مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام جلد 2

مشخصات کتاب

مجموعه مقالات همایش

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

جلد دوم

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

سرشناسه: همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام (1392، قم)

عنوان و نام پدیدآور: مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام/ گردآورنده انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

مشخصات نشر: قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه 1392

مشخصات ظاهری شابک: 2ج.

300شابک: 300000 ریال (دوره)

(ج.2)

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت : کتابنامه

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - احادیث - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - احادیث -کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - فضایل-مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام امام هفتم 128 - 183 ق. - فضایل-کنگره ها

شناسه افزوده: مرکز مدیریت حوزه های علمیه حوزه علمیه

شناسه افزوده: حوزه علمیه قم. انجمن تاریخ پژوهان

رده بندی کنگره: 1392 3م 8 ه- / 35/ 46 BP

رده بندی دیویی: 297/956

شماره کتابشناسی ملی: 922975623

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام / ج 2

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

گردآورنده: انجمن تاریخ پژوهان - نویسنده: از نویسندگان

به کوشش: انجمن تاریخ پژوهان

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه

ویراستار: علی رضا جوهرچی

صفحه آرا: رمضانعلی قربانی

نوبت چاپ: اول، 1392- چاپخانه:

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: دوره 300000 ریال

شابک:

حق چاپ برای انجمن تاریخ پژوهان محفوظ است

مرکز پخش: قم بلوار جمهوری اسلامی کوچه 2 فرعی اول سمت چپ ساختمان انجمن های علمی حوزه، انجمن تاریخ پژوهان

تلفن: 32917538- 025 فاکس: 32917538- 025

پایگاه اطلاع رسانی: www.sokhanetarikh.com ایمیل: Historiqom@gmail.com

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه قم

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

دبیر علمی همایش: حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی

مسئول همایش: حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا مطهری

مدیر اجرایی همایش: حسین رسولیان

*اعضای شورای علمی (به ترتیب الفبا):

حجت الاسلام و المسلمین دکتر علیرضا ایمانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن الویری حجت الاسلام و المسلمین محمد مهدی بحرالعلوم منصوره بخشی دکتر مسعود پور فرد طیبه توکلی اسلامی حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا جباری حجت الاسلام و المسلمین عباس جعفری حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسین حسینیان مقدم حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد دشتی حجت الاسلام و المسلمین سید قاسم رزاقی موسوی دکتر زهرا روح الهی امیری حجت الاسلام و المسلمین علیرضا شالباف دکتر قاسم صفری جوادی دکتر نعمت الله صفری فروشانی دکتر سید حسین فلاح زاده حجت الاسلام و المسلمین دکتر نجف لک زایی حجت الاسلام و المسلمین حسین مرادی نسب حجت الاسلام و المسلمین دکتر حمیدرضا مطهری دکتر اصغر منتظرالقائم حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن مهاجر نیا حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید رضا مودب دکتر سید علیرضا واسعی حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی یوسفی غروی

* مراکز همکار:

مرکز مدیریت حوزه های علمیه جامعة المصطفی العالمیه مجمع جهانی اهل بیت : معاونت پژوهش-حوزه های علمیه پژوهشکده حج و زیارت دانشگاه ادیان و مذاهب مجتمع آموزش عالی امام خمینی جامعه الزهراء علیهماالسلام پژوهشگاه حوزه و دانشگاه دانشگاه باقرالعلوم پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی دبیرخانه انجمن های علمی حوزه انجمن ادیان و مذاهب انجمن مطالعات سیاسی انجمن قرآن پژوهی

ص: 4

فهرست اجمالي

مقدمه...25

دگرگونى های فكری و فرهنگى عصر امام كاظم علیه السلام...29

اصغر منتظرالقائم

آسيب شناسى چالش های آغاز امامت امام كاظم علیه السلام...85

علی رضا بهرامي

امام كاظم علیه السلام و فرقه های انحرافى...98

دكتر عباس سرافرازي

جريان غلو در دوره امام كاظم علیه السلام با تكيه بر عقايد غاليانه محمد بن بشير...123

يدالله حاج زاده

انشعابات شيعى در عصر امام كاظم علیه السلام (زمينه های سياسى -فكری و مصاديق فرقه ای)...145

علي آقانوري، قاسم بيات اصغري

بسترشناسى فرقه واقفيه در فرهنگ شيعى...172

سيدعبدالكريم حس نپور

نقش امام كاظم علیه السلام در تثبيت جانشينى امام رضا علیه السلام...194

سيد منذر حكيم

منابع فرهنگ ساز در بررسى زندگانى امام كاظم علیه السلام بررسى تأثير روايات تاريخ بغداد درباره امام كاظم علیه السلام در منابع بعدی...213

خديجه كيهاني

روش تفسيری امام كاظم علیه السلام...235

سيده فاطمه علوي نژاد

ص: 5

بررسى روايت پرداخت وجوهات بزرگان نيشابور به امام كاظم علیه السلام...263

مرضيه شريفي

بانوان راوی امام كاظم علیه السلام...274

منيره شريعت جو

بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام در متون كهن فارسى(تا قبل از دوران صفويه)...295

فاطمه سادات زكي

سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه (بررسى تطور اخبار امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه از آغاز تا پايان قرن نهم)...350

زهرا مقدسي

تصوير امام كاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشايخ صوفيه با ايشان...372

محمد سوري

شخصيت امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...392

سيدقاسم رزاقي موسوي

مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان (با تكيه بر برمكيان)...418

سيدمحمود ساماني

محدوديت ها و زندان های حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...443

علي اكبر ذاكري

امام كاظم علیه السلام و سازمان وكالت...490

محمدرضا جباري

كرامات امام كاظم علیه السلام (بررسى موردی كرامت حركت درخت به دستور امام)...528

فاطمه كرمي

تاريخچه حرم كاظمين...543

حسين ايزدي

كتابشناسى امام كاظم علیه السلام...563

اباذر نصراصفهاني

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه...25

دگرگونى های فكری و فرهنگى عصر امام كاظم علیه السلام...29

اصغر منتظرالقائم

چكيده...29

مقدمه...30

عصر امامت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...30

اوضاع سياسى عصر امام كاظم علیه السلام...31

جريان های فكری عصر امام كاظم علیه السلام...33

1. مرجئه...34

2. جَهميه...35

3. قَدَريه...36

4. اهل حديث...36

5. جريان فقهى ابوحنيفه...37

6. جريان فقهى و حديثى مالكى...38

7.جريان فقهى امام شافعى...38

8.جريان فكری معتزله...39

9. جريان غاليان...40

ص: 7

10. جريان خوارج...42

11. جريان زنديقان...43

12. اهل كتاب...43

13. جريان زيديه...45

14. جريان شيعيان اسماعيلى...47

راهبردهای مهندسى فرهنگى امام كاظم علیه السلام...48

نتيجه...54

منابع...55

آسيب شناسى چالش های آغاز امامت امام كاظم علیه السلام...58

علي رضا بهرامي

چكيده...58

اشاره...58

1. معيارهای جانشين امام...61

1-1 . نص...62

2-1 . علم...63

3-1 . ودايع...64

4-1 . سن...67

2. آسيب شناسى شناخت معيارهای جانشين...68

فطحيه...68

شخصيت عبد الّٰله...68

مقصود از «عاهه»...73

نمونه يك تعامل درست با چالش فطحيه...74

چند نكته درباره اين حديث...78

3. راه های اثبات و ابراز جانشين...79

1-3 . تطبيق معيارهای جانشينى...79

2-3 . تسميه و تصريح به اسم...81

ص: 8

4. آسيب شناسى شناخت راه های ابراز و اثبات جانشين...84

1-4 . باورهای عمومى و خواص از خود معرفى امام...84

2-4 . شخصيت های تأثيرگذار در شناخت جانشين...90

اهميت حضور خواص...90

نتيجه...94

منابع...95

امام كاظم علیه السلام و فرقه های انحرافى...98

دكتر عباس سرافرازي

چكيده...98

مقدمه...99

تفرقه مذهبى؛ سياست خلفای عباسى در عصر امام كاظم علیه السلام...102

فرقه سازی در دوره امام كاظم علیه السلام...106

فرقه سازی پس از امام كاظم علیه السلام...111

عوامل مؤثر در فرقه گرايى پس از امام هفتم...114

اهميت مبارزه با فرقه گرايى در عصر امام كاظم علیه السلام...117

نتيجه...119

منابع...120

جريان غلو در دوره امام كاظم علیه السلام با تكيه بر عقايد غاليانه محمد بن بشير...123

يدالله حاج يزاده

چكيده...123

مقدمه...124

مفهوم شناسى غلو...125

مسأله غلو در زمان امام موسى بن جعفر علیه السلام...127

شخصيت محمد بن بشير...128

عقايد غاليانه محمد بن بشير...129

برخورد امام كاظم علیه السلام با محمد بن بشير...134

ص: 9

مبارزه با تشبيه...139

نتيجه...140

منابع...141

انشعابات شيعى در عصر امام كاظم علیه السلام (زمينه های سياسى -فكری و مصاديق فرقه ای)...145

علي آقانوري، قاسم بيات اصغري

مقدمه...145

مشكلات سياسى امام كاظم علیه السلام در عصر عباسى...146

شيوه مواجهه و سلوك سياسى امام كاظم علیه السلام...149

محدوديت های اهل بيت در تعيين مصاديق واقعى امامت در عصر خويش...153

انشعاب در شيعيان جعفری...158

ظهور فرقه اسماعيليه...160

عوامل پيدايش اسماعيليه...161

الف) مفروضات مذهبى -كلامى...162

ب) زمينه های سياسى...165

ظهور پديده وقف و واقفى گری...168

منابع...169

بسترشناسى فرقه واقفيه در فرهنگ شيعى...172

سيدعبدالكريم حسن پور

چكيده...172

مقدمه...173

جايگاه مسأله امامت...174

مهدويت و آموزه های مرتبط (منجى، غيبت، انتظار، قائم و رجعت)...178

اختلافات درون شيعى بر مسأله امامت و مهدويت...179

عوامل تقويت انديشه واقفيان...187

سيره سياسى امام كاظم علیه ...187

جايگاه بنيان گذاران واقفيه...190

ص: 10

نتيجه...191

منابع...191

نقش امام كاظم علیه السلام در تثبيت جانشينى امام رضا علیه السلام...194

سيدمنذر حكيم

چكيده...194

مقدمه...194

اوضاع حاكم بر عصرامام كاظم علیه السلام...195

1. انحراف فكرى و دينى...195

2. فساد اخلاقى و مالى...196

3. فساد و اختناق سياسى...197

4. مهرورزى مسلمانان نسبت به اهل بيت علیه السلام...199

5. قيام هاى مسلحانه...200

زمينه سازی امام كاظم علیه السلام برای امامت حضرت رضا علیه السلام...200

امام كاظم علیه السلام و مسأله جانشينى...203

وصيت امام كاظم علیه السلام در دوران اسارت و بازداشت ( 179- 183ق)...209

سفارش به اعلان امامت امام رضا علیه السلام در فرصت مناسب...210

نتيجه...212

منابع فرهنگ ساز در بررسى زندگانى امام كاظم علیه السلام بررسى تأثير روايات تاريخ بغداد درباره امام كاظم علیه السلام درمنابع بعدی...213

خديجه كيهاني

چكيده...213

مقدمه...214

حديث اول...215

حديث دوم...218

حديث سوم...221

ص: 11

حديث چهارم...223

حديث پنجم...225

حديث ششم...227

حديث هفتم...229

حديث هشتم...230

حديث نهم...232

نتيجه...233

منابع...233

روش تفسيری امام كاظم علیه السلام...235

سيده فاطمه علوي نژاد

چكيده...235

مقدمه...236

تفسير نقلى...236

معنای تفسير نقلى...237

بررسى كلام امام كاظم علیه السلام...237

نمونه هايى از روش تفسير قرآن به قرآن...238

الف) اثبات مردود بودن ايمان فرعون...238

ب) بيان حكم استحباب روزه در سه روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه...239

نمونه هايى از تفسير قرآن به سنت در كلام امام كاظم علیه السلام...240

الف) استناد به قول پيامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام...240

ب) روشن شدن معنای واژه با استناد به فعل پيامبر صلی الله علیه و آله...243

ج) روش تفسيری اجتهادی...244

امام كاظم علیه السلام و استفاده از روش تفسير اجتهادی...245

1. تفسير عقلى...245

2. تفسير فقهى...248

بيان حكم فقهى و سپس استناد به آيه...248

ص: 12

3. تفسير باطنى...249

امام كاظم علیه السلام و نمونه هايى از تفسير باطنى...249

1-3 - نحوه عرضه اعمال بر صلی الله علیه و آله...249

2-3 - لزوم پيوند ناگسستنى با امام...250

3-3 - بيان ولايت حضرت على علیه السلام با كمك شأن نزول آيه...250

4-3 - سيئه بودن بغض اهلبيت:...252

4. تفسير ظاهری...253

1-4 - بيان معنای آيه...253

2-4 - نحوه استفاده از اموال يتيمان...253

5. تفسير تاريخى...254

سير تحريم خمر...254

6. تفسير اعتقادی...255

1-6 - نعمت برای برخى افراد نقمت است...255

2-6 - ائمه وظايفى دارند كه شيعيان ندارند و بر عكس...256

تفسير لغوی...256

1-7- واژه «يعدلون»...257

2-7- «ساهون»...258

نتيجه...259

منابع...260

بررسى روايت پرداخت وجوهات بزرگان نيشابور به امام كاظم علیه السلام...263

مرضيه شريفي

چكيده...263

مقدمه...264

الف) بيان مختصری از روايت...265

ب) بررسى سند روايت...266

ج) انتقال روايت در منابع...267

ص: 13

د) بررسى متنى روايت...269

نتيجه...272

منابع...272

بانوان راوی امام كاظم علیه السلام...274

منيره شريعت جو

چكيده...274

مقدمه...275

الف) راويان بى واسطه با روايات منقول...276

1. ام احمد...276

1-1 . غسل روز جمعه...277

2-1 . حجامت...277

3-1 . وصايت امام كاظم علیه السلام...278

4-1 . حامل ودايع امامت...278

2. ام الحسين...284

3. سعيده...284

4. حبابه والبيه...286

ب) راويان بى واسطه، بدون روايت منقول...288

1. غُنيمه...288

2. ابوحبل...289

ج) راوی باواسطه...289

1. رقيه...289

نتيجه...290

منابع...291

بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام در متون كهن فارسى(تا قبل از دوران صفويه)...295

فاطمه سادات زكي

چكيده...295

ص: 14

مقدمه...296

فصل اول: بررسى زندگى امام كاظم علیه السلام با تكيه بر متون كهن فارسى(تا دوران صفويه)...297

1. تاريخ نامه طبری(352 ق)...297

2. رساله خوارزمى (قرن 4ق)...297

3. مجمل التواريخ و القصص (سده 5-6ق)...299

4. نزهه الكرام و بستان العوام (قرن 6-7ق)...301

5. تاريخ طبرستان ( 613 ق)...302

آثار عمادالدين حسن بن على طبری...303

6. مناقب الطاهرين( 673ق)...304

تحفه الابرار فى مناقب الائمه الاطهار...306

8.تاريخ محمدی (708)...307

9. تاريخ بناكتى (717 ق)...309

آثار حمدالّٰله مستوفى...310

10 . تاريخ گزيده (730 ق)...311

الكاظم...312

11 . ظفرنامه...313

12 . نزهه القلوب...315

13 . راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)...316

14 . تاريخ رويان (764 ق)...318

15 . الفصول الفخريه فى اصول البريه (قرن 8-9ق)...322

16 . تاريخ قم (805 ق)...323

17.تاريخ طبرستان و رويان و مازندران(881 ق)...326

18.تاريخ روضه الصفا( 903 ق)...327

فصل دوم: مقايسه متون كهن فارسى با تكيه بر زندگى امام كاظم علیه السلام...329

تولد...329

نام، لقب و كنيه...329

ص: 15

مادر...330

نص امامت...330

فضايل...331

1.كظم غيظ...331

2. عبادت...331

3. علم...332

4. علم غيب...333

انشعابات شيعه در زمان امام كاظم علیه السلام...334

امام در دوران مهدی عباسى...334

امام در زمان هادی عباسى و قيام فخ...335

امام در دوران هارون (170-193ق)...337

رابطه امام و شيعيان...339

شهادت...340

ماجرای پس از شهادت...341

مدفن...342

عمر...343

فرزندان...343

كرامات...344

نتيجه...346

منابع...347

سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه (بررسى تطور اخبار امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه از آغاز تا پايان قرن نهم)...350

زهرا مقدسي

چكيده...350

مقدمه...351

سير تطور سيمای امام كاظم علیه السلام در منابع صوفيه...354

ص: 16

محور اول...354

قرن چهارم...355

قرن پنجم...355

قرن ششم...357

قرن هفتم...357

قرن هشتم...359

قرن نهم...360

محور دوم...361

قرن هفتم...361

محور سوم...362

قرن هشتم...362

قرن نهم...363

خواجه محمد پارسا و عبدالرحمان جامى...363

محتوای دو كتاب...364

مقايسه روايات امام كاظم علیه السلام در دو كتاب...366

الف) ساختار كلى روايات...366

ب) منابع دو كتاب...366

ج) معرفى امام...367

د) شهادت امام...368

ه) جايگاه امام نزد خلفا...368

و) كرامات امام...368

نتيجه...370

منابع...371

تصوير امام كاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشايخ صوفيه با ايشان...372

محمد سوري

چكيده...372

مقدمه...373

ص: 17

متون زهد...377

ارتباط مشايخ صوفيه با امام كاظم علیه السلام...382

نتيجه...386

منابع...388

شخصيت امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...392

سيدقاسم رزاقي موسوي

چكيده...392

مقدمه...393

امامان شيعه در دايره المعارف اسلام...395

حيات فردی امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...396

معرفى اوليه امام...396

اعقاب امام كاظم علیه السلام...398

حيات علمى -فرهنگى امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...399

خاورشناسان و جايگاه اخلاقى امام...399

خاورشناسان و مقام علمى امام...401

حيات اجتماعى -سياسى امام كاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان...402

جانشينى امام از نگاه خاورشناسان...403

سياست امام و عملكرد خلفای عباسى...405

شهادت امام و پيامدهای آن...408

خاورشناسان و شبهه علم امام به شهادت...410

انشعاب شيعيان پس از شهادت امام...412

نتيجه...414

منابع...416

مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان (با تكيه بر برمكيان)...418

سيدمحمود ساماني

چكيده...418

ص: 18

مقدمه...418

مفاهيم...419

تحليلى بر كميت روابط...420

الف) مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان در مدينه...421

نيشابور...424

بيهق...425

قم...427

ری...427

ب) مناسبات امام كاظم علیه السلام با ايرانيان در عراق...429

ج) برمكيان ايرانى و امام كاظم علیه السلام...431

د) ياران ايرانى امام كاظم علیه السلام...436

نتيجه...439

منابع...439

محدوديت ها و زندان های حضرت موسى بن جعفر علیه السلام...443

عل اكبر ذاكري

چكيده...443

مقدمه...444

آغاز امامت...445

خلفای دوران امامت امام كاظم علیه السلام...446

درخواست فدك از مهدی عباسى...447

آغاز محدوديت برای امام كاظم علیه السلام...448

1. محدوديت در پاسخ به مسائل شرعى...449

2. محدويت نسبت به دريافت حقوق شرعى از شيعيان...450

3. محدوديت در معرفى جانشين...451

دو بار فراخوانى به بغداد در زمان مهدی...451

زندانى شدن حضرت در زمان مهدی...452

ص: 19

تصميم هادی بر دستگيری امام كاظم علیه السلام...453

زمان هارون الرشيد...454

مشكلات سال های اول خلافت هارون...454

برخورد امام كاظم علیه السلام در طواف با هارون...455

موسى بن جعفر علیه السلام و دستگاه خلافت هارون...455

1. در نزد يحيى بن خالد برمكى در مكه...455

2. ديدار با هارون در مدينه...457

آزار در مكه توسط موسى بن عيسى...458

محدوديت برای امام و يارانش...458

الف) على بن يقطين...459

ب) صالح بن واقد طبری...459

ج) صفوان جمال...459

زمينه ها و علل دستگيری امام...460

الف) توطئه يحيى برمكى...460

ب) سعايت على بن اسماعيل...462

ج) بيان حدود فدك برای هارون...463

د) مناظرات هشام بنحكم...463

دو بار دستگيری در زمان هارون...465

دستگيری امام كاظم علیه السلام در مدينه و اعزام به بصره...466

زندان های امام كاظم علیه السلام...467

1. زندان بصره...468

مكتوبات امام كاظم علیه السلام از زندان بصره...469

2.زندان فضل بن ربيع...470

الف) عبادت در زندان...470

ب) دعای حضرت برای نجات از زندان...471

3. زندان فضل بن يحيى...472

4. زندان سندی بن شاهك...472

ص: 20

اقوال درباره مدت زندان امام...472

نخست. چهارده سال ...472

ادله چهارده سال...473

نقد و بررسى...473

دوم. ده سال...475

نقد و بررسى...476

نامه يحيى بن عبدالّٰله به موسى بن جعفر علیه السلام...476

سوم. شش سال...478

چهارم. چهار سال...478

گزارش هايى از زندان موسى بن جعفر علیه السلام...481

1. عبادت در زندان...481

2. استفاده علمى از حضرت...481

3. پاسخ به پرسش ها...482

4. نامه از زندان به هارون...482

5. تأثير بر ديگران...482

6. مسموميت موسى بن جعفر علیه السلام...483

نتيجه...484

منابع...485

امام كاظم علیه السلام و سازمان وكالت...490

محمدرضا جباري

چكيده...490

مقدمه...491

معرفى سازمان وكالت...492

مؤسس سازمان وكالت ؛ امام صادق علیه السلام يا امام كاظم علیه السلام...494

نقش امام كاظم علیه السلام در رهبری سازمان وكالت...499

شخصيت و عملكرد وكلای امام كاظم علیه السلام...501

ص: 21

مفضل بن عمر جعفى...502

عبدالرحمان بن حجاج بجلى...504

عبدالّٰله بن جندب بجلى...508

على بن يقطين بن موسى بغدادى...510

يونس بن يعقوب بجليدهنى كوفى...513

اسامه بن حفص...515

ابراهيم بن سلام نيشابورى...516

ريزش های سازمان وكالت پس از شهادت امام كاظم علیه السلام...518

نتيجه...525

منابع...525

كرامات امام كاظم علیه السلام (بررسى موردی كرامت حركت درخت به دستور امام)...528

فاطمه كرمي

چكيده...528

مقدمه...529

پيشينه معجزه حركت درخت...529

گزارشى از متن روايت...531

سير تطور اين روايت در منابع...532

1. بصائرالدرجات...532

2. اصول كافى...532

3. ارشاد...532

4. تقريب المعارف...533

5. روضه الواعظين...533

7. الخرائج و الجرائح...534

مناقب...534

9. الثاقبفى المناقب...534

10 . كشف الغمه...535

ص: 22

11. الدرالنظيم...535

12 . مناقب طاهرين...535

13 . صراط المستقيم...536

14 . اثبات الهداه ...536

15 . مدينه المعاجز...536

16 . بحارالانوار...536

17.رياض الابرار...537

18.عوالم العلوم...537

بررسى سلسله سند بصائرالدرجات...537

1. نقد سندی...537

2. نقد محتوايى...538

تفاوت منابع در نقل اين روايت...539

نتيجه...541

منابع...541

تاريخچه حرم كاظمين...543

حسين ايزدي

چكيده...543

مقدمه...543

آغاز شكل گيری كاظمين...545

كاظمين در عهد آل بويه...547

كاظمين در دوره سلجوقيان...549

كاظمين در دوره حمله مغول...550

كاظمين در دوره آل جلاير تا صفويه...551

كاظمين در عهد قاجاريه...554

منابع...559

ص: 23

كتابشناسى امام كاظم علیه السلام...563

اباذر نصراصفهاني

مقدمه...563

فصل اول: كتابها...567

الف) فارسى...567

ويژه كودك و نوجوان...581

ب) عربى...585

ويژه كودك و نوجوان...596

ج) اردو...596

د) پشتو...598

ه) تركى...598

و) تركى آذربايجانى...598

ز) اسپانيايى...598

ح) انگليسى...599

ط) تاجيكى...599

ی) تاميل...599

ك) فرانسوی...599

فصل دوم: پايان نامه ها...600

الف) فارسى...600

ب) انگليسى...604

فصل سوم: مقالات...605

الف) فارسى...605

ب) عربى...616

ص: 24

مقدمه

تبیین سیره معصومان برای پیروان آنها به ویژه شیعیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همواره بر شناخت و پیروی از آن اهتمام داشته اند. ارائه و شناساندن روش و سبک زندگی اهل بیت : به جامعه و پیروان آنها علاوه بر سیراب کردن روان تشنه مشتاقانی سبک و سیره معصومان می تواند در دنیای امروز راه گشای بسیاری از مشکلات بوده و در دفع و رفع ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی به کار آید. از طرفی شناخت ادوار زندگانی معصومان و شرایط حاکم بر آن برای درک رفتار آنان و فهم چگونگی رفتار آن بزرگواران با حاکمیت و شرایط عصر شان ضروری است. در واقع تبیین مناسب و فهم بهتر سیره آنان نیازمند بستر شناسی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.

از میان دوران پرفراز و نشیب تشیع به ویژه عصر حضور ائمه : زمان امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از طرفی افکار و اندیشه های مختلفی در جهان اسلام پدید آمده و در این دوره از رونق برخوردار گشته اند. از طرف دیگر فرقه های مختلف و متعددی در میان مسلمانان شکل گرفته و هر کدام داعیه رهبری و هدایت جامعه را داشتند و از سوی دیگر جامعه شیعه هم پس از شهادت امام صادق علیه السلام با بحران مواجه گشته بود و افرادی مدعی جانشینی آن حضرت بودند. این در حالی بود که خلافت عباسی هم در پی یافتن جانشین امام جعفر صادق علیه السلام بود. در چنین فضا و شرایطی امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند و در آغاز با رعایت اصل تقیه اقدامات ویژه ای در پیشبرد جامعه

ص: 25

به سوی هدایت انجام دادند و پس از مدتی آرامش را بر شیعیان حاکم کردند و با گسترش و نهادینه کردن سازمان وکالت شبکه ارتباطی وسیعی در جامعه شیعی آن زمان پدید آورده که نقش مهمی در انسجام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان داشت. از طرفی اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام به ظاهر متفاوت با امامان پیشین بود که آن هم برخاسته از جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه بود تأکید امام کاظم بر حق اهل بیت ، و تبیین جایگاه علویان و عباسیان نسبت به پیامبر، رفع مشروعیت خلافت عباسیان و تعیین قلمرو آنان به عنوان حدود فدک از اقدامات سیاسی آن حضرت به شمار می روند. بنابراین مواجهه امام با خلفای هم عصر خود نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.

اهمیت سیره و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام و لزوم تبیین علمی و بررسی همه جانبه آن سبب گردید تا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم این مهم را در دستور کار خود قرار داده و همایشی با این عنوان طراحی کند. از این رو پس از تصویب اصل برگزاری همایش و رایزنی با شخصیت ها و مراکز علمی، شورای علمی همایش تشکیل و پس از تصویب موضوعات و محورهای آن، فراخوان را منتشر و مقالات متعددی دریافت کرد که علیرغم حجم بالای مقالات دریافت شده تعدادی که شرایط علمی لازم برای نشر را داشتند در دو جلد در اختیار علاقه مندان آن امام بزرگوار قرار می گیرد. از همه خوانندگان ارجمند به ویژه اساتید، محققان، طلاب و دانشجویان به ویژه کسانی که در این زمینه صاحب نظر هستند درخواست می شود با ارائه نظرات خود انجمن تاریخ پژوهان را در انجام وظایف خود و رفع نقایص این اثر یاری کنند.

بر خود لازم می دانیم تا از همه عزیزانی که در برگزاری هرچه بهتر این همایش یاری گر ما بودند تقدیر به عمل آورده، سلامتی و توفیق روز افزون آنان را از خداوند مسئلت نماییم. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که علاوه بر راهنمایی های ارزنده خود اجازه فرمودند تا خلاصه کتاب عقلانیت در اسلام

ص: 26

ایشان، زینت بخش این مجموعه باشد. حضرت آیت الله حسینی بوشهری مدیر محترم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله اعرافی ریاست محترم جامعه المصطفی العالميه، حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی نماینده محترم حضرت آیت الله العظمی سیستانی، حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن اختری دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت ، حجت الاسلام و المسلمين عماد معاون محترم پژوهش حوزه های علمیه، حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی يوسفی غروی دبیر محترم علمی و اعضای محترم کمیته علمی همایش که هرکدام به سهم خود در برگزاری همایش مساعدت کردند.

حمیدرضا مطهری

مسئول انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

و مسئول برگزاری همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود و دو

ص: 27

ص: 28

دگرگونی های فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام اصغر منتظر القائم

اشاره

*دگرگونی های فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام اصغر منتظر القائم(1)

چکیده

عصر امامت موسی بن جعفر علیه السلام (148- 183 ق) هم زمان با چهار خليفه عباسی بود. در این دوره در جهان اسلام، دگرگونی های فکری و فرهنگی گسترده ای به وجود آمد. از یک سو، رشد و گسترش فرقه هایی همچون مرجئه، معتزله، خوارج و غالیان در میان مسلمانان را شاهد هستیم و از سوی دیگر، فرقه های جدید فقهی اهل حدیث هم چون حنفی، مالکی و شافعی ظهور کردند. در این عصر پیروان آیین های یهودی، مسیحی، زرتشتی و صابئین در کنار مسلمانان زندگی می کردند و بر دامنه تغییرات فرهنگی اثرگذار بودند. امام کاظم علیه السلام، در این آشفته بازار فرهنگی، یکی از کارگزاران اثرگذار فکری به شمار می آمدند که برای اصلاح این آشفتگی، راهبردهای مهندسی فرهنگی مبتنی بر معارف اصیل قرآن، سنت نبوی و معارف اهل بیت را تدوین و اجرا می کردند. در این مقاله، با روش توصیفی - تحلیلی، دگرگونی های فکری و فرهنگی جهان اسلام همراه با تبیین شرایط تغییر و کارگزاران آن بررسی خواهد شد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تاریخ فرهنگ، تغییرات فکری و فرهنگی.

ص: 29


1- دانشیار گروه تاریخ دانشگاه اصفهان.

مقدمه

به تغییرات قابل رؤیت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی يك منطقه در طول زمان که جریان تاریخی آن را متحول کند، دگرگونی گویند. در دگرگونی، دو عنصر مرتبط با هم یعنی تداوم و تغییر دیده می شود. سیر آرام تحول و گذر زمان، نمایشی از تغییر است. چگونگی درجات شدت و ضعف تغییر جوامع و مناطق جغرافیایی، در چشم انداز های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی صورت می گیرد. به تغییرات فرهنگی مشهود در ادوار تاریخی، همراه با شناخت شرایط و کارگزاران تغییر که ما را در شناخت تاریخ فرهنگ و تفكر يك دوره یاری رساند، را دگرگونی فرهنگی می گویند.

این مقاله بر آن است تا به روش توصیفی - تحلیلی و با تکیه بر منابع اصلی، این فرضیه را اثبات کند که تداوم و تغییر فکری و فرهنگی پیوسته با تاریخ فرهنگی و فکری جهان اسلام در عصر امام کاظم علیه السلام مشهود است.

عصر امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

آن حضرت در هفتم صفر سال 128 هجری از مادرشان حمیده بربریه در ابوا به دنیا آمدند. ایشان به سبب عبادت و زهد بسیار به عبد صالح و به جهت حلم و فروبردن خشم و پایداری بر مشکلات به كاظم مشهورند و کنیه ایشان ابو الحسن و ابو ابراهیم است.(1) امام کاظم علیه السلام بیست سال از حیات خود را در دوران امامت پدرشان گذراندند و تحت راهنمایی و تربیت امام صادق علیه السلام بزرگ شدند و از نزدیک، جنبش علمی، مناظره ها و حلقه های علمی پدر را مشاهده می کردند. مکارم اخلاقی و زهد و دانش بی کران ایشان از روزگار جعفر بن محمد علیه السلام زبان زد

ص: 30


1- کلینی، اصول کافی، ج 3، ص 380، سبط بن جوزی، تذکره الخواص، ص313

بود. حضرت در علم و تواضع و بخشندگی بی نظیر بودند و نسبت به بداندیشان با احسان و گذشت برخورد می کردند و آنان را هدایت می نمودند. آن حضرت از همه کس به کتاب خدا آشنا و در خواندن آن از همگان خوش صداتر بودند. حضرت عابدترین، فقيه ترین، با سخاوت ترین و عالم ترین مردم روزگار خود بودند. ایشان نافله شب را به نماز صبح متصل می کردند و بسیار دعا می نمودند و مردم از تلاوت قرآن ایشان می گریستند و او را «زینت المتهجدين» می نامیدند.(1)

اوضاع سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام

دوران امامت آن حضرت ده سال در عهد خلافت منصور عباسی گذشت. منصور در تمام ایام خلافتش از تعقیب و تهدید و آزار طالبیان و حبس و شکنجه و کشتار آنان پروایی نداشت. منصور به تعقیب مخالفان و سرکوب آنان تا پایان خلافت ادامه داد و هنگامی که عازم سفر حج شد، کلید خزانه ای را به همسر مهدی داد و گفت که پس از مرگ وی درب آن بگشایند و تأکید کرد شخص سومی از این جریان آگاه نشود. پس از مرگ منصور، مهدی بر تخت خلافت عباسی نشست و به اتفاق همسرش از آن خزانه بازدید کرد. او ناگهان در مقابل خود، عمارتی بزرگ دید که جوانان و پیران و کودکان فراوان طالبیان در آن کشته شده و اجساد آنان بر زمین افتاده و به گوش هر یک از آنان، برگهای حاوی مشخصات و نسب ایشان آویخته شده بود. این صحنه خوفناک مهدی را به وحشت انداخت و دستور داد گودالی کندند و اجساد بی شمار علویان کشته شده را در آن دفن کردند.(2) امام کاظم علیه السلام در طول ده سال خلافت منصور، به شدت زیر نظر بودند و جاسوسانی در مدینه، رفت و آمدهای آن حضرت را کنترل می کردند و

ص: 31


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 227
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج6، ص343.

یاران او را زیر نظر داشتند . آن حضرت نیز در تداوم سیاست تقیه پدر، از افشای اسرار امامت و اخبار خود و یارانش خودداری می کردند و با پیک های ویژه، دستورهای خود را به وکلا و شیعیانش ابلاغ می نمودند.(1) کنترل آن حضرت چنان شدید بود که ایشان حتی یک بار مجبور شدند به غاری در یکی از روستاهای شام پناه ببرند.(2) در دوران یازده سال خلافت مهدی، از فشارها و سختی های علویان تا حدودی کاسته شد. لذا آن حضرت از فرصت استفاده کردند و به بازپروری و سازماندهی شیعیان پرداختند، به همین سبب، مهدی عباسی دستور داد آن حضرت را دستگیر و روانه بغداد سازند. مهدی آن حضرت را به زندان انداخت ولی شب هنگام خواب امام على علیه السلام را دید که به وی فرمود: «آیا اگر در زمین به حکومت رسیدید می خواهید فساد برپا کنید و پیوند خویشاوندی تان را ببرید؟» مهدی در همان لحظه دستور داد آن حضرت را احضار کردند و پس از مذاکره با وی و اطمینان از این که امام کاظم علیه السلام قصد مخالفت با وی ندارد، بی درنگ آن حضرت را به مدینه منوره باز گردانید.(3) برخی از منابع چنین داستانی را به عهد هارون مربوط می دانند که وی امام کاظم علیه السلام را به بغداد احضار کرد و چندی نیز او را به زندان افکند ولی به سبب خوابی که دید، آن حضرت را آزاد کرد.(4) آن حضرت در چهارده سال دوران خلافت هارون، همواره زیر نظر قرار داشتند و نسبت به ارتباطات وی حساسیت بسیاری وجود داشت. سرانجام هارون به بهانه داعيه خلافت از سوی امام کاظم علیه السلام در تعیین حدود فدک و سخن چینی های محمد بن اسماعیل یا علی بن اسماعیل(5) دستگیری آن حضرت را دستور داد و

ص: 32


1- ارشاد، ج 2، ص 214
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 311.
3- ابن خلکان، ج 5، ص 308.
4- کلینی، همان، ج 3، ص 384؛ ابن خلکان، همان، ج 5، ص 309.
5- اصول کافی، ج3، ص 320.

موسی بن جعفر علیه السلام، رنج های بسیاری در این راه تحمل کردند. انتقال از این زندان به زندان دیگر، آن حضرت را در تنگنای شدیدی قرارداد. وی مدتی در زندان بصره و سپس مدتی را در رقه تحت کنترل فضل بن یحیی برمکی گذراندند و مدتی را در زندان فضل بن ربيع، حاجب هارون، و سپس مدتی را زیر شکنجه های سخت زندان سندی بن شاهک طی کردند و سرانجام پس از 35 سال امامت در 25 رجب سال 183 قمری به تحریک یحیی بن خالد برمکی مسموم شدند و به شهادت رسیدند.(1)

جریان های فکری عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

حادثه سقیفه که نقطه عطفی در تعیین حدود مذاهب اسلامی و مبانی عقیدتی فرق اسلامی بود و کنار زدن اهل بیت از صحنه سیاسی و فرهنگی جهان اسلام، نخستین عامل اختلاف میان مسلمانان گردید. ولی عوامل دیگری هم چون اجتهاد صحابه، جلوگیری از نقل و تدوین و نشر حدیث، نفوذ فرهنگی یهودیان، مسیحیان و ملحدان و نشر افکار و شبهات آنان عليه اسلام، رسوخ دنیاطلبی و تفسیر انحرافی از عقیده اسلامی، اختلافات و درگیری های خلافت اموی و عباسی و ایجاد فرق انحرافی از سوی آنان برای مقاصد فرهنگی، سبب بروز اختلافات بیش تر عقیدتی، فکری و فرهنگی جهان اسلام بود. امام کاظم علیه السلام به شدت گرفتار اختناق، ممنوعیت، محدودیت، تعقیب و شکنجه و زندان و رواج اندیشه های التقاطی و مادی بودند. شیخ مفید، از دو نفر از کارگزاران فکری و فرهنگی آن عصر به نام هشام بن سالم جوزجانی و محمد بن علی بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق نام یرده و به آشفتگی و سرگشتگی جامعه شیعه پس از شهادت امام صادق علیه السلام و

ص: 33


1- ارشاد، ج 2، ص 236؛ ابن خلکان، همان، ج 5، ص 309.

جریان های فکری جامعه اسلامی شامل مرجئه، قدریه، معتزله، خوارج و زیدیه اشاره کرده است(1).

1.مرجئه

این کلمه از مصدر ارجاء به معنای به تأخیر انداختن است. پس از پیکار صفین، درباره تعریف ایمان و کسی که تنها به زبان به شهادتین اعتراف کند و یا کسی که علاوه بر ایمان باید عمل به احکام داشته باشد، اختلاف نظر افتاد. خوارج، مرتکب گناه کبیره را کافر می دانستند. در برابر این فکر، گروهی از مسلمانان معتقد بودند که ایمان مسأله ای قلبی است و با عمل صالح و بایدها و نبایدها و تکالیف دین ارتباطی ندارد.(2) این گروه با توسل به آیه 106 سوره توبه که می فرماید: "برخی دیگر از گناهکاران آنهایی هستند که کارشان بر مشیت خدا موقوف است یا به عدل آنان را عذاب کند و یا به لطف و کرم از گناهشان در گذرد و خدا دانا و حکیم است." اعتقاد داشتند قضاوت درباره گناهکاران از وظایف ما در این دنیا نیست و باید داوری را بر عهده خداوند در روز قیامت گذاشت.

جریان مرجئه، اعتقاد داشتند که مسلمان با ارتکاب گناه کبیره از اسلام خارج نمی شود. همین عقیده، موجب شد که سیاست خود را بر اطاعت بی چون و چرا از دولت اموی استوار سازند. این فرقه، خلفا را چون به حکم ظاهر مسلمان بودند، مؤمن می شمردند و خروج بر آنها را روا نمی دانستند یا دست کم تشویق نمی کردند.(3) این عقیده که مرتکب کبیره از امت طرد نمی شود، بدان معنا بود که خلیفه اموی، به صرف این که مرتکب اعمالی شده که برخی مسلمانان

ص: 34


1- ارشاد، ج 2، ص213.
2- عبد القاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص 145.
3- زرین کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 363

آن را گناه می دانند، از عضویت در امت اسلامی محروم نمی شود. از این رو، قیام علیه امویان را مشروع نمی دانستند.(1) شیوه برخورد مرجئه با بنی عباس نیز مسالمت آمیز بود. مصالحه مرجئه با امویان و سکوت آنان در برابر مخالفت بنی امیه با کتاب و سنت، موجب جدایی قدریه از آنان گردید.(2) امام کاظم علیه السلام هم چون دیگر ائمه، در برابر اعتقاد نادرست مرجئه عقاید آنان را به ویژه درباره تشبیه و جسمانیت خداوند باطل شمردند؛ زیرا هر سه گروه مرجئه، خدا را جسم می دانستند در چهره آدمی،(3) آن حضرت در برابر اینان به شیعیانش هم چون هشام بن حکم، با یاد آوری آفرینش نظام خلقت به وسیله خداوند، توحید صحیح و دوری از شرک را آموزش می دادند.(4) درباره عقیده مرجئه فرمودند:

ایمان درجات و مراتبی دارد: مرتبه ای که در کمال، تمام است؛ مرتبه ای که کاملا ناقص است و مرحله ای میانه که می توان بر آن افزوده(5)

2.جهمیه

اینان پیرو جهم بن صفوان بودند که او در کارها به جبر قائل بود و اختیار را انکار می کرد. به باور وی، هیچ کس را جز خداوند توانایی بر کاری نیست و نسبت دادن کارها بر بندگان روی مجاز است. جهم بن صفوان در ماوراء النهر با حارث بن سريج متحد شد و بر نصربن سیار شورید و به دست مسلم بن احوز مازنی کشته شد.(6)

ص: 35


1- مونتگمری وات، ص 49.
2- حسين عطوان، فرقه های اسلامی در سرزمین شام ص 15.
3- ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، ص 79.
4- ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 447
5- رسول جعفریان، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، ص 420.
6- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 154.

3.قدریه

بحث جبر و اختیار، از کهن ترین مباحثی به شمار می آید که در عقیده اسلامی ظهور نموده است. مباحثی در این باره در قرآن و سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و عترت ایشان وجود دارد و نخستین گفتگوهای کلامی درباره آن انجام گرفته است. اختیار انسان، محوری ترین اندیشه قدریه بود که به اختیار و انتخاب خود کاری را انجام می دهد و در برابر آنچه عمل می کند، مسئول است. کسانی هم چون معبد جهنی، غیلان دمشقی و حسن بصری به این مباحث پرداخته اند. عقاید قدریه از همان آغاز با مخالفت های صحابه و تابعین روبه رو شد و افرادی هم چون ابن عباس، جابر بن عبد الله انصاری، انس بن مالک و عبد الله بن عمر با آن به مخالفت پرداختند.(1) مسلک قدریه را در عراق معبد جهنی و در دمشق غيلان دمشقی تبلیغ می کردند ولی این اندیشه در عراق و بصره که پایگاه موالی بود، نشو یافت و به آرامی جای خود را به معتزله داد و این جریان فکری در عصر امام کاظم علیه السلام در میان معتزله سرایت داشت. آن حضرت به اصحاب خود هم چون يونس بن عبد الرحمان می فرمود:

آیا قدریه نمی دانند خداوند فرموده است: "مَا تَشَائونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّه" آنان چیزی را جز آنچه خدا بخواهد نمی خواهند(2)

4.اهل حدیث

این دسته به ظاهر روایت تمسک می جستند. معاویه در جهت راهبردهای فرهنگی و ترویج نادانی و تقویت پایه های قدرت خود، گروهی از راویان و قصه پردازان را به دمشق فراخواند و با دادن پاداش چشم گیر، این گروه سیاست

ص: 36


1- همان، ص 11.
2- انسان، آیه 30.

هواداری از بنی امیه را طراحی کردند و برای امویان فضیلت تراشی نمودند. در تمامی عصر امویان، روایات بسیاری جعل و تحریف شدند به طوری که تنها 5374 روایت به ابو هريره نسبت داده شده و بخاری 446 روایت از وی نقل می کند.(1) این جریان تحریف و جعل روایت، به مرور گسترده تر شد به طوری که روند فکری جامعه اسلامی بر اساس این روایات شکل گرفت. پیروان این جریان در آغاز عثمانی نامیده شدند و سپس نام سنی به خود گرفتند.(2) امام کاظم علیه السلام هم چون اجدادشان در برابر این جریان فکری قیام کردند و به تبیین مکتب اهل بیت پرداختند. از آن جمله فرمودند:

کسانی که می پندارند خداوند به آسمان دنیا فرود می آید، خداوند فرود نمی آید و نیازی به فرود آمدن ندارد. تماشاگه خداوند در دوری و نزدیکی برابر است و دوری و نزدیکی برای او تفاوتی ندارد و به چیزی نیاز ندارد بلکه همه عالم به او محتاج است.(3)

نمونه دیگر درباره آیه: (الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى)(4) بود که اهل حدیث، ظاهر معنای آن را می گرفتند که خدا بر عرش ایستاده است. آن حضرت در رد نظر آنان فرمودند:

خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ عالم احاطه دارد.(5)

5.جریان فقهی ابوحنیفه

نعمان بن ثابت متولد سال علیه السلام80 و متوفای سال 150 هجری بود.(6) وی مدتی پیرو محمد نفس زکیه بود و پیشنهاد منصور برای منصب قضا را نپذیرفت. او یکی از

ص: 37


1- محمود ابوریه، شيخ المضيره ابوهریره، ص 86
2- رسول جعفریان، همان، ص 412.
3- عطاردی، مسندالامام الكاظم، ج 1، ص 260.
4- طه، آیه 5.
5- عطاردی، همان، ج 1، ص 262.
6- ابواسحاق شیرازی، طبقات الفقها، ص 87

امامان چهارگانه اهل سنت و جماعت است. پیروان وی را اهل رأي و اصحاب رأی و قیاس گویند؛ زیرا ابو حنیفه با نظایر و اشباه استنباط حکم می کرد و اصحاب رأي و قياس و اجتهاد و استحسان را روا می داشت. از شاگردان مشهور ابو حنیفه، محمدبن حسن شیبانی و قاضی ابویوسف، فقیه دربار هارون بود.(1) جریان فقهی وی از سوی موالی به ویژه در خراسان پیروان بسیاری پیدا کرد. امام كاظم علیه السلام درباره ابو حنیفه می فرمود:

هر کسی بدون آگاهی فتوا دهد، ملائکه در زمین و آسمان او را لعنت خواهند کرد. وای بر شما از قیاس! خداوند هر کسی را که پیش از شما به قياس دست زد هلاک کرد. لعنت خدا بر ابوحنیفه که می گفت: "على علیه السلام چنین گفت من هم چنان می گویم."(2)

6.جریان فقهی و حدیثی مالکی

مالک بن انس از فقها و محدثان مدینه و حجاز متولد سال 95 و متوفای 179هجری بود.(3) وی هماهنگ با سیاست های منصور بود. لذا منصور دستور داد تا کتابش به نام الموطا را بر مردم تحمیل کنند و مالک را سرپرست کارگزاران عباسی در حجاز قرار داد.(4) جریان فقهی وی به یکی از ارکان چهار فقه اهل سنت تبدیل گردید.

7.جریان فقهی امام شافعی

محمد بن ادریس شافعی متولد سال 150 و متوفای سال 204 هجری و از

ص: 38


1- ابوالمعالی محمد حسینی علوی، بیان الادیان، ص 31.
2- عطاردی، ج 1، ص 244
3- ابواسحاق شیرازی، همان، ص 53
4- سيد منذر حکیم، پیشوایان هدایت، ج 9، ص89

فقهای مشهور ساکن مکه بود.(1) جریان فقهی وی به یکی از چهار رکن فقه اهل سنت تبدیل شد. شافعی مذهب مالکی را با ابوحنیفه ممزوج کرد و فقه را از فقیه حنفی عراق محمدبن حسن شیبانی آموخت و جامع اصحاب حدیث و اصحاب رأی شد. اصل منابع اجتهاد شافعی قرآن، سنت، اجماع و پس از آن قیاس بود.

8.جریان فکری معتزله

ظهور اولیه معتزله را به داستان متواتری مربوط به حسن بصری دانسته اند که هنگام پاسخ به شاگردش واصل بن عطا درباره جایگاه مرتکب گناه کبیره گفت: «جایگاه چنین شخصی در "المنزله بين المنزلتين " قرار دارد.» از همین جا واصل از استادش کناره گیری کرد و حسن درباره وی گفت: «او از ما کناره گرفت.» بیش تر معتزله آرای واصل را پذیرفتند و او به عنوان مؤسس اصلی معتزله شناخته شد.(2) معتزله بر پنج اصل به عنوان اصول اعتقادی خود اتفاق نظر دارند؛ این اصول عبارتند از:

1-8-توحید یعنی خدا یگانه است و شریکی ندارد و شنوا و بیناست.(3)

2-8- اصل عدل به معنای خداوند عادل است. معتزله بر اختیار و تکلیف انسان اصرار داشتند. بر اساس این اصل، سرنوشت نهایی بشر را به دست خود وی می دانستند.

3-8- اصل وعد و وعید به معنای این است که خداوند در سرای دیگر، نیکوکاران را پاداش بهشت و بدکاران را کیفر دوزخ دهد.

4-8- «المنزله بين المنزلتين» به معنای این است که مرتکب کبیره فاسق است و در جایگاهی میانه کفر و ایمان قرار دارد.

ص: 39


1- ابواسحاق شیرازی، همان، ص 60
2- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 75
3- اشعری، همان، ص 81

5-8- امر به معروف و نهی از منکر، به معنای در دل منکر را ناخوشایند دانستن و به زبان به معروف دعوت کردن و از منکر بازداشتن است.(1)

معتزله در توجیه عقلانی مسائل دینی، راه افراط را در پیش گرفتند و گاهی صفات متضاد به خداوند نسبت می دادند و گاهی صفاتی را که قرآن برای خداوند برشمرد، منکر می شدند. امام کاظم علیه السلام درباره آنان فرمود:

خداوند بالاتر از آن است که کسی بتواند به حقیقت صفت او برسد. پس او را آن گونه که خودش توصیف کرده، وصف کنید و از غیر آن بازایستید. (2)

کارگزاران فکری و فرهنگی معتزله، در عصر امام کاظم علیه السلام افرادی هم چون عمرو بن عبید و ابوالهذیل علاف بودند که شهرت بسیاری داشتند. ابوالهذیل افراد بسیاری از زرتشتیان را به اسلام دعوت کرده بود. در جریان این امواج فکری و فرهنگی، هشام بن حکم یکی از شاگردان امام کاظم علیه السلام مناظره های بسیاری با آن دو نفر(3) داشت که بنابر روایات شیعیان بر همه آنان پیروز می شد. وی ردیه های بر معتزله هم چون الرد على المعتزله نوشت.(4)

9.جریان غالیان

در عصر امامان صادقین علیه السلام غالیان به واسطه رهایی از انجام دادن واجبات دین و ترک محرمات، دنیاطلبی و کسب شهرت، جذب مریدان، تعصب و کج فهمی و بی بصیرتی در دین به جریان فکری و فرهنگی گسترده ای تبدیل شدند. آنان ابتدا ادعای ارتباط با امامان داشتند، سپس تحت تأثیر افکار خرمدینان، زندیقان، دهریان و مزدکیان مدعی نبوت و خدایی امامان شدند. پیروان غالیان پا را از این

ص: 40


1- اشعری، همان، ص 150 و مونتگمری وات، همان، 74.
2- اصول کافی، ج 1، ص 295.
3- شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 74 و 246.
4- رجال نجاشی، ص 330 ؛ عبدالله نعمه، فلاسفه الشیعه، ص 518

هم فراتر نهاده، مدعی تناسخ و نبوت و فرشته بودن رهبران خود هم چون ابو الخطاب اسدی شدند.(1) خلفای بنی عباس نیز استفاده فراوانی از آنان می کردند. به همین سبب، امام صادق علیه السلام برای جلو گیری از رسوخ افکار انحرافی و آشفتگی در عقاید شیعیان و جلوگیری از منزوی شدن و اتهام و بدبینی نسبت به تشیع، به خنثی سازی افکار منحرف آنان ناگزیر شدند و شیعیان را از ارتباط و هم نشینی با آنان بر حذر داشتند و غالیان را تکفیر می کردند و بر آنان لعنت می فرستادند. از آن جمله فرمودند:

از روایات ما جز آنچه را موافق قرآن و سنت و یا شاهدی از سخنان پیشین ما بر آنها داشته باشید نپذیرید.(2)

جریان غالیان در عصر امام کاظم علیه السلام تداوم یافت و دسته های گزافه گویان، فرقه های جدیدی پدید آوردند و عقاید گوناگونی را مطرح کردند؛ از جمله بقایای پیروان ابو الخطاب که محمد بن اسماعیل را جایگزین وی دانستند. از فرقه مبارکيه نیز دسته ای پدید آمدند که به نام پیشوای خود قرمطويه نبطی، قرامطه نامیده شدند. اینان معتقد بودند محمد بن اسماعیل نمرده و او مهدی قائم است و به پیامبری برخیزد و آیین حضرت محمد صلی الله علیه و آله را از میان بردارد و نسخ کند. آنان می گفتند محمدبن اسماعیل از پیامبران اولوالعزم است که هفت تن به نام های نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، حضرت محمد صلی الله علیه و آله، على و محمد بن اسماعیل هستند.(3) فرقه ناووسیه از دیگر غالیان بودند. به اعتقاد آنان، امام صادق علیه السلام نمرده و نمی میرد و او مهدی است و سرانجام آشکار می شود و بر مردمان فرمانروایی می کند.(4) امام كاظم علیه السلام یارانش را از ارتباط با غالیان بر حذر می داشتند و افکار غلط آنان را

ص: 41


1- نوبختی، فرق الشيعه، ص 69 و 74.
2- عطاردی، همان، ج 1، ص 252.
3- فرق الشیعه، ص 10.
4- همان، ص 100.

تبیین می کردند و افکار مغیره بن سعيد و ابن ابی زینب را تکذیب می فرمودند و محمد بن بشیر را نجس می شمردند و بر او لعن می فرستادند.(1) آن حضرت اعتقاد درست درباره امامت را به یارانش آموزش می دادند تا در دام غالیان گرفتار نشوند.(2)

10.جریان خوارج

خوارج بیست فرقه بودند و هر فرقه نیز به گروه هایی تقسیم می شدند. اعتقاد مشترک همه آنان چنین است که امام على علیه السلام، عثمان، اصحاب جمل، حكمین، راضی شوندگان به داوری در میان آن حضرت، معاویه و کسانی که تصویب رأي حکمین یا یکی از آن دو را پذیرفتند، کافر هستند و قیام بر حاکم ستمگر واجب است.(3) محکمه، از ارقه، نجدات، صفریه، شبیبیه، شیبانیه و اباضیه مشهورترین گروه های خوارج بودند. آنان در دوره معاویه، عبدالله بن زبیر و عبد الملک بن مروان، پیوسته با خلفا درگیری داشتند. در این ایام مهلب بن ابی صفره و پسرانش طی نوزده سال پیوسته با خوارج در جنگ و گریز بودند. خوارج پیوسته با خلفای مروانی و عباسی درگیری داشتند. آنان در عصر امام کاظم علیه السلام در عمان و سیستان، با خلفای عباسی می جنگیدند. آنان در سیستان، در هر فرصتی که پیش می آمد، عليه والیان عباسی می شوریدند و تا خراسان پیشروی کردند. حصین خارجی در سال 175و حمزه بن اذرک در سال 178 علیه السلام قمری شورش کردند. جنبش خوارج در سیستان تا دوره معتصم تداوم یافت و به وسیله طاهریان سرکوب شد.(4)

خوارج اباضیه در سال 135 هجری تحت امامت جلندی بن مسعود به سواحل

ص: 42


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 430.
2- همان، ص 315.
3- عبد القاهر بغدادی، همان، ص 42.
4- تاریخ سیستان، ص 154.

خلیج فارس رفتند و در سال 177 علیه السلام هجری، موفق به تشکیل دولتی در عمان شدند.(1)

11.جریان زندیقان

در عصر خلافت منصور، عبدالله بن مقفع برخی آثار مانویان را به عربی ترجمه کرد. برخی از مادیون و دهریون هم چون ابن ابی العوجا، حماد بن عجرد، یحیی بن زیاد و مطیع بن ایاس، در تأیید مذاهب مانوی، دیصانیان و مرقیونیان، کتاب هایی نگاشتند. به سبب نفوذ این افکار مادی و انحرافی، زندیقان فراوان شدند و اعتقاداتشان در میان مردم گسترش یافت. مهدی عباسی دستور داد تا کتبی در رد بر ملحدان و منکران دین نگاشته شود و به مبارزه با زنديقان همت گماشت.(2) جریان زندیقان پس از این هم خاتمه نیافت و خرمدینان در گرگان در سال 162 و بار دیگر در 181 قمری شورش کردند.(3) هم چنین در آذربایجان، اصفهان، ری، همدان و دیلم، سر به شورش برداشتند. آنان در آذربایجان، رهبری جاویدان بن شهرک را پذیرفتند. وی آیین خرمدینان را احیا کرد و به تناسخ معتقد بود. پس از مرگ وی به سفارش همسرش، خرمدینان بابک را به جانشینی وی برگزیدند. بابک تا دوران معتصم پیوسته با نیروهای عباسی و مسلمانان آذربایجان در جنگ و گریز بود.(4) المقنع از دیگر زندیقان بود که در سال 160 قمری ادعای پیامبری و تناسخ کرد. پیروان وی را سپید جامگان می گفتند. وی در سال 163 هجری پس از دو سال محاصره در قلعه «کش» کشته شد.(5)

12.اهل کتاب

از دیدگاه قرآن پیروان چهار آیین یهودی، مسیحی، زرتشتی و صائبی

ص: 43


1- نزوى عبر التاريخ، عبر التاريخ، ص 123
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص315.
3- تاریخ طبری، ج 6 ص 373 و 471
4- ابن ندیم، فهرست، ص 610
5- تاریخ طبری، ج 6، ص 374

اهل کتاب محسوب می شوند.(1) از دوران هجرت، عده ای از یهودیان به آرامی مسلمان شدند و در عصر خلفا به صورت مشاوران خلفا در آمدند. کعب بن ماتع مشهور به کعب الاحبار، عبد الله بن سلام و محمدبن کعب قرظی از جمله اینان بودند. این گروه از یهودیان با راهبری فرهنگی، به نشر روایات تورات درباره تفسیر و شرح حیات پیامبران در جامعه اسلامی پرداختند. این روایات تحریفی و جعلی در حجم وسیعی به نام «اسرائیلیات» شکل گرفت و بسیاری از اخباریان و مورخان به آنها اعتماد کردند و آنها را نقل نمودند. امام کاظم علیه السلام همچون دیگر امامان شیعه، با بیان موثق اخبار انبیا، مبارزه با این تحریفات و اسرائیلیات را جزو راهبردهای فرهنگی خود و شیعیان قرار دادند.(2) در عصر حضرت یهودیان در یمن، بغداد، خوزستان، اصفهان، فارس، کوهستان، خراسان، شام، بیت المقدس، مصر و اندلس زندگی می کردند.(3) آنان گاهی در مناظره با مسلمانان در مورد عقاید اسلامی تشکیک ایجاد می کردند. گاهی نیز به خدمت امامان شیعه می رسیدند و سؤالات خود را مطرح می کردند. از جمله روزی عده ای از یهودیان خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و درباره تداوم جانشینی حضرت ابراهيم علیه السلام در نسل وی سؤال کردند. آن حضرت پاسخ را به فرزند پنج ساله خود موسی بن جعفر علیه السلام حواله نمودند. امام کاظم علیه السلام پاسخ لازم را به آنان دادند و یهودیان بر اثر جواب روشن آن حضرت مسلمان شدند(4)

علاوه بر یهودیان، گروهی از مسیحیان فرقه نسطوری نیز در یمن، مصر، برخی از شهرهای بین النهرین، بغداد، خوزستان، ری، فارس، خراسان، سیستان و

ص: 44


1- حج، آیه 17.
2- عطاردی، همان، ج 1، ص 275
3- اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج 1، ص 393.
4- عطاردی، همان، ج 1، ص 161.

اصفهان، شام، بیت المقدس، ارمنستان و اندلس در میان مسلمانان زندگی می کردند.(1) به جز مسیحیان برخی از صابئین در شام، عراق، جزیره و خوزستان سکونت داشتند. زرتشتیان نیز در بسیاری از شهرهای ایران مثل خوزستان، فارس، اصفهان، ری، طبرستان، یزد، کرمان و خراسان زندگی می کردند.(2) در بغداد چنان اهل کتاب زیاد شده بودند که هارون دستور داد داروغه بغداد آنان را وادار کند تا لباس مخصوص بپوشند.

این گروه اهل کتاب گاهی خدمت امامان شیعه می رسیدند و به مناظره می پرداختند. از آن جمله، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدند و پس از مذاکره با آن حضرت، ایمان آوردند و شهادتین گفتند.(3)

13.جریان زیدیه

زیدیان پس از قیام زیدبن علی بن الحسین علیه السلام به امامت زید معتقد شدند. اینان پس از قیام عبدالله بن معاویه و سپس محمدبن عبدالله مشهور به نفس زکیه و برادرش ابراهیم در سال 145 هجری در میان شیعیان قدرت گرفتند. اهم اعتقادات زیدیان را می توان چنین برشمرد:

1-13- فرزندان امام على علیه السلام از نسل امام حسن و امام حسین علیه السلام شایستگی امامت را به شرط قيام دارا هستند.

2-13- نص بر امامت على علیه السلام وجود ندارد و امامت ایشان به وصف است.

3-13- امام علی علیه السلام بر ابوبکر و عمر برتری داشتند ولی امامت به کسی می رسد که مردم از او اطاعت کنند.

ص: 45


1- اشپولر، همان، ج 1، ص 380
2- همان، ص 350.
3- عطاردی، همان، ج 2، ص 176

4-13- نباید ابوبکر و عمر را سب و لعن کرد ولی عثمان و طلحه و زبیر را نقض می کردند.

5-13- شایسته امامت کسی است که به دعوت خود خروج کند و بیعت با وی درست است.

6-13 - وجوب امر به معروف و نهی از منکر با شمشیر.(1)

زیدیان در عصر امام کاظم علیه السلام به رهبری حسین بن علی از نسل امام حسن علیه السلام به دلیل ستم واليان عباسی به علویان و اذیت و آزار آنان در سال 169 قمری، در مقابل هادی عباسی در مکه قیام کردند ولی از سپاه عباسی شکست خوردند و تعدادی در محل فخ در مکه به شهادت رسیدند. امام کاظم علیه السلام در برابر فرمانده عباسی از شخصیت معنوی وی دفاع کردند.(2) پس از شکست این قیام، ادریس بن عبد الله برادر نفس زکیه که زخمی شده بود، به مغرب اقصی رفت و قیام کرد و دولتی تشکیل داد. هارون الرشید، سلیمان بن جریر فقیه و متکلم زیدی را با وعده پاداش بسیار بفریفت و او را به نزد ادریس فرستاد تا او را مسموم کند. سلیمان نیز به مغرب رفت و ادریس را در فرصتی مناسب در سال 177 قمری مسموم کرد و فرار نمود.(3) جانشینان وی، دولت او را تا اوایل قرن چهارم ادامه دادند.

یکی دیگر از برادران نفس زکیه به نام یحیی بن عبدالله پس از قیام فخ به دیلم فرار کرد. وی یکی از راویان امام صادق علیه السلام بود. او با کمک پادشاه جستانی دیلم در سال 176 قمری قیام کرد. هارون فضل بن یحیی برمکی را مأمور خاموش نمودن قیام کرد. وی با امان نامه هارون موفق به دستگیری یحیی

ص: 46


1- اشعری قمی، المقالات والفرق، ص 145.
2- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380.
3- همان، ص 408

شد.(1) بدین سان این قیام ها تغییرات اجتماعی - فرهنگی گسترده و زود هنگامی را ایجاد می کرد و به دلیل تحت کنترل بودن امام کاظم علیه السلام و مشی تقیه آن حضرت، شیعیان عمل زده تحت تأثیر آنها قرار می گرفتند و در کوتاه مدت، جذب عقاید زیدیه می شدند. رهبران زیدیه گاهی رقابت های سختی با آن حضرت می کردند. از آن جمله سليمان بن جریر (متوفی 193) که به امامت مفضول بر فاضل قائل بود.(2)

14.جریان شیعیان اسماعیلی

پس از شهادت امام صادق علیه السلام گروهی از شیعیان مدعی شدند که اسماعیل فرزند آن حضرت، نمرده است و نخواهد مرد وهمو مهدی قائم و پس از پدرش امام است. اینان را اسماعیلیان ویژه یا خالصه می خوانند.(3) گروهی دیگر از شیعیان اسماعیلی، عقیده داشتند که پس از امام جعفر علیه السلام نواده او محمد بن اسماعیل امام است. به عقیده آنان، هنگامی که اسماعیل درگذشت، پسرش را جانشین قرار داد. پیروان این عقیده به نام پیشوایشان مبارک غلام اسماعيل، مبارکيه خوانده می شوند.(4) محمد چون به عمویش رشک می برد به وسیله یحیی برمکی فریفته شد و در سفر به بغداد نزد هارون از امام کاظم علیه السلام سعایت کرد و گفت:

من گمان نمی کردم در زمین دو خلیفه باشد، تا دیدم به عمویم موسی بن جعفر نیز سلام به خلافت می کنند.(5)

ص: 47


1- طبری، همان، ج 6، ص 449
2- شهرستانی، همان، ج 1، ص 16.
3- ارشاد، ج 2، ص 201.
4- اشعری قمی، همان، ص 152.
5- اصول کافی، ج 3، ص 414.

راهبردهای مهندسی فرهنگی امام کاظم علیه السلام

آن حضرت بر خلاف محدودیت، کنترل و فشار و تنگناهای سیاسی و از این زندان به زندان دیگر رفتن، در محیط پر آشوب فکری و فرهنگی جهان اسلام و کانون آن یعنی بغداد و مهاجرت دانشمندان ملل و نحل گوناگون به آنجاو ترجمه آثار علمی دهریان، مانویان و هندیان و میراث علمی ایرانی و سریانی و نفوذ گسترده افکار الحادی در جهان اسلام، شیعیان را با راهبردهای مهندسی فرهنگی خود، به ساحل نجات رسانیدند و مدعیان امامت را از سر راه خود برداشتند و با تبیین اعتقاد درست اسلامی و تدوین نقشه راهبردی فرهنگی، به صیانت و حراست از کیان اسلام و تشیع و عقاید دوست دارانش پرداختند. اهم اقدامات آن حضرت عبارتند از:

1. رهبری فکری مسلمانان و شیعیان: محافظت از عقاید اسلامی مبتنی بر قرآن و سنت و عترت و زدودن شبهات شیعیان و مسلمانان و حتی اهل کتاب با مناظره، اعزام مبلغ و تعیین وکلا، و نگارش میراث حدیثی و مجموعه روایاتی که از آن حضرت در مسند ایشان باقی مانده که شامل 2291 روایت، مناظره، دعا، رساله و غیره است. این حرکت علمی، به یک جنبش و جریان و دیده بان فکری و فرهنگی مستقل و اثرگذار ارتقا یافت. سنخ شناسی آنها شامل مباحث گوناگون عقاید، اخلاقیات و احکام دین است. مباحثی هم چون عقل و علم، توحید، اخبار انبیا و نبوت، امامت و رهبری و فضایل ائمه :، فضایل اصحاب، ایمان و کفر، اخلاق جمعی و ارتباطات، معاد، مواعظ، جنازه و احکام آن، ارث، وصیت، دیات، حدود، قضا و شهادت، نذر، صید، آزاد کردن بنده، اطعمه و اشربه، حیوانات، زینت، فرزند، طلاق، ازدواج، جهاد، حج، سفر، اقتصاد، سبک زندگی، زکات، روزه، نماز، طهارت، احتجاجات، دعا و قرآن از ایشان باقی مانده است.

2. نقد عقاید انحرافی و الحادی و ملل و نحل گوناگون: آن حضرت و

ص: 48

یاران ایشان با مناظره با اهل ادیان و فرق و پاسخ به سؤالات، شبهات و تشکیک های آنان، و نگارش ردیه ها، عقاید آنان را نقد می کردند؛ از جمله در ملاقاتی با یونس بن عبد الرحمان به نقد افکار ابوحنیفه پرداختند و او را از بدعت در دین بر حذر داشتند و فرمودند:

یا یونس از، بدعت گذاران نباش و هرکس اهل رأی گردید هلاک می شود. هر که خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله را ترک کرد، گمراه می گردد و هرکس قرآن و گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را کنار گذاشت، کافر شود.(1).

3.توانمندسازی فکری و عقلی شیعیان: آن حضرت برای شکوفایی استعداد و توانمندسازی یاران خود به مباحث تربیتی و آموزشی در رساله ای به هشام بن - حکم، به تبیین جایگاه عقل و بصیرت در اندیشه اسلامی پرداختند و فرمودند:

ای هشام، خداوند تبارک و تعالی اهل عقل و فهم را بشارت داده، می فرماید: «آن بندگان که سخنان را گوش می کنند و از بهترینش پیروی نمایند، آنان را خدا هدایتشان کرده و اینان خردمندان هستند.»(2) اي هشام، خداوند به وسیله عقل، حجت را بر بندگانش تمام نموده و با بیان آنها و ابلاغ به راهنمایان، به ربوبیت خود راهنمایی کرده است و فرموده: «خدای شما یگانه و جز او خدایی نیست؛ بخشنده و مهربان است. همانا در آفرینش زمین و آسمان و اختلاف شب و روز برای خردمندان نشانه هایی است.»(3)

در فقره دیگری از همین رساله فرمودند:

ای هشام، خلق را به طاعت خدا گماشته اند و جز به طاعت نجات نیست و طاعت به علم است و علم به آموزش، آموختن به عقل است و علم جز از دانشمند ربانی زاییده نشود و عالم را با عقل می توان شناخت(4)

ص: 49


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 245.
2- زمر، آیه 18.
3- ابن شعبه حرانی، همان، ص 447
4- همان، ص 451.

این جریان عقل گرایی در فرهنگ شیعه، زمینه را برای رشد علوم عقلی و کلامی و فلسفی در میان شیعیان فراهم کرد و پس از این، متکلمان هم چون خاندان نوبختی و فضل بن شاذان نیشابوری و... پیدا شدند.

4. تدوین نظام آموزشی و پژوهشی: هسته سخت شیوه آموزشی و پژوهشی امام کاظم علیه السلام، بر سؤال از عالم و هم نشینی با حکما و کتابت علم بود. آن حضرت از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله به یارانش می فرمود:

خردمندان امت من چهار چیز را عمل می کنند: گوش دادن به علم، محافظت از دانش، انتشار دانش در میان اهل علم و عمل به آن.(1)

شیوه آموزشی آن حضرت به گونه ای بود که دریچه های اجتهاد و نو آوری علمی بر روی آنان باز گردد و بنیان علمی آن ها تقویت شود و به خودباوری، استقلال و اعتماد به نفس دست یابند. تعقل و تفکر و مباحثه، سؤال مناظره و آشنایی با دیدگاه های دیگران، راه را برای تحقیق و جستجوی علمی و تحول و نظریه نو فراهم می کرد.

5. آن حضرت برای تشویق و دادن روحیه علمی به یاران خود، بارها مقام علمی و معنوی برخی از یاران را می ستودند و آنها را بهشتی معرفی می کردند. آن گونه که برای علی بن یقطین دعا کردند و او را اهل بهشت معرفی فرمودند.(2)

6. مناظره با ملل و نحل گوناگون: آن حضرت برای گسترش دانش و هدایت اهل کتاب و فرق اسلامی، به مناظره با آنان می پرداختند و یاران خود را نیز به مناظره و گفتگوی علمی تشویق می کردند؛ از جمله با یهودیان و مسیحیان مناظره می نمودند و آنان شیفته عقاید ایشان گردیده، مسلمان می شدند.(3) آن حضرت با رهبران فرقه حنفی مثل محمدبن حسن شیبانی و فقهای درباری مثل

ص: 50


1- عطاردی، همان، ج 1، ص 248.
2- همان، ج 1، ص 424
3- همان، ج 2، ص 161 و 170

قاضی ابویوسف درباره محرمی که زیر سایه برود مناظره هایی داشتند. امام كاظم علیه السلام در پاسخ به سؤال ابویوسف درباره محرمی که به اختیار زیر سایه رود و محرمی که در محمل سایه دار سوار شود. فرمودند:

محرم می تواند زیر سایه راه رود ولی نمی تواند سوار بر محمل سایه دار شود. محمد از پاسخ آن حضرت خندید و مسخره کرد. امام کاظم علیه السلام پاسخ دادند:

آیا از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله تعجب می کنی و آن را مسخره می کنی؟ ای محمد احکام الهی قیاس بردار نیست و اگر کسی برخی را با برخی دیگر قیاس کرد گمراه می شود.(1)

آن حضرت به یاران خود که توانایی علمی داشتند هم چون محمدبن حکیم دستور می دادند در حلقه های علمی مسجد النبی حضور یابند و به مناظره و گفتگو با فرق دیگر بپردازند. محمد پس از بازگشت، گزارشی از مناظره خود خدمت امام کاظم علیه السلام می داد.(2)

7.تربیت اخلاقی جامعه: در عصر امام کاظم علیه السلام خلفای عباسی مثل مهدی و هارون، روزگار خویش را به عیش و عشرت می گذراندند. وقتی خلفا چنین روشی داشتند، جامعه نیز به روش آنان اقتدا می کرد. وقتی فساد و فحشا، شراب خواری و رشوه همه جا سرایت کرد، در این صورت رهبر معنوی جامعه به اتخاذ تدابیری برای رفع این معضل اخلاقی ناگزیر خواهد بود. لذا آن حضرت با راهکارهای گوناگون، به تربیت اخلاقی جامعه دست زدند. ایشان با عبادت و نقل دعاها و روایات گوناگون اخلاقی، اهداف تربیتی خود را دنبال می کردند. عبادت طولانی ایشان، زندانبانان را تحت تأثیر قرار می داد. مردم از تلاوت قرآن حضرت می گریستند و او را «زینت المتهجدين» می نامیدند.(3)

ص: 51


1- همان، ص 161.
2- رجال طوسی، ص505، شماره 844.
3- ارشاد، ج 2، ص 227

آن حضرت در برنامه تربیتی خود به یارانش می فرمود:

بهترین وسیله تقريب به خدا پس از معرفت، نماز خواندن و نیکی به پدر و مادر و دور کردن حسد و خودبینی و فخرفروشی است.(1)

8.کادرسازی و تربیت شاگردان: امام کاظم علیه السلام در برابر امواج سهمگین التقاط فرهنگی و هجوم افکار انحرافی، به کادرسازی روی آوردند و بر خلاف تنگناهای گوناگون، بنیان علمی، عقلی و اخلاقی و ایمان یاران و شیعیانشان را استوار ساختند. در منابع رجالی نام 274 نفر از راویان و یاران آن حضرت آمده است.(2) اینان در حدیث، فقه، ادبیات، تفسیر، کلام و تاریخ، تخصص داشتند و از حریم بنیان های فکری شیعه محافظت می کردند. در منابع رجالی شیعه، شش نفر به نام های یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب و احمدبن محمدبن ابی نصر، مورد وثوق و دارای جلالت علمی هستند.(3) علاوه بر این شش نفر، کسان دیگری مثل علی بن اسماعیل بن میثم تمار، هشام بن حکم، علی بن یقطین و محمدبن علی بن نعمان مشهور به مؤمن الطاق بودند که جنبش علمی شیعه را روشن نگه داشتند. در این جا مناسبت دارد برای تبیین نقش کارگزاران فکری و فرهنگی شیعه به معرفی چند نفر از یاران آن حضرت به پردازیم.

1-8-يونس بن عبد الرحمان

وی متولد حدود 120 هجری و از موالی علی بن یقطین و متوفای 208 هجری بود. در منابع رجالی 35 اثر برای وی درباره فقه و کلام تفسیر و حدیث ثبت شده است.(4) امام رضا علیه السلام درباره وی فرمودند: «او سلمان زمانش بود.» امام

ص: 52


1- ابن شعبه حرانی، ص 387
2- رجال طوسی، ص 342 - 365.
3- همان، ص 599، شماره 1050.
4- رجال نجاشی، ص 447

هادی علیه السلام نیز درباره کتاب يوم و ليله وی فرمودند: «این کتاب بر اساس دین من و پدران من نوشته شده و همه مطالب آن حق است.»(1)

2-8- علی بن اسماعیل

وی به متکلم مشهور بود و نخستین متکلم رسمی شیعه به شمار می آید. از جمله آثار وی کتاب های الامامه الطلاق، النكاح، مجالس هشام و المتعه است.(2)

3-8-هشام بن حکم

زادگاه وی کوفه بود و در بغداد تجارت می کرد و در محله کرخ ساکن بود و در سال 199 هجری از دنیا رفت. وی از بزرگترین متكلمان عصر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام بود. مناظرات بسیاری از وی نقل شده که با کمال شجاعت و مهارت با یک یک مخاطبان مباحثه و گفتگو می کرد. به همین سبب، در آثار وی چندین ردیه وجود دارد، مثل الرد على اصحاب الطبايع الرد على اصحاب الاثنين، الرد على ارسطاطالیس، الرد على الزنادقه و الرد على المعتزله. از دیگر آثار او کتاب های الامامة، المجالس في الامامه و الجبر والقدر بود. و کتابی نیز به نام الفاظ داشت که به املای امام صادق علیه السلام بود.(3)

هشام یکی از کارگزاران فکری بلندمرتبه در عصر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام به شمار می آید که تغییرات گسترده فرهنگی در کارنامه خود دارد. به همین سبب، مخالفان او به ویژه معتزله به او هتاکی می کردند.

4-8- مؤمن الطاق

نام وی محمدبن علی بن نعمان و ساکن کوفه بود. وی از قدمای متکلمان شیعه به شمار می آمد که با ابو حنیفه، مرجئه، معتزله و خوارج مناظره داشت. از جمله

ص: 53


1- رجال طوسی، ص 537.
2- رجال نجاشی، ص 252، شماره 661.
3- رجال طوسی، ص 330، شماره 475

آثار وی احتجاج درباره امامت امام على علیه السلام و رد بر خوارج و معتزله است. او یکی از یاران برجسته دو امام یاد شده بود و نقش برجسته ای در جریان فکری آن دوره داشت؛ به گونه ای که مخالفانش به وی «شیطان الطاق» لقب داده بودند.(1) بدین سان یاران و راویان امام کاظم علیه السلام نقش بزرگی در تغییرات فرهنگی بر عهده داشتند و موفق شدند اوضاع فرهنگی عصر خود را تغییر دهند.

نتیجه

در عصر امامت موسی بن جعفر علیه السلام (148-183ق) دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی گسترده ای در جهان اسلام اتفاق افتاد. این دگرگونی ها، شامل جریان زندقه، غالیان و معتزله، فراز و نشیب های گسترده ای داشتند. در این دوره، جریان های نوظهور تأثیرگذار حدیثی و فقهی مالکی، حنفی و شافعی را شاهد هستیم. امام کاظم علیه السلام در این عصر پر آشوب و متلاطم، برخلاف محدودیت ها و کنترل شدید و زندان های طولانی، با طراحی راهبردهای مهندسی فرهنگی، یک جریان تأثیر گذار فکری و فرهنگی را در جهان اسلام شکل دادند که تداوم نهضت علمی اجدادشان بود. آن حضرت با بیان روایات گوناگون شامل 2291 روایت، دعاهای گوناگون، مناظره با صاحبان ادیان و مذاهب، نقد عقاید انحرافی و تبیین و تشریح عقاید درست اسلامی و شیعی، تدوین نظام آموزشی برای پیروان خود، توانمندسازی فکری و عقلی شیعیان و کادرسازی و تربیت اخلاقی عناصر مؤثر کارگزار فرهنگی، جریان فرهنگی گسترده ای را به وجود آوردند که زمینه ساز یک جنبش فکری عقل گرایانه و فلسفی در میان شیعیان شد. یاران آن حضرت با نگارش رساله و ردیه و آثار گرانبها و نیز مناظره با فرق و ملل گوناگون، به توانمندسازی این نهضت علمی و فکری کمک کردند و به عناصر

ص: 54


1- رجال نجاشی، ص325، 886

تأثیر گذار فرهنگی در این عصر تبدیل شدند. بدین سان تداوم و تغییر فکری و فرهنگی در میان شیعیان، پیوسته با تاریخ فرهنگی جهان اسلام در عصر امام کاظم علیه السلام دیده می شود.

منابع

*قرآن مجید

1. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405 ق.

2. ابن ندیم، فهرست، تصحیح و ترجمه محمدرضا تجدد، تهران: امیر کبیر، 1366ش.

3. ابوریه محمود، شيخ المضيره ابوهریره، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: کتاب فروشی محمدی، 1343ش.

4. ابن شعبه، حرانی حسن بن على، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه احمد جنتی عطایی، تهران: انتشارات علميه اسلاميه، بی تا.

5. اشپولربر تولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1373ش.

6. اشعری، ابوالحسن علی بن اسماعیل، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، ترجمه محسن مؤیدی، تهران: امیر کبیر، 1362 ش.

7.اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، تصحیح محمد جواد مشکور، ترجمه یوسف فضایی، تهران: انتشارات عطایی، 1371ش.

8.اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، تحقیق احمد صقر، بیروت: الاعلمی للمطبوعات، 1408 ق.

9. بغدادی، عبد القاهرة الفرق بين الفرق، به اهتمام محمد جواد مشکور، تهران: انتشارات اشراقی، 1385ش.

ص: 55

10. نویسنده گمنام، تاریخ سیستان، تصحیح ملک الشعرای بهار، تهران: مؤسسه خاور، 1366 ش.

11. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امامان شیعه :، قم: انتشارات انصاریان، 1377ش.

12. حکیم سید منذر و همکاران، پیشوایان هدایت، ترجمه سید حسین اسلامی، مجمع جهانی اهل البيت :، 1385 ش.

13. زرین کوب، عبد الحسين، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران: امیر کبیر، 1363 ش.

14. سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، بیروت: مؤسسه اهل البيت، 1401ق.

15. شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل، تحریر و ترجمه، مصطفی خالقداد هاشمی، تصحیح سید محمدرضا جلالی نائینی، تهران: انتشارات اقبال، 1362 ش.

16. شیرازی، ابو اسحاق، طبقات الفقهاء، تصحيح الشيخ خليل الميس، بیروت: دار القلم ، بی تا.

17. طبری، محمد بن جریر، تاریخ، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1409 ق.

18.طوسی، حسن بن محمد، رجال، تحقیق سید محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: مطبعه حیدریه، 1381ق.

19. - اختيار معرفه الرجال، تحقيق محمد تقی فاضل میبدی و سید ابوالفضل موسویان، تهران: انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382 ش

20. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم علیه السلام، مشهد: الموتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، 1409 ق.

21. عطوان، حسین، فرقه های اسلامی در سرزمین شام، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1371ش.

22. علوی، ابو المعالي محمد الحسینی، بیان الاديان، تصحیح عباس اقبال، تهران: انتشارات ابن سینا، بی تا

ص: 56

23. فرای، ریچارد، تاریخ ایران از فروپاشی دولت ساسانیان تا برآمدن سلجوقیان، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1372ش.

24. کلینی، ابو جعفر محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه و شرح محمدباقر کمره ای، تهران: انتشارات اسوه، 1372 ش.

25. مسعودی، علی بن الحسين، مروج الذهب، تحقيق محمد محيي الدين عبدالحميد، بیروت: دار المعرفه، بی تا.

26. مفید، محمد بن نعمان بغدادی، ارشاد، ترجمه و شرح رسولی محلاتی، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1347 ش.

27.نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی کوفی، رجال، قم: النشر الاسلامی، 1413 ق.

28.نزوى، عبر التاريخ، وزاره الميراث والثقافة القومي، عمان: مسقط، 2001م.

29. نعمه، شیخ عبد الله، فلاسفه شیعه، ترجمه سید جعفر غضبان، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1367ش.

30. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه و تعليق محمدجواد مشکور، تهران: علمی و فرهنگی، 1361 ش.

ص: 57

آسیب شناسی چالش های آغاز امامت امام کاظم علیه السلام علیرضا بهرامی

اشاره

*آسیب شناسی چالش های آغاز امامت امام کاظم علیه السلام علیرضا بهرامی(1)

چکیده

آغاز امامت امام کاظم علیه السلام، هم زمان با فراگیری چالش جانشینی در اذهان شیعیان امام صادق علیه السلام بود. مطالعه روایات معصومان، نشان می دهد طراحی ویژه اهل بیت : به گونه ای صورت گرفته که اصول شناخت امام در زمان بروز چالش، در اختیار مردم است. نص، علم و ودایع امامت، از جمله ابزارهای رفع حیرت است. باور عمومی جامعه، بر خود معرفی امام استوار است؛ در حالی که تعالیم اهل بیت به همراه خواص اصحاب، از تأثیرگذاران اصلی صحنه به شمار می آید. این مقاله جستاری در آسیب شناسی این چالش است.

واژگان کلیدی: جانشینی امام، فطحیه، امام کاظم علیه السلام

اشاره

امامت در اندیشه شیعی، عهدی الهی است که خداوند به مانند نبوت بر آن احتجاج نموده(2) و تمام دین شمرده شده(3) و اراده خداوند بر اتمام امر آن تعلق

ص: 58


1- دانش آموخته حوزه و کارشناس ارشد علوم حدیث گرایش کلام و عقاید. Alirezab60@ gmail.com
2- اشاره به حدیث شریف نبوی «يَا عَلِيُّ إِنَّ اَللَّهَ اِحْتَجَّ فِي اَلْإِمَامَةِ بِمِثْلِ مَا احْتَجَّ فِي النُّبُوَّةِ». (کلینی، کافی، ج 2، ص 284 ح 7 و 588 ح3)
3- همان، ج 1، ص 489

گرفته است.(1) این بر خلاف اندیشه اهل سنت است که این نهاد را قضیه ای صرفا منوط به مصحلت جامعه و اختیار امت و بر آمده از ضرورت اجتماع بشری می دانند.(2) شیعه، اتمام تحقق وعده های الهی در حق مردمان را به معرفت حجت وابسته می داند(3) و امام، عاملی است که این نهاد در سایه سار او ادامه می یابد. امیر المؤمنين علیه السلام امام را این گونه معرفی می فرمایند:

امامان از طرف خدا تدبیر کنندگان امور مردم و کارگزاران آگاه بندگانند(4)

این به معنای نیابت الهی در اداره جامعه است که قوانین خداوند را در جامعه اجرا می کند.

پس از تمسک به قرآن کریم - بر پایه اصل استناد به امام معصوم و حجت دانستن قول ایشان به روایات همیشه یکی از منابع اصلی شناخت امام شناخته می شود. بازشناسی جانشینی از مهم ترین مباحث این حوزه است که از دو بعد نگاه دینی و نگاه دین داران قابل بررسی است. از این میان، نگاه دوم علاوه بر مسأله شناخت، ترسیم فضای فکری حاکم بر جامعه مورد مطالعه را نیز نمایان می سازد. از همین رهگذر، امکان آسیب شناسی این نگاه در مقایسه با رویکرد اول فراهم می شود. به نظر می رسد این فرایند، نگاهی عمیق و جایگاهی بلند در بحث امام شناسی در پی خواهد داشت.

نکته ضروری دیگر آن که از مجموعه روایات، بایستی منظومه ای در فهم و شناخت امام ترسیم کرد و سپس به نتیجه گیری پرداخت. این کار در عصر حاضر، کار دشواری به نظر نمی رسد؛ اما بررسی جامعه دوره مورد مطالعه و میزان دسترسی ایشان به این نصوص، علاوه بر نگاه یاد شده، دقت خاصی را می طلبد.

ص: 59


1- همان، ص 482 و ج 2، ص 413.
2- نک: عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ص 203 ابونعیم اصفهانی الامامة و الرد علی الرافضة ص 24
3- سیدرضی، نهج البلاغة ص 264، خطبه 189.
4- همان، ص 198 خطبه 152.

در این مقاله با رویکرد فوق، به بازخوانی معیارهای جانشین امام و هم چنین راه های اثبات و ابراز جانشین در دوره آغاز امامت امام کاظم علیه السلام خواهیم پرداخت و از پرتو ترسیم این دو مسأله، به واکاوی جریان فطحیه(1) و مباحث مرتبط با آن در این دوره می پردازیم.

از آنجایی که تکیه اصلی مقاله بر روایات اهل بیت، به ویژه صادقين علیه السلام خواهد بود، به اقتضای منطق فهم احادیث، از دو نکته مهم نمی توان چشم پوشید:

نکته اول: فهم مخاطبان و روحیه پرسش گری ایشان و فضای حاکم بر جامعه، از عناصر مؤثر در القای معارف به شمار می رود. مطالعه روایات و گزارش های تاریخی، گویای ترسیم مؤلفه های اصلی شناخت امام در کنار باورهای عمومی از شناخت امام است. تبیین بحث مهدویت و بالاخره ارائه الگوی اهل بیت در هدایت جامعه به امام جانشین، از ویژگی های این دوره است. چالش های پدید آمده و زمینه های آن، تأثیر انکارناپذیری در استدلالی شدن عقاید شیعه دارد و پویایی آن را نشان می دهد. از رهگذر این نکته، می توان ادعا کرد که نگاه بدبینانه به جریان های چالشی منتسب به شیعه، عکس العملی جز تلاش در جهت طرد ایشان از جامعه شیعی به دنبال نخواهد داشت. در حالی که پیدایش این چالش ها و طرح آن در جامعه شیعه، به ترسیم دقیق تر و عمیق تر اندیشه های شیعی انجامید.

نکته دوم: تحلیل تعامل اصحاب ائمه با جریانهای چالشی در طول دوره امامت، نشان می دهد دو گونه عمل با این جریان ها وجود داشته است. حذف گروه های انحرافی مانند خط الوهیتی - انحرافی غلو و هضم جریان هایی که افساد در پی نداشتند مانند خط معرفتی - فضیلتی غلو، فطحیه و حتی بدنه عمومی واقفیه - به خلاف سران ایشان - مشهود است. حضور و پذیرش گروه دوم در

ص: 60


1- اگر چه انحرافاتی مانند «ناووسیه» هم در منابع فرق و مقالات به این دوره نسبت داده شده، فرقه خواندن آن و چالش بودن چنین گروه هایی که در گهواره تولد از دنیا رفته اند با نقد جدی روبه روست.

جامعه شیعی، از طرفی باعث گرایش و در نهایت اعتقاد به مسیر اصلی امامت شیعی شد و از طرف دیگر، فرصت تئوری سازی و نظام مندی را از ایشان گرفت.

این دو نکته، گویای تعالیم هدایت بخش امامان شیعه در تشکیل جامعه شیعی منسجم و استدلالی است و نگارنده با ملاحظه این دو نکته، به تحلیل روایات پرداخته است.

نکته دیگر آن که فضای چالشی متأثر از شبهه، فضایی گذرا و نیازمند فرصت بازیابی است. در نگاه مجموعی به این اتفاقات، تأثیر مثبت آن در پیش برد اندیشه شیعی نمایان است.(1)

1.معیارهای جانشین امام

اشاره

مجموعه روایاتی که از صادقین علیه السلام در این باره وارد شده در بصائر الدرجات و کافی در ابواب متعدد آمده است. صفار قمی در جزء دهم و ابواب «فِي الْأَئِمَّةِ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ الْعَهْدِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فِي الْوَصِيَّةِ إِلَى الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِ»، «فِي الْأَئِمَّةِ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ إِلَى مَنْ يُوصُونَ قَبْلَ موتهم مِمَّا يُعَلِّمَهُمْ اللَّهُ»، «فِي الْإِمَامِ أَنَّهُ يُعْرَفُ مَنْ يَكُونُ بَعْدَهُ قَبْلَ مَوْتِهِ»، «فِي الْإِمَامِ أَنَّهُ يُعْرَفُ مَنْ يَكُونُ بَعْدَهُ قَبْلَ مَوْتِهِ» و «فِي الْإِمَامِ الَّذِي يُؤَدِّي إِلَى الْإِمَامَ الَّذِي يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ» آورده است. کلینی نیز در ابواب 59 تا 63 کتاب الحجة به احادیث مربوط اشاره کرده است. در نهایت، عنوان «باب الأمور التي توجب حجة الإمام» جامع به نظر می رسد. در منابعی مانند غیبت نعمانی در باب «مَا جَاءَ فِي الْإِمَامَةِ وَ الْوَصِيَّةِ وَ أَنَّهُمَا مِنَ اللَّهِ عزوجل وَ بِاخْتِيَارِهِ ، وَ أَمَانَةٍ يُؤَدِّيَهَا الْإِمَامُ إِلَى الْإِمَامِ بَعْدَهُ» روایاتی آمده، اما به نظر می رسد محوریت دو کتاب کافی و بصائر(2)به اتقان بحث می افزاید.

ص: 61


1- برای آگاهی از تفصیل بیش تر تأثیر مثبت شبهات و چالش ها نک: مطهری، مجموعه آثار: ج 1، ص 473
2- کلینی دنبال ترسیم منظومه اعتقادی و صفار در صدد روش شناسی معرفت امام است.

در ادامه به مجموعه ای از روایات این ابواب اشاره می کنیم که شاخصه های اصلی را بیان می کنند تا با ترسیم منظومه ای از اعتقادات در باب امامت، بتوانیم شاخصه های اصلی را که محور قرار می گیرند، از شاخصه های دیگر که به عنوان مؤلفه های معین شناخته می شوند،(1) تمییز دهیم.

1-1نص

وصیت آشکارترین معیار شناخت امام نزد جامعه شیعی است؛ چه آن که امام دارای شرایطی است که شناخت معیارهای جانشینی او جز با راهنمایی معصوم پیشین ممکن نیست. منابع کالامی، این معیار را در قالب نص معرفی کرده اند.(2) عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

امام نمی میرد تا این که (به امر الهی) می داند چه کسی بعد از اوست، پس به او وصیت می کند.(3)

این وصیت تنها به عنوان مبرز پیمان الهی است و به هیچ وجه از قبیل وصیت پادشاهان به شمار نمی رود. در حقیقت امام معصوم در طول عمر شریف خود، اجازه می یابد این عهد را برای مخاطبانی ابراز کند.

عمرو بن اشعث می گوید:

از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود: «آیا گمان می کنید که وصیت کننده ما به هر کس خواست وصیت می کند؟ به خدا سوگند نه! بلکه عهدی از خدا و رسولش به یکایک امامان است تا این که امر امامت به صاحبش برسد.»(4)

ص: 62


1- مقصود از معیارهای اصلی، مؤلفه هایی است که وجود آن قطع به جانشینی را در پی دارد؛ به خلاف معیارهای معین که در کنار معیارهای اصلی نقش آفزاینده دارند.
2- طوسی، الاقتصاد، ص 375
3- کلینی، پیشین، ج 1، ص 691.
4- همان، ص 693، ح 2.

در این روایات، بحث از وصیت است که امری الهی به شمار می آید و به دست امام نیست و حتی زمان ابراز آن نیز به امر خداست. این ملاک، مهم ترین عامل شناخت جانشین شناخته می شود و همه جریانهای چالشی شیعی و حتی عباسی، در جهت اثبات این معیار در حق خویش تلاش می کردند.(1)

2-1.علم

از جمله مهم ترین معیارهای جانشین امام، بهره مندی از علم امامان پیشین است. این علم که از سنتهای پیامبران به شمار می رود، به میراث منتقل می شود و حتی قابل ازدیاد نیز هست.(2) زمان انتقال این علم از امام پیشین به امام جانشین نیز معین، و ساعتی پیش از شهادت امام پیشین معرفی شده است.(3) در اهمیت علم ائمه، همین بس که کتاب کافی، افزون بر یازده باب به بیان این جایگاه عظیم ائمه پرداخته و صفار در کتاب بصائر، معرفت شناسی اهل بیت را بر بنیان بحث از علم آغاز نموده است.

علم به عنوان معیاری مهم در شناخت جانشین، ودیعه الهی است که به جانشین امام منتقل می شود. برید بن معاویه می گوید:

از امام باقر علیه السلام درباره آیه (انَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمتُم بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحکُمُوا بِالْعَدْلِ) پرسیدم. فرمود: «مقصود ما هستیم؛ یعنی امام اول به امام بعدی کتاب ها و علم و سلاح را تحویل دهد.»(4)

محط بحث در این روایت سخن از کتب، علم و سلاح، به عنوان امانت های الهی است که باید به دست صاحب حقیقی آن سپرده شود.(5)

ص: 63


1- نک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج7، ص 566 - 571 .
2- نک: صفار، بصار الدرجات، ص 392 تا 396
3- کلینی، پیشین، ج 2، ص 273-279
4- کلینی، پیشین، ج 1، ص 688 ح1
5- در روایت دیگر باب، عبارت «هر آنچه نزد اوست» آمده که مجموعه علوم و ودایع را می تواند شامل شود. (کلینی، پیشین، ص 690 ح 4.)

توجه به یک نکته ضروری به نظر می رسد. گرچه هیچ یک از جریانهای معارض و چالش آفرین در عرصه جامعه، توان مقابله با علم امامان معصوم را نداشتند، سخن از علم و مراتب آن با توجه به دو خطر جریان های فکری - فرهنگی از سویی و فشارهای گوناگون به سبب جریان غلو از سوی دیگر، کار آسانی به نظر نمی رسد. به گزارشی از بیان علوم امام که در کافی و بصائر آمده توجه کنید. سیف تمار می گوید:

با امام صادق علیه السلام در حجر (اسماعيل) با جماعتی از شیعیان نشسته بودیم. امام فرمود: «جاسوسی در اطراف ما هست؟» به اطراف نگاه کردیم و کسی را ندیدیم؛ گفتیم: «جاسوسی نیست.» پس فرمود: «به خدای کعبه و خدای این ساختمان - سه بار قسم را تکرار کرد - اگر همراه موسی و خضر بودم، آنان را آگاه می کردم که عالم تر از آن دو هستم، و از آنچه به آن دست نیافته بودند آگاهشان می کردم، زیرا به ایشان علم ما كان (علم گذشته) داده شده و علم ما یکون و ما هو كائن (علم آینده تا قیامت) به ایشان داده نشده بود، در حالی که ما از رسول خدا به ارث برده ایم.»(1)

3-1.ودایع

ودایع امامت، از جمله مباحث مهم شناخت امام نزد خواص و عوام است. این ودایع که هم مجموعه علوم انتقالی و هم مجموعه ولایی ائمه را در بر می گیرد، از انظار عمومی مخفی بوده و عده ای خاص امکان مشاهده آن را یافته اند.

بحث از این ودایع و تعداد آن و محتویاتش، گسترده و خارج از از حوصله این نوشتار است، اما به گزارش هایی از معرفی آن به عنوان معیار جانشین امام

ص: 64


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 648، ح 1؛ صفار، پیشین، ص 149 و 250.

اکتفا می کنیم. احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی می گوید:

به ابوالحسن رضا علیه السلام گفتم: هنگامی که امام می میرد به چه چیز امام بعدش شناخته می شود؟ فرمود: «امام علامت هایی دارد از جمله آن فرزند بزرگ تر بودن و دارای فضل و وصیت است و بر سایر مدعیان پیشی می گیرد. پس پرسیده می شود فلانی به که وصیت کرد؟ گفته می شود: به فلانی، سلاح در میان ما اهل بیت به منزله تابوت میان بنی اسرائیل است؛ امامت همراه سلاح است؛ هر کجا سلاح باشد، امامت نیز هست.»(1)

در این روایت، به فضل و وصیت و فراگیری عمومی اشاره می شود، اما در نهایت به یک شاخصه اصلی اشاره و بر آن تأکید ویژه می گردد. همراهی همیشگی سلاح به عنوان یکی از ودایع امامت، نکته ای است که هر گونه شائبه در خلط و تطبيق چندجانبه سایر شرایط را تحت تأثیر قرار می دهد.

از جمله نکات بسیار مهم دیگر، سخن از سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله است که گستردگی وجود آن در روایات، اهمیت فوق العاده این ودیعه امامت در بین سایر ودایع را نشان می دهد. تأکید بر سلاح، علاوه بر آن که همان شمشیر حضرت است، از حق حاکمیت و ولایت اهل بیت بر جامعه و در اختیار داشتن جهاد حکایت می کند. جمله «وَ إِنَّ قَائِمَنَا مَنْ لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اَللَّهِ»(2) نشانه همین نکته است.

این گمانه نزد نگارنده بسیار قوی است که تعبیر به سلاح، کنایه از حیطه و گستره ولایت سیاسی - اجتماعی اهل بیت است. تفسیر سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله و آنچه در چپ و راست آن نوشته شده، شرایطی خاص برای مدعی جانشینی ایشان دارد و تأكید بني الحسن بر بودن سلاح نزد ایشان و رد قوی داعیه ایشان توسط امام صادق علیه السلام، از جایگاه رفیع آن را نمایان می سازد و از تلقی سلاح به عنوان ابزار

ص: 65


1- کلینی، پیشین، ص 708 ج1
2- صفار، پیشین، ص 175 ح 4.

اعمال ولایت در جامعه حکایت دارد(1). در «باب الأمور التي توجب حجه الامام» تصریح و تأکید بیشتری بر این امانت ها شده است. تمييز بين شاخصه های اصلی و فرعی در این روایات دیده می شود و امامت دایر مدار سلاح شمرده شده است. عبدالاعلی می گوید:

از امام صادق علیه السلام پرسیدم: چه دلیلی علیه کسی که به ناحق ادعای امامت دارد، هست؟ فرمود: «درباره حلال و حرام از او سؤال می شود.» سپس به من رو کرد و فرمود: «سه حجت است که در غیر صاحب مسند امامت جمع نمی شود: شایسته ترین فرد پس از امام پیشین است؛ سلاح (پیامبر) نزد اوست و وصیت آشکار در حق اوست، به گونه ای که اگر وارد مدینه شوی و از همه، حتی بچه ها بپرسی فلانی به چه کسی وصیت کرد، می گویند: به فلان بن فلان».(2)

نکته ظریف در این روایت، این است که سؤال از مسائل فقهی به عنوان شناخت امام برای همه قشرها معرفی نشده، بلکه برای شناخت و ناحق بودن مدعیان، آن هم توسط خواص اصحاب است. می توان گفت دو کارکرد مهم سؤال اقناع منکر و ابطال قول مدعی است. در روایت امام رضا علیه السلام به این نکته آشکارا اشاره شده است. احمد بن عمر می گوید:

از امام رضا علیه السلام درباره آنچه به شناخت امام رهنمون می شود پرسیدم. فرمود: «رهنمونی بر او به بزرگی و فضل و وصیت است (به گونه ای که) هرگاه قافله ای وارد شهر شود و بپرسند: "به فلانی به چه کسی وصیت کرد؟" گفته شود: "فلان بن فلان". بر گرد سلاح بگردید (نزد هر کس سلاح بود همو امام است)، ولی سؤالها [ی فقهی] حجت نیستند.»(3)

ص: 66


1- همان، ص 184، ح 37.
2- همان، ص 709، ح 2.
3- همان، ص 711، ح 5.

به تصریح ملاصالح مازندرانی و علامه مجلسی، معیار نبودن سؤالات فقهی مربوط به عوام است که قوه تحلیل گونه سؤال و بازشناسی پاسخ را ندارند.(1)

در هر حال تأكيد بر ملاک بودن سلاح و امر به دایر مدار بودن تشخیص امام بر این مسأله، به جهت ملاک تصمیم گیری در فضای شبهه و در دست داشتن معیاری همگانی و عامه فهم است که همه مؤلفه های دیگر را تحت الشعاع قرار می دهد.

4-1.سن

همان گونه که در روایات گذشته ملاحظه می شود، فرزند بزرگ بودن نیز از جمله معیارهای جانشین به حساب می آید. ملاک سن اگر چه معیاری برای شناخت امام است، به خلاف معیارهای گذشته مقید شده است. هشام بن سالم از امام صادق علیه السلام روایت می کند:

امامت در (فرزند) بزرگ تر است مادامی که در او عیبی نباشد.(2)

مفهوم «عاهه» و دایره آن، نیازمند بررسی دقیق است، اما در هر حال فرزند بزرگ از جمله معیارهای شناخت جانشین به شمار می رود. نکته قابل اشاره آن که معیارها مضمحل نمی شوند و اگر در دوره ای معیاری تقویت و به آن تمسک شود، به معنای از بین رفتن سایر معیارها نیست. بر همین اساس، تأکید بر سن در روایت امام رضا علیه السلام نیز دیده می شود. سن در زمره معیارهای معین محسوب می گردد و به منزله علامتی برای شناخت و پی گیری سایر ملاکها مؤثر است.

ص: 67


1- مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 6، ص 106؛ مجلسی، بحارالانوار، ج25، ص 167.
2- همان، ص 711، ح 6.

2.آسیب شناسی شناخت معیارهای جانشین

اشاره

همواره شناخت امام جانشین، با چالش هایی روبه رو بوده و توده های جامعه شیعی و گاهی خواص، با مشکل تطبيق معیارها بر اشخاص و تأخیر ملاک های اصلی و تقدیم معیارهای معین و فرعی مواجه بوده اند.

از آنچه گفته شد، پیداست که در جامعه شیعی، شکی در مورد معیارهای جانشین نیست و شیوع و تکثیر روایات در میان ایشان جای تردیدی باقی نمی گذارد. تنها مشکل مصداق شناسی معیارها و تقدیم معیارهای اصلی، شناخت امام را در دوره کوتاهی بر ایشان دشوار می سازد.

پس از تذکر این نکته کوتاه، به آسیب شناسی جریان فطحیه می پردازیم و به نقاط حساس در معیارهای شناخت امام در این دوره اشاره می کنیم.

فطحیه

اشاره

بی شک، جریان فطحیه، مهم ترین چالش دوره تاریخی مورد بحث در حوزه درون مذهبی است. فارغ از موجی که این جریان در مسیر حرکت شیعه ایجاد کرد، تکامل و پویایی به وجود آمده در اثنای این وقایع دارای اهمیت است. در این بخش، ضمن شخصیت شناسی عبدالله افطح، به بررسی سیر تکامل اندیشه فطحیه در تاریخ تشیع و مهم ترین چالش های فکری ایشان می پردازیم.

شخصیت عبدالله

او بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام پس از جناب اسماعیل بود. شیخ مفید او را دچار انحراف عقیدتی می داند و از تمایلات او به حشویه و مرجئه خبر می دهد.(1)

ص: 68


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 210.

ایشان ضمن آن که ارجاء او را به داشتن نظر منفی درباره امام على علیه السلام و عثمان و بدگویی در مورد ایشان تفسیر می کند، دو روایت از امام صادق علیه السلام می آورد

امام صادق علیه السلام هنگامی که عبدالله از نزد ایشان خارج شد، فرمود: «او مرجئی بزرگ است.» هم چنین روزی عبدالله در وقت سخن گفتن حضرت برای اصحاب، بر ایشان وارد شد. هنگامی که حضرت او را دیدند ساکت شدند و پس از خارج شدن او فرمودند: «آیا نمی دانید او از مرجئه(1) است.»(2)

شیخ مفید در نهایت، بزرگترین مانع برای رد امامت او را ناتوانی از پاسخ گویی به سؤالات فقهی اصحاب می شمرد.(3) اما در هر حال، بزرگان اصحاب امامیه و فقهای ایشان، پس از شهادت امام صادق علیه السلام گرفتار شبهه فطحیه شدند.

شیخ طوسی در این زمینه می نویسد:

کسانی که به امامت او قائل شدند عموم بزرگان شیعه و فقهایشان به این قول گرویدند و به جهت روایتی از ائمه که امامت در فرزند بزرگ امامی است که از دنیا می رود، دچار شبهه شدند. سپس او را با سؤالاتی از فقه آزمودند که پاسخ آن را نداشت و به سبب آن که اموری مرتکب شد که شایسته نیست از امام سرزند، (مگر تعداد اندکی، بقیه از امامتش برگشتند).(4)

فراگیری شبهه مشایخ و فقهاء شیعه، نکته مهمی است که از طرفی پیدایش و تطور چالش را نشان می دهد و از طرف دیگر، دفع روشمند و عالمانه آن را ضروری می سازد.

غائله عبدالله بسیار کوتاه بود. او تنها هفتاد روز (یا نود روز)(5) پس از شهادت

ص: 69


1- چنان که خواهد آمد این ارجاء به معنای تاخیر عمل از عقیده (که اصطلاح سنی آن است) نیامده بلکه بدگویی در حق امام علی علیه السلام و عثمان گفته شده است
2- مفيد، الفصول المختاره، ص 312؛ تستری، قاموس الرجال، ج 6، ص 294، رقم 4241
3- همان
4- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 524 و 525، شماره 472.
5- قمی، سفينة البحار، ج 2، ص 928

امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و کسانی که در این مدت از شبهه امامت او رها نشده بودند، پس از وفاتش به امامت امام کاظم علیه السلام قائل شدند و روایت «أَنَّ اَلْإِمَامَهَ لاَ تَکُونُ فِی اَلْأَخَوَیْنِ بَعْدَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ» را پذیرفتند و همان تعداد اندک نیز به جریان اصلی شیعه بازگشتند.(1)

نکته جالب آن که حرکت شیعه، بر اساس مؤلفه های شناخت امام در جریان فطحیان دیده می شود که سوای خطا در تشخیص از نوعی بازگشت از خطا در روند شناخت امام نزد فطحیان نشان دارد. همان گونه که در سیر بحث آشکار شد، ایشان امامت در فرزند بزرگ را ملاک قرار می دهند و نامزد امامت را عبد الله تلقی می کنند. در مرحله بعد سؤال از او، شیوه تثبیت نزد برخی می شود (گرچه تعصب و نپذیرفتن این شیوه پس از ملاک قراردادن امامت فرزند بزرگ تر در عمار ساباطی و یارانش دیده می شود)، اما در نهایت با وفات او و باقی نگذاشتن هیچ فرزند پسری از خود،(2) عمده طرفدارانش به روایت «امامت پس از حسن و حسین علیه السلام در دو برادر جمع نمی شود، برگشتند و به امامت موسی بن جعفر علیه السلام قائل شدند.

جریان فطحیه، قاعده مندی و تابعیت اصول و ضوابط شیعه در تشخیص امام را به روشنی در مقابل چشم هر ناظری قرار می دهد. روزی امام صادق علیه السلام با سرزنش، توبیخ و موعظه به او فرمود:

چه چیز نمی گذارد مانند برادرت باشی؟ به خدا قسم من نور (امامت) را در او می شناسم! عبدالله گفت: «برای چه نور را در او می بینی! مگر نه آن که پدر و مادر من و او یکی هستند؟» امام صادق علیه السلام به او فرمود: «او از من است و تو پسرم هستی»(3)

ص: 70


1- طوسی، پیشین.
2- نوبختی، فرق الشیعه، ص 89
3- کلینی، پیشین، ج 2، ص 69، ح 10.

ناپایداری این چالش و رویشی که وی در تفکر شیعه ایجاد خواهد کرد، در سخنان امام صادق علیه السلام دیده می شود. حضرت به موسی علیه السلام فرمود:

ای پسرم! به زودی برادرت بر زیرانداز من می نشیند و پس از من ادعای امامت می کند. پس حتی یک کلمه با او نزاع نکن، زیرا او اولین کسی است که به من ملحق می شود.(1)

بررسی یک نکته برای روشن شدن بحث شایسته است. عبدالله واجد چه شرایطی بود که نظرها را به سوی خود جلب کرد؟ مجموعه گزارش ها نشان می دهد او دارای شرایط زیر بود

1. فرزند بزرگتر بود؛ البته بعد از اسماعیل که در زمان پدر از دنیا رفته بود؛

2. غسل و نماز امام را در ظاهر بر عهده داشت؛

3. انگشتر امام به او رسیده بود؛

4. امام را به خاک سپرده بود.

جمع این شرایط در عبارت شهرستانی آمده است:

افطحیه به انتقال امامت از صادق علیه السلام به فرزندش عبد الله افطح معتقد شدند. او با اسماعیل از یک پدر و مادر است و مادرشان فاطمه دختر حسین بن حسن بن على علیه السلام است. او بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام بود. [فطحيان] گمان کردند که حضرت فرمودند: «امامت در بزرگترین فرزندان ائمه است» و فرموده: «امام کسی است که در جایگاه من بنشیند» و عبدالله در جایگاه ایشان نشست و امام را فقط امام غسل می دهد و نماز بر او می گزارد و انگشترش را بر می دارد و به خاک می سپارد. عبدالله همه این کارها را بر عهده داشته است. امام صادق علیه السلام امانتی به یکی از یارانش سپرد و فرمود تا به هر کس آن را طلب کرد تحویل دهد و او را امام قرار دهد. عبدالله امانت

ص: 71


1- طوسی، پیشین

را طلب نمود. با همه اوصاف عبد الله بعد از پدرش تنها هفتاد روز زنده بود و پس از مرگش فرزند پسری به جای نگذاشت.(1)

بررسی یکایک این موارد، به مباحث تاریخی و عقیدتی نیاز دارد که به برخی از آنها در فصول بعد پرداخته خواهد شد، اما به نظر می رسد همین مقدار از شرایط برای ایجاد چالش نزد برخی شیعیان می تواند کافی باشد. این مؤلفه ها به نظر شیخ مفید، به قدری قوی است که اگر نص صریح بر صرف امامت از او وارد نشده بود، شهرت او و ظهور سایر شرایط، موجب قول به امامت او می شد. وی می گوید:

اگر عیبی نبود که از امامت او جلوگیری کند، برگرداندن نص از او از طرف پدرش روا نبود و اگر امامت را از او برنگردانده بود، در او ظهور می یافت. و اگر امام صادق علیه السلام نصی درباره او گفته بود، در میان یارانش معروف بود. دلیل بطلان عقیده فطحیان، ناتوانی ایشان از ارائه نصی درباره امامت عبدالله است.(2)

در این میان، به نبود نص از امام صادق علیه السلام بر امامت عبدالله بسیار تأكيد شده است. این بحث به صورت تفصیلی خواهد آمد، اما نکته ای که در این جا ضروری است آن که نص در میان مؤلفه های شناخت و تشخیص امام، بر سایر مؤلفه ها تأثیر می گذارد. در هر حال، ملاک مسن تر بودن او نزد عموم شیعیان، وصیت و علم را تحت الشعاع قرار داد و باعث شد تا بدون توجه به «عاهه»، گرایش هایی به سمت او ایجاد شود.

همان گونه که گذشت، معیار سن مقید به نبود عیبی در فرزند بزرگتر است که در ادامه به بررسی آن می پردازیم.

ص: 72


1- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 167
2- مفيد، الفصول المختارة ص 312.
مقصود از «عاهة»

در روایت امام رضا علیه السلام از جمله شرایط امام بودن، «مبرءا من العاهات، محجوبا عن الآفات»(1) است. ابن منظور می گوید:

عاهه به معنای آفت است؛ چه ظاهری گفته می شود: «عاه الزرع و المال يعوه عاهه و عؤوها»؛ یعنی در آن آفت افتاد؛ و چه باطني، اعرابی می گوید:

«العاهون» یعنی اهل نیرنگ و ناپاکی.

ملا صالح مازندرانی معتقد است:

عاهه و آفت، یک معنا دارد و آن عامل فاسد کننده ای است که به چیزی می رسد؛ یعنی باعث خارج شدن آن عضو از طبیعتش می شود. ممکن است مقصود از عاهه، بیماری هایی باشد که باعث دوری گزیدن مردم می شود مانند جذام و مقصود از آفت، بیماری های روانی و درونی(2)

وی هم چنین دایره این عیوب را به عيوب عقلی گسترش می دهد و می گوید:

مادامی که در آن آفتی نباشد یعنی آفت بدنی یا عقلی؛ پس جایگاه امامت از نقص در اعضا و عقل، منزه است.(3)

در حالی که برخی مبرا بودن از عاهه را به خلقت سالم از عیب های ظاهری می دانند.(4)

از نظر جمع بندی بحث لغوی، می توان گفت «عاهه» از طرفی هم عيوب ظاهری و هم عیوب باطنی جسمی را شامل می شود و از طرف دیگر،

ص: 73


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 507.
2- نک: شرح اصول کافی، ج 5، ص 249.
3- همان، ج 6، ص 106.
4- «لَمْ يَزَلْ الامام مبرة مِنَ الْعَاهَاتِ ، أَيْ مستوى الْخِلْقَةِ مِنْ غَيْرِ تشویه». (طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 1296.

غیر جسمی را نیز در بر می گیرد. در بررسی چالش های بعد از شهادت امام صادق علیه السلام مسأله معیوب بودن عبد الله افطح مطرح شده است. افطح به معنای بزرگی پا و یا پهن بودن سر است. بی شک این عیب ظاهری، مانع تعلق امر امامت به اوست. شیخ مفید علاوه بر این، «عاهه» در عبدالله را مشکل عقیدتی او نیز تفسیر می کند:

اهل امامت که به امامت موسی کاظم علیه السلام اعتقاد دارند، بر داشتن عیب دینی عبدالله هم کلام هستند؛ زیرا او به اندیشه های مرجئی معتقد بود که در مورد حضرت على علیه السلام و عثمان بدگویی می کنند.(1)

در هر حال، منشأ ایجاد چالش در جریان فطحیه و سرایت آن به بدنه جامعه شیعی، امور دیگری مانند فرزند بزرگ تر بودن و وصیت امام صادق علیه السلام است و وجود عيوب ظاهری، مانع شبهه زدایی از اذهان شیعیان در مقطع حساس جانشینی نشده است.

نمونه یک تعامل درست با چالش فطحية

آن چه گذشت، بیان معیارها، آسیب شناسی تطبیق و شناخت این معیارها بود. در ادامه، به گزارشی اشاره می شود که در کتاب شریف کافی درباره تعامل برخی اصحاب با این فضای چالشی و تطبیق و تقدیم نصوص شناخت امام بر اساس ضوابط تعليم گرفته از معصومان است.

هشام بن سالم(2) می گوید: پس از وفات امام صادق علیه السلام من و مؤمن الطاق در

ص: 74


1- مفيد، پیشین، ص 312
2- در سند حدیث، ابویحیی الواسطى مورد گفت و گو واقع شده است. مجلسی روایت را به علت وجود او مجهول می داند، علاوه بر آن که احتمال ضعف آن را نیز مطرح می کند (مرآة العقول، ج 4، ص 94). او سهیل بن زیاد (خویی، معجم رجال الحدیث، ج 22، ص 85 رقم 14929) است که نجاشی درباره او می گوید: «قَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا لَمْ يَكُنْ سُهَيْلٍ بِكُلِّ الثبت فِي الْحَدِيثِ» (ص 192، رقم 513). ابن غضائری نیز به گونه ای تردید آمیز با او برخورد می کند و می گوید: «حديثه يعرف تاره و ينكر أخرى و يجوز أن يخرج شاهدا» (ج1، ص 66). مرحوم خویی، با بیان سه نکته مبنی بر این که ابویحیی کنیه معروف زكريا ابن یحیی - ثقه - است و ناممکن بودن دسترسی بر اسم ابویحیی واسطی، قضاوت در مورد او را ناتمام می گذارند. (همان، ج8 ص 357، رقم 5643). بسیاری از رجاليون دیگر هم چون تفرشی، در نقدالرجال (ج 2، ص 386، رقم 2495)، نمازی شاهرودی در مستدرکات علم الرجال (ج 4، ص 184، رقم 6752) و اردبیلی در جامع الرواة (ج 1، ص 394) و دیگران، ضمن پذیرش نام و کنیه سهيل بن زياد ابویحیی الواسطی، به نقل اقوال دیگران پرداخته اند. تنها سید علی بروجردی در طرائف المقال (ج 1، ص 384، رقم 3004) با عبارت «لا يخلو من شی ء» مردد مانده است. جدای از تصریح نجاشی مبنی بر معین بودن اسم و کنیه او، تنها مشکل بر سر مفهوم عبارت «لم یکن بكل الثبت في الحديث» است. استر آبادی به کفایت دلالت این لفظ بر تضعیف اعتقاد دارد، اما مرحوم کرباسی ضمن رد این نظر، معتقد است از آن جایی که بنا در کتابی مثل کافی آوردن احادیث درست است، پس این لفظ طعنی در حق راوی نخواهد بود. (اكليل المنهج، ص 295، رقم 493).

مدينه بودیم،. مردم در اطراف عبدالله بن جعفر به عنوان امام جمع شده بودند. نزد او رفتیم و مردم پیش او بودند؛ زیرا از امام صادق علیه السلام روایت شنیده بودند: «امامت در فرزند بزرگ است مادامی که در او عیبی نباشد».

هشام این تربیت یافته مدرسه امام صادق علیه السلام، معیارهای شناخت امام را به عنوان امری مهم و متداول فراگرفته است. در اندیشه او، یا افطح بودن عیب به شمار نمی آید و یا با قطع نظر از آن، به سؤالات فقهی اولویت می دهد. سؤال از مدعی امامت و سنجه قرار دادن علم ظاهری و ماورایی او، از محکم ترین ادله پذیرش امام به شمار می آید. گرچه به نوعی عبارت «و الناس مجتمعون على عبدالله» به واقعی ندانستن امامت او در نظر هشام اشاره دارد، همین نقطه، فارق میان خواص و برداشت های عمومی جامعه به حساب می آید. این نگاه، خود را گرفتار موج ایجاد شده به سمت عبدالله نمی بیند و حرکت بر اساس مؤلفه های تشخیص جانشین را وظیفه خود می داند.

هشام و مؤمن الطاق در اثر پاسخ های ناروای عبدالله،(1) در حیرتی بزرگ از اشتباه مردم در تشخیص امام و تطبیق شاخصه ها فرو می روند. این دو از جمله

ص: 75


1- پاسخ عبدالله و دوری آن از اولاترین مسائل فقه، بسیار غریب می نماید. تأمل در احتمالات اطراف این پاسخ، می تواند همان تعلق نداشتن مشیت خدا بر امامت او را نشان دهد.

متکلمان اصحاب ائمه به شمار می روند و نص ملاک شناخت امام نزد ایشان است؛(1) پس نمی توان این گرایش را از روی اعتقاد به حساب آورد. به نظر می رسد دغدغه معرفت امام و یا معرفی او به جامعه گرفتار شبهه، ایشان را به این سؤال کشانده است.(2) پس از این حیرت، در اتفاقی معجزه گونه، پیرمردی که به احتمال زیاد باب یا خادم(3) حضرت بوده، ایشان را به منزل موسی بن جعفر علیه السلام رهنمون می شود

پس بر حضرت وارد شدم و بی مقدمه به من فرمود: «نه به سوی مرجئه، و نه به سوی قدریه، و نه به سوی زیدیه، و نه به سوی معتزله، و نه به سوی خوارج. به سوی من! به سوی من! (بيا)».

در این عبارت از حدیث، ضمیمه ای معجزه گونه برای اثبات اولیه امامت امام دیده می شود که تکمیل حلقه معرفت نیازمند آن است؛ عنصری که در عبدالله با دست به دعا برداشتن و ابراز بی اطلاعی از نظر مرجئه کاملا منتفی است. همین سخن ابتدایی معجزگونه، او را به شدت جذب امام می کند و نور هدایت را در قلبش روشن می سازد. او در سؤال از حضرت، دنبال تصریح به جانشین می گردد، ولی امام او را به پیمودن مسیر درست برای شناخت امام راهنمایی می فرماید؛ مسیری که بر اساس تعالیم اهل بیت : به شیعیان منتقل شده و در برهه شناخت جانشین به کار بسته می شود.

ص: 76


1- برای نمونه ای از مناظرات اصحاب با مخالفان و ارائه ملاکهای شناخت امام نک: کلینی، پیشین، ج 1، ص 417 - 422، ح 4.
2- او از زراره شنیده که از امام باقر علیه السلام پرسید: «به من خبر بده آیا معرفت امام از شما اهل بیت بر همه مخلوقات واجب است؟» فرمود: «خدای عزوجل محمد صلی الله علیه و آله را بر پیامبری همه مردم مبعوث ساخت و حجت بر همه اهل زمین قرار داد؛ پس هر که به خدا و محمد رسولش ایمان دارد و از او پیروی نموده و تصدیقش کرده، معرفت امام از اهل بیت بر او واجب است.» نک: کلینی، پیشین، ج 1، ص 443، ح 3.
3- باب همانند خادم، یکی از کارگزاران همراه امام است که حامل برخی علوم و اسرار امامتی به شمار می رود.

هشام به این نکته پی می برد که باید گونه سؤال خود را تغییر دهد. او سریع، به شیوه نادرست خود پی می برد و از وجود ولایت دیگری بر حضرت سؤال می کند. پاسخ امام مبنی بر نبود ولایت امامی بر آن حضرت، هشام را به یقین می رساند که ایشان امام بر حق شیعیان است

گفتم: «پس بعد از او امام ما کیست؟» فرمود: «خدا ان شاء الله تو را به هدایت رهنمون خواهد شد.» گفتم: «آن امام تویی؟» فرمود: «نه، من چنین نمی گویم.»(1) هشام می گوید: با خود گفتم راه درست سؤال کردن را نپیمودم. سپس گفتم: «فدایت شوم! بر شما امامی هست؟» فرمود: «نه.»

او پس از يقين به امامت ایشان، و نه برای تشخیص امام بلکه برای روشن شدن مسائلش، سؤالات خویش را طرح می کند:

سپس گفتم: «فدایت شوم! از آنچه از پدرتان می پرسیدم از شما بپرسم؟» فرمود: «بپرس تا خبر داده شوی، و افشا نکن؛ زیرا اگر افشا نمودی، پس سر بريدن (در انتظارت خواهد بود)» پس پرسیدم. او دریایی خشک ناشدنی بود.

آخرین درخواست او از امام، اجازه انتشار خبر امامت ایشان است که به فهم و برخورداری از معارف منوط می شود:

فرمود: «هرکس از ایشان که به فهمش اعتماد کردی، این بشارت را به او بده و از او پیمان حفظ سر بگیر؛ زیرا اگر افشا کنند سر بریدن» (در انتظارشان خواهد بود) و با دست به حلقش اشاره فرمود.

هشام می گوید: از نزد او خارج شدم و ابو جعفر را ملاقات کردم، به من گفت: «چه اتفاقی افتاد؟» گفتم: هدایت!

سرانجام این گفت و گوها، هدایت است؛ هدایتی که به تعطیلی جریان فطحی می انجامد.

ص: 77


1- اشاره به عدم لزوم خود معرفی امام. نگارنده در بحث مفصلی به سیره عملی و نظری امامان معصوم در مسأله جانشینی پرداخته است.

هشام می گوید: «عبدالله عده ای را در مدینه گمارده بود تا مرا کتک بزنند.»(1)

چند نکته درباره این حدیث:

1. عبارت های «فخفت أن يكون عينا من عيون أبي جعفر المنصور وذلك أنه كان له بالمدينه جواسيس ينظرون إلى من اتفقت شيعة جعفر علیه السلام عليه، فيضربون عنقه»، «سل تخبر ولاتذع، فإن أذعت فهو الذبح» و «من آنست منه رشدا فالق إليه فخذ عليه الكتمان، فإن أذاعوا فهو الذبح»، از فضای خفقان حاکم و تلاش دستگاه خلافت برای قطع ارتباط شیعه با امام خود حکایت می کند.

2. كتمان این سر، به مراحل اولیه انتشار امر امامت مربوط است و پس از یقین حاصل کردن نخبگان و صاحبان اندیشه و رأی اجتماعی که توانایی استدلال و احتجاج دارند و سؤالات تخصصی تشخیص امام را می دانند، مردم فوج فوج به محضر ایشان شرفیاب می شوند.(2)

نکته پایانی آن که فطحیه، خود جریانی ساده و بر اساس سوء برداشت از مؤلفه های شناخت امام بود و پایان خوشی را برای خود رقم زدند. اما شبهات ایشان در ادامه دست اویز گروه دیگری شد؛ چنان که صدوق، اسماعیلیان را استمرار راه فطحیه می شمرد. (3)

چالش های ایجاد شده در این دوره، مقدمه تکاملی در مسأله شناخت جانشین شد. تلاش امام صادق علیه السلام و بردباری امام کاظم علیه السلام و اصحاب ایشان در این دوره، فصل جدیدی در فهم شیعه ایجاد کرد. از جمع بندی روایات، می توان این گونه

ص: 78


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 191، ح 7.
2- گمان نشود این دوره کتمان، دوره ای طولانی است، به عکس با توجه به دوره کوتاه هفتاد روز؛ جناب عبدالله، دوره گذار به شمار می رود. اما همین دوره کوتاه چنان حساسیتی دارد که افشای امر امام قبل از کادرسازی و پیدایش گرایش عمومی به شخص ایشان، شیعیان و امام را به مخاطره می اندازد.
3- صدوق، کمال الدين، ص 102.

نتیجه گرفت که دسته بندی روایات، از وجود برخی مؤلفه های اصلی در کنار مؤلفه های معین در شناخت امام نشان دارد. وصیت، علم و ودایع امامت، از جمله شاخصه های اصلی به شمار می آیند. در حالی که شرایطی هم چون فرزند بزرگتر بودن، پاسخ به مسائل فقهی، مکارم اخلاق و حسن شهرت، از جمله شاخصه های فرعی و معین هستند که قوت قلب و اطمینان را به همراه دارند.

3.راه های اثبات و ابراز جانشین

اشاره

ابراز جانشین امام، بر پایه معیارهای پیش گفته انجام می شود، اما گونه و تأکید بر برخی روش ها در دوره های خاص، تابع وضعیت حاکم است. مطالعه روایات نشان می دهد در راه اصلی برای ابراز و اثبات جانشین در میان اهل بیت متداول بوده است: یکی تطبیق معیارهای جانشین بر امام بعد و دیگری تسمیه و تصریح به اسم امام جانشین.

نصوص خاص بر امامت امام کاظم علیه السلام در منابع متعددی آورده شده است: کلینی در کافی، خزاز در کفایه الاثر، مفید در ارشاد، صدوق در کمال الدین، نعمانی در غیبت، طبرسی در اعلام الوری و مجلسی در بحارالانوار، از جمله بزرگانی هستند که باب خاصی را در نص بر امامت ایشان قرار داده اند.

در ادامه، درصدد استقصا و ایراد همه روایات نیستیم، اما محورهایی از جمله چالش های مورد توجه امام را ملاک آوردن روایات قرار می دهیم.

1-3.تطبيق معيارهای جانشینی

همان گونه که گذشت، سه ملاک وصیت، علم و ودایع، مهم ترین معیارهای شناخت جانشین به شمار می آیند. تطبيق آیات قرآنی دال بر امامت اهل بیت: بر امام بعد، تأکید بر وجود و دایع به ویژه سلاح پیامبر صلی الله علیه و آله نزد او و تشبیه صفات و کنیه امام، از جمله شیوه های تطبیق معیارهای جانشین به شمار می آیند. گرچه این

ص: 79

روش نسبت به روش تسمیه و تصریح، روایات کمتری دارد، حاوی نکات ارزشمندی است که توجه به آن ضروری به نظر می رسد. ابوعلى ارجانی می گوید:

در سالی که ابوالحسن علیه السلام بازداشت شدند از عبدالرحمان بن حجاج پرسیدم: «این مرد در دست این ظالم افتاده و سرنوشتش معلوم نیست. آیا در مورد فرزندانش چیزی به تو رسیده؟» گفت: «گمان نمی کردم کسی درباره این مسأله از من سؤال کند. بر امام صادق علیه السلام در منزلش وارد شدم و حضرت در فالان اتاق در محل نمازش دعا می کردند و موسی بن جعفر علیه السلام سمت راست ایشان دعایش را آمین می گفتند. به ایشان گفتم: "فدایت شوم! از ارادتم و خدمت گزاری به شما آگاهید، چه کسی پس از شما ولی مردم است؟" فرمود: "موسی زره [پیامبر] را پوشیده و به قامتش استوار افتاده." گفتم: پس از این جمله به چیزی نیاز ندارم.»(1)

توجه به نکاتی ضروری به نظر می رسد. از طرفي سؤال فقط از فرزندان آن حضرت است و اصل عدم اجتماع امر امامت در دو برادر پس از حسنین علیه السلام امری مسلم به شمار می آید. و از طرف دیگر، عبد الرحمان بر اساس تعلیمی که از اهل بیت فرا گرفته، او را به داستان خود با امام صادق علیه السلام ارجاع می دهد تا نشان دهد قطعا امام، تنصيص بر امام بعد را فراموش نخواهد کرد. جمله امام نیز پر نکته است. ایشان فقط می فرمایند: «زره پیامبر بر اندام موسی بن جعفر علیه السلام متناسب است.» عبدالرحمان نیز همین جمله را در تنصيص بر امامت ایشان کافی می داند؛ زیرا از تعلیمات امامان معصوم فراگرفته که ودایع امامت نزد هرکس تثبیت شود، او امام خواهد بود.

تعلیم امام برای تطبیق صفات و ویژگی ها در روایت صفوان جمال به روشنی دیده می شود. وی می گوید:

از امام صادق علیه السلام درباره امام سؤال کردم، فرمود: «امام به کار بیهوده مشغول

ص: 80


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 63، ح 3.

نمی شود و بازی نمی کند.» ابوالحسن موسی وارد شد و او صغير بود و همراهش بزغاله مکی بود که به او می گفت: «برای خدایت سجده کن!» پس امام صادق علیه السلام او را گرفتند و به سینه چسباندند و فرمودند: «پدر و مادرم فدای کسی که به کار بیهوده مشغول نمی شود و بازی نمی کند.»(1)

تطبيق آشکار یکی از ویژگی های مهم امام بر حضرت کاظم علیه السلام در خردسالی - که البته با رفتار معجزه گونه ایشان در امر حیوان بر سجده همراه بود - به معنای معرفی آن حضرت به عنوان جانشین است.(2) به نظر می رسد در میان همه دوره های امامت، در این دوره تأکید بر تطبيق معيارهای جانشین پررنگ تر است.

2-3.تسمیه و تصریح به اسم

افزون بر چهارده روایت در کتاب کافی، 46 روایت در بحارالانوار، دوازده روایت در ارشاد و چهارده روایت در اعلام الوری به تصریح به اسم آن حضرت و تنصیص امام صادق علیه السلام بر امامت امام کاظم علیه السلام دلالت دارد. جمع بندی این روایات، نشان می دهد که نوعی توجه دقیق به چالش های پیش رو و یا چالش های جاری وجود داشته است. بحث مهدویت، مهم ترین نکته ای است که توجه به آن ملاحظه می شود و اشاره ای نیز به بحث اسماعیل(3)، عبدالله(4) و غائله ابو جعفر منصور(5) وجود دارد.

به تصریح شیخ مفید، شیوخ اصحاب امام صادق علیه السلام، و خواص و نزدیکان و فقیهان صالح و ثقه ایشان، نص بر امامت حضرت کاظم علیه السلام را نقل کرده اند؛ که از

ص: 81


1- کلینی، پیشین، ج 2، ص 71، ح 15.
2- برای اطلاع از سایر روایات مشابه نک: مجلسی، پیشین، ج 48، ص 22، ح 34 و 23، ح 37، ج 24، ح 40 و 27، ح 46.
3- همان، ج 67، ح8
4- همان، ج 69، ح 10
5- همان، ج 70، ح 13 و 14.

جمله مفضل بن عمر جعفی، معاذ بن کثیر، عبدالرحمان بن حجاج، فیض بن مختار، يعقوب سراج، سلیمان بن خالد و صفوان جمال از میان برادران آن حضرت، اسحاق و على نیز نص بر امامت ایشان را نقل کردند.(1)

به دو نمونه که علاوه بر تصریح بر اسم ایشان، به فضای چالشی اشاره دارد، توجه فرمایید. ابراهیم کرخی می گوید:

بر امام صادق علیه السلام وارد شدم، پس نشسته بودم که ابوالحسن موسی که نوجوانی بود، وارد شدند. در مقابل او ایستادم و بوسیدمش و نشستم. امام صادق علیه السلام به من فرمود: «ای ابراهیم! آگاه باش او امام تو پس از من است. بدان که گروه هایی در قبول امامت او هلاک می شوند و گروه های دیگری سعادتمند. پس خدا قاتل او را لعن کند و عذابش را دو چندان نماید. همانا خدا بهترین اهل زمین را از صلب او خارج می کند که هم نام جدش و وارث علم و احکام او، و معدن امامت و سرسلسله حکمت است. او را ستمگری از بنی فلان از روی حسد بعد از دیدن عجایبی از او به شهادت می رساند. اما خدا امرش را اگر چه مشركان خوش نداشته باشند، به انجام رسانده است. خدا از صلب أو بقیه دوازده امام هدایت گر را خارج خواهد کرد؛ همانان که خداوند کرامتش را مخصوص ایشان گردانده و در عرش برینش جای داده. منتظر دوازدهمین از ایشان، مانند کسی است که با شمشیر برهنه از پیامبر صلی الله علیه و آله خدا دفاع کرده است.» مردی از بنی امیه وارد شد، پس امام کلامش را قطع کرد. یازده بار به قصد شنیدن تمام کلام ایشان خدمت حضرت رسیدم ولی نتوانستم، پس از دو سال خدمت ایشان رسیدم و ....(2)

ص: 82


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 216.
2- نعمانی، غیبت، ص 92، ح 21؛ صدوق، پیشین، ص 647، ح 8

وجود فضای تقیه و کتمان برای حفظ جان امام و شیعیان در هر دو دوره اموی و عباسی جای تردید ندارد. رفت و آمد چندباره ابراهیم برای شنیدن جمله ای در تکمیل كلام قبلی امام، همین نکته را ثابت می کند. از طرف دیگر، اطمینان خاطر راوی و شادمانی از نص بر امام بعد، حساسیت اصحاب در این مسأله را می رساند.(1) منصور بن حازم به امام صادق علیه السلام عرض کرد:

پدر و مادرم فدایت شوند! جان ها صبحگاهان و ابتدای شب گرفته می شوند، پس اگر (برای شما) چنین اتفاقی افتاد، چه کسی (جانشین شما خواهد بود)؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر چنین شد پس او امام شماست.» و با دست - آن گونه که به خاطر دارم - به شانه راست ابو الحسن علیه السلام زد و او در آن روز قامتش پنج وجب بود و عبدالله بن جعفر در کنار ما نشسته بود.(2)

تأكيد امام بر وصایت حضرت کاظم علیه السلام با وجود آن که عبدالله در جمع یاران ایشان نشسته بود، و توجه خاص راوی به حضور او، از ملاک بودن نص نزد اصحاب ائمه حکایت می کند. گرچه احتمال می رود نقل این گزارش توسط منصور بن حازم به قرینه عبارت «و عبدالله بن جعفر جالس معنا» به بعد از شهادت حضرت صادق علیه السلام و جریان فطحیه مربوط باشد، این تحلیل پسینی، نشان می دهد اصحاب به این نکته توجه داشته اند که نص امام، بر معیاری هم چون سن مقدم است.

ص: 83


1- صدوق روایت دیگری با این عبارت نقل می کند. مفضل بن عمر می گوید: «خدمت آقایم جعفر بن محمد رسیدم و گفتم: ای آقای من! اگر (لطف کنید و) جانشین خود را معرفی کنید؟ فرمود: "ای مفضل! امام بعد از من فرزندم موسی است، و جانشین منتظر و امید داشته شده "م ح م د" فرزند حسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی است ". نکته مهم این روایت، تأكيد بر وجود حضرت مهدی علیه السلام در نسل امام كاظم علیه السلام است که گویای فضای چالشی پیش روست. (پیشین، ص 334.)
2- کلینی، پیشین، ج 2، ص 66، ح6

4.آسیب شناسی شناخت راههای ابراز و اثبات جانشین

اشاره

بر اساس آنچه گذشت، این نکته به ذهن می رسد که مسأله به حدی روشن است که جای هیچ شکی در اذهان جامعه باقی نمی ماند. اما توجه به این مسأله ضروری است که تطبيق معیارها و تسمیه و تصریح، از جانب امام پیشین صورت می گیرد و پس از شهادت امام و فتره معرفت امام بعد - که همان فضای چالش است - قواعد خاصی حاکم می شود. بررسی دو مطلب در این میان، اهمیت زیادی دارد: یکی آن که آیا امام جانشین، وظیفه خود معرفی دارد یا خیر؟ تلقی خواص و عموم مردم از این خود معرفی چیست؟ شخصیت های تاثیر گذاری که نصوص امام پیشین را شنیده اند چه مسئولیتی دارند؟ وظیفه عموم مردم در این دوره چیست؟

در ادامه، به دو بحث باورهای عمومی و خواص از خود معرفی امام و شخصیت های تأثیر گذار در دوره فترت می پردازیم.

1-4.باور های عمومی و خواص از خود معرفی امام

گستره بحث معرفت امام، به مثابه گستره معرفت خداوند است. شناخت امام و ابزار آن نزد خواص و عوام، در دریافت و تطبيق مؤلفه های شناخت امام تأثیر به سزایی دارد. هم چنین به هم سویی حلقه های معرفت خدا، پیامبر و حجت، در روایات متعددی تأکید و توجه شده است. مرحوم کلینی، در ابواب انتهایی کتاب التوحيد باب البيان و التعريف و لزوم الحجه»، باب «اختلاف الحجة على عباده»، باب «حجج الله على خلقه» و باب «الهداية أنها من الله عز وجل»(1) به این بحث پرداخته است.

ص: 84


1- تذکر یک نکته ضروری است: این ابواب به عنوان ابواب انتهایی کتاب التوحید آمده است، و شاید گمان برده شود که مقصود از معرفت و ناممکن خواندن آن معرفت الله است، اما این چنین نیست، بلکه به قرینه طرح مباحث اصلی معرفت خدا در ابواب ابتدایی این کتاب و گونه تسمیه این ابواب و از همه مهم تر مفاد آن، بحث از معرفت امام است. طرح نشدن در کتاب الحجه نیز به جهت ایجاد ارتباط و تکمیل حلقه معرفت و اتصال این دو حیطه با یکدیگر است.

در مجموعه روایات سه باب اول از توقف احتجاج الهی در قیامت، به مقداری از علم و معرفت است که به ایشان داده شده. (1)و معرفت در این روایات فعل و صنع خدا معرفی گردیده و از حیطه آدمیان خارج شمرده شده است.(2) نیز انسانها ابزار کسب معرفت را در اختیار ندارند،(3) اما پذیرش پاسخ روشن بندگان، در قبال موهبت معرفت به ایشان است.(4) در باب اخیر، هدایت الهی که نتیجه است امری درک ناشدنی برای مخالفان اهل بیت شمرده شده و در پاسخ این سؤال که آیا مردم را به امر امامت دعوت کنیم، به بی اثر و ثمر بودن این تلاش ها به جهت فقدان زمینه های پذیرش تأکید شده است.(5)

روایت سوم این باب را برای نمونه می آوریم: عقبة بن خالد اسدی می گوید:

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: «امر امامت خود را به خدا واگذارید نه به مردم؛ زیرا آن چه از آن خداست، پس برای خداست و آنچه از آن مردم است، خدا در آن دخالت نمی کند. با مردم درباره دین خود دشمنی نورزید؛ زیرا دشمنی، قلب را بیمار می سازد. خداوند به پیامبرش صلی الله علیه و آله می فرماید: "در حقیقت، تو هر کس را دوست داری نمی توانی راهنمایی کنی، ولی خداست که هر کس را بخواهد راهنمایی می کند." و می فرماید:" پس آیا تو مردم را ناگزیر می کنی که به ایمان بگروند؟" مردم را رها کنید! همانا مردم [عقیده خود در امامت را] از مردم گرفته اند و شما از رسول خدا صلی اللهعلیه و آله گرفته اید. از

ص: 85


1- کلینی، پیشین، ج 1، ص 394، ح 1.
2- همان، ح 2.
3- همان، ص 396، ج5، ص397، ح 1.
4- همان، ص398، ح 1.
5- همان، ص 400، ح 1، ص 404، ح 3، ص 405، ح 4.

پدرم شنیدم که فرمود: "هرگاه خدای عزوجل برای بنده ای مقرر فرماید که در ولایت ما داخل شود، او سریع تر از پرنده ای که به لانه اش می رسد در این امر داخل می شود.»(1)

جمله «ذَرُوا اَلنَّاسَ فَإِنَّ اَلنَّاسَ أَخَذُوا عَنِ اَلنَّاسِ وَ إِنَّكُمْ أَخَذْتُمْ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ»، وجود تئوری های متعدد در باب امامت را نشان می دهد. ناگفته پیداست که تئوری های انسان نوشته امامت که بر لزوم یا جواز انتخاب امام توسط مردم استوار است، نمی تواند با خط شیعی امامت که بر نص تأکید فراوان دارد، مفاهمه برقرار کند و گفت و گو با این جماعت ثمره ای نخواهد داشت. تكيه بر وجود سلاح در مناظرات با علویان نیز می تواند نشان از تأثرات این عده از فضای آن روز جامعه داشته باشد.

این نکته قطعی است که علم و عصمت نیز در فضای عمومی جامعه آن روز در نزد غیر شیعیان، مفهوم واقعی خود را نیافته بود و برخی تعبیرات مانند «علمای ابرار»، تعابیر کنایی از این مفاهیم بلند است.(2) پس تحذير عموم از مناظره و گفت و گو با ایشان، به این معناست که آنها نمی توانند اصول امام را درک کنند و نتیجه ای جز انکار و تمسخر برای امام و یارانش در پی ندارد؛ در حالی که عناصر برجسته ای برای ورود به این عرصه تربیت و تشویق شده اند.(3)

در دو کتاب بصائر الدرجات و محاسن نیز همین خط پی گیری شده است. معرفت به عنوان موهبتی الهی نام برده شده که به انسان های دارای ظرفیت عنایت می شود، و تصریح شده که سرچشمه های حکمت، در معرفت امام جست و جو می شود. برای

ص: 86


1- برقی، محاسن، ج 1، ص201؛ صدوق، توحید، ص415
2- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص247، ش 456.
3- می توان به محمد الطيار و مؤمن الطاق به عنوان نمونه های روشن خواصی اشاره کرد که در مسیر مناظره تربیت و ترغیب شده اند. نک: طوسی، پیشین، ص 185، ش 327 و 349، ش 650

نمونه، به دو روایت از این کتاب ها اکتفا می کنیم: ابوعبیده حذاء می گوید:

در زمان وفات ابو جعفر مانند گوسفندی که چوپان ندارد، سرگردان بودیم. پس سالم بن ابو حفصه را ملاقات کردیم. گفت: «ای ابوعبيده امام تو کیست؟» گفتم: «امامان من از خاندان محمد صلی الله علیه و آله» گفت:» هلاک شدی و [پیروانت را] هلاک کردی! مگر با من نبودی که از ابوجعفر شنیدیم که فرمود: "کسی که بمیرد و بر او امامی نباشد به مرگ جاهلی مرده است." آیا نمی دانی که او فرزندش جعفر را امام امت قرار داده است.» گفتم: «بله به جان خودم خدا معرفت [به او را] روزی ام ساخته است.» ابوعبیده گفت: «هنگامی که ابوعبدالله را ملاقات کردم گفتم: "سالم بن ابی حفصه به من این گونه گفت." به من فرمود: "ای ابوعبیده! مگر نمی دانی هیچ کس از ما نمی میرد مگر آن که کسی را جانشین خود می کند که کارهای او را انجام دهد و از سيره او پیروی کند و به آن چه او دعوت می کرده، فرا خواند. ای ابوعبيده هنگامی که قائم آل محمد قيام نماید بر اساس حكم آل داوود قضاوت می کند، و سلیمان از مردم بینه نمی خواست"»(1)

تصریح روایت بر آن است که اعتقاد حتما باید به امام خاص و معین باشد نه هر کس از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله که شایسته این مقام است. در رفتار اولیه عباسیان، این اجمال وجود داشت اما در همین دوره که دعوت مخفی عباسی به شمار می آید، امام صادق علیه السلام این مسأله را به ابوعبیده گوشزد می فرماید که امام پیشین حتما شخص معینی را به جامعه معرفی کند. نکته جالب دیگر در این روایت، کاربست اصطلاح "معرفت " با معنای خاص آن در منظومه امام شناسی است. به قرینه دو گزارش دیگر کشی،(2) منظور از معرفت، معرفت ویژه به اهل بیت و امامان

ص: 87


1- صفار، پیشین، ص 279، ح 5 و ص 510، ح15؛ کلینی، پیشین، ج 2، ص 321 - 322، ح 1.
2- طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص235، ش 427 و 428.

معصوم است، چه آن که نظر او مبنی بر ائمه بودن آل محمد نفی می گردد و منزلت امامت، عظیم تر از قلمداد سالم و سایر مردم نسبت به امر امامت معرفی می شود. این جایگاه به اندازه ای بلند است که ترجمان اعطای حکمت و خیر فراوان معرفی شده است. ابوبصیر می گوید:

از امام صادق علیه السلام درباره آیه (وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا) پرسیدم. فرمود: «مقصود [از حکمت در این آیه] اطاعت خدا و معرفت امام است.»(1)

دقت در مقارنت حکمت و اطاعت خداوند و معرفت امام در این روایت، همراهی اندیشه ورزی و تعبد در این بحث را روشن می سازد.

خود معرفی امام اگر چه راهی سهل الوصول در اندیشه عمومی تصور می شود، این وظیفه به عهده امام پیشین گذاشته شده است. امامت امانتی الهی به شمار می آید که به حکم آیه شریفه (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا)(2) باید به دست صاحب بعدی آن سپرده شود، همو که خداوند به وصایتش امر فرموده است.(3) اسماعیل بن عمار در روایتی این وظیفه الهی را از امام کاظم علیه السلام سؤال می کند:

آیا امام قبل از این که از دنیا برود خداوند وصیت (به جانشینی) و عهد را بر او فرض نموده است؟ (ایشان فرمود: «بله.»(4)

نکته جالب آن که خواص، وظیفه شناخت را بر عهده خویش می دانستند. نمونه بارز این مدعا در سؤالات هشام بن سالم است که وظیفه خود را سؤال دقیق و درست می داند. عبارت «لَمْ أُصِبْ طَرِیقَ اَلْمَسْأَلَهِ» که در روایت کشی آمده،

ص: 88


1- برقی، پیشین، باب المعرفه، ص 148، ح 60؛ کلینی، پیشین، ج 2، ص 452، ح 11.
2- نساء، آیه 58.
3- قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 141.
4- على بن بابویه، الامامة ص 37.

نشانه همین نکته است که او باید به گونه ای سؤال کند که از جواب های امام، به یقین و معرفت به امام برسد و گرنه وظیفه امام، معرفی مستقیم خود به جامعه نیست. توجه به تبویب کتاب های منابع شناخت امام نیز رابطه صعودی امت و امام را ترسیم می کند.

کلینی کتاب الحجه خود را با «باب الاضطرار الى الحجه» شروع می کند که نیاز بشر به امام و در نتیجه تلاش برای حل این نیاز با شناخت حجت را در مقابل خواهان معرفت و هدایت می گذارد.

شیخ طوسی در احوال برخی واقفیان، حدیثی از امام رضا علیه السلام می آورد که به روشنی به این مطلب اشاره دارد. یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام می گوید:

نزد آن حضرت بودم که علی بن ابی حمزه و ابن سراج و ابن مکاری وارد شدند. ابوحمزه گفت: «پدرت چه شد؟» فرمود: «از دنیا رفت.» گفت: «با مرگ از دنیا رفت؟» فرمود: «بله.» گفت: «چه کسی را جانشین خود کرد؟ » فرمود: «مرا.» گفت: «پس شما امام مفترض الطاعه از جانب خدا هستید؟» فرمود: «بله.» ابن سراج و ابن مکاری گفتند: «به خدا قسم شما را از طرف خود بر این منصب گماشته است!» فرمود: «وای بر تو! تو بر چه توان داری؟ آیا می خواهی به بغداد بیایم و به هارون بگویم که من امامی هستم که اطاعتم واجب است؟ نه به خدا سوگند چنین وظیفه ای ندارم! اما هنگامی که از اختلافات شما و چنددستگی تان به من خبر رسیده بود، به شما گفتم تا اسرار شما به دست دشمنتان نیفتد.»(1)

امام بر طبق این روایت، تصریح می کنند وظیفه ای برای خود معرفی ندارند و تعابیری همچون «إِنْ شَاءَ اَللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ» که در روایت هشام گذشت، نیز همین معنا را دست کم برای دوره چالشی فترت می رساند. البته وضعیت خاصی

ص: 89


1- طوسی، پیشین، ج 2، 763، ش883

مثل انحراف واقفیه، اقتضای اعلام به برخی سران - هم چنان که در روایت آمد - دارد. واضح است که فتنه واقفیه، پردامنه تر از جریان های ابتدای امامت امام كاظم علیه السلام مانند فطحیه است و تاکتیک ائمه نیز متناسب با همان اجرا می شود.

آنچه به روشنی می توان نتیجه گرفت آن که:

اولا امام جانشین، وظیفه خود معرفی ندارد و این مهم بر عهده امام پیشین است.

ثانيا معرفت امام با بحث معرفت های پیشین - مثل معرفت در عالم ذر - ارتباط محکمی دارد،(1) و به همین جهت، از تلاش برای ایصال آن به منکران نهی شده است.

ثالثا دوره فترت را می توان دوره فحص شمرد که قواعدی خاصی بر آن حاکم است.

2-4.شخصیت های تأثیرگذار در شناخت جانشین

اشاره

نقش خواص در هر جامعه و در بستر چالش ها و فتنه ها، مهم و تعیین کننده است. بی شک چالش بزرگ فطحیه در دوره مورد مطالعه، با نقش پررنگ و فعال تعدادی از خواص، در هم پیچیده شد. در ادامه، ضمن مطالعه شخصیت این عناصر تأثیرگذار، به نقش ایشان در ابراز و اثبات جانشینی امام کاظم علیه السلام می پردازیم.

اهمیت حضور خواص

مطالعه دوره تاریخی مورد بحث، حضور پر رنگ تعدادی از اصحاب را نشان

ص: 90


1- امام صادق علیه السلام ولایت اهل بیت را میثاقی مؤکد در عالم ذر معرفی می کند. (کلینی، پیشین، ج 1، ص 326 ح 7 ؛ صدوق، توحید، ص 320، ح 1.

می دهد که در معرفی چالش ها و مبارزه با آنها و حتی زمینه های آن، نقش مؤثری ایفا کرده اند. در این فصل، به مطالعه شخصیت ایشان و تأثیر آنها در چالش های این دوره تاریخی می پردازیم.

متکلمان هم چون هشام بن سالم، ضمن درک مسیر اصلی موضوع امامت، ویژگی دیگری نیز دارند و آن هم روحیه پرسش گری و رصد مبانی است که همراه با نقد و سؤال از برخی شاخصه ها و روایات وارد شده از اهل بیت است.

جریان مهم دیگر نیز ضمن اعتقاد به حقیقت مسأله امامت و دریافت بخشی از معارف و کرامات، با مشکل تحلیل و بیش از آن ناتوانی در کتمان اسرار و تسریع در افشا - البته با نیت انتشار فضایل و معارف - روبه رو هستند. در مطالعه گزارش های این گروه، توجه به این نکته ضروری است که امامان معصوم ایشان را واجد شرایط اولیه دریافت چنین معارفی دانسته اند.

جریان عمومی مورد تأیید در مقابل این دو جریان، گویا دغدغه فحص و سؤال از امام بعد را ندارد، نه به آن جهت که این مسأله دارای اهمیت فوق العاده ای نیست، بلکه از این حیث که این جریان را متصل و تغییر ناپذیر می دانند و هدایت الهی را به هر روی، شامل حال مؤمنان به شمار می آورند. از منظر این جریان، دوران پس از شهادت امام معصوم دوره حیرت دانسته نمی شود و هدایت الهی را بالاخره شامل حال مؤمنان می دانند. جریان عمومی مورد تأیید که بزرگ ترین شاخصه آن فقه مداری است، در مدار سؤال از جانشین امام وارد نمی گردند و گزارشی از حساسیت های دو جریان قبل از ایشان دیده نمی شود. آموزش امام معصوم نیز برای این دوره های خاص، اعتقاد به امام تعیین شده از جانب امام قبل است.

