درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : محمدی هوشیار، علی، 1362 -

عنوان و نام پديدآور : درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن البصری : مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام/علی محمدی هوشیار.

مشخصات نشر : قم: تولی، 1397.

مشخصات ظاهری : 400ص.

شابک : 978-600-7882-99-3

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

موضوع : البصری، احمدبن اسماعیل، 1970 - م.

موضوع : مهدویت -- مدعیان

Mahdism -- *Claimers

مهدویت-- دفاعیه ها

Mahdism -- Apologetics works

رده بندی کنگره : BP224/6/م33د4 1397

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 5279885

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فیپا

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

این کتاب با کمال احترام به ساحت مقدس و نورانی حضرت صاحب الامر امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تقدیم می گردد.

ص: 2

درسنامه نقد و بررسی

جریان احمد الحسن البصرى

| مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم علیه السلام |

| على محمدی هوشیار |

ص: 3

درسنامه نقد و بررسی

جریان احمد الحسن البصری

نویسنده

علی محمدی هوشیار

شابک: 0-45-7882-600-978 | انتشارات: تولی

چاپ: اول زمستان 1396 | چاپ دوم تابستان 1397

شمارگان: 1000 نسخه | چاپخانه: نینوا | قیمت: 30,000 تومان

سرشناسه: محمدی هوشیار، علی، 1362 - | عنوان و نام پدیدآور: درسنامه نقد و بررسی جریان احمد الحسن بصری مدعی دروغین وصایت و سفارت امام دوازدهم عليه السلام: دوره مقدماتی/ علی محمدی هوشیار | مشخصات نشر: قم: تولی، 1395. | مشخصات ظاهری: 376 ص. | شابک: 0-45-7882-600-978 | وضعیت فهرست نویسی: فیپا | موضوع: بصری، احمد، 1968 - م. ا موضوع: مهدویت -- مدعیان ا موضوع: Mahdismn -- *Clairriers | موضوع: مهدویت -- دفاعيه ها و ردیه ها | موضوع: Mahdism -- Apologetics works | موضوع: مهدویت | موضوع: Mahdism | رده بندی کنگره: 1395 354م /6/ 224 BP | رده بندی دیویی: 297/462 | شماره کتابشناسی ملی: 1979 439

آدرس مرکز پخش:

| قم، بلوار شهید صدوقی، بین کوچه 10 و 12، جنب بانک ملی، پلاک 136، مؤسسه بروج تلفن: 09905567588 |

ص: 4

فهرست کتاب

پیشگفتار...13

درس اول جریان شناسی | 17

لجنه علمی...23

لجنه دینی...24

لجنه امنیتی...25

لجنه اطلاع رسانی...25

لجنه مالی...25

لجنه نظامی...26

اختلاف انصاراحمد بصری...26

جریان شناسی...28

چالش جریان احمد بصری در اسلام...29

درس دوم ادعاهای احمد الحسن البصری | 35

ص: 5

درس سوم قانون معرفت حجتهای الهی | 47

حجت های الهی...50

قوانین اقتضائی معرفت انبیاء علیهم السلام...51

قانون اختصاصی معرفت اوصياء...53

درس چهارم علائم و ودایع رسول خدا | 55

علامت و ودیعه اول...57

علامت و ودیعه دوم...60

جعل سلاح و پرچم...68

درس پنجم علائم و ودایع رسول خدا | 73

علامت و ودیعه سوم...75

علامت و ودیعه چهارم...83

نصب در رؤيا...87

علامت و ودیعه پنجم...89

درس ششم علائم و ودایع خداوند متعال | 93

1. علائم و ودایع شخصیتی...95

تكلم به تمامی زبان ها و لهجه ها...96

ص: 6

توان ارتباط با تمامی موجودات...97

2. علائم و ودایع برون شخصیتی...99

1. علم...99

2. معجزه...104

معجزه و امام مهدی علیه السلام...106

درس هفتم بررسی حدیث موسوم به وصیت | 111 |

دیدگاه علماء شیعه...115

بررسی صدور روایت...117

قرائن صحت...129

بررسی صحت روایت...134

قدماء اماميه...135

متأخرين اماميه...136

دفاع احمد بصری از سند حدیث...145

بررسی دلالت روایت...150

درس هشتم احمد در حديث موسوم به وصیت | 159

درس نهم ابهام زدایی از چند حدیث درباره احمد | 173

ص: 7

تولد دو احمد...175

دولت احمدیه...178

احمد ساق زرد...180

شعارهم احمد احمد...184

احمد وعبدالله و مهدی...187

ومن البصرة احمد بن مليح...189

اسم يخفی و اسم يعلن...190

درس دهم تطبيق يمانی با احمد بصری! |195

یمانی در روایات...198

هدایتگر بودن یمانی...199

موعود یا محتوم بودن یمانی...205

موعود یا محتوم و احتمال بداء...205

معیار شناخت یمانی...209

وظیفه یمانی...213

عصمت یمانی...214

حجت بودن یمانی...219

درس یازدهم عدد اوصیاء پیامبر ا 223

روایات اثنی عشر...226

نفی زیادت از اثنی عشر...230

ص: 8

ابهام زدایی از چند حدیث...234

بررسی روایت اصبغ بن نباته...234

بررسی روایت من ولدي اثنی عشر نقيبا...237

بررسی حدیث لوح جابر ابن عبدالله...240

درس دوازدهم مهدویت، قائمیت و شارعت | 245

الف. مهدویت...247

ابهام زدایی از یک حدیث...251

بررسی روایت تولد مهدی از مدینه...251

ب. قائمیت...252

ابهام زدائی از چند حدیث...257

بررسی روایت لا الذي تمدون اليه اعناقكم...257

بررسی روایت اول قائم يقوم منا اهل البيت عليه السلام...260

بررسی روایت يقبض أموال القائم علیه السلام...262

بررسی روایت قال العذاب خروج القائم علیه السلام...263

ج. شارعيتت...266

درس سیزدهم ادعای عصمت توسط احمد بصری | 269

الف. ادعای عصمت...272

ب. تعریف و محدوده عصمت...572

ص: 9

واژه شناسی سهو و نسیان...278

اجماع علمای شیعه بررد سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم...872

سهو و نسیان معصومین در روایات...281

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه و آله و سلم...285

درس چهاردهم رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام | 291

دوران پس از امام مهدی عليه السلام...293

الف. مهدیین...293

ب. برپایی قیامت...293

ج. رجعت...294

دلایل اثبات رجعت...294

رجعت معصومین علیهم السلام...297

اولین رجعت کننده...298

ادعای احمد بصری درباره رجعت...299

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام...308

درس پانزدهم نیابت فقهاء از امام غائب علیه السلام | 313

نیابت خاصه فقیه...317

دیدگاه علمای شیعه...322

نیابت عامة فقيه...323

ادعای احمد بصری...324

ص: 10

درس شانزدهم تمسک به رؤیا و استخاره | 327

خواب و رؤيا...239

حقیقت رؤيا...331

ابهام زدایی از یک شبهه...333

بررسی روایت من رآني في المنام...333

استخاره با قرآن کریم...337

حقیقت استخاره با قرآن...337

ابهام زدایی از یک حدیث...341

درس هفدهم علم رجال در نگاه احمد بصری |345

نیاز به علم رجال...350

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال...353

عدم امکان اثبات عدالت راوی...353

اختلاف در معنای عدالت و فسق...354

حرام بودن محتوای علم رجال...354

وجود بی شمار راویان مجهول...355

درس هجدهم تقلید از فقیه | 357

وجوب تقلید...359

قران ومنع تقلید...365

ص: 11

تصاویر...369

کتابنامه...373

ص: 12

پیشگفتار

از دیرباز، باورهای آخرالزمانی مورد سوء استفاده افراد منحرف بوده و برای رسیدن به اهداف و اغراض مسموم خود، احساسات دینی مردم را بازیچه خود قرار داده اند. غالبا این افراد، در مواجهه با شرایطی همچون؛ سختی و فقر مردم، جنگ و خونریزی ، ظلم و برقرار نشدن عدالت اجتماعی در جوامع، طولانی شدن غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و سایر مشکلاتی که از دید مردم ناگوار است، ظهور و بروز می کنند تا از فرصت ایجاد شده نهایت بهره برداری را داشته باشند. لذا در گونه شناسی ادعاهای مدعیان دروغین مهدویت، ادعاهای گوناگونی همچون؛ ادعای امامت و مهدویت، ادعای سفارت، ادعای نیابت خاص، ادعای خراسانی بودن و ادعای یمانیت و ... به چشم می خورد که هر کدام در برهه ای از تاریخ ظهور و بروز کرده و برای اثبات ادعاهای واهی خود به آیات و روایات متعددی استناد کرده و گروهی از مسلمانان را به واسطه این سخنان فریب داده اند.

با بررسی توقیعات مبارک امام دوازدهم علیه السلام، میزان انزجار ایشان از تبار این مدعیان به دست می آید. یکی از افرادی که در زمان غیبت صغری مدعی ارتباط و نیابت از جانب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده و درباره وی توقیعی از

ص: 13

جانب حضرت صادر شده؛ شخصی بنام محمد بن علی بن ابی العزاقر مشهور به شلمغانی از یاران امام حسن عسکری علیه السلام و از محدثان شیعی در بغداد است که مدتی در غیاب حسین بن روح، سومین نایب خاص امام مهدی علیه السلام به بعضی از امور شیعیان رسیدگی می کرد. شلمغانی پس از آنکه ادعای نیابت امام زمان علیه السلام را علنی کرد، مورد لعن امام مهدی علیه السلام قرار گرفت و بعد از مدتی به دستور حاکم عباسی به دار آویخته شد(1). امام علیه السلام درتوقيع شریفش به حسین ابن روح در رابطه با دیدگاه خود نسبت به ادعاهای شلمغانی فرمود:

«... محمد بن علی، معروف به شلمغانی، از کسانی است که خداوند کیفر او را تعجیل کند و مهلتی به او عطا نفرماید. او از اسلام منحرف شده و خود را از آن جدا ساخته است. وی از دین خدا مرتد شده و ادعاهایی میکند که دلالت برانکار ذات خداوند متعال دارد. دروغ پردازی و دروغگویی می کند. باطل ها را برزبان می آورد و متخلف بزرگی است. آنان که به خدا نسبتی باطل می دهند درخطای محض بوده و مسلما در خسران اند. در حقیقت برائت خود را در محضر خداوند متعال و پیامبر و خاندان گرامیش صلی الله علیه و آله و سلم از هرگونه رابطه ای باشلمغانی اعلام می داریم. به او( شلمغانی) لعن می فرستیم و لعنت دائم خداوند بر او باد، در آشکار و نهان، در هر زمان و مکان و لعنت خداوندی بر موافقان و پیروان او باد و نیز برآنانکه با شنیدن این اعلام پیوند خود را با او ادامه دهند. بنابراین به اطلاع آنان (وکلای امامیه) برسان که خود را از او حفاظت کرده و احتیاط میکنیم، آنچنان که در برابر پیشینیان او همچون؛ شریعی، نمیری، هلالی، بلالی و دیگران چنین کردیم و دیدگاه مشابهی داشتیم. راضی به سنن الهی

ص: 14


1- احتجاج، ج 2، ص 289.

هستیم. خداوند ما را در تمام امور کفایت میکند و بهترین نگهبان است».(1)

آنچه در پایان توقيع مبارک حضرت مشاهده می شود، معرفی چند تن از مدعیان دروغین در باب مهدویت است که خود، اشاره ای واضح به این مطلب دارد که بحث ادعای نیابت، مسأله ای تازه نبوده و ممکن است تا زمان ظهور ادامه داشته باشد. لذا با بررسی تبار انحراف در باب مدعیان دروغین مهدویت، مدل های متفاوتی از ادعاها به دست می آید که هر کدام در پس نقاب و تصویری زیبا و خیرخواهانه، چهره واقعی خود را پنهان کرده و با استفاده از همین روش، عده زیادی از مومنان را فریب داده و از دین اسلام خارج نموده اند. با این وجود، اکنون نیز از آسیب چنین ادعاهای ناصوابی در امان نبوده و شاهد بروز افرادی همچون «احمد بصری» هستیم که مردم را با ادعاهای دروغین خود فریب داده و به وادی هلاکت میکشانند.

درسنامه حاضر، با هدف نقد برخی از ادعاهای انحرافی احمد بصری تدوین شده و به جهت رعایت اختصار و سطح علمی دانش پژوهان محترم، از طرح بسیاری از ادعاها و پاسخ ها خودداری شده است.

والسلام على عباد الله الصالحين

علی محمدی هوشیار

ص: 15


1- غیبت طوسی، ص 410.

ص: 16

درس اول جریان شناسی

اشاره

ص: 17

ص: 18

احمد اسماعیل صالح السلمي البصری (1968م)(1) معروف به «احمد الحسن اليمانی»(2)، یکی از جریان های نوظهور در مسیر مهدویت است(3). وی خود را پنجمین فرزند با واسطه امام دوازدهم علیه السلام دانسته(4) و علاوه بر آن، دارای ادعاهای بیشماری می باشد که ادعای یمانی(5) بودن، سفارت و وصایت حضرت حجت علیه السلام اساس ادعای این شخص را تشکیل میدهد.

احمد بصری درسال (1992م) از دانشکده مهندسی در رشته شهرسازی فارغ التحصیل گردید و تا سال (1999م)، هیچ سندی از زندگی و فعالیت های وی در کشور عراق در دست نیست.

ص: 19


1- احمد بن اسماعیل بن صالح بن حسین بن سلمان بن داوود بن هنبوش. أدعياء المهدويه ، ص121
2- با توجه به اینکه عشیره ابوسويلم در سه منطقه ناصریه و بصره و کربلا مستقر هستند، ساکنین این عشیره درناصریه وبصره را با عنوان «آل حسن» و ساکنین کربلاء را «بنی حسن» نامیده اند. از این رهگذر، احمد نیز که از عشیره مستقر دربصره است با عنوان «الحسن» شناخته می شود. قابل توجه اینکه این عشیره از سادات نمی باشند. الطامة الكبرى ، ناصر مهدی محمد البصري، ص18.
3- نام پدر احمد بصری؛ اسماعیل و نام مادرش بثينه نجم از طایفه هنبوش و از قبیله ابوسويلم ناصریه می باشند.
4- احمد بصری نسب خود را اینگونه تشریح کرده است: أحمد ابن إسماعيل ابن صالح ابن حسين ابن سلمان این الإمام محمد بن الحسن العسکری علیه السلام
5- براساس برخی روایات، فردی با لقب «یمانی» ظهور کرده و به یاری امام دوازدهم علیه السلام خواهد شتافت

در سال (1999م) به سمت نجف اشرف رفته و مدت کوتاهی در حوزه حضرت آیت الله محمد صادق صدر رحمه الله علیه حاضر شد و در همان سال با فردی به نام «شیخ حيدر مشتت چاسب القحطانی آل منشد معروف به ابوحسن»(1) در حوزه علمیه آشنا شد.

یک سال پس از آن، ادعای خود را با حیدر مشتت در میان گذاشته و او را در سمت یمانیت و وزارت امام دوازدهم علیه السلام قرار داد. پس از آن با زیر سئوال بردن نیابت عامه فقهاء و ادعای فساد مالی در حوزه های علمیه و ناکارآمدی دروس، هر دو از ادامه تحصیل در حوزه علمیه انصراف دادند.(2)

احمد بصری در سایت رسمی خود درباره ماجرای تحصیل علوم حوزوی خود می گوید:

«من به نجف اشرف رفته و با هدف تحصیل علوم دینیه در آنجا سکونت کردم ولی بعد از آنکه وارد حوزه شدم و از مجموعه دراسات این حوزه مطلع شدم، دیدم که در حوزه یک سری خلل بسیار بزرگ دیده می شود (لا اقل در نظر من) و صرفأ لغت عرب و اصول فقه و کلام ومنطق و فلسفه و عقاید و فقه و احکام شرعیه را مطالعه می کنند و هیچ گاه قرآن کریم یا سنت شریف نبوی يا أحاديث محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم تدریس نمی شود و آنها درس اخلاق الهی که بر هر مومنی تخلق به آن اخلاق واجب است را کنار گذاشته اند. پس به این دلیل تصمیم گرفتم از حوزه دوری کنم و در خانه ام گوشه عزلت گرفته و علوم حوزوی را بدون هیچ کمک کاری تنها خواندم و فقط صرفا با بعضی

ص: 20


1- حیدر فرزند مشتت از آل منشد؛ متولد شهر کاظمی بغداد در سال 1976 بوده و دوران زندگی خود را در شهر العماره عراق گذرانده است . وی بعدها نام خود را به ابوعبدالله الحسين القحطانی تغییر داده و احمد بصری را دجال نامید.
2- الحركات المهدويه ، ص152.

از روحانیون حوزه نجف در ارتباط باشم... ولی آنچه که باعث شد تا من به حوزه علمیه نجف اشرف راه یابم این بود که من در رؤيا امام زمان علیه السلام را دیدم که به من دستور داد تا به حوزه علمیه نجف بروم و وی از آنچه برایم اتفاق خواهد افتاد خبرداد و هرآنچه که وی گفته بود همان شد»(1).

احمد بصری و حیدر مشتت، پس از انصراف از حوزه علمیه، جهت نشر عقاید و تجهیز قوای نظامی خود، خانه ای را به عنوان مکتب امام احمد بصری و یمانی موعود در محله صريفه در منطقه سهله در نظر گرفته و در آنجا سکونت یافتند.(2)

حیدر مشتت(3) اولین مسافرت تبلیغی اش را از محل زندگی خود (العمارة در جنوب عراق) آغاز نموده و مردم را به سوی سفیر امام دوازدهم عليه السلام و يمانیت خود دعوت کرد. وی در سال (2000م) به همراه شخصی به نام «عیسی المزرعاوی» معروف به سید صالح (ابو شاهد) وارد ایران شد.

حیدر مشتت به سمت شهر مقدس قم آمده و پس از دیدار با فردی به نام حسن راضى الكعبی برنامه های تبلیغی خود را آغاز نمود.

لذا اولین دیدار خود را با آیت الله روحانی و شیخ علی کورانی(4) و ارسال نامه دعوت به 24 تن از مراجع و فضلای حوزه علمیه قم، آغاز کرد و پس از تحمل شش ماه زندان در ایران، به عراق بازگشت.

ص: 21


1- http://almahdyoon.org.
2- دراسة تحليلية حول الحركات المهدويه، ص 7.
3- با توجه به وجود نیروهای صرخی در کربلا و نجف و مخالفت شدیدشان با انصاراحمد بصری ، حیدر مشتت به بغداد رفته و با همراهی ضیاء الكرعاوي اقدام به تشکیل موسسه القائم وانتشار نشریه «القائم» نمود تا بدین وسیله بتواند أحمد بصری را تبلیغ کند. احمد بصری نیز وارد بصره شده و نشریه «الصوت الحق الأسبوعية التي تروج للفكرالمهدوی» اقدام به گسترش دعوت انحرافی خود نمود . الحركات المهدوية ، ص 153.
4- جهت اطلاع از ماجرای دیدار حيدر مشتت با شیخ علی کورانی، به کتاب دجال بصره، ص 30 الی 40 مراجعه شود.

احمد بصری در سال (2003م) طی بیانیه ای یمانیت را از خود سلب کرده و اعلام کرد:

« فَاعْلَمُوا أَيُّهَا النَّاسُ أَنَّهُ لَا يَمَانِيٍّ إِلَّا كَانَ لی کیمینی دَاعِيَ لِأَمْرِي هَادِيَ لصراط اللَّهِ الَّذِي أَسِيرٍ عَلَيْهِ بإرشاد أَبِي الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ محمد بن الحسن علیه السلام...».

ای مردم بدانید! هیچ یمانی وجود ندارد مگر اینکه در سمت راست من قرار گرفته و فراخوان کننده به امر ما است. امری که هدایت کننده به راه خداست و یمانی با ارشاد پدرم مهدی علیه السلام حرکت میکند.

در این میان بر اساس شهادت شاهدان عینی، تنها فردی که در مکتب احمد بصری با عنوان «یمانی» شناخته می شد، کسی نبود جز شیخ حيدر مشتت که در همان ایام با در دست داشتن این بیانیه، در شهرهای مختلف حاضر می شد و خود را یمانی و احمد بصری را فرزند و وصی امام مهدی علیه السلام معرفی می کرد.(1)

در سال (2005م) با بروز اختلافات عدیده ای بین احمد بصری و حیدر مشتت، احمد بصری در تناقضی آشکار، با انتشار بیانیه ای، خود را به صورت توأمان وصی امام علیه السلام و یمانی موعود معرفی کرده و گفت:

«وَ أَمْرِي أَبْيَنُ مِنَ الشَّمْسِ فِي رابعه النَّهَارِ وَ إنی أَوَّلِ الْمَهْدِيِّينَ وَ الیمانی الْمَوْعُودِ». امرمن روشن تر از خورشید در وسط روز است و من اولین مهدی و

ص: 22


1- لازم به ذکر است؛ با توجه به اینکه نسب حیدر مشتت به قحطان بازگشت داشته و نام «القحطانی» را به دنبال داشت ، لذا احمد بصری از این فرصت استفاده کرده و او را یمانی نامیدند تا بتواند به اهداف خود دست یابد. این در حالی است که برخی از روایات ، يمانی را با نسب قحطانی معرفی کرده اند. چنانچه آمده است: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَخْرُجَ رَجُلُ مِنْ قَحْطَانَ يَسُوقُ النَّاسِ بِعَصَاهُ» زمان ظهور فرا نمی رسد مگر آنکه مردی از قحطان خروج کند و مردم را با عصا پیش براند. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 2، ص 423. یا اینکه آمده است: قحطانی اول کسی است که با سفیانی کار و زار می کند و شکست می خورد و به يمن باز می گردد... مختصر اثبات الرجعة، ح16.

همان يمانی موعود هستم(1).

احمد بصری پس از سقوط صدام، فرصت را برای طرح ادعاهای خود مناسب دیده و تشکیلات وسیعی را در شهرهای نجف، کربلا، ناصريه و بصره به راه انداخت. وی با تشکیل لجنه های مختلف، فرقه خود را ساماندهی کرد و جان دوباره ای به این حرکت انحرافی داد. ساختار تشکیلاتی این جریان عبارتند از:

لجنه علمی

مأموریت اصلی این گروه، تالیف کتب و تنظیم آثار احمد بصری است که تا کنون 24 عنوان کتاب منسوب به احمد بصری و تعداد 180 عنوان کتاب از سوی انصار احمد بصری(2) به رشته تحریر در آمده است. کتب منتسب به احمد الحسن عبارتند از:

1. الأجوبة الفقهية (4 جلد)

2. الجواب المنير عبر الأثير (6 جلد)

3. حاكمية الله لا حاكميه الناس

4. الحوار الثالث عشر

5. العجل

6. بيان الحق والسداد من الأعداد

7. الجهاد باب الجنة

ص: 23


1- أدعياء المهدويه، ص 121.
2- برخی از کتابهای نوشته شده توسط انصاراحمد بصری عبارتند از: المهدی ولی الله ، دحض تقولات المعاندین، حجه الوصی واوهام المدعي، الإفحام في رؤيا أم الامام ، انتصارا للوصيه ، قانون معرفة الحجه ، المعترضون على خلفاء الله ، دابه الارض طالع الشمس، الوصيه و الوصی احمد بصری، البلاغ المبين ، بحث في العصمه ، اليماني الموعود حجه الله و....

8. شرائع الإسلام (2 جلد)

9. وصی ورسول الإمام المهدي ينتج في التوراة والإنجيل والقرآن (مع التعليق)

10. إضاءات حول دعوات المرسلین (5 جلد)

11. المتشابهات (4 جلد)

12. نصيحة الى طلبة الحوزة العلمية و الى كل من يطلب الحق

13. النبوة الخاتمة نبوة محمد صلی الله علیه و آله و سلم

14. الرجعة ثالث أيام الله الكبرى

15. رحلة موسي الى مجمع البحرین

16. رسالة الى فقه الخمس وما يلحق به

17. رسالة الهداية

18. تفسير آية من سورة يونس

19. شیء من سورة الفاتحة

20. التيه أو الطريق الى الله

21. کتاب التوحيد في تفسير سورة التوحيد

22. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال

23. عقائد الاسلام

24. وهم الإلحاد.

لجنه دینی

وظایف این گروه عبارت است از: تعیین ائمه جمعه و جماعات در شهرها و

ص: 24

استان ها، تدوین بانک اطلاعات مبلغین حوزوی احمد بصری، اداره حوزه های علمیه احمد بصری، تعیین قاضی برای حل مشکلات و دعاوی انصار احمد بصری، تبلیغ و نشر دعوت انحرافی احمد بصری، تعیین پاسخگویان و مناظره کنندگان رسمی دعوت احمد بصری.

لجنه امنیتی

مأموریت این گروه، تأمین امنیت جانی و مالی انصار احمد بصری در شهرها و همچنین تامین امنیت مراسمات و موکب های مناسبتی احمد بصری می باشد.

لجنه اطلاع رسانی

مسئولیت این گروه، انتشار بیانیه ها و سخنرانیهای احمد بصری بوده و علاوه بر آن، مدیریت سایت و فضای مجازی نیز به عهده این گروه می باشد.

لجنه مالی

این گروه، علاوه بر دریافت وجوهات شرعی و نذورات و هدايا، مسئولیت هزینه این مبالغ را بر عهده دارند. این مبالغ در سه بخش مصرف می گردد که عبارتند از:

الف. شهریه طلاب و مبلغین احمد بصری.

ب. چاپ و نشر کتب انصار و همچنین تجهیز کتابخانه های اتباع و حسینه ها.

ج. خرید تسلیحات و مهمات جنگی و آموزش های نظامی اتباع .

ص: 25

لجنه نظامی

این گروه با هدف جذب و آموزش نظامی اتباع، خرید تسلیحات و فرماندهی عملیات های نظامی تشکیل شده است که با عنوان «سرايا القائم» فعالیت میکنند(1).

اختلاف انصاراحمد بصری

عده ای پس از مواجهه با ادله احمد بصری، با وی بیعت کرده و خود را «انصار امام احمد الحسن» نامیدند. اما همزمان با شکست نیروهای متحده احمد بصری و ضیاء الكرعاوی در پادگان الزرکه(2)، جریان احمد بصری دچار انشقاق شده و به چهار گروه «انصار مکتب» و «احلاس» و «رايات سود» و «جیش الغضب» تقسیم شدند. در باور انصار مکتب؛ براساس روایات موجود، فردی به نام احمد که فرزند و فرستاده امام دوازدهم علیه السلام است وجود داشته و با هدف آماده سازی قیام حضرت ظهور کرده و در حال حاضر از طریق فیسبوک و پالتاک با مردم در ارتباط می باشد. اما در باور احلاس، فردی که کاتب فیسبوک است را قبول نداشته و او را فردی غیر از احمد بصری می دانند. لذا بسیاری از کتب نوشته شده در چهار سال اخیر را قبول نداشته و بر آنها نقد دارند.

ص: 26


1- مدعی المهدويه احمد بصری ، ص 6.
2- عبد الزهره ضياء الكرعاوي واحمد بصری در سال (2007 م) با تاسیس پادگانی در منطقه الزركه (بين نجف و کربلا) اقدام مسلحانه ای را بر ضد علمای شیعه آغاز کردند تا بتوانند در روز تاسوعا به نجف اشرف حمله کرده ، بیوت مراجع تقلید را ویران و همه آنان را قتل عام کنند؛ که البته این اقدام قبل از آغاز با مداخله قوای امنیتی با شکست روبه رو شد. در این درگیری ، تعداد سیصد و چهل و سه نفر کشته و هزار و هشتاد و نه نفر دستگیر شدند که دویست نفراز کشته شدگان از انصاراحمد اسماعیل بصری بودند. قابل توجه اینکه کرعاوی در این درگیری کشته و احمد اسماعیل نیز پس از آن ناپدید شد. محاضر التحقيق الخاصة بأحداث الزركة ، المعلومات الوطني، ص 64 والشرق الأوسط، معد فياض بغداد، جمعه 14 محرم 1428.

در باور انصار پرچم، مصداق فرد مذکور در روایات را غیر از کسی می دانند که در نزد انصار مکتب است. بنابراین انصار پرچم چنین شخصی را قبول نداشته و از وی و انصارش تبری می جویند.

به طور کلی باورهای انصار پرچم در موارد زیر خلاصه میگردد که اساس اختلافات آن را با انصار مکتب رقم می زند:

1. گروه پرچم (رايات سود)؛ گروهی از اتباع و پیروان احمد بصری هستند که براساس مجموعه ای از روایات، مدعی غیبت احمد بصری می باشند. آنان بر این باورند که احمد الحسن البصری از سال (2008م) و پس از درگیری پادگان الزرکه، در غیبت به سر می برد.

2. یکی از ادعاهای این گروه این است که در روز مرگ ملک عبدالله پادشاه عربستان، احمد الحسن 12 نفر از اتباع رايات سود را انتخاب کرده و به دیدار با امام مهدی علیه السلام برده و امام مهدی علیه السلام از خیانت مکتب نجف، ابراز ناراحتی کرده است.

3. رايات سود براین باورند که احمد بصری در کتب اولیه خود، به خیانت و ارتداد بعضی از انصار (همچون شیوخ مکتب نجف)، هشدار داده و آنها بخاطر جمع آوری اموال به کذب گویی مرتکب شده اند.

4. رايات سود معتقدند؛ کتبی که بعد از غیبت احمد الحسن البصری به اسم او منتشر شده است، دارای اشکالات علمی فراوان بوده و هیچکدام از آنان نوشته وی نیست.

5. رايات سود اذعان دارند که مکتب نجف، قوانین و کلمات احمد بصری و قانون حاکمیت الله را نقض کرده است، چرا که از دولت و حکومت

ص: 27

عراق درخواست نماینده در مجلس استان بصره عراق کرده و این مطلب علاوه بر تایید حکومت عراق، به منزله خیانت و نقض قانون حاکمیت الله به شمار می رود.

6. در باور رايات سود؛ عبد الله هاشم (مستند ساز)(1)، پس از احمد بصری، همان مهدی دوم در حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه است.

در این میان؛ على الغريفي و عبدالله هاشم از جمله کسانی هستند که پیرو پرچم بوده و با مکتب مخالفت و درگیری آشکاری دارند و آن سوی دعوا نیز افرادی همچون؛ ناظم العقیلی، سید واثق حسینی، عبدالرحيم ابو معاذ، علاء سالم و حسن حمامی به عنوان پیرو مکتب، مدیریت علمی و نظامی آن را بر عهده دارند.

جریان شناسی

جریان احمد بصری، همانند بسیاری از فرق انحرافی، بیش از آنکه یک فرقه دینی بوده باشد، یک جنبش سیاسی است که با هدف ایجاد اختلاف و فتنه و انحراف در کشورهای اسلامی (شیعی) تشکیل شده و علاوه بر آن، در صدد آن است تا با تخریب جایگاه علماء و ناکارآمد جلوه دادن علوم دینی حوزه های علمیه و با تبدیل نیابت عامه فقیه به نیابت خاصه خود، مردم را از فقهاء جدا کرده و به گمان باطل خود، زمینه را برای فروپاشی حوزه های علمیه فراهم نماید.

ص: 28


1- عبدالله هاشم مسئولیت های مهمی در بخش تبلیغاتی و مستند سازی و راه اندازی شبکه های تبلیغی در فضای مجازی برای احمد بصری داشته است. وی با ارائه اسناد و شواهد متعددی اثبات می نماید که مطالب صفحه فیسبوکی که به نام احمد الحسن است ، توسط واثق الحسینی و توفیق مغربی و مدیران مکتب نجف نگاشته می شود نه احمد بصری

به عنوان نمونه؛ احمد بصری در تخریب جایگاه مراجع تقلید و علمای شیعه آورده است: «... آنها علمای بی عملی هستند که در انتظار حضرت امام مهدی علیه السلام شکست خوردند. آنها به تکذیب امام مهدی علیه السلام و وصی و فرستاده اش بسنده نمی کنند، بلکه مردم را از جهاد در پیشگاه او و از مبارزه با کفار که دولتهای اسلامی را به غارت بردند منع میکنند!».(1) همچنین در بیانیه اول شوال اعلام کرد: «بر هر مسلمانی ترک تقلید در فقه و عمل به احتیاط واجب است و هر که تقلید کند با امام مهدی علیه السلام مخالفت کرده است».

چالش جریان احمد بصری در اسلام

جریان احمد بصری یکی از جریان های خطرناک درون شیعی است که در دهه اخیر ظهور و بروز پیدا کرده است. این جریان دارای نقشه راه و سناریویی از پیش تعیین شده است که آن را از دعوت ها و تفکرات انحرافی پیشین متمایز ساخته و در ردیف جریان هایی همچون فرقه ضاله بهائیت و تصوف فرقه ای قرار داده است که در راستای اثبات این سخن به دو نکته اساسی اشاره میگردد:

الف. هدف قرار دادن مسائل ضروری و مسلم در مذهب تشیع:

أغلب دعوتهای انحرافی پیشین، تنها دعوتهایی بودند که مسائلی در مورد صاحبان خود ارائه می دادند تا به واسطه آن مقام آنان را بزرگ جلوه داده و به اهداف و اغراض مادی خود دست یابند، حال آنکه دعوت انحرافی احمد بصری مسلمات و ضروریات مذهب حقه تشیع را مورد هدف قرار داده و در صدد تغییر و انحراف آنها بر آمده است که در این خصوص می توان به ایجاد انحراف در عدد

ص: 29


1- المتشابهات ، ج 1، ص 68.

ائمه معصومین علیهم السلام، تغییر مفهوم و دایره عصمت، مصادره مهدویت و قائمیت و ادعای شارعت اشاره کرد.

ب. تکفیر شیعیانی که با دعوت احمد بصری مخالفت دارند:

یکی از مهمترین چالش های پیش روی تشیع، برخورداری جریان انحرافی احمد بصری از بینش تکفیری درباره تمامی مسلمانانی است که این دعوت انحرافی را نپذیرفته و یا با آن مخالفت کرده اند(1). لذا احمد بصری بر اساس القائات تکفیری خود و همچنین بر اساس اعلام قائمیت خود، بینش خون آلود و انتقام گیرنده ای را به پیروان خود داده است تا به محض تمکن آنان در روی زمین، به رؤیاهای خود جامه عمل بپوشانند. این در حالی است که؛ پیروان احمد بصری بر این عقیده اند که احمد بن اسماعیل همان قائمی است که با شمشیر قیام خواهد کرد و به مدت هشت ماه شمشیر کشیده و مردم را قتل عام خواهد کرد.(2) لذا این مسأله به این معناست که بر اساس پندار آنان، اگر احمد بصری در زمین تمكن پیدا کند، به مدت هشت ماه متوالی و متصل خون های مردم را بر زمین می ریزد، بدون اینکه ذره ای شفقت و رحمتی داشته باشد.(3)

این بینش از آنجا نشأت می گیرد که احمد بصری تمامی مخالفین خود را

ص: 30


1- احمد بصری اعلام کرد: «وأعلن باسم الامام محمد بن الحسن المهدی علیه السلام أن كل من لم يلتحق بهذه الدعوة ويعلن البيعة لوصي الامام المهدی علیه السلام بعد 13 رجب 1425 فهو خارج عن ولاية على بن ابی طالب علیه السلام وبهذا الى جهنم وبأس الورد المورود... وان رسول الله محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم بری ء من كل من ينتسب اليه ولم يدخل في هذه الدعوة ويعلن البيعة...». بیانیه 13 جمادی الثانی 1425.
2- این باور براساس استناد به روایتی است که می فرماید: «و يخرج قبله رجل من أهل بيته بأهل الشرق ويحمل السيف على عاتقه ثمانية أشهر يقتل ويمثل ويتوجه إلى بيت المقدس، فلا يبلغه حتى يموت». التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص139
3- المهدوية الخاتمة، ج1، ص2

در گروه ناصبی ها دانسته و می گوید: «کسی که با یکی از مهدیین یا با شیعیان مهدیین مخالفت داشته باشد، ناصبی بوده و نجس است».(1)

علاوه بر آن مال مخالفین خود را نیز محترم ندانسته و در مواردی تصاحب اموال آنان را جایز دانسته است. به عنوان نمونه به دو مورد اشاره می شود:

1. دریافت پول بیشتر از صاحب کار:

سئوال. من در شرکتی کار میکنم که صاحب شرکت مسلمان است و از مخالفین دعوت شما می باشد. هزینه جابجایی و حمل و نقل من به عهده صاحب شرکت است. آیا برای من جایز است که بیش از مبلغی که برای حمل و نقل هزینه می کنم را از صاحب شرکت مطالبه کنم؟ مثلا اگر 500 درهم هزینه میکنم بگویم 1000 درهم هزینه کرده ام؟

پاسخ احمد الحسن: اینان دشمنان ائمه و مهدیین هستند و مال آنان احترامی ندارد. تا میزانی که توانستی از مال او بردار و این کار برای تو جایز است (2)

2. استفاده از بسته اینترنت همسایه:

سئوال . آیا استفاده شخصی و بدون اجازه از اینترنت یکی از مراکز غیر دولتی برای ما جایز است؟

پاسخ احمدالحسن: اگر صاحب مال (اینترنت) مخالف ائمه و مهدیین باشد، در این صورت مال او هیچ احترامی ندارد و می توانی از اینترنت او استفاده کنی!؟(3)

این نوع از تکفیر و تمامی بینش های تکفیری موجود در جهان اسلام، ریشه در نقل گرایی افراطی، کج فهمی روایات و دوری از عقل داشته و می توان

ص: 31


1- شرایع الاسلام، جزء اول، ص 35.
2- الجواب المنير، ج 4، سئوال 346.
3- همان، ج 2، سئوال 137.

مهمترین علل پیدایش این بینش را در سه مسأله مذکور جستجو کرد.

لذا احمد بصری با کنارگذاشتن عقل و با رویکردی افراطی به حدیث (البته با تدلیس، تقطيع و تأويل احادیث)، توان فهم روایات را از پیروان خود سلب کرده و فضا را به نوعی ترسیم کرده است که حتی در صورت تعارض بدیهیات عقلی با روایات ضعیف و حتی مجعول، بدیهیات عقلی را انکار می کنند. از اینرو، حدیث گرایی افراطی و دوری از عقل از ویژگی هایی است که با اندیشه این جریان گره خورده و بر همین اساس در ورطه بینش تکفیر افتاده اند. این درحالی استکه درباره حدیث گرایی افراطی روایاتی از سوی اهل بیت علیهم السلام صادر شده و این عمل را در ردیف عمل به هوای نفس و تفسیر به رأى قرار داده اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره میگردد:

عَنْ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْکَانَ، عَنْ حَبِیبٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللّهِ علیه السلام یَقُولُ: «أَمَا وَ اللّهِ، مَا أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکُمْ، وَإِنَّ النَّاسَ سَلَکُوا سُبُلاً شَتّی؛ فَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَ بِرَأْیِهِ، وَ مِنْهُمْ مَنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ، وَ مِنْهُمْ مَنِ اتَّبَعَ الرِّوَایَهَ، وَ إِنَّکُمْ أَخَذْتُمْ بِأَمْرٍ لَهُ أَصْلٌ، فَعَلَیْکُمْ بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «به خدا قسم هیچ کس از مردم دوست داشتنی تراز شما در نزد من نیست. به راستی که مردم راه های پراکنده ای را پیمودند؛ بعضی از آنها نظريه خودشان را گرفتند و برخی پیروی از خواسته های نفسانی کردند و برخی نیز از روایتی پیروی کردند و به راستی که شما امری را گرفتید که اصل و ریشه دارد.

فِی حَدِیثٍ آخَرَ لِحَبِیبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ اَلنَّاسَ أَخَذُوا هَکَذَا وَ

ص: 32


1- کافی، ج 8، ص 146.

هَکَذَا فَطَائِفَهٌ أَخَذُوا بِأَهْوَائِهِمْ وَ طَائِفَهٌ قَالُوا بِالرِّوَایَهِ وَ إِنَّ اَللَّهَ لَهَدَاکُمْ لِحُبِّهِ وَ حُبِّ مَنْ یَنْفَعُکُمْ حُبُّهُ عِنْدَهُ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی که مردم این طرف و آن طرف رفتند؛ گروهی خواسته های نفسانی خود را پیش گرفتند و گروهی به روایات قائل شدند؛ ولی خداوند شما را به دوستی خود و دوستی کسانی که دوستیشان نزد او به شما سود می رساند، راهنمایی کرد.

در هر دو روایت، مردم به چهار گروه دسته بندی شده اند که پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام از آنان متمایز شده اند:

1. پیروان واقعی اهل بیت علیهم السلام

2. اهل رأي

3. اهل هوا

4. روایت گرایان

بنابراین افرادی همچون اتباع احمد بصری که با استناد به یک روایت ضعیف و غیر قابل استناد در صدد اثبات امامت احمد بصری هستند، بسان روایت گرایانی هستند که در ردیف اهل رأي و اهل هوا قرار گرفته اند.

پرسش های درس

1. علت خروج وی از حوزه علمیه را بیان کنید.

2. سه نمونه از لجنه های تشکیلاتی احمدالحسن را نام ببرید.

3. تفاوت بین انصار پرچم و مکتب را تبیین کنید.

ص: 33


1- المحاسن، ج 1، ص 156.

4. بینش تکفیری احمد الحسن از چه مقوله ای نشأت یافته است؟

5. اهداف کلی جریان احمد الحسن را تشریح کنید.

ص: 34

درس دوم ادعاهای احمد الحسن البصری

ص: 35

ص: 36

هرچند که مدعیان دروغین، در صدد آن هستند تا با ادعاهای واهی، احساسات دینی مردم را تحریک کرده و بدین وسیله به امیال نفسانی خود دست یابند، لیکن احمد بصری پا فراتر نهاده و از هیچ ادعایی فروگذار نشده و مدعی امر امامت و وصایت نیز گردیده است. وی از جمله کسانی است که تا کنون بیشترین ادعای مهدویت را به نام خود رقم زده است که بدان اشاره شده و برخی از آنها بررسی می گردد:

1. جانشین و متولی امور بعد از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است: «أَوَّلِ أَوْصِیَاءِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ الِاثْنَیْ عَشَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ».(1)

2. فرزند امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است: «ابْنُ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ».(2)

3. سفیر حضرت مهدی عجل الل تعالی فرجه الشریف است: «رَسُولُ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ علیه السَّلَامُ»(3)

4. وزیر امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از ظهور است: «وَزِیرُ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف

ص: 37


1- الجواب المنير، ج 1، ص 33.
2- همان، ص 33.
3- همان، ص 33.

بَعْدَ ظُهُورِهِ».(1)

5. اولین مؤمن به امام عجل الله تعالی فرجه الشریف بعد از ظهور است: «اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ بِالْاِمَامِ الْمَهْدِیَّ بَعْدَ ظُهُورِهِ».(2)

6. اولین مهدی از دوازده مهدی است: «أَوَّلِ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(3)

7. هیچ دلیل شرعی پیدا نمی شود که امامت را در دوازده تن منحصر کند، بلکه ادله شرعی متواتر، دلالت بر استمرار امامت بعد از امام مهدی علیه السلام در نسل دوازده گانه مهدیین دارد: «لاَ یُوجَدَ دَلِیلٌ شَرْعِیٌّ یُحْصَرُ الْإِمَامَةُ فِی اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً بَلْ الْأَدِلَّةِ الشَّرْعِیَّةِ مُتَوَاتِرَةٌ عَلِیِّ اسْتِمْرَارُ الْإِمَامَةَ بَعْدَ الْإِمَامُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام فِی ذُرِّیَّتِهِ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(4)

8. امام واجب الاطاعة از سوی خداوند است: «الْإمَامَ الْمُفْتَرَضَ الطَّاعَهَ من الله»(5)

9. قائم همان مهدی اول است نه امام مهدی علیه السلام: «الْقَائِمِ هُوَ الْمَهْدِیُّ الْأَوَّلِ وَ لَیْسَ الْإِمَامُ الْمَهْدِیِّ علیه السلام».(6)

10. دولت و حکومت را برای امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده خواهد کرد و پس از ایشان اولین حاکم خواهد بود: «مُمَهَّدٌ الرئیسی لَهَا وَ الحاکم الْأَوَّلِ بَعْدَ قَائِدُهَا الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف»(7)

ص: 38


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص46.
2- همان.
3- الرد الاحسن في الدفاع عن الاحمد بصری ، ص11.
4- الأربعون حديثا في المهديين ذرية القائم علیه السلام، ص 7.
5- المتشابهات ، ج4، ص46.
6- همان، ج 4، ص 44.
7- همان، ج1، ص260

11. همانا یمانی زمینه ساز ظهور مقدس است و او یکی از سیصد و سیزده نفر بوده و پرچم را به امام مهدی علیه السلام تحویل می دهد. اسم او احمد و کنیه اش عبدالله یعنی اسرائیل است. «أَنْ الْیَمَانِیِّ مُمَهَّدٌ فِی زَمَنِ الظُّهُورِ الْمَقْدِسِ وَ مِنَ الثَّلَاثِ مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ عَشَرَ وَ یُسَلِّمُ الرَّایَةَ لِلْإِمَامِ الْمَهْدِیُّ(1). فَاسْمُهُ أَحْمَدَ وَ کنیته عبدالله أَیْ الاسرائیل»(2) .

12. اسم يمانی احمد و از بصره می باشد: «الْیَمَانِیِّ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ مَنْ البصره».(3)

13. همانا او معصوم است و برای عصمتش نصوص روایی وجود دارد. «انْهَ مَعْصُومُ مَنْصُوصُ الْعِصْمَةِ».(4)

14. تحت تعلیم مستقیم از امام مهدی اك است: «دَرَّسَ السَّیِّدُ أَحْمَدَ الْحَسَنِ عَلِیِّ یَدٌ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ عجل الله تعالی فرجه الشریف»(5)

15. پس دعوت من همانند دعوت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: «فدعوتی کدعوة نُوحٍ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ كدعوة موسی وَ کدعوة عيسی وَ کدعوة مُحَمَّدِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ».(6)

16. اراده من همان اراده و خواست خداوند است. «إِرَادَتِی هِیَ إرَادَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَیْ وَ مَشِیئَتِهِ».(7)

ص: 39


1- بيانيه (السيد احمد الحسن اليماني الموعود)، تاريخ 1426/4/21 ه. ق
2- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 46.
3- المتشابهات، ج 4، ص 46.
4- همان، ج 4، ص 43.
5- همان، 44.
6- الجواب المنير، ج1، ص7.
7- همان، ص 8

17. من راه مستقیم به سوی بهشت نعیم هستم: «أَنَا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ إِلَیَّ جَنَّاتِ النَّعِیمِ»(1).

18. کسی که از من رویگردانی کند هلاک و نابود می شود: «مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی هلک وَ هَوِیَ».(2)

19. او روشن ترین ستارگان، زره داوود، ستاره شش پر و ستاره صبح است: «أَنَّهُ سَعَدَ النُّجُومِ وَ دِرْعُ داوود و النجمة السداسیة وَ نَجْمَةُ الصُّبْحِ».(3)

20. کتاب خدا و قرآن ناطق است: «کتاب اللَّهِ وَ الْقُرْآنَ الکریم النَّاطِقِ».(4)

21. رسول خدا به او وصیت و اسم وی، نسب و صفت وی را بیان کرده است: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَصِیُّ بِهِ وَ ذکر اسْمِهِ وَ نَسَبِهِ وَ صِفَتِهِ».(5)

22. ائمه علیهم السلام او را با اسم، نسب، صفت و محلش بیان کرده اند: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ علیهم السلام ذکرونی بِاسْمِی وَ نَسَبِی وَ صِفَتِی وسکنی».(6)

23. اشعيا، ارمیا، دانیال و يوحنا مردم زمین را به آمدنش بشارت داده اند: «أَنْ اشعیا وَ أَرْمِیَا وَ دَانِیَالَ وَ یُوحَنَّا الْبَرْبَرِیِّ بَیِّنُوا أَمْرِی لِأَهْلِ الْأَرْضِ قَبْلَ سِنِینَ طَوِیلَةً».(7)

24. خون امام حسین علیه السلام به خاطر خدا و پدرش و احمد الحسن ریخته شده است: «إِنَّ دِمَاءَ الْإِمَامِ الْحُسَیْنُ عليه السلام سَأَلْتُ فِی کربلاء لِلَّهِ وَ لِأَجْلِ

ص: 40


1- بیانیه برائت در تاریخ 1425/6/13 ه.ق.
2- همان
3- بيان الحق والسداد، ج 1، ص 38.
4- همان، ص 14
5- الجواب المنير عبرالاثیر، ج 1، ص 18.
6- همان، ص 19.
7- همان، ص20.

أَبِیهِ علیه السلام وَ لِأَجْلِ أَحْمَدَ إِسْمَاعِیلَ نَفْسِهِ».(1)

25. در آیات بسیاری با عنوان رسول به وی اشاره شده است: «أَنَّهُ الْمُشَارِ إلَیْهِ بِالرَّسُولِ فِی آیَاتِ کثیرة مِنْ الْقُرْآنِ مِنْهَا «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا»(2) «أَنَّى لَهُمْ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ»(3)؛ «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمْ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ»(4) «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(5) »(6)

26. زمین را از عدل و داد پر خواهد کرد، بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده است: «أَنَّهُ یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(7)

27. باقیمانده آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است: «أَنَا بَقِیَّةِ آلِ مُحَمَّدٍ».(8)

28. رکن شدید است: «الرکن الشَّدِیدِ»(9)

29. تأیید شده جبرائیل است: «مُؤَیَّدٌ بِجَبْرَائِیلَ»(10)

30. استوار و محکم شده میکائیل است: «مُسَدَّدٌ بمیکائیل»(11)

ص: 41


1- همان
2- اسراء، 15.
3- دخان، 13.
4- جمعه، 2.
5- يونس، 47.
6- الجواب المنير، ج 1، ص 24.
7- بیانیه احمد بصری (1426/4/21ه).
8- الجواب المنير، ج1، ص 41
9- همان.
10- همان.
11- همان.

31. یاری شده اسرافیل است: «مَنْصُورٍ بِإِسْرَافِیلَ»(1).

32. پاری او واجب است: «یَجِبُ عَلَیَّ الْأُمَّةِ نُصْرَتِی».(2)

33. کسی که به او ایمان نیاورد وارد جهنم می شود: «مَنْ لَمْ یُؤْمِنْ بِی فَهُوَ فِی النَّارِ».(3)

34. مؤيد به روح القدس است: «مُؤَیَّدٌ بِرُوحِ الْقُدُسِ».(4)

35. نامش در انجیل بیان شده است: «مذکور فِی الْإِنْجِیلِ»(5)

36. نامش در تورات آمده است: «مذکور فِی التَّوْرَاةِ»».(6)

37. همانند عیسی علیه السلام است که جان خودش را فدا نمود: «شَبِیهٌ عیسی بْنُ مَرْیَمَ علیه السلام الَّذِی فَدَاهُ بِنَفْسِهِ».(7)

38. برتر از عیسی بن مریم است: «أَفْضَلُ مِنْ نَبِیِّ اللَّهِ عیسی بْنِ مَرْیَمَ»(8)

39. گوسفند به پا خاسته در خواب يوحنا است: «الْخَرُوفِ الْقَائِمِ فِی رُؤْیَا یُوحَنَّا اللاهوتی»(9)

40. عالم ترین مردم به تورات، انجیل و قرآن است: «أَعْلَمُ النَّاسِ بِالتَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ».(10)

ص: 42


1- همان
2- برائت صادر شده در تاریخ (1425/6/13ه).
3- همان
4- الجواب المنير، ج1، ص41
5- همان ص 25
6- همان
7- الجواب المنير ج 4-6، ص 46
8- همان
9- همان
10- المتشابهات ، ج 4، ص 46.

41. امام مهدی علیه السلام او را برای اصلاح حوزه های علمیه ارسال کرده است. «أَرْسَلَهُ الْإِمَامُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام لِلْإِصْلَاحِ فِی الْحَوْزَةِ الْعِلْمِیَّةِ»(1)

42. خبر عظیم است: «أَنَّهُ النَّبَأُ الْعَظِیمِ».(2)

43. سنگ نجات دهنده در دست على علیه السلام است: «حَجَرٍ فِی یَمِینٍ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ أَلْقَاهُ فِی یَوْمِ لِیُهْدِیَ بِهِ سَفِینَةً نُوحٍ»(3)

44. به واسطه او ابراهیم از آتش نجات یافت: «إِنَّ اللَّهَ نَجِیَّ بِهِ نَبِیَّهُ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام مِنْ نَارِ نُمْرُودَ».(4)

45. به واسطه او يونس از شکم ماهی نجات یافت: «إِنَّ اللَّهَ خَلَصَ بِهِ نَبِیَّهُ یُونُسَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مَنْ بَطْنِ الْحُوتِ».(5)

46. به واسطه او موسی علیه السلام با خدا سخن گفت: «إِنَّ اللَّهَ کلم بِهِ موسی بْنَ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلَامُ عَلِیُّ الطُّورِ»(6)

47. او را همان عصای موسی قرار داد تا به دریا بزند: «جَعَلَهُ عَصَا تَفْلِقُ الْبِحَارُ»(7)

48. او را زره داوود قرار داد: «جَعَلَهُ دِرْعاً لداوود».(8)

49. امیرمؤمنان علیه السلام در روز احد به واسطه او از خودش محافظت کرد

ص: 43


1- الجواب المنير، ج 1، ص 37.
2- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج 1، ص 45.
3- الجواب المنير، ج 1، ص 16.
4- همان
5- همان
6- همان
7- همان
8- همان

است: «تَدَرَّعَ بِهِ امیرالمؤمنین عَلَیْهِ السَّلَامُ یَوْمَ أُحُدٍ»(1)

50. همانا او فرستاده مسیح و ایلیا و خضر است: «أَنَّهُ رَسُولُ السَّیِّدِ الْمَسِیحِ َعلَیْهِ السَّلَامُ وَ رَسُولُ إِیلِیَا وَ رَسُولُ الْخَضِرُ»(2)

51. او دابة الأرضی است که در آخر الزمان سخن خواهد گفت: «دَابَّةُ الْأَرْضِ الَّتِی تکلم النَّاسَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ»(3)

52. مهر نبوت در پشت دارد: «بِظَهْرِهِ خَاتَمُ النُّبُوَّةِ».(4)

53. حجر الاسود است: «أَنَّهُ الْحَجَرُ الْأَسْوَدِ»(5)

54. باغی از باغ های بهشت است که پیامبر خدا از آن خبر داده است: «رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَخْبَرَ عَنْهَا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم»(6)

55. یارانش اولین کسانی هستند که وارد بهشت می شوند: «أَنْصَارِهِ أَوَّلُ مَنْ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ»(7)

56. روح القدس نازل نمی شد، مگر به همراه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و پس از وفات ایشان به على علیه السلام منتقل شد و سپس به امامان بعد از ایشان و پس از آنان به مهدیین دوازده گانه نازل خواهد شد: «رُوحُ الْقُدُسِ الْأَعْظَمِ لَمْ یُنَزِّلْ إلَّا مَعَ مُحَمَّدٍ صل الله علیه و آله انْتَقَلَ بَعْدَ وَفَاتِهِ إِلَیَّ عَلِیٍّ علیه السلام ثُمَّ إِلَیَّ الْأَئِمَّهْ ثُمَّ بَعْدَهُمْ إِلَیَّ الْمَهْدِیِّینَ الِاثْنَیْ عَشَرَ»(8)

ص: 44


1- همان
2- همان، ص30.
3- بیوگرافی احمد بصری (1426/4/8ه)
4- الجواب المنير، ج 4، ص 59.
5- همان، ص 76.
6- همان
7- برائت صادر شده در تاریخ (1425/6/13 ه).
8- الجواب المنير، ج1، ص39.

ادعاهای مذکور، برخی از سخنان احمد بصری است که با بررسی هر کدام از آنها، كذب و واهی بودن ادله وی روشن می شود. نکته قابل توجه اینکه احمد بصری برای هیچکدام از ادعاهای خود ادله عقلی و نقلی معتبری ذکر نکرده و حتی برخی از این اوصاف، مختص رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، حضرت امیرالمومنین علیه السلام، امام مهدی علیه السلام و یا حتی در خصوص جبرائیل علیه السلام صادر شده اند. علاوه بر آن، هر آنچه از سنگ و چوب و باغ و حتی گوسفندانی که در انجیل تقدیس شده را جلوه ای از خود دانسته است.

پرسش های درس

1. چند نمونه از ادعاهای احمد بصری را بیان کنید.

2. وظیفه یمانی در باور احمد بصری چیست؟

3. یک نمونه از آیاتی که احمد بصری برای اثبات رسول بودن خود آورده را بیان کنید.

4. باور احمد بصری درباره روح القدس چیست؟

ص: 45

ص: 46

درس سوم قانون معرفت حجت های الهی

اشاره

ص: 47

ص: 48

یکی از موارد سوء استفاده در جریان احمد الحسن البصري(1)، مسأله قانون شناخت حجت های الهی است. احمد بصری با فراهم نمودن یک بسته معرفتی به عنوان قانون شناخت حجت های الهی، سعی در تطبیق محتوای آن با شخصیت خود را دارد تا از این رهگذر شیعیان اثنی عشری را فریب داده و خود را در جایگاه حجت خدا قرار دهد.

در این بسته ، قانون شناخت تمامی حجتهای الهی در سه مسأله «وصیت، سلاح و پرچم»(2) منحصر شده و برای مطابقت آن با شخصیت خود، ابتدا به حديث موسوم به وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله علیه استناد نموده و سپس با تأويل بردن سلاح رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به علم و تأويل پرچم بر دعوت به حاکمیت الله، سعی در اثبات وصایت و حجیت خود دارد.

در پاسخ به قانون سه گانه احمد بصری گفته می شود:

اولا قانون معرفت انبیاء و حجج پیشین با قانون شناخت اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 49


1- یکی از جریان های انحرافی در مسیر مهدویت است که از سال (2000 م) آغاز به کار کرده و توسط فردی به نام احمد اسماعیل ، معروف به احمد الحسن تاسیس شده است.
2- با عبارت نص، علم، دعوت به حاکمیت الله بحث شده است . احمد بصری ، عقائد الاسلام، ص 88-99.

تفاوتی آشکاری دارد و این دو نباید با یکدیگر خلط شوند.

ثانيا در هیچ روایتی، قانون شناخت حجت های الهی در این سه مورد منحصر نشده، بلکه با توجه به تفکیک انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، موارد متعددی را به صورت اقتضائی یا اختصاصی شمارش کرده اند.

ثالثا غیر از مورد اول (وصیت)، هیچ کدام از دو مورد (سلاح و پرچم) ارتباطی به شناخت انبیاء الهی و حجج پیشین نداشته و دو مسأله مذکور، از شروط اختصاصی شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می باشد. زیرا دوران زندگی انبیاء و رسولان الهی پیش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و امکان استناد آنان به دو شاخصه سلاح و پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم غیر ممکن است.

رابعا تأويلات صورت گرفته برای سلاح و پرچم، با روایات متواتر اهل بیت علیهم السلام مناسبتی ندارند(1).

حجت های الهی

حجت در لغت به معنای برهان و بیانی است که با آن حریف را قانع یا دفع کنند(2). این برهان و بیان، اعم از بیان نقلی و عقلی باشد که از آن دو به حجت ظاهری و باطنی تعبیر شده است(3). چنانچه امام کاظم علیه السلام نیز حجت های الهی را این گونه دسته بندی کرده و فرموده است:

«اِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ حُج-َّةً ظاهِ-رَةً وَ حُج-َّةً باطِن-َةً، فَاَمَّا الَّظاهِرَةُ

ص: 50


1- در مباحث بعدی به باطل بودن این تأویلات اشاره شده است.
2- لسان العرب، ج 2، ص 228
3- الآلوسي والتشيع، ص279.

فَالرُّسُلُ وَ الأَنْبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ علیهم السلام، وَ اَم-َّا الْب-اطِن-َةُ فَالْع-ُق-ُولُ»(1). همانا حجت خداوند برای بندگان، دوگونه است: حجت ظاهری و حجت باطنی. اما حجت ظاهری رسولان و انبیاء و ائمه علیهم السلام هستند و حجت باطنی عقلها است.

بنابراین، در بین تمامی انسان ها، تنها رسولان و انبیاء و ائمه معصومین علیهم السلام حجت ظاهری خداوند بوده و افرادی که دارای چنین شاخصه ای نباشند، به عنوان حجج الهی شناخته نخواهند شد.

بدیهی است که برای شناخت هر کدام از انبیاء و رسولان و همچنین برای شناخت امامان معصوم علیهم السلام به عنوان اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قانون و شاخصه هایی برای شناخت آنان وجود دارد که مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

قوانین اقتضائی معرفت انبیاء علیهم السلام

همان گونه که گفته شد؛ قانون معرفت انبیاء و رسولان علیهم السلام، به اقتضای شرایط و زمان، تغییر یافته و از قانون مشترکی تبعیت ننمایند. لذا ممکن است حجیت خود را با مقتضای زمان خود به اثبات رسانده و حتی در آوردن معجزه نیز، به اقتضائات زمان خود توجه داشته باشند. چنانچه در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

ابن سکیت به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: چرا خدا موسی بن عمران علیه السلام را با عصا و ید بیضاء که ابزار جادویند مبعوث کرد و عیسی علیه السلام را با معجزات طبی و محمد علیه السلام را با معجزه کلام و سخنرانی؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «هنگامی که

ص: 51


1- کافی، ج 1، ص 16.

خدا موسی علیه السلام را مبعوث کرد جادو بر مردم زمانه اش تسلط داشت و خدا مانندی از آن را آورد که بر آن توانا نبودند و بوسیله آن جادوی آنها را باطل کرد و حجت خود را بر آنها ثابت نمود، و خداوند عیسی علیه السلام را وقتی مبعوث کرد که بیماری فلج بر مردم مسلط بود و نیاز به طب داشتند و از خدا معالجه ای آورد که مانندش را نداشتند و به اجازه خدا مرده ها را زنده کرد و کور مادر زاد و مبتلا به پیسی را درمان نمود و حجت را بر آنها تمام کرد و خداوند محمد صلی الله علیه و آله و سلم را در وقتی مبعوث کرد که هنر غالب هم عصرانش سخنرانی و سخنوری بود (و به گمانم شعر را هم فرمود) و از طرف خدا پندها و دستوراتی شیوا آورد که گفتار آنها را بیهوده نمود و حجت را بر آنها ثابت کرد (1).

بنابراین، راه شناخت اوصیاء و حجج الهی به هیچ وجه یکسان نبوده و ممکن است برخی از انبیاء و رسولان با قانون وصیت، و برخی دیگر فقط با قانون معجزه و عده ای نیز با اتکاء به شهرت صداقت و امانت داری و یا با استدلال و برهان ظاهر شده و مدعای (رسالت) خود را اثبات کرده باشند.

لذا با مراجعه به تاریخ و روایات مشخص می گردد که استناد حجج الهی

ص: 52


1- عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلسَّیَّارِیِّ ، عَنْ أَبِی یَعْقُوبَ اَلْبَغْدَادِیِّ ، قَالَ: قَالَ اِبْنُ اَلسِّکِّیتِ لِأَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: لِمَاذَا بَعَثَ اَللَّهُ مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام بِالْعَصَا وَ یَدِهِ اَلْبَیْضَاءِ وَ آلَهِ اَلسِّحْرِ، وَ بَعَثَ عِیسَی علیه السلام بِآلَهِ اَلطِّبِّ، وَ بَعَثَ مُحَمَّداً-صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَی جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ- بِالْکَلاَمِ وَ اَلْخُطَبِ؟ فَقَالَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «ان الله لَمَّا بَعَثَ اَللَّهُ مُوسَی علیه السلام کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ اَلسِّحْرَ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ، وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ، وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ. وَ إِنَّ اَللَّهَ بَعَثَ عِیسَی علیه السلام فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ اَلزَّمَانَاتُ، وَ اِحْتَاجَ اَلنَّاسُ إِلَی اَلطِّبِّ، فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ، وَ بِمَا أَحْیَا لَهُمُ اَلْمَوْتَی، وَ أَبْرَأَ اَلْأ کْمَهَ وَ اَلْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اَللَّهِ تعالی، وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ. وَ إِنَّ اَللَّهَ تعالی بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی وَقْتٍ کَانَ اَلْغَالِبُ عَلَی عَصْرِهِ اَلْخُطَبَ وَ اَلْکَلاَمَ - وَ أَظُنُّهُ قَالَ: اَلشِّعْرَ - فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ تعالی مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ اَلْحُجَّهَ عَلَیْهِمْ». کافی، ج1، ص54.

به وصیت یا معجزه و ... مسأله فراگیری نیست و حتی بسیاری از آنان به هیچ وصیتی استناد نکرده اند.

به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دعوت خود را وقتی برای اهل مکه مطرح می کند، به امین بودن و اصالت خانوادگی اش استناد کرده(1) و در مواجهه با معاندین نیز به معجزه متمسک می شود. لذا مشاهده می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای متقاعد کردن قریش و اهل مکه، از دو مدل معرفتی متفاوت استفاده کرده و از یک قانون مشترک تبعیت نفرموده است.

قانون اختصاصی معرفت اوصیاء

قانون معرفت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اختصاصی بوده و تمامی آن حضرات از یک بسته معرفتی مشترک تبعیت کرده و این قانون با تغییر زمان متغییر نمی شود.

بنابراین، قانون شناخت اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان حجت های الهی، دارای دو شاخصه عمده است که باید مدعی وصایت، بطور یکجا از تمامی آنها برخوردار باشد این شاخصه ها عبارتند از:

ص: 53


1- روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خدا پرستی دعوت کند. ابتدا با واژه یا مباحاة که عرب به جای زنگ خطر به کار می برد، توجه همه را به خود جلب کرد، آن گاه با استفاده از شخصیت ممتاز خود و سابقه ی درخشانش در امانت داری و راستگویی به آنان گفت: ای مردم ! اگر به شما بگویم پشت این کوه دشمنان شما موضع گرفته اند و قصد تجاوزبه مال و جان شما را دارند، باور می کنید؟ همه تصدیق کردند و گفتند: آری ! ما تا به حال دروغی از تو نشنیده ایم . فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم ، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم . موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیش آمد با خبر می کند. سیره حلبی، ج1، ص321.

الف: علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم؛

ب: علائم و ودایع خداوند متعال.

هر کدام از این دو مورد به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و با شخصیت احمد بصری مطابقت داده می شود تا از این رهگذر مدعای وی ابطال گردد.

پرسش های درس

قانون معرفت حجت های الهی در باور احمد بصری چیست؟

2. حجت های الهی در چند گروه دسته بندی می گردند؟

3. قوانین اقتضائی انبیاء الهی را توضیح دهید.

4. قانون اختصاصی اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم چند نوع است؟

ص: 54

درس چهارم علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 55

ص: 56

یکی از مهم ترین ادله اثبات وصایت، برخورداری از علائم و ودایع رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است که بایستی مدعی وصایت از ارائه آنها برای مردم ناتوان نباشد. این علائم و ودایع عبارتند از

علامت و ودیعه اول

برخورداری از کتاب مختوم و ملفوف؛ به عنوان وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به ائمه معصومین علیهم السلام که از آن به عنوان «عهد النبی» نیز یاد می شود:

پیش از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وصیتنامه ای در قالب کتاب مهر شده به ایشان نازل گردید. چنانچه امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

«إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَ عَلَى نَبِيِّهِ كِتَاباً قَبْلَ وَفَاتِهِ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ إِلَی النُّجَبَهِ مِن أَهلِکَ قَالَ وَ مَا النُّجَبَهُ یَا جَبرَئِیلُ فَقَالَ عَلِیُّ بنُ أَبِی طَالِبٍ وَ وُلدُهُ سلام الله علیهم وَ کَانَ عَلَی الکِتَابِ خَوَاتِیمُ مِن ذَهَبٍ فَدَفَعَهُ النَّبِیُّ إِلَی أَمِیرِالمُؤمِنینَ وَ أَمرَهُ أَن یَفُکَّ خَاتَماً مِنهُ وَ یَعمَلَ بِمَا فِیهِ فَفَکَّ أَمِیرُالمُؤمِنینَ خَاتَماً وَ عَمِلَ بِمَا فِیهِ... ثُمَّ دَفَعَهُ إِلَی ابنِهِ الحَسَنِ فَفَکَّ امیرالمومنین خَاتماً وَ عَمِلَ بِمَا فیهِ... ثُمَّ دَفعَهُ إِلَی مُوسَی وَ کَذَلِکَ یَدْفَعُهُ مُوسَی إِلَی اَلَّذِی بَعْدَهُ ثُمَّ کَذَلِکَ إلى قِیَامِ

ص: 57

اَلْمَهْدِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ»(1) خدای عزوجل پیش از وفات پیغمبر، مکتوبی بر او نازل کرد و فرمود: ای محمد! این وصیت من به سوی نجیبان و برگزیدگان از خاندان تو است، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم گفت: ای جبرئیل نجیبان کیانند؟ فرمود: علی بن ابیطالب و اولادش علیه السلام و بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و دستور فرمود که یک مهر آن را بگشاید و به آنچه در آن است عمل کند، امیرالمؤمنین علیه السلام یک مهر را گشود و به آن عمل کرد... سپس آن را به پسرش موسی علیه السلام داد و همچنین موسی علیه السلام به امام بعد از خود می دهد و تا قیام حضرت مهدی علیه السلام اینچنین است.

آنچه در اول این روایت مشخص شده است، وصیت پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نجباء و خلفای پس از خود می باشد که با عبارت «یَا مُحَمَّدُ هَذِهِ وَصِیَّتُکَ إِلَی النُّجَبَهِ مِن أَهلِکَ» از آن یاد شده است. این وصیت بر اساس قرائن روایی، همان عهد النبي صلی الله علیه و آله و سلم است که در حال حاضر در اختیار امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی مِنْبَرِ اَلْکُوفَهِ وَ حَوْلَهُ أَصْحَابُهُ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ ثَلاَثَهَ عَشَرَ رَجُلاً عِدَّهَ أَهْلِ ْبَدْرِ وَ هُمْ أَصْحَابُ اَلْأَلْوِیَهِ وَ هُمْ حُکَّامُ اَللَّهِ فِی أَرْضِهِ عَلَی خَلْقِهِ حَتَّی یَسْتَخْرِجَ مِنْ قَبَائِهِ کِتَاباً مَخْتُوماً بِخَاتَمٍ مِنْ ذَهَبٍ عَهْدٌ مَعْهُودٌ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(2) گویی می بینم قائم ما علیه السلام در کوفه بالای منبر نشسته و اصحاب مخصوص که سیصد و سیزده تن و به عدد اصحاب بدر هستند... در خدمت او حضور دارند. تا اینکه امام زمان علیه السلام

ص: 58


1- اصول کافی، ج 2، ص 229.
2- كمال الدين ، ج 2، ص 672.

کتابی با مهر طلایی از قبای خود بیرون می آورد که عهدنامه ای است از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم.

همچنین در روایت دیگری آمده است:

عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عُمَرَ عَمَّنْ سَمِعَ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: «إِنَّ عَهْدَ نَبِیِّ اَللَّهِ صَارَ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، ثُمَّ صَارَ عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلَی علیه السلام، ثُمَّ یَفْعَلُ اَللَّهُ مَا یَشَاءُ، فَالْزَمْ هَؤُلاَءِ- فَإِذَا خَرَجَ رَجُلٌ مِنْهُمْ مَعَهُ ثَلَثُمِائَهِ رَجُلٍ- وَ مَعَهُ رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1)

امام باقر علیه السلام فرمود: همانا عهد نبي الله صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن حسین علیه السلام و سپس به محمد بن علی علیه السلام رسید و سپس خداوند آنچه را می خواهد انجام می دهد پس ملزم آنها باش زمانی که مردی از آنان خروج کند به همراهش سیصد و سیزده نفر مرد می باشد. و همراه او پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

و در روایتی دیگر آمده است:

«فَيُبَايِعُونَهُ بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدٌ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله قَدْ تَوَارَثَتْهُ الْأَبْنَاءُ عَنِ الْآبَاءِ»(2). پس با او بین رکن و مقام بیعت میکنند و همراه او عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که پسران از پدران به ارث برده اند.

نتیجه اینکه؛ بایستی مدعی وصایت از اصل این وصیتنامه (کتاب مختوم) به عنوان ودایع رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخوردار باشد. در حالی که احمد بصری از آوردن این وصیتنامه عاجز است.

ص: 59


1- تفسير العیاشی، ج 2، ص 261
2- الغيبة للنعمانی، ص 282.

علامت و ودیعه دوم

برخورداری از لوازم شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، دارای معنا و مفهوم وصایت آن حضرت است. چنانچه این امورات محوله ، توسط امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام شد و لوازم مذکور نیز برای اولین بار به ایشان منتقل گردید.

امیرمؤمنان علیه السلام می فرماید:

«وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مریضی آخر خود در بستر بیماری افتاده بود، من سر مبارک وی را بر روی سینه خود نهاده بودم و خانه حضرت صلی الله علیه و آله و سلم انباشته از مهاجر و انصار بود و عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رو به روی او نشسته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گاهی به هوش می آمد و گاهی هم از هوش می رفت... اندکی که حال ایشان بهتر شد فرمود: یا على علیه السلام بدان که این حق توست و احدی نباید در این امر با تو ستیزه کند، اکنون وصیت مرا بپذیر و آنچه به مردمان وعده داده ام به جای آور و قرض مرا ادا کن. يا على علیه السلام! پس از من امر خاندانم به دست توست و پیام مرا به کسانی که پس از من می آیند برسان. من وقتی دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مرگ خود سخن می گوید، قلبم لرزید و به خاطر آن به گریه درآمدم و نتوانستم که درخواست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با سخنی پاسخ گویم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوباره فرمود: یا على آیا وصیت من را قبول میکنی!؟ و من در حالتی که گریه گلویم را می فشرد و کلمات را نمی توانستم به درستی ادا نمایم، گفتم: آری ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم! آن گاه رو به بلال کرد و گفت: ای بلال! کلاهخود و زره و پرچم مرا که «عقاب» نام دارد و شمشیرم ذوالفقار و عمامه ام را که «سحاب» نام دارد برایم بیاور... [سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنچه که مختص

ص: 60

خود وی بود از جمله لباسی که در شب معراج پوشیده بود و لباسی که در جنگ احد بر تن داشت و کلاه هایی که مربوط به سفر، روزهای عید و مجالس دوستانه بود و حیواناتی که در خدمت آن حضرت بود را طلب کرد] و بلال همه را آورد مگر زره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که در گرو بود. آن گاه رو به من کرد و فرمود: یا على علیه السلام برخیز و اینها را در حالی که من زنده ام، در حضور این جمع بگیر تا کسی پس از من بر سر آنها با تو نزاع نجوید. من برخاستم و با این که توانایی راه رفتن نداشتم، آنچه بود گرفتم و به خانه خود بردم و چون بازگشتم و رو به روی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایستادم، به من نگریست و بعد انگشتری خود را از دست بیرون آورد و به من داد و گفت: بگیر یا علی این مال توست در دنیا و آخرت...»(1)

لذا این علامت و ودایع به عنوان یکی از نشانه های قطعی وصایت است که اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، یکی پس از دیگری متکفل انجام امورات تكفين وصی پیشین و دریافت لوازم مذکور بوده و در مقام احتجاج به امامت هر کدام از اهل بیت علیهم السلام استفاده شده است که به دو نمونه اشاره میگردد:

عبدالاعلی به نقل از امام صادق علیه السلام درباره ماجرای وصیت امام باقر علیه السلام آورده است:

«چون مرگ پدرم فرا رسید، فرمود: چند گواه برای من حاضر کن، من چهار تن از قریش را حاضر کردم که نافع غلام عبدالله بن عمر با آنها بود و فرمود: بنویس... وصیت کرد محمد بن علی به پسرش جعفر بن محمد و به او دستور داد او را در بردی که هنگام نماز جمعه می پوشید کفن

ص: 61


1- الطوسی، الامالی، ص 600، شماره 1/1244. اصول کافی ج 1، ص340، ح 8

کند و عمامه او را برای او عمامه سازد و قبر او را چهار گوش نماید و چهار انگشت از زمین بلندتر کند و سپس واگذارد، پس فرمود: آن وصیتنامه را در هم پیچید و به گواهان فرمود: خدا شما را رحمت کند، برگردید، و چون گواهان رفتند من گفتم: پدر جان در این استشهاد چه مصلحتی بود؟ فرمود: من بد داشتم که تو مغلوب شوی و بگویند وصیت نکرده، خواستم تو دلیلی در دست داشته باشی. و امام کسی است که چون به شهر او در آیند و پرسند وصی فلان امام کیست؟ گویند فلانی.(1)

همچنین در رد ادعای دو نفر از زیدیه آمده است:

سعید سمان نقل کرده است: نزد امام جعفر صادق علیه السلام بودم که ناگاه دو نفر از طایفه زیدیه بر آن حضرت داخل شدند... حضرت به من فرمود که: «این دو مرد را می شناسی؟ عرض کردم: آری، اینها از اهل بازار و هم چراغ های ما می باشند. و ایشان از طایفه زیدیه اند و گمان دارند که شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نزد عبدالله پسر حسن است (یعنی حسن مثنی). حضرت فرمود: «دروغ گفتند. خدا ایشان را لعنت کند، به خدا سوگند که عبدالله پسر حسن، آن شمشیر را به دو چشم خود و به یک چشم از دو چشم خود ندیده. و پدرش (یعنی حسن مثنی) نیز آن را ندیده.

ص: 62


1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَی قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ...«فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ: ادْعُ لِی شُهُوداً فَدَعَوْتُ أرْبَعَةً مِنْ قُرَیْشٍ؛ فِیهِمْ نَافِعٌ مَوْلَی عَبْدِاللهِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: اکْتُبْ: هَذَا مَا... أوْصَی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ إلَی ابْنِهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أمَرَهُ أنْ یُکَفِّنَهُ فِی بُرْدِهِ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ الْجُمَعَ، وَ أنْ یُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ، وَ أنْ یُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ یَرْفَعَهُ أرْبَعَ أصَابِعَ، ثُمَّ یُخَلِّیَ عَنْهُ فَقَالَ: اطْوُوهُ، ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ: انْصَرِفُوا رَحِمَکُمُ اللهُ، فَقُلْتُ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا: مَا کَانَ فِی هَذَا یَا أبَتِ أنْ تُشْهِدَ عَلَیْهِ؟ فَقَالَ: إنِّی کَرِهْتُ أنْ تُغْلَبَ وَ أنْ یُقَالَ: إنَّهُ لَمْ یُوصَ، فَأرَدْتُ أنْ تَکُونَ لَکَ حُجَّةٌ، فَهُوَ الَّذِی إذَا قَدِمَ الرَّجُلُ الْبَلَدَ قَالَ: مَنْ وَصِیُّ فُلَانٍ؟ قِیلَ: فُلَانٌ کافی، ج1، ص379 و اثبات الهد اة ، ج1، ص 114 و بحارالانوار، ج26، ص 217.

