مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام( 1392 : قم)

عنوان و نام پديدآور : مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام/ انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم؛ [برگزار کنندگان] مرکز مدیریت حوزه های علیمه... [و دیگران]؛ ویراستار علیرضا جوهرچی.

مشخصات نشر : قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، انتشارات، 1392 -

مشخصات ظاهری : ج.: مصور، جدول، نمودار.

شابک : 300000 ﷼: 978-964-2638-94-9

يادداشت : برگزار کنندگان مرکز مدیریت حوزه های علیمه، جامعه المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیه، دانشگاه باقرالعلوم، حوزه علیمه خواهران قم، انجمن مطالعات سیاسی، انجمن قرآن پژوهی... .

یادداشت : کتابنامه: ص. 579 - 580؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : موسی بن جعفر، ( علیه السلام )، امام هفتم، 128 - 183ق. -- کنگره ها

موضوع : Musa ibn Ja'far, Imam VII -- Congresses

موضوع : موسی بن جعفر( علیه السلام )، امام هفتم، 128 - 183ق. -- سرگذشتنامه

موضوع : Musa ibn Ja'far, Imam VII-- Biography

موضوع : ائمه اثناعشر -- سرگذشت نامه

Imams (Shiites) -- Biography

شناسه افزوده : انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

شناسه افزوده : مرکز مدیریت حوزه های علمیه. انتشارات

رده بندی کنگره : BP46/35

رده بندی دیویی : 297/956

شماره کتابشناسی ملی : 7577032

اطلاعات رکورد کتابشناسی : ركورد كامل

مجموعه مقالات بایش

سرد و زمان امام کاظم

جلد اول

انجمن تاریخ تاریخ پژوهان

مرکز مدیریت حوزه های علمیه

جامعه المصطفی صلی الله علیه و آله العالمیه

المجموع العالمی لاهل لبیت

دانشگاه باقر العلوم

مرکز علمیه خواهران قیم

انجمن مطالعات سیاسی

انجمن قررآن پژوهی

دبیر خانه انجمن های علمی حوزه

انجمن علمی ادیان و مذاهب

دانشگاه ادیان و مذاهب

پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

دانشگاه ادیان و مذاهب

وزارت علوم تحقیقال و فناوری پژوهشکده حج و زیارت

پژوهشگاه علوم فرهنگ اسلامی

حوزه علمی قم امام خمینی

ابعين

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم مهدیه نیلی خواجو

ص: 1

اشاره

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام /ج1

انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم

سرشناسه: عنوان و نام پدیدآور: همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام (1392: قم) مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام گردآورنده انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه

قم: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، 1392

مشخصات نشر: مشخصات ظاهری: شابک: 300000ریال: (دوره)

(ج.1)

فهرست نویسی : فيبا

یادداشت: کتابنامه

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - کنگره ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - احادیث - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - احادیث - کنگرهها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - فضائل - مقاله ها و خطابه ها

موضوع: موسی بن جعفر علیه السلام ، امام هفتم، 128-183 ق. - فضایل - کنگره ها

شناسه افزوده: مرکز مدیریت حوزه های علمیه حوزه علمیه قم.

شناسه افزوده: انجمن تاریخ پژوهان

رده بندی کنگره: 1392 3م 8ه / 35 / 46 BP

رده بندی دیویی: 297/956

شماره کتابشناسی ملی: 922975623

مجموعه مقالات همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

گردآورنده: انجمن تاریخ بروهان - نویسنده: جمعی از نویسندگان

به کوشش: انجمن تاریخ پژوهان

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه های علمیه

ويراستار: علیرضا جوهرچی

صفحه آرا: رمضانعلی قربانی

نوبت چاپ: اول، 1392- چاپخانه:

شمارگان: 1000 نسخه

قیمت: دوره 300.000 ریال

شابک:

حق چاپ برای انجمن تاریخ پژوهان محفوظ است

مرکز پخش: قم، بلوار جمهوری اسلامی، کوچه 2، فرعی اول سمت چپ، ساختمان انجمن های علمی حوزه، انجمن تاریخ پژوهان

تلفن: 32917538-025 فاكس: 32917538-025

پایگاه اطلاع رسانی : www.sokhanetarikh.com

ایمیل: Historiqom@gmail.com

ناشر: انتشارات مرکز مدیریت حوزه علميه قم

ص: 2

بِسْمِ اللهِ اَلْرَحْمنِ اَلْرَحیمْ

ص: 3

دبیر علمی همایش: حجت الاسلام والمسلمین محمد هادی يوسفی غروی

مسئول همایش: حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا مطهری مدیر اجرایی همایش: حسین رسولیان

* اعضای شورای علمی (به ترتیب الفبا): حجت الاسلام والمسلمین دکتر علیرضا ایمانی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن الویری، حجت الاسلام والمسلمین محمد مهدی بحر العلوم، منصوره بخشی، دکتر مسعود پورفرد، طيبه توکلی اسلامی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمدرضا جباری، حجت الاسلام والمسلمین عباس جعفری، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حسین حسینیان مقدم، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمد دشتی، حجت الاسلام والمسلمین سید قاسم رزاقی موسوی، دکتر زهرا روح الهی امیری، حجت الاسلام والمسلمین علیرضا شالباف، دکتر قاسم صفری جوادی، دکتر نعمت الله صفری فروشانی، دکتر سید حسین فلاح زاده، حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی، حجت الاسلام والمسلمین حسین مرادی نسب، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمیدرضا مطهری، دکتر اصغر منتظر القائم، حجت الاسلام والمسلمین دکتر محسن مهاجرنیا، حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید رضا مودب، دکتر سید علیرضا واسعی، حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی يوسفی غروی

* مراکز همکار: مرکز مدیریت حوزه های علمیه، جامعه المصطفی العالميه، مجمع جهانی اهل بیت ، معاونت پژوهش - حوزه های علمیه، پژوهشکده حج و زیارت، دانشگاه ادیان و مذاهب، مجتمع آموزش عالی امام خمینی : جامعه الزهراء 3، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، دانشگاه باقر العلوم، پژوهشکده تاریخ و سیره اهل بیت ، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی ، دبیر خانه انجمن های علمی حوزه، انجمن ادیان و مذاهب، انجمن مطالعات سیاسی، انجمن قرآن پژوهی

ص: 4

فهرست اجمالی

مقدمه ... 29

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام ... 33

امام کاظم علیه السلام (فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله) ... 39

سید علی حسینی خامنه ای

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام ... 58

ناصر مکارم شیرازی

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت ... 100

حمیدرضا مطهری

بانو خميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ...118

ناهید طیبی

فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 158

احمد خامه یار

بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 193

مرضیه سادات هاشمی

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام ...238

مصطفی صادقی کاشانی

وضعیت اهل بیت : در زمان امام کاظم علیه السلام ... 257

رمضان محمدی

گونه شناسی روایات سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام ... 279

سيف الله صرامی

سبک زندگی و سیره اخلاقی امام کاظم علیه السلام ... 310

محمدرضا جباری

سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام ... 357

سید محمد حسینی

ص: 5

تحلیلی از سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام ... 386

محمد سعيد نجاتی

جایگاه تغذیه در زندگانی امام کاظم علیه السلام ... 397

سيده شريفه نبوی

اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام ... 422

عبدالرضا عرب ابوزیدابادی

امام کاظم علیه السلام و حاکمیت وقت ... 469

شکرالله آقانژاد

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی ... 495

مسعود پورفرد

راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی ... 533

علی بیات، سیدحسن قاضوی

امام کاظم علیه السلام و مدیریت تعارض ... 557

دکتر محسن الویری

ص: 6

فهرست مطالب

مقدمه ... 29

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام ... 33

امام کاظم علیه السلام ( فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله ) ... 39

سیدعلی حسینی خامنه ای

تلاش خستگی ناپذیر و توسل به شیوه تقیه... 43

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام ... 58

ناصر مکارم شیرازی

عبارت اول: بشارت به عاقلان ... 58

عبارت دوم: راه های خداشناسی... 60

عبارت سوم: برهان نظم ... 61

1.آیه تسخیر ... 61

2. آفرینش شگفت انگیز جنین ... 61

3. سه موهبت بزرگ: نور، آب، هوا ... 62

4. جلوه ای از معاد اعلمو أن الله يحيی ... 62

5. نشانه های عظمت پروردگار... 63

ص: 7

6. رعد و برق ... 63

7. فرمان های پنج گانه .... 64

8. دلیلی دیگر بر بطلان شرک... 65

عبارت چهارم: راه رسیدن به سعادت در جهان آخرت... 66

عبارت پنجم: هشدار به بیخردان... 66

عبارت ششم: عقل و علم... 67

عبارت هفتم: مذمت بی خردان... 68

1. تقلید بی جا... 68

2. آلودگان به دنیا... 69

3. حجاب معرفت... 69

4. انسان نماهای پست تر از حیوان... 70

5. پراکندگی، ثمره بی فکری ... 70

6. خودفراموشی... 70

عبارت هشتم: مذمت اکثریت... 71

عبارت نهم : اقليت سالم... 72

عبارت دهم: اولوا الالباب... 73

1. حکمت... 74

2. راسخان در علم ... 74

3. آیات الهی در آسمان و زمین ... 75

4. بینایان و نابینایان ...75

5. عالمان و جاهلان مساوی نیستند ... 76

6. تدبر در آیات قرآن... 77

7. هدایت و تذکر .... 77

8. پیوسته تذکر بده... 78

عبارت یازدهم: فهم و عقل...78

ص: 8

عبارت دوازدهم : تواضع در برابر حق ... 79

عبارت سيزدهم : نشانه عقل. ... 80

عبارت چهاردهم : شناخت خردمندانه. 81

عبارت پانزدهم : حجت ظاهری و باطنی ... 81

عبارت شانزدهم : ويژگی هاي عاقل ... 82

عبارت هفدهم : آقات عقل ... 82

عبارت هجدهم : آفات رشد اعمال ... 83

عبارت نوزدهم چاره تنهايي. ... 84

عبارت بيستم : روابط هفت گانه ... 85

عبارت بيست : و يکم معيار قبولی اعمال ... 86

عبارت بيست : و دوم تجارت پرسود ... 86

عبارت بيست : و سوم نشانه ديگری براي عاقلان ... 87

عبارت بيست : و چهارم نگاه عاقلان به دنيا و آخرت ... 87

عبارت بيست : و پنجم زاهدان دنيا و راغيان آخرت ... 88

عبارت بيست : و ششم فايده عقل کامل ... 89

عبارت بيست : و هفتم عامل استمرار هدايت ... 89

عبارت بيست : و هشتم برترين عبادت ... 90

عبارت بيست : و نهم: عاقل دروغ نمي گويد ... 92

عبارت سي ام : عقل دين و شخصيت ... 93

1. رابطه دين و شخصيت ... 93

2. رابطه عقل و شخصيت ... 93

3. ارزشمندترين انسان ها ... 93

4. بهای انسان ... 94

عبارت سی و يکم ... 94

بخش اول: نشانه های سه گانه عقل ... 94

ص: 9

بخش دوم : صفات صدر نشينان ... 95

پخش سوم : اندرزهاي امام سجاد علیه السلام ... 96

عبارت سي و دوم : سفارش هاي پايانی ... 98

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت ... 100

حمید رضا مطهری

اشاره ... 100

خلفاي هم عصر با امام کاظم علیه السلام ...102

1. منصور ... 102

2. مهدي عباسی ...103

3. هادي عباسی ... 104

4. هارون الرشيد ... 105

فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 109

جريان هاي فکري و سياسي عصر امام کاظم علیه السلام ... 110

قيام هاي علويان در عصر امام کاظم علیه السلام ... 110

امام كاظم علیه السلام و سازمان وکالت ... 113

منابع ... 115

بانو حميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ... 118

ناهید طیبی

چکيده ... 118

مقدمه ...119

مفاهيم سازنده ...120

الف) ام ولد ... 120

ی) ملک يمين ... 121

ج) مغرب ... 121

ص: 10

الف . ويژگي هاي شخصی بانو حميده ... 121

1. نام مادر امام کاظم علیه السلام ... 122

2 . مليت مادر امام علیه السلام ...123

3. نسب بانو حميده ... 124

4. لقب بانو ... 125

5. کنيه بانو حميده ...126

6. اوصاف بانو حميده ... 126

1-6- از طريق سخنان معصومان : درباره باشد. ... 127

2-6- از طريق نوع برخورد معصوم علیه السلام با بانو حميده ... 129

ب. پيوند با امام صادق علیه السلام (ورود به خاندان امامت) ... 130

بررسی سندی روايت های خريداری حميده ... 133

ازدواج با عقد يا « ملک یمین » ... 135

ج . فرزندان بانو حميده ... 137

تولد امام کاظم علیه السلام ... 138

د . ويژگي های شخصيتی بانو حمیده ... 140

نقش بانو حميده در اوضاع سياسی و اجتماعی عصر امام صادق علیه السلام ... 140

حميده؛ راوى حديث ... 145

حميده؛ وکيل امام صادق علیه السلام ... 148

حميده و صى امام صادق علیه السلام ... 148

ه- . پايان زندگانی بانو حميده ... 150

نتيجه ... 151

منابع ... 152

فرزندان امام کاظم ... 158

احمد خامه یار

چکيده ... 158

ص: 11

مقدمه ... 159

فرزندان پسر ... 161

1. حضرت علی بن موسی الرضا علیه ااسلام ... 161

2 . ابراهيم ... 161

3. ابراهيم اصغر ... 163

4. احمد ... 164

5. اسحاق ... 168

6. اسماعيل ... 168

7. جعفر ... 169

8. جعفر اصغر ... 170

9. حسن ...170

10. حسين ... 170

11. حمزه ... 172

12. داوود ... 173

13. زيد ... 173

14. سليمان ... 174

15. عباس ... 174

16. عبد الرحمان ... 175

17. عبد الله ... 175

18. عبید الله ... 176

19. عقيل ... 176

20. عمر ... 176

21. فضل ... 176

22. قاسم ... 176

23. محمد ... 177

ص: 12

24. مروان ... 179

26. يحيي ... 179

فرزندان دختر ... 180

1. فاطمه (كبرا) ملقب به فاطمه ... 180

2. آمنه... 182

3. اسماء...183

4. اسماء صغرا ... 183

5. امامه ... 183

6. ام ابيها ... 183

7. ام جعفر ... 184

8. ام سلمه ... 183

9. ام عبد الله ... 183

10. ام فروه ... 183

11. ام القاسم ... 184

12. ام كلثوم ... 184

13 و 14 ام كلثوم وسطا و ام كلثوم صغرا ... 184

15. ام وحيه ... 184

16 و 17 امينه كبرا و امينه صغرا ... 184

18. يُريهه... 184

19. حسنه ... 185

20. حکيمه ... 185

21. حليمه ... 185

22. خديجه ... 185

23. خديجه صغرا ... 186

24. رقيه ... 186

ص: 13

25. رقيه (صغرا) ... 186

26. رمله ... 186

27. زينب ... 186

28. زينب صغرا ... 186

29. صرخه ... 186

30. عايشه ... 186

31. عباسه ... 187

32. عطفه ... 187

33. عليه ... 187

34. فاطمه ( صغرا ) ... 187

35. فاطمه ( وسطا ) ... 187

36. فاطمه ( اخرا ) ...187

37. قسمه يا قسيمه ... 187

38. كلثوم ... 187

39. لبابه ... 188

40. محموده ... 188

41. ميمونه ... 188

42. نزيهه ... 188

منابع ...188

بررسي تاريخي و آماري فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 193

مرضیه سادات هاشمی

چکيده ... 193

مقدمه ... 194

فراواني و نام منابع مورد استناد ... 195

نام و تعداد پسران امام کاظم علیه السلام در مشايخ تاريخی ... 200

ص: 14

1. تاريخ يعقوبی ... 206

2. تاريخ اهل بيت ... 207

3. هدايه الكبرى ... 209

نتايج ... 210

ارتباط درون گروهي مشايع با يک ديگر ... 212

نام و تعداد دختران امام کاظم علیه السلام در منابع تاريخی ... 214

تحليل و بررسي دختران ... 221

1. تاريخ اهل بيت ... 222

2. هدايه الكبرى ...223

3. الارشاد ... 224

4. کتاب هايی که فهرست آن ها تلفيقی از دو يا چند کتاب است: ... 226

نتایج ... 226

ارتباط درون گروهی منابع با يک ديگر ... 227

اسامی تمام فرزندان و فراوانی هر نام ... 229

ورود و وجود نام های عايشه، ابوبکر، عمر و مروان در ميان نام های فرزندان امام کاظم علیه السلام ... 230

1. عايشه ... 230

2. مروان ... 231

3. ابوبکر ... 232

4. عمر... 232

نتيجه ... 233

منابع ... 234

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام ... 238

مصطفی صادقی کاشانی

چكيده ... 238

مقدمه ... 238

ص: 15

الف) گزارش ها ...240

ب )شواهد نفی يا اثبات ...242

ج ) تحليل و بررسی ... 248

علت ازدواج نکردن دختران امام ... 250

نتیجه ... 253

منابع ... 254

وضعيت اهل بيت : در زمان امام کاظم علیه السلام ... 257

رضا محمدی

چكيده ... 257

مقدمه ... 258

بازتاب حرکت اهل بيت در فضای سياسی و فرهنگی جامعه ... 259

در مقابل هم قرار دادن علويان ... 263

دشمني هارون با علويان ... 265

راه هاي برخورد هارون با علويان ... 268

اهل بيت و حاکميت خلافت عباسی ... 269

امام کاظم علیه السلام ... 269

و مدعيان امامت ... 272

قيام هاي علويان در دوره امام کاظم - علیه السلام ... 273

نتيجه ... 274

منابع ... 275

گونه شناسي روايات سيره اجتماعی - سياسی امام کاظم علیه السلام ... 279

سیف الله صرامی

چكيده ... 279

طرح موضوع ... 280

دسته بندی کلی و فراگير ... 282

ص: 16

روايات دسته اول: گزاره های بنيادی ... 282

1. امامت و رهبري ... 283

1-1- ضرورت وجود امام ... 283

1-2- صفات امام ... 284

1-3- حاکميت عادلانه ائمه ... 284

1-4- ائمه و فرصت به دست گرفتن قدرت ... 285

5-1 - شناخت امام ... 285

2. مهدويت و غيبت ... 286

3. سنن عذاب و رحمت الهی برای جوامع ... 287

4. تقسيم بندی مردم جامعه ... 288

5. اقسام حکومت ها ... 289

روايات دسته دوم احکام فقهی روابط اجتماعی - سياسی ... 289

1. شرايط و احکام حاکم اسلامی ... 289

1-1- واجهات اساسي براي حاکم اسلامی ... 290

2-1- فضيلت و اهميت امام عادل ... 291

2. احکام حاکم جور ... 291

1-2- حرمت شديد کارگزاري سلطان جور ... 291

2-2- موارد استثناي همکاری با دستگاه جور ... 292

روايات دسته سوم گزارش و تحليل تاريخی ... 294

1. تاريخ صدر اسلام ... 294

2. تاريخ انبيا و امم گذشته ... 296

روايات دسته چهارم روابط اجتماعی - سياسی امام کاظم علیه السلام ... 297

1. رابطه امام کاظم علیه السلام با خلفاي عباسی ... 297

1-1- روايات رابطه با منصور ... 297

2-1- روايات رابطه با مهدی عباسی ... 298

ص: 17

3-1- روايات رابطه با موسی ... 299

4-1- روايات رابطه با هارون ... 300

2. رابطه حضرت با ياران خاص ...303

3. رابطه با شخصيت های ( مخالف علمای مخالف ) و غيره ... 304

4. احتجاج با غير مسلمانان ... 305

5. درباره قيام زيدين علی ... 305

6. سعايت برخي از خويشان نزديک عليه حضرت ... 305

7. وضعيت حضرت در زندان ... 305

8. وضعيت تقيه اي ... 306

9. رابطه با شورش ها عليه خلفا ... 306

10. رابطه با وکلاي مالي و کارگزاران ... 307

11. اخذ و گردآوري اموال خمس هدايا و غيره ... 307

12. رابطه با واليان و کارگزاران حکومت عباسی ... 307

منابع ... 308

سبک زندگي و سيره اخلاقی امام کاظم علیه السلام ... 310

محمد رضا جباری

چکيده ... 310

مقدمه ... 311

تبیین واژگان کليدی ... 312

1. سيره ... 312

2. اخلاق ... 313

3. سیره اخلاقی ... 315

سلوک عبادی و معنوی ... 316

1. خصلت های معنوی عبادی ... 317

الف) معرفت و ايمان به خدا ... 317

ص: 18

ب) شوق عبادت ... 319

ج) فقه عبادت ... 319

د) حال توجه در عبادت ... 320

ه-) کثرت عبادت و احساس تقصير ... 321

2. خصلت هاي معنوي غير عبادی ... 324

1-2- دنيا گريزي و ياد آخرت ... 324

2-2- اهتمام به طاعت و ترک معصيت ... 326

3-2- توکل، تسليم رضا و شکر ... 326

سلوک فردی و زيست محيطی ... 328

1. تغذيه ... 329

بهداشت و زينت ... 333

معيشت ... 336

رفتار يا طبيعت و حيوانات ... 339

سلوک خانوادگي ... 340

1. صله ارحام ... 340

2. اهتمام به تربيت دينی خانواده ... 341

3. رعايت حقوق مالی همسر ... 342

4. رعايت آداب مستحب مربوط به فرزندان ... 343

5. بهره مندي خانواده از مواهب الهی ... 343

6. اهتمام به دوري خانواده از گناه ... 343

سلوک اجتماعي ... 344

1. سلوک سياسي ... 344

الف) ظلم ستيزى ... 345

ب) تقیه و سکوت مدبرانه ... 346

2. سلوک فرهنگی ... 347

ص: 19

الف) ارائه چهره واقعی دين ... 347

ب) زدودن تحريفات و خرافات از چهره دين ... 349

روابط اجتماعی ... 349

الف) تکريم انسان ها و پرهيز از نگاه تبعيض آميز ... 350

ب) اهتمام به رفع مشکلات ديگران ... 351

ج) محبت و مدارا حتي با مخالفان ... 351

نتیجه ... 353

منابع ... 354

سيره فرهنگي امام کاظم علیه السلام ... 357

سید محمد حسینی

چکيده ... 357

مقدمه ... 358

مفاهيم ... 360

1. سيره ... 360

2. فرهنگ / فرهنگ دينی ... 362

اوضاع سياسي، فکري و فرهنگي عصر امام کاظم ... 367

1. گفتمان قرآني و توليد فرهنگ ... 367

1-1- قرآن و تربيت جامعه ... 367

2-1- تبيين و تفسير قرآن ... 371

الف) تبيين نکات تربيتی در فرهنگ پذيری ... 371

ب) تبيين جايگاه امامت و فرهنگ سازی ... 372

ج) قرآن و پاسخ به شبهات کلامی ... 374

د) مقابله با مشروعيت طلبي عباسيان ... 375

2. توليد ابزار فرهنگ ساز (توسعه علوم) ... 376

3. توسعه فرهنگي با شبکه سازمان يافته و وکالت ... 379

ص: 20

نتیجه ... 382

منابع ... 383

تحليلي از سيره اقتصادي امام کاظم علیه السلام ... 386

محمد سعید نجاتی

چکيده ... 386

مقدمه ... 386

تنگنای اقتصادي مدينه در دوره مروانی و عباسی ... 387

تلاش اقتصادی امام كاظم علیه السلام ... 389

1. جمع آوري منابع اقتصادي ... 389

2. توزيع منابع اقتصادي ... 391

الف) توزيع مستمری در ميان نيازمندان ... 391

ب) تلاش براي ازدواج جوانان مجرد آل ابی طالب ... 393

ج) آزاد کردن برده های متعدد ... 393

نتیجه ... 394

منابع ...395

جايگاه تغذيه در زندگانی امام کاظم علیه السلام ... 397

سيده تشريفه نبوی

چكيده ... 397

مقدمه ... 397

شرح حال مختصر امام کاظم علیه السلام ... 400

ارزش غذايی گوشت و چربی ... 401

مصرف گوشت در دوره خلفای معاصر امام كاظم علیه السلام ... 403

مصرف گوشت در عصر امام کاظم علیه السلام ... 405

1. گوشت آيزيان ... 406

ص: 21

گوشت پرندگان ... 408

الف) گوشت شتر مرغ ... 408

ب) گوشت کبک ... 409

ج) گوشت کبوتر ... 409

د) گوشت هوبره ... 410

3. گوشت چارپايان ... 411

الف) گوشت آهو ... 411

ب) گوشت شتر ... 411

ج) گوشت گاو ... 412

د) گوشت گاوميش ... 413

ه) گوشت گوسفند ... 414

4. گوشت حشرات ... 415

نتیجه ... 416

منابع ... 417

انديشه سياسی امام کاظم علیه السلام ... 422

عبد الرضا عرب ابوزید آبادی

چکيده ...422

مقدمه ... 423

1. مفاهيم سياسی در سخنان امام کاظم علیه السلام ... 425

1-1 امامت ... 426

2-1 ولايت ...428

3-1 سلطان. ...430

4-1 دولت. ... 430

5-1 امارت ... 431

اهداف و اقسام حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 432

ص: 22

3. مشروعيت حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 437

4. ويژگی های حکومت مطلوب از ديدگاه امام کاظم ... 445

5. وظايف و کارکردهای حکومت از ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 449

6. وظايف مردم در برابر حکومت ها از ديدگاه امام کاظم علیه السلام . ... 452

1-6. وظايف مردم در برابر حکومت عدل ... 452

2-6.و تظايف مردم در برابر حکومت جور ... 454

الف) مبارزه با حکومت هاي جور ... 454

1. سرزنش و نقد حکومت های جور ... 455

2. پرهيز از همکاری با پادشاهان ستمگر...457

3. دعا برای نابودی حکومت های جور ...460

4. صبر همراه با بصيرت در مبارزه با حکومت های جور ... 461

ب) همکاری مشروط با حکومت های جور ... 462

نتيجه ... 465

منابع ... 467

امام کاظم علیه السلام و حاکميت وقت ... 469

شکرالله اقانژاد

مقدمه ... 469

امام کاظم علیه السلام از تولد تا .امامت. ... 469

انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شيعه ... 470

امامت امام و عکس العمل حاکميت وقت ... 472

شيوه های مبارزاتی امام کاظم علیه السلام ... 475

1. زمينه سازی براي تشکيل حکومت ... 475

2. يارگيری از ميان مقامات حکومتی ... 476

3. روشن گری ماهيت حکومت عباسی و عواقب همکاری با آن ... 477

4. هدايت پنهان مبارزان عليه حکومت وقت ... 478

ص: 23

5. حفظ نيروهاي کارآمد ... 479

الف) توسعه تشکيلاتی شيعه ... 481

1. سياست تقيه ... 483

2. تأسيس سازمان وكالت ... 484

3. شبکه ارتباطی ميان امام و شاگردان ... 485

ب ) تربيت نخبگان علمی 486

1. اطلاع دادن از مواضع خصمانه خليفه به امام . ... 487

2. حمايت از شيعيان ... 488

نتیجه ... 491

منابع ...493

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی ... 495

مسعود پورفرد

چکيده ... 495

مقدمه ... 495

چارچوب پژوهش ... 496

1. اعتقادات اسلامی ... 497

2. اهداف سياسی اسلام ... 497

3. الگوهايی از روابط سياسی ... 498

روش پژوهش ... 500

مفاهيم و واژگان پژوهش ... 504

زندگی نامه امام هفتم ... 505

اوضاع زمانه ... 506

1. پايگاه علمی - فرهنگی ... 509

2. پايگاه ارتباطات - تشکيلات ... 512

3. پايگاه اقتصادی - معيشتی ... 513

ص: 24

4. پايگاه سياست گذاري تشيع در مقابل فرعونيان ... 517

شاگردان سياسی براي پايگاه سياست گذاری سياسی تشيع ... 522

خنثی سازی سياست های قريب کارانه فرعونیان عباسی ... 523

حمايت از جنبش های آزاديخواه ... 524

نتيجه ... 527

منابع ... 529

راهبرد و مواضع سياسی امام کاظم آ در مقابل خلفاي عباسی ... 533

علی بیات سید حسن قاضوی

چكيده... 533

مقدمه ... 534

مشی سياسی امام کاظم علیه السلام ...537

مواضع سياسی امام در برابر خلفای عباسی ... 538

1. کناره گيری از مطالبه حکومت ... 538

2. اعتراض ... 540

محورهای فعاليت امام در برابر حکومت ... 543

سازمان دهی برخی از گروه های شيعی ... 544

احتجاج با زمام دار حکومت ... 545

زندانی شدن و شهادت امام ... 546

نتيجه ... 55

منابع ...553

امام کاظم علیه السلام و مديريت تعارض ... 557

دکتر محسن الویری

چکيده... 557

مقدمه و بيان مسأله...558

ص: 25

امام کاظم علیه السلام در یک نگاه ... 559

چیستی تعارض ... 559

سودمندی يا زيان باری تعارف ... 560

سطوح و انواع تعارض . ... 562

مراحل شکل گيري تعارض ... 563

مديريت تعارض ...565

روش های مديريت تعارض ...566

1. روش رقابت ( سلطه و زور ) ... 566

2. روش همکاری ميکنی پر اعتماد احل مسأله يا حل تلقيقی) ... 567

3. روش اجتناب ... 567

4. روش ترمش و سازش ... 567

5. روش مصالحه ... 575

ديدگاه امام کاظم علیه السلام ... 576

1. در امان بودن از شر انسان به عنوان نشانه کمال عقل ... 576

2. اميد داشتن به خير انسان به عنوان نشانه کمال عقل ... 577

3. بزرگ انگاشتن خوبی های ديگران و کم انگاشتن خوبی های خود ... 557

4. خود را بدترين مردم شمردن ... 577

5. چشم پوشی از ستم ديگران و مهرورزی نسبت به کساني که حقي را از انسان بازداشته اند ... 571

6. بازداشتن خشم خويش نسبت به مردمان ... 571

7. آرامش بيشتر به همراه نداشتن ارتکاب بدی در مقايسه با ارتکاب بدی، هر چند يا

پشيمانی و بازگشت همراه باشد ... 571

8. ارزشمند بودن مهرورزی نسبت به يکديگر و اصلاح بين مردم ... 572

9. پرهیز از منازعه با عالم و طرد نکردن جاهل و کوشش برای آموزش دادن به او ... 572

10. بدترین مردمان بودن کسانی که به دلیل بد زبانی ، هم نشینی با آن ها ناپسند شمرده می شود ... 575

11. خوش یمن بودن و نرمخویی ... 573

ص: 26

12. پرهيز از شود بزرگ بينی ... 573

13. ضديت با خداوند با داشتن تکبر بر دوستان و ستم کردن به آن ها ... 574

14. مهربان بودن با مردم به مثابه نيمی از عقل ... 574

15. ستمکارتر بودن شروع کننده دشنام دادن به يکديگرد... 574

16. اجر داشتن اهل بخشايش و اصلاح در روز چرا ... 575

نتيجه ... 576

منابع ... 579

ص: 27

ص: 28

مقدمه

تبیین سیره معصومان برای پیروان آن ها به ویژه شیعیان از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده و همواره بر شناخت و پیروی از آن اهتمام داشته اند. ارائه و شناساندن روش و سبک زندگی اهل بیت : به جامعه و پیروان آن ها علاوه بر سیراب کردن روان تشنه مشتاقانی سبک و سیره معصومان می تواند در دنیای امروز راه گشای بسیاری از مشکلات بوده و در دفع و رفع ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی به کار آید. از طرفی شناخت ادوار زندگانی معصومان و شرایط حاکم بر آن برای درک رفتار آنان و فهم چگونگی رفتار آن بزرگواران با حاکمیت و شرایط عصر شان ضروری است. در واقع تبیین مناسب و فهم بهتر سیره آنان نیازمند بستر شناسی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می باشد.

از میان دوران پر فراز و نشیب تشیع به ویژه عصر حضور ائمه : زمان امامت

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از اهمیت ویژه ای برخوردار است. از طرفی افکار و اندیشه های مختلفی در جهان اسلام پدید آمده و در این دوره از رونق برخوردار گشته اند. از طرف دیگر فرقه های مختلف و متعددی در میان مسلمانان شکل گرفته و هر کدام داعیه رهبری و هدایت جامعه را داشتند و از سوی دیگر جامعه شیعه هم پس از شهادت امام صادق علیه السلام با بحران مواجه گشته بود و افرادی مدعی جانشینی آن حضرت بودند. این در حالی بود که خلافت عباسی هم در پی یافتن جانشین امام جعفر صادق علیه السلام بود. در چنین فضا و شرایطی امام کاظم علیه السلام به امامت رسیدند و در آغاز با رعایت اصل تقیه اقدامات ویژه ای در پیشبرد جامعه

ص: 29

به سوی هدایت انجام دادند و پس از مدتی آرامش را بر شیعیان حاکم کردند و با گسترش و نهادینه کردن سازمان وکالت شبکه ارتباطی وسیعی در جامعه شیعی آن زمان پدید آورده که نقش مهمی در انسجام سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعیان داشت. از طرفي اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام به ظاهر متفاوت با امامان پیشین بود که آن هم برخاسته از جریان های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی زمانه بود تأکید امام کاظم بر حق اهل بیت ، و تبیین جایگاه علویان و عباسیان نسبت به پیامبر، رفع مشروعیت خلافت عباسیان و تعیین قلمرو آنان به عنوان حدود فدک از اقدامات سیاسی آن حضرت به شمار می روند. بنابر این مواجهه امام با خلفای هم عصر خود نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.

اهمیت سیره و زمانه امام موسی بن جعفر علیه السلام و لزوم تبیین علمی و بررسی همه جانبه آن سبب گردید تا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم این مهم را در دستور کار خود قرار داده و همایشی با این عنوان طراحی کند. از این رو پس از تصویب اصل برگزاری همایش و رایزنی با شخصیت ها و مراکز علمی، شورای علمی همایش تشکیل و پس از تصویب موضوعات و محورهای آن، فراخوان را منتشر و مقالات متعددی دریافت کرد که علیرغم حجم بالای مقالات دریافت شده تعدادی که شرایط علمی لازم برای نشر را داشتند در دو جلد در اختیار علاقه مندان آن امام بزرگوار قرار می گیرد. از همه خوانندگان ارجمند به ویژه اساتید، محققان، طلاب و دانشجویان به ویژه کسانی که در این زمینه صاحب نظر هستند درخواست می شود با ارائه نظرات خود انجمن تاریخ پژوهان را در انجام وظایف خود و رفع نقایص این اثر یاری کنند.

بر خود لازم می دانیم تا از همه عزیزانی که در برگزاری هرچه بهتر این همایش یاری گرما بودند تقدیر به عمل آورده، سلامتی و توفیق روز افزون آنان را از خداوند مسئلت نماییم. حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی که علاوه بر راهنمایی های ارزنده خود اجازه فرمودند تا خلاصه کتاب عقلانیت در اسلام

ص: 30

ایشان، زینت بخش این مجموعه باشد. حضرت آیت الله حسینی بوشهری مدیر محترم حوزه های علمیه، حضرت آیت الله اعرافی ریاست محترم جامعه المصطفی العالميه، حجت الاسلام و المسلمین شهرستانی نماینده محترم حضرت آیت الله العظمی سیستانی، حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن اختری دبیر کل مجمع جهانی اهل بیت ، حجت الاسلام و المسلمين عماد معاون محترم پژوهش حوزه های علمیه، حجت الاسلام و المسلمین محمد هادی يوسفی غروی دبیر محترم علمی و اعضای محترم کمیته علمی همایش که هرکدام به سهم خود در برگزاری همایش مساعدت کردند.

حمید رضا مطهری مسئول انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم و مسئول برگزاری همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

بهمن ماه یک هزار و سیصد و نود و دو

ص: 31

ص: 32

سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام

آنچه در پی می آید، مصاحبه دبیرخانه همایش سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام با دبیر محترم علمی همایش، جناب حجت الاسلام والمسلمین محمدهادی یوسفی غروی است ایشان درباره ضرورت انجام دادن کار، وضعیت عصر آن حضرت، حاکمان و چگونگی تعامل آنان با امام، مطالبی را ایراد کردند.

سوال: لطفا به وضعیت عصر امام کاظم علیه السلام اشاره داشته باشید و دلیل پرداختن به

سیره و زمانه حضرت را تبیین نمایید؟

جواب: از حسن نظر دوستان به بنده در این موضوع تشکر می کنم. به طور کلی، حسن و ضرورت شناسایی و شناساندن ائمه اطهار : امر مسلمی است؛ مخصوصا در کشوری مانند ایران که مبلغ تشیع در این زمان است، طبعا انتظار بیش تری می رود؛ به ویژه از حوزه مرکزی علمی شیعه در قم مقدس، انتظار می رود که زندگانی یکایک ائمه : را باز کاوی و بازشناسی نمایند و آثار مناسبی به جامعه علمی عرضه کنند.

درباره امام کاظم علیه السلام باید توجه داشت که پس از سقوط بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس، دولت عباسی پس از تثبیت جایگاه خود، به مقابله با علویان پرداخت و از همان زمان سرکوب شیعیان آغاز شد. دوران موسی بن جعفر

علیه السلام با حکومت چهار خلیفه عباسی به نام های منصور، مهدی، هادی و هارون هم زمان بود که هر کدام مشکلاتی برای امام به وجود آوردند و سرانجام در دوران هارون

ص: 33

حضرت را بیش از چهار سال زندانی کردند. این ها زمینه بررسی داشت؛ لذا انجمن تاریخ پژوهان حوزه علمیه قم با توجه به حرم های پر برکت حضرت امام رضا علیه السلام و حضرت فاطمه معصومه علیه السلام در ایران، پرداختن به این موضوع را بسیار ضروری و مهم می دانست؛ لذا فراخوانی برای این موضوع کردند و بیش از هفتاد مقاله در این زمینه فرستاده شد.

سؤال: عصر امام کاظم علیه السلام از جهت گرایش های فقهی و فرقه ها و اندیشه های مختلف آن روز جهان اسلام، چه وضعیتی داشت و امام در مواجهه با این ها چه اقداماتی انجام دادند؟

جواب: اگر چه مسأله فرق و مذاهب به آن دوران اختصاص ندارد و از پیش شروع شده بود، عصر امام کاظم علیه السلام یکی از دوران های نسبتا حساس بود و فرقه های متعددی سر بر آوردند فرقی که در دوران خودشان مؤثر بودند. هر چند برخی از آن ها امروزه وجود ندارند، در دوران امام کاظم علیه السلام تأثیر گذار بودند؛ به طوری که بسیاری از شیعیان را در حیرت فرو بردند؛ لذا تحیری را که به دوران پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام و شروع امامت امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه ) نسبت می دهند، به آن دوران اختصاص ندارد. تحیر در دوران نسبتا طولانی امام صادق علیه السلام نیز وجود داشت و آن حضرت مانع می شدند که این فرقه ها پر و بال بگیرند و شعاع علمی و شخصیتی ایشان مانع گستردگی آن ها بود. پس از امام صادق علیه السلام کسانی که اموالی از حضرت در دستشان بود، منشأ شبهاتی درباره امام کاظم علیه السلام شدند. ریشه واقفیه را باید به نوعی از همان عصر امام کاظم علیه السلام بدانیم. در سرفصل های فراخوان مقالات نیز به این موضوع توجه شده است.

سؤال: یکی از نکات مهم درباره امام کاظم علیه السلام تاریخ ولادت ایشان است. با توجه به این که شیعیان به این مسأله اهمیت می دهند و با توجه به این که جناب عالی نظر

ص: 34

خاص غير مشهوری درباره زمان تولد و شهادت آن حضرت دارید، نظرتان را در این باره بیان فرمایید؟

جواب: بهتر است از لحاظ تاریخی این مسأله را بررسی کنم. از زمان رسمیت یافتن مذهب تشیع، قرار بر این شد که هیچ یادبود حزنی در ماه شعبان گرفته نشود و در عوض محرم و صفر را به عزا اختصاص می دادند. مخصوصا بر اساس سنتی که تشیع در پیش گرفت که محافل، مجالس، مساجد و حسینیه ها سیاه پوش می شد. لذا غیر از عاشورا، 25 محرم را سالروز شهادت امام زین العابدین علیه السلام ، هفتم صفر را به عنوان شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام ، سوم صفر را به عنوان سالروز شهادت زیدبن على، هفدهم صفر را به عنوان شهادت امام رضا علیه السلام و بیست و هشتم صفر را به عنوان رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله می دانند. البته در ایران، چون تشیع رسمیت یافته بود و تعطیلات رسمی اش جنبه دولتی داشت، لذا با مشورتی که با علمای وقت صورت گرفت، شهادت امام حسن علیه السلام و امام رضا علیه السلام و رحلت پیغمبر گرامی اسلام را که در هفتم، هفدهم، و بیست و هشتم صفر بود، ترجیحا با هم قرار دادند. چون اقوال دیگری هم درباره این وفيات وجود داشت، آخر صفر را مانند دهه اول محرم قرار دادند تا شور عاشورایی برای خاتمه بخشیدن به این دو ماه پیدا کند. این وضعیت تنها در ایران حاکم شد و در بین شیعیان خارج از کشور، به همان کیفیت که عرض کردیم شهرت یافت. زمانی که مرحوم شیخ عبد الكريم حائری یزدی برای تأسیس حوزه علمیه قم به ایران آمدند، به رسم حوزه های کربلا و نجف، هفتم صفر را به عنوان روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام گرامی می داشتند که اکنون مراجع و علما به تبعیت از ایشان، این روز را گرامی می دارند و هیچ صحبتی از میلاد امام کاظم علیه السلام بر مبنایی که قبلا اشاره شد، نبوده است؛ حتی پیش از سال 42 که علما در برابر دولت به رهبری امام خمینی و ایستادند، در تقویم ها هیچ ذکری از میلاد آن بزرگوار وجود نداشت. از دوران صفوی و قاجاری نیز عمدتا قرار و مبنایی برای ولادت و

ص: 35

شهادت هر معصوم وجود نداشت، بلکه تنها برای پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ، حضرت زهرا علیها السلام ، امیر مومنان علیه السلام و امام حسن علیه السلام مراسم در ماه صفر گرفته می شد. برای امام حسین علیه السلام هم که مشخص بود و غیر از بزرگداشت برای امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و نیمه شعبان برای امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه )، به مناسبت های دیگر توجهی نمی شد. البته برخی از نویسندگان هفتم صفر را میلاد امام کاظم علیه السلام دانسته اند و من در جلد هفتم کتاب موسوعه التاريخ الاسلامی که به زندگی امام کاظم علیه السلام پرداخته، به روش تاریخی، میلاد هر معصومی را در زمان معصوم قبل بحث کرده ام، فقط سال ولادت آن حضرت را که در اصول کافی 128 هجری ذکر شده، آورده ام و به ماه و روز آن اشاره نکرده ام؛ چون تاریخ هفتم صفر مشکلاتی دارد و حالتی دو گانه بین تشيع داخل ایران و خارج ایجاد می کند؛ زیرا در رسانه های عمومی مخصوصا تلویزیون که به صورت ماهواره ای در همه جا قابل دریافت است،

ایران را نشان می دهند که این روز را ولادت امام کاظم علیه السلام می دانند و هیچ حرفی از شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام نمی زنند؛ در صورتی که شیعیان خارج از کشور، این روز را شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام می دانند و این حالت دوگانگی ایجاد کرده است.

همه آن هایی که ولادت را در این تاریخ ذکر کرده اند، در روستای ابواء در

میانه راه مدینه می دانند؛ حال سوال این است که اگر امام صادق علیه السلام می خواستند با اهل بیتشان از مدینه به ابواء بروند، باید در ابواء باغ و منزلی داشته باشند نه این که به عنوان منزل مسافرتی پیاده شده باشند. راوی، منهال قصاب است که محاسن برقی و بصائر الدرجات به او اشاره کرده اند. او می گوید: «سر سفره در خدمت حضرت بودیم که بشارت تولد امام کاظم علیه السلام را به آن حضرت دادند و حاضران هم به امام تبریک گفتند.» اما احتمال این که حضرت پس از حج تا ماه صفر مانده باشند، بر خلاف سنت ائمه : است که از جدشان پیغمبر صلی الله علیه و آله گرفتند که بعد از حج، بلافاصله حرکت می کردند و بر می گشتند. فقها نیز بر اساس این مسأله، هم

ص: 36

استحباب و استعجال در خروج از مکه و هم کراهت بقا در مکه را ذکر کرده اند و بعید است که امام بر خلاف استحباب عمل کرده باشند. از طرف دیگر، وقتی بانویی نزدیک به حمل همراهشان باشد، این موجب می شود که هر چه زودتر به موطنشان برگردند نه این که از ماه ذی الحجه تا ماه صفر بمانند.

تاریخ های هفتم صفر و هيجدهم ذی الحجه، از مرحجاتی است که بیشتر به آن توجه می شود تا مرجحات خبری روی در ایات خاص. در این زمینه ها، به مرجحات درایتی خاص نمی توانیم عمل کنیم که در مسائل فقهی مورد توجه فقهاست؛ زیرا اصلا نباید دنبال چنین روایاتی باشیم که اصول درائی به صورت کامل در آن رعایت نشده است. این منطق درستی نیست. درست این است که در منقولات تاریخی باید ملاكات عرفی رعایت گردد و به سراغ مرجحات درائی خشک نرویم. کسانی که در این زمینه ترجیح داده اند، ترجیحشان روی آن ملاكات بوده است. مسائل ماه ذی الحجه در کتاب دلائل الامامه طبری امامی است و روایتش در محاسن برقی و بصائر الدرجات صفار قمی وجود دارد.

ص: 37

ص: 38

امام کاظم علیه السلام

( فصل چهاردهم کتاب انسان 250 ساله )

سیدعلی حسینی خامنه ای

*سیدعلی حسینی خامنه ای (1)

این مقطع سی و پنج ساله - از صد و چهل و هشت تا صد و هشتاد و سه هجری - یعنی دوران امامت حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر علیه السلام یکی از مهم ترین مقاطع زندگانی ائمه است.

دو تن از مقتدرترین سالاطين بنی عباس - منصور و هارون - و دو تن از جبارترین آنها - مهدی و هادی - در آن حکومت می کردند. بسی از قیام ها و شورش ها و شورش گرها در خراسان، در افریقیه، در جزیره موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطاری دیگر، سرکوب و منقاد (2) گردیده و در ناحیه شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامی، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحکام تخت عباسیان افزوده بود.

جریان های فکری و عقیدتی در این دوران، برخی به اوج رسیده و برخی زاده شده و فضای ذهنی را از تعارضات، انباشته و حربه ای در دست قدرتمندان، و آفتی در هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم گشته و میدان را برای علمداران صحنه

ص: 39


1- رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران.
2- ( ق و د ) مطيع، فرمانبردار

معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی، تنگ و دشوار ساخته بود.

شعر و هنر، فقه و حدیث و حتی زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت در آمده و مکمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنی امیه و نه هم چون ده ساله اول دوران بنی عباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون که در هر یک، حکومت مسلط وقت، به نحوی تهدید می شد؛ تهدیدی جدی دستگاه خلافت را نمی لرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت غافل نمی ساخت.

در این دوران، تنها چیزی که می توانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی

اهل بیت : و یاران صديق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگی ناپذیر و جهاد خطير آن بزرگواران بود و توسل به شیوه الهی تقیه. بدین ترتیب است که عظمت حیرت آور و دهشت انگیز جهاد حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آشکار می گردد.

باید عرض کنم که کاوش گران تاریخ اسلام، آن گاه که به فحص (1) و شرح

زندگی امام موسی بن جعفر علیه السلام پرداخته اند، سهم شایسته ای از توجه و تفطن (2) را

که باید به حادثه عظیم و بی نظیر « حبس طویل المدت » این امام همام (3) اختصاص می یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطير آن بزرگوار غافل مانده اند.

در زندگی نامه آن امام عالی مقام، سخن از حوادث گوناگون و بی ارتباط با

یک دیگر و تأکید بر مقام علمی و معنوی و قدسی آن سلاله پیامبر صلی الله علیه و آله و نقل قضایای خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمی و کلامی و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمری که همه عمر سی و پنج ساله امامت آن

ص: 40


1- (ف ح ص) کاوش و جستجو کردن
2- (ف ط ن ) با هوشیاری مطلبی را فهمیدن.
3- ( ه م م ) بزرگ و دلیر و بخشنده

بزرگوار را فراگرفته بوده است ناقص و ناتمام می ماند. تشریح و تبیین این خط است که همه اجزای این زندگی پر فیض را به یکدیگر مرتبط می سازد و تصویری واضح و متکامل و جهت دار که در آن هر پدیده ای و هر حادثه ای و هر

حرکتی، دارای معنایی است، ارائه می کند.

چرا حضرت امام صادق علیه السلام به مفضل می فرماید: امر اطاعت این جوانک را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به عبد الرحمان بن حجاج به جای تصریح، به کنایه می گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیک چون صفوان جمال او را به علامت و نشانه معرفی می کند؟ و چرا بالاخره در وصیت نامه خود، نام فرزندش را به عنوان وصی پس از نام چهار تن دیگر می آورد که نخستین آنان منصور عباسی و سپس حاکم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان که پس از ارتحال آن حضرت، جمعی از بزرگان شیعه نمی دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست ساله است؟ چرا در گفت و گو باهارون که به او خطاب می کند: « خَلِيفَتَانِ يَجِيءُ اليهما اَلْخَرَاجُ » (1) زبان به سخن نرم و انکار آمیز می گشاید؛ اما ابتدا در خطاب به مرد زاهد نافذالكلمه ای به نام حسن بن عبدالله سخن را به معرفت امام می کشاند و آنگاه خود را امام مفترض الطاعه، یعنی صاحب مقامی که آن روز خلیفه عباسی در آن متمکن بود، معرفی می کند؟

چرا به علی بن یقطین که صاحب منصب بلندپایه دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملی تقیه آمیز را فرمان می دهد؛ اما صفوان جمال را بر خدمت همان دستگاه شماتت می کند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرامی خواند؟ چگونه و با چه وسیله ای آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گستره اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید می آورد و شبکه ای که تا چین گسترده است می سازد؟

چرا منصور و مهدی و هارون و هادی، هر کدام در برهه ای از دوران خود،

ص: 41


1- الاحتجاج على اهل الجاج، طبرسی، ج 2، ص 389، « دو خلیفه در یک مملکت، برای هر دو خراج برند ! »

کمر به قتل و حبس و تبعید او می بندد ؟ و چرا چنان که از برخی روایات دانسته می شود، آن حضرت در برهه ای از دوران سی و پنج ساله، در اختفا به سر برده و در قرای شام یا مناطقی از طبرستان حضور یافته و از سوی خلیفه وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش کرده که اگر خلیفه درباره من از شما پرسید، بگویید او را نمی شناسیم و نمی دانیم کجاست؟

چرا هارون در سفر حجی، آن حضرت را در حد اعلی تجلیل می کند و در سفر دیگری دستور حبس و تبعید او را می دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون که وی روش ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبس ها آزاد کرده بود، تعریفی از فدک می کند که بر همه کشور وسیع اسلامی منطبق است؛ تا آن جا که خلیفه به آن حضرت به تعرض می گوید: پس برخیز و در جای من بنشین؟ و چرا رفتار همین خلیفه ملایم، پس از چند سال چندان خشن می شود که آن حضرت را به زندانی سخت می افکند و پس از سال ها حبس، حتی تحمل وجود زندانی او را نیز بر خود دشوار می یابد و او را جنایت کارانه مسموم و شهید می کند؟

این ها و صدها حادثه توجه بر انگیز و پرمعنی در عین حال ظاهرا بی ارتباط و

گاه متناقض با یکدیگر در زندگی موسی بن جعفر علیه السلام هنگامی معنی می شود و ربط می یابد که ما آن رشته مستمری را که از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه شهادتش ادامه داشته، مشاهده کنیم. این رشته همان خط جهاد و مبارزه ائمه : است که در تمام دوران 250 ساله و در شکل های گوناگون استمرار داشته و هدف از آن، اولا تبيين اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه تصویری روشن از معرفت اسلامی است و ثانية، تبیین مسأله امامت و حاکمیت سیاسی در جامعه اسلامی و ثالثا، تلاش و کوشش برای تشکیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به

ص: 42

هدف پیامبر معظم اسلام صلی الله علیه و اله و همه پیامبران؛ یعنی اقامه قسط و عدل و زدودن اندادالله (1) از صحنه حکومت و سپردن زمام اداره زندگی به خلفاء الله و بندگان صالح خداوند.

امام موسی بن جعفر علیه السلام نیز همه زندگی خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگی های خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتی می یافت؛ عينة مانند دیگر ائمه هشت گانه، از زمان امام سجاد علیه السلام تا امام عسکری علیه السلام که هر یک یا هر چند نفر، مختصاتی در زمان و به تبع آن، در جهاد خود داشتند و مجموعة زندگی آنان، دوره چهارم از زندگی 250 ساله را تشکیل می دهد که خود نیز به مرحله هایی تقسیم می گردد.

تلاش خستگی ناپذیر و توسل به شیوه تقیه زندگی موسی بن جعفر علیه السلام یک زندگی شگفت آور و عجیبی است. او در زندگی خصوصی موسی بن جعفر علیه السلام ، مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسی بن جعفر علیه السلام برای چه دارد تلاش می کند و خود موسی بن جعفر علیه السلام در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزی ای که انجام می داد، این را به دیگران نشان می داد، حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که موسی بن جعفر علیه السلام در آن اتاق می نشستند این جوری بود که راوی - که از نزدیکان امام است . می گوید من وارد شدم، دیدم در اتاق موسی بن جعفر علیه السلام سه چیز است؛ یکی یک لباس

خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور است، یعنی به تعبیر امروز ما می شود فهمید و می شود گفت لباس جنگ. این لباس را موسی بن جعفر آنجا

ص: 43


1- شريكان و همتایان خداوند

گذاشتند، نپوشیدند؛ به صورت یک چیز سمبولیک. بعد « و سیف معلق » شمشیری را آویختند. معلق کردند یا از سقف یا از دیوار؛ « و مصحف » و یک قرآن. ببینید چه چیز سمبولیک و چه نشانه زیبایی است، در اتاق خصوصی حضرت که جزء اصحاب خاص آن حضرت کسی به اتاق دسترسی ندارد، نشانه یک آدم جنگی مکتبی، مشاهده می شود. شمشیری هست که نشان می دهد هدف جهاد است. لباس خشنی هست که نشان می دهد وسیله، زندگی خشونت بار رزمی و انقلابی است؛ و قرآنی هست که نشان می دهد هدف این است می خواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسائل و این سختی ها را هم تحمل می کنیم، اما دشمنان حضرت هم این حدس را می زدند.

اولا زندگی موسی بن جعفر علیه السلام یعنی امامت موسی بن جعفر علیه السلام در سخت ترین دوران ها شروع شد. هیچ دورانی به گمان من بعد از دران امام سجاد علیه السلام به سختی دوران موسی بن جعفر علیه السلام نبود. موسی بن جعفر در سال صد و چهل و هشت به امامت رسیدند بعد از وفات پدرشان امام صادق علیه السلام سال صد و چهل و هشت، اوضاع این طور است که بنی عباس بعد از درگیری های اول بعد از اختلافات داخلی و جنگ هایی که بین خود بنی عباس در اول خلافتشان به وجود آمد، فارغ شدند. گردنکشان بزرگی را که خلافت آنها را تهدید می کردند، مثل بني الحسن محدبن عبد الله حسن، ابراهيم بن عبدالله بن حسن که جزو مبارزین و شورشگران علیه بنی امیه بودند همه اینها را منکوب و سرکوب کردند، تعداد بسیاری از سران و گردنکشان را بنی عباس کشته که در آن مخزن و انباری که بعد از مرگ منصور عباسی باز شد، معلوم شد که تعداد زیادی از شخصیت ها و افراد را کشته بودند و جسدهایشان را در یک جایی گذاشته بود که اسکلت های آنها در آن جا آشکار بود. این قدر منصور از بنی الحسن و بنی هاشم، از خویشاوندان خودش و از کسانی که جزو نزدیکان خودش بودند آدم های سرشناس و معروف را از بین برده بود که یک انبار اسکلت درست شده بود. از

ص: 44

همه این ها که فارغ شد، نوبت به امام صادق علیه السلام رسید. امام صادق علیه السلام را هم با

حیله مسموم کرد. در فضای زندگی سیاسی بنی عباس هیچ غباری دیگر وجود

نداشت. در چنین شرایطی که منصور در کمال قدرت و در اوج سلطه ظاهری زندگی می کند، نوبت به خلافت موسی بن جعفر علیه السلام رسید که یک جوانی است تازه سال و با آن همه مراقبت. به طوری که کسانی که می خواهند بعد از امام صادق علیه السلام بفهمند که دیگر حالا به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت می توانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر را پیدا کنند؛ و موسی بن جعفر به همه آنان توصیه می کند که مواظب باشید، اگر بدانند که از من حرف شنیدید و از من تعليمات دیدید و با من ارتباط دارید، الذبح، کشتن هست، مراقب باشید، در یک چنین شرایطی موسی بن جعفر علیه السلام به امامت می رسد و مبارزه را شروع می کند. حالا اگر شما سؤال کنید که خب موسی بن جعفر علیه السلام وقتی به امامت رسید چطور مبارزه را شروع کرد، چه کار کرد، چه کسانی را جمع کرد، کجاها رفت، در این سی و پنج سال چه حوادثی برای موسی بن جعفر علیه السلام پیش

آمد، متأسفانه بنده جواب روشنی ندارم و این یکی از همان چیزهایی است که غضه آدمی است که در زندگی صدر اسلام تحقیق می کند، هیچی نداریم. یک زندگی مرتب و مدونی از این دوران سی و پنج ساله در اختیار هیچ کس نیست. اینی که عرض می کنم کتاب نوشته نشده، کار تحقیقاتی انجام نگرفته و باید بشود، به خاطر همین است. یک چیزهای پراکنده ای هست که از مجمع این ها می توان چیزهای زیادی فهمید.

یکی اش این است که چهار خلیفه در دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام در این سی و پنج سال به خلافت رسیدند. یکی منصور عباسی است، که ده سال از دوران اول امامت موسی بن جعفر علیه السلام منصور عباسی بر سر کار بود، بعد پسر عموی او مهدی است که او هم ده سال خلافت کرد. بعد پسر مهدی، هادی عباسی است که یک سال خلافت کرد، بعد از او هم هارون الرشید است که حدود دوازده سیزده سال هم از دوران خلافت هارون، موسی بن جعفر علیه السلام مشغول

ص: 45

دعوت و تبلیغ امامت بودند. هر کدام از این چهار خلیفه یک زحمتی و یک فشاری بر موسی بن جعفر وارد کردند.

منصور حضرت را دعوت کرد یعنی تبعید کرد یا احضار اجباری کرد به بغداد. البته این هایی که عرض می کنم بعضی از آن حوادث است. وقتی انسان نگاه می کند زندگی موسی بن جعفر علیه السلام را می بیند که از این حوادث زیاد است. یکی از موارد همین است که موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه آورد بغداد. مدتی در بغداد حضرت را تحت نظر نگه داشته و بر حضرت فشار آورده. آن طور که در روایات به دست می آید، حضرت را در محذورات فراوانی قرار داده. این یک نوبت است، چقدر طول کشیده؟ معلوم نیست. یک نوبت در همان زمان منصور ظاهرا حضرت را آوردند به یک نقطه ای در عراق به نام «ابجر» که مدتی حضرت در آنجا تبعید بوده، راوی می گوید من خدمت موسی بن جعفر رسیدم در آن جا در این حوادث، حضرت چنین فرمودند و چنین کردند. در زمان مهدی عباسی حداقل یک بار حضرت را از مدینه به بغداد آوردند. راوی می گوید من در راهی که موسی بن جعفر می رفتند. حضرت را می بردند به بغداد « فِي اَلْمُقَدَّمِهِ اَلاِوْلِيُّ » در دفعه اولی که حضرت را بردد ۔ معلوم می شود چند دفعه حضرت را برده بودند که من احتمال می دهم دو بار، سه بار در زمان مهدی، حضرت را به بغداد برده بودند - می گوید من به خدمت آقا رسیدم، اظهار تأسف کردم اظهار ناراحتی کردم. فرمودند: نه، ناراحت نباش، من از این سفر سالم بر می گردم و در این سفر اینها نمی توانند به من آسیب برسانند؛ این هم زمان مهدی.

در زمان هادی عباسی باز حضرت را خواستند بیاورند به قصد کشتن، که یکی از فقهای دور و بر هادی عباسی ناراحت شد دلش سوخت که فرزند پیغمبر را این جور زیر فشار قرار می دهند، وساطت کرد، هادی عباسی منصرف شد. در زمان هارون هم که حضرت را آوردند به بغداد و مدتی طولانی در چند نوبت، که احتمال می دهم من، در زمان هارون هم بیش از یک بار حضرت را از مدينه جدا

ص: 46

کرده باشند، اما قدر مسلمش یک بار است که امام را آوردند و در جاهای مختلف زندان کردند و یکی اش از جمله در بغداد بود که زندان های مختلف، بعد

هم در زندان سندی بن شاهک، و حضرت را به شهادت رساندند.

شما ببینید در طول این سی و پنج سال، سی و چهار سال که موسی بن

جعفر علیه السلام مشغول تبلیغ امامت و مشغول انجام وظیفه و مبارزات خودشان بودند، دفعات مختلف حضرت را آوردند، علاوه بر این ها چندین بار خلفای زمان موسی بن جعفر علیه السلام حضرت را به قصد کشتن برایشان توطئه چیدند.

مهدی عباسی پسر منصور، اولی که به خلافت رسید به وزیر خودش یا به حاجب (1) خودش، ربیع، گفت که باید یک ترتیبی را بدهی که موسی بن جعفر علیه السلام را از بین ببری، نابود کنی احساس می کرد که خطر عمده از طرف موسی بن جعفر است. هادی عباسی همانطور که گفتم در اوایل خلافتش یا اول خلافتش تصمیم گرفت [ امام را به قتل برساند. ] حتی شعری سرود، گفت: گذشت آن وقتی که نسبت به بنی هاشم ما سهل انگاری می کردیم، من دیگر عازم و جازم هستم که از شماها کسی را باقی نگذارم و موسی بن جعفر علیه السلام اول کسی خواهد بود که از بین خواهم برد. بعد هم که هارون الرشید همین کار را می خواست بکند و کرد و این جنایت بزرگ را مرتکب شد. ببینید چه زندگی پر ماجرایی زندگی موسی بن جعفر علیه السلام است.

نکات بسیار ریز و روشن نشده ای علاوه بر این ها در زندگی موسی بن جعفر علیه السلام هست. موسی بن جعفر علیه السلام یقینا یک دورانی را در خفا زندگی می کرده، اصلا زندگی زیر زمینی معلوم نبوده کجاست. که در آن زمان خلیفه وقت افراد را می خواست، از آن ها تحقیق می کرد که موسی بن جعفر علیه السلام را شما ندیدید، نمی دانید کجاست و آنها اظهار می کردند که نه. حتی یکی از افراد را -

ص: 47


1- (ح ج ب) پرده دار، دربان

آن طور که در روایت هست - موسی بن جعفر علیه السلام به او گفتند که تو را خواهند خواست، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی بن جعفر علیه السلام را، به کلی منکر شو بگو من ندیدم. همین جور هم شد، زندانش کردند، بردند برای این که از او بپرسند که موسی بن جعفر علیه السلام کجاست.

شما ببینید زندگی یک انسان این جوری، زندگی کیست؟ یک آدمی که فقط مسأله می گوید، معارف اسلامی بیان می کند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه سیاسی نمی کند، که زیر چنین فشارهایی قرار نمی گیرد حتی در یک روایتی من دیدم که موسی بن جعفر علیه السلام در حال فرار و در حال اختفا در دهات شام می گشته. « وَقَعَ مُوسِي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَعْضُ قراي شام هَارِباً مُتَنَكِّراً فَوَقَعَ فِي غَار » (1) که توی حدیث هست، روایت هست که موسی بن جعفر علیه السلام مدتی اصلا در مدینه نبوده، در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاه های حاکم وقت و مورد تجسس جاسوس ها، از این ده به آن ده، آن ده به این ده، با لباس مبدل و ناشناس؛ که در یک غاری، حضرت به یک غاری می رسند در آن غار وارد می شوند و یک فرد نصرانی در آن جا است. حضرت با او صحبت می کنند؛ در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت است، غافل نیستند؛ با آن نصرانی صحبت می کنند و نصرانی را مسلمان می کنند.

این زندگی پر ماجرای موسی بن جعفر علیه السلام یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چه قدر زندگی پر شور و پر هیجانی است. ما امروز نگاه می کنیم موسی بن جعفر و خیال می کنیم یک آقای مظلوم، بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد یا در کوفه در فلان جا یا بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند و از دنیا رفت. همین و بس. قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه طولانی، یک مبارزه تشکیلاتی یک

ص: 48


1- بحارالانوار، ج 48، ص105.

مبارزه ای با داشتن افراد زیاد در تمام آفاق اسلامی موسی بن جعفر علیه السلام کسانی

داشت که به او علاقه مند بودند. آن وقتی که پسر عمو، پسر برادر ناخلف موسی بن جعفر علیه السلام که جزو افراد وابسته به دستگاه بود، درباره موسی بن جعفر علیه السلام با هارون حرف می زد، تعبیرش آن بود که « خَلِيفَتَانِ يَجِيءُ اليهما اَلْخَرَاجُ »، گفت هارون! تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه اسلامی و مردم به تو خراج می دهند، مالیات می دهند؛ دو تا خلیفه هست یکی تویی، یکی موسی بن جعفر علیه السلام . مردم به تو مالیات می دهند، پول می دهند به موسی بن جعفر هم مالیات می دهند، پول می دهند و این یک واقعیت است. او از روی خباثت می گفت، می خواست سعایت (1) کند، اما یک واقعیت. از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط داشتند، منتهی این ارتباط در حدی نبود که موسی بن جعفر

علیه السلام بتواند به یک حرکت مبارزه مسلحانه آشکاری دست بزنند.

این وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام بود تا نوبت به هارون الرشید می رسد. وقتی نوبت به هارون الرشید رسید اوقاتی است که اگر چه در جامعه اسلامی، دستگاه خلافت معارضی ندارد و تقریبا بی دردسر و بی دغدغه مشغول حکومت است، اما با این حال وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام و گسترش تبلیغات امام هفتم جوری است که علاج این مطلب برای آنها این قدر هم آسان نیست. و هارون یک خلیفه سیاستمدار و بسیار با ذکاوتی بود. یکی از کارهایی که هارون کرد این بود که خودش بلند شد رفت مکه، که طبری مورخ معروف، احتمال می دهد یا به طور یقین یا به طور احتمال می گوید هارون الرشید حرکت کرد به عزم سفر حج، در خفا مقصودش این بود که برود مدینه از نزدیک موسی بن جعفر علیه السلام را ببیند که چه جور موجودی است ببیند این شخصیتی که این همه

ص: 49


1- (س ع ی) سخن چینی

درباره او حرف هست، این همه دوستان دارد، حتی در بغداد کسانی از دوستان او هستند، این چه جور شخصیتی است؟ آیا باید از او ترسید یا نه؟ آمد و چند ملاقات با موسی بن جعفر علیه السلام دارد که از آن ملاقات های فوق العاده مهم و حساس است. یکی در مسجد الحرام است که ظاهرا به صورت ناشناس موسی بن جعفر علیه السلام با هارون برخورد می کند و مذاکرات تندی بین آنها رد و بدل می شود و موسی بن جعفر ابهت خلیفه را در مقابل حاضران می شکند او آن جا موسی بن جعفر علیه السلام را نمی شناسد.

بعد که می آیند به مدینه، چند ملاقات با موسی بن جعفر دارد که این ها

ملاقات های مهمی است. من همین قدر اشاره می کنم برای این که کسانی که اهل مطالعه اند، اهل تحقیق اند و علاقه مند به این مسائل هستند بروند. مزانش (1) این هاست، بروند دنبالش پیدا کنند. از جمله اینکه حالا در این ملاقات ها، هارون الرشید تمام آن کارهایی که باید برای قبضه کردن یک انسان مخالف و یک مبارز حقیقی انجام داد، همه را انجام می دهد. تهدید، تطمیع، فریب کاری؛ همه این ها را انجام می دهد.

هارون، اولی که آمد به خلافت رسید و مدینه آمد، همانطور که شنیدید، موسی بن جعفر علیه السلام را کاماه نواخت و احترام کرد و آن داستان معروف مأمون،

نقل می کند مار رفتیم، حضرت با دراز گوشی سوار بودند و آمدند و وارد منطقه ای که هارون نشسته بود شدند و می خواستند پیاده بشوند، هارون قسم داد که باید تا دم بساط من، با سواره بیایید ایشان سواره آمدند بعد احترام کردند، چنین گفتند، چنان گفتند. بعد که رفتند، به ماها گفتند رکابشان را بگیرید. البته جالب این است در همین روایت می گوید که مأمون می گوید: هارون، پدرم، به همه، پنج هزار دینار و ده هزار دینار جایزه می داد؛ به موسی بن جعفر، دویست دینار جایزه داد،

ص: 50


1- (م زن) مزیدن، آن استعمالی که به قدر چشیدن و مزه مزه کردن باشد.

دویست دینار، در حالی که وقتی که صحبت کرد، حال حضرت را پرسید، فرمود بله اولاد زیادی دارم گرفتاری های زیادی دارم، وضع معیشتم خوب نیست. که

حالا این صحبت ها هم بسیار جالب است به نظر بنده از موسی بن جعفر علیه السلام برای هارون.

یعنی خیلی آشناست برای ما این صحبت ها کاملا قابل فهم است که آدم چه طور می شود که به مثل هارونی یک وقت اظهار کند که بله ما وضعمان هم خوب نیست و زندگی مان هم نمی گذرد و این جورها. هیچ معنایش گدایی و تذلل نیست. آدم اگر کرده باشد خودش می داند که چه جوری است این.

خیلی از شماها می دانم که در دوران رژیم جبار و دوران خفقان طبیعتا از این کارها زیاد کردید و کاملا قابل فهم است. به هر حال بعد که این حرف ها را می زند، که این ایجاب می کند که هارون بگوید خب بسیار خوب، پس مثلا این پنجاه هزار دینار مال شما، دویست دينار فقط می دهد. می گوید بعد که پرسیدم از پدرم که چرا این کار را کردی؟ گفت که اگر این را بدهم، این مضمونش این است حالا، اگر بدهم، این، شمشیر به دست های خراسان را بسیج خواهد کرد، دویست هزار مرد را به جان من خواهد انداخت. این برداشت هارون است و هارون درست فهمیده بود. حالا بعضی خیال می کنند که حضرت سعایت می کردند، نه، حقیقت قضیه این بود. آن زمانی که موسی بن جعفر علیه السلام مبارزه می کرد با هارون، واقعا اگر پولی توی آن دستگاه بود، خیلی کسان بودند که آماده بودند و حاضر بودند که در کنار موسی بن جعفر علیه السلام شمشیر بزنند و نمونه هایش را رد غير ائمه، ما جاهای دیگر دیدیم که اگر ائمه قیام می کردند، حسین بن على - شهیدفخ - که قبل از هارون، زمان موسی الهادی بود و دیگران و دیگران. خیلی روشن بود که کار آنها نشان دهنده این است که ائمه، چقدر می توانستند مردم را دور خودشان جمع کنند، و هارون درست فهمیده بود این را.

یکی از حرف هایی که آنجا با موسی بن جعفر علیه السلام می زند این است که می گوید شما بنی هاشم از «فدک» محروم شديد آل علی، فدک را از شما گرفتند،

ص: 51

حالا من می خواهم فدک را به شما برگردانم. خوب معلوم است که این یک فریبی است که می خواهد فدک را برگرداند، به عنوان کسی که حق از دست رفته آل محمد را می خواهد به آنها برگرداند و چهره ای برای خودش درست کند. حضرت می گوید بسیار خوب حالا که می خواهی فدک را به من بدهی، حالا حدود فدک را برای تو معین می کنم. بنا می کنند حدود فدک را معین کردن. آن حدودی که موسی بن جعفر علیه السلام برای فدک معین می کنند تمام کشور اسلامی آن روز بر سر یک باغستان خواهد بود. چند تا درخت خرما بود.

این ساده لوحانه است. مسأله آن روز هم مسأله چندتا نخلستان و باغستان فدک نبود؛ مسأله خلافت پیغمبر بود. مسأله، مسأله حکومت اسلامی بود. منتها آن روز آن چیزی که فکر می شد مار را از این حق به کلی محروم خواهد کرد، گرفتن فدک بود. لذا ما در مقابل این مساله پافشاری می کردیم. امروز آن چیزی که در مقابل ماتو غضب کردی، باغستان فدک نیست، که ارزشی ندارد آن چه تو غصب کردی

جامعه اسلامی است. کشور اسلامی است. حدود چهارگانه ای را ذکر می کند موسی بن جعفر علیه السلام می گوید این فدک است، یا الله حالا که اگر می خواهی بدهی این را بده. یعنی صریحا مسأله داعیه حاکمیت و خلافت را آن جا موسی بن جعفر علیه السلام مطرح می کند.« خُذْ فَدَكاً حَتَّى ارْدُهَا اِلَيْكَ » محدودش کن، مشخصش کن، تا فدک را به تو برگردانم. حضرت اول امتناع می کنند، بعد می گویند که: « لا اخذُهَا الاّ يَحْدُودُهَا » حدود اصلی اش را اگر بدهی می گیرم نقطه بعد او می گوید که بسیار خوب، حدودش را مشخص کن. آن وقت خیلی جالب است، حضرت حدود برایش معین می کنند، حدودش این است « اما اَلْحَدُّ اَلْأَوَّلُ فَعَدْنٌ » یک حدفدک، عدن است. حالا اینها نشسته اند مثلا در مدینه یا در بغداد دارند با هم صحبت می کنند. یکی اش عدن، منتهی الیه جزيره العرب، « فَتَغَيَّرَ وَجْهُ اَلرَّشِيدِ » رنگش متغیر شد، « وَقالَ اَيُّها » عجب « قَالَ وَ اَلْحَدُّ اَلثَّانِي سَمَرْقَنْدُ » حد دوم فدک، سمرقند است؛

ص: 52

« فَارْبَدَّ وَجْهُهُ » رنگش تیره شد! « والحَدُّ الثَّالِثُ افريقيهِ » حد سوم، تونس است؛« فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ » صورت هارون الرشید سیاه شد، « وَ قَالَ هِيَ » هه هه، عجب! چه حرفی! « قَالَ اَلرَّابِعُ سِيفُ اَلْبَحْرِ مِمَّا مِمَّا يَلِي اَلْجُزُرَ وَ اِرْمِينِيهِ » حاشیه دریاها و آن جزیره ها و مثلا ارمنیه، حالا ارمنستان یا فلان یا هر جا آن منتهى اليه مثلا دریای مدیترانه و آن جاها. « قَالَ اَلرَّشِيدُ فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيٌ » پس برای ما چه ماند؟ « فَتَحَوَّلْ الى مَجْلِسِي » بلند شو بیا سر جای من بنشین « قَالَ مُوسَى قَدْ أَعْلَمْتُكَ اننى اَنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تُرَدِّدْهَا » گفتم که اگر محدودش بکنم، تو آن را بر نمی گردانی،« فَعِنْدَ ذَالِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ » (1) این جا که شد عازم شد که موسی بن جعفر علیه السلام را بکشد.

آن وقتی که هارون الرشید در ورود به حرم پیغمبر در مدینه در همین سفر

می خواهد در مقابل مسلمان هایی که دارند زیارت خلیفه را تماشا می کنند یک تظاهری بکند و خویشاوندی خودش را به پیغمبر نشان بدهد، می رود نزدیک، وقتی می خواهد سلام بدهد به قبر پیغمبر، می گوید: « اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَابْنَ عَمِّ » نمی گوید یا « رسول الله »؛ ای پسر عمو سلام بر تو، یعنی من پسر عموی پیغمبرم موسی بن جعفر علیه السلام بلافاصله می آیند در مقابل ضریح می ایستند و می گویند: « اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابّا »، سلام بر تو ای پدر یعنی اگر پسر عموی تو است، پدر من است درست آن شیوه تزویر او را در همان مجلس از بین می برند.

مردمی که در اطراف هارون الرشید بودند آنها هم احساس می کردند که

بزرگترین خطر برای دستگاه خلافت، وجود موسی بن جعفر علیه السلام است. یک مردی از دوستان دستگاه حکومت و سلطنت ایستاده بود آنجا، دید که یک شخصی سوار بر دراز گوشی آمد بدون تجمل، بدون تشریفات، بدون اینکه بر یک اسب قیمتی سوار شده باشد. که حاکی باشد که جزو اشراف است آمد، تا آمد راه را باز کردند، ظاهرا در همین سفر مدینه بوده گمان می کنم بر او وارد شد، پرسید

ص: 53


1- بحارالانوار، ج 48، ص 144.

این کی بود که وقتی آمد این طور همه در مقابلش خضوع کردند و اطرافیان خلیفه راه را باز کردند تا او وارد بشود. گفتند این موسی بن جعفر علیه السلام است. تا گفتند موسی بن جعفر علیه السلام است گفت ای وای از حماقت این قوم، یعنی بنی عباس، کسی را که مرگ آنها را می خواهد و حکومت آنها را واژگون

خواهد کرد این جور احترام می کنند؟ می دانستند خطر موسی بن جعفر برای دستگاه خلافت، خطر یک رهبر بزرگی بود که دارای دانش وسیع، دارای تقوا و عبودیت و سلاحی است که همه کسانی که او را می شناسند، این را در او سراغ دارند. دارای دوستان و علاقه مندانی است در سراسر جهان اسلام، دارای شجاعتی است که از هیچ قدرتی در مقابل خودش آبا و واهمه ندارد، لذا در مقابل عظمت

ظاهری سلطنت هارونی، این طور مهابا حرف می زند و مطلب می گوید.

یک چنین شخصیت مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشه ای برای اینکه حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند. این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است. لذا هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته مرد سیاست مداری بود؛ این کار را دفعتا انجام نداد. اول مایل بود که به یک شکل غیر مستقیم این کار را انجام بدهد. بعد دید بهتر این است که موسی بن جعفر علیه السلام را به زندان بیندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله کند، به او امتیاز بدهد، زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم بکند. لذا بود که موسی بن جعفر علیه السلام را از مدینه دستور داد دستگیر کردند منتهی جوری که احساسات مردم مدینه هم

جریحه دار نشود و نفهمند که موسی بن جعفر علیه السلام چگونه شد.

لذا دو تا مرکب و محمل درست کردند یکی به طرف عراق، یکی به طرف شام، که مردم ندانند که موسی بن جعفر را به کجا بردند. موسی بن جعفر علیه السلام را آوردند در مرکز خلافت، در بغداد، آنجا زندانی کردند و این زندان، زندان طولانی بود البته احتمال دارد، مسلم نیست که حضرت را از زندان یک بار آزاد کرده باشند مجددا دستگیر کرده

ص: 54

باشند، آنچه مسلم است بار آخری که حضرت را دستگیر کردند به قصد این دستگیر کردند که امام علیه السلام را در زندان به قتل برسانند و همین کار را هم کردند.

البته شخصیت موسی بن جعفر علیه السلام در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن می کند. ببینید حق این است، حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچ وقت متوقف نمی ماند حتی در سخت ترین شرایط ... و این همان کاری بود که موسی بن جعفر علیه السلام کرد، که دراین باره داستان های زیادی و روایات متعددی است. یکی از جالب ترین آن ها این است که سندی بن شاهک معروف، که شما میدانید یک زندانبان بسیار قوی و خشن و از سرسپردگان بنی عباس و از وفاداران به دستگاه سلطنت و خلافت آن روز بود. این، زندان بان موسی بن جعفر علیه السلام بود و در خانه خودش موسی بن جعفر علیه السلام را در یک زیرزمین بسیار سختی زندانی کرده بود. خانواده سندی بن شاهک گاهی اوقات از یک روزنه ای زندان را نگاه می کردند وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام آنها را تحت تأثیر قرار داد و بذر محبت اهل بیت و علاقه مندی به اهل بیت در خانواده سندی بن شاهک پاشیده شد. یکی از فرزندان سندی بن شاهک به نام کشاجم از بزرگان و اعلام تشیع است. شاید دو نسل یا یک نسل، بعد از سندی بن شاهک یکی از اولاد سندی بن شاهک کشاجم است که از بزرگ ترین ادبا و شعرا و از اعلام تشیع در زمان خودش است که این را همه ذکر کرده اند؛ اسمش کشاجم السندی است که از اولاد سندی بن شاهک است. این وضع زندگی موسی بن جعفر علیه السلام است که در زندان موسی بن جعفر علیه السلام این جور گذراند. البته بارها آمدند در زندان حضرت را تهدید کردند، تهدید کردند، تطمیع کردند، خواستند آن حضرت را دل خوش کنند؛ اما این بزرگوار با همان صلابت الهی و با اتکای به پروردگار و لطف الهی ایستادگی کرد و همان ایستادگی بود که قرآن را، اسلام را تا امروز حفظ کرد. این را بدانید که استقامت

ص: 55

ائمه ما در مقابل آن جریان های فساد، موجب این شد که ما می توانیم اسلام حقیقی را پیدا کنیم؛ امروز نسل های مسلمان و نسل های بشری می توانند چیزی به نام اسلام، به نام قرآن، به نام سنت پیغمبر در کتب پیدا کنند، اعمم از کتب شیعه و حتی در کتب اهل تسنن

اگر این حرکت مبارزه جویانه سرسخت ائمه در طول این 250 سال نبود، بدانید که قلم به مزدها و زبان به مزدهای دوران بنی امیه و بنی عباس اسلام را تدریجا آن قدر عوض می کردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچ چیز باقی نمی ماند. یا قرآنی نمی ماند یا قرآن تحریف شده ای می ماند. این پرچم سرافراز، این مشعل های نورافشان، این منارهای بلند بود که در تاریخ اسلام ایستاد و شعاع اسلام را آنچنان پرتوافکن کرد که تحریف کنندگان و کسانی که مایل بودند در محیط تاریک، حقایق را قلب کنند، آن تاریکی را نتوانستند به دست بیاورند. شاگردان ائمه از همه فرقه های اسلامی بودند، مخصوص شیعه نبودند؛ از کسانی که به آرمان تشیع یعنی امامت شیعی اعتقاد نداشتند، کسان زیادی بودند که شاگردان ائمه بودند، تفسیر و قرآن و حدیث و سنت پیغمبر را از ائمه یاد می گرفتند. اسلام را همین مقاومت ها بود که تا امروز نگه داشت.

بالاخره موسی بن جعفر علیه السلام را در زندان مسموم کردند. یکی از تلخی های تاریخ زندگی ائمه، همین شهادت موسی بن جعفر علیه السلام است. البته می خواستند همان جا هم ظاهر سازی کنند. در روزهای آخر سندی بن شاهک عده ای از سران و معاریف و بزرگان را که در بغداد بودند آورد دور حضرت، اطراف حضرت، گفت: ببینید وضع زندگی اش خوب است، مشکلی ندارد، حضرت آن جا فرمودند: «بله، شما هم بدانید که این ها من را مسموم کردند» و حضرت را مسموم کردند با چند دانه خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گردن و دست و پای امام بسته بودند، امام بزرگوار و مظلوم و عزیز در زندان، روحش به ملکوت اعلی پیوست و به شهادت رسید.

ص: 56

البته باز هم می ترسیدند؛ از جنازه امام موسی بن جعفر علیه السلام هم می ترسیدند، از قبر موسی بن جعفر علیه السلام هم می ترسیدند. این بود که وقتی که جنازه موسی بن جعفر علیه السلام را از زندان بیرون آوردند و شعار می دادند به عنوان این که این کسی است که علیه دستگاه حکومت قيام کرده بوده، این حرف ها را می گفتند تا این که شخصیت موسی بن جعفر

علیه السلام را تحت الشعاع قرار بدهند.

این قدر جو بغداد برای دستگاه جو نامطمئنی بود که یکی از عناصر خود دستگاه که سليمان بن جعفر باشد . سلیمان بن جعفر بن منصور عباسی یعنی پسر عموی هارون که یکی از اشراف بنی عباس بود . او دید با این وضعیت ممکن است که مشکل برایشان درست شود؛ یک نقش دیگری را بر عهده گرفت و جنازه موسی بن جعفر علیه السلام را آورد، کفن قیمتی بر جنازه آن حضرت پوشاند، آن حضرت را با احترام بردند و در مقابر قریش، آن جایی امروز به عنوان «کاظمین» معروف هست و مرقد مطهر موسی بن جعفر علیه السلام در نزدیکی بغداد، آنجا دفن کردند و موسی بن جعفر علیه السلام زندگی سراپا جهاد و مجاهدت خودش را به این ترتیب به پایان رساند.

ص: 57

اسلام و عقلانیت در کلام امام کاظم علیه السلام

ناصر مکارم شیرازی

هشام بن حکم (م 179 ق) از شاگردان امام صادق و امام کاظم علیه السلام بود. او مهارت فراوانی در زمینه عقاید، علم کلام و پاسخ گویی به سؤالات داشت؛ به گونه ای که امام صادق علیه السلام ، هر زمان می خواستند شخصی را به مبارزه با انحرافات فکری و مباحثه با منحرفان عقیدتی بفرستند، هشام را بر می گزیدند. زمانی که تعدادی از فرق اسلامی، منکر حجیت عقل شده بودند، امام کاظم علیه السلام ، در حدیثی مفصل، ضمن استدلال به آیات قرآن، روایات پیامبر صلی الله علیه و آله و برخی دیگر از امامان معصوم، خطاب به هشام جایگاه ویژه عقل، اهمیت و کاربرد آن را به صورت مستدل و مشروح بیان فرمودند. این روایت شامل 32 عبارت بلند است که هر قسمت از آن، با خطاب «یا هشام» آغاز می شود و در ادامه، مطالبی درباره عقلانیت ذکر می گردد. کلینی متن این حدیث را در جلد اول اصول کافی، ذیل کتاب العقل و الجهل، حدیث دوازدهم، بیان کرده است.

عبارت اول: بشارت به عاقلان

« يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالي بَشَّرَ أَهْلَ اَلْعَقْلِ وَ اَلْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَال : ( فَبَشِّرْ عِبَادِ

ص: 58

( الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ )؛ (1)

ای هشام ! خداوند در قرآن مجید به عاقلان و اهل درک و فهم بشارت داده،

آنجا که فرموده است: "پس بندگان [خاص و ویژه ] مرا بشارت ده؛ همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند. آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن ها خردمندانند.

امام کاظم علیه السلام ، نخست به آیه ای اشاره می نمایند که از عقل و دانش سخن به میان آورده که در آن نکاتی مهم وجود دارد؛ از جمله: عرضه افکار مفید به منظور بالا رفتن قدرت انتخاب مردم که بیانگر آزادی بیان از دیدگاه قرآن است. هرچند دامن زدن به تهمت ها، دروغ ها، شایعه ها و فریب دادن دیگران در این جا منظور نیست. دوم این که خداوند برای انسان هایی که با گوش دادن به سخنان مختلف بهترین را انتخاب می نمایند، دو ویژگی شامل هدایت الهی شدن و او الوالالباب بودن را قائل شده است. این افراد، به دو منبع وحی یعنی هدایت تشریعی و عقل یعنی هدایت تکوینی اتکا دارند. سوم این که افراد در صورتی که قدرت تشخیص سره و ناسره را داشته باشند، به منظور انتخاب بهترین کلام، مشکلی در خواندن کتب گوناگون ندارند. چهارم آن که برخلاف برخی مذاهب اسلامی که حجیت عقل را قبول ندارند، پیروان مکتب اهل بیت : حجیت عقل را منکر نیستند و بنابر روایات، زمان ظهور امام زمان ( عجل الله تعالی فرجه )، اوج شکوفایی عقل مردم است؛ یعنی ابتدا عقول به تکامل رسیده، سپس حکومت جهانی حضرت شکل می گیرد.

بنابراین کسانی که اعتقادی به حجیت عقل ندارند نمی توانند حکومت جهانی

تشکیل دهند.

ص: 59


1- زمر، آیات 17 و 18.

عبارت دوم: راه های خداشناسی

يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ اَلْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبيِّينَ بِالبَيانِ وَ دَلَّهُمْ عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالْأَدِلِّهِ فَقَال: ( وَإِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ * إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِي تَجْرِي فِي الْبَحْرِ بِمَا يَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِيهَا مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) ؛ (1)

ای هشام ! [ اگر عقل نباشد ] تمام ستون ها و پایه های دین متزلزل می شود و [ لذا ] خداوند متعالی، ادله و حجت های الهی را به وسیله عقل کامل کرد و پیامبرانش را با بیان های متکی بر ادله عقلیه تقویت نمود و مردم را با دلیل عقل، به ربوبیت خود رهنمون شد و ( الذا ) فرمود: "و خدای شما، خداوند یگانه ای است که غیر از او معبودی نیست. اوست بخشنده و مهربان و [ دارای رحمت عام و خاص ]. در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز و کشتی هایی که در دریا به نفع مردم در حرکتند و آبی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و انواع جنبندگان را در آن گسترده ساخته و همچنین در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته اند، نشانه هایی است [ از ذات پاک خدا و یگانگی او ] برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند".

امام در این کلام بلند، به آیاتی اشاره فرموده اند که در آن به کسانی که در ربوبیت الهی شک دارند و موجود دیگر غیر از خداوند را پروردگار هستی می دانند، سفارش شده که در این نشانه های شش گانه الهی، تعقل کنند و بیندیشند.

ص: 60


1- بقره، آیات 163 و 164.

عبارت سوم: برهان نظم

اشاره

يَا هِشَامُ قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ دَلِيلاً عَلَى مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُمْ مُدَبِّرَاءَ

ای هشام! خداوند، نظام عالم هستی را دلیل و راه رسیدن به معرفتش قرار

داده؛ زیرا هر نظم و نظامی، حاکی از وجود مدیر و مدبری است.

امام پس از این جمله، به هشت آیه، استدلال کرده که هر کدام ما را به نظم حاکم بر جهان هستی راهنمایی می کند و در پایان تمام این آیات، تکیه بر عقل شده است. امام با استدلال به آیات هشت گانه، ضمن تحکیم پایه حجیت عقل، توحید و یگانگی خداوند را بر اساس عقل به اثبات می رسانند. هدف امام از این آیات ذیل، این است که به همه اعلام کنند که اسلام بر اساس فکر و عقل و دانش پایه ریزی شده و آیین عقلانیت و اندیشه است.

1. آیه تسخیر

فقال: (وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ ۖ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ) (1)

او شب و روز و خورشید و ماه را مسخر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخر او در خدمت شما هستند. در این نیز نشانه هایی است از [ عظمت خدا ] برای گروهی که می اندیشند.

2. آفرینش شگفت انگیز جنین

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُراب ثُمَّ مِنْ نُطْفَة ثُمَّ مِنْ عَلَقَة ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ ؛

ص: 61


1- نحل، آیه 12.

( لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخاً وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّى مِنْ قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُسَمّىً وَ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَ یُمِیتُ فَإِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ ) ؛ (1)

او کسی است که شما را از خاکی آفرید، سپس از نطفه ای، سپس از علقه آخون بسته شده ای، سپس شما را به صورت طفلي [ از شکم مادر ] بیرون می آورد، بعد ارشد می کنید تا به مرحله کمال قوت خود می رسید و بعد از آن پیر می شوید و

در این میان، گروهی از شما پیش از رسیدن به این مرحله می میرند و [در

نهایت ] به اجل حتمی خود می رسید، شاید در این [ مراحل ] بیندیشید.

3. سه موهبت بزرگ: نور، آب، هوا

و قال : ( إِنَّ فِی ... وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (2)

در آمد و شد شب و روز و رزقی که خداوند از آسمان نازل کرده و با آن، زمین را پس از مردنش حیات بخشیده و هم چنین در وزش بادها و ابرهایی که میان زمین و آسمان قرار گرفته اند، نشانه هایی است از ذات پاک خدا و یگانگی او برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند.

4. جلوه ای از معاد اعلمو ان الله یحیی و قال: ( يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ ) (3) ؛ بدانید

ص: 62


1- مومن، آیه 67
2- منظور از این آیه، آیات سوم تا پنجم سوره جاثیه است که با آنچه در قرآن آمده کمی تفاوت دارد: ( إِنَّ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَآيَاتٍ لِلْمُؤْمِنِينَ * وَفِي خَلْقِكُمْ وَمَا يَبُثُّ مِنْ دَابَّةٍ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ رِزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِيفِ الرِّيَاحِ آيَاتٌ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ). علامه مجلسی در مرآه العقول، ج 1، ص 42، در شرح حدیث مذکور، هنگامی که به این قسمت می رسد، می گوید: «این تغییر یا از اشتباه نتاخ است یا خطای راویان و با هدف نقل به معنا کردن آیه بوده نه متن دقیق آن و یا طبق یکی از قرائت های نامشهور است).
3- حدید، آیه 17.

خداوند زمین را بعد از مرگ آن زنده می کند. ما آیات [خود] را برای شما بیان کردیم شاید بیندیشید.

در حقیقت این آیه شریفه، هم اشاره ای است به زنده شدن زمین های مرده به وسیله باران و هم زنده شدن دل های مرده به وسیله ذكر الله و قرآن مجید که با وحی بر قلب پاک حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل شده و هر دو شایسته تدبر و تعقلند، چنان که در روایات اسلامی به هر دو اشاره شده است.

5. نشانه های عظمت پروردگار

و قال: ( وَ جَنَّاتٍ مِن أعنابٍ وَزَرعٍ وَنَخيلُ صِنوانٌ [در متن حديث نبود ] وَغَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَىٰ بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍ فِي الْأُكُلِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (1)

و در روی زمین، قطعات متفاوتی در کنار هم وجود دارد و باغ هایی از انگور و زراعت و نخل ها، [و درختان میوه گوناگون ] که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه؛ [و عجب آنکه ] همه آنها از یک آب سیراب می شوند و با این حال، بعضی از آنها را از نظر میوه بر دیگری برتری می دهیم. در این ها نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند».

6.رعد و برق

و قال: ( وَمِنْ آيَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْيِي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ )؛ (2)

و از نشانه های او این است که برق [ آسمانی ] را به شما نشان می دهد که مایه

ص: 63


1- رعد، آیه 4.
2- روم، آیه 24.

بیم و امید است [بیم از صاعقه و امید به نزول باران ] و از آسمان، آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش به وسیله آن زنده می کند. در این نشانه هایی است برای گروهی که می اندیشند».

امام در این آیه، بر مساله ای اشاره فرموده اند که به نظر مردم ساده، ولی در واقع بسیار مهم است. چگونگی تولید رعد و برق، خدمات مهم برق همچون آبیاری زمین، آفت زدایی کره زمین، تولید کود شیمیایی و برق به عنوان آیتی الهی بسیار اهمیت دارد.

ليا"

عاب

7. فرمان های پنج گانه

و قال: ( قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ )؛ (1)

بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: این که چیزی را همتای خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از [ترس] فقر نکشید؛ ما شما و آنها را روزی می دهیم؛ و به کارهای زشت نزدیک نشوید، چه آشکار باشد چه پنهان؛ و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید مگر به حق [و از روی استحقاق ]: این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده تا بیندیشید».

یکی از مباحث مطرح در اصول فقه، این است که آیا احکام الهی، تابع مصالح

و مفاسد است؟ آیا انجام دادن آنچه خداوند واجب کرده مصلحت دارد و ترک آن مفسده؟ پاسخ پیروان مکتب اهل بیت به این سوال مثبت است؛ زیرا به حسن و قبح عقلی معتقد هستند. خداوند نیز پس از صدور این پنج فرمان، به تعقل و

ص: 64


1- انعام، آیه 151.

اندیشه سفارش می کند. خداوند در ادامه این فرمان ها در آیات 152 و 153 سوره انعام نیز پنج فرمان دیگر داده است که در مجموع ده فرمان می شود. اگر این ده فرمان با ده فرمان حضرت موسی علیه السلام که در تورات تحریف شده امروزی وجود دارد مقایسه شود، برتری اسلام بر آیین یهود روشن می گردد و اگر به آنها عمل شود، دنیا به لحاظ اعتقادی و عملی دگرگون خواهد شد.

8. دلیلی دیگر بر بطلان شرک

و قال: ( و قال هَلْ لَكُمْ مِنْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ مِنْ شُرَكَاءَ فِي مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ ۚ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (1)

آیا [اگر مملوک و برده ای داشته باشید، ] این برده های شما هرگز در روزی هایی که به شما داده ایم شریک شما هستند، آن چنان که هر دو مساوی بوده و از [تصرف مستقل و بدون اجازه] آنان بیم داشته باشید، آن گونه که درباره

شرکای آزاد خود بیم دارید؟ آیات خداوند را این چنین برای کسانی که

می اندیشند شرح می دهیم.

خداوند در این آیه که استدلالی برای نفی شرک است، برای ترسیم قبح شرک و بت پرستی، مثالی از زندگی خود انسان ها زده که خود را برتر از بردگانشان می دانند هرچند از نظر اسلام، اصل بر آزادگی است و با تدوین و اجرای طرح آزادی تدریجی بردگان، آنها را از بردگی نجات داد. دیگر آن که توحید، اصلی ترین مسأله در هر عصری بوده و در هر زمان و نیز امروزه، بت پرستی به صورت های گوناگون وجود داشته است. خداوند پس از استدلال منطقی و عقلی بر بطلان شرک و بت پرستی، مخاطبان خود را انسان ها و اقوام عاقل و متفکر معرفی می کند.

ص: 65


1- روم، آیه 28.

عبارت چهارم: راه رسیدن به سعادت در جهان آخرت

يَا هِشَامُ ثُمَّ وَ عِظَ اَهْلِ اَلْعَقْلِ وَ رَغَّبَهُمْ فِي اَلاِخْرَهْ فَقَالَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ ۖ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (1)

ای هشام! سپس خداوند، اهل عقل و اندیشه را موعظه کرد و آن ها را در باره جهان آخرت تشویق نمود، پس فرمود: "زندگی دنیا، جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت، برای آن ها که پرهیزگارند بهتر است. آیا نمی اندیشید؟".

خداوند در این آیه، به مردم هشدار داده که این دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. لعب به بازی های بی هدف ولهو به اموری گفته می شود که دارای هدف و آن هدف سرگرمی است. از آن جا که هر دو توخالی هستند و هدف مثبتی ندارند، با هم یکسانند. چه که جنبه دنیوی دارد نیز به تعبیر قرآن لهو و لعب است. حضرت کاظم علیه السلام با ارائه تصویر واقعی دنیا و آخرت به هشام، قصد دارند او و همه کسانی که این حدیث را می شنوند، به تفکر و تعمق وادارند تا در سایه تفکر، به جهان ابدی و فارغ از مشکلات برسند.

عبارت پنجم: هشدار به بی خردان یا هشام ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ * وَإِنَّكُمْ لَتَمُرُّونَ عَلَيْهِمْ مُصْبِحِينَ * وَبِاللَّيْلِ ۗ أَفَلَا تَعْقِلُونَ (2) ؛ وقال:

( إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ * وَلَقَدْ تَرَكْنَا مِنْهَا آيَةً بَيِّنَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ ) (3)

«ای هشام! سپس خداوند به وسیله مجازات هایش، کسانی را که اهل تعقل

ص: 66


1- انعام، آیه 32.
2- صافات، آیات 136 - 138.
3- عنكبوت، آیات 34 و 35.

نیستند ترساند. پس فرمود: "سپس دیگران را نابود کردیم و شما پیوسته صبحگاهان از کنار [ویرانه های شهرهای آنها می گذرید و همچنین] شبانگاه. آیا نمی اندیشید؟" و فرمود: "ما بر اهل این شهر و آبادی به دلیل گناهانشان، عذابی از آسمان فرو می فرستیم و از این آبادی، نشانه روشنی او درس عبرتی برای کسانی که می اندیشند باقی می گذاریم").

امام کاظم علیه السلام در بیان مقاصد، با سخنی منطقی، نخست آیات توحید و خداشناسی را بدین معنا که توحید بر عقلانیت بشر تکیه دارد، بیان فرموده و در مرحله بعد، از معاد و جهان پس از مرگ که اثبات آن بدون استمداد از عقل ممکن نیست، سخن گفته و در بخش سوم، موضوع مجازات های دنیوی برخی از اقوام و ملل گذشته را مطرح کرده اند. بر اساس برخی روایات، هر زمان مردم مرتکب گناهان تازه ای شوند خداوند نیز بلاهای جدیدی نازل می کند. (1)

عبارت ششم: عقل و علم

یَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعَقْلَ مَعَ اَلْعِلْمُ فَقَالَ : ( وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ ) (2)

ای هشام! عقل [ همواره ] با علم و دانایی است و لذا خداوند فرموده: این ها مثال هایی است که ما برای مردم می زنیم و جز اهل دانش، آن را درک نمی کنند"».

مثال آیه به این شرح است: «مثل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزینند، مثل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده؛ در حالی که سست ترین خانه ها خانه عنکبوت است اگر می دانستند». (3) پیام این آیه برای

انسان ها، این است که هیچ موجودی جز خداوند، شایسته تکیه کردن نیست و

ص: 67


1- وسائل الشیعه، ج 11، ابواب الامر و النهي و ما يناسبها، باب 41، حدیث 1.
2- عنکبوت، آیه 43.
3- عنكبوت، آیه 41.

همچون تار عنکبوت سست و نامطمئن است. چه قدرت هایی که روزی بسیار نیرومند به نظر می رسیدند اما چنان متزلزل شدند و از هم پاشیدند که عبرت و مایه تعجب همگان را باعث شدند.

هم چنین از عبارت « وَ مايعقلهَا اِلاّ اَلْعَالِمُونَ » استفاده می شود که علم و عقل، رابطه مهم و قوی با یکدیگر دارند. این دو در یکدیگر اثر می گذارند و از آن جاست که به توحید افعالی می رسیم که « لاَمُؤَثِّرُ فِي اَلْوُجُودِ الاّ اَللَّهُ »؛ زیرا همان اختیار و قدرت را نیز خداوند به ما عطا کرده است. از سوی دیگر، توسل به معصومان : به معنای تقاضای چیزی از آنان به صورت مستقل از خداوند نیست؛ بلکه منظور این است که با اعمال صالح یا پیروی از معصومان : یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها، از خداوند چیزی تقاضا می کنیم که در واقع هیچ منافاتی با توحید افعالی ندارد.

عبارت هفتم: مذمت بی خردان

اشاره

« یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَمَّ اَلَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ ».

امام کاظم علیه السلام در این عبارت، به شش آیه از قرآن استلال کرده اند که به

نکوهش کسانی پرداخته که اهل اندیشه نیستند.

1. تقلید بی جا

فقال: ( وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا ۗ أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَلَا يَهْتَدُونَ ) (1)

و هنگامی که به آنها گفته شود: از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید می گویند: نه، ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم. آیا اگر پدران آنها

ص: 68


1- بقره، آیه 170.

چیزی نمی فهمیدند و هدایت نمی یافتند [باز هم باید از آنها پیروی کنند؟ »

چهار قسم تقلید وجود دارد: تقلید نادان از نادان؛ تقلید دانا از نادان؛ تقلید دانا از دانا و تقلید نادان از دانا که به جز مورد اخير، بقیه موارد همگی نکوهیده است. تقلید در امور دینی، چنان چه کسی خود توانایی اجتهاد در آن را ندارد هم چون تقلید در سایر رشته های علمی از متخصص، امری معقول است. خلاصه این که پیروی از دانایان، نشانه عقل و تقلید از جاهالان، نشانه نادانی است.

2. آلودگان به دنیا

و قال: ( وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً ۚ صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) (1)

مثل [تو در دعوت ] کسانی که کافر شدند، مانند کسی است که حیوانات را برای نجات از خطرا صدا می زند ولی آنها چیزی جز سر و صدا نمی شنوند.

[كافران ] کر و لال و کورند؛ از این رو چیزی نمی فهمند».

انسان ها سه ابزار مهم زبان، گوش و چشم برای شناخت دارند که طبق این آیه، در صورت استفاده نکردن از آن به واسطه هوا و هوس، تعصب های کورکورانه و لجاجت، نمی توانند نشانه ای حق را ببینند و در آن بیندیشند.

3. حجاب معرفت

و قال: ( وَمِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ ۚ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَلَوْ كَانُوا لَا يَعْقِلُونَ ) (2)

گروهی از آنان به تو گوش فرا می دهند اما گویی کر هستند. آیا تو می توانی

سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟ »

ص: 69


1- بقره، آیه 171.
2- يونس، آیه 42.

4. انسان نماهای پست تر از حیوان

و قال: ( أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلًا )؛ (1) آیا گمان می بری بیش تر آنان می شنوند یا می فهمند؟ آنان فقط همچون چهار پایانند، بلکه گمراه ترند».

5. پراکندگی، ثمره بی فکری

لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ؛ (2) آنها همگی جز در دژهای محکم یا از پشت دیوارها با شما نمی جنگند. پیکارشان در میان خودشان شدید است اما در برابر شما ضعيف. تصور می کنی آن ها متحدند، در حالی که دل هایشان پراکنده است. این به دلیل آن است که آن ها گروهی هستند که تعقل نمی کنند».

این آیه درباره يهود بنی نضیر است و امام على علیه السلام در وصف مردم کوفه می فرمایند: «بدن هایتان جمع و افکار و خواسته ها [و قلب ها یتان پراکنده است». (3)

این آیه آشکارا بیان می کند که تعقل نکردن و نیندیشیدن، علت پراکندگی است.

6. خود فراموشی

و قال: ( وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ ) (4) [ آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او در تورات آمده دعوت

ص: 70


1- فرقان، آیه 44.
2- حشر، آیه 14.
3- نهج البلاغه، خطبه 29.
4- بقره، آیه 44.

می کنید و خودتان را فراموش می نمایید، با این که شما کتاب آسمانی را می خوانید؟ آیا نمی اندیشید؟»

از این آیه روشن می شود که انسان باید اصلاحات را از خودش شروع کند، نه

این که خود را فراموش نمایند و تنها به فکر اصلاح دیگران باشد.

عبارت هشتم: مذمت اکثریت

یا هشام ثم ذم الله الكثره فقال:( وَإِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ ) . (1) و قال: ( وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ) . (2) و قال: ( وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) (3)

ای هشام! خداوند متعالی سپس اکثریت را مذمت کرد و فرمود: "و اگر از بیش تر کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند و در جای دیگر فرمود: "و هرگاه از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ به یقین می گویند خداوند یگانه. بگو: الحمدلله [که خود شما معتر فيد] ولی بیشتر آنان نمی دانند." و [در آیه دیگر) فرمود: "و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان آبی فرستاد و به وسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: خداوند یگانه. بگو: حمد و ستایش مخصوص خداست اما بیشتر آنها نمی فهمند").

خداوند در این آیه، نظر اکثریتی را که به خداوند و احکام او اعتقاد نداشته و اندیشه خود را به کار نمی گیرند و انسانهایی آلوده، بی ایمان و کافر هستند رد می کند و پذیرش نظر آنان را از حجاب های عقل و موانع شناخت و مایه گمراهی

ص: 71


1- انعام، آیه 116
2- لقمان، آیه 25.
3- عنکبوت، آیه 63.

می داند. در مقابل، مشورت و پذیرش نظر اکثریت افراد با ایمان و تربیت شده مورد تأیید است. (1) بنابر این استفاده از نظر اکثریتی که از هر روشی برای رسیدن به مقاصد خود استفاده می کنند به بهانه مشورت، مغالط های آشکار است. و هیچ ارزشی ندارد و نباید از آن پیروی کرد؛ بلکه باید در پی حقانیت و ایمان و تقوا رفت و هر چند طرفداران آن کم باشند.

عبارت نهم: اقلیت سالم

یا هشام ثم مدح القله فقال : ( وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ ). (2) وقال: ( وَقَلِيلٌ مَا هُمْ ) . (3) و قال: ( وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّىَ اللّه ) (4) و قال: ( وَمَنْ آمَنَ ۚ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ ) ؛ (5)

ای هشام! خداوند سپس اقلیت [عاقل و اهل فکر ] را ستود و فرمود: "ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند". و در جای دیگر فرمود: "اما عده آن ها کم است ". و (در آیه سوم ) فرمود: "و مرد مومنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان می داشت، گفت: آیا می خواهید مردی را به دلیل این که می گوید پروردگار من الله است بکشید؟" و در آخرین [ آیه ] فرمود: "و هم چنین مومنان را؛ اما جز عده کمی همراه او ایمان نیاوردند ".

شناخت، موانعی دارد که یکی از این موانع، اکثریت نا آگاه و ناشایستی هستند که خط فکری خاصی دارند و راه فکر دیگران را می بندند. از آنجا که امام كاظم علیه السلام دنبال عظمت عقل و عقلانیت هستند، به این مانع اشاره کرده اند. در

ص: 72


1- آل عمران، آیه 159؛ شوری، آیه 38.
2- سبأ، آیه 13.
3- ص، آیه 24.
4- مومن، آیه 28.
5- هود، آیه 40.

عبارت قبل، اکثریت ناسالم مذمت می شوند و در این عبارت، اقلیت سالم را مدح می کند که بندگان شاکر، دوستان وفادار، مومن آل فرعون و مومنان، اندک اما راستین از جمله آنان هستند.

امام در پایان این عبارت، به چند آیه دیگر در مذمت اکثریت ناشایست اشاره کرده، آنان را دارای ویژگی هایی چون گمراهی، بی خردی و بی ادراکی می دانند: و قال: ( وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ) . (1) و قال: ( وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ ) . (2) و قال: ( وَهُمْ لا یِشْعُرُون ) ؛ (3) و [خداوند فرمود: "ولی بیشتر آنها نمی دانند ". و در جای دیگر فرمود: "و بیشتر آنها نمی فهمند". و فرمود: "و بیشتر آنها درک نمی کنند ").

بر خلاف حکومت های امروزه که با شعار دموکراسی و رأی اکثریت تشکیل می شوند و گاه با تبلیغات کاذب، وعده های دروغین، مخارج میلیاردی و شست شوی مغزها و گاه با شرکت تعداد کمی از مردم در انتخابات، صورت می گیرد، حکومت در اسلام الهی است و خدا حاکم را تعیین می کند و مشروعیت می یابد و مردم بازوی حکومت هستند. لذا مردم در اجرای احکام اسلام دخالت کرده، مشورت در نحوه اجرای آن، با نظریت اکثریت آنان صورت می گیرد. از این رو، انتخابات در نظام اسلامی با انتخابات اکثریتی جهان غرب فاصله بسیاری دارد.

عبارت دهم: اولوا الألباب

اشاره

يَا هِشَامُ ثُمَّ ذَكَرَ اولي اَلْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ اَلذِّكْرِ وَ حَلاَّهُمْ بِأَحْسَنِ اَلْحَلِيَّهْ ؛

«ای هشام ! خداوند سپس صاحبان خرد را به بهترین روش ذکر کرده و آ ن ها را به زیباترین زینت ها، زینت بخشیده است».

امام کاظم علیه السلام در این جا، به هشت آیه اشاره کرده اند که هفت آیه آن به

ص: 73


1- انعام، آیه 37.
2- مائده، آیه 103.
3- اعراف، آیه 96.

اولو الالباب ختم می شود. الباب جمع لب به معنای مغز است و درباره انسان به معنای عقل به کار می رود. این آیات، ویژگی های اولوالالباب را چنین برمی شمارند.

1. حکمت

يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ؛ (1)

سپس فرموده: "دانش و حکمت را به هر کس بخواهد [و شایسته بداند ] می دهد و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است و جز خردمندان [این حقایق] را درک نمی کنند و متذکر نمی شوند"». .

تفسیرهای گوناگونی همچون معرفت الله، قرآن مجید و هرگونه علم سودمند از حکمت وجود دارد. به هر حال علم و حکمت - چه اکتسابی باشد و چه اعطایی و موهبتی - مختص این افراد است. این اعطای حکمت که خداوند به هر کس بخواهد می دهد، به معنای دادن بی حساب و کتاب نیست، بلکه یعنی خداوند به مقتضای حکمتش، به کسی می دهد که لایق باشد و خداوند او را شایسته بداند. منظور از خیر کثیر نیز خیر دنیا و آخرت است که در سایه آگاهی به دست می آید.

2. راسخان در علم

و قال: ( وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: [تفسیر ] آیات متشابه را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند.

ص: 74


1- بقره، آیه 269.
2- آل عمران، آیه 7.

[ آنها که به دنبال درک اسرار آیات قرآنند می گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ تمامی آن از جانب پروردگار ماست و جز خردمندان، متذکر نمی شوند و این

حقیقت را درک نمی کنند ]». .

اولو الالباب کسانی اند که در مسیر راسخون در علم هستند که گاه بر معصومان و تربیت یافتگان مکتب ایشان تعبیر می شود. آنان علمشان موقت و متزلزل نیست و دارای علمی ثابت و ریشه دارند. این افراد در محکمات و متشابهات دچار لغزش نمی شوند. محکمات را گرفته، در متشابهات به اهلش رجوع می کنند و اگر چیزی را درک نکردند، فورا آن را انکار نمی کنند.

3. آیات الهی در آسمان و زمین وقال: ( إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ ) (1)

و فرمود: به يقين در آفرینش آسمان ها و زمین و آمد و شد شب و روز،

نشانه هایی روشن برای خردمندان است».

از این گونه آیات، مشخص می شود که آیات قرآن تنها برای خواندن نیست و

تلاوت آن، مقدمه ای برای اندیشیدن است.

4. بینایان و نابینایان

و قال ( أَفَمَنْ يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَىٰ ۚ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: "آیا کسی که می داند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده

حق است، همانند کسی است که نابیناست؟ تنها خردمندان متذکر می شوند "..

ص: 75


1- آل عمران، آیه 190.
2- 2. رعد، آیه 19.

خداوند در آیات بعد (21 تا 23 سوره رعد)، هشت صفت ویژه برای

اولو الالباب بیان فرموده است:

-وفای به عهد و پرهیز از پیمان شکنی؛

- حفظ پیوندها و پاسداری از آن ها از جمله صله رحم؛

- خشیت از پروردگار؛

- ترس از بدی حساب در دادگاه قیامت؛

-صبر و استقامت به منظور جلب رضای خدا؛

- اقامه نماز؛

- انفاق به نیازمندان به صورت پنهان و آشکار؛

- جبران خطاها و سیئات با نیکی ها و حسنات.

این آیه، بیان می کند که حقانیت و اعجاز قرآن، به قدری آشکار است که هر کس چشمانی بینا داشته باشد، آن را می پذیرد و آن که نمی پذیرد، در واقع نابیناست و این تفاوت را صاحبان اندیشه درک می کنند.

5. عالمان و جاهلان مساوی نیستند

و قال: ( أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَيَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ ۗ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ ۗ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (1)

و فرمود: "آیا چنین کسی باارزش است یا کسی که در ساعات شب در حال سجده و قیام، به عبادت مشغول است و از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می دانند، با کسانی که نمی دانند یکسانند؟ تنها خردمندان متذکر می شوند"»

امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه می فرمایند: «منظور از " الَّذِينَ يَعْمَلُونَ، " ما اهل بیت

ص: 76


1- زمر، آیه 9.

هستیم و مقصود از " الَّذِينَ لا يَعْمَلُونَ " دشمنان ما و منظور از " اولوا الابابَ " شیعیان ما هستند که فرق میان ما و دشمنان ما را می دانند و راه ما را برگزیده اند» (1)

هر چند باید گفت که این گونه تفاسیر، بیان مصداق روشن و کامل آیه است نه مصداق منحصر آن. بنابر این، مفهوم آیه به آنچه در روایت آمده منحصر نیست.

6. تدبر در آیات

قرآن و قال: ( كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُو الْأَلْبَابِ ) (2)

و فرمود: "این کتابی است پربرکت که بر تو نازل کرده ایم تا در آیات آن تدبر

کنند و خردمندان متذکر شوند"».

واژه مبارک، در فارسی با عربی تفاوت دارد. این واژه در فارسی، جایی به کار می رود که شادی و نشاطی وجود دارد ولی در عربی به نعمتی گفته می شود که پایدار باشد. بنابراین قرآن، نعمتی جاویدان است که مردم در تمامی اعصار می توانند از آن بهره گیرند. جمله پایانی آیه نیز بر این مطلب دلالت دارد که چون قرآن با عقل هماهنگ است، باعث تذكر صاحبان خرد می شود. لذا معتقدیم هر آنچه عقل حکم کند، شرع نیز به آن حکم می نمایند و به آنچه شرع حکم می کند، عقل نیز حکم خواهد کرد.

7. هدایت و تذکر

و قال: ( وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْهُدَىٰ وَأَوْرَثْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ ) * ( هُدًى وَذِكْرَىٰ لِأُولِي الْأَلْبَابِ )؛ (3)

و فرمود: "و ما به موسی هدایت بخشیدیم و بنی اسرائیل را وارثان (تورات)

ص: 77


1- مجمع البیان، ج 8 ص 1389
2- ص، آیه 29.
3- مومن (غافر)، آیات 53 و 54.

قرار دادیم. کتابی که مایه هدایت و تذکر برای خردمندان بود"».

تفاوت هدایت و تذكر، در این است که احکام و معارف کتاب های آسمانی برای مردم، در آن جا که نمی دانند و درکی درباره آن ندارند، اسباب هدایت و در آن جا که می دانند و عقلشان آن را درک می کند، مایه یاد آوری است بنابر این، در

یک جا تعلیم و تربیت و در جای دیگر، یاد آوری و تقویت ادراکات عقلیه است.

8. پیوسته تذکر بده

و قال: ( وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ )؛ (1)

و فرمود: "و پیوسته تذکر ده؛ زیرا تذکر، مومنان را سود می بخشد"

این آیه که تکمیل آیه پیش است، کتاب های آسمانی را مایه هدایت و تذکر اولو الالباب و تذکر را به حال مومنان سودمند می داند. نتیجه آن که ایمان بدون تعقل و تفکر حاصل نمی شود و اگر حاصل گردد، پایدار نمی ماند. بنابراین باید عقل و اندیشه را تقویت کرد تا ایمان، استقرار و ثبات یابد.

عبارت یازدهم: فهم و عقل

یا هشام إن الله تعالى يقول في كتابه: ( إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَذِكْرَىٰ لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ ) (2)

یعنی: عقل. وقال: ( وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ ) ؛ (3) قال: فَقَالُ اَلْفَهْمِ وَ اَلْعَقْلُ؛

برای هشام! خداوند متعالی در کتابش می فرماید: "در این تذکری است برای آن کس که قلب دارد ". و منظور از قلب در این آیه عقل است. و در جای دیگر فرمود: "و ما به لقمان حکمت دادیم". و منظور از حکمت [در این آیه شریفه ] فهم و عقل است».

ص: 78


1- ذاریات، آیه 55.
2- ق، آیه 37.
3- لقمان، آیه 12.

امام کاظم علیه السلام در این جا، به دو آیه اشاره می نمایند که به عقل و عقلانیت پرداخته است: آیه نخست، به سرگذشت پیشینیان مربوط می شود که تنها برای کسانی که قلب دارند مایه تذکر و اندرز است و قلب در این جا یعنی عقل. آیه دوم به حکمت لقمان اشاره دارد که به فرمایش امام کاظم علیه السلام ، مراد از حکمت، فهم و عقل است که به لقمان اعطا شده بود.

عبارت دوازدهم: تواضع در برابر حق

يَا هِشَامُ إِنَّ لُقْمَانَ قَالَ لاِبْنِهِ تَوَاضَعْ لِلْحَقِّ تَكُنْ أَعْقَلَ النَّاسِ وَ إِنَّ الْكَيِّسَ لَدَى الْحَقِّ يَسِيرُ؛

«ای هشام! لقمان حکیم] خطاب به فرزندش گفت: "در مقابل حق، فروتن باش تا عاقل ترین مردم باشی و بی شک افراد هوشیار و متواضع در برابر حق، زیاد نیستند "»

امام در این بخش، فروتنی در برابر حق را راه عاقل تر شدن بر می شمارند. خداوند نیز حق را از دو طریق عقل و اندیشه و دیگری از طریق وحی توسط پیامبران، بیان کرده است. موانعی نیز برای رسیدن به حق وجود دارد، از جمله: هوای نفس، حب مقام و مال، و تعصب های بی جا. انسان ها در برابر حق نیز موضع گیری های متفاوتی دارند: برخی کاملا تسلیم حقند و برخی آن مقدار از حتی را می پذیرند که در جهت منافعشان باشد. لذا انسان باید از کبر و غرور، تعصب، هواپرستی و حب جاه و مقام خالی باشد تا کاملا در برابر حق تسلیم شود.

در قسمت دوم از عبارت دوازدهم نیز چنین آمده است:

« «يَا بُنَيَّ إِنَّ اَلدُّنْيَا بَحْرٌ عَمِيقٌ قَدْ غَرِقَ فِيهَا عَالَمٌ كَثِيرٌ فَلْتَكُنْ سَفِينَتُكَ فِيهَا تُقَوِّي اَللَّهَ وَ حَشْوُهَا اَلْإِيمَانَ وَ شِرَاعُهَا التَّوَكُّلُ وقِيمُهَا العَقلُ ودَلِيلُها العِلمُ وسُكّانُها الصَّبْرُ »

ای فرزندم! دنيا [هم چون دریای عمیق و گودی است که [اقوام و ملل] و

ص: 79

انسان های مختلفی در آن غرق شده اند، لذا باید برای نجات خویشتن کشتی ای از تقوا آماده کنی که توشه اش ایمان و نیروی محرکه و بادبان هایش توکل و ناخدای آن عقل، و راهنمای آن علم و لنگرش صبر باشد.

علاوه بر موانعی که پیش از این ذکر شد، وابستگی به دنیا یکی دیگر از موانع

و حجاب هاست، که به آن اشاره شد. هم چنین لقمان حکیم، ارکان پنجگانه کشتی نجات را که در برابر حوادث گوارا و ناگورای زندگانی دنیا از انسان ها محافظت می کند، به خوبی بیان داشته است.

عبارت سیزدهم: نشانه عقل

يا هِشامُ إِنَّ لِكُلِّ شِئ دَليلاً وَ دَليلُ العَقلِ التَّفَكُّرُ وَ دَليلُ التَّفَكُّرِ الصَّمتُ وَلِكُلٌ شِئ مُطِيُّهُ وَ مُطِيُّهُ العقل التَّواضُعُ وَ كَفَى بِكَ جَهْلاً أَنْ تَرْكَبَ ما نُهِيتَ عَنْهُ؛

«ای هشام! برای هر چیزی نشانه ای است و نشانه عقل، اندیشیدن است و نشانه اندیشیدن، سکوت و خودداری از سخنان ناروا)، و برای هر چیزی مرکبی است و مرکب عقل، تواضع است و برای نادانی تو همین بس که مرتکب کاری شوی که از آن نهی شده ای».

در این عبارت، از زاویه دیگری به عقل نگاه شده است. نشانه عقل و اندیشیدن بیان گشته تا هر کس عیار عقل و اندیشه اش را با آن محک بزند؛ همان گونه که می توان با این مقیاس، میزان عقل و فکر دیگران را نیز اندازه گرفت. اگر عقل و فکر در زندگی فرد و در همه مسائل دینی، اجتماعی، سیاسی، خانوادگی، تربیتی، رسانه ای و خلاصه در همه رفتار و موضع گیری ها و سخنانش، حاکم باشد، نشانه عقلانیت اوست و می توان به وی اعتماد کرد و گرنه عاقل و قابل اعتماد نیست. در این حدیث، پرحرفی، نشانه کم عقلی یا سبب کم عقلی است. افرادی هوشمند هستند که سکوت می کنند و جز به مقدار لازم سخن نمی گویند.

ص: 80

عبارت چهاردهم: شناخت خردمندانه

يَا هِشَامُ بَعَثَ اَللَّهُ أَنْبِيَائَهِ وَ رُسُلَهُ إِلَى عِبَادِهِ إِلاَّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اَللَّه؛

ای هشام! خداوند تمام پیامبرانش را فرستاد تا مردم، خدا را با خردشان

بشناسند».

از این بخش روایت، استفاده می شود که اساس دعوت انبیا، فعال کردن عقل انسان ها برای مهم ترین مسأله زندگی یعنی خداشناسی است. فعال سازی عقل، آثاری دارد که در ادامه روایت بدان اشاره شده است:

« فَأَحْسَنُهُمْ اِسْتَجَابَهُ أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهُ ؛ کسانی بیش از همه دعوت انبیا را

می پذیرند که معرفت بیشتری به خدا داشته باشند».

2. « وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اَللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً ؛ و کسانی بیش از همه به اوامر الهی تن می دهند که از خرد بیشتری بهره برده باشند»؛ زیرا با عقل خود می فهمند که اوامر و نواهی الهی به مصلحت آنان است و بیشتر به آن عمل می کنند.

3. « وَ أَكْمَلُهُمْ عَقْلاً أرفَعُهُم دَرَجَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرُهُ ؛ و کسانی که عقلشان

کامل تر باشد، مقام و منزلتشان در دنیا و آخرت در پیشگاه خداوند بالاتر است».

بنابر این، هر اندازه عقل بیش تر باشد، میزان اطاعت پذیری از انبیا بالاتر است و هر قدر میزان اطاعت پذیری از انبیا بالاتر باشد، اطاعت از فرمان الهی قوی تر است و هر چه اطاعت از فرمان الهی قوی تر باشد، درجات انسان عالی تر خواهد بود.

عبارت پانزدهم: حجت ظاهری و باطنی

يا هِشَامُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى اَلنَّاسِ حُجَّتَينِ حَجُّهُ ظاهِرُهُ وَ حَجهُ بَاطِنُهُ فَأَمَّا الظَّاهِرُهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ اَلاَئِمُهُ وَ أَمَّا اَلْبَاطِنُهُ فَالْعُقُولُ

ای هشام! خداوند متعالی برای مردم دو حجت (دو وسیله تشخیص حق از

ص: 81

باطل قرار داده است: حجتی در ظاهر و حجتی در باطن؛ حجت ظاهری، انبیا و رسولان و امامان : هستند و حجت باطنی، خرد مردم است».

خداوند که به ما دستور حرکت به سوی رستگاری داده، به اقتضای قاعده لطف، ابزار آن، یعنی حجت ظاهری ( پیامبران) و حجت باطنی (عقل) را نیز به ما عطا کرده است. مباحث مختلفی در حجت ظاهری و باطنی نیز مطرح شده، از جمله:

حجت ظاهری از عالم تشریع و حجت باطنی از عالم تکوین، هر دو از سوی

خداست و با هم هماهنگ هستند؛

قوانین شریعت و تکوین دو بخش دارد: در بخش اول عقل، کلیات و

جزئیات را درک می کند، به گونه ای که اگر حتى انبيا هم نمی آمدند عقل برای درک آنها مشکلی نداشت همچون حسن عدالت و قبح ظلم. انبیا این بخش از ادراکات عقلیه را تأیید و تقویت می کنند. بخش دوم اموری است که عقل، کلیات آن را درک می کند اما به جزئیات آن پی نمی برد و شرع، حكم جزئیات آن را بیان می کند.

بشر برای رسیدن به مقصد، به هر دو حجت نیاز دارد و بدون در نظر گرفتن

یکی از آنها به مقصد نخواهد رسید.

عبارت شانزدهم: ویژگی های عاقل

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ الَّذِي لَايَشْغَلُ الْحَلَالُ شُكْرَهُ وَ لَايَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَه؛

[ ای هشام! عاقل کسی است که رسیدن به ] حلال، او را [مغرور] نمی کند و از

شکر خداوند باز نمی دارد و در مقابل حرام، صبر و شکیبایی می ورزد».

عبارت هفدهم: آفات عقل

يَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلاَثاً عَلَى ثَلاَثٍ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ عَلى هَدمِ عَقْلِهِ مَن أَظْلَمَ نُورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أَمَلِهِ وَ مَحَا طَرَائِفَ حِكمَتِهِ

ص: 82

بِفُضولِ كَلاَمِهِ وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبرَتِهِ بِشَهواتِ نَفْسِهِ فَكَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدمِ عَقْلِهِ وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَيْهِ دِينَهُ وَ دُنْيَاه؛

ای هشام! هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلط کند گویا به نابودی خرد خود کمک کرده است: کسی که نور تفکرش را به وسیله آرزوهای طولانی تاریک کند و شخصی که با سخنان اضافی (بی مورد) سخنان حکمت آمیز را محو نماید و کسی که نور عبرتش را با شهوات نفسانی خاموش کند، گویا به هوای نفسش در نابودی عقلش کمک کرده و کسی که عقلش را نابود کند، دین و دنیایش را نابود کرده است».

در بخش های نخستین روایت، اهمیت فوق العاده عقل با استفاده از آیات قرآن بیان شد و امام کاظم علیه السلام عقل را در اوج عظمت نشاندند. سپس به بیان اهمیت تفکر و نقش مهم آن پرداختند و در بخش های بعدی، نشانه های عاقل را برشمردند و آفات عقل را بررسی کردند و به سه مورد آن یعنی آرزوهای طولانی، فضول الكلام (سخنان اضافه بی حساب و کتاب ) که نابود کننده سخنان حکمت آمیز است، و شهوات نفسانی، اشاره نمودند. از این جمله معلوم می شود که انسان دارای اختیار است و می تواند این آفات را بر عقل خود مسلط نماید و آن را نابود کند یا مسلط نکند و حیات عقلش را حفظ نماید.

عبارت هجدهم: آفات رشد

اعمال يا هِشامُ كَيْفَ يَزْكُو عَنداللَّهِ عَمَلُكَ وَ أَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ عَنْ أَمْرِ رَبِّكَ وَ أَطَعْتَ هَوَاكَ عَلَى غَلَبِهِ عَقْلَكَ؛

«ای هشام! چگونه اعمال تو در نزد خداوند پاکیزه باشد و رشد کند در حالی که قلبت را از اوامر الهی روی گردان نموده و هوای نفست را بر عقلت غالب کرده ای و به اطاعت هوای نفس پرداخته ای؟»

در این بخش، به دو آفت از آفاتی که مانع رشد اعمال و پاکیزگی آن می شود

ص: 83

یعنی هوای نفس و از کار انداختن عقل اشاره شده است. (یزکو) از ماده زکات، معنای اولیه آن رشد و معنای دیگر آن پاکیزگی و پاکسازی است. برخی معتقدند هر دو، به یک ریشه بازمی گردد؛ زیرا تا موانع از بین نرود رشد حاصل نمی گردد. خلاصه این که اگر دوست داریم اعمالمان رشد کند، باید قلبمان را فقط متوجه خدا کرده، عقلمان را امير و هوای نفس را اسیر کنیم.

عبارت نوزدهم: چاره تنهایی

يَا هِشَامُ اَلصَّبْرُ عَلَى اَلْوَحْدِهِ علامه قُوهُ اَلْعَقْلِ فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اَللَّهِ اِعْتَزَلَ أَهْلَ اَلدُّنْيَا وَ اَلرَّاغِبِينَ فِيهَا وَ رَغِبَ فِيمَا عِنْدَ اَللَّهِ وَ كَانَ اللَّهُ اِنْسَهُ فِي الْوَحْشِهِ وَ صاحِبَهُ فِي الوَحدِهِ وَغُناهُ في العَيلِهِ وَ مُعِزَّهُ مِن غَيْرِ عَشِيرِهِ ؛

ای هشام! صبر بر تنهایی، نشانه قوت عقل است. کسی که عقل الهی دارد، حساب خود را از دنیاپرستان جدا می کند و از راغبان در دنیا که هم و غمشان مادیات است، فاصله می گیرد و تمام توجهش به خداست و خداوند انیس و مونس او در وحشت و رفیقش در تنهایی است و باعث غنای او به هنگام فقر و سبب عزتش بدون داشتن عشیره و قبیله می شود).

انسان گاه در میان جمعیتی آلوده زندگی کرده، احساس تنهایی می کند. آیا در چنین مواقعی باید همرنگ جماعت شد یا این که مشکل تنهایی را به جان خرید؟ امام کاظم علیه السلام در پاسخ، دستور می دهند که در چنین مواردی تنهایی را انتخاب کن و بر مشکلاتش صبر نما و خودت را آلوده این گونه افراد مکن که صبر بر وحدت، نشانه عقل است و عقل، تنهایی و پاک بودن را بر آلودگی و با اجتماع آلوده بودن ترجیح می دهد. سپس به چهار مشکل نداشتن انیس و مونس، تنهایی، مشکلات مالی و بی قبیلگی اشاره فرموده، خداوند را مونس، رفیق، موجب غنا و عزت و اعتبار آنها در چنین مواقعی معرفی می کنند که با تکیه بر او می توانند مشکلات را حل نمایند.

ص: 84

عبارت بیستم: روابط هفت گانه

يَا هِشَامُ نَصْبَ الْحَقِّ لِطَاعَةِ اللَّهِ وَ لَاتِجَاهَ إِلَّا بِالطَّاعِهِ وَ الطَّاعُهُ بِالْعِلْمِ وَ العِلمُ بِالتَّعَلُّمِ وَ التَّعَلُّمُ بِالعَقلِ يُعْتَقَدُ و لاعِلمَ إِلاَّ مِن عالِمٍ رَبَّانيٍ وَ مَعرِفَةُ العِلمِ بِالعَقلِ ؛

«ای هشام! حقی که خداوند بیان کرده [چه حق خدا بر مردم و چه حق پیامبر و امام بر مردم و چه حق همسایه بر همسایه و خلاصه تمام انواع حقوق] مقدمه اطاعت خداست و راه نجاتی جز از طریق اطاعت خدا نیست. اطاعت از خدا بدون علم و دانش بدون تعلم و فراگیری به دست نمی آید و تعلم به سبب عقل و عقلانیت استحکام می یابد و دانش، تنها باید از عالم ربانی گرفته شود و تنها راه شناخت علم، (1) خرد است».

امام هفتم در این حدیث شریف، از هفت نوع رابطه سخن گفتند:

- رابطه حق با اطاعت؛

- رابطه نجات با اطاعت؛

- رابطه اطاعت با علم

- رابطه علم با تعلم؛

- رابطه تعلم با عقل؛

- رابطه تعلیم با عالم ربانی؛

- رابطه شناخت عالم با عقل.

که این رابطه ها بسیار دقیق هستند.

از آن جا که افراط و تفریط در مسائل مذهبی سر چشمه تمام انحرافات است، امام کاظم علیه السلام فرمودند «هیچ راه نجاتی جز از طریق بندگی نیست»؛ اطاعتی که همراه با آگاهی باشد، نه چشم بسته و طوطی وار. افتخار پیروان حضرت علی علیه السلام

ص: 85


1- به نظر می رسد منظور از علم در این جا عالم یا علم به معنای عالم است؛ یعنی عقل معیار سنجش عالم است.

این است که از شخصیتی پیروی می نمایند که داناترین مسلمانان بود.

عبارت بیست و یکم: معیار قبولی اعمال

يَا هِشَامُ قَلِيلُ الْعَمَلِ مِنَ الْعالِمِ مَقْبُولٌ مُضَاعَفٌ وَ كَثِيرُ اَلْعَمَلِ مِنْ أَهْلِ اَلْهَوَى وَ اَلْجَهْلِ مَرْدُودٌ

ای هشام! عمل مختصر و کمی که عالم عاقل انجام دهد هم قبول است و هم دو چندان می شود؛ اما عمل زیادی که اهل هوا و هوس و انسان های جاهل به جا آورند پذیرفته نمی شود».