با ملاحظه این نکته مهم، مطالعه دوره مورد بحث نشان می دهد که هشام بن سالم، فیض بن مختار، مفضل بن عمر، یزید بن سليط، ابراهیم کوفی، داوود بن كثير، منصور بن حازم، سلیمان بن خالد، يونس بن ظبيان، عیسی بن عبيد العلوی،

ص: 91

و معاذ بن کثیر، در این برهه نقش مؤثری ایفا کرده اند. انتقال تراث خاص امامت آن حضرت، حداقل نقشی است که برای ایشان متصور است. در حالی که شخصیت برخی از ایشان مانند فیض، مفضل و هشام به عنوان هدایت گر عمومی جامعه شیعی، از اهمیت بیشتری برخوردار است.

علاوه بر نقش سرنوشت ساز هشام، فيض نخستین کسی است که نص بر امام کاظم علیه السلام را در پنج سالگی ایشان از حضرت صادق علیه السلام شنیده است. کشی در گزارشی از گفت و گوی وی با امام در مورد قبول زمین از حاکم و اعتراض اسماعیل و تعجب و سؤال او از جانشین حضرت را این گونه حکایت می کند:

جعلت فداك فقد كنا لانشك أن الرجال ستحط اليه من بعدك، وقد قلت فيه ما قلت، فان كان ما نخاف وأسأل الله العافية فإلى من؟

در این گزارش، مخفی بودن امر امامت، همراه با مخفی بودن خود ایشان، موضوع حکمت بر زبان امام معصوم از دوران طفولیت مشاهده می شود. امام صادق علیه السلام یکایک نشانه های امامت از جمله ودایع، تكفل امور شخصی امام و ... را بر حضرت کاظم علیه السلام تطبیق می دهند و هنگامی که با سؤال «زدنی» فیض روبه رو می شود، تصریح بر امامت ایشان می کند.

هُوَ صَاحِبُكَ الَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ فَقُمْ إِلَيْهِ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّهِ فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ رَأْسَهُ وَ يَدَهُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ لَه(1).

صفار قمی در بصائر، داستان او با يونس بن ظبيان را این چنین آورده است:

امام صادق علیه السلام فرمود: «هنوز در انتشار امر امامت او (موسی بن جعفر علیه السلام) اذن (الهی) صادر نشده.»(2) گفتم: «فدایت شوم! آیا کسی را از این امر آگاه

ص: 92


1- طوسی، پیشین، ج 2، ص 642، ش 663
2- در روایت نهم باب «الاشارة و النص على ابی الحسن موسی» کتاب کافی عبارت «أَمَا إِنَّهُ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي أَوَّلَ مِنْكَ» به جای عبارت فوق آمده که معنایی را می رساند و نشان می دهد او اولین کسی بوده که از امر امامت حضرت اطلاع یافته اگر چه روایت یعقوب سراج بر این امر در گهواره حضرت دلالت دارد. گرچه برخی مانند تستری، این اختلاف را نشانه تحریف روایت شمرده اند.

سازم؟» فرمود: «بله، خانواده و فرزندان و همراهانت را.» خانواده و فرزندانم همراهم بودند و يونس بن ظبيان از همسفرانم بود. هنگامی که ایشان را از امامت موسی بن جعفر آگاه ساختم، خدای را بر این نعمت شکر گفتند ولی یونس گفت: «نه به خدا سوگند (باور نمی کنم) تا از ابوعبدالله بشنوم.» در او عجله ای بود که وی را از حد اعتدال خارج می نمود. به دنبال او رفتم و هنگامی که به در رسیدیم، قبل از هر سخنی شنیدم که امام صادق علیه السلام می فرمود: «ای یونس! مطلب همان گونه است که فیض به تو گفته، آن را بگیر !» او گفت: «همین گونه خواهم کرد.»(1)

همان گونه که ملاحظه می شود، فیض یکی از امینان امامت حضرت معرفی می شود، در حالی که یونس فقط شنیدن نص از شخص امام را - شاید به جهت اهمیت زیاد مسأله - ملاک و معیار می داند.

نقش اساسی فیض، زدودن شبهه رحلت نیافتن اسماعیل است. فیض را می توان جست وجوگر حقیقت معرفی کرد که تردید با دو عامل از او رخت برمی بندد: یکی استناد به امام و دیگری مجرا و راهی که امام معرفی فرموده است.(2) او با این ویژگی برجسته، ضمن يقين به رحلت اسماعیل و اقرار به آن، مسئولیت ترویج و تبلیغ عالمانه این مطلب در میان شیعیان را بر عهده می گیرد.

حضور پررنگ مفضل نیز به جهت اقرار به وفات اسماعيل است. علت واکنش های تند امام صادق علیه السلام به او در این موضوع به روند تثبیت تدریجی امامت موسی بن جعفر علیه السلام و پیش گیری از بروز شبهه در شخصیت برجسته ای مانند مفضل برمی گردد که بهره مند از معارف و دارای مکانت خاص اجتماعی در کوفه است. با همه جلالت جناب مفضل و ارادت او به امام، احتمال بروز

ص: 93


1- محمد بن حسن صفار، پیشین، ص 356، ح 11.
2- این مطلب در گزارش 216 کشی به روشنی دیده می شود.

اندیشه های متمایل به غلو در او منتفی نیست و امام صادق علیه السلام نمی خواستند بزرگان شیعه به جهت درک مراتب و فضایل جناب اسماعیل، با امامت امام كاظم علیه السلام مخالفت کنند.

بنا به گزارش مرحوم کشی در روایت 502 همین دوراندیشی، سبب می شود تا مؤمن الطاق، مفضل بن عمر و ابوبصیر، پس از هشام با حضرت ملاقات نمایند و امامت ایشان برای این عده نیز تثبیت و قطعی گردد. ثمره این ملاقات ها «لَقِینَا النَّاسَ أَفْوَاجاً» می شود و هدایت عمومی شیعیان به امامت امام کاظم علیه السلام را در پی دارد. نکته آخر آن که شخصیت های تأثیر گذار در این مرحله کوفی هستند و از دو جریان فقه مدار - مثل فضيل و ابوبصیر - و جریان کلامی مانند هشام و مفضل تشکیل شده اند. دقت در این ترکیب، نکاتی در بر دارد؛ از جمله، استدلال و مقبولیت که از امتیازات دو جریان فوق است و در کنار هم، معرفی امام به جامعه را پی ریزی می کند. دیگر آن که احساس نیاز بیشتری به معرفی و شناخت امام در میان ایشان وجود دارد، و فضایی مانند مدینه علاوه بر کناره گیری از اهل بیت، حساسیت مذکور را ندارد.

نتیجه

وصیت، علم و ودایع معيارهای جانشینی در همه دوره های امامت شیعه به شمار می روند. فلحيه به عنوان چالش اصلی در میان معتقدان به امامت امام صادق علیه السلام، در اثر عواملی همچون پیش زمینه های بیرونی و گرفتاری در فضای شبهه و نا آگاهی از چگونگی برون رفت از آن، پدیدار گشت. مطالعه معیارها و آگاهی از چگونگی تطبیق آن، دو مسأله مهم شایسته بحث در این دوره به شمار می رود. هر چند نص آشکار ترین معیار است، بر اثر فضای حاکم بر هر دوره، در معرض تقیه قرار دارد. برخورداری از علم گذشته و آینده و ودایع، فضای چالشی ایجاد شده توسط مدعیان را خنثا می کند و حیطه و گستره ولایت امام را نشان می دهد.

ص: 94

سطح برداشت از شاخصه های شناخت جانشین متفاوت است، اما خلط در تشخیص راه های ابراز جانشین و باور عمومی نسبت به آن، نشان می دهد شناخت و پیروی از عناصر تأثیر گذار در مسأله جانشینی ضروری است. تعاليم خاص اهل بیت برای این مقطع مهم، در هر قالب معرفی گردیده و تسمیه به اسم و نیز تطبیق یک یا چند مؤلفه بر امام بعد، به شیعیان منتقل شده است. در دوره چالش مورد مطالعه، اهمیت جایگاه خواص و گونه نقش آفرینی ایشان و نیز الگوی ترسیمی از جانب امام صادق علیه السلام، ضمن روشنی بخشی به فضای شبهه، الگوی درست رفتاری دوره فترت را ارائه می دهد.

منابع

1. ابن خلدون، عبد الرحمان (م 880ه)، مقدمه ابن خلدون، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1424.

2. ابن غضایری، حسین بن عبيد الله، کتاب الضعفاء معروف به رجال ابن غضائری، قم: اسماعیلیان، 1364 ق.

3. ابوعلی حائری، محمد بن اسماعیل مازندرانی (م 1216ه)، منتهی المقال، قم: آل البيت :، چاپ اول، 1416ق.

4. احسانی فر، محمد، اسباب اختلاف الحديث، قم: دار الحديث، 1427ق.

5. اصفهانی، ابونعیم (م 430ه)، الامامة و الرد على الرافضه، تحقيق: علی بن محمد بن ناصر الفقيه، مدینه: مكتبة العلوم و الحكم، 1404ق.

6. برقی، أحمد بن محمد بن خالد (م 247ه)، المحاسن، تصحیح و تعليق سید جلال الدین حسینی، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1370ق.

7.تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، چاپ سوم، 1425ق.

ص: 95

8.حلی، حسن بن یوسف (648 - 726ه)، خلاصه الاقوال، قم: دار الذخائر، 1411ق.

9. خاقانی، علی (م 1334ه)، رجال الخاقانی، نجف: مطبعة الآداب، چاپ اول، 1388 ق.

10. رضی، محمد بن حسن موسوی (م 406 ه)، نهج البلاغه، ترجمه علی دشتی، قم: ارم، چاپ اول، 1382ش.

11. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم (م 548ه)، الملل و النحل، تحقيق محمد سيد گیلانی، بیروت: دار المعرفه، بی تا

12. صدوق، علی بن بابویه (م 329ه)، الامامه و التبصره، قم: مدرسة الإمام المهدی علیه السلام، چاپ اول، 1404ق.

13. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (م ه381)، التوحید، تحقیق سید هاشم حسینی، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1398 ق.

14.- کمال الدین و اتمام النعمة، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.

15. صفار، محمد بن حسن (م 290ه)، بصائر الدرجات، تحقيق ميرزاحسن کوچه باغی، تهران: اعلمی، 1404ق.

16. طریحی، فخر الدين (م 1085ه)، مجمع البحرین و مطلع النيرين، قم: بنیاد بعثت، چاپ اول، 1415ق.

17. طوسی، محمد بن حسن (م 460 ه)، اختيار معرفه الرجال، تحقیق میرداماد، قم: آل البيت، 1404ق.

18- ، الاقتصاد فيما يجب على العباد، تحقیق سید کاظم موسوی، قم: دليل ما، چاپ اول، 1430ق.

19.- ، رجال الطوسی، نجف: انتشارات حیدریه، 1381ق.

20. -، الفهرست، نجف: المكتبه المرتضویه، بی تا

21. قمی، عباس (1294 - 1359ه)، سفینه البحار و مدینه الحکم و الآثار، تحقیق علی اکبر الهی خراسانی، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوم، 1426ق.

ص: 96

22. قمی، علی بن ابراهيم، تفسیر القمی، تحقیق سیدطیب جزایری، قسم: مكتبه الهدی، چاپ سوم، 1404ق.

23. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329ه)، الكافي، تحقيق دار الحدیث، قم: دار الحدیث، چاپ دوم، 1430ق.

24. مازندرانی، محمد صالح (م 1081 ه)، شرح اصول الكافي، تعليق میرزا ابوالحسن شعرانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق.

25. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، نجف: المطبعه المرتضویه، 1352ق.

26. مجلسی، محمدباقر (م 1111ه)، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار أئمة الأطهار، بیروت: مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.

27. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (علل گرایش به مادی گری)، قم: صدرا.

28. مفید، محمدبن محمدبن نعمان (م 413 ه)، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تحقيق مؤسسة آل البيت، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

29- ، الفصول المختاره، تحقیق سیدعلی میرشریفی، قم: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق.

30. نجاشی، احمد بن علی (م 450ه)، فهرست مصنفي رجال الشیعه، معروف به رجال نجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

31. نعمانی، محمد بن ابراهیم (م 380ه)، الغيبه، تحقيق فارس حسون، قم: انوارالهدی، 1422ق.

32. نمازی شاهرودی، علی (1331 - 1405ه)، مستدرکات علم الرجال، قم: مؤسسه نشر الإسلامی، 1418ق.

ص: 97

امام کاظم علیه السلام و فرقه های انحرافی دکتر عباس سرافرازی

اشاره

*امام کاظم علیه السلام و فرقه های انحرافی دکتر عباس سرافرازی(1)

چکیده

مذاهب و مکتب های گوناگونی در طی تاریخ اندیشه اسلامی به وجود آمده است. یکی از خطرهایی که تشیع واقعی را تهدید می کرد، ادعاهای مختلفی بود که پس از شهادت امام ششم و هفتم به وجود آمد. افرادی با به وجود آوردن فرقه های مختلف و با عناوین گوناگون، ادعای جانشینی امامان را داشتند. آنها پرچم های مختلفی برافراشتند و مردم ساده لوح را فریب دادند و در جایگاه امامت و رهبری نشستند. حکومت عباسی که با علویان دشمنی داشتند، برخی از این مدعیان دروغین را تأیید و از آنها حمایت می کردند و آنان را در مقابل امامان معصوم قرار می دادند. زندانی شدن و زیر نظر گرفتن پیشوایان واقعی، باعث می شد مردم از آنان دور بمانند و زمینه های جدایی و انحراف بیشتر به وجود آید.

عصر امام کاظم علیه السلام از جهت تقویت برخی فرقه های قدیمی شکل گیری و فرقه های نوبنیاد، اهمیت دارد. در این زمان، فرقه های مختلف با اعتقادات متفاوت و غیر همسو، در بین مردم به وجود آمدند. به طور کلی فرقه هایی که امام با آنها به مبارزه و مناظره پرداختند، به دو گروه تقسیم می شوند: یک دسته فرقه های درون مذهبی؛ يعني فرقه هایی که از تشیع ناشی شدند که

ص: 98


1- دانشیار تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد . ab.sarafrazi@um.ac.ir

برخی بعد از شهادت امام صادق علیه السلام و برخی در دوره امام کاظم علیه السلام شکل گرفتند. امام در برخورد با آنان، روش خاصی داشتند. گروه های منشعب از تشیع در آن برهه از تاریخ به ده فرقه تقسیم می شدند. دوم فرقه هایی که قبل از حضرت شکل گرفته بودند و در زمره فرقه های خرافی و نحله های فکری محسوب می شدند. آنان تحریف کنندگانی بودند که اهل باطل را با نسبت های ناروا، از ساحت دین دور می ساختند. البته برخی از این فرقه ها، منطق و فلسفه ای برای خود داشتند ولی به منطق و استدلال و جدل محکمی احتیاج بود که آنان را مجاب کند. برای پاسخ به اعتراضات و اشکالات پیروان هر فرقه نسبت به فرقه دیگر، نخست نیاز به دانستن عقاید و آراء آنان و سپس احتیاج به منطق و استدلال و به ویژه فن جدل و اصول علم کلام بود. امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام در این زمینه دارای توانایی بسیاری بودند. فرقه هایی مانند معتزله، خوارج، مرجئه، قدریه، زنادقه (ملحدین) قرامطه، غلات و جعديه (معتقدان به خلق قرآن)، در این گروه قرار داشتند. امام کاظم علیه السلام در مدت سی و پنج سال امامت خود، به حفظ شریعت در مقابل حاكمان ستمگر عباسی و فرقه سازان و صاحبان فرق پرداختند.

واژگان کلیدی: اسلام، امام کاظم علیه السلام، فرقه های انحرافی، تشیع.

مقدمه

عوامل متعددی در شکل گیری و پیدایش فرق اسلامی دخالت داشته اند. ریاست طلبی و تعصبات قبیله ای، جمود فکری در فهم درست از شریعت، بی اعتنایی و راحت طلبی، گسترش اسلام و آشنایی با فرهنگ های دیگر، رسوبات عقیدتی پیش از اسلام، حکومت ها و سلطه ها و واکنش های اجتماعی، عقلی و دینی، فاصله از اسلام ولایی و اصیل، و انشقاق در حوزه رهبری اسلام، از جمله مهم ترین دلایل پیدایش فرقه ها در جهان اسلام بوده است. در دوره امام کاظم علیه السلام،

ص: 99

به سبب خفقان و ستم عباسیان در دور نگه داشتن مردم از مکتب اهل بیت، و اسیر بودن امام، فرقه گرایی افزایش یافت. در این زمان، آشوب فکری عظیم و عجیبی در آراء امت اسلامی پیدا شد که از زمان امام صادق علیه السلام آغاز گردیده بود و تا پایان امامت حضرت رضا علیه السلام ادامه یافت. دوره امامت امام کاظم علیه السلام دوره ای بود پر از رواج فرقه های نوبنیاد و بروز اختلافات فقهی و کلامی که غالبا دشمنان به قصد تحریف دین اسلام در جامعه به راه انداختند. امام در کنار تقیه و پنهان کاری های ضروری در برابر ایجاد این فرقه ها و رواج اختلافات و شبهات، به شدت ایستادگی کردند و با آنها مقابله نمودند.

بررسی مقطع تاریخی که امام کاظم علیه السلام در آن می زیستند، یکی از دشوارترین مقاطع زندگانی اهل بیت : است. این برهه از تاریخ، آکنده از حوادث و وقایع مهم تاریخی است که انقلاب ها، زندان ها، گریزها و قتل های فردی و گروهی خاندان علی بن ابی طالب علیه السلام در صدر آن قرار دارد. این دوره از تاریخ اسلامی، از نظر سیاسی دوره ای تاریک به شمار می آید که به علت سخت گیری های عباسیان، اخبار آل ابی طالب مکنون مانده است. با توجه به اوضاع سخت سیاسی که امام در آن قرار داشتند و با توجه به ضدیت شدید حاکمان عباسی با آن حضرت، نبرد بین حق و باطل به شکلی دیگر ادامه داشت، نبردی دائم و واقعیتی انکارناپذیر در طول تاریخ بشری که حرکت تاریخ و مسیر انسانیت بر آن استوار بود. اگر بخواهیم گستره تاریخی بررسی کنیم را که اسلام بر آن سایه افکنده و شالوده تاریخ و تمدن اسلام بر آن نهاده شده است، در می یابیم که این تاریخ، آکنده از جلوه های مختلف مبارزه ای است که رهبری و پیشتازی آن بر عهده امامان شیعه نهاده شده بود. زندگانی امام کاظم علیه السلام، مرحله سیاسی - تاریخی بارزی در تاریخ اسلام را نمایان می سازد. این مقطع تاریخی، دربردارنده بخشی از زندگانی سیاسی منصور و مهدی و هارون است. تاریخ نگاران رسمی و در خدمت این افراد، تواریخی را نوشته اند که شرکت این حاکمان را نشان دهند. آنان بر این

ص: 100

روش بوده اند که ندای حق را از صفحه تاریخ محو نمایند و تاریخ را واژگونه بنویسند. لذا دوره کنیزان و رقاصان و دلقکان را عصر طلایی می نامند، در حالی که در همین عصر، امامان راستین در غل و زنجیر بودند. ارزش تاریخ و پیشرفت تمدن را باید با ارزش های انسانی و راست کرداری سنجید، نه با معیارهایی که مورخان آن عصر بدان پرداخته اند. امام کاظم علیه السلام مسئولیت امامت را در این دوره اندوه زای تاریخی از سال 148 تا 183 قمری بر عهده داشتند و به مبارزه با زور و ریا و فرقه و تفرقه پرداختند.

امام صادق علیه السلام (83-148ق/702-767م) بنیان گذار مکتب فقه جعفری هستند که بسیاری از فقها، پرورش یافته مکتب ایشان بودند. شاگردان امام را بیش از چهار هزار نفر نوشته اند که ابوحنیفه و مالک بن انس از جمله آنان بودند.(1) مالک درباره عظمت و شخصیت علمی و اخلاقی امام صادق علیه السلام می گوید:

به خدا سوگند چشمان من، فردی را ندید که از جهت زهد، علم، فضیلت عبادت و ورع، برتر از جعفر بن محمد باشد.(2)

ابوحنیفه پیشوای حنفیان نیز شاگرد امام بود.(3) وی در سال نزد حضرت شاگردی کرد، ابو زهره می نویسد:

اگر آن دو سال نبود، نعمان ( ابو حنیفه) هلاک می شد، «لولا السنتان لهلک النعمان»(4)

وی می نویسد:

اگر جعفر بن محمد نبود، مردم احکام و مناسک حجشان را نمی دانستند.(5)

ص: 101


1- قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 299
2- ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص257.
3- ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ج 1، ص 120.
4- همان
5- شیخ صدوق، من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 519

دوره امامت امام صادق، از دوران های باشکوه و طلایی تاریخ تشیع است. در این عصر، تشیع گسترش چشم گیری یافت و بر تعداد شیعیان بسیار افزوده شد. در اثر آزادی نسبی روابط شیعیان با امام صادق علیه السلام، آن حضرت توانستند فقه و کلام شیعه را توسعه دهند و اصول آن را روشن سازند. نقش آن حضرت در معرفی مبانی شیعه بسیار زیاد بود. امام در زمانی مذهب جعفری را نمایان ساختند که شیعه گری جرمی سنگین به شمار می رفت. از دوره ایشان که عصر جنبش فرهنگی، فکری و علمی بود، برخورد فرق و مذاهب شدت گرفت. پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرصتی به وجود نیامده بود. امام صادق علیه السلام خلاء را مشاهده نمودند و حوزه وسیع علمی و دانشگاهی را به وجود آوردند. مناظرات بسیار امام، باعث شهرت تشیع گردید؛ چون امام با استدلالهای متین و استوار، به عقاید آنان انتقاد دقیق داشتند و این مسأله، باعث گردید احادیث بسیاری از حضرت ثبت و ضبط گردد. شهرت امام صادق علیه السلام تا به آنجا رسید که عباسیان برای رسیدن به قدرت، در صدد برآمدند تا از وجهه ایشان استفاده کنند و شعارهای "الرضا من آل نبی" و "الرضا من آل محمد" سر دهند. امام که می دانستند هدف عباسیان رسیدن به قدرت با نام خاندان نبی است و طرح شعار طرفداری از اهل بیت به سبب جلب توده های شیفته اهل بیت است، حاضر به همکاری با آنان نشدند. لذا عباسیان پس از به قدرت رسیدن، در صدد برآمدند تا امام را به شهادت برسانند. سرانجام منصور این عمل ننگین را انجام داد.

تفرقه مذهبی؛ سیاست خلفای عباسی در عصر امام کاظم علیه السلام

از آن جا که تشیع در دوره امام صادق علیه السلام قدرت زیادی گرفته بود، پس از شهادت آن حضرت، خلفای عباسی در صدد به وجود آوردن اختلافات فرقه گرایی شدند و انشعاباتی در مذهب تشیع به وجود آوردند؛ مانند اسماعیلیه، افطحیه و ناووسیه که پس از شهادت امام صادق علیه السلام در مسأله امامت، با امام کاظم علیه السلام معارضه

ص: 102

نمودند. فرقه سازی و فرقه گرایی، از جمله پدیده هایی بود که در جهت مبارزه با تشیع و جلوگیری از پیشرفت تشیع به وجود آمد. فشار سیاسی عباسیان از دوره امامت امام کاظم علیه السلام آغاز شد. ایشان در حرکت علمی که آغاز شده بود، رسالت توازن و تعادل فکری شیعیان را بر عهده داشتند و عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. بنابراین، عصر حضرت دوران سختی برای شیعیان بود.(1) زیرا عباسیان تا این زمان حکومت را به نام علویان در دست گرفته بودند و بر این اساس با شیعیان برخورد نسبتا ملایمی داشتند، اما به محض این که در حکومت استقرار یافتند و پایه های سلطه خود را مستحکم کردند، بنا را بر سخت گیری گذاشتند. منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند و عده زیادی از آنان در زندان های او در گذشتند.(2)

فرقه سازی یکی از کارهایی بود که عباسیان در جهت تضعیف شیعیان انجام دادند. فرقه گرایی، منحرف شدن از عقاید حقه است. اعتقاد باطل یا بدعت در دین، به هر دلیلی می تواند عامل مؤثر برای انحراف و تبدیل آن به یک جریان عمومی در برابر مکتب حق شود. یکی از این انحرافات بزرگ از زمان امام صادق علیه السلام شکل گرفت؛ از زمانی که اسماعیل فرزند ارشد امام فوت نمود، انحراف بزرگی به نام فرقه اسماعیلی در تشیع شکل گرفت که ابوالخطاب محمدبن ابی زینب از به وجود آورندگان اصلی آن بود. مذهب اسماعیلی خود باعث گسترش فرقه گرایی در عالم تشیع گردید؛ به همین دلیل، امام پس از درگذشت اسماعیل، کوشیدند شیعیان مرگ وی را تصدیق نمایند تا خطر پیدایش فرقه جدید از بین برود؛ اما این تلاش امام نتیجه نداد؛ چون نقش عباسیان در به وجود آوردن اختلافات مذهبی و فرقه گرایی بسیار مهم بود. آنان مانند امویان نبودند زیرا خود با شعارهایی از جنس شعارهای آل علی و حتی با نام آل علی

ص: 103


1- رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 11، ص 387.
2- ابن طقطقی، تاریخ الفخری، ص 221.

روی کار آمده بودند و می دانستند نهضتی که امام صادق علیه السلام آغاز کرده اند اگر ادامه یابد، حاکمیت آل عباس به پایان می رسد. لذا در کنار فشارهای سیاسی که علیه امام کاظم علیه السلام آغاز شد، در صدد برآمدند انشعاباتی در بین شیعیان به وجود آورند.

یکی از سئوالات مطرح است آن است که چرا در دوران قبل از شهادت امام صادق علیه السلام فرقه گرایی وجود نداشت و پس از ایشان این معضل گسترش یافت؟

مسلم است کار سیاسی - فرهنگی که آن امام همام آغاز کرده بود، بنیان تشیع را قوی می ساخت و در آینده، فقه سیاسی جعفری نیرومندی که امام صادق علیه السلام به وجود آورده بودند به ثمر می رسید و روز به روز اوج بیش تری می گرفت؛ بنابراین، ترویج اندیشه های متضاد با مکتب اهل بیت : موازی سازی و بدل تراشی صحابه و جعل حدیث، از جمله اقدامات حاکمان عباسی بود. آنان به شدت از گسترش فرقه سازی در بین شیعیان حمایت می کردند. نمونه بارز آن کتابی است که ابن مفضل برای مهدی عباسی نگاشت که به شرح فرقه های مذهبی پرداخته بود. البته فرقه هایی را هم از پیش خود ساخت که دلخواه مهدی بود. مثلا با آن که افرادی مانند زراره، عمار ساباطی و ابن ابی یعفور هیچ کدام مؤسس فرقه ای نبودند، نویسنده مزبور فرقه هایی به نام ایشان اختراع کرده بود مانند فرقه «زراریه»، «عماریه»، «یعفوریه»، «جوالقيه» و پیروان سليمان اقطع. فقط به نام هشام بن حکم فرقه هشاميه را جعل نکردند.

به وجود آوردن برخی مذاهب فقهی که تا این زمان وجود نداشت نیز در همین جهت بود مانند مذاهب فقهی حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی. برخی از به وجود آورندگان این مذاهب مانند ابوحنیفه و مالک بن انس، از شاگردان امام صادق علیه السلام بودند.

پاسخ دیگری که می توان برای گسترش فرقه گرایی در دوره امام کاظم علیه السلام داد، آن است که به علت سخت گیری های شدید عباسیان، بسیاری از بزرگانی که برای

ص: 104

تثبیت خلافت آنان زحمت کشیدند و بنی عباس را به قدرت رساندند مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی کشته شدند. گویا ابوسلمه به ارتباط با شیعیان متهم گردید.(1) ابومسلم نیز به هم داستانی با علویان در مکه یا مدینه متهم شد.(2) پس از کشته شدن آنها، منصور عرصه را بر امام صادق علیه السلام تنگ نمود که به شهادت آن بزرگوار انجامید.(3) به علت این سخت گیری ها، امام صادق علیه السلام جانشین خود را صراحتا اعلام نکردند مگر به شیعیان خاص. به همین دلیل، برخی از روی نادانی و دشمنی با شیعیان و حتی خلفای عباسی، برای آن که برای شیعیان رهبر بسازند و ایجاد اختلاف نمایند، از افرادی به نام جانشین امام حمایت کردند. امام چون از این مسأله آگاه بودند، در وصیت نامه خود پنج وصی انتخاب کردند تا امام کاظم محفوظ بمانند. سیاست مدبرانه حضرت در قرار دادن پنج وصی که اولین آنها منصور، دوم محمد بن سليمان، فرماندار مدینه، سوم عبد الله بن جعفر، چهارم موسی بن جعفر و پنجم مادرش حمیده بودند، شاهکاری سیاسی بود که دست منصور را بست. چون او قبل از باز کردن وصیت نامه، دستور داده بود جانشین امام را بر اساس وصیت نامه بکشند. مهم تر این که امام کاظم را نیز به تنهایی به عنوان وصی اعلام نکردند بلکه امام موسی و مادرش را با هم معرفی فرمودند. این روش، باعث گردید امام کاظم علیه السلام سالم بمانند اما اوضاع پیش آمده موجب شد تا عده ای از روی هوا و هوس، مدعی مقام منیع امامت گردند و منصور از آنان حمایت نماید که این خود ریشه شکل گیری برخی فرقه ها گردید.

سخت گیری هایی که بر شیعیان در این دوران وجود داشت، باعث حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان در برابر خلفای عباسی گردید، از

ص: 105


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 349
2- سید احمدرضا خضری، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، ص28.
3- شیخ مفید، ارشاد، ص 304.

جمله قیام حسین بن علی (شهید فخ) که امام کاظم علیه السلام قيام وی را تأييد نمودند(1) چون تلاش امام بر تقیه بود و تقیه خود نوعی مبارزه در حالت استتار است.(2) عباسیان در صدد برآمدند از این مسأله استفاده نمایند و از برخی افراد حمایت کنند و آنان را رهبران جامعه شیعی معرفی نمایند. به هر صورت، به سبب مشکلاتی که وجود داشت، پس از شهادت امام صادق علیه السلام اختلاف در بین شیعیان به وجود آمد. این امر ناشی از آن بود که به دلایل سیاسی و وحشتی که از حاکمیت عباسیان وجود داشت. امام برای بسیاری از شیعیان خود ناشناخته می ماند، چون اگر امام به صورت آشکار به امامت معین می شدند، خلفا زیر فشار قرار می گرفتند، این سردرگمی، باعث شد تا منصور به انشعاب در بین شیعیان بپردازد.

فرقه سازی در دوره امام کاظم علیه السلام

شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148ق/765 م)، جامعه شیعه را دچار بی نظمی و کشمکش کرد. در ابتدا، یک اتحاد جامع و مانع که بتواند مسأله جانشینی را حل کند به وجود نیامد. بدعت های بعدی شیعی، حاکی از شش عقیده درباره جانشین بر حق حضرت است.(3) این شبهه از این حقیقت سرچشمه می گیرد که اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام که به اعتقاد اسماعیلیه خود امام او را به جانشینی تعیین کرده بودند، قبل از پدر فوت نمود. پس از حضرت فرقه های ذیل شکل گرفتند:

ناووسیه: اعتقاد داشتند امام صادق علیه السلام غیبت نموده و خود رجعت خواهد کرد و کار امامت را دنبال خواهد نمود.

ص: 106


1- سید ابوالفضل رضوی اردکانی، ماهیت قيام شهید فخ، ص 124.
2- شهید مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام، ص 171.
3- ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، تصحیح محمدصادق آل بحر العلوم، ص 57.

فطحیه: کسانی که امامت عبد الله افطح فرزند امام صادق علیه السلام را قبول داشتند.

سمطیه (شميطيه، سمیطیه): معتقدان به امامت محمد دیباج فرزند دیگر امام صادق علیه السلام بودند. رهبر آنان یحیی بن سميط نام داشت.

اماميه: معتقدان به امامت امام کاظم علیه السلام.

اسماعیلیه: کسانی که به امامت اسماعیل فرزند دیگر امام صادق علیه السلام اعتقاد داشتند.

اقمصية: کسانی که اعتقاد داشتند امام صادق علیه السلام موسی بن عمران اقمص را جانشین خود کردند.

تمیمیه: اعتقاد به امامت ابی جعده دارند و گویند حضرت صادق علیه السلام وی را وصی کردند.

طفيه: گویند امام صادق علیه السلام موسی بن طفی را جانشین خود قرار دادند.

یرمعیه: اعتقاد دارند حضرت، يرمع بن موسی را جانشین خود قرار دادند.

يعقوبيه: پیروان ابویعقوب که اعتقاد داشتند، امامت به موسی بن جعفر نمی رسد و در غیر فرزندان امام صادق علیه السلام می تواند باشد.

دقت در اسامی و فرقه های یاد شده از چند نظر اهمیت دارد: یکی بحث غیب حضرت امام صادق علیه السلام است و دیگری، ادعای امامت چهار فرزند ایشان. هم چنین در بین جانشینان، افرادی که از خانواده امام نبودند، به جانشینی توصیه شدند. جالب این که نام موسی در نام هر کدام از آنان دیده می شود که نزدیکی و شباهت به نام امام موسی بن جعفر علیه السلام دارد. گویا در صدد بوده اند از این شباهت اسمی سوء استفاده نمایند.

درباره امامت اسماعیل با این که فرزند ارشد بود، جانشینی وی در زمان حیات پدر حتی بر اساس حق ارشدیت، مورد تأیید امام قرار نگرفت و شبهه جانشینی وی وجود داشت برای نمونه، بر اساس دو روایت در رجال کشی و الغيبه، فيض بن مختار و اسحاق بن عمار صیرفی گفته اند که آنان از امام صادق علیه السلام درباره

ص: 107

امامت اسماعیل پرسیدند و حضرت، امامت اسماعیل را تأیید نکرده اند.(1) مجلسی نیز می نویسد: ولیدبن صبیح به امام صادق علیه السلام عرض کرد که عبدالجلیل به من گفته که شما اسماعیل را وصی خود قرار داده اید. امام این مطلب را انکار و امام كاظم علیه السلام را به او معرفی فرمودند.(2) برخی از شیعیان به عبدالله افطح گرایش داشتند. آنان عبدالله را هفتمین و برادرش موسی را هشتمین امام می دانستند.(3) چون او در هنگام شهادت پدر، بزرگ ترین فرزند بود. او در مجلس آن حضرت می نشست و دعوی امامت و جانشینی پدر می نمود. پیروان او حدیثی از حضرت صادق علیه السلام نقل می کردند که امامت در مهم ترین فرزندان امام است (الامامة في الأكبر من ولد الامام) بسیاری به وی گرویدند. عبدالله را به پرسش هایی درباره حلال و حرام و دیگر چیزها بیازمودند که به علت ناتوانایی در پاسخ به مسائلی درباره زکات، امامت او پذیرفته نشد. (4)علاوه بر آن، وی هفتاد روز پس از شهادت امام صادق علیه السلام درگذشت و پیروان وی به امامت موسی بن جعفر روی آوردند. عده ای اندک نیز جانشینی امام صادق علیه السلام را از آن محمد دیباج فرزند دیگر امام می دانستند. اسماعیلیه مشکل سازترین مدعیان امامت در پیش روی امام کاظم علیه السلام بودند. این گروه با این که اسماعیل در دوره حیات پدر فوت کرده بود، به امامت وی یا فرزندش محمدبن اسماعیل اعتقاد داشتند و در سرزمین های مختلف به نام های گوناگون خوانده شدند. در منابع اولیه اسماعیلیه، غالبا از شخصی به نام ابو الخطاب محمد بن ابی زینب از موالی بنی اسد سخن به میان می آید که در کار امامت اسماعیل دست داشته است. وی جزو غاليان بود.(5) بر اساس روایات بسیاری، امام صادق علیه السلام به امام کاظم علیه السلام به عنوان امام پس از خود توجه ویژه ای

ص: 108


1- رسول جعفریان، همان، ص 380.
2- بحارالانوار، ج 48، ص 22.
3- هاینس هالم، تشیع، 1385 ترجمه محمد تقی اکبری، ص 68.
4- محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 352.
5- همان، ص 48.

داشتند. از آن حضرت در مورد علاقه مندی به فرزندش چنین سؤال شد: «ما بلغ من حبک لموسی؟» قال: «وَدِدْتُ أَنْ لَيْسَ لِى وَلَدُ غَيْرُهُ كَيْلًا يَشْرَكْهُ فِي حُبِّي أَحَدُ»، «شما چه اندازه موسی را دوست دارید؟» فرمود: «دوست داشتم جز موسی فرزندی نداشتم تا هیچ شریکی در دوستی من نسبت به او وجود نداشت.»(1) به هر صورت پس از امام صادق علیه السلام، اختلاف برسر جانشینی به وجود آمد که دلایلی به آن دامن زد؛ از جمله:

وحشتی که از حاکمیت عباسیان وجود داشت، انتخاب صریح امام باعث می گردید آنان از ناحيه خلفا آزار و اذیت شوند و زیر فشار قرار گیرند. اعمال فشار از دوره امام صادق علیه السلام آغاز شد و تا دوره امام رضا علیه السلام با شدت ادامه یافت.

دعوت و جذب شیعیان امام صادق علیه السلام از طرف بعضی از فرزندان که به ناحق داعيه امامت داشتند.

پراکندگی شیعیان که در شهرهای دور و نزدیک زندگی می کردند و کسب اطمینان درباره امام واقعی برای آنان دشوار بود.

امام صادق علیه السلام برای آن که جانشینش مشخص نشود، علاوه بر امام کاظم علیه السلام و عبد الله، منصور عباسی را نیز وصی خود قرار دادند.(2)

یکی از مسائلی که پس از شهادت امامان به وجود می آمد، اعتقاد به امام "غايب" یا "پنهان بود که با عقیده به امام زنده و حاضر برابری می کرد. برخی در انتظار بازگشت امام صادق علیه السلام بودند و افرادی دیگر، بازگشت فرزند در گذشته اش اسماعیل را انتظار می کشیدند.(3)

علاوه بر فرقه های معرفی شده، گروه های دیگری نیز قبلا در زمره خرافیان و کارپردازان اوهام بودند، اما در عصر موسی بن جعفر علیه السلام کاملا نیرو گرفته، فعالانه

ص: 109


1- منصور بن حسين ابی سعد، نثر الدر، تحقيق محمد على قرنه، ج 1، ص 356.
2- رسول جعفریان، همان، ص 379.
3- هاینس هالم، همان، ص 68.

وارد میدان بحث و مناظره گردیدند. از این نظر، دوره ایشان عصری آکنده از جریان ها و مکتب های فلسفی و اعتقادی و اجتهادهای فقهی و مشربهای مختلف تفسیری و روایی بود؛ یعنی خطرناک ترین زمانی که مسلمانان دیده بودند. الحاد و زندقه در جامعه نفوذ کرده و غلو رواج یافته بود. فرقه های متعدد کلامی که افکار و اندیشه های مختلف داشتند، نشو و نما یافته بودند. فقه به مذاهب متعددی تقسیم شده و علوم زیادی مانند منطق، فلسفه، کلام و دانش های مربوط به زبان، در استنباط و استخراج احکام دینی وارد شده بود. در این دوره، ملحدان، قرامطه، غلات و معتقدان به خلقت قرآن بسیار فعال بودند. ملحدان بیش تر زنادقه را شامل می شوند که رهبر آنان مقنع بود. آن ها به تناسخ اعتقاد داشتند و اساس خداپرستی را متزلزل ساختند. آنان با این که در دوره ابوعبدالله مهدی (158- 169 ق) سرکوب شدند، اما از بین نرفتند و در دوران هادی و هارون نیز فعالیت آنان ادامه یافت. امام کاظم علیه السلام و یارانشان در مقابل این کج روی و کج فکری به پا خاستند و با وجود بحرانی بودن جو سیاسی، به مقابله با جریان الحاد و زندقه پرداختند. قرامطه با داشتن اعتقادات خاص، از فرقه هایی بودند که ایمان را مایه رهایی از قیود اخلاقی می دانستند و طرفدار حکومت مردم بر مردم بودند. آنان اصولا به نوعی حکومت اشتراکی اعتقاد داشتند.(1) غلات، افراط گرایانی بودند که گمان می کردند امامان، خدایا پیغمبر هستند. آنان در امام شناسی نیز اشتباه می کردند. امام کاظم علیه السلام، در دوران حکومت مهدی عباسی، گرفتار این افراط گرایان ناپخته نیز بودند و با آنان مناظراتی داشتند و آنان را نفی می فرمودند.

فرقه دیگری که امام با آنان به بحث و مناظره پرداخت و مشکلاتی به وجود آوردند، "جعديه" پیروان جعدبن درهم بودند. آنان قرآن را

ص: 110


1- مشکور، همان، ص 359.

مخلوق می دانستند و با عقیده "قدم قرآن" مخالف بودند. جعد در دوره هشام بن عبد الملک (105- 125 ق) به قتل رسید اما پیروان این فکر نیرو گرفتند و امام با آنان مناظراتی داشت.

فرق دیگری نیز از قبل وجود داشتند که در گمراه کردن مردم سهم زیادی داشتند، مانند معتزله، خوارج، مرجئه و قدریه که راه خود را حق اعلام کرده بودند. امام با این صحنه های سیاسی روبه رو بود. ایشان با این فرقه ها نیز مخالفت کردند و اعتقادات آنان را نادرست خواندند. اما در مجادلات کلامی با این فرقه ها خود شخصا وارد بحث می شدند و با آنان جدل می کردند و در عین حالی که آنان را مجاب و نفی می نمودند، اصحاب شیعه را تقویت می کردند تا دیدگاه های اهل بیت را در بین مردم منتشر سازدند. حضرت اصحابی را که قدرت بحث و جدل داشتند، تشویق می فرمود تا با مخالفان به بحث بپردازند و عقاید کلامی شیعه را بیان کنند. هشام بن حکم و محمد بن حکیم از اصحاب ایشان بودند که به دستور آن حضرت در مساجد به بحث می نشستند.

فرقه سازی پس از امام کاظم علیه السلام

دوران امام کاظم علیه السلام دوران بسیار سختی برای شیعیان بود. با این که عباسیان کوشیدند در بین شیعیان اختلاف اندازند بیش تر شیعیان بر امامت حضرت باقی ماندند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری ایشان بپذیرند. این مهم ترین عاملی بود که آنان را وادار کرد تا بر ائمه فشار آورند. یکی از شیوه های آنان، محبوس نگه داشتن امامان بود. امام کاظم علیه السلام نخستین کسی بودند که با این سرنوشت رو به رو شدند. هارون ایشان را در سال 177 قمری (793 م) پس از زیارت حج همراه خود به عراق برد و در بصره و سپس در بغداد زیر نظر گرفت. سیری در زندگانی حضرت، نشان می دهد امام در زندان های مختلف در بغداد به سر بردند و عاقبت ایشان را در زندان مسموم ساختند. در حالی که امام

ص: 111

قیامی علیه هارون نکرده بود، نفوذ معنوی ایشان زیاد بود. آنها نه شمشیر داشتند نه تبلیغات اما دلها را داشتند.(1) امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده، می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. نتیجه این تعامل و تقیه، استوار ماندن شیعه بود.

پس از شهادت موسی بن جعفر علیه السلام نیز در بین شیعیان، گروه ها و فرقه هایی شکل گرفتند که مهم ترین آنها عبارتند از:

امامیه: به امامت موسی بن جعفر و فرزندانش اعتقاد داشتند. کسانی که به شهادت امام کاظم علیه السلام قطع کردند، " قطعيه" نامیده شدند، زیرا شهادت او را یقین داشتند و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام را به جانشینی پذیرفتند. قطعيه نام دیگر شیعه دوازده امامی است.

موسویه یا موسائیه: طرفداران امام کاظم علیه السلام و منتظر رجعت او بودند که غالبا از فرق غلات به شمار می رفتند.

واقفیه: نام عمومی فرقی است از شیعه که در مقابل قطعيه منکر شهادت امام کاظم علیه السلام شدند و امامت را به آن حضرت قطع کردند و امامت فرزندش را منکر شدند.(2) به اعتقاد آنان، امام کاظم علیه السلام تا قیامت فوت نخواهد کرد.(3) کشی در رجال خود می نویسد:

در هنگام محبوس بودن حضرت امام کاظم علیه السلام دو وکیل او در کوفه سی هزار دینار بابت سهم امام از شیعیان آن حضرت جمع آوری کردند و چون امام در زندان بودند، با آن پول برای خود خانه و چیزهای دیگر خریدند و چون خبر شهادت امام را شنیدند، برای این که پولها را پس ندهند با کمال

ص: 112


1- شهید مطهری، همان، ص 178.
2- مشکور، همان، 455
3- محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 150.

بی شرمی منکر شهادت ایشان شدند و درباره آن حضرت درنگ و توقف کردند. از آن جهت پیروان ایشان را واقفه خوانند.(1)

برخی، واقفیه را به چند گروه تقسیم می کنند:

الف) گروهی که عقیده داشتند موسی بن جعفر علیه السلام فوت کرده و سپس به این دنیا باز خواهد گشت.

ب) گروهی اعتقاد داشتند امام هفتم از دنیا نرفته، بلکه زنده است و از دیدگان مردم غایب شده و تا روزی که قیام کند در غیبت به سر خواهد برد.

ج) گروهی اظهار می داشتند که نمی دانیم امام هفتم از دنیا رفته یا زنده است و هیچ کدام را تصدیق نمی کنیم.

د) گروهی به غیبت امام بعد از رجعت اعتقاد داشتند به باور آنها، امام کاظم علیه السلام پس از غیبت، دوباره رجعت خواهند کرد و در دنیا حاضر هستند و در پنهانی به سر می برند و اصحابش با ایشان ملاقات و تماس دارند.

ممطوره: این فرقه را برخی از واقفیه می خوانند. آنان اعتقاد داشتند امام كاظم علیه السلام همان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. معتقدان به امامت حضرت رضا علیه السلام آنان را ممطوره به معنای سگ باران خورده و سگ ولگرد نامیدند. گویا دو نفر از یاران امام رضا علیه السلام به نام های علی بن اسماعیل میثمی و یونس بن عبد الرحمان با برخی از ایشان مناظره می کردند و چون سخن آنان به درازا کشید و گفت گو از نرمی به درشتی کشید، علی بن اسماعیل روی به ایشان کرد و گفت: «مَا أَنْتُمْ الَّا كِلَابُ ممطوره»؛ شما جز سگان باران خورده نیستید؛ یعنی از مردار بدبوتر و گندیده تر هستید(2) چه هرگاه سگان از باران تر شوند، از مردار بدبو تر گردند.

بشیریه: پیروان محمد بن بشیر کوفی بودند که گفتند: موسی بن جعفر علیه السلام نمرده و

ص: 113


1- مشکور، همان.
2- همان، ص 431.

هرگز به زندان نرفته و ایشان مهدی قائم هستند.(1)

عوامل مؤثر در فرقه گرایی پس از امام هفتم

همان گونه که ملاحظه شد، پس از شهادت امام ششم و هفتم، در حالی که هر امام جانشین پس از خود را مشخص کرده بودند، فرقه های مختلفی به وجود آمدند. بی شک بحث مهدویت که اکثر فرق شیعه در انتظار آخرین امام خود هستند، از علت های مهم در گرایش به فرقه گرایی بوده و می توان گفت: اعتقاد به مهدی موعود و انتظار امام آخر الزمان که جهان را پر از عدل و داد کند، در آن زمان نیز وجود داشته است.

به دلیل درک نادرست از مفاهیم دینی و شناخت نادرست از آموزه های شیعی که نمی دانستند تعیین امام بر اساس نص صریح امام پیشین صورت می پذیرد، انحراف در بین برخی از پیروان به وجود آمد. شاید بتوان گفت: شدت عمل و سخت گیری دستگاه خلافت عباسی، باعث می گردید در زمان شهادت امام، شیعیان نتوانند به درستی جانشین و امام بر حق را تشخیص دهند. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی می نویسد:

امام از وضعیتی که ممکن بود پس از فوت ایشان به وجود آید خبر داشتند؛ زمانی که خبر شهادت امام به منصور عباسی رسید، در صدد برآمد جانشین امام را از بین ببرد بنابراین به والی خود در مدينه نوشت: «وصی امام صادق علیه السلام را شناسایی کنید و گردن بزنید.» امام صادق علیه السلام پنج نفر را وصی خود قرار داده بودند: ابوجعفر منصور(خلیفه)، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر، موسی بن جعفر و حمیده .(2)

ص: 114


1- همان، ص 431.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص13.

این گزارش که مدتی پس از شهادت امام به منصور داده شد، خلیفه را با یک پیشامد فوق العاده مواجه کرد لذا سخت ناراحت شد و گفت: «این ها را نمی توان از بین برد».

اختلافات کلامی و سیاسی نیز در طول زمان میان پیروان یک مذهب ایجاد می شود و از علل تفرقه گرایی است و مذهب شیعه از این قاعده مستثنا نیست؛ از این رو، انشعاب آن امری ناگزیر می نماید.

علت دیگر در به وجود آمدن انشعابات در دوره امام کاظم علیه السلام آن بود که آن بزرگوار مدتی دراز از عمر خود را در زندان های عباسیان گذراندند. ایشان ابتدا در زندان هادی و سپس چهار مرتبه در زند آن هارون زندانی شدند. شیعیان در دوران امامت آن حضرت مدتی سرگردان و بی سرپرست ماندند و زمینه برای مبلغان اسماعیلیه و فطحیه فراهم شد و چون شیعه کسی را نداشت که به شبهات آنان پاسخ گوید، زمینه برای دیگران به وجود آمد. کنترل حکومت عباسی و جاسوسی آنان از فعالیت های امام کاظم علیه السلام به حدی بود که علی بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت نیز به ضرر عمویش سخن چینی می کرد.(1)

انگیزه های مالی و سوء استفاده مالی برخی از پیروان، عاملی در فرقه سازی بود. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، هر یک از نواب ایشان پول و مال فراوانی در اختیار داشتند؛ لذا بر آن حضرت توقف کردند و منکر شهادت ایشان شدند برای نمونه، نزد زیاد قندی، انباری هفتاد هزار دینار و نزد علی بن حمزه سی هزار دینار بود. راوی به نام یونس از اصحاب امام کاظم علیه السلام می گوید:

وقتی آن وضع را دیدم و حقیقت برایم روشن شد و نیز در جریان امامت امام رضا علیه السلام بودم، دانسته شروع کردم به بازگو کردن حقایق و مردم را به سوی حضرت رضا علیه السلام دعوت کردم. آن دو نفر به دنبالم فرستادند و گفتند:

ص: 115


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص414

«چرا مردم را به امامت رضا دعوت می کنی؟ اگر مقصود تو رسیدن به پول است ما تو را بی نیاز می کنیم» و ده هزار دینار به من پیشنهاد کردند اما من نپذیرفتم. آنان بر من خشم گرفتند و اظهار دشمنی با من کردند.(1)

به طور خلاصه می توان گفت: عوامل متفاوت ذیل در فرقه گرایی دوران امام کاظم علیه السلام نقش داشتند. نگاهی به این بحث، که مسئولیت امامت حضرت، به مراتب سنگین تر و دوران امامت آن بزرگوار، نشان می دهد از اندوه زاترین و مصیبت بارترین روزگاران امامان معصوم بوده است. ضعف فکری و فرهنگی و سادگی برخی از مردم که باعث شد از امامان فاصله بگیرند و به عقاید نادرست روی آورند، تعصبات قومی و قبیله ای و اهداف مادی که برخی قرآن و حدیث و امام را سرمایه کسب خود قرار داده و در پی شهرت و مقام رفتند و گول صاحبان زر و زور و تزویر را خوردند، باعث گردید از امامان و اهل بیت فاصله بگیرند. گسترش حوزه جغرافیایی و تبعید و جابه جایی امامان از جمله امام كاظم علیه السلام که باعث شد آن حضرت از پیروان جدا گردند. این امر سبب شد پیروان بی رهبر و سرپرست بمانند؛ کینه و حسادت و بخل امویان و عباسیان نسبت به اهل بیت و توانایی ها و محبوبیت آنان، جلو گیری از نوشته شدن احادیث و سیره نبوی و سیره ائمه به مدت صد سال، حمایت خلفا از برخی فرق و مذاهب و به انزوا کشاندن ائمه و شیعیان ایشان و در فشار قرار دادن آنان، بروز اختلاف، و قرائت ها و برداشت های متفاوت از قرآن و حدیث و جعل احادیث که باعث گمراهی و اختلاف و افتراق می گردید، از مهم ترین عواملی بود که به گسترش فرقه گرایی شدت بخشید.

این خطری بس گران بود که بر سر راه امامت به وجود آمد. افرادی شناخته شده از روی هوا و هوس، مدعی مقام منیع امامت گردیدند. برافراشتن

ص: 116


1- زین عاملی، شیعه در تاریخ، ترجمه محمدرضا عطایی، ص 123.

پرچم های رنگارنگ از یک طرف و نیز مردم ساده لوح طعمه مدعیان بودند. هم چنین زمینه لازم برای شناساندن پیشوای مردم وجود نداشت. در این گیرودار آدمک ها و پیشوایان دروغین، فرصتی مناسب یافتند که خود را جانشین رهبر عالی قدر و معصوم حضرت صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام نشان دهند. بدیهی است دستگاه عباسی که عداوت ذاتی با خاندان علوی داشت، به این آتش دامن زد و رهبر های دروغین را تأیید نماید. دلیل بر این مطلب، اجتماع فراوان مردم برگرد عبدالله - نامزد مقام امامت- و جلوگیری نکردن دستگاه خلافت از این اجتماع بود. ولی ابوالحسن موسی علیه السلام در زاویه خانه خویش نشسته بودند و هر آن خطر کشته شدن نزدیک می گردید. از رفت و آمد مردم نیز جلوگیری می شد و یا تحت مراقبت مأموران قرار می گرفتند.(1) امام کاظم علیه السلام با این صحنه های سیاسی روبه رو بودند و تنها راه موفقیت را تقیه می دانستند تا این که فرصت یابند و زیربنای اقدامات آینده را بنیان گذارد. روزگار ایشان را روزگار بدعت ها نامیده اند. در آن زمان، هر روز کالاهای تازه ای به عنوان عقاید و آرا در لباس فرهنگ و مذهب به بازار می آمد و از همه زودتر و بهتر حکومت های زورمند آن عقاید را استقبال و تأیید می نمودند.

خرافیان و کارپردازان اوهام در زمان امام پنجم نیز حضور داشتند ولی در عصر امام هفتم بسیار نیرومند گردیدند امام کاظم علیه السلام و یارانشان در برابر این کج روی و کج فکری ها مبارزه کردند تا توانستند مشعل هدایت را روشن نگه دارند.

اهمیت مبارزه با فرقه گرایی در عصر امام کاظم علیه السلام

تا زمان امام کاظم علیه السلام حکومت ها به هیچ وجه از فعالیت های احزاب و دسته های ضد دین جلوگیری نکردند، بلکه مذاهب باطله را تقویت می نمودند. در این

ص: 117


1- سید رسول الله حجازی، سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام، ص 44

دوران، دو دسته عقاید رواج یافته بود: یکی عقاید دهری، دوم دسته بندی های بین مسلمانان و رواج شديد افکار زنادقه. امام کاظم علیه السلام در دوران حکومت مهدی عباسی که آزادی های بیشتری داشتند، گرفتار طرز تفکرهای زندیقی وغلات گردیدند و به مبارزه علمی با آنان پرداختند، چون عقاید افراطی آنها را برای تشیع زیان آور می دیدند. بنابراین، چون نشر حقایق راستین اسلام و نشر علوم و فرهنگ اسلامی از انحرافات جلوگیری می کرد، امام وظیفه خود دانستند که پیشرو حرکت علمی اسلام و تشیع باشند. بنابر این، امام کاظم علیه السلام مانند امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام، در صدد برآمدند تا مکتب علمی پدران خود را تقویت کنند و به تربیت عالمان حوزه دینی تشیع اهتمام ورزند. ایشان شاگردانی تربیت کردند که هر کدام ستونی در عالم فقاهت تشیع محسوب می شدند: افرادی مانند هشام بن سالم، هشام بن حکم، يونس بن یعقوب، محمدبن سنان، علی بن سوید و مؤمن الطاق.(1) امام در صدد برآمدند معارف اسلامی را ترویج نمایند چون به خوبی می دانستند که نهضت های علمی و فرهنگی، تشیع را بهتر به سوی کمال سوق می دهد. بنابراین، تبلیغات امام در سایه روش سیاسی حضرتش رنگ خاصی داشت. در این دوره آشفته، معارف اسلامی به همت امام کاظم علیه السلام شکوفا شد. شاگردان امام به مبارزه با فرقه ها و بحث ولایت و امامت توجه کردند و آثار بسیاری نوشتند؛ از جمله:

- الامامه، نوشته هشام بن حکم در اثبات امامت؛

- الرد على الزنادقه، نوشته هشام بن حکم در رد فرقه گمراه زنادقه؛

- الوصيه والرد على من أنكرها، نوشته هشام بن حکم؛

- دو کتاب الرد على من قال بامامة المفضول و الرد على المعتزله در رد معتزله نوشته هشام؛

ص: 118


1- محسن خندان، سرچشمه های نور (امام موسی کاظم)، ص 60

- الرد على القدریه، نوشته هشام در رد اساس مذهب قدریه؛

- الرد على الغلاة و كتاب الامامة نوشته یونس بن عبد الرحمان؛

- الاحتجاج في الامامة، نوشته محمد بن ابی عمیر ازدی؛

- الرد على المعتزله في أمامة المفضول و کتاب اثبات الوصیه، نوشته مؤمن الطاق درباره نجات مردم از گمراهی؛

- کتاب الامامة و الولاية نوشته علی بن حسن طاهری.(1)

نتیجه

دوران امامت امام کاظم علیه السلام یکی از سخت ترین مقاطع تاریخ اسلام بود. امام با پایداری و تحمل آزارها، این دوره را تحمل کردند و به علت فرو خوردن درد و رنج به «کاظم» معروف شدند. امام علاوه بر سختی هایی که از جانب حکومت عباسی دیدند، تلاش بسیاری برای مبارزه با بدعت ها، کج اندیشی ها و فرقه گرایی ها انجام دادند. این فرقه ها از دوره امامت پدر بزرگوار ایشان به وجود آمده بود و پس از شهادت امام ششم، گسترش بیش تری یافته و نزدیک بود تشیع را دچار پراکندگی بیش تری نماید.

عصر حضرت، آکنده از جریان ها و مکتب های فلسفی و اعتقادی و اجتهادهای فقهی و مشربهای مختلف تفسیری و روایی بود. الحاد و زندقه و غلو و نیز فرقه های متعدد کلامی با افکار و اندیشه های اعتقادی مختلف رواج یافته بودند. فرقه های مختلف با اهداف خاصی به وجود آمدند که اعتقادات متفاوتی درباره جانشینی امامان داشتند. موهومات و خرافات، گسترش یافته و راه های استنباط احکام درست دینی با داوری های شخصی آلوده شده و در استنباط احکام دینی مدخلیت یافته بود. زدودن مسائل اصلی از این بدعت ها، کار دشواری می نمود.

ص: 119


1- حجازی، همان، ص 65

امامان در این راه دچار سختی های فراوانی شدند. امام کاظم علیه السلام با وجود بحران سیاسی و رنج ها، مسئولیت علمی خود را انجام دادند و در اصلاح مسیر درست اسلام با مجموعه علوم و معارف اسلامی مجدانه کوشیدند نمود و مانند پدرشان، راه رستگاری را به انسان ها نشان دادند.

منابع

1. ابن حجر هیثمی، ابو العباس احمدبن محمدبن على الصواعق المحرقه، تحقیق عبد الرحمان بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، ج 1، لبنان: ناشر مؤسسه الرسالة، 1417 ق.

2. ابن طقطقی، تاریخ الفخری، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360.

3. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات الشريف الرضی، 1416 ق.

4. ابی سعد، منصور بن الحسين الابي، نشر الدر، تحقيق محمد على قرنه، ج 1، قاهره: مراجعة على محمد الجاوي الهيئة العامة المصرية للكتب، 1981.

5. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ج 11، قم: انتشارات انصاریان، .1380

6. حجازی، سیدرسول الله، سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام چاپخانه افست گلشن، 1351.

7.خضری، احمدرضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه، تهران: انتشارات سمت، چاپ چهارم، 1383.

8.خندان، محسن سرچشمه های نور (امام موسی کاظم)، تهران: معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.

ص: 120

9. ذهبی، شمس الدين محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج 6، چاپ بیروت، بی تا.

10. رضوی اردکانی، سید ابوفاضل، ماهیت قيام شهید فخ، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه، 1370.

11. زین الدین عاملی، محمد حسین، شیعه در تاریخ، ترجمه محمدرضا عطایی، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1357.

12. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل، قم: منشورات الشريف الرضی، ج 1، 1364

13. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، من لایحضره الفقیه، ج 2، طبع قسم، نشر اسلامی، بی تا

14. شیخ طوسی، محمدبن حسن، رجال کشی (اختیار معرفه الرجال تصحيح) مصطفوی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، بی تا

15. شیخ مفید، محمدبن محمدبن النعمان، الأرشاد في معرفة حجج الله على العباد، بصیرتی، قم: مؤسسة آل البيت، 1413 ق.

16. طبرسی، ابوعلى فضل بن حسن، اعلام الوری، ج 2، قم: مؤسسه آل البيت الاحياء الثرات، 1417ق.

17. قاضی نعمان بن محمد تمیمی مغربی، شرح الأخبار في فضائل ائمه اطهار، ج3، قم: مؤسسه انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، بی تا

18.کلینی، محمد بن یعقوب علی اکبر غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1388ق.

19. مجلسی، علامه محمدباقر، بحارالانوار، ج 47، قم: مؤسسة الوفا، 1403 ق.

20. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، با مقدمه كاظم مدیر شانه چی، مشهد: بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1368.

21. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران: انتشارات صدرا، چ 3، 1368.

22. نوبختى، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح محمدصادق آل بحر العلوم، نجف: مكتبة المرتضویه، 1355.

ص: 121

23. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البيت، بی تا

24. هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمد تقی اکبری، قم: نشر ادیان، 1385.

25. یعقوبی، احمدبن محمدبن واضح اليعقوبی، تاریخ یعقوبی، دارصادر، بی تا.

ص: 122

جریان غلو در دوره امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر یدالله حاجی زاده

اشاره

*جریان غلو در دوره امام کاظم علیه السلام با تکیه بر عقاید غالیانه محمد بن بشیر یدالله حاجی زاده(1)

چکیده

بررسی جریان فکری غلو در دوره امام کاظم علیه السلام موضوع اصلی این مقاله است. جریانی که نمایندگی اصلی آن در دست افراد واقفی مسلکی چون محمد بن بشیر کوفی بود. پژوهش حاضر که عمدتا با استفاده از منابع فرقه شناختی و رجالی تدوین شده، درصدد شناسایی دقیق این فرد و جریان فکری او و نیز دیگر غلات این دوره، از جمله مشبهه و نوع برخورد امام با آنهاست. بررسی این موضوع، نشان می دهد محمد بن بشیر با استفاده از ترفندهایی خاص، عده ای را جذب خویش ساخت و عقاید غالیانه و بسیار افراطی چون الوهیت امام و توقف در ایشان را مطرح کرد. و همین امر، سبب برخورد آن حضرت با وی شد. امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با اندیشه های غالیانه، علاوه بر اعلان برائت از محمد بن بشير، لعن او، دروغ گو خواندن وی، نفرین برای قتل وی و نهایتا حلال شمردن خون او، در مورد برخی دیگر که پیش از این در زمره غاليان بوده اند، روشن گری داشتند و به کسانی که بعدها در این میسر گام برداشتند نیز هشدار دادند. علاوه بر این، با اندیشه های غالیانه مشبهه نیز برخورد کردند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، غلو، محمد بن بشیر، بشیریه.

ص: 123


1- دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن اسلامی، دانشگاه معارف اسلامی، قم

مقدمه

غلو و زیاده گویی در حق ائمه و بزرگان دین، جریان فکری بسیار خطرناك و مهمی است که سابقه ای طولانی دارد. این جریان فکری، به ویژه در سالهای امامت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، ائمه را به خود مشغول داشت و افراد بسیاری را گرفتار کرد. اهمیت این جریان، به حدی است که برخی از فرقه نگاران، غالیان را در زمره فرقه های اصلی شیعه قلمداد کرده اند.(1) در سالهای امامت امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، غالیان خطرناکی چون بیان بن سمعان، مغيره بن سعيد، ابومنصور عجلی، و مهم تر از همه ابو الخطاب وجود داشتند که عقاید غاليانه ای چون الوهیت اشخاص، نبوت خویش، مهدویت، اباحی گری، تناسخ و حلول را مطرح کردند و فرقه های غالی را به وجود آوردند. این دو امام بزرگوار با جدیت با افراد و افکار غاليانه مقابله کردند. در دوره امام کاظم علیه السلام هر چند از التهاب و شدت این جریان فکری کاسته شد، باز هم تداوم خویش را حفظ کرد. محمد بن بشیر کوفی نماینده اصلی جریان غالیانه در دوره امام کاظم علیه السلام بود که با ترفندهایی خاص، پیروانی برای خویش دست و پا کرد. وی عقاید غالیانه ای را در زمان امام کاظم علیه السلام و پس از شهادت آن حضرت مطرح ساخت که برخورد جدی ائمه : را در پی داشت. هم چنین در این دوره، تفکر تشبیه و تجسیم در مورد خداوند وجود دارد. امام با این تفکر غالیانه نیز برخورد داشتند. پژوهش حاضر، عقاید غالیانه محمد بن بشیر و پیروانش (فرقه بشیریه) را که در زمره واقفیه بودند، به تصویر می کشد و نوع برخورد امام با ایشان را مشخص می سازد. علاوه بر این، به برخورد آن حضرت با دیگر غالیان از جمله مشبهه،

ص: 124


1- عبدالقاهر بغدادی، الفرق بين الفرق، ص15، بیروت، دار الجيل، 1408؛ ابوالحسن اشعری، مذاهب الاسلامیین، ج 1، ص 65-66، قاهره مکتبه النهضه المصريه، 1369.

اشاره می شود. موضوع فوق، پیشینه ای ندارد و کسی این جریان فکری و نوع برخورد امام را با آن به صورت مفصل به تصویر کشیده است، هر چند درباره واقفيه کتاب یا مقالاتی وجود دارد. در مورد واقفيه علاوه بر کتاب دو جلدى الواقفيه نوشته رياض محمد حبيب الناصری، مقالاتی از جمله مقاله «واقفیه» به قلم حسن حسین زاده شانه چی و مقاله ای دیگر با عنوان «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» به قلم م. علی بیوکارا نوشته شده است.

قبل از پرداختن به موضوع اصلی مقاله، بهتر است واژه غلو را از نظر لغوی و اصطلاحی تعریف کرده، با برخی از مصادیق آن آشنا شویم.

مفهوم شناسی غلو

غلو از ماده «غ ل و» بر وزن فعول، مصدر على يغلو، در لغت به معنای ارتفاع، افراط، یا رفتن و تجاوز از حد و مقدار، زیاده گویی و زیاده انگاری است.(1) «غلا السعر» به معنای بالا رفتن قیمت هاست.(2) «غالى باللحم» خرید گوشت با قیمت بالاست.(3) «مغالي بالسهم» به کسی گفته می شود که تیر را بیش از اندازه پرتاب کند.(4)

ص: 125


1- محمد مرتضی، زبیدی، تاج العروس، بیروت، المكتبه الحياه، ج10، ص 269 بی تاب خليل بن أحمد، فراهیدی، العین، ج 4، ص 446، قم، دار الهجره، 1409، دوم؛ فخر الدين بن محمد، طریحی، مجمع البحرین، ج 1، ص 319، تهران، مرتضوی، چاپ سوم، 1375؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 15، ص 131 - 132، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول 1405.
2- ابن منظور، پیشین، ج 20، ص 22؛ ابن درید، جمهره اللغه ج 2، ص 1081، چاپ اول، بیروت، دار العلم للملايين.
3- «غالى باللحم: ای اشتراه بثمن غال» (زبیدی، پیشین، ج 20، ص 22؛ اسماعيل بن حماد، جوهری، الصحاح، ج6، ص 2448 چاپ اول، بیروت، دار العلم للملايين.) «غالي بالشيی يعني اشتراه بثمن غال» (ابن منظور، پیشین، ج 15، ص 131)
4- «والمغالی با السهم الرافع يده يريد به اقصي الغابه.» فراهیدی، پیشین، ج 4، ص 446؛ محمد بن احمد، ازهری، تهذيب اللغه ج 8 ص 168، چاپ اول، بیروت، داراحياء التراث العربی.

به تجاوز تیر از کمان «غلو» گفته می شود.(1) هر گاه مایعی به جوش آید و در حد خود نگنجد، می گویند «غلیان» کرده است.(2) واژه «تقصیر» - به معنای کوتاهی - در برابر غلو، به کار می رود.(3) با توجه به کاربردهای مختلف واژه غلو، به نظر می رسد هر چیزی که از حد و اندازه خویش فراتر رود، کلمه غلو و مشتقاتش ممکن است در مورد آن به کار رود. از دیگر واژه های مشابه غلو، به تطرف،(4) ارتفاع(5) و طیر(6) می توان اشاره کرد.

به نظر می رسد با توجه به اختلافی که در مصادیق و معنای غلو وجود دارد و هر يك از عالمان از دیدگاه مذهبی و کلامی خاص خویش به بیان مصادیق و تعریف آن پرداخته اند، شاید نتوان تعریف دقیق و مورد اتفاقی را در این زمینه عرضه کرد. علاوه بر این، در هر يك از علوم اسلامی مثل کلام، ملل و نحل، رجال و غیره، تعاریف متفاوتی از آن دیده می شود. تفاوت غلو و مصادیق آن، به گونه ای است که گفته شده حتى قدما در معنای غلو اتفاق نظر

ص: 126


1- «و في الشهم: غلو» (حسین بن محمد، راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 613، چاپ اول، بیروت، دار القلم؛ زبیدی، پیشین، ج 20، ص 23)
2- صاحب بن عباد، المحيط في اللغه ج 6 ص 48، چاپ اول، بیروت، عالم الكتب، بی تا، راغب اصفهانی، پیشین، ص 613
3- محمود بن عمر، زمخشری، الفائق، ج 2، ص 171، چاپ اول، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن منظور، پیشین، ج 1، ص 669؛ زبیدی، پیشین، ج 10، ص 435
4- فراهیدی، پیشین، ج 7، ص 414 - 415. «طرف كل شيی: منتهاه»، ابن درید، پیشین، ج 2، ص 754؛ عبدالله علی، مهنا، لسان اللسان، ج 2، ص 89 بیروت، دار الكتب العلميه، اول، بی تا. «تَطَرَّفَ فی آرائِهِ»: در آراء خود زیاده روی به خرج داد. فواد افرم، بستانی، فرهنگ ابجدی، ص 236، تهران، اسلامیه، چاپ دوم، 1375.
5- عباراتی چون «مرتفع المذهب»، «في مذهبه ارتفاع»، «كان من اهل الارتفاع» و «مرتفع القول»، درباره برخی از غلات به کار رفته است. نك: ابن داوود، رجال، ص 353، نجف، المطبعه الحیدریه، 1392؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 548، قم، جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404.
6- این کلمه به معنای پرواز است. با توجه به بلند پروازی غالیان، مشتقاتی از این کلمه مانند طياره، مطر و ... به غلو و بلند پروازی ایشان اشاره دارد. حضرت علی علیه السلام در حدیثی فرموده است: «يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ مَطر يَقرطنی بِمَا لَيْسَ في ....». متقی هندی، کنز العمال، ج13، ص125، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا.

نداشته اند.(1) شیخ مفید از محمد بن حسن بن احمد بن ولید نقل می کند:

اولین درجه غلو، نفى سهو از پیامبر و امام است.

سپس می گوید:

اگر این حکایت درست باشد، پس محمد بن حسن بن احمد بن ولید، جزء مقصره است؛(2) یعنی در حق ائمه : کوتاهی کرده است.

مسأله غلو در زمان امام موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

قبل از به امامت رسیدن امام هفتم، جامعه شیعی با غلات بسیار خطرناك و مهمی روبه رو بود. خطر این غاليان به خصوص ابو الخطاب، سبب شد امام کاظم علیه السلام انحراف او را در نزد شیعیان یادآوری کند و در این زمینه به روشن گری بپردازد.

محمد بن مقلاص اسدی معروف به ابوالخطاب، از مهم ترین غاليان در دوره امام صادق علیه السلام است. او شخصیت غالی بسیار خطرناکی داشت که جریان فکری او (در قالب فرقه خطابیه و سایر فرقه های منشعب از آن)، در جامعه تداوم یافت و پیروانی تا دوره های بعد پیدا کرد. امام کاظم علیه السلام در دو مورد به روشنگری درباره او پرداخته اند: مورد اول مربوط به زمان حیات امام صادق علیه السلام است که ایشان هنوز به امامت نرسیده بودند. در این زمان، حضرت با اشاره پدرش امام صادق علیه السلام و در پاسخ به خواسته یکی از یارانش به نام «عیسی شلقان» که درباره ابو الخطاب سؤال کرده بود، فرمودند: «ابو الخطاب از کسانی است که ایمان عاریه ای داشته و خداوند این ایمان را از وی سلب کرده است.» (3)

ص: 127


1- آیت الله سبحانی می نویسد: «ان الظاهر من كلمات القدماء انهم لم يتفقوا في معنى الغلو بشكل خاص». کلیات في علم الرجال، ص 97، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چاپ سوم، 1414.
2- شیخ مفید، تصحيح اعتقادات الاماميه، ص 135، بیروت، دار المفيد، چاپ دوم، 1414.
3- ابن شهر آشوب، مازندرانی، المناقب، ج 4، ص293، قم، علامه، 1379، محمد بن جریر، طبری، دلائل الأمامه، ص 330، قم، بعثت، چاپ اول، 1413؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 653 قم، مؤسسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1409.

مورد دوم، روایتی است که در زمان امامت امام کاظم علیه السلام از ایشان نقل شده است. در این روایت، حضرت علاوه بر اشاره به دروغ گویی بنان،(1) مغیره بن سعید(2) و محمد بن بشیر، به دروغ گویی ابوالخطاب نیز اشاره کرده و فرموده اند:

هیچ کس جرأت ندارد عمدا بر ما دروغ ببندد مگر این که خداوند حرارت آهن را به او خواهد چشاند.(3) بنان بر علی بن حسین علیه السلام، مغیره بن سعید بر امام باقر علیه السلام، و ابو الخطاب بر پدرم دروغ بستند و خداوند داغی آهن را به ایشان چشاند... .(4)

شخصیت محمد بن بشیر

اشاره

محمد بن بشیر از موالی بنی اسد و ساکن کوفه،(5) ابتدا از اصحاب امام کاظم علیه السلام بود(6) ولی سرانجام غالی شد.(7) شیخ طوسی در رجالش وی را از راویان

ص: 128


1- بنان (بیان) بن سمعان از غالیان زمان امام باقر علیه السلام است که عقاید غالیانه ای چون حلول تشبیه، نبوت وی و اعتقاد به دو خدا به او نسبت داده شده است. منابع حدیثی به دروغ بستن های او بر امام سجاد علیه السلام اشاره دارند هر چند به طور دقیق مشخص نیست او چه دروغ هایی بر آن حضرت بسته است. نك: محمد بن عمر، کشی، رجال الكشی(اختيار معرفه الرجال)، ص 302 و 305 و 483، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348؛ امام صادق علیه السلام در روایتی، به دروغ بستن های او و حارث شامی بر امام سجاد علیه السلام اشاره کرده اند. (همان، ص 305)
2- مغیره بن سعید از غاليان زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، خود را نایب امام باقر علیه السلام في می کرد و به الوهیت آن حضرت معتقد بود. ادعای نبوت، زنده کردن مردگان، تشبیه و ... را به او نسبت داده اند. (اشعری، ابوالحسن، پیشین، ص 6-7، نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشيعه ص 63، بیروت، دارالاضواء دوم، 1404؛ فخر الدين، رازی، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، ص 47، قاهره، مکتبة مدبولي، 1413.
3- کنایه از این که جان او را با شمشیر خواهد گرفت.
4- کشی، پیشین، ص 483؛ محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار، ج 25، ص314، تهران، اسلامیه، 1363
5- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83.
6- محمد بن حسن، طوسی، رجال الطوسی ص 344، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415؛ حسن بن يوسف، حلی، خلاصه الاقوال، ص 393، نجف، المطبعه الحیدریه، دوم، 1381؛ سید ابو القاسم، خویی، معجم رجال الحدیث، ص 137، ج16، بینا، بی جا،
7- علیه السلام. کشی، پیشین، ص 342 و 477؛ حلی، پیشین، ص 393.

امام کاظم علیه السلام دانسته، می نویسد: «انه غال ملعون».(1) البته در این که از محمد بن بشیر روایتی وجود داشته و یا در سلسله اسناد واقع شده باشد، تردید است. برخی از رجال شناسان راوی بودن وی را انکار کرده اند.(2)

قبل از این که به عقاید غاليانه او بپردازیم، لازم است اشاره شود که او تا زمان امام رضا علیه السلام حیات داشته است.(3) وی که اهل شعبده و کارهای خارق العاده بود، سر انجام جان خویش را بر سر این کار گذاشت و در دوره هارون با وضع فجیعی به قتل رسید.(4)بنابر این برخی از عقاید غالیانه وی پس از شهادت امام هفتم مطرح شده است.

عقاید غالیانه محمد بن بشير

امام کاظم علیه السلام در یکی دو روایت، به ادعاهای دروغ محمد بن بشیر اشاره کرده اند.(5) اما این که او دقیقا چه دروغ هایی بسته و چه ادعاهایی را در این زمان مطرح کرده، مشخص نیست.

به نظر می رسد، مهم ترین عقیده غالیانه ای که وی مطرح کرده، ادعای الوهیت امام کاظم علیه السلام و ادعای نبوت خویش بوده است. هر چند به نظر می رسد وی بعدها بر این عقیده تکیه و اصرار نکرده است. از عبارت علامه مجلسی، پیداست

ص: 129


1- طوسی، رجال، پیشین، ص 344.
2- آیت الله خویی اشاره دارد که «ولم تثبت له روايه أصلا و المذكور في الروايات غيره» (خویی، پیشین، ج16، ص 142.)؛ محمد تقی شوشتری نیز راوی بودن وی را انکار کرده است. (محمد تقی، شوشتری، قاموس الرجال، ج 9، ص 140، قم، جامعه مدرسین، چاپ اول 1419.
3- کشی، پیشین، ص 302؛ شیخ حسن بن زین الدین، التحرير الطاووسی، ص 524، قم، مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411.
4- کشی، پیشین، ص 481؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.
5- حضرت می فرماید: «وان محمد بن بشير لعنه الله يكذب على».(کشی، پیشین، ص 483؛ خویی، پیشین، ج 15، ص 131- 132.)

که این عقیده در زمان آن حضرت ابراز شده است.(1) اما نویسنده کتاب شبهه الغلو عند الشيعه می نویسد: «این عقیده پس از وفات امام موسی بن جعفر علیهما السلام بیان شده است.»(2) در روایتی دیگر، بیان شده که محمد بن بشیر امامت امام کاظم علیه السلام را در زمان حیات آن حضرت انکار کرد. علی بن حديد مدائنی می گوید: «فردی نزد امام موسی بن جعفر علیهما السلام آمد و گفت: "من از محمد بن بشير شنیدم که می گفت: تو آن موسی بن جعفری نیستی که امام ما و حجت بین ما و خداوند است»(3) هر چند سائل (گفت و گو کننده با امام) در این روایت به عقیده غالیانه محمد بن بشیر اشاره ندارد، به نظر می رسد محمد بن بشیر در حقیقت با انکار امامت و حجیت امام در بین مردم، ادعای بالاتری یعنی الوهیت یا غیبت امام را مطرح کرده و در پاسخ به این پرسش که «اگر موسی بن جعفر علیهما السلام غایب شده، پس این موسی بن جعفر علیهما السلام که زنده است، کیست؟» مدعی شده که او موسی بن جعفر حقیقی نیست.(4) به همین جهت امام به شدت محمد بن بشیر را در عقایدش انکار و به او نفرین کرده و خون وی را حلال شمرده اند.(5)

بر اساس منابع فرقه شناختی، وی ثنوی و به دو خدا معتقد بود.(6) او اعتقاد داشت که ظاهر انسان، آدم و باطن او ازلی است. در همین زمینه هشام بن سالم با او مناظره کرد و او به این عقیده اقرار نمود و منکر آن نشد.(7)

ص: 130


1- ایشان می نویسد: «وادعى الألوهية له والنبوه لنفسه من قبله و لما توفي موسي قال با الوقف عليه». (مجلسی، پیشین، ج 37، ص 29.)
2- وی می نویسد: «و قال بربوبيته بعد وفاته و ادعى النبوه لنفسه.» عبدالرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشيعه ص 80، بیروت، دار المحجة البيضاء، اول، 1415.
3- کشی، پیشین، ص 429؛ مجلسی، پیشین، ج76، ص 224.
4- سید محمد هادی، گرامی، نخستين مناسبات فکری تشیع، ص 166، تهران، دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1391
5- کشی، پیشین، ص 482.
6- اشعری قمی، پیشین، ص 91؛ کشی، پیشین، 478.
7- علیه السلام. اشعری قمی، المقالات و الفرق، ص 91، بی جا، علمی و فرهنگی، 1360، دوم؛ کشی، پیشین، 478.

محمد بن بشیر چون در شعبده بازی مهارتی عجیب داشت، تلاش می کرد مردم را از این طریق فریب داده، پیرو خویش سازد و به همین جهت صورتی مانند صورت امام کاظم علیه السلام ساخته بود که مانند بادکنکی دو بعدی بود و هر وقت می خواست آن را به صورت سه بعدی در می آورد. وی کسانی را که در صدد فریبشان بود، به خانه دعوت می نمود و ادعا می کرد: «موسی بن جعفر علیهما السلام (که شما از درك او عاجزید) نزد من است. اگر می خواهید، من می توانم صورت او را به شما نشان دهم.» سپس آنان را به اتاقی می برد و می گفت: «آیا غیر از من کسی را می بینید؟ آیا پشت پرده کسی را می بینید؟» کسانی که آنجا بودند، می گفتند: خیر. سپس آنان را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل سه بعدی در می آورد. بعد آنان را به داخل اتاق فرا می خواند. آنها وقتی آن صورت را (احتمالا از پشت پرده) می دیدند، باور می کردند که او موسی بن جعفر علیهما السلام است. ابن بشیر خود نزديك آن صورت می شد و وانمود می کرد که در حال مناجات و گفت و گو با اوست. سپس آن ها را از اتاق بیرون می کرد و آن صورت را به شکل اول در می آورد. او با انجام دادن این کارها، تلاش می کرد ادعای خویش را مبنی بر این که از طرف موسی بن جعفر علیهما السلام، پیامبر است، تقویت کند و البته در این راه موفق بود.(1)

محمد بن بشیر پس از شهادت امام کاظم علیه السلام رحلت آن حضرت را انکار کرد.(2) او با بیان این اعتقاد، جزء واقفیه شده است. لازم است به این نکته اشاره شود که «واقفیه در خصوص این که امام هفتم از دنیا رفته یا زنده است و اگر از دنیا رفته چگونه بوده و اگر زنده است چگونه؟ و هم چنین در مسأله امامت پس از امام هفتم، سخنان گوناگونی را اظهار داشتند، به نحوی که می توان آنها را در پنج یا شش دسته جای داد، ولی همه در مهدویت و غیبت امام هفتم و این که روزی

ص: 131


1- کشی، پیشین، ص 480؛ خوئی، پیشین، ج16، ص 139؛ مجلسی، پیشین، ج 37، ص 29.
2- کشی، پیشین، ص 477؛ نوبختی، پیشین، ص 83.

قیام خواهد کرد و دنیا را از عدل و داد پر می کند، متفق هستند.»(1)

محمد بن بشیر هم چنین مدعی شد: موسی بن جعفر علیهما السلام در میان مردم ظاهر بود و همه او را می دیدند. او برای اهل نور با نور و برای اهل کدورت به کدورت دیده می شد.(2) سپس مردم از درك او عاجز شدند، در حالی که او همانند سابق در میان مردم است، اما مردم او را نمی بینند. (3)

بشریه یا بشیریه، پیروان محمد بن بشیر که برخی آن ها را «ممطوره» خوانده اند،(4) به عنوان یکی از فرقه های غالی، به تبعیت از وی مدعی شدند امام موسی بن جعفر علیهما السلام نمرده و زندان هم نرفته بلکه غایب شده و او قائم و مهدی علیه السلام است.(5)

شیخ مفید ضمن اشاره به توقف بشیریه در امامت موسی بن جعفر علیهما السلام و انکار موت و زندانی شدن آن حضرت توسط ایشان، به ادعای غیبت و مهدویت این فرقه درباره آن حضرت نیز اشاره کرده و این گروه از واقفیه را در زمره غاليان شمرده است.(6)

بشیریه به تبعیت از محمد بن بشیر در امامت امام کاظم علیه السلام توقف کردند(7) و یکی از گروه های واقفی را شکل دادند. بی شك اعتقاد به امامت اشخاصی به جز ائمه دوازده گانه، هم چنین اعتقاد به مهدویت اشخاصی غیر از امام دوازدهم

ص: 132


1- حسن حسین زاده شانه چی، مقاله «واقفیه» مجله تاریخ اسلام (باقر العلوم) پائیز 1384، شماره 23، ص 58.
2- یعنی مانند خودشان به صورت انسانی و بشری دیده می شد.
3- کشی، پیشین، ص 477 -478؛ اشعری قمی، پیشین، ص 63
4- این نام که از کلاب ممطوره (سگان باران خورده) گرفته شده، نامی است که علی بن اسماعیل میثمی در مناظره با یکی از واقفیه بر آنها نهاد و گفت: « ما انتم الا كلاب ممطوره..» (اشعری قمی، پیشین، ص 92 نوبختی، پیشین، ص 81)
5- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83 اشعری قمی، پیشین، ص 91.
6- شیخ مفید درباره بشیریه می نویسد: «انكروا موته و حبسه... و ذهبوا الى الغلو» (شیخ مفید، الفصول المختاره، ص 313، بیروت، دارالمفيد، چاپ دوم، 1414.
7- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83؛ اشعری قمی، ص 91.

شیعیان، از مصادیق بارز غلو محسوب می شود. بنابراین واقفيه ای را که چنین اعتقاداتی داشتند، باید در زمره غاليان قلمداد کنیم.

به نظر می رسد ادعای توقف بشیریه (و یا به طور کلی واقفیه) در امامت امام کاظم علیه السلام و این که او زندان نرفته و زنده است و نمی میرد، حتی قبل از شهادت آن حضرت در جامعه شایع بوده است.(1) وقتی مأموران عباسی پیکر امام کاظم علیه السلام را پس از شهادت بر روی جسر بغداد گذاشتند، می گفتند: «این همان شخصی است که رافضه می پندارند زنده است و نمی میرد.»(2)

بشیریه، محمد بن بشیر را به عنوان جانشین آن حضرت پذیرفتند و ادعا کردند که حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام محمد بن بشیر را وصی خویش نموده، انگشتری خویش را به او داده و همه اموری که مردم در امر دین و دنیایشان به آن احتیاج دارند به او آموخته است.(3) به اعتقاد بشیریه، محمد بن بشير قبل از مرگش، پسرش «سمیع» را وصی خویش و امام قرار داد و گفت: «هر کس از طرف سمیع به عنوان وصی معرفی شود، او امام مفترض الطاعه است تا وقتی که موسی بن جعفر علیهما السلام خروج و ظهور کند. مردم تا آن زمان باید حقوق واجب مالی خویش را به اوصیاء محمد بن بشیر بپردازند.»(4)

منابع فرقه شناختی اشاره کرده اند که این گروه، علی بن موسی علیهما السلام و هرکس از اولاد او و از اولاد امام کاظم علیه السلام را که ادعای امامت کند (نعوذ بالله) زنازاده و کافر می دانستند. و معتقدان به امامت ایشان را نیز کافر به حساب می آوردند و جان و اموال ایشان را حلال می شمردند.(5) هم چنین گفته شده پیروان محمد بن

ص: 133


1- م. علی، بیوکارا، مقاله «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» ترجمه وحید صفری، نشریه علوم حدیث، ش 30، ص 170
2- محمد بن حسن، طوسی، الغیبه، ص 23، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ سوم، 1425.
3- کشی، پیشین، ص 478؛ اشعری قمی، پیشین، ص 91؛ نوبختی، پیشین، ص 83.
4- کشی، پیشین، ص 478؛ نوبختی، پیشین، ص 83 اشعری قمی، پیشین، ص 91-92
5- نوبختی، پیشین، ص 83-84؛ اشعری قمی، پیشین، ص 92.

بشیر ادعای تناسخ داشتند و ائمه : در نزد آنها یکی بودند که از بدنی به بدن دیگر منتقل شده اند.(1)

علاوه بر این، به آنها نسبت داده شده که مدعی حلول بودند. به عقیده آنها، کسانی که به حضرت محمد صلی الله علیه و آله انتساب دارند، خانه و ظروفی هستند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله که پروردگار است در آنها حلول کرده و محمد صلی الله علیه و آله نه زاده شده و نه فرزندی دارد و او در این حجاب ها پنهان شده است.(2) بشیریه تنها اقامه نمازهای پنج گانه و روزه رمضان را واجب می دانستند و حج و زکات و دیگر فرایض را انکار می کردند و نکاح با محارم و پسر بچه ها را حلال می شمردند و آیه «أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْراناً وَ إِناثاً»(3) را دلیل گفته خویش می دانستند.(4)

برخورد امام کاظم علیه السلام با محمد بن بشير

در روایاتی که از امام کاظم علیه السلام درباره محمد بن بشير رسیده، حضرت مکرر او را لعن کرده، دروغ گو خوانده، از او بیزاری جسته، و به درگاه الهی دعا کرده که خداوند شر او را دفع کند و حرارت آهن را به او بچشاند.

محمد بن عمر کشی از بطائنی روایت کرده که از امام کاظم علیه السلام شنیدم که می فرمود: خداوند محمد بن بشیر را لعنت کند و حرارت آهن را به او بچشاند! او برمن دروغ می بندد. خدا از او بری باد! من از او به سوی خدا بیزاری می جویم! بار خدایا من از آنچه ابن بشیر درباره ام ادعا می کند، بیزارم. بار خدایا مرا از او راحت کن(5)

ص: 134


1- نوبختی، پیشین، ص 83؛ اشعری قمی، پیشین، ص92.
2- اشعری قمی، پیشین، ص 60
3- شوری، آیه 50.
4- نوبختی، پیشین، ص 84؛ اشعری قمی، پیشین، ص 92؛ خویی، پیشین، ج16، ص 138.
5- کشی، پیشین، ص 483.

حضرت در ادامه این حدیث، علی بن حمزه بطائنی راوی حدیث را آگاه می کند که «احدی جرأت نمی کند عمدا بر ما دروغ ببندد، مگر این که خداوند حرارت آهن را به او می چشاند.» سپس حضرت می فرماید:

خداوند آنها را به سزای گفته هایشان رسانده و حرارت آهن را به ایشان چشانده است. اینک محمد بن بشیر - که خدایش لعنت کند - برمن دروغ می بندد. من به سوی خدا از او بیزاری می جویم. خدایا مرا از دست او راحت کن! خدایا از تو می خواهم که مرا از این رجس نجس، محمد بن بشیر که شیطان با پدرش در نطفه اش شريك بوده، خلاص کنی.(1)

از این روایت پیداست که افرادی چون بنان، مغيرة بن سعيد و محمد بن بشیر، نه از روی جهالت، بلکه عمدا بر ائمه : دروغ می بستند و بیشك اباحی گری و دنیاطلبی در بیان عقاید غلو آمیز ایشان نقش عمده ای داشته است.

تعبیرات بسیار تند امام در روایت مذکور، نشان از انحراف عمیق محمد بن بشیر و نشان از خطر جدی است که افکار این چنینی می تواند در پی داشته باشند.

در روایت دیگری که علی بن حدید مدائنی آن را نقل کرده، آمده است: وقتی امام موسی بن جعفر علیهما السلام ادعای محمد بن بشیر را شنید(2) که احتمالا می خواسته الوهیت حضرت را مطرح کند، سه بار او را لعن کرد و فرمود:

خداوند گرمی آهن را به او بچشاند و او را با بدترین وضعی به قتل برساند!(3) شخصی که با امام در این باره گفت و گو می کرد، به امام عرض می کند: «من که این سخنان را از او شنیده ام، آیا خون او بر من حلال نیست؟ (آیا اجازه دارم او را

ص: 135


1- کشی، پیشین، ص 483.
2- محمد بن بشير مدعی شده بود موسی بن جعفری که شما می بینید، امام ما و حجت بین ما و خداوند نیست. (کشی، پیشین، ص 482.)
3- کشی، پیشین، ص 482؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.

به قتل برسانم؟) همان گونه که خون دشنام دهندگان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و امام حلال است؟» حضرت فرمودند:

«حل والله دمه»؛ به خدا قسم حلال است! من خون او را برای تو و هر کسی که این سخنان او را بشنود، حلال کردم.

امام در ادامه این گفت و گو، محمد بن بشیر را دشنام دهنده به خدا و پدرانش و خودش شمرده و این دشنام را بسیار بزرگ خوانده است که برخوردی شدیدتر (از برخورد قولی) می طلبد.(1) سؤال کننده از امام می پرسد: «اگر من توانایی بر قتل او را داشته باشم اما این کار را انجام ندهم)، آیا گناهی بر من نوشته می شود؟» حضرت فرمود:

در این صورت دو برابر گناه او برای تو نوشته می شود و از گناه او هم نمی کاهد. آیا نمی دانی که برترین شهدا در روز قیامت کسی است که خدا و رسولش را به ظهر الغيب(2) یاری دهد.(3)

احتمالا بخش پایانی این حدیث، اشاره دارد که هر کس در این راه (به قتل رساندن وی) به شهادت برسد، به بالاترین درجات شهدا دست می یابد.

نکته دیگری که از این حدیث و از نوع برخورد امام استفاده می شود، این است که خطر سخنان غلو آمیز و عقاید غالیانه محمد بن بشیر، به حدی بوده که امام کاظم علیه السلام با تأکید زیاد، خون او را حلال اعلام کرده و فرموده است: «اگر کسی بر این کار توانایی داشته باشد و این کار را نکند، گناهی بزرگ مرتکب شده است.»

دستور قتل غالیان به عنوان شدید ترین نوع برخورد با غلات، پیش از این

ص: 136


1- کشی، پیشین، ص 482
2- احتمالا مقصود از «ظهر الغيب» پنهانی باشد. «ظهر الغيب: ما غاب عنك» (صاحب بن عباد، پیشین، ج3، ص 464.)
3- کشی، پیشین، ص 482؛ مجلسی، پیشین، ج25، ص 313

سابقه نداشته و یا به ندرت صورت گرفته است. اگر بپذیریم که امام على علیه السلام برخورد سختی با غلات زمان خویش داشته و آنها را به مرگ محکوم فرموده،(1) باید بگوییم چون این عقاید غالیانه در زمانی ابراز شده که حضرت امر حکومت را در دست داشتند، بنابر این دست حضرت نیز باز بوده و می توانسته آنها را به سختی مجازات فرماید. اما سایر ائمه چنین برخورد سختی را با غاليان نمی توانستند صورت دهند. ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا در دوره امام کاظم علیه السلام و در دوره های بعد، فرمان قتل غاليان خطرناك از سوی ائمه : صادر شده است؟ در پاسخ باید به این نکته اشاره شود که به نظر می رسد پیش از این، یعنی در دوره امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام، هنوز شیعیان و اهل سنت به صورت کامل از هم جدا نیستند، به گونه ای که حتی ائمه اهل سنت در نزد امامان شیعه شاگردی می کردند. مرحوم مظفر و اسد حیدر به شاگردان افرادی چون ابو حنیفه، مالك بن انس، سفیان ثوری، سفیان بن عیینه، محمد بن اسحاق، ایوب سجستانی، و بسیاری دیگر از بزرگان اهل سنت نزد امام صادق علیه السلام اشاره کرده اند.(2) در حقیقت از پایان دوره امام صادق علیه السلام به بعد، مرزهای عقید تی شیعه و اهل سنت تقریبا به صورت کامل از یكدیگر تفكيك شده اند. بنابراین ائمه : خطر وجود غلو در جامعه شیعی را به مراتب بیشتر از دوره های قبل می دیدند، به همین جهت دستور قتل غاليان (البته در مورد غاليان خطرناك) به وضوح مشاهده می شود.

هر چند محمد بن بشیر علی رغم رضایت امام کاظم علیه السلام از قتل وی و علی رغم

ص: 137


1- برخی از پژوهشگران، برخورد سخت امام علی علیه السلام با غالیان را نپذیرفته اند. سید مرتضی عسکری روایات احراق (سوزاندن) غلات را نپذیرفته است. (سید مرتضی، عسکری، عبدالله بن سبا، ج 2، ص 192، بی جا، توحید، 1413.)
2- نك. محمد حسین، مظفر، الامام الصادق علیه السلام، ج 2، ص 126 تا 129، قم، جامعه مدرسین، 1421؛ اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، ج 1، ص 72-73، بیروت، دارالتعارف، 1422.

دستوری که در این زمینه داده بود، در زمان حیات آن حضرت به قتل نرسید، سرانجام دعاها و خواسته حضرت در مورد وی به اجابت رسید و او با بدترین وضعی کشته شد. در منابع آمده است: «وقتی خبر شعبده ها و زندیق بودن او به هارون یا خلفای پس از هارون رسید، دستور داد او را دستگیر کردند. وقتی خواستند گردنش را بزنند، به خلیفه گفت: "اگر مرا نکشی برایت چیزهایی می سازم که ملوك به آنها رغبت داشته باشند." خلیفه او را آزاد کرد و او چیزهای ساخت و کارهایی کرد. این امر سبب نزدیکی او به حاکمیت شد. اما در یکی از روزها برخی از الواحى که ساخته بود، شکست و مشخص شد او این کارها را با شعبده و چشم بندی انجام داده است. به همین جهت او را پس از انواع شکنجه ها به قتل رساندند.»(1) على بن حمزه می گوید: «کسی را ندیدم که با قتلی بدتر از قتل محمد بن بشير - لعنه الله - کشته شده باشد.»(2) امام رضا علیه السلام در روایتی که به دروغ گویی های محمد بن بشیر بر پدرش اشاره کرده، فرمودند که خداوند حرارت آتش را به او چشانید.(3)

علت نقل نکردن روایت از محمد بن بشیر در جوامع شیعی، نکته ای است که آیت الله خویی به آن اشاره می کنند. ایشان ضمن اشاره به وجود نام محمد بن بشیر در سلسله برخی از روایات، بیان می کند که این محمد بن بشیر، آن غالي ملعون نیست.(4) این امر نشان از ثمر بخش بودن مبارزات حضرت با این شخصیت غالی بوده است.

ص: 138


1- کشی، پیشین، ص 481؛ خویی، پیشین، ج16، ص 140.
2- کشی، پیشین، ص 300؛ جمعی از نویسندگان، في رحاب اهل البيت :، ج36، ص 181، بی جا، المجمع العالمي لأهل البيت :، چاپ دوم، 1426.
3- حضرت می فرماید: «و کَانَ مُحَمَّدُ بْنُ بَشِیرٍ یَکْذِبُ عَلَی أَبِی اَلْحَسَنِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَذَاقَهُ اَللَّهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ» (کشی، پیشین، ص 302؛ شیخ حسن بن زین الدین، پیشین، ص 524.)
4- خویی، پیشین، ج16، ص 142.
مبارزه با تشبیه

امام کاظم علیه السلام خداوند را از هر نوع تشبیه و صفت مادی، مبرا دانسته و در این زمینه به روشنگری پرداخته اند. آن حضرت در روایتی، هیچ دشنام و ناسزایی را بالاتر این ندانسته اند که شخصی خالق اشیاء را به داشتن جسم و صورت وصف کند، به مخلوقات تشبیه نماید و اعضا و جوارحی برای او در نظر بگیرد.(1)

در روایت دیگری، حضرت در پاسخ به نامه فتح بن عبدالله که درباره توحید از حضرت پرسیده بود، به نفی کیفیت و مکان در مورد خداوند پرداختند و بر توحید به عنوان «کمال معرفت الهی» تأکید کردند.(2)

آن حضرت گمان کسانی که خداوند را «جسمی نه مانند سایر اجسام» دانسته اند، رد نمودند و از این سخن برائت جستند و جسمیت و صورت داشتن را از خداوند نفی کردند.»(3) امام در گفت و گو با راهب نصرانی، خداوند را برتر این دانستند که دست و پا و حرکت و سکون و بلندی و کوتاهی داشته باشد.(4) آن حضرت ضمن رد عقیده کسانی که معتقد بودند خداوند به آسمان دنیا نزول می کند، قرب و بعد را در مورد خداوند بی معنا دانستند و چنین اعتقادی را مساوی با نقص و احتیاج خداوند معرفی کردند.(5) امام کاظم علیه السلام همگان را در مورد توحید، به قرآن ارجاع دادند و فرمودند: «از آن چه در قرآن آمده، پا را فراتر نگذارید و گرنه هلاك می شوید.»(6)

ص: 139


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 105، بی جا، دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1365؛ شیخ صدوق، التوحید، ص 99، قم، جامعه مدرسین، 1387
2- کلینی، پیشین، ج 1، ص 140.
3- کلینی، ج 1، ص 106؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 155، بی جا، دار النعمان، بی تا
4- شیخ صدوق، پیشین، ص 75.
5- کلینی، پیشین، ج 1، ص 125.
6- شيخ طوسی، پیشین، ص 76؛ نیشابوری، فتال روضة الواعظین، ج 1، ص 105، قم، دلیل ما، 1423.

حضرت درباره آیه (اَلرَّحْمنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَوی)(1) عقيده مشبهه را انکار کردند و وجه درست آن را بیان فرمودند. حضرت در این باره به احاطه خداوند بر تمام امور کوچک و بزرگ اشاره کردند.(2) هم چنین آن حضرت عقیده عبد الغفار السمی را درباره حركت خداوند از مکانی به مکان دیگر، انکار کردند و لغت «تدلی» را لغت قریش دانسته، فرمودند:

وقتی کسی از قریش می خواهد بگوید: قد سمعت (شنیدم - فهمیدم) می گوید: «قد تدلیت» و تدلی به معنای فهم است. (3)

در تفسیر هدایت، ذیل آیه مذکور آمده است: «و هر چه فهم انسان از حقایق بیش تر شود، و معرفت او نسبت به پروردگارش افزون تر باشد، تقرب و نزدیکی او به پروردگارش زیادتر خواهد شد.»(4)

نتیجه

بررسی جریان فکری غالیان در دوره امام کاظم علیه السلام، نشان می دهد این جریان منحرف و افراطی که از دورهای پیش آغاز شده بود، هم چنان به حیات خویش در جامعه ادامه داده است. محمد بن بشير از موالی بنی اسد و ساکن کوفه مهم ترین نماینده فکری این جریان در این دوره بود. وی عقاید غالیانه و بسیار خطرناکی را در میان پیروانش پراکنده کرد و کوشید با ترفندهایی خاص مانند شعبده بازی، آنها را فریب دهد و به سوی خویش جذب کند. اعتقاد به الوهیت امام کاظم علیه السلام و نبوت خویش، توقف در آن امام علیه السلام و اعتقاد به غیبت و مهدویت

ص: 140


1- طه، آیه 5.
2- «استولى على ما دق و جل» (طبرسی، پیشین، ج 2، ص 386.
3- همان، ج 2، ص 157
4- محمد تقی، مدرسی، من هدى القرآن، ج 14، ص 146، ترجمه احمد آرام و دیگران، مشهد، آستان قدس، چاپ اول، 1377.

آن حضرت و تلاش در معرفی خویش به عنوان جانشین ایشان و بیان عقاید غلو آمیز دیگری چون ثنویت و ازلی بودن باطن انسان، به این عالی نسبت داده شده است. امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با اندیشه های غالیانه، از محمد بن بشیر برائت جستند، در موارد متعددی او را لعن کردند، وی را در ادعاهایش دروغ گو خواندند و برای راحت شدن از شر او دعا کردند. خطر این غالی منحرف، به حدی بود که حضرت خون او را نیز حلال شمردند و به یکی از اصحابشان دستور دادند تا در صورت امکان او را به قتل برساند. هر چند محمد بن بشير در زمان امامت آن حضرت به قتل رسید، دعای ایشان در حق او، سبب شد وی به بدترین وضعی در زمان امامت امام رضا علیه السلام به قتل برسد.

امام کاظم علیه السلام در جهت مبارزه با غالیان، در مورد برخی دیگر از کسانی که پیش از این در زمره غالیان بوده اند، روشن گری داشتند و به کسانی که بعدها در این میسر گام برداشتند نیز هشدار دادند. علاوه بر این با اندیشه های غالیانه مشبهه نیز برخورد کردند و خداوند را از هر نوع تشبیه و صفت مادی مبرا دانستند.

منابع

*قرآن کریم

1. ابن داوود، رجال، نجف: المطبعه الحیدریه، 1392

2. ابن درید، جمهره اللغه، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ اول، بی تا.

3. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول 1405.

4. ازهری، محمد بن احمد، تهذيب اللغه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بی تا

ص: 141

5. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، بیروت: دارالتعارف، 1422.

6. اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلاميين، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، 1369.

7. اشعری قمی، سعد بن عبد الله، المقالات والفرق، بی جا، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1360.

8. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، بیروت: دار الجيل، 1408.

9. بستانی، فواد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1375.

10. جمعی از نویسندگان، في رحاب اهل البيت علیه السلام، بی جا، المجمع العالمي لاهل البيت علیه السلام، چاپ دوم، 1426.

11. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ اول، بی تا

12. حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الاقوال، نجف، المطبعه الحیدریه، چاپ دوم، .1381

13. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت: دار صادر، چاپ دوم، 1995.

14. حمیری، ابوالعباس عبد الله، قرب الاسناد، قم: آل البيت علیه السلام، چاپ اول، 1413.

15. خامنه ای، سیدعلی، انسان 250 ساله، تهران: مؤسسه ایمان جهادی، چاپ هشتم، 1391

16. خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث، بی نا، بی جا

17.دارمی، عبد الله بن بهرام، سنن الدارمی، دمشق: مطبعه الاعتدال، بی تا.

18. رازی، فخر الدین، اعتقادات فرق المسلمين و المشركين، قاهره: مکتبة مدبولي، 1413.

19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، بیروت: دار القلم، چاپ اول، بی تا.

20. زبیدی، محمد مرتضی، تاج العروس، بیروت: المكتبه الحياه، بی تا

21. زمخشری، محمود بن عمر، الفائق، بیروت، دارالکتب العلمية، چاپ اول، بی تا

22. سبحانی، شیخ جعفر، کلیات في علم الرجال، قم: موسسه النشر الاسلامی، چاپ سوم، 1414.

ص: 142

23. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1419.

24. شیخ حسن بن زين الدين، التحرير الطاووسی، قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1411.

25. شیخ صدوق، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1387.

26.- من لایحضره الفقيه، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404.

27. شیخ مفید، الاختصاص، قم: کنگره شیخ مفید، 1413.

28. -، تصحيح اعتقادات الامامیه، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414.

29. -، الفصول المختاره، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414.

30. صاحب بن عباد، المحيط في اللغة، بيروت: عالم الكتب، چاپ دوم، بی تا

31. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان کاوشی در جریان ها و برآیندها، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ دوم، 1388.

32. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، بی جا، دار النعمان، بی تا.

33. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: بعثت، چاپ اول، 1413.

34. طریحی، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرین، تهران: مرتضوی، چاپ سوم، 1375.

35. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم: جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415.

36.-، الغيبه، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه، چاپ سوم، 1425.

37. عسکری، سید مرتضی، عبدالله بن سبا، بی جا، توحید، 1413.

37. غفار، عبد الرسول، شبهه الغلو عند الشيعة، بیروت: دار المحجة البيضاء، چاپ اول، 1415

39. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، قم: دار الهجره، چاپ دوم، 1409.

40. فؤاد افرم، فرهنگ ابجدی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1375.

41. قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، قم: مؤسسه امام مهدی علیه السلام، چاپ اول، 1409.

42. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی (اختيار معرفة الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348

ص: 143

43. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، بی جا، دار الكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1365.

44. گرامی، سید محمدهادی، نخستین مناسبات فکری تشیع، تهران: دانشگاه امام صادق علیه السلام، 1391

45. مازندرانی، ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1379.

46. متقی هندی، کنزالعمال، بیروت: مؤسسة الرساله، بی تا

47. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران: اسلاميه، 1363.

48. مدرسی، محمد تقی، من هدى القرآن، ترجمه احمد آرام و دیگران، مشهد: آستان قدس، چاپ اول، 1377.

49. مظفر، محمد حسین، الامام الصادق علیه السلام، قم: جامعه مدرسین، 1421.

50. مهنا، عبد الله علی، لسان اللسان، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، بی تا.

51. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1404.

52. نیشابوری، فتال، روضة الواعظين، قم: دلیل ما، 1423.

فهرست مقالات

53. مقاله «واقفيه»، حسن حسین زاده شانه چی، مجله تاریخ اسلام (باقر العلوم) پاییز 1384، ش 23

54. مقاله «دو دستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه»، م. علی، بیوکارا، ترجمه وحید صفری، نشریه علوم حدیث، ش 30

ص: 144

انشعابات شیعی در عصر امام کاظم علیه السلام (زمینه های سیاسی - فکری و مصادیق فرقه ای) علی آقانوری

اشاره

*انشعابات شیعی در عصر امام کاظم علیه السلام (زمینه های سیاسی - فکری و مصادیق فرقه ای) علی آقانوری(1)قاسم بیات اصغری(2)

مقدمه

امامان شیعه در عصر حضور، با مشکلات و چالش های مختلفی از طرف مخالفان سیاسی و رقبای فکری و فرقه ای خود روبه رو بودند. آن بزرگان به علاوه گروه های شیعی و علوی، در محدوده و قلمرو و توان خود، در برخی از حوادث سیاسی و بیش تر از آن در عرصه های فکری و مذهبی نقش فعالی داشتند. با این همه، فشارها و مراقبت های دستگاه خلافت به ویژه در دوره عباسیان که شناخت و تجربه بیشتری در مبارزه و رقابت با دستگاه اهل بیت داشتند، آنان را دچار مشکلات و محدودیت هایی در عرصه های سیاسی، فکری و مذهبی کرده بود. این سخت گیری ها و محدودیت ها، به علاوه پراکندگی جغرافیایی و نبود ارتباط منسجم و آگاهانه شیعیان و علویان با امامان شیعه و بسته بودن دست امامان در آگاهی بخشی به پیروان خود، آثار زیانباری را در دوران هر یک از امامان در پی داشت. یکی از این پیامدهای زیان بار به ویژه در دوران امامت موسی بن

ص: 145


1- استادیار دانشگاه ادیان و مذاهب.
2- کارشناس ارشد تاریخ اسلام

جعفر علیهما السلام انشعابات درونی و تنازعات فرقه ای و ظهور برخی از جریانهای انحرافی در میان شیعیان بود که آثار آن همچنان پا برجاست.

مقاله حاضر به بررسی این پدیده در عصر آن حضرت پرداخته که در واقع عصر اوج حرکت فکری - سیاسی ائمه نیز بود و علاوه بر اشاره به زمینه ها و عوامل انشعابات داخلی آن عصر، مصادیق آن را نیز بررسی کرده است.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، عباسیان، انشعاب، شیعه، فرقه اسماعیلیه.

مشکلات سیاسی امام کاظم علیه السلام در عصر عباسی

امام موسی بن جعفر علیهما السلام در سال 128 قمری متولد شدند. دوران امامت آن حضرت با خلافت چهار خلیفه عباسی، منصور (تا سال 158)، مهدی (158- 169) هادی (169- 170) و هارون (170-193) مصادف شد. دوران امامت ایشان (148-183) در مقایسه با دیگر امامان شیعه طولانی تر بود. این بزرگوار، به دلیل بردباری در برابر نامهربانی ها و دسته بندی های شیعیانش، ملقب به کاظم (فرونشاننده غیظ و خشم) شدند.(1) با این حال، ایشان در زمان هایی از دوران حیات پربارشان، با تندی و خشم خلفا روبه رو گردیدند و سرانجام نیز در زندان توسط هارون به شهادت رسیدند. آن حضرت در زمان امامت پدرشان نیز مورد تهدید خليفه وقت قرار گرفتند، به گونه ای که منصور دستور داد وصی امام صادق علیه السلام را بکشند و چون وصیت نامه امام را گشودند، ملاحظه کردند که آن حضرت پنج نفر و از جمله خود منصور را وصی خودش کرده است.(2)

درباره مهدی عباسی، خلیفه پس از منصور، گزارش شده که وی برخلاف پدر، نسبت به شیعیان و علویان سخت گیری کمتری داشت و حتی در زمان او،

ص: 146


1- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1 ص 103.
2- کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 384.

هیچ قیام علوی شکل نگرفت. با این حال صرف وجود شریف امام کاظم علیه السلام، مایه اضطراب و بد گمانی او بود. در این دوران علی رغم این که امام کاظم علیه السلام در ظاهر روش مسالمت آمیزی در برابر حکومت اتخاذ کرده بودند و از رویارویی و درگیری با عباسیان اجتناب می کردند، مهدی یک مرتبه امام را در بغداد بازداشت کرد و در پیغام خود به امام، در خواست نمود تا ایشان تعهد دهند که بر ضد دستگاه خلافت قیام نکنند.(1) در زمان هادی عباسی، فشار شدیدی بر علویان و رهبران شیعه وارد شد؛ چنان که یعقوبی نقل می کند: «هادی در سخت گیری بر شیعیان و طالبیان پا فشاری می کرد و آنان را به شدت ترسانده و حقوقی را که مهدی برای آنان مقرر کرده بود، قطع کرد و به حاکمان و فرمانداران مناطق و شهرها نوشت که طالبیان را تعقیب و دستگیر کنند.»(2) با توجه به این ستم ها، برخی از شیعیان در اعتراض به فشارهای او، رهبری حسین بن علی بن حسن از نوادگان امام حسن علیه السلام و معروف به شهید فخ را برای قیام و انتقام پذیرفتند.(3) ولی قیام شهید فخ، موجب تشدید فشارها بر امام کاظم علیه السلام شد؛ به گونه ای که در تهدید هادی عباسی به آن حضرت آمده که: «به خدا سوگند حسين شهيد فخ به دستور موسی بن جعفر علیه السلام ضد من قيام کرده و از او پیروی نموده است؛ زیرا امام و پیشوای این خاندان، کسی جز موسی بن جعفر نیست. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم!»(4) اما به سبب فرار رسیدن اجلش، موفق به اجرای این تهدید نشد. با این همه فشار و برخورد مستقیم سه خلیفه نخست عباسی (منصور، مهدی، هادی) با امام، اولویت اصلی آنها امام نبود بلکه دغدغه اصلی شان عموما متوجه علویان و سادات حسنی بود. پس از هادی عباسی، حدود پانزده سال از

ص: 147


1- فضل الله، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، ص 14.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 404
3- اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 366.
4- مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 151.

امامت امام کاظم علیه السلام با بیشترین فشارهای سیاسی در عصر حکومت هارون الرشید سپری شد. بر این اساس، بدیهی است که بیش ترین حوادث سیاسی زندگی آن حضرت نیز در این زمان رخ داده باشد. امام کاظم علیه السلام در این دوران همواره تحت تعقیب و فشار حکومت بودند.(1) حکومت وقت چهار مرتبه امام را بازداشت کرد و مانع رفت و آمد و ملاقات ایشان با شیعیان شد.(2) زیرا هارون احساس کرده بود که اگر امام آزاد باشد، در اندیشه تشکیل حکومت خواهد بود؛ چون شواهد عینی نشان می داد که آن حضرت در هر فرصتی، حکومت عباسیان را نفی می کنند و در مورد مسأله فدک، تمام سرزمین هایی را که در قلمرو حکومت اسلامی است، به عنوان "حد و مرز فدک" تعیین می فرمایند. از سوی دیگر، از چهار گوشه کشور اسلامی وجوهاتی را که شیعیان برای حضرت می فرستادند قبول می کردند.(3) سرپرستی و تأمین معاش تعدادی در مدینه توسط امام کاظم علیه السلام نیز بیانگر استقلال و بی اعتنایی آن حضرت به دستگاه هارون بود.(4) کنترل حکومت عباسی و جاسوسی آنان از فعالیت های امام کاظم علیه السلام، گاهی برخی از علویان را نیز به وسوسه می انداخت تا جایی که بنا بر گزارش های متعدد، على بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت نیز به ضرر عموی خویش سخن چینی می کرد.(5) هارون که برای به شهادت رسانیدن امام دنبال بهانه می گشت، این عمل برادرزاده حضرت بهانه را برای او فراهم نمود و هارون را در تصمیم خود مصمم کرد و به هر دلیلی سرانجام تصمیم خود را در به شهادت رساندن امام عملی نمود.(6)

ص: 148


1- برای اطلاع تفصیلی از رنج های امام کاظم علیه السلام. در این دوران نک: باقر شريف القرشی، حیات الامام موسی بن جعفر، ص 443 به بعد.
2- مظفر، تاريخ الشيعه ص 47.
3- قرشی، همان، ص 458؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 350.
4- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 91.
5- اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص415؛ قرشی، همان، ص 454-456؛ عطاردی، مسند الامام الكاظم علیه السلام.
6- مفید، ارشاد، ص 239؛ مقاتل الطالبيين، ص 335؛ قرشی، همان، ص 514.

شیوه مواجهه و سلوک سیاسی امام کاظم علیه السلام

عباسیان به ویژه تا زمان مأمون، دل خوشی از امامان شیعه نداشتند و حتی حضور غیر سیاسی آنان را برای حکومت خود خطرناک می دانستند؛ با این همه، مواجهه آنان با امامان در مقایسه با دیگر علویان تندرو، شدت کمتری داشت. حداقل این که آنها در مجموع شمشیر را از رو نبسته بودند. آنان با همه شناختی که از آرمان ها و مبانی امامان در مخالفت با خود داشتند و با این که می دانستند بسیاری از مردم آنان را شایسته مقام خلافت می دانند،(1) گاهی به اظهار ارادت و تمجید از آن بزرگان می پرداختند. خاستگاه عمده این روش را می توان از سلوک سیاسی و عکس العمل زیرکانه امامان در آن روزگار ناشی دانست. توضیح این که امامان شیعه در عصر خلفای مورد اشاره، با دو مشکل مهم سیاسی و فکری روبه رو شدند: مشکل حساسیت و رقابت دستگاه خلافت عباسی از یک طرف و بازار گرمي رقیبان فکری مکتب اهل بیت از طرف دیگر، آنان را مجبور ساخت تا در قبال هر یک از دو پدیده، سیاستی مناسب و همراه با احتیاط و دوراندیشی پیش گیرند.

سلوک سیاسی امامان عموما بر پایه دوری از درگیری مستقیم و استفاده از تقیه استوار شده بود. تعقیب سیاست تقیه و به تعبیری عمل و تأکید بر روش مبارزه منفی هر یک از امامان، به عنوان اصلی عقلایی گزارش شده است، اما بیش تر می توان آن را در سخنان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام جست و جو کرد.(2) پی گیری این سیاست در حیات فکری - سیاسی امامان، به حدی است که برخی

ص: 149


1- برای تفصیل این مطلب را نک: اسد حیدر، الامام الصادق والمذاهب الأربعة ج 1، ص 463 به بعد.
2- درباره گزارش های حدیثی از ضرورت تقيه واحتیاط در برابر دشمنان و مخالفان نک: جامع احادیث الشيعه، ج18، ص 371 به بعد، ابواب التقيه. این احادیث و احادیث مرتبط با آن عموما در «ابواب جهادالعدو» و «الأمر بالمعروف والنهي عن المنکر» و بیشتر در باب «تقیه» در کتب روایی شیعه و در جلد 12 وسایل الشيعه و مستدرك الوسائل، گرد آوری شده است.

معتقدند حتی حرکت امام حسین علیه السلام نیز از این امر مستثنا نبوده است.(1)

گزارش تفصیلی برخورد تقیه آمیز تمامی امامان شیعه در این جا مد نظر نیست. طبیعی است که هر یک از آن بزرگان، کم و بیش با اقسام فشارهای سیاسی مواجه بودند و تلاش می کردند تا با استفاده از اصل تقیه و با توجه به امکانات موجود، در حفظ خود و میراث جدشان بکوشند. برخورد امام صادق و امام کاظم علیه السلام و طولانی بودن مدت امامت آن دو بزرگوار (دوره هفتاد ساله) و حضور هم زمان با مهم ترین قیام های سادات علوی را می توان الگوی مناسبی در فهم سیره دیگر امامان به حساب آورد.

سیاست تقیه درباره امام کاظم علیه السلام روشن تر است. طبیعی بود که هارون با تجربه بیش تر خود از قیام های علویان و آگاهی از مخالفت های درونی امامان با حکومت عباسی، به حضرت به عنوان یکی از مخالفان و رقیبان اصلی بیندیشد. برای نمونه، از صفوان بن یحیی نقل شده که امام رضا علیه السلام بعد از شهادت پدر، امامت خود را برای وی اظهار کرد و صفوان با این که از پیروان امام بود به ایشان عرض کرد: «امر بزرگی گفتید! آیا از این طاغی (هارون) نمی ترسید؟»(2) امام کاظم علیه السلام می کوشیدند تا ضمن ترویج و تبیین حقوق اهل بیت، از درگیری مستقیم با حکومت خودداری کنند. راویان شیعی در آن عصر در اقدامی احتیاط آميز از ایشان با عناوینی چون «عبد صالح» نام می بردند. به عقیده نویسنده حدائق الناظره، سیاست تقیه در زمان این امام از دیگر دوران افزون تر بوده و بیش تر اخبار علاجيه و متعارض از ایشان رسیده است.(3) آن حضرت نه تنها در قیام شهید فخ - از مهم ترین قیام های علوی علیه هادی - شرکت نکردند،(4) بلکه بنابر گزارش ها،

ص: 150


1- على محمد واوی، دیانت و سیاست در قرون نخست، ص 244_245
2- على بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 273.
3- يوسف بحرانی، الحدائق الناظره، ج 9، ص 225.
4- ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 382.

تلاش می کردند به گونه ای غیر مستقیم، از حرکت و قیام وی، با همه خلوص صاحب آن قیام، جلوگیری کنند.(1)

آنچه درباره سیره و فلسفه سیاسی این دو امام گفته شد، مربوط به شیوه کلی و غالب آن بزرگان در مقایسه با روش های احساسی و زودگذر برخی از علویان، و با عنایت به اولویت و دغدغه بیش تر آنان در مورد فعالیت های فکری و فرهنگی بود. هیچ فرد منصفی، میانه روی بر طبق امکانات و توجه به واقعیت های موجود را که شیوه اساسی این بزرگان بود، با گوشه نشینی و عافیت طلبی در قبال مسئولیت های سیاسی - اجتماعی، یکسان تلقی نمی کند. بنابراین نباید حرکت آنان را حمل بر بی اعتنایی نسبت به اصل اساسی امر به معروف و نهی از منکر و خوش رویی در برابر ظلم یا خدای نکرده تأیید دستگاه خلافت به حساب آورد؛ زیرا این بزرگان، نه تنها در مواردی به طور آشکار بر تری خویش را بر خلفا اظهار می کردند، بلکه گاهی به طور رسمی مخالفت و اعتراض خود را نسبت به کارهای آنان آشکار می ساختند. حتی برخی از پژوهشگران، معتقدند که شورش های بعدی برخی از فرزندان امام کاظم علیه السلام و مسأله تصمیم آتی مأمون بر ولایت عهدی امام رضا علیه السلام (به منظور ساکت کردن علویان)، مؤید این بینش است که آن امام به عنوان رهبر مخالفان دولت وقت شناخته می شدند.(2) دستورهای آن بزرگان به همکاری نکردن با خلفا و طاغوت دانستن آنها و امتناع از رفت و آمد با آنها، اخذ وجوهات شرعی، تأکید بر موضوع مهدویت و نیز ایجاد سیستم وکالت توسط امام کاظم علیه السلام(3) را می توان نوعی مبارزه و رویارویی بنیادین با

ص: 151


1- بحارالانوار، ج 48، ص 161. درباره اهداف و خلوص نیت قیام حسین بن على شهيد فخ» نک: ابوالفرج اصفهانی، پیشین، ص 372.
2- حسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ص 16.
3- همان، ص 18-27.

دستگاه حاکمه به حساب آورد.(1) برخی از سیره پژوهان، این تحلیل شهید مطهری را که عمده دلیل مخالفت دستگاه عباسی با امام حسادت آنان نسبت به حضرت بود، قبول نکرده، معتقدند علت اصلی دشمنی خلفا با آن بزرگوار، داعيه خلافت و امامت آن حضرت بوده است.(2)

گذشت زمان روشن کرد که حرکت عمدتا فرهنگی آنان، شایسته تر و ماندگارتر بوده است. بر خورد امام را می توان در چارچوب خطوطی دانست که دیگر امامان شیعه نیز بر طبق آن، مشی کردند؛ با این همه، تغییر اوضاع اجتماعی، سیاسی و تحولات دستگاه خلافت عباسی، به همراه درگیری داخلی آن ها و رد و بدل شدن زودهنگام خلفا از یک طرف، و دلمشغولی بیشتر آنان به دیگر مخالفان سرسخت علوی، موجب شد که فضای دوران این امامان تا حدودی تغییر کند. خلفای عباسی در این دوران با توجه به تجربه های قبلی، فهمیده بودند که امامان شیعه از خیر خلافت و به دست گیری قدرت ظاهری گذشته اند. هر چند زمینه این مهم نیز برای آنها فراهم نبود، کنترل سیاسی آنها که همراه با حصر ناخواسته بود، شدت بیشتری داشت. احترام و تقدس ظاهری و زیرکانه ای که خلفا از اهل بیت می گرفتند نیز از این جهت بود. با این حال و در مجموع فشار سیاسی حاکمیت عباسیان، به علاوه سعایت ها و مخالفت های رقبای فکری و انشعابات داخلی، مجالی برای ابراز کامل و کارساز حقوق اجتماعی - سیاسی امامان فراهم نمی ساخت. از این روی، اهتمام امامان در این دوره به حفظ و ترویج مکتب و علاقه مندان به مکتب اهل بیت با روش تقیه(3) و گاهی با استفاده

ص: 152


1- درباره روایات مراجعه نکردن به طاغوت نک: وسائل الشیعه، ج 18، ص 453. نمونه هایی از روش آنها درباره معرفی امامت نك: احادیث اصول کافی، الحجه، ج 1، ص 279-281؛ در تفسیر بزرگان مانند البرهان في تفسير القرآن، نوشته بحرانی و نورالثقلين ماحوزی درباره آیه (أَطِیعُو الله وَ أَطِیعُو الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ) به وظایف و مقامات امامان اشاره شده است.
2- لیثی، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، ص 58.
3- درباره مواردی از تقیه آن بزرگان نک: نعمت الله صفری فروشانی، نقش تقیه در استنباط، ص 118 - 128.

از مناسبت هایی نظیر مراسم حج و مهم تر از آن به وسیله تشکیلاتی به نام سیستم وکالت معطوف می شد. سیستمی که از دوره های قبل بنیان نهاده شده بود. طرفه آن که امامان شیعه با توجه به مشکلات و محرومیت ها و به سبب کسب منافعی بالاتر و جلوگیری از فشار دستگاه خلافت به شیعه و رهبری آن، نمی توانستند به شکل آشکار به تبیین امامت خود بپردازند. آنان اگر چه پیوسته بر اصل مسأله امامت پای می فشردند، از روشن سازی شئون جزئی تر و بیان مصادیق(1) آن که برای مخالفان داخلی و خارجی حساسیت برانگیز بود، چاره ای جز ملاحظه زمان و مکان نداشتند و این خود موجب اختلافات چندی شد که به آن خواهیم پرداخت.

محدودیتهای اهل بیت در تعیین مصادیق واقعی امامت در عصر خویش

امامان کم و بیش و با توجه به موقعیت ها، البته برای افراد خاص، به تبیین جایگاه امامت و جانشین بعد از خود می پرداختند.(2) با این همه این اقدام آنان نیز در مواردی همراه با شرط افشا نکردن اسرار امامت و جلوگیری از اعلام همگانی آن بود.(3) گرچه همین عده خاص نیز گاهی با افشای اسرار، اسباب دردسر خود و یا امام خویش را فراهم می ساختند.(4) در این جا برای نمونه، به مواردی اندک درباره امامت امام هفتم اشاره می کنیم:

ص: 153


1- جالب است بدانیم، امامان نه تنها از دستگاه خلافت که از سعایت و خراب کاری خویشاوندان خود نیز می ترسیدند. برای نمونه، وقتی ابوخالد کابلی از امام علیه السلام درخواست می کند که قائم را معرفی فرماید، به وی می گوید: «لَوْ كُنْتُ مُحْدَثَةُ بِهِ أَحَداً لَحَدَّثْتُكَ وَ لَقَدْ سئلتني مِنْ أَمْرِ لَوْ انَّ بنی فاطمه عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلَى أَنْ يقطعوة بَضْعَةُ بُضْعِهِ» (معجم احادیث المهدی، ج 4، ص 229).
2- در این باره نک: اصول کافی، ج 1، ص 286-372، 329
3- محمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص 348 - 344. هم چنین نك: مستدرك الوسائل، ج 12، ص 289، باب تحریم اذاعة الحق مع الخوف به.
4- نك: رجال کشی، شماره 476 478 و 488.

کلینی از هشام بن سالم روایت کرده است که گفت:

پس از وفات امام صادق علیه السلام من و محمد بن نعمان (مؤمن الطاق) در مدینه بودیم و مردم بر سر عبدالله بن جعفر انجمن کرده بودند که او پس از پدرش امام است. پس ما بر او در آمدیم و مردم نزد او بودند. از او پرسیدیم: «زکات در چه اندازه از مال واجب می شود؟» گفت: «دو درهم و نیم.» گفتیم: «به خدا مرجئه نیز این را نگویند.» عبدالله گفت: «به خدا من نمی دانم مرجئه چه می گویند.» هشام گوید: «پس ما از نزد عبدالله بن جعفر، سرگردان بیرون آمدیم و نمی دانستیم به کجا برویم و در کنار یکی از کوچه های مدینه نشسته، گریه می کردیم و نمی دانستیم چه باید بکنیم و به که رو آوریم. با خود می گفتیم: به سوی مرجئه، یا به سوی قدریه یا به سوی معتزله، يا به سوی زیدیه برویم؟ در همین حال بودیم که مردی ناشناس را دیدم که با دست به من اشاره می کرد. ترسیدم جاسوسی از جاسوسان منصور دوانیقی باشد. چون منصور جاسوسانی در مدینه داشت که ببیند مردم پس از جعفر بن محمد علیه السلام امامت چه شخصی را خواهند پذیرفت تا او را گردن بزنند. ترسیدم این پیرمرد از همان جاسوسان باشد. پس به مؤمن الطاق گفتم: تو از من دور شو زیرا من بر خود و بر تو اندیشه و نگرانم، و این مرد نیز مرا می خواهد نه تو را؛ تو از من دور شو مبادا به هلاکت افتی و به دست خود در نابودی ات کمک کرده باشی. پس احول (که همان مؤمن الطاق بود) به فاصله زیادی از من دور شد و من دنبال پیر مرد رفتم و گمان می کردم که نمی توانم از دست او رها شوم و به ناچار همچنان به دنبال او رفته، تن به مرگ داده بودم تا این که مرا به در خانه حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام برد. آن گاه مرا رها کرد و برفت. دیدم خادمی بر در خانه است. به من گفت: «خدایت رحمت کند، داخل شو.» من داخل خانه شدم و دیدم که حضرت در آن جاست و بدون سابقه فرمود: «نه به سوی مرجئه، نه به سوی قدریه، و

ص: 154

نه به سوی معتزله، و نه به سوی زیدیه، بلکه به سوی من.» عرض کردم: «فدایت شوم، پدرت از دنیا رفت؟» فرمود: «آری.» گفتم: «درگذشت؟» (یعنی کشته نشد). فرمود: «آری.» گفتم: «پس از او امام ما کیست؟» فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی کند خواهد کرد!» گفتم: «قربانت شوم، عبدالله برادر شما چنین پندارد که او پس از پدرش امام است!» فرمود: «عبدالله می خواهد خدا پرستیده نشود.» گفتم: «پس بفرمایید بعد از پدر شما امام کیست؟» فرمود: «اگر خدا بخواهد تو را راهنمایی کند خواهد کرد.» عرض کردم: «قربانت گردم، آن امام شما هستید؟» فرمود: «من آن را نمی گویم.» با خود گفتم: «من از راه مسأله درست وارد نشدم. سپس [پرسش را عوض کرده] گفتم: «برای شما امامی هست؟» [و بر شما لازم است از امامی پیروی کنی؟ فرمود: «نه.» در این هنگام چنان هيبت و عظمتی از آن بزرگوار در دلم افتاد که جز خدا نمی داند. سپس عرض کردم: «قربانت گردم، من از شما پرسش کنم همان گونه که از پدرتان می پرسیدم؟» فرمود: «بپرس تا پاسخ گیری ولی فاش مکن که اگر فاش کنی نتیجه اش سر بریدن است.» (یعنی ما را می کشند) از او پرسش هایی کردم و دیدم دریایی است بی کران. عرض کردم: «قربانت گردم! شیعیان پدرت گمراه و سرگردان شده اند؛ آیا با این پیمانی که شما بر پنهان داشتن این موضوع از من گرفته اید (اجازه می دهید) موضوع امامت شما را به آنها برسانم و آنان را به سویتان دعوت کنم؟» فرمود: «هر کدام رشد و خردمندی و رازداریشان را دریافتی به او برسان و پیمان بگیر که فاش نکند و اگر فاش کند سر بریدن در کار است.» - و با دست اشاره به گلوی خود کرد - سپس از نزد آن حضرت بیرون رفتم و اباجعفر احول را دیدم. به من گفت: «چه خبر بود؟» گفتم: «هدایت بود،» و داستان را برایش گفتم. آن گاه زراره و ابوبصیر را دیدار کردیم (به آن دو نیز موضوع را گفتم). آنان خدمت آن حضرت رسیدند و سخنانش را شنیدند و

ص: 155

پرسش هایی کرده، به امامتش یقین پیدا کردند. سپس مردم را گروه گروه دیدار کرده (و موضوع را گفتیم) و هر که پیش آن جناب می رفت به امامتش یقین می کرد مگر دار و دسته عمار ساباطی (که به امامت عبد الله قائل شدند) و عبدالله بن جعفر تنها مانده بود و جز اندکی از مردم کسی به نزدش نمی رفت.(1)

جالب است بدانیم این سردرگمی برای افرادی بود که امروزه از مهم ترین و مشهورترین اصحاب امامان به حساب می آیند!

مفضل بن عمر گوید:

خدمت امام صادق علیه السلام بودم که ابراهیم (موسی بن جعفر) وارد شد و او جوان بود. امام فرمود: «وصیت مرا درباره این بپذیر (و بدان که او امام است) و امر امامت او را با هر کدام از اصحابت که مورد اطمینان است در میان گذار.»

امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی دیگر که درباره امر امامت امام کاظم علیه السلام است، بعد از آگاه کردن فیض بن مختار از جانشین خود به وی می گوید: «بدان که خداوند اظهار این مطلب را به کسی پیش از تو به ما اجازه نفرموده است.»(2)

یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام گفته که به موسی بن جعفر علیهما السلام عرض کردم: «مانند خبری که پدرت به من فرمود، شما هم بفرمایید.» امام فرمود: «آری، پدرم در زمانی بود که مانند این زمان نبود.» یعنی در این زمان باید تقیه کرد. به حضرت عرض کردم: «هر که به این جواب قناعت کند، لعنت خدا بر او باشد!» حضرت را خنده سختی گرفت، سپس فرمود: «ای اباعمار! به تو خبر دهم که من از منزلم بیرون رفتم و به فلان پسرم وصیت کردم و در ظاهر پسران دیگرم را هم

ص: 156


1- مفید، ارشاد، ترجمه رسول محلاتی، ج 2، ص 213-215. هم چنین نك: کافی، ج 1، ص 352؛ اربلی، کشف الغمة ج 2، ص 223.
2- کافی، ج 1، کتاب الحجة، باب الاشارة و النص على أبي الحسن موسی، حدیث های شماره 3، 4 و 9.

با او شریک کردم ولی در باطن تنها به او وصیت کردم. اگر کار دست من می بود، امامت را به پسرم قاسم می دادم که او را دوست دارم و نسبت به او مهربانم، ولی این اختیار با خدای عزوجل است، هر کجا خواهد قرار دهد. خبر امامت او (در خواب) از رسول خدا صلی الله علیه و آله به من رسیده و خود او و معاصرانش را به من نشان داده است، و او نیز تا از پیغمبر صلی الله علیه و آله جدم على علیه السلام خبر نرسد، به کسی از ما وصیت نکند.»(1)

هم چنین از زبان نصر بن قاموس، صحابی امام هفتم گزارش شده که وی با این تعلیل که بعد از امام صادق علیه السلام «ذَهَبَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا» با تأکید از امام کاظم علیه السلام می خواهد که امام بعد از خودش را معین کند.(2) امام کاظم علیه السلام حتی برای محکم کردن کار و جلوگیری از بهانه سازی های بعدی، گواهی ده ها صحابی مورد وثوق را درباره جانشین بعد از خود طلبیدند.(3) اقدام آن حضرت، تا حدود زیادی از افتراق شیعیان بعد از ایشان جلوگیری کرد. با این حال بعد از آن حضرت نیز تاریخ شیعه، ماجرای ظهور پدیده واقفی گری و شکل گیری فرقه واقفیه را شاهد بود. درست است که برخی از اصحاب آن بزرگوار مقهور طبع ذلت پذیر بشری شدند و به منظور حفظ و تصرف اموالی که به دستور آن حضرت از شیعیان گرفته بودند، از مسیر امامت حقه تخطی کردند،(4) اما پر واضح است که زمینه فکری و اجتماعی پذیرش ادعا و بهانه آنان از قبل فراهم شده بود. تحقيقا جو فشارهای سیاسی خلفا و حساسیت های برخی از گروه های داخلی، به علاوه پراکندگی اصحاب شیعی آن حضرت، به گونه ای بود که نه همه اصحاب آن حضرت قادر بودند از امر امامت و سرنوشت امام خود اطلاع روشنی به دست

ص: 157


1- همان، باب الاشارة والنص على أبي الحسن الرضا، حدیث 14.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 40
3- همان، ص 37.
4- همان، ص 104؛ رجال کشی، شماره 871 و 888

بیاورند و نه این که جرأت داشتند مثلا در پیش کارگزاران خلیفه، با این ادعا که موسی بن جعفر علیهما السلام امام ماست، مرگ حضرت را گواهی کنند و خود را در معرض شناسایی قرار دهند.

چنان که ملاحظه می شود، در این احادیث که نمونه های آن زیاد است، نه تنها مصداق امام برای برخی از اصحاب برجسته امامان روشن نبود، بلکه امامان نیز از معرفی روشن آن برای همگان تحاشی داشتند و برای آنان که بیان می کردند نیز به پنهان داشتن این موضوع گوشزد می کردند. این امر موجب شد تا انشعابات درون شیعیان درباره امامت و مصادیق آن به ویژه در عصر امام کاظم علیه السلام رشد و رواج بیش تری یابد که به نمونه های مهم آن اشاره خواهد شد.

انشعاب در شیعیان جعفری

پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری، به جز آن دسته از اصحاب و بزرگان شیعه که امامت حضرت کاظم علیه السلام را پذیرفتند و در حلقه معتقدان به امامت ائمه دوازده گانه قرار گرفتند، دیگر انشعابات شیعی در قالب چند گروه و دیدگاه تقسیم شده است:(1)

1. گروهی در گذشت امام را انکار کردند و با ادعای مهدویت وی، هیچ کس را پس از آن حضرت امام ندانستند.(2) به این دسته که به نام پیشوایشان عجلان بن ناووس منسوبند، «ناووسیه» گفته شده است. البته برخی از متکلمان متقدم شیعه مانند شیخ مفید و پژوهش گران معاصر، در وجود تاریخی چنین اعتقادی نسبت به امام علیه السلام تردید کرده اند و در ذیل گزارش خود از اعتقاد این فرقه، اعتقاد به مهدویت امام صادق علیه السلام را ساخته فرقه نگاران دانسته اند. به اعتقاد آنان، مشکل

ص: 158


1- برای اطلاع اجمالی از این گروهها نک: فرق الشيعة ص 66 - 79؛ الزينه، ص 286- 289؛ اعلام الوری، ج 2، ص 7-9
2- فرق الشيعه ص 67؛ اعلام الوری، ج 2، ص 8

می توان تصور کرد که کسانی چنین عقیده ای را در مورد امام صادق علیه السلام پیدا کنند؛ چه هیچ یک از دلایلی که بعدا موجب حدوث چنین عقیده ای در مورد حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام شد، در مورد ایشان صادق نبود. اولا ایشان بارها آشکارا فرموده بودند که قائم، شخصی جز ایشان است و شايعه منتسب به حدیث نبوی که بعدا در دوره فرزند ایشان همه جا وجود داشت، در مورد ایشان نیست. ثانيا ایشان بر خلاف روش عملی فرزندشان، هرگز در سیاست روزگار خود مداخله نفرمودند و پس از روشی که در دوره انقلاب ضد اموی و سپس در مورد قیام نفس زکیه پیش گرفتند، هیچ کس امید سیاسی و انتظاری از ناحیه ایشان نداشت که آن انتظار و امید با چنین دستاویزهایی زنده نگاه داشته شود. ثالثا ایشان در زندان وفات نیافته بودند که مردم در وفات ایشان به این دلیل تردید کرده باشند. عاملی که در مورد حضرت كاظم علیه السلام ذکر شده که مردم تا سالیان دراز با فرزند ایشان بر سر اثبات وفات او گفت و گو می کردند و برای آن سند و شاهد می طلبیدند، در مورد امام صادق علیه السلام حتی یک مورد هم نقل نشده که کسی در صحت امامت جانشین او بر این اساس تردیدی کرده یا با ایشان گفت و گویی نموده باشد. لذا به نظر می رسد که تمام مطالب مربوط به وجود یک گروه از شیعیان مدعی و معتقد به غیبت امام صادق علیه السلام که همه از منابع شیعه سرچشمه گرفته، کلا مستند به ذهنیت شیعیان امامی باشد که همواره باید امامی از خاندان پیامبر وجود داشته باشد. طبعا آنان چنین ذهنیتی را از همه اصحاب امام صادق علیه السلام به انقطاع امامت پس از آن جناب برداشت می کنند که آنان به غیبت ایشان معتقد بوده اند در حالی که به احتمال زیاد، معتقدان به انقطاع امامت چنان ذهنیتی نداشته و چنین ادعای نکرده بودند. (1)

2. گروه دیگری که بنا بر گزارش نوبختی، بسیاری از بزرگان و فقیهان شیعه

ص: 159


1- مکتب در فرایند تکامل، ص 79 - 80.

را شامل بودند، به امامت عبدالله، بزرگ ترین فرزند بازمانده امام، معتقد شدند. دلیل آنها نیز این بود که جانشین امام باید فرزند ارشد امام باشد (الأمامه في ولد الاكبر من ولد الائمه). عبدالله بعد از گذشت هفتاد روز از مرگ پدر، بی آنکه فرزندی از خود به جا بگذارد، در گذشت. با توجه به بی فرزند بودن عبدالله و نیز کم اطلاعی او از احکام شریعت، بیشتر پیروان وی به موسی بن جعفر علیهما السلام رجوع کردند، اما بخشی از آنها معتقد شدند که عبدالله به حق جانشین پدر بوده و موسی بن جعفر جانشین عبدالله و امام پس از اوست.(1) این فرقه به سبب انتسابشان به عبدالله بن افلح (کسی که کف پای او صاف و یا سر یا بینی او پهن باشد) به نام فطحیه و یا افطحیه شناخته شدند. این گروه به طور مسلم تا اواخر قرن سوم هجری حضور داشتند و نام برخی از بزرگان آنها در سلسله روایات شیعی وجود دارد.(2)

3. دسته ای دیگر به امامت فرزند دیگر امام صادق علیه السلام به نام محمد (ملقب به دیباج) روی آوردند و با توجه به نام پیشوا و بنیان گذارشان یحیی بن ابی سمیط (یا شمیط)، سميطيه (و یا شمطیه) نامیده شدند.(3) این گروه نیز با توجه به این که خود محمد دیباج تن به چنین ادعایی نداد، به زودی منقرض شدند.

ظهور فرقه اسماعیلیه

چهارمین و مهم ترین گروه انشعابی، همان هواداران و معتقدان به امامت اسماعیل، بزرگ ترین فرزند امام بودند. فرقه نگاران به ظهور سه دسته انشعابی نخست اشاره کرده اند، اما آنان را در عداد فرقه های تاریخی و منقرض شیعی شمرده اند. از میان انشعابات یاد شده، اسماعیلیه تنها فرقه ای که توانست به هر دلیلی، ادامه حیات

ص: 160


1- فرق الشیعه، ص 67؛ رجال کشی، شماره 473
2- برای نمونه نك: رجال کشی، شماره های 472، 639 720، 1014، 1061، 1062، 1067 و 1078.
3- فرق الشیعه، ص 76؛ الزينه، ص 287

بدهد و اسباب ماندگاری خود را فراهم کند. اهمیت این جدایی که از بزرگترین تقسیمات شیعیان به حساب می آید، نه فقط مربوط به کثرت پیروان و برجستگی برخی از عقاید آن هاست، بلکه از این جهت نیز مطرح بوده که آنان توانستند یکی از بزرگترین حکومت های عصر خود را تشکیل داده، در مقابل عباسیان قد علم کنند. اسماعیلیان توانستند با تشکیل دولت، انتقام تاریخی خود را از عباسیان بگیرند که با ادعای شایسته بودن به خلافت و انتساب حزب خود به اهل بیت به خلافت رسیدند و بر علویان سیطره یافتند. در این جا، از بررسی اندیشه ها و سیر تطوری تاریخ و عقاید و گونه های فرقه ای این گروه صرف نظر می کنیم(1) و بنا بر اقتضای نوشتار، تنها به چگونگی ظهور و شکل گیری تاریخی آن می پردازیم.

عوامل پیدایش اسماعیلیه

اشاره

در بررسی تاریخ شکل گیری و رشد و رواج هر یک از فرقه های اسلامی و انشعابات شیعی، باید به مجموعه ای از عوامل و زمینه های سیاسی - اجتماعی و زمینه های قبلی توجه داشت. البته نباید از نقش مهم عوامل فکری از جمله پشتوانه ها و مفروضات کلامی صاحبان و بنیان گذاران این فرقه ها، چشم پوشید. بررسی عوامل ظهور اسماعیلیه نیز از این قاعده مستثنا نیست. درباره نقطه های آغازین شروع حرکت سیاسی - فکری و روابط اسماعیلیان نخستین (خالص) و مبارکيه و اسماعیلیان و نیز زندگی نامه اسماعیل و سرنوشت پسرش محمد، هم چنین رابطه این دو با امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و ربط و نسبت آنان با غلات و دیگر شیعیان نیز اطلاعات زیاد و یک دستی به ما نرسیده و البته مخفی کاری اسماعیلیان به این ابهام دامن زده است. با این همه، می توان بر اساس

ص: 161


1- برای اطلاع تفصیلی از تاریخ و اندیشه های این گروه به دو کتاب عالمانه و پر ارج مراجعه کنید: 1. فرهاد دفتری، تاریخ و عقاید اسماعیلیه 2. «اسماعیلیه» مجموعه مقالات نوشته شده جمعی از محققان مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب.

مجموعه ای از داده های تاریخی و تحلیل های پیش رو، از عوامل و زمینه های نخستین پیدایش تاریخی این گروه سخن گفت:

الف)مفروضات مذهبی - کلامی

تفاوت دیدگاه شیعیان نخستین درباره ویژگی ها و وظایف امامان، از مهم ترین محورها و زمینه های اختلاف آنان بود. گزارش های روایی و تاریخی درباره اختلافاتی چون میزان، قلمرو و چگونگی دانش، عصمت، نسل (نظیر فاطمی، علوی و یا حسنی و حسینی بودن) و شرایط سنی، حکایت از این مهم دارد. این قبیل اختلاف ها، نه تنها مورد تنازع فکری شیعیان و اصحاب ائمه بود، بلکه گاهی فرقه گرایی و انشعاب آنان را نیز موجب می شد. این اختلاف ها، به علاوه محدودیت ها، محذورات و ملاحظات سیاسی - کلامی امام صادق علیه السلام در تعیین صریح و اعلام همگانی امام بعد از خود، در پیدایش آغازین اسماعیلیه و رشد و رواج بعدی آن نیز بی تاثیر نبود. توضیح این که اسماعیل در زمان حیات امام صادق علیه السلام (حداقل سه سال قبل از شهادت امام) درگذشت و حضرت به منظور رفع شبهه جانشینی وی، که در زبان ها پیچیده بود، مرگ او را اعلام عمومی نمود و مردم، به ویژه شیعیان را به دیدن جنازه اش دعوت کرد.(1) این حرکت امام، به روشنی حکایت از این داشت که تصور عمومی و یا حداقل بخشی از شیعیان در زمان حیات اسماعيل، این بود که رهبری آینده شیعه از آن اوست. البته ممکن است طرح رهبری وی را در آن روزگار تا حدودی برخاسته از انگیزه های سیاسی طراحان آن بدانیم. روایات دال بر انکار امامت اسماعیل توسط امام صادق علیه السلام نیز بر روایات مثبت این مدعا ترجیح دارد. با این همه، بزرگ تر بودن اسماعیل در میان فرزندان امام صادق علیه السلام از یک سو و فعالیت های سیاسی وی از

ص: 162


1- مفید، ارشاد، ج 1، ص 209.

طرف دیگر و نیز اظهار محبت امام نسبت به وی، ذهنیت عده ای را متوجه امامت او کرده بود. به ویژه آن که بر اساس برخی گزارش ها، این شرط که فرزند بزرگ تر امام باید جانشین وی باشد، به گونه ای شایع شده بود که نوبختی در بیان اختلافات بعد از امام صادق علیه السلام می گوید:

عده ای از بزرگان شیعه با همین تعلیل، ابتدا سراغ عبد الله بن افطح رفتند؛ زیرا وی در میان فرزندان به جامانده از امام از همه بزرگ تر بود.(1)

به هر حال تصور عمومی از امامت اسماعیل، به گونه ای بود که برخی مرگ او را منکر شده، آن را دروغین و صحنه سازی امام دانستند. عده ای نیز پس از درگذشت اسماعیل و ناامیدی از امامت او، حتی از امامت امام صادق علیه السلام نیز برگشتند. استدلال آن ها نیز این بود که امام صادق علیه السلام به ما دروغ گفته، بنابراین شایسته امامت نیست! و امام نباید چیزی را بگوید و خبری را (مثل امامت اسماعیل) بدهد که بعد از آن (مرگ اسماعیل) کشف خلاف گردد و با مردن او دروغ از آب در آید!.(2)

ابو حاتم رازی، از متفکران و داعیان مشهور اسماعیلی، حاصل ادعاها و دلایل کلامی اسماعیلیان را برای امامت امامان خود چنین می نگارد:

آنان پس از اسماعیل به امامت فرزندش، محمد، روی آورده، امامت دیگر فرزندان جعفر را نپذیرفتند و گفتند: «هیچ پیامبر و فرستاده ای نبوده مگر این که در زمان حیات و پس از مرگ خود، جانشینی داشته و خداوند اولیای خود را به این شیوه فرمان داده است.» جعفر بن محمد علیه السلام نیز 25 سال را در حالی به سر آورد که جز اسماعیل و عبدالله فرزند دیگری نداشت. آن حضرت دیگران را به جانشینی اسماعیل راهنمایی کرد تا بدان جا که

ص: 163


1- فرق الشیعه، ص 77؛ کشی، همان، شماره 472. شایسته ذکر این که طرح مفهوم بداء درباره اسماعیل را که در روایات شیعی و آثار فرقه نگاری کهن وجود دارد چه از طرف ائمه بدانیم و چه ساخته شیعیان، باز از قوت این شایعه حکایت داشته است.
2- فرق الشیعه، ص 68.

بسیاری از یارانش، به امامت اسماعیل معتقد شدند و او نیز در رد آنان سخنی نفرمود تا این که گروهی گفتند: «وی نمرده و جعفر علیه السلام از ترس دشمنان پنهانش کرده است. چگونه ممکن است اسماعیل مرده باشد با آن که خود جعفر، طوق پیروی از او را بر گردن ما افكنده و به فرمانبرداری از او فرمان داده است ؟!» آنان [برای اثبات امامت و جانشینی اسماعیل]، بدین نکته نیز احتجاج کرده اند که جعفر علیه السلام نیز مانند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله -که تا خديجه زنده بود، نه زنی را به همسری گرفت و نه کنیزی را اختیار کرد - رفتار کرد و تا زمانی که مادر اسماعيل - یعنی فاطمه، دختر عموی آن حضرت - زنده بود، همسر دیگری نگرفت؛ زیرا می دانست حجت و امام از فرزندان آن زن است. اسماعیلیان گفتند: «امامت و وصایت از جانب خداست و خدا این منزلت را در زمان زنده بودن پدر به اسماعیل داده است. چون مرگ اسماعیل فرارسید، فرزند او محمد از عموهای خود بیش تر سزاوار میراث او بود؛ چنان که از همه آنان، جز عبدالله، بزرگ تر نیز بود.» از طرفی (برای نفی امامت موسی بن جعفر علیه السلام بعد از رحلت اسماعیل و با مفروض بودن امامت او گفته اند) «امر امامت به دلیل اخباری که در این باب رسیده است، پس از حسن و حسین در دو برادر قرار نمی گیرد.»

آن ها در رد امامت دیگر فرزندان امام صادق علیه السلام گفته اند: «ما در ادعای هواداران امامت عبدالله و محمد (فرزندان امام صادق علیه السلام) نگریستیم و دریافتیم که عبد الله در گذشت، بی آن که فرزندی داشته باشد و محمد نیز در مکه، در ماه و بلد حرام که امت بر ضرورت پرهیز از جنگ در آنها اتفاق دارند، خروج کرد و شمشیر کشید. اگر کار او نیز سر می گرفت، باز با این کار نادرستی که کرد، ادعای هوادارانش [که او پس از پدر، به امامت سزاوارتر است] از میان می رفت، هر چند که آنان از بین رفته اند و کارشان پایان پذیرفته است.» مدعیان امامت موسی [بن جعفر] نیز پس از مرگش، در جانشینی فرزندش علی [بن موسی الرضا] اختلاف

ص: 164

کردند؛ گروهی بر امامت موسی ماندند و گفتند: وی نمرده است و این که علی [بن موسی الرضا) شایسته امامت نیست. علی بن موسی علیه السلام نیز بی آنکه فرزند بالغی داشته باشد، در گذشت. وی به هنگام مرگ تنها یک پسر هفت ساله، یعنی محمد بن علی داشت که [به جهت کمی سن و عدم بلوغ] او را نه می شد به امامت پذیرفت و نه می شد با وی نماز گزارد، خوردن گوشت ذبیحه اش روا و شهادتش نیز پذیرفتنی نبود. وی همچنین، برای [تصرف در] مال خود، قابل اعتماد نبود و نمی شد حد بر او جاری کرد. وی با این مجادلات کلامی، می خواهد نتیجه بگیرد که امامت تنها شایسته اسماعیل و نسل بعد از وی است.(1)

ب)زمینه های سیاسی

سرآغاز انشعاب اسماعیلیان از زمان امام جعفر صادق علیه السلام روشن است. بسیاری از مورخان و پژوهشگران، به آغاز شکل گیری آنها و رابطه های پنهانی شان با برخی از شیعیان غالی اشاره کرده اند. ابوالخطاب تحریک کننده این جریان سیاسی بود. وی ابتدا مورد اعتماد امام صادق علیه السلام بود و از سوی آن حضرت به عنوان راهنمای شیعیان کوفه، برگزیده شد. اما پس از آن امام صادق علیه السلام به سبب بینش عقیدتی افراطی اش او را طرد کردند. ابوالخطاب کوشیده بود تا با ابزار نظامی به تقویت عقیده اش بپردازد. به نظر می رسد که می خواسته تا در نفوذ و دخالت امام صادق علیه السلام با دادن نظریات انقلابی و سیاسی خود نسبت به اسماعیل، با حیله پیش دستی کند. اسماعیل به این تفکرات، گرایش بیشتری از برادر جوان ترش موسی نشان می داد. از این رو، ابو الخطاب امیدوار بود تا تحت نام اسماعيل افکار انقلابی خود را وجهه شرعی دهد.(2)

ص: 165


1- نک: ابو حاتم رازی، گرایش ها و مذاهب اسلامی در قرون نخست، (بخش سوم کتاب الزينه)، ترجمه علی آقانوری، ص120 -123.
2- جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 64.