مگر آن که آن را در نزد علی بن الحسین دیده باشد. پس اگر این دو مرد راستگویند، بگویند که نشانه دسته آن چیست و اثری که در موضع دم آن است چیست؟ و به درستی که در نزد من است شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و در نزد من است، رایت و علم رسول صلی الله علیه و آله و سلم، و زره و چهار آینه و کلاه خود آن حضرت. پس اگر راست گویند، بگویند که چیست آن نشانه که در زره رسول خدا صلى الله عليه وسلم است؟ و به درستی که در نزد من است علم رسول خدا که خدا آن را منشأ غلبه بر خصم قرار داده، و در نزد من است الواح موسی و عصای او، و در نزد من است انگشتر سلیمان پسر داود، و در نزد من است آن طشتی که موسی در آن گوسفند را قربانی می کرد، و در نزد من است آن نامی که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را در میان مسلمانان و مشرکان میگذاشت، تیر مشرکان به مسلمانان نمی رسید و در نزد من همان تابوتی است که فرشتگان آن را آوردند و بر می داشتند. و جایگاه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما چون جایگاه تابوت است در میان بنی اسرائیل، که بر در خانه هر خاندانی آن تابوت می ایستاد، پیغمبری به ایشان عطا می شد، و هر که از ما که این سلاح به او منتقل شد، امامت به او رسید. و هر آینه پدرم زره رسول خدا را صلی الله علیه و آله و سلم پوشید و چون از اندام آن حضرت زیاد بود، آن را بر زمین می کشید و به واسطه زیادتی، آن زره، بر روی زمین خطی را هویدا نمود و من نیز آن را پوشیدم پس به همان وضعی که نسبت به پدرم بود، با من نیز چنان بود. و قائم ما کسی است که چون آن را بپوشد، جسمش همه آن را فرا گرفته و برقامتش راست آید. ان شاء الله تعالی».(1)

ص: 63


1- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحَکَمِ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ سَعِیدٍ اَلسَّمَّانِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلاَنِ مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ فَقَالاَ أَ فِیکُمْ إِمَامٌ مُفْتَرَضٌ طَاعَتُهُ فَقَالَ لاَ قَالَ فَقَالاَ لَهُ فَأَخْبَرَنَا عَنْکَ اَلثِّقَاتُ أَنَّکَ تَعْرِفُهُ وَ تسمیهم [نُسَمِّیهِمْ] لَکَ وَ هُمْ فُلاَنٌ وَ فُلاَنٌ وَ هُمْ أَصْحَابُ وَرَعٍ وَ تَشْمِیرٍ وَ هُمْ مِمَّنْ لاَ یَکْذِبُونَ فَغَضِبَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ قَالَ مَا أَمَرْتُهُمْ بِهَذَا فَلَمَّا رَأَیَا اَلْغَضَبَ فِی وَجْهِهِ خَرَجَا فَقَالَ لِی أَ تَعْرِفُ هَذَیْنِ قُلْتُ نَعَمْ هُمَا مِنْ أَهْلِ سُوقِنَا مِنَ اَلزَّیْدِیَّهِ وَ هُمَا یَزْعُمَانِ أَنَّ سَیْفَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ فَقَالَ کَذَبَا لَعَنَهُمَا اَللَّهُ وَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَآهُ عَبْدُ اَللَّهِ بِعَیْنَیْهِ وَ لاَ بِوَاحِدٍ مِنْ عَیْنَیْهِ وَ لاَ رَآهُ أَبُوهُ إِلاَّ أَنْ یَکُونَ رَآهُ عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ إِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی مَقْبِضِهِ وَ مَا لاَ تَرَی فِی مَوْضِعِ مَضْرَبِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَسَیْفَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ دِرْعَهُ وَ لاَمَتَهُ وَ مِغْفَرَهُ فَإِنْ کَانَا صَادِقَیْنِ فَمَا عَلاَمَهٌ فِی دِرْعِهِ وَ إِنَّ عِنْدِی لَرَایَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمِغْلَبَهَ وَ إِنَّ عِنْدِی أَلْوَاحَ مُوسَی وَ عَصَاهُ وَ إِنَّ عِنْدِی لَخَاتَمَ سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلطَّسْتَ اَلَّذِی کَانَ یُقَرِّبُ بِهَا مُوسَی اَلْقُرْبَانَ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلاِسْمَ اَلَّذِی کَانَ إِذَ ا أَرَادَ رَسُولُ اَللَّهِ أَنْ یَضَعَهُ بَیْنَ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلْمُشْرِکِینَ لَمْ یَصِلْ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ إِلَی اَلْمُسْلِمِینَ نُشَّابَهٌ وَ إِنَّ عِنْدِی اَلتَّابُوتَ اَلَّتِی جَاءَتْ بِهِ اَلْمَلاَئِکَهُ تَحْمِلُهُ وَ مَثَلُ اَلسِّلاَحِ فِینَا مَثَلُ اَلتَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ أهل بیت [فِی أَیِّ بَیْتٍ] وَقَفَ اَلتَّابُوتُ عَلَی بَابِ دَارِهِمْ أُوتُوا اَلنُّبُوَّهَ کَذَلِکَ وَ مَنْ صَارَ إِلَیْهِ اَلسِّلاَحُ مِنَّا أُوتِیَ اَلْإِمَامَهَ وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِی دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ فَخَطَّتْ عَلَی اَلْأَرْضِ خَطِیطاً وَ لَبِسْتُهَا أَنَا فَکَانَتْ وَ قَائِمُنَا مِمَّنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ اَللَّهُ بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج1، ص 174.

براین اساس بایستی امام دوازدهم علیه السلام تمامی لوازم مذکور را در تحویل خود داشته باشد تا هنگام ظهور، به آنها استناد کرده و بدین واسطه شناسایی گردد. چنانچه در بیان امام باقر علیه السلام آمده است:

«ثُمَّ یَظهَرُ المَهدِیُّ بِمَکَّهَ عِندَ العِشاءِ،و مَعَهُ رایَهُ رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله و قَمیصُهُ و سَیفُهُ، و عَلاماتٌ و نورٌ و بَیانٌ...»(1) سپس مهدی علیه السلام هنگام نماز عشاء از کنار کعبه ظاهر می شود و به همراه او پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و لباس و شمشیر و علامت های ایشان و نور و بیان است.....

همچنین در روایت دیگر آمده است:

قال ابی عبدالله علیه السلام: «خَرَجَ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنَ اَلْمَدِینَهِ إِلَی مَکَّهَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فقُلْتُ وَ مَا تُرَاثُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَالَ سَیْفُ رسول الله وَ دِرْعُهُ وَ عِمَامَتُهُ وَ بُرْدُهُ وَ قَضِیبُهُ وَ رایته وَ لَأْمَتُهُ وَ سَرْجُهُ حَتّی یَنزِلَ مَکَّهَ، فَیُخرِجَ السَّیفَ مِن غِمدِهِ، و یَلبَسَ الدِّرعَ، و یَنشُرَ الرّایَهَ وَ البُردَهَ وَ العِمامَهَ،و یَتَناوَلَ

ص: 64


1- التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، ص 137.

القَضیبَ بِیَدِهِ،ویَستَأذِنَ اللّهَ فی ظُهورِهِ»(1) صاحب این امر از مدینه به سوی مکه حرکت می کند در حالی که میراث پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به همراه دارد. گفتم میراث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟ فرمود: شمشیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است و زره او و عمامه او و عبا او و چوب دستی او و پرچم او و جوشن او و زین سواری او. چون به مکه فرود آید تیغ را از غلافش بیرون آورد و زره را بپوشد و پرچم را برافرازد و عبا و عمامه را بپوشد و چوب دستی را بکف گیرد و از خداوند اجازه ظهور خواهد.

ضمن اینکه در روایتی از امام صادق علیه السلام در خصوص مواجهه سید حسنی با امام دوازدهم علیه السلام آمده است:

سپس سید حسنی می گوید: پس بین من و امیر خود خلوت کنید، و ما را تنها بگذارید. آنگاه مهدی علیه السلام بسوی او بیرون می آید و دو نفری در میان دو لشکر می ایستند و حسنی، عرضه می دارد: اگر تو مهدی آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم هستی پس عصای جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و انگشتر، و برد و زره و عمامه او(سحاب) کجاست؟ پس مهدی علیه السلام تمام آن اشیاء را حاضر نموده و همه آنها را به سید حسنی نشان می دهد. در این هنگام حسنی می گوید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما می خواهیم این است که چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می دهد تا یارانش فضل امام مهدی علیه السلام را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی علیه السلام

ص: 65


1- الغيبة للنعمانی، ص270.

عصا را می گیرد و آنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود؛ طوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند. آن وقت سید حسنی می گوید: الله اکبر، یابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم. پس سید حسنی، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می کنند...»(1).

بنابراین، یکی دیگر از شاخصه های شناخت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، به همراه داشتن لوازم شخصی آن حضرت است که براساس روایات، تمامی آن لوازم (عينا) در محضر ائمه علیهم السلام بوده و در حال حاضر در محضر امام دوازدهم علیه السلام است.

البته احمد بصری باتوجه به اینکه از آوردن این لوازم برای اثبات خود ناتوان است، سعی در به تأويل بردن این علایم و ودایع دارد.

ص: 66


1- الحُسَینُ بنُ حَمدانَ،عَن مُحَمَّدِ بنِ إسماعیلَ و عَلِیُّ بنُ عَبدِ اللّهِ الحَسَنِیَّینِ، عََن أبی شُعَیبٍ مُحَمَّدِ بنِ نَصرٍ،عََن عُمَرَ بنِ الفُراتِ،عَن مُحَمَّدِ بنِ المُفَضَّلِ،عَنِ المُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ،قالَ:سَأَلتُ سَیِّدِیَ الصّادِقَ علیه السلام...فَيَقُولُ الْحَسَنِيُّ: إِنْ كُنْتَ مَهْدِيَّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم فَأَيْنَ هِرَاوَةُ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم، وَ خَاتَمُهُ، وَ بُرْدَتُهُ، وَ دِرْعُهُ الْفَاضِلُ، وَ عِمَامَتُهُ اَلسَّحَابُ، وَ فَرَسُهُ اَلْیَرْبُوعُ، وَ نَاقَتُهُ اَلْعَضْبَاءُ، وَ بَغْلَتُهُ اَلدُّلْدُلُ ، وَ حِمَارُهُ اَلْیَعْفُورُ، وَ نَجِیبُهُ اَلْبُرَاقُ، وَ تَاجُهُ ، وَ اَلْمُصْحَفُ اَلَّذِی جَمَعَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِغَیْرِ تَغْیِیرٍ وَ لاَ تَبْدِیلٍ، فَیُحْضِرُ لَهُ اَلسَّفَطَ اَلَّذِی فِیهِ جَمِیعُ مَا طَلَبَهُ. (وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّهُ کُلَّهُ کَانَ فِی اَلسَّفَطِ) ، وَ تَرِکَاتُ جَمِیعِ اَلنَّبِیِّینَ حَتَّی عَصَا آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ، وَ تَرِکَهِ هودٍ وَ صَالِحٍ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ، وَ مَجْمُوعِ إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ صَاعِ یُوسُفَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ مِکْیَلِ شُعَیْبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مِیزَانِهِ، وَ عَصَا مُوسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ تَابُوتِهِ اَلَّذِی فِیهِ بَقِیَّهُ مَا تَرَکَ آلُ مُوسیٰ وَ آلُ هٰارُونَ تَحْمِلُهُ اَلْمَلاٰئِکَهُ ، وَ دِرْعِ دَاوُدَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ خَاتَمِ سُلَیْمَانَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ تَاجِهِ، وَ رَحْلِ عِیسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ مِیرَاثِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ فِی ذَلِکَ اَلسَّفَطِ». فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ : یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اِقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ اَلَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی هَذَا اَلْحَجَرِ اَلصُّلْبِ ، وَ تَسْأَلَ اَللَّهَ أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لاَ یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلاَّ أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ اَلْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَتَّی یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ اَلْمَهْدِیُّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْهِرَاوَهَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّی تُظِلَّ عَسْکَرَ اَلْحَسَنِیِّ وَ عَسْکَرَ اَلْمَهْدِیِّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ . فَیَقُولُ اَلْحَسَنِیُّ : اَللَّهُ أَکْبَرُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّی أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ اَلْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ الهدایة الكبرى، ص396 و مختصر البصائر، ص 433-458 و بحارالأنوار، ج 53، ص 7 (به نقل از مختصر البصائر به جای الحسنی، الحسين علیه السلام آورده است که البته به مقصود ما خللی وارد نمی کند) ورياض الأبرارفی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص 211.

از این رو سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به علم حضرت(1) و پرچم ایشان را به دعوت به حاکمیت الهی(2)؛ تأویل برده است.

ص: 67


1- همانطور که گفته شد، احمد بصری سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به علم آن حضرت تأويل برده و از این رهگذر سعی در اثبات برخورداری خود از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دارد. لذا در پاسخ این تأويل باطل گفته می شود؛ به شهادت روايات متواتر، علم و سلاح رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دو چیز جدا از هم هستند که بایستی هرامامی از آن دو برخوردار باشد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است: عَنْ بُرَیْدٍ اَلْعِجْلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ ذِکْرُهُ: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُم بَیْنَ النَّاسِ أَن تَحْکُمُواْ بِالْعَدْلِ». قالَ : إیّانا عَنی ؛ أن یُؤَدِّیَ الأَوَّلُ إلَی الإِمامِ الَّذی بَعدَهُ الکُتُبَ وَ العِلمَ وَ السِّلاحَ» الغيبة للنعمانی، ص270. همچنین باید دانست که سلاح به عنوان یک شیء معرفی شده است که در صندوقچه نگهداری می شده و این با ماهیت علم سازگار نیست. چنانچه در روایت آمده است: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قال: «لَمَّا حَضَرَ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ الْوَفَاةُ قَبْلَ ذَلِکَ أَخْرَجَ سَفَطاً أَوْ صُنْدُوقاً عِنْدَهُ، فَقَالَ:یَا مُحَمَّدُ احْمِلْ هَذَا الصُّنْدُوقَ،قَالَ:فَحَمَلَ بَیْنَ أَرْبَعَةٍ،فَلَمَّا تُوُفِّیَ جَاءَ إِخْوَتُهُ یَدَّعُونَ فِی الصُّنْدُوقِ فقَالُوا: أَعْطِنَا نَصِیبَنَا فی الصُّنْدُوقِ فَقَالَ: وَ اللَّهِ مَا لَکُمْ فِیهِ شَیْ ءٌ،وَ لَوْ کَانَ لَکُمْ فِیهِ شَیْ ءٌ مَا دَفَعَهُ إِلَیَّ،وَ کَانَ فِی الصُّنْدُوقِ سِلاَحُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ کُتُبُهُ» الکافی، ج1، ص305. وحتی روایتی هم که سلاح را به تابوت بنی اسرائیل تشبیه کرده است، آن را نشانه برخورداری از عام دانسته اند نه اینکه سلاح همان علم بوده باشد. عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلسُّکَیْنِ عَنْ نُوحِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّمَا مثَلُ اَلسِّلاَحِ فِینَا مَثَلُ اَلتَّابُوتِ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَیْثُمَا دَارَ اَلتَّابُوتِ دَارَ اَلْمُلْکُ، فَأَیْنَمَا دَارَ فِینَا اَلسِّلاَحُ دَارَ اَلْعِلْمُ» الكافی، ج 1، ص 238. نتیجه اینکه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با علم ایشان دو چیز متفاوت و جداگانه است. اما باید مد نظر باشد که سلاح نشانه علم است ، لذا کسی که سلاح نزد او باشد دلالت بر برخورداری از علم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارد.
2- در پاسخ به این تأويل ، به روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام اشاره می گردد که حقیقت پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را روشن فرموده و آن را برگه ای از سوی بهشت معرفی فرموده است. لذا براساس این روایت و سایر روایات بطلان تأويل احمد بصری آشکار می گردد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «ثُمَّ یَهُزُّ الرّایَةَ الْجَلیَّةَ وَ یَنشرُها وَ هِیَ رایَةُ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم السَّحابة وَ دِرْعُ رَسولِ اللّه صلی الله علیه و آله و سلم السّابِغَةَ، وَ یَتَقَلَّدُ بِسَیْفِ رَسولِ اللّه ذِی الْفَقارِ» سپس پرچم روشن را به اهتزار در می آورد و آن را می گشاید و آن همان پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به نام سحابه است و (همچنین) زره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نام سابغه را همراه دارد و شمشیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به نام ذوالفقار را به گردن می آویزد.» بحارالانوار، ج 52، ص 307، ذیل روایت 81 عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لاَ یَخْرُجُ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی یَکُونَ تَکْمِلَهُ اَلْحَلْقَهِ ...ثُمَّ یَهُزُّ اَلرَّایَهَ وَ یَسِیرُ بِهَا فَلاَ یَبْقَی أَحَدٌ فِی اَلْمَشْرِقِ وَ لاَ فِی اَلْمَغْرِبِ إِلاَّ لَعَنَهَا وَ هِیَ رَایَهُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا هِیَ وَ اَللَّهِ قُطْنٌ وَ لاَ کَتَّانٌ وَ لاَ قَزٌّ وَ لاَ حَرِیرٌ قُلْتُ فَمِنْ أَیِّ شَیْءٍ هِیَ قَالَ مِنْ وَرَقِ اَلْجَنَّهِ نَشَرَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ لَفَّهَا وَ دَفَعَهَا إِلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّی إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْبَصْرَهِ نَشَرَهَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَفَتَحَ اَللَّهُ عَلَیْهِ ثُمَّ لَفَّهَا وَ هِیَ عِنْدَنَا هُنَاکَ لاَ یَنْشُرُهَا أَحَدٌ حَتَّی یَقُومَ اَلْقَائِمُ الغيبة للنعمانی، ص 307 و الغيبة طوسی، ص320 امام صادق علیه السلام فرمود: قائم خروج نمی کند تا اینکه حلقه یاران تکمیل شود... سپس پرچم را می گستراند و حرکت می کند. پس کسی در مغرب و مشرق نمی ماند مگر اینکه قائم را لعن می کنند. و آن پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است که جبرائیل در روز بدر به ایشان نازل کرد. سپس فرمود که به خدا قسم که آن پرچم از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پرسیدم پس از چیست؟ فرمود از «ورق و برگه ای از بهشت» است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را در روز بدر باز کرد و سپس پیچید و به على علیه السلام تحویل داد و ایشان همواره آن را در نزد خود داشت تا اینکه در روز بصره آن را باز کرد و خدابرآن فتح قرارداد و باری دیگر آن را پیچید و آن نزد ما است آنجا. احدی (از اهل بیت) آن را باز نمی کند تا اینکه قائم قیام کند. در توضیح این دو روایت گفته می شود: اولا پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در کنار سایر لوازم همچون زره آمده است که قرینه ای آشکار براین است که پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارای جسم بوده و قابل تاویل نیست. لذا در صورتی که پرچم دارای تأويل باشد، بایستی زره و سایر لوازم هم از تأويل برخوردار باشد. ثانيا جنس و نوع پرچم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم پارچه و حریر و ... نیست بلکه برگه ای از بهشت است. لذا این سخن اشاره به وجود خارجی آن داشته و ارتباطی با دعوت به حاکمیت الله و... ندارد. ثالثا چنانچه بگویند این پرچم اگرچه وجود خارجی دارد اما مراد از آن دعوت به حاکمیت الهی است گفته می شود: قبل از نزول این پرچم در جنگ بدر، مگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مردم را به چیزی غیر از حاکمیت الله دعوت می کرد که بعد از نزول آن این کار را انجام دهد؟ رابعا اگراین پرچم به معنای دعوت به حاکمیت الله است ، بدین معنا خواهد بود که از بین معصومین علیهم السلام، تنها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین علیه السلام و حضرت قائم علیه السلام مردم را به حاکمیت الله دعوت می کنند زیرا فقط آنان حق نشر آن را داشته اند، با این وجود دعوت سایر ائمه علیه السلام به چه چیزی بوده است؟ خامسا براساس تصریح روایت ، نشر پرچم پس از تکمیل شدن 10 هزار نفر است، لذا اگرنشر پرچم را به معنای دعوت بدانیم با اصل مدعای احمد سازگاری نخواهد داشت چرا که او باید دعوت را از پیش از جمع شدن 10 هزار نفر آغاز کرده باشد نه بعد از آن!

جعل سلاح و پرچم

در اینجا سئوالی مطرح می گردد که آیا ممکن است این لوازم توسط عده ای جعل شده و به واسطه آن خود را امام معرفی کنند؟

در پاسخ گفته می شود:

ص: 68

اولا برخورداری از این لوازم، شرط لازم بوده و شرط کافی برای شناخت امام علیه السلام نمی باشد، لذا سایر موارد مذکور در روایات نیز، جهت شناخت امام علیه السلام مورد توجه قرار میگیرد.

ثانية؛ شرایط ارائه این لوازم دارای ابعادی هستند که به هیچ وجه امکان جعل و بدل سازی ندارند که عبارتند از

الف. بعد زمانی:

سلاح و پرچم و سایر لوازم مذکور در روایات، همزمان با ظهور امام علیه السلام ارائه خواهد شد، لذا قبل از ظهور حضرت، هر نوع نشانه ای به عنوان سلاح و غیره مورد قبول نمی باشد.

بر اساس روایات، زمان ظهور امام مهدی علیه السلام در 23 ماه رمضان بوده و با ندای آسمان ظهور ایشان اعلام خواهد شد. چنان چه آمده است: «لَا یَخْرُجُ الْقَائِمُ حَتَّی یُنَادَی بِاسْمِهِ مِنْ جَوْفِ السَّمَاءِ فِی لَیْلَهِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ»؛ قائم خروج نمی کند تا اینکه از آسمان و در 23 ماه رمضان به اسمش نداء داده شود.»(1)

ب. بعد نشانه ای:

امام عصر علیه السلام پس از ندای آسمانی ظهور، اعلام ظهور خواهند کرد، بنابراین یکی دیگر از نشانه های پذیرش سلاح و سایر لوازم، شنیدن صدای آسمانی ظهور است. این ندایی است که هیچ جایی برای شک و شبهه باقی نخواهد گذاشت. بطوری که امام باقر علیه السلام فرمود:

ص: 69


1- غيبة نعمانی، ص 290.

«فَلَمْ یُشْکِلْ عَلیکُمْ عَهْدُ نَبِیِّ اللّه ِصلی الله علیه و آله وَ رَایَتُهُ ، وَ سِلاَحُهُ ، وَ النَّفْسُ الزَّکِیَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسینِ فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْکُمْ هَذَا فَلاَ یُشْکِلُ عَلَیْکُمْ اَلصَّوْتُ مِنَ اَلسَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ أَمْرِهِ»(1) ایجاد شبهه نمی کند برای شما عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و پرچم و سلاح او و نفس الزكيه ای که از فرزندان امام حسین علیه السلام است. پس اگر همین موارد نیز ایجاد شبهه کرد، صوتی که از آسمان به اسم و امر امام مهدی علیه السلام برخاسته می شود ایجاد شک و شبهه نمی کند.

همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

«...فَإِنْ أَشْکَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ ذَلِکَ شَیْءٌ فَإِنَّ اَلصَّوْتَ مِنَ اَلسَّمَاءِ لاَ یُشْکِلُ عَلَیْهِمْ إِذَا نُودِیَ بِاسْمِهِ وَ اِسْمِ أَبِیهِ و امه»(2) اگر تمامی این موارد مشتبه گردید، پس همانا ندای آسمانی بر شما مشتبه نخواهد شد، زمانی که به اسم قائم عليه السلام و نام پدر و مادرش ندا سردهد.

ج. بعد مکانی:

حضرت حجت علیه السلام این لوازم را در کنار خانه خدا به مردم ارائه خواهند نمود، لذا ارائه لوازم مذکور در هر جایی غیر از کنار خانه خدا مورد پذیرش نیست. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمودند:

«ظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ، مَعَهُ رایَهُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی اللَّه علیه و آله وَ قَمیصُهُ وَ سَیْفُهُ وَ عَلاماتٌ وَ نُورٌ وَ بَیانٌ».(3) مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بر دست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را

ص: 70


1- بحار، ج 52، ص 223.
2- الغيبة للنعمانی ، ص 279.
3- التشريف بالمنن ، ص 137.

با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است.

د. بعد اعجازی:

لوازم مذکور دارای ویژگی اعجاز آمیز بوده و هر کدام از آنها توان انجام امر خاصی را دارند. در روایتی آمده است که فرق بين مدعی دروغین و راستین در برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بوده و فرق بین این لوازم با سایر لوازم ها در اعجاز آمیز بودن آن لوازم است که به مواردی از این روایات در مباحث گذشته اشاره شد.(1)

براین اساس، در صورت تجمیع این چهار شرط مهم، ارائه سلاح و سایر لوازم، به نشانه وصایت او خواهد بود.

پرسش های درس

1. اولین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای وصی خود چیست؟

2. وجه ارتباط ودیعه اول را با مدعی وصایت بیان کنید.

3. دومین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای وصی خود چیست؟

4. وجه ارتباط ودیعه دوم را با مدعی وصایت بیان کنید.

ص: 71


1- الثاقب في المناقب، ص419، مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر، ج6، ص99

ص: 72

درس پنجم علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 73

ص: 74

علامت و ودیعه سوم

صحیفه (وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم)؛ این صحیفه که به املاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و دست خط امیرالمؤمنین علی علیه السلام نوشته شده است، همان وصیتنامه ای است که در آن اسامی و تعداد جانشینان پس از خود را برای مردم اعلام فرموده است .

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نزول آیه «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(1) موظف به ابلاغ وصیت و اعلام اسامی اوصیاء و جانشیان گردید تا از این رهگذر اختلاف امت اسلامی را پس از خود دفع نماید. لذا هفتاد روز پیش از رحلت و در مسیر بازگشت از آخرين حج و در محل غدیرخم، رسالت خود را با تمام جزئیات آن ابلاغ فرمودند .

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که به دستور الهی قصد پرده برداری از شجره طیبه امامت را داشت، همه پیش افتادگان و پس ماندگان را فراخوانده و فرمودند:

«هان ای مردم! کیست سزاوارتر از شما به شما؟ گفتند خداوند و پیامبر او! سپس فرمود آگاه باشید! آن که من سرپرست اویم، پس این على

ص: 75


1- مائده، 67.

سرپرست اوست! خداوندا دوست بدار آن را که سرپرستی او را بپذیرد و دشمن بدار هر آن که او را دشمن دارد و یاری کن یار او را، و تنها گذار آن را که او را تنها بگذارد. سپس فرمود: بدانید که همانا من فرستاده و على امام و وصی پس از من است. و امامان پس از او فرزندان اویند.

آگاه باشید! من والد آنانم ولی ایشان از نسل على خواهند بود. آگاه باشید! همانا آخرین امام، مهدی قائم از ماست. هان! او بر تمامی ادیان چیره خواهد شد. آگاه باشید! که اوست حجت پایدار و پس از او حجتی نخواهد بود. درستی و راستی و نور و روشنایی تنها نزد اوست(1)... سپس عمر بن خطاب در حالی که کمی برافروخته بود برخواست و گفت: ای رسول خدا، آیا همه اهل بیت تو(2) وصی هستند؟ حضرت پاسخ داد: نه ولكن برادرم از اوصیاء است که وزیر و وارث و خلیفه من در امتم بوده و ولی تمامی مومنان بعد از من است. و همچنین یازده نفر از فرزندان وی. این علی اولشان و بهترین شان است سپس دو فرزندم حسن و حسین، سپس وصی فرزندم که همنام برادرم على و فرزند حسین است سپس وصی و فرزند علی که اسمش محمد است سپس جعفر فرزند محمد و سپس موسی فرزند جعفر و سپس علی فرزند موسی و سپس محمد فرزند على و سپس على فرزند محمد سپس حسن فرزند علی و سپس محمد فرزند حسن که مهدی این امت بوده و همنام و هم طینت من است و

ص: 76


1- علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 12-151 و 294-322. شیخ عبدالله ، بحرانی، عوالم العلوم ، ج 15، ص 307-327. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج37، ص181-182. شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج2، ص200-250. سید ابن طاووس ، الطرائف، ص 33 و...
2- همسران و اهل خانه

امر می کند به امرمن و نهی می کند به نهی من، زمین را از عدل و داد پر می کند کما اینکه از ظلم و جور پر شده است. پشت سر هم می آیند، یکی پس از دیگرى»(1).

و بعد از پرده برداری از مسأله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اعلام اسامی دوازده وصی پس از خود، آیه ای از جانب خداوند متعال نازل شده و فرمود:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»(2) امروز کافران از (زوال) آيين شما، مأيوس شدند؛ بنابراین، از آنها نترسید! و از (مخالفت) من بترسید! امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.

بر اساس گواهی تاریخ و روایات معصومین علیهم السلام رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم پس از اعلام وصیت شفاهی خود (خطبه غدير)، بارها مردم را به پذیرش وصایت

ص: 77


1- «... أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ أَوْلَی بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ، قَالُوا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ فقَالَ أَلاَ مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهذا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ،أَللَّهُمَّ وَ الِ مَنْ وَ الاهُ وِ عَادِ مَنْ عَادَاهُ و انْصَرَمْن نَصْرَهُ و اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ . ثم قال : مَعاشِرَ النَّاسِ، اَلا وَ اِنّی رَسُولٌ وَ عِلی الْإِمامُ وَ الْوَصِی مِنْ بَعْدی، وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِهِ وُلْدُهُ. اَلا وَ اِنّی والِدُهُمْ وَ هُمْ یخْرُجُونَ مِنْ صُلْبِهِ. الى أن قال : أَلَا إِنَّ خَاتَمَ الْأَئِمَّهِ مِنَّا الْقَائِمُ الْمَهْدِیُّ. أَلَا إِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ. أَلاَ إنَّهُ الْبَاقی حُجَّهً وَ لاَ حُجَّهَ بَعْدَهُ، وَ لاَ حَقَّ إلاَّ مَعَهُ، وَ لاَ نُورَ إلاَّ عِنْدَهُ ...فَقَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ شِبْهَ اَلْمُغْضَبِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَ کُلُّ أَهْلِ بَیْتِکَ فَقَالَ لاَ وَ لَکِنْ أَوْصِیَائِی اخی مِنْهُمْ وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی و وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی [وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِهِ] هَذَا أَوَّلُهُمْ وَ خَیْرُهُمْ ثُمَّ اِبْنَایَ هَذَانِ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ اِبْنِی یُسَمَّی بِاسْمِ أَخِی عَلِیٍّ وَ هُوَ اِبْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ وَصِیُّ عَلِیٍّ وَ هُوَ وَلَدُهُ وَ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَهْدِیُّ اَلْأُمَّهِ اِسْمُهُ کَاسْمِی وَ طِینَتُهُ کَطِینَتِی یَأْمُرُ بِأَمْرِی وَ یَنْهَی بِنَهْیِی یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً یَتْلُو بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ». کتاب سلیم بن قیس هلالی، ج 2، ص 763. غیبت نعمانی، ص 73. كمال الدين وتمام النعمه، ج1، ص279، اثبات الهداة، ج 2، ص 247، حلية الأبرار، ج 4، ص 89. الانصاف في نص على الائمه اثنی عشر، ص 259 . بهجة النظر في اثبات الوصاية، ص41. عوالم العلوم والمعارف والاحوال، ص 218
2- مائده، 3.

اوصیاء اثنی عشر فراخواند و سعادت آنان را در پیروی از ایشان معرفی فرمود.(1) اما آنچه می تواند به عنوان سند مورد استناد مدعیان حقیقی وصایت قرار گیرد، اصل وصیتنامه یا همان لوح مکتوبی است که قابل ارائه به همگان بوده و حتی در هنگامه ظهور وصی دوازدهم علیه السلام نیز مورد استناد قرار میگیرد.

موید سخن اینکه؛ اولأ چنانچه نقل محتوای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم توسط راویان حدیث کفایت کرده و مسلمانان را برای همیشه از اختلاف دور میکرد، دیگر چه نیازی به مکتوب نمودن وصیت بود، و حال آنکه ظاهرا آن حضرت برای انجام این کتابت اصرار نیز داشته است. بلکه می توانست همانند صدها سخن و کلام دیگر، به صورت شفاهی وصیت کرده یا به همان وصیت غدیر خم اکتفا نموده و راویان حدیث نیز آن را با دقت ثبت کنند. مگر اینکه بگوییم؛ مکتوب نمودن وصیت و تولید وصیتنامه موضوعیت داشته و از کارکردی برخوردار است که نقل شفاهی از آن کارکرد بی بهره می باشد. و آن کارکرد، چیزی جز برخورداری از قابلیت ارائه در هر زمان، به عنوان سندی برای اثبات حقانیت وصی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی تواند باشد.

ص: 78


1- خطاب امام باقر علیه السلام به حمران ، که گزارشی از روز بیماری حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و در صدد بیان عدد اوصیاء ایشان می باشد. «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَّهُ نَظَرَ إِلَی حُمْرَانَ فَبَکَی ثُمَّ قَالَ یَا حُمْرَانُ عَجَباً لِلنَّاسِ کَیْفَ غَفَلُوا أَمْ نَسُوا أَمْ تَنَاسَوْا فَنَسُوا قَوْلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ مَرِضَ فَأَتَاهُ اَلنَّاسُ یَعُودُونَهُ وَ یُسَلِّمُونَ عَلَیْهِ حَتَّی إِذَا غَصَّ بِأَهْلِهِ اَلْبَیْتُ جَاءَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَتَخَطَّاهُمْ إِلَیْهِ وَ لَمْ یُوَسِّعُوا لَهُ فَلَمَّا رَأَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذَلِکَ رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وَ قَالَ إِلَیَّ یَا عَلِیُّ فَلَمَّا رَأَی اَلنَّاسُ ذَلِکَ زَحَمَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ أَفْرَجُوا حَتَّی تَخَطَّاهُمْ وَ أَجْلَسَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَی جَانِبِهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا أَنْتُمْ تَفْعَلُونَ بِأَهْلِ بَیْتِی فِی حَیَاتِی مَا أَرَی فَکَیْفَ بَعْدَ وَفَاتِی وَ اَللَّهِ لاَ تَقْرُبُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی قُرْبَهً إِلاَّ قَرُبْتُمْ مِنَ اَللَّهِ مَنْزِلَهً وَ لاَ تَبَاعَدُونَ عَنْهُمْ خُطْوَهً وَ تُعْرِضُونَ عَنْهُمْ إِلاَّ أَعْرَضَ اَللَّهُ عَنْکُمْ ثُمَّ قَالَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ اِسْمَعُوا مَا أَقُولُ لَکُمْ أَلاَ إِنَّ اَلرِّضَا وَ اَلرِّضْوَانَ وَ اَلْجَنَّهَ لِمَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً وَ تَوَلاَّهُ وَ اِئْتَمَّ بِهِ وَ بِفَضْلِهِ وَ بِأَوْصِیَائِی بَعْدَهُ وَ حَقٌّ عَلَی رَبِّی أَنْ یَسْتَجِیبَ لِی فِیهِمْ إِنَّهُمْ اِثْنَا عَشَرَ وَصِیّاً وَ مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِنِّی مِنْ إِبْرَاهِیمَ وَ إِبْرَاهِیمُ مِنِّی وَ دِینِی دِینُهُ وَ دِینُهُ دِینِی وَ نِسْبَتُهُ نِسْبَتِی وَ نِسْبَتِی نِسْبَتُهُ وَ فَضْلِی فَضْلُهُ وَ أَنَا أَفْضَلُ مِنْهُ وَ لاَ فَخْرَ یُصَدِّقُ قَوْلِی قَوْلُ رَبِّی- ذُرِّیَّهً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ وَ اَللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» الغيبة نعمانی، ص130، باب 4، ح 22.

ثانية روايات معصومین علیهم السلام، وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را شیئی به عنوان ملاک شناخت امام معرفی کرده اند که باید در دست امام باشد. به عنوان نمونه آمده است:

عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ یَتَکَلَّمُونَ فِی أَبِی جَعْفَرٍ یَقُولُونَ مَا بَالُهَا أبطحت [تَخَطَّتْ] مِنْ وُلْدِ أَبِیهِ مَنْ لَهُ مِثْلُ قَرَابَتِهِ وَ مَنْ هُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ وَ قَصُرَتْ عَمَّنْ هُوَ أَصْغَرُ مِنْهُ وَ قَالَ یُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ بِثَلاَثِ خِصَالٍ لاَ تَکُونُ فِی غَیْرِهِ هُوَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِالَّذِی قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِیُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلاَحُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ وَصِیَّتُهُ وَ ذَلِکَ عِنْدِی لاَ أُنَازَعُ فِیهِ» (1) عبد الأعلى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم درباره امام باقر علیه السلام سخنها گفتند و اعتراض آنها این بود که چگونه امامت از میان همه اولاد پدرش به او رسید با این که در میان آنها برادرانی داشت که در خویشی با او برابر و در سن از او بزرگتر بودند (چون زید بن علی) و برادران کوچکتر هم داشت که امامت به آنها هم نرسید. امام علیه السلام فرمود: امام به سه خصلت شناخته شود که در دیگری نباشد: یکی اینکه نسبت به امام سابق از همه مردم نزدیک تر و منسوب تر باشد و وصی او هم باشد. دوم اینکه سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نزد او باشد و سوم اینکه وصیتنامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم نزد او باشد. اینها نزد من است و کسی نمی تواند درباره آن با من نزاع کند.

بنابراین، یکی از علائم شناخت وصی، برخورداری از ودیعه ای به نام

ص: 79


1- کافی، ج1، ص379 و بصائرالدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج 1، ص 182 و اثبات الهداة ، ج 1، ص 114 و بحارالانوار، ج26، ص 217.

صحیفه(1) (وصیتنامه) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که توسط امیرالمومنین علیه السلام نوشته شده و اسامی اوصیاء علیه السلام در آن ثبت گردیده است.

برخی از روایات مربوط به ماجرای وصیت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، متن این صحیفه (وصیتنامه) را منطبق با خطبه غدیر دانسته و علاوه بر آن، با تمامی روایات مربوط به عدد اوصیاء نیز همخوانی دارد. به عنوان نمونه؛

سلیم بن قیس هلالی(2) می گوید: از سلمان شنیدم که میگفت: بعد از آنکه آن مرد آن سخن را گفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم غضبناک شده و کتف را رها کرد، امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «آیا از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نپرسیم چه مطلبی می خواست در کتف بنویسد که اگر آن را می نوشت احدی گمراه نمی شد و دو نفر هم اختلاف نمی کردند؟ من سکوت کردم تا کسانی که در خانه بودند برخاستند و فقط امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام باقی ماندند. من و دو رفیقم ابوذر و مقداد هم خواستیم برخیزیم که علی علیه السلام به ما فرمود: بنشینید. حضرت

ص: 80


1- براساس روایات لوح مذکور که به املاء پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و توسط امیرالمومنین علی علیه السلام نوشته است غیر از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام این است که در روایت جابر بن عبدالله انصاری آمده است.
2- شيخ ابوصادق ، سلیم بن قیس هلالی عامری کوفی، از خواص اصحاب امير المؤمنین و امام حسن و امام حسین و امام زین العابدين وامام باقر (عليهم السلام) بوده است. سلیم ، دو سال قبل از هجرت به دنیا آمده و در نتیجه، هنگام شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 12 سال داشته است. سلیم ، در پیشگاه معصومین علیهم السلام مورد وثوق بوده و از علوم سرشارآنان بهره مند شده است. او از قدمای علمای اهل بیت علیهم السلام است و از بزرگان اصحاب آنان محسوب شده و نزد آنان محبوبیت خاصی داشته است . او صاحب کتاب اسرار آل محمد براساس روایات لوح مذکور که به املاء پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و توسط امیرالمومنین علی علیه السلام نوشته است غیر از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام این است که در روایت جابر بن عبدالله انصاری آمده است.» یا همان «کتاب سلیم بن قیس» است که کتابی مشهور بوده و شهرت سلیم نیز بیشتر به خاطر همین کتاب است، زیرا این کتاب اولین کتابی است که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تأليف شده و به دست ما رسیده است . امام صادق علیه السلام ، درباره کتاب سلیم می فرماید: «هرکس از شیعیان و دوستان ما کتاب سلیم بن قیس هلالی را نداشته باشد، چیزی از مسائل ولايت مانزد او نیست و از اسباب ما آگاهی ندارد. آن کتاب ، الفبای شیعه و سری از اسرار آل محمد علیهم السلام است». بحار الأنوار، المدخل، ص190 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 17، ص298. همچنین امام زین العابدین علیه السلام، درباره کتاب سلیم می فرماید: «سلیم راست گفته است ، خدا او را رحمت کند. همه اینها احادیث ما است که از آنها خبرداریم». وسائل الشيعة، ج27، ص101.

می خواست از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کند و ما هم میشنیدیم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شروع به سخن کرده و فرمودند:

ای برادرم علی! آیا نشنیدی دشمن خدا چه گفت؟ همانا جبرائیل علیه السلام از قبل برمن نازل شد و خبر داد که این مرد سامری این امت است و آنکه همراهش آمده بود گاو اوست و اینکه خداوند جدایی و اختلاف را برای امت من مقدر کرده است. جبرائیل از جانب خداوند مرا امر کرد تا همان چیزهایی که اراده کردم را برایتان بنویسم (که البته نگذاشت) و این سه نفر را برای آن سخنان شاهد بگیرم. حضرت فرمود: برای من صحيفه ای بیاورید، پس برای حضرت صحیفه را آوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نام امامان هدایت کننده بعد از خود را یکی پس از دیگری املاء می فرمود و على علیه السلام بدست خویش می نوشت. همچنین فرمود: من شما را شاهد میگیرم که برادرم و وزیرم و وارثم و خلیفه ام در امتم علی بن ابی طالب است و سپس حسن و بعد حسین و بعد از آنان نه نفر از فرزندان حسین اند»(1).

همچنین در روایتی دیگر از کتاب غیبت نعمانی آمده است: حضرت علی علیه السلام

ص: 81


1- «و عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ يَقُولُ سَمِعْتُ عَلِيّاً علیه السلام بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صل الله علیه و آله وَ دَفَعَ الْكَتِفَ - سَمِعتُ عَن اَمیرَالمومِنین قَالَ : أَلَا نَسْأَلُ رَسُولَ اللَّهِ عَنِ الَّذِي كَانَ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفِ مِمَّا لَوْ كَتَبَهُ لَمْ يَضِلّ أَحَدٌ وَ لَمْ يَخْتَلِفْ اثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّی إِذَا قَامَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ ،قَالَ لَنَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: «یَا أَخِی ،أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا ،وَ أَنَّ اَللَّهَ قَدْ قَضَی اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ اَلَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی اَلْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهَ عَلَیْهِ، اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَأَتَی بِهَا. فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ» کتاب سُلیم بن قیس الهلالی ج 2، ص 877.

ضمن احتجاج به مسأله امامت، به ماجرای شب وفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اشاره کرده و محتوای وصیتنامه را منطبق با خطبه غدیر و روایت سلیم بن قیس اعلام می فرماید:

ای طلحه! آیا شهادت نمیدهی هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم کتفی از ما خواست تا چیزی در آن بنویسد که امت اسلام پس از آن گمراه نگردیده و به اخلاف نیافتند؟ و در این هنگام آنکه همراه تو بود گفت: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هزیان می گوید، سپس رسول خدا غضبناک شد و آن را وانهاد؟ طلحه عرض کرد: بله من شهادت می دهم. على علیه السلام فرمود: پس از آنکه شما خارج شدید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرا از آنچیزی که می خواست بنویسد با خبر ساخت و حاضرین را بر آن شاهد گرفت و همانا جبرائیل علیه السلام او را خبر داده بود به اینکه خداوند می داند امت تو به زودی به اختلاف افتاده و فرقه فرقه می شوند. سپس دوباره صحیفه ای خواست و بر من آنچه که می خواست بنویسد را املاء کرده و سه مرد حاضر یعنی سلمان و اباذر و مقداد را بر آن شاهد گرفت و اسامی هر آنکه از ائمه هدایتگر است را نامید. همانانی که خداوند مؤمنین را به طاعت آنان تا روز قیامت امر کرده است. پس مرا اولین آنها نامید سپس این فرزندم حسن و سپس این فرزندم حسین و سپس نه تن از فرزندان این فرزندم حسین را نامید...».(1)

ص: 82


1- و بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اَلرَّزَّاقِ قَالَ حَدَّثَنَا مَعْمَرُ بْنُ رَاشِدٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ : أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لِطَلْحَهَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ عِنْدَ ذِکْرِ تَفَاخُرِ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ بِمَنَاقِبِهِمْ وَ فَضَائِلِهِمْ یَا طَلْحَهُ أَ لَیْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ دَعَانا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ بَعْدَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُکَ مَا قَالَ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ یَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ تَرَکَهَا قَالَ بَلَی قَدْ شَهِدْتُهُ قَالَ فَإِنَّکُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِیهَا وَ یُشْهِدَ عَلَیْهِ اَلْعَامَّهَ وَ أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ بِأَنَّ اَللَّهَ قَدْ عَلِمَ أَنَّ اَلْأُمَّهَ سَتَخْتَلِفُ وَ تَفْتَرِقُ ثُمَّ دَعَا بِصَحِیفَهٍ فَأَمْلَی عَلَیَّ مَا أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ بِالْکَتِفِ وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاَثَهَ رَهْطٍ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیَّ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادَ وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنْ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی اَلَّذِینَ أَمَرَ اَلْمُؤْمِنِینَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ فَسَمَّانِی أَوَّلَهُمْ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حسن ثُمَّ اِبْنِی هَذَا حسین ثُمَّ تِسْعَهً مِنِ ولد اِبْنِی هَذَا حُسَیْنٍ کَذَلِکَ یَا ابَاذَرٍّ وَ أَنْتَ یَا مِقْدَادُ قَالاَ نَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ طَلْحَهُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لِأَبِی ذَرٍّ مَا أَقَلَّتِ اَلْغَبْرَاءُ وَ لاَ أَظَلَّتِ اَلْخَضْرَاءُ ذَا لَهْجَهٍ أَصْدَقَ وَ لاَ أَبَرَّ مِنْ أَبِی ذَرٍّ وَ أَنَا أَشْهَدُ أَنَّهُمَا لَمْ یَشْهَدَا إِلاَّ اَلْحَقَّ وَ أَنْتَ أَصْدَقُ وَ أَبَرُّ عِنْدِی مِنْهُمَا الغيبة للنعمانی، ص 81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 و عوالم العلوم والمعارف والأحوال - الإمام علی بن أبي طالب عليه السلام، ص210 و...

علامت و ودیعه چهارم

وصیت ظاهره به مردم؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جهت معرفی مصداق جانشین بلافصل خود، بایستی وصی خود را شخصا و به صورت آشکار و بدون ابهام به مردم نشان دهد. لذا سایر اوصیاء نیز به تبعیت از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم موظف به انجام این عمل درباره وصی بعد از خود هستند. چنانچه در روایات به لزوم این نوع وصیت اشاره شده و وصیت آشکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمونه ای برای سائر اوصیاء ذکر کرده اند:

عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ... وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّی یَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّهً لِأَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نَصَبَ عَلِیّاً علیه السلام وَ عَرَّفَهُ اَلنَّاسَ بِاسْمِهِ وَ عَیْنِهِ وَ کَذَلِکَ اَلْأَئِمَّهُ علیه السلام یَنْصِبُ اَلْأَوَّلُ اَلثَّانِیَ»(1) از امام باقر علیه السلام پرسیدم: امام با چه شناخته می شود؟ فرمود: به چند خصلت... و اینکه نصب او به صورت آشکار باشد تا این کار حجت بر مردم گردد. زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم على علیه السلام را آشکارا نصب و به مردم معرفی نمود و مردم نیز با اسم و شخص او آشنا شدند. ائمه علیه السلام نیز باید همچنین کرده و اولی دومی را نصب کند.

همچنین در روایتی دیگر آمده است:

ص: 83


1- معانی الأخبار، ص 101.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ علیه السلام(1) فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ فَقَالَ بِخِصَالٍ... وَ یَنْصِبُونَهُمْ لَهُمْ حَتَّی یَعْرِفُوهُم»(2). ابی بصیر می گوید از امام موسی کاظم علیه السلام سئوال کردم: امام با چه شناخته میشود؟ فرمود: به چند خصلت... و وظیفه ائمه علیهم السلام همچنین است که باید جانشین خود را نصب کنند تا او را به مردم بشناسانند.

علاوه بر آن، درباره شاخص بودن وصیت ظاهره در شناخت اوصياء علیه السلام آمده است:

عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:... «ثَلاَثَهٌ مِنَ اَلْحُجَّهِ لَمْ تَجْتَمِعْ فِی أَحَدٍ إِلاَّ کَانَ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ أَنْ یَکُونَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِمَنْ کَانَ قَبْلَهُ وَ یَکُونَ عِنْدَهُ اَلسِّلاَحُ وَ یَکُونَ صَاحِبَ اَلْوَصِیَّهِ اَلظَّاهِرَهِ»(3) امام صادق علیه السلام فرمود: سه چیز از شاخصه های حجت است که در دیگری جمع نمی شود مگر آنکه او صاحب این امر باشد. اینکه نزدیک ترین مردم نسبت به امام قبل از خود باشد، دارای سلاح رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشد و همچنین صاحب وصیت ظاهره و آشکار باشد.

بنابراین، هرکدام از اوصیاء علیهم السلام قبل از شهادت؛ موظف به وصیت به وصی پس از خود می باشد که با مراجعه به آیات و روایات میتوان لزوم این امر را دریافت نمود. چنانچه آمده است:

عن الصادق علیه السلام تفسير قوله تعالى: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی

ص: 84


1- «ابوالحسن» اگر به صورت مطلق ياباقيد الأول ويا الماضي باشد، کنیه امام موسی کاظم علیه السلام خواهد بود و اگر مقید به الرضا ويا الثانی باشد ، مقصود امام رضا علیه السلام است، و اگرمقید به الثالث باشد، مراد از آن ، امام هادی علیه السلام خواهد بود.
2- دلائل الإمامة ، ص 337.
3- اصول کافی، ج 1، ص 330

أَهْلِهَا: «یَعْنِی یُوصِی الْإِمَامُ إِلَی إِمَامٍ عِنْدَ وَفَاتِهِ».(1) امام صادق علیه السلام در تفسیر سخن خداوند متعال فرمود: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا؛ یعنی اینکه امام به هنگام وفاتش به امام دیگر وصیت کند.

جهت روشن شدن بحث، به چند نمونه از روایاتی که اوصیاء پس از خود را با وصیت ظاهره و آشکار، برای مردم معرفی کرده اند اشاره میگردد:

روایت اول

عَنْ دَاوُدَ اَلرَّقِّیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنِّی قَدْ کَبِرَ سِنِّی فَخُذْ بِیَدِی مِنَ اَلنَّارِ قال فَأَشَارَ إِلَی اِبْنِهِ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی»(2) داود رقی میگوید: به امام کاظم علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، سن من رو به پیری رفته است، دستم را بگیر و از آتش نجاتم بده . امام عليه السلام به فرزندش على علیه السلام اشاره کرده و فرمود: این بعد از من صاحب شما است.

روایت دوم

عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ قَالَ حَدَّثَنِی اَلْمَخْزُومِیُّ وَ کَانَتْ أُمُّهُ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بَعَثَ إِلَیْنَا أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَجَمَعَنَا ثُمَّ قَالَ لَنَا أَ تَدْرُونَ لِمَ دَعَوْتُکُمْ فَقُلْنَا لاَ فَقَالَ اِشْهَدُوا أَنَّ اِبْنِی هَذَا وَصِیِّی وَ اَلْقَیِّمُ بِأَمْرِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی»(3) مخزومی می گوید: امام موسی کاظم علیه السلام به نزد ما فرستاد و همه ما را جمع کرد. سپس فرمود: آیا میدانید که چرا شما را جمع کرده ام؟ عرض کردیم خیر. فرمود: شاهد باشید که این فرزندم؛ وصی و قیام کننده به امر من و خلیفه بعد از من است.

ص: 85


1- اثبات الهداه ، ج 1، ص 143.
2- الکافی، ج 1، ص 312.
3- همان، ج1، ص312.

روایت سوم

عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: دَعَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَبَا اَلْحَسَنِ یَوْماً وَ نَحْنُ عِنْدَهُ فَقَالَ لَنَا عَلَیْکُمْ بِهَذَا بَعْدِی فَهُوَ وَ اَللَّهِ صَاحِبُکُمْ بعدی»(1) سلیمان بن خالد می گوید: روزی امام صادق علیه السلام فرزندش موسی کاظم علیه السلام را فراخواند در حالیکه ما در محضر ایشان بودیم. پس به ما فرمود: بر شما باد پیروی از این. پس به خدا قسم که او صاحب شما بعد از من است.

روایت چهارم

عَنْ عَمْرٍو اَلْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِی أَبُو مُحَمَّدٍ اِبْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعدی»(2). عمرو اهوازی می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام فرزندش (حجت بن الحسن علیه السلام) را به ما نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.

روایت پنجم

عَنْ أَبِی سُلَیْمَانَ داد [دَاوُدَ] بْنِ غَسَّانَ اَلْبَحْرَانِیِّ قَالَ قَرَأْتُ عَلَی أَبِی سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْبَخْتِیِّ قَالَ: فَقالَ لَهُ أبو مُحَمَّدٍ علیه السلام «أبشِر یا بُنَیَ،فَأَنتَ صاحِبُ الزَّمانِ، ،وأَنتَ المهدی و انت حُجَّهُ اللّهِ عَلی أرضِهِ، و أَنتَ وَلَدی و وَصِیّی...وَ أنْتَ خَاتِمُ الأئِمَّةِ الطَّاهِرينَ»(3) ابی سهل اسماعيل بن على نوبختی می گوید: امام حسن عسگری علیه السلام را دیدم که خطاب به فرزند گرامی اش فرمود: بشارت باد بر تو ای فرزندم! تو صاحب الزمان و مهدی هستی. تو حجت خدا بر زمین و فرزند و وصی من هستی. و تو پایان بخش اوصیاء و ائمه طاهرين هستی

ص: 86


1- همان، ص 310
2- همان، ص 328.
3- الغيبة للطوسی، ص273

نتیجه اینکه وصیت ظاهره صرفا با تعیین مصداق توسط امام قبلی محقق میگردد و چنانچه احمد بصری بخواهد خودش را وصی رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کند، بایستی نص صریح و تعیین کننده ای از جانب امام قبلی ارائه دهد تا حقانیت او را به عنوان وصی بپذیریم. البته این مساله بستگی به پذیرش پیش فرضی باطل با عنوان سیزده وصی یا بیشتر دارد.

نصب در رؤیا

احمد بصری به جهت فرار از آوردن وصیت ظاهره، متمسک به سخنی شده است که مورد بررسی اجمالی قرار میگیرد. وی در کتاب عقائد الاسلام گفته است: «یکی از اقسام نص، نص مباشر است که توسط وحی از جانب خداوند انجام می شود. طریق این وحی در اختیار تمامی مردم قرار گرفته است و آن همان رؤيا است که همه مردم می توانند بشنوند. پس رؤيا جزو نصوص الهی است که با تواتر رؤياها ثابت می شود»(1) .

در پاسخ گفته می شود:

اولا با توجه به اینکه ورود شیطان در عالم رؤیا برای همگان، حتی برای خود احمد بصری(2) نیز پذیرفته شده است، لذا نمی توان به تواتر رؤیاها درباره مسأله خاصی اعتماد کرد، چرا که ممکن است همه یا بیش از نصف رؤیاهای اشخاص با دخالت شیطان شبیه سازی شده باشد (3)

ثانیا در تاریخ مشاهده شده است که همین تواتر رؤیا درباره اشخاصی محقق

ص: 87


1- عقائد الاسلام ، احمد الحسن ، ص 68 و 69.
2- الجواب المنير، احمدالحسن، ج1، ص321.
3- پرسش ها و پاسخ ها، علی محمدی هوشیار، ص40- 45.

شده که در زمره پیروان وهابیت بوده است. به عنوان نمونه؛ ناصرالحزيمي(1) می گوید: «من از محمد بن عبدالله القحطانی پرسیدم: آیا تو یقین داری که همان مهدی هستی؟ در پاسخ گفت: اوایل یقین نداشتم تا اینکه برخی از دوستان در مسجد «رویل» این مسأله را درباره من مطرح کردند و گهگاه آن را به زبان می آوردند. من اوایل آن را شوخی حساب می کردم تا اینکه شمار خواب هایی که در آن من را مهدی می دیدند زیاد شد و کم کم دانستم که مهدی هستم».(2) حتی جهیمان در یکی از سخنرانی های خود در دفاع از مهدویت محمد بن عبدالله القحطانی گفت: «به شما بشارت میدهم که بارها خواب هایی درباره خروج مهدی دیده شده است، حتی کسانی که این خواب ها را دیده اند، پیشتر این مهدی (القحطانی) را نمی شناختند و به محض دیدن وی، او را تأیید کردند و گفتند که همین شخص را در خواب دیده اند».(3)

ثالثا اقتضای معرفی حجت الهی، معرفی آشکار است چرا که خداوند متعال فرمود: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعِينَ»(4). بگو برای خدا دلیل رسا [و قاطع] است [بطوری که بهانه ای برای هیچکس باقی نمی گذارد]. اگر او بخواهد همه شما را [از طریق اجبار] هدایت میکند. لذا هیچگاه خداوند در معرفی حجت

ص: 88


1- ناصر الحزيمی یکی از طرفداران سابق جهیمان که به صورت مستقیم در این گروه حضور داشت ، خاطرات خود را در نشریات و روزنامه های سعودی منتشر کرد و پرده از بسیاری از مسائل مهم در این میان برداشت. او بین سال های 1976 تا 1978 در این گروه حضور داشت؛ اما یک سال پیش از واقعه مکه از این گروه جدا شد. او توسط پلیس دستگیر شد و هشت سال به زندان افتاده و پس از رهایی از زندان ، از تمام افکار بنیادگرایانه سابق خود دست کشید و به عنوان فعال رسانه ای در روزنامه مهم الرياض مشغول به فعالیت شد.
2- قصة وفكرالمحتلين للمسجد الحرام، ص341 و حسين سامی، شیرعلی، مهدی السلفية ، ص10.
3- دکان های کاغذی، علی محمدی هوشیار، ص 77.
4- انعام ، 149.

خود به اسباب باطنی و مشتبه متمسک نمی شود و حجت خود را آشکارا نصب می نماید.

بنابراین، رؤيا شأنیت نصب و معرفی خلیفه الهی را نداشته و تواتر رؤیا نیز نمی تواند دلیلی بر حقانیت فردی به عنوان امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشد. البته باید تذکر داد که وصیت ظاهره درباره امام مهدی علیه السلام پیش از وفات امام یازدهم انجام شده و باری دیگر برای شناخت مردم در عصر ظهور، توسط صیحه آسمانی که به اسم و امر امام علیه السلام تصریح می شود، خواهد بود. اما اگر احمد بصری ادعای فرزندی حضرت را دارد، باید توسط وصیت ظاهره توسط امام دوازدهم به مردم معرفی گردد.

علامت و ودیعه پنجم

قرابت مشهوره؛ وصی و امام باید با رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم دارای خویشاوندی و قرابت مشهوری باشد که هیچ فردی نسبت به آن شک یا شبهه ای نداشته باشد. چنانچه در روایات آمده است:

اَلْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ اَلنَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ عن الرِّضَا عَلِیَّ بْنَ مُوسَی علیه السلام... فَإِنْ قَالَ: فَلِمَ لاَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ اَلْإِمَامُ مِنْ غَیْرِ جِنْسِ اَلرَّسُولِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قِیلَ: لِعِلَلٍ: مِنْهَا أَنَّهَ لَمَّا کَانَ اَلْإِمَامُ مُفْتَرَضَ اَلطَّاعَهِ لَمْ یَکُنْ بُدٌّ مِنْ دَلاَلَهٍ تَدُلُّ عَلَیْهِ وَ یَتَمَیَّزُ بِهَا مِنْ غَیْرِهِ وَ هِیَ اَلْقَرَابَهُ اَلْمَشْهُورَهُ وَ اَلْوَصِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ، لِیُعْرَفَ مِنْ غَیْرِهِ»(1) فضل بن شاذان می گوید از امام رضا علیه السلام شنیدم: اگر گفته شود که چرا نباید امام از غیر جنس (نسل) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد چه باید

ص: 89


1- بحارالأنوار، ج6، ص58.

گفت؟ گفته می شود به خاطر چند دلیل: یکی از آنها این است که اگر امام مفترض الطاعة باشد، چاره ای ندارد که برای خود دلیلی داشته باشد تا او را از دیگران متمایز کرده و بر امامتش دلالت کند. آن دلایل می تواند خویشاوندی مشهور و وصیت ظاهره باشد تا از دیگری باز شناخته شود. همچنین در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که این قرابت به قدری مشهوره و آشکار است که امر را بر دیگران مشتبه نخواهد ساخت:

«... وَ اَلْقَائِمُ یَا جَابِرُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ یُصْلِحُ اَللَّهُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ، فَمَا أَشْکَلَ عَلَی اَلنَّاسِ یَا جَابِرُ مِنْ ذَلِکَ یا جابر فَلاَ یُشْکِلَنَّ عَلَیْهِمْ وِلاَدَتُهُ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ...»(1) ای جابر! قائم علیه السلام مردی از فرزندان امام حسین علیه السلام است که خداوند امر قيام او را در یک شب سامان خواهد داد و مردم درباره آن به شبهه نخواهند افتاد. ای جابر! پس برای مردم اشکال نخواهد شد که او از نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.

بر این اساس با توجه به اینکه احمد بصری برای قرابت و سیادت ادعایی خود با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهرتی نداشته و حتی خانواده و اجداد او نیز هیچگاه خود را از سادات ندانسته اند، لذا این فرد نمیتواند به عنوان وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و ادعای وصایت نماید.

نتیجه اینکه؛ احمد بصری برای اثبات وصایت خود، نیاز به پنج نوع علامت ودیعه از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارد تا بتواند در گام اول وصایت خود را به اثبات برساند که عبارتند از:

- عهد رسول الله ،

ص: 90


1- الغيبة للنعمانی، ص279.

- برخورداری از لوازم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

- وصیتنامه،

- وصیت ظاهره،

- قرابت مشهوره .

پرسش های درس

1. سومین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

2. با وجود حدیث غدیر، دیگر چه نیازی به کتابت وصیت بود؟

3. چکیده حدیث وصیت در کتاب سلیم بن قیس هلالی را بنویسید.

4. چهارمین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

5. پنجمین نشانه و ودیعه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

ص: 91

درس ششم علائم و ودایع خداوند متعال

اشاره

ص: 92

ص: 93

ص: 94

نوع دوم از علائم و ودایعی که مدعی وصایت باید از آن برخوردار باشد، علائمی است که از جانب خداوند متعال در اختیار وصی قرار داده می شود تا به وسیله آن، صدق گفتار صادق از کذب گفتار کاذب بازشناخته شود.

اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم علاوه بر برخورداری از علائم و ودایع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باید از علائم و ودایع خداوند متعال نیز برخوردار باشند. این علائم در خصوص تمامی اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشترک بوده و تمامی آنان از یک قانون تبعیت می کنند. البته ممکن است که در برخی موارد میزان استفاده ایشان از برخی ودایع و علائم، به اقتضای زمان دارای شدت و ضعف بوده باشد. این علائم به دو دسته تقسیم میگردد که عبارتند از:

1.علائم و ودایع شخصیتی

اشاره

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام برخی از علائم، ناظر بر شخصیت اوصياء علیه السلام بوده و شناخت ایشان از طریق شاخصه های موجود محقق می گردد که عبارتند از:

ص: 95

تكلم به تمامی زبان ها و لهجه ها

مهمترین شاخصه اوصیاء رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، توانایی بر صحبت کردن به تمامی زبان های دنیا و گویش های محلی است. چنانچه در روایات به دو عبارت «لسان و لغة» تأکید شده که به معنای گویش محلی و زبان می باشند.

عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَ یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ «بِخِصَالٍ ... وَ یُکَلِّمَ اَلنَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ وَ لُغَهٍ»(1) از امام باقر علیه السلام پرسیدم، با چه چیزی امام شناخته می شود؟ فرمود به چند خصلت... اینکه با مردم به تمامی لهجه ها و زبان ها صحبت کند.

به عنوان مثال امام علیه السلام باید بتواند به زبان آذری با 73 گویش محلی آن در دنیا صحبت کند، بطوری که هر کدام از صاحبان لهجه با شنیدن صدای امام علیه السلام، تصور کند که با هم زبان و هم لهجه خودش صحبت می کند. لذا زمانی که ابی بصیر دلیلی بر قدرت تکلم امام عليه السلام به زبان های مختلف را درخواست می کند، حضرت کاظم علیه السلام نیز صحبت کردن به زبان فارسی و به لهجه خراسانی با مرد خراسانی را دلیل بر گفتارش قلمداد میکند.

أبو بصیر می گوید: به أبو الحسن عليه السلام گفتم: قربانت شوم، امام با چه دلیل شناخته می شود؟ در جواب فرمود: «به چند خصلت: ... با مردم جهان به هر زبانی می تواند سخن کند. سپس فرمود: ای ابا محمد! من پیش از اینکه تو از جای خود برخیزی، یک نشانه ای به تو می نمایم . دیری نگذشت که مردی از اهل خراسان وارد مجلس ما شد و آن خراسانی به زبان عربی با آن حضرت سخن گفت ولی أبوالحسن عليه السلام به فارسی جوابش را داد، آن خراسانی گفت: قربانت

ص: 96


1- معاني الأخبار، ص 101 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص345.

شوم، به خدا مانع من از اینکه به زبان فارسی با شما سخن گویم این بود که شما زبان فارسی را ندانید. فرمود: سبحان الله ! اگر من نتوانم جواب تو را اینگونه بگویم، چه فضیلتی بر تو دارم؟»(1)

توان ارتباط با تمامی موجودات

یکی دیگر از علائم شخصیتی اوصیاء پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم، ارتباط با تمامی موجودات و از جمله قدرت سخن گفتن با آنان و همچنین کرنش حیوانات اهلی است.

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ؟ قَالَ... ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اَلْإِمَامَ لاَ یَخْفَی عَلَیْهِ کَلاَمُ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ وَ لاَ اَلطَّیْرِ وَ لاَ بهیمة و لا شَیْءٍ فِیهِ رُوحٌ بِهَذَا یُعْرَفُ اَلْإِمَامُ، فَمَنْ لَمْ یَکُنْ فِیهِ هَذِهِ اَلْخِصَالُ، فَلَیْسَ بِإِمَامٍ»(2). سپس امام کاظم علیه السلام به من فرمود: ای ابا محمد! به راستی سخن هیچ کس بر امام نهان نیست، نه گفتار پرنده و جانداران و نه هیچ زنده ای که روح دارد، هر که این خصال را ندارد امام نیست.

علاوه بر این دو مورد، علائم شخصیتی متعددی برای شناخت اوصیاء عليهم السلام شمارش شده است که در این مجال مورد بررسی قرار نمی گیرد(3)

ص: 97


1- أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی الْحَسَنِ علیه السلام جُعِلْتُ فِدَاکَ بِمَ یُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَیْ ءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِیهِ فِیهِ بِإِشَارَهٍ إِلَیْهِ لِتَکُونَ عَلَیْهِمْ حُجَّهً وَ یُسْأَلُ فَیُجِیبُ وَ إِنْ سُکِتَ عَنْهُ ابْتَدَأَ وَ یُخْبِرُ بِمَا فِی غَدٍ وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ بِکُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِیکَ عَلَامَهً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَیْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَکَلَّمَهُ الْخُرَاسَانِیُّ بِالْعَرَبِیَّهِ فَأَجَابَهُ أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام بِالْفَارِسِیَّهِ فَقَالَ لَهُ الْخُرَاسَانِیُّ وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا مَنَعَنِی أَنْ أُکَلِّمَکَ بِالْخُرَاسَانِیَّهِ غَیْرُ أَنِّی ظَنَنْتُ أَنَّکَ لَا تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ إِذَا کُنْتُ لَا أُحْسِنُ أُجِیبُکَ فَمَا فَضْلِی عَلَیْکَ الکافی، ج 1، ص 285 و دلائل الإمامة ، ص 337.
2- الکافی، ج 1، ص 285 و دلائل الإمامة ، ص 337.
3- معاني الأخبار، ص 102 و الخصال، ج 2، ص 528 و الکافی، ج 1، ص 388

نکته قابل توجه اینکه؛ احمد بصری با استناد نادرست به آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ»(1) سعی در پایین آوردن سطح قدرت های الهی اوصیاء علیه السلام دارد(2)، تا از این رهگذر بتواند آنان را در سطح انسان های عادی جلوه داده و خود را در مرتبه حضرات معصومین علیهم السلام قرار دهد. این در حالی است که اولا مراد این آیه، خلع قدرت های الهی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نبوده بلکه آیه مذکور در مقام پاسخ به آیه قبل است که می فرماید: «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فِي آذَانِنَا وَ قْرٌ وَ مِنْ بَيْنِنَا وَ بَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ»(3) لذا گویا خداوند در آیه بعد فرمود: ای پیامبر به ایشان بگو من بشری مانند شما هستم و جنس دیگری مخالف جنس شما ندارم، تا بین من و شما حایل و حجابی باشد و یا سخنم به گوش شما نرسد و با کلامم به دلهای شما وارد نشود. تنها تفاوت من با شما این است که به من وحی می شود.(4)

بنابراین، خداوند متعال در آیه، هم جنس بودن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و انسان بودن ایشان را به کفار گوشزد کرده و از این طریق پاسخ آنان در آیه قبل را داده است که در آن مدعی شده بودند که حرف پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمی فهمند! و این مرتبه از سخن منافاتی با سایر مقامات و قدرت های الهی آن حضرت ندارد.

ثانيا در آیات متعددی از قرآن کریم، به قدرت های فوق بشری حجج الهی اشاره شده است که تمامی آنان مؤيد آن است که اوصياء علیه السلام نیز به طریق اولی توان انجام امور خارق العاده و غیر عادی را دارند. به عنوان نمونه؛ داستان

ص: 98


1- بگو من بشری چون شما هستم، جز اینکه به من وحی می شود. همانا خدای شما خدایی یگانه است. فصلت، 6.
2- عقائد الاسلام، ص280.
3- می گویند دلهای ما از پذیرفتن آنچه ما را به سویش می خوانید در غلافهایی روی هم است و در گوشهایمان سنگینی است و بین ما وتوحجابی است توکار خود کن که مانیز کار خود خواهیم کرد. فصلت ، 5.
4- الميزان في تفسير القرآن، ج 17، ص 361.

حضرت سلیمان در سوره نمل که سخنان مورچه و هدهد را متوجه می شود و با آنان سخن می گوید(1).

ثالثا اگر احمد بصری در صدد آن است تا تمامی قدرت ها و علائم و ودایع الهی را از اوصیاء خلع کند، با این حساب چه پاسخی برای طول عمر غیر عادی امام دوازدهم علیه السلام دارد؟ درحالی که میانگین عمر انسان ها بسیار کمتر از این مقدار بوده و چنین چیزی خارج از فهم و درک بشری است.

بنابراین، ائمه و اوصیاء علیه السلام ، به جهت روشن شدن وجه تمایزشان با سایر انسان ها، دارای قدرت ها و ودایع ویژه ای هستند و این مطلب مورد تأیید قرآن کریم و روایات متواتر معصومین علیهم السلام می باشد.

2.علائم و ودایع برون شخصیتی

اشاره

برخی از علائم و ودايع الهی که در اختیار اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفته است به صورت عارضی و برون شخصیتی می باشند که به عنوان مهمترین شاخصه معرفت حجت در بعد علائم و ودایع خداوندی به حساب می آیند و عبارتند از:

1.علم

یکی از شاخصه های معرفت حجت علیه السلام، همان علمی است که از جانب خداوند به خاندان نبوت علیه السلام عطا گردیده و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یکی پس از دیگری حامل و وارث آن علم می باشند. این علم دارای شاخصه هایی است که

ص: 99


1- نمل، 18- 24.

به واسطه آن، علم امام از علم غیر امام تشخیص داده می شود. در تعبیر روایات معصومین علیهم السلام به سه شاخصه از علم امام اشاره شده است:

وَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّمُرِیُّ رحمه الله علیه: کَتَبْتُ إِلَیْهِ أَسْأَلُهُ عَمَّا عِنْدَکَ مِنَ اَلْعُلُومِ، فَوَقَّعَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «عِلْمُنَا عَلَی ثَلاَثَهِ أَوْجُهٍ: مَاضٍ، وَ غَابِرٌ، وَ حَادِثٌ؛ أَمَّا اَلْمَاضِی فَتَفْسِیرٌ. وَ أَمَّا اَلْغَابِرُ فَمَوْقُوفٌ، وَ أَمَّا اَلْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی اَلْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِی اَلْأَسْمَاعِ، وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا، وَ لاَ نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1) علم ما اهل بیت علیهم السلام بر سه نوع است: علم به گذشته و آینده و حادث. علم گذشته، تفسیر است و علم آینده، موقوف است و علم حادث، انداختن در قلوب، و زمزمه در گوشهاست. این بخش، بهترین علم ماست و بعد از پیامبر ما، رسول دیگری نخواهد بود.

همچنین در روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام آمده است:

مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَی ثَلَاثَهِ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ؛ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا»(2) دانش ما از سه جهت است، گذشته، آینده و آنچه پدیدار می شود، اما علم راجع به گذشته برای ما تفسیر شده و اما علم راجع به آینده نوشته شده و اما آنچه مربوط به حال است گاهی ابهام در قلب و گاهی صدایی است در گوش، و این برترین نوع دانش ما است و در عین حال بعد از پیغمبر ما پیغمبری نیست.

مرحوم مجلسی رحمه الله علیه در تفسیر این سه نوع علم می فرماید:

ص: 100


1- دلائل الإمامه، ص 524، ح495 و مدينه المعاجز، ج 8، ص 105، ح2720 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، الخاتمة ج 8، ص 233.
2- الکافی، ج1، ص 264.

علم «ماضی» یعنی علمی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای اهل بیت علیهم السلام تفسیر کرده اند که شامل علومی از وقایع گذشته درباره انبیاء و امت های پیشین، و حوادثی که برای آنان اتفاق افتاده و خبر از شروع امور و عوالم است.

مراد از علم «غابر»، علومی است که به امور آینده تعلق می گیرد. لذا مراد از غابر، خبرهای حتمی است که مربوط به آینده جهان بوده و مختص به اهل بیت علیهم السلام است. بدین سبب ائمه علیهم السلام از آن به «موقوف» به معنای؛ مخصوص تعبیر کرده اند.

مراد از علم «حادث»، علمی است، که با تجدد احوال موجودات، تجدد پیدا کرده و تفصیل مجملات است. توضیح اینکه این علم با دو روش بدون واسطه، یعنی "قذف في القلوب" و روش با واسطه، یعنی؛ "نقرفی الاسماع" به ائمه معصومین علیهم السلام الهام می شود. لذا از آن جا که ادعای الهام الهی، ممکن است انسان را به توهم نبوت بیندازد، حضرت علیه السلام در پایان به این نکته اشاره دارد که پس از پیامبر ما، پیامبری نخواهد آمد(1).

در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام نیز به مضمون این سه شاخصه اشاره شده است:

عَنْ سَیْفٍ اَلتَّمَّارِ ، قَالَ: کُنَّا مَعَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ جَمَاعَهً مِنَ اَلشِّیعَهِ فِی اَلْحِجْرِ ، فَقَالَ...لَوْ کُنْتُ بَیْنَ مُوسَی وَ اَلْخَضِرِ لَأَخْبَرْتُهُمَا أَنِّی أَعْلَمُ مِنْهُمَا وَ لَأَنْبَأْتُهُمَا بِمَا لَیْسَ فِی أَیْدِیهِمَا لِأَنَّ مُوسَی وَ اَلْخَضِرَ علیه السلام أُعْطِیَا عِلْمَ مَا کَانَ وَ لَمْ یُعْطَیَا عِلْمَ مَا یَکونَ وَ مَا هُوَ کَائِنٌ حَتَّی تَقُومَ السَّاعَهُ وَ قَدْ وَرِثْنَاهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وِرَاثَهً»(2) سیف تمار می گوید: جمعی از شیعه بودیم که در

ص: 101


1- مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول علیه السلام، ج 3، ص 136.
2- الکافی، ج1، ص260

حجر(کنار خانه کعبه) خدمت امام صادق علیه السلام بودیم، آن حضرت فرمود: اگر من همراه موسی و خضر بودم به آنها می گفتم که من از آن دو اعلم هستم و به آنها بدان چه در دست نداشتند خبر می دادم، زیرا به موسی و خضر علیهماالسلام علم آنچه بوده داده شده بود و به آنها علم آنچه می باشد و آن چه خواهد بود تا قيام ساعت نداده بودند و محققأ ما از رسول خدا آن را به خوبی ارث بردیم.

بر این اساس، مدعی وصایت بایستی از این سه نوع علم برخوردار بوده و بتواند مردم را از گذشته و حال و آینده باخبر سازد. این در حالی است که افرادی همچون احمد بصری از مسائل مربوط به حال ناتوان هستند تا چه رسد به گذشته و آینده!

