شب های انتظار جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه : فقیه امامی، احمد، 1312 - 1372.

عنوان و نام پديدآور : شب های انتظار : نگاهی به وظایف فردی و اجتماعی شیعیان در دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام ، سلسله گفتارهایی از مدفع حریم امامت و ولایت / احمد فقیه امامی ؛ تحقیق حامدحسن نواب اصفهانی .

مشخصات نشر : قم : روضة العباس علیه السلام ، 1388.

مشخصات ظاهری : 2 ج.

شابک : 120000 ریال: دوره 9786009079858 : ؛ ج. 1 9786009079872: ؛ ج.2 978-600-90-798-6-5:

وضعیت فهرست نویسی : فیپا

يادداشت : ج.2 (چاپ اول: 1388).

یادداشت : واژه نامه .

موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -

موضوع : مهدویت-- انتظار

شناسه افزوده : نواب، حامدحسن

رده بندی کنگره : BP224/4/ف67ش2 1388

رده بندی دیویی : 297/462

شماره کتابشناسی ملی : 1 8 2 1 7 7 4

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب : خانم شهناز محققیان

ص: 1

اشاره

www.rozealabbas.blogfa.com

roze_alabbas@yahoo.com

حق چاپ محفوظ است.

مراکز پخش:

1. قم، خ صفاییه، کوچه 32، کوچه کمره ای، پلاک 81 تلفن: 0251.7732617

2. قم، خ ارم، پاساژ قدس، طبقه همکف، کتابفروشی موسوی، تلفن: 7831368، همراه: 09121516071

3. قم، خ معلم، میدان روح الله، پلاک 65، تلفن: 7744988 - 7733413

4. تهران، خ انقلاب، فخر رازی، پلاک 32، فروشگاه دلیل ما، تلفن: 66464141

5. اصفهان، خ مسجد سید، خدمات فرهنگی فدک، تلفن: 2205485

6. مشهد، خ خسروی نو، بازار سرشور، جنب سرشور 8 کتابفروشی طالبیان، تلفن: 2257257

ارتباط با محقق: alesfahani@yahoo.com - 09133120376

ص: 2

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 3

ص: 4

فهرست نگاشته ها

نگاهی گذرا به زندگی پربار مدافع حریم ولایت /15

ولادت...16

نسب شریف...16

خاندان و دودمان...17

دوران تعلم و تعلیم...19

سنگر تبليغ...19

تألیفات...20

1. قرآن و تفسیر...20

2. دعا...21

3. عقاید و اهل بیت علیهم السلام...21

4. فقه، اصول، درایه و رجال...22

5. دینی، اخلاقی و اجتماعی...22

6. سیاسی و اقتصادی...23

7.گوناگون...24

خدمات دینی و اجتماعی...24

خصایص معنوی و سجایای اخلاقی...26

ضایعه ای بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر...28

کتاب حاضر...28

ص: 5

گفتار یکم اطاعت نکردن از معصیت کاران / 31

مقدمه...34

اطاعت نکردن از معصیت کاران...37

داستان حلف الفضول...39

قانونی جالب...40

اطاعت از خدا و رسول او...41

بهترین راه نجات...43

علی بن یقطین در دربار هارون...43

توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام...47

گفتار دوم استواری و ثابت بودن در ولایت اهل بيت علیهم السلام /49

خطای دوست...54

داستانی شنیدنی...59

وظیفه ما چیست؟...60

زندگی برتر...61

چرا پیروی؟...64

استواران در دین...64

توسل به امام حسین علیه السلام...66

گفتار سوم انتظار فرج / 67

در انتظار فرج در روایات...70

انتظار فرج یعنی چه؟...72

و نگاهی به داستان حضرت یوسف علیه السلام...74

ص: 6

هدیه به امام رضا عليه السلام...76

عدم يأس انسان با ایمان از خدا...77

نتیجه بحث...77

نکته جالب...79

مؤمن کیست؟...82

تلاش برای سعادت...83

توسل به دختر ناز دانه امام حسین علیه السلام...86

گفتار چهارم پاسداری از دین 89

نکته جالب...93

حربه های دین ستیزان...95

راه های نگهداری از دین...97

1. آموزش مسائل دینی...97

چرا مجالس سخنرانی؟...99

نمونه ای از نا آگاهی...100

روایتی جالب...104

2. دوری از مجالس بی دینها...104

یک پرسش و پاسخ آن...107

3. اندیشه در ضررهای بی دینی و منافع تدین...110

توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام...112

گفتار پنجم پیروی از سنت / 115

سه امتیاز در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام...118

پیروی از سنت یعنی چه؟...119

ص: 7

بدعت یعنی چه؟...122

راهنمایی قرآن به سنت...126

سخنان گهربار...128

توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام...133

گفتار ششم عزلت و گوشه گیری/135

برترین عمل در آخرالزمان...138

اعتزال و گوشه گیری در قرآن...139

نتیجه کناره گیری از جامعه بد...143

نمونه ای دیگر از کناره گیری در قرآن...146

کناره گیری از دیدگاه روایات...149

اشعاری زیبا...153

لطيفه ای شنیدنی...155

توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام...156

گفتار هفتم همراهی زبانی و جسمی با مردم / 157

ایمان مسلمانان صدر اسلام...161

وظیفه ای مهم...163

درسی برای انسان...165

نتیجه سخن...168

پندی برای جوانان...170

توسل به حضرت قاسم علیه السلام...170

ص: 8

گفتار هشتم قرآن را رها نکنید / 175

قرآن و اهل بیت علیهم السلام...180

قرآن کریم، ریسمان محکم الهی...182

همراهی با قرآن...183

دنیای تحقیق...183

تأمل در قرآن...185

عقیده ای درباره قرآن...185

دوران فتنه...187

وظیفه امروز ما...190

عمل کردن به قرآن...191

توسل به امام رضا علیه السلام...192

گفتار نهم معرفی امام زمان علیه السلام / 195

ویژگی های علمای شیعه...200

هدایت گران...202

مدافعان...202

نجات دهندگان...204

آگاه کنندگان...206

مناظره ای شنیدنی...207

ارتداد مردم...209

ناخدایان کشتی...209

روایتی دیگر در نقش عالمان شیعه...210

قضیه ای جالب...210

پاداش هدایت گران...214

ص: 9

توسل به امام حسین علیه السلام...216

گفتار دهم خودسازی مؤمنان / 219

پاسخ از یک شبهه...223

ندامت در روز قیامت...226

نگاهی به علایم ظهور حضرت مهدی علیه السلام...227

استواران در دوران غیبت...234

منتظران پرهیزکار و پارسا...235

چکیده سخن...237

توسل به فاطمه صغری علیهاالسلام...238

گفتار یازدهم تولی و تبری در دوران غیبت / 241

مقرب ترین بندگان...244

دین ائمه : چیست؟...246

ولی یعنی چه؟....248

تبری یعنی چه؟...250

داستانی از مجلس یزید لعین...251

تولی و تبری عامل تربیتی...253

عوامل جدایی بین ما و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله...256

تأثیر شعائر حسینی در استحکام دین...256

چکیده سخن...259

نمونه ای از تولی در رکاب کاروان امام حسين علیه السلام...259

روز عاشورا و شهادت وهب علیه السلام...261

ص: 10

گفتار دوازدهم ترک شهرت طلبی / 265

روایتی گهربار...269

روایاتی در مذمت شهرت طلبي...272

خطر شهرت طلبی برای نسل جوان...273

دو مورد استثنا در شهرت طلبی...275

همه مسائل برای ما بیان شده است...276

ارزش زیارت امام حسین علیه السلام...277

شیوه مرحوم والد رحمه الله...278

شهرت برای خدمت به جامعه...279

نمونه ای از شهرت برای خدمت...281

نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله...282

رهایی بخش جهان ...284

توسل به امام حسین علیه السلام...284

گفتار سیزدهم کنترل زبان /287

برترین اعمال در دوره آخرالزمان...292

کنترل زبان از دیدگاه روایات...293

چهار عامل کنترل زبان...294

1- به وسیله نهی کردن...295

2- به وسیله احتیاط کاری...295

3- به وسیله عقل...295

4- به وسیله تقوا...296

قتل و زبان...297

یک حدیث جالب...297

ص: 11

دو حدیث گهربار دیگر...298

فزونی عذاب زبان از اعضای دیگر...302

مرز خطرناک...304

وظیفه انسان عاقل در باره زبان...307

توسل به امام سجاد علیه السلام...308

گفتار چهاردهم تقوا داشتن و پرهیز از گناه /309

چرا تقوا و پرهیزکاری؟...313

تشبیه جالب قرآنی...315

پیامدهای گناه...320

لباس تقوا...322

سخنی در باره تحویل سال...325

روضه ناحیه مقدسه...330

گفتار پانزدهم اخلاص در عمل / 331

مثالی جالب...337

روایت های زیبا درباره آثار اخلاص...339

1. چشمه های حکمت...340

2. تدبیر زندگی...340

3. ایمنی و آرامش...341

4. انجام کارهای دنیا و آخرت...341

5. دوری از ذلت...342

6. پیروزی در کارها...343

7. رسیدن به حقوق واقعی...344

ص: 12

8.دیده بصيرت...345

در حضور امام حسن مجتبي علیه السلام...346

پیمان وفا ودوستی با حضرت اباالفضل علیه السلام...350

توسل به حضرت اباالفضل علیه السلام...350

گفتار شانزدهم رعایت جنبه های اخلاقی / 353

پذیرش اعمال...357

اخلاق اسلامی در روایات اسلامی...358

چه وظیفه ای داریم؟...361

اخلاق از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام...362

اندازه اخلاق خوب...365

اخلاق خوب در سه چیز است...366

توسعه در زندگی...370

سخن گهرباری از امام صادق علیه السلام....372

برترین اخلاق...372

داستانی شنیدنی...374

نتیجه اخلاق خوب...376

آثار آخروی اخلاق خوب...376

اخلاق خوب عنایت خدا...379

مصیبت بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه...380

گفتار هفدهم مراقبت / 383

برخی از علائم ظهور...387

عرفا و بیانات آنها...388

ص: 13

مراقبت یعنی چه؟...389

عکس برداری از اعمال انسان...391

مراقبت در کلام حضرت على علیه السلام

داستان آموزنده...397

خوشا به حال مراقبان...401

روز قیامت، روز بازخواست...402

توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام...406

ص: 14

نگاهی گذرا به زندگی پربار مدافع حریم ولایت

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله وصلى الله على رسول الله و على آله آل الله و لعنة الله على أعدائهم أعداء الله إلى يوم لقاء الله.

قالت فاطمة الزهراء علیهاالسلام قال : سمعت أبي صلی الله علیه و آله يقول:

اِنَّ عُلَماءَ شیعَتِنا یُحشَرُونَ فَیُخلَعُ عَلَیهِم مِن خِلَعِ الکَراماتِ عَلی قَدرِ کَثرَهِ عُلُومِهِم وَ جِدِّهِم فی اِرشادِ عِبادِاللهِ.(1)

سخن از بزرگمردی است که دوران عمر پر برکت خود را رهین تعلیم و تعلم علوم مقدسه اهل بیت علیهم السلام قرار داد ... مجاهدی که با قلم و بیان در دفاع از حریم ولایت و امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کوتاهی نکرد..

بزرگ استادی که با روش و منش خود عموم مردم به ویژه شاگردانش را به اخلاق ائمه علیهم السلام سوق می داد و تربیت می نمود...

و دل سوخته ای که عمری را به انتظار محبوب خویش سپری کرد و مردم را از

ص: 15


1- بحارالانوار: ج 2 ص 3.

يأس و ناامیدی در دوران غیبت حضرت بقية الله الأعظم ارواحنا له الفداء با انتظار آن حضرت امید داده و با بیان وظایفشان از حیرت و سرگردانی راهنمایی کرد.

یعنی عالم عامل و دانشمندی پرهیزکار، مجاهدی خستگی ناپذیر، بزرگ استاد حوزه علمیه، مدافع راستین حریم ولایت و امامت، حضرت آیت الله آقای حاج سید احمد فقيه امامي اعلى الله مقامه العالی.

ولادت

حضرت آیت الله امامی در روز یک شنبه هفدهم ربيع الأول 1352 هجری قمری برابر با 18 تیرماه 1312 هجری شمسی، همزمان با سالروز میلاد مبارک خاتم الأنبیاء حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و هم چنین میلاد پربرکت رئیس مذهب حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در محله مذهبی «درب امام» در اصفهان شهر ولایت، پا به عرصه وجود گذاشتند.

نسب شریف

ایشان طبق شجره نامه محقق و مشخص با سی واسطه به پیشوای ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام ، انتساب پیدا می کنند، که با حذف القاب و عناوین بدین شرح است:

السيد أحمد بن السید عطاء الله بن السيد محمد بن السيد عبد الباقي بن السيد ميرزا بن السيد میر محمد صادق بن السيد علي العريضی بن السيد مير محمد بن السيد أسدالله بن السيد مير أبو طالب بن السيد أسد الله بن شاه حیدر بن عضدالدین بن میرحاج بن شاه علي بن جلال الدين جعفر بن كمال الدين مرتضی بن عضدالدین یحیی بن

ص: 16

قوام الدین جعفر بن شمس الدین محمد بن نظام الدين أشرف بن قوام الدین جعفر بن مجدالدین حسن بن وجيه الدین مسعود بن قوام الدين جعفر بن شمس الدین محمد بن أبو الحسن علي زين العابدین بن نظام الدين أحمد بن شمس الدین عیسی بن جمال الدين محمد بن علي بن جعفر بن الإمام جعفر الصادق علیه السلام .

خاندان و دودمان

خاندان ایشان از دودمان های مشهور به علم و اخلاق بوده و هست و از دیر زمانی است که مورد توجه مردم بوده و چنان چه خود حقیر از معظم له شنیدم، اجداد ایشان تا برسد به على بن جعفر فرزند امام صادق علیه السلام همه اهل علم بوده اند و در طول تاریخ بزرگانی از این خاندان جلوه بیشتری داشته اند که به بعضی اشاره می کنیم (1)

ا- امام زاده عظيم الشأن و جلیل القدر على بن جعفر عریضی

2- شمس الدين عيسى الرومی که منصب نقابت به ایشان واگذار شد.

3- امام زاده عظيم الشأن سید زین العابدین علی (معروف به امام زاده درب امام).

4- سید امیر ابوطالب امامی، از علمای دوره شاه طهماسب صفوی.

5 - آقا سید محمد امامی که علاوه بر مقام علمی، دارای منصب مستوفی موقوفات عامه بوده است.

ص: 17


1- برای آگاهی بیشتر به کتاب «یادواره آیت الله امامی» تألیف آیت الله سید حجت موحد ابطحی مراجعه شود.

6- سید علی امامی عریضی، از شاگردان علامه مجلسی و محقق آقا حسین خوانساری و صاحب كتاب «التراجيح في الفقه».

7- سید عبدالباقی امامی، مدفون در حرم امام حسین علیه السلام

8- آقا سید محمد امامی، از علمای معمر و مشهور به زهد، متوفای 1359 هجری قمری.

9 - آقا میرزا محمد باقر پیشنماز، امام جماعت مسجد شاه (جامع جدید عباسی)، جد مادری آقا سید محمد امامی.

10- آقا میرزا مهدی نائب الصدر، فقیه محقق و مجتهد مدقق و عالم جامع.

11 - آقا سید محمد حسین امامی معروف به «قوام المحدثین»، متوفای 1347 هجری قمری، جد مادری آیت الله امامی.

12 - آقا سید ابو الفضل امامی عریضی معروف به «مشكوة الواعظین» از بزرگان خطبای اصفهان، دایی آیت الله امامی، متوفای 1392 هجری قمری.

13 - عالم نامدار و فقيه محقق مرحوم آیت الله آقای حاج سید عطاء الله فقيه امامی، متوفای 1387 هجری قمری، پدر بزرگوار حضرت آیت الله امامی

معظم له دوران علمی خود را در دو حوزه بزرگ اصفهان و نجف اشرف سپری کرد و از بزرگانی چون آیات عظام: آقا شیخ محمد رضا مسجد شاهی، آقا ضیاء الدین عراقی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آقا سید ابوالحسن اصفهانی رحمه الله کسب اجازه اجتهاد نمود.

14- زعیم حوزه علمیه اصفهان، فقیه عالیقدر و محقق توانا حضرت آیت الله آقای سید حسن فقیه امامی حفظه الله تعالی، اخوی بزرگوار معظم له، که بیان فضایل و خدمات ایشان کتاب مستقلی را می طلبد.

ص: 18

دوران تعلم و تعلیم

معظم له از نوجوانی پس از تحصیلات ابتدایی پا به عرصه حوزه علمیه اصفهان گذاشتند و پس از دوره مقدماتی و سطح و کسب فیض از بزرگان حوزه علمیه از جمله پدر بزرگوارشان در سال 1332 شمسی، مطابق با 1372 قمری به حوزه علمیه قم هجرت فرمودند و دروس خارج را از محضر بزرگان آن حوزه از جمله آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله فراگرفتند.

و در کنار تحصیل در حوزه علمیه و هم چنین پس از مراجعت از قم در ماه شعبان 1384 قمری، در حوزه علمیه اصفهان به تدریس اشتغال داشتند. به طوری که در این اواخر روزانه ایشان 7 الی 8 مجلس درس جهت تربیت شاگردان در فقه و اصول و تفسیر و رجال و کتاب شریف «بحارالأنوار» و اخلاق ... داشته اند.

سنگر تبلیغ

ایشان در کنار تدریس در حوزه علمیه، در سنگر تبلیغ و هدایت مردم و بالا بردن سطح آگاهی آنان در موضوعات عقاید و اخلاق اهل بیت علیهم السلام تلاش مستمر داشتند.

برای نمونه ایشان هر شب پس از اقامه نماز جماعت 20 دقیقه ایراد سخنرانی می کردند که در این مدت 7 سال آخر عمر مبارک به موضوع رهنمودهای امیرالمؤمنین علیه السلام پرداختند و در ماه های مبارک رمضان بحث های دقیق عقایدی و اخلاقی داشته و جمعیت کم نظیری از عموم طبقات از ایشان استفاده می بردند.

ایشان در برابر سیل عظيم شبهات الحادی و اخلاقی که توسط سردمداران

ص: 19

کفر و نفاق و گروه های سیاسی ضد دینی و یا التقاطی طرح می شد، ایستادگی نموده و به دفاع از اصول ارزش های اسلامی برمی خاستند.

معظم له بخش اصلی زندگی خود را در دفاع از ولایت حقه امیرالمؤمنین علیه السلام و مظلومیت و شهادت حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام و احیای شعائر فاطمیه و حمایت از برپایی انواع شعائر حسینی صلوات الله عليه وقف نمودند.

تألیفات

اشاره

آن بزرگمرد در کنار تدریس و تبلیغ، حوزه تألیف را نیز رها نکرده و در موضوعات مختلف قلم فرسایی نموده اند، که به برخی از آنها اشاره می شود.

1.قرآن و تفسیر

1.تفسير سوره های حمد و بقره.

2. تفسیر سوره آل عمران

3. تفسیر سوره نساء.

4. تفسیر سوره های مائده، انعام، اعراف و انفال.

5. تفسير جزء آخر قرآن

6. قرآن و تعهدات واقعی انسان.

7. انسان از دیدگاه قرآن.

8. اخلاق در قرآن

9. مبارزه و راه آن در قرآن

10. تشبیهات و تمثیلات قرآن.

ص: 20

2.دعا

11. تفسير فرازهایی از صحیفه سجادیه.

12. شرح دعای عرفه امام حسین علیه السلام

3.عقاید و اهل بیت علیهم السلام

13. نظریات علمی، دینی، سیاسی و اجتماعی امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه».

14. رساله ای در شرح خطبه فدکیه.

15. نکته هایی از روایات راجع به حضرت زهرا علیهاالسلام

16. تحفة الفقيه (در باره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف)

17. شناخت خط انقلابی حضرت مهدی علیه السلام

18. شرح نامه امام على علیه السلام به مالک اشتر.

19. عقاید اصیل شیعه یا اسلام واقعی.

20. رساله ای در باره رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام .

21. رساله ای در باره معراج جسمانی.

22. نمونه ای از راهنمایی های امیرالمؤمنین علیه السلام.

23. پیروزی مظلوم های تاریخ (4 جلد).

24. خدمات ائمه اطهار علیهم السلام

25. مبارزه مکتب تشیع با انحرافات.

26. ولایت و امامت از دیدگاه قرآن

27. وظایف شیعه در زمان غیبت.

ص: 21

28. شیعه تنها گروه نجات یافته.

29. رساله ای در تورات و انجیل.

30. رد بر افکار دکتر شریعتی

4.فقه، اصول، درایه و رجال

31. اجتهاد و تقلید (بحث استدلالی).

32. كتاب الطهارة (بحث استدلالی).

33. تقریرات بحث فقه آیت الله بروجردی رحمه الله

34. تقریرات بحث اصول آیت الله بروجردی رحمه الله

35. تقریرات بحث اصول آیت الله سید محمد محقق داماد رحمه الله

36. تقریرات بحث اصول آیت الله سلطانی رحمه الله

37. قواعد و فواید درایه و رجال.

38. رساله ای در بیع

39. فرهنگ واژه های علمی

5.دینی، اخلاقی و اجتماعی

40. جنگ (در نظام کامل و حیات بخش اسلامی).

41. حج و کعبه.

42. روحانیت و تبلیغ اسلام.

43. شناخت راه های زندگی

44. قیامت.

ص: 22

45 . چگونه باید زیست؟

46. عوامل انحراف در جامعه و راه مستقیم.

47. انقلاب ارزش ها، تضادها.

48 . شیطان در خانه ما.

49. چگونه باید با فساد مبارزه کرد؟

50. چه کنیم به رشد واقعی برسیم؟

51. معاد.

52. سؤال ها و پاسخها.

53. سؤال ها و پاسخ های جلسات دینی و علمی احمدیه صلی الله علیه و آله

54. رساله ای در رد افکار کمونیستی

6.سیاسی و اقتصادی

55. روش رهبران انقلابی ما.

56. چرا جمهوری اسلامی؟

57. بررسی وضع جغرافیایی و اقتصادی و دینی و سیاسی کشورهای اسلامی.

58. رساله ای درباره جاسوسی

59. پیامدهای انقلاب.

60. فرهنگ استعماری و فرهنگ اسلامی.

61. اخلاق در جنگ.

62. بازگشت به اسلام تنها راه مبارزه با استعمار.

ص: 23

63. اقتصاد به صورت سؤال و جواب.

64. انقلاب در پرتو وحی.

65. انقلاب های اسلامی.

7.گوناگون

66. رساله ای در وجود رابط.

67. رساله ای در فن خطابه.

68. سفرنامه سوریه در سال 1351 هجری شمسی.

69. رساله ای در پدیدۀ حیات

70. رساله ای در باره تمایلات متضاد.

71. فهرست کتاب های خطی کتابخانه الزهراء علیهاالسلام

گذشته از فیش هایی که ایشان جهت سخنرانی ها آماده می کردند که بالغ بر دوازده هزار فیش می شود و هم چنین دفترچه های خاطرات روزانه و اشعار زیبایی که به سلیقه خود در مدح ائمه اطهار علیهم السلام جمع آوری می فرمودند.

خدمات دینی و اجتماعی

اخوی بزرگوارشان حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی حفظه الله تعالی در این باره می نویسند:

...او مردی پرکار و پرتلاش بود که در سنگرهای مختلف به دین اسلام و مکتب تشیع خدمات شایسته و فراوان کرد و اکثر ساعات شبانه روز خود را به کار علمی و اجتماعی و عبادت، می گذراند.

ص: 24

... در جهت اعتلای فرهنگ اسلام و تشیع به تأسیس کتابخانه ای معظم اقدام نمود و با جمع آوری متجاوز از 60 هزار کتاب از نفیس ترین کتب علمی و دینی از کشورهای مختلف دنیا، با ارزش ترین مؤسسه فرهنگی مذهبی را، از خود به جای گذاشت.

... روزانه صدها نفر از طلاب علوم دینی از محضر پرفیضش در رشته های فقه و اصول، تفسیر و حدیث، کلام و درایه و اخلاق، بهره می گرفتند.

.. او در نشر معارف اهل بيت علیهم السلام و تقویت مبانی مذهبی و حفظ آثار تشیع تلاشی بی امان داشت.

... او از مردم و با مردم و برای مردم بود.

... او چهل سال با استفاده از خطابه و منبر در خارج و داخل کشور، با بیانات رسا و منطقی اش، مردم را با معارف اسلام و تشیع آشنا کرد و با مواعظ دلنشینش قلوب آنان را تزكيه و با سخنرانی های آتشینش با ستم و ستمگر و سردمداران ظلم و جنایت مبارزه کرد و با توسلاتش علاقمندان به اهل بیت علیهم السلام را به آن بزرگواران وابسته تر میکرد.

... او 15 سال با رژیم ستمشاهی، مردانه و شجاعانه بی پروا و مجدانه جنگید و در این مسیر برای بیدار کردن ملت، زندانها و شکنجه ها را به جان خرید.

... او با طرفداران مکتبهای انحرافی و پیروان مذاهب باطل و حامیان خطوط ضد اسلامی و افکار وهابی زدگان و ایده های روشنفکرمآبانه غرب زدگان، بحث ها و مناظرات کوبنده داشت.

... او با ساختن مسجد و کتابخانه ای با شکوه و تاریخی، اثری جاوید و ذخیره ای بی نظیر از خود به جای گذاشت.

ص: 25

...او در کمک به مستضعفان و گره گشایی از درماندگان آبرومند، نقشی بس عظیم داشت.

... او سدی بود در برابر عناصر ناپاک؛ زیرا با صراحت لهجه و قاطعیت با آنان برخورد می کرد.

... او دلی پردرد از عملکرد منافق صفتانی داشت که ناجوانمردانه حریم اسلام و تشیع را به مخاطره انداخته بودند و همین دردها بود که جریان خون را در رگ های پاک و قلب نورانیش متوقف و او را آماده برای لقاء الله نمود.

خصایص معنوی و سجایای اخلاقی

این بزرگمرد به حق یکی از اولیای الهی بود و خدا بر تمام وجودش حاکم بود. روزها با نشاط کافی و تلاش وافی در پی احیای امر اهل بیت علیهم السلام می کوشید و شب ها از همان سنین جوانی تا آخرین شب عمر مبارکش اهل تهجد و تفکر در دل شب و راز و نیاز و مناجات بود.

... در کوچکترین مشکلات زندگی، از توسل به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام دست برنمی داشت و ارتباط خود را با ساحت مقدسشان برقرار می کرد.

... به یاد دارم که هر هفته یک بار فرزندان و نوادگان خود را در اتاق منزلشان جمع کرده و خود ذکر مصیبت و توسل به ساحت مقدس سیدالشهداء علیه السلام می نمودند.

... به غیر از اذکار و اورادی که بر آن مداومت داشتند، هر روز مقید بودند که یک جزء قرآن کریم، زیارت جامعه کبیره و زیارت عاشورا را با صد لعن و صد

ص: 26

سلام قرائت و تلاوت کنند.

... اخلاق، برخورد و منش او انسان را به دین و اهل بیت علیهم السلام مشتاق می نمود و چه بسیار کسانی که با دیدن جمال و رفتارش شیفته اهل علم شده و در زمره طلاب علوم دینی قرار گرفتند.

... او علو همت و طبع بلندی داشت و با نیروی توکل به خدا فشارهای زندگی را می گذراند و بسیار به مردم عموما و به تلامذهاش خصوصا به توکل به خدای متعال سفارش می فرمود.

... نظم ایشان در تمام برنامه های زندگی اش زبانزد خاص و عام بود؛ به طوری که بارها به شاگردانشان می فرمودند: «اگر من بدون اطلاع قبلی برای درس تأخیری انجام دادم بدانید، من از دنیا رفته ام».

و دقیقا چنین شد که آن لحظه ای که ایشان دار فانی را وداع فرمودند، شاگردان منتظر قدوم استاد برای درس بودند که با تأخیر مواجه شدند. وقتی علت تأخیر را جویا شدند، متوجه شدند که ایشان دچار سکته شده و از دنیا رفته اند.

... ایشان کسی بود که در مردم داری گوی سبقت را ربوده بود و برای مردم بسیار پرحوصله بود و به مشکلات آنها رسیدگی می کرد و برای آنها ملجأ و پناهگاهی بزرگ بود.

... آن بزرگمرد در تواضع و فروتنی نمونه بود و اگر کسی به ایشان کوچک ترین محبتی میکرد هیچ گاه فراموش نمی فرمود.

... برای طلبه ها پدری دلسوز بود و نمی گذاشت مشکلات مادی مانع درس خواندن آنها بشود؛ به طوری که عده ای از شاگردان ایشان به حقیر گفتند: «تا سایه استاد بر سرمان بود فکرمان مشغول به درس و بحث بود».

ص: 27

ضایعه ای بزرگ و خسارتی جبران ناپذیر

امام صادق علیه السلام می فرمایند:.

إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ اَلْفَقِیهُ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شيء.

سرانجام روح بلند و ملکوتی آن مجاهد في سبيل الله و مدافع راستین حریم مقدس ولایت و امامت و آن دل سوخته حضرت زهرا علیهاالسلام در ساعت 10 صبح پنج شنبه 10 جمادی الثانی 1414 هجری قمری در ایام شهادت مظلومانه حضرت زهرا علیهاالسلام پس از آن که جملاتی را در بیان فضائل حضرت زهرا علیهاالسلام تحریر فرمود در کتابخانه عظیم الزهرا علیهاالسلام به ندای « يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * اِرْجِعِي إِلي رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً » لبیک گفت و عالم تشیع را به فراقش داغدار نمود و در روز جمعه 11 جمادی الثانی پس از تشییع کم نظیر و با شکوه در جوار امام زاده ابوالعباس علیه السلام در اصفهان به خاک سپرده شد.

والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا

کتاب حاضر

کتابی که فراروی شماست مجموعه از سلسله گفتارهای معظم له است که در ماه مبارک رمضان سال 1412 هجری قمری در مسجد خودشان در اصفهان ایراد فرموده اند.

موضوع این مجموعه از آن جایی که در بیان وظایف شیعه در زمان غیبت امام در زمان حضرت بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشريف و زمان تحير و سرگردانی مؤمنین و مؤمنات است، بسیار حائز اهمیت است.

از این رو به لحاظ این مهم و به جهت ادای حق عظیمی که آن بزرگ مرد الهی

ص: 28

و بزرگ مدافع حریم اهل بیت علیهم السلام به گردن حقیر سراپا تقصیر داشتند، برآن شدم تا این سخنان درربار به رشته تحریر و تحقیق در آید و در دسترس منتظران ولی عصر حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالی فرجه الشريف قرار گیرد.

گفتنی است که مجموعه نوارهای سخنرانی معظم له پس از تحریر و تحقیق در اختیار مؤسسه محترم پژوهشی روضة العباس علیه السلام قرار گرفت، آن گاه تدوین و نگارش یافت. سپس با طی مراحل فنی به صورت کنونی در اختیار دوستداران اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.

اینک از همه کسانی که ما را در تحقق این امر یاری کردند به خصوص حضرت حجة الإسلام والمسلمین آقای حاج سید محمد حسین فقیه امامی دام عزه که نوارهای سخنرانی را در اختیار ما گذاشتند و هم چنین از مؤسسه محترم پژوهشی روضة العباس علیه السلام تشکر و قدردانی می نمایم.

در پایان از خدای تبارک و تعالی مسئلت دارم که این خدمت ناچیز به ساحت مقدس امام زمان علیه السلام را قبول درگاهش کرده و ثواب آن را به روح همه مدافعان راستین مکتب ولایت و امامت اهل بیت علیهم السلام به ویژه جد بزرگوار و عزیزم، مربی علمی و عملی زندگیم، حضرت آیت الله آقای حاج سید احمد فقيه امامي أعلى الله مقامه الشريف نثار فرماید.

13 رجب المرجب 1430 ه ق

میلاد مولی الموالی امیرالمؤمنین علیه السلام

سبط کمترین ایشان

حامد حسن نواب اصفهانی

ص: 29

ص: 30

گفتار یکم : اطاعت نکردن از معصیت کاران

اشاره

ص: 31

ص: 32

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.

وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم : « وَ مَنْ يُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَخْشَ اللّهَ وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ »(1)

از خداوند متعال می خواهیم تا موقعی که اراده خویش تعلق می گیرد توفيق دهد تا مسائل اعتقادی را به مردم بیان نماییم که خداوند متعال نیز تاکنون این سمت بزرگ را به ما عنایت کرده است و امیدوارم سلب نفرماید تا بتوانیم - إن شاء الله - پاسدار عقاید و مدافع اعتقادات مردم باشیم.

اینک تقارن اول ماه مبارک رمضان را با روز جمعه که به قطب عالم امکان و محور عالم وجود حضرت حجة بن الحسن المهدی صلوات الله وسلامه عليه متعلق

ص: 33


1- سوره نور آیه 52.

است به فال نیک می گیریم و امیدواریم - إن شاء الله - به پاس نام مقدس این امام بزرگوار بتوانیم در هدفی که در نظر داریم پیروز شویم. هدف این است که - إن شاء الله - وظایف شیعه در زمان غیبت امام زمان علیه السلام را مطرح نماییم.

برای تبرک و تیمن و افتتاح این هدف و مطلب بزرگی که در کتاب ها بیان شده، ولی در گفتار و سخنرانی ها کمتر مورد بحث واقع شده است نخست دعای امام زمان علیه السلام را می خوانیم که - إن شاء الله - با نام مقدس آن حضرت سخن آغاز کنیم:

اللهم كن لوليك الحجة ابن الحسن المهدي صلواتك عليه و على آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة وليا و حافظا و قائد و ناصرة ودليلا و عينا حتى تسكنه أرضك طوعا وتمتعه فیها طويلا

مقدمه

با نگاه اجمالی به جهان می بینیم متأسفانه مفاسد، ناروایی ها، گناهان و معصیت های عجیب، تمام جوامع بشری را فراگرفته است. مسلمانان نیز در این آتش می سوزند و نابود می شوند و به کفار و بی خبران از خدا می پیوندند.

در این دریایی متلاطم، پر موج و عجیب و غریب فساد به یک زورق و بلم کوچکی نیاز داریم که به گونه ای خودمان را از این مفاسد نجات بدهیم.

البته ائمه اطهار علیهم السلام وظیفه ما را در این زمان مشخص کرده اند. بیشتر شیعیان می پرسند: آقا چه کار کنیم؟

وظیفه ما چیست؟

شاید به جرأت بتوانم بگویم که روزی نیست که دست کم یک نفر یا چند نفر می پرسند: در این اوضاع و شرایط دنیا که برای مسلمان ها به وجود آمده، تکلیف

ص: 34

ما چیست؟ ما در هر جامعه ای قرار بگیریم مفاسدی وجود دارد، چه کار باید د کرد؟

علت انتخاب این بحث به جهت توجه به وضع کنونی جامعه اسلامی است؛ دورانی که در آن، پیرها و میان سال ها در خطراند، جوانها چه قدر در خطر خواهند بود؟

پرسش این است که آیا در چنین جامعه ای باید مردم در این فسادها بمانند؟

آیا همین طور که الآن ما پیش می رویم باید پیش رفت؟

آیا مصلحت است که ما در منجلاب فساد قرار بگیریم یا باید خودمان را نجات بدهیم؟

روشن است که ائمه اطهار علیهم السلام برای ما راه نجات را بیان کرده اند. مطالبی که به خواست خدا قرار است بیان شود از کتابی گرفته شده است که حداقل 1500 روایت درباره حضرت ولی عصر علیه السلام و مسائل مربوطه به آن حضرت دارد که هر روایتش از بیش از چهل منبع شیعه و سنی روایت و نقل شده است.

آن چه که پیش تر در سخنرانی ها عرض کرده ام همه با مدرک بوده و از کتاب های شیعه و سنی نقل شده است. پس خیال نشود که این سخنان افکار ساده و ابتدایی است.

نه، این طور نیست، بنای ما بر این نیست که از خود چیزی بگوییم. ما درد جامعه و دوای آن را از خدای متعال، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام نقل می کنیم که مردم با وظایف خود آشنا شوند و به آنها عمل کنند.

جریاناتی که در جهان اسلام و در تمام کره زمین اتفاق افتاده، شوخی بردار و نیست و مسئله خیلی جدی و خطرناک است. شاید به تدریج جامعه ما را هم فرا و

ص: 35

بگیرد و کار به جایی خواهد رسید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: لایَبْقی مِنَ الْقُرآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ مِنَ الْإِسْلامِ اِلاَّ إِسْمُهُ.(1)

آری، کار به جایی می رسد که از اسلام فقط ظاهرش می ماند. می گویند: ما مسلمانیم، ما قرآن داریم، اما در عمل هرگز اعمال آنها اعمالی نیست که با قوانین اسلامی قابل تطبیق باشد.

پرسش این است که انسان مسلمانی که در جامعه شیعه زندگی می کند چه وظیفه ای دارد؟ چگونه خودش را نجات بدهد؟

در این زمینه وظایف بسیاری وجود دارد؛ ولی به حسب ضرورت زمان 30 وظیفه را بیان می نماییم.(2) اگر خدا عمر بدهد و فرصت باشد بقیه موارد را نیز بیان خواهیم کرد

اگر خداوند متعال توفیق عنایت کند، بیان این وظایف برای اتمام حجت است که دیگر کسی نگوید: وظیفه ما در این دوران چیست؟

البته ما بایستی همت کنیم و این وظایف را فوری در زندگی خود پیاده نماییم - إن شاء الله - این مطالب در ذهن شما بماند، به خصوص در ذهن جوان های عزیز و تحصیل کرده؛ از کسانی که با دیگران ارتباط دارند تقاضا می کنم که این مطالب را نگذارید پیش خودتان بماند. اگر می توانید اینها را برای دیگران نیز بگویید و به دیگران نیز منتقل بکنید؛ به زن و فرزند و خانواده خود بیان کنید که امروز در جلسه ای این مطلب را می گفتند.

نتیجه این ارتباط و انتقال این است که اگر تصمیم گرفتید مطالبی را که امروز

ص: 36


1- الكافي: ج 8 ص 307، ثواب الأعمال: ص 253، بحارالانوار: ج 2 ص 109.
2- گفتنی است که ماه مبارک رمضان در آن سال 29 روز شد، معظم له 29 وظیفه را بیان فرمودند.

شنیدید شب برای خانواده یا برای رفقایتان و یا برای افراد جلسه ای دیگر بگویید، در این جلسه حواستان را جمع خواهید کرد تا تمام مطالب را خوب و به طور کامل فرا گیرید و اگر چنین تعهدی نداشته باشید، ممکن است مطالب را نتوانید یاد بگیرید.

1

اطاعت نکردن از معصیت کاران

نخستین وظیفه ای که ائمه اطهار علیهم السلام برای این دوران فرموده اند خیلی مهم و حساس است و هم اکنون همه افراد گرفتار آن هستند و مطلب تصویری وتصؤری نیست؛ بلکه واقعیتی است که در زندگی همه دیده می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

اگر به جمعیتی از معصیت کاران وارد شدید که گناه و معصیت می کنند و شما را نیز به گناه و معصیت، دعوت می کنند از آنها پیروی نکنید و زیر بار دعوت آنها نروید.

در این روایت آمده است:

يأمرونكم بما تعرفون ويعملون ما تنكرون فليس لأولئك عليكم طاعة فلا طاعة لمن عصى الله.(1)

شما نباید از این مردم گناه کار اطاعت کنید، کسی که جرأت می کند و معصیت خدا را می نماید نباید از او اطاعت کنید.

قرآن مجید می فرماید:

ص: 37


1- معجم أحاديث الإمام المهدي عليه السلام: ج 1 ص 30.

« إِنْ تُطِيعُوا اَلَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِينَ »(1)

مواظب باشید! اگر از کسانی که گناه کارند پیروی کردید شما را به عقب بر می گردانند و وادار می کنند که عناصری بی تفاوت، بی دین، لا أبالي و لامذهب بشوید.

این حقیقتی است که اکنون در زمان ما وجود دارد. به راستی آیا در جامعه ما چنین افرادی وجود ندارند؟ آیا زن و بچه مردم را دعوت نمی کنند که بیایید و مثلا به ساز و آواز و موسیقی گوش بدهید؟ آیا مردم را دعوت نمی کنند که بیایید فیلم کذائی را تماشا کنید؟ آیا شما را دعوت نمی کنند که بیایید پولتان را بدهید که فلان مقدار سود بدهیم؟

مگر گناه چیست؟

مگر پیروی از گناه کار چگونه است؟

آن خانمی که از خانم دیگر در طرز حجاب و نشان دادن خود به مردها، جوراب پوشیدن و امثال آن پیروی می کند آیا این کارها گناه نیستند و اینها پیروی از گناه کار نیست؟

این درد فعلی جامعه ماست. جوانهایی که جوان های دیگر را به انحراف می کشند - که خدا از تعدادشان آگاه است- و آنها را به هر نوع فسادی در این جامعه دعوت می کنند. این ها، گناه و پیروی از گناه کار نیست؟

وظیفه یک فرد شیعه آن است که در این زمان تصمیم بگیرد که به هیچ عنوان حرف گناه کار را نشنود؛ یعنی باید بین او و بین گناه کار حد و مرزی وجود داشته می باشد و از او فاصله بگیرد.

ص: 38


1- سوره آل عمران آیه 149

داستان حلف الفضول

حلف الفضول به صورت مفصل در تاریخ بیان شده است، نمی خواهیم داستان را مفصل را برای شما عرض کنیم، ولی همین قدر کاری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله انجام دادند که سه نفر از منافقان از جمله کعب، از رفتن به جنگ بدر تخلف کردند و آن هنگام مسائلی پیش آمد.

بعد از آن که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از میدان جنگ برگشتند، فرمودند: کسی با این سه تن تماس نگیرد و تماس گرفتن با این سه گناه کاری که از میدان جنگ بدر تخلف کردند، حرام است و با این ها رفت و آمد نکنید.

کار به جایی می رسد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و به همسران این ها دستور می دهد که نزدیک اینها نروید. این ها با شما نزدیکی نکنند، اقوامشان با این ها رفت و آمد نکنند.

کعب می گوید: من آن قدر ناراحت شدم که وقتی هر کسی را می دیدم که رویش را از من بر می گرداند دیگر جرأت نمی کردم گناه کنم، حتی روزی به خانه یکی از رفقا رفتم و سلام کردم و او به من جواب نداد، با خود گفتم: کاری دیگر می کنم و از پشت بام وارد خانه اش شدم و ناگهانی به او سلام کردم، تا چشمش به من افتاد جواب مرا نداد و گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده با این افراد تماس نگیرید.

چرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دستور می دهند که با این افراد ارتباط نداشته باشید؟ می خواهند بگویند: اطاعت و پیروی از گناه کار و معصیت کار برای جامعه اسلامی شکست است. باید از آدم گناه کار فاصله گرفت.

ص: 39

قانونی جالب

قانونی است به نام «قانون تابو». البته این قانون شرح خیلی مفصلی دارد که تا حدودی ریشه آن از قرآن مجید و از ادیان است. وقتی که سامری مردم را به بت پرستی، گوساله پرستی و گناه دعوت کرد، حضرت موسی علیه السلام آمد و این منظره را دید خیلی ناراحت شد.

قرآن کریم می فرماید که خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: به سامری بگو: « فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاهِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ »(1).

نام این قانون در اسلام، قانون «لامساس» است و در دستگاه های حقوقی بین المللی به این قانون «قانون تابو» می گویند؛ یعنی از یک فرد گناه کاری که مردم را به فساد می کشاند باید جدا شد و نباید با او تماس گرفت.

پس چه طور برخی از مردم ما نفهمیده، زن و فرزند بی گناه و مظلوم خود را به جلساتی می برند که با گناه آشنا شوند و به آنان می گویند: بنشینید و یک فیلم خیلی قشنگ می گذاریم، یا نوار فلانی را گوش بدهید که خیلی خوب است. آنها هم اطاعت می کنند، می نشینند، تماشا می کنند و می شنوند و در پی آن فسادی است که دیگر نمی توان کاری کرد.

البته این خطرها را ائمه اطهار علیهم السلام پیش بینی کرده اند که در آن قرنهای تاریک که ظلم و ستم و فساد جامعه ها را فرا می گیرد ما متحير و سرگردان نباشیم و تکلیف خودمان را بدانیم.

شما همین مطلبی را که به اختصار عرض کردم بررسی کنید و ببینید چه قدر از ما گرفتار آن هستیم. آیا سزاوار نیست که یک شیعه از همین الآن تصمیم بگیرد که

ص: 40


1- سوره طه آیه 97

من می خواهم رابطه خودم را حداقل در ماه رمضان با گناهکاران قطع کنم؟ می خواهم با آنها نشست و برخاست نکنم گرچه پدرم، پسرم، برادرم، اقوام و خویشانم باشند، هر کسی که می خواهد باشد.

آری، انسان باید با کسی که حیا ندارد و با خدا می جنگد، قطع رابطه کند. چه طور آنها به خودشان اجازه می دهند و رابطه بین خود و خدا را قطع می کنند؛ ولی ما به خودمان اجازه ندهیم با آن گناه کار قطع رابطه کنیم؟!

آنها این قدر بی حیا هستند که خدا را نادیده می گیرند، دین را نادیده می گیرند، پیامبر را نادیده می گیرند، این همه مواعظ و مصائب را نادیده می گیرند، شرف و وجدان انسانی را نادیده می گیرند، با این حال ما بگوییم: نه، باید آنها را ملاحظه کرد؛ چون همسایه است و پدر و مادر است.

قرآن کریم می فرماید:

« وَ إِنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا »(1)

اگر پدر و مادر هم انسان را دعوت به گناه و معصیت کردند نباید حرف آنها را پذیرفت.

اطاعت از خدا و رسول او

قرآن مجید در طی حدود 7 و 8 آیه می فرماید که تمام فضایل و کمالات در پیروی از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله است. شما خدا و رسول او را با آن همه فضایل کنار می گذارید و از یک آدم بی ربط و بیهوده که چیزی نمی فهمد پیروی می کنید، باید از خدا و رسول اطاعت کنید. قرآن در این باره آیات متعددی دارد. در آیه ای

ص: 41


1- سوره عنکبوت آیه 8.

می فرماید: « وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزا عَظیما »(1)

در آیه دیگری می فرماید: « وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَبِیِینَ وَالصِدِیقِینَ وَ الشُهَداءِ وَالصالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفيقا »(2)

در آیه ای دیگر میخوانیم:

« وَ مَنْ یُطِعِ اَللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَخْشَ اَللّهَ وَ یَتَّقْهِ فَأُولئِکَ هُمُ اَلْفائِزُونَ »(3)

کسانی که مطيع خدا و رسول هستند پیروزاند.

در آیه دیگری می فرماید: « و إِنْ تُطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً »(4)

راه کامل و تمام پیروی از راه خدا و رسول خدا است. کسی که می خواهد پیروز بشود، جوانی که می خواهد خیر ببیند، انسانی که می خواهد مشکلات زندگی او بر طرف بشود باید از خدا و رسول او اطاعت بکند تا این پیروزی را به دست آورد.

ما از خودمان چیزی نمی خواهیم بگوییم. قرآن است که می فرماید: پیروزی هر انسانی به اطاعت از خدا و رسول خدا بستگی دارد، اگر خدای نکرده، کسی فریب خورد و با خدا و رسول او مخالفت کرد و راه دیگران را پیمود « فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا »؛(5) «به يقين گرفتار ضرر آشکاری شده است».

ص: 42


1- سوره احزاب آیه 71
2- سوره نساء آیه 63.
3- سوره نور آیه 52.
4- سوره حجرات آیه 14.
5- سوره نساء آیه 119

به قول معروف: «در خانه اگر کس است یک حرف بس است».

من اگر می خواستم صد آیه دیگر از قرآن بخوانم به حول و قوه خدا قدرت حفظش بود؛ ولی قدرت بیانش در حال حاضر نیست؛ ولی شما - الحمد لله - همگی با قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام و آشنا هستید.

بهترین راه نجات

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سؤال می کنند: بهترین راه نجات چیست؟

حضرتش می فرماید:

« أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ »(1)

اطاعت از خدا و رسول و ائمة اطهار عليهم السلام موجب نجات است.

آن ولایتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید، ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام است که موجب نجات است و کشتی نجات امت، همین پیروی از این خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.

حاصل سخن این که اگر کسی از خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله اطاعت کند و فقط از خدا بترسد، نه از همسایگان و رفقا و دوستان و نه از بزرگ ترها و کوچکترها و از مخالفت با خدا پرهیز کند فائز و پیروز خواهد بود.

علی بن یقطین در دربار هارون

برادران عزیز جوان! حواستان را جمع کنید که روزی پشیمان نشوید. تنها راه نجات، رفتن در پی راه پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام است. اگر در پی آنها بروید، آنها همه

ص: 43


1- سوره نساء آیه 59.

جا با شما هستند. اگر در پی آنان نروید، در هر جا بروید شکست می خورید و گناه کاران از شما دفاع نخواهند کرد و دلشان به حال شما نخواهد سوخت. گناه کاران شما را به گناه وادار می کنند تا خود نتیجه ای ببرند، در فکر شما نیستند، جوانی شما را تباه و قدرت شما را تمام می کنند و آن گاه که باید به فریادتان برسند نمی رسند.

پس آدم باید در پی کسی برود که همه جا حواسش جمع اوست. اینک داستانی را عرض میکنم.

على بن یقطین وزیر هارون الرشید است؛ اما از ارادتمندان عجیب حضرت موسی بن جعفر عليه السلام و خیلی مورد علاقه آن حضرت بود. وی در دربار هارون الرشید با تقیه به سر می برد، برنامه زندگی او اطاعت از موسی بن جعفر علیهماالسلام بوده و می گفت: آن حضرت امام من است و اطاعت از آن بزرگوار در تمام امور برای من واجب است.

روزی آقای علی بن یقطین، در دربار هارون الرشید بود. هارون مقداری لباس و اموال دیگر به او جایزه داد، از جمله یک دراعه بود؛ (یعنی لباسی که با خز و با طلا بافته و دوخته بودند، مثل این عباهایی که- مثلا - هم اکنون در ایران، کویت یا عربستان سعودی با طلا می دوزند).

علی بن یقطین اینها را به منزلش برد و گفت: من اینها را مصرف نمی کنم اینها حق من نیستند، باید برای آقایم موسی بن جعفر علیهماالسلام بفرستم.

آن گاه تمام این اموال را با مقداری مال دیگر برای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد.

به این نکته خیلی ظریف توجه کنید! آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام تمام اموال را

ص: 44

قبول کردند، فقط آن دراعه را نپذیرفتند. هوش، عقل و فراست امام را ملاحظه کنید! آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام آن لباس را از قاصد قبول نکردند؛ ولی وقتی میخواستند دراعه را پیش علی بن یقطین برگردانند به فرد دیگری دادند. نتیجه بعد معلوم می شود.

حضرت لباس را برای علی بن یقطین برگرداندند و نامه ای هم نوشتند که این دراعه باید پیش خودت باشد، آن را نگاه دار که یک وقتی به دردت خواهد خورد.

وقتی علی بن یقطین لباس و نامه را تحویل گرفت در فکر فرو رفت که چرا امام علیه السلام آن را نپذیرفته اند؟! نکند از من ناراحت هستند ؟! ولی پیش خود گفت: آن بزرگوار امام من است، اطاعت او برای من واجب است. آقا این طور فرموده اند، سمعا وطاعة می پذیرم. از این رو دراعه را به پارچه ای پیچید و مقداری به آن عطر زد و محکم بست و در یک صندوق گذاشت.

روزی یکی از غلامان، کار زشتی انجام داده بود، علی بن یقطین او را از کار برکنار کرد. این غلام خیلی ناراحت شد و پیش هارون الرشید رفت و گفت: آقای هارون! علی بن یقطین وزیر شما که این قدر به او علاقه مندی مرید موسی بن جعفر است. اموالش را به موسی بن جعفر میدهد و با او رابطه دارد. به این دلیل که دراعه ای را که شما به او داده بودید به موسی بن جعفر داده است.

هارون الرشید خیلی ناراحت شد. پیکی را در پی علی بن یقطین فرستاد. على بن یقطین نزد هارون آمد. هارون گفت: علی بن یقطین! دراعه ای را که به تو داده بودم کجاست؟

گفت: در منزل است، آن را در بقچه ای بسته و عطر هم به آن زده ام. هر روز

ص: 45

یک مرتبه به آن نگاه میکنم و از آن لذت می برم.

هارون گفت: دستور بده بروند و بیاورند.

گفت: به هر که می خواهی بگو برود و آن را بیاورد.

به کسی گفتند: بلند شو! او بلند شد و علی بن یقطین به او گفت: برو منزل ما و توی فلان اطاق داخل فلان صندوق بقچه ای را بردار و بیاور.

او رفت و طولی نکشید که بقچه را آورد و تسلیم کرد.

هارون الرشید خیلی ناراحت شد و دستور داد به این کسی که بدجنسی کرده بود هزار تازیانه بزنند. هنوز تعداد تازیانه ها به پانصد نرسیده بود که آن مرد زیر تازیانه ها مرد.

پس از آن هارون جایزه بیشتری به علی بن یقطین داد و گفت: من، بعد از این تصمیم گرفتم هر چه درباره تو میگویند نپذیرم!

شما از این داستان چه استفاده می کنید؟!

علی بن یقطین کسی است که از امام خود اطاعت می کند، امام نیز حواسش جمع علي بن يقطين است.

اما « وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً »(1)؛ کسی که از خدا و رسول اطاعت نمی کند و خدا و رسول او را رها می کنند می گویند: برو ما کاری به تو نداریم، آن وقت انسان بیچاره می شود و به هر دری می زند کارش درست نمی شود و می گوید: چه کار کنم؟ قرض دارم، ناراحتی دارم، غصه دارم. این جا این طور است و آن جا آن طور.

آری، « مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اَللّهَ وَ مَنْ تَوَلّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً »(2)

ص: 46


1- سوره نساء آیه 80
2- همان

توسل به حضرت زهرا علیهاالسلام

برنامه ما همیشه این گونه بود که مجلس را به نام مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام شروع می کردیم و به نام مقدس آن حضرت خاتمه می دادیم. اینک برنامه همین است. حاجتمندها دامن دختر رسول الله صلی الله علیه و آله را بگیرند

نخست روایت کوتاهی عرض میکنم. در کتاب «معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام» از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حدیثی نقل شده است. دوستداران حضرت زهرا علیهاالسلام علیهاالسلام خوب گوش کنید! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث اوصاف آخر الزمان و حضرت مهدی علیه السلام را برای حضرت زهرا علیهاالسلام بیان فرموده اند. الله اکبر از این جمله، فرمودند:

زهرا جانم! عزیزم! مهدي ما «يَقُومُ بِالدِّينِ فِي آخِرِ اَلزَّمَانِ كَمَا قُمْتُ بِهِ فِي أَوَّلِ اَلزَّمَانِ»؛ مهدی ما دین خدا را در آخر الزمان زنده می کند چنان چه من در اول زمان دین خدا را یاری می کنی.(1)

یعنی زنده ماندن اسلام در پرتو زحمات حضرت زهرا علیهاالسلام، جهاد، صبر، علم و مظلومیت آن بانوی بزرگوار است. اسلام در پرتو حمایت زهرای طاهره عليهاالسلام مانده و به دست ما رسیده است. چگونه حضرت زهرا علیهاالسلام اسلام را یاری کرده اند؟! تنها مظلومیت زهرا علیهاالسلام کافی است، اگر چیز دیگری هم در کار نبود. ببینید کار یادگار پیامبر به کجا باید برسد که صدا بزند:

خَلوا ابنَ عَمِّي أَو لأكشِفَ بالدعاء رَأسي؛

مردم دست از پسر عمویم علی بردارید

آن بانوی مظلومه کی این جمله را فرمودند؟ آن وقتی که دشمن در خانه

ص: 47


1- معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام: ج 1 ص 150، بحارالانوار: ج 36 ص 307 و ج 51 ص 79

زهرا علیهاالسلام را آتش زدند و وارد خانه شدند، ریسمان به گردن على علیه السلام بستند تا آقا را به مسجد ببرند. زهرا علیهاالسلام جلو آمدند و کمربند آقا را گرفتند تا نگذارند آقا را به مسجد ببرند. اما ظالم بی حیایی دست زهرا علیهاالسلام را کوتاه کرد، چنان با تازیانه به بازوی زهرا علیهاالسلام زد.

والهاجمين على البتول ببيتها *** والمسقطين لها أعز جنین

روز اول ماه رمضان و روز جمعه است. فضیلت بعد از ظهر جمعه از قبل از ظهر آن بیشتر است. همه در خانه خدا برویم، هر کس خودش را گناه کار می داند همراه من دعای توبه را بخواند تا بین خودمان و خدا را اصلاح کنیم. شاید - إن شاء الله - برکات الهی به برکت نام مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام بر ما فرود آید.

أستغفر الله الذي لا إله إلا هو الحي القيوم الرحمان الرحيم ذوالجلال والإكرام وأسأله أن يتوب علي توبة عبد ذلیل خاضع فقير بائس مسکین مستكين مستجير لا يملك لنفسه نفعا ولا ضرا و لاموتا ولا حياة ولانشورة.

أستغفر الله من جميع الذنوب والآثام.

إلهي العفو. نسألك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم يا الله يا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين، اغفر بهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصر به وانصره نصرا عزيزا، وافتح له ولنا فتحا وفرجا قريبا.

ص: 48

گفتار دوم : استواری و ثابت بودن در ولایت اهل بیت علیهم السلام

اشاره

ص: 49

ص: 50

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.

وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفهيم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً * لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)

2

استواری و ثابت بودن در ولایت اهل بیت علیهم السلام

پیش تر گفتیم که آیا ما در زمان غیبت حضرت امام زمان علیه السلام؛ یعنی زمان فعلی که زمان تحیر، گمراهی و سرگردانی است چه وظیفه ای داریم؟

ص: 51


1- سوره جن آیه 16 و 17.

بیشتر مردم ما دوست دارند بفهمند که در این زمان چه وظیفه ای دارند؟

دومین وظیفه ما که وظیفه بسیار مهم و خطیری است، ثابت بودن به ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است.

البته این جمله کوتاهی است؛ ولی معنای خیلی وسیع و دامنه داری دارد. وظیفه استقامت و ثابت بودن بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را با روایتی توضیح می دهیم.

در کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام » روایت جالبی نقل شده است که امام زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

من ثبت على موالاتنا في غيبة قائمنا أعطاه الله أجر ألف شهيد من شهداء بدر وأحد؛(1)

کسی که در زمان غیبت مهدی ما بر ولایت ما ثابت باشد خداوند متعال اجر هزار شهید از شهدای بدر و احد را به او عنایت می کند.

این روایت در حدود 20 کتاب از منابع اصلی شیعه و سنی نقل شده است. البته در مواردی اضافاتی دارد. جای تعجب است که اهل تسنن نیز این روایت را نقل کرده اند با این که بر خلاف مبانی آنهاست.

پرسش این که چرا ما باید بر ولایت اهل بیت علیهم السلام ثابت باشیم؟

این مطلب، گسترده و خیلی وسیع است، اما به طور مختصر آن را توضیح می دهیم و می گوییم:

ما در این زمان، از زمان اهل بیت علیهم السلام دور هستیم و اعتقاد داریم که امام زمان علیه السلام زنده هستند. چرا باید در این زمان بر ولایت این خاندان ثابت

ص: 52


1- کمال الدین وتمام النعمة: ج 1 ص 323. معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام: ج 3 ص 197

باشیم؟ مگر قضیه ولایت این خاندان چه اهمیتی دارد؟

بدیهی است که ثابت بودن بر ولایت این خاندان آثار عجیب و غریبی در زندگی ما دارد. یکی از نشانه هایش مبارزه دشمن با این راه است. ما یک دشمن استکباری خبیث به نام یهود داریم که در هر جای دنیا باشند بزرگ ترین همتشان مبارزه با اسلام است. آنها خود بهتر از همه فهمیده اند که اسلام واقعی، اسلام علی بن ابی طالب و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است

کتابی به نام «تلمود» جزو کتاب های اسرار یهود و کتاب مهمی در میان آنهاست. یکی از اسراری که یهود در مبارزاتشان در این کتاب مطرح می کنند این است که می گویند: «ما باید از تمام ادیان و مذاهب صرف نظر کنیم و تمام قدرت و نیروی ضدیت خودمان را با اسلام علی بن ابی طالب قرار بدهیم».

جمله معروفی را شنیده اید که می گویند: «یهودی ها با علی بن ابی طالب علیهماالسلام خیلی بد هستند».

می گویند: جهتش این است که علی بن ابی طالب قاتل عمر و بن عبدود، مرحب خیبری و امثال آنها بود.

نه؛ دلیلش این نیست؛ فکر یهودی ها خیلی باز تر از این حرف هاست. آنها مبارزه ریشه ای می کنند، نه این که چون علی بن ابی طالب علیهماالسلام روزی یک نفر را کشتند پس ما با على بد هستیم؛ نه، اینها حرف نیست.

آنها ذاتا با اسلام بد هستند و خود به این نتیجه رسیده اند که اسلام کامل در مذهب شیعه و راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام است و جای دیگری خبری نیست. برای این که حریت، آزاد منشی، مبارزه با ظلم و ستم، مبارزه با استعمار و احقاق حق تنها در مکتب علی بن ابی طالب علیهماالسلام است.

ص: 53

اکنون شما دنیای حاضر را ملاحظه کنید، هر بلایی به سر مسیحی ها بیاورند، چیزی نمی گویند و از خودشان نمی توانند دفاع بکنند. هر بلایی به سر سنی ها بیاورند از خودشان نمی توانند دفاع بکنند؛ چرا که با یک کلمه که پادشاه اولی الامر است و او را واجب الاطاعة می دانند در مقابل او قرار نمی گیرند.

این ها می گویند: برای مثال اگر پادشاه فلان کشور با آمریکا ساخت، ما هم ناچار هستیم با این ها بسازیم. خودشان را اولى الأمر می دانند.

اما تنها مکتب شیعه در تمام دورانها از زمان علی بن ابی طالب علیهماالسلام تاکنون آزادی خواه و آزاد منش بوده و احقاق حق می کرده است. اینان می گویند: باید دین اسلام باقی و بر قرار باشد، افراد مطرح نیستند، بلکه دین مطرح است. ما دین را می خواهیم، نه افراد را. اگر وقتی به فردی احترام گذاشتیم به خاطر دین است. نه این که دین را به خاطر فردی نابود کنیم.

دین می گوید: شراب خواری حرام است. اگر اولى الأمر سنی ها ولید بن یزید شراب خورد، ما نمی گوییم: پس شراب خواری حلال است، چون ولید بن يزيد شراب می خورد؛ بلکه می گوییم: ولید بن یزید کافر است که شراب می خورد.

خطای دوست

در مکتب شیعه تمام ارزش برای دین اسلام است. شاهدی برای این مطلب عرض کنم.

یکی از دوستان علی بن ابی طالب علیهماالسلام به نام نجاشی که آدم خیلی خوبی بود، در روز اول ماه مبارک رمضان مشروب خورد، او را دستگیر کرده و خدمت امیر مؤمنان على علیه السلام بردند، بعد از نماز ظهر بود. آقا فرمودند: فعلا زندانی کنید تا

ص: 54

بعد از ظهر رفیقش ابو سماک نهبی که فرار کرده بود، دستگیر شود.

و نکته جالبی است می خواهم این جوانان عزیز یک دقیقه حواس خود را جمع کنند. پیش تر عرض کردم که تمام بحث را تا روز آخر ماه رمضان - إن شاء الله - به خواست خداوند به پایان می رسانیم تا جوان های ما از این ورطة عجیب فلاکت که برایشان پیدا شده و در این دریای متلاطم غرق می شوند و بیچاره ها راه نجات را نمی دانند، نجات یابند.

نجاشی آدم خوب و شاعر بود. برای امیر مؤمنان على علیه السلام شعر گفته بود و از اصحاب آن حضرت بود.

بعد از ظهر شد، اندکی حالش خوب شد و از مستی بیرون آمد. امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند: چرا شراب خوردی؟ شراب خواری از تو خیلی بعید است.

گفت: آقا! من از خانه ام بیرون آمدم، داشتم می رفتم که ابو سماک نهبی لب سکوی خانه اش نشسته بود، مرا صدا زد، جلو رفتم و بعد از سلام و علیک گفت: بیا ساعتی با هم بنشینیم و صحبت کنیم می خواهی کجا بروی؟

گفتم: می خواهم به نماز امیرالمؤمنین علیه السلام بروم.

گفت: رها کن! نماز چیست؟ بیا با هم خوش باشیم. نماز را بعدا نیز می توانی بخوانی. حالا وقت بسیار است و مسجد مال پیرمردهاست، اصلا نمی خواهد به مسجد بروی.

گفتم: روز اول ماه رمضان است، باید در مسجد خدمت اميرالمؤمنين علیه السلام بروم.

گفت: نه، بیا ساعتی با هم شعر بخوانیم و این جا خوش باشیم.

گفتم: این کار درستی نیست، اول ماه رمضان است.

ص: 55

گفت: می دانی! برای من یک شراب خیلی عالی از شام آورده اند، بره ای هم کباب کرده ام! و توی تنور گذاشته ام و دنبال یک آدم اهل حالی میگشتم که تو هم شاعری و هم روشنفکر، و أمل نیستی، بیا هم شراب مینوشیم و هم کباب می خوریم، کسی هم متوجه نمی شود.

نجاشی ادامه داد: اتفاقا هم شراب خوردیم و هم کباب، دیگر متوجه نشدیم که ماه رمضان است و نباید توی کوچه بیاییم، چون ما را می گیرند، همه این را فراموش کردیم.

آری، وقتی انسان کار شیطانی انجام دهد دیگر همه چیز از مغزش بیرون می رود. وقتی جوانی را گول زدند و گفتند: بیا با هم خوش باشیم، نمی خواهد به مسجد بروی، پیر مردها به مسجد می روند، بس است، ما می خواهیم این جا دور هم بنشینیم قدری با هم حرف بزنیم.

از این صنف حرف ها با او می زنند و کم کم او را فریب می دهند، آن گاه به او می گویند: شراب هم بخور! چشم. به یکی چاقو هم بزنیم و از پا در بیاوریم! چشم. خوب، برای همیشه گرفتار زندان هم بشویم! چشم

یک جوان خود را بدبخت و بی چاره کرده است، چون لحظه ای گول خورده است که یک لحظه گول خوردن انسان را به نیستی و نابودی می کشاند.

متأسفانه این دوره ای است که الآن جوانان مظلوم و ساده ما را فرا گرفته است. جوان های جامعه ما ساده اند، اما خودشان باور ندارند که ساده اند، دلیل ساده بودنشان گول خوردن آنهاست. اگر شما بنشینید و چهار کلمه با این جوانها حرف بزنید می فهمید بیچاره ها چه قدر ساده اند و هر بلایی بر سرشان می آید روی اصل سادگی آنهاست و فریب خوردنشان از رفقای بد و ناباب و نادرست

ص: 56

به این سرنوشت می کشد.

چندی پیش شخصی - که آدم ساده ای هم هست - در مسجد به من گفت: حاج آقا! التماس دعا داریم، برای ما مشکلی پیش آمده است.

گفتم: خدا اصلاح کند! چه شده؟

گفت: حاج آقا! بچه من حدود ده، دوازده سال دارد و دو، سه شب است که گم شده و به خانه نیامده، سابقه هم داشت که یک، دو دفعه دیگر هم گم شده بود.

گفتم: آقا جان! حواست را جمع کن! بچه تقصیر ندارد، فریب می خورد، تو پدری.

اما پدر ضعیفی است که عقلش به کار چندان نمی رسد. چندی بعد آمد تا از من خداحافظی کند، می خواست به جای دیگری برود.

گفتم: بچه پیدا شد؟

گفت: آری حاج آقا! بچه پیدا شده است، اما از درد آبرویمان می خواهیم مسافرت کنیم، نمی توانیم در این جا بمانیم.

گفتم: چرا؟

گفت: بچه را فریب داده اند.

گفتم: من به شما گفتم بیدار باش، بچه دوازده ساله طبعا گول می خورد.

به راستی باید پدرها قدری حواسشان را جمع کنند. این، مصیبت جامعه ماست، یک نفر و دو نفر گرفتار نیستند، آن قدر دامنه فساد را برای جوانها دارند گسترش می دهند و با انحاء و اقسام گوناگون آنها را گول می زنند که حدو حساب ندارد.

خدا میداند که من شرمم می شود برخی از مطالب را بالای منبر مطرح کنم که

ص: 57

چه بلایی به سر این بدبختها می آورند.

آن پدر گفت: بچه ام را از مدرسه بیرون کردند، چون هشت روز غایب بوده است.

آری، بچه ای که به مدرسه نرود و پدر نادان داشته باشد در جامعه چه کار می کند؟ به ورطه ای از فساد و بدبختی کشیده می شود.

خلاصه این که نجاشی گفت: فریبم دادند.

آری، یک مرد حسابی، صحابه امیرالمؤمنین علیه السلام که برای آن حضرت شعر می سرود و مدیحه سرایی می کرده، گولش می زنند، آن وقت شما چه توقعی دارید از یک جوان و نوجوان ده، چهارده ساله که گول بخورد، فریبش دهند و منحرفش کنند.

امیر مؤمنان على علیه السلام دستور دادند که باید نجاشی صد تازیانه بخورد؛ 80 تازیانه برای شراب خوردن و 20 تازیانه اضافه برای این که در ماه رمضان این گناه را مرتکب شده است.

عدالت را اجرا کردند و بر نجاشی صد تازیانه زدند. عده ای آمدند و به امیرالمؤمنین علیه السلام اعتراض کردند که آقا! این مرد از مریدهای شما بوده، برای شما شعر گفته، چینن و چنان بوده، چرا او را تازیانه زدید؟ خوب بود این جا اندکی مردم داری می کردید(!) از این قبیل نصیحت هایی که بعضی ها می کنند که حالا کمی به خاطر مردم و مردم داری کردن می آیند و از شما مسأله می پرسند و انتظار دارند که صاف آن را برایشان نگویید.

خلاصه گفتند: آقا! حالا ارفاق می کردید.

علی بن ابی طالب علیهماالسلام را این جا باید شناخت. فرمود: به خدا قسم! اگر حسن

ص: 58

و حسین من هم این کار را کرده بودند من آنها را با تازیانه می زدم و بر آنها هم اجرای حد می کردم. من اسلام را به خاطر اشخاص از دست نمی دهم.

آری، مسئله اميرالمؤمنين علیه السلام این است. از این رو باید یهود دشمن علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشند، چون می دانند على علیه السلام تحت تأثیر هیچ کس قرار نمی گیرد و دوستان و شیعیان علی بن ابی طالب علیهماالسلام در طول تاریخ امکان نداشت تحت تأثیر کسی قرار بگیرند.

داستانی شنیدنی

یک حاکم انگلیسی در هندوستان عملی انجام داده بود، یکی از علمای شیعه با او مخالفت کرد. به او گفتند: آقا! چرا با این حاکم انگلیسی مخالفت میکنی؟

گفت: من حكم الهی را دارم می گویم.

بعد حاکم انگلیسی گفت: هر چه آقا در این زمینه گفته من قبول دارم. بحث آنها درباره قطعه زمینی بود که آیا مال هندوها است یا مال مسلمانان؟ هندوها می خواستند معبد بسازند و مسلمانان می خواستند مسجد بسازند، حالا اختلاف است که این زمین مال کدام گروه است؟

حاکم انگلیسی گفت: بروید آن عالم شیعی را بیاورید! هر چه گفت من قبول دارم، چون که او دروغ نمی گوید.