لذا پژوهش گران نتیجه گرفته اند که اسماعیلیان در آغاز، قبل از انشعاب مذهبی، یک جنبش سیاسی بودند که مقاصد سیاسی - اجتماعی خود را در دین جست و جو می کردند. در نظر گرفتن معانی باطنی برای آیات قرآنی نیز ابزاری برای تفسیر دلخواه از قرآن در خدمت مقاصد سیاسی - اجتماعی آنان بود.

پژوهش گران اسماعیلی، مانند عارف تا مرو مصطفى غالب این نظر را نمی پذیرند و آغاز جنبش اسماعیلیه را مذهبی می دانند.(1) از طرفی در بررسی تاریخی و فهم چگونگی ظهور و بروز اوليه اسماعیلیان، نمی توان زمینه های سیاسی و اجتماعی و فکری عصر صادقین علیه السلام را از نظر دور داشت، زیرا با روی کار آمدن خلفای عباسی و در پی ناامیدی دوستان و اصحاب اهل بیت : از حاکمان عباسی، زمزمه مخالفت علویان با عباسیان بالا گرفت. از طرفی امام صادق علیه السلام به سبب ملاحظاتی ویژه، از روحیه پرخاشگری و ستیزه جویی آشکار با دستگاه خلافت حمایت نمی کردند و وظیفه امام منصوص را رهبری روحانی و مذهبی اعلام فرمودند، نه کسب قدرت ظاهری. برخی از شیعیان و خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله خود به قیام سازمان یافته و تبلیغ برد دستگاه عباسی رو کردند و سر آغاز شکافی به نام اسماعیلیه شدند. در میان قیام های عصر امویان و عباسیان که خاندان پیامبر و دوست داران ایشان دنبال کردند، قیام برخی از غلات شیعه که بعدها در اسماعیلیان تبلور یافت، برجستگی خاصی دارد.(2) بنابر دیدگاهی، حتی اختلاف اصلی اسماعیل با امام و عزل وی از امامت به سبب ارتباط وی با محافل

ص: 166


1- الحركات الباطنيه في الاسلام، ص 46، 50، 71 و 79
2- نك: فرهاد دفتری، «اسماعيليه»، دایرة المعارف تشیع، ج 2. بعضی از پژوهش گران معاصر، معتقدند تأويل گرایی قبل از ظهور اسماعيليه از سوی عده ای از اصحاب امام صادق علیه السلام آغاز شد که البته کسانی از آنان مانند ابو منصور عجلی و ابوالخطاب و مغيرة بن سعید مورد طرد و لعن آن حضرت واقع شدند. بر این اساس، ریشه برخی از تأویلات اسماعیلیه همان فرقه های غلات و زنادقه است. نك: تاريخ الاسماعيليه، ص علیه السلام. شاید با توجه به چنین زمینه های تاریخی باشد که برخی معتقدند، باطنی گری در گروه های شیعی کامل ترین صورت تحول خویش را در مذهب اسماعیلی یافت. (تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ص 104)

انقلابی بوده است.(1) مصطفى غالب، از نویسندگان اسماعیلی معاصر، معتقد است که داعیان اولیه اسماعیلیه و حجج آنها در عصر عباسی، همگی از انقلابیون و مخالفان دولت عباسی بودند و حتی انکار مرگ او را توسط امام صادق علیه السلام به جهت حفظ جان او و با توجه به عنصر تقیه می دانستند.(2)

خاستگاه اسماعیلیه اوضاع و احوال سیاسی - اجتماعی نیمه قرن دوم بوده است. وی می گوید: «چنین تغییری در اوضاع و احوال طبقات اجتماعی، طبیعتا منجر به جنبش هایی گردید که (در قرن کمون انقلابی)، بیانگر قیام طبقات و حوزه های محروم و تحت فشار بودند.»(3) لوئیس برناوه با توجه به اسناد و شواهد نتیجه می گیرد که در دوران حیات امام صادق علیه السلام ابوالخطاب و اسماعیل احتمالا به کمک هم نظامی از عقاید را پی افکندند که اساس کیش اسماعیلی دوره های بعد گردید. آنان هم چنین برای تأسیس یک فرقه انقلابی شیعی تلاش کردند که بتواند همه گروه ها و دسته های کوچک شیعی را بر گرد امامت اسماعیل و فرزندان او جمع کند. پس از کشته شدن ابوالخطاب، شهادت امام صادق علیه السلام، تشکیلات و سازمان آنها به چندین گروه و فرقه کوچک تر با عقاید و آرا مختلف و رهبران منازع تقسیم شد. اینان بر گرد شخص محمد بن اسماعیل جمع آمدند و محمد موفق شد با یاری هواداران مختلف خود از جمله مبارک و عبدالله بن میمون قداج، بیشتر پیروان اسماعیل از جمله بخش اعظم فرقه خطابیه را که عقاید و آرا آن ها نیز با تغییرات و اصلاحاتی اخذ شد، در نهضت واحدی باهم متحد سازد. به این ترتیب، جنبش تاریخی اسماعیلیان در پیرامون محمد بن اسماعیل شکل گرفت و به وجود آمد.(4)

ص: 167


1- لوئیس بر ناوه، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه فریدون بدره ای، ص 48
2- مصطفى غالب، تاريخ الدعوة الاسلاميه، ص 6- 8
3- تاریخ اسماعیلیان، ص 40 و 52؛ هم چنین نک: عرفان عبدالحميد، دراسات في الفرق و العقاید، ص 59.
4- لوئیس برناوه، همان، ص 52.

ظهور پدیده وقف و واقفی گری

پس از شهادت هر یک از امامان نوعی جریان واقفی گری بنابر دلایلی در میان شیعیان، به ویژه با توجه به انتظاری که از مفهوم مهدی و قائم داشتند، شکل می گرفت.(1) این اندیشه به طور عام، هم موجب انشعابات زودگذری چون: سبائیه، ناووسیه، باقریه، موسویه، بشیریه، مؤلفه، محدثه و حتی فطحیه گردید و هم شکل گیری فرقه های بزرگ و ماندگاری چون: زیدیه و اسماعیله. توقف در مرگ افرادی خارج از سلسله امامان شیعه را نیز باید به این پدیده راجع دانست.(2) کاربرد این واژه در متون رجالی شیعه نیز گاهی و البته با قرینه خاص، ناظر به معنای عام آن است.

با این همه، واقفه، به عنوان یک اصطلاح فرقه ای و در میان فرقه های شیعه،(3) ویژه آن دسته از افرادی دانسته شد که با انکار رحلت امام هفتم، از اعتقاد به ادامه سلسله امامت در میان فرزندان وی باز ایستادند. پیدایش و رواج اصطلاح «قطعيه» برای معتقدان به جانشینی امام رضا علیه السلام و امامان بعدی در آن دوران، و نیز اخبار رسیده بر ضد گروهی به نام واقفه در تقابل با این گروه بوده است. هر چند این گروه از نظر زمانی بعد از رحلت حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام ظهور کرد و رشد و رواج داشت، نباید فراموش کرد که زمینه های اولیه و سیاسی - اجتماعی آن نیز در عصر حضور موسی بن جعفر علیهما السلام روشن بود. امر مهم فرقه گرایی و ظهور فرق، به گونه ای نیست که ظرف یک شب به وجود بیاید؛ هر چند با توجه به

ص: 168


1- نک: فرق الشيعة ص 82
2- برای اطلاع تفصیلی از این مهم نک: ریاض محمد حبيب الناصری، الواقفه دراسه و تحلیل، ج 1، ص 37 - 69
3- با مطالعه کتب فرقه شناسی به ویژه فرهنگ نامه های فرقه، می توان ملاحظه کرد که این اصطلاح از جهت تاریخی، به برخی از دیگر فرق اسلامی از جمله «واقفه جهمیه» که در باره مخلوق یا غیر مخلوق بودن خدا و «واقفه خارجيه» که درباره سرنوشت مرتکب کبیره و نیز واقفه معتزله اطلاق شده که درباره خلق قرآن بی طرف مانده بودند و نظریه خاصی را برانداز نکرده بودند. (نك: فرهنگ فرقه های اسلامی، ص 200 - 201).

محدودیت نوشتار نمی توان به تفصیل این فرقه بپردازیم. حضور چشم گیر و ملموس صاحبان این عقیده در میان اصحاب امام کاظم علیه السلام به همراه شهرت و برجستگی برخی از آنها در میان شیعیان، حاکی از این مدعاست. تذکر این نکته مفید می نماید که عوامل اجتماعی - سیاسی پیش گفته نیز برای ظهور انشعابات در مورد این فرقه هم صادق است.

افراد این گروه، به جز انکار رحلت امام هفتم، اندیشه کلامی و عقاید منسجم دیگری مطرح نکردند تا بتوانند خود را ماندگار کنند، اما به دلیل وجود شخصیت های برجسته ای میان آنها تا حدودی توانستند به حیات خود تا مدتی ادامه دهند.

منابع

1. ابن جوزی، عبدالرحمان، تذکره الخواص، نجف: مطبعه الحیدریه، 1383.

2. ابن خلکان، وفیات الاعیان، قاهره: مکتبه النهضه المصريه، 1368 ق.

3. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، بی تا.

4. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبيين، تصحیح احمد صقر، قم: انتشارات الشريف الرضی، 1414ق.

5. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، با مقدمه ابوالحسن شعرانی، ترجمه علی بن الحسین زوارئی، نشر الادب الحوزه، کتاب فروشی اسلامیه، بی تا

6. اصفهانی ابو الفرج: مقاتل الطالبيين، شرح و تحقیق سید احمد صقر، قم: منشورات الشريف الرضی، 1414ق/1372.

ص: 169

7.حر عاملی، محمد بن حسین، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403ق.

8.حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الأربعة، چاپ دوم، بیروت: دار الكتاب العربی، 1390 ق.

9. دفتری، فرهاد، تاریخ و عقاید اسماعیلیه، ترجمه، فریدون بدره ای، تهران: نشر و پژوهش فرزان روز، 1375.

10. رازی، ابو حاتم، کتاب الزينة (بخش سوم)، تصحيح عبد الله سلوم سامرایی، قاهره: 1957.

11. رازی، ابو حاتم، گرایش ها و مذاهب اسلامی، در سه قرن نخست هجری، ترجمه کتاب الزينه، ترجمه على آقانوری، قم: مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1382.

12. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل والنحل، تحقيق محمد بن فتح بدران، قم: انتشارات شریف رضی، چاپ سوم، 1363.

13. صدوق، ابی جعفر، محمد بن علی بن الحسين بن بابويه القمی، عیون اخبارالرضا، مقدمه و پاورقی حسین اعلمی، بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1984م/ 1404ق.

14. صفری فروشانی، نعمت الله، نقش تقیه در استنباط، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علميه قم، 1381.

15. طوسی، محمد بن حسن، اختيار معرفة الرجال (رجال الكشی)، با مقدمه حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، 1348.

16. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام.

17. فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام، ترجمه عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، 1369.

18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح و تعليق على اكبر غفاری، بیروت: دار صعب، 1401ق.

ص: 170

19. لویس، برنارد، تاریخ اسماعیلیان، ترجمه دکتر فریدون بدره ای، تهران: انتشارات توس، 1362.

20. ليثي، سميره مختار، جهاد شیعه در دوره اول عباسی، ترجمه محمد حاجی تقی، تهران: مؤسسه شیعه شناسی، 1384.

21. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1403ق.

22. محمد جعفری، حسین، تشیع در مسیر تاریخ، تاریخ سید محمد تقی آیت الهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374.

23. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، ترجمه هاشم ایزد پناه، بی جا، 1375.

24. مفید، محمد بن النعمان، الفصول المختاره من العيون و المحاسن، مكتبه الداوری، قم: 1396 ق.

25. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم: منشورات مكتبه بصیرتی، بی تا .

26. ملایری معزی، اسماعیل، جامع احادیث الشیعه، به اشراف آقا حسین طباطبایی بروجردی، 1414.

27. ناصری، ریاض محمد حبيب، الواقفيه، دراسة تحليليه، الجزء اول، المؤتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، مشهد، 1409 ق.

28. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، نجف اشرف: مکتبه مرتضویه، 1355

29. -ترجمه و تعليقات محمد جواد مشکور، چاپ دوم، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1381.

30. ولوی، علی محمد، دیانت و سیاست در قرون نخستین اسلامی، پژوهش در تعامل اندیشه های کلام و جریان های سیاسی، تهران: دانشگاه الزهرا، 1380.

ص: 171

بسترشناسی فرقه واقفیه در فرهنگ شیعی سیدعبدالكريم حسن پور

اشاره

*بسترشناسی فرقه واقفیه در فرهنگ شیعی سیدعبدالكريم حسن پور(1)

چکیده

توقف بر شخصی از اهل بیت : به عنوان آخرین امام و مهدی منتظر، تا زمان امام کاظم علیه السلام مسأله بی سابقه و جدیدی نبود، لذا گروهی از شیعیان که آن حضرت را مهدی و قائم منتظر می دانستند، با نام واقفیه یا واقفه شکل گرفتند. این گروه، ضمن این که بخش وسیعی از توان و فرصت حضرت رضا علیه السلام را مصروف خود ساختند، از جهات متعدد، تهدیدی جدی برای تفکر اصیل شیعی به حساب می آمدند.

به همین مناسبت، پژوهش گران و تحلیل گران مطالعات اسلامی، واکاوی ماهیت و شخصیت های جریان مذکور را از زوایای مختلفی بررسی کرده اند و نوعا اصالت را به انگیزه های بانیان این اندیشه مربوط ساخته اند. اما نگارنده در نوشتار حاضر با روش کتابخانه ای، ضمن بررسی باورهای دینی و آموزه های اعتقادی جامعه شیعی آن روز، در پی اثبات این مدعاست که اندیشه واقفه معاصر امام رضا علیه السلام، استمرار و نسخه تکامل یافته ای از انحراف نخستینی است که در حاشیه دو اصل شیعی «امامت و مهدویت»، شکل گرفت و در مقاطع مختلف، ظهوری اقتضایی داشت.

واژگان کلیدی: واقفه، امامت، مهدویت، قائم، غیبت.

ص: 172


1- دانش آموخته سطح سه حوزه علمیه و کارشناس ارشد فرق تشيع دانشگاه ادیان و مذاهب.

مقدمه

واقفيه عنوان گروهی از شیعیان است که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام و مقارن آغاز امامت علی بن موسی الرضا علیه السلام، به مهدویت امام کاظم علیه السلام قائل شدند و بر آن حضرت به عنوان آخرین امام توقف نمودند. ولی اصطلاح مذکور در معنای عام خود، به افراد یا گروهی ناظر است که بر امامی خاص توقف می کردند و با انکار مرگ او، از پذیرش جانشینی فرد دیگری پس از او سر باز می زدند. (1)

بررسی و مطالعه درباره این گروه جداشده از بدنه شیعه، کمک شایانی به شناخت تاریخ تشیع و سیر جریانان های فکری و سیاسی عصر امامان علیه السلام خواهد داشت. تاکنون پژوهش های نسبتا زیادی درباره جریان و اندیشه واقفيه انجام شده است،(2) اما اغلب پژوهش های صورت گرفته، زمینه ها و زمان پیدایش آن را در انگیزه های مالی و منافع شخصی عده ای مشخص در زمان شهادت امام کاظم علیه السلام و آغاز امامت امام رضا علیه السلام بیان می کنند. اما نوشتار حاضر، ضمن پذیرش نسبی انگیزه های اقتصادی و سوء استفاده های افراد مذکور به عنوان عاملی تأثیر گذار در جریان واقفه، با رویکردی متفاوت سیر بحث را دنبال می کند. گرچه اطلاق واژه واقفیه، به گروهی ناظر است که پس از شهادت امام کاظم علیه السلام، وفات آن حضرت را انکار نمودند و به تبع آن امامت حضرت رضا علیه السلام را منکر شدند، مطالعه دقیق روایات و گزارش های تاریخی، بیانگر وجود تفکر جریان سازی در لایه های مختلف اعتقادی، اجتماعی و سیاسی جامعه شیعه است که بستر مناسبی برای

ص: 173


1- حسين، صابری، تاریخ فرق اسلامی، ج 2، ص 295.
2- رياض محمد حبيب الناصری، الواقفيه دراسة تحليلية سید جلال امام، بررسی زمینه ها و عوامل پیدایش اندیشه توقف بر امامان شیعه پایان نامه کارشناسی ارشد در مؤسسه امام خمینی و علی بیوکارا، مقاله «دودستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه» به قلم م.. ترجمه وحید صفری، مجله علوم حدیث ش 30؛ نعمت الله صفری فروشانی، مقاله «فرقه های درون شیعی دوران امامت امام رضا علیه السلام»، مجله طلوع، ش 28.

تأثیر گذاری و توفیق بیش تر صاحبان انگیزه های ذکر شده به حساب می آیند. این تفکر، ظهور دفعی و اعلام موجودیت ناگهانی این گروه را امری ناپذیر فتنی می سازد.

دو اصل «امامت و مهدویت» در کنار فضای سیاسی، از جمله موضوعاتی هستند که در شکل گیری فرق شیعی نقش زیادی داشته اند. بنابر این، برای دست یابی به زمینه های شکل گیری این فرقه، باید کمی به عقب برگشت و تصویری از دو اصل مذکور در نظام اعتقادی شیعه و تبیینی اجمالی از فضای سیاسی - اجتماعی جامعه شیعی آن روز ارائه نمود.

جایگاه مسأله امامت

پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اختلافات بر سر جانشینی آن حضرت، تا جایی اوج گرفت که مبنای اختلافات کلامی و عامل انشقاق جامعه اسلامی به دو گروه مقابل هم شد. بر همین اساس، شهرستانی بزرگ ترین اختلاف در جامعه اسلامی را در مساله جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله می داند:

وَ أَعْظَمُ خِلَافَ بَيْنَ الْأَمَةِ ، خالاف الْإِمَامَةِ ، إِذْ مَا سَلَّ سَيْفَ فِي الْإِسْلَامِ علی قَاعِدَةً دِينِيَّةٍ مِثْلَ مَا سَلْ عَلَى الْإِمَامَةُ فِي كُلِّ زَمَانٍ (1)

گروهی (شیعیان) بر این باور بودند که استمرار وظایف نبوت، در منصب امامت به عهده امام صورت می پذیرد. بر مبنای این گروه، امامت منصبی الهی است که به دنبال آن تعیین امام را از اختیار و انتخاب مردم خارج می سازد و آن را به دست جعل و دستور خداوند منحصر می کند.(2) اما گروه دوم (اهل سنت)، گرچه اصل نبوت را قبول دارند اما جانشینی پیامبر صلی الله علیه وآله را خارج از اصول اعتقادی

ص: 174


1- شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 24.
2- سید مرتضی، الشافي في الأمامه، ج 2؛ سید عبدالحسین شرف الدين، المراجعات، ص 187 به بعد؛ احمد حسین يعقوب، النظام السياسي في الاسلام؛ جعفر سبحانی، الالهيات على هدي الكتاب و السنة و العقل، ج 4.

دانسته، بر این باورند که خلافت مسألهای فرعی است که به انتخاب مردم صورت می پذیرد.(1)

در باور شیعیان، میان رسالت و امامت فاصله ای وجود ندارد. این گروه از جامعه اسلامی، با استناد به حدیث مشهور «بدء الدعوه» یا «حديث الدار» که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، پس از عرضه رسالت خود در جمع خویشان و پاسخ مثبت حضرت على علیه السلام ایراد فرمودند: «إِنَّ هَذَا أَخِی وَ وَصِیی وَ خَلِیفَتِی خَلِیفَتِی فِیکمْ فَاسْمَعُوا لَهُ وَأَطِیعُوا»(2) و حدیث منزلت،(3) مسأله امامت را همزاد و هم زمان با طرح رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می دانند. هم چنین با استناد به آیات ذیل، امامت را ادامه و تكمله نبوت می دانند.

1. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَات...:(4)

2. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا...(5)

3. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ....(6)

امامت در تفکر شیعی، عبارت از ریاست مطلقه امور مسلمانان در امر دین و دنیا، به نیابت و جانشینی از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله است:

الْإِمَامَةُ رياسة عَامَّةُ فِي أُمُورِ الدِّينِ وَ الدُّنْيَا لِشَخْصٍ مِنِ الْأَشْخَاصِ نِيَابَةِ عَنِ النَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ».(7)

ص: 175


1- جعفر، سبحانی، پیشین، ص 13.
2- تاریخ طبری، ج 2، ص 321
3- بلاذری، انساب الاشراف، ج 2، ص 92.
4- مائده، آیه 55.
5- مائده، آیه 3.
6- مائده، آیه 67
7- حلی، الباب الحادي عشر، ص 82

صاحبان این تفکر، برای امام شروط و صفاتی از جمله عصمت از گناه و خطا و نسیان در انجام دادن وظایف امامت و نیز برتر بودن از تمامی امت در علم و عقیده و صفات فاضله انسانی و اخلاقی ذکر می کنند.(1) با این بیان، افراد جاهل به احکام الهی و جائر در رفتار و کردار و گفتار، شایسته تصدی این امر مهم نیستند. از سوی دیگر، تشخیص عصمت و ارزش های اخلاقی، بالذات در انحصار علم خداوند است که به تبع آن تعیین امام و تشخیص آن، از عهده توده مردم خارج و امری الهی می گردد.

در میان کشمکش دو گروه یادشده، اندیشه دوم غالب شد و امامت که به باور شیعیان، همزاد رسالت بوده است به انزوا رفت و جامه خلافت بر تن کسانی پوشانده شد که به صلاحیت نداشتن خویش برای استقرار در مقام جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله آگاه بودند.(2) تربیت و پرورش ده ها محدث، مفسر و مورخ تأثیر گذار در جهت دگرگون سازی معارف اسلامی را می توان دستاورد و نتیجه سیاست این گروه دانست گروهی که تنها راه استحکام پایه های اجتماعی - سیاسی خود را در تغییر باورهای فرهنگی و پشتوانه های فکری و عقیدتی جامعه می دیدند.(3) آنان با به کارگیری همین سیاست، توانستند بلافاصله بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل بیت : ایشان را به انزوای سیاسی برانند. اوج این انزوا را در سخن امام سجاد علیه السلام می توان دید که فرمودند: «در مکه و مدینه جز بیست تن ما را دوست ندارد».(4) بدیهی است زدودن چنین مهجوریتی از اهل بیت : و تفکری که در روح و جان مردم آن دوران ریشه دوانده بود، کار آسانی نبود. از این رو

ص: 176


1- همان
2- «أَمَا وَ لِلَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانُ وَ انْهَ لَيَعْلَمُ أَنَّ مُحِلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرحی» (نهج البلاغه، خطبه شقشقیه)
3- علامه امینی، الغدیر، ج 7 ص 237 به بعد؛ جعفر مرتضی حسینی عاملی، الحياه السياسيه للامام الحسن، ص 24 به بعد.
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 140.

اهل بیت : در مقابله با این جریان، با توسل به آیات و احادیث نبوی و یا تلاش بر شناساندن خود به جامعه و مطرح ساختن حق غصب شده خویش، دنبال تثبیت نظریه امامت شیعی بودند و لحظه ای از این امر فروگذار نکردند. امام باقر علیه السلام ذیل آیه شریفه: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ»(1) به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: «ذکر منم و ائمه اهل ذکر هستند.(2) هم چنین امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه شریفه: «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(3) می فرمایند: «ستاره رسول خداست و علامات همان ائمه هستند.»(4)

بررسی ریشه های قیام حماسی و مقدس سید الشهداء علیه السلام و موضع گیری دقیق سید الساجدين علیه السلام در روزگار نفاق و آکنده از اختناق اموی، در ضمن دعاهای آموزنده و هشداردهنده، و پس از آن در جنبش های امام زادگانی چون زیدبن علی علیه السلام، بیانگر اهتمام آن بزرگواران بر تثبیت نظریه امامت و اختصاص آن به اهل بیت : است. دوران پر برکت امامت صادقين علیه السلام که بسیاری از اصحاب و شیعیان، منتظر و متوقع قيام علنی آن بزرگواران بودند، به دور از تحرکات و مبارزه فیزیکی، در تقویت مبانی شیعی و تثبیت نظریه امامت سپری شد. حتی نوع مواضع امام کاظم علیه السلام در مقابل دربار عباسی، از نظر برخی تحلیل گران معاصر، همسان با مواضع امام حسین علیه السلام در مقابل بنی امیه بود:

امام هفتم به ویژه در دوره اقتدار هارونی، باز به نوعی به حرکتی از دست عاشورا می اندیشید؛ چون هارون نیز به نحوی نقطه اوج انحراف بود.(5)

ص: 177


1- نحل، آیه 43.
2- کلینی، کافی، ج 1، ص 10.
3- نحل، آیه 16.
4- کلینی، پیشین، ص 206.
5- محمدرضا، حکیمی، امام در عینیت جامعه، ص 50

مهدویت و آموزه های مرتبط (منجی، غیبت، انتظار، قائم و رجعت)

اگر چه مهدویت، از فروع اصل امامت به شمار می رود، نباید مباحث امامت و مهدویت را به هم در آمیخت؛ بلکه هر کدام از آنها به عنوان اصلی مستقل قابل بحث و بررسی است. چنان که پیش از این گفته شد، اصل امامت، به لزوم استمرار هدایت و وجود هادی با ویژگی های خاص، پس از پیامبر اکرم 9 می پردازد. اما بحث مهدویت، عمدتا به آینده و نجات بشر ناظر است که برای رهایی از وضعیت طاقت فرسا به ارمغان خواهد آمد.

این اصل نیز از جمله اصولی است که در کنار مسأله امامت، از همان سده های نخست هجری توجه مسلمانان به ویژه شیعیان را به خود جلب کرد. وعده های قرآن بر برقراری قسط و عدل در زمین و فراوانی احادیث نبوی و تأكيدات ائمه :، از جمله عوامل اصلی در نهادینه شدن باور به این اصل است. از جمله مشخصات مورد اتفاق که در احادیث نبوی ذکر شده و ائمه : نیز به ترویج آن پرداختند، قیام و تشکیل دولت اسلامی و نجات مردم از ستم است که باعث شد این اعتقاد در میان شیعیان، مستحکم تر شود و به گونه ای رشد نماید که هر گروه از آنها منتظر بودند که آن قائم موعود در زمان خودشان ظهور کند و بساط ستم را در هم بشکند.

در مقاطعی از تاریخ که ظلم و بی عدالتی گستره بیشتری را در بر می گرفت، انتظار قيام قائم در میان شیعیان جدی تر احساس می شد. به عبارتی دیگر، هر چقدر مردم فشار شکنجه ها و ظلم های حاكمان ستمگر را بیشتر احساس می کردند، انتظار فرج و قیام منجی در آنها بیشتر احساس می شد. دور از ذهن نیست که نپذیرفتن شهادت ائمه : در میان برخی از مردم جامعه معاصرشان، برخاسته از همین انتظار بود که در باور آنان، قائم باید قبل از آن که از دنیا رحلت کند، بساط ستم را در هم کوبیده باشد.

ص: 178

اختلافات درون شیعی بر مسأله امامت و مهدویت

فارغ از رقابت ها و انگیزه های سیاسی مخالفان اهل بیت : که در سرکوب و شکنجه آنها سنگ تمام گذاشته بودند، میان علویان به معنای عام و شیعیان به معنای خاص، اختلافات مبنایی شدیدی بر سر مساله تعیین امام رخ می داد که در نتیجه آن، گروهی از باور به سلسله امامان منصوص خارج شدند و اسباب شکل گیری انشعاباتی چون کیسانیه و زیدیه را فراهم ساختند. دامنه این اختلافات تا آنجا تأثیر گذار بود که عده ای از غیر علویان دچار تردید شدند و به انتظار نشستند که علویان حسنی و حسینی بر کدام نقطه به توافق می رسند.(1) (شرطی که هیچ وقت محقق نشد).

گزارش های اصحاب ملل و نحل و متکلمان از شکل گیری فرقه هایی چون موسویه، ناووسیه، فطحیه، شمطیه و اسماعیلیه که در صدد نقل آنها نیستیم، نشان می دهد که باقی مانده جامعه شیعی که در مقاطعی، به انشعاب های زیدیه و کیسانیه تن نداده بودند، در ادوار بعدی، پس از شهادت هر امام، در تشخیص، تعیین و انتخاب جانشین او، با بحرانی جدی روبه رو می شدند. از همین رو، مصادیق مختلفی را برای امامت برمی گزیدند.(2) در این میان، نکته جالب توجه این است که دیگر پیروان و اطرافیان ائمه : نیز که به تسلسل و تعیین الهی و نص امام قبلی در تعیین امام معتقد بودند، در انتخاب امامان و نوع نگاه خود به ویژگی های امام در یک مسیر و یک باور مشترک نماندند.

به دنبال اصالت آموزه مهدویت نیز در مقاطعی از زمان، به مدد تفسیرهای سطحی و درک نادرست از روایات، مدعیان مهدویت سربر آورده، مردم را به دور

ص: 179


1- اشعری قمی، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصليين، ص 19.
2- شیخ مفید، الفصول المختار، ص 305-327.

خود جمع می کردند یا این که عده ای از مردم، ساده اندیشانه در تطبیق مصداق قائم و مهدی به خطا می رفتند و به مهدویت شخصی یا حتی امامی از ائمه : معتقد می شدند که عامل تشتت و تفرق در میان جامعه شیعی بود. محمد حنفیه نخستین فردی است که مهدی خوانده شد و طرفداران این نظریه کیسانیه نام گرفتند.(1) هم چنین ابو هاشم عبدالله بن محمد بن حنفیه،(2) عبدالله بن معاویه،(3) امام باقر علیه السلام،(4) محمد نفس زکیه،(5) امام صادق علیه السلام،(6) اسماعیل و محمد بن اسماعیل، افرادی بودند که در مقاطع دیگر از تاریخ تشیع تا قبل از امام کاظم علیه السلام به نوعی برچسب مهدویت بر آنان زده شد.

کلمه «قائم» از جمله واژگانی است که در روایات مورد بحث بارها دیده می شود مدعیان این مسأله از واژه قائم سوء تفسیر و سوء برداشت می کردند. این واژه نیز با استناد به روایات تفسیری ذیل آن، دارای دو کاربرد خاص و عام است: کاربرد خاص و غالب آن، بیانگر آخرین و دوازدهمین امام شیعیان است که در آخر الزمان و برای اصلاح امت قیام می کند و زمین را پس از گسترش ظلم، پر از عدل و داد می نماید. کاربرد عام آن، به هر یک از امامان شیعه اطلاق می شود که مسئولیت امامت را بر عهده می گیرد و به امر امامت قیام می کند. امام باقر علیه السلام در جواب حکم بن ابی نعیم که پرسید: «آیا شما قائم آل محمد هستید؟ اگر هستید آماده فداکاری شوم و اگر نه، دنبال زندگی و معیشت بروم.»، می فرماید: «ای حکم! تمامی ما قائم به امر خدا هستیم.» حکم پرسید: «شما مهدی هستید؟» فرمود:

ص: 180


1- ابن حزم، الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج 5، ص 179؛ نوبختی، فرق الشعيه، ص 26-27؛ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ص 32- 36.
2- نوبختی، پیشین، ص 30-31 و 34.
3- همان، ص 35.
4- ابن حزم، پیشین، ص 179؛ بغدادی عبد القاهرة الفرق بين الفرق.
5- بغدادی، همان، ص 23؛ ابن حزم، پیشین.
6- بغدادی، پیشین، ص 53؛ اشعری قمی، مقالات الاسلاميين و اختلاف المصليين، ص 21.

«تمامی ما به خدا هدایت می کنیم.» پرسید: «آیا شما صاحب شمشیر هستید؟» فرمود: «تمامی ما صاحب شمشیر و وارث شمشیر هستیم.» پرسید: «شما دشمنان دین خدا را می کشید و اولیای الهی را عزیز می نمایید و دین الهی را آشکار می کنید؟ می فرماید: ای حکم! چگونه من باشم در حالی که به 45 سالگی رسیده ام و صاحب این عمل از من جوانتر و چالاكتر است.»

اکنون پس از بیان جایگاه امامت و آموزه هایی چون مهدویت و قیام قائم در اندیشه شیعی، برای تطبیق هرکدام از دو موضوع با انتظارات معاصر صادقین و امام کاظم علیه السلام، مروری اجمالی بر اوضاع سیاسی آن دوران راه گشا خواهد بود.

بررسی کلی اوضاع و احوال روزگار آن سه امام، حکایت از آن دارد که از اواخر دوره امامت امام باقر علیه السلام، نظام خلافتی بنی امیه به جهت اختلافات و قدرت طلبی های درونی، نارضایتی عمومی مردم و قیام ها و شورش های برخی شیعیان، به شدت تضعیف شده و در سراشیبی و معرض سقوط قرار گرفته بود. در این مقطع، بسیاری از مردم ستمدیده و ناراضی از خلافت بنی امیه، به این امید بودند که وقت آن رسیده که قیامی به رهبری امام باقر علیه السلام به عنوان رئیس خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله صورت پذیرد.(1) اما آن حضرت با تدبیری حکیمانه، نهضتی علمی را بنیان نهادند تا در سایه آن، مبانی معرفتی تشیع را انسجام بخشند. در این زمینه، شاگردانی را تربیت کردند که هر کدام خود منادی و مدافع مذهب شیعه بودند.

مسلمانان در همین مقطع، در سرزمین اسلامی علیه حکومت و خلافت اموی برخاستند و جامعه، انقلابی عظیم و قیامی عمومی را شاهد بود که به سقوط خلافت امویان و انتقال قدرت به عباسیان انجامید. افزون بر وضعیت پیش گفته، فاصله زمانی انتقال خلافت از خاندان اموی به عباسیان تا تثبیت خلافت عباسی،

ص: 181


1- مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص 34 پاورقی به نقل از محاسن برقی، ص 173 و کافی، ج 8 ص 80 و هدایه خصیبی

فرصت و فضای بسیار آرام و بدون مزاحمتی را برای علویان و امام صادق علیه السلام پیش آورد و اوضاعی به مراتب بهتر از قبل، پیش روی علویان قرار داد که در نظر بسیاری از شیعیان، عالی ترین موقعیت برای دست یابی اهل بیت : به حاکمیت و خلافت به حساب می آمد.(1) توده جامعه اسلامی نیز امام صادق علیه السلام را به عنوان شایسته ترین فرد برای احراز مقام خلافت می شناختند. گستره این باور تا حدی بود که گفته می شد عباسیان آن گاه که قدرت را به دست گرفتند، اولویت نخست برای رهبری معنوی را از آن حضرت ایشان می دانند.(2) از این رو، انتظارات بیش از پیش متوجه آن حضرت شده بود و علویان، تحقق آرزوهای دیرین خود را در قیام امام صادق علیه السلام می دیدند. از نظر این گروه موقعیت به حدی مناسب قیام به نظر می رسید که افرادی از این طبقه، آشکارا سکوت آن حضرت را حرام می دانستند.(3)

بر اساس گزارش ها مشخص می گردد که امام صادق علیه السلام نیز به این آرزوی برخاسته از اعتقاد به قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله پاسخ مثبت ندادند. ایشان نه تنها خود از هر گونه اقدام عملی در این زمینه خودداری فرمودند، بلکه اصحاب و شیعیان خود را از هر گونه مشارکت در فعالیت های سیاسی و نظامی بر حذر می داشتند.(4) از طرف دیگر بیش ترین روایات درباره تقیه و دستور به عدم قيام سیاسی به ایشان منسوب است. (5)حضرت در سایه وضعیت آرامی که به دنبال انتقال قدرت برای علویان فراهم آمده بود، تلاش خود را بر تکمیل نهضت عملی پدر بزرگوارشان در جهت تثبیت ارزش های اسلامی و ساماندهی تشکیلات شیعی،

ص: 182


1- رجال کشی، 158 و 398؛ مناقب ابن شهر آشوب.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، 355-356 و شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 179.
3- کافی، ج 2، ص 242.
4- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 310.
5- على، آقانوری، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر ائمه، ص 192.

حفظ میراث معنوی اسلام، ترویج مکتب اهل بیت و از همه مهم تر جلوگیری از انحرافات فکری معطوف کردند(1) و با تربیت شاگردانی ممتاز در همه رشته های علوم اسلامی، پایه علمی، حقوقی، فرهنگی و سیاسی تشیع را بر مبانی اصیل اسلامی استوار ساختند.

بسیار طبیعی به نظر می رسد که با توجه به سطح نگرش و اعتقاد پیروان امام به مسأله امامت و نگاهی که به شرایط قیام قائم آل محمد صلی الله علیه و آله دارند، در باورهایشان تجدید نظر نمایند. از همین رو، پس از شهادت امام صادق علیه السلام، مشاجرات مفصل و دامنه داری بر سر جانشینی آن حضرت صورت پذیرفت که شکل گیری فرقه های مختلف در جامعه شیعی حاصل آن است.(2) هر کدام از این فرقه ها درباره درگذشت امام صادق علیه السلام و نحوه تعیین جانشن وی دیدگاه های خاصی داشتند که بیان و معرفی فرق مذکور و اندیشه های آنان خارج از رسالت این نوشتار است.

فرارسیدن دوره امامت حضرت کاظم علیه السلام از سال 148قمری، موقعیت تازه دیگری برای علویان و جامعه شیعی به وجود آورد. به عبارتی دیگر، فضای سیاسی جامعه، به گونه ای پیش رفت که انتظارات جامعه علوی و شیعیان بر اساس اعتقاد به ویژگی های مهدی و قائمیت امامی از اهل بیت : از نو سر بر آورد.

در این برهه از تاریخ جامعه اسلامی، حاکمان عباسی با تجربه ای بیش تر از پیش نسبت به قیام های علویان و آگاهی از مخالفت های درونی امامان با حکومت، توانستند امام کاظم علیه السلام را به عنوان یکی از رقیبان و مخالفان اصلی خود بشناسند. اما آن حضرت بر مبنای همان سیاست جد و پدر بزرگوارش، کوشیدند

ص: 183


1- مغنیه، الشيعه و الحاكمون، ص 108.
2- موسویه، ناووسيه، فطحیه، شمطيه و اسماعيليه.

تا ضمن ترویج و تبیین حقوق اهل بیت ، از درگیری مستقیم با حکومت خودداری کنند. برای نمونه، ایشان در قیام شهید فخ نه تنها شرکت نکردند بلکه تلاش کردند به گونه ای غیر مستقیم از حرکت و قیام وی جلوگیری نمایند.(1)

حاکمان عباسی بر اساس اختلافاتی که در صفوف شیعیان پیش آمده بود و احتمال وقوع جنبش های شیعی و علوی، فعالیت ها و ارتباطات رهبران علوی به ویژه امام کاظم علیه السلام را زیر نظر گرفتند و به دنبال کم ترین اقدامی که از نظر آنان مشکوک بود، دست به بازداشت آنها می زدند. افراد جامعه علوی و شیعی نیز بر اساس سخنان پیش گفته هر چه وضعیت سخت تری را فراروی خود می دیدند، امید به قيام نجات بخشی از اهل بیت : در میان آنان، همچون ادوار پیشین قوت می گرفت.

از مقایسه روش های احساسی و زودگذر برخی علویان با سیره بیان شده از امامان، چنین به دست می آید که شیوه کلی و غالب ائمه : با عنایت به اولویت، این بود که بیش ترین دغدغه های خود را به فعالیت ها و زیر ساخت های فکری و فرهنگی معطوف بنمایند. از این رو، آن بزرگوران ضمن آن که در جهت حفظ و تثبيت اصل مسأله امامت لحظه ای فروگذار نکردند و حتی در مواردی به طور آشکارا، برتری خویش را بر خلفا اظهار نمودند و گاهی به طور رسمی، مخالفت و اعتراض خود را نسبت به کارهای آنان آشکار می کردند، برای مصالح و منافع حداکثری و جلوگیری از فشار دستگاه خلافت به شیعه و رهبری آن، نمی توانستند به شکل آشکار مسأله امامت را تبیین نمایند یا درباره شئون جزئی تر و بیان مصادیق که برای مخالفان داخلی و خارجی حساسیت برانگیز بود شفاف سازی کنند. از این رو چاره ای جز ملاحظه زمان و مکان نداشتند. گروههای احساسی به دنبال نپذیرفتن یا ناتوانی از فهم این رویکرد در مسأله امامت،

ص: 184


1- ابوالفرج، اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 382؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48 ص 161.

مصداق و شئون امام، به خطا می رفتند و به انحراف کشیده می شدند.(1)

اقداماتی که در سطور پیشین از سیره ائمه : ذکر گردید، اقداماتی جدی در جهت تثبیت جایگاه امامت و مقابله با سوءبرداشت ها و جاه طلبی هایی بود که در سایه امامت و مهدویت شکل می گرفت. از جمله، در جریان دعوت عبدالله بن حسن برای بیعت با فرزندش محمد، ادعای مهدویت مطرح بود. بر اساس آنچه شیخ مفید از مقاتل الطالبيين نقل کرده است، امام صادق علیه السلام از بیعت با محمد بن عبدالله بن حسن به عنوان مهدی امت امتناع کردند و به عبدالله بن حسن فرمودند:

اگر تصور می کنی که فرزندت مهدی است، این گونه نیست و هنوز زمان آن نرسیده است. و اگر قصد داری که برای خدا قیام نمایی و امر به معروف و نهی از منکر کنی، تو بزرگ ما هستی؛ چگونه تو را بگذاریم و با پسرت بیعت کنیم؟(2)

گروهی از سران معتزله نزد حضرت صادق علیه السلام آمدند و گفتند که می خواهند با محمد بن عبدالله به عنوان خلیفه بیعت کنند و از ایشان هم خواستند که با آنها همراه شوند. حضرت پس از بیان مطالب زیاد، حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کردند که هر کس قیام کند و مردم را به خود دعوت نماید، در حالی که در میان مسلمانان داناتر از او باشد، او گمراه و سخت گیر است. حضرت با نقل این حدیث، به سران معتزله فهماندند که قيام محمد بن عبدالله بن حسن برای خدا نیست.

ملاحظه می شود در موارد مذکور، امام صادق علیه السلام در مقابل ترویج و استفاده باطل و دروغین از آموزه مهدویت، مقاومت کردند، اما حمایت خود از قیام الهی و امر به معروف و نهی از منکر را رسما اعلام فرمودند.

ص: 185


1- نک: خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی، فصل ششم به بعد.
2- مفید، ارشاد، ج 2 ص 184-186؛ مقاتل الطالبيين، ص 254-257.

گاهی اوقات بدون این که انگیزه های جاه طلبی و انحرافی در میان باشد، شیعیان و محبان اهل بیت : به واسطه شناخت ناکافی از مهدی منتظر و شرایط ظهور، گرفتار اشتباهاتی در مصداق قائم می شدند. از جمله این موارد، به نامه سدیر صیرفی و جمعی از شیعیان به امام صادق علیه السلام می توان اشاره نمود که مناسب بودن موقعیت را برای حاکمیت امام مطرح ساختند. معلی بن محمد حامل نامه می گوید: وقتی آن حضرت نامه ها را مطالعه کرد، گویا آثار ناراحتی بر چهره اش نمایان شد و با عصبانیت نامه ها را بر زمین زد و فرمود:

اف اف! من امام (مورد نظر) اینها نیستم. مگر اینان نمی دانند که دولت حق و عدالت گستر جهانی ما، از آن امام مهدي علیه السلام است و سفیانی را می کشد؟(1)

البته روشن است که سبب ناراحتی امام این بود که اینان تصور می کردند که زمان ظهور دولت موعود فرارسیده، اما امام علیه السلام می خواستند آنان را متوجه سازند که اشتباه می کنند.

در مواردی هم ائمه : به دلیل نبود یاوران واقعی که برای احیای اسلام حاضر به فداکاری باشند، مجبور می شدند از مبارزه دست بکشند. سدیر صیرفی به حضرت صادق علیه السلام اعتراض می کند که «با کثرت و فراوانی یاران و شیعیان چرا قیام نمی کنید؟ اگر این تعداد یاور در زمان امیر مؤمنان علیه السلام بود، خلافت را از دست ایشان نمی گرفتند؟» حضرت تعداد یاران را سؤال می کند. سدير شمار آنها را صد هزار و دویست هزار و بلکه نیمی از مردم می داند. حضرت ساکت می شوند، سپس به خارج شهر می روند و بچه ای را می بینند که هفده رأس بز را می چراند. حضرت می فرماید: «به خدا سوگند اگر به تعداد این بزها باور داشتم قیام می کردم!»(2)

ص: 186


1- کلینی، روضه الکافی، ج 2، ص 257.
2- همان، ص 242.

از مجموع مطالب سطور پیشین می توان به این جمع بندی رسید:

1. مسأله امامت، آن گونه که در بسته اندیشه اسلامی (با نگاه امامیه) ملحوظ نظر است، در میان جامعه اسلامی و حتی شیعی عصر حضور، نتوانست در باور افراد جامعه جایگاه مقبول و مطلوب خود را پیدا کند.

2. به تناسب نکته فوق، مسأله مهدویت نیز دچار انحراف و زمینه فرصت طلبی برخی را فراهم می ساخت. به عبارت دیگر، درست است که برخی ادعاها درباره قائم و مهدی، با انگیزه های شخصی و مادی و حتی بهره برداری های سیاسی شکل می گرفت، حقیقت این است که ریشه آن را باید در موج مهدی خواهی و منجی طلبی جامعه دانست که باعث می شد تطبيقاتی نااگاهانه و غیر مغرضانه بر امامان شیعه یا افرادی از خاندان پیامبر صلی الله عیه و آله به عنوان مهدی صورت پذیرد.

عوامل تقویت اندیشه واقفیان

اشاره

نقش اعتقادات در شکل گیری انحرافات فکری و انشعابات فرقه ای، به صورت کلی در سطور قبل بیان گردید. در ادامه، عوامل تقویت اندیشه واقفیان را به صورت اجمالی و منطبق بر موارد پیش گفته از نظر می گذرانیم:

سیره سیاسی امام کاظم علیه السلام

مطالعه درباره احوال امام کاظم علیه السلام و اوضاع سیاسی معاصر آن حضرت، سیره سیاسی ایشان را به گونه ای متفاوت از سیره ائمه : پیشین نشان می دهد. به عبارت دیگر در سیره سیاسی امام کاظم علیه السلام، شواهدی به چشم می خورد که ذهنیت تشکیل حکومت توسط امام یا ادعای نامیرایی را در میان افراد جامعه تقویت می کرد؛ از جمله:

1. نهی شدید امام علیه السلام از همکاری یاران خود با حکومت؛(1)

ص: 187


1- همان، ص 720.

2. اجازه و تشویق افرادی مانند علی بن یقطین برای نفوذ در دستگاه حکومتی(1) (با مورد قبل قابل جمع است زیرا نفوذ با همکاری تفاوت دارد).

3. توبیخ شدید افرادی از اصحاب خود مانند صفوان جمال که شتر های خود را برای سفر حج به هارون کرایه داده بود.(2)

4. تعیین حدود و ثغور فدک توسط حضرت، در پاسخ هارون برای باز پس دهی آن منطقه، به گونه ای که گستره حکومتی آن دوره را در بر می گرفت.(3)

این موارد چهارگانه، ذهنیت تشکیل حکومت توسط امام را در ذهن شیعیان تقویت می ساخت. بر این اساس، مرگ امام قبل از تشکیل و تأسیس حکومت عدل، برایشان امر موجه و پذیرفتنی به نظر نمی رسید.

5. اخباری مبنی بر قائم بودن آن حضرت و در زمان حیات ایشان مطرح بود. ابو حاتم رازی در گزارش خود از عقاید واقفه می نویسد:

به گمان آنان موسی زنده است و نمی میرد و همان قائمی است که زمین را پس از آکنده شدن از ستم، از عدل سرشار می کند. آنان از امام جعفر علیه السلام نقل کردند که: «نام قائم نام صاحب تورات است». از امام صادق علیه السلام روایت کردند که: «اگر دیدید سر موسی از بلندی کوه به سمت شما می غلطد باور مکنید؛ زیرا او قائم است». نیز از امام صادق علیه السلام روایت کردند که: «موسی به عیسی شباهت دارد.»(4) شیوع روایاتی از این دست، باعث گفت گوهایی میان شیعیان معاصر امام کاظم علیه السلام گردید. حسن بن حسن از امام پرسید: «که آیا شما قائم هستید؟» آن حضرت فرمودند: «تمام ائمه در زمان خود قائم به امر

ص: 188


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 158.
2- کشی، اختیار معرفه الرجال، روایت 441
3- مجلسی، پیشین، ص 144.
4- رازی، الزينته، ص 290 و ملل و نحل، ج 1، ص 150.

امامت هستند تا این امامت را به امام بعدی بسپارند و جانشین من فرزندم علی است.»(1)

6. زندانی شدن طولانی مدت امام کاظم علیه السلام(2) و تطبیق آن با غیبت؛

7.شهادت غریبانه ایشان در حبس به دور از چشم شیعیان(3) (عاملی برای نپذیرفتن مرگ ایشان)؛

8. فقدان فرزند پسر برای امام رضا علیه السلام

9. تقویت و توسعه سازمان وکالت.

بر اثر همان جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس بر ضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق علیه السلام برای ساماندهی شیعه و نیز بیرون آوردن شیعیان از سردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در مجموعه ای هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت می کردند. این نهاد که در حقیقت، شبکه ارتباطی مخفی میان امام و شیعیان بود، در دوران امام کاظم علیه السلام نیز استمرار و گسترش یافت. تقویت نهاد وکالت و در نتیجه افزایش وکلای امام، موجب می شد تا ارتباط میان افرد و گروه های شیعی و ارتباط با امام تقویت گردد و محفوظ بماند.(4) بر اساس گزارش منابع تاریخی، توسعه و تقویت نهاد وکالت توانست با ارسال میزان چشم گیری از وجوهات شرعی و هدایا از مناطق و شهرهای مختلف به سوی والای امام، بنیه های مالی شیعیان را تقویت نماید.

مجموعه این شواهد که از یک سو انسجام شیعیان و از دیگر سوی، تضعیف حکومت عباسیان را به دنبال داشت، شیعیان را به این نتیجه رسانید که امام در

ص: 189


1- طوسی، الغیبه، ص 27-28
2- کشی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 103و 104؛ بحارالانوار، ج 48، ص 131 و 125.
3- برای اطلاع از شبهات فکری واقفیه نک: ناصری، واقفيه دراسة تحليليه، ص 127-195
4- ریاض محمد حبیب، ناصری، الواقفيه دراسة تحليله، ج 1، ص 101

صدد تشکیل حکومت هستند. از آن جا که تصور آنان از حکومت، همان حکومت آرمانی مهدی بود، به آسانی باور نمی کردند که ایشان قبل آن که موفق به تشکیل حکومت آرمانی شده باشد، از دنیا بروند. از این رو، ادعاهایی چون غیبت آن حضرت و یا رجعت ایشان در نزد شیعیان امری دور از ذهن نبود. ضمن آنکه زندانی شدن ایشان در اواخر دوران امامت و ممکن نبودن ارتباط با ایشان، این ادعا را بیش تر پذیرفتنی می ساخت. موارد اخیر نیز اندیشه غیبت و قیام قائم منتظر را در ذهن جامعه شیعی آن روز تقویت می کرد.

جایگاه بنیان گذاران واقفيه

گر چه گروه مذکور نتوانستند اندیشه کلامی و عقاید مسنجمی را از خود مطرح کنند و به جای گذارند، جهات ذیل را نمی توان در پیشرفت و توسعه اندیشه آنان نادیده گرفت:

1. صاحبان این عقیده از میان اصحاب شناخته شده و برجسته و از وکلای امام كاظم علیه السلام بودند. از جمله افرادی چون علی بن حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی که از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و عثمان بن عیسی که وکیل مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام در مصر به شمار می آمدند؛(1)

2. وجود برخی از بزرگان و محدثان واقفی در سلسه اسناد روایات و احادیث امامان به ویژه روایات مربوط به مهدویت؛

3. استناد پیروان آنها به دلایل نقلی و احادیث منقول از امامان شیعه که در نوشتار حاضر به آنها اشاره شد.

ص: 190


1- طوسی، الغیبه، ص 37.

نتیجه

طرح مسأله مهدویت امام کاظم علیه السلام توسط برخی وکلای آن حضرت در قالب پوششی برای مال اندوزی و جاه طلبی آنان، یکی از عوامل تأثیرگذار در جریان واقفیه به شمار می آید. اما نمی توان آن را عامل اصلی در شکل گیری واقفیه به حساب آورد. بلکه عامل اصلی در شکل گیری و گسترش این اندیشه، چیزی جز سطح اعتقاد مردم به مسأله امامت و ملحقات آن نیست. به عبارت دیگر، نبود چارچوبی مشخص برای امامت در ذهن افراد جامعه و فقدان ضابطه ای معین در تعیین امام و تشخیص قائم منتظر در سطح عمومی جامعه شیعی آن روز، عامل اصلی انحرافات فکری و اختلاف در مصادیق امام و مهدی بوده است. از این رو، عواملی چون تنگناهای سیاسی حاکمیت و سیره سیاسی مبتنی بر تقیه امام کاظم علیه السلام و هم چنین ادعای های برخی از وکلای امام کاظم علیه السلام در بستر اعتقادی جامعه، می توانستند در تقویت انحرافات مذکور بسیار تأثیرگذار باشند.

منابع

1. ابن حزم، علی بن احمد اندلسی، الفصل في الملل والأهواء والنحل، بیروت: دار الكتب العلميه، 1420ق/1999م.

2. ابن شهر آشوب، محمدبن على، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه، بی تا

3. احمد حسين يعقوب، النظام السياسي في الاسلام، بی جا، بینا، بی تا.

4. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصليين، بی جا: دار النشر، 1400.

5. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات الشريف الرضی، 1416.

ص: 191

6. امینی، عبد الحسن، الغدير في الكتاب و السنه و الادب، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1366

7. آقانوری، علی، خاستگاه تشیع و پیدایش فرقه های شیعی در عصر ائمه، بی جا، بی نا، بی تا

8. بغدادی عبد القاهر، الفرق بين الفرق، بی جا، بی نا، بی تا

9. حکیمی، محمدرضا، امام در عینیت جامعه، بی جا، بی نا، بی تا.

10. الحياه السياسيه للامام الحسن، بی جا، بی نا، بی تا

11. رازی، ابوحاتم، کتاب الزینه، بغداد: دار الحريه 1392

12. سبحانی، جعفر، الالهيات على هدي الكتاب و السنه و العقل، قسم: المركز العالمى للدراسات الاسلامیه 1409ق.

13. سیدمرتضی، الشافي في الأمامه، تهران: مؤسسه الصادق لنشر و الطباعه، 1407ق/1986م.

14. شرف الدین، سیدعبد الحسين، المراجعات، بی جا، بینا، بیتا.

15. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل و النحل، بیروت: دارالمعرفه، 1410.

16. مفید، محمد بن نعمان، الفصول المختار، ترجمه آقاجمال خوانساری، قم: انتشارات امير المؤمنین 1377

17.صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران: انتشارات سمت، 1387

18. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبي الأعظم، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1420ق.

19. صدوق، محمدبن على، عیون اخبار الرضا، بیروت: موسسه الاعلمی، 1984م/1404ق.

20- کمال الدین و تمام النعمه، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1405ق/1363ش.

21. طبری، محمدبن جریری، تاریخ الامم و الملوک، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بیروت: دار التراث، چاپ دوم، 1967/1387

22. طوسی، محمدبن حسن، کتاب الغيبه، تهران: نینوای حدیث، بی تا .

ص: 192

23. کشی، محمدبن عمر، اختیار معرفه الرجال، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1348ش.

24. کلینی، محمد بن يعقوب، اصول کافی، بیروت: دار صعب، بی تا

25. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

26. مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، بی جان .1375

27. مغنیه، محمد جواد، الشيعه و الحاكمون، بیروت: مکتبه الهلال، 1981.

28. ناصری، ریاض محمد حبيب، الواقفيه دراسه تحلیله، مشهد: المؤتمر العالمي للامام الرضا علیه السلام، 1409.

29. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشعيه، نجف: مکتبه مرتضویه، 1355.

ص: 193

نقش امام کاظم علیه السلام در تثبیت جانشینی امام رضا علیه السلام سید منذر حکیم

چکیده

یکی از وظایف و اقدامات هر امام، تعیین جانشین و معرفی او به عنوان امام، بر اساس دستور کلی و روش امامان پیش بود. امام کاظم علیه السلام هم در جهت عمل به این مهم، در موارد متعدد و با توجه به اوضاع جامعه، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را گاه به صورت کلی و با اشاره و گاه با تعیین و تصریح مطرح می کردند. معرفی علی بن موسی علیه السلام به عنوان «عالم آل محمد» و توصیه فرزندان دیگر خود به پرسش احکام دین از آن حضرت و دادن کنیه خود به ایشان، ارجاع شیعیان و شاگردان خود به امام رضا علیه السلام و تصریح بر وکالت و جانشینی آن حضرت، از نمونه های آن است. نوشتار حاضر، اقدامات امام رضا علیه السلام را در تثبیت جانشینی، بررسی و تبیین می کند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، امام رضا علیه السلام، جانشینی، امامت.

مقدمه

نقش هر امام معصوم در مطرح نمودن و تثبیت جانشین بعد از خود را باید مطالعه کرد؛ همان طور که محدثان، نقش پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در مطرح نمودن امامت امام على علیه السلام و تثبیت جانشینی ایشان را ثبت کرده اند.

ص: 194

در این موضوع، دو علت مهم است:

1.ضرورت وجود نص و دلیل اثباتی و عدم کفایت مطرح بودن امامت یک فرد در عالم ثبوت؛

2. عدم کفایت نص و نیاز به زمینه سازی برای مطرح شدن امامت یک فرد در جامعه برای فراهم شدن مقدمات لازم برای پذیرش او در آن جامعه تا بتواند وظایف خود را به عنوان رهبر، به نحو احسن انجام دهد.

باید درباره امامت امام رضا علیه السلام و نقش پدر بزرگوارشان در مطرح نمودن و تثبیت امامت ایشان با توجه به اوضاع حاکم بر رفتار و تحرک واقع بینانه و خردمندانه امام کاظم علیه السلام از زمان تولد حجت الهی و جانشین ایشان تا شهادت امام، مطالعه لازم را انجام دهیم.

بیش تر مورخان، به دوران تولد یا امامت امام رضا علیه السلام توجه نموده اند و کمتر تاریخ نگاری به دوران قبل از امامت ایشان یعنی دوران معاصرت با پدر بزرگوارشان پرداخته است. این نوشتار، با نگاهی به اوضاع حاکم بر عصر امام کاظم علیه السلام، اقدامات آن حضرت را برای تثبیت جانشینی امام رضا علیه السلام بررسی و تبیین می کند.

اوضاع حاكم بر عصرامام کاظم علیه السلام

اشاره

در این مقطع تاریخی (148-183 ق) یعنی روزگاری که امام رضا علیه السلام در کنار پدر گرامی خود زندگی می کردند، پدیده هایی چند، رخ نمود که تأثیر چشم گیری بر فعالیت ها و موضع گیری های امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام داشت. از مهم ترین جریان های این دوره، به انحرافات دینی و فکری، فساد اخلاقی - سیاسی و قیام های آن دوره می توان اشاره کرد.

1.انحراف فکری و دینی

این دوره جریان های منحرفی مانند «مشبهه»، «مجسمه»، «مجبره»، «مفوضه» و

ص: 195

جریان های «قياس»، «استحسان» و «رأي» را شاهد بود. برخی از فقیهان نیز به خیل طرفداران حاکمان پیوستند و از آنان حمایت کردند. وجود این جریان ها و محیط و فضای آکنده از اختلاف های فقهی و تنش های کشنده سیاسی، این مقطع زمانی را به طور جدی مخاطره آمیز ساخت.

2.فساد اخلاقی و مالی

امام رضا علیه السلام در دوران حیات پدر ارجمند خود، با حاکمانی معاصر بودند که اموال مسلمانان را ملك خود دانسته، هرگونه می خواستند در آن تصرف می کردند و بر اساس تمایلات خود و همسران و کنیزکان خویش، اموال مسلمانان را هزينه می ساختند و هیچ حکمی از احکام شریعت محمدی یا خرده گیری مردم و دلسوزان، آنان را از این کار بازنمی داشت؛(1) از جمله، منصور خلیفه عباسی هنگام مرگ، ششصد میلیون درهم و چهارده میلیون دینار از خود بر جای گذاشت.(2) نیز زمانی که مروان بن ابی حفص بر مهدی عباسی وارد شد، شعری خواند که در آن، خاندان عباسی را مدح گفته و اهل بیت علیه السلام را نکوهش کرده بود؛ لذا از جایزه و صله هفتاد هزار درهمی مهدی برخوردار شد.(3) نیز هنگامی که عبدالله بن مالك، کنیزکی آوازه خوان پیش کش مهدی کرد، مهدی به پاس این خدمت، چهل هزار درهم برای او فرستاد.(4)

هارون شیفته می گساری با حضور جعفر برمکی و خواهر خود عباسه دختر مهدی بود. او هرگاه بر خوان شراب می نشست، آن دو را فرا می خواند و پس از خوردن شراب، جعفر و عباسه را تنها می گذاشت تا از فرط می گساری، مدهوش شوند.(5)

ص: 196


1- مروج الذهب، ج3، ص 308.
2- همان
3- تاریخ طبری، ج 8 ص 182.
4- همان، ص 185.
5- همان، ص 294.

3.فساد و اختناق سیاسی

دوران امام کاظم علیه السلام علاوه بر فساد سیاسی حاکمان عباسی، اختناق شدیدی هم علیه آن حضرت و طرفداران اهل بیت : اعمال می شد. عباسیان خلافت خود را به عنوان یک حق مشروع مطرح کرده و چنین جا انداخته بودند که جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از طریق عباس عموی آن حضرت به ارث به ایشان رسیده است. حاکمان این خاندان، بدون در نظر گرفتن آرای مسلمانان، این منصب الهی را که هیچ بهره ای در آن نداشتند، به یكدیگر وامی گذاشتند و از سپردن آن به صاحبان حقیقی خلافت که به فرمان خداوند و تعیین رسول خدا صلی الله علیه و آله برگزیده شده بودند، سرباز می زدند. حاکمان عباسی، همه چیز را زیر سلطه خود می خواستند؛ از همین رو، منصب قضاوت و قاضيان را تسلیم خویش کرده، دین را به عنوان پوششی برای فریب مردم به کار گرفتند. آنان با همین ابزار، میان مردم چنین ترویج کردند که حاکمان برگزیده خداوند هستند و مردم مجاز نیستند از این خاندان انتقاد و حساب رسی کنند. از طرف دیگر، عباسیان اوضاع سختی را برای علویان به ویژه امام کاظم علیه السلام رقم زدند.

هارون که به ارتباط عمیق و ریشه دار میان امام کاظم علیه السلام و مسلمانان پی برده بود و می دید پایگاه مردمی روز به روز توسعه می یابد و اگر امام زنده بماند، بی شک مسلمانان به مقایسه میان روش رفتاری امام کاظم و هارون پرداخته، شیوه درست را از شیوه انحرافی باز خواهند شناخت، به این نتیجه رسید در صورتی که امام کاظم علیه السلام آزادانه به فعالیت خود ادامه دهند، وجودشان خطر بزرگی برای دستگاه خلافت خواهد بود. به همین دلیل، در صدد برنامه ریزی برای زندانی کردن حضرت و کنترل فعالیت ها و پیش گیری از تأثیر گذاری ایشان بر مسلمانان بر آمد.

از دیگر سو، رویارویی های مکرر امام کاظم علیه السلام باهارون و خرده گیری

ص: 197

حضرت برای کسی چون هارون سخت دشوار بود و امکان نداشت تا در برابر امام و موضع گیری های ایشان خاموش بماند. امام کاظم علیه السلام نیز در موقعیتی قرار داشتند که خاموش ماندن در برابر اقدام های تجاوزگرانه هارون علیه امت اسلامی و شریعت و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را ناروا و بی جا می دیدند. این رویارویی، در موضع گیری های متعددی رخ نمود که بر هارون بسیار سنگین و ناگوار می آمد. برای مثال هارون به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: «ای ابو الحسن، حدود فدك را بازگو تا آن را به تو مسترد کنم.»

امام فرمودند: «آن را به طور کامل و با همان حدود باز پس می گیرم.» آن گاه چهار حد آن را از عدن تا سمرقند و افریقیه و کناره دریا تا نواحی خزر و آسیای صغیر ذکر کردند.

امام کاظم علیه السلام با این بیان، روشن کردند که فدك در واقع همان خلافت و وصایت غصب شده پیامبر صلی الله علیه و آله است. از همین جا بود که هارون تصمیم به کشتن حضرت گرفت.(1) زمانی که هارون وارد حرم پیامبر صلی الله علیه و آله شد، رو به قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله کرده، عرض کرد: «سلام بر تو ای رسول خدا، ای عموزاده!» امام کاظم علیه السلام در حضور او خطاب به جد بزرگوارشان چنین سلام دادند: «سلام بر تو ای پدر» هارون که در تنگنای سیاسی و روحی قرار گرفته بود، ناچار زبان به اعتراف گشوده، گفت: «افتخار همین است و بس.»

اما این برخورد امام کاظم علیه السلام کینه ای را در دل او پدید آورد تا این که در سال 169 قمری، هارون امام را احضار کرده، مدتی طولانی به زندان افکند،(2) سپس ایشان را آزاد کرد. يك بار دیگر که امام کاظم علیه السلام نزد هارون برده شدند، هارون از حضرت پرسید: «این سرا چیست؟» (آن را چگونه می بینید؟)

ص: 198


1- تذکره الخواص، ص 314، (به نقل از: ربيع الابرار، ج1، ص316.
2- البدایه و النهایه، ج 10، ص 183.

امام فرمودند: «این سرای فاسقان است».(1)

از دیگر سو، سخن چینان علیه امام کاظم علیه السلام نزد هارون سعایت کرده، او را بر ضد امام تحریك می کردند. یحیی برمکی از جمله آنان بود. او به هارون گفت: «از مشرق و مغرب برای او (امام کاظم «علیه السلام») اموال فرستاده می شود و او چندین خزانه دارد.»(2)

تمام این عوامل، دست به دست هم داده، هارون را به زندانی کردن امام واداشت. او در سال 179 قمری. امام کاظم علیه السلام را بازداشت و به مدت يك سال در بصره زندانی کرد. از سال 180 قمری، امام کاظم علیه السلام در زندانهای بغداد به بند کشیده شدند تا سرانجام به دست یکی از دژخیمان هارون یعنی سندی بن شاهك به شهادت رسیدند.

4.مهرورزی مسلمانان نسبت به اهل بیت علیه السلام

امام رضا علیه السلام در روزگاری زندگی می کردند که آکنده از روح دوستی نسبت به اهل بیت علیه السلام بود. این فضا، ثمره تلاش بی امان امامان پیش از آن حضرت به شمار می رفت.(3) آن چنان این روح بر جامعه حاکم بود که هارون، اعتراض کرده، به امام کاظم علیه السلام گفت: «تو کسی هستی که مردم در نهان با تو بیعت می کنند.»(4)

علاوه بر اعتراض هارون در مورد جایگاه مردمی امام کاظم علیه السلام امام رضا علیه السلام روشهای مکارانه هارون و احضار مکرر امام کاظم علیه السلام و در بند کشیده شدن و سر انجام کشته شدن پدرش به دست او را شاهد بودند.

ص: 199


1- الاختصاص، ص 262؛ بحارالانوار، ج 48، ص 156، به نقل از: اختصاص، ص 262.
2- مقاتل الطالبيين، ص 415
3- محمدامین غالب الطويل، تاريخ العلويين، ص 200
4- صواعق المحرقه، ص 309.

5.قیامهای مسلحانه

قیام های مسلحانه از دیگر رخدادهای برجسته و چشم گیری بود که در روزگار امام رضا علیه السلام در کنار پدر گرامی شان بروز کرد. از قیام هایی که در این روزگار به وجود آمد، می توان قیام حسین بن علی بن حسن بن حسن بن امام حسن علیه السلام، معروف به شهيد فخ را نام برد. این قیام مسلحانه، بر ضد والی مدینه سامان گرفت، اما سرانجام به شهید شدن حسین و همراهانش انجامید. سرکوبی این قیام، دیگر انقلابیون را از ادامه این راه باز نداشت و هم چنان قیام های مسلحانه علیه حکومت عباسیان تدارك دیده می شد. در سال 176 قمری. یحیی بن عبدالله بن حسن قیام کرد. هارون برای از پای در آوردن قیام او، هزاران جنگ جو برای مقابله با یحیی گسیل داشت؛ سپس به او امان داد و در بندش کشید و یحیی در زندان بدرود زندگی گفت.(1)

با اندکی تأمل در تاریخ، روشن می شود که این قیام ها، عکس العملی طبیعی در برابر سیاست های ستم کارانه عباسیان بود.

آنچه بیان شد، خلاصه ای از مهم ترین اوضاعی است که در روزگار امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام حاکم بود.

زمینه سازی امام کاظم علیه السلام برای امامت حضرت رضا علیه السلام

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با برشمردن وظایف امامان معصوم : به یکی از آنها اشاره کرده، می فرمایند:

فِي كُلِّ خَلَفٍ مَنْ أمتی عُدُولُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَنْفُونَ عَنْ هَذَا الدِّينِ تحریف الضالین ، وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ ، وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ ...(2)

ص: 200


1- همان
2- همان، ص 231

در [میان] هر نسلی از امت من، عادلانی از خاندان من وجود دارند که از رخنه کردن تحریف گمراهان، ادعای انتساب باطل کاران و تأويل جاهلان به این دین، جلوگیری می کنند و اسلام را از گزند بدخواهان مصون می دارند.

بر این اساس، امام رضا علیه السلام مأمور به ایفای این مسئولیت بودند. به این نکته باید توجه داشت که این مسئولیت زمانی لازم الاجر بود که امام رضا علیه السلام خود در مقام و جایگاه منصب امامت قرار گرفته باشند؛ اما در کنار پدر، مسئولیت حضرت تابع مسئولیت امام متصدی امر امامت خواهد بود و ایشان سزاوار به انجام دادن این وظیفه و پرداختن به آن هستند و امام جانشین، در زمان حیات امام زمام دار، جز در مواردی و حدودی معین، از بیان هر امری خودداری می فرماید. به همین منظور و برای روشن شدن شرح وظایف امام زمامدار و امام جانشین، امام صادق علیه السلام در پاسخ به این سؤال که آیا ممکن است در يك زمان، بیش از يك امام وجود داشته باشد، می فرماید: «نه، مگر این که یکی از آن دو خموش است.»(1)

از همین رو، امام رضا علیه السلام در روزگار امام کاظم علیه السلام خموشی گزیده بودند؛ یعنی متولى منصب امامت نشده و به صورت مستقل از امام زمان خود موضع گیری نمی کردند، بلکه در عمل، از امام کاظم علیه السلام پیروی می کردند که منصب بالفعل امامت را در دست داشتند. این مطلب نیز باید روشن شود که سکوت امام رضا علیه السلام یا هر امام جانشین در زمان حضور امام زمامدار، بدان معنا نیست که از اقدام های اصلاحی در میان امت بازایستند. امام رضا علیه السلام در چارچوب وظایف تعیین شده برای امت فعالیت داشتند و به نشر مفاهیم و ارزش های اسلامی پرداخته، سؤال های اعتقادی و فقهی را پاسخ می گفتند و در حالی که بیست و اندی سال از عمر با برکتشان می گذشت، در مسجد رسول خدا می نشستند و فتوا می دادند.(2)

ص: 201


1- کافی، ج 1، ص 178.
2- تهذيب التهذيب، ج علیه السلام، ص 339.

ذهبی درباره امام رضا علیه السلام می گوید:

او [امام رضا علیه السلام ] در حالی که جوان بود، در ایام مالك فتوا می داد.(1)

ایشان هم چنین در دوران امامت پدر گرامی شان، امر به معروف و نهی از منکر می کردند و از پدر و اجداد بزرگوار خود نقل حديث کرده، به نشر احادیث اهل بیت علیه السلام و سنت رسول خدا در میان مردم می پرداختند.

راویانی چون ابوبکر، احمد بن حباب حمیری، داوود بن سليمان بن يوسف غازی، سلیمان بن جعفر و دیگران از آن حضرت روایت کرده اند. (2)

امام کاظم علیه السلام در مناسبت ها و دیدارها، با بیان مطالبی و ایراد تعبیرهایی، ذهن ها را متوجه شایستگی و امامت فرزندشان کرده، یاران خود را به امام رضا علیه السلام ارجاع می دادند. در ادامه، به برخی از گفتارها و رهنمودهای امام كاظم علیه السلام اشاره می کنیم:

«این [علی] فرزند من است. نوشته او نوشته من، گفتار او گفتار من، قول او قول من و پیك او پیك من است و هر چه او گوید، همان است» [و حق گفته است].(3)

هم چنین به فرزندان خویش می فرمودند: [فرزندان من] «این (علی) برادر شما، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است. از این رو احکام دین خود را از او بپرسید [و فرا بگیرید] او آنچه به شما بگوید، حفظ و بدان عمل کنید.»(4)

هرگاه حضرت فرصتی مناسب می یافتند، زمینه را برای امام رضا علیه السلام و امر جانشینی ایشان فراهم می کردند. حضرت به علی بن یقطین فرمودند: «ای علی بن

ص: 202


1- سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 388.
2- تهذيب الكمال، ج 21، ص 148.
3- اصول کافی، ج 1، ص 312؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31؛ ارشاد، ج 2، ص 250، الغیبه، ص 37؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 222؛ الفصول المهمه، ص 244
4- اعلام الوری، ج 2، ص 64؛ کشف الغمه، ج 3، ص 107 (به نقل از: اعلام الوری، ج 2، ص 64)؛ بحارالانوار، ج49، ص 100 (به نقل از: اعلام الوری و کشف الغمه).

يقطین، این علی، سرور و مهتر فرزندان من است. من کنیه خود را به او داده ام.»(1)

امام کاظم علیه السلام و مسأله جانشینی

امامت، منصبی الهی با مسئولیتی سنگین است که جز با تعیین و گزینش خداوند و معرفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تحقق خارجی نمی یابد و مسلمانان در تعیین امام، حق دخالت ندارند، زیرا نمی توانند عصمت و لیاقت فردی را برای امامت معصومان تشخیص دهند و شایستگی او را بدون معرفی وحیانی بشناسند؛ امامی که خداوند عصمت را برای او لازم دانسته و چنین فرموده: لَا يَنَالُ عَلَى الظَّالِمِينَ ؛(2) پیمان پیشوایی و جانشینی من به بیدادگران نمی رسد.

احادیثی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به ما رسیده، بر ضرورت تعیین امام معصوم به فرمان خدا تأکید دارد. حضرتش در آغاز دعوت به یکتاپرستی می فرمود: «امر رسالت و خلافت از آن خداست در هر کس خواهد قرار می دهد.»(3)

حضرتش نیز بارها و با لفظ های متعدد و عبارت های گوناگون، امامان معصوم را دوازده تن و همگان را از قریش خوانده اند.(4)

احادیثی نیز امامان معصوم را از بنی هاشم معرفی نموده اند، از جمله این فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله که «بعدی إثنا عَشَرَ خَلِيفَةَ . . . كُلُّهُمْ مِنْ بنی هَاشِمٍ»(5) پس از من دوازده خلیفه جانشین هستند که همگی ایشان از بنی هاشم اند.

بنی هاشم در روایاتی بی شمار، به علی بن ابی طالب علیه السلام و فرزندان او تفسیر

ص: 203


1- ارشاد، ج 2، ص 249؛ اعلام الوری، ج 2، ص 43 (به نقل از: ارشاد، ج 2، ص 249)؛ کشف الغمه، ج 3، ص 60 (به نقل از: ارشاد) و بحارالانوار، ج 49، ص 13 (به نقل از: عیون اخبار الرضا).
2- بقره، آیه 124.
3- تاریخ طبری، ج 2، ص 350؛ سيره الحلبيه، ج 2، ص3؛ سیره النبويه، ج 2، ص 159.
4- نك: مسند احمد، ج 1، ص 657، سنن ابی داوود، ج 4، ص 106؛ سنن ترمذی، ج 4، ص 501؛ تاریخ الخلفاء، ص 11، کنز العمال، ج 12، ص 32
5- ينابيع الموده، ج 1، ص 308؛ موده القربی، ص 445، إحقاق الحق، ج13، ص 30.

شده، سپس آنان را در امام حسین علیه السلام و فرزندان او منحصر می کنند.(1)

هم چنین احادیث متعددی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که به نام های امامان دوازده گانه پرداخته است. برخی از این احادیث، به طور عام آنان را برشمرده اند و برخی دیگر به طور خاص؛ مانند این حدیث: «الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِى إثنا عَشَرَ ، أَوَّلُهُمْ عَلَى ، وَ رَابِعُهُمْ عَلَى ، وَ ثامِنُهُمْ عَلَى»؛(2) امامان پس از من دوازده تن هستند. نخستین آنان على، چهارمین آنان على و هشتمین آنان على است.

با توجه به برخی روایات، امامت با وصایت و نص روشن، ثابت می شود و بنا بر پیمانی است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده مبنی بر این که هر امامی، امام پس از خود را تعیین می کند و ودایع امامت را بدو می سپارد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

می پندارید امر امامت و جانشینی در اختیار ماست که به هر کس بخواهیم واگذاریم؟ به خدا سوگند، هرگز چنین نیست. این امامت، عهدی است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که به يكايك از این خاندان می رسد تا به دست صاحب آن سپرده شود.(3)

امام کاظم علیه السلام نیز باید امام پس از خویش را به امت معرفی می فرمود و بر اساس همین مسئولیت، گاهی به اشاره و گاهی آشکارا و در قالب نصوصی، امام رضا علیه السلام را به عنوان جانشین خود به یاران خاص خویش می شناساندند تا آنان در زمان مناسب، مسأله امامت حضرت رضا علیه السلام را در میان مردم نهادینه کنند. البته امام کاظم علیه السلام با در نظر گرفتن مساله تعقیب که دستگاه عباسیان اعمال می کردند، از معرفی جانشین خود به عامه مردم و در جامعه پرهیز می نمودند.

به هر حال نصوص و روایات وارده، بر این امر متفقند که امام کاظم علیه السلام

ص: 204


1- نك: كفایه الاثر، ج 23، 29 و 35.
2- جامع الاخبار، ص 62
3- بحارالانوار، ج 23، ص 70، به نقل از: شیخ صدوق، کمال الدين.

فرزندشان امام رضا علیه السلام را به عنوان جانشین و امام پس از خویش معرفی فرمودند. نعیم بن قابوس می گوید:

ابو الحسن علیه السلام به من فرمودند:(1) «فرزندم علی، بزرگ ترین پسران من، شنواترین آنان به سخن من و فرمانبردارترین ایشان از من است. با من در کتاب جفر و «جامعه» می نگرد و کسی جز پیامبر یا وصی پیامبر در این کتاب نمی نگرد». (نمی تواند از آن بهره مند شود)

امام کاظم علیه السلام در آغاز امامت خود، یاران خاص خود و افراد مورد اعتماد و رازدار را گاهی به کنایه و زمانی آشکارا از امامت فرزندشان آگاه فرموده، آنان را به پذیرش امامت حضرت رضا علیه السلام و تن دادن به گفته های ایشان فرا می خواندند.

امام کاظم علیه السلام از روزگار خردسالی امام رضا علیه السلام، امر امامت ایشان را بیان می داشتند. مفضل بن عمر گوید:

به امام کاظم علیه السلام گفتم: «فدایت شوم، چنان محبتی از این کودك در دلم به وجود آمده که تا به حال از کسی جز شما مانند آن را در دل خود نیافته ام.» امام فرمود: «یا مفضل، هو منی بمنزلتي من أبي علیه السلام، (ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)»؛(2) ای مفضل، جایگاه او نسبت به من، همانند جایگاه من نسبت به پدرم است. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «فرزندانی که بعضی از آنان از نسل بعضی دیگرند، و خداوند شنوای داناست». به امام گفتم: «پس از شما او صاحب این امر (امامت) است؟» امام فرمودند: «آری».(3)

داوود بن رزین هم می گوید:

اموالی برای ابو ابراهيم (امام کاظم علیه السلام) بردم. امام بخشی از آن را گرفته،

ص: 205


1- اصول کافی، ج 1، ص 311، حدیث 2، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31، به نقل از : کلینی؛ طوسی، الغیبه، ص 36، به نقل از: عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31.
2- آل عمران، آیه 34.
3- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 32.

بخش دیگر آن را باز گرداندند. به حضرتش گفتم: «فدایت شوم، چرا این مال را به من باز گرداندید؟» فرمود: «آن را نزد خود نگاه دار تا پس از من صاحب این اموال، آن را از تو بخواهد.» زمانی که امام کاظم علیه السلام از دنیا رفتند، امام رضا علیه السلام به وسیله پیکی به داوود فرمودند: «آن مالی که نزد تو و بر ذمه توست به ما بده.» من آن مال را برای حضرت فرستادم.(1)

امام کاظم علیه السلام در این روایت، نام امام پس از خود را به داوود نمی گوید، بلکه با عبارت «تا پس از من صاحب این مال آن را از تو بخواهد»، امامت فرزندش را تحکیم و بر آن تأکید می فرمایند.

حضرتش بنا به ضرورت ها، گاهی نیز همزمان با اشاره و تصریح و در قالب يك گفتار، امامت حضرت رضا علیه السلام را مطرح می کردند، زیرا تفاوت درجه فکری و عقلی و نیز دریافت و در افراد را در نظر می گرفتند. عبدالله هاشمی می گوید:

ما و دوست داران ما که تعدادمان به حدود شصت نفر می رسید، نزد قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گرد آمده بودیم. ابو ابراهیم، موسی بن جعفر علیه السلام در حالی که دست فرزندش على را در دست داشتند، وارد شدند، و پس از پرسش هایی درباره خود و فرزندانش و شنیدن پاسخ های ما فرمودند: «پس گواه باشید که او در دوران حیاتم وکیل من و پس از مرگم وصی من است.»(2)

این بیان امام کاظم علیه السلام در حالی که نصی بر امامت امام رضا علیه السلام و جانشینی اوست، در عین حال و با تفسیری ظاهری، در حکم وصیت عادی و متعارفی است که پدر به فرزند و در مورد او انجام می دهد. امام کاظم علیه السلام از آن جهت با

ص: 206


1- اصول کافی، ج 1، ص 313؛ اختيار معرفه الرجال، ص313؛ ارشاد، ج 1، ص 251؛ اعلام الوری، ج 2، ص 47، به نقل از: ارشاد، ج 1، ص 251 و 252؛ کشف الغمه، ج 3، ص 61 و 62، الغیبه، ص93، حدیث 18؛ بحارالانوار، ج49، ص 25.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 27.

عبارتی دو پهلو از جانشینی و وکالت فرزند خود سخن می گویند که اوضاع سیاسی حاکم بر جامعه، آکنده از ترور، تعقیب و اختناق است. حضرت با در نظر گرفتن اوضاع و نیازهای جامعه، مسأله امامت فرزندشان را گاهی در برابر عده ای و زمانی در برابر جمع اصحاب و خاندان خود مطرح می فرمودند.

داوود بن کثیر رقی می گوید:

به امام کاظم علیه السلام گفتم: «فدایت شوم، کهنسال شده ام. دست مرا بگیر و از دوزخ وارهانم. به من بگو: پس از شما، امام و سرپرست ما کیست؟» امام به فرزندش ابو الحسن رضا علیه السلام اشاره کرده، فرمودند: «پس از من او سرپرست و امام شماست.»(1)

حیدر بن ایوب می گوید:

در مدینه، در جایی که قبا نام داشت و محمد بن زید بن علی در آنجا بود، حاضر بودیم. محمد بن زید نه در وقت معمول که با تأخیر نزد ما آمد. به او گفتیم: «فدایت شویم، تو را چه شد که دیر آمدی؟» گفت: «امروز ابو ابراهيم ما را که هفده تن از فرزندان فاطمه علیهاالسلام و على علیه السلام بودیم، فرا خواندند و ما را گواه گرفتند که فرزندش علی وکیل ایشان در زمان حیاتش و وصی ایشان پس از وفاتش است. فرمان نافذ بوده، این حق برای او محفوظ است.» آن گاه محمد، قصد امام کاظم علیه السلام از این کار را روشن کرده، گفت: «ای حیدر، به خدا سوگند که او امروز فرزندش را به عنوان امام پس از خویش معرفی فرمود.»(2)

امام کاظم علیه السلام آن گاه که ضرورت ایجاب می کرد، در قالب الفاظی صریح و به دور از ابهام و کنایه و بی نیاز به تأویل و تفسیر، مردم را از امامت امام رضا علیه السلام

ص: 207


1- الفصول المهمه، ص243 - 244.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 28.

آگاه می فرمود. عبدالله بن حارث که مادرش از نوادگان جعفر بن ابی طالب بود می گوید:

ابو ابراهیم ما را فرا خواندند و چون گرد آمدیم، فرمودند: «آیا می دانید شما را برای چه گرد آورده ام؟» گفتیم: «نه.» فرمودند: «گواه باشید که این فرزندم على، وصی و متصدی کارهای من و جانشین من است و هر کس ناگزیر از دیدار من باشد، باید با نامه او به دیدارم بیاید.»(1)

این صراحت بیان امام کاظم علیه السلام به اجتماع های خصوصی و دور از چشم اغیار منحصر بود، اما در حضور عامه مردم، الفاظی دو پهلو به کار می بردند و تأویل و تفسیر کلام، خود را بر عهده شنوندگان می گذاشتند.

حسن بن بشیر می گوید:

همان گونه که پیامبر اکرم و امیر مؤمنان على علیه السلام را در روز غدیر برپا داشته، به مردم معرفی فرمودند، ابو الحسن، موسی بن جعفر علیه السلام نیز فرزندش على را برپا داشتند و به حاضران معرفی کرده، فرمودند: «ای مردم مدینه - یا این که فرمود - ای حاضران در مسجد، این فرزندم علی پس از من جانشین من است.»(2)

عبد الرحمان بن حجاج نیز می گوید:

ابوالحسن موسی بن جعفر علیه السلام در مورد امامت فرزندش على وصیت کردند و سندی نوشتند و شصت تن از بزرگان مدینه را بر آن گواه گرفتند.»(3)

امام کاظم علیه السلام در سال 178 قمری، محمد بن سنان را از وصیت خود در مورد امامت فرزندش آگاه کردند.(4)

ص: 208


1- اصول کافی، ج 1، ص 312، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 27؛ ارشاد، ج 2، ص 250 و 251؛ اعلام الوری، ج 2، ص 45، به نقل از ارشاد، ج 2، ص 250 و 251؛ الغيبه، ص 37؛ بحارالانوار، ج 49، ص16.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 29.
3- همان، ص 28.
4- همان، ص 32.

وصیت امام کاظم علیه السلام در دوران اسارت و بازداشت (179 - 183ق)

امام کاظم علیه السلام در روز هفتم ماه ذی الحجه سال 179 قمری، يك روز پیش از ترويه و به نقلی روز 27 ماه رجب همان سال بازداشت شدند.(1) پنجاه روز از بازداشت امام کاظم علیه السلام گذشته بود که علی و اسحاق فرزندان عبدالله فرزند امام صادق علیه السلام بر عبدالرحمان بن اسلم که در مکه بود وارد شدند. آنان نامه ای از امام کاظم علیه السلام همراه خود داشتند که خواسته هایی را در بر داشت که حضرت به انجام دادن آن فرمان داده بودند. آن دو به عبد الرحمان گفتند: «فرموده اند تا این نیازها از این طريق برآورده شود و اگر چیزی از او نزد توست، آن را به فرزندش علی بده که او جانشین و سرپرست کارهای اوست.»(2)

نیز آن هنگام که امام کاظم علیه السلام را به زندان بصره می برند، حضرت عبدالله بن مرحوم را خوانده، نامه هایی به او دادند و فرمود تا آن نامه ها را به فرزندش علی برساند. سپس فرمودند: «او وصی و سرپرست کارهای من و بهترین فرزندان من است.»(3)

هم چنین امام کاظم علیه السلام نامه هایی از داخل زندان برای یاران خود فرستادند و در آنها به امامت فرزندشان و پیروی از او سفارش فرمودند.

حسین بن مختار می گوید:

زمانی که ابوالحسن در زندان بودند، نوشته هایی از ایشان به دستمان رسید که در آنها آمده بود: «امامت و جانشینی من، از آن بزرگترین فرزندان من است.»(4)

ص: 209


1- بحارالانوار، ج 48، ص206 - 207.
2- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 39.
3- همان، ص 27
4- کافی، ج 1، ص 312؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 300؛ ارشاد، ج 2، ص 250؛ اعلام الوری، ج 2، ص 46؛ کشف الغمه، ج 3، ص ٫61 بحارالانوار، ج 49، ص 24، به نقل از ارشاد، اعلام الوری و الغيبه.

اگر زندانی شدن امام کاظم علیه السلام را در بصره يك سال بدانیم و این روایت را بپذیریم، حضرتش در سال 180 قمری وارد بغداد شدند. در آن جا علی بن یقطین بر حضرت وارد گردیده، امام رضا علیه السلام را دید که در کنار حضرت کاظم علیه السلام نشسته اند. امام کاظم علیه السلام به او فرمود: «ای علی بن یقطین، این علی، سرور و سید فرزندان من است و من کنیه خود را به او داده ام.»

چون علی بن یقطین این بیان امام کاظم علیه السلام را با هشام بن حکم در میان گذاشت، هشام به او گفت: «امام کاظم علیه السلام با این سخن، به تو فرموده که پس از او، فرزندش علی امام و جانشین اوست.»(1)

سفارش به اعلان امامت امام رضا علیه السلام در فرصت مناسب

در اوضاع حاکم در عصر امام کاظم علیه السلام، پنهان کاری حضرت در تصمیم گیری ها و موضع گیری سیاسی، به ویژه اموری که به امام و جانشین پس از خود مرتبط بود، امری لازم و اجتناب ناپذیر می نمود. به همین دلیل، امام کاظم علیه السلام از آشکار کردن امر امامت حضرت رضا علیه السلام پرهیز می کردند، اما زمانی را برای امام رضا علیه السلام تعیین فرمودند تا حضرتش امر امامت خود را اعلان کند.

یزید بن سلیط زیدی می گوید:

گروهی بودیم که در راه مکه با ابوعبدالله علیه السلام برخورد کردیم. به او گفتم: «پدر و مادرم فدایت باد! شما امامان پاکیزه از پلیدی هستید و کسی را از مرگ گریزی نیست. رهنمودی به من بنمایانید تا به کسان و خاندان خود برسانم.» امام صادق علیه السلام فرمودند: «آری چنین خواهم کرد؛ اینان فرزندان من هستند و این - به فرزندش موسی علیه السلام اشاره کردند - سرور و مهتر آنان

ص: 210


1- کافی، ج 1، ص 311؛ ارشاد، ج 2، ص 249، به نقل از: کافی، ج 1، ص 311؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 21؛ الغیبه، ص 35.

است.» بعدها با ابوالحسن موسی علیه السلام دیدار کردم و به او گفتم: «پدر و مادرم فدایت! دوست دارم آن گونه که پدرت درباره جانشین خود خبر دادند، شما نیز چنان کنید.» امام کاظم علیه السلام فرمودند: «پدرم در روزگاری نه چون روزگار ما می زیستند ... من در حالی از خانه بیرون شدم که به صورت ظاهر تمام فرزندانم را در امر جانشینی، شريك على کردم، اما در نهان، او (علی) را به تنهایی به وصایت خویش برگزیدم ..... ای یزید، آنچه به تو گفتم، امانتی است نزد تو که [مجازی] تنها به کسانی بگویی که عاقل باشند و در عرصه ایمان، به نیکی از بوته آزمون الهی بر آمده و راست گفتار باشند...»

از روایت علی بن یقطین درباره وصیت امام کاظم علیه السلام، نشان می دهد که در سالهای نخستین زندانی شدن امام کاظم علیه السلام، حضرت رضا علیه السلام به دیدار پدر می رفته اند.(1)

امام کاظم علیه السلام به امام رضا علیه السلام دستور دادند تا زمانی که پدر زنده هستند، امام رضا علیه السلام بر در سرای خویش بخوابند تا خبر شهادت پدر به او برسد. امام رضا علیه السلام به این دستور عمل می کردند. شبی امام رضا علیه السلام دیر کرده، به خانه نرفتند. اهل خانه نگران شدند. چون روز بر آمد، امام رضا علیه السلام وارد خانه شده، نزد ام احمد همسر پدرش رفتند و فرمودند: «آنچه را که پدرم به تو سپرده است به من بده.» ام احمد فریاد برآورد: «به خدا سوگند سرورم بدرود زندگی گفت.» امام رضا علیه السلام او را به سکوت دعوت کرده، فرمودند: «این خبر را آشکار مکن و چیزی مگو؛ بگذار برای وقتی که خبر به والی برسد.»(2) چون خبر شهادت امام کاظم علیه السلام در میان مردم مدینه منتشر شد، پیروان و محبان اهل بیت علیه السلام بر در سرای ام احمد گرد آمده، با احمد بن موسی(3)

ص: 211


1- کافی، ج 1، ص 311.
2- همان، ص 381 - 382.
3- حرم احمد بن موسی معروف به «شاهچراغ»، در شیراز و مطاف دل دوستداران اهل بیت : است.

دیدار کردند. احمد، آنان را به خانه برادرش امام رضا علیه السلام برده، آنان با حضرت بیعت کردند. (1)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر خود و نیز با توجه به وظیفه ای که بر عهده داشتند، برای معرفی جانشین خود و تثبیت این امر، اقدامات مختلفی را انجام دادند. ایشان گاه به صورت تلویحی جانشین خود را معرفی می کردند؛ چنان که ضمن معرفی علی بن موسی علیه السلام به عنوان «عالم آل محمد»، به فرزندان خود توصیه کردند تا در مسائل دینی به ایشان مراجعه کنند و یا خطاب به برخی یاران خود، ایشان را بهترین فرزندان خود معرفی کردند. گاهی نیز که فرصت را مناسب می دیدند و یا با توجه به موقعیت، امام رضا علیه السلام را جانشین خود معرفی می کردند؛ چنان که خطاب به مفضل فرمودند: «جایگاه علی نسبت به من، همانند جایگاه من نسبت به پدرم است.» و یا در جایی دیگر فرمودند: «ایشان وکیل من در زمان حیات و وصی من پس از مرگم خواهد بود.»

هم چنین امام کاظم علیه السلام در زندان، از طریق نامه و یا ملاقات با برخی یاران خود، از جانشینی امام رضا علیه السلام سخن می گفتند؛ بدین ترتیب از همان آغازین روزهای امامت تا زمان زندان و شهادت، امامت و جانشینی امام رضا علیه السلام را تبیین و تثبیت کردند.

ص: 212


1- برای مشروح این ماجرا نك: بحارالانوار، ص 48، ذیل ص 307 - 308 به نقل از: سید جعفر بحر العلوم، تحفة العالم.

منابع فرهنگ ساز در بررسی زندگانی امام کاظم علیه السلام بررسی تأثیر روایات تاریخ بغداد درباره امام کاظم علیه السلام در منابع بعدی خدیجه کیهانی

چکیده

تاریخ بغداد، نوشته خطیب بغدادی (م. 463)، یکی از منابع مهم اهل سنت در موضوع شرح حال است که زندگانی امام کاظم علیه السلام را نیز در بردارد. آنچه این کتاب در باب زندگانی امام کاظم علیه السلام درج کرده، در منابع پسینی بسامد بسیاری یافته و منابع بسیاری از شیعه و سنی به اتکای تاریخ بغداد گزارش هایی را از زندگانی امام کاظم علیه السلام نقل کرده اند.

این نوشتار، با بررسی نه روایت اختصاصی تاریخ بغداد در زمینه زندگانی امام کاظم علیه السلام، ضمن بررسی منابع خطیب بغدادی در ارائه گزارش های مربوط به زندگانی امام، به نحوه راهیابی و ادامه حیات این روایات در منابع نگارش یافته پس از تاریخ بغداد می پردازد و سیر تطور این اخبار و نحوه راهیابی آن به منابع شیعه و سنی، و میزان گسترش و برد آن در منابع را تا قرن یازدهم پی می گیرد. بررسی های صورت گرفته نشان میدهد که اکثر منابعی که احادیث مختص به زندگانی امام کاظم علیه السلام را از تاریخ بغداد اقتباس نموده اند، با توجه به گرایش های مذهبی خود به تغییراتی در آن دست زده و یا اصلا برخی روایات را از ریشه حذف نموده و بدان اعتنایی نکرده اند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تاریخ بغداد، منابع سنی و شیعه، بسآمد.

ص: 213

مقدمه

تاریخ بغداد که از قدیم ترین منابع تاریخی اهل سنت است، از مهم ترین و بزرگترین تألیفات خطیب بغدادی به شمار می رود؛ زیرا شرح حال 7831 تن از محدثان و علما و رجال علوم مختلف و دیگر بزرگان جامعه را در بردارد. خطیب تصمیم گرفت شرح حال عالمانی را که از زمان بنای شهر بغداد تا زمان حیات خودش در آنجا زندگی می کردند یا به این شهر سفر کرده و در همان جا از دنیا رفته بودند، در این کتاب بیاورد. نویسنده ابتدا شهر بغداد و احکامی درباره خرید و فروش آن را معرفی کرده سپس در باب جداگانه ای، به شرح حال زندگانی صحابه، سپس تابعین و بعد کسانی پرداخته که در بغداد به دنیا آمده و در همان جا از دنیا رفته اند. هم چنین به کسانی اشاره کرده که از این شهر به شهر دیگر مهاجرت نموده و از دنیا رفته اند، وی از باب تبرک به نام رسول اکرم صلی الله علیه و آله ابتدا به بیان زندگانی کسانی پرداخته که نامشان محمد بوده، سپس بر اساس حروف الفبا، شرح حال دیگر افراد را بیان کرده است. خطیب بغدادی که خود در اصول، اشعری مذهب و در احکام پیرو مذهب شافعی بوده، نام پنج تن از ائمه اطهار مانند امام صادق علیه السلام، امام کاظم علیه السلام، امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام، امام حسن عسکری علیه السلام را در این کتاب آورده است. نویسنده از امام صادق علیه السلام فقط یک حدیث نقل کرده و درباره امام جواد علیه السلام، امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام جز این که اشاره ای کوتاه به سال تولد و محل شهادت و مدفن آنان داشته، مطلب دیگری درباره زندگانی و یا ویژگی های اخلاقی آنان بیان نکرده است. اما درباره زندگانی امام کاظم علیه السلام از آن جا که ایشان یکی از شخصیت های ممتاز و شناخته شده در آن عصر بودند، نویسنده در صدد بیان ویژگی های اخلاقی و حوادث دوران حیات سیاسی - اجتماعی آن حضرت، در قالب نه حدیث، بر آمده است. در این نوشتار، درصدد آنیم که ضمن نقل اصل این نه حدیث و ترجمه آن ها، به

ص: 214

بررسی انعکاس و تأثیر و تأثر این احادیث در منابع تاریخی پسین از تاریخ بغداد(قرن پنجم تا یازدهم) بپردازیم.

حدیث اول

اخبرنا الحسن بن أبي بكر أخبرنا الحسن بن محمد بن يحيى العلوى حدثنی جدی قال: كان موسی بن جعفر يدعی العبد الصالح من عبادته و اجتهاده، روی اصحابنا أنه دخل مسجد رسول الله فسجد سجدة في اول الليل وسمع وهو يقول في سجوده عظم الذنب عندي فليحسن العفو عندک یا اهل التقوى ويا أهل المغفره فجعل يرددها حتى اصبح وكان سخيا کریما. كان يبلغه عن الرجل أن يؤذيه فبعث اليه بصرة فيها الف دينار وكان يصر الصرر ثلاثمائه دینار و اربعمائة دينار ومأتی دینار ثم يقسمها بالمدينه و كان مثل صرر موسی بن جعفر اذا جاءت الانسان الصرة فقد استغنی

خطیب بغدادی با ذکر سند از محمد بن يحيى العلوی چنین نقل می کند:

«موسی بن جعفر علیه السلام به سبب عبادت زیادش عبد صالح لقب گرفته بود و یاران ما روایت کرده اند که ایشان داخل مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله می شد و از سر شب تا به صبح در حال سجده این ذکر را بر لب داشت: «عَظْمُ الذَّنْبِ عندی فَلْيُحْسِنْ الْعَفْوِ عندک یا أَهْلَ التَّقْوَى والمغفره» ایشان آنقدر بزرگوار و با گذشت بودند که اگر کسی به ایشان ستم می کرد، آن حضرت در مقابل، احسان می کردند و آن قدر به نیازمندان کمک می نمودند که انبان و کیسه موسی بن جعفر علیه السلام ضرب المثل شده بود.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1. عبادت موسی بن جعفر علیه السلام

2. گذشت ایشان در برابر دشمنانش؛

3. انفاق به نیازمندان مدینه.

ص: 215

منابعی که این حدیث را به صراحت از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1.دلائل الامامه، طبری (م. قرن 5):

وكان يدعى العبد الصالح من عباده ... و قيل انه دخل مسجد... واستغنی(1)

2. صفة الصفوه، ابن جوزی (م. 597):

كان موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین الهاشمي كان يدعی العبد الصالح...(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

قال الخطيب في تاريخ بغداد كان موسی بن جعفر يدعى العبد الصالح.. و روی أنه دخل مسجد رسول الله واذا بلغه... يقسمها.(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال (الخطيب): اخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد بن يحيى العلوي قال حدثني جدي قال كان موسی بن جعفر يدعى العبد الصالح...(4)

5. سیر اعلام النبلاء، ذهبی (م. 748):

ثم قال الخطيب: أنبأنا الحسن بن ابی بکر ابأنا الحسن بن محمدبن یحیی العلوي حدثنی جدی یحیی بن الحسن بن عبدالله بن الحسين بن على علیه السلام كان موسی بن جعفر يدعی ...... روی اصحابنا انه دخل... ثم يقسمها بالمدينه فمن جائته صرة فقد استغنی.(5)

6. تاریخ اسلام، ذهبی (م.748):

و قال النسابه یحیی بن جعفر العلوى المدني وكان موجودا بعد الثلاثمائه کان

ص: 216


1- ص 310.
2- ج 2، ص 184.
3- ج8 ص 32.
4- ج 29، ص50.
5- ج 6، ص 274.

موسی بن جعفر يدعی العبد الصالح... استغنی.(1)

7. الأئمة الاثني عشر، ابن طولون (م. 953):

قال الخطيب في تاريخ بغداد: كان موسى الكاظم يدعى العبد الصالح من عبادته واجتهاده. و روی انه دخل . فسجد سجدة... حتى اصبح و كان سخيا کریما وكان يبلغه عن الرجل يؤذيه فبعث اليه بالصرة فيها الف دينار... ثم يقسمها بالمدينه.(2)

8. احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

الخطيب البغدادي في تاريخ بغداد قال: أخبرنا الحسن بن ابی بکر ... حدثنی جدی کان موسی بن جعفر يدعی... وروی اصحابنا انه دخل مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله فسجد ... حتى اصبح .كان سخيا كريما و كان يبلغه عن الرجل... وكان مثل صرر موسی بن جعفر اذا جاءت الانسان الصره استغنی.

منابعی که با واسطه از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از :

1. کشف الغمه، اربلی (م 6920):

قال ابن جوزی موسی بن جعفر ...كان يدعى العبد الصالح...(3)

نتیجه بررسی: سه نفر از نویسندگانی که این حدیث را بدون واسطه از تاریخ بغداد گرفته اند اهل سنت و چهار نفر شیعه هستند و این منابع را به چند روش نقل کرده اند:

- ذهبی نویسنده سیر اعلام النبلاء، سند حدیث را کامل آورده، اما بخش مربوط به عبادت امام کاظم علیه السلام را حذف کرده شاید به این بعد اخلاقی حضرت بی توجه بوده است.

- ابن طولون نویسنده الأئمة اثني عشر، سند حدیث را اصلا نقل نکرده ولی

ص: 217


1- ج 12، ص 418
2- ص 89
3- ج 2، ص 250.

متن حدیث را به طور کامل بیان کرده است. شاید گرایش مذهبی وی و عنایت به بعد عبادی آن حضرت، باعث انتخاب این روش شده است.

- ابن خلکان نویسنده وفیات الاعیان، چون روش او در بیان احادیث، نقل نکردن اسناد حديث است، سند حدیث را بیان نکرده است.

- ابن جوزی نویسنده صفة الصفوة، گرچه در این کتاب تصريح نکرده که منبع این حدیث کتاب تاریخ بغداد بوده اما در اثر دیگرش المنتظم، تصریح دارد که حدیث توسل به موسی بن جعفر علیهما السلام را از تاریخ بغداد نقل نموده است.

طبری شیعه مذهب نویسنده کتاب دلائل الامامة، علی رغم این که با خطیب بغدادی معاصر بوده و حدودا سه سال قبل از وی از دنیا رفته در نقل یکی از روایات مورد بحث (روایت ششم) در متن کتاب می گوید: «روی خطیب فی تاريخه..» پس می توان ادعا کرد که او بقيه روایات را هم از تاریخ بغداد گرفته است و مطلبی که از کتاب احقاق الحق نقل شده، از جانب قاضی نورالله است نه از مرعشی نجفی شارح احقاق الحق.

حدیث دوم

اخبرنا الحسن حدثني جدي حدثنا اسماعیل بن يعقوب حدثني محمدبن عبد الله البكري قال: قدمت المدينه اطلب بها دينا فأعياني فقلت لوذهبت الى ابی الحسن موسی بن جعفر فشكوت ذلک اليه فأتيته بنقمي في ضيعته فخرج الى ومعه غلام له معه منسعف فيه قدید مجزع ليس معه غيره فأكل واكلت معه ثم سألني عن حاجتي فذكرت له قصتى فدخل فلم يقم الا يسيرا حتى خرج الى فقال الغلامه اذهب ثم مديده فدفع إلى صرة فيها ثلاثه مائة دينار ثم قام فولی فقمت فركبت دابتي وانصرفت.

خطیب با ذکر سند از محمد بن عبدالله البكری چنین نقل می کند:

«به مدینه آمدم در حالی که از مردم تقاضای کمک می نمودم، پس با خود گفتم:

ص: 218

اگر نزد موسی بن جعفر علیهما السلام بروم و مشکل خود را به او بگویم، حتما به من کمک خواهد کرد؛ لذا به محل سکونت ایشان در نزدیکی کوه احد رفتم. ایشان را دیدم که با غلامش به سوی من آمد، در حالی که در دستش ظرف غذایی بود؛ من هم با ایشان غذا خوردم. از حاجتم سؤال کردند. من داستان خود را برای ایشان بیان کردم؛ ایشان داخل منزل شدند و بعد از چند لحظه خارج گردیدند و به غلامشان فرمودند: برو» و «سپس دستش را دراز کردند و به من کیسه ای دادند که در آن سيصد دینار بود. من برخاستم و سوار بر مرکب شده، از آن جا دور شدم.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

موسی بن جعفر علیهما السلام ملجأ و پناهگاه نیازمندان و درماندگان؛

بر آورده شدن حوایج مردم توسط ایشان.

منابعی که این حدیث را به صراحت از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1.دلائل الامامة، طبری (م. قرن 5):

قال محمدبن عبدالله البكري قدمت المدينه...(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن حدثنی جدی قال حدثني اسماعيل بن يعقوب قال حدثنی عبد الله البكري قال: قدمت المدينه...(2)

3. سیر اعلام النبلاء الذهبي (م. 748):

ثم قال يحيي هذا: حدثنا اسماعیل بن يعقوب حدثنا محمدبن عبدالله البكرى قال: قدمت المدينه... فأعطانی ثلاث مائة دينار.(3)

ص: 219


1- ص 310.
2- همان
3- ج 6، ص217.

4. احقاق الحق و ازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

العلامة الخطيب في ((تاریخ بغداد)) قال: أخبرنا .. حدثني محمد بن عبدالله البكري قال: قدمت... انصرفت.(1)

منابعی که این حدیث را بدون ذکر منبع نقل کرده اند عبارتند از:

1.روضة الواعظین و بصيرة المتعظين، فتال نیشابوری (م.508):

قال محمدبن عبدالله البنكري قدمت المدينه ...(2)

2. الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهامیم، جمال الدین یوسف بن حاتم شامی (م. 676):

و قال محمدبن عبدالله البكري قدمت المدينه ...(3)

منابعی که این حدیث را از غیر تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از:

1. حلية الأبرار في احوال محمد وآله اطهار علیه السلام، سیدهاشم بحرانی (م. 1107): به نقل از کتاب ارشاد مفید:

قال محمد بن عبدالله البكري قدمت المدينه .... (4)

2. بحارالانوار، مجلسی (م.1111) به نقل از کتاب ارشاد مفيد قال

محمد بن عبد الله البكري قدمت المدينه ....(5)

نتیجه بررسی: از بین نویسندگانی که این حدیث را نقل کرده اند، تعداد شش نفر شیعه و دو نفر سنی هستند. در بین این منابع فقط سه نفر از نویسندگان سند حدیث را آورده اند و بقیه به معرفی آخرین راوی اکتفا کرده و اما متن حدیث را همگی به طور کامل انتقال داده اند و می توان گفت که گرایش مذهبی در نحوه انعکاس حدیث تأثیری نداشته است.

ص: 220


1- ج 28، ص 54.
2- ج 1، ص 478
3- ص652.
4- ص 251.
5- ج 48، ص 102.

حدیث سوم

قال جدی یحیی بن الحسن وذكر غير واحد من أصحابنا: أن رجلا من ولد عمر بن خطاب كان بالمدينه يؤذيه و يشتم عليا قال و كان قد قال له بعض حاشيته دعنا نقتله فنهاهم عن ذلک أشد الزجر وسأل عن العمری فکر له أنه يزرع بناحية من نواحي المدينة فركب اليه في مزرعته فوجده فيها فدخل المزرعه بحماره فصاح به العمري لا تطأ زرعنا فوطئه بالحمار حتى وصل اليه فنزل فجلس عنده وضاحکه وقال كم غرمت في زرعك هذا قال له مائة دينار قال فكم ترجو أن يصب قال أنا لا أعلم الغيب قال انما قلت لك كم ترجو أن يجيئك فيه قال أرجو أن يجيئنی مائتا دینار قال أعطاه ثلاثمائة دينار وقال هذا زرعك على حاله قال فقام العمری فقبل رأسه وانصرف قال فراح إلى المسجد فوجد العمرى جالسا فلما نظر اليه قال الله اعلم يجعل رسالته قال فوثب اصحابه فقالوا ما قصتك قد کنت تقول خلاف هذا قال فخاصمهم و شاتمهم قال وجعل يدعو لأبي الحسن موسی کلما دخل وخرج قال فقال أبو الحسن موسی لحاشيته الذين ارادوا قتل العمری ایما كان خير ما أردت أو ما أردتم أن أصلح أمره بهذا المقدار.

خطیب با ذکر سلسله سند از یحیی بن حسن چنین نقل می کند:

مردی از نوادگان عمربن خطاب، موسی بن جعفر علیهما السلام را اذیت کرده، به حضرت على علیه السلام دشنام می داد. دوستان و اطرافیانش به او گفتند: «اجازه بده تا ما او را به قتل برسانیم!» اما موسی بن جعفر علیهما السلام به شدت با این کار مخالفت کردند و آنها را از این کار منع فرمودند. موسی بن جعفر از حال عمرى سؤال کرد، به یاد آورد که در ناحیه ای از نواحی مدینه به زراعت مشغول است. پس سوار بر مرکب شده، به آنجا رفتند و با همان حالت وارد مزرعه شدند، عمری فریاد زد: «مزرعه ام را نابود کردی؟» اما ایشان هم چنان رفتند تا به نزدیکی او رسیدند و کنارش نشستند و با او مزاح کردند و به او گفتند: «چقدر ضرر کردی؟» گفت:

ص: 221

«صد دینار»، موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «آرزو داری چه مبلغی به دست آوری؟» گفت: «علم غیب ندارم.» فرمودند: «چقدر امیدواری؟» گفت: «دویست دینار» پس به او سیصد دینار دادند و گفتند: «این زراعت تو به حال خودش و برگشتند.» پس عمری برخاست و سر ایشان را بوسید و از او دور شد. موسی بن جعفر علیهما السلام به مسجد رفتند، عمری را دیدند. او تا چشمش به موسی بن جعفر علیهما السلام افتاد گفت: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» دوستان عمری به او گفتند: «داستان تو چیست؟ تو که تا دیروز مخالف ایشان بودی!» او آنها را شماتت نمود و دعوت به موسی بن جعفر علیهما السلام می کرد. موسی بن جعفر علیهما السلام به دوستانش فرمودند: «آیا رفتاری که من انجام دادم بهتر بود یا تصمیمی که شما داشتید؟»

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

1.گذشت امام کاظم علیه السلام در برابر ستم دشمنان اهل بیت

2. تأثیر رفتار نیکوی امام کاظم علیه السلام در تغییر عقیده و بینش مخالفان؛

3. کرامت امام علیه السلام دربرگرداندن زراعت به حال اول خود.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1.تهذيب الكمال، المزي (م. ع742):

قال الحسن قال جدی یحیی بن الحسن وذكر غير واحد من أصحابنا أن رجلا ... (1)

2. سیر اعلام النبلاء ذهبي (م. 749):

قال يحيی: ذكر لى غير واحد: أن رجلا من ...(2)

منبعی که این حدیث را بدون ذكر اصل آن نقل کرده کتاب اعلام الوری از فضل بن حسن طوسی (م. 547) است:

وروى الشريف ابومحمد الحسن بن محمد بن عيسى العلوي عن جده باسناده قال: أن رجلا من ... !(3)

ص: 222


1- ج 29، ص 51.
2- ج 6، ص217.
3- ج 2، ص 5.

نتیجه بررسی: در بین نویسندگان منابعی که این حدیث را نقل کرده اند، دو نفر سنی و یک نفر شیعه هستند.

حدیث چهارم

اخبرنا سلامة بن الحسن المقری و عمر بن محمدبن عبيد الله المؤدب قالا: أخبرنا على بن عمر بن الحلفظ حدثنا القاضي الحسين بن اسماعیل حدثنا عبد الله بن ابی سعد حدثني محمد بن الحسين بن محمد بن عبد الحميد الكناني الليثي قال: حدثنی عیسی بن محمد بن مغیث القرظی و بلغ تسعين سنة قال زرعت بطيخا و قثاء قرعا فی موضع بالجوانيه على بئر يقال لها أم العظام فلما قرب الخير و استوى الزرع بغتنى الجراد فأتى على الزرع كله وكنت غرمت على الزرع وفي ثمن جملین مائة وعشرين دينارا فبينما أنا جالس طلع موسی بن جعفر بن محمد فسلم ثم قال أيش حال فقلت أصبحت كالصريم بغتنى الجراد فأكل زرعی قال وكم غرمت فيه قلت مائة وعشرين دينارا مع ثمن الجملين فقال یا عرفه زن لأبي مغيث مائة وخمسين دينار فربحک ثلاثين دينار والجملین یا مبارک ادخل وادع لي فيها فدخل ودعا وحدثني عن رسول الله صلی الله علیه و آله انه تمسكوا ببقايا المصائب ثم علقا عليه الجملين وسقيته فجعل الله فيها البركة زكت فبعت منها بعشر الاف.

خطیب با ذکر سلسله سند از عیسی بن محمدبن مغیث القرظی چنین نقل می کند:

در محلی به نام ام العظام به زراعت مشغول بودم و خیار، هندوانه و کدو کاشته بودم. هنگامی که محصول آماده چیدن بود ملخ ها حمله کرده، همه آنها را از بین بردند. در همان حال ناراحت نشسته بودم که موسی بن جعفر علیهما السلام وارد بر من شدند و سلام کردند و فرمودند: «حالت چطوره؟» گفتم: «صبح

ص: 223

کردم در حالی که مانند شب ظلمانیم. ملخان حمله کردند و زراعتم را خوردند»، موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «چند هزینه کردی؟» گفتم 120 دینار و قیمت دو شتر.» پس موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «ای عرفه برو 150 دینار به ابی المغيث بده. پس سود تو سی دینار و دو شتر شد.» گفتم: «ای مبارک داخل شد و مرا رها کن.» پس داخل شد و موسی بن جعفر علیهما السلام از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل کردند: «چنگ بزنید به بقایای مصائب.» پس شترها را بستم و آنها را آب دادم پس خداوند در آنها بر کت دادند و آنها را به ده هزار دینار فروختم.»

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1. احساس مسؤلیت موسی بن جعفر علیهما السلام در برابر مشکلات دیگران؛

2. دلجویی کردن از دیگران؛

3. حل مشکلات دیگران بدون هیچ گونه چشم داشتی.

منابعی که این حدیث را از تاریخ بغداد نقل کرده اند عبارتند از :

1. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال حدثنا القاضي الحسين بن اسماعيل قال عبد الله بن ابی سعد...(1)

2. سیر اعلام النبلاء، ذهبی (م. 749):

قال أبو عبدالله المحاملی: حدثنا عبدالله بن ابی سعد حدثني محمد بن الحسین الكناني الليثي حدثنی عیسی بن مغیث القرشی...(2)

نتیجه بررسی: این حدیث را فقط دو منبع از منابع اهل سنت از تاریخ بغداد نقل کرده و هر دو، سند حدیث را کامل نیاورده اما متن حدیث را بدون هیچ گونه تغییری انتقال داده اند.

ص: 224


1- ج 29، ص 51.
2- همان.

حدیث پنجم

قال ادريس بن ابی رافع فهو ذا ولده في الصرافين بمکه حدثني الحسن بن محمد الخلال حدثنا أحمد بن محمد بن عمران حدثنا محمد بن يحيى الصولی حدثنا عون بن محمد قال سمعت اسحاق الموصولی غیر مرة يقول حدثني الفضل بن الربيع عن ابيه: أنه لما حبس المهدی موسی بن جعفر رأى المهدي في النوم على بن ابی طالب وهو يقول یا محمد «فَهَلْ عَسَيْتُمْ أَنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الارض وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ» قال الربيع فأرسل لي ليلا فراعنی ذلک فجئته فاذا هو يقرأ هذه الآية وكان أحسن الناس صوتا وقال علي بموسی بن جعفر فجئته به فعانقه وأجلسه الى جانبه وقال يا أبا الحسن رایت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب في النوم يقرأ على كذا فتؤمنى أن تخرج على أو على أحد من ولدي فقال الله لا فعلت ذاك ولا هو من شأنی قال صدقت يا ربيع اعطه آلاف دينار و رده الى اهله الى المدينه قال الربيع فاحکمت أمره ليلا فلما اصبح الا وهو في الطريق خوف العوائق.

خطیب با ذکر سلسله سند از فضل بن ربیع از پدرش چنین نقل می کند

زمانی که مهدی عباسی موسی بن جعفر علیهما السلام را زندانی کرده بود، شبی در خواب علی بن ابی طالب علیه السلام را دید که به او می فرماید: «یا محمد هل عسيتم ان تولیتم...» ربیع می گوید: «شبانه مرا به دنبال موسی بن جعفر علیهما السلام فرستاد و من آن حضرت را آوردم و ایشان را در کنار خود جای داد و به آن حضرت گفت: یا ابا الحسن، امیر المؤمنین را در خواب دیدم که به من چنین گفت: «یا محمد هل عسیتم آن تولیتم... آیا تو به من اطمینان میدهی که علیه من و هیچ یک از فرزندانم قیام نکنی.» موسی بن جعفر علیهما السلام فرمودند: «به خدا قسم این کار را انجام نمی دهم و در شأن من نیست که انجام دهم!» مهدی حرف ایشان را تصدیق کرد و به من گفت: «ای ربیع سه هزار دینار به ایشان بده و او را به مدینه نزد خانواده اش برسان و من شبانه ایشان را به مدینه رساندم.»

ص: 225

موضوعات مطرح شده در این حدیث عبارتند از:

1.حمایت معنوی امام کاظم علیه السلام از ناحیه خداوند؛

2. ظلم دستگاه خلافت وقت به اهل بیت : با وجود آگاهی داشتن به حقانیت آنان؛

3. موقعیت شناسی امام کاظم علیه السلام و اتخاذ شیوه مناسب برای مبارزه با دشمنان اسلام و اهل بیت :

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از:

1. المنتظم، ابن جوزی (م. 597):

اخبرنا ابو المنصور القزاز قال أخبرنا أبو بكر بن ثابت قال حدثني الحسن بن الخال ...(1)

2. تذکرة الخواص، سبط بن جوزی (م. قرن 5):

ذكر الخطيب في تاريخ بغداد عن الفضل بن ربيع عن ابيه..(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

الصولي، حدثنا عون بن محمد، سمعت اسحاق الموصلي ... حدثني الفضل بن ربيع عن ابيه ...(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال حدثني الحسن بن محمد الخلال ...(4)

5. الائمة اثني عشر، ابن طولون (م. 953):

وكان يسكن المدينه فاقدمه المهدی بغداد و حبسه فرای في النوم..(5)

ص: 226


1- ج 9، ص 87
2- ص 313، قم: انتشارات شریف رضی، 1418ق.
3- همان
4- همان، ص 52.
5- ص 89

6. اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات، شیخ حرعاملی (م. 1104):

مارواه في تاريخ بغداد (ج 3 ص 30):

قال حدثني الحسن بن محمد الخلال...(1)

نتجه بررسی: نویسندگان این منابع از نظر گرایش مذهبی، چهار نفر از اهل سنت و دو نفر شیعه هستند. این منابع در بیان سند حدیث و متن روایت اختلاف دارند. آنها متن را به طور کامل نقل کرده اما بعضی از منابع مانند الأئمة اثني عشر سند را به صورت گزارشی آورده اند.

حدیث ششم

اخبرنا القاضي أبوالعلاء محمد بن على الواسطى حدثنا عمر بن احمد بن احمد الواعظ حدثنا الحسين بن القاسم حدثني احمدبن وهب أخبرنا عبد الرحمان بن صالح الأزدي قال حج هارون الرشيد فأتى قبر النبي صلی الله علیه و آله زایرا له وحوله قریش وأفياء القبايل ومعه موسی بن جعفر فلما انتهى الى القبر قال السلام علیک یا رسول الله يا بن عمی افتخارا على من حوله فدنا موسی بن جعفر فقال السلام علیک يا أبة فتغير وجه هارون وقال هذا الفخر يا أبا الحسن حقا.

خطیب با ذکر سلسله سند از عبدالرحمان بن صالح الأزدی نقل می کند:

«هارون بعد از انجام دادن مناسک حج، به مدينه نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و در حالی که گروه هایی از قبیله قریش و دیگر قبایل عرب اطراف او را گرفته بودند و موسی بن جعفر علیهما السلام همراه او بود، خطاب به قبر پیامبر صلی الله علیه و آله و به عنوان افتخار عرض کرد: "السلام علیک یا رسول الله يابن عمی!" پس موسی بن جعفر فریاد زد: "السلام علیک یا أبه! "، چهره هارون درهم شد و گفت: "يا أبا الحسن این افتخار حق شماست ".»

ص: 227


1- ج 4، ص 280، بیروت: انتشارات اعلمی، 1425ق.

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

شجاعت موسی بن جعفر علیهما السلام در بیان حق در مقابل دشمنان خود؛

اعتراف دشمن به جایگاه آن حضرت

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. دلائل الامامة طبری (م. قرن 5):

روى الخطيب في تاريخه: ان هارون الرشید حج مرة ومعه موسی بن جعفر فأتى قبر النبي صلی الله علیه و آله...(1)

2. المنتظم، ابن جوزی (م. 597):

وما هو اخبرنا به منصور القزاز قال أخبرنا أحمد بن علي قال: أخبرنا القاضی ابو العلاء... حج هارون الرشید..(2)

3. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م.608):

و قال الخطيب: أبنانا ابو العلاء الواسطى حدثنا عمر بن شاهين ... قال حج هارون الرشید...(3)

4. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرني ابو العلا محمد بن على الواسطى ...(4)

منابعی که این حدیث را بدون ذکر منبع آن نقل کرده اند عبارتند از :

1. اعلام الوری، فضل بن حسن طوسی (م.548):

قالوا: و لما دخل هارون المدينه وزار النبي صلی الله علیه و آله... (5)

ص: 228


1- ص25، قم: انتشارات بعثت، 1413 ق.
2- ج 9، ص88، بیروت، دارالکتب العلميه، 1412ق. گرچه وی صراحت در استفاده از تاریخ بغداد را ندارد، از آنجا که عنایت ویژه به خطیب داشته و چندین سال شاگرد خطیب بوده و آثار او را بر منابع دیگر ترجیح می داده به یقین می توان گفت از تاریخ بغداد اقتباس کرده است.
3- همان
4- ص 54
5- ج 2، ص 5.

نتیجه بررسی: از میان این منابع، پنج تا از اهل سنت و دو تا از شیعه هستند که دو منبع اخیر، سند حدیث را حذف نموده، اما سه منبع دیگر سند حدیث را با مختصر تغییری نقل کرده اند.

حدیث هفتم

اخبرنا الحسن بن محمد العلوي حدثنی جدی حدثنی عمار بن أبان قال: حبس ابوالحسن موسی بن جعفر عند السندی فسألته أخته أن تتولى حبسه وكانت تتدین ففعل فكانت تلى خدمته فحكى لنا أنها قالت كان اذا صلي العتمه حمدالله و مجده ودعاه فلم يزل كذلك حتى يزول الليل فذا ازال الليل قام يصلى الصبح ثم يذكر قليلا حتى تطلع الشمس ثم يقعد الى ارتفاع الضحى ثم يتهيأ ويستاک ويأكل ثم يرقد الى قبل الزوال ثم يتوضأ ويصلي حتى يصلي العصر ثم يذكر في القبلة حتی يصلي المغرب ثم يصلي مابين المغرب والعتمه فكان هذا دأبه فكانت أخت السندي اذا نظرت اليه قالت خاب قوم تعرضوا لهذا الرجل وكان عبدا صالحا.

خطیب با ذکر سلسله سند از عمار بن أبان چنین نقل می کند:

«زمانی که موسی بن جعفر علیهما السلام نزد سندی بن شاهک زندانی بود، خواهر سندی که زن متدینی بود از وی خواست تا او عهده دار امور موسی جعفر علیه السلام در زندان باشد. خواهر سندی نقل می کند: "در مدتی که در خدمت ایشان بودم، مشاهده نمودم که آن حضرت دائما در حال عبادت و راز و نیاز با پروردگار خود بودند." خواهر سندی هنگامی که به موسی بن جعفر علیهما السلام نگاه می کرد می گفت: "قومی که به این مرد که عبد صالح است، ستم کنند، از زیانکاران خواهند بود".»

نتیجه بررسی: نویسندگان این منابع چهار نفر سنی و یک نفر شیعه هستند.

موضوعات مطرح شده در حديث عبارتند از:

• عبادت موسی بن جعفر علیهما السلام و مغتنم شمردن فرصت برای راز و نیاز با خدای خود در زندان؛

ص: 229

• متأثر شدن خواهر سندی از حالات معنوی ایشان؛

• اعتراف زندانبان امام کاظم علیه السلام به حقانیت ایشان و خسران و زیان دشمنان او.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

اخبرنا الحسن بن ... حدثنی عماربن أبان قال: حبس موسی بن جعفر علیهما السلام.. فحكى لنا انها قالت..(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوی..(2)

نتیجه بررسی: این حدیث جز در این دو منبع اهل سنت، در منابع دیگری مشاهده نشد.

حدیث هشتم

اخبرنا الجوهری حدثنا محمد بن عمران المرزبانی حدثنا عبد الواحد بن محمد الخصیبی حدثني محمد بن اسماعیل قال: بعث موسی بن جعفر الى الرشيد من الحبس رسالة كانت:انه لن ينقضني عني يوم من البلاء الا انقضى عنک معه يوم من الرخاء حتى نقضي جميعا الى يوم ليس له القضاء يخسر فيه المبطلون.

خطیب با ذکر سلسله سند از محمد بن اسماعیل چنین نقل می کند:

«زمانی که موسی بن جعفر علیهما السلام در زندان بود، نامه ای به هارون نوشت: "روزی از روزهای بلا و مصیبت بر من نمی گذرد مگر این که روزی از روزهای شادی و سرور تو نیز سپری می شود تا این که روزی که همگی حضور می یابیم، خواهد

ص: 230


1- همان
2- همان

آمد و قطعا ستم کاران در آن روز از زیانکاران خواهند بود ".»

موضوعات مطرح شده در حدیث عبارتند از:

استفاده امام علیه السلام از فرصت مناسب برای تنبه و آگاهی دشمنان؛

اشاره به ناپایداری لذت های دنیا و حسابرسی در دادگاه عدل الهی در روز رستاخیز.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از :

1. تذکره الخواص، سبط بن جوزی (م. قرن 5):

ذكر الخطيب في تاريخه قال: بعث موسى من الحبس رسالة...(1)

2. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م. 608):

قال الجوهری، حدثنا محمد بن عمران المرزبانی، حدثنا عبد الواحد بن الخصیبی حدثني محمد بن اسماعیل قال بعث موسی بن جعفر ...(2)

3. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الجوهرى قال حدثنا محمد بن عمران المرزبانی...(3)

منابعی که این حدیث را از منابع دیگر نقل کرده اند عبارتند از :

1. الفصول المهمه في معرفة الأئمه علی بن احمد المالكي (ابن صباخ):

من كتاب صفة الصفوه، ابن جوزی قال: بعث موسی بن جعفر ...(4)

نتیجه بررسی: نویسندگان این منابع سه نفر سنی هستند و یک نفر آنان شیعه است. در بین این منابع، سند حدیث در تذکره الخواص و الفصول المهمه حذف شده است.

ص: 231


1- ص 314.
2- همان، ص 90؛ بحرانی، همان، ص 187.
3- همان
4- ج 2، ص 958.

حدیث نهم

اخبرنا الحسن بن أبي بكر اخبرنا الحسن بن محمد بن العلوي قال حدثنی جدی قال قال أبو موسى العباس حدثنی ابراهیم بن عبد السلام بن السندی بن شاهک عن أبيه قال موسی بن جعفر عندنا محبوسا فلما مات بعثنا إلى جماعة من العدول من الكرخ فادخلناهم عليه فاشهدهم على موته واحبسه قال ودفن بمقابر الشونیزی.

خطیب با ذکر سلسله سند از ابراهیم بن عبد السلام بن السندی، از پدرش چنین نقل می کند: «موسی بن جعفر علیهما السلام نزد ما زندانی بود. پس زمانی که در گذشت، دنبال تعدادی از افراد عادل کرخ فرستادیم و آنها را بر آن حضرت وارد کردیم تا شهادت بدهند بر این که به مرگ طبیعی رحلت نموده و او را در قبرستان شونیزی دفن کردند.»

موضوعات مطرح شده در این حديث عبارتند از:

شهادت گرفتن بر این که امام به مرگ طبیعی در گذشته؛

مخفی کردن جنایات خود و جلوگیری از قیام و اعتراض طرفداران موسی بن جعفر علیهما السلام.

منابعی که این حدیث را به صراحت از خطیب نقل کرده اند عبارتند از:

1. وفیات الاعیان، ابن خلکان (م.608):

... وعن عبد السلام بن السندي قال: كان موسى عندنا محبوسا...(1)

2. تهذيب الكمال، المزي (م. 742):

قال أخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوي ...(2)

3. احقاق الحق وازهاق الباطل، قاضی نورالله شوشتری (م. 1019):

اخبرنا الحسن بن ابی بکر قال أخبرنا الحسن بن محمد العلوي قال حدثنی جدی قال ابوموسی العباسی...

ص: 232


1- ص 90
2- همان

نتیجه بررسی: نويسندگان این منابع، دو نفر از اهل سنت هستند و یک نفر از آنها شیعه است.

نتیجه

تاریخ بغداد که یکی از منابع ارزشمند اهل سنت است، در مقایسه با منابع دیگر انعکاس بیشتری در منابع پسین خود داشته لذا چگونگی اقتباس این منابع در مورد احادیث مربوط به زندگانی امام کاظم علیه السلام در کتاب تاریخ بغداد، بررسی و این گونه استنباط شد: اولا بر اساس آمارگیری که درباره این منابع صورت گرفت، اکثر این منابع از اهل سنت است. ثانیا نویسندگانی که این احادیث را از تاریخ بغداد گرفته اند به صورت یک سان نقل نکرده اند بلکه به انگیزه های مختلف در صدد تغییر سند روایت یا حذف بخشی از متن آن بر آمده اند، برای نمونه، ذهبی نویسنده سیراعلام النبلاء، به علت بی توجهی به بعد عبادی امام کاظم علیه السلام این موضوع را از حدیث اول حذف کرده، یا مانند ابن خلکان در وفیات الاعیان، همه احادیث را به صورت گزارشی از خطيب بدون ذکر سند آن ها آورده و از این نه روایت تنها سه روایت را از خطیب نقل کرده است.

منابع

1. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، قم: انتشارات رضی، 1421ق.

2. ابن طولون، محمد، الائمه اثنی عشر، قم: انتشارات رضی، بی تا.

3. ابن خلکان، وفیات الاعیان، لبنان: انتشارات دار الثقافه، بی تا

4. ابن جوزی، ابوالفرج، صفة الصفوه، بیروت: دار المعرفه، 1399 ق.

5. - المنتظم، بیروت: دار الكتب العلميه، 1412ق.

ص: 233

6. بحرانی، سیدهاشم، حليه الأبرار، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیه، بی تا .

7. الحر العاملی، اثبات الهداه، بيروت: اعلمی، 1418 ق.

8. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، 1218 ق.

9. شامی، يوسف بن حاتم، الدرالنظيم، قم: جامعه مدرسین، 1420ق.

10. فضل بن حسن طوسی، اعلام الوری، بی جا، آل البيت، 1417ق.

11. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامه، قم: انتشارات بعثت، 1413ق.

12. الذهبي، محمد بن احمد، سیراعلام النبلاء، بی جا، مؤسسة الرساله، 1401ق.

13 -، تاریخ اسلام، بی جا، دار الكتاب العربی، 1409 ق.

14. نیشابوری، فتال، روضة الواعظین، قم: انتشارات دليل ما، 1423 ق.

15. قاضی نورالله شوشتری، احقاق الحق وازهاق الباطل علیه السلام قم: مکتبه آیت الله مرعشی النجفی، 1409ق.

16. المزی، تهذيب الكمال، بیروت: مؤسسة الرساله، چاپ اول، 1400 ق.

17. المالكي (ابن صباخ)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، بی جا، بی تا.

ص: 234

روش تفسیری امام کاظم علیه السلام سیده فاطمه علوی نژاد

چکیده

قرآن کریم، مهم ترین منبع سرشار معارف عالیه اسلام و مبانی احکام شریعت است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، اهل بیت خویش را همسان و همسنگ قرآن دانسته، بر منزلت آنها در تفسیر معارف قرآنی تأکید می فرمودند. شناخت روش های تفسیری اهل بیت : یکی از موضوعاتی است که در دوره اخیر تفسیر پژوهان و محققان اسلامی به آن توجه کرده اند.

این پژوهه، با بررسی روایات تفسیری پیشوای هفتم امام کاظم علیه السلام، به بررسی روش های آن حضرت در تفسیر آیات می پردازد و برای هر یک گونه هایی بیان می کند.

شناخت روش های تفسیری معصومان : به مفسر کمک می کند تا در تفاسیر خود، از روش های مورد تأیید معصومان : استفاده کند و از بی راهه رفتن در امر تفسیر بپرهیزد و با روشی آشنا شود که آنها با توجه به اقتضای زمان از آن بهره برده اند.

پس از بررسی روش هایی که پیشوای هفتم در تفسیر قرآن به کار برده اند، به بررسی موقعیت سیاسی - اجتماعی عصر آن حضرت، پیدایش فرقه ها و گرایش های متعدد و برداشت های گوناگون از آیات پرداخته شده است. امام

ص: 235

کاظم علیه السلام در این دوران، بهترین شیوه را بیان حقیقت و باطن قرآن برای جلوگیری از انحرافات در حوزه عقیده و عمل می دانستند و در تفسیر آیات، بیش تر به تأویل و باطن قرآن می پرداختند.

واژگان کلیدی: روش تفسیری، روش های تفسیری ائمه :، امام کاظم علیه السلام.

مقدمه

هر یک از امامان، با توجه به موقعیت مکانی و زمانی که در آن قرار می گرفتند، فعالیت های گوناگونی برای هدایت مردم به سوی خدا انجام می دادند. تفسیر کلام خداوند یکی از قالب های اساسی بود که آنها در مقوله هدایت، به آن توجه خاصی داشتند. در این میان، از امام کاظم علیه السلام درباره تفسیر قرآن در زوایای متعدد و با نگاه های مختلف مانند کلامی، فقهی، روایی، لغوی، عقلی و ... ، کلمات گهرباری بر جای مانده که جایگاه بلندی در دامنه تفسیر دارد و هیچ کس در تفسیر کلام خداوند از آن بی نیاز نیست و پرداختن به آن، باب جدیدی از ابواب معرفت را فرا روی پویندگان آن قرار می دهد.

برای این کار باید تمام روایات امام را روش شناسی کرد و فضایی که این روایات در آن از ایشان صادر شده نیز روشن شود تا احادیث واضح تر شوند و مشارالیه آنها نمایان تر گردد. نیز باید موقعیت سیاسی- اجتماعی امام بررسی شود تا میزان محدودیت هایی که سر راه ایشان برای بیان معارف قرار داشته، آشکار گردد.

تفسیر نقلی

اشاره

روش تفسیر نقلی، یکی از کهن ترین و رایج ترین روش های تفسیری است.

ص: 236

مفسران به این روش تفسیری، همواره توجه داشته اند؛ به گونه ای که آیات را به ترتیب و بر اساس آیات و روایات و اقوال پیشینیان تفسیر می کردند.(1) این روش، خود گونه های مختلفی دارد. اندیشمندان، تفسیر به مأثور یا تفسیر نقلی را به چهار قسم تقسیم کرده اند که عبارتند از: تفسیر قرآن به قرآن، تفسیر قرآن به سنت، تفسیر قرآن بر اساس سخنان صحابه پیامبر صلی اللهعلیه و آله، تفسیر قرآن بر اساس سخنان تابعین.(2)

معنای تفسیر نقلی

مقصود از روش تفسیر نقلی در این جا، دو قسم تفسير قرآن به قرآن و تفسیر قرآن به سنت است. هر چند در موارد خاصی، از روایات صحابه و تابعین استفاده می شود و بسیاری از سخنان تفسیری آنها سودمند است، در مورد حجیت سنت آنها و اعتبار روایاتشان آنها، در میان امت اسلامی، نظر یکسان و دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد.

بررسی کلام امام کاظم علیه السلام

اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر قرآن به قرآن را در کلام آن حضرت مشاهده کرد. حدود ده درصد از روایاتی که از ایشان به دست ما رسیده، مربوط به روایاتی است که ایشان با کمک آیات قرآن، به تبیین آیات دیگر پرداخته اند و این خود نشان دهنده پذیرش این روش نزد حضرت است.

ص: 237


1- سیدمحمد حسن جواهری، پرسمان علوم قرآنی، ص 170.
2- محمدهادی معرفت، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، ج 2، ص 21 به بعد.
نمونه هایی از روش تفسیر قرآن به قرآن:
اشاره

*نمونه هایی از روش تفسیر قرآن به قرآن:(1)

الف)اثبات مردود بودن ایمان فرعون

مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ: قُلْتُ: لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی و هارون : (اِذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی `فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی) فَقَالَ: أَمَّا قَوْلُهُ: (فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً) أَیْ کَنِّیَاهُ وَ قُولاَ لَهُ یَا ابَا مُصْعَبٍ ، وَ کَانَ اسم فِرْعَوْنَ أَبَا مُصْعَبٍ اَلْوَلِیدَ بْنَ مُصْعَبٍ ، و أَمَّا قَوْلُهُ: (لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی) فَإِنَّمَا قَالَ لِیَکُونَ أَحْرَصَ لِمُوسَی عَلَی اَلذَّهَابِ وَ قَدْ عَلِمَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ فِرْعَوْنَ لاَ یَتَذَکَّرُ وَ لاَ یَخْشَی إِلاَّ عِنْدَ رُؤْیَهِ اَلْبَأْسِ، أَ لاَ تَسْمَعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: (حَتّی إِذا أَدْرَکَهُ اَلْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اَلَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ وَ أَنَا مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ) فَلَمْ یَقْبَلِ اَللَّهُ إِیمَانَهُ وَ قَالَ: (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ)(2)

برخی می گویند: فرعون موقع غرق شدن ایمان آورد، در نتیجه اهل نجات است. در صورتی که امام کاظم علیه السلام به زیبایی این مطلب را رد می کنند و در مورد

ص: 238


1- نمونه های دیگر از روش تفسیر قرآن به قرآن: عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الماضي علیه السلام، في قوله: (وَ مَا ظَلَمُونَا وَ لَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ) قال: «إِنَّ اَللَّهَ أَعَزُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ یُظْلَمَ، أَوْ یَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلَی اَلظُّلْمِ، وَ لَکِنَّ اَللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ، فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ، وَ وَ لاَیَتَنَا وَ لاَیَتَهُ، ثُمَّ أَنْزَلَ بِذَلِکَ قُرْآناً عَلَی نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: (وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ) قُلْتُ: هَذَا تَنْزِیلٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ». (محمد بن يعقوب بن اسحاق کلینی، کافی، ج 1، ص 435؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 224؛ سید محمد ابراهيم بروجردی، تفسیر جامع، ج 1، ص 172؛ عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نورالثقلین، تحقيق سیدهاشم رسولی محلاتی، ج 1، ص 646؛ محمدبن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، سیدهاشم رسولی محلاتی، ، ج 1، ص 92؛ عن الكاظم علیه السلام أن رسول الله صلی الله علیه و آله دعا الناس الى ولاية علي علیه السلام فاجتمعت إليه قريش فقالوا يا محمد اعفنا من هذا فقال لهم رسول الله صلى الله عليه و آله هذا إلى الله ليس إلي فاتهموه و خرجوا من عنده فأنزل الله عز و جل قل إني لا أملك الآية قُلْ إِنِّي لا أَمْلِكُ لَكُمْ ضَرًّا وَ لا رَشَداً قُلْ إِنِّي لَنْ يُجِيرَنِي مِنَ اللَّهِ إن عصيته أَحَدٌ وَ لَنْ أَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً متحرفا و ملتجأ.( سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج5، ص 508)
2- محمد بن علی بن بابویه، علل الشرائع، ج 1، ص، 67.

آیه (حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ)(1) می فرمایند:

«فَلَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ إِیمَانَهُ»(2) خداوند ایمان او را قبول نکرد و استناد می کنند به آیه (آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ)؛ آیا حالا که عذاب خدا تو را درك کرده ایمان می آوری؟ و تو قبل از این عصیان می کردی و از مفسدان بودی و عمرت را در معصیت خدا به سر بردی؟

همان گونه که از روایت برداشت می شود، حضرت با استفاده از آیات 90 و 91 سوره یونس، شبهه را برطرف کردند و به زیبایی دلیل آن را شرح دادند. به بیانی دیگر این مشکل را با کمک سیاق و صدر و ذیل آیه حل کردند.

ب)بیان حکم استحباب روزه در سه روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه

قربانی کردن یکی از اعمال حج تمتع است و اگر شخصی قادر به این عمل نباشد، باید سه روز از ایام حج را روزه بگیرد. کسی که توان مالی ندارد، باید از توانایی جسمی خود مایه بگذارد

عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ)(3)

قَالَ: « قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ یَصُومُ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ ، فَمَنْ فَاتَهُ ذَلِکَ فَلْیَقْضِ ذَلِکَ فِی بَقِیَّهِ ذِی اَلْحِجَّهِ»، فَإِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ (اَلْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ).

از امام موسی بن جعفر علیه السلام از (فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ) سؤال شد که این سه روز

ص: 239


1- یونس، آیه 90.
2- محمدبن عبدالله زرکشی، البرهان في علوم القرآن، ج3، ص51؛ ملا محسن فیض کاشانی، تفسير الصافي، حسین علیمی، ج3، ص 308؛ اسماعیل بن عمرو بن کثیر دمشقی، تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، ج علیه السلام، ص 145؛ عبد علی بن جمعه عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلين ؛ محمد صادقی تهرانی، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، ج19، ص 106.
3- بقره، آیه 196.

چه روزهایی است؟ فرمودند: «قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ یَصُومُ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ»؛ روز هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه. در ادامه فرمودند: «فَمَنْ فَاتَهُ ذَلِکَ فَلْیَقْضِ ذَلِکَ فِی بَقِیَّهِ ذِی اَلْحِجَّهِ»؛ اگر این سه روز از کسی فوت شد در مابقی ذی الحجه به جا آورد و روزه بگیرد ایشان به آیه (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ) استناد کردند که ماههای حج مشخص است.(1) البته با توجه به جمع بودن واژه« اشهر»، زمان مطرح شده در آیه (الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ)،(2) ناظر به حج و عمره با هم است. عمره تمتع در طول سه ماه شوال، ذی القعده و ذی الحجه انجام می شود، ولی زمان حج ماه ذی الحجه است.

نکته: حضرت با استفاده از آیات 196 و 197 سوره بقره، سه روزی را که فضیلت بیش تری دارد مشخص می کنند (هفتم، هشتم و نهم ذی الحجه) و این که فرمودند: «اگر این سه روز ترک شد در مابقی ذی الحجه تدارک ببیند»، در اصل باز بودن راه جبران کوتاهی هاست که نعمتی الهی و شایسته سپاس گزاری است.

به نظر می رسد که این روایت گرایشی فقهی دارد و آن حضرت حکم فقهی استحباب روزه در سه روز از ماه ذی الحجه را مطرح کرده اند.

نمونه هایی از تفسیر قرآن به سنت در کلام امام کاظم علیه السلام
اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر قرآن به سنت را در کلام آن حضرت مشاهده کرد از جمله:

الف)استناد به قول پیامبر صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام

گاهی امامان به دلیل اینکه مخاطب، جایگاه آنان را نمی شناخت یا برای احترام به دیگر معصومان و یا به دلایل مختلف دیگر، به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر

ص: 240


1- البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 424؛ محمد بن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 92
2- بقره، آیه 197.

ائمه : استناد می کردند و خود مستقیما حكم موضوع یا تفسیر آیه را ذکر نمی نمودند. امام کاظم علیه السلام نیز در موقعیتی قرار داشتند که گاهی اوقات لازم می شد از این شیوه استفاده نمایند.

فردی به نام عباد بصری از حضرت سؤالاتی کرد و ایشان بعد از بیان جواب و مشاهده سختی پذیرش از ناحیه «عباد»، به کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر بزرگوارشان استناد نمودند. که شرح حکایت چنین است:

عبد الرحمان بن حجاج می گوید:

كنت قائما أصلي و أبو الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام قاعدا قدامي و أنا لا أعلم: من در حال نماز بودم و امام کاظم علیه السلام جلوی من بود و نمی دانستم. در این حال فردی به نام عباد بصری نزد ایشان آمد سلام کرد و در کنار آن بزرگوار نشست و گفت: «یا أبا الحسن ما تقول في رجل تمتع و لم يكن له هدي؟» نظر شما درباره کسی که حج به جای آورده اما قربانی نکرده چیست؟ حضرت فرمود: «یَصُومُ اَلْأَیَّامَ اَلَّتِی قَالَ اَللَّهُ»؛ آن ایامی را که خدا فرموده باید روزه بگیرد.

عبد الرحمان می گوید:

در این هنگام با دقت بیشتر به کلام آنها توجه کردم. عباد دوباره سؤال کرد: «و أي أيام هي؟» این روزها چه روزهایی هستند؟ امام در پاسخ فرمود: «قَبْلَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ اَلتَّرْوِیَهِ وَ یَوْمَ عَرَفَهَ»؛ قبل از ترویه (روز هشتم ذی الحجه)، روز ترویه و روز عرفه. عباد دوباره پرسید: «فإن فاته»؛ اگر نتوانست چطور؟ حضرت فرمود: «یَصُومُ صَبِیحَهَ اَلْحَصْبَهِ وَ یَوْمَیْنِ بَعْدَهُ»؛ در این صورت روز حصبه (رمی جمرات) و دو روز بعد از آن را روزه بگیرد. ظاهرا پذیرش این کلام برای راوی دشوار بود. لذا گفت: عبدالله بن حسن قائل است که در این صورت باید در ایام تشریق (سه روز پس از عید قربان) روزه بگیرد. لذا امام برای قانع کردن مخاطب، به فرمایش پدرشان از

ص: 241

رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد کردند و فرمودند:

«إن جعفرا علیه السلام كان يقول: إن رسول الله صلی الله علیه و آله أمر بلالا ينادي أن هذه أيام أكل و شرب»؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله بلال را امر فرمودند که به مردم بگوید که این ایام، ایام خوردن و آشامیدن است و کسی نباید روزه بگیرد.

ظاهرا باز راوی قانع نمی شود و به کلام خداوند متعال استناد می کند: إن الله قال: (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ وَ سَبْعَهٍ إِذا رَجَعْتُمْ).(1) در این هنگام حضرت به کلام امام صادق علیه السلام استناد می نمایند که ذی القعده نیز مانند ذی الحجه ماه حج است.(2)

نیز کافی از امام صادق علیه السلام روایت کرده که در پاسخ کسی که پرسید: «اگر متمتع گوسفند نیافت چه کند؟» فرمود:

قبل از روز هشتم و روز عرفه را روزه بگیرد.

شخصی پرسید: «حال اگر در همان ترويه که روز هشتم است تازه از راه رسیده باشد چه کند؟» فرمود:

سه روز بعد از ایام تشریق، روزه بگیرد.

شخصی پرسید: «حال اگر شتر بانش مهلت نداد که در مکه بماند، و این سه روز روزه را انجام دهد چه کند؟» فرمود:

روز حصبه و دو روز بعدش روزه بگیرد.

در ادامه راوی سؤال می کند: «روز حصبه کدام است؟» فرمود:

روزی که کوچ می کند.

پرسیدند: «آیا روزه بگیرد در حالی که مسافر است؟» فرمود:

بله مگر در روز عرفه مسافر نبود؟ ما اهل بیت فتوامان این است و دلیل ما

ص: 242


1- بقره، آیه 196.
2- محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 92؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 424؛ سید عبد الاعلی موسوی سبزواری، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، ج 3، ص 194.

قرآن است که می فرماید: (فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیّامٍ فِی اَلْحَجِّ) و منظورش در ذی الحجه است.(1)

ب)روشن شدن معنای واژه با استناد به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله

آن حضرت گاهی برای تقریر مطلب و تسهیل در پذیرش و به دلایل مختلف دیگر به فعل رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد می نمودند از جمله از امام کاظم علیه السلام درباره معنای کلمه «مسؤمین» در آیه (يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلَافٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُسَوِّمِينَ) سؤال شد. ایشان در پاسخ فرمودند:

مراد خداوند از نشانه در این آیه عمامه است؛ یعنی نشانه آن ملائکه، این بود که عمامه بر سر داشتند.

ایشان در ادامه، برای تقریر کلام خویش به فعل پیامبر صلی الله علیه و آله استناد می کنند و می فرمایند:

اعتم رسول الله صلی الله علیه و آله فسد لها من بين يديه و من خلفه، رسول خدا عمامه به سر می گذاشتند و خداوند از پیش رو و پشت سر از ایشان مراقبت می کردند.

در پی این مطلب می فرمایند:

وَ اِعْتَمَّ جَبْرَئِیلُ فَسَدَلَهَا مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ؛(2) جبرئیل نیز عمامه بر سر می گذارد و خداوند از پیش رو و پشت سر از او مراقبت می کند.

«مسومین» سه بار در قرآن تکرار شده است. این کلمه هم می تواند اسم فاعل باشد و هم اسم مفعول بعضی از قاریان مانند عاصم، ابن کثیر و ابوعمرو، «مسومین» را به صیغه فاعل و دیگران آن را به صیغه مفعول خوانده اند.(3) اگر به

ص: 243


1- سید محمد باقر، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 2، ص 124.
2- شیخ حسن فرزند شیخ طبرسی، مکارم الأخلاق، ص 119 ؛ محمد تقی بن مقصودعلی، مجلسی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقیه، تحقيق حسین موسوی کرمانی، و علی پناه اشتهاردی ، ج علیه السلام، ص 636.
3- علی اکبر قرشی بنایی، قاموس قرآن، ج 3، ص 356

صیغه مفعول باشد، یعنی نشان دار یا فرستاده و چنانچه به صیغه فاعل باشد، به معنای علامت گذارنده است که ملائکه در جنگ بدر علامت داشتند. (1)

ج)روش تفسیری اجتهادی

روش اجتهادی از روش های تفسیری است که جایگاه ویژه ای دارد، در میان مذاهب کلامی (شیعه، معتزله و اشاعره)، برخوردهای متفاوتی با آن شده و معانی مختلفی از آن ارائه گردیده است.