ضمن اینکه؛ اگر بر فرض محال، وجود مهدیین پس از امام مهدی علیه السلام را پذیرفته و احمد بصری را اولین مهدی بدانیم، باز هم چیزی برای او در خصوص علم اوصیاء علیهم السلام ثابت نخواهد شد، زیرا این علم مختص به دوازده امام معصوم از اهل بیت علیهم السلام بوده و شامل تمامی فرزندان از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمی باشد . لذا امام صادق علیه السلام فرمود:

ای یونس! اگر علم صحیح را می طلبی بدان که نزد ما أهل البيت وجود دارد. زیرا که آن علم به عنوان میراث به ما رسیده است، و به ما شرح حکمت و فصل خطاب عطا شده است. یونس می گوید: من گفتم: یابن رسول الله! آیا تمام آنانکه از اهل بیت هستند آن علم را ارث برده اند همانطور که شما از علی و فاطمه به میراث برده اید؟! حضرت فرمود: آنرا به ارث نمی برند مگر امامان دوازده گانه! يونس می گوید: عرض کردم:

ص: 102

یابن رسول الله! ایشان را برای من نام ببر! حضرت فرمود: اول ایشان على بن أبي طالب است و پس از او حسن و حسین و پس از او على بن الحسين و پس از او محمد بن علی و پس از او من و پس از من موسی فرزندم و پس از موسی علی پسرش و پس از علی محمد و پس از محمد على و پس از علی حسن و پس از حسن حجت؛ خداوند ما را برگزیده است و تطهیر نموده است و به ما عنایت فرموده است آنچه را که به احدی از عالمیان نداده است».(1)

بنابراین در بیان ائمه علیهم السلام، یکی از راه های شناخت اوصیاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علومی است که مختص به آنان بوده و شخصی غیر از ایشان از آن برخوردار نباشد. لذا درباره مؤلفه های این علم فرموده اند:

أَنْ یُسْأَلَ فَیُجِیبَ؛ به محض اینکه از او سئوال شد جواب دهد ( از گذشته و حال و آینده).

أَنْ یُسْکَتَ عَنْهُ فَیَبْتَدِئَ؛ اگر سئوال کننده ساکت بود، بدون شنیدن سئوال به او پاسخ دهد.

یُخْبِرَ النَّاسَ بِمَا یَکُونُ فِی غَدٍ؛ مردم را از حوادث آینده باخبر سازد.(2)

ص: 103


1- رَوَی عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، قَالَ : حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَی، قَالَ : حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِیٍّ الْعَبْدِیِّ ، عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ الرَّقِّیِّ ، عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ ، قَالَ : دَخَلْتُ عَلَی الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام... ثم قال: «یَا یُونُسُ! إِذَا أَرَدْتَ الْعِلْمَ الصَّحِیحَ فَعِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنَّا وَرِثْنَا وَ أُوتِینَا شَرْعَ الْحِکْمَهِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» فَقُلْتُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! فکُلُّ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ وَرِثَ ما وَرِثَ وُلْدِ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَة علیهما السلام؟ فَقَالَ: «مَا وَرِثَهُ إِلَّا الْأَئِمَّهُ الِاثْنَا عَشَرَ سَلامُ اللهِ عَلَیهِم». قُلْتُ سَمِّهِمْ لِی یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! قَالَ: «أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَ بعده مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ و بعده أَنَا وَ بَعْدِی مُوسَی وَلَدِی وَ بَعْدَ مُوسَی عَلِیٌّ ابْنُهُ وَ بَعْدَ عَلِیِّ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِیٌّ وَ بَعْدَ عَلِیٍّ الْحَسَنُ وَ بَعْدَ الْحَسَنِ الْحُجَّهُ اصْطَفَانَا اللَّهُ وَ طَهَّرَنَا وَ أُوتِینَا ما لَمْ یُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالمین مختصر البصائر، ص 329 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج2، ص182 والإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشر عليهم السلام، ص 467 و بحار الأنوار، ج36، ص 404.
2- الکافی، ج 1، ص 285.

فَاسْأَلُوهُ عَنْ تِلْكَ الْعَظَائِمِ(1)؛ از او درباره اتفاقات مهم و بزرگ سئوال کنید و...(2)

نکته قابل توجه اینکه؛ چنانچه اتباع احمد بصری در پاسخ به این مؤلفه ها بگویند که کتب احمد بصری دربرگیرنده همه این مؤلفات است، گفته می شود:

اولا هیچ دلیل و سندی مبنی بر نوشته شدن این کتاب ها و پرسش و پاسخ ها توسط احمد بصری وجود ندارد و طبق شهادت انصار احمد بصری در شاخه رايات سود، تمامی این کتاب ها نوشته شیوخ انصار مکتب می باشد.

ثانيا بر اساس تقسیم بندی علم از دیدگاه ائمه معصومین علیهم السلام، محتوای کتاب های منسوب به احمد بصری با تقسیمات مذکور هیچ مطابقتی نداشته و حتی یک کلمه درباره گذشته (گذشته ای که در کتب تاریخ نباشد)، حال و آینده نیامده است.

ثالثا محتوای کتب منسوب به احمد بصری سرشار از تناقضات، مغالطات، اقتباسات، التقاطات و نکات غیر علمی است. در حالی که اگر علم او به منبع وحی متصل بود، نباید در آن اختلافی پیدا می شد.

2.معجزه

اشاره

از جمله شاخصه های شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، برخورداری از معجزه است، لذا در مقام تشخیص صحت ادعاء برای مردم و همچنین در مقام احتجاج با منکرین، معجزه در ردیف قانون معرفت اوصیاء علیهم السلام، شمارش شده است. چنانچه در روایت آمده است:

ص: 104


1- عظائم : جمع عظيمة ، عظائم الأمور: المصائب الشديدة والتوائب الكبيرة أنذره بعظائم الأمور
2- الغيبة للنعمانی، ص173.

عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ... وَ یَکُونَ لَهُ اَلْمُعْجِزُ وَ اَلدَّلِیلُ ...»(1). امام صادق علیه السلام فرمود: برای امام ده صفت است... و برای او معجزه و دلیل است.

همچنین در خصوص فلسفه ارائه معجزه آمده است:

«الْمُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا يُعْطِيهَا إِلَّا أَنْبِيَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِيُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ كَذِبِ الْكَاذِبِ»(2). امام صادق علیه السلام فرمود: معجزه نشانه ای از خداوند است که آن را جز به پیامبران و فرستادگان و حجت های خود نمی دهد، تا به وسیله آن، راستگویی (مدعیان ارتباط با خدا) از دروغگویی (مدعیان دروغین) شناخته شود.

و بر همین اساس امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مقام احتجاج با مرد یهودی و اثبات صدق وصایتش، خود را دارای معجزه آشکار دانست و فرمود:

«إِنَّ لَنَا حُجَّهً هِیَ اَلْمُعْجِزَهُ اَلْبَاهِرَهُ، ثُمَّ نَادَی جِمَالَ اَلْیَهُودِ: یَا أَیَّتُهَا اَلْجِمَالُ اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ لِوَصِیِّهِ، فَتَبَادَرَ اَلْجِمَالُ صَدَقْتَ صَدَقْتَ یَا وَصِیَّ مُحَمَّدٍ، وَ کَذَبَ هَؤُلاَءِ اَلْیَهُودُ، فَقَالَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: هَؤُلاَءِ جِنْسٌ مِنَ اَلشُّهُودِ یَا ثِیَابَ اَلْیَهُودِ اَلَّتِی عَلَیْهِمْ، اِشْهَدِی لِمُحَمَّدٍ وَ وَصِیِّهِ، فَنَطَقَتْ ثِیَابُهُمْ کُلُّهَا صَدَقْتَ یَا عَلِیُّ، نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ حَقّاً، وَ أَنَّکَ یَا عَلِیُّ وَصِیُّهُ حَقّاً»(3) على علیه السلام در احتجاج با مرد یهودی فرمود: همانا حجت ما همان معجزه نمایان است. سپس شترهای مرد یهودی را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

ص: 105


1- الخصال، ج 2، ص 428
2- علل الشرایع، ج 1، ص 122 والفصول المهمه، ج 1، ص 386 واثبات الهداة ، ج ، ص 147 ومدينة المعاجز، ج 1، ص 42.
3- معاني الأخبار، ص 24 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 3، ص440 و بحارالانوار، ج10، ص 17.

ای شترها! به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصی او شهادت بده. پس شترها پیشی گرفت و گفتند: تصدیق میکنیم تو را، تصدیق میکنیم تو را ای وصی محمد صلی الله علیه و آله و سلم. این مرد یهودی دروغ می گوید. على علیه السلام فرمود: این از عالم غیب است. ای لباس مرد یهودی که برتن او هستی! به حقانیت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و وصی او شهادت بده. پس لباس او به سخن در آمد و گفت: تصدیق میکنم تو را، تصدیق میکنم تو را ای علی علیه السلام. شهادت می دهم که حقیقتا محمد صلی الله علیه و آله و سلم رسول خدا و تو حقیقتا وصی او هستی.

معجزه و امام مهدی علیه السلام

یکی از مهم ترین قوانین شناخت امام مهدی علیه السلام، معجزه است، لذا آن حضرت برای معرفی خود از انواع معجزات بهره جسته و از این رهگذر منکرین و مخالفین را مقهور خواهد ساخت. در روایات آمده است:

قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «مَا مِنْ مُعْجِزَةٍ مِنْ مُعْجِزَاتِ الأنْبِیَاءِ وَ الأوْصِیَاءِ إلّا وَ یَظْهَرُ اللّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالىْ مِثْلَهَا فِیْ یَدِ قَائِمِنَا لإتْمَامِ الحُجَّةِ عَلَىْ الأعْدَاءِ»(1) امام صادق علیه السلام فرمود: هیچ معجزه ای از معجزات انبیاء الهی و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیست مگر اینکه خداوند همانند آنها را به دست قائم ما علیهم السلام ظاهر میکند تا حجت بر دشمنان تمام شود.

بنابراین در روایات متعددی به معجزات امام مهدی علیه السلام اشاره شده است به عنوان نمونه به مواردی اشاره میگردد:

ص: 106


1- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص 328 ومعجم أحاديث الإمام المهدي عليه السلام ، ج 3، ص 380، ح 931.

روایت اول

«وَ لَا تَزُولُوا عَنْ صَاحِبِ الْأَمْرِ فتذقوا [فَتُذَمُّوا] غِبَّ أَفْعَالِکُمْ؛ أَلَا فَتَمَسَّکُوا مِنْ إِمَامِ الْهُدَى بِمُعْجِزَتِهِ، وَ خُذُوا مَنْ یَهْدِیکُمْ وَ لَا یُضِلُّکُمْ»(1). امام على علیه السلام فرمود: از صاحب این امر منحرف نشوید! چراکه دچار بدی رفتارتان خواهید شد. آگاه باشید! کسی که به اعجاز امام هدایتگر تمسک کند و هدایتش را دریابد، گمراه نمی شود.

روایت دوم

سید حسنی در مواجهه با امام دوازدهم علیه السلام عرض خواهد کرد:

«هَلْ عِنْدَکَ آیَةٌ اَوْ مُعْجِزَةٌ اَوْ عَلَامَةٌ؟ فَیَنْظُرُ الْمَهْدِیُّ إِلَى طَیْرٍ فِی الْهَوَاءِ فَیُومِی إلَیْهِ فَیَسْقُطُ فِی کَفِّهِ فَیَنْطِقُ بِقُدْرَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ یَشْهَدُ لَهُ بِالْإِمَامَةِ»(2) آیا دلیل یا معجزه یا نشانه ای داری؟ امام عليه السلام به آسمان نگاه می کند و به پرنده ای اشاره کرده و در دست ایشان می نشیند و به قدرت خداوند با حضرت سخن گفته و به امامت حضرت شهادت می دهد.

روایت سوم سید حسنی باری دیگر عرض خواهد کرد:

«فَعِنْدَ ذَلِکَ یَقُولُ الْحَسَنِیُّ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اقْضِ مَا قَدْ رَأَیْتَهُ، وَ الَّذِی أَسْأَلُکَ أَنْ تَغْرِزَ هِرَاوَةَ رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله فِی هَذَا الْحَجَرِ الصُّلْبِ ، وَ تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ یُنْبِتَهَا فِیهِ، وَ لَا یُرِیدُ بِذَلِکَ إِلَّا أَنْ یُرِیَ أَصْحَابَهُ فَضْلَ الْمَهْدِیِّ علیه السلام حَتَّى یُطِیعُوهُ وَ یُبَایِعُوهُ، فَیَأْخُذُ الْمَهْدِیُّ علیه السلام الْهِرَاوَةَ فَیَغْرِزُهَا فَتَنْبُتُ فَتَعْلُو وَ تُفْرِعُ وَ تُورِقُ حَتَّى تُظِلَّ عَسْکَرَ الْحَسَنِیِ وَ عَسْکَرَ الْمَهْدِیِّ علیه السلام فَیَقُولُ الْحَسَنِیُّ:

ص: 107


1- المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 404
2- الزام الناصب ، ج 2، ص 168.

اللَّهُ أَکْبَرُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مُدَّ یَدَکَ حَتَّى أُبَایِعَکَ، فَیُبَایِعُهُ الْحَسَنِیُّ وَ سَائِرُ عَسْکَرِهِ، إِلَّا أَرْبَعَةَ آلَافٍ مِنْ أَصْحَابِ الْمَصَاحِفِ وَ مُسُوحِ الشَّعْرِ الْمَعْرُوفُونَ بِالزَّیْدِیَّةِ- فَإِنَّهُمْ یَقُولُونَ: مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ عَظِیمٌ .(1) در این هنگام حسنی می گوید: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! کاری انجام بده تا مشاهده شود. آنچه از شما میخواهیم این است که چوب دستی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به این سنگ سخت بزنید و از خدا بخواهید که در آن چیزی برویاند. البته سید حسنی این درخواست را به این علت انجام می دهد تا یارانش فضل امام مهدی علیه السلام را ببینند و از او اطاعت کرده و بیعت کنند. آنگاه مهدی علیه السلام عصا را میگیرد و آنرا بر بالای سنگ سختی نصب می کند و آن عصا فورا درخت بزرگی می شود بطوریکه بر تمام لشکریان حاضر سایه می افکند، در آنوقت سید حسنی می گوید: الله اكبر، يابن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دست خود را دراز کنید تا با شما بیعت کنم، پس سید حسني، وتمام لشکریان او با آن حضرت بیعت می نمایند، مگر چهار هزار نفر که قرآن هائی در گردن دارند و عباهای پشمینه پوشیده اند و معروف به (زیدیه) می باشند، که این عده از بیعت با حضرت امتناع می ورزند، و می گویند: این کار جزیک سحر بزرگ چیز دیگری نیست.

روایت چهارم

«...وَ الْخَلَفُ مُحَمَّدٌ یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَى رَأْسِهِ غَمَامَةٌ بَیْضَاءُ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمْسِ، یُنَادِی بِلِسَانٍ فَصِیحٍ یُسْمِعُهُ الثَّقَلَیْنِ وَ الْخَافِقَیْنِ، وَ هُوَ

ص: 108


1- مختصر البصائر، ص 433-458 وبحارالأنوار، ج 53، ص 7 ورياض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص 211.

الْمَهْدِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً.(1) امام صادق علیه السلام می فرماید: و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام م ح م د علیه السلام است که در آخر الزمان خروج می کند، بالای سر ایشان ابری سفید سایه افکنده و همواره با صدایی آشکارا، بطوری که کم شنوایان نیز بشنوند ندا میدهد؛ او مهدی آن محمد صلی الله علیه و آله و سلم است که زمین را از عدل و داد پر میکند بعد از آن که از ستم پر شده است.

روایت پنجم

«اِذا ظَهَرَ الْقائِمُ علیه السلام ظَهَرَ بِرایةِ رَسول اللّهِ صل الله علیه و آله وَ خاتَمِ سُلَیمانَ وَ حَجَرِ مُوسی وَ عَصاهُ. ثُم یأمُرُ مُنادیهِ فَینادی اَلا لایحمِلُ رَجَلٌ مِنْکُم طَعاماً وَ لا شَراباً وَ لا عَلَفاً فَیقولُ اَصحابُهُ: اِنَّهُ یریدُ اَن یقْتُلَنا وَ یقْتُلَ دَوابَّنا مِنَ الجُوعِ وَ الْعَطَشِ فَیسیرُ وَ یسیرونَ مَعَهُ فَاَوَّلُ مَنْزِلٍ ینزِلُهُ یضْرِبُ الْحَجَرَ فَینْبَعُ مِنْهُ طَعامٌ وَ شَرابٌ وَ عَلَفٌ فَیاْکُلُونَ وَ یشْرَبونَ وَ دَوابُّهُمْ حَتی ینزِلُوا النَّجَفَ بِظَهْرِ الکُوفَةِ»(2) امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامی که قائم ظهور کند، با پرچم رسول خدا و انگشتر سلیمان و سنگ و عصای موسی ظهور خواهد کرد. سپس منادی او به فرمان آن حضرت ندا می دهد: فردی از شما غذا و آب و علف با خود حمل نکند. پس یارانش می گویند: او قصد دارد ما و چهارپایان ما را بر اثر گرسنگی و تشنگی هلاک کند. پس او حرکت میکند و آنها نیز با او حرکت می کنند. پس در اولین منزلی که آن حضرت فرود می آید، آن سنگ را (به زمین) می زند، پس غذا و آب و علف از آن بیرون

ص: 109


1- الأمالي (للطوسی)، ص 292 و کشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج 2، ص470.
2- الغيبة النعمانی، ص 238.

می آید و یاران و حیوانات آنان از آن می خورند و می نوشند (وضع به همین منوال است) تا به نجف پشت کوفه می رسند.

نتیجه کلی اینکه؛ شناخت اوصیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مبتنی بر ارائه دو نوع علائم و ودایع است که برخی از جانب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان نشانه اولیه و برخی دیگر از جانب خداوند متعال به عنوان نشانه ثانویه می باشد. هر کدام از این علائم می تواند به عنوان شرط لازم بوده و مجموع آنها شرط کافی برای تشخیص وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به حساب می آیند.

پرسش های درس

1. نشانه ها و ودایع خداوند متعال را نام ببرید.

2. شاخصه علم ودیعه داده شده به اوصیاء چیست؟

3. ارتباط بین تکلم به زبان های مختلف با اثبات وصایت چیست؟

4. دو نمونه از معجزات امام مهدی علیه السلام نام ببرید.

5. معجزه ادعایی احمد بصری را تشریح کنید.

ص: 110

درس هفتم بررسی حدیث موسوم به وصیت

اشاره

ص: 111

ص: 112

از جمله روایاتی که درباره ماجرای وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گزارش شده ، روایتی از کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه می باشد که با مضمون خطبه غدیر و سایر روایات مربوط به ماجرای وصیت و همچنین با هیچکدام از روایات متواتر در خصوص عدد و اسامی اوصياء علیهم السلام سازگاری نداشته و عدد اوصیاء را 24 تن معرفی کرده است. این روایت؛ مستمسک احمد بصری برای اثبات وصایت برای مهدیین است. در این روایت آمده است:

خبر داد به ما جماعتی از أبي عبد الله حسین بن علی بن سفیان بزوفری از علی بن سنان موصلی عدل از علی بن حسین از أحمد بن محمد بن خلیل از جعفر بن أحمد مصری از عمویش حسن بن علی از پدرش از امام صادق علیه السلام از پدرش امام باقر علیه السلام از پدرش امام زین العابدین علیه السلام از پدرش امام حسین علیه السلام از پدرش امیر المومنین علیه السلام که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شبی که وفاتش در آن واقع شد، به على علیه السلام فرمود: ای اباالحسن، كاغذ و دواتی بیاور. پس رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وصیت خود را املاء فرمود تا این که بدین جا رسید که فرمود: یا علی! بعد از من دوازده امام می باشند و بعد از آنها دوازده مهدی هستند. پس تويا على اولین از دوازده امام می باشی... و تو پس از من

ص: 113

خلیفه من برامتم هستی، هرگاه وفاتت رسید، به پسرم حسن که بخشنده است واگذار کن، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرم حسین شهید زکی مقتول واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش على ذي الثفنات (فردی که اعضای سجده او در اثر کثرت سجود پینه بسته) واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد باقر واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش جعفرصادق واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش موسی کاظم واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش علی رضا واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد تقی که ثقه است واگذار کند، هر گاه وفاتش رسید آن را به پسرش على ناصح واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش حسن فاضل واگذار کند، هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش محمد مستحفظ از آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، واگذار نماید، پس آنها دوازده امام هستند. سپس بعد از او دوازده مهدی می باشند. هرگاه وفاتش رسید آن را به پسرش مهدی اول واگذار کند، برای او سه اسم است. یک اسمش مانند اسم من و اسم دیگرش اسم پدر من است، و آنها عبد الله و احمد هستند، و نام سوم مهدی است. و او اولین مومنان است(1).

ص: 114


1- أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ اَلْبَزَوْفَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمِصْرِیِّ ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ اَلْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ ذِی اَلثَّفِنَاتِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ، عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ اَلزَّکِیِّ اَلشَّهِیدِ، عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا أَبَا اَلْحَسَنِ أَحْضِرْ صَحِیفَهً وَ دَوَاهً فَأَمْلَی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَصِیَّتَهُ حَتَّی اِنْتَهَی إِلَی هَذَا اَلْمَوْضِعِ. فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً، وَ مِنْ بَعْدِهِمْ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً، فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ اَلاِثْنَیْ عَشَرَ اَلْإِمَاماِ، سَمَّاکَ اَللَّهُ تعالی فِی سَمَائِهِ عَلِیّاً اَلْمُرْتَضَی، وَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ، وَ اَلصِّدِّیقَ اَلْأَکْبَرَ، وَ اَلْفَارُوقَ اَلْأَعْظَمَ، وَ اَلْمَأْمُونَ، وَ اَلْمَهْدِیَّ، فَلاَ تَصْلُحُ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرَکَ. یَا عَلِیُّ : أَنْتَ وَصِیِّی عَلَی أَهْلِ بَیْتِی حَیِّهِمْ وَ مَیِّتِهِمْ، وَ عَلَی نِسَائِی فَمَنْ ثَبَّتَّهَا لَقِیَتْنِی غَداً، وَ مَنْ طَلَّقْتَهَا فَأَنَا بَرِیءٌ مِنْهَا، لَمْ تَرَنِی وَ لَمْ أَرَهَا فِی عَرَصَة اَلْقِیَامَهِ، وَ أَنْتَ خَلِیفَتِی عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی. فَإِذَا حَضَرَتْکَ اَلْوَفَاهُ فَسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِیَ اَلْحَسَنِ اَلْبَرِّ اَلْوَصُولِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِیَ اَلْحُسَیْنِ اَلشَّهِیدِ الزکی اَلْمَقْتُولِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ ذِی اَلثَّفِنَاتِ عَلِیٍّ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْبَاقِرِ . فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا الَی اِبْنِهِ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُوسَی اَلْکَاظِمِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلثِّقَهِ اَلتَّقِیِّ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ اَلنَّاصِحِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ اَلْحَسَنِ اَلْفَاضِلِ. فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ اَلْمُسْتَحْفِظِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَذَلِکَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً. ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاهُ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی اِبْنِهِ أَوَّلِ اَلْمَهْدِیِّینَ ، لَهُ ثَلاَثَهُ أَسَامِی، اِسْمٌ کَاسْمِی، وَ اِسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ أَحْمَدُ ، وَ اَلاِسْمُ اَلثَّالِثُ اَلْمَهْدِیُّ وَ هُوَ أَوَّلُ اَلْمُؤْمِنِینَ» الغيبة طوسی، ح111.

با صرف نظر از اینکه تمامی روایات موسوم به وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، رونوشت و گزارشی ناقص از ماجرای مربوط به وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و نمی توانند به عنوان وصیتنامه آن حضرت تلقی شوند، اما با این وجود؛ به جهت آنکه روایت فوق، مورد سوء استفاده احمد بصری قرار گرفته و خود را مصداق خارجی «احمد» مذکور در روایت می داند، سند و دلالت آن مورد کند و کاش قرار می گیرد.

دیدگاه علماء شیعه

اکثریت قریب به اتفاق در بین علمای شیعه همچون؛ علامه طبرسی (548 ه. ق)، علامه على بن عيسى الأربلی (639 ه. ق)، علامه على بن يونس عاملی بیاضی (877ه.ق)، شیخ حر عاملی (1104 ه. ق)، علامه مجلسی (1110 ه.ق)، علامه على اكبر نهاوندی (1278ه. ق)، علامه سید عبدالله شبر( 1342ه. ق)، در مواجهه با روایت مذکور در کتاب غیبت طوسی رحمه الله علیه، دلالت یا مفاد آن را مقطوع ندانسته و آن را مخالف مشهور معرفی کرده اند. به برخی از آراء و نظریات مورد نظر اشاره میگردد:

1. علامه أبو علی فضل بن حسن طبرسی رحمه الله علیه گفته است: « روایات صحیحه ای

ص: 115

در دست است که پس از دولت امام مهدی علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود، مگر روایتی که در خصوص جانشینی فرزند ایشان است (ان شاء الله). در حالی که این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست».(1)

2. علامه على بن عيسى الأربلی رحمه الله علیه آورده است: «بعد از دولت قائم عليه السلام هیچ دولتی نیست مگر در روایتی که در خصوص حکومت فرزند آن حضرت آمده است. و حال آنکه این روایت قطعی الصدور و الاثبات نیست»(2)

3. علامه على بن يونس بیاضی عاملی رحمه الله علیه گفته است: «روایت دوازده مهدی بعد از دوازده امام جزو روایات شاذه است و این روایت با تمامی روایات صحیح السند و متواتر مشهور مخالفت دارد(3). زیرا طبق این روایات، بعد از دولت قائم علیه السلام دولت دیگری نخواهد بود»(4). ایشان در ادامه آورده است: «هَذِهِ الرِّوَایَةُ آحادیةُ تُوجِبُ ظَنًّا وَ مَسْأَلَةُ الْإِمَامَةُ عِلْمِیَّةً». حديث وصیت جزو اخبار واحد بوده و افاده ظن می کند در حالیکه مسأله امامت باید با احاديث قطع آور و مفید علم به اثبات برسد.

4. علامه مجلسی رحمه الله علیه پس از ذکر چند خبر در خصوص مهدیین بعد از

ص: 116


1- إعلام الوری، ج 2، ص 295.
2- کشف الغمة في معرفة ، ج 2، ص 467.
3- به عنوان نمونه؛ امام باقر علیه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی جن و انس فرستاد و پس از او 12 وصی قرارداد که برخی از ایشان گذشته و برخی باقی مانده اند و نسبت به هر وصیی، سنت و روش خاصی جاری شد (چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسین جنگید و امام صادق عليه السلام نشر علم فرمود) و اوصیائی که بعد از محمد صلی الله علیه و آله و سلم می باشند به روش اوصياء عیسی هستند (از لحاظ شماره یا ستم دیدن از دشمنان) و دوازده نفرند. کافی، ج 1، ص 532، ح10.
4- الصراط المستقیم ، ص 186.

ائمه اثنی عشر علیهم السلام و همچنین حديث موسوم به وصیت در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه، میفرماید: «این خبر مخالف با مشهور است».(1)

5. شیخ حر عاملی رحمه الله علیه در توضیح این روایت آورده است: «واضح است که احادیث دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام، به جهت نادر و شاذ بودنشان موجب قطع و یقین نشده و با سایر روایات متواتر تعارض آشکاری داشته(2) و بالجمله محل توقف می باشد».(3)

همانطور که اشاره شد؛ بسیاری از علمای شیعه، این روایت را مخالف مشهور دانسته و آن را به عنوان خبر شاذ و نادر معرفی کرده اند. با این حال حکم خبر شاذ و نادر از منظر اهل بیت علیهم السلام حائز اهمیت است که به یک نمونه اشاره میگردد:

امام صادق علیه السلام به عمربن حنظله فرمودند: «حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست».(4)

بررسی صدور روایت

احمد بصری در دفاع از قطعی الصدور بودن حديث موسوم به وصیت گفته است:

«در باور شیعیان، اثبات صحت سند روایت؛ به معنای قطعی بودن صدور آن

ص: 117


1- بحارالانوار، ج 53، ص 150.
2- الايقاظ من الهجعة في البرهان على الرجعة ، ص 368.
3- الفوائد الطوسية ، فائده 37، ص 115.
4- مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ اَلْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قال... فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ».کافی، ج1، ص 67 و68، باب اختلاف الحديث ، ح 10.

از معصوم علیه السلام نیست، بلکه نهایت چیزی که از سند روایت به دست می آید، گمانه زنی در خصوص صدور روایت است که آن هم در فقه معمول بوده و در عقاید چنین نیست. لذا مسأله صحت سند در مباحث اعتقادی اصالت ندارد و آنچه در آن شرط می شود، علم و یقین به محتوای روایت است که از معصوم صادر گردیده باشد. و این یقین با صحت سند حاصل نمی شود. بلکه یقین با دو طریق «تواتر و قرائن صحت» حاصل می شود. و موضوع روایت وصیت نیز اعتقادی است و باید با این دو روش مورد بررسی قرار گیرد. روایت وصیت متواتر معنوی است و با قرائن نیز تایید می شود. نتیجه اینکه همانا روایت وصیت قطعی الصدور از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است زیرا دارای تواتر معنوی بوده و با قرائن تقویت شده است. مهم ترین قرائن عبارتند از: موافقت با قرآن، موافقت با سنت پاک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت او. این روایت با تایید خداوند و رسول و ائمه علیهم السلام از تایید علم رجال بی نیاز می گردد»(1).

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا احمد بصری با فرار از «علم رجال» به آغوش «علم دراية» افتاده و سعی بر آن دارد تا با استفاده از اصطلاحات علم دراية، همچون؛ متواتر و قرائن صحت و...، مشکل حديث وصیت را حل کند. این درحالی است که؛ ادله احمد بصری

ص: 118


1- الثابت عند القوم ان اثبات سند رواية ، ما لا يعني اثبات قطعية صدورها بل غاية مايفيده السند الصحيح هو ظنية الصدور المعمول بها في الفقه دون العقائد... إذن فمسألة صحة السند ليست أمرا جوهريا في العقائد لأن العقائد یشترط فيها العلم أي القطع والجزم ، وهذا لا يحصل من صحة السند كما تقدم ، بل يحصل القطع والجزم بطريقين رئيسيين هما (التواتر) و (قرائن الصحة)،.... و رواية الوصية موضوعها عقائدى كما لا يخفى، وبذلك لابد أن نسلك الطرق التي تثبت... رواية الوصية متواترة معنی و محفوفة بعدة قرائن تفيد... والنتيجة أن رواية الوصية قطعية الصدور عن النبي محمد صلی الله علیه آله و سلم التواتر معناها ولاحتفافها بعدة قرائن أهمها موافقتها للقرآن الكريم والسنة المطهرة للنبي محمد ولأهل بيته الأطهار وبذلك فهي مستغنية عن تزكية علم الرجال بتزكية الله ورسوله والأئمة الأطهار عليهم السلام. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال ، احمد الحسن، ص 4.

برای بدعت بودن علم رجال(1)، به طریق اولی به علم دراية نیز وارد است، زیرا این علم از ابداءات علمای شیعه بوده و ظاهرا اولین کتاب تألیف شده در این باره، کتاب «الدراية» نوشته زین الدین عاملی جبعی(م 911 ه. ق) معروف به شهید ثانی رحمه الله علیه است(2). لذا قبل از استفاده از علم دراية برای اثبات قطعی الصدور بودن حدیث وصیت، باید این مسأله را حل کند که چرا علم رجال را به بهانه اینکه علم اهل بیت علیهم السلام نیست کنار گذاشته است اما از علم دراية که يقينا از ابداءات علمای اسلام است استفاده میکند!

ثانيا قاعده پیشنهادی احمد بصری با اخبار آحاد(3) اعتقادی سازگاری نداشته و قرائن صحت و تواتر معنوی(4) نیز درباره اخبار آحاد اعتقادی راهی ندارند. به عنوان نمونه: روایاتی که درباره عذاب فلان عمل در جهنم، ثواب فلان عمل در بهشت، اولین گروهی که وارد بهشت می شوند و... صادر شده اند، که اغلب آنها خبر واحد بوده و با قاعده احمد بصری قابلیت کسب یقین ندارند. لذا می توان در این موارد قائل به حجیت خبر واحد باشیم که در این صورت ناچار به بررسی

ص: 119


1- احمد بصری علم رجال را بدعت و ساخته دست علمای شیعه دانسته و آن را علم اهل بیت علیهم السلام نمی داند. الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص 7.
2- البته برخی جمال الدين أحمد بن طاوس حلی (م 673 ه. ق) را به دلیل نگارش کتاب «حل الاشكال في معرفه الرجال» و برخی دیگر قطب الدین راوندی (م 573 ه. ق) نویسنده رساله «في بيان احوال احادیث اصحابنا» را نخستین اثر شیعه در دراية الحديث دانسته اند.
3- احادیثی که راویان آن در تمامی طبقات، به حد تواتر نرسیده باشد را خبر آحاد نامیده اند. خبر واحد به تنهایی مفید علم نیست، بلکه به انضمام قراین دیگری می توان حجیت آن را ثابت نمود. از این رو اگرروایتی در چندین طبقه به مرز تواتر رسیده ولی در یک طبقه، به مرز تواترنرسیده باشد، واجد شرایط تواتر نبوده، خبر واحد به حساب می آید. علم الدراية المقارن ، دکتر سید رضا مؤدب ، ص40
4- تواتر معنوی آن است ، که یک مطلب با الفاظ گوناگون تاحدی نقل شده و موجب یقین شود که احتمال کذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی علیه السلام به نحوی که تمامی راویان، شجاعت او را نقل کرده اند؛ اگرچه عبارات آن ها مختلف است.

سندی خواهیم بود. بنابراین قاعده احمد بصری در خصوص روایات اعتقادی کلیت ندارد.

ثالثا بررسی و اطمینان از صحت سند احادیث در تمامی ابواب و موضوعات، اعم از فقهی و اعتقادی، مسأله ای معقول و مقبول است. لذا با توجه به حساسیت و اهمیت روایات اعتقادی نسبت به روایات فقهی، بایستی سند این دسته از روایات با دقت بیشتری مورد بررسی قرار گرفته و از این رهگذر، راه انحراف در اعتقادات را مسدود نمود. بنابراین، بررسی سندی احادیث اعتقادی شرط لازم است، اما هرگز به عنوان شرط کافی برای تشخیص صحت روایت لحاظ نمی گردد.

رابعا اصول اعتقادی در اسلام صرفا بر اساس تواترلفظی به دست آمده و تواتر معنوی در مقام اثبات این اصول نیست. زیرا اصل اعتقادی در صورتی محقق می شود که تکرار به لفظ، تا حدی باشد که بتواند آن را در ردیف ضروریات دین قرار دهد. لذا در صورتی که این تکرار به لفظ تا حدی کم باشد که برای اثبات آن به تواتر معنوی نیاز داشته باشیم، نمی توان آن را یک اصل اعتقادی دانست.

خامسا تواتر ادعایی احمد بصری در خصوص حديث موسوم به وصیت قابل دفاع نیست. زیرا هیچ سندی در دست نیست که در یک روایت به تمامی محتوای حدیث مذکور اشاره کرده و یا اینکه چند روایت متفاوت با بخش های مختلف حديث موسوم به وصیت مطابقت داشته باشد. لذا با این حساب تواتر معنوی آن مورد پذیرش نبوده و نهایت چیزی که می توان برای آن اثبات کرد، تواتر معنوی برای بخشی از حدیث است و باقی آن در حد تواتر نمی باشد. بنابراین محتوای حديث موسوم به وصیت را به پنج بخش تقسیم کرده و تواتر معنوی هر کدام مورد بررسی قرار میگیرد:

ص: 120

الف. یا عَلِیُّ! إِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدِی إثْنا عَشَرَ إمَاماً

تنهاترین بخش حديث که دارای تواتر لفظی و معنوی می باشد، بخش آغازین حدیث است که اشاره به عدد ائمه معصومین علیهم السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کرده است. لذا روایات متعددی در دست هستند که هر دو نوع تواتر را برای عدد ائمه علیهم السلام ثابت میکنند که به دو نمونه اشاره میگردد:

1.عَنْ رَزِینِ بْنِ حُبْشٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم «إِنَ هَذا اَلْأَمْرُیَمْلِکُهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ علیه السلام أَعْطَاهُمُ اَللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی»(1). همانا این امر را پس از من؛ دوازده امام به عهده می گیرد، نه تن از نسل حسین علیه السلام که خداوند علم و فهم مرا به آنان عطا کرده است.

2. عَبْدِ اَلْعَزِیزِ اَلْقَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِیهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِینِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ»(2) تعداد امامان بعد از نبی ما صلی الله علیه و آله و سلم دوازده تن است که همگی آنان نجیب و تفهیم شده هستند، هرکس که یکی از آنان را کم و یا زیاد کند، از دین خدا خارج شده و از ولایت ما چیزی را بهره نبرده است.

ب. وَ مَنْ بَعْدَهُمْ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً

مسأله مهدیین پس از امام دوازدهم علیه السلام هیچگاه به عنوان اعتقاد شیعه مطرح نبوده است. البته لفظ و مضمون این عبارت با پنج روایت دیگر مطابقت

ص: 121


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 165.
2- الإختصاص، ص 233.

دارد که مورد بررسی قرار میگیرند:

1. در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه آمده است: عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ «یَا أَبَاحَمْزَهَ إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ»(1) ای ابا حمزه! همانا از میان ما، بعد از قائم علیه السلام دوازده مهدی از فرزندان امام حسین علیه السلام خواهد بود.

این روایت از یازده مهدی پس از قائم علیه السلام سخن به میان آورده که همگی از نسل امام حسین علیه السلام بوده و دلالتی بر این ندارد که آنان از نسل امام مهدی علیه السلام بوده باشند، چنانچه مهدیین مذکور از نسل امام دوازدهم علیه السلام باشند، دلالتی بر این ندارد که آنان را از اولاد امام حسین علیه السلام معرفی فرماید و بایستی حدیث مذکور با عبارت «من ولده» ثبت می گردید. لذا ممکن است این مهدیین از سادات حسینی و از اولاد امام حسین علیه السلام باشند.

2. در کتاب مختصر البصائر به نقل از نویسنده کتاب منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة(2) آورده است: وَ مِمَّا رَوَاهُ لِی وَ رَوَیْتُهُ عَنِ اَلسَّیِّدِ اَلْجَلِیلِ اَلْمُوَفَّقِ اَلسَّعِیدِ بَهَاءِ اَلدِّینِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ اَلْحُسَیْنِیِّ أَسْعَدَهُ اَللَّهُ بِتَقْوَاهُ وَ أَصْلَحَ أَمْرَ دُنْیَاهُ وَ أُخْرَاهُ رَوَاهُ بِطَرِیقِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَیَادِیِّ ، یَرْفَعُهُ إِلَی أَحْمَدَ بْنِ عُقْبَهَ ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السلام»(3) همانا

ص: 122


1- غیبت طوسی، ص 478
2- ومما جازلی روایته أيضا عن أحمد بن محمد الايادى ، يرفعه إلى علي بن عاقبة ، عن أبيه، عن أبي عبد الله عليه السلام: إن منا بعد القائم (عليه السلام) اثنا عشر مهديا من ولد الحسين عليه السلام. منتخب الأنوار المضيئة فی ذکر القائم الحجة (عليه السلام)، ص 354.
3- مختصر البصائر، ص165.

از میان ما، بعد از قائم علیه السلام دوازده مهدی از فرزندان امام حسین علیه السلام خواهد بود.

در این روایت نیز، مهدیین را از فرزندان امام حسین علیه السلام معرفی کرده است که توضیح آن در روایت قبلی گذشت.

3. در کتاب الاصول الستة عشر آمده است: جَعْفَرٌ، عَنْ ذَرِیحٍ، قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْأَئِمَّهِ بَعْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم قال ... «إِنَّ مِنَّا بَعْدَ الرَّسُولِ سَبْعَهَ أَوْصِیَاءَ أَئِمَّهً مُفْتَرَضَهً طَاعَتُهُمْ، سَابِعُهُمُ الْقَائِمُ... ثُمَّ بَعْدَ الْقَائِمِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ»(1). همانا از میان ما بعد از رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم هفت وصی است که تمامی آنان امام واجب الطاعه هستند، هفتمین آنان قائم آنان است، سپس بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود.

این روایت بدون ذکر سند در کتاب مذکور ثبت شده است. اشکال اصلی این روایت این است که به تصریح این روایت، مراد از قائم، امام کاظم علیه السلام بوده و پس از ایشان یازده مهدی از فرزندان امام کاظم علیه السلام را معرفی کرده است. لذا بر اساس باور مسلم ما این روایت اساسا برخلاف اعتقادات شیعه است. لذا احمد بصری نمی تواند به این روایت استناد کرده و خود را اولین مهدی بداند، چراکه در این صورت بایستی همزمان با امام رضا علیه السلام می آمد نه الان!

4. در کتاب شرح الاخبار آمده است: وعن على بن الحسین علیه السلام، أنه قال: «یَقومُ القَائِمُ مِنَّا ثُمَّ یَکُونُ بَعدَهُ إثنَا عَشَرَ مَهدِیَّاً»(2) قائم از ما قیام میکند، پس از او دوازده مهدی خواهد بود.

ص: 123


1- الأصول الستة عشر، ص 268.
2- شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، ج3، ص400.

این روایت بدون ذکر سند، در کتاب قاضی نعمان مغربی(1) آمده است که در آن از دوازده مهدی پس از قائم علیه السلام سخن گفته شده و در خصوص نسب آنان مطلبی ذکر نشده است.

5. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً وَ لَمْ یَقُلْ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مُوَالاَتِنَا وَ مَعْرِفَهِ حَقِّنَا»(2) ابی بصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم، ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ! همانا من از پدرت شنیدم که فرمود: بعد از قائم دوازده مهدی خواهد بود. امام صادق علیه السلام فرمود: بله پدرم فرمود دوازده مهدی و نفرمود دوازده امام، ولكن آنان قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به پیروی و معرفت حق ما دعوت میکنند.

در این روایت از دوازده مهدی پس از دوازده امام علیه السلام سخن به میان آمده و علاوه بر آن به امام نبودن آنان تصریح شده و سخنی از نسب ایشان نیز به میان نیامده است.

قابل توجه اینکه با وجود پنج حديث که حتی در عدد و نسب و جایگاه مهدیین با یکدیگر متفاوت هستند، چگونه می توان ادعای تواتر معنوی برای بخش دوم حديث موسوم به وصیت کرد و حال آنکه در تواتر معنوی بایستی یک

ص: 124


1- ابوحنیفه، نعمان بن محمد بن منصور بن احمد بن حیون تمیمی مغربی، از دانشمندان بزرگ فرقه اسماعیلیه در آغاز پیدایش آنان به شمار می آید. پدر او از علمای بزرگ اهل تسنن و پیرو مذهب مالکی بود و روایات فراوانی را روایت کرده است. نعمان در آغاز پیرو مذهب مالکی بود ولی بعدا تغییر مذهب داده و شیعه شد، اما در سلک فرقه اسماعیلیه درآمد و اسماعیل فرزند امام جعفر صادق علیه السلام را امام غائب دانست.
2- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 358.

مطلب با الفاظ گوناگون تا حدی نقل شده و موجب یقین شود که احتمال كذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی علیه السلام که تمامی راویان، شجاعت او را با الفاظ و عبارات مختلف نقل کرده اند.

البته ناظم العقیلی در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين و ذرية القائم» سعی بر آن دارد تا با گردآوری روایات و ادعیه مربوط به ذریه امام دوازدهم علیه السلام در کنار این چهار حدیث مهدیین، تواتر روایات مهدیین پس از قائم علیه السلام را اثبات کند، غافل از اینکه؛ اولا با هیچکدام از روایات چهارگانه مهدیین فرزندی آنان برای امام دوازدهم علیه السلام ثابت نمی شود. ثانية روایات مربوط به ذریه حضرت هیچ ارتباطی با مهدیین ندارد و در هیچ روایتی ذریه حضرت به عنوان مهديين معرفی نشده اند تا از این رهگذر بتوان به یک قدر متیقنی دست یافت. ثالثا ادعیه و روایات مربوط به ذریه حضرت، نفيا و اثباتا چیزی را به عنوان فرزند داشتن حضرت در حال حاضر ثابت نمی کند و بر اساس آن ادعیه حکم به فرزند داشتن ایشان در حال حاضر و همچنین حکم به فرزند نداشتن آن حضرت داده نمی شود. البته روایاتی در دست می باشد که فرزند داشتن امام علیه السلام را نفی کرده اند، به عنوان نمونه

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْیَرِیُّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ رَشِیدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْخَزَّازِ قَالَ: دَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی حَمْزَهَ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ إِمَامٌ قَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ إِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ فَقَالَ أَ نَسِیتَ یَا شَیْخُ أَوْ تَنَاسَیْتَ لَیْسَ هَکَذَا قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّمَا قَالَ جَعْفَرٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ یَکُونُ اَلْإِمَامُ إِلاَّ وَ لَهُ عَقِبٌ إِلاَّ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی یَخْرُجُ عَلَیْهِ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ لاَ عَقِبَ لَهُ فَقَالَ لَهُ

ص: 125

صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَکَذَا سَمِعْتُ جَدَّکَ یَقُولُ»(1) علی بن ابی حمزه به محضر امام رضا علیه السلام رسید و عرض کرد: آیا شما امام هستید؟ فرمود: بله! عرض کرد: همانا من از جد تو امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ امامی نیست مگر آنکه فرزندی داشته باشد. امام علیه السلام فرمود: آیا فراموش کردی شیخ یا خودت را به فراموشی زده ای؟! امام صادق علیه السلام چنین نفرمود. ایشان فرمود: هیچ امامی نیست مگر آنکه برایش فرزندی است، مگر آن امامی که حسین بن علی پس از او خارج می شود (رجعت می کند). پس همانا او فرزندی ندارد. علی بن ابی حمزه گفت: تصدیق میکنم. منهم اینچنین از جد شما شنیدم.(2)

بنابراین احمد بصری باید بتواند به روایاتی استناد کند که توانایی اثبات متواتر (معنوی) بودن مهدیین بعد از قائم علیه السلام را داشته باشد و حال اینکه چنین روایتی وجود ندارد.

ج. فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی ابْنِهِ

بخش سوم حديث موسوم به وصیت، مربوط به تسليم خلافت، امامت و حکومت به فرزند امام دوازدهم علیه السلام است که باید توسط احمد بصری تواتر معنوی آن به اثبات برسد و حال آنکه در هیچ روایتی به این مسأله اشاره نشده و علاوه بر آن توسط علمای شیعه چنین چیزی را شاذ و مخالف مشهور دانسته اند که توضیح آن در بخش دیدگاه علماء شیعه» گذشت. ضمن اینکه

ص: 126


1- غیبت طوسی، ص224
2- در بحث بررسی رجعت و ادعای احمد بصری ، به اثبات رسیده است که امام حسین علیه السلام پس از امام دوازدهم علیه السلام رجعت خواهد فرمود.

شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الغيبة نیز چنین باوری را مردود دانسته و مخالفت با آن را واجب دانسته است:

«فَأَمَّا مَنْ قَالَ إنَّ لِلْخَلَفِ وَلَداً وَ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ثَلَاثَةُ عَشَرَ فَقَوْلُهُمْ یَفْسُدُ بِمَا دَلَّلْنَا عَلَیْهِ مِنْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ عَلَیْهِ السَّلَامُ اثْنَا عَشَرَ فَهَذَا الْقَوْلُ یَجِبُ اطِّرَاحُهُ عَلَى أَنَّ هَذِهِ الْفِرَقِ کُلَّهَا قَدْ انْقَرَضَتْ بِحَمْدِ اللَّهِ وَ لَمْ یَبْقِ قَائِلٌ یَقُولُ بِقَوْلِهَا»(1) اما چنانچه کسی گفته بود که امام دوازدهم علیه السلام فرزند داشته و تعداد ائمه به سیزده رسیده است، سخن باطل و فاسدی به زبان آورده است چرا که قبلا استدلال کردیم که ائمه علیهم السلام دوازده تن هستند. لذا رد این سخن باطل از واجبات است. بنا براین، الحمدلله تمامی این فرقه ها منقرض شده و هیچ قائلی باقی نمانده است که به این سخنان معتقد باشد.

ضمن اینکه برخی از روایات، مسأله جانشینی فرزند حضرت را نفی کرده و معتقدین به این باور را مورد لعن قرار داده اند. به عنوان نمونه:

1. وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَی بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی خَدَّانٍ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، یَقُولُ:...یَا مُفَضَّلُ تَرَی هَذِهِ اَلشَّمْسَ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ وَ اَللَّهِ أَمْرُنَا أَنْوَرُ وَ أَبْیَنُ مِنْهَا وَ لَیُقَالُ اَلْمَهْدِیُّ فِی غَیْبَتِهِ مَاتَ وَ یَقُولُونَ بِالْوَلَدِ مِنْهُ وَ أَکْثَرُهُمْ یَجْحَدُ وِلاَدَتَهُ وَ کَوْنَهُ وَ ظُهُورَهُ أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ وَ اَلْمَلاَئِکَهِ وَ اَلرُّسُلِ وَ اَلنَّاسِ أَجْمَعِینَ»(2) مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: ای مفضل! آیا این خورشید را می بینی؟ عرض کردم بله! فرمود: به خدا قسم امرما روشن تر و آشکارتر از آن است. اما برخی خواهند گفت: مهدی در هنگام

ص: 127


1- غیبت طوسی، ص228.
2- الهداية الكبرى ، ص360.

غيبتش وفات کرده و برخی می گویند: امامت با فرزندی از او است و بسیاری از آنان (عامه) تولد و بودن و ظهور او را انکار می کنند. بر تمامی آنان لعنة خدا و ملائکه و رسولان و مردم باد.

د. فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَی ابْنِهِ

در بخش چهارم از حدیث، اولین مهدی از دوازده مهدی را همان فرزند امام دوازدهم علیه السلام دانسته است. این درحالی است که در هیچ روایتی از پنج روایت مربوط به مهدیین بعد از قائم علیه السلام، به فرزندی مهدی اول یا سایر مهدیین برای امام دوازدهم علیه السلام تصریح یا اشاره نشده است. لذا احمد بصری به جهت اینکه بتواند تواتر معنوی این بخش از روایت را اثبات کند، باید به روایاتی که به فرزند بودن مهدی اول اشاره دارند، اشاره کند، در حالی که چنین روایتی وجود ندارد.

ه. هُوَ عَبْدُ اللهِ وَ أَحْمَدُ، وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ

بخش پایانی حدیث موسوم به وصیت، اختصاص به نام های فرزند امام مهدی علیه السلام دارد. در این عبارت؛ برای فرزند آن حضرت سه نام: عبدالله، احمد و مهدی معرفی شده است. احمد بصری برای اثبات اینکه این حدیث دارای تواتر معنوی است، بایستی تواتر معنوی یا لفظی اسامی فرزندان حضرت را نیز اثبات کند درحالیکه هیچ روایتی مبنی بر معرفی فرزندان ایشان با این سه اسم وجود ندارد. ضمن اینکه ظاهر این روایت اشاره به آن دارد که این اسامی به عنوان اسم برای فرزند امام علیه السلام بوده و قابل تأویل نمی باشند. لذا در صورتی که احمد بصری بخواهد یکی از آنها را به تأويل ببرد، اولا مرتکب خلاف ظاهر روایت

ص: 128

شده و ثانيا بایستی هر سه اسم را به تأويل ببرد که در این صورت چیزی برای او باقی نخواهد ماند.

نتیجه بحث اینکه؛ تواتر معنوی این روایت به نحو کلی و حتی به نحو جزئی مورد قبول نبوده و ادعای احمد بصری خلاف واقع است.

قرائن صحت

مهم ترین قرینه ای که احمد بصری به عنوان دومین معیار تشخیص قطعی الصدور بودن حديث موسوم به وصیت از آن یاد کرده است، موافقت حديث با قرآن کریم است، که مورد بررسی قرار میگیرد:

ناظم العقیلی در کتاب دفاعا عن الوصية آورده است: «روایت وصیت با قرآن موافقت دارد ... و شاهد سخن اینکه قرآن کریم می فرماید:

«كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ ۖ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ»(1) ؛ بر شما مقرر شده است که چون یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر مالی برجای گذارد، برای پدر و مادر و خویشاوندان [خود] به طور پسندیده وصیت کند؛ [این کار] حقی است بر پرهیزگاران.

این آیه تصریح به وجوب وصیت در هنگام مرگ دارد. لذا با توجه به اینکه هیچ روایتی غیر روایت مذکور در کتاب الغيبة طوسی برای وصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در شب وفاتش نیست ...، بنابراین هر آنکس که این حدیث را رد کرده یا درباره آن شک کند، پس به تحقیق حکم به این داده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دستور خداوند برای وصیت مخالفت کرده است!»(2)

ص: 129


1- بقره ، 180
2- دفاعا عن الوصية ، ص 15.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا این آیه در خصوص وصیت به مال و میراث دنیوی بوده و شامل سایر امورات نمی شود. چنانچه آمده است:

وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُمَا قَالاَ «اَلْخَیْرُ هَاهُنَا اَلْمَالُ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنْ تَرَکَ خَیْراً اَلْوَصِیَّهُ لِلْوالِدَیْنِ وَ اَلْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ- یَعْنِی مَالاً فَإِذَا کَانَ مِمَّنْ یَسْتَطِیعُ اَلْکَسْبَ وَ اَلتَّصَرُّفَ فَهُوَ مِمَّنْ فِیهِ خَیْرٌ»(1) امام باقر و امام صادق علیهماالسلام فرمودند: منظور از "خیر" در این آیه مال و ثروت است. لذا معنی آیه این است که اگر مالی داشته باشد وصیت کند و چنانچه از کسانی است که استطاعت کسب و تصرف در اموال داشته است، او همان کسی است که در او خیر و مالی است.

لذا نهایت چیزی که بر اساس این آیه از قرآن کریم اثبات می شود، وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اموال و لوازم شخصی است که بر اساس روایات معصومین علیهم السلام مساله ای پذیرفته شده است.

ثانيا بر اساس باور مسلم شیعه، وصیت محتضر واجب نبوده و چنانچه وصیتی از خود نداشته باشد، مورد عقاب الهی قرار نمی گیرد. ضمن اینکه این آیه از قرآن کریم، وصیت را مقید به متقین کرده و دلالت بر وجوب را سست نموده است، زیرا اگر وصیت واجب بود، مناسب تر آن بود که بفرماید: (حقا على المؤمنين)، و چون فرموده: «عَلَی الْمُتَّقِینَ»، معلوم می شود که این تکلیف، امری است که تنها تقوی باعث رعایت آن می شود و در نتیجه برای عموم مؤمنین

ص: 130


1- دعائم الإسلام، ج 2، ص 310 و مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 16، ص 11 و جامع أحاديث الشيعة (للبروجردی)، ج24، ص650.

واجب نبوده، بلکه آنهایی که متقی هستند به رعایت آن اهتمام می ورزند(1).

ثالثا محل بحث در این آیه از قرآن کریم، اصل وصیت کردن برای متقین است و هیچ دلالتی بر محتوای وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره مسأله امامت و وصایت ندارد. به عبارتی دیگر؛ با این آیه از قرآن کریم فقط اصل وصیت کردن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ثابت شده و دلالتی بر محتوای آن ندارد.

رابعا سخن ناظم العقیلی در خصوص اینکه هیچ روایتی درباره وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود ندارد، نادرست بوده و پیش از این، حديث وصیت مذکور در کتاب سلیم بن قیس هلالی را به عنوان قدیمی ترین سند وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که نگدارنده از گمراهی است ذکر گردید(2). این سند علاوه بر قدمت، دارای امتیازات دیگری است که به آن اشاره میگردد:

1. قرآن کریم در خصوص وصیت محتضر، توصیه به اخذ دو شاهد عادل کرده است، چنانچه می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ»(3). این در حالی است که

ص: 131


1- الميزان في تفسير القرآن، ج 1، ص 439
2- «وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ ،قَالَ: سَمِعْتُ سَلْمَانَ یَقُولُ: سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بَعْدَ مَا قَالَ ذَلِکَ اَلرَّجُلُ مَا قَالَ وَ غَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ دَفَعَ اَلْکَتِفَ- سَمِعْتُ عَن أمِیْرَالْمُؤمِنین قال: أَلاَنَسْأَلُ رَسُولَ اَللَّهِ عَنِ اَلَّذِی کَانَ أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اِثْنَانِ فَسَکَتُّ حَتَّی إِذَا قَامَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ بَقِیَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ ذَهَبْنَا نَقُومُ أَنَا وَ صَاحِبِی أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ ،قَالَ لَنَا عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: اِجْلِسُوا. فَأَرَادَ أَنْ یَسْأَلَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ نَسْمَعُ، فَابْتَدَأَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ:«یَا أَخِی ،أَمَا سَمِعْتَ مَا قَالَ عَدُوُّ اَللَّهِ أَتَانِی جَبْرَئِیلُ قَبْلُ فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ سَامِرِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ أَنَّ صَاحِبَهُ عِجْلُهَا ،وَ أَنّ اَللَّهَ قَدْ قَضَی اَلْفُرْقَهَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَی أُمَّتِی مِنْ بَعْدِی، فَأَمَرَنِی أَنْ أَکْتُبَ ذَلِکَ اَلْکِتَابَ اَلَّذِی أَرَدْتُ أَنْ أَکْتُبَهُ فِی اَلْکَتِفِ لَکَ، وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهَ عَلَیْهِ، اُدْعُ لِی بِصَحِیفَهٍ فَأَتَی بِهَا. فَأَمْلَی عَلَیْهِ أَسْمَاءَ اَلْأَئِمَّهِ اَلْهُدَاهِ مِنْ بَعْدِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَخُطُّهُ بِیَدِهِ. وَ قَالَ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ أَنَّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ،ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِمْ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ» کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877.
3- ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که یکی از شما را [نشانه های] مرگ در رسید، باید از میان خود دوعادل را در موقع وصیت ، به شهادت میان خود فراخوانید. مائده، 106.

در وصیت مورد نظر احمد بصری، سخنی از دو شاهد عادل به میان نیامده، ولی در مقابل در وصیت نقل شده در کتاب سلیم بن قیس هلالی، سلمان و مقداد و ابوذر(1) را به عنوان سه شاهد عادل معرفی کرده است.

2. دلیل اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای نوشتن مطالبی بر روی لوح یا کتف، ممانعت از گمراهی امت بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بود. لذا باید در ابتدای حدیث وصیت، به این مسأله تصریح شده و آن را نگهدارنده از اختلاف و گمراهی معرفی کند تا از این رهگذر، محتوای آن را به عنوان «عاصم من الضلال» بپذیریم. با مراجعه به حدیث مذکور در کتاب سلیم بن قيس هلالی، عبارت مذکور در صدر روایت، با عنوان «أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی اَلْکَتِفِ مِمَّا لَوْ کَتَبَهُ لَمْ یَضِلَّ أَحَدٌ وَ لَمْ یَخْتَلِفْ اِثْنَانِ»(2) درج شده است. درحالی که در حدیث مورد استناد احمد بصری هیچ اشاره ای به این مسأله نشده است و بر این اساس محتوای آن به عنوان عاصم من الضلال نمی تواند باشد.

بنابراین، اصل و محتوای وصیت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره اوصیاء علیه السلام با این آیه موافقت نداشته، بلکه بر اساس آیاتی همچون؛ «عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ»(3)

ص: 132


1- «وَ أُشْهِدَ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَةَ عَلَیْهِ». کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877. «وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاثَهَ رَهْطٍ سَلْمَانَ الْفَارِسِیَّ وَ أَبَاذَرٍّ و المِقدَادَ...». الغيبة للنعمانی، ص81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 وعوالم العلوم والمعارف والأحوال - الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص210 و...
2- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 877. همچنین در محاجه امیرالمؤمنین علیه السلام با طلحه که فرمود: «أَ لَیْسَ قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ دَعَا بِالْکَتِفِ لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ بَعْدَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ». الغيبة للنعمانی، ص81 وابن عقده کوفی، احمد بن محمد، فضائل أمير المؤمنين علیه السلام ص 156 بحارالأنوار، ج36، ص 277 و عوالم العلوم و المعارف والأحوال- الإمام علي بن أبي طالب علیه السلام ص210 و...
3- توبه، 36.

محتوای حدیث موسوم به وصیت بر خلاف قرآن کریم می باشد. چنانچه در ذیل این آیه آمده است:

عَنْ دَاوُدَ بْنِ کَثِیرٍ اَلرَّقِّیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالْمَدِینَهِ فَقَالَ لِی... «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً...» أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ، الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ، عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ، جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ، عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ،مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ، عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ،الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ ،الْخَلَفُ الْحُجَّةُ»(1) داود بن کثیر می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم. ایشان به من فرمود... مراد از آیه «همانا تعداد ماه ها در نزد خداوند دوازده ماه است»، امیرالمؤمنین علی علیه السلام حسن علیه السلام، حسین علیه السلام، على علیه السلام، محمد علیه السلام، جعفر ، موسی علیه السلام، على علیه السلام، محمد علیه السلام، على علیه السلام، حسن علیه السلام و فرزندش حجت علیه السلام است.

همچنین در روایتی دیگر آمده است:

عَنِ الأَصبَغِ بنِ نُباتَهَ،قالَ: خَرَجَ عَلَینا أمیرُ المُؤمِنینَ عَلِیُّ بنُ أبی طالِبٍ علیه السلام ذاتَ یَومٍ، و وضع یَدُهُ فی یَدِه ابنِهِ الحَسَنِ علیه السلام و هُوَ یَقولُ: خَرَجَ عَلَینا رسول الله ذاتَ یَومٍ، و یَدُهُ فی یَدِی هکذا و هُوَ یَقولُ:... إِنَّ عِدَّتَهُمْ کَعِدَّهِ اَلشُّهُورِ قَالَ اَلسَّائِلُ فَمَنْ هُمْ فَوَضَعَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَدَهُ عَلَی رَأْسِی فقَالَ أَوَّلُهُمْ هَذَا وَ آخِرُهُمُ اَلْمَهْدِیُّ علیه السلام هَؤُلاَءِ أَوْصِیَائِی وَ خُلَفَائِی وَ أَئِمَّهُ اَلْمُسْلِمِینَ وَ مَوَالِی اَلْمُؤْمِنِین»(2) اصبغ بن نباته میگوید: یکی از روزها امیرالمؤمنین علیه السلام در حالی که دست پسرش حسن علیه السلام را گرفته بود فرمود: روزی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دست مرا اینچنین گرفته بود و می فرمود: همانا تعداد اوصیاء من به تعداد

ص: 133


1- غیبت نعمانی، ص 87.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 399.

ماه های سال است. در این هنگام پرسشگری پرسید: آنان چه کسانی هستند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دستش را بر روی سر من نهاد و فرمود: اولین آنان این است و آخرينشان مهدی علیه السلام می باشد. اینان اوصیاء و خلفای من و ائمه مسلمین و سرپرست مؤمنین هستند.

نتیجه اینکه روایت موسوم به وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله علیه دارای تواتر معنوی نبوده و قرائن مذکور نیز با مدعای اصلی مطابقتی ندارند. با این وجود دفاع احمد بصری از قطعی الصدور بودن روایت با دو روش «تواتر معنوی و قرائن صحت» نا کارآمد و واضح البطلان می باشد.

هرچند که احمد بصری به تصریح خود در کتاب «الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال» بررسی سندی را در خصوص روایات اعتقادی نپذیرفته است، اما با این وجود به جهت بیان سایر اشکالات این روایت، به بررسی سندی و دلالی حدیث نیز پرداخته می شود:

بررسی صحت روایت

احمد بصری در کتاب دلائل الصدق(1)؛ روایت موسوم به وصیت را صحیح دانسته و سعی بر اثبات شیعه بودن و وثاقت راويان آن را دارد. لذا جهت روشن شدن معنای صحیح(2) بودن روایت، به تعاریف مطرح شده از قدماء و متأخرين(3) امامیه اشاره شده و سپس بر این اساس، سند روایت بررسی می گردد:

ص: 134


1- دلائل الصدق، ص25.
2- در اینجا واژه صحیح به معنای لغوی خود نیست که مقابل آن حديث «نادرست» باشد، بلکه اصطلاحی است برای حدیثی که از بالاترین درجه اعتبار و ارزش برخوردار است.
3- علمای اسلام، از نخستین تا زمان قبل از قرن ششم هجری قمری را قدماء امامیه و از سید بن طاووس رحمه الله علیه و پس از ایشان را متأخرين امامه می دانند.

قدماء امامیه

از نظر قدماء امامیه، خبر صحيح، خبری است که صدور آن از معصوم علیه السلام، از هر راه ممکن ثابت شود(1). لذا مهم ترین قرائن صحت در نظر قدماء امامیه عبارتند از:

1. وجود آن روایت در چند اصل(2) از اصول اربعمائة،(3)

2. تکرار آن روایت در یک اصل از اصول اربعمائة،

3. وجود آن روایت در یک اصل (بدون تکرار)، با این لحاظ که صاحب آن اصل از افراد قابل اطمینان و از اصحاب اجماع باشد(4)

4. آن روایت در یکی از کتاب های مورد اعتماد ائمه علیهم السلام، همچون کتاب فضل بن شاذان باشد.(5)

ص: 135


1- مقياس الهداية ، ج 1، ص 139
2- علامه بحرالعلوم رحمه الله علیه در تعریف اصل می نویسد: «اصل در اصطلاح محدثان شیعه به معنای کتاب مورد اعتمادی است که از کتاب دیگری گرفته نشده باشد. اصل به معنی مطلق کتاب نیست، زیرا گاهی در مقابل کتاب به کار می رود و گاه در مورد شخص واحدی گفته می شود؛ له اصل وله كتاب». رجال السيد مهدی بحرالعلوم (فوائد الرجالية)، ج2، ص 367.
3- اصول اربعمائة به 400 اثری می گویند که توسط اصحاب ائمه علیهم السلام نوشته شده بود. موضوع این مجموعه های حديثي، كلمات ائمه علیهم السلام در موضوعات گوناگون بوده است.
4- أصحاب اجماع ، اصطلاحی در علم رجال امامیه برای اشاره به گروه مشخصی از راویان است که از نظرعالمان رجالی در مرتبه بالایی از وثاقت قرار دارند. طبق نظر مشهور این افراد هجده نفرند که در شمار اصحاب امام باقر علیه السلام تا امام رضا علیه السلام هستند. تمام عالمان این افراد را موثق می دانند و برای آنان درجه بسیار بالایی از اعتبار قائل اند. أصحاب اجماع امام باقر علیه السلام عبارتند از: زرارة بن أعين ، معروف بن خربوذ، برید بن معاويه، فضیل بن يسار، محمد بن مسلم، ابوبصیر اسدی. اصحاب اجماع امام صادق علیه السلام عبارتند از: جميل بن دراج، عبد الله بن مسکان ، عبدالله بن بکیر، حماد بن عثمان، حماد بن عیسی، ابان بن عثمان اصحاب اجماع امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام عبارتند از: يونس بن عبدالرحمن، فوان بن یحیی، ابن ابی عمیر، عبدالله بن مغيره، حسن بن محبوب ، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی. معرفه الرجال ، کشی، ص 556.
5- عدة الاصول، ج 1، ص 384 و مقباس الهداية، ج1، ص139

با توجه به تعریف حدیث صحیح و بیان قرائن صحت حدیث از نظر قدماء امامیه، بایستی به این مسأله توجه داشت که حديث موسوم به وصیت درد قالب هیچکدام از قرائن مطرح شده نبوده و در ردیف حدیث صحیح قرار نمی گیرد.

متأخرین امامیه

از منظر علمای متأخر، حدیث صحیح دارای سه شرط اساسی است:

1. اینکه سند حدیث متصل به معصوم باشد،

2. تمامی راویان حدیث عادل باشند،

3. تمامی راویان حدیث امامی(اثنی عشری) باشند(1).

بر این اساس، صحت حديث موسوم به وصیت بررسی می گردد تا ادعای احمد بصری از نگاه متأخرین نیز قضاوت گردد.

در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه آمده است:

أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ اَلْبَزَوْفَرِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمِصْرِیِّ ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ اَلْبَاقِرِ، عَنْ أَبِیهِ ذِی اَلثَّفِنَاتِ سَیِّدِ اَلْعَابِدِینَ، عَنْ أَبِیهِ اَلْحُسَیْنِ اَلزَّکِیِّ اَلشَّهِیدِ، عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ...

ص: 136


1- معالم الدين في الاصول ، ص 216

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ

سند حدیث با عبارت «أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ» آغاز شده است که در بیان شیخ طوسی رحمه الله علیه، افرادی همچون؛ ابوعبدالله غضائری، احمد ابن عبدون، ابوطالب ابن عرفه، ابوالحسن صفار و حسن ابن اسماعیل ابن اشناس که تماما در یک طبقه هستند این جماعت را تشکیل داده و مورد اعتماد شیخ رحمه الله علیه هستند.

أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُفْيَانَ الْبَزَوْفَرِيِ:

بر اساس گواهی شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب رجال؛ این روای از علمای بزرگوار و مورد اعتماد شیعه است که دارای تألیفاتی همچون: کتاب الحج، ثواب الأعمال، أحكام العبيد، الرد على الواقفة، سيرة النبي و الأئمة عليهم السلام في المشرکین می باشد(1). در بین انبوه روایاتی که از جناب بزوفری نقل شده است، تنها دو روایت از علی بن سنان موصلى العدل وجود دارد که شیخ طوسی رحمه الله علیه آن را در روایت حاضر با دو واسطه و در روایتی دیگر با چهار واسطه از موصلى العدل نقل روایت کرده است(2). لذا چنانچه این دو واسطه در روایت موسوم به وصیت حذف شده باشند، سند روایت مخدوش شده و روایت مرسله(3) خواهد شد. و این در حالی است که حتی اتباع احمد الحسن نیز احادیث مرسله را فاقد اعتبار و اعتماد میدانند. به عنوان نمونه گفته اند:

ص: 137


1- رجال الطوسی، باب ذكرأسماء..، باب الحاء، ص 423
2- وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيِّ الْإِيَادِيِّ قَالَ أَخْبَرَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سِنَانٍ الْمَوْصِلِيِّ الْعَدْلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْخَلِيلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ الْهَمْدَانِيِ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ زِيَاد بْنِ مُسْلِمٍ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ جَابِر عَنْ سَلَّامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا سَلْمَى رَاعِيَ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.... غیبت طوسی، ص 147.
3- حديث مرسل: حدیثی است که دچار ارسال و حذفی اسناد باشد، اعم از این که همه راویان با شماری از آنان حذف شده باشند. مقابس الهداية ج 1، ص 338.

«الرِّوَایَةُ الْمُرْسَلَةُ لاَ یُعْمَلُ بِهَا بِاَیِّ حَالٍ مِنْ الْاَحْوَالِ»(1). روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی گیرد.

عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ العَذل:

درباره این شخص، هیچ شناختی غیر از نام و نام پدر و یک لقب اختلافی در دست نبوده و در ردیف مجهولين به حساب آمده است. البته با توجه به لقب «العدل» احتمالاتی در خصوص سنی بودن وی داده شده است که به موجب این امر، از درجه اعتبار روایت کاسته می شود. حضرت آیت الله خوئی رحمه الله علیه در خصوص لقب این فرد می آورد: «بعید نیست که وی از اهل تسنن بوده و کلمه (العدل) نیز از القاب شغلی این شخص بوده باشد. زیرا کلمه عدل به کتاب در محکمه قضاوت اطلاق می شده است(2). همچنین کلمه (العدل) در مشایخ شیخ صدوق رحمه الله علیه به عنوان لقب عامه و اهل سنت اطلاق شده است».(3)

برخی از اتباع احمد بصری در صدد آن هستند تا با وصف «العدل»، صحیح العقیده بودن این راوی را اثبات کرده و شبهه سنی بودن وی را رفع کنند. این درحالی است که بسیاری از مخالفین مذهب تشیع در کتب رجالی یا حتی در سند روایات با عبارت «العدول» توصیف شده اند، درحالی که صحیح العقیده نیز نبوده و در گروه منحرفین هستند. به عنوان نمونه؛ کشی رحمه الله در کتاب رجالی

ص: 138


1- قراءة جديدة في رواية السمری ، ص17.
2- على بن سنان الموصلي العدل روى عن أحمد بن محمد الخليل الآملي الطبری وروى عنه الحسين بن على البزوفری ، ثم إن كلمة العدل على ما يظهر من ذكرها في مشايخ الصدوق قدس سره کان يوصف بها بعض علماء العامة فلايبعد أن يكون الرجل من العامة. معجم رجال الحديث ، ج6، 210 ،3302.
3- معجم رجال الحدیث، ج 8194،50،13

خود نام محمد بن الوليد الخزاز، معاوية بن حکیم، مصدق بن صدقة و محمد بن سالم بن عبدالحمید را نام برده و سپس گفته است:

«هَؤُلاَءِ کُلُّهُمْ فَطَحِیَّهٌ ، وَ هُمْ مِنْ أَجِلَّهِ اَلْعُلَمَاءِ وَ اَلْفُقَهَاءِ وَ اَلْعُدُولِ»(1) تمامی آنان فطحی مذهب و از بزرگان علماء و فقهاء و عادلان آن مذهب بوده اند.

نکته: این راوی در سند برخی از روایات با عنوان «المعدل» آمده است که میتواند به عنوان کنید برای وی بوده باشد. چنانچه در کتاب مقتصب الاثر، در سند روایتی می گوید:

حدثنا علي بن سنان الموصلى المعدل قال أخبرنا أحمد بن محمد الخلیلی قال حدثنا محمد بن صالح الهمداني ....(2)

نکته: در تمامی روایاتی که از علی بن سنان الموصلي العدل نقل شده است، وی روایات خود را بدون واسطه از احمد بن محمد بن خلیل نقل کرده است، در حالیکه در روایت موسوم به وصیت، با وساطت على بن الحسین نقل روایت کرده و این برخلاف مسلک روایی این راوی است. به عنوان نمونه:

1. أخبرنا جماعة عن التلعکبری عن أحمد بن على الرازي الأيادي عن الحسين بن على عن علي بن سنان الموصلي العدل عن أحمد بن محمد بن الخليل عن علي بن صالح الهمداني.(3)

2. حدثنا علي بن سنان الموصلي، عن أحمد بن محمد الخليل عن محمد بن صالح الهمداني(4)

ص: 139


1- رجال کشی، ج 2، ص835.
2- مقتصب الأثر، ص10.
3- غیبت طوسی، ص 147 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 125.
4- حلية الأبرار، ج 6، ص491.

ضمن اینکه علی بن سنان الموصلي العدل در هیچ روایتی از علی بن الحسین (غیر از روایت موسوم به وصیت) نقل روایت نکرده است(1).

علي بن الحسین:

وی یکی دیگر از مجهولين و ناشناخته ها در سند این روایت است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية گفته است: «او على بن الحسين بن موسی بن بابويه القمی، پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه است و در اکثر مواقع از ایشان با عنوان على بن حسين تعبیر شده و میرزای نوری در خاتمه المستدرک نام پدر شیخ صدوق را با این عنوان آورده و گفته است: إن الموجود في الكتب الأحاديث و الرجال التعبير عن والد الصدوق بقولهم: علی بن الحسين أو على بن بابویه».(2) بوده است.

در پاسخ گفته می شود: اولا این شخص غیر از علی بن الحسين بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است، چراکه هیچگاه پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه از احمد بن خليل و على بن سنان موصلی عدل روایت نکرده و مضاف بر آن؛ شیخ طوسی رحمه الله علیه همواره با دو واسطه (شیخ مفید و شیخ صدوق) از پدر شیخ رحمه الله علیه صدوق نقل روایت کرده است نه بیشتر.

ثانيا محدث نوری رحمه الله علیه این سخن را در مقام ارائه یک قاعده رجالی مطرح نکرده است که هر جا نام «على بن الحسین» آمده باشد، مراد پدر شیخ صدوق باشد! بلکه میرزای نوری رحمه الله علیه این مطلب را در رد کسانی که علی بن موسی، مؤلف کتاب «فقه الرضا علیه السلام» را همان پدر شیخ صدوق می دانند گفته است: «إنه

ص: 140


1- المهدوية الخاتمة، ج 2، ص 15.
2- انتصارا للوصية ، ص57.

لم يعبر عن والد الصدوق بهذا الاسم، بل بعلی بن الحسين أو على بن بابویه.»(1)

ثالثا علی بن حسین مذکور در این سند، به هیچ وجه نمی تواند با پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه در یک طبقه باشد، زیرا جناب بزوفری که با یک واسطه مجهول (علی بن سنان موصلی عدل) از علی بن حسین نقل روایت کرده، با پدر شیخ صدوق رحمه الله علیه معاصر بوده و این مسأله (نقل با واسطه مجهول) با وجود معاصر بودن بزوفری و پدر شیخ صدوق طبیعی به نظر نمی رسد (2)

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْخَلِیلِ:

این شخص همان «احمد بن محمد أبو عبدالله الخلیلی» است که در کتب رجالی تفسیق و تضعیف شده است، به عنوان نمونه:

1. ابن الغضائری در کتاب خود آورده است: «ابو عبدالله الخليلي (الذي يقال له غلام خليل الآملی)، كذاب وضاع للحديث، فاسد المذهب لا يلتفت إليه».(3)

2. علامه حلی آورده است: «احمد بن محمد أبو عبدالله الخليلي الذي يقال له غلام خليل الآملي الطبری؛ ضعيف جدا لا يلتفت إليه، كذاب وضاع للحديث فاسد المذهب».(4)

3 .نجاشی رحمه الله علیه آورده است: «احمد بن محمد أبو عبدالله الآملي الطبری؛ ضعیف جدا، لا يلتفت إليه»(5)

با این وجود ناظم العقیلی به جهت فرار از ضعف و فسق این راوی، وی را

ص: 141


1- خاتمة المستدرک، ج 1، ص 316
2- الشهب الاحمدية، ص 25.
3- رجال ابن الغضائری، ج 1، ص 42.
4- الخلاصة للحلی، ص 206.
5- رجال النجاشی، ص96.

مجهول دانسته و می گوید: «و لم يبق احد من روات الوصیه لم يعلم تشیعه الا احمد بن محمد بن الخليل»(1). یعنی غیر از احمد بن محمد بن الخليل احدی از راویانی که شیعه بودنشان محرز نشده باشد باقی نمانده است.