در تعارض بین کمیت و کیفیت در امور مادی و معنوی، عقل می گوید: کمتر

با کیفیت بالاتر، بهتر از بیش تر با کیفیت پایین است.

عبارت بیست و دوم: تجارت پرسود

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ رَضِيَ بِالدُّونِ مِنَ الدُّنيَا مَعَ الحُكَمِهِ وَلَم يَرْضَ بِالدُّونِ مِنَ الْحُكْمِهِ مَعَ الدُّنيَا فَلِذلِكَ رَبِحَتْ تِجَارَتُهُم؛

«ای هشام! عاقل کسی است که امکانات محدود و مختصر دنیا همراه با حکمت فراوان را بر حکمت اندک همراه با امکانات فراوان دنیا ترجیح می دهد و لذا اینگونه افراد در بازار دنیا تجارتشان سود می دهد و دچار خسران و ضرر نمی شوند ».

به راستی ! حکمت چیست که در آیات و روایات بر آن بسیار تأكيد شده است؟ حکمت در لغت یعنی بازدارندگی که به تدریج معانی دیگری نیز پیدا کرده است. حکمت در نظر مفسران، مجموعه ای از معرفت، علم، اخلاق، تقوا، نور و هدایت است که انسان را از نافرمانی خدا باز می دارد. بنابراین، حکمت هم جنبه نظری دارد که اعتقاد به معارف و مبانی دینی به ویژه خداشناسی است و هم جنبه عملی که همان اخلاق و ارزش های دینی و خمیر مایه تقواست. کسی که

ص: 86

دارای مبانی اعتقادی محکم و استوار و ارزش های اخلاقی فراوان باشد، به او خیر کثیر عطا شده است.

عبارت بیست و سوم: نشانه دیگری برای عاقلان

يَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعُقَلاَءَ تَرَكُوا فُضُولَ الدُّنْيَا فَكَيْفَ الذُّنُوبُ وَ تَرْكُ اَلدُّنْيَا مِنَ اَلْفَضْلِ وَ تَرْكُ اَلذُّنُوبِ مِنَ اَلْفَرْضِ؛

«ای هشام! عقلا فضول دنیا را رها نموده و خود را آلوده آن نکرده اند تا چه رسد به گناهان [که به طریق اولی از آن دوری جسته اند ] و ترک فضول دنیا مستحب، اما ترک گناهان واجب است».

منظور از دنیا در این روایت، نعمت های مادی است که به سه بخش تقسیم

می شود: و ضروریات که عمدتا در پنج چیز خلاصه می گردد که هر کس در دنیا

بدانها نیاز دارد؛ مانند لباس، مسکن، غذا، همسر و کسب و کار؛

• رفاهیات، اموری است که اگر نباشد لطمه ای به زندگی انسان نمی زند، ولی

وجود آن باعث آسایش بیشتر است؛ . فضول الدنيا، آنچه اضافه بر ضروریات و رفاهیات باشد و غالبا جنبه

هوس رانی دارد.

عبارت بیست و چهارم: نگاه عاقلان به دنیا و آخرت

يَا هِشَامُ إِنَّ اَلْعَاقِلَ نَظَرَ إِلَى اَلدُّنْيَا وَ إِلَى أَهْلِهَا فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالمشقه وَ نَظَرَ إلى اَلْآخَرِهِ فَعَلِمَ أَنَّهَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْمَشَقِّهِ فَطَلَبَ بِالْمَشْقِّهِ أَبْقَاهُمَا؛

«ای هشام! انسان عاقل به دنیا و اهل آن نگاه کرده و درباره آن ها اندیشیده و ملاحظه کرده که جز با زحمت و مشقت به آن نمی رسد و به آخرت نیز نگاه کرده و دیده که آن هم جز با زحمت و مشقت، دست یافتنی نیست. او با تحمل

ص: 87

این زحمت و مشقت به دنبال آنچه پایدار است (آخرت) می رود».

عبارت بیست و پنجم: زاهدان دنیا و راغبان آخرت

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعُقَلَاءَ زَهِدُوا فِي الدُّنْيَا وَ رَغِبُوا فِي اَلْآخِرَهِ لِأَنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ اَلدُّنْيَا طَالِبُهُ مَطْلُوبُهُ و الآخره طالِبُهُ وَ مَطْلُوبُهُ فَمَنْ طَلَبَ الآخَرَهُ طَلَبَتْهُ الدُّنيا حَتَّى يَسْتَوْفِيَ مِنْها رِزْقَهُ وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلبَتهُ الآخرهُ فَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْيَاهُ وَ آخِرَتَهُ؛

ای هشام! عاقلان در دنیا زهد پیشه کرده، به آخرت رغبت دارند؛ زیرا آن ها می دانند که دنیا انسان را می طلبد و انسان هم طالب دنیاست؛ همان گونه که آخرت انسان را می طلبد و انسان هم طالب آخرت است. پس هر كس طالب آخرت باشد، دنیا او را می طلبد تا روزی اش را کامل به او بدهد و کسی که طالب دنیا باشد، آخرت به طلب او می آید پس مرگش فرا می رسد و دنیا و آخرتش بر باد می رود».

زهد و رغبت دو واژه ضد هم هستند. زهد به معنای بی اعتنایی و وابستگی نداشتن و رغبت به معنای دلدادگی و دلباختگی است. عاقلان، دلباخته دنیا و اسیر آن نیستند و زرق و برق دنیا آن ها را گرفتار نمی کند. در مقابل، به آخرت مایلند، یعنی وابسته و عاشق آخرتند.

درباره حقیقت زهد، بسیاری گرفتار اشتباه شده و آن را به معنای ترک امور دنیایی و چسبیدن به امور اخروی تفسیر کرده اند. در حالی که حضرت علی علیه السلام معنای حقیقی زهد را چنین بیان می فرمایند:

تمام زهد در دو جمله از قرآن مجید آمده که می فرماید: «این به دلیل آن است که برای آنچه از دست داده اید، تأسف نخورید و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشید». بنابر این، آن کس که غم گذشته را نمی خورد و برای آینده خوشحال نیست، هر دو جانب زهد را رعایت کرده است. (1)

ص: 88


1- نهج البلاغه كلمات قصار، شماره 439.

طبق این روایت، زهد به معنای ترک استفاده از صنایع و اختراعات و اکتشافات و ثروت و امکانات دنیا نیست؛ بلکه وابستگی نداشتن به دنیاست بدین معنا که اگر چیزی از دست رفت، بر آن تأسف نخوری و اگر نعمتی به تو رسید، دل بسته، خوش حال و مغرور نشوی.

عبارت بیست و ششم: فایده عقل کامل

يَا هِشَامُ مَنْ أَرَادَ اَلْغَنِيَّ بِلَا مَالٍ وَ رَاحَهُ الْقَلْبُ مِنَ الحَسَدِ وَ السَّلاَمِهِ فِي الدِّينِ فَلْيَتَضَرَّعْ إِلى اللَّهِ عَزَّ وَجَل في مَسأَلَتِهِ بِأَن يُكَمِّلَ عَقْلَهُ فَمَنْ عَقَلَ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ وَ مَنْ قَنِعَ بِمَا يَكْفِيهِ اسْتَغْنِيَ وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِمَا يَكْفِيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغَنِيَّ أَبَداً

«ای هشام! هر کس در پی بی نیازی بدون پشتوانه مالی و راحتی قلب از حسد و سلامت در دینش است، باید هنگام دعا به درگاه خداوند متعالی، از او بخواهد عقلش را کامل کند؛ زیرا عاقل به آنچه مورد نیازش باشد، قناعت می کند و کسی که به آنچه نیازش است قناعت کند، غنی می شود و کسی که به آنچه نیاز دارد قناعت نکند، هرگز توانگری را درک نخواهد کرد»..

عبارت بیست و هفتم: عامل استمرار هدایت

يَا هِشَامُ إِنَّ اَللَّهَ حُكِيَ عَنْ قَوْمٍ صَالِحِينَ أَنَّهُمْ قَالُوا: ( رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً ۚ إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ).حِينَ عَلِمُوا أَنَّ اَلْقُلُوبَ تَزِيغُ وَ تَعُودُ إِلَى عَمَاهَا وَ رَدَاهَا إِنَّهُ لَمْ يَخَفِ اَللَّهَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اَللَّهِ وَ مَنْ لَمْ يَعْقِلْ عَنِ اَللَّهِ لَمْ يُعْقَدْ قَلْبُهُ عَلَى معرفه ثَابِتُهُ يُبْصِرُهَا وَ يَجِدُ حَقِيقَتَهَا فِي قَلْبِهِ وَ لاَ يَكُونُ أَحَدٌ كَذَلِكَ إِلاَّ مَن كانَ قَولُهُ لِفِعْلِهِ مُصَدِّقاً وَ سِرُّه لِعَلاَنِيَتِهِ مُوافِقاً لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ اِسْمُهُ لَمْ يَدُلَّ عَلَى الباطِنِ الْخَفِيِّ مِنَ الْعَقْلِ إِلاَّ بِظاهِرٍ مِنْهُ وَ نَاطِقٍ عَنْهُ؛ . (1) حين علموا أن القلوب تزیغ و تعود إلى عماها و رداها. إنه لم يخف الله من لم يعقل عن الله و من لم يعقل عن الله لم۔ يعقد قلبه على معرفه ثابته يبصرها و يجد حقيقتها في قلبه و لا يكون أحد كذلك إلا من كان قوله لفعله مصدقا و سره لعلانيته موافقا، لأن الله تبارك اسمه لم يدل على الباطن الخفي من العقل إلا بظاهر منه و ناطق عنه؛

ص: 89


1- آل عمران، آیه 8

«ای هشام! خداوند از جماعتی از صالحان در قرآن مجید نقل کرده که:

راسخان در علم می گویند: پروردگارا ! دل هایمان را بعد از آن که ما را هدایت کردی، از راه [ حق ] منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش ! زیرا تو بخشنده ای؛ زیرا می دانستند که قلب های انسان ها [ همیشه ] در یک حال نیست، بلکه در مسیر جاده زندگانی، اسیر شیاطین و هواهی نفس می گردد و دچار انحراف می شود و به گمراهی باز می گردد. بی شک کسی که از خداوند پروایی نداشته باشد، عقل ندارد و کسی که عقل ندارد، شناخت پایداری نخواهد داشت که آثار آن در قلبش آشکار شود و کسی به این مقام نمی رسد مگر این که گفتارش، اعمالش را تصدیق کند و درونش، موافق برونش باشد؛ زیرا خداوند متعالی، اسرار درون را از طریق اوصاف برون هدایت می کند و تا برون اصلاح نشود، درون اصلاح نخواهد شد »

عبارت بیست و هشتم: برترین عبادت

يَا هِشَامُ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ مَا عُبِدَ اَللَّهُ بَشِئَ أَفْضَلَ مِنَ اَلْعَقْل؛

«ای هشام! حضرت امیر مؤمنان علیه السلام همواره می فرمود: "هیچ عبادتی بالاتر از

عقل نیست "».

عقل در این روایت به معنای مصدری آن، یعنی تعقل و اندیشیدن است. بنابر این، معنای روایت چنین است: «همه عبادت ها خوب، اما بالاترین عبادت ها، اندیشیدن است». بلکه عبادات دیگر نیز با عقل و فکر، روح پیدا می کند و لذا اندیشیدن در نتایج امور دنیا و آخرت، بالاترین عبادت است.

سپس امام کاظم علیه السلام در ادامه می فرمایند:

وَ مَا تَمَّ عَقْلُ اِمْرِءٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصَالٌ شَتِيٌ ؛

عقل هیچ کس کامل نمی گردد مگر این که ویژگی های مختلفی در آن جمع

شود.

ص: 90

در ادامه به دوازده ویژگی اشاره می کنند که بعضی، از عوامل تقویت عقل و

برخی دیگر، از حجاب های عقل محسوب می شود

1. « اَلْكُفْرُ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونَانِ »

عاقل کسی است که نه کفران می کند و نه مبدأ شرور است». کفر در این جا به معنای کفر اعتقادی نیست؛ چون شتر به آن علف شده و همان گونه که شتر، به اعمال مربوط می شود، کفر هم کفر عملی است. بنابر این، عاقلان کفران نعمت نمی کنند و مبدأ شرور نیستند، ولی بی خردان مبدأ شرور و آفاتند.

2.« وَ اَلرُّشْدُ وَ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولاَنِ؛ ؛

عاقل مبدأ خیر و برکت و رشد و احسان است».

3. « وَ فَضْلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ عَاقِلٌ أَمْوَالٍ

اضافه اش را در راه خداوند احسان می کند».

4. « وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَكْفُوفٌ؛

از سخنان اضافه (فضول الكلام) خودداری می کند». غالب گناهان با زبان انجام می شود، لذا مراقبت از زبان بسیار مهم است.

5. « وَ نَصِيبُهُ مِنَ اَلدُّنْيَا اَلْقُوتُ؛

عاقل به مقدار نیاز از دنیا بهره می گیرد».

6. « لَايَشْبَعُ مِنَ الْعِلْمِ دَهْرُهُ؛

تمام عمر از دانش سیر نمی شود).

7. « اَلذُّلُّ أَحَبُّ إِلَيْهِ مَعَ اَللَّهِ مِنَ اَلْعِزِّ مَعَ غَيْرِهِ؛

عاقل، با خدا بودن را [حتی] همراه با فقر و نداری، بر دارا بودن در کنار غیر خداوند ترجیح می دهد».

8. « وَ اَلتَّوَاضُعُ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ اَلشَّرَفِ؛

فروتنی برای عاقل، از اظهار شخصیت و ادعای شرافت کردن محبوب تر است».

9. « يَسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ؛

کارهای نیک کم دیگران را عظيم می شمارد».

10. « وَ يَسْتَقِلُّ كَثِيرَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ نَفْسِهِ ؛

کارهای شایسته زیاد خود را کم می شمارد». تا هم دچار غرور و تکبر نشود و هم از کار خیر بازنایستد.

11. « وَ يَرَى اَلنَّاسَ كُلَّهُمْ خَيْراًمنه ؛

عاقل همه مردم را بهتر از خود می داند». با

ص: 91

این نگرش، دچار خوی ناپسند خودبرتربینی نمی شود.

12. « وَ أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِي نَفْسِهِ ؛

خویشتن را در نظر خود از همه بدتر می پندارد».

با این دید، به اصلاح خود می پردازد و در خودسازی می کوشد.

صفات دوازده گانه مذکور را در پنج عنوان می توان خلاصه کرد: مناعت طبع، سخاوت، عشق به علم، تواضع و همت عالی. این بخش از روایت، یک برنامه کامل عبادی برای سراسر زندگی است که در صورت عمل به آن، بسیاری از رذایل اخلاقی و جنایات و مظالم برچیده می شود.

عبارت بیست و نهم: عاقل دروغ نمی گوید

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَاَيَكْذِبُ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ هَوَاهُ ؛

«ای هشام! عاقل دروغ نمی گوید هرچند برای منافعی که از طریق دروغ

گفتن تأمین می شود به آن تمایل داشته باشد».

از تعبیر روایت، استفاده می شود که حرمت دروغ از واضحات عقلیه است. دوم، هر سخن و هر عمل خلاف واقع، دروغ شمرده می شود؛ مثل کسی که در ظاهر اظهار ارادت می کند اما در واقع علاقه ای به شما ندارد. سوم، اهمیتی که در روایات به راستی و پرهیز از دروغ داده شده، در کمتر واجب و حرام دیگری دیده می شود. به راستی چرا صداقت این قدر مهم است که تمام پیامبران درباره آن سفارش کرده اند و دروغ این قدر مذمت شده است؟ در پاسخ باید گفت که گناهان دو دسته هستند: برخی از گناهان سرچشمه و مولد گناهان دیگرند و برخی چنین نیستند. شرب خمر از دسته اول است و آن را ام الفساد گویند. و در روایات دروغ بدتر از شراب دانسته شده است. (1) گناهان زیادی از دروغ، سرچشمه می گیرد هم چون: تقلب، خیانت، کم فروشی، تدلیس، شهادت بر باطل،

ص: 92


1- میزان الحكمه باب 3459، حدیث 17409.

قضاوت ناحق، کلاهبرداری، ایجاد اختلاف، چاپلوسی و گمراه ساختن از راه حق. عاقل می داند که جلب اعتماد عمومی، بزرگترین سرمایه انسان و دروغ از عوامل سلب اعتماد است.

عبارت سی ام: عقل، دین و شخصیت

اشاره

امام کاظم علیه السلام در این جا، به چهار نکته مهم درباره عقل و عقلانیت اشاره کرده اند:

1. رابطه دین و شخصیت

يَا هِشَامُ لاَ دِينَ لِمَنْ لاَ مُرُوهُ لَهُ ؛ ؛

«ای هشام! کسی که شخصیت ندارد، دین ندارد». واژه مروه در فارسی یعنی

انصاف، اما در عربی برگرفته از "مرء"، به معنای شخصیت و انسانیت است.

2.رابطه عقل و شخصیت

وَلا مُروّهُ لِمَن لاعَقلَ لَهُ؛

و کسی که عقل ندارد شخصیت و انسانیت ندارد».

بدین ترتیب، انسان بی عقل، فاقد شخصیت است و انسان بی شخصیت دین

ندارد.

3. ارزشمند ترین انسان ها

إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَايَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً؛

و ارزشمندترین مردم کسی است که دنیا در نظرش اهمیتی نداشته باشد».

خطر در زبان عربی دو معنا دارد: نخست به معنای خطر یا خطرناک و دوم به معنای اهمیت و منزلت. سؤالی که مطرح می شود این است که چه رابطه ای بین ارزشمند ترین انسان و بی ارزشی دنیا وجود دارد؟ پاسخ آن است که انسان باید

ص: 93

چیزی را دارای ارزش بداند که دوام داشته باشد. آیا دنیایی که بقایش فانی است،

ارزش دلدادگی و دلبستگی دارد؟

4. بهای انسان

اَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلاَّ اَلْجَنَّهُ فَلاَ تَبِيعُوهَا بِغَيْرِ هَا

آگاه باشید که برای شما بهایی جز بهشت نیست، خود را به کمتر از آن

نفروشید».

عبارت سی و یکم: بخش اول: نشانه های سه گانه

اشاره

يَا هِشَامُ انَّ امِيرَالمُومَنِينَ عَلَيْهِ السَّلامُ كانَ يَقُولُ إِنَّ مِنْ عَلاَمَهُ اَلْعَاقِلَ أَنْ يَكُونَ فِيهِ ثَلاَثُ خِصَالٍ يُجِيبُ إِذَا سُئِلَ وَ يَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي يَكُونُ فِيهِ صَلاَحُ أَهْلِهِ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ مِنْ هَذِهِ اَلْخِصَالِ اَلثَّلاَثِ شِئْ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

«ای هشام! حضرت امیر مومنان علیه السلام همواره می فرمود: "از نشانه های عاقل این

است که دارای سه ویژگی است:

1. هنگامی که از او سوالی می شود، جواب می دهد.

2. زمانی که همگان از سخن گفتن عاجز می شوند، سخن می گوید.

3. و هنگامی که مورد مشورت قرار می گیرد، نظریه ای می دهد که به صلاح مشورت کننده است. بنابراین، کسی که هیچ یک از ویژگی های سه گانه را نداشته باشد احمق است "».

طبق این روایت، عاقل سه نشانه دارد:

برای هر سوالی پاسخی آماده دارد؛ یعنی در مسائل گوناگون مطالعه کرده و درباره امور مختلف اندیشه نموده، در نتیجه همواره آماده پاسخ دادن به سوالات مختلف است.

حرف آخر را می زند. هنگامی که گروهی درباره مسأله ای مطالعه و بحث

ص: 94

می کنند و به نتیجه ای نمی رسند و سرگردانند، عاقل به کمک آن ها آمده، حرف آخر را می زند و همه را از سر گردانی خارج می کند.

در مقام مشورت، آنچه به صلاح مشورت کننده است، ابراز می کند و بهترین راه را به وی نشان می دهد. کسی که دارای این سه ویژگی باشد عاقل است. اما امکان ندارد کسی بدون مطالعه و بدون اندیشه در آیات قرآن، روایات معصومان ، سرگذشت پیشینیان و مسائل مختلفی که اطرافش می گذرد، واجد این صفات سه گانه باشد.

فلاسفه برای عقل دو شاخه قائل شده اند: عقل نظری که شخص در مسائل فکری و عقیدتی دارای هوش کافی باشد؛

عقل عملی یعنی این که اهل تدبیر باشد. هنگامی که معضلی پیش می آید، مدبرانه وارد عمل شود و به نحو احسن مشکل را حل کند. خلاصه کلام آن که آنچه لازم است، معصومان : یاد آور شده اند، مشکل از عمل نکردن ماست.

حضرت على علیه السلام در پایان می فرمایند: اگر فردی هر سه نشانه را ندارد، دو نشانه را داشته باشد و اگر واجد دو نشانه نیست، حداقل یکی را داشته باشد؛ زیرا اگر هیچ یک از سه نشانه را نداشته باشد، از نعمت عقل بی بهره است.

بخش دوم: صفات صدرنشینان

قال امیر المومنین علیهه السلام : قَالَ لَايَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ إِلاَّ رَجُلٌ فِيهِ هَذِهِ اَلخِصَال اَلثَّلاَثُ أَوْ وَاحِدُهُ مِنْهُنَّ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيٌ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

«امیر مومنان علیه السلام فرمود: "هیچ کس صدرنشین مجلسی نمی شود مگر این که

دارای صفات سه گانه (1. قدرت پاسخ گویی به سوالات؛ 2. رها ساختن مردم از سرگردانی؛ 3. مشاور خوب بودن) یا یکی از آن ها باشد؛ بنابر این، کسی که هیچ یک از آن ویژگی را نداشته باشد و در صدر مجلس بنشیند، احمق است").

ص: 95

ظاهر روایت، نشان می دهد که اصطلاح صدر مجلس به جلسات معمولی اختصاص ندارد، بلکه اعم از آن است و هر گونه مدیریت یا ریاستی را دربر می گیرد و دارنده آن باید این صفات سه گانه یا حداقل یکی از آن ها را دارا باشد. حضرت امیر علیه السلام در پایان روایت، کسی را که بدون داشتن حتی یکی از صفات سه گانه، مسئولیتی را می پذیرد نادان می شمرند؛ زیرا هم مردم را بدبخت می نماید و هم خود را در دنیا بی آبرو و در آخرت رسوا می کند.

امام کاظم علیه السلام در ادامه، به روایتی از عموی بزرگوارشان استدلال می کنند:

وَ قَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ :

إِذَا طَلَبْتُمُ اَلْحَوَائِجَ فَاطْلُبُوهَا مِنْ أَهْلِهَا قِيلَ يابن رَسُولِ اَللَّهِ وَ مَنْ أَهْلُهَا قَالَ اَلَّذِينَ قَصَّ اَللَّهُ فِي كِتَابِهِ و ذكرهم فَقَالَ ( إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبَابِ ) قَالَ هُمْ أُولُو اَلْعُقُول (1) قال: هم أولو العقول

حسن بن على علیه السلام فرمود: "هنگامی که حاجتى [ مادی یا معنوی ] دارید، آن را از اهلش مطالبه کنید". شخصی پرسید: "ای فرزند رسول خدا ! اهلش چه کسانی هستند؟" فرمود: کسانی که خداوند سرگذشت آنها در قرآن مجید گفته و از آنها یاد کرده است. آن جا که خدا فرموده: تنها صاحبان خرد متذکر می شوند." امام سپس فرمود: "منظور از اولوالالباب صاحبان خرد است ".

اسلام اهمیت زیادی برای عقل و مدیریت و شایستگی ها و تجربه ها، قائل

شده است. یکی از مشکلات جوامع بشری، این است که پست ها بر اساس لیاقت ها تقسیم نمی شود، بلکه بر اساس رابطه ها، وابستگی ها و جناح بازی هاست که در صورت عمل به روایات معصومان ، این بخش از مشکلات مردم حل می شود.

بخش سوم: اندرزهای امام سجاد علیه السلام

امام کاظم علیه السلام در این بخش، به شش اندرز از امام سجاد علیه السلام اشاره می کنند که

ص: 96


1- رعد، آیه 19.

مجموعه ای از یک برنامه سعادت برای انسان است:

و قال على بن الحسين علیه السلام :

مَجَالِسِهِ اَلصَّالِحِينَ دَاعِيَةٌ إِلَى اَلصَّلاَحِ ؛

همنشینی با نیکان، انسان را به نیکی دعوت می کند».

عکس این مطلب نیز صادق است؛ یعنی همنشینی با بدان انسان را به بدی و

زشتی فرامی خواند.

وَ آدَابُ اَلْعُلَمَاءِ زِيَادُهُ فِيفي العقل ؛

«[مطالعه ] آداب و برنامه زندگی علما، موجب رشد عقل است».

دانشمندان جزء عقلا هستند و در نتیجه آداب و اخلاقشان هم عقلایی است. هنگامی که در آداب و اخلاق عقلایی دقت و مطالعه شود، عقل انسان رشد می کند. به همین دلیل، مطالعه سیره و زندگی نامه علما سفارش شده است.

وَ طَاعَهُ وَلاَّهُ اَلْعَدْلُ تَمَامُ اَلْعِزِّ ؛

اطاعت از حاکمان عدل، موجب شکست ناپذیری است».

عزیز در لغت عرب، معانی مختلفی دارد؛ یکی از آن معانی همان عزت در مقابل ذلت است که در فارسی نیز به کار می رود. معنای دیگر شکست ناپذیری است؛ یعنی انسان به قدری نیرومند شود که هیچ دشمنی نتواند او را شکست دهد. این مطلب برای هر قوم و جمعیت، در سایه وحدت رخ می دهد.

وَ اِسْتِثْمَارُ اَلْمَالِ تَمَامُ اَلْمُرُوَّهِ ؛

بهره گیری درست از اموال نشانه شخصیت است».

بسیاری از مردم ثروت دارند، اما مدیریت اقتصادی ندارند و برعکس برخی با وجود نداشتن منابع فراوان، توانسته اند قله های اقتصاد را فتح کنند. این مدیریت اقتصادی، نشانه شخصیت انسان است.

وَ اِرْشَادَ اَلْمُسْتَشِيرُ قَضَاءً لِحَقِّ اَلنِّعَمِهِ

و راهنمایی کردن کسی که طلب مشورت کرده، شکرانه نعمت عقل [و رأی صائب ] است».

ص: 97

به ما دستور داده شده که در مسائل مختلف مشورت کنیم. عقل انسان هرقدر هم قوی باشد، از مشورت بی نیاز نیست؛ چون در هر مغزی رأی و نظری است که امکان دارد در مغز دیگری نباشد و باعث می شود ضریب اشتباهات پایین بیاید. دیگر آن که سفارش شده اگر طرف مشورت قرار گرفتی درست جواب بده؛ یعنی درست بیندیش و صحیح جواب بده که این کار، ادا کردن حق نعمت و رأی صائب است که خداوند عنایت فرموده. هر نعمتی شکرانه ای دارد و شکرانه نعمت عقل، راهنمایی دیگران در مقام مشورت است.

وَ كَفُّ اَلْأَذَى مِنْ كَمَالِ اَلْعَقْلِ وَ فِيهِ رَاحُهُ اَلْبَدَنُ عَاجِلاً وَ آجِلاً

خودداری از آزار دیگران، نشانه کمال عقل و سبب راحتی بدن در دنیا و

آخرت است».

علت این که آزار نرساندن به دیگران نشانه کمال عقل بیان شده، این است که اذیت دیگران دشمنی ایجاد می کند و دشمن را نباید کوچک شمرد، هر چند کوچک باشد؛ چون ممکن است زمانی ضربه ای بزند که نتوان کمر راست نمود.

عبارت سی و دوم: سفارش های پایانی

يَا هِشَامُ إِنَّ الْعَاقِلَ لَايُحَدِّثُ مَنْ يَخَافُ تَكْذِيبَهُ و لايَسأَلُ مَن يَخَافُ مَنْعَهُ وَلَايَعِدُ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ وَ لَايَرْجُو مَا يُعَنَّفُ بِرَجَائِهِ وَ لا يُقْدِمُ عَلَى مَايِخَافٍ فَوْتِهِ بِالْعَجْزِ عَنْهُ؛

«ای هشام! انسان عاقل حرفش را به کسی نمی گوید که می ترسد تکذیبش کند و از کسی که احتمال می دهد از او جواب منفی بشنود، تقاضای چیزی نمی کند و به چیزی که قدرت بر انجام دادن آن نداشته باشد، وعده نمی دهد و به چیزی که احتمال می دهد هرگز به آن نرسد، دل نمی بندد و برای کاری که می ترسد به آن نرسد و از انجام دادن آن عاجز باشد، اقدام نمی کند».

امام کاظم علیه السلام در این عبارت، پنج سفارش به هشام می کنند که در یک جمع بندی، همه آن ها به یک حقیقت باز می گردد. این که انسان دارای امکانات و

ص: 98

نیروی محدودی است. جوانی، عمر، توان عقلی و جسمی وی محدودند؛ لذا نباید آنها را بی دریغ هزینه کند، بلکه باید در جایی و به گونه ای هزینه نماید که به بازدهی اطمینان داشته باشد. امام کاظم علیه السلام در حقیقت، درس تدبیر در امور و عاقبت نگری داده اند و این که قبل از هر اقدام، درباره امور مختلف مطالعه و اندیشه نمایم و عاقبت و نتیجه را در نظر گرفته، سپس شروع به آن کار کنیم. برای نمونه، اختلاف سطح خردها یکی از نکات است. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ما پیامبران مأموریم با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم». (1)

علاوه بر این که سطح تفكر اشخاص در سنین مختلف تفاوت می کند، افراد با یک سن مشخص با توجه به موقعیت های گوناگون، دارای درک های متفاوتی هستند. همین مساله، فلسفه اختلاف روایات در پاسخ به برخی از سوالات یکسان را مشخص می سازد.

ص: 99


1- کافی، ج 1، کتاب العقل والجهل، حدیث 15.

امام کاظم علیه السلام از ولادت تا شهادت

حمیدرضا مطهری

*حمیدرضا مطهری (1)

اشاره از آن جا که شناخت سیره و زمانه امام کاظم علیه السلام و چگونگی مواجهه آن

حضرت با جریان های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی نیازمند آگاهی اجمالی با تاریخچه زندگانی آن حضرت می باشد، در نوشتار پیش رو بر آنیم تا اطلاعات مختصری از دوران حیات آن امام همام در اختیار خوانندگان ارجمند قرار دهیم تا پیش از مطالعه مجموعه حاضر نگاهی گذرا به زندگانی آن حضرت داشته باشند.

امام کاظم علیه السلام در سال 128قمری، در منطقه ای میان مکه و مدینه به نام «آبواء» به دنیا آمدند. (2) این منطقه در مسیر «جحفه»، در فاصله 46 کیلومتری مدینه قرار داشت (3) و قبر مطهر آمنه مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در آن جا بود. مادر حضرت «ميده» نام داشت (4)

ص: 100


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 6؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی طالب، ج 4، ص 349؛ برقی، محاسن، ج 2، ص 192؛ صفار، بصائر الدرجات، ص 240؛ کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ قمی، تاریخ قم، ص 198؛ مفید، ارشاد، ج 2، ص 215؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 99، ص 25.
3- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 1، ص 79.
4- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 150.

که منابع به ملیت و نژاد او نیز اشاره کرده اند. برخی او را میده بربريه، (1) بعضی حمیده مغربيه (2) و بعضی هم حمیده اندلسيه (3) گفته اند. شاید بتوان وجه جمع بین این سه نظریه را قول یاقوت حموی دانست که مراد از مغرب را سرزمین افريقا و ماورای آن دانسته که شمال آفریقا و ساکنان آن و اندلس را هم در بر می گیرد. (4)

درباره جایگاه حمیده، کافی است به سخن و رفتار امام صادق علیه السلام درباره این بانوی گرامی توجه کنیم که درباره وی فرمودند: « حَمِيدُهُ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودُهُ فِي اَلاِخْرَهِ وَ مُصْفَاهُ مِنَ اَلاِدْنَاسِ » (5) نیز آن حضرت در پایان عمر شریف خود چند نفر را به عنوان وصی خود معرفی کردند که یکی از آن ها حمیده بود. (6)

منصور دوانیقی بلافاصله بعد از شهادت امام صادق علیه السلام در پی شناسایی و قتل جانشین آن حضرت بر آمد که با دوراندیشی و ذکاوت ایشان در وصیت نامه روبه رو شد. امام پنج نفر را به عنوان وصی خود معرفی کرده بودند: منصور

خلیفه عباسی)، محمد بن سليمان (والی مدینه)، عبدالله بن جعفر (پسر امام صادق علیه السلام ) ، حمیده ( همسر امام و موسی بن جعفر علیه السلام ) (7)

در سال های آغازین زندگانی امام کاظم علیه السلام ، فرصت مناسبی در اختیار امامان شیعه قرار گرفت تا پایه های مکتب تشیع را تثبیت کنند. دهه سوم قرن دوم، دورانی بود که در پی برافتادن امویان و روی کار آمدن عباسیان، فضای باز

ص: 101


1- طبرسی، همان، ص 46؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 413؛ ابن طلحہ شافعی، مطالب السؤول في مناقب آل الرسول، ص 289.
2- ابن عنبه، عَمْدَةِ اَلطَّالِبِ فِي اِنْتِسَابِ آلِ ابیطالب، ص 74؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 105.
3- ابن سهیل اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار، ص 74؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 312.
4- یاقوت حموی، همان، ج 8، ص 225.
5- شیخ مفید، همان، ج 2، ص215، طبری، دلائل الامامه ص 147؛ ابن عنبه، همان، ص 239، اربلی، همان، ج3، ص5، ص 10، ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 935.
6- برای اطلاع بیشتر درباره مادر امام کاظم علیه السلام نک: ناهید طیبی، بانو حمیده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام در همین مجموعه.
7- طبرسی، همان، ص 542؛ کلینی، همان، ج1، ص147.

سیاسی در جامعه ایجاد شد. از طرفي قدرت امویان برافتاده و از طرف دیگر هنوز عباسیان تثبیت نشده بودند. لذا فرصت کافی در اختیار امام صادق علیه السلام قرار گرفت تا با برپایی مجالس علمی، پایه های تشیع را مستحکم کنند.

امام کاظم علیه السلام در چنین فضایی، پرورش یافتند و بیست سال از حیات خود را در دوران امامت پدر بزرگوارشان گذراندند و تحت راهنمایی و تربیت آن حضرت رشد کردند ایشان ضمن حضور در مجالس درس، مناظره ها و حلقه های علمی پدر، از مکارم اخلاقی و زهد و دانش بی کران آن حضرت بهره بردند. ایشان در عصر پدر نیز در دانش، تواضع و بخشندگی، بی نظیر و زبان زد بودند. (1)

پس از شهادت امام صادق علیه السلام در سال 148 هجری، (2) دوران امامت امام کاظم علیه السلام آغاز گردید که تا زمان شهادت آن حضرت در سال (183ق) با چهار تن از خلفای عباسی هم زمان بود: منصور (136 - 158 ق)، مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 – 170 ق) و هارون (170 - 193 ق).

خلفای هم عصر با امام کاظم علیه السلام

1. منصور

ده سال از دوران امامت امام کاظم علیه السلام در عصر منصور عباسی گذشت. اگر چه او با امام کاظم علیه السلام درگیر نشد، این بیشتر به رفتار امام و سیاست آن حضرت بازمی گشت. آن حضرت مراقب بودند و تقیه می کردند تا به ایشان سوءظن نکنند؛ زیرا منصور سیاست خشن و سخت گیرانه ای با مخالفان به ویژه علويان داشت. امام کاظم علیه السلام نیز در این دوران به شدت زیر نظر بودند و جاسوسان خلیفه در مدینه رفت و آمدهای آن حضرت و یارانش را کنترل می کردند؛ به طوری که آن

ص: 102


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 227.
2- یعقوبی، همان، ج 2، ص 381؛ شیخ مفید، همان، ج 2، ص 180،

حضرت حتی یک بار مجبور شدند به غاری در یکی از روستاهای شام پناه ببردند. (1) امام کاظم علیه السلام در تداوم سیاست تقیه، ضمن حفظ اسرار خود و یارانش، دستورهای خود را مخفیانه و با پیک های ویژه به وکلا و شیعیانش می رساندند. (2)

2. مهدی عباسی

مهدی دومین خلیفه هم زمان با امام کاظم علیه السلام بود. حضرت تعاملات مختلفی با وی داشتند و به پرسش هایش پاسخ می دادند. (3) در این دوران، فشار و سخت گیری بر علویان تا حدودی کاهش یافت و حضرت نیز با استفاده از فرصت پیش آمده، به سازماندهی شیعیان و تقویت سازمان وکالت پرداختند. به همین سبب، مهدی دستور داد تا آن حضرت را دستگیر و روانه بغداد کنند. مهدی آن حضرت را به زندان انداخت ولی شب هنگام امام على علیه السلام را در خواب دید که به وی فرمود: «آیا اگر در زمین به حکومت رسیدید می خواهید فساد برپا کنید و پیوند خویشاوندی تان را ببرید؟» مهدی در همان لحظه دستور داد آن حضرت را احضار کردند و پس از مذاکره با ایشان و اطمینان از این که امام کاظم علیه السلام قصد مخالفت با وی ندارند، آن حضرت را به مدینه باز گردانید. (4) برخی از منابع، چنین داستانی را با اندکی تفاوت برای آن حضرت در عهد هارون ذکر کرده اند. (5)

مهدی عباسی بعد از پدرش، تلاش کرد به منظور تثبیت حکومت خود، اشتباهات پدر را جبران کند و ستمی را که بر افراد رفته و مالی را که از افراد گرفته شده بود جبران نماید. لذا اعلام کرد هر کس مظلمه ای دارد و به حقوق او

ص: 103


1- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 311.
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 214
3- همان، ص 104.
4- ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 5، ص 308.
5- همان، ص 309؛ کلینی، همان، ج 3، ص 384.

تجاوز شده مراجعه کند. امام کاظم بر مهدی وارد شد و بیان نمود که مظلمه ما چرا نباید باز گردد؟ ایشان در پاسخ به پرسش مهدی از مظلمه اهل بیت ، سخن از فدک به میان آوردند و فرمودند: «مظلمه مافدک است.» آن حضرت ضمن بیان حق ذي القربی فرمودند: پیامبر فدک را که بدون جنگ و خونریزی به دست آمده و حق آن حضرت بود، به حضرت زهرا علیه السلام بخشیدند. مهدی گفت:

حدود آن را تعیین نمایید!» فرمودند: یک حد آن کوه احد و حدی از آن عریش مصر و حد دیگر آن ساحل دریا و حد نهایی آن دومة الجندل است.» مهدی گفت: «این ها همه حدود فدک است!» فرمود: «آری همه این ها بدون درگیری به دست آمده است.» رنگ مهدی تغییر کرد و گفت: «این زیاد است در آن می نگرم.» (1)

3. هادی عباسی

او سومین خلیفه دوران امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود. اگر چه دوران حکومت او بسیار کوتاه بود، در همین مدت زمان کوتاه، یکی از حوادث تلخ جهان اسلام و تشیع رخ داد و آن شهادت یکی از نوادگان امام مجتبی علیه السلام به نام حسین بن علی (شهید فخ) بود. (2)

هادی که امام را در قیام شهید فخ موثر می دانست، در پی دستگیری و از بین بردن آن حضرت بود که علی بن یقطین این تصمیم هادی را به امام گزارش داد. آن حضرت پس از دیدن آن نامه، با تبسم اشعاری را خواندند که از مرگ هادی حکایت داشت؛ سپس دعایی خواندند پس از مدتی، خبر مرگ هادی به مدینه رسید (3) و آن حضرت از شر او در امان ماندند.

ص: 104


1- کلینی، همان، ج 1، ص 543؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 4، ص 299.
3- صدوق، عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 79؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 151؛ ابن صباغ، الفصول المهمه ج 2، ص 945.

4. هارون الرشید

او آخرین خلیفه هم زمان با امام کاظم علیه السلام بود. سیزده سال از دوران امامت حضرت (170 - 183 ق) در زمان او بود. بیش ترین محدودیت ها، برخوردها، زندان ها و سر انجام شهادت امام نیز در زمان همین خلیفه و به دستور او اتفاق افتاد.

هارون در آغاز حکومت خود، سیاست مدارا با مخالفان را در پیش گرفت. او تلاش کرد تا خشونت هادی را در برابر علویان با همراهی ایشان جبران کند. از این رو، ضمن ملایمت با آنان، استاندار مدینه را به سبب شکنجه علویان برکنار کرد. (1) وی در اوایل حکومت خود چندان مزاحم امام کاظم علیه السلام و شیعیان نمی شد.

گزارش های متعددی درباره گفتگو و مناظره امام کاظم علیه السلام با هارون وجود دارد که از مهم ترین آنها، بحث درباره نسبت علویان با رسول خدا صلی الله علیه و آله و بیان حدود فدک بود. هارون حتی در دورانی که دشمنی با امام کاظم علیه السلام را علنی نکرده بود، به آن حضرت سخت گیری می کرد، چنان که وی در جواب یکی از اطرافیانش که پرسید: «چرا در تقسیم بیت المال به موسی بن جعفر علیه السلام سهم کمتری اختصاص دادی؟»

گفت: «اگر من آنچه تو می گویی به آنها بدهم، چه تضمینی داری که فردا صد شمشیر زن از شیعیان و عموزادگان خود را همراه نداشته باشد. فقر و تنگ دستی آنان، سالم ترین راه است که حکومت را از تهدید محفوظ می دارد و مرا آسوده می کند.» (2)

سرانجام هارون به دلیل احساس خطر از جانب امام کاظم علیه السلام تصمیم گرفت تا آن حضرت را دستگیر کند. درباره علل دستگیری و زندانی شدن حضرت،

ص: 105


1- طبری، همان، ج 8 ص 235.
2- همان، ج 3، ص 472.

عوامل مختلفی مانند سعایت برخی افراد، توطئه یحیی برمکی و رعایت نکردن تقیه از جانب برخی یاران امام و از همه مهم تر، ترس هارون از قدرت و نفوذ آن حضرت بیان کرده اند.

بر اساس برخی گزارش ها، يحيی برمکی برای گرفتار کردن امام، دست به توطئه زد. او در میان اقوام حضرت، علی بن اسماعیل را که فقیر بود یافت و با فرستادن کمک، او را به بغداد فراخواند. (1) علی پیش از رفتن به بغداد نزد امام كاظم علیه السلام رفت تا از حضرت اجازه بگیرد؛ امام دستور دادند به او کمک مالی کنند و وعده دادند که قرض او را بپردازند و او را از مشارکت در خون خود بر حذر داشتند. (2)

او به بغداد رفت و در دیدار با هارون گفت: «گمان نمی کردم در یک سرزمین دو خلیفه باشد تا این که دیدم بر پسر عمویم به عنوان خلیفه سلام می کنند.» (3)

هارون تعجب کرد و به او کمک نمود و زمینه را برای دستگیری آن حضرت فراهم ساخت. (4) در برخی گزارش ها به جای علی، محمد بن اسماعیل ذکر شده است. (5)

برخی منابع، رعایت نکردن تقیه توسط بعضی یاران امام را از علل دستگیری آن حضرت بیان کرده و مناظرات هشام بن حکم را یکی از علل بدبین شدن هارون به آن حضرت و حتی دستگیری ایشان دانسته اند. بر اساس این اخبار، این مناظره هم توطئه ای از جانب یحیی بن خالد برمکی بوده است. او با برنامه ای از پیش طراحی شده و برای بدنام کردن هشام، هارون را پشت پرده نشاند تا سخنان

ص: 106


1- صدوق، همان، ج 1، ص 69
2- کلینی، همان، ج 1، ص 486.
3- « فَقالَ مِمَّا ظَنَنْتُ ان في الاَرْضِ خَلِيفَيْنِ حتي رَايَتْ عَمِّي موسيَ بْنَ جَعْفَرٍ يُسَلَّمُ عَلَيْهِ بِالْخِلاَفَةِ »، (نک: کلینی، همان، ج 1، ص 486؛ صدوق، همان، ج 1، ص 23).
4- همان.
5- صدوق، همان، ج1، ص73؛ کلینی، همان، ج 1، ص 485.

او را بشنود. در یکی از مناظرات که هشام از فضایل امیر مومنان علی علیه السلام سخن می گفت، شخصی از هشام پرسید: «آیا على بر حق است؟» گفت: «آری!» پرسید: « آیا اطاعت علی بن ابی طالب واجب بود؟» هشام گفت: «بلی!» پرسید: «اگر کسی که بعد از او دارای منصب امامت است، به خروج با شمشیر دستور دهد اطاعت می کنی؟» هشام گفت: «مرا دستور نمی دهد.» او پرسش را تکرار کرد تا این که گفت: «اگر مرا فرمان به قیام دهد، اطاعت می کنم.» هارون وقتی این پاسخ را شنید رنگش تغییر کرد و ناراحت شد و گفت: «به روشنی بیان کرد، اگر چه هشام فرار نمود و دستگیر نشد، اما برخی این مناظره او را از عوامل دستگیری حضرت بیان کرده اند. (1)

یکی از مهم ترین دلایل دستگیری امام کاظم علیه السلام را می توان ترس

خلیفه عباسی از آن حضرت دانست. سرچشمه این ترس را هم در داستان های مربوط به اصحاب همانند داستان هشام و هم در ادعاهای اهل بیت : می توان جستجو کرد؛ چنان که هارون روزی به حضرت پیشنهاد کرد حدود فدک را مشخص نماید تا آن را در اختیار ایشان قرار دهد و بر این کار اصرار کرد. حضرت فرمود: «اگر حدود آن را بگویم، آن را به من نمی دهی!» هارون قسم یاد کرد که آن را بدهد. امام حد اول آن را عدن، حد دوم آن را سمرقند و حد سوم آن را افریقا و حد چهارم آن را کنار دریای خزر و ارمنستان معرفی فرمودند. هارون در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود گفت: «برای ما چیزی باقی نماند» و از آن حضرت خواست تا آن جا را ترک کند. امام فرمود: «به تو خبر دادم که اگر حدود آن را بگویم فدک را باز نمی گردانی ؟» به گفته منابع، در پی این اتفاق هارون تصمیم بر قتل حضرت گرفت. (2)

ص: 107


1- کشی، رجال، اختیار معرفة الرجال، ص262؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 192.
2- ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 320؛ مجلسی، همان، ج 48، ص 144؛ سبط ابن جوزی، همان، ص 350.

هارون که به شدت از جانب حضرت احساس خطر می کرد، با برنامه ای از پیش طراحی شده برای دستگیری ایشان و به قصد عمره، راهی مکه شد و پس از آن به سوی مدینه رفت. وی در آن شهر، با استقبال امام کاظم علیه السلام و جمعی از بزرگان مدینه مواجه شد. هارون در مدینه، رو به سوی مرقد پیامبر عرض کرد: «ای رسول خدا! من از کاری که قصد آن کرده ام از شما پوزش می طلبم. می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم. او خواهان پراکندگی میان امت شما و ریختن خون ایشان است!» سپس دستور دستگیری امام را صادر کرد. به دستور او فضل بن ربيع، امام را هنگام نماز صبح در مسجدالنبی دستگیر نمود. (1) امام کاظم علیه السلام پس از دستگیری خطاب به پیامبر عرض کردند: « أَشْكُو إِلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَلْقَى ؛ از آنچه برای من اتفاق افتاد به شما ای رسول خدا شکایت می کنم!»

برای معلوم نشدن مسیر حرکت امام، دو محمل از مدینه به حرکت در آمد: یکی به سمت بصره و دیگری به سوی کوفه رفت. مرکب حامل امام را به بصره بردند و به عیسی بن جعفر حاکم بصره تحویل دادند. (2) از این زمان به بعد دوران زندان امام آغاز شد.

منابع از چهار زندان برای آن حضرت یاد کرده و زندانبان های آن حضرت را به ترتیب عیسی بن جعفر، فضل بن ربيع، فضل بن يحيی برمکی و سرانجام سندی بن شاهک ذکر کرده اند که فرد آخری آن حضرت را مسموم کرد و به شهادت رساند. (3)

امام در بصره، یک سال در زندان به سر بردند. زندانبان آن حضرت در این شهر عیسی بن جعفر بود که هارون از او خواست امام را از بین ببرد ولی وی

ص: 108


1- صدوق، همان، ج، اص 73.
2- همان، ص 85
3- برای اطلاع بیشتر از زندان ها و مدت زندانی بودن امام کاظم علیه السلام نک: علی اکبر ذاکری، محدودیت ها و زندان های موسی بن جعفر علیه السلام در همین مجموعه.

پ

نپذیرفت و پس از یک سال گفت: «اگر او را از من نگیری آزادش می کنم.» (1)

( هارون که از عیسی ناامید شد، پس از مدتی حضرت را به فضل بن یحیی برمکی سپرد، اما او نیز حاضر نشد امام را به شهادت برساند. (2) هارون که از این موضوع ناراحت بود، (3) مسرور خادم را مأمور کرد تا حضرت را از فضل بن یحیی گرفته، به زندان سندی بن شاهک منتقل کند. يحيی برمکی که با شنیدن این خبر موقعیت خود و فرزندانش را در خطر می دید، تلاش کرد تا از ناراحتی هارون بکاهد. او با یک برنامه ریزی، زمینه شهادت امام را فراهم کرد. (4)

بدین ترتیب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به زندان سندی بن شاهک منتقل گردیدند و در آن جا به دستور هارون، مسموم شدند و در روز بیست و پنجم ماه رجب به شهادت رسیدند (5) و بدن مطهر حضرت در قبرستان قریش بغداد به خاک سپرده شد. (6) نقش انگشتر آن حضرت « حَسْبِيَ اَللَّهُ اَلْمُلْكُ لِلَّهِ وَحْدَهُ » بود.

فرزندان امام کاظم علیه السلام

منابع درباره تعداد فرزندان امام کاظم اختلاف دارند و از سی تا شصت فرزند ذکر کرده اند. (7) این اختلاف درباره تعداد پسران و دختران آن حضرت نیز وجود دارد

ص: 109


1- مجلسی، همان، ج 48، ص 233.
2- شیخ صدوق، امالی، ص 147.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 240.
4- همان، ص 241 - 242؛ شیخ طوسی، غیبه، ص 30.
5- عیون اخبار الرضا، ج 1، ص99؛ شیخ مفید، ارشاد، ص 242؛ ابن خلکان، وفيات الأعيان، ج 5، ص 310؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ج 2، ص 955.
6- مجلسی، همان، ج 48، ص 234.
7- اعيان الشيعه ج 2، ص: 5 08 شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244؛ طبرسی، همان، ج 2، ص 36؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 349؛ ابن عنبه، همان، ص 240؛ سبط ابن جوزی، همان، ص 314. برای اطلاع از تعداد فرزندان و اقوال مختلف در این باره نک: مرضیه سادات هاشمی، بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیع السلام و احمد خامه یار، فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام در همین مجموعه.

و از شانزده تا بیست و پنج پسر و پانزده تا بیست و دو دختر برای ایشان یاد کرده اند.

جریان های فکری و سیاسی عصر امام کاظم علیه السلام

درباره جریان های فکری عصر امام کاظم علیه السلام باید گفت: این دوره وارث انحرافاتی بود که از دوران گذشته ناشی می شد؛ انحرافی که بعد از رحلت پیامبر و با کنار زدن خاندان نبوی از صحنه سیاسی - فرهنگی جهان اسلام آغاز گردید و عوامل دیگری هم چون جلوگیری از نقل، تدوین و نشر حدیث، نفوذ فرهنگ اهل کتاب و نشر اسرائیلیات و افکار و شبهات ملحدان، رسوخ دنیاطلبی و تفسیرهای انحرافی از اسلام، آن را شدت بخشید.

تلاش خلافت اموی و عباسی برای ایجاد فرقه های انحرافی برای دست یابی به مقاصد فرهنگی، باعث شد تا اختلافات و انحرافات عقیدتی، فکری و فرهنگی در جهان اسلام بیش تر گردد. امام کاظم علیه السلام در چنین دوره ای به امامت رسیدند؛ دوره ای که اندیشه های التقاطی و مادی و جریان های فکری همانند مرجئه، قدریه، معتزله، خوارج و زیدیه، در جامعه اسلامی رواج داشت. (1) در حالی که حتی جامعه شیعه نیز دچار آشفتگی و سرگشتگی شده، اختلاف درباره جانشینی امام صادق علیه السلام ، تشیع را تهدید می کرد. از طرفی عباسیان هم برای خارج کردن علویان، با شیوه های مختلف از جمله سخت گیری های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، آن ها را زیر فشار قرار داده بودند که همین، شکل گیری حرکت های علوی ضد عباسی را باعث گشته بود.

قیام های علویان در عصر امام کاظم علیه السلام

علویان به ویژه نوادگان امام مجتبی علیه السلام که از آغاز خلافت عباسیان با آنان به ستیز

ص: 110


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص213.

برخاسته بودند، در عصر امام کاظم علیه السلام نیز حرکت ها و قیام هایی را علیه آنان انجام دادند از جمله قیام حسین بن علی(شهید فخ)، قیام یحیی بن عبدالله و برادرش ادریس بن عبدالله که هر سه در یک زمان و مکان آغاز شد و در مناطق و زمان های مختلف ادامه یافت.

حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن على : (شهید فخ)، رهبر قیام، از رجال برجسته و با فضیلت بنی هاشم و مادرش زینب دختر عبدالله بن - حسن بود. پدر و مادر او افرادی زاهد و با تقوا و به زوج صالح مشهور بودند و خود او هم از فضایل اخلاقی و کمالات نفسانی برجسته ای چون سخاوت، شجاعت، شهامت، عبادت، زهد و پاکدامنی برخوردار بود. او که از کودکی، ستم خلفای عباسی بر مردم، به ویژه علویان و شیعیان را می دید، در سال 169 قمری پرچم قيام عليه هادی عباسی برافراشت. او در سحرگاه روز سیزدهم ذی قعده، حرکت خود را آغاز کرد و مسجد نبوی را مرکز حرکت خود قرار داد. بعضی از مردم مدینه با او بیعت کردند و عده ای از شیعیان مناطق دیگر هم به او پیوستند و ضمن بیان وضعیت دشوار علویان، با او بیعت نموده و وعده کردند که در موسم حج آینده قیام کنند. (1)

گزارش این ملاقات به گوش والی مدینه «عبد العزیز عمری» رسید. او س خت بر آشفت و در صدد مقابله با آنان بر آمد. انقلابیون از علویان و غیر علویان در حالی که شعار احداحد سر می دادند، وارد مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شدند و مؤذن را وادار کردند که در اذان خویش « حَيُّ عَلِيٍ خَيْراَلْعَمَلِ » را بیفزاید. حاکم با شنیدن صدای اذان، احساس خطر کرد و گریخت و در محل امنی پنهان شد. حسین نماز را با مردم خواند و پس از نماز خطبه ای ایراد کرد. او ضمن معرفی خود، مردم را به احیای کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و رضای آل محمد و دعوت کرد و به

ص: 111


1- یعقوبی، همان، ج 2، ص 404، « مَنْ رَأَى اَلْجَمَلَ اَلْأَحْمَرَ ».

استثنای عده معدودی، همه حاضران با او بیعت کردند. حسین پس از تسخیر مدینه، همراه یاران خود که حدود سیصد مرد مسلح می شدند، در چهاردهم ذی قعده سال 169 قمری، رهسپار مکه شد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ایام حج، دامنه نهضت را گسترش دهد. هادی عباسی پس از شنیدن خبر حرکت حسین، به شدت نگران شد و در نامه ای به سلیمان بن ابی جعفر که از طرف او سرپرست حجاج بود، دستور داد تا فرزندش محمدبن سلیمان را مأمور سرکوبی این نهضت کند.

محمد با تعدادی نیروی مسلح، آماده نبرد شد؛ در حالی که حسین آمادگی برای جنگیدن نداشت و با شنیدن این خبر با یاران و بستگان خود آماده حرکت شد. سپاه عباسیان در این نبرد به حدود چهار هزار سوار می رسیدند و فرمانده ی آن ها به عهده موسی بن عیسی پسر عموی خلیفه بود. (1) این دو سپاه در نزدیکی مکه در محلی به نام فخ با یکدیگر برخورد کردند و در نبردی نابرابر، حسین و عده زیادی از یاران او به شهادت رسیدند و بقیه آنان اسیر یا پراکنده شدند. (2) دو تن از رهبران علوی از این واقعه نجات یافتند: یکی ادریس بن عبدالله بن حسن بن حسن : که به شمال افريقا رفت و دیگری برادرش یحیی که به سوی سرزمین دیلم در شمال ایران گریخت. هادی عباسی دستور داد تا اسيران را گردن زدند و بدنشان را در «باب الجسر» به دار آویختند. (3) علویان این فاجعه را پس از حادثه کربلا، غمبار ترین حادثه تاریخ به شمار آوردند و در سوگ شهیدان آن قیام مرثیه سرایی کردند. (4) امام جواد علیه السلام آن را به واقعه غمبار عاشورا تشبیه کردند و فرمودند: «بعد از کشتار کربلا، کشتاری بزرگتر از فخ برای ما اهل بیت نبود.» امام کاظم علیه السلام وقتی چشمانشان به سر بریده حسین بن على افتاد، با حالتی متأثر از

ص: 112


1- علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 338.
2- مسعودی، همان، ج 3، ص 336؛ 3. اصفهانی، همان، ص 302
3- مسعودی، همان، ج 3، ص 337.
4- بحارالانوار، ج 48، ص165.

ایشان تجلیل کردند و فرمودند: « اَنَا لِلَّهِ وَ اَنَا اِليه رَاجِعُونَ ! » او از میان ما رفت در

حالی که مسلمانی شایسته بود. روزها را روزه می گرفت و برنامه او امر به

معروف و نهی از منکر بود. همانند او در خاندانش یافت نمی شود». (1) هادی عباسی این قیام را تحت تأثير امام کاظم علیه السلام می دانست و بر آن بود تا امام را به شهادت برساند که فرصت نیافت.

امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت

سازمان وکالت، به تشکیلاتی اطلاق می شود که امامان شیعه برای انجام دادن يك سلسله وظایف خاص

در میان شیعیان از عصر امام صادق علیه السلام به بعد پدید آوردند. در نیمه دوم دوران حضور ائمه یعنی از عصر امام صادق علیه السلام بدین سو، امامان معصوم که پس از حادثه خونبار کربلا کمتر به آنان توجه می شد با عملکرد مدبرانه خود، شیعه را در مسیر رشد و ترقی قرار دادند، به گونه ای که با وجود فشارهای فزاینده اموی و عباسی بر شیعیان و امامان معصوم، نهال نوپای تشیع به درختی تناور تبدیل شد. یکی از مهم ترین ابزار معصومان در این راه، بهره گیری از وکلا و نمایندگان در مناطق مختلف به ویژه نواحی شیعه نشین بود؛ نمایندگانی که به طور سازمان یافته و نظام مند در پی دست یابی به هدفی مشترك بودند.

این سازمان که به ظاهر برای جمع آوری و تحویل وجوه شرعی هم چون

خمس، زکات، نذرها و همین طور هدایای شیعیان به ائمه فعالیت می کرد، وظایف دیگری مانند ارتباط میان امام و شیعیان، ارسال نامه و در خواست های شیعیان به محضر امام و بازگرداندن پاسخ آنها، تبیین مسائل علمی و راهنمایی شیعیان و رفع اختلافات و منازعات آنان را بر عهده داشت. امام معصوم در رأس این سازمان و وکیلان نواحی مختلف در بدنه آن قرار داشتند. امام کاظم علیه السلام برای

ص: 113


1- همان، ص 436 .

تقویت و نهادینه سازی سازمان وکالت و بهره برداری بیشتر و بهتر از آن، ضمن معرفي وکيلان خود در نواحی مختلف، شیعیان را به آنها ارجاع می دادند.

ارتباط و کلا با امام کاظم علیه السلام به گونه های مختلفی صورت می گرفت. این ارتباط، اگر خطری امام و شیعیان را تهدید نمی کرد، به صورت مستقیم بود؛ چنان که برخی خراسانیان که به قصد تحويل اموال شرعی و نامه های شیعیان آن سامان، به مدینه رفته بودند، پس از اطلاع از شهادت امام صادق علیه السلام ، با امام کاظم علیه السلام دیدار کردند و آنچه را همراه آورده بودند، به آن حضرت تحویل دادند. (1) اما در صورتی که خطری متوجه شیعیان و وکیلان بود، این ارتباط از طریق مکاتبه و فرستادن پیک صورت می گرفت. این شیوه ارتباط، یکی از راهکارهای امام کاظم علیه السلام برای حفظ شیعیان و

تأمین امنیت وکیلان در فضای رعب آلود عصر عباسیان بود؛ چنان که حضرت با فرستاده های علی بن یقطین در خارج مدينه دیدار نمودند و پس از گرفتن اموال و نامه ها، آنان را از ورود به مدینه منع فرمودند. امام کاظم علیه السلام در این جهت، از قبول مستقیم اموال از شیعیان پرهیز می کردند و آنان را به وکلا ارجاع می دادند. این روش در دوران زندانی بودن امام کاربرد فراوانی داشت و آن حضرت بدین وسیله با شیعیان و وکلا در تماس بودند. (2) وکلای حضرت در مناطق مختلف مثل کوفه، (3) بغداد، (4) مدینه، (5) مصر (6) و اهواز (7) حضور داشتند.

ص: 114


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص328- 331.
2- برای اطلاع بیشتر از چگونگی شکل گیری، کارکردها و نیز ارتباط امام کاظم علیه السلام با آن ها نک: محمدرضا اجباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه و همو، امام کاظم علیه السلام و سازمان وکالت، در همین مجموعه.
3- رجال کشی، ص 459، ح 871
4- رجال نجاشی، ص 229
5- همان، ص 311 .
6- رجال کشی، ص 598، ح 1120.
7- همان، ص 549، ح 1038

منابع

1. ابن شهر آشوب سروی مازندرانی، رشيد الدين محمد بن على، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء، 1405.

2. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم: دار الحدیث، للطباعة و النشر، 1422.

3. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، تحقیق احسان عباس، بیروت: دار الثقافه، بی تا.

4. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق محمد حسن آل طالقانی، نجف: الحيدريه، 1380.

5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، تحقيق كاظم المظفر، نجف: منشورات المكتبه الحيدرية، 1385.

6. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمة، چاپ اول، قم: رضی، 1421ق.

7. اسکافی، محمدبن همام بن سهيل، منتخب الانوار في تاريخ الائمة الاطهار، تحقيق موسسة الامام الهادی، قم: موسسة الامام الهادی، 1420.

8. اصفهانی، ابو الفرج علی بن حسین (م 356 ق.)، مقاتل الطالبيين، قم: انتشارات رضی، بی تا

9. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقيق: سید حسن امین، بیروت: دار التعارف، بی تا.

10. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

ص: 115

11. سبط ابن جوزی، یوسف بن فرغلى بن عبد الله بغدادی، تذکره الخواص، قم: منشورات رضی، 1418.

12. شافعی، محمد بن طلحه، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، بیروت: موسسه البلاغ، 1419.

13. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه قمی، امالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، 1376ش.

14. صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا علیه السلام ، نجف: مطعبة الحيدريه، 1390ق.

15. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، چاپ اول، قسم: آل البيت، 1417 ق.

16. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقيق قسم الدرسات الاسلاميه، قم: موسسه البعثة، 1413.

17. طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، کتاب الغيبه، چاپ اول، قم: دار المعارف الاسلاميه، 1411 ق.

18. طوسی، محمدبن حسن، تهذيب الأحكام (تحقیق خرسان)، تهران: دار الكتب

الاسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق.

19. طوسی، محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان،

چاپ دوم، نجف: دار الكتب الإسلاميه، 1380ق.

20. کشی، ابوعمرو محمد بن عمر بن عبدالعزيز، رجال کشی، انتخاب و تلخيص شیخ طوسی با نام «اختیار معرفه الرجال»، تصحیح حسن مصطفوی؛ مشهد:

بینا، 1348 ش.

21. کلینی، ابو جعفر محمد بن يعقوب، کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1377 ش.

22. مجلسی، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمة الاطهار، چاپ دوم، تهران: اسلاميه، 1363 ش.

ص: 116

23. مسعودی، ابو الحسن علی بن حسین (م 345 ق)، مروج الذهب، دار المعرفه، بیروت: انتشارات هجرت، تنظیم فهارس از یوسف اسعد داغر، قم، بی تا.

24. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995.

25. يعقوبي ابن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا .

ص: 117

بانو حُميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام

ناهید طیبی

اشاره

*ناهید طیبی (1)

چکیده

مادران ائمه، از جمله انسان های تأثیرگذار در عصر ائمه به شمار می آیند و از آن جا که مصداق بارز «ارحام مطهره» هستند، جایگاه بسیار والایی دارند. در این میان، بررسی زندگانی بانو خمیده، مادر امام کاظم علیه السلام از آن جهت که در سایه آشنایی با تاریخ زندگی او می توان بخش هایی از تاریخ اسلام را با نگاهی نو مرور کرد و نیز از آن روی که امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام در مورد وی سخنان مهم و ارزشمندی داشته اند، ضرورت و اهمیت ویژه ای دارد. در نوشتار حاضر، افزون بر واکاوی روایات مربوط به بانو حمیده و آشنایی با ویژگی های شخصی و شخصیتی و جایگاه این بانو در خاندان امامت، به بررسی نقش اجتماعی ایشان با توجه به گزارش های موجود در دوران زندگی امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام پرداخته می شود. گزارش هایی که حاکی از وکیل قرار دادن این بانو برای ادای حقوق مردم مدینه و ارجاع امام صادق

علیه السلام به بانو حمیده برای پاسخ گویی به سوال فقهی و نیز قرار دادن نام این بانو در وصیت نامه امام علیه السلام به عنوان وصی - با وجود حضور افراد صاحب نام و قابل اعتماد علوی و نیز اصحاب بزرگوار آن حضرت - از جمله مباحثی است که در ضمن این نوشتار، مطرح و پژوهیده می شود.

ص: 118


1- دانش آموخته جامعه الزهراء

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، حُمَيده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، مادران ائمه :

مقدمه

واکاوی شخصیت زنان برجسته و تأثیرگذار تاریخ، از جمله وظایف مهم و اساسی در هر عصر و برای هر نسلی است. در سایه تحقیق و شناسایی این شخصیت های می توان نقاط مبهم و ناگفته تاریخ را از بوته ابهام و سکوت خارج نمود و افزون بر ایجاد معرفت تاریخی، به دادن الگوهایی ارزشمند برای نسل های پسین پرداخت. مادران ائمه از جمله شخصیت های تاریخ هستند که با وجود جایگاه والا و عظمت وجودی شان کمتر به آنها توجه شده و همواره در ضمن بررسی تاریخ و شخصیت فرزندان و با همسران آنان، اشاراتی - آن هم اندک و کلی - به این بانوان شده و کمتر به صورت مستقل کانون تمرکز اندیشه وران و پژوهش گران قرار گرفته اند.

در این میان بانو حميده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام از آن جهت که مورد توجه

امام باقر و امام صادق علیهما السلام بوده و سخنان ارزشمندی در مورد وی از معصوم نقل شده، دارای اهمیتی دو چندان است. از زمان بانو حمیده به بعد، بقیه مادران ائمه : کنیز بودند و با وجود آن که امام معصوم علیه السلام ، همسر حره (آزاد) نیز داشتند، اما امام پس از آن حضرت از کنیز، زاده می شدند و این از موضوعات قابل بحث است.

در نوشتار حاضر، افزون بر واکاوی روایات مربوط به بانو حمیده و جایگاه

وی در خاندان امامت و ولایت، به بررسی اوضاع سیاسی - اجتماعی شیعیان در زمان حضور این بانو در خانه ولایت می پردازیم تا از لایه های زیرین گزارش ها، حلقه های مفقوده را یافته، حقایقی در مورد تاریخ زندگی این بانوی بزرگوار کشف نماییم. اخبار داخلی خانه امام به دلیل این که قلم به دستان در صدر اسلام از قشر مخالفان علویان و شیعیان بوده اند و نیز از آن روی که معمولا زنان در حریم و حرمت هایی به سر می برند که قاعدتا نمی پسندند مورد توجه دیگران

ص: 119

قرار گیرند، کمتر به دست ما رسیده، اما با استفاده از اطلاعات موجود می توان زمینه شناخت بیشتری را فراهم ساخت.

پیش از مقاله حاضر، در سال 1377 مقاله «ستاره اندلس، مادر امام موسی کاظم علیه السلام » توسط محمد رضایی، در شماره پانزدهم نشریه قرآن و حدیث (فرهنگ کوثر) به چاپ رسیده است. هم چنین محمد اصغری نژاد کتابی با عنوان حمیده مصفا، مادر امام کاظم علیه السلام به نگارش در آورده و در سال 1379 پژوهشکده باقر العلوم (نشر نور السجاد) آن را چاپ کرده است. در سال 1386 خلاصه ای از همین کتاب را با عنوان مروری بر حیات نورانی بانوی ستوده، حضرت حمیده علیها السلام از نویسنده مذکور در شماره دوازدهم فصلنامه تخصصی بانوان شیعه می بینیم.

کتاب و مقالات پیش گفته مفید و مناسب هستند اما به صورت پژوهشی و محققانه به بررسی روایات و گزارش های مربوط به بانو حمیده نپرداخته اند و بیش تر در شمار آثار تألیفی هستند نه پژوهشی و مباحثی نیز وجود دارد که در این آثار به آن نپرداخته اند. اثر حاضر در صدد پرداختن به آن هاست و امیدواریم گامی - هر چند ناکافی - در جهت تبیین بیشتر شخصیت فردی و سیاسی - اجتماعی این بانو برداریم.

مفاهیم سازنده

اشاره

در نوشتار حاضر، با اصطلاحاتی بر می خوریم که آگاهی از آن ها در پیش برد بحث موثر خواهد بود. از این رو، به بررسی مفهومی هر یک می پردازیم:

الف) ام ولد

* ام ولد (1)

در فقه اسلامی به کنیزی که به هر دلیلی به بردگی گرفته می شود یا به واسطه

ص: 120


1- (میر محمد صادقی، 1373ریال 36) Female alave with a child form her mastet.1

جنگ یا غیر از آن و سپس از مولا و صاحب خود دارای فرزند می گردد، « ام ولد » می گویند. این کنیز از نظر فقهی، دارای احکامی از جمله استیلاد است. استیلاد از اصطلاحات فقهی و به معنای کنیزی است که از مولايش صاحب فرزند شود و در نهایت بتواند به واسطه فرزندش آزاد گردد. (1)

ب)ملک یمین

به کنیزی گفته می شود که از طریق ملکیت به مولای خود محرم می شود و یمین در این جا نسبت مجازی به دست (دست راست است ) به معنای چیزی که در دست و تحت سیطره کسی باشد. (2)

ج)مغرب

مسلمانان در دوران حکومت امویان (سال 62 ها 681 م.) به فرمانده ی عقبه بن نافع وارد مغرب شدند و آن را فتح کردند و دولت دراسه و سپس فاطميون ایجاد شد. در کتاب اطلس دول العالم الاسلامی آمده است: « تَوْحِيدِ اَلْمَغْرِبِ كُلِّهِ مَعَ الاندلس اِيَّامَ يُوسُفَ بْنِ نَاشِفِينَ ثُمَّ حَكَمَ اَلْمُوَحِّدُونَ » (3) نویسنده نقشه مغرب را در صفحه 108 همین کتاب می آورد و اندلس را در همین جا بررسی می کند.

الف. ویژگی های شخصی بانو حمیده

اشاره

برای آشنایی با شخصیت های تاریخی، ابتدا به شناخت تبار و ویژگی های فردی آنان پرداخته، سپس جایگاه و میزان تأثیرات اجتماعی - سیاسی آنان در عصر مورد نظر تبیین می شود. زندگانی بانو حمیده نیز با همین شیوه بررسی می گردد.

ص: 121


1- مختاری مازندارانی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، ص23.
2- ابراهیم اسماعیل شهر کانی، معجم مصطلاحات الفقيه، ص 644 .
3- شوقی ابو خليل، اطلس دول العالم الاسلامی، ص 109.

1. نام مادر امام کاظم علیه السلام

در اکثر منابع روایی و تاریخی، نام مادر امام کاظم علیه السلام ، « حمیده » ذکر شده (1) و در بین مادران ائمه : که کنیز و یا ام ولد هستند، وی تنها بانویی است که در نام وی اختلافی وجود ندارد. این عنبه برای نخستین بار، افزون بر میده، نام «نباته» را نیز با عبارت « و َقیلَ نَباته » (2) آورده که از لفظ قبل، می توان دریافت این نام نسبت به نام میده که نظر غالب است قول ضعیف محسوب می شود. یعقوبی می نویسد: « اُمُّهُ أمّ وَلَدْ، يُقَالَ لَهاحُمَیْدِه »؛ و مادر او (موسی بن جعفر علیه السلام ) کنیزی صاحب فرزند بوده که به او حمیده گفته می شد. (3)

معمولا در مورد دیگر مادران ائمه با تعدد اسامی مواجه می شویم و همین کثرت اسامی، گاه موجب ایجاد شبهه شده است. برای مثال بانوانی چون مادر امام سجاد علیه السلام و مادر امام زمان علیه السلام به سبب تعدد اسامی، همواره به اصل وجود آنها در تاریخ خدشه وارد شده اما مادر امام کاظم علیه السلام با وجود کنیز بودن، تعدد اسامی ندارد و این قابل تأمل است. گفتنی است که در کتاب خطی نفحه العنبریه در کتابخانه مرحوم کاشف الغطاء، ضبط نام مادر امام زمان به شکل حمیده دیده می شود. هم چنین زبیدی وقتی از حمیده به عنوان نام فرد – و نه صفت - یاد می کند، با ضبط خمیده می آورد مانند خميده بنت النعمان بن بشیر و هنگامی که به عنوان وصف، به معنای پسندیده و ستایش شده مطرح می کند، با ضبط حمیده می آورد. (4)

ص: 122


1- ابن خشاب بغدادی، تاریخ مواليد الائمه ص33؛ كاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25؛ شیخ صدوق، عيون الاخبار الرضا، ج 1، ص 96؛ شیخ مفید، الاختصاص، ج 2، ص 215؛ علی بن عیسی، اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 747؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 6؛ ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، ج 2، ص 935؛ فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج 1، ص 50.
2- ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابیطالب، ص 74.
3- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 150.
4- سید مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 20، ص 26.

در هر حال، در نام این بانو اختلافی نیست اما در ملیت و نسب وی اختلاف

اقوال دیده می شود.

2. ملیت مادر امام علیه السلام

در مجموعه منابعی که نام بانو حمیده را آورده اند، معمولا پس از نام به ملیت وی نیز تصریح کرده اند که عبارتند از: حميده البربریه، (1) حميده المغربيه (2) و اندلسيه (3) با نگاهی تسامح آمیز می توان وجه مشترکی بین هر سه قول یافت و آن این که مراد از مغرب در منابع اسلامی متقدم، مجموعه سرزمین هایی است که در غرب شبه جزیره عربی، یعنی مهد اسلام وجود داشته و از آنجا که اندلس در غرب شبه جزیره است، از آن با عنوان مغرب یاد می شود. از سویی دیگر، بنا بر نقل یاقوت حموی، سرزمین افریقا و ماورای آن، بلاد مغرب نامیده می شود (4) یعنی افریقایی و مغربی ممکن است برای یک مصداق جغرافیایی استفاده شوند. هم چنین وی در توضیح منطقه کرانه می نویسد: « وَ هُوَ مَوْضِعٌ فِي اِرْضِ اَلْبَرْبَرُ مِنْ بِلاَدِ اَلْمَغْرِبِ »؛ و آن (کرانطه) محلی است در منطقه بربر در سرزمین مغرب. (5)

بنابراین بربر، در مغرب است و اندلس و افریقا نیز که در روایت ها به آن اشاره شده، می توانند زیر مجموعه مغرب قرار گیرند و اگر گفته می شود حميده مغربيه يا حمیده بربریه و یا حميده الاندلسيه، از مصادیق اختلاف اقوال در ملیت

ص: 123


1- مجموعه منابع پیشین و طبرسی، تاج المواليد، ص 46؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص413؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، ص 289؛ ابن سهیل اسکافی منتخب النوار فی تاریخ الائمه الاطهار 140 ص 74 ؛ کاتب بغدادی ، تاریخ الائمه ص 25 سبط ابن جوزی تذکره الخواص ص 312 .
2- ابونصر بخاری،، سرالسلسله العلويه، ص 36؛ ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابیطالب؛ ص 74؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 105.
3- ابن سهيل اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، 140، ص 74، کاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25، سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص312
4- یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 8، ص 225.
5- همان، ج 4، ص 443

به شمار نمی آید. البته سید ضامن بن شدقم (م 1090) در کتاب تحفه الازهار و زلال الانهار، برای اولین بار رومی بودن مادر امام کاظم علیه السلام را مطرح می کند و می نویسد: « وَ قیلَ حُمیده الرُمیه » (1) که به نظر می رسد با جریان های مربوط به مادر امام زمان علیه السلام به اشتباه، آمیختگی ایجاد کرده است.

3. نسب بانو حمیده

از آن جا که در مجموع منابع، ابتدا به «ام ولد» بودن این بانو اشاره شده و سپس موارد دیگر از جمله نام و ملیت و قوم وی مطرح گردیده، در کنیز بودن وی هیچ تردیدی نیست؛ زیرا چنان که بیان شد، ام ولد به معنای کنیزی است که از مولای خويش صاحب فرزند می شود و در منابع فقهی در مورد وی احکامی ذکر

شده است.

در این مقاله وجود گزارش هایی قابل بحث است که در آن ها به نام پدر و یا برادر بانو حمیده اشاره شده است. اسکافی (م 336) می نویسد: « امَّه حَمِيدَهُ بِنْتُ صَاعِدٍ اِبْرْبَرِي اَلْبَرْبَرِيِّ وَ كَانَتْ تُكَنِّي اَمْ »؛ مادر او حمیده، دختر صاعد بربری است و گفته شده که وی اهل اندلس و کنیز صاحب فرزند (ام ولد) است. (2) در عبارت فوق، افزون بر این که به ام ولد بودن این بانو تصریح شده، نام پدرش نیز بیان گردیده و از آن جا که کتاب منتخب الانوار از آثار قرن چهارم و از منابع متقدم محسوب می شود جالب توجه است. هم چنین ابن حاتم شامی (م. قرن ششم) به نقل از طبری شیعی (م. قرن پنجم) می نویسد: «و امه حمیده بنت صاعد البربری» و سپس جریان خریداری وی از برده فروش را مطرح می کند. (3) بنا به نقل ابن الساعي (م.674) در کتاب مختصر اخبار الخلفا، حمیده نوه شقيقه صالح است و

ص: 124


1- سید ضامن بن شد قم، تحفه الازهار و زلال الأنهار، ج 3، ص 54.
2- اسکافی، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، ص 74.
3- ابن حاتم شامی، الدرالنظيم في مناقب الائمه اللها ميم، ص 649؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص228.

این نقل در منابع متقدم قبل از آن دیده نشد. (1)

البته در برخی از منابع نیز وی را خواهر صالح بربری ذکر کرده و نوشته اند: أمه حميده البربريه، أخت صالح البربری، و كانت تکی « ام ولد » (2) ؛ مادر او ( امام کاظم علیه السلام ) حمیدۂ بربری، خواهر صالح بربری و کنیه اش ام ولد است. از مجموع

مطالب، می توان دریافت گرچه وی کنیز بوده، خانواده اش کاملا مشخص هستند و چون نسبت معینی داشته، به محض اسارت و یا بردگی (به هر دلیلی)، نام وی تغییر نیافته و ریشه اش نامعلوم نبوده و شاید از این رو، راوی او را با عبارت «و كانت من اشراف العجم»؛ و او از شریف ترین نژادهای غیر عرب بوده است. (3)

می ستاید. اگر وی نیز مانند دیگر کنیزان، نژاد و نسب مشخصی نداشت و هر برده فروشی که مالک او بود، نامش را به خود منتسب می کرد، چنین سخنی گفته نمی شد.

4. لقب بانو

بر اساس منابع موجود، لولؤه (4) به معنای گوهر گران بها، مصفاه، (5) که به معنای پاک بانو و خالص است و مهذبه (6) به معنای بانوی وارسته و مهذب را می توان از القاب و اوصاف این بانو بر شمرد، گر چه حمیده نیز افزون بر نام، می تواند در بردارنده معنای وصفی هم باشد و مفهوم بانوی پسندیده و ستودنی از آن دریافت شود.

ص: 125


1- ابن الساعی، مختصر اخبار الخلفا، ص 36.
2- طبرسی، تاج المواليد، ص 95.
3- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 11، ص 25.
4- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 1، ص 225؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج3، ص76.
5- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 790؛ مسعودی، اثبات الوصيه، ص 24، کلینی، الکافی، ج 10، ص 477؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص413.
6- مسعودی، اثبات الوصيه، ص 190.

سیده الإماء نیز از القاب این بانوستا که به معنای بانوی کنیزان است. (1)

با تتبع در شرح حال دیگر مادران ائمه که کنیز بودند، می بینیم معصوم نیز این وصف را برای مادر امام زمان علیه السلام ذکر فرموده است.

5. کنیه بانو حمیده

در منابع متقدم، گزارشی دیده نمی شود که این بانو را با کنیه اختصاصی وی خوانده باشند. البته در برخی منابع، عبارت تکی لؤلؤها (2) دیده می شود که به نظر اشتباه است؛ زیرا کنیه معمولا با «ام» و «ابر» همراه است. هم چنین در منبعی

كانت تکی « ام ولد » (3) دیده می شود که باز به نظر می رسد خالی از اشکال نباشد؛ زیرا «ام ولد» اصطلاح عام فقهی برای هر کنیزی است که از مولايش صاحب فرزند می شود و حال آن که کنیه معمولا اختصاصی است و افراد با آن شناخته می شوند. تنها در منبعی متأخر بدون ارجاع به منابع متقدم، کنیه وی «ام محمد» گفته شده است (4) و منابع متأخرتر به همین منبع ارجاع داده اند (5) و برخی نیز با استناد به منبع اخیر، ثابت کرده اند که محمد معروف به دیباج، فرزند بزرگتر این بانو به شمار می آید زیرا کنیه اش به نام اوست. (6) در هر حال این کنیه در منابع اصیل و متقدم دیده نشد.

6. اوصاف بانو حمیده

اشاره

اوصاف و ویژگی های بانو حمیده را از چند طریق می توان استخراج نمود:

ص: 126


1- همان؛ طبری، دلائل الامامه، ص 147.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 228.
3- طبرسی، تاج المواليد، ص 95.
4- محلاتی، ریاحین الشریعه ج 3، ص439.
5- غروی، محدثات شيعه ص 152.
6- اصغری نژاد، حمیده مصفاه، ص 17.
1-6- از طريق سخنان معصومان: درباره بانو

مجموعه سخنانی که در مورد بانو حمیده از معصوم علیه السلام نقل شده است

عبارتند از:

1-1-6 - علی بن ابی طالب علیه السلام بر منبر کوفه فرمود: « كَائِي بِابْنِ حُمَيْدِهِ قَدْ مَلَأَهَا عَدْلاً وَ قِسْطاً »؛ گویا پسر حمیده را می بینم که زمین را از عدل و قسط پر می کند. (1) شیخ طوسی وجهی برای این حدیث نقل کرده، می نویسد: «این که صاحب الامر را فرزند حمیده که مادر امام موسی بن جعفر

علیه السلام است گفته، مثل آن است که وی را فرزند فاطمه علیها السلام دانسته اند. (2)

2-1-6 - امام باقر علیه السلام پس از پرسیدن نام میده به وی می فرماید: « حَمِيدَهُ فِي اَلدُّنْيَا مَحْمُودَهُ فِي اَلاِخْرِهْ »؛ در دنیا پسندیده و در آخرت ستایش شده (هستی). (3)

3-1-6 - امام باقر علیه السلام پس از ملاقات حمیده فرمود: « حَمِيدَةُ سَيِّدِهِ الاماء مُصَفَاهُ مِنَ اَلْأَرْجَاسِ كَسَبِيكِهِ اَلذَّهَبِ فَمَا زَالَتِ اَلْأَمْلاَكُ تَحْرُسُهَا حَتَّى اذنت الى كرامه اَللَّهُ ؛ حمیده بانوی کنیزان و سرور آنان است، همچون شمش طلا، از پلیدی ها دور بوده، فرشتگان پیوسته او را حفظ کردند تا اجازه یافت به کرامت

الهی برسد. (4)

4-1-6 - در روایت دیگری آمده، وقتی امام باقر علیه السلام از دوشیزه بودن

حمیده و علت این امر آگاه می شود، می فرماید: « يا اباعَبْداللَّهِ حَمِيدُهُ سَيِّدُهُ الاماءُ مُهَذِّبُهُ مُصَفَاهُ مِنَ اَلاجارِسِ كَسَبِيكِهِ اَلذَّهَبِ مَا زَالَتِ الاِمْلاكُ تَحْرُسُها لَكَ حَتِّي اَدَّيْتِ اِلَيْكَ كَرَامَهُ مِنَ اَللَّهِ جَلَّ جَلاَلُهُ وَ عَلا »؛ ای اباعبدالله حمیده بانوی کنیزان، مهذب

ص: 127


1- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 52.
2- همان.
3- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476؛ طبری، دلائل الامامه، ص 308.
4- طبرسی، اعلام الوری، ص 308.

و وارسته و هم چون شمش طلا، خالص و پاک از پلیدی هاست. پیوسته فرشتگان الهی او را حفظ کرده اند تا به دست تو رسید و این کرامتی از ناحیه خداوند متعال است. (1)

به نظر می رسد دو خبر اخير، یکی باشند و اختلاف ها یا اساسی نیست و تكرار وصف است مثل صفات « جَلَّ جَلاَلُهُ وَعْلاً » و «مهذبه» که افزوده شده و یا تصحیف است مثل «ادیت و اذنت». از آنجا که دیگر جزئیات دو روایت مشترک است و راویان نیز یکی هستند، می توان آنها را یک مورد به شمار آورد و اضافات معمولا در اثبات الوصیه است که به مسعودی نسبت داده اند و در انتساب آن هم اشکال است.

5-1-6 - در روایتی دیگر، گفته شده امام صادق علیه السلام وقتی پس از میلاد امام کاظم علیه السلام بر وی وارد شد، فرمود: « بَخْ بَخْ حَلَّ اَلْمُلْكُ فِي بَيْتِكَ »: آفرین بر تو که

ملک و سلطنت در خانه ات جای گرفت. (2)

در مجموع با استفاده از روایات، می توان صفات ذیل را برای بانو حمیده برشمرد:

• حمیده، بانو و سرور کنیزان بوده است؛

• بانو از هر گونه ناپاکی و ناخالصی به دور بوده است؛

• فرشتگان - بر اساس حکمت الهی برای پذیرش و پرورش امانت

بزرگ خداوند یعنی امام علیه السلام - او را نگاهبانی کرده اند. در شرح کافی آورده شده، شاید فرشته نگهبان حمیده، همان مرد سپید موی و ریش است که به برده فروش ضربه می زده است. (3)

ص: 128


1- مسعودی، اثبات الوصیہ، ص 189- 190.
2- البته این سخن امام صادق علیه السلام را طایفه ممطوره نقل کرده اند که بر امامت امام کاظم علیه السلام توقف کرده و وی را امام زمان می دانند.
3- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 314؛ ابن میثم بحرانی، النجاه في القيامه في تحقيق أمر الأمامه، ص 199؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 37، ص 16. 4. ملا صالح مازندرانی، شرح اصول کافی، ج 7، ص 354.

• او کرامت الهی است. علامه مقامانی سه کرامت از حکایت خریداری

استخراج می کند. (1)

• وصف «مصفاه» را که وصف غالب اوست، امام تعیین فرموده اند.

2-6-از طريق نوع برخورد معصوم علیه السلام با بانو حمیده

1-2-6 - بر اساس روایت کلینی امام باقر علیه السلام پس از خریداری کنیز، شکر الهی به جای آوردند که این نشان دهنده اهمیت ورود خمیده به خاندان ولایت است. «فحمد الله و اثنی عليه ثم قال لها: ما اسمك» (2) .

2-2-6 - بر اساس روایاتی که در منابع معتبر دیده می شود، امام صادق علیه السلام به عبد الرحمان بن حجاج، از شاگردان آن حضرت که در مورد کیفیت انجام دادن مناسک حج برای فرزند خردسالش پرسید، فرمود: «کنیزی را نزد حميده مصفاه بفرست و احکام حج کودک را از او بپرس». کنیز او نزد حمیده می رود و پاسخ

حمیده در مورد کیفیت اعمال حج کودک، در منابع فقهی به عنوان مبنا قرار می گیرد. این برخورد امام، نشان دهنده اعتقاد آن حضرت به آگاهی فقهی و قدرت و توانایی پاسخ گویی به مسائل فقهی توسط بانو حمیده است. (3)

3-2-6 - امام صادق علیه السلام هرگاه می خواستند حقوق مالی مردم مدینه را پرداخت کنند، آن را به مادرشان ام فروه و همسرشان حمیده مصفا می دادند تا ادا کنند. (4) بدیهی است وکیل امام باید از توانایی معنوی (تقوا و ورع) و علمی و قدرت تدبیر و اداره امور برخوردار باشد و این انتخاب امام، از وجود ویژگی های مذکور در بانو حمیده حکایت می کند.

ص: 129


1- مامقانی، تنقیح المقال، ج3، قسم 2، ص 76.
2- کلینی، الکافی، ج 1، ص 477.
3- همان، ج 4، ص 301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41؛ عاملی، هدایه الامه الى الاحكام الائمه ج 11، ص 286.
4- کلینی، الکافی، ج 3، ص 217؛ شیخ صدوق، الامالی، ج 1، ص 178.

4-2-6 - امام صادق علیه السلام نام حمیده را در بین اسامی کسانی نوشتند که وصی خود قرار دادند. گرچه این یک حرکت سیاسی محسوب می شد و نام چهار نفر دیگر غیر امام کاظم علیه السلام برای حراست از مقام امامت بود، در بین جمعیت کثیری از اصحاب و اعوان آن حضرت، آوردن نام حمیده در وصیت نشان دهنده توجه ویژه امام به او و نیز جایگاه حمیده نزد شیعیان و قابلیت این بانو است. امام نام پنج نفر را برای وصایت قرار می دهند: محمد بن سلیمان (والی مدینه)، منصور دوانیقی، عبدالله ( پسر بزرگ تر)، موسی علیه السلام و حمیده، مادر آن حضرت . (1)

ب. پیوند با امام صادق علیه السلام (ورود به خاندان امامت)

اشاره

در مورد پیوند بانو حمیده با خاندان امامت و ولایت، با چند نکته مهم روبه رو

هستیم

1. خریداری حمیده و پیوند با امام صادق علیه السلام

2. سه خبر و گزارش در منابع متقدم، در مورد کیفیت ورود حمیده پاک به خانه امام صادق علیه السلام وجود دارد که برخی از آن ها در جزئیات با هم

متفاوت هستند:

1-1- روایت اول از عکاشہ بن محصن اسدی، از اصحاب امام صادق علیه السلام

نقل شده و در منابع مهم شیعی (کلینی، 1363) دیده می شود. نکات مهم در این گزارش عبارت است از:

• عكاشة بن محصن اسدی خریدار حمیده است.

• فروشنده مردی برده فروش از اهالی بربر است که در خانه میمون

یا محلی به نام "دار میمون " منزل می کند. ( شاید از این رو وی را حمیده بربریه گویند).

ص: 130


1- شیخ مفید، الاختصاص، ص 71.

• کنیز به مبلغ هفتاد دینار خریداری می شود.

• جریان دوشیزه بودن حمیده مطرح می شود با این جمله که هرگاه

برده فروش تصمیم سویی داشت، خداوند مردی را که موی سر و رویش سفید بود، بر او مسلط می کرد و او را سیلی می زد تا

کنیز را رها می کرد.

• امام باقر علیه السلام در همان مجلس، pمیده را به امام صادق علیه السلام بخشیده

می فرماید: «ای جعفر! او را برای خود بپذیر.»

نکته قابل تأمل در این روایت، جمله عکاشه به امام باقر علیه السلام است که می گوید:

چرا برای اباعبدالله همسری نمی گیری دیگر زمان آن فرا رسیده است.» (1) در حالی که امام صادق علیه السلام در سال 80 یا 83 متولد شدند و اگر حداقل زمان ورود حميده به خانه امام را یک سال قبل از تولد فرزندش (127 ق) بگیریم در آن تاریخ، امام صادق علیه السلام 44 و یا 47 ساله بوده اند و با توجه به فرهنگ و رسوم مردم شبه جزیره عربی، در آن دوره نمی توان 44 یا 47 سالگی را ابتدای زمان ازدواج فرض

کرد. البته در صورت صحت سند و دلالت روایت می توان این مسأله را از روایت فهمید که حمیده اولین همسر امام صادق علیه السلام است و گرنه گفته نمی شود زمان ازدواج وی فرا رسیده است.

2-1 - روایت دوم از جابر است که مسعودی و سپس طبری آن را نقل

کرده اند. (2) نکات مهم در این گزارش عبارتند از:

• جابر، خریدار حمیده از مرد برده فروش است.

• برده فروش مردی از اهالی مغرب است (شاید با استناد به این

مطلب وی را حمیده مغربيه نامیده اند).

• بهای کنیز هفتاد دینار بوده و داستانی مشابه گزارش فوق دارد.

ص: 131


1- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476.
2- مسعودی، اثبات الوصیہ، ص 189 - 190؛ طبری، دلائل الامامه، ص 308.

• برده فروش شب قبل از فروش حمیده، خواب پیامبر صلی الله علیه و آله را

می بیند و کنیز را در برابر همان کیسه پول (70 دینار) می خرد.

• دوشیزه بودن حمیده در این روایت با تعبير « مردی خوش سیما »

که فقط من او را می دیدم، « مانع می شد » آورده شده است.

• امام باقر علیه السلام در همان مجلس وی را به امام صادق علیه السلام می بخشد. سند این روایت، مرفوعه است و منبع اولیه آن اثبات الوصیه است که منسوب

به مسعودی بوده، هنوز صحت انتسابش اثبات نشده است.

3-1- روایت سوم از هشام بن احمر نقل شده (1) و نکات مهم آن عبارت

است از:

• هشام بن احمر خریدار میده، است.

• فروشنده، برده فروشی است افریقایی (که نسبت به دیگر برده - فروشان حریص و طماع نیست و تعیین قیمت را به امام واگذار می کند).

• ابتدا کنیزی نداشت ولی در رجوع بعدی هشام، خدمتکاری بیمار را می آورد که به دو کنیز تکیه داده بود و پاهایش را روی زمین می کشید. این همان حمیده است.

• امام باقر علیه السلام دویست دینار برای خرید این کنیز می دهد؟

• برده فروش، جاریه را در راه خدا آزاد می کند و پول را نمی پذیرد!

• امام به هشام بن احمر می گوید: « امّا انَّهَا تَلِدُ مَوْلُوداً لَيْسَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَللَّهِ حِجَابٌ »؛ آگاه باش که او فرزندی به دنیا می آورد که میان او و خداوند حجابی نیست.

ص: 132


1- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص25.

• برده فروش دوشیزه بودن وی و ناکامی برده فروشان از او را به

هشام بن احمر می گوید (نه حمیده به امام باقر علیه السلام

در این روایت چندین مورد خودستیزی یا تناقض درونی و اشکال محتوایی وجود دارد: برده فروش از یک طرف می گوید جاریه ای ندارم و از سوی دیگر پس از بازگشت هشام، جاری های بیمار را می آورد که بر دو جاریه سالم تکیه داده بود؛ یعنی سه کنیز داشته ولی وجود کنیز را انکار می کند مگر آن که مراجعه بعدی هشام با فاصله زیاد بوده باشد. از سوی دیگر، برده فروش به هشام می گوید که کنیز را نزد مولایش ببرد تا قیمت را تعیین کند و این مرسوم نبوده است. نکته مهم تر این که طبق این گزارش، برده فروش افریقایی پولی بابت کنیز نمی گیرد و حال آن که قبل از آن تعیین قیمت را به خریدار وامی نهد و بعد هم کنیز را آزاد می کند. این مطلب با آنچه در تمام منابع به اتفاق آمده و حمیده را «ام ولد» می خوانند، تناقص دارد؛ زیرا اگر کنیزی آزاد شود خره محسوب می شود و احکام ره را دارد. نکته دیگر این که آیا مبلغ دویست دینار برای خرید کنیزی بیمار مرسوم بوده است ؟!

خلاصه آن که روایات مذکور از نظر محتوا با هم اختلاف دارند و به ویژه

روایت سوم، از نظر ارزیابی درونی (محتوایی) پذیرفتنی نیست.

بررسی سندی روایت های خریداری حمیده

1. سند روایت عکاشه عبارت است از: « اَلْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمُعَلَّى عَنْ على بنِ السنديِّ عَنْ عيسي بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَانِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ عُكَّاشَةَ بْنِ مِحْصَنٍ الاِسْدِيِّ قَال .» (1)

این حدیث از نظر سند ضعیف و از نظر اتصال مسند است.

ص: 133


1- کلینی، الکافی، ج 1، ص 476؛ راوندی، الخرائج الجرائح، ج 1، ص 287.

2. سند روایت مربوط به جابر بن عبدالله عبارت است از: « حَدَّثَنَا ابو اَلْمُفَضَّلِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُوالنَّجْمِ اِبنُ عمار اَلطَّبَرِسْتَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أبوجعفر بْنُ عَلَى اَلشَّلْمَغَانِيِّ رَفَعَهُ اَلَى جَابِرُ قَالَ .» (1) سند این روایت، مرفوعه است. البته مسعودی در اثبات الوصيه حديث جابر را بدون ذکر راویان اولیه به صورت مرفوعه آورده است.

3. سند حدیث سوم عبارت است از: « عَبْدُ اَلْجَبَّارِ بْنُ عَلَى اَلرَّازِيِّ عَنْ شَيْخِ اَلطَّائِفِهِ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عُبَيْدِاللهِ عَنِ اِحْمَدَ البزوفرى عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ احمد اَلدِّهْقَانُ عَنِ اِبْرَاهِيمَ بْنِ صَالِحٍ اَلاِنْمَاطِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الفضيل و زِيَادُ بْنُ اَلنُّعْمَانِ وَ سَيْفُ بْنُ عُمَيْرٍهِ عَنْ هِشَامِ بْنِ اِحْمَرَّ قَالَ ... » (2)

گرچه هشام بن احمر کوفی از اصحاب امام صادق علیه السلام و كاظم علیه السلام بوده، این گزارش از نظر مضمون هم اشکال دارد و به نظر می رسد مربوط به بانو نجمه،

مادر امام رضا علیه السلام است نه حمیده.

این گزارش را شیخ طوسی می آورد و سند آن چنین است: « وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنِ ابراهيم بْنِ صَالِحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُضَيْلٍ و زِيادُ بْنُ نُعْمَانَ وَ سَيْفُ بْنُ عُميْرِه عَنْ هِشَامِ بن احمر .» (3) همچنین طبرسی در پایان این گزارش، اشاره می کند که شیخ مفید نیز در کتاب ارشاد خود مانند این خبر را به سند هشام بن احمر می آورد با این تفاوت که طبق آن خبر، امام کاظم علیه السلام دستور خرید جاریه را می دهد و او مادر امام رضا علیه السلام است (همان) نه مادر امام کاظم علیه السلام . مجلسی نیز به این مطلب اشاره دارد. (4) در هر حال به نظر می رسد از نظر سندی در مطالعات تاریخی و در مورد فوق نمی توان راه به جایی برد؛ زیرا از قوت سند برخوردار نیستند و باید همت خود را بر دلالت روایات متمرکز کنیم.

ص: 134


1- طبری، دلائل الامامه، ص 308.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 25.
3- شیخ طوسی، الامالی، ص 721.
4- مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 9.

ازدواج با عقد یا « ملک یمین »

معمولا نکاح مشروع به دو نوع تقسیم می شود؛ نکاح با عقد و نکاح ملک و این که مردی با کنیزی که ملک اوست نکاح کند ملک یمین گویند. (1) این که آیا امام صادق علیه السلام و حمیده با هم ازدواج عقدی کردند و یا این بانو ملک یمین امام صادق علیه السلام بود، از نکاتی است که می توان با استفاده از روایات مربوط به خریداری بانو در مورد آن بحث کرد.

در پایان روایت کلینی آمده که امام باقر علیه السلام فرمود: « يَا جَعْفَرُ ! خُذْهَا اِلَيْكَ »؛ ای جعفر ! (2) او را بگیر. از عبارت مذکور، نمی توان آزاد کردن حمیده و سپس تزویج وی را برداشت نمود و به نظر می رسد امام باقر علیه السلام کنیز را خریدند نموده و به

فرزندش امام صادق علیه السلام بخشیدند و او ام ولد محسوب می گردد.

همچنین تمامی منابع مربوط به شرح حال امام کاظم علیه السلام ، مادر آن حضرت را «آم ولد» دانسته اند و سپس نام و ملیت و یا وصف او را ذکر می کنند. پس وی هم چنان کنیز بوده و آزاد نشده بود؛ چنان که بنابر روایت طبری، حمیده به امام صادق علیه السلام داده شده؛ « فَدْ فَعَهَا اَبُو جَعْفَرٍ الى ابِي عَبْدِاللَّهِ »؛ ابو جعفر این بانو را به امام صادق علیه السلام داد. طبری، دلائل الامامه ص 308.

نکته قابل توجه این که از امام کاظم علیه السلام به بعد، مجموعه مادران ائمه از کنیزان

هستند و این چند دلیل می تواند داشته باشد:

1. برای تعظیم گروهی از قشرهای جامعه که همواره مورد تحقیر و توهین

قرار می گرفتند.

ص: 135


1- شهر کانی، معجم مصطلحات الفقيه، ص 647
2- کلینی، الکافی، ج 1، ص 477.

2. ایجاد زمینه پیوند زناشویی برای کنیزان با حرمت بخشیدن به آنان پس از حضور در خانه امام با ایجاد الگوی برتر.

3. کنیزان مورد نظر که افتخار مادری ائمه را یافتند، قابلیت هایی داشتند و بر اساس همان قابلیت ها و ظرفیت ها، برگزیده و به عنوان مربی امام معصوم انتخاب شدند.

4. سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و معصومان پیش از امام صادق علیه السلام ، ایجاد زمینه آزادی و یا کامیابی قشرهای مستضعف جامعه بود؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله بانوان اسیر را آزاد می فرمودند و در صورت تمایل خودشان با آنها ازدواج می کرند. (1) تنها در روایت طبرسی، به آزاد شدن حميده تصریح گردیده و آزادی او نیز به برده فروش نسبت داده شده است؛ یعنی برده فروش قیمت کنیز را به اختیار خریدار گذاشت و بنا به نقل راوی (هشام بن احمر) وقتی امام صادق علیه السلام این سخن را شنیدند مبلغ دویست دینار به هشام دادند تا کنیز را بخرد و هنگامی که راوی نزد برده فروش بر می گردد، او می گوید: «هي زه لوجه الله ان لم یکن بعث الى بشرائها من المغرب؛ اگر کسی از مغرب برای خرید او نزد من فرستاده نشود ؛ این (کنیز) در راه خدا آزاد است.» (2) گرچه طبق این روایت حمیده آزاد شد، از آنجا که روایت هم مشکل سندی دارد و هم تناقض درونی در آن دیده می شود و از نظر دلالت خالی از اشکال نیست، نمی توان به آن استناد کرد. بنا بر این عقد آن ها به صورت ملک یمین بوده است.

ص: 136


1- ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 62؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 675.
2- طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص25.

ج. فرزندان بانو حمیده

اشاره

برای امام صادق علیه السلام افزون بر بانو حمیده، پنج همسر دیگر ذکر شده است به نام های فاطمه بنت الحسين بن الامام زین العابدین (یا فاطمه بنت الحسين الاثرم پسر امام حسن مجتبی علیه السلام )، ام مالک بن انس، ام ابی حنیفه، ام وهب بن وهب ابوالبختري و أم سالمه. نکته قابل توجه این که در بین این شش زن، تنها حمیده که کنیزی مغربی (اندلسی یا بربری) بود، قابلیت پرورش ودیعه الهی و هفتمین امام را داشته است. شاید در ابتدا به نظر رسد فاطمه بنت الحسین با آن نسب والا، برای مادری امام بهترین گزینه باشد اما حکمت و اراده الهی

این مقام والا را شایسته کنیزی می داند که گرچه گفته شده از اشراف عجم بودند، به یقین شرافت خاندان امامت و عصمت را نداشتند.

بانو حمیده بر اساس منابع تاریخی، دارای چهار فرزند به نام های موسی بن جعفر علیه السلام ، اسحاق، محمد دیباج و فاطمه بوده است (1) شیخ صدوق می نویسد: «و این بانو مادر دو برادر موسی علیه السلام ، [یعنی ] اسحاق و محمد بن جعفر نیز هست (2)

و بنا به نقل کاتب بغدادی و اربلی، وی هم چنین مادر اسحاق و فاطمه است. (3)

ابوالفرج اصفهانی نیز اسحاق، محمد (دیباج) و فاطمه را از فرزندان امام صادق علیه السلام از حکیمه می داند . (4) در تعداد فرزندان امام صادق علیه السلام اختلاف است. در برخی منابع، تعداد فرزندان آن حضرت، شش پسر و یک دختر به نام فاطمه یا ام فروه و در منابعی دیگر، هفت پسر و سه دختر به نام های فاطمه، اسماء و ام فروه ذکر شده است.

ص: 137


1- همان، ج 1، ص 546.
2- شیخ صدوق، عیون الاخبار الرضا، ج 1، ص 96.
3- کاتب بغدادی، تاریخ الائمه، ص 25؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 766.
4- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 413.

امام صادق علیه السلام ، اسحاق و برادرش عبدالله و چند نفر دیگر را گواه و شاهد بر نص امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام می گیرند. (1) همان گونه که امام کاظم علیه السلام وی را شاهد وصیت خود بر نیابت امام رضا علیه السلام می گیرند و نام وی ذیل وصیت نامه آن حضرت بوده است. (2) مجموعه رجالیون شیعی، وی را ثقه می دانند. (3)

تولد امام کاظم علیه السلام

بر اساس گزارش های موجود، امام کاظم علیه السلام در سال 128 قمری در سرزمین ابواء (بین مکه و مدینه و محل قبر مطهر بانو آمنه)، چشم به جهان گشوند. از آن جا که ابوبصیر تصریح می کند، هنگام تولد موسی بن جعفر علیه السلام از مکه و سفر حج باز می گشتند، بانو حمیده در این سفر با وجود آن که آخرین ماه های بارداری

را سپری می کرده، به حج مشرف شده بود. (4)

در این که آیا حمیده اولین همسر امام صادق علیه السلام بوده و امام کاظم علیه السلام ، فرزند بزرگتر بودند، اختلاف اقوال وجود دارد. شیخ مفید در آثار خود تصریح می کند، اسماعیل فرزند بزرگتر امام صادق علیه السلام و مورد علاقه آن حضرت بود و از این رو اسماعیلیه، وی را برای امامت شایسته تر می دانند و معتقدند امامت به فرزند ارشد (اکبر) می رسد نه فرزندان دیگر (5) عده ای دیگر بر اساس همان روایت، که فرزند ارشد را شایسته نیابت و خلافت امام می دانند، معتقدند امام کاظم علیه السلام فرزند بزرگ تر هستند. مجلسی می نویسد: «این که اسماعیلیه معتقدند چون اسماعیل بزرگترین فرزند امام بوده واجب است که ن بر فرزند اکبر باشد، وقتی واجب است که فرزند امام، پس از وی در قید حیات باشد، چون نص يعنى "منصوص

ص: 138


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص228.
2- شیخ صدوق، عیون الاخبارالرضا، ج 1، ص 33.
3- مامقانی، تنقیح المقال، ج 1، ص 113.
4- کلینی، الکافی، ج 1، ص 1385
5- شیخ مفید، الفصول العشره، ص303.

عليه جانشین امام گردد و وقتی او بعد از امام زنده نباشد (مانند اسماعیل که در زمان حیات امام از دنیا رفت)، چگونه نص (به معنای خلافت پس از امام) بر وی صحیح است». (1)

نکته دیگر که در روایت کلینی و گزارش خریداری حمیده پیش از این بیان شد، عکاشه از امام باقر علیه السلام می پرسد که آیا فرزندش را تزويج نمی کند در حالی که وقت ازدواج او فرا رسیده است. کلینی، (2) در حالی که امام صادق علیه السلام در آن زمان 44 یا 47 سال داشتند و عرف آن زمان، فرد در دهه پنجم زندگی را در ابتدای مسیر ازدواج نمی دانستند. (3) مگر آن که گفته شود وی ازدواج کرده ولی هنوز صاحب فرزند نشده و پس از پیوند با خمیده، اولین فرزند او یعنی موسی بن جعفر علیه السلام به دنیا آمد که در این صورت نیز با نقل هایی که اسماعیل را فرزند بزرگتر امام می دانند تعارض می یابد.

از بحث مذکور در این جا، استفاده می شود که پس از امام صادق علیه السلام ، فرقه های متعدد شیعی به وجود آمدند که برخی از آنها بر اساس همین عقیده که فرزند ارشد امام باید جانشین وی باشد، شکل گرفتند. فرقه اسماعیلیه، به امامت اسماعیل بن جعفر قائل بودند چون وی را فرزند بزرگتر امام می دانستند. و فرقه مبارکيه به امامت محمد، پسر اسماعیل بن جعفر قائل بودند و می گفتند: چون اسماعیل پسر بزرگتر بوده و قبل از پدر از دنیا رفته، فرزندش لایق این مقام است. (4) سمطیه (یا سمیله) به امامت محمد بن جعفر، فرزند دیگر بانو میده اعتقاد داشتند. (5) و فطحیه به امامت عبد الله بن جعفر افلح قائل بودند؛ زیرا وی

ص: 139


1- مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 37.
2- الکافی، ج 1، ص 476.
3- امام صادق 7 در سال 80 یا 83 قمری بنابر اختلاف اقوال به دنیا آمدند که در صورت اول هنگام گفت گوی عکاشه با امام باقر علیه السلام 44 ساله و در صورت دوم 47 ساله بوده اند.
4- نوبختی، فرق الشیعه، ص 68 - 69
5- همان، ص 77؛ شهرستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 148.

پس از مرگ اسماعیل بزرگترین فرزند امام صادق علیه السلام به شمار می رفت. در این میان، تنها فرقه امامیه امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را قبول داشتند و بقیه موارد را انکار کردند. (1)

د. ویژگی های شخصیتی بانو حمیده ویژگی های شخصیتی بانو حمیده را پس از ارایه تصویری از دوره زندگی او در مدینه می توان ترسیم نمود و سپس درباره نقش هایی که با توجه به گزارش های موجود برای او تبیین شده بحث کرد.

1. نقش بانو حمیده در اوضاع سیاسی - اجتماعی عصر امام صادق علیه السلام بررسی اوضاع سیاسی - اجتماعی در زمان حضور بانو حمیده در مدینه را باید از حدود سال 127 قمری یعنی یک یا دو سال پیش از تولد امام کاظم علیه السلام به بعد پی گرفت. از آنجا که هیچ تاریخی در مورد زمان رحلت این بانو در دست نیست، سقف مشخصی برای این زمان نمی توان در نظر گرفت. تنها به صورت قطعی می توان تا زمان تولد امام رضا علیه السلام یعنی سال 148 قمری دانست. به این دلیل که بر اساس گزارشی، بانو تا آن زمان قطعا در قید حیات بوده است.

در این مدت خلفایی چون مروان بن محمد معروف به مروان حمار (126 - 132ق)، سفاح( 132 - 137ق) و منصور دوانیقی (137 - 158 ق) اولین خلفای عباسی خلافت کردند که جملگی با خاندان امامت رابطه مناسبی نداشتند و دشمنی می ورزیدند. ابتدای ورود بانو به مدینه، هم زمان با اواخر حکومت مروانیان و آغاز خلافت عباسی بود. در حقیقت این بانو پنج سال پایانی حکومت مروانیان را مشاهده نمود و بقیه عمر را در عصر خلافت عباسیان زیست

ص: 140


1- نوبختی، فرق الشیعه، ص 78 .

از آنجا که تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان که از سال 100 قمری به صورت پنهانی رسمیت یافته بود. (1) از سال 129 قمری شکل نظامی به خود گرفت و در سال 132 به پیروزی رسید، فکر مروانیان را از یک سو و عباسیان را از سوی دیگر مشغول کرده بود. در این سال ها آرامش نسبی در خاندان امامت حاکم می شد. از این رو، امام صادق علیه السلام فرصتی یافتند تا شیعیان را از نظر فکری و فرهنگی، رشد دهند و با انواع علوم آشنا سازند و به نظر می رسد فشارهای سیاسی بر خاندان ولایت در این برهه کاهش یافته بود. گفته شده آزادی نسبی، تنها در دهه سوم قرن دوم هجری وجود داشته که حتی در همان دهه نیز فعالیت های امام صادق علیه السلام و شیعیان ایشان تحت کنترل بود، اما پیش از آن بنی امیه و پس از آن منصور، شدید ترین فشارها را علیه شیعیان اعمال کردند. در یک تحلیل، دوران امام صادق علیه السلام دوره بروز فتنه ها، جنگ ها و جنبش های سیاسی درگیر با یکدیگر و نیز

دوره ظهور گرایش های مذهبی و نحله های گوناگونی بود نظیر غلات، ملحدان، زندیقان و شکاکان. (2)

ابو العباس سفاح (132 - 137ق) در دوره چهار ساله خلافت خود با شیعیان به نرمی رفتار می کرد و فشاری بر آن ها وارد نساخت و بیشتر به تصفیه حساب های شخصی و سیاسی با امویان و کشتار جمعی آنان مشغول بود و شاید این نرمش، به دلیل دوری امام صادق علیه السلام از صحنه فعالیت های سیاسی و مبارزاتی بود و از سویی هنوز به علویان احساس نیاز می شد. (3) دوران خلافت منصور برای شیعیان سخت بود و وی به بهانه های مختلف، گاهی امام صادق علیه السلام را به عراق احضار می کرد و نقشه قتل وی را می کشید، ولی هر بار به دلیلی موفق نمی شد. منصور شیعیان مدینه را تحت کنترل قرار می داد و جاسوسانی داشت تا کسانی را

ص: 141


1- یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 298.
2- گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص 96، 1390
3- همان.

که با شیعیان امام صادق علیه السلام در رفت و آمد بودند، گردن زنند. (1) در این دوران، شدید ترین ممنوعیت ها و محدودیت ها برای امام صادق علیه السلام و شیعیان آن حضرت اعمال می شد. با توجه به نوع وصیت امام صادق علیه السلام ، می توان به شدت اختناق در دوره خلافت منصور پی برد.

هنگامی که محمد بن سليمان، فرماندار مدینه به منصور خبر داد که امام صادق علیه السلام از دنیا رفته، وی را مأمور کرد تا جستجو کند و ببیند امام چه کسی را وصی خود کرده تا او را بکشد. محمد بن سليمان نامه ای به این شکل به منصور نوشت: «جعفر بن محمد، پنج نفر یعنی منصور دوانیقی، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر (فرزندش)، موسی بن جعفر (فرزند دیگرش) و حمیده (همسرش) را وصی خود قرار داده است، کدام را بکشم؟» (2) منصور در برابر این وصیت امام، نتوانست نقشه خود را عملی کند.

البته این وصیت امام جنبه سیاسی داشت و آن حضرت پیش از مرگ، بارها

امام پس از خویش را معرفی کرده بودند. شیخ طوسی می نویسد: « لِسَتْرِ اَمْرِهِ وَ حِرَاسَتِهِ »؛ این عمل را برای پوشاندن امر امامت و حفظ و حراست از جان امام کاظم علیه السلام آن جام داد. (3) شیخ مفید نیز معتقد است که از جهت تقیه، چهار نفر غیر از موسی بن جعفر

علیه السلام معرفی شده اند. (4)

در هر حال از گزارش یاد شده، نکات ذیل را می توان دریافت:

الف) شدت فشارهای سیاسی عباسیان بر امام صادق علیه السلام

ب) وجهه و عظمت شخصیت بانو حمیده در بین مردم که باعث می شود نام

او را به عنوان وصی خود قرار دهد.

ص: 142


1- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 282.
2- شیخ مفید، الفصول العشره، ص71.
3- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 108.
4- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 71.

ج) در وصیت از دو شخصیت مخالف و سه شخصیت موافق نام برده شده که با اندک دقت معلوم می شود موسی بن جعفر علیه السلام در بین آنها ویژگی های خاص امامت را دارا بودند.

د) امام همسران دیگری داشتند (تعداد همسران آن حضرت شش مورد ذکر شده است و انتخاب بانو حمیده از بین آن ها که حتی برخی از خاندان های مشهور علوی و عربی بودند، نشان دهنده مقام بانو نزد امام و جایگاه اجتماعی او نزد شیعیان است.

بر اساس گزارشی، منصور عباسی در اواخر حیات امام صادق علیه السلام ، شخصی به نام ریاح بن عثمان را که بسیار خشونت گرا و سنگدل بود، به فرمانداری مدینه منصوب کرد تا نهضت این شهر را که در پی مقام محمد بن عبدالله بن حسن معروف به «نفس زکیه» ایجاد شده بود، در هم بشکند. رياح با سخنان خشونت آمیز و تند خود، موجب اعتراض و شورش مردم شهر شد. منصور پس از شنیدن گزارش ریاح، نامه تهدید آمیزی خطاب به مردم مدینه نوشت و توسط ریاح برای آنان فرستاد. وی نوشت که اگر به مخالفت ها و اعتراض های خود ادامه دهند، راه های بازرگانی از طریق خشکی و دریا را مسدود کرده، آنان را در محاصره اقتصادی قرار می دهد و یا با حمله نظامی نابودشان می کند. پیش از آن که خواندن نامه توسط ریاح به پایان برسد، فریاد اعتراض مردم بلند شد و با خشم فراوان، وی را که بر بالای منبر بود سنگ باران کردند و او گریخت. منصور در پی این واقعه،

تهدید خویش را عملی کرد و راه های تجارت و بازرگانی به سوی مدینه را بست و مردم را در محاصره اقتصادی قرار داد و این محاصره تا زمان خلافت پسرش مهدی ادامه داشت. (1)

به یقین محاصره اقتصادی مدینه، وضعیت شیعیان را سخت تر از پیش کرده و

ص: 143


1- ابن اثير الكامل في التاريخ، ج5، ص513-520؛ یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 374-376.

آن ها افزون بر فشارهای سیاسی و محدودیت های اجتماعی، با مشکل فقر و ناداری نیز مواجه شده بودند. در این میان خاندان امامت، مرکز ثقل فشارهای سیاسی و اقتصادی بودند؛ زیرا عباسیان آن ها را دشمن اصلی خویش قلمداد می کردند و اکثر قیام های آن زمان توسط علویان و در واقع شیعیان صورت می گرفت. در چنین اوضاعی، بانو حمیده در خانه امام صادق علیه السلام ، رهبر دینی و سیاسی گروه شیعیان، زندگی می کرد و به طور طبیعی با دشواری های آن دوره روبه رو بود. از وضعیت داخلی خانه امام و زنان و کودکان، هیچ گزارشی در دست نیست اما با ترسیم اوضاع آن دوره می توان به تحلیل مناسبی از میزان سختی ها پرداخت و به نقش مهم بانوان در مدیریت بحران و ایجاد آرامش در نیروهای شیعی پی برد.

از دو گزارش ذیل، می توان دریافت که به سبب مشکلات سیاسی عصر امام صادق علیه السلام نقش زنان در خانه آن حضرت پر رنگ بوده و گر چه موارد دیگری در منابع یافت نمی شود، می توان احتمال داد که این موارد به راویان یا به دست ما نرسیده باشد:

الف) امام صادق علیه السلام پاسخ گویی به سوال فقهی یکی از اصحاب در مورد کیفیت حج فرزندش را به بانو حمیده می سپارد و از وی می خواهد تا کنیزش را نزد بانو بفرستد و پاسخ را دریافت کند. (1)

ب) امام کاظم علیه السلام می فرمود: «هرگاه امام صادق علیه السلام می خواست حقوق اهل مدینه را بپردازد، مادرش، ام فروه و همسرش، حمیده مصفا را برای این کار

می فرستاد.» (2)

از واژه «بعث» در این روایت، می توان فهمید که آنان برای اعطای حقوق

ص: 144


1- کلینی، الکافی، ج 4، ص 301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41.
2- همان، ج3، ص217؛ شیخ صدوق، عیون الاخبارالرضا، ج 1، ص178؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 76؛ نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 8، ص 569.

مردم، از خانه بیرون می رفتند و حقوق را می پرداختند و شاید به دلیل اختناق

حاکم، این عمل را بانوان خانه ترجیحا انجام می دادند.

2. حمیده؛ راوی حدیث

از بانو حمیده چند روایت بر جای مانده که به طور خلاصه بیان می شود:

1-2- عبدالرحمان بن حجاج، از اصحاب امام صادق علیه السلام از آن حضرت پرسید: «در این جا [مکه فرزندی [ پسر به دنیا آمده است. وظیفه چیست؟» امام فرمود: «به کنیزی بگو.» حمیده را ملاقات کرد و از او در این مورد بپرسد. کنیز از بانو حمیده پرسید و او فرمود: «در روز ترویه از جانب وی نیت کنید و لباس دوخته را از تن او دور نماید و لباس احرام بپوشانید و ...» این پاسخ حمیده مبنای فقهی در حج نیابتی از کودکان شده و در بسیاری از منابع فقهی به عنوان مستندات نقلی از از آن یاد می شود. (1)

نکته جالب در این روایت، این است که حضور بانو حمیده در مکه را می توان از روایت دریافت اما این که آیا این دومین سفر بانو به حج پس از سفری بوده که امام کاظم علیه السلام در آن به دنیا آمد یا در همان سفر معلوم نیست.

عبد الرحمان بن حجاج از اصحاب امام کاظم علیه السلام است که بنا به نقل رجال کشی، حضرت او را دوست می داشتند و بهشتی می دانستند و همواره به او می فرمودند: «یا عبدالرحمان لم اهل المدينه فائی أحب أن يرى في رجال الشیعه مثلک»؛ ای عبدالرحمان! با اهل مدینه سخن بگو که من دوست دارم در بین شیعیان مانند تو را [ زیاد ] بینم. (2) این که چنین شخصیتی به حمیده ارجاع داده می شود، یک نکته مهم است. نکته دیگر این است که وقتی امام صادق علیه السلام

ص: 145


1- کلینی، الکافی، ج 4، ص301؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 5، ص 41؛ عاملی، وسایل الشیعه، ج 11، ص 286
2- شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 740.

به همسرش بانو حمیده ارجاع می دهد، قدرت علمی و توانایی پاسخ گویی به مسائل شرعی و نیز اعتبار و مقام این بانو را اثبات می فرماید. البته از وی می خواهد تا زنی را نزد حمیده ببرد تا ضرورت حفظ حریم ها نیز محفوظ بماند.

2-2 - ابوبصیر گوید: خدمت ام حمیده (!) رفتم تا وی را در مرگ امام صادق علیه السلام تسلیت دهم. بانو گریست و من نیز از گریه اش گریستم. سپس فرمود: «اگر اباعبدالله (امام صادق علیه السلام ) را به هنگام مرگ می دیدید شگفت زده می شدید.» او دو دیده اش را گشود و فرمود: «همه خویشانم را گرد هم جمع کنید و کسی باقی نماند که ما جمع کردیم. آن گاه نگاهی به آنان کرده و فرمود: «به راستی که شفاعت ما به کسی نرسد که نماز را سبک می شمارد.» (1)

گفته شده در این روایت ظاهره ام حمیده، «ام کاظم، حمیده» بوده که کاظم در استنساخ ساقط شده است.

3-2- در محاسن برقی روایتی از عبد الله بن جبله از حمیده از جابر از امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:

التَّارِكُونَ وُلايَةً عَلَى الْمُنْكِرُونَ لِفَضْلِهِ الْمُظَاهِرُونَ لَاعِدَاءٍ خَارِجُونَ مِنَ الاسْلامِ مَنْ مَاتَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ ؛

کسانی که ولایت علی علیه السلام را ترک کردند و منکر فضلیت های وی شدند و از دشمنان وی حمایت کردند، مادامی که بر همین حالت از دنیا روند از دین اسلام

خارج شده اند. (2)

منابع پس از وی این روایت را از محاسن برقی آورده اند. وجود راوی با نام

ص: 146


1- برقی، المحاسن، ج 1، ص 80؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 228؛ همو، الامالی، ص 571.
2- برقی، المحاسن، ج 1، ص 186.

حمیده در این روایت، احتمال این که منظور از راوی مذکور همسر امام کاظم علیه السلام باشد را تقویت می کند؛ زیرا از نظر هم عصر بودن وی، می تواند واسطه ای بین عبد الله بن جبله و جابر بن یزید جعفی باشد که از راویان طبقه امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام است. عبدالله بن جبله که واقفی بوده و نجاشی و حلی و دیگر رجاليون وی را تقه می دانند. (1) معمولا از حمید بن جناده (ظاهرا همان جباره است که در برخی نسخه ها تصحیف شده) و حمید بن شعیب سبیعی، روایات زیادی را نقل کرده ولی در همه موارد نام حمید با نسب وی آمده و حمیده به طور مطلق در کم تر روایتی دیده می شود. (2)

در این جا دو نکته قابل بحث است:

الف) مرحوم خویی به نقل از شیخ طوسی در مورد عبدالله بن جبله می نویسد: لَهُ رواياتٌ رُوِّينَا هَا بالاِسْنَادِ اَلْأَوَّلِ عَنْ حُمَيْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنُ مِيثَمٍ (3)

ب) روایاتی با این مضمون، در منابع دیگر وجود دارد که در راویان آن ها نام « حمید » دیده می شود نه حمیده.

گفتنی است که امکان اشتباه در استنساخ همیشه وجود دارد اما افزودن تاء تأنيث بدون این که حرف مشابه آن وجود داشته باشد، در انواع تصحيفات هیچ

جایی ندارد. در هر حال، هم چنان احتمال این که حمیده مورد نظر در محاسن برقی،

مادر امام کاظم علیه السلام باشد وجود داشته، به بررسی بیشتر نیاز دارد؛ اما راوی

حدیث بودن این بانو با همان دو حدیث مذکور هم اثبات شدنی است. البته عجیب است که با وجود روایت دوم، نام بانو در کتاب اعلام النساء المومنات در بین راویان امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام دیده نمی شود (4)

ص: 147


1- نجاشی، رجال النجاشی، ص 216؛ علامه حلی، خلاصه الاقوال، ص 237.
2- صفار قمی، بصائر الدرجات، ص 95؛ نجاشی، رجال النجاشی، ص 133؛ عاملی، وسایل الشیعه، ج 24، ص327.
3- خویی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 140.
4- الحسون و مشکور، ص 129-620

3. حمیده؛ وکیل امام صادق علیه السلام

کلینی روایتی را به سند خود از عبد الله كاهلی نقل می کند که گفت:

همسر من و همسر ابن مارد برای عزاداری ها از خانه خارج می شدند و ما گفتیم که این عمل حرام است. گفتند: «پس وقتی کسی از ما از دنیا رفت آیا به دنبال او نرویم؟»

سپس وی گفت:

امام کاظم علیه السلام فرمود: «عَنِ اَلْحُقُوقِ تَسْأَلُنِي كَانَ اِبِي يُبْعَثُ أَقِي وَ ام فروهْ تَقْضِيَانِ حُقُوقَ اَهْلِ المَدِينه ؟» از من درباره حقوق می پرسید. پدرم برای اعطای حقوق اهل مدینه مادرم و ام فروه آمادربزرگم را می فرستاد. (1)

شیخ حر عاملی در بحث جواز خروج زنان در عزاداری ها، برای ادای حقوق

دیگران به این روایت استناد می کند. (2)

از حدیث مذکور می توان میزان اعتماد امام صادق علیه السلام به همسر بزرگوارش، بانو حمیده را دریافت؛ به علاوه، انجام دادن این کار در اوضاع سخت سیاسی - اجتماعی و فرهنگی آن دوره، به تدبیر و دانش و شجاعت نیاز داشت و اگر این ویژگی ها در بانو نبود، امام وی را برای اعطای حقوق مردم نمی فرستاد.

4. حمیده؛ وصی امام صادق علیه السلام

پیش از این اشاره شد، منصور عباسی پس از آن که دستور کشتن امام صادق علیه السلام را می دهد، از فرماندار مدینه می خواهد تا وصیت امام صادق علیه السلام را ببیند و پس از شناسایی وصى آن حضرت، وی را بکشد. محمد بن سليمان،

ص: 148


1- کلینی، الکافی، ج 3، ص 217؛ شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 178.
2- عاملی، وسایل الشیعه، ج 1، ص 331.

فرماندار مدینه پس از دیدن اسامی افرادی که در وصیت نامه امام به عنوان وصی از آن ها یاد شده، برای منصور دوانیقی می نویسد که جعفر بن محمد پنج نفر را به عنوان وصی انتخاب کرده است: منصور داونیقی، محمد بن سليمان، عبدالله بن جعفر و موسی بن جعفر (دو پسرش) و حمیده (همسرش). سپس وی از منصور

می پرسد که کدام یک را بکشد. (1)

گر چه وصیت امام به چهار نفر دیگر غیر از موسی بن جعفر علیه السلام ، حرکتی سیاسی برای حفظ جان امام پس از خویش و از باب تقیه بوده، اصل این عمل در مورد حمیده، نشان دهنده عظمت شخصیت این بانو و جایگاه و مقام او نزد امام و نیز مردم عصر اوست. نکته جالب توجه این که حرکت سیاسی یادشده، دو بار دیگر در تاریخ ائمه : اتفاق افتاد: یک بار در مورد امام حسین علیه السلام که حضرت زینب علیها السلام را وصی خود قرار دادند و بار دیگر در مورد حدیث مادر امام حسن عسکری علیه السلام که آن حضرت برای حفظ جان فرزندش، نام این بانو را در وصیت نامه، به عنوان وصی خود می آورد؛ (2) به گونه ای که برخی تصور کردند پس از شهادت امام عسکری علیه السلام ، مادرش حدیث، عهده دار امامت خواهد شد (3) به نظر می رسد با مقایسه اوضاع سیاسی - اجتماعی شیعیان در عصر سه أمام مذکور

و نیز نوع برخورد خلفای وقت با علویان، دلیل شباهت نوع عملکرد آنان در تعیین وصی را می توان دریافت.

با دقت در منابع مربوط به تاریخ تشیع، می توان دریافت که سال های 61، 148 و 260 هجری، از حساس ترین دوران امامت امامان شیعه بوده است. پس از شهادت امام حسین علیه السلام تنها یک بازمانده از نسل امام علیه السلام وجود داشت که باید برای هدایت جامعه اسلامی زنده می ماند و بیماری امام سجاد علیه السلام و وصی قرار دادن حضرت زینب علیها السلام ، می توانست به انحراف ذهن

ص: 149


1- شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 108؛ شیخ مفید الفصول العشره، ص71.
2- شیخ مفید، الفصول العشره، ص 46.
3- شیخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، ص 506 - 507.

دشمن بینجامد و زمینه ای برای حفظ جان وی باشد. و بنا بر قول مشهور، امام زمان نیز تنها فرزند امام عسکری و آخرین ذخیره الهی برای ختم سلسله امامت بودند و حفظ جان ایشان از اهم مسائل زمان به شمار می رفت. از این رو، سیاست این دو امام شبیه هم است. در مورد امام صادق علیه السلام قضیه متفاوت می شود؛ به این معنا که امام کاظم علیه السلام تنها فرزند و بازمانده ایشان نیستند، اما از آنجا که فرزندان آن حضرت، مقبولیت اجتماعی داشتند و بعد از شهادت ایشان، فرقه های متعدد با اعتقاد به امامت هریک از آنان به وجود آمدند و امام می توانستند این اوضاع را پیش بینی کنند، برای حفظ جان وصی بر حق خود، از استتار سیاسی بهره می برند. فرقه های اسماعیلیه، مبارکيه، سمطیه و فطحیه، از جمله این فرقه ها هستند. (1)

نکته مشابه دیگر در سه مورد مذکور، برنامه ریزی برای کشتن وصی پس از امام حسین، امام صادق و امام عسکری، علیه السلام است که با استفاده از سخنان و نامه های موجود در منابع معتبر می توان اثبات کرد. البته موارد مذکور به اضافه قابلیت و ظرفیت های ویژه ای که در سه بانوی بزرگوار، حضرت زینب علیها السلام ، بانو حمیده و بانو حديث وجود داشته، می تواند بخشی از دلایل موجود باشد. در مجموع بانو حمیده، بانویی تأثیر گذار در زمان اختناق عباسیان، راوی حدیث، وکیل و وصی معصوم بودند و از مهم ترین ویژگی های ایشان، داشتن مقام والای مادری معصوم را می توان برشمرد.

ه. پایان زندگانی بانو حمیده

در مورد سال وفات بانو حمیده هیچ گزارشی در دست نیست و با استفاده از گزارش های مربوط به خریداری کنیزی با نام نجمه و تزویج او به امام کاظم علیه السلام و مسائل مربوط به تولد امام رضا علیه السلام از این کنیز، می توان گفت حداقل تا سال

ص: 150


1- نوبختی، فرق الشیعه، ص 67-77؛ شهر ستانی، الملل والنحل، ج 1، ص 148

148 قمری یعنی زمان تولد امام رضا علیه السلام این بانو در قید حیات بوده اند و از آن پس گزارشی وجود ندارد که حاکی از حضور وی باشد. در هر حال مدت عمر بانو، زمان وفات وی و نیز مکان مرقد مطهرش بر ما معلوم نیست.

نتیجه

حمیده، مادر امام کاظم علیه السلام از کنیزان بربر و اهل مغرب بودند، از این رو نامش همراه با بربریه، مغربيه و اندلسيه خوانده شده است. در موضوع خریداری وی از برده فروش، نکاتی مطرح شده که بر عظمت شخصیت بانو دلالت دارد و امام باقر علیه السلام ایشان را ستوده اند. این بانو افزون بر موسی بن جعفر علیه السلام سه فرزند دیگر داشته که هر یک در تاریخ صدر اسلام به گونه ای تأثیرگذار بوده اند.

برای آشنایی با ویژگی های بارز بانو حمیده، می توان به سخنان امام معصوم اشاره نمود که وی را با اوصاف حمیده، محموده، مصفاه و مهذبه ستوده اند. حضرت على علیه السلام هنگام توصیف امام زمان علیه السلام ، وی را با عبارت «ابن حمیده » می خواند که این جمله عظمت او را چندین برابر می کند.

بانو حمیده راوی چند حدیث است؛ از این رو، نامش در بین راویان احادیث در منابع رجالی دیده می شود. احاديث او در منابعی چون کافی، تهذیب الاحکام و الغيبه شیخ طوسی و آثار شیخ مفید آورده شده است. امام صادق علیه السلام برای اعطای حقوق اهل مدینه، این بانوی بزرگوار و مادر بزرگش، ام فروه را می فرستاد تا حقوق مردم را بپردازند. هم چنین نام وی را در وصیت نامه خویش به عنوان وصی» می آورد، گرچه وصی اصلی آن حضرت، امام موسی بن جعفر علیه السلام بودند

و بانو نیز همین اعتقاد را داشتند.

