ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سید الشهداء علیه السلام جلد 3

مشخصات کتاب

جزء سوم

از جلد ششم

ناسخ التواریخ

در احوالات حضرت سیدالشهداء علیه السلام

تالیف : مورخ شهیر دانشمند لسان الملک میرزا محمد تقی سپهر طاب ثراه

با تصحیح کامل ، ترجمه بعضی اشعار و لغات و مزایای دیگر ، تحت نظر عدای از فضلا و دانشمندان تهیه شده

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

جزء سوم از جلد ششم

( ناسخ التواریخ )

در احوالات حضرت سید الشهداء علیه السلام

وقایعی که بعد از شهادت سيد الشهداء علیه السلام در ارض کربلا واقع شد

سرگذشت اسب سیدالشهداء (علیه السلام)

چون حسين علیه السلام بمعارج درجات شهادت ارتقا(1) یافت ، اسب آن حضرت درمیان میدان ببانگ صهيل(2) فریاد و عويل(3) برداشت. ابن سعد بلشکریان گفت : این اسب را بگیرید و بنزد من آرید که اسمي مصطفى صلی الله علیه و آله و سلم است. جماعتی از لشکر او را در پره افکندند . اسب بمدافعه در آمد و با دست و دوس(4) ودندان سواران را میزد و از زین بزمین می افکند . بروایت صاحب عوالم ، چهل تن را بکشت . ابن سعد گفت : او را دست باز دارید تا چه کند، چون بیکسوی شدند ، سروروی خود را با خون حسين علیه السلام آلايش داد و بسوی سراپرده آن حضرت روان شد و باعلى صوت صهیلی بر آورد و با هر دو دست زمين را همی بکند و بپراکند و سر خود را بر زمین بکوفت تا جان بداد و بروایتی خود را در آب انداخت . غوغای رستخیز از پردگیان سرادق عصمت بالا گرفت . سکینه بدوید و مقنعه از سر بیفکند و فریاد برداشت که :

ص: 2


1- ارتقا : بالا رفتن ، بلند شدن
2- صهيل : شبهة اسب
3- عویل : ناله
4- دوس ( بفتح دال ) لگد زدن

وَا قتيلاه ! وَا أَبَتَاهْ ! وَا حَسَّنَّاهُ ! وا حُسَيناه، وا غُربَتاه، وا بُعدَ سَفَراه، وا طُولَ كُربَتاه، هذَا الحُسَینُ بِالعَراءِ، مَسلُوبُ العِمامِةِ والرِّداءِ

بگریست و این شعر بگفت :

ماتَ الْفَخارُ وَ ماتَ الْجُودُ وَالْکَرَمُ *** وَاغْبَرَّتِ الأَرْضُ وَالآفاقُ وَالحَرَمُ

وَ اَغْلَقَ اللّهُ اَبْوابَ السَّماءِ فَما *** تَرْقی لَهُمْ دَعْوَهٌ تُجْلی بِهِا الْهِمَمُ

یا اُخْتَ قُومی اُنْظُری هذا الْجَوادَ اَتی *** یُنَبِّئْکِ اَنَّ اِبْنَ خَیْرَ الْخَلْقِ مُخْتَرَمُ

ماتَ الْحُسَیْنُ فَیا لَهْفی لِمَصْرَعِهِ *** وَ صارَ یَعْلُو ضِیاءَ الأُمَّهِ الظُّلَمُ

یامَوْتُ هَلْ مِنْ فِدا یامَوْتُ هَلْ عِوَضٌ

اللّهُ رَبِّی مِنَ الفُجّارِ یَنْتَقِمُ(1)

چون ام کلثوم این اشعار را اصغا(2) فرمود، بیرون دوید و خمار(3) از سر بیفکند و این اشعار را انشاء کرده قرائت نمود :

مُصیبَتی فَوْقَ اَنْ اَرْثی بِاَشعاری *** وَ اَنْ یُحیطَ بِها عِلْمی وَ اَفْکاری

شَرَّفْتُ بِالْکَأسِ فی صِنْوٍ فُجِعْتُ بِهِ *** وَ کُنْتُ مِنْ قَبْلُ اَرْعی کُلَّ ذیجارِ

فَالْیَوْمُ اَنْظُرُهُ بِالتُّرْبِ مُنْجَدِلاً *** لَوْلا التَّحَمُّلُ طاشَتْ فِیهِ اَفکاری

کَأَنَّ صُورَتَهُ فی کُلِّ ناحِیَهٍ *** شَخْصٌ یُلائمُ اَوْهامی وَ اَخْطاری

ص: 3


1- خلاصه اشعار فخر و بخشش و بزرگی مرد و روی زمین تاریک گشت. درهای آسمان بسته شد ای خواهر برخیز و ببین این اسب خبر مرگ پسر پیغمبر آورده است ولی خدای از گنهکاران انتقام خواهد کشید
2- اصغاء : شنیدن ، گوشدادن
3- خمار ( بکسر خاء ) : پارچه ای که زنان سر خود را بآن پوشند

جاءَ الْجَوادُ فَلا اَهْلاً بِمَقْدَمِهِ *** اِلاّ بِوَجْهِ حُسَیْنٍ طالِبِ الثّارِ

ما لِلْجَوادِ لَحاهُ اللّهُ مِنْ فَرَسٍ *** اَنْ لا یُجندل دونَ الضَّیْغَمِ الضّاری(1)

يا نَفسُ صَبراً عَلَى الدُّنيا وَ مِحنَتِها *** هذَا الحُسَينُ اِلى رَبِّ السَّماء ساري (2)

چون پردگیان سر پرده حشمت و طهارت ، این کلمات را شنیدند و آن اسب شکسته ستام و گسسته لگام(3) را نگریستند ، چهرگان را بلطمه بیازردند و گونه ها را بناخن بشخودند(4) و گریبانها را چاک زدند و بانگ ناله و عويل برآوردند که :

وا مُحَمَّداه: وا عَلِیّاه: وا حَسَناهُ: وا حُسَیْاهُ: اَلْیَوْمَ ماتَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفی، اَلْیَوْمَ ماتَ عَلِیٌّ الْمُرْتَضی، اَلْیَوْمَ ماتَتْ فاطِمَهُ الزَّهْراءُ

اینوقت ام کلثوم اشارتی بجانب زینب کرد و سخت بگریست و بگفت :

لَقَدْ حَمَّلَتنا فی الزَّمانِ نَوائبُهُ *** وَ مَزَّقْنا اَیْنابُهُ وَ مَخالِبُهُ

وَ أجنا عَلَیْنا الدَّهْرُ فی دارِ غُرْبَهٍ *** وَ دَبَّتْ بِما نَخْشی عَلَیْنا عَقارِبُهُ

وَ اَفْجَعْنا بِالأَقْرَبَیْنِ وَ شَتَّتَتْ *** یَداهُ لَنا شَمْلاً عَزیزا مَطالِبُهُ

وَ اَودی اَخی وَ الْمُرْتَجی لِنَوائبی *** وَ عَمَّتْ رَزایاهُ وَ جَلَّتْ مَصائبُهُ

حُسَیْنٌ لَقَدْ اَمْسی بِهِ التُربُ مُشْرِقا *** وَ اَظْلَمَ مِنْ دِینِ الإِلهِ مَذاهِبُهُ

ص: 4


1- جندل ( فعل رباعي مجرد ) : بخاک انداختن ، هلاک کردن . ضیغم:شیر
2- خلاصه اشعار : مصیبت من بالاتر از اینستکه بفکر گنجد و با شعر نوحه سرائی شود. برادر مرا روی خاک افتاده می بینم . اگر بردباری خدا نمیبود، سرگردان و دیوانه میشدم . ای نفس ! بر سختیهای روزگار بردبار باش که حسين بسوی پروردگار آسمان سفر نمود
3- ستام ( بکسر اول ) ساخت و یراق زبن اسب . لگام ( که معرب آن لجام است ) : دهنه ، افسار
4- شخودن ( بفتح اول ) خراشیدن ، مجروح کردن

لَقَدْ حَلَّ بی مِنْهُ الَّذی لَوْ یَسیرُهُ *** أَناخَ عَلَی رَضْوی تَداعَتْ جَوانِبُهُ

وَ یُحْزِنُنی اَن اَعیشُ وَ شَخْصُهُ *** مُغیبٌ وَ فی تَحْتِ التّرابِ تَرائبُهُ

فَکَیْفَ یُعَزّی فاقِدٌ شَطْرَ نَفْسِهِ *** فَجانِبُهُ حَیٌّ وَ قَد ماتَ جانِبُهُ(1)

فَلَمْ یَبْقَ لی رُکْنٌ اَلُوذُ بِرُکنِه *** اِذا غالَنی فی الدَّهرِ ما لا اُغالِبُهُ

تُمَزِقُنا اَیْدی الزَّمانُ وَجَدِّنا *** رَسُولُ الَّذی عَمَّ الأَنامِ مَواهِبُهُ (2)

عبدالله بن قیس گوید : من نگران آن اسب بودم که در پایان کار چه میکند ، ناگاه باز تاخت و خود را بفرات در انداخت. بعضی گفته اند : در حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه ظاهر خواهد شد . و همچنان عبدالله بن قیس حدیث میکند که : در يوم صفين گاهی که لشکر معاویه بشرحی که در کتاب صفین رقم کردیم ، طريق شریعه را بر سپاه امیرالمؤمنین مسدود(3) داشتند و حسين علیه السلام آن جماعت را دفع داد

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ : وَلَدِي هَذَا يُقْتَلُ بِكَرْبَلَاءَ عَطْشَاناً وَ يُنَفِّرُ فَرَسِهِ وَ يحمحم وَ يَقُولُ فِي حمحمته : الظليمة الظليمة مِنْ أُمَّةً قَتَلَتْ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهَا وَ هْمُ يُقِرُّونَ الْقُرْآنُ الَّذِي جَاءَ بِهِ إِلَيْهِمْ

این یعنی این فرزند من در کربلا شهید میشود با شدت عطش و اسب او میرمد و

ص: 5


1- ( چون اين يک بيت معنای لطیفی را متضمن است، آنرا جداگانه معنا میکنیم ): مانم دیده ایکه نیمی از جانش مرده و نیمه دیگرش زنده است ، چگونه میتواند نیمه جان خود را تسلیت گوید . ( یعنی با کشته شدن برادرم نیمی از جانم رفت )
2- خلاصة اشعار : نیش و چنگال روزگار ما را پاره کرد و جمعیت مارا متفرق نمود . اگر اندکی از مصیبتهای من بر کوه رضوی وارد میشد گسیخته، میکشت برادرم شهید شده و دیگر در پیش آمدهای روزگار تکیه گاهی ندارم
3- مسدود داشتن : پستن ، جلو گیر شدن

حمحمه(1) میکند و در حمحمه میگوید : اَلظَّلِیمَهَ اَلظَّلِیمَهَ از امتی که کشتند پسر پیغمبر خود را و حال آنکه تلاوت میکنند قرآنی را که خدای بدو فرستاده . آنگاه على علیه السلام ، این اشعار را انشاء فرموده قرائت کرد:

اَرَى الْحُسَيْنَ قَتيلاً قَبْلَ مَصْرَعِهِ *** عَلْما يَقينا بَاَنْ يَبْلي بِاَسْرارِ

اِذْ كُلُّ ذي نَفْسٍ اَوْ غَيْرِ ذي نَفَسٍ *** كُلٌّ اِلَى اَجَلٍ يَجْري بِمِقْدارٍ

فَما أَمَرَّ زَمانٌ أَغبَرَ وَ جَلاً *** وَلا اَریَ الیَومَ صَفواً بَعدَ اِمرارٍ(2)

صیحه و ناله جبرئيل

در خبر است(3) که : بعد از شهادت سید الشهداء علیه السلام ، لشکریان سواری را نگریستند که نا پروا صیحه میزند و بی محابا ويله(4) میکند . گفتند : اینسوار کیست ؟ و چندین ناله و فریاد چیست ؟

فقال : وَ کَیْفَ لَا أَصْرُخُ وَ رَسُولُ اللَّهُ قَائِمٌ یَنْظُرُ إِلَی الْأَرْضِ مَرَّهً وَ یَنْظُرُ إِلَی حَرْبِکُمْ مَرَّهً وَ أَنَا أَخَافُ أَنْ یَدْعُوَ اللَّهَ عَلَی أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَهْلِکَ فِیهِمْ

گفت : چگونه صیحه نزنم و فریاد نکنم و حال آنکه رسول خدای را مینگرم که ایستاده گاهی بسوی زمین نگران میشود و زمانی حرب گاه را نظاره میکند و از آن میترسم که خدای را بخواند و قاطنين(5) روی زمین را تباه کند. جماعتی از لشکریان گفتند : مردیست دیوانه و سخنی سفيهانه میگوید ، و گروهی

ص: 6


1- حمحمه ( مانند دحرجة ) آواز اسب، هنگام دیدن کسی که با او انس دارد
2- خلاصه اشعار: چون هر جاندار و بیجانی مهلت معینی دارد ، حسینمرا پیش از کشته شدنش کشته می بینم ( مصرع پنجم ناقص بنظر میرسد و در مقاتل معتبره یافت نشد)
3- نفس المهموم از ابن قولویه ، از حلبی، از حضرت صادق عليه السلام
4- بی محابا : بی پروا. ویله : شور و فغان در مصیبت
5- قاطنين : ساکنین

گفتند : سوگند با خدای، ستمی بزرک بر خویشتن آوردیم. برضاجوئی پسر سمیه(1) پسر پیغمبر را کشتیم. راوی گوید : بعرض سید سجاد علیه السلام رسانیدم که : آن صارخ(2) چه کس بوده

قَالَ مَا نَرَاهُ إِلَّا جَبْرَئِیلَ أَمَا إِنَّهُ لَوْ أُذِنَ لَهُ فِیهِمْ لَصَاحَ بِهِمْ صَیْحَهً یَخْطَفُ مِنْهَا أَرْوَاحَهُمْ مِنْ أَبْدَانِهِمْ إِلَی النَّارِ وَ لَکِنْ أُمْهِلَ لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیم

فرمود : آنکس جز جبرئیل نبود و اگر از خداوند مأذون بود ، صیحه ای بر آن جماعت میزد که ارواح. ایشان از ابدان ایشان بجانب دوزخ شتاب گیرد ، لکن ایشان را مهلت داد تا گناه ایشان بزرگتر گردد وعذاب ایشان عظیمتر شود .

و دیگر ابن قولويه در کامل سمند بصادق آل محمد میرساند

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ علیه السلام سَمِعَ أَهْلُنَا بِالْمَدِینَةِ قَائِلًا یَقُولُ الْیَوْمَ نَزَلَ الْبَلَاءُ عَلَی هَذِهِ الْأُمَّةِ فَلَا یَرَوْنَ فَرَحاً حَتَّی یَقُومَ قَائِمُکُمْ فَیَشْفِیَ صُدُورَکُمْ وَ یَقْتُلَ عَدُوَّکُمْ وَ یَنَالَ بِالْوَتْرِ أَوْتَاراً

میفرماید : در ساعتی که حسين علیه السلام مقتول گشت اهل بیت ما در مدینه شنیدند که گوینده ای میگوید که : امروز بالا بر این امت نازل شد و از این پس فرحت و شادی نخواهند دید، تا گاهی که قائم آل محمد ظهور کند و سینهای شما را از این حزن و اندوه شفا دهد و دشمنان شما را بکشد و خون شما را از ستمکاران بازجوید . ایشان سخت بترسیدند و گفتند : حادثه ای عظیم حادث خواهد شد و ما ندانیم چیست . این ببود تا خبر قتل حسین برسید ، چون بشمار گرفتند (3) در ساعتی بود که اصغای آن کلمات کردند.

ص: 7


1- سمیه : نام مادر ابن زیاد
2- صارخ : فریاد زننده
3- بشمار گرفتن: حساب کردن

ربایندگان لباس وسلاح حسین (علیه السلام)

مع القصه ، آن حضرت چون بدرجه شهادت رسید ، آن کفار طمع در سلاح و سلب (1) مبارکش بستند . برنس (2) شريفش را که از خز بود - چنانکه از پیش بدان اشارت شد - مالک بن بشر کندی در ربود . عمامه مبارکش را اخنس بن مرثد ابن علقمة الحضرمي مأخوذ داشت و بروایتی جابر بن یزید الأودی بر سر بست و دیوانه شد و بروایتی مجذوم(3) گشت. وسراويل(4)آن حضرت را ابحر بن کعب تمیمی برد و در پوشید و زمن ومقعد(5) گشت و چند که زنده بود نتوانست بپای خاست و بروایتی دستهایش بخوشید(6)، در تابستان چون دو پاره عود(7) بود و در زمستان ريم(8) و خون می افشاند . ابن شهر آشوب نسبت اخذ سراويل را با بجير ابن عمر الجرمی داده و در این سخن متفرد مینماید(9) و قطيفة(10) مبارکش را که از خز بود ، قیس بن اشعث کندی برد و او را قيس القطيفه نامیدند . بروایت خوارزمي مجذوم شد و اهل بیتش از وي بر میدند و او را در مزابل(11) افکندند و هنوز زنده بود و کلاب گوشتش را دهان میزدند و قمیص شریفش را اسحق بن حيوة الحضرمی ببرد و در بر کرد ، مبروص شد و موی سر و رویش بریخت. و در آن قميص نشان يکصد و ده و آند(12) زخم تير و تیغ ونزه و سنک بود . وثوب آن

ص: 8


1- سلب ( بفتحتين ) : لباس با سلاحیکه از مقتول ربوده میشود
2- بر نس (بر وزن بر ثن ): کلاه درازیکه در صدر اسلام مرسوم بود
3- جذام : مرضی است کشنده که بفارسی آنرا « خوره » مینامند
4- سراویل : زیر جامه
5- زمن ( بفتح اول و کسر ثاني ) و مقعد ( اسم فاعل از اقعاد ): زمینگیر ، کسیکه پاره ئی از اعضایش بی حس شده باشد
6- خوشیدن : خشک شدن
7- عود ، بر وزن و معنی چوپ
8- ریم : چرک
9- گویا غير او دیگری نقل نکرده است
10- قطيفه : رو لباسی
11- مزابل ، جمع مزبله : جائیکه مدفوع انسان و حیواناترا ریزند
12- اند (بر وزن و معنی چند ): عدد مجهول از سه تا نه

حضرت را جعونة بن حويه الحضرمی مأخوذ داشت و ملبوس کرد(1) رویش دیگرگون شد و مویش پراکنده گشت ، بدنش مبروص آمد . و نعلین مبارکش را اسود بن خالد الازدی بر گرفت . و خاتم مبارکش را بجدل بن سلیم کلبی با انگشت مبارکش قطع کرد . ومختار چنانکه انشاء الله در جای خود رقم میشود، هر دو دست و هر دو پاي او را قطع کرد و بیفکند و او در خون خویش همی غلطید تا نگونسار بدوزخ در افتاد . و شمشير آن حضرت را جميع بن الخلق الازدی ، و بروایتی اسود ابن حنظله از قبیله بنی تمیم برد ، و نیز گفته اند: قلا فس نهشلی مأخوذ داشت . محمد زکریا گوید: در نزد حبیب بن بدیل دیده شد و این شمشیر، جز ذو الفقار است؛ چه ذوالفقار بروایتی با سایر اثاثه نبوت و امامت مصون و محفوظ است .

ابن شهر آشوب گوید : کمان آن حضرت و بعضی اشیاء را رحيل بن جثيمة الجعفی و هانی بن ثبیت الحضرمی و جریر بن مسعود الحضرمی و ثعلبة الأسودالاوسی بر گرفتند.

از اخبار چنان مستفاد میشود که :حسين علیه السلام در يوم طف با دوزره متظاهر بودند(2) يکيرادرع بتراء مینامیدند که نيک رسا(3) بود، آنرا عمر بن سعد بر گرفت و گاهی که مختار او را بکشت آن درع را بقاتل او ابوعمره بخشید و درع دیگر را، مالک بن بشر کندی برد و دیوانه شد.

اسب رانندگان بر بدن حسین (علیه السلام)

بعد از آنکه این اشیاء را اشقیاء از آن حضرت بنهب(4) و غارت مأخوذ داشتند، عمر بن سعد ندا در داد که :

مَن یَنتَدِبُ لِلحُسَینِ فَیوطِئَ الخَیلَ ظَهرَهُ

گفت : کیست که ساختگی کند و اسب بر بدن حسين براند ده تن از آنکفار ساخته این کار شدند :

ص: 9


1- ملبوس کرد: پوشید
2- پوشیدند و بمیدان آمدند
3- رسا : بلند
4- نهب ( بر وزن فلس ) : چپاول کردن

نخستین اسحق بن حويه - دوم اخنس بن مرثد - سیم حکیم بن الطفيل السنبسي - چهارم عمر بن صبيح الصيداوي . پنجم رجاء بن منقذ العبدی - ششم سالم ابن خثيمة الجعفی - هفتم صالح بن وهب الجعفی - هشتم واعظ بن ناعم - نهم هانی ابن ثبيت الحضرمی - دهم اسید بن مالک .

این جمله بر اسبهای خود بر نشستند و بر آن بدن شریف بتاختند و استخوان سینه و پشت و پهلوی مبارکش را درهم شکستند و این جماعت چون بکوفه آمدند در برابر ابن زیاد ایستاده شدند . اسید بن مالک گفت :

نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ *** بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ(1)

عبیدالله بن زیاد گفت : شما چه کسانید ؟ گفتند : ما آنانیم که اسب بر بدن حسين علیه السلام راندیم و بدن او را چنان طحن (2) کردیم که سنگ آسیا گندم را . ابن زیاد واقعی بر ایشان نگذاشت (3) و جایزه بسیار اندک عطا کرد و گاهی که بدست مختار مأخوذ گشتند . بفرمود : تا دستها و پاهای ایشان را با مسمار های (4) آهن بر زمین کوفتند و حکم داد تا بر بدن ایشان اسب راندند، چند که در زیر سنا بک ستور سحق (5) و محو گشتند.

دزدان گرسنه کوفه در خیام اهل بیت اهل بیت

مع القصه ، اینوقت سپاه ابن سعد قصد خیام مقدسه وسرادق(6) ذریه مطهره نمودند . شمر ذي الجوشن با جماعتی از کفره(7) بر در خیام آمد و لشکر را فرمان داد که : داخل شوید و از قليل وکثير آنچه بدست شود ، بنهب و غارت بر گیرید . فریاد: « وامحمداه! واعلياه! واحسناه و احسيناه » به از اهل بیت رسول خدا بالا گرفت و

ص: 10


1- با اسبهای تنومند تندرو، سینه حسین را بعد از پشتش نرم کردیم
2- طحن : آرد کردن
3- وقعی نگذاشت : اعتنائی ننمود
4- مسمار : میخ
5- سنا بک جمع سنبک ( بضم اول و ثالث ) : سم چار پا بان. ستور : هر جا نور چارپا، مخصوصا اسب و استر و خر. سحق : کوبیدن و نرم کردن
6- سرادق : خیمه ها
7- کفره ( با سه فتحه ) جمع کافر

لشکریان بخيمه ها بتاختند و بنهب و غارت پرداختند . سوار(1) از ساعد زنان بکشیدند و گوش پردگیان در اخذ گوشواره بدریدند و گوش ام کلثوم را نیز در طلب گوشواره جراحت کردند و جامه های زنان را بمنازعت و مغالبت (2) از بدن ایشان انتزاع(3) نمودند و از ورس وحلى وحلل(4)، چیزی بجای نگذاشتند و اسب و شتر و مواشي(5) آنچه دیدار شد ببردند.

حمید بن مسلم گوید : باتفاق شمر ذي الجوشن بخيمة على بن الحسين در آمدیم و آن حضرت بر بستر ناتوانی بخفته بود . گروهی گفتند : آیا این بیمار را زنده خواهیم گذاشت ؟ من گفتم : سبحان الله ! آیا شما کودکانرا میکشید با این کودک بیمار چه کار دارید و بسیار گفتم تا شرایشانرا بگردانیدم و نطعی(6) که در زیر پای زین العابدین بود بکشیدند و بردند و آن حضرت را بروی در افکندند . ام کلثوم بگریست و این شعر بگفت :

اَضْحَکَنی الدَّهْرُ وَاَبْکانی *** وَ الدَّهْرُ ذُو صَرفٍ وَاَلْوانِ

فسَلْ بِنا فی تِسْعَهٍ صُرّعوا *** بِالطَفِّ اَضْحَوا رَهْنَ اَکْفانِ

وَ سِتَّهٌ لَیْسَ یُجازی بِهِمْ *** بَنُو عَقیلٍ خَیْرُ فِرْسانِ

وَ اللَّیْثُ عَوْنٌا وَ مُعیناً مَعاً *** فذِکْرُهُمُ جَدَّدَ اَحْزانی(7)

اینوقت عمر بن سعد برسید . زنان اهل بیت بر روی او صیحه زدند و سخت بگریستند. عمر بن سعد فرمان کرد که : کس بخیمه زنان داخل نشود و آن جوان

ص: 11


1- سوار : دست بندیکه زنان برای زینت پوشند
2- مغالبت : مانند مسابقه که هر کس میخواهد از دیگری پیشی گیرد
3- انتزاع : کندن
4- ورس : اسپرک ( بر وزن بهترک ) حلی و حلل : طلا و نقره و جواهریکه زنا نرا برای زینت مرسوم است
5- مواشى : جمع ماشيه : گوسفند و گاو و شتر
6- نطع : پوست گوسفند و مانند آن
7- خلاصة اشعار : روزگار مثلون گاهی میخنداند و گاهی میگریاند . یاد نه تن از اولاد علی علیه السلام و شش تن از اولاد عقیل و شش تن از اولاد عقیل که در خاک کربلا افتاده اند ، اندوههای مرا تازه میکند

بیمار را تعرض نکند و هیچکس از ابن خیام بیرون نشود . اهل بیت گفتند حکم کن آنچه از ما بردند مسترد دارند تا بتوانیم سر و روی پوشیده داریم . لشکر را گفت : هر کس آنچه بنهب مأخوذ داشته مسترد دارد ، لکن امتثال فرمان او نکردند و چیزی مسترد نساختند . هم ام کلثوم بگریست و این شعر بگفت :

قِفُوا وَ دَّعُونا قَبْلَ بُعْدِکُمْ عَنّا *** وَ داعا فَانَّ الْجِسْمَ مِنْ اجْلِکُمْ مُضْنی(1)

فَقَدْ نُقِّضَتْ مِنِّی الْحَیاه وَ اصْبَحَتْ *** عَلَی فُجاجُ اْلأَرْضِ مِنْ بَعْدِکُمْ سِجْنا(2)

سَلامٌ عَلَیْکُمْ ما امَرَّ فِراقَکُمْ *** فَیا وَیْلَتا مِنْ قَبْلِ ذا الْیَوْمِ قَدْ مِتْنا(3)

وَ انّی لَأرْثی لِلْغَریبِ وَ إِنَّنی *** غَریبٌ بَعیدُ الدّارِ وَ اْلأَهْلِ وَ الْمَغْنا(4)

إذا طَلَعَتْ شَمْسُ النَّهارِ ذَکَرْتُکُمْ *** وَ انْ غَرَبَتْ جَدَّدْتُ مِنْ اجْلِکُمْ حُزْنا

لَقَدْ کانَ عَیْشی بالْاحِبَّهِ صافِیا *** وَ ما کُنْتُ ادْری انَّ صُحْبَتَنا تُفْنی

زَمانٌ نَعِمْنا فیهِ حَتّی إذا انْقَضی *** بَکَیْنا عَلی أیّامِنا بِدَمٍ أقْنی(5)

فَوَ اللّهِ قَدْ ضاق اشْتِیاقی إلَیْکُمْ *** وَ لَمْ یَدَعِ التَّغْمیضُ لی بَعْدَکُمْ حفْنا(6)

وَ قَدْ بارَ حَتْنی لَوْعَهُ الْبَیْنِ وَ الْأسا *** وَ قَدْ صِرْتُ دوُنَ الْخَلْقِ لی مَفْزَعا سَنا(7)

ص: 12


1- مضني: لاغر ، رنجور
2- فجاج : ( بکسر اول ) راههای وسیع . سجن ( بکسر سین ): زندان ( یعنی بعداز مرگ چنين عز یز ان, شهر های بزرک در نظرم چون زندان تنک می نماید )
3- ما امر فراقکم ( صيغة تعجب ) : چه تلخ و ناگوار است دوری شما
4- مغنی : منز ليکه دارای ساکنین باشد
5- اقني ( صيغة أفعل التفضيل قانی، مهموز اللام ) : سرخ پرونک
6- تغميض . چشم روی هم گذاشتن
7- بارح ( از مصدر مبارحة ) : دور شدن و دور کردن از منزل و وطن لوعة : سوزش عشق و فراق : اسا : اندوه . ( مصراع دوم این بیت در نسخ موجود اینچنین است، لیکن خالی از عیب بنظر نمیرسد )

وَ قَدْ رَحَلُوا عَنّی أحِبَّهُ خاطِری *** فَما احَدٌ مِنْهُمْ عَلی غُرْبَتی حَنّا(1)

عَسی وَ لَعَلَّ الدَّهْرَ یَجْمَعُ بَیْنَنا *** وَ تَرْجِعُ أیّامُ الْهَنا مِثْلَ ما کُنّا(2)

از زینب دختر امیر المؤمنين عليهما السلام ، حدیث کرده اند که فرمود:

گاهی که عمر بن سعد بنهب و غارت اهل بیت فرمان داد ، من بر باب خیمه ایستاده بودم . مردى ازرق العينين(3) در آمد و آنچه در خیمه بود بر گرفت و زین العابدین علیه السلام را نگریست که رنجور و علیل بر نطعی افتاده بود . پیش شد و آن نطع را از زیر قدم مبارکش بکشید و آن حضرت را در افکند و بنزد من آمد و گوشواره از گوش من میکشید و میگریست . گفتم : این گریه چیست؟ گفت بر شما اهل بیت میگریم که در چنین مهلکه در افتاده اید . زینب را کردار و گفتار او بخشم آورد

قَالَتْ لَهُ : قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَأحرَقَكَ بِنَارِ الدُّنْيَا قَبْلَ نَارٍ الآخِرَة

فرمود: خداوند قطع کند دستهای تو را و پاهای تو را و بسوزاند تو را بآتش دنیا از آن پیش که بآتش دوزخ سوخته خواهی شد . روزی که آن ملعون بدست مختار مأخوذ گشت از خوف و خشیت کردار خویش و گفتار زینب را مکشوف داشت . مختار گفت : سوگند به خدای ، مسئلت زینب باجابت مقرون است. پس بفرمود : آتشی برافروختند و هر دو دست و هر دو پای او را قطع کردند و نگونسارش در آتش انداختند.

و نیز از فاطمه صغری روایت کرده اند که فرمود : در آنروز بیهشانه بر باب خیمه ایستاده بودم و آن بیابان بیکنار (4) ولشکر بیشمار را نظاره میکردم. پدررا و اصحاب پدررا و برادران را و عم و عمزادگان را چون گوسفندان يوم

ص: 13


1- حن : گریه کرد
2- هنا ( مهموز اللام ): گوارائی
3- کبود چشم
4- بیکنار : کنایه از وسعت و پهناوری

اضحى (1) سر بریده میدیدم و بدنهای ایشان عریان در زیر پای ستور کوفته و فرسوده میگشت و من در اندیشه بودم که : بعد از پدر ما را میکشند یا اسير میگیرند ، ناگاه سواری را نگریستم که با کعب نیزه، زنان اهل بیت رامیزند و میدواند و دست او رنجن(2) از ساعد ایشان بیرون می کند و مقنعه(3) از سر ایشان بر میکشد و آن زنان پناه بیکدیگر میبرند و صیحه میزنند که :

«وَاجَداه ! وَا أَبَتَاهْ ! واعَلِياه ، واقِلَةَ ناصِراة وَا حَسَّنَّاهُ» أَمَّا مَنِ مُجِيرٍ يُجبرُنا أَمَّا مَنْ ذائِدٍ (4) يَذُودُ عَنَّا ؟

چون این بدیدم ، قلب من از جای بر میدواند امم چون سیماب بلرزید . از بیم او بيمين وشمال نظر می افکندم و نگران عمه ام ام کلثوم بودم ، که مبادا آنمرد آهنک من کند و بسوی من شتابد . ناگاه دیدم که قصد من کرد و بجانب من روان شد . من از هول بگریختم و چنان دانستم که از وی بسلامت توانم جست. او از قفای من سرعت کرد و کعب نیزه بين کتفين (5) من بکوفت و مرا بردی در افکند و گوشوار از گوش من بکشید و گوش مرا بدرید و مقنعه مرا نیز بر گرفت و خلخال از پای من بر آورد و سخت میگریست . گفتم : ای دشمن خدای! بر چه میگریی ؟ گفت چگونه نگریم و حال آنکه جامه دختر پیغمبر را بغارت میبرم ؟ گفتم : دست بازدار و این جامه بجای گذار . گفت : بیم دارم که دیگری در آید و برباید.

این بگفت و بنهب پرداخت . چند که ملاحف(6) از پشت ما بکشید و برفت بسوی خیمه های دیگر ، پس خون از سر و روي من روان شد و آفتاب بر سر من بتافت و من بیخویشتن(7) در افتادم . چون بخویش آمدم ، عمه ام را

ص: 14


1- يوم اضحی : روز عید قربان
2- دست او رنجن : دست بند
3- مقنعه : روسری
4- مجير : پناه دهنده . ذائد : دفع کننده
5- کتفين : دو شانه
6- ملاحف ( جمع ملحف و ملحفه بر وزن اسم آلت ) رو لباسی
7- بیخویشتن : بیهوش، بیخود

نگریستم که بر سر من میگرید و میگوید : برخیز تا بنگریم بر این اهل و عیال چه گذشت و برادر عليلت (1)را چه پیش آمد و برخاستم

وَ قِلَّةٍ : يا عمتاة ! هَلْ مِنْ خِرْقَةً أَسْتَرِ بِهَا رَأْسِي عَلى أَعْيُنِ النظار فَقَالَتْ : يا بِنتاه ! وَ عَمَّتُكَ مِثْلِكَ

یعنی گفتم . ای عمه ! آیا جلمه پاره ای بدست توان کرد که من سر خود را از چشم بیگانگان بپوشم؟ فرمود: ای دختر ! عمه تو مانند تست ، چون نگران شدم او برهنه بود و از ضرب کعب نیزه و تازیانه بدن مبارکش سیاه بود ، پس باتفاق روان شدیم و بهیچ خیمه داخل نشدیم ، الا آنکه غارت زده و منهوب بود و برادرم على بن الحسين عليهما السلام بروی در افتاده . از کثرت جوع (2)و عطش و زحمت رنجوری ، توانائی جلوس (3) نداشت . ما بر او گریستیم و او بر ما گریست .