قرینه تشخیص اینکه راوی مذکور همان "خلیلی" است، روایت پیشین حديث موسوم به وصیت در الغيبة طوسی رحمه الله علیه می باشد که در سند آن، علی بن سنان موصلی عدل از احمد بن محمد خلیلی نقل روایت کرده است:

وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَهٌ عَنِ اَلتَّلَّعُکْبَرِیِّ عَنْ أَبِی عَلِیٍّ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ اَلرَّازِیِّ اَلْإِیَادِیِّ قَالَ أَخْبَرَنِی اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سِنَانٍ اَلْمَوْصِلِیِّ اَلْعَدْلِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْخَلِیلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلْهَمْدَانِیِّ...(2)

جَعْفَرِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْمِصْرِیِّ:

این فرد یکی دیگر از ناشناخته های رجالی در نزد شیعه است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية؛ این راوی را شیعه اثنی عشری و ثقه دانسته و گفته است: «با توجه به اینکه اهل سنت این راوی را رافضی دانسته اند، نتیجه گرفته می شود که وی شیعه ثقه است!».(3) در پاسخ گفته می شود؛

اولا رافضی دانستن یک راوی توسط اهل سنت، دلیل بر شیعه بودن او نخواهد بود. چنانچه برخی از علمای اهل تسنن، حاکم نیشابوری را "رافضی خبيث" دانسته اند و حال آن که هیچ دلیلی بر شیعه بودن و برائت او از اهل سنت

ص: 142


1- انتصارا للوصية، ص 27.
2- غیبت طوسی، ص 147.
3- انتصارا للوصية، ص 63.

در دست نیست. به عنوان نمونه؛ ذهبی در کتاب تذكرة الحفاظ(1) آورده است: قال بن طاهر: «سألت أبا إسماعيل الأنصاري عن الحاكم، فقال: ثقة في الحديث رافضی خبیث».(2)

ثانيا تنها یک مورد در کتاب ابن حجر عسقلانی (از علمای اهل سنت) جعفر بن احمد المصری را با عنوان رافضی و فاسد العقيده معرفی کرده است(3) که آنهم نمی تواند شیعه بودن و وثاقت وی را ثابت کند، چراکه فاسد العقیده خواندن شخصی از سوی اهل سنت، به معنای وثاقت وی در نزد تشیع نیست.

ثالثا اهل سنت به تمامی کسانی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام را حق دانسته و او را به امامت قبول کند رافضی می گویند، خواه زیدیه، اسماعليه، واقفیه یا اثنی عشری بوده باشد. بنابراین مفهوم رافضی انصراف به شیعه اثنی عشری نداشته و ممکن است این فرد در زمره یکی از فرق انحرافی شیعه باشد.

رابعا علمای اهل سنت، تاریخ وفات جعفر بن محمد مصری را در سال (304 ه.ق) دانسته اند که این زمان دقیقا او را معاصر جناب بزوفری قرار می دهد و حال آنکه در این سند بین بزوفری و جعفر بن محمد مصری سه واسطه وجود دارد!(4)

حَسَنِ بْنِ عَلِیّ عم جَعْفَرِ بْنِ اَحْمَدَ المصري:

این فرد در کتب رجالی شیعه معرفی نشده و حتی در خصوص او، مدح و

ص: 143


1- این کتاب یکی از مهم ترین منابع اهل سنت در شناخت راویان احادیث است که توسط محمد بن احمد بن عثمان ابوعبدالله شمس الدين ذهبی (673-748 ق) نوشته شد
2- تذكرة الحفاظ، ص 1054.
3- لسان المیزان، ج 2، ص 442.
4- الشهب الاحمدية ، ص 29.

قدحی صادر نشده است. ناظم العقیلی در کتاب انتصارا للوصية(1)؛ حسن بن علی را تصحیف از حسین بن علی دانسته و او را از ثقات شیعه معرفی کرده است. این درحالی است که برای این تصحیف دلیلی ذکر نکرده و بر اساس احتمالات نتیجه گرفته است. ضمن اینکه سندی در کتاب «الكامل في الضعفاء الرجال» درج شده و عم جعفر بن احمد مصری را با اسم "حسن" آورده است:

ثنا جعفر، ثنا يوسف بن يعقوب بن سالم الاحمر، حدثنا هشام بن الحكم، و ثنا جعفر، قال: و حدثنی عمى الحسن بن علی بن بیان ....(2)

عَلِيِّ بْنِ بَيَانٍ؛ والد حسن بن على:

این شخص همان علی بن بیان بن زید بن سیابه المصری است که در گروه ناشناخته های رجالی در کتب شیعه بوده و درباره وی مدح و قدحی وجود ندارد.

نتیجه بررسی:

پس از بررسی احوالات راویان حديث موسوم به وصیت، نتایج حاصل شده با تعریف حدیث صحیح از منظر متأخرين امامیه تطبیق داده می شود:

الف. على بن سنان موصلى العدل از اهل تسنن بوده و با شاخصه امامی بودن راویان سازگاری ندارد،

ب. احمد بن محمد بن الخليل؛ فاسد المذهب و وضاع للحديث بوده و با شاخصه عدالت راوی سازگاری ندارد.

ضمن اینکه سایر راویان حدیث مجهول بوده و احتمال اینکه از اهل تسنن

ص: 144


1- انتصارا للوصية، ص 64.
2- الكامل في الضعفاء الرجال، ج 2، ص 158.

بوده یا عادل نباشند، خالی از وجه نیست. بنابر این بر اساس دیدگاه متأخرين امامیه نیز نمی توان این حدیث را صحیح دانست.

دفاع احمد بصری از سند حدیث

احمد بصری بر خلاف ادعای پیشین خود، مبنی بر عدم نیاز به بررسی سندی روایات اعتقادی(1)، ادعای صحیح بودن سند حديث موسوم به وصیت را داشته و گفته است: «فقد بينا لهم أن الوصية سندها صحیح و أنه يكفي شهادة الشيخ الطوسي لرواتها بأنهم من الخاصة أي من الشيعة ... إذن، فالصحيح أن نحكم بصدق المؤمن حتى يأتي دليل قطعي على كذبه»(2). پس تبیین کردیم برای آنان که همانا سند روایت وصیت صحیح است و در صحت آن، سخن شیخ طوسی رحمه الله علیه که فرمود: «فأما ما روی من جهت الخاصة»(3) کفایت کرده و به شیعه بودن راویان این حديث شهادت میدهد... نتیجه اینکه؛ روش درست این است که حکم به راستگویی مؤمن بدهیم تا اینکه دلیلی قطعی بر کذب وی به دست آمده باشد.

احمد بصری در این دفاعیه، به دو نکته کلی اشاره کرده است که عبارتند از: بخش نخستین دفاعیه احمد بصری: به استناد و شهادت شیخ طوسی (فأما ما روی من جهت الخاصة) تمامی راویان این حديث شیعه هستند.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

ص: 145


1- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص4.
2- دلائل الصدق، ص 25.
3- شیخ طوسی رحمه الله علیه و آله و سلم در کتاب الغيبة، ص 137، چند حدیث پیش از حديث موسوم به وصیت و در ابتدای روایات مربوط به ائمه اثنی عشر، گفته است: «اما روایاتی که از طریق خاصه (شیعه) صادر شده است بیش از آن است که به شمارش بیاید».

اولا چنانچه عبارت «فأما ما روی من جهت الخاصة» در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه به معنای شهادت به شیعه بودن تمامی روات است، پس با این حساب بایستی با عبارت «فمما روی فی ذلک من جهة مخالفي الشيعة»(1) نیز شهادت به شیعه نبودن تمامی روات در روایات پیشین داده باشد، و حال آنکه يقين تعداد قابل توجهی از راویان آن احادیث شیعه اثنی عشری می باشند. به عنوان نمونه؛ سند اولین روایت، در ذیل عبارت «فمما روی فی ذلک من جهة مخالفي الشيعة» مورد بررسی قرار می گیرد:

مَا أَخْبَرَنِی بِهِ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ عُبْدُونٍ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلْحَاشِرِ قَالَ حَدَّثَنِی أَبُو اَلْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلشُّجَاعِیُّ اَلْکَاتِبُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ أَبِی زَیْنَبَ اَلنُّعْمَانِیِّ اَلْکَاتِبِ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ عَلاَّنَ اَلذَّهَبِیُّ اَلْبَغْدَادِیُّ بِدِمَشْقَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی خَیْثَمَهَ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ اَلْجَعْدِ قَالَ حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ مُعَاوِیَهَ عَنْ زِیَادِ بْنِ خَیْثَمَهَ عَنِ اَلْأَسْوَدِ بْنِ سَعِیدٍ اَلْهَمْدَانِیِّ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَهَ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «یَکُونُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ خَلِیفَهً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ...»(2)

أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ أَحْمَدُ بْنُ عُبْدُونٍ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ اَلْحَاشِرِ:

در کتاب الفهرست شیخ طوسی رحمه الله علیه درباره این راوی آمده است: «اهل کوفه و ثقه امامی است که محضر امام رضا علیه السلام را درک کرده و دارای عظمت فراوانی بوده است».(3)

ص: 146


1- شیخ طوسی 10 صفحه قبل از ذکر روایات از جهت خاصه و در ابتدای روایاتی که از جهت عامه و مخالفين شيعه صادر شده گفته است: «اما روایاتی که از جهت مخالفین شیعه نقل شده است». الغيبة للطوسی، ص127.
2- غیبت طوسی، ص 128.
3- فهرست الطوسی، باب الهمزة ، باب أحمد، ص50.

أَبُو اَلْحُسَیْنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلشُّجَاعِیُّ اَلْکَاتِبُ

ایشان ثقه امامی بوده و از کتاب غیبت نعمانی نسخه برداشته و آن را بر نویسنده آن خوانده بود. لذا دیگران این کتاب را در نزد وی می خواندند و نجاشی شاهد این امر در مشهد عتیقه بوده است(1).

أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلْمَعْرُوفُ بِابْنِ أَبِی زَیْنَبَ اَلنُّعْمَانِیِّ اَلْکَاتِبِ:

علمای رجال درباره نعمانی(2) گفته اند: «نعمانی از بزرگان اصحاب ما و دارای مقامی والا، جایگاهی شایسته، اعتقادی صحیح و روایات فراوان است».(3)

چنانکه مشخص شد، سه راوی شیعه اثنی عشری در سند این روایت وجود دارد، اما با این وجود، شیخ طوسی رحمه الله علیه آن را در ردیف روایات مخالفین شیعه آورده است. بنابراین، صرف نقل یک حدیث در ذیل عبارت "من جهت الخاصه" یا "من جهت العامه"، دلالت بر شهادت مؤلف كتاب الغيبة بر شیعه یا سنی بودن آنان ندارد.

ثانيا نهایت چیزی که از عبارت شیخ طوسی رحمه الله علیه استفاده می شود این است که این روایت از طریق عامه (اهل سنت) نقل نشده و تمامی راویان آن را عامه تشکیل نمی دهند. لذا اگر یک یا دو راوی از اهل سنت در سلسه سند روایتی وجود داشته باشد، نمی توان آن را روایت اهل سنت نامید. چنانچه در برخی

ص: 147


1- رجال نجاشی، ص 383.
2- ابو عبد الله ، محمد بن ابراهيم بن جعفر کاتب نعمانی، مشهور به این زینب ، نویسنده کتاب شریف «الغيبة للنعمانی»، از راویان بزرگ شیعه در اوایل قرن چهارم هجری است. وی علاوه بر این که نویسنده ای خوش نظر و دارای قدرت استنباط بوده ، از اطلاعات وسیعی درباره رجال و احادیث برخوردار بوده است. او از شاگردان بزرگ ثقة الاسلام کلینی به شمار می آید و بیشتر معلومات خود را از ایشان فراگرفته است . همچنین کاتب و نویسنده او نیز به شمار می آمد و به همین خاطر از شهرت ، احترام واعتبار خاصی در نزد علماء وفقهای شیعه بهره مند شده است.
3- رجال نجاشی، ص383 ورجال ابن داود، ص290 والخلاصه حلی، ص 162.

از روایات موجود در منابع شیعه، راویانی از اهل تسنن و حتی راویانی از نواصب هستند، اما با این وجود، آن روایات را روايات عامه (اهل تسنن) نمینامیم. به عنوان نمونه:

1. الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ هِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِيسَي عَنْ خَالِدِ بْنِ نَجِيحٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ(1)

در سند این روایت «احمد بن هلال» وجود دارد که به شهادت شیخ صدوق رحمه الله علیه در کتاب من لا يحضره الفقيه(2) ناصبی می باشد. اما با این وجود در سند روایت شیعی قرار گرفته است.

2. اَلصَّدُوقُ فِی اَلْخِصَالِ ، وَ اَلْعِلَلِ ، وَ اَلْأَمَالِی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَی ِبْنِ اَلْمُتَوَکِّلِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّعْدَآبَادِیِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلْبَرْقِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ اَلْأَزْدِیِّ عَنْ مَالِکِ بْنِ أَنَس(3)

در سند این روایت که از طریق شیعه نقل شده، «مالك بن أنس»، امام مذهب مالکی در اهل سنت قرار گرفته است.

بخش دوم دفاعیه احمد بصری: تا زمانی که فسق و کذب شیعه اثبات نشده باشد، اصل بر راستگویی و عدالت (اصالة العدالة) است. لذا مجهول بودن راویان حديث خدشه ای به روایت وارد نمی کند، چرا که بر اساس قواعد حدیثی، در صورت مواجه با روات مجهول، بایستی به اصالة العدالة مراجعه کنیم تا بدینوسیله حکم به عدالت راویان مجهول داده و روایت را پذیریم(4)

ص: 148


1- کافی، ج 1، ص 342.
2- من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 449
3- الأمالی (للصدوق)، ص 169.
4- دلائل الصدق، ص 27.

در پاسخ به این سخن گفته می شود:

اولا: صدق و کذب و همچنین عدل و فسق از امور وجودیه هستند و امور وجودیه بعد از نبودن ضلع مقابل و ضد خود بروز می کنند. لذا زمانی صدق می آید که کذب نباشد و زمانی عدل می آید که فسق نباشد. بنابراین قاعده ، اصالة با هیچکدام از صدق و کذب و یا عدل و فسق نبوده و هر کدام در موضع خود و با نبود دیگری تحقق می یابد.(1)

ثانيا؛ معنای اصالة العدالة، شهادت به شیعه بودن راوی نبوده و به معنای این است که اگر به شیعه بودن یک راوی اعتماد داشته و همزمان به عدالت آن شک شد، می توان به اصالة العدالة يا اصالة الصدق تمسک کرده و حکم به عادل و راستگو بودن وی نمود(2). این درحالی است که اغلب راویان حدیث موسوم به وصیت را ناشناخته ها و مجاهیل روایی تشکیل داده اند که هیچ سندی بر شیعه یا سنی بودن آنان در دست نیست.

ثالثا: درباره راویانی که آنان را شیخ طوسی رحمه الله علیه و سایر علماء درک نکرده اند و یا اینکه حتی درباره راویانی که نام آنان در اسناد روایت موجود بوده و هیچ درکی از تشیع و حسن ظاهر رفتاری آنان در دست نیست، اصالة العدالة معنایی نداشته و سالبه به انتفاء موضوع خواهد بود. لذا در عصر حاضر به محض مواجهه با مجاهیل روایی، مجاز به اجرای اصالة العدالة نخواهیم بود.(3)

بنابراین حکم به اجرای اصالة العدالة در خصوص راویان مجهول، که هیچ

ص: 149


1- المهدوية الخاتمة ، ج 2، ص 23.
2- ر.ک: شبیری زنجانی، کتاب نکاح، ج 15، 5074.
3- ر.ک: محمد شهبازیان ، مقاله تحلیلی بر وصیت نقل شده در کتاب غیبت طوسی و...، پژوهش نامه کلام تطبیقی، 1395، ص 53.

مدح و قدحی پیرامون آنان در دست نمی باشد، غیر معقول بوده و اساسا مردود و باطل است.

بررسی دلالت روایت

بر اساس دیدگاه علمای شیعه، اگر در سند یک روایت؛ افراد ضعيف، فاسد المذهب، كذاب و... بوده باشد، باز در متن و دلالت آن روایت تأمل می شود، چنانچه محتوای روایت با مسلمات شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت کنار گذاشته می شود. لذا شیخ طوسی رحمه الله علیه می فرماید: «در صورتی که راوی حدیث مخالفت اعتقادی با اصول مذهب داشته باشد، در این صورت به آنچه روایت کرده است نگریسته می شود، در صورتی که با اخبار موثق شیعه مخالفت داشته باشد، آن روایت بایستی طرد گردد»(1).

بر این اساس، درباره حديث موسوم به وصیت نیز، با توجه به وجود افرادی همچون؛ علی بن سنان موصلى العدل و احمد بن محمد الخلیلی و سایر مجاهیل رجالی، دلالت روایت بررسی شده و با مسلمات مذهب مطابقت داده می شود.

با بررسی متن حديث موسوم به وصیت، اشکالات متعددی پیش می آید که برخی از آنها عبارتند از:

الف. مضمون و محتوای این حدیث بر خلاف تمامی روایاتی است که عدد اوصیاء علیه السلام را منحصر در دوازده تن دانسته اند. لذا با توجه به اینکه باور به 24 وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با مسلمات مذهب شیعه مخالفت دارد، این روایت از درجه صحت ساقط شده و نمی توان در مسأله مهمی مانند امامت به آن استناد کرد.

ص: 150


1- العدة في أصول الفقه ، ج 1، ص 149 و 150.

چنانچه در خصوص حصر عدد اوصیاء علیه السلام و ختم وصایت آمده است:

حدثنا فضالة بن أيوب عن أبان بن عثمان عن محمد بن مسلم قال: قال أبو جعفر علیه السلام: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لعلي بن أبي طالب علیه السلام: «يا على أنا أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم أنت یا على أولى بالمؤمنين من أنفسهم ثم الحسن ثم الحسين ثم علی بن الحسين ثم محمد بن على، ثم جعفر بن محمد، ثم موسی بن جعفر، ثم علی بن موسى، ثم محمد بن على، ثم علی بن محمد، ثم الحسن بن على، ثم الحجة بن الحسن الذي تنتهي إليه الخلافة و الوصاية و يغيب مدة طويلة، ثم يظهر و يملأ الأرض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما»(1). پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مومنین به خودشان هستی،... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می رسد و مدت طولانی غایب می شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

ب. در هیچ کدام از احادیثی که حاکی از ماجرای وصیت رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم هستند(2)، نامی از مهدیین در میان نبوده و در تمامی آنها نام 12 امام معصوم علیهم السلام ذکر شده است که اولین آنها على علیه السلام و آخريین آنان، نهمین فرزند امام حسین علیه السلام می باشد.

ج. پذیرش مهديين بعد از امام دوازدهم علیه السلام به عنوان خلفاء الرسول صلی الله علیه و آله و سلم با روایات متواتر رجعت که به عنوان مسلمات مذهب تشیع می باشند، در تعارض می باشند.(3)

ص: 151


1- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 234
2- در خلال مباحث قبلی به چند مورد اشاره شد.
3- در بحث رجعت و خلافت بررسی خواهد شد.

د. این روایت دارای ابهام است، لذا در ابتدای روایت آمده: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آل و سلم خطاب به حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند:

«سَمَّاکَ اللَّهُ تَعَالَی فِی سَمَائِهِ عَلِیّاً الْمُرْتَضَی وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِیَّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرِکَ».

خداوند در آسمانها نام تو را على المرتضى و أمير المؤمنین و صدیق اکبر و فاروق اعظم و مأمون و مهدی نهاد، پس این اسم ها بر فرد دیگری غیرتو صحیح نیست.

صراحتا در ابتدای روایت آمده است که نام مهدی بر کسی غیر از امیرالمؤمنین على علیه السلام صدق نمی کند، در حالیکه اولا؛ بر اساس روایات متواتر، لقب مهدی به نحو عام بر تمامی ائمه معصومین علیهم السلام صدق کرده و به نحو خاص، لقب امام دوازدهم علیه السلام می باشد. چنانچه در روایات آمده است:

عَن الرضَا علیه السلام قَالَ: «الخَلَفُ الصَّالحُ مِنْ وُلْدِ أَبي مُحمَّدٍ الحَسَنِ بْنِ عليٍّ، وَ هُوَ صاحِبُ الزَّمانِ، و هو المَهْديُّ)»(1). امام رضا علیه السلام فرمود: جانشین و فرزند صالح حسن بن علی علیه السلام، همان صاحب الزمان و همان مهدی علیه السلام است.

ثانية؛ ذیل روایت با آنچه در صدر روایت آمده تغایر و نا همخوانی داشته و ظاهرا نام مهدی را در ذیل روایت بر فرزند امام دوازدهم علیه السلام نهاده است.(2)

برخی از اتباع احمد بصری در توجیه این اشکال گفته اند؛ این اسماء به شکل مجموعی بر کسی غیر از علی علیه السلام جایز نیست اما به شکل فردی می تواند به سایر اهل بیت علیهم السلام نیز اطلاق گردد. در پاسخ به دفاعیه گفته می شود:

ص: 152


1- کشف الغمة في معرفة الأئمة ، ج 2، ص 475.
2- المهدوية الخاتمة ، ج 2، ص 95.

- بین اسم و لقب فرق واضحی است(1) و هیچکدام از موارد یاد شده نمی تواند به عنوان اسم حضرت علی علیه السلام باشد، زیرا اسم خاص آن حضرت بر اساس تصريح روايات "على" است و موارد یاد شده القاب آن حضرت می باشد، درحالیکه متن روایت، این القاب را اشتباها با عنوان اسم ایشان معرفی کرده است.

- غیراز لقب المهدی(2) والمأمون(3)، تمامی القاب مختص علی بن ابی طالب عليه السلام بوده و اطلاق آن بر غیر ایشان (فردی و مجموعی) جایز نیست. در خصوص القاب مذکور آمده است:

المُرتَضی:

مرتضی؛ یکی از القابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امام علی علیه السلام داده(4) و در بیان علت آن گفته شده:

1. چون خداوند متعال او را به عنوان وصی و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پسندیده است.(5)

ص: 153


1- لقب؛ بیانگرخصوصیت و ویژگی و صفتی ممدوح یا مذموم و مثبت در فرد است. مثل صادق یا کاذب یا آمین یا خائن . اما اسم؛ غيراز لقب بوده ودلالتی برای توصیف و مذمت فرد ندارد؛ مانند علی، حسن ، زید، بکرو....
2- سَهْلٍ إِسْمَاعِیلَ بْنِ عَلِیٍّ اَلنَّوْبَخْتِیِّ قَالَ: أوْصَى النَّبِيُّ صلی الله علیه و آله و سلم: أنه قال «اسْمُهُ كَاسْمِي وَ كُنْيَتُهُ كُنْيَتِي، لَقَبُهُ الْمَهْدِيُّ وَ هُوَ الْحُجَّةُ، وَهُوَ الْمُنْتَظَرُ، وَ هُوَ صَاحِبُ الزَّمَان». پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وصیت کرد و فرمود: اسم او همانند اسم من است و کنیه او همانند کنیه من است ولقب او مهدی است . او حجت و منتظر وصاحب الزمان است. الغيبة للطوسی، ص 271.
3- پس از تتبع فراوان درباره لقب «مأمون» برای علی بن ابی طالب علیه السلام، هیچ سندی در این خصوص پیدا نگردید تا صحت این لقب را برای آن حضرت تایید کند. البته این لقب درباره امام دوازدهم علیه السلام در زیارت آل یاسین آمده است که خود تأییدی بر این است که اگر حضرت علی علیه السلام دارای لقب مأمون باشد، این لقب حصردر ایشان نیست. چنانچه می فرماید: «السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمامُ الْمَأْمُونُ» الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسی)، ج2، ص493.
4- مناقب آل ابی طالب ، ج 3، ص 110
5- ينابيع الموده لذوي القربی، ج 2، ص 305.

2. از ابن عباس نقل شده که گفت: على علیه السلام در جمیع امور، رضایت خدا و رسول را در نظر داشت و به همین جهت، مرتضی نامیده شد(1).

أمِیرُالْمُؤْمِنِینَ:

درباره اختصاص لقب امیرالمؤمنین به على علیه السلام آمده است: «خدا على علیه السلام را امیرالمؤمنین نامیده است و روا نیست کسی به این نام خوانده شود، حتی قائم آل محمد علیه السلام را امیرالمؤمنین نمی گویند و به او بقية الله خطاب می کنند».(2)

همچنین در روایتی دیگر از حضرت صادق علیه السلام آمده است که از ایشان سئوال شد: «آیا به حضرت قائم، لقب امیرالمومنین خطاب می شود؟ فرمود: نه، این عنوان مخصوص على علیه السلام است؛ هیچکس، نه قبل از او و نه پس از او، سزاوار نیست به این نام نامیده شود، و هر کس چنین ادعایی کند کافر است».(3)

الصِّدّیقُ الأَکبَرُ:

حضرت علی علیه السلام درباره اختصاص این لقب به ایشان فرمود: «من بنده خدا و برادر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستم و من صدیق اکبر هستم که بعد از من کسی جز شخص دروغگو، این سخن را درباره خودش نخواهد گفت».(4)

اَلْفَارُوقُ اَلْأَعْظَمُ:

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درباره اختصاص لقب فاروق اعظم فرمود: «همانا على همراه قرآن و حق است ... او فاروق بین حق و باطل و وصی و وزیر و خلیفه من در میان امتم است و بر اساس سنت من مبارزه می کند»(5)

ص: 154


1- بحارالأنوار، ج 35، ص60.
2- مجمع البحرین ، ص 229.
3- تحفة الأولياء (ترجمه أصول کافی) ، ج 2، ص 409.
4- الخصال، ج 2، ص 401.
5- كتاب سليم بن قيس الهلالی، ج2، ص881

ه. آنچه در روایت با عنوان «فليسلمها» آمده است، مبهم بوده و مرجع ضمير مشخص نشده است اما چنانچه «خلافة» را مرجع ضمیر بدانیم، با باور مسلم شیعه که اعتقاد به خلافت امامان دوازده گانه دارد در تضاد خواهد بود و از طرفی با روایات متواتره که عدد خلفاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را دوازده دانسته اند معارضه خواهد کرد. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ عِدَّةَ الْخُلَفَاءِ بَعْدِي عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَی»(1). همانا عدد خلفاء بعد از من، به تعداد نقباء موسی علیه السلام است. همچنین می فرماید: «بَعْدِی اثْنَی عَشَرَ خَلیفَهً کلّهم مِنْ بَنِی هَاشِمٍ»(2). بعد از من دوازده خلیفه است که همه آنان از قریش می باشند. و همچنین روایات متواتره در این زمینه که در کتب معتبر شیعه و سنی بدان اشاره شده است.(3)

و در صورتی که مرجع ضمیر به «امامة» برگردانده شود، در آن صورت بایستی قائل به امامت مهدیین شویم، در حالیکه اولا این باور با صدر روایت که امامت را از مهديين جدا کرده است «فَذَلِکَ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً» تعارض داشته و ثانية؛ با سایر روایاتی که تصریح بر عدم امامت مهدیین دارند ناسازگار می باشند. چنانچه ابو بصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! من از پدر شما شنیدم که می فرمود: پس از قائم دوازده مهدی خواهد بود، امام صادق علیه السلام فرمود: «دوازده مهدی گفته است، نه دوازده امام. آنها قومی از شیعیان ما هستند که مردم را به موالات و معرفت حق ما می خوانند».(4)

ص: 155


1- مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، المقدمة ، ص 7 و جامع الصغیر، ج1، ص350 و کنزالعمال ، ح 14971.
2- موده القربی، ص 94؛ ينابيع الموده ، باب 56 ص 308 و باب 77 ص 533.
3- بحارالانوار، ج51، ص 71. مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 90، صحیح مسلم، ج6، ص 30. فرائد السمطين، ج2، ص 329 تحت شماره 579 با ذکرسند از ابن عباس . احقاق الحق، و ملحقات آن ج 2 ص 352 - 354 وج 13 ص 1- 49 وج 19 ص 628 - 632، نیز مراجعه شود به عمده این بطريق ص 416 - 422. و...
4- حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ اَلدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْکُوفِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ اَلنَّخَعِیّ ُ، عَنْ عَمِّهِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ اَلنَّوْفَلِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیکَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ یَکُونُ بَعْدَ اَلْقَائِمِ اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً فَقَالَ إِنَّمَا قَالَ «اِثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً وَ لَمْ یَقُلْ اِثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ لَکِنَّهُمْ قَوْمٌ مِنْ شِیعَتِنَا یَدْعُونَ اَلنَّاسَ إِلَی مُوَالاَتِنَا وَ مَعْرِفَهِ حَقِّنَا» شیخ صدوق کمال الدین ج 2 ص 40

البته مرجع ضمير تا امام دوازدهم علیه السلام ظهور در امامت دارد اما مشکل مذکور پس از ایشان و با آغاز مهدیین به وجود می آید.

همچنین در صورتی که مرجع ضمير را «وصاية» فرض کنیم، با روایات متواتری که عدد اوصیاء را دوازده دانسته است تعارض پیدا می کند. چنانچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:

«بَعْدِی اثْنَیْ عَشَرَ وَصِیّاً مِنْ أَهْلِ بَیْتِی وَ هُمْ خِیَارُ أُمَّتِی مِنْهُمْ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً بَعْدَ أَخِی وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ کُلَّمَا هَلَکَ وَاحِدٌ قَامَ وَاحِدٌ....أَوَّلُ الْأَئِمَّهِ [أَخِی] عَلِیٌّ علیْهِ السَّلام خَیْرُهُمْ ثُمَّ ابْنِیَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَه مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَ أُمُّهُمُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ عَلیهَا السَّلام»(1) بعد از من دوازده وصی از اهل بیتم می باشد. آنان بهترین های امتم هستند که یازده امام از آنان بعد از برادرم على علیه السلام یکی پس از دیگری است. هر زمانی که یکی از آنان وفات فرمود دیگری به جای او قیام می کند. اولین این ائمه برادرم على علیه السلام و بهترین آنان، سپس فرزندم حسن، سپس فرزندم حسین، سپس نه تن از فرزندان حسین است و مادر همه آنان دخترم فاطمه علیهماالسلام می باشد.

و. روایت 12 مهدی پس از 12 امام، با برخی از روایات هم ردیف (به لحاظ سندی) خود، در تعارض عددی می باشند. به عنوان نمونه؛ در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام عدد مهدیین پس از قائم علیه السلام را یازده نفر از فرزندان امام حسین علیه السلام دانسته است. چنانچه آمده است: «ای ابا حمزه به درستی که از ما

ص: 156


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 686.

بعد از قائم علیه السلام یازده مهدی از فرزندان حسین علیه السلام خواهد بود»(1)

ز. وجود فرزندی به نام «احمد» و همچنین وجود «وصی» و جانشینی برای امام مهدی علیه السلام در هیچ روایتی ذکر نشده است و این روایت متفرد است.

نتیجه اینکه؛ حديث موسوم به وصیت در کتاب الغيبة شیخ طوسی رحمه الله علیه به لحاظ سندی و دلالی فاقد صحت و اتقان بوده و مورد پذیرش نمی باشد .

پرسش های درس

1. یک نمونه از اشکالات سندی حدیث موسوم به وصیت را بیان کنید.

2. تعداد روایات مهدیین و اشکالات آنها را بیان کنید.

3. استدلال احمد بصری در خصوص تواتر معنوی این حدیث چیست؟

4. دفاع احمد بصری از سند حديث موسوم به وصیت را تقریر و پاسخ دهید.

ص: 157


1- عن أبي حمزة، عن أبي عبد الله علیه السلام في حديث طويل أنه قال : «يا أبا حمزة إن منا بعد القائم أحد عشر مهديا من ولد الحسين علیه السلام». غیبت طوسی، ص 478، ح 504.

ص: 158

درس هشتم احمد در حدیث موسوم به وصیت

ص: 159

ص: 160

اولین بهره برداری احمد بصری، از یک مشابهت اسمی در پایان روایت موسوم به وصیت آغاز شده و از این رهگذر، خود را فرزند امام مهدی علیه السلام و سیزدهمین وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معرفی کرده است. احمد بصری برای اثبات اینکه، او مصداق احمد مذكور در روایت موسوم به وصیت است به سه دلیل متمسک شده است که عبارتند از:

دلیل اول:

احمد بصری می گوید:

«چون این وصیت، عاصم من الضلال (نگهدارنده از گمراهی) است، خداوند باید از آن محافظت کند و اجازه ندهد که مدعی دروغین به آن دست اندازی کند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ`لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ`ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ»(1) اگر پیامبر حتی یک سخن را به افترا برما می بست با قدرت او را فرو میگرفتیم، سپس رگ دلش را پاره می کردیم. همچنین امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلاَّ

ص: 161


1- حاقه ، 44 تا 46.

بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ»(1) کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد. بر اساس این آیه و روایت، اهل باطل نمی توانند ادعایی را به ناروا به خداوند ببندند و خداوند شخصا از امر خود محافظت خواهد کرد.»(2)

در پاسخ به دلیل اول گفته می شود:

اولا در هیچ بخشی از حديث موسوم به وصیت، به «عاصم من الضلال» بودن آن اشاره ای نشده است، لذا بر این اساس، پایه اول استدلال احمد بصری؛ یعنی استناد به عاصم من الضلال بودن آن حديث، از بین می رود.

البته احمد بصری سعی بر این دارد تا کتابت این حدیث را ادامه ماجرای قرطاس بداند(3) که پیامبر صلی الله عله و آله و سلم در آن فرمود: «ائْتُونِي بِدَوَاهٍ وَ کَتِفٍ اَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي أبدا»(4) اما واقعیت این است که ارتباط دادن این روایت به حديث قرطاس بدون وجه است. زیرا حدیث قرطاس مربوط به روز پنجشنبه (رزية الخميس) بوده و حال آنکه بنا بر شهادت حديث موسوم به وصیت، این روایت در شبی که وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن محقق شد نوشته شده است(5). یعنی بین درخواست لوح و کتف در روز پنجشنبه با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روز دوشنبه که در آن وصیت نوشته شد، پنج روز فاصله است. لذا نمی توان گفت؛ حدیثی که در هنگام وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نوشته شد، همان چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در

ص: 162


1- کافی، ج 1، ص 373.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص19- 21
3- همان، ص 16.
4- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 1، ص 184.
5- فِی اَللَّیْلَهِ اَلَّتِی کَانَتْ فِیهَا وَفَاتُهُ.

پنجشنبه می خواست بنویسد و آن فرد مانع آن شد!

نکته: بر اساس روایات، وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نیمه روز دوشنبه(1) اتفاق افتاده است و حال آنکه بر اساس حديث موسوم به وصیت، وفات را در شب دانسته و همان شب نیز وصیت املاء گردیده است. لذا این تعارض تاریخی است که از سوی احمد بصری باید پاسخ داده شود.

ثانيا احمد بصری برای اثبات پایه دوم استدلال خود، به آیه ای از قرآن کریم و روایتی از امام صادق علیه السلام متمسک شده و می گوید: همانطور که قرآن کریم و روایات، رسولان و امامان دروغین را تهدید به مرگ کرده است، هر کسی که خود را به دروغ صاحب این وصیت بداند، توسط خداوند کشته می شود تا وصیت به دست صاحب اصلی آن برسد.

پاسخ به پایه دوم استدلال احمد بصری در دو بخش ارائه میگردد:

ص: 163


1- قُبِضَ رَسُولُ الله نِصفَ النَهارِ یُومَ الإثنینِ . تاريخ الطبری، ج 3، ص200 و فَلَمَّا مَتَعَ اَلنَّهَارُ ...أَتَاهُ رَسُولُ أُمِّ أَیْمَنَ یُخْبِرُهُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَمُوتُ، ...فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اَللَّهِ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ اَلشَّمْسُ. المسترشد في إمامة علي بن أبی طالب علیه السلام، ص 114-115. مَتَعَ النَّهَارُ مُتُوْعاً وَ ذلكَ قَبْلَ اَلزَّوَالِ. کتاب العین، ج 2، ص 83 و «فَتُوُفِّیَ رَسُولُ اَللَّهِ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ حِینَ زَاغَتِ اَلشَّمْسُ، وَ هُوَ یَوْمُ اَلْإِثْنَیْنِ» المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب علیه السلام ، ص 115. زاغت الشمس؛ أي مالت و زالت عن أعلى درجات ارتفاعها. مجمع البحرین، ج 5، ص10 و «تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَوْمَ تُوُفِّیَ» کتاب سليم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 862 ح 48؛ «یَوْمَ اَلْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ اَلْیَوْمُ اَلَّذِی قُبِضَ فِیهِ» کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص 794؛ قرب الإسناد (ط - الحديثة)، ص299؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمَ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» المحاسن ج2، ص 347، ح16؛ «یَوْمُ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمُ نَحْسٍ قَبَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ نَبِیَّهُ» الكافی (ط - الإسلامية)، ج 4، ص 146، ح5؛ «أَیُّ یَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ یَوْمَ فَقَدْنَا فِیهِ نَبِیَّنَا» الكافی (ط - الإسلامية)، ج 8، ص 314، ح492؛ «فَأَيُّ يَوْمٍ أَعْظَمُ شُؤْماً مِنْ يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ فَقَدْنَا فِيهِ نَبِيَّنَا صلی الله علیه و آله و سلم» من لا يحضره الفقیه ، ج 2، ص 267، ح 2400؛ مَا مِنْ یَوْمٍ أَعْظَمَ شُؤْماً مِنْ یَوْمِ اَلْإِثْنَیْنِ، یَوْمَ مَاتَ فِیهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «قُبِضَ بِالْمَدِينَةِ مَسْمُوماً يَوْمَ اَلْإِثْنَيْنِ» تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان) ج 6، ص2؛ «قبض صلی الله علیه و آله وسلم يوم الاثنين» إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحديثة)، ج1، ص53.

الف. استناد به آیه قرآن کریم(1) :

در پاسخ به این قیاس مع الفارق، گفته می شود: تهدید در آیه مورد بحث متوجه شخص رسول صادق است، چنین رسولی که در ادعای رسالتش صادق است، اگر چیزی به دروغ به خدا نسبت دهد خدا با او چنین معامله ای می کند، نه تهدید به مطلق مدعیان و مفتريان بر خدا.

ب. استناد به روایت امام صادق علیه السلام(2):

در پاسخ به این استناد گفته می شود: اولا؛ عبارت «بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ» لزوما به معنای کشته شدن نبوده و در ترجمه این عبارت چند احتمال وجود دارد:

1. اینکه آن را به معنای بریده شدن نسل و نداشتن فرزندی که ادامه دهنده راه پدر باشد دانست کما اینکه مشرکان درباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این معنا را اراده کرده و گفتند: «إِنَّ مُحَمَّداً قَدْ صَارَ أَبْتَرَ لَا عَقِبَ لَهُ»(3)

2. یا اینکه آن را به معنای بریده شدن از ایمان و خیر در زندگی دنیوی بدانیم که خداوند در پاسخ مشرکان فرمود: «فَأَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ؛ یعنی أَبْتَرَ مِنَ الْإِیمَانِ وَ مِنْ کُلِّ خَیْرِ».(4) که در هر دو صورت عبارت به معنای قتل نفس و کشته شدن توسط خداوند نمی باشد .

3. اینکه عبارت «بترالله» به معنای هلاکت و مرگ از سوی خدا بوده باشد. البته از ظاهر روایت، دلالتی بر تعجیل یا مهلت برای مرگ ندارد، مگر اینکه قرینه ای برترجیح یکی از دو صورت دلالت کرده باشد.

ص: 164


1- «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ`لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ`ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ». حاقه ، 44 تا 46.
2- «إِنَّ هَذَا اَلْأَمْرَ لاَ یَدَّعِیهِ غَیْرُ صَاحِبِهِ إِلاَّ بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ» . کسی غیر از صاحبش ادعای این امر(امامت) را نمی کند، مگر آنکه خداوند عمرش را می برد!. الكافي، ج 1، ص، 373. الإمامة والتبصرة من الحيرة ، ص ، 136.
3- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 737.
4- همان .

ثانيا؛ این عبارت نه تنها درباره مدعی امامت، بلکه درباره کسانی که راه خیر را بر دیگران می بندد نیز استفاده شده است و حال آنکه قانونی به نام کشته شدن مسدود کنندگان راه خیر توسط خداوند وجود ندارد. چنانچه امام باقر علیه السلام فرمود: «مَنْ سَدَّ طَرِیقاً بَتَرَ اَللَّهُ عُمُرَهُ»(1) .

ثالثا؛ این روایت در خصوص امر امامت بوده و هیچ ارتباطی به ادعای وصیت، سفارت، يمانیت و سایر ادعاهای احمد بصری ندارد چرا که در این صورت بایستی در متن روایت به وصیت اشاره می شد و مدعای وصیت را مورد خطاب قرار می داد.

رابعا: با چه استنادی می توان ثابت کرد که احمد بصری پس از ادعای سفارت و وصایت به هلاکت نرسیده و هنوز زنده است؟ این درحالی است که تاکنون هیچ نشانه های مبنی بر حیات وی ارائه نشده و همین مسأله مستمسک انصار پرچم قرار گرفته است.

خامسا: در طول تاریخ بسیاری از مدعیان دروغین وصایت و امامت دیده شده است که هرکدام دارای عمر طولانی بوده و به محض ادعا به هلاکت نرسیده اند. به عنوان نمونه:

1. در عصر حاضر، فردی به نام «عبدالله هاشم»، مستندساز معروف و یکی از بزرگان انصار پرچم، با استناد به حدیث وصیت شیخ طوسی رحمه الله علیه به صورت صریح ادعای وصایت کرده و خود را مهدی دوم بعد از احمد بصری معرفی نموده است. این در حالی است که انصار مکتب او را کذاب دانسته و تاکنون به هلاکت نرسیده است.

ص: 165


1- من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 25.

2. ملا عرشی کاشانی در سال (850 ه ق) ادعای مهدویت کرده و در سال (880 هق) کشته شد. در بعضی از مجامع نوشته اند که جسد او را پس از کشته شدن سوزانیدند. یعنی 30 سال ادعای امامت !!

3. در سال (840 ه ق) رئیس فرقه مشعشعیه (سید محمد مشعشع) که به تأسیس حکومت مشعشعین موفق شده بود به طریق مکاشفه مدعی مهدویت شد. وی در سال (870 ه ق) به هلاکت رسید. یعنی 30 سال ادعای امامت !!!

4. میرزا احمد قادیانی در سال (1839م) ادعای مهدویت کرده و در سال (1908) با مرض طاعوت به هلاکت رسید. یعنی 57 سال ادعای امامت! همه این موارد دلالت بر این دارند که لزوما مدعی امر امامت توسط خداوند قتل نفس نشده و آنچه مشخص می باشد این است که، خداوند فرد مدعی را از دایره الطاف رحمانی خود خارج کرده و برای همیشه چشم و گوش و قلب او را ممهور می کند. چنانچه قرآن کریم فرمود:

«خَتَمَ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَعَلَىٰ سَمْعِهِمْ ۖ وَعَلَىٰ أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ ۖ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ»(1)

براین اساس پایه دوم استدلال احمد بصری و به تبع نتیجه استدلال او نیز ابطال میگردد.

دلیل دوم:

احمد بصری می گوید:

امام رضا علیه السلام بعد از بیان نص از تورات و انجیل برنام رسول اکرم حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم، جاثلیق گفت: «ولی در نزد ما اثبات نشد که این محمد، همان

ص: 166


1- بقره، 7.

محمد است و بر ما صحیح نیست که اقرار به نبوت او کنیم و ما شک داریم که محمد شما باشد... امام رضا علیه السلام فرمودند: با شک، احتجاج کردید. آیا خداوند قبل و بعد از آدم تا به امروز، پیامبری که نامش محمد باشد را مبعوث نمود؟ و آیا نام او را در بعضی از کتب که بر تمام انبیاء نازل کرد غیر از محمد یافتید؟» آنها از جواب دادن بازماندند(1). آیا تاکنون کسی قبل از من به این روایت احتجاج کرده است که نامش احمد باشد و خود را فرزند امام دوازدهم بداند؟».(2)

در پاسخ به این استدلال گفته می شود:

اولا: امام رضا علیه السلام در مقام مناظره و در پی پاسخ نقضی به جاثلیق بوده است(3). لذا این پاسخ نمی تواند به عنوان ملاک و میزان برای پاسخ به سئوالات

ص: 167


1- قال الرضا علیه السلام : احتججتم بالشک، فهل بعث الله قبل أو بعد من ولد آدم الى يومنا هذا نبيا اسمه محمد او تجدونه في شيء من الكتب التي انزلها الله على جميع الأنبياء غير محمد؟ ..». وأحجموا عن الجواب . اثبات الهداة، ج 1، ص 195-194.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص23.
3- در برخی موارد، پیامبر و امامان علیه السلام در برابر استدلالهای معاندان در بسیاری از موارد از پاسخهای نقضی استفاده می کردند که به نمونه هایی اشاره می شود: در مناظره پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مسیحیان نجران می خوانیم: وقتی نصارای نجران محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیدند، گفتند: ای محمد! ما را به چه فرا می خوانی؟ فرمود: به اینکه شهادت دهید که هیچ معبودی جزالله نیست و اینکه من فرستاده خداوندم و اینکه عیسی بنده و مخلوقی از مخلوقات خداوند است که همانند سایر افراد می خورد و می آشامید و محدث می شد. گفتند: اگر بنده خدا بود، پس پدرش که بود؟ در این موقع فرشته وحی نازل گردید و به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفت که به آنان بگو: «إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللهِ كَمَثَلِ ءآدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» مثل عیسی در نزد خدا، همچون آدم است؛ که او را از خاک آفرید، و سپس به او فرمود: موجود باش! او هم فورا موجود شد. (بنابراين ، ولادت مسیح بدون پدر، هرگز دلیل برالوهیت یا فرزند خدا بودن نیست.) چنانکه روشن است خلاصه استدلال مسیحیان چنین است: الف. هرکس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست . ب . حضرت عیسی بدون پدر متولد شد. ج . نتیجه: پس خداوند پدر حضرت عیسی است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم با نقض كبرا، استدلال آنان را در هم فرو ریخت. خلاصه استدلال رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین است: اگر هر کس بدون پدر متولد شود، خدا پدر اوست؛ پس آدم هم بدون پدر متولد شد و باید فرزند خدا باشد؛ ولی تالی باطل است؛ پس مقدم نیز باطل است.

مشابه باشد و حال آنکه ما به دنبال پاسخ حلی از احمد بصری هستیم که تاکنون جوابی نداشته است.

ثانية توصیفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم در کتب آسمانی تا حدی بیان شده است که حتی علمای یهود و مسیح ایشان را به درستی می شناختند. بطوری که هیچ شکی در حقانیت پیامبر آخرالزمان نداشته و حتی از زمان و محل تولد آن حضرت اطلاعات دقیقی در دست داشتند. لذا مقاومت جاثلیق به علت عناد با اسلام بوده و با حقیقت مسأله بیگانه نبوده است. مؤید این سخن، کلام وحی است که می فرماید: «الَّذِينَ آتَيْنَا هُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَ هُمْ ۖ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ»(1) کسانی که به ایشان کتاب [آسمانی] داده ایم، همان گونه که پسران خود را می شناسند، او [محمد] را می شناسند و مسلما گروهی از ایشان حقیقت را نهفته می دارند و خودشان [هم] می دانند.

با حفظ این نکته، هیچ نشانی از حقانیت احمد بصری در روایات شیعی وجود نداشته و حتی در برخی از موارد، روایاتی حاکی از دجل و فریبکاری فردی از بصره در دست می باشد(2). مضاف بر آن، وجود اولیه وی با روایتی ضعیف و غیر قابل اعتماد ظهور کرده و حتی علماء اسلام را در مورد خود به مرحله ظن نرسانده است.

ص: 168


1- بقره، 146.
2- حضرت امیرالمومنین علیه السلام در کوفه خطبه ای ایراد کردند و چنین فرمودند: «أيها الناس الزموا الأرض من بعدی واياكم والشذاذ من آل محمد... ويخرج دجال من دجلة البصرة وليس منی و هومقدمة الدجالين كلهم». أيها الناس بعد از من آرام باشید و از یک عده قليلی از آل محمد صلی الله عليه و آله برحذر باشید... ودجالی هم از بصره خروج می کند که از نسل من نیست و او مقدمه کلیه دجالها است. الملاحم والفتن سید ابن طاووس، باب 36، ص 248 - 249، ح 362.

ثالثا؛ هیچگاه نمی توان به صرف انطباق نام یک مدعی با اسامی ذکر شده در روایات به حقانیت مدعی پی برد. چرا که برای اثبات حقانیت وی در مسأله مهمی همچون امامت و سفارت، نیاز به دلائل و براهین قطعی است. چنانچه يزيد بن أبي حازم می گوید: از کوفه بیرون آمدم و چون به مدینه رسیدم بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و بر او سلام کردم. پس آن حضرت از من پرسید: «آیا کسی با تو هم صحبت و همراه بود؟ عرض کردم بله. فرمود: آیا با یکدیگر سخن هم گفتید؟ عرض کردم بله. مردی از مغیریه با من هم صحبت شد. حضرت فرمود چه میگفت؟ عرض کردم او می پنداشت که محمد بن عبدالله بن الحسن همان قائم است و دلیل بر آن این است که اسم او اسم پیامبر و اسم پدرش همنام با پدر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.

من در جواب به او گفتم اگر نام ها را ملاک میگیری، در فرزندان حسین نیز محمد بن عبدالله بن على وجود دارد. پس به این مقام اولویت دارند. وی به من گفت همانا این فرزند کنیز است ولی این یکی فرزند زنی آزاد است.

پس امام صادق عیه السلام فرمود تو چه جوابی دادی؟ عرض کردم چیزی در اختیارم نبود که به او پاسخ گویم. آن حضرت فرمود: آیا نمیدانید که او (قائم) فرزند آن زن اسیر شده است؟»(1).

دلیل سوم:

احمد بصری می گوید:

«از هزار سال پیش این حدیث در کتاب های متعدد بوده است، اما خداوند آن را از هر مدعی باطلی حفظ کرده تا به آن استناد نکند و اینکه من اولین

ص: 169


1- غیبت نعمانی، باب 13، ص 325.

نفری هستم که به آن استناد میکنم دلیل بر حقانیتم است».(1)

در پاسخ به این استدلال گفته می شود: اولا هر اول بودنی دلیل بر حقانیت نبوده و چه بسیار کسانی که جزو اولین ها و گمراه ترها بوده اند. کما اینکه در زیارت عاشورا اولین ظلم کننده به خاندان عصمت و طهارت را لعن کرده و می فرماید: «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».(2)

ثانيا لازمه اثبات این ادعاء، استقراء تام(3) از تاریخ است تا بدانیم که آیا از صدر اسلام تا کنون، کسانی بوده اند که به این روایت استناد نموده اند یا خیر. لذا صرف ادعا نمیتواند مثبت مدعا باشد.

ثالثا دو مورد از مدعیان دروغین مهدویت، پیش از احمد بصری به این روایت استناد کرده و خود را وصی سیزدهم دانسته اند، در تاریخ ثبت شده است که این دو مورد برای ابطال استدلال احمد بصری کفایت میکند که عبارتند از:

1. در سال (1372ش)، یعنی10 سال پیش از آغاز ادعای احمد بصری، فردی به نام «علیرضا پیغان»، در صفحه 41 کتاب القائم، که اتفاقا برای اولین بار به روایت وصیت مذکور در کتاب شیخ طوسی رحمه الله علیه استناد کرده و خود را جانشین امام دوازدهم علیه السلام و مهدی اول معرفی کرد، اما این فرد 15 سال پس از اعلام ادعای وصایت، در دی ماه سال (1387ش) در شهر مقدس قم اعدام گردید.

2. پیش از سقوط صدام، عده ای از متصوفه با شعار زمینه سازی نظامی

ص: 170


1- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، ص 24.
2- کامل الزیارات، ص 178.
3- استقراء تام در جایی است که افراد مورد نظر، یعنی نمونه های جزئیی که می خواهیم از آن ها نتیجه گیری کنیم، به تعدادی باشند که بتوانیم همه آن ها را بررسی کنیم؛ یعنی افراد و نمونه ها، محصور و معدود باشند و هر یک جدا جدا مورد بررسی قرارگرفته باشند و پس از بررسی همه آن ها، حکم کلی صادر شود.

برای ظهور مهدی موعود علیه السلام برخاسته و خود را به مولی (ولی امر) منسوب کرده و مردم را برای یاری آن حضرت دعوت کردند. بلافاصله پس از سقوط رژیم بعث ، با تشکیل قوای نظامی؛ به بخشی از بابل، کربلا، نجف و ديوانية تسلط یافته و محافظت آن را به عهده گرفتند. آنان بر این باور بودند که فردی در بین آنان با نام «سید الممهد اليمانی» است که فردی درستکار بوده و زعامت جریان را بر عهده دارد . یکی از مهمترین ادله حقانیت آنان، استناد به روایت وصیت در کتاب الغيبة طوسی رحمه الله جهت اثبات فرزندی و وصایت و رسالت و مهدویت فردی به نام وی است(1).

پرسش های درس

1. دلیل اول احمد در خصوص تطبیق نامش با احمد در حدیث چیست؟

2. دلیل دوم احمد در خصوص تطبيق نامش با احمد در حدیث چیست؟

3. دلیل سوم احمد در خصوص تطبيق نامش با احمد در حدیث چیست؟

4. نام دو نفر از کسانی که ادعای امامت کرده و مدت طولانی عمر نمودند را بیان کنید.

ص: 171


1- الحركة المولوية ، المعلومات الوطنية ، ص12.

ص: 172

درس نهم ابهام زدایی از چند حدیث درباره احمد

اشاره

ص: 173

ص: 174

اتباع احمد بصری به جهت آنکه بتوانند جایگاه وی را مشروع جلوه دهند، تمامی کسانی که نامشان احمد بوده و در روایات ذکر شده اند را به احمدالحسن ربط داده و او را مصداق آن روایات میدانند. برخی از آن روایات مورد بررسی و نقد قرار میگیرد

تولد دو احمد

اتباع احمد بصری روایتی را نقل میکنند که در آن به تولد دو احمد بشارت داده شده است که یکی از آنان متولد مکه است و پیامبر بوده و دیگری متولد قریه ای از عراق است و امام می باشد. لذا از این طریق سعی در تطبيق مولود قریه عراق با احمد اسماعیل را دارند.

نکته قابل توجه اینکه؛ اتباع احمد بصری عبارتی از کتاب شرح کافی ملا صالح مازندرانی، منتسب به بعض الافاضل در ذیل روایت امام باقر عليه السلام را با عنوان روایت معصوم علیه السلام تلقی کرده و به مردم معرفی میکنند. بطوری که على ابو رغيف در کتاب الطريق الى الدعوة اليمانية به این مطلب تصریح کرده و آن را

ص: 175

یکی از روایت های اشاره کننده به احمدالحسن دانسته است.(1)

در متن روایت آمده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «لَمَّا وُلِدَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلْکِتَابِ إِلَی مَلَإٍ مِنْ قُرَیْشٍ فِیهِمْ هِشَامُ بْنُ اَلْمُغِیرَهِ وَ اَلْوَلِیدُ بْنُ اَلْمُغِیرَهِ وَ اَلْعَاصُ بْنُ هِشَامٍ وَ أَبُو وَجْزَهَ بْنُ أَبِی عَمْرِو بْنِ أُمَیَّهَ وَ عُتْبَهُ بْنُ رَبِیعَهَ فَقَالَ أَوُلِدَ فِیکُمْ مَوْلُودٌ اَللَّیْلَهَ؟ فَقَالُوا لاَ قَالَ فَوُلِدَ إِذاً بِفِلَسْطِینَ غُلاَمٌ اِسْمُهُ أَحْمَدُ بِهِ شَامَهٌ کَلَوْنِ اَلْخَزِّ اَلْأَدْکَنِ وَ یَکُونُ هَلاَکُ أَهْلِ اَلْکِتَابِ وَ اَلْیَهُودِ عَلَی یَدَیْهِ...»(2)

امام باقر علیه السلام فرمود: آن هنگام که نبی خدا صلی الله علیه و آله و سلم به دنیا آمد، مردی از اهل کتاب به نزد گروهی از قریش آمد که در میان آنان هشام بن المغيرة و الوليد بن المغيرة و العاص بن هشام و أبو وجزة بن أبي عمرو بن امية و عتبة بن ربيعة نیز حضور داشتند. به آنان گفت: آیا امشب در میان شما فرزندی به دنیا آمده است؟ گفتند نه! گفت پس حتما در فلسطین پسری متولد شده است که نامش احمد است و خالی به رنگ ابریشم سیاه دارد و هلاکت اهل کتاب و یهود به دست او می باشد.

ملا صالح مازندرانی در توضیح این روایت، عبارت روایت گونه ای را با عنوان قول بعض الافاضل آورده است که می گوید:

و قال بعض الافاضل (فاضل استرآبادی) في توجيه علم الرجل بذلک و توجيه قوله «فَوُلِدَ إذاً بِفِلَسْطِینَ» بعد قولهم «لا» مذكور في الكتب المنزلة

ص: 176


1- الطريق الى الدعوة اليمانية ، ص 26.
2- شرح کافی - الأصول و الروضة ، ج 12، ص400.

على الأنبياء المتقدمين عليهم السلام يولد في مكة رجل معصوم اسمه أحمد و كنيته أبو القاسم و کذلک في قرية من العراق أحدهما نبی و الاخر امام»(1).

و بعضی از افاضل علماء در توجیه علم آن مرد یهودی به آن خبر و توجیه سخن وی به این که پس، از فلسطین متولد شده است، خبری را از کتب انبیاء گذشته نقل کرده اند به این مضمون که در مکه مردی متولد می شود که نامش احمد و کنیه اش ابوالقاسم است، همچنین در روستایی در عراق . یکی از آنان پیامبر است و دیگری امام است.

در پاسخ به برداشت نادرست اتباع احمد بصری از این روایت گفته می شود:

اولا اصل روایت که از امام باقر علیه السلام نقل شده است، این مولود را از فلسطین معرفی می کند، نه از عراق ، (آنهم از بصره عراق).

ثانيا روایت نقل شده از امام باقر علیه السلام ، نقل قولی از سخن مرد یهودی است که در مواجهه با پاسخ منفی قریش به اشتباه افتاده و گفت: «فَوُلِدَ إذاً بِفِلَسْطِینَ».

ثالثا آن مرد یهودی تولد از فلسطین را هم به عنوان پیشگویی برای آینده ذکر نکرده و اشاره اش به زمان حال بوده است. لذا وقتی گفتند در مکه به دنیا نیامده گفت: پس در فلسطین متولد شده است. پس نمی توان نام فلسطین را به قریه ای از عراق تأويل برده یا آن را به عنوان یک پیشگویی برای متولد شدن فردی در آخرالزمان به نام احمد تلقی کرد.

رابعا آنچه در کتاب ملاصالح مازندرانی آمده است، عبارتی روایت گونه است که بدون اتصال به معصوم نقل شده و فاقد اعتبار می باشد.

ص: 177


1- همان

دولت احمدیه

کتاب الزام الناصب، به نقل از «خطبة البيان» به پرچم محمدی و دولت احمدی اشاره کرده است که اتباع احمد بصری آن را مصادره به مطلوب کرده و با استفاده از مشابهت اسمی و تقطيع روایت، در صدد سوء استفاده می باشند. در این خطبه آمده است:

«فيظهر عند ذلک صاحب الراية المحمدية و الدولة الأحمدية القائم بالسيف الحال الصادق في المقال يمهد الأرض و يحيى السنة و الفرض سيكون ذلک بعد ألف و مائة و أربع وثمانين سنة من سني الفترة بعد الهجرة»(1)

در آن زمان، صاحب پرچم محمدی و دولت احمدی و قائم به شمشیر و راستگو در گفتار ظهور خواهد کرد. زمین را آماده میکند و سنت را زنده می کند و این بعد از هزار و صد و هشتاد و چهار سال پس از هجرت محقق می شود.

در پاسخ عرض می شود که:

اولا این خطبه در کتب معتبر شیعی نیامده و برای اولین بار به نقل از محمد بن طلحة شافعی (از علمای اهل سنت) در کتاب الزام الناصب ذکر شده و پس از آن نیز در هیچکدام از کتب شیعی ذکر نشده است.

ثانيا این عبارت، بخشی از «خطبة البيان» است که بر اساس دیدگاه تمامی علمای شیعه، این خطبه؛ ساخته و پرداخته دست غالیان بوده و فاقد اعتبار است.(2)

ص: 178


1- إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، ص197.
2- دلائل عدم اعتبار خطبة البيان عبارتند از: اولا: خطبه در کتب روایی کهن ذکر نشده و دسترس ترین منبع به آن، کتاب الزام الناصب، نوشته علی یزدی حائری (م 1333ق) است. در این کتاب، سه نسخه و به عبارتی سه متن برای خطبه البيان ذکر شده است که هریک با دیگری تفاوت های زیادی دارند. البته برای دو نسخه اول آن ، منبعی ارائه نشده و نسخه سوم را به کتاب الدر المنظم في السر الاعظم نوشته محمد بن طلحه شافعی، (م652ق) منتسب می کند که از علمای اهل سنت است. حائری یزدی، على، الزام الناصب فی اثبات الحجة الغائب ، ج 2، ص 232. ثانية؛ مهم تراز سلسله سند این خطبه ، راوی اصلی آن ، یعنی «عبدالله بن مسعود» است که چند نکته درباره وی قابل توجه است: 1. عبدالله بن مسعود پیش از خلافت امیرمؤمنان علیه السلام از دنیا رفته و با توجه به تصريح خطبه که ، علی علیه السلام خطبه البيان را پس از خلافت خود در بصره یاکوفه ایراد کرده است، نمی توان گفت که در زمان حیات ابن مسعود بیان شده است. 2. به اذعان علمای اهل سنت ، هیچ گاه عبدالله بن مسعود از حضرت علی علیه السلام روایت نکرده است. المزي ، يوسف بن الزكی، تهذيب الكمال في اسماء الرجال ، ج16، ص 121. 3. سند این خطبه مرفوع است؛ یعنی بین ابن مسعود و شنونده خطبه، شخص یا اشخاصی وجود دارند و این مطلب، جای هیچ گونه توجیهی درباره نادرستی سند خطبه باقی نمی گذارد. ثالثاء در سند این خطبه ، غیراز طوق بن مالک که هیچ روایتی از او نقل نشده، بلکه یکی از فرماندهان هارون الرشید است که در سال 216 ق از دنیا رفت ، تمامی افرادی که در این کتاب به عنوان سند حديث معرفی شده اند، همگی مجهول بوده و از ناشناخته های روایی هستند. تاریخ الطبری، ج 8، ص 323 و تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 424 رابعا: در برخی از روایات و همچنین براساس باور اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه ، سند خطبة البيان مخدوش بوده و آن را ساخته و پرداخته غلات شیعه دانسته اند 1. علامه مجلسی رحمه الله علیه آورده است: «همانا خطبة البيان و موارد مشابه آن در کتب ما نبوده و فقط در کتاب های غلات یافته می شود». قمی، عباس، سفينة البحار، ج 2، ص 664 به نقل از بحارالانوار، ج 25، ص 348. 2، علامه قزوینی گفته است: «از جمله روايات دروغ که مخالفان امیرالمؤمنین علیه السلام آورده اند، خطبه ای است که غلات افترا کرده اند و براميرالمؤمنين علیه السلام منسوب نموده و آن را به خطبه البیان می نامند». قزوینی، ملا خليل بن غازی، صافی در شرح کافی (ملا خلیل قزوینی)، ج 2، ص 440. وی در خصوص رد خطبة البيان روایتی را از امام صادق علیه السلام آورده و بر آن استناد کرده است: عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ ، عَنْ شَبَابٍ الصَّیْرَفِیِّ _ وَاسْمُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْوَلِیدِ _ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَهَ ، قال حدثنی إِسْمَاعِیلُ بْنُ قُتَیْبَهَ قَالَ : دَخَلْتُ أَنَا وَ عِیسی شَلَقَانُ عَلی أَبِی عَبْدِ اللّه ِ علیه السلام فَابْتَدَأَنَا ، فَقَالَ :«عَجَبا لِأَقْوَامٍ یَدَّعُونَ عَلی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام مَا لَمْ یَتَکَلَّمْ بِهِ قَطُّ ، خَطَبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام النَّاسَ بِالْکُوفَهِ ، فَقَالَ : الْحَمْدُ لِلّهِ الْمُلْهِمِ عِبَادَهُ حَمْدَهُ ، وَ فَاطِرِ هِمْ عَلی مَعْرِفَهِ رُبُوبِیَّتِهِ» ای تعجب از جماعت هایی که ادعا می کنند برامیرالمؤمنین علیه السلام سخنی را که نگفته آن را هرگز؛ چراکه خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم کوفه به این روش بود که گفت: ستايش الله تعالی را است که به شواهد ربوبیت به دل بندگان خود انداخته ستایش خود را و جبلی ایشان کرده شناخت صاحب كل اختیار هرکس و هر چیز بودن خود را، بی حاجت به نظر ایشان، در کتاب الهی وقول رسول وحجج ... 3. مؤلف كتاب بشارة الاسلام می نویسد: «مستند صحیحی برای این خطبه نیافتم و هیچ کدام از محدثان بزرگ مانند کلینی، صدوق و شیخ طوسی آن را نقل نکرده اند و از این که علامه مجلسی با همه اطلاع و احاطه براحادیث، این خطبه را نیاورده است، نشانگر بی اعتمادی وی به این خطبه است». بشارة الاسلام، ص 75، ح 214 علامه نورالله شوشتری ، از علمای به نام شیعه درباره این خطبه می گوید: «هنوز ایمان راوی خطبة البيان برما ظاهر نشده است، ضمن اینکه عبارات خطبة البيان بروجهی که علماء معنی آن را فهمیده اند موافق قرآن وأصول مذهب نیست . پس بالضروره می باید که نسبت آن عبارات بحضرت امیرباطل باشد و چون راویان خطبة البيان مجهول است می توان گفت که آن خطبه را یکی از ایشان به آن حضرت نسبت داده باشد و یا به احتمال قوی ، بعضی از عامه یا معتزله آن عبارات را به نام آن حضرت مشهور ساخته باشند تا عوام شیعه بنقل آن اقبال نمایند آنگاه اقبال ایشان را به نقل و روایت آن موجب تشنيع وتجهيل طایفه شیعه سازند و برعلماء ظاهر است که جمیع این اختلافات که در دین پیدا شد از احادیث کاذبه و اخبار موضوعه خارجیان و غلات است و در کتب رجال شیعه تنبیه بر روایات بسیار از غلات شیعه کرده اند». شوشتری ، نورالله بن شريف الدين، الصوارم المهرقة في نقد الصواعق المحرقة (لابن حجر الهيثمی)، ص 89

ص: 179

ثالثا در ادامه همین خطبه، اشاره به سال ظهور شده است (سیکون ذلک بعد ألف و مائة و أربع وثمانين سنة من سنى الفترة بعد الهجرة) که همین مساله صریح روایات رد توقیت در تعارض است:

عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ «کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ لاَ نُوَقِّتُ»(1). تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ گفتند. ما اهل بیت نیز وقت تعیین نمی کنیم.

احمد ساق زرد

على ابو رغيف در کتاب خود(2) به روایاتی اشاره کرده است که به زعم خود، مؤيد احمد الحسن می باشند. یکی از این روایات، روایت مربوط به جوانی است که دو ساق پای او زرد است و نامش احمد است. لذا سعی بر آن دارد تا مصادره به مطلوب کرده و از این تشابه اسمی استفاده های لازم را انجام دهد. در پاسخ به این موضوع گفته می شود:

در خطبه لؤلؤته که منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام است، از جوانی نام

ص: 180


1- کافی، ج 1، ص 368.
2- الطريق الى الدعوة الیمانی، ص 26.

برده شده است که ساق پاهایش زرد رنگ بوده و نام وي احمد است. این فرد بر اساس تحلیل و شواهد تاریخی یکی از فرزندان بویه است که بعدها به همراه برادران خود، حکومت آل بویه را تأسیس نمود. در روایت آمده است:

أَلَا وَ إِنِّی ظَاعِنٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِیبِ فَارْهَبُوا الْفِتَنَ الْأُمَوِیَّةَ وَ الْمَمْلَكَةَ الْكَسْرَوِیَّةَ وَ مِنْهَا فَكَمْ مِنْ مَلَاحِمَ وَ بَلَاءٍ مُتَرَاكِمٍ تقتل مَمْلَكَةَ بَنِی الْعَبَّاسِ....قَوْلُهُ علیه السلام فِی الْخُطْبَةِ الْغَرَّاءِ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ إِذَا دُعِیَ عَلَی مَنَابِرِهِمْ بِاسْمِ الْمُلْتَجِی وَ الْمُسْتَكْفِی وَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُلْتَجِی فِی أَلْقَابِهِمْ وَ لَكِنْ لَمَّا بَیَّنَّا صِفَتَهُمْ وَجَدْنَا الْمُلَقَّبَ بِالْمُتَّقِی الَّذِی الْتَجَأَ إِلَی بَنِی حَمْدَانَ ثُمَّ یَذْكُرُ الرَّجُلَ مِنْ رَبِیعَةَ الَّذِی قَالَ فِی أَوَّلِ اسْمِهِ سِینٌ وَ مِیمٌ وَ یَعْقُبُ بِرَجُلٍ فِی اسْمِهِ دَالٌ وَ قَافٌ ثُمَّ یَذْكُرُ صِفَتَهُ وَ صِفَةَ مُلْكِهِ. وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ إِنَّ مِنْهُمُ الْغُلَامَ الْأَصْفَرَ السَّاقَیْنِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ قَوْلُهُ علیه السلام وَ یُنَادِی مُنَادِی الْجَرْحَی عَلَی الْقَتْلَی وَ دَفْنِ الرِّجَالِ وَ غَلَبَةِ الْهِنْدِ عَلَی السِّنْدِ وَ غَلَبَةِ الْقُفْصِ عَلَی السَّعِیرِ وَ غَلَبَةِ الْقِبْطِ عَلَی أَطْرَافِ مِصْرَ وَ غَلَبَةِ أَنْدُلُسَ عَلَی أَطْرَافِ إِفْرِیقِیَةَ وَ غَلَبَةِ الْحَبَشَةِ عَلَی الْیَمَنِ وَ غَلَبَةِ التُّرْكِ عَلَی خُرَاسَانَ وَ غَلَبَةِ الرُّومِ عَلَی الشَّامِ وَ غَلَبَةِ أَهْلِ إِرْمِینِیَّةَ عَلَی إِرْمِینِیَّةَ وَ صَرَخَ الصَّارِخُ بِالْعِرَاقِ هُتِكَ الْحِجَابُ وَ افْتُضَّتِ الْعَذْرَاءُ وَ ظَهَرَ عَلَمُ اللَّعِینِ الدَّجَّالُ ثُمَّ ذَكَرَ خُرُوجَ الْقَائِمِ علیه السلام»(1) امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: آگاه باشید که من بار سفر بسته ام و بزودی از این دنیا حرکت می کنم و به عالم غیب رهسپار می شوم، بنابراین شما در انتظار فتنه امويه و سلطنت کسرویه بوده باشید و منتظر بلاهای پی در پی و قتل در مملکت بنی عباس باشید... و فرمودند: وای بر اهل زمین، زمانی که بر روی منبرهایشان به اسم ملتجی و مستکفی

ص: 181


1- بحار الأنوار، ج 41، ص318

دعوت شود و ملتجی شناخته نشود با القابش و لكن زمانی که صفت او را توصیف کردیم، او را ملقب به متقی می یابید که به بني حمدان پناه برده است. سپس نام مردی از شهر ربیعه را برد که در ابتدای اسم او سین و میم بود و پس از او از مردی نام برد که در نامش دال و قاف است، سپس صفت و صفت حکومتش را نام برد و فرمود همانا یکی از آنها جوانی است که ساق پاهایش زرد رنگ است. و فرمود: سپس منادی ندا می دهد به دو زخم و قتل، سپس دفن رجال و غلبه هند بر پاکستان و غلبه قفص بر فلسطین و غلبه قبط بر مصر و غلبه اندلس بر آفریقا و غلبه حبشه بریمن و غلبه ترک بر خراسان و غلبه روم برشام و... ظهور علم دجال اتفاق افتاده و پس از آن خروج قائم علیه السلام است.

برای پاسخ به سئوال، ابتدا باید واژگان مطرح شده در متن روایت مورد بررسی قرار گیرد که عبارتند از:

1.الملتجی: پناه برنده، پناه جو.

2. المستكفي: أبو القاسم عبد الله ابن المکتفی ابن المعتضد، المستکفی بالله) خلیفه ای از خلفای عباسی در بغداد بود که از سالهای (944ه.ق) تا (946 ه.ق) در سرزمین های اسلامی فرمان می راند.(1)

3. المتقی: ابواسحاق (ابوالحق) ابراهیم متقی(2)

4. بني حمدان: آل حمدان، سلسله ای شیعی مذهب از قبيلة بنب تغلب که از حدود (292 ه. ق) تا (394 ه. ق) بر بخشهایی از شام و شمال عراق (جزیره) فرمان راندند.

ص: 182


1- اخبار الدولة العباسيه و فيه اخبار العباس و اولاده، ص 265. الدولة العباسية . ص 144.
2- همان

5. ربیعه: محل حکومت ابراهیم بن حمدان است.

6. احمد: یکی از سه فرزند بویه است که تأسیس دولت آل بویه به دست این سه برادر انجام یافت. اسامی آنان علی، حسن و احمد بود(1).

با حفظ این مقدمه؛ بخشی از داستان قیام آل بویه به صورت مختصر عرض می شود تا بدینوسیله تحلیل تاریخی روایت مذکور مشخص گردد:

درسال (332 ه. ق) هنگامی که «متقی»(2) و «توزون»(3) به طرف موصل رفته بودند، برادران بریدی(4) از احمد بن بویه دعوت کردند که بر عراق حمله ببرد. احمد از طرف دیالمه به عراق حمله کرد اما برادران بریدی به او چنانکه وعده داده بودند، کمک نکردند و توزون از موصل برگشته و دیالمه را مغلوب ساخت و متقی از ترس او به موصل رفته و به ناصرالدوله (بنیان گذار حکومت بنی حمدان)(5) پناه برد. اما توزون بالاخره با سوگند و اظهار صلح خواهی خلیفه را به بغداد برگرداند و روز بعد او را کور کرد و «مستکفی» را به جای او به خلافت گذاشت(6).

در همین ایام، احمدبن بویه به همراهی ابومحمد حسن بن محمد مهلبی در 11 جمادی الاولی (334 ه.ق) بدون جنگ بر بغداد دست یافت و با خلیفه به

ص: 183


1- تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 87
2- پس از وفات رضی، با اعمال نفوذ ابن رائق، امیرالامرای بغداد، ابوالحق ابراهيم بن المقتدر ملقب به المتقی بالله به خلافت رسید.
3- متقی در سال (331 ه. ق) شخصی به نام «توزون» از امیران و بزرگان ترک را به امیرالامرایی برگزید.
4- نام این خاندان برگرفته از شغل پدر آنان، ابوعبدالله حسن بن عبدالله بریدی، است که صاحب بريد بصره بوده است
5- حسن بن ابی الهيجا (358 ه. ق) ملقب به ناصرالدوله، پایه گذار سلسلة حمدانیان (بني حمدان) موصل است .
6- الكامل في التاريخ، ج 8، 383. کتاب تجارب الأمم، ج 2، ص 22-30

احترام تمام رفتار نمود. مستکفی نیز به او خلعت داد و احمد را به معزالدوله و برادرش علی را به عمادالدوله و برادر دیگرش حسن را به ركن الدوله ملقب گرداند.(1)

با دقت نظر در متن خطبه و تاریخ مذکور، روشن می گردد که؛ اولا آغاز خطبه به فتنه کسروی و اموی و بنی عباس اشاره دارد و بلافاصله به ملتجی(متقی خلیفه)، اشاره شده است که پس از شکست، به بني حمدان پناه برد و پس از او المستکفی به مقام خلافت رسید. در این بین احمد بن بویه که در سن جوانی بود به عراق و ایران غلبه کرد و خون زیادی ریخته شد.

ثانيا پس از اشاره به فتنه کسرویه و امويه و قتل بنی عباس و ماجرای متقی و مستکفی و احمد، به موارد زیادی از فتنه های آخرالزمان اشاره شده است که پس از وقوع آن نوبت به ذكر وقایع قیام قائم میرسد.

بنابراین، روایت مذکور هیچ ارتباطی با احمد بصری و مسائل مربوط به عصر حاضر نداشته و حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام مردم را کشتار عصر بعد از خودش آگاه کرده است.

شعارهم احمد احمد

در خصوص شعار گنجینه های طالقان دو نوع روایت در دست است که به جهت روشن شدن مسأله به هر دو اشاره می گردد.

الف. شعار «احمد احمد» برای اولین بار و آخرین بار در کتاب «منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام» تألیف علی بن عبد الكريم بهاء الدین نیلی نجفی، آمده است:

ص: 184


1- تاریخ ابن خلدون، ج2، ص651.

وَ عَنِ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالطَّرِیقِ اَلْمَذْکُورِ یَرْفَعُهُ إِلَی جَابِرٍ قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ تَعَالَی کَنْزاً بِالطَّالَقَانِ لَیْسَ بِذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ اِثْنَیْ عَشَرَ أَلْفاً بِخُرَاسَانَ شِعَارُهُمْ أَحْمَدُ أَحْمَدُ یَقُودُهُمْ شَابٌّ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ عَلَی بَغْلَهٍ شَهْبَاءَ عَلَیْهِ عِصَابَهٌ حَمْرَاءُ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ عَابِرُ اَلْفُرَاتِ فَإِذَا سَمِعْتُمْ بِذَلِکَ فَسَارِعُوا إِلَیْهِ وَ لَوْ حَبْواً عَلَی اَلثَّلْجِ»(1) امام باقر علیه السلام فرمود: همانا برای خداوند متعال گنج هایی در طالقان است که از طلا و نقره نیستند. آنان دوازده هزار نفر از خراسان هستند که شعارشان احمد احمد است. رهبر آنها جوانی از بنی هاشم سوار بر قاطری سپید رنگ است و پیشانی بندی قرمز رنگ بر سر بسته است، گویی به او می نگرم که از رود فرات هم میگذرد اگر شنیدید او از فرات می گذرد بسوی او بشتابید حتی اگر مجبور باشید سینه خیز بر روی یخها حرکت کنید.

در بررسی این روایت گفته می شود:

اولا روایت حاضر دارای تهافت بوده و صدر و ذیل آن با یکدیگر ارتباطی ندارند. چنانچه در ابتدای این روایت از گنج های طالقان سخن به میان آمده و بلا فاصله و بدون مناسبتی از دوازده هزار نیرو از جانب خراسان با شعار احمد احمد صحبت شده است. از ظاهر روایت معلوم می شود که این افراد با شعار احمد احمد ارتباطی با طالقان نداشته، بلکه آنان خراسانی خواهند بود.

ثانيا این روایت در کتاب سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان علیه السلام ، که بعدها توسط نویسنده مرحوم نیلی نجفی؛ صاحب الانوار المضيئه تالیف شده است، با عبارت دیگری آمده و در آن شعار اهل خراسان را «یالثارات الحسین» آورده و نامی از احمد در میان نیست(2). این بدین معناست که نویسنده

ص: 185


1- منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیه السلام ص 195.
2- سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ص97.