پیش عالم شیعی آمدند و گفتند: آقا! تشریف بیاورید و در نزد حاکم انگلیسی شهادت بدهید.

گفت: من نمی آیم، چون گفته ام که در صورت انگلیسی ها نگاه نکنم و برای این کار قسم خورده ام، برای این که اینها مخالف اسلام هستند.

ص: 59

گفتند: آقا! چاره ای نیست، برای این که نزاع خاتمه یابد تشریف بیاورید.

گفت: باشد. آن گاه به جایگاه حاكم انگلیسی رفت. حاكم انگلیسی بالای اطاق پشت میز نشسته بود، عالم شیعی از در اطاق وارد شد و عقب عقب رفت تا نزدیک حاکم انگلیسی رسید و گفت: چون من قسم خورده ام در صورت انگلیسی ها نگاه نکنم، نگاه نمی کنم، اما فقط آمده ام شهادت بدهم که این زمین مال هندوها است و مال مسلمان ها نیست.

حاکم انگلیسی این جریان را طی نامه ای به وزیر مستعمرات انگلستان نوشت که ما با وجود علمای شیعه نمی توانیم کاری بکنیم. این ها حق را همان گونه که هست، می گویند.

وظیفه ما چیست؟

آری، این مکتب علی بن ابی طالب علیهماالسلام است، از این رو باید یهود با این مکتب مبارزه کند، بنا بر این وظیفه ما چیست؟

وظیفه ما ثابت بودن در این مکتب است. از این رو امام زین العابدین علیه السلام فرمود:

کسی که در زمان غیبت بر ولایت ما خانواده ثابت بماند خداوند اجر و پاداش هزار شهید مانند شهدای بدر و احد را به او عنایت می کند.(1)

اکنون این پرسش مطرح است که این وظیفه دوم از کجا گرفته شده و اصل آن و در کجاست؟

ص: 60


1- کمال الدین وتمام النعمة : ج 1 ص 323، معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام: ج 3 ص 197

اصل آن در قرآن مجید است، خداوند متعال در سوره جن می فرماید:

« وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوْا عَلَى الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْناهُم مَآءً غَدَقاً * لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا »(1)

اگر مردم به این راه استقامت کنند و ثابت باشند ما آب رحمت خود را بر آنها فرو می فرستیم که تمام نعمت ها را داشته باشند، اما آنهایی که از ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام و اولاد آن حضرت اعراض کردند به جهنم کشیده می شوند و به عذاب دردناک دنیا و آخرت گرفتار خواهند شد.

اکنون زمان غیبت است و ما متحیر هستیم که چه کار بکنیم؟ چه راهی را برویم. شما مردم از ما می پرسید: آقا! در این اوضاع آخر الزمان با این مفاسد چه کار باید کرد؟

قرآن مجید به شما جواب می دهد، امام زین العابدین علیه السلام به شما پاسخ می دهد. می فرمایند: وظیفه آن است که در راه علی بن ابی طالب و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام بروید؛ مکتبی که در عالم زیر بار هیچ قدرتی نمی رود و تنها در مقابل حق تعالی خضوع می کند و بس. در مقابل هیچ قدرتی دیگر خضوع نمی کند. وظیفه شما این است و اگر از این ذكر الهي اعراض کنید به عذاب دردناک کشیده می شوید.

زندگی برتر

الآن ببینید! زندگی شمایی که پیرو امام حسین علیه السلام و در راه آن حضرت و راه على بن ابی طالب علیهماالسلام هستید بهتر است یا زندگی کسانی که با این بزرگواران

ص: 61


1- سوره جن آیه 16 و 17.

سرو کار ندارند؟!

البته مراد از زندگی، نان، آب، ماشین و عمارت نیست؛ بلکه زندگی انسانی مراد است، از نظر ما راحت زیستن و به کسی اذیت نکردن، زیر بار ظلم نرفتن، علم و ادب داشتن، زندگی است.

برخی خیال می کنند که زندگی همان زرق و برق های دنیا یعنی ماشین و عمارت است، در این صورت است که می گوید: مسیحی عمارت قشنگ تری دارد.

نه، این گونه نیست؛ بلکه زندگی، انسان کامل بودن است که مردم از دست او در راحتی باشند و وجدان خود او هم راضی باشد. این گونه زندگی در پیروی از علی بن ابی طالب علیهماالسلام پیدا می شود، نه در پیروی از راه مخالف على بن ابی طالب علیهماالسلام

حافظ حسکانی از بزرگ ترین علمای اهل سنت است. وی مذهب حنفی دارد و از مدارک خودشان کتابی به نام «شواهد التنزیل» نوشته است، وی حدیثی را از ابن عباس این گونه نقل می کند که ابن عباس گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند متعال می فرماید:

« وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی »(1)

مراد از ذکر خدا در این آیه ولایت علی بن ابی طالب (و اولاد آن حضرت) است و کسی که از ولایت علی بن ابی طالب علیهماالسلام اعراض کند و در پی ولایت آن حضرت نرود به جهنم و عذاب کشیده می شود.(2)

ص: 62


1- سورة طه آیه 124.
2- شواهد التنزيل : ج 1 ص 496

از طرف دیگر، هر کس در پی راه علی بن ابی طالب عليهماالسلام برود بهترین سعادتها برای او خواهد بود.

چرا پیروی؟

این جهت دوم را توجه کنید! چرا به ما می گویند: در راه علی بن ابی طالب عليهماالسلام بروید؟

برای این که زندگی ما بر اساس عدل استوار است؛ هر جا همه چیز روی حساب خودش باشد، کار درست خواهد بود و هر جا همه چیز روی حساب خودش نباشد، کار درست نخواهد بود. شاخه گلی که در توی گلخانه منزل شماست، اگر هر روز به آن آب بدهی این گل از بین می رود، اگر 20 روز یک بار آب ندهی این گل از بین می رود، قاعده این است که برخی گل ها باید هفته ای یک مرتبه آبیاری شوند و برخی دیگر باید یک روز در میان آبیاری شوند.

مثال دیگر بنای یک ساختمان است که چه قدر سیمان می خواهد. ممکن است سیمان را زیاد کنند و ساختمان از بین برود و ممکن است کمتر سیمان مخلوط کنند باز هم ساختمان از بین برود، اما بنا می داند که این ساختمان چه قدر شن و چه قدر سیمان لازم دارد. وقتی یک ملاط این جوری درست کرد می تواند یک ساختمان عالی و یک بنیان حسابی بسازد.

آری، راه علی بن ابی طالب عليهمالسلام راه عدل است؛ یعنی تمام آن چه در یک زندگی باید باشد و عادلانه است راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام به ما نشان می دهد. بنا بر این اگر کسی این راه عدل را رفت، نجات پیدا میکند وگرنه، بدبخت و بیچاره خواهد بود.

ص: 63

پس قرآن مجید وظیفه دوم را برای ما معین کرد که در زمان غیبت امام زمان علیه السلام و در زمان تحیر و سرگردانی، نجات ما پیروی کردن از راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام و ثابت بودن در راه این بزرگوار است. آن جا که می فرماید:

« وَ أَنْ لَوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لاََسْقَیْنَاهُمْ مَاءً غَدَقًا *لِّنَفْتِنَهُمْ فِیهِ ۚ وَ مَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَابًا صَعَدًا»(1)

ای شیعیان مولا امیرالمؤمنین! ای کسانی که در این سال ها امتحان داده اید؟ خداوند متعال در این آیه راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام را برای مردم، امتحان قرار داده و این صریح قرآن است که می فرماید: « لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ »؛ ما مردم را در این راه آزمایش می کنیم.

ملاحظه می کنید که تحول مختصری به وجود می آید یک فرد کرواتی متجدد مآب مبارزه با امیر المؤمنين علیه السلام را شروع می کند! این یک امتحان است که چه کاره هستیم، آیا ما نیز که سنگ آن حضرت را به سینه می زنیم در این موقعیت حساس از علی بن ابی طالب علیهماالسلام دفاع می کنیم؟

عجب امتحانی است؛ « لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ »!

هر کس در این امتحان رسوا شود به عذاب دردناک الهی کشیده خواهد شد.

استواران در دین

اینک روایتی را از کتاب «بحار الانوار» علامه مجلسی و نقل می کنم و سخنم را خاتمه می دهم. این فرمایش مولا امیرالمؤمنين علیه السلام است، این روایت برای امروز ماست، برای ما که می خواهیم ببینیم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام چه

ص: 64


1- سوره جن آیه 16 و 17.

وظیفه داریم. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرمایند:

... بعد غيبة وحيرة فلا يثبت فيها على دينه إلا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين أخذالله عزوجل میثاقهم بولايتنا وكتب في قلوبهم الإيمان وأيدهم بروح منه.(1)

مهدى ما بعد از آن زمان ظهور می کند که امام مردم غایب شده و در میانشان نیست و گرفتار حیرت اند، همه می گویند: ما نفهمیدیم چه کسی راست می گوید.

آیا به راستی همین طور است یا نه؟ ما نمی فهمیم کدام دسته درست می گویند، همه می گویند: ما حق می گوییم، همه متحير و سرگردانند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: مهدى ما بعد از حیرت مردم ظاهر می شود و در این زمان، دین کسی ثابت نمی ماند مگر آنهایی که دارای ولایت ما باشند.

یعنی اگر می خواهید دین تان ثابت بماند، باید بر ولایت علی ابن ابی طالب و خاندان آن حضرت علیهم السلام ثابت باشید.

روشن است که راه علی ابن ابی طالب علیهماالسلام رنگ ندارد، آرم مخصوص ندارد، تابلوی مخصوص ندارد، راه آن حضرت حزب نیست، گروه نیست، فرقه نیست، هسته مرکزی نیست، هسته غیر مرکزی نیست، بلکه راه علی بن ابی طالب علیهماالسلام ایمان به خدا و روز قیامت و عمل صالح است. ارزش این راه به اعتقادات، اعمال و فداکاری هایی که در این راه شده بستگی دارد. خونی مانند خون عزیز زهرا علیهاالسلام در این راه ریخته شده است.

ص: 65


1- كمال الدین وتمام النعمة: ص 304، بحارالانوار: ج 51 ص 110.

توسل به امام حسین علیه السلام

آقا امام حسین علیه السلام در وسط میدان کربلا ایستادند و فرمودند:

مردم! من که نمی خواهم کسی را به سوی خودم دعوت کنم. من برای امر معروف و نهی از منکر و برای نجات شما مردم از زیر چکمه های ظلم آمده ام. حالا آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟

«فَلَمْ یُجِبْهُ اَحَدٌ اِلاّ بِالسُّیُوفِ»؛ کسی جواب آقا را نداد مگر از دم شمشیرها و نیزه ها.

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر بهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، اللهم أيد إمام زماننا، وانصره وانتصر به، وانصره نصرا عزيزا.

ص: 66

گفتار سوم : انتظار فرج

اشاره

ص: 67

ص: 68

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد و على أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، و لعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم

« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ »(1)

3

انتظار فرج

بحث ما درباره وظایفی است که شیعیان اهل بیت علیهم السلام در این زمان؛ یعنی در زمان غیبت امام زمان ارواح العالمين له الفداء دارند. البته این وظایف مسائل مهم و ارزنده ای برای مردم به خصوص برای اجتماع و نسل جوان ماست و دقت روی این مسائل خیلی لازم است.

ص: 69


1- سوره انشراح آیه های 8-1

وظیفه سوم ما در این زمان، انتظار فرج است. ممکن است این عنوان در ابتدا یک عنوان مقدس مآبانه ای به ذهن برسد و حال آن که از مترقی ترین نظریات و از عالی ترین مطالبی است که هم اکنون دنیا در پی آن است و خوشبختانه مکتب نیرومند شیعه چهارده قرن پیش این مطلب را در اختیار مردم گذاشته که وظیفه شما در چنین زمان این است.

انتظار فرج در روایات

اکنون این پرسش مطرح است که انتظار فرج یعنی چه؟

به جرأت می توانم بگویم که حتی خود ما هم آن طور که باید و شاید معنای انتظار فرج را نمی دانیم. خیال می کنیم معنای انتظار فرج این است که منتظر باشیم که حضرت مهدی علیه السلام تشریف بیاورند، در حالی که انتظار تشریف آوردن امام زمان علیه السلام بحثی و انتظار فرج، بحث دیگری است.

البته در ضمن سخنانم مطلب روشن خواهد شد. اینک برای آن که در آغاز، ذهن ما اندکی این مطلب را در خودش جا بدهد چند روایت درباره انتظار فرج می خوانم.

انتظار فرج اهمیت به سزایی دارد و در دیدگاه ائمه اطهار علیهم السلام جایگاهی والا دارد.

توجه بفرمایید! روایات مهمی را از میان روایات برگزیده ام؛ چرا که در این زمینه روایات بسیاری در کتاب های شیعه و اهل سنت نقل شده است.

ابوحمزه ثمالی از ابو خالد کابلی این گونه نقل می کند: امام زین العابدین علیه السلام فرمودند:

ص: 70

.. إن أَهْلَ زَمَانِ غَیْبَتِهِ؛ مردم زمان غیبت امام زمان علیه اسلام مثل همین زمان ما.

الْقَائِلِینَ بِإِمَامَتِهِ؛ مردمی که به امامت امام زمان علیه السلام قائل هستند و آن حضرت را امام میدانند.

وَ الْمُنْتَظِرِینَ لِظُهُورِهِ ؛ و منتظر ظهور امام زمان علیه السلام هستند.

أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ؛ از تمام مردم زمانهای گذشته بهترند؛

یعنی از مردمان پیش از اسلام تا زمان حضرت آدم ابوالبشر از تمام مردم بهتر هستند.

أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَیْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةِ؛

خداوند به مردم این زمان به اندازه ای عقل و فهم و معرفت داده است، با این که امام زمان را نمی بینند، ولی آن قدر به ایشان ایمان دارند مثل این که در مقابل آنها ایستاده است و دارند او را می بینند. ایمان آنها نسبت به امام زمان علیه السلام به این اندازه قوی است.

بعد می فرمایند: وَ جَعَلَهُمْ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ بِمَنْزِلَةِ الْمُجَاهِدِینَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِالسَّیْفِ؛ و ثواب این مردم مثل ثواب آن مردمی است که در رکاب رسول الله صلی الله علیه و آله جهاد می کردند و می جنگیدند.

أُولَئِکَ اَلْمُخْلَصُونَ حَقّاً وَ شِیعَتُنَا صِدْقاً وَ اَلدُّعَاهُ إِلَی دِینِ اَللَّهِ عز و جل سِرّاً وَ جَهْراً اینان واقعا خالص اند و واقعا شیعیان ما هستند و مردم را به خدا دعوت می کنند.

به این نکته توجه کنید. حضرت فرمودند:

اِنْتِظَارُ اَلْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ اَلْفَرَجِ؛(1)

انتظار فرج داشتن در این زمان از بهترین گشایش ها برای مردم است؛

ص: 71


1- كمال الدین وتمام النعمة: ص 320، الاحتجاج: ج 2 ص 50، بحارالانوار: ج 36 ص 387

یعنی از بهترین راه های گشایش برای مردم، انتظار گشایش داشتن است. در روایت دیگری امیر المؤمنين علیه السلام می فرماید:

اِنَّ اَحَبَّ الاَعْمالِ اِلَى اللّه ِ عَزَّوَجَلَّ اِنْتَظارُ الْفَرَجِ؛(1)

بهترین عملها در نزد خداوند انتظار فرج داشتن است.

در روایت دیگری اميرالمؤمنين علیه السلام می فرماید:

المُنتَظِرُ لأِمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّه ِ ؛(2)

کسی که منتظر امر ما و منتظر فرج باشد مانند کسی ثواب دارد که خون خود را در راه خدا ریخته است.

در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَنْ ماتَ مِنْكُمْ عَلى هذَا الْأَمرِ مُنْتَظِرا لَهُ كانَ كَمَنْ كان فى فُسْطاطِ الْقآئِم.(3)

انتظار فرج یعنی چه؟

نتیجه این که انتظار فرج داشتن یک عبادت جالبی از نظر خداوند متعال است. اکنون این پرسش را پاسخ می دهیم که انتظار فرج یعنی چه؟

پیش تر بیان شد که انتظار تشریف آوردن امام زمان علیه السلام یک بحث جدایی است که درباره آن مفضل سخن خواهیم گفت.

انتظار فرج؛ یعنی مبارزه با بأس، نا امیدی و محرومیت.

ص: 72


1- الخصال: ص 616، بحارالانوار: ج 52 ص 123.
2- کمال الدین و تمام النعمة: ص 645
3- المحاسن: ج 1 ص 173، کمال الدین وتمام النعمة: ص 644، کتاب الغيبة، نعمانی: ص 206، بحارالانوار: ج 52 ص 125.

یعنی امکان دارد جامعه ها در اثر مشکلات، جنگ ها و کارهای طاقت فرسا به جایی برسند که از زندگی مأیوس شوند. یکی از نشانه های یأس از زندگی، خودکشی است. وقتی افرادی از زندگی مأیوس می شوند می گویند: خودمان را بکشیم و راحت کنیم. این حالت گناه است. این صریح قرآن مجید است که می فرماید:

« إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکافِرُونَ »(1)

آدم های کافراند که از زندگی و از رحمت خدا مأیوس می شوند.

انسان مؤمن به طور کامل باید به زندگی آینده امیدوار باشد که معنای انتظار فرج همين است؛ یعنی انتظار رسیدن به زندگی بهتر

ما در این زمان نباید منتظر آمدن زندگی بدتر باشیم. ما وظیفه داریم برای زندگی بهتر، رشد بیشتر، رشد در زندگی معمولی، رشد در علم، رشد در صنعت، رشد در اخلاقیات و امثال آن تلاش و کوشش کنیم.

انسان نباید مأیوس شود و بگوید: من به هیچ جا نمی رسم، جامعه ما از بین رفته است، دیگر به جایی نخواهد رسید.

این گونه سخنان گناه است. وقتی هم که انسان در نهایت درجه، هیچ چیزی دست خودش نمی بیند باز هم باید امیدوار باشد.

برخی از مردم می گویند: وضع زندگی ما خوب نیست، برای ازدواج فرزندانمان خانه و امکانات نداریم.

ما به آنها می گوییم: - إن شاء الله - خدا به شما کمک می کند و درست می شود.

ص: 73


1- سوره یوسف آیه 87.

عصبانی می شوند و می گویند: از کجا درست می شود؟ مگر امکانات را توی زنبیل می گذارند و برای ما می فرستند؟

تو بگو درست می شود، إن شاء الله، إن شاء الله درست می شود، مأیوس نباش!

نگاهی به داستان حضرت یوسف علیه السلام

شما ببینید چند سال حضرت يوسف علیه السلام از حضرت یعقوب علیه السلام دور بود و حضرت یعقوب علیه السلام منتظر آمدن حضرت یوسف علیه السلام بود؟

بنا بر بعضی از روایات، بعد از 30 سال فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام نزد او آمدند؛ هنگامی که یوسف به مقام پادشاهی رسیده و برادرش بنیامین را پیش خودش نگه داشته است که پسرها پیش پدرشان آمدند و گفتند: برادر ما هم گرفتار شد، چه کار کنیم؟

حضرت یعقوب علیه السلام فراغ کشیده، درد دیده و گریه کننده ای که از بس که گریه کرده بود چشمش آب آورده بود، گفت: عقیده من این است که بروید و بگردید و ببیند یوسف را پیدا می کنید؟

آنها خندیدند و گفتند: پدر! تو هنوز بعد از 30 سال می گویی یوسف؟!

حضرت یعقوب علیه السلام گفت:

« اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَ لَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ »(1)

شما در پی يوسف بروید و بگردید و پیدایش کنید، برادرش بنیامین را هم پیدا کنید و از رحمت خدا مأیوس نباشید.

ص: 74


1- همان

آنها حضرت یعقوب علیه السلام را مسخره کردند. حضرت یعقوب علیه السلام جمله دیگری گفت که خیلی جالب بود، فرمود:

« إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ »(1)

اگر شما مرا سرزنش نمی کنید من بوی یوسف را می شنوم.

فرزندانش بیشتر خندیدند، بیچاره، بنده خدا را ببین حالا بوی یوسف را هم بعد از 30 سال می شنود.

طولی نکشید که غلامی آمد و پیراهن یوسف را آورد و روی سر يعقوب علیه السلام انداخت و یعقوب علیه السلام شفا یافت، چشم هایش باز شد، به فرزندانش گفت: به شما نگفتم من بوی یوسف را می شنوم؟! نگفتم از رحمت الهی مأيوس نشوید، مأیوس شدن از رحمت الهی کار کافران و کسانی است که به خدا ایمان ندارند.

آری، کسی که به خدا ایمان دارد در هیچ شرایطی از رحمت خدا مأیوس نمی شود. خدا هم گاهی انسان را امتحان می کند و تمام درها را به روی او می بندد که به هیچ جا ایمان نداشته باشد، آن وقت کار خودش را می کند.

اما مادامی که چشم انسان به این راه به آن راه، به رفیق، به دوست و آشنا است، خداوند می فرمایند: به همان حال خودت باش هر وقت فهمیدی دیگر هیچ کس را نداری و تمام این بندهایی که بین تو و دیگران است بریده شد آن وقت ما کار تو را اصلاح می کنیم. همین طور هم هست، خدا هم کار او را اصلاح می کند.

ص: 75


1- همان آیه 94.

هدیه به امام رضا علیه السلام

یکی از مداحان تهران داستان جالبی را نقل می کرد که من نقطه حساس آن را می گویم:

آقایی به تهران رفت و از آن جا به مشهد رفت. وی می گوید: وارد حرم شدم و پس از زیارت امام رضا علیه السلام می خواستم بیرون بیایم، از این در عقب عقب بر می گشتم، پیرزنی هم می خواست وارد حرم بشود و افتاده بود که آستانه را ببوسد، من متوجه نشدم و روی این پیرزن افتادم، بنده خدا خیلی ناراحت شد، پیرزن را بلندش کردند. من شروع کردم به عذر خواهی کردن و گفتم: به علی بن موسی الرضا علیه السلام مرا ببخش! دست کردم توی جیبم و یک دسته اسکناس به این پیرزن دادم.

پیرزن شروع کرد به گریه کردن

گفتم: چرا گریه میکنی؟

گفت: من حاجتی از حضرت امام رضا علیه السلام داشتم، پولی می خواستم، به من الهام شد که به حرم مشرف شوم. وقتی به حرم آمدم، این وسیله را خدا برای من فراهم کرد.

آری، وقتی دل انسان از همه جا بریده می شود آن وقت خدا این وسیله را برایش فراهم می کند.

از طرفی، آن آقای صاحب پول نیز شروع به گریه می کند و می گوید: هر سال که می خواستم به مشهد بیایم برای آقا امام رضا علیه السلام چیزی به عنوان تحفه و هدیه می آوردم. این سفر نشد چیزی بیاورم، یک دسته اسکناس توی جیبم گذاشتم و گفتم: آقا! امسال برای شما نتوانستم چیزی بخرم و بیاورم، این هدیه من برای شماست.

ص: 76

عدم يأس انسان با ایمان از خدا

کارها این گونه است. البته ما صد مرحله بالاتر از این را با چشم خود دیده ایم که راستی عجیب و غریب و بهت آور است. شاید اگر در اجتماع مردم عادی و معمولی جست و جو کنیم آن قدر از این قضایا برایشان اتفاق افتاده که حد ندارد که تمام بندها و واسطه ها برایشان بریده شده و هیچ کاری دیگر نمی شود کرد جز این که بگوید: خدا و همان وقت کارش اصلاح می شود. این همان امیدواری به خداوند متعال است.

بنابر این یأس و ناامیدی از رحمت الهی کار آدم کافری است که به خدا ایمان ندارد. پس من همه چیز دارم، هر وقت هر چیز خواستم در اختیارم قرار میگیرد، چون من به خدا بستگی دارم که « إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اَللّهِ إِلاَّ اَلْقَوْمُ اَلْکافِرُونَ »(1)

نتیجه بحث

بنا بر آن چه گذشت انتظار فرج یعنی چه؟

انتظار فرج؛ یعنی این که من می خواهم روز به روز زندگی شیعه، زندگی مسلمانان عالی تر، بهتر و برای تشریف فرمایی حضرت بقية الله الاعظم حجة بن الحسن المهدي صلوات الله وسلامه عليه مهیاتر بشود.

کوتاه سخن این که هر کدام از ما در هر فن و هر رشته ای کار میکنیم وظیفه داریم فکر کنیم که چگونه می توانیم کار و نوع فعالیت خودمان را در یک سطح بالاتری قرار بدهیم. آقایان در کسب و کار خودشان و خانمها در تربیت فرزندانشان باید ملاحظه کنند که آیا این راه و روش تربیتی که الآن در اختیار

ص: 77


1- سوره یوسف آیه 87

دارند برای تربیت فرزند خوب است؟ آیا می شود روش بهتری یافت؟

باید به روش بهتری دست یابند؟ نباید بگویند: ما از زندگی مأیوس هستیم، باید انتظار گشایش داشته باشند.

فرج یعنی گشایش، روشن شدن، عالی تر شدن و بهتر شدن کار. این که می گویند: «معنا ندارد روزگار بدتر باشد تا امام زمان علیه السلام بر بیایند» سخن درستی است.

این که ما باید از روی عمد کاری بکنیم که روزگار بدتر بشود تا امام زمان علیه السلام بیایند. نه، چنین نیست.

ما باید کاری بکنیم که زندگی اسلامی و زندگی شیعه در یک سطح فوق العاده عالی قرار بگیرد که همه چیز برای انتشار عدل امام زمان علیه السلام مهیاتر باشد. هر چه دنیا برای عدالت گستری امام زمان روحی له الفداء مهیاتر باشد کار آن حضرت راحت تر خواهد بود.

ما نباید گناه و معصیت کنیم؛ چرا که اهل گناه و معصیت، گناه و معصیت می کنند و دنیا را از ظلم و جور پر می کنند، نه این که ما هم به آنها کمک کنیم. ما باید به ترقی و رشد رو کنیم و به صلاح و اصلاح برسیم و دنیای بهتری بسازیم.

پس اکنون وظیفه نسل جوان ما به خصوص این است که ننشینند و بگویند: پدران ما این طور می کردند، ما هم می خواهیم عین همان کار را انجام بدهیم.

نه، پدارن شما راهی را رفتند و به جامعه خودشان کمک کردند، خدا رحمتشان کند، اجرشان را هم گرفتند، شما باید پا را بالاتر از آنها بگذارید؛ شیعه باید در طب، مهندسی و ساخت وسایل مدرن زندگی از دیگر مردم پیش قدم باشد

ص: 78

چرا ما زمام کار را به دست دشمنان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بدهیم. این خاندان بودند که قرآن مجید را به ما یاد می دادند و می فرمودند: قرآن می فرماید:

« هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا »(1)

خدا شما را از زمین آفریده و از شما خواسته است که زمین را آباد کنید.

خداوند از چه کسی خواسته است که زمین را آباد کند؟ از ما؛ از ما که میگوییم: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا ٱللَّٰهُ». از ما که پیرو این خانواده هستیم

چرا امام صادق علیه السلام می فرماید: اگر من جوان بیکاری را در کوچه ببینم او را با تازیانه می زنم و ادبش میکنم تا دنبال کار برود؟

برای این که می خواستند شیعه تنبل بار نیاید و متحجر نباشد؛ بلکه شیعه گل سر سبد دانشمندان دنیا باشد و به اوج علم و کمال برسد، چون تمام علوم و کمالات به شیعه مربوط است و اصل تمام این اختراعات به شیعه مربوط بوده و راهنما و راهگشای این اختراعات امیرالمؤمنین علیه السلام بودند.

نکته جالب

چندی پیش آقای دکتری سه ساعت درباره آب درمانی سخنرانی کرد و می خواست اثبات کند که تمام دردها به وسیله آب، درمان می شوند. البته او خیلی زحمت کشیده بود. شکرالله سعيه و البته برای زحمت ها و فعالیت هایش اجر دارد و نمی شود کار و فعالیت را نادیده گرفت، گرچه از بدبختی های جامعه ما بی عرضگی جامعه ماست که برای دیگران تکلیف معین می کنیم و هر بنده

ص: 79


1- سوره هود آیه 61.

خدایی که در جامعه ما زحمت بکشد، رنج ببرد، مطالعه کند به سرش میزنیم که تو چرا فلان جا، فلان کار را نکردی؟

خوب همین کاری را که انجام داد چه پاداشی داشت؟

آقایی در مهندسی زحمت زیاد کشیده و در هواپیماسازی متخصص شده است، یک آدم بی ربط، بی سواد و تنبلی برای او نامه می نویسد و زیرش هم امضای محفوظ؟

این قدر شجاعت دارد. اگر کسی مرد باشد صریحا امضا می کند، دیگر امضای محفوط یعنی چه تنبل؟!

برای مهندس هواپیما می نویسد: آقا! اگر شما راست می گویید بیایید خیابان بزرگمهر را تعریض کنید

راستی خیابان بزرگمهر چه ربطی به مهندسی هواپیما دارد؟ او در آن زمینه زحمت کشیده است، باید تشویق شود، نه در امور دیگر از او کار بگیرند.

به هر حال، آقای دکتر سه ساعت سخنرانی کرده که محصول چندین سال زحمت او بوده و انصافا بحث ارزشمندی بود. زحمت کشیده و از راه های علمی این مطلب را ثابت کرده و این خیلی مهم است.

اما باید دانست که امیرالمؤمنین علیه السلام مبتکر این کار بوده و چهارده قرن پیش فرموده است:

خدا آب را وسیله پاک کردن قرار داد و وسیله شفای تمام دردها.(1)

ص: 80


1- امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: «اِشْرَبُوا مَاءَ اَلسَّمَاءِ فَإِنَّهُ طَهُورٌ لِلْبَدَنِ وَ یَدْفَعُ اَلْأَسْقَامَ». کافی: ج 6 ص 387، الخصال: ص 636، تحف العقول، ص 124، مکارم الأخلاق: ص 156، الدعوات: ص 183، وسائل الشيعه: ج 25 ص 30.

علی ابن ابی طالب علیهماالسلام راهگشای اول بوده، البته همه کسانی که زحمت کشیده اند زحمتشان قابل تقدیر و تشکر است.

آری، خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام برای ما چیزی کم نگذاشتند، ما را به رشد دعوت کردند، می خواستند ما راه را بپیماییم و جامعه خودمان را پیش ببریم. برای چه ما، برای وسائل کوچک زندگی گدای در خانه یهودیها و نصرانی ها باشیم.

انتظار فرج؛ یعنی ما باید همواره منتظر باشیم که گشایشی از نظر علم، صنعت، اخلاق برای جامعه ما پیدا بشود و ما در زندگی درجا نزنیم.

پیامبر عزیز اسلام و امیر مؤمنان علی علیه السلام در چهارده قرن پیش فرمودند:

وَيْلٌ لِمَنْ ساوى يَوْمَاهُ؛(1)

وای بر کسی که دو روزش یکسان باشد.

آیا برای نسل جوان جامعه ما درسی بالاتر از این وجود دارد؟

وای بر انسانی که دو روزش یک جور باشد؛ یعنی امروز یک مسلمان باید بهتر از دیروزش باشد، فردا یک مسلمان باید بهتر از امروزش باشد؛ یعنی از نظر رشد، ترقی و تعالی علم و دانش بهتر باشد.

راستی نسل جوان ما چگونه در روز قیامت به خدا پاسخ خواهد داد؛ اگر خدا از آنان سؤال کند که من امكانات را در اختیار شما گذاشتم و برای شما وسائل دادم، عمر دادم، هوش، فهم، عقل، زکاوت، چشم، گوش و همه چیز به شما

ص: 81


1- در مصادر این گونه آمده است: «مَنِ اِعْتَدَلَ یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ». مشكاة الأنوار: ص 208، بحارالانوار: ج 68 ص 181. در تعبیر دیگری آمده است: «مَنِ اِسْتَوَی یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ» عوالي اللآلي: ج 1 ص 284، بحارالانوار: ج 68 ص 220.

دادم؟ چرا در زندگی رشد نکردید؟

چرا وقتتان را به ساز و آواز و موسیقی گذراندید؟

چرا وقتتان را با فیلم های مبتذل و بی معنا گذراندید؟

به راستی چه خواهید گفت؟ فرض کنید هم اکنون روز قیامت است.

آیا جامعه ما نیاز ندارد یک زبان بیگانه ای را بلد باشد؟ آیا جوانان ما به صنعت نیاز ندارند؟ آیا جوانان اجتماع ما به علم احتیاج ندارند؟

بنا بر این انتظار فرجی که همه ما می گوییم ثواب دارد این است که باید جامعه ما پیش برود.

مؤمن کیست؟

کلمه سازندگی کلمه تازه ای است، اما معنایش تازه نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از روز اول بعثت به مردم سازندگی یاد دادند، هیچ مجاهدی در سازندگی مانند علی بن ابی طالب علیهماالسلام نبوده است. ائمه اطهار علیهم السلام سازندگی را به اجتماع یاد دادند. ببینید! امير المؤمنين علیه السلام در چهارده قرن پیش در صفات مؤمن می فرمایند: مشغول وقته.(1)

میدانی در مکتب ما به چه کسی مؤمن می گویند؟

در مکتب ما، امير المؤمنین علیه السلام می فرماید:

شیعه و مؤمن به کسی می گویند که وقتش را به بیکاری نگذراند.

آیا دنیای امروز این حرف را می پسندد یا نه؟

آری، نسل جوان ما باید فکر کنند و اندیشه خود را به کار بیندازند که واقعا

ص: 82


1- نهج البلاغه: ج 2 ص 78 رقم 333، بحارالانوار: ج 64 ص 305.

صبح تا شام چه قدر کار می کنند؟ اگر یک عمر این قدر کار کنند بس خواهد بود؟

به خدا سوگند! پیش خودشان این مقدار کار را قبول ندارند و می گویند: ما باید زیادتر از این کار کنیم. بهترین راه این است که فکر کنیم و کارها و چیزهای زیادی را که به درد ما نمی خورد کنار بگذاریم و به اصل مقصد برسیم.

برای مثال مسافری که می خواهد به مشهد برود وقت حرکت کت و شلوارش را عوض می کند می گوید: این دسته کلید به دردم نمی خورد و آن را همین جا می گذارد، این کتابچه هم که در آن جا به دردم نمی خورد، این حساب و کتاب در آن جا لازم نیست، می خواهم دمپایی بپوشم، پس این پاشنه کش را نمی برم؛ چرا که آن جا نمی خواهم فعالیت زیادی داشته باشم و یک لباس سبک می پوشم. آری، مسافر چیزهای اضافه را کنار می گذارد.

تلاش برای سعادت

برادران عزیز! جوانان زندگی آینده! راه باید برای فرزندان ما صاف و هموار شود. اگر شما این آشغال ها را از سر راه بر ندارید آن بی چاره ها گیر می کنند، چنان چه دیگران قبل از ما چنین نکردند و سنگ ها را از جلو راه برنداشتند، در نتیجه ما گرفتار یک زندگی تنگ شده ایم.

شما این زندگی را برای دیگران تنگ نکنید، اندکی فکرتان را به کار بگیرید، بیندیشید و کارهایی را که می دانید در زندگی شما اضافی است و بیهوده وقت صرف می شود، کنار بگذارید و دنبال کارهای اساسی بروید؛ کاری که بتوانید پا به پای تمدن دنیا پیش بروید، نه این که از کاروان تمدن دنیا عقب باشید، به سرتان بزنند و توسری خور شوید که توسری خوردن ما، از عقب افتادگی ماست.

ص: 83

مثال دیگر مثال سفرهای است که در اطاق پهن می کنند و یک خانواده دورهم می نشینند و غذا می خورند و به هم دیگر احترام می گذارند؛ اما تا دیدند مورچه ای توی سفره آمد با دست بیرون می اندازند، اگر دوباره مورچه برگردد به سرش می زنند و آن را می کشند. مگس نیز همین طور است، اگر بخواهد از غذای آنها بخورد بدون آن که خودش زحمت بکشد غذای آماده بخورد تو سرش می زنند.

ما در دنیا همانند مگس و مورچه شدیم، فقط هنر ما جنگ کردن با هم دیگر است، من شما را کوچک می کنم، شما هم مرا، چه خواهد شد؟

کاری بکنیم که دستمان در سفرۀ دیگران نباشد تا ما را نکشند و از پا درنیاوردند. اگر ما از خودمان هنر نشان بدهیم، نبوغ خودمان را ارائه کنیم، فکر و استعدادمان را در کارهایی که برای ما لازم است به کار ببریم استعمار نمی تواند بر ما مسلط بشود.

ممکن است بگویید. آقا! مشکلاتی وجود دارد با این مشکلات نمی شود کار کرد. قرآن کریم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

« أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ »(1) رسول عزیز! آیا ما سينه بازی که بتوانی همه کاری را انجام بدهی به تو ندادیم؟

یعنی هوش و استعداد همه کاری در پیامبر وجود دارد.

« وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ »(2) آیا ما بار سنگین زندگی را از دوش تو بر نداشتیم؟

« وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ »؛(3) ما نام تو را در دنیا بلند نکردیم؟

ص: 84


1- سوره انشراح آیه 1.
2- سوره انشراح آیه های 3 - 2.
3- سوره انشراح آیه های 3 - 2.

شاهد در این آیات است که می فرماید: « فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »(1)

به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! اگر امروز هیچ سخنی برای شما نگفته بودم همین یک آیه بس بود. قرآن کریم می فرماید:

رسول عزیز ما! بعد از هر مشکلی، آسانی وجود دارد؛ یعنی تو مشکلات را نبینی که آسانی جایی پیدا نمی شود، مشکلات زمستان است که بهار را به وجود می آورد، گل را به وجود می آورد و میوه را به وجود می آورد.

« فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا »(2) باز تأکید می کند: « إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا »(3)؛ بدان که با هر مشکلی، آسانی وجود دارد که «پایان شب سیه سپید است».

از این جمله تعجب نکنید! این که می گویم: اگر امروز هیچ سخنی برای شما نگفته بودم همین یک آیه بس بود، با شنیدن این آیه هیچ جوانی در روز قیامت در مقابل خدا نمی تواند عذر بتراشد. خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله اکرم صلى الله عليه وسلم می فرماید:

« فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ »؛(4) یا رسول الله! از هر کاری که فارغ شدی فوری برو به سراغ کار دیگر، بیکار نمان، نگویی کار بس است، نگویی ما نمی توانیم رشد وترقی یابیم.

آری، انسان به هر جا بخواهد برسد می تواند. البته هرکدام در حد خود ببینید چه قدر می توانید زندگی را پیش ببرید.

خدا میداند در میان این جوانها چه فکرهای زنده عجیبی وجود دارد؛ اما در اثر راهنمایی نشدن این گنجینه های عجیب را درون صندوق خانه ای که از آن استفاده نمی شود، نهاده اند.

ص: 85


1- سوره انشراح آیه های 7- 4.
2- سوره انشراح آیه های 7- 4.
3- سوره انشراح آیه های 7- 4.
4- سوره انشراح آیه های 7- 4.

وقتی جوانی استعداد دارد چرا استعداد خود را صرف فلان کار می کند؟ جوانان با استعداد! ببینید زندگی خود و جامعه آینده را چه قدر می توانید پیش ببرید. شما راه را برای فرزندانتان باز کنید! حداقل می دانید وقتی شما عالم باشید فرزندان شما نمی توانند عالم نباشند. وقتی شما زبان می دانید فرزندانتان نمی توانند زبان بلد نباشند، ناگزیر فرزندان شما زبان را یاد می گیرند. پس راه را برای فرزندانتان باز کنید.

توسل به دختر نازدانه امام حسین علیه السلام

السلام عليك يا مولای یا أبا عبد الله، السلام عليك يابن رسول الله.

امروز به ذیل عنایات دختر آقا سیدالشهداء علیه السلام متوسل می شویم؛ ناز دانه ای که در تمام طول سفر غمخوار و مددکار پدر بود. یکی از مصائب بزرگ این خانواده وقتی بود که می خواستند ایشان را از کربلا به کوفه ببرند. شمر به عمر سعد پیشنهاد داد و گفت: امیر! اجازه بده ما اسرا را از کنار قتلگاه عبور بدهیم تا یک بار دیگر کشته های خودشان را ببیند.

منظور شمر، آن بود که نمک روی زخم این خانواده بپاشد. خدا آنها را لعنت کند که از هیچ ظلمی فروگذاری نکردند. این زن و بچه را کنار گودال قتلگاه آوردند، با دیدن این منظره زن و بچه خودشان را از بالای شترها روی زمین انداختند و اجساد شهیدان شان را در بغل گرفتند.

سکینه علیهاالسلام پریشان وارد قتلگاه می گردد تا بدن نازنین پدر را پیدا کند. یک مرتبه کنار عمه اش زينب علیهاالسلام رسید. دید عمه یک نعشی را در برگرفته است.

سکینه علیهاالسلام بدن بابا را نمی شناسد، این بدن برهنه و عریان است. از این رو

ص: 86

صدا زد:

عمتي هذا نعش من؛

عمه! این بدن کیست؟

فرمود: عمه! به خدا این بدن بابایت حسین است.

این آقا زاده روی بدن بابا افتاد، مصیبت این زن و بچه این بود. این دختر روی بدن بابا افتاده و دارند مسافرها را سوار می کنند، اما این بچه را از بدن بابا نمی توانند جدا کنند. یک مرتبه دیدن شمر با تازیانه به بدن نازنین می زند.

مزنیدم مبریدم که در این دشت مرا کاری هست

گل اگر نیست ولی صفحه گلزاری هست

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأكرم یا اللہ یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، اللهم انصر امام زماننا وعجل في فرجه وظهوره.

ص: 87

ص: 88

گفتار چهارم : پاسداری از دین

اشاره

ص: 89

ص: 90

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، و يرزق ولا يرزق، ويطعم ولا يطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.

وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد و على أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم: « وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالآخِرَهَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ »(1)

4

پاسداری از دین

چهارمین وظیفه شیعیان در زمان غیبت امام زمان علیه السلام که طبق روایات خیلی وظیفه مهمی است، احراز و نگه داری دین است. این جمله نیز از نظر ظاهر جمله

ص: 91


1- سوره حج آیه 11

کوتاهی است؛ ولی از نظر معنا مطلب بسیار مهمی است. پیش از توضیح این مطلب روایتی را بیان می کنم. حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:

و قَبلَ ذلِکَ فِتنَهٌ شَرُّ فِتنَهٍ،یُمسِی الرَّجُلُ مُؤمِناً و یُصبِحُ کافِراً،و یُصبِحُ مُؤمِناً و یُمسی کافِراً،فَمَن أدرَکَ ذلِکَ مِنکُم فَلیَتَّقِ اللّهَ وَ لیُحرِز دینَهُ (1)

پیش از ظهور حضرت مهدی علیه السلام ما فتنه ای به وجود می آید؛ فتنه ای بسیار بسیار بد، آن چنان فتنه مهم است که انسان در آغاز صبح مؤمن است و عصر کافر می شود، یا عصر مؤمن است و صبح کافر می شود. در این زمان وظیفه شما نگه داری دین است.

اینک این وظیفه را توضیح می دهیم که هر کس وظیفه خود را بهتر بشناسد و بفهمد که باید چه کار کند.

برنامه تمام دشمنان اسلام از صدر اسلام تاکنون؛ بلکه تمام دشمنان ادیان اصولا این است که تلاش و کوشش می کنند که مردم را به بی دینی دعوت کنند و آنها را بر ضد دین هدایت نمایند.

برای نمونه برنامه مکتب کمونیست که به حسب ظاهر مکتبی فرو پاشیده شده است؛ سوق دادن مردم به ضد دین بود. اصولا اینها منکر دین بودند. خیال نکنید که فرو پاشی روسیه و اتحاد جماهیر شوروی به این معناست که از اعتقاداتشان دست برداشتند؛ نه، این ها از نظر سیاسی کشورشان را جزء جزء کردند و اتحاد جماهیر آن از بین رفت، نه این که از مکتب رئالیسم دست بردارند و از مکتب خود پیروی نکنند و کتاب های کمونیستی را کنار گذارند. چنین نیست.

ص: 92


1- معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام: ج 3 ص 214

بنابراین دشمن ضد دین و آن کسی که می خواهد مردم متدین نباشند وجود دارد و از بین نرفته است. از این رو بهترین وسیله ای که استعمار بتواند بر جامعه ما مسلط بشود این است که مردم دین نداشته باشند. وقتی مردم دین ندارند به سوی آنها میل پیدا می کنند، زیر بار آن ها می روند و تسلیم آنها می شوند؛ ولی وقتی مردم متدین باشند بی جهت تسلیم کسی نمی شوند، چشم و گوش بسته نیستند.

پس دقت دشمنان این است که ما دین نداشته باشیم. اگر ما عاقل باشیم باید بفهمیم آن چه ما را نگه داری میکند و ما را به نجات می رساند دین است. این مسئله از نظر منطق و برهان خیلی روشن است. تفاوت انسانهای متدین و بی دین برای تمام انسان های عاقل عالم روشن است.

نکته جالب

این مطلب برای من در زندگی مسئله جالبی است که حتی انسان های بی دین نیز می فهمند که دین چه ارزشی دارد. در آن سالهایی که ما کوچک بودیم مردی دائم الخمر بود که شاید حدود 15 سال پیش از دنیا رفته است. این مرد تمام شبها مشروب می خورد و به این کار عادت کرده بود. روز معین یا وقت معين و روز و شب عاشورا برای او مطرح نبود. روزی صبح زود پیش از آفتاب کسی زنگ در خانه ما را می زد، ما تازه به این محله آمده بودیم، من پشت در رفتم و گفتم: کیست؟

گفت: باز کن!

در را باز کردم و دیدم این مرد است. تعجب کردم این چه کار دارد؟ فکر

ص: 93

میکردم که روی حالت بد مستی خودش آمده تا از این راه به خانه خودش برود. گفتم: بفرمایید! چه فرمایشی دارید؟

گفت: حاج آقایک استخاره می خواهم.

گفتم: خیلی خوب، داخل خانه رفتم، استخارهای کردم و برگشتم و گفتم: استخاره خیلی بد است.

گفت: خوب، الحمدلله. حاج آقا ما یک دختر در خانه داریم، می خواهیم بیرونش کنیم، پشت سر هم برای ما داماد می آید؛ جوانی برای خواستگاری آمده است خیلی هم اصرار می کند، اما چون مشروب خوار است من دلم راه نمی دهد دخترم را به او بدهم (!)

ملاحظه کنید! کسی که خودش دائم الخمر است می گوید: دلم راه نمی دهد دخترم را به یک مشروب خوار بدهم. این جا از همان جاهایی است که عرض کردم که آدم های بی دین نیز می فهمند که بی دینی بد است. آن کسی که دروغ می گوید، از آدم دروغ گو بدش می آید، خودش آلوده است، خودش دروغ می گوید، اما از آدم دروغ گو بدش می آید. البته این امر درست، طبیعی و روی حساب است که انسان از بد، بدش می آید.

پس دین چیزی است که مردم قهرا از آن خوششان می آید، چون دین به معنای انضباط است، به این معنا که انسان به کسی تجاوز و تعدی نکند، وقتی کسی به مردم تعدی و تجاوز نکرد و حقوق مردم را رعایت کرد آدم متدین می شود و همه از آدم دیندار خوششان می آید، و آن گاه که فرد تجاوزکار باشد و دیگران را اذیت کند، کار ناروا انجام بدهد همه از او بدشان آمده و از او متنفر هستند.

ص: 94

حربه های دین ستیزان

بنابراین وظیفه ما در آخر الزمان این است که این دینی که ما را منظم و مرتب به بار می آورد که به کسی اذیت نکنیم، نگذاریم از دستمان بگیرند. در این بخش از بحث آقایان جوان ها بیشتر دقت کنند. این بحث برای آنها بیشتر مفید است؛ چرا که مسئله جوانها مهم است.

متأسفانه در زمان ما واقعا دینداری از هر کاری مشکل تر شده است. این مردمی که می گویند: آقا! اگر ما بخواهیم روی حساب دین نان بخوریم، نمی شود، تا دروغ نگوییم و تقلب نکنیم نمی شود، راست می گویند.

اما من میگویم باید با بی دینی مبارزه کنیم و نباید بگذاریم دشمنان دین ما را مفت و مجانی از ما بگیرند. آن قدر در اطراف و اکناف برای ربودن دین مردم، شیطان پیدا شده است که حد ندارد. هر کدام از آنها با یک حربه؛ یکی با حربه دین، دین مردم را می خواهد بگیرد، دیگری با حربه نام امیرالمؤمنین علیه السلام دین مردم را می خواهد بگیرد آن یکی از راه مذاهب مختلف، دین مردم را می خواهد بگیرد، و این دیگری از راه دلسوزی برای دین، می خواهد دین مردم را از بین ببرد و انواع و اقسام حربه هایی که الآن در اجتماع ما رایج است و ضرورتی ندارد که نام آن گروه ها را بیان کنم و در میان جوانها راه های ضد دینی بسیاری وجود دارد.

به عقیده من یکی از راه های خیلی ساده مسئله اعتیاد است. متأسفانه این مسئله را در میان جوان ها رایج کردند. من خیلی شرمم می شود که بگویم در فلان منطقه مسلمان نشین ما چه قدر بچه های معتاد ده تا شانزده ساله داریم.

متأسفانه پدر و مادرها نیز متوجه و آگاه نیستند و حواسشان را جمع نمی کنند؛ و

ص: 95

بلکه آنان در فکر خودشان هستند. خدا میداند در پی این مصائب چه خواهد شد. سخن مرا بر مبالغه حمل نکنید. چرا که بعضی چیزها از ما گذشته است، ما حرص خود را قبلا خورده ایم؛ حالا یا مؤثر بوده یا نبوده، خدا می داند؛ العلم عند الله.

در روز قیامت پرونده های خیلی وسیعی وجود دارد که یک روزش پنجاه هزار سال طول می کشد. این پرونده ها را آن جا باید مطالعه کرد، حوادثی که اتفاق افتاده است، نور هر کدام از ما چه رنگی بوده؟ چه کار می کردند؟ چه کار می کنیم؟ همه اینها بعدها روشن خواهد شد. قرآن کریم می فرماید:

« يَوم َ تُبلَي السَّرائِرُ »(1)

روز قیامت همه کارها رو می شود.

آری؛ از ما گذشته است که بخواهیم در مورد برخی مسائل مبارزه بکنیم؛ ولی این جمله را از من بپذیرید که فوج فوج و دسته دسته جوان های ما به انحرافات مختلف کشیده می شوند، فریادرسی باید برسد و این کارها را اصلاح کند.

چگونه حافظ دین خود باشیم، اگر خواستیم دین مان را نگه داریم چه کار کنیم.

اکنون این پرسش مطرح است که ما به یک مسئله رسیدیم که دین ما در دوره آخر الزمان متزلزل است؛ گاهی ما مؤمن هستیم و گاهی کافر، همین طور که امام علیه السلام می فرماید: «صبح مؤمن هستیم و عصر کافر، عصر مؤمن هستیم و صبح کافر».

ما حال خودمان را نمی فهمیم چه رنگی است، چه وقت به انسان راه می دهند

ص: 96


1- سوره طارق آیه 9.

و گاهی پشت در نگاه می دارند. هیچ کدام هم حساب ندارد، گاهی حال دارد و نماز می خواند و گاهی هم می گوید: من نماز نمی خوانم. ماه رمضان مسلمان می شود و بعد از ماه رمضان مسلمان نیست. حالا اگر دین ما گرفتار تزلزل شده است چه کار بکنیم؟

راه های نگهداری از دین

اشاره

اگر ما هم اکنون احساس کنیم که در یک آتش هستیم- که واقعا همین طور است و در حال حاضر ما در آتش داریم قرار میگیریم - و دین ما و این سرمایه ما را با عوامل مختلف دارند از ما می گیرند، آیا ما در این موقعیت چگونه می توانیم دین خودمان را نگه داری کنیم؟

من سه راه برای شما عرض میکنم که هر سه راه به قرآن و روایات متکی است، امیدوارم که خوب دقت کنید و هر کدام از اینها خیلی شرح دارد؛ ولی اکنون قدرت و توانایی بدنی ندارم بخواهم زیاد شرح بدهم، بله مختصری عرض میکنم - إن شاء الله - امیدوارم همین اندازه در نزد پروردگار عالم مورد قبول باشد و برای همه ما قابل بهره برداری شود.

1.آموزش مسائل دینی

اشاره

راه یكم. ما در کنار کارهای دیگری که انجام می دهیم یک روز در هفته برای یادگیری دین مان کنار بگذاریم. اگر کسی چیزی را با علم و آگاهی بلد باشد به این زودی نمی توانند آن را از او بگیرند، اما اگر با علم و آگاهی بلد نباشد زود از او می گیرند.

ص: 97

برای مثال می گوییم: شما مطلبی همین طور از یک سخنران به گوشتان می خورد و گاهی مطلبی را در مدرسه برای شما گفته اند، آن مطلبی را که از سخنرانی شنیده اید زود می توانند از شما بگیرند.

مثلا در سخنرانی گفته اند که امیرالمؤمنین علیه السلام چهار پسر داشتند، شما هم این را شنیده ای، بعد اگر کسی آمد و گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام پنج پسر داشتند.

شما می گویید: خوب شاید پنج پسر داشتند و قول اولی را رها می کنید.

اما اگر در مدرسه یاد گرفتی که جمع سه رقمی را باید این طور جمع کنند، صد نفر هم که بیایند و بگویند: نه، آقا این گونه جمع کن، شما می گویید: نه، همان که در ذهن من است، درست است. چرا؟ چون این را بر مبنای علم و معرفت و آگاهی کامل در مغزتان جاداده اید و آن یکی همین طور به گوشتان خورده و رد شده اید.

اسلام از ما خواسته است که مبانی دینی خودمان را از روی علم و آگاهی بفهمیم؛ یعنی اگر کسی خدا را از روی علم و آگاهی بشناسد دیگر نمی توانند به او بگویند: خدا نیست. در پاسخ آنها می گوید: خدا وجود دارد.

اما اگر همین طور یادگیری از پدر و مادری باشد، یکی می گوید: خدا هست، دیگری می گوید: خدا نیست. می گوید: تو راست می گویی. این دین، متزلزل می شود. از این رو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز بعثت می فرمایند:

أُفٍّ لِكُلِّ مسلم لاَ يَجْعَلُ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ(1) يَوْماً يَتَفَقَّهُ فِيهِ أَمْرَ دِينِهِ(2)

اف باد بر هر مسلمانی که در هر هفته یک روز خود را برای فهمیدن مسائل دینی قرار ندهد.

ص: 98


1- علامه مجلسی رحمه الله می فرماید: مراد از جمعه، هفته است؛ از باب تسمیه کل به اسم جزء
2- المحاسن: ج 1 ص 225، الإمامة والتبصره: ص 33، بحار الانوار: ج 1، ص 176.

یعنی حداقل یک مسلمان در هفته یک روز خود را باید در اختیار داشته باشد که مسائل دینی خود را بفهمد.

چرا مجالس سخنرانی؟

چرا مجالس وعظ و خطابه در شیعه به وجود آمده است؟

من عقیده خودم را میگویم، پذیرفتن آن برای شما ضرورتی ندارد. من چون مطلب را از روی برهان، فکر و مطالعه بررسی کرده ام که راه برگشت برای کسی ممکن نیست، مگر این که از نظر علم کسی مرا قانع کند، عقیده ام این است که محکم ترین مبانی اسلامی در مکتب مقدس شیعه است و تنها در میان مذاهب عالم، شیعیان هستند که راه حق را فهمیده اند و در زندگی پیاده کرده اند.

این عقیده من است و نشانه اش رفتار و زندگی مردم کشورهای اسلامی است. البته ما با کشورهای غیر اسلامی کار نداریم، حساب آنها روشن است.

شما در ممالک اسلامی در میان مذاهب بگردید، تنها مذهبی که به طور مستمر دستگاه تبلیغات دینی آزاد دارد شیعه است و بس. اگر شما توانستید در تمام ممالک اسلامی در این ساعت هم چون مجلسی پیدا کنید؟

شما برای چه این جا نشسته اید؟ برای چه این جا آمده اید؟ بی کار که نبودید، آن قدر کار داشتید، می توانستید بروید بخوابید و استراحت کنید. چرا این جا آمده اید؟ در سرما و گرما، دو زانو در جای تنگ بنشینید و در این هوا بمانید بعد بلند شوید بروید. از هر کدام شما بپرسند: چرا آمدی؟

می گوید: رفتم چیزی بفهمم.

می گویند: چه چیزی بفهمی؛ درباره صنایع و طبابت؟

ص: 99

می گوید: نه، رفتم درباره دینم چیزی بفهمم.

آیا سنی ها با این همه تشکیلات و دستگاه ها و بوق ها و سرمایه های تبلیغاتی چنین جلساتی دارند؟ مسجد الحرام از جمعیت صد هزار نفری پر می شود و می ایستند و می گویند: «الله اکبر» تا گفتند: «السلام عليكم» هر کدام از یک طرف فرار می کند حتی در مسجد الحرام در دوره سال یک نوار قرآن پنج دقیقه ای هم پخش نمی شود، فقط اذان و نماز والسلام. همین چند شیخ هم که آن جا نشسته اند و یک صندلی گذاشته اند و دورشان را گرفته اند تبلیغات آنها فحش دادن به شیعه است. بروید به سخنان آنها گوش بدهید، ما رفتیم به سخنان آنها گوش دادیم و گاهی با آنها بحث کردیم، اما متوجه شدیم که فایده ندارد.

آری، این مکتب نیرومند شیعه است که جلسه دعا تشکیل میدهد، برای معارف دینی جلسه دارد، جلسه تفسیر تشکیل می دهد، شیعیان مجالس امام حسین علیه السلام تشکیل می دهند و برای معارف دینی جلسات هفتگی تشکیل می دهند.

شما ملاحظه کنید در غیر از شیعه جلسات هفتگی معنا ندارد. این جلسات هفتگی مخصوص شیعه است که یک روحانی را هفته ای یک ساعت دعوت می کنند و می آید و احکام دینی را برای مردم بیان می کند.

نمونه ای از ناآگاهی

کسانی که می خواهند حافظ و نگهبان دین خود باشند باید مطالب دینی را به صورت علمی و برهانی یاد بگیرند تا دشمنان ادیان نتوانند به آسانی مذهب را از دست آنان بگیرند. اکثر کسانی که از دین منحرف می شوند آنهایی هستند که

ص: 100

مطالب دینی را نشنیده اند.

برای نمونه، روزی آقایی به همین کتابخانه تشریف آوردند و گفتند: من اشکالاتی به اسلام دارم، می خواهم به من پاسخ دهید.

گفتم: اشکال ندارد بفرمایید؟

نشست و شروع کرد به صحبت کردن، چون زمینه کار دستمان است که شغل ما همین است، پرسیدم: تحصیلات شما چه قدر است؟

گفت: من تا دیپلم خوانده ام.

گفتم: معارف دینی تا چه اندازهای یاد گرفته ای؟

گفت: همین که پدر و مادرم گفته اند.

گفتم: تاکنون با کسی که اهل دین باشد و بحث های دینی داشته باشد ملاقات نداشته ای؟

گفت: چرا، اتفاق دکتری است که با او آشنا شدم و یک مقدار حرف های دینی با او می زنیم.

گفتم: معارف دینی این دکتر تا چه اندازه ای است؟

گفت: او از دین بهائیت خیلی تعریف می کند.

من همین را می خواستم بفهمم. خواستم ببینم از کجا آب می خورد، گفتم: حالا بفرمایید اشکالات دینی که داری چیست؟

گفت: اسلامی که پدر و مادر ما تعریف می کردند چه رنگی است. من درباره یک حکم از اسلام مانده ام که یعنی چه.

گفتم: بفرمایید.

گفت: دختر چه گناهی کرده که باید او را در آتش بسوزانند، یا آن گاه که متولد

ص: 101

شد او را بکشند.

گفتم: در دین اسلام چنین حکمی داریم؟

گفت: آری.

گفتم: دخترهایی که هم اکنون داخل خانه های شیعیان اند چه کسانی هستند؟ چرا مسلمانان این دخترها را نسوزانده اند؟

گفت: نمی دانم، به حکم الهی خود عمل نمی کنند.

گفتم: پیامبر چه طور؟! پیامبر اکرم و نیز یک دختر داشتند، چرا به حکم الهی عمل نکردند؟

فکر کرد و گفت: این مطلب به عقلم نرسیده که چه طور می شود. اکنون می پرسم که واقعا چرا اسلام این دستور را داده است؟

گفتم: کجا این دستور داده است؟

گفت: در قرآن!

گفتم: من آیه ای برای شما می خوانم شما نیز اگر مطابق این آیه برای من خواندید که اسلام گفته است که دخترها را آتش بزنید! من در آن راهی می آیم که شما در آن هستید! قرآن می فرماید:

« وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ كَظِيمٌ »(1)

مردم دوران جاهلیت این گونه بودند که وقتی به آنها می گفتند: دختری برای تو متولد شده رنگشان سیاه می شده و از این خبر ناراحت می شدند.

گفت: آه! این آقای دکتر ترجمه قرآن را به من نشان داد، اما در آن ترجمه به عبارت «قبل از اسلام را» برداشته بودند که عبارت چنین بود: «در اسلام وقتی به

ص: 102


1- سوره نحل آیه 58.

آنها بشارت میدادند»؛ من دیدم یک ذره از آن را تراشیده اند.

آری، وقتی انسان در امر دین آگاهی نداشته باشد تشخیص نمی دهد. او که به زبان عربی آگاهی نداشت و در ترجمه فارسی هم عبارت دست برده شده را پیش روی او قرار داده بود که «در اسلام وقتی تولد دختری را بشارت میدادند رنگ شان سیاه می شد و آن قدر ناراحت می شدند».

گفتم: نه، این ها در دوران جاهلیت قبل از اسلام بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با این مسئله مخالفت کردند. آن حضرت به دختر عزیز خویش آن قدر احترام می گذاشتند و درباره دخترها این طور سفارش می فرمودند.

کم کم فکر او عوض شد و گفت: پس بروم و به این دکتر بگویم.

گفتم: اگر رفتی و با او حرف زدی، خبرش را برای من هم بیاور ببینم چه پاسخی داده است؟

گفت: باشد.

اما او دیگر نزد من نیامد، روزی او را در جایی دیدم و گفتم: آقای دکتر چه جوابی داد؟

گفت: والله جواب نداد، فقط تا من این حرف را به او گفتم، گفت: به نظرم رفتی و با یک آخوند حرف زدی.

آری، فرض این است وقتی جوان های ما معارف اسلامی خود را بلد نباشند و در پی فهمیدن احکام و عقاید اسلامی نباشند البته زود فریب خواهند خورد. پس اگر ما خواستیم دین مان را حفظ کنیم اولین کار این است که احکام دینی را و به هر راهی می شود یاد بگیریم؛ با مطالعه، با صحبت کردن و پای منبر و سخنرانی نشستن

ص: 103

روایتی جالب

برادران عزیز! مجالس امام حسین علیه السلام را ترک نکنید. اگر در برخی موارد مطالبی گفته می شود و شما را باید و شاید قانع نمی کند به آن آقای منبری بگویید: آقا! فردا شب درباره این موضوع سخن بگویید تا او هم برود و مطالعه کند؛ چرا که «مستمع صاحب سخن را بر سر شوق آورده»

شما از این آقایان بخواهید که بهترین مطالب را برای شما ارائه کنند. وقتی شما نمی خواهید آنها هم برای مطالعه شوق پیدا نمی کنند.

بنا بر آن چه گذشت نخستین وظیفه ما این است که حداقل در هر هفته یک روز برای این یادگیری مطالب دینی قرار بدهیم. در روایتی امام صادق علیه السلام (و امام باقر علیه السلام) جمله جالبی می فرمایند که علامه مجلسی رحمه الله آن را نقل می کند که فرمودند:

لَو اتيتُ بِشابٍّ مِن شَبابِ الشّيعَةِ لايتَفَقَّهُ فِى الدّينِ لأدبته؛(1)

اگر یکی از جوانهای شیعه مسائل دینی را یاد نگیرد او را تأدیب خواهم کرد. آری، اگر جوانی مسائل دینی را یاد گرفت، دیگر این مسائل را فراموش نمی کند و نمی توانند دین او را از دستش بگیرند و این نخستین راه برای نگه داری دین است.

2.دوری از مجالس بی دینها

اشاره

راه دوم. این راه بسیار جالب و مهم است و جوان ها بیشتر دقت کنند. راه دوم نگه داری از دین، دوری از مجالس بی دینهاست، خداوند متعال به صراحت

ص: 104


1- بحارالانوار: ج 1ص 214، به نقل از المحاسن: ج 1 ص 228.

می فرماید:

« وَ إِذا رَأَیْتَ اَلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ اَلشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ اَلذِّکْری مَعَ اَلْقَوْمِ اَلظّالِمِینَ »(1)

مسئله خیلی مهم است که خداوند به پیامبر خود این گونه خطاب می کند. شما نگویید: آدم می رود و در آن جا می نشیند، گوش می دهد، هر کدام را دید باطل است قبول نمی کند.

این طور نیست، شما اگر با کت و شلوار پاکیزه، قشنگ و جالب در مغازه میکانیکی وارد بشوید و در آن جا روی زمین بنشینید و بگویید: من به این نیت این جا می نشینم که کت و شلوارم کثیف نشود، آیا چنین چیزی می شود؟

در آن مغازه روی زمین روغن ریخته شده به مجردی که شما روی زمین نشستید کت و شلوارتان کثیف می شود و از شما اجازه نمی گیرد.

آری، مجالس بی دین ها نیز همین اثر را در روح انسان جوان دارند، هر چه هم بخواهد پیش خودش بگوید در من اثر نمی گذارد سرانجام اثر می گذارد.

نمونه ای از این مجالس، جلسات شب نشینی هایی است که فیلم های بد را می بینند. ممکن است کسی به مجلس شب نشینی برود و هزار دلیل هم برای خودش داشته باشد که ماه رمضان است، می خواهم صله رحم انجام دهم.

خیلی خوب، صله رحم تشریف ببرید، اما نگاه کردن به آن فیلم ها جزء صله رحم نیست تا ویدئو را روشن کردند بلند شوید و خارج شوید؛ چرا که نشستن و بحث های نا به جا کردن و غیبت کردن و تهمت زدن و تکلیف این و آن را روشن

ص: 105


1- سوره انعام آیه 68

کردن جزء صله رحم نیست.

شما يقين داشته باشید این مجالس شب نشینی همراه با غیبت، تهمت، یا کارهای ضد دینی، شطرنج، قمار، ساز و آواز ... است. به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! اینها در وجودتان اثر می گذارد. میگویم ببینید چه قدر مسئله مهم است که خدا به پیامبر خود می فرماید:

« فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَىٰ »(1)

اگر یادت هم رفت و در آن مجلس نشستی فوری برخیز.

« وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا »(2)

وقتی دیدی مردم در جایی نشستند و عليه خدا صحبت می کنند؛ یعنی مجلس گناه است از این مجلس برخیز.

آری، برخیز! مگر نمی گویند: «أمل» آخر آنهایی که آمل نیستند کجای دنیا را گرفته اند؟ آنها چه کاری انجام داده اند که شما انجام نداده اید.

کسی به آقای اخوی ما(3) گفته بود: شما اگر مثلا افکار ما را داشتید چنین و چنان به مردم خدمت می کردید.

اخوی گفته بودند: تو را به حضرت عباس! کاری را که تو انجام داده ای و من آن را انجام نداده ام بگو؟ اکنون آن کار را که من انجام داده ام و تو انجام نداده ای میگویم، تو هم یک کلمه برای من بگو کارهایی که تو انجام داده ای و من انجام نداده ام چیست؟

ص: 106


1- سوره انعام آیه 68.
2- سوره انعام آیه 68.
3- حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی مدظله العالی.

مثلا می گویند: آقا! این شیخ بازی ها را در نیاورید! شما که شیخ نیستید چه کار کرده اید؟ حضرت عالی بفرمایید کارتان چیست؟ چه خدمتی به خودت و اجتماع کرده ای؟

خانم ها نیز نمی خواهند زود به شخصیت شان بر خورد که اگر بخواهند از این گونه مجالس بلند شوند فامیل ها می گویند: اینها مقدس مآب اند.

ایرادی ندارد بگویند. مگر نانتان در گرو آنهاست یا آبتان؟ آیا وقتی مریض می شوید آنها شفایتان می دهند؟ آیا در هنگام گرفتاری آنها به فریادتان می رسند؟! حالا ناراحت بشوند که شما چرا بلند می شوید، به «درک اسفل السافلین» ناراحت بشوند.

نمی توان این ها را مانع برای دین قرار داد، برنامه شما این گونه باشد که بنا گذارید که با خدا کار دارید.

جوانان عزیز! در هیچ مسیری رفقایتان به فریاد شما نمی رسند جز این که سر راه شما بیشتر سنگ بیندازند و فرار کنند. حواستان را جمع کنید، وقتی دیدید جلسه ای برای گناه و معصیت تشکیل داده اند « فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَ »(1) از آن جلسه بیرون بروید و در جلسه اینها نباشید؛ برای این که در روح شما اثر می گذارند.

یک پرسش و پاسخ آن

امکان دارد بعضی ها سؤال کنند. اگر ما بخواهیم به خانه اقوام برویم ناگزیر این گناهان وجود دارد، از طرفی صله رحم نیز واجب است. پس چه کار کنیم؟

ص: 107


1- سوره انعام آیه 68.

در پاسخ این پرسش میگوییم:

اولا : صله رحم واجب نیست که به این محکمی می گویید واجب است، صله رحم یک کار خوب و عبادتی بسیار خوب است.

ثانيا : چه طور شد در میان واجبات به این واجب به این محکمی عمل کردید؟ مگر موارد دیگر واجب نیست؛ پرداخت خمس، درست خواندن نماز، روزه درست گرفتن واجب نیست، فقط همین واجب است؟!

ثالثا: کسی که گفته صله رحم کنید شرط گذاشته، در صورتی که گناهی در کار نباشد، اما اگر در انجام صله رحمی گناهی در میان باشد، انجام این عبادت لزوم ندارد و اگر به منزل خویشان نروید هیچ اشکالی ندارد، دوری از فامیل در صورتی که بی جهت باشد و بدانید که گناهی به وجود نمی آید خوب نیست، باید با فامیل رفت و آمد بکنید، دوست باشید و با هم دیگر، گرم باشید؛ اما اگر به گناه رسید باید این گناه را برای رضای خدا ترک کرد، گرچه صله رحم انجام نشود، ترک صله رحم برای به دست آوردن رضای خدا هیچ اشکالی ندارد.

البته جلساتی که جوان ها با رفقایشان دارند؛ در مسیر کوچه ها، توی میدان بازی، کنار خیابان ها و در جاهای دیگر همان طور است، باید مواظب جلسات باشید.

امروز با یکی از دوستانی که در این جلسه حضور دارد به بیمارستان رفتیم، در بخش قلب در وسط راه روی یکی از سکوهای سنگی دو جوان که یکی پسر و دیگری دختر بود نشسته بودند، کاغذی در دستشان بود و دو نفری با هم درس می خواندند و با خنده مسئله حل می کردند و صدای خنده هم بلند شده بود.