دیدن طرماح پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در قتلگاه

ابی مخنف از طرماح عدی حدیث میکند که : من در میان کشتگان يوم طف با زخمهای گران افتاده بودم، چنانکه هیچکس مرا زنده نمی پنداشت و سوگند یاد میکنم که سخن جز بصدق نکردم . همانا در بیداری نگریستم که بیست سوار در میرسند وهمگان تن بجامه های سفید در پوشیده اند و فضای قتلگاه را ببوی مشک بیا کنده اند . با خود اندیشیدم که : اینک عبیدالله بن زیاد است وهمی خواهد که تن مبارک حسين علیه السلام را مثله (4)کند ، پس یکتن از آن سواران با جسد حسين علیه السلام نزديک شد و از اسب پیاده گشت و بنشست و اینوقت سرهای شهدا را بجانب کوفه حمل میدادند . آن شخص بجانب کوفه اشارتی کرد ، ناگاه دیدم سر حسين علیه السلام در رسید و با تنش ملحق گشت ، پس آن شخص آغاز سخن کرد :

وَ هُوَ يَقُولُ : يا وَلَدي قَتَلوكَ أتراهُم ما عَرَفُوكَ ؟ وَ مِنْ شُرْبِ

ص: 15


1- عليل: بیمار ، رنجور
2- جوع : گرسنگی . عطش : تشنگی
3- جلوس : نشستن
4- مثله : بریدن گوش و بینی و مانند آن

الْماءِ مَنَعوكَ وَ مَا اَشَدَّ جُرْأتَهُمْ عَلَى اللّهِ تَعالی؛

فرمود: ای فرزند من ! کشتند تورا . آیا دیدی که نشناختند تو را؟ و از آب منع کردند تورا ، چه بسیار جرئت کردند بر خداوند قاهر غالب ! آنگاه بجانب همراهان نگریست :

فَقالَ : يا اَبي يا آدَمُ وَيا اَبي اِبراهيمُ وَ يا اَبي اِسْماعيلُ وَيا اَخي مُوسى وَ يا اَخي عِيسى ، اَما تَرَوْنَ ما صَنَعَتِ الطُّغاةُ بِوَلَدي ؟ لا اَنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي ،

فرمود : ای پدر من آدم و ابراهیم و اسمعیل ! وای برادر من موسی و عیسی! آیا نگران نیستید که طغات امت با فرزند من چه کردند ؟ خداوند محروم بدارد ایشان را از شفاعت من . طرماح گوید اینوقت دانستم که رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم است

خواب دیدن ابن عباس در روز عاشورا

و طریحی از ابن عباس روایت میکند که فرمود: نیمروزی اندر مدینه در سرای خویش بخفته بودم . درخواب رسول خدای را دیدار کردم که از ارض کربلا همی رسید ، آسیمه سر(1) آشفته خاطر ، با چهری خاک اندود و چشمی اشک آلود و در دست مبارکش دو شیشه سرشار از خون بود . عرض کردم : یا رسول الله! اینحال آشفته از چیست ؟ و این دو مینای(2) خون از کیست ؟ فرمود: اين يک خون فرزندم حسين و آن دیگر خون اصحاب و اهل بیت او است، که من آلان فرزندم حسین را بخاک سپردم و مراجعت کردم و همچنان میگریست و مینالید و من از فزع(3) وهوب از خواب انگیخته شدم و روز تا روز بر حزن و اندوه میافزودم. چون از این واقعه بیست و چهار روز سپری شد : ناعى (4) بمدینه در آمد و خبر قتل آن

ص: 16


1- آسیمه سر ( سرآسیمه ): پر یشان
2- شیشه
3- فزع : فریاد ، ناله ترس
4- ناعی : خبر دهنده مر گ

حضرت را بپراکند و چون بشمار گرفتم ، آن خواب با ساعت شهادت آنحضرت مقارن افتاد ، اکنون با سر سخن رویم .

ذکر شمار شهدای یوم طف

علمای اخبار و مورخین آثار ، در شمار شهدای کربلا باخنلاف سخن کرده اند ، چندانکه مسعودی میگوید : هزار سوار و صد تن پیاده در رکاب سید الشهداء عليه الصلوة والسلام حاضر بودند و همگان جهاد کردند و در عدد شهدای بنی هاشم ، نیز مختلف روایت کرده اند : از هفده تن و بزياده نگاشته اند ، چند که عبدالله بن محمد رضا الحسینی در کتاب جلا ، شهدای بنی هاشم را سی تن در قلم آورده ومن بنده بعد از استقراء و استیعاب (1) از کتب علمای عامه و مؤلفات صنا دید(2) اثنی عشریه ، عدد شهدای یوم طف را از اصحاب و اهل بیت آنچه یافتم بشرجی است که بنام و نشان نگاشته آمد.

زیارت ناحیه مقدسه

و چون این کتاب زیارت بروایت سید بن طاوس ، از ناحیه مقدسه بیرون شده است و اسناد آن بقائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم، منتهی میشود و اسامی بیشتر شهدا را یاد فرموده ، تحریر و تقریر آن مناسب مقام افتاد و هي هذه(3)

سلامه على اهلبيت جده (علیهم السلام)

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ مِنْ سُلاَلَةِ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ صَلَّى اللّهُ عَليْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ إِذْ قَالَ فِيكَ : قَتَلَ اللّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ ، يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمنِ ، وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ

ص: 17


1- استقراء : جستجو ( معنی لغوی و منطقی این کلمه در جلد دوم ص 314 ذکر شد ) استيعاب : تمام فرا گرفتن ، مقصود جستجوی کامل و با دقت است
2- صنادید ( جمع صندید بکسر صاد ) : بزرگان
3- هي هذه : زیارت ناحيه ایست

الرَّسُولِ ! عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا ، كَأَنِّي بِكَ بَيْنَ يَدَيْهِ مَاثِلاً ، وَ لِلْكَافِرِينَ قَائِلاً قَائِلاً :

أنَا عَلِیُّ بنُ حُسَینِ بنِ عَلِیّ *** نَحنُ وَ رَبِّ البَیتِ أولی بِالنَبِیّ

أَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى يَنْثَنِي *** أَضْرِبُكُمْ بِالسَّيْفِ أَحْمِي عَنْ أَبِي

ضَرْبَ غُلاَمٍ هَاشِمِيٍّ عَرَبِيٍّ *** وَاللّهِ لاَ يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِيِّ

حَتَّى قَضَيْتَ نَحْبَكَ ، وَ لَقِيتَ رَبَّكَ ، أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوْلَى بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ ، وَ أَنَّكَ ابْنُ رَسُولِهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ وَ أَمِينِهِ ، حَكَمَ اللّهُ عَلَى قَاتِلِكَ مُرَّةَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ الْعَبْدِيِّ لَعَنَهُ اللّهُ وَأَخْزَاهُ ، وَ مَنْ شَرِكَهُ فِي قَتْلِكَ وَ كَانُوا عَلَيْكَ ظَهِيراً ، وَ أَصْلاَهُمُ اللّهُ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً ، وَ جَعَلَنَا اللّهُ مِنْ مُلاَقِيكَ وَ مُرَافِقِيكَ وَ مُرَافِقِي جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ أُمِّكَ الْمَظْلُومَةِ ، وَ أَبْرَأُ إِلَى اللّهِ مِنْ قَاتِلِيكَ ، وَ أَسْئلُ اللّهَ مُرَافَقَتَكَ فِي دَارِ الْخُلُودِ ، وَ أَبْرَأُ إِلَى اللّهِ مِنْ أَعْدَائِكَ أُولِي الْجُحُودِ، السَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحُسَيْنِ الطِّفْلِ الرَّضِيعِ الْمَرْمِيِّ الصَّرِيعِ ، الْمُتَشَحِّطِ دَماً ، الْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي السَّمَاءِ ، الْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حِجْرِ أَبِيهِ ، لَعَنَ اللّهُ رَامِيَهُ: حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلِ الْأَسْدَيِّ وَ ذَوِيهِ .

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ مُبْلِي الْبَلاَءِ ، وَالْمُنَادِي بِالْوَلاَءِ ،

ص: 18

فِي عَرْصَةِ كَرْبَلاَءِ ، الْمَضْرُوبِ مُقْبِلاً وَ مُدْبِراً ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ هَانِيَ بْنَ ثُبَيْتٍ الْحَضْرَمِيَّ .

السَّلامُ عَلَى الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ الْمُوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ ، الاْخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ ، الْفَادِي لَهُ ، الْوَاقِي السَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ ، الْمَقْطُوعَةِ يَدَاهُ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلِيهِ يَزِيدَ بْنَ وَ قَّادٍ وَ حَكِيمَ بْنَ الطُّفَيْلِ الطَّائِيَّ .

السَّلامُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، الصَّابِرِ بنَفْسَهُ مُحْتَسِباً ، وَ النَّائِي عَنِ الْأَوْطَانِ مُغْتَرِباً ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلْقِتَالِ ، الْمُسْتَقْدِمِ لِلنِّزَالِ ، الْمَكْثُورِ بِالرِّجَالِ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ هَانِيَ بْنَ ثُبَيْتٍ الْحَضْرَمِيَّ .

السَّلامُ عَلَى عُثْمَانَ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ سَمِيِّ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ ، لَعَنَ اللّهُ رَامِيَهُ بِالسَّهْمِ خُولِيَ بْنَ يَزِيدَ الْأَصْبَحِيَّ الاْءِيَادِيَّ وَالْأَبَانِيَّ الدَّارِمِىَّ .

السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، قَتِيلِ الْأَبَانِيِّ الدَّارِمِيِّ لَعَنَهُ اللّهُ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِ الْعَذَابَ الْأَلِيمَ ، وَ صَلَّى اللّهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الصَّابِرِينَ

السَّلامُ عَلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ الْحَسَنِ الزَّكِيِّ الْوَلِيِّ ، الْمَرْمِيِّ بِالسَّهْمِ الرَّدِيِّ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ عُقْبَةَ الْغَنَوِيَّ .

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ بْنِ الْحَسَنِ الزَّكِيِّ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ وَرَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلَ الْأَسْدِيَّ .

ص: 19

السَّلامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ، الْمَضْرُوبِ علی هَامَتُهُ ، الْمَسْلُوبِ لاَمَتُهُ ، حِينَ نَادَى الْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلاَ عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ وَ هُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلِهِ التُّرَابَ ، وَالْحُسَيْنُ يَقُولُ : بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ ، وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ، ثُمَّ قَالَ : عَزَّ -وَاللّهِ- عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوهُ فَلاَ يُجِيبُكَ ، أَوْ ان يُجِيبُكَ وَ أَنْتَ قَتِيلٌ جَدِيلٌ فَلاَ يَنْفَعُكَ ، هذَا وَاللّهِ يَوْمٌ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ، جَعَلَنِي اللّهُ مَعَكُمَا يَوْمَ جَمْعِكُمَا، وَ بَوّثنِي مُبَوَّأَكُمَا، وَ لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَكَ عَمْرَو بْنَ سَعْدِ بْنِ عروة بن نَفِيلٍ الْأَزْدِيِّ وَ أَصْلاَهُ جَحِيماً، وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِيماً.

السَّلامُ عَلَى عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّيَّارِ فِي الْجِنَانِ ، حَلِيفِ الاْءِيمَانِ ، وَ مُنَازِلِ الْأَقْرَانِ ، النَّاصِحِ لِلرَّحْمنِ ، التَّالِي لِلْمَثَانِي وَ الْقُرْآنِ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اللّهِ بْنَ قُطَبَةَ التیهَانِيِّ .

السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ جَعْفَرٍ ، الشَّاهِدِ مَكَانَ أَبِيهِ ، وَ التَّالِي لِأَخِيهِ وَ وَاقِيهِ بِبَدَنِهِ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَل التّمِيميِّ .

السَّلامُ عَلَى جَعْفَر بْنِ عَقِيل ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ و رامیة بِشْرَ بْنَ حُوطٍ الْهَمْدَانِيِّ

السَّلامُ عَلَى عَبْدِ الرَّحمنِ بْنِ عَقِيلٍ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ عُمَرَ بْنَ خَالِدِ بْنِ أَسَدٍ الْجُهَنِّيَّ .

ص: 20

السَّلامُ عَلَى الْقَتِيلِ ابْنِ الْقَتِيلِ عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ و رامیَةُ عَامِرَ بْنَ صَعْصَعَةَ وَ قِیلَ أَسَدَ بْنَ مَالِکٍ

السَّلامُ عَلَى ابی عَبْدِ اللّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ و رَامِيَهُ عَمْرَو بْنَ الصَبِيحٍ الصَّيْدَاوِيَّ .

السَّلامُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي سَعِيدِ بْنِ عَقِيلٍ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ لَقِيطَ بْنَ نَاشِرِ الْجُهَنِيَّ .

سلامه علی اصحاب جده (علیه السلام)

السَّلامُ عَلَى سُلَيْمَانَ مَوْلَى الْحُسَيْنِ ابْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، لَعَنَ اللّهُ قَاتِلَهُ سُلَيْمَانَ بْنَ عَوْفٍ الْحَضْرَمِيَّ . السَّلامُ عَلَى قَارِبٍ مَوْلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ السَّلامُ عَلَى مُنْجِحٍ مَوْلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ . السَّلامُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ الْأَسَدِيِّ ، الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الاْءِنْصِرَافِ : أَنَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ ؟ وَ بِمَ نَعْتَذِرُ عند اللّهِ مِنْ أَدَاءِ حَقِّكَ ؟ لاَ وَاللّهِ حَتَّى أَكْسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي ، وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي وَ لاَ أُفَارِقُكَ ، وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ ، لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ ، و لَمْ أُفَارِقْكَ حَتَّى أَمُوتَ مَعَكَ ، وَ كُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ ، وَ أَوَّلَ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ اللّهِ قَضَى نَحْبَهُ ، فَفُزْتَ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ، وَ شَكَرَ اللّهُ اسْتِقْدَامَكَ وَ مُوَاسَاتَكَ إِمَامَكَ ، إِذْ مَشَى إِلَيْكَ و اَنْتَ صَرِيعٌ فَقَالَ يَا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ ، وَقَرَء

ص: 21

« فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً (1) »

لَعَنَ اللّهُ الْمُشْتَرِكِينَ فِي قَتْلِكَ ، عَبْدَ اللّهِ الضَّبَابِيَّ وَ عَبْدَاللّهِ بْنَ خَشْكَارَةَ الْبَجْلِيَّ . وَ مُسْلِمَ بْنَ عَبْدِاللّهِ الضُّبابِیُ السَّلامُ عَلَى سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْحَنَفِيِّ ، الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي الاِْنْصِرَافِ : لا والله لاَ نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعْلَمَ اللّهُ أَنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَيْبَةَ رَسُولِ اللّهِ فِيكَ ، وَاللّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَى ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُذْرَى ، وَ يُفْعَلُ بِي سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ ، وَ كَيْفَ أَفْعَلُ ذلِكَ وَ إِنَّمَا هِي مَوْتَةٌ أَوْ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ، ثُمَّ هِيَ بَعدَهَا الْكَرَامَةَ الَّتِي لاَ انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً . فَقَدْ لَقِيتَ حِمَامَكَ ، وَ وَاسَيْتَ إِمَامَكَ ، وَ لَقِيتَ مِنَ اللّهِ الْكَرَامَةَ فِي دَارِ الْمُقَامَةِ ، حَشَرَنَا اللّهُ مَعَكُمْ فِي الْمُسْتَشْهِدِينَ ، وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَتَكُمْ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ . السَّلامُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرِ الْحَضْرَمِيِّ ، شَكَرَ اللّهُ لَكَ قَوْلَكَ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الاْءِنْصِرَافِ : أَكَلَتْنِي إِذًا السِّبَاعُ حَيّاً إِذَا فَارَقْتُكَ ، وَ أَسْأَلُ عَنْكَ الرَّكْبَانَ ، وَ أَخْذُلُكَ مَعَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ ؟ لاَ يَكُونُ هذَا أَبَداً . السَّلامُ عَلَى يَزِيد بْنِ حُصَيْنٍ الْهَمدَانِي المشرقيّ الْقَارِي المُجَدَّلِ بِالمَشرَفِی. السَّلامُ عَلَى عُمْرَ بْنِ كَعْبٍ الأنْصَارِي . السَّلامُ عَلَى نَعِيمِ بْنِ عَجْلانِ الأَنْصَارِي . السَّلامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ ، الْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قدْ أَذِنَ لَهُ فِي الاْنْصِرَافِ : لاَ وَاللّهِ لاَ يَكُونُ ذلِكَ أَبَداً، أَتْرُكُ

ص: 22


1- قرآن مجید (33-23)

ابْنَ رَسُولِ اللّهِ أَسِيراً فِي يَدِ الْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو لاَ أَرَانِيَ اللّهُ ذلِكَ الْيَوْمَ . السَّلامُ عَلَى عَمْرِو بْنِ قُرْظَةَ الْأَنْصَارِيِّ . السَّلامُ عَلَى حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ الْأَسَدِيِّ . السَّلامُ عَلَى الْحُرِّ بْنِ يَزِيدِ الرِّيَاحِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ بْنِ عُمَيْرٍ الْكَلْبِيِّ . السَّلامُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلاَلِ الْبَجَلِيِّ الْمُرَادِيِّ . السَّلامُ عَلَى أَنَسِ بْنِ كَاهِلِ الْأَسْدِيِّ . السَّلامُ عَلَى قَيْسِ بْنِ مُسْهِرِ الصَّيْدَاوِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ وَ عَبْدِ الرَّحْمنِ ابْنَيْ عُرْوَةَ بْنِ حَرَّاقٍ الْغِفَارِيَّيْنِ . السَّلامُ عَلَى عَون بن حوْی مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ . السَّلامُ عَلَى كِنَانَةِ بْنِ عَتِيقٍ . السَّلامُ عَلَى ضَرْغَامَةَ بْنَ مَالِكٍ . السَّلامُ عَلَى حَوی بْنِ مَالِكٍ الضَّبُعِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَمْرِو بْنِ ضُبَيْعَةَ الضَّبُعِيِّ . السَّلامُ عَلَى زَيْدِ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسيِّ . [ السَّلامُ عَلَى عَبْدِ اللّهِ وَ عُبَيْدِ اللّهِ ابْنَي يَزِيْدَ بْنِ ثُبَيْتٍ الْقَيْسِيِّ السَّلامُ عَلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ . السَّلامُ عَلَى قَعْنَبِ بْنِ عَمْرٍو التَمْرِيِّ السَّلامُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ . السَّلامُ عَلَى سَيْفِ بْنِ مَالِكٍ . السَّلامُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ بِشْرٍ الْخَثْعَمِيِّ . السَّلامُ عَلَى زید بْنِ مَعْقِلٍ الْجُعْفِيِّ . السَّلامُ عَلَى الْحَجَّاجِ بْنِ مَسْرُوقٍ الْجُعْفِي . السَّلامُ عَلَى مَسْعُودِ بْنِ الْحَجَّاجِ وَ ابْنِهِ . السَّلامُ عَلَى مَجْمَعِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْعَائِدِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ حَسَّانِ بْنِ شُرَيْحٍ الطَّائِيِّ . السَّلامُ عَلَى حَيَّانِ بْنِ الْحَارِثِ السَّلْمَانِيِّ الْأَزْدِيِّ .

ص: 23

السَّلامُ عَلَى جُنْدُبِ بْنِ حِجْیرِ الْخَوْلاَنِيِّ . السَّلامُ عَلَى عُمَرَ بْنِ خَالِدِ الصَّيْدَاوِيِّ . السَّلامُ عَلَى سَعِيدٍ مَوْلاَهُ . السَّلامُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ الْمُظَاهِرِ الْكِنْدِيِّ .السَّلامُ عَلَى زَاهِد مَوْلَى عَمْرِو بْنِ الْحَمْقِ الْخُزَاعِيِّ. السَّلامُ عَلَى جَبَلَةِ بْنِ عَلِيٍّ الشَّيْبَانِي .

السَّلامُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى بَنِي الْمَدِينَةِ الْكَلْبِيِّ . السَّلامُ عَلَى أَسْلَمِ بْنِ كَثِيرٍ الْأَزْدِيِّ الاعرَج. السَّلامُ عَلی زُهَیرِ بنِ سُلَیمٍ الأَزدِیِّ . السَّلامُ عَلَى قَاسِمِ بْنِ حَبِيبِ الْأَزْدِيِّ . السَّلامُ عَلَى عُمَر بْنِ الْأُحْدُوثِ الْحَضْرَمِيِّ . السَّلامُ عَلَى أَبِي ثُمَامَةَ عُمَرَ و بْنِ عَبْدِ اللّهِ الصَّائِدِيِّ . السَّلامُ عَلَى حَنْظَلَةَ بْنِ أَسْعَدَ الشَّیبانی . السَّلامُ عَلَى عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْكَدَری الْأَرْحَبِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ أَبِي سَلاَمَةَ الْهَمْدَانِيِّ . السَّلامُ عَلَى عَابِسِ بْنِ ابی شَبِيبِ الشَّاكِرِيِّ . السَّلامُ عَلَى شَوْذَبَ مَوْلَى شَاكِرٍ . السَّلامُ عَلَى شَبِيبِ بْنِ الْحَارثِ بْنِ سَرِيعٍ . السَّلامُ عَلَى مَالِكِ بْنِ عَبْدِاللّهِ بْنِ سَرِيعٍ . السَّلامُ عَلَى الْجَرِيحِ الْمَأْسُورِ سَوَّارِ بْنِ أَبِي عمِيرِ الْنهْمِيِّ الْهَمْدَانِيِّ. السَّلامُ عَلَى الْمُرْتَب مَعَهُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اللّهِ الْجَنْدَعِيِّ . السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا خَيْرَ أَنْصَارٍ ، السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنعم عُقْبَى الدَّارِ ، بَوّءكُمُ اللّهُ مُبَوَّء أَالْأَبْرَارِ

اَشْهَدُ لَقَدْ كَشَفَ اللّهُ لَكُمُ الْغِطَاءَ ، وَ مَهَّدَ لَكُمُ الْوِطَاءَ ، وَ أَجْزَلَ لَكُمُ الْعَطَاءَ ، وَ كُنْتُمْ عَنِ الْحَقِّ غَيْرَ بَطَاءٍ ، وَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ لَكُمْ خُلَطَاءُ

ص: 24

فِي دَارِ الْبَقَاءِ ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَركَاتُهُ (1)

ذکر ارسال روس شهداء و حرکت اهل بيت از کربلا بجانب کوفه

عمر بن سعد بن ابی وقاص ، چون از کار شهادت سید الشهداء علیه السلام بپرداخت ، بسیچ سفر کوفه نمود. نخستین سر مبارک حسين علیه السلام را بخولی بن يزيد الاصبحی وحميد بن مسلم الازدی سپرد تا بنزد عبيد الله بن زياد حمل دهند . خولی آن سر مبارک را برداشت و بقدم عجل وشتاب بجانب کوفه در تکتاز آمد. چند که بشتافت نیمشبی وارد کوفه گشت و باب الاماره را بسته یافت ، لاجرم باز شتافت و آن سر مبارک را بخانه خویش آورد و در اجانه (2) بنهاد. خولی را در زن بود : یکی از قبیله بنی اسد و آن دیگر حضرميه واو از مردم حضر موت بود و نوار نام داشت

ص: 25


1- اسامی بسیاری از اصحاب حضرت سید الشهداء عليه السلام در چابهای قدیم ناسخ التواريخ مصحف و مغلوط بود و ما صحیح آنرا از مدارک معتبره استخراج نموده در جدول زیر مینگاریم ؛ ( برای کتاب ابصار العين في انصار الحسين ، رمز عين و برای کتاب منتهی الارب ، رمز ارب میگذاریم ) غلط ناسخ مدرک صحيح کلمه صحیح غلط ناسخ مدرک صحيح کلمه صحيح حثکارة عَيْنٍ خشکارة بِشْرُ بْنُ عُمَرَ عَيْنٍ بِشْرِ بْنِ عَمْرُو قُرْطَةُ أَرَبٍ قَرَظَةَ مُظاهِر » مُظَهر = عين قُرظة مَعقَل ارب مَعقِل جُعَفی ارب جُعفی جَندَب » جُندَب حجر عین حجیر عمر بن خالد عين عمرو بن خالد عمر بن عبدالله » عمرو بن عبدالله جندعي » جندعي الفهمی » النهمی
2- اجانه ( بکسر همزه و تشدید جیم ) : تغار ، طشت گلی

خولی بفراش نوار آمد.

فَقَالَتْ لَهُ : مَا الْخَبَرَ ؟ فَقَالَ : جِئْتُكَ بِالذَّهَبِ ، هَذَا رَأْسِ الْحُسَيْنِ مَعَكَ فِي الدَّارِ .

نوار گفت : چه خبر داری بگوی ؟ گفت : از برای تو زر سرخ آورده ام ، اينک سر حسین است در خانه تو . نوار بر آشفت . روی داده اند و با ما

فَقَالَتْ : وَيْلَكَ ! جآء النَّاسِ بِالذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ جِئْتُ بِرَأْسِ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُ رَأْسِي وَ رَأْسَكَ وِ سَادَةً أَبَداً .

گفت: وای بر تو! مردمان سیم و زر می آورند و تو سر پسر رسول خدای را !! سوگند با خدای هر کز سر من با سر تو در يک بالین فراهم نخواهد آمد. این بگفت و از فراش خولی بیرون شد و آنزن اسدیه را بخواند و رفت نزديک آنظرف سفالین که سر مبارک در میان آن بود. همی دید نوری بکردار عمود (1) از آن سر مبارک بجانب آسمان ساطع(2) است و تسبیح فریشتگان را چنانکه از کندوی زنبوران ضجة واحدة اصغا مینمود و مرغان سفید همی دید که در اطراف آن سر طيران میکردند و می شنید که آن سر مبارک تلاوت قرآن میفرماید تا بدینجا:

« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ »

تلگاهی که سفیده صبح پهلوی فلک نیلگون را چاک زد ، کار بدین منوال میرفت .

تقسيم سرها بر بزرگان سپاه

مع القصه ، چون عمر بن سعد ضر مبارک سيد الشهداء علیه السلام را با خولی سپرد فرمان کرد تا دیگر سرهارا تنظیف کردند و از خاک و خون بستردند و بدینگونه بر اقوام لشکر بخش کرد تا در طلب تقرب درگاه و کسب منزلت و جاه بنزد ابن زیاد برند :

ص: 26


1- عمود : ستون
2- ساطع : بالا رو نده

قیس بن اشعث کندی را که قاید قبیله کنده بود ، سیزده سر بسپرد و شمر بن ذی الجوشن که سرهنک قوم هوازان بود ، دوازده سربداد و جماعت بنی تمیم را هفده سر بهره افتاد و گروه بنی اسد را شانزده سر بهره رسید و مردم مذحج حامل هفت سر بودند و سیزده سر بر سایر قبایل بخش نمود. و این جمله را بجانب کوفه روان داشت و خود روز عاشورا ببود و شب را نیز بغنود (1) و روز یازدهم را تاگاهی که آفتاب از زوال بگشت ، در کربلا اقامت نمود و بر کشتگان سپاه خویش نماز گذاشت و همگان را بخاک سپرد و اصحاب حسين علیه السلام و اهل بیت رسول خدای ، آنانکه سر از تن برداشتند و آنانکه سر نبریدند جسد همگان رادر بیابان بیفکندند. روز یازدهم چون روز از نیمه بگذشت ، عمر بن سعد آهنک کوفه نمود .

آتش زدن خيمه ها بحکم ابن سعد

پس سوار شد و با جماعتی از لشکر بکنار خیام اهل بیت خير الانام آمد و فرمان کرد که: این خیمه ها را آتش در زنید و پاک بسوزانید. فریاد : « واغوثاه ! واذلاه؛ وامحمداه و اعلياه! واحسناه ! واحسیناه » از اهل بیت پیغمبر بالاگرفت. حمیدبن مسلم میگوید : زنی از بکر بن وائل با شوهر خویش در لشکر ابن سعد بود، چون این بدید با شمشیر کشیده بکنار خیمه های اهل بیت آمد و فریاد برداشت که :

یا آلِ بَكْرِ بْنِ وَائِلٍ ، أَ تُسْلَبُ بَنَاتِ رَسُولُ اللَّهِ لأ حُكْمَ إِلَّا اللَّهُ ، يا ثاراتِ رَسُولَ اللَّهِ

گفت : ای قبلیله بکر بن وائل ! ای خونخواهان آل پیغمبر! آیا دختران رسول خدای را برهنه مینمایند و بدست نهب وغارت پایمال میکنند ؛ حکم جز از برای خدای نیست . چرا خونخواهی نمی کنید و کینه توزی نمیفرمائید و شوهرش بیامد

ص: 27


1- غنودن : خوابیدن

و دست او را بگرفت و با خود ببرد و در خیمه خویش بازداشت

بالجمله، بحکم پسر سعد آتش در خیمه های اهل بيت زدند. شعله نار بالا گرفت ، فرزندان پیغمبر دھشت زده و آسیمه سر از خیمه ها بیرون دویدند و باسر و پای برهنه بجانب مصرع (1) حسين علیه السلام روان گشتند و دوان دوان خود را بقتلگاه رسانیدند و سروروی را با مشت وسیلی بخستند .

ندبه و زاری حضرت زینب

زينب عليها السلام با صوتی حزین و قلبی کثیب(2) ندا برداشت که :

وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّی عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الأَعضاءِ، وَ بَناتُکَ سَبایا، إلَی اللّهِ المُشتَکی و إلی مُحَمَّدٍ المُصطَفی وَ اِلی عَلِیٍّ المُرتَضی و إلی حَمزَهَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، وا مُحَمَّداه، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، یَسفی عَلَیهِ الصَّبا، قَتیلُ أولادِ البَغایا، یا حُزناه، یا کُرباه، اَلیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّهِ، یا أصحابَ مُحَمَّداه، هَؤُلاءِ ذُرِّیَّهُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا.

و نیز فرمود:

یا مُحَمَداة بَنَاتِكَ السَّبَايَا وَ ذُریتُكَ مَقْتَلَةً ، تَسْقِي عَلَيْهِمْ رِيحُ الصَّبَا وَ هذا حُسَینٌ مَحْزُوزُ الرَأس مِنَ القَفا، مَسْلُوبُ العِمامَهِ وَ الرِّداء، بَأَبی مَنْ عَسْکَرُه فی یَوْمِ الاثنینِ نَهْباً، بِأَبِی مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّع العُری، بَأَبِی مَنْ لا هُو غائِبَ فَیُرتَجی، وَ لاجَریح فَیُداوی، بَأَبی مَنْ نفسی له الفِداءُ،

ص: 28


1- مصرع : محل افتادن بر زمین
2- کثيب : اندوهناک

بأبی من له المهمومُ حَتّی قَضَی، بأبی من هو العَطْشَان حَتّی مَضَی، بأبی من شَیبتُه تَقْطُرُ بِالدِماءِ، بِأَبی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ اله السَّماءِ، بِأَبی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الهُدی، بِأَبیِ مُحَمَّدا الْمُصطَفى ، بِابي خَديجَةُ الْكُبْرى ، بِابي عَلِيُّا الْمُرْتَضى بِابی فَاطِمَةُ الزَّهراءِ سَيِّدَةُ النِّساءِ ، بِابى مَنْ رُدَّتْ له الشَّمْسُ حَتّى صَلّى

زینب از در زاري و استغاثت(1) فریاد برداشت که : وامحمداه! آفریننده آسمان بر تو رحمت کناد ، اینک حسين است با اعضای پاره پاره در خون خویش آغشته (2) اینک دختران تواند که مانند اسيران شکایت و استغاثت بدرگاه إله و محمد مصطفی و علی مرتضی و حمزه سیدالشهداء میبرند . وامحمداه ! اینک حسين است قتیل اولاد زنا و دستخوش باد صبا . ای قوم ! نگران باشید مصایب و مکاره مرا. همانا امروز جد من رسول خدا وفات نمود . ای اصحاب رسول خدا ! اینک ذرية رسول خداست که چون اسیران میرانند . یامحمداه ! اینک دختران تواند که اسيرانند ، این فرزندان تواند که مقتول ومهب(3) باد صبایند ، اینک حسين تست که سرش را از قفا بریده اند و سلاح وسلبش را بغارت برده اند . پدر و مادرم فدای آنکس که لشکر شرا روز دوشنبه منهوب داشتند ، پدر و مادرم فدای آنکس که سراپرده اش را نگون آوردند ، پدر و مادرم فدای مسافری که امید مراجعت از برای او نیست ؛ و مجروحی که در خور مداوا(4) نتواند بود، جان من فدای آنکس که جان من خاص از برای فدای او است . پدرومادرم فدای آنکس که در حزن و الم بزیست تا گاهی که در گذشت ، پدر و مادرم فدای آنکس که با لب تشنه وداع جهان گفت، در پدر و مادرم فدای آنکس که خون فرق مبارکش بر روی و موی بدوید ، پدر و

ص: 29


1- استغاثه : داد خواستن ، یاری طلبیدن
2- آغشته : آمیخته
3- مهب : محل وزش باد
4- مداوا : معالجه

مادرم فدای آنکس که جدش رسول خدا و فرزند نبی هدی بود، جانم فدای محمد مصطفی و خدیجه کبری و علی مرتضی و فاطمه زهراء ، سيدة نساء باد ، پدر و مادرم فدای آنکس که آفتاب از برای او بازگشت نمود تا نماز بگذاشت .

چون زینب این کلمات بگفت، دوست و دشمن بناله او بنالیدند و بهای های بگریستند و هر يک از اهل بیت جسد شهیدی را در بر کشیده و زار زار بگریستند . سکینه دختر حسين جسد پاره پاره پدر را در بر کشید و سینه خود را بر سینه مبارک آن حضرت بچفسانید و بعدیل و ناله که دل سنک خاره(1) را پاره می کرد ، مینالید و می گریست .