هم چنین امام صادق علیه السلام اصحاب خود را برای یافتن پاسخ سوال فقهی خود، به بانو حمیده ارجاع می دهند و پاسخ بانو در منابع فقهی جزء مستندات قرار گرفته است.

ص: 151

با توجه به اوضاع سیاسی - اجتماعی و فرهنگی شیعیان در دوره ای که این بانو در مدینه می زیست، نقش وی احتمالا باید بسیار پررنگ تر و برجسته تر از آنچه در گزارش ها آمده باشد اما به دلایل سیاسی و نیز وجود حریم ویژه بانوان حرم اهل بیت : میزان گزارش هایی که در دست است، اندکی ما را در تبیین شخصیت بانو یاری می کند. از زمان مرگ و محل قبر بانو حمیده گزارشی در دست نیست و تنها می توان گفت حداقل تا سال 148 قمری در قید حیات بوده است.

منابع

1. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار الصادر، 1399

2. ابن حاتم شامی، یوسف، الدرالنظيم في مناقب الائمه اللهامیم، قم: جامعه مدرسین، بی تا.

3. ابن خشاب بغدادی، تاریخ مواليد الائمه، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفی، 1406.

4. ابن ساعی، علی بن انجب، مختصر اخبارالخلفا، قاهره: مطبعه الامیریه، 1309.

5. ابن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت: دار صادر، بی تا

6. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، تحقیق گروهی از اساتید نجف اشرف، نجف: الحیدریه، 1376.

7. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه، تحقیق سامی الغریری، قم:

دار الحديث للطباعة والنشر، 1422.

8. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق محمد حسن آل طالقانی، نجف: الحيدريه، 1380.

9. ابن میثم بحرانی، النجاه في القيامة في تحقيق امرالامامه، قم: موسسه الهادی، 1417.

ص: 152

10. ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، تحقيق كاظم المظفر، نجف: منشورات المكتبه الحیدریه، 1385.

11. ابونصر بخاری، سرالسلسله العلويه، تحقیق سید محمد صادق باقر العلوم، قسم: انتشارات شریف رضی، 1413.

12. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، بیروت: دار الاضواء، بی تاب

13. اسکافی، محمدبن همام بن سهيل، منتخب الانوار في تاريخ الائمه الاطهار، تحقيق موسسة الإمام الهادی، قم: موسسه الامام الهادی، 1420.

14. اصغری نژاد، محمد، حمیده مصفاه، قم: نورالسجاد، 1379.

15. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن امین، بیروت: دار التعاريف، بی تا

16. بان حمزه طوسی، الثاقب في المناقب، تحقيق نبيل رضا علوان، قم: موسسه انصاریان، 1412.

17. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، تحقیق سید جلال الدین الحسینی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1370.

18. حسون، محمد و ام علی مشکور، اعلام النساء المومنات، تهران: انتشارات اسوه، 1411 .

19. تستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم: جامعه مدرسین، 1419.

20. حسینی زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت: دار الفكر، 1414 .

21. حسینی مدنی، سیدضامن بن شدقم، تحفه الازهار و زلال الانهار في نسب ابناء الائمه الاطهار، تهران: دفتر نشر میراث مکتوب، بی تا.

22. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت: م.سسه البلاغ، 1411.

23. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بی تا، بی جا، 1413.

24. راوندی، قطب الدین، الخرائج الجرائح، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجا الله تعالی فرجه ) ، 1409.

25. سبط بن الجوزی، تذکره الخواص، قم: منشورات الرضی، 1418.

ص: 153

26. شافعی، محمدبن طلحه، مطالب السوول في مناقب آل الرسول، بیروت: موسسه البلاغ، 1419.

27. شاکری، حاج حسین، موسوعه المصطفى و العتره، قم: نشر الهادی، 1417.

28. شبراوي، عبد الله بن محمدبن عامر، الاتحاف بحب الاشراف، قم: شریف رضی، 1363 .

29. شوقی ابو خليل، اطلس دول العالم الاسلامی، دمشق: در الفكر، 1425.

30. شهرستانی، محمدبن عبد الكريم، الملل و النحل، تحقيق محمد بن فتح الله بدران، قم: منشورات الشريف الرضی، بی تا

31. شهر کانی، ابراهیم اسماعيل، معجم مصطلحات الفقيه، قم: ذوی القربی، 1430.

32. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه، (30جلدی)، تحقیق شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403.

33. شیخ صدوق، الامالی، تحقيق موسسه البعثيه، قم: موسسه البعثيه، 1417.

34.__________ ، ثواب الاعمال، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن خرسان، قم: منشورات شریف رضی، 1368.

35.__________ ، عیون الاخبارالرضا، تحقیق شیخ حسین اعلمی، بیروت: موسسة علمی، 1404.

36. __________، کمال الدین و اتمام النعمه، تصحیح علی اکبر غفاری، موسسه انتشارات اسلامی، بی جا 1426.

37. __________، من لایحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: جامعه مدرسین، بی تا

38.__________، شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الكشی)، سیدمهدی رجایی، موسسه آل البيت، بی تا

39.__________ ، کتاب الغيبه، تحقیق شیخ عباد الله تهرانی و شیخ علی احمد ناصح، قم: موسسه المعارف الاسلامیه، 1411.

ص: 154

40.__________، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن موسوی خرسان، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1365.

41.__________، شیخ مفید(1)، محمد بن محمد بن نعمان، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت: دار المفيد، 1414.

42. __________، الارشاد، تحقیق موسسه آل البيت لتحقيق التراث، بیروت: دارالمفيد، 1414 .

43.__________، شیخ مفید (2)، الفصول العشره، تحقيق فارس حسون، بیروت: دار المفيد، 1414.

44.__________، (3)، الفصول المختاره، تحقيق نورالدین جعفریان اصفهانی و دیگران، بیروت: دار المفيد، 1414.

45. __________،صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تحقیق حاج میرزا حسن کوچه باغی، تهران: منشورات اعلمی، 1404.

46.__________، طبرسی، اعلام الوری، تحقیق موسسه آل البيت، قم: موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417 .

47. _________، تاج المواليد، قم: مکتبه آیت الله المرعشي النجفی، 1406.

48. _________،طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، قسم: موسسه البعثه، 1413.

49. _________،طوسی، محمد بن حسن، الامالی، تحقيق موسسة البعثه، قم: دار الثقافه، 1414.

50. _________ ، محمد بن حسن، اختيار معرفه الرجال، تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: دانشگاه مشهد، بی تا.

51. عاملی، شیخ حر، هدایه الامه الى الاحكام الائمه، مشهد: مجمع البحوث الاسلاميه، 1412.

52. علامه حلی، خلاصۃ الاقوال، تحقیق شیخ جواد قیومی، مؤسسه نشر الفقاهه، 1417 .

53. غروی، نهله، محدثات شیعه، تهران: دانشگاه تربیت مدرس، 1375ش.

ص: 155

54. فتال نیشابوری، روضة الواعظین، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن خرسان، قم: منشورات الشريف الرضی، بی تا،

55. فيض الكاشاني، الوافی، اصفهان: کتابخانه عمومی امام امير المومنین 7، 1416.

56. قمی، شیخ عباس، الانوارالبهيه، قم: جامعه مدرسین، 1417.

57. كاتب بغدادی، تاریخ الائمه (المجموعه)، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی،

58. کلینی، محمد بن يعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1367.

59. کورانی، شیخ علی، الامام الكاظم سید بغداد، بی جا، بینا، 1431

60. مازندرانی، ملا محمد صالح، شرح اصول کافی، تحقیق میرزا ابو الحسن شعرانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1421.

61. مامقانی، تنقیح المقال، نجف: مطبعه المبارکه المرتضویه، 1352.

62. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقيق محمدمهدی سید خرسان، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403.

63. ۔ ، بیروت: موسسة الوفاء، 1403.

64. محلاتی، ذبیح الله، ریاحین الشریعه، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1367.

65. مختاری مازندرانی و علی اصغر مرادی، فرهنگ اصطلاحات فقهی، تهران: انجمن قلم ایران، 1377.

66. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصيه، قم: انصاریان، 1417.

67. میر محمد صادقی، حسین، واژه نامه حقوق اسلامی، نشر میزان، بی جا، 1373.

68. نجاشی، رجال النجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1416.

69. نمازی شاهرودی، علی، مستدرکات علم رجال الحدیث، تهران: چاپخانه حیدری (ابن المؤلف)، 1415.

70. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، بیروت: دارالاضوا، 1404.

ص: 156

71. نوری طبرسی، حسین، مستدرک الوسائل، تحقيق موسسة آل البيت، بیروت: الاحياء التراث، 1408.

72. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقيق مارسدن جونس، نشر دانش اسلامی، بی جا، 1405.

73. یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1995.

74. یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی، دارصادر، بیروت، بی تا .

ص: 157

فرزندان امام کاظم علیه السلام

احمد خامه یار

چکیده

حضرت امام کاظم علیه السلام دارای فرزندان پسر و دختر فراوانی بوده اند که اطلاعات چندانی از بیشتر آنها در دست نیست. در منابع و کتب تراجم ائمه : در تعداد و اسامی این فرزندان اختلاف نظر وجود دارد و شمار آنها بین سی تا شصت فرزند تعیین شده است. در این نوشتار، ابتدا بر اساس منابع درجه یک تاریخ و مناقب ائمه :، نظیر ارشاد شیخ مفید، اعلام الوری شیخ طبرسی، الهدایه الکبری خصیبی، دلائل الامامه طبری، مناقب ابن شهر آشوب، تاریخ ابن خشاب و تذکره الخواص سبط ابن جوزی، و نیز کتب انساب نظیر لباب الانساب بیهقی، شجره المبارکه فخر رازی و عمده الطالب ابن عنبه، اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام و موارد اختلاف میان این منابع استخراج شده است. هم چنین کوشیده تا آگاهی های پراکنده موجود در باره برخی فرزندان آن حضرت، از سایر منابع معتبر استخراج گردد.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام فرزندان ائمه ، منابع تاریخ ائمه ، كتب انساب.

ص: 158

مقدمه

دوران امامت امام کاظم علیه السلام که از سال 148 تا 183 قمری به طول انجامید، هم زمان با خلافت چهار تن از خلفای بنی عباس - از منصور دوانیقی تا هارون الرشید - بود. در طول این مدت، امام کاظم علیه السلام مدت کوتاهی را در دوره مهدی عباسی (حک 158 - 169 ق) و چند سال پایانی عمر خویش را به دستور هارون در زندان گذرانیدند و سرانجام نیز در زندان مسموم شدند و به شهادت رسیدند.

با این حال، حضرت در طول سال هایی از عمر شریف خود که در خارج از زندان سپری کردند، از زنان خود که بیش تر ام ولد بودند، دارای فرزندان فراوانی شدند که در واقع تعداد فرزندان این امام بزرگوار، بیش تر از تعداد فرزندان سایر ائمه : است. اما به علت خفقان سیاسی شدیدی که حضرت در آن به سر می بردند، شرح حال بیشتر این فرزندان به طور کامل ناشناخته مانده است و درباره سایر فرزندان آن حضرت نیز آگاهی های محدود و پراکنده ای در منابع تاریخی وجود دارد.

در این نوشتار، اسامی فرزندان امام کاظم آبر اساس منابع معتبر و دست اول تاریخی و مناقب ائمه : تا قرن هفتم قمری و هم چنین برخی کتب انساب که اسامی فرزندان امام را نام برده اند، به ترتیب حروف الفبا استخراج شده و موارد اختلاف میان این منابع ذکر گردیده است. به منظور اختصار و عدم درج عنوان کامل منابع در هر ارجاع، تنها شهرت اصلی یا بخشی از شهرت نویسنده آن آورده می شود. منابع مورد بررسی عبارتند از:

الهدایه الکبری نویسنده حسین بن حمدان خصیبی (م 334 یا 358 ق) (اختصار: خصیبی)؛ دلائل الامامه منسوب به طبری شیعی (سده پنجم ق) (اختصار: طبری)؛ ارشاد شیخ مفید (م 413 ق) (اختصار: شیخ مفید)؛ المجدی نوشته غمرى نسابه (م 466 ق) (اختصار: غمري)؛ تاریخ اهل البيت نویسنده ناشناخته (اختصار:

ص: 159

تاریخ)؛ إعلام الوری نوشته شیخ طبرسی (م 548ق) (اختصار: طبرسی)، الباب الانساب بیهقی (م 565 ق) (اختصار: بیهقی)؛ تاریخ الائمه نوشته ابن خشاب (م567ق) (اختصار: ابن خشاب)؛ مناقب آل ابی طالب نوشته ابن شهر آشوب (م 588ق) (اختصار: ابن شهر آشوب)؛ شجره المبارکه منسوب به فخرالدین رازی (م 606ق) (اختصار: رازی) و تذکره الخواص سبط ابن جوزی (م 654 ق) (اختصار: سبط ابن جوزی).

هم چنین تلاش شده تا حد امکان آگاهی های پراکنده موجود درباره شماری از فرزندان، از سایر منابع تاریخی و حدیثی دست اول و معتبر - تا حدود قرن هفتم هجری - گردآوری شود و از درج آگاهی های موجود در منابع متأخر - که سخت تر می توان بدان اعتماد کرد - پرهیز گردد.

گفتنی است که در منابع تاریخ و تراجم ائمه ، در تعداد فرزندان امام کاظم اختلاف نظر وجود دارد؛ به گونه ای که از حدود سی تا شصت فرزند گفته شده است. شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) 37 فرزند، ابونصر بخاری (ص 53) و سبط ابن جوزی (ص 314) چهل فرزند و ابن عنبه شصت فرزند (ص 240) برای امام کاظم آشمرده اند. به نوشته این شهر آشوب (349/4 ) نیز آن حضرت سی و به قولی 37 فرزند داشته، اما خود از چهل فرزند نام برده است. نویسنده المجدی (ص 298) نیز فرزندان ایشان را 59 تن (به جز کودکان دانسته است. هم چنین در الهدایه خصیبی (ص 263 - 264) از 31 فرزند، در تاریخ اهل البيت (ص 106 - 108) از 33 و در دلائل الامامه (ص 147) از 39 فرزند نام

برده شده است.

در این جا، به قول شيخ مفید درباره فرزندان امام کاظم علیه السلام اشاره می شود که گفته است: « ولِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْ وُلْدِ ابِي الحَسَنِ مُوسي بنِ جَعفَرٍ عَليه السلامُ فَضلٌ وَمَنقَبُهُ مَشهورُهُ ». (1)

ص: 160


1- نک: الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 246.

فرزندان پسر

اشاره

در منابع مختلف، آمار متفاوتی از تعداد پسران امام کاظم علیه السلام ذکر شده است. ابونصر بخاری (ص 53)، شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2) برای آن حضرت هیجده پسر، سبط ابن جوزی (ص 314) بیست، مری (ص 298) بیست و دو و ابن عنبه (ص 240) بیست و سه پسر قائل شده اند. ابن شهر آشوب (349/4 ) نیز تعداد پسران را هیجده گفته اما از بیست پسر نام برده است. در الهدایه خصیبی (ص 263 - 264) شانزده، در دلائل الامامه (ص 147) و در تاریخ اهل البيت (ص 106 - 107) هیجده و در شجره المبارکه (ص 77) بیست و پنج پسر نام برده

شده است.

اسامی پسران در منابع بررسی شده در این پژوهش، عبارتند از:

1. حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام

2. ابراهیم

در کتب تاریخ و تراجم ائمه، تنها از يك فرزند به نام ابراهیم یاد شده، در حالی که تعدادی از منابع انساب، (1) از دو فرزند به نام ابراهیم، یکی ابراهیم اکبر و دیگری ابراهیم اصغر یاد کرده اند. علمای انساب در این که ابراهیم اکبر کسی بود که در یمن خروج کرد و مردم را به خود فراخواند، اتفاق نظر دارند. برخی کتب انساب با لقب «مرتضی» یاد کرده اند، اما در کتب دیگر، این لقب برای ابراهیم اکبر ذکر شده است (2) و به طور کلی در منابع، در کاربرد این لقب برای ابراهیم

ص: 161


1- سهل بن عبدالله، ابونصر بخاری، سر السلسله العلويه، ص 54: محمد بن عمر، فخر الدین رازی، الشجره المباركه في انساب الطالبيه، ص 77 و 98-99، احمد بن علی، ابن عنبه، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، ص245؛ سید جعفر، الاعرجي، مناهل الضرب في انساب العرب، ص 427
2- نک: فخر رازی، ص 98؛ ابن عنبه، همان، ص 245.

اکبر یا اصغر اضطراب وجود دارد.

به نوشته شیخ مفید، ابراهیم بن موسی علیه السلام سخی و شجاع و کریم بود. (1) ابونصر بخاری آشکارا از او با عنوان «یکی از امامان زیدیه» یاد کرده است. (2) به گفته شیخ مفید، او در دوران مأمون، از سوی محمد بن محمد بن زید بن امام زین العابدین علیه السلام - که ابو السرایا در کوفه با او بیعت کرد - به امارت يمن منصوب شد. پس به يمن رفت و آن جا را فتح کرد و مدتی در آن جا اقامت نمود؛ پس از وقایعی که برای ابو السرايا اتفاق افتاد، برای او از مأمون امان گرفتند. (3)

به نوشته شجره المبارکه، او در یمن خروج نمود و مردم را به محمد بن ابراهيم طباطبا دعوت کرد. اما بعدا مردم را به خود فراخواند و در سال 202 قمری که مأمون در خراسان بود، با مردم حج گزارد. مأمون حمویه بن علی را به سوی او فرستاد. ابراهیم شکست خورد و به عراق رفت. مأمون به او امان داد تا این که در بغداد درگذشت. (4)

ابن اثیر در این باره می نویسد: (5)

وَلَكَ فِي هَذِهِ اَلسِّنهْ [ 200 ] ظهر اِبْرَاهِيمَ بْنِ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وكَانَ بِمَكِّه فَلَمَّا بَلَغَهُ خَبَرُ ابِي السَّرَايَا وَ مَا كَانَ مِنْهُ سَارَ إِلَى اَلْيَمَنِ وَبِهَا اسْحَاقُ بْنُ موسي بْنِ عيسي بْنِ موسي بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْن عَبْدِ اَللَّهِ بْن عَبَّاس عَامَّةً لِلْمَأْمُونِ فَلَمَّا بَلَغَهُ قُرُبُ ابرَاهِيمَ مِنْ صَنْعَاءَ سَارَ مِنْهَا نَحْوَ مَكَّهَ فَأَتَى الْمُشَاشُ فَعَسكَرَ بها واجْتَمَعَ بِها إلَيه جَمَاعَةٌ مِنْ أهْلِ مَكَّهُ هَرَبُوا مِنَ الْعَلَوِيِّينَ وَاسْتَولَى ابْراهيمُ على اليَمَنِ وكانَ يُسَمَّى الجَزَّارَ لِكَثَرِهِ مَن قُتِلَ بِاليَمَنِ مِنَ النَّاسِ وَسَبيٌ وأَخذَ الامُوال

ص: 162


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 245.
2- ابونصر بخاری، همان، ص 54.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 246.
4- فخر رازی، همان، ص 98.
5- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج5، ص 422.

علمای انساب، ابراهیم اکبر را در زمره آن دسته از فرزندان امام کاظم علیه اسلام برشمرده اند. که در اعقاب آن ها اختلاف و تردید وجود دارد. (1) به گفته برخی از نسب شناسان، نامبرده در بغداد وفات نمود و در مقابر قریش در کنار پدر بزرگوار خود به خاك سپرده شد. (2) سید جعفر اعرجی (م 1332 ق) معتقد است، قبری که عوام مردم به عنوان قبر سيدمرتضی علم الهدی در کاظمین زیارت می کنند، در واقع قبر ابراهیم اکبر، ملقب به «مرتضی»، فرزند امام کاظم است؛ زیرا جنازه سید مرتضی به اجماع علما، به کربلا منتقل و در کنار پدر و برادرش، سید رضی، به خاك سپرده شده است. (3)

3. ابراهیم اصغر

تعدادی از علمای انساب، علاوه بر ابراهیم اکبر، برای امام هفتم فرزند دیگری نیز به نام ابراهیم اصغر یاد کرده اند (4) و حتی بیهقیه (5) وی را جزو فرزندانی دانسته که در وجود آن ها شکی نیست. به گفته ابن عنبه، مادرش «ام ولدی» اصالتا از منطقه نوبه (در جنوب مصر) به نام نجيه بوده است. (6) ابراهیم اصغر به اجماع علمای انساب از فرزندان امام کاظم آبود که نسلی از آن ها باقی ماند و این یکی از وجوه تمایز وی با ابراهیم اکبر است. نویسنده شجره المبارکه در این باره می نویسد: (7)

وَ مِنَ اَلنَّاسِ مَنْ يَلْحَقُ اوْلاَدَ ابراهيم الاصْغَر بابْرَاهِيمَ اَلْأَكْبَرِ وَ ذَلِكَ خَطَأٌ عَظِيمٌ

ص: 163


1- فخر رازی، همان، ص 77 و 98؛ ابن عنبه، همان، ص 240.
2- الاعرجی، همان، ص 427
3- همان.
4- فخر رازی، همان، ص 77؛ ابن عنبه، همان، ص 240؛ الاعرجي، همان، ص 427
5- علی بن ابی القاسم، بیهقی، لباب الانساب والالقاب والاعقاب، ص 1394
6- ابن عنبه، همان، ص 245.
7- فخر رازی، همان، ص 99.

لِأَنَّهُ يُوجِبُ الطَّعْنَ فِي نَسَبِ اولَئِكَ السَّاداتِ الاِكابِرِ وَأيضاً فَإلْحاقُ اولَئِكَ السَّادَاتِ بِابْرَاهِيمَ اَلْأَكْبَرِ يُوجِبُ قَطْعَهُمْ عَنِ ابراهيمَ الأصغَرِ وَحِينَئِذٍ يَصيرُ نَسَبُ ابْراهِيمَ الاصْغَرُ مَطعونَةٌ وَهُوَ باطِلٌ بِالاِجماعِ

نسب ابراهيم الاصغر مطعونة، وهو باطل بالاجماع

ابراهیم اصغر از دو فرزند خود موسی ابی سبحه و جعفر، دارای نسل بود و سیدرضی و سیدمرتضی، دو عالم بزرگ شیعه، از احفاد موسی ابی سبحه بوده اند. به اعتقاد سید جعفر اعرجي او در جانب شرقی بغداد در گذشته و در قبرستان «باب ابرز» (؟) به خاك سپرده شده است. (1)

4. احمد

به جز بیهقی سایر منابع از او نام برده اند. شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2) و ابن شهر آشوب (349/4 )، احمد و محمد و حمزه را از يك ام ولد دانسته اند؛ اما

طبری (147) او را با چند تن دیگر از فرزندان امام از يک مادر دانسته است.

درباره احمدبن موسی علیه اسلام آگاهی های زیادی در منابع معتبر و کتب انساب

وجود ندارد. تنها شیخ مفید درباره او نوشته است:

احمد بن موسی علیه اسلام مردی کریم، جلیل و با تقوا بود. ابو الحسن موسی علیه اسلام او را دوست می داشت و بر دیگران مقدم می ساخت و مزرعه خود را که به «ییره» معروف بود، به وی بخشید. گفته می شود که احمدبن موسی علیه اسلام هزار بنده آزاد نمود. (2)

او در ادامه، روایتی را از اسماعیل بن موسی علیه اسلام نقل کرده که نشان دهنده

اهتمام حضرت به احمد و احترام خدم و حشم ایشان به وی است.

در برخی از کتب ملل و نحل، درباره اعتقاد گروهی از شیعیان به امامت وی

ص: 164


1- اعرجی، همان، ص 427
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244-245.

پس از شهادت پدرش امام کاظم علیه اسلام اقوالی آمده است. روایتی در کتاب تحفه العالم به نقل از لب الانساب نیشابوری، نقل شده که پس از شهادت امام کاظم علیه اسلام جمعی از شیعیان به خانه احمد آمدند و با وی بیعت کردند، اما او آنها را به امام رضا علیه اسلام هدایت نمود و ایشان را جانشین پدرش معرفی کرد و بیعت با خود را بیعت با امام رضا علیه اسلام دانست. (1) کشی نیز در رجال خود، به خروج احمد بن موسی علیه اسلام به همراه ابوالسرايا، پس از شهادت امام کاظم علیه اسلام اشاره مختصری کرده؛ (2) اما در سایر منابع، از جزئیات و چگونگی شرکت احمد در این قیام سخنی به میان نیامده است.

علامه سید محسن امین، از لب الانساب نیشابوری نقل کرده که احمد بن موسی در بغداد مقیم بود و پس از شنیدن خبر شهادت امام رضا علیه اسلام ، بسیار محزون گشت و به شدت گریست و برای خون خواهی امام، از بغداد خارج شد و به همراه سه هزار تن از نوادگان ائمه : عليه مأمون قیام کرد. زمانی که آنها به قم رسیدند، والى مأمون بر این شهر با آنها مقابله کرد و گروهی از آنان شهید و در همان جا دفن شدند و اکنون دارای زیارتگاه هستند. سپس به اسفراین در خراسان رسیدند و در زمین شوره زاری میان دو کوه توقف نمودند. لشکریان مأمون بر آن ها حمله نمودند و با آن ها محاربه کردند و احمد در آن جا شهید گردید و به خاك سپرده شد و قبرش در آن جا زیارتگاه است. برخی از نسب شناسان قبر و مزار او را در شیراز دانسته اند و این از اشتباهات عامه مردم است. (3)

متأسفانه امروزه نسخه ای از کتاب لب الانساب نیشابوری در دسترس نیست و لذا نمی توان درباره این کتاب اظهار نظر قطعی نمود. اما همان گونه که مرحوم

ص: 165


1- برای آگاهی بیشتر در این باره، نک: سیدیاسین، زاهدی، احمد بن موسی 7 ، سخن تاریخ ش 5، تابستان 1388، ص 92-95.
2- محمد بن حسن، طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال الكشی)، ص 771.
3- سید محسن، اعیان الشیعه، ج 2، ص 192.

سید محسن امین نیز اشاره کرده، (1) این داستان بیشتر می تواند شبیه داستان های جعلی باشد که عقل آن را نمی پذیرد. شهید محراب قاضی طباطبایی نیز آن را به

افسانه و خرافه نزديک دانسته است. (2)

در تعدادی از منابع متأخر، از قبیل آثار العجم فرصت الدوله، بحرالانساب میرزا ملك الكتاب، هدیه احمدیه محمد جعفر شاملی و شب های پیشاور سلطان الواعظین، نیز به تفصیل از قیام احمد بن موسی 7 به خونخواهی برادرش امام رضا 7 و شهادت وی توسط حاکم شیراز، سخن به میان آمده (3) که این اقوال نیز به کلی فاقد اعتبار تاریخی است و در منابع معتبر و کهن، هیچ گونه سخنی در این موضوع به میان نیامده است. سید محسن امین پس از اشاره به اشتهار قبر وی در شیراز، می گوید: «اما سبب مجيئه الى شیراز و وفاته فيها فلم اطلع فيه على شيء تطمئن به النفس» (4)

قاضی طباطبایی نیز آن را افسانه ای بیش ندانسته است. (5) با این حال، در برخی منابع جغرافیایی قرن هشتم، به قبر وی در شیراز اشاره شده است. (6) ابن زرکوب شیرازی (زنده در 757 ق) و جنید شیرازی (زنده در 791 ق) نیز حادثه اکتشاف قبر وی را در دوره امیر مقرب الدین مسعود بن بدر، وزیر اتابک ابوبکر بن سعدبن زنگی، نقل کرده اند. زرکوب شیرازی در این باره می گوید: (7)

امیر مقرب الدین مسعود بن بدر که از خاصگیان و مقربان اتابك ابوبکر بن سعد بوده، عمارتی در خاطر داشت و در آن جایگه، قبری یافته اند مکشوف

ص: 166


1- اعیان الشیعه، ج 2، ص 192.
2- سید محمد علی، قاضی طباطبایی، تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء 7، ص 325.
3- برای آگاهی تفصیلی در باره این اقوال نک: جليل، عرفان منش، چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمد بن موسی و برادران امام رضا 7، ص 86-91
4- همان، ج 2، ص 192.
5- همان، ص 325.
6- حمدالله مستوفی قزوینی، نزهه القلوب، ص 172؛ ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ص 212-213.
7- ابن زرکوب شیرازی، شیرازنامه، ص 255.

گشته، شخص مبارک او همچنان در حال اعتدال، تغییر و تبدیل در او تأثیر ناکرده. خاتمی که در انگشت مبارکش بود، احتياط فرموده اند منقش بوده به نام احمد بن موسی افاضل و عقلاء و اعیان شیراز جمع گشته اند و تحقیق کرده، صورت در حضرت اتابک معروض داشته اند. اتابک ابوبکر، مشهدی بر

آن جا ساخته و عمارتی فرموده و به مرور زمان اشتهار یافته ... .

جنید شیرازی هم درباره احمد بن موسی علیه اسلام و چگونگی اکتشاف قبر وی

نوشته است: (1)

قَدَّمَ شِيرَازٍ فَتُوُفِّيَ بِهَا فِي ايَامِ الْمَأْمُونِ بَعْدَ وَفَاهِ أَخِيهِ عَلَى الرِّضَا بِطُوسَ وَ كَانَ أَجْوَدَهُمْ وأرأَفَهُم نَفساً قَد أَعْتَقَ أَلْفَ رَقَبِهِ مِنَ الْعَبِيدِ والأَمَاءِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالي وَقِيلٌ اسْتُشْهِدَ وَلَمْ يُوقَفْ عَلى قَبرِهِ حَتَّى ظَهَرَ فِي عَهْدِ اَلْأَمِيرِ مُقَرَّبِ اَلدِّينِ مَسْعُود بْنُ بَدْرٍ فَبَنَى عَلَيْهِ بناءً وَقِيلٌ وُجِدَ فِي قَبْرِهِ كَمَا هُوَ صَحِيحاً طَرَى اللَّوْنَ لَم يَتَغَيَّرْ وعَلَيْهِ فَاضَهُ سابِغُهُ وفي يَدِهِ خَاتَمُ نَقْشٍ عَلَيْهِ العزه لِلَّه ِاِحْمَدُ بْنُ مُوسِي فَعَرَفُوهُ بِهِ ثُمَّ بَنَى عَلَيْهِ الاتابك ابو بكر بِنَاء اِرْفَعْ مِنْهُ . ...

با توجه به داستان یاد شده و با استناد به قول ابونصر بخاری که احمد بن موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه اسلام از قم به شیراز انتقال یافت و در آنجا درگذشت و مدفون شد، (2) چند تن از پژوهش گران و صاحب نظران دوره اخیر احتمال قوی داده اند که قبر منسوب به احمد بن موسی علیه اسلام در شیراز، در واقع قبر احمد بن موسی مبرقع است. (3)

به طور کلی، به اقوال مربوط به قیام و شهادت احمد بن موسی علیه اسلام - چه در اسفراین و چه در شیراز - این اشکال وارد است که اگر واقعا چنین قیام بزرگ و گسترده ای صورت گرفته، پس چرا برخلاف دیگر قیام های بزرگ علویان، از دید

ص: 167


1- شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار، ص 290-289 .
2- سهل بن عبدالله، ابونصر بخاری، سر الأنساب العلويه ص 147.
3- تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام ، همان؛ محمدمهدی، فقیه بحر العلوم، مزارات شيروان، ص 63.

سایر تاریخ نگاران و علمای انساب، از جمله ابوالفرج اصفهانی نویسنده مقاتل الطالبيين و نیز نویسنده منتقله الطالبيه و جز آن ها پنهان مانده است؟

با این حال، اگر بنابر ترجيح بین یکی از این دو قول - اسفراین و شیراز - باشد، با توجه به این که امروزه هنوز زیارتگاه کهن منسوب به احمد بن موسی علیه اسلام - که در لب الانساب نیز بدان اشاره شده - در اسفراین باقی است، باید قول شهادت و دفن احمد بن موسی علیه اسلام در اسفراین را بر داستان شیراز ترجیح داد. (1)

5. اسحاق

در همه منابع، به جز الهدایه الکبری، از وی یاد شده است. شیخ مفید (244/2 )

و طبرسی (36/2 ) و ابن شهر آشوب (349/4 ) مادر وی را ام ولد دانسته اند. طبری (ص 147) او و عبدالله را از يك ام ولد دانسته است. شیخ طوسی در رجال خود، او را از اصحاب امام رضا علیه اسلام به شمار آورده است. (2)

6. اسماعیل

شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 )، اسماعیل، جعفر، هارون و حسین را

از يک ام ولد دانسته اند. اما ابن شهر آشوب (349/4 )، نام حسین را حسن ذکر کرده

که ظاهرا اشتباه است؛ زیرا او يک حسن دیگر هم برای امام ذکر کرده است. (3)

اسماعیل بن موسی علیه اسلام فقیه و محدث جلیل القدری بود که از پدران و اجداد خود روایت نقل کرده است. علمای رجال برای او آثار بسیاری برشمرده اند که از آن جمله، به کتاب های الطهاره، الصلاه، الزكاه، الصوم، الحج، الجنائز، النكاح، الطلاق، الحدود، الديات، الدعاء، الرؤيا و السنن والآداب می توان اشاره کرد.3

ص: 168


1- نک: محمد مهدی فقیه بحر العلوم، هزار مزار ایران: استان خراسان شمالی، ص 41
2- ص 352، ش 5219.
3- محمد بن حسن، طوسی، فهرست، ص46؛ احمد بن على، نجاشی، فهرست أسماء مصنفى الشيعه، ص 26.

به نقل از رجال کشی، زمانی که صفوان بن يحيی در سال 210 قمری در مدینه

از دنیا رفت، حضرت امام جواد علیه اسلام کفن و حنوط برای او فرستادند و به عموی خود اسماعیل فرمودند تا بر جنازه او نماز گزارد. (1) شیخ عباس قمی این روایت را در مدح اسماعیل بن موسی علیه اسلام کافی دانسته و از بهبهانی نیز در تعلیقه او نقل کرده است که کثرت تصانیف اسماعیل بر مدح او دلالت دارد. سپس درباره کتاب جعفریات وی توضیح داده که بر کتاب هایی در فقه و حدیث مشتمل است و

تمام آن را از پدران بزرگوار خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده و محدث نوری تمام آن را در مستدرک وسائل نقل کرده و در خاتمه مستدرک، آن را در نهایت اعتبار دانسته است. (2) شیخ طوسی و نجاشی درباره او نوشته اند:

او در مصر سکونت گزید و فرزندان او نیز در آن جا بودند. (3)

7. جعفر

تمام منابع، از جمله شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) او را برادر اسماعیل، هارون و حسین از يک ام ولد دانسته اند. کنیه وی ابو الحسن بود و به دلیل سکونت در یکی از روستاهای مکه به نام «خوار»، به جعفر الخواری شهرت داشت. فرزندانش با عنوان «خواريون» و نیز «شجریون» شناخته می شدند؛ زیرا در یکی از روستاهای اطراف مدینه به درخت کاری مشغول بوده اند. (4) منابع معتبر درباره تاریخ و محل وفات وی سکوت نموده اند. به اعتقاد فقيه بحر العلوم، سکونت وی در اطراف مکه بود و لقب او به «خواری»، از مهاجرت نکردن او به ایران حکایت می کند. از این رو، مدفون بودن وی در مکه یا مدینه بعید نیست (5)

ص: 169


1- اختيار معرفه الرجال (رجال الكشی )، ص 792.
2- شیخ عباس قمی، منتهى الآمال، ج 2، ص 415.
3- طوسی، فهرست، ص 45، رجال نجاشی، ص 26
4- ابن عنبه، همان، ص 266.
5- محمد مهدی، فقیه بحر العلوم، مزارات فاروج، ص 63.

8.جعفر اصغر

تنها ابن خشاب (ص 223) و سبط ابن جوزی (315) از وی یاد کرده اند.

9. حسن

همه منابع از وی نام برده اند. ابن شهر آشوب (349/4 ) دو بار از وی نام برده که گویا بار دوم تحريف نام حسین است. بیهقی (ص 394) نیز از یک حسن دیگر در شمار فرزندانی یاد می کند که در وجود آنها شك وجود دارد. در رجال کشی روایتی نقل شده که حسن بن موسی علیه اسلام برای يك مرد اعرابی، امام جواد علیه اسلام را وصی پیامبر صلی الله علیه و آله معرفی کرد. (1) و این روایت نشان دهنده اعتقاد صریح وی به امامت آن حضرت است.

10. حسین

خصیبی، بیهقی، ابن شهر آشوب و سبط ابن جوزی، از فرزندی به نام حسین

یاد نکرده اند. بیهقی ( ص 394 ) و ابن شهر آشوب (349/4 ) نیز از دو حسن نام

برده اند که شاید حسن دوم، تحریف نام حسین باشد. شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2 ) حسین، اسماعیل، جعفر و هارون را از يک ام ولد دانسته اند.

حسین بن موسی علیه اسلام اخباری را درباره امام رضا علیه اسلام نقل کرده که نشان دهنده علم غیب آن حضرت است. (2) او هم چنین اقوال و احکامی را از پدرش امام کاظم روایت کرده که در کتب معتبر فقه و حدیث شیعه مانند کافی، تهذیب

الاحكام و من لا يحضره الفقيه نقل شده است. (3)

ص: 170


1- اختيار معرفه الرجال (رجال الكشی)، ج 2، ص 728-729.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 225-226 و 238.
3- برای مثال، نک: کلینی کافی، ج 6، ص509؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 1، ص 365.

درباره محل وفات و دفن وی در کتب انساب اختلاف نظر وجود دارد.

ابن طباطبا می نویسد:

می گویند حسین بن موسی کاظم مقیم طبس بود و در آنجا درگذشت و

قبرش همان جاست.

البته او در ادامه، از شیخ الشرف ابی حرب محمد بن محسن حسینی نقل کرده

است که حسین بن موسی مقیم بغداد بود. (1) رازی می گوید:

طبسی ها می پندارند که حسین بن موسی در طبس درگذشته است و قبر وی و فرزندانش در آنجا هستند. (2) بقعه حسین در طبس تا به امروز پابرجا و از

قدمت تاریخی بالایی برخوردار است. در منابع دوره های بعدی و متأخر، از مدفن و شهادت او در شیراز سخن به میان آمده است. نخستین منابعی که از مدفن وی در شیراز سخن گفته اند، شیرازنامه ابن زرکوب شیرازی و شدا لازار جنید شیرازی است که حادثه آشکار شدن قبر وی را به اختصار، اما تقریبا مشابه حادثه آشکار شدن قبر احمد بن موسی علیه السلام روایت کرده اند. ابن زرکوب می نویسد: (3)

... امام زاده معصوم الحسين بن موسی در محلت باغ قتلغ از محلات شیراز افتاده و به گنبد باغ قتلغ اشتهار دارد. در اوایل که شخص مبارکش ظاهر گشت، در ایام سلطنت اتابک بوده و بر سر قبر او گنبدی ساخته بود و به

مرور ایام از حال خود بگردید، اما اسم گنبد بر آن جا برقرار باقی است.

جنید شیرازی حادثه آشکار شدن قبر وی را با تفصیل بیش تری آورده و خلاصه آن چنین است که حاکم شیراز به نام قتلغ خان، باغی داشت که سرایدار آن، شب های جمعه نوری را مشاهده می کرد که از تپه ای در میان باغ می تابید.

ص: 171


1- نک: منتقله الطالبيه، ص219.
2- فخر رازی، همان، ص 99
3- ابن زرکوب شیرازی، همان، ص 256.

سرایدار باغ موضوع را به اطلاع قتلغ خان رساند و او دستور داد تا زمین را بشکافند. پس از شکافتن زمین، با جسدی تازه و سالم مواجه شدند که در یک دست خود قرآن و در دست دیگرش شمشیر گرفته بود. از نشانه های موجود، آن را متعلق به حسین بن موسی علیه السلام دانستند و به دستور حاکم، گنبدی بر فراز قبر وی ساختند. (1)

11. حمزه

بیشتر منابع، از جمله شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2 ) و ابن شهر آشوب (349/4 )، حمزه و احمد و محمد را از يك ام ولد دانسته اند؛ اما طبری (ص 147)،

او و محمد و رقیه را از يک مادر می داند.

متأسفانه در منابع معتبر تاریخی، درباره جزئیات زندگی حمزه اطلاعات فراوانی به چشم نمی خورد. اما صاحب بن عباد در رساله ای که در احوال حضرت عبدالعظیم حسنی نگاشته، آورده است که عبدالعظیم حسنی در ایام حضور خود در شهرری، قبری را که امروزه در مقابل قبر خود اوست، زیارت

می کرد و می گفت: «این قبر یکی از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام است». (2) با توجه به این که این قبر از دیرباز به امامزاده حمزه فرزند امام کاظم آشهرت داشته و بسیاری از علمای معاصر نیز با استناد به رساله صاحب بن عباد، از میان سایر مزارات منسوب به حمزه بن موسی علیه السلام ، این قبر را از آن وی دانسته اند، می توان چنین نتیجه گرفت که نامبرده در پایان عمر خود به صورت پنهانی به ری آمده و در این شهر از دنیا رفته است.

ص: 172


1- جنید شیرازی، همان، ص 260.
2- متن رساله مزبور را محدث نوری (م 1320 ق) از يک نسخه مورخ 510 قمری و به خط یکی از آن بابویه، در خاتمه مستدرک الوسائل آورده است. ( نک: خاتمه مستدرک الوسائل، ج 4، ص 405 )

12. داوود

در منابع تراجم ائمه، اشاره ای به وی نشده است و تنها نسب شناسانی نظیر عمری (ص 299)، رازی (ص 77) و ابن عنبه (ص 241) از وی نام برده اند.

13. زید

وی به اجماع منابع، (1) ملقب به زیدالنار است. به نقل شیخ صدوق، وی بر عقیده زیدیه بود و در بغداد سکونت داشت. (2) او در روزگار مأمون در بصره قیام کرد و خانه های بنی عباس را به آتش کشید و از آن رو، به زید النار شهرت یافت. او را دستگیر کردند و نزد مأمون در مرو بردند. امام رضا علیه السلام او را شفاعت کردند و مأمون او را بخشید. (3)

ابن اثیر در ضمن حوادث سال 200 قمری می نویسد : (4)

سارَ على بن سعيد الى اَلْبَصْرَهْ فَأَخَذَهَا مِنَ اَلْعَلَوِيِّينَ وكان بها زَيْدُ بْنُ موسي بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ على بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ على عليه السَّلاَمُ وهُوَ الَّذي يُسَمَّى زَيْدَ النَّارِ وَإنَّما سُمِّيَ بِها لِكُثرِهِ مَا أُحْرِقَ بِالْبَصَرَهِ مِن دُورِ العَبَّاسِيّينَ وأتْباعِهِم وكانَ اذا اتِّي رَجُلٌ مِنَ المُسَوِّدِهِ احرَقْهُ وأَخَذَ أَمْوَالاً كَثِيرَهُ مِن امْوالِ التُّجَّارِ سَوِيَ امْوال بَنِي اَلْعَبَّاسِ فَلَمَّا وَصل عَلَى إِلَى الْبَصْرَهِ اسْتَأْمَنَهُ زَيْدٌ فَأَمَّنَهُ وأَخَذَهُ ...

به روایت شیخ صدوق، امام رضا علیه السلام برادر خود زید را به علت کارهایش در

ص: 173


1- تنها بیهقی او را در شمار فرزندانی آورده که در وجودشان شک هست، با توجه به اخبار فراوانی که در منابع تاریخی درباره زید آمده، این امر از او عجیب می نماید! (نک: لباب الانساب والالقاب والاعقاب، ج1، ص 394).
2- شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 258.
3- ابونصر بخاری، سر السلسله العلويه ص 54.
4- ابن اثیر، همان، ج 5، ص 421 .

بصره، به شدت سرزنش کردند. در روایت دیگری نیز آمده که مأمون زید را نزد امام رضا علیه السلام فرستاد و به خاطر ایشان از خطاهای او گذشت و حضرت نیز با او تندی کردند. و سپس وی را آزاد ساختند و سوگند خوردند که تا زنده هستند با زید سخن نگویند. (1)

به گفته ابونصر بخاری، مأمون در آغاز زید النار را بخشید، اما سرانجام او را

به واسطه خورانیدن سم به قتل رساند و او در شهر مرو ( امروزه در کشور ترکمنستان ) از دنیا رفت. (2) اما رازی، پس از نقل قول بخاری، با عبارت « وَلا يَصِحُّ ذلِكَ » آن را رد کرده است. (3) به روایت شیخ صدوق، زید تا آخر خلافت متوکل عباسی زنده بود و در سامرا از دنیا رفت. (4)

14. سلیمان

شیخ مفید، طبرسی، طبری، مری، رازی و ابن عنبه از وی نام برده اند؛ اما ابن -

خشاب، خصیبی و ابن شهر آشوب از وی نام نبرده اند. بیهقی ص ( 394 ) نیز او را

در شمار فرزندانی آورده که در وجودشان شک هست.

15. عباس

تنها ابن خشاب از وی یاد نکرده است. مرحوم شیخ عباس قمی درباره وی می نویسد:

از ملاحظه نسخه وصیت نامه پدرش موسی بن جعفر علیه السلام که در عیون اخبارالرضاست ، (5) قدح در او و قلت معرفتش به امام زمانش حضرت امام رضا علیه السلام معلوم می شود.

ص: 174


1- شیخ صدوق، همان، ج 2، ص 257-258.
2- ابونصر بخاری، همان، ص 54.
3- فخر الدین رازی، همان، ص 99.
4- شیخ صدوق، ج 2، همان، ص 259.
5- همان، ص 42-44.

هم چنین در ادامه از آقا سید مهدی قزوینی در کتابش فلک النجاه چنین نقل

می کند:

از اولاد ائمه دو قبری است مشهور در مشهد امام موسی علیه السلام از اولاد آن حضرت لكن معروف نیستند و بعضی گفته اند که یکی از آن دو قبر عباس پسر امام موسی علیه السلام است که در حق او قدح شده است.» (1)

16. عبدالرحمان

مفید، طبرسی، طبری و بیهقی از او نام نبرده، اما دیگران نام برده اند.

17. عبدالله

شیخ در همه منابع به وجود وی اشاره کرده اند. طبری او و اسحاق را از يک

مادر دانسته اند. (2)

بر اساس برخی منابع حدیثی شیعه، پس از شهادت امام رضا علیه السلام ، جمعی از شیعیان که از شهر های مختلف برای حج آمده بودند، به خانه امام جواد علیه السلام رفتند تا ایشان را زیارت کنند. عموی آن حضرت عبد الله بن موسی علیه السلام که در آن زمان پیرمرد مسنی بود و لباس خشنی بر تن داشت، پس از ورود امام به آن جا برخاست و از ایشان استقبال کرد و میان دو چشم ایشان را بوسید. حاضران از پایین بودن سن امام در حیرت بودند که در این هنگام مردی برخاست و از عبدالله سوالی فقهی پرسید و او به آن مرد پاسخ داد. امام خشمگین شدند و به عبد الله عتاب کردند که از خدا بترسد و از این که در روز قیامت بازخواست گردد که چرا به آن چه نمی دانسته برای مردم فتوا داده است. (3)

ص: 175


1- شیخ عباس قمی، همان، ج 2، ص 414.
2- دلائل الامامه ص 147.
3- شیخ مفید، اختصاص، ص 102؛ این روایت در دلائل الامامه (ص 389-390) با تفصیل بیش تری نقل شده است.

18. عبيد الله

به جز خصیبی، طبری و بیهقی، سایر منابع از وی نام برده اند.

19. عقیل

خصیبی (ص 263)، عمری (ص 299)، تاریخ (106)، ابن خشاب (ص 211)،

ابن شهر آشوب (349/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315) و ابن عنبه (240) از وی نام برده اند. اما شیخ مفید، طبرسی، طبری، رازی و بیهقی از وی نام نبرده اند.

20. عمر

تنها ابن خشاب (ص 215) و سبط ابن جوزی (ص 315) به وجود فرزندی بدین نام برای امام کاظم علیه السلام اشاره کرده اند و ابن خشاب افزوده که به جای عمر، محمد نیز گفته اند.

21. فضل

خصیبی، تاریخ و سبط ابن جوزی از وی نام نبرده اند و سایر منابع به وجود وی تصریح کرده اند. بیهقی (394/1 ) او را جزو فرزندانی برشمرده که در وجودشان شک هست.

22. قاسم

منابع تاریخی بر وجود وی اجماع دارند. اما بیهقی (394/1 ) او را از فرزندانی یاد کرده که در وجودشان تردید وجود دارد. به عقیده برخی علمای شیعه، از برخی روایات وارد شده در منابع حدیثی، عنایت ویژه امام کاظم به قاسم، و

ص: 176

جلالت شأن وی برداشت می شود. (1) از جمله یزید بن سلیط می گوید:

در راه مکه وقتی به حضور امام کاظم آرسیدم و از آن حضرت درخواست کردم که امام و جانشین بعد از خود را معرفی فرماید و تکلیف ما را برای پس از وفات خویش روشن نماید، امام فرمودند: «من قبل از بیرون آمدن از

خانه درباره امام بعد از خود وصیت کرده ام. »

امام بعد از من على علیه السلام است. اگر اختیار تعیین امام به عهده من بود، فرزندم قاسم را معرفی می کردم؛ زیرا وی شخص لايقی است و من هم او را بسیار دوست میدارم؛ اما تعیین امامت برعهده خداوند متعالی است و خداوند این مقام را در وجود هر کسی

که لایق باشد و خود صلاح بداند قرار می دهد. (2)

بر اساس روایت دیگری، یکی از فرزندان امام کاظم آرا حالت وفات روی داد. حضرت به قاسم فرمودند که برخیز و بر بالین برادرت سوره والضافات بخوان. در اثنای خواندن سوره، برادرش از سکرات موت راحت شد و جان به

جان آفرین تسلیم کرد. (3)

منابع معتبر درباره تاریخ و محل وفات قاسم سکوت کرده اند. اما شیخ محمدمهدی مازندرانی حائری (م 1358 ق)، داستان مفصلی مبنی بر ماجرای فرار قاسم به حله و وفات او در این موضع نقل کرده؛ (4) اما این داستان در کتب معتبر تواریخ و انساب وجود ندارد.

23. محمد

در همه منابع از وی یاد شده است. تنها سبط ابن جوزی (ص 315) پس از

ص: 177


1- شیخ عباس قمی، ج 2، ص 414-415
2- کافی، ج 1، ص 314.
3- همان، ج 3، ص 126.
4- نک: شجره طوبی، ج 1، ص 151-152.

بیان اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام با افزودن عبارت «و محمد نیز گفته اند»، در پایان شمارش فرزندان امام کاظم او نیز ابن خشاب با این عبارت که «به جای عمر، محمد نیز گفته شده»، به نوعی در وجود وی تشکیک کرده اند.

محمد بن موسی علیه السلام در منابع و کتب انساب، به «محمد عابد» شناخته می شود. او پدر ابراهیم مجاب است که قبر وی در رواق حرم امام حسین علیه السلام قرار دارد. او نخستین کسی بود که در حائر حسینی سکونت نمود. شیخ مفید از هاشمیه کنیز رقیه دختر امام کاظم علیه السلام چنین نقل می کند:

که محمد همواره با وضو بود و بسیار نماز می خواند. او شبها مشغول وضو و نماز بود و چون از نماز فارغ می شد، لحظاتی استراحت می نمود و دوباره برمی خاست و مشغول وضو و نماز می شد و سپس اندک زمانی استراحت می کرد؛ او تا صبح این کار را تکرار می نمود. و هیچ گاه او را ندیدم مگر این که این کلام خداوند: ( كَانُوا قَلِيلاً مِنَ اَللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ) (1) را

به یاد می آوردم. (2)

در منابع معتبر، آگاهی چندانی درباره تاریخ وفات و محل دفن وی وجود ندارد. در منابع تاریخی قرن هشتم، از جمله شیرازنامه، شد الازار و نزهه القلوب، به قبر محمد در شیراز اشاره گردیده، (3) اما در منابع پیش از قرن هشتم، به این قبر اشاره نشده است. منابعی نیز که به این قبر اشاره کرده اند، از زمان و چگونگی آمدن محمد عابد به شیراز سخن نگفته اند. بلکه بعضی از نویسندگان معاصر مانند علی اکبر تشید و سلطان الواعظین شیرازی، ادعا کرده اند که محمد عابد با کاروان احمد بن موسی علیه السلام به قصد دیدار حضرت رضا علیه السلام به ایران آمدند و کارگزار

ص: 178


1- ذاریات، آیه 17.
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 245.
3- نک: مستوفی قزوینی، همان، ص 172؛ ابن زرکوب شیرازی، همان، ص 256؛ جنید شیرازی، همان، ص 292.

مأمون در شیراز به نام قتلغ خان با او به مقابله برخاست و بعد از جنگ شدید، آن دو به شهادت رسیدند. (1) بی تردید داستان فوق به این دلیل که در منابع کهن و معتبر ذکر نشده، از ارزش و اعتبار تاریخی ندارد.

24. مروان

تنها خصیبی (ص 263) چنین نامی را ذکر کرده که البته به عقیده نگارنده این سطور، شاید تحریف نام هارون باشد که سایر منابع در شمار فرزندان امام کاظم علیه السلام از وی یاد کرده اند، اما خصیبی به آن اشاره نکرده است.

25. هارون

همه منابع به وجود وی اشاره کرده اند، (به جز خصیبی که البته می تواند در نسخه چاپی یا نسخه های خطی به نام دیگری تحریف شده باشد.) بیهقی او را جزو فرزندانی برشمرده که در وجودشان شک هست. همانند بیش تر فرزندان

امام کاظم علیه السلام در منابع معتبر درباره جزئیات زندگی و وفات وی اطلاعی در دست نیست.

26. یحیی

شیخ مفید، طبرسی، طبری و بیهقی، از این فرزند یاد نکرده اند؛ اما سایر منابع از او در شمار فرزندان امام کاظم علیه السلام نام برده اند. درباره وی آگاهی های چندانی

وجود ندارد.

ص: 179


1- سیدیاسین، زاهدی، و محمدرضا، بارانی، «شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم 7»، سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390، ص 50.

فرزندان دختر

اشاره

منابع مختلف، آمار متفاوتی از تعداد دختران امام کاظم آذکر کرده اند. ابونصر بخاری (ص 53)، برای آن حضرت تعداد 22 دختر، شیخ مفید (2/ 244) و

طبرسی (2/ 36) برای آن حضرت تعداد نوزده، و عمری نابه (ص 298) و ابن عنبه (ص 240) 37 دختر برشمرده اند. ابن شهر آشوب (4/ 350) نیز تعداد دختران ایشان را نوزده گفته، اما از بیست فرزند نام برده و سبط ابن جوزی (ص 314 - 315) نیز این تعداد را بیست دانسته اما از نوزده فرزند نام برده است. نویسندگان الهدایه خصیبی (ص 264) و تاریخ اهل البيت (ص 107 - 108) از پانزده فرزند و دلائل الامامه از 21 دختر یاد کرده اند.

با وجود این تعداد دختر، آگاهی های موجود درباره آنان بسیار کمتر از مطالب پراکنده موجود درباره پسران آن حضرت است. از این رو، تقریبا به جز برخی از دختران امام هفتم نظیر حضرت فاطمه کبرای جزئیات زندگی بیشتر دختران، شامل مدت و محل زندگی و محل و تاریخ وفات، در هاله ای از ابهام قرار دارد.

اسامی دختران بر اساس منابع بررسی شده در این پژوهش، عبارتند از:

1. فاطمه (كبرا): ملقب به فاطمه معصومه

* فاطمه (كبرا): ملقب به فاطمه معصومه (1)

به نوشته طبری (ص 147)، حضرت فاطمه کبرا و حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام از يک مادر بودند. بر اساس کتاب معتبر تاریخ قم، پس از مهاجرت امام رضا علیه السلام به ایران، حضرت فاطمه کبرا نیز در پی ایشان در سال 201 قمری به ایران مسافرت کردند. اما در میانه راه به علت بیماری در شهر قم از دنیا رفتند و

ص: 180


1- از میان منابع تاریخی بررسی شده، مری نتابه به جای فاطمه کبرا و فاطمه صغرا، دو فرزند دیگر برای امام به نام های امینه کبرا و امینه صغرا نام برده است! (نک: المجدي في انساب الطالبيين، ص 298).

در قبرستان «بابلان» در محلی که امروزه آستانه معظم ایشان قرار دارد، به خاک سپرده شدند. تاریخ قم درباره ورود این بانوی بزرگوار به قم و وفات و

خاک سپاری ایشان، چنین نوشته است:

دیگر از سادات حسینیه از فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام که به قم آمدند، فاطمه بود دختر موسی بن جعفر علیه السلام . چنین گویند بعضی از مشایخ قم که چون امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را از مدینه بیرون کردند تا به مرو رود از برای عقد بیعت به ولایت عهد برای او في سنه مأتین، خواهر او فاطمه بنت موسی بن جعفر علیه السلام در سنه احدی و مأتین به طلب او بیرون آمد. چون به

ساوه رسید، بیمار شد. پرسید که: «میان من و میان شهر قم چقدر مسافت است؟» او را گفتند که ده فرسخ است. خادم خود را بفرمود تا او را بردارد و به قم برد. خادم او را به قم آورد و در سرای موسی بن خزرج بن سعد

اشعری فرود آمد و نزول کرد. (1)

و روایت درست آن است که:

چون خبر به آل سعد رسید، همه اتفاق کردند که قصد ستی فاطمه کنند و از او درخواست نمایند که به قم آید. از میانه ایشان موسی بن خزرج تنها هم در آن شب بیرون آمد و چون به شرف ملازمت ستی فاطمه رسید، زمام ناقه او بگرفت و به جانب شهر بکشید و به سرای خود او را فرود آورد، و هفده روز در حیات بود. چون او را وفات رسید، بعد از تغسیل و تکفین و نماز، موسی بن خزرج در زمینی که او را به بابلان بود . آن جا که امروز روضه مقدسه اوست - دفن کرد و بر سر تربت از بوریاها سایه ای ساخته بودند؛ تا آن گاه که زینب دختر محمد بن على الرضا علیه السلام این قبه بر سر تربت او بنا نهاد.

ص: 181


1- حسن بن محمد بن حسن، قمی، تاریخ قم، ص 308-309.

و روایت کرد مرا حسین بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه از محمد بن حسن بن احمد بن الوليد که او را روایت کردند که چون فاطمه را وفات رسید، بعد از غسل و تکفین، او را به مقبره بابلان بر کنار سردابی که از برای او ترتیب کرده بودند، حاضر آوردند. آلسعد با یکدیگر خلاف کردند که درباره آنک سزاوار آن است که در سرداب رود و فاطمه را بر زمین بنهد و دفن کند. پس از آن اتفاق کردند بر آنک خادمی به غایت پیر از آن یکی ازیشان قادر نام را حاضر گردانند تا فاطمه را در گور نهد و کسی را به طلب او بفرستادند. در میان این گفت گوی، از جانب قبله دو سوار بر آمدند - دهن بربسته - و روی بدین مردم نهادند. چون به نزديک جنازه فاطمه رسیدند، از اسب فرود آمدند و بر فاطمه نماز گزاردند و در سرداب رفتند و فاطمه را دفن کردند. پس، از گور بیرون آمدند و برنشستند و برفتند و هیچ کس را

معلوم نشد که آن دو سوار که بودند. در منابع روایی شیعه، از جمله عيون شیخ صدوق و ثواب الاعمال وی و کامل الزياره ابن قولویه، چندین روایت از امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام در فضیلت زیارت ایشان وارد شده که نشان دهنده جلالت قدر و عظمت شأن ایشان است.

2. أمنه

به جز ابن شهر آشوب، سایر منابع از او یاد کرده اند. اما آگاهی های زیادی درباره او به دست نداده اند. تنها عمری می نویسد: «گفته اند قبرش در مصر است. (1) در برخی منابع جغرافیایی اسلامی نیز به قبر وی در قرافه صغرا در قاهره اشاره شده است. (2)

ص: 182


1- المجدی، ص 299.
2- علی بن ابی بکر، هروی، الاشارات الى معرفه الزیارات، ص 36؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 5، ص 142.

3. اسماء

به جز شیخ مفید و طبرسی، سایر تواریخ ائمه از او یاد کرده اند.

4. اسماء صغرا

تنها ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 315) به وجود فرزند

دیگری به نام اسماء صغرا برای امام کاظم 7اشاره کرده اند.

5. امامه

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، ابن خشاب (ص 224)، ابن شهر آشوب (350/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315) و تاریخ (ص 108) از وی یاد کرده اند.

6. ام ابیها

تنها خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298) و ابن شهر آشوب (350/4 ) به وی اشاره کرده اند.

7. ام جعفر

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، طبری (ص 147)، عمری (ص 298)، بیهقی (ص 394) و ابن شهر آشوب (350/4 ) از دختری به این نام یاد کرده اند.

8. ام سلمه

به جز خصیبی، سایر تواریخ ائمه از وی نام برده اند.

9. ام عبدالله

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، سبط ابن جوزی (ص 315)، ابن

خشاب (ص 224) و تاریخ (ص 107) از وی یاد کرده اند.

10. ام فروه

به جز شیخ مفید و طبرسی، سایر تواریخ به نام وی اشاره کرده اند.

ص: 183

11. ام القاسم

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، ابن شهر آشوب (350/4 )، سبط ابن جوزی (ص 315)، ابن خشاب (ص 224) و تاریخ (ص 107) از وی یاد کرده اند.

12. ام كلثوم

همه تواریخ ائمه دختری برای امام کاظم آبه نام ام كلثوم برشمرده اند. اما ابن خشاب (ص 223) و عمری (ص 298 - 299) برای حضرت سه ام كلثوم ذکر کرده اند. مری آنها را ام كلثوم كبرا، وسطا و صغرا نامیده و درباره ام كلثوم صغرا افزوده است که او جعفر بن عبیدالله بن موسی علیه السلام - فرزند برادرش - را بزرگ کرد و لذا جعفر به ابن ام كلثوم شهرت یافت. (1)

13 و 14. ام كلثوم وسطا و ام كلثوم صغرا

تنها عمری (ص 299) و ابن خشاب (ص 223) از این دو نام برده اند.

15. ام وحيه

تنها ابن شهر آشوب (350/4 ) چنین اسمی را ذکر کرده که شاید تحریف نام دختر دیگری از دختران امام کاظم علیه السلام باشد.

16 و 17. امینه کبرا و امینه صغرا

تنها عمری (ص 298) دخترانی را بدین نام برای امام هفتم برشمرده است.

18. بريهه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی ص 394)، برای امام کاظم علیه السلام دختری بدین نام برشمرده اند. البته نویسنده دلائل الامامه

ص: 184


1- المجدی، ص 298-299.

ص 147) نیز دختری به نام بویمه ذکر کرده که احتمالا تحریف بريهه است.

19. حسنه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی ص 394) به نام وی اشاره کرده اند. طبری (ص 147) نیز برای آن حضرت دختری به نام حسینه ذکر کرده است.

20. حکیمه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، طبری (ص 147)، ابن خشاب ص 224)، بیهقی ص 394)، ابن شهر آشوب (350/4 ) و سبط ابن جوزی (ص 315) از وی یاد کرده اند. در تعدادی از کتب حدیث شیعه، روایاتی از ایشان نقل شده. از آن جمله روایت ابن شهر آشوب از این بانوی بزرگوار د

جنیان را نقل کرده است. (1)

21. حليمه

تنها خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298) وتاريخ (ص 108) این نام را ذکر کرده اند. شاید حليمه تحریف نام حکیمه از سوی ناسخان باشد.

22. خدیجه

به جز خصیبی، سایر تواریخ ائمه که در این پژوهش بررسی شده اند از دختری بدین نام یاد کرده اند.

ص: 185


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 395-396.

23. خدیجه

صغرا تنها عمری ( ص 299 ) به نقل از آشنانی، علاوه بر خدیجه کبرا، دختر دیگری به نام خدیجه برای امام کاظم علیه السلام ذکر کرده است.

24. رقیه

شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2 )، عمری (ص 298) و بیهقی (ص 394)، به وجود وی اشاره کرده اند. طبری (ص 147) از دو دختر به نام رقیه نام برده و یکی از این دو را خواهر حمزه و محمد از يک مادر دانسته است.

25. رقیه (صغرا)

طبری (ص 147) از دو دختر به نام رقیه نام برده و ابن شهر آشوب (350/4 )

تنها از دختری به نام رقیه صغرا نام برده و از رقیه کبرا یاد نکرده است.

26. رمله

تنها عمری (ص 298) دختری بدین نام برای امام هفتم ذکر کرده است.

27. زینب

در همه منابع از وی یاد شده است.

28. زینب صغرا

تنها ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 315) دختر دومی را به

نام زینب برای امام قائل شده اند.

29. صرخه

تنها خصیبی (ص 264) از او نام برده است.

30. عایشه

تنها شیخ مفید (244/2 )، طبرسی (36/2)، عمری (ص 298) و بیهقی

ص: 186

(ص 394) از دختری به این نام یاد کرده اند.

31. عباسه

تنها طبری (ص 147) و عمری (ص 299) از وی یاد کرده اند.

32. عطفه

تنها عمری نابه (ص 299) به نقل از اشنانی از دختری به این نام یاد کرده است.

33. عليه

همه منابع بررسی شده، از او نام برده اند.

34. فاطمه (صغرا)

به جز خصیبی و عمری، سایر منابع از او نام برده اند.

35. فاطمه (وسطا)

تنها ابن خشاب (ص 223) و سبط ابن جوزی (ص 351) از وی یاد کرده اند.

36. فاطمه (اخرا)

علاوه بر سه فاطمه قبلی، سبط ابن جوزی (ص 315) فرزند چهارمی نیز به

نام فاطمه برای امام کاظم علیه السلام قائل شده است.

37. قسمه یا قسيمه

تنها طبری (ص 147) دختری را به نام قسمه برای امام ذکر کرده و عمری (ص 298) نیز با نام قسيمه از وی یاد کرده است.|

38. کلثوم

طبری (ص 147)، عمری (ص 298) و ابن شهر آشوب (350/4 ) دختری به

ص: 187

نام کلثوم برای امام قائل شده اند و شیخ مفید (244/2 ) و طبرسی (36/2) از وی به نام كلثم یاد کرده اند.

39. لبابه

به جز خصیبی، ابن خشاب و تاریخ، سایر منابع از وی یاد کرده اند.

40. محموده

خصیبی (ص 264)، عمری (ص 298)، تاریخ (ص 108)، ابن خشاب (ص 224) و سبط ابن جوزی (ص 351) از وی یاد کرده اند.

41. میمونه

به جز طبری، سایر منابع از او نام برده اند. البته طبری (ص 147) از دختری به نام مصونه نام برده است که شاید تحریف میمونه باشد.

42. نزيهه

تنها ابن شهر آشوب (350/4 ) این اسم را ذکر کرده که شاید تحريف بريهه باشد.

منابع

1. ابن اثیر، علی بن محمد، الكامل في التاريخ، تحقیق: محمد يوسف الدقاق، بیروت: دار الكتب العلمیه، چاپ اول، 1407 ق/ 1987م.

2. ابن بطوطه، محمد بن ابراهيم، رحله ابن بطوطه، بیروت: دارصادر، 1412ق/1992م.

3. ابن خشاب بغدادی، عبدالله بن احمد، تاریخ الائمه ووفياتهم، تحقيق: ثامر كاظم

ص: 188

الخفاجی، قم: مکتبة سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ

اول، 1389ش/1432 ق/2011م.

4. ابن زرکوب شیرازی، احمد بن ابي الخير، شيرازنامه، به کوشش: محمد جواد جدی

و احسان الله شكراللهی، تهران: موسسه تألیف، ترجمه و نشر آثار هنری «متن»،

چاپ اول، 1389

5. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقيق: يوسف البقاعی،

بیروت: دارالاضواء، چاپ دوم، 1412ق/1992م.

6. ابن طباطبا، ابو اسماعيل ابراهيم بن ناصر، منتقله الطالبيه، تحقيق: سید محمد مهدی

الخرسان، نجف: المكتبه الحیدریه، 1388ق/1968م.

7. ابن عنبه، احمد بن علی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، تحقيق: سید مهدی رجایی، قم: مکتبه سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ اول،

1383 ش/ 1425ق/2004م.

8. ابونصر بخاری، سهل بن عبدالله، سرالأنساب العلويه، (منشور ضمن: معالم انساب الطالبيين، عبدالجواد الكليدار آل طعمه، تحقيق: سلمان هادی آل طعمه) قم، مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفی، 1380ش/1422ق/2001م.

9. _______ ، سر السلسله العلويه، تحقيق: القبيسى مصطفی، بیروت: دار قابس، چاپ اول، 1407ق/1987م.

10. اعرجی، سید جعفر، مناهل الضرب في انساب العرب، تحقيق: سید مهدی رجایی،

قم: مکتبه سماحه آیت الله العظمى المرعشي النجفى الكبری، چاپ دوم،

1390ش/1433ق/2012م.

11. امين العاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقيق: حسن الامین، بیروت:

دار التعارف، 1986م.

12. بیهقی (ابن فندق)، ابوالحسن علی بن ابی القاسم، لباب الانساب والالقاب

والاعقاب، تحقيق: سیدمهدی رجایی، قم: مکتبه آیت الله العظمی المرعشی النجفي الكبری، چاپ دوم، 1385ش/1428ق/2007م.

ص: 189

13. تاريخ اهل البيت علیه السلام ، تحقيق: سید محمدرضا حسینی، بیروت: موسسه آل البيت علیه السلام

لإحياء التراث، چاپ اول، 1411ق/1990م.

14. جنید شیرازی، معین الدین ابوالقاسم، شد الازار في حط الاوزار عن زوار المزار،

تصحیح: محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران: چاپخانه مجلس، 1328.

15. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت: دارصادر، 1397ق/1977م.

16. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، بیروت: موسسه البلاغ، چاپ دوم:

1426ق/2005م.

17. زاهدی، سید یاسین، احمد بن موسی علیه السلام ، سخن تاریخ، ش 5، تابستان 1388

18. ، بارانی، محمدرضا، شرح حال پنج تن از فرزندان امام کاظم علیه السلام

سخن تاریخ، ش 12، بهار 1390

19. سبط ابن جوزی، يوسف بن قژغلی بغدادی حنفی، تذکره الخواص، بیروت:

موسسه اهل البيت، 1981 م.

20. شیخ صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تحقیق: حسين الاعلمی،

بیروت: موسسه الأعلمی للمطبوعات، چاپ اول، 1404ق/1984م.

21. شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تصحیح: علی اکبر الغفاری، قسم:

جماعه المدرسين في الحوزه العلميه.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، تحقيق: موسسه آل البيت علیهم السلام

لإحياء التراث، بیروت: دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق/1993م.

23. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامه، بیروت: موسسه الأعلمی، چاپ

دوم، 1988م.

24. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، تحقيق: موسسه آل البيت علیهم السلام

لإحياء التراث، قم: موسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1417 ق.

25. طوسی، محمد بن حسن، اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، تحقيق: سید مهدی

رجایی، قم: موسسه آل البيت 7، 1404 ق.

ص: 190

26 .________، تهذیب الاحکام، تحقيق: سید حسن موسوی الخرسان، بیروت:

دار صعب، دارالتعارف، 1401ق/1989م.

27 .________، رجال طوسی، تحقيق: جواد قیومی اصفهانی، قم: موسسه النشر

الاسلامي التابعه لجماعه المدرسین بقم المقدسه، 1415ق.

28. _______، فهرست، تحقيق: جواد قیومی، موسسه نشر الفقاهه، چاپ اول، 1417ق.

29. عرفان منش، جلیل، چلچراغ شیراز: تحلیلی از قیام احمد بن موسی و برادران امام

رضا علیه السلام ، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، چاپ اول، 1386

30. مری، علی بن محمد، المجدي في انساب الطالبيين، تحقيق: احمد مهدوی

دامغانی، قم: مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفی، چاپ دوم،

1422ق/1380ش.

31. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، الشجره المباركه في انساب الطالبية، تحقيق:

سیدمهدی رجایی، قم: مکتبه آیت الله العظمى المرعشي النجفي العامه، چاپ

اول، 1409ق.

32. فقيه بحر العلوم، محمد مهدی، مزارات شيروان، قم: وثوق، چاپ اول، 1388.

33 ._______، مزارات فاروج، قم: وثوق، چاپ اول، 1389 ، هزار مزار ایران: استان خراسان شمالی، قم: وثوق، چاپ اول، 1389 .

35. قاضی طباطبایی، سیدمحمدعلی، تحقیق درباره اول اربعین حضرت سیدالشهدا علیه السلام

قم: بنیاد علمی و فرهنگی شهید آیت الله قاضی طباطبائی، چاپ سوم، 1368.

36. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، مترجم: حسن بن محمد بن حسن بن

عبد الملک قمی، تصحیح: واحد تحقیق آستانه مقدسه قم، قم: زائر، چاپ دوم، 1388.

37. قمی، عباس، منتهی الآمال، قم: هجرت، چاپ هشتم، 1373.

38. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح: علی اکبر الغفاری، بیروت: دار صعب

و دارالتعارف، چاپ چهارم، 1401ق.

ص: 191

39. مازندرانی حائری، محمد مهدی، شجره طوبی، نجف اشرف: المطبعه العلميه،

1369 ق.

40. مستوفی قزوینی، حمد الله بن ابی بکر، نزهه القلوب، به کوشش: سید محمد دبیر

سیاقی، قزوین: طه، چاپ اول، 1378.

41. نجاشی، احمد بن على، فهرست أسماء مصنفى الشيعه (رجال نجاشی)، تحقيق:

سیدموسی شبیری زنجانی، قم: موسسه النشر الاسلامی، بی تا

42. النوري الطبرسی، حسین بن محمد تقی، خاتمه مستدرک الوسائل، تحقيق: موسسه

آل البيت علیه السلام لإحياء التراث، قم: موسسه آل البيت علیهم السلام لإحياء التراث، 1416ق.

43. هروی، علی بن ابی بکر، الاشارات الى معرفه الزيارات، تحقيق: جانين - سوردیل

طومین، دمشق: المعهد الفرنسي، چاپ اول، 1953م.

ص: 192

بررسی تاریخی و آماری فرزندان امام کاظم علیه السلام

مرضیه سادات هاشمی

*مرضیه سادات هاشمی (1)

چکیده

تعداد و اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام ، یکی از مسایل اختلافی بین تاریخ نگاران و سیره نویسان است که گاه شاهد ارائه آمار بسیار متفاوتی در این زمینه هستیم. پژوهش حاضر با مراجعه و بررسی 33 کتاب تاریخی، روایی و انساب بين قرن سوم تا دوازدهم هجری، تمام نام های ذکر شده برای فرزندان ایشان را که 90 تن هستند، به تفکیک دختران و پسران استخراج و به ترتیب حروف الفبا و ذکر منبع بیان نموده است. در ادامه فراوانی هر نام در منابع گوناگون مشخص گردیده و سیر تطور آماری فرزندان بررسی شده است. تأثیر مذهب، اعتقادات و سلایق دینی نویسندگان و تاریخ نگاران شیعه و سنی، و تصحيفات و اشتباهات نسخه نویسان، از جمله مسائلی است که در این نوشتار بدان پرداخته شده است. در بخش پایانی این نوشتار، با جمع بندی اطلاعات، نظری بیان شده با واقعیت تطابق بیشتری دارد.

واژگان کلیدی: فرزندان امام کاظم علیه السلام ، بررسی آماری، دختران امام کاظم.

ص: 193


1- کارشناس ارشد تاریخ اسلام، ms.hashemi62@gmail.co

مقدمه

یکی از مسایلی که همواره در تاریخ زندگانی امام هفتم شیعیان حضرت موسی بن

جعفر علیه السلام نمود می یابد فرزندان آن امام همام است. بررسی زندگی شخصی ایشان در خلال کتب تاریخی، روایی و انساب، ما را متوجه اختلاف زیاد نویسندگان این کتب در تعداد فرزندان آن حضرت می کند، به طوری که در حدود سی نفر اختلاف میان کم ترین و بیشترین این ارقام وجود دارد که رقمی چشم گیر است. البته وجود تناقض و مبالغه در بیان اعداد و ارقام تاریخی توسط تاریخ نویسان امری معمول بوده، اما این مطلب در بیان تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام حالتی اغراق آمیز به خود گرفته و تشخیص

واقعیت را مشکل نموده است.

این مقاله در پی آن است تا با رجوع به منابع تاریخی، روایی و انساب نویسندگان شیعه و سنی تا قرن دوازدهم، نگاهی آماری به فرزندان داشته و با بررسی هر یک از این منابع، پاسخ گوی این سؤال باشد که فرزندان امام کاظم علیه السلام چند نفر بودند و سیر تطور آماری آنها در طول تاریخ به چه صورت بوده است؟

از آنجایی که اشتباهات و تصحيفات نسخه نویسان، یکی از مهم ترین علل ایجاد خطا و اختلاف در ذکر اسامی و تعداد آنها بوده است، در این مقاله، منابع تاریخی از ابتدا تا قرن دوازده هجری بررسی شده؛ زیرا از قرن دوازدهم به بعد، به دلیل رواج صنعت چاپ این اشتباهات به حداقل رسیده است.

در میان منابع موجود، نخستین و قدیم ترین کتابی که نام و تعداد فرزندان را بیان کرده، تاریخ یعقوبی نوشته ابن واضح يعقوبی (متوفی 292ق) است. پس از آن کتاب های دیگری وجود دارد که نام و تعداد فرزندان ایشان را آورده اند که در ادامه بر اساس تقدم زمانی به آنها پرداخته می شود. در این میان برخی از منابع، فقط به بیان تعداد فرزندان بسنده نموده و برخی دیگر نام آنها را نیز آورده و پنج کتاب نیز فقط نام پسران حضرت را ذکر کرده و اشاره ای به نام دختران نکرده اند.

ص: 194

در این مقاله، سعی شده تا با استفاده از جداول و چینش منطقی آن ها، مطالب دسته بندی و عرضه گردد.

فراوانی و نام منابع مورد استناد

منابع ذکر شده در این بخش، حاوی آمار و تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام است که در قالب جدول ذیل و به ترتیب تاریخی چینش شده است:

جدول

(1)

(2)

(3) (4)

ص: 195


1- در بین دختران به جز ام سلمه، از بقیه نامی نبرده و فقط به تعداد آن ها که 23 تن هستند اشاره کرده است.
2- 2. این کتاب به پنج نفر نسبت داده شده است: 1. نصر بن علی جهضمی 2. امام رضا علیه السلام 3. احمد بن محمد فاریابی 4. ابن ابي ثلج 5.ابن خشاب. احتمالا اصلی واحد بوده که افراد مختلفی آن را نقل کرده اند و به هر یک از ایشان نسبت داده شده است.
3- 3. خصیبی از راویان امامیه در عصر غیبت صغرا به شمار می آید ولی در میان رجاليون مثل نجاشی، به شدت تضعیف شده است.
4- 4. از پانزده دختر نام برده و در ادامه گفته که تعداد آن ها 22 نفر است.

جدول

(1) (2) (3)

(4) (5)

ص: 196


1- . نام کامل نویسنده، محمد بن جریر رستم طبری آملی، نویسنده شیعی قرن پنجم و از معاصران شیخ طوسی و نجاشی است.
2- 2. نام چهارده تن از پسران را ذکر کرده و در ادامه گفته که افراد دیگری هم هستند ولی چون نسلی ندارند نام آن ها را نیاورده. وی نامی از دختران نیز نیاورده است.
3- 3. چون نسب وی به عمر الاطراف، فرزند امام على علیه السلام می رسد به عمری شهرت یافته است. وی معاصر با سید مرتضی بوده و از محضر او بهره برده و از او و برادرش سیدرضی حدیث نقل کرده است. وی از علمای نسب شناس شیعه است و می گویند دانش نسب شناسی به او منتهی می شود.
4- 4. در لیست دختران عدد 37 بیان شده اما نام 31 نفر شمرده شده است. در لیست او نام فاطمه وجود ندارد.
5- 5. وی شرحی اجمالی از امامان شیعه تا امام یازدهم را آورده و می گوید: «این ها را از یک کتابچه به طور یکجا نقل کرده ام».

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

ص: 197


1- . لیست نام و تعداد فرزندان در این کتاب کاملا مشابه ارشاد است و چون یکی از مشایخ طبرسی شیخ جعفر دوریستی، شاگرد شیخ مفید به شمار می آید، می توان گفت از ارشاد نقل کرده است.
2- . در مناقب آمده است: تعداد اولاد فقط سینفر است، اما می گویند 37 فرزند دارد. 3. عدد با نام ها تطابق ندارد؛ زیرا پسران را هیجده نفر آمار می دهد اما بیست نفر نام می برد و دختران را نیز نوزده نفر آمار می دهد اما بیست نفر نام می برد. به گفته وی سیزده پسر صاحب نسل هستند اما بازده نفر را نام می برد در کل عدد با نام ها تطابق ندارد.
3- 4. دو کتاب تحفه الابرار و مناقب الطاهرين نوشته عماد طبری است. وی در تحفه الابرار فقط آمار داده اما در کتاب دوم به ذكر اسماء نیز پرداخته است.
4- 5. تعداد اولاد را با قول فقیل بیان می کند و بعد از نام بردن دختران می گوید: بنا بر قیل غیر از این ها هم بوده اند.

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

ص: 198


1- 1. لیست ارائه شده پسران شبیه قول ابن خشاب است با این تفاوت که نام حسین را ذکر نکرده و در پایان گفته: فقيل: محمد. در حالی که دیگران از لفظ محمد به جای عمر استفاده کرده اند. در دختران نیز بیست نفر آمار داده اما نوزده نفر را نام برده است.
2- 2. اولاد امام را با چهار قول بیان می کند: 1. به نقل از کمال الدین محمد بن طلحه؛ 2. به نقل از شیخ مفید. اما به جای حسین حسن را دو بار نام می برد؛ 3. به نقل از ابن خشاب؛ 4. به نقل از جنابذی. لیست ابن خشاب و جنابذی در دختران شبیه هم و در پسران جنابذی ابراهیم را حذف و ابوبکر را ذکر کرده است. ليست ابن خشاب با لیست مطالب السئول کاملا منطبق است. یعنی نویسنده مطالب السئول نیز از این خشاب نقل کرده است.
3- 3. نویسنده از شعرای قرن 8 هجری بوده و اشعار فراوانی در مدح اهل بیت به خصوص امیر مومنان سروده است. وی آمار فرزندان و نام آنها را در غالب شعر آورده است.
4- 4. نام اصلی کتاب، روضه اولی الالباب في معرفه التواريخ و الأنساب، جزو نسخ کهن فارسی است.

جدول

(1)

(2)

(3)

(4)

(5)

ص: 199


1- 1. پسران را 31 نفر آمار داده اما می گوید: 25 نام یافتم، با این حال 24 نفر را نام برده است و در دختران آمار را 28 نفر بیان می کند اما می گوید شانزده نام یافتم
2- 2. فقط آمار را ذکر کرده اما نام نبرده است.
3- 3. در دختران فقط آمار داده ولی نام نبرده است.
4- 4. وی از شیخ مفید نقل کرده ولی به جای حسین، حسن آورده و به جای لبابه، ام لبانه ذکر شده است.
5- 5. وی گرچه از شیخ مفید نقل کرده، ولی تمام نام های ذکر شده توسط او را نیاورده و آمار با نام ها تطابق ندارد.

جدول

نام و تعداد پسران امام کاظم علیه السلام در منابع تاریخی

اشاره

در این قسمت به دلیل محدودیت های مربوط به ترسیم جدول منابع در قالب دو جدول چینش شده است. نام تمامی پسران ذکر شده در این 28 منبع به ترتیب حروف الفبا مرتب و فراوانی هر نام در سایر منابع نیز بررسی شده است. در پایان نیز به تحلیل و بررسی این موارد پرداخته ایم.

(1)

(2)

ص: 200


1- 1. نام وی، غیاث الدین بن همام الدين خواندمير است.
2- 2. او علاوه بر بیان نظر خودش، قول شيخ مفید را نیز در مورد اولاد امام کاظم علیه السلام بیان می کند.

جدول نام پسران ( شماره یک )

جدول

ص: 201

جدول

ص: 202

جدول نام پسران شماره ( شماره دو )

ص: 203

جدول

ص: 204

ص: 205

در میان 28 کتابی که از پسران حضرت کاظم علیه السلام نام برده اند، تعداد پسران از 16 نفر تا 31 نفر متغیر است. البته کتاب تاریخ گزیده که آمار پسران را 31 نفر اعلام کرده، تنها به ذکر 24 نام بسنده نموده است. بیش ترین نام ها را کتاب الشجره المبارکه برای پسران برشمرده که 25 نام را ثبت کرده است. در میان 32 کتاب بررسی شده تنها 28 کتاب به ذكر نام پسران پرداخته که می توان آنها را از نظر مصادرشان در دسته های ذیل قرار دادن

1. تاریخ یعقوبی

تاریخ یعقوبی اولین کتابی است که از پسران امام کاظم علیه السلام نام برده و آمار آنها را هیجده نفر بیان می کند. کتاب هایی که از نظر ذکر نام پسران مشابه تاریخ یعقوبی و زیر مجموعه آن هستند در جدول زیر آمده است، ولی هیچ یک از این کتاب ها تصریح نکرده اند که منبع آنها تاریخ یعقوبی بوده است بلکه از روی تشابهی که به لیست این کتاب داشتند آن ها را زیر مجموعه تاریخ یعقوبی قرار دادیم. تنها دو کتاب؛ فصول المهمه و انیس المومنین تصریح کرده اند که آمار و تعداد فرزندان را از شیخ مفید (متوفی 413ق) روایت نموده اند.

جدول

ص: 206

جدول

2. تاریخ اهل بیت

ی این

کتاب تاریخ اهل بیت، تعداد هیجده پسر برشمرده است که از این نظر با کتاب تاریخ یعقوبی تفاوتی ندارد، اما در ذکر اسامی پسران در این دو کتاب تفاوت هایی

وجود دارد.

در برخی از منابع بعدی، فهرستی از اسامی ارائه شده که منسوب به

این خشاب است. ابو محمد عبدالله بن أحمد بغدادی معروف به ابن خشاب (متوفی 567ق)، نحوی و دانشمند معروف اهل سنت (حنبلی)، در کتاب خود با عنوان تواريخ مواليد الائمه و وفياتهم، به سال های تولد و وفات امامان به نقل از امام باقر علیه السلام ، امام صادق علیه السلام ، امام رضا علیه السلام و امام عسکری علیه السلام پرداخته است. (1) برخی این کتاب را همان کتاب تاریخ اهل بيت، منسوب به ابن ابی ثلج (متوفی 325ق) می دانند، اما تفاوت هایی بین آن دو کتاب وجود دارد، چنان که ابن خشاب دو نام جعفر اصغر و عباس را به نام های ذکر شده در تاریخ اهل بیت اضافه نموده و نام محمد را به عمر تبدیل کرده است. به این ترتیب می توان نتیجه گرفت، با توجه

ص: 207


1- موسوی بجنوردی و دیگران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، 1369، ج 3، ص 419 - 422.

به تاریخ وفات ابن ابی ثلج (متوفی 325ق) و ابن خشاب (متوفی 567ق)، ابن خشاب در ذکر اسامی دنباله رو ابن ابی ثلج بوده است.

اسامی موجود در برخی از منابع بعدی، شباهت زیادی به فهرست ابن خشاب دارد که آنها را در جدول ذیل قرار داده ایم. در میان این کتاب ها، به جز مجمل التواريخ و کشف الغمه، سایر کتاب ها نامی از مرجع خود در ذکر اسامی پسران امام کاظم علیه السلام نبرده اند. البته نویسنده مجمل التواريخ تصریح می کند که مطالب مربوط به شرح حال امامان را عینا از جزوه ای نقل کرده، اما نامی از نویسنده جزوه نمی برد و کشف الغمه نیز یکی از مصادر خود را ابن خشاب معرفی می کند.

جدول

ص: 208

تاریخ گزیده پنج نام به فهرست ابن خشاب اضافه کرده که همگی تک موردی

و تنها توسط او معرفی شده اند.

3. هدايه الكبرى

کتاب هدایه الکبری تعداد پسران را شانزده نفر شمرده است. نام مروان تنها و برای اولین بار در این کتاب آمده است. نام هایی چون اسحاق، هارون، عبیدالله و حسین (یا حسن دوم) که فراوان آمده اند و تقریبا در همه کتاب ها از آن ها نام برده شده است در این کتاب وجود ندارد. شاید مروان تغییر یافته هارون باشد که بر اثر اشتباه نویسنده و یا نسخه نویسان به صورت مروان در آمده است. این کتاب زیر مجموعه ای ندارد.

1. کتاب هایی که فقط پسران صاحب نسل را نام برده اند:

جمهره انساب العرب، روضه الشهدا و الفخري في انساب الطالبيين از این دسته

کتاب ها هستند.

جدول

ص: 209

2. کتاب هایی که فهرست آنها تلفیقی از دو یا چند کتاب است:

المجدی، مناقب، الشجره المبارکه و عمده الطالب از این دسته کتاب ها به شمار

می آیند:

• در المجدی تمام نام هایی که تا آن زمان در منابع آمده، جمع شده است.

تنها نام مروان که در هدایه الکبری وجود دارد، در المجدی نیامده است.

• مناقب تلفیقی از نام های ذکر شده در تاریخ اهل بیت و تاریخ یعقوبی

است.

• فهرست نام ها در الشجره المبارکه مثل المجدی است، با این تفاوت که

عقیل کم شده و جعفر دوم، على دوم و محمد دوم به نام ها اضافه شده است. فخر رازی اولین کسی است که به تعدد ابراهیم در پسران امام و

تقسیم آن ها به ابراهیم و اصغر اعتقاد دارد.

• فهرست نام ها در عمده الطالب مثل المجدی است، با این تفاوت که در

عمده الطالب نیز ابراهیم به ابراهیم اکبر و اصغر تقسیم شده است.

نتایج

در میان این 28 کتاب پانزده نام وجود دارد که در اکثر منابع تکرار شده است.

در بین این پانزده نام سیزده تن (به جز احمد و قاسم) از پسران صاحب نسل آن

حضرت هستند.

ص: 210

15 نام مشترک:

على الرضا و ابراهیم و القاسم، و اسماعیل و جعفر و هارون و الحسن و احمد و محمد و عبیدالله و حمزه و زید و عبدالله

و اسحاق و الحسين (یا حسن دوم)

یعقوبی: 18 نام سلیمان و عباس و فضل را به فهرست بالا اضافه کرده است

تاریخ اهل بیت:18 نام عبدالرحمان و عقیل و یحیی را به فهرست بالا اضافه کرده است

ابن خشاب:20 نام جعفر اصغر و عباس را به فهرست تاریخ اهل بیت اضافه کرده است.

محمد به عمر بدل شده

جدول ؟

ص: 211

• سلیمان و فضل تنها در تاریخ یعقوبی آمده و از این جا وارد منابع بعدی

گردیده است.

• جعفر اصغر تنها در فهرست ابن خشاب بوده و از این جا وارد منابع بعدی

شده است.

• مروان تک موردی بوده و جز در هدایه الکبری در هیچ جای دیگری ذکر

نشده است.

ارتباط درون گروهی منابع با یکدیگر

در این بخش، منابع مورد بررسی به سه شاخه اصلی تقسیم شده که نشان

دهنده استفاده و اقتباس منابع از سه سر شاخه اصلی بوده است.

ص: 212

جدول

ص: 213

آیا امام دو فرزند به نام ابراهیم داشته یا یک فرزند ایشان ابراهيم بوده است؟

فخررازی (متوفی 606ق)؛ نویسنده الشجره المبارکه اولین کسی است که ادعا

می کند امام دو فرزند به نام های ابراهیم داشته و پس از او این مطلب در عمده الطالب آمده است. ابن عنبه (متوفی 828ق)، نویسنده عمده الطالب، جد سیدرضی و سیدمرتضی را ابراهیم اصغر و ابراهیمی که در قیام ابوسرايا شرکت داشته را ابراهیم اکبر می داند. اما این مطلب جالب توجه است که ابن صوفی (متوفی 466ق)، نویسنده المجدی که پیش از این عنبه و ابن صوفی بوده و هم عصر با سیدرضی و سیدمرتضی است و از محضر ایشان استفاده کرده، مدعی تفاوت و تعدد ابراهیم ها نشده است.

نام و تعداد دختران امام کاظم علیه السلام در منابع تاریخی در این قسمت نیز به دلیل محدودیت های مربوط به ترسیم جدول، منابع در قالب دو جدول چینش شده است. نام تمامی دختران ذکر شده در این 23 منبع از 33 کتاب معرفی شده در ابتدای مقاله است که به ترتیب حروف الفبا مرتب و فراوانی هر نام در سایر منابع نیز بررسی شده است. در پایان نیز به تحلیل و بررسی این موارد پرداخته ایم.

ص: 214

نام دختران ( شماره یک )

اشاره

جدول

ص: 215

جدول

ص: 216

جدول

ص: 217

جدول نام دختران ( شماره دو )

جدول

ص: 218

جدول

ص: 219

ص: 220

احتمالا حلیمه حکیمه و نزيهه و بريهمه و تویمه = بريهه و لبابه و ام لبانه =

لبانه و ام ابنها = ام ابیها) هستند که در نسخه نویسی، این اشتباهات و تفاوت ها ایجاد شده است. در جداولی که در ادامه می آید به این اشتباهات و تفاوت ها اشاره

گریده است.

تحلیل و بررسی دختران

1. در میان نام ها، وجود نام هایی مثل ام ابیها، ام جعفر، ام سلمه، ام عبدالله،

ام فروه، ام قاسم، ام کلثوم، ام اسماء، ام اسماعیل، ام عبد الرحمان و ام وحيه که در بین اعراب به عنوان کنیه استفاده می شود، ممکن است کنیه ای برای یازده تن از نام های موجود باشد و احتمالا با این نظر یازده نفر را دو بار

شمارش کرده اند.

2. وجود یک نام برای دو یا چند نفر، مثل نام هایی چون رقیه، زینب، فاطمه،

اسماء و ... می توانسته موجب شود تا یکی از این نام ها برای یکی از دختران مشهور باشد و دختر دیگر با کنیه اش شهرت یابد. مثل دختران حضرت زهرا علیها السلام که هر دو زینب هستند ولی یکی به نام و دیگری با کنیه اش شناخته می شود.

3. چون در میان پسران نام های جعفر، عبدالله، عبدالرحمان، اسماعیل و قاسم وجود دارد، می توان احتمال داد که ام جعفر و ام عبدالله، ام عبد الرحمان، ام اسماعیل و ام قاسم، مادران آن ها باشند، نه دختران آن حضرت .

آمار دختران امام کاظم علیه السلام در میان کتاب های یاد شده بین 15 تا 37 نفر است. در میان کتب یاد شده تنها المجدی، عمده الطالب و روضه الشهدا تعداد دختران را به بالاترین میزان یعنی 37 نفر آورده اند. که در این بین عمده الطالب و روضه الشهدا

ص: 221

تنها به بیان آمار بسنده کرده و از دختران نام برده اند و المجدی نیز از 37 نفر تنها نام 31 نفر را آورده است.

تاریخ یعقوبی تنها به بیان آمار دختران اکتفا کرده و جز ام سلمه، از بقیه نامی

نبرده است که نمی تواند محور قضاوت های ما باشد.

کتاب های اولیه مثل تاریخ اهل بیت و هدایه الکبری دختران را پانزده نفر آمار

داده است.

در میان 33 کتاب بررسی شده، تنها 23 کتاب به نام دختران پرداخته که

می توان آنها را از نظر مصادرشان در چهار دسته قرار داد:

1. تاریخ اهل بیت

تاریخ اهل بیت اولین کتابی است که از دختران نام برده و آمار آن ها را پانزده نفر اعلام کرده است. همان طور که در قسمت اول مقاله اشاره شد، فهرستی از اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام منسوب به ابن خشاب (متوفی 567ق)، وجود دارد که نشان می دهد وی اسامی ذکر شده در تاریخ اهل بیت را گرفته و با اندک تغییراتی در کتاب خود ذکر کرده است. این خشاب آمار دختران را هیجده نفر

اعلام کرده و در بیان اسامی، ام سلمه را کم کرده و اسماء صغرا، زینب صغرا، ام کلثوم دوم و فاطمه دوم را اضافه کرده است. در این میان، تعدادی از منابع نیز دنباله رو ابن خشاب در بیان اسامی بوده اند که در جدول ذیل به آن کتاب ها اشاره شده است. در میان این کتاب ها، تنها کشف الغمه تصریح کرده که یکی از

مصادرش ابن خشاب است و دیگران در ذکر اسامی دختران، نامی از مرجع خود

نبرده اند.

ص: 222

جدول

2. هدايه الكبرى

1. این کتاب نیز مثل تاریخ اهل بیت، آمار دختران امام را پانزده نفر اعلام کرده

است و در مقایسه با کتاب تاریخ اهل بیت دو مورد اختلاف وجود دارد، چنان که دو نام ام سلمه و خدیجه کم شده و در عوض دو نام ام ابیها و صرحه اضافه شده است.

ص: 223

2. کتاب تاریخ قم گرچه مدعی آمار 22 نفری دختران است، فهرستی که ارائه می کند پانزده نفری بوده و نام ها مطابق فهرست هدایه الکبری است، بنابراین کتاب تاریخ قم را می توان زیر مجموعه هدایه الکبری قرار داد.

جدول

3. الارشاد

این کتاب آمار دختران امام را نوزده نفر اعلام کرده است. گرچه در مقایسه با کتاب تاریخ اهل بیت چهار نفر به آمار اضافه شده، تفاوت های زیادی بین نام ها وجود دارد، به طوری که در ارشاد ده نام آمده که در تاریخ اهل بیت نیست و در عوض در تاریخ اهل بیت نیز به شش نام اشاره شده که در ارشاد وجود ندارد. در این کتاب، شاهد ورود نام های جدید به فهرست دختران هستیم چنان که شیخ مفید از ام جعفر، بریهه، حسنه، رقیه، رقیه صغرا، عایشه، کلثوم و لبانه به عنوان نام دختران امام کاظم علیه السلام یاد می کند که تا پیش از او کسی به این نام ها اشاره نکرده بود.

کتاب هایی که از نظر ذکر نام ها مشابه ارشاد و زیر مجموعه آن قرار می گیرند، در جدول ذیل آمده اند. در بین این کتاب ها تنها فصول المهمه و انیس المومنین تصریح می کنند که آمار و تعداد فرزندان امام را از شیخ مفید(متوفی 413ق) روایت کرده اند.

ص: 224

جدول

ص: 225

کتاب های مناقب الطاهرين، تاریخ محمدی، راحه الارواح و انیس المومنين آمار فرزندان را مثل كتاب الارشاد 37 نفر بیان کرده اند و با توجه به این که تعداد دختران در ارشاد نوزده نفر است، کسری تعداد دختران در این چهار کتاب به عدم ذکر نام آن ها بر می گردد نه اختلاف آماری نویسندگان آن چهار کتاب با آمار ذکر شده توسط شیخ مفید.

4. کتابهایی که فهرست آن ها تلفیقی از دو یا چند کتاب است: المجدی و مناقب از آن دسته کتاب ها هستند.

• نام دختران در المجدی تلفیقی از نام های ذکر شده توسط ابن خشاب و شیخ

مفید است و تعدادی نام نیز برای اولین بار در المجدی ذکر شده است.

• مناقب تلفیقی از نام های ذکر شده در هدایه الکبری و ارشاد است، البته

کاستی ها و اضافاتی هم دارد و همه نام های ذکر شده در این دو کتاب را

نیاورده است. در مورد کتاب مناقب باید گفت: به اعتقاد ابن شهر آشوب، تعداد فرزندان سی نفر است، اما وی به قول کسانی پرداخته که تعداد فرزندان ایشان را 37 نفر ذکر کرده اند. وی دختران را نوزده نفر آمار می دهد ولی بیست نفر را نام می برد. به دلیل وجود تناقضات، به قول او نمی توان استناد کرد.

نتایج

1. تعداد دختران از پانزده نفر شروع شده و در دوره های بعدی رو به افزایش

نهاده است.

2. تاریخ نویسان تنها به زنان مهم توجه کرده اند و در مورد دختران باید گفت

که ازدواج نکردن آن مخدرات، موجب شده همسر و اولادی نداشته باشند .

ص: 226

تا از آن طریق شناخته شوند در نتیجه با دور شدن از زمان حیاتشان، نام ایشان از یادها می رود.

3. گرچه نویسنده کتاب المجدی از نسب شناسان بزرگ است، فاصله زمانی

حدود دو قرن و نیم او با دوران امام کاظم علیه السلام و هم چنین ذکر آماری که تا

آن زمان توسط هیچ کس بیان نشده، مانع پذیرش گفته وی می شود.

4. اسماء صغرا، زینب صغرا، ام کلثوم دوم در فهرست ابن خشاب اضافه شده و

از این جا وارد منابع زیر مجموعه خودش گردیده است.

5. ام جعفر، بریهه، حسنه، رقیه، رقیه صغرا، عایشه، کلثم و لبانه در فهرست

ارشاد اضافه شده و از این جا وارد منابع زیر مجموعه خودش گردیده است.

ارتباط درون گروهی منابع با یکدیگر

منابع مورد بررسی در این بخش، به سه شاخه اصلی تقسیم شده که نشان

دهنده استفاده و اقتباس منابع از سه سرشاخه اصلی بوده است:

ص: 227

جدول

ص: 228

اسامی تمام فرزندان و فراوانی هر نام در این بخش، نام تمامی فرزندان حضرت به ترتیب حروف الفبا آمده و فراوانی هر نام در تمامی این منابع ذکر شده است:

اشاره

جدول

ص: 229

جدول

ورود و وجود نام های عایشه، ابوبکر، عمر و مروان در میان نامهای فرزندان امام کاظم علیه السلام

1. عایشه

نام عایشه را اولین بار توسط شیخ مفید برای یکی از دختران ذکر کرده است. بعد از شیخ مفید نیز تنها این نام در میان کسانی وجود دارد که دنباله رو ایشان بودند و در کتاب المجدی که تمامی نام های ذکر شده برای فرزندان تا زمان

خودش را جمع کرده دیده می شود.

ص: 230

مصحح کتاب منتهى الامال (1) در بخش ذکر نام دختران امام کاظم علیه السلام که شیخ عباس قمی آنها را از طریق شیخ مفید نقل می کند، در توضیح عایشه می نویسد:

( عباسه. خ. ) یعنی در نسخه بدل به جای عایشه عباسه ذکر شده است. کتاب دلائل الامامه که شباهت زیادی در بیان فرزندان امام کاظم علیه السلام به ارشاد شیخ مفید دارد، به جای عایشه، عباسه آورده است که البته به دلیل وجود اشتباهات دیگری از این قبیل مثل تبدیل بريهه به نزيهه و حسنه به حسینه، در مورد نام عباسه نیز به آن نمی توان استناد کرد.

از سوی دیگر، بررسی اجمالی نام دختران سایر ائمه : در منابع تاریخی، نشان دهنده عدم استفاده از نام عایشه در میان شش امام اول بوده و ارشاد مفید برای اولین بار این نام را برای یکی از دختران امام کاظم علیه السلام ذکر نموده است.

2. مروان

این نام تنها در کتاب هدايه الكبرى (2) ذكر شده و در سایر کتب و توسط هیچ شخص دیگری برای پسران امام کاظم علیه السلام ذکر نشده است. از آنجایی که نام هارون شباهت زیادی به مروان دارد و تنها کسی که نام هارون را برای پسران امام کاظم علیه السلام ذکر نکرده همین کتاب است، می توان احتمال داد که نویسنده این کتاب به جای هارون، مروان را آورده و این اشتباه نویسنده و یا تصحیف نسخه برداران بوده است. بررسی اجمالی نام پسران سایر ائمه نیز نشان می دهد که نام مروان جز توسط خصیبی در هدایه الکبری برای یکی از پسران امام کاظم علیه السلام برای هیچ یک از پسران سایر ائمه ذکر نشده است.

ص: 231


1- ج 3، ص 1546.
2- خصیبی، 1419 قمری، ص 263.

3. ابوبکر

این نام تنها در کشف الغمه (1) به نقل از جنابذی (م 611ق) برای یکی از پسران امام کاظم علیه السلام ذکر شده است. از آنجایی که نام ابراهیم مورد اتفاق همه منابع بوده و ابراهیم را یکی از پسران امام کاظم علیه السلام می شمارند و جنابذی تنها کسی است که این نام را ذکر نکرده می توان احتمال داد نام ابوبکر به جای ابراهیم ذکر شده و این حذف و اضافه به علت تعصبات مذهبی جنابذی و یا اشتباه در نسخه برداری بوده است.

4. عمر

نام عمر را می توان در کتاب هایی دید که در بیان اسامی فرزندان امام کاظم علیه السلام دنباله رو ابن خشاب بودند.

در کشف الغمه (2) به نقل از ابن خشاب آمده است:

اسماء بنیه:« على الرضا الامام، و زيد، و ابراهیم، و عقیل، و هارون، و الحسن، و الحسين، و عبد الله، و اسماعیل، و عبيد الله، وعمر، و احمد، و جعفر، و یحیی، و اسحاق، و العباس، و حمزه، و عبدالرحمان، و القاسم، و جعفر الاصغر، و يُقَالُ مَوْضِعُ عُمَرَ مُحَمَّدٌ».

اما از آنجایی که کتاب مجمل التواريخ و القصص، اولین زیر شاخه ابن خشاب است و تصریح کرده که شرح حال ائمه را به طور یک جا از کتابچه ای نقل کرده، (3) و با این حال نام عمر را ذکر نکرده و از محمد نام برده است، می توان احتمال داد که نام عمر را زیر شاخه بعدی یعنی محمد بن طلحه شافعی وارد منابع کرده است.

ص: 232


1- اربلی، ج 2، ص 747.
2- همان، ص 766.
3- در مجمل التواريخ و القصص (متن: ص 354 ) می نویسد: «... و آن جزو که این نسب و تاریخ ها بر آن نوشته بود بیش از این ذکری نداشت ».

نکته جالب توجه این که در فهرست ابن خشاب و زیر شاخه های او، در پایان ذکر نام پسران امام کاظم علیه السلام ، عبارت: «يقال: موضع عمر محمد» اضافه شده و این مطلب نشان می دهد که نام عمر به علت یک تعصب مذهبی وارد این منابع شده و این افراد به دلیل تمایلات مذهبی، علاقه مند به ذکر نام عمر بودند اما چون

خود نیز باور داشتند نام محمد در اصل صحیح است عبارت «يقال: موضع عمر محمد» را آورده اند. تنها در کتاب تذکره الخواص (1) علاوه بر ذکر نام عمر، نام محمد نیز به عنوان یکی از پسران آمده و جمله «يقال: موضع عمر محمد» حذف

گردیده است.

نتیجه

تعداد فرزندان امام کاظم علیه السلام در منابع بین 30 تا 60 نفر ذکر شده که این اختلاف اماری رقمی چشم گیر است. از بررسی های به عمل آمده، نتایجی به دست آمد که به آن ها اشاره می شود:

1. منابعی که آمار فرزندان امام کاظم علیه السلام را بیش تر از چهل نفر ذکر کرده اند، از

دو صورت خارج نیستند: یا نویسنده کتاب نتوانسته برای تعدادی که آمار داده نام ذکر کند؛ یعنی تعداد اسامی، کم تر از آمار ارائه شده بوده و یا به تلفيق اسامی موجود در کتب مختلف تا زمان خودش بدون بررسی و پالایش اسامی پرداخته و به ذکر تمامی ویا اکثر اسامی یاد شده در کتاب های گوناگون پرداخته است. بنابراین می توان نتیجه گرفت که تعداد

فرزندان از سی و چند نفر بیشتر نیست.

2. بررسی منابع مختلف تا قرن دوازده هجری نشان داد که سرمنشأ و مصدر

منابع، برای ذکر فرزندان امام کاظم علیه السلام ، دو کتاب تاریخ اهل بیت (با اضافات

ص: 233


1- سبط ابن جوزی، 1418ق، ص 315

ابن خشاب ) و کتاب ارشاد برای دختران و کتاب تاریخ یعقوبی برای پسران بوده است که منابع بعدی یا عيناً اسامی ذکر شده در این دو منبع را به کتب خود انتقال داده و یا با کاستی ها و اضافاتی، به ذکر اسامی این دو کتاب

پرداخته اند.

3. اشتباهات صورت گرفته در نسخه نویسی از روی کتاب ها بر روی اسامی فرزندان تأثیرگذار بوده است، چنان که این اشتباهات موجب شده تا گاهی

• یک نام صورت های مختلفی به خود بگیرد؛ مثلا نام بريهه به

صورت های برهمه، تویمه و نزيهه در آمده است.

• نام تغییر یابد؛ مثلا برخی از کتاب ها در ذکر اسامی پسران امام کاظم علیه السلام دو پسر را با نام حسن معرفی می کنند، در حالی که برخی از منابع دیگر به جای حسن دوم از حسین نام می برند و منشأ این اختلاف، اشتباه

نسخه نویسان بوده است.

4. ورود نام های عمر، ابوبکر، مروان و عایشه به جای محمد، ابراهیم، هارون

و عباسه، می تواند متأثر از تعصبات نویسندگان کتاب ها و غرض ورزی نسخه نویسان باشد.

منابع

1. ابن ابی الثلج، تاریخ اهل البيت، قم: آل البيت، چاپ اول، 1410 ق.

2. ابن جوزی، تذکره الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی، چاپ اول، 1418 ق.

3. ابن حزم اندلسی، جمهره انساب العرب، بیروت: دار الکتب العلميه، چاپ اول، 1418 ق.

4. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، المناقب، قم: علامه، 1379 ق.

ص: 234

5. ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه في معرفه الائمه :، قم: دار الحديث، چاپ

اول، 1422 ق.

6. ابن صوفی نسابه، المجدي في انساب الطالبيين، قم: مکتبه آیه الله المرعشي النجفي،

چاپ دوم، 1422ق.

7. ابن عنبه حسنی، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب، قم: انصاریان، 1417 ق.

8. ابن كثير الدمشقی، ابو الفداء اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، بیروت: دار الفكر،

1407ق/1986م.

9. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمة، قم: رضی، چاپ اول، 1421ق.

10. بناکتی، ابوسلیمان داوود بن أبي الفضل محمد، روضه اولی الالباب في

معرفه التواريخ و الأنساب (تاریخ بناکتی )، تهران: انجمن آثار ملی، 1348 ش.

11. حسن بن حسین شیعی سبزواری، راحه الأرواح در شرح زندگانی، فضائل و

معجزات ائمه اطهار، تهران: اهل قلم، چاپ دوم، 1378 ش.

12. حسن بن محمد بن حسن قمی، تاریخ قم، ترجمه حسن بن علی بن عبدالملک

قمی، تحقیق محمدرضا انصاری قمی، قسم: کتابخانه بزرگ آیت الله العظمی

مرعشی نجفی، چاپ اول، 1385 ش.

13. حسینی عاملی، سید تاج الدين، التتمه في تواريخ الائمة 7 ، قم: بعثت، چاپ اول،

1412ق.

14. حموی، محمد بن اسحاق، انيس المومنين، تهران: بنیاد بعثت، 1363 ش .

15. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدايه الكبری، بی جان البلاغ، 1419 ق.

16. خنجی اصفهانی، فضل الله بن روزبهان، وسيله الخادم إلى المخدوم در شرح

صلوات چهارده معصوم علیهم السلام ، قم: انصاریان، چاپ اول، 1375 ش.

17. خواند میر، غیاث الدین بن همام الدین، تاریخ حبیب السیر، تهران: خیام، چاپ

چهارم، ش 1380.

18. سیف آبادی، نجم الدین (نواده مهلب پسر محمد پسر شادی)، مجمل التواريخ و

القصص، آلمان: دو مونده نیکارهوزن، 1378 ش / 2000م.

ص: 235

19. شبراوی، جمال الدين، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دار الكتاب، چاپ اول،

1423ق.

20. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی ، قم: آل البيت، چاپ اول،

1417 ق.

21. طبری، عماد الدین حسن بن علی، تحفة الابرار في مناقب الائمة الاطهار علیهم السلام ، تهران: چاپ اول، میراث مکتوب، 1376 ش.

22.________، مناقب الطاهرين، تهران: سازمان چاپ و انتشارات، چاپ اول،

1379 ش .

23. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الإمامه، قم: بعثت، چاپ اول، 1413ق.

24. علامه مجلسی، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمة الاطهار، تهران: اسلاميه ،

چاپ دوم، 1363 ش.

25. فخر رازی، الشجره المباركه في انساب الطالبيه قسم: مکتبه آيه الله المرعشی

النجفی، چاپ دوم، 1419 ق.

26. کاشفی سبزواری، ملا حسین، روضه، قم: نوید اسلام، چاپ سوم، 1382 ش.

27. کاشی، شیخ حسن، تاریخ محمدی، قم: کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران،

1377 ش.

28. محمد بن طلحه شافعی ، مطالب السئول في مناقب آل الرسول، بیروت: البلاغ،

چاپ اول، 1419 ق.

29. محمد بن یوسف گنجی شافعي، كفایه الطالب في مناقب علی بن أبی طالب،

تهران: دار إحياء تراث أهل البيت علیهم السلام ، چاپ دوم، 1404ق/1362ش.

30. مستوفی، حمد الله، تاریخ گزیده، تهران: امیر کبیر، چاپ سوم، 1364 ش.

31. مفید، محمد بن محمد، الارشاد في معرفه حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ

مفید، چاپ اول، 1413 ق.

ص: 236

32. موسوی بجنوردی و دیگران، دایره المعارف بزرگ اسلامی، تهران: مرکز دائره

المعارف بزرگ اسلامی، 1369.

33. یعقوبی، احمد بن أبي يعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.

34. يوسف بن حاتم شامی، جمال الدين، الدر النظيم في مناقب الائمه اللهامیم، قم:

جامعه مدرسین، چاپ اول، 1420 ق.

ص: 237

ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام

مصطفی صادقی کاشانی

چکیده

گفته می شود دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج نکردند. این به دلیل وصیت آن حضرت بود. منشأ این سخن، گزارشی از یعقوبی مورخ است که در این مقاله به نقد و بررسی آن می پردازیم. آن گونه که از مجموع گزارش های تاریخی و روایات منابع اسلامی بر می آید، می توان سخن یعقوبی را تأیید کرد؛ هر چند امام معصوم بر خلاف سنت نبوی وصیت نفرموده، بلکه آن حضرت بر اساس روایتی، به ازدواج کردن فرزندانش تأکید می کنند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، دختران، ازدواج، وصیت.

مقدمه

اشاره

ازدواج از سنت هایی است که در اسلام بر آن تأکید شده و همه بزرگان به ویژه معصومان و شخص رسول خدا و به آن پایبند بودند و خود و خانواده شان به این سنت عمل کردند. امام کاظم علیه السلام تنها امامی هستند که درباره ازدواج فرزندان ایشان تردیدهایی وجود دارد که به رغم كثرت فرزندان دختر و پسر، برخی تاریخ نویسان از شوهر نکردن دختران آن حضرت خبر داده اند. این خبر، منشأ گفت و گو و رد و قبول هایی توسط نویسندگان شده است.

ص: 238

تحقیق حاضر، در پی بررسی این موضوع است با این سوال که چه شواهدی

بر درستی یا نادرستی این گزارش وجود دارد؟

این نوشتار، در موضوع خود دارای پیشینه است، اما به گمان نگارنده، این بررسی ها کافی نیست و نگاهی که نوشته حاضر دارد با آنها متفاوت است. مقاله ای با عنوان «سبب ترک ازدواج دختران موسی بن جعفر علیه السلام » اثر سیدعباس رفیعی پور علویجه در مجموعه مقالات کنگره حضرت معصومه علیها السلام (1) و بخشی کوتاه از مقاله « معصومه آلرسول » نوشته فاطمه غفارنیا در همان مجموعه مقالات (2) وجود دارد که هر دو به صراحت سخن یعقوبی مورخ را رد کرده اند. اما به نظر می رسد دلایل آنان برای رد وی کافی نیست. برخی کتاب هایی که درباره زندگانی امام هفتم نوشته شده نیز به مناسبت فرزندان آن حضرت، به این موضوع اشاره ای کوتاه دارند. در فضای مجازی نیز پاسخ هایی به این پرسش داده شده که غالبا منشأ واحدی دارند و این مقاله به بررسی آن ها می پردازد.

هدف از این تحقیق، کمک به حل پرسشی درباره زندگانی ائمه است. چون

بخشی از زوایای رفتاری آنان و خانواده هایشان، هم چنان جای سوال و بررسی دارد و ضرورت نشان دادن رفتار آن بزرگواران به عنوان الگوی زندگی، نیازی

است که این تحقیق ها را ضروری می نماید.

در این نوشتار، ابتدا به بیان اقوال و گزارش هایی می پردازیم که درباره ازدواج دختران امام هفتم وجود دارد و در قسمت دوم، به دنبال شواهدی می گردیم که به اثبات یا نفی این روایت ها کمک کند. در بحث سوم تلاش خواهد شد تحلیلی از مجموع اخبار و گزارش ها ارائه شود.

ص: 239


1- ج 1، ص417-433.
2- ج 4، ص 95 - 97

الف) گزارش ها

درباره ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام سه دسته گزارش یا روایت وجود دارد: نخست سخن یعقوبی است که می گوید: «امام وصیت فرمود دخترانش ازدواج نکنند و آنان هم شوهر نکردند.» دوم گزارش کتاب تاریخ قم است که می گوید: « آنان ازدواج نکردند.» سوم وصیت نامه امام کاظم علیه السلام است که ازدواج دخترانش را مشروط به اجازه امام رضا علیه السلام می کنند.

یعقوبی نخستین کسی است که گزارش ازدواج نکردن دختران امام کاظم علیه السلام را آورده و سخن او منشأ اصلی این بحث است. همه کسانی که این موضوع را نقل کرده اند، مستقیم یا با واسطه از وی روایت می کنند. یعقوبی هنگام یاد کردن از فرزندان حضرت می نویسد:

او وصیت کرد دخترانش ازدواج نکنند. پس هیچ یک ازدواج نکردند مگر ام سلمه که در مصر به قاسم بن محمد ادیباج بن جعفر صادق شوهر کرد. این ازدواج، سبب نزاعی میان دو خانواده شد و شوهر، قسم یاد کرد که جامه از آن دختر دور نکند و هدفش از این ازدواج، فقط آن بوده که ام سلمه

را به حج ببرد. (1)

یعقوبی از قدیم ترین تاریخ نگاران اسلامی است که وفات او را حدود سال 290 هجری ذکر می کنند. (284 یا زنده در سال 292). درباره گرایش مذهبی وی، تقریبا بر تشیع، بلکه امامی بودن او اتفاق نظر وجود دارد. البته شیوه تاریخ نگاری

وی بر سبک معمول مورخان اهل سنت یعنی گزارش تاریخ سیاسی و رویدادهای خلافت است.

ص: 240


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 415.

دومین کتابی که درباره این موضوع به صراحت سخن گفته، تاریخ قم است که

در آن می خوانیم:

به من رسیده است که رضائیه دختران خود را به شوهر نمی دادند؛ زیرا که کسی که همسر و هم کفو ایشان بوده باشد، نمی یافتند و موسی بن جعفر علیه السلام را 21 دختر بوده است و از این جهت هیچ یکی را از ایشان به شوهر نداده است تا غایتی که این معنی در میان دختران ایشان عادت شده است و محمد بن على الرضا به شهر مدینه ده دیه وقف کرده است بر دختران و خواهران خود که شوهر نکرده اند و از ارتفاعات آن دیه ها، نصيب و قسط

رضائیه که به قم ساکن بوده اند، از مدینه جهت ایشان آورده. (1)

متن اصلی تاریخ قم که به زبان عربی بوده و در قرن چهارم نوشته شده، امروزه در دست نیست و آنچه نقل شد، از ترجمه این کتاب است که در قرن نهم نگاشته شده است.

کاوش در منابع روایی و کتب تاریخ اسلام و ائمه و به ویژه انساب طالبیان، جز این دو مورد را به دست نمی دهد. اما متأخران و معاصرانی که از این موضوع سخن می گویند، همه از یعقوبی نقل می کنند (2) و دیده نشده کسی به تاریخ قم ارجاع دهد.

سند مهم دیگری که به ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام اشاره دارد، وصیت نامه آن حضرت است که در دو کتاب کافی و عيون الاخبارالرضا وجود دارد. (3) ایشان در این وصیت، ازدواج دخترانش را به فرزندش امام رضا علیه السلام می سپارند و تأکید می کنند که غیر از امام رضا علیه السلام کسی حق دخالت در امر ازدواج آنان را ندارد،

ص: 241


1- تاریخ قم ص 221
2- احقاق الحق، ج 28، ص585؛ مسندالامام الكاظم، ج 1، ص180؛ حياة الامام موسی بن جعفر، ج 2، ص497.
3- کافی، ج 1، ص 317، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 35.

چون وی به امر ازدواج خانواده اش آگاه تر (1) است. حضرت در ادامه می فرمایند:

هر یک از همسرانم شوهر کنند، حق بازگشت ندارند مگر آن که علی

بخواهد؛ دخترانم هم این گونه اند؟ (2)

وصیت دیگری در این دو کتاب هست که شباهت زیادی به وصیت پیشین

دارد. (3) در این متن هم به نقل از امام می خوانیم:

اگر یکی از دخترانم ازدواج کرد، در اموال من حقی نخواهد داشت، مگر آن که به خانه پدر برگردد. ضمنا فرزندان دختری ام در این اموال حقی

ندارند. (4)

مطلب جالب توجه این که آنچه از وصیت های ائمه در دست است، از امام كاظم علیه السلام نقل شده و کلینی آن ها را در باب « صَدَقَاتِ اَلتَّبِيِّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلاَئِمُهُ » و وصاياهم آورده است. (5)

آنچه امام کاظم علیه السلام درباره دختران خود فرموده، در وصایای دیگر ائمه به

چشم نمی خورد تا بتوان درباره آن مقایسه با تطبیقی انجام داد.

ب) شواهد نفی یا اثبات

بهترین راه برای بررسی این موضوع، مراجعه به گزارش هایی است که درباره ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام وجود دارد. با توجه به تعدد دختران آن حضرت،

ص: 242


1- وَ إِنْ أَرَادَ رَجُلٌ مِنْهُمْ أَن يُزَوِّجَ اُختَهُ فَلَيسَ لَهُ أَن يُزَوِّجَها إِلاَّ بِإِذنِهِ وَ أَمرِهِ فَإِنَّهُ أعرَفُ بِمَناكِحِ قَومِهِ .....
2- « وَ بَناتي بِمِثلِ ذلِكَ وَلا يُزَوِّجُ بَناتي أحَدٌ مِن إخوَتِهِنَّ مِن اُمَّهَاتِهِنَّ وَلا سُلطانٌ وَ لا عَمٌ إِلاَّ بِرَأْيِهِ عُيُونٌ وَ الاّ عَمِلَ لَهُنَّ اِلاّ بَرَايَهَ وَ مَشُورَتَهِ فَانٍ فَعَلُوا غَيْرَ ذَلِكَ فَقَدْ خَالَفُوا اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَاهَدُوهُ فِي مُلْكِهِ وَ هُوَ أعرَفُ بِمَناكِحِ قَومِهِ فَان أَرَادَ أَنْ يُزَوِّجَ زَوَّجَ وَ انْ أَرَادَ أَنْ يتركَ تَرَك »
3- کافی، ج 7، ص 54، عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 38
4- فَانْ تَزَوَّجَتْ اِمْرَأَهُ مِنْ وُلْدِ موسي بْنِ جَعْفَرٍ فَلاَ حَقَّ لَهَا فِي هذه اَلصَّدَقَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَيْها بِغَيْرِ زَوْجٍ فَإِنْ رَجَعَتْ كَانَ لَهَا مِثْلُ حَظِّ اَلَّتِي لَمْ تَتَزَوَّجْ مِنْ بَنَاتِ مُوسي وَ لَيْسَ لِوُلْدِ بَنَاتِي فِي صَدَقَتِي هَذِهِ حَقٌ إِلاَّ أَنْ يَكُونَ آبَاؤُهُمْ مِنْ وُلْدى
5- کافی، ج 7، ص 47.

اگر گزارش هایی از شوهران یا فرزندان آنان یافت شود، خبر یعقوبی نقض خواهد شد. مراجعه به آثاری که فرزندان حضرت را شمارش کرده اند، جز نام آن ها مطلبی به دست نمی دهد. برای نمونه، از کتب تاریخ و انساب به چند اثر اشاره می شود

شیخ مفید در پایان زندگانی امام کاظم علیه السلام ذیل باب «عَدَدَ أَوْلاَدِهِ وَ طَرَفٌ مِنْ أخبارهم» می نویسد:

آن حضرت 37 فرزند داشت: فاطمه کبرا، فاطمه صغرا، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغرا، کلثم، ام جعفر، لبابه، زینب، خدیجه، عليه، آمنه، حسسنه، بریهه،

عایشه، ام سلمه، میمونه و أم كلثوم که مادران همه اینها کنیز بودند. (1)

شیخ مفید سپس آگاهی هایی درباره فرزندان امام هفتم ارائه می دهد، اما به دختران آن حضرت یا ازدواج آن ها یا شوهرانشان اشاره ای نمی کند. به طور کلی، شیوه وی همین است که در پایان زندگی هر امام، بخشی را به فرزندان او اختصاص می دهد و درباره مهم ترین فرزندان امام مطالبی را بیان می کند. این مطالب در کتاب های اعلام الوری و کشف الغمه هم آمد است. (2)

پیش از این در کتاب تاریخ اهل البیت که گاه به ابن ابی ثلج و گاه به جهضمی یا دیگران نسبت داده می شود، نام پانزده نفر از دختران امام آمده و تفصیل و توضیحی درباره آنان داده نشده است. (3) مورخان و محدثان دیگر مانند طبرسی، ابن جوزی و اربلی هم فقط نام دختران امام را آورده اند. (4)

از نسب شناسان، ابونصر بخاری، امام کاظم علیه السلام را صاحب 22 دختر می داند، اما

ص: 243


1- ارشاد، ج 2، ص 244.
2- اعلام الوری، ج 2، ص 36، تذکره الخواص، ص 315؛ کشف الغمه، ج 2، ص 746 و 747.
3- تاریخ اهل البيت، ص 107.
4- مجموع اقوال درباره فرزندان امام کاظم، نک: مسند الامام الكاظم، ج 1، ص 177 به بعد؛ هم چنین رساله في تواريخ النبي و الآل، ص 85.

نامی از هیچ یک نمی برد و سخنی درباره دختران بیان نمی کند. (1) ابن صوفی، آن حضرت را دارای 22 پسر و 37 دختر دانسته و از آنان نام برده است. (2) البته در غالب کتب انساب مانند جمهره، الفخری و عمده الطالب، نامی از دختران امام نیست؛ چون نسب نویسان در صدد بیان نسل و نسب افراد هستند و این موضوع، جز با اشاره به فرزندان پسر محقق نمی شود؛ از این رو، انتظار نمی رود که از

دختران ائمه یاد کنند.

اکنون از گزارش هایی که درباره ازدواج دختران امام وجود دارد، سخن

می گوییم:

1. نخستین مورد همان است که یعقوبی در ادامه نفي ازدواج دختران امام به آن اشاره کرده است. وی می گوید: «ام سلمه با قاسم بن محمد در مصر ازدواج کرد.» منظور وی قاسم، مشهور به طیب پسر محمد دیباج است و محمد دیباج فرزند امام صادق علیه السلام ؛ بنابراین ام سلمه با پسر عموی خود عقد بست تا از مصر به مکه برود. گزارش عقد این دو نفر در جای دیگری یافت نشد. جست و جو درباره فرزندان قاسم و نام مادر آنان هم کمکی به این بحث نمی کند؛ زیرا مورخان و نسب شناسان از همسر وی یا مادر فرزندانش یاد نکرده اند.

2. فخر رازی می نویسد: «هرویه گمان کرده اند که مادر جعفر الملک بن محمدبن عبدالله بن محمدبن عمر اطرف، زینب دختر موسی بن جعفر بوده است.» (3) ظاهرا منظور از هرویه، اهل هرات است. جعفر الملک که نسب او به عمر اطرف فرزند امام على علیه السلام می رسد، از حجاز به هند گریخت و در آنجا با استقبال مردم روبه رو شد و در مولتان هند به حکومت رسید و نسل او در آن دیار مشهورند. (4)

ص: 244


1- سر السلسله العلويه ص 36.
2- المجدی، ص298.
3- الشجره المبارکه ص 206.
4- همان، ص 208؛ عمدہ الطالب، ص 335.

سخن فخر رازی درباره همسری زینب با پدر جعفر الملک جای دیگری یافت نشد و او هم با تردید، عبارت «زعم الهرویه» را نقل کرده که گویا برای خودش هم ثابت نبوده است.

3. در کتاب اخبار الزينات، منسوب به یحیی بن حسن عبيدلي نسابه، فاطمه دختر امام کاظم آبا کنیه ام الذريه، همسر قاسم بن محمد دانسته شده که همراه پدر و مادرش به مصر نزد احمدبن طولون رفت. (1) منبع این سخن معتبر نیست.

مرحوم شوشتری می گوید: «کتاب اخبار الزينات که به یحیی بن حسن علوی (م 277) نسبت داده می شود، ساخته معاندان و مشتمل بر مطالبی نادرست است.» (2) هم چنین مقاله ای به بررسی این کتاب پرداخته و نویسنده پس از بررسی آن از زوایای گوناگون، انتساب کتاب را به عبیدلی نادرست می داند و می نویسد: «ظاهراً این کتاب توسط کسانی ساخته شده که خواسته اند مزار زینب کبرا علیها السلام را در مصر نشان دهند»؛ (3) زیرا این کتاب، منبع اصلی برای وجود مرقد حضرت زینب در مصر است. (4) اخبار الزينبات نخستین بار در سال 1333 توسط سید حسن محمد قاسم مصری در کشور مصر، ضمن رساله ای درباره حضرت زینب علیها السلام منتشر شده (5)

و سپس شهرت یافت و مکرر چاپ شد. فهرست نویسانی که از یحیی بن الحسن علوی عبیدلی یاد کرده اند، نامی از این کتاب نبرده اند. (6)

این مطلب به این شکل در جای دیگری یافت نشد. البته سخاوی از قبر ام الذریه همسر قاسم الطیب در مصر سخن می گوید، اما از این که او دختر

ص: 245


1- اخبار الزينبات، ص 132.
2- قاموس الرجال، ج 11، ص 38
3- سید حسن فاطمی، بررسی اعتبار کتاب اخبارالزينبات، مجله کتاب های اسلامی، ش 21، تابستان 1384.
4- موسوعه کربلا، ج 2، ص 645؛ بررسی اعتبار کتاب اخبار الزينبات.
5- نک: مقدمه کتاب الذریعه، ج 1، ص 332.
6- نک: رجال نجاشی، ص 441؛ فهرست طوسی، ص505.

امام کاظم علیه السلام است حرفی نزده، بلکه می نویسد:

وَ بالتربه ايضَأ قَبْرُ اَلسَّيِّدِهِ أم الذريه زَوَّجَهُ اَلْقَاسِمُ اَلطَّيِّبِ وَ هِيَ تَحْتَ اَلْقُبْهِ الى جَانِبِ قَبْرِ وَلَدِهَا كَانَتْ مِنَ الزَّاهِدَاتِ العابِدَاتِ وهيَ مَذْكُورُهُ في طَبَقات الاشراف

(1)

بنابر این قبری منسوب به همسر قاسم بن محمد در مصر هست، اما این که او دختر امام کاظم علیه السلام باشد دلیل روشنی ندارد. از طرفی، روشن نیست سخاوی

در گذشته در اواخر قرن نهم)، این مطلب را از نسخه منسوب به عبيدلي گرفته یا نسخه اخبار الزينات از کتاب سخاوی استفاده کرده است. احتمال دیگر این که منشأ این اقوال، همان گزارش یعقوبی است و منظور از ام الذريه، معنای لغوی آن است یعنی مادر فرزندان قاسم؛ به خصوص که چنین کنیه ای نه تنها در ردیف دختران امام هفتم ذکر نشده، بلکه در میان عرب هم معمول نبوده و مشابه آن در نام های زنان یافت نشد!

در هر صورت هیچ یک از این دو منبع برای اثبات اینکه همسر قاسم الطيب،

دختر امام هفتم بوده است، کافی نیست.

4. هم چنین در کتاب اخبار الزينبات آمده که زینب دختر امام کاظم علیه السلام همراه شوهر خواهرش قاسم بن محمد بن جعفر الصادق به مصر هجرت کرد. البته مولف کتاب، این مطلب را این گونه آورده که: «جدم گفت گمان می کنم زینب دختر موسی بن جعفر علیه السلام به مصر هجرت کرده است. (2) گویا این مطلب بر اساس گزارش یعقوبی و با توجه به آن تنظیم شده است. (3)

البته زیارتگاهی منسوب به زینب دختر امام کاظم علیه السلام در اطراف اصفهان پیدا

ص: 246


1- تحفه الاحباب، ص211؛ و به نقل از او: اعلام النساء، ج 1، ص 427.
2- اخبار الزينبات، ص133.
3- همان.

شده که بررسی ها نشان می دهد منبع این سخن هم اعتباری ندارد. (1)

5. یاقوت حموی می گوید: «در قرانه مصر، قبری منسوب به آمنه دختر موسی بن جعفر وجود دارد.» (2) کتاب المجدی هم از وجود این قبر خبر داده است. (3) اما هیچ یک از این گزارش ها، به ازدواج آنان یا فرزندانشان اشاره نکرده اند.

6. نسب شنایان می گویند: جعفر بن عبيد الله بن امام کاظم، مشهور به ابن أم كلثوم است. منظور از ام کلثوم دختر امام کاظم است علیه السلام زیرا جعفر در دامان عمه اش ام کلثوم رشد یافت و این زن به منزله مادرش بود. (4) پس این نسبت هم دلیلی بر ازدواج نیست، بلکه فرزند برادر را بزرگ کرده است.

7. طبری ذیل رویدادهای سال 231 قمری، نقل می کند که ام ابیها دختر موسی بن جعفر علیه السلام در این سال از دنیا رفت. (5) مورخان بعدی مانند ابن اثیر و ابن کثیر نیز این مطلب را به نقل از طبری آورده اند. (6) اما هیچ یک توضیح بیشتری درباره وی نداده اند. این پرسش هم وجود دارد که چگونه از بین آن همه دختران امام کاظم علیه السلام فقط مرگ ام ابیها ثبت شده است؟ آیا وی ویژگی ای داشته یا از آن جا که این مورخان غالبا به ثبت تاریخ سیاسی می پردازند، ام ابیها مانند برادرانش نقشی در رویدادهای سیاسی داشته است؟

8. گفته اند حکیمه دختر امام کاظم علیه السلام قابله امام جواد علیه السلام بود. (7) در جاهای دیگری مانند شهادت امام جواد علیه السلام هم از او نام برده می شود. (8) اما در این روایت، توضیح دیگری درباره شخصیت و خانواده وی نیست.