خدا میداند من چه حالی پیدا کردم، گفتم: خدایا! آیا پدر و مادر این دختر می دانند الآن دخترشان به عنوان درس خواندن در چه دامی گرفتار است؟

ص: 108

آیا پدر و مادر این پسر می فهمند فرزندشان با این درس خواندن در چه دامی مبتلاست؟

آیا خود این ها می فهمند چه بلایی دارند به سر خودشان می آورند؟

نشستن پسر در این جلسه از هر زهر خطرناکی، خطرناک تر است. برای این که همه چیزش را می گیرد و آخر این راه همین است.

از طرف دیگر این جلسه برای دختر - گرچه دارد می خندد - زهر است، او نمی فهمد که پس این خنده چه گریه هایی تا آخر عمرش نهفته است، ولی عقلش نمی رسد، جوانی عقل او را گرفته، چشمش را کور کرده و هیچ جا را نمی بیند که «حُبُّ الشَّيءِ يُعْمِي وَ يُصِمُّ»(1)

آری، آن جوان هم چشمش کور است، اگر کور نبود یک جوان زیبا به یک دختر زشت نکبتی این طور دل نمیداد، معلوم می شود که کور است، نمی بیند که خودش از او قشنگ تر است، خودش خوش قد و قامت تر از اوست. این را نمی فهمد. این جوان کور است، اگر عقلش می رسید که در این جلسه نباید بنشیند به فریاد خودش می رسید.

از این رو از کارهایی که جوان ها باید بدانند این است که نشستن یک زن و مرد نامحرم در یک جای در بسته حرام است. یا باید در را باز بگذارند و یا باید یک نفر دیگر را نیز بتواند به آن جا رفت و آمد کند، برای این که این جلسه، سرنوشت این دو نفر را به دوزخ سوزان می کشاند. حضرت می فرماید: «ثَالِثَهُمَا اَلشَّیْطَانُ»؛(2) سومین نفر آنها شیطان است.

ص: 109


1- در روایتی آمده است که امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند: ...فَإِنَّ حُبَّ الدُّنیا یُعمی و یُصِمُّ. (اصول کافی: ج 2 ص 136).
2- من لایحضره الفقیه، ج 3 ص 252، وسائل الشيعة: ج 19 ص 154.

3.اندیشه در ضررهای بی دینی و منافع تدین

اشاره

راه سوم برای نگه داری دین را با اشاره می گویم. پیش تر گفتیم: کسی که می خواهد دینش محفوظ بماند چند راه دارد

یکم. بینش علمی داشته باشد.

دوم. در جلسات گناه و معصیت و بی دینی نباید بنشیند.

سوم. باید در ضررهای بی دینی و منافع متدین بودن فکر کند.

دو جوان را مقایسه کنید که یکی از راه بی دینی رفته و دیگری نیز راه دین را رفته است. جوانی که راه بی دینی را پیموده پشیمان و ناراحت است، گریه می کند، اشک می ریزد که چرا چنین بلایی سر خودش آورده است.

اما جوان متدین می گوید: الحمد لله، رفتم درس خواندم، عالم شدم، به کسی اذیت نکردم، پدر و مادرم از من راضی هستند و وجدان خودم هم از من راضی است.

سخن آخر این که هر کسی وجدان خودش را حاکم قرار بدهد از من گوینده تا شما شنونده ناگزیر انسان یک گناهانی دارد و کارهای خوبی هم انجام داده خودتان ببینید وجدان تان از کدام کارهای شما راضی است و از کدام کارها ناراضی است.

این بهترین راه شناختن منافع دین و ضررهای بی دینی است، نمی خواهد پیش کسی هم بروید، وجدان آدم بهترین حاکم است.

برای نمونه اگر به کسی سلام کردی از خودت راضی میشوی که خوب شد به این فرد سلام کردم، اگر هم گاهی خدای نکرده به کسی فحش دادی می گویی: مگر بیکار بودی به این فحش دادی؟! این چه کاری بود؟

ص: 110

شرح و تفسیر این مسائل به عهده شماست. قرآن مجید در این باره فقط یک جمله می فرماید:

« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللهَ عَلى حَرْفٍ »(1)

و بعضی مردم دین دارند، اما دین آنها آنی و لحظه ای است.

یعنی اگر برای او خوب آمد به دین علاقمند است و اگر برای او بد آمد می گوید: من دین را قبول ندارم. آری، آدم های متزلزل و بی دین نمی توانند دین شان را نگه دارند. به تعبیر قرآن مجید:

« خَسِرَ الدُّنیا وَالآخِرَهَ »(2)

هم در دنیا هم در آخرت ضرر می کنند.

بنا بر آن چه گفتیم جوانان عزیز! اگر می خواهید نه در دنیا ضرر کنید و نه در آخرت از دین خودتان نگه داری بکنید.

در آیه بعد می فرماید: «یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَ ما لا یَنْفَعُهُ»(3) آدم های بی دین در پی رفقا و دوستانی می روند که ضررشان بیش از نفع آنهاست. این ها بد راهی را انتخاب می کنند.

در آیه دیگر می فرماید:

« وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ »(4) انسانهای مؤمن در پی خدا می روند و به نتیجه های عالی می رسند.

ص: 111


1- سوره حج آیه 11.
2- سوره حج آیه 11.
3- سوره حج آیه 12.
4- سوره نساء آیه 57.
توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام

سال گذشته یکی از دوستان جوان ما گرفتار ناراحتی کلیه شده بود. حدود روزهای هیجدهم و هفدهم ماه رمضان بود که من در همین بالای منبر عرض کردم: یا امیرالمؤمنین! ما یک جفت کلیه برای این جوان می خواهیم که از دوستان و شیعیان شماست. یک سال این بی چاره بنده خدا گرفتار بوده، کسی نبوده به او کلیه بدهد تا این که با زحمتی برای او کلیه یافته اند و امروز در تهران روی تخت عمل جراحی قرار می گیرد. باید خدا و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به فریاد او برسند. چون نام او اکبر است، امروز به حضرت علی اکبر علیه السلام برای شفای همه بیماران اسلام و این مریض منظور متوسل می شوم.

خدایا! به فرق شکافته حضرت علی اکبر علیه السلام اگر جوانی، پیرمردی، زنی و مردی امروز در این مجلس حاجتی دارد حاجتشان را برآورده بفرما.

آقا علی اکبر علیه السلام خدمت پدر آمدند، جمله ای گفتند که هیچ کدام از شهدا این جمله را به آقا نگفتند. این جمله را گفتند و دل ابی عبدالله علیه السلام را آتش زدند، صدا زدند:

لقد سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وضَاقَ صَدْرِي؛

بابا! دلم از این زندگی گرفته است، دلم از زندگی تنگ شده است.

یعنی چگونه جوان شما زنده باشد و ببیند شما غریب و تنها هستید. بابا! اجازه می دهید به میدان بروم؟

آقا فرمودند: آری.

حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفتند. ای جوان دارها! عزیز دارها! شما خودتان می فهمید وقتی جوان انسان به سوی مرگ می رود چه قدر ناراحت

ص: 112

می شود. نمیدانم آقا چه حالی پیدا کردند، فقط صدا زدند: خدایا! تو شاهدی که چه جوانی دارد به میدان می رود.

نگاه آقا به میدان بود، جنگ علی اکبر علیه السلام را دیدند، یک مرتبه صدای علی اکبرعلیه السلام بلند شد: بابا! حالا به فریادم برس!

آقا کنار بدن فرزندش على علیه السلام آمدند، نگاهی به این بدن قطعه قطعه شده نمودند، بالا سر علی اکبر علیه السلام نشستند، سر فرزندش على علیه السلام را به دامن گرفتند، صدا زدند: بابا! تو که آسوده شدی عزیز بابا، اما ببین پدرت غریب و تنها.....

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

اللهم اغفر بال محمد ذنوبنا، اقض حوائجنا، واكف مهماتنا.

اللهم اشف مرضى المسلمين سيما المنظورين منهم، اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان وانصره وانتصربه، بجاه محمد وأهل بيته.

ص: 113

ص: 114

گفتار پنجم : پیروی از سنت

اشاره

ص: 115

ص: 116

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمين، الذي من خشيته ترعد السماء وسكانها وترجف الأرض وعمارها، وتموج البحار ومن يسبح في غمراتها.

وصلى الله على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم : « لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآْخِرَ »(1)

5

پیروی از سنت

پنجمین وظیفه مردم در زمان غیبت امام زمان علیه السلام زمان تحير و سرگردانی اتباع و پیروی از سنت است. این وظیفه جالبی است. البته ائمه علیهم السلام این وظیفه را برای ما در ضمن روایاتی بیان فرموده اند.

نخست اصل روایت را عرض می کنم و بعد - إن شاء الله - به خواست خدا

ص: 117


1- سوره احزاب آیه 21

روایت را توضیح خواهم داد. این روایت در کتاب های عامه نیامده است، ولی در کتاب های معتبر شیعه نظير «كمال الدين»، «بحارالانوار» و دیگر منابع نقل شده است، روایت جالبی است. امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَی اللّه ِ عَزَّوجَلَّ وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله والأَئِمَّهُ صلوات الله علیهم اجمعين؛(1)

نزدیک ترین مردم به خداوند و داناترین آنان و مهربان ترین افراد نسبت به مردم، حضرت محمد و ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

سه امتیاز در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام

سه امتیاز در پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام وجود دارد:

1. اینها از همه بندگان خدا به خدا نزدیک تر هستند.

2. از همه مردم داناترند.

3. از تمام افراد بشر به مردم مهربان تر هستند.

بعد امام باقر علیه السلام می فرمایند:

فَادخُلوا أینَ دَخَلوا و فارِقوا مَن فارَقوا (2)

هر کسی را که این خاندان دوست دارند شما او را دوست داشته باشید و هر کس که با این خانواده ارتباط ندارد شما هم با او ارتباط برقرار نکنید.

آن گاه حضرت می فرمایند:

فإن الحق فيهم ... فَأَیْنَمَا رَأَیْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ فَإِنْ أَصْبَحْتُمْ یَوْماً

ص: 118


1- كمال الدين: ص 328، بحارالانوار: ج 51 ص 136.
2- همان

فَاسْتَضِیئُوا باَللَّهِ وَ اُنْظُرُوا اَلسُّنَّةَ اَلَّتِی کُنْتُمْ عَلَیْهَا فَاتَّبِعُوهَا؛(1)

حق در میان این خانواده است و حق با آنهاست هر جا دیدید این خانواده هستند از آنها پیروی کنید. اگر روزی دیدید این خانواده به حسب ظاهر در میان شما نیستند - مثل همین زمان که به حسب ظاهر نه پیامبر در میان ما هستند نه یکی از ائمه اطهار علیهم السلام؛ در چنین روزی که امام زمان علیه السلام در میان شما نیست - به سنت گذشته پیامبر و ائمه علیهم السلام نگاه کنید و از آن پیروی کنید.

پیروی از سنت یعنی چه؟

ما می خواهیم مشخص کنیم که پیروی از سنت یعنی چه؟ و این چه دستوری است که به ما می دهند؟

اتفاقا ما در این زمان هر لحظه گرفتار این مسئله هستیم. از این رو لازم است این مطلب را بیان کنیم.

سنت همیشه در مقابل بدعت است.

سنت یعنی راه صحيح عاقلانه ای که در تمام کارها از جانب خدا رسیده است. بدعت یعنی کاری که انسان با عقل و ذهن خودش می خواهد انجام دهد؛ یعنی خودم می گویم و کاری به گذشته ها ندارم؛ پیامبر گفته، من کاری ندارم - العياذ بالله - ائمه علیهم السلام چه گفته اند من کاری ندارم، من فعلا به عقلم می رسد که این طور انجام دهم، می خواهم در این معامله این گونه رفتار کنم، همه این معاملاتی که در بازار انجام می شود درست است، حالا پیامبر هم گفته، غلط است، باشد. حجاب این گونه درست است، پیامبر اگر حجاب را به نحو دیگر

ص: 119


1- همان

گفته به من مربوط نیست. این جوری بازی درست است، این گونه ساز و آواز و موسیقی درست است. اسم همه اینها بدعت است؛ یعنی کاری که من می خواهم انجام دهم.

خوب دقت بفرمایید! ما باید از سنت پیروی کنیم و از بدعت دوری کنیم. وظیفه ما در این زمان چنین است. چرا باید از سنت پیروی کنیم؟

گفتیم که سنت عبارت از چیزی است که خدا به وسیله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام برای ما بیان فرموده و در اختیار ما گذاشته است. خدا از تمام افراد این عالم به مصالح و مفاسد کارهای ما واقف تر است. مصالح و مفاسد کارها را خدا می داند. ما چه می دانیم، ما آگاهی نداریم. آیه ای بسیار زیبا در قرآن مجید است، خداوند می فرماید:

« أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ »(1)

آیا خدا راه کار شماها را نمی داند؛ آن خدایی که با این دقت موجودات را آفریده است؟

چه کسی از وجود شما آگاهی دارد غیر از خدا؟ تا کنون که بشر 24 میلیون سال یا بیشتر است که زندگی می کند، دکتر متخصص چشم و اعضای دیگر بدن همیشه بوده اند و هستند و به قول خودشان علم را هم به منتها درجه رسانده اند. وقتی به متخصص قلب می گویند: از این قلب چه مسائلی را شما می دانید؟ /

او با آن تخصص خود می گوید: اگر قلب یک میلیون مسئله داشته باشد ما هزار مسئله را می دانیم.

وقتی به متخصص چشم میگوییم: آقای چشم پزشکی که در این راه

ص: 120


1- سوره ملک آیه 14

متخصصی! چه قدر از مسائل مربوط به چشم را می دانی؟

می گوید: اگر ده هزار مطلب درباره چشم باشد، ما هزار مسئله را می دانیم.

آنان خودشان را عاجز می دانند، تنها کسی که از تمام پیچ و خم وجود انسان و موجودات آگاهی دارد، خداوند متعال است. ما با موجودات عالم سر و کار داریم. شب و روز از این آب استفاده می کنیم. ساده تر از آب در زندگی چیست؟ ما درباره این آب چه قدر اطلاعات داریم؟ این آب چیست؟ غذاها نیز همین طور هستند. مجاری این آب که دارد حرکت می کند کجاست؟ چه طور می شود؟ چه حالتی و چه وضعی دارد؟ اینها را خدا می داند.

آری، قرآن کریم می فرماید:

« أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ »(1)

تنها خدای لطيف خبير است که از تمام آن چه که در این جهان وجود دارد و لباس هستی پوشیده آگاهی دارد.

پس مصلحت من، مصلحت یک گیاه و مصلحت یک حیوان، از طرفی مفاسد زندگی ما را فقط خدا میداند که چه چیزی برای ما بد است و چه چیزی برای ما خوب.

مثال دیگر، در یک ساختمان یک نفر بنا و یک معمار کار می کنند. یکی سنگ فرش می کند و دیگری دیوار می سازد. به سنگ فرش کننده می گوییم: آقا! این دیوار درست ساخته شده یا نه؟

می گوید: والله، من نمی دانم او خودش واردتر است.

به معمار می گوییم: آقا! این سنگی که این آقا این جا کار گذاشته درست است

ص: 121


1- همان.

یا نه؟ و آیا زیر این سنگ چیست؟ آیا زیر این سنگ لوله قرار دارد؟

می گوید: من نمی دانم آن که ساخته است بهتر می داند.

ما در امور جزئی می گوییم: این که موجودی را ساخته به آن واردتر است، پیچ و خم آن را بهتر می داند.

در مورد وجود انسان نیز آن خدایی که او را آفریده است مصلحت او را از همه بهتر می داند؛ دوره سال یک ماه روزه بگیرد، او می داند که مصلحت این انسان این است که مشروب نخورد، او می داند که مصلحت این انسان این است با نامحرم در یک جا نباشد، او می داند مصلحت یک دختر این است که بدون اجازه پدر و مادر جایی نرود و در خانه بنشیند.

قرآن کریم می فرماید: « وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ »(1)

این موارد را سنت می گویند. سنت یعنی آن چه که از جانب خدا برای ما مصلحت اندیشی شده است، ما باید در پی آن برویم.

بدعت یعنی چه؟

گفتیم که بدعت آن است که من بگویم: عقل خودم می رسد که این طور خوب است، به عقلم می رسد که روزه نباید بگیرم، حالا خدا برای چه گفته؟ به چه مناسبت ما غذا نخوریم؟ ما کارگریم باید غذا بخوریم.

این موارد را بدعت می گویند؛ یعنی من از روی جهل و نادانی حکم میدهم که روی اصول فنی و علمی نیست. در دوره آخر الزمان از این کار باید اجتناب

ص: 122


1- سوره احزاب آیه 33.

کرد؛ یعنی در زمانی که ما در آن قرار گرفته ایم و اگر بخواهیم سالم و راحت باشیم و دغدغه های زندگی برای ما نباشد باید از سنت و راه صحیحی که پیامبر خدا و ائمه هدی علیهم السلام در اختیار ما گذاشته اند پیروی کنیم.

سنت را نباید از بین ببریم، اگر سنت را از بین ببریم گرفتار خواهیم شد که روش مسلمانان این بوده که از سنت پیروی می کردند.

شاید برخی بگویند: اینها أمل هستند.

باشد ما أقل هستیم، اما آیا نباید جواب منطقی به ما بدهید؟!

ما می گوییم: رسم مسلمان ها از دیر زمان این بوده است که ناموس خود را از خودشان جدا نمی کردند و می گفتند: ناموس ما باید تحت نظارت ما باشد.

اکنون نیز اگر مردم بخواهند راحت باشند باید ناموس خود را تحت اختیار گیرند؛ یعنی اگر ناموس درس هم می خواند باید تحت اختیار پدر و مادر باشد. اسلام نمی گوید که تحصیل نکند. تحصیل بکند، اما این سنت گذشته را که حواس پدر و مادر جمع دختر بود باید از دست نداد. من نمی خواهم خصوصیات مسئله را بگویم. در اطراف اصفهان، منطقه ای است که دخترها و پسرها در آن منطقه درس حاضر می کنند. چون غوغایی برپا شده بود، پاسگاه آن منطقه 80 دختر را دستگیر می کند و از آنان می پرسد که شما با اجازه پدر ومادرتان و با اطلاع آنها به این جا آمده اید؟

می گویند: نه، ما به عنوان درس حاضر کردن به این جا آمده ایم، پدر و مادرمان نمیدانند ما این جا هستیم.

ما می گوییم: وقتی 80 دختر بدون اجازه پدر و مادر در منطقه ای دور از شهر، به عنوان درس حاضر کردن با یک مشت پسر دیگر بروند و پاسگاه ناچار بشود

ص: 123

این ها را تحت نظر قرار بدهد. این دخترها برای پدر و مادرها اسباب دردسر می شوند، باعث ناراحتی آنها می شوند، آبروی پدر و مادر را می برند، آبروی خودشان را می برند، یا حداقل این که این دختر زبان بسته بنده خدا روزی به هوش می آید که اشتباه کرده، وجدان او تا آخر عمر نمی گذارد راحت باشد. می گوید: چرا خطا کردم؟ و به پدر و مادر فحش می دهد که چرا آنها حواسشان را جمع نکردند؟

آری، خدا میداند وظیفه پدر و مادر در این زمینه چه قدر خطير و حساس است.

ای پدر و مادرها! به بچه هایتان برسید، اندکی از حب مال و ثروت دست بردارید و این بی چاره ها را نجات بدهید.

پدر بزرگ یک خانواده نباید بگوید به من چه؛ اینها نوه دختری من هستند؟ نوه پسری با دختری و یا بچه همسایه باشند، اگر می توانید این بی چارها را از این بن بست های عجیب ازدواج نجات بدهید. نگذارید به این مفاسد عجیب و غریب کشیده شوند.

پس روشن شد که پیروی از سنت یعنی چه؟ باز هم أمل بودن آدم را بهتر نجات می دهد تا روشنفکر بودن. فروپاشی دستگاه حکومتی شوروی درس بزرگ و عجیبی در زندگی ما و در تاریخ زندگی بود. وقتی کمونیستها می خواستند کارشان را شروع بکنند عجیب بود. مکتب آنان مکتب ضد دین بود، تمام مبانی دینی را در هر ملتی ۔ یعنی مبانی دینی يهود، مسیحیت و اسلام -را از بین بردند و به هر ملت و مذهبی که دارای مراسم دینی بودند گفتند: اینها أمل و بازی و خرافات است.

ص: 124

یعنی معتقد بودن به خدای حکیم دانا را امل بازی می دانستند، اما معتقد بودن به طبیعت و دیگر جهات را می گفتند روشنفکری است.

اما با این تند روی عجیبی که برای کوبیدن سنت ملتها داشتند آخرش در یک مدت نه چندان طولانی به این نتیجه رسیدند که این روشنفکریها غلط بوده و سیره و سنت های گذشته درست بود، چون این موضوع به اینها روشن شد، از این رو تمام تشکیلاتشان را به هم ریختند و گفتند: کار ما غلط بوده و اکنون باید از نو آغاز کرد، وقتی در پی یک کار غلط و یک برنامه غلط می روند ناگزیر بر می گردند و منصرف میشوند.

برای مثال، شما شهری مثل اصفهان را ملاحظه بفرمایید! از ساختمان های خشت و گلی و آجری صرف نظر کردند و با تیر آهن و بتون آرمه ساختند، مرتب بالا رفت، اما دیدند این کار فایده ندارد به تدریج برگرداندند و گفتند: نمای ساختمان را آجر می کنیم. بعد دیدند این آهنها بالاخره می پوسند و فایده ندارد در گرما و سرما چنین و چنان می شود.

منتظر باشید روزی خواهد آمد که همین مردم دو مرتبه عمارت را از خشت و گل خواهند ساخت و خواهند فهمید که این راه غلط است؛ مسجد جامع اصفهان هزار سال است سر پاست، اما عمارت های جدید ممکن است صد سال دوام داشته باشند. بنا بر این سیره و سنت های گذشته روی حساب بوده است.

البته ساختمان های جدید خوبی هایی دارند که ساختمان های قدیم نداشتند، آنها نیز از نظر بهداشتی و متن زندگی مردم خوبی هایی داشتند که عمارت های جدید آن خوبی ها را ندارند.

از طرفی این ساختمانها خطراتی دارند که آنها نداشتند. زندگی گذشته

ص: 125

بی خطر بوده است؛ زندگی امروزه با برق، گاز و آب همه چیز آن خطر آفرین است، گرچه وسیله رفاه هستند، اما در کنارش خطرهای عظیمی وجود دارد.

با این مثال روشن شد که سنت یعنی کارهای که بر اساس قوانین عادلانه و حساب شده الهی به ما رسیده است.

البته امکان دارد سنتهای غلطی از گذشته به دست ما رسیده باشد که کاری به آنها نداریم، ما سنت های الهی را می گوییم.

راهنمایی قرآن به سنت

حالا ملاحظه بفرمایید که قرآن چگونه ما را راهنمایی می کند. قرآن در دو آیه ما را راهنمایی می کند؛ یکی در سوره ممتحنه درباره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:

« وَ قَدْ کَانَتْ لَکُمْ اسْوَهٌ حَسَنَهٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ »(1)

به سنت ابراهیم و کسانی که در پی او بودند اقتدا کنید.

حضرت ابراهيم علیه السلام و پیروان او قهرمانان مکتب توحید بودند، آنها به نتیجه رسیدند. در آیه دیگر در سوره احزاب در باره رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

« لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه »(2)

در کارها به رسول الله صلی الله علیه و آله اقتدا بکنید.

یعنی سنت پیامبر را بگیرید که سنت پیامبر از سنت دیگران بالاتر و بهتر است. عقل پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می رسد که نمی گذارند یک موی فاطمه علیهاالسلام را

ص: 126


1- سوره ممتحنه، آیه: 4
2- سوره احزاب، آیة: 21.

نامحرم ببیند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله حضرت فاطمه علیهاالسلام را طوری تربیت میکنند که فرمودند:

من از مرد نابینا هم رو میگیرم «إِنْ لَمْ یَکُنْ یَرَانِی فَإِنِّی أَرَاهُ»؛(1) هر چند او مرا نمی بیند، ولی من او را می بینم.

این از سنت های پیامبر صلی الله علیه و آله است. از این سنت پیروی کنید. اگر گفتید اشکالی ندارد دخترم از این جا صبح بلند شود و به شهر دیگری برود و درس بخواند و برگردد چه مانعی دارد؟ اینها هم مثل مردم می مانند، باید در زندگی رو پیدا کنند، آن وقت یکی از احتمالات این است که وقتی خانم روی صندلی ماشین سوار می شود دیگر نمی تواند به راننده بگوید: کسی را این جا سوار نکن! یک جوان هم سوار می شود و پهلوی او می نشیند، آن گاه نگاه این جوان به دست این خانم بیفتد، آیا آدم غیرت دار و ناموس دار زیر بار این موضوع می رود؟

اما طبق سنت گذشته باید دختر در خانه بنشیند و درس بخواند و آن سنت بهتری است. ما مخالف با درس خواندن دخترها نیستیم. کسی بدش نیاید و ناراحت نشود، ما می گوییم: اگر هم می خواهید در این مسیرها بروید امور شرعی را رعایت بکنید، سنت خدا را در این زمینه رعایت نمایید. حالا این شدنی است یا نه، نمی دانم، به تجربه خود من بستگی دارد.

پس قرآن کریم به ما می فرماید که از این سنت پیروی کنیم.

ص: 127


1- بحارالانوار: ج 43 ص 91.

سخنان گهربار

اکنون در این زمینه چند روایت کوتاه از مولا امیر مؤمنان على علیه السلام بیان می کنم و سخن را به پایان می برم. امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند:

اقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَصْدَقُ الْهَدْيِ وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِه فَإِنَّهُ أَهْدَى السُّنَنِ؛(1)

به راه هدایت که پیامبر در اختیار شما گذاشته اقتدا کنید، برای این که آن بهترین سنت ها است.

آن حضرت در روایت دیگری می فرماید:

طُوبَی لِمَنْ عَمِلَ بِسُنَّهِ اَلدِّینِ؛(2)

خوشا به حال انسانی که به سنت دین عمل می کنند.

یعنی کاری نداشته باشید که مردم چه کار می کنند. امروز مردم این طور می پسندند و این جور می خواهند. شما ببینید سنت پیامبرتان چیست.

بعضی ها ممکن است معتقد باشند که امروز پسند مردم این است که آدم سبیلی بگذارد که روی لب هایش بیاید، آب هم که می خواهد بخورد آب با این موها تصفيه بشود. ما درباره حلال بودن سخن می گوییم نه درباره حرام بودن، ما فقط می خواهیم بگوییم سنت پیامبر می فرماید که ما سبیل این جوری نداشتیم، شما به سنت، پیامبر اقتدا کنید.

آیا روش حضرت خدیجه علیهاالسلام همسر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و زنان ائمه هدی علیهم السلام

ص: 128


1- نهج البلاغه: ج 1 ص 216، تحف العقول، ص 150، عيون الحكم والمواعظ: ص 87، بحارالانوار: ج 2 ص 36.
2- غررالحکم: 33، اکمال غررالحکم: 434، عیون الحكم والمواعظ: ص 315.

و زنان با ایمان زمان ما این بوده که یک پیر زن جوراب بدن نما و نقش دار بپوشد و توی خیابان بیاید؟

آیا سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این بوده است که زن در خیابان و یا بازار با صاحب مغازه سخن بگوید و بخندد مثل این که دو محرم اند که هفتاد سال با هم دیگر محرم بودند؟ آیا این درست است؟ آیا این سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است؟

پس هر چه شما از سنت پیامبر می دانید به آن عمل کنید!

آیا سنت پیامبر این بود که مردم پولشان را برای کار و فعالیت و تجارت مصرف بکنند یا بروند بگویند: آقا این پول من خدمت شما باشد می خواهم شما با آن کار کنید و من حرف نمی زنم ... و چنان خودشان را بگیرند که نه، اصلا ربا نیست (!) من پولم را می خواهم بدهم به شما هر گلی ریختی به سر خود ریخته ای، آن وقت از ما مسئله شرعی می پرسد: آقا این کار جایز است یا نه؟

عزیزم! حرام است؛ اگر همین طوری پول را به بانک یا کسی دیگری سپردی که برای تو کار کند و سودش را به شما بدهد حرام است. اگر ده جور هم می خواهی آب بکشی آخرش موش آب کشیده خوردن ندارد.

خیلی معذرت می خواهم این حرف را میزنم، اما بد نیست. بعضی از آقایان یادشان هست که سابق در مساجد در توالت ها آفتابه و لوله آب نبود، مردم خودشان را توی آب کر آب میکشیدند. اگر از یک عالم می پرسیدند: آیا این آب کر نجس است؟ می گفت: با این که صد نفر خودشان را در آن شسته اند پاک است.

و خود این آقا که از او مسئله پرسیده بودند، حاضر بود یک ته استکان آب را بخورد؟ نه.

ص: 129

از عالمی پرسیده بودند: اگر ما این کار را انجام دهیم رباست؟

آقا در جواب گفته بود: والله، من این مسئله را نمی توانم پاسخ بدهم مگر با این مثال: کسی که توی آب کر خودش را می شوید و می داند چه کار کرده آیا حاضر است مقداری از این آب را بخورد؟ ربا هم همین طور است، اینها که می خواهند حلالش کنند، می گویند: ما که حرف نزده ایم، قرار داد ننوشته ایم و مبلغ را مشخص نکرده ایم و یک آب روی آن می خورند و السلام.

وقتی سراغ اصل پول می آید، می گوید: نه ... کی و کجا چه طوری؟ ما پول نداریم که به شما بدهیم، ورشکست شدیم و مال ما را خوردند ... پول او را می خورند و گناه ربا هم در گردن اوست.

حضرت على علیه السلام فرمود:

وَاستَنّوا بِسُنَّتِهِ (رسول الله صلی الله علیه و آله)(1)

به سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عمل کنید.

سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این بود که می گفتند: رزق و روزی زن با خداوند است و سنگینی او روی زمین، چرا از راه حرام بخواهد روزی بخورد؟

شما در دیگر جاها نیز به سنت پیامبر عمل کنید. چه کار دارید که مردم این طور می گویند. مردم چه می گویند. مردم خیلی حرف می زنند.

در روایت دیگر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

أَظْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ سَنَّ سُنَنَ اَلْجَوْرِ؛(2)

ص: 130


1- منابع این حدیث گذشت.
2- غررالحكم: ج 1 ص 213 حدیث 535، مستدرک الوسائل: ج 12 ص 231، عیون الحكم والمواعظ: ص 126.

ظالم ترین و ستمگر ترین مردم کسی است که به سنت جور و ظلم و ظالمان بخواهد رفتار کند.

آمریکایی ها چنین کردند، ما نیز چنین می کنیم، مسیحی ها و انگلیسی ها چنان کردند و ما نیز چنان می کنیم، یهودیها این طورند، ما هم این طور باشیم.

بگو پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این طور بود، ما هم این طور باشیم. امیرالمؤمنین علیه السلام این طور بودند، ما هم این طور باشیم. وظیفه ما در آخر الزمان عمل کردن به سنت رسول الله صلی الله علیه و آله است. آخرین روایت در این زمینه همین است که حضرت على علیه السلام فرمودند:

لاَ تَنْقُضَنَّ سُنَّهً صَالِحَهً عُمِلَ بِهَا وَ اِجْتَمَعَتِ اَلْأُلْفَهُ لَهَا وَ صَلَحَتِ اَلرَّعِیَّهُ عَلَیْهَا؛(1)

آن سنت پاک و پاکیزه را که مردم از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله تاکنون دلگرم آن بودند و به آن عمل می کردند نشکنید.

آری، از زمان رسول الله صلی الله علیه و آله تا کنون موسیقی حرام بوده و هم اکنون نیز حرام است. هیچ مرجع جامع الشرایطی هم نگفته موسیقی حلال است

سنت رسول الله صلی الله علیه و آله این نبوده است که از راه موسیقی به خدا برسند، سنت امام زین العابدین علیه السلام برای رسیدن به خدا دعای ابو حمزه بود، نماز شب بود، قرآن بود. این سنت خانم پریسا(2) است که انسان از راه موسیقی به خدا می رسد؛ آن خدایی که او می خواهد به آن برسد باید از راه موسیقی برسد.

امام زین العابدین و ائمه اطهار علیهم السلام از این راه ها به خدا نرسیدند. سنت و راه را

ص: 131


1- عيون الحكم والمواعظ: ص 526.
2- او کسی بود که گفته بود: انسان از راه موسیقی به خدا می رسد (!)

فراموش نکنید، سنت اسلامی تاکنون راه ائمه علیهم السلام و مراجع تقلید جامع الشرایط بوده است. اکنون نیز همین گونه است، آنها هیچ وقت مردم را بر سنت غیر اسلامی دعوت نخواهند کرد.

وظیفه شما مردم این است که در این مسیر حرکت کنید. در این صورت لزومی ندارد به هر کسی می رسید بپرسید: آقا! در این اوضاع چه کار باید کرد؟

کدام اوضاع؟ تکلیف روشن است. راه حق همیشه معلوم بوده و اکنون نیز روشن است. راه باطل نیز همواره معلوم بوده و اکنون هم معلوم است. قرآن کریم می فرماید:

« لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآْخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً »(1)

امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید:

إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَأَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ، یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ؛(2)

شروع فتنه ها از این جا می شود که مردم در پی بدعت ها می روند، هر وقت مردم سنت های خدا و پیامبر را فراموش کردند و در پی بدعت ها رفتند در فتنه و بلا خواهند افتاد.

جوانان عزیز! روی سخن من با شماست؛ ممکن است دشمن شما را با راه های مختلف گول بزند و از سنت پیامبر جدا کند؛ ولی مصلحت شما در پیروی از سنت رسول الله صلی الله علیه و آله است. روزی این راه های پر زرق و برق فرو پاشیده خواهد شد.

ص: 132


1- سوره احزاب آیه 21
2- نهج البلاغه: ج 1 ص 99 نامه 50، اصول کافی: ج 1 ص 54، بحارالانوار: ج 2 ص 290.

توسل به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

اکنون به ذیل عنایت باب الحوائج الى الله حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام متوسل می شویم

أحق الناس أن يبكي عليه *** فتى أبكى الحسين بكربلاء

نکته ای در کتاب «معالي السبطين» دیدم که تاکنون این مطلب را نشنیده بودم. برای اولین بار آن را دیدم. در این کتاب نوشته است:

هنگامی که حضرت اباالفضل علیه السلام كم سن و سال بود همراه پدر بزرگوارش در جنگ صفین شرکت کرد. امیر مؤمنان علی علیه السلام به ابا الفضل علیه السلام دستور داده بودند که از برادرش امام حسین علیه السلام جدا نشود. از این رو در جنگ صفین اباالفضل علیه السلام همراه امام حسین علیه السلام بودند.

این نویسنده می نویسد:

در یکی از روزهای صفین که جنگ بسیار عجیبی در گرفته بود ناگاه دیدند در آغاز صبح جوانی از خیمه بیرون آمد که صورتش را روپوش بسته و فقط چشم هایش پیداست، او به وسط میدان آمد و با دشمن جنگ شگفت آوری کرد. لشکر دست از جنگ کشیدند و گفتند: ما باید این جوان را تماشا کنیم.

آن جوان مرتبه دوم حمله کرد و مبارز طلبيد. به قهرمانی از بزرگان لشکر گفتند: به مبارزه این جوان برو!

گفت: من نمی روم، برای من سبک است که با ده هزار مرد جنگی رو به رو می شوم اکنون به جنگ این بچه بروم، من فرزندانم را برای مبارزه با او می فرستم. او هفت پسر داشت که همه از شجاعان بودند، همه به جنگ این جوان رفتند و همگی کشته شدند. به این مرد گفتند: به مبارزه این جوان برو.

ص: 133

گفت: من به مبارزه با او نمی پردازم مگر این که او را بشناسم که او کیست.

این جوان به خیمه برگشت و روپوش از سر و صورت خود باز کرد.

آری این آقا ابا الفضل العباس علیه السلام بود. آقا امير المؤمنين علیه السلام فرمودند: عزیزم! دیگر به میدان جنگ نرو «لأني أخاف»؛ چرا که من می ترسم این لشکر تو را چشم بزنند.

پس از این سفارش، دیگر این آقا زاده به میدان نرفت.

نویسنده این کتاب می نویسد:

به نظر من آقا فرمودند: به میدان جنگ نرو، چون باید ابا الفضل علیه السلام ذخیرۂ روز عاشورا باشد و برای کمک به حسین عزیزش بماند ؛ از این رو روز عاشورا آقا اباعبدالله الحسين علیه السلام به ابا الفضل علیه السلام نفرمودند: برای جنگ برو؛ بلکه فرمودند: برو مقداری آب برای بچه هایم بیاور.

وقتی اباالفضل علیه السلام به طرف شریعه آمدند؛ بعضی می گویند که چهار هزار نفر، برخی دیگر می گویند: ده هزار نفر اطراف شریعه را گرفته بودند، اما آقا ابا الفضل علیه السلام چنان با آنها جنگیدند که همه را متفرق کردند، خودشان را به آب رساندند، مشک آب را پر کردند حالا می خواهند از آب بیرون بیایند، تشنگی ابا الفضل علیه السلام را فراگرفته، دستشان را زیر آب بردند تا آب بنوشند «فذكر عطش الحسين علیه السلام»؛ گفتند: چگونه آب بنوشم حال آن که جگر برادرم تشنه است.

آب روی آب ریختند. ای حاجتمندها! گرفتارها! حضرت ابالفضل علیه السلام به طرف خیمه ها آمدند، نمی دانم چه شد که آقا اباعبدالله علیه السلام صدای ناله ابا الفضل علیه السلام را شنید.

آقا کنار نهر علقمه آمدند و سر برادر را به دامن گرفتند، نگاه کردند، دیدند این بدن قطعه قطعه شده، لذا صدا زدند: برادر! حالا کمرم شکست...

ص: 134

گفتار ششم : عزلت و گوشه گیری

اشاره

ص: 135

ص: 136

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمين، الذي يخلق و لم يخلق، ويرزق ولايرزق، و يطعم و لا يطعم، ويميت الأحياء، و يحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير، وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم:

« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ »(1)

6

عزلت و گوشه گیری

سخن درباره وظیفه ما در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود که روزگار حیرت آور، بهت انگیز و فساد آمیزی است. ما باید در این زمان چه بکنیم؟ یعنی وظیفه ما در حال حاضر چیست؟

پیش تر پنج وظیفه را بیان کردیم، اینک به خواست خداوند متعال ششمین

ص: 137


1- سوره مریم آیه 49.

وظیفه را بیان می نمایم. إن شاء الله ما از این گفتار بهره برده باشیم.

در آغاز سخن می گویم که امکان دارد قدری ذهن شما این مطلب را نپذیرد، اما توضیح خواهم داد که ائمه اطهار علیهم السلام از دیر زمان چه قدر روی زندگی الآن ما حساس بودند و چگونه راه را برای ما روشن کرده اند.

یکی دیگر از وظایف ما در این زمان، عزلت و گوشه گیری است. ما باید در این زمان از بعضی از جاها کناره گیری بکنیم.

امکان دارد کسی بگوید: اسلام دین اجتماعی است. ما باید با جامعه و در میان مردم باشیم.

این سخن به طور کامل صحیح است؛ اما پاسخ این سخن را در ضمن نكته حساس بحث - إن شاء الله - روشن می کنم. در ابتدا به روایتی در این زمینه توجه بفرمایید. این روایت از پیشوای پنجم حضرت امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است. آن حضرت می فرماید:

یَأْتِی عَلَی اَلنَّاسِ زَمَانٌ یَغِیبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَیَا طُوبَی لِلثَّابِتِینَ عَلَی أَمْرِنَا فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ؛(1)

روزی برای مردم خواهد آمد که امام آنها از نظر شان غایب خواهد بود. خوشا به حال کسانی که در آن زمان بر ولایت ما خاندان ثابت بمانند و به خاطر هوا و هوس ها از ولایت ما دست بر ندارند.

برترین عمل در آخرالزمان

جابر بن عبدالله انصاری معروف، آن شخصیت بزرگ در اسلام؛ یعنی بعد از بن سلمان، اباذر ایشان شخصیت خیلی مهمی در میان شیعیان است. ایشان بر

ص: 138


1- كمال الدين و تمام النعمة: ص 330، بحارالانوار: ج 52 ص 145.

ولایت امیرالمؤمنین، امام حسن، امام حسین و زین العابدین علیهم السلام ثابت بوده و تا زمان امام باقر علیه السلام زنده بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سفارش کرده بودند که سلام مرا به امام پنجم محمد بن على الباقر برسان.

اما وقتی به خدمت امام محمد باقر علیه السلام شرف یاب می شود می گوید: آقا! جدتان به من فرموده است که من تا این زمان زنده هستم و سلام ایشان را به شما باید برسانم.

او پیر مرد با شخصیتی بود. راوی این روایت نیز اوست که می گوید: از امام محمد باقر علیه السلام پرسیدم:

مَا أَفْضَلُ مَا یَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ؟

برای انسان مؤمن در این زمان چه کاری از همه کارها بهتر است؟

حضرت فرمودند:

حِفْظُ اللّسَان وَ لُزُومُ الْبَيْتِ؛(1)

زبانتان را حفظ کنید(2) و ملازم خانه هایتان باشید.

اعتزال و گوشه گیری در قرآن

وظیفه شما در آخر الزمان ملازم خانه بودن و در خانه نشستن است. در این باره چند پرسش مطرح است.

چرا باید در خانه بنشینم؟

آیا این کار جایز است؟

آیا این کار با عقل سازگار است یا نه؟

ص: 139


1- همان: ص 145.
2- إن شاء الله در این باره سخن خواهم گفت. (منه رحمه الله).

برای این که مطلب خیلی روشن شود از قرآن شروع می کنم. قرآن مجید در در صحنه فوق العادة حساس دستور کناره گیری می دهد.

یکی خطاب به حضرت ابراهيم علیه السلام است. موقعی که حضرت ابراهیم علیه السلام با بت پرست ها رو به رو می شوند و آنها علیه آن حضرت قیام می کنند که ابراهیم را بکوبند. اگر آن حضرت انسان ساده ابتدایی و ناواردی بودند می گفتند: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».

همین سخنی که ما ساده ها، بی سوادها و جاهل ها می گوییم؛ آن گاه که به محیط فاسد وارد می شویم، میگوییم: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».

اما اگر در محیط ایمان قرار بگیریم باز این بیت شعر را می خوانیم؟ نه، آن جا دیگر این بیت شعر را نمی خوانیم. اگر در مجلس بد قرار بگیریم، مردم می گویند: «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو».

اگر در مجلس عقدی که ساز و آواز و مطرب و تشکیلات و دم دستگاه دارد بنشینیم باید با آنها باشیم؛ اما اگر به مکه رفتیم و وارد مسجد الحرام شدیم و دیدیم تمام مردم دارند عبادت می کنند و پیشانی به سجده می سایند و مشغول طواف و زیارت اند، می گوییم: می خواهیم برویم بازار و چیزهایی بخریم بالاخره وقتی بر می گردیم از ما سوغاتی می خواهند.

پس آن جا هم «خواهی نشوی رسوا هم رنگ جماعت شو» چرا نمی شوی؟ چرا در جرگه مؤمنان قرار نمی گیری.

به هر حال، حضرت ابراهیم علیه السلام آدم ناپخته، ناوارد و بی سواد و جاهل نیستند که فوری بگویند: حالا که همه مردم بت می پرستند، من تنها خدا پرست بشوم؟!

ص: 140

شروع به تبلیغ کردند، آن قدر فعالیت نمودند و گفتند که حد نداشت. وقتی دیدند دیگر فایده ندارد و نمی شود کاری کرد، فرمود:

« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ »(1)

من از آنها کناره گیری می کنم و گوشه ای می نشینم؛ نه با شما کار دارم و نه با بت های شما

معنای گوشه گیری ابراهیم علیه السلام این نیست که من می خواهم آدم تنبل و بیکاری بشوم و گوشه ای بیفتم و کاری نکنم و در هیچ فعالیتی شرکت نکنم. این گونه نیست، بلکه تا آن جایی که آن حضرت توانستند در راه اصلاح مردم فعالیت کردند، وقتی دیدند فایده ندارد گفتند: چه کار کنیم؛ حالا گوشه خانه در مقابل مردم بنشینیم بهتر از آن است که علم مخالفت برداریم و با آنان جنگ کنیم.

یعنی راه انبیای الهی دعوت است. وقتی که دعوتشان کار را به جایی نرساند دیگر چوب بر نمی دارند تا بر سر مردم بزنند، مگر این که مردم بخواهند با آنها بجنگند که البته در این صورت آنها از خودشان دفاع می کنند.

حضرت ابراهیم علیه السلام آن چه شرط تبلیغ پیامبری بوده انجام داده اند، اکنون می بینند تبلیغ اثری ندارد، می گویند: من داخل این اجتماع فاسد نمی شوم؛ من که نمی توانم آنها را اصلاح کنم حداقل خودم فاسد نشوم.

جریان ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام چنین است، اگر کسی فعالیت و تلاش نماید و تبلیغ کند و مردم را از فساد نجات بدهد؛ اهلا و سهلا، خدا پدرش را هم بیامرزد.

اما اگر می بیند که نمی تواند، حداقل مواظب باشد که گلیم خودش را آب نبرد

ص: 141


1- سوره مریم آیه 49.

و خودش دنبال آنها غرق نشود. معنای نشستن در خانه در آخر الزمان این است.

برای مثال اگر خانمی به خانم های دیگر تبلیغ کند که حجاب شان را رعایت بکنند، خیلی خوب است و اگر نمی تواند تبلیغ کند؛ حداقل حواسش را جمع کند که خودش مثل آنها نشود.

مثال دیگر، من که گوینده دینی هستم وظیفه دارم که مطالب را برای مردم بگویم، اگر می توانم به این مردم تفهیم کنم که باید حجاب را رعایت بکنید، خیلی خوب است باید به آنها تفهیم کنم.

و اگر نمی توانم، توی خانه ام بنشینم. نه این که با این حال بالای منبر بروم و به مردم بگویم: چه کسی گفته حجاب تنها چادر است؟ نه خیر، با این حال «مانتو» هم برای حجاب اشکال ندارد(!)

این چه رفتاری است؟ خلق الله خودشان با سرعت صد و هشتاد کیلومتر می دوند تو دیگر نمی خواهد شتاب بدهی، بگذار دست کم خودشان دویده باشند، نگویند فلانی ما را دواند.

آری، اگر می توانم از بی حجابی جلوگیری بکنم، خیلی خوب و اگر نمی توانم جلوگیری کنم، نباید عده ای را به بی حجابی تشویق بکنم.

معنای در خانه بودن این است که مواظب باش فساد نکنی؛ اگر نمی توانی اصلاح کنی، مواظب باش فاسد نشوی. شما نیز همین طور، هر کدام در حد خودتان می توانید جامعه را اصلاح کنید، در آن جامعه بمانید و اصلاح کنید و اگر می بینید نمی توانید جامعه را اصلاح کنید نمی خواهد در میان آنها باشید و خودتان فاسد بشوید، یا آنها را فاسد کنید. در خانه بنشینید و کار به کار کسی

ص: 142

نداشته باشید.

این دستور ائمه اطهار علیهم السلام است که مدرك و سند دارد. بنا بر این، من نمی گویم که در آخر الزمان باید در خانه بنشینی، امام پنجم علیه السلام می فرماید: «ولزوم البيت».(1)

جابر بن عبدالله انصاری سؤال می کند: با فضیلت ترین عمل ها در آخر الزمان چیست؟

فرمود: لزوم البيت؛ این که ملازم خانه خود باشی.

یعنی در محیط های فاسد نروید و خودتان را در محیطهای فاسد آلوده نکنید. ابراهیم باش تا خدا درهای رحمتش را به سوی تو باز کند. قرآن کریم می فرماید:

حضرت ابراهیم گفت: « عْتَزَلَهُمْ »(2) من از شما کناره گیری می کنم، کاری به شما ندارم، از شما بت پرست ها و خدای شما که بت ها هستند کناره گیری می کنم.

« وَ مَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُواْ رَبِّی »(3) به سوی خدا رو می کنم و خدا مرا از در خانه خودش بر نمی گرداند.

نتیجه کناره گیری از جامعه بد

قرآن کریم می فرماید:

« فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...»

جوان های عزیز! حضرت ابراهیم علیه السلام خودش را از محیط فاسد کنار کشید و

ص: 143


1- منابع این حدیث پیش تر گذشت.
2- سوره مریم آیه 49.
3- همان

توی خانه آمد و در پی این مردم نرفت، یک عده گفتند: این آقا أمل است، عده ای دیگر گفتند: این بی چاره اعصابش ضعیف شده و خانه نشین شده است، چرا با مردم نیست؟ چرا در جامعه نیست؟

اما حضرت ابراهیم علیه السلام وظیفه خودشان را تشخیص می دهند که از این محیط فاسد کنار بروند، آن وقت خدا چه کار می کند؟ این جاست که سخن من به شما جوانهاست که اگر از رفقای بد و از محیط بد کناره گیری کردید، خیال نکنید ضرر می نمایید، صد در صد به نفع شماست.

این قرآن مجید است و تعارف ندارد. خداوند متعال می فرماید: چون ابراهیم از محیط فاسد کناره گیری کرد « وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ ».

چه قدر زیبا و جالب است، این بشارتی که خدا در این جا میدهد که:

« وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ کُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا * وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْق عَلِیّاً »(1)

ابراهیم! از این جامعه فاسد کناره گیری کرد، یک پسر به او دادیم که او پیامبر بود و به فرزندش فرزندی دادیم که او هم پیامبر يعقوب.

این مسئله نبوت در خاندان ابراهيم علیه السلام قطع نشد تا زمان رسالت حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و باز بالاتر از این، ما کار او را ادامه دادیم که وجود مقدس امام زمان ارواح العالمين له الفداء هم در نسل او باشد.

آقایان مفسران می گویند: منظور از « لسان صدق علية »(2) وجود مقدس امام زمان علیه السلام است.

ص: 144


1- همان آیه های 49 و 50
2- همان آیه 50

کار حضرت ابراهيم علیه السلام سه مرحله دارد:

مرحله اول فرزندان مستقیم او تا پشت دوم و پشت سوم همین طور پیامبر بودند؛ یوسف، اسحاق، يعقوب، و نبوت ادامه یافت.

قرآن کریم مرحله دوم را بیان می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و است، می فرماید: « وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا »(1)

این هم مسئله پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است، همه اینان تا زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، پیامبر بودند.

درباره مرحله سوم می فرماید: « وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیا »؛(2) «زبان صدق» که به وجود مقدس امام زمان علیه السلام تفسیر شده است، او را هم در ذرية ابراهیم علیه السلام قرار دادیم.

همه این ها برای این است که قرآن کریم می فرماید: نتیجه کناره گیری از محیط فاسد، گشوده شدن درهای رحمت الهی به سوی انسان است. وقتی انسان درهای مردم را به سوی خود ببندد، در رحمت خدا به سوی او باز می شود.

جوانان عزیز! اگر از رفقای بد کناره گیری کردند و آنها شما را مسخره کردند، ناراحت نشوید، روزی هم فرا می رسد که شما آنها را مسخره کنید، آن روز را در نظر بگیرید که شما مثل شاخ شمشاد در وسط جامعه دارید راه می روید، عنوان، شخصیت، سلامتی، جوانی، نیرو و همه چیز دارید؛ ولی آنها در جامعه بی آبرو، بی حیثیت، بی خانواده، مریض و دزد هستند، آن وقت می بینید کدام راه بهتر است.

ص: 145


1- همان
2- همان

پس وظیفه تمام مردم و بالأخص نسل جوان پرهیز از محیط فاسد و کناره گیری کردن از چنین محیطی است. اگر می خواهید در محیط علم بروید، خیلی عالی است. اگر در محیط صنعت و تجارت، کسب و کار و کشت و زرع ........ وارد شوید اسلام تشویق می کند.

بنا بر این منظور از کناره گیری، کناره گیری از کسب علم و صنعت و جامعه خوب نیست؛ بلکه کناره گیری و عزلت از جامعه بد و فاسد و محیط های آلوده است. در این صورت طبق این آیه قرآن، خداوند نیز درهای رحمتش را به سوی شما باز می کند.

نمونه ای دیگر از کناره گیری در قرآن

نمونه دیگر در قرآن کریم که کلمه «عزلت» به کار رفته داستان اصحاب کهف است. اصحاب کهف 6 نفر بودند، خداوند آنها را برای پیامبرها مثال می زند؛ قرآن کریم یک مثال از دین می زند و مثال دیگر از سیاست تا کسی نگوید فقط متدین ها می توانند بروند و گوشه ای بنشینند، اما سیاستمدارها نمی توانند. نه، هم متدین ها می توانند کناره گیری کنند و هم سیاستمدارها.

داستان از این قرار است که وقتی وزرای دقیانوس که 6 نفر بودند اندیشیدند و با وجدانشان حساب کردند که ما اسباب دست ظالم شدیم، ظالم می خواهد به مردم ظلم کند ما را وسیله قرار داده است، کلیدهای مملکت را به دست ما داده و ما عامل ظلم شده ایم. این چه کاری است که ما انجام می دهیم؟ گفتند: ما از دولت کناره گیری می کنیم.

حالا به این آیات توجه کنید؛ خداوند طی آیات زیادی در سوره کهف داستان

ص: 146

ص: 147

آری، آنها خودشان را از محیط ظلم دور کردند؛ خدا چه کار کرد؟

خداوند متعال فرمود: اگر همه درها را به روی خودتان ببندید، من درهای رحمتم را به سوی شما باز می کنم.

فوری خداوند دستور داد برای این که کسی نتواند شما را اذیت کند و از دستگاه امنیتی محفوظ بمانید؛

« فَأْوُوا إِلَی اَلْکَهْفِ »(1)

به این کهف پناه ببرید که شما را نمی بینند.

آن گاه می فرماید:

« یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ وَ یُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا »(2)

شما در این غار بروید و ما، درهای رحمتمان را به سوی شما باز می کنیم و آن چه که وسیله آسودگی است در این جا برای شما فراهم می کنیم.

همین طور هم شد، آنها به غار پناه بردند و سیصد و اندی سال در آن جا زنده ماندند و به کسی احتیاج پیدا نکردند؛ آب را خدا می رساند، غذا را خدا می رساند، هوا را خدا می رساند، انرژی خورشید را خدا می رساند.

آنان زنده بودند، اما در خواب، اگر در خواب نبودند فکرشان ناراحت می شد که آیا چه طور میشود؟ شوخی نیست که خدا سیصد و اندی سال این ها را در خواب فرو برد که با اعصاب راحت بخوابید.

عجیب و غریب این که بزرگ ترین و چهارمین مدالی که خدا به این ها داد این است که زنده نمی شوند مگر در زمان ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء در این زمان زنده می شوند و از یاران حضرت مهدی علیه السلام خواهند شد.

ص: 148


1- همان
2- همان

همه این امتیازها برای این جهت است که خودشان را از محیط فاسد نجات دادند.

جوانهای عزیز! برادران گرامی! اگر احساس کردید در یک محیط فاسدی قرار گرفتید با کمال جوانمردی و شهامت خودتان را از آن محیط نجات بدهید، بقیه اش طبق این دو آیه با خداوند متعال است و دیگر با شما نیست و این بهترین سند زنده است، از این زنده تر چه سندی لازم دارید؟

سند زنده قرآن است؛ نه داستان بود، نه حکایت، نه رمان و نه چیز دیگر. قرآن است که این قدر زیبا و روشن با انسان سخن می گوید که خودتان را به محیط های آلوده نزدیک نکنید و از محیط های آلوده بپرهیزید.

کناره گیری از دیدگاه روایات

اینک چند روایت در این مورد عرض می کنم و سخن را به پایان می برم. طبق رعایت ترتیب، نخست از قرآن، بعد از پیامبر و آن گاه از امیر مؤمنان علی علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام .

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

اَلْعُزْلَهُ عِبَادَهٌ؛(1)

کناره گیری وگوشه گیری عبادت است.

کناره گیری از کجا؟ از محیط بد، نه از محیط علم که محیط خوبی است، نه از محیط صنعت، فعالیت، عقل و ایمان؛ بلکه کناره گیری از محیط بد، عبادت است.

ص: 149


1- بحارالانوار ج 77، ص 183، این روایت در مستدرك الوسائل، ج 11 ص 388، مشكاة الأنوار: ص 449

روایت دیگر را از کتاب «غررالحکم» که مجموعه سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام است، نقل می کنم. حضرت على علیه السلام می فرماید:

اَلْعُزْلَهُ أَفْضَلُ شِیَمِ اَلْأَکْیَاسِ؛(1)

عزلت و گوشه گیری کردن بهترین اخلاق انسانهای عاقل و زرنگ است.

آری، آدم عاقل زرنگ باید خودش را از محیط فاسد نجات بدهد و کناره گیری کند. امیر سخن در روایت دیگر می فرماید:

فِی اِعْتِزَالِ أَبْنَاءِ اَلدُّنْیَا جِمَاعُ اَلصَّلاَحِ،(2)

اگر بخواهی به هر مصلحتی برسی از محیط فاسد پسران زمان خود- یعنی به اصطلاح مردم روزگار- به جدا باش و کناره گیری کن.

آن حضرت در روایت دیگری فرماید:

لا سَلامَةَ لِمَن أكثَرَ مُخالَطَةَ النّاسِ؛(3)

کسانی که با همه مردم می خواهند رفت و آمد کنند و از بدها کناره گیری نمی کنند، سر سلامت به گور نمی برند.

آن بزرگوار در روایت دیگری می فرماید:

سَلاَمَةُ اَلدِّينِ فِي اِعْتِزَالِ اَلنَّاسِ؛(4)

سلامت دین مردم در کناره گیری از محیط های بد است.

در روایت دیگری می فرماید:

ص: 150


1- غرر الحكم: ج 1 ص 52 حدیث 1454، مستدرک الوسائل، ج 11 ص 393، جامع احادیث الشيعة: ج14 ص 191.
2- غرر الحكم: ج 2 ص 514، مستدرك الوسائل: ج 11 ص 392، جامع احادیث الشيعة: ج 14 ص 191.
3- مطالب السئول: ص 56.
4- غررالحکم، ج 1 ص 221، مستدرك الوسائل: ج 11 ص 393

مَنِ اِعْتَزَلَ سَلِمَ وَ رَعُهُ؛(1)

کسی که گوشه گیری کنند زهد و تقوای خود را می تواند سالم نگه دارد.

آری، اگر آدم با تقوا در محیط فاسد رفت، تقوایش از بین می رود؛ یعنی به تدریج بوی آن محیط را بر می دارد. اگر کنار کسی که پیاز پوست می کند و خورد می نماید، بنشینید، بوی پیاز به تمام بدن شما می نشیند. تا بیرون بروید مردم می گویند: فلانی پیاز خورده؛ وقتی یک ذره بوی پیاز بدن انسان را آلوده کند، محیط فاسد روح آدم را آلوده نمی کند؟

آری، همین طور که آدم از بوی پیاز پرهیز می کند، باید از بوی کثیف جامعه فاسد نیز پرهیز کند تا خدا درهای رحمت را به سوی او باز کند. قرآن می فرماید: « ووَهَبْنا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنا وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیًّا »(2)

حواس جوان های مجلس جمع باشد، این قسمت مفید را برای آنها عرض می کنم، امیدوارم به حق ابا الفضل علیه السلام اگر جوان گول خورده ای که در این مجلس است -که گمان نمیکنم باشد- به خدا در اثر برکات مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در همین مجلس او را متغیر و متحول کند.

این روایت از نظر من خیلی جالب است. در کتاب ارزشمند «بحار الانوار» چنین آمده است:

به امام جعفر صادق علیه السلام گفته شده است: «اعتزلت الناس؛ آقا شما چرا از مردم کناره گیری کرده اید!»

حضرت فرمودند:

ص: 151


1- غررالحكم: حدیث 7973، جامع أحاديث الشيعة: ج 14 ص 191.
2- سوره مریم آیه 50

فَسَدَ اَلزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ اَلْإِخْوَانُ فَرَأَیْتُ اَلاِنْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَادِ؛(1)

زمان فاسد شده، وضع برادرها عوض شده است. (یعنی دوستان، باوفا بودند، بی وفا شده اند! دوستان یک رنگ بودند، حالا چند رنگ شده اند، دوستان یک خط داشتند، حالا چند خط پیدا کرده اند.) روی این جهت من دیدم کناره گیری برای من آسوده تر است.

وقتی امام صادق علیه السلام از محیط فاسد بترسند و کناره گیری کنند، ببینید شما باید چه کنید. نکند بیایند و گولتان بزنند که باید جوان، اجتماعی باشد، اینها فریب است.

آری، اجتماعی بودن خوب است، اما به این معنایی که گفتم، نه؛ به این معنا که در یک مجلس دختر و پسر دمساز باشند و در مجالس مختلط با هم باشند و هر گناهی دیگران انجام دادند ما نیز انجام دهیم، نه.

اگر مانند گل در زیر برگ پنهان شدید سالم هستید، ولی اگر سرشاخه جلوه گری کردید دست خائن روزگار شما را می چیند.

مردم برای چه گل را می چینند؟ برای این که خودشان از آن استفاده کنند، در فکر آن نیستند که ریشه حيات گل را می چینند. وقتی کسی در باغ، گل می چیند دلش به حال گل نمی سوزد، بلکه دلش به حال خودش می سوزد، برای این که از بوی گل لذت ببرد. این کار را می کند، گرچه آن گل پژمرده بشود، پیر بشود، از بین برود و دیگر نتواند از این شاخه آب بخورد.

آری، دوستان امروزه همین گونه اند، این دختر و پسر هرزه ولگرد خیابانی که ه اظهار عشق و علاقه می کنند همین گونه اند، دلشان برای شما نسوخته است.

ص: 152


1- بحار الانوار: ج 47 ص 60.

اشعاری زیبا

آقایان جوانها! به این اشعار توجه کنید. البته ما به هر صورتی که ممکن می شود - إن شاء الله - در صدد راهنمایی آنها هستیم.

گلی زیر برگ رفته بود؛ بلبلی که هر آن روی یک شاخه می نشست، آمد به او گفت: چرا خودت را مخفی کرده ای؟ منظور از بلبل همین دوستانی هستند که هر آن یک جایی برای خودشان می خواهند، یک کاری درست کنند و با کسی وفا ندارند، وقتی شرف و حیثیت شما را از بین بردند دیگر پیدا نمی شوند.

نهفت چهره گلی زیر برگ و بلبل گفت *** مپوش روی، ز روی تو شادمان شده ایم

بلبل گفت: ما از روی شما شاد هستیم، اگر گل نبینیم که ما شاد نیستیم، چرا رفتی زیر برگ؟ بیا بیرون.

مسوز ز آتش هجران هزار دستان را *** به کوی عشق تو عمری است داستان شده ایم

منظور از هزار دستان، همان بلبل است، او دارد گل را فریب می دهد، اما گل عاقل جواب می دهد، ببین چه قدر زیبا جواب می دهد:

جواب داد کز این گوشه گیری و پرهیز *** عجب ندار که از چشم بد نهان شده ایم

تعجب نکن؛ چرا من زیر برگ رفتم، خوب کاری کردم، از چشم بد محفوظ هستم.

زدست برد حوادث وجود ایمن نیست *** نشسته ایم و بر این گنج پاسبان شده ایم

گاهی دست برد حوادث آدم را از بین می برد و نابودش میکند. کسی می آید از این راه برود گل را می بیند، خوشش می آید و آن را می چیند.

ما نشسته ایم که خودمان را نگه داریم، می خواهیم خودمان از بین نرویم.

ص: 153

تو گریه می کنی و خنده می کند گلزار *** از این گریستن و خنده بد گمان شده ایم

می خواهد بگوید: این گریه هایت به نفع من نیست، اینها گریه های خائنانه است. یعنی یکی برای ما می خندد و دیگری برای ما گریه می کند، کدام درست است. ما بدگمان شده ایم و از این رو این جا نشسته ایم که کسی با ما کار نداشته باشد.

مجال بستن عهدی به ما نداد سپهر *** سحر شکفته و هنگام شب خزان شده ایم

مگر جوانی ما چه قدر است که این چند ساله که جوانیم گول بخوریم؟ ما که زود از بین می رویم، چرا گول بخوریم؟

مباش فتنه زیبایی و لطافت ما *** چرا که نامزد باد مهرگان شده ایم

یعنی آخرش باد می آید و گلبرگ های ما را از هم دیگر متفرق می کند، تو دیگر ما را نچین، بگذار همان باد ما را از بین ببرد.

بكاست آن که سبک بار شد ز قیمت خویش

از این معامله ترسیده و گران شده ایم

خیلی زیبا و عالی گفته است. می گوید: می دانی چرا ما قیمت داریم؟ برای این که قیمت خودمان را کم کرده ایم و این زیرها مانده ایم، اگر می خواستیم گردن فرازی کنیم و قیمت خودمان را بالا بیاوریم و از زیر برگ بیرون آمده بودیم، فوری سرشاخه ما را چیده بودند. پس خوب شد که این زیرها ماندیم. میوه ای که زیر برگ بماند، می رسد، اما میوه ای که پیدا باشد مردم با چوب به آن می زنند و خام و نرسیده پایین می اندازند.

دو روزه بود هوسرانی نظر بازان *** همین بس است که منظور باغبان شده ایم

این جمله یعنی چه؟ یعنی ما حالا که این گوشه نشسته ایم، از نظر باغبان و

ص: 154

صاحب خانه عزیز هستیم، اما اگر از نظر ره گذر عزیز باشیم، فایده ندارد. اگر از نظر صاحب خانه عزیز باشیم می مانیم، اما از نظر ره گذر عزیز باشیم ما را می چیند و می رود.

یعنی جوانان عزیز! کاری بکنید عزیز خانواده خودتان باشید. اگر عزیز راهزنها و رهگذرها شديد، آن چه از شما باید بگیرند میگیرند و فرار می کنند.

کسی که باغ انار دارد و صاحب انار است آنها را می گذارد تا برسند، بعد زیر کاه قرار می دهد تا بعدها با قیمت گران بفروشد و یا خودش به سلامتی نوش جان کند و بخورد. اما سر یک درخت اناری که از باغ بیرون آمده بچه ها با چوب و سنگ به آن حمله می کنند و نرسیده خوردش می کنند و از بین می برند.

لطیفه ای شنیدنی

یک مشهدی گفته بود: من قسم خوردم که به اصفهانی ها خانه اجاره ندهم.

گفته بودند: چرا؟

گفته بود: برای این که ما یک دسته اجاره نشین آوردیم. در حیاط خانه درخت انار داشتیم، آنها انارها را کندند و خوردند و روز آخر گفتند: ما پولش را نمی دهیم. سال بعد یک عده اصفهانی آمدند که خانه اجاره کنند، ما گفتیم: به اصفهانی ها اجاره نمی دهیم.

آنها گفتند: انارها را بشمار ببین چند تاست، روز آخر ما تحویلت می دهیم و می رویم.

روز آخر که می خواستند بروند انارها را شمردند و به ما تحویل دادند که مثلا 84 دانه انار. وقتی رفتند فردا آمدیم، سر درخت، دست به هر کدامش

ص: 155

گذاشتیم، دیدیم چیزی توش نیست، اینها همین طور که انارها روی شاخه بودند آب آنها را خورده بودند و التماس دعا(!)

جوانان عزیز! این دختر فاسدها و پسر فاسدها همین گونه هستند، شيره وجود شما را می گیرند، خلاص می شود، التماس دعا. حواستان را جمع کنید، اگر گوشه ای باشید که این رهگذرها به شما کاری نداشته باشند، سالم تر هستید.

پس امام باقر علیه السلام فرمودند: «بهترین اعمال در آخر الزمان «لزوم البيت»؛ در خانه بودن است».(1)

توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام

السلام عليك يا مولاي يا أبا عبد الله.

یکی از مصائب امام حسین علیه السلام شهادت طفل شیرخواره آقا بود. در بی اعتباری دنیا همین بس که وقتی مردم برای زندگی دنیا در محیط فاسد قرار گرفتند همه چیز را فراموش می کنند. مردمی که در محیط فاسد دستگاه یزید قرار گرفتند منتظر پول و جایزه بودند، دیگر رحمی به بچه شیرخواره نمی کنند.

آقا امام حسین علیه السلام بچه را سر دست گرفتند، آن گاه فرمودند: آیا کسی هست یک جرعه آب به گلوی بچه ام برساند؟!

جواب آقا را ندادند، مگر با تیر سه شعبه زهر آلوده.

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي و فاطمة والحسن و الحسين و التسعة المعصومین من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا.

ص: 156


1- منابع این حدیث پیش تر گذشت.

گفتار هفتم : همراهی زبانی و جسمی با مردم

اشاره

ص: 157

ص: 158

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، ويرزق ولايرزق ويطعم ولا يطعم، ويميت الأحياء ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.

وصلى الله على سيدنا أحمد وحبيبنا أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، ولعنة الله على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

7

همراهی زبانی و جسمی با مردم

وظیفه هفتم در دوران غیبت امام زمان علیه السلام آن است که انسان با زبان و بدن با اجتماع و محیط آن زمان همراهی کند؛ اما با قلب و عمل با محیط و اجتماع نباید همراهی کند. این وظیفه به توضیح نیاز دارد که توضیح خواهیم داد و بعد روایتی را از امیرالمؤمنین علیه السلام در این زمینه به طور مفصل عرض می کنیم.

آری، انسان می تواند تنها با زبانش با اجتماع باشد؛ یعنی- مثلا مؤمن به حسب ظاهر - بگوید: من با شما اجتماع هستم. ممکن است انسان با زبان و یا و بدنش با اجتماع باشد؛ یعنی هم با زبانش بگوید: من از شما هستم، هم بدنش در و

ص: 159

میان این اجتماع باشد، مثل دیگران.

نوع سوم این است که انسان با زبان، بدن و عقیده اش با اجتماع باشد؛ یعنی با زبان و بدنش در میان مردم باشد و اعتقادش نیز همان اعتقاد مردم باشد.

چهارم این که انسان هم با زبان، هم با بدن، هم با عقیده و هم با عمل با مردم باشد؛ یعنی همان کاری که مردم انجام می دهند او نیز انجام بدهد. حالا اگر جامعه خوب و صالح باشد؛ البته انسان باید هم با زبان، هم با بدن، هم با عقیده و هم با عمل با آنها باشد؛ اما بحث ما در آخر الزمان است که معمولا محيطها و اجتماعات فاسد هستند، آیا ما باید با زبان، بدن، عمل و عقیده همراه آنها باشیم یا نه؟

امیر مؤمنان علی علیه السلام در روایتی می فرمایند:

اگر ناچاری در اجتماع باشی با زبان و یا بدن با آنها باش، ولی با عقیده و با عمل همگام و همراه آنها مباش.

یعنی اگر در جامعه فاسدی قرار گرفتی، دلیلی ندارد عقیده و عمل تو مثل عقیده و عمل آدم های فاسد باشد. اما از نظر زبان و بدن با آنها باشید، اشکالی ندارد. چرا؟

برای این که اگر انسان با زبان و بدنش همراه جامعه ای باشد، کفر آنها شامل حال او نمی شود، اما اگر کسی با عقیده و با عمل با آدم های فاسد و بد همگام باشد، برای او ایجاد کفر می کند؛ چون ایمان، به عقیده پاک و عمل پاک است، کفر هم به عقیده ناپاک و عمل ناپاک است. آن چه در ایمان و کفر مؤثر است عقیده و عمل است.

ممکن است فردی به طور کامل مؤمن باشد، اما در زبان - به حسب ظاهر -

ص: 160

برای حفظ جانش بگوید: من بت پرستم، من يهودی ام، من مسیحی ام؛ اما در باطن، مؤمن و مسلمان است.