سوار کردن اهل بیت بجانب کوفه و کلمات حضرت سجاد

عمر بن سعد فرمان داد که: اهل بیت را از قتلگاه دور کنند و بر نشاننده اهل بیت را بتهدید و تهويل (2) از قتلگاه دور کردند و سکینه را بزجر و زحمت تمام از جسد مبارک پدر باز گرفتند و دختران پیغمبر را مکشفات الوجوه(3) بی مقنعه و خمار بر شتران بی وطاء (4) وهودج سوار کردند و بعضی را در محملها وهودجهای بی پرده و پوشش جای دادند . وسید سجاد علیه السلام را غل جامعه (5) بر گردن نهادند و چون آن حضرت را از غلبه مرض توانائی اندک بود، هر دو پای مبارکش را از زیر شکم شتر با یکدیگر علاقه کردند ، تا مبادا از پشت شتر در افتد و ایشان را چون اسيران ترک و روم روان داشتند .

ابن قولویه در کتاب کامل سند بسید سجاد علیه السلام میرساند که فرمود: در یوم طف چون ابواب دواهي و مصایب فراز گشت : پدر را کشته و در خاک و خون آغشته دیدم ، فرزندان او را و برادران و اعمام خود را مقتول نگریستم و زنان و خواهران را مانند اسیران روم وترک نظاره کردم ، سخت بر من گران آمد و سینه

ص: 30


1- سنگ خاره : سنک سخت
2- تهويل : ترسانیدن
3- صورتهای بی پرده
4- وطاء ( بفتح و کسر وار ) : فرش . هودج : جائیکه برای نشستن زنان از چوب ساز ند و بر شتر بندند
5- غل جامعه : غلیکه گردن و دست و پارا بند کند

من دلتنگی گرفت و همی خواست جان از تن من پرواز کرد . عمة من زینب ، چون مرا بدینگونه دیدار کرد:

فَقَالَت : مَا لِی أَرَاکَ تَجُودُ بِنَفْسِکَ یَا بَقِیَّهَ جَدِّی وَ أَبِی وَ إِخْوَتِی فَقُلْتُ وَ کَیْفَ لَا أَجْزَعُ وَ لَا أَهْلَعُ وَ قَدْ أَرَی سَیِّدِی وَ إِخْوَتِی وَ عُمُومَتِی وَ وُلْدَ عَمِّی وَ أَهْلِی مُصْرَعِینَ بِدِمَائِهِمْ مُرَمَّلِینَ بِالْعَرَاءِ مُسَلَّبِینَ لَا یُکَفَّنُونَ وَ لَا یُوَارَوْنَ وَ لَا یُعَرِّجُ عَلَیْهِمْ أَحَدٌ وَ لَا یَقْرَبُهُمْ بَشَرٌ کَأَنَّهُمْ أَهْلُ بَیْتٍ مِنَ الدَّیْلَمِ وَ الْخَزَرِ

زینب با سید سجاد گفت : ای یاد گار جد من و پدر من و برادران من این چیست که می نگرم؛ همی خواهی بجهان دیگر تحویل داد ، سید سجاد علیه السلام فرمود: چگونه جزع نکنم و چگونه بر این مصائب شکیبا توانم بود و حال آنکه میبینم پدر خود سیدخود و برادران خود و اعمام خود و عمزادگان خود و اهل و عشیرت خود را در این بیابان بی پهنا ، در خون آغشته، عریان تن و بی کفن و هیچکس برایشان مهربان و نگران نمی شود و چنان دانند که اسیران ديلم و خزرند

دلداری حضرت زینب بزین العابدين عليهما السلام

زینب گفت: از آنچه نگران باشی دلگران مباش و جزع مکن ، سوگند با خدای که این عهد، رسول خدای با جد تو و پدر تو و عم تو استوار فرمود ، همانا خداوند در این امت ازجماعتی پیمان بستد وایشانرا فراغنة ارض نمیشناسند؛ لکن در نزد اهل آسمانها و فریشتگان معروفند و ایشانند که این اعضای مقطعه را فراهم می آورند و می پوشانند این جسد های خون آلود را و در ارض طف بر قبر پدرت سیدالشهداء علامتی نصب می شود که در کرور لیالی و ایام (1) محو و مطموس(2)

ص: 31


1- کرور ليالى وايام : گذشتن شبها و روزها
2- محو : از بین رفته . مطموس : پاک شده وزابل گشته

نخواهد گشت وچند که سلاطین کفره و عتات (1) ضلالت در انطماس واندراس آن رنج برند آثار و علامات آن متظاهر خواهد گشت و علو منزلت و مکانت آن بالا خواهد گرفت .

چون زینب سخن بپای آورد ، سید سجاد فرمود : این خبر که آورد؟ و این حدیث که گفت؟ زینب عرض کرد : بروایت ام ایمن یکروز رسول خدا بخانه فاطمه عليهما السلام آمد و او از برای پدر حریره (2) حاضر ساخت و على علیه السلام طبقی از خرما بیاورد و ام ایمن قدحی از شیر وزبد پیش کشید ، چون رسول خدا و اهلبیت از اکل حریره و شرب شیر و خوردن تمروز بد بپرداختند، پیغمبر را از دیدار اهل بیت و ترتیب این مجلس سروری در خاطر آمد ، پس لختی بجانب آسمان نگریست، آنگاه بسجده در رفت و سخت بگریست . اهلبيت همگان محزون شدند ، علی و فاطمه عرض کردند : یا رسول الله ! خداوند چشمهای تو را نگریاند، این گریه چیست که دلهای ما را پاره کرد ؟ پیغمبر فرمود : ای برادر من ! بدیدار شما چندان شاد شدم که هیچگاه چنین شادی ندیدم و خدای را بدین نعمت سپاس گذاشتم ، ناگاه جبرئیل در رسید و گفت : خداوند می فرماید : ای محمد ! من سرور ترا بدیدار برادرت و دخترت و فرزندانت بدانستم و نعمت را بر تو تمام کردم ، ایشان و فرزندان ایشان و دوستان و شیعیان ایشان اندر بهشت با تو خواهندبود، لکن میکشند ایشان را در دار دنیا جماعتی که خویش را از امت تو می پندارند و حال آنکه از تو و از خدای تو بری و بیگانه اند. آنگاه جبرئیل گفت : ای محمد ! بعد از تو برادر تو مغلوب دشمنان تو گردد، پس او را شرخلق و اشقای بریه ، نظير عاقرناقه(3) در بلدی که دار هجرت او است او را شهید کند ، پس اشاره کرد بسوی حسین علیه السلام و گفت : او را و جماعتی از اولاد اورا و اهلبيت او را و بزرگان امت او را در ارض کربلا شهید

ص: 32


1- عتات ( جمع عاتی ) : ستمگران
2- حریره : غذائی است که بوسیله آرد با شیر یا روغن طبخ میشود
3- عاقر ناقه : مقصود پی کننده ناقة حضرت صالح است که قرآن مجید قصه آنرا در سورة قمر ، شمس ، هود و شعراء بیان میکند

خواهند کرد ولشکر کفر ایشان را در پره خواهند افکنده ارض متزعزع(1) خواهد شد وجبال متزلزل خواهد گشت ودریاها بامواج اصطفاق(2) خواهند انگیخت و آسمانها باضطراب خواهند افتاد و بقیه این حدیث در جای خود مرقوم میشود .

بالجمله ، اهل بیت را بتمام ذلت وزحمت بجانب کوفه کوچ دادند و ایشان همواره در طی مسافت بنالیدند و بگریستند .

حدیث حضرت صادق در گریه بر حسین (علیه السلام)

از صادق آل محمد علیهم السلام حديث کرده اند که اهلبیت نبوت چندان بگریستند که آب در چشم ایشان بخوشید. آن حضرت را زنی کلبیه بود، نگریست که یکتن از جواری(3) را سیلاب اشک از دیده روان است . گفت : چونست که سرشک تو برچهره جاریست ؟ گفت شربتی از سویق نوشیدم و نیروی گریستن یافتم ، زن کلبیه بفرمود تا سویق (4) حاضر کردند وهمگان با طعام سویق پرداختند و با نیرو شدند ونيک بگریستند .

وَ قَالَتْ : إِنَّمَا نُرِيدُ بِذَلِكِ أَنْ نَتَقَوَّى عَلَى الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ

یعنی ما از این اکل وشرب قصدی نداریم، جز آنکه قوتی بدست کنیم و بر حسین پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بگرییم .

ذکر دفن شهدای بنی هاشم در ارض کربلا

عمر بن سعد چون روز یازدهم محرم دو بخش از روز سپری شد(5)اهلبیت نبوت و امامت را چنانکه بشرح رفت ، بجانب کوفه روان داشت ، جماعت بنی اسد که در اراضی غاضریه مسکن و مربع(6) داشتند ، چون دانستند که لشکر ابن سعد از کربلا بیرون شدند ، روز دوازدهم محرم بکربلا آمدند و بر اجساد شهداء نماز گذاشتند.

ص: 33


1- متزعزع : سخت حرکت کننده
2- اصطفاق : تلاطم
3- جواری ( جمع جاريه ) : کنیزها
4- سویق : آرد گندم یا جو بسیار نرم با
5- دو ثلث روز گذشت
6- مربع : منزل

بروایت شیخ مفید، مضجع امام عیه السلام در همان موضع است که هم اکنون معروف است و علی بن الحسين علیه السلام را در فرود پای (1) پدر بخاک سپردند و سایر شهدارا لختی دورتر مدفون ساختند و عباس بن علی علیهما السلام را در راه غاضریه در همين موضع که مرقد مطهر اواست دفن کردند.

بروایت ابن شهر آشوب ، قبور شهداء ساخته و پرداخته بود و مرغان سفید در اطراف کشتگان طواف میدادند ، واجب نمیکند بتمامت که سایر شهدا در يک موضع رهينه (2) خاک باشند ، بلکه اخبار و احادیث شامل حال اغلب است.

چنانکه حبیب بن مظاهر و حر بن یزید ریاحی را مدفنی جداگانه است و همچنان آن غلام سیاه ، بشرحی که نگاشته آمد، بروایت سید سجاد علیه السلام چون شهید شد، پس از ده روز بدفن او پرداختند، هنوز از بدن مطهرش بوی مشک بر میدهید .

بالجمله ، شهدا را بیشتر در روز دوازهم که روز سیم شهادت ایشان بود بخاک سپردند، اما موافق احادیث صحیحه امامیه که علمای اثناعشریه بدست دارند امام را جز امام نتواند متصدی کفن و دفن گشت و گاهی که حسين علیه السلام شهید شد، در روی ارض جز زین العابدين سلام الله عليه امامی نبود ، لاجرم متصدی کفن و دفن پدر او بوده . چنانکه عبدالله بن محمد رضا الحسینی ، در کتاب جلا از امام محمد باقر علیه السلام حدیث میکند که : امام زین العابدين سلام الله عليه ، بدان علم و قدرت که خود دانست و توانست هنگام دفن پدر حاضر شد و بر آن جسد مبارک نماز بگذاشت و امر او را کفایت کرد و مراجعت فرمود و فاضل مجلسی ، نیز سند بحضرت رضا علیه السلام میرساند که : سید سجاد پوشیده از مردم بکربلا آمد و امر کفن و دفن پدررا ساخته کرده و باز شتافت .

شیخ کشی در رجال خویش میفرماید : از جماعت واقفيه(3)علی بن ابی حمزه وابن السراج و ابن المکاری ، بحضرت رضا علیه السلام آمدند و در امامت آن حضرت

ص: 34


1- فرود پای : پائین پای
2- رهینه ، در لغت بمعنی گروگان است
3- واقفيه : کسانیکه تا موسی بن جعفر عليه السلام را بامامت قائلند و هفت امامی نامیده میشوند

آغاز احتجاج نمودند و بعد از گفت و شنود فراوان گفتند: ما از پدران توشنیده ایم که فرمودند : امام را جز امامی مانند او بتواند متصدی کفن و دفن گشت . کنایت از آنکه موسی بن جعفر در بغداد وفات کرد و تو در مدینه بودی. رضا علیه السلام فرمود: حسين بن علي عليهما السلام را امام میدانید یا جز امام گفتند : امام بود، فرمود : گاهی که شهید شد ، متصدی امر او که گشت گفتند: علی بن الحسين، فرمود : على بن الحسين در مجلس عبیدالله زیاد بود ، گفتند : بنیروی امامت چنانکه حارسان زندان ندانستند بکربلا آمد و امر پدررا متولی گشت و مراجعت نمود. حضرت رضا فرمود : اگر ممکن است علی بن الحسين از زندانخانه بکر بلا آید و کار پدر را کفایت فرماید ، نیز ممکن خواهد بود که صاحب امر از مدینه ببغداد آید و تجهیز کار پدر نماید .

بالجمله ، جسد حسین علیه السلام را که از کثرت جراحت سیف و سنان آشوفته و زیر سم ستور کوفته بود ، بخاک سپردند.

آیا قضية شير و فضه درست است ؟

و اینکه در بعضی از روایات وارد است که چون خواستند اسب بر بدن آنحضرت بتازند ، فضه از زینب رخصت یافت و بجانب بيشه شتافت و شیریرا آگهی داد تا بیامد و در کنار جسد مبارک بخفت و لشکر را از تاختن اسب دافع و مانع آمد ، ظاهر آنست که چون آنحضرت باید جميع مصائب و آلام را ادراک فرماید ، نیز اسب بر بدن مبارکش تاخته اند. احادیث و اخبار نیز دال بر این مطلب است و الله اعلم

ورود اهلبیت نبوت و رسالت بکوفه

در کتاب روضة الاحباب ، مسطور است که : چون عبیدالله بن زیاد را آگهی رسید که : اهلبیت رسالت باکوفه نزديک شدند.، شحنه(1)شهر و دیده بانان برزن و بازار را فرمان کرد که : مردم کوفه را بیاگاهانند که روز ورود اهل بیت هیچکس سلاح جنک با خود حمل ندهد و با اسلحه از خانه بیرون نشود و ده هزار تن سواره و پیاده از ابطال(2) لشکریان را بر شوارع(3) وطرق کوی و بازار گماشت تا مبادا

ص: 35


1- شحنه ( بکسر شین ) پاسبان
2- ابطال ، جمع بطل : دلاور
3- شوارع : جاده های عمومی

وقت عبور اهل بیت شیعیان امير المؤمنين فتنه انگیزند و بر ستیزند و سرهای شهدا را که ابن سعد از پیش فرستاده بود ، حکم داد که باز برند و بر سر نیزه ها نصب کنند و از پیش روی اهل بیت حمل دهند و باتفاق اهل بیت بشهر در آورند و در کوی و بازار بگردانند تا برهول و هیبت مردم افزوده گردد و مردم کوفه چون از رسیدن اهل بیت آگهی یافتند، از کوفه بیرون شتافتند و چون ذریه رسول خدایرا بر آن منوال نگریستند بهای های بگریستند و بسیار کس از لشکریان از کرده پشیمان گشته، سرشک از دیده میباریدند .

فَقَالَ عَلَى بَيْنَ الْحُسَيْنِ بِصَوْتٍ ضَعِيفٍ : اتنوحُونَ وَ تَبْكُونَ لأجلِنا وَ فَمَنْ قَتَلْنَا .

سید سجاد بآوازی ضعیف فرمود : هان ایمردم ! آیا برما میگرئید و بر ما نوحه میکنید؟ پس کشنده ماکیست و مارا که کشت ؟ و که اسیر گرفت ؟

گفتگوی سهل با پیر مرد کوفی

سهل شهرزوری میگوید : چون از سفر مکه بازشدم وبشهر کوفه در آمدم، بازار کوفه را آشفته دیدم و مردم را نگریستم که جماعتی گریان و گروهی خندانند. مرا شگفت آمد، در میان جماعت بنزديک پیری فرتوت رفتم و گفتم : این شگفتی چیست که دیدار میشود ؟ آن شیخ دست مرا بگرفت و از میان جماعت بیکسوی برد و سخت بگریست و گفت : این مردم بعضي بنصرت لشکری شاد خوارند و برخی بشکست سپاهی سوگوار . گفتم : کدام لشکر ؟ و کدام سپاه ؟ گفت : لشکر ابن زیاد و سپاه حسين بن على عليهما السلام و باعلى صوت بگریست واین اشعار قرائت کرد :

مَرَرتُ عَلی أبیاتِ آلِ مُحَمَّدٍ *** فَلَم أرَها أمثالَها یَومَ حُلَّتِ

فلا یُبْعِدُ اللهُ الدیار وَ أهْلَها *** و إن أصبَحَت منهم بِزَعمی تَخَلّتِ

ألَم تَرَ أنَّ الشَّمسَ أضحَت مَریضَةً *** لِقتل حُسَینٍ وَالبِلادَ اضمَحَلَت(1)

ص: 36


1- اضمحلال : نابود شدن

وکانوا غیاثا ثُمَّ أضحَوا رَزِیَّةً *** لَقَد عَظُمَت تِلکَ الرَّزایا وَ جَلَّتِ

الم تَرَ اَنَّ الْبَدْرَ اَضْحى مُمَرِّضا *** لِقَتلى رَسُولِ اللّهِ لَما تَوَلَّتِ(1)

وَ اِنَّ قَتيلَ الطَفِّ مِنْ آلِ هاشِمٍ *** اَذَلَّ رِقابَ الْمُسْلِمينَ فَذَلَّت(2)

قَتيلاً حماما ما عَلَّهُ الْقَوْمُ شِرْبَةً *** وَ قَدْ نَهَلَتْ مِنْهُ الرِّماحُ وَ عَلَتْ(3)

فَلَيْتَ الَّذي اَهوى اِلَيْهِ بِسَيْفِهِ *** اَصابَ بِهِ يُمْنى يَدَيْهِ فَشَلَّت(4)

سهل گوید : هنوز این سخن در دهان داشت، که بانک بوقات بالا گرفت ورايات لشکر پدیدار شد و سرهای شهیدانرا بر سنانهای نیزه نصب کرده از پیش روی اهل بیت حمل میدادند و فرزندان احمد مختار را چون اسرای کفار میراندند . بدین منوال ایشانرا از دروازه کوفه در آوردند،

بالجمله، چون اهل بیت را وارد کوفه کردند ، زنهای کوفیان از فراز بامها نگریستند که سرهای شهیدانرا بر سر سنانها کرده از پیش روی اهل بیت حمل میدادند و ذریه رسول خدایرا چون اسيران ترک وروم میراندند . زنی از فراز بام آواز برداشت

فَقالَت : مِن أیِّ الاُساری أنتُنَّ

گفت : شما از اسیران کدام مملکت و کدام قبیله اید ؟

فَقُلنَ : نَحنُ اُساری آلِ مُحَمَّدٍ

گفتند : ما اسیران آل محمدیم. آنزن چون این بشنید، از بام بزیر آمد و چند که در سرای خویش از جامه بازار و مقنعه بدست کرد ، بر گرفت و بر اهل بیت بخش

ص: 37


1- فعل أضحي واصبح که در چهار مورد این ابیات ذکر شده است، از افعال ناقصه و بمعنی صار (شد، کشت ) استعمال شده است
2- این شعر در ص11 جلد دوم معنی شد
3- عل : پشت سر هم آبدادن یا آب خوردن ، چنانچه در مصراع اول بمعنی اول و در مصراع دوم بمعنی دوم بکار رفته است
4- یعنی ایکاش کسیکه بسوی او شمشیر فرود آور بدستش میرسید و از کار میافتاد

کرد و از اولاد امام حسين عليه السلام ، حسن مثنی با آن جراحتها که در بدن داشت شرحی که مرقوم شد(1) و برادرش زید بن حسن و برادر دیگرش عمر بن الحسن بهمراه اهل بیت بودند .

خطبة زينب عليها السلام

بشر بن حزیم گوید : سوگند باخدای ، زنی انطق وافصح (2) از زینب دختر اميرالمؤمنين ندیدم . گويا کلمات امير المؤمنين از زبان او فرو میریخت . در میان آن ازدحام واجتماع که از هر سوى ندائی در میرسید و بانگی بالا میگرفت ، بجانب آن جماعت اشارتی کرد که: خاموش باشید در زمان نفسها واپس ایستاد (3) وجرسها(4) استقرار یافت . آنگاه زينب عليها السلام آغاز خطبه کرد

وَ قالَت: اَلحَمدُ لِلِه وَ الصَّلوهُ عَلی اَبِی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطیّبِینَ الاَخیارِ. اَمّا بَعدُ یا اَهلَ الکوُفَهِ! یا اَهلَ الخَتلِ وَ الغَدرِ: اَتَبکُونَ؟ فَلا رَقَاَتِ العَبرَةُ ، وَ لا هَدَاَتِ الزَّفرَةُ، اِنَّما مِثلُکُم کَمَثَلِ الَّتِی نَقَضَت عَزلَها مِن بَعدِ قُوَهٍ اَنکاثاً ، تَتَّخِذونَ اَیمانکُم دَخلًا بَینَکُم ، هَل فِیکُم اِلّا الصَّلَفُ وَ العُجبُ وَ الشَّقَفُ وَ الکِذِبُ وَ مَلقُ الاِماءِ ، وَ غَمزُ الاَعداءِ اَو کَمَرعیً عَلی دِمنَهٍ اَو کَفِضَّهٍ عَلی مَلحُودَهٍ؟ اَلا سآءَ ما قَدَّمَت لَکُم اَنفُسَکُم ، اَن سَخِطَ اللهُ عَلَیکُم وَ فِی العَذابِ اَنتُم خالِدون. اِی أَجَلْ ، وَ اللَّهِ فَابْکُوا فَانَّکُمْ واللَّهِ أَحَقُّ بِالبُکاءِ، فَابْکُوا کَثیراً وَ اضْحَکُوا قَلیلًا، فَقَدْ بُلِیْتُم بِعارِها وَ مُنیتُم بِشَنارِها وَ لَنْ تَرْحَضُوها ابَداً وَ انّی تَرْحَضُونَ قُتِلَ سَلیلُ خاتَمِ النُبَوَّه وَ

ص: 38


1- بجلد دوم ص323 رجوع شود
2- انطق : گویاتر ، أفصح : شیوا سخن تر
3- نفسهای مردم در گلو گیر کرد
4- جرس : زنگ گردن اسب و شتر

مَعْدِنِ الرِسالَهِ وَ سَیِّدُ شَبابِ اهْلِ الجَنَّهِ وَ مَلاذُ حِزْبِکُم وَ مَعاذُ حِزْبِکُم وَ مَقرُّ سِلْمِکُم وَ آسی کَلْمِکُم وَ مَفْزَعُ نازِلَتِکُم وَ المَرْجِعُ الَیْهِ عِنْدَ مُقاتِلَتِکُم وَ مَدْرإِ حُجَجِکُم وَ مَنارُ مَحَجَّتِکُمْ؟ أَلاساءَ ما قَدَّمْتُ لَکُم أَنْفُسِکُم وَ ساءَ ما تَزِروُن لِیَوْمِ بَعْثِکم، فَتَعْساً تَعْساً وَ نَکْساً نَکْساً، لَقَد خابَ السَّعْیُ وَ تَبَّتِ الایْدی وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَه وَ بُؤْتُم بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْکُمُ الذِّلَهُ وَ المَسْکَنَهُ. اتَدْرُون وَ یلَکُم أَیَّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَیتُم؟ وَ ایَّ عَهْدٍ لَهُ نَکَثْتُم؟! وَ أَیَّ کَریمَه لَهُ ابْرَزْتُم؟ وَ ایَّ حُرْمَهٍ لَهُ هَتَکْتُم؟ وَ ایَّ دَمٍ لَهُ سَفَکْتُم؟ لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً ادّاً « تَکَادُ السَّماواتُ یَتَفطَّرْنَ مِنْهُ وَ تَنْشَقُّ الارْضُ وَ تَخِرُّ الجِبالُ هَدّاً (1) » لَقَدْ جِئْتُم بِها صَلْعاء عَنْقاءَ شَوداءَ فَقْماءَ - وَ فی بَعضِها خَرْقاءَ شَوهاء - طِلاعَ الارْضِ وَ السَّماءِ أَفعَجِبْتُمْ أَنْ قَطَرَتِ السَّماءُ دَماً؟ « وَ لَعَذابُ الآخِرَه أَخْزی وَ هُمْ لا یُنْصَروُنَ (2) » فَلا یَسَتَخِفَّنَکُمُ المَهْلُ، فَانَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لا یَخْفِرُهُ البِدارُ وَ لا یُخْشی عَلَیهِ فَوْتُ الثّارِ، کَلّا انَّ رَبَّکُم لَنا وَ لَکُم لَبِالمِرْصادِ، ثُمَ أَنشَأَت تَقُولُ:

ماذا تَقُولُونَ اذْ قالَ النَّبِیُّ لَکُم؟ *** ماذا صَنَعْتُم وَ انْتُم آخِرُ الامَمِ؟

بِاهْلِ بَیْتِی وَ اوْلادِی وَ تَکْرِمَتی؟ *** مِنْهُمْ اساری وَ مِنْهُم ضُرِّجُوا بِدَمِ

ما کانَ ذاکَ جَزائی اذْنَصَحْتُ لَکُمْ *** انْ تَخْلِفُونی بِسُوءٍ فی ذَوی رَحِمِ

ص: 39


1- قرآن مجید ( 19- 92 )
2- قرآن مجید ( 41- 15 )

انّی لَاخْشی عَلَیْکُم أَنْ یَحِلَّ بِکُم *** مِثْلُ العَذابِ الَّذی اودی عَلی ارَمِ(1)

معنی اینکلمات فارسی چنین می آید : زينب عليها السلام ، بعد از سپاس یزدان پاک و درود خواجة لولاک ، فرمود : ای اهل کوفه ! ای اهل خیلت و خدیعت! آیا میگرید بر ما وهنوز دیدهء ما خونابه ریز و زفره ما شراره انگیز است؟(2) مثل شما مثل زنیست که رشته خودرا نيک بافته کند ، آنگاه بر گشاید ، چه شما حبل ایمان را ببستید و باز گسستید و در میان شما جز خودستائی و کبر و کذب وچاپلوسی کنیزکان و غمازی با دشمنان خصلتی و شیمتی نیست(3) همانا نبات مزابل و سیم ناسره (4) را مانید که نه دخيل اکل توانید بود و نه مزيد دخل توانید شد (5) چه زشت زادی که نفسهای شما از برای شما در آن سرای ذخیره نهاد ! وشماراجاودانه در دوزخ جای داد ، از پس آنکه مارا کشتید برما میگریید ؟! سوگند باخدای شما بگریستن سزاوارید، بسیار بگرئید و کم بخندید . همانا ساحت خودرا بعيب وعاری آلایش دادید ، که تا قیامت بهیچ آبی نتوان شست . چگونه شسته میشود قتل پسر پیغمبر رسید جوانان اهل بهشت؟ کسی را کشتید که پایمرد(6) حرب شمار دستیار(7) عقل شما و پشتوان صلح شما و طبيب جراحات شما و ملجأ بلیات شما و تقویم(8) مقالات شما و تميمة حجج شما و علامت مناهج(9) شما بود. هان ای مردم کوفه !

ص: 40


1- خلاصة شعار : اگر پیغمبر بشما بگوید: با اولادم چگونه رفتار کردید ؟ چه جواب خواهید داد ؛ میترسم برشما عذابی چون عذاب قوم ارم بیاید
2- زفره : نفس ، دم شراره : شعله آتش
3- شیمت : خوی
4- سیم ناسره : نقره قلب و مغشوش
5- یعنی چون مانند گیاه روی نجاست هستید، بدرد خوردن نمیخورید و چون سکه قلب هستید دخلی از شما عاید نمیشود
6- پایمرد: شفیع، پاور ، دستگیر
7- کمک
8- تقویم : راست نمودن
9- مناهج ، جمع منهج ; راه روشن و واضح و علامت منهج کنایه از هادی و راهنما است

عظیم جرمی و جریرتی بر خود حمل دادید و بزرک وزری (1) از برای حشر خود ذخیره نهادید . عرضه هلاک و دمار بادید(2)دستهای شما بریده باد و پیمان شما مورث خسران(3) باد . همانا بغضب خدا باز گشت نمودید ودست فرسود ذلت ومسکنت گشتید(4). وای بر شما آیا میدانید کدام پارۂ جگر مصطفی را شکافتید و کدام عهد رسول خدايرا بشکستید ؟ و کدام پرده نشینان عصمت را از پرده بیرون افکندید ؟ چه حرمتها که ضایع گذاشتید!چه خونهاکه بريختيد ! از کردار شما نزديک بود که آسمانها بشکافد وزمین پاره شود و کوهسارها نگون گردد . و این داهيه دهيا، و بليه عمياء ، آسمانها را فرو گرفت . شگفت نیست که آسمان خون بارید ، زودا که در آنجهان دستخوش عذاب الیم شوید . بدین مهلت که یافتید خوشدل نباشید ، چه خداوند بمکافات عجلت نکند و بیم ندارد که وقت سپری گردد . همانا خداوند در مرصد بيفرمانان است .

چون زينب عليها السلام این کلماترا بپرداخت ، از آنجماعت روی بر تافت. بشر بن حزیم اسدی گوید که : مردم کوفه را از اصغای اینکلمات نگریستم که مانند زن ثکلی(5) میگریستند و دست بدندان میگزیدند . شیخی در کنار من بود همی دیدم که اشک چشمش بر روی موی میدوید و دستها بجانب آسمان فرا میداشت

وَ هُوَ یَقُولُ بِأَبِی وَ أُمِّی کُهُولُهُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَ شَبَابُهُمْ خَیْرُ شَبَابٍ وَ نَسْلُهُمْ نَسْلٌ کَرِیمٌ وَ فَضْلُهُمْ فَضْلٌ عَظِیمٌ

یعنی پدرومادرم فدای شما باد ، پیران شما بهترین پیران است و جوانان شما بهترین جوانانست و خاندان شما خاندانی بزرک و فضل شما فضلی بزرگوار است و این شعر بگفت :

ص: 41


1- وزر : گناه
2- در معرض هلاکت در آئید
3- مورث : موجب ، سبب . خسران : زیان
4- خواری و بیچارگی شما را لگدکوب کرد
5- ثکلی : زن فرزند مرده

کُهُولُهُمْ خَیْرُ الْکُهُولِ وَ نَسْلُهُمْ *** إِذَا عُدَّ نَسْلٌ لَا یَبُورُ وَ لَا یَخْزَی(1)

فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ یَا عَمَّةِ اسْکُتِی فَفِی الْبَاقِی مِنَ الْمَاضِی اعْتِبَارٌ وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَیْرُ مُفَهَّمَةٍ إِنَّ الْبُکَاءَ وَ الْحَنِینَ لَا یَرُدَّانِ مَنْ قَدْ أَبَادَهُ الدَّهْرُ

سید سجاد علیه السلام فرمود: ای عمه ! خاموشی اختیار فرما و ماضی را از باقی اعتبار گیر. شکر خدایراکه تو عالمی باشی که رنج دبستان نکشیدی و زحمت معلم ندادی و دانائی باشی که آموزگار نداشتی ، همانا آنکس را که روز گار هلاک ساخت ، بناله وعويل بازگشت نخواهد نمود.

خطبة فاطمه صغری

و بروایت زید بن موسی بن جعفر عليهما السلام ، فاطمه صغری این خطبه را قرائت فرمود :

فقالت : الْحَمْدُ لِلِّه عَدَدَ الرَّمْلِ وَالْحَصى ، وَزِنَةَ الْعَرْشِ الَى الثَّرى ، احْمَدُهُ وَ اوْمِنُ بِهِ وَ اتَوَكَّلُ عَلَيْهِ . وَ اشْهَدُ انْ لا الهَ الا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وَ انَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صلی الله علیه و آله ، وَ انَّ وُلدَهُ ذُبِحُوا بِشَطِّ الفُراتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لا تِراتٍ (2) اَللّهُمَّ اِنى اعُوذُ بِكَ انْ افْتَرِىَ عَلَيْكَ الْكَذِبَ ، وَ انْ اقُولَ عَلَيْكَ خِلافَ ما انْزَلَتْ علیه مِنْ اَخْذِ الْعُهُودِ لِوَصِيَّةِ عَلِي بْنِ ابیطالِبٍ الْمَسْلُوبِ حَقُهُ ، اَلْمَقْتُولِ مِن غْيِرْ ذَنْبٍ کما قُتِلَ وَلَدُهُ بِالاْ مْسِ فى بَيْتٍ مِنْ بُيُوتِ اللّهِ تعالی فيهِ مَعْشَرُ مُسْلِمَةُ بِالْسِنَتِهِْم

ص: 42


1- پیران آنها بهترین پیران و خاندان آنها درخور هلاکت و رسوائی نیست
2- از ماده و تر

تَعْساً لِرُءُوسِهِمْ مَا دَفَعَتْ عَنْهُ ضَیْماً فِی حَیَوتِهِ وَ لَا عِنْدَ مَمَاتِهِ حَتَّی قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ مَحْمُودَ النَّقِیبَهِ طَیِّبَ العَریکه مَعْرُوفَ المَنَاقِبِ مَشْهُورَ المَذَاهِبِ لَمْ تَأْخُذْهُ -اللهم-فِیکَ لَوْمَهُ لَائِمٍ وَ لَا عَذْلُ عَاذِلٍ هَدَیْتَهُ- یَا رَبِّ- لِلْإِسْلَامِ صَغِیراً وَ حَمِدْتَ مَنَاقِبَهُ کَبِیراً وَ لَمْ یَزَلْ نَاصِحاً لَکَ وَ لِرَسُولِکَ حَتَّی قَبَضْتَهُ إِلَیْکَ زَاهِداً فِی الدُّنْیَا غَیْرَ حَرِیصٍ عَلَیْهَا رَاغِباً فِی الْآخِرَهِ مُجَاهِداً لَکَ فِی سَبِیلِکَ رَضِیتَهُ وَ اخْتَرْتَهُ وَ هَدَیْتَهُ إِلَی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ.