ص: 247


1- بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام ، ص 261.
2- معجم البلدان، ج 5، ص 142.
3- المجدی، ص 298؛ تحفه الاحباب، ص 206؛ اعلام النساء، ج1، ص17.
4- المجدی، ص 299 و 306
5- تاریخ طبری، ج 9، ص 145.
6- الكامل، ج 7، ص 26؛ البدایه و النهایه ج 10، ص307.
7- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 394، الدرالنظيم، ص703.
8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 394.

9. ابن فندق، مادر حسین بن محمد بن حسین بن عیسی بن زید را دختر امام

كاظم علیه السلام دانسته است. (1) اما این مطلب خبری واحد است که در منبع دیگری نیامده و ابن فندق هم با اطمینان از آن خبر نداده است، بلکه می گوید: «چنین گویند که مادر او دختر موسی کاظم علیه السلام بود». بنابر اعتمادی به این سخن نیست.

10. در روایات از شخصی به نام «هاشمیه مولاه رقیه بنت موسی» یاد شده است. (2) در این جا نیز نام یکی از دختران امام کاظم علیه السلام آمده، اما می دانیم که وجود مولا برای زن، ارتباطی با ازدواج او ندارد.

11. در فروع فقهی، پرسشی از امام رضا علیه السلام درباره خواجگان شد. آن حضرت فرمود: «این گونه افراد بر دختران امام کاظم علیه السلام وارد می شدند در حالی که آنان پوششی نداشتند.» (3) قطع نظر از صحت و سقم خبر و بحث فقهی آن، این جا هم نامی از دختران امام برده شده و نامی از خانواده و شوهران در آن وجود ندارد.

آنچه گفته شد، همه اخبار یا گزارش هایی است که درباره دختران امام کاظم علیه السلام یافتیم و گمان بر این است که جز این، مطلبی درباره آن ها وجود ندارد. این شواهد، هیچ یک دلیلی بر وجود همسر یا ازدواج یکی از دختران نیست؛ زیرا برخی از آن ها اساسا ازدواجی را گزارش نمی کنند و برخی هم که بر ازدواج دلالت دارند، از نظر منبع ضعیف هستند.

ج) تحلیل و بررسی

اشاره

اکنون چند دسته مطلب در اختیار ماست

اول آن که یعقوبی به صراحت، ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام را منتفی و علت

آن را وصیت پدرشان می داند.

ص: 248


1- تاریخ بیهق، ص 285.
2- ارشاد، ج 2، ص 245.
3- عيون الاخبار الرضا، ج 2، ص 19، کافی، ج 5، ص 532.

دوم، وصیت نامه آن حضرت در كافی و عيون الاخبار، ازدواج آنان را به اجازه امام رضا علیه السلام مشروط کرده و البته نسبت به اصل آن نهی یا منعی نفرموده است.

سوم، گزارش های مستقیم یا غیرمستقیم از همسری دختران امام با برخی افراد است. منظور از مستقیم آن که صریحا سخن از ازدواج زده شده و منظور از غیر مستقیم، اشاره به فرزندی از ایشان است. از این مطلب نتیجه گرفتیم که هیچ گزارشی از ازدواج یکی از دختران امام یا وجود فرزندی برای یکی از ایشان، قابل اعتماد و اعتبار نیست.

در بررسی و تحلیل این اقوال و روایات، می توان گفت که امام کاظم علیه السلام بر اساس سیره مشخص معصومان و تأكيد اسلام بر این سنت، از ازدواج دخترانش منع نکردند. فقط در وصیت نامه، شرطی برای این ازدواج ها قرار دادند که این شرط مخالفتی با قرآن و سنت ندارد. اما آنچه اتفاق افتاد، ازدواج نکردن آن ها بود.

آنچه باقی می ماند، سخن یعقوبی و علت ازدواج نکردن آن هاست. تصور بر این است که یعقوبی در نقل مطلب، قدری به خطا رفته باشد. امام وصیت فرمود که دخترانش جز با اجازه امام رضا علیه السلام شوهر نکنند ولی اوضاع به گونه ای شد که آنان شوهر نکردند. این تصریح وصیت امام نیست، بلکه از آن برداشت شده است. گویا مشروط کردن ازدواج دختران به اذن برادرشان، این نتیجه را در پی داشته است. تصور این که یعقوبی همین مطلب را با تفاوت و قدری خطا نقل کرده، شواهدی است که نشان می دهد وی روایاتی از محافل امامیه گرفته، در حالی که دیگر مورخان این اخبار را نیاورده اند؛ مثل سخنی از ابوذر که بر اساس عقاید شیعه امامیه است و دیگران به ندرت آن را گفته اند. او با اشاره به آیه 33 آل عمران (إ اللة اضطفی آدم و نوح و آل إبراهيم و آل عمران على العالمين ) و تجلیل از امام على علیه السلام ، آن حضرت را وصی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و وارث علم او می داند و می گوید: «اگر آن که را خدا خواسته بود انتخاب می کردید... دو نفر

ص: 249

اختلاف نمی کردند.» (1) این مطلب در دیگر کتب تاریخ سیاسی صدر اسلام یافت نشد ولی در منابع شیعه هست. مورد دیگر سخن مالک اشتر هنگام بیعت با امیر مؤمنان علیه السلام است: « هَذَا وَصَّى اَلْأَوْصِيَاءَ وَ وَارِثُ عِلْمُ اَلْأَنْبِيَاءِ » (2) این هم به منابع شیعی اختصاص دارد. جویریه بن مسهر از مبغوضان بنی امیه بود که به دلیل تشیع کشته شد. يعقوبی تنها مورخی است که از او به تصحیف نام می برد. (3) این نمونه ها، به خوبی نشان می دهد که این مورخ شیعی امامی، این روایات را متأثر از منابع و محافل علمی و حدیثی امامیه نقل کرده است. از سوی دیگر ذکر نکردن اسناد، هم چنین تحریف و تصحیف ها در کتاب یعقوبی و اشکالات ناشی از منحصر بودن نسخه آن، این احتمال را تقویت می کند که وی مطلبی جز آنچه در وصیت امام کاظم بود، در نظر نداشته است.

دقت در دو عبارت و نزدیک بودن آنها به یکدیگر، احتمال این خطا را تأیید

می کند:

1. تاریخ یعقوبی: « َوصِيَ مُوسِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ اَلاّ تَتَزَوَّجُ بَنَاتُهُ ».

2. وصیت نامه امام (در کافي و عيون الاخبار): « وَلا يُزَوِّجُ بَنَاتي أحَدٌ مِن إِخْوَتِهِنَّ مِن اُمَّهاتِهِنَّ وَلا سُلطانٌ وَ لا عَمٌ عُمِلَ لَهُنَّ إِلاَّ بِرَأيِهِ وَ مَشُورَتِهِ فان فَعَلُوا غَيْرَ ذَلِكَ فَقَدْ خَالَفُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ جَاهَدُوهُ في مُلْكِهِ وهُوَ أعرَفُ بِمَنَاكِحِ قَوْمِهِ .»

علت ازدواج نکردن دختران امام

اگر آنچه گفتیم درست باشد و دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج نکرده باشند، درباره علت این کار فرضیه ها و احتمالاتی قابل طرح است. البته آنچه به ذهن

ص: 250


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 171.
2- همان، ص 179.
3- یعقوبی در کتاب تاریخ خود (ج 2، ص 214) از او نام برده، ولی به تصحیف حویزه گفته است.

می رسد بیش از فرضیه و احتمال نیست؛ زیرا دلایل محکمی همراه آن نیست (1) تا بتوان آن را به منزله فرضیه ای علمی مطرح کرد.

فرضیه نخست: در وصیت امام بر نکته ای تأکید شده که می تواند راه گشا و کلیدی باشد. امام می فرماید: «اگر دختری ازدواج کرد، دیگر حقی در اموال پدر ندارد.» البته علت این امر بر ما پوشیده است و نمی دانیم چرا آن حضرت با وجود اموال فراوان، استفاده آن ها را برای دختران شوهردار خود منع فرمودند.

از وصیت نامه استفاده می شود که حساسیتی درباره ازدواج دختران آن حضرت، وجود داشته که ایشان چنین توصیه هایی فرمودند. این که فقط امام رضا علیه السلام حق شوهر دادن آنان را دارد و این که اگر ازدواج کردند، حقی در اموال آن حضرت نخواهند داشت، مطالبی است که نشان دهنده خصوصیتی درباره ازدواج دختران آن حضرت است؛ در صورتی که فرزندان امام از کنیزان متعدد بوده اند و هر یک یا چند دختر، برادرانی از مادر جداگانه داشته اند که امور آن ها را سر پرستی کند. در هر صورت، گویا نتیجه ای که از این وصیت به دست آمد، این بود که دختران برای محروم نشدن از حقوق مادی و اموال منقول و غیر منقول پدر، به ازدواج تن ندهند.

فرضیه دوم: به فرض آنکه دختران امام از کنیزان متعدد به شمار آمده و هنگام شهادت آن حضرت، در کودکی یا سنین زیر بلوغ بوده اند، این احتمال هست که تا زمان شهادت امام رضا علیه السلام یعنی بیست سال پس از شهادت پدرشان، سن آنان مقتضی ازدواج نبود و پس از شهادت برادرشان نیز خلاف وصیت صریح پدر عمل می شد، از این رو شوهر نکردند.

فرضیه سوم: شاید سخت گیری امام به علت برخی سوء استفاده های مخالفان

ص: 251


1- چون دست ما از گزارش ها و روایات در این باره کوتاه است.

حضرت بوده باشد. این فرضیه نیز بر این فرضیه مبتنی است که ثابت شود سفر حضرت معصومه علیه السلام به طرف مرو، در پی خواستگاری مأمون از ایشان بود (1)

این مطلب نیز در منابع معتبر و متقدم نیامده است تا بتوان بر آن اساس چنین گمانی را داشت. در این باره، دلایل دیگری هم ذکر شده که قابل نقد و گفت و گوست (2)

یکی سخن نویسنده تاریخ قم است که «رضائیه دختران خود را به شوهر نمی دادند؛ زیرا که کسی که همسر و هم کفو ایشان بوده باشد نمی یافتند». این دلیل نمی تواند درست باشد؛ چون در زندگی فرزندان ائمه قبل و بعد از امام هفتم چنین چیزی یافت نمی شود و حتی گاه آن ها با افرادی ازدواج کرده اند که از دشمنان یا دست کم مخالفان امامت اهل بیت علیهم السلام بوده اند.

ازدواج دختران پیامبر صلی الله علیه و آله و امیر مومنان علیه السلام با افرادی معلوم الحال ازدواج سکینه دختر امام حسین علیه السلام با افرادی از خاندان زبیر به ویژه مصعب، نمونه کوچکی از عدم همتایی در فرهنگ و عقیده است.

دیگر این که گفته می شود خفقان و اختناق در عصر هارون، به حدی بود که کسی جرأت نداشت با دختران امام کاظم علیه السلام ازدواج کند و دامادها در خطر شدیدی بودند. (3) این مطلب هم از نظر تاریخی نمی تواند تأیید شود؛ زیرا اولا ائمه شیعه پیوسته توسط حاکمان اموی و عباسی تحت نظر بوده و در وضعیت خفقان به سر می برده اند و هیچ گاه مسائل خانوادگی آنان تحت الشعاع این وضعیت قرار نگرفته است. ثانیا اگر وضعیت خاص دوران امام کاظم علیه السلام را بپذیریم، این وضعیت در مدت هفده سال امامت حضرت رضا علیه السلام و حضور آن حضرت در

ص: 252


1- سخن از خواستگاری حضرت معصومه علیها السلام در کتاب های انوار المشعشعین، ج 2، ص 275؛ گنجينه آثار قم ج 1، ص 384؛ انوار پراکنده ص 148، نقل و رد شده است.
2- در فضای مجازی، این دو پاسخ به سوال طرح شده، آمده است.
3- حضرت معصومه فاطمه دوم، ص 117.

مدینه (از سال 183 یعنی سال شهادت پدر تا اواخر 200 یعنی خروج به سمت مرو) وجود نداشت و اوضاع به گونه ای بود که آن حضرت بر خلاف معمول ائمه پیش از خود، حتی امامتش را اعلام کرد و تعجب شیعیانش را برانگیخت. (1)

ثالثا خفقان و سخت گیری هر چه هم زیاد باشد، به گونه ای نیست که هیچ یک نتواند به این خاندان نزدیک شود و از حدود پانزده دختر امام، (2) هیچ کدام نتوانند ازدواج کنند. اگر این طور است، خانواده پر جمعیت امام چگونه زندگی می کردند؟ به هر حال افرادی از فامیل و خویشاوندان نزدیک هستند که بتوانند با اینان وصلت کنند؛ در حالی که هیچ گزارشی از دستگیری یا سخت گیری نسبت به منسوبان امام یا خانواده ایشان دیده نشد.

نتیجه

آگاهی های ما درباره اصل ازدواج دختران امام کاظم علیه السلام کامل نیست و به تبع آن ازدواج نکردن ایشان، به روشنی معلوم و قابل اظهار نظر نخواهد بود. سخن یعقوبی در این باره صریح است و وصیت نامه امام نیز ابهام را برطرف نمی کند. از سوی دیگر، مراجعه به منابع تاریخی و روایی، خبری درست و مورد اعتماد از ازدواج ایشان به ثبت نرسانده است. اگر مقاله حاضر نتوانسته تحقیق و بررسی در این موضوع را به اتمام رساند، پیش در آمدی خواهد بود برای بررسی های بیشتر. ضمن آن که به این نکته توجه می دهد که سخن تاریخ نگارانی چون یعقوبی یا قمی، به راحتی قابل رد نیست و در نقد آن با استناد به برخی باورهای کلامی یا روایات مشهور نباید شتاب کرد.

ص: 253


1- ارشاد، ج 2، ص 255؛ اعلام الوری، ج 2، ص 60.
2- این کمترین رقمی است که برای دختران امام گفته اند.

منابع

1. ابن ابى الثلج (م 325)، تاريخ أهل البيت، قم: آل البيت، 1410ق.

2. ابن الصوفي، محمد عمری علوی (م 466)، المجدي في أنساب الطالبيين، قم:

کتابخانه آیت الله مرعشی، 1422ق.

3. ابن عنبه، جمال الدین احمد حسینی (م 828)، عمده الطالب في انساب آل ابی طالب،

قم: موسسه انصاریان، 1417ق.

4. ابن کثیر دمشقی، ابولفداء (م 774)، البدایه و النهایه، بیروت: دار الفكر،

1398م.

5. اربلی، علی بن عیسی (م 692)، کشف الغمه، قم: نشر رضی، 1421ق.

6. بخاری، ابونصر، سرالسلسله العلويه، قم: نشر رضی، 1371.

7. تهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت: دارالاضواء، بی تاب

8. جزری، علی بن اثیر(م 630)، الكامل في التاريخ، بیروت: دارصادر، 1385ق.

9. حسین بن يحيى، عبیدلی، اخبار الزينبات، قم: نشر محمدجواد مرعشی نجفی،

بینا، 1401ق.

10. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت: داراحیاء التراث العربی،

بی تا.

11. رجال نجاشی، تحقيق آیت الله شبیری زنجانی، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1416ق.

12. زاهدی، سید یاسین، بررسی احوال فرزندان امام موسی کاظم 7، قم: انتشارات

جامعه المصطفی، 1390

13. سبط بن جوزی، تذکره الخواص، قم: نشر رضی، 1418ق.

14. سخاوی، علی بن احمد، تحفه الاحباب و بغيه الطلاب في الخطط و المزارات،

القاهره: مكتبة الكليات الازهريه، 1406ق.

ص: 254

15. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،

1409ق.

16. شوشتری، محمدتقی، رساله في تواريخ النبي و الآل، قم: انتشارات جامعه

مدرسین، 1423ق.

17. ________، قاموس الرجال، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1419ق.

18. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا، تهران: نشر جهان، 1378ق.

19. شیخ طوسی، محمد بن الحسن (م 460)، فهرست، تحقیق جواد قیومی؛

بی جان موسسه نشر الفقاهه، 1417ق.

20. شیخ مفید (م 413)، ارشاد، بیروت: تحقيق و نشر موسسه آل البيت لاحياء

التراث، 1416ق.

21. طبرسی، فضل بن حسن (م 548)، إعلام الوری بأعلام الهدی، قم: تحقيق و نشر

موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1417ق.

22. طبری، محمد بن جریر (م 310)، تاریخ طبری ( تاريخ الأمم و الملوک)، تحقيق

محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث العربی، بی تا

23. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1409ق.

24. فاطمی، سید حسن، بررسی اعتبار کتاب اخبار الزينبات، مجله کتاب های

اسلامی، ش 21، تابستان 1384.

25. فخر رازی، محمدبن عمر (م 606)، الشجره المباركه في انساب الطالبيه، قم:

کتابخانه آیت الله مرعشی، 1419ق.

26. فقیه گیلانی، محممهدی، انوار پراکنده، قم: مسجد جمکران، 1376.

27. قرشی، باقر شريف، حياه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، بیروت: دار البلاغه، 1413ق.

28. قمی، حسن بن محمد بن حسن، تاریخ قم، (نوشته در 378)، ترجمه حسن بن

على بن حسن عبد الملك قمی (در 805)، تحقیق سید جلال الدین تهرانی،

تهران: توس، 1361.

ص: 255

29. قمی، عباس فیض، گنجينه آثار قم، قم: مهر استوار، 1349.

30. كخاله، عمر رضا، اعلام النساء، دمشق: موسسة الرساله، 1379ق.

31. کلینی، محمد بن يعقوب (م 329)، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، بیروت:

دارالاضواء، 1405ق.

32. لبيب بیضون، موسوعه کربلاء، بیروت، موسسه الاعلمی، 1427ق.

33. مجموعه مقالات کنگره بزرگداشت حضرت فاطمه معصومه 3، قم: زائر، 1384.

34. نائینی قمی، محمد علی، انوار المشعشعین، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1381.

35. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م 284)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا .

ص: 256

وضعیت اهل بیت : در زمان امام کاظم علیه السلام

رمضان محمدی

*رمضان محمدی (1)

چکیده

پیامبر صلی الله علیه و آله ، در روایت معروف سفینه، اهل بیت خود را مانند کشتی نوح دانسته و مردم را به پیروی از آنان سفارش فرموده اند. بعد رحلت آن حضرت، عواملی سبب کناره گیری اهل بیت از رهبری جامعه شد و طولی نکشید که امویان، حاکمیت را به دست گرفتند و اوضاع سیاسی، آنان را وارد درگیری سیاسی و نظامی با اهل بیت کرد. جایگاه اهل بیت در بین مسلمانان سبب شعله ور شدن احساسات و گرایش مردم به آنان و موجب تنفر از اموی ها گشت. عباسیان با شعار دعوت به اهل بیت، جوهره رهبری را در مبارزه سیاسی با امويان تعریف کردند و با عشق به اهل بیت، دولت اموی را برانداختند و خود سوار بر مرکب خلافت شدند. اهل بیت که با

حاکمیت بنی عباس مخالف بودند، مورد خشم و کینه آنان قرار گرفتند. نخستین بار منصور شاخه حسنی هاشمیان را به شدت سرکوب کرد و بسیاری از شخصیت های برجسته آنان را زندانی نمود یا به قتل رساند. بعد از منصور، شاخصه حسینی اهل بیت که فرد شاخص آنان امام کاظم علیه السلام بودند، نخست مهدی عباسی و پس از آن فرزندش هارون، امام را سال ها

ص: 257


1- عضو هیأت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه

زندانی کردند و در زندان به شهادت رساندند. عباسیان علاوه بر قتل و سرکوب علویان، از تبلیغات باطل خود دست نشستند و کسانی را برای ترویج دیدگاه های خود مبنی بر مشروعیت خلافت بنی عباسی و شکستن هیمنه اهل بیت به کار گرفتند. از این رو، دامنه مجادله بین اهل بیت و بنی عباس روز به روز بیشتر شد و عباسیان سعی کردند بنی هاشم را به پذیرش حاکمیت خود ملزم سازند؛ از این رو، اوضاع سیاسی - اقتصادی برای بنی هاشم به شدت سخت شد. امام کاظم علیه السلام به صورت های مختلف، به مقابله با حکومت قدرتمند مهدی و پس از او با حکومت مستعجل هادی و خلافت طولانی هارون پرداختند و در موارد مختلفی، مواضع منفی خود را با گفتارها و رفتارهای سیاسی ابراز کردند. ایشان به عنوان امامی برحق از اهل بیت، سکان دار حرکت های اصلاحی پنهان و آشکار اهل بیت و پیروان خود بودند.

واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، اهل بیت علیهم السلام ، بنی هاشم علیهم السلام ، بنی عباس، علویان

مقدمه

عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد» (1) توانستند به حکومت ضد هاشمی امویان پایان دهند و در عرصه سیاست، سلسله جدیدی را به نام عباسیان تأسیس کنند. انقلاب عباسیان در عرصه سیاسی و دینی در ابتدای امر، نقطه تحولی مهم و سرنوشت ساز به شمار می رفت که در واکنش به انحرافات فکری و سیاسی امویان به وقوع پیوست که از تعصبات قبیله ای جاهلی سرچشمه می گرفت. اهل بیت که در تمام دوران حاکمیت بنی امیه هر لحظه ممکن بود بازداشت، زندانی یا کشته شوند، برای مدت کوتاهی از ناحیه عباسیان امنیت یافتند، اما طولی نکشید که

ص: 258


1- اگر شعار «الرضا من ال محمد» نبود، قیام عباسیان نیز در حد شورش های اشرافی و قبیله ای باقی می ماند و مانند قیام زبیریان سرکوب می شد.

ساختار قدرت دیکتاتوری عباسیان شکل گرفت و نبرد قدرت میان عباسیان و علویان به ویژه شاخه حسنی از اهل بیت آغاز شد و اوضاع را به شدت دگرگون ساخت. سخت گیری و آزار علویان به ویژه با تندروی برخی شخصیت های مهم حسنی، فجایع دوران اموی را با شدت بیش تر از روزگار منصور آغاز کرد و در زمان هارون شدت بخشید و تا پایان خلافت عباسی ادامه یافت. (1) نخست منصور شاخه حسنی را به شدت سرکوب کرد و بسیاری از شخصیت های برجسته آنان را زندانی نمود و یا به قتل رساند. (2) بعد از منصور شاخه حسینی خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله که شخصیت بارز آنان امام کاظم علیه السلام بودند نخست مهدی عجل الله تعالی فرجه و پس از آن فرزندش هارون، حضرت را سال ها زندانی کردند و سپس در زندان به شهادت رساندند. (3)

بازتاب حرکت اهل بیت : در فضای سیاسی - فرهنگی

جامعه عصر هارون از نظر سیاسی - فرهنگی، از بغرنج ترین و پرحادثه ترین دوران برای اهل بیت : به شمار می رود. (4) این عصر به لحاظ سیاسی - اقتصادی، عصر طلایی خلافت عباسی بود و دامنه حکومت هارون، مقتدرترین خلیفه عباسی، بیش از سایر خلفا بر سر زمین های اسلامی گسترش یافت. تلبس خلفای قبل از هارون به هاله های تقدس در به زیر یوغ کشاندن مردم و تن دادن آنان به ظلم و

ص: 259


1- منصور نظامیان خود را جمع کرد و به آنان گفت: «به خدا سوگند نیکخواه تر از حجاج بن يوسف برای مروانیان ندیده ام !» مسيب بن زهیر در جواب او گفت: «ای امیر مومنان، حجاج در کاری بر ما پیشی نگرفته است. خداوند در روی زمین خلقی گرامی تر از پیامبر خلق نکرده است. تو ما را به کشتن فرزندانش فرمان دادی ما نیز اطاعت کردیم. آیا باز به تو نیکخواه نبوده ایم؟» منصور گفت: «بنشین که ننشینی!» ( مروج الذهب، ج3، ص 362).
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 7، ص 647؛ ذهبی، تاريخ الإسلام، ج 9، ص 42 .
3- نک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 408 _ 416 .
4- برای اوضاع بد فرهنگی و سردرگمی شیعیان بعد از شهادت امام صادق 7 نک: العطاردی، مسند الإمام الكاظم 7، ج1، ص393.

فساد عباسیان، بیشترین سبب را در کم اثر ماندن حرکت های اصلاحی اهل بیت داشت، اما پس از قیام های محمد نفس زکیه و ابراهیم در عصر منصور، با توجه به جایگاه اهل بیت در میان مردم، احساسات بیشتر مردم به اهل بیت علیه السلام متمایل شد و موجب تنفر عمومی از خلافت عباسی و نافرمانی از آنان گشت و همین امر، عباسیان را وارد درگیری سیاسی و نظامی با اهل بیت علیه السلام کرد.

در واقع بعد از خلافت منصور، دامنه مجادله بین علویان و بنی عباس روز به روز بیشتر شد و عباسیان سعی کردند، بنی هاشم را به پذیرش حاکمیت خود ملزم سازند. (1) عده ای از علویان که گریزگاهی از این الزام عباسیان نمیدیدند، دست به قیام کردند. قیام علویان، رابطه خلافت عباسی با اهل بیت : به ویژه در دوره امام کاظم علیه السلام را از همه جهات کاملا خصمانه و تیره و تار ساخت. اهل بیت و یا منسوبان به آنان، همه گونه آزادی سیاسی، فرهنگی و حتی اجازه فعالیت های اقتصادی را از دست دادند و زمینه همه نقش هایی را که ممکن بود در کنش های سیاسی و فرهنگی جامعه ایفا کنند، نابود گردید و حرکت های مردمی مدعیان فعال خاندان اهل بیت یکی پس از دیگری سقوط کرد. در واقع اقتدارگرایی و بی بندو باری اخلاقی خلفای عباسی و ندیمان و وابستگان آنان، مانع از حضور هرگونه فعالیت فرهنگی و دینی اهل بیت و به ویژه مشارکت آنان در امر اداره جامعه شد. جامعه اسلامی از نظر فرهنگ مدنی و نظام فکری، فرهنگی و دینی، آسیب های فراوانی را متحمل گردید. جریان های مخالف سیاسی - مذهبی به تدریج جذب خلافت عباسی شدند و تحت حمایت دستگاه خلافت قرار گرفتند؛

ص: 260


1- درباره این که چرا بنی عباس و بنی امیه، سعی در همراه کردن بنی هاشم داشتند، امام فرمودند: « وضع بَنو أُميه وَ بَنُو اَلْعَبَّاسِ سيوفهم علينا لَعِلَّتين إِحْدَاهُمَا أَنَّهُمْ كَانُوا يَعْلَمونَ أَنَّهُ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْخِلافِهِ حَقٌ فَيَخافُونَ مِنِ ادِّعَائِنَا إِيَّاهَا وَ تَستَقِرَّ فِي مَرْكَزِهَا وَ ثَانِيهِمَا أَنَّهُمْ قَدْ وَقَفُوا مِنَ اَلْأَخْبَارِ المتواتره عَلَى أَنَّ زَوَالَ مُلكِ اَلْجَبَابِرِهِ وَ اَلظُّلَمِهِ عَلَى يَدِ اَلْقَائِمِ مِنَّا وَ كَانُوا لاَ يَشُكُّونَ أَنَّهُمْ مِنَ الْجبَابِرهِ و الظلمه فَسَعَوْا فِي قَتْلِ أَهْلِ بَيْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ إِبارهِ نَسْلَهُ طَمَعاً مِنْهُمْ فِي اَلْوُصُولِ إلى منع تولُّدِ اَلْقَائِمِ عليه السّلام أَوْ قَتْلِه ...(حر عاملی، إثبات الهداه، ج 5، ص197).

اما علویان به برکت راهنمایی های امام کاظم علیه السلام ، هرگز در ترکیب پدیدار شده، جذب نشدند و در امتداد این حوادث، هرگز موضعی ذلیلانه اتخاذ نکردند و ستم عباسیان، عزم آنان را در راه حفظ اسلام سست نکرد؛ بانک حق طلبانه آنان پیوسته بلند بود و ارجمندترین دارایی خود یعنی جانشان را فدای دین کردند.

در نظام عباسی به ویژه در دوره اقتدار هارون، آزار آشکار دولتی و آزار نهانی علویان با نتایجی مشخص در پوششی فریبنده در نوسان بود. (1) خودکامگی بی حد خلیفه عباسی و دیکتاتوری نظامی او، ستم بی حد به اهل بیت و طرفداران آنان حتى قشرهای عمومی و نخبگان جامعه را در پی داشت و آنان را عليه عباسیان برانگیخت و قیام ها و نهضت های خونین زیادی را سبب شد. از جمله این قیام ها، قیام سهمگین مردی پرهیزکار و عابد از علویان به نام حسین بن على شهيد فخ است. این قیام چنان با صلابت بود که شوکت و عزت عباسیان را در هم شکست و آنان را در معرض سقوط جدی قرار داد. لذا با چنان خشونتی از طرف عباسیان و خليفه وقت (هادی) سرکوب شد که باید آن را شبیه ترین قیام ها به قیام سالار شهیدان کربلا دانست. (2) در این قیام علاوه بر کشته شدن شخصیت های مهمی از

علویان، پیامد آن دامن گیر امام نیز گشت و هادی عباسی او را آشکارا به شهادت تهدید کرد. (3)

علاوه بر اوضاع نابه سامانی که از ناحیه عباسیان به اهل بیت تحمیل شد، اختلافات و انشعابات داخلی تشیع امامی، مشکل اساسی دیگری در برابر آنان بود؛ مانند روی آوردن عده ای به وقف در دوران امام کاظم علیه السلام (4)

ص: 261


1- برای آگاهی بیشتر نک: باقر شريف القرشي، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 155.
2- محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج8 ص 202؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 327
3- بحار الأنوار، ج 48، ص 151.
4- رجال الكشی، ص 457؛ طبرسی، اعلام الوری، ج 2، ص 43.

با دقت در وصیت امام صادق علیه السلام درباره جانشین خویش، در می یابیم که اوضاع سیاسی برای اهل بیت علیه السلام و علویان از زمان منصور به شدت در اختناق بود و این دوره، دوره محنت اهل بیت : و درگیری آشکار عباسیان با آنان به شمار می رفت. (1) نتیجه این درگیری های آشکار و نهان با اهل بیت این بود که علاوه بر کشتارهای بی رحمانه خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله سرانجام فرد شاخص آنان امام کاظم علیه السلام را در عصر خلافت هارون دستگیر کردند و در سال 183 قمری (799م.) به شهادت رساندند. (2)

البته در بین اهل بیت، برهان قویم و استوار امامت در سخت ترین موقعیت ها،

بهترین عملکرد را داشت. عملکرد درست آنان، دشمن را به ضعف و ناتوانی وامی داشت. امام با سفارش علویان به صبر و اعتدال و دوری از هر گونه درگیری، آنان را از هر گونه عمل افراطی باز می داشتند. از این رو، دستگاه خلافت چون مستمسکی نمی یافت، به بهانه های واهی، مردان برجسته اهل بیت و از جمله امام را احضار می نمود و محدویت های جدید برای آنان ایجاد می کرد.

هارون و خلفای قبل از او، عمیقا به این نکته آگاه بودند که فعالیت های مذهبی و فکری اهل بیت و شیعیان امام کاظم علیه السلام می تواند، خلافت او را به چالش بکشاند و آن را تهدید کند. به ویژه وجود گزارش هایی مبنی بر چرخش برخی شخصیت های برجسته اعتقادی به هواداری از علویان و عباسیان، بر این نکته تأکید دارد. همواره در دوره های مختلف تاریخ اسلام جذابیت و شوکت اهل بیت در میان عامه مردم، موهبتی بود که گروه های دیگر از آن بی بهره بودند. از این رو، هارون با وجود سختی ها و فشارهای دهشتناکی که بر اهل بیت وارد می کرد، این کار نه قدرت او را استحکام بخشید و نه توانست عقیده عمومی را درباره

ص: 262


1- مفيد، ارشاد، ج 2، ص 225.
2- دیار البکری، تاریخ الخميس، ج 2، ص 287

شخصیت الهی و پرجذبه اهل بیت به ویژه امام کاظم تغییر دهد. بنابراین او سیاست ارتشا و ارعاب را در مورد اهل بیت و پیروان آنان دنبال کرد. (1) علی رغم فشارهای زیاد عباسی و وقوع برخی قیام های علویان در زمان امام کاظم علیه السلام آن حضرت در این برهه از زمان، شأن خود و علویان را بالاتر از سبک قیام های مرسوم زمان عباسیان می دانستند،

لذا آنان را از چنین خروج و قیامی منع می کردند. (2)

در مقابل هم قرار دادن علویان

یکی از حیله های عباسیان در مواجهه با علویان، در مقابل هم قرار دادن و ایجاد درگیری بین آنان بود. برای این منظور، مهدی بعد از آزادی امام کاظم علیه السلام از زندان، يعقوب بن داوود (از کارگزاران امنیتی بنی امیه در خراسان ) را در سال 163 قمری وزیر خود کرد و زمام امور خلافت را به او سپرد. يعقوب زیدیان را گرد آورد و آن ها را به مسئولیت های عالی حکومتی گماشت. (3) آنان در طول دوران خلافت مهدی، این ادعا را منتشر کردند که علی علیه السلام امام برحق پس از پیامبر، نبودند، بلکه عباس بوده، بنابراین امامت به خاندان عباس تعلق دارد. يعقوب بسیاری از فقها را از مکان های مختلف گرد آورد و آن ها را سازمان داد تا شاهد ادعای امامت عباس و مشروعیت خلافت بنی عباس باشند و بدین ترتیب بعد از تضعیف باورهای اساسی علویان، به تعقیب آنان یا هر کسی بپردازند که

ص: 263


1- جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص66.
2- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 32، سبط بن الجوزی، ذکره الخواص، ص314؛ ابن طولون، الاثمه الاثنا عشر، ص90.
3- ممکن است عقيده زیدیان غیر انقلابی (جارودیه) که به امامت امام مفضول در زمان امام فاضل معتقدند، انگیزه ای برای مهدی شده تا آن را عليه علويان به کار برد؛ زیرا این عقیده می توانست به خلافت او مشروعیت بخشد.

ادعای حقی در خلافت دارد. در این زمان، فشار عليه اهل بیت و به طور عام تر عليه علویان به حدی رسید که عده ای از آنان مجبور شدند از کوفه به استان های دوردست مانند يمن بگریزند، در چنین اوضاعی، امام کاظم علیه اسلام با رهنمود سیاست تقیه به پیروان خود، توانستند از گسستن نظام علویان جلوگیری کنند. (1)

بعد از مهدی، دو فرزندش هادی و هارون بر اساس کینه های پیشینان خویش، با حربه زور و تزویر به جنگ با علویان پرداختند. با روی کار آمدن هادی، حسنیان به شدت تحت مراقبت قرار گرفتند و برای این منظور، آنان ملزم شدند تا در مدینه، هر شب برای معرفی خود به دارالاماره بیایند. (2) هادی در تعقیب طالبیان اصرار ورزید و آنان را سخت ترسانید و مقرری ها و بخشش هایی را که مهدی به آنان می داد، همه را قطع کرد و بر آنان جاسوس گماشت و به اطراف و اکناف نوشت که آنان را تعقیب کرده، نزد وی فرستند؛ لذا بسیاری به تعقیبشان برخاستند و تحريک مردم علیه ایشان بسیار شد. عده ای دست به دامن حسین بن على بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب شدند که مردی زاهد و با کمال از اهل بیت بود. و از او خواستند قیام کند. (3) او در سال 169 قمری قیام کرد و به شهادت رسید. وقتی سر بریده او را همراه سایر سرهای پیروانش آوردند، موسی بن عیسی گفت: «این سر حسین بن على است.» (4) امام کاظم علیه السلام فرمودند:

؛ سوگند به خدا او مسلمانی صالح و شب زنده دار، امر کننده به معروف و نهی

ص: 264


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص 67.
2- اخبار الطوال، ص 1387
3- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 404
4- قاضی نعمان، شرح الاخبار، ج 3، ص 329.

کننده از منکر بود و در میان اهل بیت همانندی نداشت. (1)

به دنبال قيام صاحب فخ، فشارهای هادی علیه علویان به ویژه امام کاظم علیه السلام

بیش تر شد تا حدی که آن حضرت را تهدید کردند. وقتی امام از تهدیدهای

هادی آگاهی یافتند، وی را نفرین کردند. لذا مدتی نکشید تا خبر مرگ او را

آوردند. (2)

دشمنی هارون با علویان نزدیک به چهارده سال امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام با خلافت خلیفه سفاک عباسی هارون مقارن بود. هارون مانند خلفای پیش از خود، کینه زیادی به اهل بیت علیهم السلام و علویان داشت و با قساوت تمام، کمر همت به نابودی آنان بست تا به خیال خود کار را یکسره کند. ابوالفرج اصفهانی (3) می گوید:

هارون برای از بین بردن علویان چنین سوگند خورد: « حَتَّامَ أَصْبِرُ عَلَى آلِ بَنِي أَبِي طَالِبٍ وَ اَللَّهِ لَأَقْتُلَنَّهُم وَ لَأَقْتُلَنَّ شِيعَتَهُمْ وَ لَأَفْعَلَنَّ وَ لَأَفْعَلَن » (4)

علویان که از دشمنی هارون نسبت به خود آگاه بودند، از سر ناچاری و هراس، به صورت ناشناس در روستاها پراکنده گردیدند؛ با وجود این، تعداد زیادی از آنان شناسایی و سپس تبعید و یا کشته شدند. هارون علاوه بر اقدامات فیزیکی علیه علویان، از نظر فرهنگی نیز تبلیغات وسیعی را بر ضد آنان انجام داد. او برای این منظور، شاعران را به هجو آنان تشویق کرد. (5) شدت هجمه هارون بر ضد علویان، به حدی بود که تنها در یک روز حمید بن قحطبه به دستور هارون،

ص: 265


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380.
2- حر عاملی، إثبات الهدا، ج 4، ص 283؛ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 946.
3- ابوالفرج، اغانی، ج 5، ص 150.
4- به خدا قسم آنان و شیعیانشان را می کشم !
5- القرشی، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 76.

شصت نفر از علویان را در سیاه چالهای هارون به شهادت رساند. (1) هارون در دشمنی خود با خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله به حدی شدید بود که خادم قبر سيد الشهدا را مواخذه کرد (2) و دستور داد مرقد مطهر امام حسین علیه السلام را تخریب کنند و درخت سدری را که نزدیک قبر مطهر بود قطع نمایند. بر اساس روایتی، رسول خدا صلی الله علیه و اله برنده آن درخت را لعن فرموده بودند. (3)

لبه تیز شمشیر هارون علاوه بر علویان، متوجه شخص امام کاظم علیه السلام نیز بود.

او با این که به علم و فضایل حضرت کاملا آگاهی داشت و اخباری که امام از آینده فرزندان او خبر داده بودند باور داشت، آن حضرت را نیز زندانی کرد. (4) وی در جایی، از امام به عنوان حجت و خلیفه الهی در روی زمین یاد کرده است. (5) هنگامی که حضرت در زندان ربيع بودند، هارون با اعتراف به عظمت امام، از ایشان به عنوان راهب بنی هاشم یاد کرد. (6) حتی او اعتراف می کرد که آن حضرت به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله سزاوارتر است، اما می گفت: «سلطنت ناز است و

خویشاوندی نمی شناسد.» (7)

امام کاظم علیه السلام در تمام مدت عمر شریف خویش، به دنبال کار عظیم پدر بزرگوارش، به سه مسأله مهم، یعنی طرح بنیادین مذهب و تربیت شاگردان پدرش، و حفظ انسجام علویان و اهل بیت به عنوان طلایه داران مذهب تشیع پرداختند تا بدین سان مذهب را روز به روز شکوفا کرده، مرزبندی دقیق و

ص: 266


1- شيخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 111.
2- طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 8 ص 356.
3- الكركي الحائری، تسليه المجالس، ج 2، ص 474؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص 399
4- درباره این خبر نک: دینوری، اخبار الطوال، ص 388، الحاج حسن، الإمام الكاظم 7، ص 262
5- بحارالانوار، ج 48، ص 62
6- شيخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 96؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 221. إِنَّ هَذَا مِنْ رُهْبَانِ بَنِي هَاشِمٍ قُلْتُ فَمَا لَكَ قَدْ ضيفت عَلَيْهِ فِي اَلْحَبْسِ قَالَ هَيْهَاتَ لاَ بُدَّ مِنْ ذَلِكَ ! (قرشی، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 167).
7- «فان الملك عقیم»؛ إحقاق الحق، شوشتری، ج 12، ص 309؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج3، ص 165.

مشخصی را از نظر فقهی و کلامی بین مذهب شیعه و سایر فرقه های انحرافی ایجاد نمایند. هارون از دور و نزدیک به شدت مراقب فعالیت های علویان بود. او کوچک ترین فعالیت های دینی آنان را سیاسی جلوه می داد و به بهانه این که در صدد تشکیل حکومت و قیام علیه او هستند، کینه های درونی خود را آشکار و آنان را زندانی می کرد. (1) با همه گرفتاری ها و موانعی که هارون برای ظهور شخصیت های علوی ایجاد می کرد، ویژگی های فوق العاده شخصیت آنان در جامعه، علویان را از دیگران ممتاز و حیات سیاسی را بر هارون تنگ تر می کرد.

با وجود فشارهای هارون، گرایش مردم در زمان امام کاظم علیه السلام رشد بیشتری یافت. فراهم آمدن اموال زیاد از خمس در نزد امام و گرفتاری حضرت از این جهت، از این موضوع حکایت می کند. (2)

مخالفت یا تفرقه بین جماعت، از واژه های سیاسی بود که از عصر بنی امیه برای قلع و قمع مخالفان به خدمت گرفته شد. عباسیان نیز با تمسک به همان واژه، مخالفان خود را به جوخه مرگ می سپردند. از این رو، هارون بسیاری از بزرگان از اهل بیت علیه السلام را با همین مستمسک دستگیر و روانه زندان یا جوخه های مرگ کرد تا بتواند افکار عمومی جامعه را از تحریک علیه خود باز نگاه دارد. او با تمسک به همین حربه، امام کاظم علیه السلام را روانه زندان کرد. (3) نتیجه این که حکومت های ستمکار بنی امیه و بنی عباس در تمام دوران حکومت خودکامه خود، شیعیان و به ویژه اهل بیت را در سخت ترین وضعیت ممکن قرار دادند. فشار و

ص: 267


1- اثبات الهداه، ج 4، ص 242
2- حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 2، ص 452.
3- شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 73؛ ابن صباغ المالكي، الفصول المهمه ج 2، ص 952. مجلسی به نقل از هارون می گوید: « إِنِّي أُرِيدُ أَنَّ اَللَّهَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ أَخِبَةً لِأَنِّي قَدْ خَشِيتُ أَنْ يُلْقَى بَيْنَ أُمِّكَ وبا تَشفُّ فِيهَا مَا هُمْ وَ أَنَا أُخْتٌ أنَّه يأه عِدَّةٌ قَلَّمَا كَانَ مِنَ الْغَيْرِ أَرْسَلَ إِلَيْهِ الْفَضْلَ بنُ اَلرَّبِيعِ وَهُوَ قَامَ يُصَلِّي فِي مَقَامِ رَسُولِ اَللَّهِ وَ أَمَرَ بِالْقَبْضِ عَلَيْهِ وَ خَبِيرٌ .» (بحارالانوار، ج 48، ص213)

ستم بنی عباس به خاندان وحی، از ستم بنی امیه بیشتر دانسته شده است؛ چنان که شاعر می گوید:

تَاللَّهِ مَا فَعَلَتْ عُلُوجُ أُمِّيهِ *** مِعْشَارَ مَا فَعَلَتْ بَنُو اَلْعَبَّاسِ (1)

دعبل خزاعی نیز گفته:

بنی امیه برای قتل عام بنی هاشم بهانه داشتند، اما برای بنی عباس عذر و

بهانه ای نمی بینم. (2)

برای ترسیم وضعیت بحرانی اهل بیت علیهم السلام در دوره هارون، کافی است به

شخصیت های مهمی از علویان توجه شود که در این دوره به بند کشیده شدند و جان باختند. آنچه در این بین مهم می نماید، این است که با وجود تمام بی رحمی های هارون نسبت به علویان، به هیچ وجه آنان با هارون سازش نکردند و همواره مواضع قاطع و روشنی در مقابل او داشتند. (3)

راه های برخورد هارون با علویان

هارون راه های گوناگونی برای مقابله با علویان پیمود؛ مانند طرح مناظرات مختلف بین عالمان سایر ادیان و فرق با افراد شاخص اهل بیت علیهم السلام (4) و نیز زندان و شکنجه (5) و در تنگنای اقتصادی قرار دادن اهل بیت (6) برای نمونه، هارون در سفر به مدینه، به تمام بازماندگان صحابه بخشش های زیادی کرد، اما به هیچ کدام از

ص: 268


1- میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج 1، ص 15. (به خدا قسم ستمی که بنی امیه به علویان کردند، ده یک آن ستمی نبود که بنی عباس کردند.
2- « اَرِي اُمِيهِ مَعْذُورِينَ اِنْ قَتَلُوا وَ لاَ اِرْيَ لِبَنِي اَلْعَبَّاسِ مَنْ عُذْرَ»؛ (بحارالأنوار، ج 49، ص318).
3- الاختصاص، ص 262، الحاج حسن، الإمام الكاظم 7، ص 265.
4- ابن عنبه، عمده الطالب، ص 216؛ شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا 7، ج 1، ص 79.
5- شوشتری، إحقاق الحق، ج 12، ص 296؛ حر عاملی، إثبات الهداه، ج 4، ص 242
6- الشبراوي، الإتحاف بحب الأشراف، ص 300

علویان چیزی نداد. وقتی مأمون راز این کار را از پدرش جویا شد، هارون علت آن را خوف از قیام آنان دانست. (1) هارون هم چنین از ارتباط مردم و شیعیان با اهل بیت به وسیله تبلیغات مسموم و دروغین جلوگیری می کرد و در صورت ناموفق بودن، برای کنترل رفت و آمدها جاسوس می گماشت.

اهل بیت و حاکمیت خلافت عباسی

یکی از ویژگی های علویان و در رأس آنان ائمه اطهار، برخورد با حاکمان جور است. آنان در طول تاریخ، در برابر ستمکاران نه سازش می کردند و نه سکوت. شکل مبارزه و تاکتیک آنان با توجه به واقع بینی سیاسی شان، با اختلاف زمان و اوضاع تغییر می کرد، اما از مواضع خود هرگز عقب نشینی نمی کردند. شکل های گوناگون مبارزه آنان با دستگاه خلافت عباسی را در قالب برخورد منفی آنان با دستگاه خلافت می توان دید که یکی از پیچیده ترین شکل های مبارزه با جریان سیاسی حاکم بود. مبارزه منفی، قابلیت و ظرفیت زیادی در مبارزات سیاسی دارد. این نحوه مبارزه، دلیل بر نفی مشروعیت نظام حاکم است و می تواند کم کم به شناخت مردم نسبت به حاکمان سیاسی و بی اعتمادی به حکومت آنان بینجامد. برخورد امام با صفوان بن مهران و متقاعد کردن

او به همکاری نکردن باهارون نمونه تاریخی این شکل از مبارزات سیاسی است. (2) همکاری نکردن اهل بیت با خلفای ستمکار، و نفوذ در دستگاه خلافت برای کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر مردم از شیوه های دیگر مبارزه با دستگاه خلافت عباسی بود (3) هم

ص: 269


1- مجلسی، بحار الأنوار، ج 48، ص 131.
2- « يَا صَفْوَانُ كُلُّ شَيْءٍ مِنْكَ حَسَنٌ جَمِيلٌ مَا خَلاَ شَيْئاً وَاحِداً ».
3- جعفر بن محمد بن اشعث، از جمله این افراد است. (کشف الغمه، ج 3، ص23؛ إثبات الهداه، ج 4، ص 138).

چنین مبازره با علمای درباری (1) و مقابله با افکار انحرافی و فرقه های نوظهور، از دیگر شیوه های مبارزه آنان با حاکمان عباسی به شمار می آمد.

در بین خلفای عباسی، موسی الهادی در 25 سالگی به خلافت رسید و با این که دولت مستعجلی داشت، و بیش از يک سال زنده نماند، (2) اما نسبت به علویان بسیار سفاک و ستمگر بود. او در مدت خلافت کوتاه خود، علویان را به شدیدترین وجه سرکوب کرد. حسین بن على شهيد فخ، به سبب ستمگری های او، قيام نمود و همراه یاران خود، به وحشتناک ترین وجه به شهادت رسید. سرهای شهدا را که بیشترین آنان از علویان بودند، بالای نیزه ها زدند و در میان شهرها گردانیدند. وقتی سر او را برای هادی آوردند، با اشعاری علویان را به قطع رحم (3) سرزنش کرد و امام کاظم علیه اسلام را سر منشأ قيام دانست و سوگند یاد کرد که او را خواهد کشت

وَ اللَّهِ ما خَرَجَ حُسَينٌ الاّ عَن اَمرِهِ وَلا اتَّبَعَ الا حُجَّتَهُ لأنَّهُ صَاحِبُ اَلوصِيه فِي هَذَا اَلْبَيْتِ قَتَلَنِي اَللَّهُ اَن اِبْقَيْتُ عَلَيْه ؛

به خدا سوگند حسین به دستور و تبعیت از او خروج کرد، زیرا پیروی نمی کنند مگر امر او را و اوست که صاحب وصیت در این خانواده است.

خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم. (4)

تهدیدات هادی وقتی به گوش علویان رسید، آنان بیش از خود بر جان امام بیمناک شدند. از این رو، به امام اصرار کردند که مخفی شود، اما آن حضرت با خواندن اشعار کعب بن مالک، دشمنی هادی با خود را به دشمنی قریش با رسول خدا صلی الله عیله و آله تشبیه کردند که در این نزاع، قریش مغلوب پیامبر شدند. (5) سپس مناجات

ص: 270


1- بحارالانوار، ج 2، ص 36، حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 1، ص 240.
2- الأخبار الطوال، ص 386.
3- ابن شهر آشوب، المناقب، ج4، ص306
4- بحارالأنوار، ج 48، ص 151.
5- برای متن مناجات نک: ابن طاووس، مهج الدعوات، ص 227؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 327.

طولانی با خدای تعالی انجام دادند و پس از فراغت از دعا، نگاهی به یاران خود انداختند و فرمودند:

شما نباید ترس داشته باشید! نامه ای از عراق نمی رسد مگر نخستین نامه که

می رسد در آن خبر مرگ موسی الهادی است. (1)

پس از مرگ هادی، برادرش هارون در سال 170 قمری به خلافت رسید. هارون در آغاز حکومت، خواست سیاست خشن هادی را جبران کند، از این رو با ایشان ملایمت و همدردی کرد و به آنان امان داد و از علویان ساکن در بغداد، رفع مانع کرد و آنان را به جز عباس بن حسن بن عبدالله به مدینه باز گرداند و استاندار مدینه را که شکنجه گر آنان بود، برکنار کرد. (2) اما علویان اعتقاد راسخ داشتند که خلافت حق ایشان است و هرگز دست به سازش نزدند و برای رسیدن به حق خود و هم چنین مبارزه با خودکامگی های خلفیه عباسی، از مبارزه دست برنداشتند؛ از این رو، ملایمت هارون ادامه نیافت و درگیری سختی میان ایشان آغاز شد (3) و یکی پس از دیگری، شخصیت های مهم علویان را تعقیب کردند. او ادریس بن عبدالله بن حسن (4) و برادرش یحیی (5) را با نیرنگ به شهادت رساند. هارون در شیوه حکومتی خود بسیار سفاک بود و از ریختن خون هیچ بی گناهی دریغ نمی کرد.

سیاست خشن و ضد علوی هارون، تقویت استراتژی سیاسی سه حزب علوی موسوم به حسنیان انقلابی، اسماعیلیان (6) و امامیه را موجب شد. گروه امامیه تحت

ص: 271


1- حياه الإمام موسی بن جعفر علیه اسلام ، ج 1، ص 482.
2- سهيل طقوش، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، ص 72، به نقل از تاریخ طبری، ج 8، ص 235.
3- همان.
4- أنساب الأشراف، البلاذری، ج 3، ص 137.
5- أنساب اشراف، ج3، ص 136؛ البدایه و النهایه ج 10، ص 167.
6- اسماعیلیه، امامت را پس از امام کاظم علیه السلام برای برادرش اسماعیل بن جعفر می دانند و از این جا از شیعه دوازده امامی جدا می شوند ( مقالات الاسلامیین، ص 26)

امامت امام کاظم علیه اسلام قوی تر و متشکل تر شدند، اینان برای رسیدن به اهداف سیاسی خود به نهضتی تدریجی تأکید داشتند، ولی امام هرگونه تصمیم مبنی بر قیام مسلحانه را رد کردند؛ زیرا آن را وظیفه قائم می دانستند. (1)

روشنگری های امام در طول یک دهه خلافت هارون، چنان کارایی داشت که فرزندش مأمون را به سر فرود آوردن در مقابل امام رضا علیه اسلام و ترمیم گذشته پدرش وادار کرد و او تا حدودی از آزار علویان دست برداشت.

امام کاظم علیه اسلام و مدعیان امامت

پراکندگی و اختلاف بین شیعیان، از جمله مشکلات امام کاظم علیه اسلام بود. از یک سو پراکندگی جمعیتی شیعه و از طرف دیگر تعیین امام بعد از امام صادق علیه اسلام با توجه به داعیه برخی از فرزندان ائمه، مشکلاتی را برای امام به وجود آورد و فشارها و سخت گیری های بنی عباس نیز این فشارها را دو چندان می ساخت. شکل و نحوه وصیت امام صادق علیه اسلام که ناچار شدند منصور را هم مانند فرزندان و همسرش وصی خود قرار دهند، از جو خفقان سیاسی دوران خلافت منصور حکایت می کند. (2) نمونه این اختلاف را می توان اعتقاد به امامت اسماعیل، عبدالله افطح و محمد دیباج برادران امام کاظم علیه اسلام دانست که تحیر شیعه را فراهم ساخت.

فرقه های مهمی که در زمان امام کاظم علیه اسلام پدیدار شدند و امامت آن حضرت

را نپذیرفتند و از این جهت حضرت را با مشکل مواجه ساختند عبارتند از:

1. فطحیه که بعد از امام صادق علیه اسلام به امامت فرزندش عبدالله بن افطح معتقد شدند (3) اما عبد الله بعد از شهادت امام چند روزی بیشتر زنده نماند و فرزند پسری نیز از خود به جا نگذاشت.

ص: 272


1- تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، ص 68.
2- اعلام الوری، ج 2، ص 13؛ إثبات الهداه، ج 4، ص 221.
3- البياضي، الصراط المستقيم، ج 2، ص 192.

2. سمطیه که به امامت محمد پسر دیگر امام صادق علیه اسلام معتقد شدند.

3. ناووسیه که معتقد بودند امام صادق علیه اسلام زنده اند و ایشان مهدی قائم هستند.

4. اسماعیلیه که امامت اسماعیل را پذیرفتند با این که او در زمان حیات امام صادق علیه اسلام از دنیا رفته بود.

با وجود همه ناملایمات در دوره امام کاظم علیه اسلام شکوفایی حیرت انگیز شعیان را شاهد هستیم. روی آوردن عده ای به وقف بعد از شهادت امام هفتم به جهت اموالی زیادی که در دست آنان بود، از این رشد حکایت می کند. (1)

قیام های علویان در دوره امام کاظم علیه اسلام

علویان در تمام دوره بنی امیه و هم چنین در دوران بنی عباس، با مشکلات و دشواری های سختی مواجه بودند. بخش مهمی از مشکلات آنها به جهت از بین بردن حقوق مردم توسط خلفا و یا منكراتی بود که حکومت ها مرتکب می شدند. بنی هاشم نیز برای مبارزه با منكر، به قیام های متعددی دست می زدند. آنان به حكم وظایف دینی خود، در برابر پاسداری از دین و جامعه اسلامی احساس مسئولیت می کردند. از این رو، وقتی کابوس سنگین ظلم و جور جامعه اسلامی را فرا گرفت، به میدان مبارزه با ستمگران آمدند. آنان به جهت این مبارزات، در تمام دوره امویان و همین طور عباسیان، از حقوق طبیعی خویش محروم و دچار سخت ترین مصیبت ها بودند (2) عزت و مناعت طبع آنان هرگز اجازه ذلت و تسلیم را به آنان نمی داد. (3) از این رو، برای احقاق حق جامعه اسلامی ناچار به قیام می شدند. ولی امامان بعد از نهضت امام حسین علیه اسلام در هیچ قیامی مستقیم شرکت

ص: 273


1- رجال الكشی، ص 405 و 468 ؛ طوسی، الغیبه، ص 64
2- برای بخشی از ظلم هایی که به فرزندان امام حسن علیه السلام می شد نک: مقاتل الطالبيين، ص 340؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج13، ص 27؛ تاريخ الإسلام، ج 9، ص17.
3- حياه الإمام موسی بن جعفر 7، ج 1، ص 380.

نکردند. در پشتیبانی آنان از این قیام ها مطالب مختلفی نقل شده است. بر اساس روایات، امام کاظم (1) به برخی مانند یحیی دستور قیام دادند (2) و شواهدی نیز گواه بر این مطلب است که امام، قیام کننده گان را به مبارزه با بنی عباس تشويق

می کردند. (3)

نتیجه

اهل بیت علیه اسلام با این که مصیبت های فراوانی را در دوران اموی و عباسی متحمل شدند، نقش محوری در تبیین و طرح بنیادین مذهب و تربیت نیروهای دینی ایفا کردند. بازتاب حرکت های اصلاحی آنان در عصر عباسی، چالش جدی با عباسیان بود. هارون و خلفای پیش از او عمیقا به این نکته آگاه بودند که فعالیت های مذهبی و فکری آنان می تواند تهدیدی جدی برای خلافت باشد. از این رو، هارون فشارهای سخت و دهشتناکی را بر اهل بیت وارد کرد، ولی این کار نه قدرت او را استحکام بخشید و نه توانست عقیده عمومی

را درباره شخصیت الهی و پرجذبه اهل بیت به ویژه امام کاظم علیه اسلام تغییر دهد. از این رو، او به سیاست ارتشا، ارعاب و ایجاد اختلاف بین امام و پیروان ایشان متوسل شد. فشارهای زیاد خلفای عباسی به علویان، سبب وقوع برخی قیام های علویان گردید. اما آن حضرت در این برهه از زمان، شأن خود و علویان را بالاتر از این گونه قيام ها می دانستند، لذا آنان را از چنین خروج و قیامی منع کردند و با روشنگری توانستند جامعه را آماده پذیرش حکومت علوی سازند.

ص: 274


1- علیه اسلام
2- مامقانی، تنقیح المقال ج 1، ص 337.
3- کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 366.

منابع

1. ابن شهر آشوب، محمد بن على (م 588)، مناقب آل أبي طالب، تحقيق لجنه من

اساتذه النجف الاشرف، نجف: مکتبه الحیدریه، 1376.

2. ابن طولون، شمس الدين محمد (م.953)، الائمة الاثنا عشر، قم: انتشارات رضی،

بی تا

3. ابن کثیر (م.774ق.)، البدایه و النهایه، بیروت: مكتبة المعارف، 1407 ق.

4. ابن عساكر (م.571ق.)، تاریخ مدینه دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت:

دار الفكر، 1415ق.

5. احمد بن واضح (م 284)، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، بی تا

6. اربلی، علی بن عیسی (م 693)، کشف الغمه، تبریز: مکتبه بنی هاشمی، 1381.

7. اصفهانی، ابوالفرج (م. 356ق.)، الاغانی، به کوشش على مهنا و سمیر جابر ،

بیروت: دار الفكر.

8. _______، مقاتل الطالبيين، به کوشش مظفر، قم: دار الكتاب، 1385ق.

9. بلاذری (م.279ق.)، انساب الاشراف، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت:

دار الفکر، 1417ق.

10. جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، مترجم سید

محمد تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1385.

11. الحاج حسن، حسین، باب الحوائج الإمام موسى الكاظم علیه السلام ، بیروت: دار المرتضی،

1420 .

12. حسنی، ابن عنبة (م. 828 ق)، عمده الطالب في أنساب آل أبي طالب، قم:

انصاریان، 1417.

ص: 275

13. الحسنی، هاشم، (م.1404)، سیره الأئمة الاثني عشر 7 ، نجف: المكتبه الحيدريه،

1382 .

14. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مصحح مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب

العلميه، 1417.

15. دینوری، ابوحنیفه (م 282)، اخبار الطوال، تحقيق عبد المنعم عامر، داراحياء

الكتب العربيه، 1960م.

16. دینوری، ابو حنيفه (م 282)، الاخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر، داراحياء

الكتب العربيه، 1960م.

17. ذهبی، محمد بن احمد، (م 748)، تاريخ الاسلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری،

بیروت: دار الكتاب العربی، 1410.

18. سبط بن جوزی (م. 654)، تذکره الخواص، قم: منشورات الشريف الرضی،

1418 ق.

19. السمهودی، علی بن عبدالله الحسن، (م.991)، جواهر العقدين في فضل الشرفين،

بغداد: مطبعه العاني، 1405. 20. سید بن طاوس (م.664)، مهج الدعوات و منهج العبادات، قم: دارالذخائر، 1411ق.

21. شبراوی، جمال الدین (م. 1171)، الإتحاف بحب الأشراف، قم: دار الكتاب،

1423ق.

22. شريف قرشی، باقر، حياه الإمام موسی بن جعفر علیه السلام ، بیروت: دار البلاغه، 1413.

23. شیخ صدوق (م. 386 ق)، عیون أخبار الرضا علیه السلام ، تهران: نشر جهان،1378 .

24. شیخ طوسی (م. 460)، الغيبه، قم: دار المعارف الإسلاميه، 1411.

25. شیخ مفید (م. 413 ق)، الإختصاص، قم: کنگره شیخ مفید، 1413. 26.

26._________، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم: کنگره شیخ مفید

27. طبرسی، احمد بن على (م قرن 6)، الإحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، تهران: دارالاسوه، 1416.

ص: 276

28. طبری (م.310ق.)، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، به کوشش محمد

ابوالفضل، بیروت: داراحياء التراث، بی تا.

29. طقوش، سهیل، دولت عباسیان، ترجمه حجت الله جودکی، قم: پژوهشگاه حوزه

و دانشگاه، 1384.

30. عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبي الأعظم، قم: دار الحديث، 1426.

31. عطاردی، عزیزالله، مسند الإمام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام ، مشهد:

آستان قدس رضوی، بی تا.

32. القندوزی (م.1294 ق.)، ینابیع الموده، به کوشش الحسینی، تهران: اسوه،

1416ق.

33. کر کی حائری، سید محمد (قرن دهم)، تسليه المجالس و زينه المجالس، موسسه

المعارف الإسلامية، قم، 1418.

34. کلینی (م. 329ق.)، کافی، به کوشش غفاری، بیروت: دار التعارف، 1411ق.

35. مومن بن حسن شبلنجی، نورالأبصار في مناقب آل بيت النبي المختارة، قم: رضی،

بی تا.

36. مالکی، ابن صباغ (م. 855)، الفصول المهمه في معرفه الائمه: ، قم: دار الحدیث،

1422

37. مامقانی (م.1351ق.)، تنقیح المقال، نجف: المرتضویه، 1350 ق.

38. مجلسی (م.1110 ق.)، بحار الانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

39. محدث اربلی (م.692)، کشف الغمه في معرفة الأثمه، قم: رضی، 1421.

40. محمد بن حسن طوسی (م 460)، امالی، تحقيق موسسه البعثه، قم: دار الثقافة، 1414

41. محمد بن عمر کشی (م. حدود 350)، رجال الكشی (اختيار معرفه الرجال )، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1348ش.

ص: 277

42. مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق وازهاق الباطل، قم: مکتبه آیت الله المرعشی، 1409

43. مسعودی، علی بن حسین (م. 346)، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم: دار الهجره، 1409

44. نباطی بیاضی، شیخ علی (م. 877)، الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، نجف:

المكتبه الحیدریه، 1384.

45. نیشابوری، فتال، روضه الواعظین، تحقیق سید محمد مهدی سید حسن الخرسان، قم: منشورات الرضی، بی تا.

ص: 278

گونه شناسی روایات

سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام

سیف الله صرامی

* سیف الله صرامی (1)

چکیده

روایات اجتماعی سیاسی امام کاظم علیه السلام به چهار دسته اصلی تقسیم می شود. دسته اول، بیانگر گزاره های بنیادی شامل مبانی کلامی، فلسفي و اوصافی کلی برای جامعه و سیاست است. روایات امامت، نبوت، عدالت، دسته بندی مردم، مهدویت و مانند این ها از این دسته است. دسته دوم روایات فقهی درباره روابط اجتماعی و سیاسی است. دسته سوم روایاتی است که در بیان حقایقی تاریخی شامل تاریخ صدر اسلام و تاریخ انبیاء و امت های گذشته است. دسته چهارم بیانگر روابط اجتماعی و سیاسی حضرت در مقطع زمانی است که زندگی می کردند و تقریبا همه آن ها به دوره 35 ساله امامت ایشان مربوط می شود.

واژگان کلیدی: روایات، روابط اجتماعی و سیاسی، امام کاظم علیه السلام ، خلافت

ص: 279


1- عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

طرح موضوع

امام کاظم علیه السلام (128 - 183 ق) در دوران استقرار و قدرت کامل خلفای عباسی می زیسته اند. دوران حدود 35 ساله امامت حضرت، همراه با حدود ده سال خلافت منصور، یازده سال خلافت مهدی، یک سال خلافت هادی و سیزده سال خلافت هارون بوده است. به جز بخش های فردی و عبادی که امام کاظم علیه السلام در دوران امامت، به ایفای نقش خطیر هدایت و امامت برای تمام بشریت، مسلمانان و به ویژه پیروان امامی خود پرداخته اند، در بخش های اجتماعی - سیاسی نیز چنین نقشی داشته اند. در این مقاله، مراد از حوزه اجتماعی - سیاسی دست کم به لحاظ سلبی روشن می شود؛ یعنی حوزه هایی که به جنبه های فردی و عبادی مربوط نمی شود، بلکه درباره جامعه و حداکثر تأثیر افراد بر جامعه است. از آنجا که سیاست و حکومت، از ارکان زندگی اجتماعی انسان محسوب می شود، این بخش به طور خاص در عنوان افزوده شده است. بنابراین، به دلیل اهمیت این بخش، از باب عطف خاص به عام، تصریح شده است.

پرداختن همه جانبه به زندگی، نقش ها و هدایت های سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، نیازمند پژوهش گسترده در حد یک یا حتی چند کتاب است. یکی از مقدمات مهم و محوری چنین پژوهشی، دسته بندی و تدوین روایاتی است که در جوامع روایی شیعه در سیره سیاسی - اجتماعی آن حضرت نقل شده است. به تناسب شمول سيره نسبت به قول، فعل و تقریر، مراد از روایاتی که در این جا دسته بندی می شود، گفتار (قول) هایی است که از خود حضرت در حوزه های سیاسی - اجتماعی نقل شده و یا از دیگران درباره رفتار (فعل) حضرت در این حوزه ها، در جوامع روایی شیعه به ما رسیده است. ممکن است از لابه لای برخی از این روایات، به تأیید (تقرير) حضرت نسبت به قول، رفتار یا جریانی هم دست یابیم.

ص: 280

هدف این مقاله، ارائه نمایی از تاریخ سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام و رهنمودهای حضرت در این حوزه ها، صرفا از نگاه روایات موجود، فارغ از اعتبار یا عدم اعتبار سندی آن ها، به عنوان یکی از منابع مهم پژوهش در این باره است. از این رو در این جا، نه به بحث های سندی و اعتبار روایات می پردازیم و نه در پی رد و اثبات تمام جزئیاتی هستیم که در تک تک روایات آمده است. البته ممکن است از خلال نقل های متعدد برخی از روایات و یا مشترکات تعدادی از روایات در موضوعات مختلف، از رهگذر همین نقل و تدوین روایات، به گزاره های معتبری دست یابیم. برای مثال این که مشی حضرت در برابر ظلم حاکمان وقت، برخورد مسلحانه و شورش گرانه نبوده است، به روشنی از کنار هم گذاشتن روایات به دست می آید. البته برخی از مخالفان (1) آن حضرت به این مورد مهم به

طور خاص نیز تأکید و اذعان داشته اند. قاضی ابویوسف معاصر امام کاظم علیه السلام ، در مجلس پیروزی هادی عباسی بر حسین بن علی، شهید فخ، بر این روش امام کاظم علیه السلام تأکید می کند. (2) فرصت اندک این مقاله، اجازه استنباط و اثبات چنین گزاره هایی را نمی دهد. بنابر این، در این جا تنها به دسته بندی روایات یاد شده و گاهی توضیحاتی ضروری برای تفهیم و ارئه بهتر آن اکتفا می شود.

نکته دیگر این که در این جا، تنها روایاتی می آید که احراز شود از امام کاظم علیه السلام نقل شده است. برخی از روایات یا در اصل نقل و یا به لحاظ اشتراک لقب حضرت با برخی امامان دیگر و یا به لحاظ سایر عوامل، روشن نیست که از امام کاظم علیه السلام است یا امامی دیگر، این روایات نقل نمی شود. بدیهی است تقسیم بندی ارائه شده، نه مدعی تنها تقسیم ممکن است، نه مدعی بهترین یا کامل ترین آن.

ص: 281


1- برای نمونه ای از مخالفت ابویوسف با امام کاظم علیه السلام نک: کافی، ج 4، ص 350.
2- بحار الانوار، ج 48، ص 151.

دسته بندی کلی و فراگیر

اشاره

در یک تقسیم کلی و فراگیر، روایات اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام را به چهار دسته اصلی می توان تقسیم کرد:

دسته اول، بیانگر گزاره های بنیادی، شامل مبانی کلامی، فلسفی و اوصافی کلی برای جامعه و سیاست است. روایات امامت، نبوت، عدالت، دسته بندی مردم، مهدویت و مانند این ها از این دسته است.

دسته دوم، روایات فقهی در باب روابط اجتماعی - سیاسی است.

دسته سوم، در بیان حقایقی تاریخی شامل تاریخ صدر اسلام و تاریخ انبیا و

امت های گذشته است.

دسته چهارم، بیانگر روابط اجتماعی - سیاسی خود حضرت است که تقریبا

همه آنها به دوره 35 ساله امامت ایشان مربوط می شود.

روایات زیر مجموعه چهار دسته فوق، از لحاظ تنوع و تعداد یکسان نیستند. برای مثال، روایات دسته چهارم بسیار زیادتر و متنوع تر از روایاتی است که به نقل از خود حضرت گزارش ها یا دیدگاه هایی تاریخی ارائه می دهند. هر یک از این چهار دسته، طی یک بند که برخی از آن ها نیز عناوین زیادی را پوشش می دهد، در پی می آید:

روایات دسته اول: گزاره های بنیادی

اشاره

برخی از روایات منقول از امام کاظم علیه السلام بر گزاره هایی بنیادی و پیشینی نسبت به روابط اجتماعی - سیاسی دلالت دارد. این گزاره ها، ممکن است محتوایی کلامی، فلسفی و یا جامعه شناسانه داشته باشد. در مورد گزاره های کلامی و فلسفی، مراد گرد آوردن هر گزاره کلامی و یا فلسفی در این دسته نیست؛ بلکه مراد آن دسته ای است که تأثیر آن بر جامعه و سیاست در خود روایت به نحوی

ص: 282

مورد اشاره باشد یا تأثیر آن، بدون تأمل روشن باشد. برای مثال، گزاره های کلامی درباره امامت و رهبری مردم و جامعه، به روشنی تأثیر بر جامعه و سیاست را در

بر دارد.

روایات این دسته، تا آن جا که تتبع این قلم نشان می دهد، بر پنج عنوان کلی دلالت دارد که زیر شاخه های این دسته محسوب می شود. هر یک از این عناوین نیز ممکن است، چند عنوان را در زیر مجموعه عنوان های خود، پوشش دهند. به این ترتیب سومین مرحله تقسیم، در طول دو تقسیم قبل نشان داده می شود. در عین حال ممکن است در برخی از عناوین، نوبت به تقسیم سوم نرسد. این به معنای عدم امکان تقسیم به لحاظ منطقی و حتی به لحاظ موارد خارجی نیست. اما محدودیت در روایات موجود امام کاظم علیه السلام ، در موارد فراوانی، تقسیم را در مرحله دوم متوقف می سازد. به هر حال، برای هر عنوانی که با توجه به محدودیت یادشده، دیگر تقسیم نمی شود، حداقل یک روایت به عنوان نمونه نقل یا عنوان و نشانی داده می شود:

1. امامت و رهبری
اشاره

امامت در روایات امامیه جایگاهی بلندی پر محتوا و محوری دارد. در روایات امام کاظم علیه السلام هم این جایگاه به خوبی آشکار است. روایات منقول از آن حضرت در این باره، خود در چند عنوان فرعی تر قابل تقسیم است:

1-1 - ضرورت وجود امام

در میان روایات فراوان درباره ضرورت وجود امام، این روایت از امام

کاظم علیه السلام نقل شده است: « ان اَلْحُجَّةَ لاَ تقومُ اَللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ الاّ بامام حَتَّى يُعْرَفَ ، (1)

ص: 283


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 177، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1363.

حجت خداوند بر مردم برپا نمی ایستد مگر با وجود امام، با این هدف که شناخته شود.» روایت دیگر، معنای ضرورت وجود امام و شناخته شدن او در نقش هدایت گری و این که هر کس از او پیروی کند اهل نجات است و هر کس نکند گمراه می شود، توضیح می دهد. (1)

1-2- صفات امام

امام کاظم علیه السلام ، در روایتی صفات امام را چنین بیان فرموده اند: « اَلاَئِمَةُ عُلَمَاءُ صَادِقُونَ مُفَهَّمُونَ مُحَدَّثُونَ ؛ (2) ائمه عالم، صادق، مفهم و محدث هستند.» معنای علم و صداقت روشن است. اما مفهم و محدث بودن که ظاهرا به صیغه اسم مفعول است، یعنی گونه ای از ارتباط ائمه با ملائکه و اشاره می کند به این که از آن عالم کسب معرفت و دانش دارند. این معنا در خود روایات آمده است. (3) در روایتی دیگر با بیان این که ائمه همگی در علم و شجاعت برابرند، این دو صفت را برای آنان ثابت می داند. (4)

1-3- حاکمیت عادلانه

ائمه در روایات، آیه شریفه ( إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ ... )..(5) را بر ائمه تطبیق داده اند. در یکی از این روایات از امام کاظم علیه السلام چنین می خوانیم:

«... قال هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّي اللّه عليه وَ آلهِ يُؤَدَّى الأمَانَةُ الى الامام مِن بَعدِهِ..... (6)

ص: 284


1- شيخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمه ص 221، قم: جامعه المدرسين، 1363.
2- کافی، ج 1، ص 271.
3- همان، ص 176.
4- محمد بن حسن صفار، بصائر الدرجات، ص 500، تهران: اعلمی، 1362.
5- نساء، آیه 58.
6- بصائر الدرجات، ص497.

آنان ائمه از آل محمد صلی الله عیله و آله هستند. هر امامی امانت [ امامت ]را به امام پس از خود می سپارد.»

1-4- ائمه و فرصت به دست گرفتن قدرت

این که برای تشکیل حکومت توسط ائمه شرایطی لازم است و نباید کوته نظرانه از آنان انتظار داشت که در هر وضعیتی دست به قیام بزنند، در روایات فراوانی آمده است. از خلال روایات منقول در همین مقاله هم به این نکته اساسی در سیره ائمه می توان آگاه شد. خالد جوار با جوان می گوید:

بر امام کاظم علیه السلام در حیاط خانه حضرت وارد شدم؛ وقتی به ایشان نظر انداختم، پیش خود گفتم: چطور سرور من مظلوم است و حق او پایمال شده و دچار قهر و جبر زورگویان گشته است. سپس جلو رفتم و بین دو چشم ایشان را بوسیدم و در مقابل نشستم. حضرت رو به من خطاب فرمود: « نَحْنُ اعْلَمْ بِهَذَا الْأَمْرِ فَلَاتَتَصَوَّرْ هَذَا فِي نَفْسِكَ ... لَوْ أَرَدْنا أُذُنَ اليَنَا و أَنَّ لِهَوْلَاءِ الْقَوْمِ حِدَّةً وَ غَايَةً لَابُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ الْيَهَا ... (1) با ما به این امر آگاه تریم! پیش خود چنین تصوراتی نکن... اگر بخواهیم به ما اذن داده می شود. برای این قوم [دوره قدرت و پایانی] است که باید به آن برسند ....

1-5- شناخت امام

روایاتی در لزوم دست یابی به امام و علایم شناسایی او وجود دارد. امام کاظم علیه السلام در روایتی آیه پایانی سوره ملک را به عدم دسترسی به امام تطبیق داده شده اند:

قلت: ما تأويل قول الله عز وجل: ( قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ

ص: 285


1- همان، ص 146.

بِمَاءٍ مَعِينٍ (1) فقال: « فقال اذا فقدتُم امامكُم فَلَمْ تَرَوْهُ فَمَاذَا تَصْنَعُونَ »؛ (2)

عرض کردم: تأویل آیه شریفه بگو اگر آب ها فرو رود و از دسترس شما خارج شود چه کسی آبی شیرین برای شما می آورد؟» چیست؟ فرمود:

هنگامی که امام خود را از دست بدهید و او را نبینید چه می کنید؟».

در روایتی دیگر می فرمایند:

مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ امام مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً أَمَامَ حَيٍ يَعْرِفُهُ ؛ (3)

کسی که بمیرد در حالی که امامی ندارد، به مرگ جاهلی مرده است؛ [هر

کس در طول زندگی خود امام زنده ای را لازم است بشناسد. در روایتی دیگر، از جمله علامات امامرا وصیت امام قبلی به او برای امامت و

پاسخ گویی او به همه مشکلات دانسته اند. (4)

2. مهدویت و غیبت

ادامه و تکمیل و به نتیجه رساندن سلسله امامت در مهدویت است. از این رو،

روایات فراوانی از جنبه های مختلف این موضوع، در جوامع روایی شیعه و سنی موجود است. در این مختصر، روایتی از امام موسی کاظم علیه السلام نقل می شود:

الْقَائِمِ الَّذِي يُطَهِّرُ الاَرْضَ مِن اعداءِ اللَّهِ عزوجل وَ يملاَّها عَدْلاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً هُوَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدَى لَهُ غَيْبَةٌ يَطُولُ أَمَدُهَا خَوْفاً عَلَى نَفْسِهِ يَرْتَدُّ فِيهَا اقوام وَ يَثْبُتُ فِيهَا آخَرُون؛ (5)

قائم که زمین از دشمنان خدای عزوجل پاک خواهد کرد و آن را هم چنان که

ص: 286


1- ملک، آیه 30
2- ابن بابویه قمی، الامامه و والتبصره، ص 125، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1363.
3- شیخ مفید، الاختصاص، ص 268، قم: جامعة المدرسين، 1414ق؛ میرزای نوری، مستدرک الوسائل، ج 18
4- کافی، ج 1، ص 285.
5- شیخ صدوق، کمال الدين و اتمام النعمه، ص 361، قم: جامعة المدرسین، 1363.

از ظلم و جور پر شده است، از عدل پر خواهد کرد، پنجمین [سلسله ] از نسل من است. غیبتی طولانی خواهد داشت که به دلیل ترس بر خود، زمان آن به طول می انجامد. دسته ای در این مدت مرتد می شوند و دسته ای ثابت

قدم می مانند. (1)

ممکن است برخی روایاتی که از آن حضرت درباره احیای عدالت واردشده

نیز در روایات مهدویت دسته بندی شود. (2)

3. سنن عذاب و رحمت الهی برای جوامع

سنت های الهی یکی از مبانی دیدگاه ها و موضع گیری های اجتماعی - سیاسی است که می توان از روایت به دست آورد، موضوع این سنت هاست. در روایات امام کاظم علیه السلام هم به چنین روایاتی بر می خوریم. عنوان کلی در این روایات، حول محور عذاب یا رحمت الهی برای جامعه می چرخد. تحت این عنوان، مفاد جزئی تری هم در روایات آن حضرت وجود دارد که عبارتند از: سنت احداث بلایای بی سابقه برای جامعه با احداث گناهان بی سابقه در آن (3) ، دفع عذاب از جامعه گناهکار به واسطه گروه های خاص بی تقصیر یا نیک عمل (4) و معیار جریان رحمت الهی بر اهل زمین (5) یک نمونه نقل می شود

انَّ اللَّه عَزَّ وَجَل في كُلِّ يَومٍ وَلِيلَةً مُنَادِياً يُنَادِي مهلاً مَهْلاً عِبَادَ اَللَّهِ عَنْ مَعَاصِي

ص: 287


1- هم چنین درباره مهدویت غیبت برای روایات بیشتر از امام کاظم علیه السلام ، نک: همان، ص 369؛ كفايه الاثر، ص 270؛ وسائل الشیعه، ج16، ص 241؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص282؛ نعمانی، کتاب الغيبه ص155؛ تحف العقول، ص403؛ الامامة والتبصره، ص 113؛ علل الشرایع، ج 1، ص 244؛ کافی، ج 1، ص 336
2- نک: کافی، ج 7، ص 174.
3- تحف العقول، ص 410.
4- کافی، ج 2، ص 276؛ علل الشرایع، ج 2، ص 521؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 205 و ج 15 ص307 و ج16 ص 91.
5- مستدرک الوسائل، ج 14، ص7.

اَللَّهِ فَلَوْلاَ بَهَائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمُ اَلْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رِضَا؛ (1)

در هر شب و روز، سخن گویی از سوی خداوند عزوجل، صدا می زند: «ای مردم دست از گناهان بردارید. اگر چارپایانی چرنده، کودکانی شیر خورنده و پیرانی پرستنده نبودند، به یکباره عذابی بر سر شما فرو می ریخت که به شدت در هم کوبیده می شدید !

4. تقسیم بندی مردم جامعه

روایاتی در بیان اصناف مردم وارد شده است. این دسته نیز در محدوده روایات امام کاظم علیه السلام بر سه عنوان زیر مجموعه دلالت دارد. برخی از این روایات، مردم را به صورت مطلق (2) و عنوان دوم، مردم را بر محور ائمه و ولایت آن ها تقسیم می کند. (3) عنوان سوم، کسانی را تقسیم می نماید که اطراف ائمه گرد آمده اند. در این تقسیم اخیر، همه مردم تقسیم نمی شوند، تنها کسانی تقسیم می گردند که اطراف ائمه هستند و احيانا اصحاب او قلمداد می شوند، بر اساس انگیزه هایی که از نزدیکی به حضرت دارند. روایت جالبی که از امام کاظم علیه السلام در تقسیم عنوان سوم وارد شده، طولانی تر از آن است که این مختصر گنجایش آن را داشته باشد. خلاصه آن چنین است که مردم اطراف ما، (ائمه)، سه دسته اند: دست های صادق و دوست دار واقعی ما هستند؛ دسته دوم به ظاهر اظهار ارادت می کنند ولی حاضر به جان فشانی در راه ما نیستند و دسته سوم، جاسوس دشمنان ما، در اطراف ما هستند.» (4) این روایت، سپس به توضیحاوصاف دسته اول و نفت العام می پردازد.

ص: 288


1- کافی ج 2، ص 276.
2- خصال، ص 262.
3- کافی، ج 8 ص 227؛ خصال، ص 123؛ معانی الاخبار، ص 403
4- علی طبرسی، مشكاه الأنوار، ص 128، قم: دار الحدیث، 1418 ق.
5. اقسام حکومت ها

بر اساس روایتی، امام کاظم علیه اسلام ، حکومت ها را بر سه دسته تقسیم می کنند حکومت هایی که با قهر و غلبه بر سر کار می آیند؛ حکومت هایی که به اختیار و انتخاب مردم تشکیل می شوند و حکومت هایی که از سوی خداوند متعالی مشروعیت می یابند. این تقسیم بندی حکومت ها در ضمن بیان نوع حکومت سلیمان نبی علیه السلام آمده است. (1)

روایات دسته دوم: احکام فقهی روابط اجتماعی - سیاسی

اشاره

گرچه دوران امامت امام کاظم علیه اسلام نسبتا طولانی بود، به دلیل اوضاع سخت که عمدتا از بدبینی و فشارهای حکومت عباسی ناشی می شد، آن حضرت مانند امام صادق علیه اسلام و امام باقر علیه اسلام فرصت بیان احکام فقهی نداشتند. با وجود این، احکام فراوان و متنوع فقهی از ایشان در جوامع روایی نقل شده است. از این روایات، آن هایی که به جامعه و سیاست مربوط می شود نیز متنوع و فراوانند. توضیح این که آن چه ممکن است اخلاقی تلقی گردد نیز در این دسته بندی در شمار احکام فقهی با فراگیری نسبت به مستحبات و مکروهات، آمده است. در ادامه، به دو مورد نزدیک تر و مهم تر به جنبه سیاسی و حکومتی این روایات، بسنده می گردد. سپس موارد دیگر، نام برده و نشان داده می شود:

1. شرایط و احکام حاکم اسلامی
اشاره

چندین روایت در شرایط و احکام حاکم اسلامی از امام کاظم علیه السلام نقل شده

است:

ص: 289


1- صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 71.
1-1- واجبات اساسی برای حاکم اسلامی

چند روایت در این زمینه از امام کاظم علیه اسلام وجود دارد. در روایت اول به قرینه پاسخ امام که خواهیم دید، راوی از جذب مردم به حاکمانی سخن می گوید که در خوراک و پوشاک بر خود سخت می گیرند و به تواضع و خشوع تظاهر می کنند. حضرت در برابر این سخن، ابتدا زندگی حضرت یوسف

علیه اسلام را یاد آور

می شوند که هنگام حکومت، لباس های گران قیمت می پوشید و در مجالس اشرافی آل فرعون حاضر می شد و حکم میداد. آن گاه می فرمایند:

فَلَمْ يَحْتَجِ اَلنَّاسُ الى لِبَاسِهِ وَ انما اِحْتَاجُوا الى قِسْطِهِ وَ اِنما يُحْتَاجُ مِنَ اَلْأَمَامِ فِي أَن اَذا قَالَ صَدَقَ وَ اِذَا وَعْدَ اِنْجَزْ وَ اِذا حَكَمٌ عَدْل (1)

مردم به لباس او نیازی نداشتند. به عدالت او نیاز داشتند. همانا نیاز به امام

و انتظاری که از او می رود در این است که وقتی سخن می گوید، راست بگوید و وقتی وعده می دهد، به آن عمل کند و وقتی حکم می راند، عدالت

ورزد ....

برای تأکید بر لزوم صداقت حاکم، در برخی روایات امام کاظم علیه اسلام ، یکی از

موارد جواز غیبت، غیبت «امام كذاب» شمارش شده است. (2)

در روایت دیگر واجبات والی را دو صفت می داند: اول این که مانند نگهبان از مردم خود غافل نشود و دوم این که بر آن ها تکبر نورزد. (3) روایت سوم، بر وجوب قضا دین مومنان بر امام مسلمانان دلالت می کند. (4) روایت چهارم، در مورد تعلیم طلاق صحیح است. ظاهرا به دلیل رواج نوع نادرست طلاق بین اهل سنت، از آن

ص: 290


1- کافی، ج 6، ص 454
2- مستدرک الوسائل، ج 9، ص128.
3- حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 394، قم: جامعة المدرسين، 1363.
4- شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص184..

حضرت نقل شده که اگر حکومت را به دست می گرفتند، مردم را به صحيح آن تعلیم و بر آن اجبار می کردند.

این روایت ظاهراً بر وجوب چنین اقدامی بر حاکم اسلامی دلالت می کند. (1)

2-1- فضیلت و اهمیت امام عادل

امام کاظم علیه اسلام می فرماید:

طَاعَةُ وُلاَةِ اَلْعَدْلِ تَمَامُ اَلْعِزّ؛ (2)

فرمانبری از والیان عادل، همه عزت است. در روایتی دیگر، «امام عادل» از جمله کسانی دانسته شده که خداوند سبحان

برای آن ها بهشتی مخصوص آماده فرموده است. (3)

2. احکام حاکم جور
اشاره

به دلیل مبتلابه بودن حاکمیت جور، طبیعی است که روایات نسبتا فراوانی در مورد چنین حاکمیتی و رفتار با آن وجود داشته باشد. در محدوده روایات امام کاظم علیه اسلام ، احکام حاکم جور با عناوین ذیل می آید:

1-2- حرمت شدید کارگزاری

سلطان جور ائمه مردم را به طور کلی از هرگونه همکاری با دستگاه جور، به شدت منع کرده اند. از امام کاظم علیه اسلام که شاید در میان ائمه طولانی ترین مدت ستم و فشار آشکار حاکمان را تحمل کرده باشند نیز روایاتی در منع شدید همکاری با حاکمان

ص: 291


1- کافی، ج 6، ص 57؛ وسائل، ج 22، ص 14.
2- تحف العقول، ص 290.
3- مستدرک الوسائل، ج 12، ص 409 ؛ شیخ صدوق، امالی، ص 418؛ وسائل ج16، ص 220 و 221؛ تحف العقول، ص411، حسین بن سعيد، کتاب المومن، ص53.

جور، در دست است. حضرت خطاب به کسی که برای سلطان کار می کرد، فرمود:

لَئِن اسقُط مِن جالِقٍ فاتَّقَطَعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَيَّ مِن أن أَتَوَلَّى لاحِدٍ مِنهُم عَمَلاً او اطأ بِساطَ احدِهِم ...(1)

اگر از کوه بلندی پرت شوم و تکه تکه گردم، برایم محبوب تر است از این که

کاری را برای آنان به عهده گیرم یا زمینه کار آنها را فراهم سازم! در ادامه روایت، پس از بیان مواردی از استثناء این حکم، آمده است:

ان اهوَنَ ما يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى بِهِمْ عَمَلاً أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ الى ان يَفْرُغَ اَللَّهُ مِنْ حِسَابِ اَلْخَلاَئِقِ.. (2)

سبک ترین کاری که خداوند با کارگزاران آنان می کند، این است که خیمه ای از

آتش بر سر آنان افکنده می شود تا این که خداوند از محاسبه خلایق فارغ شود. (3)

روایات دال بر مذمت رفتن نزد پادشاهان یا نزدیک شدن به آنها (4) نیز بر

سلطان جور قابل حمل است و در شمار همین دسته قرار می گیرد.

حرمت همکاری با حاکمیت جور به معنای نامشروع بودن آن است. لذا برخی روایات، از جمله روایاتی از امام کاظم علیه السلام بر عدم سبيت ملكیت قطايع حکومت

جور عباسی دلالت می کند. (5)

2-2- موارد استثنای همکاری با دستگاه جور

مواردی در روایات از جمله روایات امام کاظم علیه السلام از همکاری با سلطان ستمگر استثنا شده است. از جمله هنگام تقیه که شامل خوف بر خود و دیگران

ص: 292


1- کافی، جلد 5، ص110.
2- همان.
3- برای همین معنا، نک: شیخ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 176؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص 191 - 194؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 129- 137.
4- شیخ صدوق، خصال، ص 227؛ مستدرک، ج 13، ص 122.
5- تهذیب الاحکام، ج 6، ص 339 - 351، وسائل، ج 17، ص333.

هم می شود. هم چنین مواردی که برای کمک به مومنان و بر آوردن حاجات آنان باشد. این موارد می تواند در قالب شرایط جواز کارگزاری برای دستگاه جور هم دسته بندی شود. در این صورت، «رعایت حرمت اموال مؤمنان» را هم افزودن برای دسته بندی منطقی تر است. برای نمونه، ادامه روایت پیشین در منع هم کاری با دستگاه جور مناسب است. در ادامه آن روایت موارد استثنا چنین آمده است:

الاّ لِتَفْرِيجِ كُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ او فكَّ اسره اوْ قَضاءَ دَيْنِهِ ؛ (1)

مگر برای رهانیدن مومنی از اندوه یا گرفتاری، یا ادا کردن دین او . از ادامه روایت، دو شرط دیگر برای همکاری، یا دو مورد استثناء دیگر از منع، به دست می آید: نخست، به مومنان احسان کند؛ دوم، باید مومنان را بر غیر مومن در کاری که در اختیار اوست ترجیح دهد:

فَانْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِن اعْمَالِهِمْ فَاحْسُنِ الَى اخْوَانِك فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اَللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ اَيمَا رَجُلٌ مِنْكُمْ تَوَلِّي لاحد مِنهُمْ عَمَلاً ثُمَّ سَاوِي بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَقُولُوا لَهُ انْتَ مُنْتَحِلٌ كَذَّاب؛ (2)

اگر کاری از آنان به عهده گرفتی، پس به برادرانت نیکی کن؛ یکی در مقابل یکی؛ و خداوند از پس این ها [ ناظر] است... هر کس از شما ( کاری یا پستی) از کارها [ یا پست ها] اینان را به دست گیرد و سپس با شما [ مومنان شیعه ] و با آنان [مسلمانان غیر شیعه ] یکسان عمل کند، به او بگویید: تو خود را

منتسب به [به شیعه ] میدانی ولی دروغگوی بزرگی هستی! (3)

روایتی نیز از امام کاظم علیه اسلام درباره رد و بدل کردن هدیه با سلطان - که ظاهر در سلطان جور است - دلالت می کند که در صورت صله رحم بودن و انجام دادن

ص: 293


1- کافی، ج 5، ص110.
2- همان.
3- همان، ص 112 و ج 2، ص 219، تهذیب الاحکام، ج 6 ص 333 - 335؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 246 و ج 17 ص 272؛ مستدرک الوسائل، ج 15، ص 428؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 25؛ بحارالانوار، ج 27 ص 208؛ مسائل على بن جعفر، ص 342؛ قرب الاسناد، ص 298؛ تحف العقول ص 410.

آن برای ثواب اخروی جایز است. (1) این روایت نیز می تواند جزء استثناء منع از نزدیکی به دستگاه جور، دسته بندی شود.

موارد دیگری که زیر مجموعه «احکام فقهی روابط اجتماعی - سیاسی» در

روایات امام کاظم علیه السلام دسته بندی می گردد، عبارتند از: احکام جامعه شیعی (2) ،

تقیه (3) جهاد، (4) امر به معروف و نهی از منکر، (5) اخوت، برادری و مدارا در جامعه، (6) اموال عمومی، (7) خمس، (8) و ولیمه و میهمانی (9) .

روایات دسته سوم: گزارش و تحلیل تاریخی

اشاره

پاره ای از روایات، بیانگر گزارش هایی معمولا تحلیلی، از زمان هایی قبل از زمان صدور این روایات است. روایاتی از امام کاظم علیه السلام نیز به تاریخ انبیا و امت های گذشته و یا تاریخ صدر اسلام، دوره رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و وقایع پس از آن می پردازد. زیر مجموعه این دسته، بر دو نوع تقسیم می شود:

1. تاریخ صدر اسلام

روایات تاریخ صدر اسلام، عمدتا درباره حق امامت و خلافت امام علی علیه السلام و

ص: 294


1- کافی، ج 5، ص 142.
2- شیخ صدوق، صفات الشيعه ص 3 و 16؛ علل الشرایع، ج 1، ص158؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 24.
3- احمد بن محمد برقی، محاسن، ص258؛ بحارالانوار، ج 47 ص323؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 204، 212، 221 و 223.
4- کافی، ج 5، ص 31، 32، 44 و 48؛ علل الشرایع، ج2، ص603؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 29.
5- کافی، ج 5، ص 56؛ عوالی الثالی، ج3، ص 190؛ مشكاة الأنوار، ص547.
6- کافی، ج 2 ص 78، 188 و 643و ج 4 ص 54، وسائل الشیعه، ج 12 ص 52، ج 15 ص 271 و ج 18 ص 226 و تحف العقول، ص 395
7- وسائل الشیعه، ج 27، ص 221.
8- همان، جلد15، ص110؛ بحارالانوار، جلد48، ص158 و 208.
9- شیخ صدوق، خصال، ص313؛ وسائل الشیعه، ج 24، ص307 و 318.

سرزنش غاصبان این حق است. امام کاظم علیه السلام درباره عمل نکردن به وصیت پیامبر اکرم و برای جانشینی پس از خود، می فرمایند:

لَمَّا رَأَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ تيماً وَعْدِيّاً وَ بَنِي أُمَيَّةَ يَرْكَبُونَ مِنْبَرَهُ افظعهُ فَانْزل اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالي قُرْآناً يَتَأَسَّى بِهِ ، ( وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ ) (1) ثُمَّ اَوْحى اِلَيْهِ يا مُحَمَّدُ اِنِّي اَمَرْتُ فَلَمْ اُطَع فَلا تَجْزَعْ اَنْتَ اذا اَمَرْتَ فَلَمْ تُطِعْ في وَصِيِّك ؛ (2)

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله [ در خواب دیدند ] که افرادی از قبیله تیم، عدی و بنی امیه، از منبر ایشان بالا می روند، شدیدا نگران شدند. خداوند تبارک و تعالی این آیه را برای پیروی و هدایت فرستاد: " هنگامی که به ملائکه گفتیم برای آدم سجده کنید، سجده کردند مگر ابلیس که نافرمانی کرد. سپس به ایشان وحی کرد: «ای محمد! من امر کردم و اطاعت نشدم، پس تو [هم] از

این که امر کردی و در وصیت خود اطاعت نشدی، ناراحتی نکن».

نمونه هایی دیگر از بیان تحلیلی تاریخ صدور اسلام عبارتند از: تطبيق سرزنش قرآن نسبت به توطئه کنندگان (3) بر غاصبان خلافت، (4) تحلیل روی گردانی مردم از امام على علیه السلام به غیر، (5) علت بازنگرداندن فدک توسط امام على علیه السلام ، هنگام به دست گرفتن قدرت، (6) علت منع « حَيُّ عَلِيٍ خَيْرُ اَلْعَمَلِ » از اذان (7) و پاسخ قرآنی به پرسش از وجه قیام نکردن امام علی علیه السلام به حق خویش، پس از رحلت پیامبر

اکرم صلی الله علیه و آله (8)

ص: 295


1- بقره 34
2- على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص 318، قم: آل البيت، 1409.
3- نساء، آیه 108.
4- کافی، ج 8، ص 334.
5- علل الشرایع، ج 1، ص 146.
6- همان، ص 155.
7- همان، ج 2، ص 368.
8- وسائل الشیعه، ج 15، ص 89 .
2. تاریخ انبیا و امم گذشته

در روایات امام کاظم علیه السلام در چند مورد به بیان تاریخ و وضعیت انبیا و امم گذشته بر می خوریم. در یک بیان کلی درباره انبیا در روایتی از امام کاظم علیه السلام بر درجات عقل آنان تأکید شده است:

م مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ الاّ عَاقِلاً وَ بَعْضُ النَّبِيِّينَ ارْجَحْ مِنْ بَعْضٍ وَ مَا اِسْتَخْلَفَ دَاوُدُ سُلَيْمَانَ حَتَّى اِخْتَبَرَ عَقْلَهُ ... (1)

خداوند هیچ پیامبری را برنینگیخت مگر عاقل و برخی از پیامبران نسبت به برخی دیگر ترجیح دارند و داوود سلیمان را جانشین خود نکرد مگر پس از

آزمایش عقل او.

در بیانی دیگر از زیر فشار بودن انبیا و پیروان آنان توسط پادشاهان زمان خود

گزارش داده می شود

انَّ الاِنْبِيَاءَ وَ اولاد اَلْأَنْبِيَاءِ وَ اِتِّبَاعُ اَلاِنْبِيَاءِ خُصُّوا بِثَلاَثِ خِصَالٍ اَلسُّقْمِ فِي اَلاِبْدَانِ وَ خَوْفِ اَلسُّلْطَانِ وَ اَلْفُقْر ؛ (2)

انبیا و اولاد و پیروان آنها به سه ویژگی اختصاص داده شده اند: بیماری در

بدن، ترس از سلطان و فقر.

در ضمن روایت دیگری که قبلا در دسته اقسام حکومت ها گذشت، وسعت قدرتی که خداوند به ملک سلیمان داد، بیان شده است. (3) هم چنین روایت چهارمی از امام کاظم علیه السلام در تاریخ انبیا و امم گذشته، به بیان علت تسلط بختنصر

بخت ( نصر ) بر بیت المقدس پرداخته است. (4)

ص: 296


1- محاسن، ج1، ص193.
2- شیخ صدوق، خصال، ص88؛ روضة الواعظین، ص 453؛ شیخ مفید، اختصاص، ص213.
3- علل الشرایع، ج 1، ص 71؛ معانی الاخبار، ص 353.
4- علل الشرایع، ج 2، ص 319.

روایات دسته چهارم: روابط اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام

اشاره

بیشترین تعداد روایات سیره اجتماعی - سیاسی امام کاظم علیه السلام ، به بیان وضعیت، وقایع و روابط آن حضرت می پردازد. این دسته دوازده گروه از روایات را شامل می شود. بیشترین تعداد این روایات به روابط آن حضرت با خلفای عباسی پرداخته است. به دلیل اهمیت این روایات به عنوان منبع مهمی برای پژوهش در سیره آن حضرت، گروه های دوازده گانه آن به اختصار، در پی می آید:

1. رابطه امام کاظم علیه السلام با خلفای عباسی
اشاره

روایات رابطه حضرت با خلفای عباسی را بر اساس ترتیب تاریخی هم زمانی حضرت با چهار خلیفه عباسی، منصور، مهدی، موسی و هارون، به چهار گونه می توان تقسیم کرد. می توان گونه های دیگری را هم مقدمتا افزود که در آن به توصیف کلی حکومت بنی عباس پرداخته شده است. در روایتی از این گونه می خوانیم:« ملک بني العباس مکر و خداع »؛ (1) حکومت بنی عباس فریب و نیرنگ است.

1-1- روايات رابطه با منصور

یکی از روایات رابطه با منصور، به قبل از زمان امامت امام کاظم علیه السلام ، در دوره امام صادق علیه السلام ، مربوط می شود. طبق این روایت، منصور دوانیقی مأمورانی را به منزل امام صادق علیه السلام گسیل می کند تا آن حضرت و امام کاظم علیه السلام را به قتل برسانند. (2) البته این اقدام با نقشه ای که امام صادق علیه السلام ، طبق همان روایت اجرا

ص: 297


1- نعمانی، کتاب الغيبه ص314.
2- بحار الانوار، ج27، ص205.

می کنند، ناکام می ماند. (1) شاید ادامه همین وضعیت بوده که نحوه اعلان امامت

حضرت پس از امام صادق علیه السلام را که در زمان منصور اتفاق افتاده، در جو ترس و

وحشت روایت کرده اند. (2)

نمونه ای دیگر در مورد منصور که ظاهرا نشان از رابطه مثبت حضرت با او دارد، مربوط به عید نوروز می شود. طبق این روایت، پس از این که منصور از

حضرت برای حضور در جشن نوروز دعوت می کند، ایشان می فرماید:

انِّي فتشت الاخبار عَنْ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَلَمْ اَجِدْ لِهَذَا اَلْعِيدِ خَبَراً وَ اَنَّهُ سُنَّةٌ لِلْفُرْسِ وَ مَحاها الاسْلام وَ مَعاذَ اَللَّهِ أَنْ نُحْيِيَ ما مَحاهُ الاِسْلام (3)

اخبار جدم رسول الله صلی الله علیه السلام را کاوش کردم، ولی هیچ خبری برای این عید نیافتم. این سنت ایرانیان است و اسلام آن را کنار گذاشته است. پناه بر خدا

که بخواهیم چیزی را که اسلام کنار گذاشته است زنده کنیم. البته در ادامه این نقل آمده است که حضرت به اصرار منصور در آن جشن

حاضر شدند. (4)

2-1- روايات رابطه با مهدی عباسی

این روایات نیز همانند رابطه حضرت با پدر او منصور، هم روایات دال بر

ص: 298


1- همان. با وجودی که امام صادق علیه السلام فرزندان دیگری هم داشته اند، وجه این که منصور، به طور خاص امام کاظم علیه السلام را هدف می گیرد، به خوبی روشن نیست. البته نقلی در مقاتل الطالبيين آمده است که نشان می دهد امام کاظم علیه السلام در زمان امامت امام صادق علیه السلام ، ظاهرا در حدود هفده یا هیجده سالگی و قاعدتا با نظر مثبت امام صادق علیه السلام ، در قيام محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه، علیه منصور شرکت داشته اند. (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 186، قم. منشورات الرضي - زاهدی، 1405ق.) ولی اولا در این نقل از عبدالله بن جعفر علیه السلام هم نام برده شده و ثانيا، در هیچ یک از جوامع روایی شیعه نیامده است. بلکه به نظر می رسد با توجه به مجموع روایات، روابط حضرات ائمه معاصر با خلفای عباسی، خلاف روش آنان در مواجهه با این خلفا باشد.
2- مفید، ارشاد، ج 2، ص 221
3- مناقب، ج3، ص 432، بحارالانوار، ج 48، ص108.
4- همان.

رابطه احترام آمیز در برخی مقاطع را شامل می شود و هم رابطه تهدید آمیز و دشمنی علنی در مقاطع دیگر. یک نمونه از رابطه اول، فضایی را نشان می دهد که در آن امام کاظم علیه السلام ، ظاهرا به صورتی مسالمت آمیز خواستار رد فدک به او از سوی خلیفه می شوند. این درخواست پس از بیان حضرت درباره توسعه حق فدک با گذشت حدود 160 سال از تعلق آن به حضرت زهرا علیها السلام در زمان پیامبر

اکرم صلی الله علیه و آله ، با وعده تأمل مهدی عباسی روبه رو می شود. (1)

نمونه رابطه قهر آمیز مهدی عباسی با حضرت را می توان در روایتی مشاهده کرد که بر دستور قتل حضرت توسط خلیفه دلالت می کند، که البته اجرای آن ناکام ماند. (2)

3-1- روايات رابطه با موسی

با وجود دوره کوتاه خلافت موسی هادی عباسی، ظاهرا به دلیل قیام حسین بن علی معروف به شهید فخ، رابطه او با امام کاظم علیه السلام ، تنها خصمانه گزارش شده است. چنان که در زیر مجموعه رابطه حضرت با قیام ها علیه حکومت عباسی اشاره خواهد شد، علیرغم بیعت نکردن حضرت با حسین بن علی (3) ، دیدگاه حسین به امام و دیدگاه امام به او مثبت و خیرخواهانه نقل شده است. (4) از همین رو، خلیفه نسبت به هم کاری حضرت با حسین بدگمان بود. این بدگمانی در مجلسی که اسرای پیرو حسین را می آورند تا حدی است که خلیفه ادعا می کند حسین به دستور امام کاظم علیه اسلام قیام کرده است؛ از این رو، در همان

ص: 299


1- کافی، ج 1، ص 543؛ بحار الانوار، ج 28، ص 149.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 418؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج1، ص315؛ بحار الانوار، ج 48، ص 148. روایت منبع اخیر، ضمن دلالت بر حبس حضرت توسط مهدی عباسی، ماجرای آزادی و تکریم ایشان توسط این خلیفه عباسی را هم نقل می کند.
3- بحارالانوار، ج 48، ص 161.
4- همان.

مجلس، وعده شدید اللحن قتل حضرت را می دهد. (1) وقتی خبر تهدید او را برای

حضرت می آورند، حضرت خبر مرگ موسی را برای رفع نگرانی اطرافیان اعلام

می فرمایند که بعدا نامه آن می رسد. (2)

4-1 - روایات رابطه با هارون

بیش ترین مدت دوره امامت حضرت هم زمان با خلافت هارون است. رابطه حضرت با هارون در اوایل خلافت او مسالمت آمیز، بلکه در ظاهر، دوستانه بوده است. برای همان ابتدای به خلافت رسیدن او، نامه ای بسیار احترام آمیز در روایات ما خطاب به مادر خلی

روایات رابطه با هارون را در سه گروه می توان دسته بندی کرد: گروه اول نشان دهنده رابطه ای ظاهرا دوستانه و توأم با تکریم و احترام هارون نسبت به حضرت است. گروه دوم، روایاتی است که حاوی دشمنی های متعدد و متنوع هارون با حضرت است، مانند زندان کردن و تهدید به قتل و نهایتا به شهادت رساندن حضرت. گروه سوم، درباره سؤال های هارون از حضرت

ص: 300


1- همان؛ مستدرک، ج 8 ص 347.
2- مستدرک، ج16، ص 67

درباره موضوعات مختلف و پاسخ حضرت به آن هاست. نمونه روایات گروه اول، روایتی از قول مأمون عباسی است. او می گوید:

زمانی که هارون حج به جا آورد، من و [دو برادرم] محمد و قاسم همراه او بودیم. مردم به دیدار او می آمدند. آخرین کسی که وارد شد موسی بن

جعفر علیه السلام بود. وقتی داخل شد، هارون به خود جنبید، گردن بلند کرد و چشم به او دوخت تا این که به اتاق هارون وارد شد. وقتی نزدیک هارون رسید، او بر دو زانو بلند شد و با او معانقه کرد. سپس رو به حضرت کرد و گفت: «ای ابو الحسن چطور هستی؟ اهل خود و اهل پدرت چطورند؟ شما در چه حالی هستید؟» همین طور از او احوالپرسی می کرد و ایشان در پاسخ می فرمود: «خوب، خوب». وقتی حضرت بلند شدند، هارون خواست برخیزد که حضرت او را قسم داد که بنشیند و با او معانقه و بر او سلام کردند و

وداع گفتند ... (1)

نمونه روایات گروه دوم که نسبتا فراوان و مفاد آن مشهور، بلکه روشن و

مسلم است، روایتی است که در آن هارون به سندی بن شاهک دستور حبس حضرت و سخت گیری بر او را صادر می کند؛ دستوری که به شهادت ایشان

انجامید. (2)

نمونه روایات گروه سوم، روایتی است که در آن هارون از امام کاظم علیه السلام درباره طبايع چهارگانه در بدن انسان سوال می کند. پس از پاسخ حضرت، هارون

ص: 301


1- صدوق، امالی، ص 458؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص 424؛ شیخ صدوق، امالی، ص 71؛ وسائل، ج 16، ص147 و ج 17 ص 216؛ روضه الواعظین، ص215؛ مستدرک، ج8، ص 255 و 270؛ الفصول المهمه ج3، ص378.
2- مدينه المعاجز، ج 6، ص 375؛ همان، ص 423 و 426، کافی، ج 1، ص319؛ شیخ صدوق، امالی، ص 212؛ روضه الواعظین، ص218 و 219؛ بحار الانوار، ج 48 ص 121، 131، 207، 230، 231 و 239، مستدرک، ج15، ص 247 و ج 17 ص293؛ شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 237؛ الاختصاص، ص 54، ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص408، 418، 422 و 440، علامه حلی، المستجاد من الارشاد، ص 193؛ تحف العقول، ص 404 الهدايه الكبری ص 264؛ طبری، نوادر المعجزات، ص 163 و 164.

می گوید: «ای فرزند رسول خدا! از گنج های خدای متعالی و پیامبر او بر مردم انفاق می کنی. (1) گفت و گو با هارون درباره علم نجوم، (2) نمونه دیگری است. در نمونه سوم که طبق نقل در مسجد الحرام اتفاق افتاده و در ابتدا حضرت به صورت ناشناس و بی اعتنا به هارون ظاهر شده است، وی پرسش های مختلف عمدتا فقهی مطرح می کند و پاسخ می گیرد. (3) نمونه چهارم توضیح حیوانی عجیب الخلقه برای هارون است. (4) در نمونه پنجم که به صورت احتجاج گونه ای با هارون است، امام کاظم علیه السلام فرمودند:

قَالَ لِي هَارُونُ اتَّقُولُونَ اَنَّ الْخُمُسَ لَكُمْ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَنَّهُ لَكَثِيرٌ قالَ قُلْتُ انَّ الَّذِي اعْطَانَاهُ عَلِمَ أَنَّهُ لَنَا غَيْرُ كَثِي؛ (5)

هارون به من گفت: «آیا شما بر این باورید که خمس از آن شماست؟» گفتم: «آری». گفت: «زياد است!» گفتم: «آن کس که خمس را به ما داده است می داند که برای ما زیاد

نیست». نمونه دیگر احتجاج با هارون در قرابت با رسول خدا صلی الله علیه و آله است. گویا هارون از روی جهل یا تجاهل قرابت را فقط از طریق مردان می داند و لذا ادعا می کند که اتصال نسل او به پیامبر صلی الله علیه و آله با اتصال امام کاظم علیه السلام ، یکسان و هر دو از طریق عموهای پیامبر صلی الله علیه و آله (به ترتیب عباس و ابوطالب)، فرزندان عبد المطلب است. امام به رابطه فرزندی خود با پیامبر و از طریق حضرت فاطمه علیها السلام اشاره می کنند که هارون از آن بی بهره است. (6)

ص: 302


1- شیخ مفید، اختصاص، ص198.
2- مستدرک، ج13، ص 102، ابن طاووس، فرج المهموم، ص108؛ بحار، ج 48، ص145.
3- بحار الانوار، ج 48، ص141، مستدرک، ج 8، ص 14؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 427
4- مدينه المعاجز ج6 ، ص437
5- حار الانوار، ج 48، ص158.
6- مستدرک، ج 20، ص 363 و ج26 ص108؛ سیدمرتضی، الفصول المختاره، ص 36، کافی، ج 4، ص 553؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص56؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج 6، ص7؛ روضه الواعظین، ص216؛ طبری، دلائل الامامه، ص25.

البته درباره پرسش و پاسخ فقهی با حضرت، برای خلفای قبل از هارون، یک

نمونه در مورد مهدی عباسی نیز نقل شده است. (1)

2. رابطه حضرت با یاران خاص

گروه دوم از روایات روابط اجتماعی - سیاسی امام کاظم صلی الله علیه و آله ، روایات روابط حضرت با یاران خاص است. این گروه به لحاظ تعداد، پس از گروه اول، بیش ترین روایات را دارد. نمونه مشهور از این گروه، روایات رابطه با علی بن یقطین است که در دستگاه عباسی هم صاحب منصب بود. روایات دستور وضوی تقیه ای به او (2) اجازه ندادن به او برای خروج از دستگاه عباسی (3) و داستان باز گرداندن پیراهن فاخری که علی از هارون گرفته و به امام کاظم علیه السلام هدیه داده بود، (4) از همین دست است.

نمونه دیگر، روایت سرزنش صفوان به سبب کرایه دادن شتران خود به هارون است. (5) که نمونه دیگر ارتباط حضرت از زندان با برخی از یاران است. طی یکی از این ارتباط ها، نامه ای جالب از آن حضرت، خطاب به على بن سوید، نقل شده است. حضرت در این نامه پس از تمجید از وی به سبب ثابت قدم بودنش در تشیع و ولایت اهل بیت، به پرسش های مختلف او پاسخ

داده اند. (6)

ص: 303


1- مستدرک الوسائل، ج 17، ص 50.
2- ابن شهر آشوب، مناقب، ج3، ص 407؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 336؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 433.
3- وسائل، ج 17، ص 198.
4- روضه الواعظین، ص 213؛ ارشاد، ج 2 ص 225، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 334؛ مناقب، ج 3 ص 408
5- وسائل، ج 17، ص 182.
6- کافی، ج 8 ص 124؛ مستدرک، ج 12، ص 300؛ کافی، ج 1، ص 313. برای سایر روایات ارتباط با یاران نک: الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 318 و 314؛ شیخ مفید، تصحيح الاعتقاد، ص 71؛ مستدرک الوسائل، ج 17، ص 292.
3. رابطه با شخصیت های مخالف (علمای مخالف و غیره)

احتجاج امام کاظم علیه السلام با شخصیت های مخالف، برابر روایات موجود، از اوان خردسالی حضرت شروع می شود. در روایتی از ابوحنیفه نقل شده که می گوید:

در ایام امام جعفر صادق علیه السلام ، پس از حج، به مدینه آمده، برای دیدار، وارد منزل ایشان شدم و در راهرو، منتظر اجازه دیدار نشستم. کودکی نوپا از داخل به سوی من آمد. از او پرسیدم: «مسافر در شهر شما، در کجا قضای حاجت کند؟» کودک گفت: «صبر کن!» سپس نشست و به دیوار تکیه دادند و فرمودند: «از کناره های نهرها و جایی که میوه درختان می ریزد و ورودی های مساجد و محل های تردد، بپرهیز و در پشت دیواری پنهان شو و لباس را بالا بزن و رو به قبله و پشت به آن نباش، آنگاه [ با رعایت این نکات که گفته شد] هر کجا خواهی قضای حاجت کن.» [ ابوحنيفه ) می گوید:

از آنچه از این بچه شنیدم شگفت زده شدم. به او گفتم: نام تو چیست؟» گفت:

« من موسی بن جعفر بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم ...» (1)

در ادامه روایت، ابوحنیفه از حضرت درباره گناهان می پرسد و پاسخ می شنود.

سپس می گوید: «از آنچه شنیده بودم خود را بی نیاز از ورود به منزل دیدم و از همان راهرو برگشتم.» (2)

روایات متعدد دیگر درباره رابطه با مخالفان وجود دارد که برای رعایت اختصار، فهرست وار ذکر می شود:

سوال محمد بن حسن شیبانی از امام در حضور هارون، (3) بحث و احتجاج با قاضی ابویوسف، (4) احتجاج بانفيع انصاریه (5) و

ص: 304


1- تحف العقول، ص 411؛ ابن طاووس، الطريف، ص328
2- تحف العقول، ص 412.
3- روضه الواعظین، ص 216؛ ارشاد، ج 2، ص 235.
4- وسائل، ج 12، ص 521 و 522 و 523 و ج 22 ص 29 ج 27 ص 103.
5- سید مرتضی، امالی، ج 1، ص 199.

ملاقات ابو يوسف و شیبانی با حضرت در زندان. (1)

4. احتجاج با غیرمسلمانان

روایتی در احتجاج حضرت با یهودی در زمان حیات امام صادق علیه السلام نقل شده

است. (2)

5. دوباره قیام زید بن علی

از امام کاظم علیه السلام نیز مانند برخی دیگر از ائمه، تمجید از زید بن على نقل شده

است. (3)

6. سعایت برخی از خویشان نزدیک عليه حضرت

در برخی منابع روایی، داستان سایت محمد بن اسماعیل بن جعفر علیه السلام عليه حضرت در نزد هارون، على رغم اکرام او توسط حضرت، نقل شده است. در برخی منابع دیگر همین جریان به علی بن اسماعیل بن جعفر نسبت داده شده و برخی هم از سعایت محمد بن جعفر سخن گفته اند. (4)

7. وضعیت حضرت در زندان

روایاتی چند، به وضعیت حضرت در زندان اشاره می کنند. برخی بر برنامه های عبادی و راز و نیازهای حضرت در زندان دلالت دارند، برخی به کارهای معمول مانند حجامت در زندان اشاره می کنند (5) و برخی بر نیرنگ های

ص: 305


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 326.
2- همان، ص 111 و 115.
3- وسائل، ج 12، ص 54. 4. وسائل، ج 12، ص 174؛ الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 994، مناقب، ج3، ص423ء المستجاد من الارشاد، ص 189؛ بحار، ج 48 ص209، 210 و 231
4- شیخ صدوق، امالی، ص211؛ وسائل، ج 4، ص 281.
5- وسائل، ج 17، ص109.

حاکمان عباسی علیه حضرت در زندان دلالت دارند، مانند ماجرای فرستادن کنیز زیبا به زندان (1) برخی به دعای حضرت در زندان برای آزادی خویش اشاره می کنند. (2) قبلا نیز روایات نامه حضرت به برخی یاران از زندان و یا ملاقات برخی مخالفان با ایشان در زندان را نقل کردیم.

8.وضعیت تقیه ای

با توجه به سخت گیری خلفا و فضای حاکم بر زمان و مکان امام کاظم علیه السلام ،

برای ایشان مانند سایر ائمه روشن است. این معنا از روایات متعددی نیز به دست می آید. برخی روایات با دلالت روشن تری، به طور خاص این وضعیت را نشان می دهند. (3)

9. رابطه با شورش ها عليه خلفا

پیش از این اشاره شد که روش امام کاظم علیه السلام ، آن چنان که از روایات بر می آید، عدم شورش عليه خلفای وقت بوده است. اما رابطه حضرت با کسانی که بر خلاف این روش، به شورش دست زده اند متفاوت است. برای مثال، با شهید فخ چنان رابطه دوستانه ای وجود دارد که حضرت را به همراهی با او متهم کرده اند که قبلا اشاره شد. (4) برخی دیگر را به شدت از شورش بر حذر داشته اند، به گونه ای که هارون از این حرکت امام اظهار خشنودی کرده است. (5)

ص: 306


1- . مدينة المعاجز، ج 6، ص423؛ بحار، ج 48، ص239.
2- مستدرک، ج 6، ص 230؛ اختصاص، ص 59؛ ابن طاووس، جمال الأسبوع، ص 114.
3- کافی ج2 ، ص 230 ، علل الشرایع ، ج2 ، ص 395 ، مختصر بصائر الدرجات ، ص 297 ، بحار ، ج 48 ، ص 66 و 158 ؛ مستدرک ، ج9 ، ص 143 و ج12 ص 300 .
4- بحار، ج 48، ص 151 و 160 و 161 و 165 و 169.
5- کافی، ج 1، ص 367؛ مدينه المعاجز، ج6، ص290.
10. رابطه با وکلای مالی و کارگزاران

امام کاظم علیه السلام دارای وكلایی در سرزمین های مختلف بوده اند که اموالی را به

نام حضرت در اختیار داشته اند. (1)

11. اخذ و گردآوری اموال (خمس، هدايا و غيره)

روایاتی در کنار روایات بند قبل وجود دارد که دلالت می کند اموال زیادی به نام حضرت و نزد خود ایشان گرد آوری شده است. (2) هم چنان که برخی روایات، بر فضیلت و ترغیب رساندن اموال به ائمه در دولت های فاسق دلالت می کند. (3)

12. رابطه با والیان و کارگزاران حکومت عباسی

به جز ارتباط با خود خلفا، روایات زیادی در مورد ارتباط حضرت با واليان، کارگزاران و مرتبطان دستگاه خلفای عباسی، اعم از روابط به ظاهر دوستانه یا علنا دشمنانه، وجود دارد. در این روایات موارد ذیل نقل شده است:

حضور نزد والی مکه، (4) رسوا کردن مکر سندی بن شاهک در مسمومیت حضرت، (5) اظهار ارادت فضل بن ربیع به حضرت، (6) توطئه ادعای دروغین مالی علیه حضرت، (7) اجازه ندادن به سندی بن شاهک برای پرداختن هزینه کفن آن حضرت (8) و جواب تمسخر برخی از بنی عباس. (9)

ص: 307


1- الامامه و التبحره ص 75؛ علل الشرایع، ج 1، ص 235 و 236 و 353.
2- کافی ج 7 ص 126، 169، 456 و وسائل ج 26 ص 202 و مستدرک ج 2 ص 224 والخرائج و الجرائح، ج 1 ص 237 و 330 و مناقب ج 3 ص 412 و بحار ج 48 ص 67 و 158 و 208
3- کافی ج 8 ص 302
4- تهذیب الاحکام، ج 7، ص 261.
5- شیخ صدوق، امالی، ص213.
6- وسائل، ج 12، ص 353.
7- همان، ج 27، ص 291.
8- مستدرک، ج 2، ص 231؛ تحف العقول، ص 412.
9- بحار الانوار، ج 48، ص 158 .

منابع

1. ابن بابویه قمی، الامامه و والتبصره، قم: مدرسه الامام المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1363.

2. ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، نجف اشرف: مکتبه الحیدریه،

بی تا

3. ابن طاووس، علی بن موسی، الطرائف، قم: بینا، 1399 ه.ق

4. _________، جمال الأسبوع، بی جا، مؤسسه آفاق، 1371.

5._________، فرج المهموم، قم: منشورات رضی، 1363

6. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، قم: موسسه نشر فقاهت، 1417 ق.

7. احمد بن محمد برقی، محاسن، تهران اسلاميه، 1330.

8. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: منشورات رضی، 1405ق.

9. بحرانی، سیدهاشم، مدينه المعاجز، قم: موسسه معارف اسلامی، 1413ق.

10. حر عاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمه، قم: موسسه امام رضا 7، 1376.

11.________ ، وسائل الشیعه، قم: موسسه آل البيت، 1414ق.

12. حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، قم - جماعه المدرسين 1363.

13. حسین بن سعيد، کتاب المومن، قم: مدرسه امام مهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1404ق.

14. حلی، حسین بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، نجف اشرف: مطبعه الحیدریه،

1370 ق.

15. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، قم: آل البيت، 1413ق.

16، خزاز قمی، ابوالقاسم علی بن محمد، کفایه الاثر، قم: انتشارات بیدار، 1401ق.

17. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدايه الكبری، بیروت: موسسه بلاغ، 1411ق.

18. راوندی، قطب الدين، الخرائج و الجرائح، قم: موسسه امام مهدی، 1409ق.

19. سید مرتضی، علی بن طاهر، الامالی، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی، 1325 ق.

ص: 308

20. شیخ صدوق، محمد بن علی بن حسین، معانی الاخبار، قم: جامعه مدرسین، 1361.

21._________، من لایحضره الفقيه، قم: جامعة المدرسین، بی تا.

22._________، امالی، قم: موسسه بعثت، 1417ق.

23._________، خصال، قم: جامعه مدرسین، 1362.

24.________ ، صفات الشيعه، تهران: انتشارات عابدی، بی تا،

25._________، علل الشرایع، نجف اشرف: المكتبه الحیدریه، 1385ق.

26._________، کمال الدين و اتمام النعمه، قم: جماعه المدرسین، 1363.

27. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران: اسلاميه، 1364.

28. شیخ مفید، محمد بن محمد، الفصول المختاره، بیروت: دار المفيد، 1414 ق.

29._________، تصحيح الاعتقاد، بیروت: دار المفيد، 1414 ق.

30.__________، الاختصاص، قم: جماعة المدرسین، 1414ق.

31.__________، ارشاد، بیروت: دار المفيد، 1414ق.

32. صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، تهران: اعلمی، 1362.

33. طبرسی، علی، مشکاة الانوار، قم: دار الحدیث، 1418ق.

34. طبری، محمدبن جریر، نوادر المعجزات، قم: مدرسه امام مهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1410ق.

35. علامه حلی، حسن بن مطهر المستجاد من الارشاد، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،

1406 ق.

36. على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، قم: آل البيت، 1409ق.

37. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1363.

38. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا

39. محمدبن ابی جمهور، عوالی اللئالی، قم: حاج آقا مجتبی عراقی، 1403 ق.

40. میرزای نوری، مستدرک الوسائل، قم: آل البيت، 1408ق.

41. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغيبه، قم: منشورات انوار الهدی، 1422ق.

42. نیشابوری، محمدبن فتال، روضة الواعظین، قم: منشورات رضی، بی تا

ص: 309

سبک زندگی و سیره اخلاقی امام کاظم علیه السلام

محمدرضا جباری

*محمدرضا جباری (1)

چکیده

مباحث مربوط به سبک زندگی و سیره اخلاقی معصومان امروزه اهمیتی دو چندان یافته است؛ زیرا انسان ها برای درست زندگی کردن در فضای آلوده این عصر، نیازمند الگوهای مطمئنی هستند تا اساس زندگی خود را بر پیروی از آنان بنا نهند و مسیر خود را با اطمینان خاطر برگزینند. سیره، به مفهوم اصولی ثابت است که در همه زمان ها و مکان ها قابلیت تبعیت دارد و برای استنباط آن اصول، باید به قواعدی ملتزم بود. ابعاد بحث درباره سیره، در تقسیمی منطقی، به سلوک معنوی و عبادی، فردی و زیست محیطی، خانوادگی و اجتماعی قابل طرح است. درباره سیره امام کاظم علیه السلام هر چند تاکنون آثاری ارزشمند تدوین شده، به جرأت می توان گفت هنوز اثری جامع و ناظر به محورهای یادشده، با تتبع کامل در متون روایی و تاریخی و منطبق با تعریف یادشده از سیره فراهم نگشته است. مقاله حاضر، مدعی انجام دادن این رسالت نیست که تحقق آن مستلزم کاری فراتر از یک مقاله است؛ اما در این نوشتار، تلاش شده که چارچوب بحث ارائه گردد و نمونه هایی عرضه شود. واژگان کلیدی: سیره، سیره اخلاقی، سبک زندگی، امام کاظم علیه اسلام ، سیره امام کاظم علیه السلام ، سیره معصومان.

ص: 310


1- دانشیار مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی

مقدمه

انسان ها برای زندگی در مسیر درست و حرکت در جهت تعالی، نیازمند الگوهایی هستند که رفتارهای خود را بر آن ها انطباق دهند. به عبارت دیگر، صرف دانستن و آگاهی از درستی ها و نادرستی ها که از عقل و وحی به دست می آید، کافی نیست. اگر کسانی باشند که رفتار آن ها عين درستی و حقیقت باشد، این گونه افراد می توانند و بلکه لازم است که به عنوان الگوهای جاودانه بشریت مطرح شوند و رفتارشان سرمشق دیگران قرار گیرد. چنین الگوهایی، کسانی نیستند جز معصومان. توضیح آن که آن بزرگواران نیز همچون دیگر انسان ها، زندگی طبیعی داشته؛ تفاوتشان تنها در بعد عصمت و ارتباط با جهان بالاست. قرآن کریم، به این حقیقت تأکید می کند:

( قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا ). (1)

بنابر این، اگر معصومان نیز همچون دیگر انسان ها می زند و با مشکلات و مسائل گوناگون در حیات فردی، خانوادگی و اجتماعی درگیر هستند، اصول برگرفته از رفتار آنان در هر موضوعی، از آن جا که از منبع عصمت سرچشمه گرفته، تا ابد و برای همه انسان ها می تواند الگو باشد. اصول بر گرفته از رفتار معصومان، در اصطلاح «سیره» نامیده می شود.

پژوهش حاضر، چنین مهمی را پی می گیرد. این نوشتار، حاصل تتبع و بررسی روایات متعدد موجود در آثار روایی و تاریخی مربوط به امام کاظم علیه السلام است که تلاش شده در نظمی منطقی و چارچوبی دقیق - به گونه ای که ارباب دقت را مقبول افتد. ارائه و در صورت لزوم، تحلیل شود. روشن است که این نوشتار، در پی تبیین سیره، یعنی رفتارهای اخلاقی آن حضرت است و بیان سخنان آن

ص: 311


1- کهف، آیه 110.

حضرت، هدف اصلی نیست، هرچند برای تبیین هر چه بهتر سیره آن حضرت، از

سخنان ایشان نیز غافل نبوده ایم.

به نظر می رسد که یکی از بهترین شیوه ها برای دسته بندی مباحث مربوط به سیره اخلاقی، تقسیم ویژگی های اخلاقی معصومان در پنج حیطه سلوک عبادی، سلوک فردی، سلوک خانوادگی، سلوک اجتماعی و سلوک زیست محیطلی است؛ زیرا رفتارهای انسانی، منطقا در ارتباط باخدا، خود، خانواده، اجتماع، طبیعت و

حيوانات، قابل تعریف است؛ بدین لحاظ در این مقاله تلاش شده تا سیره اخلاقی

امام کاظم علیه السلام - در حد گزارش های موجود - در محورهای یادشده پی گیری شود.

تبیین واژگان کلیدی

1. سیره

این واژه از ریشه «سير» (1) گرفته شده است. سیره بر وزن فعله و مصدر نوعی و به مفهوم نوع حرکت و سبک رفتار است. (2) از قرن اول هجری به بعد، مسلمانان واژه سیره را درباره شرح حال و حوادث مربوط به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله - به طور خاص - و مطلق شخصیت های تاریخی از جمله دیگر معصومان - به طور عام - به کار بردند. سپس کتاب های متعددی به منظور تبیین سیره رسول خدا و تدوین شد. گفتنی است آنچه در کتب سیره یافت می شود، مجموعه ای از گزارش های تاریخی مربوط به زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و دیگر معصومان است، اما برای دست یابی به سبک و شیوه رفتاری معصومان، باید مجموعه گزارش های مربوط به یک موضوع خاص که چه بسا به برهه های مختلف حیات معصوم مربوط باشند - را جمع آوری و تحلیل کرد تا به یک اصل کلی و ثابت رسید؛ بدین

ص: 312


1- «سمير» يعنی مطلق حرکت و«مری» یعنی حرکت در شب.
2- برای مطالعه بیشتر درباره واژگان سیره و اهمیت آن، نک: سیری در سیره نبوی، اثر شهید مطهری.

ترتیب، مجموعه ای از اصول ثابت در سیره را می توان کشف کرد که همواره، حجت و قابل تبعیت بوده، به زمان با شرایط خاصی منحصر نیستند.

در کنار واژه سیره، واژه «سنت» نیز معمولا به کار می رود. سنت از نظر لغوی به معنای راه، روش و طریقه سلوک و حرکت است (1) اما در اصطلاح، يعنی گفتار، رفتار یا تقریر (2) معصوم؛ بنابراین، سنت معصومان به جز رفتار آنان، گفتار یا تقریر شان را نیز شامل می شود، در حالی که سیره، تنها شامل رفتار آنان است. راز جذابیت سیره یا همان سنت رفتاری معصومان، آن است که به حیطه رفتاری آنان مربوط می شود و انسان ها بیش تر مایلند بدانند که انسان های کامل چگونه رفتاری داشته اند.

2. اخلاق

این واژه، جمع خُلُق و یا خُلْق، و به معنای سجيه، طبع و عادت است. واژه خلق و خلق در اصل (هم چون شَرب و شُرب، و نیز صَرم و صُرم) از یک ریشه اند، با این تفاوت که خلق، به صفات، اشکال و هیئت ظاهری و جسمانی مربوط است که با قوه بینایی درک می شوند، اما خلق و خلق، به صورت باطنی انسان تعلق دارد؛ یعنی به نفس انسانی و اوصاف و ویژگی های مختص به آن. (3) در قرآن کریم نیز واژه خلق، در همین معنا به کار رفته است:

( وَ إِنَّكَ لَعَلَى لِخُلُقٍ عَظِيمٍ ) (4)

و به راستی که تو را خویی والاست.

ص: 313


1- این واژه در قرآن نیز به معنای طریقه و روش به کار رفته است: وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الأولين اَيْ طَرِيقِهِمُ اَلَّتِي سَنَّهَا اَللَّهُ فِي اهلاكهِم حِينَ كَذَّبُوا رُسُلَهُ وَ هُوَ وَعِيد ( مجمع البحرین، ج 2، ص 436.)
2- تقرير، یعنی سکوت معصوم در قبال رفتار یا گفتار دیگران، به گونه ای که به منزله تأييد آن گفتار یا رفتار باشد.
3- نک: تاج العروس، ج 6، ص 337؛ مجمع البحرین، ج 1، ص 693.
4- قلم، آیه 4.