در کتاب بعدی خود به اشتباه صورت گرفته در روایت متوجه شده و آن را اصلاح کرده است.

ب. شعار «یالثارات الحسین» در کتاب های ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، بحار الأنوار، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف و سفينة البحار و سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آمده است:

وَ بِالْإِسْنَادِ یَرْفَعُهُ إِلَی اَلْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَهُ کَنْزٌ بِالطَّالَقَانِ مَا هُوَ بِذَهَبٍ وَ لاَ فِضَّهٍ وَ رَایَهٌ لَمْ تُنْشَرْ مُنْذُ طُوِیَتْ وَ رِجَالٌ کَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ اَلْحَدِیدِ لاَ یَشُوبُهَا شَکٌّ فِی ذَاتِ اَللَّهِ أَشَدُّ مِنَ اَلْحَجَرِ لَوْ حَمَلُوا عَلَی اَلْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا لاَ یَقْصِدُونَ بِرَایَاتِهِمْ بَلْدَهً إِلاَّ خَرَّبُوهَا کَأَنَّ عَلَی خُیُولِهِمُ اَلْعِقْبَانَ یَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ اَلْإِمَامِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَطْلُبُونَ بِذَلِکَ اَلْبَرَکَهَ وَ یَحُفُّونَ بِهِ یَقُونَهُ بِأَنْفُسِهِمْ فِی اَلْحُرُوبِ وَ یَکْفُونَهُ مَا یُرِیدُ فِیهِمْ رِجَالٌ لاَ یَنَامُونَ اَللَّیْلَ لَهُمْ دَوِیٌّ فِی صَلاَتِهِمْ کَدَوِیِّ اَلنَّحْلِ یَبِیتُونَ قِیَاماً عَلَی أَطْرَافِهِمْ وَ یُصْبِحُونَ عَلَی خُیُولِهِمْ رُهْبَانٌ بِاللَّیْلِ لُیُوثٌ بِالنَّهَارِ هُمْ أَطْوَعُ لَهُ مِنَ اَلْأَمَهِ لِسَیِّدِهَا کَالْمَصَابِیحِ کَأَنَّ قُلُوبَهُمُ اَلْقَنَادِیلُ وَ هُمْ مِنْ خَشْیَهِ اَللَّهِ مُشْفِقُونَ یَدْعُونَ بِالشَّهَادَهِ وَ یَتَمَنَّوْنَ أَنْ یُقْتَلُوا فِی سَبِیلِ اَللَّهِ شِعَارُهُمْ یَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَیْنِ إِذَا سَارُوا یَسِیرُ اَلرُّعْبُ أَمَامَهُمْ مَسِیرَهَ شَهْرٍ یَمْشُونَ إِلَی اَلْمَوْلَی إِرْسَالاً بِهِمْ یَنْصُرُ اَللَّهُ إِمَامَ اَلْحَقِّ».(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: «مهدی علیه السلام گنجی در طالقان دارد که از طلا و نقره نیست. پرچمی دارد که از وقتی پیچیده شده، باز نگردیده است. مردانی که

ص: 186


1- رياض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، 182 و بحار الأنوار، ج 52، 308، باب 26 و إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، 244 وسفينة البحار، ج 5، 45 و سرور أهل الإيمان في علامات ظهور صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، ص 97.

قلب هایشان مانند تکه های آهن، سخت تر از سنگ است و هرگز شکی درباره خدا به آنها وارد نگردیده است. آنان اگر به کوهها حمله کنند، آن را از جای میکنند، و هر شهری را بخواهند فتح می کنند. عقاب آسا بر اسبانشان می تازند . بر زین اسب امام علیه السلام دست می کشند و به این وسیله تبرک می جویند. گرد امام علیه السلام جمع می شوند و در جنگ ها با جانشان از او دفاع می کنند. آنچه امام علیه السلام از آنها می خواهد اطاعت می کنند. مردانی هستند که شب ها خواب به چشم ندارند و در نمازشان همانند زنبور عسل زمزمه میکنند. شب را در حال قیام و عبادت سپری می کنند و صبحگاهان بر اسبانشان سوارند. راهبان شب و شیران روز هستند. آنان نسبت به امام شان، از کنیز نسبت به مولایش مطیع تر و فرمانبردارترند. قلب هایشان همانند چراغ می درخشد و از جلال خدا هراسناکند. یاران امام زمان علیه السلام برای شهادت دعا و کشته شدن در راه خدا را آرزو میکنند. شعارشان «بالثارات الحسین علیه السلام» است. هنگامی که حرکت میکنند، ترس به اندازه مسیر یک ماه پیشاپیش آنان حرکت می کند. خداوند به وسیله آنان امام حق را یاری می کند.»

با توجه به هر دو روایت، سند و متن روایت دوم از اتقان بیشتری برخوردار است اما با این وجود احمد الحسن بصری دچار ترجیح بلا مرجح شده و به جهت دست یابی به اغراض خود، روایت اول را انتخاب کرده است.

احمد وعبدالله و مهدی

یکی دیگر از روایاتی که اتباع احمد بصری سعی در مطابقت آن با احمد بصری دارند، روایت حذيفة بن یمان است. در این روایت آمده است:

ص: 187

عن حذيفة بن اليمان قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم و ذكر المهدی فقال: «إِنَّهُ یُبَایَعُ بَیْنَ اَلرُّکْنِ وَ اَلْمَقَامِ اِسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ اَلْمَهْدِیُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلاَثَتُهَا»(1). حذيفة بن یمان میگوید: شنیدم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم درباره مهدی علیه السلام می فرمود: همانا بین رکن و مقام با او بیعت می کنند و اسمش احمد و عبد الله و مهدی است. این سه اسم نام های او می باشند.

این روایت به استناد روایات معتبر در خصوص امام دوازدهم علیه السلام صادر شده است. مضمون این روایات حاکی از آن است که امام مهدی علیه السلام در حالی که میراثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شامل پرچم، شمشیر، زره، کلاهخود، زین، عصا، عمامه ، پیراهن و ردای پیامبر را به همراه دارد، پس از خواندن نماز عشاء، ظهور خود را از کنار کعبه اعلام می کند(2). آن حضرت در کنار کعبه پرچم خود را می افرازد و در بین رکن و مقام از یاران خود بیعت می گیرد(3). بنابر روایات متواتر، جبرئیل نخستین کسی است که با او بیعت می کند(4). سپس نخستین خطبه خود را ایراد کرده و

ص: 188


1- غیبت طوسی، ص 454، ح 463.
2- امام باقر علیه السلام فرمودند: «یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ، مَعَهُ رایَهُ رَسُولِ اللَّهِ- صلى الله عليه وآله - وَ قَمِیصُهُ وَ سَیْفُهُ وَ عَلاَمَاتٌ وَ نُورٌ وَ بَیَانٌ». مهدی (موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف) هنگام نماز عشا در مکه در حالی که پرچم رسول الله بردست و پیراهن او را در بدن و شمشیر وی را با خود دارد، ظهور می کند و با او نشانه ها و نورانیت و بیان ویژه ای است. روضة الکافی، ج 2، ص 145
3- قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «فیهِم مَهدِیُّ اُمَّتی محمد الَّذی یَمْلَأُ الاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرَاً و اللّهِ اِنّی لَاَعْرِفُ مَنْ یُبایِعُهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقامِ وَ اَعْرِفُ اَسْماءَ آبائِهِمْ وَ قَبائِلِهِمْ» مهدی امتم در میان [ائمه] محمد است که زمین را از عدل وداد آکنده سازد، همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. به خدا سوگند من کسانی را که در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، می شناسم و اسامی پدران و قبایلشان را نیز می دانم. كمال الدين وتمام النعمة، ج 1، باب 24، ص 284، ح 37.
4- بْنُ اَلْوَلِیدِ عَنِ اَلصَّفَّارِ عَنِ اِبْنِ یَزِیدَ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «إِنَّ أَوَّلَ مَنْ یُبَایِعُ اَلْقَائِمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَنْزِلُ فِی صُورَهِ طَیْرٍ أَبْیَضَ فَیُبَایِعُهُ، ثُمَّ یَضَعُ رِجْلاً عَلَی بَیْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ وَ رِجْلاً عَلَی بَیْتِ اَلْمَقْدِسِ، ثُمَّ یُنَادِی بِصَوْتٍ طَلْقٍ ذَلق یَسْمَعُهُ اَلْخَلاَئِقُ: أَتی أَمْرُ اَللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» اول کسی که با قائم ما بیعت می کند جبرئیل (عليه السلام) است که به صورت پرندة سفیدی از آسمان به زیر می آید و با حضرت بقیه الله روحی له الفداء بیعت می کند. سپس یک پای خود را بر روی بام کعبه می گذارد و پای دیگر را بر روی بام بیت المقدس . آنگاه فریاد می زند که همه مردم صدایش را می شنوند و می گوید: «امرخدا آمد، در آن شتاب نکنید». كمال الدين ، ج 2، ص، 387 و تفسیر عیاشی، ج 2، ص 254 وغيبة نعمانی، ص 235 واثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 5، ص110 وسفينة البحار، ج 8، ص651 و الزام الناصب، ج1، ص70 ونوادر الاخبار، ص 271.

پنج ندا سر می دهد(1).

علاوه برآن؛ احمد، عبدالله و مهدی، از جمله اسامی امام دوازدهم علیه السلام است که میرزا حسین طبرسی نوری رحمه الله علیه در باب دوم کتاب نجم الثاقب از آنها یاد کرده است.(2)

و من البصرة احمد بن مليح

اتباع احمد بصری سعی بر آن دارند تا احمد الحسن را همان احمد بن مليح بدانند. در روایت آمده است:

عن الصادق علیه السلام: «و من الْبَصْرَه: عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ الْأَعْطَفِ بْنِ سَعْدٍ، وَ أَحْمَدُ بْنُ مُلَیْحٍ، وَ حَمَّادُ بْنُ جَابِرٍ.»(3)

آنچه در این روایت آمده است، معرفی فردی از بصره با نام احمد است که

ص: 189


1- الأول : ألا يا أهل العالم أنا الإمام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان که منم امام قائم. الثاني: ألا يا أهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم که منم شمشیرانتقام گیرنده . الثالث: ألا يا أهل العالم إن جدي الحسين قتلوه عطشان؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را تشنه کام کشتند. الرابع: ألا يا أهل العالم إن جدی الحسین علیه السلام طرحوه عريانا؛ بیدار باشید ای اهل عالم که جد من حسین را برهنه روی خاک افکندند. الخامس: ألا يا أهل العالم إن جدي الحسين عليه السلام سحقوه عدوانا، آگاه باشیدای جهانیان که جد من حسین را از روی کینه توزی پایمال کردند». إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشریف، ج 2، ص 233.
2- میرزا حسین طبرسی نوری در کتاب نجم الثاقب که دارای دوازده باب می باشد، در باب دوم از کتاب به 182 اسم و لقب و کنیه از حضرت اشاره کرده است.
3- امام صادق علیه السلام در معرفی یاران امام دوازدهم علیه السلام می فرماید: « ... عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن مليح وحماد بن جابر». بشارت الاسلام، ص181، دلائل الامامة، ص318.

احمد الحسن آنرا به خود تطبیق داده است. همانطور که در روایت ذکر شده است، نام پدر احمد، ملیح است در حالیکه نام پدر احمدالحسن، اسماعیل می باشد. با توجه به اینکه نام ذکر شده در روایت؛ ملیح می باشد، لذا نمی توان آنرا لقب و صفت برای پدر احمد دانست. البته در روایتی دیگر به اسامی یاران امام علیه السلام از بصره اشاره شده که با احمد همخوانی ندارد. چنانچه امام على علیه السلام فرمود:

«اسمعوا أبين لكم أسماء أنصار القائم إن أولهم من أهل البصره و آخرهم من الأبدال فالذين من أهل البصره رجلان اسم أحدهما على و الآخر محارب و رجلان من قاشان عبد الله و عبيد الله». پس گوش کنید که نام انصار قائم علیه السلام را برایتان می گویم. نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از ابدال هستند، اما از بصره دو نفرند؛ علی و محارب، و دو نفر از کاشان؛ عبدالله و عبیدالله(1).

اسم یخفی واسم يعلن

احمد الحسن به روایتی استناد کرده و از این رهگذر اسمی را که مخفی بوده و نامش احمد است را به خود اختصاص داده و نام دیگری را که علنی می باشد را به امام دوازدهم علیه السلام منسوب می کند. در این روایت آمده است:

وقال أمير المؤنين علیه السلام و هو على المنبر: «یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ وُلدی فی آخِرِ الزَّمانِ اَبْیَضُ اللَّونِ مُشْرَبٌ بالحُمْرَهِ مَبْدَحُ البَطنِ عَریضُ الفَخِذَیْنِ عَظیمُ مَشاشِ المَنْکَبَینِ بِظَهرِه شامَّتانِ: شامَهٌ عَلی لَوْنِ جِلْدِه و شامَهٌ عَلی شِبهِ شامَهِ النَبیّ صلی الله علیه وآله لَهُ اسْمَانِ اسْمٌ یَخْفَی وَ اسْمٌ یُعْلَنُ فَأَمَّا الَّذِی یَخْفَی فَأَحْمَدُ

ص: 190


1- إلزام الناصب في إثبات الحجه الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف ، ج 2، ص، 165

وَ أَمَّا الَّذِی یُعْلَنُ فَمُحَمَّدٌ»(1) امیر المؤمنین علیه السلام بر فراز منبر فرمودند: در آخر الرمان فرزندی از من ظهور خواهد کرد که سفید روی متمایل به سرخی است. شکمش پهن و پیشانی اش کشیده و شانه درشت است. دو خال دارد. یک خال به رنگ پوستش و خال دیگر شبیه خال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای او دو نام است، یکی از اسامی نهان می شود و دیگری آشکار می شود، اما آن نام که نهان می شود احمد و آن نام که آشکار می شود محمد است.....

احمدالحسن بر این باور است که ، من وجه مخفی قائم هستم که نامم احمد است و پدرم وجه آشکار قائم است و نامش محمد است!

در پاسخ به این ادعا گفته می شود: اولا مفروض روایت، قضیه مهمله نبوده و از «رجل من ولدی» یک شخصیت اراده کرده و بلافاصله درباره آن یک شخص متعین توضیح می دهد. لذا نمی توان ادعا کرد که مراد از دو اسم، دو شخصیت جداگانه است. «أَبْیَضُ مُشْرَبٌ حُمْرَهً مُنْدَحُّ اَلْبَطْنِ عَرِیضُ اَلْفَخِذَیْنِ عَظِیمٌ مُشَاشُ اَلْمَنْکِبَیْنِ بِظَهْرِهِ شَامَتَانِ شَامَهٌ عَلَی لَوْنِ جِلْدِهِ وَ شَامَهٌ عَلَی شِبْهِ شَامَهِ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم»

ثانيا امام علیه السلام از دو فعل مضارع «يخفی و یعلن» استفاده کرده و چنین بیان میکند که این دو نام به مرور زمان مخفی یا آشکار خواهند شد. لذا این برداشت اشتباه است که اسم «احمد و محمد» را از ابتدا مخفی یا آشکار بدانیم، زیرا چنانچه مراد امام علیه السلام مخفی بودن از ابتدای امر بود، بایستی آن دو کلمه را به صورت صفت مشبهة «اسم خفی- اسم پنهان» و «اسم علن- اسم آشکار» می آوردند تا دلالت بر ثبوت کرده و مخفی بودن یا آشکار بودن آن دو را از ابتدای امر اعلان میکرد.

ص: 191


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص، 653.

نتیجه اینکه از بیان این دو اسم، اراده یک فرد شده که یکی از این اسامی به مرور زمان پنهان می شود و نام دیگر نیز به مرور زمان علنی می شود. چنانچه در حال حاضر نیز هنوز نام «محمد» در بین مردم علنی نشده و ممکن است در آینده علنی گردد.

ثالثا مضمون این روایت با روایاتی که حضرت علی علیه السلام از اعلان نام امام دوازدهم علیه السلام امتناع کرده اند در تعارض ظاهري قرار دارند. به عنوان نمونه:

حَدَّثَنَا أَبِی وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُمَا قَالاَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی بْنِ عُبَیْدٍ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ اَلْجُعْفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: سَأَلَ عُمَرُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنِ اَلْمَهْدِیِّ فَقَالَ یَا اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْمَهْدِیِّ مَا اِسْمُهُ «قَالَ أَمَّا اِسْمُهُ فَلاَ إِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لاَ أُحَدِّثَ بِاسْمِهِ حَتَّی یَبْعَثَهُ اَللَّهُ» (1)امام باقر علیه السلام فرمود: عمر بن خطاب از علی علیه السلام درباره نام مهدی علیه السلام پرسید. امام علیه السلام پاسخ داد: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من دستور داده و تعهد گرفته تا قبل از برانگیخته شدن او نامش را نگویم .

پرسش های درس

1. روایت تولد دو احمد را توضیح داده و پاسخ دهید .

2. خطبه دولت احمدیه را توضیح داده و پاسخ دهید .

3. خطبه مربوط به احمد ساق زرد را توضیح داده و پاسخ دهید .

ص: 192


1- كمال الدين وتمام النعمة، ج 2، ص 648. الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص 117. الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص382. الغيبة (للطوسی)، ص 470. إعلام الوری بأعلام الهدی، ص 465. کشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص 464.

4. روایت شعارهم احمد احمد را توضیح داده و پاسخ دهید.

5. روایت مربوط به احمد بن مليح را توضیح دهید.

6. روایت اسم يخفی را توضیح داده و پاسخ دهید .

ص: 193

ص: 194

درس دهم تطبيق يمانی با احمد بصری!

اشاره

ص: 195

ص: 196

یمانی در لغت

درباره نام گذاری کشور یمن گفته شده؛ «سُمِّی الیَمَن لِیُمنِه و الشّأْم لشُؤْمِه»(1) از این روی هر آنکس یا آنچیزی که منسوب به يمن باشد را «یمنی» می گویند. به لحاظ ادبی می توان عوض از ياء مشدد، «الف» آورد و این واژه را «يماني» خواند. مانند: «البُرْدِ الیَمَانیِّ» يا «اَلرَّجُلِ اَلْیَمَانِیِّ» که در این صورت یمانی بدون تشدید یاء تلفظ می شود. مگر در هنگام جمع بستن که «يَمَانِيُّونَ» گفته می شود . در روایات نیز منسوبین به یمن را با عبارت «یمانی» خطاب فرموده اند. به عنوان نمونه:

عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ حَیْثُ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ عُلَمَاءِ أَهْلِ اَلْیَمَنِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ «یَا یَمَانِیُّ» أَ فِیکُمْ عُلَمَاءُ قَالَ نَعَمْ ...»(2)

همچنین آمده است:

«دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أهْل الْيَمَن، فَقَالَ لَهُ یَا يَمَانِيُّ أتَعْرفُ شِعْبَ كَذَا وَكَذَا قَالَ: نَعَمْ...»(3)

ص: 197


1- تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص 598.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، ص401.
3- همان، ص 141.

بر خلاف باور اتباع احمد بصری، یمانی جمع یمین نبوده، بلکه جمع يمين «أيمان» است. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ نُورُهُمْ يَسْعَى بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمَانِهِمْ»(1)

احمد بصری بر این ادعا است که یمانی مذکور در روایات، یکی از حجتهای الهی است. لذا جهت پاسخ به این ادعای واهی، ابتدا به چند مؤلفه مرتبط با یمانی اشاره شده و مورد بررسی قرار می گیرد:

ایمانی در روایات

در خصوص خروج فردی با عنوان یمانی، حدود 18 نقل (با صرف نظر از رد با تأیید) در منابع شیعی وارد شده است. از این تعداد، تنها 2 روایت به هدایتگر بودن یمانی اشاره کرده و در سایر موارد، او را صرفا به عنوان یک قوای نظامی و خروج کننده، که همزمان با سفیانی و خراسانی خروج خواهد کرد معرفی کرده اند. در این بین، تنها دو روایت به محتوم بودن یمانی اشاره کرده و حتی سایر روایاتی که محتومات قبل از قیام را شمارش می کنند، نامی از یمانی به میان نیاورده اند. ضمن اینکه هیچ کدام از این روایات تصریحی به مثبت بودن شخصیت وی نداشته و علاوه بر آن، به ارتباط وی با امام مهدی علیه السلام چه قبل از قیام و چه بعد از آن اشاره ای ندارند. الا در یک روایت که گفته «يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُمْ»(2)، و در این اشاره ای به دعوت یمانی به سوی حضرت صاحب الامر علیه السلام شده است که اولا هیچ دلالتی بر خاص بودن دعوت یمانی برای حضرت علیه السلام ندارد و ثانیا می تواند

ص: 198


1- تحریم، 8.
2- الغيبة للنعمانی، ص 253.

یک دعوت عمومی، همانند دعوت تمامی واعظین و مبلغین شیعه برای توجه و یاری حضرت علیه السلام بوده باشد.

البته تعدادی از روایات، با مضامین و مشخصات گوناگون بعضا متغایر که اشاره به قیام افرادی از یمن دارند، صادر شده است که آنهم معلوم نیست ارتباطی با شخص یمانی داشته باشد.

هدایتگر بودن یمانی

همانطور که اشاره شد، از بین روایات مربوط به یمانی، تنها دو روایت به هدایتگر بودن یمانی تصریح کرده است. لذا به جهت روشن شدن مسأله، سزاوار است تا این دو روایت به لحاظ سندی و دلالی مورد بررسی قرار گیرند.

روایت اول

أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اِبْنُ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْجُعْفِیُّ مِنْ کِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ وَ وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: ...خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ کَنِظَامِ اَلْخَرَزِ یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ اَلْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی اَلرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ اَلسِّلاَحِ عَلَی اَلنَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ اَلْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لاَ یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ اَلنَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ وَ إِلی

ص: 199

طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ»(1)

بررسی سند روایت

در سند این حدیث رواتی آمده اند که بایستی به دقت مورد بررسی قرار گیرد. این روات عبارتند از:

أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ اِبْنِ عُقْدَهَ:

ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید همدانی، مشهور به ابن عقده، پیرو مذهب جارودیه (از فرق زیدیه) است. نکته قابل توجه اینکه این روایت را ابن عقده از امام باقر علیه السلام نقل کرده است، در حالیکه به امامت ایشان اعتقادی نداشته و در نظر او امام باقر عليه السلام العياذ بالله در ادعای امامتش صادق نبوده است. پس اساسأ نقل روایت چنین شخصی از چنان امامی که مقام امامت را غصب کرده و به دروغ متمسک شده است، غیر معقول به نظر می رسد .

أَحْمَدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ أَبُو اَلْحَسَنِ اَلْجُعْفِیُّ :

این فرد در کتب رجالی ناشناخته است. آیت الله خوئی رحمه الله علیه بیان ویژه ای را در خصوص اثبات وثاقت احمد بن یوسف آورده و سپس آن را رد کرده است. ایشان می فرماید:

«أحمد بن يوسف بن يعقوب الجعفی، روى عن محمد بن إسماعيل الزعفرانی، و فيه إشعار بوثاقته أقول: نظرفی تلک إلى ما ذكره النجاشي، في

ص: 200


1- ابوبصیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود: «خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده هریک از پی دیگری؛ و جنگ قدرت و هیبت از هر سوی فراگیر شود، وای بر کسی که با آنان دشمنی و ستیزکنند؛ در میان پرچمها راهنما تراز پرچم یمانی نباشد که آن پرچم هدایت است زیرا دعوت به صاحب شما می کند، و هنگامی که یمانی خروج کند خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است و چون یمانی خروج کرد به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است، هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله نماید، پس هرکس چنین کند او از اهل آتش است، زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند. الغيبة للنعمانی، ص 253.

ترجمة محمد بن إسماعيل بن میمون الزعفرانی، من أنه روى عنه الثقات، لكن لا دلالة لهذا الكلام على أن كل من روى عن محمد بن إسماعيل، ثقة كما هو الظاهر»(1)

برخی با استناد به نظر نجاشی گفته اند: ثقات از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل روایت می کردند و چون احمد بن یوسف نیز از او نقل روایت کرده است، لذا این مساله اشاره به ثقه بودن احمد بن يوسف دارد. لکن در پاسخ می گوییم؛ سخن نجاشی دلالت بر این ندارد که هر کسی که از محمد بن اسماعیل زعفرانی نقل حديث کرده باشد ثقه است. بنابر این نمی توان نتیجه گرفت که چون احمد ابن یوسف از محمد بن اسماعیل نقل روایت کرده، پس ثقه است.

إِسْمَاعِیلَ بْنِ مِهْرَانَ:

هر چند که اسماعیل بن مهران در کتب رجالی توثیق شده است، اما با این وجود گفته شده که وی از ضعفاء نقل حدیث میکرده است. به عنوان نمونه ابن غضائری می گوید: «یَرْوی عن الضُعفاء کَثِیرا»(2). بسیار از ضعفاء نقل روایت میکند.

حَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِیهِ:

علی بن ابی حمزه بطائنی از وکلای امام کاظم علیه السلام است که با زندانی و شهادت ایشان، اموال بسیاری از آن امام علیه السلام را مصادره کرده و ایشان را آخرين امام معرفی نموده و بدین ترتیب فرقه واقفیه پدیدار گردید.(3)

ص: 201


1- معجم رجال الحديث ، ج 2، ص 367.
2- ابن الغضائری، ج 1، ص 38.
3- کشی، محمد بن عمر، إختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، ص 405، ح 759 و ص 459، ح 871 و ص 467، ش 888، ابن بابویه، محمد بن علی، علل الشرائع، ج 1، ص 235، ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام ج1، ص 112، طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة للحجة، ص 64.

درباره فرزندش، یعنی حسن بن علی بن ابی حمزه گفته شده است: «كذاب، ملعون، ژویت عنه أحاديث كثيره»(1). دروغگو و ملعون است، روایات زیادی از او نقل شده است.

همچنین ابن غضائری درباره وی گفته است: «واقف ابن واقف، ضعيف في نفسه و ابوه اوثق منه»(2). هم خودش و هم پدرش جزو واقفیه بوده اند، خودش ضعیف بوده و پدرش قابل اعتمادتر از خود او است.

وُهَیْبِ بْنِ حَفْصٍ:

این راوی از کسانی است که به مذهب واقفیه در آمده و امامت امام رضا علیه السلام را انکار کرد. نجاشی درباره او می نویسد: «روی عن أبي عبد الله و أبي الحسن عليهما السلام و وقف»(3). از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام نقل کرده و در ایشان توقف نمود.

بررسی دلالت روایت

آنچه در این روایت مورد توجه قرار گرفته است ، پرده برداری از شخصیتی به نام «خراسانی» است که در کنار یمانی و سفیانی از آن یاد شده است. نکته قابل توجه اینکه در خصوص خراسانی، تنها دو روایت ضعیف(4) صادر شده و هیچ قرينه دیگری برای تقویت آن دو روایت در دست نیست. البته درباره خروج مردی از خراسان با پرچم های سیاه روایات متعددی در دست می باشد که هیچ کدام ارتباطی با خراسانی نداشته و حاکی از پرچم های سیاه بنی عباس می باشند.

ص: 202


1- کشی، محمد بن عمر، إختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، ص 552، ش 1042.
2- ابن غضائری، احمد بن حسين ، الرجال، ص 51، ش 33.
3- رجال النجاشی، ص431.
4- غیبت نعمانی، ص366 وص301.

آیت الله سید محمد صدر در این خصوص میگوید؛ دراینجا دو تعبیر وجود دارد:

تعبیراول؛ الرايات السود من خراسان است.

تعبیر دوم؛ خود خراسانی است.

آیا این دو تعبیر یکی هستند و به یکدیگر مرتبطند؟ رايات السود اشاره به حرکت ابومسلم خراسانی است حرکتی که منجر به از بین رفتن بنی امیه شد و همچنین به ذهن چنین تبادر می کند که خراسانی که در روایات ذکر شده همان ابو مسلم خراسانی است. (1)

روایت دوم

سَیْفُ بْنُ عَمِیرَهَ عَنْ بَکْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: «خُرُوجُ اَلثَّلاَثَهِ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ اَلْخُرَاسَانِیِّ وَ اَلْیَمَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَیْسَ فِیهَا رَایَهٌ أَهْدَی مِنْ رَایَهِ اَلْیَمَانِیِّ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی اَلْحَقِّ»(2)

در بررسی روایت گفته می شود:

اولا این روایت مرسله بوده و بر اساس دیدگاه اکثر قریب به اتفاق علمای شیعه، روایات مرسله را قابل اعتنا نمی دانند(3). ضمن اینکه احمدالحسن و پیروانش نیز روايات مرسله را غیر قابل استناد و اعتماد دانسته(4) و گفته اند: «الرواية المرسلة لا يعمل بها بأي حال من الأحوال»(5). روایت مرسله در هر صورت مورد عمل قرار نمی گیرد.

ص: 203


1- تاریخ ما بعد الظهور، سید محمد صدر، ج 3، ص169
2- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 375.
3- شهید ثانی رحمه الله علیه «المرسل ليس بحجة مطلقا». الرعاية في علم الدراية ، ص 137.
4- مع عبد الصالح، ص28.
5- ضياء الزيدي، قراءة جديدة في رواية السمري، ص 17.

ثانيا در متن هر دو روایت، هدایتگر بودن یمانی را با «افعل التفضيل»(1) آورده است. این به این معناست که هم سفیانی و هم خراسانی و هم يمانی هر سه دارای هدایت هستند، اما یمانی هدایتگر از آن دو می باشد و حال آنکه به یقین، سفیانی هیچ هدایتی در خود نداشته و شخصیت خراسانی هم ثابت شده نیست تا چه رسد به هدایت داشتن او .

نتیجه اینکه دو روایت موجود در خصوص هدایتگر بودن یمانی قابل اعتماد نیست. ضمن اینکه حتی بر اساس اذعان احمد بصری در کتاب «الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال» ، اخبار آحاد صلاحیت اعتقاد سازی نداشته و بایستی برای اطمینان از صدور قطعی روایات، به دنبال اخبار متواتر و قرائن صحت باشیم(2). این در حالی است که با دو خبر ضعیف درباره هدایتگر بودن یمانی، نه تواترلفظی، بلکه تواتر معنوی نیز به دست نمی آید. ضمن اینکه برخی قرائن موجود نیز به طغیانگر و ظالم بودن یمانی دلالت دارند. به عنوان نمونه:

حدثنا سعيد أبو عثمان، عن أبي جعفر قال:... ثم يسير إليهم منصور اليماني من صنعاء بجنوده وله فورة شديدة يستقتل الناس قتل الجاهلية، فيلتقي هو و الأخوص، و راياتهم صفر، و ثيابهم ملونة، فيكون بينهما قتال شديد، ثم يظهر الأخوص السفياني عليه...»(3). امام باقر عليه السلام فرمودند:.. سپس منصور يمانی از صنعاء با عزمی شدید و به شیوه جاهلیت با لشکریان خود به کشتار مردم رفته و با اخوص سفیانی روبرو

ص: 204


1- اسم یا وصفی که به برتری داشتن موصوفش برغیردلالت کند را افعل التفضیل می نامند. وزن آن در عربی برای مذكر افعل و برای مؤنث ، فعلی است، مانند اکبرو کبری.
2- الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال ، احمد الحسن، ص 4.
3- إحقاق الحق وإزهاق الباطل، ج 29، ص 515.

می شود، پرچم های آنها زرد و لباس هایشان رنگارنگ است و میان آنها جنگ شدیدی رخ می دهد، سپس سفیانی بر او چیره می شود ....

موعود یا محتوم بودن یمانی

اشاره

یکی از مهم ترین موضوعات پیرامون یمانی، بررسی موعود یا محتوم بودن یمانی است. لذا در این مجال به دو سئوال باید پاسخ داد:

آیا یمانی موعود است یا محتوم؟ احتمال بداء در محتومات تا چه میزانی است؟

موعود یا محتوم و احتمال بداء

موعود از ماده «وعد» به معنای عهد داده شده می باشد(1). مهم ترین شاخصه وعده، تخلف ناپذیری آن است(2). لذا چیزی که موعود باشد، به هیچ عنوان نباید از آن تخلف گردد. خداوند متعال برخی از موارد را با عنوان؛ «يوم الموعود، وعد الله، المیعاد» یاد کرده و قرآن کریم آنها را غیر قابل تغییر و تخلف دانسته و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»(3) . قطعا خداوند در وعده (خود) خلاف نمی کند.

بر اساس روایات معصومین علیهم السلام میعادهای خداوند همان ایام الله است که هیچ تغییر و تخلفی در آن صورت نخواهد پذیرفت. در روایتی از امام باقر علیه السلام آمده است:

ص: 205


1- قرشی، سید علی اکبر؛ قاموس قرآن، ج 7، ص 227
2- طيب ، سید عبدالحسين؛ أطيب البيان في تفسير القرآن ، ج10، ص360.
3- آل عمران، 9.

اَیّامُ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ ثَلاثَةٌ یَوْمُ یَقُومُ القائِمُ وَ یومُ الکَرَّةِ وَ یَوْمُ الْقِیامَةِ».(1) روزهای خداوند عزوجل سه روز است. روز قیام قائم علیه السلام روز رجعت و روز قیامت

با تتبع در روایات اهل بیت علیهم السلام حتی یک روایت مبنی بر موعود بودن یمانی به چشم نمی خورد، لذا موعود دانستن یمانی باوری اشتباه است که بر سر زبان ها افتاده و احمد بصری نیز از این مساله، سوء استفاده کرده است.

اما درباره معنای محتوم گفته شده است: محتوم از ماده «حتم» به معنای چیزی که قطعی و واجب شده باشد. اما در این ماده، تخلف ناپذیری معنا نداشته و ممکن است بر اساس برخی مقدرات تغییر یابد(2). بنابراین، برخلاف میعاد، امکان بداء در محتومات وجود دارد. به عنوان نمونه در روایتی آمده است:

أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْخَالَنْجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ اَلْقَاسِمِ اَلْجَعْفَرِیُّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَجَرَی ذِکْرُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ مَا جَاءَ فِی اَلرِّوَایَهِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هَلْ یَبْدُو لِلَّهِ فِی اَلْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ یَبْدُوَ لِلَّهِ فِی اَلْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ اَلْقَائِمَ مِنَ اَلْمِیعَادِ وَ اَللَّهُ لا یُخْلِفُ اَلْمِیعادَ»(3) ابوهاشم میگوید: نزد امام جواد علیه السلام بودیم که سخن از سفیانی به میان آمد. و اینکه در روایات آمد که امر سفیانی محتوم است. به آن حضرت عرض کردم، آیا ممکن است خداوند درباره محتوم بداء داشته باشد؟ فرمود بله. عرض کردم می ترسم درباره قائم هم بداء شود.

ص: 206


1- الخصال، ج 1، ص 108
2- مجمع البحرین، ج 6، ص32.
3- الغيبة للنعمانی، ص 302.

فرمود: همانا امر قائم علیه السلام از وعده داده شدگان است و خداوند درباره میعاد تخلف نمیکند.

بر این اساس، امکان حصول بداء در محتومات وجود دارد. لذا چنانچه یمانی از محتومات باشد، این امکان درباره او نیز وجود خواهد داشت. البته در خصوص محتوم بودن یمانی فقط(1) روایت صادر شده است که به آنها اشاره می شود:

روایت اول

وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: «قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ خَمْسُ عَلاَمَاتٍ مَحْتُومَاتٍ اَلْیَمَانِیُّ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ وَ اَلصَّیْحَهُ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ وَ اَلْخَسْفُ بِالْبَیْدَاءِ»(2)

امام صادق علیه السلام فرمود: قبل از قیام قائم علیه السلام پنج علامت حتمی خواهد بود: یمانی، سفیانی، صیحه، قتل نفس الزكيه، خسف بیداء.

روایت دوم

أَخْبَرَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَنْدَنِیجِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَی اَلْعَلَوِیُّ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنْ زِیَادِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: «اَلنِّدَاءُ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلسُّفْیَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ اَلْیَمَانِیُّ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ قَتْلُ اَلنَّفْسِ اَلزَّکِیَّهِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ وَ کَفٌّ یَطْلُعُ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنَ اَلْمَحْتُومِ قَالَ وَ فَزْعَهٌ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ تُوقِظُ اَلنَّائِمَ وَ تُفْزِعُ اَلْیَقْظَانَ وَ تُخْرِجُ اَلْفَتَاهَ مِنْ خِدْرِهَا»(3) عبد الله بن سنان از امام صادق علیه السلام

ص: 207


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص650.
2-
3- الغيبة للنعمانی ، ص252.

روایت کرده که آن حضرت فرمود: وقوع نداء از امور حتمی است، و سفیانی از امور حتمی است و یمانی از امور حتمی است و کشته شدن نفس زکیه از امور حتمی، و کف دستی که از افق آسمان بیرون می آید از امور حتمی است، و اضافه فرمود: و نیز وحشتی در ماه رمضان که خفته را بیدار گرداند و شخص بیدار را به وحشت افکند و دوشیزگان پرده نشین را از پس پرده هایشان بیرون آورد.

بررسی سند روایت

عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ اَلْبَنْدَنِیجِیُّ: وی در کتب رجالی تضعیف شده است. غضائری و علامه حلی آورده اند: «ضعیف متهافت لا يلتفت إليه»(1). ضعیف و پراکنده گو است و توجهی به او نیست.

عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ مُوسَی اَلْعَلَوِیِّ: این راوی از روات ناشناخته در کتب رجالی است.

زِیَادُ بْنُ مَرْوَانَ: وی از بزرگان واقفیه بوده و در بین علمای رجال نیز فاقد اعتبار و وجاهت روایی است. به عنوان نمونه، علامه حلی درباره او گفته است: «روي عن أبي عبد الله عليه السلام و أبي الحسن عليه السلام و وقف في الرضا عليه السلام ... هو أحد أركان الوقف و بالجملة فهو عندی مردود الرواية»(2). او از امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام نقل روایت کرد و در امام رضا علیه السلام توقف نمود. او یکی از ارکان واقفیه بود و بالجمله روایاتش در نزد من مردود است.

ص: 208


1- ابن الغضائری، ج 1، ص 82 والخلاصة للحلی، ص 235.
2- الخلاصة للحلی، ص 224.

معیار شناخت یمانی

همانطور که در هیچ روایتی به چگونگی یا واجب بودن شناخت خراسانی و سفیانی توصیه نشده ایم، یمانی نیز همانند آنها از روایات معرفتی بی بهره می باشد. لذا با توجه به عدم صدور بیان در رابطه با شناخت یمانی، هیچگونه وظیفه ای در قبال شناخت یمانی نداریم.

ضمن اینکه اتباع احمد الحسن با استفاده از روایتی که برای اثبات عصمت یمانی ذکر می کنند(1)، بزرگترین شاخصه شناخت یمانی، دو چیز می تواند باشد:

الف: خروج یمانی: صرف خروج وی در ماه رجب(2) موضوعیت داشته و مشروعیت او با خروج است نه با سکون. نکته مهم تر اینکه حتی در صورتی که شخص يمانی قبل از خروج شناخته شود، بازهم برای اطاعت از او فوریتی نیست. چنانچه در روایت آمده است:

عيص بن قاسم می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «... به خدا سوگند آن را که شما می خواهید کسی نیست مگر شخصی که همه بنی فاطمه پیرامون او گرد آیند. همین که ماه رجب شد به نام خدای عزوجل به او روی آورید و اگر خواستید تا ماه شعبان هم عقب بیندازید زیانی نیست، و اگر بخواهید ماه رمضان هم فریضه روزه را در میان خانواده خود بگیرید شاید این کار موجب نیروی بیشتری برای شما گردد

ص: 209


1- عن أبي بصيرعن أبي جعفر محمد بن علی علیه السلام أنه قال: « ... خُرُوجُ السُّفْیانی وَ الْیَمانی وَ الْخُراسانی، فی سَنَهٍ واحِدَهٍ، فی شَهْرٍ واحِدٍ، فی یَوْمٍ واحِدٍ، نِظامٌ کَنِظامِ الْخَرْزِ، یَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَیَکُونُ الْبَأْسُ مِنْ کُلِّ وَجْهٍ وَیْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رایة أَهْدَی مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًی لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی صَاحِبِکُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ حَرَّمَ بَیْعَ السِّلَاحِ عَلَی النَّاسِ وَ کُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْیَمَانِیُّ فَانْهَضْ إِلَیْهِ فَإِنَّ رَایَتَهُ رَایَهُ هُدًی وَ لَا یَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ یَلْتَوِیَ عَلَیْهِ فَمَنْ فَعَلَ ذلک فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ...» الغيبة للنعمانی، ص 162.
2- با توجه به اینکه روایات، تاریخ خروج سفیانی را در ماه رجب دانسته اند، لذا باید یمانی نیز در همان ماه خروج کند.

و البته خروج سفیانی (برای شناخت هنگامه ظهور) شما را بس است»(1). توجه گردد؛ چنانچه وجوب اطاعت و نصرت يمانی فوریت داشت، به چه دلیلی امام صادق عليه السلام ، به شیعیان اذن تأخیر و یاری تا چند ماه دیگر را داده و نشانه ای به نام سفیانی را ملاک قرار داده است؟

ب: همزمانی با خروج خراسانی و سفیانی: بر اساس دو روایت(2)، خروج یمانی بایستی با خروج سفیانی و خراسانی در یک روز واقع شود. لذا شاخصه شناخت یمانی، خروج سفیانی و خراسانی است. این درحالی است که هنوز سفیانی و خراسانی خروج نکرده و خروج یمانی بایستی همزمان با خروج آنان باشد. لذا با توجه به عدم خروج خراسانی و سفیانی، ادعای یمانی بودن احمد الحسن باطل خواهد بود.

علاوه بر آن، محل خروج یمانی بر اساس روایات، کشور یمن است و بایستی از آنجا خروج نماید، نه از بصره یا مناطق دیگر. در روایات آمده است:

روایت اول

... وَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ خُرُوجِهِ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الشَّامِ وَ خُرُوجَ الْيَمَانِيِّ مِنَ الْيَمَنِ وَ صَيْحَةً مِنَ السَّمَاءِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِيهِ»(3) و از علامات خروج قائم علیه السلام، خروج سفیانی از شام و

ص: 210


1- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عِیصِ بْنِ اَلْقَاسِمِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ...فَالْخَارِجُ مِنَّا اَلْیَوْمَ إِلَی أَیِّ شَیْءٍ یَدْعُوکُمْ إِلَی اَلرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ فَنَحْنُ نُشْهِدُکُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضَی بِهِ وَ هُوَ یَعْصِینَا اَلْیَوْمَ وَ لَیْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا کَانَتِ اَلرَّایَاتُ وَ اَلْأَلْوِیَهُ أَجْدَرُ أَنْ لاَ یَسْمَعَ مِنَّا إِلاَّ مَعَ مَنِ اِجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَهَ مَعَهُ فَوَ اَللَّهِ مَا صَاحِبُکُمْ إِلاَّ مَنِ اِجْتَمَعُوا عَلَیْهِ إِذَا کَانَ رَجَبٌ فَأَقْبِلُوا عَلَی اِسْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلَی شَعْبَانَ فَلاَ ضَیْرَ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِی أَهَالِیکُمْ فَلَعَلَّ ذَلِکَ أَنْ یَکُونَ أَقْوَی لَکُمْ وَ کَفَاکُمْ بِالسُّفْیَانِیِّ عَلاَمَهً. الکافی، ج 8، ص 264
2- خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ وَ الْیَمَانِیِّ وَ الْخُرَاسَانِیِّ فِی سَنَهٍ وَاحِدَهٍ وَ فِی شَهْرٍ وَاحِدٍ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ . الغيبة للنعمانی، ص 162؛ الارشاد، ج 2، ص 375
3- كمال الدين و تمام النعمة ، ج 1، ص 327 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام ، ص 176.

خروج یمانی از یمن و صیحه از آسمان در ماه رمضان و ندایی که از آسمان به اسم او و اسم پدرش سر داده می شود.

روایت دوم

«و خُرُوجُ اَلسُّفْیَانِیِّ مِنَ اَلشَّامِ وَ اَلْیَمَانِیِّ مِنَ اَلْیَمَنِ وَ خَسْفٌ بِالْبَیْدَاءِ...»(1). و خروج سفیانی از شام و یمانی از یمن و خسف بیداء و ....

نکته جالب اینکه برخی از روایات، اشاره به این مسأله دارند که حتی یک یاری کننده از بصره برای حضرت نخواهد بود چه رسد به اینکه شخصی با یاران خود از آنجا قیام کرده و به حضرت یاری رساند!. لذا بر مبنای این روایات، ادعای یمانی بودن احمد بصری اساسا باطل خواهد شد. به عنوان نمونه:

روایت اول

عن جعفر بن محمد علیه السلام أنه قال لقوم من أهل الكوفه: «ما يقوم مع قائمنا من أهل الكوفة إلا خمسون رجلا، و ما من بلدة الا و معه طائفة الا أهل البصرة فإنه لا يخرج معه منهم انسان»(2). همراه قائم ما فقط پنجاه نفر از کوفه قیام خواهد کرد و هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری وی می شتابند الا اهل بصره، پس همانا حتی یک انسان به همراه قائم خروج نمیکند.

روایت دوم

«مَا مِنْ بَلْدَهٍ إِلاَّ یَخْرُجُ مَعَهُ مِنْهُمْ طَائِفَهٌ إِلاَّ أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ فَإنَّهُ لاَ يَخْرُجُ

ص: 211


1- كمال الدين و تمام النعمة ، ج 1، ص 330 وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - الحديثة)، ج 2، ص 292 و کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 2، ص 534 و إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 5، ص 346 و بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج52، ص 192.
2- شرح الاخبار، ص 366.

مَعَهُ مِنْهَا أحَدٌ»(1) هیچ سرزمینی نیست مگر اینکه گروهی به یاری امام دوازدهم علیه السلام بشتابند مگر اهل بصره. پس همانا هیچکسی از آنجا با او قیام نمیکند.

ضمن اینکه اهل بصره تا روز رجعت مورد طعن قرار گرفته اند. در روایتی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است که فرمود:

«یَا أَهْلَ اَلْبَصْرَهِ وَ یَا أَهْلَ اَلْمُؤْتَفِکَهِ یَا جُنْدَ اَلْمَرْأَهِ وَ أَتْبَاعَ اَلْبَهِیمَهِ رَغَا فَأَجَبْتُمْ وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ مَاؤُکُمْ زُعَاقٌ وَ أَحْلاَمُکُمْ دقَاقٌ وَ فِیکُمْ خَتْمُ اَلنِّفَاقِ وَ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ سَبْعِینَ نَبِیّاً، إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ أَخْبَرَنِی أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ طَوَی لَهُ اَلْأَرْضَ فَرَأَی اَلْبَصْرَهَ أَقْرَبَ اَلْأَرَضِینَ مِنَ اَلْمَاءِ. وَ أَبْعَدَهَا مِنَ اَلسَّمَاءِ، فِیهَا تِسْعَهُ أَعْشَارِ اَلشَّرِّ وَ اَلدَّاءُ اَلْعُضَالُ اَلْمُقِیمُ فِیهَا مُذْنِبٌ وَ اَلْخَارِجُ مِنْهَا بِرَحْمَهٍ وَ قَدِ اِئْتَفَکَتْ بِأَهْلِهَا مَرَّتَیْنِ، وَ عَلَی اَللَّهِ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ، وَ تَمَامُ اَلثَّالِثَهِ فِی اَلرَّجْعَهِ»(2).

ای اهل بصره! ای اهل مؤتکفه! ای سپاه یک زن و پیروان حیوان (شتر)! تا زمانی که شتر صدا میزد می جنگیدید و تا دست و پای آن قطع گردید فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما از هم گسسته است. دین شما دو رویی بوده و مورد لعن و نفرین هفتاد پیامبر هستید.

به درستی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من خبر داد که جبرائیل به او خبر داده که زمین برای او پیچیده گرید. سپس بصره را دید که نزدیک ترین زمین ها به آب و دورترین آنها به آسمان است و در شهر شما نه دهم شر و فساد نهفته است. کسی که در شهر شما باشد گرفتار گناه است و آن که بیرون رود در پناه عفو خداست.

ص: 212


1- بحارالأنوار، ج 52، ص307.
2- بحار الأنوار، ج 32، ص 226.

گویی شهر شما را می نگرم که غرق شده و آب آن را فرا گرفته و دوباره بصره بر سر اهل آن فرو ریخته است. اینک با خداست که مرتبه سوم چه زمانی خواهد بود و سومین مرتبه در رجعت است.

وظيفه بمانی

بر اساس روایاتی که در خصوص یمانی صادر شده است، وی شخصیت دینی و نظامی داشته و وظیفه ای جز خروج عليه طاغوت و دعوت مردم به امام زمان علیه السلام نخواهد داشت. بنابراین تنها شاخصه نقلی دعوت یمانی، همان خروج او بوده و تا زمانی که رسما خروج ننماید، دعوت او پذیرفته نخواهد بود . ضمن اینکه حق قانون گذاری و تشریع نداشته و بایستی بر اساس دین مبین اسلام عمل نماید. یکی دیگر از شاخصه های عقلی شناخت یمانی، مطابقت گفتار و رفتار او با دین اسلام است، لذا چنانچه بخواهد احکام اسلامی را نسخ کرده و اصول مذهب تشیع را تغییر دهد، مخالفت با او واجب خواهد بود. آنچه تا کنون احمد الحسن بصری به عنوان یمانی انجام داده است، نسخ برخی از احکام دینی(1) و تغییر در مسلمات شیعه بوده و علاوه بر آن اقدامی برای خروج

ص: 213


1- به عنوان نمونه: جایگزینی یک روز نماز قضاء بانمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان : احمد الحسن در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است ، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال ویا حتی هزارماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود». الاجوبه الفقهية ، الصلاة، ص30 حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه: احمد الحسن در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ می شوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی . پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر وعظیم تراز این واقع خواهد شد». الجواب المنير، ج 3، ص 41

نکرده است. لذا چنین فردی را نمی توان به عنوان یمانی پذیرفت.

عصمت یمانی

یکی از مسائلی که احمد بصری در صدد اثبات آن بر آمده، بحث عصمت یمانی است. او با استناد به تعابیر استفاده شده در روایت منسوب به امام صادق علیه السلام(1) سعی آن دارد چنین القاء شود که این تعابیر سزاوار معصومین علیهم السلام بوده و امام صادق علیه السلام به مناسبت عصمت یمانی، او را با چنین تعابیری معرفی کرده است.(2)

در پاسخ به این ادعا گفته می شود:

اولا عصمت مسأله ای نیست که با اجتهاد دیگران در خصوص شخصیتی ثابت شده یا رد گردد. لذا بایستی نصوصی باشد تا فرد یا افرادی را به عنوان معصوم معرفی کرده و به آن تصریح کند. به عنوان نمونه:

عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انقضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا انْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِی

ص: 214


1- عن الإمام الصادق علیه السلام قال: «... وليس الرايات أهدی من راية اليماني وهي راية هدى ، لأنه يدعوا الى صاحبكم. فاذا خرج اليمانی حرم بين السلاح على الناس وكل مسلم. واذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدى ولا يحل لمسلم أن يلتوي عليه. فمن فعل ذلك فهو من أهل النار لانه يدعوا الى الحق والى طريق مستقيم» غیبت نعمانی، ص 162.
2- زیادی ، حیدر، یمانی موعود حجت الله ، ص 119.

لم أَسْمَعُ بِهِن قَطُّ قَالَ لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی وَ إِنِ قُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَارُ»(1) امامان بعد از من دوازده نفرند کع اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت علی به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

ثانيا هیچگاه نمی توان بر اساس توصیه ها و سفارشات یا حتی دستورات الزام آور معصومین علیهم السلام در خصوص اطاعت از فردی، به عصمت آن فرد پی برد. چراکه مکررا در تاریخ مشاهده شده است که حضرات معصومین علیهم السلام فردی را به مسئولیت مهمی گمارده و مخالفت با او را جایز ندانسته اند، اما هیچگاه از این دستور خاص، عصمت آن فرد برداشت نشده است. به عنوان نمونه؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از سرکشی عده ای از لشگر أسامة بن زید بن حارثة فرمود: «لَعَنَ اَللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْشِ أُسَامَهَ»(2) . خداوند لعنت کند کسی را که با فرماندهی اسامه مخالفت کند.

ص: 215


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 17.
2- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج30، ص 432 وإثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 3، ص 372 و المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص 116

ضمن اینکه بر اساس شهادت تاریخ، اسامة بن زید عاقبت به خیر نشد و از دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام کناره گیری کرد(1).

ثالثا باید توجه داشت که مهم تر از آنچه در توصیف یمانی در روایات آمده، پیرامون علماء دین در عصر غیبت نقل شده است که در برخی روایات، آنان را به عنوان دعوت کننده و راهنمایی کننده به سوی امام دوازدهم عليه السلام ، مرزبانان دین، علم هدایت و ناخدای کشتی هدایت شیعیان در عصر غیبت، سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم معرفی شده و کسانی را که از علماء می گریزند و از آنان دوری می کنند را گرفتار در عذاب دانسته و آنان را بی ایمان می دانند. لذا همین اوصاف، با هدایتگر بودن پرچم یمانی (أهدى الرايات) و حرام بودن مخالفت با او (لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه) در تعارض بوده و در صورتی که احمد بصری بخواهد با روایات مربوط هدایتگر بودن یمانی، عصمت و برتری او را ثابت کند، با این حساب علمای آخرالزمان به این درجه مستحق تر خواهند بود زیرا عبارات صادر شده در خصوص آنان قوی تر و صریح تر است! و حال آنکه تا کنون هیچکدام از علمای اسلام ادعای عصمت خود را نداشته و نخواهند داشت. بنابراین تلاش احمد بصری برای اثبات عصمت یمانی مشکلی را حل نخواهد کرد.

به عنوان نمونه به چند روایت در خصوص علمای آخرالزمان اشاره میگردد:

روایت اول

قال علي بن محمد علیه السلام : «لَولا مَنْ یَبْقی بَعْدَ غَیْبَهِ قائِمِکُمْ علیه السلام، مِنَ الْعُلَماءِ الدّاعِینَ إِلَیه وَ الدّالینَ عَلَیه وَ الذّابینَ عَنْ دینِهِ بِحُجَجِ اللّهِ وَ الْمُنْقِذینَ

ص: 216


1- وفرقة اعتزلوا الحرب وهم صنفان: ومن هؤلاء القوم الذين اعتزلوا الحرب على هذه الجهة عبد الله بن عمرو سعد بن أبي وقاص و محمد بن مسلمة وأسامة بن زيد. ناشئ اکبر، مسائل الإمامة ، ص 179

لِضُعَفاءِ عِبادِ اللّهِ مِنْ شَباکِ إِبْلیسَ وَ مَرَدَتِه وَ مِنْ فَخاخِ النَّواصِبِ لَما بَقِیَ أَحَدٌ إِلاّ ارتَدَّ عَنْ دینِ اللّهِ وَ لکِنَّهُمُ الذَّینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشیعَهِ کَما یُمْسِکُ صاحِبُ السَّفینَهِ سُکّانَها، أُولئِکَ هُمُ الْأَفضَلُونَ عَنْدَ اللّهِ عَزَّ و جلَّ»(1) اگر در دوران غیبت قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم علمائی نبودند که مردم را به سوی او هدایت و راهنمایی کنند و با حجت های الهی از دینش دفاع نمایند و شیعیان ضعیف را از دامهای شیطان و پیروانش رهایی داده و از دام ناصبی ها نجات بخشند کسی در دین خدا پا برجا نمی ماند و همه مرتد می شدند؛ ولی آنان رهبری دلهای شیعیان ضعیف را با قدرت در دست گرفته و حفظ می کنند؛ چنانکه ناخدای کشتی سکان و فرمان کشتی را نگاه می دارد. بنابراین آنان نزد خدا والاترین انسانها هستند.

روایت دوم

وَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : «العُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی اَلثَّغْرِ اَلَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ، یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا ، وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ . أَلاَ فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْکَ وَ اَلْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّهٍ، لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا، وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ»(2) علماء شیعیان ما، مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکریانش صف کشیده اند، و از جمله آنها به شیعیان ما که توانایی دفاع از «عقاید و آموزه های) خود را ندارند جلوگیری میکنند و از تسلط ابلیس و پیروان او بر شیعیان جلوگیری می نمایند. آگاه باشید ارزش آن عالمان شیعه که این چنین خود را در معرض دفاع قرار

ص: 217


1- الاحتجاج، ج 1، ص 18.
2- همان، ص 17.

داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیان و مجاهدانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام (از کفار گرفته تا روم و ترک و خزر) مبارزه می کنند. زیرا علمای شیعه نگهبانان دین شیعیان و دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.

روایت سوم

قَالَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ : یُقَالُ لِلْفقیه یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ : یَا أَیُّهَا اَلْکَافِلُ لِأَیْتَامِ آلِ مُحَمَّدِ ، اَلْهَادِی لِضُعَفَاءِ مُحِبِّیهِ وَ مَوَالِیهِ قِفْ حَتَّی تَشْفَعَ لِکُلِّ مَنْ أَخَذَ عَنْکَ»(1) روز قیامت به فقیه گفته می شود: ای سرپرست ایتام آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم! ای هدایت کننده ضعفاء و دوستداران آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم! بایست

و هر کدام از آنان را خواستی شفاعت کن.

روایت چهارم

قال رسول الله : «سَیَأْتِی زَمَانٌ عَلَی أُمَّتِی یَفِرُّونَ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ کَمَا یَفِرُّ اَلْغَنَمُ عَنِ اَلذِّئْبِ فاذا کان کذلک اِبْتَلاَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَی بِثَلاَثَهِ أَشْیَاءَ اَلْأَوَّلُ یَرْفَعُ اَلْبَرَکَهَ مِنْ أَمْوَالِهِمْ وَ اَلثَّانِی سَلَّطَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ سُلْطَاناً جَائِراً وَ اَلثَّالِثُ یَخْرُجُونَ مِنَ اَلدُّنْیَا بِلاَ إِیمَانٍ»(2) به زودی زمانی برای مردم فرا رسد که از علماء فرار میکنند چنانچه گوسفند از گرگ می گریزد. در آن صورت خداوند آنان را به سه چیز مبتلا می کند: اول: برکت را از اموالشان بر می دارد. دوم: سلطانی ستمگر بر آنان مسلط می گرداند. سوم: بدون ایمان از دنیا می روند.

ص: 218


1- همان
2- جامع الاخبار، ص 130

روایت پنجم

قال امیرالمؤمنین علیه السلام: «أَهْدَی سَبِیلاً فِیکُمُ الْعُلَمَاءُ وَ الْفُقَهَاءُ»(1). هدایت گرترین راه ها در بین شما؛ راه علماء و فقهاء است.

حجت بودن یمانی

با توجه به روایت امام کاظم علیه السلام در خصوص تقسیم حجت های الهی به پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و با توجه به وجود نص خاص در خصوص حجت بودن حضرت زهرا علیهاالسلام ، نتیجه گرفته می شود که هیچ انسانی در روی این کره خاکی، غیر از این بزرگواران حجت نبوده و افرادی با عنوان يمانی یا خراسانی و ... در صورت صحت و حتمیت، نمی توانند حجت خدا بر خلق باشند. ضمن اینکه حجت های الهی دارای عصمت هستند که پیش از این عدم عصمت یمانی به اثبات رسید.

کعبه یمانی

اتباع احمد بصری در توجیه این سئوال که؛ چگونه ممکن است احمد بصری را یمانی بدانید در حالیکه یمانی به معنای منسوب به یمن است، گفته اند: اولا مکه از سرزمین تهامه و تهامه از سرزمین یمن است و بر این اساس، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که اهل مکه بوده، اهل یمن نیز هست. چنانچه گفته اند: «الْإِیمَانِ بَدَأَ مِنْ مَکَّهَ وَ هِیَ مِنْ تِهَامَهَ، وَ تِهَامَهَ مِنْ أَرْضِ الْیَمَنِ، وَ لِهَذَا یُقَالُ:الْکَعْبَهِ الْیَمَانِیَّهُ.»(2). ثانيا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم

ص: 219


1- ثقفی، ابراهيم بن محمد بن سعيد بن هلال ، الغارات، ص210. کشف المحجة لثمرة المهجة، ص 267 و بحارالأنوار، ج30، ص24 و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (خوئی)، ج 3، ص 386
2- ایمان از مکه آغاز شد و مکه از تهامه است و تهامه از سرزمین یمن است و به همین سبب گفته شده: کعبه یمانی!. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، صفحه 722.

خودش را یمانی دانسته و فرموده است: «إِنَّ خَیْرَ اَلرِّجَالِ أَهْلُ اَلْیَمَنِ وَ اَلْإِیمَانُ یَمَانٍ وَ أَنَا یَمَانِیٌّ»(1). براین اساس همه آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم یمانی هستند و احمد الحسن نیز به تبع یمانی است، لذا ضرورتی بر این نیست که متولد يمن بوده یا از یمن خروج کند!

در پاسخ گفته می شود:

اولا عبارت «الإيمان بدأ من مكة وهي من تهامة وتهامة من أرض اليمن و لهذا يقال الكعبة اليمانية(2) تحلیلی از ابن اثیر جزری (از علمای اهل تسنن) در کتاب النهاية في غريب الحديث و الأثر است. وی مکه را از تهامه و تهامه را از یمن دانسته است، در حالیکه تهامه یک منطقه جغرافیایی در شمال جزيرة العرب است که مکه و مدینه در برگرفته و انتهای آن به ابتدای یمن رسیده و ارتباطی با يمن ندارد. بر این اساس، تهامه از یمن نیست و نمی توان مکه و مدینه را مرتبط با یمن دانست.

ثانيا روایت «إِنَّ خَیْرَ اَلرِّجَالِ أَهْلُ اَلْیَمَنِ ، وَ اَلْإِیمَانُ یَمَانٍ ، وَ أَنَا یَمَانِیٌّ»(3). در کتاب کافی با عبارت دیگری نقل شده و به جای جمله «أنا يماني» آمده است: «لَوْ لَا الْهِجْرَةُ لَکُنْتُ امْرَأً مِنْ أهْلِ الْیَمَنِ»(4). که بر اساس این متن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به صراحت یمانی بودن خود را نفی کرده است .

ثالثا این روایت که از عيينة بني حصن(5) نقل شده، جدالی بین او و پیامبر

ص: 220


1- همانا بهترین مردان در یمن هستند و ایمان در یمن است و من نیز یمانی هستم. الأصول الستة عشر، ص250
2- ایمان از مکه آغاز شد و مکه از تهامه است وتهامه از سرزمین یمن است و به همین سبب گفته شده: کعبه بمانی!. النهاية في غريب الحديث والأثر، ج 5، صفحه 722.
3- همانا بهترین مردان در یمن هستند و ایمان در یمن است و من نیز یمانی هستم . الأصول الستة عشر، ص250.
4- اگر هجرت به مدينه نبود، من نیز مردی از اهل یمن بودم. الكافي، ج 8، ص70.
5- وی پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مرتد شده و به طلیحه اسدی پیوسته و به همراه او با مسلمانان جنگید. اسد الغابة ، ج 4، ص 166- 167؛ الإصابة ، ج 4، ص 638-641.

اكرم صلی الله علیه و آله و سلم است که با بی ادبی این فرد آغاز گردید. در این بحث، عیینه بن حصن خودش را اعلم از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در نسب شناسی دانست و پیامبر از او سئوال فرمود: اگر راست میگویی کدام گروه از مردها افضل و برتر هستند؟ عیینه گفت: مردانی از سرزمین نجد! و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ فرمود: دروغ گفتی. بلکه مردانی از اهل یمن افضل هستند.... توجه شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این گفتگو نجد را از من جدا دانسته و به آن تصریح کرده است. پس چگونه ممکن است که مکه و مدینه که به موازات فلات نجد واقع شده اند(1)، داخل در یمن باشند در حالیکه نجد غیر از یمن است؟!

بنابراین، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حجازی و تهامی بوده و هیچ ارتباطی با یمن ندارد. از این روی، نمی توان آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم را یمانی دانست.

پرسش های درس

1. وضعیت یمانی را در روایات معصومین علیهم السلام تشریح کنید .

2. آیا یمانی هدایتگر است؟ به چه دلیل؟

3. معیار شناخت یمانی در روایات چیست؟

4. آیا یمانی می تواند حجت خدا باشد؟

5. چگونه می توانیم عصمت یمانی را بپذیریم؟

ص: 221


1- معجم البلدان، ج 5، ص 216

ص: 222

درس یازدهم عدد اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم

اشاره

ص: 223

ص: 224

حصر عدد امامان معصوم علیهم السلام جنبه نقلی داشته و از شمول دایره عقل خارج است. تعیین و معرفی اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مسأله ای است که با وحی مرتبط بوده و بنابر دستور خداوند متعال انجام پذیرفته است. آنچه از روایات بر می آید، معرفی دوازده وصی و جانشین برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. علاوه بر آن، کتب پیامبران پیشین نیز، به عدد امامان معصوم علیهم السلام از ذریه اسماعیل علیه السلام اشاراتی داشته اند. به عنوان نمونه؛ ابن کثیر می گوید: در توراتی که در دست اهل کتاب است موضوعی آمده است که معنای آن چنین است: «خداوند متعال ابراهیم (علیه السلام) را به وجود اسماعیل علیه السلام بشارت داد و فرمود: اسماعیل را زیادتی بخشم و نسل او را گسترده گردانم و در بین آنان دوازده نفر از بزرگان و فرزانگان قرار دهم»(1) بشارت مورد اشاره در «سفر پیدایش» چنین است: «قی لیشماعيل بیرختی أوتو قی هفريتي أوتو قی هربیتی بمئود شنیم عسار نسیئیم یولید قی نتنيف لگوی گدول»(2)اسماعیل را مبارک ساخته و او را بهره مند و پربار و کثیر

ص: 225


1- المعجم الحديث: عبری - عربی، ص 316.
2- باب 17، شماره 18-20.

و گسترده گردانم، دوازده عدد امام از او پدید آید و او را به امت بزرگ و عظیمی تبدیل خواهم کرد(1).

روايات اثنی عشر

همانطور که گذشت، تمامی اخبار صادر شده از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عدد ائمه را دوازده تن دانسته اند که به برخی از آنها اشاره میگردد:

روایت اول:

جابر بن عبدالله انصاری میگوید: جندب بن جناده یهودی در خیبر به محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وارد شد. (پس از پرسش چند سئوال اسلام آورد) و عرض کرد: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم به من از اوصیاء و جانشینانت خبر بده تا به آنها متمسک شوم. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای جندب! همانا اوصیاء بعد از من به تعداد نقبای بنی اسرائیل هستند. جندب گفت: ای رسول خدا! همانطور که در تورات آمده است تعداد نقباء دوازده نفر بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ائمه بعد از من نیز دوازده نفر هستند. جندب گفت آیا تمامی آنها در یک زمان خواهند آمد؟ ایشان فرمودند: نه! ولكن آنها پشت در پشت خواهند آمد... جندب پرسید: اسامی آنها چیست؟ فرمودند: نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام هستند. مهدی نیز از آنها است(2). زمانی که مدت امامت حسین تمام شد، پسرش على به امامت بعد از او قیام می کند و... حسن برای امامت قیام می کند که فرزند

ص: 226


1- واژه «شنیم عسار» یعنی: دوازده نفر، که لفظ «عسار» در اعداد ترکیبی که معدود آن مذکر باشد، می آید و معدود در اینجا «نسیئیم» و مذکراست و با اضافه شدن «یم» در آخرآن معنای جمع می دهد. مفرد آن «ناسی» یعنی: امام و پیشوا و رئیس است.
2- یعنی مهدی نیز یکی از آن نه نفر است.

او امین خوانده می شود. سپس غائب می شود از آنها امامشان. جندب گفت ای رسول خدا! حسن غائب می شود؟ فرمودند: نه! ولكن فرزندش حجت غائب می شود. پرسید: ای رسول خدا اسمش چیست؟ فرمود: اسمش گفته نمی شود تا اینکه ظهور کند»(1).

روایت دوم:

امام حسن علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «این امر (امامت) را پس از من دوازده امام مالک شوند، که نه تن آنان از صلب حسینند، و خداوند علم و فهم مرا به آنها عنایت و مرحمت فرموده، هر گروهی که مرا درباره ایشان اذیت میکنند، خداوند شفاعت مرا به ایشان نرساند».(2)

ص: 227


1- حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّیْبَانِیُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ أَبُو مُزَاحِمٍ مُوسَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَی بْنِ خَاقَانَ الْمُقْرِئُ بِبَغْدَادَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الشَّافِعِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَمَّادِ بْنِ مَاهَانَ الدَّبَّاغُ أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ إِبْرَاهِیمَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَارِثُ بْنُ نَبْهَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عِیسَی بْنُ یَقْطَانَ [یَقْظَانَ] عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَنْ مَکْحُولٍ وَ عَنْ وَاثِلَهَ بْنِ الأشفع [الأَسْقَعِ] عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلَ جُنْدَبُ بْنُ جُنَادَهَ الْیهودی مِنْ خَیْبَرَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی.... بِالْأَوْصِیَاءِ بَعْدَکَ لِأَتَمَسَّکَ بِهِمْ فَقَالَ یَا جُنْدَبُ أَوْصِیَائِی مِنْ بَعْدِی بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ هَکَذَا وَجَدْنَا فِی التَّوْرَاهِ قَالَ نَعَمْ الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ کُلُّهُمْ فِی زَمَنٍ وَاحِدٍ قَالَ لَا وَ لَکِنْ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ.... وَ مَا أَسَامِیهِمْ فَقَالَ تسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ وَ الْمَهْدِیُّ مِنْهُمْ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ الْحُسَیْنِ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ عَلِیٌّ وَ یُلَقَّبُ بِزَیْنِ الْعَابِدِینَ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ یُدْعَی بِالْبَاقِرِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ جَعْفَرٌ یُدْعَی بِالصَّادِقِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ جَعْفَرٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ مُوسَی یُدْعَی بِالْکَاظِمِ ثُمَّ إِذَا انْتَهَتْ مُدَّهُ مُوسَی قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ ابْنُهُ عَلِیٌّ یُدْعَی بِالرِّضَا فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ یُدْعَی بِالزَّکِیِّ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ مُحَمَّدٍ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ عَلِیٌّ ابْنُهُ یُدْعَی بِالنَّقِیِّ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ عَلِیٍّ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ الْحَسَنُ ابْنُهُ یُدْعَی بِالْأَمِینِ ثُمَّ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ هُوَ الْحَسَنُ یَغِیبُ عَنْهُمْ قَالَ لَا وَ لَکِنِ ابْنُهُ الْحُجَّهُ قَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا اسْمُهُ قَالَ لَا یُسَمَّی حَتَّی یُظْهِرَهُ اللَّهُ» خزاز رازی ، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص60.
2- حدثنا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ یَحْیَی الصُّوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَیْشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السّلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «اِنَّ هَذَا الْاَمْرَ یَمْلِکُهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ اِمَاماً تِسْعَه مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ اَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِی وَ فَهْمِی مَا لِقَوْمٍ یُؤْذُونَنِی فِیهِمْ لَا اَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِی». کفایة الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص166.

روایت سوم:

عبد الله بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که می فرمود: «پیشوایان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسین می باشند و نهمین آنها مهدی شان است»(1).

روایت چهارم:

ابی سعید از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که می فرمود: «امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسین و نهمین آنان قائم شان است، خوشا به حال کسی که آنان را دوست بدارد وای بر کسی که آنان را دشمن دارد».(2)

روایت پنجم:

امیرمؤمنان علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «هنگامی که مرا به آسمان سیر دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحی کرد و فرمود: ای محمد! به راستی من یک نظری به زمین کردم و تو را از آن برگزیدم و پیامبر قرار دادم. و از نام خودم برای تو نامی باز گرفتم من محمودم و تو محمدی. سپس دوباره نظری افکندم و علی را در آن انتخاب کردم و او را وصی و خلیفه تو و شوهر دخترت و پدر نژاد تو نمودم و برای او نیز نامی از نامهای خود برگرفتم، من على اعلایم و او على است و فاطمه و حسن و حسین را از نور

ص: 228


1- أَخْبَرَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلشَّیْبَانِیُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِیٍّ مُحَمَّدُ بْنُ زُهَیْرِ بْنِ اَلْفَضْلِ اَلْأُبُلِّیُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْحُسَیْنِ عُمَرُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ رُسْتُمَ قَالَ حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ یَسَارٍ اَلرَّمَادِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی سُفْیَانُ بْنُ عُتْبَهَ عَنْ عَطَا بْنِ اَلسَّائِبِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ کفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص23.
2- اخبرنا اَبُو الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَیْسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ اَبِی الْحَجَّافِ عَنْ عَطِیَّهَ اَلْعَوْفِیِّ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ: «اَلْأَئِمَّهُ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تِسْعَهٌ وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ اَلْوَیْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ» كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص30.

شما آفریدم. سپس ولایت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هرکس پذیرفت نزد من از مقربین شد. ای محمد اگر بندهای مرا عبادت کند تا بریده شود و مانند مشک پوسیده گردد اما منکر ولایت آنان نزد من آید، من او را در بهشتم جا ندهم و زیر عرشم سایه نبخشم. ای محمد دوست داری آنها را ببینی؟ عرض کردم آری پروردگارا خدای عزوجل فرمود: سر بلند کن، سر بلند کردم و ناگاه انوار علی و فاطمه و حسن و حسین و علی بن أحسین و محمد بن على وجعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و محمد بن الحسن قائم را دیدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرض کردم پروردگار اینها کیانند؟ فرمود امامان و این قائم است، آن که حلال مرا حلال کند و حرام مرا حرام کند و به وسیله او از دشمنانم انتقام گیرم و او مایه راحتی دوستان من است و او است که دل شیعیانت را از ظالمان و منکران و کافران شفا میدهد. و لات و عزی را تر و تازه بیرون می آورد و آنها را می سوزاند و مردم در آن روز به آنها فريفته شوند و در آزمایش قرار گیرند سخت تر از فتنه گوساله و سامری»(1)

ص: 229


1- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن إِبْرَاهِیمَ بن إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بن هَمَّامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن مَا بُنْدَاذَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بن هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بن أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بن عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بن مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ علیهم السلام عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: لَمَّا أُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ أَوْحَی إِلَیَّ رَبِّی جَلَّ جَلَالُه فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! إِنّی اطَّلَعْتُ عَلیَ الاْرْضِ اطِّلاعَهً فَاخْتَرْتُکَ مِنْها فَجَعَلْتُکَ نَبِیًّا، وَ شَقَقْتُ لَکَ مِنِ اسْمی اسْمًا فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَ أَنْتَ مُحَمَّدٌ، ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثّانِیَهَ فَاخْتَرْتُ مِنْها عَلِیًّا وَ جَعَلْتُهُ وَصِیَّکَ وَ خَلِیفَتَکَ وَ زَوْجَ ابْنَتِکَ و أَبا ذُرِّیَّتِکَ، وَ شَقَقْتُ لَهُ اسْمًا مِنْ أَسْمائی، فَأَنَا الْعَلِیُّ الاْعْلَی وَ هُوَ عَلیٌّ، وَ خَلَقْتُ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنَ و الْحُسَیْنَ مِنْ نُورِکُما، ثُمَّ عَرَضْتُ وِلایَتَهُمْ عَلیَ الْمَلائِکَهِ، فمَنْ قَبِلَها کانَ عِنْدی مِنَ الْمُقَرَّبِینَ. یا مُحَمَّدُ! لَوْ أَنَّ عَبْدًا عَبَدنی حَتَّی یَنْقَطِعَ وَ یَصیرَ کَالشَّنِّ البالی، ثُمَّ أَتانی جاحِدًا لِوِلایَتِهِمْ فَمَا أَسْکَنْتُهُ جَنَّتی و لا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشی. یا مُحَمَّدُ! تُحِبُّ أَنْ تَراهُمْ؟ قُلْتُ: نَعَمْیا رَبِّ. فقالَ عَزَّ وَ جَلَّ ارْفَعْ رَأْسَکَ، فَرَفَعْتُ رَأْسی وَ إِذَا أَنَا بِأَنْوارِ عَلیٍّ وَ فاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسی وَ مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ وَ عَلیِّ بْنِ محمّدٍ والحَسَنِ بْنِ عَلیٍّ وَ م ح م د بْنِ الْحَسَنِ الْقائِمِ فی وَسَطِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ. قُلْتُ: یا ربِّ! وَ مَنْ هؤُلاءِ؟ قالَ: هؤُلاءِ الاْئِمَّهُ، و هذَا الْقائِمُ الَّذِی یُحَلِّلُ حَلالِی وَ یُحَرِّمُ حَرامی وَبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدائی وَ هُوَ رَاحَهٌ لاِءَوْلِیائی وَ هُوَ الَّذِی یَشْفِی قُلُوبَ شیعَتِکَ مِنَ الظّالِمینَ و الجاحِدینَ و الْکافِرینَ فَیُخْرِجُ اللّاتَ وَ الْعُزَّی طَرِیَّیْنِ فَیُحْرِقُهُما، فَلَفِتْنَهُ النّاسِ یَوْمَئذٍ بِهِما أَشَدُّ مِنْ فِتْنَهِ الْعِجْلِ وَ السّامِرِیِّ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص252.

نفی زیادت از اثنی عشر

روایات متواتری مبنی بر حصر عدد ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که دلالت بر حصر عدد آن بزرگواران در دوازده می کند. به عنوان نمونه:

روایت اول:

عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ اَلْقَرَاطِیسِیِّ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : اَلْأَئِمَّهُ بَعْدَ نَبِیِّنَا صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ نُجَبَاءُ مُفَهَّمُونَ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ وَاحِداً أَوْ زَادَ فِیهِمْ وَاحِداً خَرَجَ مِنْ دِینِ اَللَّهِ وَ لَمْ یَکُنْ مِنْ وَلاَیَتِنَا عَلَی شَیْءٍ»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: ائمه بعد از پیغمبر ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم دوازده تن است که جملگی برگزیده و مرتبط با فهم الهی هستند. پس هرکس یکی از آن ها را کم کند یا یک تن بر آنها اضافه کند از دین خارج گشته و از ولایت ما بهرمند نمی گردد.