أَمَّا بَعْدُ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ یَا أَهْلَ المَکْرِ وَ الْغَدْرِ وَ الخُیَلَاءِ فإِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ ابْتَلَانَا اللهُ بِکُمْ وَ ابْتَلَاکُمْ بِنَا فَجَعَلَ بَلَاءَنَا حَسَناً وَ جَعَلَ عِلْمَهُ عِنْدَنَا وَ فَهْمَهُ لَدَیْنَا فَنَحْنُ عَیْبَهُ عِلْمِهِ وَ وِعَاءُ فَهْمِهِ وَ حِکْمَتِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی الْأَرْضِ فِی بِلَادِهِ لِعِبَادِهِ أَکْرَمَنَا اللهُ بِکَرَامَتِهِ وَ فَضَّلَنَا بِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم عَلَی کَثِیرٍ ممِنْ خَلْقِهِ تَفْضِیلًا بینا فَکَذَّبْتُمُونَا وَ کَفَّرْتُمُونَا وَ رَأَیْتُمْ قِتَالَنَا حَلَالًا وَ أَمْوَالَنَا نَهْباً کَأَنَّا أَوْلَادُ تُّرْکِ أَوْ کَابُلَ کَمَا قَتَلْتُمْ جَدَّنَا بِالْأَمْسِ وَ سُیُوفُکُمْ تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لِحِقْدٍ مُتَقَدِّمٍ قَرَّتْ بِذَلِکَ عُیُونُکُمْ وَ فَرِحَتْ بِهِ قُلُوبُکُمْ افتِرَاءً مِنْکُمْ عَلَی اللهِ وَ مَکْراً مَکَرْتُمْ وَ اللهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ فَلَا تَدْعُوَنَّکُمْ أَنْفُسُکُمْ إِلَی الجَذَلِ بِمَا أَصَبْتُمْ مِنْ دِمَائِنَا وَ نَالَتْ أَیْدِیکُمْ مِنْ أَمْوَالِنَا فَإِنَّ مَا أَصَابَنَا مِنَ المَصَائِبِ الجَلِیلَهِ وَ الرَّزَایَا الْعَظِیمَهِ

ص: 43

فِی کِتابٍ الله « مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللهِ یَسِیرٌ لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی مافاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ وَ اللهُ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ.(1)» تَبّاً لَکُمْ فَانْظُرُوا اللَّعْنَهَ وَ الْعَذَابَ، وَ کَأَنْ قَدْ حَلَّت بِکُمْ وَ تَوَاتَرَتْ مِنَ السَّمَاءِ نَقِمَاتٌ فَیُسْحِتُکُمْ بِمَا کَسَبْتُمْ وَ یُذِیقُ بَعْضَکُمْ بَأْسَ بَعْضٍ، ثُمَّ تَخْلُدُونَ فِی الْعَذَابِ الْأَلِیمِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ بِمَا ظَلَمْتُمُونَا أَلا لَعْنَهُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ

وَیْلَکُمْ أَ تَدْرُونَ أَیَّهُ یَدٍ طَاعَتْنَا مِنْکُمْ، أَوْ أَیَّهُ نَفْسٍ نَزَعَتْ إِلَی قِتَالِنَا، أَمْ بِأَیَّهِ رِجْلٍ مَشَیْتُمْ إِلَیْنَا تَبْغُونَ مُحَارَبَتَنَا، قَسَتْ قُلُوبُکُمْ وَ غَلُظَتْ أَکْبَادُکُمْ وَ طُبِعَ عَلَی أَفْئِدَتِکُمْ وَ خُتِمَ عَلَی سَمْعِکُمْ وَ بَصَرِکُمْ، وَ سَوَّلَ لَکُمُ الشَّیْطَانُ وَ أَمْلَی لَکُمْ وَ جَعَلَ عَلَی بَصَرِکُمْ غِشَاوَهً فَأَنْتُمْ لَا تَهْتَدُونَ. تَبّاً لَکُمْ یَا أَهْلَ الْکُوفَهِ ال تِرَاتٍ لِرَسُولِ اللهِ قِبَلَکُمْ وَ ذُحُولَهُ له لَدَیْکُمْ بما غَدَرْتُمْ بِأَخِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ جَدِّی، وَ بَنِیهِ عِتْرَهِ النَّبِیِّ الطَّیِّبِینَ الْأَخْیَارِ وَ افْتَخَرَ بِذَلِکَ مُفْتَخِرٌ

نَحْنُ قَتَلْنَا عَلِیّاً وَ بَنِی عَلِیٍّ * * * بِسُیُوفٍ هِنْدِیَّهٍ وَ رِمَاحٍ

وَ سَبَیْنَا نِسَائهُمْ سَبْیَ تُرْکٍ * * * وَ نَطَحْنَاهُمْ فَأَیَّ نِطَاحٍ(2)

ص: 44


1- قرآن مجید ( 57-23 )
2- علی و پسرانشرا با نیزه و شمشیر های هندی کشتیم وزنا نشانرا چون اسیران ترک اسير کردیم و آنهارا شاخ عجیبی زدیم

بِفِیکَ أَیُّهَا الْقَائِلُ الْکَثْکَثُ وَ لک الْأَثْلَبُ افْتَخَرْتَ بِقَتْلِ قَوْمٍ زَکَّاهُمُ اللَّهُ وَ طَهَّرَهُمُ اللَّهُ وَ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ فَاکْظِمْ وَ أَقْعِ کَمَا أَقْعَی أَبُوکَ وَ إِنَّمَا لِکُلِّ امْرِئٍ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ و حَسَدْتُمُونَا- وَیْلًا لَکُمْ- عَلَی مَا فَضَّلَنَا اللَّهُ علیکم.

فَمَا ذَنْبُنَا إِنْ جَاشَ دَهْراً بُحُورُنَا * * * وَ بَحْرُکَ سَاجٍ مَا یُوَارِی الدَّعَامِصَا(1)

« ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (2) »

« وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ (3) »

یعنی فاطمه فرمود : سپاس میگذارم خدای را بشمارر يک صحاری وسنگپارهای وادی(4)، بهندسه حملی که از فراز ثریا تا فرود ثري را بقسطاس خرد بباید سنجید(5) و گواهی میدهم که خدای را ضدی و شریکی نیست و محمد بنده ورسول او است و گواهی میدهم فرزندان او را در کنار فرات بی کیفر کینه توزی وخونخواهی سر بریدند . ای پروردگار من! بحضرت تو پناهنده ام ، از اینکه بر تو دروغ زنم و بهتان بندم و بیرون فرمان تو که پیغمبر خودرا فرمودی که از مردم بیعت بخلافت وصی خود علی بن ابی طالب بگیرد سخن کنم. همانا بعد از رسول خدا غصب کردند حق اورا و کشتند بی جنایتی او را در مسجد کوفه ، چنانکه کشتند پسر او را در ارض غاضريه جماعتی که بدل کافر بودند و بزبان دعوی دار اسلام گشتند ، ای پاک پروردگار

ص: 45


1- ( در اینجا بشعر اعشى استشهاد فرموده و تصرفی نیکو در آن نموده است. اعشی میگوید : فما ذنبنا أن جاش بحر ابن عمک ) اگر در روز گای دریاهای فضل و بزرگواری ما بتلاطم آمده و در پای تو بقدری ساکن مانده که پشه ها را غرق نمیکند گناه ما چیست ؟
2- قسمتی از آیه 21 سوره 57
3- قرآن کریم ( 24- 40 )
4- وادی: رود خانه ، شکاف بین دو کوه
5- ثریا : نام ستاره ايست . ثری : خاک ، زمين . قسطاس: ترازو

هلاک بادند سران ایشان که حياميتا از وی دافع ظلمی و مانع ستمی نگشتند تا گاهی که او را ستوده منقبت و پاکیزه نقیبت(1) با معارف مذکور ومناقب مشهور حضرت خویش طلب فرمودی . ای بار خدای ! در حضرت تو بهیچ شناعتي وملامتی تقديم عبودیت را دست باز نداشت ، چند که اندک سال بود ، هدایت فرمودی چون سالخورده گشت بسنودی و او همواره در راه تو و رضای رسول تو در نصیحت امت رنج برد و با دشمنان دین رزم زد چند که از وی خشنود شدی و بر صراط مستقیم باز داشتی .

اما بعد، ای اهل کوفه! ای اهل غدر وخدعه ! خداوند ما اهل بیت را بشما مبتلا ساخت و بما شما را بامتحان و آزمون انداخت و ما را بدین آزمایش ستوده داشت و فهم و علم خود را در نزد ما بودیعت گذاشت ، پس مائیم وعای(2) علم و گنجینه فهم و گنجور حکمت او . ومائیم حجت خدا بر تمامت بلاد و قاطبه عباد او . خداوند مارا بزرگوار داشت و بانتساب محمد باکثر خلق تفضیل گذاشت و شما مارا تکذیب کردید و تکفیر نمودید واراقت دماء(3) ما را حلال شمردید وغارت اموال مارا مباح(4) دانستید و چنان انگاشتید که ما از سبایای(5) ترکستان و کابلستانیم. هان ای اهل کوفه دی(6) بکین دیرین جد ما را بکشتید و هنوز خون ما اهل بیت از حدود شمشیرهای شماچکان است و چشم های شماروشن و دل های شما فرحان(7) است که بهتان بر خدای بستيد و از در خدعه ومکر بیرون شدید و حال آنکه خدای بهترین مکر کنندگانست . اکنون از اراقت دماء وغارت اموال ما خوشدل مباشید ، چه این مصایب از این پیش در کتاب خدای نگاشته آمد و بر خداوند سهل و آسانست ، لاجرم واجب میکند که از هیچ زیانی ملول نشوید و از هیچ سودی خشنود نگردید و رضا بدست قضا دهید ، که خداوند دوست نمیدارد گردنکشان و متکبرانرا. هان ای اهل

ص: 46


1- قیبت : نفس ، جان
2- وعاء : ظرف
3- اراقت دماء : ریختن خونها
4- رجال مباح : جایز ، روا
5- سبایا : اسیران
6- دی : دیروز
7- فرحان . شادان

کوفه ! هلاک بادید . هم اکنون منتظر باشید لعنت و عذاب خدایرا که عنقریب از آسمان بر شما متواتر خواهد گشت و شما را بکیفر کردار مستأصل(1) و مضطرب خواهد داشت و خداوند بعضی از شمارا بدست بعضی از شما انتقام خواهد کشید آنگاه بمکافات این ظلم که بر ما روا داشتید مخلد در نار خواهید بود « الألعنة الله على الظالمين »

وای بر شما، ای اهل کوفه ؛ آیا میدانید که با کدام دست ما را نشان طعن و ضرب ساختید؟ و با کدام نفس بقتال ما پرداختید؟ و با کدام پای بمحاربة ما مشی نمودید ؟ همانا خداوند ختام قساوت بر قلوب شما نهاده ، جگر های شما خشن و غلیظ گشته ودلهای شما از مقام دانش ساقط شده و گوش و چشم شما از اصغاء وبینش فرومانده ، ابلیس شمارا بفریفت و در حجاب غوایت محجوب داشت(2) و از طریق هدایت دور افکند . هلاک بادید ای اهل کوفه میدانید کدام خون از رسول خدا بر گردن شما است و واز شما طلب خواهد فرمود و باز خواهد جست ؟ آن غدر و کیدی که با برادرش على وفرزندانش انگیختید و از شما فخر میجویند بشعر که : ما على را کشتیم و فرزندانش را اسیر گرفتیم . سنک و خاک بر دهان آن قایل که افتخار میجوید بقتل جماعتی که خداوند ایشان را پاک و پاکيزه آفریده از هر رجسی(3) و زشتی و مکروهی . فروخور خشم خود را و بکردار کلبی بجای خود بنشين ، چنانکه پدر تو نشست . همانا بدست کند(4) هر مردی آنچیزیرا که از پیش بدست خویش فرستاده و شما حسد بردید برما بچیزی که خداوند ما را بر شما تفضيل نهاده و او صاحب فضل بزرگست وبهر که میخواهد عطا میفرماید و آنرا که از نور خود بخشی ندهد هرگز از مضيق ظلمت نرهد(5)

چون فاطمه سخن بدینجا آورد، مردم بهای های بگریستند و بانک برداشتند

ص: 47


1- مستاصل : ریشه کن
2- در پرده گمراهی نهان کرد
3- رجس : پلیدی.
4- بدست کند : بدست آورد
5- مضيق ظلمت : تنگنای تاریکی

که : ای دختر طيبين ! دلهای مارا پاره ساختی وجگرهای ما را بآتش حزن و اندوه بسوختی . فاطمه خاموش شد.

بازار را برای کودکان و نوجوانان

خطبة ام کلثوم

سید بن طاوس گوید : ام کلثوم نیز در این روز قرائت این خطبه فرمود :

فَقالَت: یا أهلَ الکوفَهِ ،سَوءَةً لَکُم، ما لَکُم؟ خَذَلتُم حُسَیناً و قَتَلتُموهُ وَ انتَهَبتُم أموالَهُ و وَرِثتُموهُ و سَبَیتُم نِساءَهُ و نَکَبتُموهُ ؟ فَتَبّاً لَکُم و سُحقاً. وَ یلَکُم أتَدرونَ أیُّ دَواهٍ دَهَتکُم ؟ و أیَّ وِزرٍ عَلی ظُهورِکُم حَمَلتُم ؟ وأیَّ دِماءٍ سَفَکتُموها؟ وأیَّ کَریمَهٍ اهتَضَمتُموها؟ و أیَّ صِبیَهٍ سَلَبتُموها؟ و أیَّ أموالٍ نَهبَتُموها؟ قَتَلتُم خَیرَ رِجالاتٍ بَعدَ النَّبِیِّ و نُزِعَتِ الرَّحمَهُ مِن قُلوبِکُم. « ألا إنَّ حِزبَ اللّهِ هُمُ الفائزونَ وحِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرونَ». ثُمَّ قالَت:

قَتَلْتُمْ اخی صَبْرا فَوَیْلٌ لامِّکُمُ *** سَتُجْزَوْنَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ

سَفَکْتُمْ دِماءً حَرَّمَ اللّهُ سَفْکَها *** وَ حَرَّمَهَا الْقُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ

اَلا فَاءبْشِروا بِالنّار اِنَّکُمْ غَدا *** لَفی سَقَرٍ حَقّا یقینا تَخَلَّدُوا

وَ اِنّی لَاَبْکی فی حَیوتی عَلی اَخی *** عَلی خَیْرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِیِّ یُوَلَّدُ

بِدَمْعٍ غَریزٍ مُسْتَهِلٍّ مُکَفْکَفٍ *** عَلَی الْخَدِّ مِنّی ذائِبا لَیْسَ یُجمَدُ(1)

ص: 48


1- خلاصه اشعار : برادر مرا بزجر کشتيد. و خونها ئيرا که خدا حرام کرده بود ریختید. من تا زنده ام اشکم بر گونه جاریست و شما برای همیشه در آتش دوزخ جای دارید

فرمود: ای اهل کوفه ! بدا حال شما ! چه افتاد شما راکه حسين علیه السلام را خوار و مخذول داشتید و بکشتید اورا و اموال او را بنهب وغارت بردید و زنان او را اسير گرفتید آنگاه میگرئید بر او وای بر شما هلاک بادید شما. آیا میدانید چه بلاهای بزرک ودواهی عظیم ظاهر نمودید ؟ وچه جرم و جنایتهای گران بر گردن خود حمل ساختید ؟ وچه خونهای شریف که بناحق ریختید؟ وچه زنان که از پرده بیرون انداختید ؟ و چه دختران که از حلی وزیورعریان ساختید؟ و چه مالها که بیغما بردید؟ کشتید کسی را که بعد از پیغمبر هیچکس را آنمنزلت ومکانت نبود . رحمت ورقت از دلهای شما بیگانه افتاده . همانا حزب یزدان رستگارانند و حزب شیطان زیانکاران .

چون ام کلثوم اینکلمات بفرمود و آن اشعار که رقم شد قرائت نمود ، مردم بانک ناله وحنين(1) در دادند و زنان گیسوها پریشان کردند و چهرها بخراشیدند و گونها را با لطمه(2) بيازردند و هیچگاه زنان و مردان چنان نگریستند.

خطبه حضرت سجاد عليه السلام

آنگاه سید سجاد علیه السلام، مردم را اشارت فرمود که خاموش باشید و آغاز خطبه نمود . پس ستایش کرد خداوند یکتارا و درود فرستاد حضرت مصطفی را

ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی فَأَنَا علی بن اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ بن ابیطالب انَا اِبْنُ المَذبوحِ بِشَطِّ الفُراتِ مِنْ غَیرِ ذَحْلٍ وَ لا تِراتٍ ، أنا ابنُ مَنِ انْتُهِکَ حَریمُهُ وَ سُلِبَ نَعیمُهُ وَانْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِیَ عِیالُهُ، أنا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً وَ کَفی بِذلِکَ فَخْراً. أیُّها النّاسُ! ناشَدْتُکُم بِاللّهِ، هَلْ تَعلَمُونَ أنَّکُمْ کَتَبْتُمْ إلی أبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ

ص: 49


1- حنين : ناله
2- لطمه : سیلی

وَ أَعطَیتُمُوهُ مِنْ أنفُسِکُمُ العَهدَ وَ المِیثاقَ وَ البَیعَهَ و قاتَلتُمُوهُ وَ خَذَلْتُمُوهُ؟ فَتَبّاً لِما قَدَّمْتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَ سَوْءة لِرَأْیِکُمْ. بِأَیَّهِ عَینٍ تَنظُرُونَ إلی رَسُولِ اللّهِ، اِذ یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتی وَ انْتَهَکْتُم حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ امَّتی

فرمود : ايها الناس ! آنکس که مرا شناخته باشد ، آموزگار نخواهد و آنکس که نشناسد بداند که : منم علی بن الحسين بن علی بن ابیطالب ، منم پسر آنکس که در کنار فراتش سر بریدند، بی آنکه اورا خونخواهی باشد یا از او میراثی خواهند(1) منم پسر آنکس که حجاب حرمت اورا چاک زدندو سلب وسلاح اورا باز کردند و اموال او را بغارت بردند وعیال او را اسیر گرفتند. بزجر وزحمت کشته شد. واین فخر کافی است مارا و اورا ، هان ای مردم ! سوگند میدهم شما را با خداي ، آیا فراموش کردید شما، که نامه ها متواتر کردید بسوی پدر من ، چون مسئلت شما را اجابت کرد، از درخدیعت بیرون شدید و با او عهد و پیمان استوار بستيد ودست بیعت فرادادید، آنگاه او را کشتید و مخذول(2) داشتید. ایمردم؛ هلاکت باد شمارا میدانید چه ذخيره در آنسرای از بهر خود نهادید ؟ چه ناستوده رأي و نکوهیده عقیدت که شمائید . با کدام چشم در روی رسول خدا نگران خواهید شد ؟ گاهی که بفرماید : کشتید فرزندان مرا وچاک زدید پرده حرمت مرا و نیستید شما در شمار امت من

چون سید سجاد علیه السلام سخن بدينجا آورد، مردم بهای های بگریستند و آوازها در هم افکندند و بانک عويل و ناله از هر طرف برخاست و بعضی بعضی را گفتند هلاک شديد و ندانستید : دیگر باره سيد سجاد علیه السلام آغاز سخن کرد

ص: 50


1- با وجود اینکه مصنف کلمة « ترات » را در ص8؛ از ماده وتر گرفته و کینه توزی معنا فرمود، در اینجا از ماده « ورث» دانسته است ؛ بنا بر این لازم بود ، اصل کلمه را «تراث » بضم تاء ضبط نماید
2- مخذول : بی یاور

فقال: رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً قَبِلَ نَصِیحَتِی وَ حَفِظَ وَصِیَّتِی فِی اللَّهِ وَ فِی رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ فَإِنَّ لَنَا فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهً حَسَنَهً.

و فرمود: خداوند رحمت کند مردیرا که بپذیرد نصیحت مرا و محفوظ بدارد وصیت مرا در راه خدا و رسول خدا و اهل بیت مصطفی ، چه ما را با رسول خدا متابعتی شایسته واقتدائی استوار است. مردمان هم آواز شدند که : يا ابن رسول الله؟ ما همگان پذیرای فرمان توایم و نگاهبان عهد و پیمان و مطيع امر توایم و هرگز روی از تو برنتابیم ، بهر چه امر کنی ، تقديم خدمت نمائیم و درب کنیم با هر که ساخته حرب تست و از در صلح بیرون شویم باهر که با توطريق صلح سپارد تا گاهی که خونخواهی کنیم از آنان که با توظلم کردند و با ما ستم نمودند .

فَقالَ علیه السلام هَیهاتَ هَیهاتَ، ایَّتُها الغَدَرَهُ المَکرَهُ، حیلَ بینَکُم و بَینَ شَهَواتِ اَنفُسِکُم، اتُریدوُنَ اَن تاتُوا الَیَّ کَما اَتَیتُم آبایی مِن قبلُ کلّا و رَبِّ الرّاقِصاتِ، فَاِنَّ الجَرحَ لَمّا یَندَمِلُ قُتِلَ اَبی باِلاَمسِ و اهلُ بیتهِ مَعَهُ وَ لَم یُنسنَ(1) ثُکْلُ رَسُولِ اللَّهِ وَ ثُکْلُ أَبِی وَ بَنِی أَبِی وَ وَجْدُهُ بَیْنَ لَهَاتِی وَ مَرَارَتُهُ بَیْنَ حَنَاجِرِی وَ حَلْقِی وَ غُصَصُهُ یَجْرِی فِی فِرَاشِ صَدْرِی وَ مَسْأَلَتِی أَنْ لَا تَکُونُوا لَنَا وَ لَا عَلَیْنَا

رَضِینَا مِنْکُمْ رَأْساً بِرَأْسٍ *** فَلا یَومٌ لَنا وَ لا یَومٌ عَلَیْنا

فرمود : هیهات هيهات دور بادید از من ایغداران حیلت اندوز(2) جز خدیعت ومکیدت خصلتی بدست نکرده اید . مگر در خاطر دارید که آنچه با پدران من

ص: 51


1- در این عبارت قلب است.
2- غدران : جمع غادر : پیمان شکن ، بیوفا . حیلت اندوز : نيرنک باز

بکار بسته اید با من روادارید ؟ حاشا و کلا(1) قسم باخدای ، هنوز جراحاتی که از شهادت پدرم قلوب ما را شکسته و جگر های ما را خسته ، بهبودی نپذیرفته و فراموش نگشته . هنوز مصایب پدرم و برادرانم در سینه من کاوش میکند(2) و تلخی آن در دهان من فرسایش مینماید و غصه آن در سینه من گره میزند. من از شما همی خواهم که نه با ما باشید و نه برما(3) و فرمود:

لَا غَرْوَ إِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَشَیْخُهُ *** قَدْ کَانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْنٍ وَ أَکْرَمَا

فَلَا تَفْرَحُوا یَا أَهْلَ کُوفَانَ بِالَّذِی *** أُصِیبَ حُسَیْنٌ کَانَ ذَلِکَ أَعْظَمَا

قَتِیلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ رُوحِی فِدَاؤُهُ *** جَزَاءُ الَّذِی أَرْدَاهُ نَارُ جَهَنَّمَا(4)

حدیث مسلم جصاص

در بحار الانوار و دیگر کتب اخبار ، از مسلم جصاص حدیث کرده اند، میگوید: عبیدالله بن زیاد مرا بتعمير بعضی مواضع دارالاماره گماشته بود . هنگامیکه دست در کار بودم ، ناگاه هاياهوئی عظیم از اطراف محلات شهر گوشزد من شد . خادم خود را گفتم : این چیست ؟ و این فتنه و آشوب از کجا است و گفت : مردی خارجی براميرالمؤمنین یزید بیرون شد. او را و فرزندان او را واصحاب او را بکشتند ، اینک سرهای کشتگانرا وعیال اورا بدینشهر در می آورند و مردم بنظارة ایشان میشتابند. مسلم میگوید: چون این سخن شنیدم ، خادم رابکاری مأمور ساختم. چون بیرون شد، از وقوع این داهيه لطمه ای سخت بر چهره خود زدم ، چنانکه بیم میرفت که هردو چشم من از بینش بازایستد ، آنگاه چشم وچهره خود را از خاک و گچ بستردم و بیرون شدم ولشکر ابن سعد را پذکره کردم(5) ناگاه دیدم سرهای شهدا را بر سنان نیزه ها

ص: 52


1- این دو کلمه در مقام انکار گفته میشود : یعنی چنین نیست
2- سینه مرا میخلد و می کند
3- نه سودی به ما رسانی و نه زیانی
4- خلاصه معنی : مردمان کوفه ! اگر حسین را کشتند شگفتی ندارد؛ زیرا پدرش را که از او بهتر بود کشتید. شادی نکنید که جزای کشنده او آتش دوزخست
5- پیشواز رفتم

نصب کرده اند و چهل هودج بر چهل شتر حمل داده میکشانند وعلى بن الحسين را نگریستم که از زحمت زنجير ، خون از رگهای گردنش جاریست و این شعر قرائت میفرماید :

یا اُمَّهَ السَّوءِ لا سَقیاً لِرَبعِکُم *** یا اُمَّهً لَم تُراعِی جَدَّنا فِینا

لَو اَنَّنا وَ رَسُولُ اللهِ یَجمَعُنا *** یَومُ القِیامَهِ ما کُنتُم تَقُولوُنا

تُسَیِّرونا عَلَی الْأَقْتابِ عارِیَهً *** کَأَنَّنا لَمْ نُشَیِّدْ فیکُمْ دینا(1)

بَنی امَیَّهَ ما هذَا الْوُقُوفُ عَلی *** تِلْکَ الْمَصائِبِ لا تُلَبُّونَ داعِیَنا

تُصَفِّقُونَ عَلَیْنا کَفَّکُمْ فَرَحاً *** وَ أَنْتُمُ فی فِجاجِ الْأَرْضِ تَسْبُونا(2)

أَلَیْسَ جَدّی رَسُولُ اللَّهِ وَیْلَکُمْ *** أَهْدَی الْبَرِیَّهَ مِنْ سُبُلِ الْمُضِلِّینا

یا وَقْعَهَ الطَّفِ قَدْ أَوْرَثْتِنی حَزَناً *** وَاللَّهُ یَهْتِکُ أَسْتارَ الْمُسیئینا(3)

مسلم جصاص گوید : مردم کوفه را دیدم که براطفال اهل بیت رقت کردند و از بام و در نان و خرما بر ایشان بذل نمودند و کودکان مأخوذ میداشتند و بر دهان میگذاشتند . ام کلثوم آن نان پارها وجوز و خرما را از دست ودهان کودکان میربود و می افکند ، پس بانک براهل کوفه زد و فرمود:

یا اَهْلَ الْکُوفَه! اِنَّ الصَّدَقَهَ عَلَیْنا حَرامٌ.

ای اهل کوفه ! دست از بذل این اشیاء باز گیرید که صدقه بر ما اهل بیت روا نیست . اگرچه صدقه واجبه است که بر اهل بیت حرام است ، لکن ام کلثوم عموم

ص: 53


1- اقتاب : جمع قتب ( بفتحتين ) : پالان کوچک شتر
2- صفق : دست زدن از روی شادی
3- خلاصه معنی : ای گروه، بد رفتاریکه ملاحظه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نکردید و ما را بر شترهای برهنه سوار کرده و از شادی دست میزنید روز قیامت جواب پیغمبر را چه خواهید گفت مگر جدم پیغمبر مردمرا از گمراهی نجات نبخشید؟ خدا پرده بدرفتاران نسبت بمارا میدرد

صدقاترا مکروه میداشت .

بالجمله ، زنان کوفیان بر ایشان زار زار میگریستند. اینوقت ام کلثوم سراز محمل بیرون کرد

فَقالَت لَهُم: هلَ الکوفَهِ تَقتُلُنا رِجالُکُم وَ تَبکِینا نِسائُکُم، فَالحاکِمُ بَینَنا وَ بینَکُم یَومَ فَصل القَضاءِ

فرمود : ای اهل کوفه : مردان شما مارا میکشند و زنان شما برمامیگریند؛ در روز قیامت میان ما و شما خداوند قاهر غالب حاکم است .

حمل سرها و شکستن سر حضرت زینب

هنوز این سخن در دهان داشت ، که هایاهوی عظیم برخاست و سرهای شهدا را که بر فراز سنانهای دراز بود، در آوردند و از پیش روي آنجمله ، سر حسين علیه السلام را حمل میدادند

وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِیٌّ قَمَرِیٌّ أَشْبَهُ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهِ وَ لِحْیَتُهُ کَسَوَادِ السَّبَجِ قَدِ اتَصَلَ بها الْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَهُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ الرُّیحُ تَلْعَبُ بِهَا یَمِیناً وَ شِمَالًا

و آن سری بود تابنده و درخشنده مانند بدر منیر و ماننده تر از همه مردم برسول خدا و موی زنخ مبارکش بکتم(1) خضاب گشته و شعشعه طلعتش چون ماه بردمیده و باد لحيه مبارکش را از يمين وشمال جنبش میداد . زینب چون این بدید، سر مبارک را بر چوب مقدم محمل زد، چنانکه خون از زیر مقنعه اش فرو دوید و این شعر بگفت :

ص: 54


1- کتم ( بروزن فلس ) : وسمه و آن برک نیل است که زنان ابروان و مردان ریش خود را بدان رنک نمایند

یَا هِلَالًا لَمَّا اسْتَتَمَّ کَمَالًا *** غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا(1)

مَا تَوَهَّمْتُ یَا شَقِیقَ فُؤَادِی *** کَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَکْتُوبَا(2)

یَا أَخِی فَاطِمَ الصَّغِیرَهَ کَلِّمْ *** ها فَقَدْ کَادَ قَلَبُهَا أَنْ یَذُوبَا(3)

یَا أَخِی قَلْبُکَ الشَّفِیقُ عَلَیْنَا *** مَا لَهُ قَدْ قَسَی وَ صَارَ صَلِیبَا(4)

یَا أَخِی لَوْ تَرَی عَلِیّاً لَدَی الْأَسْرِ *** مَعَ الْیُتْمِ لَا یُطِیقُ وُجُوبَا(5)

کُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَا *** کَ بِذُلٍّ یَفیضُ دَمْعاً سَکُوبَا(6)

یَا أَخِی ضُمَّهُ إِلَیْکَ وَ قَرِّبْهُ *** وَ سَکِّنْ فُؤَادَهُ الْمَرْعُوبَا(7)

مَا أَذَلَّ الْیَتِیمَ حِینَ یُنَادِی *** بِأَبِیهِ وَ لَا یَرَاهُ مُجِیبَا(8)

ص: 55


1- ( چون این اشعار از لحاظ نوحه سرائی در نهایت درجة بلاغت ومقتضای حالست، همه را یک بيک معنا میکنیم ) ای ماهی که چون بسر حد کمال رسید ، ناگهان خسوفش او را در ربود و غروب کرد
2- ای پاره دلم ! گمان نمیکردم سرنوشت ما اینگونه باشد
3- ای برادر ! با فاطمه خرد سال سخنگوی ، زیرا نزدیکست دلش آب شود
4- برادرم ! دل تو که برما مهربان بود، چرا سخت شده است ( در این دو بيت تجاهل عارف که یکی از محسنات معنویه علم بدیعست بکار رفته است، زیرا با وجود اینکه خود زینب علیها السلام میداند : سخن نگفتن برادر از نظر بی مهری نیست باز از وی سؤال میکند ، چنانچه خداوند متعال با آنکه میدانست در دست حضرت موسی عصا میباشد ، باو گفت : ( ما تلک بيمينک ) و خلاصة تجاهل عارف اینست که شخصی با آنکه مطلبی را میداند ، بواسطه نکته و جهتی آن را سوال میکند، چنانکه نکته سؤال خداوند استیناس دل ترسیده موسی (علیه السلام) و در اشعار حضرت زینب ، اظهار تفجع و تسکين جراحات دل خودش میباشد )
5- برادرم ، ایکاش میدیدی علی ( زین العابدین ) را ، که هنگام اسیری و بی پدری توانائی نشست و برخاست نداشت
6- هر گاه با ضربتی او را میازردند ، با ناتوانی تورا صدا میزد و اشکش جاری بود
7- برادرم ، او را پیش خوان و در بر گیر و دل ترسانشرا آرامش ده
8- چه خواراست یتیم ، هنگامی که پدر خود را بخواند و جواب دهنده ای را بیند

ذکر ورود اهل بیت رسول خدای بمجلس عبيد الله بن زياد

کشته شدن حامل سرحسين عليه السلام

عبیدالله بن زياد ، چون از ورود اهل بیت بکوفه آگهی یافت ، مردم کوفه را از خاص وعام اذن بارداد . لاجرم مجلس او از بادی وحاضر (1) آکنده گشت. آنگاه فرمان داد تا : سرهای شهدارا حاضر مجلس کنند. پس نخستین سر فرزند سیدالمرسلين را در زرین طبقی نهاده بنزد او گذاشتند.

مکشوف باد که راویان اخبار در حامل آن سر مبارک سخن بخلاف یکدیگر رانده اند : در روضة الأحباب مسطور است که : خولی بن یزید اصبحی و بشر بن مالک ، آن سر مبارک را بنزد ابن زیاد نهادند و بشر این شعر بگفت :

اِملَأ رِکابی فِضَّهً وذَهَبا *** إنّی قَتَلتُ المَلِکَ المُحَجَّبا

وَ مَن يُصَلِّى القِبلَتَينِ فِي الصَّبي *** قَتَلْتُ خَیْرَ النَّاسِ أُمّاً وَ أَباً

وَ خَیْرَهُمْ إِذْ یُنْسَبُونَ نَسَباً(2)

فَقَالَ لَهُ ابْنُ زِيَادٍ : وَیْحَکَ فَإِنْ عَلِمْتَ أَنَّهُ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً لِمَ قَتَلْتَهُ إِذاً واَللَّهِ مَا تَلْقَی مِنِّی خَیْراً إِلاَّ أَلْحَقْتُکَ بِهِ فَأَمَرَ بضُرِبَتْ عُنُقُهُ فَعَجَّلَ اللَّهُ بِرُوحِهِ إِلَی النَّارِ

عبیدالله زیاد ، چون این اشعار را بشنید ، گفت :وای بر تو اگر چنان دانستی که او اشرف وافضل جهانیانست از جهت مادر و پدر ، چرا او را کشتی ؟ سوگند با خدای ، تو از من هیچ بهره نخواهی یافت ، جز اینکه ترابا اوملحق سازم. فرمان داد

ص: 56


1- بادی : صحرا نشین. حاضر : مجاور
2- تا رکاب مرا از سیم و زر پر کن ، زبرا من سلطان بی گناه را کشتم بهترین مردمرا از نظر پدر و مادر و کسیکه، در خرد سالی در مقابل دو قبله نماز خوانده و کسیکه هنگامیکه مردم به نسبی منسوب گردند بهترین آنها است کشتم

تا سر از تن بشر بن مالک ، بر گرفتند و خداوند جانش را بدوزخ در افکند . و در فصول المهمه مسطور است که : آن سر مبارک را سنان بن انس بنزد ابن زیاد نهاد و آن اشعار را انشاد کرد و بحکم ابن زیاد مقتول گشت . ودرصواعق ابن حجر مرقوم است که ابن زیاد حامل سر و قاتل شعر را بکشت ؛ لکن از حامل و قاتل نام ندانسته است . مسعودی گوید : مردی از قبیله مذحج ، سر حسين علیه السلام را نزد ابن زیاد برد وان اشعار را قرائت کرد، ابن زیاد او را با آن سر مبارک بنزد یزید بن معاویه روان داشت . از اینگونه فراوان حديث کرده اند . چنین می نماید که خبر نخستين بصحت نزدیکتر باشد- العلم عند الله - اکنون باسر سخن آئیم.