به عکس نیز همین طور است. اگر کسی به حسب باطن کافر است و با زبان بگوید: مسلمانم، مسلمان نمی شود، وقتی در میان مسلمان ها باشد، مسلمان نمی شود، چون عقیده او عقيده كفار و عملش عمل کفار است، از این رو کافر است.

بنابر این، مهم اعتقاد و عمل است و آن چه انسان را مؤمن یا کافر قلمداد می کند زبان و بدن نیست؛ از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: اگر مجبوری با زبان و بدن با اجتماع باش، اما با عقیده و با عمل با آنها نباش.

ایمان مسلمانان صدر اسلام

گروهی از مسلمان های صدر اسلام در قسمتی از جزيرة العرب به کفار و مشرکان رسیدند. بت پرست ها این ها را تحت فشار قرار دادند که ناگزیر شما باید از خدا صرف نظر کنید و به خدا ایمان نداشته باشید و باید به بت پرستی ایمان داشته باشید و به پیامبر اسلام فحش و ناسزا گویید.

عده ای از آنها مثل یاسر و سمیه - که پدر و مادر عمار بودند - قبول نکردند و گفتند: نه، ما زیر بار این سخن نمی رویم و کشته شدند.

عده ای دیگر مثل عمار گفتند: خیلی خوب! ما حرف شما را قبول داریم، ما بت را قبول داریم و خدا را قبول نداریم و جان این ها محفوظ ماند.

افرادی که دستشان دور از آتش بود، به شدت شروع به اعتراض کردند که برای چه عمار گفت: من بت ها را قبول دارم و خدا را قبول ندارم؟ چرا این طور

ص: 161

گفت؟ چرا این طور کرد؟

آنان خودشان درون آتش نبودند، بلکه بالای گود ایستاده بودند، لذا دستور می دادند. اگر خودشان در دائرۂ کار بودند معلوم می شد که جای امتحان در میدان است.

عمار گریه کنان در مدینه خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! من برای حفظ جانم آن چه این ها گفتند من هم گفتم، من با زبانم گفتم، ولی اعتقاد نداشتم، شما هم که بهتر از همه می دانید، اما این مردم دست از سر ما بر نمی دارند.

تا چنین گفت، این آیه شریفه درباره او نازل شد که خداوند می فرماید:

« مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِاْلإیمانِ »(1)

کسی که بعد از ایمان کافر شد، او مرتد است، مگر کسی که از روی جبر کافر شد، اما قلب او با مؤمنان است.

چنین فردی مانند عمار است که به حسب ظاهر گفت: من خدا را قبول ندارم، اما قلب او مطمئن به ایمان بود، خدا این ها را می بخشد و می آمرزد، اما کسانی که در مقابل دشمن، قلب، اعتقاد و عمل خود را باختند و گفتند: ما واقعا به پیامبر ایمان نداریم، این عمل غیر اسلامی است و آنها کافر و مرتد هستند و قتل آنها واجب است.

ص: 162


1- سوره نحل، آیه: 106

وظیفه ای مهم

بنا بر این، طبق فرمایش امير المؤمنين علیه السلام وظیفه شیعیان در آخر الزمان این است که از نظر زبان و بدن «خالطوا الناس»(1) با مردم و در اجتماعات مردم باشند و نگویند: ما منتظر ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام هستیم و همه این مردم کافرند، دیگر نمی شود به آنها دست خیس زد. نه، اینها را نگویید بروید و با بدن و زبان با مردم باشید؛ اما «زَایِلُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُمْ»(2) از نظر اعتقاد و عمل از آنها جدا شوید.

اینک متن روایت را از امیرالمؤمنين علیه السلام عرض می کنم. روایت خیلی جالبی است، چند نکته فوق العاده زیبا در فرمایش مولا امیرالمؤمنین علیه السلام وجود دارد که من این نکات را شرح می کنم و سخنم را خاتمه می دهم.

این روایت را علامه مجلسی رحمه الله در کتاب «بحارالأنوار» آورده است. هم چنین در کتاب «معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام» و دیگر مدارک متعدد آمده است. روایت خیلی پرمعناست. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرماید:

«کُونُوا فِی اَلنَّاسِ کَالنَّحْلِ فِی اَلطَّیْرِ»(3)

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در این سخن گهربار نخست مثال جالبی می زند که مخصوص جوانهای متدین و مذهبی و الهی است؛ جوانانی که ولایت ائمه اطهار علیهم السلام أعماق قلب آنها را فراگرفته است. می فرمایند: شما جوانها در دوره آخرالزمان مانند زنبور عسل باشید، اگر کسی چیزی به شما گفت، از قیمت شما

ص: 163


1- كتاب الغيبة، نعمانی: ص 2.
2- همان.
3- بحارالانوار: ج 52 ص 115، معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام: ج 3 ص 30.

یا کم نمی شود.

برای مثال ممکن است بگویند: این زیادی مقدس است، این ولایتی است، این امام زمانی است، این خشک مقدس بازی می نماید، شما به این حرفها ترتیب اثر ندهید، گردن تان را خیلی محکم و مستحکم بگیرید و سر بلند باشید که چنین حرف هایی برای شما می زنند.

ملاحظه کنید که امیر المؤمنین علیه السلام چه تشبیه زیبایی می کنند و می فرمایند:

شما مانند زنبور عسل باشید لَيْسَ شَيءٌ مِنَ الطَّيْرِ إِلاّ وَ هُوَ يَسْتَضْعِفُهَا؛ تمام پرندگان به این زنبور عسل بی اعتنایی می کنند و او را کوچک می شمارند

و لَوْ عَلِمَتِ اَلطَّیْرُ مَا فِی أَجْوَافِهَا(1) اگر پرندگان دیگر می دانستند در باطن این زنبور عسل چیست و چه مایه عجیبی خدا در وجود این حیوان قرار داده است، هرگز این قدر به او بی اعتنایی نمی کردند.

اما قضیه این است که آن پرندگان جاهل و نادانند و زنبور عسل عاقل و هوشیار است. چرا؟ چون آن پرندگان از روی جهل به زنبور عسل بی اعتنایی می کنند. زنبور عسل خوشحال است که اگر پرندگان به او بی اعتنایی می کنند در وجود او عسل و چیزی است که خدا درباره آن می فرماید:

«فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»؛(2)

خدا شفاء را در آن قرار داده است.

در قرآن مجید کلمه «شفاء» برای عسل آمده است. اگر عسل اصلي پاکيزه در

ص: 164


1- همان
2- سوره نحل آیه 69.

جایی پیدا بشود واقعا هم شفاء است. عسلی که جدا از زنبور عسل باشد، نه از شکر و نه عسل تقلبی

خداوند متعال در میان تمام حیوانات این امتیاز را تنها به این حیوان داده است که وقتی غذا می خورد دستگاه هاضمه یا دیگر دستگاه ها که در این حیوان وجود دارد، شیره های گیاهان را به چنین شهد جالب و عالی و شفابخش تبدیل می کند. این حیوان به هنر خودش افتخار می کند، کاری ندارد که حیوانات دیگر به او اعتنایی بکنند یا بی اعتنایی کنند.

درسی برای انسان

وقتی یک جوان، صالح، با خدا، عالم، با ادب و با تربیت باشد، سرمایه هایی که در وجود اوست، او را سربلند میکند؛ اعم از این که مردم به او اعتنا بکنند یا اعتنا نکنند، اعتنا کردن یا بی اعتنایی آنها برای او مطرح نیست.

انسان باید پیش خود آبرومند باشد. طبق این حدیث شریف، أمير مؤمنان على علیه السلام نخست می خواهند به آنهایی که در آخر الزمان هستند درسی بدهند که شما حواستان را جمع کنید و سرمایه های انسانی و فضایل و کمالات انسانی را در خودتان زیاد کنید. منتظر نباشید مردم بگویند: او چنین و چنان است. گفتن و نگفتن مردم در شما کوچک ترین اثری نباید بگذارد. این نکته خیلی مهم و جالبی است.

البته اصل بحث ما از این جاست که آن حضرت می فرماید:

فَوَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ؛

به حق آن خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست! شما در آخر الزمان به

ص: 165

دیدن مهدی ما نمی رسید و مهدی ما نمی آید مگر وقتی که در میان شما اختلاف زیاد شود و شما هم دیگر را دروغگو بدانید.

آری، اکنون زمان همین طور است که من شما را کوچک می کنم شما مرا کوچک می کنید. من بگویم: این آقا دروغ می گوید، آن آقا می گوید: آن آقا دروغ می گوید، همه همدیگر را دروغگو بدانیم؛ نسبت به هم بی اعتماد بشویم که واقعا این مسئله الآن در جامعه غوغا می کند، مردم به هم دیگر اطمینان ندارند، پدر به پسر اطمینان ندارد، برادر به برادر، از هم دیگر کینه به دل می گیرند، در آخر، سير هم دیگر کلاه می گذارند. حضرت على علیه السلام می فرماید:

فوالذي نفسي بيده، ماترون ما تحبون حتى يتفل بعضكم في وجوه بعض وحتی پستی بعضكم بعضا كذابين وحتى لا يبقى منكم - أو قال: من شيعتي - إلا كالكحل.

به حق آن کسی که جان من در قبضه قدرت اوست، آن زمان نمی آید مگر بعد از این که وضع جامعه به جایی می رسد که همه به هم بدبین می شوند و همه یک دیگر را دروغگو می دانند. کار به جایی می رسد که شیعه خالص پیدا نمی شود مگر بسیار کم، نظیر یک ذره سرمه ای که به چشم بکشند.

یک ذره سرمه چشم با تمام بدن انسان چه تناسبی دارد؛ یک چند میلیونیم یا مثل نمک در غذا است، کم ترین چیز در غذا نمک آن است. حضرت در ادامه سخن می فرماید:

و سَأَضرِبُ لَکُم مَثَلاً؛

من مثالی برای شما می زنم.

امیرالمؤمنین علیه السلام این مثل را جالب بیان فرموده اند، می فرماید: مثلی می زنم که

ص: 166

چه طور شیعه ها اندک می شوند. فرض کن انباری از گندم پر است، کسی در این انبار را می بندد و به سراغ کارش می رود، پنج ماه بعد، شش ماه بعد، یک سال بعد وقتی بر می گردد، می بیند توی این گندم ها سوسک زده است - سوسک در لغت عربی حشره ای است که توی گندم می زند و آن را پوک می کند و از بین می برد -او گندم ها را پاک می کند و گندم های از بین رفته و سوسک ها را کنار گندم های پاک میگذارد و دوباره ذخیره می کند و پنج و شش ماه دیگر وقتی دوباره بر می گردد، می بیند باز سوسک زده است، باز یک مقدار را دور می ریزد و یک مقدار دیگر می ماند و این جریان اتفاق می افتد تا آن جایی که به اندازه یک خوراک برای او گندم می ماند. یک انبار گندم پیوسته سوسک زده است و از بین رفته و یک مقدار غذا آن هم به اندازه یک وعده غذا خوردن برای او مانده است.

کار مردم به این جاها می رسد که مثل شیعیان در میان مردم چنین می شود. هی امتحان می شوند و رفوزه می شوند و اندکی می مانند، تا به جایی برسد که عده خیلی ناچیز در میان بمانند.

به راستی در این زمان باید چه کار کرد؟ حضرت علی علیه السلام می فرماید:

خَالِطُوا النَّاسَ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ أَبْدَانِکُمْ وَ زَایِلُوهُمْ بِقُلُوبِکُمْ وَ أَعْمَالِکُم.(1)

البته اگر می توانید در خانه بنشینید که در ضمن وظيفه پیشین گفتم، اگر نمی توانید و ناچار هستید در جامعه باشید با زبان و با بدنتان در جامعه باشید، اما نگذارید اعتقاد و عمل تان را جامعه فاسد کند؛ بلکه شما از نظر اعتقاد و عمل باید پیرو رسول اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام باشید، نباید گوهر ایمانتان را از دست بدهید. قرآن کریم می فرماید:

ص: 167


1- منبع این حدیث گذشت.

«الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»؛(1)

آنهایی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند خوشا به حال شان که عاقبت آنها به خیر است.

در آیه دیگری می فرماید:

«وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَ كذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ»(2)

کسانی که به خدا کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اصحاب دوزخ هستند.

یعنی اعتقاد و قلبشان را در اختیار غیر پیامبر گذاشتند و گفتند: هر جا، جامعه می رود ما هم می رویم. از نظر اعتقاد و عمل در پی جامعه بودند که همه زنها بی حجاب اند ما هم بی حجاب باشیم، آنها از نظر عقیده به خدا کافر هستند و عملشان هم عمل کفار و بی خبران از خداوند است، اینان اصحاب جهنم اند و پیروز نیستند.

نتیجه سخن

ما با داشتن این آیه شریفه و با توجه به این روایتی که از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام بیان شد، وظیفه ما روشن گشت و به این نتیجه می رسیم که ما در زمانی مانند زمان ما که کفر جهانی همه جوامع را گرفته است، خدای ناخواسته اگر ما بی توجه باشیم آن آتش ما را هم در دامن خود خواهد کشید. بنابراین وظیفه ای که امیرالمؤمنين علیه السلام بیان می فرمایند، می خواهیم در جامعه باشیم؛ در خیابان،

ص: 168


1- سوره رعد آیه 29.
2- سوره مائده آیه 10.

مساجد، بازار، دانشگاه ها و کارخانه های صنعتی وظیفه داریم با زبان بگوییم: ما از شما ملت هستیم، اما عقیده شما در این راه باطل است. من کار حرام تو را نمی خواهم انجام بدهم.

امیر مؤمنان علیه السلام این چهار چیز را خط بین ما و آنها گذاشتند، زبان و بدن؛ با این دو انسان می تواند در اجتماع باشد؛ چون آدم با زبان و بدنش کافر نمی شود، اما در اعتقاد و عمل نباید با آنها باشد، چون انسان از نظر اعتقاد و عمل کافر می شود.

از این رو عمار یاسر از اصحاب خاص پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و امير المؤمنين علیه السلام، در برهه کوچکی از زمان، زبان و بدنش با کفار و مشرکان و بت پرستان بود، کافر نشد. چرا؟ برای این که قلب و عمل او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که قرآن کریم فرمود: «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ».(1)

قلب او مطمئن به ایمان بود و عمل او، عمل مؤمن بود، نماز را می خواند و در قلب «أشهد أن لا إله إلا الله» می گفت، فقط در حدود یکی دو ساعتی با آن كفار بود گفت: من بت را قبول دارم، اما با زبان گفت، نه با عمل. او با بدنش در میان کفار بود، نه این که اعتقاد او اعتقاد کافران باشد. از این رو خدا می فرماید: « أَفَمَنْ شَرَحَ اللّه ُ صَدْرَهُ للاِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ »(2) او گناهی نکرده و قلبش مملو از ایمان است، در نتیجه پاک است و اشکالی در عمل او نیست، او از روی اکراه این کار را کرده بود.

ص: 169


1- سوره نحل آیه 106.
2- سوره زمر آیه 22

پندی برای جوانان

جوانان عزیز! برادران گرامی در مقابل مردم با زبان و با بدن بودن مهم نیست، مردم از قلب و باطن انسان آگاهی ندارند، در مقابل خداوندی که از قلب و باطن انسان آگاه است باید صادق بود. از این رو دل و عملتان را مطابق خواست خدا قرار دهید، هر چند زبان و بدن تان مطابق دلخواه مردم باشد، چون میزان کفر و ایمان، دل و عمل است و این دو باید در اختیار راه خدا باشد، نه در راه و خواسته های مردم

توسل به حضرت قاسم علیه السلام

میخواهم چند جمله بیشتر مصیبت بخوانم شب جمعه است، مردم گرفتار و حاجتمند هستند. به خدا، انسان برای بعضی از این مردم خیلی ناراحت می شود، آن قدر بیچاره، گرفتار و فقیر آبرومند در میان این مردم است که حد ندارد. باید به این ها دعا کرد.

خدایا! این مردم بی چاره که پناهی ندارند به حق ابا الفضل علیه السلام خودت زندگی همه آنها را اصلاح بفرما

خدا تو خودت میدانی که ما پناهی جز تو نداریم.

شب عاشورا حضرت اباالفضل علیه السلام جوانهای بنی هاشم را در خیمه خودشان جمع کردند و فرمودند:

برادر زاده ها، پسر عموها و برادرانم! ما همه از اقوام آقا امام حسينعلیه السلام هستیم، ما از نزدیکان آقا هستیم، ما باید ترتیبی بدهیم که فردا در میدان جنگ اول ما کشته بشویم که مردم نگویند: اینها دوستان خود را به جنگ فرستادند و

ص: 170

خودشان سالم ماندند. امیرلشکر من هستم، قلب لشکر فردا با من است، طرف راست لشکر هم با علی اکبر علیه السلام خواهد بود.

آن گاه حضرت وظیفه هر کدام را مشخص کردند.

وقتی سخن آقا ابالفضل علیه السلام تمام شد، یک مرتبه صدای گریه ای از کنار خیمه شنیدند، خیمه کناری از آن قاسم بن الحسن علیهماالسلام بود. آقا ابا الفضل علیه السلام بلند شدند و به خيمه قاسم علیه السلام آمدند، دیدند این آقا زاده 13 ساله صورتش را روی خاک گذاشته و گریه می کند. آقا او را بلند کردند، آن قدر کوچک است که آقا او را روی زانوی خودشان نشاندند و فرمودند: عموجان! يتيم برادرم! چرا گریه میکنی عمو؟!

صدازد: عموجان! آیا من قابل نبودم که خونم در رکاب عمویم امام حسین علیه السلام ریخته بشود؟ چرا سهم على أكبر علیه السلام را جدا کردید، سهم جوان ها را جدا کردید، اما حرفی از من نزديد؟!

آقا فرمودند: عمو! من چون تو را در شجاعت همانند خودم می دانم، قلب لشکر را برای خودم و تو گذاردم، فردا قلب لشکر از من و تو خواهد بود، سمت راست لشکر از علی اکبر علیه السلام و طرف چپ هم از جوانان بنی هاشم.

این آقا زاده 13 ساله وقتی این سخن را شنید، خوشحال شد.

خدایا! الآن در این جمعیت، هم بچه کوچک گریه می کند، هم پیرمرد و هم جوان. خدایا! به يتيم امام مجتبی علیه السلام نظر عنایتی به ما بفرما.

خدایا! اگر ما گناه کاریم این بچه های کوچک مجلس گناه ندارند.

روز عاشورا فرا رسید، میدان جنگ آراسته شد، قاسم علیه السلام خدمت اباالفضل علیه السلام آمد و صدا زد: عموجان! «الكريم إذا وعد وفی»؛ عمو به من وعده داده ای، به

ص: 171

وعده خودت عمل کن. من می خواهم به میدان جنگ بروم.

آقا فرمودند: عزیز برادر! اجازه تو با برادرم امام حسين علیه السلام است.

قاسم علیه السلام خدمت سیدالشهداء علیه السلام آمد و عرض کرد: عموجان! اجازه می دهید به جنگ بروم؟

فرمود: نه عمو، آخر تو سن و سالی نداری.

قاسم علیه السلام حرفی نزد، فقط نشست روی زمین زانوهای خود را بغل گرفت، یک حرز به دستش بسته بود، در آن بسته ای بود که امام مجتبی علیه السلام آن را داده بودند و به دستش بسته بودند. این بسته را باز کرد و شروع به خواندن آن کرد.

امام حسین علیه السلام علیه السلام فرمودند: قاسم! چه میخوانی؟

عرض کرد: عموجان! وقتی بابایم می خواست از دنیا برود، این کاغذ را به من داد و فرمود: هر وقت غصه ات شدید شد، این کاغذ را بخوان. عمو این قدر غصه ام شده که اجازه نمی دهید به میدان جنگ بروم که ناچار شدم این کاغذ را بخوانم.

فرمودند: عمو! در این کاغذ چه نوشته است؟

عرض کرد: عمو جان! نوشته است: هر وقت از عمویت حاجتی خواستی او را به مادرش قسم بده.

عموجان! تو را به حق مادرت زهرا علیها السلام اجازه بده به میدان بروم.

یا زهرا! من نمی دانم نام زهرا علیها السلام با دل امام حسین علیه السلام چه کرد، آقا فرمودند:

عمو! عازم میدان بشو.

این آقا زاده عازم میدان شد، هر سربازی که می خواهد به میدان برود برای او زره می آورند؛ یعنی یک پیراهن از زنجیر بافته شده زیر لباس هایش می پوشانند

ص: 172

که شمشیرها و نیزه ها در بدنش اثر نگذارند. هر زرهی برای بدن قاسم علیه السلام آوردند، برای تنش بزرگ بود. از این رو این آقا زاده با یک پیراهن به میدان رفت. اکنون شما حساب کنید این تیرها و نیزه ها با این بدن نازنین چه می کنند؟

یک مرتبه صدا زد: عمو! حالا به فریادم برس!

وقتی آقا بالای سر قاسم علیه السلام آمدند، دیدند این بدن قطعه قطعه شده است.

حاجتمندها! شب جمعه است، نام مقدس زهرا علیها السلام برده شد، اگر حاجت دارید در این مجلس بی ریا حاجتتان را بخواهید.

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين و التسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، واشف بهم مرضانا، اللهم اقض بهم حوائجنا.

اللهم عجل في فرج مولانا صاحب الزمان واکشف في همه وغمه وحزنه.

ص: 173

ص: 174

گفتار هشتم : قرآن را رها نکنید

اشاره

ص: 175

ص: 176

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا »(1)

8

قرآن را رها نکنید

بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت بود؛ یعنی ما در این زمان تحیر و سرگردانی و بهت زدگی که از امام زمانمان دور هستیم چه وظیفه ای داریم و باید چه بکنیم؟

پیش تر تذکر داده ام که این مطالب از انشاءات مغز من نیست. من روایات زیادی - شاید بیش از هزار و پانصد روایت - را که در زمینه وجود مقدس امام زمان علیه السلام وجود دارد، تفحص و جست و جو کردم تا این وظایف به دست

ص: 177


1- سوره فرقان آیه 30

آمد که ببینیم ائمه اطهار علیهم السلام ما را چگونه راهنمایی می کنند. ما در این زمان چه کار باید بکنیم؟ نمی شود هر چه پیش آمد انجام بدهیم. آیا دنبال هر کسی باید راه بیافتیم و هر عملی مردم انجام دادند ما هم باید انجام بدهیم یا نه، حساب و کتابی در کارما وجود دارد و راه را برای ما مشخص کرده اند.

آن چه مسلم است ائمه اطهار علیهم السلام ما را به حال خودمان و انگذاشته اند و تمام آن چه باید به ما راهنمایی کنند، شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام راهنمایی فرموده اند. ما باید از راه آنها بهره برداری کنیم.

یکی از وظایفی که در روایات برای ما در این زمان بیان فرموده اند که وقتی گفته می شود تلقی آن آسان است؛ ولی وقتی دقت شود محتوای آن خیلی مهم است این است که ائمه اطهار علیهم السلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ما دستور داده اند که در آخر الزمان قرآن را رها نکنید، با قرآن باشید.

إن شاء الله شرحی که لازم است و باید و شاید عرض میکنم و امیدوارم برای همه ما به خصوص برای نسل جوان که بیشتر روی سخن من با آنهاست و دلمان می خواهد آن ها - ان شاء الله - راه صحیح را فرابگیرند، مفید باشد؛ چرا که جوانانی که در ابتدای زندگی هستند باید بفهمند که چه کار بکنند و وظیفه خودشان را بدانند و آگاه بشوند که در مسیر از بین بردن دین جوانان جامعه ما دزدان خطرناکی با لباس های فریبنده قرار گرفته اند و باید دقت کنند که خدای ناخواسته فریب آنها را نخورند.

دقت بفرمایید. این روایت را شیعه و سنی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده اند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ألا إنَّ رَحَی الإِسلامِ دائِرَهٌ فَدوروا مَعَ الکِتابِ حَیثُ دارَ، ألا إنَّ الکِتابَ

ص: 178

وَ السُّلطانَ سَیَفتَرِقانِ فَلا تُفارِقوا الکِتابَ(1)

آسیای اسلام به هر طوری که باشد در هر زمانی حرکت می کند، شما حواستان را جمع کنید، آن وقتی که این آسیا زندگی اسلام حرکت می کند و دور می زند شما هم با قرآن دور بزنید.

یعنی ببینید قرآن از کدام طرف حرکت می کند، شما هم دنبال او بروید، به راهنمایی های قرآن توجه کنید.

فقط برای آگاهی می گویم: ممکن است عده ای از راه های مختلفی برای نسل جوان دلسوزی هایی بکنند، اما هر چه آنها دلسوز باشند آیا از خدا نسبت به بنده اش دلسوزتر هستند؟!

از طرفی ممکن است آن ها راهنمایی بکنند که برای سخنان خود صورت خیلی زیبا و قشنگ درست کنند و آنها را در قالب های زیبا بریزند با این وصف اگر احتمال بدهید می خواهند شما را فریب دهند هر چه حرف هایشان زیبا باشد، از سخن خدا حساب شده تر و زیباتر نیست.

متأسفانه عده ای از نسل جوان ما با فریب از حرف های قشنگ نما و زهر آلود قلم و زبان عده ای که ادعا می کردند که منجی نسل جوان هستند و آنها را می توانند نجات بدهند، نابود و کشته شدند.

در این میان عده ای هم داد و فریاد کردند و خودشان را از بین بردند و با حیثیت و آبروی خود مبارزه کردند که از حریم اهل بیت علیهم السلام و قرآن مجید دفاع کنند و نگذارند این حرف های به ظاهر زیبا و زهرآلود در میان مردم راه یابد.

اما متأسفانه دست سیاست یک عده جوان خام و ناپخته ناوارد را تحریک کرد

ص: 179


1- معجم احادیث الامام المهدي علیه السلام: ج 1 ص 31، حلية الأولياء: ج 5 ص 165.

و کارهایی کردند که نمی باید انجام می دادند.

به هر حال، هر چند سخن یک نویسنده، زیبا و حساب شده باشد و از روی دلسوزی باشد، اما مثل سخن خدا و قرآن نخواهد بود. این مطلب شبهه ندارد. آیا سزاوار است با وجود قرآن، ما آن را کنار بگذاریم و دنبال مطالب دیگر برویم؟ واقعا سزاوار نیست.

آری، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درست پیش بینی فرموده اند که در زمان فتنه و آشوب و در زمانی که مردم متحير و سر گردان هستند و نمی دانند کدام طرف بروند-به قول خودشان که می گویند: در این زمان نمی دانیم چه کسی راست می گوید، ما نمی دانیم چه کسی حق می گوید - در پی قرآن بروید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: قرآن راست می گوید، چرا متحیر هستید، چه کار به این و آن دارید که این راست میگوید یا آن؟ هر کدام می خواهد راست بگوید، یا می خواهد دروغ بگوید، تو در پی قرآن برو.

قرآن و اهل بیت علیهم السلام

به عقیده من جنگ جمل درس مهمی بود. کسی در آن جنگ خدمت امیر مؤمنان على علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا! من یقین دارم که شما پسر عموی پیامبر هستید، پیامبر هم خیلی شما را سفارش کرده و فرموده است: علي أعدلكم، أعلمكم، أقواكم.

این از یک طرف، از طرف دیگر می بینم که عایشه ام المؤمنین (1)و همسر پیامبر

ص: 180


1- توصیف عایشه به أم المؤمنین در کلام آن سائل است که از حضرت سؤال می کند، وگرنه باید توجه داشت که این توصیف محل تأمل است؛ چرا که با طلاق دادن وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و بعد از شهادت آن حضرت تمام خصوصیات زوجیت از او سلب گردیده است. (م)

است. حالا می بینیم که شما دو تا در میدان جنگ در مقابل هم ایستاده اید و جنگ می کنید، آیا شما درست می گویید یا عایشه؟ حق با چه کسی است؟

حضرت علی علیه السلام فرمودند:

اِعْرِفِ اَلْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ؛(1)

تو چه کار به من داری؟ تو چه کار به عایشه داری؟ تو برو حق را بشناس، وقتی حق را شناختی اهل حق را هم می شناسی

اینک ما در این جامعه آخر الزمان قرار گرفته ایم، چه کار داریم که چه کسی حق می گوید، چه کسی باطل؟ اشخاص برای ما مطرح نیستند، ما باید ببینیم که قرآن چه می گوید. سخن هر کس با قرآن مطابق بود، خیلی خوب اهلا و سهلا، سخن هر کس با قرآن مطابق نبود، حرفش را به دیوار بزن؛ این دستوری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله داده است:

فَاضْرِبُوا بِهِ عَرْضَ الْحائِط(2)

اگر دیدید سخنی با قرآن نمی سازد به دیوار بزنید.

قرآن در تمام مراحل فریادرس، انیس انسان، ریسمان محکم الهی و وسیله پیروزی است.

ص: 181


1- بحارالانوار: ج 40، ص 125، تفسير مجمع البيان: ج 1 ص 187.
2- التبيان: ج 1 ص 5، تفسير مجمع البيان: ج 1 ص 39، تفسير الصافي: ج 1 ص 36.

قرآن کریم، ریسمان محکم الهی

اکنون در این زمینه چند روایت می خوانم تا عرضم پایان یابد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

حَبْلُ اَللَّهِ هُوَ اَلْقُرْآنُ؛(1)

ریسمان محکم الهی همان قرآن است.

آن ریسمانی که انسان را نجات می دهد قرآن مجید است. گاهی فیلم هایی در باره کوهنوردی نشان می دهند که کوهنورد ریسمانی را به قله کوه می اندازد و از پایین کوه یا از کمر آن و یا جای صعب العبوری میخواهد بالا رود؛ به وسیله این طناب خودش را بالا می کشد. طناب در دست یک کوهنورد وارد است، وسط طناب و آخر طناب هم دست کوهنورد دیگر. این ها ریسمان را محکم گرفته اند که راه را گم نکنند؛ چرا که راه نجات کوهنوردان همین طناب است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

آن ریسمان محکمی که شما را نجات می دهد قرآن است. آن را رها نکنید.

این روایت با قرآن مجید مطابق است که می فرماید: « وَ يُؤمِن بِاللَّهِ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقىٰ لَا انفِصامَ لَها »(2)

ص: 182


1- جامع الاخبار و الآثار: ج 1 (قسم اول) ص 106.
2- سوره بقره آیه 256.

همراهی با قرآن

روایت دیگر از امام سجاد علیه السلام نقل شده است. این روایت خیلی زیباست. آقا على بن الحسین زین العابدین علیه السلام می فرمایند:

لَوْ مَاتَ مَنْ بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَمَا اسْتَوْحَشْتُ بَعْدَ أَنْ یَکونَ القرآنُ مَعِیَ؛(1)

اگر تمام مردم ما بين مشرق و مغرب - یعنی تمام مردم روی زمین - بمیرند من وحشت نمی کنم. برای این که قرآن پیش من است

این سخن یعنی چه؟

یعنی وقتی قرآن پیش روی انسان باشد و از راه قرآن بخواهد هدایت بشود، قرآن در هر مسیری از مسیرها او را هدایت کند و به تبلیغ دیگری نیاز ندارد؛ به صنعتگر و به عالم نیاز ندارد، قرآنی که در سینه نازنین علی بن الحسين علیهماالسلام است و خودشان تفسیر این قرآن را می دانند، آن بزرگوار را از همه علوم و کمالات دیگران بی نیاز می کند.

دنیای تحقیق

به راستی با داشتن چنین کتابی چرا ما به سراغ کتاب های دیگر برویم؟!

جوانان عزیز! با بودن تفسیرهای زیبای قرآن مجید چه لزومی دارد انسان در پی خواندن کتاب هایی باشد که از آغاز تا پایانش نه تنها یک آیه قرآن نیست؛ بلکه فحش، انتقاد و تخریب دیگران را یاد می دهد، ساختن جایی نیست؛ بلکه تخریب کردن است. پس خودتان تحقیق کنید و اهل تحقیق باشید. آیه ای از قرآن و

ص: 183


1- اصول کافی: ج 2 ص 602، وسائل الشيعه: ح 5 ص 331، بحارالانوار: ح 46 ص 107.

را بگیرید و به طور کامل دقت کنید، بررسی نمایید و معنای آن را بیابید. الآن دنیا، دنیای تحقیق است. شما جوانها از کاروان تحقیق دنیا نباید دور باشید.

من سفری به هندوستان رفته بودم، کتابخانه بسیار عظیمی به نام کتابخانه «رضا رامپور» بود. در آن کتابخانه جوانی در حدود 36 ساله کنار میز مشغول تحقیق بود. نگاهی به من کرد و نگاهی دیگر به روی کتابش، ولی من فهمیدم که او منتظر است کار من تمام بشود و با من حرف بزند.

کاری که من داشتم تمام شد، بعد بلند شد و پیش روی من آمد و گفت: شما ایرانی هستید؟

خیلی زیبا به زبان ایرانی صحبت می کرد. گفتم: بله.

گفت: اهل کجا هستید؟

گفتم: اصفهان

بعد از این که او از من پرسش هایی کرد، گفتم: شما اهل کجا هستی؟

گفت: من اهل ایرلند هستم.

گفتم: شما خیلی خوب فارسی صحبت میکنی؟

گفت: من 16 سال در ایران مشغول تحقیق بودم.

گفتم: تحقیق درباره چه؟

گفت: تحقیق درباره دریاچه رضائیه.

این آقا 16 سال در این مملکت کار می کند و درباره دریاچه رضائیه تحقیق می کند که حالا خیلی ها از ما می پرسند: دریاچه رضائیه کدام طرف ایران است؟ بلد نیستیم بگوییم کجاست -

گفتم: اکنون نیز در این جا به تحقیق چه موردی مشغول هستی؟

ص: 184

گفت: حالا هم درباره دریاچه رضائیه دارم تحقیق میکنم.

آن گاه گفت: من به بسیاری از کشورهای دنیا رفته ام، کتابخانه های آنها را دیده ام و درباره دریاچه رضائیه تحقیق کرده ام.

گفتم: مگر دریاچه رضائیه این قدر به تحقیق نیاز دارد.

گفت: بیش از این تحقیق می خواهد.

تأمل در قرآن

آری، یک آدم خارجی درباره دریاچه رضائیه این قدر تحقیق می کند، ما نباید عرضه داشته باشیم درباره یک آیه از آیات قرآن خودمان تحقیق کنیم؟!

چه اشکالی دارد این جوان های ما قرآن را باز کنند و معنای یک را بخوانند مسلما معنای کامل برای آنها معلوم نمی شود، از این رو باید از افراد آگاه بپرسند که می خواهیم تفسیر این آیه را بفهمم، کدام کتاب را مطالعه کنیم.

بدیهی است که آقایان علما او را راهنمایی می کنند. از این عالم بپرسد، از آن عالم بپرسد، که آقا معنای این آیه چیست؟

اگر یک ماه درباره یک آیه تحقیق کرد، معنای آیه را به طور کامل می فهمد. اگر چنان چه این کار را ادامه داد به تدریج یک محقق اندیشمند درباره یک کتاب آسمانی می شود؛ کتابی که وسیله نجات ماست.

تحقیق درباره قرآن؛ یعنی تحقیق در وسیله راه پیروزی.

ما هیچ چاره ای نداریم جز این که جامعه خود را در آینده به وسیله قرآن پیروز کنیم؛ جامعه ای که فوج فوج به سوی فساد می روند. هیچ راه چاره ای برای جلوگیری از فساد آن جز قرآن مجید نیست. موسیقی، قمار، مسائل سیاسی

ص: 185

و مسائل اقتصادی نمی توانند درد جامعه را حل کنند، هر کدام این ها می توانند فساد را بیشتر کنند که کمتر نمی کنند.

آقایان می گویند: فساد در اثر فقر است، مگر غنا و ثروت فساد نمی آورد؟ هر کدام از این موارد را نگاه کنید از یک جهت فساد می آورد. تنها چیزی که موجب فساد جامعه در هیچ بعدی از ابعاد نیست، قرآن مجید است. با قرآن انس بگیرید که از این زندگی وحشت نکنید. کسی که با قرآن آشناست، قلبش آرام است.

عقیده ای در باره قرآن

در روایت دیگر ریان بن صلت از امام رضا علیه السلام سؤال می کند: ما تقول في القرآن؛ عقیده شما درباره قرآن چیست؟

حضرت علیه السلام فرمودند:

لا تَتَجَاوَزُوا وَ لاَ تَطْلُبُوا اَلْهُدَی فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا (1)

از قرآن تجاوز نکنید و پاهایتان را از قرآن فراتر نگذارید و راه هدایت را از غیر قرآن نخواهید که گمراه می شوید.

راستی این سخن یعنی چه؟

یعنی آقای جوانی که کتاب دست میگیری و از اول تا آخر آن را مطالعه میکنی وچیزی نمی فهمی، به حضرت عباس علیه السلام سوگند، چیزی از آن نمی فهمی.

چرا می گویم: به حضرت عباس علیه السلام چون این کتاب هایی(2) را که بعضی

ص: 186


1- التوحيد: ص 224، عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج 1 ص 62، بحارالانوار: ج 89 ص 117.
2- منظور کتاب هایی است که توسط برخی - به اصطلاح - روشنفکران غرب زده نوشته شده و حاوی مطالب انحرافی می باشد، که در آن زمان (زمان ایراد سخنرانی) در بین جوانان پس از چند سال دوباره رواج یافته بود. (م)

جوانها دوباره شروع به مطالعه کرده اند؛ بعد از این که عده ای از جوانها را به حد نفاق کشاندند و کشته شدند و نابود شدند و خیانت کردند و برخی از جوانها باز دوباره شروع کرده اند و حالا این کتاب ها را دست به دست می دهند و آنها را مطالعه می کنند؛ من 250 کتاب از این گونه کتاب ها را مطالعه کرده ام، خبری در این کتاب ها نیست، بیهوده دنبالش نروید. امام رضا علیه السلام بی خود نمی فرماید:

و لاَ تَطْلُبُوا اَلْهُدَی فِی غَیْرِهِ فَتَضِلُّوا

راه هدایت را در غیر قرآن مجویید برای این که گمراه می شوید.

آری، تنها راه نجات انسان، قرآن مجید است و بس.

دوران فتنه

روایت دیگر را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می کنم و سخنم را به پایان می برم.

شخصی از دوستان حضرت علی علیه السلام می گوید: خدمت مولا امیرالمؤمنين علیه السلام شرف یاب شدیم و عرض کردیم: آقا! ما هر وقت ناراحتی پیدا می کنیم خدمت شما می آییم و مسائل دینی خود را از شما می پرسیم و یاد می گیریم، وقتی از خدمت شما بیرون می رویم چیزهای دیگری می شنویم که ذهن ما مخلوط می شود، شما چیزهایی می فرمایید و عده ای چیزهای دیگر.

حضرت علی علیه السلام فرمود:

ص: 187

أو قَدْ فَعَلُوهَا؛

آیا واقعا این طور است که وقتی از پیش من می روید حرف های دیگر می شنوید؟!

گفتیم: بله.

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام سخن پایانی را بیان کردند و فرمودند:

سَمِعتُ رسول الله صلی الله علیه و آله يقول: أتانی جَبرَئیلُ فَقالَ:یا مُحَمَّدُ،سَیَکونُ فی امَّتِکَ فِتنَهٌ،؛

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: روزی جبرئیل نزد من آمد و گفت: ای پیامبر عزیز! در امت شما در آینده فتنه ای به وجود خواهد آمد.

همین فتنه ای است که ما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام در آن قرار گرفته ایم و معلوم نیست تا کی ما در این فتنه خواهیم بود. الآن زمان فتنه است؛ یعنی آن چه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند و امیرالمؤمنین علیه السلام از ایشان نقل کردند به همین امروز و فردا و پس فردای ما مربوط است، تا امام زمان علیه السلام ظاهر بشود.

فقلت: فَمَا اَلْمَخْرَجُ مِنْهَا؟

گفتم: پس چه کار باید کنیم که از این فتنه محفوظ بمانیم؟

ما که در فتنه واقع شده ایم و در این آتش افتاده ایم چگونه از این آتش بیرون بیاییم؟ چه کار بکنیم؟

فقال: كتاب الله فيه بيان ما قبلكم من خبر وخبر ما بعد کم وحکم ما . بينكم، هو الفصل ليس بالهزل، من ولاه من جبار فعمل بغيره قصمه الله؛ گفت: آن چه وسیله نجات است، قرآن است. قرآن خبرهای گذشته و آینده را گفته و شما را آگاه کرده است. قرآن بیهوده نیست. هر ستمگری به قرآن پشت کند و به غیر آن عمل نماید خدا پشت او را می شکند.

ص: 188

در این جا «جبار» به معنای سلطان جائر نیست؛ چرا که اگر من هم به قرآن پشت کردم؛ جائر هستم، شما هم همین طور، هرکس به قرآن پشت کرد، خدا کمر او را می شکند و خردش می کند.

آن گاه گفت:

وَ مَنِ الْتَمَسَ الْهُدَى فِي غَيْرِهِ أَضَلَّهُ اللَّهُ ، وَ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ ، وَ هُوَ الذِّكْرُ الْحَكِيمُ ، وَ هُوَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ، لا تُزَيغُهُ الْأَهْوَیة؛

و اگر کسی راه هدایت را از غیر قرآن بخواهد گمراه می شود. ریسمان محکم خدا قرآن است. راه مستقیم قرآن است. این هواهای مختلف نمی توانند قرآن را از بین ببرند.

سپس گفت:

وَ لا تُلَبِّسُهُ الْأَلْسِنَةُ ، وَ لا يَخْلُقُ عَنِ الرَّدِّ... وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ ، وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِيَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ؛(1)

هر کس به این قرآن دست زد به راه مستقیم هدایت شده و راه مستقیم را یافته است و هر کس دست به این قرآن نزد بیچاره می شود.

خداوند متعال در آخر سوره اعراف مفلحين و آدم های پیروز و رستگار را یک دسته معرفی می کند و می فرماید:

« الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَ الإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ

ص: 189


1- تفسیر عیاشی، ج 1 ص 3، بحارالانوار: ج 89 ص 24، تفسیر صافی: ج 1 ص 16.

«مَعَهُ أُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)

آری، رستگاران تنها آن دسته ای هستند که در پی نور قرآن می روند و از قرآن استفاده می کنند.

وظیفه امروز ما

وظیفه امروز ما چیست؟ وظیفه امروز ما این است که قرآن را رها نکنیم؛ یعنی قرآن می فرماید:

« أَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا »(2)

خدا تجارت را حلال کرده و ربا را حرام کرده است.

بنا بر این هر جا که شما مردم می دانید، معامله ای ربایی است، باید از آن خودداری کنید. آن جایی که کار عیب داشته باشد، خودتان عیب را می فهمید، همان جا را قرآن می فرماید: « الرِّبَا »

پس دیگر نمی خواهد خیلی از این طرف و آن طرف بپرسید. اگر این طور شد چه طور است؟ اگر آن طور بشود چه طور است.

این پرسش ها یعنی چه؟ سر چه کسی می خواهی کلاه بگذاری؟ برای خدا معلوم است و برای خود ما هم معلوم است.

این جاست که نباید قرآن را رها کرد، خانم محترمه، وقتی شک داری در این که آیا قرص صورت باید باز باشد یا نه، می روی مسئله را می پرسی، هیچ وقت می پرسی: آقا! اگر کسی روی خود را از نامحرم گرفت چه طور است؟ کسی

ص: 190


1- سوره اعراف آیه 157.
2- سوره بقره آیه 275.

تاکنون این ها را سؤال کرده؟ چرا سؤال نمی کند؟

اگر خانمی جوراب ضخیم پوشیده که پای او پیدا نباشد می رود در خانه آقا سؤال کند: حاج آقا! پوشیدن جوراب ضخیم چه حکمی دارد؟

تا حالا کسی از ما این گونه سؤال نکرده است. خدا می داند، هر چه سؤال کردند این که پوشیدن جوراب بدن نما حرام است یا نه؟

پس معلوم می شود که یک جای کار جوری است. همین جاست که خداوند می فرماید:

« وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ »؛(1)

خودتان را از نامحرمان بپوشانید.

پس شکی نیست که اگر ما گرفتار باشیم و متحير، قرآن راه را روشن کرده است. عزیزم! مال مردم از نظر قرآن مال مردم است. قرآن می فرماید: مال مردم را باید دست خودشان داد. چرا می گویی متحير هستم؟

چرا می گویی سر گردانم؟

چرا می گویی تکلیفم را نمی دانم؟

حکم قرآن همان است که در رساله ها نوشته شده است، اگر می خواهید نجات یابید، نجات شما در همراهی با این قرآن است.

عمل کردن به قرآن

جوانان عزیز! برادران گرامی! ساز و آواز، قمار و مشروب، دروغ گفتن و حسد ورزیدن، غیبت کردن و خیانت به ناموس و مال مردم کردن، لهو و لعب،

ص: 191


1- سوره نور آیه 31.

بیکاری و تنبلی و دزدی همه اینها از نظر قرآن حرام است.

شما نمی خواهد بگویی من متحیرم، چه کار بکنم. برو ببین قرآن می گوید چه کار کن. قرآن راه را برای تو روشن کرده است و ناراحتی ندارد که ما در هر کاری متحیر باشیم. ما هر چه بخواهیم قرآن راهنمایی می کند، پس اگر به دستورات قرآن عمل نکردیم چه می شود؟

روز قیامت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، می آیند و در وسط میدان محشر می ایستند و فریاد می زنند:

یَارَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا القُرْآنَ مَهْجُوراً(1)

خدایا! گله من از امتم آن است که قرآن را کنار گذاشتند.

برادران و خواهران گرامی! این صریح قرآن مجید است که روز رستاخير پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از امت خویش گله می کنند که قرآن را کنار گذاشته اند. حواستان را جمع کنید که در روز قیامت مورد مؤاخذه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و قرار نگیرید. در کارهایتان به سخن من و امثال من اكتفا نکنید، ببینید قرآن چگونه شما را رهبری و راهنمایی می کند.

توسل به امام رضا علیه السلام

روز هشتم ماه رمضان است به امام هشتم علیه السلام متوسل شویم.

السلام عليك يا مولاي يا علي بن موسی الرضا

گوش کنید! جمله ای برایتان می گویم و مصیبت را زیاد ادامه نمیدهم. سال در گذشته مشهد مشرف شدم و به کتابخانه آستان قدس رفتم. رئیس کتابخانه به من

ص: 192


1- اشاره ای است به آیه 30 سوره فرقان

هدیه ای دادند. دیدم روی میز او مقوایی است چاپ شده.

گفتم: این چیست.

گفت: یک عدد از آن را بردارید.

برداشتم که الان دارم، نوشته بود: گنج هزار ساله.

گفتم: این چیست؟

گفت: زیارتنامه ای از حضرت امام رضا علیه السلام است. تاریخ نوشته آن هزار سال پیش است.

این نوشته توجه مرا جلب کرد که هزار سال پیش محتوای زیارتنامه حضرت چیست؟ در این زیارتنامه جمله ای است که در زیارت هیچ امامی نیست حتی در زیارتنامه های خود حضرت امام رضا علیه السلام هم نیست، فقط در این جا آمده است. خیلی جمله عالی است. من می خوانم شما همراه من آن را بخوانید، آن گاه آن جمله را برای شما معنا می کنم.

اللهم صل على علي بن موسي الذي ارتضيته ورضیت به من شئت من خلقك.

اللهم وكما جعلته شاهدا على خلقك وقائما بأمرك وناصرا لدينك وشاهدا على عبادك وكما نصح لهم في السر والعلانية.

جمله ای دارد که خیلی عالی است، می فرماید:

خدایا! بر علی بن موسی الرضایی که تو او را پسندیده ای درود بفرست.

در این جمله دقت کنید، می فرماید:

الَّذِی ارْتَضَیْتَهُ، وَ رَضَّیْتَ بِه مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ؛

هر کس را که بخواهی راضی کنی به وسیله علی بن موسی الرضا راضی میکنی.

ص: 193

جوانهایی که گرفتاری و مشکل دارند و در اول زندگی قرار دارند و متحیر هستند، خدا به وسیله علی بن موسی الرضا عليهماالسلام آنها را خوشحال می کند.

مریض دارها! قرض دارها! دختردارها! بی خانه ها! آبرومندها! به وسيله علی بن موسی الرضا علیهماالسلام باید خوشحال شوند.

آقا در وسط حجره از این پهلو به آن پهلو می غلتیدند. اباصلت می گوید: دیدم آقا یک حرفی میزند. گوش دادم، دیدم صدا می زند: فرزند عزیزم! جوادم! کجایی بابا؟!

ناگاه امام نهم علیه السلام بالای سر بابا آمدند، سر پدر را به دامن گرفتند. آخرین نگاه على بن موسى الرضا علیهماالسلام به صورت نازنین پسر بود. سرشان در دامن فرزندشان بود و دنیا را وداع گفتند.

باز هم ما می گوییم: امام هشتم غریب است. غریب آقایی بودند که هر چه نگاه کردند کسی نبود سرشان را به دامن بگیرد، دست بردند خاک گرم کربلا را زیر سر نازنین خود قرار دادند و همین طور صدا می زدند: خدا! جگرم از تشنگی می سوزد.

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد وعلي وفاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفر بهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصربه، وعجل في فرجه وظهوره.

ص: 194

گفتار نهم : معرفی امام زمان علیه السلام

اشاره

ص: 195

ص: 196

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، الحمدلله العلي عن شبه المخلوقين، الغالب المقال الواسطين، باعث الناس ليوم الدين.

والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم: « و قَالَ مُوسَی إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَ مَن فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ »(1)

9

معرفی امام زمان علیه السلام

بحث ما درباره وظیفه مردم در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. اینک به خواست خداوند وظیفه نهم را که وظیفه بسیار بزرگی است، عرض می کنم. این وظیفه از یک بعد به علما و دانشمندان شیعه مربوط است و از بعد دیگر به مردم و شیعیان مربوط می شود.

ص: 197


1- سوره ابراهیم آیه 8

این وظیفه عبارت از شناساندن امام زمان علیه السلام به مردم است که راه، دین و طريقة آن حضرت را به آنان معرفی شود و از راه ایشان دفاع شود. این وظیفه علما است و مردم نیز در مقابل آن موظف هستند که به آن چه علما در این زمینه بیان می کنند، گوش دهند.

برای این که سخن مستند باشد و از اول از روی پایه مطلب را شروع کنیم روایتی را در این زمینه نقل می کنم. این روایت درباره علمای شیعه صادر شده است.

البته دو روایت دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که یکی از حضرت امام هادی علیه السلام و دیگری از وجود مقدس حضرت امام صادق علیه السلام علیه السلام نقل شده است. هر دو روایت نیز در کتاب های معتبر از جمله در کتاب «بحار الأنوار» علامه مجلسی رحمه الله آمده است.

در روایت اولی امام دهم حضرت هادی علیه السلام می فرماید:

اگر علمای شیعه نبودند که شیعه ها را از دامن شیطان و شیطان صفتان نجات دهند یک نفر از مردم به دین خدا باقی نمی ماند و همه از اسلام بر می گشتند و مرتد می شدند.

این علما شیعه بودند که مانند ناخدای کشتی که سکان کشتی را محکم می گیرد که غرق نشوند، علمای شیعه، کشتی قلوب شیعیان را محکم می گیرند که مرتد نشوند و از دین خارج نشوند.(1)

ص: 198


1- بحارالأنوار: ج 2 ص 6: قال الإمام العسكري علیه السلام عن الإمام الهادي علیه السلام قال: لولا من يبقى بعد غيبة قائمنا علیه السلام من العلماء الداعين إليه، والدالين عليه والذابين عن دينه بحجج الله، والمنقذين لضعفاء عبادالله من شباك ابلیس و مردته ومن فخاخ النواصب لما بقى أحد إلا ارتد عن دین الله ولكنهم الذين يمسكون أزمة قلوب ضعفاء الشيعة كما يمسك صاحب السفينة سكانها، اولئك هم الأفضلون عند الله عزوجل

امام علیه السلام در این روایت می خواهند این آگاهی را بدهند که حدود 1200 سال است که غیبت امام زمان علیه السلام شروع شده، در این هزار و دویست سال اگر علمای شیعه نبودند و آن فداکاری های عجیب و غریب را نکرده بودند اکنون یک مذهب حق و اصلی اسلام در اختیار شما نبود.

اما هم اکنون خیلی ساده می گوییم: «اَشْهَدُ انَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّه» و مراسمی نیز درباره امام حسین علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام داریم، خیال می کنیم خیلی مهم است؛ ولی غافل هستیم از این که چه قدر خون به ناحق در روی زمین از علمای شیعه ریخته شده که اکنون این مقدار از اعتقاد برای ما باقی مانده است.

شهید اول، شهید ثانی، قاضی نورالله تستری و صدها نفر امثال اینها برای تحقق شیعه کشته شده اند.

آیت الله امینی رحمه الله کتابی به نام «شهداء الفضيله» دارند؛ یعنی عالمانی که در راه شیعه کشته شده اند. این کتاب در دو جلد چاپ شده است. با مطالعه این کتاب خواهید فهمید که چه قدر عالم در گوشه و کنار دنیا به مقام رفیع شهادت رسیده اند، برای این که ما بتوانیم بگوییم: «اَشْهَدُ انَّ عَلیّاً وَلیُّ اللّه».

البته دیگران در گفتن اذان خودشان آزاد هستند؛ ولی ما در گفتن اذان آزاد نیستیم. هم اکنون سنی ها در همین شهر، سحرها طبق برنامه سنی گری خود اذان می گویند و صدای اذان پخش می شود. شهر مقدس مشهد نیز همین طور است، اما به راستی در مکه چنین کاری ممکن است؟ آیا در مدینه و در بعضی از شهرهای دیگر این کار ممکن است؟

ص: 199

ویژگی های علمای شیعه

راستی چه قدر شیعه روی این اصل کشته شده اند و به درجه رفیعه شهادت رسیده اند، برای این که این عقاید ما محفوظ و سالم بماند.

این کار علمای بزرگ شیعه بوده است. خدا میداند اینها در نزد خدا چه قدر اجر دارند. حضرت می فرماید:

لَوْلاَ مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَهِ قَائِمِنَا عليه الصلاة والسلام مِنَ العُلماءِ؛(1)

اگر در زمان غیبت ولی عصر علیه السلام چنین علمایی نبودند کسی شیعه باقی نمی ماند.

اینک این پرسش مطرح است که صفات و ویژگی های این علما چیست؟ اگر بخواهیم عالمان شیعه را بشناسیم آنها چه امتیازی دارند؟

امام علیه السلام این ویژگی ها را بیان می فرماید. من از خودم چیزی نمی گویم تا کسی خیال نکند که ما از خودمان می خواهیم مطالبی را مطرح کنیم. نه، ما سند و مدرک و دلیل داریم. کتابی که 800 سال پیش نوشته شده به مردم ارائه می دهیم که ببینید آقا از چه تاریخی این حرف ها نوشته شده است.

امام علیه السلام در بیان ویژگی های عالمان شیعه می فرماید:

علماء شیعه «الداعين اليه»؛ مردم را به امام زمان علیه السلام دعوت می کنند.

یعنی به این مردم یاد بدهند که امام زمان داریم. حداقل در منبر نامی از امام زمان علیه السلام برده بشود، یادی از ایشان بشود و اگر بیشتر هم بشود چه بهتر

ص: 200


1- همان

بعضی از علما رضوان الله عليهم اجمعین در همین اصفهان و در این عهدهای نزدیک نظیر مرحوم آیت الله آقای حاج سید محمد تقی فقیه احمد آبادی رضوان الله تعالى عليه بودند که تصور میکنم بیش از 30 کتاب درباره امام زمان علیه السلام نوشته اند. ایشان در هر سخنرانی، درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند و به امام زمان صلوات الله عليه توسل داشتند.(1)

هر کسی با او صحبت می کرده درباره امام زمان علیه السلام با او صحبت می کردند. اگر به او می گفته: آقا! مرا نصیحت کنید! درباره امام زمان علیه السلام سخن می گفتند، در خانه برای فرزندانش درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند. در مجالس خصوصی درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشريف حرف می زدند و در هنگام بحث درباره امام زمان علیه السلام بحث می نمودند.

عالم دیگر مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقا شیخ محمد باقر فقیه ایمانی رضوان الله تعالی علیه که به آقا میرزا محمد باقر معروف بود.(2) ایشان در هر منبری درباره امام زمان علیه السلام صحبت می کردند. مرتب درباره امام زمان علیه السلام می گفتند و می نوشتند و در این راه صدمه خوردند زجر کشیدند و زحمت دیدند تا ما هم اکنون جلسه دعای ندبه درباره امام زمان علیه السلام داریم و «یابن الحسن» می گوییم، به امام زمان علیه السلام توسل پیدا می کنیم.

پس وظیفه عالمان شیعه این است که مردم را با وجود مقدس امام زمان علیه السلام آشنا کنند و آنها را دعوت کنند به این که امام زمانتان را بشناسید و حالات آن حضرت را بفهمید.

ص: 201


1- یکی از آثار ارزشمند ایشان کتاب شریف مکیال المکارم است.
2- یکی از آثار ارزشمند ایشان کتاب ارزشمند «فوز اکبر» در توسلات به امام زمان علیه السلام است.

هدایت گران

«والدالين عليه»؛

صفت دیگر علمای شیعه این است که مردم را به وجود مقدس امام زمان علیه السلام دلالت و راهنمایی می کنند؛ یعنی می گویند: این طور توسل کن تا امام زمان علیه السلام به فریادت برسد.

مدافعان

«والذَّابِّینَ عَن دینِهِ بِحُجَجِ اللّه»

صفت سوم عالمان شیعه این است که از امام زمان علیه السلام دفاع کنند؛ یعنی هر نغمه ای که از هر گوشه ای علیه دین امام زمان علیه السلام بلند شد با آن نغمه مبارزه بکنند، چه مردم خوششان بیاید و یا بدشان بیاید و این عالم بد نام بشود یا خوشنام.

اگر عالم شیعه است باید بداند که لباسش، لباس رزم و جنگ است، باید در مقابل نغمه های ناجور دفاع کند. اگر کسی حکمی برخلاف شرع میگوید باید در مقابل او بایستد و دفاع کند و بگوید: نه، این حکم دین نیست، این راه دین و سخن دین نیست.

اگر کسی ادعا می کند- که خدای ناخواسته - من امام زمانم، در برابر او بایستد و با او مبارزه بکند و از وجود مقدس امام زمان علیه السلام دفاع کند.

البته در طول تاریخ بیشتر علمای شیعه کسانی بودند که روح جهاد و دفاع و مبارزه از دین داشتند، گرچه دشمن هزاران مطلب پشت سر آنها بگوید.

مستشرقین خارجی، خارجی ها و نانخورهای آنها و کسانی که مستقیم یا

ص: 202

غیر مستقیم استعمارگرها به آنها پول می رساندند، در کتاب هایشان به علامه مجلسی رحمه الله فحش و ناسزا می نویسند.

چرا چنین می گویند؟ مگر علامه مجلسی رحمه الله مال و ثروت زیاد داشته، پول مردم را برده و به کسی خیانت کرده است؟ نه، می گویند: مجلسی با مخالفان دین مبارزه می کرده است، چرا باید به این سرسختی با آنان مبارزه کند؟

آری، گناه علامه مجلسی رحمه الله این بوده که مدافع حریم مقدس اهل بیت علیهم السلام و بالأخص وجود مقدس امام الزمان علیه السلام بوده است. وگرنه ما کدام انسانی پرکاری در دنیا نظیر علامه مجلسى رحمه الله داریم؟

پس اگر کسی در راه علم و دانش و رشد و پیشروی مردم این قدر زحمت می کشد، بی حساب باید به او فحش داد.

برخی از مردم می گویند: آقا به ادیسون خیلی باید دعا کرد.

بعضی می گویند: جای ادیسون بهشت است.

مگر ادیسون چه کار کرده است؟ او یک مطلب علمی را فهمیده که دست خودش نبوده، آب در اختیار خدا بوده و خدا آب را آفریده و نیروی الکتریسیته را در آب قرار داده، نه ادیسون بنده خدا. خداوند مغز متفکر را به او داده، چشم بینا، گوش شنوا، فکر و حساسیت علمی را به او داده است. مواد اینها از خداوند متعال است، آن وقت شما می گویید: جای ادیسون بهشت است.

اما علامه مجلسی رحمه الله با این همه زحمات - العياذ بالله - آن نسبت ها را به او می دهند. شما در دنیا یک نفر مانند علامه مجلسی رحمه الله پیدا کنید. دومی او را پیدا کنید که این قدر کار و تلاش و کوشش کرده باشد. خود مستشارهای خارجی می نویسند: علامه مجلسی رحمه الله مرد متحجری بوده، برای این که در هزار

ص: 203

فاحشه خانه را در اصفهان بست، اما آدم عالم و اهل تحقیق بوده است.

از طرفی آن گونه می گویند و از طرف دیگر این گونه.

کوتاه سخن این که این ها نمونه هایی از علمای شیعه هستند؛ کسانی که همواره مشغول رزم و دفاع و جنگ بودند تا از این دین مقدس و از این راه عالی الهی دفاع کنند.

به راستی اینان چه جایگاهی در پیشگاه خدا دارند؟ به خدا سوگند! خداوند هر مقامی ما تصور کنیم به مجلسی داده باشد باز هم مقام مجلسی بالاتر از این حدهاست، چون ما نمی دانیم خدا چه مقامی به ایشان داده است.

آری، علمای شیعه کسانی هستند که از دین امام زمان علیه السلام با حجت های الهی؛ یعنی با برهان و دلیل دفاع می کنند. کتابهای علمای بزرگ اسلام را ملاحظه کنید از دلیل و برهان پر هستند، بنا نیست بدون دلیل حرف بزنند، آن چه میگویند مستند است.

نجات دهندگان

والمنقذين لضعفاء عباد الله من شباك إبليس ومردته ومن فخاخ النواصب.

کار دیگر علمای شیعه این است که باید مردم را از دام شیطانها نجات بدهند؛ یعنی در هر گوشه ای که شیطان دامی پهن کرد باید علمای شیعه بایستند و مردانه با آن مخالفت کنند و نگذارند ضعفای شیعه و آدم های ساده شیعه در دام این شیطان ها بمانند.

بعضی از کارها دام شیطانی است، دام شیطان به وسیله های مختلف پهن

ص: 204

می شود. امام صادق علیه السلام باید این دام را معین کنند که دام شیطان و ابلیس است، نگاه باید از سر راه جوانان مردم برداشته شود.

به راستی آیا برای تشخیص این دام ها عقل امام صادق علیه السلام بهتر می رسد یا عقل دیگران؟

سخن امام صادق علیه السلام باید در اعماق مغز و فکر ما جا بگیرد یا سخن دیگرانی که هویت شخصی ندارند؟

در این موارد است که عقل باید حکومت کند. انسان های عاقل باید با عقل و خرد صحبت کنند که آن راه، درست است یا این راه؟

علمای شیعه کسانی هستند که دام های شیطانی را که یکی پس از دیگری به شکل های مختلف سر راه مردم انداخته می شود، شناسایی می کنند و به مردم میگویند که این دام است، حواستان را جمع کنید و فریب این دام ها را نخورید.

ممکن است از گوشه و کنار صداهایی که شما دوست بدارید بلند بشود، اما می خواهند شما را در دام بیندازند.

برای مثال می گویم: روزهایی که بچه ها به مدرسه یا مکتب نمی رفتند و این گونه تعطیلی ها را نداشتند و برای تفریح به باغها، پارکها و ... نمی رفتند، تفریح آنها در خانه بود. آنها غربالی را وسط حیات خانه می گذاشتند و چوب زیر آن قرار می دادند و طنابی به کمر این چوب می بستند و مقداری دانه زیر این غربال می ریختند و خودشان در گوشه ای پنهان می شدند و سر طناب هم در دست داشتند، آن گاه از آن پشت، جیک جیک می کردند تا این گنجشک های زبان بسته به هوای آن صدا بیایند. این صدای جیک جیک هم مثل صدای اسلامی است که بعضی ها صدا میکنند که اگر بخواهید به خدا برسید از راه موسیقی باید برسید.

ص: 205

این همان صداست. این جیک جیک است، اما جیک جیک واقعی گنجشک نیست؛ بلکه حقه بازی است.

گنجشک های زبان بسته نیز در پی این صدا می آمدند، به خیالشان که این جا گنجشک وجود دارد تا چشم آنها به دانه می افتاد زیر غربال می رفتند تا دانه ها را بخورند. در این هنگام بچه ها طناب را می کشیدند و غربال روی سر اینها می افتاد و این زبان بسته ها زیر غربال جیک جیک می کردند. آن گاه بچه ها گنجشک ها را می گرفتند و به آنها رحم هم نمی کردند که سرش را ببرند، بلکه سرش را می کندند و پوستش را میکندند و کباب میکردند و می خوردند.

این مثل، مثل ما مردم است. علمای شیعه از دور می گویند: عزیزم! این غربال است، این دام است، این دانه ها را برای شکم تو نریخته اند که سیر بشوی؛ بلکه برای سیر شدن شکم خودشان ریخته اند، حواس خودتان را جمع کنید تا ببینید سر طناب دست چه کسی است و کجا دارد می برد؟

این وظیفه یک عالم شیعه است که مردم را از شباک و دام های شیطانی آگاه کند و به آنها بگوید: از این راه نرو؛ این راه خطر است.

آگاه کنندگان

آن گاه امام هادی علیه السلام در ضمن بیان ویژگی دیگر، جمله خیلی زیبا می فرمایند:

و مِن فِخاخِ النَّواصِبِ؛

عالم شیعه کسی است که مردم را از دام های شیطانی و از دام هایی که نواصب و دشمنان علی بن ابی طالب علیهما السلام سر راه او پهن می کنند، آگاه کند.

مردم! حواستان را جمع کنید! دشمنان علی بن ابی طالب علیهماالسلام به اسم دین،

ص: 206

شما را نابود می کنند. وهابیت عربستان سعودی که با بی دینی نمی خواهد شیعه را نابود کند، با نام دین می خواهد شیعه را نابود کند.

نواصب و دشمنان علی بن ابی طالب علیهماالسلام که مصداق کامل آن وهابیت عربستان سعودی است، چه قدر برای مبارزه با شیعه و کوبیدن راه تشيع سرمایه گذاری می کنند.

مناظرهای شنیدنی

چندی پیش همراه رفقا در مسجد قبای مدینه منوره بودیم، من با لباس روحانیت و عمامه بودم. سه نفر از همین سنی های وهابی نیز نشسته بودند تا من وارد شدم، یکی از آنها بلند شد و کنار من آمد و با آن لحن کثیف خود به من گفت: لعنة الله على الشيعة؛ لعنت خدا بر شیعه.

گفتم: لعنة الله عليك وعلى أبيك وعلى أولادك إلى يوم القيامة.

تا من چنین گفتم، گفت: أنت مشرک؛ تو مشرک هستی.

گفتم: من مشرک هستم و تو مسلمان! رفتار یک مسلمان باید این گونه باشد، خیلی خوب من مشرک هستم. چرا ما مشرک هستیم؟

می گویند: چون این ها عوض خدا، مهر را می پرستند. آیا راست می گویند؟! شما مهر می پرستید؟!

دیدید اینها چه قدر حرام زاده و بد جنس هستند. البته حرام زاده به معنای عرفی نه شرعی.

گفتم: حالا من مشرک هستم تو مسلمانی! آیا این اخلاق اسلامی است که تو من رفتار میکنی؟ من وارد مسجد شدم، تو میگویی: «لعنة الله على الشيعة».

ص: 207

گفت: چون شما مشرک هستید.

گفتم: ما مشرک هستیم؟! چرا شما به پادشاه خودتان توهین می کنید؟! اگر ما مشرک هستیم، قرآن کریم می فرماید: « إِنَّمَا اَلْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا يَقْرَبُوا اَلْمَسْجِدَ اَلْحَرامَ »(1)، «مشركان نجس هستند نباید وارد مسجد الحرام شوند». چرا حکومت شما ما را به مسجد الحرام راه میدهد؟ چرا به پادشاه خودتان اهانت میکنید؟

تا ما این حرف را زدیم، اینها دو پا داشتند و چهار پای دیگر هم قرض گرفتند و الفرار.

به راستی این چه نوع دشمنی است؟ کجای ما مشرک است؟ ما چه خدایی غیر از خدای این عالم را می پرستیم؟!

آری، این ها دانه است، می خواهند از راه مذهب، یک مذهب و یک راه حق را از بین ببرند. سیاست دشمنان اسلام و برنامه های آنها چنین است.

امروز ما و نسل جوان ما باید حواسشان جمع دام های شیطانی باشد. دیروز تلویزیون، سنی ها را در مسجدشان نشان می داد. آنها در مسجد تنبک می زدند، روی تنبک نوشته بود: «یا هو، لا إله الاالله محمد رسول الله». .

راستی جا قحطی بود، جای دیگر نمی شد نوشت: «لا إله إلا الله، محمد رسول الله» روی تنبک باید بنویسند؟ نمی شد روی تابلو بنویسند و بالای سرشان بگذارند تا ما بفهمیم اینها مسلمان هستند.

این ها دانه های شیطان است؛ یعنی عالم شیعه همانند عالم سنی نیست که اجازه بدهد در این جا بنویسند: «لاإله إلاالله». عالم شیعه از دین خدا دفاع می کند و می گوید: مقام پروردگار و مقام عالی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بالاتر از این است که نام

ص: 208


1- سوره توبه آیه 28.

مبارک آنها را در این جا بنویسند. این امتیاز یک عالم شیعی است.

این ها دام های نواصب است که می خواهند با این وسیله شما را به طرف وهابی گری بکشند. این همان دانه هاست که سرریسمان دست آمریکاست و غربالی هم که روش تنبک می زدند، عین همان غربال های ماست، منتها آن غربال ها سوراخ سوراخ است و روی این پوست آهو کشیده شده است.

ارتداد مردم

آن گاه امام علیه السلام می فرماید:

ما بَقِيَ أَحَدٌ إِلاَّ اِرْتَدَّ عَنْ دِينِه؛

اگر این گونه علما در زمان غیبت امام زمان علیه السلام نبودند تمام مردم از دین خدا بر می گشتند.

آری، مردم ساده اند، بیچاره ها نمی دانند اگر کسی به آنها نگوید، متوجه نمی شوند. حق هم دارند ما موظفیم آنها را آگاه کنیم. لباس ما لباسی است که باید آنها را آگاه کنیم، لباس ما حكم چراغ قرمز یا چراغ سبز راهنمایی و رانندگی را دارد، اگر اشتباهی راه رفتند، ما باید به آنها آگاهی بدهیم.

ناخدایان کشتی

امام علیه السلام در ادامه می فرماید:

وَ لکِنَّهُمُ الَّذینَ یُمسِکُونَ اَزِمَّهَ قُلُوبِ ضُعَفاءِ الشّیعَهِ ؛(1)

زمام عقل وفکر شیعه باید در دست علما باشد که مانند ناخدایی که سکان کشتی باید در اختیارش باشد تا این کشتی غرق نشود.

ص: 209


1- منبع این روایت گذشت

روایتی دیگر در نقش عالمان شیعه

روایت دیگری درباره علمای شیعه بخوانم، امام صادق علیه السلام می فرماید:

علماء شیعتنا مرابطون بالثغر الذي يلي إبليس وعفاريته يمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شیعتنا وعن أن يتسلط عليهم إبليس وشيعته؛(1)

علمای شیعه در کمین گاه هایی مرزبانی می کنند که شیطان و یارانش می خواهند از آن راهها، ضعفای فکری شیعه را گمراه کنند و این علمای شیعه اند که مانع تسلط آنها می شوند.