( إِنَّ هَذَا اِلاَّ خَلَقَ اَلْأَوَّلِينَ )؛ (1)

این، جز شیوه [ و خوی ] پیشینیان نیست. واژه خلاق نیز که در قرآن به کار رفته، از همین ریشه و به معنای بهره ای است

که انسان به وسیله خلق و خوی نیکو کسب می کند: (2)

( مَالُهُ فِي اَلْآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ ) (3)

و حال آن که برای او در آخرت نصیبی نیست. اما واژه اخلاق، اصطلاحا به آن دسته از ویژگی ها و ملكات نفسانی گفته

می شود که به وسیله آن ها، کارهای انسان به آسانی از او سر می زند. تعریف خواجه نصیرالدین طوسی از اخلاق، گواه بر این مدعاست:

خلق ملکه ای بود که نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی بود از او،

بی احتیاج تفکری و رویتی . (4)

بدین ترتیب، اخلاق به آن دسته از صفات نفسانی گفته می شود که در اثر عواملی هم چون تکرار یک فعل، حصول معرفت و بصیرت لازم، تأمل و تفکر و با عنایات الهی، نوعی ثبات، رسوخ، استمرار و دوام در نفس می یابند و به آسانی زوال نمی پذیرند. در فلسفه، این گونه کیفیات نفسانی را «ملکه» و کیفیات نفسانی سریع الزوال و زودگذر را «حال» می نامند. (5)

واژه اخلاق در تعریف یاد شده، به ملكات درونی و نفسانی مربوط است که منشأ افعال بیرونی می شوند. اما گاه این واژه، بر هر کاری که متصف به حسن یا قبح بوده و صاحبش مستحق مدح یا ذم باشد نیز اطلاق گردیده است؛ حتی اگر هنوز به صورت صفتی راسخ در نفس در نیامده باشد. (6)

ص: 314


1- شعراء، آیه 137.
2- مفردات غريب القرآن، ص 158.
3- بقره، آیه 102 و 200.
4- اخلاق ناصری، ص 64
5- نهايه الحكمه، ص 107.
6- مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق، ص 9 و 10.

3. سیره اخلاقی

ما دنبال دستیابی به اصول ثابت در رفتار معصومان هستیم تا آن ها را برای خود الگو قرار دهیم. حال اگر این اصول رفتاری، با هدف تبیین ارزش های اخلاقی انعکاس یافته در رفتار آنان بررسی گردند، از آنها با عنوان سیره اخلاقی معصومان یاد می شود.

سیره معصوم، مجموعه رفتارهای نظام مند و دارای مناط و معیار اوست که براساس منطق خاصی سر می زند؛ بدین لحاظ، سیره اخلاقی یعنی مجموعه رفتارهایی که از ویژگی ها و ملکات اخلاقی موجود در نفس شريف معصوم برمی آید و بروز و نمود بیرونی می یابد و از نظام، مناط و منطق ثابتی برخوردار است.

امروزه بشر بیش از هر زمان دیگر، نیازمند آگاهی از اصول سیره اخلاقی معصومان است. انسان ها در منجلاب مفاسد اخلاقی جوامع امروزی، با سرمشق قرار دادن رفتارهای آنان، اطمینان می یابند که در صراط مستقیم حرکت می کنند. فراموش نکنیم مکاتب و مذاهب موجود، از نعمت سیره معصومان بی بهره اند و تنها شیعیان دوازده امامی گنجینه گرانبهای سیره معصومان را در کنار سخنان گهربارشان در اختیار دارند و تمامی بشر، نیازمند این ذخایر بی بدیل هستند.

چنان که در مقدمه گذشت، حیطه های بحث در سبک زندگی و سلوک اخلاقی معصومان را منطقا می توان در پنج محور دنبال کرد: سلوک عبادی، سلوک فردی و زیست محیطی، سلوک خانوادگی، سلوک اجتماعی. آرزو و تلاش هر پژوهنده در سیره معصومان، آن است که شواهد تاریخی و روایی کافی برای تمامی موضوعات مرتبط با پنج محور یادشده را در اختیار داشته باشد اما متأسفانه، تضییقات و محدودیت های فراهم آمده برای معصومان و شیعیان آنان،

ص: 315

سبب شد که بسیاری از این روایات، زمینه نشر نیابند و یا از بین بروند. بدین لحاظ، نوشتار حاضر بر اساس روایات موجود از سیره امام کاظم علیه السلام و با یاری گرفتن از سخنان آن حضرت، تصویری نسبتا جامع از سبک زندگی آن حضرت در محورهای پیش گفته ارائه می دهد. در آغاز، به سلوک معنوی و عبادی امام هفتم می پردازیم؛ زیرا مهم ترین بعد زندگی انسان در سلوک او با خداوند متجلی می شود؛ هرچند، باید توجه داشته باشیم که برای انسان مؤمن - به ویژه برای امام معصوم - تمامی عرصه های زندگی، صحنه سلوک با خداوند است.

سلوک عبادی و معنوی

اشاره

انسان در تعامل با خداوند، باید به سه عرصه توجه داشته باشد:

نخست آن که خداوند را آن سان که سزاوار است، بشناسد و به او ایمان آورد. البته این به مفهوم تلاش برای شناخت بیشتر و دقیق تر خداوند است و گرنه بشری که گرفتار محدودیت است، چگونه می تواند خدای نامحدود را آنچنان که سزاوار اوست بشناسد؟!

دوم آن که در عرصه عبادت او کوشا باشد و او را آن سان که شایسته اوست، عبادت کند؛ گرچه، این جا باید گفت: حق عبادت او برای انسان ها ممکن نیست و آنان باید حداکثر تلاش خود را در این مسیر به کار گیرند.

سوم آن که تلاش کند در همه عرصه های زندگی، از یاد خداوند غافل نگردد

و همه افکار، گفتار و رفتارش را بر خواست او منطبق سازد.

با توجه به آنچه گذشت، بحث درباره سلوک معنوی و عبادی را باید در سه حیطه یادشده پی گرفت. در ادامه، نخست به بررسی اصول مربوط به حیطه عبادات می پردازیم و اصل معرفت و ایمان به خدا را نیز به عنوان مقدمه لازم برای عبادت، در همین بخش مطرح می کنیم و سپس اصول مربوط به ویژگی های معنوی در حیطه غیر عبادات را بررسی خواهیم کرد.

ص: 316

1. خصلت های معنوی عبادی

اشاره

لیا

الف) معرفت و ایمان به خدا

شناخت معبود، از اساسی ترین لوازم و شرایط عبادت راستین است؛ زیرا بدون شناخت معبود، عبادت او جز رفتاری تصنعی و پوچ و از سر عادت، چیز دیگری نیست. بدین لحاظ، قرآن کریم در آیات فراوانی به معرفی، خداوند متعالی می پردازد؛ از جمله:

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ ۖ هُوَ الرَّحْمَٰنُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ ۖ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (1)

در روایات معصومان نیز جایگاه معرفت بسیار رفیع است؛ به گونه ای که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را سرمایه اصلی خویش معرفی فرموده اند. (2) امام کاظم علیه السلام نیز به معرفت و جایگاه آن نگاه ویژه داشتند. آن حضرت اموری را که معرفت نسبت به آن ها شایسته است، چهار چیز می دانند:

معرفت به پروردگار؛ معرفت به آن چه خداوند به بشر عطا کرده و انجام داده است؛ معرفت به آنچه خداوند از بشر طلب کرده و بالأخره، معرفت به آنچه موجب خروج انسان از ساحت دین می شود. (3) آن حضرت هم چنین، افضل عبادات را در درجه اول، معرفت و سپس انتظار فرج می دانند. (4)

ص: 317


1- حشر، آیات 22-24.
2- وَعِن عَلِيٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَأَلْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ سُنَّتِهِ فَقالَ المُعَرِفهُ رَأْسُ مَالِى والْعَقْلُ أَصْلُ دِينِي ... الشِّفاءُ بِتَعريفِ حُقُوقِ اَلْمُصْطَفِيِّ صَلِّيَ اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ الشفاء ، ج 1، ص 146.
3- قَالَ اِبْنُ حُمْدُونٍ في تذكرته قَالَ مُوسَي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَجَدْتَ عِلْمَ النَّاسِ في أرْبَعٍ أَوَّلُهَا أن تَعْرِفَ رَبَّك والثَّانِيهْ اَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ والثَّالِثُهُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْك والرَّابِعُهُ أنْ تَعْرِفَ ما يُخْرِجُك عَنْ دِينِك ... ( اعیان الشیعه، ج 2، ص 9.)
4- «... وَأفضَلُ العِبادِهِ بَعْدَ المُعَرِّفَهِ انتِظارُ الفَرَج ... .. ». (تحف العقول، ص403.)

آن بزرگوار، تالاش بلیغی برای بیان اوصاف واقعی خداوند و زدودن تصویر تحریف آمیز از حقیقت ذات باری تعالی داشتند. آن حضرت، در نفی دیدگاه نادرست یکی از اصحاب، بدترین جسارت به خداوند را از ناحیه کسانی دانسته اند که برای او جسم، صورت و اعضا و جوارح قائل هستند. (1) در روایتی دیگر، آن حضرت دیدگاه صحابی خود را درباره علم الهی تصحیح فرمودند.

(2)

در جایی دیگر، دیدگاه مخالفان مبنی بر آن که خداوند در ثلث آخر شب از آسمان فرود می آید و می فرماید که آیا دعا کننده و استغفار کننده ای هست را نفی کردند و به تفصیل لازمه های فاسد این نوع نگاه به خداوند را تبیین فرمودند. (3) این روایت، شاهد گویایی است برای این حقیقت که اگر امامان معصوم نبودند، معلوم نیست که عقاید خرافی مخالفان، عقاید اسلامی و خود این دین را به چه سرنوشتی مبتلا می کرد !

پس از معرفت، ایمان به خداوند پدید می آید و ایمان نیز شوق عبادت و نیاز به آن را به دنبال دارد. امام کاظم علیه السلام برای ایمان، جایگاهی بس رفيع قائل بودند؛ هنگامی که یکی از یاران از ایشان درباره برترین اعمال نزد خداوند پرسید، فرمودند: «چیزی که هیچ عملی بدون آن پذیرفته نیست.» آن فرد پرسید: «آن چیست؟» فرمود: «ایمان به خدا که در میان اعمال، عالی ترین درجه و والاترین بهره و شریف ترین منزلت ها را دارد.» آن حضرت در ادامه این روایت نسبتا مفصل، به بیان درجات ایمان پرداختند و نقش عمل را در تحقق حقیقت ایمان بسیار مهم دانستند. (4)

ص: 318


1- « عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكيمٍ قَالَ وَصَفْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَولُ هِشَامِ بْنِ سالِمٍ الجَوالِيقيِّ وحَكَيتُ قَولَ هِشَامِ بْنِ اَلْحَكَمِ إِنَّهُ جسمٌ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعالى لا يُشبِهُهُ شِئ أيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنِيُّ الْفُحْشِ والفَسَادُ أَعْظَمُ مِن قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُوَرِهِ أَوْ بِخَلْقِهِ أَيْ مَخْلُوقِيهِ أَوْ بِأَعْضَاءِ الْمَخْلُوقِينَ أوْ بِتَحْديدٍ وأعْضَاءٍ تَعالى اللَّهُ عَن ذلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً ». (کافی، ج 1، ص 105، ح 4.)
2- « عَنِ الكَاهِلِيِّ قَالَ كَتَبْتُ إِلَى أَبِي اَلْحَسَنِ فِي دُعَاءٍ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ مُنْتَهِي عِلْمِهِ فَكَتَبَ إِلَى لا تَقولَنَّ مُنتَهيَ عِلمِهِ فَلَيسَ لِعِلمِهِ مُنتَهيٌ ولكِن قُل مُنتَهى رِضاهُ » (کافی، ج 1، ص 107، ح 3.)
3- توحید، ص 183.
4- کافی، ج 2، ص 38 - 39، ح 7.
ب)شوق عبادت

عبادت برای کسی هم چون امام کاظم علیه السلام ، امری تحمیلی و از سر عادت و یا اسقاط تکلیف برای دور ماندن از عقوبت نبود. پیش از این گفتیم که عبادت بدون معرفت، بی ارزش است و هر چه معرفت افزون تر شود، خشوع و افتادگی و احساس ذلت و حقارت در انسان نسبت به خداوند متعالی بیش تر می گردد و به دنبال آن، عشق و اشتیاق به عبادت چنین وجود عظیمی بیشتر خواهد شد. از این رو قرآن کریم نماز را جز برای خاشعان، امری سنگین و تحمیلی معرفی می فرماید. شواهد زیادی را برای بیان اوج شیفتگی امام کاظم علیه السلام به عبادت می توان آورد. بخشی از این شواهد، همان روایاتی هستند که از کثرت عبادات طاقت فرسا و طولانی آن حضرت حکایت دارند که در ادامه مباحث، ذیل عنوانی مستقل بررسی خواهند شد.

بخش دیگر، سخنان آن حضرت در وصف شیفتگی و شوق خود به عبادت است که دراین باره، به مناجات آن حضرت در زندان هارون اشاره می کنیم. بنابر گزارش برخی از جاسوسان هارون، امام در زندان، در مناجات با خداوند، این جملات را در دعاهایشان تکرار می کرده و پس از آن خدا را شکر می گفته اند:

خدایا! من همواره از تو، فراغتی را برای عبادتت طلب می کردم و تو آن را

برایم فراهم کردی، پس تو را بر این نعمت سپاس می گویم.

ج) فقه عبادت

آگاهی داشتن به احکام یا فقه عبادت، از جمله مهم ترین لوازم عبادت مطلوب و درست است؛ زیرا چگونگی عبادت را به لحاظ کمی و کیفی، باید از خود (1)

ص: 319


1- وقالَ بَعْضُ عُيُونِهِ كُنْتُ أَسْمَعُهُ كَثِيراً يَقُولُ في دُعائهِ اَللّهُمَّ اِنَّنِي كُنتُ أَسأَلُكَ أَن تُفَرِّغَنى لِعِبادَتِكَ اللَّهُمَّ وَقَد فَعَلتَ فَلَكَ الحَمدُ ». ( مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 334.)

معبود فراگرفت. چه بسیارند کسانی که با بی توجهی به این اصل مهم، عمری عبادت باطل انجام می دهند! بدین لحاظ، امام کاظم علیه السلام در پاسخ کسی که از ایشان درباره لزوم یا عدم لزوم پرسش درباره تکالیف شرعی پرسید چنین فرمود:

مردم مجاز نیستند نسبت به آنچه در ارتباط با امور دینشان به آن نیازمندند

بی اعتنا باشند. (1)

آن حضرت هم چنین در بیانی جالب و بلیغ، مسلمانان را به تفقه در امر دین

سفارش کرده و آن را موجب اتمام عبادت دانسته اند:

در دین خدا تفقه کنید؛ زیرا فقه، كليد بصیرت و موجب اتمام عبادت و نیل به منزلت های رفیع و مراتب بالا در دین و دنیاست. برتری فقیه نسبت به عابد، هم چون برتری خورشید بر ستارگان است. کسی که در امر دینش تفقه نکند، خداوند از عمل او راضی نیست. (2)

د)حال توجه در عبادت

روح اصلی عبادت، توجه به معبود است و اصلا عبادت بدون حال توجه به معبود، صرف عادت و کاری لغو است، هر چند به علت لطف معبود، در ظاهر، درست باشد. ما انسان ها که غرق در افکار روزمره خویش هستیم، به دشواری می توانیم در حال عبادت، توجه خود را به معبودی معطوف کنیم که در برابر او ایستاده ایم، بدین لحاظ، بسیار کنجکاوانه مایلیم بدانیم که امامان معصوم هنگام عبادت چه حالی داشته اند. برای نیل به پاسخ این پرسش، به این روایت توجه کنید:

روزی ابوحنیفه به حضور امام صادق علیه السلام مشرف شد و عرض کرد: «پسرت

ص: 320


1- « عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَانِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ سُئِلَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَل يَسَعُ اَلنَّاسَ تَرْكُ اَلْمَسْأَلِهِ عَمَّا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فَقَالَ لاَ ». (کافی، ج 1، ص 30، ح 3.)
2- « وَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللَّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتَاحُ البَصيرِهِ وَتَمامُ العِبادِهِ وَالسَّبَبُ إِلَى المَنازِلِ الرَّفيعِهِ والرُّتَبِ الْجَلِيلِهِ فِي الدِّينِ وَالِدُنيا وَفَضلُ الفَقِيهِ عَلَى العابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الكَواكِبِ ومَن لَم يَتَفَقَّه في دينِهِ لَم يَرضَ اللَّهُ لَهُ عَمَلاً ». (تحف العقول، ص 410.)

موسی را دیدم درحالی که مردم از برابرش عبور می کردند، نماز می خواند و او آن ها را نهی نمی کرد !» امام صادق علیه السلام نیز با شنیدن سخن ابوحنیفه، فرزندش را فراخواند و به او فرمودند:

پسر کم ! ابوحنیفه می گوید که در حال نماز خواندت مردم از برابرت عبور می کرده اند؟» امام کاظم علیه السلام عرض کردند: «آری پدر جان، آن که من برای او اقامه نماز می کنم، از آنان که از برابرم عبور می کنند، به من نزدیک تر است؛ زیرا خداوند فرموده: "من از رگ گردن به انسان نزدیک ترم."» در این هنگام، امام صادق علیه السلام فرزندشان را به سینه چسبانیدند و فرمودند: «پدر و مادرم به فدایت ای گنجینه اسرار.» (1)

از شواهد دیگر آن که حضرت هنگام تلاوت قرآن، آن را علاوه بر صوتی نیکو، باحال حزن قرائت می کردند و می گریستند، به گونه ای که شنوندگان را تحت تأثیر قرار می دادند و آنان نیز به گریه حضرت می گریستند و نیز در حال عبادت، از خشیت الهی آن چنان می گریستند که محاسن شریفشان

خیس می شد. (2)

نکته شایان ذکر دیگر در این زمینه آن که اگر کسی دارای عبادات فراوان و طاقت فرسا باشد، چنین حالی ناشی از عشق او به عبادت از سویی و وجود حالت حضور و توجه به معبود از سوی دیگر است؛ زیرا بدون چنین حالی، انجام دادن عبادات طاقت فرسا ممکن نیست.

ه)کثرت عبادت و احساس تقصير

عشق و شوق انسان های شیفته عبادت به خلوت با معشوق حقیقی، آنان را علاوه بر سوق دادن به سوی عبادتی با روح و لذت بخش، به سوی کثرت در

ص: 321


1- کافی، ج 3، ص 297، ح 4.
2- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 432

عبادت و انجام دادن عبادات طاقت فرسا سوق می دهد. و دلیل این امر روشن است؛ زیرا آنان لذت خلوت با معبود را می چشند و از این رو، از طول عبادت، دچار ملال و خستگی نمی شوند. امام کاظم علیه السلام چنین انسانی بودند. شیفتگی حضرت به عبادت، نام ایشان را با سجده های طولانی و نمازهای پیاپی قرین ساخته است. اوج این بندگی را در زمان زندانی شدن آن حضرت می یابیم. پیش تر درباره کیفیت عبادت آن حضرت سخن گفتیم، اما درباره کمیت عبادت به چند روایت توجه کنید:

نخست آن که انسان مومن و شیفته عبادت، حتما بخشی از ساعات شبانه روز خود را به عبادت اختصاص می دهد و عبادت را فدای دیگر امور و دیگر امور را فدای عبادت نمی کند. این نکته در روایتی از امام کاظم علیه السلام به خوبی انعکاس

یافته است. آن حضرت در وصیتی به عموم اصحابش، آنان را به نظم در زندگی و تقسیم بندی منطقی ساعات شبانه روز سفارش فرمودند:

بکوشید اوقات شبانه روزی شما مشتمل بر چهار ساعت (بخش) باشد: بخشی برای مناجات با خدا؛ بخشی برای امر معاش؛ بخشی برای معاشرت با برادران و افراد قابل اعتماد که شما را نسبت به عیوبتان آگاه می سازند و در باطن با شما دوستی خالصانه دارند و بخشی را نیز برای لذات حلال اختصاص دهید. به وسیله همین بخش [اخیرا ] بر سه بخش دیگر توانا خواهید شد. (1)

این نوع تقسیم، مربوط به حالت اختیار است و در غیر این صورت، امکان دارد وضع به گونه ای متناسب با آن حالت، تغییر یابد. برای مثال، هنگامی که امام کاظم علیه السلام گرفتار حبس هارونی شدند، چون امکان فعالیت های دیگر برایشان فراهم نبود، از فراغت پیش آمده برای عبادت بیش تر بهره می بردند. آن حضرت

ص: 322


1- «وقال عليه السلام: اجتهدوا في أن يكون زمانكم أربع ساعات: ساعه لمناجاه الله. وساعه لأمر المعاش. وساعه لمعاشره الاخوان والثقات الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن وساعه تخلون فيها للذاتكم في غير محرم وبهذه الساعه تقدرون على الثلاث ساعات». (تحف العقول، ص 309.)

هنگام حبس، در مناجات با پروردگار، چنین عرضه می داشتند:

خدایا! من همواره از تو، فراغتی را برای عبادتت طلب می کردم و تو آن را

برایم فراهم کردی؛ پس تو را بر این نعمت سپاس می گویم. (1)

از این رو، عبادات امام در زندان به گونه ای بود که حتی دشمنان را نیز به

شگفتی وامی داشت؛ برای مثال، فردی به نام احمد بن عبدالله از پدرش چنین نقل کرده است:

زمانی، نزد فضل بن ربیع رفتم در حالی که بر روی بامی نشسته بود. وی گفت: « پایین را بنگر، چه می بینی؟» گفتم: «گویا لباسی روی زمین پهن است!» گفت:

نیک بنگر.» گفتم: «گویا مردی در حال سجده است !» گفت: «او را می شناسی؟ او موسی بن جعفر است. من شبانه روز مراقب اویم و او را تاکنون چنان یافته ام که پس از نماز صبح به تعقیب می پردازد تا طلوع آفتاب؛ سپس تا هنگام ظهر به سجده می رود و از کسی می خواهد که اوقات نماز را به او اعلام کند. پس، هنگامی که آن فرد وقت نماز را اعلام کرد، برمی خیزد و بدون تجدید وضو، نماز می گزارد و دأب او چنین است. پس از نماز عشا، افطار و تجدید وضو می کند، سپس سجده به جای می آورد و در دل شب، همواره نماز می گزارد تا

طلوع فجر!» (2)

انجام دادن حج واجب یا عمره با پای پیاده، از دیگر جلوه های ریاضت های

عبادی امام کاظم علیه السلام بود. علی بن جعفر علیه السلام گوید:

با برادرم، موسی بن جعفر در چهار سفر عمره همراه بودم که در این سفرها با اهل و عیالش به مکه می رفتند، در حالی که یکی از این سفرها 26 روز، دیگری 25 روز، دیگری 24 روز و دیگری 21 روز طول کشید. (3)

ص: 323


1- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 334.
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 98.
3- قرب الاسناد، ص 299.

آن حضرت با وجود فراوانی عبادت، هیچ گاه گرفتار عجب و افزون بینی در عبادات نشدند و بلکه بالعکس، خود را در این مسیر مقصر می دیدند. شاهد این مدعا، سخن آن حضرت به یکی از فرزندانش است:

پسر کما بر تو باد کوشش و جدیتا و نفست را از حالت احساس تقصیر نسبت به عبادت و طاعت خداوند خارج مساز؛ زیرا خداوند، آن گونه که سزاوار اوست پرستیده نمی شود. (1)

2.خصلت های معنوی غیر عبادی

اشاره

چنان که گذشت، خصلت های مربوط به سیره معنوی معصومان: را باید در دو حیطه کلی بررسی کرد: خصلت های معنوی عبادی و خصلت های معنوی غیر عبادی. مراد از دومی، آن دسته از اصول و ویژگی های اخلاقی است که به حیات معنوی انسان و نوع ارتباط او با خداوند متعالی مربوطند اما در مفهوم خاص عبادت داخل نیستند. از جمله:

1-2- دنیا گریزی و یاد آخرت

ابتلا به دنیاگرایی و غفلت از یاد خدا و آخرت، یکی از مهم ترین خطرهای تهدید کننده انسان در سلوک معنوی است. در سلوک معنوی امام کاظم 7 تأكيد زیادی بر دوری از غفلت و خود فراموشی وجود دارد برای نمونه، روزی آن حضرت در حالی که برای مراسم تدفین مرده ای در کنار قبر او حضور یافته بودند، رو به حاضران فرمودند:

چیزی (دنيا) که آخرش این است، سزاوار است که انسان در آغازش زهد

ص: 324


1- « « عن سعد اِبْنِ أَبِي خَلَفٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى قَالَ قَالَ لِبَعْضِ وُلْدِهِ يَا بُنَيَّ عَلَيْكَ بِالْجِدِّ لاَ تُخْرِجَنَّ نَفْسَكَ مِنْ حَدِّ التَّقصيرِ في عِبادِهِ اَللَّهُ عزوجل وَطَاعَتِهِ فَإِنَّ اَللَّهَ لاَ يُعْبَدُ حَقَّ عِبَادَتِهِ » ». (کافی، ج 2، ص 72.)

بورزد و چیزی ( آخرت ) که آغازش این است، سزاوار است انسان از آخرش

بترسد ! (1)

آن حضرت در سخنی دیگر، پس از آن که یاد مرگ را وسیله ای کافی و مناسب برای دوری از معصیت معرفی کردند، از این که انسان ها از ترس بیماری جسمی، اهتمام زیادی به خوردنی ها و نوشیدنی هایشان دارند، اما از این که گناهان موجب ابتلا بدن هایشان به آتش جهنم شود نگران نیستند، اظهار شگفتی

کردند. (2)

برای رهایی از این آسیب، امام کاظم علیه السلام همواره توصیه می فرمودند که انسان ساعات شبانه روزش را آن سان تقسیم کند و به کار گیرد که بتواند به همه وظایفش عمل کند؛ یعنی تقسیم ساعات به مناجات و عبادت، کسب روزی، دیدار دوستان و لذات حلال (3) نیز آن حضرت، بر جدی گرفتن نداهای درونی و فرامین وجدانی و هشدارهای نفس لوامه به عنوان واعظی از درون انسان تأكید می فرمودند:

کسی که از درون جانش واعظی نداشته باشد، دشمنش (شیطان) بر او چيره

خواهد شد. (4)

درباره خود آن حضرت، مناجات جانسوز معروفی که همواره آن را تکرار

ص: 325


1- « عَنْ حَفْصِ بْنِ غِيَاثٍ اَلنَّخَعِيِّ قَالَ سَمِعْتُ موسي بْنَ جَعْفَرٍ عِنْدَ قَبْرٍ وهو يَقُولُ إِنَّ شَيْئاً هَذا آخِرُهُ لَحَقِيقٌ أَن يَزهَدَ في أوَّلِهِ وَإِنَّ شَيئاً هَذا أَوَّلُهُ لَحَقيقٌ أن يُخافَ آخِرُهُ ». (معانی الاخبار، ص343؛ تحف العقول، ص408.)
2- « « عَنْ دَاوُدَ اَلاِبْزَارِيِّ قَالَ سَمِعْتُ مُوسِي بْنَ جَعفَرٍ يَقولُ كَفَى بِالتَّجَارِبِ تَأديباً وَبِمُرِّ الأَيَّامِ عِظْهُ وبِأَخْلاقِ مِن عاشَرْتَ مُعَرِفَهُ وَبِذِكْرِ المَوْتِ حاجِزاً مِنَ الذُّنُوبِ والْمَعَاصِي وَالعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِلْمُحْتَمِينَ مِنَ الطَّعَامِ والشَّرَابِ مَخَافَهُ الدَّاءِ أَنْ يَنْزِلَ بِهِمْ كَيْفَ لا يَحْتَمُونَ مِنَ اَلذُّنُوبِ مَخَافُهُ اَلنَّارِ إِذَا اِشْتَعَلَتْ فِي أَبْدَانِهِمْ ».(امالی، شیخ طوسی، ص203.)
3- تحف العقول، ص 409
4- « وقال مَن لَمْ يَكُن لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ تَمَكَّنَ مِنْهُ عَدُوُّهُ يَعْنِي اَلشَّيْطَانَ ». (نزهه الناظر و تنبيه الخاطر، ص 124.)

می کردند، شاهدی گویاست بر توجه آن حضرت به مرگ و جهان آخرت:

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسأَلُكَ الرَّاحَهُ عِندَ المَوتِ وَالعَفوُ عِندَ الحِسابِ (1)

2-2- اهتمام به طاعت و ترک معصیت

جلوه دیگر از حیات معنوی امام کاظم علیه السلام در روحیه طاعت محض از خداوند و ترک معصیت متجلی است. تأكيد آن حضرت به این اصل را در وصیت ایشان

به یکی فرزندانشان می توان یافت که فرمودند:

پسر کم ! مبادا خداوند تو را در حال معصیتی ببیند که تو را از آن نهی کرده و

مبادا تو را از طاعتى غایب ببیند که به تو را به آن امر کرده. بر همین اساس، امام کاظم علیه السلام کسانی را که به گونه ای - ولو ناچیز - در خدمت دستگاه ظلم عباسیان بودند، شدیدا از ادامه همکاری نهی می فرمودند، مگر آن که منصب خود را وسیله ای برای طاعت الهی قرار دهند و به مظلومان یاری رسانند. نمونه مثال زدنی در این باره را در حالات زیاد بن ابی سلمه و نیز علی بن یقطین می توان جستجو کرد. (2)

3-2- توكل، تسلیم، رضا و شکر

مقام توکل بر خدا و تسلیم و راضی بودن به قضاء الهی و شکر نعمت های الهی در قلب و زبان و عمل، از مقامات بلند بندگان خوب خداست. اوصاف یادشده، همگی از قلب نشأت می گیرند و به هم دیگر مرتبطند. این خصلت های

حمیده در دعاها، سخنان و سیره امام کاظم علیه السلام نیز جایگاهی خاص

دارند. آن حضرت در یکی از دعاها، توکلش بر خداوند و استعانت از او و تسلیم بودن در

ص: 326


1- کافی، ج3، ص323، ح 10.
2- کافی، ج 5، ص 109 - 110. درباره علی بن یقطین نیز نک: رجال نجاشی، ص 222؛ رجال کشی، ص 430 - 437.

برابر او را چنین وصف فرموده:

وُكِّلْتَ عَلَى الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ وَ تَحَصَّنْتُ بِذِي العِزِّهِ والعَظَمِهِ وَالجَبَرُوتِ واسْتَعَنْتَ بِذي الكِبرياءِ وَالْمَلَكُوتِ مَوْلايَ اسْتَسْلَمْتُ إِلَيْكَ فَلا تُسَلِّمني وَتَوَكَّلتُ عَلَيكَ فَلا تَخْذُلْنِي ولَجَأتُ إلى ظِلِّكَ الْبَسِيطِ فَلاَ تَطْرَحْنِي أَنْتَ الْمَطْلَبُ وَالِيك لَمَهْرَبٌ تَعلَمُ ما اُخْفِي ومَا أَعْلَنُ وتَعْلَمُ خَائِنَهُ الأَعيُنَ وَما تُخْفِي الصُّدُورُ فَامْسِك اللّهُمَّ عَنِّي أَيديَ الظّالِمينَ مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ أجمَعينَ وَاشفِني وَعافِني يا ارحَمَ الرّاحِمينَ (1)

توکل از منظر امام کاظم علیه السلام دارای درجاتی است. آن حضرت در پاسخ کسی که از ایشان درباره مفهوم آیه (و من يتوكل على الله فهو حسبه) پرسید، فرمودند:

توکل بر خدا درجاتی دارد: یکی از آنها چنین است که در همه کارها بر خدا توکل کنی و آنچه خدا در حقت انجام داد، راضی باشی و باور کنی که او جز خیر و فضل برای تو نمی خواهد و در این باره حکم او نافذ است. پس با تفویض امور به خدا، بر او توکل کن و بر او در همه کارها اعتماد

داشته باش !؟ (2)

امام اصحاب خود را به داشتن مقام تسلیم نسبت به قضاء الهی ترغیب می کرد

و در این باره چنین می فرمایند:

برای کسی که درباره خداوند شناخت پیدا کرد، سزاوار است که روزی

دادنش را گند نشمارد و او را در حکمش متهم ندارد. (3)

مقام شکر در سلوک معنوی امام کاظم علیه السلام جایگاه عجیبی دارد. آن حضرت بر شکر کردن به گونه های مختلف آن - از جمله شکر زبانی - تأکید داشتند. به این

ص: 327


1- مصباح، كفعمى، ص 217.
2- کافی، ج 2، ص65، ح5.
3- کافی، ج 2، ص 61، ح5.

روایت توجه کنید:

بازگویی نعمت های الهی شکر است و ترک آن کفران نعمت، پس نعمت های الهی را با شکر گزاری استمرار بخشید و اموالتان را با پرداخت زکات حفظ کنید و بالا را با دعا دفع نمایید که دعا، سپری نجات بخش از بلاست، حتی

اگر وقوع بلا حتمی باشد. (1)

آن حضرت خود، سر آمد انسان ها در مراتب شکر گزاری بودند؛ هشام بن احمر

گوید:

همراه امام کاظم علیه السلام در یکی از نواحی اطراف مدینه در حال حرکت بودم که ناگاه آن حضرت از مرکب پیاده شدند و به سجده افتادند و مدتی طولانی در سجده بودند ! سپس سر برداشتند و سوار مرکب شدند. پرسیدم: «فدایت گردم! دلیل این سجده طولانی چه بود؟» فرمودند: «من به یاد یکی از نعمت هایی افتادم که خداوند به من ارزانی داشته، خواستم شکر گزار پروردگارم باشم ! » (2)

سلوک فردی و زیست محیطی

اشاره

چنان که در مباحث آغازین این نوشتار گذشت، مباحث مربوط به سیره معصومان را منطقا در پنج محور می توان مطرح کرد. در بخش پیشین، اصول موجود در سلوک عبادی و معنوی امام کاظم علیه السلام را مرور کردیم. در ادامه، بنا داریم که مروری بر سلوک فردی و زیست محیطی آن حضرت داشته باشیم. مراد از سلوک فردی، رفتارهایی است که امکان صدور آن ها از انسان - فارغ از ارتباط او با دیگران به وجود دارد؛ رفتارهایی هم چون خوردن و آشامیدن، خواب و استراحت، بهداشت، لباس پوشیدن، تزیین و کسب معاش. مراد از سلوک زیست محیطی،

ص: 328


1- مهج الدعوات، ص 218؛ بحار الانوار، ج 48، ص 150، ح 25.
2- کافی، ج 2، ص 98، ح 26.

نوع رفتار با طبیعت و حیوانات است. اما نباید انتظار داشت که درباره تمام این محورها، اطلاعاتی کافی و کامل از سیره امام کاظم علیه السلام بیابیم؛ زیرا روایات درباره سیره معصومان محدود است. با این لحاظ، در ادامه، سیره فردی و زیست محیطی حضرت را به فراخور نصوص موجود بررسی خواهیم کرد.

1. تغذیه

اشاره

انسان به صورت طبیعی، در حیات زیستی خویش، دارای نیازهای مادی است تا با برطرف کردن آن ها، به حیات خویش تداوم بخشد. نگاه اولیای دین به این نیازهای مادی (جسمی و طبیعی همچون دیگر نیازها، نگاهی آلی و ابزاری است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دعای خویش به محضر الهی، به تشریح حکمت نیاز بنده به نان در قالب دعا چنین می فرماید:

خدایا در نان، به ما برکت عطا کن و بین ما و نان جدایی میفکن؛ زیرا اگر نان نباشد، قادر به ادای نماز و روزه گرفتن و انجام دادن واجبات

پروردگارمان نخواهیم بود. (1)

امام صادق علیه السلام نیز بنیان جسم را بر اساس نان ( غذا ) دانسته اند. (2)

از آن جا که رفتارهای اخلاقی امام کاظم علیه اسلام بر گرفته و منطبق بر اخلاق نبوی صلی الله علیه و آله بود، طبیعتا در مسأله تغذیه نیز شیوه رفتاری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سرمشق رفتار آن حضرت بود. پیامبر اکرم و در مورد تغذیه، از این اصول تبعیت می کردند: حلال بودن، سادگی و درعین حال اصرار نداشتن بر غذایی خاص و بهره مندی از آنچه فراهم می شد، مضر نبودن غذا و سودمندی آن، پرهیز از پرخوری، خوردن به وقت گرسنگی و نیاز بدن، خوردن با همراهی دیگران، شروع با نام خدا و ختم

ص: 329


1- « قالَ رَسُولُ اللَّهِ بَارِكْ لَنَا فِي الْخُبْزِ ولا تُفَرِّقْ بَيْنَنا و بَيْنَهُ لَوْلا الْخُبْزُ مَا صَلَّيْنَا وَ لا صُمْنَا وَ لا اَدَّيْنا فَرائِضَ رَبِّنا ». کافی، ج 5، ص 73، ح 13، ج 6، ص 287، ح 6
2- « انما بَنَى اَلْجَسَدَ عَلَى اَلْخُبْزِ ». (همان، ج 6، ص 286، ح 3 و 7.)

با حمد او، نوشیدن در سه جرعه، پرهیز از نوشیدن از داخل ظرف، ندمیدن در ظرف آب، خوردن از آنچه در برابر ایشان می نهادند، رعایت ادب در خوردن، شروع به غذا قبل از میهمان و ختم آن پس از میهمان، خوردن و آشامیدن با دست راست، تواضع در نشستن بر غذا، مقید نبودن به وجود لوازم اضافی، پرهیز از اسراف و رعایت بهداشت غذایی. (1)

درباره اصول تغذیه در سیره امام کاظم علیه السلام شایسته است به روایتی نسبتا مفصل اشاره کنیم که می توان از دقت در مضامین آن، به چند اصل اخلاقی در این باره دست یافت. محمد بن جعفر بن عاصم با واسطه پدرش از جدش نقل می کند:

سالی حج گزاردم و به همراه جماعتی از شیعیان در مدینه، دنبال جایی برای استراحت بودیم که ناگاه موسی بن جعفر علیه السلام به استقبالمان آمدند در حالی که

مقداری غذا بر روی چهارپایی حمل می کردند رفتیم در میان نخل ها منزل کردیم. امام نیز از مرکب فرود آمدند و آب و تشت آوردند. ابتدا دستانشان را شستند و سپس تشت و آب از سمت راست امام تا آخرین نفر چرخانده شد. سپس از سمت چپ امام تا نفر آخر چرخاندند. بعد غذا آوردند و امام بانمک آغاز کردند و فرمودند: «بخورید با نام خداوند رحمان و رحیم!» سپس سرکه و بعد از آن كتف سرخ شده آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.» سپس سرکه و زیتون آوردند و فرمودند: «بخورید به نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه فاطمه علیها السلام بود.» سپس سكباج (غذایی فراهم آمده از گوشت و سرکه و زعفران آوردند و فرمودند؛ «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این، غذای مورد علاقه اميرمومنان علیه السلام بود.» سپس گوشت پخته به همراه بادمجان آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه حسن بن على علیه السلام بود.» سپس شیر ترش تليت شده در

ص: 330


1- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم از نگارنده، فصل اول

آن آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه حسین بن علی علیه السلام بود.» سپس پنیر آغشته به ادویه آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذای مورد علاقه محمد بن على علیه السلام بود.» سپس ظرف کوچکی آوردند که در آن غذایی تهیه شده از تخم مرغ و آرد و روغن بود و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا را پدرم جعفر دوست داشت.» و پس از آن حلوا آوردند و فرمودند: «بخورید با نام خدای رحمان و رحیم که این غذا را من دوست دارم.» سپس سفره برچیده شد و یکی از ما، مشغول جمع کردن غذاهای باقی مانده در خارج سفره شد که حضرت فرمودند: «این کار در منازل و زیر سقف خوب است انجام شود اما در چنین جایی، برای پرندگان و حیوانات رها شود.» پس از آن خلال آوردند و فرمودند: برای خلال کردن، خوب است ابتدا زبان را در دهان بچرخانی و غذای باقی مانده در دهان را بخوری و سپس آنچه را مانده، با خلال از دهان خارج کنی.» بعد از غذا نیز آب و تشت آوردند و از فردی که در سمت چپش بود آغاز کردند تا به آخر رسید. سپس از فردی که در سمت راست بود تا به نفر آخر دستانشان را شستند. سپس از من پرسیدند: «ای عاصم! وضع شما [شیعیان در ارتباط با هم و نیکی به یکدیگر چگونه است؟» عرض کردم: «در بهترین حالا» فرمودند: «آیا چنان هست که یکی از شما هنگام نیاز و سختی، به منزل برادرش رود و چون او را در منزل نیابد بگوید کیسه اش را بیاورند و در آن را بگشاید و آنچه را مورد نیازش است بردارد و صاحب منزل معترض نشود؟» عرض کردم: «نه.» فرمودند: «بنابر این، شما در آن حالت از نیکی به یکدیگر در حال

سختی و فقر که من دوست دارم، قرار ندارید!» (1)

از این روایت، دست کم ده اصل درباره آداب تغذیه استنباط می شود:

ص: 331


1- مکارم الاخلاق، ص 144 - 145.

1. دعوت از دیگران برای صرف غذا؛

2. پذیرایی خوب از میهمان؛

3. شستن دست ها، قبل و بعد از غذا؛

4. رعایت ادب شستن دست ها، به این صورت که قبل از غذا پس از صاحب خانه، از سمت راست او آغاز به شستن کنند و پس از صرف غذا شستن را از سمت چپ او آغاز نمایند؛

5. آغاز صرف غذا با بسم الله؛

6. شروع غذا با مقداری نمک؛

7. خوردن غذاهای مانده در دهان و سپس خلال کردن و بیرون ریختن آنچه با خلال از لای دندان ها خارج می شود

8. اهتمام به غذاهای مورد علاقه معصومان ؛ زیرا آنان تنها در امور عبادی و معنوی، راهنمای بشر نیستند و بشر در امور طبیعی زندگی نیز نیازمند ارشادات آنان است؛

9. بهره مندی از نعمت های الهی در صورتی که به اسراف و تبذیر نینجامد؛

10. جمع نکردن بقایای غذا در محیط های باز و وانهادن آن برای پرندگان و

دیگر حیوانات.

یکی از آداب غذا خوردن در سیره معصومان، خوردن با دست راست است. با وجود این، در روایتی می خوانیم که امام کاظم علیه اسلام در منی، درحالی که به دست راست تکیه کرده بودند، خرمایی را که غلامش برای ایشان آورد، با دست چپ تناول کردند که موجب شگفتی صحابی آن جناب شد. (1) در توجیه این روایت، دو نکته را نباید از نظر دور داشت:

نخست، چنان که از خود روایت نیز بر می آید، امام چون بر دست راست تکیه

کرده بودند، با دست چپ تناول فرمودند.

ص: 332


1- قرب الاسناد، ص308-309.

دوم، چه بسا امام خواسته اند عمالا نشان دهند که خوردن با دست راست سنت و مستحب است و واجب نیست. از این رو، خودشان با دست چپ تناول کردند تا دلیلی باشد بر جواز و اباحه.

پرهیز از غذای داغ، اصل دیگری است که در سیره امام کاظم علیه السلام درباره تغذیه به چشم می خورد. در روایت مربوط به فضل بن يونس، می خوانیم که پس از دعوت او از امام کاظم علیه السلام و پذیرش دعوت از سوی امام (که این نیز خود اصلی است در سیره اجتماعی)، امام در غذای سردی که ابتدا آورده شد، دست بردند و فرمودند: «در غذای سرد دست چرخانده می شود اما غذای داغ چنین نیست.» (1)

بدین لحاظ، از این روایت و روایات دیگری که درباره آداب تغذیه رسیده، کراهت خوردن غذاهای داغ استفاده می شود.

یکی دیگر از اصول مهم در سیره امام کاظم علیه السلام اهتمام به حلال بودن غذاست. بنا بر روایت شیخ کلینی، امام رضا علیه السلام ضمن اظهار علاقه به خوردن خرما، آن را میوه مورد علاقه همه معصومان پیش از خودشان و نیز شیعیان معرفی فرمودند و شراب را نوشیدنی مورد علاقه دشمنان اهل بیت : (2)

بهداشت و زینت

رعایت بهداشت در خوراک، پوشاک و محیط زیست از مهم ترین ضروریات زندگی بشر است. در سیره پیامبر اعظم 9، رفتارهای بهداشتی خاصی به چشم می خورد که عبارتند از: تقید به پاکیزگی و شستشوی بدن، زدودن موهای زاید، کوتاه کردن ناخن، بهداشت دهان و دندان، بهداشت و تمیزی لباس، بهداشت و

ص: 333


1- رجال کشی، ص 500، ح 957.
2- کافی، ج 6، ص 345 - 346، ح6

تمیزی وسایل مصرفی و بالأخره پیش گیری از بیماری و درمان پس از بیماری. (1)

آراستگی و زینت را نیز می توان به اعتباری از ویژگی های مربوط به اخلاق فردی، به اعتباری از اخلاق جمعی به شمار آورد. از آن جا که انسان در حیات فردی- به ویژه در مقام عبادت و نیایش - سزاوار است که به زیبایی ظاهری بی توجه نباشد، در سیره اخلاقی معصومان گزارش های زیادی در این باره به چشم می خورد. پیامبر اکرم و به این بعد از نیازهای طبیعی انسان توجه خاص داشتند. آن حضرت به اصلاح موی سر و صورت، شانه زدن موها، مرتب کردن ظاهر، روغن زدن موها، خضاب کردن، عطر زدن و انگشتر به دست راست کردن مقید

بودند . (2)

طبیعی است که در دو عرصه بهداشت و زینت، امام کاظم علیه السلام به پیروی از سیره جدشان رسول خدا ملتزم بودند. هم روایاتی از خود آن حضرت در این باره، نقل شده و هم گزارش هایی از رفتار آن حضرت در دست است. درباره اهتمام آن حضرت به بهداشت - به ویژه در اماکن عمومی - روایت مربوط به ملاقات ابو حنیفه با آن حضرت شایان توجه است. ابو حنیفه که از ملاقات با امام صادق علیه السلام بازمی گشت، به امام کاظم علیه السلام بر خورد کرد، در حالی که آن حضرت هنوز در سن نوجوانی بودند و از حضرت پرسید:

«فرد غریب در دیار شما در کجا قضاء حاجت می کند؟» امام بلافاصله پاسخ دادند: «از قضاء حاجت در مقابل درب مساجد و نهرها و زیر درختان میوه دار و منزلگاه رهگذران و در حالت رو و پشت به قبله بپرهیز و لباست را بالا بکش (از آلودگی دور کن)، زان پس هرجا که خواستی قضاء حاجت کن!». (3)

ص: 334


1- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم، فصل سوم
2- همان، فصل چهارم 3
3- «علي بن إبراهيم، رفعه، قال: خرج أبو حنيفه من عند أبي عبدالله و أبو الحسن موسی قائم وهو غلام فقال له أبو حنيفه: يا غلام أين يضع الغريب ببلدكم فقال: اجتنب أفنيه المساجد وشطوط الأنهار، ومساقط الثمار، ومنازل النزال ولا تستقبل القبله بغائط ولا بول، وارفع ثوبك وضع حيث شئت». (کافی، ج3 ص 16، ح 5.)

حضرت در حالی که هنوز به امامت نرسیده، ضمن جملاتی کوتاه و در عین حال گویا و پر معنا، شرایطی را برای محل قضاء حاجت بیان فرمودند که امثال ابو حنيفه تصورش را نیز نمی کردند که مساله ای به ظاهر پیش پا افتاده هم چون قضاء حاجت نیز دارای آداب و شرایطی این چنین حساب شده و دقیق باشد!

عمده آدابی که در کلمات حضرت به چشم می خورد، به مسائل بهداشتی و زیست محیطی ناظر است.

به آنچه اشاره شد، به هر دو بعد بهداشت عمومی و فردی ناظر بود. اما برای تأمین بهداشت فردی، در اسلام بر استحمام و شستشو و تمیزی بدن تأكيد زیادی شده است. امام کاظم علیه السلام برای رفتن به حمام، توصیه می کردند کاملا گرم شود و پس از استحمام و تنظيف بدن، به تمامی بدن حنا می مالیدند و این رفتار را به سیره و سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله مستند می کردند. (1) استفاده از نوره و به دنبال آن حنا، تأمین کننده دو هدف بهداشت و تزیین، هم زمان با یکدیگر بود، چنان که در برخی روایات نیز دلیل این کار، از بین رفتن آثار ظاهری نوره بر بدن و به ویژه دست ها عنوان شده است.

جلوه دیگر اخلاق بهداشت و تزیین در سیره امام کاظم علیه السلام تأكيد بر استفاده از شانه برای موهاست. آن حضرت به ویژه بر استفاده از شانه هایی که ممکن است آثاری طبی نیز داشته باشند تأکید داشتند؛ برای مثال، در پاسخ به یکی از اصحاب که گفت: «تصور مردم در عراق آن است که شانه زدن با عاج جایز نیست!» فرمودند: «پدرم یک یا دو شانه از عاج داشت، از آن استفاده کنید زیرا

وبا را از بین می برد.» (2)

ص: 335


1- کافی، ج 6، ص509، ح 1.
2- همان، ص 488، ح 3، و ص 489، ح 4.
معیشت

انسان برای استمرار و بقاء حیات، به تلاش و تأمین معاش نیاز دارد. در سیره و سخن معصومان، گزارش ها و روایات فراوانی در این زمینه به چشم می خورد. آنان خود اهل کار و فعالیت بودند و دیگران را نیز به شدت از ازبار مردم بودن نهی و به اشتغال و کسب روزی حلال سفارش می نمودند. (1)

چنان که فرد بیکار را بی ارزش و کم اعتبار معرفی می کردند. (2) در سیره نبی گرامی اصول زیادی درباره اقتصاد و معیشت به چشم می خورد. تلاش و توصیه به کار و فعالیت، طلب روزی از راه های معنوی، اهتمام بر حلال بودن در آمد، قناعت و ساده زیستی در مصرف، عدالت و احتیاط در مصرف بیت المال پرهیز از اسراف و تبذیر، و انفاق در راه خدا، از مهم ترین اصول در سیره اقتصادی پیامبر خاتم هستند. (3) در بعد اقتصاد و معیشت نیز همچون دیگر ابعاد، معصومان سیرهای همگون و واحد داشتند و به سنت رسول خدا تأسی می کردند.

سیره اقتصادی معصومان را در دو بعد در آمد و مصرف می توان پی گرفت. در بعد در آمد، مهم ترین اصل، اهتمام به کار و تلاش و کسب حلال و پرهیز از در آمد حرام است. در بعد مصرف نیز ساده زیستی، اعتدال در مصرف و پرهیز از اسراف

و تبذیر مهم ترین اصل است.

امام کاظم علیه السلام با وجود مقام امامت و جایگاه رفیع اجتماعی، به کار برای کسب

ص: 336


1- « عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَّ اَللَّهَ يُحِبُّ اَلْعَبْدُ اَلْمُومِنُ اَلْمُحْتَرِفَ ». (المعجم الكبير، ج 12، ص 238.)
2- « عن ابن عبَّاسٍ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ اذا نَظَرَ إِلَى رَجُلٍ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حَرْفُهُ فَانٍ قَالُوا لاَ قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ لاَنِ اَلْمُومِنُ اِذا لَمْ يَكُنْ لَهُ حَرْفُهُ يَعِيشُ بِدِينِهِ ». (جامع الأخبار، ص 139؛ الفائق في غريب الحدیث، ج 1، ص 240 .)
3- نک: سیره اخلاقی پیامبر اعظم از نگارنده، فصل پنجم

در آمد ملتزم بودند؛ به گونه ای که گاه شگفتی بعضی از اصحاب را بر می انگیخت. على بن ابی حمزه گوید:

امام را در حالی دیدم که در مزرعه اش کار می کردند و غرق عرق بودند. عرض کردم: «فدایت شوم! پس کارگران کجایند؟» فرمودند: «ای علی ! کسانی که بهتر از من و پدرم بوده اند با دستانشان بر روی زمین کار کرده اند.» پرسید: « آنان کیانند؟» فرمودند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیر مومنان علیه السلام و همه پدرانم

با دستانشان کار کرده اند، و این، روش همه انبیا، اوصیا و صالحان است.» (1)

نیز فردی به نام محمد بن عبدالله بكری برای دریافت طلبش به مدینه آمد و چون موفق به این کار نشد، تصمیم گرفت برای شکایت نزد امام کاظم علیه السلام برود و از آن حضرت طلب کمک کند. او امام را در مزرعه اش یافت در حالی که غلام

حضرت با او بود و پس از صرف غذا به همراه امام، آن حضرت کیسه ای مشتمل

بر سیصد دینار به او عطا فرمود. (2)

پرهیز از مال حرام، دومین اصل مهم در سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام در بعد

در آمد، است. برای تبیین این اصل، به سه گزارش توجه کنید:

یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام به نام شعیب عقرقوفی، غلامش را برای تحویل یک نامه و دویست دینار به سوی امام اعزام می کند. وی در منی به محضر ایشان مشرف می شود و دینارها را تقدیم می کند اما امام بعضی از دینارها را برداشته، بعضی دیگر را رد می کنند و به غلام می فرمایند: «این دینارها را به شعیب بده و بگو که آنها را به جای خودش برگرداند؛ زیرا صاحبش به آن نیاز دارد. «و هنگامی که غلام، موضوع را از شعیب می پرسد، وی می گوید: «خواستم دویست دینار کامل شود، با وجود نارضایتی همسرم، پنجاه دینار از مال او برداشتم.» (3)

ص: 337


1- کافی، ج 5، ص 76، ح 10.
2- ارشاد، ج 2، ص 232.
3- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 412.

روزی امام کاظم علیه السلام غلامش را برای خرید تخم مرغ روانه نمودند اما غلام با تخم مرغ هایی که خریده بود، قمار کرد و حاصل آن را نزد امام آورد. هنگامی که امام متوجه حرام بودن آن غذا شدند، قی کردند و تمام آن را از شکم خارج

ساختند. (1)

معتب (غلام امام) گوید: «امام همواره به ما تأكید می کردند که پس از رسیدن محصول آن را در بازار بفروشیم و سپس نیاز خود را مثل دیگر مسلمانان، روزانه

خرید کنیم.» (2)

از این سه نمونه، به خوبی، اهتمام امام به پرهیز از در آمد و لقمه حرام استفاده می شود. بر اساس روایت اول، امام از مال عرضه شده به عنوان وجوه شرعی یا هدیه که مخلوط به حرام بود، تنها بخش حلالش را می پذیردند و با علم الهی، مال حرام را جدا می کنند. بر اساس روایت دوم، امام بدون استفاده از علم الهی، پس از آن که از حرام بودن غذا از طریق غلام آگاه می شوند، آن را با قئ از شکم خارج می کنند. در این مورد می توان گفت که امام چه بسا برای آموزش شیعیانش، به چگونگی رفتار در چنین موقعیتی، از این روش استفاده می کردند والا برای ایشان این امکان وجود داشت که قبل از صرف غذای حرام، به علم الهی از حرام بودن آن آگاه شوند. روایت سوم نیز حساسیت امام به مسأله احتکار را بازگو می کند.

درباره سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام در بعد مصرف، کافی است به نمونه ای از روایات اشاره کنیم که از ساده زیستی و اقتصاد و اعتدال در مصرف حکایت دارند. در خانه امام از تجملات موجود در خانه های مردم اشرافی خبری نبود.

ص: 338


1- « عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ بَعَثَ أَبُو اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ غُلاَماً يَشْتَرِي لَهُ بَيْضاً فَأَخَذَ اَلْغُلاَمُ بَيْضَهُ أَوْ بَيْضَتَيْنِ فقامر بهَا فَلَمَّا أَتَى بِهِ أَكَلَهُ فَقَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ إِنَّ فِيهِ مِنَ اَلْقِمَارِ قَالَ فَدَعَا بِطَشْتٍ فَتَقَيَّأَه ». (کافی، ج 5، ص 123، ح 3.)
2- کافی، ج 5 ص 166 ح 3.

شاهد این مدعا، سخن یکی از اصحاب آن حضرت است که در اتاق محل عبادت و نماز امام، به جز شمشیری آویخته و یک قرآن و یک سبد، چیزی نمی یابد. (1) البته این روایت بدان معنا نیست که در بخش های دیگر خانه حضرت نیز وضع به همین منوال بوده؛ زیرا خانواده امام حق داشتند که از متوسط امکانات زندگی بر خوردار باشند و قرآن نیز آن را تجویز کرده است. (2) اما امام در اتاق مخصوص عبادتش، حداکثر سادگی را رعایت می فرمود. بر اساس روایتی هنگام

آمدن هارون در سفر حج به مدینه، در حالی که افراد سرشناس مدینه به استقبال هارون می رفتند، امام سوار بر یک قاطر پیشاپیش این جمع در حرکت بودند و در پاسخ به فضل بن ربیع که نسبت به نوع مرکب امام اعتراض کرد، فرمودند: « خَيْرُ الامُورِ اوْسَاطُهَا » (3)

رفتار با طبیعت و حیوانات درباره سیره زیست محیطی امام کاظم علیه السلام و نوع سلوک ایشان با طبیعت و

حیوانات، به بعضی از روایاتی اشاره می کنیم که در مباحث پیشین گذشت. نخست، روایاتی که در بحث معیشت گذشت و از اهتمام آن حضرت به کشاورزی و احیاء زمین حکایت داشت.

دیگر، روایتی که در بحث بهداشت گذشت و ناظر به پاسخ امام به پرسش

ص: 339


1- قرب الاسناد، ص 310
2- « وَابْتَغِ فِيمَا آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ ۖ وَلَا تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا ۖ وَأَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ ۖ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ » (سوره قصص، آیه 77)؛ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ ۚ قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ ۗ كَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ (سوره اعراف، آیه 32). »
3- وذكرَ ابنَ عَمَّارٍ وَغَيرِهِ مِنَ الرَّواهِ أنَّهُ لَمَّا خَرَجَ الرَّشِيدُ إِلَى الْحَجِّ وقَرُبَ مِنَ الْمَدِينَهِ اسْتَقْبَلَتْهُ الْوُجُوهُ مِنْ أَهْلِهَا يَقْدُمُهُمْ موسي بْنُ جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَي بَغْلُهُ فَقَالَ لَهُ اَلرَّبِيعُ مَا هَذِهِ اَلدَّابُّهُ الَّتي تَلَقَّيْتَ عَلَيْهَا أَميرَ الْمُؤْمِنِينَ وأَنْتَ إِنْ طَلَبْتَ عَلَيْهَا لَمْ تُدْرِكْ وإِنْ طُلِبْتَ لَمْ تُفَتْ فَقالَ إِنَّهَا تَطَأْطَأَتْ عَنْ خُيَلاءِ الْخَيْلِ وارْتَفَعَتْ عن ذُلِهِ العَيرُ وَخَيْرُ الأُمورِ أوْسَاطُها ». (ارشاد، ج 2، ص 234.)

ابو حنیفه بود. پاسخ امام، حفظ محیط زیست و تأکید بر آلوده نکردن آن، نمود آشکاری دارد. امام او را از قضاء حاجت در نقاطی هم چون ورودی مساجد، نهرهای آب، زیر درختان میوه و منزلگاهها نهی کردند.

هم چنین در بحث تغذیه و اهتمام امام به رسیدگی به غذای حیوانات در طبیعت، دیدیم که ایشان از جمع کردن بقایای سفره ای که در فضای باز و بدون سقف گشوده شده، نهی کردند؛ زیرا امکان تغذیه حیوانات و پرندگان از بقایای غذا وجود دارد.

سلوک خانوادگی

اشاره

انسان ها فارغ از ارتباطشان با خداوند، خود، طبیعت و حیوانات، با دیگر انسان ها در ارتباطند. اما پیش از ورود به جامعه کلان، با جامعه ای کوچک تر به نام خانواده ارتباط می یابند. مراد ما از خانواده، همسر، فرزندان، پدر، مادر و دیگر خویشان نسبی و سببی است. در سیره خانوادگی معصومان : به اصول ناب و اساسی درباره نحوه سلوک آنان با خانواده بر می خوریم؛ اصولی که انسان ها - به ویژه جامعه امروزی - شدیدا نیازمند توجه و رعایت آنها هستند. متأسفانه درباره سیره خانوادگی امام کاظم علیه السلام روایات زیادی در اختیار نداریم؛ از این رو، با برداشتی از معدود روایات در دست، به چند نکته اشاره می کنیم

1.صله ارحام

اطلاع از خویشان نسبی و سببی، یکی از اصول مهم در روابط خانوادگی است که از آن با عنوان صله ارحام یاد می شود. اسلام تأکید فراوانی بر این نکته دارد و هدف از این اصل نیز استمرار روابط محبت آمیز میان خویشان و ادای حقوق

ص: 340

متقابل میان آنان است. درباره امام کاظم علیه السلام نقل شده که آن حضرت در میان مردم، کو شاترین فرد در زمینه صله ارحام با خانواده و دیگر بستگان بودند: « وَكَّانَ أوصَلَ النَّاسَ لِأهلِهِ ورَحِمَهُ ». (1)

2. اهتمام به تربیت دینی خانواده

امام کاظم علیه السلام خود در دامان پدری همچون امام صادق علیه السلام پروریده شده بودند از این رو، با شیوه های درست تربیت فرزند به خوبی آشنا بودند. پدرش ایشان را چنان تربیت کرده بود که حتی در طفولیت نیز از لعب و بازی های کودکانه فراتر بودند و حتی بازی های ایشان نیز توحیدی بود. روایت صفوان جمال شاهد این مدعاست. وی روزی در خانه امام صادق علیه السلام حضور داشت که ناگاه امام کاظم علیه السلام را دید در حالی که بزغاله ای را می راند به او خطاب می کردند: «برای پروردگارت سجده کن!» در این هنگام، امام صادق علیه السلام فرزند دلبندش را در آغوش کشیدند و فرمودند:

«پدر و مادرم فدای کسی که اهل لهو و لعب نیست!» (2) نکته شایان توجه در این روایت،

رفتار محبت آمیز و مشوقانه پدر در برابر رفتاری درست از فرزندش است.

در بعد تربیت دینی نیز امام کاظم علیه السلام از پدر گرامی اش تأثیر پذیرفته بودند.

سفیان بن خالد گوید:

روزی، امام صادق علیه السلام مشغول نماز بودند که فردی از مقابل حضرت عبور کرد و ایشان بدون اعتنا به او، نماز را ادامه دادند. پس از نماز، فرزندش، امام کاظم علیه السلام پرسید: «پدرجان! آیا فردی را که از مقابلتان گذشت ندیدید؟» امام در پاسخ

ص: 341


1- ارشاد، ج 2، ص 231.
2- « « عَنْ صفوَانَ اَلْجَمَّالِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَنْ صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ فَقَالَ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلاَمْرِ لا يَلهو ولا يَلْعَبُ وأَقْبَلَ أَبُو الحَسَنِ مُوسي وهُوَ صَغِيرٌ وَمَعَهُ عَناقٌ مَكِّيِّهِ وَهُوَ يَقولُ لَها اُسْجُدِي لِرَبِّكِ فَاخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عليه اسلام وَضَمَهُ إِلَيْهِ وقالَ بِأَبِي وَ أُمِّي مَنْ لا يَلْهُو ولا يَلْعَبُ ». ». (کافی، ج 1، ص 311 ح 15.)

فرمودند: «آن که برای او نماز می گزارم از کسی که از مقابلم گذشت به من نزدیک تر است.» (1)

پیش تر روایتی مانند این روایت را از نظر گذراندیم. اما در آن روایت، امام كاظم علیه السلام نمازگزار بودند و چنین صحنه ای برای ایشان بروز می کند و در پاسخ پدر همین سخن را بیان می کنند که می توان آن را نتیجه تربیت در محضر پدری هم چون امام صادق علیه السلام دانست. طبیعتا همین شیوه تربیت را خود امام کاظم علیه السلام نیز در حق اولادشان اعمال کرده اند.

امام کاظم علیه السلام علاوه بر عبادات شخصی خویش، در آن جا که امکان داشت در عرصه عبادات، خانواده را نیز با خود همراه می کردند. برای مثال، علی بن جعفر برادر گرامی امام) گفته: «من چهار سفر عمره با امام کاظم علیه السلام همراه بودم که در تمامی آن ها به همراه اهل و خانواده اش سفر کردند و طول مدت این سفرها 26، 25، 24 و 21 روز بود.» (2)

3.رعایت حقوق مالی همسر

امام کاظم علیه السلام نسبت به رعایت حقوق خانواده - اعم از همسر و فرزندان -

حساسیت خاصی داشتند. پیش از این دیدیم که امام، آن بخش از اموالی را که شعیب عقرقوفي بدون رضایت همسرش از مال او برداشته و برای امام فرستاده بود، پس فرستادند. اهمیت این رفتار امام زمانی بیش تر آشکار می شود که نوع رفتار مردان با زنان در عصر جاهلیت و حتی ادواری پس از اسلام را در نظر بگیریم و نیز این تصور در برخی از مردان را که برای حقوق مالی همسرانشان احترامی قائل نیستند.

ص: 342


1- « عَنْ سُفْيَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ انَّه كانَ يُصَلِّي ذاتَ يَومٍ إِذْ مَرَّ رَجُلٌ قُدَّامَهُ وابنُهُ موسي جَالِسٌ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ قَالَ لَهُ يَا أَبَتِ مَا رَأَيْتَ اَلرَّجُلَ مرَّ مِنْ قُدَّامِكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَنَّ اَلَّذِي أَصْلَى لَهُ أَقْرَبُ إلى منِ اَلَّذِي مَرَّ قُدَّامِي ». (الاستبصار، ج 1، ص 407.)
2- مسائل على بن جعفر، ص 18 ، قرب الاسناد، ص 299.

4. رعایت آداب مستحب مربوط به فرزندان

امام کاظم علیه السلام نه تنها به حقوق ضروری فرزندان بلکه به انجام دادن آداب مستحب در مورد آنان نیز اهتمامي تام داشتند. وليمه دادن یکی از آداب پس از ولادت فرزند است. بنا بر بعضی روایات، امام کاظم علیه السلام پس از ولادت یکی از فرزندانش، تا سه روز در مدینه ولیمه عمومی دادند. (1)

5. بهره مندی خانواده از مواهب الهی

امام کاظم علیه السلام در محیط خانواده، در حدی که به تجمل منتهی نمی شد، بهره مندی از مواهب طبیعی و زینت های حلال را تجویز می کردند. در بعضی روایات آمده که کنیزان آن حضرت، لباس های رنگین و منقش به تصاویر می پوشیدند. (2)

6. اهتمام به دوری خانواده از گناه

یکی از وظایف بسیار مهم سرپرست خانواده، مراقبت از اهل خانه به همسر، فرزندان و یا خدمتکاران - است تا به گناهان و آلودگی های اخلاقی مبتلا نشوند و در صورت وقوع گناه، بر سرپرست خانه لازم است واکنش مناسب بروز دهد. سیره خانوادگی امام کاظم علیه السلام راهنمای خوبی برای ما در این باره است. بنا به نقل یکی از همسران آن حضرت، روزی امام کاظم علیه السلام متوجه شدند دو غلام با دو

ص: 343


1- عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ أَوْلَمَ أَبُو اَلْحَسَنِ موسي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَلِيمَهُ عَلَى بَعْضِ وُلْدِهِ فَأَطْعَمَ أَهْلَ اَلْمَدِينَهِ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ اَلْفَالُو ذَجَاتٌ فِي الْجِفَانِ فِي الْمَسَاجِدِ والأزْقَهِ فَعَابَهُ بِذَلِكَ بَعْضُ أَهْلِ اَلْمَدِينَه فَبَلَغَهُ عَلَيْهِ السلام ذَلِكَ فَقَالَ مَا آتِي اَللَّهُ عَزَّ وَجَّل نَبِيّاً مِنْ أَنْبِيائِهِ شَيئاً إِلاَّ وقَد آتي مُحَمَّداً صلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلهِ مِثْلَهُ وزَادَهُ مالِمٌ يُؤْتِهِم قَالَ اَلسُّلَيْمَانُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيرِ حِسَابٍ وَقالَ لِمُحَمَّدٍ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهَوا
2- کافی، ج 6، ص453، ح 3.

کنیز در حالی که دیواری میان آنان فاصله بود به گونه ای سخن می گویند که بر آنان مشروع و حلال نبود از این رو، امام بلافاصله واکنش نشان دادند و آنان را فروختند به این صورت که غلامان را به یک شهر و کنیزان را نیز به شهری دیگر

فرستادند. (1)

سلوک اجتماعی

اشاره

این جمله معروف را همه شنیده ایم که انسان، مدني بالطبع است؛ یعنی انسان، بدون مراوده، ارتباط و همزیستی با دیگر انسان ها یا نمی تواند یا به دشواری می تواند زندگی کند. از آن جا که انسانها در زندگی اجتماعی، با گروه ها و مسائل گوناگونی رو به رو هستند، بحث در سیره اجتماعی نیز دارای ابعاد متنوعی خواهد بود. مجموع این ابعاد را ذیل سه محور کلی می توان دسته بندی کرد؛ زیرا ارتباط انسان در جامعه، یا با حکومت هاست و یا با آحاد جامعه. ارتباط با افراد جامعه نیز یا در قالب حرکت علمی و فرهنگی است و یا در قالب ابعادی هم چون معاشرت های روزمره و یا روابط اقتصادی. بدین ترتیب، سه مفهوم سلوک سیاسی، سلوک فرهنگی و معاشرت های اجتماعی پدید می آید.

1. سلوک سیاسی

اشاره

سلوک سیاسی امام کاظم علیه السلام را در دو محور کلی می توان بررسی کرد: ظلم ستیزی و تقیه. شایان ذکر است که تبیین کامل سلوک سیاسی آن حضرت در مقاله ای مستقل باید دنبال گردد. در این جا بیش تر بر ابعاد اخلاقی در سیره سیاسی امام تأکید می شود و نه بررسی تاریخی

ص: 344


1- قرب الاسناد، ص 331.
الف) ظلم ستیزی

اصل ظلم ستیزی تا مرز شهادت، از اصول ثابت و مستمر در سیره تمامی معصومان بوده است و هیچ یک از آنان نه در سخن و نه در رفتار، پذیرای ظلم نبوده اند، اما مظلوم واقع شده اند. شگفت آن است که از شخصیتی هم چون امام كاظم علیه السلام که تحت شدیدترین تنگناها، سخت گیری ها و شکنجه ها قرار داشتند، نه تنها حتی یک کلمه در تأیید ظلم و ظالم شنیده نشده، بلکه مواضع سرسختانه ای نیز بر ضد ظالمان و نهی از حتی کوچک ترین همکاری با آنان از آن حضرت نقل شده است. همین روحیه ظلم ستیزانه، به حبس و شهادت آن حضرت انجامید. در ادامه، چند نمونه از مواضع ظلم ستیزانه حضرت را مرور می کنیم

.. داستان صفوان جمال بسیار معروف است. امام حتی راضی نیستند یکی از شیعیانش در حد کرایه دادن شتران آن هم برای سفر حج، در خدمت ظالمی هم چون هارون قرار گیرد. امام چنین استدلال می کنند: «همین که آرزو داری هارون سالم بماند و از سفر برگردد تا کرایه شتران را بدهد، آرزوی بقای ظلم و ظالم را کرده ای!» و صفوان به بهانه فروش شتران، از این همکاری انصراف

می دهد. (1)

2. امام در مواجهه با زیاد بن ابی سلمه، از کارگزاران حکومتی، می فرماید: اگر از بلندی پرتاب شده و قطعه قطعه گردم، نزد من محبوب تر است از این که کاری برای ظالمان انجام دهم و یا حتی بساطی برایشان پهن کنم مگر آن که غم مومنی را برطرف سازم یا اسیری را آزاد کنم یا دینی را ادا نمایم.» ایشان در ادامه، به عقوبت یاورانی ظالمان در قیامت، اشاره فرمودند.

ص: 345


1- رجال کشی، ص 441، ح 828 2. کافی، ج 5، ص110، ح 1.

3. امام به علی بن یقطین وزیر هارون، اجازه دادند تا به کار خود ادامه دهد

مشروط بر آن که این کار را وسیله ای برای رفع مشکلات ستمدیدگان قرار دهد. (1)

4. هنگامی که مهدی عباسی در ظاهر برای دادرسی جلوس نموده بود، امام با صراحت تمام به او فرمودند: «چرا آنچه به ظلم از ما ستانده شده، به ما باز گردانده نمی شود؟» مهدی پرسید: «آن چیست؟» امام به تفصیل جریان غصب فدک را بازگو کردند. مهدی گفت: «محدوده آن را معین کن تا بازگردانم!» و امام حدود قلمرو حکومت عباسی را معین فرمودند. مهدی که از این سخن و صراحت لهجه حضرت شوکه شده بود، گفت: «باشد تا درباره آن بیندیشم ! » (2)

ب) تقیه و سکوت مدبرانه

ظلم ستیزی امام بدان معنا نبود که خود و شیعیان را در معرض خطر قرار دهند. امامان معصوم با بهره گیری از سلاح تقیه، توانستند خود و شیعیان را از گرداب خطرهای جدی برهانند که حکومت های اموی و عباسی ایجاد کرده بودند؛ در حالی که گروه های دیگری که در تعارض با این حکومت ها قرار داشتند، با اقدامات حساب نشده، خود را در معرض آسیب و نابودی قرار دادند. تقیه به مفهوم سازش با ظالم و ظلم پذیری نیست، بلکه رفتاری است مشروع و بر آمده از فطرت و عقل که موجب دفع خطر دشمن و حفظ نیروها برای اقدامات

بعدی در مسیر تقویت و ترویج حق می شود؛ به همین جهت، معصومان از تقیه با عنوان «جُنه المومن» (سپر مومن) یاد کرده اند. (3)

امام کاظم علیه السلام نیز در سخن و عمل، به اصل تقیه ملتزم بودند. آن حضرت با

ص: 346


1- همان، ح 3.
2- همان، ج 1 ص 543ح5؛ تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148، ح 36.
3- «« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْداللَّهِ إِنَّ أَبِي كَانَ يَقولُ مَا مَنْ شِئْ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبِيك مِن التَّقِيَّةِ وزَادَ فِيهِ الحسن بن محْبُوبٍ عَن جَمِيلٍ أَيْضاً قالَ التَّقيه جُنَّهُ المُؤمِن "». (محاسن، ج 1، ص 258، ح 301 ).

تأکید بر اصل تقیه، به یکی از اصحابش چنین فرمودند: «اگر در یکی از دو دستت چیزی باشد و بتوانی کاری کنی که دست دیگرت از آن آگاه نشود چنین کن ! » (1)

در عرصه عمل نیز با تدبیر و در جای مناسب، به اصل تقیه عمل می کردند. برای مثال، گاه ناچار بودند از خلیفه عباسی با عنوان امیر المؤمنین یاد کنند ! (2) طبعاً

مراد حضرت در این گونه موارد، امارت ظاهری بر مؤمنان بوده و نه امارت استحقاقی. گاه ناچار بود هم چون دیگران، به استقبال خلیفه عباسی بروند ! (3) اما همه این موارد در قبال حفظ مکتب قابل تحمل بود.

2. سلوک فرهنگی

اشاره

شاید رسالت فرهنگی، مهم ترین رسالت معصومان بوده و مواردی همچون

نقش سیاسی، مقدمه تحقق اهداف فرهنگی بوده است. امامان معصوم در ایفای نقش فرهنگی، همواره به دو اصل و مسیر کلی توجه داشتند:

الف) ارائه چهره واقعی دین

معرف حقیقی دین کسی هم چون امام کاظم علیه السلام باید باشد که او را فقيه ترین فرد در زمان خودش وصف کرده اند و حافظ ترین مردم به کتاب خدا دانسته اند بدین لحاظ، آن حضرت مرجع علمی خاص و عام بودند و روایات فراوانی از ایشان نقل شد. (4) پاسخ گویی آن حضرت به پرسش های فقهی، اعتقادی، تفسیری،

ص: 347


1- عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى اَلْكِلاَبِيِّ قَالَ قَالَ لِي أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى إِنْ كَانَ فِي يَدِكَ هَذِهِ شئ فَاسْتَطَعْتَ أَنْ لاَ تَعْلَمَ بِهِ هَذِهِ فَافْعَلْ ». ( مختصر بصائر الدرجات، ص 104)
2- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 78.
3- ارشاد، ج 2، ص 234.
4- وَقَدْ رَوَى اَلنَّاسُ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ مُوسَى فَأكثروا وَكَانَ أَفْقَهَ أَهْلِ زَمَانِهِ حَسَبَ مَا قَدَّمْنَاهُ وأحْفَظَهُمُ الكِتَابَ اللَّه وأَحْسَنَهُمْ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ وَكَانَ إذَا قَرَأ يُحدِرُويبَكِي وَيَبكِي السَّامِعُونَ لِتِلاوَتِهِ وَكانَ النَّاسُ بالمدينه يُسَمُّونَهُ زَيْنَ اَلْمُتَهَجِّدِينَ وَسُمِّيَ بِالكاظِمِ لِما كَظَمَهُ مِنَ الْغَيْظِ وصَبَرَ عَلَيْهِ مِن فِعْلِ الظَّالِمِينَ بِهَا حَتَّى مَضَى قَتِيلاً في حَبْسِهِم وَوَثاقُهُمْ » (ارشاد، ج 2، ص 232-235.)

تاریخی و...، به جامعه شیعی منحصر نبود و جامعه مسلمان غیر شیعی و نیز اهل کتاب هم چون علمای مسیحی، از دریای علوم آن حضرت بهره مند بودند. موارد ذیل شواهدی بر این مدعاست:

1. راهنمایی ابوحنیفه به شرایط و آداب محل قضاء حاجت در سن نوجوانی؛ (1)

2. بیان سرگذشت قوم احقاف و ربط دادن آثار و بقایای کشف شده در مسیر کاروان حج مهدی عباسی بر این قوم؛ (2)

3. پاسخ به سؤال شرعی یکی از شیعیان در منی در حال تقیه؛ سپس فرمودند: « آنچه گفتم از رسول خدا و است و او از جبرئيل و او نیز از ناحیه خداوند متعالی آورده است. » (3)

4. بیان تاریخ و چگونگی غصب فدک در مجلس مهدی عباسی؛ (4)

5. مسلمان شدن کافر مسیحی پس از آن که امام، فقراتی از انجیل را برای او بازگو و قرائت کردند. (5)

تاثیر گذاری فرهنگی امام کاظم علیه السلام به خدمات علمی آن حضرت منحصر نبود، بلکه در موارد بسیار، عملکرد اخلاقی امام در جامعه و نیز ارائه خوارق عادات، موجب هدایت گمراهان می شد. به دو نمونه در این باره توجه کنید:

1. ابو خالد زیدی مذهب، پس از مشاهده کرامت امام کاظم علیه السلام و اخبار غیبی

آن حضرت، به امامتش ایمان آورد و هدایت شد. (6)

2. ارشاد و هدایت مردی از اهالی مغرب به نام يعقوب. (7)

ص: 348


1- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص429
2- همان، ج 3، ص 426
3- محاسن، ج 2، ص 307، ح 22؛ کافی، ج 3، ص 92، ح 1 با کمی تغییر
4- کافی، ج 1، ص 543ح5؛ تهذیب الاحکام، ج 4، ص 148، ح 36
5- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص 426. ٫6 همان، ص 413.
6- همان ص 413
7- كمال الدين و تمام النعمه، ص 142.
ب) زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین

مبارزه با انحرافات، تحریفات و خرافات فرهنگی، دومین نقش مهم فرهنگی امام بود. کسی که در تاریخ فرهنگی مسلمانان در سه قرن نخستین بررسی کوتاهی انجام دهد، بی تردید سر تواضع در برابر ساحت معصومان فرود می آورد، زیرا بقای اسلام اصیل را در گرو فعالیت های فرهنگی و سیاسی معصومان می یابد. در این زمینه نیز از میان شواهد متعدد، به بیان دو نمونه بسنده می کنیم

• پاسخ امام به یکی از علمای درباری هارون به نام محمد بن حسن در

سفر حج درباره استفظلال، و بيان بطلان قیاس. (1)

• نفی عید نوروز به عنوان سنتی اسلامی، در حضور منصور عباسی. (2)

3. روابط اجتماعی

اشاره

اصل در رفتار معصومان بر اساس برقراری روابط اخلاقی و انسانی با افراد

جامعه بوده است. همین نوع رفتار، در موارد بسیاری، زمینه ساز هدایت کسانی شده که معصومان را به عنوان امام و راهنمای خود نمی شناختند. در سیره اجتماعی امام کاظم علیه السلام نمونه های متعددی از این نحوه سلوک اجتماعی به چشم می خورد که پرداختن تفصیلی به آن ها و بیان همه نمونه ها از حوصله این نوشتار خارج است. مهمترین محورهای مربوط به نوع سلوک اجتماعی امام کاظم علیه السلام عبارتند از:

نفی تبعیض و نگاه های نژادپرستانه، دیگر گرایی و توجه به زیردستان، مدارا و

ص: 349


1- ارشاد، ج 2، ص 235.
2- مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 433

جذب مخالفان، کظم غیظ و نفی شتم و نزاع، قدرشناسی از محبت دیگران، حضور در تشییع جنازه مؤمنان و اکرام میهمان.

الف) تکریم انسان ها و پرهیز از نگاه تبعیض آمیز

می توان گفت: از مهم ترین اصول مورد عمل و تأكید معصومان در حیات اجتماعی، نوع نگاه و رفتار آنان با به دیگر انسان ها بوده است. آنان می کوشیدند همان نظر اصیل اسلام در این باره را زنده کنند و زنده نگه دارند. متأسفانه با رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله ، نگاه های نژادپرستانه جاهلی دوباره احیا شد. دومین خلیفه، گوی سبقت را در این زمینه از خلیفه اول ربود و سومین خلیفه نیز همان مسیر خلیفه دوم را در پیش گرفت. امیرمومنان على علیه السلام هر چند کوشیدند با این تصور و مشی باطل مقابله کنند، گویا جامعه اسلامی بنا نداشت از سنت سيئه خلفای سه گانه در این زمینه دست بردارد.

در دوره حاکمیت معاویه و دیگر حکام اموی، نگاه های نژادپرستانه

شدت گرفت و موالی یا غیر عرب ها، به لحاظ اجتماعی در وضعیت نابه سامانی قرار داشتند. در نقطه مقابل، امامان معصوم تلاش فراوانی می کردند تا جامعه را به سوی تفکر منطقی و عادلانه اسلام در این زمینه سوق دهند.

در سیره امام کاظم علیه السلام نیز به نمونه های شایان توجهی در این باره برمی خوریم.

على بن ابی حمزه گوید:

روزی، نزد امام کاظم علیه السلام بودم که سی غلام حبشی را که برای حضرت خریده بودند، نزد ایشان آوردند. امام با یکی از آنان سخن گفتند و پولی به او دادند و فرمودند: «به هر یک از اینان، ماهانه سی درهم بده.» وقتی رفتند، از حضرت پرسیدم: «به آن غلام چه فرمودید؟» پاسخ دادند: «به او سفارش کردم با دوستانش رفتار نیک داشته باشد و در هر ماه نیز سی درهم به آنان

ص: 350

بدهد، زیرا او را غلامی عاقل و درست کار و هم زبان و هم وطن با آنان یافتم

و او نیز پذیرفت.» (1)

هم چنین آن حضرت، روزی به مردی بدچهره از اهالی عراق برخورد کردند و نزد او نشستند و با او بسیار گرم گرفتند و به گونه ای سخن گفتند که گویا او می تواند نیاز امام را برطرف سازد! بعضی از کسانی که شاهد این ص حنه بودند، عرض کردند: «شما بر او عرض حاجت می کنید در حالی که او به شما نیازمندتر است؟!» امام فرمودند: «بنده ای است از بندگان خدا و برادری است از منظر کتاب خدا و همسایه ای است در سرزمین های خدا که با ما در بهترین پدران یعنی آدم و در بهترین ادیان یعنی اسلام مشترک است و شاید روزی، نیاز ما به او افتد و پس از احساس تکبر نسبت به او، متواضعانه در برابرش قرار گیریم.» (2)

ب) اهتمام به رفع مشکلات دیگران

روحیه دیگر گرایی، انفاق، ایثار، سخاوت و رفع نیاز نیازمندان و به ویژه افراد فرودست جامعه دیگر ویژگی مهم امام کاظم علیه السلام در معاشرت با افراد بود، به گونه ای که «صرار موسی» (کیسه های موسی بن جعفر) بین مردم ضرب المثل شده بود. انفاق های آن حضرت، معمولا پنهانی بود و به فراخور حال افراد از یکصد تا سیصد دینار پرداخت می کرد. (3)

ج) محبت و مدارا حتی با مخالفان

رفتار محبت آمیز و همراه با مدارا با دیگران - حتی با مخالفان - ویژگی مهم

ص: 351


1- قرب الاسناد، ص 336.
2- تحف العقول، ص 413.
3- مناقب آل ابی طالب، ج3، ص433.

دیگر در حیات اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، بود. گذشت از خطای دیگران، پوشاندن خشم، پاسخ محبت را با محبتی متقابل و بالاتر دادن، شرکت در تشییع جنازه مومنان، توصیه به تواصل و تبار (ارتباط متقابل و نیکی افراد جامعه به یکدیگر)، نهی از شتم و نزاع و درگیری، اکرام میهمان و اجابت دعوت افراد به مهمانی، (1) از شواهد دال بر مدعای فوق هستند که روایات متعددی در این باره وجود دارد. از آن جا که در این نوشتار، بنا بر اختصار است، تنها به ذکر دو روایت بسنده می کنیم

در انتهای روایتی که پیش از این در بحث تغذيه گذشت، آمده که امام از عاصم پرسیدند: «وضع شما در تواصل و تبار (روابط اجتماعی و نیکی به یکدیگر چگونه است؟» وی در پاسخ عرض کرد: «بسیار خوب!» امام فرمودند: «چنان هست که یکی از شما در صورت نیاز، دست در کیسه برادر مومنش کند و به مقدار نیازش بردارد ؟ ! » چون عاصم پاسخ منفی داد، امام فرمودند: «پس به لحاظ تواصل در وضع خوبی قرار ندارید.» (2) از این روایت، به خوبی می توان سطح توقع معصومان: از نوع روابط اجتماعی شیعیان را استنباط کرد.

نمونه دیگر، درباره فردی از اهالی مغرب به نام يعقوب است که امام ضمن اخبار از غیب و اشاره به نزاع و شتمی که بین او و برادرش در گرفته بود، به او فرمود: «چنین کاری، جزء دین من و پدرانم نیست.» (3)

ص: 352


1- برای ملاحظه بخشی از روایات مربوط به موارد یاد شده، نک: کافی، ج 2، ص 108، ح 7؛ ارشاد، ج2، ص 232 - 235؛ مناقب آل ابی طالب، ج3، ص411 و 433؛ مکارم الاخلاق، ص144، وسائل الشیعه، ج 12، ص 140؛ بحار الانوار، ج 48 ص 100 و 102 و 103 و 108 و 109 و 120.
2- مکارم الاخلاق، 145.
3- دلائل الامامه، ص 334.

نتیجه

در این نوشتار، کوشیدیم تا چارچوب منطقی بحث درباره سبک زندگی و سیره اخلاقی و امام کاظم علیه السلام با نمونه روایات موجود، مستندسازی شود و به سوی ترسیم نسبتا کاملی از سبک زندگی آن حضرت گام برداریم؛ بدین لحاظ، مباحث این نوشتار در چهار محور تنظیم شد: سلوک معنوی و عبادی، سلوک فردی و زیست محیطی، سلوک خانوادگی و سلوک اجتماعی. در بخش سلوک معنوی و عبادی، سیره امام در دو محور ویژگی های معنوی عبادی و ویژگی های معنوی غیر عبادی مطرح شد. در محور ویژگی های معنوی عبادی مباحثی همچون: معرفت و ایمان به خدا، شوق عبادت، فقه عبادت، حال توجه در عبادت و کثرت عبادت و احساس تقصیر بررسی گردید و در محور ویژگی های معنوی غیر عبادی نیز مباحثی هم چون: دنیا گریزی و یاد آخرت، اهتمام به طاعت و ترک معصیت، توکل، تسلیم، رضا و شکر بررسی شد.

در بخش سلوک فردی و زیست محیطی، مباحث مطرح شده بدین قرار است:

تغذیه، بهداشت و زینت، معیشت و بالأخره، رفتار با طبیعت و حیوانات.

در بخش سلوک خانوادگی، این مباحث مطرح شد: صله ارحام، اهتمام به تربیت دینی خانواده، رعایت حقوق مالی همسر، رعایت آداب مستحب مربوط به فرزندان، بهره مندی خانواده از مواهب الهی و بالاخره، اهتمام به دوری خانواده از گناه.

در بخش سلوک اجتماعی، مباحث در سه محور کلی سلوک سیاسی، سلوک فرهنگی و روابط اجتماعی دنبال شد. اصول مطرح شده در بحث سلوک سیاسی عبارت است از: ظلم ستیزی و نیز تقیه و سکوت مدبرانه. در بحث سلوک فرهنگی نیز این اصول مطرح شد: ارائه چهره واقعی دین و زدودن تحریفات و خرافات از چهره دین. در بحث روابط فرهنگی نیز این اصول بررسی گردید تکریم انسان ها و پرهیز از نگاه تبعیض آمیز، اهتمام به رفع مشکلات دیگران، محبت و مدارا حتی با مخالف.

ص: 353

منابع

1. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، بیروت: دارالتعارف، بی تا.

2. برقی، احمد بن محمدبن خالد، المحاسن، به تحقیق سید جلال الدین حسینی

ارموی، تهران: دار الكتب الاسلاميه، 1370ق.

3. جباری، محمدرضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، قم: نشر معارف، 1390ش.

4. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، به تحقيق و نشر موسسه آل البيت الاحياء التراث، قم: 1414ق.

5. حرانی، حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر

انتشارات جامعه مدرسین، 1404ق.

6. حلوانی، حسین بن محمد، نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، قم: مدرسة الامام المهدی،

.1408

7. حلی، حسن بن سليمان، مختصر بصائر الدرجات، نرم افزار مکتبه اهل البيت علیهم السلام .

8. حمیری، ابو العباس عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، به تحقيق و نشر موسسه آل

البيت الاحياء التراث، قم: 1413ق.

9 . راغب اصفهانی، مفردات غريب القرآن، بی جا، دفتر نشر الكتاب، 1404ق.

10. زبیدی، محب الدین، تاج العروس، به تحقیق علی شیری، بیروت: دار الفكر،

1414ق.

11. زمخشری، جارالله، الفائق في غريب الحديث، بیروت: دار الکتب العلميه، 1417ق.

12. سیدبن طاووس، مهج الدعوات، قم: دار الذخائر، 1411ق.

13. شیخ صدوق، التوحید، قم: جامعه مدرسین، 1415 ق.

14._____________، عیون اخبار الرضا، به تحقیق حسین اعلمی، بیروت: مؤسسه

الاعلمی، 1404ق.

ص: 354

15._________، کمال الدین و تمام النعمه، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم:

موسسه النشر الاسلامی، 1405ق.

16.________،معانی الاخبار، به تحقیق علی اکبر غفاری، قم: دفتر انتشارات

جامعه مدرسین، 1379ق.

17. شیخ طوسی، امالی، قم: موسسه البعثه، 1414ق.

18._________، تهذیب الاحکام، به تحقیق سید حسن خرسان، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1364ش.

19. _________،استبصار، تصحیح سید حسن موسوی خرسان، نجف: دار الكتب

الاسلامیه، 1376 ق. 20. شیخ مفید، الارشاد في معرفة حجج الله على العباد، به تحقيق موسسه آل البيت،

بیروت: دار المفيد، 1414ق

21. طباطبایی، سید محمد حسین، نهايه الحكمه، قم: دار التبليغ اسلامی، بی تا

22. طبرانی، حافظ سلیمان بن احمد، المعجم الكبير، به تحقيق حمدي عبد المجيد

سلفی، بی جا: دار احیاء التراث العربی، بی تا

23. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم: رضی، 1392ق.

24. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: موسسه البعثه، 1413ق.

25. طریحی، فخر الدين، مجمع البحرین، به تحقیق سید احمد حسینی، تهران: دفتر

نشر فرهنگ اسلامی، 1408ق.

26. طوسی، خواجه نصير الدين، اخلاق ناصری، تهران: علميه الاسلاميه 1364 ش.

27. قاضي عياض، الشفاء بتعريف حقوق المصطفی، بیروت: دار الفکر، 1409ق.

28. کفعمی، تقي الدين، المصباح، بیروت: اعلمی، 1403ق.

29. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، به تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب

الاسلامیه، 1367 ق.

ص: 355

30. کشی، رجال کشی، انتخاب و تلخیص شیخ طوسی با نام «اختیار معرفه الرجال»،

به تصحيح حسن مصطفوی، مشهد: بینا، 1348 ش.

31. مازندرانی، محمد بن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف: حیدریه، 1376ق.

32. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفاء، 1403ق.

33. مسائل على بن جعفر علیه السلام ، به تحقيق موسسه آل البيت، مشهد: الموتمر العالمي

للامام الرضا 7، 1409ق.

34. مصباح یزدی، محمد تقی، دروس فلسفه اخلاق، تهران: اطلاعات، 1367ش.

35. نجاشی، رجال النجاشی، (فهرست اسماء مصفى الشيعه)، قم: مکتبه الداوری،

بی تا.

ص: 356

سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام

سیدمحمد حسینی

*سیدمحمد حسینی (1)

چکیده

فرهنگ مهم ترین مولفه زمینه ساز تحول و توسعه در هر جامعه ای است. برای دست یابی به این مهم، وجود یک الگوی فرهنگی مناسب برای ارتقاء فرهنگ فردی و اجتماعی، ضرورت دارد. انتخاب الگوی درست، نیازمند تعریف و بازشناسی بهترین این الگوهاست. به همین دلیل، این مقاله می کوشد با بررسی سیره و رفتار امام کاظم علیه السلام در مواجهه با اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه و چگونگی به کارگیری ابزارهای فرهنگ ساز، در جهت بازتولید الگوی دینی متناسب با مقتضیات زمان گام بردارد.

در همین جهت، ضمن تعریف برخی از مفاهیم اصلی و بررسی مقدماتی اوضاع سیاسی - اجتماعی آن عصر، با بهره گیری از گزارش های تاریخی از منابع حدیثی شیعه، به شیوه های رفتار حضرت در جهت فرهنگ سازی برای رهبری جامعه پرداخته شد. مهم ترین دستاورد این مقاله، ارائه برنامه های راهبردی برای توسعه فرهنگ دینی با تأکید بر نقش گفتمانی آموزه های قرآن در تربیت فرهنگی جامعه و تولید فرهنگ دینی، توسعه علوم به عنوان یکی از مهم ترین ابزارهای فرهنگ ساز و اهتمام به رونق برنامه راهبردی و عملی شبکه سازمان یافته وکالت، برای مدیریت فرهنگی جامعه شیعه، از سیره امام کاظم علیه السلام است.

ص: 357


1- دانشجوی دکتری تاریخ تشیع.

واژگان کلیدی: سیره، فرهنگ دینی، امام کاظم علیه السلام ، قرآن.

مقدمه

انسان بدون کشف واقعیت ها، آرام نمی گیرد و به گونه ای فطری و طبیعی، در جست جوی یافتن الگوها و سمبل های درست زندگی است. لذا سرمشق طلبی، سمبل خواهی، و در جستجوی الگو بودن، جزو ذات و سرشت انسان هاست.

حال که بشر برای خودسازی و تربیت فردی و اجتماعی، به انواع الگوها نیاز دارد، باید الگوهای کاملی برای رشد و تعالی فکری و فرهنگی معرفی شود. در همه جوامع، انسان هایی به عنوان شاخص و الگو پذیرفته شده اند که رفتار و کردار و منش های فردی و اجتماعی ایشان در نوع رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، به صورت متفاوت اثر گذاشته است. این که این الگو چگونه و دارای چه شرایطی باید باشد، انسان را به تکاپو و چاره جویی واداشت تا بتواند به این نیاز خویش پاسخ دهد. در همین جهت، مکاتب مادی در پاسخ به این نیاز وامانده و در تعیین الگوی حقیقی بدون نقص، همچنان بی بهره مانده اند. اما دین مبین اسلام به عنوان چارچوبی مناسب برای رشد و تعالی انسان، برنامه های الهی را به بشر تقدیم می کند. معرفی پیامبر صلی الله علیه و آله و پس از ایشان اهل بیت : به عنوان اسوه حسنه، در واقع بهترین و شاخص ترین الگوی فرهنگی و تربیتی تعریف شده برای جامعه است. بر همین اساس، نگرش جامعه مسلمان به ویژه شیعیان درباره ایشان، مستلزم بررسی دقیق و موشکافانه ابعاد مختلف زندگی فردی و اجتماعی ایشان خواهد بود. لذا برای تحقق الگوی مناسب در جهت توسعه فرهنگ دینی و تبیین راهکارها و برنامه های فرهنگی، به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام خواهیم پرداخت تا این نوشتار، زمینه ساز مطالعات بیش تر و دقیق تر در جهت بهره گیری بیش تر از سیره و زندگی این بزرگوار در تحقق الگوی مناسب و هدفمند برای توسعه فرهنگ شیعی باشد.

ص: 358

چیستی و اهمیت فرهنگ، از مهم ترین مسائل در میان اندیشه وران علوم انسانی است. وجود تعاریف متعدد و متنوع درباره واژه فرهنگ، گویای این مطلب است. فرهنگ را به لحاظ اهمیت، در ابعاد مختلف می توان بررسی کرد: یکی جایگاهی است که فرهنگ در هویت و موجودیت جامعه دارد و دوم نقشی که فرهنگ در پیشرفت جوامع ایفا می کند. بعد اول در واقع همان اهمیت و جایگاه فرهنگ در موجودیت جامعه و بعد دوم، اهمیت و نقش فرهنگ درست

در حرکت به سمت اعتاد جوامع است.

بی شک حوزه نفوذ فرهنگ به همه ابعاد زندگی بشر کشیده شده و همه ویژگی های غیر فیزیکی و متمایز کننده انسان ها از یکدیگر و نیز همه ویژگی های متفرقه جوامع، در فرهنگ آنها نهفته است. فرهنگ بالاترین و والاترین عنصری است که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد. اساسا فرهنگ هر جامعه، هویت و موجودیت آن جامعه را شکل می دهد و به صورت کل، ویژگی های مشترک به وجود آورنده يک مليت يا يک ملت را شکل می دهد و بدون وجود فرهنگ واحد، شهروندان یک کشور را نباید یک ملت نامید. راهبردها و راهکارهای توسعه و ترویج فرهنگ سالم که در واقع زمینه ساز بنیان های جامعه سالم و الهی است، امروزه جزء نیازهای جدی جوامع بشری به شمار می آید که باید با بررسی نوع رفتارهای الگوهای قابل دسترس و انسان های کامل و با بهره گیری از تجربیات تاریخی و شیوه رفتاری امامان معصوم : گسترش یابد. از آنجا که دگر گونی فرهنگی می تواند مسیر جوامع را هدایت کند، انتقال و ترویج فرهنگ درست برای جامعه امروز و آیندگان و نیز نو آوری فرهنگی با تکیه بر سیره امامان معصوم : به ویژه امام کاظم علیه السلام از مهم ترین اقداماتی است که می تواند الگوهای علمی و عینیت یافته و در عین حال مطابق با ضرورت های موجود و نیازهای جوامع بشری را ارائه نماید. لذا به تعریف کاربردی و مضاف از فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی در این پژوهش توجه می شود. این نوع توجه

ص: 359

در واقع بر اساس بررسی نوع رفتار، عملکرد و تجربه تاریخی کسی است که در مقام رهبری دینی، در صدد الگوپذیری از کنش ها و واکنش های فردی و اجتماعی از ایشان هستیم. این مقاله می کوشد تا با استفاده از منابع تاریخی و حدیثی و با ارائه چارچوب معین، سیره فرهنگی امام هفتم را واکاود تا با تکیه بر این مستندات تاریخی و حدیثی، ضمن توصیف نوع رفتار و عملکرد فرهنگی آن بزرگوار در مواجهه با مخاطبان فرهنگی و با تحلیل و تبیین آن، به الگوی فرهنگی مناسبی برای جامعه امروز دست یابیم. این تحقیق مبتنی بر سؤالات اصلی و فرعی است؛ از جمله:

با واکاوی و بررسی سیره عملی و نظری امام کاظم علیه السلام چگونه به الگویی مناسب و کاربردی برای تبیین و ترویج فرهنگ دینی در جامعه امروز می توان دست یافت؟

امام برای توسعه فرهنگ دینی از چه روش و ابزاری بهره بردند و پیامدهای

این روش و ابزار در جامعه چگونه منعکس شده است؟

با توجه به این پرسش ها، فرض

بر آن است که سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام بر اساس اوضاع سیاسی - اجتماعی حاکم بر جامعه مسلمان و برای حفظ کیان اسلام در آن روز شكل گرفته و رفتار امام، راهکاری مناسب برای برون رفت جامعه از مشکلات موجود و زمینه ساز توسعه و ترویج فرهنگ دینی بوده است.

مفاهيم

1. سیره

سیره در لغت و اصطلاح، تعریف و تبیین شده است. این واژه از نظر واژه شناسان معانی متعددی دارد؛ مانند روش، طريقه، سنت، (1) سبک و نحوه انجام دادن کار،

ص: 360


1- فیومی، مصباح المنیر، ج 1، ص 361.

حرکت در روز، حرکت در شب و مطلق حرکت کردن و راه رفتن. سیره را مثل فطره بر وزن «فعله» گرفته اند که بر نوع و سبک رفتار دلالت می کند. (1) به گفته

راغب اصفهانی، سیره به معنای حالتی است که انسان یا غیر او بر آن حالت زندگی می کند؛ چه آن حالت غریزی باشد و چه اکتسابی چنان که سیره در قرآن به همین معنا به کار رفته است. (2) ( سَنُعِيدُهَا سِيرَتَهَا اَلْأُولَى )؛ (3) «ما آن (اژدها) را به حالت اولش (عصا) بر می گردانیم.» به نظر اهل لغت، یک نوع سیر و حرکت در قالب راه رفتن یا فعالیت های دیگر در مفهوم سیره نهفته است؛ همان گونه که مشتقات آن مانند «سار، سَیرَ، يسيرُ و سِیرُوا»، به نوعی متضمن معنای رفتار و حرکت هستند. هم چنین کاربرد مشتقات سیره در قرآن کریم، به شکل امر: ( سِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ ): (4) و فعل مضارع: ( أَوْ لَمْ يَسِيرُوا فِي اَلْأَرْضِ ) (5) ناظر به همین معناست.

سیره در اصطلاح، به معانی متفاوتی به کار رفته و تعریف واحدی که مورد اتفاق همه اندیشه وران باشد، تاکنون درباره آن وجود ندارد. برخی از سیره شناسان، آن را به معنای طریقه و حالت دانسته اند که برگرفته از مفهوم لغوی این واژه است. (6) بعضی دیگر، سیره را برابر با تاریخ و ثبت وقایع تاریخی قرار داده اند که دامنه وسیعی همانند تاریخ می یابد؛ چنان که عرف تاریخ نویسان، همین معنا را تأیید می کند و برداشت عمومی آنها از سیره، ذکر حوادث و سرگذشت افراد است که سیره های تدوین یافته به وسیله آنان، بر این امر گواهی می دهد. (7)

ص: 361


1- ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 454.
2- راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، واژه سار، ص433.
3- طه، آیه 21.
4- انعام، آیه 11.
5- روم، آیه 9.
6- علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، ج14، ص 199.
7- سیره های نوشته شده به وسیله تاریخ نگاران مانند سیره ابن هشام، ابن اسحاق، حلبی، ابن عساکر و امثال آن و نوع نگاه نویسندگان به سیره، گویای این مطلب است که سیره در معنای حقیقی خود تنظیم نشده و صرفا به صورت مجموعه ای از اطلاعات ریز و درشت از زندگی حضرت جمع آوری شده است.

شهید مطهری در بحث سیره نبوی، در مفهوم شناسی سیره، بحث دقیقی دارد. ایشان هم وزن بودن سیره با هیئت «فعله» را دلیل بر این قرار داده که این هیئت معنای خاصی به آن می بخشد و آن معنا، عبارت از نوع و سبک خاص رفتار است. ایشان هر رفتاری را اصطلاحا سیره نمی نامد، بلکه به نظر ایشان، رفتاری که دارای روش و سبک ویژه باشد، مصداق سیره خواهد بود؛ (1) زیرا هیئت مذکور در لغت عرب، بر نوع و روش خاص دلالت دارد؛ چنان که اگر گفته شود جلست «جلسه»، نوع مخصوص نشستن را می رساند؛ برعکس اگر بگوییم جلست جلسه»، به مطلق نشستن دلالت دارد. (2) بر این اساس و با توجه به مقتضی بحث که درباره نوع رفتار و روش امام کاظم علیه السلام در فعالیت های فرهنگی است، تعریف شهید مطهری در مورد سیره، معیار و مبنای این تحقیق خواهد بود.

2. فرهنگ | فرهنگ دینی

واژه فرهنگ نیز تعاریف متعددی دارد. به اعتقاد برخی اندیشه وران، حدود سیصد تعریف از این واژه ارائه شده، (3) اما آنچه در این پژوهش به آن توجه می گردد، تعریفی نسبتا کلی است که در واقع می توان آن را وجه جمعی برای اغلب تعاریف ارائه شده دانست. طبق این تعریف، فرهنگ عبارت است از: مجموعه ای از عقاید، عادات، فرم ها و هنرهای متعلق به جمعی از انسان ها در زمان و مکان مشخص. (4)

فرهنگ بر اساس این تعریف، همان رفتارهای انسانی است که با عقیده خاص

ص: 362


1- شهید مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 45.
2- همان، ص 46.
3- میرسپاسی، ( مقاله اقتصاد و مدیریت)، مجله مدیریت تطبیقی و تطبیق مدیریتی، ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370
4- همان.

و به شیوه خاص ارائه می شود. نوع رفتار فردی و اجتماعی که بر اساس یک سری از ارزش های یک گروه خاص در زمان و مکان مشخص بروز می یابد نیز یکی دیگر از ابعاد این تعریف است. از آن جا که مقاله در صدد بررسی سیره علمی و نظری رهبری دینی امام کاظم علیه السلام است، به مقتضای حال و مقال باید در مورد فرهنگ دینی بحث به میان آورد. در این مقاله، از جامعه دینی بحث می شود که تحت تأثیر فرهنگ خاص است. این فرهنگ با عنوان فرهنگ دینی شناخته می شود. به عبارت دیگر، می توان گفت: فرهنگ دینی در یک جامعه، بیانگر وجود و حضور دین و شاخصه های دینی در آن جامعه بوده است. این نوع فرهنگ برآیند دین و منطبق بر دین است. فرهنگ دینی، فرهنگی به شمار می آید که جهان بینی دینی پشتوانه آن است.

جهان بینی نگرشی است که تکلیف انسان را در برابر همه چیز در چارچوب آموزه ها و روش و منش الهی تعیین می کند. فطری بودن، داشتن منشأ الهی، پویایی و غیر ایستایی بودن و قدرت نفوذ حداکثری، از جمله ویژگی های این نوع از فرهنگ است. (1)

اکنون با مبنا قرار دادن این تعاریف به عنوان چارچوب بحث، وارد شواهد و گزارش های تاریخی شده، به رفتار و روش فرهنگی امام کاظم علیه السلام به عنوان یک الگوی راهبردی عملی برای جامعه امروز، بیشتر دقت و آن را بررسی می کنیم.

اوضاع سیاسی، فکری و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

پیش از ورود به بررسی سیره فرهنگی امام کاظم علیه السلام ضروری است به وضعیت سیاسی، فکری و فرهنگی عصر ایشان پرداخته شود تا ضمن تبیین جو سیاسی و فکری حاکم بر جامعه و میزان اثرگذاری آن بر تحولات جامعه، نقش رفتارهای

ص: 363


1- سید عبدالهادی رضوی، مقاله بررسی و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینی با سایر فرهنگ ها»، پژوهش نامه علوم اجتماعی، ش 81 تابستان 1390

سازنده امام کاظم علیه السلام در اصلاح فرهنگی جامعه اسلامی و به ویژه جامعه شیعه برجسته گردد.

امام کاظم علیه السلام ، هفتمین امام شیعیان، در سال 128 قمری در منطقه ابواء - میان مکه و مدینه - از مادری به نام حمیده بربریه، به دنیا آمدند. پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال 148 قمری دوره امامت ایشان آغاز شد و عمر شریفشان در مدینه و بغداد گذشت. ویژگی های شخصیتی آن حضرت در منابع مختلف اشاره شده است.

امام علیه السلام در طول حیات خویش، با چند تن از حاکمان عباسی هم عصر بودند: منصور دوانیقی (136 - 158 ق) محمد معروف به مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 - 170 ق)، هارون (170 - 193ق).

سالهای نخستین تشکیل حکومت عباسی (132ق) با دوران امامت آن حضرت مصادف شده بود و همین امر، موجبات فشار بیشتر بر آن امام را فراهم می کرد. این مسأله در کنار سایر مسائل موجود، بر جامعه شیعی تحمیل می شد. چالش های سیاسی، فکری و فرهنگی حاکم بر جامعه در دوره امام کاظم علیه السلام را می توان چنین بر شمرد

1. نوزایی قدرت، تشکیل حکومت عباسی و تلاش برای حفظ قدرت؛

2. مشروعیت طلبی حکومت عباسی و مقابله با خاندان علوی؛

3. شهادت امام صادق علیه السلام و ایجاد تفرقه داخلی در جامعه شیعه؛

4. تلاش برای بازگرداندن وحدت جامعه شیعی و جلوگیری از ایجاد

فرقه های جدید؛

5. حفظ جامعه شیعی و رسیدگی به اوضاع مالی شیعیان؛

6 . ظهور قیام های شیعی و فشار بر امام کاظم علیه السلام به عنوان بزرگ خاندان

علوی؛

7. پاسخ به مسایل دینی و علمی.

ص: 364

در دوران افول حکومت امویان، تاریخ به تدریج نوزایی حکومت تازه ای را شاهد بود که با فعالیت ها و دعوت های مخفی شکل می گرفت. ارسال داعی به مناطق مختلف جهان اسلام به ویژه خراسان، زمینه پیروزی این خاندان را فراهم ساخت تا این که در سال 132 قمری، اولین حاکم عباسی، ابوالعباس سفاح، بر مسند حکومت نشست. از اولین حرکت های سفاح، گرفتن انتقام خون هاشمیان و واقعه کربلا از امویان بود. (1) در نتیجه سپاهی به فرماندهی عموی خود عبد الله بن علی برای جنگ با مروان حمار گسیل داشت. عباسیان شکست سنگینی را بر امويان تحمیل کردند. اشاره به این واقعه تاریخی، در واقع بدین علت است که عباسیان در ابتدا برای جلب نظر مسلمانان و به ویژه علویان که جایگاه ویژه ای نزد جامعه مسلمانان داشتند، برای مشروعیت بخشی به حکومت نوپای خود استفاده کردند. همین امر، جامعه شیعی را می توانست دچار چالش جدی هویتی و سیاسی کند. لذا ائمه معصوم علیهم السلام هم عصر عباسیان، به ویژه امام کاظم علیه السلام در گیر و دار محافظت از جامعه، دچار مشکلات فراوان شدند. عباسیان پس از استقرار نسبي، به تدریج در صدد حذف شخصیت های سرشناس علوی بر آمدند. آنان ابتدا امام صادق علیه السلام را به شهادت رساندند. دوران امامت امام کاظم علیه السلام نیز با چالش های سیاسی عصر امام صادق علیه السلام مواجه بود، در حالی که بحران تعیین امام پس از امام صادق

علیه السلام ، به طور فزاینده در جامعه و حتی در میان خواص در حال گسترش بود. این امر بنا به دلایل سیاسی، از جمله ترس از آزار و اذیت امام بعدی، امام صادق علیه السلام را واداشت تا در وصیت خویش نام چند نفر از جمله منصور را به عنوان جانشین تعیین فرمایند تا از این راه جان امام بعدی در امان بماند. لذا در دوره امام صادق علیه السلام ، امام بعدی برای عموم و گاه برای برخی خواص نیز ناشناخته ماند و همین امر، سردرگمی در مسأله تعیین امام بعدی در میان جامعه شیعه را سبب شد.

ص: 365


1- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 349.

امام در آن اوضاع خاص سیاسی، کوشید تا چالش افتراق جامعه بیش تر نشود.

سردرگمی جامعه شیعه که موجب حیرت در امر امامت شده بود، برای اصحاب امام هم پوشیده ماند تا حدی که فردی از اصحاب از خود حضرت در مورد امام بعدی پرسید. (1) قطب الدین راوندی می نویسد:

هشام بن سالم گوید: «همراه مومن الطاق در مدينه بودیم که دیدیم شماری بر در خانه عبد الله بن جعفر بن محمد گرد آمده اند. ما مسائلی از عبدالله درباره زکات پرسیدیم ولی او جواب درستی به ما نداد. آن گاه بیرون آمدیم و نمی دانستیم از فرقه های مرجئه، معتزله، زیدیه و خوارج، کدام یک را قبول کنیم. در این حال شیخی را دیدیم که او را نمی شناختیم. گمان کردیم جاسوسی از جاسوسان منصور است ولی برخلاف این احتمال او ما را به خانه ابو الحسن موسی بن جعفر علیه السلام برد. در آن جا بودیم که فضیل و ابوبصیر وارد شده سؤالاتی نمودند و بر امامت ایشان یقین کردند. آن گاه مردم از هر سو دسته دسته می آمدند

جز گروه عمار ساباطی و شماری که عبدالله بن جعفر را قبول داشتند.» (2)

سردرگمی موجود در جامعه شیعه و حتی در میان بزرگان اصحاب در این روایات مشخص است. نوبختی، سردرگمی جامعه شیعه پس از امام صادق علیه السلام را عمیق تر به تصویر می کشد. (3) به گفته وی جامعه شیعه پس از امام صادق علیه السلام به شش گروه تقسیم شدند:

1. معتقدان بر مهدویت امام صادق علیه السلام ؛

2. معتقدان به زنده بودن اسماعیل پسر امام صادق علیه السلام ؛

3. معتقدان به امامت محمد پسر اسماعيل؛

4. معتقدان به امامت محمد دیباج پسر امام صادق علیه السلام ؛

ص: 366


1- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 31.
2- نک: کلینی، کافی، ج 1، ص 351-352؛ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ص297.
3- نوبختی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمد صادق آل بحر العلوم، ص 78-77 .

5. معتقدان به امامت عبدالله افطح؛

6. معتقدان به امامت موسی بن جعفر؛

8. حضور دیگر فرزندان امام صادق علیه السلام به عنوان رهبران و داعیه داران امامت،

ویژگی خاص جبهه بندی های فکری در این دوره بود. همین امر زمینه های آشفتگی فکری جامعه را رقم می زد. در این وضعیت، مدیریت این اوضاع نابه سامان جامعه شیعه که در ابعاد کلامی خویش شکل می گرفت، بر امام كاظم علیه السلام ضروری بود؛ اما فشار حکومت عباسی بر جریان شیعی امامی و به ویژه امام کاظم علیه السلام به گواهی تاریخ، سخت ترین دوران جامعه شیعه را رقم می زد؛ به گونه ای که در دوره مهدی عباسی با تضمینی که حضرت بر عدم قيام بر ضد حکومت به وی دادند از فشارها موقتا رها شدند.

نوع رفتار و چگونگی تعامل امام کاظم علیه السلام با اوضاع سیاسی، فکری، فرهنگی

و ابزاری که امام برای کنترل جامعه شیعه بهره گرفتند، عبارتند از:

1. گفتمان قرآنی و تولید فرهنگ

1-1- قرآن و تربيت جامعه

نقش سازنده قرآن کریم به عنوان کتاب آسمانی، بر همگان مبرهن است. قرآن به عنوان بزرگترین معجزه پیامبر صلی الله علیه و آله ، توانست جامعه عرب را متحول سازد. این تحول عمیق که در بعد فرهنگی بیشتر نمود یافت، در واقع نوعی حیات بخشی را برای جامعه آن روز به دنبال داشت؛ به گونه ای که بهره گیری مناسب از این ابزار فرهنگی در همه دوران ها می تواند راهبرد عملی مناسب در جهت ایجاد بسترهای فرهنگ ساز جامعه باشد. این ابزار سازنده در مواقع اختلاف و افتراق، بهترین ابزار ایجاد وحدت در میان گروه های مختلف است که می توان آن را وجه مشترک آنان دانست. در فضای فکری و فرهنگی پس از شهادت امام صادق علیه السلام و ایجاد فرقه های مختلف، اهميت كانونی و نقش آفرین آموزه های قرآن کریم به عنوان

ص: 367

وجه مشترک اعتقادی، سیاسی و فرهنگی، میان جامعه مسلمان به خوبی می درخشید. امام کاظم علیه السلام با درایت ویژه، به این امر توجه خاص داشتند و در سایه سار تحقق فرهنگ قرآنی، بر جامعه شیعه مدیریت و رهبری نمودند. تلاش آن حضرت در تأكيد بر قرآن به عنوان نمونه مهم گفتمان رایج و مورد پذیرش همه گروه ها، می توانست زمینه را برای هدایت و جلوگیری از هرگونه توسعه انحراف عقیدتی و کلامی فراهم سازد. منابع حدیثی تاریخی بر جای مانده در این زمینه، به موارد متعددی از اهتمام جامعه به قرآن از سوی امام کاظم علیه السلام و عامل بودن خود حضرت، اشاره کرده اند. مرحوم شیخ مفید می گوید:

مردم از امام موسی بن جعفر علیه السلام فراوان روایت کرده اند. او فقيه ترین مردم عصر و حافظ ترین مردم نسبت به قرآن و زیبا آواز ترین مردم نسبت به قرائت قرآن بود. او با حزن و اندوه قرآن تلاوت می کرد و شنوندگان از آوای قرآن

او به گریه می افتادند. مردم مدینه او را «زين المتهجدين» می نامیدند. (1)

در روایتی دیگر آمده است: « وَ كانَتْ قراته حُزْنا »؛ قرائت آن حضرت حزن آور بود. (2)

یکی از اصحاب حضرت به نام حفص گوید:

در عمرم کسی را ندیدم که بیشتر از امام کاظم علیه السلام خداترس و به رحمت حق امیدوار باشد و قرآن خواندنش همراه با حزن بود و گویا هنگام قرائت

به شخصی خطاب می کرد. (3)

آن حضرت در حدیثی، از جد بزرگوارشان نقل می کنند:

خدای تعالی بخشنده است و جود و بخشش و کارهای عالی را دوست می دارد و از کارهای پست ناخرسند است. بزرگداشت سه گروه از احترام به

ص: 368


1- شیخ مفید، ارشاد، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 235
2- مجلسی، بحار الانوار، ج 48، ص 104.
3- عطاردی، مسندالامام الكاظم 7، مشهد، ج 2، ص 606

جلال الهی است: ریش سفید مسلمان، امام عادل و آن کسی که حامل و تسلیم قرآن کریم است، به گونه ای که نه اهل غلو است و نه از بار تکالیفش

شانه خالی می کند. (1)

توجه امام کاظم علیه السلام فقط به بعد فردی و اهمیت جایگاه قرآن محدود نبود.

ایشان همگام با این نوع توصیه ها، به تبیین و تفسیر آیات پرداختند و به گونه های مختلف، در جنبه های تفسیری آیات در جهت آگاهی دهی و توسعه فهم جامعه مسلمانان از آیات قرآن و ایجاد فضای مناسب برای تربیت فردی و اجتماعی افراد در جهت فرهنگ سازی و ترویج مفهوم حدیث ثقلین، در همتایی اهل بیت تو قرآن کوشیدند. ایشان چارچوب رفتاری مناسب را که از ارکان تولید فرهنگ جامعه است، در سایه ارتباط با قرآن و درک و فهم عمیق آن میسر می دانستند. امام در ذیل توصیه به یکی از اصحاب خاص خویش به نام هشام بن - حکم، درباره اهمیت عقل و به کارگیری این ابزار مهم در جهت دسترسی به فرهنگ درست دینی برای همه افراد جامعه، نکات بسیار سودمندی را از قرآن کریم یاد آور شدند. هشام بن حکم می گوید: ابو الحسن موسی بن جعفر

علیه السلام به من فرمودند: يَا هِشَامُ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالي بَشَّرَ أَهْلَ اَلْعَقْلِ وَ الْفَهْمِ فِي كِتَابِهِ فَقَالَ فبشّر عباد اَلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ اَلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وأُولَئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبَابِ يَا هِشَامُ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَكْمَلَ لِلنَّاسِ اَلْحُجَجَ بِالْعُقُولِ وَ نَصَرَ النَّبيِّينَ بِالبَيانِ وَ دَلَّهُم عَلَى رُبُوبِيَّتِهِ بِالأدلِّه ...»؛

ای هشام، به راستی خدای تعالی اهل عقل و فهم را در کتاب خود مژده داده و فرموده: «مژده ده به آن بنده هایم که به سخن گوش نمایند و بهتر آن را پیروی کنند؛ آنان کسانی هستند که هم خدایشان رهبری کرده و هم

ص: 369


1- علامه مجلسی، همان، ج 92، ص184.

صاحبدلانند.» ای هشام، به راستی خداوند حجت ها را به واسطه عقول بر مردم تمام کرده و پیغمبران را به وسیله بیان یاری نموده و با دلیل به ربوبیت

خود رها نموده ... . (1)

پیام حضرت خطاب به هشام، برای همه بشر به عنوان یک راهبرد عملی درست برای جامعه آن روز با آن وضعیت و امروز با این موقعیت است. امام در واقع دنبال ترسیم شیوهای مناسب برای برون رفت جامعه از معضل هجوم افکار، اندیشه ها و عقاید جدید و در صدد تذکر به جامعه شیعه و تأکید بر به کارگیری ابزار عقل به عنوان پیامبر باطنی برای مواجهه با شبهات مختلف موجود در جامعه بودند.

ابزار عقل در این نکته، وصف غربالگری سخنانی است که در جامعه به طور فزاینده در حوزه های مختلف فقهی، کالامی، سیاسی، اجتماعی و .... مطرح بود. توصیه امام برای مقابله، طرح جدا کردن سخن حق از غير حق، سخن ضعیف از قوی و سخن منطقی از غیر منطقی است تا بر اساس و محور عقل تصمیم گرفته شود.

خلاصه آن که امام به ابعاد ویژه آیات قرآن کریم توجه دادند. آن را به عنوان چارچوبی مناسب برای مقابله با هر گونه هجوم فکری - فرهنگی، برای جامعه و به ویژه اصحاب توصیه کردند تا با تمسک دو ثقل شریف یعنی نقش راهبردی قرآن به عنوان برنامه مسنجم زندگی بشر، و رهنمودها و برنامه های مفسران قرآن یعنی اهل بیت : جامعه از هر گونه خطر فکری، فرهنگی، سیاسی و... در امان ماند و در راه توسعه و رشد عقلی موفق تر ادامه حیات دهد.

ص: 370


1- کلینی، همان، کتاب عقل و جهل، حدیث 12.
1-2- تبیین و تفسیر قرآن
الف) تبیین نکات تربیتی در فرهنگ پذیر

پیامبر صلی الله علیه و اله در حدیث ثقلین فرمودند:

... أَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ اولُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ اَلْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اِسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ اَهْلَ بَيْتِي اُذْكُرْكُمُ اَللَّهَ فِي اَهْلِ بَيْتِي اذْكُرْكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي اُذْكُرْكُمُ اللَّهَ في اَهْلِ بَيْتِي.... (1)

دو استوانه ماندگاری دین در این حدیث ترسیم شده و قرآن و عترت همتا

معرفی گردیده اند. همتایی اهل بیت با قرآن در واقع به معنای مبین و مفسیر آیات و شکافنده علوم الهی است. امام کاظم علیه السلام نیز علاوه بر توصیه ها و تأكیدهای ویژه و عمومی برای جامعه مسلمانان در چگونگی بهره مندی از آیات قرآن برای روشن گری و هدایت این جامعه در فضای غبار آلود زمانه، به تفسیر و تبیین آیات قرآن برای اهل علم، برای جهت دهی فکری و فرهنگی جریان های موجود، به مسیر حقیقی و مقابله با شبهات موجود پرداختند. ایشان بخش های مهمی از آیات قرآن را تبیین کردند که در مورد مباحث اخلاق دینی مانند غیبت، توکل، ایمان و ... بود و بدین وسیله بستر های فرهنگی و تربیتی جامعه را فراهم ساختند. برای مثال از امام در مورد آیه ( وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حسبه ) (2) سوال شد. حضرت دراین باره فرمودند:

توکل بر خدا درجاتی دارد. یکی آن که در همه کار خود بر او توکل کنی؛ هرچه با تو کند، راضی باشی و بدانی در خیرخواهی تو کوتاهی نکند و

ص: 371


1- ابي الحسين مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، ج 2، حدیث 2408.
2- طلاق، آیه 3.

بدانی که اختیار با اوست. پس بر خدا به واگذاری همه اینها توكل كن و در آن و جز آن به او اعتماد داشته باش. (1)

ب) تبیین جایگاه امامت و فرهنگ سازی

امام غیر از تفسیر و تبیین آیات شرعی و اخلاقی، بعضی از آیات را تشریح کردند که گویای جایگاه ویژه و حساس امام و اهل بیت : بود. گاه امام در میان این پرسش ها، معانی برخی آیات را به گونه ای تاویل برده، در معنای اصلی آن استعمال می کردند که این آیه در واقع در صدد تبیین جایگاه امامت و نقش راهبردی حضرت در مسیر هدایت جامعه بود. برای نمونه، علی بن جعفر از برادرش امام کاظم علیه السلام در مورد تأویل آیه ( قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ ) (2) پرسید و امام در جواب فرمودند:

هنگامی که امام خود را از دست دادید، چه کسی برای شما امام تازه خواهد

آورد؟ (3)

همان گونه که از ظاهر آیه مشخص است؛ آیه به آب جاری اشاره می کند که مایه حیات موجودات است و امام، باطن آیه را مربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر او می دانند که مایه حیات جامعه انسانی است (4)

در گزارش دیگری، امام کاظم علیه السلام درباره اهمیت وجود و نقش فرهنگی و تربیتی امام در جامعه ذیل آیه 19 سوره روم ( وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ ) می فرمایند:

زنده شدن زمین با باران نیست، اما خداوند مردانی را بر می انگیزد که عدل را زنده می کنند و زمین به سبب احیای عدل زنده می شود و برپایی حدود خداوند

ص: 372


1- کلینی، همان، ج 2، ص65، 1375.
2- ملک، آیه 30.
3- غیبت نعمانی، ص 176.
4- تفسیر نمونه، ج24، ص 360.

در زمین، از باران چهل صباح سودمندتر است. (1)

امام در این روایت، حیات معنوی زمین را به مولفه هایی مثل عدالت می دانند و اهمیت عدالت در جامعه را بیشتر و سودمندتر از حیات خاکی زمین می شمارند. توجه به این آیات و تبیین و تأويل معنا و بازگو کردن آن برای اصحاب در جهت معرفی جایگاه امامت، در واقع نوعی حرکت فرهنگی بود که بر اساس آن، علاوه بر تعریف جایگاه امام در جامعه، به نقش الهی امامت در اجرای حدود الهی تأکید می کنند و آن را تنها راه نجات بشر از هر گونه کج روی ها معرفی می فرمایند.

فضای فکری پس از شهادت امام صادق علیه السلام که در واقع بر سر تعيين امام پس از ایشان ایجاد شد، با تفسیر آیات قرآن به عنوان وجه مشترک همه فرق موجود، قابل رفع و اصلاح بود. تأکید امام بر توجه اصحاب و توسعه دانش قرآنی، در مقابله با تفرقه و رشد شبهات کلامی می توانست مؤثر باشد. لذا گزارش های موجود و روایت های بر جای مانده از رویکردهای تفسیری و قرآنی امام کاظم علیه السلام حاکی از این مطلب است که امام، بنای توسعه این آموزه ها از دل آیات قرآن را داشتند. در برخی از آیات که منحصرا قابل تطبيق بر مصداقی خاص است، این نوع رویکرد حضرت در تبیین آن بسیار مشهود است. امام کاظم علیه السلام در مورد آیه

59 سوره نساء ( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ ) می فرمایند:

منظور از اولی الامر علی ابن ابی طالب و اوصیای پس از ایشان هستند. (2)

در این آیه، اطاعت از اولی الامر در کنار اطاعت رسول خدا و آمده و این اطاعت، به طور مطلق واجب شده است. اطاعت مطلق از افراد، در صورتی واجب است که آنان معصوم باشند، پس اولی الامر نیز مثل پیامبر و باید معصوم باشند. تنها علی بن ابی طالب و اوصیای بعد از ایشان معصوم بودند و آیه قابل

ص: 373


1- کلینی، همان، ج 7، ص 174.
2- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 253.

انطباق بر دیگر مصادیق نیست. توجه امام به این نکته در موقعیتی مطرح شد که حتی یاران امام نیز در حیرت به سر می بردند و همین نکات، می توانست علاوه بر تبیین جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام ، راهبردی عملی برای حفظ کیان تشیع از خطر های فکری باشد.

ج) قرآن و پاسخ به شبهات کلامی

فضای ترسیم شده در مطالب گذشته از عصر امامت امام کاظم علیه السلام نشان دهنده حساسیت فعالیت های فرهنگی ایشان است. فشارهای سیاسی حکومت عباسی از یک سو و هم نوایی و همسویی با برخی فرق کلامی مانند عقل گرایی معتزله و حضور باقی مانده عقاید فرقه هایی چون زنادقه که در صدد تخریب چهره اسلام بودند، عواملی است که بر حضور امام و اهمیت کارکرد علمی و فرهنگی امام تأکید دارد. با حضور و رونق مشرب های فکری و کلامی، انعکاس رفتارهای علمی امام نیز تغییر یافت. امام کوشیدند تا با ایجاد سپر اعتقادی، با تکیه بر آیات قرآن به این نیاز جامعه پاسخ دهند. این امر در تبیین مفاهیم و تفسیر آیات مختلف که ذکر شد، گذشت. اما توجه امام به برخی از این آیات، دربردارنده هدفی خاص است. پاسداري امام از مرزهای فکری شیعه در زمینه های مختلف به ویژه عقیدتی، از لوازم جامعه آن روز بود که امام با استفاده از برخی آیات قرآن و استناد به آن، برای مدعی خویش دلیل می آوردند.

از امام کاظم علیه السلام در مورد رایج ترین بحث آن روز یعنی رؤیت خداوند پرسیده

شد. امام در پاسخ این که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله خداوند را دید؟ فرمودند:

بله با قلبش او را دید. آیا نشنیده ای که خداوند عزوجل می فرماید: ( مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَىٰ ) (1) پیامبر صلی الله علیه و آله خدا را با چشم ندید اما او را با قلب دید. (2)

ص: 374


1- نجم، آیه 11.
2- عروسی حویزی، نورالثقلين، ص 153.
د) مقابله با مشروعیت طلبی عباسیان

عصر امام کاظم علیه السلام با دهه های نخستین حکومت بنی عباس مصادف بود. امام به گونه ای خاص، سعی می کردند با مشروعیت طلبی خاندان عباسی از طریق ادعای ارث بری از پیامبر و مقابله کنند. آنان با این ادعا که عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله در ارث بری اولی از دیگران بود، ادعاهایی را برای ایجاد مقبولیت عمومی و پس از آن مشروعیت مطرح می ساختند که امام با استناد به قرآن کریم، با آن مقابله می کردند. خلفای عباسی که خود را پسر عموی پیامبر و می دانستند، همواره خود را در مواجهه با رقیبی جدی یعنی ائمه می دیدند. تلاش فراوانی برای تخریب شخصیت آنان انجام دادند. آنان ادعا می کردند، ائمه که از فرزندان دختری پیامبر صلی الله علیه و آله هستند، نمی توانند ذریه ایشان محسوب شوند. آنان هم چنین فضایل عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله را بیش تر از علی بن ابی طالب علیه السلام می دانستند و بر آن دامن می زدند. آنان با عوام فریبی، دنبال مقاصد خود بودند لذا امام کاظم علیه السلام با تمسک به آیات قرآن به مقابله با آنان پرداختند.

شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا در گزارشی مفصل، به موضوع بحث امام کاظم علیه السلام و هارون اشاره می کند که نمونه بارز فعالیت های فرهنگی حضرت در تبیین جایگاه اهل بیت : و حقانیت و اولویت آنان به امر خلافت است.

هارون به امام کاظم علیه السلام عرض

کرد: «چگونه و به چه دلیل می گویید ما نسل و ذریه پیامبر هستیم حال آن که پیامبر از خود نسلی بر جای نگذاشته و نسل انسانی، از اولاد ذکور است و نه اولاد اناث و شما فرزندان دختر او هستید درحالی که دختر نسل ندارد؟» امام کاظم علیه السلام فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم. ( وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَارُونَ ۚ وَكَذَٰلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ ) (1) سپس فرمودند: «پدر عیسی کیست؟» گفت:

ص: 375


1- سوره انعام، آیه 84-85

« عیسی پدر ندارد. » فرمود: «پس ما از طریق مریم به سایر فرزندان انبيا ملحق کردیم و به همین ترتیب، ما از طریق مادرمان فاطمه علیها السلام به نسل رسول الله صلی الله علیه وآله ملحق می شویم.» (1)

استناد و استدلال امام به قرآن و بهره گیری از فهم درست آیات در وضعیت خاص سیاسی - فرهنگی آن دوره، الگویی ویژه و راهبردی برای پیروان ایشان ارائه می دهد. تمسک به قرآن با جایگاه ویژه ترسیم شده و فهم و درک آیات آن، بهترین شیوه برای برون رفت جامعه از مشکلات و آسیب های سیاسی، فکری و فرهنگی است.

2. تولید ابزار فرهنگ ساز (توسعه علوم)

لازمه حرکت های فرهنگی، وجود ابزارهای مناسب و بهره مندی از آن است. بی شک این ابزارها، هم باید به صورت سخت افزاری و هم نرم افزاری در

حرکت های فرهنگی اثرگذار باشد. به اعتبار اوضاع فکری - فرهنگی، دوران زندگی امام کاظم علیه السلام را می توان دوره بدعت نامید. در آن دوران، با توجه به گسترش جغرافیایی فتوحات، هر روز عقاید تازه ای در لباس فرهنگ و مذهب وارد جامعه می شد و مورد پذیرش و حمایت و تأیید حکومت عباسی قرار می گرفت. امام کاظم علیه السلام برای مقابله با این جریان های فکری، ضمن توسعه مدرسه فکری - فرهنگی شیعه که امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام تأسیس کرده بودند، تلاش های زیادی انجام دادند و در نتیجه، شیعیان زیادی از دور و نزدیک برای کسب فیض علم و فرهنگ به محضر ایشان رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج که امام عازم مکه بودند، از آن حضرت استفاده می کردند. تربیت شاگردان عالم و کارآمد، می توانست راهکار عملی مناسبی برای توسعه

ص: 376


1- شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 84- 85

جایگاه امامت و علوم اهل بیت : باشد. عناصر کار آمد، مومن و معتقد به امامت حضرت و امامان قبل و بعد از ایشان در نقاط مختلف، پس از کسب فیوضات علمی و اخلاقی از امام کاظم علیه السلام به ترویج عقاید درست شیعی می پرداختند. حضور مؤثر این افراد، تدوین مجموعه های بسیاری از احکام اسلامی در موضوع فقه و حدیث و کلام را موجب شد. علاقه به علم و یادگیری، موجب می گردید فرمایش ها و فتاوای شرعی امام کاظم علیه السلام ثبت و ضبط شود. گزارش سید بن طاووس بر این امر دلالت می کند:

یاران و نزدیکان امام کاظم علیه السلام در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می شدند و لوحه های آبنوس در آستین ها داشتند؛ هرگاه ایشان سخنی می فرمود یا در موردی نظری ارائه می داد، به ضبط آن مبادرت می ورزیدند. (1)

جایگاه علمی امام کاظم علیه السلام که بارها پدر بزرگوارشان توسط آن را تأیید کرده بودند، سیل مشتاقان به علوم اهل بیت را به سوی ایشان روانه می ساخت. هر چند این چشمه جوشان اندیشه با وجود جو اختناق حاکمان عباسی، زیر فشارها،

محدودیت ها و محرومیت های زیادی قرار داشتند، هیچ گاه تشنگان فرهنگ دینی اهل بیت : را از رسیدن به این مهم ناامید نساختند. بزرگان علمی و فرهنگی عصر امام کاظم علیه السلام را که همواره از خزانه علوم وحیانی ایشان سیراب می شدند افرادی چون: یونس بن عبد الرحمان، صفوان بن یحیی، محمدبن ابی عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن بن محبوب السراد و احمد بن ابی نصر بزنطی بودند که از اصحاب اجماع و از خواص اصحاب امام علیه السلام به شمار می آمدند. (2) اما افراد دیگری نیز تربیت یافته مکتب علمی امام کاظم علیه السلام بودند و در راه توسعه و ترویج فرهنگ اهل بیت : و تربیت فرهنگی جامعه نقش داشتند: از جمله محمد بن خلاد،

ص: 377


1- شیخ عباس قمی، الانوار البهيه ص 95.
2- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350.