آن سر مطهر را در طبقی نهاده بنزد ابن زیاد گذاشتند. از دیدن آن سر بریده سخت شادشد و تبسمی نمود و او را قضیبی در دست بود ، که بعضی آنرا چوبی دانسته اند وجماعتی تیغی رقیق گفته اند ، سر آن قضيب را بردندانهای مبارک حسين علیه السلام میزد

و یَقُولُ إِنَّهُ کَانَ حَسَنَ اَلثَّغْرِ .

ومیگفت: حسين علیه السلام را دندانهای نیکو بوده . زید بن ارقم که در شمار اصحاب رسول خدا است ، در اینوقت پیری فرتوت(1)بود، چون این بدید

قال له: ارْفَعْ قَضِیبَکَ عَنْ هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ فَوَ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولِ اللَّهِ یُقَبِّلُ مَوْضِعَ قَضِیبِکَ مِنْ فِیهِ .

و گفت : ای پسر زیاد ؛ قضیب خود را از این لبهای مبارک برگیر . سوگند با خدای که جز او خدائی نیست، من نگریستم که رسول خدای بوسه میزد موضع قضيب تورا بر آن دهن مبارک . این بگفت و سخت بگریست و بنالید .

فَقالَ لَهُ : أبکَی اللّه ُ عَینَیکَ یا عَدُوَّ اللّه ِ ، لَولا أنَّکَ شَیخٌ قَد خَرِفتَ و ذَهَبَ عَقلُکَ لَضَرَبتُ عُنُقَکَ

ص: 57


1- فرتوت : سالخورده ، خرف ، از کار افتاده

ابن زیاد گفت : خداوند چشم های تو را بگریاند ای دشمن خدای ! اگر نه این بود که پیری فرتوت گشتی و عقل تو زایل گشت ، بفرمودم تا سرت را از تن دور کنند. زید گفت : ای پسر زیاد ! اکنون بحدیثی تو را تنبیه(1) کنم که از آنچه گفتم بر تو ناگوارتر افتد : همانا روزی رسول خدای را دیدم که حسن را بر زانوی راست نشانیده و حسین را بر زانوی چپ جای داده و دست مبارک بر فرق همایون ایشان نهاده میفرماید:

اَللّهُمَّ انّی اسْتَوْدِعُکَ ایّاهُما وَ صالِحَ الْمؤمِنینَ.

ای پروردگار من ! اینک حسن و حسین را وعلی بن ابیطالب را که صالح المؤمنين است در حضرت تو بودیعت گذاشتم تا از هر مکروهی محفوظ باشند . هان ای پسر زیاد ! بگوی: تا با ودیعت رسول خدای چه صنعت پیش داشتی ؟ این بگفت و بعویل و ناله فریاد برداشت و از نزد او بیرون شد و ندا در داد که : ایمردم عرب ! ای عبید عباد ! کشتید پسر فاطمه را و بسلطنت سلام دادید پسر مرجانه راتا بکشد اخیار(2) شما را و ببندگی بگیرد اشرار شما را و شما رضا دادید که ذلیل زبون باشید و روز کار بسختی و ذلت پای برید. دور باد از رحمت خداوند آن کس که شنار وشنعت را شعار کند،(3) و عيب وعار را فخار شمارد.

از ابن سیرین در افرا و بخاری رقم کرده اند که : گاهی که ابن زیاد ثنایای(4) حسين علیه السلام را با قضیب میزد ، انس بن مالک حاضر بود . سخت بگریست و گفت : حسين اشبه خلق بود با رسول خدا و لحيه مبارکش باوسمه(5) مخضوب بود.

ص: 58


1- تنبيه : آگاه کردن
2- اخیار : نیکان
3- شنار : زشت ترین عيب . شنعت : زشتی ، رسوائی . شعار ( بکسر شین ) : لباس زیر مانند عرقگیر ، علامت، نداء مخصوصی که دسته ایرا از دسته دیگر جدا میکند :
4- ثنایا : دندان های پیشین دهن
5- رنک سیاهی است که از برک نيل گرفته و زنان ابرو و مردان ریش خود را بدان رنک کنند و آن را بفارسی « کتم » بر وزن فلس خوانند

هشام بن محمد گوید : کاهن ابن زیاد نیز حضور داشت گفت : برخیز و پای خود را بردهان دشمن خود بگذار . ابن زیاد برخاست و با قدم دهان آنحضرت را بکوفت و بروایت شعبی : روی با قيس بن عباد کرد:

فَقَالَ لَهُ : مَا تَقُولُ فِي وَ فِي حُسَيْنٍ ؟ فَقَالَ : یَأتي يَوْمَ الْقِيمَةِ جَدِّهِ وَ أَبُوهُ وَ أُمِّهِ ، فَيَشفَعُونَ فِيهِ وَ يَأْتِي جَدُّكَ وَ أَبُوكَ وَ أُمِّكَ ، فَيَشفَعُونَ فيكَ.

يعني ابن زیاد با قيس بن عباد گفت : چه میگوئی در من و در حسين ؟ گفت : فردای قیامت جد حسين و پدر و مادرش حاضر میشوند و او را شفاعت میکنند و جد تو و پدر و مادرت نیز حاضر خواهند شد و تو را شفاعت خواهند کرد.

ابن زیاد در خشم شد و فرمان داد تا او را از جای برانگیختند و از مجلس براندند

مدائنی گوید : مردی از بکر بن وائل که جابر نام داشت، نیز حاضر بود، چون کردار ابن زیاد را دیدار کرد باخود اندیشید که اگر ده تن بر ابن زیاد بیرون شود، یکی من باشم . این ببود تا مختار در طلب ثار(1) بیرون شد. چون جانبین را تلاقی فريقين افتاد ، جابر اسب برانگیخت و این شعر قرائت کرد :

وَ كُلُّ عَيْشٍ قَدْ أراهُ فاسِداً *** إِلاَّ مَقَامَ الرُّمْحُ فِي ظِلِّ الْفَرَسِ (2)

پس حمله گران افکند و فریاد برداشت : « یا ملعون ! يا ابن ملعون ! و یا خليفة الملعون !» وصف را از پیش روی ابن زیاد برشکافت و با او در آویخت و هردوتن یکدیگر را با زخم نیزه جراحت کردند و از اسب در افتادند و جان بدادند و بروایتی قاتل ابن زیاد، ابراهيم بن الأشتر است چنانکه انشاء الله در جای خود بشرح خواهد رفت .

بروایت صاحب روضة الاحباب که از اکابر اهل سنت و جماعت است ، ابن زیاد بعد از ضرب قضيب ، سرحسین علیه السلام را بر گرفت و در روی آن حضرت نظاره

ص: 59


1- طلب ثار : خو نخواهی
2- هر گونه زندگی را تباه میدانم ، مکر جایگاه نیزه را در سایه اسب ( یعنی عیش من در میدان جنک است )

همی کرد. ناگاه دستش بلرزید و آن سر مبارک بر زانوی او فرود آمد وقطرۂ خونی برران او بچکید و از جامه او در گذشت و ران او را بسفت(1) و از سوی دیگر بیرون شد و آنزخم را چند که مداوا کردند ، بهبود نشد و سخت عفن(2) بود ، لاجرم با مشک طلا(3) میکرد، که بوی ناخوش آنرا همگنان(4) استشمام نکنند.

از اینجاست که گویند : چون ابراهيم بن مالک اشتر ، او را در تاریکی شب بکشت و ندانست کیست ، گفت : کسی را بکشتم که بوی مشک از وی ساطع گشت. چون بشتافتند و او را بیافتند ، ابن زیاد بود. انشاء الله در جای خود بشرح خواهیم نگاشت ، اکنون بر سر سخن رویم .

گفتگوی حضرت زینب با ابن زیاد لعين

اینوقت ابن زیاد فرمانداد تا اهلبیت را بمجلس در آوردند، و ایشان چون اسیران کفار در آمدند : زينب عليها السلام متنکرة(5) در آمد و کناری گرفت و بنشست و کنیزکان در اطراف او در آمدند و او را محفوف داشتند ، ابن زیاد گفت: آنزن کیست ؟ کسی پاسخ نداد . دیگر باره پرسش کرد، جوابی نشنید ، در کرت سیم بعضی از خدم گفتند: اوزینب دختر علی بن ابیطالب علیه السلام است . ابن زیاد روی بدو آورد

وَ قَالٍ : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَحَكُم وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أحدُوثَتَكُم .

گفت : سپاس خداوندی را که رسوا ساخت شما را و کشت شما را و روشن ساخت دروغ شما را :

فقال : الحَمْدُ لِلهِ الَّذِی أَکْرَمَنَا بِنَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ وَ طَهَّرَنَا مِنَ الرِّجْسِ تَطْهِیراً وَ إِنَّمَا یَفْتَضِحُ الْفَاسِقُ وَ یَکْذِبُ الْفَاجِر و هُوَ غَیرُنا.

زینب گفت : سپاس و ستایش خداوندی را که ما را مکرم داشت به پیغمبر خود

ص: 60


1- سفتن : سوراخ کردن
2- عفن : بد بوی
3- طلاکردن : مالیدن ، اندودن
4- همگنان : حاضران
5- متنکره : ناشناس ، بهیأتیکه کسی او را نشناسد

محمد مصطفی و پاک و پاکیزه داشت ما را از هر رجسی و آلایشی ، همانا خداوند رسوا میکند فاسق بزه کار(1) و دروغگو میشمارد فاجر نابهنجار را و ما از آنان نیستیم ، بلکه دیگرانند.

قالَ ابْنُ زِیادٍ : کَیْفَ رَاَیْتِ صُنْعَ اللّه ِ بِاَخیکِ ؟

ابن زیاد گفت : چگونه دیدی صنعت خدای را با برادرت؟

فقالت: مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا، هَؤُلَاءِ قَوْمٌ کَتَبَ اللَّهُ عَلَیْهِمُ الْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَی مَضَاجِعِهِمْ وَ سَیَجْمَعُ اللَّهُ بَینَکَ وَ بَيْنَهُمْ ، وَ تَحاجُّون وَ تَتَخاصَمُون عِندَهُ وَ اِنَّ لَکَ یَا ابنَ زیادٍ مَوقِفاً، فَاستَعِدَّ لَهُ جَواباً وَ اَنّی لَکَ بِهِ فَانْظُرْ لِمَنِ الْفَلَجُ يَوْمَئِذٍ ، ثَکَلَتْکَ امُّكَ يَابْنَ مَرْجانَةَ

زینب گفت : جز نیکوئی نظاره نکردیم ، چه آل رسول جماعتی باشند که خداوند از برای قربت محل ومناعت(2) مقام ، حکم شهادت برایشان نگاشته ، لاجرم بجانب خوابگاه خویش عجلت میکنند ، لکن زود باشد که خداوند شما را و ایشان را در مقام پرسش باز دارد و احتجاج شما را اصغافرماید. یکی نظاره کن که در آن روز رستگاری کرااست ؟ هان ای پسر مرجانه ! مادر بر تو بگرید . چون زینب سخن بدینجا آورد ، ابن زیاد در خشم شد و تصمیم عزم داد که زینب را بدرجه شهادت رساند ؟ عمرو بن حریث که حاضر مجلس بود اندیشه اورا تفرس(3)

فَقَالَ لَهُ : إِنَّها امْرَأَةً وَ ألمَرءَةُ لَا تُؤَاخَذُ بِشَيْ ءٍ مِنْ مَنْطِقَهَا .

گفت : یا ابن زیاد ، او زنیست و هیچکس زن را بگفتار مأخوذ ندارد و کیفر نکند و او را از این اندیشه باز داشت. دیگر باره ابن زیاد روی بزینب آورد

ص: 61


1- بزه کار ( با هاء غیر ملفوظ بر وزن مزه دار ) گنهکار
2- مناعت : بلندی
3- تفرس : مطلبی را بفراست درک کردن

فَقَالَ لَهَا : شَفاناَ اللَّهُ مِنْ طاغِيتَكِ أَ لِحُسَيْنٍ وَ الْعُصَاةِ ألمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ .

گفت : شفا داد خداوند دل ما را از قتل حسین طاغي(1) و بزه کاران ماردین(2) از اهلبیت تو . زینب چون این کلمات بشنید بگریست

ثُمَّ قَالَتْ : لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ کَهلي وَ أَبْرَزْتَ أَهْلِي وَ قَطَعْتُ فَرعي وَ اجتَثَثَت أُصَلِّي فَانٍ کانَ هَذَا فَقَدْ اشتَفَيتَ

گفت : قسم بجان من، کشتی پیران ما را و بی پرده بر آوردی پردگیان مارا و از بن باز کردی شاخ و برک ما را و از بیخ بر کندی اصل مارا اگر شفای تو در این است ، بجوی شفای خود را

فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ : هَذِهِ سَجَّاعَهٌ وَ لَعَمْرِی لَقَدْ کَانَ أَبُوکِ سَجَّاعاً شَاعِراً فَقَالَتْ یَا ابْنَ زِیَادٍ اِن لی عَنَ السَّجَّاعَهَ لَشُغلاً وَ إِنِّي لَأَعْجَبُ مِمَّنْ يشتفي بِقَتْلِ أَئِمَّتِهِ وَ یَعلَمُ أَنَّهُمْ منتقون مِنْهُ فِي آخِرَتِهِ

ابن زیاد گفت : این زن سجاعه ایست یعنی مانند کهنه(3) سخن بسجع و قافیه گوید . قسم بجان من که پدرش علی نیز سجاع وشاعر بود .زینب گفت : ای پسر زیاد ! اگر سخن من مسجع باشد شگفتی نیست(4)، من از کسی در عجبم که امام خود را بکشد و بداند که در آن جهان باز پرس خواهد شد و خداوند از وی انتقام خواهد کشید . اینوقت ام کلثوم بسخن آمد

ص: 62


1- طاغی ؛ سر کش
2- مارد : کسی که از حد خود تجاوز کرده است
3- کهنه : جمع کاهن : غیب گو
4- معنی صحیح عبارت اينست : من از سخن مسجع روی گردانم « یعنی دل غمد یده من بسجع توجه ندارد »

کلمات ام کلثوم وحضرت سجاد (علیه السلام) با بن زیاد

فَقَالَتْ لَهُ : يَا ابْنَ زیاد ! إِنْ كَانَ قَرَّتْ عَيْنُكِ بِقَتْلِ الْحُسَيْنُ ، فَقَدْ كَانَ تَعَيَّنَ رَسُولُ اللَّهِ تَقَرُّ بِرُؤْيَتِهِ وَ كَانَ يُقَبِّلُهُ وَ یَمُصُ شَفَتَيْهِ وَ يَحْمِلُهُ هُوَ وَ أَخُوهُ(1) علی ظَهْرِهِ فَاسْتَعِدَّ غَداً لِلْجَوَابِ

فرمود : ای پسر زیاد ! اگر چشم تو بکشتن حسین روشن است ، چشم رسول خدا بدیدار او روشن بود و لبهای مبارکش را میمکید و او را و برادرش حسن را بر دوش خویش حمل میداد . اکنون ساخته جواب باش از برای فردای قیامت . اینوقت ابن زیاد بجانب سید سجاد علیه السلام نگریست و گفت: این پسر کیست؟ گفتند : على بن الحسين

فَقَالَ : أَلَيْسَ قَدْ قَتَلَ اللَّهِ عَلِىِّ بْنَ الْحُسَيْنِ ؟

ابن زیاد کفت : مگر علی بن الحسين نبود که خداوند او را بکشت ؟

فَقَالَ علیه السَّلَامُ : قَدْ کانَ لِي أَخُ يُقَالُ لَهُ عَلِىُّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، قَتَلَهُ النَّاسِ .

سید سجاد فرمود : مرا نیز برادری بود، او را على الحسين گفتند و او را لشکریان بکشتند ، ابن زیاد گفت : بلکه او را خدای کشت .

فَقَالَ : «أَ لِلَّهِ يتوفي الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا (2)»

فرمود: خداوند میمیراند نفوس را ، گاهی که مرک ایشان فرا رسیده و آن را که زمان فرانگشت ، در خوابگاه خویش بیاسوده . ابن زیاد در خشم شد و گفت: سخت جری (3) و جسوری در پاسخ من و فرمان داد که او را بیرون برید و گردن بزنید ، زینب آسیمه سرو آشفته خاطر گشت

فَقَالَتْ : يَا ابْنَ زیاد ! حَسْبُكَ مِنَ دِمَائِنَا وَ اعْتَنَقْتُهُ وَ قَالَتْ :

ص: 63


1- تمام نسخ موجوده چنین است
2- قرآن مجید ( 39 - 43 )
3- جری ( بروزن شریف ) با جرات

وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقَهُ ، فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقتُلني مَعَهُ .

فرمود : ای پسر زیاد! هنوز کافی نیست تورا چند که خون ما بریختی و دست را بگردن او چنبر کرد، و فرمود: سوگند با خدای ، از وی جدانشوم. اگر خواهی کشت اورا، مرا نیز با او بکش . ابن زیاد بجانب او نگریست

وَ قَالٍ : واعجبا لِلرَّحِمِ ! وَ اللَّهُ إِنِّي لأظنها تَوَدُّ أَنْ أَقْتُلَهَا دُونَهُ دَعَوْهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ مَشْغُولٍ .

گفت : شگفت استوار است علاقه و پیوند خویشاوندی . سوگند با خدای چنان میدانم که زینب دوست میدارد که بجای علی اورا مقتول سازم. دست باز دارید از علی و او را باز گذارید که بدان چیز که من نگرانم اشتغال دارد

فَقالَ عَلِیٌّ بن الحسین لِعَمَّتِهِ : اُسکُتی یا عَمَّهُ حَتّی اُکَلِّمَهُ . ثُمَّ أقبَلَ إلَیهِ ابن زِیاد فَقالَ : أبِالقَتلِ تُهَدِّدُنی یَابنَ زِیادٍ ، أما عَلِمتَ أنَّ القَتلَ لَنا عادَهٌ وکَرامَتَنَا الشَّهادَهُ

سید سجاد فرمود : هان ای عمه ! خاموش باش تا من پاسخ گویم ، پس روی بابن زیاد آورد و فرمود : ای پسر زیاد ! ما را بقتل بیم میدهی؟ مگر ندانسته ای که قتل عادت ما و بزرگواری ما در شهادت ماست؟

فَقَالَ لَهُ : إِنْ كَانَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءُ رَحِمٍ ، فَأَرْسَلَ مَعَهُنَّ مِنْ يُؤديِهنَ ، فَقَالَ : تُودیِهنَ أَنْتَ وَکانَهُ أَسْتَحْيِي

دیگر باره سید سجاد علیه السلام فرمود : اگر در میان تو و این زنان علاقه ایست از رحم و خویشاوندی ، کسی را بگمار تا ایشان را بمنزل رساند. از این سخن ابن زیاد شرمگین شد ، گفت : تو ایشان را بمنزل میرسانی. اینوقت عوانان را فرمان داد تا

ص: 64

على بن الحسين عليهما السلام و اهلبیت را از نزد او بیرون بردند و در خانه نکوهیده ایکه در پهلوی مسجدجامع بود، جای دادند . زینب فرمود :

لأيدخل عَلِيِّ عَرَبِيَّةُ إِلَّا أُمَّ وَلَدٍ وَ مَمْلُوكَةً ، فَإِنَّهُنَّ سبين وَ قَدْ سَبَيْنَا .

یعنی بنزدياک من حاضر نشود زنی، مگر ام ولد و مماليک(1) چه ایشان اسیرانند و ما نیز اسیرانیم . صاحب عوالم از امالى صدوق حدیث میکند که: زیدبن ارقم چون برابن زیاد اعتراض آورد که لب و دندان حسین را که بوسه گاه رسول الله بود ، چرا با قضیب میزنی ؟ گفت : يَوْمُ بِيَوْمٍ بَدْرٍ یعنی این مکافات روز بدر است که رسول خدا در آنروز قریش را بکشت . آنگاه حکم داد تا سید سجاد را در غل و زنجیر با اهل بیت بزندان خانه بردند و روزی چند محبوس بداشتند. دیگر باره ایشانرا حاضر مجلس کرد و بنحوی که مذکور گشت در میان ایشان سؤال و جواب رفت .

خطبة ابن زیاد وقصة عبدالله بن عفيف

اما از آنسوی چون ابن زیاد على بن الحسين واهلبيت را از نزد خود بیرون فرستاد ، خویشتن بمسجد جامع آمد و بر منبر صعود داد و کلمه ئی چند در حمد و سپاس خدای قرائت کرد، آنگاه گفت :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَظْهَرَ الْحَقَّ وَ نَصْرَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْیَاعَهُ وَ قَتَلَ الْکَذَّابَ ابْنَ الْکَذَّابِ

یعنی سپاس خداوندی را که ظاهر ساخت کلمة حق را و نصرت داد امیرالمؤمنين یزید بن معاویه را و شیعیان اورا و کشت دروغگوی پسردروغگوی را یعنی حسین ابن علی بن ابی طالب را . چون سخن بدینجا آورد ، عبدالله بن عفیف از دی سخن در در دهان او بشکست (2) و ابن عبدالله از بزرگان شیعیان على علیه السلام بود و چشم چپ

ص: 65


1- ام ولد : کنیز یکه از مولای خود فرزند داشته باشد . مماليک : بردگان
2- نگذاشت سخنشرا تمام کند

او در جنک جمل ناچیز گشت و چشم راستش در صفين نابینا شد و او همه روز در مسجد جامع تا گاهی که سیاهی شب جهانرا فرو گرفتی اوقات را بصوم و صلوة گذاشتی . بالجمله، چون عبدالله عفيف کلمات ابن زیاد را اصغا نمود ، بانک براو زد

فَقَالَ یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ إِنَّ الْکَذَّابَ ابْنَ الْکَذَّابِ أَنْتَ وَ أَبُوکَ وَ مَنِ اسْتَعْمَلَکَ وَ أَبُوهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ أَ تَقْتُلُونَ أَبْنَاءَ النَّبِیِّینَ وَ تَتَکَلَّمُونَ بِهَذَا الْکَلَامِ عَلَی مَنَابِرِ الْمُؤْمِنِینَ

گفت : ای پسر مرجانه ! درغگو توئی و پدرتوزياد بن ابیه است و دیگریزید است که تورا امارت داده و پدر یزید معاوية بن ابی سفیان است. اولاد پیغمبرانرا میکشی و بر منابر مسلمانان تکیه میزنی و چنین سخن میکنی ؟ ابن زیاد در غضب شد و گفت این چه کس بود که چنین سخن کرد؟ عبدالله بانک بر آورد:

فَقَالَ : أَنَا الْمُتَكَلِّمَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ ! أَ تُقْتَلُ الذریة الطَّاهِرَةِ الَّتِي قَدْ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمْ الرِّجْسَ وَ تزغم أَنَّكَ عَلَى دِينِ الْإِسْلَامِ ؟ ! واغوثاه أَيْنَ أَوْلَادُ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ لَا ينتقمون مِنْ طاغيتک اللَّعِينِ بَيْنَ اللَّعِينِ عَلَى لِسَانِ مُحَمَّدٍ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِينَ .

گفت : ای دشمن خدای ؛ گوینده اینکلمات منم، آیا میکشي ذرية طاهرة رسول خدای را که خداوند ایشانرا از هر گناهی و رجسی و آلایشی پاک و پاکیزه آفریده و گمان میکنی که هنوز مسلمانی . ای فرزندان مهاجر و انصار! داد بدهید و بفریاد برسید و انتقام بکشید از این کافر که رسول خدا او را ملعون پسر ملعون خوانده . ابن زیاد ملعون را از شدت خشم خون در عروق متلاطم گشت ورگهای گردنش سطبر(1) شد ، جماعتی از شرطی و عوانان و دیده بانان کوی و بازاراز

ص: 66


1- سطبر : گنده ، کلفت

جای در آمدند تا عبد الله را مأخوذ دارند . اشراف قبیله ازد برخاستند و او را از چنک جلاوزه(1) برهاندند و از در مسجد بیرون فرستادند تا بسرای خویش شد ، ابن زیاد فرمان داد که : بشتابید و این اعجمی از دیرا مأخوذ دارید و بیاورید که خداوند کور کناد دل او را، چنانکه چشمش را کور کرده . جلاوزه بشتافتند. بزرگان ازد چون این بدانستند ، بنصرت عبدالله برخاستند و گروهی از مردم یمن با ایشان پیوسته شد . جلاوزه رانیروی مبارزت نبود ، ابن زیاد را آگهی رسید ، محمد بن اشعث ابن قیس را طلب کرد و از قبایل مضر گروهیرا در تحت فرمان او آورد و حکم داد تا بتازند و با ازد رزم آغازند و عبدالله را مأخوذ داشته حاضر سازند، پس محمد بن اشعث بتاخت و با آنجماعت قتال ساخت . جماعتی از عرب مقتول گشت و قبایل ازد مقهور شد ولشکر ابن زیاد بخانه عبدالله رسیدند . در بشکستند و بدرون رفتند . دختر عبدالله فریاد برداشت که : ای پدر ! قوم در آمدند، عبدالله گفت: ایدختر بیم مکن و شمشیر مرا باز ده . تیغ خویش را بگرفت و این شعر بگفت :

أَنَا ابْنُ ذِی الْفَضْلِ العَفیفِ الطّاهِرِ *** عَفیفٌ شَیْخی وَ ابْنُ اُمِّ عامِرِ

کَمْ دارِع مِنْ جَمْعِکُمْ وَ حاسِرِ *** وَ بَطَل جَدَّلْتُهُ مُغاوِرِ(2)

وَ جَعَلتَ اِبْنَتَهُ تَقُولُ : يا لَيْتَنى كُنْتُ رَجُلاً اخاصِمُ بَيْنَ يَدَيْكَ هؤُلاءِ الْفَجَرَةُ قاتِلِى الْعِتْرَةِ الْبَرَرَةِ

یعنی دختر عبدالله همی فریاد بر میداشت : که کا ش مردی بودم و در پیش روی پدر با این فاجران که قاتلان فرزندان پیغمبر آخرزمانند قتال میدادم و لشکریان عبدالله را در پره افکندند و او با شمشیر دور میداد و دشمن را از خویش دفع میکرد و از هر جانب با او نزديک ميشدند ، دختر عبدالله پدررا آگهی

ص: 67


1- جلاوزة ، جمع جلو از ( بکسرجیم ): مأمورچا بک امير
2- من پسر مرد با فضيلت و پاکدامنم ، نام پدرم عنيف و زادة ام عامر است . از گروه شما بسیاری از مردان مقابل دلاور زره دار و بی زره را بخاک افکنده ام

میداد و او با تیغ حمله می افکند و دشمن را دور میساخت ، این ببود تا اطراف عبدالله را نيک فرو گرفتند ، دختر بانک برداشت که : « واذلاه » کار بر پدر من سخت افتاد و او را ناصری و معینی نیست وعبدالله همچنان دور میداد و شمشیر می گردانید و میگفت :

قْسِمُ لَوْ یُفْسَحُ لِی عَنْ بَصَرِی *** ضَاقَ عَلَیْکُمْ مَوْرِدِی وَ مَصْدَرِی

وَ كُنتُ مِنكُم قَد شَفَيتُ غِلَّتي *** اِن لَم يَكُن ذَا اليَومَ قَومی تَخفَری

اَم كَيفَ لي وَالاَصبَحِي قَداَتي *** بِالجَيشِ يَکسِرُ كُلَّ غَضَنفَرٍ

لَو اَنصَفُونی واحِداً فَواحِداً *** اَفنَیتُمُ بِمَورِدي وَ مَصدَری

يا وَيحَهُم وَالسَّيفُ اَبُدا مُشرِفاً *** لا يَنبَغي اِلّا مَقَرَّ الحَنجَر

وَيحَ ابنَ مَرجانَ الدَّعیَّ وَ قَداتي *** وَ يَزيدَ اِذ يُؤتى بِهِم فِي المَحشَر

وَالحُکمُ فيهِ لا اِلهَ وَ خَصمُهُم *** خَيرُ البَّريَّةِ اَحمَدُ مَعَ حَيدَرٍ(1)

پنجاه سوار و بیست و سه پیاده بدست او کشته شد. در پایان کار او را مأخوذ داشتند و بنزد ابن زیاد آوردند .

فَلَمَّا رَآهُ ، قَالَ : ألحمد الَّذِي أخزاكَ ، فَقَالَ لَهُ عَبدُاللهِ بْنِ عَفِيفُ : يَا عَدُوَّ اللَّهِ ، بِمَا أَ خُزَّانِي اللَّهُ وَ اللَّهِ لَوْ فَرْجَ لِي عَنْ بَصَرِي ، ضَاقَ عَلَيْكَ موردي وَ مَصْدَرِي

گاهیکه عبدالله را دیدار کرد، گفت: سپاس خدای را که تو را خوار و

ص: 68


1- خلاصة اشعار : اگر چشم میداشتم و میدانرا بر شما تنک میکردم و کینه دلرا شفا میدادم. با این حال هم اگر تک تک بجنک من می آمدید، همه شما را نابود میکردم . وای بحال یزید و ابن زیاد در روزیکه خدا حاکم و پیغمبر و علی (صلی الله علیه و آله) خصم آنها باشند

ذلیل ساخت . عبدالله گفت : ای دشمن خدا! بچه چیز خداوند مرا ذلیل فرمود ؟ سوگند با خدای اگر چشم من روشن بود جهان را بر تو تاریک می آوردم

قَالَ ابْنُ زیاد : یا عَدُوِّ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ ؟

ابن زیاد برای قتل او حیلتی اندیشید، گفت : چه گوئی در حق عثمان ؟ چون میدانست عبدالله شيعه على علیه السلام است. خواست تا عثمانرا بزشتی یاد کند تا در قتل او مورد شناعتی و ملامتی نباشد . عبدالله او را بدشنام برشمرد

فَقَالَ : يَا عَبْدَ بَنِي عِلَاجٍ ! یا ابْنِ مَرْجَانَةَ مَا أَنْتَ وَ عُثْمَانَ ، انَّ أَسَاءَ أَمْ أَحْسَنُ وَ إِنْ أُ صَاحَ أَمْ أَفْسَدَ وَ اللَّهُ تَعَالَى وَلِيُّ خَلْقِهِ ، يَقْضِي بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ عُثْمَانَ بِالْعَدْلِ وَ الْحَقِّ ، وَ لَكِنَّ سَلْنِي عَنْ أَبِيكَ وَ عَنْكَ وَ عَنْ يَزِيدَ وَ أيبه .