روایت دوم:

عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَلَى مَوْلَانَا أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِق علیه السلام... أَمَّا غَیْبَةُ عِیسَى علیه السلام فَإِنَّ الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى اتَّفَقَتْ عَلَى أَنَّهُ قُتِلَ فَکَذَّبَهُمُ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ بِقَوْلِهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ کَذَلِکَ غَیْبَةُ الْقَائِمِ فَإِنَّ الْأُمَّةَ سَتُنْکِرُهَا لِطُولِهَا فَمِنْ قَائِلٍ یَهْذِی بِأَنَّهُ لَمْ یُولَدْ و قائل یقول إِنَّهُ مات و قَائِلٍ یَکفُرُ بِقولهِ إنَّ حادی عَشَرَنا کانَ عقیماً وَ قَائِلٍ یَقُولُ إِنَّهُ یَتَعَدَّى إِلَى ثَلَاثَةَ عَشَرَ وَ صَاعِداً(2) وَ قَائِلٍ

ص: 230


1- الإختصاص، 233.
2- ادعای احمد بصری دقیقا مطابق با این گروه است که می گویند امامان شیعه 13 و بیشتر است. چنانچه در کتاب «الاربعون حديثا في المهديين ذرية القائم علیه السلام ص89» آورده اند که «إنه الامام الثالث عشر» !!!

یَعْصِی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِقَوْلِهِ إِنَّ رُوحَ الْقَائِمِ یَنْطِقُ فِی هَیْکَلِ غَیْرِه»(1)

امام صادق علیه السلام فرمود: ...اما در غیبت عیسی علیه السلام یهود و نصاری متفق شدند بر اینکه او کشته شده است پس خداوند آنها را تکذیب کرد بقولش «و نکشتند او را و به صلیب نکردند او را» و لكن غیبت قائم نیز این چنین است. زیرا عده ای به خاطر طولانی شدن غیبت قائم که گروهی انکار خواهند کرد. پس کسی هزیان گوید که او متولد نشده، گوینده ای دیگر این کلام کفرآمیز را گوید که یازدهمین ما ائمه عقیم است و گوینده ای دیگر با این کلام از دین خارج شود که تعداد ائمه به سیزده و یا بیشتر رسیده است و گوینده ای دیگر به نافرمانی خدا پرداخته و گوید روح قائم در جسد دیگری سخن می گوید.

روایت سوم:

وَ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ عَنْ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ عَنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: أَخِی وَ اَلْأَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ، کُلُّهُمْ هَادُونَ مَهْدِیُّونَ أَوَّلُ اَلْأَوْصِیَاءِ بَعْدَ أَخِی اَلْحَسَنُ، ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ، ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ...»(2)

پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: برادرم و یازده امام تا روز قیامت اوصياء من هستند، همه آنان هدایت کننده و هدایت شده هستند. اولین وصی بعد از برادرم؛ حسن علیه السلام، سپس حسین علیه السلام، سپس نه نفر از فرزندان حسین علیه السلام است....

روایت چهارم:

عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ، و عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ، و إنَّ أوصِيائي بَعدِي اثنا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِى

ص: 231


1- كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، ص 34.
2- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 247.

طَالِبٍ علیه السلام وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من سید انبیاء و علی بن ابی طالب سید اوصیاء هستیم و همانا عدد اوصیاء بعد از من دوازده است. اولین آنان على بن ابی طالب علیه السلام و آخرين آنان قائم علیه السلام است.

روایت پنجم:

حَدَّثَنَا فَضَالَةُ بْنُ أَیُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: «لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: یَا عَلِیُّ أَنَا أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ أَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ثُمَّ اَلْحَسَنُ ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَّ اَلْحُجَّةُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلَّذِی تَنْتَهِی إِلَیْهِ اَلْخِلاَفَةُ وَ اَلْوِصَایَةُ وَ یَغِیبُ مُدَّةً طَوِیلَةً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ عَدْلاً وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای علی! من به مؤمنین سزاوارتر از خودشان هستم، سپس تو سزاوارتر از مومنین به خودشان هستی،... سپس حجت فرزند حسن سزاوارتر است، همان کسی که خلافت و وصایت با او به پایان می رسد و مدت طولانی غایب می شود و بعد از آن ظاهر شده و زمین را با عدل و داد پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

روایت ششم:

حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ

ص: 232


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص64
2- إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 2، ص 234.

عَنِ اَلْمُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْبَصْرِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَکَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جُبَیْرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجَ اَللَّهِ عَلَی اَلْخَلْقِ بَعْدِی اِثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی قِیلَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ وَ مَنْ أَخُوکَ قَالَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ قِیلَ فَمَنْ وَلَدُکَ قَالَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّاً لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ اَلدُّنْیَا إِلاَّ یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اَللَّهُ ذَلِکَ اَلْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ اَلْمَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ اَللَّهِ عِیسَی اِبْنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ اَلْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ اَلْمَشْرِقَ وَ اَلْمَغْرِبَ»(1)

همانا خلفاء و اوصیای من و حجت های خدا بر مردم، بعد از من، دوازده نفر هستند. اول آنها، على و آخرشان فرزندم مهدی علیه السلام است. گفته شد ای رسول خدا! برادرت کیست؟ فرمود: علی بن ابی طالب علیه السلام . باز پرسیده شد: فرزندت کیست؟ فرمود: او مهدی است که زمین را از عدل پر میکند کما اینکه با ظلم و جور پر شده است. قسم به خدایی که مرا به نبوت برگزید، اگر از دنیا باقی نماند مگر به اندازه یک روز، خداوند آن یک روز را بقدری طولانی می کند تا فرزندم مهدی خروج کند. سپس حضرت عیسی بن مریم علیه السلام پشت سر او نماز می خواند و شرق و غرب عالم را به نور خدا روشن کرده و حکومت خود را بر جهان می گستراند.

ص: 233


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص280. مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، المقدمة، ص 8. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة)، ص391. کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج2، ص507. إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 2، ص 84. الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشر عليهم السلام ، ترجمه رسولی محلاتی، عربی، ص 235. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج51، ص71.

ابهام زدایی از چند حدیث

احمد بصری و اتباع او از جمله کسانی است که به حصر عدد امامان معصوم علیهم السلام در اثنی عشر اعتقادی نداشته و قائل به 24 وصی برای رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است.

چنانچه ناظم العقیلی گفته است:

«لا يوجد دليل شرعي يحصر الامامة في اثنی عشر اماما، بل الأدلة الشرعية متواترة على استمرار الامامة بعد الامام المهدی علیه السلام في ذريته المهديين الاثنی عشر»(1) هیچ دلیل شرعی پیدا نمی شود که امامت را در دوازده تن منحصر کند، بلکه ادله شرعی متواتر، دلالت بر استمرار امامت بعد از امام مهدی علیه السلام در نسل دوازده گانه مهدیین دارد.

آنچه در بین روایات، مستمسک این فرد شده است، تعداد محدودی از روایات است که آنهم هیچ تصریحی بر این ادعا ندارند. برخی از این روایات مورد بررسی قرار می گیرد:

بررسی روایت اصبغ بن نباته

وَ رَوَی سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَهَ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ مَالِکٍ اَلْجُهَنِیِّ عَنِ اَلْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَهَ قَالَ: أَتَیْتُ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَوَجَدْتُهُ مُتَفَکِّراً یَنْکُتُ فِی اَلْأَرْضِ فَقُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ مَا لِی أَرَاکَ مُتَفَکِّراً تَنْکُتُ فِی اَلْأَرْضِ أَ رَغْبَهً مِنْکَ فِیهَا فَقَالَ «لاَ وَ اَللَّهِ مَا رَغِبْتُ فِیهَا وَ لاَ فِی اَلدُّنْیَا یَوْماً قَطُّ وَ لَکِنْ فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا

ص: 234


1- الأربعون حديثا في المهديين ذريه القائم علیه السلام، ص 7.

قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تَکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(1)

این روایت با سه متن متفاوت نقل شده است. لذا به هرسه متن اشاره شده و مورد بررسی قرار میگیرد:

متن اول:

فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِی الْحَادِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ الْمَهْدِیُّ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً تَكُونُ لَهُ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ يَضِلُّ فِيهَا أَقْوَامٌ وَ يَهْتَدِي فِيهَا آخَرُونَ»(2) به مولودی فکر میکنم که از نسل من و یازدهمین فرزند است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

متن دوم:

«فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ مِنْ وُلْدِی هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا قِسْطاً و عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً تکُونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ وَ یَهْتَدِی فِیهَا آخَرُونَ»(3)به مولودی فکر میکنم که از نسل یازدهمین

ص: 235


1- غیبت طوسی، ص336.
2- الامامة والتبصرة، باب الغيبة ص120 والكافي، الجزء الأول في باب الغيبة ص238 والجزء الأول في باب الغيبة ص 238 وكتاب كمال الدين، ص 289 باب ما اخبريه أمير المؤمنین علیه السلام من وقوع الغيبة، حديث اول و كتاب (الغيبة)، باب 4، حدیث 4، باب ما روي في أن الأئمة اثنا عشر اماما و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج 4، ص 43 و 5 نسخه خطی از کتاب الغيبة شيخ طوسی رحمه الله علیه
3- شیخ مفید، نسخه چاپی الاختصاص، ص209 باب اثبات امامة الاثنی عشر و شیخ طوسی، نسخه چاپی الغيبة ، ص 65 و ص336 و همچنین در الهداية الكبرى . البته در قدیمی ترین نسخه خطی الاختصاص که در کتابخانه آیت الله حکیم در نجف اشرف نگهداری می شود، عبارت «ظهری» ثبت شده است. همچنین در پنج نسخه خطی از الغيبة طوسی رخمه الله علیه که تمامی آنها در مرکز تراث قم و کتابخانه آستان قدس نگهداری می شود، عبارت «ظهری» ثبت گردیده است.

فرزند من است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

متن سوم:

«وَ لَکِنِّی فَکَّرْتُ فِی مَوْلُودٍ یَکُونُ مِنْ ظَهْرِ اَلْحَادِی عَشَرَ هُوَ اَلْمَهْدِیُّ اَلَّذِی یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً و ظُلْماً تکونُ لَهُ حَیْرَهٌ وَ غَیْبَهٌ یَضِلُّ فِیهَا قومٌ وَ یَهْتَدِی بهَا آخَرُونَ»(1) به مولودی فکر میکنم که از نسل یازدهمین است. او همان مهدی است که زمین را پر از عدل و داد می کند، همانطور که پر از ظلم و جور شده است. برای او غیبت و سرگردانی است که گروه هایی در آن زمان گمراه شده و دیگران هدایت می شوند.

در عبارت اول؛ (من ظهري، الحادي عشر من ولدی) و در عبارت دوم؛ (من ظهر الحادي عشر من ولدی) آمده و در عبارت سوم؛ (من ظهر الحادي عشر) بدون «ولدى» ذکر شده است.

جهت تبیین این اختلاف نسخ به موارد ذیل توجه گردد:

اولا: قرائت اول در تمام نسخه های خطی که این روایت را نقل کرده اند وجود دارد. مانند: غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 1206)، غیبت طوسی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 2090)، غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 3758)، غیبت طوسی (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 3764)، غیبت طوسی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 14382)، اختصاص شیخ مفید (کتابخانه آیت الله حکیم در نجف

ص: 236


1- دلائل الامامة ص530 باب معرفة ما ورد من الأخبار فی وجوب الغيبة و إعلام الوری بأعلام الهدى، النص، ص425.

اشرف)، کمال الدین و تمام النعمة (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 2936)، غیبت نعمانی (کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 1754)، اثبات الوصية (مرکز احیاء تراث اسلامی به شماره 255)(1).

ثانيا: در قرائت دوم لفظ (ظهر الحادی عشر) دلالت بر این ندارد که موصوف فرزند امام باشد بلکه منعوت خود امام است. چنانچه شیخ مفید نیز در ذیل همین روایت در کتاب الاختصاص و شیخ طوسی در الغيبه به آن نکته اشاره کرده و افزوده اند: قوله «من ولدی» ليس بيانا للحادی عشر فان المهدی علیه السلام هو ابن التاسع من ولده عليه السلام بل «من» تبعیضیه أي ان الامام الحادي عشر هو من ولدى.

ثالثا؛ متن سوم بدون عبارت «ولدی» ذکر شده است، لذا هیچ اشاره ای به این ندارد که مراد از یازدهمین، یازدهمین از اوصیاء پیامبر صلی الله علیه السلام است یا یازدهمین از فرزندان علی علیه السلام.

بررسی روایت من ولدی اثنی عشر نقیبا

از این روایت در نگاه اول چنین استفاده می شود که تمامی دوازده امام علیه السلام از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشند و چون امیرالمومنین علیه السلام جزو ائمه معصومین بوده و از فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست، با این حساب عدد امامان سیزده خواهد بود. در متن روایت آمده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «مِنْ وُلْدِی أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ؛ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ، یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(2) امام

ص: 237


1- رسول ابلیس، ص 62-74.
2- کافی، ج 1، ص 534.

باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: از فرزندانم دوازده نقيب و نجیب و محدث و تفهیم شده است که آخر آنان قائم برحق است که زمین را از عدل و داد پر میکند، کما اینکه با ظلم و جور پر شده است.

در پاسخ به این روایت بایستی به دو نکته مهم توجه کرد:

اولا: این روایت با همین سند در سایر منابع به شکل دیگری نقل شده است .

که به دو مورد اشاره میگردد:

الف. روایتی که به جای «اثنی عشر» از عبارت «احد عشر» استفاده شده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم): «مِنْ وُلْدِی أَحَدَ عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَمْلَأُهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(1)

ب. روایتی که به جای «من ولدی» از عبارت «من اهل بیتی» استفاده شده است:

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم: «مِنْ اَهلِ بَیتِی اَثنَا عَشَرَ نَقِیباً نُجَبَاءُ مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، وَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ ، یَمْلَوهَا عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً»(2)

ثانيا؛ نظر به اینکه یازده تن از ائمه معصومین علیهم السلام از اولاد رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم هستند، بنابراین، از باب تغلیب، تمامی ائمه اثنی عشر را از اولاد و ذریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شمار آورده اند. چنانچه در روایتی از رسول گرامی اسلام صلیی الله علیه و آله و سلم به آن تصریح شده و على علیه السلام را از ذریه آن حضرت دانسته است.

عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ أَعْرَابِیٌّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ..... فَأَخْبِرْنِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ هَلْ یَکُونُ بَعْدَکَ نَبِیٌّ «قَالَ لاَ أَنَا خَاتَمُ اَلنَّبِیِّینَ و لَکِنْ یَکُونُ بَعْدِی

ص: 238


1- الأصول الستة عشر، ص139
2- تقريب المعارف، ص419.

أَئِمَّهٌ من ذریتی قوَّامُونَ بِالْقِسْطِ کعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ هُوَ الْإِمَامُ وَ الْخَلِیفَةُ بَعْدِی وَ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مِنْ صُلْبِ هَذَا وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی صَدْرِی وَ الْقَائِمُ تَاسِعُهُمْ یَقُومُ بِالدِّینِ فِی آخِرِ الزَّمَانِ»(1) امام حسین علیه السلام می فرماید: مرد اعرابی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مرا مطلع کن آیا بعد از تو نبی دیگری خواهد آمد؟ «فرمود: نه! من خاتم پیامبران هستم. لكن بعد از من امامانی از ذریه من هستند که عدالت را برپا خواهند کرد. شمارش آنان به عدد نقبای بنی اسرائیل است. اولین آنها علی بن ابی طالب علیه السلام است که امام و جانشین پس از من است. سپس پیامبر دست خود را بر سینه من گذاشت و فرمود: نه نفر از امامان، از نسل این است و قائم علیه السلام نهمین نفر آنان است و در آخر الزمان دین را برپای خواهد کرد».

همچنین روایتی که پنجمین فرزند از هفتمین فرزند پیامبر را همان قائم علیه السلام معرفی کرده، از باب تغلیب می باشد که در غیر این صورت عدد امامان معصوم علیهم السلام سیزده نفر خواهد شد. این درحالی است که اولا در متن روایت؛ على علیه السلام را نیز در جمع فرزندان حضرت شمارش کرده اند. ثانيا؛ نام امام غائب و نام پدر ایشان در متن روایت مشخص شده است(2). ثالثا؛ مشابه همین روایت از بیان ائمه معصومین علیهم السلام صادر شده است که پنجمین از فرزندان هفتمین را امام قائم و غائب دانسته اند(3). لذا بر اساس این روایت، نمی توان به امام غائبی

ص: 239


1- بحارالأنوار، ج36، ص342.
2- دوازده جانشین، ص 145
3- و عنه عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عیسی عن مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (عليهم السلام) قال: إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فی أَدْیَانِکُمْ لاَ یُزِیلَنَّکُمْ أَحَدٌ عَنْهَا فَتَهلکُوا لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ الزَمانِ من هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غَیْبَهٍ حَتَّی یَرْجِعَ عَنْهُ. الهدایة الكبرى، ص 361.

که سیزدهمین باشد معتقد شد. بنابراین، پنجمین فرزند از هفتمین فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم امام دوازدهم علیه السلام خواهد بود(1).

بررسی حدیث لوح جابرابن عبدالله

در حديث جابر ابن عبدالله انصاری عدد اوصیاء رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به نقل از لوح حضرت زهرا علیهاالسلام دوازده نفر از اولاد حضرت زهرا علیهاالسلام نقل می کند، احمدالحسن با استفاده از این روایت، خودش را نفر دوازدهم از فرزندان آن حضرت علیهاالسلام دانسته و این روایت را دلیل حقانیت خود می شمارد. در پاسخ به این اشکال گفته می شود:

اولا این روایات به چهار صورت نقل شده است که احمد بصری جهت سوء استفاده از آن، تنها به یک نوع از آنها متمسک شده است تا از این طریق بتواند به اغراض خود دست یابد. این چهار روایت عبارتند از:

الف. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام را 11 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است.

ص: 240


1- وَ أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجَوْهَرِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْقَاضِی اَلْجِعَابِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ ابو جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ حَبِیبٍ الجُندُ نَّیْسَابُورِیُّ عَنْ یَزِیدَ بْنِ ابی زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَانِ بْنِ أَبِی لَیْلَی قَالَ: قَالَ عَلِیُّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: کُنْتُ عِنْدَ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَهَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْنا جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِهِ مِنْهُمْ سَلْمَانُ و ابوذر وَ اَلْمِقْدَادُ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَانِ بْنُ عَوْفٍ فَقَالَ سَلْمَانُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ وَصِیّاً وَ سِبْطَیْنِ فَمَنْ وَصِیُّکَ.....أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَی عَلِیٍّ، ثم فَقَالَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: فَقُلْتُ: أَنَا أَدْفَعُهَا إِلَیْکَ یَا عَلِیُّ وَ أَنْتَ تَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِکَ اَلْحَسَنِ، وَ اَلْحَسَنُ یَدْفَعُهَا إِلَی أَخِیهِ اَلْحُسَیْنِ، وَ اَلْحُسَیْنُ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ؛ وَ مُحَمَّدٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ جَعْفَرٍ، وَ جَعْفَرٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُوسَی، وَ مُوسَی یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ مُحَمَّدٍ، وَ مُحَمَّدٌ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ عَلِیٍّ، وَ عَلِیٌّ یَدْفَعُهَا إِلَی اِبْنِهِ اَلْحَسَنِ، وَ اَلْحَسَنُ یَدْفَعُ إِلَی اِبْنِهِ اَلْقَائِمِ، ثُمَّ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ مَا شَاءَ اَللَّهُ، وَ یَکُونُ لَهُ غَیْبَتَانِ أَحَدُهُمَا [احداهما] أَطْوَلُ مِنَ اَلْأُخْرَی، ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: رَافِعاً صَوْتَهُ: اَلْحَذَرَ إِذَا فَقَدَ اَلخَامسُ اَلْخَامِسَ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ مِنْ وُلْدِی. كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 147.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ قُدَّامَهَا لَوْحٌ یَکَادُ ضَوْؤُهُ یُغْشِی اَلْأَبْصَارَ، فِیهِ اِثْنَا عَشَرَ اِسْماً ثَلاَثَةٌ فِی ظَاهِرِهِ، وَ ثَلاَثَةٌ فِی بَاطِنِهِ، وَ ثَلاَثَةُ فِی آخِرِهِ، وَ ثَلاَثَةٌ اسماء فِی طَرَفِهِ، فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِیَ اِثْنَا عَشَرَ فَقُلْتُ: أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلاَءِ قالت هذه أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ أَوَّلُهُمُ اِبْنُ عَمِّی وَ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ قَالَ جَابِرٌ: فَرَأَیْتُ فِیهِا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِی ثَلاَثَةِ مَوَاضِعَ، وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً وَ عَلِیّاً فِی أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ»(1) امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شدم در حالیکه لوح نورانی مقابلش بود. در آن لوح 12 اسم بود که سه اسم در رو و سه اسم در پشت و سه اسم در آخروسه اسم در حاشیه اش بود. شمارش کردم دیدم درحالیکه 12 اسم بودند. پس عرض کردم: اینها اسامی چه کسانی است؟ فرمود: اسامی اوصیاء است. اولین آنها پسر عمویم و یازده تن دیگر فرزندانم هستند که آخرین آنها قائم علیه السلام است. جابر گفت: پس در بین آنها سه محمد و چهار علی دیدم.

ب. روایتی که عدد اوصیاء را 12 نفر دانسته و تعداد نام های علی را در آن چهار على شمارش کرده است. در این روایت عبارت «من ولده» ذکر نشده است .

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ : «دَخَلْتُ عَلی فَاطِمَهَ علیهاالسلام وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ ، فِیهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِیَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ».(2)

ص: 241


1- إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة) ، ص394 وعيون أخبار الرضا علیه السلام، ج 1، ص 46 ووسائل الشيعة، ج 16، ص 245 و كمال الدين وتمام النعمة، ج 1، ص 311 و بحارالأنوار(ط - بیروت)، ج36، ص201
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1، ص 47، خصال، ج 2، ص 478 و من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص180 و كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 269

امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسماء اوصیاء در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و چهار تن علی بود. درود خدا بر آنان.

ج. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان را 12 دانسته اما در شمارش تعداد نام علی به چهار على اشاره کرده است. این بدین معناست که علی بن ابی طالب علیه السلام را داخل در این 12 اوصیاء دانسته است. زیرا در بین فرزندان امیرالمومنین 3 على وجود دارد. نه 4 على.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ من ولدها فَعَدَدْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ آخرهم اَلْقَائِمُ ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ أَرْبَعَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ»(1) امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیه السلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و چهار تن علی بود. درود خدا بر آنان.

د. روایتی که در آن عدد اوصیاء از فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام را 12 دانسته و تعداد نام علی را در بین آنان 3 على دانسته است.

عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ

ص: 242


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص 269 والإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 346 وإعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة) ، ص 386 و کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)، ج 2، ص 448 ووسائل الشيعة ، ج16، ص 244.

وَ بَیْنَ یَدَیْهَا لَوْحٌ فِیهِ أَسْمَاءُ اَلْأَوْصِیَاءِ من ولدها فَعَدَدْتُ اِثْنَیْ عَشَرَ آخِرُهُمُ اَلْقَائِمُ علیه السلام ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ ثَلاَثَهٌ مِنْهُمْ عَلِیٌّ»(1). امام باقر علیه السلام به نقل از جابر بن عبدالله انصاری می فرماید: به نزد حضرت زهرا علیهاالسلام وارد شدم در حالیکه لوحی از اسامی اوصیاء از فرزندانش در مقابلش بود. پس شمارش کردم و 12 تن بودند که آخر آنان قائم علیه السلام بود. سه تن از آنان محمد و سه تن علی بود.

با توجه به وجود نسخه بدل در این روایت، احمد الحسن دچار ترجیح بلا مرجح شده و با در نظر نگرفتن سایر روایات، از روایت چهارم استفاده کرده است.

احمد الحسن با استفاده از روایت موسوم به وصیت، عدد اوصیاء را 24 تن می داند و حال آنکه بر اساس روایت مورد تمسک خود در لوح جابر، عدد اوصیاء را 13 تن دانسته و به کم و بیش اعتقادی ندارد. با این وجود دچار تعارض عددی شده و بایستی برای حل این مساله پاسخگو باشد.

پرسش های درس

1. یک روایت در خصوص حصر عدد اوصیاء بیان کنید.

2. یک روایت درباره نفی زیادت از عدد اثنی عشر بیان کنید.

3. توجيه احمد بصری درباره روایت اصبغ بن نباته چیست؟

4. توجیه احمد بصری برای روایت لوح جابر چیست؟

ص: 243


1- کافی، ج 1، ص 532.

ص: 244

درس دوازدهم مهدویت، قائمیت وشارعيت

اشاره

ص: 245

ص: 246

احمد بصری در زعم باطل خود، مهدویت و قائمیت را از امام مهدی علیه السلام سلب کرده و خود را مهدی اول و قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دانسته و می گوید:

«القائم هو المهدي الأول و ليس الامام المهدی علیه السلام»(1) قائم همان مهدی اول است، نه امام مهدی علیه السلام

در پاسخ به این دو ادعای باطل، مسأله شخصيه بودن مهدویت و قائمیت برای امام مهدی علیه السلام مورد بررسی قرار می گیرد:

الف.مهدویت

اشاره

مهدی، اسم مفعول ثلاثی مجرد از ریشه هدی به معنای هدایت شده است. چنانچه ابن اثیر در نهاية آورده است: «مهدی یعنی آن کس که خدا، به راستی وی را به راه حق برده است»(2). همچنین در کتاب مجمع البحرین و مطلع النيرين به همین معنا اشاره کرده و گفته است: «مهدی کسی است که خدایش به سوی حق ره نموده است»(3). این اسم، در اصطلاح روایی، معنای

ص: 247


1- المتشابهات ، ج 4، ص 44، سئوال 144.
2- النهايه في غريب الحديث والأثر، ج 4، ص 244
3- مجمع البحرين ومطلع النيرين، ج 1، ص 475.

خاص خود را داشته و حاکی از وجود شخصیت های هدایت شده ای است که از آنان با عنوان «مهدی» یاد می شود.

با توجه به روایات معصومین علیهم السلام همه امامان در عصر خود، مهدی بوده و به عنوان حجت و فرستاده خداوند، مردم را هدایت میکردند. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به سلیم بن قیس هلالی فرمود:

«یَا سُلَیْمُ إِنَّ أَوْصِیَائِی أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی أَئِمَّهٌ هُدَاهٌ مَهْدِیُّونَ»(1). ای سلیم! همانا اوصياء من یازده نفر از فرزندانم هستند که تمامی آنان امامان هدایتگر و مهدی هستند.

اما آنچه در این مجال مورد بحث می باشد، اشاره اجمالی به مسأله شخصيه بودن مهدویت امام دوازدهم عليه السلام در عصر حاضر است که روایات متعددی بر آن تصریح کرده اند. لذا در عصر حاضر، لقب «مهدی» مختص امام دوازدهم عليه السلام بوده و تمامی روایاتی که پیرامون ظهور حضرت و با عناوین « اَلْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ.(2)، الْقَائِمِ الْمَهْدِیِّ(3)، مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ(4)، مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ مَهْدِیِّ اَلْأُمَّةِ(5)، مَهْدِیُّ أُمَّتِی(6)، المَهْدِیَ(7)، مَهْدِی(8)» صادر شده اند، تصریح به امام دوازدهم علیه السلام دارند که به برخی از این روایات اشاره میگردد:

ص: 248


1- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 824.
2- غيبة نعمانی، ص 264.
3- همان، ص 146.
4- همان، ص 81.
5- کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج 2، ص 763.
6- همان، 910
7- كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص260
8- کافی، ج 1، ص 244.

روایت اول:

و عَنْهُ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ اَلْحَسَنِیِّ عَنْ أَبِی مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا وَهَبَ لِي رَبِّي مَهْدِيَّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَرْسَلَ مَلَكَيْنِ فَحَمَلاهُ إِلَى سُرَادِقِ الْعَرْشِ حَتَّى وَقَفَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ مَرْحَبا بِعَبْدِیَ اَلْمُخْتَارِ لِنُصْرَهِ دِینِی وَ إِظْهَارِ أَمْرِی وَ مَهْدِیِّ خَلْقِی...»(1). امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: هنگامی که خداوند مهدی این امت را بر من بخشید، دو فرشته از جانب آسمان فرستاد تا وی را عرش بردند. خداوند فرمود: مرحبا به بنده من. کسی که اختیاردار نصرت و یاری از دین من بوده و امر مرا آشکار می کند و هدایت کننده خلق من است.

روایت دوم:

و عَنْهُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام قال: إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ... قُلْتُ: یَا سَیِّدِی مَنِ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ...قَالَ أَنَا اَلسَّابِعُ، وَ اِبْنِی عَلِیٌّ اَلرِّضَا اَلثَّامِنُ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ اَلتَّاسِعُ، وَ اِبْنُهُ عَلِیٌّ اَلْعَاشِرُ، وَ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ حَادِیَ عَشَرَ، وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ سَمِیُّ جَدِّهِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ کُنْیَتُهُ اَلْمَهْدِیُّ اَلْخَامِسُ بَعْدَ اَلسَّابِعِ»(2) امام کاظم علیه السلام فرمود: زمانی که پنجمین از فرزندان هفتمین نباشد، خدا را خدا را که مراقب دین خود باشید. راوی پرسید؛ ای آقای من. پنجمین از هفتمین کیست؟ فرمود: من هفتمین هستم و فرزندم رضا هشتمین و فرزندش محمد نهمین و فرزندش علی دهمین و فرزندش حسن یازدهمین است و فرزندش محمد که جدش رسول خدا به این نام نامیده و

ص: 249


1- الهداية الكبرى ، ص 357.
2- همان، ص 361.

کنیه اش مهدی است. که می شود پنجمین از هفتمین.

روایت سوم:

بِسنده عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم يَقُولُ: «الأَئِمَّهُ بَعدِی اثنا عَشَرَ ؛ تِسعَهٌ مِن صُلبِ الحُسَینِ، وَالتّاسِعُ مَهدِیُّهُم»(1). پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: امامان بعد از من دوازده هستند که نه امام از فرزندان حسین علیه السلام بوده و نهمین آنان مهدی آنها است.

روایت چهارم:

حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ حَسَنِ بْنِ مَنْدَهَ بسنده عن جابر بن عبد الله الأنصاري قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم للحسين بن علي علیه السلام یَا حُسَیْنُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ تِسْعَهٌ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدَ أَبُوکَ فَالْحَسَنُ بَعْدَهُ، فَإِذَا سُمَّ اَلْحَسَنُ فَأَنْتَ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدْتَ فَعَلِیٌّ اِبْنُکَ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَمُوسَی اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُوسَی فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی اَلْحَسَنُ فَالْحُجَّهُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(2) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به امام حسین علیه السلام فرمود: ای حسین! نه امام از فرزندان تو به وجود می آیند. یکی از آنان مهدی این امت است. پس زمانی که پدرت شهید شد، حسن علیه السلام بعد از ایشان و زمانی که حسن مسموم شد تو و زمانی که تو شهید شدی پسرت علی و زمانی که علی رفت پس محمد و زمانی که محمد رفت پس فرزندش جعفر و زمانی که جعفر رفت فرزندش موسی و زمانی که موسی رفت فرزندش علی و زمانی که

ص: 250


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص23.
2- همان، ص 61.

على رفت فرزندش محمد و زمانی که محمد رفت فرزندش علی زمانی که على رفت فرزندش حسن و زمانی که حسن رفت پس فرزندش حجت بعد از حسن است که زمین را از عدل و داد پر میکند همانطور که از ظلم و جور پر شده است.

ابهام زدایی از یک حدیث

بررسی روایت تولد مهدی از مدینه

در خصوص محل تولد امام دوازدهم علیه السلام دو نوع روایت صادر شده است، یک روایت، زادگاه آن حضرت را مدینه و روایات دیگر آن را سامرا دانسته اند، گذشته از آن؛ انصار احمدالحسن بر این باورند که در آن روایت مدینه را باید مدینه خواند که آنهم دلالت بر محل ولادت احمد الحسن از روستای مدینه دارد. در روایتی از منابع اهل سنت آمده است که:

«المهدی مولده بالمدينة من أهل بيت النبي صلی الله علیه و آله و سلم، و اسمه اسم نبي...»(1) محل تولد مهدی مدینه و از اهل بیت نبی صلی الله علیه و آله و سلم بوده و اسمش اسم نبی است.

در پاسخ به ادعای احمد بصری، ابتدا حديث مورد استناد وی مورد بررسی قرار می گیرد.

اولا این حدیث از طرق عامه نقل شده و مورد پذیرش نمی باشد.

لذا چنانچه روایتی از طرق عامه صادر شده است با روایت صحیحی که از طرق خاصه (شیعه) صادر شده متعارض باشد، ترجیح با روایت شیعه است.(2)

ص: 251


1- احاديث المهدي علیه السلام، من مسند احمد بن حنبل، ص 138.
2- براساس روایات و اجماع علمای شیعه ، محل ولادت امام مهدی علیه السلام در سامراء بوده است.

ثانيا از حدود هزار سال پیش، به مجموعه ای از چند روستا(1) در شمال بصره عراق «الجزائر» گفته می شد که از جمله آنها روستای «الهوير» و «المدينه» است . محل تولد و زندگی احمدالحسن روستای الهویر است که در چهار کیلومتری روستای المدينه قرار گرفته و حد فاصل بین روستای الهوير و روستای المدينه را دجلة البصرة قرار دارد. بنابراین دلیلی بر این سخن وجود ندارد که او را متولد مدینه دانست و روایت مذکور را به او تطبیق داد(2).

ب.قائمیت

اشاره

مسأله قائمیت، امری تعین یافته در شخص امام دوازدهم علیه السلام بوده و حتی کسانی را که پیش از قیام امام دوازدهم علیه السلام پرچم قائمیت برافراشته و با ادعای قائمیت از مردم بیعت میگیرند را محکوم و گمراه معرفی کرده اند. چنانچه در روایاتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

«کُلُّ رَایَهٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِیَامِ اَلْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ، یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»(3). هر پرچمی که قبل از قیام قائم علیه السلام برافراشته شود، پس صاحب آن پرچم طاغوت بوده و غیر از خدا را پرستش میکند.

همچنین فرموده است:

«یَا مُفَضَّلُ کُلُّ بَیْعَهٍ قَبْلَ ظُهُورِ الْقَائِمِ علیه السلام فَبَیْعَهُ کُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ خَدِیعَهٍ ، لَعَنَ اللهُ

ص: 252


1- روستاهای: الهوير، المدينة ، السوق ، الجزره ، البوشاوي ، الكصوان، الحسين ، الخليفة ، الفرج، السواد، السعيد، اليعقوب، البدران، المويل، الميرعثمان، النصیری ، الشروق ، العلوان، العبارة، الحيادر، نهرصالح، المعبر، العلی الشاهين ، الحاج حمدى، البوحلوة ، البوغزلان ، الجيبوت، السودان، الجلال ، الجنانية ، الوحيد، الجديع، الحدادية ، العباس ، السليم، باهله ، بنی منصور
2- توضیح بیشتر بر اساس نقشه منطقه در سایت http://borouj.ir
3- کافی، ج 8، ص 295.

الْمُبَایِعَ لَهَا وَ الْمُبَایَعَ لَه»(1). ای مفضل! هر بیعتی قبل از ظهور قائم علیه السلام بیعت با کفر و نفاق و نیرنگ است. خدا بیعت کننده و بیعت گیرنده را لعنت کند.

این دو روایت، اشاره صریح به شخصی بودن قائمیت داشته و قبل از ظهور و قیام قائم آل محمد علیه السلام هیچ فردی نمی تواند ادعای قائمیت کرده و خود را قائم بنامد. لذا کسانی که بخواهند به نام، یا به عنوان یا به نیابت از قائم آل محمد علیه السلام از دیگران بیعت گرفته و پرچم حکومت امام را برافرازند، يقينا در انحراف بوده و بیعت با آنان حرام خواهد بود. بنابراین افرادی همچون احمد بصری که خود را ممهد ظهور معرفی کرده و ادعای سفارت از جانب ایشان را دارد، حق بیعت گرفتن نداشته و تشکیل «سرايا القائم» و برافراشتن پرچم «البيعه الله» جایز نمی باشد.

اگر برای برخی سئوال ایجاد شود که با این مبنا، آیا تشکیل جمهوری اسلامی ایران نیز شامل همین حکم خواهد شد یا نه؟ در پاسخ گفته می شود: آنچه در این خصوص جائز نمی باشد، ادعای قیام به نام قائم آل محمد علیه السلام و اخذ بیعت از مردم برای ایشان است تا با این بهانه شعار حکومت امام سر داده شود، اما جهت تبیین بحث درباره جمهوری اسلامی باید به نکاتی توجه داشت که عبارتند از:

اولا؛ حاکم و قائم دو مقوله جدا از هم است، بدین معنا که لزوما قائم بایستی از جانب خدا باشد اما درباره حاکم چنین الزامی وجود ندارد.

ثانية؛ حق انتخاب حاکم در زمان غیبت امام دوازدهم علیه السلام بر عهده مردم بوده و جمهوری اسلامی ایران نیز بر پایه حرکت مردمی بر علیه ظلم و جور شاهنشاهی برپا شده است.

ص: 253


1- مختصر البصائر، ص 442

ثالثا؛ هیچگاه جمهوری اسلامی، به نام قائم علیه السلام از کسی بیعت نگرفته و پرچم خود را پرچم امام معرفی نکرده است. لذا جمهوری اسلامی، حکومت فقیه عادل و جامع الشرایطی است که با استمداد از احکام اولیه و ثانویه، سعی بر اجرای احکام الهی در زمین داشته و در عین حال، خلافت را حق امام معصوم علیه السلام می داند.

رابعا؛ روایات متعددی مبنی بر ضرورت وجود حاکم برای مردم صادر شده است که حتی در صورت نبود حاكم عادل، وجود حاكم جائر را نیز دارای برکات دانسته اند. چرا که زندگی مردم بدون وجود محکمه ها و دستگاه های امنیتی و نظارتی و ... ممکن نخواهد بود. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:

«لاَ أَرَی هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمَ إِلاَّ ظَاهِرِینَ عَلَیْکُمْ بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ حَقِّکُمْ، وَ اِجْتِمَاعِهِمْ عَلَی بَاطِلِهِمْ، فَإِذَا کَانَ عَلَیْکُمْ إِمَامٌ یَعْدِلُ فِی اَلرَّعِیَّهِ، وَ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّهِ، فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا؛ فَإِنَّ اَلنَّاسَ لاَ یُصْلِحُهُمْ إِلاَّ إِمَامٌ بَرُّ أَوْ فَاجِرٌ. فَإِنْ کَانَ بَرّاً فَلِلرَّاعِی وَ اَلرَّعِیَّهِ، وَ إِنْ کَانَ فَاجِراً عَبَدَ اَلْمُؤْمِنُ رَبَّهُ فِیهَا، وَ عَمِلَ فِیهَا اَلْفَاجِرُ إِلَی أَجَلِهِ»(1).

چنین می یابم که به خاطر ناهماهنگی و سستی شما در حق، بر شما غلبه خواهند کرد. این پیروزی به خاطر همبستگی و همدلی آنها بر باطل است. پس چون در میان شما امامی است که به عدالت با مردم برخورد می کند و در تقسیم منابع تساوی را رعایت می کند، به حرفش گوش دهید و از او اطاعت نمایید؛ زیرا امور مردم اصلاح نمی شود، مگر به واسطه یک امام و رهبر، چه عادل باشد و یا فاجر. پس اگر نیکوکار بود، هم به نفع رهبر است و هم به نفع مردم و اگر بد کردار بود، مؤمن در (سایه امنیت به وجود آمده)، بندگی خدا را میکند و فاجر نیز تا هنگامی که حکومتش زائل شود، به کار خود ادامه خواهد داد. با این وجود، هر

ص: 254


1- بحارالانوار، ج 34، ص 19، باب 31.

عقل سلیم و متشرعی، بین حاکم فقیه و عادل و حاکم جاهل و جائر، حکومت فقیه را انتخاب کرده و از حکومت ظلم و جور دوری میکند.

گذشته از همه این موارد، روایات صادره از معصومین علیهم السلام قائم آل محمد علیه السلام را مشخص کرده و بدین وسیله قائمیت را از تمامی مدعیان دروغین سلب کرده اند. چنانچه در روایتی از ابو حمزه ثمالی آمده است:

عَنْ أَبِی حَمْزَهَ ثَابِتِ بْنِ دِینَارٍ الثُّمَالِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ علیه السلام...یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَلَسْتُمْ کُلُّکُمْ قَائِمِینَ بِالْحَقِّ قَالَ بَلَی قُلْتُ فَلِمَ سُمِّیَ اَلْقَائِمُ قَائِماً قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ ضَجَّتِ علیه اَلْمَلاَئِکَهُ إِلَی اَللَّهِ تعالی بِالْبُکَاءِ وَ اَلنَّحِیبِ وَ قَالُوا إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا أَ تَغْفُلُ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتَکَ وَ اِبْنَ صَفْوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِنْ خَلْقِکَ فَأَوْحَی اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِمْ قَرُّوا مَلاَئِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلاَلِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنِ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ لِلْمَلاَئِکَهِ فَسُرَّتِ اَلْمَلاَئِکَهُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ اَلْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ»(1)از حضرت امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم: ای فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلی. عرض کردم: پس چرا فقط قائم علیه السلام قائم نامیده شده است؟ حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرض کردند: پروردگارا! آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود را می گذاری؟ خداوند متعال به آنها وحی فرستاد: آرام گیرید! به عزت و جلالم سوگند از آنها انتقام خواهد کشید، هرچند بعد از گذشت زمانی باشد! آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسین علیه السلام را که وارثان امامت

ص: 255


1- علل الشرایع، ص160، باب 129، ح 1؛ بحارالانوار، ج51، ص 28، ح 29

بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند. یکی از آنها در حال قیام نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله این قائم از آنها انتقام خواهم گرفت.

همچنین در روایتی از امام جواد علیه السلام که امامان پس از خود را برای صقر بن أبي دلف شمارش میکرد آمده است:

اَلْإِمَامُ بَعْدِی اِبْنِی عَلِیٌّ أَمْرُهُ أَمْرِی وَ قَوْلُهُ قَوْلِی وَ طَاعَتُهُ طَاعَتِی وَ اَلْإِمَامُ بَعْدَهُ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ أَمْرُهُ أَمْرُ أَبِیهِ وَ قَوْلُهُ قَوْلُ أَبِیهِ وَ طَاعَتُهُ طَاعَهُ أَبِیهِ ثُمَّ سَکَتَ فَقُلْتُ لَهُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَنِ اَلْإِمَامُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ فَبَکَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ بُکَاءً شَدِیداً ثُمَّ قَالَ إِنَّ مِنْ بَعْدِ اَلْحَسَنِ اِبْنُهُ اَلْقَائِمُ بِالْحَقِّ اَلْمُنْتَظَرُ»(1) امام بعد از من پسرم علی است که امرش امر من و سخنش سخن من و طاعتش طاعت من است و امام بعد از او فرزندش حسن است که امرش امر او و سخنش سخن او و طاعتش طاعت اوست. سپس ساکت شد. پرسیدم ای فرزند رسول خدا پس امام بعد از حسن کیست؟ پس امام گریه شدیدی کرده و فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حق بوده و مورد انتظار قرار میگیرد.

ضمن اینکه بر اساس روایات معصومین علیهم السلام، لزوما قائم علیه السلام فرزند بلافصل امام است و این سخن نقض کننده ادعای قائمیت احمد بصری می باشد. زیرا احمد بصری مدعی فرزندی با واسطه حضرت بوده و تاکنون پدران خود (اسماعیل، صالح، حسین، سلمان) را امام ندانسته است. به عنوان نمونه؛

عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: تَکُونُ اَلْأَرْضُ بِغَیْرِ إِمَامٍ... قَالَ: قُلْتُ: اَلْقَائِمُ إِمَامٌ قَالَ: نَعَمْ، إِمَامٌ اِبْنُ إِمَامٍ...»(2) حسین

ص: 256


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 283
2- الإمامة والتبصرة من الحيرة، النص، ص 101

ابن ابی علاء از امام صادق علیه السلام پرسید: آیا ممکن است زمین بدون امام باشد؟ فرمود: نه! تا اینکه پرسید: آیا قائم هم امام است؟ فرمود: بله. او امام و فرزند امام است. همچنین در جایی دیگر به حرث بن مغيرة می فرماید: «الْقَائِمُ إِمَامٌ ابْنُ»(1). قائم امام و فرزند امام است.

ابهام زدائی از چند حدیث

بررسی روایت لا الذي تمدون اليه اعناقكم

احمد بصری خود را مصداق این روایت دانسته و سعی بر آن دارد تا روایت مذکور را مصادره به مطلوب کند. لذا می گوید قائم آن کسی نیست که مردم در انتظارش هستند، و او کسی جز من نیست. در این روایت آمده است:

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أَخْبِرْنِی عَنِ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا هُوَ أَنَا وَ لاَ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ وَ لاَ یُعْرَفُ وِلاَدَتُهُ قُلْتُ بِمَا یَسِیرُ قَالَ بِمَا سَارَ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هَدَرَ مَا قَبْلَهُ وَ اِسْتَقْبَلَ»(2). عبدالله بن عطاء می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم: مرا از حضرت قائم علیه السلام آگاه گردان. آن حضرت فرمود: سوگند به خدا او نه من هستم و نه آن کسی که گردنهای خود را به سوی او می کشید و منظور نظر شماست، او کسی است که ولادتش معلوم نمی شود، عرض کردم: چه رفتاری خواهد داشت؟ فرمود: همان رفتاری را که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم داشت، آنچه از دین که به سبب پیرایه ها به مرور نسخ شده براندازد و بدعتها را برطرف و دین جدش را دوباره از سر می گیرد.

در پاسخ گفته می شود:

ص: 257


1- اثبات الوصية، ص 267.
2- غیبت نعمانی، ص 169.

اولا؛ هرچند که قیام زید بن علی علیه السلام در زمان امام صادق علیه السلام اتفاق افتاد، اما زمزمه قائم بودن و مهدی بودن زید از زمان امام باقر علیه السلام مطرح بوده و همواره آن حضرت مردم را از این باور اشتباه برحذر می داشت. لذا آن قائمی که مردم آن زمان به سوی او توجه داشتند کسی نبود جز زید بن علي علیه السلام لذا امام باقر علیه السلام در این روایت قائمیت شخصی را از خودش و فردی که مردم وی را قائم می پنداشتند؛ یعنی زید بن علی علیه السلام نفی کرده و مردم را به قائمیت کسی بشارت میدهد که در ولادتش اختلاف دارند. و آن کسی نیست جز امام حجت بن الحسن العسکری علیه السلام که ولادت ایشان در بین شیعه و سنی اختلافی است. شیعه باور به ولادت ایشان از نسل امام یازدهم علیه السلام دارد و اهل تسنن باور به ولادت ایشان در هنگامه ظهور دارد. لذا امام رضا علیه السلام در توصیف امام دوازدهم علیه السلام و قیام ایشان فرمود:

«یَبْعَثَ اَللَّهُ لِهَذَا اَلْأَمْرِ غُلاَماً مِنَّا خَفِیَّ اَلْمَوْلِادِه وَ اَلْمَنْشَإِ غَیْرَ خَفِیٍّ فِی نَْسِبهِ»(1).

خداوند برای این امر جوانی از ما را مبعوث میکند که ولادت و خواستگاه او مخفی است. البته نسب او مخفی نیست.

بنابراین، نمی توان احمد الحسن را به عنوان قائمی پذیرفت که «لاَ یُعْرَفُ وِلاَدَتُهُ»، زیرا بر اساس روایت امام رضا عليه السلام قائم و صاحب الامر علیه السلام علاوه بر مخفی و اختلافی بودن ولادتش، دارای نسب مشخص و غیر مخفی است، و حال آنکه احمدالحسن برخلاف بیان روایت، ولادتش روشن بوده(2) و نسبش مخفی است.

ص: 258


1- کافی، ج 2، ص 164
2- وی فرزند اسماعیل و بثينه نجم در روستای الهوير بصره عراق است که بیش از 20 سال در آن روستا در میان اهل قبیله زندگی کرده است.

ثانية؛ در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام به شرایط آمدن قائم علیه السلام اشاره شده است که هیچکدام از شرایط مذکور با شرایط زمانی و تحولات کنونی مردم مطابقت ندارد.

مُحَمَّدُ بْنُ مَنْصُورٍ اَلصَّیْقَلُ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ جَمَاعَهٌ فَبَیْنَا نَحْنُ نَتَحَدَّثُ وَ هُوَ عَلَی بَعْضِ أَصْحَابِهِ مُقْبِلٌ إِذِ اِلْتَفَتَ إِلَیْنَا وَ قَالَ فِی أَیِّ شَیْءٍ أَنْتُمْ هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَحَّصُوا هَیْهَاتَ وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُمَیَّزُوا وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی تُغَرْبَلُوا وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ إِلاَّ بَعْدَ إِیَاسٍ وَ لاَ یَکُونُ اَلَّذِی تَمُدُّونَ إِلَیْهِ أَعْنَاقَکُمْ حَتَّی یَشْقَی مَنْ شَقِیَ وَ یَسْعَدَ مَنْ سَعِدَ»(1) محمد بن منصور صیقل از پدر خود روایت کرده که گوید: بر امام باقر علیه السلام وارد شدم و جماعتی نزد او بودند پس در آن میان که ما با یک دیگر سخن می گفتیم و آن حضرت روی به یکی از یاران خود داشت، ناگاه رو به ما کرده فرمود: شما در مورد چه چیز سخن میگوئید؟ هیهات! هیهات! آنچه گردنهای خود را به سویش میکشید (منتظر آن هستید) واقع نخواهد شد تا اینکه پاکسازی شوید، [هیهات] و آنچه گردنهای خویش را به سوی آن می کشید واقع نمی گردد تا اینکه باز شناخته و از یک دیگر جدا شوید و آنچه گردن های خود را به سویش میکشید واقع نخواهد شد تا این که غربال شوید، و آنچه گردنهای خویش را به جانب آن میکشید واقع نخواهد شد مگر پس از نومیدی، و آنچه به جانبش گردنهای خود را می کشید واقع نخواهد شد تا کسی که اهل نگون بختی است به سیه روزی، و آنکه اهل سعادت است به نیکبختی رسد.

ص: 259


1- غیبت نعمانی، ص209.
بررسی روایت اول قائم يقوم منا اهل البيت علیهم السلام

در روایتی به عبارت اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام اشاره کرده و احمد بصری با تقطیع بخش اول آن سعی دارد تا خود را مصداق اولین قائم معرفی کند. در متن روایت آمده است:

عن كتاب حسین بن سعيد و النوادر أَبُو اَلْحَسَنِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنِ اِبْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَقَالَ یَا اِبْنَ أَبِی یَعْفُورٍ هَلْ قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ قَالَ قُلْتُ نَعَمْ هَذِهِ اَلْقِرَاءَهَ قَالَ عَنْهَا سَأَلْتُکَ لَیْسَ عَنْ غَیْرِهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ لِمَ قَالَ لِأَنَّ مُوسَی علیه السلام حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ لَمْ یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِمِصْرَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَ لِأَنَّ عِیسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَدَّثَ قَوْمَهُ بِحَدِیثٍ فَلَمْ یَحْتَمِلُوهُ عَنْهُ فَخَرَجُوا عَلَیْهِ بِتَکْرِیتَ فَقَاتَلُوهُ فَقَاتَلَهُمْ فَقَتَلَهُمْ وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: فَآمَنَتْ طائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا عَلی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرِینَ وَ إِنَّهُ أَوَّلُ قَائِمٍ یَقُومُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ یُحَدِّثُکُمْ بِحَدِیثٍ لاَ تَحْتَمِلُونَهُ فَتَخْرُجُونَ عَلَیْهِ بِرُمَیْلَهِ اَلدَّسْکَرَهِ فَتُقَاتِلُونَهُ فَیُقَاتِلُکُمْ فَیَقْتُلُکُمْ وَ هِیَ آخِرُ خَارِجَهٍ یکُونُ ثُمَّ یَجْمَعُ اَللَّهُ یَا اِبْنَ أَبِی یَعْفُورٍ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ ثُمَّ یُجَاءُ بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(1) ابوالحسن بن عبدالله به نقل از ابن ابی یعفور می گوید: به محضر امام صادق علیه السلام رسیدم در حالی که چند نفر از اصحاب در نزد ایشان بود. پس فرمود: ای پسرابی یعفور! آیا قرآن خوانده ای؟ گفت گفتم بله این قرائت را خوانده ام. گفت من هم از همین قرائت سوال میپرسم نه از قرائت دیگر. گفت گفتم بله فدایت شوم. چرا قرآن فرمود برای اینکه موسی حدیثی به قومش گفت که تحملش

ص: 260


1- بحارالأنوار، ج 7، ص284.

نکردند و بر او در شهر خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و برای اینکه عیسی حدیثی برای قومش گفت که تحملش نکرده و بر او در تکریت خروج کردند. پس کشتند و کشته شدند و آنان را کشت. و این سخن خداوند است که فرمود: پس طایفه ای از بنی اسراییل ایمان آوردند و طایفه ای کافر شدند. پس مومنان را بردشمنانشان یاری دادیم و آنان پس از پیروزی آشکار شدند. و همانا او اولین قائم است که از میان ما اهل بیت قیام می کند. برای شما حدیثی میخواند که تحملش نمی کنید. پس براو در منطقه دسكره (منطقه ای در عراق) خروج می کنید. پس با او جنگ میکنید و او با شما جنگ میکند و شما را میکشد و این آخرین خروجی است که اتفاق می افتد و سپس ای فرزند یعفور خداوند جمع می کند اولین و آخرین را و سپس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم می آید (اشاره به رجعت).

پاسخ این روایت این است که:

اولا امام صادق علیه السلام در مقام بیان سنت بیان حدیث و خروج مردم در عصر حضرت موسی و عیسی علیهماالسلام بوده و در پی ذکر این دو سنت؛ به قائمی اشاره می کند که پیش از او هیچ قائمی از اهل بیت علیهم السلام برسنت قیام موسی و عیسی علیهماالسلام نبوده و او اولین نفر از میان دوازده قائم برحق است که بر اساس سنت موسی و عیسی علیه السلام حديث (سخن تازه) می گوید و بر علیه اش خروج می کنند.

بنابراین منظور از قائم مذکور در این روایت، امام دوازدهم علیه السلام است که پیش از ایشان در بین امامان معصوم علیهم السلام که همگی قائم بر حق بوده اند، کسی بر اساس سنت موسی و عیسی علیه السلام مبتلا به چنین مساله ای نشده اند. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

ص: 261

«... فَإِذَا هُوَ قَامَ نَشَرَها، فَلَمْ يَبْقَ أَحَدٌ فِي المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ إِلّا لَعَنَها»(1). پس زمانی که آن حضرت قیام کرده و پرچم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را باز نمود، احدی در مشرق و مغرب باقی نمی ماند، مگر آنکه ایشان را لعن و دشمنی کند...

ثانيا بر اساس شهادت تاریخ، حضرت موسی و عیسی علیه السلام هیچگاه جنگ و نبرد با دشمنان خود نداشته و این نقل برخلاف سیره آنان می باشد.

ثالثا در بخش پایانی روایت، به عدم تکرار خروج و قیام اشاره کرده و بلافاصله به رجعت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تصریح می فرماید. با این حساب، قائم دوم و سوم و... از اهل بیت علیهم السلام معنایی نخواهد داشت زیرا روایت مذکور، خروج اولین قائم از اهل بیت علیهم السلام را همان آخرین خروج اهل بیت علیهم السلام دانسته اند.

بنابراین در عبارت اولین قائم، عدد مفهوم نداشته و او همان امام دوازدهم علیهم السلام می باشد که از او به عنوان آخرین خروج کننده از اهل بیت علیهم السلام یاد شده است.

بررسی روایت يقبض أموال القائم علیه السلام

اتباع احمدالحسن با تقطيع روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، سعی بر آن دارند تا احمدالحسن را به عنوان یمانی، همان وزیر و تحویل گیرنده اموال حضرت معرفی کنند و حال آنکه با مراجعه به متن روایت مشخص می گردد که کسی که این وظایف را بر عهده دارد، حضرت عیسی بن مریم علیه السلام خواهد بود نه دیگری .

در روایت آمده است:

«الفاضل عمر بن إبراهيم الأوسي في كتابه عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم قال: ينزل عیسی بن مریم علیه السلام عند انفجار الصبح ما بين مهرودین و هما ثوبان أصفران

ص: 262


1- غیبت نعمانی، ص308.

من الزعفران، ابيض الجسم، أصهب الرأس، أفرق الشعر، كأن رأسه يقطر دهنا، بيده حربة يكسر الصليب، و يقتل الخنزير، و یهلک الدجال و يقبض أموال القائم علیه السلام و يمشي خلفه اهل الكهف وهو الوزير الأيمن للقائم علیه السلام و حاجبه، و نائبه، و يبسط في المغرب و المشرق الأمن من كرامة الحجة بن الحسن صلوات الله عليهما...»(1). عیسی بن مریم علیه السلام در وقتی که صبح طلوع کند، بین «مهرودین» به زمین می آید. و مهرودین، دو پارچه و لباس زرد از زعفران است. سفید و دارای موی سر سرخ و سفید و کم پشت است، مثل اینکه از سرش روغن می چکد. و در دست او حربه ای است که با او صلیب را می شکند و خوک را می کشد و دجال را نابود و اموال امام علیه السلام را قبض میکند و اهل کهف پشت سر او راه می روند و او وزیردست راست قائم آل محمد علیه السلام و حاجب و نایب او می باشد و به کرامت حجة بن الحسن علیه السلام در شرق و غرب، امنیت را گسترش می دهد.

این در حالی است که اتباع احمد بصری روایت را تقطیع کرده و آن را از عبارت «يقبض أموال القائم» آغاز نموده و مردم را به وزیری بشارت میدهند که پیش از قائم خواهد آمد و از این رهگذر اذهان را به سوی احمد بصری سوق می دهند.

بررسی روایت قال العذاب خروج القائم علیه السلام

بر اساس آیه 15 سوره اسراء خداوند هیچ طائفه ای را دچار عذاب نمیکند مگر آنکه رسولی از پیش فرستاده باشد(2)، از سویی هم در روایت امام صادق علیه السلام

ص: 263


1- حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج6، ص306.
2- «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا». و ما هیچ قومی را عذاب نمیکنیم مگر اینکه رسولی را فرستاده باشیم.

مراد از عذاب قیام قائم علیه السلام است.(1) با این حساب رسولی که قبل از قیام قائم برای اتمام حجت می آید چه کسی است؟ برخی از اتباع احمد الحسن، او را همان رسول قبل از قائم علیه السلام می دانند. لذا در پاسخ گفته می شود:

اولا اگر احمد بصری همان رسولی است که قبل از نزول عذاب (قیام قائم) آمده است، پس چگونه در کتاب ها و خطبه هایش خود را همان قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم دانسته(2) و مردم را به یاری خود فرا می خواند؟! و البته چنانچه ادعای قائمیت دارد، بر اساس استدلال پرسشگر، باید رسولی پیش از احمد بصری بیایید و مردم را به عذاب (قیام قائم) هشدار دهد!

ثانيا روایت امام صادق علیه السلام به خروج و قیام قائم علیه السلام اشاره دارد نه به ظهور قائم. و بر اساس روایات، بین ظهور و قیام حضرت علیه السلام 3 ماه و 17 روز فاصله است.(3) لذا آن حضرت در این مدت مردم را به واسطه ارسال سفیر به مناطق مختلف به خود دعوت خواهد کرد تا یاری اش کنند. به عنوان نمونه می توان به ماجرای سفارت و شهادت نفس الزكيه اشاره کرد:

امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت قائم علیه السلام به یاران خود می فرماید: ای قوم! اهل مکه مرا نمی خواهند ولی من برای اینکه با ایشان اتمام حجت کنم، کسی را به سوی آنها می فرستم تا آنچه شایسته است که شخصی مانند من

ص: 264


1- قَوْلِهِ تَعَالَی وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ ، اَلْعَذَابُ خُرُوجُ اَلْقَائِمِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ اَلْأُمَّهُ اَلْمَعْدُودَهُ أَهْلِ بَدْرٍ، أَصْحَابُهُ» غیبت نعمانی، 241.
2- المتشابهات، ج 1، ص 44.
3- امام رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ اَلْقَائِمَ یُنَادَی بِاسْمِهِ لَیْلَهَ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِینَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ یَقُومُ یَوْمَ عَاشُورَاءَ؛ همانا در شب بیست و سوم رمضان به نام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف ندای آسمانی داده می شود (اعلام ظهور) و در روز عاشورا قیام می کند» راوندی ، الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1165؛ نجفی، منتخب الاثر، ص 572؛ الغيبة ، ص452؛ شیخ حر، فصول المهمه ، ص 298؛ بحارالانوار، ج52، ص290؛ مفید، ارشاد، ص 341؛ کشف الغمة، ج 3، ص 324.

با آنان اتمام حجت کند که به ایشان بگوید. آنگاه مردی از یاران خود را می طلبد و به او می فرماید: برو نزد اهل مکه و به آنها بگو: ای اهل مکه من فرستاده فلانی هستم و او به شما می گوید: ما اهل بیت رحمت و معدن رسالت و خلافت هستیم و از ذریه محمد صلی الله علیه و آله و سلم و سلاله پیغمبرانیم. ما مظلوم واقع شدیم و مردم به ما ستم نمودند و ما را آواره ساختند و از هنگام رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا امروز حق ما غصب شده است. اکنون ما از شما چشم یاری داریم و از شما یاری می طلبیم، پس ما را یاری کنید. وقتی که آن جوانمرد به این سخن تکلم نمود، براو هجوم می آورند و او را ما بین رکن و مقام به شکلی خاص سر می برند و اوست نفس زکیه»(1).

بنابراین، کسانی که مخالف و معاند بوده و دعوت سفرای آن حضرت را نپذیرند، بر اساس آیه قرآن با آنان جنگ خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:

«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(2)و با کافران بجنگید تا فتنه ای برجای نماند و دین یکسره از آن خدا است. پس اگر از جنگ باز ایستادند و تن به سازش دادند، خدا حکم خود را درباره آنان اعلام خواهد کرد، چرا که او به آنچه می کنند بینا است.

براین اساس، امام مهدی علیه السلام پیش از ظهور فرستاده ای برای امام حجت نخواهد داشت، چرا که تمامی جنگ های ایشان 3 ماه و 17 روز پس از ظهور بوده و در این فاصله زمانی، اتمام حجت ها صورت خواهد پذیرفت.

ص: 265


1- بحار الانوار، ج 52، ص 307، ح 81
2- انفال ، 39.

ج.شارعيت

*ج.شارعيت(1)

احمد بصری با تکیه بر پیش فرض قائمیت و با استناد به روایت؛ «یَقُومُ اَلْقَائِمُ بِأَمْرٍ جَدِیدٍ وَ کِتَابٍ جَدِیدٍ وَ قَضَاءٍ جَدِیدٍ عَلَی اَلْعَرَبِ شَدِیدٌ لَیْسَ شَأْنُهُ إِلاَّ السَّیْفِ لاَ یَسْتَتِیبُ أَحَداً وَ لاَ یَأْخُذُهُ فِی اَللَّهِ لَوْمَهُ لاَئِمٍ»(2) قائم را در مقام شارعيت دانسته است(3) در پاسخ به این ادعا گفته می شود:

اولا کتاب جدید معرف قائم بودن نیست، بلکه ابتدا باید قائم بودن خود را اثبات کند و پس از آن بتواند کتاب جدید را توجیهی برای نسخ یا تشریع بیاورد.

ثانیا روایاتی که درباره امر جديد صادر شده، به معنای تبدیل فرائض و تغییر احکام نیست، بلکه به معنای احیای آن دسته از سنت های اسلامی است که به فراموشی سپرده شده یا به آنها عمل نمی شود. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«إِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ دَعَا اَلنَّاسَ إِلَی اَلْإِسْلاَمِ جَدِیداً وَ هَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قَدْ دُثِرَ فَضَلَّ عَنْهُ اَلْجُمْهُورُ وَ إِنَّمَا سُمِّیَ اَلْقَائِمُ مَهْدِیّاً لِأَنَّهُ یُهْدَی إِلَی أَمْرٍ ضْلُوا عَنْهُ»(4) آن گاه که قائم علیه السلام قیام کنند، مردم را از نو به اسلام فرا می خواند و به امری که کهنه شده و از آن گمراه شده اند، هدایت میکند و اینکه آن حضرت را مهدی نامیده اند، به این جهت است که مردم را به دینی که از آن گمراه شده اند، هدایت میکند.

ص: 266


1- شارع یا قانونگذاراسلامی، کسی است که اصل دین را برای هدایت انسان ها تشریع کرده است. در قرآن کریم آمده است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ» یعنی تشریع و قانونگذاری فقط شایسته خداوند است، البته خداوند بنا به مصالحی، وظیفه تشریع را به پیامبران نیز واگذار کرده وشارع بودن پیامبران را در طول شارع بودن خداوند قرار داده است. به همین جهت ، در اسلام «فرض الله» و «فرض الرسول» در یک ردیف تلقی شده است.
2- غیبت نعمانی، ص 233.
3- الجواب المنير، ج 3، ص 41.
4- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص383.

ثالثا از سویی احمد بصری، مدعی وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و از طرفی ادعای شارعیت کرده است. این در حالی است که این دو ادعا در نهایت تعارض بوده و با یکدیگر ناسازگار می باشند. چرا که معنای شارعیت این است که وی وصی پیامبر اسلام و یا امامان قبل از خود نبوده و به طور استقلالی دارای شریعت است و حال آنکه اگر وصی پیامبر باشد، بایستی وصایت ایشان را با حفظ امانت انجام داده و به روایت «إِنَّ حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَه»(1) پایبند بوده و دین و شریعت آن حضرت را تغییر ندهد. علاوه بر آن، امام باقر علیه السلام خطاب به جابر بن عبدالله فرمودند:

«یَا جَابِرُ لَوْ کُنَّا نُفْتِی اَلنَّاسَ بِرَأْیِنَا وَ هَوَانَا لَکُنَّا مِنَ اَلْهَالِکِینَ وَ لَکِنَّا نُفْتِیهِمْ بِه آثَارٍ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ و أُصُولِ عِلْمٍ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهَا کَابِرٌ عَنْ کَابِرٍ نَکْنِزُهَا کَمَا یَکْنِزُ هَؤُلاَءِ ذَهَبَهُمْ وَ فِضَّتَهُمْ»(2) ای جابر! اگر ما به مردم به رای هوا و هوس خود فتوا می دادیم هر آینه تباه می شدیم، ولی ما با آثر رسول خدا و اصول دانشی که نزدمان است فتوا می دهیم و آنها را یکی از دیگری به ارث می بریم و به مانند گنجی پاس میداریم.

علاوه بر همه این موارد؛ باور به شارعیت قائم علیه السلام، نادرست بوده و با انبوهی از آیات و روایاتی که دین اسلام و شریعت نبوی را ابدی دانسته و آن حضرت را ختم رسولان معرفی کرده اند در تقابلی آشکار می باشد.

به عنوان نمونه؛ برخی از تشریعیات و نسخ احكام احمد الحسن بصری عبارتند از:

1. جایگزینی یک روز نماز قضاء با نمازهای قضاء شده در تمامی عمر انسان :

ص: 267


1- بحارالانوار، ج 2، ص 172.
2- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج1، ص148

احمد بصری در حکمی ناسازگار با روایات معصومین علیهم السلام می گوید: «نسبت به قضای نماز؛ پس قضاء در شب بیست و سه رمضان معادل هزار ماه است، پس مثلا اگر در گردن شخصی یک سال قضاء یا ده سال و یا حتی هزار ماه باشد، با خواندن یک روز نماز در شب قدر او را کفایت کرده و نمازهایش ادا می شود».(1)

2.حکم به عدم جواز ازدواج موقت در کمتر از 6 ماه:

احمد بصری در پاسخ به مدت حداقلی ازدواج موقت، آن را 6 ماه دانسته و در پاسخ به سئوالی دیگر که به این حکم اعتراض کرده و آن را با روایات معصومین متعارض دانسته است می گوید: «احکام الهی شرعیه نسخ میشوند و چه آسان و کوچک است این مورد از نسخی که سوال کردی . پس قطعا در آینده نسخ هایی بسیار بزرگتر و عظیم تر از این واقع خواهد شد»(2)

پرسش های درس

چگونه مهدویت شخصيه اثبات می گردد؟

2. توجيه اتباع احمد بصری درباره روایت تولد مهدی از مدینه چیست؟

3. قائمیت شخصیه چیست؟

4. پاسخ روایت نهی از برافراشتن پرچم قبل از قائم و مساله جمهوری اسلامی چیست؟

5. روایت اولین قائم از اهل بیت را تشریح کنید.

ص: 268


1- الأجوبة الفقهية ، الصلاة ، ص 30.
2- الجواب المنير، ج 3، ص 41.

درس سیزدهم ادعای عصمت توسط احمد بصری

اشاره

ص: 269

ص: 270

یکی از ادعاهای احمد بصری، ادعای عصمت است. انصار احمد در اینباره می گویند: «فهو لم يعلن بأنه معصوم في اللغة العربية، بل قال أنه معصوم من باب أنه لا يدخل الناس في باطل و يخرجهم من حق»(1). احمد الحسن نگفته که در لغت عربی معصوم است، بلکه او معصوم است از این باب که مردم را در باطل وارد نمی کند و از حق خارج نمیکند.

علاوه بر آن، احمد بصری در قسمت دوم بحث سهو و نسیان در مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در عراق، معصوم را دارای سهو و نسیان و خطا دانسته و آنان را همانند سایر انسان ها دانست.(2)

آنچه در جمله فوق بدان پرداخته شده است، ابتدا ادعای عصمت برای احمد بصری بوده و پس از آن، دخل و تصرف در معنا و محدوده عصمت می باشد که هر کدام مورد بررسی قرار میگیرد:

ص: 271


1- الرد الحسن في الدفاع عن الاحمد الحسن، ص 11 و الجواب المنير، ج 4، ص 127، سئوال 375.
2- یک شنبه، 13 رمضان 1437. ارائه با ویدئو کنفرانس ، ساعت 9 شب

الف.ادعای عصمت

در پاسخ به ادعای عصمت از سوی احمد بصری گفته می شود: عصمت مقوله ای است که با قیاس و یا نشانه های ظاهری قابل فهم نیست و برای اثبات آن به نص صریح از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیاز می باشد. چنانچه امام سجاد علیه السلام در این باره می فرماید:

«اَلْإِمَامُ مِنَّا لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ اَلْعِصْمَهُ فِی ظَاهِرِ اَلْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِهَا، وَ لِذَلِکَ لاَ یَکُونُ إِلاَّ مَنْصُوصاً»(1)امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت نشانی در ظاهر خلقت نیست که همگان به وسیله آن معصوم را بشناسند، به همین دلیل، امام معصوم فقط با نص صریح شناخته می شود.

شیخ طوسی رحمه الله علیه در کتاب الاقتصاد آورده است:

«العصمة لا تدرک حسا ولا مشاهدة و لا استدلالا ولا تجربة ولا يعلمها إلا الله تعالى وجب أن ينص عليه و يبينه من غيره»(2). عصمت با حس و مشاهده و استدلال و تجربه در حق شخصی ثابت نمی شود و کسی جز خداوند از آن باخبر نیست، لذا واجب است که بر وصایت و عصمت آن شخص تنصيص گردیده و از غیر معصوم مشخص شود.

بر اساس روایت فوق و سخن شیخ طوسی، بایستی جهت تشخیص معصوم از غیر معصوم، به نصوص صادر شده از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم مراجعه کرده و اسامی معصومین علیهم السلام را مورد بررسی قرار داد. بنابراین کسانی در خصوص آنان نص صریح وجود داشته باشد، به عنوان وصی معصوم شناخته شده و هیچ فرد

ص: 272


1- معاني الأخبار، ص 132.
2- الاقتصاد فيما يتعلق بالاعتقاد، ص313.

دیگری را نمی توان با قیاس عقلی و سایر براهین دارای عصمت دانست. به عنوان نمونه به چند روایت اشاره میگردد:

روایت اول:

عن عمار قال: قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم لفاطمة علیهاالسلام عند وفاته: «لا تبکی ولا تحزنی! فإنک سيدة نساء أهل الجنة، وأباك سيد الأنبياء و ابن عمک سید الأوصياء و أبنيک سيدا شباب أهل الجنة و من صلب الحسين يخرج الله الأئمة التسعة مطهرون معصومون ومنا مهدی هذه الأمة»(1) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم هنگام وفاتش به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: گریه نکن و ناراحت نباش! پس همانا تو سیده زنان اهل بهشت هستی و پدرت سید انبیاء و پسر عمویت على علیه السلام سید اوصیاء و دو پسرت سید جوانان بهشت هستند. خداوند از صلب حسین علیه السلام نه امام پاک و معصوم خارج می کند و مهدی این امت از ماست.

توجه شود که این روایت در هنگام وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده و تعداد معصومین را چهارده تن شمارش کرده و بر آن نیافزوده است. در حالیکه چنانچه مهدیین و هر مدعی دیگری دارای عصمت بود بایستی نام وی در بین این اسامی بوده باشد .

روایت دوم:

عن ابن عباس قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: «الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انقضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا انْقَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا

ص: 273


1- غایة المرام، ج 2، ص 239

انْقَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا انْقَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَی الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِی لم أَسْمَعُ بِهِن قَطُّ قَالَ لِی یَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی وَ إِنِ نهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَارُ»(1)امامان بعد از من دوازده نفرند که اولین آنها علی بن ابی طالب و پس از او دو فرزندش حسن و حسین هستند. پس زمانی که مدت حسین به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش جعفر و زمانی که مدت جعفر به پایان رسید، فرزندش موسی و زمانی که مدت موسی به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش محمد و زمانی که مدت محمد به پایان رسید، فرزندش علی و زمانی که مدت على به پایان رسید، فرزندش حسن و زمانی که مدت حسن به پایان رسید، فرزندش حجت خواهد بود... ای ابن عباس! آنها امامان بعد از من هستند و آنان امناء معصوم و برگزیدگان نجیبند.

روایت سوم:

عَنْ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ....ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلی کَتِفِ الحُسَینِ علیه السلام ، فَقالَ «إنَّهُ الإِمامُ ابنُ الإِمامِ ، تِسعَهٌ مِن صُلبِهِ أئِمَّهٌ أبرارٌ ، اُمَناءُ مَعصومونَ ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم»(2)سلمان فارسی می گوید: به محضر رسول خدا وارد شدم... سپس دستش را بر شانه حسین علیه السلام گذاشته و فرمود: همانا او امام فرزند امام است که نه نفر از ذریه او امامان نیکو و امناء معصوم خواهد بود که نهمین آنها قائم آنان است.

ص: 274


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص 17.
2- همان، ص 45.

ب.تعریف و محدوده عصمت

اشاره

عصمت، در لغت به معنای منع(1) و در اصطلاح به معنای مصونیت عده ای خاص از بندگان خداوند از گناه، اشتباه، سهو و نسیان است. امام صادق علیه السلام در توضیح و تعریف محدوده عصمت می فرمایند:

«فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضی، وَ الْهَادِی الْمُنْتَجی، وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَی، مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا...»(2) پس امام همان برگزیده پسندیده و هدایت کننده نجات بخش و قائم امیدبخش است، از پلیدی ها دور و از آفت ها پنهان و از لغزشها نگهداری شده و از تمام زشتیها معصوم است.

همچنین امام رضا علیه السلام فرمودند:

«الْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ...المُطَهَّرُ مِنَ الذُّنوبِ ، والمُبَرَّأُ عَنِ العُيوبِ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ»(3) همانا امام امین خدا در میان خلق اوست و حجت او بر بندگانش و خلیفه او در بلادش است، امام از گناهان پاک و از عیب ها بر کنار است، پس او معصوم است و تقویت شده و با توفیق و استوار گشته و از هر گونه خطا، لغزش و افتادنی در امان است.

همچنین در بیان علماء نیز آمده است:

«العصمة هي التنزه عن الذنوب والمعاصي صغائرها و کبائرها، و عن الخطأ و النسيان، وإن لم يمتنع عقلا على النبي أن يصدر منه ذلک بل يجب أن

ص: 275


1- فاضل مقداد، الاعتماد في شرح واجب الاعتقاد، ص 42 والصحاح تاج اللغة وصحاح العربية ، ج 5 ص 1986.
2- کافی، ج 1، ص 203.
3- همان، ج1، ص198.

يكون منزها حتى عما ينافي المروة، كالتبذل بين الناس من أكل في الطريق أو ضحک عال، وكل عمل يستهجن فعله عند العرف العام»(1) عصمت به معنای پاک بودن از گناهان و معصیت ها؛ چه صغيره و چه كبيره آن است، همچنین از خطا و فراموشی؛ اگر چه از نظر عقلی برای پیامبر محال نیست که این کارها از او سر بزند. بلکه واجب است که از چیزهایی که با مروت منافات دارد نیز پاک باشد؛ همانند خوردن غذا در حال راه رفتن، خندیدن بلند و تمام چیزهایی که از دیدگاه عرف عمومی زشت محسوب می شود.

ابن عطيه در كتاب أبهى المداد به محدوده عصمت اشاره کرده و عصمت از گناهان صغیره و کبیر، تمامی خطاها و حتی سهو و نسیان را بر اساس آیه تطهیر مورد بررسی قرار داده و گفته است:

«إِنَّما آیه انما یُرِیدُ اَللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ اَلرِّجْسَ أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً(2) اراده تکوینی خداوند بر تطهیر اهل بیت علیهم السلام است. و معنای اراده تکوینی خدا بررفع رجس این است که همانا خداوند آنان را از گناهان و خطاها و غفلت و سهو و نسیان و هر آنچیزی که مردم را از قبول دعوت باز می دارد معصوم داشته است»(3)

علامه مجلسی نیز در خصوص حیطه و گستره مفهوم عصمت میگوید:

«امامیه بر عصمت پیامبران و ائمه علیه السلام از گناهان صغیره و کبیره، عمدی و اشتباهی و از روی فراموشی، قبل از نبوت و امامت و بعد از آن، بلکه از زمان ولادت تا زمان ملاقات خدای سبحان، اجماع دارند و کسی با آن مخالفت

ص: 276


1- عقائد الإمامية ، ص54.
2- الأحزاب، 33.
3- أبهى المداد في شرح مؤتمر علماء بغداد، ج 1، ص 617.