عبد الرحمان بجلی، علی بن جعفر، اسحاق بن عمار صیرفی، اسماعیل بن موسی بن جعفر، حسین بن علی بن فضال، داوود رقی، عبدالسلام بن صالح حصر وی، موسی بن بکیر و اسماعيل بن مهران (1)

مدرسه علمی امامین صادقین علیه السلام به عنوان امانتی سنگین و مهم در اختیار امام کاظم علیه السلام قرار گرفت. ایشان با هدف توسعه علوم دین و شریعت، گروهی از علما، راویان و محدثان را تعلیم و تربیت نمودند. با وجود شدت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشار حاکمان بر امام، حضرت هرگز مسئولیت علمی خویش را رها نکردند از همین رو، موفق شدند تا تهاجم فرهنگی و علمی ملحدان و کافران زندیق را کنترل کنند. کتاب های رجال و تراجم، به بیش از سیصد راوی اشاره کرده اند که از امام کاظم علیه السلام حدیث نقل می کردند.

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی، نوع مقابله و مبارزه با طاغوت را مبتنی بر رویکرد فرهنگی قرار دادند و به جای هر گونه اقدام سیاسی حاد، به

جریان فرهنگ ساز مدرسه علمی با اولویت قرار دادن رهبری و ارشاد علمی و فکری دانشگاه جعفری، پایه های فرهنگ گسترده اسلامی را با آرا و نظریات خود محکم تر ساختند. پیگیری نهضت فرهنگی در آن دوران نسبت به دیگر اقدام ها، از

چند جهت اولویت و فوریت داشت:

یکی آن که میراث عظیم و عمیق فرهنگی که امام سجاد علیه السلام و امام باقر علیه السلام

شروع کرده و امام صادق علیه السلام در حوزه گسترده تری مطرح کرده بودند، رها کردن این حرکت از سوی امام کاظم علیه السلام و امامان پس از آن حضرت در واقع موجب هدر رفتن تلاش های امامان پیشین می شد.

دوم آن که در آن موقعیت، خطر نفوذ اعتقادات فرقه های نوظهور و هم چنین فرهنگ های بیگانه در قلمرو فرهنگ اسلام ناب، خطری جدی و ویرانگر برای

ص: 378


1- عبدالرحيم عقیقی بخشایشی، امام موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان مقاومت و پایداری، ص 122.

مبانی اعتقادی امت مسلمان بود. امام کاظم علیه السلام برای جلوگیری از نفوذ افکار الحادی در حوزه فرهنگی اسلام و پاسخ گویی به نیازهای فکری و اعتقادی پیروان خود، محور فعالیت های خویش را بر کارهای فرهنگی متمرکز کردند. ایشان با احاطه گسترده به مبانی مکتب و آگاهی از نیازمندی های جامعه، مجموعه ارزشمندی از احکام و معارف اسلامی در زمینه های مختلف را از طریق اصحاب و شاگردان خاص خود به یادگار گذاشتند که امروزه برنامه ای مدون و راهبردی عملی برای پیروان مکتب اهل بیت : به شمار می آید.

3. توسعه فرهنگی با شبکه سازمان یافته وکالت

دوره حکومت و امامت امام على علیه السلام فرصت مناسبی برای حیات سیاسی - اجتماعی شیعیان به شمار می رفت. اما پس از شهادت حضرت و بعد از صلح تحمیلی بر امام حسن علیه السلام و قدرت یافتن امویان، فشارها بر جامعه شیعه افزایش یافت، به گونه ای که بزرگان از اصحاب ائمه از دم تیغ امویان می گذشتند. با زوال حاکمیت بنی امیه، با شعار «الرضا من آل محمد»، زمان احیای مجدد جامعه شیعه را نشان می داد، اما داعیه داران این شعار نیز همچون حکومت امویان، از هیچ فشاری بر امامان و جامعه شیعه دریغ نکردند و با تلاش های ضد شیعی خود، صفحه جدیدی در تاریخ تشیع رقم زدند. امامان شیعه در این دوران، تحت کنترل و فشار بیش تری قرار گرفتند و همین امر، زمینه های بروز مشکلات و معضلات متعددی را برای جامعه شیعه فراهم کرد. همانطور که گذشت، توسعه سرزمینی و جغرافیایی مرزهای اسلامی که در پی فتوحات رو به افزایش بود، زمینه مناسبی برای حضور عقاید، اندیشه و افکار ملل دیگر به درون جامعه اسلامی بوده است. وجود آسیب این چنینی، ائمه را بر آن داشت تا رویکرد مبارزاتی خود را رویکرد علمی - فرهنگی قرار دهند. لذا از دوره امامت امام سجاد علیه السلام به بعد، این فرایند مبارزاتی آغاز شد و در دوره های

ص: 379

بعد به تدریج بسته به اوضاع زمانی، ادامه و توسعه یافت. بنابراین به طور طبیعی، به حلقه های ارتباطی بین امامان می توان پی برد و در واقع تحلیلی فرایندی از فعالیت های فرهنگی امامان شیعه می توان ارائه کرد. رویکرد اجتماعی و سازمانی در فعالیت امامان از دوره امام کاظم علیه السلام ، پس از رویکرد تربیتی و تعلیمی امامان قبلی، شاهد بر این مدعاست که مکمل فعالیت های گذشته با رویکرد حفظ جامعه شیعه است و در ادامه با تلاش های امام رضا علیه السلام و امامان پس از ایشان به طور وسیع تر ادامه یافت.

دوران امام کاظم علیه السلام که به گواهی تاریخ از سخت ترین دوران حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه بود، با درایت و مدیریت بجا و خردمندانه آن امام بزرگوار، توانست به روند طبیعی خود ادامه دهد. امام کاظم علیه السلام با ایجاد شبکه منظم وکالت، وکلای خود را که از شاگردان تربیت شده مکتب ایشان بودند و به سلاح علم و ادب و فرهنگ علوی مسلح بودند، برای هدایت و مدیریت جامعه شیعه به مناطق مختلف فرستادند. وسعت سرزمینی و جغرافیایی جهان اسلام در پی فتوحات ادوار نخستین اسلامی، رو به افزایش بود. به همین منوال، جغرافیای انسانی تشیع نیز پراکندگی چشم گیری داشت. شیعیان در برخی نقاط جهان اسلام حضور داشتند و همین حضور جامعه شیعی، لوازمی را در پی داشت. اطلاع از مسائل شرعی و آموزه های مذهب تشیع، پاسخ به شبهات اعتقادی موجود، رد دیون شرعی به امام، اداره موقوفات و کمک به نیازمندان شیعه، از مسائل مهمی بود که بر اساس آن برقراری ارتباط با امام را ضروری می نمود. اما محور فعالیت های این وکلا، توسعه فرهنگی دینی و به معنای دیگر پاسخ به شبهات و حفظ کیان جامعه شیعه از انحراف و توسعه مفهوم امامت و معرفی اهل بیت : به عنوان الگوی راستین هدایت بود.

جو اختناق، امکان برقراری این ارتباط را فراهم نمی ساخت. لذا امام، یاران و شاگردان مورد اعتماد خویش را به نمایندگی از خود به سوی شیعیان مناطق

ص: 380

مختلف راهی می کردند تا از این طریق، علاوه بر رفع نیازمندی های شرعی، واسطه مناسبی برای توسعه، ترویج و تعمیق آموزه های شیعی و راهبردی علمی برای تقویت مبانی فرهنگی شیعه امامی باشند. برخی از این وکلا عبارتند از:

1. مفضل بن عمر جعفی در کوفه؛

2. عبدالرحمان بن حجاج در بغداد؛

3. عبدالله بن جندب در اهواز؛

4. علی بن یقطین در کوفه؛

5. اسامه بن حفص؛

6. ابراهيم بن سلام نیشابوری در نیشابور؛

7. يونس بن يعقوب در کوفه؛

8 علی بن حمزه بطائني؛

9. زياد بن مروان قندی (در قندهار)؛

10. احمد بن بشر سراج؛

11. عثمان بن عیسی رواسی در مصر؛

12. منصور بن يونس بزرج

13. حیان سراج. (1)

در کنار فرستادن وکیل، از دیگر راه هایی که امام با مناطق شیعه نشین برای ارتقاء فرهنگ دینی ارتباط برقرار می کردند، آمدن گروه های مختلف مردم و نمایندگان از مناطق دور بود. بعد از شهادت امام صادق علیه السلام شیعیان مناطق مختلف، برای شناخت امام بعدی و جانشین امام صادق علیه السلام نمایندگان خود را به مدينه فرستادند. این نمایندگان بعد از شناخت امام و ایمان به امامت و ولایت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام و بیان دوستی و اطاعت، به سوی سرزمین های خود

ص: 381


1- محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ص423-599.

می رفتند؛ (1) مانند محمد بن علی نیشابوری که از طرف شیعیان نیشابور برای دیدار با امام به مدینه آمد. وی از ثقات شیعه به شمار می آید و از امام روایاتی هم نقل

کرده است. (2)

بنابر این به طور خلاصه می توان گفت که برنامه های راهبردی امام در شبکه وکالت، فعالیت های مخفی، استفاده از نیروهای توانمند علمی و اخلاقی و متعهد برای تحقق اهداف بسیار مهم در جهت زمینه سازی و آماده سازی جامعه برای عصر غیبت صغرا بوده است.

نتیجه

فرهنگ یکی از مهم ترین مولفه های اثرگذار بر تحولات جامعه است که در همه جوامع به گونه های مختلف نمود دارد. برای توسعه این مولفه در جامعه دینی در جهت رواج و تقویت باورهای دینی و اصلاح سبک و رفتار دینی در زندگی، معرفی الگوی مناسب نیاز است. پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزندان ایشان، با استناد به آیه قرآن و حدیث ثقلین، بهترین الگو برای جوامع بشری هستند. نوع رفتار امام کاظم علیه السلام در فعالیت های فرهنگی، می تواند الگوی مناسبی برای توسعه فرهنگ دینی در جامعه و راهبردی عملی برای برون رفت جامعه بشری از چالش های فرهنگی باشد. امام در مواجهه با این چالش ها، رفتارهای متناسب و درخوری را به کار گرفتند و ضمن پاسخ به نیازهای فرهنگی، به تقویت مبانی فرهنگ دینی پرداختند. بنابراین می توان رفتارهای امام را به عنوان راهبردی عملی در سیره فرهنگی ایشان این گونه دانست .. مقابله با چالش های زمینه ساز انحراف فرهنگی با ترویج و توسعه مبانی

اعتقادی دینی مانند تبیین جایگاه امامت؛

ص: 382


1- باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 1، ص 418
2- همان. ج 2، ص 219.

2. ترویج قرائت قرآن به عنوان یکی از بهترین ابزارهای هدایت دینی؛

3. توسعه فرهنگ قرآنی با تفسیر آیات و تبیین مباحث عقیدتی؛

4. توسعه علم با تداوم حیات فرهنگی مدارس علمی؛

5. تربیت شاگردان عالم و وارسته و ارسال به نقاط دوردست جهان اسلام

برای مبارزات فکری و فرهنگی؛

6. تأكيد بر فعالیت های مخفی برای حفظ جامعه شیعی از انحراف با تأسیس

و تقویت شبکه سازمان یافته وکالت.

منابع

1. ابن بابویه، محمدبن على (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، تهران: نشر جهان،

چاپ اول، 1378ق.

2. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1419ق. 1999م.

3. ابن نعمان، محمد (شیخ مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، ترجمه

سیدهاشم رسولی محلاتی، بی جا، انتشارات علمیه اسلامیه، چاپ دوم، بی تا.

4. ابن شهر آشوب، السروى المازندرانی ابی جعفر محمد بن على، مناقب آل ابی طالب،

تحقيق البقاعی یوسف، قم: نشر ذو القربی، 1384ش.

5. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، قم: انتشارات

مؤسسه امام خمینی ، چاپ دوم، 1382ش.

6. دکتر میرسپاسی، «اقتصاد و مدیریت»، مجله مدیریت تطبیقی و تطبیق مدیریتی،

ش 8 و 9، بهار و تابستان 1370ش.

7. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، قم: طلیعه نور، چاپ دوم، 1384ش.

ص: 383

8. رضوی، سید عبد الهادی، مقاله بررسی و شناخت وجه تمایز فرهنگ دینی با

سایر فرهنگ ها»، پژوهشنامه علوم اجتماعی، ش 81، تابستان 1390ش.

9. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی،

قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1385ش.

10. عروسی حویزی، عبدالعلی بن جمعه، نور الثقلين، قم: نشر اسماعیلیان، 1415ق.

11. عقیقی بخشایشی، عبدالرحیم، امام موسی بن جعفر علیه السلام اسطوره مبارزه و قهرمان

مقاومت و پایداری، قم: انتشارات نوید اسلام، بی تا.

12. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم علیه السلام ، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام

1409ق.

13. عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران: علميه، 1380ش.

14. فیومی، احمد بن محمد ( 770ق)، مصباح المنير في غريب الشرح الكبير

للرافعي]، قم: دار الهجره، 1372ش/1414ق.

15. قطب الدین راوندی، سعیدبن هبه الله، الخرائج و الجرائح، تحقیق مدرسه الامام

المهدی علیه السلام ، قم: 1409ق.

16. قشيرى النيشابوری، ابى الحسين مسلم بن الحجاج، صحیح مسلم، بيروت:

دار الفكر، 1408 ه/ 1988م.

17. قرشی، باقر شريف، حياه الامام موسی بن جعفر، نجف، مطبعة آداب، چاپ دوم،

1389 ش.

18. قمی، شیخ عباس، الانوار البهيه في تواریخ حجج الالهيه، قسم: جامعه مدرسین،

1417ق.

19. کلینی محمد بن يعقوب بن اسحاق، کافی، تهران، دار الكتب السلاميه، 1388 ق.

20. مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، تهران: دار الكتب الاسلامیه، 1374ش.

21. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

ص: 384

22. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار کتاب سیری در سیره نبوی، قم: صدرا، چاپ هفتم،

1385ش.

23. نعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبه، تهران: نشر صدوق، چاپ اول، 1379ق.

24. نوبختی، ابو محمد حسن بن موسی، فرق الشیعه، تصحیح سید محمد صادق آل

بحر العلوم، نجف: المكتبة المرتضویه، 1355 ق.

25. یعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن واضح يعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر،

ص: 385

تحلیلی از سیره اقتصادی امام کاظم علیه السلام

محمدسعید نجاتی

چکیده

این نوشتار بر آن است تا با توجه به تنگناهای اقتصادی حاکم بر جامعه دوران امام کاظم علیه السلام ، تلاش آن حضرت را در جهت حمایت اقتصادی از مدينه ترسیم کند. این حمایت، با کمک به فقرا و بازماندگان قیام های ضد عباسی و حمایت از علویانی انجام پذیرفت که مورد بی مهری شدید دستگاه بودند. جامعه شیعه نیز با آزاد شدن بردگان و پرورش موالیان شیعه گسترش یافت. واژگان کلیدی: سیره اقتصادی، امام کاظم علیه السلام تنگناها، معاش.

مقدمه

با نگاهی به زندگی سیاسی - اجتماعی امام کاظم علیه السلام ، می توان دریافت که تلاش ها و فعالیت های آن حضرت در عرصه تأمین نیازمندی های اقتصادی جامعه، در کنار نیازهای دیگر، در کارنامه اجتماعی ایشان درخشش ویژه ای دارد. این تلاش ها، در جهت تعالیم اسلامی برای تأمین معاش مردم و توجه هم زمان به دنیا و آخرت و آبادانی دنیا به عنوان وظیفه ای همگانی بود. هدفی که باعث شده دستورها و تکالیف مختلف اقتصادی در سلسله دستورهای عبادی و فقهی و اخلاقی اسلام با

ص: 386

عناوینی چون زکات، خمس، صدقه و انفاق جلوه گر شود و آیات بسیاری از قرآن بر آن تأکید کند.

تلاش و برنامه ریزی آن حضرت در این عرصه را می توان از عواملی ناشی دانست که مردم شهر مدینه را در آن روزگار در موقعیت اقتصادی متزلزلی قرار داده بود. بی توجهی و سخت گیری مروانیان نسبت به مردم مدینه که از آنان کینه ای دیرینه داشتند و نیز بایکوت و سخت گیری شدید اقتصادی منصور دوانقی در پی قیام محمد بن عبدالله بن محض در سال 145 و قیام حسین بن علی(شهید فخ) در سال 169 قمری را می توان از عوامل این موقعیت ناپایدار دانست.

تنگنای اقتصادی مدینه در دوره مروانی و عباسی

کینه بنی امیه از مردم مدینه در طول سال ها، عمیق تر و سخت تر شده بود. در زمان معاویه، بسر بن ارطاه اهل مدینه را شریک در قتل عثمان بن عمان می دانست و سوگند خورد اگر سفارش معاویه نبود تمام مردم مدینه را از دم تیغ می گذراند. (1)

یزید نیز که در پی گرفتن انتقام کشتگان بدر از انصار مدینه بود، واقعه حره را رقم زد. عبد الملک نیز کینه حمایت اهل مدینه از شورش و خلافت عبدالله بن زبیر را بهانه ای برای تحت فشار قرار دادن و ابراز انزجار از آنان قرار داده بود. اینها در کنار رکود اقتصادی مدینه و تزلزل امنیتی که پیامد درگیری ها و تغییر حکومت های متعدد بود، امنیت اقتصادی شهر را به خطر می انداخت و مردم مدینه را با مشکلات اقتصادی بیشتری دست به گریبان می ساخت، به گونه ای که تعداد امیران مدینه در یک برهه 54 ساله(زندگانی امام کاظم 129 - 183ق)

ص: 387


1- ابن سعد، الطبقات الکبری، ج 1، ص 186؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 139؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص 162؛ ابن اثیر، الکامل، ج 3، ص383 و 385.

حدود چهل امیر است (1) که می توان گفت به طور متوسط هر یک سال و نیم، یک

امیر عوض شده است.

پس از دوره اموی نیز از آن جا که مردم این شهر شورش های بسیاری را عليه خلافت عباسی در دوره منصور به پا کرده بودند، مبغوض منصور شدند به گونه ای که وی مدینه را به نهایت ضعف کشاند و آن را خالی از مال و سلاح کرد. (2)

قیام حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن المجتبی معروف به شهید فخ در سال 169 قمری را که باز از مدينه آغاز شده بود، می توان ادامه جریان قیام های علوی مدینه دانست که البته دیگر استقبال و همراهی مردم را آنچنان که در مورد قیام محمد بن عبدالله حسنی بود به دنبال نداشت، (3) علی رغم این که رهبر این قیام بیش از قيام قبلی با امامان شیعه نرمی کرد و امامان شیعه نیز نسبت به بزرگداشت و تکریم آنان اقدام کردند. (4) امام کاظم علیه السلام که مصلحت نمی دیدند با او همراه شودند، ضمن توجه دادن به او درباره بی وفایی همراهان و به کارگیری آخرین قدرت نظامی، سرنوشت قیام او و شهادتش را پیش بینی نموده برای او اظهار تأسف کردند. (5) هنگامی که پس از شکست حسین سر بریده او را به آن حضرت نشان دادند، حضرت ضمن استرجاع، او را انسانی صالح و درستکار و دارای هدف امر به معروف و نهی از منکر دانستند که در خاندان خود بی نظیر بود. (6)

ص: 388


1- سخاوی، التحفه اللطيفه ج 1، ص 26 - 37؛ عبد الغني، تاريخ امراء المدينه، ص 498 - 502
2- ذهبی، تاریخ الإسلام، ج 10، ص35؛ الامام الكاظم دارالتوحید، ص 72.
3- تاریخ طبری، ج8، ص 194؛ ذهبی، ج 10، ص 35.
4- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 366.
5- اصفهانی، همان، ص 376.
6- همان، ص 380؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج 48، ص 165

در چنین اوضاعی، علاوه بر سخت گیری حکومت با ساکنان مدینه، از بین رفتن امنیت یا کاهش آن نیز وضعیت شهر را بیش از پیش دچار مشکل می کرد؛ شهری که محل سکونت امام بود و فعالیت های اقتصادی امام جایگاه ویژه ای در آن داشت.

تلاش اقتصادی امام کاظم علیه السلام

اشاره

این وضعیت اقتصادی را می توان عامل مهمی برای تلاش بیشتر امام علیه السلام برای به کارگیری امکاناتی چون خمس و زکات باهدف رونق اقتصادی مدینه دانست

این تلاش ها در دو محور بود:

1. جمع آوری منابع اقتصادی

در محور جمع آوری نظام مند خمس از شیعیان نقاط مختلف جهان اسلام، به تأسیس شبکه وکالت می توان اشاره کرد که به صورت زنجیره ای، افراد مورد اعتماد امام را مأمور گرفتن مالیات دینی از عموم طبقات جامعه شیعه در اقصی نقاط کشور اسلامی پهناور آن روز کرد. البته درباره فعالیت سازمان وکالت در دوره امام کاظم علیه السلام دو دیدگاه وجود دارد: نخست این که عده ای این دوره را سر آغاز فعالیت های این شبکه می دانند دیدگاه دوم آغاز این فعالیت ها را از زمان امام صادق علیه السلام و گسترش وسیع آن را از این دوره می شمارد که پراکندگی و وسعت شیعیان اعتقادی نسبت به سابق بسیار زیاد شده است. (1) شواهدی که مؤید جایگاه ویژه شبکه وکالت در این عصر است عبارتند از: تعداد وکلای آن حضرت، سخن على بن اسماعیل بن جعفر که از آن حضرت نزد هارون چنین سعایت بود: «مالهای فراوانی از شرق و غرب برای او فرستاده می شود و او

ص: 389


1- مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ص 20؛ جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، ج 1، ص 51.

دارای بیت المال و خزانه ای است که سکه های مختلف به حجم بسیار در آن یافت می شود.» هارون به حضرت عرض کرد: «گمان کرده اید که ما دو خلیفه ایم که برای هر دو خراج آورده می شود؟» کثرت اموال خمسی باقی مانده در دست سروکيلان آن حضرت و پرداخت های هنگفت ایشان در مدینه دلیل سخن هارون است.

این نظام هم زمان خدماتش را هم به شطیطه نیشابوری، پیرزالی در گوشه نیشابور (1) تا علی بن یقین وزیر اطلاعات دربار (2) و جعفر بن محمد بن اشعث (3) از درباریان پرنفوذ هارون عرضه می کرد. این سیطره و نفوذ در زمانی است که آن را دوره اوج شکوه و اقتدار عباسیان می خوانند و دستگاه عباسی توانسته بود یکی از پهناورترین ممالک جهان را مدیریت و اداره کند.

وجوهی که توسط این شبکه به خدمت امام می رسید، دارای عناوین متعددی از جمله هدیه، خمس، زکات، نذورات و در آمد موقوفات بود. (4) با توجه به ماهیت همگانی خمس، قسمت اعظم آن باید با این عنوان و یک پنجم اضافه در آمد سالانه باشد که روایات مختلف نیز به آن شهادت می دهد.

مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن يقطين، اسامه بن حفص، ابراهیم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائنی، زیادبن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی، منصور بن يونس بزرج و حیان سراج از جمله وکلای آن حضرت

بوده اند. (5)

ص: 390


1- راوندی، الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 329؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب 7، ج 4، ص 291.
2- تاریخ طبری، ج8، ص189؛ ابن العمراني، الإنباء ص 74.
3- همان، ص 235؛ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 237؛ صدوق، ج 1، ص 70.
4- جباری، همان، ج 1، ص 287.
5- همان، ج 2، ص 427.

2. توزیع منابع اقتصادی

اشاره

مبارزه مخفیانه با حاکمیت ظلم، رفع نیازهای مالی بیت امامت، رفع نیازهای اقتصادی شیعیان و سادات نیازمند، رفع مشاجرات مالی شیعیان، تقویت جبهه تبلیغاتی شیعه با حمایت از شاعران متعهد و تأمین معیشت وکلا و کارگزاران شبکه وکالت، دست گیری از فقیران و درماندگان جامعه در دوره های مختلف، از مواردی بود که ائمه به آن عنایت داشتند. (1) گویا امام که کشاورزی را ممر اصلی در آمد خود انتخاب کرده بودند و شخصا نیز به آن اشتغال می ورزید، (2) با محور قرار دادن جامعه آن روز مدینه، سیاست اقتصادی خود را سامان دادند. این سیاست را در ابعاد زیر می توان پی گیری نمود:

الف. توزيع مستمری در میان نیازمندان

این توزیع به دو گونه مستمری سالانه و پرداخت جیره روزانه و موردی، در میان فقرای مدینه و در راه ماندگان بود. آن حضرت در عین حال، رسیدگی به کم بضاعتان علوی را که مورد بی مهری بیش تر حکومت بودند، از نظر دور نمی داشتند. به نظر می رسد در این میان سهم خانواده یاران شهید زید که امام صادق علیه السلام احتمالا با توجه به محدود بودن درآمدها و امکانات اقتصادی هزار دینار در میانشان به وسیله ابو خالد واسطی تقسیم کردند (3) و نیز خانواده یاران قیام های دیگر از جمله قیام حسین بن على شهيد فخ که با توقیف دارای و خراب شدن خانه، گرفتار مشکلات اقتصادی شدیدی شده بودند، بیشتر بوده، هر چند با توجه به جو تقيه موجود، گزارشی روشن در این زمینه نرسیده است. اتهام

ص: 391


1- همان، ص 296.
2- شیخ صدوق، ج 1، ص 90
3- شیخ مفید، ج 2، ص 173؛ اربلی، کشف الغمه في معرفه الأئمة ج 2، ص 130.

منصور به امام صادق علیه السلام حمایت مالی و کمک به قيام محمد بن عبدالله حسنی (1) نیز می تواند نشانه ای از این رویکرد در ائمه باشد.

این روند آن چنان مطرح بود که ایشان آمار فقیران مدینه را داشتند تا برای آن ها سهمیه ای مشخص، از دویست تا چهارصد دینار طلا (ظاهرا به صورت سالانه) مشخص کنند. حضرت طلاها را برای هر فرد در همیانی (صره) قرار می دادند و صره ها را به صورت منظم تقسیم می کردند، به گونه ای که همیان های تقسیمی آن حضرت ضرب المثل شده بود که اگر همیان آن حضرت برسد، دیگر انسان بی نیاز می شود. (2) ارزش این مبالغ را وقتی می توان به دقت فهمید که گفته شده در آن روزگار، قیمت یک مزرعه به همراه سود و درآمد آن حدود سیصد دینار برآورد می شد. (3) طبق فقه اسلامی، صد دینار طلا حدوده معادل قیمت صد شتر و دیه یک مرد مسلمان است.

این غیر از سرکشی شبانه و تهیه آذوقه و خرج زندگی مستمری بود که ایشان

مانند سایر ائمه انجام می دادند و احتمالا برای کسانی بود که توانایی اداره زندگی

خود و مدیریت اقتصادی اموالشان را نداشتند (4) و نمی توانستند زندگی خود را با

بهره مند شدن از کمک مالی سالانه امام و سرمایه ثابت اداره کنند.

هم چنین ایشان به بنی هاشم و فقیران آن ها توجه خاصی داشتند که طبیعتا در نوک فشار اقتصادی عباسیان به سر می بردند. به گونه ای که او را مهربان ترین افراد خاندان و دستگیر ترینشان در بنی هاشم خوانده اند. (5) این مسأله وقتی روشن تر می گردد که به روایاتی توجه کنیم که یکی از فلسفه های وجوب خمس را

ص: 392


1- مجلسی، همان، ج 47، ص 201.
2- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج 13، ص 29؛ مفید، همان، ج 2، ص 234.
3- مفید، همان، ج 2، ص 233.
4- همان، ص 232.
5- همان، ص 231.

: از آن، در مقابل محرومیتشان از استفاده از

بهره مندی تنگ دستان اهل بیت در آمد زکات واجب می داند. (1)

ب. تلاش برای ازدواج جوانان مجرد آل ابی طالب

امام در تزویج جوانان مجرد آل ابی طالب در جهت سیاست راهبردی حفظ نسل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و تحقق وعده الهی کوثر توجه ویژه ای داشتند. (2) این مسأله را اقدامی پیش گیرانه در برابر سیاست نسل کشی خلیفه های عباسی نسبت به فاطمیان و علویان می توان ارزیابی کرد؛ سیاستی که منصور و خلفای دیگری چون هارون آن را به شدت تعقیب می کردند؛ چنان که به گزارش طبری پس از مرگ منصور، خزانه ها و تالارهایی بر اساس وصیت او بازگشایی شد که مملو از جسد علویان در سن های مختلف بود که در گوش هر کدام حلقه هایی قرار داشت که نام و نسبشان را مشخص می کرد. (3) او گروهی دیگر از علویان را زنده در دیوارها و ستون های شهر بغداد دفن می کرد. (4) همین طور حمید بن قحطبه از سرداران بانفوذ عباسیان، درباره اعدام شصت نفر از سادات به دست خودش در یک شب و به امر هارون، گزارش می دهد. (5)

ا

ج. آزاد کردن برده های متعدد

امام کاظم علیه السلام به آزاد کردن بردگان نیز اهتمام داشتند؛ به گونه ای که گزارش شده جناب احمد از پسران گرانقدر ایشان که قبر مطهرش در شیراز مشهور به

ص: 393


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 539.
2- صدوق، ج 1، ص 77 بحرانی، حلية الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار 7، ج 4، ص 264.
3- تاریخ طبری، ج 8 ص 105.
4- شیخ صدوق، همان، ج 1، ص 111.
5- همان، ص 109.

شاه چراغ است (1) و از لحاظ مالی مورد حمایت جدی پدر بود، هزار برده را آزاد ساخت. بی شک این مساله، سیاستی در جهت حساس نکردن رژیم عباسی به فعالیت های امام است. امام خود بیش از چهارصد برده را از جمله عيالات و خانواده اش شمرده اند. (2) این که به این رقم تعداد بیشتری اضافه شود، طبیعتا عباسیان را مشکوک می کرده است.

نهضت آزاد کردن بردگان در زمان ائمه پیشین نیز وجود داشت؛ چنان که امیر مومنان علیه السلام هزار برده (3) امام سجاد 7 نیز سالانه بردگانی را آزاد می کردند. این کار یک برنامه فرهنگی عمیق بود. وقتی بردهای غریب از منطقه ای غیر مسلمان به اسارت مسلمین در می آمد و کسی که تا به حال با اسلام آشنا نبود یا دشمن مسلمان بود، تعالیم اسلام واقعی را در زندگی فردی و درون خانه امام معصوم می دید، بی شک از سر صدق و یقین به اسلام دل می باخت و اگر دارای حداقل استعداد بود هم نشینی او با امام معصوم تا آخر عمر برای وی یک سرمایه معنوی دینی و فرهنگی محسوب می شد. شاید بتوان گفت این مسأله، یکی از عوامل گسترش تشیع در میان توده موالیان بود که برده های آزادشده، قسمت عمده ای از آنان بودند.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام با توجه به اوضاع سیاسی و اقتصادی عصر خود، تلاش فراوانی برای بهبود وضعیت اقتصادی جامعه داشتند. آن حضرت با تقویت شبکه وکالت و گسترش آن در سراسر جامعه اسلامی، برای رفع مشکلات جامعه قدم

ص: 394


1- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 244؛ اربلی، ج 2، همان، ص 236.
2- شیخ صدوق، ج 1، ص 90
3- ثقفی، الغارات، ج 1، ص 59.

برداشتند. این شبکه در زمانی که جامعه دچار بحران مالی بود، با گرد آوری اموال از مناطق مختلف و رساندن آن به امام کاظم 7 نقش مهمی در اقدامات اقتصادی آن حضرت ایفا کرد. امام کاظم علیه السلام با دریافت اموال و توزیع مناسب آن، نقش مهمی در بهبود وضعیت اقتصادی جامعه داشتند. مهم ترین موارد مصرف اموال توسط امام را در اموری مانند رفع نیاز مستمندان، ازدواج جوانان، آزاد کردن بردگان و تقویت جبهه تبلیغاتی شیعه می توان برشمرد.

منابع

1. ابن العمراني، محمد بن علی بن محمد (م 580)، الإنباء في تاريخ الخلفاء، تحقيق

قاسم السامرائي، قاهره: دار الآفاق العربیه، چاپ اول،

2001/1421

2. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على، مناقب آل أبي طالب علیه السلام ، قسم: چاپ

اول، 1379 ق.

3. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الأثمه تبریز: چاپ اول، 1381ق.

4. الأصفهانی ابو الفرج على بن الحسين (م 356)، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد

صقر، بیروت: دار المعرفه، بی تا

5. الامام الكاظم دارالتوحيد. قم: چاپ اول، 1403.

6. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، حليه الأبرار في أحوال محمد و آله الأطهار :، قم:

چاپ اول، 1411 ق.

7. جباری محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، موسسه امام خمینی،

قم: چاپ اول 1382.

8. خطیب بغدادی، احمد بن على، تاريخ بغداد، بیروت، چاپ اول، 1417 ق.

ص: 395

9. ذهبی، شمس الدين محمد بن احمد (م 748)، تاريخ الاسلام و وفیات المشاهير و

الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمری، بیروت: دار الكتاب العربی، چاپ دوم،

1993/1413

10. راوندی قطب الدین، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، قسم: چاپ اول،

1409ق.

11. السخاوی شمس الدين أبو الخیر محمد بن عبدالرحمان بن محمد بن أبي بكر بن

عثمان بن محمد، (م 902ق) التحفه اللطيفه في تاريخ المدينة الشريفة، بیروت:

الكتب العلميه، چاپ اول، 1414 ه/1993م.

12. شامی، يوسف بن حاتم، الدرالنظيم في مناقب الأثمه اللهامیم، قسم: چاپ اول،

1420 ق.

13. صدوق، محمد بن على، عیون أخبار الرضا، تهران: چاپ اول، 1378ق.

14. صدوق، محمدبن علی ابن بابویه، امالی، تهران: چاپ ششم، 1376ش.

15. طبري أبو جعفر محمد بن جریر (م 310)، تاريخ الأمم و الملوک، تحقيق محمد

أبو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، چاپ دوم،

1967/1387

16. عبد الغني عارف احمد، تاریخ امراء المدينه المنوره (سال های 1 تا 1417 هجری)، دمشق: دارکنان، 1417ق.

17. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران: چاپ چهارم، 1407 ق.

18. مجلسی، محمدباقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، بیروت: چاپ دوم، 1403ق.

19. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، قم، چاپ اول،

1413ق.

ص: 396

جایگاه تغذیه در زندگانی امام کاظم علیه السلام

سیده شریفه نبوی

چکیده

در دوران امامت امام کاظم علیه السلام به ویژه در ده سال پایانی، وسعت قلمرو اسلامی به بالاترین حد خود رسیده و جهان اسلام از تنوع آب و هوایی مطلوبی برخوردار بود. این امر در کنار پیشرفت تجاری جهان اسلام، سبب شد تا جامعه اسلامی از حیث خوراک، تنوع بسیاری داشته باشد. غلات، حبوبات، گوشت، لبنیات، میوه و انواع سبزی ها، از جمله غذاهای متعارف مسلمانان در آن زمان بود. بر این اساس انواع گوشت نظیر گوشت چار پایان، پرندگان و ماهی ها، در سفره غذایی مسلمانان وجود داشته و به طرق مختلف مثل آب پز، کباب و یا بریان شده از آنها استفاده می شد. مراجعه به منابع روایی و تاریخی، ما را با این حقیقت روبه رو می کند که امام کاظم علیه السلام در سبد غذایی خود و خانواده اش از گوشت استفاده کرده، به یاران خود نیز توصیه می فرمود تا از گوشت استفاده کنند. آن حضرت ضمن توصیه به خوردن گوشت، از فواید آن نیز سخن می گفتند. گاهی نیز اصحاب، وضعیت گوشت خاصی را از جهت حلال و حرام جویا می شدند و امام پاسخ می دادند. علاوه بر مسلمانانی که به آن حضرت دسترسی داشتند، دیگر مسلمانان نیز مسائل و مشکلات خود را در موضوعات مختلف از

ص: 397

جمله در زمینه گوشت، با واسطه و یا به وسیله نامه، با آن حضرت در میان می گذاشتند و بدین طریق، ضمن اظهار ارادت خود، در رفع ابهامات کوشیدند. جایگاه گوشت در سبد غذایی از منظر امام کاظم علیه السلام ، موضوع پژوهش حاضر است. سؤال این تحقیق، این است که امام کاظم علیه السلام در مورد مصرف گوشت چگونه عمل می کردند؟ فرضیه مورد بررسی این است که حضرت در حد امکان از گوشت استفاده می کردند و به مسلمانان نیز توصیه می فرمودند تا در سفره غذایی خود از آن استفاده نمایند. هدف از این پژوهش، انجام دادن تحقيق مستقل در این زمینه، آشنایی با سیره موسی بن جعفر علیه السلام در مصرف گوشت و تأسی به آن حضرت است. در این پژوهش سعی شده تا از روش توصیفی - تاریخی استفاده شود. محدوده زمانی این تحقیق سال های 148 تا 183 قمری. یعنی عصر امامت حضرت است. در این تحقیق، سعی شده تا از منابع تاریخی، حدیثی و برخی منابع دیگر استفاده شود.

واژگان کلیدی: مصرف گوشت، خوراک، تغذیه، امام کاظم علیه السلام .

مقدمه

خوراک یکی از نیازمندی های بشر برای ادامه حیات است. گوشت از جمله غذاهای مهمی به شمار می آید که در کنار سایر غذاها مانند غلات، حبوبات، میوه و سبزی، برای سلامتی جسم و روان انسان تأثیر بسزایی دارد. برخی از انسان ها دانسته و یا ندانسته، در این امر زیاده روی و برخی بالعکس کوتاهی می کنند. برخی نیز تنها به نوعی از گوشت بسنده می نمایند؛ غافل از این که خداوند متعالی، با توجه به نیاز جسم و روح انسان، گوشت چندین نوع از حیوانات اعم از اهلی و وحشی یا چارپا و پرنده را حلال شمرده است. خداوند متعالی برای رفع این

ص: 398

دسته مشکلات و البته ترقی و تکامل جوامع بشری، انبیا و ائمه اطهار علیه السلام را در بین بشر قرار داده است.

امام کاظم علیه السلام از سال 148 تا 183 پیشوایی شیعیان را بر عهده داشتند. جهان اسلام در دوران امامت آن حضرت، به پیشرفت هایی در زمینه جغرافیایی، تجاری و غیره دست یافت. بر این اساس، مسلمانان در امر تغذیه و از جمله گوشت در رفاه بودند؛ اما هم چنان سؤالاتی در اذهان مسلمانان وجود داشت. آنان به ویژه شیعیان، با مراجعه به حضرت، ضمن اظهار ارادت به ایشان، می کوشیدند تا پاسخ سؤالات خویش را دریافت نمایند.

امام کاظم علیه السلام به دور از هیاهوی پادشاهان عباسی، زندگی زاهدانه ای داشتند؛ اما در حد امکان در سفره غذایی خود و خانواده از گوشت استفاده می کردند. البته تاریخ و روایات شیعه و حتی اهل سنت در این باره سخن چندانی ذکر نکرده اند. شاید از آن جهت که امر تغذیه را چندان مهم تلقی نمی کردند و یا مسائل دیگر مانند مسائل عقیدتی، فقهی و غیره، برای بقای دین اسلام و به ویژه مذهب تشيع، لزوم بیش تری داشته است. از مجموع روایاتی که در این زمینه بر جای مانده، می توان گفت آن حضرت مانند اجداد طاهرینش سعی داشتند تا با گفتار و رفتار خویش، به مسلمانان بفهماند که استفاده از گوشت در سبد غذایی، برای سلامت جسم و روح انسان لازم است.

در این پژوهش سعی شده تا از منابع تاریخی و روایی استفاده شود. در بین منابع جدید، پژوهش خاصی در این زمینه انجام نشده است. بر این اساس، چه بسا تحقیق حاضر دارای نواقصی باشد. از آنجا که امر تغذیه در امر پیشرفت و تکامل جوامع تأثیر زیادی می گذارد و با توجه به این که در رهنمودهای ائمه اطهار این دسته اوامر حتما وجود دارد، شایسته است تا پژوهش گران ارجمند به این امر مهم بپردازند.

ص: 399

شرح حال مختصر امام کاظم علیه السلام

امام کاظم علیه السلام هفتمین امام شیعیان است. نامش «موسی»، کنیه اش «ابو الحسن» (1) و مشهورترین لقبشان «کاظم» است. (2) پدرش امام صادق علیه السلام و مادرش بانویی

گرانقدر به نام حمیده بود. (3) امام کاظم علیه السلام عالم ترین و فقیه ترین انسان عصرش و اگاه ترین انسان ها به کتاب خدا بود. قرآن را با صوت زیبا و در عین حال حزین تلاوت می کرد. (4) در عبادت و زهد، سر آمد مردان عصر خود (5) و در سخاوت و بخشش بی نظیر بود. (6) ابن شهر آشوب می نویسد: «امام کاظم علیه السلام انسانی والامقام، گشاده دست، فصیح اللهجه و شجاع ترین انسان ها بود.» (7) ابن صباغ مالکی از علمای اهل سنت می گوید: «مناقب آشکار و فضایل هویدای آن حضرت، بر این نکته شهادت می دهد که ایشان به بالاترین نقطه عزت و شرف دست یافته و قله های سیادت و بزرگواری را فتح کرده است. (8) بدین ترتیب امام کاظم علیه السلام ، برترین انسان عصر خود در جمیع فضایل و کمالات انسانی بوده و همگان اعم از موافق و مخالف زبان به مدح و ثنای ایشان گشوده اند.

آن حضرت پس از پدر بزرگوارشان 35 سال مقام امامت را داشتند و با چهار

ص: 400


1- شیخ مفید، ارشاد، ج 2، ص 559؛ ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 323
2- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 579؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 11.
3- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 215؛ کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323؛ اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 160.
4- شیخ مفید، همان، ج 2، ص 579؛ ابن شهر آشوب، همان، ج 4، ص 323.
5- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 932.
6- بخشش های امام کاظم علیه السلام به سبب زیاد بودن، ضرب المثل شده بود. کسی که پول حضرت را می گرفت ولی همچون گذشته از فقر می نالید، درباره اش می گفتند: «عجبا لمن جائه صرة موسى فشكا القله»؛ از کسی که همیان موسی بن جعفر را بگیرد و از بی پولی بنالد، جای تعجب است. (مجلسی، بحارالانوار، ج48، ص 248 ).
7- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص323.
8- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج 2، ص 937.

خلیفه عباسی - منصور، مهدی، هادی و هارون الرشید - معاصر بودند. ایشان سرانجام در سال 183 در 55 سالگی در زندان سندی بن شاهک مسموم شدند و به شهادت رسیدند و در مقابر قريش بغداد به خاک سپرده شدند. (1)

ارزش غذایی گوشت و چربی

گوشت به عضلات حیوانی مخصوص عضلات گاو، گوسفند، بره و غیره گفته می شود که برای تغذیه انسان به کار می رود. (2) ارزش غذایی گوشت بسیار زیاد است. گوشت دومین (3) منبع تأمین پروتئین بدن به شمار می آید و شامل انواع آمینو اسیدها (مواد معدنی برای ادامه زندگی انسان است که تقریبا همه آن در بدن استفاده می شود. (4) مقدار پروتئین گوشت بر حسب نوع حیوان و موقعیت گوشت در بدن فرق می کند. گوشت دارای خاصیت خون سازی قوی است و آهن و مس لازم را برای احیای گلبول های قرمز در دسترس بدن قرار می دهد. گوشت هم چنین دارای انواع ویتامین است. (5) گوشت قرمز آهن زیاد دارد و قابل جذب است. علاوه بر آن، گوشت سبب می شود تا آهن غذاهای دیگر نیز جذب بدن گردد. بر این اساس، اگر گوشت به همراه غذاهای گیاهی حاوی آهن خورده شود و یا در ظروف مسی یا چدنی پخته گردد، سبب بالا رفتن مقدار آهن بدن

ص: 401


1- کلینی، کافی، ج 1، ص 476؛ ارشاد، ج2، ص215؛ طبرسی، امین الاسلام، اعلام الوری، ص294 .
2- نک. فتح الله، اعلم، مواد خوراکی ج 1، ص 250؛ غلامحسین، مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج 2 بخش اول ص 2434
3- پروتئین در بدن همه موجودات زنده اعم از حیوانی و گیاهی یافت می شود. ارزش زیستی پروتئین های حیوانی بالاتر از پروتئین های گیاهی است، زیرا در پروتئین حیوانی همه اسیدهای آمینه لازم که سازنده پروتئین های بدن هستند، وجود دارد. (نک: مریم، حبیب اللهی، پروتئین ضروری و حیاتی، نشریه «حقوق زنان»، مهر و آبان 1377 ش 5 ص 52.
4- نک: محمد مهدی، اصفهانی، آیین تندرستی، ص273؛ فتح الله، اعلم، مواد خوراکی، ج 1، ص 250؛ غلامحسین، مصاحب، دایره المعارف فارسی، ج 2، بخش اول ص 2434.
5- فتح الله، اعلم، مواد خوراکی، ج 1، ص 250 - 252

می شود. مرغ و ماهی نیز دارای اهن کافی هستند. (1)

با تمام فواید مذکور گوشت، باید در خوردن آن اعتدال را رعایت نمود، به ویژه مبتلایان به کلسترول بالا. این گروه در صورت استفاده از گوشت گاو و گوسفند، حتما باید تمام چربی آن را جدا کرده، در خوردن گوشت زیاده روی

نکنند. (2)

چربی ها به دو قسم حیوانی و نباتی تقسیم می شوند. مقدار کالری که به وسیله

چربی ها تولید می گردد، بیش از پروتئین هاست. پزشکان معتقدند که مصرف نامتناسب چربی ها، سبب افزایش کلسترول (3) خون و در نتیجه موجب تصلب شرائین (سرخرگ ها) و سکته مغزی یا خفقان و یا مسمومیت خون می گردد. (4)

چربی های حیوانی به دو قسم کره، پیه و دنبه تقسیم می شوند. کره مهم ترین چربی حیوانی است که از لحاظ ویتامین D و A غنی تر از سایر چربی هاست. (5) پیه و دنبه، چربی جامدی هستند که از بافت ها و چربی های حیوانات استخراج می شوند. (6) پیه و دنبه را اصطلاحا چربی سنگین می گویند. مصرف این نوع چربی نباید زیاد باشد چون هضم آن بسیار مشکل است. (7) اما باید دانست که موادی در پیه هست که برای معالجه بیماری های پوستی ارزش فراوان دارد. (8) چربی های

ص: 402


1- منصور، اشرفی، آثار و فواید آهن برای بدن، مکتب اسلام، سال 30، ش 7، ص 70-71.
2- همو، آنژین صدری و انفارکتوس (سکته قلبی)، نشریه «مکتب اسلام» سال 28 ش 12، ص907.
3- کلسترول یک ماده مومی است که به طور طبیعی در بافت حیوانی یافت می شود و بدن انسان برای عملکرد مناسب به آن نیاز دارد. مجهول، چربی ها و بیماری های قلبی»، نشریه «معلم»، نیمه اول اسفند 1386، شماره یازدهم، ص26.
4- دو گا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید؛ مترجم: احمد راد، نشریه زبان و ادبیات یغما، اسفند 1339 ش 152، ص587.
5- شکوه گوهریان، عالم إنشاء و عفت نوابی نژاد، تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، ص 24.
6- دایره المعارف فارسی، ج 1، ص 586.
7- تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، همان، ص 25.
8- دوگا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید، همان، ص 591.

موجود در مغز، مغز استخوان و چربی ماهی نیز ارزش غذایی فراوانی دارند. این چربی ها دارای فسفر بوده، در ساختمان سلول های عصبی - مغزی و گویچه های قرمز خون و غیره دخالت دارند. (1)

مصرف گوشت در دوره خلفای معاصر امام کاظم علیه السلام

گفتیم امام کاظم علیه السلام با چهار خلیفه عباسی معاصر بودند. در این دوران به ویژه در عصر هارون، جهان اسلام وسعت زیادی یافت و کشورهای ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراکش و اسپانیا، در قلمرو جهان اسلام قرار داشتند. (2) این مطلب را می توان از گفتگوی امام کاظم علیه السلام و هارون نیز دریافت. زمانی که هارون ادعای بازگرداندن فدک را به اهل بیت : مطرح کرد، امام کاظم علیه السلام فرمود: «تو این کار را نخواهی کرد؛ زیرا حد فدک شامل عدن، سمرقند، افریقا، ارمنیه و بحر خزر است.» (3) پژوهش گران معاصر نیز قلمرو جهان اسلام در عصر هارون را شامل اندلس و مغرب در غرب، هند و چین در شرق، ارمنستان در شمال و یمن در

جنوب ذکر کرده اند. (4)

با توجه به وسعت جهان اسلام و تنوع آب و هوایی، می توان گفت که انواع

مواد غذایی از جمله گوشت در سرزمین های اسلامی یافت می شد. بر اساس

ص: 403


1- تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و بهداشت، همان، ص 25. * «سند» یکی از ایالات غربی پاکستان است. کلمه «سند» صورت فارسی قدیم کلمه «هند» است. اعراب سند را بر ایالت بزرگی اطلاق می کردند. امروزه قسمتی از آن را بلوچستان گویند و قسمتی دیگر آن جزء سند کنونی است. (علی اکبر دهخدا، لغت نامه دهخدا 2ج 28، ص 657. )
2- پیشوایی، سیره پیشوایان، ص510
3- نک. ابن شهر آشوب، مناقب، ج 4، ص 320؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 350؛ بحارالانوار، ج 29، ص 200-201؛ پیشوایی، همان، ص 462.
4- عبد الجبار، جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته ص309.

منابع تاریخی، در عصر منصور عباسی (137 - 158 ق) گوشت گوسفند و گاو و روغن حیوانی در بازارهای بغداد یافت می شد. (1) هم چنین گروه های مختلفی مانند مرغ فروشان، (2) ماهی فروشان ، (3) روغن فروشان (4) و گوشت فروشان (5) در بازار بغداد به کار اشتغال داشتند. زمانی منصور عباسی به همراه گروهی از سپاهیانش به مهمانی عمویش «عیسی بن علی» رفت. عیسی برایشان طعام رنگارنگ مهیا کرد که از جمله آنها گوشت گوسفند، مرغ و گوشت سرد بود. عیسی هنگام بازگشت منصور، زنبیلی از غذاها به سپاهیان هادی داد که از جمله موجودی آن گوشت

بزغاله، مرغ، جوجه و گوشت سرد بود. (6) در عصر مهدی عباسی (158 - 169 ق) و هادی عباسی (169 - 170 ق) نیز گوشت در چرخه غذایی مردم قرار داشت. بر اساس روایتی از علی بن یقطین، مهدی عباسی هنگامی که در «ماسبذان » بود، از مقداری نان و گوشت سرد تغذیه کرد که با سرکه پخته شده بود. (7) مصرف گوشت پس از آن نیز به مرور زمان از تنوع بیشتری برخوردار شد، چنان که در عصر هارون (170 - 193 ق) از گوشت شتر، گاومیش، پرندگان و ماهی نیز برای

ص: 404


1- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد ج 1، ص 30؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 10، ص 99
2- يعقوبي، البلدان، ص 246.
3- صولی، اخبار الراضي و المتقي باالله، ص 261.
4- صولی، همان، ص 261.
5- صباح ابراهيم سعيد، الشيخلی، الاصناف في العصر العباسي، ص 75، به نقل از تنوحی، الفرج بعد الشده، ج 2، ص 233 و 357.
6- حسن ابراهیم حسن؛ تاریخ اسلام، ج 2، ص 424؛ یاقوت حموی، معجم الأدباء، ج 4، ص 361؛ مکی، تمدن اسلامی از حسن، ص 160. * ماسبذان یکی از نواحي بلاد جبل است. (مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسيم، ص 386). جبل یا جبال در نقل جغرافی دانان قدیم، ناحیه کوهستانی پهناوری است که از باختر به جلگه های بین النهرین و از خاور به کویر بزرگ ایران محدود می شود و شاهراه بزرگ بغداد به خراسان است. (احمد بن محمد، همدانی (ابن فقيه)، البلدان، ص 201.)
7- تاریخ طبری، ج 8 ص 170؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 401.

تغذیه استفاده قرار می شد. (1) هم چنین در این مجالس، برخی از میزبانان از جمله ابراهیم بن مهدی، (2) ماهی های فراوانی تهیه می کردند تا به شخص خلیفه خوراک زبان ماهی پیش کش کنند. (3) منابع تاریخی، گویای آن است که گوشت شتر مورد علاقه هارون بوده است. روزی هارون از آشپز دربار پرسید: «آیا غذایی از گوشت شتر جوان موجود هست؟» آشپز پاسخ داد: «بله و بلکه رنگ های مختلفی از آن وجود دارد. (4) هم چنین روزی یکی از امرا، هارون را به مهمانی دعوت کرد. پس از آن که هارون در مجلس وی حاضر شد، آشپزان ظرف غذایی پیش روی هارون قرار دادند که در آن ماهی گران قیمتی وجود داشت. (5)

مصرف گوشت در عصر امام کاظم علیه السلام

اشاره

از فرمایش های امام کاظم علیه السلام در منابع اسلامی درباره اهمیت گوشت، استفاده می شود که خوردن آن، سبب رویش گوشت می گردد و هر کس به اندازه لقمه ای چربی (پیه و دنبه) (6) بخورد، به همان اندازه درد از بدنش خارج می شود. (7) هم چنین آن حضرت در پاسخ این سؤال که نخوردن گوشت در ظرف سه روز سبب بدخلقی می شود، فرمود: «چنین چیزی دروغ است؛ اما اگر کسی در طول چهل

ص: 405


1- نک: عبد الجبار، جومرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص 302
2- مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 279؛ حسن ابراهيم حسن، تاریخ الاسلام، ج 2، ص 346.
3- حسن ابراهيم حسن، همان، ج 2، ص 346، به نقل از مسعودی، مروج الذهب، ج 2، ص 279 - 280؛ معجم البلدان، قسمت قصر عیسی بن علی.
4- ابن کثیر، البدایه و النهایه ج10، ص 216؛ جو مرد، هارون الرشید حقائق عن عهده و خلافته، ص 235 - 236؛ پیشوایی، سیره پیشوایان ص 477.
5- عبد الجبار، جومرد، همان، ص 235.
6- با توجه به روایت که لفظ «شحم» دارد، مراد از چربی در این جا پیه و دنبه است که اصطلاحا به آن ها چربی سنگین می گویند.
7- برقی، محاسن، ج 2، ص 464-465.

روز گوشت نخورد کج خلق می شود و بدنش ضعیف می گردد. (1) بر این اساس، خوردن گوشت و چربی برای سلامت جسم و روان انسان مفید است.

گوشت هایی که آن حضرت و شیعیانشان استفاده می کردند، به سه دسته عمده

تقسیم می شدند.

1. گوشت آبزیان

ماهی مهم ترین حیوان آبزی به شمار می آید که بشر همواره از آن استفاده می کرده است. بر اساس تحقیقات، غذاهای دریایی به ویژه ماهی و روغن آن، مهم ترین منبع تأمین اسیدهای چرب لازمه بدن هستند. (2) گوشت ماهی، سرشار از پروتئین، ویتامین و مواد مورد نیاز بدن است. از آبزیان می توان به عنوان یک منبع مطمئن و کاهش دهنده آثار سوء تغذیه استفاده کرد. پروتئین حیوانی به ویژه ماهی، به دلیل داشتن اسیدهای آمینه لازم و عوامل محرک رشد، اثر مهمی در ترمیم بافت ها و سلامت و شادابی انسان و به طور کلی رشد بدن دارد. همچنین مصرف زیاد ماهی، میزان کلسترول خون را پایین آورده، مانع لخته شدن آن می شود. (3) مصرف ماهیان کم چرب نیز سبب کاهش وزن

می گردد. (4)

بر اساس روایات، گوشت ماهی در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام قرار داشته

است. ایشان پس از توصیه ابراهيم بن عبد الحميد به تغذیه از گوشت ماهی می فرماید: «اگر آن را بدون نان بخوری، تو را کفایت می کند و اگر با نان بخوری،

ص: 406


1- برقی، همان، ج 2، ص 466.
2- مجهول، «ماهی یا گوشت قرمز»، نشریه گزارش، ص48.
3- مریم، حبیب اللهی، چربی ها سودمند یا زیان آور»، نشریه حقوق، حقوق زنان، شهریور 1377، ش4، ص 47.
4- غذاهای دریایی و انسان، نشریه علوم انسانی، گزارش، آبان 1370، ش 11، ص 12 و 13..

غذای گوارایی برای توست.» (1) بر اساس روایات دیگری از آن حضرت، «ماهی جسم را ذوب می کند و چربی چشم ها را از بین می برد.» (2)

ماهی تازه در نزد آن حضرت اهمیت ویژه ای داشت. زمانی امام کاظم علیه السلام به یکی از یاران خود به نام «معتب» دستور داد تا برایش ماهی تازه تهیه کند. پس از آن که وی ماهی را تهیه کرد، حضرت به او فرمود تا با بخشی از آن «سكباج» (3)

درست کند و بخش دیگری را کباب نماید. آن گاه امام قسمتی از آن را برای ناهار و قسمتی دیگر را برای شام استفاده کردند. (4)

«ربیثا» (5) نوعی ماهی بود که در سفره غذایی مسلمانان عصر امام کاظم علیه السلام وجود داشت. این نوع ماهی کوچک تر از سایر انواع ماهی و ارزان تر بود. به همین دلیل مردم عادی که توان خرید ماهی های بزرگ و گران قیمت را نداشتند، به آن بسنده می کردند». (6) جعفر بن يحيى احول به نقل از برخی می گوید:

ابو الحسن موسی علیه السلام را دیدم که با گروهی غذا می خورد. در آن حال ظرفهای کوچکی به نام «سكرجه» (7) آوردند. حضرت دستش را جلو آورد و یکی از آن ظرف ها را که حاوی «ربیثا» بود، گرفت و از آن خورد. برخی از اصحاب گفتند:

ص: 407


1- برقی، همان، ج 2، ص 475؛ کلینی، کافی، ج 6، ص323
2- کلینی، همان، ج 6، ص 323-324؛ طوسی، من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 351 - 352.
3- سكباج معرب سكبا و نوعی آش است که با گوشت چربی دار، هویج، بادمجان، بادام، کشمش، انجیر خشک و مخلوطی از شیره خرما، سرکه و ادویه پخته می شد و غذایی مناسب همه فصل ها و همه حالات بود و حتی در سفر و حضر از آن استفاده می کردند. از این رو، به «مخ الاطعمه» و «سیدالمرق» معروف بود. (نک: محمد، مناظر احسن، زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، مترجم: مسعود رجب نیا ص110، دهخدا؛ لغت نامه دهخدا، ج 38، ص556.
4- . برقی؛ محاسن، ج 2، ص 477؛ کلینی، کافی، ج 6، ص323.
5- ربينا نوعی ماهی که دارای پولک های ریز است. (طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 254.)
6- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، همان، ص 113 به نقل از وشاء موشی، ص 192.
7- «سكر جه» ظرف کوچکی است که در آن مقدار اندکی از مواد اشتها آور مانند ترشی و ادویه ریخته، بر سفره قرار می دهند. (نک: ابن اثیر، النهايه في غريب الحديث و الأثر، ج 3، ص 384؛ ابن منظور، لسان العربي ج 4، ص 376؛ دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 38، ص 557.)

جانم به فدایت! ما می خواستیم در مورد «ربیثا» از شما سوال کنیم ولی دیدیم که

شما از آن خوردید.» حضرت فرمود: «اشکالی ندارد.» (1)

2. گوشت پرندگان

اشاره

گوشت پرندگان به دو دسته تقسیم می شوند: گوشت های سفید مانند گوشت جوجه، کبک و بوقلمون نر که کم چرب و سريع الهضم هستند و گوشت های سیاه مانند گوشت اردک و غاز که پر چربی و زیاد مغذی هستند اما دیرتر هضم می شوند. (2) این دسته از گوشت ها ارزش پروتئینی گوشت قرمز را دارند. (3) گوشت پرندگان در سبد غذایی مسلمانان عصر امام کاظم علیه السلام اهمیت ویژه ای داشته است.

بر اساس منابع تاریخی، در بغداد چند بازار فروش پرندگان وجود داشته که فروش جوجه از داد و ستدهای عمده آنان بوده و جوجه کسکریه مشتری فراوانی داشته است. (4)

الف) گوشت شترمرغ

در مورد شتر مرغ روایتی از امام کاظم علیه السلام وجود ندارد که به صراحت بر خوردن آن دلالت کند، اما اصحاب آن حضرت سوالاتی در این زمینه مطرح کرده اند. از آن جا که طرح سوال در این زمینه غالبا دلالت بر خوردن می کند، بر این اساس می توان گفت شتر مرغ از جمله حیواناتی بوده که در سفره غذایی

ص: 408


1- برقی، محاسن، ج 2، ص 478؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 62، ص 210-211.
2- ژول كورمن، حفظ الصحه، نشريه ارمغان، سال هشتم، ش 8، ص 575.
3- مریم، حبیب اللهی، همان، ش4، ص 54. * «كسكر» روستایی میان دجله و فرات بود. مرغ كسكرى فربه و خوشمزه بود و گاه چنان چاق می شد که به سنگینی بز یا گوسفند می رسید. (محمد، مناظر احسن، زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، مترجم: مسعود رجب نیا، ص 106.
4- محمد،؛ مناظر احسن، همان، ص 106، به نقل از الحيوان، ج 2، ص 248.

شیعیان گه گاهی وجود داشته است. على بن جعفر از آن حضرت پرسید: «اگر مردی در حال احرام شتر مرغی را شکار کند، وظیفه اش چیست؟» حضرت فرمود:

کفاره اش یک شتر است؛ اگر نمی تواند به شصت مسکین صدقه بدهد و اگر

نمی تواند هیجده روز روزه بگیرد.» (1)

ب) گوشت کبک

گوشت کبک تفاوت چندانی با گوشت مرغ، غاز و اردک ندارد. در فصل های سرد سال مصرف گوشت کبک همچون سایر گوشت ها، می تواند از بسیاری عفونت های تنفسی پیش گیری کند. گوشت کبک از لحاظ آهن، فقیر است اما میزان چربی و کلسترول آن کمتر از گوشت مرغ است. (2)

کبک از جمله پرندگانی بوده که گوشت آن در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام

به ویژه افراد مریض قرار داشته است. بر اساس روایات امام کاظم علیه السلام به یارانش توصیه می کرد تا برای معالجه فرد مبتلا به تب به او گوشت کبک بخورانند؛ زیرا گوشت کبک ساق پاها را تقویت می کند و تب را به طور کلی از بین می برد. (3)

ج) گوشت کبوتر

در مورد استفاده از گوشت کبوتر در امر تغذیه روایت صریحی مشهود نیست،

اما روایاتی از آن حضرت در زمینه صید کبوتر وجود دارد. از آن جا که کبوتر از

جمله حیوانات حلال گوشت است، بر این اساس می توان گفت، گوشت آن در سبد غذایی عصر امام کاظم علیه السلام قرار داشته است. آن حضرت در پاسخ محمد بن فضیل مبنی بر صید کبوتری که قیمت آن نیم درهم یا یک درهم باشد، فرمود:

ص: 409


1- على بن جعفر عريضی، مسائل على بن جعفر و مستدركاتها، ص 120.
2- /http://www.tebyan.net/mobile.aspx/Comment
3- کافی، ج 6، ص312، حر عاملی، وسایل الشیعه، ج 25، ص29؛ شبر، طب الائمه، ص 120.

اگر صاحب آن را می شناسی برگردان؛ در غیر این صورت، اگر کبوتر قدرت پرواز دارد، از آن توست.» (1) بر اساس روایت دیگری، آن حضرت صید کبوتر حرم را در حالی که صیاد بداند کبوتر حرم است، (2) اگر چه در خارج حرم آن را صید کرده باشد، حرام دانست. در مورد صید کبوتر روایات دیگری نیز وجود دارد. (3)

د) گوشت هوبره

هوبره از جمله پرندگانی است که امام کاظم علیه السلام استفاده از گوشت آن را جایز شمردند. گوشت هوبره بنا بر فرمایش آن حضرت برای رفع بواسیر، درد پشت و ازدیاد قوای جنسی مفید است. (4)

پرندگان دیگری مانند مرغ، اردک و دراج" نیز در سفره غذایی آن دوره وجود داشتند. بر اساس منابع تاریخی، ساکنان بغداد از گوشت پرندگان اهلی در خوراک استفاده می کردند. به گفته جاحظ، جوجه، اردک و دراج را غروب سر می بریدند و در طول شب در ماست می خوابانیدند و سپس از آن غذا درست می کردند. (5) بر اساس روایتی، امام کاظم علیه السلام با استناد به سخن رسول اکرم علیه السلام استفاده از گوشت مرغ را در حال احرام جایز شمردند. (6)

ص: 410


1- کلینی، همان، ج 6، ص 222.
2- على بن جعفر عریضی، مسايل على بن جعفر و مستدركات ها، ص 271.
3- همان، ؛ حمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الإسناد، ص 278. *هوبره مرغی است خاکستری رنگ و منقارش دراز، دهخدا، لغت نامه دهخدا، ج 48، ص 331.
4- کافی، ج 6، ص313. * دراج نوعی پرنده شبیه به کبك و بزرگ تر از آن است. پرهایش دارای خال های سیاه و سفید و نوک آن کوتاه است. این اسم بر مذكر و مؤنث آن یکسان اطلاق می شود. این پرنده بسیار تخم می گذارد و همواره شکر پروردگار به جا می آورد. طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 300؛ بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی، عربی فارسی، ج 1، ص 388.)
5- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص 109، به نقل از الحيوان، ج 2، ص 248.
6- مسائل على بن جعفر و مستدركات ها، ص 271-272.

3. گوشت چارپایان

اشاره

گوشت چار پایان، جزء گوشت قرمز به شمار می آید که پیش تر در مورد آن سخن گفته شد. با مراجعه به روایات، می توان دریافت که گوشت چار پایان نزد مسلمانان اهمیت خاصی داشته و در عصر امام کاظم علیه السلام نیز اهمیت خود را حفظ کرده است. بر اساس روایات، مسلمانان از چار پایان مختلفی برای تغذیه استفاده می کردند که اسلام حلیت آن ها را تأیید کرده بود.

الف) گوشت آهو

بر اساس روایتی از علی بن جعفر، امام کاظم علیه السلام خوردن گوشت آهو را جایز شمردند. علی بن جعفر از آن حضرت پرسید: «اگر شکارچی آهو یا گورخر یا پرنده ای را بر زمین بیندازد و سپس فرد دیگری آن را با تیر بزند و بمیرد، آیا خوردن آن جایز است؟» حضرت فرمود: «در صورتی که موقع تیراندازی نام خدا را برده باشد، می تواند آن را بخورد.» (1) در روایت دیگری نیز علی بن جعفر از آن حضرت در مورد خریدن آهو و خوردن گوشت آن در حال احرام پرسید. حضرت پاسخ دادند: «هر کس از آن آهو خورده است، باید کفاره بدهد.» (2)

ب) گوشت شتر

گوشت شتر از جمله منابع غذایی مسلمانان از عصر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بوده و در عصر امام کاظم علیه السلام نیز رواج داشته است. روایتی از امام کاظم علیه السلام گویای آن است که رسول خدا خوردن گوشت شتر، گاو و گوسفند را در حرم جایز می دانستند. (3)

ص: 411


1- على بن جعفر عریضی، همان، ص 177؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 51.
2- على بن جعفر عریضی، همان، ص 272؛ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص 107، با اختلاف اندک.
3- على بن جعفر عريضی، همان، ص 271.

شتر خراسانی نوعی شتر بود که گوشت آن در سبد غذایی مسلمانان عصر امام كاظم علیه السلام و حتی قبل از آن حضرت وجود داشت. بر اساس روایتی از داوود رقی، خوارج از تفسیر آیه ( وَ مِنَ اَلابْلِ اِثْنَيْنِ ) (1) سؤال کردند. امام صادق علیه السلام پس از مراجعه داوود رقی، در پاسخ این سؤال فرمودند: «مراد از آن، دو جفت (نوع) شتر بخاتی" و عراب" است.» (2) استفاده از گوشت شتر خراسانی در سبد غذایی، به دلایلی مورد سؤال شیعیان بوده است. شاید علت این امر، شبهه ای بوده که قبل از امام کاظم علیه السلام از سوی برخی القا می شده و تا آن هنگام نیز وجود داشته است. داوود رقی می گوید: «به امام صادق علیه السلام نوشتم که مردی از اصحاب ابی الخطاب مرا از خوردن گوشت بخت و کبوتران مسرول نهی می کند.» حضرت در پاسخ فرمود: «سوار شدن بر بخت و نوشیدن شیر آن ها و خوردن گوشت آن ها و خوردن گوشت کبوتران مسرول اشکالی ندارد.» (3) علت دیگر این امر، خوارج بودند که روایت آن بیان شد.

ج) گوشت گاو

بر اساس روایات، امام کاظم علیه السلام از گوشت گاو برای تغذیه خود استفاده

ص: 412


1- سوره بقره، آیه 144. * البخت ... هي الابل الخراسانيه، بخت یعنی شتر خراسانی، خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج 4، ص 242 ابن منظور، لسان العرب ج 2، ص 9. * الابل العراب هي العربیه، شتر عراب یعنی شتر عربی. (فراهيدي، العین، ج 2، ص 128؛ الابل العراب...خلاف البخاتي. ابن منظور، همان، ج 1، ص 590؛ طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 117 )
2- على بن ابراهیم قمی، (م. قرن 3)، تفسیر قمی، ج1، ص219؛ محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 7، ص 370. * ابوالخطاب محمد بن ابی زینب اسدی از اصحاب امام صادق علیه السلام بود و سپس در زمره غاليان و دروغ گویان قرار گرفت و در احادیث آن حضرت دست برد و سخنانی را به دروغ به آن حضرت نسبت داد. وی به سبب این کارش مورد لعن امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام قرار گرفت. (نک: رجال کشی، ص 224 و 296 297؛ علامه حلی، رجال علامه ص 271؛ شهرستانی، محمدبن عبدالكريم، الملل و النحل ج 1، ص 179.
3- کافی، ج 6، ص311؛ صدوق، من لایحضره الفقيه، ج3، ص337؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، ج24، ص 189.

می کردند. حضرت با فرستادن فردی نزد یکی از اصحابشان به نام «لفافی» (1) در مکه، از او خواستند تا برایشان گوشت گاو بخرد و آن را به صورت «قدید» (2) در آورد. (3) هم چنین آن حضرت هنگامی که به کشتزارشان در خارج مدينه می رفتند، برای تغذیه مقداری «قدید» با خود می بردند. (4) بر اساس فرمایشی از آن حضرت، آرد گندم یا آرد جو بو داده شده و آش گوشت گاو، بیماری برص را از

بین می برد. (5)

د) گوشت گاومیش

گاومیش در 2500 سال قبل از میلاد در عراق وجود داشت. اعراب این حیوان را در زمان امویان برای راندن شیرها از مرزهای شمالی شامات، از سند آوردند اما از گوشت آن در تغذیه استفاده نمی کردند. (6) به مرور زمان، استفاده از گوشت آن نیز مرسوم شد، اما هنوز ابهاماتی در ذهن برخی مسلمانان وجود داشت. بر اساس روایتی «واقفیه» به حرمت گوشت گاو میش معتقد بودند. (7) امام کاظم علیه السلام در پاسخ

ص: 413


1- در منابع رجالی دو نفر با این عنوان از اصحاب امام کاظم علیه السلام ذکر شدند: 1. نشيط بن صالح بن لفافه. احمد بن على، نجاشی، رجال النجاشی ص 429؛ رجال شیخ طوسی، ص316. 2. لفافه النقاش. (رجال شیخ طوسی، ص 549؛ ابوالقاسم، موسوی خویی، معجم رجال الحدیث، ج 15، ص 139
2- گوشتی که آن را قطعه قطعه کرده (بنا بر قولی گوشت را به درازا قطعه قطعه کنند و خشک نمایند. قدید یعنی گوشتی که آن را نمک سود کرده، در آفتاب خشک کنند. (ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 34).
3- برقی، محاسن، ج 2، ص 436؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 5ه. البته این روایت در محاسن از «لقافي» و در وسایل الشيعه از «لفافی» نقل شده که ظاهره تصحيف صورت گرفته است.
4- مفید، ارشاد، ج 2، ص 575 - 576.
5- کافی، ج 6، ص311؛ وسایل الشیعه، ج 25، ص 44 به همین مضمون.
6- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص108. * واقفیه گروهی از شیعه هستند که معتقدند موسی بن جعفر علیه السلام آخرین امام و همان مهدی موعود است. آنان قائلند که او نمرده، بلکه زنده است و پس از غیبت خروج می کند. (شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 198؛ سید مرتضی حسینی دشتی، معارف و معاریف ج 5، ص 2301؛ صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج2، ص295.
7- طوسی، التهذیب، ج 7، ص 129، حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 25، ص 53.

به این دسته سوالات استفاده از گوشت گاومیش و شیر و کره آن را جایز شمردند. (1)

ه) گوشت گوسفند

گوشت گوسفند از زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله در سفره غذایی مسلمانان جایگاه خاصی داشت و پس از آن نیز جایگاه خود را حفظ کرد. بر اساس فرمایشی از رسول اکرم صلی الله علیه و اله ، گوشت گوسفند برطرف کننده بیماری است. (2) گوسفند بهترین

حیوانی بوده که ذبح آن برای عقیقه در روایات ذکر شده چنان که رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از تولد امام حسن و امام حسین علیه السلام گوسفند عقیقه کردند. امام کاظم علیه السلام نیز برای عقیقه دختر و پسر، گوسفند نر را یکسان شمردند. (3) بر این اساس، گوشت گوسفند در سبد غذایی مسلمانان جایگاه خاصی داشته اما برخی استفاده از آن را نیکو نمی دانستند. سعد بن سعد می گوید: به ابو الحسن علیه السلام عرض کردم: «خانواده ام گوشت گوسفند نمی خورند؛ زیرا معتقدند گوشت گوسفند سبب بیماری پوستی، سردرد و سایر بیماری ها می شود.» حضرت فرمود: «ای سعد! اگر چیزی نزد خداوند برتر از گوشت گوسفند بود، هر آینه آن را فدیه حضرت اسماعیل قرار می داد». (4) امام کاظم علیه السلام با بیان این سخن، علاوه بر بیان اهمیت گوشت گوسفند و مقام والای حضرت اسماعیل علیه السلام ، تفکر غلط عصر عباسیان را اصلاح کردند. آن ها گوشت بز را برتر از سایر گوشت ها می دانستند. (5)

ص: 414


1- کافی، ج 6، ص313، حر عاملی، وسائل الشیعه، ج25، ص 52.
2- شبر، طب النبی، ص 27.
3- على بن جعفر عريضي، مسايل على بن جعفر، ص 155؛ حمیری، قرب الاسناد، ص297.
4- کافی، ج 6، ص 310 ح 2، وسایل الشیعه، ج25، ص 43، باب 13، ح 1؛ طبرسی؛ مکارم الاخلاق، ص 159.
5- زندگی اجتماعی در عصر عباسیان، ص 108 .
و) گوشت گورخر

على بن جعفر می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: «شکارچی آهو یا گورخر یا پرنده ای را بر زمین می اندازد؛ سپس فرد دیگری آن را با تیر می زند و می میرد؛ آیا می تواند آن را بخورد؟» حضرت فرمود: «تا هنگامی که تغییر نکرده» می تواند آن را بخورد؛ در صورتی که موقع تیراندازی نام خدا را برده باشد.» (1)

4. گوشت حشرات

ملخ تنها حشره ای است که دین اسلام خوردن آن را تجویز کرده و شیعیان نیز از گوشت آن در سفره غذایی خود استفاده می کردند. علی بن جعفر می گوید: از امام کاظم علیه السلام پرسیدم: «اگر ملخ پس از صید بمیرد آیا خوردن آن جایز است؟ » حضرت فرمود: «اشکالی ندارد؛ (2) اما اگر ملخ در صحرا یا دریا بمیرد (3) یا ملخ ریزه باشد که هنوز توان پرواز ندارد، خوردن آن جایز نیست.» (4)

مطلب دیگر در زمینه گوشت، چگونگی پخت آن است. از گوشت به صورت آب پز، همراه با خورشت یا آش و یا به صورت کباب می توان استفاده کرد. در روایات امام کاظم علیه السلام هر دو نوع آن ذکر شده است. امام کاظم علیه السلام می فرماید: «آرد گندم یا آرد جو بوداده و آش گوشت، بیماری برص را از بین می برد.» (5) و یا بنابر روایت دیگری، حضرت به یکی از اصحاب خود به نام «معب» فرمان می دهد تا ماهی را برایش سكباج کند. (6)

ص: 415


1- مسايل على بن جعفر، ص 177، وسائل الشيعه ج 25، ص 51.
2- على بن جعفر عریضی، همان، ص 192.
3- همان، ص 192.
4- على بن جعفر عريضی، همان ص 109.
5- برقی، محاسن، ج 2، ص 477، کافی، ج 6، ص323.
6- کلینی، همان، ج 6، ص311.

خوردن گوشت به صورت کباب، اهمیت خاصی دارد و حتی برای رفع برخی بیماری ها مفید است. موسی بن بکر می گوید: امام کاظم علیه السلام از من پرسید: «چرا رنگ چهره ات زرد است؟» گفتم: «مریضم.» حضرت فرمود: «گوشت بخور.» پس از آن گوشت را به طور معمول پختم و خوردم. جمعه بعد حضرت مرا دید در حالی که رنگ چهره ام همچنان زرد بود. حضرت فرمود: «مگر به تو امر نکردم که گوشت بخوری؟» عرض کردم: «از آن هنگام تا به حال گوشت می خورم.» فرمود:

چگونه آن را می خوری؟» عرض کردم: «پختم و خوردم.» حضرت فرمود: « این گونه نخور؛ بلکه آن را کباب بکن و بخور.» پس از آن کباب می خوردم. جمعه بعد حضرت به دنبالم فرستاد در حالی که خون به چهره ام بازگشته بود. حضرت فرمود: «اکنون خوب شد.» (1)

بریان کردن صورت دیگر استفاده از گوشت است. بر اساس روایتی، امام کاظم علیه السلام هنگامی که در زندان هارون بودند، به هنگام افطار از مقداری نان و قطعه ای گوشت بریان شده استفاده کردند. (2)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام به مدت 20 سال امامت جهان تشیع را بر عهده داشتند. آن حضرت در این دوران با چهار خلیفه عباسی معاصر بودند. در این دوران، به ویژه در عصر هارون، جهان اسلام از حیث جغرافیایی و تجاری به پیشرفت وسیعی دست یافت. این امر سبب شد تا مسلمانان در امر تغذیه به انواع خوراک دسترسی داشته باشند. از این جهت انواع گوشت چارپایان، پرندگان و ماهی ها در سفره غذایی مسلمانان وجود داشت. امام کاظم علیه السلام که همواره راهنمای مسلمانان و به

ص: 416


1- همان، ص319؛ برقی، محاسن، ج 2، ص 468؛ رجال کشی، ص438.
2- کلینی، همان، ج 6، ص323؛ صدوق، عیون خبارالرضا، ج 1، ص 107.

ویژه شیعیان در زمینه های مختلف فقهی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و غیره بودند، سعی می کردند تا با رهنمودهای خداپسندانه، به اصحاب بیاموزدند تا

جهت تقویت روح و جسم خویش در کنار سایر غذاها، از انواع گوشت در حد امکان استفاده کنند. آن حضرت در فرصت های مناسب، از فواید گوشت سخن می گفتند تا بدین طریق ضمن آگاهی شیعیان از خاصیت انواع گوشت، آنها را به خوردن آن تشویق نمایند. برخی مواقع نیز شیعیان و اصحاب آن حضرت در پی یافتن پاسخ سؤالات خویش در مورد گوشت و غیر آن، به ایشان مراجعه می کردند و بدین ترتیب از تعالیم ارزنده ایشان بهره می بردند.

منابع

*قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.

1. ابن اثیر، النهايه في غريب الحديث (جلد 3)، تحقيق: طاهر احمد زاوی - محمود

محمد الطناحي، قم: موسسه اسماعيليان للطباعه و النشر و التوزيع، 1394

2. ابن بسطام، عبد الله و حسین، طب الأئمه علیهم السلام ، قم: دار الشريف الرضی، چاپ دوم،

1411 ق.

3. ابن شهر آشوب، محمد بن على، المناقب (جلد 4)، قم: 1379 ق.

4. ابن صباغ مالكی، علی بن محمد، الفصول المهمه في معرفه الائمه (جلد 2)، محقق:

سامي الغریری، بی جان مؤسسة دار الحديث الثقافيه، 1422.

5. ابن عساکر، تاریخ مدينة دمشق، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الفكر للطباعه و

النشر و التوزيع، 1415.

6. ابن کثیر، البدایه و النهایه جلد (10)، اسماعیل بن عمر بن كثير الدمشقی (م 774)،

بیروت: دار الفكر، 1407/ 1986.

ص: 417

7. ابن منظور، لسان العرب (جلد 4، 2، 1 و 12)، محمد بن مکرم (711 ق)، محقق:

میردامادی، جمال الدین، بیروت: دار الفكر للطباعه و النشر و التوزيع، دار صادر،

1414 ق.

8. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة في معرفة الأئمه (جلد 2)، تبریز: بنی هاشمی،

1381ق.

9. اشرفی، منصور، آثار و فواید آهن برای بدن، مکتب اسلام، سال 30، ش 7.

10. ________ . آنزین صدرع و انفارکتوس ( د؛ آنژین صدری و انفارکتوس (سکته قلبی)، نشریه «مکتب اسلام»

سال 28، ش 12.

11. برقی، احمد بن محمد بن خالد، محاسن، قم: دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم،

1371 ق.

12. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق 7،

1432/1390 ق

13. بستانی، فؤاد افرام، فرهنگ ابجدی (جلد 1)، تهران: انتشارات اسلامی، بی تا.

14. جو مرد، عبد الجبار، هارون الرشید حقایق عن عهده و خلافته؛ بی جا: شركة

المطبوعات للتوزيع و النشر، 2005م.

15. حبيب اللهی، مریم، چربی ها سودمند یا زیان آور، نشریه حقوق «حقوق زنان»

شهریور 1377 شماره 4.

16. حر عاملی، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعه إلى تحصيل مسائل الشريعه

(جلد 24 و 25)، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام 1409 ق.

17. حسن ابراهیم حسن؛ تاریخ اسلام (جلد 2)، قاهره: دار الجيل، بیروت و

مكتبه النهضه المصريه، 1422ه.ق/ 2001م.

18. حسینی دشتی، سید مر تضی، معارف و معاریف (ج 5)، قم: انتشارات اسماعیلیان، .1369

19. حمیری، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسه آل البيت علیهم السلام ، 1413 ق.

20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد (جلد 1)، (المكتبه الشامله).

ص: 418

21. دو گا، تصلب شرائین، پزشکی در این باره با شما سخن می گوید، مترجم: احمد راد؛

نشریه زبان و ادبیات «یغما» اسفند 1339 ش 152.

22. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا (جلد 38، 28 و 48)، زیر نظر: محمد معین و

سید جعفر شهیدی، تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1377.

23. ژول کورمن، حفظ الصحه، نشريه ارمغان، سال هشتم، ش 8.

24. شر، عبد الله، طب الأئمه علیهم السلام ، بیروت: دار الإرشاد، چاپ سوم، 1428 ق.

25. شکوه گوهریان، عالم إنشاء و عفت نوابی نژاد، تغذیه و تأثیر آن بر سلامت و

بهداشت، تهران: موسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر، 1343.

26. شهرستانی، محمد بن عبد الكريم، الملل والنحل (جلد 1)، بیروت: دار المعرفه،

بی تا.

27. الشيخلی، صباح ابراهيم سعيد، الأصناف في العصر العباسی، بی جا: دار الحريه

للطباعه، 1396 ق/1976م.

28. صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی (جلد 2)، تهران: انتشارات سمت، 1386.

29. صدوق، محمد بن على، من لا يحضره الفقیه (جلد 3)، قم: دفتر انتشارات اسلامی

وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، 1413 ق.

30. صدوق، محمد بن على؛ عیون اخبار الرضا علیه السلام (جلد 1)، محقق: مهدی لاجوردی،

تهران: نشر جهان، 1378 ه.ق.

31. صولی، اخبار الراضي و المتقی بالله، بی جا، بینا، بی تا.

32. طباطبایی، محمد حسین، تفسیر المیزان (جلد 7) 33. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم: الشريف الرضی، چاپ چهارم،

1412 ق/ 1370 ش.

34. طبرسى، إعلام الوری بأعلام الهدی، حسن بن فضل، تهران: اسلاميه، 1390 ق.

35. طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری (جلد)، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم،

بیروت: دار التراث، چاپ دوم، 1967/1387 .

ص: 419

36. طریحی، مجمع البحرین (جلد 2)؛ فخر الدين بن محمد، محقق: احمد حسینی

اشکوری، تهران: مرتضوی، 1375 ه. ش.

37. طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجامعه المدرسین بقم المقدسه، چاپ سوم، 1373 ش.

38. _________؛ التهذيب (جلد 7)، تهران: دار الکتب الاسلاميه، 1365 ه.ش.

39. على بن جعفر عريضی، مسایل علی بن جعفر و مستدرکاتها، قم: مؤسسة آل

البيت علیهم السلام ، 1409 ق.

40. علامه حلی، رجال، قم: دار الذخائر، 1411ه.ق.

41. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العين (جلد 2 و 4)، قم: نشر هجرت، 1409ه.ق.

42. قمی، علی بن ابراهيم، تفسیر قمی (جلد 1)، محقق: طيب موسوی جزائری، قم:

دار الكتاب، 1404ه.ق.

43. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی، مشهد: موسسه نشر دانشگاه مشهد، چاپ

اول، 1409ه.ق.

44. کلینی، محمد بن يعقوب، الکافی (جلد 1 و 6)، تهران: دار الكتب الإسلاميه، چاپ

چهارم، 1407 ه . ق.

45. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر (جلد 2)، قم: دار الهجره،

چاپ دوم 1409ه.ق.

46. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامعة لدرر اخبار الائمه الاطهار

(جلد 48، 29 و 62)؛ بیروت: دار إحياء التراث العربی، چاپ دوم، 1403 ق.

47. مجهول، چربی ها و بیماری های قلبی، نشریه «معلم»، نیمه اول اسفند 1386، ش

یازدهم

48. مجهول، «ماهی یا گوشت قرمز»، نشریه گزارش.

49. مصاحب، غلامحسین، دائرة المعارف فارسی (جلد 1 و 2)؛ تهران: امیر کبیر، چاپ

سوم، 1387 ه .ش.

ص: 420

50. مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد (جلد 2)، مترجم: محمدباقر ساعدی

خراسانی، بی جا: کتابفروشی اسلامیه، 1376 ه.ش.

51. مقدسی، محمد بن احمد، احسن التقاسيم في معرفه الاقاليم، قاهره: مکتبه مدبولى؛

چاپ سوم 1411ه.ق./1991م.

52. نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجامعه المدرسین بقم المشرفه، چاپ ششم، 1365 ش.

53. همدانی (ابن فقيه)، احمد بن محمد بن اسحاق، البلدان، تحقيق: يوسف الهادی؛

بیروت: عالم الكتب، 1416ه. ق./1996م.

54. یاقوت حموی، عبدالله، معجم الادباء (جلد 4، بیروت، چاپ دوم، 1995م.

55. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی (جلد 2، بیروت: دارصادر، بی تا .

56._________؛ البلدان؛ بیروت: دار الکتب العلميه، 1422ق.

ص: 421

اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام

عبدالرضا عرب ابوزیدآبادی

* عبدالرضا عرب ابوزیدآبادی دانشجوی دکتری تاریخ اهلبیت ، مجتمع آموزش عالی امام خمینی، جامعه المصطفى العالميه.

چکیده

منظور از اندیشه سیاسی، نگرش فرد به مقوله قدرت، حکومت و سیاست است. پاسخ به این پرسش ها که حکومت چیست؟ چه کسی باید حکومت کند؟ چرا باید حکومت کند و چگونه باید حکومت کند؟ و اندیشه سیاسی فرد را شکل می دهد. از آن جا که امامان شیعه از یک منبع فکری و فیض الهی به صورت یکسان بهره مند بودند؛ اندیشه سیاسی یکسانی داشتند. چنان چه مجموع سخنان ائمه در موضوع سیاست و حکومت در کنار هم قرار گیرد و تحلیل شود، می توان به اندیشه سیاسی امامان دست یافت که بازتاب آموزه های وحی و تعالیم اسلام است. دوران 35 ساله امامت امام کاظم علیه السلام با حوادث مهم سیاسی همراه بود. این نوشتار، فارغ از عملکرد سیاسی حضرت، به بررسی دیدگاه های امام در حوزه مباحث سیاسی می پردازد. با مطالعه سخنان گهربار آن حضرت، دیدگاه آن امام را در موضوع جایگاه قدرت و حکومت، مشروعیت، اقسام حکومت، اهداف حکومت، ویژگی های حکومت مطلوب، وظیفه حکومت در برابر مردم و وظایف مردم در برابر حکومت بررسی می کند.

ص: 422

مقدمه

اشاره

امام کاظم علیه السلام پیشوای هفتم شیعیان، بعد از شهادت پدر بزرگوارشان امام جعفر صادق علیه السلام ، از سال 148 تا 183 قمری، امامت شیعه را بر عهده گرفتند. (1) دوران 35 ساله امامت ایشان، مقارن با حکومت چهار خلیفه مستبد عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون بود. امام کاظم علیه السلام در علم و تقوا و زهد و عبادت شهره عام و خاص بودند. القاب آن امام نظير عبد صالح، كاظم، زین المتهجدين، صابر و امین (2) نیز گویای این واقعیت است که جامعه اسلامی، مجذوب و شیفته آن امام و فضائل و مناقب بی شمار ایشان بوده اند.

دوران امامت حضرت، مقارن با عصر طلایی حکومت عباسیان و دوره تثبیت و اقتدار آنهاست. از این رو، این دوره با فشارها و سخت گیری زیاد بر مخالفان سیاسی حکومت به ویژه علویان همراه بود. قیام ها و جنبش های مردمی به شدت سرکوب می شد و کسی جرأت مخالفت و انتقاد از حکومت را نداشت. در چنین دورانی که حکومت عباسیان روزهای قدرت و شکوه خود را طی می کرد و خراج ها و مالیات های شرق و غرب عالم در خزانه امپراتوری عباسی سرازیر بود و هر روز بر قلمرو وسیع حکومت افزوده می شد و خلیفه مستبد و فاسد عباسی، داعیه رهبری و حاکمیت جهان اسلام را در سر می پروراند و حق طلبان و آزادی - خواهان در فضایی از نا امیدی به سر می بردند، امام کاظم علیه السلام علی رغم مشکلات و موانع فراوان، پرچم مبارزه سیاسی علیه حاکمیت عباسیان را به دوش می کشیدند و با رهبری و مدیریت جامعه شیعه و سازماندهی آنان از طریق شبکه مخفی وکالت، به بیدارگری و بصیرت بخشی می پرداختند. حضرت ضمن رعایت تمام

ص: 423


1- شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص215، بی تا.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ص 15.

جوانب احتیاط و تقیه، اندیشه مبارزه و اصلاحات سیاسی را به شیعیان و یاران خود منتقل می کردند.

مبارزات سیاسی امام، در چند برخورد منتقدانه از حکومت و حاکمان عباسی در قالب مناظره و احتجاج کلامی - سیاسی و یا همکاری و همراهی محدود با شورش های علوی منحصر نبود؛ گرچه همین میزان نیز در تضعیف پایه های اقتدار عباسیان و برانگیختن روح قيام و جهاد و بصیرت بخشی به شیعیان، تاثیر چشم گیری داشت. امام کاظم علیه السلام که میراث دار دانشگاه عظیم جعفری به شمار می آمدند، با اصحاب و شاگردان نخبه و تأثیر گذار فراوانی در ارتباط بودند و در مناطق فراوانی، وکلا و نمایندگانی داشتند که خط مشی سیاسی و اعتقادی خود را از امام می گرفتند و به شیعیان دیگر نیز منتقل می کردند.

امام با رهنمودها و سخنان خود، تعالیم و اندیشه سیاسی را به آنان می آموختند و هر یک از آنها، سفیران این اندیشه در جامعه اسلامی بودند. بازتاب سخنان و رهنمودهای سیاسی امام را باید در وسعت یافتن جمعیت شیعیان و هواداران امام و هم چنین در عملکرد هوشمندانه شیعیان در این دوره مشاهده کرد. شاهد بر این مدعا، محتوای خبر چینی هایی است که علیه امام صورت می گرفت و به خلیفه عباسی گزارش می دادند که در قلمرو حاکمیت او دو خلیفه حکومت می کنند: یکی شخص خلیفه و دیگری موسی بن جعفر علیه السلام .

عصبانیت خلفای عباسی از امام نیز خود دلیل دیگری بر موفقیت امام در

رهبری و مدیریت جامعه شیعه در آن فضای خفقان بار است. از این رو خلفای عباسی، تحمل مبارزات سیاسی امام را نداشتند و هریک به گونه ای، درصدد محدود و محصور کردن امام و نهایتا حذف امام بر آمدند. امام در مسیر مبارزات سیاسی خود، رنج ها و مصیبت های فراوانی را تحمل کردند و همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شدند و تحت سخت ترین اذیت ها و شکنجه ها قرار گرفتند. سرانجام در سیاه چال مخوف هارون، در حالی که غل و زنجیر بر دست و

ص: 424

گردن مبارک آن حضرت بود، به طرز غریبانه ای به شهادت رسیدند و جان مطهر خود را قربانی ارشاد مسلمانان و مبارزه با طاغوت ها نمودند، ولی خط مبارزه

سیاسی را برای همیشه در میان شیعیانشان بر جای گذاشتند.

در این نوشتار، با محور قراردادن سخنان و کلمات امام کاظم علیه السلام ، سعی کرده ایم تا بخشی از تعالیم و اندیشه های سیاسی آن حضرت را مطالعه و بررسی کنیم. نگاه امام به مقوله قدرت و دولت، اقسام حکومت، مشروعیت حکومت، وظایف متقابل مردم و حکومت و ویژگی های حکومت مطلوب، از جمله مباحثی است که در این مقاله به آن پرداخته می شود. بدیهی است که برای فهم اندیشه های امام، باید نگاهی جامع به سیره و عملکرد سیاسی آن حضرت نیز داشت. این مقاله، تنها سخنان آن حضرت در موضوعات سیاسی را مطرح کرده و از بیان حوادث و رخدادهای سیاسی عصر امام برای رعایت اختصار خودداری نموده است.

1. مفاهیم سیاسی در سخنان امام کاظم علیه السلام

اشاره

گر چه علم سیاست، از علوم جدا شده از فلسفه و دارای سابقه دیرینه ای در میان بشر است، این دانش نیز مانند سایر علوم، به تدریج تکامل یافته و پس از تطورات زیاد، به صورت علم منسجم و منتظم در آمده است. از این رو، بسیاری از مفاهیم مطرح در علوم سیاسی امروز، سابقه تاریخی زیادی ندارند و نمی توان انتظار داشت که در سخنان پیشینیان، تمام این مفاهیم به صورت شناخته شده امروزین مطرح شده باشد. بخش عظیمی از معارف اسلامی، به مباحث مربوط به سیاست و حکومت اختصاص دارد و برپایی حکومت مطلوب، از ارزش های مورد تاکید دین اسلام است. بنابراین در سخنان پیشوایان دین اسلام، آموزه های فراوانی در مقوله های سیاسی دیده می شود و اساسا بخشی از احکام اسلام، کارکرد سیاسی و حکومتی دارد.

ص: 425

در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز بسیاری از مفاهیم تعریف شده و شناخته شده سیاسی، برای تبیین رابطه قدرت و گونه های مختلف قدرت و اقتدار و منشا مشروعیت و نظایر آن وجود دارد که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:

1-1. امامت

نظام سیاسی شیعه، بر اندیشه امامت مبتنی است لذا مفهوم امامت یکی از پرکاربردترین مفاهیم کلامی - سیاسی در سخنان امامان شیعه است. این مفهوم که از مفاهیم قرآنی نیز هست، محوری ترین نقش را در منظومه کلامی شیعه دارد؛ تا آن جا که باید امامت را فرق جوهری و اصلی شیعه از سایر فرقه های اسلامی دانست. به اعتقاد شیعه، امامت منصبی الهی است که همانند نبوت، خداوند افرادی را برای تصدی آن انتخاب می فرماید. منابع فقهی و کلامی شیعه، امامت را ریاست عامه و عالی بر امور دین و دنیا» تعریف کرده اند. امام، رهبر بالاصاله جامعه اسلامی، جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سرپرست تمام امور دینی و اجتماعی مسلمانان است . (1)

در سخنان گهربار امام کاظم علیه السلام نیز واژه امامت، على رغم توسعه معنایی خود، گاه در معنای سیاسی آن و حق حاکمیت و مسئولیت سیاسی - اجتماعی جامعه

اسلامی به کار رفته و واژه امام را در معنای حکم ران به کار برده اند. برای نمونه:

1. مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى أَمَامَهُ أَوْ قَدَّمَ أَمَاماً غَيْرِ مُفْتَرَضٍ الطاعه وَ والی بائرا جَائِراً عَنْ الامام فَقَدْ ضادالله فِي مِلْكِهِ وَ اللَّهِ مِنْهُ بَرِي ءُ ... ... ؛ (2)

هر کس بر امام خود پیش افتد یا امامی را که شایسته اطاعت نیست، امام خود قرار دهد و حاکم ستمگری به امامت خود برگزیند که با امام راستین

ص: 426


1- جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، ص 52
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 489.

در ستیز است، به تحقیق با خداوند در حکومت الهی به دشمنی برخاسته و

خداوند از چنین فردی بیزار است. امام در این روایت، مفهوم در برابر حاکم ستمگر قرار گرفته که کارکرد سیاسی این مفهوم را نشان می دهد. قرینه دیگر در این روایت، واژه «ملکه» است که ملک و حکومت خداوند، در برابر ولایت حاكمان ستم کار قرار گرفته و حکومت امام، مترادف با حکومت خداوند بر بندگانش دانسته شده است. شاید از این مطلب، بتوان به رمز انتخاب نقش انگشتری امام نیز پی برد. به گفته راویان، نقش انگشتری آن حضرت «الملك لله وحده» بوده است. این نشان توحیدی، بیانگر دیدگاه امام درباره حکومت است. در حقیقت امام، با تکیه بر حکومت توحیدی، بر حکومت های غیر الهی خط بطلان کشیده است.

2. اذا كَانَ الامام عَادِلًا كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ علیک الشُّكْرِ وَ اذا كَانَ جَائِراً كَانَ عَلَيْهِ الْوِزْرِ وَ علیک الصَّبْرِ (1)

هرگاه امام عادل باشد، حکومت برای او پاداش خواهد بود و وظیفه تو سپاس گزاری و قدرشناسی است و هر گاه امام ستم گر باشد، حکومت برای

او وزر و وبال است و وظیفه تو صبر و هوشیاری است. توضیح و تبیین این روایات در ادامه خواهد آمد. اما تقسیم بندی امام به عادل و جائر، قطعا بیانگر سیاسی بودن این مفهوم است. این تقسیم در قرآن نیز مطرح شده و شامل پیشوایی فکری و معنوی نیز می تواند باشد، اما غالبه جائر بودن امام، اشاره به جنبه های سیاسی و اجتماعی دارد.

حکومت عباسیان نیز داعیه امامت بر مردم را داشتند و خود را امام امت می دانستند. آن ها کسی را امام می دانستند که حق حاکمیت بر مردم داشته باشد. از این رو، برای کسب مشروعیت خود دست و پا می زدند و به امور مختلفی

ص: 427


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.

تمسک می جستند. در سخنی از هارون الرشید خطاب به مامون درباره شخصیت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام چنین آمده است:

یا بَنَى هَذَا أَمَامَ النَّاسِ وَ حَجِّهِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ خَلِيفَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ أَنَا أَمَامَ الْجَمَاعَةِ فِي الظَّاهِرِ وَ الغلبه وَ اله وَ اللَّهِ لأحست بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ منی وَ مِنَ الْخَلْقُ جَمِيعاً وَ وَ اللَّهِ لَوْ نازعتني فِي هَذَا الامر لاخذت الَّذِي فِيهِ عَيْنَاكَ فَانٍ الملک عقیم ....؛ (1)

فرزندم! این امام مردم و حجت خداوند در زمین و جانشین او بر بندگانش است، ولی من پیشوای ظاهری مردم هستم که پیشوایی را از طریق غلبه به دست آورده ام. به خدا قسم که او از من و از همه مردم به مقام پیامبر صلی الله علیه و آله سزاوارتر است. با این حال اگر در امر خلافت، تو نیز با من بستیزی،

چشم هایت را از حدقه بیرون خواهم آورد؛ زیرا پادشاهی پیوند نمی شناسد. شاهد دیگر زمانی است که هارون، امام کاظم علیه السلام را در کنار کعبه دید و از روی توبيخ به ایشان گفت: «تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده، تو را به امامت خود بر می گزینند؟» امام در پاسخ فرمود: « أَنَا أَمَامَ الْقُلُوبِ وَ أَنْتَ أَمَامَ الجسوم »؛ من بر دل ها و قلوب مردم حکومت می کنم و تو بر تن ها و جسم مردم. (2)

روایات فراوانی از امام کاظم علیه السلام در موضوع امامت به دست ما رسیده است

که شرح و بیان آن مجال گسترده تری می طلبد، اما توجه به آن روایات، زوایای تازه ای از دیدگاه امام درباره حکومت را برای ما باز خواهد کرد.

2-1. ولایت

این مفهوم نیز از مفاهیم مشهور و پرکاربرد قرآنی است که در روایات نبوی نیز منعکس شده و به دلیل توسعه معنایی از نظر لغت و تفسیر، جنجال فراوانی را

ص: 428


1- احمد بن على طبرسی، الأحتجاح، ج 2، ص 393.
2- عبدالله بن نورالله بحرانی، عوالم العلوم و المعارف، ج21، ص 343، به نقل از الصواعق المحرقه، ص 204.

در میان فرق اسلامی در پی داشته است. یکی از کارکردهای معنایی این واژه - چه از نظر لغت و اصطلاح - بیان رابطه قدرت و حق حاکمیت و سرپرستی است. در اندیشه سیاسی شیعه، یکی از شئون امام، ولایت اوست و یکی از ابعاد ولایت، حق سرپرستی جامعه است که با استدلالهای نقلی و براهین عقلی اثبات می شود. در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز گاه برای تبیین حق حاکمیت، از مفهوم ولایت در دو معنای مثبت و منفی آن استفاده شده است؛ نظير:

طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ (1)

پیروی کردن از حاکمان عدالت گستر، رسیدن به نهایت عزت و سربلندی است.

نَحْنُ أَوْلِيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ أَنَّما نَحْكُمَ لَهُمْ وَ ناخذ حُقُوقَهُمْ مِمَّنْ ظُلْمِهِمْ ... (2)

ما (اهل بیت) سرپرستان مؤمنان هستیم، برای آنها حکم می کنیم و حقوق از دست رفته آنها را از کسانی که در حق آنها ظلم کرده اند می ستانیم.

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي . .... (3)

بر والی و حاکم، لازم است که مانند چوپان باشد.

...لَكِنْ نَحْنُ ندعي أَنَّ وَلَاءَ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لَنَا نعني وَلَاءَ الدِّينِ .(4)

ولی ما ادعا می کنیم که ولایت و سرپرستی همه مردم (مخلوقات) حق ماست و منظورمان ولایت و سرپرستی دینی است.

انَّ اللَّهُ قَدْ فَرَضَ عَلَى وُلَاةِ عَهْدِهِ أَنْ ينعشوا فُقَرَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ . . ... (5)

به راستی خداوند بر ولی عهدهای خود (حاکمان) واجب کرده که از فقیران

جامعه حمایت کنند.

شرح این روایات در ادامه خواهد آمد.

ص: 429


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.
2- محمد بن على بن بابویه، عیون اخبارالرضا، ج 2، ص 86
3- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 1394
4- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 46، ص 146.
5- محمد بن على بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 90.
3-1. سلطان

سلطان گاه به صورت مصدری در معنای توان، قدرت، چیرگی و اقتدار به کار می رود که معادل کلمه سلطه است و گاه به صورت اسمی، در معنای صاحب قدرت و حاکم به کار می رود که در هر دو شکل آن، معنای غلبه و زور و اعمال قدرت وجود دارد. این واژه، از مشهورترین واژگان سیاسی در روایات اسلامی به شمار می آید که در سخنان امام کاظم علیه السلام نیز بیشتر با بار منفی آن به کار رفته است. امام از صاحبان قدرت و حاکمان مستبد با تعبیر سلطان یاد می کند. مثلا زیاد بن ابی سلمه می گوید «بر امام کاظم علیه السلام وارد شدم. حضرت از من پرسیدند

" یا زیاد ! أَنَّكَ تَعْمَلُ عَمَلِ السُّلْطَانِ ؟"؛ ای زیاد آیا تو برای پادشاه کار می کنی؟»

امام در ادامه، به او توصیه می کنند که از همکاری با حاکمان ظالم بپرهیزد یا اموری را در این زمینه رعایت کند که به آن خواهیم پرداخت. در موارد متعدد این مفهوم در سخنان امام به کار رفته است؛ از جمله:

کفاره عَمَلِ السُّلْطَانِ الاحسان إِلَى الاخوان ؛ (1)

نیکی کردن به برادران دینی کفاره، خدمت به سلطان است.

مِنْ ارضی سُلْطَاناً بِمَا أَسْخَطَ اللَّهَ خَرَجَ مِنْ دِينِ الاسلام ؛ (2)

هر کس پادشاهی را خشنود سازد با آنچه خداوند را خشمگین می سازد، از

دین اسلام خارج شده است. بنابر این، منظور از سلطنت در این روایات، قدرت و حاکمیت سیاسی است.

4-1. دولت

دولت در لغت معنای دگرگونی، چرخش، تناوب، کشور و اقتدار دارد و یکی

ص: 430


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.
2- عزیزالله عطاردی، مسندالامام الكاظم، ج 1، ص 52.

از معانی آن، سلسله های حکومت گر است. در علم سیاست نیز این مفهوم، از مفاهیم اساسی و پرکاربرد به شمار می رود. از این رو تعریف های مختلف و فراوانی از این مفهوم شده که هر کدام با رویکردی خاص و متفاوت انجام گردیده است. مثلا در تعریف حقوقی دولت آمده که دولت، واحدی است که چهار ویژگی داشته باشد: 1. جمعیت؛ 2. حکومت؛ 3. سرزمین؛ 4. حاکمیت.

در سخنان امام نیز این مفهوم به کار رفته و بیشتر به معنای حکومت و

قدرت است؛ برای نمونه:

عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْمَاضِي علیه السَّلَامُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى : « مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرُ کریم » قَالَ علیه السَّلَامُ : صِلْهُ الْإِمَامِ فِي دَوْلَةِ الفسقه ؛ ؛ (1)

از امام کاظم علیه السلام از تفسیر این آیه شریفه سؤال شد، امام فرمودند: «منظور حمایت مالی از امام در زمان حاکمیت فاسقان است.»

1-5.امارت

این مفهوم از کلمه امر سرچشمه می گیرد. امر به معنای دستور دادن و کاری به عهده کسی سپردن است؛ بنابراین، امیر کسی است که فرمان می دهد و دیگران از او اطاعت می کنند. لفظ امیر و شکل جمعی آن یعنی امرا و هم چنین مفهوم « اولوالامر» که از واژگان قرآنی و از مفاهیم کاملا مرتبط با امور سیاسی است، در سخنان امام کاظم علیه السلام به کار رفته است؛ نظير:

شَرَّ الْبِقَاعِ دُورُ الْأُمَرَاءِ (2) بدترین بناها خانه حاکمان است.

. فانكم فِي اماره جَبَّارٍ یعنی أَبَا الدوانیق (3) همانا شما در دوره حاکمیت

حاکم ستم کار یعنی منصور دوانیقی هستید.

ص: 431


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، النوادر، ص 71.
2- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج 8 ص 302
3- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 10، ص298.

حال که با مفاهیم و واژگان به کار رفته در سخنان امام در موضوع قدرت و حکومت آشنا شدیم، به بررسی دیدگاه امام در موضوعات دیگر سیاسی

می پردازیم.

2. اهداف واقسام حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

قدرت و حکومت، از منظر اهل بیت ، ابزاری برای هدایت و رشد و کمال انسان و وسیله ای برای برقراری عدالت و احقاق حق و نابودی باطل و در یک کلمه، برپا ساختن دین خداست. آنان قدرت و منصب ریاست را به دیده «طعمه» و «شکار» و «سفره آماده» نمی نگریستند؛ از این رو، در واگذاری مسئولیت ها به تشنگان قدرت، سخت پرهیز می کردند و برای رسیدن به قدرت، خدعه و خیانت و جنایت نمی کردند.

روشن ترین تعابیر در این زمینه، از امیر مومنان علی علیه السلام ، بیان شده که خود موفق به حکم رانی و گرفتن قدرت در جامعه اسلامی شدند. امام اهداف حکومت را چنین بازگو می کنند:

اللَّهُمَّ أَنَّكَ تَعْلَمُ انْهَ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْ ءُ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرُدَّ الْمَعَالِمَ مِنْ دینک وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِهِ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عبادک وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حدودک ؛

بار خدایا! تو می دانی آن چه از ما سرزد، نه برای همچشمی بود و نه

خواستیم از این دنیای ناچیز افزون به چنگ آوریم؛ بلکه می خواستیم نشانه های دین تو را که دگرگون شده بود، بازگردانیم و بلاد تو را اصلاح کنیم تا بندگان ستمدیده ات در امان بمانند و حدودی که تعطیل شده بودند جاری گردند. (1)

ص: 432


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 8 ص 263.

بر اساس این روایت، در آرمان شهر اسلامی، معارف و آموزه های اسلامی، مبنای برنامه ریزی و اداره امور است. آرمان شهر اسلامی جامعه ای است که به سبک اسلام اداره می شود؛ همه امور اصلاح و سامان یافته است و امنیت در تمام ابعاد آن به بهترین وجه و برای همگان به طور مساوی وجود دارد. حقوق اسلام مبنای برخورد با متخلفان است.

در سخنان امام هفتم نیز برخی از اهداف حکومت اسلامی منعکس شده است؛ برای نمونه، آن جا که امام از فواید امر امامت و پیشوایی معصومان بر جامعه اسلام سخن می گوید، حاکمیت امام بر جامعه را مایه رشد و کمال انسان ها بیان می کنند و می فرمایند:

مَنْ أَطَاعَهُ رَشَدَ وَ مَنْ عَصَاهُ كَفَرَ ؛

هر کس از امام دنباله روی کند، به رشد و کمال دست خواهد یافت و

هرکس سرپیچی کند کافر است. (1)

از امام کاظم علیه السلام درباره آیه شریفه « هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بالهدی وَ دین الْحَقِّ »

سوال شد، فرمودند:

خداوند کسی است که رسولش را به ولایت وصیش امر کرد و ولایت همان

دین حق است. در تفسیر « لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ » نیز فرمودند:

خدا هنگام قیام قائم علیه السلام دین اسلام را بر همه ادیان پیروز خواهد کرد. هم چنین از امام کاظم علیه السلام درباره این آیه سوال شد:

« وَ لَهُ مَنْ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کرها » فرمود:

این آیه درباره قائم ما نازل شده است. هنگامی که آن حضرت بر یهود و نصارا و صابئین و زنادقه و مرتدان و کافرن شرق و غرب عالم خروج

ص: 433


1- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 28، ص 340.

می کند و اسلام را بر آنها عرضه می نماید، پس هر کس از روی اطاعت پذیرفت و تسلیم شد، او را به نماز و زكات و سایر واجبات فرمان می دهد و آن که را نپذیرفت، گردن خواهد زد تا آن که در شرق و غرب غیر از موحد

باقی نماند. (1)

بر اساس این فرمایش امام کاظم علیه السلام ، هدف از حکومت اسلامی که نقطه کمال آن در حکومت جهانی حضرت مهدی ( عجل الله تعالی فرجه ) است، تسلط دین اسلام بر سایر ادیان و حاکمیت همه جانبه اسلام بر جهان است و بی شک رشد و کمال دنیوی و اخروی انسان ها در پرتو دین اسلام تحقق خواهد یافت. گو این که امام، تمام مصالح و سعادت بشر را در یک نکته خلاصه کرده و آن حاکمیت اسلام بر جهان است که در حکومت جهانی حضرت مهدی ( عجل الله تعالی فرجه ) تجلی می یابد، و آن حکومت، تأمین کننده همه نیازها و بر آورنده همه آرزوهای تاریخی انسان هاست.

برقراری عدالت در تمام ابعاد نیز یکی از اهداف حکومت های الهی به شمار می آید که در قرآن بسیار بر آن تأکید کرده و هدف از فرستادن پیامبران، برپایی قسط و اجرای عدالت در همه ابعاد و جوانب بیان شده است.

امام کاظم علیه السلام نیز بر عدالت به مثابه هدف قدرت، بسیار تأکید می فرماید:

اگر در جامعه، عدالت اجرا می شد همگان بی نیاز می شدند.

سپس فرمود:

عدالت از عسل نیز گواراتر است؛ ولی کسی نمی تواند عدالت را به اجرا

در آورد، جز این که عدالت را فهمیده باشد. (2)

عبارت پایانی امام بسیار پر معنا و مهم است. امام ضمن این که عدالت را بسیار با ارزش می شمارند، دست یابی به عدالت را بسیار مشکل محسوب می کنند و اجرای عدالت را در توان کسانی می دانند که عادل بوده، عدالت را با تمام

ص: 434


1- عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 2، ص 16.
2- ترجمه اصول کافی، ج3، ص617.

وجود درک کرده باشند، نه آن که فقط شعار عدالت بدهند.

در جای دیگر می فرمایند:

طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ؛ اطاعت از حاکمان عدالت گستر، منتهای

عزت است. (1)

یعنی با اجرای عدالت، می توان به سر بلندی و عزت دست یافت. ملت ها و جوامع در سایه عدالت، عزیز و مقتدر و شکست ناپذیر می شوند. حکومت هایی که در پی اجرای عدالت نیستند، ممکن است در ظاهر چند روزی قدرت و غلبه ای داشته باشند اما از درون، دچار فروپاشی و شکست می شوند. تجربه تاریخی بشر این امر را ثابت کرده است.

با توجه به آنچه درباره اهداف حکومت بیان کردیم، اقسام حکومت نیز

روشن می شود. در سخنان امام کاظم علیه السلام ، حکومت ها بر اساس

حرکت در مسیر عدالت یا خروج از مسیر عدالت، به دو قسم حکومت های عدل و جور تقسیم می شوند. برای نمونه امام می فرماید:

اگر امام [ حاکم ] عادل بود، برای او پاداش الهی است و وظیفه تو شکرگزاری و حق شناسی است و اگر ظالم بود، حکومت برای او وزر و وبال خواهد بود و وظیفه تو صبر و بردباری است. (2)

تقسیم حکومت ها به حق و باطل در سخنان امام، از مفاهیم گسترده اسلامی است که توضیح و تفسیر آن در این مجال نمی گنجد. امام درباره ضرورت حق محوری چنین می فرمایند:

اتَّقِ اللَّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ انَّ كَانَ فِيهِ هلاکک فَانٍ فِيهِ نجاتک ، اتَّقِ اللَّهَ وَ دَعِ الْبَاطِلِ وَانٍ كَانَ فِيهِ نجاتک فَانٍ فِيهِ هلاکک (3)

ص: 435


1- محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج 6، ص518
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.
3- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص 32.

تقوا پیشه کن و حق را بیان نما اگر چه هلاک و نابودی با حق گویی باشد؛ زیرا در حقیقت نجات تو در آن است و تقوا پیشه کن و باطل را رها نما اگر چه نجات تو در طرف داری از باطل باشد؛ زیرا حقیقتا هلاک و نابودی در آن است.

این آموزه در مسائل سیاسی بسیار پرکاربرد و راه گشاست آن حضرت در

جای دیگر می فرماید:

اذا كَانَ الْجَوْرُ اغْلِبْ مِنَ الْحَقِّ لَمْ يَحِلَّ لِأَحَدٍ أَنْ يَظُنَّ بِأَحَدٍ خَيْراً حَتَّى يَعْرِفَ ذلک مِنْهُ ؛ ؛ (1)

در فضایی که جور و باطل، بر حق غلبه و فزونی دارد، سزاوار نیست که انسان به کسی خوش گمان باشد مگر آن که او را به يقين اهل خير

و حق ببیند. امام کاظم علیه السلام در توصیف ولایت امامان می فرماید:

الولايه هِيَ الدِّينِ الْحَقِّ ؛ ولایت همان دین حق است. (2)

گفتیم امام کاظم علیه السلام ، حکومت را به جور و حق تقسیم فرمودند. که ظاهرة تفاوتی با تقسیم بندی حق و باطل ندارد. جور یکی از مصادیق باطل است، هم چنان که عدل یکی از مصادیق حق است. محمد بن منصور می گوید:

از امام موسی بن جعفر علیه اسلام درباره معنای این آیه شریفه سؤال کردم «اَنَّما حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ » حضرت فرمود: « انَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرُ وَ بَطْنُ فَجَمِيعُ مَا حَرَّمَ بِهِ فِي الْكِتَابِ هُوَ فَالظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذلک ائمه الْجَوْرِ وَ جَمِيعُ مَا أَحَلَّ فِي الْكِتَابِ هُوَ فِي الظَّاهِرِ وَ الْبَاطِنُ مِنْ ذلک أَئِمَّةُ الْحَقِّ » (3)

البته تقسیم بندی های دیگری نیز از حکومت، در سخنان امام به چشم

می خورد، مثلا بر اساس منبع مشروعیت نیز حکومت ها به حکومت های الهی و

ص: 436


1- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 5، ص 298.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 432.
3- همان، ص 374.

حکومت های مردمی تقسیم شده اند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرمایند:

الملک ملکان : ملک مَأْخُوذُ بالغلبه وَ الْجَوْرِ وَ اخْتِيَارِ النَّاسِ وَ ملک مَأْخُوذُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تبارک وَ تعالی . . .

حکومت ها دو گونه اند: حکومت هایی که با زور و غلبه و پذیرش مردم روی کار آمده اند و حکومت هایی که از ناحیه خداوند به انسان ها واگذار شده

است. (1)

توضیح این روایت در بحث مشروعیت حکومت خواهد آمد.

3. مشروعیت حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

مفهوم مشروعیت، یکی از مفاهیم اساسی در علوم و اندیشه سیاسی معاصر است. این مفهوم، تطورات معنایی بسیاری یافته و تعاریف گوناگونی از مفهوم مشروعیت وجود دارد، از جمله: قانونی بودن حکومت، مورد رضایت و پذیرش بودن حکومت، هر گونه توجیه یا استدلال برای حق حکم رانی، برخورداری از ویژگی های درست کاری و خیر اخلاقی و باورمندی مردم در اطاعت از حکومت

در جمع بندی کلی، می توان مشروعیت را به معنای «توانایی ایجاد و حفظ این اعتقاد دانست که نظام سیاسی موجود برای جامعه مناسب است و توده ها باید بی اکراه از آن اطاعت کنند و تقدس آن را بپذیرند و آن را شایسته احترام و حرمت بدانند.»

بنابر این، مشروعیت همان دلیل و توجیهی است که حکومت برای حق حاکمیت خود در نظر گرفته و بر اساس آن حکومت خود را قانونی و موجه می داند. پس مشروعیت یعنی چه کسی حق حکومت دارد؟ پاسخ به این سؤال را باید در منبع مشروعیت جست و جو کرد. درباره منبع مشروعیت نیز دیدگاه های

ص: 437


1- محمد بن علی بن بابویه، معانی الاخبار، ص 353.

گوناگونی وجود دارد و اساسا تفاوت اصلی نظام های سیاسی، در تفاوت اعتقاد آنها به منبع مشروعیت است. اموری مانند سنت، شرافت ذاتی، زور و غلبه، رأي مردم و اراده الهی، از جمله منابع مشروعیت شناخته می شوند.

با بررسی سخنان حکیمانه امام کاظم علیه السلام ، می توان پی برد که حکومت ها از لحاظ منبع مشروعیت دوگونه اند: نخست، حکومت هایی که خاستگاه مشروعیت آنها، اراده خداوند است (حکومت الهی)؛ یعنی حق حاکمیت اصالتا از آن خداست و تنها او شایسته حکم رانی و حق ولایت بر انسان ها را دارد؛ خالق انسان هاست و بهتر از هر کس دیگری به مصالح و مفاسد آن ها آگاه است؛ او که در زمین خلفایی دارد که از سوی او بر انسان ها حکومت می کنند. مشروعیت چنین حکومت هایی، خواست و اراده الهی است. دوم، حکومت های بشری هستند که فرد حاکم با نوعی تغلب و زور، سر کار می آید و مردم نیز حاکمیت او را می پذیرند. منبع مشروعیت در چنین حکومت ها، اراده مردم است. البته اراده مردم ممکن است شدت و ضعف داشته باشد. به روایت بسیار مهمی در این زمینه توجه کنید:

على بن یقطین از امام کاظم علیه السلام پرسید: «آیا ممکن است پیامبر الهی بخیل باشد؟» امام پاسخ دادند: «خیر.» عرض کرد: «پس سخن حضرت سلیمان که به خدا عرض کرد رب اغفر لي و هب لي ملكا لا ينبغي لأحد من بعدی به چه معناست و چرا آن حضرت از خدا خواسته که به او حکومتی عنایت کند که شایسته هیچ کس بعد از او نباشد» امام فرمود: «حکومت ها دو گونه اند: حکومتی که با تغلب و زور و پذیرش مردم روی کار آمده و حکومتی که از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است، مثل حکومت آل ابراهيم و حکومت طالوت و ذوالقرنین. این که حضرت سلیمان می گوید: "به من حکومتی عنایت کن که بعد از من کسی شایسته آن نباشد "، یعنی شایسته نباشد که بگوید این حکومت (حکومت سلیمان) با زور وغلبه و خواست مردم روی کار آمده است. لذا خداوند تبارک و

ص: 438

تعالی، باد و طوفان را هم چون نسیم ملایمی مسخر او کرد که صبحگاهان مسیر یک ماه و عصرگاهان مسیر یک ماه را می پیمود، تا آنجا که مردم زمان او و بعد از او دانستند که حکومت سلیمان شبیه حکومت هیچ یک از حاکمانی که از ناحیه مردم انتخاب شده اند نیست.» آن گاه امام ادامه دادند: «به خدا قسم! آنچه به سلیمان داده شد به ما نیز داده شده است و حتی چیزهایی که به سلیمان و دیگر افراد عالم داده نشده، به ما داده شده است.» (1)

نکات فراوانی در این روایت، نهفته است؛ از جمله این که امام، از حکومت های نظیر حکومت حضرت سلیمان و حضرت داوود و حضرت يوسف (انبیای آل ابراهیم در کنار حکومت طالوت و ذوالقرنین که پیامبر نبودند یاد می کند و همه آن ها را حکومت های الهی می شمارد. بنابراین، حکومت الهی در حکومت انبیا منحصر نیست؛ زیرا که طالوت و ذوالقرنین پیامبر نبودند و معجزه و کرامت نداشتند و حکومت خود را به شیوه کاملا بشری اداره می کردند. پس منبع مشروعیت، حکومت طالوت و ذوالقرنین را در ردیف حکومت انبیا قرار می دهد یعنی اراده و مشروعیت الهی، مختص حکومت انبیا نیست و درباره غیر آنها نیز می توان چنین مشروعیتی را با در نظر گرفتن اراده خدا قائل شد.

توجه به این نکته ضروری است که منظور از اراده الهی، فقط اراده تکوینی نیست. چون گر چه خداوند به سليمان ولایت تکوینی هم داده بود، اراده تشریعی خداوند حکومت ایشان را مشروع کرد. خداوند می خواهد تا شایستگان بر عالم حکومت کنند « وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الارض وَ نَجْعَلَهُمْ الائمة وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ ». لذا این که امام کاظم علیه السلام می فرماید، آنچه به سلیمان داده شده به ما نیز داده شده، هم علم و عصمت و معجزات و کرامات و تسخیر عالم و تأثیر در عالم خلقت (ولایت تکوینی) را شامل می شود و هم اراده تشریعی

ص: 439


1- محمد بن علی بن بابویه، معانی الاخبار، ص 353.

خداوند در حق خلافت و حاکمیت امامان را در بر دارد. اما شیوه امامان در دست یابی به قدرت، بهره گرفتن از معجزات و کرامات نبوده است. آن ها نخواستند تا به کمک نیروهای غیبی بر حکومت مسلط شوند؛ چون هدف از حکومت را هدایت و رشد و کمال بشر می دانستند و شرط لازم در رسیدن به کمال، آزادی و اختیار انسان هاست. « أَنَا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ أَمَّا شَاكِراً وَ أَمَّا کفورا » با این همه، امامان همواره بر جایگاه ولایت و امامت خود تأکید می ورزیدند و برای برپایی حکومتی الهی، تلاش و مجاهدت می کردند.

البته چنین روایاتی، بیانگر این نیست که در حکومت های الهی مردم هیچ حق سیاسی ندارند و انبیا و امامان با استبداد و خودکامگی بر مردم حکومت می کنند. بلکه چون در رأس حکومت های الهی، انسان کامل و معصوم یا دست کم فردی عادل و صالح قرار دارد، حقوق و کرامت انسان ها به بهترین شکل رعایت می گردد؛ هم چنان که در دوره حاکمیت انبیای الهی مانند سلیمان و داوود و حضرت محمد و چنین بود. با این همه، گاه برداشت های نادرست از حکومت های الهی وجود داشته و برخی افراد ناآگاه و گمراه، حکومت های الهی را ناسازگار با رأی و اراده مردم و به تعبیر امروزین آن، ناسازگار با دموکراسی می دانستند. این مسأله در عصر امام کاظم علیه السلام نیز مطرح بود. یکی از شیوه های تبلیغاتی عباسیان بر ضد علویان - که احتمالا مروج اصلی آن هارون الرشید بود - این بود که می گفتند: علویان آن چنان حقی برای خود قائلند که سایر مردم را برده خود می دانند. آن ها این مفهوم را از روایاتی گرفته بودند که درباره برتری اهل بیت : یا مفهوم امامت و برتری و برگزیدگی (اصطفا)، از خود پیامبر صلی الله علیه و آله و

ائمه نقل شده بود و از آن سوء استفاده می کردند. لذا میان هارون در مناظره با حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به امام گفت: أَخْبِرُونِي أَنَّكُمْ تَقُولُونَ أَنَّ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ عبيدنا وَ إماونا وَ إِنَّكُمْ تَقُولُونَ مَنْ يَكُونُ لَنَا عَلَيْهِ حَتَّى وَ لَا يُوصِلَهُ لَنَا فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ ؛ ؛ به من خبر داده اند که شما

ص: 440

معتقدید، همه مسلمانان غلامان و کنیزان شما هستند و شما می گویید هر

کس حقی از ما بر گردنش باشد و حق ما را نپردازد مسلمان نیست!

امام کاظم علیه السلام در پاسخ هارون، چنین فرمودند:

كَذَّبَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّا نَقُولُ ذلک وَ اذا كَانَ كَذَلِكَ فَكَيْفَ يَصِحُّ الْبَيْعِ وَ الشِّرَاءِ عَلَيْهِمْ وَ نَحْنُ نَشْتَرِي عُبَيْدَةَ وَ جواری وَ نعتقهم نَقْعُدُ مَعَهُمْ وَ نَأْكُلُ مَعَهُمْ وَ نشترى المملوک وَ نَقُولَ لَهُ يَا بُنَيَّ وَ للجاریه یا بَنِيهِ وَ نقعدهم وَ يَأْكُلُونَ مَعاً تَقَرَّبْتَ إِلَى اللَّهِ تعالی وَ . . . . . . . . وَ لَكِنَّ نَحْنُ ندعي أَنَّ وَلَاءَ جَمِيعِ الْخَلَائِقِ لَنَا نعني وِلَاءً الدِّينُ وَ هَؤُلَاءِ الْجُهَّالُ يَظُنُّونَ وَلَاءَ الملک وَ نَحْنُ ندعي ذلک لِقَوْلِ النبی صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ « مِنْ کنت مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ » ؛ يَعْنِي بِذَلِكَ وَلَاءَ الدَّيْنِ وَ الَّذِي يوصلونه إِلَيْنَا مِنْ الزكاه وَ الصدقه فَهُوَ حَرَامُ عَلَيْنَا مِثْلَ الميته وَ

الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ فاما الْغَنَائِمِ وَ الْخُمُسِ مِنْ بَعْدِ مَوْتِ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ فَقَدْ مَنَعُونَا ذلک وَ نَحْنُ إِلَيْهِ مُحْتَاجُونَ إِلَى مَا فِي عیدی بنی آدَمَ الَّذِينَ هُمْ لَنَا وَلَاؤُهُمْ وَلَاءَ الدَّيْنَ لَا وَلَاءَ الملک ؛ (1)

دروغ گفتند آن هایی که می پندارند ما چنین اعتقادی داریم. اگر این ادعا درست باشد که ما مسلمانان را بردگان خود می دانیم، باید خرید و فروش مردم برای ما صحیح باشد؛ چون ما غلامان و کنیزانی می خریم و آزاد می کنیم؛ با آنها نشست و برخاست داریم؛ با آن ها هم غذا می شویم؛ وقتی غلامی می خریم، او را با «پسرم» خطاب می کنیم و وقتی کنیزی می خریم، او را «دخترم» صدا می زنیم؛ آنها را در سر سفره کنار خودمان می نشانیم و با هم غذا می خوریم و همه این کارها را به نیت تقرب به خداوند انجام می دهیم ... ولی ما معتقدیم که سرپرستی همه خلایق برای ماست و منظورمان ولایت دین است؛ ولی این گمراهان تصور می کنند ما ولايست

ص: 441


1- محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 146.

سیاسی و حکومتی را می گوییم. ما ادعای ولایت در دین داریم؛ به دلیل فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز غدیر خم که فرمودند: «هر کس من مولای او هستم، پس علی مولای اوست.» منظور رسول الله و ولایت دین بود. اما آن چه از اموال که به دست ما می رسد (دو گونه است) زکات و صدقات که برای ما اهل بیت : مصرف آن حرام است، هم چنان که مردار و خون و گوشت خوک حرام است. اما غنایم و خمس ( که حق ما اهل بیت : است) بعد از رحلت رسول خدا و ما را از آن محروم کردند، در حالی که ما به آن نیازمند بودیم و هم چنین به آنچه در دست انسان هایی است که ما بر آن ها

ولایت دین داریم و نه ولایت ملک، احتیاج داشتیم. باید توجه داشته باشیم که امام، در عصر اختناق و استبداد و رودرروی خلیفه مستبد عباسی ایستاده و در حال پاسخ گویی به بازجویی های هارون، این مطالب را بیان فرمودند. بنابراین، قلعة امام رعایت تقیه و حفظ مصالح کلان جامعه اسلامی را نمودند. هیچ انسان خردمندی، در چنین مقام و وضعیتی، بهانه به دست دیکتاتور مستبد نمی دهد. با این همه امام با ظرافت و حکمت مثال زدنی، حقایق بلندی را مطرح فرمودند. ایشان ابتدا به این یاوه گویی ها که امامان مردم را بردگان خود می پندارند و حکومت امام به معنای حکومت ارباب بر بردگان است، پاسخ دادند. سپس اعتقاد به ولایت را ریشه در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم دانستند. امام با زنده کردن ماجرای غدیر خم، در حقیقت خط بطلانی بر مشروعیت حکومت عباسیان کشیدند؛ زیرا عباسیان ادعای خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتند و از راه ورانت عم، تنها خود را شایسته خلافت ایشان می دانستند، ولی غدیر خم با این تفکر ناسازگار بود. امام ولایت مطرح شده در غدیر خم را بسیار فراتر از قدرت سیاسی و حکومت دانستند. در حالی که اهل سنت سعی داشتند، امامت را در قدرت سیاسی و حکومت منحصر کنند و بگویند: علویان به دنبال قدرت طلبی و حکم رانی بر مردم هستند. بنابراین امام با طرح ولایت دین، هم از

ص: 442

خشم خلیفه عباسی خود را رهایی دادند و هم او را متوجه مسألهای مهم تر ولایت در (دین) کردند.

به راستی ولایت در دین به چه معناست؟ آیا منظور امام، تنها مرجعیت علمی و معنوی جامعه اسلامی است؟ اگر همین معنا را هم در نظر بگیریم، لازمه آن چنین است که کلام و سخن امام در تفسیر وحی و بیان احکام و مسائل دین بر مردم حجت بوده، بر مردم واجب است که احکام خود را از امام دریافت کنند. آیا امام حرمت همکاری و همراهی با سلطان ستمگر را مطرح نکردند؟ بنابر این ولاء دین، در هر صورت به ولاء ملک می انجامد. اما حضرت با این بیان، درصدد این نکته هستند که ولاء ملک امام، از ولاء دين او سرچشمه می گیرد؛ یعنی یکی از شئون ولایت دینی امام، ولایت سیاسی اوست. نه آن که امام مردم را به حکومت خود دعوت کند و بخواهد در سایه حکم رانی، دین مردم را هم سر پرستی کند. بلکه بالعکس،

رسالت امام سرپرستی و رهبری دینی مردم است که در سایه آن حکومت الهی نیز تحقق می یابد. آن چه امام در پایان روایت درباره دریافت خمس و غنایم بیان فرموده، باز نشانه آشکاری بر اعتقاد امام در ولایت سیاسی است. چگونه امام ولایت سیاسی ندارد ولی این حق را دارد که وجوهات شرعی را جمع آوری و توزیع نماید؟ آیا این یک اقدام دینی - سیاسی نیست؟ امام مصرف زکات و صدقات برای اهل بیت را حرام می دانند، اما این سخن امام به این معنا نیست که امام زکات و صدقات را دریافت نمی کردند، بلکه آن را به مصرف خود و سایر بنی هاشم نمی رساندند؟ امام این وجوهات را دریافت و مدیریت می کردند و در جهت تقویت جامعه شیعه هزینه می نمودند. در تاریخ، نمونه های فراوانی از بخشش های مالی امام نقل شده تا آن جا که «صره» و کیسه های اهدایی امام، ضرب المثل بوده است. این اموال که امام در جهت کمک به نیازمندان فراموش شده هزینه می کردند، از طریق دریافت وجوهات، در اختیارشان قرار می گرفت. حتی در مواردی امام برای تألیف قلوب مخالفان، اموالی را به دشمنان خود

ص: 443

می پرداختند. تذکر این نکته لازم است که نظیر این روایت و مساله درباره امام رضا علیه السلام نیز نقل شده که نشان می دهد تبلیغات مسموم عباسیان درباره مفهوم ولایت و امامت، همچنان ادامه داشته و آن ها با این ترفندها، درصدد انحراف افکار و تخریب شخصیت امام در اذهان مردم بودند.