عبدالله گفت : اى عبد کافران مجوس ! و در این کلمه روی سخن با زیادبن ابیه بود ، چه زیاد اگرچه زنا زاده بود، لکن در فراش عبید متولد شد و عبيد عبد بود. چنانکه در کتاب امير المؤمنین و کتاب امام حسن علیهما السلام بشرح رفت . لاجرم واجب میکند که ابن زیاد عبد باشد، آنگاه فرمود: ای پسر مرجانه زانيه ! تورا با عثمان چه نسبت ؟ اگر خوب بود و اگر بد، خداوند تبارک و تعالی ولی خلق خویش است و در میان ایشان و عثمان بعدل و اقتصاد حکم میفرماید : تو از خود سؤال کن و از پدر خود و از یزیدو از پدر یزید. چون ابن زیاد را کار بر مراد(1) نرفت ، گفت : من از تو بهیچگونه سؤال نکنم، جز اینکه شربت مرک بر تو بچشانم. عبدالله گفت : از آن پیش که تو متولد شوی ، من از خداوند سعادت شهادت طلب کردم بدست ملعون ترین خلق ودشمن ترین خلق با خدای . چون چشمهای من در جهاد جمل و صفین ناچیز شد ، از ادراک این سعادت مأیوس شدم. امروز

ص: 69


1- چون مقصود ابن زیاد این بود که : عبدالله از عثمان بدگوئی کند ، وعبدالله حقيقت را گفت و بد گوئی هم نکرد

دانستم که دعای قدیم من باجابت مقرون گشته و این اشعار را ببلا غتی تمام انشاد فرمود :

صَحَوْتَ وَ وَدَّعْتَ الصَباوَ الغَوانيا *** وَ قُلْتُ لِأَصْحَابِيَ أَجِيبُوا المُناديِا

وَ قُولُوا لَهُ إذقام يَدْعُو إِلَى الْهَدْيِ *** وَ قَتْلِ الْعِدى لَبَّيْكَ لَبَّيْكَ داعِيا

وَ قُوموا لَهُ اِذْ شَدَّ لِلْحَرْبِ اُزْرَهُ *** فَكُلُّ امْرء يُجْزى بِما کانَ ساعِيا

وَ قُودوا اِلَى الأَعْداءِ كُلَّ مُضَمِّرٍ *** لُحُوقٍ وَ قُودوا السّابِحاتِ النّواجيا

وَ سيروا اِلَى الأَعْداءِ بِالْبيضِ وَالْقَنا *** وَ هُزوا حِرابَا نَحْوَهُمْ وَالْعَواليا

وَ ابکوا لِخَيْرِ الْخَلْقِ جَدَّا وَ والدا *** حُسَيْنٌ لأَِهْلِ الأَرضِ لا زالَ هاديا

و اَبْکوا حُسَيْنَا مَعْدَنَ الْجُودِ وَالتُّقى *** وَ كَانَ لِتَضْعيفِ الْمَثوبَةِ راجِيا

و اَبْکوا حُسَيْنَا كُلَّما ذَرَّ شارِق *** وَ عِنْدَ غُسوقِ اللَّيْلِ اَبْکوا اِماميا

وَ يَبْکي حُسَيْنَا كُلَّ حافٍ وَ ناعِلٍ *** وَ مِنْ راكِبٍ في الأَرْضِ اَوْ کانَ ماشيا

لَحَى اللّهُ قَوْمَا کاتَبوهُ و غَرروه *** وَ ما فيهُمُ مَنْ کانَ لِلدينِ حاميا

وَ لا مَنْ وَ في بِالْعَهْدِ اِذْ حُمَى الْوَغا *** وَ لا زاجِرا عَنْهُ الْمُضِلِّيْنَ ماهيا

وَ لا قائلاً لا تَقْتُلُوه فَتَخْسَروا *** وَ مَنْ يَقْتُلَ الزّاکينَ يَلْقى الْمخازيا

وَ لَمْ يَكُ اِلاّ ناكِثا اَوْ مُعانِدا *** وَ ذا فَجْرَةٍ يَأتي اِلَيْهِ وَ عاديا

وَ اَضْحى حُسَيْنٌ لِلْرِّماحِ دَرِيَّةً *** فَغُودِرَ مَسْلوبا عَلَى الطَّفِ ثاويا

قَتيلاً کأنَ لَمْ يَعْرِفِ النّاسَ اَصْلَهُ *** جَزَىَ اللّهُ قَوْما قاتَلُوهُ الَْمخازيا

ص: 70

فَيا لَيْتَني اِذْ ذاكَ كُنْتُ لَحِقْتُهُ *** وَ ضارَبْتُ عَنْهُ الْفاسِقينَ الأعاديا

وَ دافَعْتُ عَنْهُ ما اسْتَطَعْتُ مُجاهِدا *** وَ اَغْمَدْتُ سَيْفي فيهِمُ وَ سَنانِيا

وَ لكِنّ عُذري واضِحٌ غَيْرَ مُخْتَفٍ *** وَ کانَ قُعُودي ظِلَةٌ مِنْ ضَلاليا

وَ يا لَيْتَني غُودِرْتُ فِيمَنْ اَجابَهُ *** وَ كُنْتُ لَهُ في مَوْضِعِ الْقَتْلِ فادِيا

وَ يا لَيْتَني يوم الطفوف فديته *** باَهْلي وأولادي جَميعا وَ ماليا

تَزَلْزَلَتِ الآفاقُ مِنْ عُظْمِ فقده *** وَاَضْحى لَهُ الْحِصْنُ الُْمحَصَّنُ خاوِيا

وَ قَدْ زالَتِ الأَطْوادِ مِنْ عُظْمِ قَتْلِهِ *** وَ اَضْحى لَهُ صم الشّناخيب هاوِيا

وَ قَدْ كَشفَتْ شَمْسُ الضُّحى لِمُصابِهِ *** وَ اَضْحَتْ لَهُ الآفاقُ جَهْرا بَواکيا

فَيا اُمَّةً ضَلَّتْ عَنِ الْحَقِّ وَالْهُدى *** اَنيبوا فَاِنَّ اللّهُ في الْحُكْمِ عالِيا

وَ تُوبُوا اِلَى التَّوابِ مِنْ سُوءِ فِعْلِكُمْ *** وَ اِنْ لَمْ تَتُوبُوا تُدْرِكُونَ الْمخازيا

وَ كُونوا ضِرابا بِالسُّيوفِ وَ بِالقَنا *** تَفُوزُ كَما فازَ الَّذي کانَ ساعيا

وَ اِخْوانُنا کانوا اِذا اللَّيْلُ جَنَّهُمْ *** تَلَوْ طولَهُ الْقُرْآنَ ثُمَّ الْمَثانيا

اَصابَهُمُ اَهْلَ الشِّقاوَةِ وَ الغِوى *** فَحَتّى مَتى لا يَبْعَثُ الْجَيْشُ عاديا

عَلَيْهِمْ سَلامُ اللّهِ ما هَبَّتِ الصَّبا *** وَ ما لاحَ نَجْمٌ اَوْ تَحَدَّر هاويا(1)

ص: 71


1- عبدالله عفیف در این آمار پس از ذکر مقدمة مناسبی که در اشعار عربی مرسوم است ، پنج مطلب را تذکر میدهد: «1» بزرگی مصیت حضرت سیدالشهداء عليه السلام و اینکه تمام روی زمین باید در این فاجعه عظمی گریان باشند «2» پیمان شکنی و بیوفائی کوفیان . «3» اظهار تاسف از محرومیت ادراک شهادت در رکاب حضرت حسین علیه السلام . «4» تهییج مردم علیه قاتلين آن حضرت . «5» تمجید و تقديس از اصحاب بزرگوار آن حضرت و درود بر آنها

ابن زیاد گوش فرا داشت تا شعر او بپای آمد ، اینوقت فرمان داد تا سر او را از تن دور کردند و جسد مطهرش در مسجد بدار زدند .

در منتخب طریحی مسطور است که : در این هنگامه آتشی از قصر ابن زیاد زبانه زدن گرفت ولمعات و بروق آن در جو هوا متصاعد گشت. ابن زیاد از دیدار آن چنان بيمناک شد که از سریر (1)خویش بر جست و در بعضی از بیوت خانه گریخت . چون آن نار ناپیدا گشت باز آمد و بر سریر خویش بنشست .

خشم ابن زیاد بر جندب بن عبدالله

شگفتی آنکه این احدوثه(2) دقیقه ای از غلظت طبع و شر است خاطر(3) او نکاست وجندب بن عبدالله الازدی را طلب نمود و او شیخی سالخورده و فرتوت بود. با او خطاب کرد که : ای دشمن خدا ! آیا تو از شیعیان ابوتراب نیستی؟

قَالَ بَلَی لاَ أَعْتَذِرُ مِنْهُ

گفت : آری چنین است. من از شیعیان علی بن ابیطالبم از این معنی عذر نخواهم خواست و روی نخواهم تافت . ابن زیاد گفت : جز این نیست که سرت را از تن دور کنم تا بدین کردار در حضرت پروردگار نزدیکی جویم . جندب بن عبدالله گفت : يا ابن زیاد ! بدین کردار در حضرت پروردگار چه بسیار دور افتی. ابن زیاد لختي سر فرو داشت ، آنگاه گفت : جندب پیری فرتوت گشته و از عقل بیگانه شده، او را دست باز دارید تا براه خود میرود.

ابن سعد در طبقات آورده که : مرجانه مادر ابن زیاد بنزد پسر آمد

وَ قالَتِ لِابْنِهَا : يَا خَبِيثُ قَتَلَتْ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ اللَّهِ لَا تَرَى الْجَنَّةِ أَبَداً .

گفت از برای پسرش ابن زیاد : ای خبيث! کشتی پسر رسول خدای را ،

ص: 72


1- سریر : تخت
2- احدوثه : پیش آمد
3- شراست خاطر : زشت خوئی

سوگند با خدای که هرگز روی بهشت را نخواهی دید. ابن زیاد را هر کس از اینگونه نصیحت میکرد باد در چنبر میبست و آب در هاون ميسود(1)

گردانیدن سر مبارک را در بازارها

بالجمله این هنگام ابن زیاد همی خواست که مردمان از زندگانی حسین عليه السلام مأيوس باشند تا مبادا در هوای او برشورند و فتنه آغازند. فرمان داد تا : سر مبارک را در بازارها بگردانند و در میان قبایل طوف دهند . زید بن ارقم گوید: در یکی از غرف بازار کوفه جای داشتم ، چون آن سر مبار کرا از برابر من عبور میدادند، شنیدم که سوره کهف را تلاوت میفرمود و این آیه مبارکه را قرائت نمود :

« أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ کانُوا مِنْ آیاتنا عَجَباً(2)»

قَالَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ : فَقِفْ وَ اللَّهِ شَعْرِي عَلِيٍّ وَ نَادَيْتُ : رَأْسَكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ : أَعْجَبُ وَ أَعْجَبُ .

زید بن ارقم میگوید : چون تلاوت آن سر مبارکرا شنیدم ، سوگند با خدای ازفزع موی اندام من برخاست. ندا دردادم که : ای پسر رسول خدای ! سر مبارک تو هزار بار عجیب تر است از قصه اصحاب کهف ورقیم . بالجمله ، عمر بن جابر المخزومی بفرمان ابن زیاد آن سر مبارک را همچنان در سکک(3) کوفه عبور میداد .

بروایت ابن شهر آشوب : در یکی از سکک کوفه بیاویختند آنسر مبارک تنحنحی(4) کرد و سوره کهف را خواندن گرفت، إلى قوله :

ص: 73


1- این دو جمله کنایه از کار بیفائده کردن است و در اینجا مقصود تأثير نکردن نصيحت است چنانچه سودی هم گويد : بر سیه دل چه سود خواندن وعظ *** نرود میخ آهنین بر سنگ
2- سوره 18 آیه 8
3- سکک : جمع سکه : کوچه
4- تنحنح: نفس رادر گلو حرکت دادن مانند سرفه

«إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً(1)» فَلَمْ یَزِدْهُمْ ذَلِکَ إِلاَّ ضَلالاً

و از آنجا حمل داده در مکانی دیگر بر درختی آویختند ، پس این آیه مبارکه را تلاوت فرمود :

« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ(2)»

در شرح شافیه و کتاب تظلم زهراء سند بحارث بن وکیده منتهی میشود ، میگوید: چون قرائت سوره مبارک شنیدم ، مرا سخت عجب آمد، در شگفتی ماندم و در شک افتادم که آیا این بانک ابیعبدالله است که من میشنوم؟

فَقَالَ لِي : ياابنَ وَ کيدة أَمَا عَلِمْتَ أَنَّا مَعْشَرَ الْأَئِمَّةِ أَحْياءُ عِنْدِ رَبِّنَا

فرمود : ای پسر و کیده ! آیا نمیدانی که ما ائمه هدی و فرزندان رسول خدا در نزد پروردگار همیشه زنده ایم ، هرگز نخواهیم مرد؟ چون این کلمات را شنیدم در خاطر نهادم که : فرصتی بدست کنم و آن سر مبارک را از دست این کفار بربایم و پوشیده

فَنادى : یَا ابْنَ وَکِیدَةَ لَیْسَ لَکَ إلَی ذَلِکَ سَبِیلٌ سَفکُهُم دَمِی أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ تعالی مِنْ تَسییرِهِم إِیَّایَ « فَذَرْهُمْ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ. إِذِ الْأَغْلَالُ فِي أَعْنَاقِهِمْ وَالسَّلَاسِلُ يُسْحَبُونَ(3) »

آن سر مبارک بانک در داد: که ای پسروکیده! ترا باینکار دست نیست. ریختن خون من در نزد خداوند بزرگتر از آنستکه سر مرا در کوی و بازار عبور دهند. دست بازدار از ایشان ، زود باشد که کیفر کردار خویش ادراک کنند، گاهی که

ص: 74


1- قرآن کریم ( 18-12 )
2- قرآن کریم (26۔ 228)
3- قرآن کریم (40-73)

حمال اغلال دوزخ وسلاسل جهنم (1) باشند.

طلب کردن ابن زیاد مکتوب خود را از ابن سعد

بروایت علمای اخبار چون عبیدالله بن زیاد از احتجاج با اهل بیت رسالت فراغت جست وچند که توانست ایشان را مورد ملامت وشنعت داشت ، خواست تا قتل حسينعلیه السلام را بر ذمت عمر بن سعد فرود آورد و این امر شنیع و کردار نکوهیده را از خویش بگرداند ، لاجرم عمر بن سعد را حاضر ساخت و گفت : اکنون که تقديم خدمت کردی و کار حسین را بپای آوردی ، آن مکتوب که من در قتل حسين در قلم آوردم و بسوی تو روان داشتم ، مرا باز ده .. ابن سعد گفت : آن مکتوب یاوه شد(2) چند بنزد من میپاید

فَقالَ : لَتَجِیئُنِی بِهِ مُعْتَذِراً فِی عَجَائِزِ قُرَیْشٍ

ابن زیاد گفت : در خاطر نهاده ئی که در نزد عجايز (3) قریش بدست آویز مکتوب من ساحت خویش را از آلایش قتل حسین صافی سازی؟

فَقَالَ عُمَرُ : وَ اللَّهِ لَقَدْ نَصَحتُكَ فِي الْحُسَيْنِ نَصِيحَةً لَوْ اسْتَشَارَنِي أَبِي سَعْدُ ، كُنْتَ قَدْ أَدَّيْتَ حَقِّهِ .

عمر بن سعد گفت سوگند با خدای، من تو رادرباره حسین براستی نصیحت کردم ، نصیحتی که اگر پدرم سعد با من رأی میزد ، جز آن نمیگفتم و تو سخن مرا در پس پشت گذاشتی(4) واز قتل حسین دست باز نداشتی . برادر عبيدالله عثمان بن زیاد حاضر بود، گفت: سوگند با خدای عمر سخن بصدق کرد . دوست داشتم که مردي از اولاد زیاد نباشد الا انکه تا روز قیامت بینی او را مهار کرده باشند و حسین کشته نشده باشد.

ص: 75


1- حمال : بار کش . اغلال : جمع غل : بند گردن و سلاسل : زنجير ها
2- یاوه شد : گم شد
3- عجايز: پیرزنان
4- سخن مرا دور انداختی و اعتنا نکردی

قَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ : وَ اللَّهِ مَا رَجَعَ أَحَدُ بِشَرِّ مَا رَجَعَتْ . أَطَعْتَ عُبَيْدِ اللَّهِ وَ عَصَيْتُ اللَّهِ وَ قَطَعْتُ الرَّحِمِ .

عمر بن سعد گفت : قسم با خدای هیچکس بزه کار تر و تبه روزگار تر از من نیست . اطاعت پسر زیاد را بر اطاعت خداوند قهار اختیار کردم و قطع رحم نمودم .

مرثية عبد الله بن حر بر حسین (علیه السلام)

در « تذکرة خواص الأمة في معرفة الأئمة » مسطور است که : بعد از شهادت حسين عليه السلام عبدالله بن حر آن حضرت را بدین شعر مرثیه گفت :

يَقُولُ أَمِيرُ غَادِرٍ أَيُّ غَادِرٍ * * * أَلَا کُنتَ قَاتَلْتُ الشَّهِيدَ ابْنُ فَاطِمَةَ

وَ نَفْسِي عَلَى خِذْلَانِهِ وَ اعتِزاله *** وَ بِيعَتْ هَذَا الناكّثِ أَلِعَهْدِ لَائِمَةُ

فَيا نَدَمي أَنْ لا أَكُونَ نَصَرَتُهُ *** أَلا کُلُّ نَفْسٍ لا تُسدد نادِمَه(1)

وَ اِنی عَلی اَنَّ لَمْ اَکُن مِنْ حُماته **** لَذُو حَسْرَةً مَا انَّ تُفَارِقُ لازمه (2)

سَقَی اللَّهُ أَرْوَاحَ الذین تَاَزَروُا * * * عَلی نَصَرَهُ سَقیاً مِنْ الغَیثِ دائِمَه (3)

وَقَفْتَ عَلی اطلالِهِم وَ مَجالِهِم *** فَکادَ الحَشی یَنفَض وَ العَینُُ ساجِمَة (4)

لَعَمْرِي لَقَدْ کانُوا سِراعاً الی الوَغا * * * مَصالیتَ فی الْهَيْجَاءُ حُمَّاةً خَضارِمَه

تَاسَوْا عَلى نَصْرِ ابْنِ بِنْتِ نَبيِّهِمْ *** بِأَسْيافِهِم آسا دُخَيْلٍ ضَراغِمَه

فَانٍ یُقتَلوُا فی کُل نَفْسٍ بقیة *** عَلَى الْأَرْضِ قَدْ أضحَت لِذَلِكَ واجِمَة

وَ مَا إِنْ رَأَى الرائُونَ أَفْضَلُ مِنْهُمْ * * * لَدَى أَلِمَوْتِ سَادَاتِ وَ زُهْرٍ قَماقِمَه

ص: 76


1- لاتسدد : براه راست هدایت نمیشود
2- حماة ، جمع حامی : یاور
3- تأزروا : پشتوان شدند و حمایت کردند
4- ساجده : اشک ريز نده

أَیَقتُلُهُم ظُلْماً وَ يَرْجُو ودادنا * * * فَدَعْ خُطَّةٍ لَيْسَتْ لَنَا بِمُلائِمَه

لَعَمری لَقَدْ راغَمتُمُونا بِقَتْلِهِمْ * * * فَکَم ناقِمٍ مِنَّا عَلَیکُم وَ ناقِمَه

أَهُمُّ مِرَاراً انَّ اسیر بِجَحْفَلٍ * * * الی فِئَةُ زَاغَتِ عَنِ الْحَقِّ ظَالِمُهُ

فکُفُوا وَ الازُرتُکُم فی کَتائِبٍ *** أَشَدُّ عَلَیکُم مِنْ زُحُوفِ الدَیالِمَه (1)

چون این اشعار گوشزد ابن زیاد گشت ، در خشم شد و کس در طلب عبدالله بن حر فرستاد . چون عبدالله این بدانست بر اسب خویش بر نشست و بسلامت بجست : شعبی گوید: اهل کوفه شنیدند که هاتفی میگفت :

أبکی قَتیلاً بِکَربَلاءَ *** مُضَرَّجَ الجِسمِ بِالدِّماءِ(2)

أبکی قَتیلَ الطُّغاهِ ظُلماً *** بِغَیرِ جُرمٍ سِوَی الوَفاءِ

أبکی قَتیلاً بَکی عَلَیهِ *** مَن ساکِنُ الأَرضِ وَالسَّماءِ

هُتِکَ أهلوهُ وَاستُحِلّوا *** ما حَرَّمَ اللّهُ فِی الإِماءِ(3)

یا بِأَبی جِسمُهُ المُعَرّی *** إلّا مِنَ الدّینِ وَالحَیاءِ(4)

کُلُّ الرَّزایا لَه عَزاءٌ *** و ما لِذَا الرُّزءِ مِن عَزاءِ(5)

در خبر است که : بشکرانه قتل حسین علیه السلام چهار مسجد در کوفه بنیان کردند بروایتی که اسناد آن بمحمد باقر علیه السلام منتهی میشود : نخستین را مسجد اشعث خوانند دوم مسجد جرير - سه دیگر مسجد سماک - چهارم مسجد شبث بن ربعی - و بدین بنيانها شادان و فرحان بودند.

ص: 77


1- این اشعار با اندکی اختلاف در صفحه 263 جلد دوم ذکر شد .
2- مضرج : آغشته
3- اماء، جمع أمه : کنیز
4- پدرم فدای بدنی که از همه لباسها برهنه و بدین و حیا پوشیده است
5- رزء : مصيبت

ذکر انتشار شهادت الشهداء علیه السلام در بلاد وأمصار

از این پیش در این کتاب مبارک در ذیل اخباری که خبر از شهادت حسين علیه السلام میداد(1) مرقوم افتاد و بشرح باز نموده شد که : رسول خدا از خاکی احمر مشتی بام سلمه داد و فرمود : گاهی که این خاک خون صافي گردد ، فرزند من حسین را کشته باشند . ام سلمه آنخاک را در قاروره ئی(2) کرد و همی بداشت تا آن زمان که حسين علیه السلام سفر عراق فرمود . اینوقت ، ام سلمه همه روزه آن قاروره را بر میداشت ومینگریست و میگریست تا روز عاشورا برسید . بعداز زوال آفتاب در قاروره نظاره کرد و آن خاک را همه خون تازه یافت، پس صیحه ئی بزدوسخت بگریست و آن راز را از بیم شماتت اعداء پوشیده میداشت ، لاجرم اول کس ام سلمه بود که از قتل حسين علیه السلام آگهی یافت

مراثی جن در مصیبت حسین (علیه السلام)

وزهری نیز سند بام سلمه میرساند که : فرمود در شب قتل حسین رسول خدا را در خواب دیدار کردم که خاک بر سروروی افشانده بود. عرض کردم : جان من فدای تو باد يا رسول الله ! اینخاک چیست بر روی و موی مبارکت ؟

قالَ : يا اُمَّ سَلَمَةَ الآنَ رَجَعْتُ مِنْ دَفْنِ وَ لَديَ الْحُسَيْنِ .

و من بيمناک از خواب انگیخته شدم، شنیدم که جنی بدین ابیات بر آنحضرت مرثیه میکرد :

أَلَا يَا عَيْنٍ فاحتفلي بِجُهْدِي *** وَ مَنْ یَبْکِی عَلَی اَلشُّهَدَاءِ بَعْدِی

عَلَی رَهْطٍ تَقُودُهُمُ اَلْمَنَایَا *** إِلَی مُتَجَبِّرٍ فِی ثوب عَبْدٍ(3)

و این کلمات را نیز از جن محفوظ داشته اند .

مَسَحَ النَّبیُّ جَبینَهُ *** وَ لَهُ بَرِيقَ فِي الْخُدُودَ

ص: 78


1- باواخر جلد اول این چاپ مراجعه شود
2- قاروره : شیشه
3- این رباعی با مختصر تفاوتی در ص 143 جلد دوم ذکر شد

أَبَوَاهُ مِنْ عَلْیَا قُرَیْشٍ *** وَ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُودِ

زَحَفوا اِلَيْهِ بِالْقَنا *** شَرَّ البَرِيَّةِ وَالْوُفُودِ

قَتَلوک يا بن الرسول *** فاسَكَنوا نارَ الْخُلُود(1)

واول کس که در مکه معظمه از شهادت حسين علیه السلام آگهي يافت ، ابن عباس بود ؟ چه در کتاب ابن جوزي سند بعمار بن ابي عمار منتهی میشود و او از ابن عباس روایت میکند که فرمود : در نیمروز(2) عاشورا بخفته بودم. در خواب رسول خدایرا دیدار کردم که با روی و موی خاک آلود برسید وقاروره ئی در دست داشت . عرض کردم : يارسول الله این قاروره چیست ؟

قال : دَمُ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ . مَا زِلْتُ الْتَقَطَهُ مُنْذُ الْيَوْمِ .

فرمود : خون حسين واصحاب او است که امروز از ارض طف بر گرفته ام

مکتوب ابن زیاد درشرح شهادت حسین علیه السلام بیزید بن معاوية و عمر و بن سعید حاکم مدینه

چون ابن زیاد از قتل حسین بن علی علیهما السلام و اسر و نهب اهل بیت خير الأنام بپرداخت ، فرمان کرد تا سید سجاد علیه السلام را در غل و زنجیر کشیدند و با اسیران در حبسخانه باز داشتند. آنگاه مکتوبی بیزید بن معاویه نگاشت وصورت حال را باز نمود و رخصت جست که با سرهای بریده و اسرای مصیبت دیده چه صنعت پیش دارد؟ و کتابی دیگر بامیر مدینه عمرو بن سعيد بن العاص رقم کرد و شرح این داهية دهیارا در قلم آورد ، پس مکتوب یزید را با پیکی سبک سير(3) روان داشت و کتاب عمرو بن سعیدرا بروایت شیخ مفید بصحبت عبدالملک بن ابی الحارث السلمی

ص: 79


1- خلاصه معنی : کسی که پیغمبر پیشانی او را بوسیده و پدر و مادرش اشرف قریشندبدترین مردم او را کشتند . همیشه در آتش باشند
2- نیمروز : ظهر
3- قاصدی تند رو

گسیل نمود و گفت : بکردار سحاب وصباطی مسافت میکن و عمرو بن سعید را بقتل حسین بشارت میده ، لاجرم عبدالملک بر شتری تیز تک سوار گشت و پست و بلند زمین را در نوشت . در نواحی مدینه مردی از قریش او را دیدار کرد، گفت: چنین شتابزده از کجا میرسی ؟ وچه خبر میرسانی ؟ گفت: خبر در نزد امیر است. خواهی اصغا نمود. قرشی گفت :

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ، وَ اللَّهُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ

آگهی ابن سعید از شهادت حسين عليه السلام

بالجمله، عبدالملک بنزد عمرو بن سعيد آمد. عمرو گفت : خبر چیست ؟ گفت شادباش ایها الأمير! حسین کشته شد . عمرو گفت بیرون شو و در مدینه منادی باش و مردم را از قتل حسين آگهی ده . عبدالملک از نزد او بیرون آمد و در کوی و بازار مدينه ندا درداد که : « قد قتل الحسين » بنی هاشم چون این ندا بشنیدند ، ضجة واحده از مدینه برخاست. زن و مرد هم آواز صیحه زدند و های های بگریستند و بخروشیدند و سر و سینه بخراشیدند و گریبانها چاک زدندو بلطمه چشم و چهره بیازردند. چنان شورش و شیون از مرد وزن برخاست که تاکنون چشمی ندید و گوشی نشنید. اینوقت عبدالملک بنزد عمرو بن سعيد باز آمد . عمرو بر روی او تبسمی کرد و بدین شعر عمرو بن معد يکرب تمثل جست

عَجَّت نِساءُ بَنی زِیادٍ عَجَّةً *** کَعَجیجِ نِسوَتِنا غَداةَ الأَرنَبِ(1)

آنگاه گفت:

هذِهِ واعِیَةٌ بِواعِیَةِ عُثمانَ.

ص: 80


1- عجیج۔ ناله و فریاد . نساء و نسوة : زنان و مقصود از غداة الارنب ، کارزاریست که بین بنی زیاد و قبیله عمر و بن معد يکرب واقع شده و قبيلة عمر و مغلوب شدند

یعنی چنانکه عثمانرا کشتند و سبب قتل عثمان بنی هاشم بودند، امروز حسين بقصاص خون عثمان، کشته شد.

خطبة ابن سعید در مدینه

آنگاه بمسجد آمد و مردم را انجمن ساخت و بر منبر برآمد و مردم را از قتل حسین علیه السلام آگهی داد و در عرض خطبه این کلمات را بر زبان آورد.

قال : اِنَّها لَدُمَةٌ بِلَدمَةٍ وَصَدمَةٌ بِصَدمَةٍ، كَم خُطبَةٍ بَعدَ خُطبَةٍ وَ مَوعِظَةٍ بَعدَ مَوعِظَةٍ، حِکمَةُ بالِغَةُ فَما تُغنِی النُّذُرُ، وَاللهِ لَوَدَدتُ اَنَّ رَأسَهُ في بَدَنِهِ وَ رُوحَهُ في جَسَدِه اَحياناً کانَ يَسُبُّنا وَ نمدَحُهُ وَ يَقطَعُنا وَ نَصُلُهُ كَعادَتِنا وَ عادَتِه وَ لَم يَكُن مِن اَمرِه ما کانَ، وَ لكِن كَيفَ نَصنَعُ بِمَن سَلَّ سَیفَهُ يُريدُ قَتلَنا اِلّا أَن ندفَعَهُ مِن اَنفُسِنا

در همه این کلمات بتصريح و تلويح تذکر(1) خون عثمان میکرد و میگفت : ضربی در ازای (2) ضربی وصدمتی درحذای صدمتی وچه بسیار خطبه که بعد از خطبه قرع صماخ مینماید و چه بسیار موعظه پس از موعظه نقر سماع(3) میکند و این همه حکمت بالغه خداوند است و مردمان از ادراک آن غایب اند . سوگند با خدای ، دوست داشتم که سرحسین در بدنش بماند و روحش در جسدش بپاید و احيانآ ما را بفحش و شتم یاد کند و ما او را بمدح و ثنا نام بریم و او از ما ببرد و ما با او بپیوندیم، چنانکه عادت او بود و عادت ما. و این امر واقع نشود ، لکن چه توانستیم کرد گاهی که شمشیر خویش را کشید و آهنک قتل ما کرد ، الا آنکه حفظ نفس خویش را بدفع او

ص: 81


1- تصریح : آشکار گفتن. تلويح : مطلبی را بگوشه و کنایه فهمانیدن تذکره . یاد آوری
2- ازاء : برابر . مقابل
3- قرع صماخ : کوبیدن پرده گوش . نقر سماع : صدا کردن در گوش . و مقصود از این دو جمله (بطور کنایه) رسیدن سخن بگوش کسی باشدت و وضوح میباشد

کوشیم ؟ عبدالله بن السایب حاضر مجلس بود . بپای خاست

فَقَالَ لَوْ كَانَتْ فَاطِمُهُ حَيَّةً فَرَأَتْ رَأْسَ أَلْحُسَيْنَ لَبَكَتْ عَيْنَهَا وَ حَرَّتْ كَبِدَهَا

گفت : اگر فاطمه دختر رسول خدا زنده بود و سر بریده فرزندش حسین را مینگریست ، آتش در جگرش زبانه زدن میگرفت و سیلاب از چشمش میریخت . عمرو بن سعيد گفت : ما با فاطمه نزدیکتریم از تو. پدر اوعم ما است وشوهر او برادر ما است و فرزندان او فرزندان ما است ، لکن اگر فاطمه زنده بود ، آتش درجگر او زبانه میزد و آب از دیده اوسیلان مینمود ، اما قاتل اورا که دافع بود از نفس خود ملامت نمیفرمود .

آگهی عبدالله جعفر از شهادت حسين عليه السلام

اما از آنسوی ناعی خبر شهادت محمد و عون وعبیدالله پسرهای عبدالله بن جعفر طیار را بپدر بزرگوار رسانید . عبدالله گفت : « انالله وانا اليه راجعون ، عبدالله غلامی داشت مکنی بابو السلاسل ، چون خبر شهادت مولی زادگان خویش را اصغا نمود

قَالَ هَذَا مَا لَقِينَا مِنَ الحُسَينِ بنِ عَليٍ

یعنی سبب این مصیبت که دل وجان مارا فرسود ، حسین بن على بود. چون عبدالله اینکلماترا شنید، در خشم شد و سر و دهان ابوالسلاسل را بانعل بکوفت

ثم قال : يا ابن اللخناء ! أَلِلحُسَینِ تَقُولُ هَذَا وَ اللهِ لَو شَهِدتُهُ لأَحبَبتُ أن لا أُفَارِقَهُ حَتَّی أقتَلَ مَعَهُ و اللَّهِ إِنَّهُ لَمِمَّا يَسْخَى بِنَفْسِي عَنْهُمَا وَ يُعَزِّي عَنِ الْمُصَابِ بِهِمَا أَنَّهُمَا أُصِيبَا مَعَ أَخِي وَ ابن عَمِّي مُوَاسِيَيْنِ لَهُ صَابِرَيْنِ مَعَه

ص: 82

فرمود : ای پسر زانيه ! آیا در حق حسین چنین سخن میکنی ؟ سوگند با خدای اگر من حاضر حضرت او بودم ، هرگز از وی مفارقت نمیجستم تا در رکاب او کشته شوم. سوگند با خدای که من درراه حسین چشم از زندگانی ایشان فرو بستم و بمعزای ایشان نشستم ، چه ایشان بجای من ملازمت رکاب جستند و کشته شدند . با برادر من و پسرعم من طريق مواسات سپردند و بر دو راهی شکیبائی کردند. این بگفت وروى بمجلس آورد

فَقَال الْحَمْدُ لِلّه عَزَّ عَلَيَّ مصرَع ألحسين إِنْ لَمْ أَكُنْ أَسِيتُ حُسَيْناً بِيَدِي فَقَدْ آسَاهُ وَلَدَاي

گفت : سپاس میگذارم خدایرا که عزیز آورد(1) برمن مصرع حسين را من اگر خود حاضر نبودم، فرزندان من بجای من در رکاب اوسعادت شهادت یافتند.

آگهی ام لقمان از شهادت حسين عليه السلام

اینوقت ام لقمان دختر عقیل بن ابیطالب چون قصه کربلا را اصغا نمود ، سر و پای برهنه با خواهران خود: ام هانی و اسماء و رمله و زینب حاضر شدند. و بر کشتگان يوم طف زار زار بگریستند. وام لقمان این شعر قرائت همی کرد :

ماذا تَقُولوُنَ اذْ قالَ النَّبِی لَکُمْ *** ماذا فَعَلُمْ وَ انْتُمْ آخِرُ الْامَمِ

بِعِتْرَتِي بِأَهْلِي بَعْدَ مُفْتَقَدِي *** مِنْهُمْ اساری وَ قَتلی ضُرِّجُوا بِدَم

ما کانَ هذا جَزائی اذْ نَصَحْتُ لَکُمْ *** انْ تَخْلِفُونی بِسُوءِ فی ذَوی رَحِمٍ(2)

شعر هاتف در مدينه

در خبر است (3) که چون آنروز بپایان آمد، شبانگاه مردم مدینه ندای هاتفی میشنیدند و کس را نمیدیدند و او بدین اشعار حسین را مرثیه میگفت :

ص: 83


1- عزيز : شديد و سخت
2- به س 39 و 40 رجوع شود
3- بحار الانوار جلد دهم

أیُّهَا القاتِلونَ جَهلاً حُسَیناً *** أبشِروا بِالعَذابِ وَالتَّنکیلِ

کُلُّ أهلِ السَّماءِ یَدعو عَلَیکُم *** مِن نَبِیٍّ ومَلأَکٍ و قَبیلِ

قَد لُعِنتُم عَلی لِسانِ ابنِ داودَ *** و مُوسی وَ صاحِب الإِنجیلِ(1)

و فاضل مجلسی نیز این اشعار را نسبت بهاتفی میدهد که در هوای مدینه انشاد کرد.