پس آن چه بیان شد صفات علمای شیعه است. البته مردم نیز در زمان غیبت وظیفه دارند. آنان وظیفه دارند به سخنان علما و دلسوزان واقعی خودشان گوش فرا دهند.

قضیه ای جالب

روشن است که در این مورد لباس مطرح نیست؛ بلکه برای ما واقعیات مطرح است. افراد بسیاری لباس پوشیده اند و این دلیل بر حقانیت آنها نمی شود. حدود 18 سال پیش که مرحوم حاج آقای ما رضوان الله عليه(2) تازه از دنیا رفته بودند، قضیه ای برای من اتفاق افتاد. وقت ظهر بود، وقتی از خانه بیرون آمدم، دیدم کنار در مسجد یک سرهنگ تمام ایستاده و لباس خیلی عجیب و قیافه ای خیلی عجیب دارد.

گفت: سلام عليكم حاج آقا؟

ص: 210


1- بحارالانوار: ج 2 ص 5.
2- آیت الله حاج سید عطاءالله فقیه امامی قدس سره متوفای 1387 ه ق

گفتم: سلام علیکم، احوال شما.

سرهنگ تمام است. بالاخره یک مقامی است. ما به او خیلی احترام کردیم؛ احترام انسانی

گفت: با شما کاری داشتم.

گفتم: بفرمایید!

تا گفت: «با شما کاری داشتم»، من از طرز شروع صحبت فهمیدم که چیزی از این سرهنگ تمامی باید کم باشد.

گفتم: بفرمایید؟

گفت: حقیقت این است که از تهران دارم می آیم تا به شیراز بروم، با خانواده ام بودم و مقداری پول - هجده هزار تومان - در جیب من بود که دزد زد و من هم با خانم خودم سر راه هستم و از خانم خود هم خیلی خجالت میکشم، چه کار بکنم؟ خواستم ببینم شما کمکی به من می کنید؟

گفتم: بله.

من تا آخر خط رفتم، چرا که ما در این کارها پیر شده ایم. گفتم: بله، کاملا در خدمت شما هستم بفرمایید.

گفت: در هر صورت ما یک مقدار پول حداقل ده، دوازده هزار تومان احتیاج داریم تا به شیراز برسیم و برگردیم.

گفتم: من برای شما در کار می توانم انجام بدهم، ماشین شما کجاست؟

گفت: چهارباغ.

گفتم: رفقای من همین الآن این جا هستند، ماشین دارند، سوار ماشین من می شویم و با هم می رویم و خانم شما را بر می داریم و می آییم منزل ما، بعد من

ص: 211

هر مقداری پول خواستید در اختیار شما می گذارم.

گفت: نه، من طوری هستم که از خانمم خجالت میکشم.

گفتم: طوری نیست، من می آیم و دعوتش میکنم.

حالا او می گفت که خجالت میکشم و از ما اصرار که نه ما می خواهیم بیاییم و دعوتشان کنیم. دید نه، مثل این که ما رها نمی کنیم.

گفت: خیلی خوب حالا بفرمایید تا برویم.

ماهم یکی از رفقا را صدا زدیم که همین نزدیکیها مغازه دارد و سوار ماشین او شدیم و به اتفاق این آقا رفتیم تا سر چهار راه تختی، وقتی به چهار راه تختی رسیدیم او گفت: حاج آقا!

گفتم: بله.

گفت: ممکن است فقط یک پول ناهاری به ما مرحمت کنید تا ما مرخص شویم.

گفتم: خوب، خانواده شما.

گفت: حقیقت این است که شغل من ارتشی نیست، این لباس را پوشیدم برای این که بالاخره یک نانی در بیاورم.

گفتم: خوب، مرد حسابی این را از اول میگفتی.

گفت: فکر کردم که شما می گویی بیا برویم هنگ، آن وقت دیگر اسباب دردسر می شود، می بینم که شما به من «نه» نگفتید، حالا چیزی به ما بده تا به کارهایم برسم.

گفتم: خیلی معذرت می خواهم ما پول آن جوری نداریم.

گفت: خیلی خوب التماس دعا و زود فرار کرد تا گرفتاری پیش نیاید.

ص: 212

بنابراین آن کسی که دروغی آمده و یک لباس ارتشی پوشیده تا برای خود دکان باز کند، موجب نمی شود من به هر ارتشی بی اعتنایی بکنم و بگویم: این هم همان است. می خواهم بگویم: لباس مطرح نیست. امام صادق علیه السلام می فرماید: علماء شیعتنا؛ یعنی عالم واقعی، او را خودت تشخیص بده، هر کسی را تشخیص میدهی، عالم واقعی شیعه است، همان طور که او دارد راهنمایی می کند، وظيفة من و شما این است که حرف او را بپذیریم.

بنا بر آن چه گفته شد یک وظیفه برای علما است که از وجود مقدس امام زمان علیه السلام و دین و راه آن حضرت دفاع کنند و مردم را متوجه نمایند که دام هایی سر راه آنهاست. مردم نیز باید بپذیرند، نه این که بایستند و بحث کنند؛ چرا که این عالم 50 سال درس خوانده حالا سر کارش با یک جوان 16 ساله است که آقا چرا چنین و چنان است. به او می گوییم: این مطلب طبق روایت و حديث است.

پس جوان ها باید حداقل پیش خودشان بگویند: این عالم نیز مثل یک طبیب است، همین طور که طبیب به من می گوید: این قرص را باید بخوری، من نمی گویم: چرا؟ و من بعد از 50 سال زحمت کشیدن در این مسیر، پیش طبیب رفتم و مثل عبد ذلیل در مقابل او ایستادم، هر چه می گوید، میگویم چشم!

می گوید: آب دیر بخور، بعد از یک ساعت از غذا آب بخور! چشم.

این قرص را بخور! چشم.

این گونه استراحت کن! چشم.

این وقت از خواب بیدار مشو! چشم.

دیگر در برابر او لجاجت نمی کنم که به چه دلیل؟ وگرنه هر چه دلت

ص: 213

می خواهد انجام بده.

آن عالم دینی نیز تو را راهنمایی می کند، هر چه گفت باید بپذیری وگرنه هر کار دلت می خواهد انجام بده، مهم نیست.

پاداش هدایت گران

اینک دو آیه از قرآن کریم بخوانم و سخنم را خاتمه بدهم و این که می گویم: اگر کسی در برابر عالم دینی ایستاد و به سخن او گوش فرا نداد، هر کاری می خواهد انجام دهد، این مطلب را هم از خودم نمی گویم؛ بلکه قرآن کریم چنین می فرماید. از این رو کسی نرنجد. قرآن کریم در سوره نمل می فرماید:

« مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ »(1)

علمایی که مردم را راهنمایی می کنند هم چون حسنه است که به معنای علم آموزنده است. بنا بر این آن عالمانی که به مردم علم یاد بدهند و موجب نجات آنها بشوند، این حسنه است، خداوند ده برابر به آنها ثواب میدهد و روز قیامت از آن ناراحتی عجیب آن روز در امن و امان خواهند بود.

آن گاه خداوند متعال می فرماید:

« وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ »(2)

اما آن افرادی که به مردم راه بد یاد دادند و مردم را به آتش کشیدند به رو در آتش جهنم می افتند، آیا جزای این ها غیر از این است؟

ص: 214


1- سوره نمل آیه 89
2- همان آیه 90

اینان مردم را به آتش کشیدند، خدا هم آنها را به آتش می کشد و به رو آنها را در آتش می اندازد.

می خواهم بگویم: ببینید چه قدر بد است که کسی جوان های مردم را گمراه کند و راه آتش و جهنم را به اینان یاد بدهد؟! وقتی این جوان ها در پی این راه رفتند سرشان به سنگ خواهد خورد و پشت کسانی که این راه ها را بر آنان باز کردند ناله و نفرین خواهند کرد. سپس می فرماید:

« إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَها »

ای مردم! من مأموریت دارم که خدای این خانه کعبه را بپرستم، کار را من انجام می دهم.

« وَ اُمِرْتُ أنْ أکُونَ مِنَ المُسْلِمِینَ »

من مأمورم مسلمان باشم.

آن گاه به وظیفه دیگر اشاره می کند و می فرماید:

« وَ أَنْ أَتْلُوَا اَلْقُرْآنَ »؛

وظیفه من این است که قرآن بخوانم و شما مردم را راهنمایی کنم.

« فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ »؛

هر کس پذیرفت، پذیرفت، به نفع خودش کار کرده است.

« وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِينَ »(1)

و هر کس هم گمراه شد و این قرآن را نپذیرفت، او را رها کن و بگذار در پی کارش برود، بگو: وظیفه من فقط گفتن بود، تو می خواهی بشنوی، می خواهی نشنوی.

ص: 215


1- همان آیه 91 و 92.

حافظ! وظیفه تو دعا گفتن است و بس *** در بند آن مباش که نشنید یا شنید

خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

به این مردم بگو: بنا بود من مطلب را به شما برسانم می خواهید، بپذیرید و می خواهید، نپذیرید. پذیرفتید به نفع خودتان خواهد بود و نپذیرفتید به ضرر خودتان.

آن گاه خداوند متعال در سوره ابراهیم می فرماید:

« إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ »(1)

(حضرت موسی علیه السلام به مردم گفت:) اگر شما و تمام انسان های روی زمین کافر بشوند خدا از همه بی نیاز است.

آری، برای خدا چیزی نمی شود.

گر جمله کائنات کافر گردند *** بر دامن کبریاییش ننشیند گرد

اگر علمای شیعه مردم را راهنمایی کردند و اگر آنها شنیدند به نفع خودشان خواهد بود و اگر مخالفت کردند جز خودشان کسی دیگر ضرر نمی بیند.

پس مقيد باشید که سخن علمای دلسوزتان را در این زمان تحیر و سرگردانی بپذیرید و از سخن حق آنان پیروی کنید تا سعادتمند و پیروز باشید.

توسل به امام حسین علیه السلام

السلام علیک یا مولاي يا أبا عبدالله

چنان چه از روایات استفاده می شود، امام حسین علیه السلام در روز عاشورا سه ساعت با مردم صحبت کردند. البته این گفت و گوها یکنواخت نبود؛ بلکه

ص: 216


1- سوره ابراهیم آیه 8

تکه تکه در سخنانشان می فرمودند:

مردم! من بی جهت به این جا نیامده ام، من برای به دست گرفتن حکومت به این جا نیامده ام، من مال و ثروتی نمی خواهم، من آمده ام شما را متوجه و بیدارتان کنم که به نام دین از دین خارج نشوید.

امام حسین علیه السلام فرمودند:

بل خرجت للأمر بالمعروف والنهي عن المنكر؛

من آمدم شما را از زیر بار ذلت استعمار یزید بیرون بیاورم. حالا آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟

هل من ناصر ینصرني؟

هل من معين يعينني؟

آیا کسی هست مرا یاری کند؟

یک نفر جواب آقا را داد؛ آن چنان با سنگ به پیشانی نازنین آن حضرت زد «فجرى الدم عن جبهته الشريفة»؛ خون از پیشانی آقا سرازیر شد.

آقا خواستند خون ها را پاک کنند، پیراهن را بالا زدند، سفیدی قلب نازنین پیدا شد، ظالمی با تیر سینه نازنین را هدف قرار داد ...

اللهم صل على محمد وآل محمد، نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد و علی و فاطمة والحسن والحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين، اغفربهم ذنوبنا، واستربهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم إمام زماننا، وانصره وانتصربه وعجل في فرجه وظهوره.

ص: 217

ص: 218

گفتار دهم : خودسازی مؤمنان

اشاره

ص: 219

ص: 220

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، وصلى الله على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين واللعن الدائم على أعدائهم ومخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم:

« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * اَلَّذِينَ هُمْ فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ »(1)

10

خودسازی مؤمنان

بحث درباره وظیفه شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. دهمین وظیفه عبارت است از خودسازی مؤمنان در زمان غیبت؛ یعنی افرادی که به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام علاقه دارند و می خواهند حکومت عادلانه و برحق این خاندان به وسیله امام زمان ارواح العالمين له الفداء ثابت و مستقر بشود، باید خودشان را بسازند و برای چنین حکومت و چنین تشکیلاتی آماده کنند.

این مطلب از روایات متعددی استفاده می شود که اینک چند روایت را در این

ص: 221


1- سوره مؤمنون آیه های 1 و 2.

زمینه بیان می نمایم تا راه سخن باز شود و - إن شاء الله - مطالبی که باید گفته شود، بیان نمایم. علامه مجلسی رحمه الله روایتی را در کتاب «بحارالانوار» آورده اند که امام صادق علیه السلام می فرمایند:

نَفَسُ المَهمومِ لَنا المُغتَمِّ لِظُلمِنا تَسبیحٌ ،و هَمُّهُ لِأَمرِنا عِبادَهٌ ،و کِتمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ فی سَبیلِ اللّهِ(1)

امام صادق علیه السلام در این روایت زیبا چند موضوع را بیان فرمودند. بحث ما روی یک نکته از این سه مطلبی است که امام صادق علیه السلام می فرمایند:

وَ هَمُّهُ لأَمْرِنَا عِبَادَةٌ.

یکی از عبادت ها برای امت و شیعیان ما همت گماشتن برای امر ماست؛ یعنی همت به امر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام عبادت است، آن کاری که این خاندان می خواهند انجام دهند، اجرای عدالت در میان مردم جهان و اصلاح شدن آنهاست.(2)

حالا هر کدام از شیعیان علاقمند به این خاندان، همت گذارند تا حکومت عدل این خانواده که خوبی و اصلاح جامعه است به خود شکل بگیرد؛ این کار آنها عبادت است.

یعنی وظیفه ما در زمان غیبت این است که خودمان را اصلاح کنیم و البته درست است که می گویند: وقتی امام زمان علیه السلام ظهور می کنند جهان از ظلم و جور پر شده است، اما این ظلم و جور خود به خود و به دست کفار و آدم های بی دین

ص: 222


1- بحارالانوار: ج 72 ص 83. این حدیث در کتاب اصول کافی: ج 2 ص 226، امالی شیخ مفید: ص 338، امالی شیخ طوسی: ص 115، وسائل الشيعه: ج 15 ص 249 نیز آمده است.
2- علامه مجلسی رحمه الله در تفسیر این فراز می فرماید: اهتمام او برای خروج حضرت امام مهدى علیه السلام و سعی و تلاش برای انجام آن و دعا برای ظهور آن حضرت. (بحارالانوار ج 72 ص 83)

به وجود می آید، ما دیگر نباید ظلم و جور، ستم، گناه و امثال آن را اضافه کنیم.

پاسخ از یک شبهه

البته تا این ساعت حتی یک عالم شیعه و یک نفر شیعی مذهب نه جایی گفته و نه جایی نوشته است که ما باید گناه کنیم تا جهان از ظلم و جور پر بشود و امام زمان علیه السلام ظهور کند.

این سخن معقول نیست و به ذهن درست در نمی آید که مسلمانی که می گوید: «أشهد أن لا إله إلا الله» چنین عقیده داشته باشد؛ دستی دستی باید گناه و معصیت کنیم تا امام زمان علیه السلام بیاید.

این حرف غلطی است، انسان نمی تواند درباره یک مسلمان چنین بگوید؛ بلکه امکان ندارد که یک روح اسلامی چنین حرفی بزند، حتی یک آدم عاقل بی دین و خالی از مذهب نیز چنین حرفی نمی زند.

این سخن مثل این است که کسی بگوید: ما دو سال دیگر میخواهیم خانه خود را خراب کنیم و از نو بسازیم. حالا برای چه صبر کنیم تا بلدوزر آن را تخریب کنند، کم کم خودمان زیر پایه های دیوار آب میگذاریم؛ یا مثلا با تیشه ای دیوار را سوراخ می کنیم، همین طور به تدریج خودش خراب می شود، چون می خواهیم ساختمان جدیدی بنا کنیم.

این کار معقولی نیست. پس چگونه ممکن است یک انسان متدین در عالم پیدا بشود و بگوید: ما باید گناه کنیم تا در اثر گناه زیاد ما، امام زمان علیه السلام ظهور کنند؟!

این سخن درستی نیست، مواظب باشید که خدای ناخواسته شما به زبانتان

ص: 223

جاری نکنید که بگویید برخی این حرفها را می زنند،(1) آن وقت گناهش گردن شما را می گیرد.

برادران عزیز! آقایان بزرگ ترها! قرآن می فرماید و سخن قرآن شوخی نیست، می فرماید:

« إِنَ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً »(2)

در روز قیامت آن چه چشم شما دیده یا گوش شما شنیده و آن چه زبانتان گفته، و آن چه بر قلبتان خطور کرده مورد سؤال واقع می شود.

یعنی در روز قیامت می گویند: این حرفی که زدی چه بود؟ کجا بود؟ برای چه گفتی؟ چه کسی نوشته بود؟

مو به مو روی این مطالب بررسی می کنند. مسئله شوخی نیست که ما هر چه از دهانمان در آمد بگوییم و به اشخاص نسبت دهیم و خیلی ساده از کنارش بگذریم. حواستان را خیلی جمع کنید که چه می خواهید بگویید.

گاهی می بینید - خدای نکرده - به یک عالم شیعی اهانتی می کنید و این عالم در روز قیامت پیش روی شما می ایستد و می گوید: من کی این حرف را زده بودم؟ كجا گفته بودم؟

تا جایی که در روایات ما آمده است که اگر شما مطلبی را به کسی نسبت دادید که فلانی در کتابش این طور نوشته است، در روز قیامت کتاب را می آورند و می گویند: فلان مطلب را به فلان کتاب نسبت دادی، کجا نوشته شده است؟

آدم باید چه کار کند؟ این جاست که شرمنده می شود.

ص: 224


1- در آن زمان این اتهام را برخی نابخردان به بعضی از گروه ها می زدند و شایع هم شده بود. (م)
2- سوره اسراء آیه 36

البته ممکن است مثلا سر زبان ها بگویند: بله، فلان آقا گفته که اگر ما بخواهیم امام زمان علیه السلام ظهور کنند باید گناه کنیم تا امام زمان علیه السلام ظهور نمایند. این آقا این حرفها را کجا نوشته بود؟ چه کسی گفته بود؟ کجا گفته بود؟

شما می گویید: من از کسی شنیدم. آن جا که این حرفها را قبول نمی کنند، آن جا، جای سختگیری است و مو را از ماست می کشند. قرآن کریم می فرماید:

« فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ »(1)

آری، از کسی نمیگذرند، به خصوص که مسئله حق الناس باشد. البته ممکن است اگر انسان در نماز اندکی کاهلی کرده باشد و امثال ذلك خدا می گذرد - ولی ما به خدا وعده نمی توانیم بدهیم که صد در صد از ما بگذرد، گاهی شاید هم نگذرد، اختیار دست خداوند است- اما درباره حق الناس به طور مسلم خدا نمی گذرد؛ چرا که مردم خودشان می آیند و آن را مطالبه می کنند که آقا! ما از شما طلبکاریم کی؟ کجا؟ چه طلبی؟

می گوید: مگر آن روز در مسجد کنار برادرت نشسته بودی و با هم صحبت می کردید گفتید: فلانی در فلان دار و دسته است. من کی در آن دار و دسته بودم؟ من کی با آنها بودم؟ كجا؟ چه کسی؟ کی من با آن دار و دسته بودم؟ آن وقت آدم باید چه پاسخ بدهد!

ص: 225


1- سوره زلزال آیه 7 و 8

ندامت در روز قیامت

متأسفانه گناه روزمره امروز جامعه ما همین است که نفهمیده و نسنجیده مطلبی را می گویند، می فرمایند: از چیزهایی که در روز قیامت است، مسئله ندامت و پشیمانی است. روز قیامت، روز پشیمانی و ندامت است؛ یعنی انسان در آن روز پشیمان می شود که چرا این حرف را زده است؟ اگر چنین سخنی را نگفته بودم چه طور می شد؟ انسان در آن روز خودش را سرزنش می کند که چرا گفتم.

بنا بر این ما باید خود را برای آمدن حضرت ولی عصر علیه السلام بسازیم و اصلاح کنیم، نه این که فاسد بشویم. امام صادق علیه السلام می فرماید:

کسی که همتش آن باشد که امر ما خاندان و حکومت ما -که حکومت عدل و رهایی انسان هاست - تحقق پیدا کند، این عبادت است.

پس اگر من خودم را جوری تربیت کردم که در موقع ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام بتوانم در مقابل مشکلات صبر کنم، حرف زشت نزنم، غیبت نکنم، تهمت نزنم، مال مردم را از بین نبرم، این عبادت است و این وظیفه ماست که خودسازی کنیم.

یعنی در همین زمان نیز که جوامع بشری به سوی فساد می روند، اگر می توانستیم جلوی آنها را بگیریم و آنها را هم اصلاح کنیم، چه بهتر و اگر نتوانستیم خودمان را فراموش نکنیم، بلکه خودمان را اصلاح کنیم.

ص: 226

نگاهی به علایم ظهور حضرت مهدی علیه السلام

در روایت دیگری که در این زمینه آمده است، امام صادق علیه السلام سخنی به محمد بن مسلم می فرمایند. محمد بن مسلم یکی از اصحاب با وفای امام صادق علیه السلام است. آن حضرت به او علاقه مند بودند و بیشتر روایاتی که از امام صادق علیه السلام نقل شده توسط محمد بن مسلم و ابا بصير نقل شده است. در این روایت محمد بن مسلم گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمودند:

إِنَّ قُدَّامَ الْقَائِمِ عَلَامَاتٍ تَكُونُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛

قبل از آمدن حضرت مهدی علیه السلام علامتها و نشانه هایی وجود دارد که اینها خیلی مهم اند.

محمد بن مسلم می گوید: من عرض کردم: آقا آن علامت ها کدامند؟

فرمودند:

قول الله عز وجل: « وَ لَنَبْلُوَنَّکُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالَّثمَرَاتِ وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ »(1)

خداوند فرموده که ما مردم را به گرسنگی آزمایش می کنیم. در آخر الزمان وضعی به وجود می آید که مردم گرسنه می شوند، خوف و ترس آنها را فرامی گیرد، جنگ آنها را تهدید می کند، کشته شدن افراد آنها را می ترساند، بلاها و مصائب از اطراف برای مردم فرو می ریزد، اما این ها باید صبر کنند که « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ ». هر کس در لابه لای این امواج فتنه صبر کرد به او بهشت را مژده بدهید.

ص: 227


1- سوره بقره آیه 155.

آری، باید مردم صبر کنند، و خودشان را از نظر اخلاقی بسازند، نباید مأيوس بشوند و بگویند: دیگر نمی شود در این جامعه خودمان را بسازیم.

انسان در هر فرصتی و در هر حالی و در هر وضع و شرایطی می تواند خودش را عوض کند و آن گونه که خدا می خواهد بسازد. اگر تمام وجود انسانی گناه ومعصیت و خلاف کاری باشد، رحمت الهی بالاتر از آن است، از این رو می تواند خودش را عوض کند، بودن گناهان مانع از عوض شدن انسان نیست. هر چه یک انسانی کثیف باشد سرانجام آب او را پاک می کند و نمی تواند بگوید: ما که یک سال حمام نرفتیم و کثافت روی کثافت آمده دیگر نمی توانیم خودمان را پاک کنیم.

قرآن می فرماید: این مسائل پیش می آید؛ گرسنگی، تشنگی، جنگ، تورم، ناراحتی، امراض و بیماری های فوق العاده، اما « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ »

سخن بعدی خیلی جالب است، می فرماید:

« وَ لَنَبْلُوَنَّکُم » يعني المؤمنين قبل خروج القائم « بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ » بغلاء أسعارهم؛

مردم گرفتار ترس از پادشاهانشان می شوند. این ها مبتلا به گرسنگی و غلاء می شوند.

غلاء یعنی چه؟

غلاء یعنی گرانی. کلمه «اسعار» جمع «سعر» است؛ یعنی قیمت ها. در آن زمان قیمت های اجناس مدام بالا می رود، مردم نمی توانند اقلام مورد نیاز خود را تهیه کنند. این پیش بینی شده که روزی خواهد آمد که مردم همه چیز در زندگی دارند، و اما قحطی است، چرا؟

ص: 228

وقتی دنیا از میوه، گوشت، برنج، روغن امثال آن پر باشد، اما قیمت ها بالا باشد و درآمد مردم کم، آیا می توانند جنسی بخرند؟ می توانند زندگی کنند؟

قحطی همیشه این گونه نیست که نان و آب و گوشت پیدا نشود. قحطی آن است که جنس پیدا بشود و انسان نتواند آن را تهیه کند. تازه درد بی درمان بدتری وجود دارد برای این که به بچه که نمی شود فهماند که قحطی و گرانی است.

خدا میداند بعضی وقتها من فکر می کنم که به برخی از این مردم بی چاره بندگان خدا چه قدر سخت میگذرد؟ بچه های این ها به بازار می روند و این میوه ها و گوشت فراوان و انواع شیرینی ها، لباس های عالی و انواع کفش ها را در مغازه ها می بینند، وقتی نمی توانند بخرند بچه ها می گویند: در بازار وجود دارد چرا نمی خرید؟ حالا پدر این خانواده چگونه به پسر 5 ساله خودش بفهماند که درآمد من آن قدر نیست که من این کفش و این لباس را برای تو بخرم.

به راستی این پدر چه می کشد؟ چه قدر خجالت می کشد؟ و چه قدر ناراحت می شود؟ تصور این برای ما ممکن است؟! چرا که ماها می توانیم، متأسفانه آن بیچاره ها و بنده های خدا، ضعیف و مستمند جامعه- مخصوصا کسانی که آبرومند هستند و چیزی نمی خواهند بگویند -در این ماه مبارک رمضان، چگونه زندگی می کنند. در این شب عیدی چه قدر سخت است؟

این روایت چهارده قرن پیش بیان شده است و مال امروز نیست. امام علیه السلام این طور معنا می کند و می فرمایند:

وَالْجُوعِ بِغَلآءِ أَسْعارِهِمْ؛

مردم گرفتار گرسنگی می شوند.

برای این که نرخها بالا می رود، نه این که چیزی نباشد؛ بلکه هست، این دو

ص: 229

درد است: یکی درد گرسنگی و دیگری درد خجالت و شرمندگی. وقتی نیست می گویند: «نیست»، اما وقتی باشد و نتواند بخرد ببین چه قدر مشکل است.

آن گاه می فرمایند:

« و نَقْصٌ مِنَ اَلْأَمْوَالِ » قال: کساد التجاراة وقلة الفضل؛(1)

اموال مردم نیز کم می شود، برای این که تجارت کساد می شود و درآمدها کم و به تدریج مال مردم از بین می رود.

یعنی ناچارند که هر چه که ذخیره کرده اند بخورند و مایه از بین می رود. ناگزیر مغازه، ماشین و فرش زندگی خود را می فروشد برای این که بتواند برای زن و بچه اش نان بیاورد. می دانید هم اکنون مردم این گونه هستند.

خلاصه این که « وَ بَشِّرْ الصَّابِرِينَ » عند ذلك.

به کسانی که در این مصائب صبر می کنند، آمدن امام زمان علیه السلام را بشارت بده که - إن شاء الله - فرج آن بزرگوار نزدیک است و آن وعده هایی که داده شده است، حق است و ما به آنها می رسیم، اما تنها به دست توانای حضرت مهدی علیه السلام

آن گاه می فرمایند:

فَالْزَمُوا اَلْأَرْضَ وَ لاَ تُحَرِّکُوا یَداً ولا رِجلاً

وقتی کار به این جا کشید و چنین روزگاری شد، ملازم خانه باشید و دست از پا خطا نکنید و به اصلاح خودتان بپردازید.

وظیفه فعلی ما این است که به نقص خودمان بپردازیم و آن را برطرف کنیم تا - إن شاء الله - زندگی هایمان نیز اصلاح بشود. قرآن کریم می فرماید:

ص: 230


1- الإمامة والتبصرة: ص 129، کمال الدین و تمام النعمة: ص 649، بحارالانوار: ج 52 ص 202.

«اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ»؛(1)

مردم تا خودشان را عوض نکنند زندگی برایشان عوض نمی شود.

واقعا بعضی از ما، مردم بدی هستیم؛ به هم دیگر ظلم و تعدی می کنیم، ما حاضریم به هر منفعتی که می خواهیم برسیم و به طرف ما هر ظلمی که می شود، بشود. /

برای مثال، بعضی از مردم این طورند که به همسایه او هر چه می شود مهم نیست، می خواهد به کسب و کاسبی خودش برسد. در این صورت خدا به ما مردم رحم می کند؟ اگر ما به دیگران رحم نکنیم، همین طور به ما رحم نمی کنند. در نتیجه مردم مثل زالو به جان هم می ریزند و هم دیگر را نابود می کنند و از بین می برند و از یکدیگر یاد می گیرند و در زندگی مردم آشوب می شود.

بینی و بین الله ما کاری به دیگران نداریم، اما بیاییم زندگی خودمان را بررسی کنیم و ببینم چه اشتباهاتی داریم، نمی شود اشتباه نداشته باشیم، اشتباهات زبانی و عملی داریم، زیر دستانمان را آزار می دهیم، به حقوق زن و بچه توجه نداریم، خانم ها به شوهرانشان توجه ندارند و هم دیگر را اذیت می کنند.

گاهی پسر پیش ما از دست بابا گله می کند و گاهی پدر از دست بچه گله می کند، یا زن از شوهر گله می کند و یا شوهر از زن.

اما این طور نیست که هر دو طرف بی تقصیر باشند، هر دو به جان هم دیگر افتاده اند و دارند هم دیگر را می خورند.

ما سر عقل بیاییم و ببینیم اشتباهاتمان کجاست؟

جوانها یک نوع اشتباهاتی دارند، پیرمردها نوع دیگر. ممکن است من یک

ص: 231


1- سوره رعد آیه 11.

جور حق مردم را از بین ببرم، شما جور دیگر. پس به هر اندازه ای که داخل زندگی خودمان را اصلاح کنیم به همان اندازه زندگی برای ما خوب خواهد شد؛ چرا که اصلاح ممکن است و محال نیست.

شما به منزل تشریف می برید، خانم ها بندگان خدا از صبح تا غروب زحمت کشیده اند و کار کرده اند، شما وارد اطاق می شوی و میگویی: انگار این اطاق بزرگ شده است؟ نه، این همان اطاق قبلی است، چرا بزرگ شده؟ بزرگ نشده؛ بلکه آشغال ها را از خانه بیرون ریخته اند و خانه تکانی کرده اند.

آری، آشغال های وجود را از این دل باید بیرون ریخت تا این خانه باز شود. معنای شرح صدر همین است. حضرت موسی علیه السلام به خداوند متعال عرض می کند:

« رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي * يَفْقَهُوا قَوْلِي »(1)

یعنی خدایا! یک جوری بشود که این کدورتها از دل من بیرون برود.

او چنین نبود، این درس است که به ما می دهند، وقتی این کدورتها، ناراحتی ها، بغض ها، حسدها و کینه ها از دل ما بیرون رفتند، آن وقت زندگی ما اصلاح می شود، مادامی که میکروب در وجود مریض وجود دارد، او ناراحت است، وقتی میکروب از بین رفت مريض، راحت می شود.

برای مثال من پیش دکتر رفتم می گویم: من بی جهت سرفه می کنم؛ سرفه خشک، گاهی مثل این که به حلق من خاک بپاشند یا چیزی بکشند این حلق این طور می شود و سرفه ام می گیرد.

ص: 232


1- سوره طه آیات 28 - 25

می گوید: نه، این بی جهت نیست، سینه تو حساسیت دارد، تا این حساسیت برطرف نشود این سرفه هست. پس باید دارو بخوری تا این حساسیت برطرف بشود.

چندی پیش من در راه رفتن مشکل داشتم، باور کنید شاید ده قدم نمی توانستم راه راست بروم، تمام این صندوق سینه ام درد می گرفت و نمی توانستم قدم بردارم.

وقتی به دکتر مراجعه کردم، گفت: در رگ قلب تو گرفتگی و انسداد دارد و یک رگ هم دارد بازی می کند؛ یعنی بعضی وقت ها می گیرد و بعضی وقتها رها می کند. خون در آن لخته شده باید این قلب شکافته بشود و این رگهای مسدود شده بریده بشود و رگی از پا به آن وصل گردد تا خون جریان پیدا کند.

یعنی مادامی که این انسداد وجود دارد، این رگها خونش بسته شده انتظار نداشته باش یک آدم سالم باشی

اخلاقیات ما هم همین طور است، گرفتار مصائب زندگی، ناراحتی ها، دعواها، داد و فریادهای در خانه و ناراحتی های اعصاب همه به خاطر این است که چیزهایی در این قلب زندگی ما گیر کرده و نمی گذارد این مجرا درست آن طور که باید و شاید خون را رد و بدل کند و آن را باید عوض کرد.

ربا خواری، بد خواهی مردم، فحش دادن به مردم، بدگویی پشت سر آنها، حقد، حسد و کینه همه این ها مثل خون بسته شده ای در رگ هاست که مانع از زندگی انسان هستند، در نتیجه این ناراحتی ها را به وجود می آورد.

ص: 233

استواران در دوران غیبت

روایتی دیگر عرض می کنم و سخنم را به تدریج خاتمه می دهم. امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:

إن إبني هو القائم من بعدي وهو الذي تجري فيه سنن الأنبياء بالتعمير والغيبة حتى تقسوا القلوب لطول الأمد فلا يثبت على القول به إلا من كتب الله في قلبه الإيمان وأيده بروح منه(1)

به راستی فرزندم مهدی علیه السلام پس از من همان است که قیام می کند به امر الهی و سن انبیای گذشته از طول عمر و پنهان بودن از نظر مردم، در او جاری است و آن غیبت آن قدر طولانی می شود تا این که سنگ دلی در بین مردم رایج می شود، پس بر ولایت و دوستی او ثابت نمی مانند مگر کسانی که قلبشان پاک باشد و خداوند آنها را از جانب خویش تأیید کرده باشد.

یعنی اگر ما می خواهیم برای آمدن حضرت مهدی علیه السلام و آماده بشویم و «یابن الحسن، یابن الحسن» می گوییم، باید اصلاح بشویم تا امام منتظر ما تشریف بیاورند که اگر الآن ما فریاد زدیم که «یا بن الحسن!» چرا تشريف نمی آوری، اگر همین الآن تشریف آوردند ما در مقابل آن حضرت چه حالی داریم؟ آیا وجود آن حضرت را منکر می شویم یا قبول می کنیم؟ با آن بزرگوار مبارزه می کنیم یا او را یاری می نماییم؟

باید آن چنان قلب خود را با تقوا و پرهیزکاری مهیا کنیم که اگر امام مهدی علیه السلام آمدند ذره ای نسبت به آن حضرت علیه السلام شک و شبهه نداشته باشیم.

ص: 234


1- الخرائج والجرائح: ج 2 ص 964، کمال الدین و تمام النعمة: ص 524، بحارالانوار: ج 51، ص 224 الصراط المستقیم: ج 2 ص 238.

پس وظیفه ما این است که خودمان را اصلاح کنیم، نه این که بگوییم: خوب دیگر آخر الزمان است، همین که هست، دیگر نمی شود کاری کرد که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «روز به روز بدتر می شود». به ما هم دستور دادند که روز به روز خودتان را بدتر کنید، این گونه دستور داده اند! بلکه گفته اند: روز به روز خودتان را بیشتر اصلاح کنید و ما باید در صدد اصلاح خودمان باشیم.

منتظران پرهیزکار و پارسا

روایت پایانی این بحث از امام صادق علیه السلام است. آن حضرت می فرمایند:

إِنَّ لَنا دَوْلَةً یَجیءُ بِها إِذا شآءَ؛

برای ما خاندان عصمت و طهارت دولتی است که آن روزی که خدا می خواهد آن حکومت و آن دولت بر پا و برقرار می شود.

آن گاه می فرمایند:

من سره أن يكون من أصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع ومحاسن الأخلاق؛

کسی که دوست می دارد از اصحاب حضرت مهدی علیه السلام باشد باید از گناه بپرهیزد.

آری، دوستداران حضرت مهدی علیه السلام که واقعا علاقمند به آن بزرگوارند و می خواهند شب های چهارشنبه به جمکران بروند و برگردند - خدا از همه آنها قبول کند - باید بدانند که در کنار این رفت و آمد به آن جا باید ورع و تقوا و پرهیزکاری باشد. اگر در ماشینی که دارند می روند دو نفر کنار هم نشسته اند و ما غیبت می کنند چه فایده ای دارد.

ص: 235

امام علیه السلام می فرماید: آنهایی که منتظر فرزند ما هستند باید به تقوا عمل کنند و از گناه پرهیز نمایند. در پی محاسن اخلاق بروند.

اخلاق خوب چیست؟ آیا دعوا کردن با مردم و زن و بچه، زد و خورد نا به جا، ضایع کردن حقوق مردم است؟! نه، محاسن اخلاق را خودمان می دانیم، اما عمل نمی کنیم. پس اگر دلمان می خواهد حضرت مهدی علیه السلام بیاید و منتظر تشریف فرمایی ایشان باشیم، باید به اخلاق خوب عمل کنیم.

امام علیه السلام در ادامه می فرمایند: اگر کسی با این تقوا و پرهیزکاری و اخلاق خوب از دنیا رفت و امام ظاهر نشدند - مثل بعضی ها که بی چاره ها از دنیا می روند و امام علیه السلام را نمی بینند- اجر و پاداش این آدمی که در این وقت مرده است، اجر و پاداش همان کسی است که در رکاب حضرت مهدی علیه السلام حاضر بشود و ایشان را یاری کند.

ببینید برای شما چه قدر مهم است، اگر گناه نکردید و اخلاقتان را خوب کردید. آن گاه می فرمایند:

فَجدُّوا وَانْتَظِروُا هَنیئاً أَیّتُهَا اْلعصابَةُ اْلمَرْحُومَةُ؛(1)

ای شیعیان مورد ترحم خدا! در کارهایتان جدیت و تلاش کنید و منتظر آمدن آقا باشید؛ به این نحو که گناه نکنید و اخلاقتان را خوب نمایید.

ص: 236


1- كتاب الغيبة، نعمانی: ص 207، بحارالانوار: ج 52 ص 140، معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام ج3 ص 417

چکیده سخن

پس حاصل سخن این شد که ما وظیفه داریم که خودسازی کنیم و خودمان را به ایمان، ترک گناه، اخلاق خوب، اخلاق انسانی، رعایت حقوق مردم آماده و مجهز کنیم تا وقتی حضرت ولی عصر علیه السلام آمدند، در خدمتشان شرمنده نباشیم.

به راستی مؤمنان واقعی کسانی هستند که در زمان غیبت امام زمان علیه السلام خودشان را به اخلاق خوب و ترک گناه ساخته باشند. آن جا که خداوند می فرماید:

« قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ »... « أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ »(1)

آری، مؤمنان هستند که ارث می برند و حکومت حق در دنیا به آن ها می رسد و در آخرت به بهشت می رسند که دارای ایمان و اخلاق خوب باشند، نمازشان را درست به جا آورند، چشم شان و قلبشان پاک است، حقوق مردم و حقوق خدا را رعایت می کنند، به عهد و پیمانشان استوارند و همه کارهایشان روی حساب است. مؤمنان واقعی این ها هستند و اینان در رکاب امام زمان علیه السلام خواهند بود و میراث دار بهشت هستند.

بنا بر این ما باید خودمان را اصلاح کنیم، خودسازی کنیم، کثافت های اخلاقی را از خودمان دور کنیم تا شایسته آن مقام والا باشیم و بتوانیم در محضر وجود مقدس قطب عالم امکان ارواح العالمين له الفداء باشیم.

ص: 237


1- سوره مؤمنون آیه های 1، 2 و 10.

توسل به فاطمه صغری علیهاالسلام

السلام عليك يا أبا عبد الله، السلام عليك يابن رسول الله!

طبق نقل برخی مقاتل آقا سيد الشهداء علیه السلام بعضی از فرزندان خود را در مدینه گذاردند و به طرف کربلا آمدند و بعضی ها نوشته اند: یک دختر از آقا در مدینه ماند، آن دختر هم در آن موقع مريض بود. آقا آن دختر را به دست یکی از زنان مورد اطمینانشان؛ یعنی ام سلمه سپردند.

البته بعضی ها این طور نوشته اند، من هم طبق آن نقل عرض میکنم

امام حسین علیه السلام هنگام حرکت شیشه کوچکی را که مقداری خاک در آن بود به ام سلمه دادند و فرمودند: ام سلمه! این شیشه نزد تو باشد هر روزی که پریشان شدی این شیشه را نگاه کن، اگر این خاکها به خون مبدل شده است بدان که من شهید شده ام و امت جدم مرا به درجه رفیع شهادت رسانده اند.

ام سلمه می گوید: آقا امام حسین علیه السلام به طرف مکه رفتند، از مکه هم به طرف کربلا آمدند. آن روزها طوری نبود که بتوانند خبر بدهند. روزی دیدم پریشانم دیگر نمی توانم قرار بگیرم، گریه مرا امان نمیداد، رفتم به سراغ آن شیشه، نگاه کردم دیدم آن خاکها به خون مبدل شده اند، فهمیدم آقای ما را شهید کرده اند.

فردای آن روز دیدم دختر اباعبدالله علیه السلام ناراحت است، مثل این که مریضی این بچه شدت کرده، او را در وسط حیات منزل آوردم تا قدری استراحت کند، یک مرتبه دیدم آن دختر دارد بلند بلند گریه می کند. بالای سر دختر رفتم ببینم چرا می گرید، دیدم صدا می زند: ام سلمه! به خدا بابایم را کشتند.

گفتم: از کجا میدانی؟

گفت: نگاه کن ببین این کبوتر لب بام خانه ما چه می گوید؟

ص: 238

نگاه کردم، دیدم کبوتر است که پر و بالش از خون پر است، به دختر گفتم: این کبوتر چه می گوید؟

گفت: به خدا می گوید: قتل الحسین بکربلا؛ به خدا حسین را در کربلا کشتند.

نسئلك اللهم باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

إلهي بمحمد و علي وفاطمة والحسن و الحسين والتسعة المعصومين من ولد الحسين اغفربهم ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اشف بهم مرضانا، أيد بهم امام زماننا، وانصره وانتصر به وعجل في فرجه و ظهوره.

ص: 239

ص: 240

گفتار یازدهم : تولی و تبری در دوران غیبت

اشاره

ص: 241

ص: 242

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، و يرزق ولا يرزق، و يطعم ولايطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شيء قدير.

والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم:

« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ »(1)

11

تولی و تبری در دوران غیبت

تا کنون ده وظیفه از وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بیان شد. اینک یازدهمین وظیفه را تقدیم می کنیم. یازدهمین وظیفه ما در زمان

ص: 243


1- سوره فتح آیه 29.

غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام تولی و تبری است.

یعنی ما باید خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را دوست بداریم و از دشمنان آنان نیز بیزار باشیم.

این وظیفه ما از نظر اسلام است که در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز برای مسلمانان بوده است؛ یعنی وظیفه ای به عهده ماست که دوستداران خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام و خود آنها را دوست بداریم و از دشمنان آنها نیز مطلقا بیزار باشیم، که «أَللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَی ذَلِکَ».(1)

این شعار شیعه است و در تمام دوران زندگی خویش؛ یعنی از زمان امیرالمؤمنین روحی له الفداء تا کنون تولی و تبری جزء مذهب شیعه بوده و باید تا دامنه قیامت هم باید باشد، البته دلیل آن را بیان خواهم کرد.

مقرب ترین بندگان

اینک دو روایت در این زمنیه بخوانم بعد عرض میکنم که تولی و تبری چه اثری دارد که این قدر به ما سفارش می کنند. تا یک امری، ارزش اخلاقی و اجتماعی نداشته باشد چنین دستوری به ما نمی دهند، حکمتی دارد. این روایت در منابع مختلف نقل شده است. البته بخشی از این روایت را به مناسبت دیگری عرض کردم. امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَی اللّه ِ عَزَّوجَلَّ وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله والأئمة علیهم السلام فَإِنَّ اَلْحَقَّ فِیهِمْ ... فَأَیْنَمَا رَأَیْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ؛(2)

ص: 244


1- فرازی از زیارت عاشورا.
2- كمال الدین و تمام النعمة: ص 328، بحارالانوار: ج 51 ص 136، معجم احادیث الإمام المهدي 7: ج 3 ص 220.

نزدیک ترین بندگان خدا به خدا و مهم ترین کسانی که از همه بیشتر خدا را شناخته اند و کسانی که از همه مردم بیشتر به مردم مهربانی دارند حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت اطهار ایشان هستند.

چرا که حق با این ها است. هر جا آنها را دیدید از آنها پیروی کنید و اگر روزی امام - به حسب ظاهر - در میان شما نبود - مثل الآن - وظیفه شما این است وقتی امام را نمی بینید به سنت و راه و روش آنها نگاه کنید و از سنت آنها پیروی کنید و همان را - که پیش از غیبت امام زمان علیه السلام دوست می داشتند و وظیفه تان بود، دوست بدارید -حالا هم دوستشان دارید و آنهایی که قبل از غیبت وظیفه نداشتید دوستشان داشته باشید حالا هم آنها را دوست نداشته باشید.

امکان دارد کسی بگوید: این سخن یعنی چه که عده خاصی را دوست داشته باشید و عده خاصی را دوست نداشته باشد، مگر جبر و زور است؟!

نه، نه جبر است و نه زور؛ بلکه مسئله عقلانی و منطقی است. ما از نظر عقل و منطق باید به عده ای علاقمند باشیم و به عده دیگر هم نباید علاقه داشته باشیم. قرآن کریم نیز خط آن را برای ما روشن کرده است که به چه کسانی باید تولی داشته باشید و با آنها باشید و به چه کسانی باید بد بین باشید و از آنها برائت جویید.

مگر عقل چنین نمی گوید؟! عقل به یک انسان جوان می گوید: اگر کسی دارای علم است در پی او برو و اگر هم کسی علم ندارد و آدم هرزه بی ربط و فاسدی است در پی او نرو.

انسان نمی تواند در این مورد بگوید: چرا عقل چنین می گوید؟ روشن است

ص: 245

که این مصلحت اندیشی واقعی است؛ چرا که گاهی سرنوشت انسان در اثر رفت و آمد با یک آدم فاسد، عوض می شود و از طرفی سرنوشت او ممکن است با برخورد با یک انسان صالح، دگرگون شود و واقعا کامیاب و سعادتمند گردد.

این ها از نظر ما مسائل خیلی مهمی است. البته باز این مطلب را شرح خواهم داد.

دین ائمه علیهم السلام چیست؟

روایت دیگر باز از امام محمد باقر علیه السلام نقل شده است.

روزی مردی خدمت امام باقر علیه السلام شرف یاب شد، آن حضرت در جمع دوستان نشسته بودند - برنامه ائمه علیهم السلام این بوده که وقتی اصحاب به خدمتشان می آمدند بینشان دایره وار می نشستند، از اولی سؤال می کرد: چه کار داری بپرس؟ مسئله اش را می پرسید، همین طور دومی، سومی، چهارمی، پنجمی و.... - این مرد می گوید: من خدمت حضرت امام باقر علیه السلام نشسته بودم، وقتی به من نوبت رسید، فرمودند:

هَاتِ حَاجَتَکَ؛

بگو ببینم چه کار داری؟

عرض کردم:

أخبرني بدينك الذي تدين الله عزوجل به أنت وأهل بيتك لأدين الله عزوجل به؛

آقا جان! برای من بیان کنید دین شما و دینی که پدران و خاندان شما دارند که دلم میخواهد به همان چیزهایی که شما معتقد هستید معتقد بشوم.

ص: 246

وقتی این سخن را به آن حضرت عرض کردم، فرمودند:

وَاللّهِ لَأُعْطِیَنَّکَ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي؛

به خدا سوگند! آن چه خودم و پدرانم به آن معتقد هستیم برای تو می گویم تا عقیده ما را بفهمی و در پی عقیده ما بیایی.

آن گاه فرمودند:

شهادة أن لا إله إلا الله؛

ما خدا را یکی می دانیم و شهادت می دهیم که خدا یکی است.

وأن محمدا رسول الله صلی الله علیه و آله

و ما شهادت می دهیم که حضرت محمد پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از جانب خدا هستند.

وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللّه ؛

ما قرآن را قبول داریم و اقرار داریم به این که آن چه در قرآن مجید وجود دارد حق است و از جانب خداوند متعال است.

سپس فرمود:

وَالْوَلَایَهَ لِوَلِیِّنَا ، وَالْبَرَاءَهَ مِنْ عَدُوِّنَا؛

ما با اولیای خودمان خوبیم و از دشمنان خودمان هم بیزاریم، کنار دوستانمان می رویم و می نشینیم و از دشمنانمان دوری می جوییم و نزدیک آنها نمی رویم.

وَالتَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا؛

ما در مقابل آن چه خدا برای ما خواسته که پیش بیاید تسلیم هستیم.

ص: 247

وَانْتِظَارَ قَائِمِنَا(1)

ما منتظر مهدی خودمان هستیم.

آری، امام باقر علیه السلام عقایدشان را این گونه بیان فرمودند. ما از این دو روایت چه استفاده می کنیم؟ می خواهیم بگوییم: ائمه علیهم السلام و به مردم می گفتند که باید با اولیای خدا باشند و از دشمنان خدا دور باشند. آنان نه برای اولیای خدا شخص خاصی را معرفی کردند و نه برای دشمنان خدا؛ چرا که یک مطلب عقلی است. عقل این مطلب را می پسندد که هر کسی که با خدا دوست است، ما باید با او دوست باشیم. چرا؟

چون کسی که با خدا دوست است و رابطه بین او و بین خدا وجود دارد کار زشت نمی کند.

ولی یعنی چه؟

اصولا ولی یعنی چه؟

اگرچه برای کلمه «ولی» معانی مختلفی بیان کرده اند؛ اما زیباترین معنایی که برای ولی گفته اند که در تمام مشتقات آن وجود دارد این معناست که «ولی» یعنی دو نفر چنان کنار هم باشند که به یک دیگر چسبیده باشند و وقتی هیچ فاصله ای بین این دو نفر نباشد، در این صورت می گویند: اینها با هم موالات دارند، پشتشان به پشت هم است، فاصله ای بین این ها وجود ندارد.

ولی خدا، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند. برای این که بین خدا و بین پیامبر واسطه ای نیست؛ یعنی آن قدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با خدا نزدیک هستند که هیچ چیز

ص: 248


1- اصول کافی: ج 2 ص 21، بحارالانوار: ج 66 ص 14.

نمی تواند فاصله ای بین خدا و بین پیامبر بگذارد، در نتیجه کسی که این گونه به خدا چسبیده است، کار زشت نمی کند، فحش نمی دهد، غیبت نمی کند.

ولایت ما نسبت به على بن ابی طالب علیهماالسلام این است که ما آن قدر باید به على علیه السلام نزدیک باشیم که هیچ فاصله ای بین ما و بين آن حضرت نباشد؛ یعنی تمام کارهای پسندیده ای که مولا امیرالمؤمنين علیه السلام انجام میدادند و کوچکترین خطایی از آن بزرگوار صادر نشده ما هم باید همین گونه باشیم.

این معنای ولایت و تولی است. پس تولی داشتن نسبت به اولیای خدا یعنی خوب بودن؛ یعنی ما باید در زمان غیبت امام زمان علیه السلام کاملا خوب باشیم، حداقل به ما بگویند: اینان در عمل پیرو على علیه السلام هستند و اگر انسان- به حسب واقع- خودش را پیرو کسی قرار داد لااقل از نظر ظاهر قدری به او شباهت پیدا می کند که او دوست بدارد.

برای مثال اگر مسئولین مملکتی ریش تراش باشند رؤسای دیگر نیز همان گونه خواهند بود و ادارات معمولا همان قیافه را خواهند داشت، تا جایی که اگر در ارتش افراد خیلی متدین هم بودند به حسب ظاهر جرأت نمی کردند ریش بگذارند.

اما وقتی مسئولین یک مملکت - به حسب ظاهر - ظواهر اسلامی را حفظ میکنند دیگران نیز ناچارند ظواهر اسلامی را حفظ کنند، رئيس فلان اداره ریش می گذارد، برای این که می گویند این بستگی به حسب ظاهر باید حفظ بشود.

این یک نوع تولی است. اکنون اگر واقعا بین ما و بین علی بن ابی طالب علیهماالسلام تولی و ولایت وجود دارد باید زبان ما، دست ما، چشم ما، قلب ما و روح ما همه شبيه على بن ابی طالب عليهماالسلام باشد و اگر به این امر پایبند بودیم قهرا همین جور

ص: 249

هم می شویم.

ما جوانهایی را دیده ایم که قبلا در وادی های دیگری بودند و با یک برخورد عوض شدند که واقعا سینما نمی روند، کار سینمایی ها را هم نمی کنند، واقعا قرآن می خوانند و کار قرآن خوانها را از نظر عمل انجام می دهند، حرف زشت نمی زنند، به مردم ظلم و تعدی نمی کنند.

اگر ما چنین شیعه ای شدیم، شیعه واقعی خواهیم بود. شیعه موالی؛ یعنی شیعه ای که پشت سر امیر المؤمنين علیه السلام باشد و فاصله ای با آن حضرت نداشته باشد، یعنی نتوانند به او بگویند: تو که دوست علی بن ابی طالب علیهماالسلام هستی، چرا اذیت میکنی؟ چرا دروغ می گویی؟ چرا حرف ناسزا می زنی؟

بنابراین اگر کسی در باطن و در قلب خود دارای حالت تولی و دوستی داشته باشد همان برای او عامل تربیتی خواهد بود و اعمال زشت او را عوض خواهد کرد و این خاصیت تولی داشتن است.

تبری یعنی چه؟

تبری یعنی بیزاری جستن از دشمنان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام اگر شما از دشمنان آنها بیزار باشید، کاری که آنها انجام دادند، انجام نمی دهید.

یک مثال ساده: دو نوجوان در جایی نشسته اند که کودکی آن جاست، این دو نوجوان یک لیوان آب در در دست دارند، بچه کوچک می گوید: مقداری آب به من بدهید، من تشنه ام.

یکی از نوجوان ها می گوید: صبر کن حالا به تو آب میدهم. آن گاه خودش و شروع می کند و آب را می خورد.

ص: 250

نوجوان دیگر می گوید: مگر تو شمر هستی که به این کودک آب نمی دهی؟ این سخن یعنی چه؟

این همان روح تبری است که در آن نوجوان وجود دارد که از شمر بدش می آید و می گوید: کار شمر آب ندادن به شیر خوارۂ ابی عبدالله علیه السلام بوده، من از کسی که به بچه شیر خواره آب نمی دهد خوشم نمی آید، خودم نیز این کار را نمیکنم.

این تبری است. پس اگر کسی از یزید بن معاویه بیزار باشد، مشروب نمی خورد و قمار بازی نمی کند؛ چرا که مشروب و قمار کار یزید بن معاویه بود.

داستانی از مجلس یزید لعین

روایتی خیلی عجیب در کتاب جالب «معالي السبطين في أحوال الحسن و الحسين علیهماالسلام» آمده است، در این کتاب می نویسد.

وقتی که اهل بیت علیهم السلام معلم را به مجلس یزید وارد کردند، خیلی به خانواده امام حسین علیه السلام سخت گذشت و هیچ کجا مثل آن جا برای این ها سخت نبود، به این علت که

اول آن که در این مجلس به حضرت زینب علیهاالسلام اهانت کردند.

دوم آن که در این مجلس، یزید بن معاویه در مقابل حضرت امام زین العابدین علیه السلام و اسرای اهل بیت علیهم السلام علیهم السلام شراب خورد و مقداری از شراب را روی سر أبي عبدالله علیه السلام ريخت. آن گاه تشکیلات شطرنج برای او آوردند و شطرنج بازی کرد، سپس تخته شطرنج را رو سر أبي عبدالله علیه السلام گذاشت، برای این که اهل بیت علیهم السلام را ناراحت کند.

ص: 251

رفتار یزید لعین در آن مجلس این گونه بود. کسی که دارای تبری است، از یزید بدش می آید و کار یزیدی نمی کند؛ از این رو زنا نمی کند، مشروب نمی خورد، قمار بازی نمی کند، به کسی اذیت نمی نماید، خودخواه، خود پرستی خودپسند نیست، این حرکات زشت و صفات بد را از خودش دور می کند و می گوید: می خواهم مثل آنها نباشم، می خواهم حالات آنها را نداشته باشم.

از طرفی چنین فردی تولی هم که دارد، می گوید: می خواهم مثل علی بن ابی طالب علیهماالسلام باشم، على علیه السلام را دوست می دارد. بنا بر این از مظلوم و بی چاره دفاع می کند، به افراد افتاده اعتنا می کند، نه این که مثل گردن فرازانی که می خواهند بر مردم مسلط بشوند گردن فرازی کند.

او اخلاق على بن ابی طالب علیهماالسلام را با ولایت فرا می گیرد و با تبری اخلاق زشت دیگران را از خودش دور می کند و در نتیجه یک عامل تربیتی برای انسان همین تولی و تبری است.

پس اگر ما دور هم دیگر می نشینیم و می گوییم: «اللهم العن أول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له على ذلك، اللهم العن عمر، ثم أبا بكر ثم عثمان ثم معاوية وكذا وكذا» در عین این که ما این کار را عامل تربیتی می دانیم؛ یعنی می گوییم: ما از کار عمر بن خطاب که آتش زدن به خانه زهرا علیهاالسلام، شکستن در خانه آن حضرت و سقط کردن جنین آن بانوی بزرگوار بود، بیزار هستیم و خود ما نیز این کارها را نمی کنیم.

ص: 252

تولی و تبری عامل تربیتی

بنا بر آن چه گفتیم تولی و تبری بر این اساس در این روزگار - در زمان غیبت حضرت مهدی علیه السلام - عامل تربیتی می شود که وظیفه ما تولی و تبری است؛ یعنی ما باید زندگی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام را در مقابل خود تابلو قرار بدهیم و در پی آنها برویم و زندگی دشمنان آنها را نیز در برابر خود تابلو قرار بدهیم و از کنار آنها رد بشویم و حرکات و کارهای زشت آنها را انجام ندهیم.

معنای تولی و تبری همین است که از دیر زمان نیز که برای ما معنای تولی و تبری را می گفتند همین را معنا می گفتند. قرآن کریم نیز همین دستور را می دهد. قرآن کریم در یک جا می فرماید:

« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ »؛(1)

ولی شما که باید به او چسبیده باشید و بین شما و او فاصله نباشد فقط خدا، پیامبر و علی بن ابی طالب و خاندان علی بن ابی طالب؛ یعنی ائمه اطهار علیهم السلام هستند.

آن گاه در جای دیگر می فرماید:

« لَا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ »(2)

کفار را دوست خودتان قرار ندهید، به این ها نچسبید و پشت سر آنها نباشید و کار آنها را انجام ندهید. هر کس از شما به یهود، نصارا، کفار، بی ایمانها و افراد مرتد از دین خدا بپیوندد و در پی آنها برود از خود آنها حساب می شود.

ص: 253


1- سوره مائده آیه 55.
2- سوره آل عمران آیه 28.

بنا بر این با نیکان باشید تا خوب شوید و از بدان برائت بجویید و دوری کنید تا اعمالتان، اعمال ارزنده، زیبا و عالی باشد.

قرآن مجید در جای دیگر می فرماید:

« وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ ۚ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ أُولَٰئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ ۗ »(1)

مردان و زنان مؤمنی که بین آنها ولایت برقرار است، به هم دیگر کار خوب یاد می دهند، نماز را بر پا می دارند، زکات می پردازند و از خدا و رسول او اطاعت می کنند؛ خدا به اینان رحم می کند.

اما اگر ما دنبال کافر رفتیم و کارهای آنها را یاد گرفتیم و انجام دادیم، هر لباسی که آنها پوشیدند ما هم پوشیدیم، هر عملی که آنها انجام دادند، ما هم انجام دادیم دیگر مورد رحمت نخواهیم بود و این عذابها، شکنجه ها، مصائب و ناراحتی های عجیب در زندگی برای ما به وجود خواهد آمد و راه چاره ای هم نداریم؛ چرا که با دست خودمان به دست و پایمان طناب بسته ایم و زندگی را برای خودمان ضيق و تنگ کرده ایم.

اگر ما با اولیای خدا باشیم، راحت و آسوده زندگی می کنیم. این سخن من نیست؛ بلکه سخن صریح قرآن مجید است که کسانی که در پی این خاندان بروند «سيرحمهم الله؛ خداوند به آنها رحم میکند» و کسانی که در ضد مسیر اینان حرکت کنند، گرفتار معیشت تنگ و ناراحت کننده بد خواهند بود.

شاید در قرآن کریم حدود 40 آیه در این موضوع باشد. از این رو وقتی

ص: 254


1- سوره توبه آیه 71.

خداوند متعال اوصاف پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران آن حضرت را بیان می کند، می فرماید که اینان در اثر رفتن در پی پیامبر به چه مقامی رسیده اند؟ یک لحظه با پیامبر ملاقات کرده، اما تمام وجود خود را عوض کرده، یک آدم بت پرست کافر از خدا بی خبر با یک مرتبه دیدن پیامبر، ارزشمند می شود، برای این که آن جنبه ولایت را حفظ می کند و جنبه برائت از بت پرستان و مشرکان را حفظ می کند. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:

« مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ »؛

آنان که به پیامبر ایمان آوردند (و آنهایی که به پیامبر چسبیدند نگذاشتند بین آنها و بین پیامبر فاصله ای به وجود آید) حالات پیامبر را یاد گرفتند و در مقابل کفار سرسخت ایستادند و تسلیم آنها نشدند و به هم دیگر ترحم کردند و مهربان بودند؛ همان طور که پیامبر به مردم مهربان هستند.

« تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا »؛

به جای بت پرستی، شراب خواری، زنا، قتل، بی بندوباری، دزدی، جنایت، خیانت می بینی که آنها نماز می خوانند، رکوع می کنند و سجده می نمایند. دیگر به کسی تجاوز و تعدی نمی کنند که یک مرتبه زندگی این ها بر می گردد. « يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً »(1)

می گویند: خدایا! تو به ما چیزی عنایت کن و رضایت تو را می خواهیم. ببین این ها در اثر بودن با پیامبر یک مرتبه از کجا به کجا رسیدند؟!

ص: 255


1- سوره فتح آیه 29.

عوامل جدایی بین ما و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

آن چه گفتیم معنای تولی و تبری بود. اینک می دانید چه عواملی عجیبی دارند فعالیت می کنند تا بین ما و بین پیامبر اکرم و اولیای ما علیهم السلام جدایی بیندازند؟

یکی از آن عوامل کتاب هایی هستند است که می خواهند بین مسلمانان و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله جدایی بیندازند، آن قلم شکسته ای که می نویسد: «ائمه هم مانند دیگران بودند همان طور که مردم غیب نمی دانند، ائمه نیز غیب نمیدانند». اینان می خواهند بین ما و ائمه بدبینی ایجاد کرده و ما را از هم جدا بکنند، وقتی ما از هم جدا شدیم راحت و آسوده می شوند.

دشمن می داند آن قدرتی که در وجود ماست و می تواند ما را به سوی خوبی ها ببرد، دوستی خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. آنان می خواهند این نیرو را از ما بگیرند تا نسل جوان ما به هر طرف که آنها می خواهند حرکت بکنند.

تأثیر شعائر حسینی در استحکام دین

آری

تا حب حسین بن على علیهماالسلام در دلهاست

دشمن نتواند قدمی بردارد

اینک قضیه ای شنیدنی و جالب در زمینه اثر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به عرض می رسانم تا ببینید چه قدر دشمن می فهمد. متأسفانه ما نمی فهمیم.

چندی پیش ما به هندوستان رفتیم. ما را برای دیدن کتابخانه ای دعوت کرده

ص: 256

بودند، کتابخانه مهمی بود که تشریفات مفصلی آماده کرده بودند. نام کتابخانه «ندوة العلماء»(1) بود، کلاس های مهمی برای طلبه ها و دانشجویان دینی تشکیل میدادند، دارای مسجد، چاپخانه و تشکیلات بسیاری بود. بعد از گفت و گوی معمولی از مسئولین آنها پرسیدیم: بودجه این مرکز در سال چه قدر است؟

آنان یک مبلغ سنگینی گفتند؛ معمولا در آن کشور ارزانی است، ما خیلی تعجب کردیم. من پرسیدم: این هزینه سنگین را شما خودتان تأمین می کنید یا دولت تأمین می کند؟

گفت: نه این پول از 16٪ درآمد نفت عربستان سعودی مربوط به تبلیغات وهابیت تأمین می شود.

به راستی 16٪ پول نفت مملکت عربستان سعودی پول سرسام آوری است. به این نکته دقت کنید و خوب حواستان را جمع نمایید! گفتیم: اگر این بودجه عظیمی را که شما در این مرکز در دوره سال هزینه می کنید، نه تنها سنی ها؛ بلکه گاو پرستها نیز باید وهابی شده باشند. پس این تبلیغات شما چه اثری دارد؟!

در آن جلسه پیر مردی در میان آنها بود، سخن حقی از دهان او بیرون آمد که آنهایی که در آن جلسه بودند آن قدر از سخن حق او بدشان آمد و ناراحت شدند که جلسه را به هم زدند. پیرمرد گفت: بله، ما یک دوره سال خیلی زحمت می کشیم و برای تبلیغ مردم به سوی وهابیت پول خرج می کنیم، اما یک روز عاشورای شما زحمت های ما را بر باد می دهد. مردم هندوستان در روز عاشورا به خاطر امام حسین علیه السلام توی آتش می روند و سالم بیرون می آیند؛ جایی به مساحت سالن این مسجد به عمق حدود نیم متر گود می کنند و از 10 یا 20 روز

ص: 257


1- یکی از مراکز مهم وهابی ها در کشور هند است.

قبل در آن گودی آتش می ریزند، روز عاشورا این آتش مانند مخمل می شود، کودکان چهار ساله، پنج ساله، مردان و زنان با جوراب پلاستیکی از آن سر توی آتش می شوند و از این طرف بیرون می روند. برخی از افراد 4 یا 5 یا 10 مرتبه این کار را تکرار می کنند و ذره ای از بدنشان نمی سوزد.

آری، برنامه عاشورای مردم هندوستان چنین است. دیدن این برنامه رایگان است، این برنامه 800 سال قبل نبوده؛ بلکه هم اکنون انجام می شود، می توانید تصمیم بگیرید و یک سفر به کشور عجیب هندوستان بروید، طوری بروید که روز عاشورا در آن جا باشید و این منظره را از نزدیک ببینید.

به راستی این چه قضیه ای است که دشمن دارد می فهمد که تا ولایت ابی عبدالله علیه السلام در دل مردم باشد، منحرف نمی شوند. به حول و قوه الهی این سرمایه عظیم در این مملکت بوده و هست و خواهد بود و دشمن از این مسئله می ترسد و از این رو این قدر با آن مخالفت می کنند.

از آن طرف ائمه علیهم السلام می فرمایند: نگذارید ولایتتان از بین برود و در آخرالزمان نگذارید این تولی و تبری از بین برود و از این شعائر نگه داری کنید.

آری، دوستی ائمه علیهم السلام شما را به طرف صلاح می کشاند و برائت از دشمنان این بزرگواران است که اخلاق شما را خوب می کند. به واقع خودتان دارید می بینید که در ماه محرم و صفر و در ایام فاطمیه حضرت زهرا علیهاالسلام و ایامی که به آن بانوی بزرگ متعلق است میزان بدحجابی چگونه کاهش می یابد، آیا بی عفتی کمتر می شود یا بیشتر؟ اینها حساب دارد.

ص: 258

چکیده سخن

ما طبق آن چه که ائمه اطهار علیهم السلام فرمودند-نه این که تعصب مذهبی ما باشد - و بنا بر مدارکی که عرض کردم، یازدهمین وظیفه ما در دوران غیبت امام زمان عليه السلام تولی و پشت سر ائمه بودن و بیزاری از دشمنان آنهاست تا در اثر تولی کارهای خوب ائمه علیهم السلام را یاد بگیریم و در اثر تبری از کار زشت دشمنان آنها خودداری کنیم

نمونه ای از تولی در رکاب کاروان امام حسین علیه السلام

اینک برای تفهیم مطلب مثالی می آورم که در آن مصلحتی وجود دارد. امیدوارم حاجتمندان این مجلس بی حاجت از در این مسجد بیرون نروند. این مثال در ذهنم آمد و من هم آن را به فال نیک میگیرم.

خوب دقت کنید. می دانم دلتان می شکند و - إن شاء الله - با حاجت روا شده از این جا بیرون می روید.

آقا سيد الشهدا علیه السلام از مکه به سوی کربلا حرکت کردند. منزل ها را یکی از پس دیگری پشت سر گذاشتند تا به اوایل سرزمین عراق رسیدند و در منزلی خوش آب و هوا در کنار شط فرات پیاده شدند و کاروان بار خودش را روی زمین نهاد و کاروانیان مشغول تهیه غذا شدند و به کارهای خود پرداختند.

در این هنگام مسافران مسیحی که از این مسیر حرکت می کردند در این منزل پیاده شدند؛ یک مرد جوان مسیحی که با زن جوانی ازدواج کرده و به همراه مادرش برای دیدن فامیل خود می رفتند. جوان «وهب» نام داشت، وقتی او اصحاب ابی عبدالله علیه السلام؛ یعنی حضرت علی اکبر، حضرت قاسم بن الحسن و

ص: 259

حضرت ابالفضل علیهم السلام را دید گفت: یا للعجب!

با چنین حسن و ملاحت اگر اینان بشرند *** ز آب و خاک دگر و شهر و دیار دگرند

گفت: آقایان! شما کی هستید؟ می خواهید کجا بروید؟

گفتند: آقا سيد الشهدا علیه السلام بزرگ ماست، آن بزرگوار به طرف کوفه می رود و ما نیز همراه ایشان می رویم.

جوان مسیحی خیلی شیفته اینها شد. البته هر کس حضرت اباالفضل علیه السلام را ببیند چرا شیفته نشود؟ چرا عاشق حضرت ابالفضل علیه السلام نشود؟ چرا عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام نشود؟

جوان پیش مادرش آمد و گفت: مادر جان! این افرادی که این جا پیاده شده اند، عجیب انسان های دوست داشتنی هستند، من دیگر دل از اینها نمی کنم، من می خواهم با این ها باشم، ما که تنها هستیم و کسی را نداریم. اجازه بدهید این سفر را ما همراه اینان برویم.

مادرش گفت: مادر جان! ما زن جوان همراه داریم، او ناموس ماست، ما باید ناموس مان را حفظ کنیم. بگذار من بروم و زن هایشان را نیز ببینم، ببینم اگر زنان آنها نیز مانند مردهایشان هستند ما در خدمت آنها خواهیم بود.

این زن مسیحی برخاست و خدمت حضرت زینب علیهاالسلام آمد. وقتی آن بانوی بزرگوار و همسران سیدالشهداء علیهم السلام و حضرت سکینه علیهاالسلام را دید مات و مبهوت شد. اینان کی هستند؟ مگر آدم های به این خوبی در روی زمین داریم؟

آن گاه پیش پسرش بازگشت و گفت: فرزندم! اگر تو هم بتوانی از این ها جدا بشوی من دیگر از این زنان نمی توانم جدا بشوم. ما باید همراه اینان برویم.

جوان خدمت سيد الشهداء علیه السلام آمد و سلام کرد، آن قدر اخلاق

ص: 260

سیدالشهداء علیه السلام در او اثر گذاشت که بی اختیار بدنش لرزید، گفت: آقا! اجازه می دهید ما همراه شما باشیم؟! ما دیگر نمی توانیم از شما جدا بشویم! اجازه بدهید من هم در میان جوان های شما مانند برده و غلام باشم!