ص: 244


1- نمونه های دیگر از تفسیر قرآن به سنت: سَأَلْتُ مَوْلاَنا أَبَا اَلْحَسَنِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفی) قَالَ فَقَالَ لِی سَأَلْتُ أَبِی قَالَ سَأَلْتُ جَدِّی قَالَ سَأَلْتُ أَبِی عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ قَالَ سَأَلْتُ أَبِی اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ قَالَ سَأَلْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (یَعْلَمُ اَلسِّرَّ وَ أَخْفی) قَالَ سَأَلْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَی إِلَیَّ أَنِّی خَلَقْتُ فِی قَلْبِ آدَمَ عِرْقَیْنِ یَتَحَرَّکَانِ بِشَیْءٍ مِنَ اَلْهَوَی فَإِنْ یَکُنْ فِی طَاعَتِی کَتَبْتُ لَهُ حَسَنَاتٍ وَ إِنْ یَکُنْ فِی مَعْصِیَتِی لَمْ أَکْتُبْ عَلَیْهِ شَیْئاً حَتَّی یُوَاقِعَ اَلْخَطِیئَهَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ عَلَی مَا أَعْطَاكُمْ أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ (بحار الانوار ج 68 ص 250) سالت موسی بن جعفر علیهماالسلام عن قول الله-عز و جل- (إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلي أَهْلِها) فَقَالَ هَذِهِ مُخَاطَبَهٌ لَنَا خَاصَّهً أَمَرَ اَللَّهُ-تبارک و تعالی- کُلَّ إِمَامٍ مِنَّا أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَی اَلْإِمَامِ اَلَّذِی بَعْدَهُ وَ یُوصِیَ إِلَیْهِ ثُمَّ هِیَ جَارِیَهٌ فِی سَائِرِ اَلْأَمَانَاتِ. [وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ : أَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ [أَبِیَ] اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ اِئْتَمَنَنِی عَلَی اَلسَّیْفِ اَلَّذِی قَتَلَهُ [بِهِ] لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْهِ] (عبدعلی بن جمعه عروسی حویزی، پیشین، ج 1، ص 49؛ شیخ صدوق، معاني الأخبار، ص 108؛ محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار لدرر الاخبار الائمة الاطهار :؛ محمدبن محمدرضا قمی مشهدی، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 3، ص 435 ؛ محمد صادقی تهرانی، پیشین، ج7، ص 130؛ علی رضا صابری یزدی، الحكم الزاهرة، ترجمه محمدرضا انصاری محلاتی، ، ص 672)؛ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ : اَلْمُؤَذِّنُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یُؤَذِّنُ أَذَاناً یَسْمَعُ اَلْخَلاَئِقُ کُلُّهَا و الدليل على ذلك قول الله عز و جل في سورة براءة (وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ) فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : کُنْتُ أَنَا اَلْأَذَانَ فِی اَلنَّاسِ. (على بن ابراهیم، قمی، تفسیر قمی، ج 1، ص 231؛ عن أبي الحسن علیه السلام، في قوله تعالى: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ)، قال: «سأل رجل عن الأوصياء، و عن شأن ليلة القدر و ما يلهمون فيها؟ فقال النبي صلی الله علیه و آله: سألت عَنْ عَذَابٍ وَاقِع؛ ثُمَّ کَفَرَت بِأَنَّ ذَلِکَ لاَ یَکُونُ فَإِذَا وَقَعَ فَلَیْسَ لَهُ دَافِعٌ ( مِنَ اَللّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ) قَالَ: تَعْرُجُ اَلْمَلائِکَهُ وَ اَلرُّوحُ فِی صُبْحِ لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ إِلَیْهِ مِنْ عِنْدِ اَلنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وَ اَلْوَصِی علیه السلام» (البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج5، ص: 483؛ نَوَادِرُ اَلرَّاوَنْدِیِّ ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ آبَائِهِ: قَالَ: سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَی: وَ رَتِّلِ اَلْقُرْآنَ تَرْتِیلاً قَالَ بَیِّنْهُ تِبْیَاناً وَ لاَ تَنْثُرْهُ نَثْرَ اَلرَّمْلِ وَ لاَ تَهُذَّهُ هَذَّ اَلشِّعْرِ قِفُوا عِنْدَ عَجَائِبِهِ وَ حَرِّکُوا بِهِ اَلْقُلُوبَ وَ لاَ یکُونُ هَمُّ أَحَدِکُمْ آخِرَ اَلسُّورَهِ (محمدباقر، مجلسی، پیشین، ج 89 ص 215).

تفسير اجتهادی مورد نظر در این پژوهه، به معنای استنباط و فهم معارف و احکام قرآن با استفاده از آیات قرآن، روایات، قراین عقلی، لغت، ادبیات و ... با داشتن صلاحیت برای تفسیر است.

امام کاظم علیه السلام و استفاده از روش تفسير اجتهادی

اشاره

در برخی موارد که سائل یا شنونده کلام، افرادی بودند که درک بالاتری نسبت به عموم مردم داشتند، ائمه : متناسب با سطح معرفتی مخاطبان خود، مطالب عمیق تری را در اختیار آنها قرار می دادند.

1.تفسیر عقلی

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسیر عقلی را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-1- الْحَسَنُ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامَ وَ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِ اللَّهِ (الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى) فَقَالَ اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ ؛ (1)

حسن بن راشد می گوید: از امام کاظم علیه السلام سؤال شد معنای (لرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى)(2) چیست؟ امام فرمود: مسلط است بر هر چه خرد باشد یا کلان.

لفظ جلاله الله به معنای شایسته و مستحق عبودیت از ماده اله گرفته شده، یعنی یگانه موجود حقیقی و نور محض که شایسته است هر موجودی او را ستایش کند و به فضیلت و فيض او اعتراف نماید. در اثر فیض وجود، به هر موجودی به همان قدر عبودیت ذاتی و تکوینی نسبت به ساحت آفریدگار عنایت خواهد داشت.

ص: 245


1- ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج على أهل اللجاج، ج 2، ص 386؛ محمدبن علی، ابن بابویه(شیخ صدوق)، التوحید، ص 230؛ محمدبن يعقوب بن اسحاق، کلینی، پیشین، ج 1، ص 115؛ محمد بن علی، ابن بابویه (شیخ صدوق)، معاني الأخبار، ص 4.
2- طه، آیه 5.

عبودیت ذاتی، لازمه معبودیت ذاتی و صفت ربوبیت ساحت کبریایی است و جمله «اسْتَوْلَى عَلَى مَا دَقَّ وَ جَلَّ» تعریف به لازم صفت خلق و ربوبیت است که هر مربوب و آفریده ای، در حيطه قدرت و تدبیر ساحت آفریدگار خواهد بود و لازم آن عبودیت ذاتی است چه توأم با عبودیت ارادی باشد مانند قدسیان و ارواح قدسیه و بشر و یا سایر موجودات که عبودیت آنها ذاتی و تکوینی است و لازم آن معبودیت مقام ربوبی است.

سلسله موجودات که هر يك به قدر سهم خود از فیض وجود بهرمند می شوند، از انوار قدسیه و عالم شهادت و ملك و ملكوت و نظام جهان و عوالم دیگر، همه و همه در حیطه قدرت و قهر و تدبیر و استیلاء مقام کبریایی هستند و همه به ذات وجودی خودشان در مقام عبودیت و ستایش و سپاس از موهبت و نعمت وجود که آنها را فرا گرفته خواهند بود.(1)

2-1- از امام حسن عسکری علیه السلام روایت شده که امام کاظم علیه السلام فرمود:

إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْخَلْقَ فَعَلِمَ مَا هُمْ إِلَيْهِ صَائِرُونَ فأَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ فَمَا أَمَرَهُمْ بِهِ مِنْ شَيْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ اَلسَّبِيلَ إِلَی اَلْأَخْذِ بِهِ وَ مَا نَهَاهُمْ عَنْهُ مِنْ شَیْءٍ فَقَدْ جَعَلَ لَهُمُ اَلسَّبِیلَ إِلَی تَرْکِهِ وَ لاَ یَکُونُونَ آخِذِینَ وَ لاَ تَارِکِینَ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ مَا جَبَرَ اَللَّهُ أَحَداً مِنْ خَلْقِهِ عَلَی مَعْصِیَتِهِ بَلِ اِخْتَبَرَهُمْ بِالْبَلْوَی کَمَا قَالَ (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)(2)

حضرت در این روایت، با توجه به آیه (لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)(3) بر مختار بودن انسان در انتخاب راه خیر و شر، به منظور آزمایش وی تأکید ورزیده اند، یعنی: ابتلا و اختیار هر يك از شما به واسطه ظهور و بروز احسن عمل هر يك از شما بندگان است و قول آن حضرت که فرمود: اخذ امر و ترك نهی از هر کس

ص: 246


1- سید محمد حسینی همدانی، درخشان پرتوی از اصول کافی، ج 3، ص 216.
2- الإحتجاج، پیشین، ج 2، ص 387.
3- هود، آیه 7

ممکن و میسر نیست الا به اذن ایزد تعالی و تقدس، اشاره و ایماست به تخلیت و علم رب العزه؛ یعنی واجب تعالی و تقدس آن کس را مخلی به طبع او و او را عالم و عارف به بد و نیکو هر چیز گرداند تا در قبول قول رسول و اطاعت امر و حکم قادر عالم او را اصلا عذر و سخن نماند.

3-1 - رؤیت خداوند با چشم یا قلب؟

عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْجَعْفَرِیِّ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ عَبْدُ اَلْغَفَّارِ السمی [اَلسُّلَمِیُّ] أَبَا إِبْرَاهِیمَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَی ( ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی) قَالَ أَرَی هَاهُنَا خُرُوجاً مِنْ حُجُبٍ وَ تَدَلِّیاً إِلَی اَلْأَرْضِ وَ أَرَی مُحَمَّداً رَأَی رَبَّهُ بِقَلْبِهِ وَ نُسِبَ إِلَی بَصَرِهِ فَکَیْفَ هَذَا فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ دَنا فَتَدَلّی فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ عَنْ مَوْضِعٍ وَ لَمْ یَتَدَلَّ بِبَدَنٍ فَقَالَ عَبْدُ اَلْغَفَّارِ أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ حَیْثُ قَالَ دَنا فَتَدَلّی فَلَمْ یَتَدَلَّ عَنْ مَجْلِسِهِ إِلاَّ وَ قَدْ زَالَ عَنْهُ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یَصِفْ بِذَلِکَ نَفْسَهُ - فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ هَذِهِ لُغَهٌ فِی قُرَیْشٍ إِذَا أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَنْ یَقُولَ قَدْ سَمِعْتُ یَقُولُ قَدْ تَدَلَّیْتُ وَ إِنَّمَا اَلتَّدَلِّی اَلْفَهْمُ(1)

عبدالغفار سلمی از امام کاظم علیه السلام سؤال می کند که معنای آیه (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى)(2) چیست؟ در ادامه عرض کرد: که آیا در آنجا که پیامبر اقامت نمود، حضرت حق از حجاب و پرده ها بیرون آمده، حضرت محمد صلی الله علیه و آله او را به چشم دید یا آن که به قلب مشاهده نمود و نسبت رؤیت به بصر داد، این چگونه است؟

حضرت فرمود: «دَنا فَتَدَلّی فَإِنَّهُ لَمْ یَزَلْ عَنْ مَوْضِعٍ وَ لَمْ یَتَدَلَّ بِبَدَنٍ؛ نزدیک شد و نزدیک تر شد، او از هیچ موضعی جدا نشد و با بدن به چیزی نزدیک نگردید». عبدالغفار عرض کرد: «أَصِفُهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ حَیْثُ قَالَ دَنا فَتَدَلّی فَلَمْ

ص: 247


1- الإحتجاج، پیشین، ج 2، ص 386.
2- نجم، آیه 9.

یَتَدَلَّ عَنْ مَجْلِسِهِ إِلاَّ وَ قَدْ زَالَ عَنْهُ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یَصِفْ بِذَلِکَ نَفْسَهُ من» . همچو نفس آیه او را وصف می کنم که فرمود نزدیک شد... بنا بر این از جای خود تدلی نکرد جز آن که از آن جدا شد، وگرنه این گونه وصف نمی فرمود. امام علیه السلام فرمود: «کاربرد این لغت در قریش این گونه است که هر وقت کسی بخواهد بگوید شنیدم، می گوید: «تدلیت»، و معنای «تدلی» همان فهم است».(1) (تفسير لغوى در معنای مجازی)

2.تفسیر فقهی

بیان حکم فقهی و سپس استناد به آیه

عن علي بن جعفر عن أخيه موسى قال سألته عن أهل مکه هل يصلح لهم أن يتمتعوا في العمره إلى الحج قال: لا يصلح لأهل مكه المتعه، و ذلك قول الله (ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ)(2)

على بن جعفر فرزند امام صادق علیه السلام می گوید: «از برادرم امام کاظم علیه السلام سؤال کردم که آیا اهل مکه می توانند حج تمتع به جای آورند؟» ایشان در پاسخ فرمود: «اهل مکه نمی توانند حج تمتع انجام دهند زیرا خداوند متعالی در قرآن می فرماید: حج تمتع مختص افرادی است که در مکه زندگی نمی کنند».

در این روایت، امام کاظم علیه السلام ابتدا به سؤال فقهی پاسخ می دهند و سپس برای تثبیت کلام خویش به آیه ای از قرآن استناد می کنند. (3)

ص: 248


1- معنای فهم برای تدلی مجازی است؛ زیرا هر که قصد فهم چیزی را داشته باشد، به گوینده آن تدلی می کند (نزدیك می شود) تا کلامش را بفهمد و بشنود. تفاسیر متفاوتی برای این آیه آمده و در مرجع ضمیر اختلاف است. (نک: بحار، ج 3، ص 313 و 314)
2- سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 198؛ محمد بن مسعود، عیاشی، پیشین؛ محمد باقر بن محمد تقی، مجلسی، پیشین، ج 21، ص 10.
3- نمونه های دیگر: عن أسامة بن حفص قیم موسی بن جعفر علیهما السلام قال قلت له سله عن رجل يتزوج المرأة و لم يسم لها مهرا قال: لها الميراث و عليها العدة و لا مهر لها - و قال: أما تقرأ ما قال الله في كتابه (إن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ- وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ). (محمدبن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3، أبواب المهور باب 57؛ محمدباقر، مجلسی، پیشین، ج 23، ص 83، سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، 288؛ تفسير العياشي، پیشین). استفاده از آیه برای بیان حکم فروش عتق مملوک مدبر عن عمر بن يزيد قال كتبت إلى أبي الحسن علیه السلام أسأله عن رجل دبر مملوکه - هل له أن يبيع عتقه قال: كتب (کُلُّ اَلطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی إِسْرائِیلَ إِلاّ ما حَرَّمَ إِسْرائِیلُ عَلی نَفْسِهِ) (تفسير العياشي، ج 1، ص 185؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 298)

3.تفسیر باطنی

اشاره

با بررسی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام، معلوم می شود که ایشان افزون بر تفسير ظاهری قرآن، به معنای باطنی نیز توجه داشته اند که در این پژوهش از آن با عنوان «روش تفسیر باطنی» یاد شده است. در این روش تفسیری، به لغت، ادبیات، روایات و آیات دیگر قرآن استناد نمی شود؛ بلکه آیات بر اساس مستندات عرفانی، باطنی و رمزی تفسیر می گردد و بیش تر به تعیین و مرزبندی نمونه لفظ در خارج و مشخص کردن چارچوب های خارجی و عینی آن پرداخته می شود. زیرا در این مکتب تفسیری، قرآن کریم علاوه بر ظاهری دلربا، باطنی ژرف نیز دارد.

امام کاظم علیه السلام و نمونه هایی از تفسیر باطنی
1-3-نحوه عرضه اعمال بر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله

از امام کاظم علیه السلام درباره آیه (اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ)(1) سؤال شد، ایشان فرمودند:

إِنَّ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ تُعْرَضُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارَهَا وَ فُجَّارَهَا فَاحْذَرُوا(2) به درستی که اعمال بندگان - نیکان و بدکاران - هر صبح بر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه می گردد، پس بر حذر باشید

ص: 249


1- توبه، آیه 105.
2- محمد بن حسن، صفار، پیشین، ج 1، ص 424.

باید دانست که آنچه خداوند برای رسول در نظر گرفته، بعد از رسول به امام تحویل داده می شود؛ لذا اعمال بندگان همان گونه که بر رسول عرضه می گردد بر امام نیز عرضه می شود.

2-3-لزوم پیوند ناگسستنی با امام

عن محمد بن الفضل قال سمعت العبد الصالح يقول (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ) قال هو رحم آل محمد معلقه بالعرش، تقول: اللهم صل من وصلني و اقطع من قطعني و هي تجري في كل رحم؛(1)

محمد بن الفضل می گوید: درباره آیه (وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ) از عبد صالح (امام موسی بن جعفر علیهما السلام) شنیدم که فرمودند: پیوندی که بدان امر شده، پیوند با آل محمد است، آویخته بر عرش الهی که می گوید: خدایا با آنان که با من پیوند دارند بپیوند و با آنان که از من می گسلند، قطع کن.

همانطور که آمد، امام در این روایت، گستره مفهوم آیه را به روشنی تبیین می کند. هم چنین این گونه تفسیر امام از آیه، لزوم چنگ انداختن به دامن اهل بیت : را برای هر چه بیشتر آشنا شدن با اعماق قرآن نیز نشان میدهد. افزون بر آنچه آمد، با توجه به آن روزگار تاریك و حاکمیت جور و روزگار بریدن ها و گسستن ها از سر تهدید و یا تطمیع و ...، روایت بیانی است برای روشن ساختن جهتها و آگاهی دادن به چگونگی پیوستن ها و گسستن ها.(2)

3-3-بیان ولایت حضرت على علیه السلام با کمک شأن نزول آیه

محمد بن فضیل می گوید: از امام کاظم علیه السلام درباره آیه (إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ) سؤال کردم، حضرت فرمودند: «یَعْنِی جَبْرَئِیلَ عَنِ اَللَّهِ فِی وَلاَیَهِ عَلِیٍّ»

ص: 250


1- تفسیر عیاشی، ج 2، ص 208؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 2، ص 288- 289؛ مجلسی، پیشین، ج 15، ص 28؛ ملا محسن فيض صافی، پیشین، ج 1، ص 871
2- محمد علی مهدوی راد، آفاق تفسیر؛ مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، ص 273.

در واقع حضرت مصداق «رسول» را مشخص کردند که جبرئیل است و نیز مقول قول را که ولایت حضرت علی علیه السلام است؛ یعنی سخن جبرئیل در مورد ولايت و امامت حضرت على علیه السلام از جانب خداوند است. هم چنین می گوید: درباره آیه (وَ ما هُوَ بِقَوْلِ شاعِرٍ قَلِیلاً ما تُؤْمِنُونَ)، از حضرت سؤال کردم، حضرت فرمودند:

قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً کَذَّابٌ عَلَی رَبِّهِ وَ مَا أَمَرَهُ اَللَّهُ بِهَذَا فِی عَلِیٍّ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ بِذَلِکَ قُرْآناً فَقَالَ إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ؛

کفار گفتند: محمد صلی الله علیه و آله درباره على علیه السلام به خدا دروغ بسته و خداوند او را به اظهار ولایت علی علیه السلام امر نکرده و مانند شعرا این چنین می کند. به همین دلیل خداوند تبارک و تعالی آیاتی را نازل کرد.

سپس فرمودند:

إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ) (وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا-مُحَمَّدٌ-بَعْضَ اَلْأَقاوِیلِ) (لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمِینِ) (ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ اَلْوَتِینَ). ثُمَّ عَطَفَ فَقَالَ-إِنَّ وَلاَیَهَ عَلِیٍّ لَتَذْکِرَهٌ لِلْمُتَّقِینَ لِلْعَالَمِینَ وَ إِنّا لَنَعْلَمُ أَنَّ مِنْکُمْ مُکَذِّبِینَ وَ إِنَّ عَلَیْنَا لَحَسْرَهٌ عَلَی اَلْکافِرِینَ وَ إِنَّ وَلاَیَتَهُ لَحَقُّ اَلْیَقِینِ فَسَبِّحْ (یَا مُحَمَّدُ) بِاسْمِ رَبِّکَ اَلْعَظِیمِ یَقُولُ: اُشْکُرْ رَبَّکَ اَلْعَظِیمَ اَلَّذِی أَعْطَاکَ هَذَا اَلْفَضْلَ.

حضرت در این روایت، سبب نزول آیات را همان اتهام کفار نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می نمایند.

پس خدای تعالی برای رفع این اتهام و تأكید و مبالغه در این امر، آیه (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ) را نازل کرد و فرمود: «ان ولاية على علیه السلام تنزيل من رب العالمين ولو تقول علينا محمد صلی الله علیه و آله بعض الأقاويل... ».

سپس امام کاظم علیه السلام فرمودند:

ضمیر «هو» مقدر در «تنزیل» در آیه (تَنْزِیلٌ مِنْ رَبِّ اَلْعالَمِینَ)،(1) به ولایت حضرت على علیه السلام اشاره دارد.

ص: 251


1- حاقه، آیه 43.

آن گاه گفتار را با عطف ادامه داد و فرمود:

ولایت علی علیه السلام تذکره و یاد آوری متقین است؛ علی حسرت بر کافران و ولایت او حق اليقين است. پس به نام پروردگار بزرگت تسبیح گوی، یعنی پروردگار بزرگت را شکر کن که این فضل را به تو عطا کرده است.

از این حدیث معلوم شد که ضمير إِنَّهُ تَذْکِرَهٌ، و إِنَّهُ لَحَسْرَةٌ، و أَنَّهُ لَکَ اَلْیَقِینُ ، همه درباره ولایت و امامت حضرت علی علیه السلام است.

4-3-سیئه بودن بغض اهل بیت:

الكاظم علیه السلام فِی قَولِهِ تَعَالَی (بَلی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَهً قَالَ: بُغضُنَا وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ) قَالَ: مَن شَرَکَ فِی دِمَائِنَا.(1)

مراد از سینه در این آیه هر نوع گناهی است؛ اما حضرت می فرماید: «مراد از آن بغض اهل بیت : است» و از این جا معلوم می شود مصداق اکمل آن بغض اهل بیت : است اما در گناهان دیگر نیز جاری می-شود و از باب جری است.(2)

ص: 252


1- علامه مجلسی، پیشین، ج 24، ص 44
2- نمونه های دیگر از تفسیر باطنی: امامت امانت الهی: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ ، عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ قَالَ: سَأَلْتُ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ عَلَیْهِما اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- (إِنَّ اَللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَماناتِ إِلی أَهْلِها) فَقَالَ: هَذِهِ مُخَاطَبَهٌ لَنَا خَاصَّهً أَمَرَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی کُلَّ إِمَامٍ مِنَّا أَنْ یُؤَدِّیَ اَلْإِمَامَ اَلَّذِی بَعْدَهُ و یُوصِیَ إِلَیْهِ، ثُمَّ هِیَ جَارِیَهٌ فِی سَائِرِ اَلْأَمَانَاتِ- وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیَّ بْنَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: عَلَیْکُمْ بِأَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِما اَلسَّلاَمُ اِئْتَمَنَنِی عَلَی اَلسَّیْفِ اَلَّذِی قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّیْتُهُ إِلَیْهِ (محمد بن علی بن بابویه، معاني الأخبار، پیشین، ص107) امامت رحمت الهی بر مردم: مُحَمَّدِ بْنِ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِهِ: (وَ لَوْ لا فَضْلُ اَللّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ) قَالَ اَلْفَضْلُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ رَحْمَتُهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام (مجلسی، پیشین، ج 9، ص81؛ سیدهاشم بحرانی، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 398. محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 261؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 35، ص 423؛ عزیزالله عطاردی قوچانی، مسندالامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، ج 2، ص 13) پیوند با امام از طریق کمک مالی: إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: (مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ) . قَالَ: نَزَلَتْ فِی صِلَهِ اَلْإِمَامِ. (محمدبن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 131.) ائمه هادیان بشر: أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اَللّهِ) یَعْنِی مَنِ اِتَّخَذَ دِینَهُ رَأْیَهُ بِغَیْرِ هُدًی مِنْ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی .

4.تفسير ظاهری

اشاره

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسير ظاهری را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-4-بیان معنای آیه

عیاشی از سماعه بن مهران نقل می کند که از امام کاظم علیه السلام سؤال کردم مراد خداوند از آیه (فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِيئاً مَرِيئاً)(1) اگر آنها چیزی از آن را با رضایت خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف کنید! چیست؟ حضرت در پاسخ می فرماید:

یَعْنِی بِذَلِکَ أَمْوَالَهُنَّ اَلَّتِی فِی أَیْدِیهِنَّ مِمَّا مَلَکْنَ؛(2) مراد خداوند از آن اموالی است که در دست آنهاست، از چیزهایی که مالک آن هستند.

در این روایت، امام کاظم علیه السلام مراد از «شَيْ ءٍ مِنْهُ نَفْساً» را به اموالی که زن مالک آنهاست تفسیر می کنند و در سایه این معنا، حکم فقهی موضوع را نیز روشن می نمایند.

2-4-نحوه استفاده از اموال يتيمان

سماعه از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ)(3) سؤال می کند و ایشان می فرماید:

این آیه درباره يتيمان است؛ منظور خداوند این است که؛ إذا كان الرجل يلي

ص: 253


1- نساء، آیه 4.
2- محمدبن مسعود، عیاشی، پیشین، ج 1، ص 219؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 23، ص 83؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 341.
3- بقره، 220.

یَتَامَی وَ هُوَ فِی حَجْرِهِ، فَلْیُخْرِجْ مِنْ مَالِهِ عَلَی قَدْرِ مَا یُخْرِجُ لِکُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ فَیُخَالِطُهُمْ فَیَأْكُلُونَ جَمِیعاً؛ اگر در خانه کسی یتیم زندگی می کند، باید به اندازه متعارف از مال او خرج نماید به این صورت که به مقدار متعارف از اموال او را با اموال خود در آمیزند و با هم خرج کنند.

حضرت در ادامه می فرماید:

وَ لاَ یَرْزَأَنَّ مِنْ أَمْوَالِهِمْ شَیْئاً، فَإِنَّمَا هُوَ نَارٌ؛(1) نباید در استفاده از اموال او زیاده روی کند که این آتش است (باعث ورود به آتش است ).

در این روایت، امام کاظم علیه السلام ابتدا مرجع ضمير «هم» را مشخص می کنند؛ سپس توضیحاتی درباره آیه بیان می نمایند.(2)

5.تفسیر تاریخی

سیر تحریم خمر

محمد بن فضیل از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (لا تَقْرَبُوا اَلصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکاری حَتّی تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ):(3) در هنگام مستی به نماز نزیک نشوید تا زمانی که بدانید چه می گویید، سؤال می کند؛ حضرت در پاسخ می فرماید:

هَذَا قَبْلَ أَنْ یُحَرَّمَ اَلْخَمْرُ؛(4) این آیه مربوط به قبل از زمان حرام شدن شراب است.

ص: 254


1- علامه مجلسی، پیشین، ج 16، ص 121، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص213.
2- نمونه های دیگر: تفسير قول لين: مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ قَالَ: قُلْتُ لِمُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِمُوسَی وَ هَارُونَ (اِذْهَبٰا إِلیٰ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغیٰ `فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشیٰ) فَقَالَ أَمَّا قَوْلُهُ فَقُولاٰ لَهُ قَوْلاً لَیِّناً أَیْ کَنِّیَاهُ وَ قُولاَ لَهُ یَا أَبَا مُصْعَبٍ وَ کَانَ اِسْمُ فِرْعَوْنَ أَبَا مُصْعَبٍ اَلْوَلِیدَ بْنَ مُصْعَبٍ (علل-الشرائع، ج 1، ص 67). بیان مصداق آیه (مهم بودن نیت): عن أبي إبراهيم، قال: سألته عن الرجل يكون للرجل عنده المال أما ببيع أو بقرض فيموت و لم يقضه إياه، فيترك أيتاما صغارا فيبقى لهم عليه فلا يقضيهم، أيكون ممن يأكل مال اليتيم ظلما؟ قال: «إِذَا کَانَ یَنْوِی أَنْ یُؤَدِّیَ إِلَیْهِمْ فَلاَ» (محمد بن مسعود عیاشی، پیشین، ج 1، ص 225؛ مجلسی، ج 15، ص 121، البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 347)
3- نساء، آیه 43
4- عیاشی، پیشین، ج 1، ص 242؛ البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، 370؛ ملا محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 357.

در این روایت، برای فرد سؤال پیش آمده و شاید شبهه که اگر خمر حرام است، پس چرا خداوند این گونه فرموده و امام با بیان سیر تاریخی تحریم خمر، مسأله را برای او توضیح می دهد. هم چنین حکم فقهی موضوع را نیز برای او روشن می نماید.

6.تفسير اعتقادی

1-6-نعمت برای برخی افراد نقمت است

عمر بن ابراهیم از امام کاظم علیه السلام درباره معنای آیه (سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ)(1) سؤال کرد که ماهیت این کار چگونه است. امام در پاسخ فرمود:

یُجَدِّدُ لَهُمُ اَلنِّعَمَ مَعَ تَجْدِیدِ اَلْمَعَاصِی؛(2) هر چه بیشتر گناه کنند، خدا بیش تر به آنها نعمت می دهد.

خداوند متعال به انسان ها برای بازگشت مهلت می دهد؛ اگر افراد از این مهلت ها استفاده نمایند و باز گردند خداوند آنها را رها می نماید؛ اما اگر بازنگشتند خداوند از ابزارهای تلخ برای بازگرداندن آنها استفاده می کند؛ اگر در این مرحله نیز بازنگردند، زمینه برای رهایی آنها از ناحیه خداوند متعالی فراهم می شود و ممکن است در این مرحله خداوند آنها را رها نماید. اگر افراد با مشکلاتی که در اثر رهایی از ناحیه خداوند برای آنها پیش می آید نیز باز نگردند، در مرحله بعد ممکن است نوبت به عذاب استدراج برسد. عذاب استدراج به این شکل است که خداوند به تدریج ریشه آنها را خشک می نماید. حضرت می فرماید:

عذاب استدراج که خداوند متعال در این آیه از آن سخن فرموده، مراد

ص: 255


1- اعراف، آیه 182.
2- عده ای از علما، الأصول الستة ص124.

مرحله آخر عذاب است؛ به این شکل که وقتی فردی که مستوجب عذاب استدراج شده گناه می کند، خداوند به او نعمت می دهد و هر بار که گناه جدیدی مرتکب می شود، خداوند نعمت جدیدی به او می دهد و هر چه فرد بیش تر گناه کند، خداوند بیشتر به او نعمت می دهد تا فرد به این نعمت ها مشغول گردد و ناگهان خداوند او را غافل گیر می نماید و مجازات می کند.

2-6-ائمه وظایفی دارند که شیعیان ندارند و بر عکس

حسن بن على الوشاء از امام کاظم علیه السلام نقل می کند که فرمودند:

عَلَی اَلْأَئِمَّهِ مِنَ اَلْفَرَائِضِ مَا لَیْسَ عَلَی شِیعَتِهِمْ وَ عَلَی شِیعَتِنَا مَا لَیْسَ عَلَیْنَا؛ بر ائمه یک وظیفه لازمی است که بر شیعه آنها نیست و بر شیعه هم يك وظيفه لازمی است که بر عهده ما نیست. أَمَرَهُمُ اَللَّهُ أَنْ یَسْأَلُونَا فَقَالَ (فَسْئَلُوا أَهْلَ اَلذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یَسْأَلُونَا)؛ خدای عزوجل به آنها فرمان داده که از ما بپرسند.

هم چنین ایشان می فرمایند:

وَ لَیْسَ عَلَیْنَا اَلْجَوَابُ إِنْ شِئْنَا أَجَبْنَا وَ إِنْ شِئْنَا أَمْسَکْنَا؛(1) پاسخ بر ما واجب نیست؛ اگر خواهیم پاسخ دهیم و اگر خواهیم دم بنديم.

امام در این روایت، با استفاده از آیات، به بیان وظایف امام و مأموم می پردازد و در واقع برای اثبات کلام خویش به قرآن استناد می نماید.

7.تفسیر لغوی

اشاره

در مواردی از روایات، تفسیر ائمه : مشاهده می شود که ظاهر آیه، روشن

ص: 256


1- محمد بن حسن صفار، پیشین، ج 1، ص 43.

به نظر آمده، گویی مخاطب به توضیح بیشتر نیازی ندارد، بلکه با بیان معنا و مفهوم واژگان دشوارنمای آن، مفهوم آیه برای او آشکار می شده است. بیان معنای یک واژه نیز گاهی در حد یاد کرد واژهای مرادف با مفهومی روشن تر از آن انجام می گرفته و در مواردی هم با بیان معنای واژه دشوار نما و افزودن برخی توضیحات تکمیلی مربوط به جزئیات معنایی آن، صورت می پذیرفته است.

در این جا مراد از تفسیر لغوی و واژگان، مفهومی عام است که تفسیر واژه با بیان مصادیق آن را نیز شامل می گردد؛ پدیده ای که در روایات تفسیر، نمونه های بسیاری دارد. این گونه روایات را می توان در همان حد «ترجمه» یا «ترجمه و توضیح» به شمار آورد.(1)

با تأمل در روایات تفسیری منقول از امام کاظم علیه السلام، می توان نمونه هایی از تفسير لغوی را در کلام آن حضرت مشاهده کرد؛ از جمله:

1-7-واژه «يعدلون»

على بن جعفر از ابو ابراهیم (مراد امام کاظم علیه السلام) روایت می کند: «لِکُلِّ صَلاَهٍ وَقْتَانِ وَقْتُ یَوْمِ اَلْجُمُعَهِ زَوَالُ اَلشَّمْسِ؛ هر یک از نمازهای روزانه دو وقت دارد اما وقت نماز جمعه زوال شمس است».

سپس ایشان این آیه را تلاوت می نمایند (اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ اَلظُّلُماتِ وَ اَلنُّورَ ثُمَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ)؛(2) ستایش برای خداوندی است که آسمانها و زمین را آفرید و ظلمتها و نور را پدید آورد، اما کافران برای پروردگار خود، شريك و شبیه قرار می دهند (با این که دلايل توحید

ص: 257


1- علی اکبر رستمی، آسیب شناسی و روش شناسی تفسیر معصومان ج 1 ص 189
2- الأنعام، آیه 1.

و یگانگی او، در آفرینش جهان آشکار است)!(1) و می فرمایند: «یَعْدِلُونَ قَالَ یَعْدِلُونَ بَیْنَ اَلظُّلُمَاتِ وَ اَلنُّورِ وَ بَیْنَ اَلْجَوْرِ وَ اَلْعَدْلِ؛(2) که نور و ظلمت و جور و عدل را برابر می دانند».

امام در این فقره، واژه «يعدلون» را معنا می کند و مراد خداوند از این واژه را برای افراد بیان می فرماید.

2-7-واژه « ساهون»

از امام کاظم علیه السلام درباره معنای واژه «ساهون» در آیه (اَلَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ) سؤال شد. ایشان فرمودند: «هُوَ اَلتَّضْیِیعُ»(3) یعنی ضایع کردن. حضرت در این روایت، به معنای واژه «ساهون» اکتفا کرده اند.

در مکتب تفسیری اهل بیت ، برای تفسیر آیات قرآنی از لغت عرب استفاده می شده است؛ اما این گونه نبوده که برای تفسیر واژه های قرآن به شعر جاهلی استناد نمایند.(4) و (5)

ص: 258


1- ناصر، مکارم شیرازی، ترجمه قرآن
2- على بن جعفر، عريضی، مسائل علي بن جعفر و مستدركاتها، ص 347؛ محمد بن مسعود، عیاشی، پیشین، ج 1، ص 354، ح 4.
3- کافی، پیشین، ج 3، ص 268.
4- سهراب مروتی، پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، ص 278
5- نمونه های دیگر: واژه «محصنات» عن عبد صالح قال سألناه عن قوله: (وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ) ما هن و ما معنى إحصانهن قال: هن العفائف من نسائهم. (علامه مجلسی، پیشین، ج 21، ص 91) البرهان في تفسير القرآن، پیشین، ج 1، ص 449. ملا محسن فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 424 عیاشی، پیشین، ج 1، ص 296). واژه « طمس» قال علي بن إبراهيم في قوله (وَ قَالَ مُوسَی رَبَّنَا إِنَّکَ ءَاتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زِینَهً ای ملکا وَ أَمْوَالاً فِی الْحَیَوهِ الدُّنْیَا- رَبَّنَا لِیُضِلُّواْ عَن سَبِیلِکَ أَیْ یَفْتِنُوا اَلنَّاسَ بِالْأَمْوَالِ وَ اَلْعَطَایَا- لِیَعْبُدُوهُ وَ لاَ یَعْبُدُوکَ رَبَّنَا اِطْمِسْ عَلی أَمْوالِهِمْ أَیْ أَهْلِکْهَا وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّی یَرَوُاْ الْعَذَابَ الْأَلِیمَ)فقال الله عز و جل (قَدْ أُجِيبَتْ دَعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا - وَ لا تَتَّبِعانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ) أي لا تتبعا طريق فرعون و أصحابه. (على بن ابراهيم، قمی، تفسیر القمی، پیشین، ج 1، ص 315)

نتیجه

روایات تفسیری که از آن حضرت بر جای مانده، نشان می دهد که امام کاظم علیه السلام در تفسیر قرآن، به سراغ خود قرآن و سنت رسول خدا صلی اللهعلیه و آله و سایر اهل بیت : رفته اند که امروزه از این روش ها، با عنوان « تفسیر قرآن به قرآن» و« تفسیر قرآن به سنت و روایت » یاد می کنند.

امام کاظم علیه السلام افزون بر «تفسیر نقلی»، از استدلال ها و براهین قطعی و عقلی و الهامات غیبی نیز در تفسیر قرآن استفاده کرده اند. امروزه از این روش ها، با عنوان « تفسیر نقلی» و « تفسیر باطنی» یاد می کنند.

با بررسی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام، روشن شد که آن حضرت بر این باور هستند که قرآن کریم، افزون بر ظواهر، دارای باطن نیز هست. حدود یک سوم از روایات ایشان، روایاتی هستند که به تفسیر باطن و تأويل قرآن اختصاص دارد. جامعه شناسی زندگی عصر امام کاظم علیه السلام و شناسایی اوضاع سیاسی - اجتماعی حاکم بر آن عصر، تا حد زیاد و به میزان قابل قبولی، پرده از این راز بر می دارد.

اکثر روایات باطنی مربوط به بحث امامت است. امامت در اندیشه اسلامی، جایگاهی بلند دارد و به لحاظ زمانی، هم زمان با طرح رسالت و گسترش اسلام ناب محمدی است.

پس از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، امامت هرگز جایگاه اصلی خود را پیدا نکرد و مردم از حکومت راستین در تاریخ اسلام بی بهره ماندند. ولی امامان در هر زمان و مکان، به فراخور اوضاع زمانه، جایگاه اصیل امامت را به مردم گوشزد می کردند. با توجه به جامعه عصر امام کاظم علیه السلام و موضع گیری های ایشان و نیز با توجه به موضع حاکمان علیه آن بزرگوار، می توان گفت که امام در جایگاه امامت، به مسأله ای فراتر از تبیین و تبلیغ امامت همت گماشتند.

ص: 259

منابع

*قرآن کریم، ترجمه مکارم شیرازی.

1. ابن بابویه، محمدبن على، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1398 ق.

2. ابن بابویه، محمدبن علی، علل الشرائع، قم: کتابفروشی داوری، 1385 ش.

3. ابن بابویه، محمدبن علی، معانی الاخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1361ش.

4. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم (ابن کثیر)، تحقيق: محمد حسین شمس الدين بيروت: دار الكتب العلميه، 1419 ق.

5. بحرانی، سیدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق.

6. بروجردی، سید محمد ابراهیم، تفسیر جامع، تهران: انتشارات صدر، 1366ش.

7. جواهری، سید محمد حسن، پرسمان علوم قرآنی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1385.

8. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البيت :، 1409ق.

9. حسینی همدانی، سیدمحمد، درخشان پرتوی از اصول کافی، قم: چاپخانه علمیه، 1363ش

10. رستمی، علی اکبر، آسیب شناسی و روش شناسی تفسیر معصومان :، بی جان کتاب مبین، 1380ش.

11. زرکشی، محمدبن عبد الله، البرهان في علوم القرآن، بیروت: دار المعرفه، 1410ق.

12. شیخ صدوق، معاني الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1361 ش.

13. صابری یزدی، علی رضا، الحكم الزاهرة، ترجمه محمدرضا انصاری محلاتی، قم: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، 1375 ش.

ص: 260

14. صادقی تهرانی، محمد، الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، قم: فرهنگ اسلامی، 1365ش.

15. صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله علیه و آله، تحقيق کوچه باغی و محسن بن عباسعلی، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفی، 1404ق.

16. طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: مرتضی، 1403ق.

17. طبرسی، حسن بن فضل، مكارم الأخلاق، قسم: شریف رضی، چاپ چهارم، 1370ش.

18. عده ای از علماء، الأصول الستة، قم، دار الشبستری للمطبوعات، چاپ اول، 1363ش.

19. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، قم: انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1415ق.

20. عريضي، على بن جعفر، مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها، قم: مؤسسة آل۔ البيت : چاپ اول، 1409 ق.

21. عطاردی قوچانی، عزیر الله، مسندالامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیهما السلام، مشهد: الموتمر العالمي الامام الرضا علیه السلام، 1409ق.

22. عیاشی، محمدبن مسعود، التفسير، سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: چاپخانه علميه، 1380ش.

23. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، حسین علیمی، تهران: الصدر، 1415ق.

24. قرشی بنایی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دار الکتب الاسلامیه، ششم، 1371ش.

25. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، تحقیق حسین درگاه، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.

26. قمی، علی بن ابراهيم، تفسير القمي، قم: دار الكتاب، چاپ سوم، 1404ق.

ص: 261

27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار لدرر الاخبار الائمة الاطهار تراث العربی، 1403ق.

28. مجلسی، محمد تقی بن مقصودعلی، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه تحقیق موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشانبور، 1406 ق.

29. مروتی، سهراب، پژوهشی پیرامون تاریخ تفسیر قرآن، تهران: نشر رمز، 1381ش.

30. معرفت، محمدهادی، التفسير و المفسرون في ثوبه القشيب، مشهد: الجامعه الرضویه - للعلوم الاسلامیه، 1418ق.

31. موسوی سبزواری، سیدعبدالاعلى، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، بیروت: مؤسسه اهل بیت ، چاپ دوم، 1409ق.

32. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1374 ش.

33. مهدوی راد، محمد علی، آفاق تفسير؛ مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، تهران: هستی نما، 1382ش.

ص: 262

بررسی روایت پرداخت وجوهات بزرگان نیشابور به امام کاظم علیه السلام مرضيه شریفی

چکیده

وجوهات شرعیه، از اساسی ترین منابع مالی امامان به شمار می رود که در عصر امام کاظم علیه السلام، به دلیل گسترش سرزمین خلافت و گرویدن عده زیادی به تشیع، و تشکیل سازمان وکالت توسط ایشان، وجوهات از سراسر سرزمین های شیعه نشین توسط وکلا و یا مستقیما نزد امام فرستاده می شد. نیشابور از جمله شهرهای مهم ایران بود که در آن زمان، عده ای از بزرگان این شهر با گسیل نماینده ای، به پرداخت وجوهات به امام و گرفتن پاسخ چندین سؤال فقهی خود بر آمدند.

این نوشتار، با بررسی خبر یادشده در منابع کهن امامی که خبری بلند و طولانی است، ضمن بررسی سند و محتوای آن، به ریشه یابی آن می پردازد. گسترش روایت در منابع بعدی و اشتباهاتی که در این مسیر پیش آمده، از جمله موضوعاتی است که بدان توجه می شود.

واژگان کلیدی: نیشابور، موسی بن جعفر، شطيطه، محمد بن ابراهيم نیشابوری، وجوهات.

ص: 263

مقدمه

دوران امامت حضرت کاظم علیه السلام (148-183 ق)، عصر تثبیت حکومت عباسی به شمار می رفت و امام معاصر چهار خلیفه عباسی (مهدی، منصور، هادی و هارون) بود. سرزمین های اسلامی در این دوره، وسعت بسیاری یافت و اوضاع اقتصادی و معیشتی مردم، به سامان بود. شیعیان نیز وجوهات خویش را گاه خود نزد امام می بردند و یا توسط واسطه هایی به دست امام می رساندند.

امام نایب و وکیلانی برای شهرهای مختلف تعیین کردند تا شیعیان برای پرداخت وجوهات و برخی سؤالات شرعی خود از طریق آنان اقدام نمایند. امام در نیشابور نیز نماینده ای را تعیین نمودند تا ارتباط شیعیان به واسطه وی باشد. راویان زیادی احادیث امام کاظم علیه السلام را نقل کرده اند و از ایشان حدود 1200 حدیث به جا مانده که با توجه به اهمیت روایات ائمه : روایات امام کاظم علیه السلام نیز خالی از توجه نیست؛ زیرا پاسخ گوی بسیاری از مسائل فقهی، حقوقی، سیاسی، عبادی و ... است. روایتی که در این نوشتار بررسی خواهد شد، عملکرد بزرگان نیشابور برای ارسال وجوهات به امام را توصیف می کند و دارای اهمیت بسیار است. لذا در این پژوهش مطالعه و به آن دقيقا توجه می شود. در این روایت، امام سؤالات نیشابوریان را پاسخ داده اند و کراماتی از امام آشکار شده است. این نوشتار، در پی یافتن اصل روایت در کهن ترین منابع و پیگیری آن در منابع بعدی است. در این راه به بررسی سند روایت نیز پرداخته می شود. این موضوع چون بسیار ریز و جزئی است، پیشینه ای ندارد، اما در پژوهش های جدید، مقاله ای با عنوان «سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام نوشته آقای عرب موجود است که به صورت کلی، اوضاع اقتصادی آن زمان را بررسی کرده و راه متفاوتی را از این نوشتار پیموده است. این مقاله تنها يك روایت خاص را بررسی می کند تا میزان صحت و سقم آن و بستر پیدایش و گسترش آن را نشان دهد:

ص: 264

الف)بیان مختصری از روایت

روایت بزرگان نیشابور، از جمله روایاتی است که در منابع بسیاری به صورت مبسوط و طولانی آمده است و اهمیت خاصی نیز دارد؛ زیرا مربوط به موضوع منابع مالی امام کاظم علیه السلام و مقدار اموالی است که سالانه به ایشان می رسید. در این روایت امام، به مسائل دیگر در موضوعات نذر، طلاق، صدقه و... نیز پاسخ گفته اند. هم چنین روایت دربردارنده اوضاع سیاسی و دینی آن زمان، از جمله ادعای عبد الله بن افلح در موضوع امامت و اظهار کرامت از امام است مضمون روایت بدین شرح است:

عده ای از بزرگان نیشابور، مقداری از اموال خود را برای پرداخت وجوهات به امام صادق علیه السلام، جمع آوری کردند و با شنیدن خبر شهادت ایشان، اموال را که سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و هزار دست پارچه بود، همراه ابوجعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری به مدینه فرستادند. شطیطه زنی از اهالی نیشابور نیز يك درهم و پنبه خامی که با دست خود بافته بود و مقدارش به اندازه چهار درهم می رسید، برای امام فرستاد. ابو جعفر با رسیدن به کوفه، از ابوحمزه ثمالی مشخصات امام را سؤال کرد، اما برایش قطعی نشد امام کیست و با رسیدن به مدینه، نزد عبدالله افطح رفت و از او سؤالات فقهی خود را پرسید؛ اما پاسخ آنها را درست نیافت. وی در حالی که سر در گم شده بود و در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله به سر می برد، غلامی نزدش آمد و او را پیش امام کاظم علیه السلام برد. وی با دیدن کرامات امام، امامت ایشان را پذیرفت. امام به جز اموال شطيطه، اموال نیشابوریان را نپذیرفتند و برای شطیطه مالی را همراه کفنی فرستادند و زمان مرگ وی را نیز پیش بینی فرمودند. ابو جعفر با ایشان همراه بود تا زمان حج فرا رسد و بعد از مراسم حج، به نیشابور بازگشت. اموالی را که امام پس داده بود به صاحبانش باز گرداند که آنها به فطحیه گرویدند و امانت شطیطه را به وی داد و پیش بینی

ص: 265

امام در مورد مرگ او به وقوع پیوست و امام برای دفن و نماز وی حاضر شدند.(1)

ب)بررسی سند روایت

روایت بزرگان نیشابور در منابع، از دو طریق به صورت مرسل روایت شده است:

1. عثمان بن سعید از ابوعلي بن راشد(2)

2. داود بن کثیر رقی(3)

عثمان بن سعيد (م 265ق): العمري السمان (کسی که تاجر روغن بود) با کنیه اباعمرو، ثقه که در یازده سالگی خادم امام هادی علیه السلام بوده و وکیل امام حسن عسکری علیه السلام و حضرت صاحب العصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز بوده است.(4)

ابوعلی بن راشد: جزو راویان امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود.(5) ابوعلی جزو راویان ممدوح و طی نامه ای توسط امام هادی علیه السلام به جای حسین بن عبدربه به وکالت ایشان منصوب گردید.(6)

داوود بن کثیر رقی با کنیه ابواسحاق، فرزند کتیر بن ابی خلده راوی امام کاظم و امام رضا علیه السلام؛ رجالیان وی را ضعیف و فاسد المذهب می دانند که اغلب غلات روایات وی را نقل می کنند و وی را از ارکان خود به شمار می آورند. وی کتابی به نام الاهليجيه دارد.(7) ولی شیخ طوسی و کشی وی را تقه می دانند او تا زمان امام رضا علیه السلام نیز زنده بوده است.(8)

ص: 266


1- ابن حمزة الطوسی (م 560ق)، الثاقب في المناقب، ص 439
2- همان؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج3، ص409.
3- قطب الدين الراوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 328.
4- رجال ابن داود، ص133؛ شیخ طوسى الأبواب (رجال الطوسی)، ص 401.
5- احمدبن محمدبن خالد برقی، رجال برقی، ص 57-58.
6- ابن داود الحلی، رجال ابن داود، ص132؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص303.
7- نجاشی، فهرست اسماء مصنفى الشيعه (رجال النجاشی)، ص 156.
8- علامه حلی، خلاصه الأقوال، ص 141.

ج)انتقال روایت در منابع

قدیم ترین گزارش این روایت، در سه کتاب الثاقب في المناقب ابن حمزه طوسی (م 560 ق)، الخرائج و الجرائح قطب الدین راوندی (م 573ق) و المناقب ابن شهر آشوب(م 588ق) ذکر شده و قبل از این سه کتاب، روایت در دیگر کتب حدیثی درج نشده است.

این روایت در کتب حدیثی قبل از قرن ششم، مانند کتب اربعه: اصول کافی (کلینی م 329ق)، من لایحضره الفقيه (شیخ صدوق م381ق)، الاستبصار و تهذیب الاحکام (شیخ طوسی، م 460ق) که همگی احادیث ائمه درباره مسائل فقهی و احکام شرع را جمع آوری کرده اند، یافت نشد؛ زیرا این کتاب ها به بحث صحت سند روایات، اهمیت خاصی داده و روایات درست و معتبر را در کتاب های خویش آورده اند. هم چنین کتاب های دیگر چون بصائرالدرجات نوشته محمد بن حسن صفار (م 298ق) بیان فضایل ائمه و پیامبر را دارند و المقنعه شیخ مفید(م 413ق). از مهم ترین کتاب های فقهی در آن زمان نیز از این روایت استفاده نکرده اند. هم چنین طبرسی نویسنده اعلام الوری(م 548ق) در کتاب خویش که شامل شرح حال زندگی نامه پیامبر صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام و ائمه : است و امامت و فضایل ائمه جزئی از فصل های کتابش است، اشاره ای به این روایت ندارد.

بعد از قرن ششم نیز نقلی وجود ندارد تا قرن نهم، نویسنده الصراط المستقيم (م 804ق) که کتابش مربوط به اثبات اصول عقاید و خصوصا در مورد امامت ائمه است، به طور خلاصه، تنها به رفتن جماعتی از خراسان نزد امام، اشکالات در امامت امام کاظم علیه السلام و داستان عبدالله افطح، گرفتن پول شطيطه و سلام رساندن به وی، و فلحيه شدن عده ای و پیش بینی امام در مورد شطيطه اشاره کرده است.(1) در قرن دهم نیز این روایت در کتب روایی و فقهی هم چون

ص: 267


1- على من محمد بن علی بن محمد بن يونس عاملی نباطی، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج 2، ص 191.

عوالی اللئالی ابن ابی جمهور(م بعد از 901ق) نیز یافت نشد.

اما به يك باره، با رشد و تقویت اخباری گری، کتب حدیثی و فقهی قرن یازدهم به این روایت توجه قرار کردند. شیخ حر عاملی (م 1104ق) با وجودی که در وسائل الشيعه 36 هزار روایت درباره احکام شرعی در تمام ابواب فقهی آورده و از احادیثی استفاده کرده که بزرگان حدیث به صحت آن اذعان داشتند، این روایت را نیاورده، اما در کتاب دیگر خود به نام اثبات الهداه (که در اثبات نبوت، امامت و بیان معجزات پیامبر و ائمه نوشته) آورده است.

چنان که بحرانی (م 1107ق) در مدینه المعاجز و هم چنین مجلسی (م 1110) در بحارالانوار، این روایت را منعکس کرده اند. سپس نوری (م 1320ق) در مستدرك الوسائل به تناسب در مجلدات مختلف، بخش هایی از روایت را نقل کرده است. کتب دیگری چون النجم الثاقب میرزا حسین نوری طبرسی (م 1320ق)، منتهی الامال شیخ عباس قمی، مکیال المکارم اصفهانی (م 1348 ق) و قاموس الرجال(تستری) نیز این روایت را با بیان مختلف آورده اند.

با بررسی های انجام شده، آشکار شد که این روایت در منابع موجود شیعی، تنها در همان سه کتاب الثاقب، المناقب، و الخرائج ذکر شده و کتب بعدی به واسطه این سه کتاب، روایت را به انحای مختلف نقل کرده اند. از میان این سه کتاب نیز بیشتر مناقب ابن شهر آشوب، مورد استفاده و رجوع منابع بعدی بوده است. رجوع نویسندگان به این کتاب را می توان به دلایل ذیل دانست:

1. در دسترس بودن بیش تر این کتاب؛

2. اهتمام ویژه به این کتاب در مقایسه با سایر کتب؛

3 جامع بودن روایت در این کتاب که تلفیقی از روایت دو کتاب دیگر است.

ص: 268

د)بررسی متنی روایت

روایت بزرگان نیشابور، طولانی و دقیق است که از طریق آن می توان پاسخ گوی برخی مسائل فقهی از جمله خمس و غیره بود. به دلیل قدمت كتاب الثاقب في المناقب نسبت به دو کتاب دیگر از طرفی و پرداختن به صورت گسترده طی هفت صفحه به این روایت، می توان اطلاعات آن را در چند محور دسته بندی کرد:

• اجتماع بزرگان نیشابور در عصر امام صادق علیه السلام.

• به منظور شناخت امام بعدی؛

• انتخاب ابو جعفر محمد بن ابراهیم نیشابوری به عنوان واسطه؛

• تهیه مقدار سی هزار دینار، پنج هزار درهم، هزار دست پارچه و لباس های گران قیمت

• حضور شطیطه همراه با يك درهم و پنبه ای که با دست خود بافته بود و ارزش آن به چهار در هم می رسید؛

• ناچیز قلمداد کردن مال شطيطه و گفتگو در شرم از بردن این اموال کم و پاسخ شطیطه؛

• قرار دادن پول او با پول موسى لؤلؤي؛

• قرار دادن پارچه او با پارچه برادران لخمی؛

• مهر و موم کردن سؤالات فقهی مردم؛

• رسیدن به کوفه و زیارت امام علی علیه السلام؛

• ملاقات با ابوحمزه و توصیفی از ویژگی های وی؛

• پاسخ گویی سؤالات حلال و حرام مردم توسط ابوحمزه؛

• شنیدن خبر شهادت امام صادق علیه السلام

• معین کردن سه وصی (منصور، عبدالله و موسی) بعد از خود؛

ص: 269

• نظر ابوحمزه درباره امام بعدی و تصریح به نام امام کاظم علیه السلام؛

• ادامه راه و رسیدن به مدینه و زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله

• سؤال أبو جعفر نیشابوری از مردم مدینه در مورد امام بعدی و نشان دادن عبد الله افلح؛

• رفتن نزد عبدالله و ویژگی های او؛

• پرسیدن برخی سؤالات فقهی از او؛

• نارضایتی از پاسخ گویی وی؛

• رفتن به حرم پیامبر صلی الله علیه و آله و سردرگمی ابو جعفر نیشابوری؛

• آمدن غلام امام کاظم علیه السلام نزد وی و بردن محمد نزد امام؛

• پیش گویی امام در مورد سردرگمی ابوجعفر؛

• گرفتن اموال شطيطه از کیسه لخمیین و برداشتن پارچه؛

• پیش بینی امام در مورد مرگ شطیطه؛

• فرستادن سلام به وی و ارسال مقداری مال و پارچه ای برای کفن؛

• دادن پاسخ به سؤالات نیشابوری ها بدون باز کردن مهر و موم نامه ها ؛

• بیان جزئیات سؤالات؛

• رفتن همراه امام به حج؛

• بازگشت ابو جعفر نیشابوری به خراسان؛

• برگرداندن اموال برخی از نیشابوریان؛

• دادن مال شطیطه همراه ابلاغ سلام امام؛

• صحت پیش بینی امام در مورد وی؛

• (طى الارض امام و حضور امام در تشییع و تدفین شطیطه؛

• حدیثی از امام در حضور امامان در تدفین شیعیان.

دو کتاب الخرائج و الجرائح و مناقب آل ابی طالب، به برخی از این محورها پرداخته و به برخی توجه نکرده اند. چنان چه الخرائج در چهار صفحه، مطالب را

ص: 270

آورده و در مجموع از 35 محور مشخص شده، تنها به نوزده محور پرداخته، البته بسیار کلی و بدون جزئیاتی که این حمزه بیان کرده است. علامت ستاره محورهایی را نشان می دهد که راوندی در این روایت بیان کرده است. وی در محورهای سوم، چهارم و پنجم، بدون ذکر نام کامل واسطه و مقدار اموال، تنها به حضور شطيطه اشاره می کند. البته وی در آخر روایت، فطحی شدن عده ای را نیز می آورد که امام اموالشان را برگردانده بود یا مکاتبه داوود بن کثیر رقی با ابو جعفر نیشابوری اما الثاقب به آن اشاره ای نکرده است. در ادامه نیز محورهای 34 و 35 را بیان نمی۔ کند. به نظر می رسد با این که، این مطلب همسو با موضوع (الخرائج) راوندی است، آن را ذکر نکرده، شاید دیدگاه وی در نیاوردن مطلب دخالت داشته است.

اما ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب این روایت را طی سه صفحه بیان می کند و به بيست محور از 35 محور اشاره می نماید که طبق عالامت فلش مشخص گردید. البته ابن شهر آشوب در اولین محور یعنی اجتماع بزرگان نیشابور، به شیعه بودن آنها اذعان دارد و به فطحی شدن گروهی می پردازد که راوندی بیان می کند، ولی به مکاتبه اشاره ای ندارد. به نظر می رسد ابن شهر آشوب به مواردی که در روایت کرامتی از امام ذکر شده، بیشتر توجه کرده است. چنان چه طبق فلش های زده شده، مواردی را آورده که از امام در مورد شطیطه و مسائل فقهی کرامتی بیان شده، اما در ابتدا، سخنان ابو جعفر و ابوحمزه و باقی مسائلی را که در آن امام چندان حضوری نداشتند نیاورده و به انتخاب خود، از برخی موارد چشم پوشی کرده است. مطالب وی در دوازده مورد با الخرائج مشترك است.

از مجموع تفاوت ها و مشترکات روایت مورد نظر در این سه کتاب، می توان دریافت که در وجود چنین روایتی شك نیست؛ زیرا دو ناقل مختلف آورده اند. تنها در ذکر جزئیات آن تفاوت هایی وجود دارد. چنانچه الثاقب مطالب را بسیار ریز و با ذکر جزئیات بسیار نقل کرده، ولى الخرائج سعی داشته کلیات روایت را بیاورد و گاه بعضی موارد را حذف کرده است؛ شاید اختلاف در ناقالان، این امر

ص: 271

را موجب شده باشد؛ زیرا اگر راویان مشترك بودند، مقایسه بهتری می توانستیم انجام دهیم. مناقب نیز برگرفته از این دو کتاب بوده که بیش تر مطالب همسان با موضوع کتاب را آورده است.

نتیجه

روایت بزرگان نیشابور که مطالب فقهی مهمی از امام کاظم علیه السلام در آن وجود دارد جزو روایات مرسل است. چنانچه از بررسی منابع کهن بر می آید، موضوع اسناد و ارائه سند برای نقل محتوا، مسأله مهمی بوده و نویسندگان از آغاز تا قرن ششم بدان پایبند بوده اند و سعی شان بر نقل مطالبی بوده که دارای اسناد معتبری باشد و راویان آن نیز موثق و مطمئن اعتماد باشند. علی رغم بی توجهی نویسندگان در نقل مطالب تاریخی بدون ارائه سند، به نظر می رسد از قرن ششم به بعد در نحوه آوردن روایت و گزارش، تغییراتی پیش آمده و سند در این عصر، اهمیت خود را از دست داده است. این تحول بدان جهت بوده که منابع کهن حدیثی، وظیفه ثبت و ذخیره سند را بر عهده گرفته بودند و منابع قرن ششم، درصدد بهره گیری از محتوای روایات بودند و احتمالا کاربردهای عام تری را از نقل روایت در نظر داشته اند که بهره استفاده توده مردم، از آن جمله است، با این حساب تكیه بر سند برای آنان اولویت نداشته است.

منابع

1. ابن شهر آشوب (م588)، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف، نجف: مطبعه الحیدریه، 1376ق.

2. برقی، احمد بن محمد بن خالد (م 274ق)، رجال، تهران: انتشارات دانشگاه تهران. بی تا.

ص: 272

3. حلی، ابن داوود (م 740)، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمدصادق البحر العلوم، نجف، منشورات مطبعه الحیدریه، 1392ق.

4. حلی، حسن بن مطهر (م 726ق)، خلاصه الاقوال، تحقیق جواد قیومی، بی جا: موسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417ق.

5. راوندی، قطب الدین (م573)، الخرائج و الجرائح، تحقیق مؤسسة الامام المهدی، قم: موسسه الامام المهدی، چاپ اول، 1409ق.

6. طوسی، ابن حمزه (م 560ق)، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، قم: موسسه انصاریان، چاپ دوم، بی تا

7. طوسی، محمدبن حسن (م 460)، الأبواب (رجال الطوسی)، تحقیق شیخ جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعه المدرسین، چاپ اول، 1415ق.

8. عاملی نباطی، علی بن محمد (877ق)، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، تحقیق میخائیل رمضان، نجف: المكتبه الحیدریه، 1384ق.

9. نجاشی (م 450ق)، فهرست اسماء مصنفى الشيعه (رجال النجاشی)، قم: مؤسسه النشر الإسلامي التابعة لجماعه المدرسین، چاپ پنجم، 1416ق.

ص: 273

بانوان راوی امام کاظم علیه السلام منيره شريعت جو

اشاره

*بانوان راوی امام کاظم علیه السلام منيره شريعت جو(1)

چکیده

باز کاوی نقش بانوان، در روایت گری و حفظ احادیث معصومان :، به عنوان مهم ترین میراث مکتوب دینی و هم زمان با شناخت قرآن، از جمله موضوعاتی است که بررسی آن از جهات مختلف، از جمله کاربرد مقدماتی شناخت حدیث در سایر دانش های کاربردی همچون فقه، اهمیت دارد. از این رو در پژوهش حاضر، به صورت خاص به معرفی بانوان راوی امام کاظم علیه السلام در سه دسته می پردازد: الف) راویان بی واسطه با روایات منقول، شامل ام احمد، ام الحسين، سعیده و حبابه والبيه؛ ب) راویان بی واسطه بدون روایت منقول، شامل غنیمه و ابوحبل؛ ج) راوی باواسطه شامل رقیه.

نقش زنان در حفظ احادیث امام کاظم علیه السلام و میزان اعتماد و اعتبار برخی از آنان نزد حضرت، با توجه به برهه زمانی خاصی که به لحاظ سیاسی امام کاظم علیه السلام در آن قرار داشتند، از نتایج این پژوهش است.

واژگان کلیدی: بانوان راوی، امام کاظم علیه السلام، ام احمد، ام الحسين، سعیده، حبابه والبيه، غنيمه، ابوحبل، رقیه.

ص: 274


1- کارشناس ارشد تاریخ اسلام

مقدمه

احادیث نقل شده از معصومان ، پس از قرآن کریم، مهم ترین میراث مکتوب دینی، نزد مسلمانان به ویژه پیروان اهل بیت : محسوب می گردد. امروزه به دلایل مختلف، بخش مهمی از این روایات در دست نیست، اما آنچه اکنون در اختیار ماست، مدیون نقش روایت گری راویان حدیث است که با تلاش فراوان در حفظ آن کوشیدند. بانوان، بخشی از این راویان هستند که نقش آنان در حفظ احادیث معصومان : اهمیت دارد. در پژوهش حاضر، با طرح این مسأله که بانوان راوی امام کاظم علیه السلام چه کسانی بوده و چگونه به این امر اهتمام ورزیده اند، به معرفی آنان پرداخته می شود. هدف، کسب شناخت و جلب نظر صاحبان اندیشه به چگونگی نقش آفرینی این قشر از جامعه، در حفظ روایات امام کاظم علیه السلام (128 - 183 ق) و ضرورت بحث، جایگاهی است که شناخت راویان و نیز احادیث، در سایر دانش های کاربردی همچون فقه و به تبع آن، در زندگی تمامی مسلمانان ایفا می کند.

از قرون اولیه اسلامی تاکنون، کتاب های رجالی مختلفی همچون رجال طوسی، ابن داوود و نجاشی، به صورت عمومی، به معرفی راویان حدیث و آثاری نیز به صورت خاص درباره زنان همچون اعلام النساء المؤمنات(1) و زنان دانشمند و راوی حدیث(2) به رشته تحریر در آمده است. از این رو، پژوهش حاضر، به منظور گردآوری منسجم بانوان راوی امام کاظم علیه السلام، تکمیل اطلاعات مربوط به راویان، نقد و بررسی اطلاعات و ارائه طبقه بندی شده اطلاعات، به این مسأله می پردازد. بر این اساس، بانوان راوی در سه دسته طبقه بندی و بررسی می گردند: گروه اول

ص: 275


1- نوشته محمد حسون، أم على مشکور (معاصر)، تهران: اسوه، چاپ اول، 1379ش.
2- نوشته احمد صادقی اردستانی (معاصر)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، چاپ اول، 1375ش.

کسانی هستند که علاوه بر این که بی واسطه از امام کاظم علیه السلام روایت کرده اند، احادیث نقل شده توسط آنان اکنون در دسترس ماست. گروه دوم راویان بی واسطه امام کاظم علیه السلام معرفی شده اند، اما امروزه حدیثی از آنان در اختیار ما نیست. گروه سوم بانوانی هستند که با واسطه از امام کاظم علیه السلام، به نقل حدیث پرداخته اند.

الف)راویان بی واسطه با روایات منقول

1.ام احمد

اشاره

ام احمد از کنیزان امام کاظم علیه السلام و ام ولد بود. او فرزندانی با نام های احمد، حمزه و محمد داشت.(1) بنابر یک احتمال اسحاق نیز یکی دیگر از فرزندان اوست.(2) ام احمد از جمله بانوان محترمی توصیف شده که امام کاظم علیه السلام به او لطف فراوانی داشتند.(3)

درباره نسبت ام احمد با امام، نظرهای دیگری هم مطرح است. برخی منابع، در روایت حدیث غسل جمعه، از ام احمد به عنوان "بنت" موسی کاظم علیه السلام یاد کرده اند(4) و برخی دیگر از منابع، نوه امام کاظم علیه السلام به نام زهرا، مادر احمد بن داوود بغدادی، از اصحاب امام جواد علیه السلام را همین ام احمد مذکور دانسته اند؛(5) یعنی حسین بن موسی کاظم علیه السلام دارای دختری بوده که فرزند او به نام احمد، گاه به اعتبار پدرش، احمد بن داوود بغدادی و گاه به اعتبار جد مادری اش احمدبن حسین خوانده شده است.(6)

ص: 276


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 244.
2- قائینی، الفصول المهمه في اصول الائمه، ج 3، ص 163- 164.
3- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص307.
4- محمد تقی تستری، قاموس الرجال، ج 12، ص 190؛ معجم رجال الحدیث، ج 24، ص197 - 198.
5- رجال طوسی، ص380 - 381
6- قاموس الرجال، ج12، ص 1ع89 - 191، اعیان الشیعه، ج3، ص475

پاسخ هایی که به این سؤالات داده شده، این است که راوی این حدیث نمی تواند دختر امام کاظم علیه السلام باشد؛ زیرا آن حضرت، دارای دختری با کنیه ام احمد نبوده اند(1) و نقل حدیث توسط حسین از دخترش را نیز خلط و خبط دانسته اند.(2) از سوی دیگر، با توجه به دیگر روایات که مشخص می شود ام احمد از کنیزان و ام ولدهای حضرت بوده، احتمال دوم تضعیف می شود. از این رو، می توان گفت دو شخصیت با کنیه ام احمد وجود دارد: یکی از آنان، ام ولد و از کنیزان امام کاظم علیه السلام و دیگری از نوادگان ایشان بوده است.

ام احمد در بین بانوان، بیش ترین روایات را از امام کاظم علیه السلام نقل کرده؛ از جمله:

1-1.غسل روز جمعه

احمد بن محمد این حدیث را به نقل از حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام و او به نقل از مادرش ام الحسین و نیز ام احمد روایت کرده؛ مبنی بر این که ما به همراه امام موسی بن جعفر علیه السلام به سمت بغداد در حرکت بودیم. در روز پنج شنبه، در بیابان، به مکانی رسیدیم که گودال آبی وجود داشت. امام علیه السلام به ما فرمودند: «از هم اکنون که وضع آب در این جا مناسب است غسل روز جمعه را انجام بدهید؛ چون در مسیر فردا، آب کم خواهد بود و ما روز پنج شنبه برای جمعه غسل انجام دادیم.(3)

2-1.حجامت

اسحاق بن کاظم علیه السلام از مادرش ام احمد روایت کرده است که گفت: «سید من

ص: 277


1- ارشاد، ج 2، ص 244؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 200
2- قاموس الرجال، ج 12، ص189 - 191.
3- کافی، ج3، ص42؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 129 - 130 و ج 2، ص 466 - 467.

فرمود هر کس به خون خود در شاخ اول حجامت نظر افکند، تا حجامت دیگر از واهنه ایمن شود.» از سید خود پرسیدم که واهنه چیست؟ فرمود: «درد گردن.»(1)

3-1.وصایت امام کاظم علیه السلام

هم چنین ام احمد یکی از گواهان و اوصیای امام کاظم علیه السلام در سرپرستی فرزندان ایشان بود. متن روایت و وصیت امام کاظم علیه السلام بدین شرح است:(2)

یزیدبن سلیط گوید: «من به طور تحقیق به على(3) وصیت کردم و در درجه دوم پسران من هم همراه او باشند اگر خواست و آن ها را شایسته آن شناخت و دوست داشت که با او همراه باشند و اگر نخواست و بد داشت آنها را و خواست که آن ها را از وصیت بیرون کند، اختیار با اوست و با وجود او امری ندارند. من به او وصیت کردم درباره موقوفات و اموال و کنیزها و بنده هایی که دارم و سرپرستی کودکانم که به جا گذاردم و اولادم با ابراهیم و عباس و قاسم و اسماعیل و احمد و ام احمد است، ولی سرپرستی زنانم مخصوص به علی است نه آنها و ثلث موقوفه پدرم و ثلث من در اختیار اوست، به هر چه خواهد صرف کند و مانند صاحب مال در آن تصرف کند، اگر خواهد بفروشد یا ببخشد یا به کسی واگذارد یا صدقه بدهد بر کسانی که من نام بردم برایش یا بر دیگران که نام نبردم، اختیار با اوست و او در اجرای وصیت من، خود من است نسبت به مالم و خانواده ام و اولادم ... من به آنها هم طبق آنچه در این وصیت نامه است، سفارش کردم و خدا را بر آنها گواه گرفتم و آن وصی و ام احمد هم هر دو گواهند. احدی حق ندارد وصیت نامه مرا باز کند و آن را منتشر سازد، ولی خود وصی غیر از این است و هر گونه اختیاری دارد؛ هر که بد کند، به خود کرده و هر که

ص: 278


1- الفصول المهمة في أصول الأثمه، ج 3، 163 - 164.
2- کافی، ج 1، ص316- 319.
3- منظور، امام علی بن موسى الرضا علیه السلام است.

خوب کند، به خود کند و پروردگارت به هیچ وجه درباره بندگان ستمکار نیست و صلى الله على محمد و آله. هیچ کس چه سلطان یا دیگری حق ندارد این وصیت نامه مرا که پایین آن را مهر کردم، بگشاید و مهر آن را بشکند. هر که این کار کند، لعنت و خشم خدا بر او باد و لعنت همه لاعنين و فرشته های مقرب و جميع رسولان و مؤمنان از مسلمانان بر آن که این وصیت نامه مرا باز کند. نوشت و مهر نهاد بر آن ابو ابراهیم (امام کاظم) و گواهان و صلى الله على محمد و على آله».(1)

البته پس از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام، در مورد وصیت امام ماجراهایی رخ داد که توجه به آن، بیانگر جایگاه والای ام احمد در بین خاندان امام کاظم علیه السلام است. راوی، ماجرا را چنین شرح می دهد:

... چون امام کاظم علیه السلام درگذشت، برادران امام هشتم او را به محضر طلحی قاضی کشاندند. عباس بن موسی (یکی از برادرها) به قاضی گفت: «أصلحك الله و أمتع بك»؛ خدا عمرت را زیاد کند و سایه ات را از سر مسلمانان کم نکند. در ته این وصیتنامه گنجی و گوهری است و این برادر ما می خواهد آن را پنهان کند و خودش بردارد و به ما ندهد و پدر مرحومم همه چیز را به اختیار او گذاشته و ما را بی چیز و بینوا رها کرده و اگر نبود که خودداری می کنم در برابر همه، به شما خبر قابل توجهی می دادم ... عباس به قاضی گفت: «أصلحك الله! مهر وصیتنامه را بردار و هر چه در آن است بخوان.» ابوعمران گفت: «من مهر آن را بر نمی دارم. آنچه لعنت پدرت به من امروز نثار کرده مرا بس است.» عباس گفت: «من خودم مهر آن را بردارم؟» قاضی گفت: «تو خود دانی.» عباس مهر را برداشت و چون وصیت نامه را خواندند در آن اخراج برادران از وصیت و اقرار على علیه السلام ثبت بود و نوشته بود همه

ص: 279


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 2، ص 493 - 497.

آنها در اختیار و ولايت على الرضا هستند چه بخواهند و چه نخواهند و آنها همه از حق تصرف در صدقه، وقف و دیگر اموال و امور خارجند. گشودن وصیت نامه برای آنها بالا و رسوایی و خواری شد و برای علی الرضا سرافرازی و خیر و در وصیت نامه ای که عباس باز کرد، این شهود قید شده بود ... و روی ام احمد را در مجلس قاضی باز کردند چون مدعی شدند خود او نیست، تا روی او را گشودند و او را شناختند و در این وقت ام احمد گفت: «آقایم (امام کاظم) به خدا به من فرمود که تو را به زور بگیرند و به محضرها بکشانند.» اسحاق بن جعفر او را از این سخن منع کرد گفت: «خاموش، زن هر که باشد ضعیف است، من گمان ندارم آن حضرت هیچ همچو حرفی زده باشد!»

سپس على الرضا رو به عباس کرد و فرمود: «ای برادر، من می دانم بدهکاری و دیون به شما فشار آورده و شما را بدین کار و کشمکش واداشته. ای سعید تو برو معین کن چه اندازه بدهکارند و همه را بپرداز و من به خدا از همراهی با شما و احسان به شما کوتاهی نکنم تا زنده باشم. شما هر چه خواهید بگویید... اما من ای برادرانم، خدا می داند که از دلخوشی، شماها را می خواهم، بار خدایا اگر تو می دانی که من مصلحت آنها را می خواهم و به آنها نیکی کننده ام و صله رحم می نمایم و دلبند کارهای آنها هستم در شب و روز، مرا برای کارهای آنها یاری کن و عوض خير به من عطا کن و اگر قصد دیگری دارم تو علام الغيوبی؛ آنچه را مستحقم به من پاداش بده؛ اگر بد است بد و اگر خوب است خوب. بار خدایا آنها را اصلاح کن و خوشی برای آنها فراهم کن و شیطان را از ما و آنها دور کن و آنها را به طاعت خود یاری ده. تو رفیق رشد و رستگاری! اما من ای برادر، بر خوشی شماها همه حريصم و برای اصلاح و بهی شما در تلاشم و خدا وکیل و شاهد است بر آنچه می گویم...»(1)

ص: 280


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 2، ص 499 - 505.
4-1.حامل ودایع امامت

هارون الرشید پس از به حکومت رسیدن در سال 170 قمری، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را احضار کرد. زمانی که از مدینه به بغداد می رفتند، ایشان ودايع امامت را به ام احمد داده، سفارش نمودند فردی که این ودایع را از تو تحویل می گیرد امام بعدی است.(1) بنابر به یک روایت، امام کاظم علیه السلام نوشته ای به ام احمد دادند.(2) هم چنین در حضور عده ای از شیعیان خاص خود، امام رضا علیه السلام را وصی خود قرار دادند.

مسافر گوید: «وقتی امام کاظم را گرفتند که ببرند، به فرزند خود ابو الحسن (امام رضا) دستور داد که تا او زنده است، هر شب درب اتاق بخوابد تا خبر او برسد.» گوید: «ما هر شب بستر امام رضا را در دهلیز می انداختیم و پس از شام می آمد و در آن می خوابید و صبح به منزلش بر می گشت.» گوید: «چهار سال بر این وضع پایید و سپس در یکی از شب ها بستر او را انداختیم و دیر کرد و به شیوه همیشه نیامد بخوابد. اهل خانه به هراس افتادند و ترسیدند و غم فراوانی از نیامدن آن حضرت ما را فراگرفت. فردای آن شب به خانه آمد و نزد خانواده ما رفت و ام احمد را خواست و به او گفت: «آن امانتی که پدرم به تو سپرده بیاور.» ام احمد به مجرد شنیدن این سخن، شیون کرد و سیلی به چهره زد و گریبان درید و گفت: «به خدا آقای من مرده است.» امام رضا علیه السلام جلو او را گرفت و فرمود: «سخنی در این باره مگو و اظهاری مکن تا خبر به والی رسد.» او سبدی با دو هزار یا چهار هزار اشرفی در آورد و همه آنها را به امام رضا علیه السلام داد نه دیگران و ام احمد گفت: امام کاظم علیه السلام محرمانه به من فرمود این امانت را نگه دار نزد

ص: 281


1- کافی، ج 1، ص 381 - 382؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 371 – 372؛ سیدهاشم بحرانی، مدینه المعاجز، ج علیه السلام، ص 33 - 35، 107 - 109.
2- علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصية، ص 199.

خودت، احدی را تا من بمیرم بدان مطلع مکن و چون مردم، هر کدام از پسرانم آمد و آن را درخواست کرد از تو، آن را به او بده و بدان که من مرده ام. به خدا سوگند نشانه ای که آقایم به من داده بود ظاهر شد.» امام رضا علیه السلام آن ها را از او دریافت کرد و به همه دستور خودداری داد تا خبر رسید و برگشت و دیگر به آن خوابگاه معهود برنگشت به رسم گذشته و چند روزی بر ما نگذشت که طومار خبر مرگ آن حضرت رسید و ما روزشماری کردیم و وارسیدیم در همان وقتی وفات کرده بود که ابوالحسن همان اقدام را کرد و خوابگاه سفارشی را ترك كرد و امانت معهوده را دریافت نمود».(1)

هم چنین در نقلی دیگر آمده اکه ام احمد کیسه ای حاوی ودیعه و شش هزار دینار به امام رضا علیه السلام دادند.(2)

نتیجه آن که، برخی به استناد حديث غسل جمعه، به دلیل نامعلوم بودن احوال وی، رأی به عدم وثاقت ام احمد داده اند، اما با بررسی دیگر روایات، که وی، فرد مورد اعتماد امام کاظم علیه السلام بوده، ثقه بودن او مشخص می شود.(3) از این رو ام احمد، فردی عالمه، محدثه، امامی مذهب، ثقه و مورد اعتماد امام زمان خویش بوده است. در بزرگی او همین بس که وی مادر احمد، معروف به شاهچراغ، مدفون در شهر شیراز است. در شرح حمایت احمد از ولایت امام رضا علیه السلام چنین آمده است:

... وقتی خبر شهادت موسی بن جعفر علیه السلام در مدینه منتشر شد، اهالی مدینه به در خانه ام احمد آمدند. احمد با آنها به طرف مسجد رفت. چون خیلی با جلالت و عابد و پارسا و بافضل بود و کراماتی نیز داشت، مردم خیال کردند خلیفه و جانشین پدرش اوست. با او به امامت بیعت کردند. از آنها بیعت گرفت؛ بعد بر فراز منبر رفت و خطبه ای در نهایت بلاغت و فصاحت

ص: 282


1- اصول کافی (ترجمه)، ج 3، ص 60 -61
2- إثبات الوصيه ص 201.
3- سید ابو القاسم خویی، کتاب الطهاره، ج9، ص294 - 295.

ایراد کرد. آن گاه گفت: «مردم! همان طور که اکنون همه شما با من بیعت کردید و بیعت من به گردن شماست، من نیز با برادرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بیعت کرده ام. بدانید او امام و خلیفه پیغمبر است بعد از پدرم. او ولي الله است که اطاعتش بر من و شما از جانب خدا و پیغمبر واجب است، هر دستوری به ما بدهد.» تمام حاضرین گفتار او را با جان و دل پذیرفتند و از مسجد خارج شدند. پیش رو آنها احمدبن موسی بود. به در خانه حضرت رضا آمدند. با علی بن موسی الرضا علیه السلام تجدید بیعت کردند. حضرت رضا علیه السلام برای احمد دعا کرد و او پیوسته ملازم خدمت برادر بود تا این که مأمون از پی حضرت رضا فرستاد و او را برای ولایت عهدی به مرو دعوت کرد.

این احمد همان کسی است که در شیراز دفن شده و معروف به سید سادات و اهالی شیراز او را شاه چراغ می نامند. در زمان مأمون با گروهی قصد شیراز کرد. منظورش این بود که خدمت برادرش حضرت رضا علیه السلام برسد. وقتی قتلغ خان فرمانروای شیراز از طرف مأمون این جریان را شنید، به دفع او از شیراز خارج شد و در محلی به نام خان زینان که هشت فرسخ از شیراز فاصله داشت روبه رو گردید. بین دو طرف جنگ در گرفت. یکی از سپاهیان قتلغ گفت: «اگر منظور شما رسيدن خدمت حضرت رضاست او از دنیا رفته.» اطرافیان احمد که این حرف را شنیدند، از گردش پراکنده شدند. با او جز چند نفر از بستگان و برادرانش باقی نماند. وقتی امکان بازگشت برایش نبود، به جانب شیراز رهسپار گردید. مخالفین از او تعقیب کردند و در محلی که دفن شده او را کشتند. بعضی در شرح حالش نوشته اند که وقتی وارد شیراز شد، در گوشه ای پنهان گردید و مشغول به عبادت پروردگار شد تا به اجل خود از دنیا رفت ...»(1)

ص: 283


1- موسی خسروی، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه بحار الانوار)، ص 275 - 276.

2.ام الحسين

ام الحسین، یکی از کنیزان امام کاظم علیه السلام و ام ولد بود.(1) تنها یک حدیث، به نقل از وی روایت شده است. این حدیث، همان استحباب غسل جمعه در روز پنج شنبه، در صورت دسترسی نداشتن به آب در روز آدینه است که به صورت مشترک از او و ام احمد نقل گردیده که پیش از این ذکر شد. حسین بن موسی بن جعفر علیه السلام، ناقل حدیث، فرزند اوست.(2) در برخی منابع نام فرزند او به صورت حسن بن موسی بن جعفر ضبط شده(3) که احتمال تصحیف آن وجود دارد.(4)

3.سعیده

شیخ طوسی در رجال خود، در بخش «باب النسا»، از شخصیتی با نام سعیده در زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام نام می برد.(5)

در کافی روایتی در باب نکاح، از او روایت شده است. بر اساس این حدیث، يونس بن یعقوب، به نقل از سعیده روایت کرده که امام موسی بن جعفر علیه السلام مرا برای خواستگاری یکی از زنان آل زبير فرستاد تا او را ببینم و نظرم را در باره لیاقت و صلاحیت آن زن به حضرت اعلام دارم. با زن دیگری که همراهم بود به منزل آن شخص رفتیم. وی با من گرم گرفت و خوشامد گفت. برای این که رؤیت و گفت گو به طور درست انجام شود، آن زن که همراه من بود خواست تا چراغی

ص: 284


1- ارشاد، ج 2، ص 244.
2- کافی، ج 3، ص 42؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 129 - 130 و ج 2، ص 466 - 467.
3- شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 111.
4- معجم رجال الحدیث، ج 24، ص 197 - 198.
5- رجال طوسی، ص 347.

را که در دست داشتم نزدیک ببرم. سپس آن زن آلزبیری ما را مخاطب قرار داد و گفت: مرا پسندیدید و با این ازدواج موافقید؟» ما نظر موافق خود را اعلام داشتیم. بعد از آن حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با وی ازدواج نمود.(1)

هرچند شیخ طوسی در رجال خود می گوید دلیلی بر ثقه بودن او یافت نشده،(2) به دلیل این که نظر او مورد اعتماد امام واقع شده، می توان او را فردی معتبر دانست.

نکته مهم دیگر در مورد سعیده این است که در منابع، از افراد دیگری با همین نام یاد شده و احتمال این که یک شخصیت باشند نیز وجود دارد:

در یکی از روایات، از فردی با نام سعیده، به عنوان کنیز ام فروه، همسر امام باقر و مادر امام صادق علیه السلام ياد شده است.(3) در برخی دیگر از روایات، از دو خواهر با نام های سعیده و منه که خواهران محمدبن ابی عمیر زیاد بن عیسی از دی بودند،(4) یاد شده است. این دو خواهر به خدمت امام صادق علیه السلام رسیدند و از ایشان درباره مصافحه با محارم سؤال نمودند.(5) سعیده را از اصحاب امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام محدثه، امامی مذهب و فردی صالحه دانسته اند که حکم بن مسکین از او روایت کرده است.(6)

هم چنین در منابع، از فردی دیگر با نام سعیده یاد شده که جاریه(7) و کنیز امام

ص: 285


1- کافی، ج 5، ص 555؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 20، ص 173.
2- رجال طوسی، ص 347
3- کافی، ج 6 ص 232؛ على نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 579؛ معجم رجال الحديث، ج 24، ص 221 - 222.
4- عبدالحسین شبستری، الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق 7، ج 3، ص 481.
5- کافی، ج 5، ص 526؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 276 - 277؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 209 - 210
6- سید علی بروجردی، طرائف المقال، ج 1، ص 309.
7- بصائر الدرجات، ص 207؛ بحار الانوار، ج 43، ص 277، ج 101، ص 105؛ سید حسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعه، ج 23، ص 284 - 285.

صادق علیه السلام و فردی ممدوح(1) بود و امام رضا علیه السلام او را اهل فضل خواندند. به فرمایش امام رضا علیه السلام، او نزد امام صادق علیه السلام مطالبی آموخت که وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جمله آنها بود. هم چنین به نقل از پدرشان فرمودند که امام هفتم به سعیده فرمود: «از خدا می خواهم همان طور که در دنیا خداوند تو را به من معرفی کرد، در آخرت نیز تو را به ازدواج من در آورد.» نیز آمده است منزل او نزديك خانه حضرت صادق علیه السلام بود و جز برای زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و رفتن به مکه خارج از خانه دیده نشد. آخرین کلام او هنگام مرگ این بود که «به پاداش الهی خرسندیم» و از سخن او این بود: «از ثوابی که بدان رسیدیم راضی و از عقاب ایمن شدیم.»(2) او را از اصحاب امام باقر علیه السلام هم دانسته اند.(3)

با توجه به مطالب مذکور، این احتمال تقویت می شود که سعیده، جاریه حضرت صادق علیه السلام، همان سعیده از اصحاب امام کاظم علیه السلام باشد. از سوی دیگر، با توجه به انتساب سعیده، کنیز ام فروه و سعیده دختر ابی عمیر به خاندان ائمه : می توان این احتمال را نیز مطرح کرد که هر چهار شخصیت مذکور، یک فرد باشند.

4.حبابه والبيه

حبابه دختر جعفر اسدی والبی مکنی به ام النداء بود.(4) در برخی منابع، ام البراء، از اصحاب امام سجاد علیه السلام را همان حبابه دانسته اند.(5) او را از معمرین و از راویان حدیث از امام على علیه السلام تا امام رضا علیه السلام ذکر کرده اند.(6) وی که تا زمان درگذشت حداقل 235 سال در قید حیات بوده، در زمان امام رضا علیه السلام از دنیا رفت. گفته شده

ص: 286


1- وسائل الشیعه، ج 3، ص 383.
2- رجال ابن داوود، ص 133؛ اختيار معرفة الرجال، ج 2، ص 662؛ قاموس الرجال ج 12، ص 276.
3- رجال ابن داوود، ص 133؛ محمدعلی اردبیلی، جامع الرواه، ج 1، ص 365.
4- مستدرکات علم رجال الحدیث، ج علیه السلام، ص 564 - 565.
5- رجال طوسی، ص 106؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 194، ج 12، ص 221 - 222.
6- شیخ مفید، الغیبه، ص 75 - 76؛ اختیار معرفة الرجال، ج 1، ص 331 - 332؛ طرائف المقال، ج 2، ص 79.

است که امام هشتم او را با پیراهن خویش به خاک سپردند.(1) همچنین وی در زمان امام سجاد علیه السلام در حالی که پیرزنی فرتوت شده بود، به واسطه کرامتی از امام چهارم جوانییش بازگشت.(2)

با توجه به این گزاره ها، حبابه دختری با نام فاطمه داشته که از راویان امام حسن و امام حسین علیه السلام بوده است.(3) شیخ طوسی به این مطلب اذعان کرده که ام البراء، از اصحاب امام سجاد علیه السلام بوده و گفته او همان حبابه است، اما در مورد نام حبابه که در زمره اصحاب سایر ائمه : آورده، چنین کنیه ای را متذکر نشده است؛(4) حال این احتمال تقویت می شود که دو نفر با یک شخصیت معرفی شده اند. به ویژه آن که زمان بازگشت جوانی او نیز در زمان امام سجاد علیه السلام ذکر شده است.

او از امام علی علیه السلام دلیل امامت خواست. امام نیز با دست، به ریگی که بر زمین افتاده بود اشاره نمودند و به حبابه فرمودند: «آن را نزد من بیاور.» آن حضرت ریگ را در کف دست خود گذاشتند و آن را با دست خویش نرم کردند. سپس نگین انگشتری را که نام آن حضرت بر آن نقش بسته شده بود، بر روی شن های نرم شده نهاده، آن را مهر کردند. سپس فرمودند: «کسی امام به حق است که دارای چنین معجزه و کرامتی باشد.» حبابه نیز بعد از شهادت هر امام، به خدمت امام بعدی می رسید و از او درخواست چنین کاری می کرد و این روایت و معجزه را برای افراد بازگو می نمود. او این کرامت را از امام کاظم علیه السلام نیز نقل کرده است.(5)

ص: 287


1- معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.
2- کافی، ج 1، ص 346 - 347؛ کمال الدین و تمام النعمه، ص 535 - 538؛ معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.
3- رجال ابن داوود، ص 223، رجال طوسی، 96.
4- رجال طوسی، ص 94 و 152
5- قاموس الرجال، ج 12، ص 231 - 232، اعیان الشیعه، ج 4، ص 383 - 384؛ معجم رجال الحدیث، ج 34، ص 211 - 213.

ب)راویان بی واسطه، بدون روایت منقول

1.غنیمه

غنیمه دختر عبدالرحمان بن نعیم ازدی غامدی است.(1) او را غنیمه، عیثمه، عثيمه، خثمیه و حتی سعیده هم گفته اند(2) که به نظر می رسد بیش تر آنها بر اثر تصحیف در منابع به وجود آمده است.(3) خاندان وی، یکی از از طایفه های بزرگ کوفه از النعيم غامدیین بود.(4) برخی منابع، غنیمه را از اصحاب امام باقر علیه السلام، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام دانسته اند.(5) بعضی دیگر، از اصحاب امام صادق علیه السلام(6) و تعدادی دیگر از اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام شمرده اند.(7) آنچه مسلم است، در زمان حضرت امام صادق علیه السلام و شرف یابی او به محضر ایشان است؛ زیرا ابو محمد بكر بن محمد، فرزند برادر وی، از حضور عمه اش غنیمه و فرزند عمه خویش به نام محمد، نزد امام صادق علیه السلام و گفتگوی امام با غنیمه و پیشنهاد درمانی امام برای معالجه فرزندش روایت می کند.(8) از غنیمه روایتی از امام كاظم علیه السلام و این که زمان ایشان را درک کرده است، یافت نشد و تنها به منابعی می توان استناد کرد که او را از راویان امام کاظم علیه السلام دانسته اند. البته با توجه به فاصله زمانی موجود بین این چهار امام که کمتر از صد سال را در بر می گیرد، احتمال این که حضور همه آنان را درک کرده باشد امری بعید نیست. به هر حال

ص: 288


1- رجال نجاشی، ص 108.
2- محاسن، ج 2، ص 489 - 490؛ تهذیب المقال، ج 4، ص 122.
3- معجم رجال الحدیث، ج 12، ص 143.
4- رجال النجاشی، ص 108.
5- فوائد الرجاليه ج 1، ص 283 - 284؛ جامع الرواة ج 1، ص 128؛ تهذيب المقال، ج 4، ص 119؛
6- رجال طوسی، ص 327.
7- رجال نجاشی، ص 108؛ قاموس الرجال، ج 12، ص 308؛ شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 2، ص 143 - 144
8- ابوالعباس حمیری قمی، قرب الاسناد، ص 14؛ محاسن، ج 2، ص 489.

غنیمه را بانویی امامی مذهب دانسته اند که تا پیش از سال 183 قمری در قید حیات بوده است.(1)

2.ابوحبل

شیخ طوسی در رجال خود در ذکر اصحاب امام کاظم علیه السلام، بخش «باب النسا»، از فردی با نام ابو حبل نام می برد.(2) اطلاعات دیگری از وی در این کتاب و سایر کتاب های موجود، در دسترس نیست. تنها نکته جالب توجه این است که شیخ طوسی در همین کتاب و دیگران در زمره اصحاب امام کاظم علیه السلام و بخش مردان، از فردی با نام ابو جبل نام برده اند که واقفی مذهب بود.(3) ابن داوود نیز از فردی با همین مشخصات، اما با نام ابوحبل یاد کرده است.(4) البته این احتمال را نیز می توان مطرح کرد که این شخصیت که کنیه او با "ابو" مشخص شده است، همان ابو حبل یا ابوجبل باشد که نام وی در اثر اشتباه در این بخش نیز آمده است.

ج)راوی باواسطه

1.رقیه

رقیه نوه امام کاظم علیه السلام و دختر اسحاق بن موسی بن جعفر علیه السلام است. او در سال 316 قمری درگذشت. مدفن او نیز در بغداد است.(5)

رقیه یکی از راویانی به شمار می آید که با واسطه پدرش از پدربزرگ خویش

ص: 289


1- الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق علیه السلام، ج 3، ص 481 - 482.
2- رجال طوسی، ص 348.
3- همان، ص 347.
4- رجال ابن داوود، ص 312؛ خلاصه الاقوال، ص 420؛ طرائف المقال، ج 1، ص 375
5- ابن صوفي، المجدي في أنساب الطالبيين، ص 312

روایت نقل کرده است. امام کاظم علیه السلام نیز به نقل از پدران خویش از پیامبر صلی الله علیه و آله چنین نقل فرمودند:

روز قیامت، هیچ بنده ای نمی تواند قدم از قدم بردارد تا اینکه چهار سؤال از او پرسیده شود: عمر خود را چگونه گذرانده؛ جوانی خود را در چه کارهایی سپری کرده؛ ثروت خود را چگونه به دست آورده و در چه راهی مصرف نموده و از محبت اهل بیت :(1)

نتیجه

متن احادیث، علاوه بر آن که به نقش بانوان راوی در حفظ این میراث اسلامی اشاره می کند، نکته مهم تری نیز از آن برداشت می شود و آن، میزان اعتماد و اعتباری است که امام کاظم علیه السلام به برخی از آنان در نقل حدیث داشتند. اهمیت این مسأله زمانی آشکار می شود که به عصر آن حضرت به عنوان یکی از سخت ترین دوران امامت ائمه : به لحاظ سیاسی، توجه کافی داشته باشیم.

از آن جا که این تحقیق، در تکمیل پژوهش های پیشین، به لحاظ تاریخی به معرفی بانوان راوی امام کاظم علیه السلام پرداخت، به لحاظ کاربردی بودن حديث، بسیار مناسب است که علاوه بر تکمیل راويان و اطلاعات مربوط به آنها، راویان و احادیث روایت شده توسط آن ها، از ابعاد مختلف حدیثی، کلامی و ... نیز بررسی شوند. مهم تر این که در بررسی حدیث و راویان آن، به بررسی افرادی که عملکرد آنان به گونه ای مورد تأیید ائمه : بود، باید نقش ویژه ای برای نمونه، هرچند اکنون روایتی به صورت مستقیم از حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، دختر امام کاظم علیه السلام به دست ما نرسیده است، از محدثان بزرگ آن عصر و عالمه ای بوده اند که مقام علمی ایشان مورد تأیید امام کاظم علیه السلام بوده است.

ص: 290


1- شیخ صدوق، الخصال، ص 253؛ همو، امالی، ص 93.

منابع

1. آقابزرگ تهرانی (1389 ق)، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دار الأضواء، 1389ق.

2. ابطحی، سید محمدعلی (معاصر)، تهذيب المقال في تنقيح کتاب رجال النجاشی، قم: سید الشهداء علیه السلام، چاپ اول، 1412ق.

3. ابن داوود حلی (740ق)، رجال ابن داوود، تحقیق سید محمد صادق البحر العلوم، نجف اشرف: منشورات مطبعه الحیدریه، قم: منشورات لرضی، چاپ اول، 1392ق/ 1972م.

4. ابن صوفی نسابه (466 ق)، المجدي في انساب الطالبيين، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 1422ق.

5. اردبیلی، محمدعلی، (1101ق)، جامع الرواه، بی جا: مكتبة المحمدی، بی تا .

6. اردستانی، احمد صادقی (معاصر)، زنان دانشمند و راوی حدیث، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1375ش.

7. بحرانی، سیدهاشم (م 1107ق)، مدينه المعاجز، تحقیق عباد الله تهرانی میانجی، قم: مؤسسة المعارف الإسلامیه، چاپ اول، 1415ق.

8. برقی، احمدبن محمدبن خالد، (274ق)، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین حسینی مشهور به محدث، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، 1370ق/ 1330ش.

9. بروجردی، سید علی (1313ق)، طرائف المقال، تحقیق سید مهدی رجائی، قم، کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، چاپ اول، 1410ق.

10. حر عاملی (1104 ق)، الفصول المهمه في اصول الائمه، تحقيق و اشراف محمد بن محمد حسین قائینی، قم: مؤسسه معارف اسلامی امام رضا علیه السلام، چاپ اول، 1418ق/ 1376ش.

ص: 291

11.- وسائل الشيعه، قم: مؤسسه آل البيت علیه السلام لإحياء التراث، چاپ دوم، 1414ق.

12. حمیری قمی، ابي العباس عبدالله بن جعفر (300ق)، قرب الاسناد، قم: مؤسسه آل البيت علیه السلام لاحياء التراث، چاپ اول، 1413ق.

13. خوئی، سید ابو القاسم (1411ق)، معجم رجال الحدیث، بی جا: بینا، چاپ پنجم، 1413ق/1992م.

14. - کتاب الطهاره، قم: افست عن منشورات مدرسه دارالعلم، 1414ق.

15. راوندی، قطب الدین (573ق)، الخرائج و الجرائح، تحقیق سید محمدباقر موحد ابطحی، قم: مؤسسة الإمام المهدی، چاپ اول، 1409ق.

16. سیدبحر العلوم (1212 ق)، الفوائد الرجاليه، تحقيق محمدصادق بحر العلوم، حسین بحر العلوم، تهران: مکتبی الصادق، چاپ اول، 1363ش.

17. سید محسن امین (1371ق)، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، چاپ اول، بی تا

18. شبستری، عبدالحسين (معاصر)، الفائق في رواه و اصحاب الامام الصادق علیه السلام، قم: مؤسسه، نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1418ق.

19. شیخ صدوق (381)، من لایحضره الفقيه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسی، بی تا

20. - الخصال، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: نشر جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ اول، 1403ق/ 1362ش.

21.- کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، بی تا.

22. - امالی، قم: مركز الطباعة و النشر في مؤسسة البعثه، چاپ اول، 1417ق.

23. شیخ طوسی (460ق)، رجال الطوسی، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1415ق.

ص: 292

24- ، تهذیب الأحکام، تحقيق و تعليق حسن موسوی خرسان، تهران: دار الكتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1364ش.

25. شیخ کلینی (329ق)، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، 1363ش.

26.-، اصول کافی، ترجمه آیت الله کمره ای، قم: اسوه، چاپ سوم، 1375ش.

27. شیخ مفید، محمد بن نعمان (413 ق)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید، چاپ اول، 1413ق.

28. صفار، محمد بن حسن (290ق)، بصائر الدرجات، تصحیح و تعليق حسن کوچه باغی، تهران: اعلمی، چاپ اول، 1404ق/ 1362ش.

29. طباطبایی بروجردی، سید حسین (1383ق)، جامع أحادیث الشیعه، قم: مهر، چاپ اول، 1414ق/ 1372ش.

30. علامه حلی (م 726)، منتهی المطلب (ط.ج)، مشهد: مجمع البحوث الإسلاميه، جلد دوم، چاپ اول، 1413ق.

31. -، منتهی المطلب (ط.ق)، بی جا، طبعه حجريه، جلد اول، بی تا.

32. -، خلاصه الأقوال، تحقيق جواد قیومی، بی جان مؤسسي النشر الاسلامی، چاپ اول، 1417ق.

33. علامه مجلسی، (1111ق)، بحارالأنوار، تحقيق محمد مهدی سید حسن خرسان، محمدباقر بهبودی، سید ابراهیم میانجی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ج 48، 63 و 101، چاپ سوم، 1403ق/ 1983م.

34. -، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه بحار الانوار)، ترجمه موسی خسروی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1377.

35. محمد حسون، أم على مشکور (معاصر)، اعلام النساء المؤمنات، تهران: اسوه، چاپ اول، 1379ش.

36. تستری، محمد تقی (معاصر)، قاموس الرجال، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ اول، 1425ق.

ص: 293

37. مسعودی، علی بن حسین، (346ق)، اثبات الوصية للإمام علی بن ابی طالب، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426ق.

38.-، اثبات الوصیه، ترجمه محمدجواد نجفی، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1362ش.

39. نجاشی، ابي العباس احمد بن علی (450ق)، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، قم: مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، چاپ پنجم، 1416ق.

40. نعمانی، محمد بن ابراهيم (380ق)، الغيبه، تحقيق فارس حسون کریم، قم: انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.

41. نمازی شاهرودی، علی (م 1405ق)، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: حیدری، چاپ اول، 1415ق.

ص: 294

بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام در متون کهن فارسی (تا قبل از دوران صفویه) فاطمه سادات زکی

چکیده

پژوهش در مورد معصومان :، از دیرباز رایج بوده است اما با توجه به نیاز جامعه به ویژه نسل جوان به تحقیقات جدید و به روز و در عین حال جامع در این زمینه، باید در جهت کشف زوایای پنهان زندگی ایشان گام برداریم. بررسی متون کهن فارسی به ویژه متونی که به سده های نخستین اسلام نزدیک ترند و مقایسه داده های آن ها می تواند یکی از راه های رسیدن به این مهم باشد.

در این پژوهش، زندگی امام کاظم علیه السلام نه تنها در متون تاریخی، بلکه در همه متون کهن فارسی قبل از دوران صفویه، اعم از تاریخی، انساب، جغرافیایی، کلامی و غیره بررسی شده است. اطلاعات به دست آمده نیز با هم مقایسه گردیده و روایات مشهور در جنبه های مختلف مانند تاریخ تولد و شهادت، مدفن، نام و کنیه، نحوه شهادت و... عرضه شده است. البته تکمیل این پژوهش در فرصتی مناسب و مقایسه اطلاعات متون کهن فارسی با متون کهن عربی می تواند مفید باشد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، متون کهن فارسی، امامت، شیعیان، امامان شیعه، اهل سنت.

ص: 295

مقدمه

اصل امامت، دارای جایگاه خاصی در مکتب تشیع است. شیعیان امامت را یکی از اصول دین می دانند و در واقع مهم ترین نقطه تمایز شیعه از سایر مسلمین نیز همین امر است. بنابراین شناخت امامان در مکتب تشیع ضرورتی اجتناب ناپذیر است که با معتقدات شیعیان ارتباط مستقیم دارد.

تلاش های پژوهش گران و نویسندگان شیعه، در جهت شناساندن بیش از پیش معصومان به ویژه در سده اخیر، محرز و قابل تحسین است؛ اما نیاز روزافزون جامعه و به ویژه جوانان، می تواند انگیزه ای برای انجام دادن کارهای جدید، جامع و متناسب با زمان باشد.

یکی از زمینه های پژوهش که تاکنون توجه چندانی به آن نشده، بررسی زندگی معصومان در متون کهن فارسی است. ائمه نگاری در زبان فارسی، بسی دیرتر از زبان عربی (حدود قرن 4ق) آغاز شد، با وجود این، نزدیکی نسبی این متون به زمان ائمه : می تواند در به ثمر رساندن پژوهش های جدید مهم باشد.

زوایایی از زندگی امام کاظم علیه السلام به علل مختلفی بر ما مخفی مانده است. از جمله این که گسترش تشیع در این زمان، باعث شد تا دستگاه خلافت احساس خطر بیش تری کرده، حضرت را زیر فشار و نظارت شدید قرار دهد. به همین جهت، آن حضرت سالهای زیادی از عمر خود را در زندان به سر بردند.

تقیه امام نیز که به منظور حفظ تشیع انجام می گرفت، عاملی مهم در مخفی ماندن قسمت هایی از زندگانی ایشان است. از سوی دیگر، متون کهن فارسی هم بیشتر در موضوع تاریخ های عمومی یا محلی هستند و به مقتضای موضوعشان، به صورت موجز و مختصر به زندگی امامان پرداخته اند. بنا به آنچه گفته شد اطلاعات به دست آمده از این پژوهش چندان وسیع و فراگیر نخواهد بود اما اگر باعث روشن شدن گوشه ای کوچک از زندگانی امام کاظم علیه السلام شود ارزشمند است.

ص: 296

فصل اول: بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام با تکیه بر متون کهن فارسی (تا دوران صفویه)

اشاره

متونی بسیاری به زندگی امام کاظم علیه السلام پرداخته اند اما با قيود زبان و زمان؛ یعنی شرح زندگی آن حضرت در متون فارسی تا آغاز دوران صفویه، در هجده کتاب یافت شد. نخستین آن ها متعلق به نیمه دوم قرن چهارم و آخرین آن ها متعلق به قرن دهم هجری است. این متون در موضوعات مختلف تدوین شده اند: تاریخ های عمومی مانند تاریخنامه طبری، تاریخ محلی مانند تاریخ قم، جغرافیا مانند نزهه القلوب، انساب مانند الفصول الفخریه و کتبی با موضوع امامت و ولایت مانند نزهه الكرام و بستان العوام و کتاب هایی که مختص معصومان تدوین شده اند مانند مناقب الطاهرين و نیز راحه الارواح.

در این فصل به ترتیب، به معرفی متون کهن فارسی می پردازیم که در آن ها به زندگی امام کاظم علیه السلام اشاره شده است.

1.تاریخ نامه طبری (352ق)

این کتاب ترجمه یکی از معروف ترین تاریخ های عمومی جهان و اسلام با عنوان اخبار الامم والملوک یا تاریخ الرسل والملوک است که محمدبن جریر طبری (متولد 224ق) آن را به رشته تحریر در آورد و در سال 352قمری(1) ابوعلی بلعمی وزیر امیر منصور سامانی آن را به فارسی ترجمه کرد و تاریخ نامه طبری نام گرفت.(2) این کتاب در چاپ جدید، در پنج جلد تنظیم شده است: در جلد اول پس از مختصر بحث های فلسفی در چرایی و چگونگی خلقت، به زندگی پیامبران الهی

ص: 297


1- تاریخنامه طبری، با تصحیح محمد روشن، مقدمه مصحح، ص 12.
2- نکته جالب توجه این که مصحح این اثر، معتقد است که تاریخنامه طبری فقط زیر نظر ابوعلی بلعمی و نه توسط خود وی ترجمه و تنظیم شده است. بلکه سه نفر یا سه گروه به این کار اشتغال داشته اند. نک: مقدمه مصحح.

پرداخته و با خبر فرمانروایان عجم قبل از ظهور اسلام ادامه می یابد. جلد دوم، شرح زندگی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از هنگام تولد و نیز حکومت های مقارن تولد آن حضرت در ایران و سایر بلاد است. جلد سوم، به زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله پس از رسالت تا رحلت ایشان و خلفای راشدین پرداخته است. جلد چهارم، به خلفای بنی امیه و سپس بنی عباس اختصاص دارد و با شرح زندگی المسترشد عباسی خاتمه می یابد. جلد پنجم نیز به تفصیل و مقابله نسخ مختلف کتاب پرداخته است.

نویسنده کتاب در آن جا که از مهدی عباسی و سیره و روش وی یاد می کند، به ذکر خاطره ای از ربيع، حاجب مهدی عباسی می پردازد. داستان از این قرار است که در زمان مهدی عباسی، پس از چند روزی که امام کاظم علیه السلام به جرم دعوی امامت محبوس بودند، در نیمه شب، زمانی که مهدی برای عبادت و تهجد بر می خیزد، در حین قرائت قرآن به آیه ای بر می خورد که در آن خداوند کسانی را که قطع رحم کرده اند توبیخ و لعن فرموده است. بنابراین به شدت منقلب شده، اشک از دیدگانش جاری می گردد و در همان نیمه شب با احضار امام علیه السلام از آن حضرت پیمان بر عدم خروج بر خودش را می گیرد و حضرت را در حضور ربیع حاجب، آزاد می کند.(1)

2.رساله خوارزمی

*2.رساله خوارزمی(2) (قرن 4ق)

نویسنده این رساله ابوبکر محمد بن عباس خوارزمی (323 - 383ق) ادیب، نویسنده و شاعر توانای شیعه در قرن چهارم است. این رساله نسبتا طولانی، نه تنها یک متن زیبای ادبی، بلکه نامه ای تاریخی - سیاسی است که خوارزمی آن

ص: 298


1- تاریخنامه طبری، ج 4، ص 1167-1168.
2- تصحیح محمدمهدی پور گل، ص 469 - 530 انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384، این رساله آخرین نامه در دیوان خوارزمی است.

را در پی انتصاب فردی با گذشته آکنده از ظلم و جور به ولایت منطقه شیعه نشین نیشابور، به رشته تحریر در آورده است. شرح هایی که بر آن نوشته شده، گویای ارزش تاریخی رساله است. خوارزمی در این نامه، بر مصائبی که بر ائمه شیعه و پیروان آن رفته، مروری غمناک دارد. وی در مورد امام کاظم علیه السلام نیز با اشاره ای بسیار کوتاه، به شهادت آن حضرت می پردازد

... موسی کاظم علیه السلام در زندان به شهادت رسید(1)

3.مجمل التواريخ و القصص (سده 5-6ق)

نویسنده این کتاب نامشخص است؛ فقط یک جا نویسنده از جد خود به نام مهلب بن شادی یاد کرده و به همین جهت با عنوان نواده مهلب بن شادی خواند می شود. تاریخ دقیق کتاب هم مشخص نیست اما با توجه به قراین، صاحبان فن آن را متعلق به سده های پنجم و ششم هجری می دانند. از بیان نویسنده در مورد هدف نگارش کتاب، می توان دریافت که وی قصد داشته به شرح اخبار ملوک عجم بپردازد. ابن مهلب در باب بیست و دوم، بعد از آن که از خلفای اسلامی مانند بنی امیه و بنی عباس یاد می کند، به ذكر شمه ای از زندگانی فرزندان على بن ابی طالب علیه السلام می پردازد. هر چند نویسنده شیعه مذهب نبوده، امام على علیه السلام و سایر امامان شیعه را به نیکی و احترام یاد کرده است. آن چه را مربوط به امام کاظم علیه السلام است، به دلیل اختصار عینا می آوریم:

ذکر موسی بن جعفر علیه السلام :

کنیت او ابا الحسن و ابا ابراهیم نیز روایت است و لقب او العبد الصالح و کاظم نیز گویند و این معروف است. مادرش حمیده بنت الصاعد البربری. او را زهر دادند و کشته شد به بغداد اندر سنه ست و ثمانین و مائه. و چنین خواندم

ص: 299


1- همان، ص 472.

که رشيد هارون معدلان به ری فرستاد که گواه گیرد به املاکی. پس موسی گفت:" يا فلان بن فلان " و همه را نام ببرد:" امروز زهر خورده ام فردا سرخ گردم و پس فردا زرد و باز سیاه و اندران بمیرم." و هم چنان بود. پس او را به جانب غربي بغداد دفن کردند، آن جا که اکنون به بغداد مقابر قریش خوانند. و عمر او 54 سال بود. فرزندانش: علی، ابراهیم، عقیل، هارون، الحسن و الحسين، عبد الله، اسماعیل، عبيد الله، محمد، احمد، جعفر، یحیی، اسحاق، عباس، حمزه، عبد الرحمن، القاسم، جعفر، زید؛ و دختران: خدیجه، ام فروه، ام اسماء، عليه، فاطمه، فاطمه، فاطمه، فاطمه، ام کلثوم، ام کلثوم، ام عبدالله، زینب، ام القاسم، حلیمه، اسما، محموده، امامه، میمونه. جملت بیست پسر و هجده دختر خداوند تعالی او را داده بود - و السلام.(1)

نکات:

- کنیه: ابا الحسن و ابا ابراهیم

- لقب: كاظم و عبد صالح

- مادر: حمیده بنت صاعد بربری

- چگونگی شهادت: تصریح به این که امام به وسیله زهر مسموم شدند به شهادت رسیدند.

- سال شهادت: 187 قمری

- معجزه حضرت: حضرت قبل از شهادت، از حالات خود وچگونگی شهادتش در آینده خبر دادند؛ علاوه بر این که افراد ناشناس را به نام و نام پدرشان خواندند.

- مدت عمر:54 سال

- محل دفن: در مقابر قریش در جانب غربی بغداد

تعداد فرزندان: 38 تن؛ بیست پسر و هیجده دختر

ص: 300


1- مجمل التواريخ و القصص، تصحيح نجم الدین سیف آبادی، ص 353.

4.نزهه الكرام و بستان العوام (قرن 6-7ق)

*نزهه الكرام و بستان العوام(1) (قرن 6-7ق)

جمال الدين مرتضی محمد بن حسین رازی، این کتاب را در اثبات امامت و ولایت امامان علیه السلام نوشت. با توجه به موضوع کتاب، شرح حال ائمه : مورد نظر نویسنده نبوده، هر چند گاه به برخی مطالب اشاره کرده است. مطالب کتاب درباره امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- روایاتی از پیامبر صلی الله علیه و آله که نام امامان علیه السلام ذکر شده؛ از جمله:

... امام بعد از او آن که خلاف کنند در دفنش هم نام موسی عمران، موسی بن جعفر است، به زهر کشته شود؛ در حبس، مدفنش زورا بود یعنی بغداد(2)

- آوردن روایتی در ماجرای ازدواج امام صادق علیه السلام با حمیده بربریه و تولد امام کاظم علیه السلام از این مادر؛

- اثبات امامت آن حضرت پس از امام صادق علیه السلام و سؤالاتی که از امام پرسیده شد.(3)

نویسنده در باب پنجاه و سوم کتاب با عنوان «در ذکر معجزات کاظم علیه السلام» معجزات ذیل را از ایشان نقل کرده است:

- زنده کردن گاو بیوه زن، بلعیده شدن ساحر توسط نقش روی پرده به دستور آن حضرت، سخن گفتن در مهد، خبر دادن از زمان مرگ افراد، خبر از اندیشه مردم، داستان شطيطه و حاضر شدن بر جنازه وی با وجود دوری مسافت، سؤال و جواب ابوحنیفه از امام کاظم علیه السلام در دوران کودکی ایشان، سؤالات هارون و پاسخ آن حضرت

- شهادت: هارون امام را به سندی سپرد و او حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.

ص: 301


1- جمال الدين مرتضى محمد بن حسین رازی، تصحیح محمد شیروانی، چاپخانه میهن، 1362
2- همان، ج 2، ص 413.
3- همان، ص 696 - 764.

5.تاریخ طبرستان (613ق)

اشاره

*تاریخ طبرستان(1)(613ق)

بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب این کتاب را در سال 613 قمری به رشته تحریر در آورد. این کتاب در زمره اولین تاریخ های محلی طبرستان به حساب می آید. و مورد استناد اولياء الله آملی و سیدظهیر الدین در تواریخشان است.

در این کتاب به دو داستان در مورد امام کاظم علیه السلام اشاره شده که هر دو را آملی در تاریخ رویان آورده است. اول مربوط به زمانی است که نایب مهدی عباسی پس از درهم شکستن قیام فخ، در مجلسی به سرزنش علویانی پرداخت که در این قيام شرکت داشتند، پرداخته و از آنها خواست مانند امام کاظم علیه السلام که با دارا بودن نهایت فضل و زهد و شرف و ورع از این امور فاصله گرفتند، خاموش بنشینند و از خروج عليه خلیفه خودداری نمایند.(2) عبدالله بن حسن عموزاده امام و یکی از شرکت کنندگان در قیام فخ، در پاسخ به نایب خلیفه بالبداهه ابیاتی زیبا خواند و باعث شگفتی حاضران در جلسه شد. مضمون این اشعار چنین است:

آنان که مدحشان می کنی و فضایلشان را می خوانی، بقیه آبا و اجداد و پسر عموهای منند و عموی ایشان پدر من است. پس اگر تو مدح ایشان کنی، ما تو را بدان تصدیق کنیم و باور داریم چه در آن شکی نیست، ولی اگر مدح پدر خود گویی، تو را بدان تکذیب می کنیم و به دروغ داریم و بر هر یکی صد اعتراض آریم

دوم، خاطره ای است که مأمون از دیدار پدرش هارون با امام کاظم علیه السلام در مدينه نقل کرده و خلاصه آن چنین است:

در یکی از سال ها که هارون برای گزاردن حج به سمت مکه به راه افتاد،

ص: 302


1- بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار کاتب، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، چاپ دوم، 1366.
2- همان، ص 181-182.

وقتی به مدینه رسید بار عام داد و از هر قشری به دیدار وی می آمدند. تا آن که روزی حاجب خبر داد که موسی بن جعفر علیهما السلام به دیدار هارون آمده است. تواضع و احترام وافری که مأمون از پدرش در مقابل امام مشاهده کرد، وی را شگفت زده نمود و وقتی از هارون درباره امام پرسید، او گفت: «این امام مردم است در حالی که ما فقط امام جماعتیم آن هم با قهر و غلبه.»(1)

در خلال این داستان، اطلاعاتی از زندگی امام علیه السلام عرضه شده، از جمله:

- مامون، امام کاظم علیه السلام را پیرمردی می ببیند که از شدت عبادت زرد و رنجور شده است؛

- هارون امام را گاه به ابوالحسن و گاه به ابو ابراهیم لقب می دهد؛

- حضرت کاظم علیه السلام مأمون را به خلافت بعد از پدرش بشارت می دهد؛

- ترس هارون از قیام امام و شیعیان آن حضرت: هارون بر خلاف تواضع بسیاری که در مقابل امام از خود نشان میداد فقط دویست دینار برای ایشان فرستاد و در پاسخ به مأمون که از علت آن جویا شد، گفت: «اگر بیشتر از این دهم، چه ضمانتی وجود دارد که فردا با صدهزار از شیعیان و موالیان خود که مسلح به شمشیرند، بر من خروج نکند. فقر او و شیعیانش برای سلامت ما بهتر است!»

آثار عمادالدین حسن بن على طبری

حسن بن على طبری (629 - 698 ق)، یکی از بزرگان علمای شیعه در قرن هفتم هجری است. وی از معاصران محقق حلی و نیز خواجه نصیر الدین طوسی به شمار می آمد و در علوم مختلف فقه، حدیث و اصول دین تبحر داشت. عمادالدین در اثبات ولایت و امامت على علیه السلام و معرفی و شناساندن مکتب

ص: 303


1- اصل این داستان در تاریخ طبرستان، ص 202-203 آمده است.

اهل بیت : تلاش بسیار کرد و برای مناظره و مباحث علمی به مناطق مختلف ایران چون طبرستان، ری، قم، بروجرد و اصفهان سفرها نمود و کتاب هایی در این زمینه نگاشت مانند مناقب الطاهرین، کامل بهایی یا احوال السقيفه، تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار، الأصول في امامه آل الرسول، اسرار الأمامه، معجزات النبی و الائمه :(1) تالیفات طبری به فارسی و عربی است. آثار وی به فارسی عبارتند از :

6.مناقب الطاهرین (673 ق)

*مناقب الطاهرین(2)(673 ق)

موضوع کتاب، شرح زندگانی و اثبات امامت و ولایت چهاده معصوم است و بخش عمده ای به معجزات ایشان اختصاص دارد. آنچه مربوط به امام کاظم علیه السلام است در سه بخش عرضه گردیده: اول، دلایل امامت آن حضرت، دوم، فرزندان حضرت و تعداد آنها و سوم، معجزات ایشان.

مطالب این کتاب به اختصار عبارتند از:

- تولد: ابواء در سال 128ق

- شهادت: به دست سندی بن شاهک در سال 183 ق

- عمر 55 سال

- مادر حمیده مصفاه

- کنیه: ابوالحسن، ابو ابراهیم، ابوعلی.

- لقب: عبد صالح، كاظم

- حالات ایشان به هنگام تولد و سخن گفتن ایشان در آن زمان

- مدفن: مقابر قريش

ص: 304


1- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، تصحیح سید مهدی جهرمی، نشر میراث مکتوب، مقدمه مصحح، ص 18019. نیز نک: شیخ عباس قمی، الفوائد الرضویه تصحیح ناصر باقری بیدهندی، ص 200-201، بوستان کتاب، 1385.
2- مناقب الطاهرين، تحقیق حسین درگاهی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، ج 2، ص 704- 757، 1379.

- موضوع تشکیل اسماعیلیه و این که عده ای معتقد شدند اسماعیل نمرده و امام صادق علیه السلام بر وی نص کرده اند.

- شعب شیعه: ناووسیه، افطحیه، اسماعیلیه، قرامطه

- نصوص رسیده از امام صادق علیه السلام بر امامت امام کاظم علیه السلام

- نقل این جریان که سندی بن شاهک پس از مسموم ساختن امام کاظم علیه السلام هشتاد نفر از اعیان را جمع کرد که به آنها نشان دهد جایگاه امام خوب و مورد احترام است و اکنون حضرت به مرگ طبیعی از دنیا می رود. اما امام به سخن آمدند و فرمودند: «اینان مرا به خرما مسموم ساخته اند و به زودی خواهم مرد» و سندی به لرزه در آمد.

- روایتی دیگر در شهادت ایشان: شیعیان معتقدند که یحیی بن خالد به وسیله خرما و ریحان مسموم، آن حضرت را به شهادت رساند و به دشمنی های یحیی بن خالد با امام اشاره کرده است.

- معجزات آن حضرت:

* نقل از علی بن یقطین در این که هارون می خواست امام را خجل گرداند، به ساحری دستور داد که بر نان طلسمی بخواند که هر وقت امام می خواست دست به سوی نام ببرد، گرده نان از پیش او می پرید و هارون و دیگران می خندیدند. امام در خشم شدند و به صورت حیوانی که بر پرده ای کشیده شده بود، دستور دادند که ساحر را بگیرد. صورت در همان لحظه به صورت شیری درنده ظاهر شد و ساحر را بلعید؛

*سخن گفتن در مهد با یکی از یاران امام صادق علیه السلام

*خبر دادن از مرگ افراد؛

* خبر دادن از افکار و نیات مردم؛

* حفظ جان شیعیان در مقابل هارون؛

ص: 305

* این که شیری به خدمت حضرت آمد و از ایشان خواست که دعا کند تا حمل بر جفتش آسان گردد؛

* خبر دادن از مقدار اموالی که شیعیان برای آن حضرت فرستاده بودند؛

* داستان شطيطه و حاضر شدن در مرگ این بانو و نماز خواندن بر وی با وجود دوری مسافت؛

* پاسخ به سؤالات مردم بدون خواندن نامه های ایشان؛

* زنده کردن گاو بیوه زن.

- سخن از فضل بن ربیع زندان بان حضرت درباره عبادت طولانی ایشان که بدون وقفه و بدون نیاز به تجدید وضو در تمام شبانه روز ادامه می یافت. صبر و تحمل حضرت در مقابل آزارهای یکی از اولاد عمر بن خطاب در مدینه. هارون با این بیان که ایشان از رهبانان بنی هاشم هستند، حضرت را توصیف کرد.

- نقل روایتی دیگر در شهادت حضرت: فضل بن يحيی برمکی به حضرت زهر داد.

- نقل روایتی دیگر در شهادت حضرت: هارون شنید مردم او را امام خود می دانند، لذا بیست عدد خرمای زهر آلود برای آن حضرت فرستاد وحضرت را سوگند داد که آنها را خودش بخورد و به این وسیله ایشان را به شهادت رساند.

- سؤالات هارون از امام و پاسخ های آن حضرت

- تعداد فرزندان: 37 فرزند و ذکر ویژگی های فرزندان.

7.تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار

*تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار(1)

این کتاب، تاریخ کلامی است که طبری آن را در ده باب تنظیم کرد. وی در باب چهارم به ذكر نسب نبی صلی الله علیه و آله، فاطمه علیهاالسلام و ائمه معصومین ، مواليد، و مدافن ایشان پرداخته است.

ص: 306


1- تصحیح سید مهدی جهرمی، ص 168، نشر میراث مکتوب

بر خلاف کتاب مناقب الطاهرین که در آن بیش از پنجاه صفحه به امام کاظم علیه السلام اختصاص یافته، طبری در این کتاب به اختصار به آن حضرت پرداخته است:

ولادت موسی علیه السلام در مدینه بود در سنه ثمان و عشرین و مائه و شهيد درگذشت در بغداد به زهر سندی بن شاهک به اشارت هارون - عليه اللعنه - هفتم رجب سنة ثلاث وثمانين و مائه، وعمر او 59 سال بود و مادر او ام الولد بود حمیده بربریه نام او، و مدت خلافت او 35 سال بود و اولاد او 38 تن بودند. اما امام، علی بن موسی الرضا بود و قبر وی در بغداد است(1)

نکات:

- سال تولد: 128 قمری

- نام مادر: حمیده بربریه

- شهادت: هفتم رجب سال 183 قمری در بغداد به زهر سندی و دستور هارون و مدفن ایشان در بغداد

- مدت عمر: 59 سال

- مدت امامت: 35 سال

- تعداد فرزندان: 38 نفر

8.تاریخ محمدی (807ق)

*تاریخ محمدی (807ق)(2)

این کتاب منظوم، به مولانا شیخ حسن کاشی تعلق دارد و به نام های تاریخ دوازده امام یا تاریخ رشیدی و نیز تاریخ الاولاد الحضرت المصطفى خوانده شده است. وی از عالمان زمان اولجایتو و یکی از پرچمداران مکتب

ص: 307


1- همان
2- به اهتمام رسول جعفریان، ص 137-139

تشیع در قرن هشتم هجری به شمار می آید.

همان گونه که از نام کتاب پیداست شیخ حسن سعی کرده تاریخ امامان دوازده گانه شیعه را به شعر در آورد. وی هر چند به سروده هایش نام تاریخ داده، از معرفی اجمالی امامان علیه السلام فراتر نرفته و از شرح زندگی ایشان خبری نیست. آن چه در مورد امام کاظم علیه السلام به شعر در آورده، موارد ذیل است:

- نام: موسی

- القاب: عبد صالح و كاظم

-کنیه: ابوالحسن

- تاریخ ولادت: نهم جمادی الثادی سال 128قمری.

- محل تولد: منطقه ای بین دو شهر به نام ابواء

- مادر: حمیده بربریه

- تعداد فرزندان: 37 فرزند شامل على الرضا، ابراهیم، قاسم، عباس، حمزه، محمد، احمد، اسماعیل، عبيد الله، اسحاق، هارون، حسن، فضل، جعفر، سلیمان، زید، دختران: رقیه، فاطمه، کلثوم (از هر کدام صغری و کبری) عایشه لبابه، میمونه، زینب، خدیجه، ام سلمه و بريهه.

- نقش انگشتری: العزه لله الجميع

- مدت عمر: 54 سال

- مدت امامت: 35 سال

- خلفای هم عصر: منصور، مهدی، هادی و هارون

- شهادت: سال 188 قمری روز چهارشنبه دهم ماه رجب در زندان سندی بن شاهک به وسیله زهرا

- مدفن: دار السلام بغداد در مقابر قريش

ص: 308

9.تاریخ بناکتی (717ق)

اشاره

*تاریخ بناکتی (717ق)(1)

نام اصلی این کتاب روضه اولی الالباب في معرفة التاريخ و الأنساب است که ابوسلیمان داوود بن ابو الفضل بناکتی در سال 717 قمری آن را نگاشت. او یکی از ادیبان و شاعران دربار ایلخانی بود. موضوع کتاب تاريخ عمومی عالم از خلقت حضرت آدم تا دوران ابوسعید ایلخان مغول است. بناکتی کتاب را در نه قسم تنظیم نمود که در قسم سوم آن پس از بیان نسب و زندگانی پیامبر گرامی اسلام صلی اللهعلیه و آله به ذکر خلفای راشدین و سپس ائمه معصومین : پرداخته است. وی در مورد امام کاظم علیه السلام و البته سایر امامان، به آوردن گزارشی کوتاه بسنده کرده که در ذیل می آید:

الامام ابو ابراهيم موسی بن جعفر روز يكشنبه و گویند سه شنبه هشتم ماه صفر سنة ثمان و عشرین و مائه در ابواء، موضعی است میان مکه و مدینه، در وجود آمد و پنجاه و يك سال و پنج ماه و هفده روز بزیست و در عهد هارون الرشید، روز آدینه بیست و پنجم ماه رجب سنة ثلاث وثمانين و مائه در بغداد وفات یافت، و او را سی و هفت فرزند بود: هجده پسر و نوزده دختر، پسران: علی، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبد الله، اسحاق، عبيد الله، زيد، حسن الاصغر، فضل و سلیمان. دختران: فاطمة الكبرى، فاطمة الصغری، رقیه، حکیمه، رقية الصغرى، ام ابنها كلثم، ام جعفر، لبابه، زینب، خدیجه، عليه، آمنه، حسنه، بریهه، عایشه، ام سلمه، میمونه و ام کلثوم. ابراهیم را جزار می گفتند یعنی قصاب، جهت آن - که خون بسیار بریخت، و زید را زید النار گفتندی، جهت آنکه چون ملك بصره شد، خانه های عباسیان را بسوخت و نسل او در قیروان مغرب و شیراز

ص: 309


1- تصحيح جعفر شعار.

می باشند و مجموع برادران و فرزندان در مصر و مدینه و موصل و بغداد و عراق عجم و شیراز و اهواز و دامغان و خراسان مقیمند.»(1)

آن گونه که از قراین بر می آید بناکتی شیعه نیست و مطالب کتاب عبارتند از: تولد: در 128قمری در ابواء در هشتم صفر، روز یکشنبه یا سه شنبه

طول عمر: 51 سال و 5 ماه و 17

روز رحلت: سال 183 قمری در جمعه 25 رجب در بغداد در زمان هارون وی قائل به شهادت حضرت نیست

تعداد فرزندان: 37 فرزند؛ هیجده پسر و نوزده دختر که نام همه را آورده

بناکتی کتاب جامع التواريخ رشیدی را عمده ترین منبع خود می داند(2) اما مانند اکثر نویسندگان فارسی زبان هم عصرش، سند هر مطلب را به طور مشخص نیاورده و این از نقاط ضعف كتاب محسوب می شود.

آثار حمدالله مستوفی

حمدالله بن ابی بکر، که به دلیل شغل موروثی و خانوادگی اش یعنی استیفا، به مستوفي شهرت داشت. وی در زمره خواص فضلای دستگاه خواجه فضل الله بود. از او سه اثر به زبان فارسی در دست است: تاریخ گزیده ظفرنامه در تاریخ اسلام و ایران و نزهه القلوب در علم جغرافیا و عجایب عالم.

حمدالله سنی و شافعی مذهب بود و مانند بسیاری از علمای اهل سنت، امامان دوازده گانه شیعه را محترم می داشت. اما اعتقاد ویژه او نسبت به امامان علیه السلام جالب توجه است. وی مانند شیعیان، امامان را حجت خدا بر خلق، معصوم و نیز شایسته جانشینی رسول صلی الله علیه و آله می داند. هر چند به آن دست نیافته اند. وی در تاریخ

ص: 310


1- همان، ص 113 - 114
2- همان، مقدمه مصحح، ص 14.

گزیده هنگام شرح زندگانی امامان می گوید:

فصل سوم از باب سیوم در ذکر تمامی ائمه معصومین -رضوان الله عليهم اجمعین - که حجة الحق على الخلق بودند، مدت اقامتشان از رابع صفر سنه تسع و اربعین تا رمضان سنه اربع و ستین و مأتین دویست و پانزده سال و هفت ماه. ائمه معصوم اگر چه خلافت نکردند، اما چون مستحق، ایشان بودند، تبرك را از احوال ایشان، شمه ای بر سبیل ایجاز ایراد می رود.(1)

نیز در ظفرنامه که اثری منظوم در تاریخ اسلام است، ارادت قلبی خود را به امام على علیه السلام و نیز سایر امامان علیه السلام آشکار ساخته و مقام عصمت آنان را یاد آور شده است. وی در مقدمه، پس از مدح خلفای راشدین آورده است:

...که دارند شهرت دوازده امام *** همه بوده معصوم چون باب و مام(2)

10.تاریخ گزیده (330ق)

اشاره

این کتاب از منابع مهم فارسی در تاریخ ایران زمین به حساب می آید. تاریخ نگارش آن را سال 730 قمری می دانند. نویسنده، کتاب را با ذکر چگونگی آفرینش جهان آغاز کرده و در ادامه به شرح زندگی پیامبران از حضرت آدم تا پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پرداخته و سپس آن را با شرح حال بزرگان، اولیا، وزرا و پادشاهان ایران زمین تا زمان خودش که مصادف با دوران ایلخانی ابوسعید بهادر خان است، به پایان می رساند.

وی در ابتدا، منابع خود را نام برده و چون کتاب خود را گزیده ای از آنها می داند، نام تاریخ گزیده بر آن نهاده است. اما در هر بخش، منابع خود را جداگانه مشخص نکرده است.

ص: 311


1- ص 201
2- ج 1، ص 10

تاریخ گزیده در شش باب و هر باب در چندین فصل تنظیم شده است: باب اول در ذکر پیامبران؛ باب دوم در ذکر پادشاهان پیش از اسلام؛ باب سوم ذکر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله خلفاء اولاد و اصحاب آن حضرت باب چهارم در ذکر پادشاهان پس از اسلام؛ باب پنجم در ذکر والیان شهرهاو قراء و باب ششم در ذکر زادگاه مستوفي شهر قزوین.

وی در فصل سوم از باب سوم، پس از شرح سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خلفای راشدین، به زندگانی امامان دوازده گانه شیعه پرداخته است. وی در مورد امام كاظم علیه السلام می گوید:

الكاظم

موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی المرتضی، هفتم امام است. اما اسماعیلیان، امام هفتم اسماعیل را می دانند و بر او ختم کنند. بدین سبب ایشان را [سبعيان] خوانند. موسی کاظم، سی و چهار سال و شش ماه و بيست و يك روز امام بود و از ائمه اثناعشر هیچ کس را زمان امامت چندین نیست. ولادتش روز یک شنبه نهم صفر سنة ثمان و عشرین و مائه بود به مدينه. پنجاه و پنج سال و پنج روز عمر يافت. چون سالش به قرب بیست و چهار رسید، رضا به وجود آمد. چون در روز آدینه چهاردهم صفر سنه ثلاث و ثمانین و مایه به بغداد درگذشت، رضا سی و سه ساله بود. او را به محله کرخ بغداد دفن کردند و مشهد او را [عمادالدوله دیلم] عمارت عالی ساخت. شیعه گویند به فرمان هارون الرشيد، او را، سرب در حلق گداختند.(1)

مطالب تاریخ گزیده در مورد زندگانی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- اشاره به موضوع شکل گیری اسماعیلیه در زمان امام موسی کاظم علیه السلام

ص: 312


1- همان، ص 201.

- تولد: مدینه در سال 128 قمری یکشنبه 9 صفر

- وفات: 183 قمری جمعه 14 صفر

- محل دفن: محله کرخ بغداد

- طول عمر: 55 سال و 5 روز

- مدت امامت: در بیست سالگی به امامت رسیدند و 34 سال و 6 ماه و 21روز امامت نمودند.

- در 24 سالگی فرزندشان امام رضا علیه السلام متولد شد و ایشان به هنگام وفات امام کاظم علیه السلام، فرزندش امام رضا علیه السلام 33 ساله بودند.

- شهادت: به اعتقاد شیعه هارون با ریختن سرب مذاب در حلق، حضرت را به شهادت رساند.

- تعداد فرزندان: 31 پسر و 16 دختر

- نام برخی از فرزندان: على الرضا، ابراهیم عقیل، هارون، حسن، حسین، عبدالله، اسماعیل و عبيد الله، محمد و احمد، عبدالله، جعفر، یحیی، عباس، حمزه، عبدالرحمن، قاسم، جعفر الاصغر، زید و محسن معروف به زاهد محسن، ابو الخیر، طاهر و مطهر. دختران ایشان: ستی فاطمه که در قم مدفون است، خدیجه، فاطمه کبرا، فاطمه صغرا، زینب، حلیمه، اسما، محموده، امامه، میمونه، ام اسماعیل، ام کلثوم كبرا، ام کلثوم صغرا، ام عبدالرحمان، ام عبد الله، ام فروه و ام قاسم.

11.ظفرنامه

اشاره

ظفرنامه کتابی منظوم به زبان فارسی و در واقع تقلیدی از شاهنامه فردوسی است. قسم اسلامیه آن، تاریخ اسلام از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تا زمان خود نویسنده یعنی سده هشتم قمری را شامل می شود. مستوفی پس از پرداختن به خلفای راشدین به شرح حال خلفای بنی امیه و سپس بنی عباس می پردازد و ذیل حوادث

ص: 313

زمان هارون الرشید عباسی با عنوان «وفات امام معصوم موسی کاظم - رضي الله عنه» به اختصار به آن حضرت اشاره ای دارد:

وفات امام معصوم موسی کاظم - رضي الله عنه

چو بر صد فزون گشت هشتاد و سه *** فرو رفت ناگه آن مرد مه

به گوهر سر تخمه مصطفی *** به دانش بهین وارث انبیا

که موسی بدش نام و كاظم لقب *** هواخواه او هم عرب هم عجم

سه هفته ز ماه صفر رفته روز *** به آدینه بگذشت با آه و سوز

بدش عمر پنجاه و پنج آن زمان *** که بر وی بر آمد به گیتی رمان

بود هفتمین از دوازده امام *** که بر یک به یک صد هزاران سلام

بر آنند شیعه که هارون بر او *** سر آورد گیتی و شد کینه جو

گذارند در حلق او سرب خوار *** وزین و وز آن گزیده بر آمد دمار

به بغداد در کرخ شخصش به خاک *** سپردند و شهری شد آن جای پاک

سی و یک پسر بود زاده امام *** ولی بیست و یک را شناسم به نام

نخستين على آن که او را رضا *** لقب بود و بودی امامت ورا

به عبدالله آن کو به او جان در است *** به نزدیک ساوه است آن بوم و رست

چو محسن کش اندر فراهان مزار *** بود مشهدی فاضل و نامدار

عقیل و براهيم وهارون دگر *** سماعیل و اسحاق و یحیی شمر

حسین و حسن بود و جعفر همان *** عبیدالله و حمزه هم زین نشان

محمد دگر بود و احمد دگر *** چو عباس و چو قاسم نامور

دگر عبدرحمان و زید گزین *** چو جعفر که بودش لقب کهترین

بدش بیست و هشت دختر پاک تن *** ده و پنج را یافتم نام من

از آن است در قم ستی فاطمه *** که از ما ثنا بر روان همه(1)

ص: 314


1- همان، «قسم الاسلامیه»، ج 3، ص 84 - 85

مطالب گفته شده در ظفرنامه عبارتند از:

- نام: موسی

- لقب: كاظم

- توصیف با جملات: فرزند رسول خدا و بهترین وارث انبیا در علم و دانش

- رحلت: 14 صفر سال 183 قمری

- طول عمر: 55 سال

- نحوه شهادت به اعتقاد شیعه: به وسیله ریختن سرب داغ در حلق به دستور هارون

- محل دفن: در محله کرخ بغداد

- تعداد فرزندان: 31 پسر و 28 دختر

- نام برخی فرزندان: علی، عبدالله، محسن، عقیل، ابراهیم، هارون، اسماعیل، اسحاق، یحیی، حسین، حسن، جعفر، عبیدالله، حمزه، محمد، احمد، زید، جعفر، عبد الرحمان، و از دختران: ستی فاطمه در قم

- تعداد دختران در ظفرنامه 28 و در تاریخ گزیده 16دختر ذکر شده

- نام برخی پسران در تاریخ گزیده ذکر شده که در ظفرنامه اثری از آنها نیست.

12.نزهه القلوب

این اثر مستوفی در علم جغرافیا، هیئت و عجایب عالم برای استفاده فارسی زبانان به نگارش در آمده است. وی آن جا که از شهر بغداد و حدود جغرافیایی آن بحث می کند، به مدفن پاک امام کاظم علیه السلام نیز اشاره می نماید:

و بغداد ام البلاد آن مملکت و مقر حکومت بنی عباس بوده و مشهد امام موسى الكاظم (عم) و امام محمد التقی (عم) بوده(1)...

ص: 315


1- همان، تصحیح محمد دبیر سیاقی، ص 69 حدیث امروز، دی ماه 1381

و در جای دیگر آورده است:

و بر جانب غربی (بغداد)، مشهد حضرت امام موسی کاظم و نواده او حضرت امام محمد تقی الجواد (رضعهما) است و آن موضع اکنون شهر چه ای است دورش شش هزار گام بود. (1)

نکات مهم در این زمینه عبارتند از:

- به کار بردن واژه های حضرت و امام، قبل از نام امام کاظم علیه السلام و استفاده از جملات دعایی «رضعهما» و نیز «عم»، نشان دهنده احترام خاص نویسنده است.

- محل دفن امام کاظم علیه السلام در ابتدا جزئی از بغداد بوده اما تا زمان مستوفی چندان توسعه یافته که خود شهری کوچک به حساب می آمده است.

- نوه امام کاظم علیه السلام یعنی امام جواد علیه السلام نیز در جوار قبر آن حضرت مدفون هستند.

13.راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)

*راحه الارواح و مونس الاشباح (757 ق)(2)

ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری (757ق)، فقیه و متکلم قرن هشتم هجری و معاصر با فخر المحققين فرزند علامه حلی بود. وی به دستور خواجه یحیی کرابی، یکی از رهبران سربداری، این کتاب را به رشته تحریر در آورد. این کتاب در پانزده باب و فصول متعدد، در شرح موالید حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت زهرا علیهاالسلام، فضایل و برخی معجزات، مدت عمر و زمان وفات ایشان تنظیم شده است.

آنچه به امام کاظم علیه السلام مربوط می شود، با عنوان «در ذکر امام هفتم ابو الحسن موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام» در پنج فصل منظم شده است: فصل اول در ولادت حضرت؛ فصل دوم، در تعداد و نام اولاد آن حضرت؛ فصل سوم، در ذکر فضایل

ص: 316


1- همان، ص 74.
2- تصحيح حسين درگاهی، ج 2، ص 209-220، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379.

ایشان؛ فصل چهارم، در بعضی از معجزات آن حضرت و فصل پنجم، در مدت عمر و زمان وفات آن حضرت است. با توجه به این که کتاب، به منظور آشنا نمودن مخاطب با امامان معصوم : نوشته شده، به تفصیل به زندگانی ائمه پرداخته و بسیاری از مطالب آن نسبت به سایر متون کهن فارسی منحصر به فرد است.

مطالب کتاب به اختصار عبارتند از:

- تولد: 128 قمری در هفتم صفر در ابواء

- کنیه ابوالحسن، ابوابراهيم و القاب: عبد صالح و كاظم

- فرزندان: 37 تن و افضل آنها علی بن موسی الرضا از بانوی ام ولد به نام نجمه.

- فضایل: داستانی در کثرت عبادت حضرت و این که اسحاق بن كاتب از موکلان امام در زندان گفته: «اگر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پیغمبر بودی، موسی بن جعفر بودی؛ زیرا او قادر بود بر عبادتی که نشنیده ام کسی بر آن قادر باشد از اولین و آخرین. قرآن را با اندوه و گریه و به آواز خوش می خواند.» نیز فرو بردن خشم و داستان برخورد حضرت با یکی از اولاد عمر.

- نویسنده در توصیف حضرت می نویسد: «(امام) عابدترین، فقيه ترین، سخی ترین و کریم ترین اهل روزگار خود بود.»

- کرامات: ظاهر شدن شیرها برای دفاع از حضرت در مقابل فرستادگان هارون که قصد کشتن ایشان را داشتند. ذکر داستانی از یکی از زندانیان که توسط امام علیه السلام طی الارض کرد و به دیدار خانواده خود رفت. داستانی از علی بن یقطین و پس فرستادن هدیه اش از جانب امام برای حفظ جان وی. نسوختن دست حضرت در آتش در مقابل یکی از برادران که دعوی امامت داشت. زنده شدن گاو بیوه زنی به عنایت حضرت. افعی شدن عصای حضرت در مقابل هارون. زنده شدن مرکب مغربی به عنایت امام. حفظ جان علی بن یقطین در مقابل هارون با

ص: 317

آموزش وضوی اهل سنت به او. همسفری فردی به نام شقیق با امام در سفر حج و معجزاتی که از ایشان در طی سفر حج ظاهر شد.

- عمر: 55 سال

- خلفای هم عصر حضرت منصور، مهدی، هادی و هارون

- سبب زندانی شدن حضرت: اتفاقی که بر سر قبر پیامبر صلی الله علیه و آله افتاد

- مسموم شدن توسط سندی بن شاهک

- توصیه به مسیب در مورد امامت امام رضا علیه السلام

- ماجرای پس از شهادت و در معرض دید نهادن جنازه حضرت

- ماجرای غسل دادن آن حضرت توسط سندی بن شاهک در ظاهر و در باطن توسط امام رضا علیه السلام

- دفن حضرت در مقابر قريش

14.تاریخ رویان (764ق)

مولانا اولياء الله آملی، این کتاب را به نام یکی از حاکمان محلی رویان به شاه غازی بن زیار بن کیخسرو به رشته تحریر در آورد و تاریخ پایان آن-همان طور که در کتاب آمده - سال 764 قمری و مشتمل بر اخبار و حوادث ناحیه رویان، از قدیمی ترین ایام تا همین تاریخ است. آملی کتابش را در هشت باب تنظیم نمود. در باب سوم آن در فصلی با عنوان: «در سبب تردد سادات علویه به طبرستان و حوالی آن چون طالقان و قومس و دیلمان و غیرها» به مناسبت، به داستان هایی در مورد امام کاظم علیه السلام اشاره می کند:

داستان اول به اختصار: آملی پس از شرح قيام صاحب فخ و شکست آن، حکایتی به این مضمون نقل می کند: در مجلسی که موسی بن عیسی و سری بن عبد الله عباسی، از نایبان و عموزادگان خلیفه مهدی عباسی و نیز موسی بن عبد الله از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام (که در قیام شهید فخ شرکت

ص: 318

داشت) و نیز امام کاظم علیه السلام حضور داشتند، سری بن عبد الله خطاب به سید موسی بن عبدالله گفت: «آیا سزاوار نیست که شما هم مانند پسرعموی خود موسی بن جعفر که با داشتن فضل وافر و عفت و زهد و کمال علم و درجات حسب ونسب و حصول طهارت و عصمت و زیادت شرف بر همه بنی هاشم (قیام نکرده)، خاموش بنشینید تا همواره محترم و بزرگ مرتبه باشید؟» موسی بن عبدالله با شنیدن این توصیفات بربدیهه، ابیاتی را خواند به این مضمون: « آنان که مد حشان می کنی و فضایلشان را می خوانی بقیه آبا و اجداد و پسر عموهای منند و عموی ایشان پدر من است. پس اگر تو مدح ایشان کنی، ما تو را بدان تصديق کنیم و باور داریم؛ چه در آن شکی نیست، ولی اگر مدح پدر خود گویی، تو را بدان تکذیب می کنیم و به دروغ داریم و بر هر یکی صد اعتراض آریم!»

مردم از فصاحت و شجاعت سیدعبدالله متعجب شدند. امام کاظم علیه السلام با پیش کشیدن مطلبی به گفت و گوها پایان دادند و فتنه را خواباندند.(1)

آملی در همین فصل، به شهادت امام کاظم علیه السلام اشاره ای دارد که به دلیل اختصار عینا می آوریم:

بدان که چون ایام دولت مأمون خلیفه بود و خلافت بدو قرار گرفت و ممکن گشت، در تربیت سادات علویه می کوشید و دایم مذمت پدرش - هارون - می کرد که چرا حق علويان نشناخت و بر قتل امام موسی بن جعفر الكاظم - صلوات الله عليهما - حسرت ها می خورد؛ چه امام موسی بن جعفر را هارون، در خانه خود باز گرفته، به احترام می داشت و به ظاهر نیارست که در قتل او تقدیم کند، از ترس غلو عامه و مسلمانان، خاصه اهل شیعه. پس بفرمود تا او را به سر ارزیز مذاب به حلق فروریختند و شهیدش کردند و خواست که

ص: 319


1- همان، ص 63-64.

در روی خلق برائت ساحت خود آشکارا کند، بفرمود تا او را بر نعش نهاده، در میان بازار بغداد بنهادند و خلق را گفت: «همه کس ببینید و گواه باشید که ما او را نکشتیم و به حتف أنف به اجل مقدر خود برسید.» همه علما و قضات و اکابر، گواهی خود در این باب ثبت کردند، مگر احمد بن حنبل که او را در این باب زجرها کردند و گواهی ننوشت و در آن حال کرامات از او مشاهده کردند که شرح آن تطويلی دارد.(1)

نیز در علت ملاطفت مأمون با شیعیان به نقل داستانی از زبان خود مأمون می پردازد

مأمون گفت: «مرا بر این حال ملامت مکنید که من تشیع از پدر خود آموختم.» گفتند: «نه پدر تو پدر رضا را و سادات دیگر را کشته است؟» جواب داد که: «قَتَلَهُمْ عَلَى الْمِلْكِ لِأَنَّ الْمَلَكَ عَقِيمٍ» پدرم به فضل جاهل نبود، لكن از ترس ذهاب ملك و پادشاهی، ایشان را می کشت که ملك شريك نمی خواهد؛ و من با پدر خود - هارون - به حج رفته بودم. به مدینه در مسجد رسول، نشسته بود و همه بطون و افخاذ قریش و صنادید عرب حاضر بودند و هر کس در مراتب خود نشسته. شخصی بیامد و با پدر به سر چیزی بگفت. پدر از جای برجست و من و امین و مؤتمن بر سر او استاده بودیم. می دویدیم تا برسیدیم به پیری که:«قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَةُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ.» چون پدر را بدید، خواست که فرود آید از مرکب. پدر گفت: «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا عَلَى بِسَاطِي.» و در پیش استاد، تا کنار بساط از مرکب فرود آمد. پدر او را در مسند خود بنشاند و با او تواضعی کرد که ما حیران شدیم و گاهی یا ابا الحسن و گاهی یا ابا ابراهيم خطاب کردی از هر نوع سخنها بگفتند. چون برخاست، رکابش گرفت و برنشاند و ما را گفت

ص: 320


1- همان، ص 80

که با عم خود بروید و ما هرسه برفتیم تا او را روانه کردیم. پرسیدیم از پدر که «این کیست بدین بزرگی ؟» پدر گفت: «هذا امام الناس؛ این امام مردمان است؛ هذا موسی بن جعفر.» من گفتم که «امام الناس تو نیستی یا امیر المؤمنین!؟» جواب داد که «من امام جماعتم به قهر و غلبه، اما امام الناس این است.» و بعد از چند روز صله و عطایی نه درخورد آن تواضع، از برای او بفرستاد. من پدر را گفتم: «آن تواضع از چه بود بدان حد و این عطای مختصر چیست نه خورد آن؟» پدر گفت: «اسكت لا ام لك فإني لو اعطيت هذا موفورا، ما کنت آمنه أن يضرب وجهي غدا بمائة ألف سيف من شيعته و مواليه و فقر هذا و اهل بیته أسلم لي و لكم من بسط أيديهم. یعنی اگر او را مال موفور دهم، به چه ایمن باشم؟ فردا با صد هزار شمشیر از آن شیعه و موالی خود روی به من نهند و درویشی اوست که ما را و شما را سلامت دارد از دست برد ایشان.»(1)

نکات عمده در این زمینه عبارتند از :

- منابع: آملی در قسمت های مختلف کتاب، بر خلاف بسیاری از نویسندگان، به ذکر منابع خود می پردازد و این بر ارزش کتاب می افزاید. مثلا وی قبل از نقل داستان فوق می گوید:

و الفرج اموی گوید که روایت کرد ما را احمد بن سعید از یحیی بن الحسن العلوی که حديث کرد کسی که از عبد الجبار بن سعید که...

بنابر این، در می یابیم که مطلب فوق را از مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانی، گرفته است. هر چند در برخی موارد هم به منبع اشاره ندارد.

- آملی شیعه مذهب و از دوستداران اهل بیت : است و اعتقاداتش به امامان در خلال نوشتارش خودنمایی می کند.

ص: 321


1- همان، ص 81-82.

- در داستان اول، توصیفات عبدالله بن سری از امام کاظم علیه السلام و نیز ابیاتی که سید موسی بن عبدالله (عموزاده امام) می خواند، نشان دهنده جایگاه والای آن حضرت در میان دوست و دشمن است.

- بنا به گفته آملی، هارون امام کاظم علیه السلام را در خانه خودش حبس نموده بود اما از ترس مردم به ویژه شیعیان، از آزار و اذیت حضرت دوری می نمود و با احترام با ایشان رفتار می کرد و به همین دلیل با ریختن سرب مذاب در گلو، ایشان را به شهادت رساند تا اثری در ظاهر حضرت مشخص نباشد و مرگ امام، طبیعی جلوه کند.

- اصرار هارون بر این که مرگ حضرت را طبیعی جلوه دهد، به حدی بوده که از علما، قضات و بزرگان، به اجبار امضا گرفته شد و فردی چون احمدبن حنبل که تن به امضا نداد، آزار و شکنجه گردید.

- آن چه از گفته آملی بر می آید، این است که هارون در نقشه ای که در سر داشته و می خواسته مرگ امام را طبیعی جلوه دهد، هیچ توفیقی کسب نکرده است و شاهد این مدعا این که مأمون هم شهادت امام کاظم علیه السلام به دست پدرش را قبول داشته و حتی او را به سبب این عمل مذمت کرده است.

- آملی هیچ گونه اشاره ای به سال حوادث ننموده است.

15.الفصول الفخريه في اصول البريه (قرن 8-9ق)

*الفصول الفخريه في اصول البريه (قرن 8-9ق)(1)

این کتاب، یکی از بزرگ ترین آثار در زمینه انساب محسوب می شود که عالم بزرگ شیعه، سید جمال الدین احمد بن علی معروف به ابن عنبه حسنی داوودی (م 828ق) نوشته است. وی در قسمتی از کتاب، به نسل امامان علیه السلام و فرزندان ایشان پرداخته است.

ص: 322


1- تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.

بسته به موضوع کتاب، شرح زندگی ائمه : در آن دیده نمی شود. در مورد امام کاظم علیه السلام نیز تنها نام برخی از فرزندان ایشان آمده که نسل امام از آنها تداوم یافته است. آنها سیزده تن به نام های علی الرضا علیه السلام، ابراهیم مرتضی، محمد العابد، جعفر، زید النار، عبد الله، عبيد الله، حمزه، عباس، هارون، اسحاق، اسماعیل و حسن بوده اند. نیز حسین در ابتدا دارای نسل بوده اما بعدها نسلش منقرض شده است.(1)

16.تاریخ قم (805ق)

*تاریخ قم (805ق)(2)

حسن بن محمد بن سائب بن مالک اشعری قمی، تاریخ قم را در سال 378 قمری و به تشویق صاحب بن عباد وزیر دانشمند آلبویه به زبان عربی به رشته تحریر در آورد. این کتاب دارای بیست باب و پنجاه فصل بوده و اکنون از بین رفته و آنچه امروزه با عنوان تاریخ قم وجود دارد، ترجمه فارسی آن است که تاج الدین حسن بن علی بن عبدالملک قمی در اوایل قرن نهم (805-806 ق)، به دستور یکی از حاکمان قم به نام محمد بن على صفی ترجمه کرده است.