یَا مَنْ یَقُولُ بِفَضْلِ آلِ مُحَمَّدٍ *** بَلِّغْ رِسَالَتَنَا بِغَیْرِ تَوَانٍ

قَتَلَتْ شِرَارُ بَنِی أُمَیَّهَ سَیِّداً *** خَیْرَ اَلْبَرِیَّهِ مَاجِداً ذَا شَأْنٍ

اِبْنَ اَلْمُفَضَّلِ فِی اَلسَّمَاءِ وَ أَرْضِهَا *** سِبْطَ اَلنَّبِیِّ وَ هَادِمَ اَلْأَوْثَانِ

بَکَتِ اَلْمَشَارِقُ وَ اَلْمَغَارِبُ بَعْدَ مَا *** بَکَتِ اَلْأَنَامُ لَهُ بِکُلِّ لِسَانٍ(2)

کلمات هاتف در مدینه

و همچنان در کتاب کامل الزیاره سند با بوعبداله علیه السلام منتهی میشود که فرمود: اهل ما در مدینه اصغا نمودند که گوینده ئی در هوا همیگفت :

الیَومَ نَزَلَ البَلاءُ عَلی هذِهِ الاُمَّهِ ، فَلا یَرَونَ فَرَحاً حَتّی یَقُومَ قائِمُکُم، فَیَشفِیَ صُدورَکُم وَ یَقتُلَ عَدُوَّکُم و یَنالَ بِالوِترِ و اَوتاراً

یعنی امروز روزیست که بلا بر این امت نازل میشود . دیگر روی شادی و فرحت(3) نخواهند دید تا گاهی که قائم آل محمد آشکار شود، وسینهای ایشان را شفا

ص: 84


1- ای کسانی که از روی نادانی حسین را کشتید ! مژده باد شما را بعذاب و رسوائی. تمام اهل آسمان از پیغمبر و شهید شما را نفرین میکنند بزبان سلیمان و موسی و عیسی « علیه السلام » لعنت شديد
2- خلاصه معنی : کسانی که فضل آل محمد « علیهم السلام » را باور دارید پیغام ما را ببرید که بدجنسان بنی امیه، بهترین مردم بزرگوار و نوه پیغمبر را کشتند
3- فرحت ، بکسر و ضم فاء : شادی

دهد و دشمنان ایشانرا مقتول سازد وخون شهیدانرا از قاتلان بازجوید. اهل مدینه گفتند جز این نیست که حادثه ئی حدیث گشته وما ندانیم چیست . چون خبر قتل حسين علیه السلام بمدينه رسید و اهل مدینه بشمار گرفتند ، این ندا با روز قتل سیدالشهداء علیه السلام راست آمد. راوی میگوید : چون صادق آل محمد این سخن بپای آورد

فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِلَی مَتَی أَنْتُمْ وَ نَحْنُ فِی هَذَا الْقَتْلِ وَ الْخَوْفِ وَ الشِّدَّهِ فَقَالَ حَتَّی مَاتَ سَبْعُونَ فَرْخاً أَخُوأَبٍ أَقْبَلَتِ الْآیَاتُ تَتْرَی کَأَنَّهَا نِظَامٌ فَمَنْ أَدْرَکَ ذَلِکَ قَرَّتْ عَیْنُهُ

عرض کردم : جان من فدای تو باد تا چند جان ما و شما در رنج و شکنج و قتل و شدت این آلام خواهد بود ؟(1)

خبر غراب بفاطمه در مدینه

و نیز فاضل مجلسی از کتاب مناقب قدیم ، سند بعلی بن الحسين عليهما السلام میرساند که فرمود : چون حسين علیه السلام را شهید کردند، غرابی(2)بیامد و بال و پر خود در خون آنحضرت بیالود وخویشتن را بمدینه رسانید و بر لب دیوار خانه فاطمه صغری بنشست . فاطمه چون سر برداشت و آنمرغ خون آلود را بدید، او را بفال بد آمد، و بهای های بگریست و این شعر تذکره فرمود :

نَعَبَ الْغُرَابُ فَقُلْتُ مَنْ تَنْعَاهُ وَیْلَکَ یَا غُرَابُ

قَالَ الْإِمَامَ، فَقُلْتُ: مَنْ؟ قَالَ: الْمُوَفَّقُ لِلصَّوَابِ

ص: 85


1- در چاپهای سنگی سابق در اینجا بمقدار دو سطر برای معنی این روایت سفید گذاشته است . و چون این روایت ظاهرا اخبار از علامت ظهور حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشريف میدهد از نظر لفظ روشن و محکم نیست بلکه از جمله اخبار صعب و منشا به است که گویا مرحوم سپهر بهمین جهت از ترجمه آن خودداری فرموده است . ما هم بمجلد 13 بحار مراجعه کردیم و این روایت را نیافتیم؛ لذا از ترجمه و بیان احتمالات خودداری نموده و علمش را باهلش ارجاع میدهیم
2- غراب کلاغ

إِنَّ الْحُسَیْنَ بِکَرْبَلَاءَ بَیْنَ الْأَسِنَّهِ وَ الضِّرَابِ

فَابْکِی الْحُسَیْنَ بِعَبْرَهٍ تُرْجِی الْإِلَهَ مَعَ الثَّوَاب

قُلْتُ: الْحُسَیْنُ: فَقَالَ: لی حَقّاً لَقَدْ سَکَنَ التُّرَابَ

ثُمَّ اسْتَقَلَّ بِهِ الْجَنَاح فَلَمْ یُطِقْ رَدَّ الْجَوَابِ

فَبَکَیْتُ مِمَّا حَلَّ بِی بَعْدَ الدُّعَاءِ الْمُسْتَجَابِ(1)

چون فاطمه صغری بدینکلمات با غراب سؤال وجواب کرد و از شهادت پدر آگاه شد ، بزاری و سوگواری اشتغال نمود. بروایتی در ابلاغ قتل حسین علیه السلام کس از آن غراب پیشی نجست .

مکشوف باد که آنچه من بنده فحص کرده ام ، اگر در میان اولاد حسین دو فاطمه بوده ، واجب میکند که فاطمه صغری همانست که در مدینه بود ، چه آن فاطمه که در کربلا ملازمت خدمت پدر مینمود در حباله نکاح حسن مثنی بود و او از فاطمة دختر امام حسين علیه السلام سه پسر و دو دختر داشت، اما پسران : یکی عبدالله بن محض۔ دوم ابراهيم غمر- سه دیگر حسن مثلث ۔ اما دختران : اول زینب۔ دوم ام کلثوم وما شرح حال ایشانرا در کتاب امام حسن علیه السلام در ذیل احوال اولاد آنحضرت نگاشتیم و اینکه آن فاطمه که در کربلا بود، در بعضی از کتب بفاطمه صغری مسطور است ، من بنده را استوار نیفتاد(2) العلم عندالله .

حدیث کسا بروایت ام سلمه

بالجمله چون خبر شهادت حسين علیه السلام بام سلمه رسید چنانکه در مسند احمد ابن حنبل مسطور است ، أمل عراق را لعن فرستاد

ص: 86


1- کلاغ خبر مرک آورد. گفتم : خبر مرک کی را آورده ای گفت : امام . گفتم : کدام امام گفت : حسین در کربلا بین پیکان ها و زدن شمشیر ها است برای او گریه کن و ثواب خدا را امیدوار باش ، سپس برخاست و نتوانست جواب دهد و من از این مصیبت گریه کردم
2- نزد من صحيح نبود

وَ قالت : قَتَلُوهُ قَتَلَهُمُ اَللَّهُ غَرُّوهُ وَ أَذَلُّوهُ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ

فرمود : کشتند حسین را ، خداوند بکشد ایشانرا و از در فریب بیرون شدند وذلیل ساختند او را ، خداوند ملعون بدارد ایشانرا. آنگاه فرمود: شامگاهی رسول خدای بخانه فاطمه در آمد. فاطمه عصیده ای(1) ساخته بود ، آنرا در طبقی نهاد و بحضرت رسول آورد . آنحضرت فرمود: پسرعم من على و حسن و حسین را بنزد من حاضر کن . فاطمه برفت و دست حسن و حسین را بگرفت وروان شد. على علیه السلام براثر (2) ایشان همي آمد تا بر رسول خدای در آمدند. آنحضرت علی را بر طرف راست و فاطمه را بطرف چپ جای داد و حسنین را بنشاند. آنگاه کسانیکه(3) در زیر پای ام سلمه بود بکشید و ایشانرا در زیر کسا در آورد

و قَالَ:اَللَّهُمَّ إِنَّ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِي فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً.

یعنی ای پروردگار من : اینان اهل بیت منند ، ایشانرا معصوم بدار و از هر رجسی و آلایشی پاک و پاکیزه فرما . ام سلمه بعد از آنکه رسول خدا ایندعا در حق اهل بیت فرمود، عرض کرد: یارسول الله! من از اهل تو نیستم ؟ قال : بلى و بروایتی چون خبر قتل حسین بام سلمه رسید

قَالَتْ : أَوْ قَدْ فَعَلُوها ملا اللَّهِ بُیُوتَهُم وَ قُبُورَهُمْ نَاراً

یعنی در مکافات این کردار، خداوند خانه های ایشانرا از آتش آکنده فرماید

کلمات حسن بصری در شهادت حسين عليه السلام

وچون حسن بصری از قتل آنحضرت آگهی یافت، چنان بگریست که صدغين او باختلاج(4) افتاد

ثُمَّ قَالَ : و اذُل أَمَةً قُتِلَ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهَا ابْنِ دعيها وَ اللّه ليرِدنَّ رأسُ

ص: 87


1- عصیده : غذائی است که با آرد و روغن طبخ میشود
2- اثر : دنبال ، عقب
3- کساء « بکسر کاف » : پارچه و لباس
4- صدغ : بین چشم و گوش و اختلاج : پرش اضطراری اعضاء بدن

الْحُسَینِ إلی جَسَدِهِ ، ثُمَّ لَیَنتَقِمَنَّ لَهُ جَدُّهُ وَ أبوهُ مِنِ ابنِ مَرجانَهَ

گفت: چه بزرک ذاتی است امتی را که پسر دختر پیغمبر ایشانرا زنازاده ای بقتل رساند ؟! سوگند باخدای که سر حسین رد میشود بسوی جسد او وجد او رسول خدا و پدر او على مر تضی انتقام میکشند از پسر مرجانه

کلمات ربیع بن خثيم در شهادت آنبزرگوار

و چون خبر قتل حسین علیه السلام بربیع بن خثيم(1) رسید، سخت بگریست

وَ قَالٍ : لَقَدْ قَتَلُوا فِتْيَةُ لَوْ رَآهُمْ رَسُولُ اللَّهِ لأحبهم ، أُطْعِمُهُمْ بِيَدِهِ وأجلَسَهُم عَلَى فَخِذِهِ .

یعنی جماعتیرا کشتند که اگر رسول خدا ایشانرا دیدار میکرد ، دوست داشت که ایشانرا بدست خود طعام بنوشاند و بر زانوی خود بنشاند .

کلمات اسماء دختر عقیل

در مجالس مفید مسطور است که : چون خبر شهادت حسين باسماء بنت عقيل رسید ، با جماعتی از زنان بر سر قبر رسول خدا آمد و فریاد و عویل برداشت و خود را بر روی قبر افکند و مهاجر و انصار را خطاب کرد و گفت :

ماذا تَقُولوُنَ اذْ قالَ النَّبِی لَکُمْ *** یَوْمَ اَلْحِسَابِ وَ صِدْقُ اَلْقَوْلِ مَسْمُوعٌ

خَذَلْتُمْ عِتْرَتِی أَوْ کُنْتُمْ غُیَّباً *** وَ اَلْحَقُّ عِنْدَ وَلِیِّ اَلْأَمْرِ مَجْمُوعٌ

أَسْلَمْتُمُوهُمْ بِأَیْدِی اَلظَّالِمِینَ فَمَا *** مِنْکُمْ لَهُ اَلْیَوْمَ عِنْدَ اَللَّهِ مَشْفُوعٌ

مَا کَانَ عِنْدَ غَدَاهِ اَلطَّفِّ إِذْ حَضَرُوا *** تِلْکَ اَلْمَنَایَا وَ لاَ عَنْهُنَّ مَدْفُوعٌ(2)

ص: 88


1- ربیع بن خثیم یکی از زهاد ثانیه است . قبرش در نزدیکی مشهد و بخواجه ربیع معروف است. مرحوم محدث قمی شرح حال او را در رجال خود ذکر کرده است
2- باین مضمون اشعاری در ص83 ذکر شد و خلاصه معنی آن را یاد آور شديم . اکنون لغات مشکلی که در اینجا علاوه است معنی میکنیم: مسموع: شنیده ( در اینجا کنایه از پذیرفته است ). غيب ( جمع غائب ). مقصود از ولی الامر ، خداوند متعال است : مشفوع : شفاعت شده ، ضمير عنهن راجع بمنایا است

چنان بانک ويله وعويل از مدينه بلند شد که کمتر کس دیده واگرنه شنیده بود

کلمات مروان حکم عليه اللعنه

در کتاب عوالم و تاریخ بلادری مسطور است که : بحکم یزید بن معاویه سر مبارک حسين علیه السلام را بمدينه آوردند . مروان بن الحکم. شاد شد و انشاد اشعار کرد. این سخن استوار نیست ، لکن سرور مروان وخواندن این شعر عجیب نیست .

ضَرَبَتْ رُوُسٌ فِیهِمْ ضَرْبَهً *** أَثْبَتَتْ أَوْتَادَ مُلْکٍ فَاسْتَقَرّ(1)

و هم این شعر را مروان انشاد کرد :

یا حَبَّذا بَردُکَ فِی الیَدَینِ *** وَ لَونُکَ الأَحمَرُ فِی الخَدَّینِ

کَأَنَّهُ باتَ بِمُجسَدَینِ *** شَفَیتُ مِنکَ النَّفسَ یا حُسَینُ(2)

آگهی ابن زبیر از قتل حسین وخطبه او در مدينه

چون خبر قتل حسین بن علي عليهما السلام در مکه انتشار یافت ، عبدالله بن زبیر بن العوام که در آرزوی خلافت و امامت امت روز میگذرانید، شاد خاطر گشت؛ چه در حيوة آنحضرت کالای او کاسد(3) وتمنای او فاسد بود . این هنگام که او را مقتول دانست، بمسجد جامع آمد و بر منبر عروج داد و مردم را خطبه کرد

و قالَ: ألا إنّ أهْلَ العِراقِ قَوْمٌ غُدُرٌ فُجُرٌ. ألا وَ إنّ أهْلَ الكُوفَة

ص: 89


1- مقصود مروان این استکه : سرهای بنی هاشم بريده شد و میخهای سلطنت بنی امیه ثابت و پا برجا گشت
2- ( کلمة « برد » اگر بر وزن فلس باشد بمعنی خواب و تسکین درد ، در اینجا مناسب است و اگر بر وزن قفل باشد بنوعی از مجاز قوت و سکون از آن اراده شده است و کلمه « مجسد » اگر بر وزن منبر باشد به معنی جامه چسبیده ببدن و اگر بر وزن مکرم باشد بمعنی جامه رنگ شده و بزعفران إست ) چه خوبست قوت دو دست و سرخی دو گونه تو که گویا در دو جامه زعفرانی خوابیده است . ای حسین ! دل خود را از کینه تو شفا دادم « بعضی از معانی مجازی يدين هم در اینجا محتمل است که بواسطه عدم اقتضاء مقام ذکر نمیشود »
3- این جمله مانند رونق نداشتن بازار کنایه از عدم پیشرفت در مقصود است

شِرارَهُمْ، أَنَّهُمْ دَعَوْا الحُسَینَ لِیُوَلُوهُ عَلَیهِم ليُقيمَ أمُورَهُم وَ يَنْصُرَهُمْ عَلى عَدُوِّهِم و يُعيدَ مَعالِمَ الإسْلامِ، فَلَمّا قَدِمَ عَلَيْهِم ثارُوا عَلَيهِ لِيَقْتُلُوهُ. قالُوا له: إنْ لَمْ تَضَعْ يَدَكَ في يَدِ الفاجِرِ المَلْعُونِ ابنِ زيادٍ المَلْعُونِ، فَيَرى فيكَ رَأْيَهُ، فاخْتارَ الوَفاةَ الكَريمةَ علَى الحَياةِ الذّميمَةِ. فَرَحِمَ اللَّهُ حُسَيْناً وَ أخْزَى قاتِلَهُ وَ لَعَنَ مَنْ أمَرَ بذلِكَ وَ رَضِيَ بِهِ.

أفَبَعْدَ ما جَرى على أبيعَبْدِاللَّهِ ما جَرى، يَطْمَئِنُّ أحَدٌ إلى هؤلاءِ؟ أوْ يَقْبَلُ عُهُودَ الفُجُرِ الغُدُرِ؟! أما واللَّهِ لَقَد کانَ صَوَّاماً بالنَّهارِ قوَّاماً باللّيلِ وأوْلى بَنَبِيِّهِمْ مِنَ الفاجِرِ ابن الفاجِرِ. واللَّهِ ما کانَ يَسْتَبْدِلُ بالقُرْآنِ الغِناءَ وَ لا بالبُکاءِ مِنْ خَشْيَةِ اللَّه الحُداءَ، و لا بالصِّيامِ شُرْبَ الخُمُورِ و لا بِقيامِ اللَّيْلِ الزُّمُور، و لا بمجالسِ الذِّكْرِ الرَّكْضَ في طَلَبِ الصُّيودِ و اللّعْبِ بالقُرودِ. قَتَلوهُ فَسَوْفَ يَلْقُونَ غَيّاً. ألا لَعْنَةُ اللَّهِ على الظّالِمين.

در جمله، اهل مکه را مخاطب داشت و گفت : ایها الناس ؛ بدانید که اهل و عراق قومی غادر و فاجزند و اهل کوفه قاید آن غادران و زعيم آن فاجرانند(1) همانا حسین علیه السلام را بخویشتن دعوت کردند تا امارت مملکت و رعایت رعیت و امامت امت او را باشد تا اعوجاج ایشان را مستقیم سازد(2) و معالم اسلام را بر افرازد(3) چون مسئلت ایشان را باجابت مقرون داشت و بجانب ایشان سفر کرد،

ص: 90


1- قاید : پیشوا ، رهبر . غادر : بیوفا ، نيرنک باز . زعيم : رئیس
2- کجی آنها را راست کند « یعنی آنها را از گمراهی بهدايت رساند »
3- نشانه های اسلام ( حج و نماز و مانند آنها) را بر پا دارد

اینوقت بروی در آمدند و بر قتل او کمر بستند و گفتند : با یزید بیعت کن و پسر زیاد ابن ابیه را متابعت فرما و خویشتن را تسلیم او میدار تا آنچه میخواهد در حق تو میاندیشد لاجرم آن حضرت وفات کریمه را بر حیات ذمیمه اختیار کرد، خداوند رحمت کناد حسین را و خوار بداراد کشنده او را و لعن کناد آنکس را که امر بقتل او کرد و رضا بدین کردار داد .

از پس آنکه کردار اهل کوفه بر ابوعبدالله مکشوف افتاد ، کیست که گفتار و کردار ایشان را بستاید و یا بر عهد و پیمان ایشان بپاید ؟ سوگند با خدای که حسین علیه السلام همه روز صائم بود و همه شب قائم و او سزاوار تر بود بخلافت پیغمبر از فاجر پسر فاجر . سوگند با خدای که حسین علیه السلام از خوف خداوند نبود که نقرات غنارا با قرائت قرآن تبدیل فرماید(1) و بانک حدی را برحنين بکاء تفضيل گذارد(2) وشرب مدام را بناهار صیام فضیلت نهد(3) ومزمار مغنی را برذکر قیام ليل ترجیح(4) دهد و ذکر خدای را از طلب صيود ولعب باقرود، مرجوح(5)شمارد از در بغي و بطر(6) پسر پیغمبر را بکشتند. خداوند ملعون داراد چنین مردم ستمکاره را

چون این خطبه را بپای آورد، باز سرای خویش گشت و عبدالله بن عباس را طلب نمود و گفت : یا ابن عباس : تو قربت و قرابت مرا با رسول خدا میدانی و پدر من زبیر بن العوام را میشناسی و در راه اسلام چه خدمتها که تقدیم کرد . و چه زحمتها که بر ذمت نهاد و از آن سوی معاربه حیلت اندیش و یزید کافر کیش را شناخته ای و مجرب داشته ای. افعال ناستوده و اعمال نکوهیده ایشان متوقع شرح و تفصیل نیست ، لاجرم واجب میکند که امروز بمتابعت من سر فرود آری

ص: 91


1- بجای خواندن قرآن در پی آواز های لو رود
2- حدی : آوازه خواندن برای راندن شتر حنين ؛ ناله و تفضيل : برتری دادن
3- مدام « بضم میم » : شراب . ناهار : گرسنه
4- مزمار : یکی از آلات موسیقی
5- صبود ؛ شکارها ، قرود : بوزینه ها
6- بغي : ستم ، بطر : مستی

و با من بیعت کنی ، باشد که اینکار را که قسرا از مرکز خود جنبش داده اند بمحل خويش فرود آریم(1)

ابن عباس گفت : یا ابن زبیر ! مرا دست باز دار که روزگار فتنه انگیز و خونریز است. من یکتن از مسلمانانم و خاتمت کارت را نگرانم ، چون کار بکام آری و توسن مرام را بلگام کنی(2) من پذیرایی فرمان ترا حاضر خواهم بود.

مکتوب یزند با بن عباس

چون این خبر بیزید بن معاویه بردند که ابن عباس ، عبدالله بن زبیر را بکس نشمرد و سر از بیعت و متابعت او برتافت ، یزید شاد خاطر گشت و بدین گونه مکتوب بابن عباس نوشت :

سَلَامُ عَلَيْكَ ، أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الملحد فِي حَرَمِ اللَّهِ دَعَاكَ لتُبايعهُ فَأَبَيْتُ عَلَيْهِ ، وَفَاءُ مِنْكَ لَنَا ، فَانْظُرْ مِنْ بِحَضْرَتِكَ مِنْ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ مَنْ يَرِدُ عَلَيْكَ مِنِ الْبِلَادِ ، فَأَعْلَمَهُمْ حُسْنِ رَأْيُكَ فِينَا وَفِيُّ ابْنِ الزُّبَيْرِ ، وَأَنْ ابْنِ الزُّبَيْرِ إِنَّمَا دَعَاكَ لِطَاعَتِهِ وَ الدُّخُولِ فِي بَيْعَتِهِ لَتَكُونُ لَهُ عَلَى الْبَاطِلِ ظَهِيراً وَفِيُّ الْمَأْثَمِ شَرِيکاً ، وَ قَدْ اعْتَصَمْتُ فِي بَيْعَتِنَا طَاعَةِ مِنْكَ لَنَا وَ لَمَّا تَعْرِفْ مِنْ حَقُّنَا ، فَجَزَاكَ اللَّهُ مِنْ ذِي رَحِمٍ خَيْرَ مَا جَازَى بِهِ الواصِلينَ أَرْحَامَهُمْ الْمُوفِينَ بعُهودِهِم، فَمَا أَنْسَى مِنَ الْأَشْيَاءِ (3) وَ ما أَنَا بِنَاسٍ بِرکَ وَ تَعجیلَ صِلَتِکَ بالذی أَنْتَ أَهْلُهُ فَانْظُرْ مَنْ يَطلِعُ عليكَ مِنَ الآفاقِ فَحَذِّرهُم زخارِفَ ابنِ الزُّبيرِ و جَنِّبْهُم لَقْلَقَةَ لِسانِه، فإنّهُم منَک أسْمَعُ و لكَ أطْوَعُ و السّلام.

معنی این کلمات بفارسی چنین باشد، میگوید : همانا پسر زبير ملحد ترا دعوت

ص: 92


1- قسرا: از روی جبر و زور . و مقصود از (این کار) خلافت است
2- این دو جمله کنایه از رسیدن بمقصود است
3- در نسخ موجوده عبارت چنین است

کرد تا با او بیعت کنی و تو با من وفاکردی و سر به پیمان او در نیاوردی. اکنون نگران باش تا کدام کس از اهلبیت در حضرت تو حاضر است و از بلاد و امصار ، چه کسان بر تو در آمده اند . ایشان را از حسن رأى خویش و سوء افعال پسر زبیر آگهی ده . همانا پسر زبیر تورا دعوت کرد تا سر بطاعت او در آوری و با او بیعت کنی و در امر باطل ظهير(1) ونصير او باشی و در این عصیان وطغيان با او شريک و سهیم گردی و تو حفظ بیعت و طاعت ما را دامن در چیدی (2) چه حق ما را دانسته بودی . خداوند تو را جزای خیر دهاد ، جزای آنان که حق ارحام بدانستند و در وفای عهود بپائیدند و من فراموش نمیکنم تورا و فراموشکار نیستم نیکوئی درحق و انفاذ صلات (3) وجوایزت را ، چنانکه شایسته و سزاوار تو باشد . اکنون نگران باش آنانرا که از امصار و بلاد بر تو در آمده اند، ایشان را بیم ده از زخارف و اباطيل (4)سر زبير و دور دار از جادوئی زبان او ، چه مردمان تورا مطاوعته(5) نمایند و حکم تو را متابعت کنند.

پاسخ ابن عباس بیزید

چون این نامه بابن عباس رسید ، در جواب او بدینگونه مکتوب کرد :

بَلَغَنِي كِتَابَكَ ، تَذْكُرُ أَنِّي تَرَكَتْ بیعة ابْنِ الزبیر وَفَاءُ مِنِّي لَكَ. وَ لعمری مَا أَرَدْتَ حَمدک وَ لَا ودک . تَرَانِي كُنْتَ نَاسِياً قَتَلَكَ حُسَيْناً وَ فِتْيَانُ بَنِي الْمُطَّلِبِ ، مُضَرجينَ بِالدِّمَاءِ ، مَسلوُبينَ بِالْعَراءِ تسفي عَلَيْهِمْ الرِّيَاحُ وتنتابهم الضِّبَاعُ ، حَتَّى أَتَاحَ اللَّهُ لَهُمْ قَوْماً واروهم ، فَمَا أَنْسَى مَا أَنْسَى طَردَكَ حُسَيْناً مِنْ حَرَمِ اللَّهِ وَ حَرَمُ رَسُولِهِ وَ كِتَابُكَ إِلَى ابْنَ

ص: 93


1- ظهير : یاور
2- بخاطر نگهداری بیعت و فرمان ما ، از بیعت با او روی گردان شدی
3- انفاذ صلات : فرستادن جایزه ها
4- زخارف : زینت های دروغی و بی حقیقت
5- مطاوعت : قبول کردن ، پذیرفتن

مَرْجانَةَ تأمُرُهُ بقَتْلهِ، وَ إنِّي لأرْجُو مِنَ اللَّهِ أن يَأخُذَكَ عاجِلًا حيثُ قَتَلْتَ عِتْرَةَ نَبِيِّهِ مُحمّدٍ صلى الله عليه و آله وَ رَضِيتَ بذلِک.

وَ أَمَّا قَوْلُكَ أَنَّكَ غَيْرَ نَاسٍ بَرْيِ ، فَأَحْبِسُ أَيُّهَا الْإِنْسَانِ ، بِرِّكَ عَنِّي وَ صِلَتُكَ ، فَإِنِّي حَابِسٍ عِنْدِي ، وَدْيٍ وَ لَعَمری إِنَّكِ مَا تُؤتينا مِمَّا لَنَا مَنْ فِي قِبَلِكَ إلأ أليَسيرَ وَ انَكَ لْتَحْبِسْ عَنَّا مِنْهُ الْعَرْضَ الطَّوِيلِ. ثُمَّ انک سَئَلتَني أَنْ أَحَثَّ النَّاسَ عَلَى طَاعَتِكَ وَ أَنَّ أَ خَذَلَهُمْ عَنِ ابْنِ الزُّبَيْرِ ، فَلَا مَرْحَباً وَ لَا کرامة . تَسئَلُنی نُصْرَتِكَ وَ مَوَدَتَكَ وَ قَدْ قَتَلْتُ ابْنِ عَمی وَ أَهْلُ رَسُولُ اللَّهِ مصابیح الهدی وَ نُجُومِ الدُّجَى ، غادرتهم جُنودُکَ بِأَمْرِكَ صَرْعَى فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ قَتْلَى. أُنْسِيتُ إنفاد أعوانک إِلَى حَرَّمَ اللَّهُ لتقتل الْحُسَيْنِ وَ فَمازِلتَ وَرَائِهِ تُخِيفَهُ حَتَّى أَشْخَصَتْهُ إِلَى الْعِرَاقِ عَدَاوَةً مِنْكَ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لِأَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهُرَا . فنحنُ أولئک لا آباؤكَ الجُفاة الطُّغاة الكَفَرة الفَجَرة أکباد الإبل والحمير الأجلاف، أعداء اللَّه وأعداء رسوله، الّذين قاتلوا رسول اللَّه في کلِّ م وَطِّنْ ، وَجَدَكَ وَ أَبُوكَ هُمُ الَّذِينَ ظاهَرُوا عَلَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ، وَ لَكِنَّ إِنْ سَبقتني قَبْلَ أَنْ آخُذُ مِنْكَ ثاري فِي الدُّنْيَا ، فَقَدْ قَتَلَ النَّبِيُّونَ قَبْلِي ، وَ كَفى بِاللَّهِ نَاصِراً ، وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ ، ثُمَّ أَنَّكَ تَطْلُبُ مَوَدَّتِي وَقَدْ عَلِمْتَ لِمَا بَايَعْتُكَ ، مَا فَعَلْتُ ذَلِكَ إِلَّا وَ أَنَا أَعْلَمُ أَنَّ وُلْدِ أَبِي وَ عَمِّي أَوْلَى بِهَذَا الْأَمْرِ

ص: 94

مِنْكَ وَ مِنْ أَبِيكِ ، وَ لَكِنَّكُمْ مُعتدين مدّعين ، أَخَذْتُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِحَقٍّ ، وَ تعدّيتم إِلَى مَنْ لَهُ الْحَقُّ ، وَ إِنِّي عَلَى يَقِينٍ مِنَ اللَّهِ أَنْ يُعَذِّبْكُمْ كَمَا عَذَّبَ قَوْمَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ مُدَّيْنِ

بِحَقٍّ وَ تعدیتم إِلَى مَنْ لَهُ الْحَقِّ وَ إِنِّي عَلَى يَقِينٍ مِنَ اللَّهِ أَنْ يعذبکم کما عَذَّبَ قَوْمَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ مُدَّيْنِ .

یا یزید وَ انَّ مِنْ أَعْظَمِ الشَّمَاتَةِ ، حَمَلَكَ بَنَاتِ رَسُولُ اللَّهِ وأطفاله وَ حَرَّمَهُ مِنَ الْعِرَاقِ إِلَى الشَّامِ أساری مَجلوُبينَ مَسلوُبينَ ، تَرَى النَّاسَ قُدْرَتِكَ عَلَيْنَا وَ أَنَّكَ قَدْ قَهَرتَنا وَ استَولَیتَ عَلَى آلُ رَسُولِ اللَّهِ وَفِيُّ ظَنُّكَ أَنَّكَ أَخَذَتْ بثار أَهْلَكَ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ يَوْمَ بَدْرٍ وَ أَظْهَرْتُ الِانْتِقَامِ الَّذِي كُنْتَ تُخفيه وَ الْأَضْغَانِ الَّتِي تَکمُنُ فِي قَلْبِكَ كَمُّونٍ النَّارُ فِي الزِّنَادِ وَ جَعَلْتُ أَنْتَ وأبوک دَمِ عُثْمَانَ وَسِيلَةً إِلَى إِظْهَارِهَا ، فَالْوَيْلُ لَكَ مِنْ دَيَّانِ ، يَوْمُ الدِّينِ وَ وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصْبَحْتَ آمِناً مِنْ جِرَاحَةِ يَدِي، فَما أَنْتَ بِأَمْنٍ مِنْ جِرَاحَةِ لِسانِي . بِفِيكَ ألکِثکِثُ وَ أَنْتَ المُفَندُ ألمَثبُور وَ لَكَ الأثلب وَ أَنْتَ الْمَذْمُومِ وَ لَا يَغُرَّنَّكَ إِنْ ظَفِرْتُ بِنَا الْيَوْمِ. فَوَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ نظفر بِكَ الْيَوْمَ لَنَظفَرَنَ غَداً بَيْنَ يَدَيِ الْحَاكِمِ الْعَدْلُ الَّذِي لَا يَجُوزُ فِي حُكْمِهِ وَ سَوْفَ يَأْخُذُكَ سَرِيعاً أَلِيماً وَ يخرجک مِنَ اللَّهِ الدنیا مَذْمُوماً مَدْحُوراً أثیما ، فَعَشِّ - لَا أَبَ لَكَ - مَا اسْتَطَعْتَ ، فَقَدْ ازْدَادَ عندالله مَا اقترفت وَ السَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ األهدي.

ص: 95

در جمله میفرماید : مکتوب تورا بمن آوردند، در طی کتاب خویش تذکره کردی که من در طلب رضای تو و وفای بعهد تو سر از بیعت عبدالله زبير برتافتم وترک متابعت او گفتم ، قسم بجان من، محمدت(1) تو را نجسته ام و دل در محبت تو نبسته ام. چنان دانی که من فراموش کرده ام و از خاطر بسترده ام که حسين علیه السلام را شهید کردی ؟ و جوانان بنی عبدالمطلب را از پای در آوردی ؟ همگان را در خون آغشته و مسلوب گشته در بیابان افکندی ، تا وحوش برایشان عبور دهند و ریاح(2) برایشان مرور کنند تا خداوند قومی(3) را ساخته داشت و بدفن ایشان بگماشت. همانا از خاطر من سترده(4) نگردد که حسین را از حرم خدا و خرم رسول خدا طرد کردی(5) و قتل او را با پسر مرجانه در قلم آوردی. از کرم خدای متوقع چنانم که در کیفر کردار تو تعجیل فرماید و خون فرزندان پیغمبر خود را از تو باز جوید .