آقا فرمودند: اشکالی ندارد، همراه ما بیایید.

روز عاشورا و شهادت وهب علیه السلام

آنان همراه سیدالشهداء علیه السلام حرکت کردند و هر سه نفر مسلمان شدند و همراه آقا بودند تا این که روز عاشورا فرا رسید. صبح عاشورا آقا اباعبدالله الحسين علیه السلام وهب را صدا زدند و فرمودند: جوان! امروز دیگر روز آخر عمر من و جوانان من است، اگر در این جا بمانی کشته می شوی، من بیعت ام را از گردن تو برداشتم، اگر می خواهی ما را در این بیابان بگذار و برو.

این جوان شروع به گریه کرد و گفت: آقا! چگونه من از شما جدا بشوم؟

چگونه می توانم شما را رها کنم؟ بنا شد خدمت شما بمانم.

بعضی ها نوشته اند: وهب زودتر از همه اجازه گرفت تا به میدان برود. حالا یا اولین فردی بوده که به میدان رفته و یا قبل از عده ای، معلوم نیست. اما این جوان به طرف میدان رفت و شروع به جنگ کرد؛ جنگ عجیبی کرد، یک مرتبه همسرش از دم خيمه ها دید دست وهب از بدنش جدا شده، به طرف میدان جنگ آمد.

وقتی وهب چنین دید، گفت: چرا به میدان جنگ آمدی؟! زن که نباید به میدان بیاید.

آن گاه صدا زد: آقا! ابی عبدالله! به فریادم برس.

ص: 261

در این هنگام پیراهن همسرش را با دندانش گرفت؛ چرا که دست نداشت که پیراهن او را بگیرد و نگذارد او به میدان برود.

آقا ابا عبدالله علیه السلام به میدان آمدند. وهب صدا زد: آقا! این ناموس من است، دست شما سپردم، من که دارم از دنیا می روم، یک خواهش از شما دارم، خواهش می کنم این زن جوان مرا به دست خواهرتان زینب علیهاالسلام بسپارید.

آقا این زن را نصیحت کردند و فرمودند: به خیمه پیش زنها برگرد.

این زن جوان برگشت.

«لا اله الا الله» همین طور که این مادر و همسر نشسته بودند، شمر سر بریده این جوان را آورد و در مقابل این ها پرتاب کرد. مادرش برخاست و به طرف میدان آمد و همسرش این سر را در بغل گرفت و گریه میکرد و می گفت: خوشا به حالت! تو که در رکاب عزیز زهرا شهید شدی، ای کاش من هم مثل تو می شدم.

در این هنگام شمر تیری به طرف این زن پرتاب کرد. نوشته اند: این زن جوان هم از دنیا رفت و شهید شد. مادر وهب آمد تا بدن این دو تا را در بغل بگیرد، من دیگر نمی دانم چه شده است.

بعضی ها میگویند: مادرش هم از دنیا رفت و شهید شد. آنان منظره جالبی نقل می کنند که حضرت زینب علیهاالسلام این منظره را دارند می بینند و گریه می کنند که این زن، سر بریده همسرش را در بر گرفته است. خوشحال است که به وصال شوهرش رسید.

اما بمیرم خود زینب علیهاالسلام دیگر سر برادر را ندیدند، وقتی در گودال قتلگاه آمدند دیدند بدن برادر قطعه قطعه

ص: 262

اللهم صل على محمد و آل محمد.

نسئلك باسمک العظيم الأعظم الأعز الأجل الأكرم یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا على دينك.

اللهم اغفر بآل محمد ذنوبنا، واستر بهم عيوبنا، اقض بهم حوائجنا، اکشف بهم مهماتنا، أيد بهم إمام زماننا وانصره وانتصر به.

اللهم لا تسلط علينا من لا يرحمنا. اللهم اشف مرضى المسلمين.

ص: 263

ص: 264

گفتار دوازدهم : ترک شهرت طلبی

اشاره

ص: 265

ص: 266

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمين، الذي يخلق ولم يخلق، ويرزق ولا يرزق، ويطعم ولايطعم، ويميت الأحياء، ويحيي الموتى، وهو على كل شي قدير.

والصلاة والسلام على سيدنا أحمد حبيب إله العالمين أبي القاسم محمد وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين ولعنة الله على أعدائهم و مخالفيهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم :

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَ رَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ * فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا * فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ * وَ إِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ »(1)

12

ترک شهرت طلبی

به خواست خداوند متعال به دوازدهمین وظیفه شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام می پردازیم، منتهی این مطلب مقداری دقیق است. باید

ص: 267


1- سوره انشراح آيه های 8- 1.

با توجه بفرمایید که اطراف مطلب به طور کامل معلوم باشد. این وظیفه ترک شهرت طلبی است؛ یعنی وظیفه شیعیان در این زمان این است که در پی اسم و عنوان بی جا نباشند.

البته این مطلب مورد استثنا هم دارد که در آخر گفتار عرض خواهم کرد، ولی در ابتدا وظیفه ما این است تا آن جا که می توانیم در میان جامعه گمنام باشیم، چون بعضی ها فعالیت و تلاش می کنند و این در و آن در می زنند که اسم و عنوانی پیدا بکنند، تلاش کردن برای اسم و عنوان در دوران غیبت جز دردسر و ناراحتی چیزی برای آنها ندارد.

روشن است که اگر این مسئله را خود ائمه اطهار علیهم السلام عنوان نفرموده بودند من نیز در اطراف آن بحث نمی کردم، معلوم می شود که مطلب حساسی است که این بزرگواران به عنوان یک وظیفه برای ما فرموده اند که در آخر الزمان دقت کنید گمنام باشید و زیاد مورد اعتنای مردم نباشید، چون قهرا وقتی نام و نشان داشته باشید و در میان جامعه انگشت نما باشید، ممکن است مردم توقعات خاصی از شما داشته باشند و آن توقعات خاص با دین شما سازگاری نداشته باشد.

اشکال کار این جاست افرادی که اسم و عنوانی پیدا می کنند، هر کسی چیزی از آنها می خواهد، اگر بخواهند به حرف همه گوش کنند کار، به بی دینی کشیده می شود.

برای مثال می گویند: آقا این کاغذ را امضا کن، آقا این حرف را بزن، آقا این طور بگو، آقا این کار را این گونه انجام بده.

او نمی تواند «نه» بگوید، ناچار است که گاهی پای را روی خورده نانها بگذارد و آن جایی که نمی باید کاری بکند به خاطر حفظ عنوان و شهرت خود، و مجبور است آن کار را انجام دهد.

ص: 268

روایتی گهربار

بنا بر این بهتر است که مردم در دوران غیبت، انسان را نشناسند. عرض کردم که این مطلب کلیت ندارد و مورد استثنا هم دارد. در این زمینه روایتی در کتاب «معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام» از امام باقر علیه السلام نقل شده است. حضرت می فرمایند:

إنا نرجو مایرجو الناس سيطول ذلك اليوم؛

آن چه که مردم امید و انتظار آن را دارند که ظهور حضرت مهدی علیه السلام باشد، ما نیز به آن امید داریم. ما امید داریم که اگر یک روز هم به آخر این عالم مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مهدی ما در میان مردم ظاهر بشود.

امام باقر علیه السلام در ادامه می فرمایند:

قبل از ظهور مهدی ما فتنه و جریانی در این عالم رخ می دهد که شر این فتنه از تمام فتنه ها بدتر است. کار به جایی می رسد که انسان، صبح مؤمن و عصر کافر است، عصر مؤمن و فردا صبح کافر است؛ چنین فتنه ای به وجود می آید.

آن گاه می فرماید:

فمن ادرک مِنْکُمْ فَلْيَتَّقِ اللهَ، و لیحرز دینه وَلْيَكُنْ مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِهِ؛(1)

هر کس این زمان را درک کند سه کار باید انجام بدهد.

قبلا یکی از این کارها را گفتیم، دیگری را در این بحث می گوییم و سومی را هم به مناسبت دیگری خواهیم گفت. در این روایت سه تا وظیفه گفته شده است

ص: 269


1- معجم احادیث الإمام المهدي علیه السلام ج 3 ص 214.

که جمله آخر مورد بحث ماست که می فرماید:

در این روزگار مانند جل کهنه های گوشه خانه ها باشید.

به این عبارت دقت کنید. وقتی در منزلی، خانه تکانی می کنند به جل کهنه ها و فرش هایی که مورد اعتنا نیستند، اعتنایی نمی کنند، یا گاهی به عنوان پا فرشی - که به قول خودمان دم دری - از آنها استفاده می کنند و اعتنا نمی کنند که کسی با پای گلی رویش بیاید، یا چیزی مثل جوهر رویش بریزد.

منظور از این سخن این است که شما نیز در آخر الزمان به گونه ای باشید که مردم به شما زیاد توجه نکنند، در جامعه باشید و نباشید و پیش خودتان دارای احترام باشید، اما طوری نباشید که همه مردم از شما توقعی داشته باشند.

برخی از افراد در مسیرهایی قرار می گیرند که همه مردم از آنها توقع دارند. برای مثال مردم از روحانی ها توقع دارند، هر کس توقعی دارد و چیزی می گوید؛ اگر یک روحانی اعتنا نکند درست نیست.

یکی زنگ می زند استخاره می خواهد. ما باید حداقل روزی چندین استخاره بکنیم، آن فرد آخری به خیال خودش تنهاست و نمی داند که چندین استخاره پیش تر شده است. اگر اندکی دیر و زود بشود ناراحت می شود، حق هم دارد، چون نمی داند و علم غیب هم ندارد.

در موارد دیگری می خواهند 5 دقیقه وقت شما را بگیرند، چشم! همه را آدم باید بگوید: چشم! اگر بخواهد بگوید: نه، نمی شود.

در آن دیگری مسئله می پرسد، حرف خوب و حرف ناجور می پرسد.

بنا بر این روحانی اولین فرد در جامعه است که مردم از او انواع و اقسام توقع و دارند و نمی شود هم گفت: چرا؟

ص: 270

مثال دیگر کسانی هستند که سردسته و رئیس هیئت و گروهی هستند. از آنها یار نیز توقعاتی دارند، نمی شود بگویند: چرا؟ نمی شود بگویند: نه.

یا کسی که رئیس محل شد توقعات فراوانی از او دارند، منتهی گاهی این توقعات فراوان به سر حد خلاف شرع می رسد، باید چنین فردی حواسش را جمع کند، کاغذ می آورند که آقا امضا کند، چه طوری امضا کند؟

روزی آقایی نزد من آمد و کاغذی آورد که فلان آقا می خواهند نماز و روزه به من بدهند و گفتند: اگر حاج آقا احمد امامی نوشتند درست است که به شما نماز و روزه بدهیم قبول است. این کاغذ را امضا کنید.

گفتم: معذرت میخواهم.

اصرار کرد و گفتم: ببخشید معذرت می خواهم، مرا هم معاف بدار.

گفت: حالا چه طور می شود یک امضا بکنید؟

گفتم: من شما را می شناسم؟

گفت: نه.

گفتم: من می دانم خانه شما کجاست؟

گفت: نه.

گفتم: تا حالا شما پیش من آمده ای؟

گفت: نه.

گفتم: من اگر بنویسم اشکالی ندارد به این آقا نماز و روزه بدهید، اول کسی که به من فحش میدهد خود تو هستی، میگویی: تو که مرا نمی شناختی چرا نوشتی: بله، من این آقا را می شناسم؟!

تا این جمله را به او گفتم، دیگر جواب نداشت.

ص: 271

حالا چنین توقعاتی است که بر خلاف عقیده دینی از انسان می خواهند، وقتی که مردم او را بشناسد این گرفتاری ها را پیدا می کند؛ ولی وقتی مردم او را نشناسند و او گمنام باشد، هم بیشتر می تواند کار کند هم کار مثبت تر می تواند انجام بدهد. از این رو امام علیه السلام می فرماید:

وَلْيَكُنْ مِنْ أَحْلَاسِ بَيْتِهِ؛ در آخر الزمان گمنام باشید، مانند این جل کهنه ها و فرش های کهنه در خانه باشید که کسی به آنها اعتنا نمی کند تا بتوانید دین تان را سالم به مقصد برسانید.

روایاتی در مذمت شهرت طلبی

آری، تا آن جایی که می توانید دین تان را با گمنامی حفظ کنید و گمنام باشید بهتر از آن است که مشهور باشید. شهرت طلبی کار خلافی است. اینک چند روایت جالبی در این زمینه می خوانم، چون ممکن است در جامعه ما افرادی باشند که سرشان برای شهرت و عنوان درد بکند. باید بفهمند جایی خبری نیست، جز درد سر چیزی دیگر برای انسان ندارد و گاهی ممکن است انسان را به بی دینی بکشد. حضرت على علیه السلام می فرمایند:

حُبُّ اَلنَّبَاهَهِ رَأْسُ کُلِّ بَلِیَّهٍ؛(1)

دوست داشتن شهرت و مشهور شدن منشأ تمام بلاهاست.

یعنی وقتی انسان دوست می دارد که در جامعه مشهور بشود، خیلی کارها باید انجام دهد تا مشهور شود که در بعضی مواقع با دین و اعتقاد انسان سازگار نیست.

ص: 272


1- عيون الحكم والمواعظ: ص 231

در روایت جالب دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اَلشُّهْرَهُ خَیْرُهَا وَ شَرُّهَا فِی اَلنَّارِ؛(1)

شهرت خوب و بدش در آتش جهنم است.

یعنی خلاصه این که شهرت، خوب یا بد آن انسان را به جهنم می کشاند، باید حواس را جمع کرد. اگر گاهی دیدید که می خواهند شما را مثل بادکنک بالا ببرند حواستان را جمع کنید.

در گذشته کودکان با کاغذ بادکنک درست می کردند و نخی نیز بر آن می بستند. وقتی باد می وزید کودکان آن را در برابر وزش باد قرار می دادند و به آسمان می فرستادند، نخی که دست آنها بود در اصطلاح کودکان این بود که می گفتند. به آن مژده بده که هی بالا برود، هي مژده می دادند و بالا می رفت. وقتی بالا می رفت و باد تندی می وزید آن را تکه تکه می کرد.

پس حواستان را جمع کنید! وقتی شیطان برای شما خیلی مژده داد و خواست شما را بالا ببرد در فکر سقوط هم باشید. هر بالا رفتنی سالم به زمین بر نمی گردد، بعضی ها را تعریف می کنند و در پی این تعریف، از او هرزگی می خواهند و او را تا حدی که دینش را هم روی این کارها بگذارد، می کشانند. حواستان را جمع کنید که به آن جا نرسد.

خطر شهرت طلبی برای نسل جوان

موضوع شهرت طلبی به خصوص برای نسل جوان خیلی خطرناک است که مدام در مسیر بد تشویق می کنند، او هم پیش می رود، آن گاه پشیمان می شود که

ص: 273


1- فروع کافی: ج 6 ص 445، مشكاة الأنوار: ص 553، وسائل الشيعه: ج 5 ص 24.

در آن داغی و تندی چه کردیم و چه قدر برای خود ناراحتی به وجود آوردیم؟ برای این که نفهمیدیم چگونه ما را کوک می کنند.

در گذشته ساعت ها کوکی بودند. گاهی آن قدر ساعت را کوک می کردند که فترش پاره می شد. حالا نباید آدم این قدر در مسیری کوک بشود که فنرش پاره بشود.

اندکی آهسته تر! این تند روی های زیاد آدم را به جایی نمی رساند، مشهور شدن زیاد نمی گذارد آدم سالم به مقصد برسد. سعدی شعری دارد که انصافا در حد خودش خیلی جالب است، می گوید:

به چشم خویش دیدم در بیابان *** که آهسته سبق ران از شتابان

می گوید: با چشم خود در بیابان دیدم که شترسواری از اسب سواری جلو زد. شتر سوار و اسب سوار با هم مسابقه گذشته بودند. قاعده این است که اسب سوار باید زودتر به مقصد برسد، چون اسب خیلی تند می رود و شتر هم آهسته، اما می گوید:

به چشم خویش دیدم در بیابان *** که آهسته سبق ران از شتابان

اسب سوار بخشی از راه را تند رفت و از شتر سوار جلو زد، آن گاه اسب خسته شد، دیگر نتوانست جلو برود.

اما شتربان هم چنان آهسته می راند

شتربان همین طور آهسته آهسته می رفت تا این که به مقصد رسید. شتر در عین این که آهسته می رود و صدای پا هم ندارد، سم روی زمین نمی زند، ولی وقتی یک قدم بر می دارد به اندازه دو قدم اسب است، اما کسی نمی فهمد.

مثل آدم مشهور مثل اسب است که تند می رود، عرق می ریزد، خسته می شود

ص: 274

آن گاه می ماند. اما آدم گمنام در جامعه همیشه آهسته آهسته کار خودش را انجام می دهد و به مقصد هم می رسد و به دیگران هم می تواند کمک بکند.

آری، خدای ناخواسته یک وقت به سرتان نزند که اسم شما را شرق و غرب عالم را بگیرد. بدانید که آن موقع تازه اولین وقتی است که دیگر نمی توانید کار کنید، تا مشهور نشده اید همه کار می توانید انجام دهید، وقتی مشهور شدید دیگر هیچ و التماس دعا

بنابراین امام صادق علیه السلام علیه السلام می فرمایند:

شهرت خوب و بدش در آتش جهنم است.

دو مورد استثنا در شهرت طلبی

نتیجه ای که از این سخن گهربار می گیریم این است که امام علیه السلام در آن دوران به شیعیان دستور می دهند که مانند جل کهنه های گوشه های خانه ها باشید، زیاد در مقام یافتن شهرت نباشید؛ چرا که شهرت یافتن خوب نیست مگر در دو مورد که به این دو مورد توجه کنید:

یکی در عبادت

دیگری در خدمت به جامعه.

اگر انسان در زیر سایه عبادت شهرت یافت، ایرادی ندارد؛ چرا که ممکن است بعضی ها بگویند: اگر ما در نماز جماعت شرکت کنیم، مردم می گویند: این هم می خواهد خودش را به رخ مردم بکشد. باشد شما نمی توانی از این ثواب بزرگ بگذری، گرچه مردم چنین حرفی می زنند.

یا می گوید: اگر ما به مگه برویم مشهور می شویم و می گویند: این حاجی

ص: 275

است. بگویند؛ این عبادت واجب است، باید انجام داد.

یا می گوید: من در حضور این رفقا که چند روزی در سفر هستیم نماز نمی خوانم برای این که این ها می گویند: این هم مقدس مآبی می کند. بگویند، تو وظیفه خود را باید انجام بدهی.

یا مثلا می گویند: من به کربلا نمی روم برای این که کسی که کربلا برود مردم می گویند: این هم کربلایی است.

همه مسائل برای ما بیان شده است

اینک روایتی برای شما می خوانم که بدانید همه چیز را برای ما گفته اند. الله اکبر! از این ائمه اطهار علیهم السلام که از هیچ چیزی برای ما فرو گذاری نکرده اند!. پای ما به هر سنگ و کلوخی برسد، ائمه علیهم السلام در آن مسیر ما را راهنمایی کرده اند!

به این روایت توجه کنید! چه روایت شیرینی است! شخصی به نام قائد از مریدهای حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می گوید: من خدمت عبد صالح، حضرت موسی بن جعفر عليهماالسلام شرف یاب شدم و عرض کردم:

جعلت فداك، إن الحسين عليه السلام، قد زاره الناس من يعرف هذا الأمر و من ينكره و ركبت إليه النساء ووقع حال الشهرة وقد انقبضت منه لما رأيت من الشهرة؛

آقا جان! همه مردم به زیارت امام حسین علیه السلام میروند؛ اعم از این که او را بشناسد یا نشناسند، عارف و غیر عارف حتی زنان برای زیارت امام حسین علیه السلام می روند. این جنبه شهرتی یافته که بگویند: ما کربلا رفتیم، ما به زیارت امام حسین علیه السلام رفتیم. وقتی من دیدم کربلا رفتن باعث اسم و شهرت است دلم گرفت و دیگر به کربلا نرفتم.

ص: 276

راوی می گوید: وقتی این حرف را زدم، دیدم حضرت مدتی سرشان را زیر انداختند و جوابی به من ندادند، بعد فرمودند:

یا عراقي! إن شهروا أنفسهم فلاتشهر أنت نفسك. فوالله، ماأتی الحسين علیه السلام آت عارفا بحقه إلا غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؛(1)

ای عراقی! اگر قصد کسانی که به کربلا می روند که مشهور شود، قصد تو برای رفتن کربلا این نباشد که در میان مردم مشهور بشوی.

به خدا سوگند! هیچ کس با معرفت به زیارت امام حسین علیه السلام نمی آید مگر این که خدا گناهان گذشته و آینده او را می بخشد و می آمرزد.

یعنی تو برای خدا برو، نیت دست خود آدم است، به نیت خود شخص بستگی دارد، قصد تو در این مسئله رضای خدا باشد.

ارزش زیارت امام حسین علیه السلام

به حق امیرالمؤمنین علیه السلام خدا لعنت کند کسانی که راه بین ما و امام حسین علیه السلام را بسته اند. در روایتی آمده است: «تَحْتَ قُبَّتِهِ استجابة اَلدُّعَاءِ»!(2)

والله، یک نگاه به قبر شش گوشه ابا عبدالله علیه السلام به دنیایی ارزش دارد، دل آدم می سوزد وقتی می بیند مثلا مردهای 40 ساله و 50 ساله به کربلا مشرف نشده اند. راستی دل آدم می سوزد که آرزوی کربلا به دل اینها نماند.

آری، آدم به دنیا می آید و از دنیا می رود، ولی امام حسین علیه السلام را زیارت نکند خیلی ناراحتی دارد.

ص: 277


1- كامل الزيارات: ص 267 ح 411، بحارالانوار: ج 98 ص 25 ح 29، مستدرك الوسائل: ج 10 ص 236
2- به روایت معروف «إن الإجابة تحت قبته» اشاره دارد. ر.ک: كفاية الأثر: ص 17، وسائل الشيعه: ج 14 ص 452، مستدرك الوسائل: ج 10 ص 335.

اما اگر دستتان نمی رسد از نزدیک به کنار قبر مقدس ابی عبدالله علیه السلام بروید و زیارت کنید از دور هم ممکن است؛ نصف شب و وقت بی وقت، بعد از نماز، زیر آسمان بروید و بگویید: «السلام عليك يا أبا عبدالله»؛ چرا که «في قلب من والاه قبره»؛ در دل دوستانش قبر ابی عبدالله الحسين علیه السلام است.

شیوه مرحوم والد رحمه الله

بعضی از مردم به این جهت عجیب مقید هستند. خدا همه گذشتگان شما را رحمت کند! مرحوم پدر من(1) در این جهت خیلی عجیب بودند، امکان نداشت ایشان بخواهند وارد منزل بشوند و به این جهت نپردازند. منزل ما در صحن امام زاده درب امام بود(2) وقتی ایشان به منزل می رسیدند می گفتند:

السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك ورحمة الله وبركاته.

السلام عليك وعلى جدك وعلى أبيك وعلى أمك وأخيك وعلى ولديك الشهيدين العليين وعلى المستشهدين بين يديك جميعا ورحمة الله وبركاته.

این زیارت ایشان بود، امکان نداشت آن را ترک کنند؛ شب، ظهر، بعد از ظهر، در آفتاب، در باران، در برف و در همه حالات می ایستادند و این زیارت را می خواندند و این زیارت از ایشان ترک نمی شد.

ص: 278


1- مرحوم آیت الله حاج سید عطاء الله فقیه امامی رحمه الله، متوفای 1387 ه ق.
2- درب امام، محله ای است که وجه تسمیه آن وجود قبر امام زاده سید زین العابدین معروف به درب امام است. نسب این امام زاده عظيم الشأن با چهار واسطه به امام صادق علیه السلام می رسد و ایشان جد سادات امامی است که در اصفهان شهرت دارند.

و آن گاه که وسط حیات منزل وضو میگرفتند، بعد زیارت می خواندند.

بالاخره این ها ثواب دارد. خود را به همین سه تا سلام ساده مقید کنید و بگویید:

السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله، السلام عليك و رحمة الله وبركاته

آن وقت به تدریج رابطه شما با امام حسین علیه السلام قوی می شود، مثل این که قبر امام حسین علیه السلام در قلب و مغز خود شما قرار دارد و زیارت می کنید و خدا آن ثواب های عجیب زیارت سید الشهداء علیه السلام را به يقين به شما میدهد.

بنابراین اگر انسان به وسیله عبادت مشهور شود، ایرادی نیست و شهرت به عنوان عبادت اشکالی ندارد، حالا بگویند: این حاج آقا کربلایی و مشهدی است، این آقا نماز جماعت می رود و یا به زیارت می رود، ایرادی ندارد. این گونه مشهور شدن نه تنها گناه ندارد؛ بلکه ثواب هم دارد.

شهرت برای خدمت به جامعه

مورد دیگری که از شهرت استثنا شده، مشهور شدن برای خدمت به جامعه و مردم است؛ یعنی اگر کسی از مشهور شدن در جامعه استفاده می کند که به جامعه خدمت نماید، این گونه شهرت ایرادی ندارد، این کار پیامبران است. پیامبران الهی همین گونه بودند.

اگر حضرت موسی علیه السلام، پاره ای از زمان از نظر مردم غائب و گمنام بود، اگر پیامبر اسلام گاهی از نظر مردم گمنام بودند برای این که مردم را هدایت کنند. حضرت نوح علیه السلام مدتی در میان مردم گمنام است، بعد می تواند دست مردم را

ص: 279

را بگیرد و هدایت کند و کشتی بسازد. خداوند به او می فرماید:

« وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنا وَ وَحْيِنا وَ لا تُخاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ »(1)

این غیبت برای حضرت نوح علیه السلام موجب تکامل او شد، بعد وقتی مشهور می شود در زمان شهرت به مردم خدمت می کند.

خداوند به حضرت موسی علیه السلام می فرماید: « فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ »(2)

ایشان از مصر به طور ناشناس و گمنام به مدین آمدند و 8 یا 10 سال در آن جا ماند. هیچ کس او را نمی شناخت، فقط شعیب پدر خانمش او را می شناسد. یک چوپان است و عصایی هم در دست دارد و در بیابان با گوسفندها حرکت می کند، اما دارد کلاس می بیند، دوره های عالی تحصیلی را طی می کند و به تکامل می رسد، به جایی می رسد که خدا می فرماید:

حالا حرکت کن و بیرون برو و به طرف مصر برو. در این زمینه در قرآن کریم آیه های خیلی جالبی وجود دارد. قرآن کریم در سورۂ قصص این جمله را می فرماید که بسیار جمله زیبایی است، می فرماید:

« فَلَمّا قَضی مُوسَی الاَْجَلَ وَ سارَ بِاَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نارا »(3)

ما به موسی دستور دادیم حرکت کن و به طرف قاهره برو.

آن گاه در راه معجزه هایی از او آشکار می شود. یکی این که عصای او اژدها می شود، معجزه دیگر این که دست در بغلش می برد، وقتی بیرون می آورد کف

ص: 280


1- سوره هود آیه 37.
2- سوره قصص آیه 21.
3- همان آیه 29.

دست او مثل خورشید در شب تار می درخشد.

اینها معجزه هایی است که خدا به حضرت موسی علیه السلام میدهد، قرآن می فرماید: حالا به سوی فرعون و قوم او برو تا کنون گمنام بودی، اما اکنون برو و خودت را معرفی کن و بگو: من موسی هستم، خدا مرا فرستاده و گفته است:

«اذْهَبْ إِلى فزعون إِنَّهُ طَغى».(1)

اینک برای این که مردم را از شر ظالمان و ستمگران نجات بدهی مشهور بشوی ایرادی نیست، از آن روز تا کنون گمنام بودی، اما اکنون وقت خدمت به جامعه و هدایت و نجات آنهاست.

نمونه ای از شهرت برای خدمت

در روایتی آمده است: اسحاق بن عمار که آدم خیلی عجیب و مرد بسیار مهمی است می گوید:

در میان مردم مشهور شده بودم و خیلی به من مزاحمت می کردند و زیاد به خانه من می آمدند و می رفتند و مناظره داشتند، دیگر خسته شدم، کار به جایی رسید که من ناراحت شدم که نکند برای این شهرت یک وقت دینم را از دست بدهم، از این رو به غلام خودم گفتم:

كلما جاءني رجل منهم يطلبني قل: ليس هو هاهنا؛

هر کس در خانه من بیاید و مرا بخواهد بگو: این جا نیست، بلکه این شهرت قبلی کم بشود و من بتوانم به زندگی ام برسم.

می گوید: اتفاقا در همان سال به مکه رفتم، در مکه خدمت امام صادق علیه السلام

ص: 281


1- سوره طه آیه 24.

رسیدم و به آن حضرت عرض کردم:

جعلت فداك، إنما تخوفت الشهرة؛

قربانت گردم، من از مشهور شدن می ترسم و خدا میداند که من مردم را دوست می دارم.

حضرت فرمودند:

يَا إِسْحَاقَ ! لَا تَمَلَّ زیارة إِخْوَانَكَ..(1)

ای اسحاق ! دید و بازدید و زیارت مردم تو را خسته نکند.

یعنی اگر فایده شهرت این است که به مردم خدمت کنی از این کار خسته نشو. در روایت دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ (2)

یکی از نعمت های بزرگ خدا بر شما این است که مردم به شما احتیاج پیدا کنند و زیاد به سراغ شما بیایند.

بنابراین از این که مردم می آیند و حوائج خود را برای شما می گویند خسته نشوید؛ چرا که این نعمتی است که خدا بر تو منت گذاشته است که به مردم خدمت کنی و آن ثوابهای عجیب را ببری. چرا خسته می شوی؟ خسته نشو.

نگاهی به زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

پس اگر نتیجه شهرت یافتن این باشد که انسان به جامعه خدمت بکند، این شهرت از شهرت های خوب است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله 40 سال در میان مردم گمنام

ص: 282


1- ثواب الأعمال: ص 147، بحارالانوار ج 73 ص 21، جامع أحاديث الشيعة: ج 15 ص 567.
2- بحارالانوار: ج 75 ص 121، مستدرك الوسائل: ج 12 ص 369

بودند و کسی آن حضرت را جز عده اندکی نمی شناخت. چون آن گاه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به دنیا آمدند، حضرت عبدالمطلب علیه السلام ایشان را به دایه ای سپرد که به او شیر دهد. او پیامبر را برداشت و به خارج شهر مکه رفت.

هنگامی که آن حضرت 6، 7 ساله شد، ایشان را بر گرداند که مادرشان از دنیا رفت، بعد طولی نکشید جدشان عبدالمطلب علیه السلام نیز از دنیا رفت، عبدالمطلب علیه السلام نیز پیامبر را به پسرش ابوطالب پدر امیرالمؤمنین علیهما السلام سپرد و گفت: فرزند عزیزم! از این بچه خیلی خوب نگه داری کن! این عزیز ماست.

حضرت ابوطالب علیه السلام هم علاقه عجیبی به پیامبر داشت. بعد پیامبر مرتب در کاروان های تجارتی بین شام و مکه کار می کردند. شاید 5، 6 ماه در این مسیر با کاروان تجارتی می رفتند و برمی گشتند، دو شب در مکه می ماندند، باز بر می گشتند. بعد از 40 سال خداوند دستور می دهد که اکنون باید در میان مردم مشهور شوی. این صریح قرآن مجید است که می فرماید:

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ * وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ * الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ * وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»(1)

معنای «وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ»این است که ما تو را در میان مردم مشهور کردیم، برای این که آنان را هدایت کنی و از ضعفا، مستمندان و گمراهان جامعه دستگیری کنی و آنها را به سرحد نجات برسانی.

بنا بر این اگر انسان در دوره آخرالزمان، نمی تواند به مردم خدمت کند، بهتر این است که در آن دوران گمنام بشود و اگر می تواند دین خود را نگه دارد، عبادتش را انجام بدهد و به مردم هم خدمت کند، مشهور بودن در جامعه ایرادی

ص: 283


1- سوره انشراح آیه های 4-1

ندارد. اما اگر انسان می داند کارش به جایی می رسد که کمیتش لنگ می شود و گاهی خدای ناکرده دین خود را روی مشهور شدن از بین می برد، بهتر است که از این شهرت صرف نظر کند.

رهایی بخش جهان

امام زمان علیه السلام از نظر مردم غایب هستند، ولی وقتی اراده خداوند تعلق می گیرد که عدالت جهانی گسترده شود و همه مردم از ظلم و جور نجات یابند به منجی جهان بشری دستور می دهد که از پشت ابرهای غیبت بیرون بیایند و مانند خورشید، به جامعه ها حیات بدهند که

بِهِ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً .(1)

توسل به امام حسین علیه السلام

از هر چه بگذری سخن دوست خوش تر است.

در روایتی آمده است:

إِنَّ الحسین مِصْبَاحُ الهدی وَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ .

خدا می خواهد تو را در عراق کشته ببیند.

حضرت ابی عبدالله علیه السلام بعد از پدر بزرگوارشان اکثرا از جامعه دور بودند تا این که شبی ندای آسمانی بلند می شود:

ص: 284


1- اشاره به روایت شریفه از رسول خداصلی الله علیه و آله که فرمودند:إِنَّ الْأَئِمَّةَ بعدی اثناعشر ، عَدَدُ نُقْبَاءِ بَنِي اسرائیل ، تِسْعَةُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامَ وَ التَّاسِعُ قَائِمِهِمْ يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً . (بحارالانوار ج 31 ص 359).

ياحسين ! اخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ فَإِنَّ اللَّهَ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلًا

ای حسین عزیز! از پشت پرده بیرون آی و به سوی عراق حرکت کن، چراکه نجات مردم تا دامنه قیامت به دست توست.

این مشیت خداست که امام حسین علیه السلام جهاد کنند، با ظلم مبارزه نمایند و تا دامنه قیامت به مردم درس بدهند که زیر بار ستم نباید رفت که فرمود: هيهات منا الذلة.

این درس نجات امت ها بود که خدا به وسیله امام حسین علیه السلام تا دامنه قیامت به مردم داد؛ درس ایثارگری، فداکاری و از خود گذشتگی. آن بزرگوار برای خدمت به جامعه از جان خود و جان عزیزانشان گذشتند. وقتی آقا نگاه کردند، دیدند اطرافشان کسی نیست، صدا زدند:

ای اباالفضل من! على اكبرم، قاسم و عون و جعفرم، ای مسلم! ای حبيب! چرا دیگر جواب حسین تان را نمی دهید؟

فرأى مصارع أحبته؛ آقا نگاه کردند، دیدند این بدنهای نازنین قلم قلم روی زمین افتاده، دیگر جواب آقا را نمی دهند. این جا بود که صدا زدند:

بارالها! این سرم این پیکرم *** این علمدار رشید این اكبرم

خدایا! به رضای تو راضی هستم و شروع به مناجات کردند.

راوی می گوید: در وسط مناجات دیدند صدای آقا ضعیف شد، هی صدا می زنند: جگرم از تشنگی می سوزد.

نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .

إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ

ص: 285

مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ، اغفربهم ذُنُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرْضَانَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، واكف بِهِمْ مهماتنا ، أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .

ص: 286

گفتار سیزدهم : کنترل زبان

اشاره

ص: 287

ص: 288

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعُدُ السَّمَاءُ وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .

قال الله الحكيم في كتابه الكريم :

«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا ۗ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(1)

13

کنترل زبان

بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود. اینک وظیفه سیزدهم را بیان می کنیم. این بحث هم در عین حالی که به نظر ساده

ص: 289


1- سوره ابراهیم آیه 24 و 25.

می رسد، بحث خیلی عمیق است، به خصوص با توجه به اوضاع اجتماع و محیط های ما که باید حواسمان را بسیار جمع کنیم و مطالب را هم نباید ساده بگیریم و خیلی ساده از کنار مطالب بگذریم. کار خیلی بالاتر از این است که ما فکر می کنیم؛ به خصوص نسبت به قیامت و جهان دیگری که

«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ»(1)

هیچ چیز به درد انسان نمی خورد مگر قلب سالم و عمل صالح.

تصور نمی کنم در این جهان کسی پیدا بشود که به این وظیفه احتیاج نداشته باشد، خیلی بعید است.

وظیفه سیزدهم عبارت از حفظ و کنترل زبان است؛ یعنی ما وظیفه ای مهم داریم که در این زمان زبان خود را از گناهان، خيانتها و جنایت هایی که زبان می تواند بکند، حفظ کنیم.

اینک طبق برنامه پیشین نخست روایتی را در این زمینه بیان می نماییم، چون گفتیم که بنا نیست مطلبی بدون مدرک بیان کنیم. وظایفی را که عرض می کنیم ائمه اطهار علیهم السلام بیان فرموده اند. ما نیز از زبان آن بزرگواران عرض می کنیم.

به این روایت دقت کنید. این روایت در کتاب «معجم أحاديث الإمام المهدي علیه السلام »(2)نقل شده است.

البته مشابه این روایت را علامه مجلسی رحمه الله در «بحارالأنوار» و دیگران نقل کرده اند.(3) در این روایت حضرت امام محمد باقر علیه السلام می فرمایند:

ص: 290


1- سوره شعراء آیه 88
2- معجم أحاديث الإمام المهدی علیه السلام ج 3 ص 230، به نقل از کمال الدین و تمام النعمة: 330.
3- جواهر السنية ص 249، بحارالانوار: ج 52 ص 145، الأنوار البهية: ص 370.

الْكَلَامَ فِي وَثَاقِكَ مالم تَتَكَلَّمْ بِهِ ، فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وثاقهيأتي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طوبي للثابتين عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؛

زمانی خواهد آمد که امام زمان مردم از آنها غایب خواهد شد. خوش به حال کسانی که در این زمان بر امر ما ثابت هستند و مسئله ولایت اهل بیت علیهم السلام را از دست نمی دهند.

إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ ؛

مؤمنانی که در این زمان بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت هستند؛ کوچک ترین ثوابی که این ها دارند این است که خداوند به آنها ندا می کند و می فرماید:

عِبَادِي وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بغيبي ؛

ای بندگان من که به راز جهان خلقت ۔ یعنی وجود امام زمان علیه السلام - ایمان آوردید و غایب بودن این امام را تصدیق کردید.

فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي؛

بشارت باد به شما که من بهترین ثوابها را برای شما می دهم.

فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً ؛

شما بندگان واقعی من هستید.

منكم أتقبل؛

به خاطر ولایتی که دارید و بر ولایت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت هستید من عبادت های شما را قبول می کنم .

و عنكم اعفو؛

از گناهان شما می گذرم.

ص: 291

وَ لَكُمْ اغْفِرْ ؛

و شما را می آمرزم.

وَ بکم أَسْقِي عِبَادِي الْغَيْثِ ؛

و به خاطر شما باران رحمتم را برای مردم می فرستم.

وَ ادْفَعْ عَنْهُمْ الْبَلَاءِ ؛

و به خاطر شما بلا را از مردم دفع میکنم.

اگر بلایی از جامعه ای بر طرف بشود به خاطر افراد با ولایت و با ایمانی است که در آن جامعه زندگی می کنند. بعد می فرماید:

وَ لولاكم لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي؛

اگر شما در جامعه نبودید من بلا را بر این جامعه نازل می کردم.

برترین اعمال در دوره آخرالزمان

حالا ملاحظه کنید! انسانی که به این خاندان مؤمن است و ولایت آنان در اعماق قلب او قرار دارد چه قدر در نزد خدا مقام دارد. این فرمایش امام است نه سخن ما. امام علیه السلام درباره اهل ولایت این طور بیان فرموده است.

جابر به امام محمد باقر علیه السلام عرض کرد:

یابن رَسُولَ اللَّهِ ! فَمَا أَفْضَلُ مايستعمله الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟

ای فرزند رسول خدا! بهترین اعمال برای انسان مؤمن در این زمان چیست؟ فرمود:

حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومِ الْبَيْتِ؛

حفظ و کنترل زبان و [این که در خانه بنشیند ]...

ص: 292

یعنی در این دوران هیچ عبادتی برای ما بعد از واجبات بالاتر و ارزنده تر از حفظ زبان نیست. حدود 200 گناه را به زبان نسبت داده اند. اگر به آیات قرآنی نگاه کنیم به طور کامل برای ما این 200 گناه روشن می شود که با مراجعه به کتاب «المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكريم»آن جایی که کلمه «قول»و موارد آن را بیان می کند، این مطلب آشکار می گردد که انسان کجا نباید حرف بزند، مثل آن جایی که می فرماید:

«وَيَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَىٰ ۖ لَا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ»(1)

در مورد دیگری می فرماید:

«وَ لا تَقُولَنَّ لِشَيْ ءٍ إِنِّي فاعِلٌ ذلِكَ غَداً ».(2)

با توجه به این آیات و آیات دیگر انسان می فهمد که چه قدر خطا و گناه امکان دارد از این زبان سربزند و او را برای همیشه بدبخت و بیچاره بکند. خیلی باید انسان مواظب باشد که از ناحیه زبان نلغزد.

کنترل زبان از دیدگاه روایات

البته در این زمینه، سخن، داستان، شعر و مثال بسیاری وجود دارد که شاید بتوان درباره آن، صدها روز صحبت کرد. می خواهم در فرصت اندکی مطلبی را برای شما بگویم، چاره ای ندارم جز این که دست به دامان فرمایش اهل بیت علیهم السلام بشوم و ببینم این خاندان درباره زبان چه فرموده اند.

ص: 293


1- سوره نحل آیه 62.
2- سوره کهف آیه 23.

دقت کنید! چند روایت جالب عرض می کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرمایند:

سَلَامَةُ الْإِنْسَانِ فِي حِفْظِ اللِّسَانِ؛ (1)

سلامتی انسان - سلامت زندگی انسان برای دنیا و آخرت - در این است که زبان خود را حفظ کند.

آری، خیلی حرف می شود زد، ولی نباید هر سخنی را گفت. در روایت دیگری حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

إحفظ رَأْسَكَ مِنْ عَثْرَةِ لِسَانِكَ ، (2)

سرت را از لغزش زبان حفظ کن.

یعنی چه بسا «زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد».آدم یک کلمه می گوید و با جان و حیات خود مبارزه می کند و خود را به کشتن و نابودی می دهد.

چهار عامل کنترل زبان

اشاره

بنا بر این زبان باید کنترل شود، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

با چهار چیز زبان را مهار کن.

خیلی جالب است هر حیوانی که خیلی کم هوش باشد با یک افسار مهارش می کنند، اما زبان را با چهار افسار قوی و نیرومند باید مهار کرد. حضرتش می فرمایند:

وازممه بِالنَّهْيِ وَ الْحَزْمِ وَ التُّقَى وَ الْعَقْلِ؛(3)

با چهار چیز دست و پای زبان را ببند:

ص: 294


1- بحارالانوار: ج 68 ص 286، مستدرك الوسائل: ج 9 ص 30، جامع أحاديث الشيعه: ج 13 ص 487
2- غررالحكم: 5479، عيون الحكم والمواعظ: ص 77.
3- غررالحكم: 5479، عيون الحكم والمواعظ: ص 77.

1-به وسیله نهی کردن؛

گاهی می خواهد حرف خلاف بزند، انسان او را نهی کند و بگوید: این حرف را نگو. گاهی وجدان انسان با او حرف می زند و می گوید: این کار غلط است، انسان می تواند به زبان بگوید: دروغ نگو، چرا دروغ می گویی؟

2-به وسیله احتیاط کاری؛

انسان برای کوچک ترین مطلب احتیاط می کند نباید در حرف زدن احتیاط کند؟!

برخی از افراد وقتی می خواهند چکی برای کسی بنویسند، خیلی دقت می کنند که تاریخ را اول با حروف بنویسند، بعد با اعداد، بعد بلافاصله یک چسب روی آن بچسبانند که کسی نتواند تغییر دهد و در نوشتن تاریخ، مبلغ و نام آن کاملا دقت می کنند.

انسان برای یک چک به مبلغ ده هزار تومانی این قدر احتیاط می کند، اما سخن گفتن احتیاط نمی خواهد؛ سخنی که دین و دنیای انسان را از بین می برد، نباید احتیاط کند؟!

ما نمی گوییم احتیاط در نوشتن چک بد است. خیلی خوب می کند، اما انسانی که این قدر برای کار ناچیز احتیاط می کنند چرا در حرف زدن احتیاط نمی کند و نمی گوید: من با این سخن دارم شرف و آبروی مردم را از بین می برم و یک فامیل را به جان هم می اندازم، میان پدر و مادر جدایی می اندازم. نباید انسان در این موارد احتیاط کند؟!

3-به وسیله عقل؛

یعنی وقتی انسان می خواهد حرف بزند بایستی با عقلش بسنجد که آیا گفتن و این سخن صلاح است یا صلاح نیست؟! انسان برای انجام یک معامله؟

ص: 295

هزار تومانی استخاره می کند، بد می آید دوباره استخاره می کند. دوباره می گوید: حاج آقا! می شود یک استخاره دیگر بفرمایید؟

باز هم استخاره بد است، می گوید: حاج آقا! ساعت استخاره خوب نبود.

می گوییم: وقتی با خدا مشورت می کنی این حرفها معنا ندارد، خدا خواب و بیدار ندارد، دیگر وقت خوب و بد ندارد.

می گوید: حاج آقا! حالا می شود با تسبیح یک استخاره بفرمایید ؟!

وقتی با تسبیح هم استخاره می کنیم، باز استخاره بد است.

آری، انسان در یک معامله هزار تومانی این قدر با خودش مبارزه می کند و مطلب را بررسی می نماید، ولی وقتی می خواهد سخنی بگوید با عقلش نباید در میان بگذارد که من این سخن را بگویم یا نه؟ یا در سخن گفتن هم استخاره کند. همان طور که برای آن کارها استخاره می کند که این دو به هم زنی را بکنم یا نه؟ این فتنه را من این جا به وجود بیاورم یا نه؟

به خدا سوگند! تا این ساعت من یاد ندارم کسی پیش من استخاره کند و بگوید: می خواهم برای گفتن یک سخن استخاره بکنم، خوب است یا بد، اگر هم پیش خودشان نیت کرده اند من نمی دانم. بنابراین انسانی که در آن امور آن قدر مقید است، در امر زبانش نیز باید چنین قید و بندی داشته باشد.

4-به وسیله تقوا؛

می دانیم دروغ، تهمت، نمامی، سخن چینی و جاسوسی حرام است. لااقل تقوای خود را به کار ببریم که اگر خدا از ما غضبناک بشود جهنم و عذاب و عقاب دارد، نه این که هر حرفی از زبان آدم بیرون آمد مطرح کند که این کار درست نیست.

ص: 296

قتل و زبان

روایت کوتاه و زیبای دیگری از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام می خوانم که حضرتش می فرماید:

كَمْ مِنْ دَمٍ سفكه فَمِ ؛(1)

چه بسا خونی که به واسطه دهان ریخته می شود.

یعنی دهان حرفی می زند و موجب ریختن خون بنده خدای بیچاره ای می شود. وقتی انسان می خواهد حرفی بزند لااقل حساب بکند که به جایی برخورد می کند یا نه؟!

یک حدیث جالب

اکنون یک روایت مهم تر عرض کنم که واقعا بدن انسان می لرزد. این روایت را راوی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند، وی می گوید:

من در سفری در خدمت اکرم پیامبر صلی الله علیه و آله بودم، نمی دانم سفر جنگ بوده یا غیر از آن، دیر می شد که ما از نزدیک با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله صحبت کنیم. روزی من خدمت پیامبر آمدم و در حضورش نشستم و عرض کردم:

یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلَنِي الْجَنَّةِ وَ يُبَاعِدُنِي مِنَ النَّارِ ؛

یا رسول الله!کاری برای من یاد بدهید که مرا به بهشت وارد کند و از آتش دور نماید.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمایشاتی فرمودند تا به این جا رسیدند، فرمودند:

ص: 297


1- عيون الحكم والمواعظ: ص 379، غررالحكم: 4897.

أَلَا أُخْبِرُكَ بملاك ذَلِكَ كُلِّهِ ؛

می خواهی به شما بگویم منشأ جهنم نرفتن و داخل در بهشت شدن چیست؟

عرض کردم: بله ای رسول خدا! بفرمایید ملاک و منشأ جهنم رفتن (یعنی اساسی که انسان را به بهشت می کشاند) چیست؟

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به زبان مبارکش اشاره کردند و فرمودند:

كِفَّةُ عَلَيْكَ هَذَا ؛

اگر می خواهی جهنم نروی و وارد بهشت بشوی این (زبان) را نگه دار. راوی گوید: من تعجب کردم و عرض کردم:

یا رسول الله ! وإنا لمؤاخذون بما نتكلم به؟

ای رسول خدا! آیا ما را به خاطر زبانمان به جهنم می برند؟

حضرت فرمودند:

عجب! آیا آنهایی که از رو در آتش جهنم می افتند مگر برای غیر از زبانشان هست؟ (1)

یعنی کسانی که به رو به جهنم می افتند به خاطر زبان آنهاست، برای این که زبان، حق خدا و حق مردم را ضایع می کند و خدا از آن نمی گذرد.

دو حدیث گهربار دیگر

دقت کنید! مشکل کار این است که زبان با حقوق جامعه سروکار دارد و هیچ و گناهی بدتر از ضایع کردن حق جامعه نیست. اگر حقوق الهی ضایع شد، خدا از در آن می گذرد که برای خدا مهم نیست، اما از حقوق مردم نمی گذرد. از این رو

ص: 298


1- تفسير القرآن، صنعانی: ج 3 ص 109، احکام القرآن، جصاص: ج 3 ص 461.

می بینیم خداوند متعال برای زبان خیلی قید و بند درست کرده؛ عقل، احساس، گوش و چشم و همه اینها را جزء حافظان و پاسبانان زبان قرار داده است.

خداوند متعال اعضای بدن را آزاد آفریده است؛ اعضایی هم چون گوش، چشم، دماغ، دست و پا آزاد هستند، تنها این زبان را درون زندان دهان قرار داده و در حدود 30 پاسبان دور آن قرار داده که اگر خواست فضولی کند او را بگزند، اما با این وصف زبان آرام نمی شود با این که در قفس و زندان است و آزاد نیست در عین حال این همه جنایت انجام می دهد. از این رو انسان باید خیلی از زبانش مواظبت کند.

در این زمینه روایت دیگری را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کنم. آن حضرت می فرمایند:

صَلَاحُ الْإِنْسَانِ فِي حَبْسِ اللِّسَانِ ؛(1)

مصلحت انسان آن است که زبانش را زندانی کنند.

انسان در برخی جاها می فهمد که زندانی بودن زبان چه قدر به نفع اوست، چون تا انسان حرفی نزده پیش خودش محفوظ است.

در سخن گهربار دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه»می فرمایند:

الْكَلَامَ فِي وَثَاقِكَ مالم تَتَكَلَّمْ بِهِ ، فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ فِي وَثَاقِهِ (2)

زبان به سان یک پرنده و یک بلبل است، تا مادامی که پرنده در قفس قرار دارد، در اختیار توست، اما اگر در قفس باز شد و پرنده بیرون پرید دیگر

ص: 299


1- عيون الحكم والمواعظ: ص 301، غررالحكم: 5809.
2- نهج البلاغه: ج 4 ص 91 کلام 381، من لایحضره الفقيه: ج 4 ص 388، وسائل الشیعه، ج 12ص 187.

نمی توانی کاری بکنی.

در تعبیر دیگر زبان مانند تیری است تا مادامی که تیر در چله كمان و درون خشاب است، در اختیار شماست، ولی وقتی تو به ماشه اسلحه فشار بدهی این تیر از خشاب بیرون می رود، دیگر هر جا را که باید هدف قرار داده ای و باید ویران کند نمی توانی باز گردانی.

حضرت می فرماید: تا حرف نزدی سخن در اختیار توست، ولی وقتی حرف زدی تو باید دنبال آن بدوی.

از این رو وقتی انسان حرفی را نزده، در اختیار دارد، اما هر حرفی که زد و دهانش باز شد و از دهانش بیرون پرید، حرفی ندارد. حالا عذر خواهی می کند و توبه می نماید، اما آن کار خودش را کرد.

مرد آن است که حرف از دهانش بیرون نیاید به خصوص اوضاعی که به تدریج برای جامعه پیش می آید، نسل جوان ما باید آن قدر روی زبانشان تمرین کنند که هیچ سری از اسرار را برای کسی نگویند.

آری، باید مواظبت کرد، چرا که یک فرد 80 ساله نیز دشمن دارد، شب در

جایی گفته: ما فردا یک چک دویست و پنجاه هزار تومانی داریم. رفیقش می پرسد: کدام بانک می خواهی برای کمک بیایم؟

می گوید: فلان بانک

وعده می کنند که ساعت 9 صبح با هم در بانک بروند و چک را بگیرند. این دو رفیق با هم می روند و پول را می گیرند و بیرون می آیند، منتظر بودند تاکسی سوار شوند، کسی با ماشین جلو می آید. سلام علیکم، جایی می خواهید تشریف ببرید؟

ص: 300

- بله.

- بفرمایید توی ماشین ما.

سوار می شوند، می گوید: کجا؟

۔ فلان جا.

می گوید: ما اتفاقا دیشب در فلان جا در خدمت شما بودیم.

- بله، شما هم آن جا بودید؟

- بله، احوال پرسی می کند، بعد میگوید: کاری دارم خارج از شهر اجازه

می دهید برویم بعد شما را می رسانم.

می گویند: خیلی خوب.

آنها را بیرون شهر می برد و دهان هر دو را می بندد، دست هایشان را هم می بندد، پول را هم از آنها می گیرد و همان جا رها می کند. این بی چاره ها روی عالم سادگی خود در آن مجلس داشتند حرف می زدند. این فرد مطالب را میشنود و این نقشه را هم برای آنها پیاده می کند.

آری، این یک نقشه خائنانه خیلی کوچک است، اگر جوان های ما اسرارشان را برای دیگران گفتند بدتر از این به سرشان خواهد آمد. از این رو هم اسرار خودشان و هم اسرار دیگران را حفظ کنند.

البته این کار تمرین می خواهد، انسان نمی تواند به خودش متکی باشد که نه من اسرارم را برای کسی نمیگویم، باید بنا بگذارد که اسرار - حتی حرفهای خیلی ساده - را نگه دارد و به کسی نگوید و تا آن جا که می تواند حرف نزند، در آن صورت اگر کم حرف زد، رازداری راحت خواهد بود.

ص: 301

فزونی عذاب زبان از اعضای دیگر

آخرین روایت که در این زمینه عرض می کنم، روایت خیلی جالب است. این روایت در کتاب «اصول کافی» نقل شده است. اما دقت کنید تا معنای مطلب را درک کنید. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که می فرماید:

يُعَذِّبُ اللَّهُ اللِّسَانَ بِعَذَابٍ لَا يُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنَ الْجَوَارِحِ؛

خدا زبان را به گونه ای عذاب می کنند که هیچ کدام از اعضا و جوارح دیگر انسان را مثل زبان عذاب نمی کند.

یعنی عذاب زبان از تمام اعضا و جوارح بیشتر و بالاتر است، از این رو زبان در روز قیامت می گوید:

أَيْ رَبِّ ! عَذَّبْتَنِي بِعَذَابٍ لَمْ تُعَذِّبْ بِهِ شَيْئاً ؛

خدایا! مرا به گونه ای عذاب کردی که هیچ کدام از اعضا و جوارح را به این سختی و تندی عذاب نکردی؟

فَيُقَالُ لَهُ : خَرَجَتْ مِنْكَ كَلِمَةُ فَبَلَغَتْ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا

به او گفته می شود - خدا نمی گوید، بلکه از جانب خدا به او می گویند - : تو یک حرفی زدی که این حرف به شرق و غرب دنیا رسید.

اکنون شما حساب کنید، اگر فردی در یک رسانه گروهی مانند تلویزیون سخنی بگوید در تمام دنیا منعکس می شود، اگر در یک مجلس رسمی حرفی زد به تمام دنیا منتشر می شود که امروز در مجلس فلانی چنین حرفی زده شد.

شما حرف را می زنی، ولی دست کم میگیری، اما این حرف باعث کارهایی می شود، می فرماید:

فَسُفِكَ بِهَا الدَّمُ الْحَرَامُ ، وَ انْتُهِبَ بِهَا الْمَالُ الْحَرَامُ ، وَ انْتُهِكَ بِهَا

ص: 302

الفرج الحرام؛(1)

در اثر این سخن، خونی به ناحق ریخته می شود، یا مال مردم را به وسیله آن غارت می کنند، یا ناموس مردم را به وسیله آن ضایع می نمایند.

یعنی ممکن است شما سخنی بگویی و آن را چیزی حساب نکنی، اما یک مقام محترمی هستی که دنیا برای حرف تو ارزش قائل است، نفهمیده نسنجیده حرفی را می زنی، حرف تو را به گوشه و کنار دنیا می رسانند و در نتیجه این سخن، آن آقا می گوید: پس اگر من مالی را دزدیدم، یا خونی را ریختم، یا ناموس مردم را از بین بردم و آبروی کسی را ریختم ایرادی ندارد و همه این گناهها به گردن توست. بنا براین خدا حق دارد زبان را پیش از تمام اعضا و جوارح عذاب کند.

به این جمله آخر امیر مؤمنان على علیه السلام توجه کنید! خیلی جمله زنده ای است، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:

... فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ ، سلیم اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ فَلْيَعْمَلْ ..(2)

هر کس از شما بتواند در روز قیامت به خدا برسد و پروردگار را با این سه چیز ملاقات کند؛ که دستش به خون و مال مردم و زبانش به آبروریزی مردم آلوده نشده باشد، باید این کار را انجام دهد که چنین فردی از بهترین بندگان خدا است.

گودی کف دست را «راحة» گویند؛ یعنی اگر دست ما به خون مردم و مال آنان

ص: 303


1- اصول کافی: ج 2 ص 115، الإمامة والتبصره: ص 34، وسائل الشيعه: ج 27 ص 21.
2- نهج البلاغه: ج 2 ص 94، بحارالانوار: ج 72 ص 262، جامع أحاديث الشيعه: ج 16 ص 326

آلوده شود در مقابل خدا چه می کنیم؟ اگر از ما پرسید: این فرد چه گناهی داشت که خونش را ریختی؟ تو حرفی زدی که در اثر آن خونش ریخته شد و کاری کردی و حرفی زدی که مال او از بین رفت. این آقا چه کاری کرده بود که با زبان خود علنی آبروی او را ریختی، انسان باید جواب بدهد.

این سخنان از ما نیست؛ بلکه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و از امیرالمؤمنین علیه السلام است. این بزرگواران ما را از زبان و دست بی بند و بار ترسانده اند. کاری ندارد که دست انسان به خون مردم آلوده شود، کاری ندارد که دستش به مال مردم آلوده شود، کاری ندارد که انسان با زبانش آبروی و حیثیت جامعه را از بین ببرد.

این ها کار خیلی ساده ای است، اما عواقب بد و ناراحت کننده ای دارد، مگر هر کاری که ساده بود و انسان توانست انجام بدهد، باید انجام بدهد؟!

مرز خطرناک

به امیرالمؤمنین علیه السلام سوگند! در همین دنیا افرادی که به خون، مال و آبروی مردم خیانت کردند پشیمان شدند و اکنون نمی دانند چه کار کنند، بعضی دیوانه شدند، هی گفتند: چه کنیم ... كيفر آخرت هم سر جای خود محفوظ است.

چرا باید عمر سعد دستش را به خون ابی عبدالله علیه السلام آلوده کند و بعد بنشیند و فریاد بزند و شب از خواب بپرد، هی به زانوانش بزند و بگوید:

«مالي و لحسين بن علي؟!»حسین بن علی با من چه کرده بود که من خون او را ریختم؟

این جا از آن مرزهای خطرناکی است که خدای نا خواسته انسان در اثر یک غفلت و بی خبری خود را از دست می دهد. خداوند متعال در قرآن کریم برای

ص: 304

زبان مَثَلی زده که این مثل در قرآن نظیر ندارد و خیلی عالی است، می فرماید:

«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ»(1)

آیا ندیده اید که خداوند چگونه برای سخن خوب مل می زند که مانند درخت نیرومند است، ما این مثل ها را می زنیم تا مردم بیدار و آگاه بشوند.

مثلی که خدا می زند خیلی مثل لطیفی است، درخت یکی از موجودات ارزنده الهی و دارای خاصیت هایی است؛ به خصوص درخت توت، گلابی، سیب و امثال آنها. ریشه این درختان در درون زمین سفت و محکم در اعماق زمین فرو رفته است؛ یعنی به این زودی با یک باد و حوادث از بین نمی روند و کمرشان خم و شکسته نمی شوند، چون ریشه آنها محکم در زمین فرورفته است، هیچ مزاحمتی برای کسی ندارند.

وقتی این درخت ها رشد می کنند شاخه هایشان پخش می شود، مردم در زیر سایه آنها می نشینند و از سایه آنها لذت می برند، جای مردم را تنگ نکرده اند و برای کسی نیز ایجاد اذیت نکرده اند، بلکه رحمت اند، هوا را پاکیزه و لطيف می کنند و اکسیژن ایجاد می نمایند و در روز، کربن دی اکسید هوا را می گیرند که این کار برای محیط زیست مفید است.

افزون بر این، برای مردم میوه می دهند که مردم از میوه آنها استفاده می کنند و لذت می برند.

خداوند متعال می فرماید: سخن خوب و زبان خوب مثل این درخت است که

ص: 305


1- سوره ابراهیم آیه 24.

«تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها»(1)خدا همیشه این درخت را برای مردم با فایده قرار داده است.

آن گاه می فرماید:

«وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ»(2)

و مثل زبان و سخن بد مثل بوته خار است، بوته خار ریشه ندارد و روی زمین است.

یعنی تا بادی می وزد بوته خار در بیابان پراکنده می شود و تنه هم ندارد که شاخه هایش بالا باشند همه این خارها روی زمین به دست و پای مردم می رود و آنها را اذیت می کند، میوه هم ندارد، تنه آن به درد ساختن در و اطاق و امثال آن هم نمی خورد، نمی شود با چوب آن کشتی ساخت، فقط و فقط برای سوزاندن خوب است.

زبان بد در روز قیامت فقط برای سوختن خوب است، در این دنیا زندگی را آتش می زند در قیامت هم عذابش از تمام اعضا و جوارح بالاتر و بیشتر است.

این که امام علیه السلام می فرماید: وظیفه شما در دوره آخرالزمان حفظ زبان است، برای این که زبان چنین عفریتی است که وقتی انسان سر دو راهی قرار میگیرد می تواند از زبان استفاده درخت بارآور خوب کند و می تواند از آن استفاده یک بوته خار نماید.

ص: 306


1- همان آیه 25.
2- همان آیه 26.

وظیفه انسان عاقل در باره زبان

انسان عاقل چه کار باید بکند؟

انسان عاقلی که می تواند با زبان ذکر بگوید: «لا إله إلا الله»یا «لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ »که دویست هزار فرشته جمع بشوند و ثواب آن را بنویسند. آیا این برای او بهتر است، یا این که با زبانش به کسی زخم زبان بزند، آبروی مردم را از بین ببرد و با حیثیت مردم مبارزه کند، دروغ بگوید و ..... کدام بهتر است؟

انسان عاقل چه کار باید انجام دهد؟ آن راه را انتخاب کند یا این دیگری را.

البته ما به جنبه های الهی زبان کاری نداریم؛ بلکه منظور ما جنبه های مردمی است. آیا شما از کسی که فحش بدهد، حرف زشت بزند و پشت سر مردم بدگویی بکند خوشتان می آید؟

خدا می داند کسی را سراغ دارم که خودش کمپانی دروغ گفتن دارد، در عین حال به من می گوید: حاج آقا! فلان جنسی را می خواهم بخرم می روم از فلان خیابان که مسیر خیلی دوری است میخرم برای این که او کاسبی است که دروغ نمی گوید. با این که خود این فرد کمپانی دروغ گویی دارد، اما از دروغ بدش می آید. چه قدر دروغ گفتن و حرف زشت و ناروا زدن بد است که خود آدمی که به دروغ مبتلا است از آن متنفر است.

بنا بر این ما که عقل داریم - إن شاء الله- زبان خوب و بد را هم تشخیص میدهیم، ببینیم همین جامعه ما از آدم خوش زبان، صادق و راست گوی درست کار خوششان می آید یا از آدم متقلب، مکار، حیله گر و دروغ گو؟ آن گاه راه خوب را انتخاب کنیم.

ص: 307

توسل به امام سجاد علیه السلام

طبق آن چه نقل شده، از حضرت امام زین العابدین علیه السلام سؤال کردند: آقا! در این سفر کربلا کجا به شما خیلی سخت گذشت؟

فرمودند: امان از شام، امان از شام. در این شهر آن قدر به ما زخم زبان زدند و ما را خارجی خواندند، از صبح تا شام ما را در بازار می بردند، هر کسی به ما می رسید حرف ناروایی می زد.

راوی می گوید: من آقا را در بازار شام دیدم؛ «فإذا بعلي بن الحسين عليهما السلام على بعير بغير و طاء؛ آقا را روی یک شتر بی جهاز سوار کرده بودند و دست و پای نازنین آقا در غل و زنجیر بود».

سؤال کردم: آقا! آیا فرمایشی دارید؟

فرمود: اگر ممکن است مبلغی پول به این نیزه دارها بده تا این سرها را از مقابل این کجاوه ها دور کند، دیگر این زن و بچه ها طاقت گریه ندارند. دیگر این که اگر ممکن است یک قطعه پارچه هم برای من بیاور و زیر این زنجیر بگذار که این زنجیر گردنم را آزرده است.

راوی می گوید: وقتی پارچه را آوردم، زنجیر را برداشتم دیدم خون تازه از زیر زنجیر می جوشد.

نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .

إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وعلی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ ، اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرَضاً علیه السلامنا ، اللَّهُمَّ اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .

ص: 308

گفتار چهاردهم : تقوا داشتن و پرهیز از گناه

اشاره

ص: 309

ص: 310

الحمدلله رب العالمين، حمدا أزليا بأبديته، و أبديا بأزليته سرمدا بأطلاقه متجليا في مرايا آفاقه.

والصلاة والسلام على محمد وأهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين من الآن إلى قيام يوم الدين.

قال الله الحكيم في كتابه الكريم:

«إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا * وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَكَأْسًا دِهَاقًا * لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا *جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا * رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا الرَّحْمَٰنِ ۖ لَا يَمْلِكُونَ مِنْهُ خِطَابًا (1)

14

تقوا داشتن و پرهیز از گناه

بحث ما درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود؛ وظیفه چهاردهم وظیفه ای است که در قرآن مجید و در روایات اهل بیت علیهم السلام

ص: 311


1- سوره نبأ آیات 37-31.

و درباره آن بسیار بحث شده است.

وظیفه چهاردهم عبارت است از تقوا داشتن و پرهیز از گناه. صدها آیه و روایت در این زمینه داریم. اینک چند روایت را عرض می کنم. ابتدا روایتی را درباره داشتن تقوا در آخر الزمان می خوانیم، گرچه در تمام دوران زندگی، انسان به تقوا سفارش شده است؛ اما به خصوص برای دورۀ آخر الزمان که زمان حیرت و سرگردانی و فتنه است، سفارش مهم تری شده است.

روایت بسیار زیبایی از حضرت امام صادق علیه السلام نقل شده است. آن حضرت می فرمایند:

إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً الْمُتَمَسِّكُ بِهَا فِي دِينِهِ كَالْخَارِطِ لِلْقَتَادِ

به راستی برای صاحب این امر (حضرت مهدی موعودعلیه السلام) غیبتی است که از نظر مردم غایب می شود، برای کسی که بخواهد محكم دین خود را نگه دارد و دینداری کند، کار مشکلی است، مثل کسی که شاخه پر از تیغ را بردارد و بخواهد به آن دست بزند و این تیغ ها را از آن بکند.

پیداست که تمام این تیغ ها به دست او فرو می روند و این کار بسیار مشکل را «خرط القتاد» می گویند؛ یعنی پاک کردن خارها.

آن گاه فرمودند:

فَأَيُّكُمْ يُمْسِكُ شَوْكَ الْقَتَادِ بیده؟!

کدام یک از شما قدرت دارد این شاخه پر از خار را با دستش پاک کند؟!

یعنی هر چه دست انسان محکم و سفت باشد سرانجام وقتی به این شاخه و درخت تیغ دار دست بکشد تیغ هایش دست او را اذیت خواهند کرد. و آن گاه حضرت اندکی سرشان را پایین انداختند، سپس فرمودند:

ص: 312

انَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً ، فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدُ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ؛(1)

صاحب این امر (مهدی موعودعلیه السلام ) غیبتی دارند که در آن زمان بندگان خدا باید متقی و پرهیزکار باشند و از گناه کناره گیری کنند.

چرا تقوا و پرهیزکاری؟

مگر ترک گناه چه اثری دارد که این طور به ما دستور می دهند که از گناه پرهیز کنیم؟

مولا امیرالمؤمنين علیه السلام پرده از روی این مسئله برداشتند و روایات خیلی زیبایی از آن حضرت در این زمینه وجود دارد. از جمله آن حضرت در تعبیر خیلی زیبا و جالبی می فرمایند:

التقوی دَارُ حِصْنٍ عزیز؛ (2)

تقوا، قلعه بسیار محکمی برای انسان است که نابود نشود.

یعنی کسانی که خودشان را در قلعه پرهیز از گناه قرار می دهند و میگویند: ما گناه نمی کنیم، غیبت نمی کنیم، تهمت نمیزنیم، به ناموس مردم نگاه نمی کنیم، به کسی اذیت نمی کنیم و... این ها خودشان را در وسط قلعه محکمی می گذارند که هیچ نیرویی نمی تواند آنها را آزار دهد.

اکنون در این زمان خوف و ترس، بی دینی و اضطراب و تحیر و سرکشتگی هیچ راهی بهتر از آن نیست که انسان در وسط قلعه تقوا و پرهیز از گناه برود تا

ص: 313


1- اصول کافی: ج 1 ص 335، کمال الدین و تمام النعمة: ص 346، کتاب الغیبه، نعمانی: ص 173،الغيبه، طوسی: 455، معجم احادیث الأمام المهدی : ج 3 ص 359.
2- نهج البلاغه: ج 2 ص 134 خطبه 191.

و آسوده بشود.

حضرتش در روایت دیگری می فرمایند:

فَإِنَّ التَّقْوَى الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ اللجنة وَ فِي غَيْرِ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ ؛(1)

تقوا و پرهیز از گناه امروز - یعنی در دنیا - سپر است و در جهان آخرت راهی به سوی بهشت است.

ملاحظه می کنید که گاهی در اخبار تلویزیون نشان میدهد که مثلا در فلان کشور جهان جنگ و زد و خورد است، سربازها سپری در دست دارند که تمام سر و بدن این ها را از پیش رو گرفته و گلوله و چیزهای دیگری که می زنند در این سپر کارگر نیست. آنان با سپر در مقابل کسانی می روند که به آنها هجوم می آورند.

امیرالمؤمنین علیه السلام ترک کردن گناه را به چنین مسئله ای تشبیه می کند و می فرماید:

تقوا و پرهیز از گناه برای دنیای انسان یک سپر است و برای آخرت او راهی به سوی بهشت.

یعنی کسی که می خواهد به بهشت برسد از راه ترک گناه باید به بهشت برسد و کسی که می خواهد از شرها و فتنه ها آسوده باشد از راه ترک گناه باید به آسودگی برسد؛ چرا که قلعه محکم، ترک گناه است.

ص: 314


1- همان: ج 2 ص 134 خطبه 191.