نورزیده است؛ جز شیخ صدوق و استادش ابن ولید(قدس سرهما) که اسهاء از جانب خداوند را ممکن دانسته اند، نه سهوی که از ناحیه شیطان است؛ لیکن مخالفت این دو نفر، زیانی به إجماع نمی رساند (و باطل بودن سهو النبی به حال خويش باقی است). اما سهو در غیر واجبات و محرمات . مانند مباحات و مکروهات . ظاهرا بیشتر اصحاب ما امامیه، نیز اجماع بر عدم صدور آنها دارند؛ چنان که آیات و روایاتی چند نیز بر آن ها دلالت دارند»(1)

این در صورتی است که احمد بصری؛ اجماع علماء شیعه را نپذیرفته و مطابق با دیدگاه اشاعره و معتزله(2) و با استناد ناقص به رأی شیخ صدوق و شیخ ابن ولید رحمه الله علیه پیامبر خدا و ائمه معصومین علیهم السلام را در غیر از امر تبلیغ رسالت، حتی در عبادات نیز جائز السهو و النسيان دانسته است.(3)

البته این استناد درحالی است که احمد بصری ادامه سخن شیخ صدوق رحمه الله علیه را ذکر نکرده و نظریه ایشان را تقطیع کرده است. ادامه سخن ایشان چنین است که: «سهو نبی، مانند سهو دیگر مردمان نیست؛ زیرا سهو او از ناحیه خداوند عزوجل است و در حقیقت، نوعی به سهو افکندن است تا معلوم شود پیامبر نیز بشری مخلوق است تا مبادا مردم او را خدا پندارند و از خداوند روی برتابند و این، بر خلاف سهو سایر مردم است که از ناحیه شیطان و نفوذ اوست و حال آن که شیطان بر پیامبر و پیشوایان دین، سلطه و چیرگی ندارد: «إنما سلطانه على

ص: 277


1- حيوة القلوب، ج1، ص65.
2- أبكار الأفكار في أصول الدين، ج 4، ص 147. ابوالحسن علی بن ابی علی بن محمد بن سالم، معروف به سیف الدين آمدی (551-631 ق)، شافعی مذهب بوده و متکلم بزرگ اشعری است.
3- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسيان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.

الذين يتولونه والذين هم به مشركون وعلى من اتبعه من الغاوين»(1)

واژه شناسی سهو و نسیان

سهو؛ به معنای فراموشی و غفلت از یک مطلب و منتقل شدن قلب از این مطلب به مطلب دیگر است. سهو در نماز؛ یعنی غفلت کردن نسبت به چیزی که از اجزای نماز است.(2)

نسیان؛ آن است که انسان، محفوظ ذهن خود را به واسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روی قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شود و از یادش برود.(3)

در تفاوت میان سهو و نسیان گفته شده است: «سهو به معنای زوال و از بین رفتن معنای یک چیز از قوه ذاكره و بقای صورت آن در قوه حافظه است؛ همانند یک چیزی که پوشیده شده است، اما نسیان و فراموشی، زوال و از بین رفتن یک چیز از قوه ذاكره و حافظه است».(4)

اجماع علمای شیعه بررد سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم

جهت اثبات اجماع علماء در نفی سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم و رد روایات مربوط به آن، به بیان برخی از اقوال و نظرات سایر علماء و بزرگان پرداخته می شود:

شیخ طوسی رحمه الله علیه در تهذیب آوده است:

ص: 278


1- ليس سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم كَسَهْوِنَا لِأَنَّ سَهْوَهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنَّمَا أَسْهَاهُ لِيُعْلِمَ أَنَّهُ بَشَرٌ مَخْلُوقٌ فَلَا يُتَّخَذَ رَبّاً مَعْبُوداً دُونَهُ وَ لِيَعْلَمَ النَّاسُ بِسَهْوِهِ حُكْمَ السَّهْوِ مَتَى سَهَوْا وَ سَهْوُنَا مِنَ الشَّيْطَانِ وَ لَيْسَ لِلشَّيْطَانِ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله و سلم وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ سُلْطَان إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ. من لا يحضره الفقیه، ج 1، ص 360
2- لسان العرب، ج 14، ص 406
3- المفردات فی غریب القرآن ، ص 803
4- مجمع البحرين، ج 1، ص 239.

«روايات سهو النبي، مطابق مذهب ما نیست و عقول از پذیرش آنها سرباز می زند(1). وی در کتاب استبصار نیز درباره حديث ذي الشمالین(2) درباره سهو النبی گفته است: مما تمنع منه الأدلة القاطعة في أنه لا يجوز عليه السهو والغلط»(3)

خواجه نصیر الدین طوسی رحمه الله علیه در کتاب تجريد الإعتقاد آورده است:

«و يجب في النبي العصمة ليحصل الوثوق... و عدم السهو»(4). و واجب است که نبی معصوم باشد تا درباره اش اطمینان حاصل شود و سهو نداشته باشد.

علامه حلی رحمه الله علیه در کشف المراد آورده است:

«ويجب في النبي.. أن لا يصح عليه السهو لئلا يسهو ما أمر بتبليغه» سهو بر نبی روا نیست تا برخی از آنچه مأمور به تبلیغ آن است، فراموشش نشود(5)

محقق اول رحمه الله علیه در کتاب نافع آورده است:

«وَ الْحَقُّ رَفَعَ مَنْصِبٍ الْإِمَامَةَ عَنْ السَّهْوِ فى الْعِبَادَةِ»؛ حق، آن است که منصب امامت (اعم از نبوت و امامت) بالاتر از آن است که در عبادت ها سهو داشته باشد.(6)

ص: 279


1- تهذيب ، ج 2، ص 181.
2- حدثنا عبد الرزاق ، حدثنا معمر، عن الزهري ، عن أبي سلمة بن عبد الرحمن وأبی بکر بن سليمان بن أبي خيثمة ، عن أبي هريرة ، قال : صلى رسول الله صلی الله عليه واله وسلم الظهر والعصر فسلم في ركعتين ، فقال له ذو الشمالين ابن عبد عمرو- وكان حليفا لبنی زهرة -: أخففت الصلاة أم نسيت ؟! فقال النبي صلى الله عليه واله وسلم: مايقول ذو اليدين ؟! قالوا: صدق يا نبي الله ؛ فأتم بهم الركعتين اللتين نقص». مظفر نجفی، محمد حسن، دلائل الصدق لنهج الحق، ج 4، ص60.
3- استبصار، ج 1، ص 371.
4- شرح التجريد، ص 195.
5- کشف المراد، ص 349 و 350.
6- النافع، ص 45.

شهید اول رحمه الله علیه در کتاب ذکری بعد از ذکر خبر ذي اليدين گفته است:

«و هو متروک بين الإمامية لقيام الدليل العقلي على عصمة النبي عن السهو»(1). این روایت در بین امامیه متروک است، به خاطر اقامه ادله عقلی بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو.

فاضل مقداد رحمه الله علیه می نویسد:

«لايجوز على النبي صلی الله علیه و آله و سلم السهو مطلقا، أي في الشرع و غيره»(2). سهو بر نبی صلى الله عليه و آله سلم مطلقا جایز نیست. چه بر اساس شرع و غیر شرع.

شیخ حر عاملی آورده است:

«حدیثی که نواصب و برخی ناآگاهان شیعه در خصوص سهو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حالت نماز را نقل کرده اند، از اخبار احادی است که نه يقینی به همراه دارد و نه عملی را واجب میکند.(3)

شیخ مفید رحمه الله علیه سخن را به نهایت رسانده و حدیث های مربوط به سهوالنبي را از جانب نواصب دانسته و می نویسد:

«سستی این روایت (روایت ذوالیدین)، مانند سستی همان خبری است که در آن آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در نماز صبح سهو کرد و در رکعت اول، سوره النجم را تا آيات «أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَ مَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى» تلاوت فرمود؛ آن گاه شیطان جمله» تلک الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجی» را بر زبانش جاری کرد، سپس پیامبر متوجه شد. از این رو، به سجده افتاد و مسلمانان نیز به پیروی او سجده کردند. مشرکان نیز از روی خوش حالی و شادمانی

ص: 280


1- الذكرى ، ص 215.
2- ضد القواعد الفقهية ، ص 68-69 وإرشاد الطالبين ، ص 305.
3- التنبيه بالمعلوم من البرهان ، الشيخ الحر العاملی، ص 7.

سجده کردند و پنداشتند پیامبر به دین آنان داخل شده است... اگر ممکن باشد که پیامبر در نمازش سهو کند (در حالی که امام جماعت است) و پیش از اتمام نماز روی برگرداند و مردم ببینند و به او گوشزد کنند، باید ممکن باشد در روزه نیز سهم کند و در روز ماه مبارک رمضان، در میان مردم به خوردن و آشامیدن بپردازد و مردم نیز به او خیره شوند و به او بگویند: ماه رمضان است، این چه خلافی است که انجام میدهی؟ دست از این خلاف بردار... و در هنگام مناسک حج و در احرام، مجامعت کند و سعی را قبل از طواف انجام دهد و نداند چگونه رمی جمرات کند؛ بلکه باید ممکن باشد در همه اعمال شریعت، سهو کند و آنها را از حد خود به جای دیگر ببرد و در غیر اوقاتشان قرار دهد، و عیب نباشد اگر ناسيا شرب خمر کرد یا به نظرش آمد که شرابی حلال است و سپس امر بر او روشن شود، و عیبی نداشته باشد که او از خود خبر می دهد یا از کس دیگر که پروردگارش نیست و... اینها، همه چیزهایی است که هیچ مسلمانی و نه هیچ غالی و نه هیچ موحدی، آن را اجازه نمی دهد. بنابراین، کسی که سهو النبی را تجویز می کند، از حد اعتدال خارج شده، رسوایی به بار آورده است... (افزون بر همه این ها) شخصی به نام ذو الیدین شناخته شده نیست و ما، نه در اصول و نه در راویان، نه حدیثی از این مرد پیدا کرده ایم و نه ذکری از او به میان آمده است».(1)

سهو و نسیان معصومین در روایات

آنچه با بررسی روایات معتبر شیعی به دست می آید این است که؛ ارتکاب

ص: 281


1- بحارالأنوار، ج 17، ص 124 و 129.

معصومین به سهو و نسیان مردود می باشد که به عنوان نمونه به دو مورد اشاره میگردد:

روایت اول:

فِی تَفْسِیرِ اَلنُّعْمَانِیِّ فِی کِتَابِ اَلْقُرْآنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی بَیَانِ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ قَالَ: «فَمِنْهَا أَنْ یُعْلَمَ اَلْإِمَامُ اَلْمُتَوَلِّی عَلَیْهِ أَنَّهُ مَعْصُومٌ مِنَ اَلذُّنُوبِ کُلِّهَا صَغِیرِهَا وَ کَبِیرِهَا لاَ یَزِلُّ فِی اَلْفُتْیَا وَ لاَ یُخْطِئُ فِی اَلْجَوَابِ وَ لاَ یَسْهُو وَ لاَ یَنْسَی وَ لاَ یَلْهُو بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ اَلدُّنْیَا وَ سَاقَ اَلْحَدِیثَ اَلطَّوِیلَ إِلَی أَنْ قَالَ وَ عَدَلُوا عَنْ أَخْذِ اَلْأَحْکَامِ مِنْ أَهْلِهَا مِمَّنْ فَرَضَ اَللَّهُ طَاعَتَهُمْ مِمَّنْ لاَ یَزِلُّ وَ لاَ یُخْطِئُ وَ لاَ یَنْسَی»(1)از صفات امام این است که مأمومین خود را در حال نماز می بیند. همانا او معصوم از تمامی گناهان کوچک و بزرگ است. خواب در او اثر ندارد و در پاسخ خطا نمی کند و سهو و فراموشی ندارد و چیزی از امردنیا او را سرگرم نمی کند. در حالیکه این مردم در گرفتن احکام خود از اهلش که خداوند اطاعت از آنان را واجب کرده است روی گردانی می کنند. کسانی که تأثیر نمی پذیرد و خطا نمی کند و سهو و نسیان ندارد.

روایت دوم:

أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْقَاسِمُ بْنُ اَلْعَلاَءِ رَحِمَهُ اَللَّهُ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: کَانَ مَعَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: فِی بَیَانِ صِفَاتِ الْإِمَامِ: «فَهُوَ مَعْصُومٌ، مُؤَیدٌ، مُوَفَّقٌ، مُسَدَّدٌ، قَدْ أَمِنَ الْخَطَأَیا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ، یخُصُّهُ اللَّهُ بِذَلِک لِتَکونَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ شَاهِدَهُ عَلَى خَلْقِهِ»(2) امام معصوم است و مورد تأیید و یاری شده است تا از

ص: 282


1- همان، ص 108.
2- کافی، ج1، ص203.

خطاها و تأثیر پذیری ها و غفلت ها در امان باشد. خداوند این امر را به امام اختصاص داده است تا حجت بر بندگان و شاهد بر آفریدگانش باشند.

در مقابل روایاتی وجود دارند که در منابع اهل سنت ذکر شده و یا اینکه از طرق آنان به کتب شیعه نیز راه یافته است. این روایات سعی بر آن دارند تا سهو و نسیان را برای نبی صلی الله علیه و آله و سلم به اثبات برسانند که به چند مورد اشاره میگردد:

روایت اول:

«أنه صلى الله علیه و آله و سلم بالناس صلاة العصر رکعتین و دخل حجرته، ثم خرج لبعض حوائجه فذكره بعض أصحابه فأتمها»(1). پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله و سلم نماز عصر را همراه مردم دو رکعت به جا آورد و به داخل اتاقش رفت. پس از خروج آن حضرت، اصحاب ایشان متذکر این اشتباه شدند و نماز را کامل خواندند.

روایت دوم:

أنه صلی الله علیه و آله و سلم صلى الظهر رکعتین، فقال أصحابه: أقصرت الصلاة، أم نسیت یا رسول الله؟! فقال: كيف ذلک؟! فقالوا: إنك صليت ركعتين؛ فاستشهد على ذلک رجلين، فلما شهدا بذلک قام فأتم الصلاة»(2). پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم نماز ظهر را دو رکعت خواند. اصحاب ایشان عرض کردند: آیا نماز را شکسته خواندید؟ یا فراموش کردی ای رسول خدا؟! فرمودند: مگر چطور؟ عرض کردند: نماز را دو رکعت خواندید. پس دو نفر بر این امر شهادت دادند و پس از شهادت آنان اقامه نماز کرده و کامل خواند.

ص: 283


1- صحيح البخاری، 1، 288 ح 103، صحیح مسلم، 2، 87، سنن النسائی، 3، 24، سنن الدارمی، 1، 251، ح 1500، الموطأ: 80 ح 64، مسند أحمد، 2، 459 و 460 ، زوائد عبد الله في المسند: 181 ح 30 و ص 184ح 31.
2- صحيح البخاری، 1، 206، ح 139 و ص 288 ح 104 و ج 2، 150 - 151 ح 250 - 253 و ج 8، 29 ح 79، صحیح مسلم، 2، 86 و 87، سنن أبی داود، 1، 263 ح 1008 و ص 265 ح 1014 و 1015، سنن الترمذی ، 2، 247 ح 399، سنن النسائی، 3، 23 - 24، سنن ابن ماجة ،1، 383 ح 1213 و 1214، الموطأ: 80-81 ح 65 و 66، مسند أحمد، 2، 234 - 235 و 423.

در منابع شیعی 12 روایت و در منابع سنی بیش از 30 روایت مبنی بر اثبات سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم وجود دارد که به بررسی کلی این روایات پرداخته می شود:

اولا: متن و مدلول این روایات، مخالف ظاهر آیات قرآن و ادله عقلی دال بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو و نسیان است و هر چیزی که مخالف آیات قرآن و دلیل قطعی عقلی باشد به اجماع و به دلیل عقلی و نقلی حجیت ندارد و باید کنار گذاشته شود(1).

ثانيا: غیر از مخالفت با قرآن و ادله عقلی، این روایت با روایات دال بر عصمت نبی صلی الله علیه و آله و سلم از سهو به ویژه صحیحه زراره (که گفته پیامبر هیچگاه سجده سهو انجام نداده است) در تعارض است و در باب تعارض هم به ادله عقلی و نقلی ثابت شده که روایت مخالف قرآن و یا روایتی که موافق عامه است باید کنار گذاشته شود و روایت موافق قرآن یا مخالف عامه مورد عمل قرار گیرد. و صحيحه زراره، هم موافق قرآن است که انبیا را معصوم از سهو و نسیان می داند هم مخالف عامه است، ( زیرا آنان سهو و نسیان را بر نبی تجویز کرده اند) پس صحيحه زراره بر روایت سهو نبی که موافق عامه و مخالف قرآن است ترجیح دارد و روایت سهو نبی باید کنار گذاشته شود و قابل استناد نخواهد بود(2).

ثالثا: قریب به اتفاق علمای امامیه، روايات منسوب به امامان معصوم علیهم السلام در نقل داستان اسهاء نبی را حمل بر تقیه کرده اند؛ زیرا در آن زمان این حکایت در بین عامه بسیار رواج داشت و همگی مبالغه در وقوع آن داشته اند از این رو امامان معصوم مصلحت را در تقیه و جواب بر طبق مذهب آنان می دیدند(3)

ص: 284


1- حاشية الوافی، ص 389.
2- الإلهيات على هدي الكتاب والسنة و العقل، ج 3، ص 205.
3- بحارالأنوار، ج 85، ص 219.

پس با عنایت به اشکالات وارده بر روایات سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم نتیجه می گیریم که این روایات به خودی خود قابلیت تصدیق و اثبات سهو نبی صلی الله علیه و آله و سلم را ندارند، از این رویا باید آنها را تأويل برده یا به دیوار بکوبیم یا حمل بر تقیه نماییم.(1)

بررسی آیات مربوط به سهوالنبي صلی الله علیه و آله و سلم

احمد الحسن بصری جهت اثبات ادعای خود مبنی بر سهو النبی صلی الله علیه و آله و سلم متمسک به برخی آیات قرآن شده و در صدد اثبات سهو و نسیان برای معصومین علیهم السلام می باشد(2). با توجه به اینکه چنین شبهاتی دارای دیرینه بوده و در طول تاریخ مورد پرسش مغرضین بوده است، از این رو بسیاری از علمای شیعه به آنها پاسخ داده اند، که مضمون برخی از پاسخ ها در این مجال ارائه میگردد:

آیه اول

«لا تَقُولَنَّ لِشَیْ ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ وَ اذْکُرْ رَبَّکَ إِذا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هذا رَشَداً»(3) ای رسول ما، هرگز نگو که من این کار را فردا خواهم کرد مگر آن که بگویی (ان شاء الله) اگر خدا بخواهد، و خدا را لحظه ای فراموش نکن و بگو که امید است خدای من، مرا به حقایقی بهتر و علومی برتر از این هدایت فرماید.

ص: 285


1- موسوعة الإمام الخوئی، ج 18، ص 340-341.
2- سخنرانی احمد الحسن بصری از طریق پرده مرکز پژوهش های عالی دینی و لغوی در نجف اشرف با موضوع سهو ونسیان معصوم در تاریخ 13 رمضان 1437. فایل صوتی در نزد نویسنده موجود است.
3- کهف، آیه 23-24.

شبهه: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اهل سهو و نسیان نبود، این توصیه قرآنی چه مفهومی داشت؟ پس معلوم می شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخی اوقات دچار فراموشی می شد و برای رفع فراموشی نیازمند به عنایت و یاد خدا بود، تا آنچه فراموش می شد به یادش آورد!

پاسخ: با توجه به خطاب های زیادی که در قرآن کریم آمده است، قسم اعظم آنها به منظور ابلاغ یک دستور و فرمان جدید، خطاب به پیامبر نازل شده و تعدادی از همین آیات هم به قصد تبیین رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای مردم می باشد و تعدادی نیز شامل حالات خاص آن حضرت است و همچنین جمعی از آیات نیز خطاب عمومی دارد. لذا نمی توان نتیجه گرفت که چون آیه، حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم را به خطاب خود قرار داده است، پس نبی خدا هم اشتباه میکند. بلکه از باب «ایاک اعني و اسمع يا جاره» است یعنی مقصود شخص پیامبر نیست، بلکه جنبه عمومی دارد و از این گونه آیات در قرآن فراوان است.

به عنوان نمونه؛ آیه احسان به والدین زمانی بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که ایشان والدین خود را از دست داده اما با این وجود آیه قرآن ایشان را مورد خطاب قرار داده است: «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»(1) و پروردگار تو حکم کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکوئی نمائید .

آیه دوم

«وَ إِذْ قالَ مُوسى لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ اَلْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً فَلَمّا بَلَغا مَجْمَعَ بَيْنِهِما نَسِيا حُوتَهُما فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ سَرَباً فَلَمّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِينا مِنْ

ص: 286


1- اسراء، 23.

سَفَرِنا هذا نَصَباً قالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنا إِلَى اَلصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ اَلْحُوتَ وَ ما أَنْسانِيهُ إِلاَّ اَلشَّيْطانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَ اِتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي اَلْبَحْرِ عَجَباً»(1) هنگامی که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم؛ هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه بدهم. (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند؛ ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). آنگاه که از آن مکان بگذشتند موسی به آن جوان گفت: غذای چاشت ما را بیاور که ما در این سفر رنج بسیار دیدیم (یوشع) گفت: در نظر داری آن جا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آن جا ماهی را فراموش کردم و شیطان را از یاد بردم و شگفت آن که ماهی راه دریا گرفت و رفت.

شبهه: چگونه برای حضرت یوشع حالت فراموشی و غفلت اتفاق افتاد؟ آیا مراد از «نسیا» حضرت یوشع و حضرت موسی علیه السلام است، یا فقط حضرت یوشع منظور است؟

پاسخ: دوست حضرت موسی علیه السلام نه پیامبر بود و نه وصی پیامبر، بلکه فقط در سفر همراه او بود. اگر قرار بود همراه حضرت موسی «یوشع» باشد در این جا نمیگفت «فتي» لابد کسی دیگر باید باشد.

آیه سوم

«وَ لَمّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فِیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ

ص: 287


1- کهف، آیات 60 تا 66.

فَاسْتَغاثَهُ الَّذِی مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ»(1) آنگاه که موسی به سن عقل و رشد رسید و حد و كمال یافت ما به او مقام علم و نبوت عطا کردیم و چنین است پاداش ما به مردم نیکوکار. و موسی (روزی) مخفیانه وارد مصر شد و آن جا دید که دو مرد با هم به جنگ و نزاع مشغولند این یک از شیعیان و پیروان وی (از بنی اسرائیل) بود و دیگری از دشمنان (از فرعونیان) بود. در آن حال آن شخص شیعه از موسی دادخواهی و یاری بر علیه آن دشمن خواست (موسی خشمناک به یاری مؤمن شتافت) و مشت محکمی بر سینه او زد و بر زمین افتاد و مرد. موسی گفت: این کار از فریب و وسوسه شیطان بود که او دشمن و گمراه کننده آشکاری است.

شبهه: بر اساس «هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» شیطان در موسی وسوسه کرد و او را واداشت که مرد فرعونی را بکشد و این، دلیل بر این است که گاهی شیطان بر انبیا چیره می شود.

پاسخ: اولا منظور حضرت موسی علیه السلام که گفت این عمل از شیطان است این نبود که شیطان در من وسوسه کرده و بر من چیره گشت، بلکه شیطان مقدماتی را فراهم کرد که منجر شد من به این زحمت دچار شوم چون شیطان گاهی برای اولیاء خدا ایجاد مزاحمت میکند. این آیه همانند «وَ اذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»پس شیطان نمی تواند شخصا بر انبیا چیره شود و آنها را وسوسه کند، و تحت فرمان خویش درآورد بلکه مقدماتی را فراهم می آورد تا بر انبیا آسیب و آزار برساند.

ثانيا ممکن است مشارالیه «هذا» دعوای آن دو نفر باشد نه ضربه موسی علیه السلام

ص: 288


1- قصص، آیه 15-14

که منجر به قتل شد. همچنانکه می تواند مشارالیه «هذا» خود آن مرد ظالم باشد، چنانچه در خصوص فرزند نوح علیه السلام عبارت عمل غير صالح اطلاق گردید .

آیه چهارم

«وَ إِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّىٰ يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ ۚ وَ إِمَّا يُنْسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»(1)

چون گروهی را دیدی که آیات ما را استهزاء می کنند از آنان دوری بجوی تا در سخنی دیگر وارد شوند و چنانچه شیطان البته فراموشت ساخت بعد از آن که متذکر کلام خدا شدی دیگر با گروه ستمگران مجالست مکن.

شبهه: در این آیه، خدای حکیم، به رسول گرامیش نسبت فراموشی توسط شیطان را می دهد. پس معلوم می شود که برای شیطان امکان چیره شدن بر شعور و فهم و اراده پیامبر خدا وجود دارد

پاسخ: این آیه، نظیر آیه «وَ اذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَ قُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا» است. این آیات در حکم تعلیم و خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است گرچه مخاطب ممکن است شخص پیامبر باشد، اما لحن آن خطاب عام است، و دستور برای تمام مسلمانان. چون اصلا پیامبر با اینها نمی نشست، و اینها را کاملا می شناخت، و همانطور که قبلا گفته شد، این سفارش و هشدار خدا، از باب «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اِسْمَعِی یَا جَارَهِ» است، که در واقع ما مسلمانها مورد نهی قرار گرفتیم نه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم(2)

ص: 289


1- انعام، آیه 68.
2- ر.ک: آیت الله معرفت ، تنزيه الأنبياء.

پرسش های درس

1.عصمت با چه روشی به اثبات می رسد؟

2. عصمت را تعریف کنید.

3. سهو و نسیان را تعریف کنید.

4. نظر اجماع علمای شیعه درباره سهو النبي صلی الله علیه و آله و سلم چیست؟

ص: 290

درس چهاردهم رجعت و خلافت ائمه معصومین علیهم السلام

اشاره

ص: 291

ص: 292

دوران پس از امام مهدی علیه السلام

اشاره

یکی از ابهامات موجود در بین مردم، بحث چگونگی دوران پس از امام مهدی علیه السلام است. با مراجعه به منابع موجود، این دوران به سه بخش تقسیم می گردند:

الف.مهدیین

روایات مرتبط با بحث مهدیین پس از قائم علیه السلام، در بخش بررسی تواتر معنوی حدیث موسوم وصیت مورد بررسی و نقد قرار گرفت. لذا گفته شد که در باور شیعیان، حقیقتی با عنوان مهدیین، که دارای مقام وصایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باشد وجود ندارد .

ب.برپایی قیامت

شیخ مفید رحمة الله علیه عبارتی در خصوص برپایی قیامت پس از وفات امام مهدی علیه السلام آورده و آن را به روایات معصومین علیهم السلام استناد داده است. البته واقع بر این است که چنین روایتی در کتب شیعی وجود ندارد، جناب شیخ مفید رحمة الله علیه آورده است:

ص: 293

«وَ أکثر الرِّوَايَاتِ أَنَّهُ لَنْ يُمْضَى مهدی هَذِهِ الْأُمَّةِ علیه السَّلَامُ الَّا قَبْلَ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً يَكُونُ فِيهَا الْهَرْجَ وَ عَلاماتٍ خُرُوجِ الْأَمْوَاتِ وَ قِيَامَ السَّاعَةِ لِلْحِسَابِ وَ الْجَزَاءُ».(1)از اکثر روایات چنین برداشت می شود که چهل روز پس امام مهدی علیه السلام قیامت برپا می شود و در این زمان هرج و مرج شده و مردگان زنده شده و برای حساب و جزای محشر آماده می شوند.

ج.رجعت

یکی از مسلمات شیعه، باور به رجعت است. بدین معنا که پس از ظهور امام دوازدهم علیه السلام برخی از برگزیدگان الهی به همراه ائمه معصومین علیه السلام یکی پس از دیگری رجعت(2) کرده و خلافت و حکومت عدل امام مهدی علیه السلام را تا روز قیامت ادامه خواهند داد.

دلایل اثبات رجعت

دلیل اول: پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله درباره تکرار سنت و حوادث پیشینیان در این امت فرمود:

«كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمِ السَّابِقَةِ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ مِثْلَهُ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ»(3)هر اتفاقی که در امت های پیشین رخ داد، با تطابق کامل و بدون ذره ای کم و زیاد، در این امت هم رخ می دهد.

آیات و روایات متعددی دلالت بر آن دارند که یکی از سنت های الهی درباره

ص: 294


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 387.
2- فلان يؤمن بالرجعة أي بالرجوع الى الدنيا بعد موتها. الصحاح، ج 3، ص 1216
3- كمال الدين وتمام النعمة، ج2، ص530. الاعتقادات، ص 62. إعلام الوری بأعلام الهدی (ط - القديمة)، ص 476.

امت های پیشین، تحقق رجعت بوده است. لذا از رهگذر تکرار سنت های الهی، می توان به تکرار رجعت در امت پیامبر صلی الله علیه و آله نیز یقین پیدا کرد. چنانچه از امام رضا علیه السلام پرسیده شد:

فَمَا تَقُولُ فِي الرَّجْعَةِ ؟ فَقَالَ الرِّضَا علیه السَّلَامُ « إِنَّها الْحَقِّ وَ قَدْ كَانَتْ فِي الْأُمَمِ السَّالِفَةِ وَ نَطَقَ بِهَا الْقُرْآنُ وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ يَكُونُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلُّ مَا كَانَ فِي الْأُمَمُ السَّالِفَةُ حَذْوَ النَّعْلِ وَ القذه بالقذه»(1).نظر شما درباره رجعت چیست؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: رجعت، حق است. در امت های سابق بوده و قرآن در این باره شهادت می دهد. در این امت نیز خواهد بود؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هر چه در امت های پیشین اتفاق افتاده است، با تطبيق کامل و بدون ذره ای کم و زیاد، در این امت هم اتفاق می افتد.

همچنین امام صادق علیه السلام در ارتباط با این امر فرمود:

«انَّ اللَّهِ رَدَّ عَلَى أَيُّوبَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ الَّذِينَ هَلَكُوا ، ثُمَّ ذَكَرَ قِصَّةَ عُزَيْرُ وَ انَّ اللَّهِ أَمَاتَهُ وَ أَحْيَاهُ ، وَ قِصَّةَ الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَهْمُ أُلُوفُ ، « فَقالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ » وَ غیر ذلک ثُمَّ قَالَ : فَمَنْ أَقَرَّ بِجَمِيعِ ذَلِكَ كَيْفَ يُنْكِرُ الرَّجْعَةَ فِي الدُّنْيَا ؟و قد قال النبي صلی الله علیه و آله: مَا جَرَى فِي الامم انبیاء قبلی شیء الَّا وَ يَجْرِي فِي أُمَّتِي مِثْلَهُ».(2) خداوند اهل بیت ایوب علیه السلام که مرده بودند، یا مالش که تلف شده بود، را به وی برگرداند. سپس قصه عزیر را - که مرد و سپس زنده شد- و قصه کسانی را که از ترس مرگ، از وطن آواره شدند و خداوند ایشان را میراند و دوباره زنده کرد و دیگران را نقل می کند: آنان که به اینها اقرار دارند، چگونه رجعت دنیا را منکر می شوند، در صورتی که پیامبر

ص: 295


1- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 200 . الإيقاظ، ص 107، ح 18. بحارالانوار، ج 25، ص 135.
2- الإيقاظ، ص 108، ح 19, خرائج و جرائح، ج 2، ص 933-934.

اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ چیز در امت پیامبران گذشته واقع نشده است مگر این که در امت من هم واقع می شود.

دلیل دوم: آیات قرآن کریم بر وقوع رجعت شهادت داده اند. به عنوان نمونه در قرآن کریم آمده است:

«وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ».(1)و روزی که ما از هر امتی، گروهی از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم؛ و آنها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند.

از ظاهر آیه برمی آید که حشر در آن، غیر از حشر در روز قیامت است، زیرا حشر در روز قیامت اختصاص به یک فوج از هر امت ندارد، بلکه تمامی امت ها در آن محشور می شوند و حتی به حکم آیه «حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً»،(2) یک نفر هم از قلم نمی افتد، اما در این آیه می فرماید: از هر امتی فوجی را محشور می کنیم.(3) روایات معصومین علیهم السلام(4) و همچنین اکثریت قریب به اتفاق مفسرین و علمای شیعه، این آیه را مرتبط با رجعت دانسته اند.(5)

دلیل سوم: روایات متعددی که بر تحقق و حتمی بودن رجعت شهادت داده و آن را از ایام الهی دانسته اند. به عنوان نمونه از امام باقر علیه السلام نقل شده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بَنِي يَحْيَى الْعَطَّارِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ

ص: 296


1- نمل ، آیه 83.
2- کهف، آیه 47.
3- الميزان في تفسير القرآن، ج 15، ص397.
4- سُئِلَ عَنِ أبوعبد اللَّهِ علیه السَّلَامُ قَوْلِهِ وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کل أُمَّةٍ فَوْجاً فَقَالَ مَا يَقُولُ النَّاسُ فِيهَا قُلْتُ يَقُولُونَ إِنَّهَا فِي الْقِيَامَةِ - فَقَالَ أبوعبد اللَّهِ علیه السَّلَامُ يحشرالله فِي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً وَ يُذَرُّ الْبَاقِينَ إِنَّمَا ذلک فِي الرَّجْعَةِ فَأَمَّا آيَةَ الْقِيَامَةِ - فَهَذِهِ «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نعادرمنهم أَحَداً وَ عُرِضُوا علی ربک صَفّاً إِلَى قَوْلِهِ مَوْعِداً ».مختصر البصائر، ص
5- الاعتقادات، ص 62.

عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حدثنی يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الميثمی عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ يَقُولُ « أَيَّامَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلَاثَةً يَوْمَ يَقُومَ الْقَائِمُ وَ يَوْمَ الْكَرَّةَ وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».(1)ایام خداوند سه روز است. روز قیام قائم علیه السلام، روز بازگشت و رجعت و روز قیامت.

رجعت معصومین علیهم السلام

روایات اشاره به آن دارند که تمامی معصومین علیهم السلام به همراه بهترین و بدترین افراد زمان خود رجعت می کند. به عنوان نمونه در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است:

عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عَمْرٍو الْخَثْعَمِيِّ ، قَالَ : سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ يَقُولُ «مَا مِنْ إِمَامٍ فِي قَرْنٍ إِلَّا وَ يکر مَعَهُ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرُ فِي دَهْرِهِ حَتَّى يُدِيلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْمُؤْمِنَ مِنَ الْكَافِرِ».(2)عبدالكريم بن عمرو الخثعمی می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هیچ امامی در قرنی نیست مگر این که با او نیکوکار و فاجر در زمانش برمی گردند تا این که خداوند مؤمن را بر کافر چیره می گرداند.

همچنین در روایتی از امام سجاد علیه السلام آمده است:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ النضربن سُوَيْدٍ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الطَّائِيِّ عَنْ أَبِي خَالِدِ الْكَابُلِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ : «إِنَّ الَّذِي فَرَضَ علیک الْقُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى مَعادٍ»قَالَ «يَرْجِعَ إِلَيْكُمْ نبیکم صلی اللَّهِ علیه وَ اله ، وَ أَمِيرُ

ص: 297


1- الخصال، ج 1، ص 108.
2- مختصر البصائر، ص 115. مدينة المعاجز، ج3، ص101. الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص333.

الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامَ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السَّلَامُ ».(1)امام سجاد علیه السلام فرمود: مراد این آیه قرآن «در حقیقت همان کسی که این قرآن را بر تو فرض کرد، یقینا تو را به سوی وعده گاه باز می گرداند»، این است که؛ پیامبرتان صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و سایر ائمه علیهم السلام را به سوی شما باز می گرداند.

اولین رجعت کننده

نخستین رجعت کنندگان به دو گروه تقسیم می گردد:

الف. پس از ظهور حضرت مهدی علیه السلام، 27 تن از مؤمنین به عنوان اولین دسته از مؤمنین، پیش از معصومین علیهم السلام رجعت خواهند کرد. در روایات آمده است:

عن المفضل قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: «إذا ظهر القائم من ظهر هذا البيت بعث الله معه سبعة و عشرين رجلا، منهم أربعة عشر رجلا من قوم موسی، و هم الذين قال الله: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ»و أصحاب الكهف ثمانية، و المقداد و جابر الأنصاري، و مؤمن آل فرعون، و یوشع بن نون و هو وصی موسی».(2)امام صادق علیه السلام فرمود: زمانی که قائم علیه السلام از پشت کعبه ظهور نماید، خداوند با او بیست و هفت تن را مبعوث می گرداند، که چهارده تن ایشان از امت موسی علیه السلام است. همانانی که خداوند در شأن آنها فرمود: «و از میان امت موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی

ص: 298


1- تفسير القمی، ج 2، ص 147. مختصر البصائر، ص 156. الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، ص 344.
2- حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج 6، ص 303 و دلائل الامامه، ص 247. المحجة في مانزل في القائم الحجه علیه السلام. تفسیر عیاشی، ج 2، ص 32، الارشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 386 اعلام الوری، ص436. کشف الغمة في معرفة الائمه، ج 2، ص 466. الايقاظ من الهجعه بالبرهان على الرجعة ، ص 237 بحارالانوار، ج 53، ص 91.

می کنند و به حق داوری می کنند»و اصحاب کهف و مقداد و جابر انصاری و مؤمن آل فرعون و یوشع بن نون وصی موسی علیه السلام.

ب. رجعت امام حسین علیه السلام از میان معصومین علیهم السلام : امام صادق علیه السلام در خصوص اولين رجعت کننده از میان معصومین علیهم السلام فرمود:

«إِنَّ أَوَّلَ مَنْ يکر فِي الرَّجْعَةِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ ، وَ يمکث فِي الْأَرْضِ أَرْبَعِينَ سَنَةً ، حَتَّى يَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَيْنَيْهِ».(1) اولین شخصی که به دنیا رجعت خواهد کرد، امام حسین علیه السلام است. ایشان آنقدر در زمین زندگی خواهد نمود تا آنکه از فرط پیری دو ابروی او بر چشمانش بیافتد.

ادعای احمد بصری درباره رجعت

احمد بصری جهت گریز از اشکالاتی که متوجه مسأله مهدیین و تعارض آن با رجعت دارد، به دو ادعای مهم دست زده است که مورد بررسی قرار می گیرد

الف. رجعت بعد از مهدی دوازدهم

آنان بر این باورند که عالم رجعت، پس از امام مهدی علیه السلام نیست، بلکه پس از اتمام حکومت مهدی دوازدهم محقق خواهد شد. چنانچه احمد بصری گفته است:

«عالم الرجعة يبدأ مع نهاية ملک المهدی الثانی عشر وهو القائم الذي يخرج عليه الحسين عليه السلام».(2) عالم رجعه با اتمام حکومت مهدی دوازدهم آغاز می شود و او همان قائمی است که حسین بن علی علیه السلام پس از او خواهد آمد؟

ص: 299


1- بحار الانوار، ج 53، ص 63-64، ح 54.
2- الرجعة ثالث ایام الله الكبری، ص 24.

ناظم العقیلی نیز بر این مسأله تحدی کرده و ادعا می کند که هیچ روایتی وجود ندارد که بیان کند رجعت امام حسین علیه السلام بعد از امام حجت ابن الحسن علیه السلام صورت می گیرد. بلکه همه روایات اشاره به رجعت بعد از مهدی یا رجعت بعد از قائم دارند که آن هم آخرین مهدی از مهدیین دوازه گانه می باشد. وی در این تحدی گفته است:

لم ترد رواية قط تنص على إن الامام المهدی عليه السلام يسلمها للامام الحسین عليه السلام و أتحدى بأن يأتي برواية صريحة».(1)هیچ روایتی وارد نشده است که به تسلیم امر از امام مهدی عليه السلام به امام حسین عليه السلام تصریح کرده باشد و من تحدی می کنم یک روایت صریح در این خصوص بیاورد. در پاسخ به ادعای احمد بصری و همچنین تحدی ناظم العقیلی، به روایاتی اشاره می شود که به رجعت امام حسین عليه السلام پس از امام دوازدهم عليه السلام و نام آن حضرت تصریح کرده اند:

روایت اول:

در این روایت، امام حسین عليه السلام به رجعت خود در زمان ظهور حضرت «الحجة بن الحسن عليه السلام »تصریح می فرماید:

فضل بن الشاذان النيشابوری حدثنا الحسن بن محبوب عن مالک بن عطيه عن ابی صفیه ثابت بن دینار عن أبي جعفر عليه السلام قال: «قال الحسین بن علی بن ابیطالب قبل أن يقتل بليله واحده: أن رسول الله قال لي: يا بني، انک ستساق الى العراق، و تنزل في ارض يقال لها (عموراء) و کربلا، و انک تستشهد بها و يستشهد معک جماعه. وقد قرب ما عهد الى رسول الله صلی الله علیه و آله و أني راحل اليه غدا فمن احب منكم الانصراف فلينصرف في هذه اليله،

ص: 300


1- سامری عصر ظهور، ص45.

فائی قد اذنت له، و هو مني في حل و اكد فيما قاله تاكیدا بليغا و قالوا: والله مانفارقک ابدا حتى نرد موردک. فلما رای ذلک قال: فابشروا بالجنه فوالله انما نمکث ماشاء الله تعالی بعد مايجرى علينا ثم يخرجنا الله و ایاکم حين يظهر قائمنا فينتقم من الظالمين و انا و انتم نشاهدهم في السلاسل والأغلال و انواع العذاب والنكال. فقيل له: من قائمكم يا بن رسول الله؟ قال: السابع من ولد ابنی محمد بن على الباقرو هو الحجة بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی ابني وهو الذي يغيب مده طويله، ثم يظهر و يملا الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا و ظلما».(1)

روایت دوم:

در این روایت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به رجعت سلمان و همه ائمه عليهم السلام و حتی رجعت خودشان در زمان ظهور « ابْنَ الْحَسَنِ المهدی ، وَ النَّاطِقِ الْقَائِمِ بِحَقِّ اللَّهِ عللیه السَّلَامُ»تصریح می فرماید:

ص: 301


1- امام صادق علیه السلام فرمودند: امام حسین بن علی علیه السلام یک شب قبل از شهادتش به اصحاب خود خطاب کرده فرمود که: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله با من گفت که ای فرزند من زود باشد که ترا بسوی عراق برسانند و فرود آورند تو را به زمینی که آن را عمورا و کربلا گویند و تودرآن زمین شهید شوی و جماعتی باتوشهید شوند. به تحقیق که نزدیک شده است آن عهدی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با من کرده و من فردا به نزد آن حضرت رحلت خواهم کرد، پس هرکس از شما که برگشتن را دوست می دارد ، می باید که در همین شب برگردد که من او را اذن برگشتن دادم و او از من در حل واجازه است . در این باب آن جناب تاکید و مبالغه تمام نمود، ایشان راضی به برگشتن نشدند و گفتند که: به خدا قسم که ترا وا نمی گذاریم و از تو هرگز جدا نمی شویم تا به جائی که وارد می گردی ما نیز وارد گردیم . آن حضرت چون حال آنان را مشاهده نمود فرمود که: بشارت باد شما را به بهشت ، به خدا قسم که بعد از آنچه برما جاری شود آنقدر مکث خواهیم کرد تا خداوند تعالی ما را و شما را در آن هنگام که قائم ماظاهر شود بیرون آورد ، پس انتقام خواهد کشید از ظالمان وما و شما مشاهده خواهیم کرد ایشان را در سلاسل واغلال و گرفتاربه انواع عذاب و نکال . گفتند با آن حضرت که: کیست قائم شما ای فرزند رسول خدا؟ آن حضرت فرمود که: فرزند هفتمین است از اولاد فرزند من محمد بن علی که ملقب است به باقرواو حجت بن حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی فرزند من و اوست آن کسی که غایب خواهد شد مدتی دراز و بعد از آن ظاهر خواهد شد و پر خواهد کرد زمین را از عدل و داد آنچنانکه پرشده باشد از جور و ظلم. اثبات الرجعه، فضل بن الشاذان النيشابوری، ص 36 و مختصر كفاية المهتدی، میرلوحی، ص 105 و 106، ح 19.

از سلمان فارسی روایت شده است که به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدم. نگاهی به من نمود و فرمود: ای سلمان! پروردگار هیچ پیامبری را مبعوث نکرده جز آن که برای او دوازده نفر وصی و جانشین قرار داد. عرض کردم نام آنان برایم بگویید. فرمود: اسامی آنان را تا حسین علیه السلام می دانی. سپس سید العابدین علی بن حسین، محمد بن على، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان حجة بن الحسن المهدي الناطق القائم بامر الله.

سلمان می گوید: من سامت شدم و پس از آن عرض کردم، آیا من آنان را خواهم دید؟ حضرت فرمود: ای سلمان شما و امثال شما از کسانی که معرفت در حق ائمه دارند؛ آنان را درک می کنید. سلمان گفت: من شکر و سپاس پروردگار را بجا آوردم برای خاطر این فیض عظمی. عرض کردم ای رسول خدا! آیا من تا آن زمان حیات دارم؟ آن حضرت تلاوت فرمود «پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند برشما می گماریم، تا میان خانه هایتان برای قتل و غارت شما و این تهدید تحقق یافتنی است. پس از چندی دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می گردانیم».عرض کردم: ای رسول خدا! شما هم به دنیا برمی گردید؟ فرمود: ای سلمان، به آن خدایی که مرا به رسالت فرستاده من و على و فرزندانش و هر آن که با ماست بر می گردیم. شیطان و تابعین او را حاضر کنند و هر مؤمن خالص و کافر خالص به دنیا برگردد و خداوند به دست مؤمنین انتقام از کافرین و ستمکاران بکشد. خدا به هیچ کس ظلم نخواهد کرد. و ما هستیم تأویل این

ص: 302

آیه «و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث زمین کنیم»سلمان گفت عرض کردم: ای رسول خدا من باکی ندارم و مرگ را ملاقات کنم».(1)

روایت سوم:

در این روایت، امام صادق علیه السلام به رجعت امام حسین علیه السلام و یارانشان در زمان امام مهدی علیه السلام تصریح می فرماید:

«مفضل بن عمر می گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: آیا برای آمدن مهدی علیه السلام که انتظارش را می کشیم وقت مشخصی است که مردم بدانند؟ امام علیه السلام فرمود: قسم به خداوند که وقتی برای ظهورش مشخص نشده تا شیعیان بدانند.

ص: 303


1- عَنْ سَلْمَانَ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْماً فَلَا نَظَرَ إِلَى قَالَ : يَا سَلْمَانُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَبْعَثْ نبیا وَ لَا رَسُولًا إِلَّا جَعَلَ لَهُ اثتي عَشَرَ نَقِيباً ، . . . فَقُلْتُ : يَا رَسُولَ اللَّهِ فانی لی بِهِمْ ؟ قَالَ : قَدْ عَرَفَةَ إِلَى الْحُسَيْنُ ، قَالَ : ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ : عَلِىُّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، ثُمَّ وَلَدِهِ : مُحَمَّدُ بْنُ علی باقرعلم الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الْمُرْسَلِينَ ثُمَّ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ لِسَانُ اللَّهِ الصَّادِقِ ، ثُمَّ موسی بْنِ جعفرالكاظم غیظه صَبْراً فِي اللَّهِ ، ثُمَّ علی بْنِ موسی الرِّضَا لِأَمْرِ اللَّهِ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ الْجَوَادِ الْمُخْتَارِ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ ، ثُمَّ علی بْنِ مُحَمَّدِ الْهَادِي إِلَى اللَّهِ ، ثُمَّ الْحَسَنِ بِي عَلِيِّ الصَّامِتِ أَمِينُ عَلَى دِينِ اللَّهِ العسکری ، ثُمَّ ابْنِهِ حُجَّةِ اللَّهِ فُلَانُ سَمَّاهُ بِاسْمِهِ ابْنَ الْحَسَنِ المهدی ، وَ النَّاطِقِ الْقَائِمِ بِحَقِّ اللَّهُ . قَالَ سَلْمَانَ : فَبَكَيْتُ ، ثُمَّ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ فانی لِسَلْمَانَ بإدراكهم ؟ قَالَ : سَلْمَانُ إِنَّكَ مدرکهم وَ أمثالک وَ مَنْ تَوَلَّاهُمْ بِحَقِيقَةِ الْمَعْرِفَةِ ، قَالَ سَلْمَانَ : فشکرت اللَّهَ كَثِيراً ، ثُمَّ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! إِنِّي مُؤَجَّلُ إِلَى عَهْدِهِمْ قَالَ : يَا سَلْمَانُ اقْرَأْ فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا علیکم عِباداً لَنا أَوْلَى بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّيارِ وَ كانَ وَعْداً مَفْعُولاً ثُمَّ رددنالكم الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْناكُمْ أَكْثَرَ نَفِيراً قَالَ سَلْمَانَ : فَاشْتَدَّ بکائی وَ شوقی وَ قِلَّةٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ! بِعَهْدِ منک ؟ فَقَالَ : إِي والذی أَرْسَلَ مُحَمَّداً إِنَّهُ لبعهد منی وَ بِعَلِيٍّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ تِسْعَةُ أَئِمَّةِ ، وَ كُلُّ مَنْ هومنا وَ مَظْلُومُ فِينَا ، إِي وَ اللَّهِ يَا سَلْمَانَ ، ثُمَّ لَيَحْضُرُنَّ ابلیس وَ جُنُودِهِ وَ کل مَحَضَ الْإِيمَانَ مخضا ، وَ مَحْضَ الکفر مَحْضاً ، حَتَّى يُؤْخَذَ بِالْقِصَاصِ وَ الْأَوْتَارَ وَ التُّراثَ [الثارات] وَ لَا يَظْلِمُ ربک أَحَداً ، وَ يَجْرِي تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَىالذین اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نمکن لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نَرَى فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ قَالَ سَلْمَانُ رضی اللَّهُ عَنْهُ : فَقُمْتُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْ رَسُولِ اللہ صلی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا یبالی سَلْمَانُ مَتَى لَقِيَ الْمَوْتِ أولقيه .مقتضب الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص6.

مفضل عرض کرد: ای سرور من! در وقت ولادتش نیز دیده می شود؟ فرمود: آری به خدا قسم از ساعت ولادتش تا وقت وفات پدر بزرگوارش علیه السلام دیده می شود... ولادت او در شعبان سال 257 هجری قمری (به نقل مشهور در سال 255 هجری قمری) است. مؤمنین امام علیه السلام او را در سال 260 هجری قمری (زمان وفات امام حسن عسگری علیه السلام) می بینند... و پس از آنکه غایب شد، هیچ چشمی او را نمی بیند تا زمانی که همه چشم ها او را ببیند.

مفضل عرض کرد: یا سیدی هفتاد و دو نفر اصحاب ابی عبدالله الحسین علیه السلام هم با ایشان ظاهر می شوند؟ امام علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام در دوازده هزار صدیق از شیعیان خود، در حالیکه عمامه سیاهی پوشیده است ظاهر می شود».(1)

روایت چهارم:

در این روایت، امام صادق علیه السلام به رجعت امام حسین علیه السلام و یارانشان در زمان «الحجةُ القَائمُ»تصریح می کند:

«وَ كَانَ وَعداً مَفعُولاً»يعني ظهور امام قائم علیه السلام، و مقصود از آیه شریفه:

ص: 304


1- عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الحسنیین ، عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ ، عَنْ عمربن الْفُرَاتِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ : سَأَلْتُ سَيِّدِي الصَّادِقِ علیه السَّلَامِ هَلْ للمأمول الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِيِّ علیه السَّلَامُ مِنْ وَقْتِ مُوَقَّتُ يَعْلَمُهُ النَّاسِ ؟ فَقَالَ : حَاشَ لِلَّهِ أَنْ یوقت ظُهُورِهِ بِوَقْتٍ يَعْلَمُهُ شِيعَتُنَا . قَالَ الْمُفَضَّلُ : يَا سَيِّدِي وَ لَا يَرَى وَقْتُ وِلَادَتُهُ ؟ قَالَ علیه السَّلَامُ : بَلَى ، وَ اللَّهُ لیری مِنْ سَاعَةٍ وِلَادَتُهُ إِلَى سَاعَةٍ وَفَاةِ أَبِيهِ ... أَوَّلُ وِلَادَتُهُ ... مِنْ شَعْبَانَ سَنَةِ سَبْعٍ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ ... یری شَخْصَهُ الْمُؤْمِنِ الْمُحِقِّ سَنَةَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ ، ... فلاتراه عین أَحَدُ ، حَتَّى يَرَاهُ كُلِّ أَحَدٍ وَ كُلُّ عَيْنٍ . قَالَ الْمُفَضَّلُ : يا مولای وَ سیدى فالاثنان وَ سَبْعُونَ رَجُلًا الَّذِينَ قُتِلُوا مَعَ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ يُظْهِرُونَ مَعَهُ ؟ قَالَ علیه السَّلَامُ : نَعَمْ يُظْهِرُونَ مَعَهُ ، وَ فِيهِمْ أبوعبدالله الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامَ فِي اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ، مُؤْمِنِينَ مِنْ شِيعَةِ عَلَى علیه السَّلَامُ ، وَ عَلَيْهِ عِمَامَةُ سَوْدَاءُ. الهداية الكبری، ص396 و مختصر البصائر؛ ص 433-458 و بحار الأنوار، ج 53، ص 7 و رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج 3، ص 216 وإلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالی فرجه الشريف، ج2، ص211.

«ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ...»رجعت امام حسین علیه السلام است که با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زیرین بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجال و شیطان نیست و هنوز حجت قائم علیه السلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود که او حسین علیه السلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، و همان امام حسین علیه السلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازہ وصی نشود مگر وصی و امام».(1)

نتیجه اینکه در روایات متعددی به نام امام مهدی علیه السلام تصریح کرده و اولین رجعت کننده را در زمان ایشان دانسته اند. بنابراین، ادعای احمد بصری مبنی بر وقوع رجعت پس از مهدی دوازدهم باطل می شود. ضمن اینکه قبلا بطلان مهدیین اساسا به اثبات رسیده است.

ب. رجعت در آسمان احمد بصری رجعت را زمینی ندانسته و گفته است:

«الرجعة عالم آخر، مختلف عن هذا العالم الجسمانی و تكون في السماء

ص: 305


1- «وَ كَانَ وَعْداً مَفْعُولُ ، خُرُوجُ الْقَائِمِ علیه السَّلَامُ - ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ خُرُوجُ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِهِ ؛ عَلَيْهِمُ الْبَيْضُ الْمُذَهَّبُ لِكُلِّ بَيْضَةٍ وَ جَهَانَ المودون إِلَى النَّاسِ أَنَّ هَذَا الحسین قَدْ خَرَجَ حَتَّى لَا يَشُكَّ الْمُؤْمِنُونَ فِيهِ وَ أَنَّهُ لَيْسَ بِدَجَّالٍ وَ لَا شَيْطَانٍ وَ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ - فَإِذَا اسْتَقَرَّتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّهُ الْحُسَيْنُ علیه السَّلَامُ جَاءَ الْحُجَّةَ الْمَوْتُ فَيَكُونُ الذی یغسله وَ یکفنه وَ يُحَنِّطُهُ وَ يَلْحَدُهُ فِي حُفْرَتِهِ - الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ - وَ لَا يَلِىَ الوصی إِلَّا الوصیُّ. کافی، ج 8، ص، 206.

الاولی»(1) رجعت در عالمی غیر از عالم جسمانی و دنیوی بوده و در آسمان اول محقق خواهد شد.

در پاسخ به احمد بصری گفته می شود:

اولا وقوع رجعت در آسمان، چه خصوصیتی برای شیعیان دارد که پیرامون آن، صدها روایت از حضرات معصومین علیهم السلام صادر شده است. بر اساس روایات، خداوند متعال دین خود را روز رجعت برای همگان آشکار و علنی خواهد کرد، بنابراین باید رجعت امری زمینی بوده باشد تا خداوند در آن روز دین خود را بر مردم زمین علنی کند. چنانچه از امام باقر عليه السلام نقل شده است:

عن أبي جعفر علیه السلام في قول الله «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدین کله وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» قَالَ : لِيُظْهِرَهُ اللَّهِ فِي الرَّجْعَةِ».(2) امام علیه السلام در باره این آیه که؛ تا دین خود را بر همگان ظاهر کند و لو اینکه مشرکون ناراحت شوند، فرمود: خداوند در روز رجعت دین خود را ظاهر می کند.

ثانیا روایات متعددی صادر شده است که رجعت را زمینی و دنیوی دانسته و به آن تصریح کرده است که به چند روایت اشاره می شود:

روایت اول:

«أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ يَرْجِعُ إِلَى الدُّنْيَا الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ ، وَ إِنِ الرَّجْعَةَ لَيْسَتْ بعامة بَلْ هِيَ خَاصَّةً ، لَا يَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِيمَانَ محضأ أَوْ مَحَضَ الشرک مَحْضاً ».(3)امام صادق علیه السلام فرمود: اول کسی که از قبر بیرون

ص: 306


1- الرجعة ثالث ایام الله الكبری، ص 5-24.
2- بحار الأنوار، ج 52، ص 346.
3- الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة ، النص ؛ ص360

آید و بدنیا برگردد حسین بن على علیه السلام است، و رجعت عمومی نیست، مختص مؤمن خالص و مشرک خالص است.

روایت دوم:

«الْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ بین جمادی وَ رَجَبُ فَقَامَ رَجُلُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا الْعُجْبِ الَّذِي لَا ترال تَعْجَبُ مِنْهُ فَقَالَ ثَكِلَتْكَ وَ أی أُمِّكَ وَ عَجِبَ أَعْجَبُ مِنْ أَمْوَاتُ يَضْرِبُونَ كُلِّ عَدُوُّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ».(1)

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تمامی تعجب ها در بین جمادی و رجب است. مردی بلند شد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین این چه شگفتی است؟ امام فرمود: کدام شگفتی از این عجیب تر است که اصحاب قبور در مابین جمادی و رجب زنده می شوند و با دشمنان خدا و رسول خدا و ائمه اهل بیت علیهم السلام جنگ می کنند.

روایت سوم:

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عللیه السَّلَامُ فَجَرَى بَيْنَهُمَا حَدِيثٍ فَقَالَ أَبِي لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ مَا تَقُولُ فِي الْكَرَّةَ قَالَ أَقُولُ فِيهَا مَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذلک أَنْ تَفْسِيرِهَا صَارَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَ هَذَا الْحَرْفَ بِخَمْسٍ وَ عِشْرِينَ لَيْلَةً قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «تِلْكَ إِذاً كَرَّةُ خاسِرَةُ » إِذا رَجَعُوا إِلَى الدُّنْيَا وَ لَمْ يَقْضُوا دُخُولَهُمْ فَقَالَ لَهُ أَبِي يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «فَإِنَّما هِيَ زَجْرَةُ واحِدَةُ فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ »أَىُّ شَىْ ءٍ أَرَادَ بِهَذَا فَقَالَ إِذَا انْتَقِمْ مِنْهُمْ وَ بَاتَتْ بَقِيَّةَ الْأَرْوَاحِ سَاهِرَةً لَا تَنَامُ وَ لَا تَمُوتُ ».(2) از محمد بن عبدالله نقل شده است: همراه پدرم بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدیم، میان

ص: 307


1- بحار الأنوار، ج 53، ص60.
2- بحار الأنوار، ج 53، ص 44.

آن حضرت و پدرم سخنی گذشت، سپس پدرم به حضرت عرض کرد: درباره رجعت چه می فرمایید؟ امام فرمود: در این باره همان را می گویم که خداوند فرمود: «این بازگشت زیان بخشی است،»تفسیر این آیه بیست و پنج شب قبل از رسیدن آن به پیامبرصلی الله علیه و آله رسید. و این هنگامی است که مردم به دنیا برمی گردند و خونخواهی آنها تمام می شود، پدرم عرض کرد: این که خداوند در قرآن می فرماید: «فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ فَإِذَا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ»مقصود چیست؟ فرمود: وقتی از ستمگران انتقام گرفته شد و سپس مردند، ارواح آنها بیدار است نه می خوابد و نه می میرد.

نتیجه اینکه؛ رجعت در همین زمین خاکی و دنیوی محقق خواهد شد و چنانچه غیر از این باشد اثری بر آن مترتب نشده و ثمره ای نخواهد داشت.

حکومت ائمه رجعت علیهم السلام

پس از اثبات این مسأله که رجعت ائمه معصومین علیهم السلام بلافاصله پس از امام دوازدهم علیهم السلام بوده و اولین رجعت کننده پس از ایشان ، امام حسین بن علی علیه السلام خواهد بود، نوبت به آن می رسد تا حکومت آن معصومین علیهم السلام در زمان رجعت به اثبات برسد.

در روایات متعددی از ائمه علیهم السلام به حکومت جهانی آنان در عصر رجعت اشاره شده و ایشان را در آن زمان صاحب الامر و صاحب حکم دانسته اند. همین مسأله، امر و حکم هر شخصی غیر از ایشان را نفی کرده و آن را در وجود ائمه رجعت علیهم السلام منحصر می نماید. لازم به ذکر است که فلسفه رجعت ائمه علیهم السلام نیز در همین تشکیل حکومت عدل الهی جمع شده و هیچ دلیل دیگری غیر از آن برای مسأله رجعت متصور نیست. لذا در صورتی که ائمه رجعت فاقد حکومت

ص: 308

و خلافت بدانیم، نقض غرض خواهد شد. چنانچه روایات متعددی از این واقعیت پرده برداشته که به چند مورد اشاره می شود:

روایت اول:

«فَأَنَا . . مُصَدِّقُ بِرَجْعَتِكُمْ ، مُنْتَظِرُ لِأَمْرِكُمْ ، مُرْتَقِبُ لِدَوْلَتِكُمْ . . . يُحْشَرُ فِي زمرتکم ، وَ يکر فی رَجْعَتِكُمْ ، وَ يُمَلَّكُ فِي دولتکم ، وَ يُشَرَّفُ فِي عَافِيَتِكُمْ ، وَ يُمَكَّنُ فِي أَيَّامِكُمْ ، وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ ومکنني فِي دَوْلَتِكُمْ ، وَ أَحْيَانِي فِي رَجْعَتِكُمْ ، وَ مَلَّكَنِي فِي أیامکم».(1)موسی بن عبدالله نخعی از امام هادی علیه السلام نقل می کند. به ایشان عرض کردم در هنگام زیارت هر کدام از شما چه بگویم؟ لذا زیارت نامه را تماما فرمود و در اثناء آن به رجعت اشاره کرد و از آن جمله فرمود: پس من رجعت تان را تصدیق می کنم و چشم به راه امر شما هستم، در انتظار حکومت شما به سر می برم... مرا از کسانی قرار بده که در گروه شما محشور می شوند، و در زمان رجعت تان دوباره به دنیا باز می گردد، و در دولت شما به فرمانروایی می رسند و در دوران سلامت کامل شما مفتخر می گردند، و در روزگار شما اقتدار می یابند.

روایت دوم:

«وَ اللَّهُ ليمکن رَجُلُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ بَعْدَ مَوْتِهِ ثَلَاثُ مِائَةِ سَنَةٍ وَ يَزْدَادَ تُسْعاً قَالَ فَقُلْتُ فَمَتَى يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ بَعْدَ مؤت الْقَائِمِ . . . فَإِذَا اشْتَدَّ الْبَلَاءُ عَلَيْهِ وَ قُتِلَ الْمُنْتَصِرُ خَرَجَ السِّفَاحِ إِلَى الدُّنْيَا غَضَباً للمنتصر فَيُقْتَلُ كُلِّ عَدُوٍّ لَنَا وَ هَلْ تُدْرَى مِنِ الْمُنْتَصِرُ وَ مِنَ السِّفَاحِ يَا جَابِرُ الْمُنْتَصِرُ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ وَ السِّفَاحِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامُ ».(2)از جابر بن یزید جعفی روایت شده است: از

ص: 309


1- من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص370، ح 1625 و مختصر البصائر، ص 136.
2- الإختصاص، ص 257.

امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود: به خدا قسم مردی از ما اهل بیت علیهم السلام بعد از مرگش، سیصد و نه سال حکومت می کند. عرض کردم این چه زمانی خواهد بود؟ فرمود بعد از وفات قائم علیه السلام. وقتی گرفتاری بروی شدت گرفت و امام منتصر کشته شد، امام سفاح در حالی به دنیا باز می گردد که از شهادت امام منتصر غضبناک است. پس تمام دشمنان ستمگر را می کشد و تمام زمین را مالک می شود و خداوند کار او را اصلاح می کند و او سیصد و نه سال حکومت میکند. آنگاه امام علیه السلام فرمود: ای جابر! آیا می دانی امام منتصر و سفاح کیست؟ منتصر حسین علیه السلام و سفاح امیرالمؤمنین علیه السلام است.

روایت سوم:

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ « إِذْ جَعَلَ فِيكُمْ أَنْبِياءَ وَ جَعَلَكُمْ مُلُوكاً » فَقَالَ : الْأَنْبِيَاءُ : رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ ذریته ، وَ الموك : الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ » قَالَ : فَقُلْتُ : وَ أَيُّ مَلِكَ أَعْطَيْتُمْ ؟ قَالَ : « ملک الْجَنَّةِ وَ ملک الْكَرَّةَ».(1)محمد بن سلیمان دیلمی از زبان پدرش نقل می کند که از امام صادق علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم: «شما را پیغمبران و پادشاهان قرار دادیم»، حضرت فرمود: مقصود از انبیاء پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و ابراهیم و اسماعیل علیه السلام و ذریه ایشان است و منظور از پادشاهان ائمه علیهم السلام هستند. عرض کردم: خداوند چه سلطنتی به شما عطا فرموده؟ فرمود: سلطنتی در بهشت و سلطنتی در هنگام رجعت.

با وجود روایاتی که حاکی از حکومت ائمه رجعت هستند، تشکیل حکومت افرادی با عنوان مهدیین، آنهم با وجود ائمه معصومین علیهم السلام که دلیل رجعتشان

ص: 310


1- مختصر البصائر، ص 119.

تشکیل حکومت و خلافت عدل الهی است، بی معنی بوده و این تضادی غير قابل حل خواهد بود. مگر اینکه قائل به آن باشیم که مهدیین (بر فرض صحت و قبول مهدیین) از حکام و والیانی هستند که توسط ائمه رجعت علیه السلام به ولایت های دور و نزدیک منصوب خواهند شد که آنهم مساله ای غیر از خلافت مهدیین است.

پرسش های درس

1. احتمالات دوران پس از امام مهدی علیه السلام را تشریح کنید .

2. یک دلیل از قرآن کریم برای اثبات رجعت بنویسید .

3. اولین گروه از رجعت کنندگان چه کسانی هستند؟

4. اولین امام از رجعت کنندگان کیست؟

5. باور احمد بصری درباره رجعت را توضیح دهید.

6. حکومت ائمه رجعت علیه السلام را اثبات کنید.

ص: 311

ص: 312

درس پانزدهم نیابت فقهاء از امام غائب علیه السلام

اشاره

ص: 313

ص: 314

خبر غیبت امام مهدی علیه السلام مسأله ای است که معصومین علیهم السلام آن را به مسلمانان گوشزد کرده و همواره آنان را از کیفیت و چگونگی امر غیبت مطلع ساخته اند.(1) با این وجود، باید در زمان غیبت امام علیه السلام، سیستم و نظامی برای هدایت مردم در نظر گرفته شده باشد تا با تمسک به آن، گمراه نشده و سخن دین را دریافت کنند.

آنچه از عملکرد و گفتار ائمه معصومین علیهم السلام، مخصوصا از زمان امام باقر علیه السلام مشهود گردیده است، طراحی و پیاده سازی و نهادینه کردن «نظام فقاهتی»در بین مردم است. نظامی که بتواند در صورت عدم دسترسی مردم به معصوم علیه السلام، کارآیی خاص خود را داشته و ضمن عهده دار شدن امور نیابتی از جانب امام علیه السلام، احکام الهی را نیز جاری سازد. از این رو، سفارش اکید ائمه معصومین علیه السلام به اصحابشان در خصوص تفقه در دین و انتظار ثمر بخشی و خیر از آنان، این نظریه را تثبیت می کند. چنانچه امام صادق علیه السلام با بشیر دهان می فرماید: «لَا خَيْرَ فِيمَنْ لَا يَتَفَقَّهُ مِنْ أَصْحَابِنَا»(2).

ص: 315


1- «إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ فِيهِ غَيْبَتَيْنِ وَاحِدَةٌ قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ».همانا برای صاحب این امردو غيبت است. یکی از آنها مدتش کوتاه و دیگری طولانی است. إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، ج 5، ص 118.
2- الکافی، ج 1، ص 33.

لذا توصیه معصومین علیهم السلام به تفقه در دین (1)، سفارش به اطاعت و پیروی از فقهای دین،(2) بیان عظمت و جایگاه فقهاء دین،(3) ترغیب مردم برای مراجعه به فقهاء جهت دریافت فتوا،(4) تعیین برخی از فقهاء برای مناظره با مخالفین،(5) تأکید به تربیت طلاب علوم دینی (6)و... حاکی از اجرای نظام فقاهتی در ادامه «نظام امامتی»می باشد که می توان این دوران را دوره «آماده سازی تئوریک جامعه دینی برای پذیرش نظام فقاهتی»دانست.

پس از پذیرش این باور، نوبت به آماده سازی عملی مردم می رسد تا در حضور امام علیه السلام امکان وقوعی این نظام جدید را به نظاره بنشینند. بنابراین، با آغاز غیبت صغری، شیعیان را به طور عملی وارد مسیر ولایت پذیری از نظام فقاهت (نواب اربعة)(7) نموده و روش هدایت پذیری از فقهاء را به آنان آموزش دادند. در این دوره کوتاه، مردم به واسطه چهار فقيه منتخب، به عنوان نواب خاص، با امام عليه السلام

ص: 316


1- عَلِيُّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ «يَقُولُ تَفَقَّهُوا فِي الدین فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ مِنْكُمْ فِي الدِّينِ فَهُوَ أَعْرَابِيُّ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ - لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدین وَ لینذروا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يحزرون ». الکافی، ج1، ص31.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بَيْنَ الحسین عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عيسي عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامُ - عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا . . . « مِنْ کان مِنکُمْ مِمَّنْ قَدْ روی حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أحکامنا فلیرضوا بِهِ حکما فانی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حاکما فَإِذَا حکم بحکمنا فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فانما اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ علی حَدُّ الشرک بِاللَّهِ ».الکافی، ج1، ص67.
3- عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِيهِ جُنْدَبٍ قَالَ : دَخَلَ عمروبن الْحُمْقِ وَ حجربن عَدِيٍّ وَ حَبَّةِ العرنی وَ الْحَارِثُ الأعورو عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَبَا عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ قَالَ : «أَهْدى سَبِيلًا فيکم الْعُلَمَاءِ وَ الْفُقَهَاءِ»الغارات، ج1، ص210.
4- حدثني الفضل بن شاذان قال حدثني عبد العزيزبن المهتدي و كان خيرقمی رأيته و كان وكيل الرضا علیه السلام و خاصته فقال إني سألته فقلت إني لا أقدر على لقائك في كل وقت فعمن آخذ معالم دینی فقال «خذ عن يونس بن عبد الرحمن». رجال کشی، ج 2، ص 778 و 786.
5- مناظره مؤمن الطاق با مرد شامی، مناظره هشام بن حکم با عمرو بن عبيد.
6- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله تعلم في شبابه کان بمنزلة الوشم في الحجر». بحار الانوار، ج 1، ص 222
7- عثمان بن سعيد عمری ، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری .

ارتباط داشته و پس از وفات نائب چهارم و آغاز غیبت کبری، ارتباط شیعیان به طور کامل با امام علیه السلام قطع گردید. اما با توجه به نهادینه شدن نظام فقاهتی و پذیرش امکان اطاعت نیابتی از فقهاء ، شیعیان بدون درنگ به فقهاء جامع الشرایط مراجعه کرده و در امور دینی و اجتماعی خود کسب تکلیف کردند.

نیابت خاصه فقیه

نیابت خاصه فقیه مختص به نواب اربعه (عثمان بن سعید عمری، محمد بن عثمان، حسین بن روح نوبختی و علی بن محمد سمری) بوده و هیچ فردی پس از آن بزرگواران اجازه تصدی این منصب را ندارد. وجه تمایز منصب نیابت خاص با نیابت عامه عبارتند از:

الف. نایب خاص نیاز به نص تعیین کننده دارد:

بر اساس سیره معصومین عليهم السلام، واگذاری نیابت خاص فقیه، نیاز به نص صریح دارد. لذا زمانی که معصوم علیه السلام بخواهد فردی را به عنوان نائب خاص خود در یک امر خاص یا در تمامی امور منصوب کند، باید به اسم نائب و همچنین نوع نیابت او تصریح فرماید. به عنوان نمونه در نصب و اعلان وثاقت و نیابت تام جناب عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان توسط امام حسن عسکری علیه السلام آمده است:

«العمری وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عنی فعنی يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالَا لک فعنی يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ المأموتان»(1)

عمری و پسرش هر دو ثقه اند، هر چه از من به تو رسانند از من رسانده اند و

ص: 317


1- کافی، ج1، ص329.

هرچه به تو گویند از قول من گفته اند از آنها بشنو و از آنها اطاعت کن که هر دو ثقه و امین هستند.

ب.امکان مشاهده برای نواب خاص

نواب اربعه قادر به ارتباط و مشاهده حضرت حجت علیه السلام بوده و امورات مهم مردم را به طور مستقیم با حضرت در میان گذاشته و در سایر موارد، شخصا اقدام به صدور فتوا می کردند. با وفات آخرين نائب امام علیه السلام امکان ارتباط مستقیم با آن حضرت غیر ممکن شده و مدعیان مشاهده تکذیب شدند. چنانچه در توقيع مبارک سمری رحمة الله علیه آمده است:

حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ الْمُكَتِّبِ قَالَ : كُنْتُ بِمَدِينَةِ السَّلَامَ فِي السَّنَةِ الَّتِي تؤفى فِيهَا الشَّيْخِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ السَّمُرِيِّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَحَضَرَتْهُ قَبْلَ وَفَاتِهِ بِأَيَّامٍ فَأُخْرِجَ إِلَى النَّاسِ تَوْقِيعاً نُسْخَتُهُ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ - یا علی بْنِ مُحَمَّدٍ السمری أَعْظَمَ اللَّهُ أَجْرَ إخوانک فیک فانک مَيِّتٍ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ سِتَّةِ أَيَّامٍ فَاجْمَعْ أَمْرِكَ وَ لَا توص إِلَى أَحَدُ يَقُومُ مقامک بَعْدَ وفاتک فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةِ الثَّانِيَةَ فَلَا ظُهُورِ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذلک بَعْدَ طُولِ الْأَمَدُ وَ قَسْوَةُ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ سیاتی شیعتی مِنْ يَدَّعِى الْمُشَاهَدَةِ أَلَا فَمَنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السفیاني وَ الصیحة فَهُوَ کاذب مُفْتَرٍ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ - قَالَ فنسخنا هَذَا التَّوْقِيعَ وَ خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ السَّادِسُ عُدْنَا إِلَيْهِ وَ هُوَ يَجُودُ بِنَفْسِهِ فَقِيلَ لَهُ مَنْ وصیک مِنْ بَعْدِكَ فَقَالَ لِلَّهِ أَمْرٍ هُوَ بالغه وَ مضی رَضِىَ اللَّهُ عَنْهُ فَهَذَا

ص: 318

آخَرَ كَلَامٍ سَمِعَ مِنْهُ ».(1) ای علی بن محمد سمرى! خداوند اجر برادرانت را در عزای تو عظیم گرداند که تو ظرف شش روز آینده خواهی مرد، پس خود را برای مرگ مهیا کن و به احدی وصیت مکن که پس از وفاتت قائم مقام تو شود زیرا غیبت تامه واقع شده و ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی و آن پس از مدتی طولانی و قساوت دلها و پرشدن زمین از ستم واقع خواهد شد و به زودی کسانی نزد شیعیان من آیند و ادعای مشاهده کنند، بدانید هر که پیش از خروج سفیانی و صیحه آسمانی ادعای مشاهده کند دروغگوی افترا بند است و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم. پس؛ حاضرین از آن توقيع استنساخ کردند و از نزد او خارج شدند و چون روز ششم فرا رسید نزد او بازگشته و او را در حال احتضار بود، یکی از مردمان پرسید: وصی پس از شما کیست؟ گفت: خداوند را امری است که خود او رساننده آن است و فوت کرد و این آخرین کلامی بود که از او شنیده شد. آنچه در این توقيع بدان اشاره شده، نکاتی است که حائز اهمیت بوده و بایستی بدان اشاره کرد:

الف. تعيين نایب خاص

بر اساس متن توقيع، تعیین نایب خاص و سفارت، بایستی توسط نائب قبلی باشد. چنانچه امام علیه السلام فرموده است: «وَ لَا تُوصِ إِلَى أَحَدٍ یقوم مقامک بَعْدَ وَفَاتِکَ»، لذا علی بن محمد سمری حق انتخاب شخص دیگری به عنوان قائم

ص: 319


1- كمال الدين و تمام النعمة ، ص 516 و غيبة طوسی، ص 395 والثاقب في المناقب، ص 601 والاحتجاج طبرسی، ج 2، ص 296 والطرائف ، ص 184 وكشف الغمة، ج 3، ص 338 والصراط المستقيم، ج 2، ص 236 وأسرار الامامة، ص89 وحديقة الشيعة، ج 2، ص990 و اثباة الهداة ، ج 5، ص 321 و منتهی الامال، ج 2، ص 842 و بحارالانوار، ج51، ص 361 و اعیان الشیعه، ج 2، ص 48 و...

مقام خود به عنوان نائب خاص حضرت نداشته و بر این اساس، باب نیابت تا موعدی خاص و تا زمانی که امر حضرت بر مردم مشخص شود بسته شده و مردم تکلیفی در مقابل بیعت با مدعیان بابیت ندارند. چنانچه امام صادق علیه السلام در باب وظیفه شیعیان در زمان غیبت کبری فرمودند:

«يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ یغیب عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَقُلْتُ لَهُ مَا يَصْنَعُ النَّاسُ فِي ذَلِكَ الماني قَالَ يَتَكَوَّنْ بِالْأَمْرِ الَّذِي هُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ».(1) بر مردم زمانی فراخواهد رسید که امام زمانشان از آنان غائب خواهد شد. عرض کردم در آن زمان تکلیف مردم چیست؟ فرمود: مردم به امری که سابقا بر آن بودند تمسک کنند تا اینکه امر امام بر آنان روشن گردد.