از روایت ذیل نیز می توان دیدگاه امام کاظم علیه السلام درباره مشروعیت را استخراج کرد: روزی هارون، امام کاظم علیه السلام را به کاخ خود فرا می خواند و در صدد بر می آید تا شوکت و عظمت قدرت خود را به رخ امام بکشاند. لذا هنگامی که امام در کاخ حاضر می شودند، رو به امام می کند و با حال تبختر و غرور از امام می پرسد: « این کاخ از چه کسی است؟» امام بی درنگ پاسخ می دهند: « هَذِهِ دَارُ الفاسقین »؛ این خانه فاسقان است. سپس این آیه شریفه را تلاوت می فرماید:

« سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتی الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ . . . وَ إِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الغَيِّ يَتَّخِذُهُ سَبِيلاً » و در توضیح آیه می فرماید: «منظور این است که اگر آیه و نشانه حقی را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد و کمال پیش آنها گذاشته شود، آن را بر نمی گزینند.» هارون (که طبیعتا از سخن امام آشفته شده بود از امام پرسید: «پس به اعتقاد شما این خانه شایسته کیست؟» امام فرمود: «این خانه برای شیعیان و پیروان ما شایسته و برای دیگران مایه آزمایش و فریب است.» آن گاه هارون گفت: «پس چرا صاحب این خانه آن را نمی ستاند؟» امام فرمود: «این خانه در حالی که آباد بود از آنها گرفته شده و در حالی که ویرانه است باز پس نخواهند

گرفت.» (1)

به نظر می رسد، خانه در این روایت، نمادی از حق حاکمیت است که غاصبانه در اختیار حاكمان ستمگر قرار گرفته و از مسیر عدل و حق خارج شده است. امام شیعیان را شایسته حاکمیت و زمامداری می دانند و حکومت عباسیان را نامشروع معرفی می کنند.

ص: 444


1- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص 262.

4. ویژگی های حکومت مطلوب از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

از منظر قرآن، حکومت مطلوب و ایده ال حکومت شایستگان بر جهان است: « وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ انَّ الارض يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ » این حکومت بر اساس طرح و وعده الهی در حکومت جهانی حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه ) تحقق خواهد یافت. بنابراین حکومت مطلوب، حکومتی است که در رأس آن انسان کامل و خلیفه خدا قرار دارد. به این مطلب در کلام ائمه اطهار تأکید شده و امام را شایسته ترین فرد برای برپایی حکومت معرفی کرده اند. امام کاظم علیه السلام در روایتی ضمن بیان حکایتی از زندگانی خود چنین می فرماید:

زمانی که کودکی پنج ساله بودم، نزد پدرم اباعبدالله امام صادق علیه السلام بودم که گروهی از یهودیان نزد ایشان آمدند و به پدرم گفتند: «آیا تو فرزند محمد پیامبر این امت و حجت خدا در روی زمین هستی؟» پدرم فرمود: «آری» آنها گفتند: «ما در تورات می خوانیم که خداوند متعالی، به ابراهیم و فرزندانش کتاب و حکمت و نبوت داد و برای آنها حکومت و امامت قرار داد و هم چنین ذريه انبيا يا صاحب نبوت بوده اند یا وارث خلافت و وصایت. پس چرا در شما آثار حکومت و خلافت نمی بینیم و این امر در غير شما استقرار یافته و شما را افرادی مظلوم و مستضعف می بینیم و مسئولیت پیامبر به شما واگذار نشده است؟» چشمان پدرم پر از اشک شد و فرمود: « نَعَمْ لَمْ تَزَلْ أُمَنَاءِ اللَّهِ مضطهده مقهوره مقتوله بِغَيْرِ حَقٍّ وَ الظلمه غَالَبَهُ وَ قَلِيلُ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ الشَّكُورُ »؛ همواره به امنای الهی (پیامبران و امامان) ستم شده و به ناحق به شهادت رسیده اند و ظالمان، مسلط شده اند و تعداد اندکی از بندگان خدا سپاس گذارند. (1)

ص: 445


1- قرب الاسناد، ص 318.

بنابر این امام صادق علیه السلام ، حکومت را امانتی الهی در دست امینان الهی می دانند که این امانت از كف آن ها ربوده شده و در اختیار ستم گران قرار گرفته است. گریه امام صادق علیه السلام نه به دلیل در اختیار نداشتن حکومت و قدرت است، بلکه به دلیل ظلمی است که در حق بشر شده و زمام امور به جای آن که در اختیار صالحان و اولیای الهی قرار گیرد، در دست افراد ناشایست و نالایق افتاده است و هیچ ظلمی بالاتر از این نیست که کسانی برای مردم تصمیم بگیرند که کوچک ترین صلاحیت را در این زمینه ندارند.

مرزبان قمی می گوید: «از امام صادق علیه السلام درباره این آیه سوال کردم: «... وَ أُولُو الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ ..»، حضرت فرمود: «منظور امام است.» (1) بنابر این یکی از شئون امام، اجرای عدالت و اقامه قسط است که در سایه حاکمیت به دست می آید. این معنا در روایات زیادی آمده است. در روایتی، امام کاظم علیه السلام از رسول

خدا صلی الله علیه و آله چنین نقل می کنند:

مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ أَمَامُ يَسْمَعُ لَهُ وَ يُطِيعُ مَاتَ مَيِّتِهِ الجاهليه ؛ ؛

هر کس بمیرد در حالی که پیشوایی نداشته باشد تا سخنش را بشنود و از او

اطاعت کند، به مرگ جاهلی مرده است. (2)

قلمرو اطاعت از امام، مطلق است و تمام امور دینی و دنیایی را شامل می شود

و اساسا جدا کردن امور دنیا از دین بر اساس بینش توحیدی، غلط است.

امامان به واسطه دارا بودن شایستگی ها و صلاحيتها، حق ولایت و حاکمیت بر جامعه اسلامی را داشته اند. این نکته در سخنان امام کاظم علیه السلام بارها تکرار شده است. همه روایاتی که به اوصاف امام اختصاص دارد، در حقیقت بیان ویژگی های حاکم مطلوب است. برای نمونه، زمانی که حضرت، فرزندش امام

ص: 446


1- عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 2، ص 17.
2- محمد بن محمد مفید، الاختصاص، ص328.

رضا علیه السلام را به عنوان وصی و امام بعد از خود به خواص شیعه معرفی فرمود، روی این اوصاف تأکید کردند که:

... وَ قَدْ عُلِّمَ الْحُكْمَ وَ الْفَهْمَ وَ السَّخَاءَ وَ الْمَعْرِفَةَ بِمَا يَحْتَاجُ اليه النَّاسِ ؛ ؛

فرزندم على، عالم به حکم الهی و بینش و سخاوت و آگاهی است نسبت به

تمام آنچه مردم بدان نیازمندند. (1)

معصومان به شایسته سالاری و واگذاری مسئولیت ها و مناصب به افراد دارای صلاحیت لازم و نیروهای کار آمد و متعهد، بسیار تأکید داشته اند. از جمله روایت زیبایی را امام کاظم علیه السلام خطاب به هشام، از قول امير المؤمنین علی علیه السلام بیان فرمودند که چنین است:

لَا يَجْلِسُ فِي صَدْرِ الْمَجْلِسِ الَّا رَجُلُ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ : يُجِيبُ اذاسئل ، وَ يَنْطِقُ اذا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْكَلَامِ ، وَ يُشِيرُ بِالرَّأْيِ الَّذِي فِيهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ ، فَمَنْ لَمْ يَكُنْ فِيهِ شَيْ ءُ مِنْهُنَّ فَجَلَسَ فَهُوَ أَحْمَقُ؛

در صدر مجلس (موقعیت و منصب) کسی نمی نشیند مگر آن که در او این سه ویژگی باشد: هر گاه پرسشی مطرح شد، قدرت پاسخ گویی داشته باشد؛ هرگاه همه از سخن گفتن درماندند، او قدرت سخن گفتن داشته باشد؛ هرگاه طرف مشورت قرار گرفت، قدرت مشورت دهی و اظهار نظر درست و شایسته داشته باشد؛ پس اگر کسی این صلاحیت ها را نداشت و در رأس

کار قرار گرفت احمق است. (2)

در این روایت، بر مؤلفه هایی نظیر دانش و تخصص و قدرت بیان و توان

مشاوره دهی تأکید شده است.

از نگاه امام کاظم علیه السلام در حکومت مطلوب، حاکم باید شایسته ترین فرد جامعه باشد. امام کاظم علیه السلام در روایتی از قول رسول الله صلی اله علیه و آله ، به جامعه چنین هشدار

ص: 447


1- محمد بن يعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 1314
2- حسین بن علی بن شعبه، تحف العقول، ص 1389

می دهند که مبادا رهبری و مسئولیت جامعه در اختیار افراد ناشایست و نادان قرار گیرد. روی کار آمدن نادان، برای مدیریت درست جامعه، موجب سقوط جامعه در پرتگاه کفر و بی دینی می شود

الَّا وَ مَنْ أَمَّ قَوْماً أَمَامَهُ عَمْيَاءَ وَ فِي الامه مَنْ هُوَ اعْلَمْ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ ؛ ؛

آگاه باشید که اگر کسی با نا آگاهی و کورکورانه مدیریت و رهبری گروهی را بپذیرد، در حالی که می داند در میان مردم عالم تر از او هست، به تحقیق

کافر شده است. (1)

در سخنی ارزشمند از امام کاظم علیه السلام ، چند ویژگی حاکم مطلوب و شایسته

چنین بیان شده است:

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كَالرَّاعِي لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ فاستحيوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرِ كَمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلَانِيَتِكُمْ ؛ ؛

حاکم باید همانند چوپان باشد؛ از حال رعیت خود غافل نشود و بر آن ها كبر و غرور نورزد. پس، از خداوند در خلوت های خود حیا کنید همان گونه که

از مردم در حضورشان حیا می کنید. (2)

این که حضرت می خواهند تا حاکم، اخلاق و منش چوپانی داشته باشد، به این علت است که چوپان نسبت به رمه های خود بسیار دلسوز و نگران است و لحظه ای از حال آن ها غافل نیست. از سوی دیگر، اگر حاکم خود را در حد یک چوپان بداند، هیچ گاه دچار غرور و نخوت نمی شود. او می داند که این مسولیت در دست او امانت است. و مسولیت حفظ امنیت و رفاه مردم را بر عهده دارد. هر خطری را از سر مردم دور می سازد و مردم را از خطرها و مشکلات آگاه می کند و آن ها را سالم به منزل می رساند. آن چه در پایان روایت درباره رعایت تقوا و خداترسی آمده، گرچه خطاب آن عام است و شامل مردم و حاکم هر دو می شود،

ص: 448


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص487.
2- حسین بن على بن شعبه، تحف العقول، 394.

برای حاکمان و صاحب منصبان ضرورت بیشتری دارد؛ زیرا « النَّاسَ عَلَى دِينِ مُلُوكُهُمْ ». تاریخ ثابت کرده، در جامعه ای که حاکمان، موازین اخلاقی را رعایت نکردند و به خوش گذرانی پرداختند، اخلاق و معنویت و تقوا سقوط کرده است.

5. وظایف و کارکردهای حکومت از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

هم چنان که پیش از این گفتیم، حکومت در نگاه معصومان، ابزار است، نه هدف. حکومت مطلوب، زمینه رشد و کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان ها را فراهم می آورد. ارزش هر حکومت، به میزان خدمت رسانی به انسان هاست، نه استتمار آنها. حاکمان و صاحب منصبان در برابر مردم، مسئولند و باید در جهت تأمین امنیت و رفاه و معاش و بهداشت و آموزش و تربیت افراد جامعه تلاش کنند. از منظر معصومان، حکومت ها هم در برابر دین مردم مسئولند و هم در برابر دنیای آن ها و تامین این دو، در سایه اجرای کامل دین خدا میسور خواهد بود. امام على علیه السلام زمانی که زمام حاکمیت را در دست گرفتند، چنین فرمودند:

خدایا، تو میدانی من فرمانروایی و نشستن بر کرسی حکومت و ریاست را اراده نکرده ام، و آنچه اراده کرده ام، تنها بر پاداشتن حدود تو و تحقق شرع تو و قرار دادن امور در جای خود و رساندن حقوق به صاحبان آن ها و حرکت بر روش پیامبر صلی الله علیه و آله و هدایت گمراهان به انوار توست. (1)

امام کاظم علیه السلام نیز خطاب به هارون، برخی از وظایف مهم و خطیر حکومت را

چنین بیان فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ عزوجل قَدْ فَرَضَ عَلَى وَلَّاهُ عَهْدِهِ أَنْ ينعشوا فُقَرَاءِ هَذِهِ الأمه وَ يَقْضُوا عَنِ الْغارِمِينَ وَ يُؤَدُّوا عَنِ الْمُثْقِلِ وَ یکسوا الْعَارِيَ وَ يُحْسِنُوا إِلَى الْعَانِيَ وَ أَنْتَ أَوْلَى مَنْ يَفْعَلْ ذلک ؛

ص: 449


1- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 299.

خداوند متعالی بر واليان و حاکمان، واجب کرده که به تهی دستان جامعه یاری رسانند و قرض بدهکاران را ادا نمایند و ستمدیدگان را پناه دهند و برهنگان را بپوشانند و به گرفتاران و درماندگان نیکی کنند؛ و تو (ای هارون)

سزاوارترین فرد هستی که به این دستورهای الهی عمل کنی ! (1)

امام در این روایت، بر فقر زدایی، رسیدگی به مشکلات معیشتی مردم به ویژه طبقات ضعیف و کم درآمد، تأمین مایحتاج اولیه مستمندان نظیر لباس، پرداخت دیون بدهکاران و ورشکسته گانی که زیر بار مشکلات اقتصادی زمین گیر شده اند و تکریم طبقات پایین جامعه، به عنوان مهم ترین وظایف حکومت اسلامی تأكید می کنند و آن را یک تکلیف الهی می دانند. در پایان با بیان ظریفی، به خلیفه یاد آوری می کنند که در انجام دادن وظایف حکومتی کوتاهی کرده است و به این ترتیب، انتقاد خود از حکومت را به شخص خلیفه منتقل می کنند. از آنجا که خلفای عباسی از رسیدگی به حال مردم غافل بودند و در برابر محرومان و تهی دستان احساس مسئولیتی نمی کردند، خود امام، شخصا به رسیدگی به حال محرومان اقدام می کردند: به منازل آنها سر کشی می نمودند، شبانه کیسه های غذا را به فقرا می رساندند، بدهکاران را در پرداخت بدهی خود یاری می کردند و فراوان انفاق و بخشش می نمودند. شیخ مفید در این زمینه می نویسد:

وَ كَانَ أَوْصَلَ النَّاسِ لِأَهْلِهِ وَ رَحِمَهُ وَ كَانَ يَتَفَقَّدُ فُقَرَاءِ المدينه فِي اللَّيْلِ فَيُحْمَلُ إِلَيْهِمْ الزنبيل فِيهِ الْعَيْنِ وَ الْوَرَقَ وَ الادقه وَ التُّمُورِ فيوصل إِلَيْهِمْ ذلک وَ لَا يَعْلَمُونَ مَنْ إى جهه هُوَ (2)

نمونه های فراوانی از اقدامات اجتماعی امام و دست گیری آن حضرت از نیازمندان در تاریخ نقل شده که در نوشتاری مستقل، زندگی اقتصادی امام، از جمله کمک ها و

ص: 450


1- محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 90.
2- محمبن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 231.

حمایت های مالی امام به محرومان و نیازمندان و بدهکاران را شرح داده ایم. (1)

از دیدگاه امام کاظم علیه السلام ، مهمترین وظیفه حکومت، رسیدگی پایدار و دلسوزانه به امور مردم است. حاکم نباید لحظه ای از حال مردم غفلت کند؛ نباید دچار غرور و نخوت شود که آفت قدرت است؛ باید خود را در سطح توده مردم ببیند و از زیاده خواهی و افزون طلبی و دست اندازی به اموال عمومی و بیت المال بپرهیزد و در اداره امور، خدا را ناظر خود ببیند:

يَجِبُ عَلَى الْوَالِى أَنْ يَكُونَ كالراعی ؛ لَا يَغْفُلُ عَنْ رَعِيَّتِهِ وَ لَا يَتَكَبَّرُ عَلَيْهِمْ ، فاستحيوا مِنَ اللَّهِ فِي سَرَائِرُكُمْ كَمَا تَسْتَحْيُونَ مِنَ النَّاسِ فِي عَلَانِيَتِكُمْ ؛

حاکم باید همانند چوپان باشد؛ از حال رعیت خود غافل نشود و بر آن ها كبر و غرور نورزد. پس، از خداوند در خلوت های خود حیا کنید، همان گونه که

از مردم در حضورشان حیا می کنید. (شرح این روایت قبلا بیان شد) در جای دیگر امام کاظم علیه السلام ، زمانی که در صدد معرفی فرزند گرامی شان به عنوان امام بعد از خود به شیعیان بودند، به آثار و برکات امام اشاره فرمودند. از مضمون آن می توان به وظایف و کارکردهای امام پی برد

وَ . . . وَ يُحْقَنُ بِهِ الدِّمَاءَ وَ يُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ الْبَيْنِ وَ يَلُمُّ بِهِ الشَّعْثَ وَ يَشْعَبُ بِهِ الصَّدْعَ وَ یکسوا بِهِ الْعَارِيَ وَ يُشْبِعُ بِهِ الْجَائِعَ وَ يُؤْمِنُ بِهِ الْخَائِفَ وَ يُنْزِلُ بِهِ الْقَطْرَ وَ يَرْحَمُ بِهِ الْعِبَادَ ؛

به برکت وجود امام، از جنگ و خونریزی جلوگیری می شود و صلح برقرار می گردد؛ نابسامانی ها سامان می یابد و پراکندگی ها و اختلافات پایان می یابد؛ گرسنگان سیر و برهنگان پوشانده می شوند، و به برکت امام، باران نازل می گردد و به واسطه او، رحمت الهی شامل حال بندگان می شود. (2)

ص: 451


1- نک: عبدالرضا عرب، «سیمای اقتصادی امام هفتم »، مجله معرفت، ش 89 ص 31.
2- محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 314.

6. وظایف مردم در برابر حکومتها از دیدگاه امام کاظم علیه السلام

اشاره

در نظام سیاسی اسلام، بر حقوق متقابل مردم و دولت بسیار تأکید شده است. هم چنان که حکومت ها در برابر مردم مسئولند، مردم نیز در برابر حکومت ها وظایف و مسئولیت هایی به عهده دارند. اما آیا وظایف مردم در برابر حکومت ها یکسان است؟ آیا تعامل مردم با حکومت های شایسته با تعامل آن ها با حکومت های ستم گر و فاسد باید یکسان باشد؟

با مطالعه احکام و تعالیم اسلام، بسیار روشن است که اسلام، دستور العمل متفاوتی را در تعامل با حکومت های عادل و ستمگر بیان کرده و در کتب فقهی، احکام خاصی در این زمینه بیان شده است. بنابر این، دیدگاه امام کاظم علیه السلام درباره وظایف مردم در برابر حکومت ها را در دو بخش بررسی می کنیم

1-6. وظایف مردم در برابر حکومت عدل

امام کاظم علیه السلام مردم را به فرمان پذیری از حاکمان و والیان عادل و عدالت گستر

دعوت می فرماید:

... وَ طاعه وَلَّاهُ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزُّ ؛ اطاعت از والیان عادل، مایه عزت و

سربلندی است.

در سخنی دیگر، اطاعت از امام عدل را سبب رشد و کمال انسانها بیان

می کند:

من اطاعه رشد و من عصاه كفر؛ هر کس از او اطاعت کند به رشد و کمال

می رسد و هرکس تخلف کند کافر است. یعنی مخالفت با حاكم عادل، مخالفت با عدالت است و مخالفت با عدل و

عدالت، مخالفت با خداست.

ص: 452

آن حضرت از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله این روایت را نقل می کنند:

إِنَّ مِنْ عِظَمِ جَلَالِ اللَّهِ إِكْرَامُ ثلاثه ؛ ذِى الشيبه فِي الاسلام وَ الْإِمَامِ الْعَادِلِ وَ حَامِلِ الْقُرْآنِ .

تکریم سه گروه از تکریم و بزرگداشت خدای متعالی است: ریش سفید

مسلمان، امام عادل و حافظ قرآن ... (1)

بنابر این تکریم حاكم عادل که در اطاعت از او تجلی می یابد، در ردیف تکریم

و اطاعت از خدا قرار گرفته است. از این جا به اهمیت عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی می توان پی برد. رسول خدا 9 تلاش فراوانی برای ایجاد برابری و رفع تبعیض در جامعه انجام دادند و مقررات اسلام را به گونه ای تنظیم فرمودند تا همه در برابر قانون برابر باشند. بیت المال و امکانات به صورت یکسان در اختیار انسان ها قرار گیرد و همه قشرهای جامعه، حق مشارکت سیاسی و تعیین سرنوشت را داشته باشند. اما پس از رحلت آن حضرت، سیره و روش ایشان به فراموشی سپرده شد و حاکمان، مسیر دیگری پیمودند تا آن گاه که امیر مومنان على 7 بار دیگر جامعه را بر اساس همان روش اداره کردند. امامان شیعه همواره دغدغه عدالت داشتند و محور مبارزات سیاسی آنها دست یابی به عدالت و فضیلت بود.

امام کاظم علیه السلام در بیانی دیگر، از مردم می خواهند تا در برابر حکومت های عادل

قدردان و شاکر باشند:

اذا كَانَ الامام عَادِلًا كَانَ لَهُ الْأَجْرُ وَ عَلَيْكَ الشُّكْرِ . ... زمانی که حاکم، عادل است، حکومت برای او پاداش است و وظیفه شما شکر گزاری و قدرشناسی است (2)

ص: 453


1- محمد بن یعقوب کلینی، بحارالانوار، ج 72، ص137.
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 411.

و در تمجید از حاکمان عادل، خطاب به علی بن یقطین چنین فرمود:

إِنَّ اللَّهَ حُسْنِهِ ادَّخَرَهَا لثلاثه : الْإِمَامُ عَادِلٍ وَ مُؤْمِنٍ حَكَّمَ أَخَاهُ فِي مَالِهِ وَ مَنْ سعی الأخيه الْمُؤْمِنِ فِي حَاجَتَهُ ؛ نزد خداوند، حسنه و پاداشی است که برای سه گروه ذخیره کرده است:

حاكم عادل و مؤمنی که برادرش را در اموال خود حاکم کند و کسی که برادر

مومنش را در رفع نیازش یاری دهد. (1)

2-6. وظایف مردم در برابر حکومت جور
اشاره

در سیره و سخن امام کاظم علیه السلام با دو گونه رفتار و دستورالعمل در مواجهه با حکومت های جور، روبه رو هستیم: یکی مبارزه آشکار با حکومت های جور و دیگری همکاری مشروط با این حکومت ها. البته محتوای هر دو رفتار، مبارزه و مقابله با این حکومت هاست که در شیوه نخست، مبارزه شکل مستقیم و بی۔ پرده ای دارد و دیگری از پیچیدگی و خفای بیشتری برخوردار است. در ادامه، وظایف مردم در برابر حکومت های جور از منظر امام کاظم علیه السلام در دو محور بیان می شود:

الف) مبارزه با حکومت های جور
اشاره

مبارزه با حکومت های جور، تنها در قیام مسلحانه خلاصه نمی شود. در زمانی که زمینه و شرایط لازم برای اقدامات انقلابی و نظامی وجود ندارد و چنین حرکت هایی با آگاهی و همراهی و اقبال مردم روبه رو نیست و هر شورشی از همان آغاز و بدون نتیجه در نطفه خفه می شود، باید شیوه های دیگری را برای مبارزه سیاسی برگزید. امامان ما در ظاهر، پرچم مبارزه مسلحانه را بر زمین

ص: 454


1- محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 71، ص314.

گذاشتند، اما به شیوه های مؤثرتر دیگری به جنگ حکومت ها رفتند؛ شیوه ای که در آن، مردم با آگاهی و معرفت بالایی به دشمنی با حکومت ها می پرداختند. روشنگری، افشاگری، بصیرت بخشی، نقد عمل کرد حکومت، مناظرات کوبنده با حاکمان و صاحب منصبان، ارتباط مستمر و پنهانی با شیعیان و سازماندهی آنان از طریق سازمان وکالت و تبیین ویژگی های جبهه حق و باطل، از جمله اقدامات سیاسی امام کاظم علیه السلام در این دوره است. مردم مبانی مبارزه با حکومت های جور را شناختند و آن را تکلیف دینی خود دانستند. البته باید توجه داشته باشیم، حفظ گوهر دین برای امامان شیعه در اولویت نخست قرار داشت، که در لابه لای حوادث سیاسی و قدرت طلبی حاکمان به فراموشی سپرده شده و گرد و غبار تحریف و بدعت، آن را از دید مومنان حقیقت جو پنهان نموده بود. رسالت اصلی امام، حفظ دین و احکام و معارف اسلام و تبیین و تبليغ وحی و پیرایش آن از شبهات و تحریفات بود. مبارزه با حکومت های باطل و جائر نیز به عنوان یکی از زمینه ها و عوامل حفظ دین در دستور کار امامان قرار داشت. امام کاظم 7 برای بیدار کردن جامعه اسلامی، مجاهدت فراوانی نمودند تا آن جا که حکومت های ظالم عباسی، وجود شريف آن امام را تاب نیاوردند و آن حضرت را مظلومانه به شهادت رساندند. خط مبارزه سیاسی امام کاظم علیه السلام را می توان در این محورها دسته بندی کرد:

1. سرزنش و نقد حکومت های جور

در روایات فراوانی که از امام کاظم علیه السلام نقل شده، آن حضرت به نکوهش و مذمت حکومت های جور پرداخته و از شیعیان خود خواسته اند تا از همکاری و همراهی با چنین حکومت هایی خودداری کنند. نکته جالب در این زمینه، این است که بیشتر سخنان امام کاظم علیه السلام ، مستند به فرمایش های رسول خدا صلی الله علیه و آله است. شاید هدف امام این بوده تا به جامعه تفهیم کنند که این مسائل، با اسلام گره

ص: 455

خورده است و تنها مساله امروز جامعه اسلامی نیست، بلکه یک تکلیف دینی است که همزاد با اسلام مطرح بوده و مخصوص فرقه خاصی نیست. امام در مذمت حکومت های جور از رسول خدا 9 چنین نقل فرمودند:

شَرَّ الْبِقَاعِ دُورُ الْأُمَرَاءِ الَّذِينَ لَا يَقْضُونَ بِالْحَقِّ ؛ بد ترین مکان ها، دربار فرمانروایانی است که به حق عمل نمی کنند. (1)

یعنی کاخ ها و مراکز تصمیم گیری سیاسی که در آن برنامه ها و تصمیمات بر

اساس هوا و هوس صورت می پذیرد و نه بر اساس معیارهای حق. امام کاظم علیه السلام حکومت های جور را در تقابل مستقیم با حکومت های الهی می دانند و پیروی کردن از حاکمان ستمکار را به معنای دشمنی با خدا بیان می کنند. بدیهی است که پذیرش حکومت های باطل و جائر، زمینه کنار زدن حکومت های عدالت محور را در پی خواهد داشت. بنابراین هر کس حکومت های ظلم را با گفتار یا رفتار خود، یاری کند، در حقیقت در جهت ضعف و شکست حکومت های شایسته، گام برداشته است. امام کاظم علیه السلام ، دراین باره می فرماید:

مَنْ تَقَدَّمَ عَلَى أَمَامَهُ أَوْ قَدَّمَ أَمَاماً غَيْرِ مُفْتَرَضٍ الطاعه وَ والی بائرا جَائِراً عَنْ الامام فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ فِي مِلْكِهِ وَ اللَّهِ مِنْهُ بَرِي ءُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ؛

هر کس بر امام خود پیشی گیرد یا امامی را که اطاعت از او واجب نیست، امام خود قرار دهد و خود را زیر حاکمیت حاکم ستمکار قرار دهد، به مبارزه و دشمنی با حکومت خدا پرداخته و خدا از چنین فردی تا روز

قیامت بیزار است. (2)

هر یک از این تعابير تند و سیاسی در فضای آن دوره، تیری بود که از چله

توحید رها می شد و بر پیکر طاغوت می نشست.

ص: 456


1- فضل الله بن علی راوندی کاشانی، نوادر، ص 71.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 489.

امام انتقاد و عیب جویی از حکومت های جور را جایز می شمارند و با ذکر این روایت، به جامعه توصیه می کنند، تا در برابر ظلم و فسق حاکمان ساکت ننشینند:

قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ : أَ رُبُعَهُ لَيْسَ غِيبَتُهُمْ غَيْبِهِ : الْفَاسِقُ الْمُعْلِنِ بِفِسْقِهِ ، وَ الْإِمَامُ الْكَذَّابُ إِنْ أَحْسَنْتَ لَمْ یشکر وَ إِنْ أَسَأْتَ لَمْ يَغْفِرْ ، وَ المتفهون بالامهات ، وَ الْخَارِجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ الطَّاعِنُ عَلَى أُمَّتِي الشَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسَيْفِهِ (1)

در این روایت، غیبت چهار گروه جایز شمرده شده که یکی از آن ها امام دروغین یا همان حاکم جور است. حاکمی که اگر به او نیکی کنی، از تو سپاس گزاری نخواهد کرد و اگر به او بدی کنی، تو را نخواهد بخشید. در این جا بر بی انصاف بودن حاکمان دروغین تأکید شده است. حاکم جور در برابر مردمی که از او اطاعت می کنند و او را گرامی می دارند، هیچ خدمتی نمی کند. وظیفه مردم را اظهار خضوع می داند و وظیفه خود را سرکشی و طغيان. چنین حاکمی در برابر مردمی که از او سرپیچی می کنند، با بی رحمی و خشونت رفتار می کند؛ حاضر نیست دیگران را ببخشد و فقط به تنبیه و مجازات مخالفان می اندیشد. امام كاظم علیه السلام بدگویی و غیبت چنین حاکمی را جایز و روا می دانند. طبعا بدگویی و غیبت کردن این حاکمان، به تقویت روح مبارزه و قیام علیه آنان می انجامد. نگاهی به تاریخ حکومت های معاصر با امام کاظم علیه السلام ، نشان می دهد که آن حضرت این سخنان را با توجه به آن حکومت ها بیان کرده و این سخنان برای حکومت ها بسیار گران تمام می شده است.

2. پرهیز از همکاری با پادشاهان ستمگر

امام با تأکید فراوان، از مردم و شیعیان خود می خواستند تا از نزدیک شدن و تقرب به دربار پادشاهان ستمگر خودداری کنند و مراقب آثار سوء همراهی

ص: 457


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، نوادر، ص 71.

با آن ها باشند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند:

ایاکم وَ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيَهَا وَ أَبْعَدُ كَمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى مَنْ آثَرَ سُلْطَاناً عَلَى اللَّهِ تعالی وَ مَنْ آثَرَ سُلْطَاناً عَلَى اللَّهِ تَعَالَى جَعَلَ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ الْإِثْمِ ] ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ أَذْهَبَ عَنْهُ الْوَرَعَ وَ جَعَلَهُ حیران

از نزدیک شدن به دربار پادشاه و اطراف آن برحذر باشید! دورترین شما از خداوند متعالی کسی است که پادشاهی را بر خدای بلندمرتبه ترجيح دهد. و کسی که چنین کند، خداوند در قلب او آثار گناه را در ظاهر و باطن قرار

دهد و روح تقوا از او برود و خدا او را سرگشته سازد. (1)

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تا آن جا بر دوری کردن از زمامداران ستمکار تأکید دارند که آن را از معیارهای فضیلت فرد مسلمان بیان می کنند. امام کاظم علیه السلام از رسول الله چنین نقل فرمود:

«أَفْضَلُ التَّابِعِينَ مِنَ امتی مَنْ لَا يَقْرَبُ أَبْوَابَ السُّلْطَانِ »؛ برترین پیروان از امت من، کسانی هستند که به دربار سلاطین نزدیک نمی شوند. (2)

در سخنی دیگر از امام کاظم علیه السلام ، همراهی و همکاری با پادشاهان ستمگر در حد خروج از اسلام تعبیر شده است. امام با نقل روایتی از رسول الله چنین می فرماید: « مِنْ أرضی سُلْطَاناً بِمَا أَسْخَطَ اللَّهَ خَرَجَ مِنْ دِينِ الْإِسْلَامِ »؛ هر کس پادشاهی را با انجام دادن کاری خشنود سازد که باعث خشم خداست، مسلمان نیست. (3)

امام کاظم علیه السلام به آثار اخروی همکاری با پادشاهان ستمکار، با نقل این روایت

نبوی، می فرماید:

إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ الظلمه وَ الْأَعْوَانُ الظلمه مَنْ لَاقَ لَهُمْ دواه أَوْ رَبَطَ لَهُمْ كِيسَةَ أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّهُ احْشُرُوهُ مَعَهُمْ ؛

ص: 458


1- فضل الله بن علی راوندی کاشانی، نوادر، ص 19.
2- همان، ص 89
3- . عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم، ج 1، ص 502

زمانی که روز قیامت فرا رسد، منادی ندا خواهد داد که کجایند ستم گران و یاوران ستمگران؛ هر کس مرکب آن ها را آماده کرده یا سر کیسه ای را گره

زده یا مدادی برای آنها تراشیده همه را با ظالمان محشور کنید. (1)

بر اساس این روایت، حتی کوچک ترین همکاری و خدمت به ظالمان، بی۔ پاسخ نخواهد ماند و هر کس با ستمگران همراهی کند، در گناه و جرم با آن ها شریک خواهد بود.

در این میان، مسئولیت خواص و نخبگان جامعه بیشتر است. آن ها بیش از دیگران باید مراقب عمل کرد سیاسی خود باشند. به ویژه کسانی که رهبری فکری و دینی جامعه را به عهده دارند و مردم رفتار آن ها را سرمشق خود قرار می دهند و به آن استناد می کنند. از این رو، امام کاظم علیه السلام از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله ، می فرماید:

الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ يَدْخُلُوا فِي الدُّنْيَا ، قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ : فَمَا دُخُولُهُمْ فِي الدُّنْيَا ؟ قَالَ : اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ ، فَإِذَا فَعَلُوا ذلک فاحذرو هُمْ عَلَى أَدْيَانِكُمْ ؛

فقیهان امانت داران پیامبرانند؛ البته تا زمانی که وارد در دنیا نشده باشند. از حضرت پرسیدند: «منظورتان از ورود به دنیا چیست؟» رسول خدا و فرمود: منظور پیروی کردن آن ها از حاکمان است، که هرگاه چنین کردند به خاطر

حفظ دینتان از چنین فقهایی دوری کنید.» (2)

داستان صفوان جمال که شتران خود را برای مناسک حج به هارون کرایه داده بود، بسیار مشهور است. امام فرمود: « فَمَنْ أَحَبَّ بَقَائِهِمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ كَانَ وَرَدَ النَّارَ »؛ هر کس دوست داشته باشد آن ها زنده بمانند، در صف آنان قرار می گیرد و هر کس از آن ها باشد داخل جهنم می شود.» امام با این بیان، هم ظلم حکومت را افشاگری نمودند، و یاران خود را متوجه بیدادگری های حکومت فاسد عباسی کردند، و هم شیوه مبارزه در آن وضعیت را به یاران خود تعلیم

ص: 459


1- فضل الله بن على راوندی کاشانی، نوادر، ص 27.
2- همان.

دادند. تأثیر این اقدام امام را باید در مواجهه هارون با صفوان دید. صفوان تحت تأثير سخن امام، همه شترانش را فروخت. و وقتی هارون از این کار او سؤال کرد، پاسخ داد: «دیگر پیر شده ام و غلامانم چنان که باید به این کار نمی رسند.» هارون گفت: «می دانم با اشاره چه کسی شترانت را فروخته ای؛ موسی بن جعفر تو را به این کار را داشته است.» او گفت: «مرا با موسی بن جعفر علیه السلام چه کار!» هارون گفت: « دَعْ عَنْكَ هَذَا فِي اللَّهِ لَولَا حُسْنُ صُحْبَتِكَ لفتلتک » این حرف ها را رها کن! به خدا اگر به سبب صفای مصاحبت با تو نبود تو را می کشتم.» (1)

3. دعا برای نابودی حکومت های جور

امام کاظم علیه السلام از شیعیان خود می خواستند، تا برای نابودی حاکم ستمکار، دست به دعا بردارند و هلاکت او را از خدای متعالی درخواست کنند. ابوولاد حفص بن سالم می گوید:

در زمان منصور دوانقی، در مدینه نزد امام کاظم علیه السلام رفتیم و وجوهاتی که نزد ما بود به ایشان تقدیم کردیم. امام به ما فرمود:

أَبْلِغْ أصحابک وَ قُلْ لَهُمْ : اتَّقُوا اللَّهَ عزوجل فَإِنَّكُمْ فِي إماره جَبَّارٍ یعنی أَبَا الدَّوَانِيقِ ، فَأَمْسِكُوا السنتکم وَ تَوَقَّوْا عَلَى انفسکم وَ دینکم وَ ادْفَعُوا مَا تَحْذَرُونَ عَلَيْنَا وَ علیکم مِنْهُ بالدعا .»؛ به یارانت پیام مرا برسان و بگو: تقوای الهی پیشه کنید! همانا شما در دوران

حکومت فرد ستمکار یعنی منصور دوانقی هستید. پس زبانتان را نگه دارید و مراقب جان و دین خود باشید و با دعا کردن، شر آنچه را بر ما و خود

می ترسید از خود دور کنید...

در ادامه روایت، راوی می گوید:

پیام امام را به شیعیان رساندم و آنها نیز طبق توصیه امام، بسیار دعا کردند و

ص: 460


1- محمد بن عمر کشی، اختیار معرفه الرجال، ج 2، ص 740.

خاضعانه از خدا خواستند تا شر این حاکم ستم کار را از سر مسلمین بردارد. اتفاقا در همان سال، زمانی که منصور برای اعمال حج از مدينه خارج شد، در منطقه بئر میمون مرگش فرا رسید و قبل از اعمال حج، به درک واصل شد. در همان ایام، خدمت امام رسیدم. امام به من فرمود: «ای ابوولاد آیا اثر دعا را در نجات و پیروزی شما و هلاک دوانقی را دیدید؟» آن گاه امام به بیان

اهمیت و تأثیر دعا در زندگی انسان ها پرداختند. (1)

امام در این روایت ضمن بیان شیوه مبارزه، به یاران خود می آموزند که در دوره ای که زمینه و شرایط قیام و اقدام عملی وجود ندارد، دست کم با دعا و در خواست از خداوند، نابودی ستمگران را آرزو کنند. دعا، علاوه بر تأثیر معنوی و ایجاد روح توکل به خداوند متعالی، روح مقاومت و مبارزه را نیز در افراد

تقویت می کند.

4. صبر همراه با بصیرت در مبارزه با حکومت های جور

امام در مواردی نیز، از یاران خود می خواهند تا با صبر و بصیرت، دوران اختناق و استبداد را پشت سر بگذارند و از اقدام عملی که در آن وضعیت هیچ فایده و اثری نداشت بپرهیزند؛ هم چنان که در روایت ذکر شده نیز آن ها را به صبر و سکوت انقلابی و آگاهانه امر نمودند

وَ إِذَا كَانَ الْإِمَامُ جائرة كَانَ عَلَيْهِ الْوِزْرِ وَ علیک الصَّبْرِ ؛ هرگاه حاکم جامعه ستم گر باشد، حکومت برای او وزر و وبال خواهد بود و وظیفه تو در چنین

وضعیتی صبر و بردباری است. صبر به معنای تایید حکومت جور نیست، بلکه به معنای پرهیز از اقدامات نسنجیده و احساسی است که نتیجه ای جز شکست و تضعیف جبهه حتی در بر

ص: 461


1- محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج90، ص298.

ندارد. امام معتقد بودند که پیش از هر اقدام عملی و قبل از هر انقلاب و شورشی، باید زمینه فکری آن را فراهم آورد تا انقلاب بتواند تأثیرگذار باشد. در توصیه هایی که امام به انقلابیون عصر خود نموده، ضمن تمجید از انگیزه ها و اهداف انقلابی آن ها، از آنان خواستند تا از شتاب زدگی و اقدامات احساسی و محکوم به شکست بپرهیزند.

امام در طول دوران حیات خود، با اتخاذ شیوه تقیه و آموزش آن به شیعیان، رسالت الهی خود را در حفظ کیان دین و مومنان دنبال می کردند. نمونه های فراوانی در سخن و سیره امام، از به کار گیری تاکتیک موثر تقیه، یاد شده که ذکر همه آن ها به درازا می کشد. برای نمونه، یک بار هارون کسی را فرستاد تا هر چه زودتر حضرت را حاضر کنند. وقتی مأمور خلیفه به حضور امام رسید و از ایشان

خواست تا نزد خلیفه حاضر شوند، امام فرمود:

لَولَا أَنِّي سَمِعْتُ فِي خَبَرٍ عَنْ جدی رَسُولَ اللَّهِ أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ للتقيه واجبه إِذا مَا جِئْتَ ؛ اگر این حدیث را از جدم نشنیده بودم که اطاعت از سلطان به

جهت تقیه (حفظ جان) واجب است، هرگز پیش او نمی آمدم. (1)

ب) همکاری مشروط با حکومت های جور

بخش دیگری از توصیه های امام، به تعامل مشروط با حکومت جور مربوط می شود؛ هم چنان که خود ائمه اطهار علیه السلام ، در مواردی که مصلحت جامعه و اسلام اقتضا می کرد، با حکومت ها همکاری داشتند. در مواردی نیز به برخی افراد، اجازه می دادند و توصیه می کردند تا با نفوذ در بدنه حکومت، به خدمت مخلصانه به جامعه اسلامی و گره گشایی از مشکلات مؤمنان بپردازند. با این که اصل اولی در تعامل با حکومت های ستمگر، همکاری نکردن با آنهاست، در مواردی محدود،

ص: 462


1- محمد بن علی بن بابویه، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 77.

آن هم به صورت مشروط، چنین اجازه ای به شیعیان داده شده است. ماهیت چنین همکاری هایی، تأیید و تقویت حکومت نبود، بلکه پوششی برای مبارزه از درون بود. خواص شیعه با هماهنگی و اجازه امام، با نفوذ در ساختار حکومت، اهداف امام را دنبال می کردند. آن ها اخبار و اطلاعات لازم را به امام می رساندند و از شیعیان حمایت مالی و جانی می کردند. امام کاظم علیه السلام در این باره می فرماید:

کفاره عَمَلِ السُّلْطَانِ الْإِحْسَانِ إِلَى الْإِخْوَانِ ؛ كفاره همکاری بَا حاکم ظَالِمُ ،

نیکی کردن به برادران دینی است. (1)

یعنی از موقعیت و جایگاه خود در حکومت، به نفع مومنان و خدمت رسانی به

آن ها بهره گیرد. زیاد بن ابی سلمه می گوید:

نزد موسی بن جعفر علیه السلام رفتم. امام به من فرمود: « یا زیاد ! إِنَّكَ تَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ ؟» ای زیاد، آیا برای خلیفه کار می کنی؟ عرض کردم: «بله، من مرد آبرومند و عیالواری هستم و دستم خالی است و چاره ای جز این کار ندارم.» امام فرمود: « یا زیادا لَئِنْ أَسْقَطَ مِنْ حَالَةٍ فَأَتَقَطَّعَ قَطَعَهُ أَحَبُّ إِلَىَّ مِنْ انَّ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لماذا ؟ » قِلَّةُ : « لَا أَدْرِي . » فَقَالَ : « إِلَّا لِتَفْرِيجِ كَرْبَهُ مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَكِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ . یا زیاد أَنْ أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقُ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ . یا زیاد ؟ فَإِنْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إخوانک ...»؛ اگر مرا از بالای کوهی پرت کنند و قطعه قطعه شوم، به نظرم بهتر است از این که برای یکی از اینها کاری را به عهده بگیرم یا قدم روی فرش آنها بگذارم مگر میدانی برای چه کار؟ گفتم: «فدایت شوم نمی دانم.»

ص: 463


1- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.

فرمود: مگر غم از دل مؤمنی بردارم یا ناراحتی او را برطرف کنم یا اسیرش را آزاد سازم یا قرضش را پرداخت کنم. زیاد! کم ترین کاری که خدا در مورد کسانی که برای آنها کار می کنند، این است که خیمه ای از آتش بر سر آن ها می زنند تا خداوند از حساب خلايق فارغ شود. ای زیاد، اگر کاری از طرف

آن ها به عهده گرفتی، پس نسبت به برادرانت نیکی کن ... (1)

نمونه بسیار مشهور دیگر در این زمینه، عمل کرد علی بن یقطین است. او که یکی از اصحاب برجسته امام صادق علیه السلام و امام کاظم بود علیه السلام ، به دلیل این که پدرش با حکومت عباسی رفت و آمد و همکاری داشت، مورد اعتماد دستگاه حکومت بود. حاکمان عباسی از توانمندی و امانت داری او در اداره امور بهره

می گرفتند. وی از امام کاظم علیه السلام خواست اجازه دهد تا خدمت در دستگاه خلافت را ترک گوید. امام از دادن چنین اجازهای خودداری کردند و به او چنین فرمودند:

لَا تَفْعَلْ فَأَنْ لَنَا بک أُنْساً ولإخوانک بک عِزّاً وَ عَسَى أَنْ يُجْبِرَ اللَّهِ بک کسرة وَ یکسر بک نائره الْمُخَالِفِينَ عَنْ أَوْلِيَائِهِ یا علی ، کفاره أَعْمَالِكُمُ الْإِحْسَانُ إِلَى إِخْوَانِكُمْ ؛ ؛ این کار را نکن که ما به تو در آنجا انس گرفته ایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو، شکستی از دوستانش را جبران کند و توطئه های مخالفان را درباره آنها بشکند. ای علی، کفاره این

کار شما، خدمت کردن به برادرانتان (شیعیان) است. (2)

بر اساس برخی روایات، امام به علی بن یقطین فرمود:

اضْمَنْ لِي واحده وَ أَضْمَنُ لَكَ ثَلَاثاً : اضْمَنْ لِي أَنْ لَا تَلْقَى أَحَدَّتْ مِنْ أَوْلِيَائِنَا إِلَّا قُضِيَتْ حَاجَتُهُ وَ أَكْرَمْتُهُ وَ أَضْمَنُ لک أَنْ لَا يظلک سَقْفُ سِجْنٍ أَبَداً ، وَ لَا

ص: 464


1- محمد بن يعقوب کلینی، کافی، ج 5، ص 110.
2- حسن بن على بن شعبه، تحف العقول، ص 410.

ينالک حَدُّ سَيْفِ أَبَداً وَ لَا يَدْخُلُ الْفَقْرُ بَيْتَكَ أَبَداً . یا عَلَى ، مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَبِاللَّهِ بَدَأَ وَ بِالنَّبِيِّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ ، ثنی وَ بِنَا ثَلَّثَ

یک چیز را برای من ضمانت کن (قول بده که انجام دهی)، من سه چیز را برای تو ضمانت می کنم. ضمانت کن که هر یک از دوستان ما را دیدی احترام کنی و حاجاتش را بر آوری؛ من ضامن می شوم که هرگز سقف زندان بر سرت سایه نیفکند و تیزی شمشیر پیکرت را فرا نگیرد و فقر و تنگ دستی به خانه ات راه نیابد. ای علی، هر کس مؤمنی را شاد کند، ابتدا خدا را

خرسند و در مرتبه دوم، پیامبر را و در مرتبه سوم، ما را خرسند کرده است. (1)

علی بن یقطین طبق توصیه امام، در حکومت عباسی باقی ماند و از هیچ کوششی

برای پشتیبانی از امام و شیعیان، دریغ نمی ورزید. پسر علی بن یقطین می گوید:

امام کاظم علیه السلام ، هر چیزی لازم داشت یا هر کار مهمی که پیش می آمد، به پدرم نامه می نوشت که فلان چیز را برای من خریداری کن یا فلان کار را

انجام بده، ولی این کار را به وسیله هشام بن حکم انجام بده. درباره عمل کرد علی و حمایت های خاص او از شیعیان، مطالب زیادی در منابع حديث و تاریخ بیان شده که همه بیان گر سیاست حکیمانه امام در آن دوره است.

نتیجه

با بررسی سخنان گهربار امام کاظم علیه السلام می توان چنین نتیجه گرفت (2)

1. واژه های کلیدی امامت، ولایت، دولت، امارت و سلطنت، پر کاربردترین مفاهیم و اصطلاحات در ادبیات سیاسی امام کاظم علیه السلام به شمار می آیند و آن حضرت برای بیان رابطه قدرت، بیش تر از این مفاهیم استفاده کرده اند.

ص: 465


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص136.
2- محمدبن عمر کشی، اختيار معرفه الرجال، ص 434

2. در اندیشه سیاسی امام کاظم علیه السلام ، به رسیدن به رشد و کمال اجرایی همه جانبه دین اسلام، برپایی عدالت در همه ابعاد و رسیدن به سر بلندی به مثابه اهداف حکومت تأکید شده است.

3. آن حضرت، حکومت ها را بر اساس حرکت در مسیر رسیدن به این اهداف، به حکومت های حق و باطل و حکومت های عدل و جور تقسیم کرده و بر اساس مبنای مشروعیت، به حکومت های الهی و مردمی تقسیم فرموده اند.

4. امام کاظم علیه السلام اراده الهی را مبنای مشروعیت حکومت های حق می دانند. منظور از اراده الهی، اعم از اراده تکوینی و تشریعی است. در مواردی اراده تکوینی خداوند در تحقق حاکمیت انسان های صالح بر جوامع تعلق گرفته است. اما اراده تشریعی الهی این است که شایستگان و بندگان صالح بر جوامع حکومت کنند. سایر حکومت ها از مبانی مشروعیت مردمی برخوردارند. امام کاظم علیه السلام در مبارزات سیاسی خود بر مشروعیت نداشتن حکومت فاسد عباسیان تأکید داشتند.

5. حکومت مطلوب بنابر دیدگاه امام کاظم علیه السلام ، حکومتی بر پایه شایسته سالاری است که انسان کامل و عبد صالح در مصدر حاکمیت قرار دارد و واگذاری مناصب بر اساس صلاحیت افراد صورت می گیرد. حاکم در حکومت مطلوب، دلسوزانه در خدمت مردم است و لحظه ای از حال آن ها غافل نیست.

6. امام کاظم علیه السلام ، رسیدگی به امور مردم و اصلاح امور جامعه و تأمین امنیت

در همه ابعاد و حمایت از تهیدستان و گرفتاران و حل مشکلات طبقات ضعیف جامعه را از وظایف مهم حکومت بیان فرموده اند.

7. امام وظیفه مردم را در قبال حکومت های عدالت گستر، فرمانبرداری و

قدرشناسی می دانند که باعث سر بلندی جامعه خواهد بود.

8. بخش عمده سخنان و دیدگاه های امام، مربوط به وظیفه مردم در برابر حکومت های ستمگر است. در این زمینه امام دو گونه توصیه دارند: یکی مبارزه قاطع با حکومت های جور با شیوه نقد و اعتراض به آن ها، پرهیز از همکاری با

ص: 466

پادشاهان ستمگر، دعا برای نابودی حکومت های ظالم و صبر همراه با بصیرت. دیگری همکاری با حکومت های جور، مشروط به این که این همکاری با هدف استفاده از این فرصت برای یاری رساندن به مظلومان و ضربه زدن به حاکمیت

ظالمان صورت گیرد.

منابع

1. ابن بابویه، محمد بن على، معانی الاخبار، تحقیق علی اکبر غفاری، قم: انتشارات

اسلامی، 1403ق.

2. _______؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام ، تحقیق مهدی لاجوردی، تهران: نشر جهان،

1378ش.

3. ابن شعبه، حسن بن على، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: امیر کبیر،

بی تا. 4. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 299، بی تا.

5. اشرف، سیدعلی، الامام موسی بن جعفر في بحارالانوار، نجف: مکتبه الحيدريه،

1425ق.

6. بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم والمعارف والاحوال من الآيات والاخبار

والاقوال، تحقيق محمدباقر موحد ابطحی اصفهانی، قم: موسسه الامام المهدی، بی تا .

7. جمعی از نویسندگان، امامت پژوهی، مشهد: دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1381

8. حکیمی، محمدرضا و محمدعلی، الحیاه، ترجمه احمد آرام، تهران: دفتر نشر

فرهنگ اسلامی، بی تا

9. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، تحقيق موسسه آل البيت :، قم:

موسسه آل البيت :، 1409ق.

ص: 467

10. راوندی کاشانی، فضل الله بن على، النوادر، ترجمه احمد صادقی اردستانی، قم:

دار الكتاب، بی تا.

11. عطاردی، عزیزالله، مسندالامام الكاظم، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام

1409ق.

12. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، مشهد: نشر

مرتضی، 1403ق.

13. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفه الرجال، تحقیق مهدی رجایی، قم: موسسه

آل البيت :، بی تا.

14. کلینی، محمد بن یعقوب، الكافي، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران: کتابفروشی

علمیه، بی تا

15. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق جمعی از محققان، بیروت، داراحیاء

التراث العربی، 1403ق.

16. مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری و محمود محرمی،

قم: موتمر العالمي الالفيه الشيخ المفید، 1413ق.

17._______؛ الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، تصحیح موسسه

آل البيت :، بی تا.

ص: 468

امام کاظم علیه السلام و حاکمیت وقت

شکرالله آقانژاد

مقدمه

مطالعه، بررسی و اظهار نظر درباره تاریخ شخصیت های تأثیرگذار تاریخی، به ویژه آن جا که با قضاوت درباره عقاید و کشمکش های متضاد و متفاوت جریان های مخالف در یک برهه تاریخی همراه باشد، بسی دشوار و در مواردی ناممکن است. از این رو، به نظر می رسد گزارش صادقانه و تحلیل منصفانه از افکار، اندیشه ها و رفتار با افراد و جریان های تاریخی، بهترین و کم خطرترین راه است. تاریخ امامت امام کاظم علیه السلام نیز از این قاعده مستثنا نیست و از جهات مختلف قابل مطالعه و بررسی است.

یکی از این جنبه ها، روش و برخورد آن حضرت با حکومت زمان خود است. در این نوشتار، ضمن اشاره به وضعیت آن حضرت، چگونگی رفتار ایشان با حاکمیت زمانه را بررسی می کند.

امام کاظم علیه السلام از تولد تا امامت

بنا بر مشهور، ولادت با سعادت آن حضرت در روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128 قمری واقع شده است. پدر ایشان امام جعفر صادق

علیه السلام ، به دلیل داشتن میراث های فراوان، از جمله میراث فکری و علمی، به عنوان رئیس مذهب شیعه

ص: 469

معروف هستند و مادر آن حضرت به نام حمیده بربریه است. امام کاظم علیه السلام در روستایی به نام ابواء (میان مکه و مدینه) که الان به مستوره معروف است به دنیا آمدند. (1) نام ایشان موسی بود و ابو الحسن، ابوالعلی، ابو اسماعیل و ابو ابراهیم از کنیه های ایشان به شمار می آمد که کنیه ابو الحسن از همه مشهورتر بود. لقب آن حضرت کاظم، تقه، صابر، امین، زین المجتهدین و باب الحوائج است که کاظم

فرو برنده (خشم) از همه مشهورتر است. در میان شخصیت های علوی موجود در عصر آن حضرت، کسی را توان برابری با ایشان نبود و از نظر علم و تقوا و زهد و عبادت، سر آمد روزگار خویش به شمار می آمدند؛ به طوری که تمام دانشمندانی که با حضرت آشنایی داشتند، در برابر عظمت شخصیت اخلاقی ایشان سر تعظیم فرود آوردند.

شروع امامت و ولایت امام کاظم علیه السلام هم زمان با استقرار ثبات خلافت عباسی ها بود. امام در برهه ای به امامت رسیدند که جبارترین حاکمان بر مسند حکومت بودند. دولت و حکومت آن ها از نظر داخلی در آرامش بود و هیچ مخالفت و درگیری داخلی وجود نداشت. این ثبات و آرامش، باعث شد تا حاکمان و زمامداران بتوانند به راحتی بر مخالفان خود تسلط یابند و رفتار و حرکات آنان را زیر نظر داشته باشند. امامت حضرت از دوره های سخت و توان فرسای تاریخ امامت است. در این دوران، امام با دو مشکل رو به رو بودند:

الف) انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شیعه؛

ب) کینه توزی آشکار حاکمیت وقت با امام و شیعیان.

انشعاب ها و انحراف های درون مذهبی در شیعه

به وجود آمدن فرقه های مختلف با اعتقادات متفاوت و ناهمسو در میان مردم، از

ص: 470


1- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 477، ح 1.

جمله بزرگ ترین مشکلاتی بود که در دوران امام کاظم علیه السلام گریبان گیر جامعه شیعه آن روز شد. ابهت و عظمت امام صادق علیه السلام میان مردم، سبب شده بود تا

دستگاه خلافت، حساسیت ویژه ای نسبت به ایشان داشته باشد. امام صادق علیه السلام به ناچار برای ناشناخته ماندن جانشین خود و دوری از گزند حکومت، بر اساس اصل تقیه عمل کردند. این عامل و عوامل متعدد دیگر، سبب شد تا منحرفان، بهانه و مجالی برای انشعابات میان شیعیان به دست آورند. بنابراین طبق گفته نوبختی، شیعیان پس از شهادت امام صادق علیه السلام به شش گروه تقسیم شدند.

اسماعیلیه، مهم ترین این گروه بودند.

اسماعیل پیش از شهادت امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و حضرت برای پیش گیری از گرایش هایی که معتقد به امامت فرزند ارشد امام بودند، حدود سی تن از بزرگان شیعه را بر مرگ او گواه گرفتند و در مراسم رسمی تشیع جنازه، چندین بار با برداشتن پارچه از صورت او، مرگش را آشکار ساختند؛ (1) اما با این همه، گروهی با ادعای زنده بودن اسماعیل او را مهدی امت خواندند.

در مذهب اسماعیلیه، توجه به اندیشه مهدویت در اسلام که پیش از آن نیز برخی دیگر از علویان بدان قائل بودند، امری ضروری است. چنین نگرش و گرایشی در جامعه تا حدود زیادی از فشار و اختناق، نا امیدی، تحیر و درماندگی مسلمانان ناشی بود که حکومت ها تمام روزنه های امید را بر آنان بسته بودند و در واقع این گرایش، نتیجه طبیعی اوضاع فرهنگی، سیاسی و اجتماعی روزگار بود، اما چنین حاصلی به تدریج به اندیشه ای نهادینه شده و نظام یافته تبدیل گردید و

جریان های اجتماعی و فرهنگی را ایجاد کرد. اسماعیلیه سالیانی با چنین اندیشه ای فعالیت کردند و زیستند. امام کاظم علیه السلام با تبیین و بسط نظریه امامت، به نقد و رد نظریه اسماعیلیه پرداخت. بدین روی، امامان شیعه از جمله امام کاظم علیه السلام

ص: 471


1- محمد بن حسن طوسی نعمایی، الغيبه، تحقیق علی اکبر غفاری، ص 328.

به عمل گرایی و باطن گرایی اسماعیلیه سخت انتقاد و آن را نفی کردند.

اوضاع و احوالی که به دلیل انشعاب، در میان شیعیان به وجود آمده بود، موجب شد رهبری آنان با دشواری خاصی روبه رو گردد؛ ولی امام کاظم علیه السلام با علم و تدبیر امامت، جامعه شیعه را سامان دادند و این ساماندهی، آن گونه کارساز و مؤثر واقع شد که نه تنها شیعیان موفق شدند بر مشکلات داخلی غلبه کنند، بلکه به رسالت سیاسی و دینی خویش نیز توجه نمودند و همچون گذشته به استمرار اسلام راستین و مبارزه با خلفا پرداختند.

امامت امام و عکس العمل حاکمیت

وقت دوران امامت امام کاظم علیه السلام با اوایل شکل گیری حکومت عباسیان که از منصور عباسی آغاز شد و تا دوره هارون ختم گردید، هم زمان با خلفای عباسی (مهدی، هادی و هارون) بود. آنان به شدت از حرکت های سیاسی امام مضطرب بودند.

دوران منصور عباسی، به دلیل گسترش شیعه و حضور فعال نخبگان شیعه در شهرهای مختلف، به ویژه عراق، با سخت گیری ها و فشار زیاد همراه بود. پس از سپری شدن حکومت منصور، مهدی عباسی نیز آزادی امام را بر نتافت؛ از این رو، ایشان را دستگیر و به بغداد منتقل کرد. حتی نوشته اند یک بار به

حمید بن قحطبه دستور داد امام را به قتل برساند، اما خود وی شب در عالم خواب با تهدید امام علی علیه السلام روبه رو شد و از ترس دستور خود را

پس گرفت. (1)

پس از وی، هادی نیز همین شیوه را پی گرفت. او سخت گیری را بدان جا رساند که حقوق علویان را از بیت المال قطع کرد و به دستگیری گسترده علویان و شیعیان پرداخت. از علل تشدید کننده این سخت گیری ها، قیام شهید فخ بود.

ص: 472


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 270.

سخت گیری ها در این زمان به حدی شدت یافت که خلیفه به قتل امام تصمیم

گرفت، ولی فرصت نیافت. (1)

در زمان هارون هم کنترل و تعقیب امام در ابعاد مختلف ادامه یافت. هارون که از تمایل توده مردم به امام با خبر شد و این که آنها وجوه شرعی و مالیات اسلامی را مخفیانه به محضر آن حضرت می فرستادند، احساس خطر کرد و آن حضرت را به دار العماره احضار و از امام بازخواست نمود و گفت: این تو هستی که مردم در پشت پرده با تو میثاق می بندند و حاکمیت تو را می پذیرند؟» حضرت شجاعانه در برابر هارون ایستاد و در پاسخ فرمود: «تو فقط در ظاهر و بر جسم مردم حکومت می کنی، ولی من در اعماق جان و دل آنان

جای دارم.» (2)

دلیل این که حاکمان (به ویژه هارون) این محدودیت ها را نسبت به امام به وجود آوردند، بسیار روشن است؛ زیرا شواهد تاریخی نشان می دهد که اینان امامان معصوم را تنها رقیبان جدی حاکمیت خود می دیدند و به شدت هراس داشتند؛ بدین جهت، زمینه برخورد خشن با امام را فراهم کردند و سال ها ایشان را در زندان نگه داشتند.

یکی از مهم ترین عوامل این فشارها از سوی هارون این بود که وی نیز همانند اسلاف ستمگرش، نمی توانست شخصیت والای امام را تحمل کند و از این که می دید امام در قلب مردم جای دارند و خود هیج جایگاه مردمی ندارد، به شدت خشمگین شده و کینه امام را به دل گرفته بود. این کینه ها وقتی زبانه کشید که مجبور بودند به ظاهر در برابر امام تعظیم کنند. امام با اطلاع از کینه هارون نسبت به خود، سعی می کردند از بسیاری از پرسش های او (مانند

ص: 473


1- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 370.
2- ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ص 42.

حدود فدک، و این که با وجود عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله ، چرا علی ابن ابی طالب علیه السلام پسر عموی ایشان از او ارث می برد؟ و یا این که در حالی که شما فرزند فاطمه علیها السلام و على علیه السلام هستید، چرا به شما فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله می گویند که در تاریخ آن دوران ثبت شده است، با درایت و زیرکی عبور می کردند تا از شر او در امان باشند. (1)

دومین مسأله ای که خلفای عباسی به ویژه هارون را به وارد آوردن فشار و محدودیت نسبت به امام وامی داشت، این بود که نه تنها مردم عادی، بلکه بسیاری از کارگزاران به امام کاظم علیه السلام ارادت خاصی داشتند و گزارش های رسیده به هارون درباره آن حضرت، وی را به شدت نگران ساخته بود؛ لذا از ترس اقدام عملی امام علیه حکومت خود، از هر گونه سعایت علیه امام به شدت استقبال می کردند. بنابراین، پر واضح است که عمده مخالفت ها و برخورد بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق حکومت اسلامی و نیز از حمایت های سیاسی فرا گیر و گسترده شیعیان از امام در برابر خلفای جور حکایت دارد. امام همواره در خط مقدم مبارزه و مقابله با اندیشه های مسموم خلاف موازین اصیل و ناب اسلامی و در رأس آنها خاندان عباسی قرار داشتند و در مقابل، زمامداران عباسی نیز برای موجودیت و حاکمیت غیر مردمی و غیر شرعی خود، از ناحيه امام احساس خطر جدی می کردند؛ امری که تحمل عباسیان را به سر آورد و برخورد خصمانه و ناجوانمردانه ای را در حق آن حضرت روا داشتند و بنا بر منطق همیشگی حکومت های ستمگر در برابر منطق حق طلبانه آزادی خواهان، به زندان و تبعید امام روی آوردند؛ لذا آن حضرت بیش از ده سال از حیات پر برکت خود را در زندان هارون گذراندند.

ص: 474


1- محمد مومن شبلنجی، نورالابصار، ص 148- 149.

شیوه های مبارزاتی امام کاظم علیه السلام

اشاره

راه کار ائمه در برابر انحراف های امت از سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ، دو مرحله با ویژگی های خاص هر دوره است:

اول، رویارویی مستقیم به رهبری خود ائمه برای جلوگیری از انحراف. این مرحله پس از رحلت پیامبر اکرم و در امت اسلام شروع شد و تا پایان دوره امامت امام سجاد علیه السلام ادامه داشت. دوم، که شاخص اصلی آن ایجاد مرزبندی و چارچوب اختصاصی برای شیعیان بود. و در واقع به شیعه و شیعه گری شکل متمایز می داد، از زمان امام باقر علیه السلام و امام صادق

علیه السلام آغاز شد و به وسیله امام موسی بن جعفر علیه السلام ادامه یافت.

در ادامه به اقدامات و مبارزات امام کاظم علیه السلام در این مرحله حساس از حیات

نورانی ائمه می پردازیم.

1. زمینه سازی برای تشکیل حکومت

خلفای معاصر امام از جمله هارون، می دانستند که حضرت و پیروانش، آن ها را غاصب خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و زمام دار ستم گری می دانند که با زور و قدرت، سرنوشت مسلمانان را در دست گرفته اند و اگر روزی قدرت را به دست آورند، در نابودی حکومت آن ها لحظه ای درنگ نخواهند کرد. از سوی دیگر، همانان می دانستند که امام درصدد تشکیل حکومت است و آن را حق خود می داند؛ از این رو، نسبت به آن حضرت، حساس و درصدد از بین بردن ایشان بودند.

در مقابل، امام کاظم علیه السلام نیز از راه های مختلف می کوشیدند تا فرهنگ تشکیل حکومت اسلامی را در جامعه نهادینه نماید. این امر بسیار مهم بود؛ زیرا این اندیشه به وجود می آمد که حکومت از آن خاندان پیامبر است و بنی عباس، آن را

ص: 475

غصب کرده اند. گفت و گویی که میان پیشوای هفتم و هارون رخ داده، به خوبی از اهداف عالی امام در زمینه تشکیل حکومت اسلامی و نیز از نیات پلید هارون، پرده برمی دارد:

روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم)، به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به ایشان برگرداند. امام فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی!» هارون پرسید: «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد!» هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: «حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، افریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است.» هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند.» امام فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» (1)

2. یار گیری از میان مقامات حکومتی

نفوذ در حکومت غاصب، یکی از روش های بسیار مهم مبارزه امام بود. این رویکرد، هم موجب حفظ شیعیان می شد و هم امام از سیاست های حکومت آگاهی می یافت و در سمت و سوی مبارزه امام و شیعیان تأثیرگذار بود؛ یعنی راه کارهای مناسبی برای مبارزه با حکومت و حفظ شیعیان پیش بینی می نمودند. بدین منظور امام، برای سامان دادن به مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، برنامه ای تدارک دیدند که بر اساس آن نیروهای فعال و مطمئن، در

ص: 476


1- ابن جوزی، تذكرت الخواص، ص 350.

مسولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند که علی بن یقطین، یکی از اعضای فعال آن بود. وی بارها از امام خواست که اجازه دهد از مسولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و او را با کلمات زیر دل گرم می نمودند که «شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند.» (1)

بنابراین، وجود على بن یقطین در حکومت عباسیان که بعدا به تفصیل خواهد

آمد به چند صورت بود

الف) پشتیبانی مالی از امام؛

ب) کمک مالی به شیعیان؛

ج) رازداری (تقیه مداراتی).

3. روشن گری ماهیت حکومت عباسی و عواقب همکاری با آن

مبارزه منفی، یکی از روش های امام در برخورد با حکومت جور بود که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به حکومت، ظهور می نمود. روزی امام کاظم علیه السلام صفوان بن مهران جمال را احضار کردند. وی هر سال در موسم حج، شترانش را در اختیار هیأت خاصی از دربار هارون می گذاشت تا به

حج بروند و مراسم به جای آورند و یا احیانا بر مراسم حج نظارت داشته باشند. هنگامی که صفوان خدمت امام کاظم علیه السلام رسید، فرمود: «صفوان یک عمل تو همه کارهای زیبایت را زیر سوال برده است!» با تعجب پرسید: «فدایت شوم مگر چه کرده ام؟» امام فرمود: «کرایه دادن شترها به هارون برای مراسم حج، کار مناسبی نیست؟» عرض کرد: «من برای سفر حج کرایه می دهم خودم همراه آنان نیستم، بلکه عده ای از غلامان را می فرستم.» امام فرمود: «صفوان ! دوست داری

ص: 477


1- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 136.

ستمگران زنده بمانند ؟» عرض کرد: «البته که دوست ندارم !» حضرت فرمود: «هر کس بقای هارون و هیأت حاکمه اش را دوست بدارد، تا اجاره شترهایت را بعد از حج پرداخت کنند از آنان است و هر کس از ایشان باشد به جهنم فرو می افتد !»

چون صفوان سخنان امام را شنید، همه شترهای اجاره ای خویش را فروخت. وقتی هارون متوجه شد او را احضار و سرزنش کرد. صفوان گفت: «من پیر شده ام و توان ندارم. غلامان هم کارها را به طور شایسته و درست انجام نمی دهند.» هارون با عصبانیت رو به صفوان کرد و سری تکان داد و گفت: «خاموش! می دانم چه کسی به شما فرمان می دهد؛ کار موسی بن جعفر علیه السلام است.»

صفوان گفت: «من با موسی بن جعفر علیه السلام ارتباط ندارم، او در کارهای من دخالتی نمی کند.» هارون گفت: «اگر سابقه همکاری تو نبود، نابودت می کردم. » (1)

مبارزه منفی امام هفتم با حکومت هارون، چنان بود که شایعه فتوای حضرت مبنی بر حرمت ولایت و حاکمیت هارون در جامعه وجود داشت و کم ترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد.

4. هدایت پنهان مبارزان علیه حکومت وقت

امام خود به دلیل فراهم نبودن شرایط، قيام مسلحانه انجام ندادند، اما مبارزه امام در قالب دیگر بروز نمود و آن، حمایت از قیام ها و نهضت های انقلابی بود. قیام شهید فخ (حسین بن علی بن حسن المثنى بن الحسن المجتبی علیه السلام )، از جمله این قیام ها بود که حضرت از آن حمایت کردند. وی که از ستم ها و فشارهای روحی فرماندار مدینه به علویان به ستوه آمده بود، به قیام مسلحانه دست زد و این در زمانی بود که هادی، خلیفه ستمگر عباسی، حکومت را در دست داشت. قرار شد شبانگاهان قبل از اذان صبح حرکت آغاز شود. حسین که رهبری قیام را

ص: 478


1- هاشم المعروف الحسنی، سیره الائمه الاثنى، ج 2، ص 322.

عهده دار بود، خدمت امام موسی علیه السلام رسید. حضرت توصیه هایی به او فرمود: «تو شهید خواهی شد؛ ضربه ها را نیک بزن و نهایت تلاش خود را بنما. این مردم، فاسق هستند! به ظاهر ایمان دارند، اما در باطن، نفاق و شک را پنهان می دارند. همه ما مملوک خدایم و به سوی او باز می گردیم.» (1)

5. حفظ نیروهای کار آمد

اشاره

امام کاظم علیه السلام افزون بر نیروسازی و تربیت آن ها سعی می کردند نیروهای قدرتمند، مقاوم و آشنا به مصالح اسلام را حفظ کنند و در مقاطع مختلف از آنان بهره بگیرند. هم چنین توجه داشتند که آنها در حد امکان، شناسایی نشوند، بلکه با پوشش های مختلف چنان عمل کنند که هیچ گونه حساسیتی در حاکمان غاصب عباسی به وجود نیاید. علی بن یقطین با تمام اخلاص در خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام بود، در حالی که پست وزارت داشت و خمس اموال خویش را به حضرت می داد و به طرق گوناگون به یاران آن بزرگوار مساعدت می نمود. او زمانی اراده کرد هدایای ارزشمندی را که به وی می دادند، به آن امام همام بدهد. در موردی، پارچه گران بهایی را که هارون به وی هدیه داده بود، برای آن حضرت فرستاده، ولی امام چون می خواستند این نیروی ارزشمند را حفظ کنند، آن را برگرداندند و فرمودند: «از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهی.» (2)

از سوی دیگر، مأموران هارون مراقب تماس ها و چگونگی وضعیت علی بن يقطين بودند.

آنان علیه وی گزارش داده بودند که با موسی بن جعفر علیه السلام در تماس است و لباس و هدیه مخصوص هارون را به ایشان داده و حتی وضو و

ص: 479


1- بحارالانوار، ج 48، ص 165.
2- شیخ مفید، الارشاد في معرفته حجج الله على العباد، ص293.

نمازش را بر روش مذهب اهل بیت : انجام می دهد. هارون در پی این گزارش ها او را احضار کرد و با ناراحتى تمام از او پرسید: «آن لباسی را که هدیه دادم چه کردی ؟ اگر چنین ادعایی درست باشد، خون تو را خواهم ریخت!» على پاسخ داد: «در داخل بقچه ای گذارده و برای تبرک آن را حفظ کرده ام.» هارون یک نفر از کارگزارانش را در پی هدیه فرستاد و با آدرسی که علی بن یقطین داده بود، هدیه را مهر شده آوردند.

در مرحله دیگر، هارون مراقبانی بر علی گماشت. جاسوسان گزارش دادند که او نماز را همانند شیعه می خواند، اما هارون سرانجام دریافت که او هم چون اهل سنت نماز می گزارد. لذا خشم خود را فرو برد و رو به على کرد و گفت: «هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.» (1)

شهید مطهری و می نویسد:

علی بن یقطین، وزیر هارون است؛ شخص دوم مملکت است؛ ولی شيعه است، اما در حال استتار. او ظاهرش با هارون است، اما به هدف های موسی بن جعفر علیه السلام خدمت می کند و امام به او دستورهایی داد و وی اجرا

کرد و مصون ماند. (2)

در پایان باید گفت: شیوه های مبارزه سیاسی امام علیه السلام به موارد ذکر شده خلاصه نمی شود، بلکه حضرت در قالب دعا، موعظه و حتی زندان رفتن، به مبارزه با حاکمان عباسی پرداختند و سرانجام حکومت، آن امام بزرگوار را به شهادت رساند.

شهید مطهری و بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام می نویسد:

خلفا می دیدند که امام را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند به تمکین

ص: 480


1- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص 322.
2- نک: سیری در سیره ائمه اطهار، ص 181.

وادارند. به همین دلیل، بهترین راه و آسان ترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران

تمام می شود. (1)

هم چنین امام در این دوره، با نظارت مستقیم بر پایگاه های شیعی و هماهنگی با پیروان خود، هم در تثبیت تشکیلات تشیع و هم برای در پیش گرفتن مواضع سلبی و منفی در برابر حکومت، تلاش های مضاعفی انجام دادند که در این جا به دو مورد اشاره می کنیم

الف) توسعه تشکیلاتی شيعه
اشاره

امام کاظم علیه السلام در دورانی زندگی می کردند که برخی جریان های فکری و عقیدتی هم چون معتزله و اسماعیلیه، به اوج رسیده و برخی دیگر تازه در حال رشد بودند. از این رو، فضای ذهنی جامعه اسلامی، مملو از تعارضات بود و هوشیاری اسلامی و سیاسی مردم، دچار آفت های فراوانی شده بود. این وضعیت، عرصه را بر عالمان راستین و حاملان معارف اصیل اسلامی و صاحبان دعوت علوی تنگ ساخت. توسعه تشکیلات شیعی در این دوران، با تدبیر به موقع امام توانست مبارزه و حرکت فکری و سیاسی ایشان را مجال رشد و استمرار بخشد، شیعیان موجود را حفظ نماید و جریان فکری متقنی را برای جلو گیری از انحراف جامعه اسلامی ایجاد کند. در این باره یکی از صاحب نظران، ضمن تحلیل دوران امام می نویسد:

دورانی که امام کاظم علیه السلام در آن زندگی می کرد، با نخستین مرحله استبداد و ستمگری خلفای عباسی مصادف بود. آنها تا چندی پس از آن که زمام حکومت را به نام علویان در دست گرفتند، با مردم و به خصوص با علویان

ص: 481


1- همان، ص 190 .

برخورد نسبتا ملایمی داشتند، اما به محض این که در حکومت استقرار یافتند و پایه های سلطه خود را مستحکم کردند، بنا را بر ستم گری گذاشته، مخالفان خود را زیر شدید ترین فشارها قرار دادند. آنها حتی نزدیک ترین دوستان خود همچون عبد الله بن علی را به سبب تلاش های پنهانی اش برای به دست آوردن جانشینی سفاح کشتند. به همین ترتیب، ابوسلمه و ابومسلم خراسانی را نیز از بین بردند. بنابراین، منصور شمار فراوانی از علویان را به شهادت رساند؛ شمار بیش تری هم در زندانهای او

درگذشتند. (1)

این اعمال فشار در زمان امام صادق علیه السلام آغاز شد و تا زمان امام کاظم علیه السلام هم چنان ادامه داشت. فشار سیاسی عباسیان در دوره ای آغاز شد که پیش از آن امام صادق علیه السلام وامام باقر علیه السلام با تربیت شاگردان فراوان، بنیه علمی و حدیثی شیعه

را تقویت کرده و جنبشی قوی در میان شیعه پدید آورده بودند. امام کاظم علیه السلام پس از این دوره، در مرکز این فشارها قرار گرفتند. در عین حال، رسالت ایشان آن بود تا در این حرکت علمی، توازن و تعادل فکری را میان شیعیان برقرار کنند. طبعا عباسیان نمی توانستند تشکلی به نام شیعه را با رهبری امام بپذیرند. این مهم ترین عاملی بود که آن ها را وادار کرد تا امام را زیر فشار بگذارند. درعصر امام کاظم علیه السلام حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علويان عليه خلفای عباسی صورت گرفت که از مهم ترین آنها قيام حسین بن علی - شهید فخ - و نیز جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله بود که در زمان هارون رخ داد. در واقع علویان، مهم ترین رقیب عباسیان بودند و طبیعی بود که حکومت، آنان را سخت زیر نظر بگیرد. (2)

ص: 482


1- ابو علی بن فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری، ص 288.
2- رسول جعفریان، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، ص 348.
1. سیاست تقیه

در این برهه از زمان، در پیش گرفتن سیاست تقیه و مبارزه نرم و پنهان عليه حاکمان وقت بهترین کار در حفظ شیعه و توسعه تشکیلاتی شیعی بود. این امر در ساماندهی و حفظ یاران امام بسیار مؤثر بود؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب عليه حکومت مبارزه کنند. بدین سان حضرت به یاران خود دستور دادند که در بعضی موارد تقیه کنند. (1) در حقیقت " تقیه مداراتی" تغییر روش مبارزه بود. معمربن خلاد که از یاران موسی بن جعفر علیه السلام بود، از آن حضرت پرسید: «چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟» امام در پاسخ، از قول

جدش امام باقر علیه السلام فرمود: «رازداری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است. آنکه به تقیه عمل نمی کند ایمان ندارد.» (2) لذا امام وارد فعالیت ظاهری برخی جریان های شیعی که فکر می کردند مبارزه با حکومت عباسی، تنها بر خون دادن استوار است مانند قيام شهید فخ نمی شدند؛ مانند امام زین العابدين علیه السلام که وارد جریان های مبارزاتی توابین نشدند. در این زمینه، دیگر پژوهش گر معاصر در تبیین همین نکته می نویسد:

باید توجه داشت که امامان شیعه همگی بر لزوم رعایت تقیه پافشاری کرده ، می کوشیدند تا تشکل شیعه و رهبری آنها را به طور پنهانی اداره نمایند. با این حال شاهد این فشارهای زیاد، همان استواری های شیعه است که نمی توانست بدون چنین تلاش هایی پابرجا بماند. رهبری این حرکت و

ظرافتی که در هدایت آن به کار برده شد، عامل مهم استواری شیعه در تاریخ است. از همین رو؛ امام کاظم علیه السلام به شدت سیاست تقیه پیشه کرد و از هر

ص: 483


1- شیخ مفید، الارشاد ص، 274- 275.
2- شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 16، ص 204، ح 21359.

نوع افشای اسرار و روابط با شیعیان و آشکار نمودن آیین و امور عبادی و مذهبی شیعه، سخت جلوگیری نمود، تا بدانجا که حتی گاه در احادیث منقول از حضرت، نام ایشان حذف و با عبارت " عن الرجل"، "صابر" و "ابو ابراهیم" نقل شده است تا از انتساب آشکار روایت به امام جلوگیری شود. (1)

2. تأسیس سازمان وکالت

امام در کنار سیاست تقیه، برای حفظ شیعیان، به تأسیس و گسترش سازمان وکالت پرداختند تا بدین وسیله، ارتباط شیعیان با امام گسسته نشود. سازمان وکالت برای جلوگیری از انحراف شیعیان و برقراری ارتباط آنان با امامان شیعه و هم چنین جمع آوری خمس، زکات، نذر و هدایا از مناطق مختلف و تحویل آن به محضر امام، و نیز رساندن پاسخ های امام به سوالات و مشکلات فقهی - عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان، تلاش می کرد. این روش از زمان امام صادق علیه السلام به بعد عملی شد و فقدان تماس مستقیم میان امام و پیروانش را حل کرد و نقش مذهبی - سیاسی وکلا را افزایش داد. وكلا عمده کار خود را مخفیانه انجام می دادند. آنان شیعیان را بر مبنای نواحی مختلف تقسیم می کردند. از جمله می توان به نواحی بغداد، مداین، کوفه، بصره، حجاز و با گسترش اسلام قم، همدان، یمن و مصر اشاره کرد.

دلیل روشن بر گستردگی و افزایش فعالیت سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام افزایش وجوهاتی است که شیعیان پرداخت می کردند؛ چنان که گزارش های فراوانی از توزیع اموال و وجوه زیاد امام میان شیعیان و مستمندان مسلمان حکایت دارد. (2) امام در این زمینه، دارای وکیلانی در شهرهای مختلف عراق، حجاز و ایران بودند. ایشان در مصر نیز وکیلی به نام

ص: 484


1- هاشم معروف الحسنی، سيره الائمه الاثني عشر، ص 317؛ درسنامه سیره و تاریخ امامان، ص 209.
2- ابو جعفر محمد بن حسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا 7، ج 1، ص 276.

عثمان بن عیسی داشتند که رابط و هماهنگ کننده شیعیان با حضرت بود. (1)

3. شبکه ارتباطی میان امام و شاگردان

امام در کنار این فعالیت ها (سیاست تقیه و سازمان وکالت)، از طریق شبکه ارتباطی و مدرسه فقهی و علمی، شاگردان فراوانی تربیت کردند و با نفوذ دادن عناصر کلیدی از نخبگان شیعی مانند علی بن یقطین و جعفر بن اشعث در حکومت، خطرهایی را از شیعیان دفع می ساختند و در امور اجتماعی، اقتصادی، مالی و قضایی نیز از شیعیان حمایت می نمودند و فشارهای حکومت علیه شیعیان را نیز کاهش می دادند. لذا سازماندهی گسترده و هوشمندانه تشکیلات شیعیان، به قدری چشم گیر شد که حتی در بغداد، شهر امن و پایتخت عباسیان، محله های شیعه نشین ایجاد شدند و سازمان وکالت در آن ها فعال گردید، تا جایی که برخی به هارون گفتند: «اکنون دو خلیفه وجود دارد: یکی تو و دیگری موسی بن

جعفر » (2)

از این رو، خلیفه عباسی به فعالیت های دینی و فرهنگی امام، واکنش منفعلانه نشان داد و هارون سرانجام برای مقابله با شیعه و نفوذ و رهبری رو به گسترش و فراگیر امام کمر به قتل ایشان بست. او چند بار امام را دستگیر و بازداشت کرد که آخرین بازداشت ایشان چهار سال به طول انجامید. با آن که امام در زندان به سر می بردند، گسترش تشیع در جامعه و حضور فعال رهبران شیعی، از نگرانی هارون نکاست، تا این که سرانجام یحیی بن خالد به دستور هارون و توسط سندی بن شاهک، امام را در روز 25 رجب سال182 هجری در زندان بغداد به شهادت رساند. (3)

ص: 485


1- همو، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر غفاری، ص 329.
2- ابن شهر آشوب، المناقب، ج 2، ص 21385
3- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی )، ص503.
ب) تربیت نخبگان علمی
اشاره

یکی از روش های امام برای هدایت جامعه اسلامی، اطلاع یابی از مناسبات درونی حکومت وسیاست از طریق یاران نزدیک و مورد اطمینان و رویارویی با فرقه ها و تفکرهای موجود در آن دوران بود.

امام با این که در حکومت دخالت نداشتند و آن را غصبی و غیر شرعی می دانستند، به طور مستمر جریان های سیاسی روز را رصد می کردند. نمونه بارز نفوذ امام در حکومت وقت از طریق یاران باوفا و سیاستمدار مانند حضور موثر و کارساز علی بن یقطین، در حکومت بود. این امر جز با تدبیر و تدارک امام موسی بن جعفر علیه السلام مبنی بر ساماندهی مبارزات سیاسی و حمایت از نیروهای شیعی، هم چون علی بن یقطین برای تصاحب مسولیت های کلیدی حکومت میسور نبود. وی در شمار اصحاب خاص و بانفوذ امام کاظم علیه السلام در دستگاه عباسی در دوره مهدی و هارون بود و در حقیقت از آن به نفع شیعیان بهره می گرفت. على بارها از امام می خواست اجازه دهد تا از مسولیت های خویش در حکومت بنی عباس کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و به او می فرمودند: «این کار را نکن که ما به تو در آن جا انس گرفته ایم و تو مایه عزت برادرانت (شیعه) هستی و شاید خدا به وسیله تو شکستی از دوستانش را جبران نماید و توطئه های مخالفان را درباره آن ها بشکند. ای علی، کفاره گناهان شما، نیکی به برادرانتان است.» (1) و در جای دیگر فرمودند: «خداوند اولیایی در میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان خود حمایت می کند و تو از اولیای خدایی.» بنا به دستور امام کاظم علیه السلام دو مأموریت داشت:

ص: 486


1- بحارالانوار، ج 28، ص 136. 2. اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، ص433.
1. اطلاع دادن از مواضع خصمانه خلیفه به امام

اشراف اطلاعاتی از مواضع و واکنش های دشمن، همواره یکی از دغدغه های رقیبان قدرتمند در طول تاریخ به شمار می آید. تاریخ بشر نشان داده که پیروز میدان نبرد در مخاصمات، فرماندهان و امیر انی بوده اند که به موقع و به درستی، بر ضعف های دشمن آگاهی یافته و با برنامه ریزی و تمرکز بر آنها، رقیب قدرتمند خود را از میان برداشته و یا مانع پیشروی وی شده اند.

حضرت امام کاظم علیه السلام نیز به اقتضای عده و عده که در اختیار داشتند، بر این امر واقف بودند و از آن علیه دشمن بهره می بردند. گرچه امام به علم غیب لدنی مفتخر بودند و در نظر ظاهربینان به کسب اطلاع از دشمن به وسیله افراد عادی نیاز نداشتند، با توجه به این که استفاده از علم غیب امام به اذن الهی منوط بود و نیز همه معصومان در وهله اول، مأمور به انجام دادن امور از طرق عادی بوده اند، حضرت کاظم علیه السلام نیز با پیروی از این سنت الهی به پرورش

یاران باوفا، کاردان و شجاع برای نفوذ در قلب حکم رانی عباسیان مبادرت ورزیدند. در این زمینه، مطلبی از مرحوم مجلسی به یادگار مانده است که اشاره به هر دو رفتار امام یعنی استفاده از یاران برای خبر گیری و نیز علم غیب امامت در خبر دهی به اصحاب درباره مرگ موسی، خلیفه عباسی، قبل از اجرای نقشه اش برای مقابله شدید با امام است. مرحوم مجلسی در این باره می نویسد:

زمانی که قیام شهید حسین فخ سرکوب شد، سرهای آنان به همراه عده ای اسیر برای موسی فرزند مهدی از خلفای بنی عباس فرستاده شد. او دستور داد که اسرا کشته شوند. او از دیگر علویان سخن به میان آورد تا این که به نام امام موسی بن جعفر علیه السلام رسید؛ با خشم زیاد اظهار داشت: «حسین به دستور او قیام کرده، زیرا او وصی این خاندان است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده نگه دارم.» در این زمان، علی بن یقطین جریان را به صورت مکتوب به حضور امام تقدیم

ص: 487

داشت و آن حضرت را از این تصمیم با خبر نمود. امام عده ای از شیعیان و اهل بیت خود را احضار نمودند و در این باره با آنان به گفت و گو پرداختند. آنان پیشنهاد نمودند که حضرت خود را برای مدتی مخفی نماید که حضرت به آن ها بشارت مرگ موسی را داد. (1)

2. حمایت از شیعیان

در صدر اسلام با توجه به دستورهای دینی و محدودیت جمعیتی مسلمانان، همه مسلمانان در بیت المال سهیم بودند و بر اساس خانوار، حقوقی را دریافت می کردند؛ از جمله بنی هاشم افزون بر این که بر اساس آیه خمس، سهم سادات را دریافت می کردند، مانند دیگر مسلمانان دارای حقوق از بیت المال بودند، اما غصب حکومت خلفا بعد از رحلت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ادامه آن توسط خلفای بنی امیه و بنی عباس، قطع کامل حقوق بنی هاشم و شیعیان را موجب شد و این گروه از مسلمانان که زمانی آقای عرب بودند، در بدترین وضعیت زندگی را می گذراندند.

از این رو، یکی از تدابیری که ائمه اطهار : به اجرا در آوردند، یافتن راه هایی برای تقویت مالی شیعیان بود. امام کاظم علیه السلام در این باره دو راهکار مهم را طراحی و به اجرا در آوردند: یكی گرفتن بخشی از سهم شیعیان از بیت المال گرچه به صورت غیر مستقیم و از طریق یاران مستقر در حکومت؛ دوم، تشکیل سازمان وکالت و گرفتن وجوهات شرعی و کمک های بلاعوض از شیعیانی که دارای تمکن مالی بودند و تقسیم آن در میان شیعیان و دیگر مسلمانان نیازمند

برای نمونه، مرحوم کشی می نویسد:

علی بن یقطین نامه ها و اموال فراوانی را به وسیله دو نفر از معتمدان خویش

ص: 488


1- عیون اخبار الرضا 7، ج 1، ص 79.

برای امام ارسال داشت. قرار ملاقات در بیرون مدينه در محلی به نام " بطن الرمه" بود. امام خود طبق قرار در آن مکان حضور یافتند و اموال را از آنان

تحویل گرفتند. (1)

این ماجرا افزون بر این که رابطه علی بن یقطین و پشتیبانی مالی او از فعالیت های دینی امام را نشان می دهد، از تدبیر سیاسی عمیق امام و معرفی شاخه ای از تشکیلات سازمان یافته امام با مدیریت حکایت دارد. هم چنین علی بن يقطین برای کمک مالی به شیعیان و حمایت از آنان، هر ساله عده ای را از طرف خود به حج می فرستاد و به این بهانه، پول های زیادی به آن ها می پرداخت. هم چنین در مواردی که شیعیان می بایست مالیات می پرداختند، به ظاهر از آن ها می گرفت، ولی به صورت پنهانی به آن ها بر می گرداند. (2) این رفتارها هم چنین نشان دهنده راه کارهای علمی - اجرایی مأموریت وی در جهت پشتیبانی مالی از

حرکت های علمی - سیاسی امام بود.

حضرت کاظم علیه السلام در عین این که به تقیه به معنای کامل آن توجه داشتند، هرگز از حق مسلم شیعیان که زندگی در سایه امامت امام معصوم علیه السلام به عنوان اصلی ترین حقوق از دست رفته آنان بود، کوتاه نیامدند. از این احقاق حق و تلاش مستمر برای به دست آوردن آن، می توان به عنوان ویژگی بارز دوران امامت حضرت یاد کرد. از دیگر سو، محبوس کردن امام کاظم علیه السلام موجب حبس معارف و اندیشه های ایشان نشد؛ زیرا برای هدایت جامعه تنها حضور فیزیکی شرط نیست و گرچه ایجاد محدودیت می کرد، حضرت در دوران امامت خود برای مقابله با این نقشه دشمن با پرورش شاگردان برجسته و حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، به مبارزه با تفکرات مادی گرایانه پرداختند، به گونه ای که در دوران اسارت نیز تأثیر علمی، معنوی و معرفتی حضرت در جامعه وجود داشت.

ص: 489


1- محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفه الرجال (رجال کشی )، ص 236-437.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص158.

این رفتار حضرت، نشان دهنده آن است که غیبت امام، مانعی برای هدایت

جامعه و مبارزه با نظام های استبدادی نیست. علاوه بر علي بن يقطين، امام اندیشه ورانی را تربیت کردند که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی، از وثاقت و اطمینان بالایی برخوردار بودند. امام می دانستند که هدایت شیعیان و مبارزه با حکومت به انسانهای سیاست مدار، متدین و عالم نیاز دارد تا مسیر ایشان را ادامه دهند. شاگردان امام نیز با روش های گوناگون، به مبارزه با حکومت اقدام می کردند. حتی بعضی شاگردان و تربیت یافتگان امام همانند يونس بن عبد الرحمان، صفوان بن یحیی، محمد بن ابی عمیر، عبد الله بن مغیره، حسن بن محبوب سردار و احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی که از اصحاب اجماع شمرده شده اند، با بیان جایگاه حکومت و امامت و این که حکومت، حق خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است، با حکومت وقت مبارزه می کردند. عظمت این بزرگان چنان بود که روایان و محدثان، هرگاه حدیث و روایت خود را منتهی به یکی از افراد فوق می دیدند، آرامش خاطر می یافتند. آنان آثار فراوانی داشتند و برخی از آن ها سال های بسیاری را در زندان گذرانده بودند؛ مانند یونس بن عبد الرحمان، که استعداد بسیار بالایی داشت؛ برای مقابله با اندیشه های مسموم افراد و گروه های منحرف، نزدیک به هزار جزوه و مقاله نوشت. (1)

درباره یونس نوشته اند:

وی زیاد به حج رفت و خود می گفت: «در محضر معصوم علیه السلام بیست سال گوش دادم و بعد از آن بیست سال پرسیدم و بیست سال هم به پرسش دیگران پاسخ دادم.» (2)

ص: 490


1- بحارالانوار، ج 48، ص 172؛ محمد بن یعقوب کلینی، فروع کافی، ج 5، ص 106، ح 1.
2- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص313.

نتیجه

امام کاظم علیه السلام در مدت امامت خود با دو جریان انحرافی رو به رو شدند:

1. جریان انحرافی فکری - عقیدتی در درون جامعه شیعیان؛

2. جریان انحرافی سیاسی - اجتماعی بیرونی شامل حاکمیت خاندان عباسی و وابستگان به آنان که

جامعه مسلمانان را تهدید می کرد.

سیاست خلفای عباسی در رویارویی با ائمه معصومین : به ویژه امام کاظم علیه السلام ایجاد مضیقه شدید برای فعالیت های امام و اصحاب ایشان و موانع برای ارتباط گیری امام با شیعیان بود. زندان های طولانی المدت و شکنجه های طاقت فرسای روحی و جسمی و باز گذاشتن دست جریان های انحرافی درونی شیعه که دارای افکار و رفتارهای مغایر با خط مشی ترسیمی از سوی امام بودند، از عواملی به شمار می آمدند که با هدف به فراموشی سپردن تعالیم متعالی امام و نیز ایجاد تحير، تردید و اختلاف در میان شیعیان انجام می شدند؛ از این رو، امام برای ختناسازی تأثیر های منفی این دو جریان بر جامعه شیعه، راهبرد حفظ، گسترش و انسجام بخشی شیعیان را در پیش گرفتند که قبل از ایشان و در پی نهضت علمی امامین باقرین

علیه السلام به عنوان پیروان مذهب برتر علمی، عقیدتی و دینی، دارای جلوه و نماد مستقل و متمایز از دیگر مذاهب شکل گرفته بودند. در عین حال، از وضعیت دیگر مسلمانان به عنوان تشکیل دهنده جامعه بزرگ اسلامی غافل نبودند. بنابر این، با طراحی و سازماندهی نیروی های انسانی عالم و مورد اعتماد شیعی و تعیین نقش آنان در میان توده مردم و حاکمیت، شبکه ای مطمئن از یاران خود را در پهنای گسترده جغرافیای آن دوران جهان

اسلام ایجاد کردند.

ص: 491

خلیفه عباسی با زندانی کردن و سپس شهادت آن حضرت، به زعم خود در پی ناامیدی شیعیان و کنار گذاشتن بزرگترین مانع استمرار حکومت خاندان خود بر جامعه اسلامی بود، اما ساختار محکم سازمان وکالت که امام برای شیعیان تأسیس کرده بودند راه را بر توطئه های دشمنان بست، به گونه ای که بعدها در زمان خلافت مأمون، وی ناچار از دعوت از امام رضا علیه السلام برای حضور بی واسطه در حکومت در بالاترین جایگاه حاکمیتی بعد از خلیفه یعنی ولایت عهدی شد. مقایسه سپردن چنین جایگاه مهم حکومتی - با هر هدف و انگیزه ای - به فرزند امام کاظم

علیه السلام با عمل آن حضرت در قرار دادن مخفیانه یار باوفای خود علی بن یقطین در جایگاه وزیر خلیفه، از ثمربخشی راهبرد تشکیلاتی حضرت در نفوذ در ارکان حاکمیت حکایت دارد؛ زیرا چنین تدبیری سبب افزایش نیروهای وفادار به ایشان و اهل بیت : در درون حاکمیت و تأثیرگذاری آنان بر جهت دهی های خلیفه گردید تا جایی که مأمون با هر انگیزه ای که داشت، به این نتیجه رسید که حداقل برای حفظ و استمرار حاکمیت خود، جای جانشین امام کاظم علیه السلام ، نه در زندان، بلکه در کنار خود او و در منصب

ولایت عهدی است.

خلاصه این که تاریخ تشیع، تشکل گرایی، سازمان سازی، مدیریت منسجم بحران و ایجاد تشکیلات سازمانی در میان شیعیان را به نام آن امام همام ثبت کرده است. این تشکیلات با به روز رسانی و بومی سازی در دوره های بعد ادامه یافت و در مراحل گوناگون تاریخ تشیع بارور شد تا فرزند خلف آن حضرت، امام خمینی با الگوگیری از تشکیلات مرجعیت با شبکه نمایندگان آنان در سراسر بلاد اسلامی و استفاده تمام و کمال برای تأسیس حکومتی بر اساس آموزه های دینی اهل بیت : نمونه عینی و نتیجه ملموس تدبیر و دوراندیشی آن حضرت در دوران حاضر است.

ص: 492

منابع

1. ابن بابویه قمی شیخ الصدوق، ابو جعفر محمد بن حسین، عیون اخبار الرضا،

تهران: اعلمی، بی تا

2. ابن شهر آشوب السروى المازندرانی، المناقب آل ابی طالب، قم: مکتبه علامه،

بی تا

3. ابن فضل طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1390 ق.

4. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبین، تهران: موسسه اسماعیلیان،

1970 ق.

5. جعفریان، رسول، حیات فکری - سیاسی امامان شیعه، قم: انتشارات انصاریان،

1384 ش.

6. جمعی از مولفان، درسنامه سیره و تاریخ امامان، قم: موسسه انتشاراتی زراره،

1386 ش.

7. سبط ابن جوزی، تذكرت الخواص، نجف: للطبعه العلميه نجف، 1369 ق.

8. شبلنجی، محمد مومن، نور الابصار، مصر: الطبيعة اليوسفيه، بی تا 9. شيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الأرشاد في معرفته حجج الله على العباد،

قم: تحقيق موسسه آل البيت، 1413 ق.

10. طوسی نعمایی، محمدبن حسن، الغيبه، تحقیق على اكبر غفاری تهران: مکتبه

الصدوق، بی تا

11. طوسی، محمدبن حسن، اختيار معرفه الرجال (رجال کشی)، تصحیح مصطفوی،

مشهد: دانشگاه مشهد، بی تا.

ص: 493

12. قمی، ابن بابویه، ابوجعفر محمد بن حسین، معانی الاخبار، تصحیح علی اکبر

غفاری، قم: انتشارات الاسلامی، 1361 ش.

13. کلینی، محمد بن يعقوب، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران: دار الكتب

الاسلاميه، 1388 ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه الوفا، 1403 ق.

15. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، قم: انتشارات صدرا، 1377 ش.

16. هاشم المعروف الحسنی، سیره الائمه الاثني عشر، قم: دار التعارف، 1397 ق.

17. هیثمی، احمد ابن حجر، الصواعق المحرقه، قاهره: مكتبة القاهره، 1265 ق.

ص: 494

استراتژی امام کاظم علیه السلام و هژمونی حاکمان عباسی

مسعود پورفرد

*مسعود پورفرد (1)

چکیده

در این نوشتار، به تشکیلات تشیع به رهبری امام کاظم علیه السلام (148 - 183 ق) بر اساس چارچوب نظامند و انسجام منطقی شهید صدر و روش ترکیبی (متن - زمینه پرداخته می شود. امام در بدترین اوضاع سیاسی، با اتخاذ استراتژی ستیز از طریق ایجاد پایگاه علمی - فرهنگی، پایگاه ارتباطاتی - تشکیلاتی، پایگاه اقتصادی – معیشتی و پایگاه سیاست گذاری تشیع، در مقابل فرعونیان عباسی، تشکیلات تشیع را حفظ کردند. در این زمینه از عناصر سیاسی تقیه، نفوذ تاکتیکی، پیام های ارتباطی، انسجام و سازمان دهی، استقامت، صبر و آموزش و پرورش نیروهای کار آمد، به راهبرد موفقیت آمیزی دست یافتند. واژگان کلیدی: نهاد امامت، استراتژی ستیز، چارچوب انسجام منطقی، متن، زمینه و امام کاظم علیه السلام .

دارد .

مقدمه

در این پژوهش، برای شناخت راهبردها، اندیشه و مواضع سیاسی امام در دوره عباسیان، به دنبال این سوال اصلی هستیم که امام چه راهبرد سیاسی

ص: 495


1- ستادیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نائب رئیس انجمن مطالعات سیاسی حوزه

موفقیت آمیزی را در فضای استبدادی، سلطه و هژمونی عباسیان برای تشکیلات تشیع و نهاد امامت انتخاب نمودند؟ عناصر این راهبرد چه بوده که باعث شد، امام تشکیلات تشیع را در بدترین اوضاع سیاسی حفظ کنند؟ بر این اساس، فرضیه پژوهش این است که: نهاد امامت به رهبری امام کاظم علیه السلام در یک پروسه تدریجی (استراتژی ستیز) به عنوان" متن" از طریق اقدام فرهنگی - اجتماعی (تقیه و استقامت) از ساخت قدرت به عنوان " زمینه" نقد و آن را نفی کرده و در مقابل، ساخت قدرت در یک عمل سیاسی - اجتماعی (حذف تشیع)، تشکیلات شیعه را به باز تولید واکنش جدید(حفظ تشیع)، سوق داده اند.

چارچوب پژوهش

اشاره

با توجه به این که استراتژی و برنامه های امام کاظم علیه السلام نظام مند و منسجم بوده، از چارچوب انسجام منطقی شهید صدر استفاده شده است. توضیح این که در چارچوب انسجام منطقی شهید صدر باید بین ثابتات، هسته و کانون راهبردها و اندیشه امام کاظم علیه السلام با متغيرات، تاکتیک ها، مواضع و فعالیت امام تفکیک قائل شد تا در تحلیل سیاسی این متن تاریخی – سیاسی، از اشتباه و خطای فکری مصون بمانیم. اینک به چارچوب انسجام منطقی وی می پردازیم. در مورد مهم باعث شده که وی چارچوب انسجام منطقی را توصیه کند:

اول، روشی که باعث شد تا مباحث اسلامی، فاقد نگرش نظام مند باشند و اجزای ساختار اندیشه سیاسی اسلام، بی هیچ قاعده ای کنار هم قرار گیرند؛ هر چند این کنار هم قرار گرفتن ها در نهایت نظمی را پدید آورده، هیچ گاه درباره رابطه منطقی اجزا و میزان تاثیر و تاثر آن ها در یكدیگر کاوش و به آن دقت نشده است.

دوم، به شکل پیدایش عناصر ثابت و موقت در نصوص دینی چندان توجهی نگردیده و با تمام آنچه وارد شده، به منزله حکم ثابت و عنصر جهان شمول

ص: 496

برخورد شده است. این عوامل از نظر صدر، سبب ناتوانی ما در حوزه سیاست و اندیشه سیاسی اسلام گردیده است. ایشان برای رفع این مشکل، مجموعه ای از عناصر و اموری را پیشنهاد می کند (1) که از نوعی وحدت و سازگاری کامل در

حوزه سیاست برخوردار است و رابطه ای مستحکم میان آنها وجود دارد. در واقع،

مجموعه این امور در چارچوب انسجام منطقی در حوزه سیاست عبارت اند از:

1. اعتقادات اسلامی

به آن دسته از باورهای اسلامی درباره خدا، جهان آفرینش و انسان می گویند که در حوزه سیاست، به عنوان زیربنا و مبنایی برای اهداف سیاسی اسلام تلقی می شود. در واقع، این امور که نمود باورهای اسلامی در حوزه سیاست محسوب می شوند، مشتمل بر قضایای «هستی» است که نوع نگرش اسلام را به خدا، جهان و انسان از زاویه مرتبط به سیاست و رابطه سیاسی فرد و جامعه بیان می کند؛ برای مثال این قضایا جزء اعتقادات اسلامند:

الف) خداوند تدبیر کننده همه موجودات و انسان هاست (خداشناسی)؛

ب) اصل حق مداری جهان هستی و هدفمندی آفرینش، بر پایه قوانین و سنن

الهی استوار شده و انتظام یافته است (هستی شناسی)؛

ج) غریزه حب ذات، انگیزه اصلی برای رفع نیازمندی های انسان است

(انسان شناسی). (2)

2. اهداف سیاسی اسلام

این اهداف، مشتمل بر قضایای «باید» هاست که از اعتقادات سیاسی استنتاج می شود. در واقع، برخی از این قضایا به صورت امور و اصول مسلم در زمینه

ص: 497


1- نک: مهدی هادوی، مبانی کلامی اجتهاد، ص 390 - 396.
2- سیدمحمدباقر صدر، فلسفتنا، ص 253 - 260 و اقتصادنا، ج 2، ص 30 - 32

سیاست تلقی می شوند و زیربنای نظام سیاسی اسلام هستند که از آن به مبانی سیاسی تعبیر می کنیم. برخی دیگر، اغراض و مقاصد نظام سیاسی را مشخص می کنند که به آن اهداف سیاسی می گوییم؛ برای مثال مباحثی از قبیل نفی سلطه سیاسی انسان بر انسان در بخش مبانی قرار می گیرد و بحث عدالت اجتماعی - سیاسی و نیل به سعادت و رفاه از اغراض و اهداف است. (1)

3. الگوهایی از روابط سیاسی

به مجموعه الگوهایی از روابط سیاسی افراد، سازمانها و عناصر دخیل در حوزه سیاست گفته می شود که دین در صدد تثبیت آنها در جامعه است؛ به تعبیر دیگر، مجموعه ای از نهادهای سیاسی که با یكدیگر روابط خاصی دارند و دستگاه هماهنگ را تشکیل می دهند. نهادها در بحث نظام سیاسی، همان الگوهای تثبیت شده از روابط افراد، سازمانها و عناصر مؤثر در زمینه سیاسی است.

پس به نظر می رسد که براساس مبانی سیاسی برای رسیدن به اهداف سیاسی، مجموعه عناصر سیاسی در دین آورده شده که از آن به الگوهایی از روابط سیاسی یاد می شود. شهید صدر به برخی از نهادهای سیاسی اسلام مانند قانون گذاری، اجرایی، سیاسی و قضایی اشاره کرده است. نکته مهمی که ایشان به آن توجه داشته، مساله ای است که براساس مبانی و در جهت اهداف با توجه به موقعیت، ویژگی های خاص برای الگوهایی از روابط سیاسی قائل است؛ به تعبیر دیگر، شیوه ای ثابت برای تطبیق عناصر «الگوهایی از روابط سیاسی اسلام» در موقعیت های خاص زمانی و مکانی مختلف وجود دارد. (2) بعد از این سه عنصر در بحث چارچوب انسجام منطقی، شیوه دست یابی به باورها، اهداف و الگوهای

ص: 498


1- اقتصادنا، ص 15 - 30.
2- سیدمحمدباقر صدر، مدرسه الاسلاميه، ص 30 - 33: مقاله « الانسان الْمُعَاصِرُ وَ قُدْرَتِهِ عَلَى حَلَّ الْمُشْكِلَةِ الاجتماعيه » ».

سیاسی را می توان در شش مرحله قرار داد:

1-3- استخراج و کشف عناصر دینی مورد کاربرد در حوزه سیاستر؛

2-3- تفكيك عناصر جهان شمول از عناصر موقت سیاست؛

3-3- دست یابی به عناصر جهان شمول؛ یعنی عناصری که در تمام زمان ها

برای بشر ثابت است. منظور از عناصر موقت، عناصری است که عصری بوده و به زمان خاصی اختصاص ندارد. سیاست در ورای عناصر موقت نهفته است؛

4-3- طبقه بندی عناصر جهان شمول در سه بخش باورها، اهداف و الگوهای

سیاسی؛

5-3 - هماهنگ سازی عناصر جهان شمول برای رسیدن به مجموعه ساز و کارها؛

3-6 - طراحی سازو کار بر اساس عناصر جهان شمول. (1)

نمودار چار چوب انسجام منطقی در نظر شهید صدر پس از بازسازی

جدول

ص: 499


1- نک: عبدالجبار الرفایه، منهج الشهيد صدر في تجديد الفكر الاسلامی، ص 30 - 32

روش پژوهش

در پاسخ به این که چگونه می توان اندیشه و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام را در دوره عباسیان (چهار خليفه) به عنوان یک متن فهمید، از روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه ای استفاده کرده ایم).

برخی از صاحب نظران سیاسی، در پاسخ به مساله اساسی مطروحه ( مبنی بر این که چگونه می توان یک متن را فهمید)، به دو متدولوژی رایج ولی کاملا متفاوت اشاره و تصریح کرده اند که هر دو مقبولیت نسبتا گسترده ای دارند:

یک متدولوژی، قرائت زمینه ای (1) است که چارچوب یا زمینه را تعیین کننده معنای متن می داند و فهم معنای هر متن را به فهم زمینه های فکری، دینی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آن متن منوط می سازد. مطابق این متدولوژی، در هر گونه تلاش برای فهم معنای متن، باید زمینه کلی (2) را بازسازی کرد که متن در آن تکوین یافته است.

دیگری متدولوژی قرائت متنی (3) است که بر «خودمختاری ذاتی متن» (4) به

صورت یگانه کلید ضروری برای فهم معنای آن تأکید دارد و هر گونه تلاش برای بازسازی زمینه اجتماعی و تاریخی متن به منظور فهم معنای آن را تلاشی بیهوده تلقی کرده، کنار می گذارد.

هر دو متدولوژی پیشین به تصریح این صاحب نظران، نقص اساسی دارند و هیچ کدام از آن ها، نمی تواند روش یا ابزار کافی و مناسبی برای دست یابی به فهم درست اثر یا متن باشد؛ به همین سبب، اسکینر یکی از این صاحب نظران، هر دو

ص: 500


1- Methodology of Contextual Reading
2- Total Context
3- Methodology of Textual Reading
4- Autonomy of The Text Itself

متدولوژی را به صورتی نقادانه بررسی و ارزیابی می کند و از این رهگذر، متدولوژی خاصی را سامان می دهد. این متدولوژی به زعم وی، از انتقادهای وارد شده به آن دو متدولوژی مبرا بوده، دارای ویژگی ها و مزایایی است که نه در آن دو متدولوژی و نه در سایر متدولوژی ها یافت نمی شود. (1)

به نظر این صاحب نظر علوم سیاسی، متدولوژی قرائت زمینه ای اساسا در مقابل متدولوژی متنی قرار دارد و بیش از همه، با مخالفت آن دسته از مورخان فلسفه و نظریه پردازان سیاسی مواجه شده که مایلند بر استقلال متن و بالتبع بر متدولوژی قرائت متنی تأکید کنند. دلیل این مخالفت تا حد زیادی روشن است؛ زیرا طبق مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی، متون کلاسیک دارای عناصر فرازمانی در قالب ایده های عام یا دارای حکمت فرا تاریخی با کاربرد عام هستند و با تأمل و تمرکز صرف بر این متون، به چنین عناصر و ایده های عامی می توان دست یافت و دیگر به بررسی زمینه اجتماعی و تاریخی این متون برای نیل به

چنین هدفی نیاز نیست.

دیگر مفروض متدولوژی قرائت متنی، این است که اطلاعات نهفته در درون خود متن برای فهم آن کافی است؛ به همین دلیل، به مطالعه موضوعاتی چون زمینه اجتماعی و تاریخی متن یا زندگی نامه نویسنده و امثال آن که خارج از متن قرار دارد و هیچ بخشی از ساختار متن را تشکیل نمی دهند، نیازی نیست. بر پایه این مفروض، دخالت دادن هر گونه اطلاعاتی غیر از اطلاعات خود متن در جریان تفسیر آن متن، نوعی خطا به شمار می رود که خلوص و اصالت متن را خدشه دار ساخته، برای تفسیر آن نامربوط هستند.

بر اساس متدولوژی قرائت زمینه ای، هر دو مفروض بنیادین متدولوژی قرائت متنی اشتباه است و هیچ متنی جدا از زمینه اجتماعی و اوضاع و احوال تاریخی

ص: 501


1- Skinner, Quentin, Meaning and contex, 1998.,p105

آن فهمیدنی نیست و نمی توان بدون توجه به این زمینه ها، به معنا و پیام مندرج در متن دست یافت.

بر خلاف متدولوژی قرائت متنی، متدولوژی قرائت زمینه ای بر این فرض استوار است که باید هر متن را بر حسب زمینه اجتماعی و اوضاع تاریخی نگارش آن قرائت کرد و فهم معنای متن یا فهم هر ایده و اندیشه ای، مستلزم فهم زمینه ای است که نویسنده در آن، یک نوع کلمات و عبارات متن را بر می گزیند. بر این اساس، همان گونه که انتزاع فرد از جامعه نه ممکن است و نه مطلوب، انتزاع اندیشه و متن از زمینه اجتماعی و تاریخی آن نیز چنین است؛ پس نمی توان معنا یا اندیشه نهفته در متن را به شکل مجرد یا غیر تاریخی دریافت؛ البته این بدان معنا نیست که یک مفهوم یا یک اندیشه را بتوان به طور همسان و یکنواخت در طول تاریخ بشری مطالعه کرد؛ بلکه بدین معناست که آن مفهوم یا اندیشه را باید در یک دوره تاریخی خاص و بر حسب تحولات فکری، سیاسی و اجتماعی آن دوره مطالعه کرد.

بدیهی است که بخشی از این مطالعه، باید بر این متکی باشد که نویسنده در چه نوع جامعه ای متن خود را نوشته و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه در آن زمان چگونه بوده و او در چه وضعیتی قرار داشته است. با وجود این، به نظر این صاحب نظر علوم سیاسی، انتقادهایی اساسی و جدی به متدولوژی قرائت زمینه ای وارد است. یکی از مهم ترین این انتقادها آن است که وی این متدولوژی را مبتنی بر یک اشتباه اساسی درباره ماهیت رابطه بین متن و وضعیت محیطی آن تلقی می کند؛ یعنی اسکینر مطالعه زمانه و زمینه اجتماعی را برای فهم متن مفید و لازم می داند، ولی مفروض پایه ای متدولوژی قرائت زمینه ای را مبنی بر این که فهم متن باید بر حسب زمینه اجتماعی آن صورت گیرد، مفروضی اشتباه و نادرست می شمارد؛ در نتیجه متدولوژی متکی بر این مفروض را نیز برای فهم معنای متن ناکافی و نامناسب می داند؛ البته وی این واقعیت را می پذیرد که شناخت زمینه متن، به فهم معنای آن کمک می کند و حتی

ص: 502

چنین واقعیتی را منعکس کننده این واقعیت بزرگتر و انکارناپذیرتر می داند که برای اجرای هر کنش، همیشه مجموعه شرایطی وجود دارد که آن کنش را پدید می آورد یا آن را متفاوت ساخته یا در صورت فقدان آن ها، کنش مزبور رخ نمی دهد و یا این که وقوع کنش بر اثر وجود آن مجموعه شرایط، پیش بینی پذیر است.

حاصل کلام این که ادعای اصلی اسکینر، این است که درک معنا و درک بار قصد شده برای فهم متون ضروری است؛ با وجود این، چنین فهمی نه صرفا از مطالعه زمینه اجتماعی متن به دست می آید و نه از مطالعه محض خود متن؛ از این رو، نه متدولوژی قرائت متنی و تمرکز بر مطالعه خود متن و نه متدولوژی قرائت زمینه ای و تمرکز بر زمینه اجتماعی و تاریخی آن، هیچ کدام به تنهایی برای فهم متون کافی نیستند. به نظر وی پس از نقد این دو متدولوژی، بر اساس نظریه کنش گفتاری آستین، متدولوژی خاص خود در تفسیر متن و فهم معنای آن را ارائه می کند. اسکینر از جمله متفکرانی است که به مقوله متدولوژی و کاربرد آن در پژوهش های علوم انسانی، به ویژه در علوم سیاسی، توجه ویژه ای داشته است. پژوهش های روشمند و نگارش آثار بر اساس متدولوژی خاص، از ویژگی های بارز این صاحب نظر است. نقد اصلی وی بر این متدولوژی، تکیه صرف بر زمینه اجتماعی - تاریخی متون به صورت عامل تعیین کننده معنای آن ها و نادیده گرفتن مباحث فکری و زبان شناختی و قواعد مرسوم در هر مقطع تاریخی از یک طرف و بی اعتنایی به نویسنده و بی توجهی به نیت او در نگارش متن، از طرف دیگر است. وی خود ضمن توجه به این دو طرف و با بهره گیری از دیدگاه های فلسفی و زبان شناختی، در پی رفع این نقص

بر آمده است. (1)

ص: 503


1- کوئنتین، اسکینر، ماکیاولی، ترجمه عزت الله فولادوند، ص 49.

نمودار روش ترکیبی قرائت (متنی و زمینه ای) پس از بازسازی

روش قرائت ترکیبی (متنی - زمینه ای)

جدول

مفاهیم و واژگان پژوهش

- زمینه عملی: (1) زمینه عملی، فعالیت سیاسی یا ویژگی های مربوط به ساختار قدرت است که نهاد امامت آن را مخاطب قرار می دهد و متن، پاسخی به آن است.

- دولت عباسیان: در این جا منظور Government است و به ساخت قدرت در

دوره عباسیان نظر دارد که شامل نهاد های دولتی در عرصه زمینه سیاسی است.

- استراتژی ستیز: منظور از استراتژی ستیز در این پژوهش، هرگونه داد و ستد در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد در خصوص "متن" و "زمینه" است که مفاهیم داد و ستد نقادی و تقابلی را شامل می شود.

- نهاد امامت: منظور تمام تشکیلات تشیع به زعامت و رهبری امام کاظم علیه السلام

از سال 148 تا 183 قمری است.

ص: 504


1- Practical context

- تقیه و استقامت: اهل لغت تقیه را در معنای تحفظ و مصونیت به کار برده اند. در اصطلاح از آن جا که تقیه، روشی برای محفوظ ماندن از خطر است، مفهوم آن در قرآن و سنت، عبارت است از «اظهار کفر و پنهان کردن ایمان» یا تظاهر به باطل و مخفی کردن حق». تقیه به «خوفی»، «مداراتی» و «كتمانی»

تقسیم می شود. تقیه خوفی نیز گاهی به سبب ورود ضرر به جان یا آبرو و یا مال متقی و وابستگان اوست و گاهی به علت احتمال وقوع ضرر بر دیگر مومنان است و گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است؛ مثلا ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانان، سبب تقیه می شود. تقیه مداراتی، عبارت است از جلب دوستي مخالف، به سبب مصلحت، بی آن که ضرر او شخص را تهدید کند. تقیه کتمانی، به خودی خود دارای ارزش است و در برابر افشای سر قرار دارد. منظور از استقامت، سیاست مقاومت در برابر دشمن است که با توجه به اهداف و ماموریت ها از طريق تقیه و صبر و با استفاده از تجربه عملی سیره پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه صورت گرفت.

زندگی نامه امام هفتم

امام موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر 128 قمری در «ابواء» (محلی بین مکه و مدینه) زاده شد. مادر آن حضرت حمیده، بانویی از اهل مغرب یا اندلس بود. لقب آن حضرت "كاظم "و"عبد صالح" است. هم چنین به سبب حاجت گرفتن شیعیان و دوستداران علاوه بر موارد قبلی، لقب "باب الحوائج " به آن حضرت داده اند. کنیه آن امام همام "ابوالحسن" و "ابو ابراهيم " است. (1) ایشان از مجموع بیست سالی که در کنار پدر بزرگوار خود بودند، پنج سال آن را در روزگار امویان، چهار سال و شش ماه در روزگار سفاح و نه سال و اندی در دوران

ص: 505


1- ابن جوزی، تذکره الخواص، ص313.

حکومت منصور دوانیقی گذراندند. امام کاظم علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارشان در سال 148 قمری در حدود 35 سال امامت و زعامت روحی و معنوی مردم را به عهده گرفتند. آن حضرت ده سال از این روزگار را با منصور، یازده سال با محمد المهدی پسر منصور معروف به مهدی، یک سال با موسی الهادی معروف به هادی پسر مهدی و سیزده سال دیگر عمر خود را با هارون الرشید سپری کردند و سر انجام در 25 رجب سال 183 قمری، در زندان هارون و به دست سندی بن شاهک، زندانبان هارون به وسیله زهر به شهادت رسیدند. (1)

اوضاع زمانه

اشاره

دوره 35 ساله زعامت امام کاظم علیه السلام ، با سال های آخر خلافت منصور دوانیقی (148 - 158 ق) خلافت مهدی (158 - 169 ق)، هادی (169 - 170 ق) و سیزده سال از حکومت هارون (170 - 183 ق) مقارن بود. منصور در تمام مدت خلافتش، شیعیان را تعقیب و تهدید می کرد و از اذیت و آزار، حبس و به شهادت رساندن مخالفان خود دریغ نمی کرد. او حتی در دوره امام صادق علیه السلام ، بسیاری از جنبش هایی که نشانه ای از آزادی خواهی داشتند، به شدت سرکوب کرده بود. منصور در سال 145 قمری بغداد را توسعه داد و از معماری ایرانیان در نوسازی شهر استفاده فراوانی کرد و حتی خاندان برمکی را در اداره مملکت به سبک ایرانیان به کار گرفت. (2) امام در دوره یازده ساله از فرمانروایی مهدی عباسی، در کنار کارهای فرهنگی - فکری و اشتغال به تدریس، به برقراری ارتباط میان خود و شیعیان در نواحی مختلف و سازماندهی آنان پرداختند و مشکلات معیشتی و اقتصادی شیعیان را برطرف کردند. با کشف این اقدامات، امام مدتی زندانی و

ص: 506


1- مفید، ارشاد، ج 2، ص 236.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 364 - 391.

سپس آزاد گردیدند. (1) نرمش های ظاهری مهدی عباسی در زمینه آزادی و رفاه اقتصادی، فرصتی شد تا تشکیلات شیعیان منسجم تر شود ولی با گذشت زمان، به دلیل گسترده شدن بساط خوش گذارانی مهدی، مجددا فضای اختناق به وجود آمد. (2) رفتار ناشایست خلیفه با يعقوب بن داوود (وزیر او)، در تذکر اخلاقی که وی به مهدی داده بود و نیز برخورد خلیفه با امام کاظم علیه السلام در مسأله تحریم شراب در قرآن، نمونه هایی از مخالفت مهدی با دستورهای اسلام بود. (3)

پس از مهدی عباسی فرزندش هادی قدرت را در دست گرفت. هر چند مدت خلافت هادی بیش از یک سال طول نکشید، سبب حوادث بسیار تلخی گردید که برای شیعیان و امام کاظم علیه السلام بسیار ناگوار بود. او دائما در این مدت کم، به فرمانروایش دستور می داد شیعیان را بازداشت کند و به زندان بیفکند. (4) در دوره هادی، فرماندار مدينه سخت گیری های شدید علیه شیعیان انجام می داد. (5) این امر به قیام فخ در دوره هادی منجر شد. در این قیام انقلابی، حسین بن علی از شیعیان مدینه، چون از حکومت عباسیان و ستم بسیار ایشان به ستوه آمد، با رضایت تلویحی امام کاظم علیه السلام ، عليه هادی قیام کرد و با گروهی حدود سیصد نفر از مدینه به سوی مکه به راه افتاد، ولی سپاهیان هادی در محلی به نام فخ، حسین و یارانش را محاصره کردند و او را به شهادت رساندند. (6) پس از هادی، هاورن برادر منصور حاکمیت را در دست گرفت. بیش ترین دوره امامت امام کاظم 7 در زمان خلافت هارون سپری شد. هارون در نظر بسیاری از مورخان، انسانی چند شخصیتی بود و تعادل شخصیتی نداشت. گاهی دستور به نصیحت و

ص: 507


1- تاريخ بغداد، ج 13، ص 30 - 31.
2- حياه الامام، ج 1، ص 439 - 445
3- الكامل في التاریخ، ج 6 ص 86..
4- تاریخ یعقوبی، ج 3، ص 142.
5- تاریخ طبری، ج 10، ص 25
6- مقاتل الطالبيين، ص447

توصیه می داد و تحت تأثیر آن می گریست و گاهی دستور به کشتار مردم بی گناه می داد. (1) حکومت در این دوره از نظر موقعیت رفاهی، اقتصادی و نوسازی، در بهترین وضعیت قرار داشت. او از زیر کی خاندان برمکی در اداره امور کشور استفاده می کرد و از طریق مالیات زمین های فتح شده و جمع آوری زکات، در آمد بسیار خوبی داشت. ولی این ثروت باد آورده، در خدمت چاپلوسان و خوش خدمتان به دربار عباسی صرف می شد. هارون در این دوره، با امام کاظم علیه السلام به شدت برخورد کرد و دائما امام را به بهانه های واهی به زندان می انداخت و عرصه را بر شیعیان روز به روز تنگ تر می کرد تا این که حضرت را در سال 184 قمری به شهادت رساند.

دوران امامت آن حضرت، با دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس مصادف بود. انقراض بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس در آن زمان رخ داد و بیش تر عمر آن حضرت در این دوران بود. بنی عباس برای تحکیم قدرت خود، سیاست مکر و فریب را در مورد شیعیان در پیش گرفتند. البته دوران زندگانی جدش امام محمدباقر علیه السلام و نیز پدرش امام صادق علیه السلام که در دوره چالش دو نظام سیاسی نامشروع بنی امیه و بنی عباس بود، به پایان رسیده و ایجاد يک فضای باز سیاسی و کم رنگ شدن نظارت سخت گیرانه حاکمان وقت، در زمان زعامت امام كاظم علیه السلام از بین رفته بود. عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه مسلمانان بودند، به ویژه در مسائل فقاهتی و دیگر دانش ها، با ایجاد مرکز علوم فقهی و نیز ایجاد دارالترجمه دولتی در بغداد، تلاش کردند تا نیاز صاحب نظران به امام کمتر شود. اما به نظر می رسد این امر به دلیل ضعف استدلال علمی و فقدان معنویت در آن مقطع، توفیق زیادی نصیب آنان نکرد البته برخورداری امام از "علم الهی"، شیعیان علاقه مند را راسخ تر در پیروی از مبارزه

ص: 508


1- ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ص 241.

امام کاظم علیه السلام با فرعونیان عباسی می کرد. این امر، ناشی از آموزه های دین اسلام است و این که امام به عنوان رهبر مسلمانان، مبارزه با فرعونیان را به عنوان يک رکن دینی، واجب می دانستند. پر واضح است که عمده مخالفت ها و برخورد بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ناب ایشان برای تحقق نظام اسلامی ولایت محور و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر و گسترده امام بر ضد فرعونیان ستمگر حکایت دارد. امری که تحمل عباسیان را به سر آورد و احساس خطر جدی آنان را موجب شد؛ لذا آنان بنا به خوی درندگی شان، به زندان و تبعید امام روی آوردند.

1. پایگاه علمی - فرهنگی

اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی از دو جهت قابل توجه و تأمل است: یکی محتوا و درون مایه آن که یک سلسله باورها و ارزش های متعالی را برای بشر عرضه کرده تا با تحول در بینش و ارزش، تمام ساحات زندگی وی را تحت تأثیر قرار دهد و اصلاح کند. دیگر، شیوه تأثیرگذاری و درونی سازی آن باورها و ارزش ها به عنوان فرایندی که در بستر حوادث و جریان های اجتماعی شکل می گیرد و نیز در درونی ساختن مولفه های فرهنگ، موثر است. از شیوه های ائمه : در تطبیق و درونی سازی فرهنگ، اصول و قواعدی که در نهادینه سازی بر آن ها تکیه شده است، می توان برای بازاندیشی فرهنگی آسیب دیده بهره برداری کرد. امام علیه السلام به عنوان حافظ ارزش ها و محتوای فرهنگ قرآنی در دوره عباسیان، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی برای بازاندیشی فرهنگ دینی، متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجاد شده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس بود.

امام مدینه را پایگاه فرهنگی و تربیتی خود قرار دادند. در این پایگاه فرهنگی

که قبلا امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام توسعه داده بودند، شیعیان زیادی از دور و

ص: 509

نزدیک برای کسب فیض به محضر امام کاظم علیه السلام می رسیدند و در مدینه و مخصوصا در ایام حج، از آن حضرت استفاده می کردند. با گسترش مکتب فکری ابو حنیفه در عراق و روی آوردن بسیاری از علماء و دانشجویان فقه به روش «قياس»، امام کاظم علیه السلام از طریق یک عمل فرهنگی، با واکنش روشن وارد صحنه شدند و بر حفظ میراث فرهنگی به جای مانده از آنچه در دین خدا، قرآن و سنت است، پای فشردند. امام در این زمینه، ابایی از تخطئه مکتب ابو حنیفه نداشتند. در عین حال و با این که حضرت از اعمال قياس منع می کردند ( انَّ احکام اللَّهِ لَا تُقَاسُ )، (1) به اهمیت عقل و جایگاه آن با این تعبیر: « انَّ اللَّهِ تبارک وَ تعالی اکمل لِلنَّاسِ الْحَجَّ بِالْعُقُولِ » (2) تأکید می ورزیدند. گروه زیادی از عالمان و راویان حدیث در این مکتب فرهنگی، پیرامون امام کاظم علیه السلام گرد آمدند و آن حضرت با توانایی بسیار، آراء خردمندانه ای در دانش های گوناگون دینی ابراز کردند. سید بن طاووس می نویسد:

یاران و نزدیکان امام در مجلس درس آن بزرگوار حاضر می شدند و هر گاه او سخنی می فرمود یا در موردی نظری ارائه می داد، به ضبط آن مبادرت

می کردند. (3)

پایگاه علمی – فرهنگی امام که برای ایجاد تشکیلات سیاسی امامت امری ضروری بود، به تدریج شروع به عضوگیری کرد تا این که شاگردان مکتب امام کاظم علیه السلام در تمامی عرصه ها درخشیدند و چون بنیان های علمی و فکری قوی محسوب می شدند، فرعونیان عباسی تاب تحمل آنان را نداشتند و شروع به اعمال خشونت و فشارهای اجتماعی - سیاسی کردند. يونس بن عبد الرحمان از جمله افراد این پایگاه فرهنگی است. وی در اعتقاد به امامت حضرت، چنان روشن بین

ص: 510


1- ارشاد، ج 2، ص 235.
2- اصول کافی، ج 1، ص 13.
3- الانوار البهيه ص 91.

و استوار بود که کوچک ترین نرمش و یا لغزشی را در مقابل منحرفان جایز نمی دانست و در برخورد با فرقه های انحرافی، موضع قاطعی داشت. او در پرتو انوار درخشان امام علیه السلام از چهره های درخشان جهان تشیع و شخصیتی ارزنده به شمار می رفت. (1) محمدبن مفضل بن عمر جعفی یکی دیگر از شخصیت های فرهنگی است. او را باب امام کاظم علیه السلام نامیده اند؛ زیرا او رابط میان مردم و حضرت بود. امام صادق علیه السلام توحید معروف خویش را به وی قرائت فرمود. (2)

محمدبن علی بن نعمان نیز از شخصیت های فرهنگی محسوب می شود، کنیه اش ابو جعفر و از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم بود. وی می توانست با هر مخالفی بحث کند و بر وی غالب گردد. (3)

عبدالله بن جندب بجلی از دیگر شخصیت های فرهنگی است. او مقام و شانیت بلندی نزد امام هفتم داشت و یکی از وکیلان آن حضرت به شمار می رفت؛ به طوری که فرزند امام، سوگند یاد کرد که عبدالله بن جندب مورد رضایت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و از مخبتين ماست. (4) تعداد دیگری در پایگاه علمی امام فعالیت داشتند. (5)

امام در این پایگاه فرهنگی از فرصت ها و زمینه های پیش آمده مانند روز نوروز که مجبور شدند در یکی از جلسات منصور دوانیقی حضور بیابند، از فرهنگ سازی دریغ نکردند و در احیای فرهنگ اعتراض و آزادی خواهی تلاش وافری از خود نشان دادند.