تشبیه جالب قرآنی

خداوند متعال در سوره توبه تشبيه بسیار جالبی دارد، می فرماید:

«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ»(1)

گاهی کسی در زمین سفت و محکم جایی پیدا می کند و اساس و بنیان عمارت خود را در آن زمین محکم می ریزد که اگر در چنین جای محکم و مستحکم عمارتی بنا کرد، این عمارت از بین نخواهد رفت و ممکن است هزاران سال برپا باشد.

از نظر جغرافیایی می گویند: در اصفهان زمین هیچ منطقه ای سخت تر و سفت تر از زمین مسجد جامع نیست. به استثنای کوه پایه ها، اما در این جایی که کوه نبوده محکم ترین زمین ها، زمین مسجد جامع است. از اول که می خواستند بنیان این مسجد را بگذارند در این زمین سفت و محکم پایه گذاری کرده اند که هزار سال؛ بلکه هزاران سال روی پای خود استوار، محکم و مستحکم باشد. این ساختمان که روی چنین زمین محکمی ساخته شده از بین نخواهد رفت.

اما گاهی کسی پایه ساختمان و خانه خود را روی یک زمین شل و شوره زاری که هر دم احتمال دارد فروریزد و باید و شاید سفت نیست، بنا می گذارد و از طرفی مصالح خوب هم مصرف نمی کند و یا این که فردی در لب پرتگاه خانه می سازد، نه در جای محکم و مستحکم. قرآن مجید می فرماید:

«أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَىٰ تَقْوَىٰ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ»(2)

ص: 315


1- سوره توبه آیه 109.
2- همان.

آیا آن انسانی که کاخ رفیع زندگی خود را روی پایه محکم و مستحکم و پرهیز از گناه و تقوا می گذارد خانه زندگی او مستحکم تر است یا آن کسی که پایه زندگی خود را روی زمین سست و پوسیده و لب رودخانه یا لب یک وادی پرتگاه قرار می دهد؟

یعنی چنین عمارتی سقوط می کند، انسانی که می خواهد بر اساس گناه، معصیت و مبارزه با خدا زندگی کند هر لحظه و هر آن کاخ زندگی او در معرض خطر است، اما آدم با تقوا؛ آدمی که از گناه پرهیز می کند، از خدا می ترسد، واقعا جنبه الهی را رعایت می نماید در این زندگی، محکم و مستحکم می ماند و بادهای حوادث روزگار نمی توانند او را از پا در بیاورند.

بعضی مسائل تجربی هستند و شما در زندگی خودتان می توانید آدمی را سراغ داشته باشید که 80 سال زندگی می کند و هر چه اوضاع زیرو رو شده است، او سر جای خودش قرار دارد و هیچ تغییری نکرده است. چون اساس، یک اساس محکم و استواری است.

برای مثال شما به کنار دریا می روید، می بینید چراغی در جایی پیدا است، این چراغ شبانه روز در برابر امواج دریا قرار دارد، ولی هم چنان سرجای خودش ایستاده است، این، همان فانوس دریایی است که با یک وسائل خیلی سنگین آن را درست کرده اند. امواج دریا این وسیله سنگین را زیاد نمی تواند این طرف و آن طرف ببرد، سرجای خودش قرار دارد. اما آیا پره کاهی روی یک طوفان دریا چنان حالتی پیدا می کند؟

کسی که اساس زندگی او تقوا و پرهیزکاری است، مثل آن چراغ است، هر چه طوفان حوادث برای او بوزد نمی تواند کاری بکند و او را ذره ای حرکت دهد و

ص: 316

نابود کند. اما کسی که اهل گناه و معصیت است، با یک گناه و معصیت در یک لحظه، خود را از بین می برد.

آری، خدا می داند گاهی یک انسان متقی و پرهیزکار 90 سال زندگی کرده و خم به آبروی زندگی او نیامده است، اما یک آدم گناه کار را خداوند 10 سال آزاد و رها کرده خود را نابود کرده است و غرور دماغ او افتاده و به خاطر پول ناچیزی که پیدا کرده و برای مقامی که به دست آورده به مشروب، ساز و آواز و زن بی حجاب و بی بندوباری روی آورده است.

اینها امتحان الهی است و این آزمایش ها را انسان در برابر چشم خود می بیند. اگر در این روزگار جوان های ما واقعا بخواهند کاخ زندگی آنها یک کاخ رفيع، استوار و ثابت باشد و تا آخر زندگی خوش باشند باید اساس زندگی خود را بر گناه نکردن پایه گذارند.

بعضی ها تجربه کرده اند و خیلی برایشان جالب بوده که یک هفته گناه نکردند چه اثری در زندگی آنها داشته و چه برسد انسان یک سال و یا یک عمر بخواهد گناه نکند.

مشکل مبارزه با گناه یک ماه است، اگر انسان یک ماه با خود مبارزه کرد و مرتکب گناه نشد بعد برایش طبیعی می شود و یاد می گیرد.

به هر حال، قرآن می فرماید: آن بنیانی که بر اساس تقوا و پرهیزکاری باشد، باقی می ماند و ابدی است، اما بنیانی که بر اساس گناه و پرهیز نکردن از آن، بنیان گذاشته شده ویران می شود.

در آیه دیگر از قرآن مجید می خوانیم که خدا به تقوا سفارش می کند، گاهی می فرماید:

ص: 317

«وَ اتَّقُوا اللَّهَ»(1)

متقی و پرهیزکار باشید.

و گاهی می فرماید: من شما را به تقوا سفارش می کنم. یعنی تنها راه برای یک زندگی عالی دوری از گناه است. توجه کنید! می فرماید:

«وَلَقَدْ وَصَّيْنَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَإِيَّاكُمْ أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ ۚ وَإِنْ تَكْفُرُوا فَإِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ غَنِيًّا حَمِيدًا»(2)

ما به تمام ملت هایی که کتاب آسمانی دارند و شما و تمام مسلمان ها را به تقوا و پرهیز از گناه توصیه می کنیم که پرهیز کار باشید. اگر شما گناه کردید آن چه در آسمان و زمین است به خدا تعلق دارد و خدا از شما بی نیاز است.

یعنی اگر خدا خواست شما را در یک لحظه از بین ببرد، هیچ کاری نمی توانید بکنید، دست و پای شما بسته است، قدرت این جهان مالي خداوند متعال است. اگر پرهیزکار باشید خداوند متعال درهای رحمتش را به سوی شما باز می کند و اگر گناه و معصیت کنید خداوند به شما احتیاجی ندارد و اگر یک لحظه خدا به انسان توجه نکنند برای نابودی او کافی است.

اگر نازی کند در هم فرو ریزند قالبها

قرآن در آیه دیگر چه قدر زیبا می فرماید:

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَٰكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(3)

ص: 318


1- سوره آل عمران آیه 102.
2- سوره نساء آیه 131
3- سوره اعراف آیه 96.

اگر مردم متقی و پرهیزکار باشند ما تمام درهای برکات مان را به سوی آنان باز میکنیم، همه چیز برای آنان فرو می ریزد؛ ولی مردم تکذیب می کنند، گناه و معصیت می نمایند، ما هم آنها را به اعمالشان گرفتار می کنیم.

یعنی گناه نکبت دارد، به امیرالمؤمنين علیه السلام سوگند! اگر به اندازه یک سر سوزن آدم به کسی اذیت کند تا جزایش را در همین دنیا نبیند نمی میرد. منتهی امان از وقتی که مغز انسان را غرور بگیرد، باد در دماغ او بیفتد دیگر نفهمد چه کار می کند، همان یک تعدی و تجاوز را به خیالش چیزی نمی شود، اما گاهی به گونه ای می شود که هیچ کار نمی تواند بکند. خداوند متعال در پی این آیه در سه آیه دیگر بسیار زیبا می فرماید:

«أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرى أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنا بَياتاً وَ هُمْ نائِمُونَ»

اگر شب هنگام که خوابیده اید خدا عذاب را برای شما فرستاد چه کار می کنید؟ آیا از عذاب ایمن هستید؟ و چگونه عذاب را کنترل می کنید؟

سالی که مردم منطقه «منجیل»و اطراف آن گرفتار زلزله شدند و شب هنگام زلزله، زندگی آنها را ویران کرد چه کسی توانست جلو این زلزله را بگیرد؟ کدام ابرقدرتی می توانست جلو آن را بگیرد؟ کدام پادشاه؟ کدام رئیس جمهور؟ کدام فقيه؟ هیچ کس کاری نمی توانست بکند؟ اینها نتیجه گناه است.

خداوند متعال در ادامه می فرماید:

«أَوَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَىٰ أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَهُمْ يَلْعَبُونَ»؛

اگر برای شما در روز عذاب الهی آمد چه کار می کنید؟ چه کسی می تواند از آن جلوگیری کند؟

یک سیل عظيم حرکت می کند و خانه، زندگی، زراعت و همه چیز را از بین

ص: 319

می برد، چه کسی می تواند جلوی آن سینه سپر کند؟ چه کسی می تواند بگوید: من؟

آن گاه می فرماید:«أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»(1)

چه کسی می تواند جلو سیاست های الهی را بگیرد؟ خدا هر کاری بخواهد، می تواند انجام دهد، ما باید حواس خودمان را جمع کنیم، گناه نکنیم که چوب می خوریم، باید پرهیزکاری کنیم تا خدا درهای رحمت و برکت خود را به سوی ما باز کند.

پیامدهای گناه

اینک روایت دیگری را از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می نمایم. آن حضرت می فرماید:

إِنَّ مِنْ فَارَقَ التَّقْوَى أُعَزِّيَ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ وَ وَقَعَ فِي تِيهُ السَّيِّئَاتِ وَ لَزِمَهُ كَثْرَةِ التَّبِعَاتِ؛(2)

کسی که با تقوا و پرهیزکار نباشد و گناه کار باشد و مغرور به لذت ها و شهوتها شود نکبت گناه او را فرا می گیرد.

یعنی چنین کسی در درجه اول به لذتها مغرور می شود و می گوید: به به! دیشب چه خوش گذشت؟ واقعا چه جلسه ای بود، باز رفقا، ساز و آواز، موسیقی، مشروب و... اما بعد می بیند که در بیابان بی سروته گناهان افتاده است و نکبت های گناه به تدریج به سراغ او می آیند، بیماری سوزاک و ایدز گرفته

ص: 320


1- همان آیه های 97، 98 و 99
2- عيون الحكم والمواعظ: ص 154.

و ضعف پیدا کرده و هزاران درد بی درمان تا برسد به اعتیاد و مردن و نابودی و هلاکت و بدبختی. لذت یک لحظه بود که قطع شد.

مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ؛(1)

متوجه باشید که لذت یک آن است، اما نکبت های لذت تا خدا خدایی می کند وجود دارد.

دیروز سر قبر اموات رفته بودم، چند نفر هم با من بودند، شب میگفتند: همان وقتی که نشسته بودیم و فاتحه می خواندیم موشی در آن جا راه می رفت و خیلی وضع ناجوری بود.

آنها از یک موش ناراحت شده بودند، من همان وقت در فکر فرو رفتم که عجب! ما را در وسط این حیوانات زیرزمینی در قبر می گذارند، این ها با ما چه کار می کنند؟ ما چه وضعی پیدا می کنیم؟

تعارف ندارد، مگر ما دیگران را در همین زمین ها نمی گذاریم؟ این قبرها که فقط برای آنها ساخته نشده است، ما هم جزء این کاروان هستیم.

دیروز نوبت آنها بود و فردا نوبت ماست، ما نیز همان جا می رویم و بدن ما با موش، مار و دیگر حیوانات دمساز خواهد بود. انسان باید بیندیشد که این لذت های نا به جا برای او چه ارزشی دارد؟ یک لحظه بنشیند و موسیقی گوش بدهد و تا خدا خدایی می کند نکبت آن را ببیند.

ص: 321


1- نهج البلاغه: ج 4 ص 101، بحارالانوار: ج 70 ص 364.

لباس تقوا

آری، جای آن است که اندکی بیدار شویم و آگاه گردیم و این مواعظ و نصائح را فراموش نکنیم.

آقایان و خانم ها! وقتی جلسه ای عقد و عروسی پیش می آید، امتحان می دهیم، بله تا وقتی در مسجد نشسته ایم همه ما متقی و پرهیزکار هستیم، ولی پس فردا اگر عید فرا رسید و دیدنی ها شروع شد و زن و مرد، پیر و جوان با آرایش ها و لباس های کذایی کنار هم نباشند که پرهیزکار بودن در آن موقع مهم است.

در یک مراسم عقد و عروسی نگویید: نمی شود بلند شویم، باید بنشینیم، گرچه ساز و آواز باشد، ناچاریم بنشینیم. صاحب خانه بدش می آید.

راستی همان کسی که فردا می خواهد در قبر به فریاد من و شما برسد، او بدش می آید.

آیا این ها می توانند برای ما کاری بکنند؟ می توانند فکری برای گناهان ما بنمایند؟ آنها نیز عاجزهایی مثل ما هستند.

پس لباس تقوا را فراموش نکنید و از تن تان در نیاورید. خداوند متعال در آیه

دیگری به تمام انسان ها می فرماید:

«يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِي سَوْآتِكُمْ وَرِيشًا ۖ وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِكَ خَيْرٌ ۚ ذَٰلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»(1)

ای فرزندان آدم! یکی از این نعمت هایی که به شما دادیم این بود که اندکی مو ، روی بدنتان در آمد و لباس هم برای شما دادیم، اینها آبروی شما شد.

ص: 322


1- سوره اعراف آیه 26.

راستی اگر خدا به انسان این لباس را نمی داد و مو هم در سر و صورتش و بدنش نبود چه هیئتی داشت؟ این انسان چه موجود زشت و بد ترکیبی بود؟!

در سفری که به حیدر آباد دکن داشتیم، وقتی میخواستیم از نزدیک جنگل های روستایی عبور کنیم و مرتاض های هندی را ببینیم که موفق نشدیم؛ اهل محل در آن جا جمع شده بودند. ما به وسيله آقایانی که مهمانشان بودیم از اینها پرسیدیم: شما در این جنگل از این حیوانات نمی ترسید؟

گفتند: خیلی جنگل خطرناکی است، ولی وقتی در جنگل با خطر جدی رو به رو شویم و حيوانات عظیمی مانند شیر و پلنگ می خواهند به ما حمله کنند فوری لخت می شویم و لباس های خود را در می آوریم و آنها فرار می کنند.

حیوانات وحشی جنگل از بدن انسان و از هیکل او فرار می کنند، خدا می فرماید:

«یا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا علیکم لِباساً يُوارِي سؤآتكم»؛

ما نعمت لباس را به شما دادیم که بدی های بدن تان را بپوشاند و مو در سر و صورت شما قرار دادیم که موجب زیبایی شما باشد.

«ذلک خَيرُ»؛ این برای شما خیلی خوب است، اما بهتر از این لباس، لباس تقوا است. این لباس مال جسم شماست و عیب های شما را می پوشاند. اگر تقوا داشته باشید، لباس تقوا، لباس روح شماست و آن برای شما بهتر است.

می گویند: فلانی لباس خیلی جالب و عالی دارد، اما ذات بدی دارد؛ خائن، دروغ گو، دزد، خبیث و چاقوکش است. وقتی شما چنین فردی را ببینید اصلا به لباس او نگاه نمی کنید.

اما اگر شما فردی را که لباس خوبی ندارد، ببینید، اما خیلی آدم درست کاری

ص: 323

است، در معاملات و عهد و پیمان درست است، با زن و بچه اش خوب رفتار می کند، به او توجه می نمایید.

روزی خانمی نزد من آمده بود و از همسر خود گله می کرد که آقا! همسر ما را اندکی نصیحت بکنید، چون با شما آشناست و رفت و آمد دارد.

گفتم: به او چه بگویم؟

گفت: اخلاق خیلی بدی دارد، وضع پوشش لباسش بد است، خودش را درست شست و شو نمی کند، به این زودی ها حاضر نمی شود لباس عوض کند، همیشه بدنش بوی چربی می دهد.

گفتم: چشم.

گفت: اما حاج آقا! درباره اخلاقش بیشتر سفارش کنید، ما حاضریم با بدن چرب و بوی بد او بسازیم، اما با فحش دادن او نمی توانیم بسازیم.

منظور از این سخن چیست؟

یعنی او لباس تقوا - که لباس روح است – ندارد و لذا ارزش ندارد. اگر آن لباس روح را داشت هر چند لباس تن او هم زیبا و عالی نبود، مهم نبود.

قرآن کریم می فرماید: آن لباس ها، لباس های تن هستند، لباس تقوا، لباس روح است؛ و «ذلک خَیرٌ»خداوند متعال در پی این مطلب چه قدر زیبا می فرماید:

«يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا»(1)

ای بنی آدم! مواظب باشید شیطان همین طور که آدم و حوا را فریب داد و لباس تقوای آنها را کند و از بهشت بیرون نمود، با شما این گونه رفتار نکند.

ص: 324


1- سوره اعراف آیه 27

شیطان حضرت آدم و حوا را از آن همه نعمتهای جاویدان الهی محروم کرد؛ چرا که لباس تقوا را از آنها کَند. خدا فرمود: از این درخت نخورید. اینها خوردند و به این سرزمین گرفتار شدند. می فرماید: شما حواستان را جمع کنید همان طور که شیطان، پدر و مادر شما را با کندن لباس تقوا از بهشت بیرون کرد مواظب باشید با شما این گونه رفتار نکند.

یعنی مواظب باشید و لحظه ای بدون تقوا به سر نبرید. یک لحظه بدون تقوا به سر بردن انسان را در جهنم وارد می کند که «یک لحظه هوس رانی یک عمر پشیمانی است».

سخنی در باره تحویل سال

آری، از هر چه بگذری سخن دوست خوش تر است؛ با توجه به این موضوع، بحث ما چه قدر زیبا و مناسب آمده است. خداوند متعال در آیه ای درباره تحویل سال و تقوا بیانی دارد که خیلی جالب است و تمام موعظه ها را در این جا کنار می گذارد و تقوا را مطرح می کند و می فرماید:

«انَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في كِتابِ اللهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ....»(1)؛

عدد ماه های دوره سال دوازده ماه است که چهار ماه، ماه حرام است که جنگ در آن ماهها حرام است.

ماه های حرام عبارتند از: محرم الحرام، رجب، ذی القعدة الحرام و ذی الحجة الحرام. در عرب معمول بود که در این ماه ها جنگ نمی کردند. در اسلام نیز .

ص: 325


1- سوره توبه آیه 36.

دستور داده شده که این ها ماه های حرام هستند، نباید در این ماه ها جنگ کرد. بعد می فرماید:

«ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ »؛

دین یا حساب قيم استوار این است.

یعنی شما باید دوره سال خود را بر مبنای دوازده ماه قرار بدهید، چون تحویل خورشید به برج حمل، دوازده ماه طول می کشد تا دو مرتبه سر جای خود قرار بگیرد و مسئله، مسئله خورشید و گردش زمین در اطراف خود و خورشید است. قرآن کریم می فرماید:|

«فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ»؛

در این دوازده ماه مواظب باشید به خودتان ستم نکنید.

ستم به خود یعنی چه؟

خداوند متعال گناه را ظلم به نفس می داند و می فرماید:

«وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(1)

( ما که اینها را به جهنم می بریم) ما نمی خواهیم به آنان ظلم کنیم، ولی خودشان به خودشان ظلم می کنند.

آن گاه می فرماید:

«فَلَا تَظْلِمُوا فِيهِنَّ أَنْفُسَكُمْ ۚ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً ۚ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»(2)

جوانان عزیز برادران گرامی! مردم محترم! آقایان و خانم ها! خداوند متعال در

ص: 326


1- سوره بقره آیه 57.
2- سوره توبه آیه 36.

این جا آب صاف و پاک را روی دست آدم می ریزد و می فرماید: در این دوره سال که زمستان دارد و تابستان، گرما دارد و سرما، شب دارد و روز، غم دارد و شادی، فراز دارد و نشیب، فقر دارد و غنا، مریضی دارد و سلامتی، در همه حالات «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ»؛ خداوند با آدم های پرهیزکار و طرفدار آنهاست.

می خواهی در سال آینده چه کار کنی؟ می خواهی گرفتار طوفان حوادث باشی و از هر طرف که دلت میخواهد بروی؟ برو، کسی هم جلوی تو را نمی گیرد. آزاد هستی. اگر می خواهی سالم باشی، پرهیز کار باش و تصمیم بگیر که گناه نکنی تا همه جا سالم باشی. این سفارش خداوند متعال و دستور الهی است. بعد می فرماید:

«إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ ۖ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِيُوَاطِئُوا عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللَّهُ ۚ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»(1)

«نسی»(2)موجب فزونی کفر است. عده ای گناه و معصیت کردند و می خواستند در قوانین الهی دست ببرند، خدا اینها را هدایت نکرد.

به زبان ساده بگویم: خداوند می خواهد با ما حرف بزند. اینک آخر سال است، برای خودتان فکری بکنید، فردا که آخرین روز این سال است برای خودتان فکری بکنید و برنامه ای برای پس فردایتان درست کنید.(3) بچه هایی که می خواهند به مدرسه بروند در آخر تعطیلات تمام چیزهایشان را مهیا می کنند

ص: 327


1- همان آیه 37.
2- در این جا فرصت نیست درباره «نسی» سخن بگویم، آن یکی از گناهان است. (منه 3رحمه الله)
3- این سخنرانی با شب آخر سال شمسی مصادف شده است.

و کاغذی را هم جدول کشی میکنند که برنامه هایی که فردا در مدرسه میگویند در این کاغذ بنویسند.

قرآن همین را به ما می خواهد بگوید، فردا روز جمعه یک ساعت، نیم ساعت در جایی خلوت بنشینید و فکر کنید و با خود بگویید: آیا از اول عمرم تا کنون راه را درست رفته ام یا خطا؟ اگر درست رفته ام برنامه را دو مرتبه مرتب کنم که باز هم در سال آینده درست بشود و اگر در سال گذشته اشتباه کرده ام و خطا رفته ام و عمرم را ضایع کرده ام، جرم، تعدی و ناروایی کرده ام، علامت بگذارم و بگویم این کارهایی که سال قبل انجام داده ام دیگر انجام نمی دهم، اگر متقی بودید، خدا با شماست که «أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ».(1)

می فرماید که این دوره سال که عوض می شود ما در پی پرهیزکاران هستیم. در آیه بعدی می فرماید:

«وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ»(2)

خداوند قوم کافران را هدایت نمی کند.

یعنی خداوند با آنهایی که کافر بودند و متقی و پرهیزکار نبودند کاری ندارد و آن ها راهنمایی نمی کند؛ بلکه به حال خودشان می گذارد تا خودشان، خودشان را بی چاره کنند و نتوانند بگویند که چه کسی ما را بیچاره کرد. از دست خود بنالد و بنشیند، فکر کند و بگوید:

ای دل بلا ای دل بلا ای دل بلایی *** از مایی، آخر خصم جان ما چرایی

آدمی که اصلا متقی و پرهیز کار نباشد دنیایش این گونه خواهد بود و اگر متقی و پرهیز کار باشد، خدا در دنیا و آخرت با او خواهد بود که می فرماید:

ص: 328


1- سوره توبه آیه 36.
2- همان آیه 37.

«إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا * وَكَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَكَأْسًا دِهَاقًا * لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَلَا كِذَّابًا * جَزَاءً مِنْ رَبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا»(1)

اگر متقی و پرهیزکار باشید خدا بهترین نعمت ها را در روز قیامت در اختیار شما می گذارد و در کنار نهرهای عالی جای شماست، تخت های مرصع، رفقا و دوستان، پیش خدمت زن، پیش خدمت مرد، عالی ترین میوه ها، شربتها، غذاها هر گونه گوشتی که دوست بدارید، آن چه چشم تان از آن لذت ببرد، آن چه گوشتان از آن لذت ببرد، آن چه به ذهنتان نرسد از لذت ها برای شما آن جا فراهم شده است. چون چهار روز در دنیا دندان سر جگر گذاشتید و گناه نکردید این نتیجه همان صبر است.

جوانان عزیز! این قرآن شماست که با شما این گونه سخن می گوید، این پیامبر شماست که با شما این گونه حرف می زند. این درس ماست.

آن گاه می فرماید:

«وَيَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِي كُنْتُ تُرَابًا»(2)

یعنی در روز قیامت همه، اعمال خودشان را می بینند؛ آدم متقی و پرهیزکار نگاه می کند و عمل زیبای خود را می بیند، خوشحال می شود، از طرفی آدم کافر نیز اعمال خود را می بیند و می گوید: ای کاش! خاک شده بودم، چرا این بلا را به سر خودم آوردم؟

جوانان عزیز! خانم های محترمه! به هوش باشید! قیامت برای گناه کاران سخت است و بهترین لذت را برای پرهیزکاران دارد.

ص: 329


1- سوره نبأ آیات 36-31.
2- همان آیه 40.

روضۀ ناحیه مقدسه

السلام عليك يا مولاي يا أبا عبد الله روحي و أرواح العالمين لك الفداء .

شب جمعه است با هم کنار آن قبر شش گوشه برویم و با امام زمان علیه السلام هم ناله شویم.

آقا، شب های جمعه فقط در کربلا هستند، جای دیگر نمی روند، زیارت ناحيه می خوانند.

... وَ أَسْرَعُ فَرَسَكَ شاردا إِلَى خيامك ، قاصدأ مهمهما بَاكِياً ، فَلَمَّا رأين النِّسَاءِ جوادك مخزيا ، وَ نَظَرْنَ سرجك عَلَيْهِ ملويا ، بَرْزَنُ مِنِ الْخُدُورِ ، ناشرات الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ، لاطمات الْوُجُوهِ ، سافرات وَ بالعويل داعيات ، وَ بَعْدُ الْعِزِّ مذللات وَ إِلَى مَصْرَعَكَ مبادرات وَ الشِّمْرِ جَالِسُ عَلَى صَدْرِكَ ...

یا جدا! فراموش نمی کنم آن ساعتی را که اسب بی صاحب شما به طرف خیمه ها آمد و خبر شهادت شما را برای زن و بچه تان آورد. این زن و بچه همه به سر و صورت می زدند، ناله می کردند و به طرف قتلگاه آمدند، وقتی نگاه کردند دیدند شمر روی سینه نازنین.

نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ . إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ علی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، واكف بِهِمْ مهماتنا ، اللَّهُمَّ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لَا يَرْحَمُنَا . اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .

ص: 330

گفتار پانزدهم : اخلاص در عمل

اشاره

ص: 331

ص: 332

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم

الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، حَمْداً أَزَلِيّاً بأبديته ، وَ أَ بَدِيّاً بأزلیته سَرْمَداً بأطلاقه متجليا فِي مَرَايَا آفاقه .

وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ المعصومین وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .

وَمَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ * أُولَٰئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ * فَوَاكِهُ ۖ وَهُمْ مُكْرَمُونَ* فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ * عَلَىٰ سُرُرٍ مُتَقَابِلِينَ * يُطَافُ عَلَيْهِمْ بِكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ *بَيْضَاءَ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ»(1).

15

اخلاص در عمل

بحث روز و لازمه زندگی فعلی ما دانستن وظایف ما در زمان تحیر و سردرگمی مردم، زمان فتنه ها، جنگها و آشوبها و زمان مکر، حيله، حسد

ص: 333


1- سوره صافات آیه های 46-39.

و دشمنان اسلام است.

وظیفه پانزدهم ما در زمان غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا له الفداء اخلاص در عمل است؛ یعنی ما باید بکوشیم در هر عملی که می خواهیم انجام بدهیم، خالصا و مخلصا برای خدا باشد و نیت خودمان را از غیر خدا خالص کنیم.

اگر ما توانستیم از اولین قدمی که در سال بر میداریم، قصدمان را خالصا لله بکنیم، به همه جا می رسیم. این مطلب قابل اثبات است.

اگر امروز در این مجلس، نور هدایت الهی در قلب جوانهایی اثر گذاشته و می خواهند سرنوشت سال آینده شان (1)خوب، عالی و پیروزمند باشد، ناراحتی و گرفتاری نداشته باشند؛ از اول سال در مسجد و در قنوت نماز ظهر سال تحویل شد و از آن وقت تاکنون از مسجد بیرون نرفته اند و در زیر چتر رحمت الهی قرار گرفته اند و گناه و معصیت نکرده اند و پاک هستند، باید ببینند از این جا که بیرون می روند باید چگونه باشند؟

ابتدای سالتان خوش بود، خدا به شما توفیق داد که در خانه خدا باشید.

به حمد الله که شما در حلول سال جدید برای خدا روزه دار و مشغول نماز و در وسط نماز و در بهترین حالات نماز؛ یعنی قنوت بودید. در این هنگام است که انسان ارتحال الى الله می نماید و توجه به خدا می کند و از خدا درخواست می نماید.

الحمدلله سعادت و فطرت پاک شما باعث شده که خدا دست شما را گرفته و به شما توفیق داده در این ساعت عالی در مسجد و خانه خدا و رو به خدا و دست مورد نیازتان به سوی خدا بوده است.

ص: 334


1- این سخنرانی لحظاتی پس از حلول سال نو شمسی، ایراد شده است.

خدا را سوگند می دهم به پاره های جگر حضرت امام حسن علیه السلام و به سر بریده حضرت سیدالشهداء علیه السلام این دست هایی که امروز در اول سال به سوی خدا بلند بود، در مقابل هیچ کس دراز نشوند.

خدا را قسم میدهم به قلب مبارک رسول صلی الله علیه و آله الله احتیاج شما را در تمام عمر به غیر خودش قرار ندهد و صورت شما را در مقابل کسی خجالت زده نفرماید.

در آغاز سال به سوی خدا رفتید، مواظب باشید تا آخر هم به سوی خدا باشید تا خداوند متعال در تمام مراحل زندگی حافظتان باشد و پیروزی را نصیبتان کند.

اینک روایتی را می خوانم که امام علیه السلام در زمان غیبت امام زمان علیه السلام به ما دستور به اخلاص می دهند. یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام می گوید:

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ إِذْ أَتَاهُ شَيْخُ كَبِيرُ قَدْ انحني متكئأ عَلَى عَصَاهُ ؛

من خدمت امام صادق علیه السلام بودم که پیرمرد قد خمیده و عصا به دستی، خدمت حضرت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا جان! چه وقت فرج مهدی شما می رسد؟

حضرت فرمود: حالا زود است، غیبت او طولانی است، تا آن جا که می فرماید:

به خدا سوگند! اگر یک روز به آخر دنیا مانده باشد، خدا آن روز را طولانی می کند تا مهدی ما برسد.

أَلَا وَ إِنَّ شیعتنا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةُ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ ؛

بدانید که شیعیان ما در غیبت امام زمان در یک تحير و سرگردانی و فتنه عجیبی قرار می گیرند.

ص: 335

أَلَا وَ إِنَّ شیعتنا يَقَعُونَ فِي فِتْنَةُ وَ حَيْرَةٍ فِي غَيْبَتِهِ ؛ ؛(1)

فقط آنهایی که خالص برای خدا هستند و نیت خالص دارند خدا آنها را ثابت نگه می دارد و بقیه همه می لغزند.

بنا بر این، ما باید حواسمان را جمع کنیم که همه اعمال و کارهای مان را فقط و فقط برای خدا انجام بدهیم تا خداوند متعال به فریاد ما برسد. اگر عمل برای خدا بود به همه جا پیش می رویم.

البته در این زمینه روایات ارزنده بسیاری از ائمه اطهار علیهم السلام رسیده است. در روایتی آمده است:

نعمت اخلاص به هر کس داده شد از بالاترین نعمت های الهی است.

اگر گاهی دیده اید که عملی را انجام می دهید که فقط خدا می داند و بس؛ کس دیگری نمی داند، این همان وقتی است که خدا نعمت بزرگی شامل حال شما کرده است و باید قدر این نعمت را بدانید. در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:

مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ عَلَى عَبْدٍ أَجَلَّ مِنْ أَنْ لَا يَكُونَ فِي قَلْبِهِ مَعَ اللَّهِ غَيْرُهُ (2)

نعمتی بالاتر از این بر انسان نیست که متوجه شود که غیر از خدا، کسی دیگر در

قلب او نیست. آری، هر گاه فهمیدی غیر از خدا کسی در قلبت نیست و کار را برای غیر خدا

ص: 336


1- كفاية الاثر: ص 264، بحارالانوار: ج 36 ص 408.
2- عدة الداعی: ص 219، بحارالانوار: ج 70 ص 198، مستدرك الوسائل: ج 1 ص 101.

نمی کنی، این بزرگترین نعمتی است که شامل حال تو شده است.

مثالی جالب

در این صورت اخلاص دارای آثاری خواهد بود، برای مثال عرض کنم که شیخ بهاء الدین عاملی رحمه الله - معروف به شیخ بهائی - سخنی را از یکی از علما نقل می کند که آموزنده است. وی می گوید:

روزی دختری لب بامی ایستاده بود. این دختر خیلی زیبا، خوش صورت و خوش اندام بود. پیرمردی از آن جا رد می گذشت، نگاهش به این دختر افتاد، پایش لرزید و ایستاد که عشق پیری سر به رسوایی زند.

همان جا ایستاد شروع کرد به این دختر نگاه کردن، اظهار عشق و علاقه نمودن و نزد دختر رفتن و گفتن حرف های دروغی که معمولا در عشق های مجازی بین مردم مرسوم است.

دختر خیلی فهمیده و دانا بود، گفت: پیرمرد! بنده خدا! عاشق من شدی. درست است که من زیبا و خوش صورت هستم، اما خواهری دارم که پشت سر تو ایستاده، او به مراتب از من زیباتر است، او خورشید است و من ماه.

او چو خورشید فلک، من ماهم *** من كمين بنده او، او شاهم

عشق بازان چو جمالش نگرند *** من که باشم که مرا نام برند؟

یعنی اگر کسی به او نگاه کند، به من اصلا نگاه نمی کند.

یک دفعه این پیرمرد رویش را برگرداند، این دختر هم با مشت زد و از آن بلندی به پایین پرتاب کرد.

پیرمرد گفت: چرا چنین کردی؟

ص: 337

گفت: این عشق بود که تو به من داشتی، تا من گفتم کسی زیباتر از من هست به طرف او رفتی. این چه عشقی بود که تو به من داشتی؟ تو دروغ می گویی.

آن گاه شیخ بهایی رضوان الله تعالى عليه نتیجه می گیرد و می گوید:

ما خداپرست ها مواظب باشیم، آن وقتی که به خدا اظهار عشق میکنیم و میگوییم: خدایا! غیر از تو کسی را نداریم. «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَسْتَعِینُ * اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»(1)و ... گاهی با پول و گاهی با مقام و ریاست فریب نخوریم، آن وقت خدا آن چنان مشت به سینه ما می زند و پرتمان میکند که دیگر ذره ای از ذراتمان نماند و به ما بفرماید: برو دنبال همانی که خیلی دوستش داری، با ما کاری نداشته باش. مواظب باشیم چنین نباشیم.

اگر خانمی - خدای ناخواسته- در این ایام عید نوروز - که وقت دید و بازدید است . با آرایش، با لباس نازک و چادر نازک در مجالس دید و بازدید با نامحرم و دیگران احوال پرسی کند و بلند حرف بزند، فریب نخورد و خدا را برای یک دید و بازدید عید از دست ندهد.

آن چه ثابت است خداوند متعال است، همه چیز غیر از او تمام می شود، باید ثابت را بگیریم، نه آن چه را که تمام می شود.

پیرمرد بدبخت آن چه را که ثابت بود، رها کرد و در پی یک حرف نادرست و بی پایه تخیلی رفت.

نکند ایمان ما به خدا مثل عشق آن پیرمرد به آن دختر باشد که با یک کلمه خیالی برگردیم و گناه کنیم، بعد بگوییم: «استغفر الله»..

بنا بر این در این ایام عید نیز با همه این مجالس، خدا را به خاطر مردم، اقوام،

ص: 338


1- سوره فاتحه آیه های 5 و 6.

رفقا و دوستان از دست ندهید و خدا را ناراحت نکنید؛ چرا که خدا همیشه هست، ولی آن رفقا و دوستان، خیالی و تصوری هستند و فایده ای ندارند. در همان مجلسی که نشسته اید با هم دشمن می شوید، یک حرف آن می زند، یک حرف این می زند؛ بدتان می آید و قهر می کنید و بلند می شوید و می روید و دیگر به صورت هم نگاه نمی کنید.

اما با خدا دائما کار دارید، اخلاص تان را برای خدا کم نکنید و خالص و مخلص باشید.

روایت های زیبا درباره آثار اخلاص

اشاره

برادران جوان عزیز و گرامی! می خواهم اگر موفق شوم به نام مقدس 12 امام معصوم، 12 نتیجه برای اخلاص عرض کنم که اخلاص چه نتیجه هایی دارد.(1)

از هم اکنون بین خدا و خودتان تصمیم بگیرید و حضرت ابوالفضل علیه السلام نیز را در کنار کارهایتان قرار دهید که

خدایا! ما از فردا که کارمان شروع می شود، یا از هم اکنون که تحویل سال است و کار زندگی سالانه مان شروع می شود؛ می خواهیم برای غیر از تو کاری نکنیم؛ اگر نماز می خوانیم، اگر احسان می کنیم، اگر به مستضعفی کمک می کنیم، اگر ندایی برای دین بلند می کنیم، اگر کمکی به دین تو می نماییم، همه و همه برای تو باشد و بس.

آن وقت چنین اخلاصی این نتایج را دارد که - إن شاء الله - در اعماق قلب شما جای گیرد.

ص: 339


1- گفتنی است که معظم له، به جهت ضیق وقت به 8 روایت اکتفا کرده اند.

1.چشمه های حکمت

روایت یکم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَا أَخْلَصَ عَبْدُ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلٍ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةَ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ ؛(1)

هر کس چهل روز کارش را برای خدا خالص کند، چشمه های علم و حکمت به قلب او جاری می شود.

یعنی گاهی می بینی چیزهایی را می فهمی که از شما بعید است که این چیزها را بفهمی، مطالب بزرگ را می فهمی. این کار خدا است، شما عمل تان را برای خدا خالص کنید، آن چه دیگران نمی فهمند شما می فهمید.

2.تدبیر زندگی

روایت دوم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: خداوند متعال می فرماید:

لا اطَّلَعَ عَلَى قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمَ مِنْهُ حُبَّ الْإِخْلَاصِ لِطَاعَتِي لِوَجْهِي وَ ابْتِغَاءِ مَرْضَاتِي إِلَّا تولیت تقویمه وَ سیاسته(2)

هر بنده ای که دیدم اخلاص در قلب اوست و فقط برای طاعت من کار می کند، من بالای سر کارهای او می ایستم و کارهای او را به خوبی رهبری و راهنمایی می کنم و سیاست زندگی را به او یاد میدهم.

یعنی به او راهنمایی می کنم که کجا برو که به صلاح توست، کجا نرو که به صلاح تو نیست؛ به او الهام می شود. گاهی انسان برخی افراد مؤمن را می بیند که

ص: 340


1- عيون أخبار الرضا علیه السلام ج 1 ص 74، بحارالانوار ج 67 ص 242.
2- بحارالانوار ج 82 ص 136، الجواهر السنيه: ص 167، مستدرك الوسائل: ج 4 ص 483.

می گوید: امروز به قلبم الهام شد که از این طرف بیایم و این فیض هم به من رسید.

این همان است که خدا می خواهد او را راهنمایی می کند. تو برای من باش من همه جا برای تو هستم، نمی گذارم تنها بمانی، نمی گذارم در سیاست زندگی شکست بخوری.

3.ایمنی و آرامش

روایت سوم. امام صادق صلوات الله وسلامه عليه می فرماید:

إِنَّ الْمُؤْمِنَ لِيَخْشَعِ لَهُ كُلُّ شَيْ ءٍ؛ (1)

انسان مؤمنی که دارای اخلاص باشد تمام موجودات روی زمین حتی حیوانات درنده از ابهت او هراس دارند و او را اذیت نمی کنند.

اگر قصد شما برای خدا خالص باشد، همه، کار شما را ملاحظه می کنند؛ مثل کسی که از او بترسند و اذیتش نکنند، خداوند این گونه شما را نگه می دارد.

4.انجام کارهای دنیا و آخرت

روایت چهارم. حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

...فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ بِالْإِخْلَاصِ جَعَلَ لَكَ عَلَى نَفْسِهِ أَنْ يَكْفِيَكَ أَمْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ؛ (2)

هر کس برای خدا اخلاص داشته باشد، خداوند، هم کار دنیای او را و هم کار آخرت او را به عهده می گیرد.

ص: 341


1- جامع الأخبار: ص 268، بحار الانوار ج 67 ص 0248
2- الخصال: ص 566، من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 619، بحارالانوار: ج 71 ص 3.

یعنی خدا هم در این دنیا تمام کارتان را روی حساب قرار میدهد، هم در جهان آخرت و هر چه هم از خدا دورتر باشید، بدتر خواهد شد. اگر آن پیر مرد به امید یک جمال خیالی روی برنگردانده بود، آن دختر جوان به پیر مرد اظهار تمایل می کرد. اما او امتحان پس داد و آن دختر هم گفت: نه، آن اخلاص و عشق که باید در تو باشد، نیست، پس برو. اگر آن عشق و اخلاص در او بود، این گونه محروم نمی شد.

5.دوری از ذلت

روایت پنجم. مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

مَنْ أَخْلَصَ النِّيَّةَ تَنَزَّهَ عَنِ الدَّنِيَّةِ ؛(1)

هر انسانی که برای خدا خالص باشد هیچ وقت زیر بار ذلت نخواهد رفت.

به جان مولا امیرالمؤمنین علیه السلام یک جهان معنا در این جمله است. پس کسانی زیر بار ذلت می روند که خدا را در نظر ندارند. چرا یک آدمی که در وسط جمیعت می ایستد وگدایی می کند از نظر مردم بی اعتبار است؟

برای این که او به خدا معتقد نیست، جدی می گویم، عقیده من همین است. او به خدا معتقد نیست، اگر به خدا معتقد بود؛ آن خدایی که همین گدا را بدون وسیله در اعماق رحم مادر روزی میداد، هم اکنون نیز در این دنیا روزی می دهد. او با این کار خدا را کوچک می کند. آن عاشقی که معشوق خودش را کوچک کند، عاشق نیست؛ بلکه یک هوس ران است.

آن انسانی که به خدا معتقد باشد، اگر از گرسنگی هم بمیرد، محال است به اور غیر خدا رو بزند. این که به دیگران رو می زند خیال می کند خدایی نیست.

ص: 342


1- غررالحکم: 6348.

6.پیروزی در کارها

روایت ششم. امیرمؤمنان على علیه السلام می فرمایند:

فِي إِخْلَاصِ النیات نَجَاحُ الْأُمُورِ؛(1)

پیروزی در تمام کارها به اخلاص بستگی دارد. برادران عزیز! اگر در سال نو در پی کسب و فعالیت های زندگی می روید با اخلاص به سوی خدا بروید، تا خداوند شما را در کسب و کارتان پیروز کند که در آن صورت ربا نمی گیرید، ربا نمی دهید، به بانک احتیاجی ندارید که برای تان کار کند، نیازی ندارید که پولتان را به دست این و آن بدهید تا برایتان کاسبی کنند که چیزی به شما بدهند.

می گوید: حاج آقا! ما که نمی خواهیم خلاف شرع انجام بدهیم، ما پولمان را به کسی داده ایم که برای ما کاسبی کند و یک چیزی نیز به ما بدهد!

عجب! همه حرف همین جاست. مؤمن! خودت کاسبی کن! وقتی پول را به دیگری دادند تا او کاسبی کند جامعه تنبل بار می آید، اقتصاد جامعه شکست می خورد، چرخهای اقتصادی از حرکت باز می ماند.

آری، آنان این موارد را حساب نمی کنند؛ چرا که تمرکز پول در یک جا اعم از شخص یا بانک بزرگ ترین ضربه به اقتصاد هر کشوری است. می خواهید بپذیرید یا نپذیرید، از دانشمندان اقتصاد بپرسید!

اگر اسلام می فرماید: «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَ حَرَّمَ الرِّبَا»(2) برای این است که چرخ های اقتصادی باز نایستد و همه نگویند: آقا! پولمان را به دست کسی

ص: 343


1- عيون الحكم والمواعظ: ص 354، غررالحكم: 6348
2- سوره بقره آیه 275.

داده ایم تا کار کند و خودمان هم راحت و آزاد می گردیم.

در این صورت وقتی خواستند بگردند و آزاد باشند و راحت در خانه بخوابند دردها و بیماری ها به آنان هجوم می آورد، خونشان غلیظ می شود، مبتلا به دیابت می شوند، اوره پیدا می کنند، بیماری ها یکی پس از دیگری به سراغشان می آید که این ها حاصل تنبلی است، خدا بی جهت ربا را حرام نکرده است، حساب دارد.

پس اگر می خواهید دین تان سالم بماند، کارتان را برای خدا خالص بکنید. اگر کارتان برای خدا خالص نشد و دیگری را با خدا شریک قرار دادید، دین تان را روی آن می گذارید و هر کاری که می کنید برای دیگران انجام می دهید.

7.رسیدن به حقوق واقعی

روایت هفتم. از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام نقل شده که آن حضرت در «نهج البلاغه» می فرماید:

وَ شَدَّ بِالْإِخْلَاصِ وَ التوحید حُقُوقِ الْمُسْلِمِينَ فِي مقاعدها؛(1)

یعنی یکی از آثار کار برای خدا این است که حق مردم ضایع نمی شود، تمام مردم به حق واقعی خودشان می رسند. برای این که اگر انسان در کارش به خدا نظر داشته باشد، دین خدا، قانون خدا و حقی را که خدا برای مردم قرار داده رعایت می کند.

کسی که خالصا و مخلصا برای خدا کار می کند، حق همسر، فرزند و دیگران

را آن طور که خدا فرموده است، عملی می کند و انجام میدهد.

ص: 344


1- نهج البلاغه: ج 2 ص 79 خ 167

8.دیده بصیرت

روایت هشتم. در کتاب «غرر الحكم»آمده است که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

عِنْدَ تَحَقُّقِ الْإِخْلَاصِ تستنير الْبَصَائِرِ ؛(1)

وقتی انسان همه کارهای خود را برای خدا انجام داد، خدا چشم او را باز می کند و مطالب و امور را می بیند و بدون این که کسی چیزی به او یاد بدهند آگاه است که چه کار بکند.

به راستی همین درس برای یک سال و برای یک عمر ما کافی است. اگر کسی به شما گفت: آقا! شما برای سال آینده خود چه زندگی را پیش بینی کرده اید؟

آدم عاقل باید بنشیند و برای زندگی خویش برنامه ریزی کند. معنا ندارد که آدم عمرش را بدون برنامه ریزی سپری کند.

جوانان! در ابتدای زندگی تان بی برنامه زندگی نکنید؛ چرا که بی برنامه زندگی کردن، غلط ترین زندگی هاست. در دنیا باید کارتان منظم و مرتب باشد؛ چه ساعتی از خانه بیرون بروید و چه ساعتی برگردید، چه وقت باید کجا بروید؟

مولا امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان این ماه وقتی می خواستند به فرزندان عزیزشان نصیحت کنند؛ نخستین فراز این است که می فرمایند:

وَ نَظمَ أمركُم(2)

کار تان باید منظم و روی حساب باشد. شما هم بدانید وقتی از این مسجد بیرون می روید باید یک برنامه منظم برای

ص: 345


1- غررالحكم: 6211، عيون الحكم والمواعظ: ص 338.
2- نهج البلاغه: ج 3 ص 76ک 47، بحارالانوار: ج 42 ص 256.

زندگی خودتان داشته باشید که باید چه کار کنید؟ و از کدام راه باید بروید؟

اگر تمام موعظه ها؛ نصیحت ها و برنامه ها را بخواهیم در یک کپسول قرار دهیم، آن کپسول همین مورد بحث ما خواهد بود که بنا بگذارید که هر کاری را که انجام می دهید برای خدا و رضای او باشد، در نتیجه در کارتان بی نظمی نمی کنید، به حقوق دیگران تعدی نمی نمایید و زن و بچه را از خود ناراحت نمی کنید.

خانم ها شوهرانشان را از خودشان ناراحت نمی کنند، به مجالس گناه نمی روند، از اهل گناه کناره گیری می کنند، به حق خودتان قانع می شوند و به کسی طمع نمی کنند. فقط به خدا چشم طمع داشته باشید و بس و هزاران مطلب دیگر که در زیر سایه همین تابلو است.

خدایا! من می خواهم فقط نظرم به تو باشد و بس، غیر از تو من چیزی نمی خواهم. این برنامه ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. شما به کتاب های عامه مراجعه کنید، ما حالات هر امامی را که بررسی می کنیم، می بینیم در شرح حال آن امام علیه السلام نوشته اند:

إِنَّهُ كانَ مُخْلِصاً

او هر کاری انجام میداد فقط برای رضای خدا انجام میداد.

در حضور امام حسن مجتبی علیه السلام

یک ستی درباره امام حسن مجتبی علیه السلام داستانی را نقل می کند که البته علمای از شیعه نیز این داستان را نقل کرده اند. خیلی داستان جالب و زیبایی است. و امیدوارم امروز اگر حاجتمندی در این مجلس باشد، حواسش را جمع

ص: 346

امام مجتبی علیه السلام بکند.

جوان های عزیز! برای آینده و سال نو هر چه می خواهید از امام مجتبی علیه السلام بخواهید. اگر همسر ندارید، اگر سرمایه و محل کسب و کار ندارید، امروز این جا، فقط و فقط قصدتان را برای خدا خالص کنید و دامن امام حسن علیه السلام را بگیرید و آخر کار هم دامن حضرت ابالفضل علیه السلام را که - إن شاء الله - حفظ تان میکنند و در سال آینده خبرش را برای من می آورید که به آن چه که می خواسته اید رسیده اید، إن شاء الله.

آن ستی می نویسد: مردی ورشکسته چون آدم آبرومندی بود هر چه داشته فروخته بود، دیگر چیزی برایش نمانده بود. او خدمت امام حسن مجتبی علیه السلام آمد و حرفی نزد، امام مجتبی علیه السلام از او پرسیدند: حاجت تو چیست؟ چه کار داری؟!

او شروع به گریه کرد و این اشعار را خواند:

لم يبق لي شيء أبيع بدرهم *** تکفیک رؤية منظري عن مخبری

آقا جان! هر چه داشتم فروخته ام، چیزی که یک در هم ارزش داشته باشد برای من نمانده است، از حال و چهره ام پیداست که وضعم چگونه است و رنگ رخسارم از سر و ضمیرم خبر می دهد.

إلا بقايا ماء وجه صنته *** أن لا يباع و قد وجدتك مشتري

آقا جان! من فقط آبروی خودم را به کسی نفروختم، آن هم آمدم به شما بفروشم؛ چون مشتری آبروی من، شما هستید.

آری، این خاندان وسائل به سوی خدا هستند که در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

أَنْتُمُ السَّبِيلُ الْأَعْظَمُ وَ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ .

ص: 347

جوانان عزیز شما که چهره خودتان را برای آبرویتان سرخ نگه داشته اید، درد دل خود را با امام مجتبی علیه السلام بگویید؛ این جا آبرویتان از بین نمی رود.

آقا امام مجتبی علیه السلام دستور دادند که پول سنگینی برای او آوردند و به دست او دادند. آن گاه حضرتش این دو بیت شعر را فرمودند:

عاجلتنا فأتاك وابل برنا *** طلا ولو أمهلتنا لم نقصر

ثروت ما کم کم تمام شده، اندکی دیر پیش ما آمده ای، اگر اندکی به ما مهلت میدادی به تو بیشتر عنایت می نمودیم.

فخذ القليل كأنك لم تبع *** ما صنته و كأننا لم نشتر (1)

این پول کم را بگیر و فرض کن که آبرویت را به ما نفروخته ای و ما هم آبروی تو را نخریده ایم.

یعنی آبروی تو در جایش محفوظ است. ما برای خدا به تو کمک کردیم.

«و إنما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا»(2)

این همان آیه ای است که خداوند متعال اخلاص اهل بیت علیهم السلام را امضا می کند و می فرماید: اینان سه روز غذای خودشان را به يتيم، اسیر و فقیر دادند، اما فقط برای خدا که خداوند متعال هم اینان را به این مقام عجیب رساند.

برادران و جوانان عزیزم! آبرویتان را به کسی غیر از خدا نفروشید، فقط به سوی خدا دست دراز کنید. بند کشتی طوفان حوادث زندگی تان را به دست خدا و اهل بیت علیهم السلام بدهید و آرام در این کشتی زندگی کنید. اگر برای خدا خالص بودید، طوفان حوادث، شما را متزلزل نخواهد کرد. این درباره دنیای شما و اما

ص: 348


1- الانتصار: ج 8 ص 14.
2- سوره انسان آیه 9.

درباره آخرت شما قرآن کریم می فرماید:

«وَ مَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»

ما هر کسی را به جزای اعمالش می رسانیم، اما به انسانهای مخلص در روز قیامت بیشتر و بهتر عطا خواهیم کرد.

«أُولَٰئِكَ لَهُمْ رِزْقٌ مَعْلُومٌ »؛ روزی آنها در قیامت معلوم است.

«فَوَاكِهُ ۖ وَهُمْ مُكْرَمُونَ»؛(1) بهترین میوه ها برای آنها خواهد بود، بهترین احترام را به آنها می گذارند، بهترین تخت ها را بر سر نهرهای بهشت برای آنها زده اند و بهترین نعمت های الهی برای آنها فراهم است.

پس هر کس هم دنیای کامل و هم آخرت کامل می خواهد باید از این ساعت قصدش این باشد که آن جایی که خدا می پسندد کار می کند، حرف بزند و برود و آن جا که خدا نمی پسندد قدم به آن جا نگذارد و به آنها رو نشان ندهد.

خدایا! به فرق شکافته مولا امیرالمؤمینن علیه السلام و به فرق شکافته فرزند رشید و دلبندشان ابا الفضل العباس علیه السلام این مردمی که در آغاز سال به سوی تو آمدند و این جوانهایی که می توانستند همه جا باشند، اما همه جا را رها کردند و با زبان روزه به سوی تو آمدند، تقدیر تمام عمر و این سال شان را خوش مقدر بفرما!

خدایا! آنها را در تمام مجاری زندگی پیروز بفرما!

خدایا! به قلب نازنین ابی عبدالله علیه السلام بين خودت و آنها جدایی مینداز!

ص: 349


1- سوره صافات آیه 42-39.

پیمان وفا و دوستی با حضرت اباالفضل علیه السلام

شاید حدود 30 سال است که برنامه زندگی من به دست اباالفضل علیه السلام است و بین من و ایشان قراری است.

جوانان عزیز! به شما سفارش می کنم که با ابا الفضل علیه السلام پیمان وفا و دوستی ببندید. آن بزرگوار همه جا با شما هستند و همه جا به شما یاری می کنند.

از این رو با خودتان و ابالفضل علیه السلام قرار بگذارید که در مدت عمرتان به سوی غیر خدا نروید و رضای غیر خدا را نخواهید - إن شاء الله - خداوند متعال کارهایتان را اصلاح می کند و مشکلاتتان حل می شود. آن چه آنها برایتان درست کنند، صلاح شماست، کسبی که آنها درست کنند، زنی که آنها برایتان پیدا کنند، راهی که آنها دوست بدارند، برای شما صلاح است.

توسل به حضرت اباالفضل علیه السلام

من یک راه رفته ای را به شما نشان می دهم که یک راه تجربه شده ای است، شما هم تجربه کنید و برای دیگران بگویید.

یا ابا الفضل! ای ماه بنی هاشم خورشید لقاء عباس!

آقا جان! اول سال است، دست به دامان شما هستیم. ای آقایی که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

شهدا در روز قیامت به مقام عمویم ابا الفضل علیه السلام غبطه می برند.

به حق برادرتان امام مجتبی علیه السلام که امروز به ایشان متعلق است، به حق برادر عزیزتان امام حسین علیه السلام و به حق فاطمه زهرا علیها السلام یک نگاهی به این مجلس ما بفرمایید. این هایی که به این جا آمده اند بدون حاجت بیرون نروند.

ص: 350

همه مریض های اسلام را دعا کنید، به مردم پریشان دعا کنید. خدا را به آن حال سید الشهداء علیه السلام سوگند دهید؛ آن وقتی که بالای سر برادرشان اباالفضل علیه السلام آمدند و نگاه کردند، دیدند، قطعه قطعه، فرق نازنین شکافته. من نمی دانم، از زینب کبری علیها السلام نقل می کنند که زینب علیها السلام فرمودند:

دو جا دلم به حال برادرم خیلی سوخت؛ یکی آن جایی بود که هر چه می خواستند بدن ابا الفضل علیه السلام را بلند کنند و به خیمه شهدا بیاورند، نمی شد، از بس این بدن قطعه قطعه شده بود. آقا بدن را روی زمین گذاردند، اما به طرف خیمه ها نمی آمدند، چرا؟

آقا خجالت می کشیدند، حالا بیایند و به سکینه و بچه ها چه بگویند. لذا وقتی به طرف خیمه ها آمدند، سکینه جلوی بابا آمد، صدا زد:

أين عمي العباس؟

بابا! پس عمویم ابا الفضل کجاست؟

آقا فرمودند: بابا! به خدا! عمویت را کشتند.

نَسْئَلُكَ اللَّهُمَّ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .

إلهی بِمُحَمَّدٍ وعلی وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ اغفربهم ذُنُوبَنَا ، واستربهم عُيُوبَنَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا . اللَّهُمَّ أَكُفٍّ بِهِمْ مهماتنا ، اللَّهُمَّ لَا تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لَا يَرْحَمُنَا ، اللَّهُمَّ اشْفِ مَرْضَانَا

اللَّهُمَّ أَيْدٍ بِهِمْ إِمَامُ زَمَانِنَا ، وَ انْصُرْهُ وَ انْتَصِرْ بِهِ وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .

ص: 351

ص: 352

گفتار شانزدهم : رعایت جنبه های اخلاقی

اشاره

ص: 353

ص: 354

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرحیم

الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعُدُ السَّمَاءُ وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا .

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ .

قَالَ اللَّهُ الْحَكِيمِ فِي كِتَابِهِ الْكَرِيمِ ؛

ن * وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لأجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ *وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ * فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ(1)

16 رعایت جنبه های اخلاقی

بحث ما درباره وظایف شیعیان در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام است. این وظیفه از مطالب بسیار حساس و مهمی است که ائمه اطهار علیهم السلام روی این

ص: 355


1- سوره قلم آیه های 1-6.

356

مطلب فوق العاده نظر داشتند و اساس زندگی ماست و رعایت آن برای همه؛ به ویژه برای نسل جوان ما لازم و ضروری است.

شانزدهمین وظیفه ما در دوران غیبت امام زمان علیه السلام عبارت از رعایت جنبه های اخلاقی است؛ یعنی در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام که معمولا روزگار آشوب، تحير، فساد، کج خلقی و بد اخلاقی و .... است، وظیفه ما رعایت جنبه های اخلاقی است.

اگر مردم بد می شوند، یک فرد شیعی باید خوب بشود، انسان نمی تواند، بگوید: «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» اکنون که همه جامعه فاسد هستند، ما نمی توانیم خوب باشیم.

اصلا خودسازی و ریاضت نفس به معنای واقعی این است که در محیطی که مردم به طرف فساد بروند ما به طرف صلاح برویم. وقتی اخلاق مردم بد می شود و جنبه های اخلاقی را رعایت نمی کنند ما باید جنبه های اخلاقی را رعایت کنیم.

این دستور مستقیمی است که امام علیه السلام و برای این زمان می دهند. بارها بیان شده که بنا نیست چیزی از خودمان برای مردم بگوییم، ما کوچک تر از آن هستیم که بتوانیم چیزی برای مردم بگوییم. ما یک مبلغ و رساننده مطالب هستیم و حکم بلندگو را داریم. این وظایف را ائمه اطهار علیهم السلام بیان فرموده اند. ما نیز واسطه هستیم که آن چه که آنها فرموده اند در اختیار شما بگذاریم.

پس شما هرگز سخن را از ما نشنوید، سخن را از آن بزرگواران بشنوید. وقتی می گوییم: «قال رسول الله صلی الله علیه و آله» ، قيافه منور و چهره نورانی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در نظر بگیرید که هم اکنون ایستاده اند و با شما حرف می زنند.

وقتی می گوییم: «قال أمير المؤمنین علیه السلام » امیرمؤمنان علی علیه السلام دارند با شما

ص: 356

حرف می زنند.

وقتی می گوییم: «قال الصادق علیه السلام»امام صادق علیه السلام با شما دارند حرف می زنند.این گونه تصور کنید؟

پذیرش اعمال

در این زمینه روایت مهمی است که بسیاری از علمای شیعه و سنی آن را نقل کرده اند. البته روایت از امام صادق علیه السلام است. آن حضرت به اصحابشان می فرماید:

أَلَا أُخْبِرُكُمْ بِمَا لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عزوجل مِنَ الْعِبَادِ عَمَلًا إِلَّا بِهِ؟

می خواهید برای شما خبر بدهم چیزهایی را که خداوند متعال هیچ عملی را بدون آنها قبول نمی کند؟

فراز اول این روایت خیلی به بحث ما مربوط نیست، ولی چون مطلب جالبی است عرض می کنم. یعنی تا مادامی که این چند چیز نباشد، نماز، روزه، حج و مستحبات قبول نمی شوند. این چند چیز باید در وجود انسان باشد، تا اعمالش قبول بشود آن چند مورد، این موارد است که می فرمایند:

1. شهادت به وحدانیت خدا.

2. شهادت به نبوت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله

3. اقرار به آن چه در قرآن مجید خدا امر کرده است.

4. ولایت ما اهل بیت

5. برائت و بیزاری از دشمنان ما اهل بیت ؛ یعنی ائمه اطهار علیهم السلام.

آن گاه حضرتش در ادامه می فرمایند:

ص: 357

إِنَّ لَنَا دَوْلَةً يَجِي ءُ بِهَا إِذَا شَاءَ اللَّهُ ؛

ما یک دولت و حکومتی داریم که - إن شاء الله - در آینده خواهد آمد.

آن گاه می فرمایند:

مِنْ سِرِّ أَنْ يَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلِ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنَ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرُ...»(1)

کسی که دلش می خواهد از اصحاب حضرت مهدی علیه السلام باشد باید انتظار فرج آقا را داشته باشد و به زهد، ورع، تقوا و محاسن اخلاق عمل کنند.

شاهد من در این کلمه است؛ یعنی مردم شیعه در زمانی که امام شان غایب است باید به اخلاق خوب عمل کنند تا به فيض حضور حضرت نایل بشوند؛ یعنی ما نمی توانیم همین طور افسار گسیخته باشیم و هر عملی که دلمان خواست انجام بدهیم. ما باید طبق اخلاق اسلامی عمل بکنیم.

اخلاق اسلامی در روایات اسلامی

البته در این که اخلاق اسلامی چیست؟ و عمل کردن به اخلاق اسلامی چه نتیجه ای دارد؟ در آینده سخن خواهم گفت. ابتدا در این زمینه چند روایت می خوانم که رعایت اخلاق چه آثار خوبی به دنبال دارد. وقتی عظمت مطلب برای ما معلوم شد در آن صورت عرض می کنم آن اخلاق خوبی که دارای این آثار عجیب است کدام اخلاق است که در روایتی که در کتاب «بحارالانوار»آمده بوده است، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

ص: 358


1- كتاب الغيبة، نعمانی: ص 207، بحارالانوار: ج 52 ص 140.

الْخُلُقُ الْحَسَنُ نِصْفُ الدِّينِ ؛ (1)

اخلاق خوب نصف دین انسان است.

یعنی اگر اخلاق انسان بد باشد واقعا دینش لنگ است، تمام دین را ندارد و نصف دین را دارد.

در روایت دیگر به اهمیت رعایت کردن اخلاق خوب، توجه کنید! باز در کتاب «بحارالأنوار»می خوانیم: امیرالمؤمنين علیه السلام می فرمایند:

عُنْوَانُ صَحِيفَةُ الْمُؤْمِنُ حُسْنُ خُلُقِهِ؛(2)

سرلوحه نامه اعمال مؤمن اخلاق خوب اوست.

آری، اخلاق خوب در اولین مرحله در نامه اعمال مؤمن نوشته می شود و روی آن حساب می کنند.

روایت سوم نیز از حضرت على علیه السلام است که آن حضرت می فرمایند:

أَرْضَى النَّاسِ مَنْ كَانَ أَخْلَاقِهِ رَضِيتُ(3)

پسندیدہ ترین انسانها در نزد خدا و رسول کسی است که دارای اخلاق خوب باشد.

در روایت دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:

إِنَّ الْعَبْدَ لِيُبَلِّغِ بِحُسْنِ خُلُقِهِ عَظِيمُ دَرَجَاتِ الْآخِرَةِ وَ شَرَفَ الْمَنَازِلِ وَ إِنْ كَانَتْ عِبَادَتِهِ لضعيفة ؛ (4)

ص: 359


1- بحارالأنوار ج 68 ص 385، به نقل از الخصال: ج 1 ص 17.
2- بحارالأنوار ج 68 ص 392، به نقل از صحيفة الرضا علیه السلام : ص 12، تحف العقول: ص 200
3- عيون الحكم والمواعظ: ص 120.
4- المحجة البيضاء: ج 5 ص 93، جامع السعادات: ج 1 ص 272. گفتنی است که ذیل روایت چنین آمده است: «وإنه لضعيف العبادة».

انسان خوش اخلاق با اخلاق خویش به عالی ترین درجات بهشت می رسد هر چند عبادتش کم باشد. یعنی گرچه کم نماز بخواند و کم روزه (1)بگیرد، ولی وقتی اخلاقش خوب است به عالی ترین درجات بهشت و منازل آخرت می رسد.

به آخرین روایت در این زمینه که روایت زیبایی است توجه کنید. این روایت در کتاب «اصول کافی»آمده است، امام صادق علیه السلام می فرماید:

مَا يَقْدَمُ الْمُؤْمِنُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ بِعَمَلٍ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَسَعَ النَّاسَ بِخُلُقِهِ؛(2)

انسان مؤمن بر عمل و عبادتی اقدام نمی کند که در نزد خدا محبوب تر باشد از اخلاق خوب و این که با اخلاق خوب با مردم رفتار کند.

یعنی هیچ عملی بعد از واجبات پسندیده تر از اخلاق خوب و برخورد با مردم با اخلاق نیک نیست. اخلاق بد، کارهای خوب انسان را هم ضایع می کند، همین طور که ملاحظه می فرمایید هر چه انسان خوبی داشته باشد با اخلاق زشت، آن خوبی ها در نزد مردم پایمال می شود. مردم می گویند: درست است که این آدم، سخاوتمند، مقدس و فعال است و به مردم خدمت می کند، اما اخلاق بدی دارد.

آری، اخلاق بد، تمام کارهای خوب انسان را در نزد مردم از بین می برد، در نزد خدا نیز همین طور است، انسان بر فرض این که عمل خوبی هم داشته باشد، اخلاق زشت، اعمال خوب او را پایمال می کند و ارزش آن را از بین می برد.

ص: 360


1- قاعدتا منظور نمازها و روزه های مستحبی است، چون در مورد نمازهای واجب آمده است که اگر آنها پذیرفته شد، بقیه اعمال نیز پذیرفته می شود. (م)
2- اصول کافی ج 2، ص 100، وسائل الشيعة: ج 12 ص 150، بحارالانوار: ج 68 ص 375.

چه وظیفه ای داریم؟

پس به راستی در این زمانی که متأسفانه بیشتر مردم به سوی اخلاق های زشت می روند وظیفه ما چیست؟

وظیفه ما این است که اخلاق های خوب را رعایت کنیم و خودمان را با اخلاق های خوب بسازیم و تربیت کنیم.

البته انسان همین طور با شنیدن و گفتن اصلاح نمی شود، باید برای خوب شدن تصمیم بگیرد. جوانی برای من نامه جالبی نوشته بود که در آن نامه شرح حال خود را نوشته بود که من چنین و چنان بودم و این طور و آن طور شد.

نامه خیلی جالبی بود تا آن جا که می نویسد: روزی ظاهرا اول ماه رمضان بود، از در مسجد عبور می کردم که مطالبی را شنیدم. روز سوم و چهارم بود که فلان کار و فلان کار را که یکی از آنها اعتياد بود و تازه مبتلا شده بودم رها کردم. این سخنان مرا عوض کرده و امیدوارم دیگر به آن اخلاق های زشت و ناپسند برنگردم، حالا تصمیم جدی گرفتم که واقعا خوب باشم.

به راستی این گونه تصمیم گیری خیلی مهم است. ممکن است خدای ناکرده جلساتی باشد و مجلس ما هم ممکن است همین طور باشد، که نشستند و گفتند و برخاستند. اما ما تصمیم گرفتیم که از کنار سخنان متفرقه بگذریم.

البته - الحمدلله رب العالمين - از هر دری بخواهیم صحبت کنیم، خداوند استعداد و قدرت داده و مطالعه هم در آن موارد داریم. اما خدا میداند گاهی فکر میکنیم که تلف کردن وقت مردم خیانت است. باید آن چه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام به عنوان بالاترین و مدرن ترین راه زندگی در اختیار مردم گذاشته اند برای آنان بگوییم و خود ما و شما تصمیم بگیریم که مطالب را عملی کنیم که اگر

ص: 361

چنین تصمیمی گرفتیم زندگی ما عوض می شود.

خدا میداند که صدها نفر نامه نوشته اند و نامه های آنها را جمع آوری و بایگانی کرده ام که اینان از راه مکتب اهل بیت علیهم السلام و نجات یافته اند و از لب پرتگاه جهنم با سخنان علی بن ابی طالب علیه السلام در بهترین بهشت زندگی قرار گرفته اند و به طور مسلم آخرتشان نیز همین طور خواهد بود. همه اینها به برکت خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. بی جهت نیست که خداوند متعال می فرماید:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»(1)

این خاندان بهترین راه زندگی را به ما یاد داده اند. آری، اخلاق خوب همان است که این بزرگواران به ما گفته اند.

اخلاق از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام

البته این بحث را باید گام به گام پیش ببریم. بنا بر این، بعد از این که فهمیدیم وظیفه ما در این دوران دانستن اخلاق خوب است، اینک می خواهیم ببینیم اخلاق از نظر خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام چیست؟

ما به نظر خودمان کاری نداریم؛ چرا که رأي و عقیده ما هیچ ارزشی ندارد، برای این که در مقابل یک عقیده ما، صدها هزار عقیده مخالف وجود دارد، اما سخنان آن بزرگواران رو دست ندارد.

اگر هم اکنون از بیشتر مردم بپرسیم: اخلاق خوب چیست؟ اخلاق را به ظاهر و احوال پرسی می دانند، در مقابل شخص می گویند: سلام علیکم، قربان شما

ص: 362


1- سوره مائده آیه 3.

گردم، فدای شما بشوم تا او دور می شود، می گویند: «ای فلان فلان شده! چه قدر به مردم ظلم میکنی؟!»و شروع به بدگویی کردن از مردم می کنند.

امروزه اخلاق خوب از نظر جامعه همین است. حالا درست است یا نه؛ خودتان تصدیق کنید؟! میگویند: انسان باید با مردم این گونه رفتار کند که نفهمند دشمن است. در رو، سلام بکن، بعد هم هر کاری دلت می خواهد انجام بده. این عقیده جامعه امروزی است.