در این روایت؛ ضمير مستتر در «حتى يتبين لهم»به امام عليه السلام بازگشت دارد. یعنی اینکه تکلیف مردم در زمان غیبت، انتظار ظهور و آمدن حضرت است نه اطاعت از مدعیان نیابت و وكالت.(2)

ب: علت انسداد باب نیابت خاصه

علت ممنوعیت وصیت سمری به شخص دیگر، آغاز غیبت کبری است. چنانچه امام علیه السلام در متن توقيع بدان اشاره فرموده و آمده است:

«فَقَدْ وَقَعَتْ الغيبه الثانيه فَلَا ظُهُورِ إِلَّا بَعْدَ إِذْنِ اللَّهُ وَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَلِكَ بَعْدَ طُولِ الْأَمَدُ وَ قَسْوَةُ الْقُلُوبِ وَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً»، بنابراین با توجه به اینکه «فاء»در «فَقَد وَقَعَت»تعليلیه است، لذا آغاز غیبت کبری علت اصلی انسداد باب نیابت بوده و دلیلی بر نقض این مسأله از جانب حضرت وجود ندارد.

ص: 320


1- كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص350.
2- مکیال المکارم في فوائد دعاء للقائم (عليه السلام)، ج2، ص413.

ج: پیشگویی ظهور مدعیان دروغین

حضرت در ادامه توقیع به ظهور زود هنگام مدعیان دروغین نیابت خاصه اشاره فرموده و شیعیان را از آن خطر بزرگ برحذر می دارند. لذا فرمودند: «سَيَأْتِي شيعي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَةَ».

د: ادعای مشاهده تا موعد خاص

ادعای مشاهده و نیابت تا قبل از خروج سفیانی و ندای آسمانی مورد قبول نیست. چنانچه حضرت فرمودند: «أَلَا فَمَنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيُّ وَ الصَّيْحَةُ فَهُوَ کذاب مُفْتَرٍ».

لذا چنانچه فردی همچون احمد بصری در صدد ادعای نیابت خاصه است، باید تا خروج سفیانی و ندای آسمانی صبر کرده و پس از آن بر ادعای خود پافشاری نماید.

اگر اشکال شود که در این توقیع، مدعیان مشاهده تکذیب شده اند و ربطی به مدعیان نیابت و سفارت ندارد، اینگونه پاسخ داده می شود:

اولا شأن صدور توقیع، پیرامون مسأله نیابت خاصه بوده و حضرت، على بن محمد سمری را از انتخاب وصی و قائم مقام بعدی برحذر داشته اند و این به این معناست که حضرت با صدور این توقيع مبارک، در صدد انکار مدعیان نیابت و سفارت، بعد از نایب چهارم می باشد.

ثانية؛ حضرت در ادامه این توقیع می فرماید: «فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ... فَهُوَ کاذب مُفْتَرٍ». یعنی مدعی مشاهده كذاب و افتراگو است. باید توجه داشت که بین كذاب و مفتر فرق واضحی است. لذا اگر کسی صرف ادعای مشاهده داشته

ص: 321

باشد، كذاب می باشد اما اگر همان شخص ادعای نیابت یا توکبل کند و آن استنابه را به حضرت منتسب نماید، این شخص افتراگو بوده و چیزی را به دروغ به ایشان نسبت می دهد. لذا در متن توقيع هر دو عبارت در کنار هم آمده است تا کسانی را که ادعای مشاهده و توکیل می کنند را رد نماید. بنابراین اگر حضرت فقط می فرمود: «مِنْ إدعى الْمُشَاهَدَةِ فَهُوَ كَاذِبُ»در آن صورت این حکم شامل تمامی افرادی که ادعای دیدار با حضرت را داشتند می شد، در حالیکه بیش از هزار داستان معتبر از احوالات تشرف یافتگان در کتب شیعه ذکر شده است که هیچ کدام كذاب نبوده و در ادعای خود صادق هستند.

نکته قابل توجه اینکه احمد بصری برخلاف مبنای خود در خصوص عدم پذیرش علم رجال و نادرست بودن بررسی سندی روایات، اینبار مجبور به تمسک به علم رجال شده و این توقيع مبارک را ضعیف السند دانسته و می گوید: «فهي مطعون في سنده و غير تامة السند».(1) این روایت مورد طعنه علماء قرار گرفته و سند آن به معصوم نمی رسد.

دیدگاه علمای شیعه

براساس دیدگاه و نظرات تمامی علمای شیعه، ادعای نیابت خاصه و همچنین سفارت در زمان غیبت کبری مساوی با کفر بوده و هر کس مدعی آن باشد گمراه و گمراه گر می باشد. به عنوان نمونه شیخ طوسی از قول ابن قولویه رحمة الله علیه (2)در باب ذکر مذمت مدعیان بابیت و نیابت می فرماید:

«إِنَّ عِنْدَنَا ( أَيِ الطَّائِفَةِ الْإِمَامِيَّةِ ) أَنَّ كُلَّ مَنْ ادَّعَى الْأُمَمِ الامر بَعْدَ السمری رَحِمَهُ اللَّهُ

ص: 322


1- مع عبد الصالح، ص 28
2- شیخ ابوالقاسم بن محمد بن قولویه، استاد شیخ مفید در فقه بوده است.

فَهُوَ كَافِرُ منمس ضَالُّ مُضِلُّ وَ بِاللَّهِ التَّوْفِيقُ»(1)همانا در نزد ما طائفه امامیه نظر بر این است که؛ هر کسی که بعد از سمری رحمة الله علیه ادعای امر( سفارت و نیابت خاصه) کند، کافر گمراه و گمراه گر است.

نیابت عامه فقیه

همانطور که اشاره شد، نیابت عامه فقیه در ادامه نیابت خاصه فقیه (نواب اربعة) شکل گرفته است. در این نوع از نیابت، مشاهده امام علیه السلام برای نائب ممکن نیست و علاوه بر آن، هیچ فقیهی از نص شخصی و تعیین کننده برخوردار نبوده و تمامی آنان بر اساس تنصیص نوعی عهده دار وظیفه نیابت شده اند. به عنوان نمونه در روایات آمده است:

روایت اول:

مُحَمَّدُ بْنُ يحیی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عيسی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يحیی عَنْ داؤد بْنِ الحصین عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ : سَأَلْتُ أَبَا عَبَّ اللَّهِ علیه السَّلَامُ - عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا ... « مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عليکم حاکما فَإِذَا حَكَمَ بحکنما فَلَمْ يَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ».(2)هر کدام از شما که حديث ما را روایت کند و در حلال و حرام ما نظر دارد و احکام ما را می داند، به حکمیت او راضی شوند که او را حاکم شماها مقرر ساختم و اگر طبق حکم ما قضاوت کند و از او نپذیرد (یعنی کسی که حکم بر ضرر او

ص: 323


1- غیبت طوسی، ص 412.
2- کافی، ج 1، ص 67.

است) همانا حکم ما را سبک شمرده و ما را رد کرده و راد برما برخدا رد کرده و این خود در مرز شرک به خدا است.

روایت دوم:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ الکلينی رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكلينی عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَعْقُوبَ قَالَ : سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ العمری رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنْ يُوصِلَ لِي كِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِيهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْكَلَتْ عَلَى فَوَرَدْتَ فِي التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السَّلَامُ : «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رواۃ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حجتی علیكم وَ أَنَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَيْهِمْ».(1)اسحاق بن يعقوب می گوید: از نایب امام علیه السلام خواستم نامه ام را به پیشگاه امام عصر علیه السلام برساند. در آن نامه مسائل مشکلی را که داشتم پرسیده بودم و امام با خط خود جواب نوشته و فرموده بود: ... اما در خصوص حوادث پیش روی، به راویان حديث ما مراجعه کنید که آنان حجت های من برشما هستند و من حجت خدا بر آنانم.

ادعای احمد بصری

از جمله ادعاهای احمد بصری، نیابت و سفارت خاصه از جانب امام دوازدهم علیه السلام در دوران غیبت کبری است. وی در کتاب بيان الحق و السداد من الأعداد می گوید:

«لا أقول و لم أقل إنى الامام المهدی علیه السلام، بل أنا المهدی الاول من ولده علیه السلام

ص: 324


1- غیبت طوسی، ص 177. اعلام الوری، ص 452. وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، کتاب القضأ، ابواب صفات القاضی، باب 11، ج 9. احتجاج، ج 2، ص 163.

و رسوله و وصيه و الیمانی».(1)هرگز نگفته و نمی گویم که من امام مهدی علیه السلام هستم، بلکه من مهدی اول از اولاد امام و فرستاده و جانشین و یمانی هستم.

این ادعای احمد بصری نه با نیابت خاصه سازگاری دارد و نه با نیابت عامه، زیرا هر کدام از این دو دارای شرایطی هستند که در سخنان پیشین مورد بررسی قرار گرفت. البته برای روشن شدن بهتر اشکال، باری دیگر مورد اشاره قرار می گیرند.

احمد بصری چنانچه ادعای نیابت خاصه فقیه را داشته باشد باید شرایط ذیل را برای اثبات ادعایش فراهم نماید که از هیچکدام برخوردار نیست:

1. اثبات کند که فقیه جامع الشرایط است

2. اثبات کند که نص صریح و تعیین کننده از جانب امام مهدی علیه السلام دارد

3. اثبات کند که با امام مهدی علیه السلام ارتباط نیابتی و مشاهده ای دارد.

البته مورد دوم و سوم سالبه به انتفاء موضوع است و راه دیگری برای اثبات آن وجود ندارد. همچنین چنانچه منظور او از نیابت، نیابت عامه فقیه است، بایستی اثبات کند که فقیه جامع الشرایط است و خود را از هر گونه ادعای دروغین و فریبکاری تبرئه کند.

پرسش های درس

1. نظام فقاهتی را تشریح کنید.

2. وجه تمایز نیابت خاصه فقیه با نیابت عامه فقیه در چیست؟

3. علت انسداد باب نیابت خاصه فقیه چیست؟

4. نیابت عامه فقیه را تشریح کنید.

ص: 325


1- بيان الحق والسداد من الأعداد، ج1، ص40.

ص: 326

درس شانزدهم تمسک به رؤیا و استخاره

اشاره

ص: 327

ص: 328

خواب و رؤيا

احمد بصری خواب را به عنوان یکی از شهادت های پروردگار دانسته و آن را حجت قطعی برای اثبات خود معرفی کرده است.(1) وی علاوه بر آن، اولین آشنایی خود با حضرت مهدی علیه السلام را در قالب خواب تعریف کرده و می گوید:

«وقصة هذا اللقاء هي أني كنت في ليلة من الليالي نائما، فرأيت رؤيا في المنام، كأن الإمام المهدی واقف بالقرب من ضريح سيد محمد أخو الإمام العسكرى، وأمرني بالحضور للقائه، و بعد ذلك استيقظت، و كانت الساعة الثانية ليلا».(2)لازم می بینم که ماجرای دیدار خودم را ولو به اختصار تعريف کنم... ماجرای دیدار این است که من شبی از شبها در خواب بودم که رؤیایی در آن خواب دیدم؛ گویی که امام مهدی کنار درب نزدیک به ضریح سید محمد برادر امام حسن عسکری ایستاده بود و به من امر می کرد که به دیدارش بروم. بعد از آن از خواب بیدار شدم و ساعت هم دو نصف شب بود!

البته این نوع ادعاها در میان فرقه ها و جریان های انحرافی تازگی نداشته و

ص: 329


1- الجواب المنير، ج 1، ص 7.
2- بيان قصة اللقاء ، ص 15.

بسیاری از مدعیان دروغین مهدویت نیز از این روش بهره برده و مدعی ملاقات با حضرات معصومین علیهم السلام در عالم خواب شده اند. از جمله:

1. سید محمد نوربخش (بنیانگذار نوربخشيه)، مدعی مهدویت؛ وی جهت اثبات مهدویت خود به خواب برخی از افراد در خصوص مهدی بودن خود استناد کرده و می گوید: «خلیل الدین بن رکن الدین بغلانی گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که به مردم خطاب می کرد که بیایید و با فرزند من بیعت کنید و با دست به تو اشاره می کرد و آنان یقین داشتند که تو همان مهدی موعود هستی».(1)

2. علی یعقوبی (بنیانگذار فرقه يعقوبی)، مدعی ارتباط با حضرت زهرا علیها السلام؛ وی می گوید: «اگر سلمان یک صحنه دید و ایمان آورد، یعنی یک رفتار دید، من آن رفتار را هم ندیدم، یک صحنه نسبتا ثابت دیدم، عکس نبود، صحنه سه بعدی بود(در خواب) ولی شخص ایستاده بود نگاه می کرد، معلم ایستاده بود نگاه می کرد. تمام زندگیم را از آن لحظه به بعد برایش گذاشتم، تا کجا؟ تا آن جا که گفتیم همه چیزمان باید از فاطمه باشه، با فاطمه، همیشه باید با فاطمه باشیم».(2)

3. فضل الله حروفی (بنیانگذار حروفیه)، مدعی مهدویت؛ وی برای اثبات مهدویت خود می گوید: «در اوایل جمادی الاولی 768ه دیدم در ذی حجه که جامه من سپید و پاک به غایت شسته بودند و بیانداخته و من دانستم که جامه من است و می دانستم که جامه مهدی است.

امام، یعنی می دانستم منم».(3)

ص: 330


1- رسالة الهدی، ج1، ص25.
2- سخنرانی علی یعقوبی در تاریخ 1380/1/10 فایل تصویری در نزد نویسنده موجود است .
3- مهدیان دروغین، ص107.

4. سیدکاظم رشتی (از ارکان شیخیه)، مدعی رکن رابع؛ وی می گوید: «پس فاطمه زهراء علیها السلام را در خواب دید و آن حضرت او را بر شیخ بزرگوار شیخ احمد احسائی دلالت فرمود سپس بار دیگر آن حضرت علیها السلام را در شب چهارم از شب خواب اول دید که ایشان او را به جا و مکان شیخ آگاه نمود».(1)

5. میرزا احمد قادیانی(بنیانگذار فرقه قادیانیه)، مدعی مهدویت و نبوت؛ وی می گوید: «پس اولین باب ملاقات ایشان که به رویم باز شد خواب و رؤیای صالحه بود و من خوابی نمی دیدم جز اینکه در نهایت وضوح باشد و من در آن روزها قریب به دو هزار یا بیشتر خواب صادقه و صالحه دیدم که برخی از آنها در ذهنم هست و بسیاری را فراموش کرده ام».(2)

حقیقت رؤيا

«رؤيا»از ماده «رأي» به معنای دیدن در خواب است(3)، که بر اساس آیات و روايات دارای دو قسم کلی می باشد:

1.خواب فاقد تعبیر، که اضغاث احلام یا رؤیاهای کاذبه نامیده می شود.

این رؤیاها که نتیجه عوامل گوناگونی همچون؛

الف: ممکن است براثر پرخوری، پرخوابی و بیماری های روحی و جسمی رؤيا دیده شود.

ب: شاید آنچه برای انسان در روزهای گذشته روی داده به هنگام خواب

ص: 331


1- فهرست کتب المشايخ العظام، ص93.
2- التبليغ ، 105.
3- قاموس قرآن، ج 3، ص 37 و 38.

در مقابل فکرش مجسم گردد. لذا ممکن است نام فردی خاص که فکرش را مشغول کرده یا داستانی که اخیرا مشغول خواندن آن شده است را ببیند.

ج: ممکن است آرزوهای بر آورده نشده باعث رؤيا شود. همان طور که شخصی تشنه، آب در خواب می بیند و کسی که در انتظار سفرکرده ای است، آمدن او را از سفر در خواب می بیند.

د: ممکن است ترس از چیزی باعث شود که انسان خواب آن را ببیند.

2. خواب دارای تعبیر، که خود بر دو گونه است:

الف): خوابی که تعبیری غیر از صورت خواب ندارد.

ب): خوابی که دارای تعبیر است و رؤیای صادقه نامیده می شود. در این گونه رؤياها مستقیما، یا پس از تأویل و تعبیر و با استفاده از رموز، می توان مطلبی را کشف نمود. در روایات، این رؤیاها به عنوان نتیجه ملاقات روح با ملائک معرفی شده اند. (1)

با توجه به گزارشاتی که در خصوص رؤیای احمد بصری به دست آمده است، این رؤیاها، تنها برای کسانی اتفاق افتاده است که با نام و جریان او آشنا بوده و مدتی با آن درگیر هستند و حتی در این میان یک نمونه گزارش نشده که شخصی بدون اطلاع قبلی از نام و جریان و دل مشغولی های ایجاد شده در این خصوص، خواب احمد بصری را دیده باشد. لذا بر اساس تقسیم بندی رؤیا، این نوع از رؤیاها در گروه رؤیای کاذبه قرار گرفته و قابل تعبیر نمی باشند. گذشته از آن، گزارشات متعددی هم بوده است که ناحق بودن احمد بصری را در خواب دیده و از پیوستن به وی نهی گردیده اند.

ص: 332


1- رویا از نظر دین و روانشناسی، ص 66 و 67.

اما در خصوص رؤیاهای صادقه که برخی بر این باورند که احمد بصری را در رؤیای صادقه دیده اند، باید گفت؛ حتی در صورتی که فردی وی را در رؤیای صادقه دیده باشد که البته تشخیص رؤیای صادقه به عهده کسانی است که از جانب خداوند به علم تعبیر آگاهی دارند بازهم برای آن فرد تکلیف ساز نخواهد بود، بنابراین، نهایت چیزی که می توان برای رؤیای صادقه قائل شد، مبشرات و عتاب هایی است که در خواب حاصل می شود، که البته هیچکدام شأنیت معرفی وصی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و تعیین تکلیف شرعی را ندارند .

ابهام زدایی از یک شبهه

بررسی روایت من رآني في المنام

برخی از اتباع احمد بصری ادعا میکنند که ائمه معصومین علیهم السلام را در رؤيا دیده اند که به حقانیت احمد بصری شهادت داده اند. لذا برای اثبات حجیت سخن خود به روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله استناد کنند که فرمود:

«مَنْ رَآنِي فِي الْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِي فَإِنَّ الشَّيْطَانَ لَا يَتَمَثَّلُ بِي فِي نَوْمُ وَ لَا يَقَظَةٍ وَ لَا بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِيَائِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ».(1) کسی که مرا در خواب دید، به درستی که مرا دیده است. زیرا شیاطین به صورت من در خواب و بیداری مجسم نمی شوند. حتی به صورت اوصياء من نیز تا روز قیامت در نمی آیند.

در پاسخ باید گفت:

لازمه دیدار معصوم علیه السلام در خواب، این است که او را در عالم بیداری دیده و تصویرشان را بشناسیم و گرنه چگونه می توان گفت: آن کسی را که در خواب

ص: 333


1- بحار الانوار، ج 61، ص 235.

دیده ایم همان معصوم است.(1) ضمن اینکه هرگاه از اتباع احمد بصری سئوال می شود که شما در خواب چه چیزی دیدید؟ پاسخ می دهند: ما یک آقایی را دیدیم که صورت و اطراف سرش را نور فراگرفته بود و به ما گفت که به یاری فرزندم احمد بشتابید! یا اینکه میگویند: خانومی را دیدیم که خمیده بود و چادر بر سرش کشیده بود و صورتش پنهان بود و چنین و چنان گفت! یا می گویند صدایی را شنیدیدم که به احمد بشارت می داد و ...

از اینجا پی برده می شود که آنان؛ اولا پیامبر صلی الله علیه و آله یا حضرت زهرا علیها السلام را در خواب ندیده، بلکه آنچه دیده اند، انعکاس تصاویر کارتونی است که در دوران کودکی در تلوزیون دیده یا در کتاب ها دیده اند ثانيا حديث مذکور می فرماید: هر کسی من و اوصیائم را دید مرا دیده است، نه اینکه هر کسی خودش را به نام من معرفی کرد، یا هر کسی را که احتمال دادید منم، یا هر کسی را که چهره کارتونی داشت و... ثالثا این روایت تصریح به دیدار پیامبر صلی الله علیه و آله و اوصياء علیه السلام می کند، لذا نمی توان به استناد این روایت، صداها و سایر نشانه ها را داخل در دایره روایت مذکور دانست.

لذا بعید نیست که تصاویر کارتونی با صداها و نشانه های دیده و شنیده شده در عالم خواب، وسوسه و فریبی از جانب شیطان باشد. ضمن اینکه نه تنها حقیقت خواب سازی توسط شیطان و جن، توسط روایات مورد تأیید واقع شده اند، بلکه این حقیقت از جانب احمد بصری نیز تأیید شده است.(2) چنانچه امام صادق علیه السلام فرمود:

«الرُّؤْيَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ بشارۃ مِنَ اللَّهِ للمؤمنین وَ تَحْذِيرٍ مِنَ الشَّيْطَانِ وَ

ص: 334


1- مناهج الأحكام، پایان بحث خبر واحد، ص 232.
2- الجواب المنير عبر الأثير، ج1-3، ص321.

أَضْغَاثِ أَحْلَامٍ».(1) رویا برسه قسم است: بشارتی از جانب خداوند برای مومن، ترساندنی از طرف شیطان و خواب های آشفته.

سئوال اول: در صورتی که شخصی در قالب معصوم به رؤيای افراد ظاهر شده و دستورات و القائاتی داشته باشد تکلیف چیست؟

علامه حلی رحمة الله علیه در جواب این پرسش گفته است: در این صورت مسأله از و حالت خارج نیست:

الف: دستوراتی که خلاف ظواهر کتاب و سنت است.

ب: دستوراتی که موافق کتاب و سنت است.

با این وجود، گروه اول مردود بوده و گروه دوم جائز العمل است نه واجب العمل. (2)این در حالی است که تمامی رؤیاهای دیده شده در خصوص احمد بصری با دستورات کتاب و سنت مخالف می باشند که در درس های قبلی بدان اشاره شده و به اثبات رسید. گذشته از آن، در فرض محال، اگر حقانیت احمد بصری با کتاب و سنت موافق بود نیز واجب العمل نبوده و تکلیف ساز نمی شد .

سئوال دوم: اگر شیطان قادر به این است که خودش را در عالم رویا به عنوان معصوم معرفی کند، پس این همه روایاتی که می گویند اگر فلان آیه را بخوانی خواب پیامبر را می بینید پس چه هستند؟ آیا اینها هم خواب شیطان را می بینند؟

در پاسخ گفته می شود: او رؤيای افرادی که با انجام اعمال مورد توصیه اهل بیت علیهم السلام، شخصی را با نام پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دیده اند، با رؤیای کسانی که به صورت اتفاقی و یا از طریق خواندن اذکار و اوراد غير مأثور خوابی را دیده باشند،

ص: 335


1- کافی، ج 8، ص90،
2- مصابيح الانوار، ج 2، ص 14.

بسیار تفاوت دارد، زیرا اهل بیت علیهم السلام آن رؤیایی را تأیید کرده اند که از طریق آنان بوده باشد.

ثانيا هرگز در پاسخ اتباع احمد بصری گفته نمی شود؛ هر کسی که خواب معصومین علیهم السلام را ببیند حتما ابلیس را دیده است، بلکه گفته می شود که هیچ اطمینانی بر این نیست که کسی را که در خواب دیده اید پیامبر صلی الله علیه و آله بوده باشد، چراکه ممکن است ابلیس خودش را تزیین کرده و به عنوان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرده باشد. لذا در صورت تشکیک (اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال) نمی شود به سخن فرد در رؤيا اعتماد کرد.

ثالثا برخی از شیعیان که نام احمد الحسن را شنیده اند، خواب بطلان او را دیده اند که از قضا تعدادشان هم کم نیست، بر این اساس، چنانچه خواب و رؤيا حجت بوده باشد، بایستی به رؤیای مخالفین هم اعتنا کنند. ضمن اینکه اینها هم پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیده اند که بر بطلان احمد الحسن شهادت داده است.

رابعا؛ در سال (1400ه. ق) تعداد زیادی از طلاب وهابی خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدند که به حقانیت و مهدویت محمد بن عبدالله قحطانی شهادت می داد.(1) در حالی که هم طلبه ها وهابی بودند و هم محمد بن عبدالله قحطانی! براساس این گفتار، دیدن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در رؤيا، حاکی از حتمیت رؤیای صادقه نبوده و ای بسا ممکن است که یک طلبه وهابی نیز آن حضرت را در خواب ببیند و بر اساس آن به یک مدعی دروغین ملحق گردد.

ص: 336


1- مجلة الانتظار، العدد السابع، ص10.

استخاره با قرآن کریم

احمد بصری قرآن کریم را شاهد بر حقانیت خود دانسته و بر این ادعا پافشاری می کند. لذا ادعا می کند که هر کسی با نیت حقانیت من استخاره کند، قرآن کریم سخن مرا تایید خواهد کرد.(1) البته با مطالعه کارنامه سایر مدعیان دروغین مهدویت، مشاهده می شود که افراد متعددی این ادعا را داشته و مردم را با استخاره فریب داده و با همین روش حقانیت خود را اعلام کرده اند. به عنوان نمونه؛ میرزا غلام احمد قادیانی (متولد 1265 ه. ق) که در ابتدا ادعای مهدویت کرده و سپس خود را نبی خدا نامید، استخاره را به عنوان اولین شهادت خدا بر حقانیت خود معرفی کرد.(2) وی می گوید:

«من شبانه روز قوم خود را انذار داده و آنها را بحق دعوت کردم؛ آنها را آشکارا و نهان به ایمان فرا خواندم و در خلوت هاشان و اجتماعاتشان آنها را بسوی حق دعوت کرده و گفتم: استغفروا ربكم و استخيروا و استخبروا. از خدا طلب مغفرت کرده و استخاره کنید تا خبردار شوید و از خداوند بخواهید که در امر من شما را با الهامات یاری کند!»(3)

حقیقت استخاره با قرآن

پیرامون حقیقت استخاره، توجه به نکات ذیل حائز اهمیت است که بدان ها اشاره می گردد:

نکته اول: نهایت چیزی که استخاره برای انسان به ارمغان می آورد، رفع

ص: 337


1- ادله جامع یمانی، ص 52.
2- أدعياء المهدويه، ص 54.
3- التبليغ، ص 119

تحیر بین دو امر است که هیچگاه تکلیف آور نمی باشد. چنانچه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام می فرماید:

«يَا عَلِيُّ ، مَا حَارَ مَنِ اسْتَخَارَ ، وَ لَا نَدِمَ مَنِ اسْتَشَارَ».(1) ای علی! متحیر نمی ماند کسی که استخاره کند و پشیمان نمی گردد کسی که مشورت کرده باشد.

لذا کسی که به قصد تعیین تکلیف مصداقی، نه به قصد رفع تحیر به قرآن مراجعه کند، مصداق تفأل به قرآن می باشد که مورد نھی معصومین علیهم السلام است. زیرا تفأل به معنای تعیین حكم مصداق بوده و مورد نهی امام صادق علیه السلام قرار گرفته است. چنانچه فرمودند:

«لا تتفال بِالْقُرْآنِ».(2)به قرآن تفأل نزنید.

مؤید این سخن، کلام سید بن طاووس است که می گوید:

«یکی از پادشاهان بزرگ دنیا، بارها به من نامه نوشت تا در سرایی از او دیدار کنم که بسیاری از مردم غافل، آرزوی به آنجا رفتن را داشتند. من نیز بارها به او نوشتم، چیزی که در آغاز زندگی دیدار پادشاهان را بر من تحميل می کرد، اعتماد به استخاره بود. اما اکنون به موهبت انواری که خداوند به من عنایت فرموده است متوجه شدم که استخاره کردن در این موارد، دور از صواب و مبارزه با رب الارباب است».(3)

نکته دوم: با توجه به روایات استخاره با قرآن، روشن می گردد که منسوب کردن نتیجه استخاره با قرآن به خداوند، هیچ توجیه شرعی نداشته و کاری که مستند به این نوع استخاره باشد، حجیت و قابلیت دفاع در محضر خداوند

ص: 338


1- تحف العقول، ص 207.
2- کافی، ج 2، ص 629.
3- کشف المحجة لثمرة المهجة ، ص162.

را ندارد. البته برای رهایی از شک و تردید، نسبت به انجام یا ترک یک عمل، توصیه هایی در روایات معتبر وارد شده است، مانند نماز استخاره و ذکر و دعا، مخصوصا در مکان مقدسی مثل مسجد.

از امام باقر عليه السلام نقل شده است:

«إِنِّى إِذَا أَرَدْتَ الْإِسْتِخَارَةِ فِي الْأَمْرِ الْعَظِيمِ اسْتَخَرْتُ اللَّهَ فِي مَقْعَدٍ ؛ مِائَةَ مَرَّةٍ وَ إِنْ کان شِرَاءَ رَأْسٍ أَوْ شِبْهِهِ اسْتَخَرْتُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فِي مَقْعَدٍ أَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بانک عَالِمَ الْغَيْبِ وَ الشَّهَادَةِ إِنْ كُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّ كَذَا وَ كَذَا خیرلی فَخْرَهُ لی وَ يَسِّرْهُ وَ إِنْ کنت تَعْلَمُ أَنَّهُ شَرُّ لی فی دینی وَ دنیای وَ آخرتی فَاصْرِفْهُ عَنَى إِلَى مَا هُوَ خیرلی وَ رضنی فی ذلک بقضائک فَإِنَّكَ تَعْلَمُ وَ لَا أَعْلَمُ وَ تَقْدِرُ وَ لَا أَقْدِرُ وَ تَقْضِي وَ لَا أَقْضِي إنک عَلَّامُ الْغُيُوبِ».(1)هرگاه اراده استخاره (طلب خیر) در یک کار مهم را داشتم، صد بار از خدای متعال در سجده طلب خیر می کردم و اگر امری مانند فروش گوسفند یا مانند آن بود، سه بار در سجده طلب خیر از خدا می کردم. استخاره و طلب خیر من چنین بود که می گفتم: خدایا! از تو که عالم غیب و شهادت هستی درخواست می کنم، اگر این کاری که می خواهم انجام دهم برای من خیر دارد، آن را برای من انجام بده و یاریم کن و اگر علم داری که شر من در انجام آن است، مرا از انجامش منصرف کن و مرا به امر خیرهدایت فرما.

نکته سوم: هیچ دلیل عقلی و نقلی وجود ندارد که تشخیص وصی حضرت رسول گرامی صلی الله علیه و آله را به استخاره با قرآن توصیه کرده باشد. چنانچه شیخ طوسی رحمه الله علیه در پاسخ به ادله واقفیه نسبت به سست جلوه دادن دلیل پذیرش

ص: 339


1- المحاسن، ج 2، ص600.

امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام توسط صفوان بن یحیی آورده است:

«روی علی بن معاذ قال: قلت لصفوان بن یحیی: بأي شيء قطعت على على؟ قال: صليت ودعوت الله و استخرت (علیه) و قطعت عليه. فهذا ليس فيه أكثر من التشنيع على رجل بالتقليد، وإن صح ذلك فليس فيه حجة على غيره، على أن الرجل الذي ذكر ذلک عنه فوق هذه المنزله لموضعه و فضله و زهده و دينه، فكيف يستحسن أن يقول لخصمه في مسألة علمية: أنه قال فيها بالإستخاره، اللهم إلا أن يعتقد فيه من البلد و الغفله ما يخرجه عن التكليف، فيسقط المعارضة لقوله».(1) علی بن معاذ گفته است: به صفوان بن یحیی گفتم: به چه دلیلی یقین به[امامت] علی [ابن موسی الرضا] پیدا کردی؟ گفت: نماز خواندم و بعد از خداوند خواسته و استخاره کردم و [نتیجه این شد که به امامت او] قطع و یقین کردم. شیخ طوسی در توضیح این خبر می فرماید: این خبر صرفا سرزنش شخصی است که در امور اعتقادی تقلید کرده است و حتی اگر استخاره صفوان صحیح باشد، هیچ حجتی برای دیگران نیست؛ از طرفی شخصی که این عمل به او منتسب شده (صفوان بن یحیی) بحسب مقامات و زهد و دیانتی که دارد اجل و بالاتر از آن است که امامش را با استخاره بشناسد. بنابراین چطور برای او درست است که در مسأله علمی [آن هم اهم مسائل] به مخالف بگوید که به خاطر استخاره به امامت ایشان معتقد شدم. مگر این که [بگوییم] صفوان شخص سؤال کننده را در درجه ای از بلاهت و نادانی دیده که ابلهی او صفوان را از تکلیف پاسخگویی خارج کرده است. اگر چنین باشد، معارضه و بحث ساقط است.

ص: 340


1- غیبت طوسی، ص 145.

یعنی به خاطر بلاهت فرد سئوال کننده، از بیان ادله و براهین قطعی اعراض کرده و این پاسخ را به وی داده است.

بنابراین شیخ طوسی رحمة الله علیه؛ تمسک به استخاره در امر مهم امامت و حجت الهی را تقبیح و تمسخر کرده و دور از شأن صفوان بن یحیی می داند و بر این باور است که اگر هم کسی بخواهد دیگران را به انتخاب حجت الهی به وسیله استخاره دعوت کند، مخاطبین را نادان شمرده است.

ابهام زدایی از یک حدیث

احمد بصری با سوء برداشت از یک روایت، سعی در اثبات حجیت استخاره برای اثبات وصی و جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله داشته است که به آن اشاره می گردد:

سلیمان بْنِ بِلَالٍ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ علیه السَّلَامِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السَّلَامُ قَالَ : جَاءَ رَجُلُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامِ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَبِّئْنا بمهدیكم ... اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ بَعَثَهُ خُرُوجاً مِنِ الْغُمَّةِ وَ اجْمَعْ بِهِ شَمِلَ الْأَمَةِ فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم وَ لَا تنثن عَنْهُ إِنْ وَفَّقْتَ لَهُ وَ لَا تجوزن عَنْهُ إِنْ هَدِيَّةُ إِلَيْهِ هَاهْ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِ».(1)مردی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: ای امیرالمؤمنین! مرا از مهدی خود آگاه کنید. حضرت فرمود... خدایا! برانگیخته شدن او را مایه به در آمدن و سر رسیدن دلتنگی و اندوه قرار بده و به واسطه او پراکندگی امت را جمع ساز. اگر خدا برای تو خیر خواست، عزم خود را استوار کن و اگر در راه رسیدن به خدمت او توفیق یافتی، از او به دیگری باز مگرد و هر گاه به سویش راه یافتی

ص: 341


1- غیبت نعمانی، ص0212

از او در مگذر. پس این آن، آهی کشید و با دست خود به سینه اش اشاره کرد و فرمود: چه بسیار به دیدن او مشتاقم.

احمد بصری با استفاده از عبارت «فَإِنْ خَارَ اللَّهُ لَكَ فاعزم»سعی در اثبات حجیت استخاره در امر امامت دارد که در پاسخ باید گفت:

اولا عبارت خَارَ اللهُ لَكَ، هیچ ارتباطی با استخاره با قرآن نداشته و به معنای خیر خواستن خداوند برای انسان است، نه طلب خیر از خدا. چنانچه در تمامی کتب لغوی بدان اشاره شده و گفته اند:

1. خَارَ اللهُ لَكَ؛ أي أعطاكَ اللهُ مَا هُوَ خَیرٌ لَک.(1) یعنی؛ خداوند به تو خیر عطا کند.

2. خَارَ اللهُ لَكَ في الأمر، أي جَعَلَ اللهُ فِيهِ الخَير. (2)یعنی؛ خداوند در کارتو خیر قرار دهد.

ثانيا؛ در لسان عرب نیز، عبارت «خَارَ اللهُ لَکَ»به معنای استخاره کردن و طلب خیر نبوده و به معنای عطای خیر می باشد که به دو نمونه اشاره می گردد:

1.همسر زهیر بن قین هنگام خداحافظی با همسرش گفت: «خَارَ اللَّهُ لَكَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَذْكُرُنِي فِي الْقِيَامَةِ عِنْدَ جَدِّ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ».(3) خدا به تو خیر دهد، درخواست می کنم که مرا در قیامت نزد جد حسین علیه السلام شفاعت کنی.

2. عبد الله بن سليمان و منذر بن مشمول نقل می کنند که به امام حسین علیه السلام شهادت مسلم بن عقیل را دادیم و ایشان فرمود: «لا خَيرَ

ص: 342


1- مجمع البحرین ، ج 3، ص 297 ولسان العرب، ج 4، ص 267 والصحاح، ج 2، ص 652 و النهاية ، ج 2، ص 92
2- القاموس المحیط، ج 2، ص 550.
3- مثير الأحزان، ص 46.

فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هؤلا فَعَلِمْنَا أَنَّهُ قَدْ عَزَمَ رَأْيَهُ عَلَى الْمَسِيرِ فَقُلْنَا لَهُ خَارَ اللَّهُ لک».(1)خیری در دنیا بعد از مرگ این جوان نیست. پس ما فهمیدیم که امام علیه السلام قصد ادامه مسیر دارد. پس عرض کردیم: خداوند به شما خیر عطا کند.

پرسش های درس:

1. دو نمونه از افرادی که بر اساس رؤيا ادعای خود را علنی کردند را نام ببرید.

2. تقسیم کلی رؤیا از نگاه علما را بیان کنید.

3. پاسخ علامه حلی به پرسش کسی که خواب معصوم را دیده را تشریح کنید.

4. نهایت چیزی که با استخاره با قرآن ثابت می گردد را بیان کنید.

5. پاسخ به ابهام در روایت فإن خار الله لک را توضیح دهید.

ص: 343


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص75.

ص: 344

درس هفدهم علم رجال در نگاه احمد بصری

اشاره

ص: 345

ص: 346

احمد بصری، از جمله کسانی است که با بهره گیری از نظریات اخباری ها، (1) دیدگاه آنان را دستاویزی برای نیل به اغراض فرقه ای خود قرار داده است. اخباریون ، احادیث را به دو قسم «صحیح و ضعیف» تقسیم کرده و بیش از آن را قبول ندارند، چرا که در صورت پذیرش سایر اقسام (اصول اربعه)،(2) برخی از

ص: 347


1- باور اخباری ها در محورهای زیر خلاصه می گردد - أخباریان ، ادله احکام را تنها کتاب و سنت می دانند. بعضی از آنها نیز دلیل را تنها سنت ذکر می کنند. - احادیث را دو قسم می دانند: صحیح و ضعیف. - اجتهاد نزد اخباریان ، حرام است. - در نگرش اخباری ، تقلید از غیر معصوم علیه السلام جایز نیست. - دستیابی به احکام شرعی را از راه گمان (ظن)، حرام و تنها راه تحصیل احکام را علم و اطمینان می دانند. - در مکتب اخباری ، تمامی احادیث «کتب اربعه» و دیگر کتاب های حدیثی که عالمان بزرگ شیعه آن ها را تدوین کرده و به صحت احادیث نقل شده گواهی داده اند، صحیح می باشد و باید برطبق آن عمل کرد. به عنوان مثال؛ براساس روایتی از کتاب من لا يحضره الفقیه ، بستن تحت الحنک عمامه را حرام دانسته و آن را نشانه شرک می دانند. چنانچه آمده است: «الْفَرْقُ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُشْرِكِينَ التَّلَحِّي بِالْعَمَائِمِ »فرق بین مسلمانان و مشرکان، در تلحی عمامه (گوشه عمامه را از زیر چانه رد کردن) است. - در مکتب اخباری، اشیاء یا حلال هستند یا حرام و یا مشتبه و چنانچه حلیت و حرمت چیزی معلوم نباشد ونصی از معصومین علیهم السلام درباره آن نرسیده باشد، باید در فتوا، توقف و در عمل، احتیاط کرد.
2- براساس نقل شیخ بهائی رحمه الله علیه در کتاب مشرق الشمسين ، از زمان سید بن طاووس رحمه الله علیه تقسيم حديث به «اصول اربعه»معمول گردید. لذا محدثین شیعه حديث را به چهار قسم «صحیح، حسن ، موثق ، ضعيف» تقسیم کرده اند که هم اکنون این اصطلاح متداول و معمول بوده و سایر اصطلاحات در این چهار قسم مندرج می باشد. صحيح: خبریست که سلسله سند، توسط رجالى موثق و امامی مذهب از معصوم منتقل گردد. حسن: خبریست که رجال سند تماما و در هر طبقه امامی مذهب وممدوح باشند ولی تنصیص برعدالت هریک نشده باشد. وجه تسمیه حسن بدین نام از آن جهت است که نسبت به راویان آن حسن ظن داریم. موثق: خبریست که نسبت به کلیه افراد ناقلین، تنصیص بتوثیق شده باشد. گرچه بعضی از رجال سلسله سند غیر امامی باشند. ضعیف: خبر یست که شروط یکی از اقسام نامبرده در آن جمع نباشد. مضاف بران، ضعیف بر روایت مجروح نیز اطلاق می گردد که انواع آن عبارتند از: موقوف، مقطوع و منقطع، معضل، شاذ، منکر، متروک ، معلل، مضطرب، مقلوب، مدلس، مرسل. این تقسیم بندی که براساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیهم السلام مورد اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات ، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین درامان باشیم. براساس این نیاز، علمای شیعه ، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

روايات از درجه اعتبار ساقط میگردد و حال آنکه اخباریون رد روايات منسوب به اهل بیت علیهم السلام را نوعی توهین به ایشان تلقی می نمایند.(1) این دیدگاه در جریان احمد بصری نیز به وضوح مشهود است، چنانچه تمامی روایات را صحیح دانسته و برخی از روایاتی که برخلاف باورشان است را ضعیف معرفی می کنند. البته جای بسی تعجب و تأمل است که احمد بصری با وجود آیه «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(2) قائل به تحریف قرآن کریم است اما درباره روایاتی که در ادوار مختلف تاریخی مورد هجوم قرار گرفته چنین اعتماد بی اساسی داشته و همه آنان را بدون بررسی می پذیرد!

تقسیم بندی چهارگانه حديث که بر اساس رجال سلسله سند حدیث به وجود آمده، حاکی از آن است که تمامی روایات منصوب به معصومین علیه السلام مورد

ص: 348


1- ملا امين استرآبادی گفته است: «اگر بگوییم روایتی ضعیف است ، این توهینی است به امام صادق علیه السلام . مگر می شود روایتی از امام صادق باشد و ضعیف باشد!». اسلام و نیازهای زمان، ج1، ص88-93.
2- الحجر، 9.

اعتماد نمی باشند. لذا برای تشخیص اقسام و انواع روایات، نیاز به علمی داریم تا با استفاده از آن از خطر سود جویان و معاندین در امان باشیم. بر اساس این نیاز، علمای شیعه، با توجه به روایات و دستورات معصومین علیهم السلام علم رجال را مدون کرده و در اختیار پژوهشگران قرار دادند.

هرچند که احمد بصری، علم رجال را ساخته و پرداخته علمای معاصر دانسته و آن را یکی از بدعت های دینی برشمرده است،(1) اما بایستی جهت اطلاع وی خاطر نشان نمود که این علم از زمان معصومین علیهم السلام تاکنون جریان داشته و از آن استفاده می شده است. پس از آن، بر اثر شیوع کتب حدیث و رواج اصول و مصنفات این علم، فن رجال نیز رونق گرفت و کتاب های نسبتا زیادی در این فن تدوین و تالیف شد که برخی از آنها تاکنون موجود است. از جمله کتاب های تدوین شده در زمان اهل بیت علیهم السلام عبارتند از؛

1.کتاب ابو محمد عبد الله بن جبلة بن حيان بن ابجر الكنانی، (م 219 ه) که شیخ طوسی در کتاب رجال ، او را از اصحاب امام کاظم علیه السلام شمرده و نجاشی کتب متعددی از جمله کتابی در رجال را به او نسبت داده است.

2. کتاب طبقات الرجال، تالیف احمد بن ابی عبد الله برقی (م 274 ه) که از اصحاب امام جواد و امام هادی علیه السلام بوده و صاحب کتاب المحاسن است.

3. رجال حسن بن علی بن فضال، (م 224ه) که از اصحاب خاص امام رضا علیه السلام بوده است.

ص: 349


1- الوصية المقدسة ، ص 7.

4. کتاب معرفة رواة الاخبار؛ تألیف حسن بن محبوب، (م 224 ه) که از اصحاب امام کاظم، امام رضا و امام جواد(علیه السلام و یکی از ارکان چهارگانه شیعه در فقه و حدیث است.

5.کتاب رجال ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفی (م 283 ه) که از فقهای بزرگ امامیه به حساب می آید.

6. کتاب رجال حافظ ابو محمد عبدالرحمن بن يوسف بن خراش المروزی البغدادی (م 283 ه).

نیاز به علم رجال

بر اساس توصیه قرآن کریم، بایستی در خصوص خبری که از جانب فردی فاسق رسیده است، تحقیق شود و به گفته وی بدون تحقیق و تبیین اعتنا نگردد: «إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا»(1)

این آیه در برگیرنده نکاتی است که در یک تقسیم بندی کلی به آن اشاره می شود:

الف). عبارت فاسق در آیه؛ دلالت بر بررسی سندی دارد. چنانچه برخی تبین در آیه را ناظر به حالات فاسق دانسته و برخی آن را ناظر بر متن خبر دانسته اند که البته در هر دو صورت دلالت بر بررسی حالات راوی دارد. بدین معنا که اولین وظیفه هر شخصی در مواجهه با خبر، بررسی حالات راوی است. که از آن با عنوان «رجال الحديث»یاد می شود.

ب). پس از بررسی حالات راوی، نوبت به مرحله بعدی «فَتَبَيَّنُوا»، یعنی

ص: 350


1- حجرات،60

بررسی متن خبر رسیده و بدون تبیین حقیقت مجاز به اعتماد نخواهیم بود. که از آن با عنوان «دراية الحديث» یاد می شود.

بر اساس این دسته بندی که بر گرفته از قرآن کریم است، وظیفه ما در مواجهه با روایات و اخبار ائمه معصومین علیهم السلام مشخص شده و بدون بررسی حالات راوی و بدون تحقیق درباره گفته راویان، محتوای خبر مورد پذیرش نخواهد بود.

جهت تأیید برداشت ابتدایی از آیه فوق، به نکاتی اشاره می شود که مثبت نیاز به علم رجال ( بررسی حالات راوی) می باشند که عبارتند از:

نکته اول: وجود دروغگویان و دشمنان اهل بیت علیه السلام در میان راویان حدیث:

این باور در حالی است که هیچ سندی مبنی بر مصون ماندن روایات معصومین علیهم السلام از شر تحریفات، دستبردها و فراموشی های برخی از راویان در دست نبوده و اعتماد کورکورانه به تمامی روایات، عقلا مورد قبول نمی باشد . مضاف بر آن، روایاتی در دست است که حاکی از جعل جاعلان حديث می باشد که به دو نمونه اشاره میگردد:

روایت اول:

قال أبو عبد الله علیه السلام: «إِنَّا أَهْلُ بیت صَادِقُونَ لَا نَخْلُو مِنْ كَذَّابٍ يَكْذِبُ عَلَيْنَا ، فَيَسْقُطُ صِدْقَنَا بِكَذِبِهِ عَلَيْنَا عِنْدَ النَّاسِ».(1)امام صادق علیه السلام فرمود: ما خاندانی راستگو هستیم ولی همواره دروغ گویانی هستند که بر ما افتراء می بندند تا سخن راست ما به وسیله دروغ آنان نزد مردم بی اعتبار شود.

ص: 351


1- عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، ج20، ص1149.

روایت دوم:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ حدثنی زیاد بْنِ أَبِي الْحَلَّالِ قَالَ : اخْتَلَفَ النَّاسُ فِي جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ وَ أَحَادِيثِهِ وأعاجيبه ؛ قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السَّلَامَ وَ أَنَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنْهُ ابتدانی مِنْ غَيْرِ أَنْ أَسْأَلَهُ « رَحِمَ اللَّهُ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الجعفی كَانَ يُصَدَّقُ عَلَيْنَا وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ كَانَ يَكْذِبُ عَلَيْنَا ».(1)زیاد بن ابی حلال گفت: مردم درباره روایت ها و کارهای عجیب جابر بن یزید اختلاف کردند. من خدمت حضرت صادق علیه السلام رسیدم می خواستم در این مورد از او سؤالی بکنم. قبل از اینکه من چیزی بپرسم فرمود خدا رحمت کند جابر بن یزید جعفی را که احادیث ما را درست نقل می کرد ولی خدا لعنت کند مغيرة بن سعید را که بر ما دروغ می بندد.

نکته دوم: وجود راویان اهل سنت در سند روایات اهل بیت علیهم السلام:

وجود دسته ای از راویان سنی مذهب در سلسله راویان که اولا بسیاری از پاسخ های معصومین علیهم السلام به سئوال آنها با تکیه بر تقیه صادر شده است در حالیکه حکم واقعی الهی نبوده است. ثانیا هیچ تضمینی وجود ندارد که راویان اهل سنت، روایات معصومین علیهم السلام را به نفع مذهب خود تغییر نداده و بر خلاف واقع ثبت نکرده باشند.

نکته سوم: توصیه به مراجعه در خصوص صفات راوی در اخبار علاجيه:

در باب تعادل و تراجیح (تعارض دو خبر)، احادیثی با عنوان اخبار علاجيه صادر شده که ما را به رجوع به صفات راوی در انتخاب روایات توصیه میکند .(2)

ص: 352


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص 238.
2- المدخل الى علم الرجال والدراية ، ص30.

همانند مقبوله حنظله که فرمود: «الحُکمُ مَا حَكَمَ بِهِ أَعِدْ لَهُمَا وَ أَفْقَهُهُمَا وَ أَصْدَقُهُمَا فِي الْحَدِيثِ وَ أَوْرَعُهُمَا وَ لَا يُلْتَفَتُ إِلَى مَا يحکم بِهِ الْآخَرِ».(1)

پاسخ به ادله مخالفین علم رجال

اشاره

انصار احمد بصری جهت رد علم رجال به ادلهای متمسک شده اند که به برخی از موارد مهم آن اشاره شده و پاسخ داده می شود:

عدم امکان اثبات عدالت راوی

با توجه به اینکه تنها مدارک موجود در خصوص راویان حدیث، کاغذ نوشته های رجالی است که امکان تحریف آنها بیش از پیش قوت دارد، لذا هیچ راهی برای اثبات عدالت راوی وجود ندارد. به عبارت دیگر، شهادت صامت لازم القبول نبوده و بایستی شهادت به عدالت یا فسق راوی بر اساس حس(عن حس) باشد و بر اساس حدس (عن حدس) پذیرفته نیست.

پاسخ: اولا پس از ثبوت وثاقت مؤلف یک کتاب رجالی، به تبع به حجیت آن کتاب نیز یقین پیدا می شود و در این خصوص، بین گفتار و نوشتار مؤلف ثقه تفاوتی نیست. کما اینکه تمامی وصیت های مکتوب اموات و موقوفات، پس از یقین به انتساب آن به وصیت کننده و واقف، مورد پذیرش بوده و نیازی به شهادت حضوری ندارند. لذا اعتماد ما بر کتب رجالی به خاطر اطمینان عقلایی نسبت به ثبوت و صحت آنها با تواتر و شهرت انتساب به مؤلف است.

ثانيا، بنا به گفته علامه مامقانی رحمه الله علیه(2): تزکیه و بیان عدالت و وثاقت یا

ص: 353


1- کافی، ج 1، ص 68.
2- تنقیح المقال، ج1، ص175.

تضعیف و بیان فسق آن، از باب شهادت نیست تا شرایط شهادت (شفاهی بودن، حسی بودن) را داشته باشد، بلکه با مراجعه به علم رجال، شواهد و قرائنی تحصیل می شود که ما را به اطمینان می رساند.

اختلاف در معنای عدالت و فسق

در بین بزرگان و علمای شیعه، در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر است . برخی همچون شیخ طوسی رحمه الله علیه در معنای عدالت به اسلام ظاهری کفایت کرده است در حالیکه برخی دیگر؛ عدالت را ملکه نفسانی و برخی هم عدالت را به حسن ظاهر تعبیر کرده اند. لذا این تشتت تعابیر در خصوص معنای عدالت برای ما درد سر ساز شده و هنگامی که گفته می شود فلان راوی عادل است، ما نمی دانیم منظور از آن کدام معنای عدالت است. لذا مراجعه به علم رجال نیز برایمان مفید نخواهد بود.

پاسخ: اولا مبنای علماء مبتنی بر اصالة العدالة نبوده و در بسیاری از موارد، در پی روایتی که نقل شده است، عبارت عادل یا ثقه نیاورده اند.

ثانيا: بر اساس نظر علامه مامقانی که گذشت، رجوع به کتب رجال، با هدف گردآوری قرائن و شواهدی بر عدالت و وثاقت راویان است تا از این طریق به اطمینان عدالت برسیم، ولو اینکه در معنای عدالت و فسق اختلاف نظر داشته

باشیم.

حرام بودن محتوای علم رجال

در باور آنان، علم رجال علمی است که دسته ای از راویان را تفسیق یا تکفیر کرده و این عمل مصداق تفضيح الناس بوده و حرام است. بنابر این علم رجال

ص: 354

که به این عمل پرداخته است حرام می باشد.

پاسخ: اولا تکفیر و تفسیق برخی از روات بر اساس حدس و گمان نبوده و مصداق عمل به ظن نمی باشد. بلکه این عمل بر اساس یافته های روایی یا اخبار متواتر از ثقات شیعی می باشد.

ثانية؛ چنانچه بگویند این عمل مصداق غیبت برشمرده می شود، خاطر نشان خواهد شد که غیبت دارای استثناهایی است که فاسقان علنی و باب مشورت و باب شهادت را از این مساله خارج می کند.

ثالثا؛ حفظ احکام و شریعت اسلامی از حفظ اسرار شخصی برخی راویان (غیر عادل) مهم تر است .(1)

وجود بی شمار راویان مجهول

برخی از اتباع احمد بصری بر این باورند که تعداد راویان مجهول و ناشناخته در سلسله سند روایات، بیش از راویان شناخته شده است، لذا این امر بیانگر ناقص بودن علم رجال بوده و این امر همانند خط کش پنج سانتی است که بنا دارد زمینی هزار متری را متر کند. بنا براین علم رجال نمی تواند معیار خوبی برای تفکیک روایات به صحیح و غیره باشد.

پاسخ: اولا این مسأله نشانگر دقت و ظرافت و حساسیت علم رجال در خصوص روایات بوده و این امر نه تنها از درجه علم رجال نکاسته، بلکه بر درجه اعتماد و اعتبار آن علم خواهد افزود.

ثانيا؛ راویان ناشناخته، أغلب کسانی هستند که دارای دو یا سه روایت

ص: 355


1- كليات في علم الرجال، ص43.

انگشت شمار بوده و از کثرت روایت برخوردار نمی باشند تا از رهگذر کنار گذاشتن آنان، بر معظم روايات خللی وارد شود.

ثالثا؛ در صورت مطابقت متن و محتوای روایت با اصول و مسلمات تشیع، وجود یک راوی ناشناخته مخل سند نبوده و اعتبار روایت را مخدوش نمی کند .

رابعا؛ در صورتی که روایت مشهور بوده و در طول تاریخ اسلام به مضمون آن اعتماد شده و یا مورد عمل قرار گرفته است، وجود یک یا چند راوی ناشناخته و مجهول بر اعتبار حدیث خدشه وارد نکرده و این شهرت، جبران کننده ضعف روایت خواهد بود.

پرسش های درس

1. وجه اشتراک احمد بصری با اخباریون در چیست؟

2. اصول اربعه را توضیح دهید.

3. نیاز به علم رجال را تشریح کنید.

4. چند نمونه از کتب رجالی که در عصر معصومین علیهم السلام تالیف شده را نام ببرید.

5. یک شبهه را از علم رجال را به اختیار توضیح و پاسخ دهید .

ص: 356

درس هجدهم تقلید از فقیه

اشاره

ص: 357

ص: 358

وجوب تقلید

یکی دیگر از باورهای احمد الحسن بصری، حرمت تقلید از فقیه است. وی بر اساس این باور، در اول شوال (1424 ه. ق) اعلام کرد:

«على كل مسلم ترک التقليد في الفقه و اصول و العمل بالاحتياط فكل مقلد فهو عاصی لامر الامام المهدی علیه السلام».(1)بر هر مسلمانی ترک تقلید در فقه و اصول و عمل به احتیاط واجب بوده و هر کسی که تقلید کند از امر امام مهدی علیه السلام سرپیچی کرده است.

البته احمد بصری با اصل تقلید از فقیه مخالفتی نداشته، اما از آنجا که خود را نماینده و فرستاده امام مهدی علییه السلام می داند، تقلید را با وجود خود جایز نمی داند! چنانچه کتاب التیه می گوید:

«اذن فواجب المسلمين في زمن الغيبه هي نصرة الدين بتمكن نائب الامام الخاص المرسل منه او الفقيه الجامع للشرائط العادل الزاهد في الدنيا في حال عدم وجود نائب خاص له من بسط يده على الحكم من كل حيثية وجهة... و من فروع ولاية الإمام عليه السلام ولاية الفقيه الجامع الشرائط الإفتاء

ص: 359


1- عکس و رونوشت بیانیه در نزد نویسنده موجود است.

الملخصة في التفسير المنسوب إلى الإمام العسکری علیه السلام بهذه العبارة: (وأما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه، مطيعا لأمر مولاه فللعوام أن يقلدوه)».(1) یاری دین خدا با پیروی از نائب خاص و فرستاده امام زمان علیه السلام بر تمامی مسلمانان واجب است. در صورت نبودن نائب خاص، اطاعت از فقیه جامع شرایط عادل و زاهد در دنیا، در همه حالات بر مسلمانان واجب است... از فروع ولایت امام علیه السلام، ولایت فقیه جامع شرایط است. چنانچه در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام آمده است: هر کدام از فقها که صیانت نفس دارد، از دینش محافظت می نماید، با هوای نفس مخالفت می کند و امر مولای خود را اطاعت می کند، پس بر مردم است که از او تقلید کنند.

با این وجود، اتباع احمد بصری بر خلاف نظر احمدالحسن، تقلید از فقیه را اساسا باطل دانسته و آن را عملی باطل می پندارند. لذا جهت پاسخ به اتباع وی، مسأله وجوب تقلید از فقیه مورد بررسی قرار می گیرد. در نگاه اول، قرآن کریم مسلمین را به دو گروه؛ فقیهان انذار دهنده و مؤمنین انذار شونده تقسیم کرده و فرموده است:

«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».(2)

بر اساس این تقسیم بندی، جامعه مسلمین به لحاظ معرفتی به دو دسته تقسیم شده اند که بایستی عده ای به فهم و فقه رسیده و عده ای دیگر از فهم و

ص: 360


1- التيه او الطريق إلى الله ، ص 27.
2- توبه ، 122.

فقه آنان استفاده کنند. لذا به التزام عقلی، تبعیت غیر فقیه از فقیه واجب است چرا که در غیر این صورت، این تقسیم بندی و دستور به تفقه و انذار بیهوده خواهد بود.

تفقه در دین به معنای فهمیدن تأویل دین (1)است که می تواند مرحله ای فراتر از علم به دین و شناخت مسائل و مبانی آن باشد. لذا قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام حکم به وجوب کفایی و لزوم دستیابی به تفقه در دین را صادر کرده و بر لزوم تبعیت عملی از فقهاء تأكيده فرموده اند. آنچه از آیه نفر مبنی بر وجوب تفقه و تقلید بر می آید این است که:

او با استفاده از لولای تحضیضیه (2)در «فلولا نفر من كل فرقة طائفة»، وجوب نفر برای تفقه استفاده شده است.

ثانيا؛ «ليتفقهوا في الدين»به عنوان غایت نفر است که با توجه به وجوب نفر، وجوب تفقه نیز استفاده می شود تا هرکدام از نافرین؛ بر اساس استعداد خود به فهم و فقه دین دست یافته و بر اساس فقه خود مردم را انذار نمایند. طبیعی است که میزان و صحت فهم هر کدام با دیگری در یک سطح نخواهد بود اما با این حال خداوند متعال، انذار هر کدام از فقهاء را حجت دانسته به تبعیت از آنها دستور داده است. البته این سخن ناظر به هرمنوتیک نبوده و با دریافت و فهم شخصی متفاوت است زیرا در تفقه دینی، آنچه ضابطه استنباط می باشد،

ص: 361


1- دعا النبي صلی الله علیه و آله، لابن عباس فقال: اللَّهُمَّ عِلْمِهِ الدِّينِ وَ فَقَّهَهُ فِي التَّأْوِيلِ أَىُّ فَهِمَهُ تَأْوِيلِهِ وَ مَعْنَاهُ . لسان العرب، ج13، ص 522.
2- تحضيض مصدر باب تفعیل از ماده «حضّ»به معنی وادار کردن، اصرار ورزیدن و برانگیختن است و ادات تحضيض، حروفی هستند که این معنا را افاده می دهند. این حروف در ابتدای کلام واقع شده و عبارتند از: لولا، لوما، هلا، ألا و ألا.

قواعد حاکم بر آن بوده و از هر گونه تأويل، تفسیر و برداشت شخصی مبری است. قابل توجه اینکه؛ روایات معصومین علیه السلام نیز بر وجوب تفقه در دین تأکید کرده و فرموده اند:

«عَلَيْكُمْ بِالتَّفَقُّهِ فِي دِينِ اللَّهِ ، وَ لَا تَكُونُوا أَعْرَاباً ، فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فِي دِينِ اللَّهِ ، لَمْ يَنْظُرِ اللَّهُ إِلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، وَ لَمْ يزک لَهُ عَمَلًا».(1) تفقه در دین خدا برشما واجب است و همانند بادیه نشینان نباشید. همانا کسی که در دین خدا تفقه نکند، خداوند در روز قیامت به او توجهی نمی کند و عملش را تزكيه نمی نماید.

ثالثا: «لینذروا قومهم» غایت نفر و تفقه است که بر این اساس، انذار قوم نیز به تبع آنان واجب خواهد شد.(2)

رابعا؛ حذر در «لعلهم يحذرون»غایت نفر و تفقه و انذار است، لذا به استناد دلالت آیه، وجوب حذر نیز از انذار فقیه استنباط می گردد. البته توجه شود که منظور از حذر، حذر عملی است لذا توقع و مطلوب خداوند این است که مردم بعد از آنکه احکام الهی برای آنها بیان شد، عملا متحذر شوند و این حذر و پرهیز جز با عمل به فتوای فقیه تحقق پیدا نمی کند. چرا که مراد از حذر عملی؛ حجیت فتوای مجتهد و لزوم قبول قول مجتهد به صورت عملی بوده و صرف التزام قلبی ملاک نمی باشد.

گاهی انذار کردن از باب دلالت مطابقه(3) و گاهی از جهت دلالت تضمن (4)و

ص: 362


1- کافی، ج 1، ص 75.
2- المنذر: المعلم الذي يعرف القوم بما يكون قد دهمهم من عدو أو غيره و أصل الإنذار الإعلام. لسان العرب، ج5، ص 203.
3- دلالت لفظ (دال) برتمام معنا (مدلول)
4- دلالت لفظ (دال) بر جزئی از معنا (مدلول).

گاهی از طریق دلالت التزام (1)است. همانگونه که بیان شد، آیه شریفه صراحت در وجوب انذار برای فقیه دارد، لذا اگر مجتهدی بر حرمت و یا وجوب مطلبی فتوا داد، آن فتوا به دلالت تضمن، حکم الهی محسوب می شود و انجام ندادن آن، مستوجب عقاب الهی خواهد بود.

بنابراین، براساس آیه نفر، تفقه و انذار واجب کفایی است و لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام مردم از فقهاء است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه نخستین اسلام بر تفقه بوده و کسانی که از استطاعت تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و مقلدین را در رجوع به هر کدام از فقهاء مختار کرده است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

شاید برخی به این باور باشند که فقاهت و اجتهادی که در صدر اسلام و در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام مطرح بوده است، غیر از فقاهت و اجتهادی است که در زمانهای متأخر مورد نظر می باشد؛ چون فقاهت و اجتهاد در صدر به صورت سؤال از معصومین بوده است و در آن زمان اجتهاد مصطلح مد نظر نبوده است، بنابراین، آیه برانذار فقیه دلالت ندارد تا بر حجیت فقاهت هم دلالت کند؛ بلکه، آیه بر حجیت نقل روایت و حجیت خبر واحد دلالت دارد و انذار فقیه در اینجا به معنی نقل روایت است به همان صورتی که از معصومین علیهم السلام شنیده است، که در این صورت چنین پاسخ داده می شود که:

اولا: از آنجا که در آیه شریفه، عنوان فقاهت در وجوب تحذر اخذ شده است،

ص: 363


1- دلالت لفظ (دال) برامری خارج از مدلول .

آیه با نقل روایت و حجیت خبر واحد ارتباطی ندارد. دلیل اول اینکه، در حجیت روایت، التفات راوی به معنی روایت شرط نشده است، تا چه رسد به این که راوی، فقیه هم باشد؛ زیرا در نقل روایت، جز وثاقت راوی، چیز دیگری معتبر نیست و دوم اینکه لازم نیست که عنوان فقیه در نقل روایت بر راوی صدق کند؛ چون هرگز راوی با صرف نقل تعدادی روایت ولو اینکه معنی آنها را هم بداند، مستحق عنوان فقیه نخواهد بود؛ زیرا روشن است که علم به یک یا چند حکم، در صدق عنوان فقاهت کفایت نمی کند، در حالیکه روایت او صحیح است؛ نتیجه این است که آیه شریفه، ارتباطی به حجیت روایت ندارد و از سویی، وظیفه راویان، نقل روایت بوده و وظیفه فقهاء ، تفریع اصول است، چنانچه امام رضا علیه السلام فرمود: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ».(1)توجه شود که تفریع اصول کاری تخصصی بوده و از عهده ناقلان حديث و عوام مردم خارج است.

ثانيا؛ ماهیت فقاهت و اجتهاد به معنی معرفت احکام از روی دلیل، امر واحدی است که حقیقت آن با تغییر زمان متفاوت نمی شود و در زمان حاضر وصدر اول یکی است و در این معنی اختلافی وجود ندارد؛ بلکه تفاوت اجتهاد امروز و صدر اول در صعوبت و سهولت است؛ چون تفقه در صدر اول، به شنیدن حديث بوده است و متوقف بر علوم و مقدمات مورد نیاز فعلی نبوده است. اما در زمانهای متأخر، اگر چه نیل به مرتبه اجتهاد بر مقدمات زیادی متوقف است، ولی این فرق به معنی متغیر بودن معنی اجتهاد نمی باشد. البته مسأله تعارض بین اخبار، هم در اجتهاد مصطلح مطرح است و هم در اعصار سابق بوده است. از این روی، در مورد تعارض اخبار، بین اجتهاد این زمان با آن زمان فرقی

ص: 364


1- وسائل الشيعة، ج 27، ص 62.

نیست؛ لذا ادعای مغایرت مفهوم اجتهاد در امروز و صدر اول هم وجهی ندارد.(1)

نتیجه اینکه بر اساس آیه نفر، تفقه و انذار واجب کفایی است لذا لازمه این وجوب، تبعیت و حذر عملی عوام از فقهاء نیز واجب گردیده است. توجه به این نکته ضروری است که نگاه اولین اسلام بر تفقه بوده و کسانی را که از استعانة تفقه برخوردارند را بر این امر دعوت کرده است. از سویی باب تقلید را باز گذاشته و رجوع مقلدین به هر کدام از فقهاء که دارای اعلمیت می باشد را باز گذاشته است تا مردم بتوانند به تشخیص آگانه خود، احکام شان را از آنان دریافت نمایند. لذا می توان همین نوع از تقلید که بر پایه علم و آگاهی می باشد را نوعی از تفقه در مرحله نازل تر دانست.

قرآن و منع تقلید

قرآن کریم می فرماید: «وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَا يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلَّا أَمَانِيَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ»(2)یک عده آنها همان مردم بی سواد و نادان بودند که از کتاب آسمانی خود چیزی جز یک رشته خیالات و آرزوها نمی دانستند و دنبال گمان و وهم می رفتند.

این آیه در مقام مذمت عوام و بی سوادان یهود است که در اصول دینی خود از علماء و پیشوایان خود پیروی و تقلید می کردند. در ذیل این آیه آمده است: شخصی به امام صادق علیه السلام عرض می کند که عوام و بی سوادان یهود راهی نداشتند جز اینکه از علماء خود هر چه می شنوند قبول کنند و پیروی نمایند. اگر تقصیری هست، متوجه علماء يهود است. چرا قرآن کریم عوام الناس بیچاره را

ص: 365


1- التنقيح في شرح العروة الوثقى، ص 88 وتهذيب الاصول، ج 3، ص 167.
2- بقره، 78.

که چیزی نمی دانستند و فقط از علماء خود پیروی می کردند را مذمت می کند؟ چه فرقی بین عوام یهود و بین عوام ما هست؟ اگر تقلید و پیروی عوام از علماء مذموم است پس عوام ما نیز که از علماء ما پیروی می کنند باید مورد ملامت و مذمت قرار گیرند. اگر آنها نمی بایست قول علماء خود را بپذیرند اینها نیز نباید بپذیرند.

حضرت فرمود: «بَيْنَ عَوَامِّنَا وَ عُلَمَائِنَا وَ عَوَامِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَائِهِمْ فَرْقُ مِنْ جِهَةٍ وَ تَسْوِيَةُ مِنْ جِهَةٍ أَمَّا مِنْ حَيْثُ اسْتَوَوْا فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ ذَمَّ عَوَامَّنَا بِتَقْلِيدِهِمْ عُلَمَاءَهُمْ کما ذَمَّ عَوَامَّهُمْ وَ أَمَّا مِنْ حَيْثُ افْتَرَقُوا فَلَا»عوام و علماء ما و عوام و علماء یهود از یک جهت فرق دارند و از یک جهت مثل هم اند. از آن جهت مثل هم می باشند که خداوند عوام ما را نیز به آن نوع تقلید از علماء مذمت کرده و اما از آن جهت که فرق دارند مذمت نکرده است. آن شخص عرض کرد: یا ابن رسول الله توضیح بدهید. فرمود: عوام يهود علماء خود را در عمل دیده بودند که صریحا دروغ می گویند، از رشوه پرهیز ندارند، احکام و قضاءها را به خاطر رو دربایستیها و رشوه ها تغییر می دهند، می دانستند که درباره افراد و اشخاص عصبیت به خرج می دهند، حب و بغض شخصی را دخالت می دهند و حق یکی را به دیگری می دهند. آنگاه فرمود: به حکم الهامات فطری عمومی که خداوند در سرشت هر کس تکوینی قرار داده می دانستند که هر کس چنین اعمالی داشته باشد نباید قول او را پیروی کرد، نباید قول خدا و پیغمبران خدا را با زبان او قول کرد و به همین منوال است حال عوام ما، اینها نیز اگر در فقهاء خود، اعمال خلاف، تعصب شدید، تزاحم بر سر دنیا، طرفداری از طرفداران خود هر چند ناصالح باشند، کوبیدن مخالفين خود هر چند مستحق احسان و نیکی باشند، اگر این اعمال را در آنها حس کنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پیروی کنند عینا مانند همان عوام یهودند

ص: 366

و مورد مذمت و ملامت هستند و فرمودند: «أَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِينِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِيعاً لِأَمْرِهِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ»و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد باید عوام از او تقلید کنند. (1)

پرسش های درس

1. نگاه قرآن به مکلفین با چه تقسیم بندی مطرح شده است؟

2. دلالت آیه نفر بر وجوب تفقه و تقلید را بیان کنید.

3. مخالفت قرآن با تقلید در چه شرایطی است؟

4. چگونه می توان از حديث فللعوام أن يقلدوه وجوب تقلید را استنباط کرد؟

ص: 367


1- احتجاج طبرسی، ج 2 ص 457.

ص: 368

تصاویر

عکس

تصویر احمد الحسن البصری

تصوير حيدر مشتت

ص: 369

عکس

تصویر مکتب احمد الحسن در نجف

ص: 370

عکس

تصویر نامه تحویل حکومت به مقام معظم رهبری

تصویر بیانیه دستور ترک تقلید

ص: 371

عکس

تصویر اولین محل تبلیغ احمد الحسن البصری در صريفه

ص: 372

کتابنامه

1. قرآن الكريم .

2. نهج البلاغه .

3. طبرسی، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج، نشر مرتضی، 1403 ق.

4. طوسی، محمد بن الحسن، الغيبة، دار المعارف الإسلامية ، 1411 ق.

5. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار(علیهم السلام)، دار إحياء التراث العربی، 1403 ق.

6. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، النشر الاسلامی، 1365 ش.

7. واسطی بغدادی، احمد بن حسین، الرجال (لابن الغضائری)، دار الحديث، 1364ش.

8. خزاز رازی، علی بن محمد، كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، بیدار، 1401 ق.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمة، بنی هاشمی، 1381ش.

10. ابن أبی زینب ، محمد بن ابراهيم، الغيبة النعمانی، صدوق، 1397 ق.

11. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، دارالفکر، 1417ق.

12. الدوری، عبدالعزيز، اخبار الدولة العباسية، دارالطلیعه ، 1391ق.

13. بیات، عزیزالله، تاریخ ایران از ظهور اسلام تا دیالمه، 1380ش.

14. ابن منادی، احمد بن جعفر، الملاحم، دارالسیره، 1418ق.

15. البستوی، عبدالعليم، الموسوعه في أحاديث المهدی، دار ابن حزم، 1420ق.

ص: 373

16. نعمان بن محمد، شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار، جامعه مدرسین، 1409ق.

17، ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدين و تمام النعمة، اسلامیه، 1395ق.

18. ابن طاووس، علی بن موسی، التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، صاحب الأمر، 1416ق.

19. مصعب بن عبدالله، نسب قریش، دارالمعارف، بی تا.

20. احمد فرج الله، أدعياء المهدويه ، المركز الاسلامي للدراسات الاستراتيجيه ، 2015م.

21. ذوالفقار علی ذوالفقار، الحركات المهدويه، مرکز بانقيا للابحاث والدراسات، 2005م.

22. ع. س، دراسة تحليلية حول الحركات المهدوية، بنك المعلومات الوطنية ، 2005م.

23. حسنی، مدعی المهدويه احمد بصری، بنك المعلومات الوطنية ، بغداد، 2006م.

24. هندی ، على المتقی، کنزالعمال، نشرالرساله، 1409ق.

25. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.

26. نهاوندی، علی اکبر، العبقري الحسان، جمکران، 1390ش.

27. طوسی، محمد بن الحسن، الامالی، دار الثقافة ، 1414 ق.

28. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، مکتبة آية الله المرعشي النجفی، 1404 ق.

29. بیاضی عاملی، علی بن يونس، الصراط المستقيم، 1414ق.

30. سیوطی، جلال الدین، جامع الصغیر، دارالکتب، 1410ق.

31. هلالی، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس الهلالي، الهادی، 1405 ق.

32. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، جامعه مدرسین، 1388ش.

33. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصية، انصاریان، 1426ق.

34. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، کنگره شیخ مفید، 1403ق.

35. ابن بابویه، محمد بن علی، معاني الأخبار، انتشارات اسلامی، 1403 ق.

36. بحرانی، سید هاشم بن سليمان، البرهان في تفسير القرآن، بعثه، 1374 ش.

37. مظفر، شیخ محمد رضا، عقائد الإمامية ، 1387ش

38. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، دار الفكر، 1414 ق.

39. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات في غريب القرآن، الدار الشامية، 1412ق.

ص: 374

40. خویی، موسوی ، سید ابو القاسم، موسوعة الإمام الخوئی، 1390ش.

41. قمی، علی بن ابراهیم، تفسير القمی، دارالکتاب، 1404 ق.

42. النیشابوری، فضل بن الشاذان، اثبات الرجعة، تراثنا، 1406ق.

43. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، اعلمی، 1425ق.

44. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، نوید، 1400ق.

45. طوسی، محمد بن علی بن حمزه، الثاقب في المناقب، انصاریان، 1419 ق.

46. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، 1417ق.

47. نوربخش، سید محمد، رسالة الهدی، بی تا.

48. قادیانی، غلام أحمد، التبليغ، بی تا، بی جا.

49. جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس، انتشارات اطلاعات، 1370ش.

50. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، 1388ش.

51. ابن طاووس، علی بن موسی، کشف المحجة لثمرة المهجة، بوستان، 1375ش.

52. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، دار الكتب الإسلامية ، 1371ش.

53. صاحب بن عباد، إسماعيل بن عباد، المحیط، عالم الكتاب، 1414ق.

54. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثير الأحزان، مدرسه امام مهدی، 1406 ق.

55. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیا ، 1394ش.

56. بحرانی، یوسف ، لؤلؤه البحرين، مطبعة النعمان، 1969م.

57.کشمیری، محمدعلی، نجوم السماء، سازمان تبلیغات، 1387ش.

58. فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، کتابخانه امام أمير المؤمنین علی، 1406 ق.

59. القاسمي الدمشقی، محمد جمال الدین، قواعد التحديث، 1313ش.

60. حسینی، سید محمد، مصباح الأصول ، الداوری، 1417ق.

61. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، اسلامیه، 1390ش.

62. طبری املی صغیر، محمد بن جریر بن رستم ، دلائل الإمامة، بعثت، 1413ق.

63. قطب الدین راوندی، سعید بن هبة الله ، فقه القرآن، مکتبة آية الله المرعشي النجفی، 1405 ق.

64. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، 1413 ق.

ص: 375

65. ابن بابویه، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا علیه السلام، جهان، 1378ش.

66. خصیبی، حسین بن حمدان، الهداية الكبرى، البلاغ، 1419 ق.

67. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقهاء، س د، 1381 ش.

68. حکیم، محمد تقی، الاصول العامة للفقه المقارن، آل البيت، 1979ق.

69. ابن بابویه، علی بن حسین، الإمامة والتبصرة من الحيرة، مدرسة الإمام المهدی، 1404

70. ابن بابویه، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، انتشارات اسلامی، 1413ق.

71. یزدی حایری ، على، إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب ، اعلمی، 1422ق.

72. شرف الدين، عبدالحسین، النص و الاجتهاد، سیدالشهدا، 1404ق.

73. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، آل البيت، 1412ق.

74. محمدی، هوشیار، پرسش ها و پاسخ ها، تولی، 1396 ش.

75. -------------- ، دکان های کاغذی، جمکران، 1396 ش.

76. اسماعیل، احمد الحسن، المتشابهات، اصدارات أنصار.

77. ------------------- ، الجواب المنير عبر الاثير، اصدارات أنصار.

78. بیان الحق و السداد من الأعداد، اصدارات انصار.

79. ------------------ ،نصيحتی برای طلاب حوزه های علمیه، اصدارات انصار.

80. ------------------، التيه، اصدارات انصار.

81. ------------------، عقائد الاسلام ، اصدارات انصار.

82. ----------------- ، الوصية المقدسة الكتاب العاصم من الضلال، اصدارات انصار.

83. ناظم العقیلی، الوصية و الوصی احمدالحسن، اصدارات انصار.

84. ----------------- ، انتصارا للوصية، اصدارات أنصار

85. ----------------- ، اثبات الوصية، اصدارات أنصار.

ص: 376

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109