این ترجمه در پنج باب تنظیم شده است: باب اول، در ذکر قم و سبب نام گذاری آن؛ باب دوم، در ذکر مساحت ها و مالیات های شهر قم؛ باب سوم، در ذكر طالبیانی (فرزندان علی بن ابی طالب علیه السلام) که به قم مهاجرت کردند و در آن سکنی گزیده اند؛ باب چهارم، در ذكر اشعریانی که در قم ساکن شدند و باب پنجم، درباره تاریخ اشعریان قم و مسائل مربوط به آنان است.

وی در باب سوم، ابتدا به ذکر انساب طالبیان و فضایل آنان پرداخته و در زیر مجموعه فرزندان امام حسین علیه السلام، از سایر امامان و به تبع امام کاظم علیه السلام نیز به اختصار یاد کرده است:

ذكر أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام، و ذكر اعقاب و اولاد او، و مدت حیات،

ص: 323


1- همان، ص 134.
2- ترجمه حسن بن على قمی، تصحیح از محمدرضا انصاری.

و مدت امامت، و وقت وفات، و ذكر قبر و مشهد او:

امام موسی کاظم علیه السلام به ابوا، سنة ثمان و عشرین و مائه در وجود آمده است و به روایتی دیگر، روز يكشنبه، هفت روز از ماه صفر گذشته، سنه تسع و عشرين و مائه و شيعه او را به عبد الصالح نام نهاده اند، و مادر او حمیده بربریه است و امام أبي [الحسن] موسی کاظم را، ابوالحسن، ابو ابراهیم و ابوحمزه کنیت بوده است، و چون خدای عزوجل رضا علیه السلام را به او داد، امام کاظم علیه السلام فرمود که: «من به کنیت خود بر پسرم على بخل کردم، ازین وقت کنیت کنید مرا به ابو ابراهیم، ابی الحسن، ابی حمزه و ابی علی» و رشید او را از مدینه ببرد، و با او بوده تا به کعبه، و چون به راه بصره باز گردید، او را به نزدیك عیسی بن جعفر بن منصور بازداشت، و پس از آن او را در روز بیستم شوال، سنه تسع و سبعین و مائه به بغداد فرستاد، و به نزدیك سندی بن شاهك محبوس کرد، و روز جمعه پنج روز از ماه رجب گذشته، سنه ثلث و ثمانين و مائه به بغداد وفات یافت، پس از آنکه چهار سال و چند ماه محبوس بود و عمر او پنجاه و چهار سال بوده است و به روایتی پنجاه و پنج سال. و مدت امامت او سی و پنج سال و چند ماه، و قبر و تربت او به مقابر قريش است، در جانب غربی به بغداد.

عدد اولاد او:

على الرضا، ابراهیم، فضل، عباس، اسماعیل، احمد، محمد، عبدالله، عبيد الله، و حسن، حسین، جعفر، حمزه، هارون، داوود، سلیمان، اسحاق، قاسم، جعفر، ام فروه، ام ابیها، محموده، امامه، میمونه، عليه، فاطمه، ام کلثوم، آمنه، زینب، [ام] عبدالله، و ام القسم، حکیمه، اسما و صرحه مادر ایشان ام ولد بوده است، و عدد ایشان در شجره بیست و دو دخترند. پس مجموع فرزندان او: چهل نفس و وجودند، و از پسران او دوازده پسر را عقب بوده است- و الله أعلم بالصواب.(1)

ص: 324


1- همان، ص 509.

مطالب تاریخ قم در مورد زندگانی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

- دو روایت از تاریخ ولادت حضرت: سال 128قمری یا سال 129 قمری در هفتم ماه صفر روز یکشنبه در ابوا.

- نام مادر: حمیده بربریه.

- کنیه ها: ابوالحسن، ابوابراهیم و ابی حمزه و خود حضرت پس از تولد امام رضا علیه السلام به خود کنیه ابی علی دادند.

- شيعه او را عبد صالح می خوانند

- آزارهای هارون: زمانی که هارون الرشید به حج می رفت، حضرت را از مدینه با خود همراه کرد تا به کعبه و پس از آن در بصره در نزد عیسی بن جعفر بن منصور محبوس نمود و حضرت را در بیستم شوال سال 179 قمری در بغداد به نزد سندی بن شاهک محبوس ساخت تا آن که در روز جمعه پنجم رجب سال 183 قمری پس از چهار سال و چند ماه حبس، وفات یافت.

- عمر حضرت: 54 یا 55 سال، مدت امامت 35 سال و چند ماه و مدفنش در جانب غربی بغداد در مقابر قریش است.

- تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام: 40 تن هیجده پسر و 22 دختر. و نام آنها: على الرضا، ابراهیم، فضل، عباس، اسماعیل، احمد، محمد، عبدالله، عبیدالله، حسن، حسین، جعفر، حمزه، هارون، داوود، سلیمان، اسحاق، قاسم و جعفر. دختران: ام فروه، ام ابیها، محموده، امامه، میمونه، عليه، فاطمه، ام کلثوم، آمنه، زینب، ام عبدالله، ام القسم، حکیمه، اسماء و صرحه.

- شیعه به آن حضرت لقب عبد صالح داده است.

- نویسنده هر چند از آزار هارون الرشید نسبت به امام یاد کرده، به وفات حضرت معتقد است، نه شهادت ایشان.

- از نکات ضعف کتاب نیاوردن منبع هر مطلب به طور مشخص است.

ص: 325

17.تاریخ طبرستان و رویان و مازندران(881ق)

سیدظهیر الدین بن سید نصیر الدین مرعشی (815-892ق) نویسنده این کتاب و متعلق به خاندان مرعشی، یکی از خاندان های بزرگ منطقه مازندران است که نسبشان به امام زین العابدین علیه السلام می رسد. عده زیادی عالم، وزیر، نقیب و حاکم از این خاندان سر بر آورده اند. سیدظهیر الدین عالمی از این خاندان است که علاوه بر مشاغل دولتی، به نویسندگی نیز اشتغال داشت. تاریخ طبرستان رویان و مازندران، تاریخ گیل و دیلم و تاریخ جرجان و ری، سه اثر بر جای مانده از اوست که همواره مورد توجه و اعتماد معاصران و متأخران بعد از وی قرار گرفته اند. کتب روضه الصفا، حبیب سیر، مجالس المؤمنين، محافل المؤمنین، خلد برین و احسن التواريخ به این کتب استناد کرده اند.

گویا از بین این سه اثر، تاریخ طبرستان رویان و مازندران مهم ترین باشد. این کتاب به اسم کار کیا میرزا علی لاهیجانی در سال 881 قمری نگاشته شده، البته آن گونه که ظهير الدين خود در مقدمه کتابش آورده، تاریخ طبرستان شامل دو قسمت است: قسمت اول آن نوشته مولانا اولیاء الله و علی بن جمال الدین و قسمت دوم آن دو فصلی را شامل می شود که خود او بر آنها افزوده است. کتاب با بیان حدود آمل و رویان و مناطقی چون رستمدار، شروع شده و با ذکر حاکمان اولیه این مناطق ادامه یافته است.(1) سیدظهير الدين در قسمتی با عنوان ذکر احوال داعیان و سبب تردد سادات به طبرستان، در چند سطر به ماجرای شهادت امام کاظم علیه السلام به دست هارون اشاره می کند که به دلیل اختصار در ذیل می آید:

چون مأمون به خلافت بنشست، در تربیت سادات می کوشید. و مذمت پدر

ص: 326


1- تصحیح سید محمد حسین تسبیحی، مقدمه مصحح.

خود می کرد که در قتل موسی بن جعفر علیه السلام كوشيد و حضرت را شهید کرد. و در بازار سوق الرياحين بنهاد که مردم بیایند و ببینند که او را نکشته اند، بلکه به جهت مریض بودن حضرت وفات کرده است! و از علما و فقها هم کاغذی به مضمون فوق گرفت. تمام علما مهر کردند کاغذ را به جز احمد بن حنبل که او را زجرها کردند و او آن کاغذ را مهر و نشان نکرد.(1)

نکات مهم این اثر عبارتند از:

- بر خلاف برخی از منابع، به شهادت حضرت تصریح دارد.

- منبع ظهيرالدین در این قسمت، تاریخ رویان آملی است که خود نیز به آن اشاره می کند.

18.تاریخ روضه الصفا(903 ق)

*تاریخ روضه الصفا(903 ق)(2)

یکی از مهم ترین تاریخ های عمومی به زبان فارسی و نام کامل آن روضه الصفا في سيره الانبياء و الملوک و الخلفاء است که میر محمد بن سید برهان الدین خواند شاه، معروف به میر خواند (م 903) نوشته است.

تنظیم این کتاب در یک مقدمه، هفت قسم و یک خاتمه است و به روش متداول آن زمان، با ذکر مطالبی در مورد آغاز آفرینش، قصص پیامبران و تاریخ پادشاهان شروع شده و با بیان حالات و غزوات حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سایر خلفا ادامه یافته است. پس از آن احوال ائمه اثنا عشر شیعه و خلفای بنی امیه و بنی عباس آورده شده و در ادامه نیز به تاریخ چنگیز و فرزندان او، حکومت تیمور و اولاد وی و ذکر حکومت سلطان حسین بهادر و فرزندان وی اشاره گردید و در خاتمه کتاب، به جغرافيا و عجایب عالم پرداخته شده است.

ص: 327


1- همان، ص 127.
2- میر محمد بن سید برهان الدين خواوند شاه مرکزی، ص 37- 41، تهران: چاپ پیروز، 1339ق.

در جلد سوم آن احوال یکایک امامان علیه السلام دیده می شود. میر خواند با عنوان «ذَكَرَ أَحْوَالِ موسی بْنُ جَعْفَرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا» به شرحی از زندگانی آن حضرت پرداخته است. مطالب آن به اختصار عبارتند از:

- تولد: در سال 128 قمری در ابواء بین مکه و مدینه

- مادر: حمیده بربریه

- سال شهادت: 183 قمری به دستور هارون به تحریک یحیی بن خالد برمکی و به دست سندی به شاهک که امام را مسموم به زهر نمود.

- کنیه: ابوجعفر، ابو ابراهیم، ابوعبدالله

- لقب: کاظم به واسطه کثرت حلم و کظم غیظ و اشاره به حلم حضرت در مقابل بد رفتاری های مردی از فرزندان عمربن خطاب.

- نقل روایتی در امامت امام کاظم علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام

- بیان دو معجزه از امام در خبر دادن از زمان شهادت و چگونگی حالات خویش بعد از مسمومیت.

- فضایل: کظم غیظ و حلم، جود و احسان. قرآن به ترتیل و تجوید با آواز نیکو می خواند و در حین خواندن قرآن می گریست و دیگر مردمان هم می گریستند.

- در زمان مهدی عباسی محبوس شد، اما چون مهدی خواب امام علی علیه السلام را دید که با خواندن آیه ای او را سرزنش فرمود، دستور آزادی امام را صادر کرد.

- خبر دادن به یکی از یارانش از زمان آزادی از زندان مهدی عباسی

- داستان ملاقات امام با هارون در مدینه و اعتراف هارون به جایگاه والای امام علیه السلام

- خبر دادن چگونگی شهادت و حالات خود از مسمومیت.

ص: 328

فصل دوم: مقایسه متون کهن فارسی با تکیه بر زندگی امام کاظم علیه السلام

اشاره

در این فصل، مطالبی که از متون کهن فارسی به دست آمده، به شکل منظم تری عرضه می گردد تا از یک سو نقاط مشترک و نیز نقاط تمایز منابع مشخص شود و از سوی دیگر، در نگاهی کلی، زاویه دید نویسندگان فارسی زبان تا دوران صفویه به زندگانی امام کاظم علیه السلام مشخص تر گردد.

تولد

امام موسی کاظم علیه السلام امام هفتم شیعیان روز یکشنبه(1) یا سه شنبه(2) هفتم،(3) هشتم(4) یا نهم صفر(5) در سال 128 قمری در منطقه ای بین مکه و مدینه به نام ابواء به دنیا آمدند.(6)

نام، لقب و کنیه

نام ایشان موسی،(7) لقب كاظم(8) و عبد صالح،(9) و کنیه های ایشان عبارتند از: ابو ابراهیم،(10)

ص: 329


1- تاریخ گزیده، ص 204؛ تاریخ قم، ص 509.
2- تاريخ بناکتی، ص 113.
3- تاریخ قم، ص 509
4- تاریخ بناکتی، ص 113.
5- تاریخ گزیده، ص 204؛ در تاریخ محمدی میلاد نهم جمادی الثانی ذکر شده، ص 137.
6- مورد اتفاق همه متون است. فقط تاریخ قم ه در این سال با سال 129ق، تشکیک کرد (ص 509).
7- مورد اتفاق همه متونی که در این باره سخن گفته اند.
8- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ راحه الأرواح، 209؛ روضه الصفا، ج3، ص 38؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
9- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ راحه الأرواح، ص 209؛ تاریخ قم، ص 509؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
10- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ طبرستان؛ ص 182، راحه الأرواح، ص 209؛ تاریخ قم، ص 509؛ روضه الصفا، ج3، ص 38؛ مناقب الطاهرين، ص703.

ابو جعفر(1) و ابوعبدالله(2) نیز ابوالحسن،(3) ابی حمزه(4) و ابی علیه(5)

مادر

آن حضرت حمیده دختر صاعد بربری(6) ملقب به حمیده مصفاه(7) و ام ولد(8) بود و داستانی جالب درباره تزویج ایشان با امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده است.(9)

نص امامت

روایاتی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله منقول است که در آن امامان دوازده گانه پس از خود را نام برده اند و نام امام کاظم علیه السلام جزو آنهاست.(10) نیز امام صادق علیه السلام در موارد متعددی یاران نزدیک خود را به امامت ایشان رهنمون شده اند و داستان هایی در این باره نقل شده است.(11)

نقش انگشتری حضرت العزه لله الجميع(12) بود.

مدت امامت ایشان 35 سال(13) یا به قول مستوفی 34 سال و 6 ماه و 21 روز(14) بوده است.

ص: 330


1- روضه الصفا، ج 3، ص 38.
2- همان، ص 38
3- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ طبرستان، ص 182؛ راحه الأرواح، ص209؛ تاریخ قم، ص 509 مناقب الطاهرين، ص 703؛ روضه الصفا، ج3، ص 38.
4- تاریخ قم ص 509.
5- همان، ص 509؛ مناقب الطاهرين، ص 703.
6- نام مادر ایشان مورد اتفاق همه متون است.
7- مناقب الطاهرين، 703.
8- روضه الصفا، ج3، ص 38.
9- نزهه الكرام و بستان العوام، 696 تا 764.
10- همان، ص 411- 413
11- مناقب الطاهرين، ص 705-706؛ نزهه الكرام، همان؛ راحه الأرواح، ص 220.
12- تاریخ محمدی، ص 138.
13- تحفة الأبرار، ص 168؛ تاریخ محمدی، ص 138؛ تاریخ قم ص 509.
14- تاریخ گزیده، 204.

فضایل

اشاره

فضایل امام یکی از ابعادی است که در منابع فارسی هم چون منابع کهن عربی به آن پرداخته شده است. آن چه از فضایل آن حضرت در متون کهن آمده، موارد ذیل است:

1.كظم غيظ

صبر و تحمل در مقابل مخالفان و فرو بردن خشم، یکی از صفات بارز ایشان بود. زمانی که حضرت در مدينه بودند، یکی از فرزندان عمر بن خطاب همواره با ایشان به تندی رفتار می نمود و حضرت على علیه السلام را دشنام می داد تا این که برخی از پیروان حضرت به خشم آمده، تصمیم به قتل وی گرفتند، ولی امام کاظم علیه السلام ایشان را از این کار منع کردند و روزی که وی در مزرعه اش مشغول کار بود، حضرت به دیدارش رفت و با مهربانی شروع به سخن گفتن و مطایبه با وی نمود و با دادن کیسه ای محتوی سیصد درهم، محبت او را جلب نمود. مرد سخت منقلب شد و از آن پس به دوستداران ایشان پیوست.(1)

آن حضرت بدی دیگران را به نیکی پاسخ می گفتند. نقل است به امام گفتند: فلان کس از شما غیبت می کند!» امام کاظم علیه السلام هزار درهم برای او روانه کردند.(2)

2.عبادت

در راحه الارواح آمده است:

امام کاظم علیه السلام عابد ترین، فقيه ترین، سخی ترین و کریم ترین اهل روزگار خود بود.(3)

ص: 331


1- مناقب الطاهرين، ص 711؛ راحه الارواح و مونس الاشباح، ص211؛ روضه الصفا، ج3، ص38.
2- روضه الصفا، ج 3، ص 38.
3- ص 210.

به ویژه در سالهایی که در حبس هارون بودند، روزها روزه می گرفتند و تمام شبانه روز را در حال نماز، رکوع و سجود به سر می بردند بدون این که لحظه ای خواب بر ایشان غلبه کند و یا نیازمند تجدید وضو شوند. چنین حالتی باعث شگفتی همگان و حتی زندانبانان ایشان می شد.(1) یکی از موکلان حضرت به نام اسحاق بن کاتب عبادت حضرت را چنین وصف کرده است:

اگر بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله پیغمبر بودی، موسی بن جعفر بودی، زیرا او قادر بود بر عبادتی که نشنیده ام کسی بر آن قادر باشد از اولین و آخرین.(2)

هارون زمانی از جای بلندی به تماشای آن حضرت پرداخت، در حالی که حضرت مدت طولانی در سجده بود و مانند پارچه ای که به زمین افتاده هیچ تحرکی نداشت. هارون گفت: «او از رهبانان بنی هاشم است.»(3) مأمون وقتی برای اولین بار حضرت را در مدینه ملاقات کرد، در وصف ایشان گفته است: «از زیادی عبادت، پیر و رنجور شده بود و آثار سجده در چهره اش نمایان بود.»(4) آن حضرت قرآن را با آهنگی محزون و دلنشین می خواندند، در حالی که می گریستند و دیگران نیز گریه می کردند.»(5) آن حضرت را زین المجتهدین می خواندند.(6)

3.علم

حضرت را فقيه ترین اهل روزگارش(7) و بهترین وارث علم انبیا دانسته اند.(8)

ص: 332


1- مناقب الطاهرين، ص 710.
2- راحه الأرواح، ص 210.
3- مناقب الطاهرين، ص 703.
4- « قَدْ اَنْهَکَتْهُ الْعِبادَةُ کَاَنَّهُ شنّ بالٍ قَدْ کَلَمَ السجُودُ وَجْهَهُ وَ اَنْفَهُ »؛ تاریخ رویان، همان، ص 83 تاریخ طبرستان، ص 202-203.
5- راحه الأرواح، ص 210؛ روضه الصفا، ج3، ص39.
6- روضه الصفا، ج3، ص39؛
7- راحه الأرواح، ص 210.
8- ظفرنامه، ص 84.

داستانی درباره علم امام کاظم علیه السلام نقل شده که ابو حنیفه به قصد تمسخر و کوچک شمردن ایشان که در سن کودکی بودند، سؤالی از حضرت پرسید اما با پاسخ کامل و مستدل ایشان مواجه شد و از کرده خود پشیمان گردید.(1) نیز سؤالاتی که هارون از امام پرسید و پاسخ های آن حضرت، در برخی متون آمده است.(2) در دیگر متون هم به علم امام کاظم علیه السلام اشاره شده است.(3) از جمله از حفظ خواندن انجیل بر بريهه نصرانی.(4)

4.علم غیب

علم غیب نیز یکی از فضایل ایشان بود. خبر دادن از مرگ افراد،(5) خبر دادن از نیات و افکار آنها،(6) خبر دادن از اموال و دارایی هایی که به سوی امام روانه می شد؛(7) خبر از متن نامه ها قبل از خواندن آنها،(8) خبر از جانشینی مأمون به جای پدرش،(9) خبر از زمان و چگونگی شهادتش(10) و خبر از نام افراد و نام پدرشان قبل از آشنایی از علم غیب ایشان ناشی می شد.(11)

زهد و ورع،(12) عفت و عصمت و طهارت و شرافت خانوادگی از دیگر فضائل ایشان است.(13)

ص: 333


1- نزهه الكرام و بستان العوام، ص265-266.
2- همان، ص 766-774.
3- تاریخ رویان، ص 63-64؛ راحه الأرواح، ص 216.
4- مناقب الطاهرين، ص 707.
5- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 755؛ مناقب الطاهرين، ص 714.
6- راحة الارواح و مونس الاشباح، ص 217؛ مناقب الطاهرين، 714- 715.
7- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 756؛ مناقب الطاهرين، ص 714
8- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 756؛ مناقب الطاهرين، ص 754
9- تاریخ طبرستان، ص 203.
10- مجمل التواريخ و القصص، ص 353 روضه الصفا، ج 3، ص 41.
11- مجمل التواريخ و القصص، ص 353.
12- تاریخ طبرستان، ص 181.
13- تاریخ رویان، ص 63

انشعابات شیعه در زمان امام کاظم علیه السلام

به گفته طبری، شیعه پس از امام صادق علیه السلام به چندین گروه منشعب شد: ناووسیه که معتقد بودند امام صادق علیه السلام نمرده، بلکه زنده و قائم است. افطحیه که پیروان عبدالله افطح فرزند ارشد امام صادق علیه السلام بودند و اعتقاد داشتند که امامت به فرزند ارشد امام می رسد. اسماعیلیه یا سبعیه(1) پیروان اسماعیل فرزند دیگر امام صادق علیه السلام بودند. وی در زمان حیات پدر از دنیا رفت اما عده ای معتقد بودند، او نمرده و نص امامت نیز بر او قرار گرفته است.(2) قرامطه که معتقد بودند اسماعیل مرده و امامت به فرزند وی محمد منتقل شده است. اما اکثریت شیعه، به امامت موسی بن جعفر علیهما السلام قائل بودند و گروه های دیگر نیز به جز اسماعیلیه، خود به خود از بین رفتند.(3)

امام در دوران مهدی عباسی

امام کاظم علیه السلام در دوران امامت خود با چهار خلیفه عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون هم عصر بودند.(4) به طور قطع همواره تنش هایی بین امام و خلفای عباسی وجود داشته است که ثمره آن احضار و یا محبوس شدن امام كاظم علیه السلام بود. از جمله حضرت در زمان مهدی عباسی، مدتی را در حبس وی به سر بردند. در تاریخ نامه طبری به این قضیه اشاره شده است. نویسنده نقل می کند:

در نیمه شبی مهدی عباسی، برای عبادت و تهجد بر می خیزد و در حین قرائت قرآن به آیه ای بر می خورد که سخت او را منقلب می کند. آیه 47

ص: 334


1- تاریخ گزیده اشاره ای به شکل گیری اسماعیلیه در این زمان دارد.(همان، ص 201)
2- روضه الصفا، ج 3، ص 193.
3- مناقب الطاهرين، ص 712.
4- تاريخ محمدی، ص 138.

سوره محمد صلی الله علیه و آله که معنای آن چنین است: «آیا اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید و پیوند خویشانديتان را ببرید؟» مهدی در همان نیمه شب تصمیم می گیرد امام کاظم علیه السلام را که از چند روز قبل در حبس وی بود آزاد کند. وی امام را احضار می نماید و به شرط آن که هیچ گاه علیه وی شورش نکند، آزاد سازد.(1)

این داستان در دیگر منابع معتبر، با اندکی تفاوت بیان شده است و آن این که مهدی پس از بازداشت امام، در خواب علی بن ابی طالب علیه السلام را دید که این آیه را به او فرمود: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ»(2) آن گاه فرمان احضار امام را به ربيع داد و پس از حضور امام از حضرت پرسید: «آیا به من اطمینان می دهی که علیه من یا یکی از فرزندانم قیام نکنی؟» حضرت فرمودند: «به خدا چنین کاری نکرده ام و اصولا در شأن من نیست.» خلیفه کوشید با دادن سه هزار دینار و تصدیق فرمایش امام، به گونه ای با ایشان رفتار کند تا حضرت راضی به مدینه باز گردند و بی درنگ آن حضرت را به مدینه باز گرداند.(3)

امام آزادی از زندان مهدی را پیش بینی کرده و حتی روز آزادی خود را به یکی از یارانش اعلام نموده بود.(4)

امام در زمان هادی عباسی و قیام فخ

قیام صاحب فخ یکی از حوادثی است که در زمان امام کاظم علیه السلام اتفاق افتاد. این قیام به رهبری یکی از علویان به نام حسین بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام در دوران خلافت هادی عباسی صورت پذیرفت. امام کاظم علیه السلام نه تنها

ص: 335


1- تاریخنامه طبری، ص 1168.
2- محمد صلی الله علیه و آله، آیه 47.
3- روضه الصفا، ج 3، ص 39.
4- همان، ص 40.

در این قیام شرکت نکردند، بلکه شکست و شهادت حتمی رهبر آن را گوشزد نمودند.(1) همان گونه که امام پیش بینی کرده بودند، قیام به شدت سرکوب شده و حسین صاحب فخ و بسیاری از همرزمانش به شهادت رسیدند. وقتی سرهای شهدای فخ را نزد موسی بن عیسی (نایب خلیفه) آوردند، عده ای از علویان و از جمله موسی بن جعفر علیهما السلام نیز حضور داشتند.

ابن اسفندیار در تاریخ طبرستان به همین جلسه اشاره دارد که در آن نایب خلیفه به سرزنش علویان شورشی پرداخته، در مقابل از امام کاظم علیه السلام تجلیل می کند که وی نیز علوی و دارای نهایت فضل و زهد و شرف و ورع است اما از این امور فاصله می گیرد. یکی از علویان به نام عبدالله بن حسن باالبداهه به خواندن اشعاری می پردازد و سخنان موسی بن عیسی در توصیف امام کاظم علیه السلام را تصدیق می کند و در ادامه بیان می دارد: «اگر این توصیفات را درباره پدر خود می نمودی نه تنها تو را تصدیق نمی کردیم بلکه بر هر یک از سخنانت صدها اعتراض می آوردیم.»(2)

بعدها آملی نیز به نقل این ماجرا پرداخته است. از آن جا که کتاب ابن اسفندیار، یکی از منابع آملی در تاریخ رویان بوده، می توان حدس زد که این مطلب را از تاریخ طبرستان نقل کرده است.

البته باید توجه داشت که این داستان به فرض صحت، نمی تواند به معنای دوستی و همراهی امام کاظم علیه السلام با دستگاه خلافت باشد، بلکه امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه تأکید داشتند و می کوشیدند تا تشکل شیعه را به طور پنهانی اداره نمایند. به همین دلیل، از اقدامات علنی علیه دستگاه خلافت دوری می کردند و باعث حفظ و استواری شیعه در طول تاریخ شدند. علاوه بر این، قیام

ص: 336


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه رسول جعفریان، ص 389، انتشارات انصاریان، 1376، به نقل از مقاتل الطالبيين، ص 297-298
2- ص 202-203؛ تاریخ رویان، 63-64.

فخ مانند بسیاری از قیام های معاصرش را زیدی ها هدایت می کردند و میان شیعه و زیدیه، اختلافات عمیقی به ویژه در مسأله امامت وجود داشت که مانع از پیوستن شیعه به آنها می گردید.(1)

امام در دوران هارون (170- 193ق)

*امام در دوران هارون (170- 193ق)(2)

سیزده سال از عمر شریف امام کاظم علیه السلام تا زمان شهادت (183 ق) معاصر هارون بود و در این زمان نسبتا طولانی، مسائل مختلفی می توانست حساسیت هارون را نسبت به امام برانگیزد. در متون مورد بررسی، برخوردهای هارون با امام بیش از سایر خلفا نقل شده و نکات ذیل قابل استفاده است:

هارون به جایگاه والای علمی و معنوی امام در حد زیادی آگاه بود تا آن جا که ایشان را شایسته ترین مردم بر جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می دانست؛ مانند داستان ملاقات وی با امام در مدینه که مأمون آن را نقل کرده است.(3)

وحشت هارون از زیادی شیعیان آن حضرت و قیام آن ها بر ضد دستگاه خلافت. در ادامه همان داستان،(4) هارون در پاسخ به سؤال مأمون که از کمی عطای وی به امام شگفت زده شده بود گفت: «اگر او را مال موفور دهم، به چه ایمن باشم؟ فردا با صد هزار شمشیر از آن شیعه و موالى خود روی به من نهند و درویشی اوست که ما را و شما را سلامت دارد از دستبرد ایشان.»(5)

امام کاظم علیه السلام از جهات مختلفی مورد حسادت هارون بود. وجود رابطه نسبی

ص: 337


1- نک: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 389
2- مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 413، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق، 1372.
3- تاریخ طبرستان؛ تاریخ رویان؛ روضه الصفا، ج3، ص40؛ مناقب الطاهرين، ص 754.
4- تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، مناقب الطاهرين، ص 753-754.
5- تاریخ رویان، ص 83.

نزدیک بین امام کاظم علیه السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و نیز جایگاه والای علمی و اجتماعی ایشان، حسادت همراه با خشم هارون را به دنبال داشت. وقتی امام کاظم علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را با بیان «السلام علیک یا ابه» خطاب کردند، بر هارون بسیار گران آمد(1) یک بار وقتی امام بر سر قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول نماز بودند هارون بلافاصله دستور دستگیری ایشان را صادر کرد و مأموران حتی اجازه تمام شدن نماز را به حضرت ندادند و به دستور هارون امام را به بصره بردند و به مدت یک سال نزد عیسی بن جعفر بن منصور محبوس بودند.(2) یکی از سوالاتی که هارون از امام پرسید، این بود که چرا اهل بیت خود را فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانند؟ (3)

سعی هارون بر تخریب شخصیت و پایین آوردن جایگاه امام در میان مردم. داستان ساحر و امام کاظم علیه السلام که در فصل قبل به آن اشاره شد.(4)

زیر نظر گرفتن امام و محبوس کردن آن حضرت به مدت طولانی؛(5) هر چند برخی معتقدند امام در زندان محبوس نبودند، بلکه هارون از ترس شیعیان آن حضرت را در خانه ای جای داده و ایشان را زیر نظر داشت و از شکنجه و آزار ایشان خودداری می کرد.(6)

شکنجه و آزار امام علیه السلام در زندان.(7)

به شهادت رساندن آن حضرت(8)

ص: 338


1- مناقب الطاهرين، ص 740.
2- راحه الأرواح، ص 219
3- نزهة الكرام، ص 767م-768.
4- مناقب الطاهرين، ص 709؛ راحه الأرواح، ص 215.
5- راحه الارواح ؛ ص 219-220
6- تاریخ رویان، ص 80
7- راحه الأرواح، ص 220. مناقب الطاهرين، ص 751، ص 753-754.
8- در ادامه به آن پرداخته خواهد شد

رابطه امام و شیعیان

امام کاظم علیه السلام با شیعیان، رابطه ای دوسویه و متقابل داشتند و این از خلال مطالب متون مورد بررسی به راحتی درک می شود. مسأله امامت یکی از مسائلی است که امامان و شیعیان به آن توجه داشته اند. هر امام وظیفه داشت امام پس از خود را با رعایت اصول امنیتی، به یاران خاص و شیعیان واقعی معرفی فرماید. در این زمینه، چندین روایت نقل شده که امام صادق علیه السلام فرزندش امام کاظم علیه السلام را پس از خود معرفی کردند.(1) ایشان حتی به یکی از یاران نزدیک فرمان می دهد که به امام کاظم علیه السلام که در آن زمان در مهد بودند، سلام کند و به این ترتیب وی به هم صحبتی جانشین امام صادق علیه السلام نایل آمد(2) و به امامت ایشان یقین حاصل کرد. خود امام نیز برای کامل شدن یقین شیعیان، خبرهایی از غیب می دادند؛ مانند پاسخ به سؤالات بدون باز کردن نامه ها، خبر از نیات و افکار افراد و...(3) هرچند با آغاز امامت امام کاظم علیه السلام انشعابات زیادی در شیعه به وجود آمد، با اثبات امامت ایشان کم کم دیگر فرق رونق خود را از دست دادند و روی به اضمحلال نهادند و بر تعداد شیعیان افزوده شد. همین امر، باعث نگرانی و اضطراب خلفای عباسی به ویژه هارون شد.(4) امام مرجع مراجعات شیعیان بودند و نمایندگانی از جانب پیروان آن حضرت با تحمل سختی ها و خطرات احتمالی، به حضور حضرت می رسیدند و سؤالات خود را از ایشان می پرسیدند و نیز به پرداخت وجوه شرعیه خود مبادرت می نمودند.(5)

ص: 339


1- راحه الأرواح، 219.
2- مناقب ص 214، نزهه الكرام، ص 755.
3- مناقب الطاهرين، ص 713- 714؛ راحه الأرواح، 217
4- راحه الأرواح، ص 219؛ نزهه الكرام، 774.
5- مناقب الطاهرين، ص 713-720

برخی از یاران امام کاظم علیه السلام مانند علی بن یقطین، با حفظ تقیه و گویا بنا به مصالحی، وارد دستگاه خلافت شدند و البته در ارتباط مستقیم با امام کاظم علیه السلام بودند و امام نیز برای محفوظ ماندن جان آنها، راه کارهایی می دادند.(1)

شهادت

سال شهادت آن حضرت را 183 قمری(2) دانسته اند، مصادف با پنجم،(3) هفتم،(4) دهم(5) یا بیست و پنجم(6) رجب یا چهادهم ماه صفر.(7) شاید بیست و پنجم رجب به واقع نزدیک تر باشد، زیرا شیخ صدوق نیز بر همین تاریخ تأکید دارد.(8)

اما درباره نحوه شهادت ایشان اقوال مختلف است: برخی معتقدند که یحیی بن خالد برمکی(9) یا سندی بن شاهک(10) به دستور هارون الرشيد آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.(11) البته هر دو نفر قابل جمع هستند و با توجه به شواهدی که از دشمنی های یحیی بن خالد با امام کاظم علیه السلام(12) در دست است، می توان گفت وی خواسته هارون را توسط سندی بن شاهک به انجام رساند.(13)

ص: 340


1- راحه الأرواح، ص215-216؛ مناقب الطاهرين، ص 726-727.
2- این تاریخ مورد اتفاق همه متون است؛ فقط در مجمل التواریخ سال 187 و در تاریخ محمدی سال 188 قمری ذکر شده است.
3- تاریخ قم، ص 509.
4- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168.
5- تاریخ محمدی، ص 139.
6- تاریخ بناکتی، ص 114.
7- تاریخ گزیده، ص 204؛ ظفرنامه، ص 85.
8- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 405، به نقل از عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 104.
9- مناقب الطاهرين، ص 746
10- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168؛ تاریخ محمدی، ص 139؛ مناقب الطاهرین، ص 743.
11- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ نزهه الكرام و بستان العوام، ص 774. خوارزمی و سید ظهیر الدین نیز فقط به شهادت حضرت اشاره کرده اند نه نحوه آن.
12- مناقب الطاهرين، ص 746-748.
13- روضه الصفا، ص 40.

برخی دیگر معتقدند که به فرمان هارون، سرب گداخته در حلق ایشان ریختند.(1) طبری چندین روایت درباره شهادت حضرت نقل کرده است. از جمله آن که هارون وقتی دانست که شیعه، موسی بن جعفر علیهم السلام را امام خود می دانند بیست عدد خرما را مسموم ساخت و برای ایشان فرستاد و ایشان را سوگند داد که آنها را میل کند. وی در جای دیگر فضل بن يحيی برمکی را عامل مسموم کردن حضرت معرفی می کند.(2)

برخی نیز معتقدند که امام موسی کاظم علیه السلام شهید نشده، بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است.(3)

ماجرای پس از شهادت

بدن حضرت را پس از شهادت در بازار بغداد(4) به نام «سوق الرياحين»(5) در معرض دید همگان قرار دادند و مردم را برای دیدن جنازه ایشان فرا خواندند.(6) منظور هارون از این کار، این بود که مرگ حضرت را طبیعی جلوه دهد. وی حتی از علما و قضات بر این امر امضا گرفت و کسانی را که حاضر به امضا نشدند شکنجه و اذیت کرد.(7) علت این که هارون نمی خواست شهادت امام كاظم علیه السلام را آشکارا بر عهده بگیرد، ترس از مسلمانان و به ویژه شیعیان و زیاده روی آنها بود(8)

ص: 341


1- تاریخ گزیده ص 204؛ ظفرنامه، ص 84: مستوفي اعتقاد شیعه را بر این میداند؛ تاریخ رویان، ص 80
2- مناقب الطاهرين
3- تاریخ بناکتی، ص 114؛ تاریخ گزیده ص 204؛ تاریخ قم، ص 509؛ ظفرنامه، ص 85
4- تاریخ رویان، ص 80
5- تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
6- مناقب الطاهرين؛ راحه الارواح؛ تاریخ رویان؛ تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
7- تاریخ رویان، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، ص 127.
8- تاریخ رویان، ص 80

یکی دیگر از دلایل این کار، آن است که برخی از شیعیان، به مهدویت آن حضرت معتقد بودند و یا احتمال داشت به مهدویت او اعتقاد پیدا کنند.(1) یحیی بن خالد برمکی دستور داد جنازه حضرت را در معرض دید همگان قرار داده، فریاد بزنند: «این موسی بن جعفر است که رافضه معتقدند او نمرده است.»(2) او به این وسیله می خواست تا همگان به وفات ایشان یقین کنند.

طبری این ماجرا را با اندکی تفاوت این گونه بیان کرده که سندی بن شاهک پس از مسموم ساختن حضرت، هشتاد نفر از اعیان را جمع نمود و در سرایی برد که امام در آن جا محبوس بودند و گفت: «بدانید که امیر خیر خواست و ما او را احترام کردیم و جای فراخ دادیم. بنگرید وی به مرگ خویش می میرد!» حضرت فرمود: «توسعه جا راست است اما در نه خرما مرا زهر دادند و فردا یا پس فردا بمیرم.»(3)

غسل حضرت توسط امام رضا علیه السلام: یکی از یاران امام کاظم علیه السلام به نقل روایتی از ایشان می پردازد که در آن امام کاظم علیه السلام بیان می دارد: «هر چند در ظاهر سندی بن شاهک متصدی غسل دادن من می شود، در واقع این کار توسط امام بعد از من على الرضا علیه السلام انجام می گیرد.» آن فرد به هنگام غسل دادن، مشاهده کرد که سندی مشغول غسل امام علیه السلام بود اما دست او به امام نمی رسید و علی بن موسی مشغول غسل دادن پدر بودند.(4)

مدفن

مدفن ایشان در جانب غربی(5) شهر بغداد در محله کرخ واقع شده(6) که مقابر

ص: 342


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، رسول جعفریان، ص 405؛ به نقل از کشف الغمه، ج 2، ص 234.
2- راحه الأرواح، ص 220.
3- مناقب الطاهرين، ص 743.
4- راحه الأرواح، 220.
5- تاریخ قم، ص 509.
6- تاریخ گزیده، ص 204. ظفرنامه، ص 84. نزهه القلوب، ص 74.

قریش در آن قرار داشت.(1) این محل به واسطه امام کاظم علیه السلام و امام جواد علیه السلام بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت و بعدها عمادالدوله دیلمی بر مزار ایشان عمارتی زیبا ساخت(2) و با توسعه یافتن محل در زمان مستوفی خود به شهری کوچک بدل شد.(3)

عمر

عمر آن حضرت 51،(4) 54،(5) 55،(6) یا 59(7) سال ذکر شده است. البته با توجه به رأی اکثریت در تاریخ تولد (128ق)، و تاریخ شهادت (183 ق) طول عمر ایشان 55 سال محاسبه می شود.

فرزندان

تعداد فرزندان آن حضرت را 37(8) 38،(9) 40 (10) 47(11) و 59(12) دانسته اند. در مجموع می توان گفت: امام کاظم علیه السلام دارای پسران و دختران بسیاری بوده اند که نام آنها و برخی سجایای اخلاقی و مدفن آنها نیز در منابع ذکر شده

ص: 343


1- تاریخ محمدی، ص 137. مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ قم ص 509؛ مناقب الطاهرين ص 757. در خصوص مدفن حضرت اتفاق نظر است.
2- تاریخ گزیده، ص 204
3- نزهه القلوب، ص 74؛ ظفرنامه 84
4- تاریخ بناکتی، ص 113.
5- مجمل التواريخ و القصص، ص 353؛ تاریخ محمدی، 138، تاریخ قم، ص 509.
6- مناقب الطاهرین؛ تاریخ گزیده، ص 204؛ ظفرنامه، ص84؛ تاریخ قم، ص 509
7- تحفة الأبرار في مناقب الائمة الاطهار، ص 168.
8- تاریخ محمدی، ص 139؛ تاریخ بناکتی، ص 114؛ مناقب الطاهرين، ص 733.
9- مجمل التواريخ و القصص؛ تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار.
10- تاریخ قم، ص 509
11- تاریخ گزیده، ص 204
12- ظفر نامه، ص 85.

است.(1) معروف ترین آن ها از پسران امام علی بن موسی الرضا علیه السلام(2) و از دختران ستی فاطمه علیهاالسلام در قم است.(3)

کرامات

قسمت عمده کرامات آن حضرت در کتبی نقل شده که در موضوع امامت است. کتاب های مانند راحه الأرواح، مناقب الطاهرین و کتاب نزهه الكرام. این کرامات را در چند دسته می توان تقسیم بندی کرد

1. زنده کردن مردگان به اذن خدا: زنده کردن گاو بیوه زن(4) و زنده کردن مرکب مرد مغربی که در مسیر حج مرده بود.

2. سخن گفتن با حیوانات: شیری به خدمت امام آمد و حضرت دعا کردند که حمل بر جفتش آسان گردد.(5)

3. طی الارض: حضرت یکی از زندانیان را به وسیله طی الارض به دیدار خانواده اش در مدینه بردند و حاضر شدن امام بر جنازه زنی به نام شطیطه با دوری مسافت.(6)

4. بهره مندی از علم وافر در کودکی: پاسخ گفتن به سؤالات ابو حنیفه در کودکی.(7)

5. جان گرفتن جمادات به اشاره حضرت: بلعیده شدن ساحر هارون به

ص: 344


1- مناقب الطاهرين، ص 733-734؛ تاریخ قم، ص 509؛ تاریخ گزیده، ص 202.
2- راحه الأرواح، ص 220، ظفرنامه، 84.
3- ظفرنامه، ص 84
4- مناقب الطاهرين، ص 712
5- همان
6- همان، ص 721.
7- نزهه الكرام و بستان العوام، ص 765-766؛ مناقب الطاهرين، ص 741-742.

اشاره حضرت توسط نقش شیری که بر پرده بود.(1) و نیز افعی شدن عصای حضرت در مقابل هارون.(2)

6. دفاع حیوانات از ایشان: ظاهر شدن شیرها برای دفاع از حضرت در مقابل فرستادگان هارون که قصد کشتن ایشان را داشتند.(3)

7. سخن گفتن در مهد: امام کاظم علیه السلام در زمانی که در مهد بودند با یکی از یاران پدر هم صحبت شدند و از او خواستند تا نام دخترش را عوض نماید.(4)

8. نسوختن در آتش: امام کاظم علیه السلام در مقابل یکی از برادران که دعوی امامت داشت، دست خود را در آتش فرو بردند و به سلامت خارج کردند و از او خواستند که او هم چنین کند؛ اگر امام باشد دستش در آتش نخواهد سوخت. (5)

9. توانایی بر عبادات طولانی: ایشان می توانستند تمام طول شبانه روز را مشغول نماز و رکوع و سجود باشند، بدون این که به خواب روند یا نیازمند تجدید وضو باشند.(6)

10. معجزاتی که شقیق در طول سفر حج از آن حضرت مشاهده کرده که تلفیقی از موارد ذکر شده مانند عبادات، طی الارض، خبر از نیات و افکار مردم، و... است.(7)

ص: 345


1- مناقب الطاهرين، ص 709.
2- راحه الأرواح، ص 215.
3- همان، ص 214
4- نزهه الكرام، ص 755.
5- راحه الأرواح، ص 214.
6- مناقب الطاهرين، ص 710؛ راحه الأرواح، ص 210.
7- راحه الأرواح، ص 218. 217

نتیجه

صرف نظر از تاریخنامه طبری که ذیل حوادث دوران مهدی عباسی طی داستانی از امام کاظم علیه السلام یاد کرده، ائمه نگاری در متون کهن فارسی با نگارش کتاب مجمل التواريخ و القصص در قرن پنجم و ششم هجری آغاز شد.

پرداختن به زندگی امامان در متون فارسی در مقایسه با متون عربی، با تأخیر چشم گیر انجام گردید، اما در ادامه با روند رو به رشد و صعودی در سده های بعد همراه بود تا جایی که در قرون بعد، کتاب های مستقلی درباره امامان و فضایل آنها شیعیان به رشته ی تحریر در آمد که از جامعیت و گستردگی خوبی نسبت به آثار پیشین برخوردارند.

از بررسی متون کهن فارسی نکات زیر استفاده می شود:

شرح زندگانی امامان را نه فقط در کتب تاریخی می توان جست و جو کرد، بلکه در سایر متون با موضوعاتی چون انساب، کلام، مناقب و فضایل، جغرافیا و... ذکر امامان علیه السلام آمده؛ هر چند تعداد متون تاریخی که به این امر پرداخته اند بیشتر است. مجمل التواريخ و القصص، تاریخ بناکتی، تاریخ طبرستان، تاریخ رویان، ظفرنامه، تاریخ گزیده، تاریخنامه طبری، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تاریخ قم و تاریخ روضه الصفا، همه متون تاریخی و حاوی مطالبی در مورد امام کاظم علیه السلام هستند.

از مهم ترین نقاط ضعف در متون کهن فارسی، ارجاع ندادن مطالب به طور مشخص است. بسیاری از نویسندگان فارسی زبان در ابتدای کتاب، توضیحی در مورد منابع مورد استفاده خود داده اند اما در متن، سند مطالب را نیاورده اند.

پرداختن به زندگی امامان، تنها مختص شیعیان نبوده بلکه بسیاری از نویسندگانی که در این عرصه قلم زده اند غیر شیعه اند؛ مانند مستوفی که امامان را حجت خدا بر خلق و شایسته خلافت و جانشینی رسول خدا صلی اللهعلیه و آله می داند و با صراحت به مقام عصمت ایشان معترف است. دیگر نویسندگان سنی مذهب هم

ص: 346

گاه در ذیل فرزندان حضرت على علیه السلام و گاه در ادامه شرح حال خلفا، از امامان یاد نموده و با بیان جملات دعایی «رضي الله عنه» و یا «علیه السلام»، به ایشان ادای احترام کرده اند.

تفاوت هایی بین آثار شیعی و آثار اهل سنت موجود است؛ مثلا در کتب شیعه مانند مناقب الطاهرين و نیز راحه الأرواح، معجزات و خوارق عادت بسیاری از آن حضرت نقل گردیده در حالی که در منابع اهل سنت، فقط به ذکر چند نمونه مختصر اکتفا شده است. نیز بیش تر نویسندگان اهل سنت، معتقدند که حضرت به شهادت نرسیده بلکه به اجل طبیعی از دنیا رفته، در حالی که اکثر نویسندگان شیعه، معتقدند حضرت به دستور هارون مسموم و شهید شده اند.

در مورد بسیاری از اطلاعات مانند نام، کنیه، نام پدر، محل تولد، تاریخ تولد، تاریخ شهادت، مدفن، نام مادر و مدت امامت آن حضرت اختلاف چندانی دیده نمی شود و اکثر منابع، صرف نظر از روز و ماه، در سال آنها مشتر کند.

مطالب موجود در متون کهن فارسی، در بسیاری موارد مکمل هم هستند و تضاد چندانی در آنها به چشم نمی خورد.

منابع

1. آملی، اولیاء الله، تاریخ رویان، بنیاد فرهنگ ایران، تهران: 1347ق.

2. ابن عنبه، الفصول الفخریه، با تصحیح سید جلال الدین محدث ارموی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1363.

3. ابن مهلب بن شادی، مجمل التواريخ و القصص، تصحيح نجم الدین سیف ابادی، آلمان، دوهومونده نیکارهوزن، 2000م.

4. اشعری، حسن بن مالک، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی قمی، تصحیح از

ص: 347

محمدرضا انصاری، کتابخانه مرعشی نجفی، چاپ اول، 1385ق

5. بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج 4، با تصحیح محمد روشن، تهران: سروش - البرز، چاپ دوم، 1373ق.

6. بناکتی، داوود بن ابوالفضل، تاریخ بناکتی، تصحيح جعفر شعار، انجمن آثار ملی، تهران: 1348ق.

7. رازی، جمال الدين مرتضی محمد بن حسین، نزهه الكرام و بستان العوام، تصحیح محمد شیروانی، چاپخانه میهن، 1362.

8. رسايل خوارزمی، با تصحیح محمد مهدی پور گل، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، .1384

9. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، انتشارات انصاریان، 1376ق.

10. شیعی، حسن بن حسین، راحه الارواح و مونس الاشباح، تصحیح حسین درگاهی، معاونت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1379.

11. طبری، عمادالدین حسن بن على، تحفه الابرار في مناقب الائمة الاطهار، تصحیح سید مهدی جهرمی، نشر میراث مکتوب.

12. طبری، عمادالدین، مناقب الطاهرین، تحقیق حسین درگاهی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1379.

13. قمی، شیخ عباس، الفوائد الرضوية، تصحیح ناصر باقری بیدهندی، بوستان کتاب، 1385

14. كاتب، بهاء الدين محمد بن حسن بن اسفندیار، تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال آشتیانی، 1366، چاپ دوم.

15. کاشی، مولانا حسن، تاریخ محمدی، به اهتمام رسول جعفریان، بی جا، بی تا

16. مرعشی، سیدظهير الدين، تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، تصحیح سید محمد حسین تسبیحی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی شرق، 1345ق.

17. مستوفی، حمدالله، تاریخ گزیده، دبیر سیاقی، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1364ق.

ص: 348

18. مستوفی، حمدالله، ظفرنامه، قسم الاسلامیه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1380ق.

19. مستوفی، حماد الله، نزهه القلوب، با تصحیح محمد دبیر سیاقی، حدیث امروز، دی ماه .1381

20. مير خواند، تاریخ روضه الصفا، بینا، بی تا، بی جا

ص: 349

سیمای امام کاظم علیه السلام در منابع صوفیه (بررسی تطور اخبار امام کاظم علیه السلام در منابع صوفیه از آغاز تا پایان قرن نهم) زهرا مقدسی

چکیده

جریان تصوف، در ابتدا با زهدگرایی، توجه به آخرت و جدایی از زندگی دنیایی شکل گرفت و به مرور و در اواخر قرن سوم هجری، افکار و عقاید خویش را به صورت مدون عرضه نمود و به عنوان جریانی اجتماعی وارد عرصه شد. این جریان در دوران حیات اجتماعی خود، در دوره هایی به مذهب تشیع نزدیک گردید و نماد این نزدیکی، مطرح شدن ائمه به عنوان اولیا و اقطاب صوفیان بود. این حرکت با استقبال دانشمندان شیعی مواجه شد؛ زیرا زمینه جذب آنان به مذهب تشیع از این دریچه فراهم می گشت و می توانست مبنا و محور مهمی برای وحدت به شمار آید. در این عرصه، متصوفه به امامان شیعه و از جمله امام کاظم علیه السلام، به عنوان نماد زهدگرایی توجه کردند و سخنان آنان در کتب صوفیه بازتاب یافت.

در این پژوهش، به این سئوال که امام کاظم علیه السلام در چه زمانی وارد منابع صوفیه شد و تا پایان قرن نهم این حضور چه تطور و تغییراتی یافت؟ بررسی این حضور و تغییرات آن، در 62 منبع متصوفه در دوره زمانی یادشده پی گیری شد و یاد از آن حضرت در این منابع، سه دوره را پشت سر نهاد: دوره اول، نامی از امام در منابع نبود؛ دوره دوم از نیمه قرن هفتم

ص: 350

به بعد از امام در برخی منابع در حد ذکر نام یاد می شود و دوره سوم، که از قرن هشتم آغاز می گردد که حضور و حیات امام در این دوره به صورت روشن و با عنوان های مستقل مشاهده می شود. تحولات در حوزه نوشتار، همه از تحولات اجتماعی و مذهبی جامعه متأثر بود که بر دیگر عرصه ها اثر می گذاشت. در پایان این نوشتار، برای نشان دادن جریان ها و دیدگاه های صوفیان درباره امام کاظم علیه السلام به مقایسه تطبیقی دو کتاب صوفیانه قرن نهم، یعنی شواهد النبوه اثر خواجه محمد پارسا(م 822ق) سنی غیر متعصب و دوست دار اهل بیت : و از بزرگان طایفه نقشبندیه، و کتاب فصل الخطاب عبدالرحمان جامی(م 898 ق) از سرشناسان نقشبندیه، پرداخته ایم که هر دو کتاب زندگانی امام کاظم علیه السلام را گزارش کرده اند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، تصوف، منابع صوفي.

مقدمه

تصوف در ابتدای شکل گیری خود که تا نیمه دوم قرن سوم هجری ادامه یافت، توجه به زندگی دنیوی و تجمل پرستی را با حقیقت دین داری و خداپرستی مغایر می دانست و به رستگاری در آخرت و بهره مندی از نعمت های اخروی و به خصوص لقای خداوند در بهشت توجه نشان می داد؛ از این رو، متصوفان زهد و کناره گیری از اجتماع را برمی گزیدند. اما تصوف از قرن سوم به بعد، شکل خاصی به خود گرفت و صوفیان به صورت یک دسته متمایز ظاهر شدند که این دوره را دوره ترویج تصوف می توان ناميد. آنان از همین دوران، به تدوین روی آوردند و اصول و قوانین تصوف به صورت منظم و مرتب در آمد و مشایخ به نوشتن رساله های کوتاه پرداختند. در این نوشتار، 63 منبع از منابع صوفیه بررسی شده است تا به سیر تطور سیمای امام کاظم علیه السلام در این منابع بپردازیم که تا پایان قرن نهم است. در ادامه، دو منبع مهم صوفیه مقایسه و بررسی می گردد.

ص: 351

متصوفه خود به مذهب تشیع معتقد نبودند؛ زیرا از دل تسنن؛ برخاستند اما به قدر و عظمت شأن امامان معترف بودند؛ از این رو، خود را به ائمه شیعه متصل کردند و آنان را از مؤسسان طریقت خویش دانستند.

در واقع زاهدان و صوفیان، زهد امامان را می ستودند؛ از این رو آنان را پیشوای زهد و طریقت خود قرار دادند و مبادی اخلاقی خود را از آن بزرگواران اقتباس کردند و اساس تصوف را در ابتدای تأسیس، بر همان مبادی بنا نهادند. این روش بدانجا منتهی شد که همه شئون تصوف را از طریق فرزندان امام على علیه السلام به خود آن حضرت نسبت می دادند. البته این ارتباط دهی که در ابتدا در حد ذکر سخنان و اقوال امام در کنار سایر مشایخ صوفیه بود، درباره حضرت على علیه السلام بسیار بیشتر از دیگر ائمه بود؛ هم چنان که در منابع از قرن چهارم به بعد، نام حضرت وجود دارد. در این نوشتار، منابع را معرفی خواهیم کرد.

ابن خلدون نیز تلاش صوفیه را در نزدیکی خود به علی بن ابی طالب علیه السلام در بحث خرقه پوشی بیان می کند و چنین می گوید:

على علیه السلام به حسن بصری خرقه پوشانید و بدین طریق او را ملتزم به پیمودن طریقت کرد و جنید نیز از طریق شیوخ خود به ایشان متصل می شود. (1)

متصوفه به تدریج، خود را به دیگر ائمه نیز منتسب کردند؛ چنان که كلاباذی (م 676ق) به بیان اقوال و احوالات امام زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام بعد از امامان علی و حسن و حسین علیه السلام می پردازد.(2)

در ابتدا منتسب کردن به ائمه، صرفا در خرقه پوشی به دست آنان بود ولی به تدریج در موضوع هدایت شدن و راه یابی و آگاهی بر حقیقت، شریعت و طریقت نیز از طریق ائمه تأكید می شد. نمونه آن اسلام آوردن شقيق بلخی و توبه بشر

ص: 352


1- نک: ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوي الشان الأكبر، تحقيق خليل شهاده، دار الفكر، دوم، ج 1، ص 403، 1408ق - 1988م. 2
2- نک: التعرف لمذهب التصوف، ص 36، مكتبة الكليات الازهريه، اول 01389-1969م.

حافی به دست امام موسی بن جعفر علیهما السلام بود.

با بررسی منابعی که ذکر می کنیم، چنین به دست آمد که امام کاظم علیه السلام از قرن هفتم به بعد وارد منابع صوفیه می شوند و متصوفه در این قرن، تنها به بیان سخنان امام در کنار سایر متصوفه نخستین بسنده می کنند. اما آن حضرت از قرن هشتم به بعد، در منابع صوفی، با یک عنوان مستقل معرفی می شوند.

بنابر این صوفیه برای اثبات اتصال بین خود و تشیع می کوشیدند که نمونه آن در بیان ارتباط با امام کاظم علیه السلام نمایان است. این تلاش، در زمینه ها و بسترهای مناسبی میسر می گشت که برای شیعیان فراهم شده بود؛ مانند شناخته شدن شخصیت امام به عنوان نمونه زهد و یا مطرح شدن شیعه اثناعشری در قرون خاص همانند دوران مغول به ویژه در دوران غازان خان(ح 694-703ق) و اولجایتو (ح 703 - 716ق) که شیعه دوازده امامی از نفوذ عظیم برخوردار شده بود. در این احوال، متصوفه خود را به شیعیان نزدیک تر ساختند و امام على علیه السلام را پیشرو همه اقسام معرفت شمردند.(1) چنین رفتاری به سود آنان بود و مقاصد ظاهری و باطنی آنان را تأمین می کرد.

البته از دلایل دیگر آن می توان به تلاش برخی از علمای تشیع در نزدیک کردن این دو مشرب دانست؛ هم چنان که میثم بحرانی(م 679ق) در این باره پیش قدم شد و نخستین سنگ بنای آن را استوار کرد و در شرح نهج البلاغه، به سخنان امام رنگ صوفيانه داد. لذا قاضی نورالله شوشتری، شرح نهج البلاغه میثم را بر حکمت و کلام و تصوف مشتمل دانسته است.(2) سبط ابن جوزی (م 645ق)، از شخصیت های شاخص اهل سنت نیز در این مسیر قدم برداشت؛ چنان که در تذکره الخواص، ائمه را با عناوین مستقل معرفی کرده و گویا به سبب چنین نوشتاری، برخی وی را شیعه دانسته اند.

ص: 353


1- داوود الهامی، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، ص 78، مکتب اسلام، قم: 1378ش.
2- مجالس المومنین، ص 3239، کتاب فروشی اسلامیه، تهران: 1354ش.

مقاله حاضر از نظر زمانی، محدود و تا قرن نهم است؛ زیرا با روی کار آمدن صفویان که به تصوف و صوفیه تمایل داشتند و از طرفی منتسب کردن جد این سلسله (صفی الدین اردبیلی) به امام کاظم علیه السلام و بیان سید بودن آنان، باعث شد در این قرون، به صوفیه و مخصوصا امام کاظم علیه السلام در منابع آنها، توجه بسیاری گردد؛ به همین دلیل، بیش تر به منابع قبل از صفویه پرداختیم تا ریشه انتساب متصوفه به آن حضرت بررسی گردد که آیا از ابتدا انتساب به امام کاظم علیه السلام وجود داشته است؟

سیر تطور سیمای امام کاظم علیه السلام در منابع صوفيه

اشاره

با بررسی های انجام شده در تعدادی از منابع صوفی از آغاز تا پایان قرن نهم، روشن می شود که نام برخی از ائمه در منابع اولیه تصوف نبوده و به تدریج به دلایل مختلف وارد منابع شده است. به طور کلی، راه یابی نام امام کاظم علیه السلام را در سه محور می توان تقسیم بندی کرد:

محور اول

اشاره

در محور اول از منابعی یاد می شود که از امام کاظم علیه السلام یادی نکرده اند. محدوده زمانی این محور از آغاز نگارش و پیدایش کتاب های صوفیانه تا پایان قرن ششم است. غفلت از نام امام تا پایان قرن ششم در منابع صوفیه ادامه داشته است. البته این غفلت در برخی از منابع قرن هفتم، هشتم و نهم نیز ادامه یافت. منابعی که در ادامه ذکر می شود، از منابع نخستین صوفیه اند که هیچ یادی از امام کاظم علیه السلام نکرده اند و تنها از امام على علیه السلام و برخی ائمه دیگر به صورت گذرا که گاه در حد ذکر نام و یا بیان اقوال آنان در کنار سایر مشایخ خویش است، بسنده کرده اند. اللمع، حلیه الاولياء و تذکره الاولياء هر چند از جمله کتاب های مربوط به محور اول به شمار می آیند، شرح حال برخی ائمه را با عناوین مستقلی درج

ص: 354

کرده اند که به این موارد، ذیل هر کتاب اشاره می شود.

قرن چهارم

منابع این قرن به ترتیب عبارتند از:

1. التعرف لمذهب اهل التصوف/ ابوبکر محمد الكلاباذی (م 380 ق)؛

2. قوت القلوب في معالجة المحبوب/ ابوطالب مکی (م 386ق)؛

قرن پنجم

3. تهذیب الاسرار / عبدالملک بن محمد بن ابراهیم نیشابوری خرکوشی (م 407ق)؛

(وی تنها به یادی از امام على علیه السلام اکتفا کرده است.)

4. المقدمة في التصوف و حقيقته / ابوعبد الرحمان سلمی (م 412ق)؛

(از سه امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، محمد بن على الباقر علیه السلام و جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

5. تاريخ الصوفيه / ابوعبدالرحمان سلمی (م 412ق)؛

6. طبقات الصوفيه / ابوعبدالرحمان سلمی (م 412 ق)؛

(از سه امام یاد کرده: جعفر بن محمد الصادق علیه السلام، علی بن ابی طالب علیه السلام، و نیز به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره کرده است)

7. حلية الاولياء وطبقات الاصفياء / ابونعیم احمد بن عبدالله الأصبهانی (430ق)؛

(شرح حال پنج امام را آورده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام، محمد بن علي الباقر علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

ص: 355

8. شرح التعرف لمذهب التصوف/ ابو ابراهیم اسماعیل بن محمد مستملی بخاری (م 434 ق)؛

(از چهار امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

9. اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابی السعيد/ محمد بن منور بن ابی سعد بن ابی سعید میهنی (م 440)؛

(در اشاره به خرقه پوشی معروف کرخی از دست امام صادق علیه السلام، ائمه را تك تك نام می برد تا پیامبر صلی الله علیه و آله، و آنها را در یک سلسله بیان می کند. وی در بیان سلسله خرقه پوشی ابوالعباس قصاب، نهایتا به دست امام على علیه السلام و پیامبر صلی الله علیه و آله می رسد)

10. کشف المحجوب / علی بن عثمان هجویری (م 465)؛

(از شش امام یاد کرده است: ابو الحسن علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

11. الرسالة القشیریه/ ابو القاسم عبدالکریم بن هوازن القشیری (م 475 ق)؛

(سه امام را ذکر کرده است: امام على علیه السلام، علی بن الحسين علیه السلام و امام صادق علیه السلام وی به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره می کند)

12. منازل السائرین / خواجه عبدالله انصاری هروی (م 481ق)؛

13. صد میدان / خواجه عبدالله انصاری (م 481ق)

14. طبقات الصوفيه خواجه عبدالله انصاری (م 481 ق)؛

(سخنان امام علی بن ابی طالب علیه السلام، را در کنار سایر مشایخ بیان می کند. وی به اسلام آوردن معروف کرخی به دست علی بن موسی الرضا علیه السلام اشاره دارد)

15. اللمع في التصوف/ ابو نصر سراج (م قرن چهارم)؛

(امام على علیه السلام را با عنوان مستقلی معرفی کرده است.)

ص: 356

16. نورالعلم / شیخ ابوالحسن خرقانی ( اواخر قرن چهارم اوایل قرن پنجم)؛

(سخنان امير المؤمنین علی علیه السلام را در کنار سایر مشایخ صوفیه آورده است)

قرن ششم

17. احیاء العلوم الدين / ابو حامد غزالی (م 505 ق)؛

(از پنج امام یاد کرده که گاه به ذکر نام و گاه به برخی سخنان ایشان اکتفا کرده است: علی ابن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، حسین بن على علیه السلام، محمد بن على علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام)

18. کیمیای سعادت غزالی (م 505 ق)؛

(از پنج امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، علی بن الحسین علیه السلام، علی بن موسى الرضا علیه السلام)

19. مناقب الابرار و محاسن الأخيار/ حسین بن نصر بن خميس(م 552 ق)؛

(به چهار امام اشاره کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام، حسین بن على علیه السلام، جعفر بن محمد الصادق علیه السلام. وی اسلام آوردن معروف کرخی را به دست امام رضا علیه السلام می داند)

20. روح الارواح في شرح اسماء الملک المفتاح / احمد سمعانی (م 534 ق)؛

(پنج امام را نام برده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

21. مناقب الصوفيه / منصور بن اردشير عبادی مروزی (م 547ق)؛

(سه امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

22. گزیده در اخلاق و تصوف/ طاهر بن محمد خانقاهی(اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم)؛

قرن هفتم

23. فتوحات مکیه/ شیخ اکبر محيي الدين بن عربی (م 638ق)؛

ص: 357

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

24. فصوص الحكم / ابن عربی (م 638ق)؛

(از دو امام یاد کرده است: امام على علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

25. مرصاد العباد/ نجم الدين دایه رازی (م 654ق)؛

(به امام على علیه السلام اشاره کرده است)

26. لمعات/ فخرالدین عراقی (م 688ق)؛

(به امام على علیه السلام اشاره دارد)

27. عوارف المعارف شیخ شهاب الدین سهروردی (م 632ق)؛

(از سه امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، حسن بن على علیه السلام و امام محمد باقر علیه السلام)

28. منهاج السالكين و معراج الطالبين / شیخ نجم الدین کبری (م قرن هفتم)؛

29. آداب الصوفيه / نجم الدین کبری؛

30. تذکره الاولياء / شیخ فرید الدین عطار نیشابوری (م قرن هفتم)؛

(چهار امام را با عنوان مستقلی معرفی کرده است: امام صادق علیه السلام، امام باقر علیه السلام، حضرت علی علیه السلام، امام رضا علیه السلام

31. آداب المریدین / ضياء الدين ابو نجیب سهروردی (م اواسط قرن هفتم)؛

(به سه امام اشاره کرده است: امام على علیه السلام، امام حسین بن على علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام

32. عبهر العاشقين/ شیخ روزبهان بقلی شیرازی (م 606 ق)؛

(از علی بن ابی طالب علیه السلام نام برده است)

33. مناقب اوحدالدين حامد بن أبي الفخر کرمانی (نیمه دوم قرن هفتم)؛

34. فيه ما فيه / مولانا جلال الدين محمد بلخی (م 672)؛

(از سه امام یاد کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام، حسن بن على علیه السلام و حسین بن على علیه السلام)

ص: 358

35. المصباح في التصوف / سعد الدين حمویه (م 650ق)؛

36. نفحه الروح و تحفه الفتوح / مؤيد الدين بن محمود جندی (قرن هفتم)؛

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

37. کشف الحقائق/ شیخ عبد العزيز بن محمد نسفی (قرن هفتم)؛

38. الانسان الكامل / نسفی؛

39. منابع السيفيه / ابو الحقائق محمد بن احمد جوینی (قرن هفتم)؛

(از امام على علیه السلام یاد کرده است)

قرن هشتم

40. کاشفا لاسرار / نور الدين عبد الرحمان اسفراینی (م 717ق)؛

(از امام علی بن ابیطالب علیه السلام یاد کرده است)

41. مناقبالعارفين / احمد افلاکی عارفی (م 761ق)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

42. تحفه الاخوان في خصائص الفتيان / عبد الرزاق کاشانی (م 736ق)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام علی بن حسین علیه السلام، امام رضا علیه السلام)

43. مجمع البحرین/ ابراهیم ابرقوهي (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام)

44. دستور الجمهور في مناقب سلطان العارفین ابویزید طيفور احمد بن حسین بن شیخ خرقانی (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

45. انیس الطالبين و عده السالكين / صلاح الدين بن مبارک(م 793ق)؛

(امام علی علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام صادق علیه السلام)

ص: 359

46. روض الرياحين في حكايات الصالحين / عبد الله بن اسعد يافعی (م 768ق)؛

(امام على علیه السلام، امام باقر علیه السلام)

47. انیس الطالبين و عده السالكين / صلاح بن مبارک بخاری (م 793ق)؛

(امام صادق علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام باقر علیه السلام، امام زین العابدين علیه السلام و امام على علیه السلام)

48. سلك السلوک / ضياء البدن نخشبی (قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام صادق علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام علی بن حسین علیه السلام)

قرن نهم

49. نفحات الانس من حضرات القدس / نور الدين عبد الرحمان جامی (م قرن نهم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام صادق علیه السلام وی در بیان سلسله شیوخ به امام حسن و امام على علیه السلام و در نهایت به احمد مختار می رسد. نیز به مسلمان شدن معروف کرخی به دست امام رضا علیه السلام اشاره کرده است)

50. معدن الدرر (سیرت نامه حاجی ناصر الدین عمر مرشدی)/ محمد عمر مرشدی (تألیف 869ق)؛

(امام على علیه السلام و امام رضا علیه السلام)

51. شرح فصوص الحکم/ تاج الدین حسین بن حسن خوارزمی (م 835-838)؛

( امام صادق علیه السلام و امام على علیه السلام)

52. ذخیره الملوک / میر سید علی همدانی (م 800)؛

(امام صادق علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام زین العابدین علیه السلام)

53. رساله نفس شناسی / سید محمد نوربخش (م 869 ق)؛

54. رسائل جناب شاه نعمت الله ولی کرمانی/ به کوشش جواد نوربخش کرمانی (م 834 ق)؛

ص: 360

(امام صادق علیه السلام، امام حسین علیه السلام و امام على علیه السلام)

55. تسنيم المقربين / شمس الدين محمد تبادکانی طوسی (م 891 ق)؛

(امام صادق علیه السلام و امام على علیه السلام)

محور دوم

اشاره

در مرحله دوم، به تدریج نام امام کاظم علیه السلام وارد منابع می شود. آغاز یاد از امام در منابع صوفیانه از قرن هفتم است. سه منبع، گزارش هایی از امام، در موضوع سلسله نسب و یا بیان مشایخ در خرقه پوشی را منعکس کرده اند که در ادامه به چگونگی آن می پردازیم:

قرن هفتم

56. اوراد الاحباب و فصوص الأداب / ابو المفاخر يحيی باخزری (م نیمه اول قرن هفتم)؛

(از سه امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام و امام صادق علیه السلام و در مقدمه کتاب، در بیان خرقه پوشی مشایخ خود نهایت به علی بن موسی الرضا علیه السلام و بعد موسى الكاظم علیه السلام می رسد و به ترتیب ائمه را نام می برد تا به پیامبر صلی الله علیه و آله می رساند)

57. مکاشفات صوفیان (شطحیات )/ شیخ روزبهان بقلی شیرازی (606ق)؛

(از پنج امام را یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

ابوتراب نخشبی از صوفیان خراسان در قرن سوم است که بعضی نسبت او را از طریق شقیق بلخی به امام کاظم علیه السلام دانسته اند.

58. مشارق الداری شرح تائيه ابن فارض/ سعید الدین سعید فرغانی (م 699)؛

(از شش امام یاد کرده است: امام على علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام

ص: 361

زین العابدین علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام)

نویسنده در بیان سلسله خرقه پوشی از امام علی علیه السلام تا امام رضا علیه السلام را نام می برد.

محور سوم

اشاره

در این محور که از قرن هشتم آغاز می شود، شرح حال امام به صورت مستقل می آید. سه منبع، (يك منبع در قرن هشتم و دو منبع در قرن نهم)، امام را با عنوان مستقل معرفی کرده اند که در برخی موارد، اسلام آوردن و یا توبه کردن متصوفه هم عصر امام را به دست ایشان دانسته اند همانند اسلام آوردن شقیق بلخی و توبه بشر حافی

قرن هشتم

59. مراد المريدين / يوسف بن ابراهيم بن سعد الدين حمويه (نیمه اول قرن هشتم)؛

(امام على علیه السلام، امام حسین علیه السلام، امام زین العابدين علیه السلام و امام صادق علیه السلام، وی در بیان سلسله خرقه پوشی معروف کرخی، از امام رضا علیه السلام آغاز می کند و ائمه را چنین نام می برد. امام موسى الكاظم علیه السلام، امام جعفر صادق علیه السلام، امام محمد باقر، امام زین العابدین، امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام، امام حسن علیه السلام و او از دست امام علی بن ابی طالب علیه السلام).

کتاب نفائس الفنون في عرايس العيون اثر شمس الدين محمد بن محمود آملی (م قرن هشتم) نیز از جمله کتبی است که به متصوفه پرداخته، اما در آن مطالب جامعی در علوم مختلف ادبی، عرفانی، ریاضی، موسیقی و... جمع آوری شده که شرحی در موضوعات مختلف است و تنها به متصوفه اختصاص ندارد. هم چنین نویسنده آن شیعی بوده و اطلاعات کمی در مورد امام موسی کاظم علیه السلام داده است.

ص: 362

قرن نهم

60. شواهد النبوه/ نور الدين عبد الرحمن جامی (م قرن نهم)؛

(با تیتر مستقل به امام کاظم علیه السلام پرداخته و ماجرای ملاقات شقيق بلخی با امام را بیان می کند)

61. فصل الخطاب/ خواجه محمد پارسا(م 834ق).

(امام کاظم علیه السلام با تیتر مستقل معرفی شده است)

برای بررسی بخش امام کاظم علیه السلام در دو کتاب شواهد النبوه و فصل الخطاب، ابتدا نویسندگان آنها معرفی می گردند:

خواجه محمد پارسا و عبدالرحمان جامی

محمدبن محمدبن محمود بخاری(1) مشهور به خواجه پارسا که در آغاز کتاب قدسیه در معرفی خود می گوید: «... و بنده ضعيف محمد بن محمد الحافظي البخاری...»(2) در سال 749 قمری در بخارا به دنیا آمد و در سال 822 قمری در سفر حج درگذشت و در قبرستان بقیع مدفون شد. او از بزرگان طایفه نقشبنديه(3) و یکی از دو جانشین خواجه بهاء الدین نقشبند بود که در نوشته های نقشبندیه، از کرامات و عظمت خواجه محمد و گسترش طریقه او بسیار گفته اند.

نورالدین عبدالرحمان جامی (817-898ق) از بزرگترین عرفا و ادبای قرن نهم هجری(4) و از جمله شارحان عرفان تئوريك ابن عربی (م.638) و از

ص: 363


1- فصل الخطاب، تصحیح و تعلیقات جليل مسگر نژاد، ص 1، تهران: چاپ اول، 1381.
2- قدسیه (کلمات بهاء الدین نقشبند»)، مقدمه و تصحیح و تعلیق احمد طاهری عراقی، ص 2، کتاب خانه طهوری، 1354. 3
3- نقشبندیه نام یکی از سلسله های صوفیه است که منسوب و پیرو خواجه محمد بهاء الدین نقشبندند. خواجه بهاء الدين محمد بن محمد بخاری (م.791)، از بزرگان صوفیه در قرن هشتم و مؤسس این طريقه است. خواجه علاء الدين و خواجه محمد پارسا از مریدان اویند.
4- شواهد النبوه، مصحح حسن امین، ص 17، تهران: میر کسری، اول، 1379ش.

سرشناسان طریقت نقشبندیه به شمار می آید که در همه زمینه های فرهنگی اعم از ادبیات فارسی و عربی، تاریخ و رجال صاحب اثر و نظر است.(1) او شیخ الاسلام دولت تیموری هرات بود.(2) در عصر جامی تشیع رونق گرفت، به گونه ای که نویسندگان سنی مذهب نیز در آثار خود از ائمه یاد کردند و عنوانی را به ایشان اختصاص دادند. نظریه ای که در این عصر برخی نویسندگان سنی با مسلک عرفانی دنبال کردند، این بود که نه سنی هستند و نه شیعه و هم سنی هستند و هم شیعه؛ بدین معنا که خواستار جمع میان این مذاهب بودند و در کنار پذیرش خلفای نخست و صحابه کرام، به امامان شیعه نیز احترام گزارده، و ایشان را صاحبان کرامت و خوارق عادات می دانستند. جامی نیز از این دست نویسندگان بود. او ارادت خاصی به خواجه محمد پارسا داشت.(3)

محتوای دو کتاب

فصل الخطاب، نوشته هایی است در علم تصوف و دقایق طریقه نقشبندیه که متن آن به فارسی و عربی نگارش یافته و در آن، عقاید مشترک شریعت و طریقت بیان شده است. خواجه در این کتاب، با علم به قدرت و نفوذ شیعه در منطقه خراسان که در آن عصر دیگر به عنوان یک اقلیت محسوب نمی شد، بلکه از لحاظ اجتماعی قدرت یافته بود، به بحث درباره مسائل و ادعاهای شیعه درباره ولایت و اهل بیت : و مسأله غیبت پرداخته است. خواجه پارسا با توجه به نام کتاب، می خواهد در این کتاب مسائل اصلی مورد اختلاف میان فرق عامه از یک

ص: 364


1- کتاب های وی را بنگرید در هدية العارفين في أسماء المؤلفين وآثار المصنفین، ج 1، ص 543، اسماعيل باشا بغدادی، مطبعة البهية، استانبول، 1951م.
2- شواهد النبوه، ص 18.
3- نفحات الانس من حضرات القدس، ص 397 و 827 تصحیح و تعلیقات دکتر عابدی، اطلاعات، تهران، 1370ش.

سو و عامه با خاصه از دیگر سو را با بهره گیری از معتبر ترین اسناد و کتب (که اغلب کتب عامه است) فيصله دهد.(1) در این کتاب، علاوه بر احادیث و آثار و شرح مقامات و طبقات صوفیه، بر احوال بسیاری از بزرگان و اولیا می توان دست یافت. هم چنین شرح حال خلفای راشدین و صحابه پیامبر و شيوخ اهل سنت در این کتاب آمده است. خواجه پارسا در این کتاب بخشی را نیز به شرح زندگانی ائمه بر اساس منابع اهل سنت اختصاص داده است. خواندمیر درباره فصل الخطاب می نویسد:

در فصل الخطاب بسیاری از مناقب و مفاخر ائمه اثناعشر اندراج یافته، اما چون سخنانی که مخالف مذهب شیعه است نیز در فصل الخطاب مكتوب گشته، علمای شیعه آن کتاب را منظور نظر التفات نکرده اند.(2)

جامی شواهد النبوه را که نام کامل آن شواهد النبوة لتقوية يقين اهل الفتوة است. به درخواست امیر علی شیر نوائی وزیر بزرگ سلطان حسین بایقرا نگاشته است. این کتاب به زبان فارسی تدوین شده و چنان که از نامش پیداست، در صدد اثبات نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله و ارائه شواهد بر آن است. جامی شواهدی که بر نبوت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده از قبل از ولادت آن حضرت تا بعد از رحلت را گرد آورده و طبقه بندی نموده است. او پس از ذکر کرامات و معجزات رسول خدا صلی الله علیه و آله به کرامات سه خلیفه نخست پرداخته و در ادامه، کرامات دوازده امام را آورده که امام على علیه السلام اولین ایشان است.(3) کرامات دیگر اصحاب و تابعیان نیز در پی آمده است. جامی کرامات ائمه را بر کرامات صحابه و تابعان مقدم کرده، هر چند ائمه پس از امام حسین علیه السلام در شمار صحابه نبوده اند. کتاب شواهد النبوه را باید ترکیبی میان دلائل النبوهها و دلائل الامامه ها دانست.

ص: 365


1- فصل الخطاب، ص 34.
2- حبيب السير في اخبار افراد البشر، ج 4، ص5، کتاب فروشی خیام، چاپ سوم، 1362ش.
3- شواهد النبوه، ص 1.

جامی ساختار کتاب را بر اساس مذهب خویش، سنی مسلك، نگاشته است؛ بدین معنا که پیش از آذکر کرامات دوازده امام، به کرامات خلفای سه گانه توجه نموده و سپس همان کراماتی را که شیعیان در مورد ائمه نقل می کنند، آورده است.

مقایسه روایات امام کاظم علیه السلام در دو کتاب

اشاره

گونه های روایت دو کتاب، در محورهای ذیل بررسی و مقایسه می شود:

الف)ساختار کلی روایات

ساختار کلی روایات در شواهد النبوه ذکر کلیاتی به اختصار از امام کاظم علیه السلام و سپس بیان کرامات و خوارق عادات امام است. جامی از آوردن اسناد پرهیز می کند و گاه در میان متن های فارسی، عبارات عربی را نیز نقل می نماید. که این مورد اندک است؛ در حالی که شیوه خواجه محمد پارسا با جامی تفاوت دارد. وی اطلاعات شخصی امام مانند زمان تولد، وفات و فرزندان را شمارش کرده، سپس به شمه ای از مناقب امام می پردازد. نقش و اثری از ایشان در حوادث تاریخی پی گیر نمی شود. و در بیان بندها و متن هایی که در زندگی امام انتخاب می کند، از خود چیزی نمی گوید بلکه بریده هایی از دیگر کتب است. هم چنین در بیان مطالب امام کاظم علیه السلام منابع مورد استناد را بیان نمی کند.

ب)منابع دو کتاب

خواجه محمد، در تدوین روایات مربوط به امام کاظم علیه السلام عینا از منابعی که در اختیار داشته، نقل می کند و در کنار هم می چیند و کمتر به اظهار نظر درباره گزارش ها می پردازد. با بررسی روایات در منابع دیگر، چنین برداشت می شود که وی روایات مربوط به امام را از منابع غیر شیعی مانند المنتظم ابن جوزی( 645ق)،

ص: 366

مرآة الجنان یافعی و... برداشت کرده است. اما جامی با این که در شواهد النبوه، منابعی که از آنان یاد کرده، از اهل سنت است، در بخش زندگانی و نقل کرامات امام احتمالا از کتب نویسندگان شیعی مانند کشف الغمه اربلی(م 692ق) و اعلام الوری طبرسی (م 547ق) نیز بهره برده؛ زیرا مطالب نقل شده در این کتاب، مشابه همان کراماتی است که در این منابع، آمده است. گويا جامی به هیچ عنوان نمی خواسته استفاده خویش از منابع شیعی را آشکار کند تا در موضع اتهام قرار گیرد.

ج)معرفی امام

خواجه محمد بدون اشاره به زمان و مکان ولادت امام، با دادن لقب كاظم علیه السلام ایشان را موسى الكاظم بن جعفر الصادق علیه السلام با دو کنیه ابوالحسن و ابو ابراهیم از ائمه اثناعشر امامیه می داند. وی در دو جا از پدر امام نام می برد: ابتدا در ذکر نام امام کاظم علیه السلام و دیگری در بیان سخنی از امام صادق علیه السلام که به برتری امام کاظم علیه السلام بر سایر فرزندان خود اشاره می کنند. او مادر حضرت را نیز گاه با صفت جاریه و گاه ام ولد، حمیده خطاب می کند. سپس بدون ذکر نام همسران، تنها در یک مورد به ام ولد بودن مادر تعدادی از فرزندان اشاره می نماید و در نهایت تعداد فرزندان را 37 دختر و 22 پسر غیر از اطفال، و جمع كل آنها را 59 فرزند می داند. در بین فرزندان از دو دختر امام، آمنه و فاطمه نام می برد که مزارشان در مصر و قم است و با بیان حدیثی در ثواب زیارت حضرت فاطمه علیهاالسلام از قول امام رضا علیه السلام، او را بر دیگران برتری می دهد.

جامی ولادت امام را سال 128 قمری در ابواء میان مکه و مدینه می داند. وی لقب کاظم را به علت حلم و بردباری بسیار ایشان دانسته، با اشاره به فراوانی کنیه های امام، به دو کنیه ابو الحسن و ابو ابراهیم اشاره و امام را با نام موسی بن جعفر یاد می کند. در ادامه بدون ذکر مستقلی از نام پدر، مادرشان را با

ص: 367

صفت ام ولد، حمیده بربریه معرفی می کند. از همسر و فرزندان امام نیز یادی نمی کند.

د)شهادت امام

خواجه محمد با بیان این که امام کاظم علیه السلام در 54 سالگی (183 ق) در زندان هارون وفات یافتند، تربت ایشان را در جانب غربی مدینه السلام (بغداد) به نام باب التین در مقبره معروف به مقابر قریش می داند. او ضمن اشاره به شهرت مقبره امام، بغداد را محل زندانی شدن امام معرفی می کند. اما جامی بر خلاف خواجه پارسا، به نحوه شهادت امام در بغداد در زندان هارون در سال 186 و مسموم شدن توسط یحیی بن خالد برمکی به دستور خليفه اشاره می نماید و در نهایت، پیش بینی امام در مورد نحوه و زمان شهادت خویش را بیان می کند.

ه)جایگاه امام نزد خلفا

خواجه محمد سخنی از مأمون به نقل از پدرش، هارون، آورده که در آن هارون، امام را به عنوان حجت و خلیفه خدا بر مردم، و خود را امام جماعت در ظاهر با غلبه و قهر می داند. هارون در ادامه، با اعتراف به شایستگی امام برای خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله، ایشان را وارث علم انبیا معرفی و به فرزندش سفارش می کند علم درست نزد این امام است. مأمون نیز این سخنان را سبب ایجاد حب امام در دل خویش می داند؛ در حالی که جامی هیچ اشاره ای به جایگاه امام در نزد خلفا ندارد.

و)کرامات امام

خواجه محمد کرامتی از امام ذکر نمی کند و تنها به بیان ماجرای محبوس

ص: 368

شدن امام در زندان مهدی عباسی و خواب دیدن امام على علیه السلام را که سبب رهایی امام از زندان وی می شود، اکتفا می کند؛ در حالی که جامی، به ذکر هفت کرامت از ایشان می پردازد؛ البته در بیان ماجرای زندانی شدن امام در زندان مهدی با خواجه محمد مشترک است؛ اما در ادامه، هفت کرامات برای امام نوشته؛ از جمله: داستان شقیق بلخی که در راه سفر حج، کرامات عدیده ای از امام مشاهده کرده و آنها را باز گفته است؛ جامه های فاخر که هارون به علی بن یقطین داد و او به امام هدیه کرد، ولی امام چون می دانستند که هارون به زودی وی را مؤاخذه خواهد کرد، آن جامه را به علی بن یقطین پس فرستادند تا هارون در مواخذه خود موفق نشود؛ دستبند زنی که به رودخانه افتاده بود و با کرامت امام بیرون آمد.

با بررسی های صورت گرفته در دو کتاب شواهد النبوه و فصل الخطاب، به نظر می رسد با توجه به وضعیت زمانی دو نویسنده، سیر نگارش هر دو کتاب با عنوان هایشان همسو بوده؛ چنان که شواهد النبوه ترکیبی از دلائل النبوه ها و دلائل الامامه هاست؛ زیرا به ذکر کرامات امام کاظم علیه السلام در کنار سایر ائمه می پردازد و فصل الخطاب به دنبال فيصله دادن به مسائل اصلی مورد اختلاف میان فرقه عامه از یک سو و عامه با خاصه از دیگر سو، با بهره گیری از معتبر ترین اسناد و کتب تاریخی است. نویسنده به دنبال این هدف، در کنار مباحث مختلف در این زمینه، بخشی از کتاب را به شرح زندگانی ائمه از جمله امام کاظم علیه السلام اختصاص داده است. وی در شرح حال زندگی ائمه، احوال شخصی امام کاظم علیه السلام را در حجم اندکی در حد ذكر اخباری از امام و زندانی شدن امام توسط هارون بسنده کرده، در حالی که جامی حجم بیشتری اختصاص داده که ذکر کرامت هاست. البته دوره زمانی حاکم بر هریک نیز در این سیر نگارش بی تأثیر نبوده است.

ص: 369

نتیجه

شکل گیری ابتدایی جریان تصوف که تا نیمه دوم قرن سوم هجری ادامه یافت، بیشتر به اصل زهدگرایی و جدایی از دنیا توجه داشته است که این امر، کناره گیری از اجتماع را به دنبال داشت. اما صوفیان به تدریج، از این اصل جدا شدند و شکل خاصی به خود گرفتند که آنها را به صورت دسته ای متمایز در اجتماع معرفی نمود. این تحول که دوره حیات اجتماعی جدیدی برای آنان بود، روی آوردن آنها به تدوین کتب و شکل دادن منظم به اصول و قوانین تصوف را موجب گردید. این جریان، در دوره هایی به مذهب تشیع نزدیک شد. نماد این نزدیکی، مطرح شدن ائمه به عنوان اولیا و اقطاب صوفیان بود. این امر توجه دانشمندان شیعی را موجب گردید؛ زیرا زمینه جذب آنان به مذهب تشیع در این مسیر فراهم شد و این خود می توانست مبنا و محور مهمی برای وحدت به شمار آید.

بررسی 62 منبع متصوفه (از قرن چهارم تا پایان قرن نهم)، روشن ساخت که ائمه و از جمله امام کاظم علیه السلام به مرور حضور پررنگ تری در منابع تصوف یافته اند. در ابتدا نامی از ایشان در میان نبود، اما از منابع قرن هفتم، ياد از امام كاظم علیه السلام آغاز شد و در قرن هشتم و نهم گسترش یافت و گاه شرح حال امام به مانند یک منبع شیعی گزارش شد و امام به عنوان قطب صوفیان مطرح گردیدند. گذر زمان و تحولات جامعه و از جمله تقویت مذهب شیعه، در این مسیر نقش بسزایی ایفا کرد.

ص: 370

منابع

1. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد (م 808ق)، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر ومن عاصرهم من ذوي الشان الأكبر، تحقيق خليل شهاده، دار الفكر، چاپ دوم، 1408ق/1988.

2. الهامی، داوود، موضع تشیع در برابر تصوف در طول تاریخ، قم: مکتب اسلام، 1378ش.

3. بغدادی، اسماعيل باشا، هدية العارفين في أسماء المؤلفين وآثار المصنفین، استانبول مطبعة البهية، 1951م.

4. پارسا، محمد، فصل الخطاب، تصحیح و تعلیقات جليل مسگر نژاد، تهران، چاپ اول، 1381.

5. پارسای بخارائی، خواجه محمد، قدسیه ( کلمات بهاء الدین نقشبند)، تصحیح و تعليق از احمد طاهری عراقی، کتابخانه طهوری، تهران، 1354.

6. جامی، عبدالرحمان (م 898 ق)، شواهد النبوه، مصحح حسن امین، تهران: میر کسری، چاپ اول، 1379ش.

7-، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح و تعلیقات دکتر عابدی، تهران: اطلاعات، 1370.

8. خواند میر، حبیب السير في أخبار افراد البشر، کتاب فروشی خیام، چاپ سوم، 1362.

9. شوشتری، قاضی نورالله ( 1019 ق)، مجالس المومنین، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1354ش.

10. كلاباذی، ابوبکر محمد، التعرف لمذهب التصوف، مكتبة الكليات الازهريه، چاپ اول، 1389ه–1969م.

ص: 371

تصویر امام کاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشایخ صوفیه با ایشان محمد سوری

اشاره

*تصویر امام کاظم علیه السلام در متون زهد و ارتباط مشایخ صوفیه با ایشان محمد سوری(1)

چکیده

هر چند زمینه شکل گیری طریقت های عرفانی در جهان اسلام، از حدود سده های چهارم و پنجم آغاز شده بود، صورت نهایی این طریقت ها - به گونه ای که بیشتر آنها سلسله طریقتی خود را از طریق امامان شیعه و به ویژه امام رضا علیه السلام تا امام على علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسانند- به سده هفتم و پس از آن بر می گردد. حال، چه تصویری از امامان و به ویژه امام کاظم علیه السلام در زهد و عرفان اسلامی وجود داشته که به پذیرش ایشان به عنوان اقطاب سلسله های عرفانی انجامیده است؟ آیا با بررسی متون زهد و تصوف اولیه، به نقش امامان در شکل گیری این طریقت ها می توان پی برد؟ هم چنین در برخی از منابع، ادعا شده است که برخی از مشایخ متقدم صوفیه با امام کاظم علیه السلام ارتباط داشته اند.

در مقاله حاضر، نخست کتابهای زهد را به طور کامل بررسی و به کتاب های متقدم عرفان اشاره کرده و آن گاه میزان صحت و سقم روایات حاکی از ارتباط مشایخ صوفیه با آن حضرت را بر رسیده است. در پایان،

ص: 372


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

به این نتیجه می رسد که اولا در کتاب های زهد و عرفان فقط به اختصار از امام على علیه السلام تا امام صادق علیه السلام ياد شده است و از دیگر ائمه و به ویژه امام کاظم علیه السلام مطلقا ذکری در میان نیست؛ ثانيا هرچند دیدار یکی از مشایخ صوفیه، شقیق بلخی، با امام کاظم علیه السلام کم و بیش قابل اثبات است، همین دیدار هم در هیچ یک از متون عرفانی ذکر نشده و عملا در تاریخ عرفان و شکل گیری طریقت های عرفانی تأثیری نداشته است. بنابراین، برای فهم چگونگی و چرایی ورود اسامی ائمه به سلسله های عرفانی، مراجعه به متون زهد و تصوف کارگشا نیست و باید به دنبال دلایل دیگری برای آن بود.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، عرفان اسلامی، پیر طریقت، زهد و تصوف، مشایخ صوفیه.

مقدمه

در عرفان اسلامی، پیر یا شیخ طریقت نقش بسیار برجسته ای دارد و فرد سالك باید برای پرهیز از گمراهی، همه مراحل سلوك را زیر نظر وی بپیماید و حتی اراده خود را در اراده او محو کند. این اهمیت تا جایی است که گفته اند: «من ليس له شیخٌ فشَيخُهُ الشيطان»(1) عارفان بر این باورند که سلوك طريقت، دانشی رسمی نیست که بتوان خود آموز به آن دست یافت، بلکه پیر، تربیتی معنوی را با نفس پاك خود سینه به سینه به سالك منتقل می کند، همان گونه که خود پیر نیز پیش تر این امور را به همین شیوه فراگرفته است.

دریافت امور باطنی از پیر مانند نقل حدیث پیامبر و امام در علم حدیث است. همان طور که نقل روایت از محدثان، تنها در صورتی اعتبار دارد که سند روایت به پیامبر یا امام برسد، در عرفان نیز سلسله پیران باید به پیامبر برسد تا اعتبار

ص: 373


1- نور الدين عبدالرحمان کسرقی اسفراینی، کاشف الاسرار، ص 147.

داشته باشد. در علم حدیث استاد به شاگرد خود «اجازه نقل حدیث» می دهد - خواه شفاهی یا کتبی - و در عرفان، پیر به سالك خرقه می پوشاند. ده ها طريقت عرفانی در عرفان اسلامی وجود دارد که همه آنها سند خرقه خود را در نهایت به پیامبر صلی الله علیه و آله می رسانند. نکته مهم این است که نقش امامان شیعه در بیشتر این طریقت ها بسیار پررنگ است. این سندها عموما به معروف کرخی» و از طریق ایشان به امام رضا علیه السلام و پدران بزرگوارشان تا امیر مؤمنان و پیامبر می رسد. (1)

شکل گیری نهایی این سندها از نظر تاریخی به حدود سده هفتم هجری بر می گردد. تا پیش از این تاریخ، در متون پرشمار زهد و تصوف، خبری از این گونه سندها نیست. در این جا پرسشی مطرح می گردد: آیا از نظر واقعیت تاریخی، میان افرادی که در این سلسله ها هستند، رابطه استادی و شاگردی یا مرادی و مریدی وجود داشته است؟ آیا آوردن نام امامان در این سندها دارای پشتوانه فکری و نشانه پیشوایی معنوی ایشان در میان صوفیه است یا این که نوعی ادعای بی دلیل و بر ساخته ذهن صوفیان است؟ در این جا بحث در چرایی ورود نام امامان در سندهای صوفیه نیست؛ زیرا خود بحثی جداگانه می طلبد بلکه بحث در این است که متون کهن زهد و تصوف، چه تصویری از امامان ارائه می کنند و آیا آن تصویر می تواند زمینه ساز ورود نام ایشان در سلسله های صوفیه باشد؟

ص: 374


1- نمونه ای از سندی کهن را می توان در عبارت ذیل مربوط به سند خرقه شیخ ابوسعید ابوالخير (ف. 440) ملاحظه کرد: «خرقه شيخ بوسعيد رحمه الله عليه از دست [بو]عبدالرحمان سلمی دارد و او از دست بوالقاسم نصر آبادی دارد و او از دست ابوبکر شبلی دارد و او از دست جنید دارد و او از دست سری سقطی دارد و او از دست معروف کرخی دارد و او از دست [على الرضا دارد و او از دست پدر خویش، موسى الكاظم دارد و او از دست] پدر خویش، جعفر الصادق دارد و او از دست پدر خویش، محمد الباقر دارد و او از دست پدر خویش، علی زین العابدین دارد و او از دست پدر خویش [حسين الشهيد دارد و او از دست پدر خویش] امير المؤمنین علی بن ابی طالب - رضوان الله علیهم اجمعین - دارد و او از دست مبارك محمد مصطفى - صلوات الله و سلامه عليه». (نسخه خطی شماره 1292 در کتابخانه مرکزی قونیه، برگ 39 آ، کتابت شده در تاریخ 714)

نکته دیگر این که شکل گیری عرفان اسلامی با پدیده ای به نام «زهد» همراه بوده است. پیامبر و امامان و بسیاری از اصحاب و تابعان و تبع تابعان، زندگی زاهدانه ای داشتند و به زهد دعوت می کردند. سده نخستین هجری و اوایل سده دوم، دوره زهد محض است؛ یعنی زهدی که هنوز به عرفان تبدیل نشده و ویژگی اصلی آن پشت پا زدن به دنیا، به دلیل بی ارزشی دنیا یا به سبب خوف از عذاب آخرت و تا حدودی رغبت به بهشت و نعمت های آن است. پس از آغاز عصر کتابت و از اواخر سده دوم هجری به بعد، برخی از زهاد که اغلب گرایش حدیثی داشتند، مجموعه روایات زهد آمیز پیامبر و اصحاب و دیگر زهاد را در کتاب هایی گردآوری کردند و نام هایی از قبیل کتاب الزهد یا کتاب الرقائق بر آن نهادند. همان طور که زهد، زمینه پیدایش عرفان را فراهم کرد، کتاب های زهد نیز زمینه ای برای پیدایش ادبیات عرفان و تصوف شد. بیش تر مطالبی که در کتاب های زهد وجود دارد، در کتاب های عرفانی مورد اشاره قرار گرفته یا شرح و بسط یافته است.

عرفان اسلامی که در اواخر سده دوم به تدریج راهش را از زهد جدا کرده و حیثیت جداگانه ای یافته بود، در سده سوم به اوج شکوفایی خود رسید. آنچه باعث شد عرفان از زهد متمایز شود، این نکته بود که زهد در خصوص این دنیا تنها جنبه سلبی و نفیی داشت؛ يعنى ترك دنیا در این دنیا و رسیدن به نتیجه و پاداش آن در آخرت؛ ولی نگاه عرفان این بود که بالاترین پاداش آخرت را که همان قرب الهی و شناخت خداوند (عرفان با معرفت) است، در همین دنیا نصیب فرد کند.(1) عارفان بزرگ سده سوم - از قبیل ذوالنون مصری، سهل تستری و جنید بغدادی - همواره در متون عرفانی بعدی، سرمشق و اسوه عارفان به شمار

ص: 375


1- درباره رابطه زهد و تصوف و تحولات آن، نک: نصرالله پورجوادی، رؤیت ماه در آسمان، ص 112 - 122، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375ش.

آمده اند و سخنان و حکایات و آموزه های ایشان، خطی مشی عرفان را در سده های بعد تعیین کرده است.

ادبیات عرفانی از اواخر سده دوم هجری مسیر خود را با نگارش رساله های کوتاه آغاز کرد و در طول سده چهارم، با پیدایش کتاب های جامع عرفانی مانند اللمع نوشته ابونصر سراج طوسی (ف. 378)، التعرف نوشته ابوبکر کلابادی (ف. 380)، قوت القلوب نوشته ابوطالب مکی (ف. 386) و تهذیب الأسرار نوشته ابوسعد خرگوشی (ف. 407/406 ) به کمال رسید. در واقع، بخش عمده ادبیات عرفانی پس از این دوره تکرار سخنان پیشینیان است و نو آوری خاصی ندارد.

اکنون پرسش گذشته دوباره مطرح می شود که نقش امامان در متون پیش گفته زهد چیست و این متون چه تصویری از ایشان ارائه می کنند؟ آیا این تصویر با نگاهی که در سده های بعد به امامان شده و ایشان را سر سلسله مکاتب عرفانی مطرح کرده سازگار است؟

بررسی تصویر همه امامان در متون زهد، از حوصله يك مقاله بیرون است. این مقاله صرفا به نقش امام کاظم علیه السلام در این متون می پردازد. نوشتار حاضر در دو بخش سامان یافته است: بخش نخست کتاب های زهد را به اختصار معرفی می کند و حضور امام کاظم علیه السلام را در آن آثار بر می رسد.(1) در برخی از منابع حدیثی شیعه و سنی، ادعا شده است که تعدادی از مشایخ صوفیه با آن حضرت مرتبط بوده و از ایشان کسب فیض کرده اند. در بخش دوم، از چگونگی این ارتباط و میزان صحت آن بحث می شود.

ص: 376


1- البته بررسی متون عرفان و تصوف نیز در این زمینه ضرورت دارد که در نوشتاری دیگر به آن خواهیم پرداخت. هر چند در آن کتاب ها نیز با به کلی از امامان علیه السلام یاد نکرده اند یا حداکثر از شش امام اول سخن به میان آورده و درباره امام کاظم علیه السلام و امامان پس از ایشان سکوت کرده اند.

متون زهد

از لابه لای کتاب شناسی ها و فهرست ها و دیگر منابع کهن، حدود صد عنوان کتاب الزهد را می توان شناسایی کرد(1) که بخش اندکی از آن- به حدود بیست اثر - به صورت خطی به ما رسیده و تعداد چهارده اثر به صورت چاپی وجود دارد که در بحث حاضر بررسی شده است. قدیم ترین کتاب الزهد از زاهد و محدث شیعی ابوحمزه ثابت بن دینار ثمالی (ف. 150)، شاگرد امامان چهارم تا ششم است که فقط نامی از آن باقی مانده(2) و کتاب الزهد عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181)،(3) اولین کتابی به شمار می آید که در زهد به صورت کامل به دست ما رسیده است.

دیگر کتاب های موجود، به ترتیب تاریخ درگذشت نویسندگان آنها عبارتند

ص: 377


1- احمد فرید در مقدمه کتاب الزهد عبدالله بن مبارك مروزی (ریاض: دار المعراج الدوليه، چاپ اول 1995/1415 ، ص 144-153) 62 نمونه از کتاب های زهد اهل سنت، و غلامرضا عرفانیان در مقدمه الزهد حسین بن سعید اهوازی (قم: نشر سید ابوالفضل حسینیان، چاپ دوم، 1361/1402 ش) شانزده نمونه از کتابهای زهد شیعه را معرفی کرده اند، ولی نگارنده در مقاله ای که با عنوان «کتاب شناسی کتاب های زهد» در دست تدوین دارد، حدود صد اثر را شناسایی کرده است.
2- فؤاد سزگین، تاريخ التراث العربی، ترجمه محمود فهمي حجازی و دیگران، ج1، بخش چهارم، ص105، ریاض: جامعة الامام محمد بن سعود الإسلاميه، 1991/1411 ، سید حسین مدرسی طباطبایی احتمال داده است که کتاب ابوحمزه ثمالی همان متنی باشد که کلینی در کافی (تصحیح محمد حسین درایتی، ج 8 ص 17-14، قم: دار الحدیث، چاپ اول 1387/1430 ش) با عنوان «صحیفه على بن الحسين علیه السلام و كلامه في الزهد» آورده است ( میراث مکتوب شیعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر اول، ترجمه سید علی قرایی و رسول جعفریان، ص 445، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، چاپ اول، 1383ش)، ولی حجم کم صحیفه این احتمال را ضعیف می کند.
3- از این کتاب دو تصحیح در دسترس است: 1. کتاب الزهد ويليه كتاب الرقائق (تصحيح حبیب الرحمان الأعظمی، بیروت: دار الكتب العلمیه، بی تا)؛ 2. الزهد والرقائق (2 ج، تصحیح احمد فرید، ریاض: دار المعراج الدولية، چاپ اول، 1995/1415). در متن حاضر از تصحيح دوم بهره برده ایم که نسبتا تصحیح انتقادی محسوب می شود.

از: کتاب الزهد معافی بن عمران موصلی (ف. 185)،(1) کتاب الزهد وكيع بن جراح رواسی (ف. 197)،(2) کتاب الزهد اسد بن موسی اموی مصری (ف. 212) که بخش کوچکی از آن باقی مانده است؛(3) كتاب الزهد احمد بن حنبل مروزی (ف. 241)،(4) كتاب الزهد في الدنيا وما فيها از هناد بن شري كوفي (ف. 243)،(5) کتاب الزهد

ص: 378


1- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، تصحيح ابوحارث عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیه، چاپ اول، 1999/1420
2- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، 3 ج، تصحيح عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوائی، مدینه: مکتبه الدار، چاپ اول، 1984/1404
3- بخش باقی مانده از کتاب الزهد اسد بن موسی چهار بار منتشر شده است: 1. تصحیح رودولف لزینسکی (Rudolf Leszynski) در ضمن کتابش با عنوان Mohammedanische Traditionen Uber das Jingste Gericht، برلين: مطبعه ماکس شمر سوف، 1909؛ 2. تصحیح رئيف جورج خوری، در مجلد دوم از مجموعة مخطوطات عربی کهن (Codices Arabici Antiqui) به همراه ترجمه آلمانی کتاب، ویسبادن: 1972؛ 3. الزهد، تصحيح ابو اسحاق حويني اثری، دسوق: مكتبة الوعي الإسلامی، چاپ اول، 1993/1413 4. الزهد، تصحيح بسام عبدالوهاب الجابی، بیروت: المكتب الإسلامی، چاپ اول، 1999/1420 . سه چاپ اول و سوم و چهارم در اختیار ماست و فقط به چاپ خوری دسترسی نداریم. با توجه به اینکه چاپ لزینسکی فاقد شماره گذاری احادیث است، در ارجاعات از نسخه سوم که بر اساس دو نسخه خطی تصحیح شده و بسیاری از سهوهای چاپ لزینسکی را درست کرده است بهره برده ایم. نسخه چهارم همان چاپ رئیف خوری است با حذف تعليقات او.
4- از کتاب الزهد احمد بن حنبل دو چاپ بسیار آشفته و پر غلط در دسترس است: 1. الزهد، تصحیح محمد جلال شرف، بیروت: دار النهضة العربيه، 1981. این چاپ فقط دوازده باب آغازین کتاب درباره پیامبران را دارد. 2. الزهد، تصحیح محمد عبد السلام شاهين، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول 1999/1420 . در هیچ کدام از این دو چاپ کمترین اصول تحقیق علمی صورت نپذیرفته است، ولی با توجه به کامل تر بودن نسخه دوم از آن بهره برده ایم. باعث شگفتی است که سلفيان معاصر که به آثار احمد بن حنبل عنایت ویژه دارند و هر اثر او را دوباره و چندباره تصحیح و تذهیب کرده اند، در مورد کتاب الزهد هنوز هیچ کاری صورت نداده اند و دو چاپ فوق نیز خارج از محدوده آنها صورت گرفته است. ناگفته نماند که سلفيان امروز برخلاف حنبلیان نخستين، عنایت چندانی به زهد و تصوف ندارند و صوفیان را در کنار رافضه، بزرگ ترین بدعت گذاران در دین می دانند و چه بسا همین باعث شده که به کتاب الزهد احمد بن حنبل روی خوشی نشان ندهند، همان طور که کتاب دیگر او با نام فضائل امیر المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام فقط در قم تصحیح و چاپ شده است (تصحيح حسن حمید سنید، قم: المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام، 1425).
5- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد، 2 ج، تصحيح عبدالرحمان بن عبدالجبار فریوائی، کویت: دار الخلفاء، چاپ اول، 1985/1406 . عنوان کتاب در نسخه اساس این تصحيح «كتاب الزهد في الدنيا وما فيها» است (نک: ص 41) که صحیح تر به نظر می رسد.

ابو داوود سجستانی (ف. 275) صاحب سنن أبي داوود،(1) کتاب الزهد ابو حاتم رازی (ف. 277) که خلاصه ای از آن موجود است؛(2) کتاب الزهد ابن ابی دنیا (ف. 281)،(3) کتاب الزهد ابن ابی عاصم شیبانی (ف. 287)،(4) معنی الزهد از ابوسعید بن اعرابی بصری (ف. 340)،(5) کتاب الفوائد و الزهد و الرقائق و المراثی از جعفر خلدی (ف. 348)،(6) کتاب الزهد الكبير ابو بکر بیهقی (ف. 458)،(7) کتاب الزهد خطیب بغدادی (ف. 463).(8)

کتاب های یادشده، در مجموع بیش از علیه السلام8500 حدیث و سخن و حکایت را

ص: 379


1- مشخصات کتاب شناختی: الزهد لأبي داوود السجستانی رواية ابن الأعرابي عنه، تصحيح ياسر بن ابراهيم بن محمد و غنيم بن عباس بن غنيم، قاهره: دار المشكاه، چاپ اول، 1993/1414
2- مشخصات کتاب شناختى: الزهد، تصحيح منذر سليم محمود دومی، ریاض: دار أطلس، چاپ اول .2000/1421
3- مشخصات کتاب شناختی: الزهد، تصحیح ياسين محمد سواس، دمشق، دار ابن کثیر، چاپ اول .1999/1420
4- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد: كتاب فيه ذكر الدنيا والزهد فيها والصمت وحفظ اللسان والعزله، تصحيح عبدالعلی عبدالحمید اعظمی ازهری، بمبئي: الدار السلفيه، چاپ اول، 1983/1403
5- كتاب الزهد ابن اعرابی دو بار با این مشخصات منتشر شده است: الزهد وصفه الزاهدين، تصحیح مجدی فتحي السيد، طنطا: دار الصحابه للتراث، 1408؛ كتاب فيه معنى الزهد والمقالات وصفه الزاهدين، تصحيح خدیجه محمد كامل، قاهره: مطبعة دار الكتب المصريه، 1998. ما به چاپ طنطا دسترسی نداشتیم و از فقط از چاپ قاهره بهره برده ایم.
6- مشخصات کتاب شناختی: الفوائد والزهد والرقائق والمراثی، تحقيق مجدی فتحی السید، طنطا: دار الصحابه للتراث، 1989/1409
7- مشخصات کتاب شناختی: کتاب الزهد الكبير، تحقیق عامر احمد حیدر، بیروت: دار الجنان و مؤسسه الكتب الثقافيه، 1987/1408. این کتاب پیشتر نیز با این مشخصات چاپ شده بوده است: كتاب الزهد الكبير، تصحيح تقی الدین ندوی، کویت: دار القلم، 1983. نگارنده به چاپ کویت دسترسی ندارد، ولی ظاهرا آنقدر این چاپ مغلوط و مغشوش بوده است که یکی از آشنایان با علم حدیث کتابی جداگانه در نقد و بررسی نادرستی های آن نگاشته است، با این مشخصات: ابونصر سراج الدین شافعی، عبث الخلف بكتب السلف: أخطاء الدكتور تقي الدين الندوي في تحقيق كتاب الزهد للإمام البيهقي رحمه الله تعالى الذي نال به شهاده الدكتوراه، بیروت: مكتبة المحدث محمد زكريا الكاندهلوی، چاپ اول، 1999/1420 . با مطالعه کتاب حاضر معلوم می شود که عنوان «عبث الخلف بكتب السلف» کاملا بجا و مناسب است.
8- مشخصات کتاب شناختی: المنتخب من كتاب الزهد والرقائق ويليه للمؤلف طرق حديث عبد الله بن عمر عن النبي في ترائي الهلال. تصحيح عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیة، چاپ اول، 2000/1420

شامل می گردند. بخش عمده ای از این آثار، احادیث زهد آمیز رسول خدا صلی الله علیه و آله است. پس از رسول خدا صلی اللهعلیه و آله از بسیاری از صحابه و تابعان و تبع تابعان و زهاد و صوفیه، سخنانی وجود دارد یا حکایاتی از زندگی زاهدانه ایشان نقل شده، ولی حجم روایاتی که درباره امامان وجود دارد، در مقایسه با برخی دیگر از صحابه و تابعان یا زهاد بسیار اندك است. همه مطالب مربوط به امامان به ده صفحه نمی رسد. برخی از کتاب های زهد بر حسب افراد تنظیم شده و اخبار هر فرد در بابی مستقل قرار گرفته است. از میان ائمه، تنها على بن ابی طالب علیه السلام و على بن الحسین علیه السلام دارای باب مستقل هستند. البته حجم اخبار این ها با زهاد دیگر اصلا قابل مقایسه نیست. در این کتاب ها از علی بن ابی طالب، امام حسن، امام حسین، علی بن الحسین و امام محمدباقر علیه السلام اندك سخنانی نقل شده و گاه احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله به روایت ایشان است. هیچ سخن یا حکایتی از امام جعفر صادق علیه السلام وجود ندارد و فقط در چند جا ایشان راوی حدیث هستند. شگفت است که کتاب های موجود، حدود سیصد سال از ادبیات زهد را در بر می گیرند (از ابن مبارك متوفای 181 تا خطیب بغدادی متوفای 463) ولی در مجموع آنها حتی یک کلمه از امام صادق علیه السلام وجود ندارد. با درک این مطلب، بهتر درباره «تفسیر عرفانی» منسوب به ایشان یا آثار زاهدانه و عارفانه ای که در سده های اخیر به وی نسبت داده اند، از قبیل مصباح الشریعه، می توان داوری کرد. هم چنین از امام کاظم علیه السلام که موضوع سخن ماست، مطلقا هیچ یادی نشده، حال آن که از هم عصران ایشان، از قبیل ابراهیم ادهم (ف. 161) و فضیل بن عیاض (ف. 181)، ده ها و بلکه صدها سخن و حکایت وجود دارد.

ادبیات زهد نه تنها از حضور امامان تقریبا بی بهره است، بلکه برخی حکایات مرتبط با ایشان، مثلا در کتاب الزهد ابن مبارك و ابوحاتم رازی، از ذم امامان و

ص: 380

اثبات برتری دیگر زهاد حکایت می کند.(1)

از کتاب های زهد چنین به دست می آید که اگر فرضا همه مطالب مربوط به امامان شیعه را از این کتاب ها حذف کنیم، هیچ تغییر جدی در این ادبیات رخ نخواهد داد. می توان گفت از «معنویت تشیع» که برخی پژوهش گران معاصر یاد کرده اند،(2) در ادبیات زهد هیچ خبری نیست، ولی اگر برای مثال سخنان و حکایات مربوط به حسن بصری یا حتی خلیفه دوم را حذف کنیم، این ادبیات لطمه جدی خواهد خورد. در مجموع به نظر می رسد که کتاب های موجود زهد هیچ تأثیری در پذیرش ائمه به عنوان اقطاب و حلقه های آغازین سلسله های صوفیه ندارند.

ص: 381


1- برای نمونه، در کتاب الزهد عبدالله بن مبارك (ص 584) آمده است که فردی برای حاجتى نزد حسین بن على علیه السلام می رود ولی متوجه می شود که ایشان در حال اعتكاف هستند. حضرت می فرماید: «اگر در اعتكاف نبودم حتما حاجتت را برآورده می کردم.» مرد سپس نزد حسن بن علی علیه السلام می رود و قصه دیدارش با حسین را نیز حکایت می کند. حسن بن علی می فرماید: «بر آورده کردن نیاز برادر دینی از يك ماه اعتكاف برای من ارزشمندتر است.» این قصه به تنهایی ذم امام حسین علیه السلام است، به ویژه اگر آن را با سخن بعدي کتاب مقایسه کنیم که از حسن بصری (ف. 110) است. در این جا حسن بصری نزد ثابت بنانی (ف. 123) می رود تا با هم نیاز کسی را بر آورده کنند. ثابت می گوید: «من معتکفم.» حسن می گوید: «بر آورده کردن نیاز برادر دینی از يك سال اعتکاف برای من ارزشمندتر است.» خواننده کتاب با مقایسه رفتار امام حسین علیه السلام و حسن بصری به سادگی به بزرگی حسن بصری پی می برد، مخصوصا این که حکایت مربوط به حسن بصری دقیقا بعد از حکایت مربوط به امام حسین علیه السلام نقل شده است. متن عربی این دو حکایت از این قرار است: «عن أبي جعفر، قال: جاء رجل إلى حسين بن على فاستعان به على حاجه فوجده معتكفا. فقال: لولا اعتکافي لخرجت معك فقضيت حاجتك. ثم خرج من عنده فأتي الحسن بن على فذكر له حاجته فخرج معه لحاجته. فقال: أما إني قد كرهت أن أعينك في حاجتى ولقد بدأت بحسين، فقال لولا اعتکافي لخرجت معك. فقال الحسن: لقضاء حاجه أخ لي في الله أحب إلى من اعتکاف شهر. أخبركم أبو عمر بن حيويه، قال: حدثنا يحيى، قال: حدثنا الحسين، قال: أخبرنا عبد الله، قال: أخبرنا حميد الطويل، عن الحسن [البصری]، أنه دخل على ثابت البناني لينطلق في حاجه لرجل، فقال ثابت: إنی معتكف. فقال الحسن: لأن أقضي حاجه أخ لي مسلم أحب إلى من اعتکاف سنه.»
2- برای نمونه، نک: Cal W. Emst. Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World Islamic Civilization and Muslim Networks. (Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 2004), pp. 167-174

ارتباط مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام

در کتاب های کهن عرفان و تصوف درباره ارتباط سه تن از مشایخ صوفیه، (شقيق بلخی و معروف کرخی و بشر حافی) با امام کاظم علیه السلام مطلقا ذکری به میان نیامده است. حکایت دیدار شفیق بلخی با آن حضرت، نخست در برخی منابع حدیثی شیعه و سنی مطرح شده و بعدها به متون عرفاني متأخر نیز راه یافته است. از آن جا که این مسأله پیش تر در پژوهشی مستقل بررسی شده،(1) در ادامه به ذکر خلاصه ای از آن بسنده می کنیم:

«خوش نام»(2) پسر صوفی بزرگ حاتم اصم (ف. 237) از پدرش نقل کرده است که شقيق بلخی به من گفت:

در سفر حج به سال 149 در قادسیه توقف کردیم. نگاهی به مردم انداختم که با لباس ها و چادرهای گوناگون بودند و هر کس به فراخور حال خود به این سفر آمده بود. گفتم: «خداوندا، اینها برای زیارت تو راه افتاده اند، پس نا امیدشان نکن!» افسار چهارپایم در دستم بود و دنبال جایی می گشتم که دور از مردم باشم. در همان حال جوانی زیبارو و سبزه فام را دیدم که سیمای بندگی داشت و نشانه سجده میان دو چشمانش بود. جامه ای پشمینه روی

ص: 382


1- مقاله عالمانه پروفسور حامد الگار با این مشخصات: حامد الگار، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، دوره دهم، ش 2 و 13 مرداد - اسفند 1372، ص 42-55. هم چنین محمدرضا انصاری قمی نقدی جالب بر این مقاله نوشته اند (محمدرضا انصاری قمی، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، معارف، دوره یازدهم، ش 3، آذر - اسفند 1373، ص 30-40). مشخصات اصل انگلیسی مقاله حامد الگار از این قرار است: Hamid Algar. "Imām Mūsā al-Kazim and Sufi Tradition", Islamic Culture An English Quarterly, Published by The Islamic Culture Board, Hyderabad-India, Volume LXIV, No. 1, January 1990, pp. 1-14
2- از آنجا که واژه «خوشنام» برای عرب زبانان آشنا نبوده است، در برخی منابع عربی آن را به هشام یا حسام تصحیف کرده اند. برای نمونه، نک: طبری، دلائل الإمامه ص 153؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص 222.

لباسهایش پوشیده بود و کفشی عربی به پا داشت و تنها، در جایی دور از مردم بود. با خود گفتم: «او از صوفيه اهل توکل است که می خواهد در مسیر سربار دیگران باشد. به خدا سوگند نزدش می روم و سرزنشش می کنم که دست از این کارها بردارد.» همین که نزدیکش شدم و مرا دید، فرمود: «ای شقيق، (اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا).(1) و از من دور شد. با خود گفتم: «این جوان راز مرا آشکار کرد و از آنچه در دل داشتم سخن گفت و نامم را برد و این کارها جز از ولی حقیقی خداوند ساخته نیست. باید از او حلالیت بطلبم.» شتابان به دنبالش رفتم ولی پیدایش نکردم و از نظرم پنهان شد.

در منزل «واقصه»، دوباره جوان را دیدم که بر تلی از رمل نماز می خواند و لرزه بر همه اعضا و جوارحش افتاده بود و از خوف خدا اشك از دیدگانش جاری بود. با خود گفتم: «نزدش بروم و حلالیت بخواهم.» همین که مرا دید، فرمود: «ای شقیق، (وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحا ثُمَّ اهْتَدَی).(2) این را گفت و از نظرم پنهان شد. با خود گفتم: «این مرد باید از ابدال باشد؛ زیرا دو بار ضمیر مرا خواند و اگر نزد خدا ارج و قربی نداشت نمی توانست ضمیر مرا بخواند.»

در منزل «زباله»، او را سر چاه دیدم. می خواست مشکش را از آب پر کند، ولی مشك در چاه افتاد. جوان چشم هایش را به آسمان گرفت و گفت: «خداوندا، تویی که مرا سیراب می کنی و با طعام نیرو و قوت می بخشی. من جز همین مشك ندارم، پس محرومم نکن!» ناگهان دیدم که آب چاه بالا آمد تا جایی که بر زمین جاری شد و جوان مشکش را گرفت و پر کرد و با آن وضو ساخت و چند رکعت نماز خواند. سپس به طرف تلی از رمل سفید

ص: 383


1- حجرات، آیه 12.
2- طه، آیه 82.

رفت و مشك را با رمل پر کرد. آن گاه مشك را تکان داد و از آن نوشيد. با خود گفتم: «می بینی؟ رمل را به سویق(1) تبدیل کرد.»

نزدیکش رفتم و گفتم: «از نعمت خدا به من هم بده.» گفت: «ای شقیق، نعمت های خداوند پیوسته بر ما اهل بیت می بارد و دستان او بر ما گشوده است. پس به پروردگارت گمان نيك ببر زیرا او صاحب گمان نیك را ناامید نمی کند.» مشك را گرفتم و نوشیدم؛ سویق و شکر بود. به خدا سوگند چیزی از آن گواراتر و خوشبو تر ننوشیده بودم. هم سیر شدم و هم سیراب و تا چند روز میلی به آب و غذا نداشتم. مشك را به او برگرداندم. باز هم از نظرم پنهان شد.

بار دیگر جوان را پس از مراسم حج در مکه دیدم. در خاموشی شب کنار خانه خدا با خضوع و خشوع و اشك و آه نماز و قرآن می خواند. تا این که صبح شد و نماز صبح را به جای آورد و هفت بار طواف کرد و از مسجد خارج شد. متوجه شدم که لباسش با آنچه در سفر بود تفاوت دارد و مریدان اطرافش را گرفته اند و بر او سلام می کنند و سؤالهای مختلف می پرسند. از یکی از اطرافیانش پرسیدم: «این جوان کیست؟» گفت: «ایشان ابو ابراهيم عالم آل محمد است.» گفتم: «ابو ابراهیم کیست؟» گفت: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب.» گفتم: «اگر این مسائل در غیر از خاندان رسول اتفاق می افتاد تعجب می کردم.»(2)

در میان منابع شیعه، کهن ترین روایت از این حکایت، در دو کتاب دلائل الإمامه و نوادر المعجزات(3) نوشته ابو جعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی (ف. اواخر قرن 4) که به طبری سوم مشهور است، آمده و از آنجا با اندك

ص: 384


1- سویق خوراکی است روان که از آرد سفید و بیخته گندم و جو درست می شود.
2- ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم طبری آملی، دلائل الإمامه، ص 152-154.
3- همو، نوادر المعجزات، ص 106.

اختلاف در دیگر منابع شیعی - از قبیل بحارالأنوار(1) و مدینه المعاجز(2) - روایت شده است. هم چنین در میان منابع اهل سنت، قاضی حسن بن عبدالرحمان رامهرمزی (ف. 360)، نخستین کسی است که این حکایت را در کتاب کرامات الأولياء که امروزه مفقود شده، روایت کرده است. منابع دیگر از قبیل در صفة الصفوه(3) ابن جوزی (ف. 597)، در کشف الغمه(4) اربلی (ف. 662)، در تذکره الخواص(5) سبط ابن الجوزی (ف. 654) و در الفصول المهمة(6) ابن صباغ مالکی (ف. 855) همگی در نهایت به رامهرمزی می رسند.

درباره دیدار شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام دو نکته در خور توجه است: نخست این که آیا از نظر تاریخ امکان چنین دیداری وجود دارد؟ ابن تیمیه حرانی (ف. 728) نخستین کسی است که اصل دیدار را زیر سؤال برده است. وی می گوید: امام کاظم علیه السلام در سال 149 قمری و در دروه منصور دوانیقی در مدینه سکونت داشته اند و هیچ گزارشی از سفر ایشان به عراق در دست نیست؛ زیرا حضرت اولین بار در زمان مهدی عباسی به بغداد فراخوانده شدند. هم چنین امام با آن شهرت و عظمت، هیچ گاه تنها و غریب مسافرت نمی کردند.(7) با این حال، احتمال صحت این داستان بسیار زیاد است. امام در سال 149قمری جوانی بیست و يك ساله بوده اند و با توجه به اختلافات شیعیان پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری بر سر امام بعدی، هنوز موقعیت آن حضرت در میان شیعیان و شهرت ایشان در میان عامه مسلمانان آن چنان تثبیت نشده بود که نتوانند به تنهایی سفر

ص: 385


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 80-82
2- سیدهاشم بحرانی، مدينه المعاجز، ج 7، ص 195-198.
3- ج 2، ص 185.
4- ج 2، ص 213.
5- ص 348-349.
6- ص 222-224.
7- ابن تیمیه، منهاج السنه النبويه، ج 4، ص 57.

بروند. هم چنین شواهدی وجود دارد که امام در دوره منصور نیز سفر یا سفرهایی به بغداد داشته اند.(1)

نکته دوم درباره دیدار شفیق بلخی با امام کاظم علیه السلام این است که چرا در منابع صوفيه هیچ خبری از این دیدار وجود ندارد. شقیق بلخی به تعبیر مورخ بزرگ صوفیه ابوعبدالرحمان سلمی (ف. 412)، «از مشاهیر مشایخ خراسان و اولین کسی است که در شهرهای خراسان از علم احوال سخن گفت و استاد حاتم اصم و شاگرد ابراهیم ادهم است.»(2) اخبار مربوط به شقیق در بیشتر منابع صوفيه ذكر شده و اگر ملاقات او با امام در میان صوفیه شهرت داشت، بی شك باید در منابع صوفیه می آمد. بنابراین می توان نتیجه گرفت که بر فرض صحت این ملاقات، صوفیه عموما از آن آگاه نبوده اند و طبعا درباره نگاه خود به اهل بیت از آن تأثیری نپذیرفته اند.(3)

نتیجه

در مقدمه، نخست از اهمیت شیخ و پیر (قطب) در عرفان اسلامی و نقش بی بدیل وی در سلوك عرفانی سخن گفتیم. هم چنین خاطرنشان کردیم که در همه طریقت های عرفانی که از حدود سدۀ هفتم هجری به تدریج تأسیس شده اند، سلسله پیران یا اقطاب عرفان در نهایت به رسول خدا صلی الله علیه و آله می رسد و در بیشتر این طريقتها امامان شیعه، دست کم از امام رضا علیه السلام تا امام على علیه السلام، حلقه وصل

ص: 386


1- محمدرضا انصاری قمی، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقيق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، ص 32-34.
2- سلمی، ابوعبدالرحمان، طبقات الصوفيه، ص 61.
3- به ادعای برخی منابع متأخر شیعی، معروف کرخی (ف. 200) از محضر امام کاظم علیه السلام کسب فیض کرده و بشر حافی (ف. 227) نیز به دست امام توبه کرده است، ولی از آنجا که هیچ نوع شاهد تاریخی و کهن بر این مسأله وجود ندارد، از پرداختن به آن صرف نظر کردیم. در مورد این موضوع، نک: حامد الگار، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ص 47-50.

مشایخ صوفیه به پیامبر صلی الله علیه و آله هستند. آن گاه این سؤال را مطرح کردیم که متون باقی مانده از زهد و عرفان اسلامی در دوره نخستین، چه تصویری از امامان و به ویژه از امام کاظم علیه السلام ارائه می کنند و آیا این تصویر می تواند به پذیرش ایشان به عنوان اقطاب تصوف بینجامد. مسأله بعدی این است که خارج از متون زهد و عرفان، درباره برخی از مشایخ عرفان ادعا شده که با امام کاظم علیه السلام ارتباط داشته و از ایشان کسب فیض کرده اند.

در بخش مربوط به متون زهد، با بررسی تك تك آثار باقی مانده از دوره زهد و مرور بیش از 8500 حدیث و حکایت، به این نتیجه رسیدیم که امامان، در نگاه زهاد، هیچ جایگاه برجسته ای نداشته اند و از امام کاظم علیه السلام و امامان پس از ایشان مطلقا در این آثار یاد نشده است.

در بخش مربوط به ارتباط مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام از دیدار شقیق بلخی با ایشان، به نقل از کتاب های حدیثی شیعه و سنی به تفصیل یاد کردیم و به این نتیجه رسیدیم که احتمالا این حکایت درست به نظر می رسد از نظر تاریخی نیز احتمال وقوع آن بسیار قوی است. ولی در آثار عرفان و تصوف هیچ بازتابی از این دیدار وجود ندارد و از این رو، تأثیری در نوع نگاه عارفان به امام نداشته است.

خلاصه آنکه نه از متون زهد و عرفان و نه از حکایاتی که درباره ارتباط برخی مشایخ صوفیه با امام کاظم علیه السلام و دیگر ائمه در کتاب های غیر عرفانی روایت شده است، نمی توان به این مسأله رسید که ائمه جایگاه خاصی در عرفان اسلامی داشته اند، تا آنجا که بتوان ایشان را واسطه انتقال معنویت از رسول خدا صلی الله علیه و آله به مشایخ صوفیه به شمار آورد. بنابراین، برای بررسی تحولاتی که در سده های هفتم به بعد، به پذیرش ائمه به عنوان اقطاب عرفان انجامید باید دنبال دلایل دیگری بود.

ص: 387

منابع

1. ابن ابی دنیا، ابو بكر عبدالله بن محمد قرشی اموی بغدادی حنبلی (ف. 281)، الزهد، تصحيح ياسين محمد سواس، دمشق: دار ابن کثیر، چاپ اول، 1999/1420

2. ابن ابی عاصم، ابوبکر احمد بن عمرو شیبانی (206-287). كتاب الزهد: كتاب فيه ذكر الدنيا والزهد فيها والصمت وحفظ اللسان والعزله، تصحیح عبد العلي عبد الحميد اعظمی ازهری، بمبئي: الدار السلفيه، چاپ اول، 1983/1403

3. ابن تیمیه حرانی، ابو العباس احمد بن عبد الحليم (ف. 728). منهاج السنه النبويه في نقض كلام الشيعه القدریه. تصحیح محمد رشاد سالم، بی جا: بینا، چاپ اول، .1986/1406

4. ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج عبدالرحمان بن علی (ف. 597). صفة الصفوه. تصحيح عبدالرحمان لادقي و حياه شيحا لادقی، بیروت: دار المعرفه، چاپ اول، .1995/1415

5. ابن صباغ، علی بن محمد بن احمد مالکی مکی (784-855). الفصول المهمة في معرفه أحوال الأئمه، بیروت: دار الأضواء، چاپ سوم، 1988/1409

6. ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (ف. 275)، الزهد لأبی داوود السجستانی روایه ابن الأعرابي عنه، تصحيح ياسر إبراهيم محمد و غنیم عباس غنیم، قاهره: دار المشكاه ، چاپ اول، 1993/1414

7. ابوسعید بن اعرابی (ف. 340)، كتاب فيه معنى الزهد والمقالات وصفه الزاهدين. تصحیح خدیجه محمد کامل، قاهره: مطبعة دار الكتب المصريه، 1998.

8. احمد بن حنبل (ف. 241). الزهد، تصحیح محمد عبد السلام شاهین، بیروت: دار الكتب العلميه، چاپ اول، 1999/1420

9-، تصحیح محمد جلال شرف، بیروت: دار النهضة العربيه، 1981.

ص: 388

10. - ، فضائل أمير المؤمنين علي بن أبي طالب علیه السلام. تصحيح حسن حمید سنيد، قم: المجمع العالمي لأهل البيت : 1425.

11. اربلی، علی بن عیسی (ف. 662)، کشف الغمه، بی جا، بینا، بیتا

12. اسفراینی، نورالدين عبد الرحمان کسرقی (ف. 717)، كاشف الاسرار به انضمام پاسخ به چند پرسش رساله در روش سلوك و خلوت نشینی، تصحیح هرمان لندلت، چاپ اول: تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1358ش.

13. اسد بن موسی، ابوسعید قرشی اموی مروانی مصری (ف. 212)، الزهد، تصحیح ابو اسحاق حويني اثری، دسوق: مكتبه الوعى الاسلامی، چاپ اول، 1993/1413

14. -، تصحیح بسام عبدالوهاب جابی، بیروت: المكتب الإسلامي، .1999/1420

15. -، تصحیح رودولف لزینسکی (Rudolf Leszynski)، در Mohammedanische Traditionen Uber das Jingste Gericht، برلین: مطبعه ماکس شمر سوف، 1909.

16. الگار، حامد، «امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، دوره دهم، شماره 2 و 3، مرداد - اسفند 1372، ص 42-55.

17. انصاری قمی، محمدرضا، «توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام»، معارف، دوره یازدهم، شماره 3، آذر - اسفند 1373، ص 30-40

18. اهوازی، حسین بن سعيد (قرن 3)، الزهد، تصحیح غلامرضا عرفانیان، قم: نشر سید ابوالفضل حسینیان، چاپ دوم، 1361/1402 ش.

19. بحرانی، سیدهاشم (ف. 1107)، مدينه المعاجز، بی جا، بینا، بی تا.

20. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین خسروجردی خراسانی (ف. 458)، كتاب الزهد الكبير، تصحيح عامر احمد حیدر، بیروت: دار الجنان و مؤسسه الكتب الثقافيه، چاپ اول، 1987/1408

21. پورجوادی، نصر الله، رؤیت ماه در آسمان: بررسی تاریخ مسأله لقاءالله در کلام و تصوف، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول، 1375ش.

22. خطیب بغدادی، ابوبکر احمد بن على بن ثابت (ف. 463)، المنتخب من كتاب الزهد

ص: 389

والرقائق ويليه للمؤلف طرق حديث عبد الله بن عمر عن النبي في ترائي الهلال، تصحیح عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیة، چاپ اول، 2000/1420

23. خلدی، ابو محمد جعفر بن محمد بن نصير خواص بغدادی (ف. 348)، الفوائد والزهد والرقائق والمراثی، تصحیح مجدی فتحی السید، طنطا: دار الصحابه للتراث، .1989/1409

24. رازی، ابو حاتم محمد بن ادریس بن منذر بن داوود بن مهران حنظلی (ف. 277)، الزهد. تصحيح منذر سليم محمود دومی، ریاض: دار اطلس، چاپ اول، 2000/1421

25. سبط ابن جوزی (ف. 654)، تذکره الخواص المعروف بتذکره خواص الأمه في خصائص الائمه :، تهران: مكتبه نينوى الحديثه، بی تا.

26. سزگین، فؤاد، تاريخ التراث العربی، 10 جلد، ترجمه محمود فهمي حجازی و دیگران، ریاض: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلاميه، 1991/1411

27. سلمی، ابوعبدالرحمان (ف. 412)، طبقات الصوفية، تصحيح نورالدین شریبه، قاهره: مكتبة الخانجی، چاپ سوم، 1986/1406

28. شافعی، ابونصر سراج الدین، عبث الخلف بكتب السلف: أخطاء الدكتور تقی الدین الندوي في تحقيق كتاب الزهد للإمام البيهقي رحمه الله تعالى الذي نال به شهاده الدكتوراه، بیروت: مكتبة المحدث محمد زكريا الكاندهلوی، چاپ اول، 1999/1420

29. طبری آملی، ابوجعفر محمد بن جریر بن رستم (ف. اواخر قرن 4)، دلائل الإمامه. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، چاپ دوم، 1988/1408

30. -، نوادر المعجزات. قم: بینا، بی تا

31. عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181). كتاب الزهد والرقائق. 2ج، تصحیح احمد فرید، ریاض: دار المعراج الدوليه، چاپ اول، 1995/1415

32. عبدالله بن مبارك مروزی (ف. 181)، کتاب الزهد ويليه كتاب الرقائق، تصحیح حبیب الرحمان اعظمی، بیروت: دار الكتب العلميه، بی تا

33. کلینی، ابوجعفر محمد بن اسحاق (ف. 329). الكافي، 15 ج، تصحیح محمدحسین

ص: 390

درایتی، قم، دار الحديث، چاپ اول 1387/1430 ش.

34. مجلسی، محمدباقر (ف. 1110)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت: دار إحياء التراث العربی، چاپ سوم، 1983/1403

35. مدرسی طباطبایی، سید حسین، میراث مکتوب شيعه از سه قرن نخستین هجری، دفتر اول، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، چاپ اول، 1383ش.

36. معافی بن عمران ازدی موصلی، کتاب الزهد، دراسه و تحقیق و تعليق: ابوحارث عامر حسن صبری، بیروت: دار البشائر الإسلامیه، چاپ اول، 1999/1420

37. وكيع بن جراح (ف. 197)، کتاب الزهد، 3 جلد، تصحيح عبد الرحمان بن عبدالجبار فریوائی، مدینه: مکتبه الدار، چاپ اول: 1984/1404

38. هناد بن سری بن مصعب تمیمی دارمی کوفی (ف. 243)، کتاب الزهد، 2 جلد، تصحيح عبد الرحمان بن عبد الجبار فریوائی، کویت: دار الخلفاء للكتاب الإسلامی، چاپ اول، 1985/1406

1. Algar, Hamid. "Imām Mūsā al-Kādim and Sufi Tradition", Islamic Culture: An English Quarterly, Published by The Islamic Culture Board, Hyderabad-India, Volume LXIV, No.

1, January 1990, pp. 1-14.

2. Ernst, Carl W. Following Muhammad: Rethinking Islam in the Contemporary World Islamic Civilization and Muslim Networks. Chapel Hill: The University of North Carolina Press, 2004.

ص: 391

شخصیت امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان سیدقاسم رزاقی موسوی

اشاره

*شخصیت امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان سیدقاسم رزاقی موسوی(1)

چکیده

دیر زمانی است که خاورشناسان، مطالعات درباره اسلام را، با انگیزه های مختلفی انجام می دهند، اما پژوهش دانشگاهی و روشمند غربیان درباره شیعه، به کمتر از یک قرن می رسد. شیعه پژوهی غربیان، در دهه های اخیر رشد چشمگیری داشته، اما امامت پژوهی آنها چندان رونقی نداشته و به چند مقاله دائره المعارفی و برخی کتاب ها درباره تاریخ تشیع منحصر است که به مناسبت از ائمه شیعه بحث نموده اند. بررسی و تبیین مقاله «امام کاظم علیه السلام در دایره المعارف اسلام ليدن» که اتان کلبرگ تألیف کرده و هم چنین بخش مربوط به امام کاظم علیه السلام از کتاب مذهب شیعه دونالدسون و کتاب تشيع هاینس هالم، محور اصلی مقاله حاضر را شکل می دهد.

بررسی مطالب این سه شیعه پژوه غربی، تصویری نسبتأ جامع از دوران زندگی امام از تولد تا شهادت را نشان می دهد. مسأله جانشینی امام و پیدایش اختلاف میان شیعیان و شکل گیری فرقه های متعدد، مشکلات اجتماعی و سیاسی عصر امام، تقابل امام با خلفا و دستگیری های متعدد امام توسط آنها، بررسی اقوال متعدد در منابع درباره شهادت امام و پیامدهای آن و بررسی علل پیدایش فرقه واقفيه بعد از شهادت امام، از نکات مثبت

ص: 392


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

پژوهش های غربیان درباره امام است. نبود بررسی نحوه تعامل أمام با فرقه ها، قیام های علویان در این دوره و مواضع امام، نبود بررسی جامع مواضع سیاسی - اجتماعی امام و نحوه تعامل با خلفا و دگرگونی های آن، چگونگی ارتباط شیعیان با امام و هدایت گری آنان و اوضاع علمی - فرهنگی دوره و نقش آفرینی امام در این عرصه، از نکاتی است که خاورشناسان درباره زندگی امام کاظم علیه السلام به آن توجه نکرده اند و در این مقاله بر این نقاط ضعف تأکید می گردد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام، خاورشناسان، دونالدسون، اتان کلبرگ، هاینس هالم

مقدمه

امامت پژوهی غربیان در جهت شیعه پژوهی آنها سابقه چندانی ندارد. قدیم ترین مطلب درباره امامان شیعه به شکل اختصاصی و مطالعه علمی آن را در مقالات دایره المعارف اسلام یا در کتاب مذهب شیعه دونالدسون می توان یافت. پژوهش های اولیه درباره شیعه و مقالات درباره ائمه : با هدف معرفی شیعه و معتقدات شیعی، بیشتر بر اساس منابع اهل سنت صورت گرفته که از اشکالات محتوایی خالی نیست. البته در دهه های اخیر، با توجه به تغییر رویکرد غربیان در پژوهش های شیعه پژوهانه و تأکید بر استفاده از منابع شیعی، این ضعف کمتر دیده می شود. دستاوردهای اخیر این مطالعات به دلیل جزئی بودن، پرداختن به موضوعات چالشی و بهره مندی از شیوه های جدید پژوهشی، نتایج مفید و چشم گیری درباره تاریخ زندگانی ائمه و نقش آفرینی آنان در بردارد.

امام کاظم علیه السلام، هفتمین امام شیعیان دوازده امامی است. دوران زندگی آن امام با مسائلی رو به رو بود که شیعیان را با وضعیت جدیدی مواجه ساخت. انشعاب جدید در شیعه و ایجاد فرقه جدید اسماعیلیه (معتقدان به امامت اسماعیل فرزند

ص: 393

بزرگتر امام صادق علیه السلام) از مهم ترین مسائل اجتماعی به شمار می آید. خاورشناسان که موضوعات مختلف مربوط به اسلام را از نگاه برون دینی و به صورت روشمند مطالعه نمودند، شخصیت امام کاظم علیه السلام و مسائل مربوط به دوره آن حضرت را نیز در محورهای مختلف آن بررسی کردند. با توجه به جایگاه خاورشناسان در مراکز علمی و مرجعیت علمی آثار آن ها در این مراکز، بررسی این پژوهش ها با هدف آشنایی با دیدگاه آنان درباره امامان شیعه و دست یابی به دستاوردهای علمی این پژوهش ها و هم چنین نقد آن از منظر اندیشه وران شیعی، لازم است. این نوشتار، به بررسی پژوهش های شیعه پژوهان غربی درباره امام کاظم علیه السلام و زندگی آن حضرت می پردازد.

با وجود گستردگی آثار خاورشناسان درباره شیعه در دهه های اخیر، به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران که رشد چشمگیری داشته است، آثار مربوط به امامان شیعه، چندان وفور ندارد. آثار خاورشناسان درباره امامان و مسائل مربوط به دوره زندگی آنها، در مقالات دائره المعارف اسلام، برخی کتاب های مربوط به شیعه و تک نگاری های انجام شده، محدود است. درباره امام هفتم به مقاله «امام کاظم علیه السلام» از اتان کلبرگ در دائره المعارف اسلام ليدن چاپ دوم، کتاب مذهب شیعه از دونالدسون که در فصل های مختلف به تاریخ شیعه و زندگی امامان از جمله در فصل چهاردهم به امام کاظم علیه السلام می پردازد و مقاله حامد الگار با عنوان «امام موسی کاظم علیه السلام واحادیث صوفیه در فرهنگ اسلامی» می توان اشاره داشت. البته مقالات متعددی در موضوعات دیگر تدوین شده که به مناسبت از امام کاظم علیه السلام نیز ذکری به میان آمده؛ مانند مقاله «هارون الرشید»، «کاظمین»، «حسین بن علی صاحب فخ» و «هادی عباسی(169- 170)» هم چنین برخی کتاب های دیگر که به مباحث کلی مربوط به تاریخ تشیع می پردازند، بحث کوتاهی درباره زندگانی امامان داشته؛ از جمله کتاب تشيع هاینس هالم، مقدمه ای بر اسلام شیعی مو جان مومن، تشیع در مسیر تاریخ از حسین محمد جعفری.

ص: 394

امامان شیعه در دایره المعارف اسلام

تدوین مدخل های امامان شیعه در دائره المعارف اسلام، یکی از عرصه های مطالعات شیعی در غرب است. پیشینه تدوین دائرة المعارف های کوچک و بزرگ اسلامی در زبان انگلیسی، به اندکی بیش از صد سال می رسد. نخستین مجموعه دائره المعارفی از دانستنی های اسلامی در زبان انگلیسی فرهنگ اسلام است که تامس پاتریک هیوز، کشیش، شرق شناس و اسلام شناس انگلیسی آمریکایی تبار در هندوستان در سال 1885 میلادی (1303 قمری) فراهم آورد. به دنبال آن، گام های آغازین دائرة المعارف اسلام(1) از اواخر قرن نوزدهم میلادی برداشته شد. دانشگاه الیدن هلند که در قرون جدید همواره از مراکز برجسته مطالعات اسلامی و شرقی بوده، در سال 1895 با همکاری اتحادیه بین المللی آکادمی ها و نیز آکادمی سلطنتی هلند، برنامه هایی را برای تدوین هم زمان و توأمان سه نشر یکسان انگلیسی، فرانسوی و آلمانی، از یک دائره المعارف جدی و مفصل اسلام آغاز کرد. چاپ انگلیسی آن که حاصل بیش از دو قرن تحقیق در مطالعات اسلامی بوده، در فاصله سالهای 1913-1938، در چهار جلد منتشر شد. چاپ دوم این مجموعه، همراه با اصلاحات زیادی در سال 1950 زیر نظر یوزف شاخت، لوی پروونسال کرامرز و گیب آغاز گردید و نخستین مجموعه آن در سال 1954م منتشر شد. از جدیدترین فرهنگ ها و دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی، به این موارد می توان اشاره داشت؛ (2)

1. دائرة المعارف موجز اسلام(3)

ص: 395


1- The Encyclopedia of Islam.
2- مرتضی اسعدی،« دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی»، مجله کیهان فرهنگی، خرداد و تیر 1375، ش 127.
3- یکی دیگر از دائرة المعارف های اسلامی به زبان انگلیسی در یک جلد است که در سال 1989 در لندن انتشار یافته است. این اثر که نباید با «دائرة المعارف ملخص اسلام» (چاپ لیدن) اشتباه شود، حاصل اهتمام یک مسلمان سنی غربی به نام «سیریل گلاسه» است که با حمایت عربستان سعودی البته به صورت غیر تخصصی فقط برای عموم غیر مسلمانان برای آشنایی با واقعیت های اسلام نوشته شد که خالی از اشتباه نیست.

2. فرهنگ کوتاه شده اسلام(1)

3. فرهنگ عمومی اسلام(2)

4. دائره المعارف جهان اسلام در دوران جدید آکسفورد.(3)

از میان مقالات دائره المعارف های یادشده تنها می توان مقاله «امام کاظم علیه السلام» در دایره المعارف اسلام را نام برد که مستقیم به زندگی آن حضرت می پردازد.

حیات فردی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

معرفی اولیه امام

مقاله «امام کاظم علیه السلام» در دائره المعارف اسلام(EL2) را که به معرفی و بررسی ابعاد زندگانی حضرت پرداخته، اتان کلبرگ نوشته است. وی در سال 1943م متولد

ص: 396


1- فرهنگ کوتاه شده اسلام (Reference desk Islamics) توسط فن دانزل(Vam donzel) از ویراستاران چاپ دوم دائرة المعارف اسلام «لیدن» در یک جلد از طریق تلخیص مدخلها و مقالات و مطالب دائرة المعارف اسلام چاپ دوم «لیدن» و نیز دائرة المعارف چاپ اول لیدن با هدف تأمین نیازهای فوری و سریع دانشجویان و پژوهندگان مبتدی خارجی فراهم آورده شد و در سال 1994 م /1373ش انتشارات «بریل لیدن» آن را چاپ و منتشر کرد. نشر « آرایه»، افست این اثر را در ایران ارائه کرد.
2- فرهنگ عمومی اسلام (A Popular Dictionary of Islam )نوشته ایان ریچارد نتون، در سال 1992 م /1371 ش در لندن توسط مؤسسه انتشاراتی «كرزون» چاپ و منتشر شده و در آن اطلاعات اندکی درباره دستیاب ترین مفاهیم و اعلام و موضوعات اسلامی، هم چون نام سور قرآنی، برجسته ترین شخصیت های تاریخ اسلام و اعلام قرآن، مهم ترین حوادث تاریخ اسلام و نظایر آن، هر کدام در چند سطر و به گسترده ترین شکل ارائه شده که برای عموم مراجعه کنندگان مفهوم و قابل استفاده است.
3- دائره المعارف «جهان اسلام در دوران جدید آکسفورد ( The oxford Encyclopedia of the Modern Islamic World) به ویراستاری جان اسپوزیتو که اثر بسیار مهم تری در چهار جلد قطع رحلی دو ستونی است و دانشگاه آکسفورد در سال 1995 م /1374 ش آن را چاپ و منتشر کرده است. با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1979م که نقطه عطفی در مطالعه اسلام و کشوهای اسلامی بود، ضعف و کم اطلاعی غربیان را نسبت به درک اسلام در جوامع اسلامی به رخ آنان کشید. لذا نیاز به چنین مرجعی و فقدان آن بیش از پیش احساس گردید. هدف اصلی پدید آورندگان این دائره المعارف، تبیین جایگاه و اهمیت اسلام در سیاست، فرهنگ و اقتصاد کشورهای اسلامی بود.

شد. تحصیلات خود را در یکی از دانشگاه های رژیم صهیونیستی و دانشگاه آکسفورد گذراند. عنوان پایان نامه دکتری او در دانشگاه آکسفورد، نگرش تشیع امامی به صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله(1) بود. منابع و نظریات و تاریخ شیعه و به ویژه تشیع امامی، زمینه اصلی تحقیقاتی کلبرگ است. وی استاد زبان و ادبیات عرب مؤسسه مطالعات آسیایی - افریقایی دانشکده انسان شناسی دانشگاه عبري اورشلیم (بیت المقدس) است. کتابخانه ابن طاووس و احوال آثار او، مشهورترین پژوهش شیعی او به شمار می آید که به فارسی نیز ترجمه شده است. وی هم چنین «عقیده و فقه در تشیع امامی» و مدخل های مربوط به «امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام، «مسلم بن عقیل»، «رجعت»، «سفیر»، «شهید»، «شهید ثانی»، «سلیمان بن صرد خزاعی» و «امین الاسلام طبرسی» در دائره المعارف اسلام را نگاشته است. نویسنده پس از ذكر القاب امام چون ابو الحسن اول (یا ماضی)، ابوابراهيم، ابوعلى و عبد صالح، تاریخ دقیق ولادت امام را هفتم صفر سال 128قمری (8 نوامبر 745م) می داند. البته دیگر تاریخ های ذکر شده درباره ولادت ایشان (ذی الحجه 127 و 129 ق) را نیز آورد. وی سپس به مادر امام اشاره می کند که نام ایشان حمیده (یا حميده) بنت صاعد بربریه (یا اندلسيه) ام ولد بود که از یک برده فروش بربر خریداری شد و غالبا از او با لقب «مصفه» یعنی پاک شده یاد می کنند.

دونالدسون(2) در کتاب مذهب شیعه خود کمی مفصل تر به معرفی اولیه امام

ص: 397


1- The Attitude of the Imani-shies to the Companions of the prophet. thesis. 1972.
2- نخستین کوشش جدی و نسبتا کامل در معرفی شیعه، توسط دونالدسون با انتشار کتاب مذهب شیعه در سال 1933م صورت گرفت. «دوایت. م. دونالدسون»، اهل انگلستان است و مدت شانزده سال در ایران و مشهد سکونت داشت. مهم ترین آثار شیعه پژوهانه اش عبارتند از: مذهب تشیع یا تاریخ اسلام در ایران و عراق (لندن 1933)، اندیشه امامت نزد شیعه و سلمان فارسی»، « محراب در حرم مشهد. کتاب مذهب شیعه او به شهادت دکتر نصر، هنوز در مطالعات شیعه امامیه مسند و مرجع است. دونالدسون علت تحقیق خویش در مورد شیعه را سخن ادوارد براون(تاریخ ادبیات ایران در عصر جدید، ص 418) می داند که از نبود یا کمبود منابع و مأخذ غربی در مورد شیعه گله مند بود. لذا دونالدسون دست به کار شد و کوشید تا زمینه آشنایی افراد بی اطلاع از شیعه را فراهم کند.

پرداخته است. وی با تطبیق تاریخی، ولادت امام را در میان نزاع امویان و عباسیان دانسته و اشاره می کند که امام در هنگام حکومت ابو العباس سفاح (نخستین خلیفه عباسی)، تنها چهار سال داشتند. دونالدسون در ادامه با تطبيق دوره های حکمرانان عباسی با حیات امام، بیان می دارد که امام به مدت بیست سال تحت تربیت پدر قرار داشتند که ده سال قبل از پایان حکومت طولانی منصور شهید شدند. البته وی احتمال شهادت امام به وسیله سم را نیز مطرح می کند. سپس خلفای دوره زندگانی امام را به این شرح بیان می دارد: ده سال پایانی خلافت منصور، ده سال حکومت مهدی، یک سال و چند ماه حکومت هادی و حدود دوازده سال از حکومت هارون الرشید.(1) وی نیز به کنیز بربری و ام ولد بودن مادر امام اشاره داشته و او را در این زمینه با خیزان همسر بانفوذ مهدی عباسی همانند می داند.(2)

اعقاب امام کاظم علیه السلام

کلبرگ فرزندان امام را بر اساس منابع، بین 33 و شصت نفر متغیر می داند. برخی از روایات، هیجده (یا نوزده) پسر و 23 دختر برشمرده اند. وی به روایتی اشاره می کند که امام کاظم (بنا به دلایلی که توضیح داده نشده)، ازدواج دخترانش را ممنوع ساختند. به جز ام سلمه که در مصر با قاسم بن محمد بن جعفر بن محمد ازدواج کرد، اما بقیه ازدواج نکردند.(3) وی به نقل از کتاب جوهره الهی آورده است که اعقاب امام کاظم علیه السلام که با نام «موسوی»

ص: 398


1- دونالدسون، مذهب شیعه ترجمه دکتر عباس احمدوند؛ نسخه قبل از انتشار، فصل چهاردهم، امام کاظم علیه السلام ص 190.
2- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 276؛ «وَ أُمُّهُ أُمُّ وَلَدٍ یُقَالُ لَهَا حَمِیدَهُ»
3- يعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 415؛ « أوصی موسی بن جعفر ألا تتزوج بناته فلم تتزوج واحدة منهن إلا أم سلمة، فإنها تزوجت بمصر، تزوجها القاسم ابن محمد بن جعفر بن محم».