(6)

ص: 511


1- محمد بن علی اردبیلی، جامع الرواه، ج 2، ص 356 - 357.
2- رجال کشی، ص 210.
3- همان، ص 186.
4- منتهی الامال، ج 2، ص 276.
5- نک: معجم رجال حدیث، ج14، ص301.
6- محدث نوری می نویسد: «منصور دوانیقی در عید نوروز امام را مجبور کرد که در مجلس عمومی بنشیند و مردم برای عرض تبریک به محضرش بیایند و هدایا و تحفه ها را به حضور آن حضرت بیاورند. امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امرای لشکری و کشوری و عموم مردم برای تهنیت می آمدند و هدایا و تحفه های فراوانی می آوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت می کرد. آخرین فردی که به حضور امام آمد، پیرمردی سالمند بود که به امام عرضه داشت: "ای پسر دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله من مرد فقیری هستم که از مال دنیا بی بهره ام، اما سه بیت شعری را که جدم در رثای جدتان حضرت حسین بن على علیه السلام سروده، به خدمتتان تقدیم می کنم. " امام فرمود: " أَحْسَنْتَ ! بَارَكَ اللَّهُ فِيكَ ! هدیه ات را پذیرفتم، بفرما بنشین ! " آنگاه به خادم گفت: "از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمی دارد." منصور گفت: "همه آن ها را به حضرت کاظم علیه السلام بخشیدم، هرطور دوست دارد مصرف کند. " امام نیز تمام آن تحفه ها را به آن پیر مرد شیعی که زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین علیه السلام خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود.» ( مستدرک الوسائل، ج 10، ص 386.)

2. پایگاه ارتباطات - تشکیلات

تشکیلات و ارتباطات، متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی – اجتماعی است که زمینه اش رهایی از تنگناهای سیاسی ایجاد شده توسط بنی عباس بود.

با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی هر روز بیش از پیش احساس می شد و اهل بیت هم بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. این مسأله قبل از امام کاظم علیه السلام آغاز شده بود، ولی حضرت، شبکه را بر اساس نیاز شیعیان گسترش و پنهانی تر کردند. اسامی افرادی به عنوان نماینده شبکه ارتباطات آن حضرت در تاریخ ثبت شده است؛ از جمله: مفضل بن عمر جعفی، عبدالرحمان بن حجاج، عبدالله بن جندب، علی بن یقطین، اسامه بن حفص، ابراهيم بن سلام نیشابوری، یونس بن يعقوب، علی بن ابی حمزه بطائني، زياد بن مروان قندی، احمد بن ابی بشر سراج، عثمان بن عیسی رواسی و منصور بن يونس. (1) به طور کلی، دریافت وجوهات شرعی و هدایا و کمک به مستمندان، وظیفه نمایندگان امام بود و گسترش شبکه ارتباطی میان ائمه و شیعیان به وسیله نامه و توقیعات و بر اساس ضرورت، برخی محرمانه بوده است. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ رابطه میان

ص: 512


1- محمدرضا جباری، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، ج 1، ص 427

مردم و امام جدی شد. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد. از امام کاظم علیه السلام بیش از نود نامه در موضوعات مختلف و خطاب به افراد گوناگون بر جای مانده که نشان دهنده اهمیت آن امام همام به شبکه ارتباطات است. (1)

3. پایگاه اقتصادی - معیشتی

مال در اسلام، ودیعه ای الهی معرفی شده که از جانب خداوند در اختیار بشر قرار گرفته است. در سوره مبارکه نور آیه 33 به این امر مهم اشاره شده است:

وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ...). از این رو، حفظ مال و نعمت هایی که خداوند به انسان عطا کرده، همانند حفظ جان بر هر انسانی واجب است. امام در جهت این ارزش و باورهای قرآنی به انسجام دهی اقتصادی شیعیان اقدام می کردند. در واقع برنامه های اقتصادی ایشان بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی بود که

حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل سیاسی مستکبران عباسی برای

تضعیف و تحقیر مالی شیعیان به شمار می آمد.

گرچه برخی گزارش های تاریخی وضعیت اقتصادی فرعونیان عباسی را خوب توصیف کرده اند، اما شواهد فراوانی نشان می دهند که طبقه وسیعی از مردم در تنگ دستی زندگی می کردند. (2) شورش ها و اعتراض های متعدد مردمی نیز نشان دهنده نارضایتی عمومی از اوضاع اجتماعی - اقتصادی در این عصر است. به گفته مسعودی، مالیات های بسیاری در زمان خلافت منصور از کشاورزان گرفته می شد. (3) هم چنین وی سیاست سخت گیرانه اقتصادی و فشار مالی را علیه مردم در پیش گرفته بود تا مخالفان سیاسی را به ضعف بکشاند و زمینه

ص: 513


1- مکاتیب الائمه، ج 5، ص 30.
2- احمد امین، ضحى الاسلام، ج 1، ص 233.
3- مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 312.

شورش های مردمی را از بین ببرد. (1) این قیام ها، یک پای در مخالفت فکری و سیاسی با دولت عباسی داشتند و پای دیگر در بی عدالتی های اجتماعی و نابه سامانی های اقتصادی . (2) منصور و هارون، به طور آشکار، امام را از بسیاری از

حقوق و مزایای اقتصادی و مالی محروم کرده بودند. زمانی که هارون در سفر به مدینه، برای جلب نظر مردم به همه کمک های مالی کرد، امام و خانواده شیعیان انقلابی را از این کمک محروم ساخت. هنگامی که مأمون علت آن را پرسید، جواب داد: «فقر او نزد من محبوب تر از غنای اوست. اگر به این مرد پول بدهم، هیچ تضمینی ندارم که فردا با صد هزار شمشیر زن از شیعیان و موالیانش علیه من قیام نکند.» (3) اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم علیه السلام ، جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود. هارون از اقتدار مالی امام می ترسید و از دریافت خمس و زکات و وجوهات شرعی توسط امام غضبناک بود. (4) به طور کلی، اموال و ثروت امام کاظم علیه السلام شامل وجوهات، زکات، نذورات، صدقات و موقوفات می شد. این اموال را گاه، شیعیان مستقیما تحویل امام می دادند و گاه، از طریق وکلا و نایبان امام دریافت و توزیع می گردید. با تقویت و گسترش سازمان وکالت در عصر امام کاظم علیه السلام ، پرداخت های مالی شیعیان به تشکیلات امام نیز فزونی یافتند. (5)

وجود مبلغ هفتاد هزار دینار نزد زیاد بن مروان عیسی و مبلغ سی هزار دینار نزد علی بن حمزه از وکلای امام، از تشکیلات اقتصادی در آن عصر حکایت می کند. (6)

ص: 514


1- باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 1، ص 368.
2- احمد امین، همان، ج 1، ص 136-140.
3- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 131.
4- همان، ج 48، ص 132.
5- سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه ص 280.
6- شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص467، 1401ق.

هم چنین استفاده امام از موقوفه ها برای تقویت اقتصادی شیعیان صورت می گرفت. حضرت از درآمدهای حاصله از موقوفات، آن ها را در جهت تحکیم و گسترش تشیع به مصرف می رساندند. (1) ایشان همچنین یک سوم موقوفه پدرش را وصیت کردند. این امر نشان می دهد که اموال و املاکی از طریق موقوفه و ارث، از سوی امام صادق علیه السلام به ایشان منتقل شده بود. (2) به غیر از اموال یاد شده، بخش دیگری به نام اموال شخصی بود که به امام تعلق داشت. این اموال به امام هدیه داده می شدند. در بسیاری از موارد، شیعیان همراه خمس، زکات و وجوهات، هدایایی نیز برای شخص امام می فرستادند که امام آن را به مصرف تشکیلات شیعه می رساندند. (3)

امام هم چنین به سازماندهی و برنامه ریزی اقتصادی شیعیان توجه داشتند. قطعه رهبری فکری جامعه و پرداختن به عبادت و امور معنوی، زمانی با تلاش های اقتصادی جمع می شود که انسان سازماندهی و برنامه ریزی دقیق و معقولی برای زندگی خود داشته باشد. این که امام کاظم علیه السلام ، هم در صحنه فرهنگی و هم عرصه اقتصادی فعال و پرتلاش حاضر بودند، به دلیل اعتقاد و عمل به اصل برنامه ریزی در زندگی است. ایشان در مورد برنامه ریزی و مدیریت زمان و نقش آن در زندگی انسان تأکید فراوان کرده اند. (4) حتی در جزئیات این برنامه ها، به یکی از یاران خود می فرماید که از راه حرام به نوسازی و رشد اقتصادی نمی توان رسید.:

یا داوود ! انَّ الْحَرَامَ لَا ينمى وَ إِنْ نَمَى لَا يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ يوجر عَلَيْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ ؛ ؛

ص: 515


1- کافی، ص 47-48.
2- شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 28.
3- برای نمونه، می توان به هدایایی که علی بن یقطین برای امام کاظم علیه السلام می فرستاد، اشاره کرد. وی از موقعیت خود برای کمک به شیعیان و محرومان و همچنین کمک به شخص امام استفاده می کرد. (مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 456، قم، موسسه امام صادق علیه السلام ، 1380.)
4- حسین بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص 481، ترجمه احمد جنتی، تهران: علمیه اسلامیه.

مال حرام زیاد نمی شود، اگر هم زیاد شود برکت ندارد و آنچه از مال حرام انفاق شود، پاداش ندارد و آنچه را هم باقی بگذارد، برای رفتن او به جهنم،

خرج خواهد شد. (1)

امام در کنار برنامه های اقتصادی، موضع گیری هایی نیز عليه عباسیان داشتند؛ از

جمله:

الف) مبارزه با الگوی مصرف، انحرافات اقتصادی و مفاسد عباسیان؛ (2)

ب) منع کمک مالی به حاکمان ظالم عباسی، چنان که وقتی صفوان جمال از یاران حضرت شترهای خود را به هارون کرایه داده بود، وقتی حضرت او را توبیخ کردند. (3)

امام در جهت برنامه ریزی تئوریک، اقدامات عملی نیز برای حمایت های مالی از دوستان و شیعیان انجام دادند. کمک های مالی امام به شیعیان در روایات متعددی، ذکر شده که نشان می دهند هدف امام، تقویت پایگاه اقتصادی شیعه بوده است. در روایتی - که قبلا در بخش پایگاه فرهنگی بیان شد - امام در عید نوروز به دستور منصور به جمع آوری هدایای مردمی پرداختند و سرانجام، تمام

ص: 516


1- جعفر الهادی، الشئون الاقتصاديه، ص 293، 1403ق.
2- امام کاظم علیه السلام بارها به خلفای ظالم دنیا پرست عباسی را از این که اموال عمومی را صرف خوش گذرانی خود می کردند، اعتراض و انتقاد شدید می کردند. (محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 48، ص138، عزیزالله عطاردی، مسند الامام الكاظم علیه السلام ، ج 2، ص 144، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام ، 1409ق)
3- حضرت پس از آگاهی از کار صفوان به او فرمود: «چرا دشمنان ما را یاری می کنی؟» صفوان گفت: «من هیچ علاقه ای به هارون ندارم و بابت کرایه شتر هایم از او پول می گیرم.» امام فرمود: «آیا تو آن گاه که برای مسافرت، به هارون شتر می دهی دوست نداری او به سلامت از سفر برگردد و اجاره شتران تو را بپردازد؟» صفوان عرض کرد: «این که معلوم است، هر عاقلی چنین خواسته ای را از خدای خویش می خواهد.» امام فرمود: «ای صفوان، برای تو همین بس که دوست داری مدتی ظالمی زنده بماند تا تو ضرری متحمل نشوی و این خواسته تو، موجب بقای ستمگر و رضای تو به ظلم های او می شود و این گناه بزرگی است.» صفوان در پی سخنان روشنگرانه امام، تمام شتر های خود را فروخت و خود را از این انحراف نجات داد، هر چند این اقدام، باعث کدورت بین صفوان و هارون شد.(باقر شریف قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، ج 2، ص 266، قم: اسلامیه، 1389ق.)

آن هدایا را به فرد شیعه ای عطا کردند که ارادت و محبت خود را به اهل بیت و به ویژه امام حسین علیه السلام در قالب شعر بیان کرده بود. موارد بسیاری نقل شده ایشان به شیعیان عما کمک اقتصادی فراوانی می کردند. (1)

4. پایگاه سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان

بی تردید برای استواری و مقاومت در راه عقیده، پشتوانه ای قوی و نیرومند لازم است. طبق آموزه های قرآنی، اتکا به حضرت پروردگار، بهترین پشتوانه هر انسان حقیقت طلب است. و توجه به عبادت و معنویت میان برترین و نزدیک ترین راه در معرفت و قرب به حق است. خداوند متعال می فرماید: ( وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ )؛ (2) «از صبر و نماز یاری بجویید.» از آن جایی که اولیای خدا به ویژه امامان به امدادهای خداوندی باور قطعی داشتند، در برخورد با دنیاپرستان و طاغوت های زمان، بی واهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار می کردند. و آنان با داشتن سرمایه ایمان، غیر از خداوند متعالی از هیچ نیرویی نمی ترسیدند که ( فَمَنْ يُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يَخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا ) (3) «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان می ترسد و نه از ظلم.» امام نمونه بارزی از این اولیای الهی است.

امام کاظم علیه السلام برای سامانه مبارزات سیاسی و حمایت از شیعیان، از ياران نزديک خود استفاده می کرد که با اجازه ایشان در مقام های دولتی حکومت عباسی باقی مانده بودند. استراتژی سیاسی امام، برگرفته از قرآن و بر پایه تقیه، تشکیلات و استقامت استوار بود. امام کاظم علیه السلام در میان ائمه اطهار، بیش ترین چالش

سیاسی را با حکومت داشتند و در مبارزه با حاکمان جور، بخش اعظمی از عمر گرانمایه خود را در زندان به سر بردند.

ص: 517


1- علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه في معرفه الائمه، ج 2، ص 758.
2- بقره، آیه 45.
3- جن، آیه 13.

سیاست همکاری نکردن، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام بود. حضرت حکومت فرعونیان عباسی را غاصب می دانستند و چون در نظر ایشان این حکومت مشروعیت نداشت، هیچ گونه همکاری با آنان انجام نمی دادند. (1)

سیاست تقیه گام بنیادین دیگر استراتژی ستیز امام بود. زندانی شدن امام، موجب نشد معارف و اندیشه های ایشان از بین برود، زیرا برای هدایت جامعه تنها جسم فرد شرط نیست، بلکه حضرت در دوران امامت خود با پرورش شاگردان سیاسی، در فعالیت های مخفیانه برای گسترش تشکیلات و نیز پرورش شاگردان علمی برای حضور در مناظره ها و مباحثه های علمی، با تفکرات مادی گرایانه و نظر های ملحدانه مبارزه کردند. (2) فرعونیان عباسی به شدت از استراتژی های سیاسی امام در اضطراب به سر می بردند. بعضی شواهد تاریخی (از جمله حمایت ضمنی امام از قیام شهید حسین فخ و ...) این اضطراب را به خوبی نشان می دهد. بسیار روشن است که عمده مخالفت های بنی عباس با امام کاظم علیه السلام از اندیشه های ایشان برای تحقق نظام سیاسی اسلامی و نیز از فعالیت های سیاسی فراگیر ایشان بر ضد فرعونیان عباسی حکایت دارد.

(3)

ص: 518


1- امام کاظم علیه السلام برای سامان دادن به تشکیلات سیاسی شیعی، برنامه هایی تدارک دیدند که بر اساس آن، نیروهای فعال و مطمئن در مسئولیت های کلیدی حکومت قرار می گرفتند. علی بن یقطین یکی از اعضای فعال آن بود. او بارها از امام خواست تا اجازه دهد از مسولیت های خویش کنار رود، ولی امام بدان رضایت نمی دادند و به او می فرمودند: «شاید خداوند به وسیله تو شکسته احوالی ها را جبران و آتش فتنه مخالفان را از دوستان خویش دفع کند.» در جای دیگر فرمودند: «خداوند اولیایی میان ستمگران دارد که به وسیله آنان از بندگان نيک خود حمایت می کند و تو از اولیای خدایی.» على بن یقطین بنا به دستور امام کاظم علیه السلام اموری را به عهده داشت؛ از جمله: خبررسانی از دربار به امام و حمایت مالی از شیعیان. ( رجال کشی، ص433)
2- رجال کشی، ص 380.
3- روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان امام هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است فدک را به ایشان بر گرداند. امام فرمود: «در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی.» هارون پرسید: «حدود و مرزهای آن کدام است؟» امام فرمود: «اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.» هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهد داد. آن گاه امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: «حد اولش، عدن؛ حد دومش، سمرقند؛ حد سومش، آفریقا و حد چهارمش مناطق ارمنیه و بحر خزر است.» هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد، نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: «در این صورت چیزی برای ما باقی نمی ماند.» امام فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.» ( مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 320 )

تقیه از روش های مهم استراتژی ستیز به شمار می آمد. این امر در سازماندهی سیاسی و حفظ یاران بسیار موثر بود؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب علیه حکومت مبارزه کنند. معمر بن خلاد، از یاران امام کاظم علیه السلام بود، از آن حضرت پرسید:

چگونه باید در برابر حاکمان ستمگر ایستاد و از اسلام پاسداری کرد؟» امام از قول امام باقر علیه السلام فرمودند: «راز داری و با پوشش عمل کردن، از برنامه های دینی من و پدران من است؛ آن که به تقیه عمل نمی کند ایمان ندارد.» (1)

هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام علیه السلام می گذرد، وی را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ حضرت سخت بیمناک بود. چنان که نوشته اند درباره امام کاظم علیه السلام می گفت: می ترسم فتنه ای بر پا کند که خون ها ریخته شود». این طبیعی است که هارون

برای خنثی سازی قیام شیعیان و علویان، حامیان اهل بیت : را فتنه گر بنامد. (2)

در زمان هارون، ابتدا امام را به زندان بصره بردند. (3) و سپس به بغداد آوردند. (4)

ص: 519


1- وسائل الشیعه ج 16، ص 204.
2- منتهی الامال، مطبوعاتی حسینی، ص 812-814 1371.
3- عیسی بن جعفر، عیاش و شراب خوار و نوه منصور دوانیقی والی بصره بود. امام را تحویل او دادند. او پس از مدتی بر اثر معنویت به ایشان علاقه مند و مرید امام شد و دستور داد جای مناسبی را در اختیار امام قرار دادند و رسما از امام پذیرایی می کرد. هارون محرمانه پیغام داد که امام را به قتل برسان. عیسی جواب داد: «من چنین کاری نمی کنم.» اواخر، خودش به خلیفه نوشت: «دستور بده ایشان را از من تحویل بگیرند والا خودم او را آزاد می کنم».(مقاتل الطالبیین، ص 335)
4- امام را در بغداد تحویل فضل بن ربیع دادند. او هم بعد از مدتی به امام علاقه مند شد، و وضع بهتری برای امام قرار داد. جاسوس ها به هارون خبر دادند که حضرت در زندان فضل به خوشی زندگی می کند. هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن يحيی برمکی داد. او هم بعد از مدتی با امام همین طور رفتار کرد و بالاخره امام را گرفت و فضل بن يحيى مغضوب واقع شد. بعد پدرش یحیی برمکی امام را از پسر تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهک داد و در زندان او خیلی بر امام سخت گذشت. (مقاتل الطالبيين، ص 336)

و سرانجام به شهادت رساندند. (1) شهید مطهری و بعد از ذکر عوامل و علل به شهادت رساندن ایشان می نویسد:

خلفا می دیدند که امامان را از هیچ راهی و به هیچ وجهی نمی توانند وادار به تمکین بکنند، به همین دلیل بهترین راه و آسان ترین راه را شهادت آن بزرگواران می دانستند، با این که متوجه بودند که شهید کردن ائمه چقدر برایشان گران تمام

می شود. (2)

امام کاظم علیه السلام برای تقویت استراتژی ستیز و کسب اطلاعات از درون تشکیلات فرعونیان عباسی، برخی افراد را به صورت نفوذی در درون حکومت قرار می دادند. علی بن یقطین از جمله عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون به شمار می آمد که تا مقام صدارت راه یافته بود. او به کمک رهنمودهای امام و بصیرت خویش، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یاد آوری نظرهای امام به طور غیر محسوس در جلسات داخلی هیأت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیمات حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان،

ص: 520


1- در آخرین روزهایی که امام زندانی بود و تقریبا یک هفته بیش تر به شهادتشان باقی نمانده بود، هارون یحیی بر مکی را نزد امام فرستاد و با زبان بسیار نرم و ملایمی به او گفت: «از طرف من به پسر عمویم سلام برسانید و به او بگویید بر ما ثابت شده که شما گناه و تقصیری نداشته اید ولی متأسفانه من قسم خورده ام و قسم را نمی توانم بشکنم. قسم خورده ام که تا اعتراف به گناه نکنی و از من تقاضای عفو ننمایی، تو را آزاد نکنم. هیچ کس هم لازم نیست بفهمد. همین قدر در حضور یحیی اعتراف کن؛ حضور خودم هم لازم نیست؛ حضور اشخاص دیگر هم لازم نیست؛ من همین قدر می خواهم قسمم را نشکسته باشم. در حضور یحیی، همین قدر اعتراف کن و بگو معذرت می خواهم، من تقصیر کرده ام، خلیفه مرا ببخشد، تو را آزاد می کنم و بعد بیا پیش خودم چنین و چنان کن ! » حضرت فرمود: «به هارون بگو از عمر من دیگر چیزی باقی نمانده است.» ( مقاتل الطالبيين، ص 336)
2- سیری در سیره ائمه اطهار 7، ص 190.

تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت، و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام، برخی از دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود.

مسیب بن زهیر نیز از شیعیان مخلصی بود که در ظاهر، در سمت جانشین سندی بن شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان حضرت، کراماتی نیز از ایشان نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت. حاكم ری و برخی از کارگزاران حکومتی نیز در شبکه نفوذی امام انجام وظیفه می کردند. (1) البته آن حضرت اگر احساس می کردند کسانی که به نظام حکومتی داخل می شوند، نمی توانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکاری با طاغوت نهی کرده، از عواقب وخیم آن بر حذر می داشتند؛ از جمله زیاد بن ابی سلمه از یاران امام که از طریق مبارزه منفی با حکومت او را از همکاری بازداشتند. (2)

امام کاظم علیه السلام در ادامه استراتژی ستیز با فرعونیان عباسی، از روش مبارزه منفی علیه حکومت استفاده می کردند که در قالب های مختلف از جمله عدم مساعدت مالی به نظام سیاسی، ظهور می نمود . (3) مبارزه منفی با نظام سیاسی هارون، چنان بود که بارها شنیده می شد که امام، ولایت و حاکمیت هارون را باطل می دانند. و کم ترین مسامحه ای از حضرت در برخورد با حکومت بنی عباس دیده نمی شد. (4) مبارزه منفی و روش تقیه، باعث شد تا حضرت بخش عمده ای از عمرشان را در زندان گذرانند، با وجود این، شاگردان سیاسی و کارآمدی تربیت کردند که در برابر حکومت جور و گروه های انحرافی می ایستادند و در عرصه علمی و اجتماعی از اطمینان بالایی برخوردار بودند.

ص: 521


1- معجم رجال الحدیث، ج19، ص 179.
2- کافی، ج 5، ص110
3- مانند ماجرای صفوان صفوان جمال. (رجال کشی، ص 441).
4- بصائر الدرجات، ج 9 ص 129. س

شاگردان سیاسی برای پایگاه سیاست گذاری سیاسی

تشیع محمدبن ابی عمیر، یکی از شاگردان سیاسی مکتب امام است. او بسیار زاهد و متقی و از فرهیختگان و شاگردان سیاسی و کار آمد امام به شمار می آمد. وی را به سبب وابستگی به پایگاه سیاست گذاری امام به زندان های طولانی مدت محکوم کردند. (1) نیز علی بن یقطین که در حکومت هارون نفوذ داشت، امام که بر اساس صلاحدید خویش، می خواستند این نیروی ارزشمند را حفظ کنند، به او پیام دادند و فرمودند: «از امروز سعی کن وضوی خویش را بر روش هارون و اهل سنت انجام دهی». (2) در ماجرای دیگری که هارون به علی بن یقطین بدبین شده بود، پس از توصیه های امام به علی بن یقطین، هارون خشم خود را فرو برد و رو به وی کرد و گفت: «هرگز سخن هیچ سعایت کننده ای را علیه تو نخواهم پذیرفت.» (3) به هرحال علی بن یقطین، ظاهرش با هارون بود، اما به هدف های امام خدمت می کرد و دستورهای امام را اجرا می نمود و بدین جهت از هر شری

مصون ماند. (4)

هشام بن حکم پرورش یافته مکتب امام صادق علیه السلام بود. او نیز از شاگردان پایگاه سیاست گذاری امام کاظم علیه السلام به شمار می آمد که به علت دشمنی با بنی عباس، سال ها مخفیانه زندگی می کرد. امام کاظم علیه السلام او را حافظ و شهادت دهنده بر راستی خویش می دانستند و بارها او را برای انجام دادن کارهای شخصی یا عمومی به عنوان وکیل تعیین فرمودند. هارون که در پی فرصتی بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه ای با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیی برمکی ترتیب

ص: 522


1- رجال کشی، ص 46.
2- قرب الاسناد، ص 126.
3- سيره الائمه الاثني عشر، ج 2، ص 322 - 323.
4- سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام ، ص181.

داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست. هشام که دارای فراست و شجاعت بود، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف کرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به کوفه رفت و در منزل بشیر که از شیعیان معروف بود، وارد گردید. او دانشمندی آگاه، متکلمی بزرگ و دارای صراحت بیان بود. (1)

صالح بن واقدی از دیگر شاگردان پایگاه سیاست گذاری امام بود. وی می گوید:

خدمت امام کاظم علیه السلام رسیدم؛ حضرت فرمودند: "هارون تو را زندانی می کند و در باره من از تو می پرسد، بگو او را نمی شناسم و آن گاه که به زندان افتادی تو را آزاد می کنم ". همان گونه هم شد. او به برکت کرامت امام از چنین دسیسه ای رهایی یافت و توانست مدت ها در طبرستان به دفاع از حریم پایگاه سیاست گذاری امام بپردازد.» (2)

خنثی سازی سیاست های فریب کارانه فرعونیان عباسی

مهدی، سومین خلیفه عباسی، در اقدامی عوام فریبانه اعلام کرد که هر کس حقوقی بر گردن نظام سیاسی او دارد، می تواند برای رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در حرکتی نمادین، مشغول پرداخت حقوق مردم شد. امام کاظم علیه السلام برای خنثی سازی حربه مهدی، ماجرای فدک را در پیش کشیدند که پاسخی به زمینه سازی کاذبانه او باشد. (3) هم چنین در خنثی سازی سیاست های فریب کارانه

ص: 523


1- رجال کشی، ص 269.
2- بحارالانوار، ج 48، ص67.
3- در آنجا گفت گوی ذیل میان خلیفه و امام کاظم علیه السلام به وقوع پیوست: مهدی گفت: «حقوق شما چیست؟»« فدک.» «محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.» «حد اول آن، کوه احد، حد دوم عريش مصر، حد سوم سیف البحر (دریای خزر) و حد چهارمش دومه الجندل سرزمین [ عراق ] است» «همه اینها!» «آری!» خلیفه آن چنان ناراحت شد که آثار غضب در چهره اش پدیدار گشت و گفت: «مقدار زیادی است، باید بیندیشم.» امام کاظم علیه السلام با این سخن به او فهماند که حکومت حق ایشان است و زمام حکومت بر دنیای اسلام باید در دست اهل بیت : باشد. ( تهذیب، ج 4، ص 304)

هارون، با صراحت به او پیام رساندند که امام و رهبری واقعی، کسی است که بر دل ها حکومت کند نه این که بر اساس ظاهر رفتار مردم و زور حکومتی تأیید شود. (1)

حضرت هم چنین برای غلبه بر روحیه تکبر ورزی هارون، از فرهنگ قرآنی استفاده می کردند و به او پیام های هشداردهنده می دادند. (2)

حمایت از جنبش های آزادی خواه در عصر امام کاظم علیه السلام حرکت های اعتراض آمیز متعددی از ناحیه شیعیان و علویان در برابر خلفای عباسی صورت گرفت. قیام حسین بن علی، شهید قځ، در زمان حکومت هادی عباسی و جنبش یحیی و ادریس فرزندان عبدالله در زمان هارون از مهم ترین آنها بود. در واقع علویان مهم ترین رقیب عباسیان بودند و طبیعتا نظام سیاسی عباسیان آنان را سخت زیر نظر داشت.

ص: 524


1- روزی هارون در کنار کعبه، امام کاظم علیه السلام را ملاقات نمود و در ضمن سخنانی به امام علیه السلام گفت: «آیا تو هستی که مردم مخفیانه با تو بیعت می کنند و تو را به رهبری خویش برمی گزیند؟» حضرت با کمال شهامت فرمود: « آنا أَمَامَ الْقُلُوبِ وانت أَمَامَ الجسوم ؛ من بر دل های مردم حکومت می کنم، و تو بر جسم های آنان»!(طوسی، معرفه الرجال، ص 434)
2- در مقابل مشی استکباری هارون با تلاوت آیه 146 سوره اعراف به وی هشدار داد که: ( ( سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ) )؛ «به زودی از آیات خود دور خواهم نمود کسانی را که به ناحق در روی زمین ادعای بزرگی می کنند و اگر آنان هر آیه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوی آن حرکت نمی کنند، ولی اگر راه گمراهی را ببینند، به سوی آن خواهند رفت.» هارون پرسید: «دنیا خانه کیست؟» حضرت فرمود: «دنیا برای شیعیان ما مایه آرامش و برای دیگران آزمایش است.» در آخر این گفتگو، هارون با درماندگی تمام پرسید: «آیا ما کافریم؟» پیشوای هفتم پاسخ دادند: «نه، ولی چنان هستید که خداوند متعالی فرموده است: ( الَّذِينَ بَذَلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوَارِ )؛ «کسانی که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهی فرود آوردند.»( هدایت گران راه نور، ص 700.) امام در یکی از نامه های حماسی خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنين نگاشت: «ای هارون! هیچ روز سخت و پر محنتی بر من نمی گذرد، مگر این که روزی از راحتی و آسایش و رفاه تو کم می گردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزی هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیان - کار و بیچاره خواهند بود.» (تاریخ بغداد، ج13، ص 32)

گروهی از فرزندان ائمه : و نیز سادات و علویان، طی مبارزات و قیامهایی حضرت را در دفاع از جبهه حق و افشای باطل یاری می رساندند. در دوران حاکمیت منصور و فرزندش مهدی اوضاع طاقت فرسایی بر شیعیان مدینه سایه افکند. خفقان آن چنان علویان را احاطه کرد که آنان چون آتشی زیر خاکستر در صدد پیدا کردن فرصتی بودند تا بر هژمونی سلطه غلبه کنند. وقتی مهدی عبد العزیز از نوادگان عمر و یکی از دشمنان معروف اهل بیت را به عنوان والی مدينه منصوب کرد، او حقوق علویان را از بیت المال قطع کرد و دستور داد تا سادات و شیعیان انقلابی را بازداشت کنند. از این رو زمینه های شورش شیعیان فراهم گردید. حسین بن علی بن حسن مثلث، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه السلام رهبری «قیام فخ» را عهده دار شد. وجود دویست نفر از اصحاب امام کاظم علیه السلام و بزرگان بنی هاشم در این نهضت و تأیید ضمنی امام از وی، دلیل قانع کننده بر موافقت حضرت با جنبش مذکور است.

بنا به گفته برخی مورخان، حسین قبل از قیام خونین، شبانه به محضر امام آمد و امام ضمن سفارش هایی به وی فرمود: «تو شهید خواهی شد؛ ضربه ها را محکم و نیکو بزن! این مردم فاسقند و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان می سازند.» (1) در ادامه جنبش های آزادی خواه، یحیی بن عبدالله از یاران انقلابی رهبر قیام فخ، بعد از کشته شدن حسین به سرزمین دیلم گریخت. او در آنجا شیعیان را مجتمع کرد. هارون که از فعالیت وی واهمه داشت، فضل بن یحیی را با لشکری زیاد به سوی او روانه داشت. پس از جنگ فضل با يحيى بن عبد الله، این امر باعث پراکندگی یارانش شد و او را به صلح وادار کردند، هارون از فرصت پیش آمده استفاده کرد و پس از مدتی بر خلاف تعهدش او را به زندان افکند و دستور داد تا او را به شهادت برسانند. (2)

ص: 525


1- مقاتل الطالبیین، ص 449.
2- همان، ص 388.

از دیگر قیام های آزادی خواه قیام احمد بن عیسی است. او از دوستداران امام كاظم علیه السلام بود و هم زمان با جنبش یحیی قیامی ترتیب داد. هارون وی را به زندان انداخت. او از محبس گریخت و به بصره رفت. از آنجا با شیعیان مکاتبه داشت و مردم را علیه دستگاه عباسی بر می انگیخت. (1)

از دیگر قیام های آزادیخواه، می توان به قیام عبدالله بن حسن و حسین بن عبد الله اشاره کرد. آنان از بزرگان شیعه و مطيع امام کاظم علیه السلام بودند و گروه عظیمی از شیعیان را به گرد خودشان فراخواندند و مخالفت خود را با فرعونیان عباسی آغاز کردند. آن ها سرانجام به زندان افتادند و زندان را محل آموزش عقاید انقلابی

خویش ساختند و از طریق پیام های مخفیانه با امام کاظم علیه السلام در زندان نسیم نشاط را در خود احیا کردند تا آنکه سرانجام به شهادت رسیدند. (2)

به نظر می رسد قیام های علویان که در جهت حمایت از امامت و رهبری امام کاظم علیه السلام رخ می داد، بر اساس باور آزادگی و آزادی خواهی بود که امام حسین علیه السلام اول پرچم دار آن به شمار می آمد. این قیام ها، متن و پاسخی بود بر زمینه های فشار سیاسی که روز به روز فرعونیان عباسی بر امام و طرفدارانش وارد می ساختند. آنان با ایثار و استقامت، بقای تشکیلات تشیع را بر اساس استراتژی ستیز امام كاظم علیه السلام بر شاکله تاریخ استوار کردند. صبر جزیل و مقاومت بی بدیل امام كاظم علیه السلام توشه ای برای تشیع و اعتراض به موقع حضرت هم چون جدش هشداری برای فرعونیان عباسی بود. او هم چون دری در اعماق زندان فرعونیان می درخشید و حقانیت امامت و دعاهای عرفانه با خدای بزرگ را نجوا می کرد و در هر لحظه تاریخ، خفت و خواری را بر چهره فرعونیان عباسی می افزود. آن حضرت قهرمانانه، با صلابت و ستیز، به ستمگران تاریخ آموختند که با زنجیر

ص: 526


1- مامقانی، تنقیح المقال، ج 3، ص 200
2- همان، ص 201.

استبداد، چراغ آزادی و کرامت را نمی توان خاموش کرد. کرامت «کاظم» به بلندای یک جهان مقاومت و ایستادگی همچون جدش حسین علیه السلام در برابر فرعونیان شکنجه گر بود، عظمتی بی پایان به بلندای افت در سحر بود. فریاد صاعقه خیزش به مانند فریاد مادرش فاطمه علیها السلام شراره ای از آتش بر خرمن هستی پلید هارون و تبارش می افکند. و همیشه در اذهان بیدار آدمیت، در اوج و حضیض آزادی خواهان، همچون جدش قرار گرفت.

نتیجه

ایجاد فضای بسته سیاسی و شدت گرفتن نظارت سخت گیرانه نظام سیاسی نامشروع بنی عباس، در زمان زعامت امام کاظم علیه السلام از مهم ترین معضلات تشیع محسوب می شد. عباسیان در قلمرو سرزمین های اسلامی، در صدد تغییر اندیشه و حذف تشیع بودند و روز به روز عرصه های فرهنگی، فکری، سیاسی و اقتصادی را بر شیعیان تنگ تر می کردند. امام با رهیافتی راهبردی، به بازاندیشی فرهنگ دینی اقدام کردند. تقویت ابعاد علمی و فرهنگی، برای بازاندیشی فرهنگ دینی متنی است که زمینه اش برخی انحراف های فکری ایجاد شده در جهت تخریب فرهنگ سیاسی امامت توسط بنی عباس تلقی می شد. از این رو امام برای تضعیف استبداد سیاسی به این امر همت گماشتند. شبکه ارتباطات محور دیگر تشکیلات امامت بود. این شبکه متنی برای اطلاع رسانی و پیام های سیاسی - اجتماعی بود که زمینه اش رهایی از انسداد و فشارهای سیاسی ایجاد شده

توسط بنی عباس بود. با گسترش شیعیان در مناطق مختلف سرزمین اسلامی، نیاز به یک شبکه ارتباطی قوی احساس می شد و امام کاظم علیه السلام نیز بر همین اساس، به تأسیس شبکه ارتباطات اقدام نمودند. گسترش شبکه ارتباطی میان امام و شیعیان، به وسیله نامه و توقیعات و بر اساس ضرورت و به شیوه محرمانه بود. با افزایش جمعیت شیعیان در مناطق مختلف، نیاز به حفظ

ص: 527

رابطه میان مردم و امام جدی بود. پیام های ارتباطی در این زمینه نقش مهمی ایفا می کرد.

محور دیگر پایگاه اقتصادی – معیشتی امام بر اساس ارزش ها و باورهای قرآنی متنی است که حمایت مالی از شیعیان، زمینه ای در مقابل عمل مستکبران عباسی برای تضعیف و تحقیر مالی شیعیان محسوب می شد. اساسا یکی از بهانه های هارون بر دشمنی و قتل امام کاظم علیه السلام جلوگیری از قدرت اقتصادی آن حضرت بود. اقدامات عملی امام نیز در جهت برنامه ریزی تئوریک ایشان، برای حمایت های مالی و تقویت پایگاه اقتصادی شیعیان بود. چهارمین پایگاه تشکیلات، سیاست گذاری تشیع در مقابل فرعونیان با رویکرد عدم همکاری، از مهم ترین بنیان های استراتژی ستیز امام به شمار می آمد. تاکتیک تقیه در این زمینه، گام بنیادین استراتژی ستیز امام بود. این امر در سازماندهی سیاسی و حفظ یاران بسیار اثر داشت؛ زیرا موجب می شد که نیروها شناسایی نشوند و شیعیان به سازماندهی خود بپردازند تا در فرصت مناسب عليه حکومت مبارزه کنند. عباسیان چون از هیچ راهی و به هیچ وجهی نتوانستند امام را وادار به تمکین کنند، بهترین راه و آسان ترین شیوه را شهادت آن بزرگوار می دانستند، با این که متوجه بودند شهید کردن امام چقدر برایشان گران تمام خواهد شد.

در مجموع، نهاد امامت به رهبری امام کاظم علیه السلام با اتخاذ استراتژی ستیز از طریق اقدام و عمل فرهنگی - اجتماعی مانند تقیه، مبارزه منفی و استقامت، ساخت قدرت عباسیان را نقد و آن را نفی کرده اند و در مقابل، تشکیلات شیعه باهمت امام، اقدام به باز تولید واکنش جدید از طریق پایگاهای فرهنگی، سیاسی، ارتباطی و اقتصادی به حفظ تشیع کرد و این درس بزرگ را داد که برای مبارزه با استبداد سیاسی علی رغم تنگناهای بسیار با رهبری خردمندانه می توان حماسه آفرید.

ص: 528

منابع

1. ابن ابی الحدید، فخر الدین ابوحامد، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیت الله

مرعشی نجفی، 1404ق.

2. ابن اثیر، ابوالحسن علی بن ابي الكريم، الكامل في التاريخ، بیروت: دار الفكر،

1398ق.

3. ابن جوزی، شمس الدين، تذکره الخواص، بيروت: موسسه اهل بیت، 1401ق.

4. ابن شهر آشوب، ابو جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت: دارالاضواء،

1421ق.

5. احمدی میانجی، علی، مکاتیب الائمه :، قم: سازمان چاپ و نشر دار الحدیث،

1385

6. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، قم: شریف رضی، 1421ق.

7. اردبیلی، محمد بن علی، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد،

بیروت: دار الاضواء، 1403ق.

8. اسکینر، کوئنتین، ماکیاولی، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران: طرح نو، 1372.

9. اصفهانی، ابوالفرج، اغانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1392ق.

10.________؛ مقاتل الطالبيين، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385ق.

11. امین، احمد، ضحی الاسلام، مصر: النهضه المصريه، 1385ق.

12. امین، محسن، المجالس السنيه، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1413ق.

13. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق علیه السلام ، 1380.

14. جباری، محمدرضا، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه :، قم: موسسه

آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382.

ص: 529

15. جعفریان، رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان، 1386

16. جمعی از نویسندگان، درآمدی بر اقتصاد اسلامی، تهران: سمت، 1372.

17. حتى، فيليپ، تاریخ عرب، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران: آگاه، 1344.

18. حر عاملی، وسائل الشیعه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1391ق.

19. حرانی، حسین بن شعبه، تحف العقول، ترجمه احمد جنتی، تهران: علمیه

اسلامیه، 1355.

20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، بیروت: دار العرب الاسلامی، 1422ق.

21. رفاعی، عبدالجبار، منهج الشهید صدر في تجديد الفكر الاسلامی، بیروت:

دارالتعارف، 1422ه.

22. زمانی، مصطفی، زندگانی امام کاظم، قم: عصر ظهور، 1378.

23. شريف قرشی، باقر، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، قم: اسلاميه، 1389ق.

24. شيخلی، صباح ابراهيم، اصناف در عصر عباسی، ترجمه هادی عالم زاده، تهران:

مرکز نشر دانشگاهی، 1362.

25. صدر، سید محمد باقر، اقتصادنا، بیروت: دار التعارف للمطبوعات، چاپ یازدهم،

1399 ق.

26. _______، فلسفتا، قم: مجمع علمى للشهيد صدر، چاپ دوم، 1408ق.

27.________ ، مدرسه الاسلامیه، ترجمه علی کاظمی خلخالی، تهران:

نشر عطایی، 1362.

28. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385ق.

29. طالب، عائدة عبد المنعم، الامام موسى الكاظم في محفه التاريخ، بیروت: دار الرسول

الاسلام، 1421ق.

30. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1409ق.

31. طوسی، حسن بن محمد، اختيار معرفه الرجال، قم: مؤسسة المعارف الاسلامیه،

1401ق.

ص: 530

32.__________، تهذیب، قم: موسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق.

33.__________، رجال کشی اختیار معرفة الرجال)، تهران: سازمان چاپ

و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، 1382.

34.________، الغيبه، قم: موسسه المعارف الاسلاميه، 1411ق.

35. عطاردی، عزیزالله، مسند الامام الكاظم علیه السلام ، مشهد: کنگره جهانی امام رضا علیه السلام ،

1409ق.

36. فروخ صفار قمی، ابو جعفر محمد بن حسن، بصائر الدرجات، قم: مکتبه

المرعشی، 1404ق.

37. قائمی، علی، در مکتب اسوه ولایت، تهران: امیری، 1376.

38. قمی، شیخ عباس، انوار البهيه، قم: نشر اسلامی، 1427ق.

39.__________، منتهی الامال، تهران: مطبوعاتی حسینی، 1371.

40. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران: اسلاميه، 1362.

41. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: داراحياء التراث العربی، 1403ق.

42. مدرسی، سید محمد تقی، زندگانی باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ، تهران:

محبان الحسین 7، 1379.

43. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، بیروت: دار الفكر، 1409ق.

44. مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام ، تهران: صدرا، 1371.

45. معروف الحسنی، هاشم، سیره الائمه الاثني عشر، قم: منشورات رضی، 1374ش.

46. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، ارشاد، قم: آل البيت، ج 2، 1416ق.

47. مکی، محمد کاظم، المدخل إلى حضاره العصر العباسی، بیروت: دار الزهراء، 1420.

48. مناظر احسن، محمد، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمه مسعود

رجب نیا، تهران: علمی - فرهنگی، 1369.

49. نجاشی، احمد بن على، رجال نجاشی، قم: موسسه نشر اسلامی، 1413ق.

50. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم: موسسه آل البیت، 1372ش.

ص: 531

51. هادوی، مهدی، مبانی کلامی اجتهاد، قم: موسسه فرهنگی خانه خرد، 1377.

52. هادی، جعفر، الشئون الاقتصاديه في نصوص الكتاب والسنه، اصفهان: کتابخانه

امير المومنین، 1403ق.

53. یعقوبی، احمدبن واضح، تاریخ یعقوبی، بیروت: دارصادر، 1960م.

54. Skinner, Quentin, Meaningandcontex, Quentin Skinner and his critics, Edited by

Jamestully, New Jersey, Princeton Press, 1998.

ص: 532

راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام

در مقابل خلفای عباسی

علی بیات

*علی بیات (1)

سیدحسن قاضوی

*سیدحسن قاضوی (2)

چکیده

هدف از نگارش این مقاله، راهبرد و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی و اثبات حق زمامداری ایشان در مقابل حاکمان وقت است. برای رسیدن به این مهم، بر اساس روش توصیفی - تاریخی، در آغاز اصول کلی اندیشه سیاسی امامان شامل تربیت جامعه برای تشکیل حکومت دینی، اعتراض به حکومت های زمانه، کناره گیری مدبرانه و در مواردی همکاری با خلفای زمان برای حفظ اصل اسلام، به عنوان پیش درآمد خط مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام ، تبیین می شود. در ادامه، مواضع سیاسی حضرت در برابر

خلفای عباسی، مانند موضع آشکار برای اثبات حق زمامداری خود در احتجاج با حاکمان عباسی، توصیه شیعیان به قطع رابطه با حکومت و نفوذ دادن برخی از یاران در بدنه حاکمیت طرح می گردد. و سپس به سیاست های ایشان در برابر فرقه ها و گروه های سیاسی شیعی مانند رهبری و

ص: 533


1- استادیار دانشگاه تهران
2- استادیار دانشگاه تهران

نظارت مستقیم بر امور شیعیان، راهنمایی آنان از نظر عقیدتی - فکری، سازمان دهی برخی از گروه های شیعه، نظارت مستقیم بر پیروان خود و بیدار کردن وجدان انقلابی امت، پرداخته می شود تا آن جا که اتخاذ این مواضع، از دلايل زندانی شدن حضرت برشمرده شده است. در بخش نتیجه، بر اساس شواهد تاریخی، مجموعه این سیاست ها، در جهت اثبات حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی ارزیابی می گردد. واژه گان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، خلفای عباسی، خط مشی، سیاست، فرقه های شیعی، زمامداری.

مقدمه

یکی از جنبه های زندگانی امامان شیعی، اندیشه و مواضع سیاسی آنان است که با وجود همه مطالعات انجام شده چنان که باید و شاید درباره آنها صورت نگرفته است. در بررسی این موضوع، ضروری است که به زمانه، وضعیت و مقتضیات سیاسی دوره امامت امامان توجه گردد.

پژوهش حاضر در پی طرح این مسأله است که اوضاع سیاسی دوره امامت امام کاظم علیه السلام (148 - 183 ق) و مشی و مواضع ایشان متناسب با آن دوران تبیین گردد تا از این طریق بتوان جنبه ای نانموده از زندگی آن حضرت را آشکار ساخت که به زندانی شدن و شهادت امام انجامید. این دوره، از حیث سیاسی، با سلطه و اقتدار بلامنازع خلافت عباسیان بر جهان اسلام مصادف است.

عباسیان پس از منقرض ساختن امویان در 132 قمری، توانستند در دوره خلافت سفاح (132 - 136 ق) و منصور (136 - 158 ق)، موانع خلافت خود هم چون ابوسلمه خلال، ابومسلم خراسانی، عبدالله بن علی، محمد نفس زکیه و ابراهیم قتیل باخمرا را از پیش پای بردارند و سلطه خویش را تثبیت کنند. پس از

ص: 534

مرگ منصور که پسرش مهدی به خلافت نشست، دوره اقتدار عباسیان آغاز می شود و در دوره هارون الرشید (193- 170ق)، به اوج می رسد. دوره ای که وضعیت برای مخالفان عباسیان به ویژه شیعیان به شدت خفقان آمیز بود و امام کاظم علیه السلام در چنین اوضاع حيث سیاسی، عهده دار امر امامت و رهبری شیعیان گردیدند.

برای روشن شدن سیاست حضرت در فضای سیاسی حاکم بر جامعه اسلامی و تعارضات فکری - سیاسی و رسیدن به تحلیلی تاریخی، ابتدا اصول اندیشه و عمل سیاسی امامان، خط مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام مواضع سیاسی حضرت در برابر خلفای عباسی، فرقه ها و گروه های سیاسی شیعه و دلایل زندانی شدن ایشان بررسی می شود و در نهایت، نظر نگارنده با توجه به شواهد تاریخی عرضه

می گردد.

فضای سیاسی حاکم بر جامعه اسلامی در دوران امامت موسی بن جعفر علیه السلام

از آن جا که در این پژوهش، «استراتژی و مواضع سیاسی امام کاظم علیه السلام در مقابل خلفای عباسی» کاوش می شود، به عنوان مقدمه، مروری اجمالی به علل پیش آمدن چنین اوضاعی خواهیم داشت.

بعد از رسول خدا و به جای عمل به دستورها و سفارش های ایشان و آیات قرآن درباره ولایت امام على علیه السلام بر جامعه اسلامی، فرهنگ و ملاحظات قبیله ای، حاکم گردید (1) و همین امر، انحرافات بعدی را رقم زد. حاکم شدن این تفکر قبیله ای در جریان سقیفه، سلطه امویان در جامعه اسلامی را باعث گردید که خود این سلطه، آغاز بدعت های سیاسی است؛ یعنی ملوکیت به جای اسلامیت حاکم شد، (2) حکومت موروثی گردید، جنگ مستمر قدرت در جامعه اسلامی شکل

ص: 535


1- رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 24.
2- تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 232.

گرفت، تبعیض قومی و قبیله ای و تفکر برتری عرب بر غیر عرب و خفقان 92 ساله سیاسی در جامعه حاکمیت یافت. (1) این اتفاقات، باعث شد ضرورت تاریخی تغییر سیاسی در جامعه شکل گیرد.

اما در دوران انتشار دعوت عباسی (100 - 132ق) قیام های شیعی جدیدی روی دادند که قیام های زید بن علی در سال 121 (2) یا 122 قمری (3) و فرزندش یحیی بن زید در سال 126 قمری (4) و قیام عبد الله بن معاویه بن عبدالملک بن جعفر بن ابی طالب در سال 128 قمری برجسته ترین آن ها بود. (5)

علویان و عباسیان در آن دوره پرحادثه، روابط متغیری، از گرمی تا سردی و از همکاری تا رویارویی را پشت سر گذاشتند. آنان در دشمنی و مبارزه با دولت اموی هم داستان بودند. مدتی بعد، اوضاع دگرگون شد و جنگ و جهاد ثمر داد. دولت اموی سقوط کرد و بر خلاف انتظار علویان و با فریب و سوءاستفاده از مجاهدت آنان، خلافت عباسی بر پا گردید. پیامد این امر، برپایی نهضت های انقلابی شیعی در عصر اول عباسی بود. در دوران خلافت منصور (136 - 158 ق»، اولین قیام علوی علیه دولت عباسی به وسیله جماعتی از علویان رخ داد. پرچم رهبری این قیام را محمد نفس زکیه و برادرش، ابراهیم بر دوش می کشیدند. این دو، فرزندان عبد الله بن حسن بودند. بعدها نیز فرزندان و نوادگان او پرچم دار قیام علیه دولت عباسی شدند. امام صادق علیه السلام و محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه، (6)

ص: 536


1- جعفریان، همان، ص 419 - 415.
2- مسعودی، مروج الذهب، ج3، ص 206؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 326؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 139.
3- تاریخ طبری، ج 7، ص180.
4- همان، ص 228.
5- سیره ابن هشام، ج 1، ص 365 و 358 به بعد.
6- وی را به دلیل کثرت زهد و عبادت نفس زکیه نامیدند، همان گونه که به او مهدی هم می گفتند. مسعودی، مروج الذهب، ج 3 ص 306)؛ اصفهانی در سبب این نام گذاری می نویسد: «در تمام پدران و مادران و اجدادش کنیز وکنیز زاده ای دیده نمی شد». (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص233).

رهبر علویان زیدی برجسته ترین پیشوایان علویان در عهد خلافت منصور بودند. اما امام چون وضعیت را مهیا ندیدند، سکوت و کناره گیری از مطالبه خلافت را اختیار کردند. محمد نفس زکیه، به گمان مهیا بودن موقعیت، بیش ترین فعالیت را برای کسب خلافت داشت. او از اواخر عصر اموی به خلافت نظر داشت و در آن زمان، بسیاری از بنی هاشم، از جمله منصور، با او بیعت کرده بودند. (1) وی در بیست و ششم یا بیست و هشتم جمادی الثانی 145 قمری قیام کرد و در عصر دوشنبه پانزدهم رمضان همان سال، به همراه گروه اندکی که با او مانده بودند، کشته شد. ابراهيم بن عبد الله برادر نفس زکیه، در ابتدا به نام برادرش از مردم بیعت می گرفت. وقتی برادرش به شهادت رسید، دعوت به خود را آغاز کرد. وی در همان سال در بصره قیام نمود و در بیست و پنجم ذی القعده در باخمرا، (2)

در حالی که دو ماه و بیست و پنج روز از قیام او گذشته بود، کشته شد. (3) بدین سان منصور عباسی تمام رقبای سیاسی خود را کنار زد و بر حسنیان غلبه و اقتدار بلامنازعی یافت. در این دوران، امام صادق علیه السلام برای این که جانشینش مشخص نشود، افزون بر دو فرزند خود، امام کاظم علیه السلام و عبد الله افطح، منصور را نیز وصی خود قرار دادند. (4)

مشی سیاسی امام کاظم علیه السلام

دوره 35 ساله امامت ایشان (148- 148 ق) که با صرف نظر از امامت حضرت حجت ( عجل الله تعالی فرجه ) طولانی ترین دوران امامت به شمار می رود، از سخت ترین دوره های امامت نیز هست. این مقطع، مصادف با حکومت خلفای سخت گیری هم چون

ص: 537


1- ابن طقطقى، الفخرى في الآداب السلطانية و الدول الاسلاميه، ص 147.
2- روستایی بین واسط و کوفه که به کوفه نزدیک تر است. (محمد حسن اللهی زاده، جنبش حسنیان، ص 190).
3- تاریخ طبری، ج 7، ص 552 و ج 6، ص 262.
4- عطاردی، مسند الإمام الكاظم علیه السلام ، ج1، ص390؛ جعفریان، همان، ص 379.

منصور، مهدی، هادی، هارون و بود که همگی در برابر امام، فعالیت ها و یاران ایشان حساسیت فوق العاده ای داشتند، به گونه ای که برخی از یاران آن حضرت مانند محمد بن ابی عمیر مدت طولانی زندانی شد. (1) اختناق در این دوره، به قدری شدید بود که در آغاز، برخی از یاران نزدیک امام صادق علیه السلام همانند هشام بن سالم و محمد بن نعمان معروف به مومن الطاق، از امامت ایشان خبر نداشتند. (2)

گرچه در روزگار خلافت مهدی، او به برخی اصلاحات مانند رد مظالم، از بین بردن برخی از زنادقه، تقسیم گنجینه های منصور، گسترش مسجد الحرام و مسجد النبی، برداشتن مقصوره های مساجد، کوتاه کردن منبرها، ساخت بیمارستان و تعیین مقرری برای کوران و جذامیان و ناتوانان پرداخت، (3) در مجموع، کارنامه خلفای یادشده، کارنامه ای سیاه و آلوده به فساد و ستمگری بود. امام کاظم علیه السلام ، شیعیان و علویان، در عصر هر کدام از آن ها به نحوی در فشار و تنگنا بودند (4)

حضرت به دلیل تلاش های امامان پیش از خود، تحرك گروه های مختلف دوران امامتش و هم چنین عملکرد خلفای عباسی، با وضعیت سخت و ویژه ای در

جامعه روبه رو بودند. از این رو، ایشان در امتداد حرکت امامان پیش از خود، خط

مشی و اصل اساسی اندیشه سیاسی خویش را، سازماندهی کردند.

مواضع سیاسی امام در برابر خلفای عباسی

1. کناره گیری از مطالبه حکومت

امام در دوره منصور، از مطالبه حکومت کناره گیری کردند و در برخی موارد، نوعی

ص: 538


1- عاملی، أعیان الشیعه، ج 1، ص 29.
2- مفید، ارشاد، ج 2، ص 223- 215؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 50 و 51، ح 44 و 47؛ صفری فروشانی، غالیان، ص112
3- مقدسی، البدء و التاریخ، ج 6، ص95-99.
4- پیشوایی، سیره پیشوایان، ص 434.

تعامل با حکومت برقرار ساختند، مانند جلوس امام در مجلس تهنیت نوروزی:

منصور دوانیقی در روز نوروزی از امام کاظم علیه السلام خواست که آن جناب در مجلس تهنیت بنشیند و مردم برای تبريك عيد و اهدای تحفه های خویش نزد ایشان بیایند و حضرت آنها را بگیرند. حضرت فرمود: «من در اخباری که از جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله واردشده، درباره این عید چیزی نیافتم و این عید سنت ایرانیان بوده و اسلام آن را محو نموده و پناه می برم به خدا از این که بخواهم چیزی را که اسلام محو ساخته، احیا کنم.» منصور گفت: «این کار را برای دلجویی و جذب سپاه می کنم. شما را به خداوند عظیم سوگند می دهم که قبول کنی و در مجلس بنشینی.» حضرت به ناچار در جای او نشستند و مردم به دیدن ایشان آمدند و هر کس به اندازه وسع خود تحفه ای آورد و آخر همه، پیرمردی فقیر آمد و عرض کرد: «من هدیه ای ندارم جز سه بیت شعر که جدم در مرثيه جدت حضرت امام حسین صلی الله علیه و آله سروده و آن را تقدیم شما می کنم :

عجب إمضولي غلاك فرنده يوم الهياج وقذعلا غبار

از آن دم تیغ که بر تو بلند شد عجب باد روز پیکار که بر روی تو غبار هم بنشسته

و لاسهم قثك دون حرائر يذوغوئ جدتك و الأفوع غزار

از آن تیر که در پیش زنان بر تو فرود آمد انصار اشك ریزان از جدت استمداد طلبیدند

ألا تقضت الهام وعاقها عن جسم الإجلال و الإكبار

تیر نشکست و نشد مانع آن از تن تو هیبت و حشمت و جلالت ای فخر كبار

حضرت فرمود: «بنشین هدیه تو را پذیرفتم.» آن مرد نشست. حضرت نزد منصور فرستادند که این هدیه ها را چه باید کرد. منصور همه آن ها را به ایشان بخشید. حضرت هم تمام آن را به پیرمردی که مرثیه خواند، بخشیدند. (1)

از آن جایی که بسیاری از لشکریان منصور و حتی دهقانان معروف آن نواحی

ص: 539


1- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 344، جعفریان، همان، ص 1386

ایرانی بودند و طبیعی بود که به مناسبت این عید، هر سال هدایای زیادی به منصور اهدا می کردند، به این ترتیب وجوه زیادی به خزانه او - که به بخل نیز شهرت داشت - افزوده می شد. به نظر می رسد منصور در این سال، تصمیم گرفته بود با این حرکت، به شخصیت امام خدشه وارد کند و به عبارت دیگر، قصد داشت این اقدام را به تهدیدی برای موقعیت اجتماعی امام تبدیل نماید؛ اما برخورد حضرت با این حرکت منصور جالب بود؛ زیرا امام از همین اقدام، برای تکریم منزلت علم و شعر ارزشی بهترین استفاده را نمودند. از سوی دیگر با اتخاذ این روش، هم به منصور و درباریانش فهماندند که ما به هدایا و زرق و برق دنیا دل نبسته ایم و هم پیر مرد شیعه و نیازمندی که خاطره امام حسین علیه السلام را تجدید نمود، شاد کردند و به این ترتیب امام در عید نوروز، آنان را محکوم نمودند و این تهدید را به فرصتی در جهت نیل به اهداف خود تبدیل کردند.

2. اعتراض

حضرت در مورد خلافت، موضعی آشکار در احتجاج با خلفای عباسی درباره اثبات حق خود می گرفتند، و بدین طریق اعتراض خود را به غصب حکومت از طرف آنان اعلام می کردند، یعنی بیان می داشتند که بر همه مسلمانان در تصدی این مقام برتری دارند. برای نمونه چند مورد را ذکر می کنیم

الف) زمانی امام کاظم علیه السلام بر مهدی عباسی وارد شدند و دیدند او رد مظالم می کند پرسیدند: «چرا آنچه را که از راه ستم از ما گرفته شده بر نمی گردانی؟» مهدی پرسید: «آن چیست؟» فرمودند: «فدك.» گفت: «حدود آن را مشخص کن تا برگردانم.» فرمودند: «يک حد کوه احد (1) و حد دیگر آن عریش مصر، (2) حد سوم

ص: 540


1- کوهی در شمال مدينه. (سیدمحمدباقر نجفی، ) مدینه شناسی، ص 226.
2- اولین شهر مصر از طرف شام در ساحل دریای روم در وسط ریگزار. (یاقوت حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 4، ص114)

سيف البحر (1) و حد چهارم دومه الجندل.» (2) گفت: «تمام اینها؟» فرمودند: «بلی یا امیر المومنین ! تمام این سرزمین از جاهایی است که بدون جنگ و جدال و ستیز برای پیغمبر اکرم و فتح شد.» گفت: «خیلی زیاد است در این مورد فکری می کنم». (3)

ب) زمانی دیگر هارون از امام راجع به فدک پرسید تا آن را به ایشان پس دهد امام از پس گرفتن خودداری کرده، فرمودند: «مگر این که حدود آن را نیز پس دهی.» رشید پرسید: «حدود آن چیست؟» فرمودند: «اگر حدود آن را بگویم، آن را باز پس نخواهی داد.» هارون اصرار کرد تا حدود آن را برای ایشان معلوم کند.» فرمودند: «حد اول آن عدن،» (4) چهره رشید در هم کشیده شد. گفت: «بگو » فرمود: «حد دوم سمرقند.» (5) رنگ صورتش برگشت. فرمود: «حد سوم افريقيه (6) است.»

چهره رشید سیاه شد. باز گفت: حد دیگر را بگو فرمود: «حد چهارم سيف البحر (7) است.» گفت: «دیگر برای ما چیزی باقی نماند.» فرمود: «می دانستم تو آن را پس نخواهی داد.» (8)

یکی از سیاست های خلفای عباسی، مظلوم نمایی و عوام فریبی برای کسب

ص: 541


1- از سواحل فارس. (ابن الفقيه ابو عبدالله أحمد بن محمد بن اسحاق همدانی، البلدان، ص438؛ ابن حمدون، التذكره الحمدونیه، ج 9، ص 289؛ ابن جوزی، تذکره الخواص، ص314)
2- دهکده ای است میان شام و مدینه، از توابع جوف در شمال جزيره العرب. (یاقوت حموی بغدادی، معجم البلدان، ج 2، ص 487)
3- کلینی، کافی، ج 1، ص 543؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 156؛ قرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج 28، ص 462.
4- شهری مشهور در ساحل دریای هند از ناحيه يمن. (معجم البلدان، ج 4، ص 89)
5- شهری در خراسان. (همان، ج 3، ص 249)
6- نام کشوری گسترده (تونس امروزی) روبه روی جزیره صقليه (سیسیل) که تا روبه روی جزیره اندلس است، این دو جزیره در شمال آن است: سیسیل در خاور و اندلس در باختر. (همان، ج 1، ص 228)
7- دهکده ای است میان شام و مدینه، از توابع جوف در شمال عربستان سعودی. (همان، ج 2، ص 487)
8- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 346؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 28، ص 144؛ عطاردی، مسند الإمام الكاظم 7، ج 2، ص 157.

مشروعیت با شعار «حاکمیت دین بر جامعه» بود که در این زمینه نظریه » وراثت اعمام» را بر اساس نظریه موروثی بودن خلافت» ارائه کردند. (1)

درباره این دو داستان، به نظر می رسد مهدی و هارون با هدف فریب عوام، آمادگی خود را برای پس دادن فدک اعلام می کنند که خلفای قبل آن را غصب کرده بودند. امام از این فرصت استفاده کردند و با روشن ساختن حدود فدک، به آن دو فهماندند که خلافت حق ایشان است و عباسیان به ناحق در این جایگاه قرار گرفته اند. طبیعی بود که آن دو چنین کاری را انجام ندهند؛ زیرا آنان برای حفظ حاکمیت خود هر ظلم و جنایتی را مرتکب می شدند. مأمون نقل می کند: در یکی از سفرهایی که پدرم هارون به حج می رفت، به مدینه الرسول وارد شد. همه مخصوصا بزرگان شهر، به اجبار دیدنش می آمدند. روزی موسی بن جعفر علیه السلام نزد وی آمد و مورد احترام او قرار گرفت. هنگام رفتن به امر پدرم تا خانه اش ایشان را بدرقه کردیم. مأمون می گوید: وقتی از پدرم علت این احترام را پرسیدم، گفت: « این مسند خلافت، حق اوست.» گفتم: «پس چرا واگذار نمی کنی؟» گفت:

الملک عقيم؛ تو که فرزند من هستی، اگر بدانم در دلت خطور می کند که مدعی

من بشوی، سرت را از بدنت جدا می کنم ! » (2)

ج) اعتراض ضمنی دیگر امام در مرقد شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله صورت گرفت آن جا که هارون رو به ضریح مقدس کرد و چنین سلام گفت: «درود بر تو ای پسر عمو!» وی از نسبت خود با نبی اکرم صلی الله علیه و آله مفتخر بود؛ زیرا می خواست به مردم این گونه القا کند که نزدیکی او با حضرت از اسباب نایل شدنش به مقام خلافت است. امام که در آنجا حاضر بودند، بر رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین درود فرستادند: سلام بر تو باد ای پدر!»، رشید بسیار ناراحت شد، زیرا ایشان در فخر و مجد بر

ص: 542


1- الهی زاده، جنبش حسنیان، ص 254253.
2- احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج على اهل اللجاج، ج 2، ص 392، القاضی نورالله مرعشی تستری، احقاق الحق، ج 12، ص 309.

او پیشی گرفته بودند. (1) حضرت با این برخورد، اعتراض ضمنی خود را به هارون در انتساب رسول خدا صلی الله علیه و آله با عنوان پسر عمو اعلام کردند. در ادامه بحث، در اسباب شهادت امام بیان خواهیم کرد که بعضی از مورخان این موضوع را به عنوان عامل زندانی شدن حضرت دانسته اند.

محورهای فعالیت امام در برابر حکومت

نیروی فراوانی از امامان شیعه صرف مبارزه با گروه ها و فرقه های زمانشان شد که اگر این گروه ها وجود نداشتند، صرف امور فرهنگی می شد و جامعه بشری، از آن بهره مند می گردید. (2)

امام کاظم علیه السلام به دلیل تلاش های امامان قبل از خود، تحرک گروه های مختلف دوران امامتشان و هم چنین عملکرد خلفای عباسی، با وضعیت سخت و پیچیده ای در جامعه روبه رو بودند، زیرا تشیع گسترش یافته بود. گرچه پیروان، سمطیه، مبارکیه، اسماعیلیه، فطحیه، زیدیه و بعضی دیگر از شیعیان، امامت حضرت را قبول نداشتند، سعی امام بر این بود که جامعه را برای مقابله با حکومت مهیا سازند.

در روزگار حکومت هارون، مبارزه میان دستگاه عباسی و علویان (3) به اوج خود خود رسید. با آن که حاکمیت عباسی در عصر طلایی خویش به سر می برد، در سرکوب و نابودی کامل این حرکت ها توفيت چندانی نیافت؛ زیرا شمار هواخواهان و یاوران علویان، نه تنها در میان مردم رو به افزایش گذارده بود، بلکه

ص: 543


1- خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن اثیر، الکامل، ج 6 ص 163؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص 29،، ج4، ص345؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48، ص 135.
2- برای مطالعه بیشتر نک: نعمت الله صفری فروشانی، همان، ص 325 -327؛ على آقانوری، خاستگاه تشیع، ص 272 به بعد و مدرسی طباطبایی، مکتب در فرایند تکامل، ص 58 به بعد.
3- مانند قیام حسین بن على (شهید فخ ) و قیام يحيی و ادریس فرزندان عبدالله بن حسن.

این موج به بزرگان دولت رسیده و دامن گیر آنان نیز شده بود و بعضی از آنان هم به این موضوع تمایل نشان می دادند.

فعالیت های امام کاظم علیه السلام در مقابل حاکمان عباسی علاوه بر اصل تقیه، در دو

محور صورت پذیرفت:

سازمان دهی برخی از گروه های شیعی

تهیه فهرست های خصوصی و سری از نام های شیعیان، همراه با سازماندهی برخی گروه های شیعی، به صورت پنهانی صورت می پذیرفت؛ به طوری که مأموران حکومت، تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن اسامی انجام می دادند ولی در نهایت نمی توانستند به مقصود خود برسند. (1) در هر صورت، آن گروه ها، تشیع را در سراسر کشورهای اسلامی، دور از چشم حکومت و مراقبت آنان منتشر کردند، تا جایی که به صورت نیروی عظیمی در آمدند. از این رو، دشوار بود که خلافت عباسی بتواند آن ها را به اطاعت وادارد و سرانجام، در عهد امام رضا علیه السلام ، مأمون ناچار شد بنا به مصلحت سیاسی، به آن حضرت پناه جوید و ولایت عهدی را به ایشان واگذارد. (2)

امام کاظم علیه السلام با این روش، به حق خود در حکومت تأکید می کردند و به نگهداری یاران و هواداران خود در آن وضعیت می پرداختند. حضرت در نظارت، برنامه ریزی، رشد و روشن گری، مدد رسانیدن به آنان با همه روش های مقاومت و هدایتشان تا سطح پیشتازی آگاهانه و آشنایی با زمان، به وظایف مکتبی خود عمل نمودند. شواهد ذیل موید روش امام در این سازمان دهی است:

1-1 - تأیید جنبش های انقلابی و پشتیبانی از وفاداران آن ها که انقلابی های

ص: 544


1- عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ص 214.
2- لقرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 382 - 384.

خاندان او، این حرکت ها را رهبری می کردند و در این جهت، به امر به معروف و نهی از منکر می پرداختند. برای نمونه، ابو الفرج اصفهانی می نویسد:

زمانی که سر حسین بن علی را بعد از واقعه فخ، نزد حضرت آوردند و از ایشان سؤال کردند که او را می شناسید؟ فرمود: «آری، این سر حسین است. او مسلمانی صالح بود که دائما در حال قيام و قعود و روزه بود و در راه امر به معروف و نهی از منکر کشته شد و در میان اهل بیتم کسی همانند او وجود

نداشت. (1)

2-1- به دست گرفتن رهبری، نظارت مستقیم بر امور شیعیان و راهنمایی آنان از نظر عقیدتی، فکری و رفتاری، برای تقویت آنان و نفوذ در درون امت، تا اهداف حضرت به ثمر نشیند و انحراف ها و کج روی های امت اصلاح گردد. از این رو، ایشان و پیش از او پدران بزرگوارش، پیوسته تحت تعقیب، مراقبت و اذیت و آزار قرار داشتند. شیعیان در آن روزگار سیاه، با سختی ها و گرفتاری های بسیاری رو به رو بودند، به گونه ای که برای ابراز دردها و رساندن شکایت های خویش، هیچ راهی جز نوشتن بر در و دیوار نداشتند (2) تا مردم بر آن آگاه گردند و بدانند که چه رنج ها و شکنجه هایی بر آنان وارد می شود.

3-1- ارتباط امام کاظم علیه السلام با شیعیان از طریق وكلایی بود که در نقاط مختلف حضور داشتند و مسئول پاسخ گویی و جمع آوری وجوه بودند؛ به گونه ای که در این دوره، سیستم وکالت و ارتباط تشکیلاتی امام با شیعیان، منسجم تر شده بود.

احتجاج با زمامدار حکومت

کتب حدیث و تاریخ، برخوردهای متعدد خلفای عباسی با امام کاظم علیه السلام را نقل

ص: 545


1- ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبيين، ص 380؛ عادل ادیب، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ص 213-215 .
2- موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 191.

کرده اند. (1) بیش ترین برخوردها با هارون است که به چند مورد اشاره گردید؛ (2) اما نکته مهم این است که عباسیان برای مشروعیت بخشیدن به حکومت نامشروعشان، مجبور بودند به نوعی خودشان را به رسول خدا و منتسب کنند. از این رو، در زمان منصور بحث تقدم وراثت عمو بر دختر بین بنی عباس و علویان بسیار جدی می شد. عباسیان که در روی کار آمدن خود و مبارزه با بنی امیه، از شعارهای علویان و پیروان آن ها استفاده زیادی برده بودند و ابتدا مشروعیت حکومت خود را از طريق وصیت ابو هاشم، به حضرت على علیه السلام می رساندند، به تدریج از علویان فاصله گرفته، و ادعا کردند خلافت، میراث عباس عموی پیامبر و است.

آن ها با تکیه بر این اصل جاهلی که دختر ارث نمی برد، وارث ایشان را عباس، تنها پسر عبد المطلب معرفی کردند که تا زمان رحلت حضرت زنده بود. این ادعا در طول دوره خلافت مهدی عباسی نشر یافت که عباس، امام بر حق پس از پیامبر صلی الله علیه و اله بود؛ بنابر این، امامت به خاندان او تعلق دارد. (3) در مقابل، علویان به ویژه اهل بیت با استناد به آیات قرآنی و احکام عقلی، درصدد رد ادعای عباسیان بر آمدند و بدین گونه بحث وراثت اعمام و بنات مطرح شد.

زندانی شدن و شهادت امام

قبل از بیان برخوردهایی که به زندانی شدن امام انجامید، تذکر این نکته لازم است که یکی از دلایل نفوذ علویان، آن بود که مردم آنان را به چشم فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله می نگریستند. حضرت نیز به این منزلت بارها اشاره کرده اند. در

ص: 546


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، ص 404- 1385
2- نک: به قسمت مواضع سیاسی امام در برابر خلفای عباسی این مقاله.
3- جاسم محمد حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (عجل الله تعالی فرجه )، ص 66 . خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج13، ص 32؛ اربلی، کشف الغمه، ج 3، ص29؛ ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص203.

مقابل، امویان و عباسیان سخت با آن مقابله می کردند، تا از احترام علویان بکاهند. از جمله، معاویه اصرار داشت که مردم آنها را فرزندان حضرت علی علیه السلام بدانند نه فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله . (1) عمروعاص نیز از این مسأله نفرت داشت. (2)

این موضوع در برخوردهای هارون با اهل بیت، به ویژه امام کاظم علیه السلام نیز مطرح بود و تکیه امام بر این مطلب، یکی از علل زندانی شدن آن حضرت شمرده شده است. بنابر نقلی، هارون از امام کاظم علیه السلام سوال کرد: «چگونه شما می گویید ما از ذریه رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم در حالی که پیامبر فرزند پسر نداشته و شما فرزندان دختر او هستید؟» آن حضرت دو دلیل از قرآن برای او ذکر فرمودند: یکی آیه ای که حضرت عیسی را فرزند حضرت ابراهیم می شمارد. (3) دوم آیه مباهله (4) که در آن، امام حسن

و امام حسین علیه السلام مصداق «أبناءنا» دانسته

شده اند. (5)

مورخان دلایل زندانی شدن و به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام را به شرح

ذیل ذکر کرده اند . (6)

هارون در سال 179 قمری در مسیر مکه، به مدینه آمد و بعد از ورود به روضه النبی، در سلام دادن به آن حضرت خود را پسر عموی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نامید. امام هم خود را فرزند حضرت معرفی کرد. برخی از مورخان این روشن گری را به عنوان یکی از عوامل زندانی شدن حضرت ذکر کرده اند. زندانی شدن امام پس از این واقعه، نشان می دهد که این عمل ایشان، به لحاظ سیاسی تهدیدی جدی برای هارون بود.

ص: 547


1- اربلی، کشف الغمه، ج 2، ص 176.
2- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 334.
3- سوره انعام، آیه 85.
4- سوره آل عمران، آیه 61
5- صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 85-84؛ ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، ص203.
6- تاريخ بغداد، ج13، ص 32؛ ابن اثیر، الکامل، ج 6، ص 164

علت دیگری که برای زندانی شدن امام برشمرده شده، تقیه نکردن برخی از شیعیان است. در جوامع روایی شیعه، بابی با عنوان «باب تحريم اذاعه الحق مع الخوف به» (1) وجود دارد که حاوی احادیث فراوانی در زمینه لزوم تقیه در این وضعیت است. از طرف دیگر، رعایت اصل تقیه در میان شیعیان امامیه، سبب می شد تا دشمن تصور کند شیعیان کم ترین اقدام سیاسی را بر ضد آنان دارند، و امامان خود را تنها به عنوان امام فکری و معنوی می پذیرند. به همین دلیل، خلفا به علویان زیدی مذهب که دائم در پی قیام سیاسی بودند، توصیه می کردند که همانند عموزادگان خود (موسی بن جعفر) باشند تا سالم بمانند . (2) بنابراین شیعیان موظف بودند مطالب مربوط به امام و رهبری را مخفی نگاه داشته، اسرار رهبری را افشا نکنند. طبیعی است آن گاه که مطالبی درباره امامت موسی بن جعفر علیه السلام و واجب بودن اطاعت از ایشان در جایی مطرح می شد، مشکلاتی را برای امام و افراد مطرح کننده به وجود می آورد.

درباره دلایل به شهادت رساندن امام کاظم علیه السلام به شواهد تاریخی ذیل می توان

اشاره نمود:

الف) آگاهی یافتن هارون از اعتقادات شیعیان به امامت امام، زیرا او متوجه ارتباط مستمر شیعیان با امام شد و به سبب ترس از دست دادن سلطنتش، آن حضرت را به شهادت رسانید. (3) این رابطه مستمر با شواهد ذیل اثبات می شود:

اتصال علما به امام علیه السلام و نقل روایت از ایشان. (4) شیخ طوسی نام 245 تنه و (5)

ص: 548


1- طبرسی، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 289.
2- مقاتل الطالبيين، ص 1381
3- عیون اخبار الرضا، ص 100.
4- رجال نجاشی، ص 75، 109، 150، 251، 364، 369، 370، 407؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 162، .258 ،243
5- اختيار معرفه الرجال، ص 349 – 339.

قرشی نام 320 نفر از روات و اصحاب حضرت را ذکر نموده اند. (1)

نصب و كلا؛ (2)

ارتباط بعضی از اصحاب مانند علی بن یقطین و صفوان جمال با امام. (3)

ب) سعایت علی بن اسماعیل به عنوان یکی دیگر از عوامل شهادت آن حضرت ذکر شده است. یحیی بن خالد برمکی از این که هارون فرزند خود را به منظور تربیت نزد جعفر بن محمد بن اشعث گذاشته، ناراحت بود و با خود می گفت: «هر گاه فرزند هارون که تحت سرپرستی نامبرده رشد می کند، به مقام خلافت نایل آید، وزارت را از من و فرزندان من می گیرد و به جعفر و کسان او می سپارد.» به همین مناسبت، در صدد حيله بر آمد تا جعفر را از این سمت عزل کند؛ زیرا وی موسی بن جعفر علیه السلام را امام می دانست و به ولایت و خلافت ایشان ایمان داشت. یحیی که از روش او باخبر بود، فرصت مناسبی به دست آورد و طرح دوستی تازه با وی برقرار نمود و پیوسته به خانه او رفت و آمد می کرد تا کاملا از روش و مرام او باخبر شد. بالاخره تمام اسرار او را با اضافاتی به عرض هارون رسانید که به عزل او انجامید. او برای انتقام از جعفر، در صدد توطئه ای بر ضد امام کاظم علیه السلام بر آمد. از این رو، در پی یافتن شخصی از علویان برای سعایت نزد هارون بود. در نهایت، با کمک مالی به علی بن اسماعیل که فقیر بود، او را برای حضور در مجلس هارون تشویق کرد تا به وسیله وی، نقشه های خود را بر ضد حضرت عملی سازد. بعد از موافقت علی بن اسماعیل برای این امر، امام تلاش کردند تا با کمک مالی و ادای دینش، او را از این کار

ص: 549


1- موسوعه سیره اهل البيت، ج 29، ص 227، 368، 486.
2- .تفرشی، نقد الرجال، ج 1، ص 62، ج 2 ص 423، ج3، ص 195؛ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص 429، 418، 402، 398، 388؛ حلی، خلاصه الاقوال، ص 52 و 47؛ قرشی، موسوعه سیره اهل البيت، ج 29، ص 488
3- اختيار معرفه الرجال، ص 740، 731، 729، 545؛ فهرست، ص 154 و 151؛ کشف الغمه، ج 3، ص 25- 22؛ نقد الرجال، ج3، ص153؛ موسوعه سیره اهل البيت، ج 28، ص 155 و ج 29 ص 289 - 283 و 267 - 265.

منصرف سازند اما او نزد هارون رفت و بر ضد امام سخن گفت. شیخ مفید در ادامه می نویسد:

در همان سال (179 ق) هارون به حج آمد و در مدینه، دستور توقیف امام را صادر کرد. (1)

به نظر می رسد دلیل سعایت علی بن اسماعيل، حسادت او به جایگاه امام باشد و احیانا او از بعضى اسرار امام آگاه بوده است. این احتمال از نوع برخورد امام و برحذر داشتن وی از این که مبادا اسباب يتيم شدن فرزندان

حضرت را فراهم نماید تقویت می شود. (2)

ج) به فضل بن یحیی (زندان بان هارون در بغداد بعد از تحویل گرفتن امام و دیدن عبادت های ایشان، بر خلاف انتظار هارون، حضرت را تکریم کرد. خبر این موضوع به هارون رسید و از عملکرد او خشمناك شد و دستور داد تا امام را به شهادت برساند. اما او امتناع کرد و به سختی تنبیه شد. زمانی که یحیی بن خالد پدر فضل از این موضوع اطلاع یافت، خود را به دربار هارون رسانیده، اظهار داشت: «فضل جوان است و اگر نتوانسته خواسته امیر را اجابت کند، من آن را اجابت می کنم.» بعد از گرفتن فرمان شهادت امام، به سرعت به طرف بغداد رهسپار گردید و با ابلاغ این پیام به سندی بن شاهک، حضرت را توسط او شهید نمود. (3)

با توجه به شواهد ذکر شده، به نظر می رسد، امام کاظم علیه السلام در تمام ارتباطاتشان، تقیه را رعایت می کردند و کمترین بهانه را به حاکمان عباسی نمی دادند، اما در زمان هارون، کم و بیش اخبار این روابط و هم چنین وجود

ص: 550


1- مقاتل الطالبيين، ص 415 و 414؛ ارشاد، ص 582- 579؛ کشف الغمه، ج 3، ص 33 - 30.
2- مقاتل الطالبیین، ص414 و 415 3. ارشاد، ج 2، ص 240.
3- ارشاد ، ج2، ص240 .

تشکیلات وکالت، به حاکم عباسی می رسید، اما اثبات این امور به دلیل سیاست های حضرت مشکل بود، بنابراین، با به وجود آمدن چند بهانه، ایشان دستگیر و روانه زندان شدند.

مقام امامت آن حضرت حتی برای نزدیکان ایشان آن گونه که امروز برای شیعیان روشن است آشکار نبوده و شاید بتوان ادعا کرد که نوعی حسادت به امام وجود داشته است، لذا به دلایلی که ذکر شد و هم چنین احساس خطر هارون از حضور امام در جامعه و مواضع سیاسی امام، ایشان را به زندان افکند. و سرانجام امام کاظم علیه اسلام در سال 183 قمری در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسید. (1)

نتیجه

امام کاظم علیه السلام از یک طرف برای تبیین راه درست اسلام، با افکار متناقض فرقه ها و گروه های سیاسی شیعی روبه رو شدند، و ناگزیر از پیمودن مسیری دشوار برای هدایت جامعه شیعه و پیروان امامیه بودند، و از طرف دیگر، در مقابل حاکمان ظالم عباسی، سیاست های ویژه ای را در پیش گرفتند. به نظر نگارنده، تلاش امامان پیش از حضرت، متوجه برنامه ریزی و به وجود آوردن گروهی بزرگ و متحد از شیعیان شده بود تا به روش آنان تربیت شوند و آگاهی آنان بالارفته، پایگاه های مردمی شان یکپارچه و چارچوب فکری و اجتماعی شان در جهان اسلام با برنامه عقیدتی آنان شکل بگیرد. از این رو، امام با اتخاذ سیاست هایی ویژه در مقابل حاکمان عباسی، در صدد تبیین حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی بودند. به گونه ای که حضرت، مشروعیت حاکمیت را از ناحیه خداوند می دانستند. اما حاکمیت منصوص الهى، در صورت مقبولیت

ص: 551


1- تاریخ طبری، ج8 ص 271؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 414، موسوعه سیره اهل البيت، ج29، ص 512.

و بیعت عمومی تحقق می یابد. با توجه به اوضاع خاص زمانه امام، راهبرد حضرت، به مبارزه سیاسی و تغییر حکومت معطوف بود که در بررسی های صورت پذیرفته، در نهایت، سیاست ها و عملکرد امام در جهت اثبات حق حاکمیت امام معصوم و احیای نظریه امامت منصوص الهی ارزیابی شد. این تصمیم در دوره امامت ایشان حاصل نگردید. تلاش ها و سیاست های امام کاظم علیه السلام را که در امتداد تلاش های پدران خود پی گیری می کردند، طبق شواهد تاریخی ذیل، در این جهت می توان ارزیابی نمود:

1. به دست گرفتن رهبری و نظارت مستقیم بر امور شیعیان، هدایت عقیدتی،

فکری و سازمان دهی آنان؛

2. تبیین خط مشی سیاسی امامان توسط حضرت و شاگردان ایشان در جامعه

مبنی بر حق تشکیل حکومت توسط امام معصوم؛

3. نظارت مستقیم، راهنمایی پیروان در اتخاذ مواضع سلبی و منفی در برابر

خلافت عباسی، به منظور اثبات نامشروع بودن آن؛

4. نفوذ دادن برخی از باران در بدنه تشکیلات خلافت عباسی؛

5. آگاهی بخشی به امت اسلامی؛

6. هدایت و منسجم کردن تشکیلات و کالت برای ارتباط با شیعیان؛

7.موضع آشکار امام برای اثبات حقانیت خود در موضوع خلافت، در

احتجاج با خلفای عباسی؛

8. برداشت هارون از تحرکات و اقدامات حضرت، همان گونه که در برخی مناظرات او آشکارا بر زبان جاری می کرد. لذا حضرت با این تشکیلاتی که به وجود آوردند، به دنبال ایجاد انقلابی بودند که یا در آن مقطع جواب میداد یا در دوره های بعد به نتیجه می رسید. لذا هارون ایشان را به زندان های طولانی مدت محکوم کرد و سرانجام به شهادت رساند.

ص: 552

منابع

قرآن کریم

1. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم: پارسیان، 1379 ش.

2. آقا نوری، علی، امامان شیعه و وحدت اسلامی، قم: دانشگاه ادیان و مذاهب،

1388ش.

3. ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، قاهره: مکتبه القاهره، 1385 ق.

4. ابن خلدون، عبدالرحمان بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر في تاريخ العرب و البربر و

من عاصرهم من ذوي الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون )، تحقيق خليل شحاده،

بیروت: دار الفكر، چاپ دوم، 1408 ق.

5. ابن شهر آشوب، ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، تحقيق يوسف

البقاعی، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، 1429 ق.

6. ابن هشام، محمد عبد الملک، سیره ابن هشام، تصحیح مصطفى السقا، قسم: ایران،

1363 ش.

7. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابو الفضل ابراهيم، بی جا،

دار احیاء الكتب العربیه، چاپ اول 1378ق.

8. ابن اثیر، عزالدين أبو الحسن علی بن ابی الكرم المعروف، الكامل في التاريخ،

بیروت: دارصادر، 1385 ق.

9. ابن جوزی، یوسف قرأو غلى بن عبدالله بن فيروز بغدادی، تذکره الخواص، تهران:

مكتبه نينوى الحدثيه، بی تا

10. ابن طقطقی، محمد بن على بن طباطبا، الفخرى في الاداب السلطانيه و الدول

الاسلامیه، تحقیق عبد القادر محمد مایو، بیروت: دار القلم العربي، 1418 ق، طبعه الاولى.

ص: 553

11. ابن عنبه حسنی، عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب، قم: انصاریان، 1417 ق.

12. ابو الفرج اصفهانی، علی بن الحسین، مقاتل الطالبیین، تحقیق سید احمد صقر،

بیروت: دار المعرفه، بی تا

13. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه في معرفه الائمه، تهران: اسلاميه، 1381 ش .

14. بحرانی اصفهانی، شیخ عبد الله، عوالم العلوم و المعارف، قم: موسسه الامام

المهدی ( عجل الله تعالی فرجه )، 1413ق.

15. پیشوایی، مهدی، سیره پیشوایان، قم: موسسه امام صادق علیه السلام ، 1390ش.

16. تستری، شیخ محمد تقی، قاموس الرجال، قم: موسسه النشر الاسلامي التابعه

الجماعه المدرسین، 1419 ق.

17. تفرشی، نقد الرجال، قم: موسسه آل البيت لاحياء التراث، 1418ق.

18. جعفریان رسول، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم: انصاریان، 1380ش.

19. حر عاملی، وسائل الشیعه، تحقیق عبدالرحیم ربانی شیرازی، تهران: کتابخانه

اسلامیه، 1367ش.

20. حموی، شهاب الدين ابو عبدالله ياقوت بن عبد الله، معجم البلدان، بیروت: دار صادر،

چاپ دوم، 1995م.

21. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقيق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الكتب

العلميه، 1417ق.

22. ذهبی، شمس الدین، تاريخ الإسلام و وفیات المشاهير و الاعلام، بیروت: دار الكتاب

العربی، 1409 ق.

23. سیوطی، جلال الدين، الدرالمنثور، بیروت: دار المعرفه للطباعه و النشر، 1404ق.

24. صدوق، محمد بن علی، عیون اخبار الرضا، تحقیق شیخ حسين الاعلمی، بیروت:

موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1404ش.

25. صفری فروشانی، نعمت الله، غالیان، کاوشی در جریان ها و برآیندها تا پایان سده

سوم، مشهد: آستان قدس رضوی، 1381ش.

ص: 554

26._______، نقش تقیه در استنباط، قم: بوستان کتاب، 1381ش.

27. طباطبائی، سید محمد حسین، الميزان في تفسير القرآن، بیروت: موسسه الاعلمی

للمطبوعات، 1403ق.

28. طبرسی، میرزا حسین النوری، مستدرک الوسائل، تحقيق و نشر موسسه آل البيت

الاحياء التراث، قم: مهر، 1408تی.

29. طبرسی، احمد بن على، الاحتجاج على أهل اللجاج، مشهد: مرتضی، 1403ق.

30. طبرسی، الفضل بن الحسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تصحیح غفاری، بیروت:

موسسه الأعلمی للمطبوعات، 1424ق.

31. طبری، ابی جعفر محمد بن جریر ال طبری، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق

محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث، 1387ق.

32. طوسی، الغيبه للحجه، قم: دار المعارف الإسلامیه، 1411ق. 33.

33._______، فهرست، قم: کتابخانه محقق طباطبائی، 1420ق.

34._______، اختيار معرفه الرجال، تصحیح میر داماد استر آبادی، قم: موسسه

آل البيت لاحياء التراث، 1404ق.

35. عاملی، سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت: دار التعارف، 1403ق.

36. عطاردی، عزیز الله، مسند الامام الكاظم أبي الحسن موسی بن جعفر علیه السلام مشهد: آستان

قدس رضوی، 1409ق.

37. علامه حلی، خلاصه الاقوال، قم: موسسه آل البيت، 1417ق.

38. فضل الله، محمدجواد، تحلیلی از زندگانی امام رضا علیه السلام ، مترجم سید محمد صادق

عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، 1382ش.

39. قرشی، باقر شریف، موسوعه سیره اهل البيت، الامام موسی بن جعفر علیه السلام ، قسم:

دار المعروف، 1430ق.

40. کشی، محمد بن عمر، رجال الكشی ( اختيار معرفه الرجال)، مشهد: دانشگاه مشهد،

1348ش.

ص: 555

41. کلینی، کافی، تهران، اسلامیه، 1362ش.

42. اللهی زاده، محمد حسن، جنبش حسنیان، قم: شیعه شناسی، 1385 ش .

43. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران: المكتبه الاسلاميه، 1396ق.

44. محمد حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم ( عجل الله تعالی فرجه )، مترجم سید محمد

تقی آیت اللهی، تهران: امیر کبیر، 1385 ش.

45. مدرسی طباطبایی، مکتب در فرآیند تکامل، ترجمه هاشم ایزد پناه، تهران: کویر،

1386ق.

46. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق اسعد داغر، قم: دار الهجره،

1409ق.

47. مطهری، مرتضی، حقوق زن در اسلام، تهران: صدرا، 1384ش.

48. معروف الحسنی، هاشم، زندگانی دوازده امام عليهم السلام، مترجم محمد مقدس،

تهران: امیر کبیر، 1382ش.

49. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ارشاد، تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران:

اسلاميه، 1413ق.

50. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاريخ، بور سعيد، مكتبه الثقافه الدينيه، بی تا .

51. نجاشی احمد بن علی، رجال نجاشی، قم: جامعه مدرسین، 1407ق.

52. نیشابوری، فتال، روضه الواعظین و بصيره المتعظین، قم: دلیل ما، 1423ق.

53. یعقوبی، احمد بن ابی واضح، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمدابراهیم آیتی، بی جا،

بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356ش.

ص: 556

امام کاظم علیه السلام و مدیریت تعارض

دکتر محسن الویری

*دکتر محسن الویری (1)

چکیده

تعارض های بین فردی در روابط اجتماعی انسان ها که اغلب برآمده از تضاد منافع است، یکی از مسائل مورد علاقه و اهتمام پاره ای از شاخه های علوم انسانی را در چند دهه اخیر تشکیل میدهد. در این علوم، از چیستی و انواع تعارض ها، چگونگی پیدایش آن ها و به ویژه سازوکار مدیریت آن سخن گفته می شود. تعارض که انواع گوناگونی دارد، حسب شرایط با یکی از روش های پنج گانه رقابت، هم کاری، اجتناب، نرمش و مصالحه، مدیریت می شود تا یک رابطه دارای تعارض و اختلاف به رابطه ای فاقد تعارض و اختلاف، انتقال یابد. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام در یک متن برگزیده، خواننده را به این برداشت می رساند که ایشان در تعارض های افقی غیر کاربردی، به ویژه تعارض های احساسی و عاطفی، به جای به کار گیری یکی از روش های پنج گانه مدیریت تعارض، از روش پیشگیری بهره می برند. در این روش، یک کنش گر ارتباطی بر اساس باورهای دینی خود، به گونه ای رفتار می کند که خود تعارض زا نباشد و زمینه تعارض احتمالی از طرف

ص: 557


1- دانشیار دانشگاه باقرالعلوم علیه السلام

مقابل را نیز بزداید. این نوشتار، ضمن بررسی فشرده این موضوع، نتیجه می گیرد که مبنا قرار گرفتن رهنمودهای امام کاظم علیه السلام در روابط اجتماعی، از بروز بسیاری از تعارض های بین فردی جلوگیری می کند. واژگان کلیدی: امام کاظم علیه السلام ، تعارض، مدیریت تعارض، روش های مدیریت تعارض، پیش گیری از تعارض.

مقدمه و بیان مسأله

شاید بتوان ویژگی اصلی سیره نگاری سنتی برای ائمه معصوم علیه السلام را نگاه خرد به زندگی آن ها دانست که در قالب کنار هم نهادن گزارش هایی از ابعاد مختلف زندگی آن ها تجلی می یافت. در سه دهه اخیر و متأثر از زمینه ها و نگاه های بر آمده از انقلاب اسلامی در ایران، گرایش به کلان نگری و ارائه تحلیل های کلی از زندگی ائمه : پیدا شد و به صورت نسبی نیز گسترش هم یافت. هر یک از این دو رویکرد، جنبه هایی مثبت و منفی دارند و سزا نیست یکی از این رویکردها به نفع دیگری به صورت کامل کنار گذاشته شود، زیرا می توان از جنبه های مثبت هر دو رویکرد، در جای مناسب خود بهره برد. سخن درباره

مزیت ها و ابعاد مثبت و منفی این رویکردها را باید به مجالی دیگر وانهاد، ولی به نظر می رسد غوطه ور شدن در کلان نگری های معاصر، مانع فهم بایسته بخش هایی سیره معصومان : شده و اکنون جای آن است که موج جدیدی از خردنگری در سیره نگاری شکل بگیرد که البته متمایز از خردنگری سنتی و در پر تو کلان نگری ها و نظریه های شاخه های مختلف علوم اجتماعی جدید، زوایایی نو از زندگی معصومان : را بکاود. شاید یکی از روش های مناسب برای تحقق این هدف و بازخوانی سیره نظری و عملی ائمه :، این باشد که از منظر پرسش های جدید و نویافته های حوزه های مختلف علوم انسانی، سخنان و رفتارهای معصومان : مطالعه گردد تا نتیجه آن به صورت مستقیم، در زندگی

ص: 558

امروز ما به کار آید. این نوشتار، به عنوان گامی ابتدایی در این زمینه، یکی از موضوعات جدید علوم اجتماعی یعنی مدیریت تعارض میان فردی را در سخنان امام کاظم علیه السلام بررسی می کند.

برای شناخت روش امام هفتم در مدیریت تعارض بین فردی، پس از نگاهی به زندگی حضرت، مروری بر مهم ترین مفاهیم و مسائل مدیریت تعارض لازم به نظر می آید.

امام کاظم علیه السلام در یک نگاه

امام موسی بن جعفر ملقب به كاظم علیه السلام در هفتم صفر 128 قمری (8 نوامبر 745 م.) در ابواء یا مدینه متولد شدند و در ششم، 24 یا 25 رجب سال 183 و یا در یکی از سالهای 186، 184، 181، 188 قمری در عهد خلافت هارون الرشید در زندان بغداد به شهادت رسیدند. آغاز امامت ایشان در سال 148 قمری و به

دنبال شهادت پدر گرامیشان امام جعفر صادق علیه السلام بود. ایام امامت حضرت با خلافت چهار خلیفه عباسی یعنی منصور، مهدی، هادی و هارون هم زمان بود. قیام فخ، مهم ترین رخداد مربوط به شیعیان در عصر امامت آن حضرت به شمار می آید. (1)

چیستی تعارض

مراد از تعارض، تخاصم، تنازع و یا منازعه، (2) تنها نزاع و زدوخورد یا جنگ نیست؛ تعارض هر گونه عدم توافق و نگاه انتقادی به طرف مقابل را شامل

ص: 559


1- برای آگاهی های کلی در باره امام هفتم نک: مفید، ارشاد، ج 2، ص 215- 246؛ ابن صباغ، الفصول المهمه ج 2، ص 931 - 163؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 48؛ قرشی، حياه الامام موسی بن جعفر علیه السلام .
2- Conflict

می شود. تذکر این نکته ضروری است که این واژگان را مترجمان و نویسندگان مختلف

فارسی زبان، در برابر واژه «Conflict» انگلیسی به کار برده اند. و بنابراین واکاوی خود این واژگان و برشمردن هم پوشانی ها و ناهم پوشانی های دلالت های زبانی آن ها سودی ندارد. انتخاب واژه تعارض از بین این واژگان در این نوشتار، به دلیل کاربرد بیشتر آن است. به هر حال تعارض وضعیتی اجتماعی است که در آن دو یا چند نفر در باره موضوع های اساسی مربوط به یک فرد یا نهاد اجتماعی، یا با هم توافق ندارند یا در برابر یکدیگر قدری خصومت احساسی نشان می دهند. تعارض به عبارتی دیگر، فراگردی است که در آن یک طرف (فرد یا گروه) در می یابد که منافع فردی یا خانوادگی یا گروهی اش با مخالفت یا واکنش منفی طرف دیگر مواجه شده است. (1) بر این اساس و به عنوان مثال، تعارض میان مسلمانان و غیر مسلمانان، عبارت از وضعیتی است که در آن هر یک از طرفین احساس کنند که منافع دینی آن ها را طرف مقابل نادیده انگاشته و یا در معرض تهدید قرار داده. در نتیجه، به مقابله با این تهدید برخیزند. نیز هر گاه دو فرد در وضعیتی قرار گیرند که هر یک از طرفین احساس کنند بخشی از منافع دینی، اقتصادی، اجتماعی یا خانوادگی آن ها از طرف مقابل در معرض تهدید قرار گرفته و بخواهند به گونه ای این تهدید را از بین ببرند، بین این دو فرد تعارض رخ داده است.

سودمندی یا زیان باری تعارض

تعارض را از نظر سودمندی یا زیان برای یک مجموعه، به دو دسته کلی تقسیم کرده اند:

الف) تعارض کار کردی که معمولا با برانگیختن خلاقیت ها و نوآوری ها

ص: 560


1- علی رضاییان، مدیریت تعارض و مذاکره، ص 6. (Abu Nimer: Anthony deReuck)

در بین افراد و گروه ها، بهبود کیفیت تصمیم گیری ها را موجب می شود و علاقه و حس کنجکاوی را در اعضای گروه های کاری تشویق می کند و وسیله ای برای طرح مسائل و کاهش تنش ها و محیطی برای خود ارزیابی و تحول است.

ب) بر عكس تعارض غیر کار کردی، پیامدهایی ویرانگر دارد و با گسترش ناخشنودی و بر هم زدن روابط مناسب بین افراد و سازمانها، مانع کارآیی و کار آمدی ها می شود. (1)

طبیعی است تعارض کارکردی را که سودمند است باید ایجاد کرد و تعارض غیر کارکردی را مدیریت و مهار. روشن است در این جا، تکیه ما بر تعارض غیر کارکردی است که از مصادیق واگرایی بین مسلمانان به شمار می آید و به شکل های مختلف نکوهش شده است. قرآن آشکارا منازعه را سبب سستی و از بین رفتن وحدت و همگرایی بین مسلمانان معرفی می فرماید:

( أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُم وَ اصبِروا ان اللّه معَ الصّابرِين ) (2)

در روایات نیز بقای مسلمانان در گرو پیوند اجتماعی، و نابودی آنها نتیجه

تفرقه و چنددستگی معرفی شده است. برای نمونه، امیرمؤمنان على علیه السلام در نامه ای به جریر بن عبد الله بجلی چنین فرموده اند:

إِ اَلْبَقَاءُ فِي اَلْجَمَاعَةِ وَ اَلْفَاءُ فِي اَلْفُرْقَةِ (3)

ص: 561


1- همان، ص 62 - 63 ( H. Kelman) .
2- انفال آیه 46؛ سوره آل عمران، آیه 152؛ سوره نساء، آیه 59 و سوره انفال، آیه 43.
3- نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص 16.

این سخن امام خمینی نیز که از زلال معارف دینی سرچشمه می گیرد ترجمان

همین آموزه هاست

تفرقه از شیطان است و وحدت کلمه از رحمان (1)

سطوح و انواع تعارض

تعارض را به سه دسته اصلی درون فردی، میان فردی و میان گروهی می توان تقسیم کرد. تعارض معمولا از سطح درون فردی و میان فردی آغاز و به سطوح مختلف اجتماعی کشانده می شود. (2) در سطح اجتماعی، شاهد حجم گسترده ای از تعارض میان خرده فرهنگ ها (3) و به عبارت جدید تر میان جماعت ها (4) هستیم. کلمه جماعت به جای خرده فرهنگ استفاده شده که تنها بار فرهنگی دارد و شامل هر گروه فعال با اهداف و منافع مشترک را شامل می شود. (5) ولی بی شک نقطه آغاز این تعارض از سطح بین فردی است. به عبارت دیگر، در تعارض های میان جماعت ها، سطح میان فردی تعارض از بین نمی رود.

هم چنین تعارض را بر اساس دامنه و قلمرو آن به دو دسته کلی تقسیم

کرده اند:

الف) تعارض بنیادی؛

ب) تعارض احساسی و عاطفی؛ تعارض بنیادی نیز به سه دسته تقسیم می شود :

1. تعارض بنیادی در حیطه شناخت که ناسازگاری در اندیشه ها را می توان به

ص: 562


1- سیداحمد خمینی، وحدت در اندیشه امام خمینی، ص18
2- رضاییان، ص12؛ (Button and Dukes)
3- Sub Cultures.
4- Communities
5- با الهام از یکی از سخنرانی های آقای دکتر ناصر فکوهی.

عنوان نمود آشکار آن نام برد.

2. تعارض بنیادی در حیطه هدف که نمود آشکار آن در ناسازگاری در

اولویت ها به چشم می خورد.

3. تعارض بنیادی در حیطه رویه ها که ناسازگاری دیدگاه ها نسبت به

فراگردها، نمود آشکار آن است. (1)

انواع سه گانه تعارض های بنیادی، هم در جنبه فردی و هم در جنبه اجتماعی،

اغلب به تعارض های احساسی و عاطفی می انجامد.

از منظری دیگر، تعارض بین افراد و گروه ها را از نظر نوع رابطه آن ها با

یکدیگر به صورت های مختلفی می توان تقسیم کرد. از بین تقسیم بندی های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، این دو تقسيم شایسته توجه است:

1. تعارض عمودی که به تعارض میان سطوح مختلف یک مجموعه واحد، مانند سطوح پایین یک گروه و مدیران و رهبران و مسئولان بالاتر مربوط

می شود.

2. تعارض افقی که به برخوردهای میان گروه های هم سطح از نظر سلسله

مراتبی مربوط است؛ مانند تعارض میان مدیران یک سازمان اجتماعی. (2)

مراحل شکل گیری تعارض

نکته دیگری که در مباحث مقدماتی و مفهومی این نوشتار باید به آن توجه شود، این است که تعارض دارای لایه های مختلف، یک باره شکل نمی گیرد و جهت گیری مدیریت تعارض نیز بر حسب این که در کدام مرحله تعارض وارد

ص: 563


1- رضاییان، همان، ص 10.
2- Abu Nier, p 38.

صحنه شود، تفاوت خواهد کرد. مراحل شکل گیری یک تعارض و برطرف شدن آن را که اصطلاحا به آن کوه یخ تعارض و ذوب شدن آن می گویند، به صورت زیر بیان کرده اند: (1)

جدول

در مراحل کاهش تعارض که پس از استقرار آن آغاز می شود، پس از مرحله حل و فصل تعارض، مرحله انتقال از تعارض به عدم تعارض فرا می رسد. رابطه این مراحل با کوه یخ تعارض را در نمودار شماره 2 می توان مشاهده کرد:

ص: 564


1- Abu nimer pp 43-45

جدول

یاد آوری این نکته مهم ضروری است که پیش گیری از بروز تعارض، بهترین شکل مواجهه با تعارض است، ولی این پیش گیری را دیگر نمی توان مدیریت تعارض نامید، زیرا تعارضی در کار نیست تا مدیریت شود. ولی وقتی پیش گیری به جایی نرسید، نوبت به مدیریت می رسد.

مدیریت تعارض

مدیریت تعارض (1) یا حل و فصل مخاصمات (2) که در سال های اخیر در سطحی وسیع در رشته های حقوق، علوم سیاسی، مدیریت و حتی ارتباطات اجتماعی به آن توجه شده، (3) یکی از روش های اجتماعی است که برای کاستن و کنترل اختلاف ها میان افراد و گروه های اجتماعی و طبقات یک اجتماع در مسیر ساختن

ص: 565


1- Conflict Management.
2- Conflict Resolution.
3- الویری، محسن، گزارش طرح تحقیقاتی ..، فصل سوم

جامعه ای سالم تر و آگاه تر و بدون تنش به کار می رود. دانش حقوق که شاخه ای مهم از آن اساسا به داوری درباره تعارضها می پردازد، برای تشخیص زوایای تعارض ها که به داوری درست مدد می رساند، از این روش ها بهره می گیرد. دانش سیاسی هم برای بررسی و حل اختلاف و مخاصمات بین گروهها و به ویژه بین کشورها و یا بین گروه های سیاسی و نژادی و فرقه ای با دولت ها، با این روش سر و کار دارد. دانش مدیریت نیز مدیریت فرایند حل تعارض را به عنوان وظیفه خود قلمداد کرده و به دنبال آن به مباحث مختلفی مانند ریشه های پیدایش تعارض پرداخته است. دانش ارتباطات هم گرچه هنوز به صورت گسترده به این موضوع نپرداخته، به دلیل اقتضای موضوع خود که ارتباطات بین انسانهاست، ناچار به این گونه ارتباط هم توجه دارد.

روشهای مدیریت تعارض

اشاره

مدیریت تعارض از مرحله وقوع تعارض شروع می شود و می تواند تا دامنه کوه یخ تعارض یعنی عبور از تعارض استمرار یابد. مدیریت تعارض به سبک های مختلفی صورت می گیرد. برای مدیریت تعارض های غیر کارکردی که زیان بار تشخیص داده شده اند، پنج روش را پیشنهاد کرده اند:

1. روش رقابت (سلطه و زور)

در این روش هر یک از طرفین، می کوشد تا با تکیه بر همه امکانات و ظرفیت های خود، طرف دوم تعارض را از بین ببرد و به اصطلاح برنده میدان شود؛ لذا تأمین خواسته های طرف مقابل، هیچ جایگاهی برای او ندارد. طبیعی است این نقش را گاه مدير تعارض به نفع یکی از طرفین انجام می دهد. این روش، سریع و قاطعانه صورت می بندد ولی این نقص را دارد که نه تنها زمینه

ص: 566

ناخشنودی را از بین نمی برد، بلکه اغلب آن را تشدید هم می پذیرد.

2. روش همکاری مبتنی بر اعتماد (حل مسأله یا حل تلفیقی)

در این روش، طرفین به ابتکار خود یا با تشویق میانجی، می پذیرند که راه حلی بیابند تا خواسته هر طرف به نحوی تأمین شود و هیچ یک برنده کامل میدان تعارض نباشند. طرفین در این روش، امتیازی را از دست نمی دهند ولی امتیاز اکتسابی را بین هم تقسیم می کنند. این روش در مواردی که سطح تعارض بنیادی نباشد کاربردی زیاد و ماندگار دارد ولی نقص آن این است که معمولا بسیار وقت گیر است.

3.روش اجتناب

در این روش، هر دو یا یکی از طرفین می خواهند که از میدان تعارض بگریزند و خود را درگیر آن نکنند و عدم توافق برای ایشان اهمیت و ارزشی ندارد. میانجی نیز گاه همین روش را به طرفین توصیه می کند تا این که وضعیتی مناسب تر برای ادامه گفت گو فراهم آید. فرد در این روش، فرصت مناسبی برای بررسی بیشتر یا روشن شدن وضعیت یا تغییر اوضاع فراهم می کند، ولی این نقص را دارد که اثر آن موقت است و هر لحظه امکان برهم خوردن آن وجود دارد.

4. روش نرمش و سازش

در این روش، یکی از طرفین تعارض به ابتکار خود یا توصیه میانجی، تأمین خواسته های طرف دیگر تعارض را بر تأمین خواسته های خود مقدم می دارد. و هماهنگی و رفع تعارض با طرف مقابل را بر دست یافتن به خواسته های خود

ص: 567

ترجیح می دهد. روشن است که از این روش، برای حل مسائل عميق و پیچیده نمی توان استفاده کرد و پایایی و دوام اثر آن نیز متزلزل است؛ زیرا راه حلی عمیق و بنیادی به حساب نمی آید.

5. روش مصالحه

در این روش، هر یک از طرفین مجاب می شود که باید امتیازی بدهد تا

بتواند امتیازی کسب کند. این روش، بر حسب این که دامنه و حجم امتیازهایی که از آن چشم پوشیده می شود، چقدر است، می تواند پایایی بیشتر یا کمتر داشته باشد. (1)

از هر کدام از این روش ها در موقعیت های خاصی استفاده می شود که در

منابع مربوط به این موضوع، به آن ها اشاره شده است.

از مباحث مقدماتی که گذشت، به این جمع بندی می توان رسید که اولین و ساده ترین مرحله تعارض، اختلاف و تفاوت دو فرد و یا دو گروه اجتماعی با دیگری است و همین تفاوت قائل شدن بین خود و دیگری، نقطه آغازینی برای برخوردهاست. اگر این احساس تفاوت، با احساس به خطر افتادن منافع همراه شود، زمینه ساز تنش و سردی روابط و در واپسین مراحل، جنگ و برخوردهای شدید خواهد شد. پس ساده ترین نوع تعارض، اختلاف میان خود و دیگری است و اگر مدیریت اجتماعی هوشمندی وجود داشته باشد، می توان گفت بهترین مرحله مواجهه با تعارض نیز همان مرحله نخست است؛ یعنی مرحله ای که اگر خوب مدیریت گردد، مانع ورود به مراحل بالاتر می شود و از بروز سطوح بالاتر تعارض در همان گام های اولیه جلوگیری می کند. با توجه به این که ریشه تعارض های اجتماعی نیز به تعارض های فردی بر می گردد، بنابراین پیش گیری از

ص: 568


1- رضاییان، همان، ص 71 - 73.

تعارض های فردی حتی می تواند به جلوگیری از تعارض ها و پدیده مخرب اجتماعی هم بینجامد.

دیدگاه امام کاظم علیه السلام

امام هفتم به صورت مستقیم به این موضوع نپرداخته اند، ولی می توان از دلالت پاره ای از سخنان آن حضرت که به روابط اجتماعی مربوط است، به سوی کشف دیدگاه ایشان گام برداشت. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام ، نشان می دهد که امام نیز بر مواجهه با تعارضات در مرحله نخست و پیش از گسترش آن و ورود به سطوح بالاتر تأکید دارند. احادیث نقل شده از ایشان در یک منبع برگزیده، تأیید کننده این برداشت است. منبع انتخاب شده برای واکاوی سخنان آن حضرت در این نوشتار، کتاب تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله نوشته این شعبه حرانی (336ق.) است که به دلیل قدمت و اعتبار و نیز اختصار کتاب در مقایسه با دیگر منابعی که امکان گزینش داشت، برگزیده شده است. روایات برگزیده، ترجمه نشده ولی کوشیده ایم عنوان محورهای زیر ترجمه دقیق قسمت ذی ربط در روایت باشد. ذیل هر محور توضیح کوتاهی هم برای نشان دادن رابطه حديث با موضوع مورد بحث آورده شده است.

در امان بودن از شر انسان به عنوان نشانه کمال عقل

اشاره

وَ مَا تَمَّ عَقْلُ اِمْرِئٍ حَتَّى يَكُونَ فِيهِ خِصال شَئِى اَلْكُفْرُ وَ اَلشَّرُّ مِنْ مَأْموانِي (1)

از منظر مدیریت تعارض، کسی که بکوشد به نشانه کمال عقل خود به کسی شر نرساند، منشأ تعارض نخواهد شد و زمینه تعارض را پیش از شکل گرفتن از بین خواهد برد.

ص: 569


1- ابن شعبه، تحف العقول، ص 1388

2. امید داشتن به خیر انسان به عنوان نشانه کمال عقل

« وَ مَا تَمَّ عقْلُ اِمْرِئٍ حُتِّيٍ يَكُونُ فِيهِ خِصَالٌ شَئِيٌ ... وَ الرُّشْدُ وَ الْخَيْرُ مِنْهُ مَامُولان ». (1)

در این بند نیز امام یکی از نشانه های عقل را امیدوار ساختن انسان ها به خیر خود شمرده اند. روشن است کسی که از او امید خير برود، از تعارض که از نمونه های بدی است دوری می جوید.

3. بزرگ انگاشتن خوبی های دیگران و كم انگاشتن خوبی های خود

« يسْتَكْثِرُ قَلِيلَ اَلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِهِ وَ يَستَقِلُّ كَثِيرَ الْمَعْرُوفِ مِنْ نَفسِهِ ». (2)

بی تردید کسی که خوبی های دیگران را بزرگ بشمرد و خوبی های خود را کوچک، از تعارض های متعارف که اغلب از خودبزرگ بینی ناشی می شود، دوری می جوید.

4. خود را بد ترین مردم شمردن

« وَ يَرى النَّاسَ كُلَّهُمْ خَيراً مِنهُ وَ أَنَّهُ شَرُّهُم في نَفسِهِ وَ هُوَ تَمامُ الأَمر ». (3)

امام این ویژگی را بنیادی ترین ویژگی و بالاترین نشانه کمال عقل شمرده اند. کسی که در مقام مقایسه با دیگران و حتی در مقایسه با غیر مسلمانان به آن گونه که از واژه ناس به معنای مردم برداشت می شود . خود را در رده ای پایین تر ببیند، تعارض آفرین نخواهد بود و با برتر دانستن به دیگران، زمینه تعارض را از بین می برد.

ص: 570


1- همان.
2- همان.
3- همان.

5. چشم پوشی از ستم دیگران و مهرورزی نسبت به کسانی که حقی را از انسان باز داشته اند

« وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُوصِي أَصْحَابَهُ يَقُولُ أُوصِيكُمْ أَنْ تَصِلُوا مَنْ قَطَعَكُمْ وَ تَعْفُوا عَمَّنْ ظَلَمَكُمْ وَ تَعَطَّفُوا عَلَى مَنْ حَرَمَكُمُ ». (1)

این رهنمود امیر مؤمنان على علیه السلام که امام هفتم آن را نقل کرده است، اگر مبنای عمل قرار گیرد، به خوبی می تواند مانع گسترش تعارض شود؛ حتی اگر زمینه تعارض هم پدید آمده باشد، مثل زمانی که کسی به انسان ستم کند و یا او را از حقی باز دارد، می تواند آن را از میان بردارد.

6. باز داشتن خشم خویش نسبت به مردمان

« و مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ اَلنَّاسِ كَفَّ اَللَّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ». (2)

بخشی زیادی از تعارض های بین فردی، برآمده از خشم است و تأثیر خویشتن داری و جلوگیری از بروز خشم در جلوگیری از این گونه تعارض ها بر کسی پوشیده نیست.

7. آرامش بیش تر به همراه نداشتن ارتکاب بدی در مقایسه با ارتکاب بدی، هر چند با پشیمانی و بازگشت همراه باشد

« مَن لَم يَعمَلِ الخَطيئَةَ أروَحُ هَمّاً مِمَّن عَمِلَ الخَطيئَةَ إن أخلَصَ التَّوبَةَ وَ أَناب ». (3)

این رهنمود امام نیز انسان را تشویق می کند که بیش از آن که به فکر بازگشت از رفتارهای بد باشد، به این فکر باشد که مرتکب کار ناپسند نشود. روشن است که چنین روحیه ای در انسان تا چه اندازه در کاستن زمینه های تعارض موثر است.

ص: 571


1- همان، ص 390.
2- همان، ص 1391
3- همان، ص 1392

8. ارزشمند بودن مهرورزی نسبت به یکدیگر و اصلاح بین مردم

«

يَا هِشَامُ مَكْتُوبٌ فِي اَلْإِنْجِيلِ طُوبَى لِلْمتْرَا حمين أُولَئِكَ هُمُ اَلْمَرْحُومُونَ يَؤُمُّ اَلْقِيَامَةَ طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ اَلنَّاسِ أُولَئِكَ هُمُ اَلْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ القيامة ».. (1)

«متراحمان» کسانی هستند که نسبت به هم مهرورزند و مصلحان بین مردم، کسانی هستند که برای برطرف کردن اختلاف بین آنها کوشش می کنند. امام هفتم جایگاهی بلند برای آنان اعلام می فرمایند و بی شک این دسته از مردم به دنبال تعارض آفرینی نیستند و زمینه تعارض را پیش از پیدایش از بین می برند.

9. پرهیز از منازعه با عالم و طرد نکردن جاهل و کوشش برای آموزش دادن به او

« يا هِشامُ تَعَلَّمْ مِنَ اَلْعِلْمِ مَا جَهِلْتَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ مِمَّا عَلِّمتَ عَظِّمِ العالِمَ لِعِلْمِهِ وَ دَعْ مُنَازَعَتَهُ وَصَغِّرِ الْجَاهِلَ لِجَهلِهِ وَلا تَطرُدهُ وَ لَكِنْ قَرِّبْهُ وَ علمه ». (2)

آنان که به این رهنمود امام عمل کنند و به جای درافتادن نادرست با دانایان، آنان را بزرگ بدارند و به جای برخورد سلبی با نادانان، آنان را به خود نزدیک کنند، بی شک به کاهش زمینه های تعارض مدد رسانده اند.

10. بدترین مردمان بودن کسانی که به دلیل بدزبانی، هم نشینی با آن ها ناپسند شمرده می شود

« و إِنَّ شَرَّ عِبَادِ اَللَّهِ مَنْ تُكْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَناخِرِهِم فِي النَّارِ إِلاَّ حَصائِدُ ألسِنَتِهِم ». (3)

امام بدترین مردمان را کسانی می دانند که به دلیل

ص: 572


1- همان، ص 1393
2- همان، ص 1394
3- همان، ص 1395

بدزبانی، دیگران از هم نشینی با آن ها ناخشنودند. این گروه از مردمان اگر بخواهند از جرگه بدترین ها بیرون آیند، ناچار باید بدزبانی را کنار بگذارند و این یعنی کمک به کاستن زمینه های تعارض بین فردی.

11. خوش یمن بودن نرم خویی

« يَا هِشَامُ عَلَيْكَ بِالرِّفْقِ فَإِنَّ الْرِفق یَمْن ». (1)

امام کاظم علیه اسلام به نرم خویی و مدارا با مردم نیز تأکید کرده و آن را با ویژگی مبارک بودن ستوده اند. شاید نیاز به توضیح نباشد، کسی که چنین روحیه ای دارد، در صحنه روابط اجتماعی و بین فردی در برابر کاستی های رفتاری طرف مقابل خود، تحمل بیشتری خواهد داشت و این امر یعنی از بین بردن زمینه تعارض.

12. پرهیز از خود بزرگ بینی

«

يَا هِشَامُ إِيَّاكَ وَ الْكِبْرَ فَإنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِن كِبرٍ اَلْكِبْرُ رِدَاءُ اَللَّهِ فَمَنْ نَازَعَهُ رِدَاءَهُ أَكَبَّهُ اَللَّهُ فِي اَلنَّارِ عَلَى وَجْهِه » (2)

امام در این سخن خود خطاب به هشام، وی را آشکارا از خودبزرگ بینی بازداشته و وجود اندکی از کبر در دل انسان را مانع رسیدن انسان به بهشت شمرده اند. استدلال امام در این زمینه بسیار جالب است. امام خودبزرگ بینی را به سان جامهای تنها ویژه خداوند متعالی می داند که هر کس با خداوند بر سر این ردا منازعه کند، خداوند او را به چهره به آتش خواهد افکند. اولین پیامد اجتماعی دوری جستن از خودبزرگ بینی، خود را برتر از دیگران نشمردن است و این ویژگی در هر جامعه دینی و حتی غیردینی، یکی از مهم ترین عوامل از بین رفتن زمینه های تعارض به شمار می رود.

ص: 573


1- همان.
2- همان، ص 396.

13. ضدیت با خداوند با داشتن تکبر بر دوستان و ستم کردن به آن ها

« وَ مَنْ تَكَبَّرَ عَلَى إِخْوَانِهِ وَ اِسْتَطَالَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ ضَادَّ اللَّهَ » (1)

انسانی که متأثر از این رهنمود امام تكبر نسبت به برادران دینی خود و ستم ورزیدن به آنها را به منزله ضدیت با خداوند بشمرد، خواهد کوشید دست از این ویژگی های ناپسند اخلاقی بردارد و این امر، زمینه بسیاری از تعارضات را از بین خواهد برد.

14. مهربان بودن با مردم به مثابه نیمی از عقل.

« وَ التَّوَدُّدُ إلى النَّاسِ نِصْفَ الْعَقْلِ ». (2)

امام کاظم علیه السلام در این عبارت نغز، مهربان

بودن با مردم را نیمی از خرد آدمی شمرده اند. مهربانی با مردم یعنی احساس مسئولیت نسبت به آن ها، یعنی کوشیدن برای خیر رساندن به آن ها و بد نخواستن برای آن ها. چنین روحیه ای، در مواردی که زمینه ساز تعارض بین انسان هاست، مانع پیدایش تعارض می شود. شایسته توجه است که حضرت در این سخن، از واژه ناس استفاده کرده اند؛ یعنی تنها حسن رفتار با شیعیان و یا حتی مسلمانان را معیار قرار نداده اند، بلکه همه مردم از هر نژاد و دین و سرزمین و گرایش را در نظر دارند.

15. ستمکار تر بودن شروع کننده دشنام دادن به یکدیگر.

« ورَأَى رَجُلَينِ يَتَسَابَّانِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْبَادِئُ أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صَاحِبِهِ عَلَيْهِ مَالِمٌ غَيْرُ اَلْمَظْلُومِ » (3)

از نظر حضرت، وقتی بین دو نفر تعارض رخ می دهد و این دو نفر وارد مرحله دشنام دهی به یکدیگر می شوند، آن کس که آغاز کننده دشنام

ص: 574


1- همان، ص 397.
2- همان، ص 403.
3- همان، ص 412.

است، ستمکارتر شمرده می شود؛ زیرا هم سنگینی رفتار زشت خود و هم سنگینی رفتار طرف مقابل بر دوش اوست که به عنوان واکنش به رفتار او به دشنام دهی روی آورده است. کسی که این رهنمود امام را نصب العین خود قرار دهد، بر فرض پیدایش تعارض، مانع گسترش آن و ورود به مراحل جدی تر و سخت تر یعنی مرحله خشونت زبانی خواهد شد.

16. اجر داشتن اهل بخشایش و اصلاح در روز جزا

وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ اِلاّ مَنْ كانَ لَهُ عَلَيَّ اَللَّهُ اِجْرٌ فَلْيَقُمْ فَلاَ يَقُومُ اِلاّ مَنْ عَفَا وَ اصلح فَاجْرُوهُ عَلَيَّ اَللَّهُ » (1)

از مضمون کلی روایت، این گونه بر می آید که در روز قیامت وقتی همه اجرها داده شد، یعنی همه افراد بابت کارهای نیک خود اجر گرفتند، بعد از آن ندا داده می شود که اگر کسی اجری طلب دارد برخیزد و اعلام کند. امام در ادامه این روایت می فرمایند:

کسی بر نخواهد خاست جز کسانی که عفو کرده اند و اصلاح اجتماعی انجام

داده اند و پاداش اینان بر عهده خداست چنین دیدگاهی درباره اهمیت عفو و اصلاح اجتماعی، انسان را به تقویت این خصلت ها در وجود خود تشویق می کند که کاهش و یا از بین بردن زمینه های تعارض کم ترین پیامد آن در جامعه است.

از مجموع این رهنمودهای شانزده گانه، می توان به این جمع بندی رسید که دست کم با استناد به پاره ای از سخنان باقی مانده از امام هفتم، آن امام بزرگوار در فرایند مدیریت تعارض، بر آن بودند تا از طریق از بین بردن زمینه تعارض، موجب کاهش هزینه های فراوان ناشی از تعارض در زندگی اجتماعی شوند. اگر نگاه حضرت در روابط اجتماعی مبنا قرار گیرد،

ص: 575


1- همان.

ریشه بسیاری از تعارضات عاطفی و رفتاری خشکانده خواهد شد. مبنا قرار دادن آموزه ها و توصیه های ایشان، جلوگیری از تشدید تعارض و مدیریت آن در نخستین مرحله است که آسان ترین مرحله مدیریت تعارض هم به شمار

می رود.

نتیجه

تعارض بین فردی بر آمده از تضاد منافع در زندگی اجتماعی انسان ها، امری گریز ناپذیر است. تعارض به هر اندازه پیچیده تر و پیشرفته تر باشد، هزینه های بیشتری بر جامعه تحمیل می کند و حتی اگر گره های ناشی از آن باز شود، گاه

ص: 576

زخم هایی التیام ناپذیر و همیشگی بر پیکر اجتماع باقی می گذارد. مروری بر سخنان امام کاظم علیه السلام در کتاب تحف العقول، نشان داد که حضرت در روابط بین - فردی، به ویژه در روابطی که زمینه ساز نوعی تعارض های غیر کاربردی زیان بار است. به دنبال وضعیتی بودند که در آن زمینه بسیاری از تعارض های عاطفی و رفتاری از بین خواهد رفت، هر چند امکان دارد تعارض های بنیادی به ویژه در حیطه مسائل اندیشه ای و شناختی به قوت خود باقی بماند. با استناد به این سخنان، می توان گفت که آن حضرت به ویژه در سطح تعارض های افقی، پیش گیری از تعارض را بر مدیریت تعارض مقدم می دانند و عمل به آموزه های ایشان، عملا راه را بر پیدایش بسیاری از تعارض ها خواهد بست. اگر این روش برداشت شده از سخنان ایشان، با

روش های پنج گانه مدیریت تعارض یعنی روش رقابت، همکاری مبتنی بر اعتماد، اجتناب، نرمش و مصالحه سنجیده شود، هر چند در نگاه اول با روش نرمش سازگاری بیشتری دارد، می توان گفت به دو دلیل با آن متفاوت است. دلیل اول به سرشت روش حضرت برمی گردد که در حقیقت به مرحله پیش گیری مربوط می شود نه استقرار تعارض؛ در حالی که نرمش و سازش، یکی از روش های مرحله استقرار تعارض است و از این نظر جوهره آن با روش های پیش گیری تفاوت دارد. دلیل دوم هم به خاستگاه اندیشه ای روش امام کاظم علیه السلام پیوند می خورد که هر چند در هر دو روش، یکی از طرفین تأمین خواسته های طرف دیگر تعارض را بر تأمین خواسته های خود مقدم می دارد، در روش امام بر خلاف روش نرمش به دلیل پشتوانه اعتقادی آن، پایایی و دوام وجود دارد و سطحی و شکننده نیست. این نگاه حضرت به روابط اجتماعی، سعادت جاودانه انسان را به همراه دارد و به همین دلیل، از ثباتی برخوردار است که به آسانی رنگ تزلزل به خود نمی بیند.

در این چارچوب، ملقب شدن امام هفتم به کاظم یعنی فرو برنده خشم هم

ص: 577

جالب توجه است. قاضی نورالله شوشتری (1019 ق.) دراین باره چنین می گوید:

وَ لِفَرْطِ حِلْمِهِ وَ تَجَاوُزِهِ عَنِ اَلْمُعْتَدِينَ عَلَيْهِ دُعِيَ كَاظِماً كَانَ يُجَازِي اَلْمُسِيءَ بِإِحْسَانِهِ اِليْهَ وَ يُقَابِلُ اَلْجَانِي بِعَفْوِهِ عَنْه (1)

یعنی افزون بر سخنان آن حضرت، رفتار و سیره گزارش شده از آن حضرت نیز همسو با یافته های این نوشتار است. بر اساس گزارش ابوالفرج اصفهانی (356 ق.)، هر گاه به آن حضرت خبر می رسید که کسی سخنی ناروا در حق امام گفته است، حضرت کیسه زری حاوی دویست تا سیصد دینار برای او می فرستاند و کیسه های زر امام زبانزد بود. (2) همچنین امام در بابر کسی که رفتارهایی نادرست داشت، بر خلاف تمایل اطرافیان خود به دیدنش رفتند و با مزاح و هدیه، نظر او را به خود برگرداندند، به گونه ای که آن فرد از آن پس هر گاه امام را می دید، به احترام امام از جای برمی خاست و سلام می کرد.(3) گزارش هایی از این دست را در نوشته های مسعودی، ابن جوزی، خطیب بغدادی، ابن خلکان، سبط بن جوزی و دیگران می توان یافت. (4)

جامعه ما امروزه چه در سطح محلی و چه در سطح ملی، دچار بحران بی اخلاقی و صحنه کشاکش اختلاف ها و تعارض هاست. مواجهه با تعارضات و معالجه آنها، نیازمند دانش و اراده است. ترویج فرهنگ کاظمی 7 برای آنان که سودای بهتر و والاتر زیستن دارند، در درجه اول فربهی اندیشه در زمینه آفات و آسیب های تعارض و برکات دوری از تعارض را به ارمغان می آورد و در گام بعدی انگیزه ای استوارتر برای کاستن تعارض ها و از میان برداشتن زمینه های آن را در پی دارد.

ص: 578


1- شوشتری، احقاق الحق، ج33، ص 830
2- اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 500.
3- همان، ص 501؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج 6، ص 270.
4- نک: البانی، الحياه السياسيه للامام الكاظم 7، ص 75 - 112؛ دخیل، ائمتنا، ج 2، ص 64 - 70.

منابع

قرآن کریم

1. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول صلی الله علیه و آله ، (جلد، قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404/ 1363 ق.

2. ابن صباغ المالكي، نورالدین علی بن محمد، الفصول المهمه فی معرفه الائمه :، 2 جلد، قم: دار الحدیث، 1422 ق.

3. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبيين، قم: موسسه دار الكتاب للطباعه و النشر،

چاپ دوم، 1385 ق.

4. البانی، عصری، الحياه السياسية للامام الكاظم علیه السلام ، قم: جامعه المصطفی العالميه

چاپ اول، 1431 ق، 1388 ش.

5. الویری، محسن، گزارش طرح تحقیقاتی «تعیین سیاست های همگرایی بین مذاهب

رسمی کشور»، کارگروه مدیریت کلان دستگاه های فرهنگی، دبیرخانه شورای

عالی انقلاب فرهنگی، 1385 ش. 1387 ش.

6. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد او مدینه السلام، بیروت: دار الكتب

العلمية، چاپ اول، 1997 ق.

7. خمینی، سید احمد، «وحدت در اندیشه امام خمینی رضوان الله عليه» آوای وحدت،

گزیده مقالات فارسی هفتمین اجلاس بین المللی وحدت اسلامی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1374ش.، ص 9 - 29.

8. دخيل، علی محمد على، ائمتنا، ج 2، بیروت: دار المكتبه الامام الرضا،

دار المرتضی، چاپ ششم، 1402 ق. 1982 م.

9. ذهبی، شمس الدين محمد، سیر اعلام النبلاء، بيروت: موسسه الرساله، چاپ نهم،

1413 ق.

ص: 579

10. رضاییان، علی، مدیریت تعارض و مذاکره مدیریت رفتار سازمانی پیشرفته )، سازمان

مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه ها (سمت)، 1382.

11. سبط بن جوزی، شمس الدین یوسف، تذکره الخواص، بیروت: موسسه اهل البيت،

1401 ق.

12. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم: مکتبه آیه الله المرعشی

النجفی، 1409 ق.

13. قرشی، باقر شریف، حياه الامام موسی بن جعفر 8، 2 جلد، بیروت: دار البلاغه،

1413 ق.

14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر الاخبار ...، بیروت: موسسه الوفاء،

بی تاب

15. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، بیروت: دار الاندلس،

1965 ق.

16. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد، 2 جلد،

قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

17. نصر بن مزاحم، وقعه الصفین، قم: مکتبه آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم، 1404ق.

منابع لاتین

1. Abu-Nimer Mohammed, Teaching Notes for lessons on: Religion and Culture in

Conflict Resolution, Summer 2008 2. Anthony de Reuck, "A Theory Conflict Resolution by Problem Solving.

«In:

Burton and Dukes, Conflict: Readings in Management and Resolution, 183-198 3. Burton and Dukes, (eds.), Readings in Management and Resolution, New York:

St. Martin's, Press, 1990. 4. H. Kelman Interactive Problem Solving: A Social Psychological Approach to

Conflict Resolution. «In: Burton and Dukes, Conflict: Readings in Management and Resolution, 1990 p.215.

ص: 580

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109