اما اسلام با این عقیده مخالف است. قرآن کریم می فرماید:

«إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».(1)

باطن تو هر طوری است، ظاهرت هم همین طور باشد. اگر خواستی با مردم دو دوزه بازی کنی در بدترین درجات جهنم قرار خواهی گرفت. اما کسانی که با انسان صاف دشمن و یا صاف دوستند، ایرادی ندارد، اما این که به حسب ظاهر بخواهد درست باشد و به حسب باطن جور دیگر که امروزه نام آن را اخلاق اجتماعی می گذارند، این غلط است و اخلاق درستی نیست.

نمونه دیگر این که باهم گل می گویند و گل می شنوند و قربان صدقه هم دیگر می روند، از آن طرف در این نشریه و آن نشریه عليه هم دیگر فحش می دهند. آیا این اخلاق خوب است؟ آیا این اخلاق اسلامی است؟

نه، این همان نفاقی است که اسلام از آن گریزان است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و قرآن کریم از آن انتقاد می کنند. دقت کنید که این گونه نباشید، با کسی که بد هستید حدالامکان اصرار داشته باشید که آن ناراحتی قلبی شما از بین برود تا با او خوب بشوید، اگر می بینید نمی توانید با او خوب بشوید، خیلی خوب، رفتار

ص: 363


1- سوره نساء آیه 145.

مساوی داشته باشید. چرا به ظاهر می خواهی بگویی من خیلی به شما ارادت دارم؟ چه لزومی دارد چنین بگویی؟! به حال خودش رها کن. چرا گولش میزنی؟ چرا سر او کلاه میگذاری؟ مرد آن است که صاف و مستقیم به حرف خودش باشد.

گاهی انسان با بعضی ها برخوردهای خیلی جالب دارد. همین برخوردها را گاهی نسبت به ائمه جماعت می گویند: اگر فلان آقا را قبول ندارید، بروید پشت سر او نماز بخوانید، بعد در خانه نمازتان را اعاده کنید.

شما بعد از نماز فریاد می زنید: «مرگ بر منافق» پس تو خودت منافق هستی و داری نفاق را یاد می دهی. اگر با امام جماعت خوب نیستی چرا سر او کلاه میگذاری؟ از کنارش رد شو، به او اظهار ارادت نکن که دست کم خودت یک رنگ باشی، نه این که خودت هم دورنگی کنی. این اخلاق نا پسندی است.

اینک چند روایت درباره اخلاق اسلامی که در کتاب «نورالثقلين»آمده است می خوانم.

امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه ای که خداوند می فرماید: « وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عظیم»؛(1)«اخلاق تو (پیامبر) خیلی عظیم است»، می فرماید:

الْخَلْقُ الْعَظِيمُ هُوَ الْإِسْلَامُ .(2)

این سخن، سخن بسیار زیبایی است؛ یعنی اگر می خواهید اخلاق کامل و حسابی داشته باشید آن چه اسلام گفته عمل کنید، والسلام.

اسلام چه گفته است؟

ص: 364


1- سوره قلم آیه 4.
2- نورالثقلین، ج 5 ص 391

اسلام گفته: دروغ نگو، غیبت نکن، تهمت نزن، اذیت نکن، ظلم نکن، نماز بخوان، روزه بگیر، به جامعه خدمت بکن. همه اینها اخلاق خوب هستند.

اگر انسان مدتی مسلمان واقعی باشد و به احکام اسلام عمل کند، یک انسان خوش اخلاق خواهد بود.

اندازه اخلاق خوب

در روایت دیگری که در «بحارالأنوار»آمده است، به امام صادق علیه السلام گفته شد:

مَا حَدُّ حُسْنِ الْخُلُقِ ؟

اندازه اخلاق خوب چیست؟

حضرت امام صادق علیه السلام چه قدر زیبا جواب دادند و فرمودند:

تُلِينُ جَانِبَكَ؛ خیلی خشن و تند نباش، با مردم با اخلاق لین و ملایم برخورد کن.

وَ تُطِيبُ كَلَامَكَ؛ کلامت هم زیبا باشد و حرف زشت و تند به مردم نزن.

وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ؛(1) به هنگام رو به رو شدن با مردم غم و غصه ات را برای آنها به کار نبر، با خوشی با آنها ملاقات کن!

یعنی تا می گویند: آقا حالا شما چه طور است؟

می گوید: پهلویم درد می کند، سرم درد می کند، پاهایم درد می کند، بی چاره شدم، خانه ام خراب شده، زنم بد است.

این سخنان را کنار بگذار بگو: «الحمدلله رب العالمين»، خیلی خوبم، شما

ص: 365


1- بحارالانوار: ج 68، ص 389، به نقل از معانی الأخبار: 253، این روایت در اصول کافی: ج 2 ص 103، من لا يحضره الفقیه، ج 4 ص 412، وسائل الشيعه: ج 12 ص 160 نیز آمده است.

چه طور هستید؟ حالتان خوب است، صد هزار مرتبه شکر، «الحمدلله رب العالمين»، این دو روز دنیا هم گذشت، خدا را شکر.

این گونه حرف بزن! چرا آن طور حرف می زنی که برای دیگران غم و غصه اضافه می کنی؟

اخلاق خوب در سه چیز است

باز در کتاب «بحارالانوار»روایتی از مولا امیرالمؤمنين علیه السلام نقل شده است. دقت بفرمایید! سخن خیلی زیباست. امیر مؤمنان على علیه السلام می فرمایند:

حسن خلق در سه چیز است:

1- اجتناب المحارم؛ کناره گیری از گناهان و حرام ها.

2 - طلب الحلال؛ به دست آوردن مال حلال.

3- و التوسع على العيال؛ توسعه برای خانواده(1)

این مطلب برای همه مفید خواهد بود، إن شاء الله. پس در پی هر کاری که هستید، بدانید برای اخلاق خوب آن درجات عالی را به شما می دهند. این فرمایش امير المؤمنین علیه السلام است که می فرماید: اخلاق خوب در سه چیز است یکی این است که گناه نکنید. شماها می توانید تصمیم بگیرید و گناه نکنید.

خدا می داند، جوانهایی در حدود سن 17 و 18 سالگی سراغ دارم که تصمیم گرفته اند گناه نکنند و نمی کنند، حتی به زنانی که حجاب درستی ندارند در صفحه تلویزیون هم نگاه نمی کنند.

شما وقتی ببینید خواهید یافت که ظاهرشان هم نشان نمی دهد که آن قدس و

ص: 366


1- بحارالانوار: ج 68 ص 394

تقوا را داشته باشند، اما واقعا تصمیم گرفته اند که کار حرام نکنند.

وقتی یک زن بی بند و باری وارد مغازه شما شد می توانید یک جوری او را رد کنید، یا به او بگویید: حجابت را رعایت کن.

در بین کاسب ها چنین افرادی داریم، مگر آن خانم به شما نمی گوید: چه قدر بد اخلاق هستی؟! سعی کن خدا به تو نگوید: چه بد اخلاقی؟ آن زن بگوید، طوری نیست. از این دهانهای یاغی خیلی حرف بیرون می آید، بگذار آنها نیز این را بگویند.

مهم آن است که خدا، رسول خدا صلی الله علیه و آله و آنهایی که شما را می بینند خوش اخلاقی شما را امضا کنند. من نمی گویم؛ بلکه قرآن کریم این گونه می فرماید. وقتی به مغازه یا محل کارتان با اداره می روید و گاهی این زن های بی بند و بار می آیند و می خواهند با شما بنشینند و صحبت کنند؛ قرآن کریم می فرماید:

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (1)

هر کاری که می خواهید بکنید، فقط یک چیز را بدانید که خدا، پیامبر و ائمه اعمال شما را می بینند.

یعنی امام زمان علیه السلام کارهای شما را می بینند، یک چشمی که به -خدای ناخواسته- به نامحرم افتاد، وقتی خدا و پیامبر و امام ایستاده اند و نگاه می کنند چه کار میکنی؟! تکلیف روشن است.

آری، نخستین قدم لازم برای شما، اجتناب و دوری از محرمات و کارهای حرام است، در درجه دوم طلب مال حلال است.

برادران عزیز و گرامی! خدا،راه به دست آوردن مال حلال را برای شما باز

ص: 367


1- سوره توبه آیه 105.

کرده است. متأسفانه برخی از مردم خود در آبروی خودشان را می بندند و در حرامی به سوی خود باز می کنند، آن گاه که گرفتار می شوند. خداوند در روز قیامت می فرماید: چرا چنین کردی؟ مگر من از راه حلال نمی توانستم به تو روزی بدهم و نمی دادم؟ چرا در این راه رفتی؟

خدایی که به حشرات عجیب در بیابان ها، صحراها و دریاها روزی می دهد از روزی دادن به ما عاجز است؟

شما در بعضی از این باغ ها نگاه کنید، گاهی در یک ذره جا هزاران پشه پرواز می کنند، آن قدر این ها ریز هستند که حد ندارد، اما وقتی که زیست شناس ها وضع اینها را بررسی می کنند و یکی از این ها را زیر دوربین میگذارند و عکس برداری می کنند و زندگی او را بررسی می نمایند می بینند خداوند متعال به این زبان بسته، نیش، دهان، معده و تشکیلاتی داده که غذا را با چه هوش و استعدادی و با چه وسیله ای از شاخه درخت بگیرد و بخورد و زنده بماند و از بین نرود. آیا ما از یک پشه پست تر هستیم که خدا به ما اعتنا نمی کند و به ما روزی نمی دهد؟ قرآن کریم می فرماید:

«يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ»(1)

شما را به خدا؟ اگر این آیه در ذهن شما نمی ماند معنای آن را در ذهن تان نگه دارید و هر وقت صبحگاهان از خانه در پی کاری می روید، این آیه یادتان باشد.

ذره ها دیدم دهانشان جمله باز *** گر بگویم خردشان گردد دراز

تمام موجوداتی که در این جهان هستند؛ از ذره ای که به چشم نمی آید تا و بزرگ ترین موجود این عالم، از اول صبح دهانش به سوی خداوند باز است،

ص: 368


1- سوره الرحمان آیه 29

می گوید:

یا رب ! من لي غيرك؛(1)

خدایا! من غیر از تو چه کسی را دارم؟

خداوند متعال نیز به هر موجودی مطابق شأنش غذا و وسیله می رساند و به أن مدد و کمک می کند که تمام این کاینات به لطف عظیم خدا درگردش اند.

ما غافل ها را نیز خداوند دارد می گرداند، اما نمی فهمیم. آقا در روز روشن در ماه رمضان در مغازه اش روزه می خورد، اما خداوند برای او مشتری می فرستد که برو از این مغازه چیزی بخر، او دارد گناه می کند، خدا دارد به او ترحم می نماید. او دارد با خدا مبارزه می کند، خداوند به او احسان می کند.

آری، خیرك إلينا نازل و شرنا إليك صاعد.(2)

برادران عزیز! توکل تان را به خدا قوی کنید! خداوند زندگی دنیا را متكفل است. شما در پی خدا بروید ببینید خدا چه درهایی از رحمت را به سوی شما میگشاید و اعجاز و قدرت خدا را ببینید که چه طور خدا شما را لنگ نمی گذارد.

ما دست کم یک قدم باید به آن طرف برویم تا از آن طرف صد قدم به سوی ما بیایند که «بی مایه فطیر است».قرآن کریم می فرماید: «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ يَوْمٍ هُوَ في شَأْنٍ».(3)

ص: 369


1- جمله ای از دعای شریف کمیل
2- یعنی: بارالها! خیر و رحمت تو به سوی ما سرازیر است، ولی در مقابل، ما جز بدی و شرارت نداریم.
3- سوره الرحمان آیه 29

توسعه در زندگی

موضوع دیگری مطرح کنم که خانم ها نیز خوشحال بشوند؛ چرا که همه خوشحالی برای آقایان نباشد؛ مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

وَ التَّوَسُّعُ عَلَى الْعِيَالِ ؛(1)

توسعه برای خانواده

اخلاق خوب این است که به اندازه توان خود وسیله رفاه زن و بچه را فراهم کنی. اگر بتوانی برای زن و بچه غذای خوب تهیه کنی، وگرنه بد اخلاق هستی. اگر بتوانی از مال مردم برای زن و بچه غذای خوب فراهم کنی و مال مردم را در اختیار آنان بگذاری، بد اخلاقی است، چرا؟

دلیلی ندارد مال مردم، برای پر شدن شکم زن و بچه ما از بین برود؛ اخلاق خوب آن است که داشته باشی و به اندازه قدرت و توانایی برای خانواده خود خرج کنی.

اخلاق بالاتر از این چیست؟ این که زن و بچه به امکانات مرد صبر کنند، به او فشار نیاورند و از او مطالبه نا به جا نکنند. این مرد بنده خدایی که ماهیانه پنج هزار، شش هزار، ده هزار یا سی هزار تومان حقوق دریافت می کند، هر ماه چه قدر می تواند خرج زندگی کند؟! اگر هر ماه سی هزار تومان حقوق دریافت می کند، روزی هزار تومان به اضافه پول آب و برق و گاز و تلفن و ... باید هزینه زندگی بپردازد. آن وقت این مرد بنده خدا و یا یک کاسب ضعیف مستمند چه کار کند؟

بنابر این، اخلاق خوب خانم ها این است که با همسر خود رفاقت کنند. روی

ص: 370


1- بحارالانوار: ج 68 ص 394

سخن من دختر خانم های جوان است. این سخن را از مغزتان بیرون کنید که باید داد و قال کرد و قهر نمود تا مردها ادب بشوند. این شیوه غلطی است.

پسران جوان هم بگویند که باید زن را بزنیم و ناراحتش کنیم تا ادب بشود، در این صورت هر دو در اشتباه هستید.

بلکه با همسران خود رفاقت کنید، زن بهترین رفیق برای شوهر است و بس و شوهر بهترین رفیق برای زن است و بس، و در آخر عمر هم به یکدیگر نیاز دارند؛ چرا که خواهران و برادران، اقوام و پدر و مادر شما را رها می کنند و می روند. آقا بس است تا کی می خواهی در این خانه باشی؟ برو به سلامتی برای خودت خانه ای درست کن.

از ما می پرسند: نفرین کردن چه طور است؟

بد است.

حاج آقا! این پسر ما در این خانه ما را به ذله در آورده است، از خانه بیرون نمی رود من هم نفرینش کردم و گفتم: از دستت راضی نیستم.

آری، پدر و مادر و ... همه انسان را رها می کنند و می روند، خودتان را برای همدیگر نگه داری کنید.

البته این بدان معنا نیست که خدای ناکرده به پدر و مادر، خواهر و برادرتان توهین کنید . العياذ بالله - نه، ما می خواهیم بگوییم: به آنها به اندازه پدر و مادری و خواهر و برادری احترام بگذارید، اما بدانید آن که به درد شما می خورد، همسر شماست، اعم از زن یا مرد

این معنای توسعه بر عیال است؛ یعنی به گونه ای باید با هم رفاقت کنند که مرد از دست همسرش در رفاه باشد و زن هم از دست همسرش، هر دو به هم و

ص: 371

اطمینان داشته باشند. نه این که درها را از دست هم دیگر قفل کنند.

این گونه زندگی، زندگی نیست؛ بلکه یک زندگی لجن است؛ چرا که از لحاظ زندگی، زن و مردی که به هم اطمینان ندارند نباید با هم زندگی بکنند؛ زیرا که اساس زندگی زناشویی بر اطمینان و محبت و صفا و صمیمیت است.

سخن گهرباری از امام صادق علیه السلام

در روایت دیگری راوی از امام صادق علیه السلام سئوال می کند: آقا! اخلاق خوب یعنی چه؟ آن حضرت فرمود:

الْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ؛ هر کس به تو ظلم کرد او را عفو کنی و کینه کسی را در دل نگیری.

وَ صِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ؛ اگر کسی با تو قطع رحم کرده است، تو صله رحم کنی.

البته گاهی رحمی است که نباید با او رفت و آمد کرد، منظور آن مورد نیست. صله رحم واجب است، اما صله هر رحمی واجب نیست. هر گاه شما میدانید اگر به منزل یکی از اقوام بروید فیلم های حرام، ساز و آواز و گناه و معصیت است و زن و مرد نامحرم با هم دیگرند، رفتن به آن جا حرام است، نمی توانید بگویید: می خواهم صله رحم کنم.

گاهی ممکن است خانم هم به تو اصرار کند که می خواهم به خانه خواهرم بروم. خیلی خوب خواهر شماست، می خواهید تشریف ببرید، همین طور که آن جا خواهرتان هست خدا نیز هست، اگر رضایت خدا وجود دارد، من هم می آیم و اگر فقط رضایت خواهر شماست، نه، من کاری به شما ندارم و شما می خواهی برو، اگر دینت را حفظ می کنی برو، اگر نمی توانی آن را حفظ کنی، نرو. بنا براین

ص: 372

صله رحم نیز حساب دارد.

وَ إِعْطَاءُ مَنْ حَرَمَكَ؛ یکی دیگر از اخلاق های خوب این است که هر کس شما را از چیزی محروم کرد، شما او را محروم نکنی.

حالا آن چیز اگر آب بود که به شما نداد بخوری، شما نمی خواهد تلافی کنی، تو در عوض بگو: نه، ما آب می دهیم تا شما بخورید، ایرادی ندارد.

وَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ؛(1) یکی دیگر از اخلاق های خوب این است که حرف حق را بزنید گرچه حق به ضرر خودتان باشد.

ایرادی ندارد حق را باید گفت، هر چند به ضرر انسان باشد.

برترین اخلاق

در روایت جالب دیگری آمده است که مولا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:

أَحْسَنَ الْمَكَارِمِ عَفْوُ الْمُقْتَدِرُ وَ جَوِّدِ المفتقر ؛(2)

بهترین اخلاقها این است که انسان وقتی که قدرت دارد از مردم گذشت کند. یعنی وقتی با کسی دعوا کردی و می توانی یک سیلی تو گوش او بزنی، بهتر است خودداری کنی و اگر نتوانی بزنی که نمی زنی. اخلاق خوب این است که بتوانی بزنی، ولی نزنی، بتوانی انتقام بگیری، ولی انتقام نگیری.

ص: 373


1- امالی، شیخ صدوق، ص 355، معانی الأخبار: ص 191، وسائل الشيعه: ج 12 ص 172، مشکاة .الأنوار: ص 381، بحارالانوار: ج 66 ص 368.
2- غررالحكم: 4953، عيون الحكم والمواعظ: ص 117.

داستانی شنیدنی

مرحوم پدر ما داستانی نقل می فرمودند. این داستان گرچه جنبه تفریحی هم دارد، ولی درس بسیار مهمی نیز دارد و خیلی آموزنده است. مرحوم پدر ما می گفتند:

سیدی به نام آقا ناصر تویسرکانی در مدرسه صدر بود. این سید پیر مرد از کار افتاده ای بود، ظاهرا او زن و بچه ای هم نداشت. او می گفت: من به جلسه درس آقا نجفی رحمه الله می رفتم، وقتی پیر شدم و دیگر نتوانستم در جلسه درس شرکت کنم، پیغامی برای مقسم شهریه آقا نجفی دادم که به آقا بگوید: من نمی توانم در درس شرکت کنم، شهریه ما را بده بیاورند.

تقسیم کننده شهریه گفت: آقا گفتند: هر کس در درس شرکت نکند به او شهریه نده.

من ناراحت شدم و نامه ای برای آقا نوشتم که آقا! من پیر مرد هستم، پاهایم درد می کند و نمی توانم از مدرسه تا مسجد امام این همه راه را بیایم.

آقا جواب نامه را ندادند، نگو نامه را به آقا نرسانده اند، نامه دوم را نوشتم و نامه دوم نیز را به آقا نرساندند و جواب نیامد. من عصبانی شدم و به فکرم هم نیامد که شاید نامه را به آقا نداده باشند، گفتم: نامه را به آقا داده اند و آقا جواب نداده است.

نامه سوم را نوشتم و آن چه فحش به نظرم می رسید در این نامه نوشتم. اتفاقا آن واسطه بی انصاف همین نامه را به دست آقا نجفی داده بود.

من نامه را شب فرستادم، فردا صبح برای نماز صبح بیدار شدم، هنوز آفتاب نزده و کمی به طلوع آفتاب مانده بود که کتری را برداشتم از آب پر کنم، یک دفعه

ص: 374

دیدم آقا نجفی به مدرسه وارد شد.

گفتم: یا حضرت عباس! حالا چه کار کنم؟

گفتم: لابد آقا جای دیگری کار دارد، از این رو به اطاق خودم آمدم و پنهان شدم که آقا هر جا می خواهد، برود.

آقا نجفی که خیلی خوش اخلاق بود و شخصیت عجیبی داشت و نمونه اخلاق و نابغه بود، مستقیم به اطاق من آمد و گفت: سلام عليكم.

گفتم: سلام علیکم، آقا بفرمایید تو!

آقا داخل آمد و نشست و گفت: من یک آب جوش بیشتر نمی خورم.

چون روی تشک نشست، من هم کتری را برداشتم و رفتم آب را آوردم و روی آتش گذاشتم. البته آن وقت چراغ نبود، روی آتش کتری آب بخواهد بجوشد، حداقل نیم ساعت، بیست دقیقه طول می کشد. آقا نجفی شروع به سخن کرد که این مدرسه چند متر است؟ چند متر کاشی دارد؟ چند تا آجر به کار رفته؟ چه کسانی در این جا درس خوانده اند. از این حرف هایی که اصلا و ابدا به ما هیچ ارتباطی نداشت.

حرف هایش را زد و خیلی گرم و نرم؛ مثل دو نفری که با هم هفتاد سال است رفیق هستند. آب جوش درست شد. من یک آب جوش ریختم و پیش روی آقا نجفی گذاشتم. ایشان آب جوش را خوردند و دستانشان را در جیب خودشان کردند.

- آقا نجفی مرجع تقلید ساکن در اصفهان است که تمام قدرت های روحانی و غیر روحانی در اختیار ایشان است؛ یعنی هر کاری بخواهد می تواند انجام دهد -

آن گاه کاغذی زیر تشک گذاشتند - قاعده ایشان هم این بود که وقتی

ص: 375

می خواست حرف بزند، دستشان را زیر ریششان می کشیدند و دستشان را زیر ریش شان کشیدند و گفتند: هر وقت لازم شد نامه دیگری مرقوم بفرمایید.

این حرف را ایشان زدند و بلند شدند و رفتند. آقا ناصر تویسرکانی گفته بود: به خدا قسم! کار این آقا از صد جواب نامه برای من بدتر بود، اضافه بر این که مرا مرید خودش کرد.

اینک ملاحظه کنید که واقعا چه قدر باید اخلاق خوب باشد که در عین قدرتمند بودن بگوید: «اگر لازم شد، نامه دیگری مرقوم بفرمایید» و آن گونه جواب نامه را داد که تو آن گونه فحش دادی، ما هم این گونه جبران کردیم.

خدا میداند که این گونه اخلاق، خیلی مهم است و این همان است که امیرالمؤمنين ؟ می فرماید: «بالاترین نعمتی که خدا به انسان عنایت میکند، اخلاق خوب است».

نتیجه اخلاق خوب

اینک می پرسیم: اخلاق خوب چه نتیجه ای دارد؟

اگر ما واقعا خودمان را عوض کردیم و برنامه های اخلاقی ما خوب شد؛ به کسی ستم نکردیم، دروغ نگفتیم، مطابق اسلام رفتار کردیم، به مردم محبت نمودیم، چه نتیجه ای برای ما حاصل می شود؟

من پاسخ را از خودم نمی گویم؛ بلکه حضرت علی علیه السلام می فرمایند:

حُسْنُ الْخُلُقِ يَدْرِ الْأَرْزَاقُ وَ يُؤْنَسُ الرفاق ؛(1)

اخلاق خوب، روزی انسان را زیاد می کند و رفقای او را محکم و مستحکم می نماید.

ص: 376


1- غررالحكم: 4856

یعنی اگر می خواهید در جامعه رفیق داشته باشید، اخلاق تان باید خوب باشد. اگر می خواهید رزق و روزی شما وسیع باشد، با اخلاق خوب روزی انسان وسیع می شود. خلق بد روزی انسان را تنگ می کند.

اگر بقال سر کوچه شما بد اخلاق باشد می گویید: ما حال نداریم از این بقال چیزی بخریم، کسی که به صورتش نگاه کند باید کفاره بدهد، می رویم و از آن کاسب دیگر که اخلاقش خوب است، جنس می خریم. این همان معنای فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است که «اخلاق تان را خوب کنید تا روزی شما وسیع بشود و رفاقت شما هم با مردم محکم بشود».

در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:

الْبِرُّ وَ حُسْنُ الْخُلُقِ یعمران الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَارِ،(1)

اخلاق خوب، عمر انسان را زیاد می کند و زندگی او را آباد می نماید. می خواهید عمرتان طولانی بشود و زندگی تان آباد، خوش اخلاق باشید. آدم بد اخلاق هی خودش را می خورد و زود از دنیا می رود.

در روایت دیگری امام صادق علیه السلام می فرمایند:

إِنَّ حُسْنَ الْخُلُقِ يُذِيبُ الْخَطِيئَةَ كَمَا تُذِيبُ الْجَلِيدَ وَ إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛(2)

اخلاق خوب گناهان انسان را آب میکنند و از بین می برد و اخلاق بد، اعمال خوب انسان را از بین می برد.

آن گاه امام صادق علیه السلام مثال می زنند و می فرمایند: «آن گونه که آفتاب، چربی

ص: 377


1- اصول کافی: ج 2 ص 100، وسائل الشيعه: ج 12 ص 149.
2- کتاب الزهد: ص 30، بحارالانوار: ج 68 ص 395

زیاد را از بین می برد».

اخلاق خوب مثل خورشید است. دباغ هایی که می خواهند چربی پوست ها را از بین ببرند و پوست را دباغی بکنند اغلب از آفتاب استفاده می کنند، همین طور که خورشید آن چربی های زیاد متعفن را از بین می برد، اخلاق خوب، گناهان انسان را از بین می برد و همین طور که سرکه، عسل را از بین می برد، اخلاق بد نیز همانند سرکه، اعمال خوب انسان را از بین می برد.

آثار آخروی اخلاق خوب

این آثار اخلاق خوب در دنیاست. در روز قیامت ارزنده ترین چیزی که در ترازوی اعمال می گذارند و روی آن حساب می کنند، اخلاق خوب است. در روایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

أَوَّلُ مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ الْعَبْدِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حُسْنُ خُلُقِهِ ؛ (1)

نخستین چیزی که در روز قیامت در ترازوی اعمال بنده قرار می گیرد، اخلاق خوب است.

وقتی انسان میزان اعمال خوبش سنگین باشد، نجات می یابد. ممکن است انسان زیاد عبادت بکند، اما میزان اعمال او را سنگین نکند، ولی اخلاق خوب در صورتی که با ایمان و عبادت توأم باشد، خیلی ارزش دارد.

ص: 378


1- قرب الاسناد: ص 46، وسائل الشيعه: ج 12 ص 157، بحارالانوار: ج 68 ص 385

اخلاق خوب عنایت خدا

آری، اخلاق خوب خیلی ارزش دارد و آن قدر ارزشمند که خداوند متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حولک»(1)

(ای رسول عزیز اسلام!) خدا به تو رحمت فرستاد و به تو اخلاق خوب داد که مردم دور تو جمع بشوند. اگر خدا این رحمت را شامل حال تو نمی کرد و این اخلاق خوب را نداشتی و تندخو بودی همه از اطراف تو می رفتند.

یعنی آن چه موجب نجات جامعه می شود، اخلاق زیبای پیامبر صلی الله علیه و آله است که رحمتی است که خدا بر پیامبر اسلام نازل فرموده است.

خداوند متعال باز یک تاج مهم تری به سر پیامبر صلی الله علیه و آله گذاشته است. خداوند در اول سوره قلم می فرماید:

ن * وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ * مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَکَ لأجْرًا غَیْرَ مَمْنُونٍ *وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ * فَسَتُبْصِرُ وَ یُبْصِرُونَ * بِأَیِّکُمُ الْمَفْتُونُ(2)

ای پیامبر! به تو تهمت زدند که تو دیوانه ای، ولی تو که دیوانه نیستی، خدا بزرگ ترین منت را بر تو گذاشته و نعمت را بر تو داده که تو دارای اخلاق عظیم هستی. هم تو خودت می فهمی و برای تو معلوم می شود، هم برای دشمنان تو معلوم می شود که دیوانه کیست.

ص: 379


1- سورة آل عمران آیه 159.
2- سوره قلم آیه های 1-6.

یعنی دیوانه تو نیستی که با اخلاق جالب خود مردم را به خودت جذب کردی، دیوانه آنهایی هستند که با تندخویی و خشونت مردم را از خودشان جدا می کنند.

خدا این امتیاز را به پیامبرمی دهد، اگر اخلاق خوب، بد و ناپسند بود، خداوند متعال، پیامبر خود را با این صفت ممتاز نمی کرد که «وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عظیم»(1)

آن گاه می فرماید: «وَ إِنْ ربک هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ »(2)

این آیه عجیبی است که خداوند متعال از روی کنایه انسان های خوش اخلاق را هدایت شده و آدم های بد اخلاق را گمراه معرفی می کند و می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ مَنْ يَضِلُّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ »

پس وظیفه ما در دوران غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام رعایت جنبه های اخلاقی است تا پیرو پیامبر صلی الله علیه و آله بوده و از هدایت شدگان باشیم و طبق صریح آیه قرآن، اگر بد اخلاق بودیم از جمله گمراهان خواهیم بود.

مصیبت بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه

السلام عليك يا مولاي يا أبا عبدالله

امروز مصیبت اسرا و وارد شدن آنان در مدینه را عرض می کنم، من گوشه ای از این صحنه عجیب را بیان می کنم، شما فقط در نظرتان مجسم کنید. اگر چند نفر با هم به مسافرت بروند، وقتی بر می گردند دو سه نفر از آنها از بین رفته باشند این هایی که وارد می شوند و چشم شان به رفقا و دوستان و خانه و کاشانه آنها

ص: 380


1- همان آیه 4.
2- همان آیه 7.

می افتد و جای آنها را خالی می بینند چه قدر بر آنها سخت میگذرد.

نزدیکی های مدینه بود که امام زین العابدین علیه السلام به رئیس کاروان فرمودند: بشير!

نام او بشیر نبود، بلکه هر کاروانی یک بشیری داشت. قاعده کاروان ها این بود که وقتی می خواستند از مسافرت برگردند، رئیس کاروان زودتر به آن شهر وارد می شد و خبر می داد که مسافران آمدند. آنهایی که مسافر داشتند آماده می شدند، زنهایشان لباس نو می پوشیدند و به استقبال شوهرانشان می آمدند، بچه هایشان لباس نو می پوشیدند و به استقبال پدرانشان می آمدند، مادرها به استقبال جوان هایشان می آمدند.

امام زین العابدین علیه السلام فرمودند: بشير! پدرت شاعر خوبی بود، آیا تو هم شعر میگویی؟

گفت: بله.

آقا فرمودند: پس زودتر برو و به مدینه وارد شو و خبر وارد شدن کاروان ما را به مردم بگو.

بشیر می گوید: من به مدینه وارد شدم، مردم را دعوت کردم که به مسجد بیایند، می خواهم برای شما بشارت بدهم.

همه در مسجد جمع شدند من صدا زدم

يا أهل يثرب لامقام لكم بها *** قتل الحسين و أدمعي مدراروا

ای مردم مدینه! دیگر مدينه جای زندگی نیست، به خدا حسین شما را کشتند. از مسجد بیرون آمدم تا به طرف دروازه بیایم، دیدم در خانه ای باز شد، یک خانم پیرزنی سرش را از در بیرون آورد، صدا زد: بشیر! بگو ببینم از ابا الفضل من چه خبر داری؟

ص: 381

فهمیدم مادر اباالفضل علیه السلام است. گفتم: ابا الفضل را کشتند.

گفت: از حسینم چه خبر داری؟

گفتم: خانم! حسین تان را هم کشتند.

می گوید: این خانم وارد خانه شد، همان وارد شدن بود که چهار صورت قبر درست می کرد و بالا سر آن قبرها می نشست و برای بچه هایش عزاداری می کرد.

یا حسین یا حسین یا حسین یا غریب یا مظلوم يا أبا عبد الله!

می گوید: جلوتر آمدم از در خانه ای عبور کردم، دیدم یک خانمی ایستاده و دست دو تا بچه هم در دستش دارد. این بچه ها لباس نو پوشیده بودند، صدا زد: امیر کاروان! بگو ببینم آیا پدر این بچه ها از سفر آمده یا نه؟

گفتم: پدرشان کیست؟

صدا زد: ابا الفضل العباس.

یا باب الحوائج! آقا جان ابا الفضل! شما را به حق بچه های یتیم تان، نظر عنایتی به این مجلس بفرمایید.

بشیر می گوید: گریه ام گرفت و خجالت کشیدم حرفی بزنم، گفتم: خانم! بچه ها را ببر و لباس سیاه به آنها بپوشان؛ یعنی به خدا! بابایشان را کشتند.

أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرجیم ، یا کاشف الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الحسین اکشف کربنا بِحَقِّ أَخِيكَ الْحُسَيْنُ .

یا اللَّهِ نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ یا اللَّهِ یا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .

إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اغفربهم ذُنُوبَنَا واستربهم عُيُوبَنَا ، اشْفِ بِهِمْ مَرْضَانَا ، اقْضِ بِهِمْ حَوَائِجِنَا ، وَ اقْضِ حَوَائِجَ الْمُحْتَاجِينَ ، وَ عَجِّلْ فِي فَرْجِ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ..

ص: 382

گفتار هفدهم : مراقبت

اشاره

ص: 383

ص: 384

385

بِسْمِ اللَّهِ الرحن الرحیم

الحمدلله رَبِّ الْعَالَمِينَ ، الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ ترعدالسماء وَ سُكَّانُهَا ، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا ، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا .

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا أَحْمَدَ وَ حَبِيبِنَا أَبِي الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْمَعْصُومِينَ ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى أَعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِيهِمْ أَجْمَعِينَ مِنَ الْآنَ إِلَى قِيَامِ يَوْمِ الدِّينِ

17

مراقبت

بحث ما درباره وظایف شیعه در زمان غیبت حضرت ولی عصر علیه السلام بود. می خواستیم از روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام رسیده بفهمیم که ما در این زمان - که به طور مستم همان زمانی است که ائمه اطهار علیهم السلام پیش بینی کرده اند . باید چه بکنیم و چه وظیفه ای داریم. شانزده وظیفه بیان شد.

اینك - إن شاء الله - به خواست خداوند هفدهمین وظیفه را به عرض می رسانیم. امیدوارم این بحث نیز برای همه مفید و مؤثر واقع شود، إن شاء الله.

هفدهمین وظیفه عبارت از مراقبت است. مراقبت نیاز دارد که معنا شود.

ص: 385

کوتاه ترین مطلبی که در این زمینه می توانم عرض کنم این است که انسان باید به طور کامل مواظب خودش باشد که چه کار دارد می کند. چون خدا، رسول، ائمه، فرشتگان و نفس انسان مواظب انسان هستند که ببینند چه کار می کند.

بنابر این ما باید حواس خودمان را جمع کنیم، همین طور که در مقابل انسانها کار زشت انجام نمی دهیم در مقابل خدا، رسول و ائمه اطهار علیهم السلام و فرشتگان الهی نیز کار زشت انجام ندهیم.

اکنون طبق معمول اول روایتی را که این دستور در آن داده شده است بیان می کنم تا بعد وارد بحث بشویم. چنانچه پیش تر عرض کردم ما درباره این وظایف ذره ای از خودمان مایه نمی گذاریم، فقط می خواهیم ببینیم ائمه علیهم السلام چگونه برای ما پیش بینی کرده اند. این روایت از امام صادق علیه السلام نقل شده است.

روزی یکی از دوستان حضرت امام صادق علیه السلام در جایی می بیند که امام صادق علیه السلام بر الاغی سوار شده و منصور دوانیقی نیز بر اسب سوار است. مسلما اسب سوار بر کسی که سوار الاغ شده است، تسلط دارد. منصور دوانیقی از آن بالا به امام صادق علیه السلام خیره خیره نگاه می کند و چیزی می گوید.

راوی می گوید: من خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رفتم و عرض کردم: آقا جان! شما و منصور دوانیقی چه حرفی می زدید؟

حضرت مسأله را از اول بیان کردند که بله ما با هم برخورد کردیم و منصور دوانیقی این طور گفت و من این طور جوابش را دادم تا حضرت می رسند به این جا که اول بحث است. امام صادق علیه السلام مطالب عجیبی را برای این شخص بیان می کنند و می فرمایند:

أَلَا تَعْلَمُ أَنَّ مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَى مَا يَرَى مِنَ الْأَذَى وَ الْخَوْفِ هُوَ

ص: 386

غَداً فِي زُمْرَتِنَا

آیا می دانی که هر کدام از شیعیان ما در زمان غیبت امام زمان ناراحتی بیند، اذیت بشود و بترسد در زمره ما خواهد بود.

یعنی شیعیان زجر دیده و زحمت کشیده ای که خائنان آنها را ناراحت و اذیت کرده اند در زمره ما هستند و از ما حساب می شوند.

برخی از علائم ظهور

آن گاه امام صادق علیه السلام حدود صد مرتبه می فرمایند: «فإذا رأيت»؛

یعنی وقتی دیدی که زنها حجاب دارند و ندارند؛

وقتی دیدی قرآن را با لحن های طرب آور می خوانند؛

وقتی دیدی اکثر کسب ها حرام است؛

وقتی دیدی زنها زمام امور را در دست گرفتند؛

وقتی دیدی مردها بدون اجازه زنان کاری نمی کنند،

وقتی دیدی ارزاق مردم گران شد و از زندگی به رنج آمدند؛

وقتی دیدی جوان ها در عین حالی که جوانند روح شان افسرده و پیر است؛

وقتی دیدی ازدواج پسران مشکل است؛

وقتی دیدی کسی برای ازدواج به سراغ دختران نمی رود و دخترها در خانه می مانند؛

وقتی دیدی کسب بیشتر مردم ربا و حرام است.

خلاصه این که امام صادق علیه السلام حدود صد علامت از علائم آخر الزمان را بیان

ص: 387

فرمودند که وقتی دیدی این طور شد، چه کار بکن. آن گاه فرمودند:

فَكُنْ عَلَى حَذَرٍ وَ اطْلُبْ إِلَى اللَّهِ عزوجل لنجاة وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ فِي سَخَطِ اللَّهِ عزوجل وَ إِنَّمَا يُمْهِلُهُمْ لِأَمْرٍ يُرَادُ بِهِمْ ؛

در چنین زمانی از جامعه دور شو! خدا این جامعه را عذاب می کند. این که به آن جامعه مهلت داده و عذابشان نمی کند برای این است که مهدی موعود آنها بیاید، اما تو در این زمان حواس خود را جمع کن!

شاهد در این فراز است که فرمود:

فَكُنْ مترقبة وَ اجْتَهِدْ لِيَرَاكَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلٍ فِي خِلَافِ مَا هُمْ عَلَيْهِ ...(1)

در این زمان مراقب باش و کوشش کن خدا تو را در جماعت گناه کار نبیند.

یعنی اگر زمان، زمان گناه و معصیت شد، زمان خلاف شد و مردم رو به انحطاط می روند حواست را جمع کن که با اینها نباشی. برای این که اگر خدا عذاب را بر آنها فرستاد، تو در میان آنها نسوزی و تو از آن عذاب الهی نجات پیدا کنی.

عرفا و بیانات آنها

مراقبت، در این زمان است. ما باید حالت مراقبه داشته باشیم.

بعضی ها فرمایشات ائمه علیهم السلام را در یک لفافه عرفانی می ریزند و به آن شاخ و برگ هم می گذارند، شعر می سرایند و از خودشان حرف در می آورند. همه اینها زیادی است، آن چه خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام برای ما فرموده اند درس اساسی و حسابی است.

ص: 388


1- کافی: ج 8 ص 37، وسائل الشيعه: ج 16 ص 275، بحارالانوار: ج 52 ص 256.

عرفا مراقبه را چه معنا می کنند؟ ما اصلا کاری با آنها نداریم، عارف هر چه می خواهد بگوید، هر چه مقام عارف بالا باشد از امام، پیامبر و امیرالمؤمنین علیهم السلام بالاتر نیست. ما حرف های ائمه علیهم السلام را رها کنیم و بگوییم عارف چه گفته است؟ هر چه می خواهد گفته باشد، برای ما پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ، امام علیه السلام و قرآن مجید مطرح هستند.

برادران عزیز جوان! سال گذشته در همین مجلس، خدا، پیامبر و ائمه علیهم السلام شاهداند و در و دیوار شاهد است، من اتمام حجت کردم و گفتم: از خطر برخی از فرقه هایی که خودشان را به امیرالمؤمنین علیه السلام می چسبانند بر حذر باشید. آگاه باشید آن که ما را به علی بن ابی طالب علیهما السلام می رساند، ائمه علیهم السلام هستند. آن که على علیه السلام را به ما معرفی می کند، ائمه علیهم السلام و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هستند، دهان دیگران خیلی کوچک تر از این حدهاست که بتوانند فضائل على علیه السلام را بگویند.

علی بن ابی طالب فوق تصور ما هستند. علی بن ابی طالب علیهما السلام برای ما به وسیله پیامبر و امام معرفی شده است. على علیه السلام را تنها با شعر نمی شود شناخت، آن حضرت را با نماز نخواندن، نمی شود شناخت، على علیه السلام را با می و مشروب و با چرس و بنگ نمی شود شناخت.

امیرالمؤمنین علیه السلام را با گفته خدا، رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام باید شناخت. بنابراین، ما باید مراقب باشیم.

مراقبت یعنی چه؟

کلمه «مراقبه»یا «مراقبت» هر دو کلمه درست است. من خلاصه ای از این مطلب را در ضمن چند آیه عرض میکنم. خداوند متعال در ضمن آیات زیادی

ص: 389

به ما می فهماند که مواظب کارمان باشیم، این را مراقبه می گویند. انسان باید بداند که کوچک ترین حرکتی که در این عالم انجام می دهد ثبت و ضبط می شود و از بین رفتنی نیست، تمام حفظه الهی از این ها آگاهاند.

قرآن کریم در یک جا می فرماید:

«وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْ ءٍ رَقِيباً »(1)

خدا بر تمام چیزهای این عالم مراقب است و نگاه می کنند و می بیند.

در آیه دیگری می فرماید:

«إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيكُم رَقيبًا»(2)

خدا مواظب شما انسانهاست که چه کار می کنید.

در سوره هود می فرماید:

«وَارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ»(3)

در آیه دیگری از سوره نساء از کارهای منافقان پرده برمی دارد. منافقان شب ها در جلسه ای می نشستند و علیه پیامبر نقشه می کشیدند که چنان و چنین می کنیم، فلانی و فلانی را می بینیم و کار پیامبر را خنثی می کنیم. آنان نمی گذاشتند مردم از نقشه های آنها آگاه شوند و آهسته کارهایشان را انجام می دادند که کسی از کار آنها سر در نیاورد و متوجه کارشان نشود. قرآن کریم می فرماید:

«يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لَا يَرْضَىٰ مِنَ الْقَوْلِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطًا»(4)

ص: 390


1- سوره احزاب آیه 52.
2- سوره نساء آیه 1
3- سوره هود آیه 93
4- سوره نساء آیه 108.

منافقان کارهایشان را از مردم مخفی می کنند، اما از خدا نمی توانند کارهایشان را مخفی کنند که خدا نفهمد - العياذ بالله - خدا همه چیز را می فهمد و آگاه است

خدا با مردم است، آن حرف هایی را که اینها دور هم شب می نشینند و می زنند، خدا آن چیزها را می داند و خدا به تمام کارهای شما؛ هر کاری که می کنید، احاطه دارد؛ چه کسی باشد یا نباشد، خواب باشید و بیدار، کسی به شما نگاه بکند یا نکند، در هر صورت خدا به اعمال شما احاطه دارد.

در آیه دیگری می فرماید:

«وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً»(1)

خداوند قاهر بالای سر بندگان است، به تمام کارهای آنها توجه دارد. اضافه از آن فرشته هایی را خدا موکل می کند که فرشته ها هم ببینند.

یعنی بعد انسان نگوید: من نبودم، من نمی دانستم، من نگفتم، فرد دیگری بود که این کار را انجام داد، آنها هم شاهد هستند.

عکس برداری از اعمال انسان

برخی می گویند: دامنه بحث بالاتر از این است؛ یعنی، نه تنها خداوند متعال، پیامبر صلی الله علیه و آله ، امام علیه السلام و فرشتگان از کارها آگاهند؛ بلکه تمام آن چه در اطراف ما هستند از کارهای ما عکس بر می دارند و در روز قیامت عليه ما شهادت می دهند.

این سخن از نظر علمی نیز قابل اثبات است. من مکرر به این موضوع مثال زده ام که چه طور ممکن است؟ یعنی هیچ مسئله ای نیست مگر این که در روز

ص: 391


1- سوره انعام آیه 61.

قیامت تمام اعمال ما را باز گو کند و عکس آن را هم به ما نشان بدهد و فیلم برداری نماید. همین هوای نادیدنی و غیر قابل لمس تمام حرف ها و حرکات ما را ضبط می کند. به چه دلیل؟

به دلیل همین دوربین های فیلم برداری که فیلم را میگیرند و در تلویزیون پخش می کنند و ما از آنها استفاده می کنیم، دستگاه بالاتر این که اگر صد سال قبل هم در این جا کسی کاری کرده باشد دستگاه های فیلم برداری هست که بتوانند از صد سال قبل فیلم و نوار بگیرند که صد سال قبل در این مسجد چه کسانی بودند؟ چه می گفتند؟ و چه کار می کردند؟

البته امکان دارد باور نکنیم، ما خیلی چیزها را باور نمی کنیم. آیا ما باور میکنیم که سر یک سیم خیلی نازک دوربین قرار می دهند، توی یک رگ باریک وارد می کنند و زیر قلب عکس بر می دارند؟ این کار «آنژيو»نام دارد.

به راستی درون این قلب چه خبر است؟ چند تا از رگ هایش گرفته است؟ قلب چه کار می کند؟

آیا ما باور می کنیم که برای مثال یک بیمار در کشور آلمان باشد و دکتری از آمریکا با دستگاه و اشعه ای که می فرستد این بیمار را عمل می کند؟ این علم است و علم فراورده خداوند متعال است، نه فراورده مردم. مردم آن را یاد گرفتند، اما مواد آن از آن خداست، هنر و کار مال خداست، کسی که اشعه ایجاد می کند خدا است.

بنا بر این، خدایی که قدرت دارد اشعه ایجاد کند؛ اشعه ای که این همه کار انجام می دهد نمی تواند به در و دیوار اطراف ما قدرت بدهد که از ما عکس برداری بکند که ما چه کار می کنیم و در روز قیامت هم به ما نشان بدهند؟!

ص: 392

قرآن کریم می فرماید:

«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا»(1)

هر کاری که انسان در دنیا انجام داده در روز قیامت حاضر و در مقابل خود می بیند.

این صریح قرآن است که حرف ندارد. پس هم خدا مراقب اعمال ماست و هم کسان و چیزهایی را آفریده که مراقب اعمال ما هستند و تمام حرکات و سكنات ما را عکس برداری می کنند و در روز قیامت نشان می دهند و میگویند: یادت است روزی در تاکسی نشسته بودی و از خیابانی داشتی میرفتی، زنی هم کنار خیابان بود، شما به او نگاه کردی؟! این فیلم همان نگاهی است که کردی. در آن موقع انسان می گوید:

«یَا لَیْتَنِی کُنتُ تُرَاباً»(2)

ای کاش خاک شده بودم و این خجالت را نمی کشیدم.

پس ما باید بدانیم که خدا همیشه مراقب ماست وعوامل الهی نیز مراقب ما هستند. بعد می فرماید:

«قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ »(3)

بگو: هر کاری که دلتان می خواهد انجام بدهید، فقط بدانید که خدا، پیامبر، امام و فرشتگان اعمال شما را می بینند.

آری، این فرمایش قرآن است و قرآن می خواهد در ضمن این آیات و آیات

ص: 393


1- سوره آل عمران آیه 30.
2- سوره نبأ آیه 40
3- سوره توبه آیه 105.

دیگر به ما بفهماند که ما مراقب همه کارهای شما هستیم، شما هم مراقب باشید که خلاف نکنید، حواس تان جمع باشد که پای شما اشتباه ننویسند.

مراقبت در کلام حضرت على علیه السلام

آن چه بیان شد از قرآن کریم بود. اینک مطالبی را در این زمینه از امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می کنم. مولا امیر مؤمنان علی علیه السلام در دعای کمیل عرضه می دارد:

فأسئلك بِالْقُدْرَةِ الَّتِي قُدْرَتِهَا وَ بالقضية الَّتِي حتمتها وَ حِكْمَتَهَا وَ غَلَبَةِ مَنْ عَلَيْهِ أجريتها أَنْ تَهَبَ لِي فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَ فِي هَذِهِ السَّاعَةِ كُلِّ جَرَمَ أجرمته وَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ كُلِّ خَطِيئَةٍ اخطئتها .

تا آن جا که می فرماید:

وَ كُلُّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتُ بإثباتها الْكِرَامِ الْكَاتِبِينَ الَّذِينَ وَ كلتهم بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّي وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي

خدایا! پوشان از من هر گناهی را که به فرشته هایت گفتی مواظب من باشند و بنویسند که من چه کار می کنم.

خدایا! آن گناهان را بیامرز.

خدایا! آن فرشتگانی را که با جوارح و اعضای خودم با هم شاهد عليه من قرار داده ای.

یعنی در روز قیامت اول به فرشتگان میگویی: بگویید این فرد چه کار کرده است؟

آنها می گویند. ما می گوییم: نه، ما نبودیم.

ص: 394

در آن هنگام دست ما شروع به صحبت می کند. در آن حال چه کار می توانیم بکنیم؟ آیا کسی می تواند انکار کند و بگوید: من این جور ظلم نکردم، من این گونه خطا ننمودم، من این جمله را ننوشتم، من دست روی مال مردم نگذاشتم و ... هیچ کاری نمی توانید بکنید.

در ادامه عرضه می دارد:

وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَائِهِمْ ؛(1)

خدایا! پشت سر همه اینهایی که مراقب من قرار دادی، خودت قرار گرفتی خودت از همه داناتر و آگاه تر و مواظبت تو از همه بیشتر است.

این فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام است. من چه سخنی برای شما بگویم که از فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام و از فرمایشات خداوند بهتر باشد.

این ها می خواهند بگویند: وقتی که تو میدانی این گونه است، پس مواظبت و مراقبت کن و خلاف نکن؛ چرا که آنها دارند می بینند، نمی توانی از آنها بپوشانی. در روایت دیگر حضرت على علیه السلام می فرمایند:

اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ(2)

بدانید ای بندگان خدا! کسی پیش شماست که مواظب تمام کارهای شماست و آن، وجدان شماست.

من خودم نمیدانم چه کار می کنم، نفی من نمی داند چه کار می کنم، اما در

ص: 395


1- فرازهایی از دعای ارزشمند کمیل
2- نهج البلاغه: ج 2 ص 52، بحارالانوار: ج 5 ص 322.

روز قیامت شهادت می دهد که من چنین و چنان کردم، دست خودش هم نیست، خدا به او می گوید: بگو و انسان نمی تواند جلوی او را بگیرد و آن وجدان ناخود آگاه و ضمیری است که در انسان وجود دارد - به هر اسمی که می خواهی بگذاری - او سخن می گوید و می گوید: این کار را انجام دادی؛ همان گونه که وقتی ما در روز، کارهایی را انجام می دهیم، شب همان نفس و وجدانمان برای ما تکرار می کند که عجب! امروز چنین حرفی زدی و چنان اشتباهی کردی، امروز فلانی را خوشحال کردی و فلانی را ناراحت

پس شاهد اول، درون بدن انسان وجود دارد که همان وجدان است.

آن گاه می فرماید:

وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ ؛

از اعضا و جوارح شما، چشم هایی است که دارند نگاه می کنند.

یعنی چشم تنها نیست، بلکه ما ابصار داریم؛ دستها، پاها و تمام اعضا و جوارح ما چشم دارند و می بینند و در روز قیامت شهادت می دهند و حرف می زنند و می گویند: این طور شده و تمام حوادث را بیان می کنند. سپس حضرتش می فرماید:

وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ . . . . . لَا تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ(1)

فرشتگانی هستند که اعمال شما را حفظ می کنند و می گویند ... شب نمی تواند اعمال شما را برای آنها بپوشاند.

برای فرشتگان تاریکی و روشنی معنا ندارد، چنانچه بر وجدان، تاریکی و روشنی معنا ندارد. وجدان از اعمال انسان آگاهی دارد؛ روز باشد یا شب، چیزی

ص: 396


1- همان.

از وجدان انسان و از فرشتگان مراقب انسان مخفی نیست.

بنا بر این، ما باید حواسمان را جمع کنیم و همواره بفهمیم که یک یا چند نفر با ما هستند و کارهای ما را می بینند و ما آزاد نیستیم که هر کاری که دلمان می خواهد، انجام دهیم. از این روست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که می فرمایند:

عَوِّدُوا قُلُوبَكُمُ التَّرَقُّبِ؛(1)

برای خودتان ترقب را یاد بدهید.

یعنی به خودتان یاد بدهید که کسی دارد شما را نگاه می کند و شما تنها نیستید. این کار تو را، تنها تو نمی دانی؛ بلکه بسیاری دیگر هستند که کار تو را می دانند. از چه کسی می خواهی مخفی کنی و بپوشانی؛ از آنهایی که حاضر و ناظر هستند و دارند می بینند، می پوشانی؟!

داستان آموزنده

اینک داستانی که درس آموزنده ای دارد، بیان می کنم.

پادشاهی شب هنگام از قصر خود بیرون آمد و گفت: گشت و گذاری بکنیم. در حین گشت دید پنج نفر یک جا نشسته اند و حرف می زنند. او هم آمد و کنار آنها نشست.

البته کار بدی است که چند نفر در یک جا نشسته اند و حرف می زنند انسان وارد جمع آنها شود. شاید این ها حرفی می خواهند بزنند که من نفهمم، من خودم باید ملاحظه کنم که به این جمع وارد نشوم، مگر مجلس علنی باشد که بحث دیگری است.

ص: 397


1- میزان الحكمة: ج 2 ص 1108.

آنها هر کدام با اشاره، کنایه و یواشکی حرف می زدند که چه کار کنیم. دیدند چاره ای نیست، علنی به او گفتند: آقا جان! شما با ما کاری دارید؟

گفت: نه من هم آمدم این جا همین طور بگردم به شما برخورد کردم.

گفتند: برادر عزیز! ما صادقانه پنج نفر دزد هستیم که می خواهیم برای دزدی برویم و تو مزاحم ما شدی.

گفت: نه، من هم با شما می آیم.

گفتند: ما هر کدام هنری داریم.

اولی گفت: هنر من این است اگر در وسط راه متوجه بشوم که حیوانی صدایی می کند، من آن صدا را تشخیص می دهم که این حیوان چه می گوید.

دومی گفت: هنر من این است که هر جا که می رویم، من کمندی می توانم بیندازم که رفقا بالا بروند.

سومی گفت: هنر من این است که من از بوی خاک، گنج را پیدا می کنم.

چهارمی گفت: هنر من آن است که هر کس را شب ببینم، روز او را می شناسم.

پنجمی گفت: هنر من این است که بازویم خیلی قوی است، برای کندن خسته نمی شوم، آن جایی که گنجی باشد، من می کنم و به نتیجه می رسم، حالا تو بگو چه کارهای؟

گفت: من هنری دارم که از هنر شما خیلی بالاتر و مهم تر است.

گفتند: هنر تو چیست؟

گفت: خاصیتی در این ریش من وجود دارد که اگر جایی دزدها گیر بیفتند، وقتی من ریشم را تکان بدهم، دزدها نجات پیدا می کنند.

گفتند: به به! بارك الله! ما همه وسیله ها را فراهم کردیم، در این گیر کرده بودیم

ص: 398

که اگر گیر افتادیم چه کار کنیم که - الحمدلله - این هم درست شد.

بیچاره بنده های ساده خدا باورشان آمد و بلند شدند و با هم حرکت کردند. وقتی اندکی راه رفتند آن که گفته بود: من صدای حیوانات را می شناسم و می فهمم که چه می گویند، گفت: رفقا! این سگی که دارد صدا می کند می گوید: شاه با شماست، شاه دنبال شماست.

گفتند: برو بابا، تو هم مسخره بازی درآوردی، اگر همیشه درست می فهمیدی، امشب که به يقين درست نفهمیده ای، شاه چه کار دارد با ما بیاید و دزدی کند؟!

گفت: خیلی خوب.

آنها رفتند و گفتند: ما همه نوع وسیله داریم، اگر گرفتار شدیم، این بابا با ریش می تواند ما را نجات بدهد. پس بگذار امشب سراغ یک دزدی بزرگی برویم.

آن گاه برای دزدی به خانه شاه رفتند. روی دیوار بنا بود کمندی بیندازند، او کمند حسابی انداخت و دزدها داخل قصر شدند و کسی که از بوی خاک گنج را پیدا می کرد، گفت: یک گنج اساسی و خیلی مهمی این جاست و کسی که می توانست زمین را بکند؛ زمین را کند و گنج را یافتند آن گاه برداشتند و شش نفری به بیابان بردند و گفتند: الآن شب است نمی توانیم تقسیم کنیم، این جا می گذاریم و می رویم و می خوابیم، فردا صبح سر ساعت 8 می آییم و گنج را تقسیم می کنیم.

گفتند: بسیار خوب.

دزها صفایی داشتند که دست کم بین خودشان خیانت نمی کردند. رفتند

ص: 399

و خوابیدند و هر پنج رفیق فردا صبح آمدند و دیدند گنج دست نخورده است گفتند: باید صبر کنیم تا رفیق ششمی بیاید.

کمی صبر کردند تا رفیق ششمی بیاید. ناگاه دیدند یک ستون نظامی آنها را محاصره کرده اند، نظامیان گنج را برداشتند و با دزدها به قصر پادشاه رفتند. وقتی وارد قصر شدند کسی که گفته بود: من هر کسی را که شب ببینم روز او را می شناسم تا وارد قصر شد، یواشکی گفت: رفقا! رفیق دیشبی است روی تخت نشسته است.

گفتند: نه.

گفت: حالا می فهمید.

پادشاه آنها را محاکمه کرد و به دزدها گفت: برای چه شما دزدی رفتید؟ گفتند: ما دزدی نرفتیم، ما دزدی نکردیم.

گفت: پیش من دروغ می گویید؟! من دیشب تا صبح دنبال شما بودم. دیشب من همین رفیق ششمی بودم که نزد شما نشستم و در جلسه شما بودم که شما گفتید: می خواهید دزدی بروید. گفتم: من هم می آیم و گفتم: من نیز این هنر را دارم که ریشم را تکان می دهم و دزدها آزاد می شوند. حالا اگر اراده کردم شما را آزاد می کنم، اما چرا دروغ می گویید؟ من دیشب با شما بودم.

به راستی ما در مقابل خدا می توانیم بگوییم: خدایا! ما نبودیم.

خداوند می فرماید:

«إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبُ»(1)؛ من همه جا با شما بودم.

ص: 400


1- سوره هود آیه 93

تو میگویی: من دروغ نگفتم، ظلم و کم فروشی نکردم، مال مردم را نبردم.

راستی پیش چه کسی داری حاشا می کنی؟ پس لااقل به کسی بگو که تو را ندیده باشد و نگوید: من با شما بودم. آن گاه است که انسان شرمنده می شود و سرش را زیر می اندازد و به عمل خود می گوید:

«يا لَيْتَ بَيْنِي وَ بينک بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ»(1)

ای کاش! بین من و تو فاصله شرق و غرب دنیا بود که من تو را نمی دیدم.

اما این آرزو و پشیمانی فایده ندارد. از این رو ما باید همواره مراقب باشیم.

خوشا به حال مراقبان

روایتی دیگر از مولا امیرالمؤمنین علیه السلام به عرض می رسانم. امير المؤمنين علیه السلاممی فرماید:

طُوبَى لِمَنْ رَاقَبَ رَبَّهُ وَ خَافَ ذَنْبَهُ(2)

خوشا به حال کسی که همیشه مواظب خدا باشد و از گناه بترسد.

آن حضرت در جایی دیگر می فرماید:

رَحِمَ اللَّهُ امرء رَاقَبَ رَبَّهُ(3)

خدا رحمت کند کسی را که پیوسته مراقب و مواظب خدا باشد و متوجه است که هر عملی انجام بدهد مورد سؤال واقع می شود.

ص: 401


1- سوره زخرف آیه 38.
2- عيون الحكم والمواعظ: ص 314، غررالحكم: 5938
3- کافی: ج 8 ص 172، تحف العقول، ص 208، بحارالانوار: ج 74 ص 349

روز قیامت، روز بازخواست

در پایان این بحث روایت دیگری می خوانم. این روایت مفصل است، من سه جمله از آن را عرض میکنم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

إن العبد ليسئل يوم القيامة عن كحل عينيه و عن فتات الطينة بإصبعه و عن لمس ثوب أخيه؛(1)

در روز قیامت آن قدر کار سخت است که اگر ذره سرمه ای در چشم ات کشیده باشی آن جا حسابش را می رسند و اگر دستت را روی خاکی گذاشته باشی بعد بلند شدی خاکها را از دستت تکان دادی، در روز قیامت می پرسند که چرا دستت را روی این خاکها گذاشتی؟ این خاک، مال چه کسی بود که به دست تو نشست.

آیا سؤال نمی کنند: خانه مال چه کسی بود؟ زمین مال چه کسی بود؟ مغازه مال چه کسی بود؟

این سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خدا است من نمی گویم، اگر اعتراض دارید به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اعتراض کنید.

اگر به لباس برادرت دست کشیدی در روز قیامت می گویند: چرا دست به لباس او کشیدی؟ آیا او راضی بود؟ چرا در مال مردم تصرف کردی؟

در آن موقع بسیاری از ما باید جواب خدا را بدهیم؛ در تعدی ها، تجاوزها، ضایع کردن مال مردم، تصرف کردن در آن و مصادره کردن مال مردم. در آن روز برای هر کدام دلیلی می خواهند، می گویند: فلان چیزی که در فلان خیابان خریدی مال چه کسی بود؟ می گوید: آقا مصادره کرده بودند و ما هم خریدیم.

ص: 402


1- تفسير الرازي: ج 32 ص 81.

باید پاسخ بدهی؛ چرا که

فِي حَلَالَهَا حِسَابُ وَ فِي حَرَامِهَا عِقابِ ؛ (1)

حلال آن حساب دارد و حرام آن هم عقاب و کیفر.

اینها فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است. ممکن است برخی بگویند: آقا! این قدر مردم را از رحمت الهی مأیوس نکنید، از رحمت الهی نیز بگویید. همه ۔ الحمدلله - بلد هستید، شبها در مناجات می خوانند:

هر جا که دری بود به شب در بندند *** إلآ در دوست را که شب باز کنند

این گزینه ها را همه بلد هستید، اما خدا نه رحمت تنها دارد و نه غضب تنها. ما باید مواظب باشیم غضب الهی در کجاست تا رحمت، شامل حال ما بشود. اگر غافل باشیم و به خدا بی اعتنایی کنیم و به وجود و حضور خدا توجه نکنیم رحمت الهی هم شامل حال ما نمی شود.

شما مسلم بدانید که یک ذره حداقل و یک گوشه ای باید برای رحمت الهی باز کنیم، نه این که همه جا را ببندیم، در آن صورت رحمت الهی از کجا وارد شود. وقتی تمام دریچه های قلب انسان بسته شد، دیگر جایی برای رحمت الهی نخواهد بود که «دیو چو بیرون رود فرشته درآید».

سر تا پای قلب ما دیو است، ما نه در گفتار مواظبت می کنیم، نه در نگاه، نه در غذا مراقب هستیم و نه در کسب و فعالیت. درد جامعه کنونی ما همین است، بی جهت نیست که امام صادق علیه السلام 14 قرن قبل می فرمایند:

فَكُنْ مُتَرَقِّباً(2)

مواظب خدا باش ببین چه کار میکنی و چه اعمالی انجام می دهی؟

ص: 403


1- نهج البلاغه: ج 1 ص 130، تحف العقول، ص 201، خصائص الأئمة: ص 118.
2- کافی: ج 8 ص 37، وسائل الشيعه: ج 16 ص 275، بحارالانوار: ج 52 ص 256.

مواظب باش که سر تا پای وجودت را غفلت نگیرد. در سوره هود آیه خیلی تکان دهندهای است. این آیه از زبان قوم شعیب است که به حضرت شعیب گفتند:

«لَوْلَا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَکَ وَمَآ أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ»(1)

اگر قوم تو نبودند و برای خاطر قوم تو نبود ما تو را سنگسار کرده بودیم و تو برای ما این قدر عزیز نیستی، ما قوم تو را ملاحظه می کنیم.

ببینید این پیامبر چه قدر زیبا جواب می دهد. قرآن کریم می فرماید: شعیب به آنها گفت:

«وَ أرهلي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ» (2)

شما قوم مرا ملاحظه می کنید، ولی خدا را ملاحظه نمی کنید، خدا مواظب کار شماست! قوم من که مواظب کار شما نیستند و مردم کسی نیستند، شما مردم را ملاحظه می کنید، ولی خدا را ملاحظه نمی کنید.

به راستی ما همه را ملاحظه می کنیم مگر خدا را. معمولا ما این طور نیستیم؟! میگوییم: مردم چه می پسندند؟ مردم چه می خواهند؟ مردم بدشان نیاید، همسایه، پدر، برادر، و ... بدشان نیاید. خدا می خواهد بدش بیاید، ایرادی ندارد. اصلا خدا در زندگی ما مطرح نیست. آن وقت چوب هایی که می خوریم از همین جاست. قرآن کریم در نخستین سوره به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ * كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ

ص: 404


1- سوره هود آیه 91
2- همان آیه 92

لَيَطْغَىٰ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ * إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ * أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ * أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ»(1)

آیا این انسان مست مغروری که شکمش سیر شده نمیداند خدا کارهای او را می بیند؟ چه کسی ما را از غذا سیر می کند؟ چه کسی به ما مکنت و دارایی میدهد؟ مال و ثروت های ما از کجا به وجود می آید؟ اگر خدا این همه نعمتها رانیافریده بود ما چه می کردیم؟

آری، انسان این گونه است که وقتی سیر شد دیگر چشمش جایی را نمی بیند.

قرآن کریم می فرماید:

كَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ * لَيَطْغَىٰ * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ * إِنَّ إِلَىٰ رَبِّكَ الرُّجْعَىٰ * أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَىٰ * عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ * أَرَأَيْتَ إِنْ كَانَ عَلَى الْهُدَىٰ * أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَىٰ»(2)

وقتی کارهای انسان سر و سامان یافت، طغیان می کند. تاکنون امتحان کرده اید در جامعه ما چه قدر از این آدم ها هستند؟ من چند هزار نفر سراغ دارم که وقتی دستشان به دهنشان رسید دیگر مسجد نمی آیند و میگویند: وقت نداریم، نمی رسیم، روزهای تعطیلی هم می خواهیم جایی برویم، به مسجد نمی آیند و میگویند چون که پای مردم بو می دهد، دهانشان بو می دهد و هزار عذر این طوری برای خودشان درست می کنند.

اما توی سینما این خبرها نیست، هوای آن جا - العياذ بالله - مثل هوای بهشت

ص: 405


1- سوره علق آیه های 14-1.
2- همان آیه های 12-6.

است. یک کمی که بالاتر رفتند می گویند: آدم حال گرفتن روزه ندارد، گرفتاری داریم، ما با این همه گرفتاری ها روزه نمی توانیم بگیریم.

خیلی خوب برای زیارت هم می گویند: الآن شلوغ است به شمال می رویم، حالا می رویم کجا و کجا و خارج، بعدهم - إن شاء الله - مشهد می رویم. بعد هم غصه می خورند که حالا از بس کار داشتیم ده، پانزده سال است نشده به مشهد برویم. مسافرت های خارج را رفتیم، چون کار داشتیم، اما مشهد را نتوانستیم برویم.

آری، به تدریج همه چیز کنار گذاشته می شود، خانم ها دیگر نمی توانند حجاب داشته باشند، چون رفقایشان خانم های بی حجاب اند، می خواهند در جلسه ها و کنفرانس ها شرکت کنند، خارج بروند. پس حجاب، نماز، روزه، حج، زیارت و عبادت همه ترک می شود و مشروب، قمار، شطرنج، ساز و آواز و بی بند و باری جای آنها را می گیرد.

این جاست که خداوند متعال می فرماید:

«أَلَمَ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يرئ»(1)

(کسانی که شکمشان سیر شد) آیا نمی دانند که خدا آنها را می بیند؟

توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام

ابی عبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا به مردم فرمودند:

فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونَكُمْ مِنَ الْحَرَامِ ؛(2)

شکم شما مردم از حرام پر شده است.

ص: 406


1- همان آیه 14.
2- بحارالانوار: ج 45 ص 8، عوالم العلوم امام حسين علیه السلام: ص 252، احقاق الحق: ج 11 ص 624

شما به حرف من گوش نمی کنید و خدا را نمی بینید، آیا نمی دانید با خدا از اعمال شما آگاه است.

اما این مردم بد بخت با موعظه امام حسین علیه السلام بیدار نشدند. آن حضرت در میان لشکر فریاد زد:

هَلْ مِنْ نَاصِرُ ینصرني ؟ هَلْ مِنْ مَعِينٍ يُعِينُنِي ؟ هَلْ مِنْ ذَابَ یذب عَنْ حُرَمِ الرَّسُولِ؟

آیا کسی هست من مظلوم را یاری کند؟ آیا کسی هست از حرم پیامبردفاع کند؟ مردم! من دیگر کسی را ندارم.

در مقاتل نوشته اند: در این هنگام که صدای مظلومی امام حسین علیه السلام بلند شد، آقا دیدند که همه زنان در خيمه ها در یک جا جمع شدند، صدای گریه زنها بلند است.

آقا به طرف خیمه ها آمدند ببینند که چه خبر است. دیدند قنداقه على اصغر علیه السلام روی دست زنان است. شاید این آقازاده می خواست بگوید: بابا! هنوز غریب نشده ای؟

بابا! هنوز این گلوی نازک من باقی مانده است.

لذا آقا قنداقه را به دست گرفتند. حاجتمندها! گرفتارها! آبرومندها! دختردارها! بی مغازه ها و بی سرمایه ها! حالا وقتی است که باید دامن آقا را بگیرید.

من نمیدانم آقا چه حالی پیدا کردند، وقتی قنداقه علی اصغر علیه السلام روی دستشان آمد، آقا زاده را به میدان آوردند، صدا زدند:

مردم! این که بدان کودکی گناه ندارد، بیایید جرعه آبی به گلوی بچه ام برسانید.

ص: 407

وقتی آقا بچه را سر دست گرفتند، حرمله تیری به گلوی نازنین علی اصغر زد.

نَسْئَلُكَ باسمک الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ الْأَعَزُّ الْأَجَلُّ الْأَكْرَمُ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ یا رحیم یا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قُلُوبِنَا عَلَى دِينِكَ .

إِلَهِي بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنِ وَ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومِينَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنُ . إِلَهِي بِدَمِ الْمَظْلُومِ اغْفِرْ ذُنُوبَنَا وَ اسْتُرْ عُيُوبَنَا ، وَ اشْفِ مَرْضَانَا .

اللَّهُمَّ أَيْدٍ إِمَامٍ زَمَانِنَا وَ انْصُرْهُ وَ انتصربه وَ عَجِّلْ فِي فَرْجُهُ وَ ظُهُورِهِ .

ص: 408

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109