معروفند، امروزه 70٪ سادات ایران را تشکیل می دهند.(1)

حیات علمی - فرهنگی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

خاورشناسان و جایگاه اخلاقی امام

از مسائل مهم درباره زندگی امام کاظم علیه السلام مقامات اخلاقی و عرفانی ایشان است. این مسأله از نگاه خاورشناسان به ویژه کلبرگ دور نمانده است. وی درباره مقام عرفانی امام آورده که امام کاظم علیه السلام به سبب زهد و تقوا معروف بودند. سپس با اشاره به ملاقات شقیق بن ابراهیم بلخی(م 194 ق/809م) با امام در سال 149 قمری(766م) در قادسیه، جمله او در وصف امام را آورده که امام مردی مقدس (ولی الله/ من الابدال) است.(2) نویسنده هم چنین به زهد، کرامات و خوارق عادات منسوب به امام از جمله سخن گفتن در گهواره، آشنا بودن به زبان پرندگان و حیوانات و تمام زبان های انسانها را ذکر می کند.(3) در ادامه با استناد به مقاله حامد الگار، به ارتباط امام با صوفیان معروف دوره خود مانند «معروف کرخی» (م 200ق / 815م) و بشر حافی (م 227 ق/841م) می پردازد.(4)

دونالدسون درباره شخصیت امام آورده است که طبعی آرام و حلیم داشتند و به کاظم و ابوصالح ملقب گردیده بودند. در تصویر تمایل حضرت به امور دینی و عبادی، روایتی نقل می کند که بر اساس آن یک روز هنگام غروب، امام وارد مسجد النبی شدند و به سجده ای رفتند که از سر شب تا صبح فردا طول کشید. همچنین درباره وصف ابن خلکان درباره سخاوت و بخشندگی حضرت، آورده که

ص: 399


1- E. KOHLBERG, E12, v.7, pp. 648: Amir Tahiri, The spirit of Allah, London, 1985, pp 26-7.
2- طبری، دلائل الامامه، ص 155؛ نبهانی، جامع کرامات الأولياء، ج 2، ص 269.
3- برای مطالعه بیش تر نک: مفيد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 289، باب طرف من الأخبار عن مناقب أبی جعفر.
4- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647: H. Alga, Imam Musa al-Kazim and Sufi Tradition, in Islamic Culture, I xiv[1990], 1-14

وفتی از مردی رنج دیده برایش سخن گفت، امام کیسه ای محتوی هزار دینار به او دادند. حضرت معمولا دویست، سیصد و یا چهارصد دینار را در کیسه هایی می نهادند و در مدينه تقسیم می نمودند. ممکن است همین بخشندگی، موجب سوء ظن مهدی عباسی به ایشان شده باشد.(1)

دونالدسون هم چنین به مسأله کرامات و فضایل منسوب به امام پرداخته و اولین کرامت از 23 کرامت منسوب به امام را جریان ادعای امامت از سوی عبد الله می داند که امام دستور دادند هیزم جمع کرده، آتش زدند و خود به میان آتش رفتند و اتفاقی نیفتاد، سپس از عبدالله خواستند که اگر حقیقتا می پندارد امام است، همین کار را انجام دهد که رنگ چهره عبد الله تغییر می کند و از آن مجلس خارج می شود.(2) وی به کرامت دیگر امام اشاره می کند که در آن امام صادق علیه السلام به يعقوب بن سراج فرمودند تا به مولایش امام کاظم علیه السلام سلام گوید؛ يعقوب چنین کرد و امام از او خواستند: «نامی را که دیروز برای دخترت برگزیدی تغییر بده، زیرا خدا را خشمگین می سازد.» و امام صادق علیه السلام نیز از يعقوب می خواهند «بدانچه موسی فرمود عمل کن که به صلاح توست».(3) در ادامه به کراماتی از امام در شفای مردم اشاره می کند که یک بار امام زنی را دیدند که چند کودک دور او حلقه زده، می گرید. علت را پرسیدند. پاسخ داد: «گاوی که معاش ما از او بوده مرده است.» امام دو رکعت نماز به جای آوردند و آنگاه انگشت مبارکشان را برگاو نهادند، پس گاو زنده شد و برخاست، زن فریاد زد: «بنگرید ای ن عیسی بن مریم است.»(4)

ص: 400


1- دونالدسون، مذهب شیعه، ص 194.
2- همان، ص 192 به نقل از: خلاصه الأخبار، فصل 35؛ شهرستانی، ملل و نحل، تحریر هاشمی، ص2، 17 و 221.
3- مذهب شیعه، ص 192.
4- همان، ص 196، به نقل از : خلاصه الأخبار، فصل 35.

خاورشناسان و مقام علمی امام

مقام علمی امامان شیعه، از نگاه خاورشناسان دور نمانده و می توان به اهمیت این موضوع در آثارشان اشاره داشت. کلبرگ در این مقاله، به دو مورد از توانمندی علمی امام می پردازد:

1. مجادله امام در جوانی با ابوحنیفه که با سکوت ابو حنيفه [و موفقیت امام] پایان یافت.

2. گفت گوی امام با مسیحیانی که برای مباحثه درباره مسائل دینی نزد امام آمدند و در نهایت به اسلام گرویدند. کلبرگ در بخش های پایانی مقاله، به ارتباط غلات با امام پرداخته، نقش امام در میان غالات (پرورش اندیشه های غلو را) پر اهمیت بیان می کند.(1)در این زمینه، به ملاقات «مفضل بن عمر جعفی» با امام در زندان بغداد و مراقبت از او پرداخته، ادعا می کند که امام کاظم علیه السلام او را پدر دوم خویش نامید.(2) هم چنین ادعای عارف کوفی، محمد بن بشیر، بنیان گذار بشیریه را مطرح می کند که به الوهیت امام معتقد بود و ادعا می کرد امام کاظم علیه السلام نمرده، بلکه غایب شده و با عنوان مهدی باز خواهد گشت.

وی در پایان، به جایگاه علمی امام نزد اهل سنت پرداخته، اشاره می کند که نویسندگان اهل سنت عموما امام را یکی از راویان موثق می دانند، اما معتقدند امام روایات اندکی نقل کرده است. وی اشاره می کند که اثری به نام مسند موسی كاظم علیه السلام نوشته ابوبکر محمدبن عبدالله شافعی بزاز(م 354ق/ 965م) موجود است.

ص: 401


1- این بخش از مقاله کلبرگ که بدون تحلیل و بررسی صرفا به ارتباط غلات با امام و به صورت مبهم به نقش این ارتباط در تقویت اندیشه غلو در این دوره می پردازد، قابل بررسی و نقد است. با توجه به پیشینه برخورد امامان پیشین با غلات و نپذیرفتن اندیشه های غالیانه نزد ائمه، نمی توان پذیرفت که ارتباط غالیان با امام، نقش مثبت و تقویت کننده در گسترش اندیشه غلو داشته باشد. بی شک اندیشه های غالیانه نزد امامان و شیعیان جایگاهی نداشت.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647.

البته آثار علمی منتسب به امام در میان شیعیان زیاد است که کلبرگ به برخی از آنان مانند، مناجات، پاسخ به پرسش های شرعی، وصيه فی العقل خطاب به هشام بن حکم و غیره اشاره می کند.(1) این خاورشناسان، در بررسی جایگاه علمی امام، به مناظرات امام و نقش آفرینی علمی آن حضرت نپرداخته اند که انتظار می رفت به نقش و جایگاه علمی امام بیشتر پرداخته می شد.

حیات اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام در آثار خاورشناسان

اشاره

به اذعان کلبرگ، از سال های نخستین زندگی امام کاظم علیه السلام اطلاع زیادی در دست نیست. وی به نقل از ویلفرد مادلونگ، با استناد به اثری از ناصر اطروش زیدی مذهب (304ه/917م)، حضور امام در قيام محمدبن عبد الله عليه عباسیان در سال 145قمری(762م) را مطرح می سازد (2)و ادعا می کند که این مطلب در منابع اسلامی مانند مقاتل الطالبين نيز آمده است. (3)دونالدسون به حکایتی از مواجهه امام با هارون اشاره می کند که صلابت امام و استفاده از موقعیت ها را نشان می دهد. روایت کرده اند که یک بار هنگامی که رشید و امام کنار مزار پیامبر بودند، خلیفه از پاسخ مناسبی که امام بدو دادند رنجيد. هارون به قصد نشان دادن خویشاوندی اش با پیامبر گفت: «سلام بر تو ای رسول خدا، ای عموزاده!» اما چون به مزار نگریست، امام فرمود: «سلام بر تو ای پدر» هارون با این سخن دستپاچه شد و گفت: «به راستی ای ابوالحسن، چنین فخری از آن توست.»(4)

ص: 402


1- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 20-13؛ ابن شعبه، تحف العقول، ص 297-283.
2- W. Madelung. Der Imam al-Qasim ibn Ibrahim, Berlin 1965, 160
3- ابی الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 277؛ با بررسی به عمل آمده توسط نگارنده در مقاتل الطالبيين مطلبی به وضوح در این باره یافت نشد، شاید برداشت مادلونگ از برخی مکالمات امام با محمدبن عبدالله باشد که با وجود مخالفت صریح امام صادق علیه السلام با این قیام، حضور امام کاظم علیه السلام بعید به نظر می رسد.
4- مذهب شیعه، ص 196.

جانشینی امام از نگاه خاورشناسان

مسأله اختلاف بر سر جانشینی امام صادق علیه السلام و انشعاب های ناشی از آن در جامعه شیعی، در پژوهش های محققان و هم چنین خاورشناسان بررسی شده است. دونالدسون متأثر از منابع اسماعیلی، معتقد است که امام صادق علیه السلام اسماعیل فرزند ارشدشان را به جانشینی خود در امامت برگزیدند، ولی مرگ او قبل از پدر، تمام شیعیان را اندوهگین نمود و این مسأله ای بود که تضارب آراء بسیاری در ماهیت امامت را باعث گردید. وی در ادامه، به پیدایش دو فرقه اسماعیلیه و اعتقاد آنان پرداخته، بیان می دارد: گروهی از اسماعیلیه مرگ اسماعیل را منکر شدند و گمان بردند که اسماعیل غایب شده و بر خواهد گشت و خداوند او را تا زمان ظهورش نهان داشته است. گروه دیگر مرگ او را پذیرفته و پسرش [محمد بن اسماعیل] را امام می دانند. هر دو گروه که به اندیشه توقف امامت ظاهری با مرگ اسماعیل یا پسرش معتقدند به سبعيه (هفت امامی) مشهورند.(1) وی اعتقاد امامیه در این زمینه را چنین معرفی کرده است که امام صادق علیه السلام در حالی که پسر ارشدشان اسماعیل را به جانشینی خویش برگزیده بودند، چون وی را دائم الخمر یافتند، فرزند چهارمشان موسی علیه السلام را به امامت پس از خود برگزیدند.؟ (2)

ص: 403


1- همان، ترجمه دکتر عباس احمدوند، (نسخه قبل از انتشار)، ص 191.
2- منابع اولیه امامی به انتخاب امام کاظم علیه السلام از سنین کودکی به امامت حکایت دارند نه پس از این که امام به شارب الخمر بودن اسماعیل پی برده باشد و این مطلب سندی در منابع امامی ندارد. (رجال کشی، ص 355؛ اصول کافی، ج 1 ص 246؛ ارشاد، ج 2 ص 219؛ اعلام الوری، ص 299)، «فمن ذلك ما رواه محمد بن يعقوب الكلينی عن عدة من أصحابه .. عن أبی عبد الله علیه السلام قال قلت له أسأل الله الذی رزق أباك منك هذه المنزلة أن يرزقك عن عقبك قبل الممات مثلها فقال فعل الله ذلك قلت من جعلت فداك فأشار إلى العبد الصالح و هو راقد فقال هذا الراقد و هو يومئذ غلام»؛ و در روایتی دیگر در اعلام الوری آمده است: و «بهذا الإسناد عن المفضل بن عمر قال كنا عند أبي عبدالله علیه السلام فدخل أبو إبراهيم و هو غلام فقال لى أبو عبدالله استوص به و ضع أمره عند من تثق به من أصحابك»؛ هم چنین در روایتی دیگر آمده: «عن صفوان الجمال عن أبی عبدالله علیه السلام قال: قال له منصور بن حازم بأبی أنت و أمی إن الأنفس يغدى عليها و یراح فإذا كان ذلك فمن قال أبو عبدالله علیه السلام إذا كان ذلك فهو صاحبکم و ضرب على منكب أبی الحسن الأيمن و كان يومئذ خماسيا و عبدالله بن جعفر جالس معنا.»

و به نقل از ابن خلدون، نزاع [منبعث از ]این اقدام، شکاف عمیقی را در شیعه به وجود آورد و فرق و طوایف متنوعی پدید آمدند. (1)

کلبرگ نیز در این باره معتقد است، اسماعیل پسر [بزرگ تر] امام صادق علیه السلام که به جانشینی او تعیین شده بود،(2) پیش از پدرش درگذشت و پسر دوم امام صادق علیه السلام ، به نام عبد الله، مدت کوتاهی پس از پدرش وفات کرد و هیچ فرزند پسری از امام باقی نماند. با وجود این هردو پیروانی داشتند که اسماعیلیه نخستین و فطحیه را شکل دادند.(3) وی همچنین گروه دیگری به نام «سميطيه(یا سمیطیه، شمیطیه)»را نیز نام می برد که به امامت محمد فرزند دیگر امام صادق علیه السلام معتقد بودند.(4)

او در ادامه، به اعتقاد شیعیان اثناعشریه پرداخته، می نویسد: بنابر اعتقاد اثناعشریه،(5) امام کاظم علیه السلام در سنین کودکی توسط پدرش به عنوان امام بعدی معرفی شده بود (6)و برخی شیعیان چون هشام بن حکم از امامت ایشان، حمایت می کردند.(7) اگرچه برخی دیگر از شیعیان تا مدتی از پذیرش این امر خودداری

ص: 404


1- ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، متن عربی، بخش 2، ص 355
2- این دیدگاه به تأثير از منابع اسماعیلی مطرح شده است والا در اعتقاد شیعه امامیه، امام صادق علیه السلام پس از مرگ اسماعیل از همه در باره رحلت او گواه گرفتند تا شبهه امامت او پیشاپیش دفع شده باشد و در جایگاه متعددی، امامت امام کاظم علیه السلام را پس از خود مطرح ساخته اند. نک: رجال کشی، ص 355، اصول کافی، ج 1، ص 246؛ ارشاد، ج 2، ص 219؛ اعلام الوری، ص299؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 4-933.
3- E. Kohlberg, Musa al-Kazim, EL2, PP. 645
4- ibid, EL2, PP. 645.
5- در این دوره شاید هنوز اصطلاح اثنا عشریه بر شیعیان پیرو امام صادق علیه السلام اطلاق نمی شد و این عنوان به اعتبار آن که این گروه در ادامه، به امامان معرفی شده توسط امامان پیشین معتقد بودند و در نهایت تا امام عصر ادامه یافته اند، اثنا عشریه معرفی شدند و بروز تاریخی آن را موجب شدند
6- برای مطالعه بیشتر نک: رجال کشی، ص 355؛ اصول کافی، ج 1، ص 246؛ ارشاد، ج 2، ص 219؛ اعلام الوری، ص 299؛ الفصول المهمه، ج 2، ص 933-934.
7- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP. 645

ورزیدند.(1) اقدام منصور خلیفه عباسی، پس از دریافت خبر شهادت امام صادق علیه السلام ، و اعزام جاسوسانی به مدینه برای کشف هویت جانشین حقیقی امام و کشتن وی، از نگاه کلبرگ مخفی نمانده و ضمن اشاره به این اقدام، تصریح می کند که با تدبیر و پیش بینی امام صادق علیه السلام ، در معرفی پنج جانشین (از جمله خود منصور و موسی کاظم علیه السلام ) این دسیسه خليفه نقش بر آب شد.(2)

سیاست امام و عملکرد خلفای عباسی

به اعتقاد کلبرگ امام کاظم علیه السلام به سیاست سکوت وفادار ماندند و همانند پدر، به نشر عقاید و اصول شیعه در میان شاگردانشان پرداختند، اما از آزار و اذیت عباسیان در امان نماندند. بار نخست به دستور مهدی عباسی، بازداشت و به زندان بغداد برده شدند. پس از مدت کوتاهی، به دلیل رؤیایی که در آن على بن ابی طالب بر مهدی ظاهر شدند و به سبب دستگیری امام کاظم علیه السلام بر او عتاب فرمود، آزاد شدند.(3) نویسنده با بررسی تطبیقی - تاریخی منابع، بنابر روایتی که امام پس از انتقال به بغداد زیر نظر مسیب بن زهیر ضَبّی (م 175 ق/791م) قرار گرفتند، بیان می دارد که تاریخ دستگیری امام نمی توانسته بین سالهای 163 تا 166 قمری، یعنی سال های ولایت مسیب بر خراسان باشد، اگرچه بنابر روایت

ص: 405


1- اشاره نویسنده به اقدام زراره در اعزام فرزندش به مدینه برای پیگیری اخبار مربوط به شهادت امام صادق علیه السلام و جانشینی وی است که البته به معنای نپذیرفتن یا تردید در پذیرش امام کاظم علیه السلام نبود. شاید بیش تر با هدف درک بهتر اوضاع و اطمینان از انتخاب امام واقعی بوده باشد.
2- اصول الکافی، ج 1، ص 310؛ «هَذَا كِتَابُ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ يُخْبِرُنَا أَنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ قَدْ مَاتَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ثَلَاثاً وَ أَيْنَ مِثْلُ جَعْفَرٍ ثُمَّ قَالَ لِى اكثب قَالَ فَكَتَبْتُ صَدْرَ الْكِتَابِ ثُمَّ قَالَ اكثب إِنْ كَانَ أوصی إِلَى رَجُلٍ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ فَقَدِّمْهُ وَ اضْرِبْ عُنُقَهُ قَالَ فَرَجَعَ إِلَيْهِ الْجَوَابُ أَنَّهُ قَدْ أَوْصَى إِلَى خَمْسَةٍ وَاحِدُهُمْ أَبُو جَعْفَرِ الْمَنْصُورُ وَ مُحَمَّدُ بْنُ سُلَيْمَانَ وَ عَبْدُ اللَّهِ وَ موسی وَ حمیده»
3- E. Kohlberg, Musa al-Kazim, EL2, PP645.

کم اعتبارتری، سال 166 قمری سال انتصاب مسیب در مقام والی است. (1)بر این اساس به نظر کلبرگ، دوره حبس امام کاظم علیه السلام كوتاه بود.(2)

نویسنده دستگیری دیگر امام را پس از سرکوبی قیام حسین بن علی صاحب فخ، می داند. با این که امام، از قیام حمایت نکردند، از جانب هادی عباسی، به برانگیختن قیام متهم شدند و خلیفه نقشه قتل ایشان را در سر داشت که قاضی ابویوسف يعقوب بن ابراهیم او را از این تصمیم منصرف کرد و کمی بعد هادی در گذشت. وی با استناد به مهج الدعوات ابن طاووس، اشاره می کند که دعای معروف «جوشن» به شکرانه این رهایی، از امام هادی علیه السلام ، به جامانده است.(3) وی به درستی اشاره می کند که تا زمان به قدرت رسیدن هارون، امام در مدينه ماندند و هارون (170-193ق/786-809م) به مدت نه سال از خلافتش، امام کاظم علیه السلام را زندانی کرد.(4) دونالدسون نیز به بی مهری های هارون نسبت به امام اشاره داشته، بیان می دارد که در دوران خلافت هارون، امام کاظم علیه السلام پیوسته در معرض سوءظن و بی مهری بودند.

کلبرگ نقل قول های متفاوتی درباره علت بی مهری و دستگیری امام ذکر می کند از جمله:

1. بنابر یک روایت، هارون پس از آشنایی با دیدگاه های هشام بن حکم (شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام و صحابی امام کاظم علیه السلام ) چون این دیدگاه ها را خطرناک دید، فرمان دستگیری امام را صادر کرد.

2. طبق روایتی دیگر، امام قربانی توطئه دربار عباسیان به ویژه یحیی بن خالد برمکی شدند. بر اساس این روایات، هنگامی که هارون، پسر خویش

ص: 406


1- نک: خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 137.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP645.
3- ibid, P646.
4- ibid, P646.

محمد ( خليفه امین آینده) را تحت مراقبت جعفر بن محمد اشعث قرار داد (بین سالهای 170 و 171ق/787و 788م ریاست دیوان خاتم را بر عهده داشت و بعدا تا سال 173ق/790م والی خراسان بود)، وزیر هارون یعنی یحیی بن خالد برمکی بیم آن داشت که پسر هارون ( امین )خلیفه شود و جعفر بن محمد ترقی کند و بدین سان موقعیت ممتاز برامکه به خطر خواهد افتد. بنابراین یحیی تصمیم گرفت با افشای روابط جعفر با علویان، او را بی اعتبار سازد و برای این منظور از کمک برادرزاده و راز دار امام کاظم علیه السلام یعنی محمد یا علی بن اسماعیل بن جعفر بهره برد که اطلاعاتی را درباره شبکه مالی علویان به یحیی دهد. او نیز درباره شیعه بودن جعفر، ارتباط او با امام و حتی ارسال هدایایی از سراسر جهان برای امام، به هارون گزارش داد.(1)

3. در روایات دیگر، به خلیفه خبر رسید که مردم به امامت امام کاظم علیه السلام معتقدند و او قصد دارد عليه هارون شورش کند. البته کلبرگ به منابع این روایات اشاره نکرده، فقط بر اساس اطلاعات خود این احتمالات را مطرح ساخته است.

وی در ادامه، اشاره می کند که هارون از فرصت زیارت مکه و مدینه برای انجام دادن عمره (در ماه رجب سال 179 ق / سپتامبر – اکتبر 795م یا رمضان سال 179 ق / نوامبر دسامبر 795م) یا برای انجام دادن حج تمتع سال (179 ق /796م) استفاده نمود و دستور دستگیری امام را صادر کرد. به گفته برخی منابع، امام را مستقیما به بغداد فرستاد. بنا بر برخی دیگر از روایات موثق تر، ابتدا امام را به بصره بردند و یک سال زیر نظر والی شهر عیسی بن جعفر بن منصور قرار داشتند. وی از اجرای دستور هارون مبنی بر قتل امام سر پیچید و امام را به بغداد فرستاد. امام در آن جا تحویل فضل بن ربیع شدند که در سال 179 قمری به سمت حاجب، منصوب شده بود و با امام رفتاری محترمانه داشت. نقل است که در این

ص: 407


1- ibid, P646.

مدت هارون نیز به دلیل خوابی که دیده بود، مدتی امام را آزاد ساخت اما بار دیگر ایشان را دستگیر کرد و به فضل بن ربیع سپرد.

هالم از دیگر خاورشناسان شیعه پژوه، درباره وضعیت سیاسی دوره امام و سیاست های خلفا، معتقد است، گسترش روزافزون شیعیان در عراق که عمدتا پیرامون خاندان حسینی گرد می آمدند، موجب اضطراب عباسیان شد. لذا آنان با اقدامی احتیاطی، تمام مدعیان بالقوه حکومت را به دربار آوردند و تحت مراقبت حبس مانند خود قرار دادند. به اعتقاد هالم، نخستین کسی که با این سرنوشت روبه رو شد امام موسی بن جعفر علیه السلام بود. (1)وی نیز اشاره می کند که هارون در سال 177 قمری (793م) پس از زیارت حج، امام را همراه خود به عراق برد و در بصره و سپس در بغداد زیر نظر گرفت. (2)

امام در مدت حضورش در بغداد، می توانستند با برخی پیروان ارتباط داشته باشند. از جمله این افراد على بن يقطين (م 182 ق/ 798م) بود که در دوران خلافت سه خلیفه مهدی، هادی و هارون، منصب های مهم داشت و امام از او خواستند با پذیرش مسؤلیت و همکاری با دستگاه خلافت، از نفوذ خود برای کمک به شیعیان و حل مشکل آنان استفاده نماید. (3)کلبرگ معتقد است، علی بن یقطین هم چون یک مأمور مالی برای [امام] کاظم علیه السلام عمل می کرد و هدایای با ارزشی برای امام می فرستاد.(4)

شهادت امام و پیامدهای آن

اقوال متفاوتی درباره چگونگی شهادت امام نیز، مطرح است. هالم بدون اشاره

ص: 408


1- هاینس هالم، تشیع، ص 69
2- همان
3- همان
4- W. Madelung, A treatise of the Sharif al Mortada on the Legality of working for government, in BSOAS,xlii[ 1980], 17-19

به چگونگی شهادت، احتمال مسمومیت به دستور هارون در سال 183 قمری (799م) را مطرح می کند.(1) اما کلبرگ با بررسی تفصیلی، دیدگاه های مختلف را بیان کرده، معتقد است که هارون پس از اطلاع از وضعیت مناسب و آرام امام، در نامه ای برای فضل دستور قتل امام را صادر نمود. بنابر برخی روایات، فضل با سرپیچی از انجام دادن این دستور، یکصد ضربه شلاق خورد و امام به رئیس نظمیه یعنی سندی بن شاهک (پدربزرگ کشاجم شاعر) تحویل داده شد و او با دادن رطب مسموم، امام را به قتل رساند. روایتی دیگر، مسمومیت امام را به فضل نسبت می دهد. بر اساس گزارش سوم، حضرت را درون فرشی پیچیدند و آن قدر لگدکوب کردند تا به شهادت رسیدند. (2)کلبرگ اشاره می کند که طبری، وفات امام را بدون توضیح ذکر کرده که تلویحا حکایت از آن دارد که ایشان به علل طبیعی در گذشته اند.(3) این دیدگاه غالب نویسندگان اهل سنت است که پژوهش گران جدید نیز به آن توجه کرده اند.(4) کلبرگ تاریخ شهادت امام را 25یا 26 رجب سال 183 قمری (آگوست یا سپتامبر 799ق) می داند. وی احتمالات دیگر را نیز بر اساس منابع، 181 قمری (797م)، رجب 182(798م)، رجب 184 جولای - آگوست 800م)، 186(804م) و یا 188 قمری (804م) آورده است. امام را در [مقابر قریش] در منطقه غرب بغداد به فاصله سه مایلی دفن نمودند که امروزه به عنوان یکی از چهار مکان مذهبی مقدس شیعیان در کنار نجف، کربلا و سامرا به شمار می آید.(5)

ص: 409


1- هاینس هالم، تشیع، ص 70.
2- E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, PP 645
3- طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج 3، ص 649
4- ف. عمر در مقاله «هارون الرشید» در: A. Clot, Haroun al- Rachid et le temps de Mille et Une Unite, Paris 1986, 91.. EL2
5- EL2, v1, pp 854- 856: It is connected with the west side of Baghdad, about three miles away. At the present day Kazimayn is one of the four greatest sanctuaries of the Shi'a

مقبره امام بارها در دوره های مختلف عباسیان و به ویژه در دوره صفویان تجدید بنا شد.(1)

خاورشناسان و شبهه علم امام به شهادت

به عقیده کلبرگ، آنچه درباره چگونگی شهادت امام کاظم علیه السلام در منابع شیعی آمده، متکلمان امامی را با شبهه ای کلامی مواجه ساخته است. وی می نویسد: «اگر امام از همه چیز آگاه بوده و پیشاپیش زمان و چگونگی مرگش را می دانسته و با این حال هیچ کاری برای جلوگیری از مرگ خود نکرده، آیا می توان گفت که او معین بر قتل خود(معين على نفسه) بوده است؟»(2) بدین ترتیب، وی سعی دارد تا مسأله علم امام در کلام شیعی را به چالش کشانده، با نقل پاسخ های مجمل و اغلب غیر قانع کننده از جانب شیعیان، این مسأله را مبهم جلوه دهد.

وی در بررسی پاسخ متکلمان شیعه به این شبهه، سه پاسخ را در منابع گرد آورده که عبارتند از:

1. یکی از پاسخ ها که منسوب به امام رضا علیه السلام است این که؛ امام کاظم علیه السلام از وفات قریب الوقوع خویش آگاه بودند و پیش بینی های لازم را انجام دادند، اما در لحظه حساس، خداوند ایشان را در این مسأله دچار فراموشی کرد( ألقى على قلبه النسيان).(3)

2. طبق روایتی دیگر فضل بن یحیی برمکی، سه روز پیاپی برای امام کاظم میوه مسموم آورد، اما امام به آن دست نزدند. روز چهارم امام این چنین فرمودند: «الهی

ص: 410


1- A. DURI, EL2, v1, pp894-908
2- abide, P647
3- بصائر الدرجات، ص483، باب «فی الأئمة أنهم يعرفون متى يموتون»:«حيث ما بعث إليه يحیی بن خالد بر طب و ریحان مسمومین علم به قال نعم قلت فأكله و هو يعلم فيكون معينا على نفسه فقال لا يعلم قبل ذلك ليتقدم فيما يحتاج إليه فإذا جاء الوقت ألقى الله على قلبه النسيان ليقضی فيه الحكم»؛ بحارالانوار، ج 27، ص 285.

تو می دانی که اگر پیش از امروز خورده بودم، به هلاکت خویش کمک کرده بودم». سپس میوه را خوردند و بیمار شدند. طبيب آوردند. ابتدا امام توجهی نکردند، اما با اصرار طبیب، سرانجام کف دست خود را که بر اثر سم به سبزی گراییده بود، به وی نشان دادند. طبیب به عباسیان گفت که امام آگاه است که ایشان را مسموم کرده اند.(1) معنای ضمنی این مطلب آن است که امام تاریخ دقیق شهادتشان را می دانستند و با وجود علم به آن، نوشیدن زهر را پذیرفتند. کلبرگ در ادامه، گرد آوردن هشتاد نفر از بزرگان بغداد توسط سندی بن شاهک و گرفتن شهادت از آنان مبنی بر رفتار مناسب با امام را آورده که امام در پایان آن دیدار خبر می دهند که «به من هفت (یا نه) خرمای مسموم دادند؛ فردا (از شدت آثار سم) رنگ پریده و بیمار خواهم شد و پس فردا خواهم مرد.»(2)

3. در تفسیری دیگر، امام در انتخاب آزاد نبودند و زیر فشار، خرماهای مسموم را خوردند. کلبرگ با ذکر برخی اقوال شیعی، شهادت امام کاظم علیه السلام را نتیجه مستقیم رفتار اشتباه جامعه اش بر می شمارد. او به نقل از کلینی آورده است:

«خدا از شیعیان عصبانی بود و به امام فرمود که بین قربانی شدن خود برای حفظ شیعیان و یا کشته شدن شیعیان یکی را برگزیند، امام نیز خواستند تا به قیمت زندگی خود، از شیعیان حمایت کنند (3)علامه مجلسی نیز در مرأة العقول، از خشم خدا نسبت به شیعه به دلیل نافرمانی و وفا نداشتن نسبت به امام سخن می گوید وعامل آن را ترک تقیه توسط شیعیان می داند که موجب آشکار شدن هویت امام برای عموم و در نهایت دستگیری امام شد.»(4) سندی (یا هارون) پس از شهادت

ص: 411


1- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 86-88.
2- کلینی، کافی، ج 1، ص 259-258؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 79.
3- کلینی، کافی، ج 1، ص 260؛ «عَنْ أبی الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامُ قَالَ انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فخيرنی نفسی أَوْ هَمَّ فوقیتهم وَ اللَّهِ بِنَفَسٍ »
4- مجلسی علامه، مرأه العقول، ج 3، ص 126.

امام، نمایندگان هاشمیان، طالبیان و دیگر سرشناسان بغداد را گرد آورد و پوشش از چهره امام كنار زد و آنان را وادار ساخت که تصدیق کنند هیچ نشانه ای از قتل و جنایت در کار نیست. آنگاه پیکر امام را غسل داده، کفن کردند و در قبرستان اشراف عرب در شمال غربی بغداد(مقابل شونیزی یا مقابر قريش) در «باب التيبن»-که به نام کاظمیه معروف شد - دفن گردیدند.(1) هالم نیز به محل دفن امام در قبرستان مربوط به اشراف عرب در شمال بغداد اشاره کرده که مزار آن حضرت و آرامگاه نوه اش را شیعیان زیارت می کنند و حرم کاظمین یکی از بزرگ ترین زیارتگاه های شیعیان در عراق است(2)

انشعاب شیعیان پس از شهادت امام

یکی دیگر از موضوعات مطرح در مقاله، انشعابی است که با شهادت امام در میان شیعه ایجاد گردید. کلبرگ در این زمینه آورده که وفات امام، به ایجاد شاخه خاصی از شیعه انجامید. گروهی از شیعیان، وفات حضرت را انکار کردند و معتقد شدند که ایشان غایب گشته و به عنوان مهدی باز خواهند گشت. این افراد از آن جهت که امامت را در این امام تمام شده تلقی کردند، «واقفه» نامیده شدند و بر سر انتقال امامت به فرزندشان به مجادله برخاستند. وی اشاره می کند که آنان هم چنین به صورتی توهین آمیز، به «ممطوره» (مخفف کلاب ممطوره، یعنی

ص: 412


1- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 476:«فَحَسْبُهُ عِنْدَ السندی بْنِ شَاهَكَ فتؤفی علیه السَّلَامُ فی حَسْبُهُ وَ دُفِنَ بِبَغْدَادَ فی مَقْبَرَةً قُرَيْشٍ»؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 240؛ «نودی هذا موسی بن جعفر قد مات فانظروا إليه فجعل الناس يتفرسون فی وجهه و هو میت و قد كان قوم زعموا فی أيام موسى أنه القائم المنتظر و جعلوا حبسه هو الغيبة المذكورة للقائم فأمر يحیی بن خالد أن ينادي عليه عند موته هذا موسی بن جعفر الذي تزعم الرافضة أنه لا يموت فانظروا إليه فنظر الناس إليه ميتا ثم حمل فدفن فی مقابر قريش فی باب التبن و كانت هذه المقبرة لبنی هاشم و الأشراف من الناس قدیم»؛ Le Strange, Baghdad, pp. 160-5: A. Duri, Baghdad, EL2, v1, pp. 894-908.
2- هاینس هالم، تشیع، ص 70.

سگ های خیس شده در باران) نیز معروفند. کلبرگ در بررسی بیشتر مساله واقفیه آورده که بسیاری از واقفیان کوفی بودند و در متون خاصی از نظریه غیبت امام هفتم دفاع کردند. جوان ترین آنان به نام «حسن بن محمد بن سماعی صيرفی» در سال 263 قمری (876م) درگذشت.

هالم نیز در این زمینه معتقد است که شهادت امام هفتم، به ظهور شعبه جداگانه ای از تشیع انجامید که در تعالیم آن، تعدادی از ویژگی های اساسی تشیع دوازده امامی بعدی رو به تکامل نهاد. وی واقفیه را کسانی معرفی می کند که عقیده داشتند امام کاظم علیه السلام وفات نیافته، بلکه غایب شده و در انتظار مراجعتش به عنوان مهدی بودند. وی واقفیه را قدیم ترین نمونه شیعه «هفت امامی» می داند که در اواخر قرن سوم قمری (نهم میلادی) با اثناعشری در هم آمیختند که از الگوی واقفیه در غیبت آخرین امام اقتباس نمودند.(1) کلبرگ این تحلیل را نپذیرفته و معتقد است آموزه اثناعشری درباره غیبت صغرا و کبرا و مهدویت، نمی تواند خاستگاه واقفی داشته باشد. (2)به اعتقاد وی، این انشعاب احتمالا به دلیل ملاحظات مالی و نه دینی روی داده؛ زیرا امام وکلایی در مناطق مختلف داشتند و پس از شهادت ایشان، برخی از آنان حاضر نشدند پولهایی را که در اختیار داشتند، به امام رضا علیه السلام تحویل دهند؛ از این رو امام کاظم علیه السلام را آخرین امام دانسته اند. این افراد عبارت بودند از: منصور بن يونس، علی بن حمزه بطائنی (که 30/000 دینار در اختیار داشت)، زیادبن مروان القندی (که 70/000دینار داشت) و عثمان بن عیسی رواسی (که علاوه بر مبالغ زیادی پول پنج یا شش کنیز داشت که با پول امام خریداری کرده بود).(3)

ص: 413


1- همان.
2- بحث مهدویت در قرن اول درباره محمدبن حنفیه مطرح شده بود، بنابراین نمی توان پذیرفت که شیعیان اثناعشری، عقیده مهدویت را از واقفیان گرفته باشند.
3- برای مطالعه بیشتر نک: رجال کشی، ص 499-500؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 92

نتیجه

پژوهش های خاورشناسان درباره امامان علیهم السلام در مقایسه با حجم مطالعات شیعی آنان، اندک است و موضوعات اجتماعی - سیاسی و فرقه های شیعی، حجم بیش تری از آثار آنان درباره شیعه را به خود اختصاص داده است. امامت پژوهی خاورشناسان را باید در مدخل های ائمه در دائره المعارف اسلام یا موضوعات مرتبط با امامان در دائره المعارف (عاشورا، مهدویت، نجف، کربلا، بغداد، مشهد و..) و برخی کتاب ها درباره تاریخ تشیع مانند مذهب شیعه دونالدسون، تشیع هاینس هالم، تشیع در مسیر تاریخ از حسین محمد جعفری منحصر دانست که به مناسبت از زندگی هر امامی بحث کرده اند. این پژوهش ها با بررسی زندگی امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت و پیامدهای آن، در صدد ارائه تصویر کاملی از زندگی امام بودند.

گستره مطالعات و مراجعه به منابع اصلی (به ویژه در مقاله کلبرگ)، از ویژگی مثبت این پژوهش ها به ویژه پژوهش های متأخر است. نتیجه این مراجعات و گستردگی آن، توجه به برخی مسائل مهم این دوره است. مسائلی مانند بحث درباره اصل امامت امام کاظم علیه السلام که پس از شهادت امام صادق علیه السلام با چالش های برخی شیعیان مواجه بود و به پیدایش فرقه های اسماعیلیه، سميليه، فطحیه و ناووسیه انجامید، برخی فضایل اخلاقی و کرامات امام، قیام حسین بن علی صاحب فخ، دستگیری های متعدد امام و بررسی دلایل این موضوع، علی بن یقطین و مجوز همکاری او با دستگاه خلافت از سوی امام، بررسی اقوال متعدد در منابع درباره شهادت امام و پیامدهای آن و بررسی علل پیدایش فرقه واقفيه بعد از شهادت امام

ص: 414

با وجود این، خاورشناسان در بررسی شخصیت امام کاظم علیه السلام و وقایع دوره امامت ایشان که طولانی ترین دوره امامان شیعه به شمار می آید، چندان موفق نبودند. در این دوره امام و شیعیان، با جریان های متعددی مواجه بودند که خاورشناسان آن گونه که باید به آن توجه نکرده اند. از جمله این جریان ها، پیامدهای انشعاب جدید در میان شیعیان و پیدایش فرقه دوره و مواضع امام، بررسی جامع مواضع سیاسی - اجتماعی امام و نحوه تعامل با خلفا و دگرگونی های آن، چگونگی ارتباط شیعیان با امام و هدایت گری آنان، اوضاع علمی - فرهنگی دوره و نقش آفرینی امام در این عرصه و غیره از جمله مسائل مهم عصر آن حضرت به شمار می آید که یا اصلا خاورشناسان به آن توجه نداشته یا نتوانسته اند همه ابعاد آن مسائل را به تصویر کشد. درباره حیات علمی - فکری امام، با تعابیر بلندی توسط امامان پیشین یا علمای مختلف مانند «عالم علم العلما» از سوی امام صادق علیه السلام (1)و «فقیه ترین اهل زمانش»(2)و غیره مواجهیم. چنین فردی به یقین باید در جامع بودن و در ارتباط با شیعیانش، نکات و هدایت گری هایی داشته باشد که در این نوشته ها مشاهده نشد. هم چنین شیوه رهبری امام، اجازه به برخی اصحاب خاص در همکاری با حکومت با هدف حمایت از نیازمندان شیعی مانند علی بن يقطين (3)و در مقابل نهی برخی دیگر از اصحاب که همکاری آنها سودی برای شیعیان نداشت، از شیوه های راهبردی امام در هدایت شیعیان است که خاورشناسان به آن توجه نداشته اند.

ص: 415


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 48 ص 24
2- مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ج 2ص225
3- مجلسی، بحارالانوار، ج 28 ص 136

منابع

1. ابن اثیر، عز الدين ابو الحسن، الكامل فی التاريخ، بیروت: دارصادر، 1385ق.

2. ابن صباغ مالکی، علی بن محمد، الفصول المهمة فی معرفه الائمه، بی جا، بی نا، بی تا

3. ابو الفرج على بن الحسين الأصفهانی (م 356)، مقاتل الطالبيين، تحقیق سید احمد صقر، بیروت: دار المعرفة، بی تا

4. اسعدی، مرتضی، دائره المعارف های اسلامی در زبان انگلیسی، کیهان فرهنگی، خرداد و تیر 1375 شماره 127.

5. حرانی، حسین ابن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، 1404 ق.

6. خصیبی، حسین بن حمدان (م 334)، الهدایه الکبری، بیروت: موسسه البلاغ، 1411ق.

7. خویی، سید ابو القاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، چاپ پنجم، 1413ق.

8. محمد بن علی بن حسین بن بابویه، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، تهران: انتشارات جهان، 1378ش.

9. محمد بن حسن بن علی (طوسی)، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی)، بی جا، بی نا، بی تا.

10. دونالدسون، مذهب شیعه، ترجمه دکتر عباس احمدوند، نسخه قبل از انتشار، بی جا، بی نا، بی تا.

11. صفار قمی، ابو جعفر محمد بن الحسن (م 290)، بصائر الدرجات فی فضائل آلی محمد صلی الله علیه و آله، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

12. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره جهانی هزاره شیخ مفید ، چاپ اول، 1413ق.

ص: 416

13. طبرسی، امین الاسلام ابو على فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: دار الكتب الاسلامیه، بی تا

14. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، قاهره: الاستقامه، 1358ق.

15.-، دلائل الامامه، قم: دار الذخائر للمطبوعات، افست از روی چاپ نجف، 1383 ق.

16. عبد الحميد ابن ابی الحدید معتزلی ( ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.

17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، چاپ چهارم،1365

18. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: الوفاء، 1404ق.

19. نجاشی، رجال النجاشی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی، 1416ق.

20. هالم، هاینس، تشیع، ترجمه محمد تقی اکبری، قم: ادیان، چاپ اول، 1385.

21. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، چاپ ششم 1371.

منابع لاتین

22. The Encyclopedia of Islam(EL2).

23. E. Kohlberg, Musa al- Kazim, EL2, P647: H.Algar, Imam Musa al-Kazim and Sufi Tradition, in Islamic Culture, xiv[1990].

24.W. Madelung, A treatise of the Sharif al Mortada on the Legality of working for government, in BSOAS, xlii[1980].

ص: 417

مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان (با تکیه بر برمکیان)سیدمحمود سامانی

اشاره

*سیدمحمود سامانی

چکیده

فرایند و چگونگی مناسبات هر یک از اهل بیت : با ایرانیان، از مباحث مهم و اساسی در تاریخ ایران دوره اسلامی است. در این میان، امام کاظم علیه السلام نیز به رغم محدویت های بسیار، با شیعیان ساکن در ایران و نیز ایرانیان ساکن در عراق مانند کوفه و بغداد از طرق مختلف ارتباط داشتند. مقاله حاضر، این مهم را در محورهایی چون مناسبات امام با ایرانیان در مدینه، عراق و نیز به طور خاص مناسبات آن حضرت با برمکیان بررسی و واکاوی می کند و به این پرسش پاسخ می دهد که مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان چگونه بود؟ تحقیق حاضر به دلیل نگاه خاص و ریز به موضوع و گزارش اجمالی از سیر مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان، می تواند برای شیفتگان آن حضرت مفید تلقی شود.

واژگان کلیدی: شیعیان، ایرانیان، برمکیان، سازمان وکالت

مقدمه

در عصر امام کاظم علیه السلام ، برخی از ایرانیان کم و بیش با مذهب شیعه و اهل بیت : آشنایی یافته و به تشیع امامی از گونه اعتقادی آن روی آورده بودند. از این رو،

ص: 418

طبیعی بود که مناسباتی میان آن حضرت و پیروان ایشان در ایران برقرار شود.

مناسبات امام با ایرانیان، بنا به دلایل و موانعی، چندان گسترده نبود و موقعیت زمانی خاص، داشتن روابط نزدیک را ایجاب نمی کرد؛ هر چند در مقایسه با دوران امامان قبلی، ارتباط آن حضرت گسترده تر بوده است. با وجود این که اصل رابطه مسلم است، در منابع، اخباری دال بر ارتباط کم تر منعکس شده که برخی از دلایل آن را چنین می توان بر شمرد

1. محدودیت های سیاسی و تحت کنترل قرار داشتن فعالیت های امام توسط دستگاه خلافت، همواره مانع از انتشار اخبار مربوط به آن حضرت می شد.

2. راهبرد تقیه و شیوه های پنهانی مبارزه که در جهت حفظ امام و شیعیان از فشار حاکمیت بود، عامل مؤثری در نبود اخبار در منابع تاریخی است. طبیعت تقیه ایجاب می کرد بخش های عمده زندگی برخی امامان - حتى علوم و معارف قرآن که به یارانشان آموخته می شد . همیشه در پرده خفا باقی بماند.

3. محدود شدن ارتباط شیعیان پس از شهادت هر امام، به دلیل مشکلاتی که پیش می آمد، موجب می شد تا به طور معمول، ارتباط شیعیان با امام بعدی بسیار محدود شود. حتی وکلای امام قبلی هم که در سرزمین های اسلامی حضور داشتند، برقراری ارتباطشان با امام با دشواری هایی مواجه می گشت.

4. سری بودن دستگاه وکالت و تشکیلات و اقتضای چنین روشی، موجب شد تا اطلاعات زیادی از آن در دسترس نباشد.

5. دوری راه نیز از دیگر عوامل کمی روابط بود. در عین حال در برخی منابع، اطلاعات اندکی از روابط امام با ایرانیان انعکاس یافته است.

مفاهيم

مناسبات: این واژه را ارتباط داشتن با یک دیگر معنا کرده اند.(1) به عمل متقابل و

ص: 419


1- اقرب الموارد، ج 3، ص 644، معجم الوسيط، ج 2، ص 628.

تأثیر متقابل نیز گفته اند.(1) تبادل و داد و ستد و معامله نیز از دیگر معانی آن است. (2)در این پژوهش، از واژه مناسبات به جای تعامل و ارتباط استفاده شده است.

مطالب و چارچوب این مقاله که پس از کاوش بسیار در منابع مختلف فراهم شد، در چند محور مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در مدینه، عراق و مناسبات با برمکیان، تنظیم شده و در نوع خود، حداقل در ساختار و شکل ارائه، کاری نو به شمار می آید. در این پژوهش، سعی شده تا تصویری در حد بضاعت از مناسبات یکی از اهل بیت : با ایرانیان عرضه شود و علی رغم کاستی هایش، دریچه ای را برای ورود به بحث ها و پژوهش های جدید باز کند. پرسش اصلی فرا روی، عبارت است از: مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان چگونه بود؟ از پرسش های فرعی به موارد زیر می توان اشاره کرد

مراكز حضور ایرانیان هوادار امام و نیز نمایندگان و وکلای آن حضرت در ایران چه کسانی بودند؟ روابط برمکیان با امام کاظم علیه السلام چگونه بود؟ اصحاب و یاران ایرانی حضرت کدام اند؟

فرضیه مقاله آن است که مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان گسترده نبوده است.

تحلیلی بر کمیت روابط

اشاره

ارتباط امام کاظم علیه السلام با ایرانیان از این رو گسترده نبود که از زمان امام صادق علیه السلام ، به سبب اقدامات و کنترل شدید دستگاه حکومتی بنی عباس نسبت به هواداران اهل بیت : عملا امکان و ارتباط ایرانیان با امامان با مشکل مواجه بود از این رو، رابطه شیعیان با ائمه، بیش تر غیر مستقیم، با واسطه و از طریق مکاتبات و از کانال سازمان وکالت صورت می گرفت که هنوز ساماندهی و کانالیزه شدن آن ادامه

ص: 420


1- محمد رضا جعفری، فرهنگ فشرده انگلیسی - فارسی، ص 621
2- لغت نامه دهخدا، ج 5، ص 6795

داشت. خلفای عباسی برای محدود کردن روابط امامان با هوادارانشان، به دستگیری، حبس، شکنجه و کشتار شیعیان و هواداران ایشان می پرداختند؛ اما با این حال کسی نمی تواند منکر نفوذ گسترده امامان در جهان اسلام آن روز باشد.

افزایش روزافزون شیعیان و گسترش چشم گیر معارف اهل بیت : در نقاط مختلف و از سویی فضای اختناق، بیانگر تشکیلات کار آمد و منسجم و با مدیریتی آگاهانه است؛ تشکیلاتی که توانست در اوج اختناق و موج فزاینده تبلیغاتی دستگاه خلافت، ضمن نگاه داشتن روابط عاطفی و پیوندهای دینی بین شیعیان و امامان در مرزهای عقیدتی و فکری، شیعه را از بین فرقه های مختلف و اندیشه دینی تسنن حفظ کرده، هویت آن را در همه دوران سخت تهاجم فکری و فرهنگی صیانت نماید.

مناسبات امام کاظم علیه السلام با شیعیان از این رو در وضعیت دشواری قرار داشت که دوره امامت آن حضرت، هم زمان با تثبیت حاکمیت عباسی و در عین حال با قیام های متعدد علویان بر ضد عباسیان مصادف بود. از این رو، دستگاه خلافت نسبت به شیعیان سخت گیری فوق العاده ای داشتند.

الف مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در مدینه

اشاره

سالهای آغازین امامت آن حضرت، از حساس ترین دوره ها و دشوارترین آزمون ها برای شیعیان بود؛ زیرا شدت اختناق از زمان منصور عباسی (حک : 136-158 ق) درباره علویان، به ویژه امام صادق علیه السلام - که عظمت فراوانی در جامعه کسب کرده بودند - سبب شد تا سردرگمی خاصی میان برخی شیعیان نسبت به رهبری آینده به وجود آید. دعوت و جذب شیعیان آن حضرت از طرف بعضی از فرزندان امام که به ناحق داعيه امامت داشتند و بهره گیری آنان از فرصت به دست آمده، مزید علت بود.

پراکندگی شیعیان در اقصی نقاط جهان اسلام، مشکل دیگری بود؛ زیرا آنان

ص: 421

در شهرهای دور و نزدیک زندگی می کردند و کسب اطمینان درباره امام واقعی برایشان کار دشواری بود. امام صادق علیه السلام هم به دلایل سیاسی و بنا به مصالحی، چند نفر را به عنوان وصی خود انتخاب کرده بودند.(1) بنابراین، شروع امامت حضرت کاظم علیه السلام ، بسیار حساس و آگاهی از آن برای قاطبه شیعیان امامی و تثبیت امامت آن حضرت، مستلزم گذر زمان بود که با تدابیر امام و خواص از شیعه سامان یافت.

آن حضرت در طول ده سال اول امامتش در زمان خلافت منصور عباسی، در مدینه به شدت تحت مراقبت قرار داشتند و جاسوسانی بر آن حضرت گمارده شده بودند که رفت و آمدها را زیر نظر داشتند و یاران امام را دستگیر می کردند. حتی به نقلی، امام یک بار مجبور شدند به غاری در شام پناهنده شوند.(2)

امام کاظم علیه السلام در دوران مهدی عباسی (حک : 158-169 ق) و به ویژه در سال های اولیه خلافت او که اندکی وضع بهتر شده بود، از فرصت به دست آمده استفاده کردند و به بازپروری و سازماندهی شیعیان پرداختند.(3) با وجود این، بخشش های آن حضرت، خلیفه عباسی را به وحشت انداخت. وی احتمال می داد که آن حضرت وجوه جمع آوری شده از شیعیان در اقصی نقاط جهان اسلام را برای سازمان دادن و تقویت شیعیان مصرف می کند. از این رو، امام را به بغداد فراخواند و بازداشت کرد، اما پس از آن به سبب خوابی که دیده بود، امام را آزاد نمود (4)و از ایشان تعهد گرفت که بر خلیفه وقت و فرزندان او خروج نکند.

دوره هادی علیه السلام (169-170 ق) قیام مسلحانه و آشکار علویان همانند واقعه "فخ"

ص: 422


1- راوندی، الخرائج و الجرايح، ص293؛ عطاردی، مسند امام کاظم ، ج 1، ص390؛ جعفریان، حیات فکری سیاسی امامان شیعه، ص 377
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 311.
3- منتظر القائم، تاریخ امامت، ص 206.
4- ابن خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 30؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5، ص 308؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 2، ص 264؛ جعفریان، حیات الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 454.

به رهبری حسین بن علی حسنی، هراس عباسیان از شکل گیری یک جریان قوی علوی را سبب گردید. فشار آنان به جریان فکری مخالف، افزایش بیش تری یافت. از همین رو، امام کاظم علیه السلام به شدت سیاست تقیه را پیشه کردند و از هر نوع افشای اسرار و روابط با شیعیان و آشکار نمودن آیین و امور عبادی و مذهبی شیعه، سخت جلوگیری نمودند. تا جایی که حتی گاه در احادیث منقول از حضرت، نام ایشان حذف و با عبارت «عن الرجل» نقل شده است تا از انتساب آشکار روایت به امام جلوگیری شود. امام نیز توصیه می کردند که «اگر کسی از شیعیان به حدی از رشد عقلانی رسیده که بتواند با بردباری اسرار ولایت را نگاه دارد، امامت مرا با او در میان گذارید و گرنه چنین نکنید.»(1) با توجه به چنین فضای خفقان، آن حضرت با دنبال کردن برنامه علمی پدر، شکوفایی مکتب اهل بیت را حفظ کردند.(2)

گفتنی است، مشی امامان شیعه که عملا حرکت در مسیری فرهنگی بود، از شدت برخورد عباسیان با آنها می کاست. امامان شیعه دقیقا تقیه را به همین معنا به کار می بردند و هر نوع تشكل درونی را در پرده تقیه حفظ می کردند. این تشکل نیز نوعی ارتباط علمی و امامتی بود و طرح توطئه سیاسی در آن وجود نداشت. اما این میزان نیز مورد قبول حکومت نبود؛ زیرا آنها این قبیل مسائل را مقدمه اقدامات سیاسی گسترده بعدی می دیدند.

در حقیقت ارتباط امام و شیعیان و نیز تعیین وکیل می توانست وسیله ای برای مقاصد سیاسی در جهت براندازی حکومت و جایگزینی حکومت جدید باشد؛ کاری که خود عباسیان کردند. در نهایت تهدیدی که هارون از ناحیه امام برای حکومت خویش احساس می کرد سبب شد تا سخت مراقب امام باشد.(3)

ص: 423


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 222
2- ابن العبری، مختصر تاريخ العرب، ص 209.
3- جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامانشیعه، ص 394.

امام کاظم علیه السلام در تداوم سیاست تقیه پدرشان، همانند ایشان و بلکه گسترده تربا شیعیان ارتباط داشتند و به وسیله پیک های مخصوص، دستورهای خود را به یاران ابلاغ می کردند.(1) آن حضرت با جدیت به گسترش سازمان وکالت پرداختند تا ارتباط های شیعیان با امام گسسته نشود. دلیل روشن بر گستردگی و افزایش فعالیت سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام ، افزایش وجوهات دریافتی از مناطق گوناگون است؛ چنان که گزارش های فراوانی از توزیع اموال و وجوه زیاد امام بین شیعیان و مستمندان مسلمان وجود دارد.(2)

از کانون های شیعی در ایران که امام کاظم علیه السلام با آنها ارتباط داشت، می توان از قم، نیشابور، بیهق وری نام برد.

نیشابور

از آمار و ارقام شیعیان این شهر که مرکزیتی در خراسان داشت، اطلاع دقیقی در دست نیست. استقبال گسترده مردم نیشابور از امام رضا علیه السلام در مسیر حرکت به مرو و نیز ارتباط برخی از شخصیت های شاخص این شهر با برخی از یاران امام کاظم علیه السلام مانند خلیل پدر فضل بن شاذان که از نزدیکان يونس بن عبدالرحمان صحابی امام هفتم و هشتم بود، مؤید وجود پیروان اهل بیت در نیشابور است.(3)

گزارش هایی حاکی از ارتباط امام کاظم علیه السلام با شیعیان آن شهر است. بنا به نقل على بن راشد: «گروهی از شیعیان نیشابور گرد هم آمدند و محمد بن علی نیشابوری را به عنوان نماینده خود برگزیدند و سی هزار دینار و پنجاه هزار درهم و مقداری لباس به او دادند که نزد امام هفتم به مدینه ببرد. سپس آن اموال

ص: 424


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 214.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج 1، ص 276.
3- شیخ طوسی، رجال، ص 541. گفتنی است که خود فضل نیز با امام عسکری علیه السلام، ارتباط نزدیکی داشت و گاه بعضی از دوستانش را نزد امام می فرستاد تا درباره مسایل استفسار کند.( رجال طوسی، ص 541)

را با پرسش هایی که نوشته بودند تا امام بدانان پاسخ دهد، در اختیار محمد بن على قرار دادند و او آنان را به مدینه نزد امام برد.(1)

آنچه موجب انعکاس و برجستگی این خبر در منابع شده و آن را با آب و تاب تعریف کرده اند، آن است که در میان کسانی که اموالی برای امام کاظم علیه السلام فرستادند، زنی از اهل نیشابور به نام شطیطه بود. وی تنها یک درهم و پارچه ای از کتان آورد که به دست خود تهیه کرده بود و به اندازه چهار درهم ارزش داشت و می خواست تا به دست امام رسانده شود و حضرت توجه ویژه ای بدان نشان دادند.(2)

بيهق

بیهق نام قدیم ناحیه ای در غرب خراسان است که سبزوار، شهر عمده آن به شمار می آمد. (3) مهاجرت سادات از ری و نیشابور به این شهر، از دلایل رشد تشیع بیهق بوده است.(4) مهاجرت علویان طبرستان و حضور برخی از اصحاب هواخواه ائمه در آن شهر که گرایش های شیعی داشتند نیز در این امر مؤثر بوده است. یاقوت حموی، به شیعه بودن بیش تر مردم آن اشاره دارد. (5)بنابر گزارش برخی از تاریخ های محلی، قنبر غلام امام على علیه السلام در بیهق ساکن گردید و مسجدی در این منطقه به نام فرزند او شاذان بن قنبر ساخته شد.(6) به گزارش حاکم نیشابوری، تربت قنبر در فرت آباد بیهق قرار دارد. (7)

ص: 425


1- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 291-293؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 73-75.
2- نک: راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص319؛ بیاضی عاملی، الصراط المستقيم، ج 2، ص 191؛ مدینه المعاجز، ج 6، ص398-401؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص292.
3- ابن فندق، تاریخ بیهق، ص 10.
4- همان، ص 60 61 و 63
5- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 2، ص 538.
6- ابن فندق، تاریخ بیهق، ص25؛ جباری، سازمان وکالت، ج 1، ص 135.
7- حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ص 226.

سادات علوی بسیاری به نیشابور و بیهق مهاجرت کردند؛ مانند سادات حسینی آلزباره از نسل امام علی بن الحسين علیه السلام که بعدها به منصب نقابت نیز دست یافتند.(1) از میان این خاندان، علمایی برخاستند که ابو محمد العلوی از آن جمله است.(2)

شواهدی وجود دارد که از ارتباط برخی از ائمه : با اهل بیهق و استمرار آن در عصر امام کاظم علیه السلام حکایت می کند. به نقل راوندی: «گروهی از شیعیان خراسان، فردی را از میان خودشان که مکنی به ابوجعفر بود، همراه اموال و کالاهایی که متعلق به مقام امامت بود و هم چنین تعدادی مسأله و نیز پرسش هایی از باب استشاره، به مدینه فرستادند تا وی ضمن تحويل اموال، پاسخ مسائل و مشاورات را نیز دریافت دارد. وی پس از رسیدن به کوفه و حضور در جمع شیعیان، اطلاع یافت که امام صادق علیه السلام رحلت کرده و امامت به فرزند بزرگ ایشان، امام کاظم علیه السلام رسیده است. از این رو، به سمت مدینه حرکت کرد و در آنجا با ادعای كذب امامت توسط عبدالله بن جعفرالصادق علیه السلام مواجه می شود. وی پس از مراحلی موفق به ملاقات با امام کاظم شد و پس از آن که حضرت مشخصات اموال را بیان می دارند، با یقین به امامت آن جناب، آنها را تحویل می دهد.»(3)

بر اساس نقلی، عبدالله حمدویه بیهقی مورد وثوق امام کاظم علیه السلام (4) و به موجب روایاتی، از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده است. مطابق سخن شیخ طوسی، عبدالله با وکیل امام هفتم در ارتباط بود و آن حضرت طی نامه ای به او، دستور دادند تا اموال جمع آوری شده را به ابراهیم بن عبده وكيل جديد تحویل دهد. (5)این

ص: 426


1- نک: فخر رازی، الشجره المباركه، ص 186-188.
2- نجاشی، رجال، ص 442؛ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 4، ص 485.
3- جباری، سازمان وکالت، ج 1، ص 134.
4- رجال کشی، ص308.
5- اختيار معرفه الرجال، ج 2، ص 797.

گزارش، مؤيد وجود شیعیان در بیهق و ارتباط آنان با امام از طریق وکلای آن حضرت است.

قم

این شهر از کانون های اولیه شیعی در ایران به شمار می آید و شیعیان آن، مناسبات گسترده ای از نیمه سده دوم به بعد با اهل بیت : داشتند. امام کاظم علیه السلام در این شهر یارانی داشتند که غالبا از قبیله عرب اشعری ساکن در قم بودند؛ از جمله: حمزه بن يسع، زکریا بن عبد الصمد قمی، سهل بن يسع بن عبدالله، سعد بن عمران قمی، حسین بن مالک قمی و زکریا ابن عمران قمی،(1) زکریای ابن آدم نیز از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام بود. (2)عبدالعزيز مهتدی قمی نیز از یاران امام قلمداد شده است.(3)

امام کاظم علیه السلام درباره قم فرمود: «قم غش آل محمد و مأوی شیعتهم؛(4) قم آشیانه آل محمد و پناهگاه ایشان است. از این فرمایش، بر می آید که آن حضرت به قم توجه داشته اند. هرچند از وکلای امام در این شهر گزارشی موجود نیست. گفتنی است که شروع وکالت در برخی شهرهای ایران، از زمان امام جواد علیه السلام بوده است.

ری

*ری(5)

این شهر باستانی در سال 22 هجری به دست مسلمانان افتاد. سپس بنای قدیم

ص: 427


1- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 149؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 5، ص88؛ عطاردی، مسند الامام الكاظم ، ج 2، ص 626و 463؛ قریشی، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص 171-172.
2- شوشتری، قاموس الرجال، ج 4، ص 456.
3- نک: جعفر المهاجر، رجال الاشعرين من المحدثين و اصحاب الائمه
4- مجلسی، بحارالأنوار، ج 57، ص 214.
5- این شهر از جمله شهرهای باستانی ایران است که در سال 22 هجری به دست مسلمانان افتاد. پس از آن بنای قدیم آن خراب و شهر جدیدی ساخته شد.

آن خراب و شهر جدیدی ساخته شد.(1) تا پیش از سقوط امویان در سال 132 قمری، مردم این شهر آشنایی چندانی با اهل بیت نداشتند. حکومت کسانی مانند کثیر بن شهاب از سوی بنی امیه، از علل آن می تواند باشد. از این رو، این دوره را می توان دوره دوری از تشیع نامید. (2)هر چند برخی از مردم این شهر در اواخر حکومت بنی امیه، با زيد فرزند امام سجاد علیه السلام بیعت کرده بودند.(3)

پس از انقراض بنی امیه و با انتشار اخبار فضائل اهل بیت توسط کسانی چون عبد الله بن عبد القدوس رازی که از کوفه وارد این شهر شده بودند، تشیع آرام آرم گسترش یافت.(4) وجود مقبرهای منسوب به حمزه بن موسی بن جعفر علیه السلام و برخی دیگر از اولاد امام در این شهر، وجود تشیع در ری را اثبات می کند. افزون بر آن، ری تحت تأثیر قم به تدریج به تشیع گرایش یافت.

گزارش هایی از ارتباط امام کاظم علیه السلام با برخی از شیعیان ری در دست است. به موجب نقلی، در زمان امارت یکی از منشیان یحیی بن خالد بر مکی بر ری، فردی از این شهر به حکومت بدهکار بود. وی می ترسید که به پرداخت آنها ملزم شود. در عین حال، وی گفته شده بود، حاکم ری شیعه مذهب است اما بدهکار هم چنان از اظهار مطلب خود نزد حاكم واهمه داشت. سرانجام فرد یاد شده در سفر حج با امام کاظم علیه السلام دیدار کرد و نزد آن حضرت از وضعیت خود شکوه نمود. امام نامه ای نوشتند تا آن را به حاکم ری تحویل دهد. متن نامه امام چنین بود:

بدان که زیر عرش خداوند سایه ای وجود دارد که کسی را توان آسایش در زیر آن نیست مگر آن که در حق برادر خود خدمتی بکند یا مشکلی را از او بردارد

ص: 428


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 24.
2- جعفریان، تاریخ تشیع در ایران، ص245
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 132
4- نک: جعفریان، تشیع در ری، ص 37.

یا سروری در قلب او وارد کند، این شخص (حامل نامه) برادر توست."(1)

حامل نامه پس از بازگشت به ری، شبانگاه نزد حاکم رفت و خود را فرستاده صابر (امام کاظم علیه السلام ) معرفی کرد. حاکم پس از اطلاع، با پای برهنه نزد حامل نامه آمد و با دریافت نامه آن را بوسید و پس از پرسش از حال امام و خوشحالی از سلامت آن حضرت، دستور داد تا اموال و لباس به آن شخص اعطا کنند.(2)

این گزارش اولا وجود شیعیان در ری و ارتباط آنان با امام را تأیید می کند و ثانيا نفوذ برخی شیعیان در بدنه دستگاه حاکمیت و هواداری ایشان از شیعه را نشان می دهد.

فضل بن عمر گوید:

دو مرد خراسانی از اصحاب امام صادق علیه السلام مقداری مال از خراسان به قصد مدینه حمل می کردند و همواره مواظب بودند. در شهر ری یکی دیگر از اصحاب آن حضرت با آن دو دیدار کرد و کیسه ای که حاوی دو هزار درهم بود به آنان داد تا به امام برسانند. آنان اموال را تا نزدیکی مدینه حمل کردند و در نزدیکی شهر، متوجه شدند که کیسه ای که فردی از ری به آنان تحویل داده مفقود شده است و از این جهت غمناک شدند. هنگامی که آنان به محضر امام رسیدند، کیسه را نزد آن حضرت یافتند.(3)

از مناسبات امام با دیگر مردم شهرهای ایران اخبار مهمی در دست نیست.

ب)مناسبات امام کاظم علیه السلام با ایرانیان در عراق

امام کاظم علیه السلام پس از احضار به بغداد توسط هارون، به شدت تحت مراقب بودند. هارون در پی آن، حضرت را به سبب گسترش فعالیت های فرهنگی و

ص: 429


1- مجلسی، بحار الانوار، ج 4، ص 174.
2- همان، ج 48، ص 176 و ج 74، ص 213؛ عدة الداعی، ص 179.
3- جباری، سازمان وکالت، ص 118.

ارتباط با شیعیان، چند سالی زندانی کرد.(1) علل مختلفی برای دستگیری و زندانی کردن امام گزارش شده است؛ از جمله نفوذ امام و سازماندهی گسترده و هوشمندانه شیعیان که خلیفه را به وحشت انداخت، چنان که برخی به هارون گفتند: «اکنون دو خلیفه وجود دارد: یکی تو و دیگری موسی بن جعفر .»(2) برخی مناظره هشام بن حکم درباره امامت را دلیل آن دانسته اند که دستگاه خلافت را به واکنش سریع واداشت. (3)نیز گفته شده یحیی برمکی هدیه ای برای محمدبن اسماعیل فرستاد تا از آن حضرت نزد هارون سعایت کند. وی که به عمویش امام کاظم علیه السلام رشک می برد نزد هارون رفت و گفت: «گمان نمی کردم در زمین دو خلیفه باشد تا این که دیدم به عمویم موسی بن جعفر نیز سلام به خلافت می دهند.»(4) از این رو خلیفه دستور جلب امام به عراق را صادر کرد.

حبس امام در جاهای مختلف عراق، ارتباط شیعیان را بسیار دشوار ساخته بود، اما مناسبات امام با شیعیان و ایرانیان هوادار خود حتی در سالهای زندانی بودن امام نیز با تمام محدودیت ها و مشکلات استمرار داشت. البته طبیعی است که همانند دوره حضور امام در مدينه نبود، اما وجود تشکیلات سازمان وکالت، پیوند امام با شیعیان ایرانی را میسر می ساخت. این سازمان در عصر این امام گسترده تر شد. مواردی از ارتباط امام با ایرانیان را می توان چنین برشمرد:

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سالها در زندان های مختلف عراق (بصره و بغداد) به سر می بردند.(5) در این مدت، برخی ایرانیان هم خود آن حضرت را از نزدیك دیدار می کردند و هم سجایای اخلاقی و زهد و عبادت آن حضرت را از زبان دیگران می شنیدند. چنان که موسی بن ابراهيم مروزی ساکن بغداد، آن حضرت را

ص: 430


1- کلینی، کافی، ج 3، ص 384
2- شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص 183.
3- رجال کشی، ص 261-256.
4- کلینی، کافی، ج 3، ص 387
5- نک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 366؛ شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص215.

دیدار کرد. وی پیش تر از مأموران پلیس آن شهر بود و سپس به حلقه راویان پیوست. مروزی زمانی که امام کاظم علیه السلام در بغداد زندانی بودند، از آن حضرت حدیث شنید. گفته شده وی تا سال 229 زنده بوده است.(1)

علی بن یقطین و زیادبن مروان قندی، گویا نمایندگان امام در بغداد بودند و از آن جا با شیعیان ارتباط داشتند.

امام کاظم علیه السلام در عراق بیش تر از راه مکاتبه با پیروانش در ارتباط بودند، چنان که منابع از مکاتبه عبدالله بن جندب رازی از وکلای امام در اهواز سخن گفته اند.

ج)برمکیان ایرانی و امام کاظم علیه السلام

برمکیان خاندانی بودند که از اواخر دوره امویان در شرق ایران مطرح شدند. آنها با توجه به خدماتشان در روی کار آوردن عباسیان، حضور فعالی در دستگاه خلافت یافتند و عهده دار مناصب بزرگی چون وزارت شدند.(2) جعفر آن چنان بر هارون چیره شده و دل و احساس او را قبضه کرده بود که از آن دو تعبیر شده به جامه ای که دو جیب داشته است. کنایه از این که آنان به منزله یک روح در دو بدن بودند.

امام هفتم در اوج قدرت برمکیان در دستگاه خلافت، به بغداد احضار شدند. از این رو، این سؤال به نظر می رسد که آیا آنان نقشی در بازداشت و شهادت آن حضرت داشته اند یا خیر؟ در این باره آراء مختلفی وجود دارد. عده ای برمکیان را مقصر اصلی در زندانی شدن و سپس شهادت آن حضرت می دانند. در مقابل

ص: 431


1- رجال نجاشی، ص 404، 408؛ طوسی، فهرست، ص163؛ مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شيعه ص 420-421.
2- برمک لقب عمومی نگهبانان بودایی معبد نوبهار بلخ و مشتق از کلمه پارماکا در زبان سانسکریت به معنای پیشوای روحانی بوداییان است. (تاریخ برمکیان، ص 29-30).

برخی دیگر آل برمک را هواخواه امام و حتی شیعه قلمداد کرده، اتهام دست داشتن آنان در حبس و شهادت آن حضرت را انکار می کنند. برای روشن شدن موضوع، گزارش های موافق و مخالف آورده می شود

1. دیدگاهی که نقش برمکیان را در شهادت امام مثبت ارزیابی می کنند، معتقدند:

یحیی برمکی از این ناراحت بود که هارون فرزند خود را به منظور تربیت نزد جعفربن محمدبن اشعث که گفته شده اعتقاد به امامت موسی بن جعفر داشت، سپرده بود. از این رو، ضمن بدگویی از امام نزد هارون، علی بن اسماعیل برادرزاده آن حضرت را بر ضد امام تحریک کرد تا ذهنیت هارون به امام را منفی کند.(1)

شاید از این روست که شیخ مفید، یحیی را به دست داشتن در گرفتاری حضرت متهم کرده، می نویسد:

یحیی به جهت رقابت با محمد بن اشعث و با اطلاع از امامی بودن وی، از گرفتاری معیشتی اسماعیل بن على نواده امام صادق علیه السلام سوء استفاده کرد و با دادن هدایایی، وی را به بدگویی از امام نزد هارون ترغیب نمود و همین امر، به دستگیری و شهادت امام انجامید. (2)

- بنا به نقلی، یحیی بن خالد برمکی از امام کینه داشت؛ زیرا وقتی هارون سخنان هشام بن حکم (از یاران امام) را شنید و به وی علاقه مند شد، یحیی عکس العمل نشان داد و از آن حضرت سعایت کرد.(3)

- بر اساس گزارشی، امام پس از احضار از مدینه، در بغداد به فضل بن یحیی برمکی سپرده شد و چون او عبادت امام را مشاهده کرد، به آن حضرت احترام نمود و به سبب احتراز از آزار و کشتن علویان، فرمان هارون مبنی بر به شهادت

ص: 432


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2 ص 279؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 371؛ عطاردی، مسند امام کاظم ، ص 115.
2- ارشاد، ج 2، ص 237.
3- جعفریان، حیات فکری و سیاسی، ص394.

رساندن امام را نپذیرفت.(1) پس از آگاهی هارون از رفتار فضل، خلیفه در صدد تفحص بر آمد و پس از اثبات گفته سعایت گران، فضل را لعن کرد و به او صد تازیانه زد و امام را از او تحویل گرفت. یحیی بن خالد پدر فضل، برای حفظ موقعیت و نجات فرزند، در به شهادت رساندن امام پیش قدم شد و با کمک سندی بن شاهک(داروغه بغداد) آن حضرت را به شهادت رساند.(2) کشی از رجال شناسان نیز اعتقاد دارد که یحیی امام را به شهادت رسانده است.(3)

- بنا به روایتی، امام رضا علیه السلام یحیی برمکی را نفرین کردند و از فرجام برامکه خبر دادند.(4) چنان که برخی منابع، به استجابت دعای آن حضرت درباره خذلان ایشان اشاره کرده اند. (5)بر اساس روایتی، به امام رضا علیه السلام عرض شد: «آیا یحیی پدرتان را مسموم کرد؟» امام آن را تأیید فرمود.(6) برخی از پیش گویی خود امام کاظم علیه السلام از فرجام برمکیان خبر داده اند. آن حضرت فرمود: «بیچارگان آل برمک نمی دانند چه بر سر آنها می آید».(7) یاد آوری می شود که مسمومیت و مرگ ادریس بن عبدالله (مؤسس سلسله ادریسیان در مغرب را نیز به یحیی نسبت داده اند.(8)

گزارش های یاد شده، بیانگر آن است که بر مکیان در جایی که منافع شخصی و مناصب درباری ایشان به خطر می افتاد، حتی از کشتن کسانی مانند امام نیز دریغ نمی کردند. به عبارتی آنها سیاستشان را بر اقتضائاتی تنظیم می کردند که حول منافعشان می چرخید.

ص: 433


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 236
2- ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ص 336 خواندمير، حبیب السیر، ج 2، ص 79.
3- رجال کشی، ص 503.
4- ارشاد، ج 2، ص 258؛ مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 85
5- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا ، ج 2، ص 545؛ مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 85.
6- طبری، دلائل الامامه ص 147؛ رجال کشی، ص503.
7- شریف قرشی، تحلیلی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، ج 2، ص 236.
8- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص407.

2. دیدگاهی که نقش برمکیان را در شهادت امام منفی ارزیابی می کنند:

این دیدگاه، سعی در ترسیم شخصیتی مثبت از برمکیان دارد و حتی برخی از منابع، از تمایلات شیعی برمکیان سخن می گویند و در این باره، شواهد و مصادیقی آورده اند؛ از جمله:

- طبق گزارشی نظر مشورتی خالد برمکی به منصور عباسی (حک : 136-158 ق) درباره خرابی مداین و استفاده از مصالح آن برای بنای بغداد این بود که چون آن جا امیر مؤمنان امام علی علیه السلام نماز خوانده اند. تخریب نشود.(1) از این گزارش، خواسته اند گرایش مذهبی سر سلسله این خاندان را به دست آوردند که آن به فرزندان وی نیز منتقل شده است.

- مطابق گزارش ابوالفرج اصفهانی، هنگامی که فضل بن یحیی برمکی از سوی هارون مأموریت یافت تا یحیی بن عبدالله علوی را که پس از جان سالم به در بردن از واقعه خونین فخ در مکه، به ایران هجرت کرده و در دیلم در شمال ایران قیام کرده بود با هر تدبیری فرونشا، فضل برای این علوی از خلیفه عباسی امان نامه گرفت و چون از مخفیگاه یحیی آگاه گردید، طی نامه ای به او نوشت: «دوست دارم دیداری تازه کنم، اما بیم دارم این ملاقات، سبب گرفتاری تو و من گردد؛ پس با حاکم دیلم مکاتبه کن؛ من نیز درباره تو با او مکاتبه کرده ام که به سرزمین او بروی و از حمایت او بهرمند گردی».(2)

- در گزارشی آمده است که هارون، یحیی بن خالد برمکی را متهم کرد که به یحیی بن عبدالله علوی گرایش دارد. نیز خلیفه، یحیی برمکی را متهم ساخت که وی دویست هزار دینار برای پیشبرد انقلاب علوی یاد شده کمک کرده است. (3)

ص: 434


1- ابن فقيه، البلدان، ص288؛ مؤلف ناشناخته، مجمل التواريخ و القصص، ص 515؛ ابن طقطقی، الفخری، ص 154؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 247.
2- مقاتل الطالبيين، ص 327
3- جهشیاری، الكتاب و الوزرا، ص 243.

شاید از این رو باشد که برخی نوشته اند یحیی فرزند خود فضل را از ریختن خون یحیی بن عبدالله بر حذر داشت و از او خواست تا با توجه به متهم بودن برامکه به تشیع، ماجرای او را با مصالحه حل کند.(1)

- هم چنین به موجب خبری، یحیی برمکی به فرزند دیگرش جعفرسفارش کرد تا یحیی علوی را از زندان آزاد کند. (2)مقاتل الطالبيين، ص 390.2زارشی هم از کمک مالی یحیی به علوی یاد شده حکایت دارد.(3) از نظر برخی، مناسبات و رویکرد برامکه نسبت به علویان، دلیل خشم گرفتن هارون به برامکه بوده است.(4)

گفتنی است که یحیی بن عبدالله بن حسن از یاران و راویان امام صادق علیه السلام به شمار می رود. و به عقیده ابوالفرج، از لحاظ مذهبی مردی خوش عقیده بود و در قیام شهید فخ زخمی و فراری شد و به دیلم رفت. (5) او در سال 176 هجری در شمال ایران قیام کرد. هارون فضل بن یحیی را مأمور دفع قيام او کرد.(6) گفته شده ایرانیان بسیاری به او گرویدند.(7) در گزارش اغراق آمیزی، تعداد بیعت کنندگان با او را صد هزار نفر دانسته اند. در اثر مساعی او، تشیع به قسمت هایی از منطقه شمال ایران راه یافت و این زمینه ساز ترویج تشیع در منطقه و از زمینه های تشکیل دولت علویان طبرستان در نیمه قرن سوم هجری شد.

- دو نفر از یاران امام کاظم علیه السلام به نام های هشام بن حکم و علی بن هیثم، در مجالس مناظره ای که یحیی برمکی ترتیب می داد، شرکت می کردند و هشام در

ص: 435


1- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج8 ص 289؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 334؛ میر خواند، حبيب السير، ص 237.
2- شیخ طوسی، رجال، ص 332
3- الكتاب و الوزراء، ص157.
4- تاریخ طبری، ج8 ص 289؛ وفیات الاعیان، ج 1، ص 324-325.
5- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 388.
6- تاریخ طبری، ج 6، ص449
7- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 412؛ تاریخ طبری، 8 ص 242؛ مروج الذهب، ج3، ص 347.

اثبات مشروعیت امامت امام کاظم علیه السلام می کوشید.(1) برخی این نوع برخوردها را حاکی از گرایش های شیعی برمکیان دانسته اند که پذیرفتن آن مشکل است؛ زیرا بدگویی برامکه از علویان، از دلایل تقرب ایشان در دستگاه خلافت بوده است. زندانی شدن امام کاظم علیه السلام و شهادت آن حضرت نیز به تحریک آنان صورت گرفته است. به نقل مرحوم شیخ صدوق، يحيی برمکی افزون بر وادار کردن هارون به کشتن امام کاظم علیه السلام، هم چنین محرک این خلیفه برای به قتل رساندن امام رضا علیه السلام بوده است؛ اما هارون با این سخن که «آیا تو می خواهی شمشیر بکشم و همه اینها را به قتل برسانم؟»(2)به خواسته او جواب رد داد.

بی تردید از میان بر امکه، تنها فضل بن یحیی به علویان تمایل داشت و سهل گیری او با امام کاظم علیه السلام در زندان بصره و نیز دادن اجازه به یحیی بن عبدالله برای رفتن به زیارت خانه خدا، موجب شد تا برامکه به تشیع متهم شوند. (3)در حالی که عملکرد شخصیت های شاخص برامکه، شیعه بودن و حتی تمایل و هواخواهی آنان از اهل بیت: را زیر سؤال می برد.

د)یاران ایرانی امام کاظم علیه السلام

با استقصا در منابع، یاران زیادی را می توان برای امام کاظم علیه السلام برشمرد که اینان یا اصالتا ایرانی بودند و یا از عربهای ساکن در این سرزمین به شمار می آیند که به سبب اقامت طولانی مدت، ایرانی شناسانده شده اند. اسامی برخی از آنان عبارت است از:

1. ابراهيم بن ابی محمود خراسانی که برخی مسائل و مطالب از امام هفتم

ص: 436


1- حیات فکری و سیاسی، ص 394
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 396
3- تحلیلی از زندگی امام کاظم ، ج 2، ص 340.

را جمع آوری کرده است.(1) ابراهیم هم چنین از اصحاب امام رضا علیه السلام بود و مطابق گزارشی، نامه ای از امام رضا علیه السلام برای فرزندش حضرت جواد علیه السلام فرستاده است.(2)

2. ابو نصر بشر بن حارث بن عبدالرحمان ملقب به بشر حافی متولد دهکده عابر سام در نزدیک مرو.(3)

3. بكر بن صالح رازی مولای بنی ضبه راوی حدیث امام هفتم و برخی دیگر از ائمه : که علی بن ابراهیم قمی از او حدیث نقل کرده است.

4. ابو الحسن علی بن حمزه اسدی معروف به کسایی که ایرانی الاصل و متولد کوفه بود.(4)

5. محمد بن خالد برقی که از برقهرود قم بود و مدتی در بغداد اقامت کرد. وی از کسانی است که به حضور امام کاظم علیه السلام رسید.(5)

6. محمد بن علی نیشابوری از افراد موثق شیعه که مردم نیشابور او را به عنوان نماینده خود پس از شهادت امام صادق علیه السلام برای شناسایی وصی و امام پس از آن حضرت به مدینه فرستادند.(6)

7. ابوعمر موسی بن ابراهيم مروزی که برای ارتباط با امام، معلمی پسران سندی بن شاهک را پذیرفت و شنیده های خود از امام را جمع آوری کرد و آن را مسند الامام موسی بن جعفر علیه السلام نام نهاد.(7)

ص: 437


1- رجال کشی، 474.
2- رجال نجاشی، ص 25؛ علامه حلی، زندگانی امام جواد علیه السلام ، ص 144.
3- خوانساری، روضات الجنات، ج 2، ص333.
4- زرکلی، الاعلام، ج 5، ص92.
5- طوسی، رجال، ص36.
6- تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام ، ج2، ص370.
7- رجال نجاشی، ص 319.

8. یحیی بن زیاد دیلمی مشهور به فراء دیلمی(1) (م 207 یا 208 ق) از معاريف لغویان و نحویان که با امام ارتباط داشت. وی شاگرد کسایی و مربی فرزندان مأمون بود. نویسندگان ریاض العلما و تأسیس الشیعه به تشیع وی تصریح کرده اند. بنا به نقلی، پدر وی زیاد اقطع در قیام شهید فخ (حسین بن علی حسنی) در سال 169 هجری حضور داشت.(2)

9. ابو الحسن علی بن یقطین و برادرش خزيمه بن یقطین (3) نیز حسن و حسین پسران علی بن یقطین، از اصحاب امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام بودند. (4)آل یقطین از موالی بنی اسدبن خزيمه به شمار می آمدند. امام هفتم به على وعده بهشت داده بود. وی به توصیه امام مخفیانه به شیعیان کمک مالی می کرد. نیز مالیات را از شیعیان آشکارا می گرفت و پنهانی بر می گرداند.(5) جندب رازی که به خدمت امام رسید و آن حضرت از مرگ دوست وی خبر داد.(6)

11. به موجب نقلی، تکتم (تکتما) همسر امام و مادر امام رضا علیه السلام کنیزی ایرانی دانسته شده است. (7)ابومحمد حریز بن عبدالله سجستانی از موالی ازد کوفه که برخی وی را از اصحاب امام کاظم علیه السلام دانسته اند. وی در نبردهای ضد خوارج در سیستان حضور داشت. تألیفاتی از او گزارش شده است.(8)

ص: 438


1- عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص 221-222.
2- آقا بزرگ تهرانی، الذریعه، ج 4، ص200؛ مطهری، سیری در سیره ائمه اطهار، ج 14، ص403.
3- بحار الانوار، ج 47، ص207.
4- رجال نجاشی، ص 45.
5- کافی، ج 5، ص 112؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 430.
6- عماد الدين حسن بن على طبری، مناقب الطاهرین، ج 2، ص 73.
7- درباره نام مادر امام رضا علیه السلام و ملیتش نک: مسعودی، اثبات الوصيه، ص 52 و 202؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 40
8- ابوداوود، رجال، ص 102، الذریعه، ج 2، ص 145.

نتیجه

هم زمانی دوران امامت امام کاظم علیه السلام با دوره تثبیت و اقتدار دستگاه خلافت عباسی، فشار دوچندانی را بر امام و یارانش وارد می ساخت. از این رو، روابط امام با پیروانش از جمله ایرانیان در تنگنای شدید قرار گرفته بود.

مناسبات امام کاظم علیه السلام در مدینه با شیعیان ایرانی، گسترده تر از بغداد و در مقایسه با عراق بیش تر و گاهی از نوع ارتباط مستقیم بود. اما با انتقال آن حضرت به عراق، مناسبات با ایرانیان غیر مستقیم و از طریق سازمان وکالت صورت می گرفت. در عصر آن حضرت، کانونهای شیعی در ایران محدود بودند. قم، اهواز، نیشابور و بیهق، از جمله مهم ترین کانون های شیعی محسوب می شدند و با امام ارتباط داشتند.

مناسبات امام با برمکیان به عنوان صاحب منصبان دستگاه خلافت را باید در جهت سیاست عباسیان در برخورد با علویان ارزیابی کرد. با توجه به این که برمکیان در زمان شهادت امام، در اوج قدرت و نفوذ خود در دستگاه خلافت بودند و رتق و فتق امور قلمرو عباسیان با تدبیر آنان صورت می گرفت، به نظر می رسد آنان در کلیت، تابع سیاست خلیفه بودند گزارش های موجود از نقش بعضی از برمکیان در شهادت امام کاظم علیه السلام حکایت دارند.

امام کاظم علیه السلام در میان ایرانیان و نیز عرب های ساکن در ایران بارانی داشتند که به طرق مختلف با آن حضرت در ارتباط بودند.

منابع

1.ابن الفقيه، احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی، البلدان، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، بی جان 1349ش.

ص: 439

2. احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، (م 284ق)، قم: اهل بیت علیهم السلام بی تا .

3. احمدی میانجی، مکاتيب الأئمة علیهم السلام، قم: دار الحدیث، 1426 ق.

4. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، قم: نشر رضی، 1421 ق.

5. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، بیروت: دار المعرفة، بی تا.

6. بغدادی، یاقوت حموی، معجم البلدان، دارصادر، بیروت، 1995 م.

7. بغدادی، خطیب، تاریخ بغداد، بیروت، دار الكتاب العربی.

8. بیهقی، تاریخ بیهق، بی جان بی نا، بی تا.

9. جباری، محمد رضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمة علیهم السلام، قم: مؤسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی، 1382ش.

10. جعفرالمهاجر، رجال الاشعرين من المحدثین و اصحاب الائمه، بی جا: بی نا، بی تا.

11. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، قم: انتشارات انصاریان، 1375ش.

12. جعفریان، رسول، حیات فکری سیاسی امام شیعه، قم: انصاریان، چاپ دوم، 1377.

13. حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، تهران: آگاه، 1375.

14. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، چاپ اول، قم: مؤسسه آل البيت، 1411ق.

15. خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، به کوشش احسان عباس، بیروت: دارصادر، بی تا.

16. راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه الامام المهدی، 1409ق.

17. رسول، جعفریان، تاریخ گسترش تشیع در ری، بی جا: بی نا، بی تا

18. زرکلی، خير الدين (م 1396)، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستغربين و المستشرقين، بیروت: دار العلم للملايين، ط الثامنة 1989

19. سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، 1418 ق.

ص: 440

20. شوشتری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: انتشارات اسلامی، چاپ دوم، بی تا.

21. شیخ صدوق، خصال صدوق، تصحیح علی اکبر غفاری، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1403ق.

22. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان، 1378ق.

23. شیخ صدوق، معانی الاخبار، به کوشش علی اکبر غفاری، چاپ اول، قم: انتشارات اسلامی، 1361.

24. شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، بیروت: دارالتعارف، 1411ق.

25. شیخ طوسی، الفهرست، مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد، 1351ش.

26. شیخ کلینی، کافی، تهران، اسلاميه، 1362ش.

27. شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413ق.

28. طباطبایی، سید حسین مدرسی، میراث مکتوب شیعه، دفتر اول، ترجمه سیدعلی قرایی و رسول جعفریان، 1383، بی نا.

29. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم: آل البيت، 1417 ق.

30. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم: آل البيت، 1417 ق.

31. طبری، ابو جعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، ط الثانية، 1387ق/967م.

32. طبری، عماد الدین حسن بن علی، مناقب الطاهرين، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1379 ش.

33. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامة، قم: بعثت، 1413 ق.

34. عاملی، سید محسن امین، أعيان الشيعة، بيروت: دارالتعارف، 1403ق.

35. عبری، غريغوريوس الملطی، تاریخ مختصرالدول، تحقيق انطون صالحانی اليسوعی، بیروت: دار الشرق، ط الثالثة، 1992.

36. عسکری، سید مرتضی، نقش ائمه در احیای دین، تهران: مؤسسه اهل البيت، بنیاد بعثت، 1361ش.

ص: 441

37. عطاردی، عزیز الله، مسند الإمام الكاظم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1409 ق.

38. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه، قم: نوید اسلام، 1371.

39. علامه مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، تهران: اسلاميه، 1363 ش،

40. قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار علیهم السلام، آشیانه مهر، 1386

41. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن حسن عبدالملك قمی (در 805)، تحقیق سید جلال الدین تهرانی، تهران: توس، 1361ش.

42. کشی، محمد عمر، رجال الكشی (اختیار معرفه الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ش.

43. مازندرانی، ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

44. مسعودی، علی بن الحسين، مروج الذهب، چاپ دوم، قم: دار الهجره، 1409ق.

45. منتظر القائم، اصغر، تاریخ امامت، دفتر نشر معارف، 1384.

46. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

47. هندی، علاء الدين على المتقی، کنز العمال، به کوشش شیخ صفوه السقا، بیروت: الرساله، 1413ق.

48. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، البلدان، بیروت: دار الكتب العلميه، 1422 ق.

ص: 442

محدودیتها و زندان های حضرت موسی بن جعفر علیه السلام علی اکبر ذاکری

اشاره

*علی اکبر ذاکری

چکیده

مقاله حاضر، در آغاز به معرفی خلفای عباسی دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام می پردازد و هدف، بررسی و تحقیق در مدت زمان زندان آن حضرت معرفی شده است. در طول مقاله، شواهد و قرائن تاریخی قول صحیح بیان گردیده و برای روشن شده موضوع، محدودیت های پیش روی حضرت مطرح شده و از محدودیت در بیان مسائل شرعی، دریافت حقوق شرعی از شیعیان و معرفی امام بعد از خود، سخن به میان آمده است. هم چنین به فراخوانی حضرت به بغداد توسط مهدی عباسی در دو نوبت و قیام حسین شهید فخ و نظر حضرت درباره وی اشاره شده است. آن گاه به دوران خلافت هارون الرشید پرداخته که بیش ترین برخورد و درگیری امام با وی بوده است: از اولین برخورد در طواف تا حضور در جلسه ای در مکه و مدینه و آزارهایی که توسط عمال بنی عباس به ویژه هارون و کارگزارانش به ایشان و یارانش رسيده است. برای دستگیری حضرت به چهار عامل اشاره شده است: توطئه یحیی برمکی، سعایت اقوام، موضوع فدک و مناظرات هشام. دستگیری امام در مدینه با برنامه ریزی قبلی بود و ایشان چهار زندان را در بصره و بغداد نزد بزرگان دستگاه خلافت عباسی سپری کردند و آخرین آن زندان سندی بن شاهک بود که به شهادت امام انجامید. دوران زندان امام کاظم علیه السلام چهار سال دانسته شده و دلایل آن ذکر

ص: 443

و به نقد دیگر اقوال مانند چهارده و ده سال و مانند آن پرداخته شده و آن را مخالف حقایق تاریخی دوران امامت حضرت معرفی کرده و به برخی از فعالیت های حضرت در زندان نیز اشاره گردیده است.

واژگان کلیدی: دوران امامت امام هفتم، محدودیت ها، فدک، همکاری با ستمگر، زندان های امام کاظم علیه السلام ، مدت زندان، هارون، مهدی.

مقدمه

امام کاظم علیه السلام هفتمین امام شیعه، در دوران ثبات و قدرت حکومت بنی عباس به امامت رسید. منصور عباسی، دومین خلیفه این خاندان مخالفان خود را به شدت سرکوب می کرد و هر متهم به مخالفت را از بین می برد. کشتن بنی حسن یعنی محمد نفس زکیه و ابراهیم برادرش و پدرشان عبدالله بن حسن و جمعی دیگر، نمونه های روشن این سرکوبی بود.(1) او بغداد را به عنوان پایتخت خلافت عباسی ایجاد کرد و خلفا در آن ساکن شدند. این شهر و حاکمان آن دوران اوج خود را سپری می کردند و داستان های هزار و یک شب در آن رخ می داد و مجالس عیش و نوش همه جا گسترده بود. خلیفه مسلمین بخشی از وقت خود را به عیاشی می گذراند و هرگونه مخالفتی را در نطفه خفه می کرد.

دوران امامت حضرت ده سال در زمان منصور و با سه خلیفه دیگر عباسی هم زمان بود. خلفایی که هر یک رفتار خشنوت آمیزی با مخالفان خود داشتند. ترسیم اوضاع سیاسی - اجتماعی آن زمان، نیاز به نوشتن کتاب ها دارد. هدف از نگارش این مقاله، بررسی و تحقیق درباره دوران زندان امام موسی بن جعفر علیه السلام است که آیا آن حضرت چهارده سال در زندان هارون بوده آن گونه که شاعر می گوید:

ای خدوندا از جهان سیرم *** چهارده سال است زیر زنجیرم

ص: 444


1- حسکانی، شواهد التنزیل، ج 2 (فضائل شهر رجب)، ص 504، در آغاز دعای ام داود در ماه رجب.

یا مدت زندان حضرت ده سال، چهار یا عدد دیگری است. هم چنین به برخی مشکلات و محدودیت هایی اشاره می گردد که ایشان در زمان خلفا، با آن رو به رو بودند.

برای روشن شدن موضوع، لازم است در آغاز به برخی از این محدودیت ها اشاره شود تا روشن گردد که آیا حضرت در زمان دیگر خلفا به جز هارون، مدت زیادی زندان بودند یانه؛ زیرا برخی تلاش می نمایند برای آنچه در اذهان هست و مشهور شده، دلیل و مدرک درست کنند به ویژه در صورت بیان مظلومیت ائمه. گرایش به بیان مظلوميت ها، باعث شده که برخی گزارش ها که با واقعیت سازگار نیست شهرت یابد و پس از مدتی، مسلم فرض شود و کسی به دنبال تحقیق درباره آن بر نیاید. بدیهی است بیش تر شواهد و قرائنی را که می تواند در این مهم به ما کمک نماید، گزارش نماییم. روشن شدن این موضوع، ما را از برخی اشتباهات و تناقضات تاریخی حفظ می کند.

آغاز امامت

امام کاظم علیه السلام پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 قمری به امامت رسیدند و دوران امامت ایشان به مدت 35 سال یعنی تا سال 183 طول کشید. حدود ده سال از این دوران در زمان منصور بود و مشکلی برای حضرت در آن زمان ایجاد نشد. (1)حتى منصور ایشان را در رژه روز عید نوروز دعوت کرد.(2) منصور در سال 158 درگذشت. وقتی خلافت به مهدی یعنی محمد بن عبد الله، پسر منصور رسید، مشکلات سیاسی امام شروع شد.

ص: 445


1- ابن عبدالوهاب، عيون المعجزات، ص 97
2- مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 108.

خلفای دوران امامت امام کاظم علیه السلام

اشاره

دوران امامت حضرت، هم زمان با دوران خلافت چهار تن از خلفای بنی عباس بود:

1. منصور: وی با حضرت درگیر نشده است. امام مراقب بودند و تقیه می نمودند که به ایشان سوء ظن نشود. این نکته از آن چه ذکر خواهد شد، استفاده می شود.

2. مهدی عباسی: امام تعاملات مختلفی با وی داشتند و به پرسش هایش پاسخ می دادند؛(1) مانند تحریم خمر(2) و جواز توسعه مسجد الحرام(3) با توجه به حوادث رخ داده، نمی توان ادعا کرد حضرت در زمان مهدی مدت زیادی زندانی شده باشد. گرچه دو بار به بغداد فرا خوانده شدند.

محمد بن سنان می گوید:

یک سال قبل از این که حضرت به عراق برود با امام دیداری داشتم و علی فرزند وی نیز حاضر بود. حضرت فرمود: «در این سال اتفاقی می افتد نگران نباش» و در این جلسه درباره على فرزندش توصیه فرمود و افزود: «از این حاکم به من بدی نخواهد رسید و نه هم از کسی که بعد از او می آید».(4)

از این روایت، استفاده می شود رفتن حضرت به بغداد حداقل در سال سوم خلافت مهدی به بعد بوده است؛ زیرا یک سال قبل، دستگیری خود را خبر داده بودند.

ص: 446


1- همان، ص 104.
2- همان، ص 149.
3- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 186؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 245.
4- أَمَّا إِنَّهُ لَا یبدأنی مِنْهُ سُوءُ وَ مِنَ الذی يَكُونُ بَعْدَهُ ، کافی، ج 1، ص319

درخواست فدک از مهدی عباسی

مهدی عباسی بعد از پدرش، تلاش کرد تا اشتباهات پدر را جبران نماید و ستمی که به افراد شده و مالی را که از افراد گرفته شده جبران نماید و اعلام کرد هر کس مظلمه ای دارد و به حقوق او تجاوز شده مراجعه نماید. امام کاظم علیه السلام بر مهدی وارد شدند و فرمودند: «مظلمه ما چرا نباید بازگردد؟» گفت: «چیست؟ » حضرت درباره حق ذی القربی توضیح دادند که پیامبر صلی الله علیه و آله فدک را که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده و حق ایشان بود، به حضرت زهرا علیها السلام بخشید.(1) و فرمود: «مظلمه ما فدک است.» مهدی گفت: «حدود آن را تعیین نما!» فرمود: «یک حد آن کوه احد و حدی از آن عريش مصر و حد دیگر آن ساحل دریا و حد نهایی آن دومة الجندل است.»

مهدی گفت: «این ها همه حدود فدک است!» فرمود: «آری همه این ها بدون درگیری به دست آمده است.»رنگ مهدی تغییر کرد و گفت: «این زیاد است در آن می نگرم.»(2)

نوشته اند سفاح، فدک را به عبد الله بن حسن باز گرداند و منصور از او گرفت و مهدی باز گرداند و هادی گرفت تا این که مأمون باز گرداند(3). بعید نیست این برخورد و تعیین حدود فدک، در بدگمانی مهدی عباسی به حضرت تأثیر داشته، در عین این که فدک را به علویان پس داده است.

آیا این اتفاق در مدینه رخ داده یا امام به بغداد رفته که در این صورت، به نظر می رسد امام سفرهای متعددی به بغداد داشته اند و حتی از گزارشی استفاده

ص: 447


1- خلیفه اول آن را گرفت و عمر بن عبد العزير پس داد و دیگران گرفتند و چندین مرتبه دست به دست گردید.
2- کافی، ج 1، ص 543؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148.
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص 217.

می شود که ایشان در سفری با خانواده خود به بغداد رفته اند، زیرا در مسیر بازگشت از بغداد به مدینه فرزند ایشان از دنیا رفت.(1)

3. هادی عباسی: دوران حکومت هادی بسیار کوتاه بوده و آن را یک سال و سه ماه دانسته اند.(2) حادثه مهمی که در این زمان اتفاق افتاد، قیام حسین بن علی شهید فخ بود. او که در مدینه قیام کرد و بعد به مکه رفت، از حضرت خواست با وی بیعت نماید ولی ایشان را مجبور به بیعت نکرد.(3) امام کاظم علیه السلام در هنگام مواجهه با سر وی که از مکه به مدینه آورده بودند، از او تجلیل نمود و حسین را انسانی روزه دار و شب زنده دار، آمر به معروف و ناهی از منکر معرفی فرمود.(4) این اظهارنظر حضرت، موضع ایشان را در برابر قیام های زمان خود مشخص می نماید که در عین ناموفق دانستن هر گونه قیام و حمایت نکردن از آن، رهبران خیر خواه این قیام ها را می ستودند به ویژه بر امر به معروف آنان تکیه می کردند.

مهدی و هادی در مدت کوتاه حکومت خود، حضرت را به مدت زیاد زندانی نکردند که باعث نگرانی شیعیان شود.

4. هارون الرشید: حکومت وی در سال 170 قمری با درگذشت هادی آغاز شد و تا سال 193 در قدرت باقی ماند. دوران امامت حضرت از سال 170 تا سال 183 که به شهادت رسیدند، به مدت سیزده سال در زمان هارون بوده است.

آغاز محدودیت برای امام کاظم علیه السلام

اشاره

اولین تحركات سیاسی و ایجاد مشکل برای امام کاظم علیه السلام از سوی دستگاه

ص: 448


1- طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 461
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 299.
3- کافی، ج 1، ص 366.
4- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص165؛ حضرت فرمود: «نَعَمْ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مَضَى وَ اللَّهُ مُسْلِماً صَالِحاً صَوَّاماً آمِراً بِالْمَعْرُوفِ نَاهِياً عَنِ الْمُنْكَرِ مَا كَانَ فی أَهْلِ بَيْتِهِ مِثْلِهِ فَلَمْ يُجِيبُوهُ بشیء »

خلافت عباسی، توسط مهدی عباسی بروز کرد و وی ایشان را به بغداد فراخواند. ابو خالد زبالی از این سفر امام به بغداد بسیار ناراحت و نگران بود که امام او را تسلی دادند و فرمودند که در این سفر، برای ایشان مشکلی ایجاد نخواهد شد و پس از مدتی ابو خالد، امام را در مسیری که تعیین کرده بود در هنگام بازگشت از بغداد دید.(1)

این گزارش نشان می دهد که گرچه امام به بغداد دعوت شدند، مشکلی برای ایشان پیش نیامد. در نتیجه به زندان هم نرفتند و پس از مدتی بازداشت موقت و دیدار با خلیفه، به مدینه بازگشتند. اما محدودیت هایی برای حضرت به شیوه های مختلف در دوران خلفای عباسی به وجود آمد که به نمونه های آن اشاره می شود:

1.محدودیت در پاسخ به مسائل شرعی

مردی به نام خلف بن حماد کوفی گوید: «با یک مسأله شرعی در کوفه برخوردم و درباره آن از ابوحنیفه پرسیدم.» اما به نظر می رسد او از پاسخ ابو حنیفه قانع نشده است. از این روی وقتی وی به حج رفت، در سرزمین منی خواست مسأله شرعی را از امام کاظم علیه السلام بپرسد. لذا فردی را نزد حضرت می فرستد و پیام می دهد می خواهم خدمت رسیده، مسأله ای را که مربوط به یکی از شیعیان است سؤال نمایم. حضرت به او پیام می دهد: «هر وقت در شب، رفت و آمدها کم شد بیا.» او در خلوت شب برای دیدار حضرت می رود. امام غلام سیاه خود را در مسیر راه وی قرار می دهند که هر زمان آمد، بدون اذن دخول خدمت حضرت برسد. خلف گوید: «در خیمه ای وارد شدم که جز حضرتش کسی نبود و سؤال خود را مطرح کردم و پاسخ آن را دریافت نمودم.»(2)

ص: 449


1- راوندی، الخرائج و الجرايح، ج 1، ص315
2- کافی، ج3، ص92.

این خبر، نمونه ای از محدودیت ها برای امام کاظم علیه السلام را نشان می دهد که ایشان صلاح ندانستند یکی از شیعیان کوفه آشکارا به دیدنشان بیاید، زیرا ممکن بود هم برای حضرت مشکل ایجاد شود و هم برای آن فرد شیعه. با توجه به این که خلف بن حماد نقل می نماید مسأله را از ابو حنيفه پرسیده است، به نظر می رسد با توجه به مرگ ابوحنیفه در سال 150 هجری(1) باید این جریان مربوط به سال 149 باشد یعنی زمان منصور عباسی. در این مقطع حضرت، کمال احتیاط را داشتند که جاسوسان حکومت منصور به وی بدگمان نشوند.

2.محدویت نسبت به دریافت حقوق شرعی از شیعیان

دغدغه تعیین جانشین برای امام کاظم علیه السلام چنان مهم بود که داوود زربی گوید: «مالی را برای ابو ابراهیم بردم؛ بخشی از آن را گرفت و بخشی را به خودم برگرداند و فرمود: "جانشین من از تو خواهد خواست. فعلا در دست تو باشد که امام بعد از من از تو طلب خواهد کرد." وقتی خبر درگذشت ابو الحسن به فرزندش رسید، این مال را از من خواست و من به وی دادم.»(2)

به نظر می رسد این روش حضرت درباره افرادی اعمال شده که وکیل ایشان بودند. و با توجه به دوران زندان حضرت، از آنان خواسته اموال را نزد خود نگه دارند تا از آنان خواسته شود. ولی برخی از آنان پس از شهادت امام کاظم علیه السلام مدعی بودند آن حضرت از دنیا نرفته است و جانشینی ندارد که اموال را به وی بدهند و این گونه گروه واقفه را ایجاد کردند که از سران آنها عثمان بن عیسی(3) و

ص: 450


1- زرکلی، الأعلام، ج 8، ص 36
2- کافی، ج 1، ص 313:«دَاوُدَ بْنِ زربی قَالَ : جِئْتُ إِلَى أبی إِبْرَاهِيمَ علیه السَّلَامُ بِمَالٍ فَأَخَذَ بَعْضَهُ وَ تَرَكَ بَعْضَهُ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ لأی شیء تَرَكْتَهُ عندی قَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ يَطْلُبُهُ مِنْكَ فَلَمَّا جَاءَنَا نَعْيُهُ بَعَثَ إِلَى أَبُو الْحَسَنِ ابْنِهِ فسألنی ذَلِكَ الْمَالَ فَدَفَعْتُهُ إِلَيْهِ.»
3- کشی، رجال، ص 597، ح 1117

على بن حمزه بطائنی بودند که سی هزار دینار نزد على ماند.(1) آنان منکر امامت امام رضا علیه السلام شدند و امامت حضرت را نپذیرفتند.

3.محدودیت در معرفی جانشین

در روایت داوود زربی آمده بود: «صاحب این امر - یعنی امام بعد از من به این اموال را از تو خواهد خواست.» نام وی ذکر نشده، اما نشانی برای امامت حضرت در نظر گرفته اند. این نشانه ای از نگرانی حضرت از معرفی جانشین خود با نام و نشان است و در آنجا فقط به یکی از وظایف وی اشاره می فرماید که دریافت حقوق شرعی است.

دو بار فراخوانی به بغداد در زمان مهدی

از اخبار استفاده می شود که امام کاظم علیه السلام در زمان مهدی دو بار به بغداد برده شده و مدت کوتاهی در بازداشت بوده اند. در اول روایت ابو خالد زبالی چنین آمده است: «هنگامی که ابوالحسن موسی را در مرتبه اول نزد مهدی بردند، به منطقه زباله وارد شد.»(2) از این نقل استفاده می شود بار دیگر نیز حضرت را پیش مهدی برده اند که زمان آن مشخص نیست.

بر اساس روایتی، وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از بغداد به مدینه باز می گشتند، دختری از حضرت در«فید» از دنیا رفت. او را دفن نمودند و به غلامان خود دستور دادند قبر او را گچ نمایند و بر لوحی نام وی را نوشته، در قبر قرار دهند.(3) این که در سفر معمولی حضرت رخ داده یا به اجبار بوده مشخص نیست.

ص: 451


1- همان، ص 405، ح 759.
2- «لَمَّا أَقْدَمُ بأبی الْحَسَنِ موسی علیه السَّلَامُ عَلَى المهدی الْمُقَدَّمَةِ الْأُولَى نَزَلَ زبالة »، کافی، ج 1، ص 477
3- طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 461.

زندانی شدن حضرت در زمان مهدی

سبط بن جوزی می نویسد:

اهل سیره گفته اند که موسی بن جعفر علیه السلام در مدينه بود. محمد مهدی او را به بغداد برد و زندانی کرد. سپس او را به سبب خوابی که دیده بود به مدینه برگرداند.(1)

آن گاه جریان خواب را از تاریخ بغداد نقل می کند.

از منابع شیعه و برخی منابع اهل سنت، استفاده می شود وقتی مهدی، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرد، تصمیم گرفت حضرت را به شهادت برساند و برای این کار نیمه شب حمید بن قحطبه را خواست و از وفاداری وی و پدرش تعریف کرد و از وفاداری او پرسید. او وفاداری خود را در بار سوم به آن جا رساند که «حاضرم خود، فرزندان، اموال و دینم را در راه شما فدا نمایم.» وقتی مهدی این را شنید، بر آن پیمان گرفت و دستور داد ناگهانی در سحر به امام كاظم علیه السلام یورش برده، او را بکشد.(2) پس از این تصمیم به خواب رفت. در خواب حضرت على علیه السلام را دید که می فرماید: یا محمد فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ :(3) «ای محمد پس آیا امید دارید که چون (از خدا) برگشتید (یا سرپرست مردم شدید) در زمین فساد کنید و خویشاوندی های خود را از هم بگسلید؟»(4)

مهدی شبانه فردی را نزد ربيع حاجب فرستاد و در حالی که خلیفه این آیه را

ص: 452


1- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 349، مكتبة نینوی.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 300؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 139.
3- محمد، آیه 22.
4- برابر نقل منابع شیعه، به حمید بن قحطبه دستور داد کاری انجام ندهد و به اکرام موسی بن جعفر علیه السلام پرداخت.

با صدای نیکو می خواند، به ربیع که آن حضرت نزد وی زندانی بود (1)گفت: موسی بن جعفر علیه السلام را نزد من بیاور!»ربیع گوید: «من او را آوردم با حضرت معانقه کرد و ایشان را در کنار خود نهاد و گفت: "در این ساعت امیر المؤمنین على علیه السلام را دیدم که این آیه را قرائت می کرد. آیا به من اطمینان می دهی که بر ضد من قيام نکنی و نه بر ضد هیچ یک از فرزندانم بعد از من!" حضرت فرمود: "به خدا سوگند انجام نمی دهم و نه از روش من است!» مهدی گفت: «راست گفتی!» آن گاه به ربیع دستور داد به حضرت سه هزار دینار بدهد و ایشان را به خانواده اش برساند. ربیع گوید: «من شبانه دستورها را انجام دادم؛ هنوز صبح نشده بود که ایشان در راه بازگشت بود از ترس مسائل دیگر.»(2)

این زندان همان است که به نقل از ابو خالد ذكر شد. برخی خواب مشابهی برای هارون نیز نقل کرده اند که امام حسین علیه السلام را در خواب دید و هارون حضرت را آزاد کرد و به او سی هزار درهم داد.(3) البته در منابع شیعه، خواب دیگری در زمان هارون نقل شده که به آن اشاره خواهد شد.

تصمیم هادی بر دستگیری امام کاظم علیه السلام

هادی عباسی نیز مصمم بوده حضرت را دستگیر نماید. خبر آن را علی بن يقطين در نامه ای به امام کاظم علیه السلام داد که موسی بن مهدی یا همان هادی عباسی، درصدد دستگیری ایشان بر آمده است. وقتی این خبر را به امام دادند، جمعی از اهل بیت و خویشان حضرت حاضر بودند. به آنان فرمود: «نظر شما چیست؟ »

ص: 453


1- «و كان محبوسا عندی»، ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 85؛ ابن جوزی، المنتظم، ج 8 ص 218 و ج 9، ص 87 نویری، نهايه الارب، ج 22، ص 120.
2- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن حمدون، التذكرة الحمدونیه، ج 8 ص 45؛ ابن کثیر، البداية و النهایه ج10؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 12، ص 418؛ ابشهى، المستطرف فی كل فن، ص 322؛ آبی، نثر الدرر فی المحاضرات، ج 3، ص 64
3- ابن عماد، شذرات الذهب، ج 2، ص 377.

گفتند: «نظر ما این است که از او دوری گزینی و خودت را پنهان نمایی، زیرا ایمن از شر او نیستی.» حضرت تبسم کرد و اشعاری را قرائت نمود که حکایت از مرگ هادی داشت. سپس دعایی را خواند و جمع متفرق شدند و گرد نیامدند جز برای شنیدن نامه ای که در آن خبر مرگ هادی عباسی بود.(1) و این گونه حضرت از شر هادی در امان ماندند.

زمان هارون الرشید

اشاره

هارون در پانزده ربیع الاول سال 170 به خلافت رسید(2) و امام کاظم علیه السلام در 26 رجب سال 183 به دست وی شهید شدند؛ یعنی امام سیزده سال و حدود چهار ماه پس از خلافت هارون به شهادت رسیده اند. لذا نقلی که شهادت امام را پانزده سال بعد از خلافت هارون ذکر کرده(3) نادرست است.

مشکلات سالهای اول خلافت هارون

هر حاکمی در آغاز خلافت خود کسی را دستگیر نمی کند مگر افرادی را که از رقیب وی حمایت کرده باشند. هارون در زمان ولایت عهدی خود با این مشکل رو به رو بود، زیرا برادرش هادی می خواست او را از ولایت عهدی عزل نماید و پسرش جعفر علیه السلام بن موسی را ولی عهد کند.(4) از این روی هارون، در سالهای اول حکومتش درصدد تثبیت قدرت خود در دربار بود و در نتیجه می توان گفت: هارون در سالهای آغازین خلافت خود حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی نکرده است.

ص: 454


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 79؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 151؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ج 2، ص 945.
2- تاریخ خليفة بن خیاط، ص 296؛ دینوری، أخبار الطوال و مترجم، ص 427؛ زرکلی، الاعلام، ج 8 ص 62.
3- عيون الاخبار، ج 1، ص 99 و مترجم، ص 199.
4- ابن مسکویه، تجارب الأمم، ج 3، ص 490، انتشارات سروش.
برخورد امام کاظم علیه السلام در طواف با هارون

واقعه طواف موسی بن جعفر علیه السلام به صورت اعرابی ناشناس جلوتر از هارون که مطاف را برای خلیفه قرق کرده بودند و در پایان پرسش و پاسخ هایی بین امام و هارون رد و بدل شد،(1) دلیل بر این مطلب است که هارون، نه تنها با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان را نمی شناخته اند. بنابراین چهارده سال در زندان هارون بودن، اساسا سخنی نادرست است و ما دلیلی نداریم که آن حضرت در زمان خلفای دیگر بنی عباس، مدتی زندانی بوده که آن سالها را بر دوران زندان در زمان هارون بیفزاییم و مدت زندان حضرت را به چهارده سال برسانیم.

موسی بن جعفر علیه السلام و دستگاه خلافت هارون
اشاره

گزارش هایی داریم که امام کاظم علیه السلام در سال هایی از خلافت هارون آزاد بوده اند. بضی مواقع در جلساتی که دستگاه خلافت برگزار می کرد، آن حضرت مانند دیگران شرکت می کردند؛ زیرا ایشان جزو شخصیت های برجسته جهان اسلام بودند و غیبت ایشان در برخی جلسات که دعوت می شدند، باعث بدگمانی دستگاه خلافت می شد. اینک به دو نمونه از این جلسات اشاره می شود:

1.در نزد یحیی بن خالد برمکی در مکه

یحیی بن خالد برمکی معلم هارون بود و با خلافت هارون، وزیر وی شد و مهر مخصوص خلیفه نیز در اختیار او قرار گرفت. روایتی در کتاب حج کافی ذکر شده است که از آن استفاده می شود، گاهی در سفر حج مسئولان حکومتی، از امام کاظم علیه السلام مانند دیگر بزرگان جهان اسلام دعوت می کردند و حضرت نیز در این

ص: 455


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 312.

جلسات شرکت می نمودند. چنین جلسه ای در مکه به دعوت یحیی بن خالد برگزار شد. به گفته محمد بن فضیل، امام کاظم علیه السلام برخوردی با ابویوسف قاضی داشتند. او در زمان هارون قاضی القضات بوده است.(1)فضیل گوید: در دهلیز یحیی بن خالد برمکی در مکه بودیم و در آنجا ابو الحسن موسی و ابویوسف بودند. ابویوسف به سوی حضرت رفت و چهار زانو نشست و گفت: «ای ابو الحسن جانم فدایت! آیا محرم بر خود سایه قرار می دهد؟» فرمود: نه ! پرسید: «آیا به سایه دیوار و محمل می رود و داخل خانه و خیمه می شود؟» فرمود: آری ! ابویوسف به گونه ای استهزا آمیز خندید! ابو الحسن فرمود: «دین خدا با قياس نیست مانند قیاس تو و یارانت...» و نمونه ای ذکر کردند که خداوند در مورد طلاق دو شاهد عادل خواسته، اما در مورد ازدواج نیازی به آن نیست در حالی که بسیار مهم است.(2)

این پرسش ابویوسف و پاسخ حضرت در زمان مهدی بوده و پرسش دیگری نیز گزارش شده است.(3) اما ابن شهر آشوب همین روایت را از صدوق در فقیه نقل کرده و مربوط به زمان هارون دانسته است. هارون به ابویوسف دستور داد تا از موسی بن جعفر علیه السلام سؤال نماید.(4) این تأییدی بر نقل کافی است. در ارشاد مفيد (5) و احتجاج، ذکر شده که این پرسش ها را محمد بن حسن شیبانی در حضور هارون در مکه از موسی بن جعفر علیه السلام نموده است.(6)

ص: 456


1- زرکلی، الأعلام، ج8 ص 193
2- کافی، ج 4، ص 352.
3- صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 78؛ طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 394.
4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 313، البته روایت در فقیه نیست، ممکن است وی از عيون نقل کرده و در نسخه ایشان هارون بوده است.
5- مفید، الارشاد، ج 2، ص 225.
6- طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 394؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 12، ص 523؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 2، ص 290 و ج96، ص 176.

در روایتی نیز نقل شده ابویوسف و محمد بن حسن از شاگردان ابوحنیفه، در زندان به دیدن موسی بن جعفر علیه السلام رفتند. اما قبل از فرصت برای هر پرسشی مسئول زندان وقت را تمام شده دانست.(1)

2.دیدار با هارون در مدینه

مأمون عباسی گزارشی از سفر پدرش به مدینه داده است. او مدعی شده که پدرش هارون، بیشترین احترام و تجلیل را نسبت به موسی بن جعفر علیه السلام داشته اما کم ترین هدیه مالی را به وی داده است. مأمون گوید: «در حجی که با هارون بودم و به مدینه رفتیم، قریشیان را پنج هزار صله می داد تا این که موسی بن جعفر علیه السلام آمد. رشید حرکت کرد و از ایشان استقبال نمود و صورت و سرش را بوسید و او را در کنار خود در صدر مجلس قرار داد و هنگام خداحافظی هارون گفت: "ای عبدالله، ای محمد، ای ابراهیم (این ها فرزندان هارون بودند)، بروید مرکب عموی خود را بگیرید." گفتیم: این که بود؟ گفت: "این امام مردم و حجت خدا بر خلقش بود." گفتم: "ای امیر المؤمنین تمام این صفات برای شماست!" هارون گفت: "من امام جماعت در ظاهر هستم و ایشان امام حق است. اما هر کس در باره حکومت با من درگیر شود او را می کشم..."»(2)

در این گزارش چند نکته وجود دارد: مأمون می گوید که علت تشیع من این دیدار بوده که در اول روایت آمده است. با توجه به این که وی در این جلسه حضور داشته و مسائل را درک می کرده، حداقل باید چهار سال بیشتر داشته باشد. تولد مأمون را سال 170 دانسته اند(3)و حضرت باید در این سالها آزاد بوده باشد.

ص: 457


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 322.
2- صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 88؛ بحرانی، حلية الأبرار، ج 4، ص 277؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 129.
3- زرکلی، الاعلام، ج 4، ص 142.
آزار در مکه توسط موسی بن عیسی

حضرت در سفر حج بودند و در مسعى با استر خود حرکت می کردند. موسی بن عیسی از کارگزاران عباسی که در زمان منصور و مهدی حاکم حرمین بود(1) و بخشی از فرماندهی جنگ با شهدای فخ را به عهده داشت،(2) وقتی آن حضرت را دید، به ابن هياج گفت: «برو و این استر را از موسی بن جعفر علیه السلام بگیر.» ابن هياج رفت و لجام استر را گرفت و گفت: «این استر من است.» حضرت پیاده شدند و به غلامان خود فرمودند: «زین را بردارید و استر را به او بدهید!» او مدعی شد که زین هم مال من است. حضرت فرمود: «حجت و گواه دارم که این زین از آن محمد بن علی است و من استر را تازه خریده ام و تو میدانی و آن چه می گویی»؛(3) یعنی ممکن است فروشنده، مال دیگری را فروخته باشد اما زین از آن ماست.

این حکایت، نمونه ای از آزارهای خاندان بنی عباس نسبت به امام کاظم علیه السلام است اما زمان آن برای ما روشن نیست.

محدودیت برای امام و یارانش
اشاره

ارتباط با موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون جرم محسوب می شد و هر کس در هر رده حکومتی که از چنین امتیازی برخوردار بود مورد مؤاخذ و پیگرد قرار می گرفت. نمونه های فراوانی وجود دارد که امام کاظم علیه السلام برای حفظ یارانش از آسیب، دستورهای خاصی به آنان می دادند و آنهایی که عمل می کردند نجات می یافتند اما افراد متخلف خود دچار مشکل شده، برای امام نیز مشکل درست می نمودند.

ص: 458


1- همان، ج 7، ص 326.
2- ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 380-381؛ ابن قتیبه، المعارف، ص 380.
3- کافی، ج 8 ص 86.
الف)علی بن یقطین

پدر علی بن یقطین پیرو بنی عباس و از دعات آنان بود. اما پسرش شیعه و طرفدار موسی بن جعفر علیه السلام به شمار می آمد. افرادی در دستگاه خلافت هارون علیه وی سخن چینی نمودند که با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط دارد و برای ایشان کمک می فرستد و حتی وضوی وی را نشانه ای از تشیع او معرفی کردند. امام به وی دستور دادند مانند گذشته وضو بگیرد و برخی هدایای وی را بازگرداند که وقتی هارون از آنها پرسید، آن جامه ها را نزد وی آورد و سعایت ها به جایی نرسید.(1)

در مورد دیگر، قبل از این که کاروان حامل هدایا و نامه های علی بن یقطین به مدينه برسد، امام فردی فرستاد و آنها را در بیرون از مدینه گرفته، نامه ای در پاسخ به پرسش های آنان داد و دستور امام را مبنی بر بازگشت به کوفه اعلام کرد و کاروان به سرپرستی اسماعیل بن سالم به کوفه بازگشت. (2)

ب)صالح بن واقد طبری

امام به صالح بن واقد می فرماید: «هارون تو را دستگیر و زندانی می کند و از من می پرسد. بگو او را نمی شناسم» و چنین اتفاق افتاد.(3)

ج)صفوان جمال

موسی بن جعفر علیه السلام از صفوان بن یحیی که شترانش را به هارون برای سفر حج کرایه می داد، خواستند این کار را نکند. او پاسخ داد: «برای خلاف کرایه

ص: 459


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 334-335.
2- همان، ج 1، ص 327.
3- همان، ج 1، ص 326.

نمی دهم بلکه برای حج است و تازه خود نیز نمی روم.» حضرت فرمود: «آیا نمی خواهی که او زنده باز گردد تا کرایه تو را بدهد؟» گفت: آری. حضرت فرمود: همین مقدار، رضایت به بقای ستمگر است.» صفوان شتران خود را فروخت. هارون او را خواست و متوجه شد این کار وی به دستور امام کاظم علیه السلام بوده و فقط به جهت سابقه وی و حسن مصاحبتش از کشتن وی در گذشت.(1)

به گفته خليفه بن خیاط، هارون در سال 170، 173، 174، 175، 177، 179 و سالهای بعد به حج رفته است (2)و احتمالا صفوان در سالهای 173 به بعد که هارون پی در پی به حج می رفته، شتران خود را در اختیار او قرار می داده است.

زمینه ها و علل دستگیری امام
اشاره

برای دستگیری امام کاظم علیه السلام عللی آورده اند که ممکن است هر یک از آنها، زمینه ای بوده تا هارون برای حفظ قدرت خود تصمیم نهایی را درباره موسی بن جعفر علیه السلام بگیرد. از روایات شیعه استفاده می شود که یحیی بن خالد برمکی در طراحی توطئه و ایجاد مشکل برای امام و سپس شهادت ایشان نقش داشته است. به همین جهت علت نابودی وی و خاندانش را ستم یحیی به ایشان ذکر نموده اند. علل دستگیری امام کاظم علیه السلام عبارتند از :

الف)توطئه یحیی برمکی

در آغاز موضوع سعایت علی بن اسماعیل بیان شده که ناشی از توطئه یحیی برمکی است.(3)او پس از تعیین امین به عنوان ولی عهد هارون، دست به نقشه زد؛

ص: 460


1- کشی، رجال، ص 441؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج16، ص 259 و ج 17، ص 1182؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 376.
2- ابن خلیفه، تاریخ، ص 295-298.
3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 308؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 69

زیرا هارون، جعفر بن محمد بن اشعث را مسئول تربیت وی قرار داد که به امامت قائل بود و یحیی از این جهت ناراحت گردید و حسد وی نسبت به جعفر برانگیخته شد، چون می دانست زمانی که امین به حکومت برسد، جعفر وزیر وی خواهد بود و از قدرت خاندان برمک کاسته می شود. (1)

برابر نقل ابن خلدون، محمد امین در رمضان سال 173 در دامن جعفر تربیت می شده و بعد به فضل بن یحیی سپرده شده است. (2)هارون در سال 175 محمد امین را به عنوان ولی عهد خود تعیین کرد.(3) پس توطئه یحیی را باید بعد از این سال دانست. او زمینه را برای در اختیار گرفتن امین فراهم ساخت.

برابر نقل طبری، جعفر علیه السلام بن اشعث مسئول وزارت خاتم بود و هارون این مسئولیت را از وی گرفت و به یحیی بن خالد داد و او دارای دو وزارت شد؛(4) یعنی او جعفر را رقیب خود می دانست. در زمان وزارت یحیی، جعفر مسئول نگهبانان و محافظان هارون بود.(5) این ها باعث شد که یحیی به جعفر نزدیک شود و برای ضربه زدن به وی نقشه بریزد. ممکن است برخی از محدودیت هایی که برای افرادی مانند علی بن یقطین ایجاد شده با چنین فرضی برنامه ریزی شده باشد.

البته نویسنده عیون اخبار الرضا، موضوع تعیین ولایت عهدی امین، مأمون و مؤتمن را مربوط به سال 179 دانسته است که هارون به حج رفت و تمام فقها، علماء امرا و قاریان را به حج دعوت کرد تا این ولایت عهدی را تثبیت نماید. ولی این مطلب را در مقدمه بیان موضوع سعایت علی بن اسماعیل ذکر نموده است.(6)

ص: 461


1- همان؛ ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص 414
2- ابن خلدون، تاریخ، ج3، ص 277.
3- ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 122.
4- تاریخ طبری، تحقيق محمد ابوالفضل، ج 6، ص 235.
5- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 429.
6- عيون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 69.

اما با توجه به دستگیری امام در این سال باید این حادثه را مربوط به سال 175 دانست که امین در پنج سالگی، به عنوان جانشین هارون انتخاب شده است و این سه نفر به ترتیب در سال 185 (1)و به نقلی در سال 186 منصوب شده اند (2)و در همین زمان هم هارون، پول زیادی در مدینه خرج کرده است.

ب)سعایت علی بن اسماعیل

برابر گزارش عیون اخبار الرضا، وقتی یحیی دست به توطئه زد، پرسید: «در میان اقوام موسی بن جعفر علیه السلام چه کسی فقیر است؟» على بن اسماعیل را معرفی کردند. ابتدا برای وی کمک فرستاد و بعد از وی خواست به بغداد بیاید. (3) از روایات استفاده می شود زمانی که وی تصمیم گرفت به بغداد برود در سفر حج و مکه بود و امام کاظم علیه السلام هم در مکه بودند. او رفت از حضرت اجازه بگیرد. امام دستور دادند به او کمک مالی نمایند؛ چون مدعی بود که قرض دارد. حضرت قرض او را دادند و از شر اکتش در خون خود بر حذر داشتند.(4) علی بن اسماعیل به بغداد رفت و در دیدار با هارون گفت: «آیا می شود در یک جامعه دو خلیفه باشد تا این که دیدم بر پسر عمویم به عنوان خلیفه سلام می کنند.»(5) هارون تعجب کرد و به او کمک نمود و زمینه را برای دستگیری آن حضرت فراهم ساخت. علی بن اسماعیل پاداش زیادی دریافت کرد. اما قبل از استفاده از آن مریض شد و از دنیا رفت.(6)

ص: 462


1- دینوری، اخبارالطوال، مترجم، ص 431.
2- ذهبی، تاریخ الاسلام، ج 12، ص 20.
3- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 69.
4- کافی، ج 1، ص 486.
5- «قالَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَتَيْنِ حَتَّى رَأَيْتُ عَمٍّ موسی بْنِ جَعْفَرٍ يُسَلِّمُ عَلَيْهِ بِالْخِلَافَةِ »، ( کافی، ج 1، ص 486، عیون، ج 1، ص 73).
6- همان

در نقلی به هارون گفت: «برای موسی بن جعفر علیه السلام اموالی از شرق و غرب می فرستند و او با اموالی که به دست آورده، مزرعه ای به نام یسیریه به سی هزار دینار خریده است.»(1)

در برخی گزارش ها به جای علی، محمد بن اسماعیل ذکر شده است و او مدعی می شود: «من در زمین دو خلیفه ندیدم تا این که مشاهده کردم بر موسی بن جعفر علیه السلام به عنوان خلیفه سلام می نمایند.»(2)

ج)بیان حدود فدک برای هارون

بر اساس گزارش های تاریخی، هارون روزی به موسی بن جعفر علیه السلام پیشنهاد کرد حدود فدک را مشخص فرمایند تا آن را در اختیار حضرت قرار دهد و بر این کار اصرار می کرد. حضرت فرمود: «اگر حدود آن را ذکر کنم آن را به من نمی دهی!» هارون گفت: «به حق جدت آن را می دهم.» امام فرمود: «حد اول آن عدن است.» رنگ هارون تغییر کرد. «حد دوم آن سمرقند و حد سوم آن آفریقا و حد چهارم آن کنار دریای خزر و ارمنستان است.» هارون گفت: «برای ما چیزی باقی نماند و از این جا برو!» حضرت فرمود: «به تو خبر دادم که اگر حدود آن را ذکر نمایم فدک را باز نمی گردانی!» در این زمان بود که هارون تصمیم بر قتل حضرت گرفت. (3)

د)مناظرات هشام بن حکم

در منابع، مناظرات هشام بن حکم را یکی از علل بدبین شدن هارون به موسی بن جعفر علیه السلام و حتی دستگیری ایشان دانسته اند، با این که آن حضرت او را

ص: 463


1- اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 231.
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 73؛ کافی، ج 1، ص 485
3- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 320، بحار الأنوار، ج 48، ص 144؛ ابن حمدون، التذكرة الحمدونیه، ج9،ص 289؛ زمخشری، ربيع الأبرار، ج 1، ص 259؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350، «فقال موسی: قد أعلمتك أنی إن حددتها لم تردها فعند ذلک عزم على قتله و استکفی امره».

از مناظره نهی کرده بودند.(1) از خبری استفاده می شود که توجيه طرفداران هشام این بود که نهی حضرت در زمان مهدی عباسی بوده است و مدعی هستند این مناظرات، در زمان هارون و مدتی بعد از دستگیری حضرت صورت گرفته است. (2)نجاشی ورود هشام را به بغداد یا درگذشت وی را با تردید در سال 199 دانسته است.(3) به هر حال هشام در بغداد مناظرات متعددی داشت که با برنامه ریزی یحیی بن خالد برمکی اجرا می شد و گاهی هارون در پشت پرده به آن گوش می داد. يونس بن عبد الرحمان به یکی از مناظرات وی و توطئه ای که یحیی در بد نام کردن هشام داشته است. هشام در مناظره ای از فضایل حضرت على علیه السلام سخن گفت و در پایان آن، شخصی به نام سلیمان بن جریر از هشام پرسید: «آیا على بر حق است؟ گفت: آری! پرسید: «آیا طاعت علی بن ابی طالب علیه السلام واجب بود؟» هشام گفت: بلی! پرسید: «اگر کسی که بعد از او دارای منصب امامت است به خروج با شمشیر دستور دهد اطاعت می کنی؟» هشام گفت: «مرا دستور نمی دهد.» او پرسش را تکرار کرد تا این که گفت: «اگر مرا فرمان به قیام دهد اطاعت می کنم.» هارون وقتی این پاسخ را شنید رنگش تغییر کرد و ناراحت شد و گفت: «به روشنی بیان کرد!» مردم حرکت کردند و هشام از فرصت استفاده نمود و به مداین رفت. هارون به یحیی گفت: «بر این و یارانش دسترسی پیدا کن.» یحیی می خواست وی را فراری دهد و تا زمان هارون مخفی باشد تا بمیرد. آن گاه هشام از مداین به کوفه رفت و در آن جا وفات یافت. گفته اند هارون به سبب این مناظره و عوامل دیگر، موسی بن جعفر علیه السلام را زندانی کرد.(4)

ص: 464


1- کشی، رجال (اختيار معرفة الرجال)، ص 265، ح 479.
2- همان، 267، ح 480
3- نجاشی، رجال، ص 433، البته با سقوط برامکه در سال 187 باید این تاریخ را زمان درگذشت وی دانست، نک: اسعدی، هشام بن حکم، ص 31
4- کشی، رجال ( اختیار معرفة الرجال)، ص262؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 192؛ اسعدی، همان، ص 278.

دو بار دستگیری در زمان هارون

اشاره

بر پایه برخی گزارش ها، حضرت دوبار در زمان هارون به اجبار به بغداد رفته اند. علی بن جعفر در ذیل روایتی از موسی بن جعفر علیه السلام می گوید: «این خبر را سه روز قبل از این که هارون الرشید برای بار دوم او را برده بیان نموده است. »(1) ظاهر آن این است که هارون، یک بار دیگر آن حضرت را به اجبار به بغداد برده و ممکن است همان باری باشد که از خود حضرت موضوع آن نقل شده است: هنگامی که هارون دستور داد مرا ببرند، بر او وارد شدم و سلام کردم. وی پاسخ سلام مرا نداد و او را غضبناک دیدم. طوماری را نزد من انداخت و گفت: بخوان. در آن سخنی بود که خدا می داند من از آن دور هستم. در آن نوشته بود توسط غلات شیعه برای موسی بن جعفر علیه السلام خراج می رسد، کسانی که به امامت وی قائل هستند.» حضرت فرمود: «سوگند به کسی که محمد را به رسالت فرستاد هیچ کس برای من درهم و دیناری به عنوان خراج نمی فرستد ولی ما خاندان ابوطالب هدیه را می پذیریم چون پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده "اگر به پاچه گوسفندی دعوت شوم پاسخ میدهم ".» هارون پرسید: «چرا خود را فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می دانید در حالی که از نسل علی هستید؟» حضرت پاسخ می دهد: «خداوند عیسای پیامبر صلی الله علیه و آله را از ذریه پیامبران دانسته (2)در حالی که پدر نداشته است و در جریان مباهله، قرآن می گوید: "بگو بخوانید فرزندانتان و فرزندانمان را و زنانتان و زنانمان را و نفس هایتان و نفس هایمان را سپس مباهله کنیم.."(3) در حالی که

ص: 465


1- «وَ كَانَ هَذَا قَبْلَ أَنْ يَحْمِلَهُ هارو الرَّشِيدِ فی الْمَرَّةِ الثَّانِيَةِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ»، على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص 345، ح 856؛ طوسی، الغیبه، ص 42.
2- «وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ ۚ كُلًّا هَدَيْنَا ۚ وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ ۖ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَىٰ وَعِيسَىٰ» (انعام، آیه 84- 85).
3- «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» (آل عمران آیه 61).

جز پیامبر صلی الله علیه و آله ، حضرت علی علیه السلام، حضرت فاطمه علیها السلام، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در مباهله شرکت نداشتند. در آیه مباهله امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام به عنوان فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی شده اند.»(1)

دستگیری امام کاظم علیه السلام در مدینه و اعزام به بصره

هارون برای دستگیری موسی بن جعفر علیه السلام برنامه ریزی کرد. او برای انجام دادن عمره در ماه رمضان به مکه رفت و سپس به مدینه آمد. این که دستگیری حضرت را فقط برخاسته از اظهارنظر ایشان در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله بدانیم، س خنی نسنجیده است. دستگیری شخصیت با نفوذی مانند موسی بن جعفر علیه السلام بدون تصمیم قبلی کاری بسیار دشوار است. از این روی به نظر می رسد هارون این سفر را با برنامه ریزی قبلی طراحی کرده و در زمان تعیین شده نظر خود را اعمال نمود.

ابن جوزی از مداینی چنین نقل می کند:

هارون به مدینه آمد و در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله با موسی بن جعفر علیه السلام بودند. هارون گفت: «سلام بر تو ای پسر عمو!» و این جملات را از باب افتخار بر اطرافیان خود گفت که من با پیامبر صلی الله علیه و آله خویشاوندی دارم. موسی بن جعفر علیه السلام نزدیک قبر آمد و عرض کرد: «السلام علیک یا ابه؛ درود بر تو ای پدر.» رنگ هارون تغییر کرد و گفت: «به خدا سوگند ای ابوالحسن این افتخار و شرف حقیقی است.

و سپس می افزاید:

وی حضرت را به زندان بغداد برد و آن حضرت در زندان بود تا این که در گذشت. (2)

ص: 466


1- مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 121.
2- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350.

کلینی حضور هارون در کنار قبر پیامبر صلی الله علیه و آله را با جزئیات بیشتری نقل کرده است. از جمله عیسی بن جعفر و جعفر بن يحيی در کنار مرقد پیامبر صلی الله علیه و آله بودند و سخن امام هم مفصل تر است.(1) حضور عیسی بن جعفر حاکم بصره، نشانه آن است که دستگیری و زندانی نمودن حضرت در بصره از قبل برنامه ریزی شده بود.

زندان های امام کاظم علیه السلام

اشاره

بر پایه گزارش های تاریخی، موسی بن جعفر علیه السلام در زمان هارون چهار زندان را سپری کردند. از برخی گزارش ها، استفاده می شود که ایشان بازداشت های جداگانه ای هم داشته اند. آخرین آنها زندان سندی بن شاهک بود که به شهادت حضرت انجامید. دوران این چهار زندان در مجموع حدود چهار سال بوده است. مدتی بعد در یکی از این زندان ها در بغداد تحت نظر بودند و روزهای پنج شنبه با هارون دیدار داشتند.

چون رشید به مدینه آمد، امام کاظم علیه السلام همراه با گروهی از بزرگان مدینه به استقبال وی آمدند و همگی از استقبال رشید بازگشتند. پس رشید شبانه برخاست و به سوی مرقد رسول خدا صلی الله علیه و آله رهسپار شد و عرض کرد: «ای رسول خدا! من از کاری که قصد آن کرده ام از تو پوزش می طلبم. می خواهم موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان افکنم. او خواهان پراکندگی میان امت تو و ریختن خون ایشان است!» سپس دستور دستگیری امام را صادر کرد.(2) یحیی بن خالد نیز در آنجا حضور داشت و سخنان هارون به نقل از وی گزارش شده است و فضل بن ربیع به دستور هارون، امام را در مسجد النبی هنگام نماز، دستگیر کرد.(3) حضرت پس از

ص: 467


1- کلینی، کافی، ج 4، ص 553؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص 18, مفید، ارشاد، ج 2، ص 234؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص 6.
2- امین محسن، سیره معصومان، ج 6 ص 137.
3- صدوق، عیون أخبار الرضا ، ج،1 ص 73.

دستگیری، خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: أَشْكُو إِلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَلْقى؛ «از آنچه برای من اتفاق افتاد به توای رسول خدا شکایت می کنم.»

مردم از هر سوی گریه کنان و صیحه زنان آمدند. برای حضرت دو کجاوه قرار دادند: یکی به بصره رفت و دیگری به کوفه. حضرت را حسان سروی به بصره برد و تحویل عیسی بن جعفر حاکم بصره داد. (1)

ابن شهر آشوب به چهار زندان حضرت تصریح کرده، می نویسد: عیسی بن جعفر متولی زندان حضرت بود؛ بعد فضل بن ربيع، سپس فضل بن یحیی برمکی، آن گاه سندی بن شاهک که او را با خرما مسموم کرد. (2)

در ادامه به زندان های آن حضرت اشاره می گردد:

1.زندان بصره
اشاره

به گفته کلینی، هارون در شوال سال 179 در بازگشت از عمره رمضان به مدینه آمد و در بیستم آن ماه، موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه به بصره فرستاد و نزد عیسی بن جعفر زندانی کرد. سپس به بغداد برد و نزد سندی بن شاهک زندانی کرد و حضرت در زندان وی از دنیا رفت. (3)

طبق این نقل، دستگیری حضرت در شوال 179 بوده است. صدوق نیز دستگیری حضرت را در سال 179 می داند. (4)کلینی شهادت حضرت را در ششم رجب 183 در بغداد(5) و شیخ طوسی در 24 رجب 183 دانسته است.(6) برابر این گزارش که مشایخ سه گانه شیعه نقل کرده اند، ایشان حدود سه سال و نه ماه و

ص: 468


1- همان، ج 1، ص 85
2- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 324 و چاپ دار الاضواء، ج 4، ص 350
3- کافی، ج 1، ص 476
4- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 104.
5- کافی، ج 1، ص 486. از ابو بصير.
6- طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق غفاری، ج6، ص 92.

چند روز زندانی و تحت نظر پی در پی بودند.

آن حضرت یک سال در زندان بصره به سر بردند. اتاقی که حضرت در آن زندانی بودند فقط برای دو مورد باز می شد: برای وضو و برای غذا. هارون از عیسی بن جعفر خواست تا آن حضرت را از بین ببرد ولی وی نپذیرفت و پس از یک سال که در زندان بود گفت: «اگر او را از من نگیری آزادش می نمایم.»(1)

در پایان روایتی که شرح دستگیری امام را ذکر کرده چنین آمده است: «پنهانی حضرت را از بصره به بغداد بردند؛ سپس وی را زندانی کردند و آن گاه آزاد نمودند. سپس بعد از مدتی به سندی بن شاهک سپرده شد و او حضرت را زندانی کرد و بر ایشان سخت گرفت تا با سم در خرما که هارون فرستاد به شهادت رسید.»(2)

مکتوبات امام کاظم علیه السلام از زندان بصره

به نظر می رسد پس از مدتی، سخت گیری در زندان بصره تا حدودی کاسته شد؛ چون عیسی بن جعفر وی را مردی بی آزار و عابد یافت. به همین جهت، امام كاظم علیه السلام توانستند از زندان بصره برای شیعیان نامه ارسال نمایند. حسین بن مختار در خبری با یاد زندان و بدون ذکر نام بصره (3)و در خبری با یاد زندان بصره، گزارش می دهد که الواحی از ابوالحسن خارج شد و به ما رسید که در آن آمده بود: «عهد من به بزرگ ترین فرزندانم می رسد.»(4)

علی بن یقطین گوید: «ابو الحسن به من از زندان نوشتند که فلانی فرزند من، بزرگ پسرانم است و کنیه خود را به او دادم.(5) البته گزارش دیگری از بصره

ص: 469


1- بحار الأنوار، ج 48، ص 233.
2- عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 88.
3- کافی، ج1، ص313.
4- «خَرَجَ إِلَيْنَا مِنْ أبی الْحَسَنِ علیه السَّلَامُ بِالْبَصْرَةِ أَلْوَاحُ مَكْتُوبُ فِيهَا بِالْعَرْضِ عهدی إِلَى أَكْبَرِ ولدی يُعْطَى»، همان.
5- كَتَبَ إِلَى مِنَ الْحَبْسِ أَنَّ فُلَاناً ابنی سَيِّدُ وَلَدِى وَ قَدْ نَحَلْتُهُ کنیتی(کافی، ج1، ص313).

وجود دارد اما ذکر نشده که از زندان بوده یا نه و آن دعا برای حماد بن عیسی است که به دعای موسی بن جعفر علیه السلام در بصره، خداوند پنجاه مرتبه توفيق سفر حج نصیب وی کرد.(1)

2.زندان فضل بن ربيع
اشاره

حضرت پس از بصره، در بغداد در زندان فضل بن ربیع زندانی گردیدند.

درباره زمان زندان حضرت نزد ربیع، چندین گزارش داریم که یکی از آن گزارش ها به احتمال باعث شهرت خبر چهارده سال زندان حضرت شده است.

الف)عبادت در زندان

احمدبن عبدالله غروی از پدرش نقل می نماید که بر فضل بن ربیع وارد شدم. وی در پشت بام نشسته بود. گفت: «نزدیک بیا». پس نزدیک آمدم تا در کنار وی قرار گرفتم. گفت: «به آن خانه بنگر چه می بینی؟» گفتم: «جامه ای روی زمین قرار دارد.» گفت: «خوب نگاه کن!» پس دقت کردم، دیدم مردی در حال سجده است. گفت: «او را می شناسی؟» گفتم: «نه!» گفت: «او مولای توست.» گفتم: «مولای من کیست؟» گفت: «خودت را به تجاهل مزن! او مولای تو ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام است. من شب و روز او را می نگرم و همیشه وی را در این حالت می یابم نماز صبح را به جای می آورد و یک ساعت تعقیب می خواند تا طلوع خورشید. سپس به سجده می رود تا ظهر. پس نماز را آغاز می نماید بدون نیاز به تجدید وضو که نشان می دهد در سجده اش نمی خوابد و غافل نیست و همین گونه ادامه می دهد.» فضل ادامه داد: «بیش از یک بار به من دستور داده اند او را بکشم و من در پاسخ گفته ام او را نمی کشم گر چه مرا بکشید.»(2)

ص: 470


1- بحار الأنوار، ج 48، ص 47.
2- عيون أخبار الرضا، ج 1، ص 106.

مشابه این گزارش درباره دیدار هارون آمده که ذکر خواهد شد.

ب)دعای حضرت برای نجات از زندان

زمانی که حضرت در زندان فضل بودند و خبر یافتند که هارون درصدد قتل ایشان بر آمده، پس از عبادت نیمه شب این دعا را قرائت فرمودند: « یا سیدی نجنی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خلصنی مِنْ يَدِهِ يَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَيْنِ رَمْلٍ وَ طین وَ مَاءٍ ...»(1) وقتی حضرت این دعا را خواندند، هارون در خواب مرد سیاهی را دید که شمشیر به دست در مقابل وی قرار دارد و می گوید: «ای هارون، موسی بن جعفر علیه السلام را رها کن در غیر این صورت گردنت را با همین شمشیر می زنم!» هارون حاجب خود را که فضل بود خواست و دستور داد به زندان برود و موسی بن جعفر علیه السلام را آزاد نماید. او شبانه حضرت را نزد هارون برد و بر او سلام کرد. هارون پاسخ داد و گفت: «آیا در نیمه شب دعا کردی؟» فرمود: «آری!» از دعا پرسید. حضرت توضیح دادند. هارون گفت: «دعایت مستجاب شده است » و به حاجب دستور داد که ایشان را آزاد نماید و حضرت را گرامی دارد و سه خلعت دهد و در خدمت ایشان باشد. پس از این، موسی بن جعفر علیه السلام گرامی و نزد هارون مورد احترام بود و هر پنج شنبه به دیدار هارون می رفت تا این که برای بار دوم ایشان را دستگیر کردند و حضرت را آزاد نکرد تا این که تسلیم سندی نمود و ایشان را با سم به شهادت رساندند.(2)

از این خبر، استفاده می شود که امام کاظم علیه السلام پس از زندان فضل بن ربيع، مدتی در بغداد آزاد ولی تحت نظر بودند. شاید موضوع بشر حافی در چنین زمانی رخ داده باشد.

ص: 471


1- صدوق، امالی، ص 377؛ عيون أخبار الرضا علیه السلام ، ج1، ص93؛ طوسی، امالی، ص 422.
2- همان
3.زندان فضل بن يحيی

هارون پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد. او نیز وقتی رفتار و منش امام را دید، با ایشان خوش رفتاری کرد و برای ایشان غذا می برد و حاضر نشد امام را به شهادت رساند.(1) هارون از این موضوع ناراحت بود.(2) روزی هارون که در رقه بود، به مسرور خادم پیام داد: «برو و اگر دیدی موسی بن جعفر علیه السلام در رفاه است، او را از فضل بن یحیی گرفته، به زندان سندی بن شاهک منتقل نما.» یحیی برمکی که از این خبر آگاه شد، تلاش کرد از ناراحتی هارون بکاهد و با یک برنامه ریزی، زمینه شهادت امام را فراهم ساخت.(3)

4.زندان سندی بن شاهک
آخرین زندان امام کاظم علیه السلام ، زندان سندی بن شاهک بود که در آن زندان حضرت را به شهادت رساندند.

اقوال درباره مدت زندان امام

اشاره

درباره مدت زندان امام کاظم علیه السلام اقوال گوناگونی وجود دارد که به دیدگاه های مهم آن اشاره می گردد

نخست. چهارده سال
اشاره

دلیل محکمی برای مدت چهارده سال زندانی حضرت وجود ندارد ممکن است علت شهرت چهارده سال، برخاسته از خبری باشد که درباره زندان

ص: 472


1- صدوق، امالی، ص 147.
2- مفيد، ارشاد، ج 2، ص 240.
3- همان، ص 241-242؛ طوسی، الغیبه، ص 30؛ طبرسی، تاج المواليد (مجموعه نفیسه جدید)، ص 311.

فضل بن ربيع نقل شده است. این خبر به اضافه زندان های دیگر حضرت، مجموع چهارده سال را تشکیل داده است.

ادله چهارده سال

در خبری که در عیون اخبار الرضا آمده و دیگران نیز از این منبع آن را نقل کرده اند، از قول ثوبانی آمده: «ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام بیش از ده سال هر روز بعد از در آمدن خورشید تا ظهر سجده می کرد(1) گاهی هارون بالای بامی می رفت که بر زندان ابوالحسن مشرف بود پس می دید که ایشان در حال سجده است. از ربیع می پرسید: «این جامه چیست که هر روز آن را در این جا می بینم؟» ربیع می گفت: «ای امیر المؤمنین این جامه نیست این موسی بن جعفر علیه السلام است.»(2)

این روایت در بحارالانوار آمده است. مترجم زندگانی موسی بن جعفر علیه السلام در بحار وقتی به ترجمه این خبر می رسد، چنین می نویسد: «عيون اخبار الرضا - ثوبانی گفت: موسی بن جعفر علیه السلام چهارده - پانزده سال هر روز از سفیدی آفتاب تا هنگام ظهر به سجده می رفتند.»(3) در این جا مترجم «بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً؛ ده سال و اندی را» به چهارده - پانزده سال ترجمه کرده است. یعنی امام کاظم علیه السلام از روز اول خلافت هارون در زندان وی بوده است.

نقد و بررسی

هارون در سالهای اول خلافت خود با حضرت کاری نداشته بلکه ایشان

ص: 473


1- «كَانَتْ لأبی الْحَسَنِ موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً كُلَّ يَوْمٍ سَجْدَةُ بَعْدَ انْقِضَاضَ الشَّمْسِ إِلَى وَقْتِ الزَّوَالِ».
2- صدوق، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 95؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 318؛ بحار الأنوار، ج 48، ص 220 و ص 107.
3- زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه جلد 48 بحارالأنوار)، ص 199.

مورد احترام و توجه هارون بودند. مواردی که این موضوع را ثابت می کنند، عبارتند از:

1. نقل مأمون از دیدار موسی بن جعفر علیه السلام در مدینه، نشان می دهد که تا آن زمان، حضرت در زندان نبوده اند. تاریخ آن را باید به سال 175 به بعد دانست که سال ولایت عهدی امین بوده است. (1)

2. این که در این حدیث، ذکر شده که حضرت بیش از ده سال هر روز در حال سجده بودند، پذیرفتنی نیست، زیرا ایشان پس از زندان بصره، در زندان فضل بن ربیع به سر برده اند و به نظر می رسد عبارت درست به جای «بِضعَ عَشرَةً سَنَةً، بضع عشر شهرا» باشد؛ یعنی ده ماه و اندی در زندان ربيع بوده و سجده می کرده اند. این با واقعیت های تاریخی بیش تر سازگار است. بنابراین دلیلی بر چهارده سال نداریم.

3. از روایات متعددی استفاده می شود که در سال 174 موسی بن جعفر علیه السلام در سفر حج بوده و خبر مرگ چهار تن از یاران خود را در مکه داده اند. یکی از آنها را حارث بن مغیره و افراد دیگر نیز نقل کرده اند.(2) و چون در مکه و با بوده، این جمع مرده اند و هارون که به حج آمده بود، از ترس داخل مکه نشد تا هنگام وقوف و بعد از وقوف در مشاعر، برای انجام دادن اعمال به مکه رفت و در آن شهر توقف نکرد و آنجا را ترک نمود.(3) بنابراین حضور وی در مدینه باید در سال 175 یا 177 باشد. شاید به همین علت، ابن مسکویه گفته که در سال 174 حادثه قابل ذکری رخ نداده است.(4)

4. این ادعا مشکلات دیگری هم دارد. مثلا در تقویم ها، روز تولد حضرت

ص: 474


1- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 177؛ ابن مسکویه، تجارب الأمم، ج 3، ص506.
2- بحارلانوار، ج 48، ص 54-55.
3- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 176.
4- تجارب الأمم، ج3، ص506.

معصومه علیها السلام اول ذی القعده سال 173، روز دختر نام گذاری شده است. در نتیجه اگر آن حضرت چهارده سال در زمان هارون زندانی بوده، چگونه می تواند صاحب فرزندی در این زمان باشد و تاریخ تولد حضرت معصومه علیها السلام را درست دانست؟ حتی برخی داشتن فرزندان متعدد برای موسی بن جعفر علیه السلام را با این دوران طولانی زندان، بعید می دانند به ویژه که اولین فرزند حضرت امام رضا علیه السلام در سال 148 متولد شده است.

بنابراین، با توجه به این که حضرت در زمان خلفای دیگر، مدت زیادی در زندان نبوده و مدت چهارده سال زندان در زمان هارون با حقایق تاریخی سازگار نیست، این قول نادرست است.

دوم. ده سال
اشاره

شیخ طبرسی به ده سال زندان قائل است. وی می نویسد:

او مدتی طولانی در زمان امامتش زندانی بود؛ از جانب رشید ده سال و یک ماه و چند روزی زندان بود.(1)

از این نقل استفاده می شود که تمام مدت زندان حضرت در زمان هارون بوده است. مرحوم طبرسی دلیل و منبع خبر خود را ذکر نکرده و در اعلام الوری مدت زندان حضرت را نیاورده است.(2) شاهدی بر این مدعا نیست مگر همان روایتی که نقل شد.

این قول از گزارش تذکره الخواص نیز به دست می آید، زیرا نویسنده دستگیری حضرت را در سال 177 و شهادت ایشان را در رجب سال 188 می داند(3) که حدود یازده سال می شود.

ص: 475


1- تاج المواليد، ص 96 (مجموعه نفیسیه، چاپ قدیم)، ص 122.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 5.
3- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350
نقد و بررسی

همان گونه که ذکر شد، حضرت تا سال 174 در سفر حج بوده اند و هارون سالهای بعد به مدینه آمده است و با توجه به شهادت حضرت در سال 183 ده سال کامل نمی شود. افزون بر این که قیام یحیی بن عبدالله در سال 175 بوده و نامه وی به امام کاظم علیه السلام را باید در سال بعد دانست.

نامه یحیی بن عبدالله به موسی بن جعفر علیه السلام

از جمله دلایلی که این قول را مردود می نماید، نامه یحیی بن عبدالله بن حسن به امام کاظم علیه السلام است. یحیی جزو افرادی بود که با حسین بن على شهيد فخ قیام کرد و از مرگ نجات یافت.(1) او به منطقه دیلم رفت و در سال(2) 175 و به قولی در سال 176 قیام کرد (3)و پس از یک سال مقاومت، تسلیم و بعد آزاد شد و در نهایت در زندان سندی بن شاهک از دنیا رفت. (4)

برای روشن شدن زمان و موقعیت مبادله نامه، لازم است گزارش ذهبی را نقل کنیم. وی در تاریخ اسلام می نویسد:

در سال 175 یحیی بن عبد الله بن حسن علوی به بالاد دیلم رفت و به تحرک پرداخت و قدرت و شوکت وی قوی شد و خواهان خلافت بود و شیعیان به سرعت از شهرها به سوی او شتافتند. هارون الرشید از این غمگین شد و از شراب خواری و لهو بازماند و فضل بن يحيی برمکی را همراه با پنجاه هزار نفر از خراسانی ها و دیگران، اعزام کرد و طلای زیادی بین آنان تقسیم نمود.(5)

ص: 476


1- زرکلی، الأعلام، ج 8 ص 154.
2- بلاذری، جمل من أنساب الأشراف، ج3، ص 353.
3- ابن کثیر، البداية و النهایه، ج 10، ص 189.
4- جمل من أنساب الأشراف، ج3، ص353
5- ذهبی، تاريخ الإسلام، ج 11، ص 12؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 274.

یحیی ترسید حاکم طبرستان به وی خیانت کند.(1) از این روی خواستار صلح شد و هارون برای یحیی امان نامه فرستاد و بزرگان بر آن گواهی دادند و همراه با هدایا و مال زیاد - گفته شده چهارصد هزار دینار - برای وی فرستاد. یحیی خوشحال شد و بر هارون وارد گردید و او نیز یحیی را گرامی داشت. گفته شده او بارها دستگیر و آزاد شد.(2)

یحیی نامه ای به موسی بن جعفر علیه السلام نوشت و در آن حضرت را سرزنش کرد که «تو و پدرت افراد را از کمک به ما باز داشته ای و حال آن که به رضا از آل محمد دعوت نموده ام.»(3)

پاسخ حضرت نشان می دهد که ناراحتی وی از آن جهت بوده که امام شیعیان خود را از همراهی با یحیی بازداشته اند متن سخن حضرت چنین است:

گفتی که من مردم را از یاری تو بازداشتم به جهت علاقه ام درباره آن چه به دست آوردی و مرا باز نداشت از ورود به آن چه تو در آن هستی - اگر به آن علاقه داشتم - ضعف شناخت سنت و نه هم به جهت اندکی بصیرت به حجت. بلکه خداوند تبارک و تعالی مردم را درهم، گوناگون و با غرایز متفاوت آفريد.(4)

سپس دو پرسش مطرح می نمایند و می افزایند:

من تو را از مخالفت با خلیفه باز می دارم و تو را به نیکی به او و طاعتش و این که برای خودت امان بخواهی قبل از این که به تو دست یابند دعوت مینمایم....

ص: 477


1- الأعلام، ج 8، ص 154.
2- ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 11، ص 12؛ تاریخ ابن خلدون، ج 3، ص 274.
3- کافی، ج 1، ص 366.
4- «وَ ذَكَرْتَ أَنِّى ثَبَّطْتُ النَّاسَ عَنْكَ لرغبتی فِيمَا فی يَدَيْكَ وَ مَا مَنَعَنِى مِنْ مدخلک الذی أَنْتَ فِيهِ لَوْ کنت رَاغِباً ضَعْفُ عَنْ سُنَّةٍ وَ لَا قُلْهُ بَصِيرَةٍ بِحُجَّةٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ النَّاسَ أَمْشَاجاً وَ غَرَائِبَ وَ غَرَائِزَ »(کافی، ج 1، ص 367).

از نامه یحیی و پاسخ صریح حضرت، استفاده می شود که وی وقتی این نامه را نوشت که قدرت و طرفدار پیدا کرده و بر توان خود می بالیده و امام کاظم علیه السلام هم در همین مقطع به او توصیه می فرمایند خودش را تسلیم نماید و باعث درگیری و خونریزی نشود. در نتیجه، مبادله این نامه را باید سال 176 دانست و در این سال هنوز حضرت دستگیر نشده بودند.

در پایان این حدیث آمده است که این نامه ها به دست هارون رسید. وقتی خواند گفت: «مردم مرا بر ضد موسی بن جعفر علیه السلام تشویق می نمایند و حال آن که وی از آنچه به آن متهم شده به دور است.»(1)یعنی هارون تا مدتی نسبت به موسی بن جعفر علیه السلام بدگمان نبود و برای حضرت مشکل ایجاد نکرد.

سوم. شش سال

این قول را می توان از گزارش تذکره الخواص به دست آورد. با این توضیح که نویسنده دستگیری حضرت را در سال 177 می داند و قولی را نقل می کند که ایشان در سال 183 به شهادت رسیده اند.(2) در نتیجه مدت زندان حضرت شش سال می شود. شاید قول به هفت سال هم از چنین قولی بر گرفته شده باشد. در نقد آن می توان گفت که دستگیری حضرت در سال 177 دلیل استواری ندارد.

چهارم. چهار سال

قول چهار سال زندان از اکثر گزارش ها استفاده می شود. تمام کسانی که دستگیری حضرت را سال 179 دانسته و شهادت ایشان را در سال 183 ذكر کرده اند، مدت زندان حضرت را حدود چهارسال می دانند. این قول کلینی، صدوق

ص: 478


1- «أَنَّ كِتَابَ موسی بْنِ جَعْفَرٍ علیه السَّلَامُ وَقَعَ فی يَدِى قَارُونَ فَلَمَّا قَرَأْتَ قَالَ النَّاسُ يحملونی علی موسی بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ بَرِي ءُ مِمَّا يُرْمَى بِهِ ( کافی، ج 1، ص 367).
2- سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350

و بسیاری از بزرگان است. در تاریخ بغداد، زمان دستگیری حضرت سال 179 (1)و شهادتش در 25 رجب سال 183 ذکر شده است.(2) شهید مطهری نیز دوران زندان حضرت را چهار سال می داند(3) و بر آن شواهد زیادی است:

1. نقد و بررسی هایی که تاکنون داشتیم، این مطلب را به اثبات می رساند، زیرا دلیلی بر چهارده سال ده سال و شش یا هفت سال نداشتیم.

2. زمان دستگیری حضرت در شوال سال 179 مهم ترین دلیل بر این نظر است.

3. بر پایه روایتی، امام رضا علیه السلام در طول چهار سالی که حضرت در زندان بودند، شب ها در دهلیز خانه ایشان می خوابیدند تا روزی که به شهادت رسیدند. در کافی این روایت نقل شده و مدت آن را چهار سال ذکر کرده است.(4) و کتبی که از کافی نقل نموده اند مانند: وافی(5)، مدينة المعاجز،(6) اثبات الهداة (7)و بحارالانوار(8) و در اثبات الوصيه (9)هم به چهار سال اشاره کرده اند در دلائل الامامه نزدیک چهار سال (10)و در خرائج بدون ذكر سال موضوع را آورده اند. (11)وحديث آن در کافی چنین است:

مسافر گوید: «هنگامی که ابو ابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام را (به سوی بغداد) می بردند به امام رضا علیه السلام دستور دادند که همیشه تا وقتی که خودش زنده است،

ص: 479


1- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 29.
2- همان، ص 33.
3- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج18، ص 98.
4- کافی، ج 1، ص 381.
5- فیض کاشانی، وافی، ج 3، ص 663
6- بحرانی، مدينة معاجز الأئمة الإثنی عشر، ج7، ص33.
7- حر عامل، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ج 4، ص 309.
8- بحار الأنوار، ج 48، ص246.
9- مسعودی، اثبات الوصيه ص 199.
10- طبری، دلائل الإمامه، ص373.
11- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 371.

هر شب در منزل آن حضرت بخوابد تا خبرش به او برسد.» مسافر (غلام حضرت) گوید: «ما هر شب بستر امام رضا علیه السلام را در دهلیز خانه می انداختیم و آن حضرت بعد از شام می آمدند و می خوابیدند و صبح به منزل خویش می رفتند، تا چهار سال بدین منوال گذشت. شبی از شب ها بستر حضرت را انداختند ولی ایشان دیر کردند و بالاخره هم نیامدند. اهل خانه نگران و هراسان شدند و ما را از نیامدنش دهشتی گرفت. چون فردا شد، آن حضرت به منزل آمدند و نزد اهل خانه رفتند و متوجه ام احمد شدند و به او فرمودند: "آن چه را پدرم به تو سپرده بیاور"، ناگاه ام احمد فریاد کشید و سیلی به رخسارش زد و گریبانش را درید و گفت: "به خدا آقایم مرد." حضرت به او فرمود: "مبادا سخنی بگویی و آن را اظهار کنی تا خبر به حاکم برسد." سپس ام احمد زنبیلی را با دو هزار دینار یا چهار هزار دینار نزد ایشان آورد و همه را به امام رضا علیه السلام داد، نه به دیگران (زیرا از اموال شخصی آن حضرت نبود تا میان همه وراث تقسیم شود).و ام احمد - که برگزیده و محرم راز امام هفتم بود - گفت که آن حضرت روزی محرمانه به من فرمود: "این امانت را نزد خود حفظ کن و کسی را از آن آگاه نساز تا من بمیرم. چون در گذشتم، هر کس از فرزندانم نزد تو آمد و آن را از تو خواست تحویلش ده و بدان که من مرده ام. اکنون به خدا نشانه ای که آقایم فرموده بود ظاهر شد" (و دانستم که او در گذشته است.) امام رضا علیه السلام آنها را از او گرفت و همه را دستور خودداری داد تا زمانی که خبر برسد. سپس بازگشتند و برای خوابیدن شب مانند قبل نیامدند تا چند روزی بیش نگذشت که پاکت نامه خبر وفات امام هفتم رسید. ما روزها را شمردیم و حساب کردیم، معلوم شد همان وقتی که امام رضا علیه السلام برای خوابیدن نیامدند و امانت را گرفت، آن حضرت در گذشته است. (1)

این خبر نشان می دهد که از زمان دستگیری تا زمان شهادت حضرت امام

ص: 480


1- کلینی، اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج 2، ص 21.

کاظم علیه السلام چهار سال طول کشیده و در این مدت ایشان در زندان و یا تحت نظر در بغداد بوده اند.

گزارش هایی از زندان موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

تاکنون به برخی گزارش های زندان بصره اشاره کردیم. در ادامه، مناسب است به دیگر اخباری بپردازیم که مربوط به دوران زندان حضرت است. برخی گزارش ها، متولی زندان آن مشخص است اما برخی مشخص نیست که بیان خواهد شد.

1.عبادت در زندان

از اکثر خبرها، استفاده می شود که آن حضرت زندان را فرصت مناسبی برای عبادت می دانستند. در زندان بصره، جاسوسان این گونه خبر دادند که آن حضرت در زندان می فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أنی كُنْتُ أَسْأَلُكَ أَنْ تفرغنی لِعِبَادَتِكَ اللَّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدِ »؛ بارالها تو می دانی که همیشه از تو می خواستم که فراغتی برای عبادت به من ارزانی نمایی؛ بارالها تو خواست مرا برآورده نمودی پس تو را شکر می نمایم.(1)

و عیسی بن جعفر گفت: «من تلاش کردم که دلیلی بر ضد او بیابم پیدا نکردم. تصور می کردم بر ضد من یا تو دعا نماید اما برای خود دعا می کرد و از خدا مغفرت می طلبید.»(2)

به عبادت حضرت در زندان فضل بن ربیع اشاره شد. در زندان سندی هم خواهرش در خدمت حضرت بود و از عبادت امام کاظم علیه السلام گزارش مفصلی داده است.(3)

2.استفاده علمی از حضرت

در زندانی سندی بن شاهک، موسی بن ابراهيم مروزی که معلم فرزندان

ص: 481


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 240 ؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 318.
2- بحارالأنوار، ج 48، ص 233.
3- خطیب، تاریخ بغداد، ج13، ص 31.

سندی بود، از فرصت استفاده نمود و احادیثی را از آن حضرت شنید و در کتابی گرد آوری نمود. (1)

3.پاسخ به پرسش ها

على بن سوید گوید: «نامه ای به موسی بن جعفر علیه السلام در زندان نوشتم و از حال وی پرسیدم و چندین پرسش داشتم. او چند ماهی در دادن پاسخ تأخیر داشت سپس پاسخ داد.» این پاسخ را کلینی در روضه کافی نقل کرده است.(2) در این نامه، زندان حضرت مشخص نیست. علی بن سوید پرسش های دیگری داشت که برخی را حضرت به صورت مکتوب پاسخ دادند.(3)

4.نامه از زندان به هارون

به گفته برخی تاریخ نویسان، موسی بن جعفر علیه السلام از زندان بغداد نامه ای به هارون نوشته اند اما نام زندانبان را ذکر نکرده اند. نامه چنین بود:

روزی همراه با بلا برای من به پایان نمی رسد مگر این که روزی با آسایش برای تو به پایان می رسد تا این که همه با هم به روزی برسیم که پایانی ندارد که در آن روز، افرادی که عمر خود را به بطالت گذرانده اند زیان خواهند دید.(4)

5.تأثیر بر دیگران

هارون کنیز زیبایی را برای موسی بن جعفر علیه السلام به زندان فرستاد که مگر به او

ص: 482


1- نجاشی، رجال، ص 407.
2- کلینی، کافی، ج 8، ص 124.
3- همان، ج 2، ص 406
4- خطيب، تاریخ بغداد، ج13، ص 33؛ سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 350؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 218؛ بحارالأنوار، ج 48، ص 148، «لَنْ ينقضی عَنَى يَوْمٍ مِنَ الْبَلَاءُ إِلَّا انْقَضَى عَنْكَ مَعَهُ يَوْمٍ مِنِ الرَّخَاءِ حَتَّى نقضی جَمِيعاً إِلَى يَوْمِ لَيْسَ لَهُ انْقِضَاءِ يَخْسَرُ فِيهِ الْمُبْطِلُونَ ».

مشغول شود. حضرت به فرستاده هارون فرمود: «شما به هدیه تان خوشحال هستید؛ من به آن و مانند آن نیازی ندارم.» بعد از مدتی، خادم هارون سری به زندان زد که آن را برای هارون گزارش کند. دید کنیز به سجده رفته می گوید: «قدوس قدوس».وقتی خبر آن را به هارون داد گفت: «به خدا سوگند موسی بن جعفر علیه السلام او را جادو کرده است! کنیز را نزد من بیاور.» وقتی با کنیز به گفت و گو پرداخت و کنیز برخورد امام را با خود نقل کرد، هارون از کینه و ناراحتی میلرزید و دستور داد بدون اطلاع دیگران کنیز را زندانی نمایند.(1)

اینها بخشی از تلاش های حضرت در زندان بود. برخی به موارد بیشتری اشاره کرده اند.(2) که قابل بررسی است.

6.مسمومیت موسی بن جعفر علیه السلام

موسی بن جعفر علیه السلام پس از مدتی که زمان دقیق آن مشخص نیست، در زندان سندی با خرما مسموم شدند سندی از جمعی فقها و بزرگان بغداد دعوت کرد که بدن حضرت ببینند و گواهی دهند که اثری بر آن نیست. آنان که در جمعشان هيثم بن عدی بود، با بدن امام دیدار داشته و گواهی دادند. بدن حضرت را بر پل بغداد نهادند و گفتند: «این موسی بن جعفر علیه السلام است که از دنیا رفته است.» (3)موسی بن جعفر علیه السلام در 24 یا 25 (4)رجب سال 183 در 55 سالگی (5)در زندان بغداد به شهادت رسیدند و بدنشان را در قبرستان قریش بغداد به خاک سپردند.(6)

ص: 483


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 287؛ اعلام الهدایه، ج 9، ص 169.
2- اعلام الهدی، ج 8، ص 168.
3- بحار الأنوار، ج 48، ص 234.
4- همان، ص 228
5- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 92، تحقیق غفاری.
6- بحار الأنوار، ج 48، ص 234.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام در طول دوران امامت خود، با محدودیت ها و زندان های گوناگونی روبه رو بودند و این محدودیت ها در مواردی یاران و شیعیان را نیز شامل می شده است:

1. ایشان در زمان مهدی عباسی، دو بار به بغداد فراخوانده شدند و پس از مدتی آزاد گردیدند.

2. هادی عباسی نیز درصدد ایجاد مشکل برای حضرت بود که خداوند او را زنده نگذاشت.

4. شواهد تاریخی نشان می دهد که هارون، در سال های اول خلافت خود با حضرت برخوردی نداشته بلکه با مهربانی برخورد می کرده که مأمون به نمونه ای از آن را اشاره کرده است.

5. عده ای در زمان هارون، بر ضد حضرت سعایت کردند و با توطئه یحیی برمکی، امام گرفتار زندان هارون شدند و در زندان، نامه ای به یحیی برمکی نوشتند.

6. هارون دربار حضرت را به بغداد فرا خواند که دربار دوم تا زمان شهادت، حضرت در زندان های بصره و بغداد به سر بردند.

7. مدت زندان حضرت چهار سال یعنی از شوال 179 تا رجب 183 بوده است و اقوال دیگر دلیل محکمی ندارد و درست نیست.

8. آن حضرت در دوران زندان، افزون بر عبادت به کار فرهنگی و دینی نیز می پرداخته اند.

ص: 484

منابع

1. آبی ابوسعد منصور بن حسین، نثر الدر فی المحاضرات، تحقيق، خالد عبد الغنی محفوظ، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1424ق.

2. ابشهی، شهاب الدين، المستطرف فی كل فن، بیروت: عالم الكتب، چاپ اول، 1429ق.

3. ابن اثیر، عز الدين ابی الحسن علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر، 1402ق.

4. ابن شهر آشوب، رشيد الدين محمدبن علی بن شهر آشوب مازندرانی (م588ق.)، مناقب آل ابی طالب، قم: انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.

5. ابن صباغ مالكی، الفصول المهمه فی معرفه الائمه، تحقيق سامی غریری، 2 جلد، قم: دار الحدیث، چاپ اول، 1412ق.

6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، 1جلد، نجف اشرف: دار المرتضویه، چاپ اول، 1356ش.

7. ابن مسکویه، تجارب الأمم، تحقیق ابو القاسم امامی، تهران: انتشارات سروش، 1379.

8. ابن جوزی، ابوالفرج، المنتظم فی تاريخ الامم و الملوك، بیروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول 1412 ق.

9. ابن حمدون، ابوالمعالی محمدبن حسن بن محمد بن علی (م 562 ق.)، التذكره الحمدونیه، تحقيق احسان عباس، بیروت: دارصادر، چاپ اول 1417ق.

10. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت: دار الفكسر، چاپ دوم، 1408ق.

11. ابن خیاط، خلیفه بن خیاط عضفری بصری، تاریخ خليفه بن خیاط، تحقيق دکتر مصطفی نجیب فواز، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1415ق.

ص: 485

12. ابن عبد الوهاب، حسین بن عبد الوهاب، عيون المعجزات، 1 جلد، قم: مکتبه الداوری، چاپ اول، بی تا

13. ابن عماد، شذرات الذهب في أخبار من ذهب، دمشق: داربن کثیر، چاپ اول، 1406ق.

14. ابن قتیبه، ابو محمد عبد الله بن مسلم دینوری (م 276 ق)، المعارف، تحقيق ثروت عکاشه، قم: انتشارات رضی

15. ابن کثیر، اسماعیل دمشقی (م 774 ق.)، البدایه و النهایه، بیروت: مؤسسة التاريخ العربی.

16. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م 356 ق)، مقاتل الطالبيين، قم: انتشارات رضی و زاهدی

17. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تحقیق سیدهاشم رسولی، 2 جلد، تبریز: بنی هاشمی، چاپ اول، 1381ق.

18. اسعدی علی رضا، هشام بن حکم، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1388ش.

19. اعلام الهدایه، ج 9، الامام موسی بن جعفر، قم: مجمع عالمی اهل بیست، چاپ اول، 1422

20. امین سید محسن، سیره معصومان، ترجمه، على حجتی کرمانی، تهران: سروش، چاپ دوم، 1376 ش.

21. بحرانی، سیدهاشم بن سلیمان، مدینه معاجز الأئمة الإثنی عشر و دلائل الحجج على البشر،8جلد، قم: مؤسسه المعارف الإسلامه، چاپ اول 1413 ق.

22. بلاذری، ابو الحسن احمد بن عيسى بن جابر (م 279 ق.)، انساب الاشراف، تحقیق، محمد باقر محمودی، ج 2، جمل من أنساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت: دار الفكر.

23. حر عاملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، اعلمی، بیروت، چاپ اول، 1425 ق.

24. حسکانی، عبيد الله بن عبدالله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، 2 جلد، التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی، تهران: مجمع إحياء الثقافة الإسلامیه، چاپ اول.

ص: 486

25. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب العلميه، چاپ اول 1417.

26. دینوری، احمدبن داوود (م 282 ق.)، الاخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر، قم: شریف رضی، 1368 ش و ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، چاپ چهارم، 1371.

27. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، 52 جلد، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ دوم، 1409 ق.

28. راوندی، قطب الدین سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، 3جلد، قم: مؤسسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، چاپ اول، 1409 ق.

29. زرکلی، خير الدين، الاعلام، بیروت: دار العلم للملايين، چاپ هشتم، 1989م.

30. زمخشری، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر (م 538 ق.)، ربيع الابرار و نصوص الأخبار، بیروت: مؤسسه اعلمی، چاپ اول، 1412 ق.

31. سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلى بن عبدالله بغدادی (م 654 ق.)، تذکره الخواص، تهران: انتشارات نینوا، بی تا

32. صدوق ابن بابویه، محمدبن علی، الأمالی، 1جلد، تهران: کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.

33.-، محمدبن علی، عیون اخبار الرضا علیه السلام 7، 2 جلد، تهران: نشر جهان، چاپ اول، 1378ق.

34. طبرسی، احمد بن على، الاحتجاج على أهل اللجاج، 2 جلد، مشهد: نشر مرتضی، چاپ اول، 1403 ق.

35. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، 2 جلد، قم: آل البيت، چاپ اول، 1417 ق.

36.-، تاج الموالید، 1 جلد، بیروت: دار القاری، چاپ اول 1422 ق.

37. طبری آملی صغیر، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، جلد، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

ص: 487

38. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق، محمد ابو الفضل، جلد11، بیروت: دار التراث، 1387 ق.

39. طوسی، محمد بن حسن، الغيبه، 1جلد، قسم: دار المعارف الاسلامیه، چاپ اول 1411ق.

40.- ، تهذیب الاحکام، (تحقیق خرسان)، 10 جلد، تهران: دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق. 92، و تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: نشر صدوق، 1376ش.

41. -، الامالی، 1جلد، قم: دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق.

42. عريضی، علی بن جعفر، مسائل على بن جعفر و مستدرکاتها، 1جلد، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام، چاپ اول، 1409 ق.

43. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، 2 جلد، تهران: المطبعه العلميه، چاپ اول، 1380 ق.

44. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، 26 جلد، اصفهان: کتابخانه امام امير المؤمنین علی علیه السلام چاپ اول، 1406 ق.

45. کشی، محمدبن عمر، رجال الكشی (اختيار معرفة الرجال)، 1جلد، مشهد: مؤسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول 1409 ق.

46. کلینی، محمد بن یعقوب، أصول الكافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، 4 جلد، تهران: کتابفروشی علمیه اسلامیه، چاپ اول، 1369 ش.

47.-، الكافی، 8جلد، تهران: دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، 1407ق.

48. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحارالانوار، 111 جلد، بیروت: داراحياء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

49.-، موسی، زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام (ترجمه جلد 48 بحار الانوار)، 1 جلد، تهران: اسلامیه، چاپ دوم، 1396 ق / 1355 ش.

50. مجموعه نفیسه فی تاريخ الائمه : 1جلد، بیروت: دار القاری، چ اول، 1422ق / 2002م. و چاپ قدیم.

ص: 488

51. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (م 345 ق.)، مروج الذهب، بیروت: دار المعرفه، قم: انتشارات هجرت، تنظیم فهارس از یوسف اسعد داغر.

52. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصيه للامام علی بن ابی طالب علیه السلام، 1 جلد، قم: انصاریان، چاپ سوم، 1426ق/ 1384ش.

53. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 18، تهران: انتشارات صدرا، بی تا.

54. مفید، شیخ محمد بن محمد بن نعمان بغدادی، (م 413 ق.)، الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، قم: تحقیق و چاپ مؤسسه آل البيت.

55. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، جلد، قم: مؤسسه النشر الاسلامی التابعه الجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم، 1365 ش.

56. نویری، شهاب الدین احمد (م 733 ق.)، نهايه الارب في فنون العرب، قاهره: دار الكتب و الوثائق القوميه، چاپ اول 1423ق.

57. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا.

ص: 489

امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت محمد رضا جباری

اشاره

*محمد رضا جباری(1)

چکیده

سازمان وکالت، مجموعه ای متشکل از امامان معصوم : و عده ای از پیروان نزديك و وفادار آنان بود که با همکاری یکدیگر، تشکیلات هماهنگ و منسجمی را پدید آوردند تا از طریق روش هایی، پیشبرد اصول دینی، سیاسی و مذهبی را محقق سازند. وظایف این سازمان به امور مالی منحصر نبوده و وظایف سیاسی، دینی و ارشادی را نیز شامل می شده. این تشکیلات از نیمه دوم عصر امامت، یعنی از زمان امام صادق علیه السلام به بعد آغاز به کار نمود و رفته رفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیشتری شد و تا پایان عصر غیبت صغرا استمرار فعالیت داشت. در عصر امام کاظم علیه السلام، این سازمان با مشکلاتی همچون دستگیری و شکنجه حضرت و برخی از وکلا مواجه شد، ولی نواحی زیر پوشش وکلا و محدوده اقتدار آنان با تشدید فعالیت ها گسترش می یافت. وکلای آن حضرت در نقاطی مثل کوفه، بغداد، مدینه، مصر و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند. آن حضرت با وجود حبس و فشارهای موجود، توانستند تشکیلاتی را که پدر بزرگوارشان تأسیس کرده بودند، نه تنها حفظ کنند بلکه آن را گسترش دهند. در پژوهش حاضر، جایگاه و وضعیت این سازمان در عصر امام کاظم علیه السلام و نیز

ص: 490


1- دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی

نقش آن حضرت در حفظ و گسترش آن بررسی خواهد شد.

واژگان کلیدی: سازمان وکالت، امام کاظم ، نقش سیاسی وکلا، نقش دینی و ارشادی وکلا، نقش اجتماعی وکلا

مقدمه

از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، با توجه به گسترش تشیع و مناطق شیعه نشین و مقتضیات و ضرورت های موجود، تشکیلاتی ایجاد شد تا بدان وسیله، امامان با سهولت بیش تری بتوانند با شیعیانشان در دورترین نقاط عالم اسلامی مرتبط باشند و شیعیان نیز از طریق این تشکیلات، بتوانند نیازهای شرعی و دینی خود را مرتفع سازند. این تشکیلات، رفته رفته دارای نظم و گستردگی و هماهنگی بیش تری شد تا آن جا که در بعضی از اعصار همچون عصر امامین عسکریین و سپس عصر غیبت، به اوج گسترش و انسجام رسید و غالب نقاط شیعه نشین آن زمان در عالم اسلامی را زیر پوشش قرار داد. پژوهش حاضر، به بررسی نقش امام کاظم علیه السلام در ارتباط با سازمان وکالت می پردازد. پرسش هایی که در این زمینه وجود دارد، عبارت است از:

1. نقش امام کاظم علیه السلام در تأسیس سازمان وکالت چگونه بوده است؟

2. وكلای آن حضرت علیه السلام چه تعداد، چه کسانی و دارای چگونه شخصیت و عملکردی بوده اند؟

3. وظایف وکلا چه بوده است؟

4. فعالیت و کالا در چه نقاطی بوده است؟

5. شیوه های ارتباطی امام کاظم علیه السلام با وکلای خود و از طریق آنان با شیعیان چگونه بود؟

6. کدام یک از وکلا پس از آن حضرت به انحراف گراییدند؟

ص: 491

معرفی سازمان وکالت

در نیمه دوم دوران امامان معصوم یعنی از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، شاهد فعالیت هادی دینی و اجتماعی هستیم که بی توجهی به آن، مستلزم ظلمی فاحش در حق معصومان، فقدان شناخت دقيق اوضاع عصر آن بزرگواران و چگونگی مجاهدت آنان و یاران مخلصشان خواهد بود. عملکرد مدبرانه امامان معصوم پس از حادثه خونبار کربلا، روند رو به رشدی را برای شیعیان و مناطق شیعه نشین فراهم آورد؛ به گونه ای که با وجود فشارهای فزاینده اموی و عباسی بر شیعیان و امامان معصوم، تشیع نه تنها نابود نشد، بلکه مسیر تبدیل نهالی نوپا به درختی تناور را پیمود. یکی از مهم ترین ابزار در اختیار معصومان، راه اندازی و بهره گیری از وکلا و نمایندگانی بود که از سوی امامان معصوم :، مأمور اقامت و ایفای نقش در نواحی شیعه نشین بودند. با توجه به ساختار این تشکیلات و نوع مأموریت و عملکرد وکلا، می توان متناسب با مقتضیات و وضعیت آن دوره، نام «سازمان وکالت»را بر این تشکیلات اطلاق کرد. این سازمان، همچون مجموعه هایی که به طور سازمان یافته و نظام مند در پی انجام دادن هدفی مشترك هستند، دارای شالوده ای منظم و منسجم بود. این ساختار و شالوده را به مثابه هرمی می توان تصور کرد که بالاترین بخش آن را رهبری سازمان، (یعنی امامان معصوم) تشکیل می داد و به ترتیب به سمت قاعده هرم، ابتدا وکلای ارشد و سپس وكلای نواحی مختلف قرار داشتند.

این سازمان که به ظاهر برای جمع آوری و تحویل وجوه و حقوق شرعی همچون خمس، زکات، نذرها و همین طور هدایای شیعیان به ائمه تأسیس شده بود، در کنار این مهم، وظایفی دیگر داشت از جمله: نقش علمی و دینی، نقش ارشادی در معرفی امام معصوم علیه السلام پس از شهادت امام پیشین، تحویل نامه های حاوی سؤالات شرعی و درخواست های شیعیان از امامان : به محضر آنان و

ص: 492

متقابلا دریافت و تحویل پاسخ آنها به شیعیان، رفع اختلافات و منازعات شیعیان و غیره.

امام معصوم در این تشکیلات، رهبر سازمان تلقی می شد و وکلای برجسته ای که از آنها با عنوان سر وکیل یا وکیل ارشد می توان یاد کرد، نقش نظارت بر عملكرد وكلای نواحی مختلف را ایفا می کردند. گاهی مناطق شیعه نشین، بر حسب میزان و کیفیت تجمع شیعیان، به چندین منطقه کلی تقسیم می گردیدند و هر منطقه، به وکیلی خاص و برجسته سپرده می شد که نقش نظارتی بر کار سایر وکلا را نیز بر عهده داشت. امامان معصوم نقش رهبری خود بر این سازمان را به نحوی دقیق اعمال می نمودند. از جمله مواردی که آنان انجام می دادند عبارت است از: نصب و کلا به مقام وکالت و معرفی شخصیت و جایگاه آنان، تعیین جانشین برای وکلایی که از دنیا رحلت می کردند و یا به منطقه ای دیگر منتقل می شدند، نظارت بر عملکرد و کلا، منع آنان از تداخل در امور یکدیگر و تعیین قلمرو فعالیت هر یک، مؤاخذه و حسابرسی از وکلای فاسد و خائن، آگاه نمودن شیعیان و سایر وکلا از کذب دعاوی دروغین وکالت و بابیت و عزل، لعن و طرد این مدعیان دروغین، و تأمین مالی و دینی وکلا

در این سازمان، برای برقراری ارتباط ائمه با وکلا و شیعیان، و ارتباط و کلا با یکدیگر، از ابزارهای خاصی استفاده می شد. گر چه ارتباطات رودررو و مستقیم و ارتباطات مکاتبه ای، هر دو وجود داشت، برای رعایت اصل تقیه و پنهان کاری، در مواردی که ارتباط حضوری خطرساز بود، ارتباطات غالبا شکل مکاتبه ای داشت و در قالب نامه ها و توقیعات ائمه انجام می گرفت. توجه به حجم زیاد این توقیعات و نامه ها در منابع روایی، اهمیت و ترجیح این روش را نسبت به ارتباط مستقیم روشن می کند. امامان شیعه، به ویژه در دوران شدت گیری جو اختناق و فشار، معمولا از تماس مستقیم و برخورد مشافهى با شیعیان و حتی وکلایشان پرهیز داشتند. این نکته به ویژه در عصر امامین عسکریین بیش از هر زمان دیگر

ص: 493

محسوس است. از این رو، مسأله توقیعات و محتوا و کیفیت ارسال آنها، از مسائل مهم مبحث سازمان وکالت محسوب می شود.

همراه با روش مکاتبه ای، در بسیاری مواقع، شیعیان و وکلا، به صورت حضوری با امامان ملاقات می کردند و راهنمایی های لازم را دریافت می داشتند. چنان که موسم حج، بهترین موقعیت برای تماس اعضای این سازمان با یکدیگر و با امام، دور از چشم حکومت های ظالم بود.

دوره فعالیت سازمان وکالت از عصر امام صادق علیه السلام تا پایان دوره غیبت صغرا ادامه داشت. متأسفانه، عواملی که در طول تاریخ، سبب از بین رفتن اطلاعات تاریخی در عرصه های گوناگون شد، دامان مباحث مربوط به سازمان وکالت را نیز گرفت و نتیجه آن شد که امروزه تنها به اسامی و عملکرد بخشی از وکلای ائمه دسترسی داریم. بر اساس پژوهش انجام گرفته در این زمینه، اسامی نزدیک به یک صد تن از وکلا در طول دویست سال فعالیت آن قابل شناسایی است. (1)

با وجود دقت و تأکید امامان بر سلامت اعتقادی و اخلاقی وکلا، اما طبع ذلت پذیر بشری، موجب انحراف معدودی از آنها شد که بعضی از آنها از وکلای امام کاظم بودند. مهم آن که امامان معصوم با بروز انحراف در وکلا، بلافاصله با آنان برخورد لازم و متناسب را انجام می دادند.

مؤسس سازمان وکالت ؛ امام صادق علیه السلام یا امام کاظم علیه السلام ؟

در این جا با این پرسش مواجه ایم که تاریخ آغاز فعالیت تشکیلات و کالت، مربوط به عصر کدامین امام معصوم و به ابتکار کدام يك از آن ذوات مقدسه بوده و نقش امام کاظم علیه السلام در این زمینه چگونه بوده است؟

ص: 494


1- نک: نگارنده: سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

از شواهد موجود، چنین بر می آید که سابقه تشکیلات وکالت به دوره امامت امام صادق علیه السلام باز می گردد. گرچه در متون روایی و تاریخی، به اسامی وکلایی برای معصومان قبل از امام صادق علیه السلام نیز بر می خوریم، وکالت در این دوره ها در مفهومی غیر از معنای آن در پژوهش حاضر مطرح بوده است.(1) وکالت به مفهوم

ص: 495


1- برای نمونه، جابر بن عبدالله انصاری می گوید:«قصد خروج به سمت خیبر را داشتم؛ از این رو، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفته سلام کردم و عرضه داشتم که قصد خیبر دارم. فرمود: "هرگاه وکیلم را دیدی، پانزده بار شتر از وی طلب کن" ...». (مستدرك الوسائل، ج 14، ص43، به نقل از عوالی اللئالی، ج3، ص 256، ح 1). در این مورد، مشخص است که مراد، کارگزاران و نمایندگان پیامبر صلی الله علیه و آله در اراضی خیبر بوده اند. درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها نیز نقل شده که پس از واگذاری فدك به آن حضرت از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وکلا و کارگزاران فاطمه سلام الله علیها در فدك حضور داشتند و به امور آن رسیدگی می کردند. هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید، وکلا و کارگزاران حضرت فاطمه سلام الله علیها را از فدك اخراج نمود: «... فلم يزل وكلائها فيها حياه رسول الله صلی الله علیه و آله ، فلما ولى ابوبكر اخرج عنها وكلائها ...»؛ (کافی، ج 1، ص 543، ح 5؛ مستدرك الوسائل، ج 17، ص 399 . درباره حضرت على علیه السلام نیز وکلایی برای آن حضرت گزارش شده است؛ برای نمونه می توان به موضوع مربوط به فردی اعرابی اشاره کرد که از حضرت چیزی طلب کرد و آن حضرت به وکیلش دستور دادند هزار درهم یا دینار بپردازد. وكيل سؤال کرد: "درهم بدهم یا دینار؟" حضرت فرمودند: «هر دو نزد من به منزله دو نوع سنگ هستند! به اعرابی آن را بده که برایش سودمندتر است.»(مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 118؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 268.) ابو بصیر نیز نقل کرده که وقتی به امیر مؤمنان خبر رسید که طلحه و زبیر می گویند على بدون مال است، این سخن بر حضرت گران آمد. از این رو، به وکلایش امر فرمود که همه غلات را جمع کنند و اول سال نزد ایشان آورند. پس از جمع و فروش غلات، صد هزار درهم فراهم شد! در حالی که حضرت آن پولها را مقابل خود ریخته بود، سراغ طلحه و زبیر فرستاد و به آنان فرمود: «قسم به خدا، این مال از آن من است و کسی را در آن حقی نیست».طلحه و زبیر در حالی که به صدق کلام حضرت يقين داشتند و نسبت به فراوانی اموال ایشان در شگفت بودند از آن جا خارج شدند. (کافی، ج 6، ص 440؛ وسائل الشيعه ج3، ص343؛ بحارالانوار، ج 41، ص 125.) در این باره هم چنین می توان به تو كیل عقیل توسط امیر مؤمنان علیه السلام در مجلس ابوبکر یا عمر و به توکیل عبدالله بن جعفر توسط آن حضرت در مجلس عثمان اشاره کرد. (المبسوط، ج 2، ص 360، مستدرك الوسائل، ج 14، ص43 و ج 3، ص 257. روشن است که این موارد، مربوط به کارگزاران با خدمه حضرت در امور شخصی یا احیانا حکومتی است و با مفهوم وکالت در پژوهش حاضر تفاوت دارد. درباره امام حسن مجتبی علیه السلام نیز نقل شده که مردی از حضرت چیزی طلب کرد و آن جناب وکیلشان را طلبیدند و پس از محاسبه مایحتاج و نفقات، اضافه اموال را به آن مرد دادند. (کشف الغمه، ج 2، ص181؛ مطالب السؤول، ص345؛ مستدرك الوسائل، ج 7، ص 270.)

«نمایندگان ائمه برای انجام دادن يك سلسله وظایف خاص در میان شیعیان» در واقع از عصر امام صادق علیه السلام به بعد پدید آمده است.

اما جای این پرسش باقی است که چرا سابقه چنین تشکیلاتی را در عصر امام باقر علیه السلام و دوره های قبل از ایشان نمی یابیم و از سوی دیگر، چرا معتقدیم که این تشکیلات از عصر امام صادق علیه السلام - و نه عصر امام کاظم علیه السلام - آغاز به فعالیت کرده است؟

برای پاسخ به پرسش اول باید به دو نکته توجه کرد: نخست آن که تعداد شیعیان و میزان گسترش آنها در مناطق مختلف، آن قدر نبود که به اعزام نماینده و وکیل از جانب امام باقر علیه السلام و امامان پیش از ایشان احساس نیاز شود.(1) دوم سختی اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در عصر امام باقر علیه السلام ، به ویژه دوران هشام بن عبد الملک، مانع فعالیت بیش تر آن حضرت برای گسترش دامنه تشیع بود.(2) جمع وجوه مالی و هدایا و نذورات شیعیان از اهداف عمده تشکیل این سازمان بود. در عصر بنی امیه، شیعیان در نهایت تنگ دستی به سر می بردند. با توجه به مجموع این زمینه ها، می توان دریافت که چرا در منابع رجالی، هیچ گونه تصریحی به وکالت کسی از اصحاب امام باقر علیه السلام و امامان پیش از ایشان نشده است." (3)

ص: 496


1- مؤید این مدعا، روایتی از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «ارتد الناس بعد قتل الحسين الا ثلاثه: ابو خالد الكابلی و یحیی بن ام الطويل و جبیر بن مطعم، ثم إن الناس لحقوا و كثروا».(رجال کشی، ص 123، ح 194)؛ گفتنی است مفهوم این روایت، کم توجهی مردم در دوران پس از امام حسین علیه السلام به رعایت و ادای حقوق اهل بیت : است، زیرا بصیرت لازم را در این باره نداشتند. البته در سایه تلاش ها و روشن گری های امام سجاد علیه السلام امام باقر علیه السلام تعداد پیروان آنان رو به فزونی نهاد.
2- شیخ طوسی، امالی، ص 154؛ بحارالانوار، ج 46، ص 360
3- گرچه بنابر يك احتمال در عبارت شیخ طوسی در کتاب الغيبه (ص 209) مران بن اعین می تواند وکیل امام باقر علیه السلام به شمار آید. شیخ طوسی در بخش معرفی وکلای ممدوح ائمه : قبل از عصر غیبت، به نام حمران بن اعین و روایتی از امام باقر علیه السلام در مدح او اشاره نموده و با توجه به این که حمران در عصر امام صادق علیه السلام از دنیا رفته، لذا احتمال وکالت وی هم برای امام صادق علیه السلام و هم امام باقر علیه السلام می رود. هرچند چنین احتمالی منتفی نیست، نیازمند شواهد قطعی تری است.

از عصر امام صادق علیه السلام به بعد، با روی کار آمدن بنی عباس و درگیری های آنان با بنی امیه، زمینه هایی برای گسترش تشیع فراهم شد و اوضاع سیاسی برای پایه ریزی چنین تشکیلاتی مساعد بود. اینکه تعداد محدثان و شاگردان روایت کننده از امام صادق علیه السلام حدود چهار هزار نفر ذکر شده، گویای میزان رشد کمی شیعیان در این عصر است. از این رو، ادعای پی ریزی مقدمات سازمان وکالت توسط امام صادق علیه السلام ، گزاف نخواهد بود. شیخ طوسی تنها کسی است که به اسامی تعدادی از وکلای امام صادق علیه السلام اشاره کرده است.(1) وی در فصل معرفی سفرای عصر غیبت، ابتدا وکلای ممدوح و مذموم ائمه پیش از عصر غیبت را معرفی کرده و از حمران بن اعین، مفضل بن عمر جعفی، معلی بن خنیس، نصر بن قابوس لخمی و عبد الرحمان بن حجاج به عنوان وکلای امام صادق علیه السلام نام برده است. او درباره معلی بن خنیس می گوید: «كان من قوام ابی عبد الله». درباره نصر بن قابوس و عبد الرحمان بن حجاج تعبير «كان وكيلا لابی عبد الله» را به کار برده و درباره حمران بن اعین و مفضل بن عمر جعفی، گرچه تصریح به وکالت ندارد، با توجه به عنوان فصل که مربوط به برشماری وکلای ممدوح ائمه و نیز معاصر بودن آنان با امام ششم است، وكالتشان برای امام صادق علیه السلام محرز می شود.

بنابراین، با توجه به تصریح شیخ به وکالت این پنج نفر، جای تردید باقی نمی ماند که پی ریزی سازمان وکالت مربوط به این عصر است، گرچه فعالیت و گسترش آن مانند دوران امام کاظم علیه السلام نبوده است. برخی از پژوهش گران، این گونه وکالت ها را وکالت در امور شخصی امام صادق علیه السلام قلمداد کرده اند؛ یعنی این افراد را خدمت کاران حضرت می دانند که وجوه مالی را که شیعیان به مدینه می آوردند نیز دریافت می کردند. (2)اما با توجه به تصریح شیخ طوسی به

ص: 497


1- كتاب الغیبه، ص 209-210.
2- سید حسین مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص 20.

وکالت آن پنج نفر، لزومی ندارد تمامی این افراد را خدمت کاران شخصی حضرت به شمار آوریم. شواهدی نیز مؤید این مدعاست، از جمله سخن زید بن على بن الحسین به امام صادق علیه السلام مبنی بر دریافت اموالی از شرق و غرب،(1) و روایت دال بر تحويل اموالی توسط دو مرد خراسانی به امام صادق علیه السلام (2)و نیز فرستادن جاسوسی توسط منصور عباسی به عنوان فردی شیعی از اهالی خراسان که قصد داشت با تحویل وجوه شرعی و اموال به امام صادق علیه السلام و عبد الله بن حسن و گرفتن دست خط از آنان، سندی مبنی بر فعالیت آنان علیه حکومت عباسی فراهم کند.(3) این امر وجود رابطه مالی بین امام و خراسان و آگاهی منصور از این امر را نشان می دهد. افزون بر این موارد، گزارش شیخ طوسی مبنی بر آن که یکی از وکلای امام صادق علیه السلام به نام نصر بن قابوس لخمی به مدت بیست سال مخفیانه وکیل امام صادق علیه السلام بود، شاهد روشنی بر این مدعاست که وکالت وی فراتر از وکالت در امور شخصی امام بوده زیرا در آن صورت نیازی به این همه مخفی کاری در این مدت طولانی نبود. بنابر این، در مجموع می توانیم همچون برخی از پژوهش گران،(4) تأسیس این سازمان را در عصر امام صادق علیه السلام و گسترش آن را در عصر امام كاظم علیه السلام بدانیم.

در دوران امام کاظم علیه السلام ، هر چند این سازمان با مشکلاتی همچون دستگیری و شکنجه حضرت و برخی از وکلا مواجه شد،(5) ولی نواحی زیر پوشش و محدوده فعالیت وکلا گسترش یافت.

ص: 498


1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 225.
2- الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 777
3- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 220؛ کافی، ج 1، ص 475، ح 6
4- جاسم حسین ، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 134.
5- رجال نجاشی، ص 229؛ رجال کشی، ص 258، ح 477؛ فرق الشیعه، ص 84-85.

نقش امام کاظم علیه السلام در رهبری سازمان وکالت

در معرفی سازمان وکالت، گفتیم که این تشکیلات را به مثابه هرمی می توان دانست که در رأس آن امام معصوم و در بدنه، وكلای خاص و در قاعده آن، وکلای مقیم در نواحی مختلف شیعه نشین قرار داشتند. بنابر این، امام معصوم نقش اصلی را در هدایت این تشکیلات بر عهده داشتند. در ادامه، بر اساس آنچه از شواهد و مستندات تاریخی و روایی در دست است، می کوشیم نقش آن حضرت در رهبری وکلا و سازمان وکالت را تبیین کنیم.

یکی از مسئولیت های امامان در برابر وکلا، معرفی جایگاه و شخصیت آنان به شیعیان بود. توصیف و تمجید امام کاظم علیه السلام از مفضل بن عمر جعفی و نیز ارجاع شیعیان به اوست که در بخش معرفی وکلای ایشان مستند این مدعا خواهد آمد.

مقابله با جریان های انحرافی نفوذی در بین وکلا، از دیگر مسئولیت های امامان در رأس سازمان وکالت بود. جریان واقفه یکی از مهم ترین انحرافات پدید آمده در میان وکلا محسوب می شد. هرچند، این جریان پس از شهادت امام کاظم علیه السلام پدید آمد، بر اساس برخی روایات، امام در زمان حیاتشان گاه هشدارهایی را به رهبران واقفه می دادند.(1) اما از آنجا که علم امام نسبت به رفتار آینده افراد نمی توانست ملاک عملکرد معصومان باشد، سران واقفه در دوره امام کاظم علیه السلام در منصب خود باقی بودند.

با توجه به فضای خفقان آمیز عصر عباسی و حساسیت دستگاه حکومتی در برابر فعالیت های وکلا، امامان معصوم نقش مهمی در رعایت نهان کاری برای حفظ امنیت و کالا و مجموعه تشکیلات وکالت را بر عهده داشتند. نمونه شایان

ص: 499


1- شواهد و مستندات برخورد امام کاظم علیه السلام با سران واقفه را در بحث ریزش های سازمان وکالت پس از شهادت ایشان ملاحظه کنید.

ذکر از امام کاظم در این باره، به فرستاده های علی بن یقطین به مدینه مربوط می شود که حضرت در خارج مدينه با آنان دیدار کردند و اموال و نامه ها را تحویل گرفته، آنان را از ورود به مدینه منع فرمودند.(1) آن سان که از بررسی و تحلیل این جریان بر می آید، گویا رعایت مسائل امنیتی، موجب این نوع حرکت آن حضرت شده است. امام کاظم علیه السلام برای رعایت اصل نهان کاری، گاه از قبول مستقیم اموال از شیعیان پرهیز می کردند و آنان را به وکلا ارجاع می دادند؛ مستند این مدعا را در بخش معرفی مفضل بن عمر جعفی می آوریم.

بالاخره نقش ارتباطی سازمان وکالت که از مهم ترین وظایف این تشکیلات بوده مورد امام کاظم علیه السلام به گونه های مختلفی اعمال می شد. ارتباطات وکلا و شیعیان با آن حضرت در صورت فقدان خطر، به صورت مستقیم بود. برای مثال، یکی از شیعیان - و شاید یکی از وکلای خراسان - به قصد تحويل اموال شرعی و نامه های حاوی پرسش های شیعیان آن سامان، به مدینه آمد و پس از اطلاع از شهادت امام صادق علیه السلام ، ضمن دیدار با امام کاظم علیه السلام و يقين به امامت آن حضرت، آنچه را همراه آورده بود به آن حضرت تحویل داد.(2)

گونه دیگر ارتباط در شبکه وکالت، از طریق مکاتبه و نیز پیک بود. به نمونه ای از بهره گیری از پیک ها، در روایت مربوط به فرستادگان علی بن یقطین به مدینه، پیش از این اشارت رفت. اما درباره بهره گیری از ابزار مکاتبه، روایت جالبی حکایت از آن دارد که امام کاظم علیه السلام در دوران حبس، بدین وسیله با برخی از شیعیان یا وکلا در تماس بودند. آن حضرت در یک مورد، نامه های حاوی دستورهایشان را از طريق فردی به نام حسین بن مختار به خارج از زندان فرستادند.(3) در موردی دیگر، شخصی به نام علی بن سوید به امام کاظم علیه السلام نامه ای مشتمل بر چند سؤال

ص: 500


1- تفصیل این روایت را در بخش معرفی وکلا از این مقاله (ضمن معرفی علی بن يقطين) ملاحظه کنید.
2- الخرائج و الجرائح، ج1 ص328-331، ح 22.
3- کافی، ج 1، ص 312، ح 8.

ارسال کرد و امام نیز به طور پنهانی، پاسخ نامه او را از زندان برایش ارسال کردند.(1)

درباره مناطق و قلمرو فعالیت وکلای امام کاظم علیه السلام چنان که در توضیحات مربوط به معرفی شخصیت و عملکرد وکلای آن حضرت خواهید دید - وکلای آن حضرت در نقاطی مثل کوفه،(2) بغداد،(3) مدینه،(4) مصر،(5) اهواز(6)و برخی نقاط دیگر به فعالیت مشغول بودند.

شخصیت و عملکرد و کلای امام کاظم علیه السلام

اشاره

به طور قطع می توان گفت: آنچه از اسامی وکلا در منابع موجود باقی مانده، به مراتب کمتر از تعداد واقعی وکلای آن حضرت است اما با وجود این، از خلال بررسی شخصیت و عملکرد اسامی موجود، به تصویری نزدیک واقع از وضعیت سازمان وکالت در عصر آن حضرت می توان دست یافت. منابع موجود به اسامی سیزده نفر از وکلای آن حضرت اشاره کرده اند که عبارتند از:

مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن يقطين، اسامه بن حفص، ابراهيم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج.

گفتنی است که بعضی از آنان، از طرف امام صادق علیه السلام یا امام رضا علیه السلام و حتی امام جواد علیه السلام نیز وکالت داشته اند. در ادامه به معرفی وکلای آن حضرت و عملکرد آنان می پردازیم.

ص: 501


1- همان، ج8 ص 124، ح 95.
2- رجال کشی، ص 459، ح 871
3- رجال نجاشی، ص 229.
4- همان، ص 311.
5- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
6- همان، ص 549، ح 1038.

مفضل بن عمر جعفی

شیخ طوسی وی را در عداد وکلای شایسته امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دانسته است.(1) از برخی روایات کشی نیز وکالت وی برای امام کاظم علیه السلام استفاده می شود.(2) درباره وی بين رجالیان وحدت کلمه دیده نمی شود؛ برخی به دلیل وجود روایاتی در ذم وی، و همین طور اتهام گرایش های غلو آمیز به وی، به تضعیف او پرداخته اند. گروهی دیگر، با توجه به روایات عدیده ای که بر مدح و جلالت مقام وی دلالت دارند، به دفاع از وی و توجیه روایات ذاقه پرداخته اند. به نظر می رسد که با توجه به مقام وکالت او و نیز روایات عدیده دال بر مدح و تمجید از وی، می توان دیدگاه مدافعان او را تأیید نمود.

بنا به روایت کلینی، امام صادق علیه السلام ، او را مأمور رسیدگی به مشکلات و منازعات شیعیان کردند و حتی به او وکالت دادند که در صورت لزوم، اموالی را نیز در این راه مصرف کند.(3) این روایت، به خوبی بر نزدیکی وی به امام ششم دلالت دارد و این که آن جناب وی را امین خودساخته و برای رفع دعاوی، صالح تشخیص داده بودند.

طبق روایت دیگر، هنگامی که «ابو الخطاب» رو به انحراف نهاد، گروهی از شیعیان عراق از امام صادق علیه السلام خواستند که کسی را به آنان معرفی فرمایند تا در امور دینی و مسائل شرعی خود به وی مراجعه کنند. آن جناب ضمن معرفی مفضل بن عمر، در وصفش فرمودند: «همانا مفضل را برای شما نصب کردم، از او بشنوید و بپذیرید؛ زیرا او جز حق را به خدا و من نسبت نمی دهد».(4)

ص: 502


1- كتاب الغیبه، ص 210.
2- رجال کشی، ص 328، ح 595.
3- کافی، ج 2 ص 209.
4- رجال کشی، ص 327، ح 592.

وی مدتی از دوران امامت امام کاظم علیه السلام را نیز درك کرد و در عصر آن جناب رحلت نمود. بنا به نقل کشی از عیسی بن سليمان، وی هنگام بیماری مفضل، به حضور امام کاظم علیه السلام شرفیاب شد و خبر بیماری او را به حضرت ابلاغ نمود و طلب دعا کرد. آن جناب در پاسخ فرمودند: «خداوند مفضل را رحمت کند؛ او از محنت و رنج این دنیا راحت شد!» وی گوید: «هنگامی که از نزد امام بیرون آمدم، به اصحاب حاضر در آن جا گفتم که مفضل رحلت نموده است. سپس به سمت کوفه رفته، پس از ورود به آن، خبر رحلت او را در سه روز قبل، یعنی همان روزی که حضرت خبر رحلتش را داد، شنیدم.»(1)

از روایت شیخ طوسی و کشی، چنین بر می آید که امام کاظم علیه السلام ، وی را به عنوان وکیل ارشد و تنها واسطه بين خود و سایر وکلا و شیعیان قرار داده بودند. موسی بن بکر گوید: «در مدتی که در مقام خدمت گزاری امام کاظم علیه السلام انجام وظیفه می کردم، ندیدم چیزی به دست حضرت برسد جز آن که از طریق مفضل بن عمر بود و چه بسا کسی چیزی نزد حضرت می آورد و ایشان آن را نمی پذیرفتند و می فرمودند آن را به مفضل برسان!» هشام بن احمر نیز گفته: «اموالی را به مدینه برای امام کاظم علیه السلام آوردم، ولی آن حضرت نپذیرفتند و فرمودند: "آنها را باز گردان و به مفضل بن عمر تحویل بده!"؛ پس تمامی آنها را به جعفی برده و بر در خانه مفضل نهادم.»(2)از این روایت و روایات پیشین، بر می آید که مدینه و کوفه، محل فعالیت مفضل بوده است.

مفضل را می توان محرم اسرار امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دانست؛ کسی که نهایت شفقت و ارادت را نسبت به آن بزرگواران اظهار می کرده، به گونه ای که هر دو امام، از وجود این روحیه در مفضل به نیکی یاد کرده و ستوده اند. هشام بن احمر گوید: «روزی در حالی که امام صادق علیه السلام در مزرعه شان حضور داشتند و

ص: 503


1- همان، ص 329، ح 597
2- رجال کشی، ص 328، ح 595، کتاب الغيبه، ص 210.

عرق از سر و روی آن حضرت سرازیر بود، خواستم درباره مفضل از آن جناب سؤال کنم که خود حضرت ابتدا به سخن کرده فرمودند: "نیکو بنده ای است مفضل بن عمر! و این سخن را چندبار تکرار فرمودند و ادامه دادند: "او در شفقت همچون پدری است".(1)

بر اساس روایتی دیگر، روزی فیض بن مختار، به امام صادق علیه السلام عرضه داشت: «من در کوفه، میان حلقه اصحاب نشسته، حدیث می شنوم و گاه دچار تردید می شوم. و زمانی تردیدم از بین می رود که نزد مفضل می روم و او درباره صحت و سقم احادیث قضاوت می کند. در این هنگام جانم آرام گرفته، به یقین و اطمینان می رسد.» امام صادق علیه السلام فرمودند: «آری او همان گونه است که تو می گویی».(2) امام کاظم علیه السلام نیز به محمد بن سنان فرمودند: «مفضل محل انس و مایه آرامش جان من است!»(3)

عبدالرحمان بن حجاج بجلی

شیخ طوسی وی را جزء اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام برشمرده (4)و تاریخ وفات وی را در عصر امام رضا علیه السلام ذکر کرده است.(5) بدین ترتیب، باید آن جناب را نیز درك كرده باشد؛ چنان که نجاشی به این امر تصریح کرده است.(6) علامه حلی نیز بر همین مبنا، وفات وی را به عصر امام رضا علیه السلام مربوط دانسته است.(7) اما این سخن، با آنچه مسعودی درباره اجتماع سران شیعه در منزل

ص: 504


1- همان، ص 322، ح 585 ؛ همان، ص 210.
2- رجال کشی، ص 135، ح 216.
3- همان، ص 509، ح 982.
4- رجال شيخ طوسی، ص 230 و 353.
5- كتاب الغیبه، ص 210.
6- رجال نجاشی، ص 165.
7- رجال علامه حلی، ص 113.

عبد الرحمان بن حجاج در بغداد پس از شهادت امام رضا علیه السلام برای مشورت درباره امر جانشینی آن حضرت آورده، منافات دارد.(1) بنابر این، به نظر می رسد که وی تا عصر امام جواد علیه السلام در قید حیات بوده است؛ زیرا روایت مسعودی از حیات وی در این عصر و حضورش در جمع سران شیعه که در خانه او تجمع کرده بودند، حکایت دارد. با عنایت به سخن شیخ طوسی و کشی، وکالت وی برای امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام اثبات می شود. سخن مسعودی نیز بر وکالت و رهبری وی برای شیعیان عراق دلالت دارد. بدین ترتیب، می توان وکالت وی برای چهار امام معصوم را از این نقل ها به دست آورد. تعبیر شیخ طوسی درباره وی چنین است: «و كان عبد الرحمان بن الحجاج و کیلا لأبی عبدالله علیه السلام و مات فی عصر الرضا علیه السلام 7 على ولايته».(2) از این سخن، وکالتش برای امام صادق علیه السلام اثبات می گردد. کشی نیز از وی چنین روایت کرده است: «یك سال، در حالی که مال بسیاری متعلق به ابو ابراهيم (امام کاظم علیه السلام) به همراه داشتم، [به قصد ملاقات با آن جناب ] خارج شدم و على بن یقطین نیز نامه ای به من داد تا به حضرت برسانم که ضمن آن، از حضرت طلب دعا کرده بود».(3)

از این سخن که مال بسیاری متعلق به امام کاظم علیه السلام به همراه داشته، همچون برخی رجالیان،(4) وکالت وی برای آن حضرت را می توانیم استنباط کنیم؛ زیرا بعید است که این اموال، وجوه شرعی شخصی وی بوده باشد! مؤید این سخن آنکه وی دارای سابقه وکالت در عصر امام صادق علیه السلام بوده و طبیعی است که ائمه بعدی، از وجود کسانی بهره می بردند که دارای سابقه و تجربه وكالت برای ائمه پیشین بوده اند. نقل یاد شده، هم چنین بر نقش ارتباطی وی بین مرکز رهبری

ص: 505


1- اثبات الوصيه ص 213.
2- کتاب الغیبه، ص 210؛ بحارالانوار، ج 47، ص343.
3- رجال کشی، ص 431، ح 808.
4- تنقیح المقال، ج2، رقم 6356

سازمان وکالت در مدینه و وکلای امام کاظم علیه السلام ، همچون علی بن یقطین در عراق، دلالت می کند.

اما وکالت وی برای امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام نیز با توجه به نقل یاد شده از مسعودی، قابل استفاده است. تأمل در این نقل می تواند ما را به چیزی فراتر از وکالت، درباره عبد الرحمان بن حجاج رهنمون گردد. اجتماع سران شیعه در منزل او برای مشورت درباره این امر مهم، از نوعی رهبری وی برای شیعیان عراق و به ویژه بغداد حکایت می کند و با توجه به سابقه مصاحبت او با سه امام پیشین و وکالت آنان، وی بایستی «وکیل ارشد» یا «سرو کیل» برای وکلای عراق بوده باشد؛ چنان که برخی از محققان نیز بدان تصریح کرده اند.(1)

روایات متعددی درباره جلالت قدر وی نزد ائمه وجود دارد. شیخ مفید وی را در زمره شيوخ و خواص و تقات از اصحاب ابی عبدالله برشمرده است.(2) بنا به نقل کشی از نصر بن صباح، امام کاظم علیه السلام درباره عبدالرحمان بن حجاج شهادت دادند که: «وی از اهل بهشت است». امام صادق علیه السلام همواره به او می فرمودند: «یا عبدالرحمان ! كَلَّمَ أَهْلِ المدينه فائی أَحَبَّ أَنْ يَرَى فی رِجَالٍ الشيعه مِثْلِكَ !»(3) این سخن بر مقام علمی و معرفتی وی و جایگاه والایش نزد امام صادق علیه السلام دلالت دارد.

کشی روایت دیگری درباره وی نقل کرده که درباره مفهوم آن نظرهایی ابراز شده است. بنابر این روایت، هنگامی که نزد امام کاظم علیه السلام سخن از عبد الرحمان بن حجاج به میان رفت، آن حضرت فرمود: «اِنَّهُ لثَقيلَ عَلىَ الفُؤاد».(4) ظاهر این جمله را برخی از رجالیان، دال بر ذم وی دانسته اند! ولی برای آن، احتمالاتی ذکر

ص: 506


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 137.
2- ارشاد، ص 288.
3- رجال کشی، ص 442، ح 830
4- همان، ص 441، ح 829

کرده اند که بر مدح وی دلالت دارد. مثلا این که مراد، سنگینی وی بر قلوب مخالفان است؛ یا این که مراد، ثقل این دو اسم، یعنی: «عبدالرحمان» و «حجاج» است؛ زیرا نام «ابن ملجم» و «حجاج بن يوسف» را تداعی می کند؛ یا این که، به معنای «موقر»و «معظم»در قلوب است.(1)

سخن دیگر درباره «عبد الرحمان» آن که بنابر نقل نجاشی، وی به گرایش به «مذهب کیسانیه»متهم بوده است: «وی پس از امام کاظم علیه السلام 7 در قید حیات بوده و رجوع به قول حق کرده و امام رضا علیه السلام را ملاقات نموده است».(2)شیخ طوسی نیز وی را از جمله آن دسته از گروندگان به مذهب وقف، پس از شهادت امام كاظم علیه السلام عنوان کرده که ابتدا در امامت امام رضا علیه السلام تردید کردند، ولی پس از يقين به امامت آن جناب، رجوع به قول حق نمودند.(3) بنا به نقل ابن شهر آشوب، عبد الرحمان با مشاهده معجزه ای از امام رضا علیه السلام از قول به وقف دست کشید.(4) برخی از رجالیان در مقام توجیه سخن اول (گرایش به کیسانیه) گفته اند: کسی تصریح به این سخن نکرده و صرفا نجاشی آن را با تعبير «رمی بالكيسانیه» آورده که نمی تواند دلالت بر چیزی داشته باشد.(5) اما گرایش وی به مذهب وقف و تشكيك در امامت امام رضا علیه السلام با توجه به تصریح شیخ طوسی انکار ناپذیر است، ولی می توان آن را چنین تحلیل نمود که در جریان وقف، با توجه به این که سردمداران این مذهب، برخی از وکالای برجسته امام کاظم علیه السلام و افراد سرشناس شیعی بودند و روایاتی به ظاهر موجه نیز درباره مهدویت امام کاظم علیه السلام در میان شیعیان متداول بود، لذا جو فکری و عقیدتی پدید آمده به صورت موجی گذرا،

ص: 507


1- تنقیح المقال، ج 2، رقم 6356 ؛ معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 322. (مرحوم خویی و مامقانی جمله یاد شده را دال بر مدح وی دانسته اند.)
2- رجال نجاشی، ص 165.
3- كتاب الغيبه شيخ طوسی، ص 47.
4- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 336
5- تنقیح المقال، ج 2، رقم 6356.

تردیدی در قلب برخی از شخصیت های برجسته شیعی مانند عبدالرحمان بن حجاج، یونس بن يعقوب، جميل بن دراج، رفاعة بن موسی، حماد بن عیسی، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و حسین بن علی وشاء ایجاد کرد، ولی تمامی آنان پس از مدت کوتاهی، به بطلان این مذهب آگاه شده، به امامت امام رضا علیه السلام 7 معتقد گشتند.

از روایت کلینی به نقل از امام صادق علیه السلام چنین بر می آید که عبدالرحمان در مدينه رحلت نموده و همان جا دفن شده است. در این روایت، امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی که در مدینه از دنیا رود، خداوند در قیامت وی را جزو آمنين مبعوث فرماید» و از جمله آنان، یحیی بن حبیب، ابوعبیده حذاء و عبد الرحمان بن حجاج را ذکر فرمود. البته با توجه به این که وی و یحیی بن حبیب پس از امام صادق علیه السلام از دنیا رفته اند، سخن حضرت را بایستی حمل بر اخبار از غیب نمود؛ نه بر این که آنان در عصر آن جناب رحلت کرده بودند.(1)

بنا به نقل نجاشی، عبد الرحمان بن حجاج در اصل کوفی بوده و به شغل فروش سابری (نوعی لباس تنگ و زیبا یا زره باریك بافت، یا خرمای نیکو) مشغول بوده و در بغداد سکونت داشته است. به گفته نجاشی، دختر پسرش، با پیرزن هایی از اقوام نجاشی رفت و آمد داشته و از عبادات و فضیلت جدش برای آنان سخن می گفته است. شیخ طوسی وی را دارای کتابی و نجاشی دارای کتبی دانسته است. (2)

عبد الله بن جندب بجلی

به گفته شیخ طوسی، وی وکیل امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام بوده است.(3) و بنا

ص: 508


1- همان، ج 2، رقم 6356.
2- رجال نجاشی، ص 165؛ فهرست شیخ طوسی، ص 108.
3- کتاب الغيبه، ص 210-211.

به نقل کشی، پس از رحلت عبدالله بن جندب، علی بن مهزیار به جای وی منصوب شد.(1) این نقل نیز با توجه به وکالت على بن مهزیار در منطقه اهواز، به وکالت وی در این منطقه صراحت دارد. شیخ طوسی وی را در شمار اصحاب امام صادق علیه السلام ، امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام برشمرده، اما به وکالت او برای امام صادق علیه السلام تصریح نکرده است.(2) برخی از پژوهشگران، با توجه به روایت مفصل تحف العقول، مشتمل بر وصایای امام صادق علیه السلام به عبد الله بن جندب و به ویژه با عنایت به بعضی از فقرات این وصایا که امام در آن، به عبدالله بن جندب می فرماید: «به گروه های شیعه ابلاغ کن که ...»،(3) چنین استنباط کرده اند که وی وکیل امام صادق علیه السلام نیز بوده و سابقه وی در سازمان وکالت به دوره پیش از امام کاظم علیه السلام مربوط می شود. (4)

آنچه وی را در میان خیل اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام متمایز و برجسته نموده، بعد عبادت و تنسك و فروتنی اوست. شیخ طوسی پس از معرفی وی به عنوان وکیل امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام چنین تعبیری دارد: «وَ كَانَ عابِدَاً رَفيعُ المَنزِلَه لَدَيهُما».(5) کشی نیز از امام کاظم علیه السلام نقل کرده که فرمود: «ان عبدالله بن جندب لمن المخبتين(6) همانا عبدالله بن جندب از فروتنان و خاضعان است.» کشی ضمن نقلی دیگر از یونس بن عبد الرحمان، جلوه دیگری از این شاگرد لایق مکتب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام را نمایان ساخته است. یونس گويد:

عبدالله بن جندب را که یکی از شب زنده داران و ساعیان در امر عبادت بود،

ص: 509


1- رجال کشی، ص 549، ح 1038.
2- رجال الطوسی، ص 232 و 340 و 359.
3- تحف العقول عن الرسول 9 ص 223.
4- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص 136 و 157.
5- كتاب الغیبه، ص 210-211.
6- رجال کشی، ص 587، ح 1098.

دیدم که از عرفه در حال کوچ کردن بود. گفتم: «تلاشت در جهت عبادت در این روز را خداوند مشاهده نمود.» گفت: «به خدا قسم! هیچ دعایی برای خودم نکردم؛ زیرا از ابوالحسن امام کاظم علیه السلام شنیدم که می فرمود: "کسی که در پنهان برای برادر مؤمنش دعا کند، از کُنه آسمان ندا می رسد که: به عوض هر کلمه برای تو صد هزار برابر باد!" و من نخواستم صد هزار را در قبال یکی وانهم که نمی دانم مستجاب می شود یا نه .(1)

در روایتی دیگر چنین آمده که وی روزی به امام کاظم علیه السلام عرض کرد: «آیا از من راضی هستید؟» فرمود: «آری به خدا قسم، و خدا و رسولش نیز از تو راضی اند!».(2)

بنا به نقلی دیگر، روزی امام کاظم علیه السلام به وی، در حالی که از نزد حضرت باز می گشت، نگریسته، فرمودند: «آیا این، قابل قیاس (با کسی هست؟!»(3) وی همان است که به همراه صفوان بن يحيی و على بن نعمان» در بیت الله الحرام با یکدیگر قرار گذاشتند که هر يك که زودتر رحلت نمود، فرد باقی مانده به عوض فرد در گذشته، نماز و روزه و زكات به جای آورد. عبدالله بن جندب و على بن نعمان درگذشتند؛ و صفوان در مابقی عمر، اعمال یادشده را به عوض آنان انجام می داد.(4)

على بن یقطین بن موسی بغدادی

وی عامل نفوذی شیعه در دربار عباسی بود که مقام وزارت هارون، خلیفه عباسی را بر عهده داشت. شیخ طوسی وی را جزء اصحاب امام کاظم علیه السلام بر شمرده است.(5) گرچه رجالیان به وکالت وی تصریح نکرده اند، روایت ذیل، احتمال وکالت او را

ص: 510


1- همان، ص 586 ح 1097.
2- همان، ص 585، ح 1096.
3- همان
4- رجال نجاشی، ص 139؛ فهرست، ص 83.
5- رجال شيخ طوسی، ص 354.

تقویت می کند. کشی از اسماعیل بن سلام و ابن حمید چنین نقل کرده است:

علی بن یقطین ما را احضار کرد و گفت: «دو مركب تهیه کنید و از بی راهه، این اموال و نامه ها را به ابوالحسن موسی علیه السلام برسانید و مواظب باشید که کسی متوجه شما نشود!» ما نیز به کوفه آمده، دو مرکب و توشه راه تهیه کردیم و از بی راهه آمدیم تا به «بطن الرمه» رسیدیم. در آن جا از مرکبمان فرود آمده، آنها را به گوشه ای بستیم و برایشان علف گذاشتیم و خود نیز مشغول خوردن غذا شدیم. ناگاه سواری را دیدیم که خدمت کاری به همراهش در حرکت بود. هنگامی که به ما نزدیك شدند، دیدیم که امام ابو الحسن موسی علیه السلام است. پس، از جای برخاسته، بر ایشان سلام کردیم و اموال و نامه هایی را که به همراه داشتیم، تقدیم نمودیم. و آن جناب نیز از آستین، نامه هایی در آوردند و فرمودند: «این ها جواب نامه های شماست.» عرض کردیم: «زاد و توشه ما تمام شده، اگر اجازه فرمایید، داخل مدینه شویم و ضمن زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اکرم زاد و توشه تهیه نماییم؛ فرمود: «آنچه از زاد و توشه دارید پیش بیاورید!» پس زاد و توشه را بیرون آوردیم و به حضرت دادیم. آن جناب، دستی در آن چرخاندند و فرمودند: این، شما را به کوفه می رساند! و اما رسول الله صلی الله علیه و اله پس شما او را زیارت کردید! (1)من نماز فجر را با آنان گزاردم و اکنون قصد دارم نماز ظهر را نیز با آنان به جای آورم!(2) بروید به امان خدا».(3)

ص: 511


1- مراد حضرت از این جمله، آن است که شما با دیدن من که امام معصوم و از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، گویا خود آن حضرت را دیده اید.
2- این جمله ممکن است تعلیلی برای جمله قبل باشد و مفهومش آن است که من نمازم را در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش اقامه کرده و می کنم. بنابر این، دیدن من هم چون دیدن رسول خداست. نیز می تواند مراد حضرت بیان شدت تقیه و فضای خفقان آمیز باشد بدین معنا که فرموده: «شدت تقیه به حدی است که من نمازهایم را با اقتدا به ائمه جماعت از مخالفان به جای می آورم، بنابراین، ورود شما به مدینه صلاح نیست.»
3- رجال کشی، ص 436، ح 821

این روایت، از آن رو بر وکالت علی بن یقطین می تواند دلالت داشته باشد که در آن، خبر از ارسال اموال و نامه ها نزد حضرت و گرفتن پاسخ آنها داده شده است. این امر، از شئون وکلای ائمه : بوده است. البته شاید در این جا، این شبهه طرح شود که اموال مزبور، چه بسا بعضی از اموال حکومتی بوده که علی بن یقطین به طور پنهانی برای امام ارسال می داشته و نامه ها نیز سؤالات شخصی وی بوده، بنابر این، نقل مزبور نمی تواند مثبت وکالت وی باشد. این شبهه، گرچه به طور کلی قابل دفع نیست، حداقل می توان مدعی بود که تهیه مقدمات آن چنانی و مأمور کردن دو نفر برای این کار و تأكيد بر نهایت پنهان کاری، با ارسال مقداری اموال یا نامه های شخصی چندان سازگاری ندارد.

به هر حال وی را یکی از کسانی می توان به شمار آورد که شیعیان، از طریق او می توانستند مشکلات مالی یا علمی خود را حل کنند و او توان ایجاد ارتباط بین شیعیان عراق و امام کاظم علیه السلام در مدینه را در وضع خفقان آور آن عصر دارا بود. به علاوه، وی به امر امام و بر خلاف میل باطنی خود، به فعالیت در دستگاه خلافت عباسی ادامه می داد. امام در پاسخ وی که به سبب همکاری با خلیفه عباسی، اظهار ناراحتی و دلتنگی می کرد، فرمودند: «اى على! خدا را اولیایی است در کنار اولیای ظالمان که به وسیله آنان از اولیای خودش دفع بلا کند؛ و تو از آنانی، ای علی!».(1)

بدین ترتیب، جلوه دیگری از فعالیت وکلا رخ می نماید که همان نفوذ در دستگاه خلافت عباسی و دفع خطر از شیعیان و کمک رسانی به آنان به هر نحو ممکن و با حفظ جهات امنیتی بود. پدر علی بن یقطین از جمله داعیان بنی عباس بود که در عصر مروان حمار (آخرین خلیفه اموی) تحت تعقیب قرار گرفت و فرار کرد و مادرش به همراه دو فرزندش، «علی» و «عبيد»، از کوفه به مدینه

ص: 512


1- همان، ص 433، ح 817

رفت. یقطین پس از پیروزی بنی عباس، به خدمت دولت عباسی در آمد، ولی وی از آن جا که فردی شیعی بود، اموال را نزد امام صادق علیه السلام می برد. از این رو، خبر این ارتباط به گوش منصور و مهدی عباسی رسید، ولی خداوند وی را از شرّ کید آنان نجات بخشید.(1)

روایات متعددی درباره فضایل علی بن یقطین و جایگاه رفیعش نزد امام کاظم علیه السلام نقل شده است.(2) روایاتی نیز حکایت از آن دارند که او با ارسال اموال (مربوط به وکالت یا اموال حکومتی و خراج) نزد امام کاظم علیه السلام ، بسیاری از مشکلات مالی حضرت را مرتفع می نمود. این اموال که گاه به صد تا سیصد هزار درهم بالغ می شد، برای تزویج فرزندان آن حضرت و سایر نیازها به کار گرفته می شد. بخش دیگری از اموالی که در اختیار او بود، به برخی از شیعیان داده می شد تا از جانب وی حج به جای آورند. که می توان گفت: این صورت قضیه بود و در واقع، این کار برای کمک به نیازمندان شیعه و یا پرداخت اموال حکومتی و خراج به شیعیان به هر صورت ممکن بود. امام کاظم علیه السلام بارها او را فردی از اهل بهشت معرفی کردند، و بهشت را برایش ضمانت نمودند.(3) وی سرانجام، در زمانی که امام کاظم علیه السلام در حبس هارون بود، در سال 182 قمری درگذشت و «محمد بن رشيد» ولی عهد هارون، بر وی نماز گزارد. و پدرش نیز در سال 185 قمری درگذشت. کتاب هایی به علی بن یقطین نسبت داده شده که این امر از مقام علمی وی حکایت دارد.(4)

یونس بن يعقوب بجلید هنی کوفی

وی جزء اصحاب امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام به شمار

ص: 513


1- فهرست، ص 90.
2- تنقیح المقال، ج 2، رقم 8564
3- روایات مربوط به علی بن یقطین را در رجال کشی، ص 430-437، ح 805-824 ببینید.
4- فهرست، ص 90

می آید.(1) هم چنین وی وکالت امام کاظم علیه السلام را عهده دار بوده است.(2) شیخ مفید وی را از فقهای اصحاب امام صادق علیه السلام و از صاحبان فتوا و از کسانی برشمرده که در حلال و حرام محل مراجعه بودند و طعنی بر آنان وارد نیست و صاحب اصول مدونه و مصنفات مشهوره بوده اند.(3) درباره تفصیل فعالیت های وی در مقام وکالت امام کاظم علیه السلام چیزی نقل نشده است.

وی پس از شهادت امام صادق علیه السلام به «فطحیه» گرایش یافت. ولی از این قول بازگشت.(4) کشی و دیگران، روایاتی در تمجید از وی و تبیین جایگاه والای او نزد امام صادق، امام کاظم و امام رضا: نقل کرده اند.(5) بنابر یکی از روایات، هنگامی که یونس بن يعقوب نامه ای برای امام کاظم علیه السلام فرستاد و در آن به حضرت خطاب «یا سیدی» کرد، آن جناب به فرستاده فرمود: «به وی بگو که او برادر من است!»(6)

نجاشی کتابی درباره حج به وی نسبت داده و او را نزد ائمه : صاحب منزلت معرفی کرده است.(7) روایت کشی از درگذشت وی در مدینه حکایت می کند، گرچه محل سکونت و طبعا منطقه وكالتش، عراق و به ویژه کوفه بود و او در اصل نیز کوفی به شمار می آمد. پس از درگذشت او، امام رضا علیه السلام حنوط و کفن و تمام مایحتاج وی را نیز تأمین نمودند و شیعیان و اصحاب خود را امر فرمودند که در تشییع جنازه وی حضور یابند و فرمودند: «قبری برای وی در بقیع

ص: 514


1- رجال شيخ طوسی، ص 335، 394 و 363.
2- فهرست، ص 182.
3- تنقیح المقال، ج 1، ص 209، فایده بیست و دوم؛ ج 3، ص 344، رقم 13365، به نقل از رساله شیخ مفید در رد بر اصحاب عدد.
4- رجال نجاشی، ص 311.
5- رجال کشی، ص 332، ح 607، ص 333، ح 610، ص 345، ح 639، ص 385-388، ح 820-828؛ تنقیح المقال، ج 3، رقم 13365
6- رجال کشی، ص 388، ح 725.
7- رجال نجاشی، ص 311.

حفر کنید؛ اگر اهل مدینه مخالفت کردند و گفتند او عراقی است، بگویید: این از موالی ابی عبدالله است که ساکن عراق بوده و اگر ما را از دفن وی مانع شوید، ما نیز شما را از دفن مَوالی تان در بقیع مانع خواهیم شد!» سپس آن حضرت یکی از دوستان کوفی وی به نام محمدبن حباب را مأمور فرمودند که بر جنازه یونس نماز گزارد. (1)و پس از دفن نیز خادم مقابر را مأمور کردند که تا چهل روز بر قبر وی آب بپاشد.(2) امام رضا علیه السلام در پاسخ صفوان بن یحیی که به سبب نحوه عملکرد حضرت با جنازه یونس بن يعقوب اظهار خوشحالی می کرد، فرمودند: «این کار خداوند بود که یونس را از عراق به مدینه منتقل کرد تا در جوار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مدفون گردد.»(3)

اسامه بن حفص

تنها دلیل ما برای وکالت وی، کلام کشی و شیخ طوسی است که وی را جزء اصحاب امام کاظم علیه السلام و قیم آن جناب معرفی فرموده اند.(4) شایان ذکر است که واژه های «قیم» و «قوام»، درباره وکلا و سفرای ائمه : به کار می رفته و چنین نیست که این واژه ها صرفا به کسانی اطلاق شود که متکفل خدمات شخصی به آنان بوده اند. دلیل این مدعا آن است که شیخ طوسی در ابتدای فصلی که برای معرفی وکلا و سفرای ائمه : باز کرده، به حدیث «خدّامنا و قوّامنا شرار خلق الله» و نامه یکی از وکلای ناحیه مقدسه به نام محمد بن صالح همدانی به امام عصرعلیه السلام اشاره می کند که طی آن، درباره این حدیث استفسار نموده و از این

ص: 515


1- رجال کشی، ص 386، ح 721
2- همان، ص 386، ح 722
3- همان، ص 387، ح 723.
4- رجال کشی، ص 453، ح 857؛ رجال شيخ طوسی، ص 344؛ رجال علامه حلی، ص 23؛ تنقیح المقال، ج1، رقم 649

موضوع شکایت کرده که اهلش، وی را به استناد این حدیث نکوهش می کنند.(1) از این جا روشن می شود که متبادر از واژه های قيم و قوّام، همان وکلا و سفرای ائمه بوده اند. این واژه درباره معلی بن خنیس نیز به کار رفته که وکیل امام صادق علیه السلام بوده است.(2)

ابراهيم بن سلام نیشابوری

علامه حلی نام پدرش را «سلامه» ضبط نموده (3)و ابن داوود، «سلام»و «سالامه» هر دو را نقل کرده، ولی قول اول را ترجیح داده است.(4) شیخ طوسی ضمن معرفی وی در زمره اصحاب امام رضا علیه السلام ، تعبير «وکیل»را برای او به کار برده است. در بعضی از نسخه های رجال شیخ، نام پدر «سلمه» و در بعضی نسخه ها «سلام» آمده است. (5)از این که شیخ طوسی مشخص نکرده که وی وکیل از جانب چه کسی بوده، این بحث به میان آمده که آیا تعبير «وکیل» به طور مطلق، می تواند بر وکالت فرد از جانب ائمه : دلالت داشته باشد و یا آن که احتمال وكالت از جانب بنی امیه و بنی عباس یا غیر آنان نیز می رود؟

بسیاری معتقدند که لفظ «وکیل»، هرگاه به طور مطلق در منابع رجالی به کار رود، متبادر از آن، وکالت از جانب ائمه هدی : است. شیخ بهایی در این باره گوید:

دلیل قبول روایت ابراهيم بن سلام، آن است که وی وکیل امام بوده و ائمه

ص: 516


1- كتاب الغیبه، ص 209.
2- همان، ص 210.
3- رجال علامه حلی، ص 4
4- رجال ابن داوود، ص 31؛ تنقیح المقال، ج1، رقم 106
5- رجال شيخ طوسی، ص 369.

نیز فرد فاسق را به وکالت منصوب نمی نمودند. گفته نشود که شیخ طوسی، تصریح به وکالت او از جانب یکی از امامان ننموده، بنابراین ممکن است که وی وکیل بنی امیه بوده باشد؛ زیرا ما در پاسخ می گوییم که این اصطلاح (وکیل)، در میان علمای رجال از امامیه، اصطلاحی شایع بوده و هرگاه می گفتند: فلانی وکیل است، مرادشان آن بود که وی وکیل یکی از امامان : است؛ و این سخن، نزد کسانی که ممارست با کلمات و عرف لسان علمای رجال امامیه داشته باشند، روشن و تردیدناپذیر است. (1)

علاوه بر آنچه گفته شد، در برخی از منابع رجالی، به وکالت وی برای امام رضا علیه السلام تصریح شده و تعبير «وکیل الرضا» را درباره اش به کار برده اند.(2) این می تواند مؤیدی برای کلام شیخ بهایی باشد؛ زیرا در منابع اصلی رجال شیعی، تنها شیخ طوسی به وکالت وی، آن هم به طور مطلق، و هم چنین به نام او ضمن اصحاب امام رضا علیه السلام اشاره کرده؛ و کسانی که متأخر از شیخ طوسی بوده اند، با توجه به تبادر ذهنی شان از لفظ وکیل، تردیدی در وکالت وی برای امام رضا علیه السلام به خود راه نداده اند. دیگر آن که علامه حلی، وی را با عنوان «وکیل من اصحاب الكاظم علیه السلام »یاد کرده و این سخن را نیز به کلام شیخ طوسی مستند نموده است؛(3) در حالی که، در رجال شیخ طوسی - چنان که گذشت - نام وی ضمن اصحاب امام رضا علیه السلام آمده است. به گفته ابن داوود، برخی وی را از اصحاب امام جواد علیه السلام دانسته اند؛ ولی خود ابن داوود، کلام شیخ طوسی را ترجیح داده است.(4)

ص: 517


1- تنقیح المقال، ج 1، رقم 106.
2- همان
3- رجال علامه حلی، ص 4.
4- رجال ابن داوود، ص 31-32؛ تنقیح المقال، ج 1، رقم 106.

ریزش های سازمان وکالت پس از شهادت امام کاظم علیه السلام

به جز کسانی که ذکر آنان گذشت، وکلای دیگری نیز در خدمت امام کاظم علیه السلام بودند اما پس از شهادت آن حضرت، منکر درگذشت ایشان شدند و گروهی موسوم به واقفه را تشکیل دادند. سران این گروه عمدتا از وکلای امام کاظم علیه السلام بودند و بیشتر به انگیزه اقتصادی و با طمع تصرف اموال و وجوه شرعی امام، شهادت آن حضرت را منکر شدند اسامی این وکلا بدین قرار است:

علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی، عثمان بن عیسی رواسی عامری، احمدبن ابی بشر سراج، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج.

اینان از سران مذهب واقفه به شمار می آیند که در دوران حیات امام کاظم علیه السلام به عنوان وکلای آن حضرت مشغول به کار بودند؛ ولی پس از شهادت آن جناب با انکار این امر، مدعی مهدویت امام کاظم علیه السلام شدند و گفتند که آن حضرت نمرده و روزی ظهور خواهد نمود و او قائم آل محمد است. آنان به این ترتیب، امامت امام رضا علیه السلام را منکر شدند و گروهی از شیعیان و حتی برخی از اصحاب برجسته امام کاظم علیه السلام را به سوی خود جذب کردند. گرچه بسیاری از پیروان مذهب وقف پس از مدتی، با ظهور شواهد صدق امامت امام هشتم، از این عقیده دست برداشتند، سران این مذهب، غالبا تا لحظه مرگ بر روش منحرفانه خود اصرار ورزیدند.

اگر درباره برخی پیروان این مذهب بتوانیم معتقد شویم که واقعا به قائمیت امام کاظم علیه السلام اعتقاد داشتند و منشأ گرایش آنان به مذهب وقف، دیدگاه باطل فکری بود، (1)با توجه به قراین موجود در مورد سران این مذهب، نمی توان چنین عقیده ای داشت. آن سان که در برخی روایات نیز تصریح شده، طمع در اموال

ص: 518


1- مکتب در فرایند تکامل، ص 85.

کلانی که در دست آنان در نتیجه وکالت امام کاظم علیه السلام جمع شده بود، سبب گردید تا برای تصرف در این اموال بدین روش روی آورند.(1)

بنا بر برخی روایات، امام کاظم علیه السلام می دانستند که پس از شهادت، عده ای از اصحاب نزدیکشان امامت فرزندشان را منکر خواهند شد، و گاه از این امر خبر می دادند. بنا بر بعضی روایات، آن جناب روزی به علی بن ابی حمزه رو کردند و فرمودند: « یا علی ! أَنْتَ وَ أَصْحَابُكَ أَشْبَاهِ الْحَمِيرِ !»(2)شاید به همین سبب بود که امام کاظم علیه السلام بر معرفی امام رضا علیه السلام به اینان به عنوان امام پس از خود، تأكید زیادی داشتند.(3)

در این جا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر امام کاظم علیه السلام نسبت به انحراف این گروه در آینده علم داشتند، چرا اقدام به عزل آنان از وکالت و سپس طردشان ننمودند؟ در پاسخ به این سؤال، نکاتی را باید ملحوظ داشت:

اولا سیره معصومان از پیامبر به بعد بر این قرار گرفته بود که تا وقتی خطا و گناه و انحراف از کسی بروز نکرده، صرفا به سبب علم الهی خود مبنی بر انحراف فرد در آینده، وی را توبیخ، طرد یا مجازات نمی کردند و تنها زمانی به این امور اقدام می کردند که عمل خطایی از فرد سر می زد. تبیین کامل این مسأله با تکیه بر شواهد تاریخی، فرصتی غیر از این را می طلبد؛ ولی به عنوان بارزترین نمونه، به مورد امیر مؤمنان علیه السلام و ابن ملجم می توان اشاره نمود.

ثانيا اوضاع خاص سیاسی - اجتماعی حاکم بر عصر امام کاظم علیه السلام، مانع آن بود که حضرت به طرد کسانی بپردازدند که جزو اصحاب خواص ایشان بودند و بر بسیاری از اسرار و مسائل درونی سازمان نوپای وکالت و وضعیت شیعیان اگاهی

ص: 519


1- نك: رجال کشی، ص 459، ح 871 و ص 467، ح 888 و ص 405، ح 759، کتاب الغيبه ص 213.
2- رجال کشی، ص 403-404، ح 754 و 757؛ و بدین سبب، امام رضا علیه السلام می فرمود: «الواقفه هُمْ حِمْيَرٍ الشيعه ». (همان، ص 460، ح 872)
3- همان، ص 466-467، ح 887 و ص 468، ح 893؛ کتاب الغیبه، ص 45، بحارالانوار، ج 49، ص 17 و عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 29.

داشتند. طرد اینان، چه بسا موجب جذب آنان به سمت دربار عباسی و تبدیل شدنشان به عواملی ضد شیعی و در خدمت عباسیان می گردید. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام این وکلا که به شهادت نصوص تاریخی و روایی، اموال کلانی از وجوه شرعی در اختیار داشتند، شهادت حضرت را منکر شدند و برای آن که کار خود را پیش ببرند و یا موانع قوی را از سر راه بردارند، با وعده پرداخت مبالغی هنگفت به برخی از سران شیعه، سعی در اغوای آنها داشتند. یونس بن عبد الرحمان قمی از جمله این افراد بود. جایگاه رفیع وی نزد امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام نیازمند توضیح نیست. بنا بر روایت کشی، هنگامی که امر واقفه آشکار گشت، وی به افشاگری بر ضد آنان پرداخت و مردم را به قبول امامت امام هشتم فراخواند. با توجه به موقعیت ممتاز علمی و سوابق يونس، تبلیغات وی عليه واقفه می توانست به زیان آنان تمام شود. از این رو على بن ابی حمزه بطائنی و زیاد بن مروان قندی نزد وی رفتند و با دادن وعده پرداخت ده هزار دینار، از او خواستند که از مخالفت و تبلیغات بر عليه واقفه دست بردارد. او در پاسخ گفت: «از ائمه صادقين : به ما روایت شده که پس از ظهور بدعت ها، بر عالم لازم است که علمش را آشکار کند و اگر چنین نکرد، خداوند نور ایمان را از او سلب می کند. من در هیچ حالی جهاد و امر الهی را ترك نمی کنم». آنان پس از شنیدن این پاسخ، وی را ترک کردند و به طریق دشمنی و دشنام با او در آمدند. در این روایت، میزان اموال موجود نزد على بن حمزه بطائنی، سی هزار دینار، و اموال موجود نزد زیاد بن مروان قندی هفتاد هزار دینار عنوان شده است!(1)

درباره علی بن ابی حمزه روایاتی در دست داریم که از ادامه مسیر انحرافی وی تا آخر عمرش حکایت دارد. بنا به نقل شیخ طوسی، وی در مقابل طلب اموال توسط امام رضا علیه السلام، وجود اموال را منکر شد. بنا بر روایت دیگر، روزی امام

ص: 520


1- كتاب الغیبه، ص 43.

رضا علیه السلام از او سخن به میان آوردند و ضمن لعن او فرمودند: «او قصد داشت که خداوند در آسمان و زمین عبادت نشود؛ و خداوند نیز بر خلاف میل مشرکان، نورش را تمام می کند ...».(1)آن حضرت پس از مرگ علی بن ابی حمزه فرمودند: «او را در قبرش نشاندند و از يك يك ائمه پرسش کردند و پاسخ داد تا به من رسید و توقف نمود. پس ضربه ای بر سرش زدند که با آن ضربه، قبرش مملو از آتش شد!»(2)

درباره زیاد بن مروان قندی نیز شیخ طوسی روایتی نقل کرده که حکایت از پیش بینی انحراف او و دوستانش توسط امام کاظم علیه السلام دارد. هنگامی که زیاد بن مروان و ابن مسکان (یکی دیگر از واقفه) نزد امام کاظم علیه السلام بودند، آن حضرت فرمود: هم اکنون بهترین اهل زمین وارد می شود. در همان هنگام امام رضا علیه السلام وارد مجلس شدند و امام کاظم علیه السلام ایشان را به سینه چسباندند و بوسیدند. سپس امام کاظم علیه السلام رو به آن دو نفر کرده، فرمودند: «اگر حق او را انکار کنید، بر شما باد لعنت خدا و ملائکه و همه مردم! ای زیاد تو و اصحابت هرگز عزیز و گرامی نخواهید بود!» بعد از شهادت امام کاظم علیه السلام ، روزی یکی از شیعیان به نام علی بن رئاب به زیاد بن مروان برخورد کرد و کلام امام کاظم علیه السلام را به وی گوشزد نمود؛ ولی زیاد در پاسخ گفت: «به نظرم مجنون شده ای!»(3)

روزی امام کاظم علیه السلام در حالی که امام رضا علیه السلام نیز حضور داشتند، به زیاد بن مروان فرمود: «ای زیاد! این (امام رضا) نامه اش همچون نامه من، فرستاده اش همچون فرستاده من، و کلامش همچون کلام من است»؛ ولی زیاد پس از شهادت آن حضرت، این روایت را منکر شد و به وقف قائل گردید و اموال امام را نزد خود نگه داشت.(4)

ص: 521


1- همان، ص 43 و 46؛ رجال کشی، ص 445، ح 837.
2- رجال کشی، ص 403، ح 755 و ص 444، ح 833 و 834
3- کتاب الغیبه، ص 45.
4- عیون اخبار الرضا 7، ج 2 ص 39.

همان گونه که از این روایات به دست می آید، او نیز همچون علی بن ابی حمزه تا آخر عمر بر طریقه وقف بود و هیچ گاه حاضر به استرداد اموال امام نشد و در مقابل طلب اموال از سوی امام رضا علیه السلام آن را انکار کرد.(1)

یکی از وکلای امام کاظم علیه السلام در مصر به نام عثمان بن عیسی رواسی از دیگر سران وقف بود وی اموال بسیاری از وجوه شرعی متعلق به امام کاظم علیه السلام ، به علاوه شش کنیز در اختیار داشت. پس از شهادت امام کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام ضمن نامه ای به وی چنین نگاشتند: «پدرم رحلت نموده و میراثش را تقسیم کرده ایم و اخبار مربوط به رحلت او درست است». امام سپس، اموال را از او طلب فرمودند؛ ولی او در پاسخ نوشت: «اگر پدرت نمرده که چیزی از این اموال به تو تعلق ندارد؛ و اگر چنان که گفته می شود، مرده باشد نیز به همین ترتیب! زیرا او مرا به دادن اموال به تو امر نکرده و کنیزان را نیز آزاد ساخته و با آنان ازدواج کرده ام».(2)

بنا به برخی روایات، وی سرانجام موفق به توبه شد و اموال را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و بنابر خوابی که دیده بود، به همراه دو پسرش از کوفه خارج شد و به حير (کربلا) رفت و تا آخر عمر در آنجا به عبادت مشغول بود و همان جا دفن شد و فرزندانش به کوفه بازگشتند.(3)

احمد بن ابی بشر سراج نیز از سران واقفه و جزء وکلای امام کاظم علیه السلام بود. آنچه می تواند به عنوان دلیلی بر وکالت وی برای امام رضا علیه السلام قلمداد شود، روایت شیخ طوسی از «حسین بن احمد بن حسن بن على بن فضال» است. وی نقل کرده که شیخی از اهل بغداد نزد عمویم، علی بن حسین بن فضال آمد و با

ص: 522


1- كتاب الغيبه شيخ طوسی، ص 43.
2- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
3- همان، ص 598، ح 1117-1118.

او گفت گو و شوخی کرد. روزی به او گفت: «در دنیا بدتر از شما شیعیان یافت نمی شود!» عمویم گفت: «چرا؟ خدا تو را لعنت کند!» گفت: «من همسر دختر احمد بن أبی بشر سراج هستم. وی هنگام وفات، به من گفت: "ده هزار دینار از اموال موسی بن جعفر علیه السلام نزد من بود و پس از رحلت آن حضرت، از دادن آن اموال به پسرش، علی بن موسی علیه السلام، خودداری کردم؛ با این مدعا که موسی بن جعفر علیه السلام نمرده است! شما را به خدا، مرا از آتش خلاص کنید و آن اموال را به علی بن موسی الرضا علیه السلام باز گردانید!»"داماد احمد بن ابی بشر گوید: «ما حتی حبه ای از آن اموال را نیز به علی بن موسی علیه السلام تحویل ندادیم و او را رها کردیم تا به آتش دوزخ در افتد و وقتی در اصل این مذهب امثال اویند، چگونه می توان بر روایات اینان اعتماد نموده »(1)این روایت، گرچه به وکالت وی صراحت ندارد، از آن جا که سران واقفه معمولا جزو وکلای امام کاظم علیه السلام بوده اند، وجود اموال در دست احمد بن ابی بشر، قرینه ای قوی بر وکالت او می تواند بود؛ به ویژه که وی تصریح می کند که این اموال از آنِ امام کاظم علیه السلام و در دست من امانت بوده است. نکته جالب توجه در این روایت آن که وی قبل از وفات، از کرده اش پشیمان شد و در صدد توبه بر می آمد.

منصور بن يونس برزج نیز دیگر وكيل امام کاظم علیه السلام است که بنا به نقل کشی، به سبب اموالی که در دست وی بود، شهادت امام کاظم علیه السلام را منکر شد و از تحویل اموال به امام رضا علیه السلام امتناع نمود. امام کاظم علیه السلام روزی به او فرمود: «امروز فرزندم علی را جانشین پس از خودم قرار دادم، برو و او را بر این امر تهنیت گفته، به او بگو که من تو را به این کار امر نمودم.» وی بر امام رضا علیه السلام وارد شد و حضرت را بر این امر تهنیت گفت ولی پس از

ص: 523


1- كتاب الغيبه، ص 44.

شهادت امام کاظم علیه السلام این موضوع را انکار نمود.(1)

حیان سراج نیز وکیل امام کاظم علیه السلام بود و با انکار شهادت آن حضرت و حبس اموال متعلق به آن جناب، از پایه گذاران مذهب وقف گردید. کشی به وکالت وی برای آن حضرت، تصریح کرده است. بنا به نقل کشی، شروع مذهب واقفه از آن جا بود که سی هزار دینار از زکات اموال اشاعثه و وجوه شرعی، توسط آنان برای دو وکیل امام کاظم علیه السلام در کوفه فرستاده شد که یکی از آن دو، حیان سراج بود. و این در زمانی انجام شد که امام کاظم علیه السلام در حبس بودند و این دو وکیل به جای حفظ آن اموال آنها را صرف خرید خانه ها و غلات و انجام دادن معاملات نمودند و پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در میان شیعه شایع کردند که آن حضرت علیه السلام قائم هستند و نمرده اند. این دو وکیل به هنگام مرگ از فعل خود پشیمان شدند و وصیت کردند که اموال موجود در دستشان به ورثه امام کاظم علیه السلام بازگردانده شود؛ از این رو، بر شیعه معلوم گشت که انکار شهادت امام کاظم علیه السلام توسط آن دو، به سبب طمع ورزی نسبت به این اموال بوده است. (2)

غیر از این شش نفر، کسان دیگری نیز رفته رفته به این مذهب گرویدند که در میانشان برخی از بزرگان شیعه، هم چون عبد الرحمان بن حجاج نیز به چشم می خورد. ولی تعداد زیادی از آنان، از جمله عبدالرحمان، سریع به بطلان دعوی سران این مذهب پی بردند و امامت امام رضا علیه السلام را پذیرفتند. افرادی که به عنوان وکلای پایه گذار مذهب واقفه از آنان نام بردیم، آنهایی هستند که وکالتشان از منابع موجود به دست آمد، ولی بعید نیست در میان دیگر گروندگان و سران واقفه نیز وکلایی باشند که تصریحی نسبت به وکالتشان صورت نگرفته است.

ص: 524


1- رجال کشی، ص 468، ح 893
2- همان، ص 459، ح 871

نتیجه

سازمان وکالت بنا بر شواهد تاریخی، در عصر امام صادق علیه السلام پایه ریزی شد. امام کاظم علیه السلام با توجه به ضرورت های موجود و اوضاع خفقان آمیز دوره امامتشان، به تقویت و گسترش فعالیت این تشکیلات مبادرت ورزیدند. این تشکیلات، در واقع مهم ترین و در مواردی، تنها مسیر ارتباطی میان شیعیان در نقاط مختلف با امامانشان بود. شیعیان در مناطق سکونت خود با مراجعه به وکلای ائمه، اموال و وجوه شرعی و نیز نامه های حاوی سؤالاتشان از ائمه را به آنان تحویل می دادند و بدون آن که ناچار باشند خود رنج سفر را متحمل شوند و به مراکز استقرار امامان معصوم مراجعه کنند، پس از مدتی، پاسخ سؤالات و رسید تحويل اموال شرعی را از وکلا دریافت می کردند. شبکه ارتباطی وکالت، ضمن ایفای نقش ارتباطی، وظایف دیگری همچون نقش سیاسی، علمی، ارشادی و اجتماعی را نیز بر عهده داشت. از منابع موجود و با تکیه بر برخی شواهد، حدود سیزده نفر به عنوان وکلای امام کاظم علیه السلام قابل شناسایی اند. متأسفانه، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام تعدادی از وکلای آن حضرت به طمع تصرف اموال شرعی که در تصرفشان بود، فرقه واقفه را پی ریختند، ولی امام رضا علیه السلام با تدبیر، بر این مشکل فائق آمدند و با رهبری مدبرانه، استمرار و حتی گسترش سازمان وکالت را عملی نمودند.

منابع

1. ابن داوود حلی، تقی الدین حسن بن علی، رجال ابن داوود، نجف: مطبعه الحیدریه، قم: منشورات رضی، 1392ق.

ص: 525

2. ابن شعبه حرانی، أبو محمد حسن بن على بن حسن (متوفی قرن چهارم)، تحف العقول عن آل الرسول 9، نجف: بی نا، 1966م.

3. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، رشید الدین محمد بن على (م 588 ق)، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405.

4. اربلی، ابوالحسن علی بن عیسی بن ابی الفتح (م 693 ق)، کشف الغمه فی معرفه الائمه، بی جا: نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، 1364 ش.

5. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم علیه السلام، ترجمه سید محمد تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1367ش.

6. جباری، محمد رضا علیه السلام، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

7. حر عاملی، محمد بن حسن (م 1104 ق)، وسائل الشیعه، تصحیح عبد الرحیم ربانی شیرازی و محمد رازی، تهران: 1376 بیروت: دار احیاء التراث، 1403 ق.

8. حلی، حسن بن يوسف بن علی بن مطر (م 726 ق)، رجال، قم: رضی، 1402 ق.

9. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، تحقيق مؤسسة الامام المهدی علیه السلام، قم: مؤسسة المهدی 7، 1409ق.

10. شافعی، کمال الدين محمد بن طلحه، مطالب السئول فی مناقب آل الرسول علیهم السلام، تحقیق ماجد بن احمد العطيه، بیروت: مؤسسه ام القری، 1420 ق.

11. شیخ صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، (م 381 ق)، عيون أخبار الرضا علیه السلام، نجف: مطعبه الحيدريه، 1390 ق.

12. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، رجال طوسی، نجف: مکتبه الحيدريه، 1380ق.

13. شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، فهرست، قم: منشورات رضی،بی تا

14. شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن (م 460 ق)، کتاب الغيبه، بیروت: دار الكتاب الاسلامی، 1412 ق.

ص: 526

15. شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان عکبری بغدادی (م 1413 ق)، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد؛ بیروت: مؤسسة الأعلمی، 1410 ق.

16. کشی، ابو عمرو محمد بن عمر بن عبد العزيز (متوفی اوایل قرن چهارم)، رجال کشی، انتخاب و تلخیص شیخ طوسی با نام «اختيار معرفه الرجال»، به تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: بی نا، 1348 ش.

17. کلینی رازی، ابوجعفر محمد بن يعقوب (م 329 ق)، کافی، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1377 ش.

18. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329/328 ق)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1389 ق.

19. مامقانی، علامه ملاعبد الله، تنقیح المقال، نجف: مکتبه المرتضويه، 1350ق.

20. مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی (م 1110ق)، بحارالانوار، تهران: بی تا، 1376 ق.

21. مدرسی طباطبایی، سید حسین ، مكتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه، ایالات متحده، نیوجرسی: نشر داروین، 1374 ش.

22. مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین بن على (م 346 ق)، اثبات الوصيه، نجف: بینا، 1955م، قم: بصیرتی، [بی تا].

23. موسوی خویی، سید ابو القاسم بن علی اکبر (م 1413 ق)، معجم رجال الحدیث، بیروت: بی تا، 1983م.

24. نجاشی، ابو العباس احمد بن علی اسدی (م 450 ق)، رجال (فهرست اسماء مصنفی الشيعه )، قم: مکتبه الداوری، بی تا

25. نوبختى، ابو محمد حسن بن موسی (قرن سوم، فرق الشيعه، تصحیح محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: مطبعه الحیدریه، 1936م.

26. نوری، میرزا حسین، مستدرك الوسائل، بیروت: مؤسسه آل البيت لاحياء التراث، 1408 ق.

ص: 527

کرامات امام کاظم علیه السلام (بررسی موردی کرامت حرکت درخت به دستور امام) فاطمه کرمی

چکیده

منابع، معجزات متعددی از امام کاظم علیه السلام گزارش کرده اند که تعداد آن به بیش از 26 عنوان می رسد آگاهی از غیب، آگاهی از باطن افراد، خبر دادن از زمان مرگ افراد، آشنایی امام با زبانهای مختلف، آشنایی با زبان حیوانات، زنده کردن حیوانات مرده، حرکت درخت به دستور امام و ... از جمله این کرامات است. محمد بن حسن صفار (م. 290) در کتاب بصائر الدرجات و به نقل از استاد خویش ابراهيم بن اسحاق، معجزه حرکت درخت به دستور امام را برای اولین بار نقل کرده است.

این نوشتار، ابتدا به بررسی پیشینه معجزه حرکت درخت در زندگی پیامبران و دیگر امامان می پردازد. سپس در ادامه با بررسی سلسله سند و محتوای روایت و پیگیری سیر تطور آن در منابع تدوین شده پس از بصائر الدرجات، ضمن نشان دادن افزودگی ها، کاستی ها و تناقضات پیش آمده، وجوه و احتمالات مربوط به این تغییرات را بر می شمارد. هم چنین با رسم نمودار، میزان تأثیر و تأثر منابع از یکدیگر را در نقل این روایت روشن می سازد و در نهایت به نقد و ارزیابی این روایت می پردازد.

واژگان کلیدی: امام موسی کاظم علیه السلام ، کرامت، حرکت درخت

ص: 528

مقدمه

از آن جایی که بسیاری از روایات در منابع، سیر مشابهی را طی می کنند، با بررسی سیر تطور و تحول یک روایت در منابع، تا حدودی به سیر تطور روایات دیگر در منابع می توان پی برد هم چنین میزان و نحوه تاثیرگذاری آنها را بر یکدیگر مشاهده نمود. در این مقاله، به سیر تطور روایت معجزه حرکت درخت توسط امام کاظم علیه السلام در منابع اشاره می کنیم. هم چنین به این موضوع می پردازیم که این روایت نخستین بار توسط چه کسی و در کدام منبع وارد شده است؟ نحوه تأثیر و تأثر منابع از یکدیگر به چه صورت بوده است؟ آیا منابع متأخر، از منابع متقدم متأثر بوده اند یا نه؟ و اگر تأثیر داشته اند، این تأثیر و تأثر در چه حدی بوده است؟ آیا در نقل این روایت تضاد و تناقضاتی مشاهده می شود یا خیر؟

پیشینه معجزه حرکت درخت

معجزه حرکت درخت فقط به امام کاظم علیه السلام اختصاص ندارد، بلکه در مورد حضرت موسی علیه السلام و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و امام علی و امام باقر علیهما السلام نیز این معجزه وارد شده است:

1. در مورد حضرت موسی علیه السلام زمانی این معجزه صورت گرفت که با همسر خود به سمت بیت المقدس می رفتند و در شب تاریک راه خود را گم کردند. از دور آتشی دیدند. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام به طرف آتش رفت، این معجزه برای ایشان اتفاق افتاد. در قرآن در سوره طه آیه 10 نیز به این موضوع اشاره شده است:

(إِذْ رَأَىٰ نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدًى)

ص: 529

2. در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و نیز بارها این معجزه صورت گرفته است.

مهم ترین روایت در این زمینه، روایتی است که حضرت علی علیه السلام در خطبه قاصعه آورده اند. جماعتی از قریش نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند و از ایشان خواستند که درخت را بخواند تا نزد آن حضرت آید و این معجزه صورت گرفت، اما آنها هم چنان بر کفر و عناد خود لجاجت ورزیدند و ایمان نیاوردند.(1) علاوه بر این، در منابع وارد شده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله برای هدایت افرادی از قبیل حارث بن کلده،(2)ركانه(3)و یک اعرابی،(4) از این معجزه استفاده کردند. هم چنین زمانی که حضرت ابوطالب از ایشان در خواست معجزه کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معجزه حرکت درخت را به او نشان دادند.(5)

3. در مورد حضرت على علیه السلام نیز این کرامت وارد شده است. هنگامی که ایشان از جنگ صفین بر می گشتند، این کرامت به دست آن حضرت صورت گرفت.(6)

4. در مورد امام باقر علیه السلام نیز دو بار این کرامت صورت گرفته است: یک بار زمانی که عباد بن کثیر از آن حضرت در مورد حق مؤمن موحد بر خدا سؤال کرد، حضرت فرمود: «حق مؤمن بر خدا این است که اگر به این درخت بگوید به این جا بیا، بیاید.» عباد می گوید: «به خدا قسم دیدم که درخت خرما از جای خود حرکت کرد که بیاید، اما امام اشاره کردند و فرمودند بر جای خود بمان.»(7) بار دیگر هنگامی که زید بن حسن با امام باقر علیه السلام مجادله می کرد امام این کرامت را به او نشان دادند تا از خصومت خود دست بردارد. (8)

ص: 530


1- نهج البلاغه خطبه قاصعه (192).
2- مجلسی، بحارالانوار، ج 3، ص 488.
3- ابن هشام، السيره النبویه، ج 1، ص 391.
4- مجلسی، همان، ص 536.
5- ابن سعد، طبقات الکبری، ج 1، ص 159.
6- حر عاملی، اثبات الهدام، ج 2، ص 512.
7- قطب الدین، راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 272.
8- مجلسی، جلاء العيون، ص 858.

ائمه اطهار علیهم السلام برای اثبات حقانیت خود و هدایت افراد، به صورت محدود کراماتی را به آنها نشان می دادند. امام کاظم علیه السلام نیز دارای کراماتی بودند که حرکت درخت به دستور ایشان یکی از آنها به شمار می آید. در ادامه، به نقد و بررسی روایات مربوط به این کرامت می پردازیم.

گزارشی از متن روایت

علی بن ابراهیم از پدرش و او از رافعی روایت می کند که وی گفت: من پسرعمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم که بسیار زاهد بود. او روزی وارد مسجد شد در حالی که امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز تشریف داشتند. امام به او فرمودند: «برو معرفت کسب کن.»او سؤال کرد: «از چه کسی؟» فرمودند: «از انس بن مالک و فقهای مدینه.» او هر روز نزد امام می آمد و آن احادیثی را که یاد گرفته بود به امام عرضه می کرد ولی امام همه آنها را رد می کردند. تا این که او در یکی از روزها به امام عرض کرد: «من در پیشگاه خداوند بر شما احتجاج می کنم بنابر این به من معرفت بیاموزید.»

حضرت گزارش حال امیرمؤمنان علیه السلام و آنچه بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده بود و هم چنین گزارش کار ابوبکر و عمر را به او دادند و او قبول کرد؛ سپس گفت: «بعد از امير المؤمنین چه کسی امام است؟» فرمودند: «حسن و حسین» تا رسید به خودشان؛ سپس سکوت کردند. پرسید: «امروز چه کسی است؟ » فرمودند: «من.» گفت: «آیا دلیلی هم دارید؟» امام به درخت اشاره کردند؛ درخت حرکت کرد و مقابل امام ایستاد. او به امامت حضرت اقرار کرد و قبل از آن خواب های خوبی می دید که دیگر قطع شد. او در خواب به پدر ایشان امام صادق علیه السلام شکایت می کرد. امام فرمودند: «هنگامی که ایمان مؤمن راسخ شود، خواب از او رفع می شود.»(1)

ص: 531


1- محمدبن حسن، صفار، بصائر الدرجات، ص 255.

سیر تطور این روایت در منابع

1.بصائر الدرجات

روایت معجزه حرکت درخت به دستور امام کاظم علیه السلام ، اولین بار در کتاب بصائر الدرجات محمد بن حسن صفار (م.290) آمده است. او از یاران امام حسن عسکری علیه السلام و از بزرگان قرن سوم هجری بود و ابراهیم بن اسحاق و علی بن ابراهیم (هر دو از اصحاب امام هادی علیه السلام ) از اساتید ایشان بودند. صفار این روایت را از استاد خود ابراهیم بن اسحاق و ابراهیم هم از محمد بن فلان رافعی نقل کرده است.

2.اصول کافی

دومین منبعی که این روایت در آن وارد شده، اصول کافی از محمد بن يعقوب کلینی (م.329) است. کلینی از بزرگان شیعه در زمان غیبت صغرا بود که در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم، از بزرگترین محدثان شیعه به شمار می رفت. او از شاگردان محمد بن حسن صفار بود. کلینی این روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده است فقط در موارد ذیل با نقل صفار اختلاف دارند:

الف) انس بن مالک را حذف کرده است؛

ب) به جای ابوبکر و عمر، تعبير «امر رجلين»آورده است؛

ج) قسمت آخر روایت (قطع شدن خواب) نیز حذف شده است.(1)

3.ارشاد

شیخ مفید این روایت را از جعفر محمدبن قولویه از کلینی نقل کرده است.

ص: 532


1- اصول کافی، ج 2، ص 164.

جعفر (م. 367) از شاگردان کلینی و از اساتید شیخ مفید بود. شیخ مفید این روایت را با اندکی تغییر، مشابه کلینی آورده است:

الف) «رجلین» را حذف کرده است؛

ب) بعد از نام امام حسن و امام حسین علیه السلام نام ائمه بعدی را نیز آورده و به نام آنان تصریح کرده است.(1)

روایت شیخ مفید ضمن حذف، دچار توسعه نیز شده است.

4.تقريب المعارف

تقريب المعارف، نوشته حلبی (م. 447) است. وی فقط به این کرامت اشاره نموده و به سند روایت و به منابع اشاره نکرده است. بنابراین به صورت دقیق، نمی توان دریافت که منبع حلبی چه کتابی بوده است؟(2)

5.روضة الواعظین

روضة الواعظین نوشته فتال نیشابوری (م.508) است. او سند را حذف کرده و گفته: «حسن بن عبدالله گفت.»، در حالی که در منابع دیگر، راوی محمدبن فلان رافعی بود که می گفت: «من پسر عمویی به نام حسن بن عبدالله داشتم.» روایت را نیز به صورت بسیار خلاصه آورده است. به نظر می رسد فتال این روایت را از ارشاد و کافی نقل کرده باشد؛ زیرا این دو کتاب از جمله منابع روضة الواعظین است.(3)

6.اعلام الوری

اعلام الوری نوشته فضل بن حسین طبرسی (م.548) است. وی این روایت را از

ص: 533


1- ارشاد، ج 2، ص 223.
2- ابوالصلاح، حلبی، تقریب المعارف، ص 176.
3- نک: ج 1، ص 483.

شیخ مفید نقل کرده، زیرا روایت را کاملا مشابه شیخ مفید آورده است.(1)

7.الخرائج و الجرائح

این کتاب، نوشته قطب الدین راوندی (م.573) است. او از شاگردان طبرسی است. وی فقط نفر آخر سند را نام برده و گفته: «ما روي عن الرافعی.» کتاب های کافی و بصائر الدرجات، جزء منابع نویسنده است. با توجه به این که راوندی این روایت را مشابه کافی آورده، اما قسمت پایانی روایت را از بصائرالدرجات نقل کرده، متوجه می شویم که ایشان از هر دو منبع استفاده کرده است.(2)

8.مناقب

مناقب نوشته ابن شهر آشوب (م.588) است. وی از شاگردان طبرسی، راوندی و فتال نیشابوری است. به نظر می رسد ابن شهر آشوب این روایت را از اساتید خود و با کمی تفاوت آورده است. (3)مثلا به جای انس بن مالک، «عن مالك»آورده است و این به جهت تصحیح خطایی بوده که در اصل روایت وجود داشته است؛ زیرا انس هم عصر امام کاظم علیه السلام نبوده، بلکه از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می آید.

9.الثاقب في المناقب

الثاقب في المناقب نوشته ابن حمزه طوسی (م. قرن ششم) است.(4) این کتاب، شباهت زیادی به کتاب معاصرش الخرائج دارد. با توجه به این که این حمزه این

ص: 534


1- نک: ج 2، ص 19.
2- نک: ج 2، ص 650.
3- نک: المناقب، ج 4، ص 287.
4- نک: الثاقب في المناقب، ص 455.

روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده، می توان پی برد که ایشان از این منبع استفاده کرده؛ زیرا بصائر جزء منابع الخرائج هم بود. ابن حمزه این روایت را مشابه بصائر الدرجات آورده اما با کمی اختلاف؛ برای مثال، به جای انس بن مالک گفته مالک بن انس. و به جای امر ابی بکر و عمر، گفته «امر غيره.»(1)

10.کشف الغمه

کشف الغمه نوشته علی بن عیسی اربلی (م.692) است. با توجه به این که وی از ارشاد و إعلام الوری استفاده نموده و این روایت را کاملا مشابه آن ها آورده، در می یابیم که از این منابع نقل کرده است.(2)

11.الدر النظيم

الدرالنظیم نوشته شامی (م. قرن هفتم) است. از آن جایی که روایت الدرالنظيم کاملا شبيه الخرائج است، احتمال دارد که از این منبع استفاده کرده باشد.(3)

12.مناقب طاهرین

مناقب طاهرین نوشته عماد طبری (م. قرن هفتم) است.(4) به دلیل شباهت زیاد این کتاب با الثاقب، گفته شده ترجمه کتاب الثاقب در این اثر آمده است.(5) طبری سلسله سند را نیاورده و گفته حسین بن عبدالله بن عمر رافعی زاهد بود، در حالی که در منابع دیگر، گفته شده حسن بن عبدالله زاهد بود.

ص: 535


1- همان
2- نک: ج 2، ص 753.
3- نک: ص 665.
4- نک: مناقب طاهرین، ج 2، ص 738.
5- همان، ج 1، ص 9.

13.صراط المستقیم

صراط المستقیم نوشته بیاضی (م. 877) است.(1) از آن جایی که وی از ارشاد و الخرائج استفاده کرده،(2) احتمال می رود که او این روایت را از این منابع نقل کرده باشد. بیاضی هم سلسله سند را نیاورده است.

14.اثبات الهداه

اثبات الهداه از شیخ حر عاملی (م 1104) است. از آن جایی که ایشان از کافی استفاده کرده و این روایت را مشابه آن آورده، متوجه می شویم که ایشان از این منبع استفاده کرده است.(3)

15.مدينه المعاجز

مدينه المعاجز نوشته بحرانی (م. 1107) است. وی سلسه سند را به این صورت آورده است: «محمد بن يعقوب، عن علی بن ابراهیم.» هم چنین با توجه به این که این روایت را کاملا مشابه کافی آورده روشن است که این روایت را از کافی نقل کرده است.(4)

16.بحارالانوار

بحارالأنوار از آثار علامه مجلسی (م.1110) است. ایشان تصریح کرده اند که این روایت را از بصائر الدرجات آورده اند.(5)

ص: 536


1- بیاضی، على الصراط المستقيم، ج 2، ص 193.
2- همان، ج 1، ص 4-5.
3- نک: ج 4، ص 235.
4- نک: ج 6 ص 295.
5- نک: ج 48، ص 52.

17.رياض الابرار

ریاض الأبرار نوشته سید نعمت الله جزایری (م.1112) است. وی نیز تصریح نموده که این روایت را از بصائر الدرجات نقل کرده است.(1)

18.عوالم العلوم

عوالم العلوم نوشته شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی (م. قرن دوازدهم) است. بحرانی نیز تصریح کرده که این روایت را از بصائرالدرجات آورده است. (2)

بررسی سلسله سند بصائرالدرجات

اشاره

با توجه به سیر تطور این روایت در منابع، روشن می شود که در واقع راجع به معجزه حرکت درخت، یک روایت وجود داشته که نخستین بار محمدبن حسن صفار از استاد خود ابراهیم بن اسحاق و او از محمدبن فلان رافعی نقل کرده است. ابراهیم بن اسحاق، از اصحاب و راویان امام هادی علیه السلام بودند.(3) اما محمدبن فلان رافعی مجهول است و در منابع نامی از او وجود ندارد.

این روایت را از لحاظ سند و محتوا می توان نقد و ارزیابی کرد.

1.نقد سندی

مهم ترین نقدی که به این روایت وارد می شود در مورد سند آن است؛ زیرا به طور دقیق مشخص نیست که نام اولین راوی آن چیست. در سند برخی منابع آمده که علی بن ابراهیم از پدرش و او از محمدبن فلان رافعی این روایت را نقل

ص: 537


1- نک: رياض الأبرار، ج 2، ص 280.
2- عوالم العلوم، ج21، ص 143.
3- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 402.

کرده است؛ مانند بصائرالدرجات و مدینه المعاجز، اما در برخی منابع دیگر گفته شده محمدبن فلان واقفی، مانند اثبات الهداه و اصول کافی. عده ای هم نام اولین راوی را محمد رافعی ذکر کرده اند، مثل الثاقب فی المناقب، و بعضی هم نام این فرد را عمر می دانند؛ مانند الدرالنظيم. گروهی هم در سلسله سند آن فقط گفته اند: الرافعی و دیگر به نام این شخص اشاره نکرده اند، مثل ارشاد، اعلام الوری، خرائج، مناقب ابن شهر آشوب و کشف الغمه.

بنابراین، اولین راوی این روایت مجهول است و مشخص نیست که چه کسی آن را نقل کرده است. علامه مامقانی نیز در ذیل نام محمدبن فلان، می نویسد که حال این شخص مجهول است و در برخی نسخه ها نام این شخص رافقی است (فاء بر قاف مقدم است). (1)

البته در این جا باید به این نکته توجه کرد که محمدبن فلان واقفی نمی تواند درست باشد؛ زیرا واقفيه بعد از شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام پدید آمدند و راوی، این روایت را از خود امام کاظم علیه السلام نقل کرده است.

در برخی منابع، نام اولین راوی محمد رافعی بود. در مسند امام کاظم علیه السلام آمده است که ظاهرا محمد بن فلان رافعی همان محمد رافعی است که از امام کاظم علیه السلام روایت کرده است. (2)اما با این حال، نمی توان، به طور یقین پی برد که او همان محمدبن فلان است. در تعدادی از منابع هم این روایت، از عمر رافعی نقل شده، در حالی که در منابع رجالی، نامی از عمر رافعی نبود.

2. نقد محتوایی

نقد دیگری که به این روایت وارد می شود از لحاظ محتواست. در برخی از منابع به ویژه بصائر الدرجات آمده است که امام به حسن بن عبدالله فرمودند: «برو از

ص: 538


1- نک: تنقیح المقال، ج3، ص 173.
2- همان.

انس بن مالک و فقهای مدینه فقه بیاموز.» در حالی که با توجه به تاریخ زندگانی و وفات انس، این گزارش درست نیست، زیرا در مورد تاریخ وفات انس اختلاف است و سال وفات او را 90 تا 93 ذکر کرده اند،(1) ولی مشهور این است که او در سال 93 وفات یافته، بنابراین نمی تواند عصر امام کاظم علیه السلام (128-183 ق) را درک کرده باشد.

برخی منابع متوجه این اشتباه شده اند؛ بنابراین با نام انس را حذف کرده اند؛ مانند کلینی و شیخ مفید و یا این که به جای انس بن مالک، مالک بن انس را آورده اند؛ مانند ابن شهر آشوب در المناقب و ابن حمزه طوسی در الثاقب فی المناقب؛ زیرا تاریخ زندگانی مالک با امام کاظم علیه السلام تناسب دارد.

ابن سعد در مورد تاریخ وفات مالک می نویسد:

او در چهاردهم ربیع الاول سال 179 در زمان خلافت هارون درگذشت.(2)

تفاوت منابع در نقل این روایت

محتوای این روایت در منابع تقریبا یکسان است و تفاوت کمی در نقل این روایت مشاهده می شود که در این جا به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1. در روایت بصائر الدرجات آمده که امام، گزارش کار ابوبکر و عمر را به او دادند در حالی که:

الف) برخی منابع به جای ابوبکر و عمر، «امر رجلین»را آورده اند؛ مانند کلینی در اصول کافی؛

ب) برخی دیگر به جای آن، «امر غيره»را آورده اند؛ مانند ابن حمزه در الثاقب

ج) بعضی هم نام ابوبکر و عمر را حذف کرده اند؛ مانند شیخ مفید در ارشاد.

ص: 539


1- همان، ص 19.
2- همان، ج 5، ص 469.

احتمالا این تغییر، به این دلیل بوده که این افراد محتاط تر از صفار بوده اند و یا این که وضعیت آن دوران اقتضا می کرده که این افراد احتیاط بیشتری کنند و به جهت ملاحظات مذهبی، صلاح ندیده اند که آن را بیاورند.

2. تفاوت دیگری که در نقل این روایت دیده می شود، نام انس بن مالک است:

الف) تعدادی از منابع، نام انس را حذف کرده اند؛ مانند کلینی، شیخ مفید و طبرسی؛

ب) تعدادی هم به جای انس بن مالک، مالک بن انس را آورده اند؛ مانند ابن شهر آشوب در المناقب و ابن حمزه در الثاقب.

حذف نام انس، به این دلیل بوده که آن را اشتباه می دانستند؛ زیرا وی در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله زندگی می کرده و خادم ایشان بوده است.

3. تفاوت دیگر در شیوه نقل این روایت است:

الف) برخی از منابع، صدر این روایت را حذف کرده اند؛ مانند ابن شهر آشوب و بیاضی. بدین جهت که این منابع ابتدای روایت را که در مورد حسن بن عبد الله بود، نیاورده اند.

ب) گروهی هم ذیل روایت را حذف کرده اند؛ مانند کلینی و شیخ مفید که دیگر قسمت پایانی روایت (قطع شدن خواب را نیاورده اند.

ج) بعضی هم این روایت را به صورت خلاصه آورده یا فقط به آن اشاره کرده اند؛ مانند حلبی و فتال نیشابوری.

احتمال دارد این تفاوت، در شیوۀ نقل نیز به این دلیل بوده که این افراد، آوردن این قسمت ها را ضروری نمی دانستند یا درصدد نقل روایت به صورت کامل نبوده اند. بخشی از این تغییرات نیز به شیوه نگارش این نویسندگان مربوط بوده است. در دوره هایی حذف اسانید، از جمله روش های نویسندگان در باب ائمه بوده است.

ص: 540

نتیجه

با بررسی سند و محتوای روایت معجزه حرکت درخت توسط امام کاظم علیه السلام و هم چنین با بررسی سیر تطور این روایت در منابع، به این نتیجه می رسیم که در واقع در مورد این کرامت، یک روایت وجود داشته که اولین بار محمدبن حسن صفار در بصائرالدرجات آورده است. وی این روایت را از استاد خود ابراهیم بن اسحاق از اصحاب امام هادی علیه السلام نقل کرده و منابع دیگر با واسطه یا بی واسطه این روایت را از این منبع نقل کرده اند و در انتقال این روایت به منابع دیگر، تغییراتی صورت گرفته که این تغییرات، به شیوه نگارش و یا دیدگاه های نویسندگان مربوط می شود. عده ای صدر روایت و عده ای دیگر ذیل روایت را حذف کرده و برخی نیز این روایت را به صورت خلاصه آورده اند. هم چنین تغییر نام انس بن مالک به مالک بن انس که در منابع بعدی روی داده، برای جلوگیری از تضعیف روایت و به منظور مورد قبول و موجه نشان دادن روایت صورت گرفته است.

منابع

*نهج البلاغه

1. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1418.

2. ابن شهر آشوب، المناقب، قم: علامه، 1279.

3. ابن هشام، السيره النبويه، بیروت: دار المعرفه، بی تا

4. إربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، قم: رضی، 1421.

5. بحرانی، عبدالله، عوالم العلوم، قم: مؤسسة الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، بی تا

ص: 541

6. بحرانی، هاشم، مدينه المعاجز، قم: مؤسسه المعارف الإسلامية، بی تا.

7. بیاضی، علی، صراط المستقيم، نجف: المكتبه الحیدریه، 1384.

8.جزائری، نعمت الله، رياض الأبرار، بیروت: مؤسسۀ التاريخ العربی، 1427.

9. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه؛ بیروت: اعلمی، 1425.

10. حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، قم: الهادی، 1404.

11. راوندی، قطب الدین، الخرائج و الجرائح، قم: مدرسه الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1409.

12. شامی، یوسف بن حاتم، الدرالنظيم، قم: جامعه مدرسین، 1420.

13. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: مکتبه آیه الله المرعشی، 1404.

14. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم: آل البيت، 1417.

15. طبری، عماد، مناقب طاهرین، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، 1279.

16. طوسی، إبن حمزه، الثاقب فی المناقب، قم: انصاریان، 1419.

17. فتال نیشابوری، محمدبن حسن، روضه الواعظین، قم: دلیل ما، 1422.

18. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: انتشارات قائم، بی تا.

19. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، تهران: إسلاميه، 1262.

20. -، جلاء العيون، قم: سرور، 1282.

21. -، حیاه القلوب، قم: سرور، 1384.

22. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، قم: کنگره شیخ مفید، 1412.

ص: 542

تاریخچه حرم کاظمین حسین ایزدی

اشاره

*حسین ایزدی(1)

چکیده

با شکل گیری دولت بنی عباس در سال 132 قمری، و سیاست خصمانه و کینه توزانه عباسیان با علویان و اهل بیت : منطقه جنوب بین النهرین و یا عراق که پیش از این مقبره مطهر حضرت على علیه السلام و امام حسین علیه السلام در آنجا بود. مرکز اصلی مشاهد متبرکه شیعیان به ویژه امامان شیعه شد. با توجه به سابقه تاریخی ایرانیان در عراق و هم سویی و اعتقاد راسخ آنان به، تشیع رد پا و آثار فرهنگ و معماری ایرانی در تمامی عتبات عالیات به چشم می خورد. حرم مطهر کاظمین علیها السلام یکی از این مقابر مقدس است که باعث تأسیس شهری جدید در جوار بغداد شد. این مقاله، به روند تاریخی شکل گیری این حرم و ایرانیانی می پردازد که در توسعه و عمران آن نقش محوری داشتند.

واژگان کلیدی: کاظمين 7، تاریخچه، مقبره قریش، باب التين .

مقدمه

عباسیان پس از تأسیس دولت خود در سال 132 قمری برای نشان دادن شکوه دولت خود، دنبال ایجاد پایتخت جدیدی بودند. ابوالعباس سفاح ( 132-136ق.)

ص: 543


1- عضو هیأت علمی دانشگاه باقر العلوم علیه السلام

اولین خلیفه عباسی، در شهر کوچک و نیمه کارهای ساکن شد که یزید بن عمر بن هبيره ساخته بود. خلیفه بنای خانه ها و قصر آن را تکمیل کرد و نام آن را هاشمیه گذاشت، ولی مردم بنا بر عادت و به دلیل این که ابن هبيره بنای آن را آغاز کرده بود، به آن شهر، و کوشک ابن هبيره می گفتند. بنابراین ابو العباس، به شهر انبار نقل مکان کرد.(1) منصور دومین خلیفه عباسی(158-136 ق.) در هاشمیه کوفه ساکن شد و بنای آن را تکمیل کرد و ساختمان هایی به آن اضافه نمود و شهر را آن طور که می خواست مهیا کرد.(2) نزدیکی هاشمیه به کوفه که بافت سیاسی نامطمئن داشت و حضور طرفداران علویان در کوفه و هم چنین شورش راوندیه که به قصد قتل منصور تا داخل کاخ وی پیشروی کرده بودند، آسیب پذیر بودن هاشمیه را در برابر حملات مسلحانه مخالفان نشان داد و باعث شد تا منصور، درصدد یافتن جایگاه مناسبی بر آید تا هم شکوه و عظمت دولت تازه تأسیس بنی عباس را نشان دهد و هم اهمیت و مسائل امنیتی در ساخت آن رعایت شده باشد.

منصور پس از بررسی دقیق مناطق مختلف بین النهرین و توجه به ملاحظات اقتصادی و طبیعی، محل شهر فعلی بغداد را انتخاب نمود. در واقع مزایای طبیعی و ارتباطی عراق نسبت به سایر سرزمین های اسلامی توجه منصور و عباسیان را جلب کرد. محلی که او برای پایتخت جدید در نظر گرفت، در دشتی حاصل خیز واقع شده بود و در آن جا کشت و زرع در دو سوی رودخانه دجله رونق داشت و بر سر راه خراسان واقع بود. هم چنین محل برخورد کاروان هایی بود که از شرق می آمدند و بازارهای ماهانه در آن جا تشکیل می دادند و به این ترتیب، آذوقه کافی برای کارگرانی که مجری ساخت شهر بودند، ساکنان بعدی آن یعنی مردم، دربار

ص: 544


1- فتوح البلدان، ص 46.
2- همان، ص 47.

خلافت عباسی و سربازان آن، به وفور در دسترس بود. (1)

منصور در ساختن بغداد، نیازهای این شهر را در نظر گرفت؛ یعنی علاوه بر نکات امنیتی، به مسائل رفاهی شهر هم توجه داشت. او از نهرهای منشعب از فرات یا دجله، برای کشاورزی و تأمین آب مورد نیاز شهر استفاده کرد. ساختن مسجد جامع و بازارهای متعدد را نیز در دستور کار قرار داد. بازاهایی که رونق تجارت آنها باعث شد تا بغداد، علاوه بر مرکزیت سیاسی، اهمیت اقتصادی و بارزگانی هم بیابد. از دیگر نیازهای این شهر که منصور نیز به آن توجه داشت، محل مناسبی برای دفن اموات بود که زمینه شکل گیری حرم مطهر كاظمين فراهم شد. که در ادامه، چگونگی شکل گیری تحولات آن بررسی می شود.

آغاز شکل گیری کاظمین

باغ های حاصلخیز و پر رونقی در مناطق همجوار بغداد و نزدیک به کرخ وجود داشت که به «شونیزیه» معروف بود. منصور در همان سال 145 قمری که عملیات ساختمانی بغداد را آغاز کرد، منطقه شونیزیه را محل مقبره خانوادگی برگزید و آن را مقابر قریش نامید. شونیزیه به معنای سیاه دانه است که روی نان می پاشند.(2) مقابر قریش که در منطقه غربی بغداد ایجاد شد، زمین بسیار وسیعی را دربر می گرفت. هارون الرشید که از ارتباط و مراجعه مسلمانان و شیعیان به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام هراس داشت، ایشان را در مدینه در حالی که در جایگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و در حال نماز بودند، دستگیر کرد.(3) هارون به دلیل این که مردم متوجه نشوند حضرت در چه مکانی زندانی می شوند، دستور داد تا در

ص: 545


1- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 9، ص199؛ تاریخ طبری، ج 11، ص 4729، 4725؛ تاریخ یعقوبی، ص 459-457.
2- یاقوت حموی، معجم البلدان، ص 375، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1979/1399.
3- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 468، ترجمه، هاشم رسولی محلاتی، تهران: بی تا، کتاب فروشی صدوق؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ص 131، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1389.

مدينه دو کاروان آماده کنند و یکی از کاروان ها را به سمت کوفه و دیگری را به سمت بصره فرستاد.(1)هارون پس از بازگشت به بغداد، ابتدا امام کاظم علیه السلام را نزد حاکم بصره، عیسی بن جعفر بن منصور، زندانی کرد؛ اما عیسی از این کار و مسئولیت آن خسته شد و از هارون خواست امام را تحویل شخص دیگری بدهد. هارون هم زندانبانی حضرت را به فضل بن ربیع داد. امام مدتی طولانی نزد وی زندانی بود و فضل از به قتل رساندن امام خودداری کرد. زندانبان بعدی امام، فضل بن یحیی برمکی بود که حرمت امام را پاس می داشت و امام در رفاه بودند.

هارون که در این زمان در رقه بود، با شنیدن خبر وضعیت مطلوب امام، بسیار عصبانی شد و ضمن مجازات فضل بن یحیی، ایشان را تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهک داد که داروغه بغداد بود. او از روی خباثت ذاتی و خوش خدمتی به هارون امام را شکنجه زیادی کرد و سرانجام در 183 قمری، به دستور هارون، حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند.(2)

عباسیان از ترس این که مبادا محل دفن امام کاظم علیه السلام محل تجمع و حضور شیعیان باشد، پیکر مطهر حضرت را در مقابر قریش یا همان شونیزیه به خاک سپردند و پس از آن، تعدادی از خلفا و اعضای خاندان تبهکار بنی عباس در این مقابر دفن شدند.(3) با توجه به این که قبور تعدادی از خلفا و طایفه بنی عباس در جهت فعلی و بالا سر مبارک امام کاظم علیه السلام واقع بود، نماز گزاردن در این قسمت به دلیل این که مقابل قبله قرار می گیرد جایز نیست و امام رضا علیه السلام به شیعیان توصیه کرده اند در مساجد اطراف قبر مطهر نماز بخوانند.(4)

ص: 546


1- همان
2- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص 471، 470، 469؛ شیخ صدوق، همان، ص 149-162.
3- ابوالفرج اصفهانی، همان، ص417؛ عیون اخبار الرضا، ص 149، 157 و 156.
4- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص83 دار الكتاب الاسلاميه، 1364؛ شیخ صدوق، من لا یحضر الفقيه، ج2، ص363، مؤسسه الوفا، 1407/1366 ق، شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، ترجمه و تحقیق، سید فضل الله میر شفیعی خوانساری، قم: انتشارات اسوه، ص 1036،

در سال 218 قمری در دوران حکومت معتصم عباسی (227-218ق.) حضرت محمدبن على علیه السلام امام نهم شیعیان از مدینه به بغداد منتقل شدند. دو سال بعد، معتصم توسط ام الفضل دختر مأمون و همسر امام جواد علیه السلام حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند. شیعیان علی رغم جلوگیری بنی عباس جمع شدند و پس از تشییع باشکوهی پیکر مطهر حضرت را در جوار قبر جدشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام دفن کردند. شیعیان پس از مدتی و در عهد دوم عباسی، بر قبر این دو امام بقعه و عمارتی ساختند و آن را کاظمیه نامیدند که باعث شد بعد از آن مقابر قریش به کاظمیه تغییر نام دهد. در کنار این بقعه منور و مطهر، مسجدی به نام «باب التين»قرار داشت که پس از خاک سپاری دو امام، کانون حضور شیعیان امامیه شد و شیعیان قبر دو امام را از داخل این مسجد زیارت می کردند. به همین دلیل، بقعه کاظمیه یا کاظمین به مشهد «باب التين» نیز معروف بود.

کاظمین در عهد آل بویه

تا پیش از سلطه آل بویه بر بین النهرین، مقبره کاظمین مثل سایر مقابر قریش بود و ایجاد بنا و تأسیسات ویژه برای آن در تاریخ گزارش نشده است. در سال 336 قمری، به دستور احمد بن بويه معزالدوله، عمارت کوچک قبلی که شیعیان ساخته بودند، تخریب گردید و بقعه ای باشکوه با ضریح از جنس چوب ساج ساخته شد. هم چنین گنبد بزرگی بالای این مقابر مطهر ساختند و ساختمان داخل که به مرور شکل یک حرم مستقل در مقابر قریش به خود گرفته بود، با کاشی کاری آراسته شد. احمد معز الدوله که بغداد را مقر اصلی حکومت خود برگزیده بود، به زیارت کاظمین اهمیت زیادی می داد. وی هر روز پنج شنبه با وزرا و اعیان و فرماندهان خود به زیارت کاظمین می رفت و صبح شنبه به قصر حکومتی خویش در بغداد باز می گشت.(1) عزالدوله دیلمی (367-356 ق.) که پس

ص: 547


1- حافظ الذهب، العبر من خبر عن عنبر، ص 132، بیروت: بی تا.

از پدرش معزالدوله جانشین وی در عراق شد، علاوه بر سایر عتاب مقدسه عراق، در ضمن بازسازی کاظمین عمارات بسیاری ساخت و برای رفاه حال زائران و علویان مجاور این مکان مقدس، وجوه نقدی و غیرنقدی فراوانی هزینه کرد.(1) سپس عضدالدوله (372-367ق) که قدرت یک پارچه ای در قلمرو خاندان آل بویه یافته بود، همپای سایر مشاهد متبرکه جنوب بين النهرین، به بازسازی و نوسازی حرم کاظمین اقدام نمود و آن را وسعت بخشید. عضدالدوله در سال 369 قمری، دیواری گرداگرد کاظمین کشید که دیگر منطقه ای بزرگ در جوار بغداد بود و بیمارستانی بین کاظمین و بغداد ساخت که خدمات رفاهی و درمانی لازم را به زائران کاظمین عرضه می کرد. (2)کاظمین، با این اقدامات و توجه ویژه دولت آل بویه رسما به عنوان یک شهر در کنار بغداد جایگاهی ویژه یافت.

بغداد در دوره آل بویه، طی سال های مختلف بارها شاهد درگیری های خونین مذهبی بود و کرخ و کاظمین، کانون اصلی این درگیری ها بودند. یکی از این حملات شدید در سال 443 قمری به وقوع پیوست. در این سال اهل سنت به رهبری حنابله که در این زمان نوعا تندرو ترین گروه های مذهبی نسبت به شیعیان بودند، به کاظمین حمله کردند و طی سه روز، تمام قندیل ها، سلاح های اهدایی طلا و نقره، پرده ها و آنچه را در پیرامون حرم کاظمین بود، غارت کردند و حتی ضریح چوبی دو امام را آتش زدند و هر کار زشت و ننگینی که در جهان مانند نداشت، انجام دادند؛ حتی قصد نبش قبر و آرامگاه دو امام و انتقال پیکر مطهر امامان به مقبره احمدبن حنبل را داشتند که به دلیل خرابی و انهدام وسیعی که ایجاد کرده بودند، نتوانستند محل قبر را شناسایی کنند.(3)

ص: 548


1- میر سید ظهیر الدین مرعشی، تاریخ طبرستان، رویان و مازندران، ص 67، به کوشش حسین تسبیحی، تهران: انتشارات شرق
2- الكامل فی التاریخ، ج 15، ترجمه علی هاشمی حایری، ص 120 و 137؛ خطیب بغدادی، همان، ج1، ص 105-106.
3- ابن اثیر، همان، ج16، ص 281.

کاظمین در دوره سلجوقیان

در دوره آل بویه در جنگ های مذهبی، بارها به حرم مطهر کاظمین حمله گردید و غارت و تخریب شد. علاوه بر این، طغیان های فصلی دجله نیز خسارت زیادی به این مکان وارد کرد؛ وضعیتی که تا دوره سلجوقی ادامه داشت. در دوره سلجوقی، گرچه خبری از درگیری و حمالات غارتگرانه به کرخ و کاظمین نبود و اصولا حكومت متمرکز و یکپارچه سلجوقی به جهت حفظ نظم و حاکمیت خود، اجازه چنین اقداماتی را نمی داد، حرم کاظمین وضعیت چندان مطلوبی نداشت. اولین بازسازی کاظمین در عصر سلجوقی در سال 490 قمری توسط مجد الملک ابو الفضل براوستانی، وزیر شیعی برکیارق سلطان سلجوقی (487-498) قمری صورت گرفت. مجدالملک به تعمیر و بازسازی اساسی حرم پرداخت و بناهای جدیدی از جمله یک مسجد بزرگ با دو مناره بلند و زیبا و هم چنین مکانی مجزا برای استراحت و سکونت زائران احداث کرد و دیوارهای حرم را با کاشی تزیین نمود.(1) بنای حرم پس از دوران سلجوقیان و بیرون راندن ترکان از بغداد، در سال 569 قمری به دلیل طغیان رود دجله دچار آسیب جدی شد. الناصر لدين الله عباسی (622-575ق) خليفه وقت، به تشویق وزیر شیعه خود موید الدین قمی و به دلیل حضور پر تعداد و مؤثر شیعیان در بغداد و در واقع برایاستفاده از قدرت اجتماعی شیعیان در جهت تقویت قدرت خود، در سال 575 قمری ضمن تعمیرات و نوسازی، حجره هایی در اطراف صحن کاظمین ساخت.

ص: 549


1- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 459-460، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1365؛ ملا عبد الجلیل قزوینی رازی، النقض، به تصحیح میر جلال الدین محدث ارموی، ص 82، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1358، تعليقات النقض، ج 2، ص 719.

کاظمین در دوره حمله مغول

آخرین صدمات ناشی از درگیری های مذهبی در کاظمین در سال 654 قمری، دو سال قبل از سقوط بغداد به دست مغول و در حالی اتفاق افتاد که سیلاب دجله بخش های زیادی از بغداد را زیر آب برده بود. این واقعه زمانی روی داد که فردی به دست یکی از اهالی کرخ به قتل رسید و توده های عامه مردم از محلات سنی نشین، به سربازان خلیفه عباسی پیوستند و محله کرخ را غارت کردند و به آتش کشیدند و جمع زیادی را کشتند و زنان بسیاری را ربودند. در این حملات، ابوبکر پسر ارشد المستعصم (656-640ق) نقش اصلی را در رهبری غارتگران داشت. وی حرم مطهر كاظمين را به باد غارت داد و مرتکب فجایع زیادی شد و قتل و غارت و فحشا را به نهایت رساند. اقداماتی که عموم شیعیان بغداد را بسیار متألم و ملول و از بنی عباس به شدت متنفر کرد و هیچ گاه از ذهن آنان پاک نشد. (1)

مغول ها که گروهی بر آمده از قبایل صحرای گبی بودند، در جریان سومین موج حمله خود به سرزمین های اسلامی، در سال 656 قمری به قصد نابودی خلافت عباسی به بغداد حمله کردند و شهر را پس از محاصره ای طولانی تصرف نمودند. در جریان تصرف بغداد، گروه زیادی از مردم کشته شدند و اموالشان غارت گردید و بیش تر ابنیه و عمارات بغداد تخریب شد. در این بین شهر و حرم کاظمین که در جوار بغداد بود نیز دست خوش غارت و حریق گردید.(2)

هلاکو خان قبل از ترک بغداد، دستور بازسازی تعدادی از ساختمان های

ص: 550


1- بنابر روایت ابن فوطی، این درگیری ها در سال 653 قمری، نیز صورت گرفته و کاظمین و کرخ و ساکنان شیعی آن غارت شده بودند. ابن فوطی، الحوادث الجامعه فی ماته السابعه، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ص 79/188-74/178-173، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1381.
2- ابن فوطی، همان، ص 96-195-145؛ عبدالله بن فضل الله، شیرازی، تاریخ وصاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، ص 23، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346.

عمومی بغداد را به منظور استفاده عمال حکومتی و نمایندگان خود، صادر کرد. بغداد تا سال 740 قمری، زیر سلطه ایلخانان مغول باقی ماند و طی این مدت، اداره امور شهر بیش تر به ایرانیان سپرده می شد. اولین حاکم ایرانی بغداد در عهد مغول عطاملک جوینی نویسنده کتاب معروف جهانگشای جوینی است که به مدت 24 سال (657 تا 681ق)، حاکم بغداد بود. جوینی در کنار بازسازی ویرانه های بغداد و ساخت مدارس، مساجد و باغ های تازه، به بازسازی دوباره حرم مطهر کاظمین توجه ویژه ای داشت. وی خسارات وارده به این بنای مقدس را جبران نمود و دوباره آن را به شکل سابق خود برگرداند و دیوارهای آن را هم مثل قبل از تخریب، با کاشی تزیین کرد. (1)

کاظمین در دوره آل جلایر تا صفویه

یک قرن پس از حضور مغول ها، بغداد دچار طغیان های فصلی دجله شد که کاظمین نیز از آن برکنار نماند و حرم مطهر بار دیگر دچار خسارت جدی شد و رو به ویرانی رفت. در این زمان سلسله آل جلایر، بر بغداد و حومه آن و بخشی از عراق حکومت می کردند. سلطان اویس جلایری (777-757ق) به ترمیم و بازسازی دوباره حرم اقدام کرد و برای نخستین بار، دو صندوق خاتم کاری بسیار زیبا روی قبور مطهر امامان نصب نمود و به جای تک گنبد عصر آل بویه، دو گنبد بر فراز قبرهای مطهر ساخت. وقتی در سال 776 قمری، بار دیگر طغيان دجله خساراتی به حرم وارد نمود، سلطان اویس با تلاش وزیر خود، بار دیگر به بازسازی خسارات ناشی از سیل اقدام کرد و حتی یک کاروانسرا برای سکونت زائران ساخت.(2)

ص: 551


1- همان، ص 181، 182، 213 و 221.
2- جعفر بن ابن الحاج النقدی، تاریخ الامامين الكاظمين و روضتها الشريفه ص 24-26، مکتبه العلميه، عراق: بغداد، دار الكتب العراقيه، 1369ق/ 1950 م، غیاث الدین خواندمیر، حبیب السیر، ج 3، ص 242، زیر نظر دکتر دبیر سیاقی، تهران: کتاب فروشی خیام 1353؛ میرزا عباس فيض قمی، تاریخ کاظمین و بغداد، ص 121، قم: 1327.

پس از ظهور سلسله صفویه و رسمیت یافتن مذهب تشیع دوازده امامی در ایران، شاه اسماعیل صفوی (907-930ق) مؤسس این حکومت، در ادامه فتوحات و توسعه قلمرو سیاسی، به عراق نیز حمله نمود و تمام جنوب بین النهرین را تصرف کرد. وی پس از فتوحات در عراق و زیارت کربلا و نجف، به بغداد و سپس به کاظمین رفت. با توجه به این که سلسله نسب سیادت مورد ادعای صفویان به امام کاظم علیه السلام می رسید، شاه توجه ویژه ای به حرم مطهر کاظمین داشت. وی در سال 926 قمری، دستور داد تمام بناهای موجود حرم را که در اثر سیلاب های دجله و وقایع تاریخی وضعیتی نامطلوب داشت، خراب کنند و به جای آن عمارتی زیبا و باشکوه بسازند که شامل رواق در چهار سمت، صحنی بزرگ، حرم، دو گنبد جدید کاشی کاری شده و یک مسجد بزرگ با ستون های ضخیم در شمال می شد که به جای مسجد عهد سلجوقی ساخته شد. (1)

شاه اسماعیل علاوه بر این اقدامات، دو صندوق بسیار زیبای خاتم کاری برای قبور مطهر ساخت که هنوز پابرجا و موجود است. صندوق روی قبر امام جواد علیه السلام ، از شاهکارهای منحصر به فرد هنری است و به لحاظ پرکاری و ریز نقش بودن، از همه صندوق های موجود نصب شده در عتبات عالیات زیباتر است. تکه های بسیار ریز عاج که یک دهم میلی متر است، در داخل چوب های صنعتی و آبنوس کار شده و گل های منبت از عاج با شاخه های گل نیم میلی متری از شاه کارهای هنر اسلامی است. این صندوق 5/2 متر طول 83/1 سانتی متر عرض و 1/5 متر ارتفاع دارد. صندوق قبر مطهر امام کاظم علیه السلام که با نقره تزیین شده و ریز کاره های خاص خود را دارد، از صندوق امام جواد علیه السلام کوچک تر و دارای ریزه کاری های کمتری است که یک بار استاد صنیع خاتم کار در عهد قاجار، آن را ترمیم کرد. امروزه کتیبه ای مربوط به عهد صفوی بر دیوارهای حرم کاظمین به

ص: 552


1- ساخت و ساز زیر بنایی عهد صفوی، مبنای توسعه و اقدامات ادوار بعدی شد و بنای حرم مطهر كاظمين چارچوب فیزیکی عهد صفوی را تا امروز حفظ کرده است.

جا مانده که به شرح اقدامات عمرانی شاه اسماعیل پرداخته است.(1)

سلسله صفویه، به دلیل هرج و مرج های سیاسی و جنگ های داخلی مدعیان قدرت پس از مرگ شاه اسماعیل، کنترل و اداره جنوب بین النهرین را از دست دادند و این سرزمین به تصرف سلیمان خان قانونی (974-926 ق) در آمد.

در دوران تسلط ترکان عثمانی (974-926 ه.ق) با وجود گرایش و تعصب آنان به مذهب اهل سنت و جماعت، خبری از درگیری، حملات و تخریب کاظمین نیست و حتی سلیمان خان در زمان حضور در بغداد، برای نشان دادن توجه و احترام خود به حرم مطهر، منبری زیبا از آجر تراشیده و کاشی کاری، به مسجد شمالی حرم تقدیم کرد. این منبر تا امروز به جامانده است. به واسطه سلسله عثمانی اهل سنت تا سال 1340 قمری، در این مسجد که در سال 926 قمری، به دستور شاه اسماعیل ساخته شده بود، نماز جماعت می خواندند تا این که شیخ مهدی خالصی در آن به اقامه نماز جماعت پرداخت و از آن پس شیعیان نماز جماعت را برگزار می کردند. پس از تحولات داخلی و روی کار آمدن شاه عباس اول( 985-1038 ق) و اصلاحات سیاسی و نظامی وی که باعث احیای قدرت صفویه شد، این حکومت بار دیگر عراق را از کنترل دولت عثمانی خارج کرد. حرم مطهر کاظمین با توجه به اهمیت جایگاه آن در سلسله نسب سیادتی صفویه، طی دوران حکومت شاه عباس اول و شاه صفی (1052-1038 ق) مورد توجه ویژه دولت صفوی قرار گرفت. شاه عباس اول تمام ثروت خود را وقف چهارده معصوم کرد که بخشی از آن به حرم کاظمین رسید.(2)

ص: 553


1- بوداق منشی قزوینی، جواهر الأخبار، (بخش ایران از قراقوینلو تا سال 984ق)، مقدمه و تصحیح و تعلیق از محسن بهرام نژاد، تهران: نشر میراث مکتوب 1378، ص 124، حبیب السیر، ج 4، ص 494؛ امینی هروی، فتوحات شاهی، تاریخ صفوی از آغاز تا سال 920 ق، تصحیح، توضیح و تعليقات محمد رضا نصیری، ص303، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1383.
2- ولی قلی بن داوود قلی، شاملو، قصص الخاقانی، تصحیح و پاورقی سید حسین سادات ناصری، ج 1، ص 93-96، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی 1371؛ اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح محمد اسماعيل رضوانی، ج 2، ص 1252-1250 و 1668-1667، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1377 محمد معصوم، خواجگی اصفهانی، خلاصه السير، تاریخ روزگار شاه صفی، به سعی ایرج افشار، ص106، 108، 130، 149 و 158، تهران: انتشارات علمی، 1398؛ ابوالحسن قزوینی، فوايد الصفویه، به تصحیح مقدمه و حواشی مریم میر احمدی، ص 52، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367؛ محمد يوسف واله قزوینی اصفهانی، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، (حديقه ششم و هفتم از روضه ششم خلدبرین)، تصحیح توضیحات و تعليقات محمد رضا نصیری، ص95-84 تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی 1380.

وی نخستین بار، حرم را دارای ضریحی فولادی نمود و حرم و رواق های نزدیک به قبور مطهر را تزیین و بازسازی کرد. این اقدامات تا دوران شاه صفی با ساختن چهار مناره در چهار گوشه صحن کاظمین ادامه یافت(1) که امروزه هم چنان پابرجاست.

کاظمین در عهد قاجاریه

پس از شکست صفویه از قوای عثمانی و از دست رفتن عراق در سال 1049 قمری، صفویان دیگر حاکمیت سیاسی مستقیم نداشتند و نمی توانستند شخصا به بازسازی و توسعه و آبادانی کاظمین اقدام کنند. ایرانیان در تمامی ادوار تاریخی پس از سلطه دوباره عثمانی بر عراق به ویژه در عهد قاجاریه، با ارسال هدایا و نذورات و پرداخت هزینه، به بازسازی و آبادانی حرم مطهر توجه ویژه ای نشان دادند؛ امری که با موافقت و مساعدت دولت عثمانی همراه بود؛ زیرا آبادانی و رونق کاظمین، باعث افزایش در آمد این دولت از طریق زائران شیعه و مساعدت و همراهی گروه پر نفوذ شیعیان در عراق می شد. در عصر قاجاریه، با حمایت مالی آغا محمد خان قاجار (1193-1212 ق) که توجه زیادی به مسائل مذهبی نشان می داد، اقدامات عمرانی وسیعی در حرم مطهر صورت گرفت. در این زمان، اولین بار در گنبد مطهر کاظمین و ایران و رواق جنوبی که به بالاسر امام

ص: 554


1- همان

كاظم علیه السلام دارد، پوشیده شد و کف حرم و صحن مطهر، با سنگ های مرمر فرش گردید. هم چنین به جهت توسعه فضای فیزیکی، نخستین بار منازل مسکونی اطراف حرم خریداری و تخریب شد و به فضای حرم اضافه گردید.(1) این اقدامات در ادوار بعدی دولت قاجار ادامه یافت. در سال 1221ق، فتحعلی شاه قاجار (1250-1212ق). آیینه کاری، کاشی کاری رواق ها و طلای مناره های کاظمین را تجدید کرد.(2) در سال 1247 قمری، منوچهر خان معتمدالدوله گرجی، از رجال و دولت مردان متمول قاجاری، هزینه طلاکاری و نوسازی رواق های جنوبی، شرقی و غربی را پرداخت کرد. در سال 1282 قمری، شيخ العراقین وکیل میرزاخان امیرکبیر، از محل ثلث میراث امیر کبیر، تعمیراتی در حرم مطهر انجام داد و به بازسازی، نوسازی، آیینه کاری و کاشی کاری رواق ها، ایوان ها و صحن مطهر پرداخت. ناصرالدين شاه (1313-1264 ق) تنها پادشاه سلسله قاجاریه که از عتبات عالیات بازدید کرد، در سال 1283 قمری، ضریحی از نقره ساخت و جایگزین ضریح فولادی عصر صفوی نمود و رواق شرقی حرم مطهر را آیینه کاری و طلاکاری کرد که هنوز عنوان ناصر الدین شاه قاجار بر پیشانی این دیوار موجود است.(3)

علاوه بر شاهان قاجار، سایر افراد ایرانی نیز در توسعه و تزیینات حرم مطهر نقشی فعال داشتند. یکی از این افراد بانو سلطان بیگم دختر مشیر الملک شیرازی است که یک ضریح از نقره ساخت و در سال 1324 قمری، یعنی 109 سال پس از ضریح زمان ناصرالدین شاه که فرسوده شده و نقره های آن از بین رفته بود، نصب کرد که تاکنون باقی مانده است. (4)نکته جالب این ضریح، باقی ماندن هشت

ص: 555


1- ناصر الدین شاه قاجار، سفرنامه ناصرالدین شاه به عتبات (شهریار جاده ها)، به کوشش محمد رضا عباسی و پرویز بدیعی، ص 96، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران؛ تاریخ الامامين الكاظمين، ص75.
2- سفرنامه ناصرالدين شاه ص 96.
3- همان، ص 155/96
4- محمد میلانی، راهنمای عتبات عالیات، ص133، مشهد: نشر محب، 1377.

گلدان فولادی بزرگ عهد صفوی است که دارای احادیث و آیات قرآن با خطی بسیار زیباست. این ضریح هفت متر طول، پنج متر عرض و سه و نیم متر ارتفاع دارد. درب ورودی این ضریح، در وسط ضلع شرقی و در حد فاصل دو صندوق قبور مطهر امامان قرار گرفته است. قبر شریف و مطهر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در قسمت جنوبی و قبر مطهر امام جواد علیه السلام در قسمت شمالی داخل ضریح قرار دارد. تا قبل از تعمیرات چند سال اخیر، قسمت غربی فاصله اندکی با دیوار داشت و قسمت شرقی، دارای فضای باز به عنوان محل اجتماع زائران بود. اطراف ضریح مطهر تا سقف آیینه کاری شده و زیر گنبد دارای نقوش و خطوط بسیار زیبای عهد صفوی است. روی کاشی های گرداگرد روضه منوره کاظمین، کتیبه هایی با خط ثلث قرار دارد که دارای تاریخ 929 قمری است و نام های شاه اسماعیل صفوی و فتحعلی شاه قاجار در بین خطوط آن دیده می شود.

وسیع ترین اقدام بازسازی و توسعه حرم، در دوره قاجاریه توسط فرهادمیرزا معتمدالدوله عموی ناصرالدین شاه صورت گرفت. وی بنای قدیمي را خراب کرد و خانه های مجاور حرم را خریداری نمود و به مساحت صحن افزود و دیوارهای آن را بلندتر از گذشته ساخت. او زمین صحن را سنگ فرش کرد و سرداب های آن را برای دفن اموات مهیا ساخت. علاوه بر این، فرهادمیرزا دو ساعت بزرگ و زیبا، یکی بر فراز ایوان داخلی سه درب جنوبی و یکی بر فراز ایوان درونی سه درب شرقی نصب نمود. درب چهارم رواق شرقی ایوان طلای ناصری به نام «باب المراد»، نیز با کنده کاری، نقره کاری و خطوط بسیار زیبا نصب شد. اقدامات فرهاد میرزا در حدود شش سال در کاظمین طول کشید و 120 هزار لیره طلایا 340 هزار تومان هزینه داشت.(1) در واقع صحن امروزی کاظمین که با حاشیه های

ص: 556


1- محمد حسن خان اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، ص584، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1377؛ حاج سیاح محلاتی، خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص 214، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1359، مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، تهران: ص 91 و 92، انتشارات زوار، 1371.

اطراف آن 26 هزار متر مربع است، از اقدامات فرهادمیرزا به شمار می آید.

صحن مطهر و مقدس کاظمین، امروزه در زمره صحن های بزرگ عتبات عالیات عراق است که طول آن 370 و عرض آن 350 متر است. حرم مطهر در داخل این صحن مستطیل شکل با طول 230 و عرض 150 متر قرار دارد. برای رسیدن به روضه منوره کاظمین و زیارت ضریح مطهر، باید از چهار رواق عبور کرد که تمامی آن تا نیمه از سنگ و بقیه تا سقف آیینه کاری شده است. این رواق ها عبارتند از:

1. رواق «باب المراد» که به دلیل قرار گرفتن در بخش شرقی، به آن «رواق شرقی»هم می گویند. شیخ مفید و ابن قولویه از مجتهدان، محدثان و متکلمان شیعه در آن مدفون هستند.

2. رواق «باب القريش» که در جنوب ضریح قرار دارد.

3. رواق شمالی.

4. رواق غربی که به دلیل دفن خواجه نصیر الدین طوسی به رواق خواجه نصیر شهرت دارد.

از این رواق های چهارگانه، شش درب به سمت ضریح مطهر باز می شود که همه از طلا و نقره است. این درب ها به لحاظ هنری بسیار زیبا و دارای کنده کاری های ظریف و خطوط عالی نستعلیق است. علاوه بر این، شش درب رواق ها از طریق هشت درب به صحن مرتبط می شود. صحن کاظمین در ابتدای دوره قاجار دارای سه درب اصلی بود که سردر آن با کاشی های مینیایی رنگ پوشیده شده و در زوایای آن، چهار گلدسته کاشی قرار داشت که قسمت بالای آن مطلا شده بود. علاوه بر این ها حرم یک مدرسه، کاروانسرا و حمام هایی داشت که برای استراحت و استفاده زائران ساخته شده بود.(1) پس از اقدامات

ص: 557


1- مادام دیولافوا، سفرنامه دیو لافوا، ترجمه همایون فره وشی، ص 981-679، تهران: انتشارات قصه پردازی1378.

عمرانی عصر قاجاریه به ویژه فرهادمیرزا، حرم هفت درب داشت که پس از مدتی، علامه شهرستانی به عنوان نماد درب های بهشت که تعداد آن هشت عدد است، یک درب دیگر به آن افزود که تا امروز باقی است. این درب ها عبارتند از :

• درب رواق جنوبی که داخل چارچوب نقره ای قرار دارد و سیدمیرزا اصطهباناتی در سال 1283 قمری اهدا کرده است. خطوط کنده کاری شده آن به خط استاد میرزا محمدعلی طیب شیرازی است. در حاشیه هر لنگه این درب، کتیبه ای مزین به آیه های سوره مبارکه دهر و فجر به خط نستعلیق دیده می شود.(1)

• دومین درب رواق جنوبی دارای کنده کاری هنرمندانه و ظریفی است. روی این درب با خط بسیار زیبای ثلث، اسماء جلاله و نام مبارک امامان معصوم دیده می شود. این درب را عماد الدوله والی کرمانشاه در سال 1285 قمری وقف کرد. (2)

• سومین درب جنوبی را که از نقره است در سال 1399 قمری، حاج محمدعلی افضلی شوشتری وقف کرد و دارای کتیبه هایی از آیات اشعار با خط زیبای نستعلیق است.(3)

• چهارمین درب در رواق شرقی ایوان طلای ناصری قرار گرفته و به «باب المراد» معروف است و همان طور که گفته شد، فرهاد میرزا در تاریخ 1294 قمری وقف کرده است. (4)

• پنجمین درب در رواق شرقی و نزدیک قبر شیخ مفید قرار دارد. واقف این درب که آیات قرآن و اشعار فارسی با خطی بسیار زیبا زینت بخش

ص: 558


1- میرزا عباس فیض، تاریخ کاظمین و بغداد، ص197
2- همان، ص 208-203.همان، ص 208-203.
3- همان، ص 250-249.
4- همان

آن است، فردی به نام حاج محمدجواد تاجر بود که در سال 1314 قمری، آن را وقف نمود. (1)

• ششمین و هفتمین درب در مجاورت قبر خواجه نصیر قرار دارد. تاریخ وقف این دو درب سال 1337 قمری ولی واقف آن نامعلوم است.

• هشتمین درب در رواق شمالی قرار دارد که دارای آیات قرآن، اشعار فارسی و عربی است که به خط بسیار زیبا کنده کاری شده و آن را به یک اثر نفیس هنری تبدیل کرده است حاج عبدالنبی تاجر کازرونی آن را در سال 1340 قمری، وقف کرد.(2)

امروز حرم مطهر کاظمین 14/514 متر مربع مساحت دارد که با ساختمان ها و مناطق اطراف مربوط به حرم، به 26 هزار متر مربع می رسد که مبنای طرح ساخت دوباره شاه اسماعیل و توسعه فرهاد میرزا حفظ شده است. اقدامات امروز بیشتر به نوسازی و نگهداری ساختمان های قدیم و تاریخی آن مربوط می شود؛ مثل طلاکاری دو گنبد توسط ستاد بازسازی عتبات عالیات ایران. در واقع می توان گفت علاوه بر تعلقات دینی و مذهبی ایرانیان به حرم مطهر، این مکان مقدس نمونه ای بسیار زیبا و مجلل از هنر معماری اسلامی ایران است.

منابع

1. ابن اثیر، عزالدين على الكامل فی التاريخ، جلد 9، 15، 16، بی جا، بی نا، بی تا.

2. ابن فوطی، کمال الدین عبد الرزاق بن احمد، الحوادث الجامعه فی مائه السابعه، ترجمه: عبدالمحمد آیتی، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1381.

ص: 559


1- همان.
2- همان.

3. اسکندر بیگ منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تصحیح، محمد اسماعيل رضوانی، تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1377.

4. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، ترجمه: سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: کتاب فروشی صدوق، بی تا

5. اعتماد السلطنه، محمد حسن خان، روزنامه خاطرات، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1377.

6. امینی هروی، امیر صدرالدین ابراهیم، فتوحات شاهی تاریخ صفوی از آغاز تاه 92 قمری، تصحیح و توضیح و تعلیقات از محمد رضانصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1383.

7. بامداد، مهدی، تاریخ رجال ایران، تهران: انتشارات زوار، 1371.

8. بلاذری، احمد بن يحيى، فتوح البلدان، ترجمه، آذرتاش آذرنوش، تهران: انتشارات سروش، 1362.

9. جعفر بن ابن الحاج النقدي، تاريخ الامامين الكاظمين و روضتها الشريفة، بغداد: مکتبه العلمية، دار الكتاب العراقيه، 1369ق.

10. حموی، یاقوت، معجم البلدان، بیروت: داراحيا و التراث العربی، 1399/1979 ق.

11. خطیب بغدادی، احمد بن على، تاریخ بغداد، قاهره: مكتبة الخانجي، بی تاب

12. خواجگی اصفهانی، محمد معصوم، خلاصه السير (تاریخ روزگار شاه صفی)، به کوشش، ایرج افشار، تهران انتشارات علمی، 1368.

13. خواندمیر، غیاث الدین، تاریخ حبیب السیر، تصحیح و تعلیق زیر نظر دکتر دبیر سیاقی، تهران: کتاب فروشی خیام، 1352.

14. دوری، عبد العزيز، تاریخ بغداد، ترجمه اسماعیل دولتشاهی، تهران: بنیاد دائره المعارف اسلامی، 1375.

15. ديولافوا، سفرنامه مادام دیولافوا، ترجمه، همایون فره وشی، تهران: انتشارات قصه پرداز، 1378.

16. ذهبی، حافظ، العبر من خبر عنبر، بیروت: بی تا

ص: 560

17. رازی قزوینی، ملاعبد الجليل، بعض مثالب النواصی في نقض بعض الفضايح الروافض، معروف به النقض، به تصحیح، میر جلال الدین محدث ارموی، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1358.

18. شاملو، ولی قلی بن داوود قلی، قصص الخاقانی، تصحیح و پاورقی: سید حسین سادات ناصری، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.

19. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المومنین، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1365.

20. -،شیخ صدوق، من لایحضر الفقیه، بیروت: موسسه الوفاء، 1407/1366 ق.

21. -،عیون اخبار الرضا، قم: انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1389.

22. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، قم: دار الكتاب الااسلاميه، 1364.

23. شیرازی، عبدالله بن فضل الله، تاریخ و صاف، به قلم عبد المحمد آیتی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1346.

24. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ترجمه، ابوالقاسم پاینده، تهران: انتشارات اساطير، 1364.

25. فيض قمی، میرزا عباس، تاریخ کاظم علیه السلامین و بغداد، قم: 1327.

26. قزوینی اصفهانی، محمدیوسف واله، ایران در زمان شاه صفی و شاه عباس دوم، حديقه ششم و هفتم از روضه ششم خلد برین، تصحیح و توضیح و تعلیقات، محمد رضا نصیری، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، بی تاب

27. قزوینی، ابوالحسن، فوائد الصفویه، به تصحیح و مقدمه مریم میر احمدی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367.

28. قزوینی، بودق منشی، جواهر الأخبار (بخش ایران از قراقوینلو تا سال 984ق)، مقدمه تصحیح و تعليق محسن بهرام نژاد، تهران: نشر میراث مکتوب، 1378.

29. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، ترجمه و تحقيق: سید فضل الله میر شفیعی خوانساری، قم: انتشارت اسوه، 1390

ص: 561

30. محلاتی، حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، به کوشش، حمید سیاح، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1359.

31. مرعشی، میر سید ظهير الدين، تاریخ طبرستان رویان و مازندران، به کوشش حسین تسبیحی، تهران: انتشارات شرق.

32. میلانی، محمد، راهنمای عتبات عالیات، مشهد: نشر محب، 1377.

33. ناصرالدین شاه قاجار، سفرنامه ناصر الدین شاه به عتبات (شهریار جاده ها) به کوشش، محمد رضاعباسی و پرویز بدیعی، تهران: انتشارات سازمان اسناد ملی ایران.

34. يعقوبی، احمد بن يعقوب، البلدان، ترجمه، محمد ابراهیم آیتی، تهران: بنگاه نشر و ترجمه کتاب، 1356.

ص: 562

کتابشناسی امام کاظم علیه السلام اباذر نصراصفهانی

اشاره

*اباذر نصراصفهانی(1)

مقدمه

طی سالیان اخیر اهتمام ویژه ای در تهیه فهرست و کتابشناسی از پژوهش های انجام شده در حوزه های مختلف به خصوص تحقيقات حوزه علوم اسلامی بوده است. ضروت تهیه این نوع منابع مرجع که با عناوین کتابشناسی، مقاله شناسی، نمایه آثار و... منتشر می شوند در این است که بدون وجود این نوع آثار تحقیقات به صورت صحیح و مطلوب انجام نمی شود، چرا که رجوع به کتابشناسی مشخص می کند که در چه زمینه هایی تحقیقات صورت گرفته و در چه زمینه هایی دچار کمبود پژوهش هستیم و مسیر تحقیقات را معین می کند. وجود کتابشناسی در هر موضوعی، از هدر رفتن وقت پژوهشگران آن حوزه در جستجوی منابع جلوگیری می کند. همچنین نمایی از وضعیت علمی در آن حوزه را مشخص می کند. نیز مجموعه ای است که پژوهشگران و خادمین فرهنگی هر رشته را معرفی می کند. در مورد اخیر برای نهادهایی که اهتمام در برگزاری سمینار و همایش برای موضوعات خاصی دارند، مهم و حتی ضروری به نظر می رسد. از اینرو امروزه کتابشناسی و مأخذشناسی به عنوان یک ضرورت مطرح

ص: 563


1- کارشناس پژوهشکده حج و زیارت

شده و حتی به صورت رشته آموزشی و تخصصی در آمده است.

فعالیت پژوهشی و فرهنگی در قلمرو زندگی معصومین یکی از افتخارات نویسندگان و محققان امت اسلامی بوده است. اگرچه ابعاد و اعماق زندگی رهبران الهی گسترده تر و عمیق تر از آن است که بتوان به تمام آن راه یافت. گستردگی و انبوهی کتاب ها و مقاله های منتشر شده درباره ائمه : بر محققان پوشیده نیست، تا جایی که کتاب شناسی و حتی کتاب شناسی کتاب شناسیهای بعضی از آنان نیز فراهم آمده است. بی گمان اوضاع سیاسی - اجتماعی و ضرورت های زمان و مکان، تاریخ زندگی بعضی از امامان شیعه را برجستگی خاصی بخشیده و موضعگیری های آنان در برابر رویدادها بیشتر مد نظر صاحبان اندیشه و تاریخ نگاران بوده است. از این رو طبیعی است تعداد و حجم آثار نگارش یافته درباره آنان یکسان نباشد. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، از جمله امامانی هستند که پژوهشگران تحقیقات متعددی درباره ابعاد زندگانی و نیز اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر ایشان انجام داده اند. با این حال باز می توان گفت، زندگی امام کاظم علیه السلام پر از نکاتی است که کمتر کسی از آن اطلاع دارد و کارهای انجام شده پاسخگوی نیاز علمی جامعه امروز نیست و در این موضوع باید بیشتر کار شود.

تاکنون پژوهشی جامع درباره آثار نوشته شده درباره ابعاد مختلف زندگی و شخصیت امام موسی کاظم علیه السلام تهیه نشده است. گرچه درباره برخی ائمه همچون امام على علیه السلام و امام حسین علیه السلام چنین اثری تهیه شده است. البته در یکی دو مقاله، فهرستی از برخی آثار درباره ایشان را منتشر کرده اند.

این کتابشناسی گزارشی از کلیه آثار و منابع منتشره درباره امام موسی كاظم علیه السلاماعم از کتاب ها، مقاله ها و پایان نامه های حوزوی - دانشگاهی است که به زبانهای فارسی، عربی، اردو، انگلیسی، ترکی، ... تا تابستان 1392/ ذی القعده 1434ق. منتشر شده اند و محقق توانسته با بهره گیری از ابزارهای مختلف

ص: 564

شناسایی کند. اطلاعات گردآوری شده در سه بخش کتابها، پایان نامه ها و مقالات تفکیک شده اند. همچنین در هر بخش اطلاعات بر اساس زبان متن تفکیک شده اند.

در این کتابشناسی 729 ماده معرفی شده اند که شامل 386 عنوان کتاب، 36 عنوان پایان نامه و 307 عنوان مقاله است. در بخش کتابها، 220 عنوان به زبان فارسی ( از این تعداد، 50 عنوان در حوزه کودک و نوجوان است) و 166 عنوان به زبان عربی هستند. نیز در بخش مقالات، 142 عنوان به زبان فارسی و 165 عنوان به زبان عربی هستند. در بخش مقاله ها، مقاله های مجله ها و کتابهای مجموعه مقاله، به ویژه مقالات همایشهای مرتبط با امام موسی کاظم علیه السلام ، ذکر شده است و مقالات روزنامه ها معرفی نشده است. نکته دیگر اینکه به جهت حجم قابل توجه کتابهای درباره امام کاظم علیه السلام در حوزه کودک و نوجوان، در بخش کتابهای فارسی، بخشی با همین عنوان در نظر گرفته شده و اطلاعات مربوط به آن در آن قسمت تجمیع شده است.

در حین انجام این کتابشناسی در نظر داشتیم تا برای هر کتاب، توصیفی کوتاه بیاوریم، ولی از آنجا که قالب آثار ساختار نسبتا یکسانی داشتند که معمولا ابعاد مختلف زندگی و شخصیت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را بررسی کرده بودند، لذا توصیفها که خیلی شبیه هم بودند، از متن حذف شد.

در پایان به این نکته اشاره می کنم با توجه به اینکه کارهای مناسبی در زمینه شناساندن فرهنگ امام موسی کاظم علیه السلام تاکنون صورت نگرفته است، شایسته است از برگزار کنندگان همایش بین المللی «سیره و زمانه امام موسی کاظم علیه السلام » که

گامی مهم در این راستا برداشته اند، تقدیر و تشکر ویژه داشته باشم. نیز ذکر این مطلب ضروری است که بنده تلاش داشته ام کتابشناسی جامعی عرضه کنم به عبارتی کوشیده ام هر آنچه درباره حضرت امام کاظم علیه السلام در ایران و دیگر کشورها در قالب کتاب، مقاله و پایان نامه منتشر شده را شناسایی و معرفی کنم. اما در

ص: 565

تحقیقات منبع شناسی و کتابشناسی به جهت پراکندگی در تحقیقات، معمولا درصد ناچیزی از پژوهشها به ویژه در عرصه مقالات از نگاه محقق دور می ماند لذا از کلیه پژوهشگران و محققان عزیز تقاضا دارم، نظرات و دیدگاهای ارزنده خود را درباره نواقص و نیز اشکالات احتمالی این کتاب به اینجانب اعلام نمایند.

ص: 566

فصل اول: کتابها

الف)فارسی

اشاره

1. 110 نکته ناب از سخنان گوهربار امام موسی کاظم علیه السلام ، به کوشش حسین طباطبایی، تهران، قصر کتاب، 1389، 96ص، جیبی.

2. 655 پرسش در محضر امام کاظم علیه السلام ، علی رضازکی زاده رنانی، قم، حديث نینوا، 1387، 333ص.

3. آرام دجله: سیمای کاظمین، حسن ایدرم، قم، گرگان، 1380، 240 ص.

4. آفتاب در حصار: روایت داستانی زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، زهرا مرتضوی، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1386، 105ص.

5. آفتاب در محاق: روایت داستانی زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، مرثا صامتی، برای مرکز آفرینشهای ادبی قلمستان سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، اصفهان، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، 1385، 112ص

6. آیین برنامه سازی: زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد رضایی آدریانی، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1389، 470ص، وزیری.

7. آیین عقل ورزی: پژوهشی در باب جایگاه عقل در تربیت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام در روایت هشام بن حکم، حسین مهدی زاده، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1383، 264ص، وزیری.

8 احادیث صعب امام هفتم علیه السلام و بررسی و تحقیق و توضیح لازم از آنها، حسن مصطفوی، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، 1385، 160ص

9. احوال شرافت امام موسی بن جعفر کاظم علیه السلام ، سعيد طباطبائی نائینی، بی جا، بی نا، 1366.

10. امام صادق علیه السلام و مساله خلافت، موجبات شهادت امام موسی کاظم علیه السلام ، مسأله ولايتعهدی امام رضا علیه السلام ، مرتضی مطهری، تهران، صدرا، 1378، 514ص، وزیری.

11. امام کاظم علیه السلام ، سیدعلی روحبخش، قم، ورع؛ امام همام، 1390، 72ص، پالتویی.

ص: 567

12. امام کاظم علیه السلام از دیدگاه اهل سنت، علی اصغر قربانی، قم، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما، 1385، 76ص، رقعی

13. امام کاظم علیه السلام الگوی زندگی، حبیب الله احمدی، قم، فاطيما، 1386، 252ص

14. امام کاظم علیه السلام را بیشتر بشناسیم. گزیده ای از کتاب منتهی الامال، شیخ عباس قمی، تهران، نور محبت، 1392، 160ص. (چاپ دیگر: آشنایی با حضرت امام كاظم علیه السلام برگرفته از منتهی الامال، تهران، دریای معرفت، 1391، 160ص.)

15. امام کاظم موسی بن جعفر علیه السلام در یک نگاه همراه با چهل حدیث موسوی، گرد آورنده محمد حسین مجاهد، قم، فقه، 1391، 80ص.

16. امام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد جواد مولوی نیا، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1389

17. امام موسی بن جعفر علیه السلام پیشوای آزاده: تحلیلی پیرامون اوضاع و شرایط سیاسی و اجتماعی زمان امام هفتم، مهدی پیشوائی، قم، توحید، 1360، 240ص.

18. امام موسی کاظم علیه السلام ، عبدالله صالحی، قم، مهدی یار، 1381، 136ص.

19. امام موسی کاظم علیه السلام ، علی نوری، با همکاری محمد نوری، تهران، جهانتاب، 1382 ،48ص. (عنوان دیگر: زندگانی چهارده معصوم امام موسی کاظم علیه السلام )

20. امام موسی کاظم علیه السلام ، كاظم ارفع، تهران، فیض کاشانی؛ تهران، نشر تربت، 1379، 53ص؛ تهران، فیض، 1374، 67ص. (عنوان دیگر: سیره عملی اهلبیت علیهم السلام: امام موسی کاظم علیه السلام )

21. امام موسی کاظم علیه السلام ، مصطفی زمانی، قم، بنیاد فرهنگی اسلام، 1370، 147ص

22. امام موسی کاظم علیه السلام: برگرفته از کتاب شریف منتهی الآمال، شیخ عباس قمی، تهران، برهان صادق، 1392، 160ص

23. امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام قهرمان اراده و تصمیم، عبد الرحيم عقیقی بخشایشی، قم، نسل جوان، 1358، 316ص.

24. باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام: زندگانی امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت، سیره اخلاقی، محسن ماجراجو، قم، اصباح، 1390، 192 ص؛ مشهد، دیانت، 1391، 192ص.

25. باب الحوائج امام موسى الكاظم علیه السلام در آزمایش تاریخ : مروری بر زندگی هفتمین اختر

ص: 568

آسمان ولایت، عائده عبد المنعم طالب، با تقریظ صدر الدین شرف الدين، ترجمه محمد صالحی، تهران، شکوفه های دانش، 1388، 224ص، وزیری.

26. باب الحوائج : تاریخ زندگانی هفتمین امام شیعیان جهان حضرت امام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، سعید ماهوان، مشهد، ماهوان، 1383، 79ص.

27. باب الحوائج : حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، منذر حکیم، با همکاری عبد الرحيم موسوی، ترجمه حسین اسلامی اردکانی، قم، مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام، 1385، 356ص.

28. بر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام چه گذشت؟ ، محمد حسن موسوی کاشانی، تهران، دار الکتب اسلاميه، 1379، 224ص، وزیری.

29. بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و نقش آنها در تاریخ تشیع، سید یاسین زاهدی، قم، جامعة المصطفى صلی الله علیه و آله العالمية، مرکز بین المللی ترجمه و نشر المصطفی صلی الله علیه و آله، 1391، 288 ص، رقعی.

30. برگزیدگان: سیری کوتاه در زندگی چهارده معصوم: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ،بازنویسی مهدی رحیمی، تهران، مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت، واحد تحقیقات اسلامی، 1374، 112ص

31. پرسش های مردم و پاسخ های امام کاظم علیه السلام ، احمد قاضی زاهدی، ترجمه محمد حسین رحیمیان، قم، روضة العباس 7، 1389، 544ص، وزیری.

32. پرنده و قفس: چهل حکایت از زندگی امام کاظم علیه السلام ، ناصر نادری، تهران، پیام محراب، 1381، 96ص، رقعی.

33. پرواز در زنجیر: داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، رضا شیرازی، تهران، پیام آزادی، 1372، 125ص، وزیری.

34. پنجاه و پنج درس زندگی از سیره عملی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، حمید رضا کفاش، تهران، عابد، 1383، 39ص.

35. پنجره ای رو به آفتاب : نگاهی نو به زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، بیژن شهرامی، قم، رواق دانش، 1389، 79ص، رقعی،

ص: 569

36. پیام معصومین : به انسانها و انسانیت ها(9) : امام کاظم علیه السلام ، برگرفته از آثار محمد رضا حکیمی، تدوین امیر محمد حیدری، قم، دلیل ما، 1390، 57.

37. پیشوای صبر، معصوم نهم، امام کاظم علیه السلام ، سید محمود حسینی، تهران، تاویل، 1390، 108 ص.

امید

38. پیشوای هفتم : امام موسی کاظم علیه السلام ، هیئت تحریریه موسسه در راه حق، قم، مؤسسه در راه حق، 1369، 52ص.

39. پیشوایان راستین امام موسی کاظم علیه السلام ، قم، شفق، بی تا

40. پیشوایان معصوم :: پژوهشی کوتاه در زندگی پیشوایان معصوم : امام صادق علیه السلام ، امام کاظم علیه السلام ، سید علی حسینی میلانی، ترجمه و ویرایش هیئت تحریریه انتشارات الحقایق، قم، مرکز حقایق اسلامی، 1391، جلد سوم

41. تحلیلی از اوضاع زمانی امام موسی علیه السلام، على غفوری، تهران، فجر، بی تا، 116ص

42. تاریخ اسلام در عصر امامت امام صادق و امام کاظم علیها السلام ، علی رفیعی علامرودشتی، تهیه کننده: مرکز تحقیقات اسلامی حوزه نمایندگی ولی فقیه در سپاه، تهران، تحسین ، 1383، 160ص، وزیری.

43. تاریخ حرم کاظمین، محمد حسن آل یاسین، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام 1371، 295ص، وزیری.

44. تاریخ زندگانی ائمه معصومین: زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، علی رفیعی و سید محمد حسینی، تهران، فیض کاشانی، 1374، 226ص.

45. تاریخ زندگی امام کاظم علیه السلام ، عطيه صادق کوهستانی، قم، نسیم حیات، 1389، 48ص.

46. تاریخ کاظمین و بغداد، عباس فيض قمی، 1327.

47. تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه محمد رضا عطائی، قم، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام 7، 1368، 2جلد. عنوان اصلی : حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام دراسه و تحلیل)

48. ترجمه کتاب الوصیه روایات امام موسی کاظم علیه السلام ، راوی ابوموسی عیسی بن مستفاد بجلی، جمع و تدوین قیس بهجت عطار، ترجمه عبد الحسین طالعی، مشهد، کتابخانه تخصصی امیر المومنین علی علیه السلام ، عروج اندیشه، 1390، 160ص.

ص: 570

49. تعالیم امام هفتم امام موسی کاظم علیه السلام به زبان دعا و حدیث، حسن کافی، تهران، دفتر نمایندگی سازمان تبلیغات اسلامی، 1372، 255 ص، رقعی.

50. چند نکته تربیتی از گفتار امام موسی کاظم علیه السلام ، علی شریعتمداری، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 8ص.

51. چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام (ملكوت هفتم)، ترجمه و تدوین اداره امور فرهنگی معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی، شاعر: خدابخش صفادل، مشهد، به نشر آستان قدس رضوی)، 1386، 40ص، جیبی

52. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، به اهتمام شراره شرفی، مشهد، جلیل، 1382، 48ص

53. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، گرد آورنده و مترجم رمضانعلی قربانپور یامی، تهران، همای دانش، 1384، 64ص.

54. چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام : گهرهای کاظمی، جواد محدثی، قم، معروف، 1382، 64ص. (عنوان دیگر: گهرهای کاظمی : چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام)

55. چهل حدیث در فضائل و کلمات امام موسی کاظم علیه السلام ، تدوین موسسه نشر حديث اهل البيت ، با همکاری خانه کتاب ایران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت امور فرهنگی، 70ص.

56. چهل حدیث سپهری، از احادیث دو امام بزرگوار حضرت امام محمد باقر و حضرت امام موسی بن جعفر الكاظم علیهما السلام ، علی اصغر سپهری، تهران، منهاج، 1386، 60، پالتویی .

57. چهل حدیث سیره کاظمی ، محمود شریفی، قم، معروف، 1378، 80ص، جیبی

58. چهل داستان و چهل حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام ، عبد الله صالحی نجف آبادی، قم، مهدی یار، 1381، 136 ص.

59. چهل گل از گلستان باب الحوائج، امام موسی کاظم علیه السلام ، محسن ماجراجو، مشهد، دیانت، 1391، 64ص.

60. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، لطیف راشدی و محمد رضا راشدی، قم، لاهوتیان، 1387، 64ص. (عنوان دیگر: سیره و زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام )

ص: 571

61. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی رحیمی، تهران، بنیاد بعثت، مرکز چاپ و نشر، 1374، 112ص

62. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام در شکنجه گاه، عبدالامير فولادزاده، تهران، مرکز انتشارات اعلمی، بی تا، 40 ص.

63. حضرت موسی کاظم علیه السلام فضل الله کمپانی افسری، تهران، مفید، 1360، 280ص، وزیری.

4. حکایاتی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا حیدری ابهری، اصفهان، بوستان فدک، 1391، 240ص.

65. حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین حاجیلو، تهران، روزنامه همشهری، 1386، 32ص.

66. حکمت های کاظمی: ترجمه و توضیح چهل حدیث از امام کاظم علیه السلام ، جواد محدثی، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر، 1390، 96ص

67. حمیده سلام الله علیها: مادر امام کاظم علیه السلام ، محمد اصغرنژاد، تهران، نشر مشعر، 1390، 64ص، پالتویی

8. حميده مصفاة: مادر امام کاظم علیه السلام ، محمد اصغرنژاد، قم، نورالسجاد، 1379، 104 ص، رقعی.

69. حیات پاکان: داستان هایی از زندگی امام محمد باقر، امام جعفر صادق علیه السلام و امام موسی کاظم علیهم السلام :، مهدی محدثی، قم، بوستان کتاب، 1387، 104ص، رقعی.

70. حیات و سیره امامان: امام کاظم علیه السلام ، تهیه و تنظیم معاونت امور فرهنگی بعثه مقام معظم رهبری، مدیریت آموزش، تهران، نشر مشعر، 1392، 48ص.

71. داستان زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمدعلى يقظان، ترجمه مرضیه طهمورثی نژاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1375، 72ص.

72. داستانهای زندگی از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، رضا تقوی دامغانی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی با همکاری معاونت فرهنگی، 1368، 133ص

73. داستانهایی از امام کاظم علیه السلام ، جواد قیومی، تهران، قیوم، 1391، 80ص.

74. داستانهایی از امام کاظم و امام جواد علیهما السلام ، به انضمام سوگنامه، قاسم میرخلف زاده ، قم، روحانی، 1380، 216ص.

ص: 572

75. داستان هایی از زندگانی باب الحوایج امام موسی بن جعفر علیه السلام ، علی رضا کربندی، مشهد، دامینه، 1392، 104 ص

76. در مکتب اسوه صلابت و استواری حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، على قائمی امیری، قم، پیام مقدس، 1385، 96؛ تهران، امیری، 1387، 407ص، وزیری.

77. دو قصیده در رثاء حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام و یک قصیده در ستایش حضرت امام رضا علیه السلام ، بمانعلی محقق واعظ خراسانی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1368، 7ص.

78. دورنمائی از زندگی موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری، عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلام، 1361، 186ص

79. راویان مشترک فریقین از امام موسی کاظم علیه السلام ، محمد مهدی راشدی، تهران، هشتمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، 1374، 21ص.

80. الرسول و الذراری (جلد 9) : معصوم نهم علیه السلام، احمد سیاح، تهران، کتابفروشی اسلام، بی تا، 124ص

81.روایات و آراء جازم الحزيم از امام موسی کاظم الكظیم در تفسیر آیات قرآن، محمد باقر محقق، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، بی تا، 122ص

82. روزشمار عترت سال 1384 : زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام و یاران آن حضرت، تهران، رایحه عترت، 1384.

83. زندانی بی حصار: زندگینامه امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا آبروی، تهران، مدرسه، 1387، 00اص، وزیری

84. زندگانی امام کاظم علیه السلام ، احمد احمدی بیرجندی، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر، 1390، 32ص.

85. زندگانی امام کاظم علیه السلام ، علی رفیعی و سید محمد حسینی، مقدمه نویس حوزه نمایندگی ولی فقیه در جهاد سازندگی، تهران، فیض کاشانی، 1374، 226ص.

86. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، صابر کرمانی، تهران، اقبال، 1386، 47ص.

87. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، منصور کریمیان، تهران، اشرفی، 1379، 63ص. (این کتاب تلخیصی از منتهی الامال فی تواريخ النبی والال عباس قمی است. شماره نهم

ص: 573

از مجموعه کتاب های زندگانی چهارده معصوم : است.)

88. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام : ترجمه جلد یازدهم بحار الانوار، محمد باقرمجلسی، ترجمه موسی خسروی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1364، 300ص، وزیری.

89. زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام : چشمه حکمت : همراه با داستانی پند آموز، فاطمه دهکردی، تهران، کاشف، 1391، 248ص.

90. زندگانی امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، بررسی و بازنگری جواد بهشتی، ساده نویسی مهری ماهوتی، تهیه شده در دفتر تحقیق و تالیف کتب درسی سازمان نهضت سواد آموزی، تهران، نهضت سواد آموزی، دفتر تحقیق و تالیف، 1374، 27ص.

91. زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد تقی مقدم، مشهد، مقدم، 1387، 208 ص. (عنوان دیگر: تاریخ اسلام زندگانی چهارده معصوم : در بیان زندگانی و مواعظ و معجزات موسی بن جعفر امام هفتم علیه السلام )

92. زندگانی باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد تقی مدرسی، تهران، نشر بقيع، 1376، 84ص؛ تهران، محبان الحسین علیه السلام ، 1379، 101ص، رقعی

93. زندگانی باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام، عباس حاجیانی دشتی، قم، موعود اسلام، 1388، 272ص، رقعی

94. زندگانی چهارده معصوم : سیری در زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام (زین المجتهدین)، ترجمه و تالیف سید محمد صالحی، تهران، معیار اندیشه، 1384، 176ص. (عنوان دیگر: سیری در زندگانی امام موسی کاظم : (زين المجتهدين))

95. زندگانی حضرت امام موسی کاظم: گزیده ای از منتهی الامال محدث قمی، به کوشش رضا استادی، قم، دفتر نشر برگزیده، 1380، 80ص. (این کتاب برگزیده و متن ساده شده کتاب منتهی الامال فی تواريخ النبی و الال تاليف عباس قمی می باشد)

96. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، حاج علی اکبر نواب شیرازی، شیراز، کتابفروشی جهان نما، 1320، 200ص.

97. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، جمعی از علمای لبنان، ترجمه حمید رضا کفاش، تهران، نشر عابد، 1379، 110ص، رقعی.

ص: 574

98. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، عماد الدین حسین اصفهانی (عمادزاده)، بی جا، طبع کتاب، 1341، 2جلد.

99. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مصطفی زمانی، قم، عصر ظهور، 1378، 152ص، رقعی.

100. زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی پیشوایی، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی، مرکز فعالیت ها و پژوهشهای قرآن و عترت، 1378، 73ص. (عنوان دیگر: شرح زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام )

101. زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ابوالقاسم سحاب، تهران، بی نا، 1370ق.، 315ص.

102. زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، عباس خاتمی، بی جا، دبیرستان موسی بن جعفر، بی تا، 56ص.

103. زندگی امام کاظم علیه السلام : قهرمان اراده و تصمیم، عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، قم، نوید اسلام، 1381، 140ص

104. زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین مظفر، تهران، کتابهای جیبی؛ امیر کبیر، 1391، 40 ص.

105. زندگی و سیمای امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد تقی مدرسی، ترجمه محمد صادق شریعت، تهران، انصار الحسین ، 1372، 104ص.(چاپ دیگر: هدایتگران راه نور: زندگانی باب الحوائج امام موسی بن جعفر علیه السلام ، تهران، محبان الحسين 7، 1379 ،96ص.)

106. زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام ، فاطمه جعفری نیکو، تهران، ساحل؛ آوای عشق،1390، 111ص، وزیری.

107. زندگینامه امام موسی کاظم علیه السلام : منتخبی از کتاب شریف منتهی الآمال، به قلم عباس قمی، تهران، نشر بی زمان، 1392، 160ص

108. ستارگان درخشان: سرگذشت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و فرزندش سید میر محمد در شیراز، محمد جواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1370.

109. سخنان باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ترجمه محمد تقی حکیم، بین الحرمین، عالمشاه، 1342ش. /1383ق، 66ص.

ص: 575

110. سخنان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، سید محمد تقی حکیم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371، 193ص، وزیری.

111. سرچشمه های نور: فرازهایی از زندگانی امام موسی علیه السلام، گروه محققین موسسه البلاغ؛ به اهتمام محمود شریفی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی، شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1392، 144ص

112. سرگذشت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و امامزادگان، محمد جواد نجفی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1356، 224ص.

113. سکوت و فریاد موسی بن جعفر، علی پورحسینی، مشهد، ضریح آفتاب، 1390، 90ص.

114. سخنان گهربار از حضرت امام رضا علیه السلام به انضمام سخنانی از حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و حضرت امام محمد تقی علیه السلام، تألیف و ترجمه حسین حائری کرمانی، مشهد، انصار، 1384، 178ص

115. سرچشمه های نور: امام موسی کاظم علیه السلام ، محسن خندان، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1369، 206ص.

116. سیره امام موسی بن جعفر علیه السلام در هدایت و تربیت، رضا تقوی دامغانی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367، 23ص.

117. سیره تربیتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، سید رضا تقوی دامغانی، تهران، نخيل، 1387، 308ص.

118. سیری در زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام ، سید محمد صالحی، تهران، میلاد، 1388، 176ص، رقعی.

119. سیری در زندگانی امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، سید عبد الرسول حجازی واعظ، تهران، كانون انتشار، 1350، 316ص؛ بی جا، گلشن، 1353، 316ص.

120. سیمای کاظمین: آرام دجله، حسن ایدرم، تهران، مشعر، 1388، 167ص، پالتویی.

121. شاهراه روشنایی: داستانهایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مجيد محبوبی، قم، نسیم حیات، 1390، 96ص.

ص: 576

122. شخصیت و سیره امام سجاد ، امام باقر، امام صادق، امام کاظم و امام رضا: سید علی حسینی خامنه ای، تهران، موسسه فرهنگی قدر ولایت، 1385، 171 ص.

123. شخصیت و سیره معصومین :در نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی - شخصیت و سیره امام سجاد. امام باقر . امام صادق. امام کاظم و امام رضا، تهران، موسسه فرهنگی قدر ولایت، 91 ص.

124. شرح زندگانی موسی بن جعفر و علی بن موسی الرضا علیهما السلام ، محمد جواد مغنیه، ترجمه سید جعفرغضبان، تهران، ماه نو؛ اردیبهشت، 1379ق.، 200ص. (عنوان روی جلد: شخصیت حضرت رضا و موسى الكاظم علیهما السلام ، تهران، انتشارات بنگاه مطبوعاتی گوتنبرگ، 1339، 200ص.)

125. شرح قصيده لامیه در مدح امام کاظم علیه السلام ، سروده عبدالباقی عمرى افندی (1204-1287 ق)، شارح: سید کاظم حسینی رشتی (1259 ق)، تهران، 1270ق، وزیری، 207ص (چاپ سنگی)

126. شرحی بر مواعظ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، علی رضانعمتی، قم، انوار هدایت، 1389، 4 جلد.

127. شکوه صبر: مباحثی پیرامون سیره امام هفتم حضرت کاظم علیه السلام ، محمد رضا طباطبایی نسب، تهران، نورالائمه علیه السلام، 1389، 188 ص. (عنوان روی جلد: نکاتی پیرامون مقام و منزلت امام موسی کاظم علیه السلام : شکوه صبر)

128. صحیفه امام کاظم علیه السلام ، جواد قیومی اصفهانی، قم، جامعه مدرسین حوزه علميه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1381، 534ص.

129. صحیفه امام کاظم علیه السلام ، غلام رضا اکبری، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ،1372، 425ص

130. صحیفه کاظميه : حاوی 100 دعا از امام هفتم موسی بن جعفر علیه السلام ، گرد آوری و ترجمه محمد رضا غیاثی کرمانی، تهران، سروش، 1378، 154ص، وزیری.

131. صفیر هدایت: طرد ظالم کظم کاظم ، سید محمد ضیاء آبادی، تهران، دفتر امور فرهنگی با همکاری نشر بهاران، 1383، 27ص.

ص: 577

132. طب جامع امام کاظم علیه السلام ، شاکر شبع، ترجمه لطیف راشدی و سعید راشدی، تهران، پیام عدالت، 1390، 272ص، وزیری.

133. طب و درمان، خواص پزشکی و شیمی خوراکیها از دیدگاه امام کاظم و امام رضا علیهما السلام ، سعدالدین قاسمی، ترجمه غلام رضا اکبری، مشهد، موسسه فرهنگی انتشاراتی الشمس، 1376، 159ص

134. طلوع نور هفتم، سید محمد رضاامام جزائری، تدوین اصغر غلامی، قم، روضه العباس علیه السلام، 1392، 96 ص.

135. عترت هفتم: موسای آل رسول صلی الله علیه و آله امام کاظم علیه السلام ، علی محمد سلطانی، تهران، نظری، 1390، 301ص، رقعی.

136. عجایب و معجزات شگفت انگیزی از امام کاظم علیه السلام : (اثبات حقانیت و مذهب تشیع)، محمد طباطبایی، قم، شمیم گل نرگس، 1379، 128؛ قم، شاکر، 1386، 78ص، رقعی.

137. عفو و بخشش : امام موسی کاظم علیه السلام ، عباس ندیمی، بازنویسی مریم شیرخانی، تهران، پیام یاس، 1388، 103ص، وزیری.

138. غریو سرخ جسر، سینا واحد، تهران، الهام، بی تا، 32ص.

139. فرازهایی از مبارزات امام موسی بن جعفر علیه السلام با طاغوت زمان، علی کاظمی، قم، کوثر، بی تا، 32ص.

140. فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام و تذکره آقا علی عباس، احمد صادقی اردستانی، قم، رئوف، 1374، 232ص.

141. فرهنگ فرزانگی : پیام امام کاظم علیه السلام به هشام بن حکم، م. ناصر، قم، دار الحدیث، 1375، 87ص، رقعی

142. فرهنگ و آداب کار در کلام امام کاظم علیه السلام ، تهیه کننده وزارت کار و امور اجتماعی دفتر امور فرهنگی، پژوهش و تحقیق موسسه پژوهشی علمی فرهنگی طلیعه منطق، به سفارش دفتر امور فرهنگی، قم، دفتر نشر برگزیده، 1383، 85ص، رقعی.

ص: 578

143. فضائل و کرامات امام موسی کاظم علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام محمد بن على الجواد علیه السلام : ترجمه کتاب مدينة المعاجز، نوشته هاشم بن سلیمان بحرانی، ترجمه غریب عساکره مجد، قم، ارمغان يوسف، 1389، 424ص، وزیری.

144. قصص الكاظمين، یا داستانهای از امام کاظم و امام جواد علیهما السلام ، قاسم میر خلف زاده، قم، مهدی یار، 1379، 216ص.

145. کاظم آل محمد صلی الله علیه و آله : زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام برگرفته از منتهی الآمال شیخ عباس قمی، تهران، کتاب سبز، 1390، 176ص، رقعی.

146. كاظم آل محمد صلی الله علیه و آله: شرح حال زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، اعظم السادات حسینی، تهران، نشر بی زمان، 1391، 196ص، رقعی.

147. کتابنامه امام کاظم علیه السلام، ناصر الدین انصاری قمی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ؛ آستان قدس رضوی، 1370، 189ص

148. کرامات حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و حضرت امام رضا علیه السلام ، على ابراهیمی، قم، عصر رهایی، 1390، 192ص، رقعی

149. گذری بر زندگی چهارده معصوم امام موسی کاظم علیه السلام ، عباس قدیانی، تهران، یادداشت، 1390، 40 ص. (چاپ دیگر: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام امام هفتم، تهران، فردابه، 1378، 32ص.)

150. گزارش سومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ویژه بررسی ابعاد شخصیت امام هفتم، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1369، 99 ص.

151. گزارش لحظه به لحظه از شهادت امام کاظم علیه السلام ، محمد رضا انصاری، قم، دلیل ما،1387، 85ص، رقعی.

152. ماه در حبس : زندگانی حضرت امام کاظم علیه السلام ، مهدی شمس الدین، قم، نورنگار، 1376، 48ص.

153. ماه در محاق : کوتاهه هایی از زندگانی امام کاظم علیه السلام ، مهدی قزلی، تهران، امیر کبیر، 1390، 104 ص.

154. مجموعه آثار سومین کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1370، 2 جلد.

ص: 579

155. مرد پابرهنه، بزغاله عابد و چند داستان دیگر: داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ،على كاشفی خوانساری، تهران: وزارت آموزش و پرورش، معاونت پرورشی، موسسه فرهنگی منادی تربیت، 1387، 56ص.

156. مرد زنجیر و زندان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی مراد حاصل، تهران، منادی تربیت، 1380، 40 ، رقعی

157. مشاهیر مدفون در کاظمین، ابراهیم زنگه قاسم آبادی و فرشته زنگنه، مشهد، خورشید شرق، 1389، 226ص.

158. معجزات امام موسی کاظم علیه السلام، حبیب الله اكبرپور، مشهد، نشر الف، 1382، 146ص

159. معجزات حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، بی جا، 1350ق، چاپ سنگی.

160. مناقب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در شعر فارسی، احمد احمدی بیرجندی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1372، 130ص

161. منتهی الامال در حالات و مقامات و اخلاق و معجزات و کلمات و اصحاب اولاد موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، عباس قمی، تهران، کتابفروشی بوذر جمهوری مصطفوی، 1373ق./1332ش.، 89ص.

162. موسی بن جعفر علیه السلام ، عبد الرسول حجازی، تهران، غدیر، بی تا

163. مهاجران موسوی: بررسی علمی زندگانی فرزندان و نوادگان حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و علل مهاجرت آنها به ایران، جلیل عرفان منش، تهران، امیر کبیر، 1390، 1031ص.

164. ناسخ التواریخ (جلد 10: از کتاب دوم): حالات امام موسی کاظم علیه السلام ، عباسقلی سپهر ثانی، کتابت حسن بدری، به اهتمام سید سعید طباطبائي نائینی، تهران، چاپخانه علمی، 1365ق.، 3 جلد

165. ناسخ التواریخ زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، عباسقلی سپهر ثانی، تهران، امیر کبیر، 1342، 570ص، رحلی

166. نکته های نورانی : چهل حدیث تربیتی از امام کاظم علیه السلام ، كاظم تقوی، تهران، نخیل، 1387، 159ص.

ص: 580

167. نگاهی بر زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد محمدی اشتهاردی، تهران، نشر مظهر، 1374، 144ص، رقعی.

168. هدیه ی گران بها: داستان هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، محمود پوروهاب، قم، بوستان کتاب، 1383، 72ص، رقعی.

169. هفتمین آفتاب : یادواره امام موسی کاظم علیه السلام ، سینا واحد، تهران، سروش، 1359، 36ص.

170. هفتمین فصل شکفتن : روایتی نو از زندگی و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام ، كمال السيد، ترجمه حسین سیدی، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش، 1379، 232ص، رقعی؛ قم، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، دفتر نشر معارف، 1392، 220ص

171. یاران امام کاظم علیه السلام ، محمد فوزی، ترجمه و نگارش مهدی علیزاده موسوی، تهران، دفتر نشر برگزیده، 1380، 64ص، رقعی.

ویژه کودک و نوجوان

172. 10 قصه از امام کاظم علیه السلام ، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران : قدیانی، کتاب های بنفشه، 1392، 128ص

173. ادامه گل های محمدی: امام کاظم علیه السلام ، سید مهدی ذاکری موسوی، قم، موسسه فرهنگی انتشاراتی نقش، 1392، 32ص.

174. از باب الحوائج امام کاظم علیه السلام برام بگو، صدیقه خداخواه، تصویرگر مهشید شادمه، تهران، اعجاز قلم، 1391، 8

175. امام کاظم علیه السلام ، سید محمد مهاجرانی، تصویرگری طاهره رضایی، قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391، 12ص

176. امام کاظم علیه السلام ، نظم نجمه السادات هاشمی، تصویرگر منصوره صحرایی، قم، حدیث نینوا، 1388، 12ص

177. امام کاظم علیه السلام ، عاطفه محمدعلی، ترجمه و تالیف صفر سفیدرو، تصویرگر منقذ الموسوی و حسنین عباس، تهران، نشاط؛ قم، سپهر اندیشه، 1390، 12ص. (عنوان روی جلد : آشنایی کودکان و نوجوانان با 14 معصوم :)

ص: 581

178. امام کاظم علیه السلام مهربان تر از پروانه ها، غلام رضا آبروی، تصویرگران سعید گائینی و نسرین گائینی، قم، حضور، 1386، 16ص

179. امام موسی کاظم علیه السلام ، اسماعیل هنرمندنیا، تصویرگر مر جان نیک جاه، قزوین، سایه گستر، 12ص

180. امام موسی کاظم علیه السلام ، اکرم مطلبی کربکندی، تصویرگر طاهره رضایی، تهران، گوهر اندیشه، 1390، 12ص.

181. امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین فتاحی، تصویرگری محمد رضادادگر، تهران، قدیانی، کتابهای بنفشه، 1383، 22ص.

182. امام موسی کاظم علیه السلام ، زهره فنایی، شاعر زهرا الماسی، تصویرگر مریم جابری، مشهد، آذر آوا، 1389، 12ص.

183. امام موسی کاظم علیه السلام ، فریبا کلهر، تصویرگری نوشین صفاخو، مشهد، شرکت به نشر، 1387، 24ص.

184. امام موسی کاظم علیه السلام مهدی وحیدی صدر، تصویرگری منقذ موسوی، مشهد، عروج اندیشه، 1385، 12ص؛ تصویرگری فرشته منعمی، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، واحد کودک، انتشارات جوانه، 1384، 12ص.

185. امام موسی کاظم علیه السلام اشک های گاو برای سال های سوم، چهارم و پنجم دبستان، سروده محمد کاظم علیه السلام مزینانی، تصویرگر منصوره محمدی، تهران، قدیان، کتابهای بنفشه، 1387، 12ص

186. امام موسی کاظم علیه السلام : دعای شیر نر، ماندانا زارعی، تصویرگر سمیه بیگلری، کرج، در دانش بهمن، 1388، 8ص.

187. امام موسی کاظم علیه السلام : سر و سر، سپیده خلیلی، تصویرگری سعید رزاقی، تهران، لوح دانش، 1387، 12ص.

188. امام هفتم حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، شاعر حسين موسوی پاکزاد، تصویر گر سمانه پاری، قم، موسسه اطلاع رسانی اسلامی مرجع، 1389، 12ص

189. باغ مهربانی، زندگی نامه ی امام کاظم علیه السلام، نورا حق پرست، تصویرگر میترا عبد اللهی، تهران، مدرسه، 1390، 32ص.

ص: 582

190. تنبیه کاری: داستانی از زندگی امام کاظم علیه السلام ، محمد رضاسرشار ( رضارهگذر)، تصویرگر عادل رستم پور، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، 1388، 24ص.

191. تیر دوم با استفاده از تاریخ زندگی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، سعید الرسول نقاشی امیر نساجی، تهران، مرکز چاپ و نشر بنیاد بعثت، 1373، 33ص.

192. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، شعر از حسین میرزائی، تصویرگری حامد غفاریان، مشهد، برکات اهل بیت علیهم السلام، 1388، 12ص

193. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام، محمود میرزایی دلاویز، تهران، شهرزاد، 1390، 12ص.

194. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، قم، جهان آرا، 1385، 24ص. این کتاب فارسی بوده و به عربی، انگلیسی، ترکی، اردو، فرانسوی و تاجیکی ترجمه شده است).

195. حضرت موسی بن جعفر کاظم علیه السلام مهدی وحیدی صدر، تصویرگری حسین آسيوند، قم، براق، 1387؛ تهران، انتشارات مسيا، 1392، 24ص.

196. خورشید شهر کاظمین: امام کاظم علیه السلام ، سروده عباسعلی سپاهی یونسی، تصویرگر سیما بروجردی، مشهد، انصار، 1385، 12ص

197. خوشبخت ترین مرد دنیا: قصه هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگری محمد حسین علیه السلام صلواتیان، مشهد، شرکت به نشر، 1387، 24ص.

198. داستان زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، امیر مهدی مرادحاصل، تصویرگر محمد حسین صلواتیان، تهران، ورای دانش، 1388، 32؛ تهران، گلهای بهشت، 1380، 32ص.

199. دریای صبر: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، حسین صالح، تصویرگران : سعید گائینی و نسرین گائینی، قم، حضور، 1387، 64ص.

200. دزد و مرد مهربان، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران، قدیانی، 1391، 12ص

201. دوستی و دشمنی، مهدی وحیدی صدر، تصویرگر طیبه توسلی، طرح و اجرا شرکت تبلیغاتی سیمای نور کوثر، مشهد، عروج اندیشه، 1385، 12ص.

ص: 583

202. زبدة الاثر در شرح زندگی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، مصطفی ضیائیان، سبزوار، مؤلف، بی تا، 90 ص.

203. زندگی امام کاظم علیه السلام، نویسنده و تصویرگر زهره سادات فیض آبادی، تهران، قصر کتاب، 1390، 12ص

204. زندگی نامه امام موسی کاظم علیه السلام ، مجتبی عبدی اسکندری، شاعر مریم جباری، تصویرگر زهره سید مراغه، مشهد، نگین هشتم، 1391، 12ص

205. سکه های پربرکت امام کاظم علیه السلام ، ابوالفضل هادی منش، تصویرسازی و گرافیک از کانون طراحی و تصویرگری جارچی، قم، نسیم حیات، 1391، 12ص

206. سیر در زندگی معصومین: امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی داورزنی، تصویر گر سامان شاه محمد، تهران، خير الله، 1390، 32ص.

207. سیره و زندگانی امام کاظم علیه السلام ، تهران، موسسه فرهنگی جهان رایانه کوثر، 1390، 56ص.

208. سیره و زندگانی کامل امام موسی کاظم علیه السلام ، گرد آورنده گروه تحقیق و پژوهش جهان رایانه، تهران، موسسه فرهنگی جهان رایانه کوثر، 1392، 8ص.

209. عطر سکوت امام کاظم علیه السلام ، مهدی وحیدی صدر، تصویرگر الهه ار کیا، قسم، براق، 1386، 12ص

210. مجموعه لالائی معصومین امام موسی کاظم علیه السلام ، رضوان داستانپور، نقاشی فرشته منعمی، قم، اکرام، 1385، 12ص

211. مسافر کوچک: داستان تولد امام کاظم علیه السلام برای کودکان، ناصر نادری، تصویرگر حسن عامه کن، تهران، پیام محراب؛ کتابهای غنچه، 1387، 16ص. (عنوان دیگر: تابلوی زندگی امام کاظم علیه السلام )

212. ملخهای گرسنه، به روایت محمود پوروهاب، تصویرگر نغمه صالحی، تهران، قدیانی، 1391، 12ص.

213. موسی بن جعفر : کاظم علیه السلام ، زهرا یعقوبی و فاطمه بختیاری، تصویرگر طیبه توسلی، قم، براق؛ تهران، کمال اندیشه، 1388، 16ص

214. مهربان نهم امام کاظم علیه السلام، مجيد ملامحمدی، طراح تصاویر محمد حسین صلواتیان، تهران، پیام آزادی، 1385، 12ص

ص: 584

215. مهربانی و گذشت، حفظ آبرو: داستانی از زندگانی حضرت امام رضا علیه السلام ، بازنویسی منصور کریمیان، نقاشی خشایار قاضی زاده، تهران، فارابی، 1383، 12ص

216. نور در تاریکی :امام موسی کاظم علیه السلام ، فاطمه پارسا، تصویرسازی آتلیه محمدی فرد، تهران، شبرنگ، 1389، 12ص

217. هدیه پنهان : مجموعه دوازده قصه از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگر مرتضی امین، تهران، پیام آزادی، 1379، 88ص، رقعی.

218. هدیه ای از قرآن، ابوالفضل هادی منش، طرح و اجرا گروه گرافیک برتر، قم، آستان مقدسه قم، انتشارات زائر، 1391، 12ص

219. هدیه ای که بازگشت: قصه هایی از زندگی امام موسی کاظم علیه السلام ، مسلم ناصری، تصویرگر محمدحسین صلواتیان، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به نشر،1387، 24ص.

220. همراه با امام کاظم علیه السلام : ویژه نوجوانان عزیز، گرد آورنده امید سمامی، قم، اشک ياس، 1389، 32ص.

ب)عربی

اشاره

221. آثار و برکات الإمام الكاظم علیه السلام فی دار الدنيا، سیدهاشم ناجی موسوی جزایری، قم، بینا، 1418ق.

222. أثر الإمام الكاظم علیه السلام فی تربية الأمة، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.،36ص.

223. أحسن التراجم لاصحاب الإمام موسى الكاظم علیه السلام، عبدالحسین شبستری، مشهد، المؤتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام ، 1409-1410ق.، 2 جلد.

224. أدعية الإمام موسى الكاظم علیه السلام : الصحيفة الكاظمية، محمدعلی علی دخیل، بیروت، دار المرتضی، 1421ق، 244ص، رقعی

225. أربعون حديثا و أربعون رواية عن الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مع قبس من السيرة والحياة ، كمال السيد، بیروت، دار النبلاء، 1426ق./2005م.، 118ص

226. إطاله على القواعد الفقهية في الأحاديث الكاظمية، محمد الخامنئی، تهران، تولید کتاب (تک)، 1384، 156ص.

ص: 585

227. أعلام الهداية: الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، قم، مركز الطباعه و النشر للمجمع لاهل البيت علیهم السلام، 1427ق./1383ش.، جلد 9، 245ص، وزیری.

228. الإمام السابع: الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ، لجنة التحرير في طريق الحق، تعريب محمد عبدالمنعم الخاقانی، قم، منشورات فی طريق الحق، 1369، 55ص. این کتاب فارسی بوده و به عربی، اردو و آذری ترجمه شده است.)

229. الإمام السابع من أئمة أهل البيت ، محمد حسن قبیسی عاملی، بیروت، بی نا،1403ق./1983م.، 76ص.

230. الإمام صادق، الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : الخطابه والمنبر، مرتضی مطهری، ترجمه جعفر صادق علیه السلام الخلیلی، تهران، موسسه البعثه، 1405ق.، 109ص

231. الإمام علي بن الحسین زین العابدین علیه السلام. الإمام محمد علی الباقر علیه السلام . الإمام جعفربن محمد الصادق علیه السلام . الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، هاشم الموسوی، تهران، فرهنگ مشرق زمین، 1383،

232. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، تهران، دار التوحيد، 1403ق، 143ص.

233. الإمام الكاظم علیه السلام ، اعداد أمل طنانه، مراجعه و تصحیح نضال علی، بیروت، موسسه الاعلمی، 1425ق.، 32ص.

234. الإمام الكاظم علیه السلام ، سید محمود غریفی بحرانی، قم، دار الحفظ للتراث البحرانی، 1427ق.، 32ص، جیبی

235. الإمام الكاظم علیه السلام ، میر ابو الفتح دعوتی، ترجمه گروه مترجمان، بيروت، الدار الإسلاميه، 1412ق.، 31ص.

236. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، بیروت، دار الزهراء، 1412ق.، (فروست : حياة الرسول و اهل بيته المجاهدين)

237. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، قم، مؤسسة الإمام الحسين علیه السلام، 1413/1371 ق،31ص

238. الإمام الكاظم علیه السلام ، لجنة التأليف، تهران، موسسه البلاغ؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1408ق.، 126ص.

239. الإمام الكاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، تعریب كمال السيد، قم، موسسه انصاریان،

ص: 586

1416ق.، 36ص. (کتاب حاضر ترجمه بخشی از کتاب آشنایی با معصومین علیهم السلام تالیف مهدی آیت اللهی است.)

240. الإمام الكاظم علیه السلام أضواء من سيرته، محمود السيف، بیروت، دارالعلوم، 1426ق./2005م.، 107ص، رقعی

241. الإمام الكاظم علیه السلام آسیا بغداد و حاميها و شفيعها، على الكورانی العاملی، کربلا، العتبه الحسينية المقدسة، قسم الشوون الفكرية و الثقافيه، 1431ق./2010م.، 359ص، وزیری.

242. الإمام الكاظم علیه السلام ضوء مقهور الشعاع، سلیمان کتانی، بیروت، دارالثقلین، 1420ق./1999م.، 230 ص؛ بیروت، دارالهادی، 1428ق./2007م.، 238ص، وزیری.

243. الإمام الكاظم علیه السلام فی الشعر العربی، اسماعيل الخفاف، مشهد، الموتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام، 1414ق./1373ش.، 350ص.

244. الإمام الكاظم علیه السلام قدوة و اسوة، محمد تقی المدرسی، بی جا، المركز الثقافی الاسلامی، 1406ق.، 94ص؛ بیروت، موسسه البصائر؛ کویت، مکتبه العرفان، 1407ق.، 104ص؛ تهران، دار محبی الحسین، 1426ق، 96ص؛ (این کتاب به فارسی ترجمه شده است.)

245. الإمام الكاظم علیه السلام و ذرارية فی التراث الشعرى و التاريخی والفقهی، اسماعيل الحاج عبد الرحيم الخفاف، کاظمین، قسم الثقافة و الاعلام فی العتبة الكاظمیة المقدسة، 1431ق./2010م.، 543ص.

246. الإمام الكاظم علیه السلام و ما قيل من الشعر فيه، اسماعيل الخفاف، مشهد، الموتمرالعالمی للامام الرضا علیه السلام ، 1414ق./ 1372ش.، 282ص.

247. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام: باب الحوائج و عنوان العلم و العطاء والابتهال الى الله تعالی، کاظمین، العتبة الكاظمية المقدسة، قسم الثقافة و الاعلام، 1430ق.، 72ص.

248. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : شمس فی ظلمات السجون، عادل عبدالرحمن البدری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی،1433/1391 ق، 348ص.

249. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ضحية الارهاب السياسی، محمد حسین علی الصغير، بیروت، موسسه البلاغ، 1426ق./2005م.، 287ص.

ص: 587

250. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی بحار الانوار، على اشرف، قم، مكتبه الحیدریه، 1425ق.، 492ص، وزیری.

251. الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، مرتضی مطهری، تعريب جعفر صادق الخلیلی، تهران، بنیاد بعثت، 1405ق./1363ش.، 10ص، رقعی

252. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، زینب محمد عیسی، بیروت، جمعية السيده زینب الخيريه، 1429ق./ 320ص.

253. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام، سید عبد الودود امین، مراجعه و تقدیم شیخ عفيف النابلسی، کویت، دار التوجيه الإسلامی، 1400ق.

254. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام اضاءات حول سيرة سابع ائمه اهل البيت علیهم السلام، کوثر شاهین، بیروت، دار التعارف المطبوعات، 1425ق./2004م.، 471ص.

255. الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و مدرسة اهل البيت في مرحلة الاكتمال دراسة فی الفكر و السيرة، زهير غزاوی، بیروت، الحائز على جائزه موسسه الإمام الحسين علیه السلام، 1998م.، 236 ص.

256. الإمام موسی بن کاظم علیه السلام وليد الابواء و شهید بغداد، عبدالرحمن العلوی، بیروت، دار الهادی، 1425ق./ 2004م.، 352ص.

257. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، لجنة التحرير، قم، دار الحسین، 1382، 32ص.

258. الإمام موسى الكاظم علیه السلام، لبنان، دار الاسلاميه، 1410ق./ 1990م، 31ص.

259. الإمام موسى الكاظم علیه السلام الى الفكر و اصالة الانتماء، نبيل على صالح، بیروت، الغدیر، 1419ق.، 182ص

260. الإمام موسى الكاظم علیه السلام باب الحوائج، سیره، دروس و تحلیل، کامل سليمان، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1421ق./2000م.، 390ص.

261. الإمام موسى الكاظم علیه السلام : سيرة و تاریخ، على موسى الكعبی، قم، مرکز الرساله، 1430ق.، 234 ص، رقعی

262. الإمام موسى الكاظم علیه السلام عرض و تحلیل، عفيف النابلسی، بیروت، الدار الاسلاميه، 1413ق/1992م.، 173ص

263. الإمام موسى الكاظم علیه السلام مع قيس من السيرة و الحياة، کمال السيد، بيروت، دار النبلاء، 1426ق.، 296ص.

ص: 588

264. الإمام موسی کاظم علیه السلام ، علی محمد علی دخیل، بیروت، دار التراث الاسلامی، 1394ق/1974م.، 97ص.

265. الإمام موسى الكاظم بن جعفرالصادق رضي الله عنه، علوی بن حامد بن محمد بن شهاب الدين، اربد (اردن)، دار الكتاب الثقافي، 1425ق.، 131ص.

266. الإمام موسى الكاظم علیه السلام فی محنة التاريخ، عايده عبدالمنعم طالب، بیروت، دار الرسول الاكرم؛ دار المحجة البيضاء، 1421ق./2000م.، 274ص.

267. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، وعى تربيه نضال، مهدی الحسینی، بی جا، المكتبه الاسلاميه، 1979م.، 63ص.

268. امامان موسى الكاظم و على الرضا علیهم السلام : عرض و ایضاح، احمد مغنیه، مقدمه از محمد جواد مغنیه، بیروت، مكتبه العرفان، بی تا، 159ص. (این کتاب به فارسی ترجمه شده است)

269. الإمامان موسى الكاظم و محمد الجواد علیهم السلام : سيرة و تاریخ، محمد حسن آل یاسین، کاظمین، العتبة الكاظمية المقدسة، قسم الثقافية و الاعلام، 1430ق. /2009م.،206ص.

270. امثال و حكم الإمام الكاظم علیه السلام و كلماته المختاره، محمد الغروی المحلاتی، مشهد، الموتمر العالمی للامام الرضا علیه السلام، 1412ق، 2 جلد.

271. باب الحوائج الإمام الكاظم علیه السلام مسیره علویه مستمره، حسین ابراهيم الحاج حسن، بیروت، دار المرتضی، 1420ق./1999م.، 335ص.

272. بحار الانوار : تاريخ الكاظم علیه السلام (جلد 48)، محمد باقر مجلسی، بیروت، الوفاء، 1403ق، 328ص.

273. بلاغة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : خطب - رسائل - کلمات، ابو جعفر الكعبی، بیروت، دار الصفوه؛ دارالهادی علیه السلام، 1425ق./2004م. 336ص.

274. تاريخ الإمامين الكاظمين علیهما السلام و روضتهما الشريفة من يوم دفنهما.. ويليه نظام العتبات المقال سنة، جعفربن محمد النقدي، تصحيح امیر عباس، بغداد، دار الكتاب العراقية، المكتبه العلميه، 1369ق.، 123ص

275. تاملات فی آفاق الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، محمد حسين فضل الله، بيروت، دارالتعارف، 1414ق.، 96ص.

ص: 589

276. الثائر و السجن دراسة في حياة الإمام الكاظم علیه السلام ، حسن موسی صفار، تهران، دار البصائر، 1405ق.، 136ص؛ بیروت، موسسة الوفاء، 1406ق.، 144ص

277. جامع زیارت المعصومين علیهم السلام: زیارات کاظمین و العسكريين و الحجة، موسسه امام هادی علیه السلام ، قم، پیام امام هادی علیه السلام ، جلد 4، 1389، 360ص.

278. جزاء اعداء الإمام الكاظم علیه السلام فی دار الدنيا، السيد هاشم الناجی الموسوی الجزائری، قم، مؤلف، 1417ق، 158ص، وزیری.

279. الحجج و البينات فی کرامات الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام، علی نقی النقوی اللكهنوی، تقدیم کامل سلمان الجبوری، بیروت، دار المحجة البيضاء، 1432 ق./ 2011م.، 192ص

280. حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : دراسة و تحلیل، باقر شریف قرشی، نجف، مطبعه الاداب، 1389ق.، 2 جلد.

281. حياة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام : دراسة و تحلیل، باقرشریف قرشی، تحقیق مهدی باقرشریف قرسی، قم، مهر دلدار، 1387، 528.

282. حياة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، امیر رجب، بیروت، موسسة الأعلمی للمطبوعات،1425ق./2005م.، 32ص.

283. الحياة السياسية للامام الكاظم علیه السلام، عصری البانی، قم، جامعه المصطفى صلی الله علیه و اله العالميه ،مركز المصطفى العالمى للترجمه و النشر، 1388ش. /1431ق.، 311ص، رقعی.

284. ذكرى الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، عبدالمحسن الخالصی، بغداد، مطبعة السلام، 1972م.، 13ص

285. ذكرى وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام، گروهی از روحانیون کربلا، نجف، بی نا، 1386ق.، 32ص، رقعی

286. رائد الدراسة عن الإمامين الكاظم و الرضا علیهما السلام ، عبد الجبار الرفاعی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، بی تا، 126ص

287. روائع من حياة الإمام الكاظم علیه السلام ، والده السيد محمد كاظم الشیرازی، قم، اهل البيت، 1374ش. /1416ق.، 144ص

288. سلو الكاظم علیه السلام عن جسر بغداد، هشام آل قطيط، بیروت، منشورات الفجر، 1431ق،583ص

ص: 590

289. سجن الإمام الكاظم علیه السلام ، سید محمود غریفی بحرانی، قم، دار الحفظ للتراث البحرانی، 1427ق.، 32ص، جیبی

290. سلسلة حياة النبی محمد و اهل بیتی : الإمام موسی بن جعفرعلیه السلام الكاظم ، بیروت، دار المحجة البيضا، 1372، 88ص.

291. سيرة الإمام الكاظم علیه السلام ، محمد على اليقظان، بیروت، دار الحق، 1414ق/1994م، 74ص.

292. سيرة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : دراسة تحليلية للسيرة الأخلاقية و العلمية والسياسية للإمام الكاظم علیه السلام، عبدالله أحمد اليوسف، بیروت، دار المحجة البضاء، 1434ق.،450ص.

293. سيرة الائمه :موسی الکاظم -على الرضا، محمد جواد باسلوب قصصی میسر، محمد رضاعباس محد الدباغ، بیروت، دار المحجه البضاء، 1424ق./2004م.، 287 ص.

294. سيرة و تراجم فی امامة الكاظم علیه السلام ، یاسر خضير زيدان الانباری، بیروت، دار الرفيق، 2005-2006م.، 80ص

295. الشجرة الطيبة فی الارض المخصبة، سيد عبد الله بالایی بوشهری، به کوشش سید مهدی رجایی و سید محمود مرعشی نجفی و سید رضاغریضی، قم، کتابخانه حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، بی تا، وزیری.

296. صحيفة الكاظم علیه السلام ، گرد آوری و تنظيم احمد عظیمی زاده، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی مقاومت بسیج، معاونت فرهنگی پرورشی، انتشارات فر آهنگ اندیشه، 1391، 64ص.

297. الصحيفة الكاظمية الجامعة لادعية الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، سیدمحمد باقرموحدی ابطحی، قم، حبل المتین، 1381؛ بیروت، موسسه البلاغ، 1425ق./2005م.، 200ص.

298. الصحيفة الكاظمية : دعاهای باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام ، غلام رضا اکبری زبیدی، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، 1372، 423ص.

299. الصحيفة الكاظمية والرضوية : الجامعة لادعية الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و الإمام علی بن موسی الرضا علیه السلام و ابنائه، السيد محمد باقر الموحد الأبطحی، قم، موسسه الإمام المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، 1385ش. /1427ق.، 543ص.

ص: 591

300. طب الإمام الكاظم علیه السلام ، شاکر شبع، بیروت، دار الأثر، 1423ق.، 495ص.

301. طب الإمام الكاظم علیه السلام : دراسة مقارنة و تحلیل، شاکر شبع، مشهد، الموتمر العالمی للامام رضا علیه السلام ، 1411ق./1369ش.، 482ص. (چاپ دیگر: بیروت، دارالاثر، 1423ق./2002م.، 482ص.)

302. طب الإمام الكاظم علیه السلام الطب البديل لحفظ الصحة والعمر الطويل، محسن عقيل،بیروت، دار المحجة البيضاء، دار الرسول الاكرم، 1424ق/2003م.، 820ص.

303. طب الإمام موسى الكاظم علیه السلام، عبد الحسين الجواهری، بیروت، دار الكتاب الاسلامی؛ موسسه الغری، 1413ق.، 101 ص؛ بی جا، عبدالله براتی، 1410ق./1368ش.، 90ص.

304. العبد الصالح الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد فاضل المسعودی، قم، زائر، 1377، 312ص.

305. عقيدة الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام من الميلاد حتى الاستشهاد السيد أحمد نوری الحكيم، کربلا، العتبة العباسية المقدسة، 1433ق.، 151ص

306. على الجسر ببغداد، كمال السيد، قم، انصاریان، 1382، 296ص، رقعی.

307. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال من الايات و الاخبار و الاقوال : الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و مستدرکاتها، عبدالله البحرانی الاصفهانی، قم، مدرسة الإمام المهدی، 1409ق.، 560ص، (این کتاب به فارسی ترجمه شده است.)

308. فقه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، السيد محمد على الخادمى الصدر، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1392، 2 جلد.

309. الفكر الإصلاحی للامام موسی بن جعفر علیه السلام ، محمد سعيد الامجد، بيروت، المركز الاسلامی المعاصر، 2003م، 187ص

310. في رحاب الإمام الكاظم علیه السلام ، فوزى آل سيف، بیروت، دار المحجة البيضاء، 1426ق/2005م، 174 ص.

311. في رحاب الجوادين : الإمام موسی بن جعفر الكاظم و الإمام محمد بن علی الجواد علیهم السلام ، وارث الكندی، تصميم و تنفيذ شركة نور لرسوم الأطفال، رسوم طیبه

عبد الله، قم، براق، 1390، 16ص.

ص: 592

312. قبس من الكاظمين، سید مسلم سید حسین موسوی، بغداد، الدار العربية للكتاب، 1986م.، 157ص

313. قبس من نور الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، حسن الشمری الحائری، بیروت، موسسه البلاغ، 1430ق./2009م.، 440 ص.

314. قصص الامام الكاظم علیه السلام : باب الحوائج، ابراهیم سرور، بیروت، منشورات الفجر، 1429ق.، 321ص.

315. قوافل النور: ملحمة شعرية فی سيرة النبی صلی الله علیه و آله و اهل بيته علیه السلام الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام، حسين بركة الشامی، بغداد، ديوان الوقف الشيعى، 1426ق./2005م.، 194ص

316. کاظم الغيظ: شهادة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، اعداد: معهد سيد الشهداء علیه السلام للمنبر الحسینی، بیروت، جمعيه المعارف الاسلاميه الثقافيه، 1432ق./ 2011م.، 120ص

317. کرامات الكاظميه یا معجزات موسی بن جعفر علیه السلام ، موسی رمضانی پورامامی، قم، لاهیجی، 1380، 127ص

318. کرامات و مقامات عرفانی امام موسی بن جعفر علیه السلام ، علی حسینی قمی، بی جا، نبوغ،1382، 144ص

319. كلمة الإمام الكاظم علیه السلام، السيد حسن الحسينی الشيرازی، لبنان، دار العلوم، هيئه محمد الأمين، 2006م.، 272ص.

320. کواکب مشهد الكاظمين فی القرنين الأخيرين و القرن الحالی، عبد الكريم الدباغ، کاظمین، الشوون الفكريه و الثقافيه، العتبه الكاظمية المقدسه، 1431ق. / 2010م، 2 جلد.

321. لمحات سيرة الإمام الكاظم علیه السلام و موقفه من الشعوبيه، وهاب رزاق شریف، بی جا، مکتبه دار الكتب العلميه، 62ص.

322. ماذا يريد منا.. الإمام الكاظم علیه السلام، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.، 36ص.

323. مجموعة الآثار، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام ، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، 1412ق.، جلد 2، 363 ص، وزیری.

ص: 593

324. محاضرة لآية العظمى السيد محمد حسين فضل الله في ذكرى شهادة الإمام موسی الكاظم علیه السلام ، محمدحسین فضل الله، قم، المكتب الاعلامی، بی تا، 15ص

325. المختار من كلمات الإمام الكاظم علیه السلام و امثاله و حكمه، محمد الغروی، قم، بی نا، 1431ق.، 712ص، وزیری.

326. مسائل على بن جعفر و مستدرکاتها (عن اخيه موسی بن جعفر)، تحقيق: مؤسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، مقدمه: سید محمد رضا حسینی جلالی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا، 1409ق.، 456ص

327. مسند الإمام الكاظم أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام ، عزیزالله العطاردی، مشهد، الموتمر العالمی الإمام الرضا علیه السلام، 1409ق./1367ش.، 3 جلد؛ بیروت، دارالصفوه، 1413ق.، 3 جلد.

328. مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابوعمران موسی بن ابراهيم المروزی، تقدیم و تعليق محمد حسین الحسین علیه السلام الجلالی، تهران، محمد شیروانی، 1352ش.، 42ص.

329. مسند الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابو عمران موسی بن ابراهيم الروزی، بیروت، دارالاضواء، بی تا

330. مسند علی بن سويد السائی، فاضل مالكی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا، 1411ق.، 450ص.

331. المشاهد المشرفة : المشاهد و القبور المنسوبة للامام موسی بن جعفر علیه السلام ، حسین ابوسعیده، بیروت، موسسه البلاغ، 1433ق./2012م.، جلد 7.

332. مع الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و التغيير في العراق، السيد محمد الحسينی الشيرازی، کربلا، موسسه المجتبی، 1427ق./2006م.، 72ص.

333. المعاجز الإمامين الكاظم و الرضا علیهما السلام، سیدهاشم البحرانی، بیروت، دارسوشيا، 1991م؛ بیروت، دار الحب، 1426ق./2005م.، 214ص؛ تهران، دارسوشيا، 1426ق.، 223ص.

334. ملامح من سيرة الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، مهدی عبد الحسين النجم، بیروت، موسسه البلاغ؛ دار سلونی، 1423ق./2002م.، 151ص

335. من اروع ما قاله الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، محسن عقيل، بیروت، دار المحجه البيضاء، 1430ق.، 528ص.

ص: 594

336. المنهج التربوی عند الإمام الكاظم علیه السلام، السيد محمد بحر العلوم، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا علیه السلام، بی نا، 28ص؛ بیروت، دار الزهراء، 1412ق.، 60 ، رقعی.

337. موسوعة اهل البيت ، سيرة الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام، سید علی عاشور، بی جا، بی تا، 1427ق.، جلد 14.

338. موسوعة سيرة أهل البيت : الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، باقر شریف قرشی، قم، دار المعروف، 1430ق.، جلد 28-29، وزیری.

339. موسوعة العتبات المقدسة: قسم الكاظمين، جعفر الخلیلی، بیروت، دارالتعارف، 1387 ق./1967م.

340. موسوعة المصطفى و العترة: ال کاظم موسی علیه السلام، کتاب، علمی، ادبی، تاریخی: بحث فی حياة النبی صلی الله علیه و آله و العترة الطاهرة ، حسين الشاکری، قم، دفتر نشر الهادی، 1417ق، جلد 11، 526ص.

341. موسی بن جعفر علیه السلام و الإمامة الالهية، كاظمين، الامانه العامه للعتبه الكاظم علیه السلاميه المقدسه، الشوون الفكريه و الثقافیة، 1432 ق.، 40ص.

342. موسى الكاظم علیه السلام ، عبد القادر محمد منصور، مراجعه احمد عبدالله فرهود، حلب، دار القلم العربی، 1424ق.، 16ص

343. ناسخ التواریخ . احوال موسى الكاظم علیه السلام ، عباسقلی بن محمد تقی سپهر، تهران، چاپخانه سنگی علمی، 5 جلد.

344. ناسخ التواریخ (جلد 10: از کتاب دوم): حالات امام موسی کاظم علیه السلام (جلد 1)عباسقلی خان سپهر ثانی، تهران، دارالخلافه، 1368ق.، 3جلد، چاپ سنگی.

345. وصية الامام موسی الکاظم علیه السلام لهشام بن الحكم «دراسة فی الفن و الموضوع»، عباس على الفحام، محمد محمود عبود زوين، تحظى اصدارات المركز بالمتابعه و التقويم و الاشراف العلمی، قم : موسسه آل البيت (علیهم السلام ) لاحياء التراث، 1392، 107ص.

346. وفاة الإمام موسی بن جعفر علیه السلام، حسین بن عل آل شيخ، نجف، مطبعه الاداب، 1364ق./ 1323، 78ص.

347. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام، احمد بن صالح آل طعان سترى قطیفی بحرانی، نجف، بی نا، 1372ق.، 52ص، رقعی

ص: 595

348. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ،حسین بن محمد آل عصفور، نجف الاشرف، المكتبه الحيدريه، 1371ق، 52ص. (این کتاب به عنوان: لهيب الاحزان الضارم في وفاة موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام هم به چاپ رسیده است)

349. وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، علی بن الحسین الهاشمی الخطيب، تحقيق الموسسه الاسلاميه للبحوث والمعلومات، قم، در الهدى، 1423ق/1382ش.، 110ص؛ قم، الشريف الرضی، 1419ق./1377ش.، 62ص

350. وقفات مع الإمام الكاظم علیه السلام ، كاظمين، العتبة الكاظميه المقدسه، 1433ق.، 36ص.

351. ولادة الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، السيد محمد حسین الطالقانی، نجف، مکتبه دار المعارف، 1967م.، 24ص.

ویژه کودک و نوجوان

352. الإمام موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام ، وارث الكندی، تصویرگری طیبه عبد الله، نجف؛ بصره، دار البراق لثقافه الأطفال، 2013م.، 16ص، وزیری.

353. الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، عامر ملاعبدی، تصویرگری منقذ الموسوی، مشهد، عروج اندیشه، 1386، 12ص.

ج)اردو

354. امام موسی کاظم علیه السلام، باقر شریف قرشی، ترجمه سید محمد باقرنقوی، کھجوا اصلاح پرس، 1976م.

355. امام موسی کاظم علیه السلام ، کاظم علی گجراتی، کراچی، جامعه تعلیمات اسلامی، بی تا، 32ص.

356. امام موسی کاظم علیه السلام ، مهدی آیت اللهی، ترجمه محمد ذکی حسن نوری، تهران، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی (شعبه ترجمه و اشاعت)،1418ق./1377ش.، 126ص

357. امام موسی بن جعفرعلیه السلام، مولانا سید احمد علی عابدی فیض آبادی، قم، اداره اصول دین، 1980م.

ص: 596

358. بحار الانوار جلد 7،(1) علامه مجلسی، ترجمه مولانا حسن امداد، کراچی، محفوظ بک ایجنسی، 1406ق.، 367ص.

359. تحفة الاعاظم، شیخ احمد حسین، هند، پرتاب گره، بی نا، 1901م.

360. حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، فیض آباد (هند)، نور اسلام، قم، موسسه در راه حتى، 1407ق./1365ش.، 63ص.

361. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، پاکستان، دار الثقافة، بی تا، 63ص.

362. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ،مهدی آیت اللهی، ترجمه محمد افضل حیدری و نثار احمد، قم، انصاریان، بی تا، 63ص.

363. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، مولانا سید احمد علی عابدی فیض آبادی، کراچی، و بی نا، بی تا، 80ص.

364. حیات امام موسی کاظم علیه السلام ، سید ظفر حسن امروهوی، لكنهو، نظامی پریس، بی تا، 88ص.

365. زندگانی موسی بن جعفر علیه السلام ، سید محمد جعفر خان، حیدر آباد، بی نا، 1939م.

366. زندگی موسی کاظم علیه السلام ، سید علی نقی نقوی بن ابوالحسن لكنهوى، لكنهو، امامیه مشن، 1946م.

367. العقد الناظم لمنثور الدرر من آثار سيدنا موسى الكاظم علیه السلام ، سید مظهر حسن موسوی سهارنپوری، میرت، هاشمی پریس، بی تا، 425ص.

368. الكاظم علیه السلام ، جوادعلی خان بن زوار علی خان، لكنهو، نور المطابع، بی تا، 302ص.

369. الكاظم علیه السلام ، سید آغا مهدي لكنهوی، کراچی، بی تا، 1386ق.

370. الكاظم علیه السلام ، مشتاق حسین شاهدی، کراچی، آرمی پرس، بی تا، 77ص.

371. الكاظم علیه السلام مختصر حالات زندگی امام هفتم صلوات الله عليه، سید آغا مهدی لكهنوی، کراچی، جمعیت خدام عزاء، 1966م.، 48ص، چاپ سنگی.

372. معجزه امام موسی کاظم علیه السلام ، لاهور، جعفریه کتابخانه، بی تا، 16ص

ص: 597


1- ترجمه جلد هفتم بحارالانوار مشتمل بر زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام است.

د)پشتو

373. د امام موسی کاظم علیه السلام ژوند،(1) ليكوال د راه حق مؤسسی د لیکو الانو دله، ژباره او لندون عبدالرحیم درانی، قم، مجمع جهانی اهل بیت : 2007/1386 م.، 42ص.

ه)ترکی

374. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام دن قبرخ حدیث، حق يولوندا و بازی قورولو، ترجمه به ترکی حسین سرخابلی، تهران، بعث قورولوشو، 1412ق، 56ص.. (عنوان دیگر: حضرت موسی کاظم علیه السلام دن قيرخ حدیث)

375. ئیددینجی امام: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، امین صدیقی، تهران، بعثت قورولوشو، 1370، 56ص.

و)ترکی آذربایجانی

376. Imam Musa Kazim(a)yn haiaty، Mohammadtagi Mudarrisi،(2) tarjuma edan I. Mamizada، Tehran، iesuH، linabbihuMn، 2000، 96p. həyatı(3) Mehdi Pişvayis Mais əleyhissəlamın

377.İmam Museyi-Kazim Agaverdiyev، Moce-elm، 2003، 22p.

ز)اسپانیایی

378. Imam Musa Ibn yafar: El septimo de los inmaculados Imames (La paz sea con el Equipo de escritores de la).(4) fundation Dar Rah-E Haqq Traduccion del persa Martha Golzar Y Rahmatullah Glozar.

ص: 598


1- پیشوای هفتم: حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه عبدالرحیم درانی
2- الامام الكاظم علیه السلام ، قدوة و اسوة، ترجمه عباد ممی زاده، 2000/1379م.، 96 ص.
3- امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته مهدی پیشوایی، ترجمه مایس آقاوردیف.
4- امام موسی بن جعفر علیه السلام ... نوشته هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه رحمت الله گلزار و مارتا گزار، قم، مجمع جهانی اهل بیت ، 2006/1385 م، 66ص.

ح)انگلیسی

379. Imam Moosa al Kazim.(1) A. S. CompiledYousuf N Lalljee- Bombay [n.d]

380. Sayings of Imam Al-Kazima1 Sayyid Zainul-Abidin Razavi، Qum، Ansariyan، 2012، 40p.

381. Smiling virtue(2)- Sayyed Ali Naqi Naqvis

382. The life of Imam Musabin Jafar al - kazim(3) Baqir sharif al- Qarashi. translated by jasim al - Rasheed، Qum، Ansariyan، 2005، 703p.

383. The nith infallible Hazrat Imam Musa Kazim (a.s.).(4) by Sayyid Mehdi Ayatullahi; translated by Javed Iqbal Qazilbash، Qum، Ansariyan Publications، 2001 ، 36p.

ط)تاجیکی

384. Кисмати Нухтум зиһАагии ЛеlІьом хафтум хазрати Nмом мусои козим (@).(5) муаААлф халатл тахрлял муассисаи "Аар рохи хак" { му TapyIM 3app=HToy، 2008، 64p.

ی)تامیل

385. Imam Musa bin Ja'far al Kazim-peace be upon him(6) Dar Rahe Haq Institutetranslated by Madani، Tehran، alhoda، 2007، 41p.

ک)فرانسوی

386. L'Imam Elkadzem paix sur lui(7) MM Ayatollahi et Esseyyd ; adapte et commente par Chakib Benbedira Qum، Ansariyana 2005،36p.

ص: 599


1- سخنان امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته سید زین العابدین رضوی، قم، انصاریان، 1391، 39ص.
2- فضيلت خندان، سید علی نقی نقوى لكنهوی، ترجمه سیدهاشم رضا رضوی، لکنهو، 1954م. (در این کتاب زندگی امام موسی کاظم علیه السلام بیان شده است.
3- حياة الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام ، نوشته باقر شریف قرشی، ترجمه جاسم رشید، قم، انصاریان، 1384، 703ص.
4- حضرت امام موسی کاظم علیه السلام ، نوشته سید مهدی آیت اللهی، ترجمه جاوید اقبال قزلباش، قم، انصاریان، 1380، 36ص.
5- پیشوای هفتم: حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، نوشته هیات تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه عبدالله زرین تاج، قم، مجمع جهانی اهل بیت:2008/1387 م.، 64ص.
6- الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، نوشته هیأت تحریریه موسسه در راه حق، ترجمه سفر مدنی، تهران، الهدی، 1386
7- امام الكاظم علیه السلام ، نوشته سید مهدی آیت اللهی، ترجمه شكيب بن بديره، قم، انصاریان، 2005/1384 م.، 36ص.

فصل دوم: پایان نامه ها

الف)فارسی

387. ارزیابی منابع زندگی نامه اما موسی کاظم علیه السلام در ناسخ التواریخ، علی حسین قربان، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی قنبرعلی رودگر و مشاوره هادی عالم زاده، رشته تاریخ و تمدن ملل اسلامی، گروه تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقیقات، 1391

388. امام موسی بن جعفر علیه السلام و اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمان وی (183-148ه.ق) ، سمیه بصیری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مصطفی پیر مرادیان و اصغر فروغی و مشاوره فریدون الهیاری، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، 1386

389. بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام و نقش آنها در تاریخ تشیع، سیدیاسین زاهدی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محمد رضا بارانی و مشاوره نعمت الله صفری فروشانی، مجتمع آموزش عالی فقه، جامعة المصطفى العالميه قم، 1387.

390. بررسی اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر امام موسی بن جعفر علیه السلام ، جعفر شریفی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی عزت الله نصیری و مشاوره رامین یلفانی، رشته الهیات، گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد شهرری، 1390، 109ص

391. بررسی جایگاه امام کاظم علیه السلام در حدیث شیعه، خدیجه نجفی لیواری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محمد حسین توانایی سره دینی و مشاوره مجید معارف، رشته علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، 1385.

392. بررسی جایگاه عقل در تربیت، از دیدگاه امام کاظم علیه السلام در روایت هشام بن حکم، حسین مهدی زاده، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خسرو باقری، دانشکده معارف اسلامی و علوم تربیتی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم، 1377.

ص: 600

393. بررسی دلالی روایات تفسیری امام کاظم علیه السلام در قرآن کریم، طیبه شاکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مهدی جلالی و مشاوره حسن نقی زاده، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه فردوسی مشهد، 1388، 236 ص.

394. بررسی سیره اخلاقی، اجتماعی، سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، عفت رحمانی مرغزار، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی اعظم رحمت آبادی، مدرسه علمیه پیروان حضرت زهرا(سلام الله علیها) مشهد، حوزه علمیه خراسان، 1385، 169ص.

395. بررسی سیره سیاسی، اجتماعی امام موسی کاظم علیه السلام ، على جمالی کندازی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی محسن ایزدی و مشاوره صفدر شاکر، دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا، 1389

396. بررسی نقش سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خاندان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام ، معصومه بابا ذکری، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مسعود بیات و مشاوره حبيب ارجمند زاده، دانشگاه آزاد اسلامی واحد ارومیه، 1390

397. بررسی مبانی و روش تفسیر امام کاظم علیه السلام و بازتاب آن در تفاسیر معاصر، مهدیه علی اکبر رزاقی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی صالح قنادی و مشاوره على محمدی، رشته تفسیر قرآن، دانشکده علوم و فنون قرآن، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، 1390، 172ص.

398. بررسی مواضع سیاسی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، ابراهیم سجادی، پایان نامه کارشناسی، پژوهشگاه معلم اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی، 1377، 95ص.

399. بررسی مواضع سیاسی حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام ، شمسعلی جباری، پایان نامه کارشناسی، پژوهشگاه معلم اداره کل آموزش و پرورش استان مرکزی، 1376، 177ص

400. بررسی میراث قرآنی امام کاظم علیه السلام و تعامل آن با شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی زمانه خود، کاظم عمرانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مهدی مهریزی و مشاوره نهله غروی نائینی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه تربیت مدرس، 1386، 315ص.

ص: 601

401. تربیت از دیدگاه امام هفتم ، مصطفی شریف، به راهنمایی سید محمد باقر حجتی، 19ص.

402. تحلیل قرآنی سیردی عبادی و اخلاقی امام کاظم علیه السلام ، احمد تاج آبادی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خلیل مروج و مشاوره محسن ایزدی، رشته علوم قرآن و حدیث، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد فسا، 1387.

403. جایگاه امام موسی کاظم علیه السلام در حدیث شیعه، وجیهه ماهیار، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی مجید معارف و مشاوره غلامحسین تاجری نسب، دانشکده الهيات و معارف اسلامی، دانشگاه آزاد اسلامی (واحد تهران شمال)، 1380، 162ص

404. حیات موسی بن جعفر علیه السلام ، كاظم میقانی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی سید محمد باقر حجتی، دانشگاه تربیت مدرس، تهران، 1369، 33ص.

405. روش تفسیری امام موسی کاظم علیه السلام ، سیده فاطمه علوی نژاد، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی علی راد و مشاوره هادی حجت، دانشکده علوم حدیث قم، 1390، 175ص

406. روش شناسی گفتارهای قرآنی امام موسی بن جعفر علیه السلام ، معصومه علی بخشی،پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی بی بی سادات رضی بهابادی و مشاوره على محمدی آشنایی، دانشکده الهیات، دانشگاه الزهراء علیها السلام، 1388.

407. زندگی و سیره امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، ام البنین حسن پور، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی زهرا روحانی و مشاوره کبری فرجی، حوزه علمیه حضرت خدیجه علیها السلام، تهران، 1385، 192ص.

408. سیره اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام، معصومه بخشی اردبیلی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی جعفر خسرویان و مشاوره فرزانه طالقانی، مدرسه علمیه اسلام شناسی حضرت زهرا (سلام الله عليها) مشهد، 1384، 164ص

409. سیره اخلاقی سیاسی امام کاظم علیه السلام ، معصومه حسین پور، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی سید مرتضی موسوی جاجرمی و مشاوره محمد حسن اکرامی فرد، مدرسه علمیه فاطمة الزهراء (سلام الله عليها) اسفراین، حوزه علمیه خراسان

ص: 602

410. سیره اخلاقی - سیاسی امام موسى الكاظم علیه السلام ، زینب مقدسی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی پروانه تسبیحی، حوزه علمیه حضرت فاطمه (سلام الله عليها)،تهران، 1387، 161ص.

411. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، آمنه صدیقی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به مشاوره اسماعیل زارع پور، مدرسه علمیه حضرت رقیه (سلام الله عليها) مشهد، حوزه علمیه خراسان، 1383، 117ص

412. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، اعظم بارچی نژاد، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی هنگامه محمد خانی، حوزه علمیه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) رفسنجان، 1384، 106ص.

413. سیره اخلاقی و سیاسی امام کاظم علیه السلام، اعظم فیاضی، پایان نامه سطح دوم حوزه علمیه قم، به راهنمایی محمد رضا جواهری و مشاوره محمد رضا نجاتی فرد، مدرسه علمیه بلاغ مشهد، مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران، 1384، 231 ص.

414. سیره اخلاقی و سیاسی امام کاظم علیه السلام ، مریم داودی، پایان نامه سطح دوم حوزه علمیه قم، به راهنمایی سکينه بيک خورمیزی و مشاوره تکتم وفادار نصر الله زاده ، مدرسه علمیه نرجس (سلام الله عليها) مشهد، حوزه علمیه خراسان،

415. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، بی بی فاطمه موسوی بندر آبادی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی اعظم رحمت آبادی و مشاوره اشرف سادات نوعی باغبانی، مدرسه علمیه رضویه مشهد، حوزه علمیه خراسان، ....

416. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، ثریا داجیوندی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی ژیلا سروش، حوزه علمیه امام خمینی رحمه الله کرمانشاه، 1385 ،124ص.

417. سیره اخلاقی و سیاسی امام موسی کاظم علیه السلام ، اکرم احمدی، پایان نامه سطح دوم حوزه، به راهنمایی علی اصغر رستمی و مشاوره علی محمدی، مدرسه علمیه حضرت نرجس (سلام الله عليها) کاشمر، حوزه علمیه خراسان، 1386، 136 ص.

418. سیره سیاسی و اخلاقی امام موسی کاظم علیه السلام، وجیهه امیدی، به راهنمایی لیلا خامسی پور، حوزه علمیه مجتهده امین اصفهان، 1384، 133ص.

ص: 603

419. سیره عبادی و اخلاقی امام کاظم علیه السلام در روایات، احمد تاج آبادی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی خلیل مروج و مشاوره محسن ایزدی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد فسا، 1387

420. مناسبات امام موسی کاظم علیه السلام با خلفای عباسی، فاطمه موسوی، به راهنمایی حسین فلاح زاده و مشاوره حسین ایزدی، پایان نامه کارشناسی، موسسه آموزش عالی باقر العلوم علیه السلام، 1381، 138ص.

421. نقش یاران ایرانی امام موسی بن جعفر و امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام در فرهنگ و تمدن اسلام، زهرا تقدیسی، پایان نامه کارشناسی ارشد، به راهنمایی اصغر منتظر القائم و مشاوره محمدعلی چلونگر، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، 1390

ب)انگلیسی

422. The Imami Shi'i movement in the time of Musa al-Kazim and Ali al-Rida(1) Mehmet Ali Buyukkara، Ph.D، University of Edinburgh، 1997.

ص: 604


1- جنبش شیعه امامیه در دوران امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام ، محمد علی بیوقره، پایان نامه دکترا، به راهنمایی یان هاوارد، دانشگاه ادینبورگ، 1997م.

فصل سوم: مقالات

الف)فارسی

423.«آثار تاریخی مذهبی کاظمین»، هیئت تحریریه، مسجد، ش 114، خرداد 1386 ص 60-61

424.«آستانه کاظمین»، عبدالحسین شهیدی صالحی، دایرة المعارف تشیع، جلد 1، ص 109-107

425.«آسمان در بند»، منیره زارعان، گلبرگ معرفت، ش 42، شهریور 1382، ص 183-177

426.«آسمان هفتم: شهادت امام موسی کاظم علیه السلام»، مهدی خویی، گلبرگ معرفت، ش 77، تیر 1385، ص 99-106.

427.«آسیب شناسی تبیین چهره واقعی امام کاظم علیه السلام »، على حائری مجد، اشارات، ش 8، زمستان 1391، ص 16-37.

428.«آفتاب مستمندان»، سید حسن احمدی نژاد، نجات، ش 42، آذر 1377، ص 17-18

429.«اسوه شکیبایی»، زهراسادات پورسید آقایی، گلبرگ معرفت، ش 60، اسفند 1383، ص 101-105.

430.«اسوههای بشریت (7) : امام کاظم علیه السلام »، رسول جعفریان، نور علم، ش 32، شهریور 1368، ص 66-101

431.«اماکن مذهبی عراق: كاظمين»، زائر، ش 102 خرداد 1382، ص 40-41

432.«امام خمینی رحمه الله یادگار امام کاظم علیه السلام در روزگار معاصر»، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 88-89

433.«امام خوبیها: برای حضرت امام کاظم علیه السلام »، مهدی الماسی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 25.

434.«امام کاظم علیه السلام اسوه صلابت و ظلم ستیزی»، عبدالکریم پاک نیا، مبلغان، ش 57، شهریور 1383، ص 40-51

ص: 605

435.«امام کاظم علیه السلام در دوران سیاه هارون»، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 10، دی 1371، ص 26-35

436.«امام کاظم علیه السلام ، رهبری پرهیز کار و مبارزی تقوا پیشه»، هیئت تحریریه نشریه سروش، سروش، ش 145، خرداد 1361، ص 21 و 55.

437.«امام کاظم علیه السلام قهرمان صبر و استقامت در بند زندان»، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 192، آذر 1376، ص 32-34

438.«امام موسی بن جعفر علیه السلام »، عادل ادیب، یاد ایام، ش 1، فروردین 1375، ص 53-65.

439.«امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مرتضی مطهری، مجموعه آثار 18: سیره معصومین :تهران، صدرا)، 85-94.

440.«امام موسی بن جعفر علیه السلام ، خورشیدی در ظلمتها»، پیام انقلاب، ش 46، آذر 1360، ص 22-25

441.«امام موسی بن جعفر علیه السلام رهبر جنبشهای شیعی»، على باوندیان، زائر، ش 30، آبان 1375، ص 26-27.

442.«امام موسی بن جعفر علیه السلام در دایرة المعارف ها»، احمد عابدی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 16-18.

443.«امام موسی بن جعفر علیه السلام در صحنه جامعه»، یاد ایام، سال 3، شماره 10، فروردین 1375، ص 53-65.

444.«امام موسی کاظم علیه السلام »، پیام انقلاب، ش 72، آذر 1361، ص 58-60

445.«امام موسی کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 9 آذر 1381، ص 13-23.

446.«امام موسى الكاظم علیه السلام »، عباس زریاب خویی، دایرة المعارف تشیع، جلد 2، ص 364-363

447.«امام موسى الكاظم علیه السلام در دایرة المعارف ها»، احمد عابدی، زائر، ش 152، مرداد 1386، ص 30

448.«امام موسی کاظم علیه السلام در دوران سپاه هارون»، داود الهامی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 1382 بهمن 1371، ص 26-35

ص: 606

449.«امام موسی کاظم علیه السلام و اخبار اهل تصوف»، حامد الگار، ترجمه آزرمیدخت مشایخ فریدنی، معارف، ش 29-30، ص 42-55.

450.«امام هفتم، اسطوره سازش ناپذیری»، جانباز، ش 60، دی 1373، ص 18-19

451.«امام هفتم، مشعل دار عبادت و دعا»، سید جواد حسینی، مبلغان، ش 52، فروردین 1383، ص 9-20.

452.«امامت در لسان آیات و روایات، امام موسی کاظم علیه السلام »، سید محمدعلی عالمی بلخابی، نجات، ش 60، اردیبهشت 1378، ص 10-14.

453.«امامت در نگره قرآنی امام کاظم علیه السلام »، محمدعلی مهدوی راد، آموزه های فقهی الهیات و حقوق)، ش 11، بهار 1383، ص 13-56

454.«اندرز بزرگان»، نشریه کتابخانه عمومی مسجد اعظم قم، ش 19، آبان 1345، ص 50-52.

455.«انگیزه های شهادت پیشوای هفتم : پیشوایان اسلامی را بهتر بشناسیم»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 18، ش 12 اسفند 1357، ص 27-31.

456.«اوضاع اجتماعی جامعه اسلامی همزمان با دوران امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مطالعات تاریخی، ش 21، ص 1-28

457.«اوضاع سیاسی و فرهنگی عصر موسوی»، فرهنگ کوثر، ش 3، خرداد 1376،ص 26-31.

458.«با امام کاظم علیه السلام در سایه قرآن»، على مختاری، فرهنگ کوثر، ش 16، تیر 1377، ص 16-18.

459.«باب الحوائج بنده صالح خدا»، محمد ناصر حسینی علایی، رشد آموزش معارف اسلامی، ش 49، تابستان 1381، ص 3-15.

460.«بازخوانی چند مفهوم اخلاقی از زندگانی امام کاظم علیه السلام »، نجمه کرمانی، شمیم یاس، ش 51، خرداد 1386، ص 10.

461.«برادران امام رضا علیه السلام »، شهربانو دلبری، زائر، ش 55-56، اسفند 1377 و فروردین 1378، ص 43-45

ص: 607

462.«برخی از دلایل امامت امام هفتم »، عبد الکریم پاک نیا، مبلغان، ش 76، اسفند 1384 و فروردین 1385، ص 34-42

463.«بررسی تاریخی دختران امام کاظم علیه السلام »، سید یاسین زاهدی، سخن تاریخ، ش 6 پاییز 1388، ص 82-109.

464.«بررسی زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام»، مسجد، ش 122، بهمن 1386، ص 101-100

465.«بررسی سیره امام هفتم در منابع رجالی اهل سنت»، محمد اسحاق جنتی، سخن تاریخ، ش 2، بهار 1387، ص 3-11.

466.«به خدا خوش گمان باش: ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام »، حسن کریمی سلیمی، بشارت، ش 41، خرداد تیر 1384، ص 44-45

467.«پاسدار دانشگاه جعفری، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 176،مرداد 1353، ص 46-49

468.«پاسداران ولایت در عصر امام کاظم علیه السلام »، غلام رضا گلی زواره، فرهنگ کوثر، ش 9 آذر 1376، ص 32-37

469.«پرهیب عطوفت: درس هایی آموزنده از زندگانی امام کاظم علیه السلام»، نجمه کرمانی، شمیم یاس، ش 59، بهمن 1386، ص 45.

470.«پند پاکان (اندرزهای سبز امام موسی کاظم علیه السلام )»، طاهره ابراهیمی، رشد معلم، ش 109، فروردین 1374، ص 5.

471.«پیشوای هفتم علیه السلام»، فاطمه ذبیح زاده، اشارات (دوره جدید)، ش 5، بهار 1391 ص 247-254.

472.«پیشوایان اسلام را بهتر بشناسیم (26): شاگردان مکتب پیشوای هفتم علیه السلام»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 18، ش 2، اردیبهشت 1357، ص 37-39

473.«پیشوایان اسلام را بهتر بشناسیم (19): مبارزه امام موسی بن جعفر علیه السلام با تجمل پرستی هارون الرشید»، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 16، ش 9، شهریور 1354، ص 33-36

ص: 608

474.«تاکتیکهای فریبنده هارون»، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 191، ص 27-30

475.«تبیین روان شناختی سخنان امام موسی کاظم علیه السلام »، ابراهيم اخوی، اشارات، ش 18 زمستان 1391، ص 11-15.

476.«تشکیلات سادات علوی چگونه رهبری می شد؟»، جهاد (ترویج کشاورزی و توسعه روستایی)، ش 22، آذر 1360، ص 15.

477.«توضیحاتی درباره روایت ملاقات شقیق بلخی با امام کاظم علیه السلام »، محمد رضا انصاری قمی، معارف، ش 33، آذر-اسفند 1373، ص 30-40.

478.«توطئه چینی علیه امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 12 اسفند 1371، ص 27-33

479.«جایگاه امامت در کلام امام هفتم »، جواد خرمی، مبلغان، ش 93، تیر و مرداد 1386، ص 19-27

480.«جبهه بندی قدرتهای وقت در برابر مکتب امام کاظم علیه السلام »، مهدی پیشوایی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 15، ش 10، مهر 1353، ص 17-20

481.«جستاري در آسيب شناسی چالش هاي آغاز امامت امام کاظم علیه السلام »، سید محمد کاظم طباطبايی و علی رضا بهرامی، امامت پژوهی، ش 8، زمستان 1391، ص 106-73

482.«جلوه های امامت در گفتار قرآنی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمدعلی مهدوی راد، آفاق تفسیر: مقالات و مقالاتی در تفسیر پژوهی (تهران، هستی نما، 1382)، جلد1 ،1382

483.«چشم در چشم آفتاب: ولادت امام موسی کاظم علیه السلام »، ابوالفضل هادی منش، گلبرگ معرفت، ش 72، اسفند 1384، ص 147-152.

484.«چند نکته تربیتی از گفتار امام موسی کاظم علیه السلام »، علی شریعتمداری، پژوهشهای تربیتی (دانشگاه تربیت معلم)، ش 1، بهار 1370، ص 7-19

485.«حرم کاظمین»، جواد محدثی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 86-87

ص: 609

486.«حساسیت هارون نسبت به امام موسی کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 32، ش 11، ص 35-44

487.«حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»، علی زمانی قمشه ای، درسهایی از مکتب اسلام، سال 38، ش 12 اسفند 1377، ص 50-55.

488.«حضرت موسی بن جعفر علیه السلام مظهر کظم غیظ و گذشت از دیگران»، سید حسن ابطحی، خورشید مکه، ش 39، اسفند 1384، ص 4-9.

489.«حکمت های درخشان : شرحی بر سخنان گهربار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام »،علی رضا نعمتی، خورشید مکه، ش 33، شهریور 1384، ص 29-31؛ ش 34، مهر 1384، ص 26-27؛ ش 35، آبا ن 1384، ص 22-23؛ ش 36، آذر 1384، ص13-15؛ ش 37، دی 1384، ص 12-13، ش 38، بهمن 1384، ص 29-31.

490.«حمیده مادر امام کاظم علیه السلام »، کاملیا مهدویان، سروش بانوان، ش 24، تیر 1381، ص 14-15.

491.«حیات سیاسی و فرهنگی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، جعفر سبحانی، کلام اسلامی، ش 68، زمستان 1387، ص 117-124.

492.«خرد گرایی در کلام امام کاظم علیه السلام »، مرتضی قاسمی خواه، اشارات (دوره جدید)، ش 4، زمستان 1390، ص 23-39

493.«خردمندان در قرآن از نگاه امام موسی کاظم علیه السلام »، سید محمد رضا علاء الدين، کوثر، ش 30، نیم فصل دوم زمستان 1387 و نیم فصل اول بهار 1388، ص 51-56.

494.«خشتهایی به رنگ ارادت: گزارشی از ساخت گنبد امام موسی کاظم علیه السلام »، نوشین سینی چی، زائر، ش 172، فروردین 1388، ص 26-27.

495.«خورشید هفتم: عقل گرایی از دیدگاه امام موسی کاظم علیه السلام »، رؤیا صداقت، زائر، ش 182، بهمن 1388، ص 10-11.

496.«خورشید هفتم: نگاهی به زندگانی امام هفتم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام »، ناصر رفیعی محمدی، زائر، ش 175، ص12-13

497.«در زندانهای هارونی»، موسسه البلاغ، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 59-61

ص: 610

498.«دو دستگی در شیعیان امام کاظم علیه السلام و پیدایش فرقه واقفه»، م. علی بیوکارا، ترجمه وحید صفری، علوم حدیث، ش 30، زمستان 1382، ص 164-195.

499.«دورنمایی از زندگی امام هفتم علیه السلام»، حبیب الله رجایی زاده هرندی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 6-11.

500.«روشهای تبلیغی امام موسی کاظم علیه السلام »، کیهان هوایی، سید رضا تقوی دامغانی، ش 19، اسفند 1369، ص 12.

501.«روش های علم الحدیثی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، مریم منوچهری یگانه، حديث اندیشه، ش 7-8، پاییز و زمستان 1382، ص 75-102.

502. «رهنمودهای امام کاظم علیه السلام در مسائل کلامی»، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 33، ش 1، فروردین 1372، ص 24-33

503.«رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام »، على همت بناری، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 19-23؛ ش 16، تیر 1377، ص 9-12.

504.«رهنمودهای تربیتی امام کاظم علیه السلام »، مسجد، ش 141، شهریور 1388، ص 98-101.

505.«زندانی آزادی آفرین»، پیام انقلاب، ش 172، مهر 1365، ص 4-7.

506.«زندگانی و شهادت هفتمین فروغ آسمانی امامت موسی کاظم علیه السلام »، پیام هاجر، ش 134 اردیبهشت 1361، ص 7.

507.«زندگانی سیاسی امام کاظم علیه السلام »، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 175، تیر 1375، ص 34-37

508.«زندگی سیاسی امام هفتم »، يوسف بیات، مبلغان، ش 45، مهر 1382، - ص 61-77.

509.«زندگی سیاسی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، ستار هدایت خواه، زائر، ش 4، تیر 1373، ص 28-33

510.«زيد مبارز فرزند امام هفتم »، حسین علوی مهر، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377.

511.«ستاره اندلس: مادر امام موسی کاظم علیه السلام »، محمد رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 43.

ص: 611

512.«سخنان امام هفتم علیه السلام در زندان»، احمد عابدی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 48-50

513.«سلام بر امام علیه السلام»، جواد محدثی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 24.

514.«سیمای اقتصادی امام هفتم علیه السلام»، عبد الرضا عرب، معرفت، ش 89 اردیبهشت 1384، ص 31-52

515.«شخصیت و مبارزات امام موسی کاظم علیه السلام »، محجوبه، ش 157، ژوئن 1997م، ص 13-14.

516.«شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم علیه السلام »، سید یاسین زاهدی، سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390، ص 37-62

517.«شرح حديث معرفت»، محمد تقی فلسفی، پیام حوزه، ش 23، پاییز 1378، ص 35-53.

518.«شهادت امام کاظم علیه السلام »، ابوالقاسم سحاب، گنجینه، ش 19، مهر 1381، ص 81-84.

519.«شیوه های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام »، علی رضا انصاری، معارف اسلامی، ش 69، مهر و آبان و آذر 1386، ص 7-12.

520.«شیوه های مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام »، محمد نواپور، معارف اسلامی، ش 71،بهار 1387، ص 22-36

521.«صفات زیبای امام موسی کاظم علیه السلام»، نسیم وحی، شماره 25، دی 1389، ص 44.

522.«صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام »، شمس الله ایلامی، فرهنگ کوثر، ش 39 خرداد 1379، ص 28-31.

523.«علی بن یقطین، کار گزار حضرت کاظم علیه السلام »، مصطفی غلامحسینی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 82-85

524.«عنایت موسی بن جعفر علیه السلام به عقل و براهین عقلی و اهتمام به آن در مقام احتجاج»، زین العابدین قربانی لاهیجی، در سایه قلم. مجموعه مقالات و سخنرانیهایی در زمینه مسایل اسلامی (تهران، سایه، 1373)، ص 13–72

ص: 612

525.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، احسان عرب خراسانی، پرسمان، ش 108، دی 1390 ص 21-22.

526.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، پاسدار اسلام، ش 250، مهر 1381، ص 44.

527.«فرزندان امام کاظم علیه السلام »، داود الهامی، درسهایی از مکتب اسلام، سال 33، ش 2، اردیبهشت 1372، ص 26-33

528.«قدوس قدوس سبحانک»، محدثه رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص46-47

529.«قرآن در سیره و سخن امام کاظم علیه السلام »، محمد جواد مروجی طبسی، فرهنگ کوثر، ش 84، زمستان 1389، ص 120-127؛ ش 85، بهار 1390، ص 126-135.

530.«قصيده رثائیه در نبش قبر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از المرید فی الدین داعی الدعاه شیرازی»، مهدی محقق، دومین بیست گفتار در مباحث ادبی و تاریخی و فلسفی و کلامی و تاریخ علوم در اسلام به انضمام زندگی نامه و کتاب نامه تهران، دانشگاه تهران، 1369)، ص 315-323

531.«قصیده ای در رثاء نبش قبر حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و گوینده آن»، مهدی محقق، نامه آستان قدس، ش 14، اردیبهشت 1342، ص 11-15.

532.«کاظم الغيظ و سیاست»، سهیل مطیعی، نامه جامعه، ش 23، مرداد 1385، ص 40-42

533.«کاظمین»، محمود مدیرزاده، يعما، ش 218، شهریور 1345، ص 320-321.

534.«کاظمین کانون عشق، علم و هنر»، زائر، ش 135، اسفند 1384، ص 26-27.

535.«کاظمین و مشاهیر مدفون در آن»، سید مهدی واعظ موسوی، زائر، ش 51، آبان 1377، ص 109-110.

536.«کتابنامه امام کاظم علیه السلام»، ناصر الدین انصاری قمی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 98-101

537.«کرامت امام کاظم علیه السلام »، مرتضی عبد الوهابی، فرهنگ کوثر، ش 83، پاییز 1389،ص 180-183.

ص: 613

538.«کلیم خرد : نگاهی به جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام »، طه تهامی، مبلغان، ش 81 مرداد و شهریور 1385، ص 37-46

539.«گذری کوتاه بر زندگانی امام موسی کاظم علیه السلام »، عروة الوثقی»، ش 38، آذر 1359، ص 24.

540.«گوشه ای از ویژگی های شخصیتی امام هفتم علیه السلام»، يوسف بیات، مبلغان، ش 33، مهر 1381، ص 46-53.

541.«گونه شناسی گفتارهای قرآنی امام موسی کاظم علیه السلام »، بی بی سادات رضی بهابادی و معصومه علی بخشی، حدیث پژوهی، ش 6، پاییز و زمستان 1390، ص 7-30.

542.«ماه و خنجر!»، جواد نعیمی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 26.

543.«مبارزات امام کاظم علیه السلام »، عباس کوثری، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377،ص 12-15.

544.«مبارزه تا مرز شهادت (به مناسبت شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام )»، محمد عابدی میانجی، مبلغان، ش 9 آبان 1379، ص 42-53.

545.«مروری کوتاه بر زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام »، احمد احمدی بیرجندی، اسوه، ش 157، دی 1389، ص 20-23

546.«موسای ملک دین: بازخوانی چند مفهوم اخلاقی ویژه از زندگانی حضرت امام موسی کاظم علیه السلام»، طه تهامی، پیام زن، ش 220، تیر 1389، ص 36-39

547.«موقوفات ایرانیان در عراق: بغداد و کاظمین»، محمد رضا انصاری قمی، وقف میراث جاويدان، ش 9، بهار 1374، ص 92-102.

548.«مهار غضب؛ تاملی در واژه «کاظم»»، سید رضا طاهری، اشارات، ش 150، بهار1392، ص 187-192.

549.«مهتاب مغرب (همسر امام کاظم علیه السلام )»، محدثه رضایی، فرهنگ کوثر، ش 15، خرداد 1377، ص 45.

550.«نسیمی از آموزه های امام کاظم علیه السلام »، دوماهنامه فرهنگیان بسیجی، ش 31، بهمن و اسفند 1390، ص 28-29

551.«نقدی بر مقاله «روشهای علم الحدیثی امام کاظم علیه السلام »، حدیث اندیشه، ش 11-12،

ص: 614

پاییز و زمستان 1383، ص 107-122. (در شماره 7 و 8 فصلنامه حدیث اندیشه مقاله ای به قلم یکی از دانشجویان با عنوان: «روشهای علم الحدیثی امام موسی بن جعفر علیه السلام »به چاپ رسیده است که مطالب مطرح شده در این مقاله، در بسیاری از موارد، جای نقد و تأمل دارد. آنچه در پی می آید نقدهایی است که به نظر راقم این سطور رسیده است.)

552.«نگاهی اجمالی به آداب قرآن از منظر امام کاظم علیه السلام »، روح الله باقری، راه قرآن، ش 147، مرداد و شهریور 1387، ص 30-31.

553.«نگاهی به زندگانی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، عروة الوثقی، ش 98، ص 12-14.

554.«نگاهی به زندگانی سیاسی امام کاظم علیه السلام»، محمد محمدی اشتهاردی، پاسدار اسلام، ش 175، ص 34-37

555.«نگاهی به زندگی امام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمد عابدی میانجی، مبلغان، ش 4، خرداد 1379، ص 8-17.

556.«نگاهی کوتاه به ادله اثبات امامت امام کاظم علیه السلام »، سعید دینی، مبلغان، ش 40، فروردین 1382، ص 21-25.

557.«نگرشی بر زندگی امام کاظم علیه السلام »، سیدهاشم معروف حسنی، اقتباس و ترجمه: سید حسینی، پاسدار اسلام، ش 186، خرداد 1376، ص 24-29

558.«نهضتهای علویان و آثار مثبت و منفی آن و علت عدم موفقیت نهضتها و نظر امام هفتم درباره این نهضتها»، سید جعفر شهیدی، از دیروز تا امروز: مجموعه مقالات (سید جعفرشهیدی، تهران، علمی و فرهنگی، 1372)، ص 97-107.

559.«واقفیه و اندیشه واقفی گری پس از امام کاظم علیه السلام »، سید جعفرربانی، فرهنگ کوثر، ش 15 خرداد 1377، ص 70-75.

560.«وضعیت سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام »، صادق آیینه وند، تاریخ اسلام ( صادق آئینه وند، تهران، نشر معارف، پاییز 1382)، ص 17-55.

561.«ولادت امام موسي کاظم علیه السلام »، طه تهامی، پیام زن، ش 239، بهمن 1390 ص 14.

562.«ولادت حضرت امام موسی کاظم علیه السلام »، سهیلا بهشتی، اشارات، ش 140، دی 1389، ص 125-149.

ص: 615

563.«هفتمین امام»، محجوبه، ش 139، دسامبر 1995، ص 53-54.

564.«هفتمین پیشوای جهان تشیع»، مهدی پیشوایی، درس هایی از مکتب اسلام، ش 174، خرداد 1353، ص 41-43

ب)عربی

565.«الآثار المنسوبة إلى الإمام الكاظم علیه السلام (المخطوط والمطبوع)»، علی اکبر زمانی نژاد، ملخصات بحوث المؤتمر السنوي الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

566.«أئمة أهل البيت : والمجتمع، الإمام الكاظم علیه السلام أنموذجا»، عبدالجبار الناجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

567.«الأبعاد التربوية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام»، هاشم حسین ناصر المحنک، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 91.

568.«الأبعاد السياسية لسلوكيات الإمام الكاظم علیه السلام فی مجتمعه»، ستار جبار الجابری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.).

569.«إثبات الصانع و صفاته فی أحاديث الإمام الكاظم علیه السلام »، نجم الدراجی و قاسم الخفاجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه .

570.«الأثر الأدبی للإمام على علیه السلام فی حكم الإمامين الكاظم والجواد علیهما السلام »، رزاق عبدالمير و مهدی الطيار، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام(الجلسة العلمية الاولى)، رجب 1432 ق./ ژوئن 2011م.، ص 40

ص: 616

571.«الأثر السياسی و الدينی و الاجتماعی للإمام الكاظم علیه السلام فی العصر العباسی الأول»، ثامر نعمان مصطاف و إسراء مهدی مزبان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه

572.«أثر العقل والحث عليه عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، سهله علوان جواد ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م.، ص 57.

573.«أثر القرآن الكريم فی مفهوم العقل و مقولاته عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، نوری كاظم الساعدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السادسه.

574.«الأثر المعرفی لوكلاء الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، زینب شاكر الواسطی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

575.«أحاديث الإمام موسی بن جعفر علیه السلام مصدر لمعرفة الإمام الحجة عجل الله فرجه»، رائد حمود الحصونه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

576.«أخبار حج الإمام موسى الكاظم علیه السلام و عمراته»، وجدان فريق عناد، المؤتمر السنوى الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. /جولای 2010م.

577.«أخلاقيات منهج اللاعنف عند الإمام الكاظم علیه السلام »، مصطفى الشاعلى، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسة الثامنه.

578.«الأداء البيانی فی وصية الإمام الكاظم علیه السلام لهشام بن الحكم... وصفته للعقل»، عبد الإله عبد الوهاب العردادی، ینابیع، ش 19، رجب - شعبان 1428ق.، ص 90-97.

579.«الأداء التفسیري عند الإمام الكاظم علیه السلام : آیات العقائد نموذجا»، علی جواد علی الحجار، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 59.

ص: 617

580.«إستدلالات الإمام الكاظم علیه السلام بالنص القرآنی - رسالة العقل - أنموذجا»، هاشم فوزی العبادی و صادق فوزى النجادی، ملخصات بحوث المؤتمر السنو الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

581.«الأصول الفكرية فی مناظرات الكاظمية»، هاشمیه حمید جعفر الحمدانی وعامره تمكين الياسری، المؤتمر السنوی الثان الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 49.

582.«ام الإمام الكاظم علیه السلام و زوجاته و بناته»، محمد الحسون، مجموعة الآثار الموتمر العالم الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 203-247.

583.«الإمام العبد الصالح موسی بن جعفر علیه السلام فی دراسات المستشرقین»، عبدالجبار ناجی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2010م.

584.«الإمام الكاظم علیه السلام بين الدين و السياسة»، عبد الباسط الخفاجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیهما السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

585.«الإمام الكاظم علیه السلام فی كتابات المستشرقين»، حسین لفته حافظ، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

586.«الإمام الكاظم علیه السلام مدرسة الفكر و التربية و الجهاد»، فيصل التميمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

587.«الإمام الكاظم علیه السلام و جدلية الصراع السياسی»، إيمان صالح مهدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق.می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

588.«الإمام الكاظم علیه السلام و دوره فی الإصلاح و تربية الامة»، عماد الكاظمی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

ص: 618

589.«الإمام الكاظم علیه السلام و نظام الأولويات»، مکی قاسم البغدادی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم علیه و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 84.

590.«الإمام الكاظم علیه السلام يعالج عصره»، عباس إسماعيل الغراوی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 28.

591.«الإمام موسى الكاظم و الجواد علیهما السلام قاهر القيود»، حسين على جثير، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 75.

592.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام دروس فی السياسة»، محمد إياد حبش، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

593.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام فی الصحافة العربية المعاصرة - مجلة العرفان اللبنانية إنموذجا»، مجید حمید الحدواری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه التاسعه.

594.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام و دوره السياسی»، ندی موسى الموسوی و على نصيف التميمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 48.

595.«الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و مسار النقد و التصحيح»، محمد محمود زوين، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

596.«الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام و القرآن»، مهدی التميمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

ص: 619

597.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الحكمة و الشهادة.. عنوان الخلود الرسالی»، مهدی حسین التميمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 47.

598.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الفكر والعقيدة»، غيداء صادق الأسود، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثانيه.

599.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام بين الخلافة المغتصبة و حقوق الرعية المنتهكة»، فخریه جاسم محمد علی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثالثه.

600.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و دوره الاجتماعی، دراسة انثروبولوجية»، محمد نعمه طاهر الصریفی و حسن کریم الربیعی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه

601.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و دوره الرائد فی حفظ العقيدة الاسلامية»، منیر صادق نجم، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2020م.

602.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، منبر الجوادين، ش 1، شعبان 1428ق، ص 2.

603.«امام موسى الكاظم علیه السلام فيما عرفت»، نعمان ماشیا، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 335-351.

604.«الإمام موسى الكاظم علیه السلام و نظم استثمار الوقت»، هادی حسین الخزرجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصادر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

605.«الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و مروياته الفقهية، روایات زكاة الفطرة أنموذجا»، وفقان خضير الكعبی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

ص: 620

606.«الإمامة عند الإمام الكاظم علیه السلام »، حمد عبد الجواد محمد، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 77–106.

607.«الإمامة و أدوارها عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، جاسم الشيخ زینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

608.«أوجه الشبه بين الإمام موسی بن جعفر علیه السلام والأنبياء»، هناء جواد محمود و غفران کامل کريم، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام ( الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 87

609.«البعد الروحی للتصوير العرفانی فی كلمات الإمام الكاظم علیه السلام »، على مجيد البديری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه.

610.«البعد العلمی فی شخصية الإمام الكاظم علیه السلام »، مجتبی القائنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق. می 2012 م.)، الجلسه الثامنه .

611.«بعض النظرات التفسيرية فی تراث الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، شروق محسن كاطع، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه السادسه.

612.«البنية التربوية و النفسية فی دعاء الجوشن الصغير للإمام الكاظم علیه السلام »، سید طارق العيساوی و حیدر محمد الشلاه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى

613.«تحقیق تاریخی العبق الالهی (به مناسبت شهادت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام )»، صلاح الصاوی، نامه آستان قدس، ش 16، آذر 1342، ص 84-88

614.«تربية النفس و تهذيبها نظرة مقارنة فی المنهج القرآنی و تراث الإمام الكاظم علیه السلام - حديث محاسبة النفس - أنموذجا»، عماد الكاظمی، ملخصات بحوث المؤتمر

ص: 621

السنوي الثالث الدولي الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السادسه.

615.«التطبيقات و الامتدادات القرآنية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام »، ابتسام عبدالكريم المدنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

616.«تطوير العمارة الإسلامية فی المشهد الكاظمی المقدس»، ضرغام خالد الطائی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه(رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السابعه.

617.«تفسير الإمام الكاظم علیه السلام للآيات النازله فی أهل البيت:»، مجید طارش عبد ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

618.«تكامل العقيدة و الشعور بالمسؤولية فی مدرسة الإمام الكاظم علیه السلام »، صباح کریم الفتلاوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

619.«ثقافة السجن و السجين فی أيديولوجية الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، حسین جهاد الحسانی، ینابیع، ش 47، رجب - شعبان 1433ق، ص 104-111.

620.«جمالية الإحالة : قراءة نصية فی مناجاة الإمام الكاظم علیه السلام »، على البديری، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 62

621.«جوانب عمارية للحضرة الكاظمية الشريفة»، شيماء ماجد الحبوبی، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. جولای 2010م.

622.«حدود الرخصة الشرعية فی تعاون المستضعفين مع الحكومة المستكبرة بين قواعد الحكم القرآنی و السيرة الحركية للإمام الكاظم علیه السلام»، مكی قاسم البغدادی، ملخصات

ص: 622

بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانیه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

623.«حقوق الإنسان فی فكر الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، عبدالله حميد العتابی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام ی مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

624.«حقوق الإنسان و المجتمع عند الإمام الكاظم علیه السلام »، أديان عبد الحارثی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./ مسی 2012م.)، الجلسه الرابعه

625.«حقيقة الدعاء و آثاره فی أحاديث الإمام الكاظم علیه السلام »، زینب حسین عبدالکریم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

626.«حكم الإمام الكاظم علیه السلام : دراسة موضوعية»، هيثم عباس عودة، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه.

627.«الخطاب التربوی فی فكر الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، خالد حوير الشمس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

628.«درر من حکم و وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الخالدة»، خلیل حسن الزرکانی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق. /جولای 2010م.

629.«دفاع الإمام موسى الكاظم علیه السلام عن عقيدته»، وجدان فريق عناد العارضی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصادر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

630.«الدلالة الفكرية و الفلسفية لمصطلحى الحكمة و العقل، مدخل عام مع مقاربة تحليلية لتراث الإمام الكاظم علیه السلام »، محمد محمد حسن آل یاسین، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثامنه

ص: 623

631.«دور الإمام الكاظم علیه السلام فی ترسيخ العقيدة المهدوية»، غفران كامل کریم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

632.«دور الإمام الكاظم علیه السلام فی الحياة الاسلامية»، عادل ادیب، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 137-177.

633.«دور الإمام موسی بن جعفر علیه السلام فی المعرفة و العقيدة و الفكر»، على نصيف جاسم التمیمی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه

634.«دور العقل فی فهم الدين و معرفة العقيدة عند الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، مجید مخلف طراد، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

635.«دور العقل و الحث عليه عند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، سهله علوان جواد، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام ( الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 25

636.«الذاكرة المعرفية فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام - الوصية الذهبية - اختیارا»، عبد الحسن على مهلهل، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

637.«الروايات الفتوائية للإمام موسی بن جعفر علیه السلام بسؤالات أخيه على بن جعفر علیه السلام»، حسین سامی شیر علی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

638.«الزهد فی حياة الإمام موسى الكاظم علیه السلام : مقاربات بين الإمام الكاظم علیه السلام و سلمان المحمدی»، عبد الرزاق أحمد زعيف الشمری، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان و الجواد علیهم السلام ( الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م.، ص 76.

ص: 624

639.«السمط الناظم لمستدرک مسند الإمام الكاظم علیه السلام »، السيد حسن الحسينی آل لمجدد، علوم الحدیث، ش 15، محرم - جمادی الثانيه 1425ق، ص 233-260.

640.«الشاهد القرآنی فی الأحكام الشرعية عند الإمام الكاظم علیه السلام »، على الحجار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

641.«شخصية الإمام موسى الكاظم علیه السلام و حضوره فی الشعر الحديث»، جواد کاظم النصر الله و حسین لفته حافظ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص38.

642.«الصبر رسالة خالدة من الإمام موسی بن جعفر علیه السلام إلى مجتمع هذا الزمن»، روبرت مانیاس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

643.«صرار موسی کرم و کرامات»، عباس على الفحام، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

644.«الصورة الفنية فی أدعية أيام الأسبوع للإمام الكاظم علیه السلام »، هيثم عباس عوده ، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 89

645.«الطاقة الروحية لدى الإمام الكاظم علیه السلام دراسة موضوعية»، أحمد حسین خشان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

646.«طب و الكيمياء عند الإمام الكاظم علیه السلام »، سعد الدین قاسمی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 5-64.

647.«الطفولة و حقوق الطفل عند الإمام الكاظم علیه السلام »، هاشمیه حمید جعفر، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه

ص: 625

648.«العباسيون فی مواجهة المد الفكری فی عهد الإمام الكاظم علیه السلام »، السيد جعفر مرتضی عاملی، المنطلق، ش 59، ربیع الاول 1410ق، ص 115-121.

649.«العباسيون فی مواجهة المد الفكری فی عهد الإمام الكاظم علیه السلام ، نظره عامه»، سید جعفر مرتضى العاملی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام جلد 2، ص 65-80

650.«عصر الإمامين علیها السلام: اختلاف المظهر و تطابق المضمون: دراسة مقارنة»، على عبد المطلب المدنی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 70.

651.«عظمة الإمام کاظم علیه السلام »، عفیف نابلسی، مجموعة الآثار المؤتمر العالمي الثالث الامام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 249-334.

652.«عقيلة الدعاء و أبعاده المكنونة، دعاء الجوشن الصغير للإمام الكاظم علیه السلام مثالا»،زینب کامل الويسی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه الثانيه.

653.«العلاقات الاجتماعية فی مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، منیر صادق نجم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

654.«علاقة الإمام موسى الكاظم علیه السلام مع مجتمعه»، ستار جبار الجابری، المؤتمر السنوى الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

655.«عمليات الإعمار فی المشهد الکاظمی حتى عام 1917م.»، قاسم عبد الهادی الزيرجاوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

656.«الفكر التربوی لدى الإمام الكاظم علیه السلام »، على العبیدی، ملخصات بحوث المؤتمرالسنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

ص: 626

657.«الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام»، باسم قاسم الغبان، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

658.«الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، ابتسام سعدون النسوری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الأولى.

659.«الفكر الكلامی عند الإمام الكاظم علیه السلام -التوحيد أنموذجا»، جبار محمد هاشم الموسوی و أمل سهيل عبد الحسینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانيه (رجب 1433ق. می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

660.«فلسفة الصبر و ابعادها عند الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام »، محمد فهد حسين القيسی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 63

661.«فلسفة العقل و التوحيد فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام »، احمد حسین خشان الهاشمی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثالثه)، رجب 1432ق. ژوئن 2011م.، ص 55.

662.«فلسفة النفس و العقل عند الإمام الكاظم علیه السلام »، فيصل غازی جاسم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

663.«فن إدارة الأزمات عند الإمام الكاظم علیه السلام »، رزاق عبدالأمير الطيار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثالثه.

664.«فی ذكرى استشهاد الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، يوم الاسير العالمی»(1)، سید محمد حسين فضل الله، به کوشش عادل قاضی، ص 241-255.

ص: 627


1- برای مجموعه ، عنوانی ذکر نشده است.

665.«فی سوسيولوجيا تحليل الخطاب الدینی: رواية الفرج للإمام موسی بن جعفر علیه السلام الكاظم علیه السلام أنموذجا»، أحمد نعمه حسن الصحاف، المؤتمر السنوی الأول حول الامام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

666.«قبسات من نور الإمام الكاظم علیه السلام »، عبد الحفيظ البنانی، ملخصات بحوث المؤتمرالسنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه السابعه.

667.«القواعد الأصولية فی ضوء الروايات المروية عن الإمام الكاظم علیه السلام »، محمد مؤمن قمی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص265-302

668.«القيم الأخلاقية مصدر عطاء للتربية في شخصية الإمام الكاظم علیه السلام»، صباح حسن الزبیدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسه ، و جمال الأولى

669.«قيمة الصمت فی وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، بان صالح مهدی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه التاسعه.

670.«الكاظمية»، السيد عبد الرزاق الحسنی، الدليل، سال 2، ش 6، ربيع الثانی 1367ق.، ص 306-309.

671.«الكاظمية»، العرفان، سال 14، ش 5-6، شعبان و رمضان 1352ق، ص 491-496

672.«کاظمیه، تاریخ عريق و حضارة شامخة، التراث الثقافی يرسم مسيره التحدی و الثورة»، مصطفی عبیدی، الوحدة، ش 231، اکتبر 1999م.، ص 22-24.

673.«الكاظمية فی كتابات الرحالة الأجانب من عام 1616-1916»، کریم عبدالحسین فرج، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

ص: 628

674.«الكاظمية و المشهد الكاظمی»، محمد مهدی الصدر، الثقافة الاسلامية ، ش 27، ربيع الأول و ربیع الثانی 1410ق، ص 227-245

675.«كيف يتمثل الإمام الكاظم علیه السلام فی واقعنا»، سید محمد حسين فضل الله، الجمعه، منبر و محراب (بیروت، دار الملاک، 1418ق.)، ص 119-136.

676.«لمحات على القواعد الفقهيه فی الاحادیث الكاظميه »، سیدمحمد خامنه ای، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 169-263.

677.«لمحات من تاريخ الكاظمية»، محمد حسن آل ياسين، البلاغ، سال 3، ش 3-4، جمادی الاولى 1390ق، ص 7-38

678«لمحات من الحياة السياسية للامام موسى الكاظم علیه السلام »، رسول جعفریان، الوحدة، ش 181، جولای 1994م.، ص 40-41

679.«لمحات من المنهج التربوی للإمام الكاظم علیه السلام »، عباس الزيذی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانية (رجب 1433ق./می 2012 م.)، الجلسة الأولى.

680.«المجتمع و حقوق الإنسان فی فکر موسی بن جعفر علیه السلام »، حمید آدم ثوینی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 قیامی 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

681.«مدن الشيعة المقدسة : الكاظمية»، السيد عبد الرزاق الحسنی، الدليل، سال 2، ش 5، ربيع الاول 1367ق، ص 229-231

682.«المرونة النفسية و الاستبعاد الاجتماعی - الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام انموذجا»، محمود كاظم التميم و سلمان جوده الشمری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوى الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

ص: 629

683.«مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، أبی عمران موسی بن إبراهيم المروزی، تصحيح السيد محمد حسین الحسینی الجلالی، علوم الحدیث، ش 15، محرم - جمادی الثانية 1425ق، ص 187-232.

684.«مسيرة الإمام الكاظم علیه السلام من المدينة المنورة إلى العراق (مسيرة الاعتقال) دراسة فی الجغرافية التاريخية»، ناصر والى الركابی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسة التاسعه.

685.«المشهد الكاظمی فی العصر العباسی»، محمد حسن آل یاسین، سومر، سال 18، ش 2-1، 1962م.، ص 119-128.

686.«المشهد الكاظمی: من بدء الاحتلال المغولی الى نهاية الأحتلال العثمانی»، محمدحسن آل یاسین، سومر، سال 19، ش 1-2، ص 155-170.

687.«المشهد الكاظمی و أثره على التخطيط العمرانی للنسيج التقليدی الكاظمی»، سهاد کاظم عبد الموسوی و هديل موفق القيسی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السابعه.

688.«مشهد الكاظمين علیهما السلام رؤية استشراقية (دونالدسون) أنموذجا»، جواد كاظم النصر الله و انتصار عدنان العواد، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

689.«المشهد الكاظمی المطهر أقدم و أبرز أثر خططی شاخص فی بغداد»، كمال رشید العكيلی و الاء نافع جاسم، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام ، رجب 1431ق./جولای 2010م.

690.«المضامين النفسية فی أقوال الإمام الكاظم علیه السلام»، هاشم حسین ناصر المحنک، ملخصات بحوث المؤتمر السنو الثالث الدول الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانية (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثامنه .

ص: 630

691.«معالم الحياة السياسية للإمام موسى الكاظم علیه السلام »، عبدالحلیم رهیمی، مجموعة الآثار المؤتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 119-136.

692.«معالم من الاقتصاد السياسی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، مصطفى عبد الحسين فرحان الشاعلى، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الثانيه)، رجب 1432ق.ژوئن 2011م.، ص 83

693.«معنى إسم الكاظم علیه السلام »، جواد کوک اسلامی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوى الثالث الدولی الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثانيه.

694.«المفاهيم التربية لدى الإمامين الكاظم و الجواد علیهما السلام ، عبد الحسين أحمد الخفاجی و عبد الكريم جعفر الربیعی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم علیه السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق./ ژوئن 2011م.، ص 67.

695.«مفهوم الحكومة الظالمة و حدود المشاركة فيها فی فكر الإمام الكاظم علیه السلام »، عبد الرزاق احمد الشمری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه

696.«المقاومة السلمية للإمام الكاظم علیه السلام »، کار من شوینار، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد الإنسانية (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

697.«مقومات الدولة المدنية فی تراث الإمام الكاظم علیه السلام »، عامرة تمكين الياسری، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الثالثه

698.«ملامح التربية الإسلامية عند الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، ماجدة الباوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى.

ص: 631

699.«من أدب الأئمة المغيب و أدب الإمامين الجوادين»، خليل خلف بشير، المؤتمرالسنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 28

700.«من أقدم الوثائق الرسمية العثمانية عن العتبة الكاظمية المقدسة»، یاسین شهاب شکری الموصلی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السابعه.

701.«من النتاج الفكری للإمام الكاظم علیه السلام أدعيته المباركة و تفسيره القرآن الكريم»،خليل حلف بشیر، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

702.«من بلاغة الإمامين الكاظم و الجواد علیه السلام »، أحمد جاسم ثانى الركابی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الخامسه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 72.

703.«من نفائس مخطوطات الظاهرية بدمشق: مسند الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، محمدحسن آل یاسین، البلاغ، ش 7، 1396 ق./1976م، ص 55-69

704.«مناظرات الإمام الكاظم علیه السلام »، خمائل غانم الجمالی، المؤتمر السنوی الأول حول الإمام الكاظم علیه السلام، رجب 1431ق./ جولای 2010م.

705.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع ابی حنیفه فی أن المعصيه من فعل العبد»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام، جلد 1، ص 27-28

706.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع عبد الله بن نافع فی مسألة قتال امير المومنین علیه السلام لأهل النهروان»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام (به کوشش عبد الله حسن، تهران، البلاغ، 1378)، جلد 1، ص 139-141.

707.«مناظرة الإمام الكاظم علیه السلام مع هارون الرشيد فی انهم ورثة النبی صلی الله علیه و اله و اولاده»، نعمان بن ثابت ابوحنیفه، مناظرات فی العقائد و الاحکام (به کوشش عبدالله حسن، تهران، البلاغ، 1378)، جلد 1، ص 240-251.

ص: 632

708.«منهج التربوی عند الإمام الكاظم علیه السلام»، سید محمد بحر العلوم، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للإمام الرضا علیه السلام ، جلد 2، ص 179-202.

709.«المنهج التوحیدی عند الإمام الكاظم علیه السلام نماذج و عينات»، زهير غزاوی، المنهاج، ش 30، تابستان 1382، ص 205-215

710.«منهج القراءة النصية و تفسير القرآن عند الإمام الكاظم علیه السلام »، حسين الطائی، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم والجواد علیهما السلام فی (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432ق./ ژوئن 2011م.، ص 27.

711.«منهج تفسير القرآن بالقرآن من منظور الإمام الكاظم علیه السلام فی حل الإشكالية الفكرية»، سیروان عبدالزهره هاشم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه السادسه.

712.«موجبات شهادت امام موسی کاظم علیه السلام »، مرتضی مطهری، مجموعه آثار 18: سیره معصومین : (تهران، صدرا)، ص 95-112.

713.«موسی بن جعفر علیه السلام إمام الإصلاح الاجتماعی»، تحسين فاضل عباس، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الرابعه

714.«الموعظة و الحكمة و الاعتبار فی كتب و رسائل حفيد المختار الإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، رحيم مزهر العتابی و هناء كاظم خلیفه، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433 ق./می 2012 م.)، الجلسه التاسعه.

715.«موقف الإمام الكاظم علیه السلام من الحكومة الظالمة»، محمد سعيد إبراهيم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الثالثه .

716.«موقف الإمام الكاظم علیه السلا امام فقهاء أهل السنة»، ابوطالب تجلیل تبریزی، مجموعة الآثار الموتمر العالمی الثالث للامام الرضا علیه السلام ، جلد 1، ص 303-333.

ص: 633

717.«موقف المسلم أمام التحديات»، سید محمد حسين فضل الله، ندوة سلسلة ندوات الحوار الاسبوعية بدمشق، محاضرات و مطارحات فی العقيدة و التربيه و الفقه و السيره (قم، دفتر آیت الله العظمی سید محمد حسين فضل الله، 1424ق.)، ص 68-73.

718.«نبذة من مواعظ الإمام السابع موسی بن جعفر علیه السلام »، اجوبة المسائل الدينية، دوره دوم، ش 7، رجب 1377ق، ص 157.

719.«النص القرآنی في روايات اهل البيت علیهم السلام: دراسة و معجم (الكتب الأربعة مثالا» الإمام الكاظم علیه السلام مثالا)»، على عباس الأعرجی، المؤتمر السنوی الثانی الامامان و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الرابعه)، رجب 1432 ق./ژوئن 2011م.، ص 68.

720.«نصوص مختارة من الفكر التربوی للإمام موسی بن جعفر علیه السلام »، علی عبدالوهاب العرداوی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1433 ق./می 2012م.)، الجلسه الأولى

721.«نظرة فی الوضع التأریخی و السياسی و الاجتماعی و الثقافی المعاصر للإمام موسی الكاظم علیه السلام »، علی اکبر ولایتی، التوحید، ش 45، رجب شعبان 1410ق، ص 86-100.

722.«نقباء و سدته الروضة الكاظمية المقدسة»، منبر الجوادين، ش 1، شعبان 1428ق، ص 3

723.«نقد ما كتبه المستشرق البريطانی دونالد سون عن الإمام الكاظم علیه السلام »، علی زهير هاشم، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه السابعه.

724.«نماذج من الإقتباس القرآنی عند الإمام الكاظم علیه السلام »، قاسم خلف السکینی و مسلم فاخر البو حسین علیه السلام، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولى الامام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للانسانيه (رجب 1423ق./می 2012م.)،الجلسه السادسه

725.«الهدية فی رسم معالم الوفية، دراسة فی فلسفة الزيارظ و تربية الزائر»، عبدالباقی الخزرجی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن

ص: 634

جعفرالكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه (رجب 1433ق./ می 2012م.)، الجلسه الخامسه.

726.«وصايا الإمام موسی بن جعفر علیه السلام و أثرها فی الجانبين الاجتماعی و الاقتصادی»، الهام محمود کاظم و على عبد المطلب المدنی، ملخصات بحوث المؤتمر السنوی الثالث الدولی الإمام موسی بن جعفر الكاظم علیه السلام مصدر عطاء خالد للإنسانيه رجب 1433ق./می 2012م.)، الجلسه الرابعه.

727.«وصية الإمام الكاظم علیه السلام لهشام بن الحكم»، فارس حسون کریم، تراثنا، سال 13، ش 2-3، ربيع الاول - رمضان 1418ق، ص 393-456

728.«وصية الإمام موسى الكاظم علیه السلام لهشام بن عبد الحكم (دراسة فی الفن والموضوع)»، محمد محمود زوین و عباس الفحام، المؤتمر السنوی الثانی الإمامان الكاظم و الجواد علیهما السلام (الجلسه العلميه الأولى)، رجب 1432 ق. /ژوئن 2011م، ص 46.

729.«وفاة الإمام موسى الكاظم علیه السلام »، حسین بحرانی، کتاب الوفيات (بیروت، اعلمی، 1988م.)، ص 251-285.

ص: 635

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109