و اینکه گفتی در ادای عطای من نسيان نپذیری و جوایز وصلات از من باز نگیری، البته عطيت خویش را از من باز گیر که من محبت خود را از تو باز گرفتم . قسم بجان من که حقوق ما را از ما دریغ داشتی و جز بادای اندک خاطرنگماشتی . با اینهمه از من مسئلت میکنی که مردم را بمتابعت عبدالله زبیر نگذارم و بطاعت تو بگمارم؟! وحال آنکه پسر عم مرا بقتل آوردی وعیال اورا اسیر کردی و فرزندان پیغمبر را که در طریق هدایت مشاعل جهان افروز ودر ظلمت غوایت ستارگان روز بودند، لشکرهای تو بامر تو همگانرا در مصرعی واحد صرعی و قتلی(6) افکندند. مگر دست فرسود نسیان داشتی(7) گاهی که عوانان خویشرا گماشتی که حسین رادر حرم خدای بقتل رسانند؟ و همواره در خصمی او کینی اندوختی و کیدی انگیختی تا او را مسافر عراق ساختی و بکین اهل بیتی میان بستی که بحکم قرآن خداوند ایشان راپاک و پاکیزه آفرید. مائیم آنجماعت نه پدران جافی(8) و طاغی و کافر و فاجر تو که با رسول خدای

ص: 96


1- محمدت : ستايش نمودن
2- ریاح : بادها
3- مقصود، قبيلة بني اسد است
4- سترده : زابل ، نا بود
5- دور کردی و تبعید نمودی
6- صرعی : بخاک افتادگان. قتلی کشته شدگان
7- مگر فراموش کردی
8- جافی ۔ ستمگر

قتال دادند. مگر پدر و جد تو نبودند که بر خدا و رسول بیرون شدند و هم اکنون اگر تو پیشی بگیری از من از این جهان از آن پیش که من خون حسین را از تو بجویم باکی نیست ، چه بسیار انبیا که قبل از من شهید شدند ، لکن خداوند از برای کیفر حاضر و ناصر است . تو نیز آگاه میشوی در روز بادافراه(1). شگفتی آنکه تو در طلب مودت من باشی و حال آنکه میدانی: اگر من با تو بیعت کنم جز این نیست که میدانم فرزندان پدر و عم من سزاوار ترند از تو و پدر تو در امر خلافت ، لکن شما ستم کردید بر صاحب حق ومأخوذداشتید چیزی را که در آن حقی و بهره ئی نداشتید و من بریقینم که خداوند شما را چنان عذاب کند که قوم عاد و ثمود را و بی فرمانان لوط و اصحاب مدین را .

هان ای یزید! از این بزرگتر شماتت نتواند بود که تو بر ذمت نهادی و دختران و زنان و اطفال رسول خدای را چون اسرای کفار از عراق بسوى شام کوچ دادی تا مردمان قدرت تو را بر ما نظاره کنند و استیلای تو را بر آل رسول دیدار نمایند . گمان میکنی که کافران و فاجران را که در يوم بدر کشته شدند بخون خواهی پرداختی و انتقامی که از بیم در خاطر مینهفتی آشکار ساختی و حسدی که در دل چون آتش در آتش زنه(2) بیند وختی برافروختی . همانا خون عثمان را تو و پدرت معاویه دست آویز وصول مقصود ساختید و رایات بغی و طغیان بر افراختید(3) وای بر تو چون روز برانگیزش(4) در مقام باز پرس ایستاده باشی، خاک بر دهان ؛ وسنگت بردندان ! چه ناستوده سرشت و نکوهیده نهاد که تو بوده ای امروز مغرور مباش اگر ما را مقهور داشتی، چه امروز اگر بر تو ظفر نجستیم ، فردای قیامت نصرت ما راست در محضر حاکم عدل که هرگز بستم حکم نرانده . زودا که مأخوذ شوی بعذابي اليم و از این جهان سفر کنی بد روز و ذمیم و چند که در این جهان بپائی بکردار ناصواب برعصيان خود بفزائی . سلام بر آنکس که

ص: 97


1- بادا فراه : کیفر
2- آتش زنه : دو سنگی که بیکدیگر میزدند تا آتش از آن بجهد
3- پرچمهای ستم و سر کشی بلند کردید
4- روز قیامت

طریق هدایت گرفت.

جواب مکتوب ابن زیاد از يزيد وطالب کردن يزيد اسراء و سر های شهیدان را

چون مکتوب عبيدالله بن زیاد را بیزید آوردند و او را از شهادت حسین بن على عليهما السلام آگهی دادند ، بروایت ابن نما یزید بن معاویه مجرب بن حریث ابن مسعود الکلبی از قبیله بنی عدی بن حباب را باتفاق مردی دیگر از افاضل شام طلب کرد و ایشان را بسوی مدینه روان داشت ، تا مژدۂ قتل حسین رابحاکم مدینه که اینوقت عمرو بن سعید بود ، برسانند و مردم مدینه را نیز از اینواقعه هایله آگهی دهند. اگر چند ابن زیاد از این پیش ، این خبر را در مدینه سمر(1) کرد ، یزید خواست تا حزن و اندوه اهلبیت را تجدید کند وقهر وغلبه خود را بر بازماندگان بنی هاشم بتازه تذکره نماید. و در جواب ابن زیاد منشور کرد که: بی توانی سرهای کشتگان را با اهل بیت رسول خدای بجانب شام کوچ میده و اموال و اثقال ایشان را نیز بصحبت ایشان حمل میکن ، چون ابن زیاد بر مکتوب یزید مشرف ومطلع گشت ، اهلبيت را بسیج(2) سفر کرد و سر مبارک حسين علیه السلام را طلب نمود و فرمان کرد تا حجامی حاضر شد و پاره گوشتها که در اطراف گردن امام علیه السلام بیرون اندام مینگریست ، حکم داد تا حجام با تیغ باز کرد

فرستادن ابن زیاد سرهای مبارک را بشام

آنگاه بروایت سید ، مخفر بن تغلب بن العايذی را طلب نمود تا حامل رؤس شهدا او باشد. وشیخ مفید میفرماید: سر حسين علیه السلام را بزحر بن قیس داد و ابو بردة ابن عوف الازدی و طارق بن ابي ظبيانرا با پنجاه سوار بحفظ و حراست آن سر

ص: 98


1- سمر « بر وزن فرس » سخن گفتن در شب
2- بسیج : ساختگی و آمادگی

مبارک گماشت. و همچنين سرهای بنی هاشم ودیگر شهیدان را با جماعتی از لشکر بصحبت زحر بن قیس روان داشت . پس فرمان کرد : سید سجاد علیه السلام را با غل و زنجير بر نشاندند و اهل بیت رسول مختار را بی مقنعه و خمار پر هیونان(1) سوار کردند و شمر بن ذی الجوشن را با گروهی از لشکر برایشان گماشت و گفت : عجلت کنید و خویشتن را بزحر بن قیس برسانید، چه او مبلغی طی طریق کرده بود . لاجرم شمر سرعت کرد و با زحر بن قیس پیوسته شد و در منزل نخستين چون فرود شدند و اهلبیت را فرود آوردند ، آن پنجاه تن سوار که حافظ و حامل سر مبارک بودند نیز پیاده شدند و کناری گرفتند و آن سر مبارک را در صندوقی نهاده در کنار خویش جای دادند و مجلسی بساختند و بگساریدن کاسات خمر و عقار(2) پرداختند ، چند که مست طافح(3) گشتند و خرد را بدرود گفتند و بخفتند.

یکتن از آنسواران را که رغبت نبود و شرب نفرمود لختی بیدار نشست و دیده بر دریچه آسمان بست . ناگاه بانک رعدی شنید و با رقه(4) برقی دید. چون نيک نگریست، درهای آسمان را فراز یافت وهمی دید که : آدم و نوح و ابراهیم و اسمعیل و اسحق و خاتم انبیاء ملا مصطفی از آسمان فرود شدند. و جبرئیل با جماعتی از فریشتگان خدمت مصطفی را ملازمت داشتند ، چون بر سرصندوق رسیدند جبرئیل آن سر مطهر را بر گرفت و ببوسید و بر سینه خود بچفسانید و پیغمبران هريک کار بدینگونه کردند و مصطفی را تعزیت گفتند و بگریستند و رسول خدا از همگان افزون بگریست

اینوقت جبرئیل گفت : که ای محمد خداوند مرا در تحت حکومت تو باز داشته، اگر فرمان کنی زمین را بر امت تو واژگون کنم، چنانکه بر قوم لوط(5) کردم آن حضرت فرمود: مرا در حضرت حق با ایشان حسابی است . آنگاه فریشتگان

ص: 99


1- هیون : شتر و اسب
2- عقار « بضم عين » : شراب
3- طافح : بسیار مست
4- با رقه : ابرداری برق
5- قرآن کریم قصه ایشان را در سورة هود «11» و حجر «15» بیان میکند

بعرض رسانیدند که : خداوند ما را بهلاکت این پنجاه تن فرمان داده ، فرمود: فرمان شمار است ، لاجرم آن فریشتگان هريک حربهی بدست کردند و هریکرا زخمی زدند . چون نوبت بآن يک رسید که هشیار و بیدار بود، فریاد برداشت : که : « یا رسول الله : الامان الامان » آن حضرت فرمود: دور شو که خدایت نیامرزد. لاجرم فریشتگان او را بسلامت گذاشتند و در گذشتند . در بامداد یکتن از آن جماعت زنده نماند ، بلکه همگان رماد (1) بودند.

قصه آنکس که در کعبه طلب مغفرت میکرد

سید بن طاوس وصاحب مناقب گوید : جماعتی مردی را در مکه دیدند که باستار کعبه آویخته و همی گوید:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي وَ مَا أُرِيكَ فَاعِلًا لَهُ .

یعنی ای پروردگار من! مرا بیامرز و همی دانم که نیامرزی . اورا گفتند : لب فروبند ، اگر گناه تو از قطرات باران و برگ درختان افزون باشد ، آرزو میرود که خداوند معفو دارد . تا چه کردی که از رحمت خدای مأیوس گشتی ؟ آن مرد این قصه را بشرح کرد ، چه خود آنکس بوده که پیغمبر فرمود : خدایت نیامرزاد.

تا رسیدن اهل بیت روز اربعين بکربلا

اشاره

مکشوف باد که : ثقات محدثین و مورخین متفقند که بعد از شهادت حسين علیه السلام، عمر بن سعد نخست سرهای شهدا را بنزديک ابن زیاد روان کرد و از پس آن اهلبیت را بکوفه آورد و ابن زیاد بعد از شناعت و شماتت با سید سجاد و اهلبیت احمد مختار ، فرمان داد تا : اهل بیت را در حبس خانه باز داشتند . آنگاه یزید بن معاویه را مکتوب کرد که : اکنون با سرهای بریده و اهل بیت ستم رسیده فرمان چیست ؟ یزید در پاسخ نگاشت که : اهلبیت را با سر های شهدا بجانب شام

ص: 100


1- رماد : خاکستر

روان باید داشت ، لاجرم ابن زیاد بسیج راهرا ساختگی کرد و ایشان را از کوفه بجانب شام گسیل نمود . همانا از یوم عاشورا تا گاهیکه ابن زیاد کس بیزید میفرستاد ، روزی چند برفته بود و نیز مدتی باید که فرستاده ابن زیاد بشام رود و جواب مکتوب گرفته باز شود و همچنان روزی چند باید تا ابن زیاد ساختگی کند و اهل بیت را از کوفه کوچ دهد . بعید نیست که اگر این جمله را بحساب گیریم ، چهل روز بر آید پس روا باشد که گوئیم چون اهلبیت از کوفه بجانب شام روان شدند . روز اربعین که بیستم ماه صفر بود بکربلا رسیدند و ناله و عویل بر آوردند و سوگواری کردند و از آن سوی نیز جابر از مدینه بزیارت قبر حسين شتافته، در کربلا یکدیگر را دیدار کردند ، لکن اگر گوئیم : گاهیکه یزید اهلبیت را از شام بجانب مدینه گسیل نمود ، ایشان راه کربلا پیش داشتند و روز اربعین که بیستم شهر صفر بود، وارد کربلا شدند ، بنزديک هیچ خردمند پسنده نیفتد ، چه آن مدت را که بشمار گرفتیم باید دو چندان بر گیریم و آن با اربعين راست نیاید، خاصه کوچ دادن زنان و اطفال صغار وجوانان بیمار وزخمدار، چون على بن الحسين وحسن مثنی، اگر همه روز عاشورا بجانب شام سفر کردند، روز اربعین باز شدن نتوانستند - اکنون با سر سخن آئیم .

ورود اهل بیت بقادسيه

چون یزید بن معاویه فرمان کرد که : سرهاي شهداء و اهل بیت رسولخدا را شهر بشهر ودیه بدیه(1) بگردانند تا شیعیان علی بن ابیطالب پند گیرند و از خلافت آل علی مأیوس گردند و دل در طاعت یزید بندند ؛ لاجرم لشکریان اهل بیت را با تمام شماتت وذلت کوچ میدادند و بهر قریه و قبیله در میبردند ، اگر چنداز طریق مقصود بیکسوی بود(2) وطی مسافت دراز تر می افتاد و هريک از زنان و کودکان بر کشتگان میگریستند ، با کعب نیزه میزدند و می آزردند. بدینگونه

ص: 101


1- دیه « ده » هر دو بکسر اول : آبادی کو چک ، مقابل شهر
2- یعنی از جاده مقصود منحرف میشدند

کوچ دادند تا بقادسيه(1) برسیدند ، ام کلثوم این شعر قرائت فرمود :

ماتَتْ رِجالی وَ أَفْنَی الدَّهْرُ ساداتی *** وَ زادَنی حَسَراتٍ بَعْدَ لَوْعاتی(2)

یُسَیِّروُنا عَلَی الاقْتابِ عارِیَهً *** کَأنَّنا بَیْنَهُم بَعْضَ القسیماتِ

عَزَّ عَلَیْکَ رَسُولَ اللَّهِ ماصَنَعُوا *** بِأَهْلِ بَیْتِکَ یا نُورَالبَرِیّاتِ

کَفَرْتُمْ بِرَسُولِ اللّهِ وَیْلَکُمُ *** اَیدیکُمُ مِنْ سُلوکٍ فِی الضَّلالاتِ(3)

ورود اهل بیت بموصل

صاحب روضة الاحباب که از ثقات(4) اهل سنت و جماعت است حدیث میکند که : چون اهلبیت با موصل(5) نزديک شدند ، شمر بن ذی الجوشن حاکم موصل را مکتوب کرد که : ما با تشريف فتح و نصرت و سرهای دشمنان یزید میرسیم. فرمان کن تا : مردمان کوی و بازار این شهر را بزیب و زینت کنند و خویشتن با بزرگان بلد ما را پذیره(6) کن و باتمام حشمت(7) لشکریان را مهمان پذیر باش. فرمان گذار موصل چون این بدانست، اشراف بلد را انجمن فرمود و مکتوب شهر را باز نمود و گفت : اگر من بصورت رضا دهم ، شما برشورید و سر بر تابید. گفتند :

ص: 102


1- قادسیه : نام قریه ایست از شهر موصل در پانزده فرسخی کوفه
2- لوعة : سوزش عشق و هجران
3- خلاصه معنی : روز گار بزرگان مرا نابود کرد و حسرت و سوزش دل مرا زیاد کرد. مردم پستی که میدانستند و ما دختران پیغمبریم، بر ما حمله کردند و ما را مانند اسیران بر شتران بی محل میگردانند. وای بر شما کافران گمراه
4- مردمان معتبر و مورد اطمینان
5- موصل « بفتح اول و کسر ثالث » شهریست بین جزیره و عراق که قبر جرجیس پیغمبر علیه السلام در وسط آن است.
6- پذیره : استقبال
7- حشمت : شرم و انقباض از کسی

حاشا و کلا که ما بدین امر فظيع (1) واحدوثه شنیع گردن نهیم و بدین عیب و عوار(2) رضا دهیم. اینوقت والی موصل در جواب مکتوب شمر نگاشت که : مردم این شهر بیشتر از شیعیان علی مرتضی و دوستداران آل عبایند. اگر بدین شهر در آئید بعید نیست که بطرد و منع برخیزند و فتنه انگیزند. صواب آنست که لختی دور تر از این شهر فرود آید و ماندگی راهرا بشکنید و کوچ کنید و علف و آزوغه از برای لشکریان روان داشت .

شمر این سخن را از در صدق دانست و در یکفر سنگی موصل فرود آمد و سر مبارک حسين را از سنان نیزه فرود آورده بر فراز سنگی نهاد

در خبر است(3) که قطره خونی از آن سر مطهر برسنک آمد و در هر سال روز عاشورا از آن سنک خون تازه جوشیدن داشت و مردمان آنجا انجمن شده سوگواری مینمودند. این امر شگفت سالهای دراز تقریر داشت(4) تاگاهی که آن سنک را بر گرفتند و دیگر جای حمل دادند و چند که آن سنک در آنجا منصوب بود، مشهد نقطه مینامیدند . گویند این آیت شگفت را در زمان مروان ناپدید کردند .

ورود اهلبيت بتکريت

ابو مخنف میگوید : اهل بیت را با سرهای شهدا از جانب شرقی حصاصه(5) در گذرانیدند وطريق تکريت(6) را پیش داشتند و بعامل آن بلد مکتوب کردند که : زاد وعلوفه ذخیره بگذار و مارا پذیره کن . حاکم تکریت فرمان کرد تا : مردم شهر را درهم آوردند و برزن(7) و بازار را بزینت کردند و رایات را برافراختند و باد در بوقات انداختند و باعددی کثير باستقبال بیرون شد و سران سپاه را تلقى (8) نمود و در پاسخ هريک از پذیرندگان که در شناس سرهای بریده سخن(9) میکرد ،

ص: 103


1- فظيع : در زشتی از حد در گذشته
2- عوار : ( مثلثة الفاء) : عيب ودریدگی
3- بروضة الاحباب مراجعه شود
4- ثابت بود
5- حصاصه « بفتح اول و تشديد ثاني » قریه ایست از توابع کرنه نزديک قصر هبيرة
6- تکریت « بفتح اول » : شهریست در 30 فرسخی بغداد
7- برزن : کوچه ، محله
8- تلقی : برخورد و ملاقات
9- یعنی میپرسیدند : اینها سر های کیست

میگفتند : مردی خارجی بریزید بیرون شد ، عبیدالله بن زیاد او را بکشت . اینک سر او و اصحاب او است که بنزد یزید بن معاویه حمل میشود . یکتن از مردم نصاری سر بر آورد و گفت: ايقوم ! من در کوفه بودم که این سر مبارک را در آوردند . این سر خارجی نیست ، سر حسين بن علي بن ابيطالب است . مردم چون این بشنیدند ، روی ورأى بگردانیدند و ساخته طرد و منع شدند(1) وجماعت نصاری نیز با ایشان متفق گشتند و ناقوسها(2) بنواختند و گفتند : گروهی که پسر دختر پیغمبر خویش را بکشند ، اگر همه ساعتی باشد رضا ندهیم که بشهر ما در آیند و بر آسایند(3)

ورود اهل بیت بوادي نخله

چون لشکریان این بدیدند ، ساخته راه شدند و از ارض تکريت کوچ دادند و از طریق بیابان، دیر(4) عروه را در نوشتند و از زمین صليتا در گذشتند و بوادی نخله فرود شدند. و آنروزوشب را اطراق کردند . شبانگاه شنیدند که زنان جن بر حسين علیه السلام بدین اشعار مرثیه کردند :

نِساءَ الْجِنِّ اَسْعِدْنَ نِساءَ الْهاشِميّاتُ *** بَناتِ الْمُصْطَفى اَحْمَدَ يَبْکينَ شَجِيّاتْ

يُوَلْوِلْنَ وَ يَنْدِبْنَ بُدُورَ الْفاطِميّات *** وَ يَلْبِسْنَ ثِيابَ السُّودِ لِبْسا لِلْمُصيباتِ

وَ يَلْطِمْنَ خُدودا كَالدَّنانيرَ نَقِيّاتْ *** وَ يَنْدِبْنَ حُسَيْنا عَظُمَتْ تِلْكَ الرَّزيّاتُ

وَ يَبْکينَ وَ يَنْدِبْنَ مُصابَ الأَحْمَدِيّاتْ(5)

ورود اهل بیت ببلدة لبا

بامدادان از وادی نخله کوچ دادند و اراضی ارمینا را در سپردند(6) و در مرز

ص: 104


1- حاضر شدند که لشکر کوفه را برانند و دور سازند
2- ناقوس : نائیست که در آن میدمند
3- اگر بمقدار بکساعت هم بخواهند در شهر ما استراحت کنند، راضی نیستیم
4- دیر « بفتح اول » : معبد رهبانان
5- خلاصه معنی : زنان جن برای یاری دختران پیغمبر و فاطمه لباس سیاه پوشیده ، گریه و زاری میکنند و سیلی بصورت میزنند .
6- در سپردن. طی کردن ، راه رفتن

لبا(1) نزول کردند و آنجا بلدى آباد بود . زنان و مردان پیران وجوانان بجمله از بلده بیرون شدند و چون سر مبارک حسين علیه السلام را دیدار کردند ، سلام بروی فرستادند وجدش رسول خدا و پدرش علی مرتضی را درود گفتند و بانک در دادند که : ای کشندگان اولاد پیغمبران ! بیرون شوید از بلد ما و زبان بلعن و شتم آنجماعت بگشودند . سران لشکر چون این بشنیدند ، در خشم شدند و حکم بقتل و غارت آن بلد دادند و آن بلده را خراب کردند و از آنجا بکحيل(2) آمدند .

مکشوف باد که ما ورود اهل بیت را بموصل بروایت صاحب روضة الاحباب رقم کردیم . چون ابومخنف را در تقریر این قصه با او بینونتی است، از تحریر روایت او دست باز نمیداریم .

ورود اهل بيت بموصل بروایت ابی مخنف

مع القصه ، قواد(3) لشکر بحاکم موصل مکتوب کردند که : ما باسر حسين واهل بیت او در میرسیم ، مارا پذیره شوید . چون این مکتوب را حاکم موصل قرائت کرد ، بفرمود تا : شهر را بحلی وزینت بیاراستند و بزرگان شهر را از هر سوی طلب نموده ، گفتند : خبر چیست ؟ گفت : مردی از خوارج را عبیدالله بن زیاد مقهور و مقتول داشته . اينک سر او را بدرگاه یزید انفاذ(4) میدارد و باتفاق بزرگان شهر ، شش میل لشکر ابن زیاد را استقبال کرد . مردی از اهل بلد از قصه آگاه شد و بدانست که : اينک سر حسین بن علی علیهما السلام است که این لشکر حامل اند . چون باز شدند، مردم شهر را آگهی داد و چهار هزار سوار از قبیله اوس وخزرج و دیگر مردم فراهم شد و متفق و موافق شدند که با لشکر ابن زیاد قتال دهند و آن سر مبارک را مأخوذ دارند و در بلد خود بخاک سپارند ، باشد که این فخر تا قیامت در خاندان ایشان بپاید .

ص: 105


1- لبا « بکسر لام » بلديست در زمین موصل
2- کحيل « مصغرا » قریه ایست پائين موصل در کنار دجله
3- قواد ، جمع قائد: رهبر
4- انفاذ : بردن ، رساندن

ورود اهلبيت بنصيبين

چون لشکر ابن زیاد این بدانستند و از آنجا کوچ دادند و تل اعفر(1) وجبل سنجار را در نوشتند و بارض نصيبين(2) فرود شدند و اهل بیت را با سر های شهیدان عبور دادند . چون چشم زینب بر سر برادر افتاد ، این شعر بگفت :

اَتُشَهِّرُونا فِی البَرِیَّهِ عَنْوَهً *** وَ والِدُنا اَوْحی اِلَیْهِ جَلیلٌ

کَفَرْتُمْ بِرَبِّ الْعَرشِ ثُمَّ نَبِیِّهِ *** کَاَنْ لَمْ یَجِئکُمْ فِی الزَّمانِ رَسُولٌ

لَحاکم اِلهَ العَرْشِ یا شَرَّ اُمَّهٍ *** لَکُمْ فی لَظی یَوْمَ الْمَعادِ عَویل(3)

ورود اهل بيت بدعوات

بامدادان از نصیبین بیرون شدند و اراضی عين الورد را در سپردند . چون راه با دعوات نزديک کردند ، کتابی بحاکم دعوات رقم کرد که : آزوغه و علوفه لشکر را ساختگی کن و با معارف(4) شهر ساخته پذیره باش . حاکم دعوات فرمان کرد تا : در بوقات بدمیدند و با بزرگان شهر باستقبال بیرون شد. و سپاهیان را با سرهای شهدا واهل بیت مصطفی از باب الاربعين بشهر در آورد و سر مبارک حسين را در رحبة(5) شهر نصب نمود و بفرمود : از چاشتگاه تا نماز دیگر منادی ندا در داد که :

هَذَا رَأْسُ خَارِجِيُّ عَلَى یَزيدَ بْنِ مُعَويَةَ

و مردم شهر نیمی گریان و نیمی خندان بودند . و لشکر ابن زیاد آنشب را

ص: 106


1- تل اعفر : قلعه ایست میان موصل و سنجار
2- نصيبين « بفتح اول و کسر چهارم » شهریست از بلاد جزیره
3- خلاصه معنی : از روی ستم ما را که فرزندان پیغمبر یم ، میان مردم شهره میکنید . خدا شما و همه کفار را لعنت کند . گویا پیغمبری برای شما نیامده است .
4- معارف : مردمان مشهور و معروف
5- رحبه « بفتح اول و فتح و سکون ثاني » : میدان

بنوشیدن ناب عقار(1) و نیوشیدن نوای موسیقار(2) بروز آوردند . بامدادان که بار بر بستند ، علی بن الحسين زار بگریست و اینشعر قرائت کرد:

لَیْتَ شِعْری أعاقِلٌ فِی الدَّیاجی *** باتَ مِنْ فَجْعَهِ الزَّمانِ یُناجی

اَنَا نَجْلُ الإِمامِ ما بالُ حَقِّی *** ضائعٌ بَیْنَ عُصْبَهٍ اَلاعْلاجِ(3)

در خبر است که در آن رحبه که سر مبارک امام را نصب کردند، از آن پس هر کس از برای انجاح(4) مهمی بدانجا شد ، البته حاجت او باسعاف مقرون گشت(5)

ورود اهل بیت به بقتسرین

بالجمله از دعوات طی طریق کرده بقتسرين(6)رسیدند. مردم آن بلده همگان از شیعیان امير المؤمنين على علیه السلام بودند . چون وصول ایشانرا بدانستند ، دروازها را استوار بر بستند و از فراز باره(7) بانک لعن وطعن و سب و شتم در دادند و آن جماعت کفار و فجار را برمی احجار طرد ومنع کردند و گفتند: ای قاتلان اولاد پیغمبران ! سوگند با خدای ، اگر همگان گردن بر حدود تیغ نهیم ، یکتن از شما را راه بدین شهر ندهیم . ام کلثوم عليها السلام بگریست و این شعر تذکره فرمود:

كَمْ تَنْصِبونَ لَنَا الأَقْتابَ عارِيَةً *** كَاَنَّنا مِنْ بَناتِ الرُّومِ في الْبَلِدِ

اَلَيْسَ جَدِّي رَسُولُ اللّهِ وَ يْلَكُمُ *** هُوَ الَّذي دَلَّكُمْ قَصْدا اِلَى الرَشَدِ

يا اُمَّةَ السّوءَ لا سَقْيا لِرَبْعِكُمُ *** اِلاّ عَذابا کما اَخْنى عَلَى لبدِ(8)

ص: 107


1- عقار « بضم اول » شراب
2- موسیقار : سازیست معروف که آن را از نیهای بزرک و کوچک باندام مثلت بهم وصل کرده اند
3- کاش میدانستم : آیا هیچ خرد مندی در تاریکیها نشسته و از مصیبت های روزگار آهسته سخن می گوید: من که فرزند امامم ، چرا باید حقم میان گروهی کافر تباه گردد ؟
4- انجاح : بمقصود رسیدن ، حاجت بر آوردن
5- برآورده شد بمراد خود رسید
6- قتسرین « بکسر قاف و فتح و تشدید نون و کسر را » بلدیست در یکمنزلی حلب
7- باره : دیوار
8- أخنى على لبد، اشاره بقصة لقمان اکبر است و لبد نام نسر هفتم است که بعد از مرک لقمان الاکبر هلاک شد

ورود اهل بيت بمعرة النعمان

چون لشکریان دست بورود قتسرین نیافتند ؛ ناچار بجانب معرة النعمان(1) بشتافتند . مردم آن در بروی ایشان بگشادند و لشکر را پذیره کردند و علف و آذوقه بیاوردند . لاجرم آنشب را بتمام رامش(2) و آرامش بپای آوردند .

ورود اهل بیت بشیرز

وچون سفیده بدمید از آنجا کوچ داده بکنار شيرز(3) فرود شدند . در شیرز پیری سالخورده و فرتوت بود، مردم را طلب کرد و فرمود: ای قوم ! اینک سرفرزند مصطفی و پسر علی مرتضی و پارۂ جگر فاطمه زهرا است ، رضا ندهید که اینجماعت مذموم مشؤم بدینشهر در آیند و سعادت ابدی را در متابعت محمد و آل محمد از شما بزدایند(4) مردم شیرز در دفع لشکریان همدست وهمداستان شدند وقواد سپاه ابن زیاد ، ناچار بار بر بستند و بر نشستند و طریق قلعة کفر طاب پیش داشتند و در آنجا حصنی اگر چند خرد بود ، لکن استوار بود. بر روی لشکریان در فرو بستند و از پی مدافعه بر فراز باره صعود دادند . خولی بن یزید اصبحی بپای باره آمد وندا در داد که : آیا شما در تحت فرمان یزید بن معاویه نیستید ؟ أبواب حصن را فراز کنید(5) وما را آب دهید . گفتند : سوگند با خدای که شما را شربتی از آب نچشانیم ، مگر شما آن مردم نیستید که حسین بن علي عليهما السلام را با لب تشنه شهید کردند

ورود اهل بيت بسيبور

لشکر ابن زیاد چون دانستند که از آنجا بهره ای نتوان یافت ، ناچار کوچ دادند و باراضی سیبور فرود شدند . اینوقت سیدسجاد این اشعار انشاد فرمود :

سادَ الْعُلُوجُ فَما تَرْضى بَذا الْعَرَبِ *** وَ صارَ يَقْدِمُ رَأْسَ الأُمَةِ الذَّنْبُ(6)

ص: 108


1- معره نعمان « بفتح میم و عين و تشدید راء » شهر بزرگیست میان حمص وحماه
2- رامش : آسودگی
3- شیرز « بر وزن جعفر » شهریست نزديک معره
4- زدودن : پاک کردن ، از بین بردن
5- فراز کردن : باز کردن
6- سادالعلوج : بزرک شد مرد کافر . ذنب « چو فرس » : دم حیوان

يا لِلْرِّجالِ لِما يَأْتي الزَّمانُ بِهِ *** مِنَ الْعَجيبِ الَّذي ما مِثْلُهُ عَجَبُ

آلُ الرَّسُولِ عَلَى الأَقْتابِ عارِيَةً *** وَ آلُ مَرْوانَ یسْري تَحْتَهُمْ نُحب(1)

در این هنگام اهل سيبور انجمن شدند و پیران و جوانان گرد آمدند . شیخی سالخورده از میان برخاست و او از آن مردم بود که ادراک صحبت عثمان بن عفان کرده بود ، گفت : خداوند انگیزش فتنه را مکروه میدارد. شما برنیاشوبید وفتنه را بر نياغاليد(2) .همانا این سر را در تمام امصار وبلدان طواف داده اند و هیچکس با ایشان قرع باب خلاف نفرموده ، شمارا چه افتاده که از در مدافعت بیرون شوید؟ و تأسيس مقاتلت کنید؟ بگذارید تا از بلد شما نیز در گذرانند .جوانان گفتند:لاوالله هرگز نگذاریم که این قوم پلید بقدوم خویش بلد مارا آلایش دهند. و در زمان بشتافتند و قنطرة(3) عبره را از آب قطع کردند و ساخته جنک شدند و شاکی السلاح(4) بيرون تاختند . خولی با انبوهی از لشکر بمقاتلت ایشان بر نشست وجنک در پیوست و در میان هر دو لشکر حرب بر پای ایستاد و رزمی صعب برفت ، ششصد تن از لشکرابن زیاد دستخوش تیغ فولاد شد وجماعتی از جوانان سيبور نیز رهينه خاک گشت . ام کلثوم عليها السلام گفت : این بلد را نام چیست؟ گفتند : سیبور

فَقَالَتْ : أَعْذَبُ اللَّهُ تَعَالَى شَرَابِهِمْ وَ أَرْخَصَ أَسْعَارِهِمْ وَ رَفَعَ أَيْدِي الظَّلَمَةِ عَنْهُمْ .

فرمودند : خداوند گوارا کند آب ایشانرا و ارزان کناد خوردنی و پوشیدنی ایشانرا و بازداراد دست ستمکارانرا از ایشان. ابومخنف گوید از آن پس اگرجهان همه بجور و ستم انباشته شدی، در اراضی ایشان جز آیت نعمت و بذل و رایت قسط(5) وعدل افراشته نگشتی

ص: 109


1- نحب . شتران تنومند
2- آغاليدن : تند و تیز کردن مردم را بجنک
3- قنطره : پل
4- شاکی السلاح : غرق اسلحه
5- قسط : دادگری، تجاوز « در اینجا معني اول مراد است »

ورود اهلبيت بحماه

بالجمله از آنجا کوچ داده باراضی حماه(1) آمده. مردم حماء چون از رسیدن ایشان آگهي يافتند ، ابواب قلعه را فرو بستند و بر فراز سور بر آمدند و ندا در دادند که : ای کشندگان فرزندان پیغمبر؛ از این بلد بار بربندید . سوگند باخدای شمارا بدین راه نگذاریم ، چند که همگان با تیغ در گذریم .

ورود اهلبيت بحمص

چون این بشنیدند، از آنجا بجانب حمص(2) کوچ دادند و حاکم حمص را که خالد بن نشیط بود ، مکتوب کردند که : علف و آزوغه لشکر را فراهم کند و با بزرگان بلد پذیره شود . خالد آزوغه فراهم آورد و شهر را بزینت کرده، خویشتن با گروهی باستقبال شتافت و سه میل طی مسافت کرد . چون خالد با سران سپاه : مراجعت بحمص نمود ، مردم شهر صغیر و کبیر بر شوریدند و بر باب حصن انجمن شدند و سران سپاه ابن زیاد را بر می احجار فرو گرفتند و بیست و شش تن از ایشان را عرضه هلاک ودمار داشتند و همیگفتند:

یا قوم لأ کفر بَعْدَ إِيمَانُ وَ لَا ضَلالٍ بَعْدَ هَدْيُ

و ایشانرا بر می احجار براندند تا کنار خانه خالی در کنیسه قسيس(3)بیامدند و مردم شهر بشرط سوگند همدست وهمداستان شدند که با خولی ولشکر ابن زیاد رزم دهند و سر مبارک حسین علیه السلام را از ایشان مأخوذ دارند

ورود اهلبیت بمعلبک

چون لشکریان مردم حمص را که دانای نبرد و توانای آورد بودند ، ساخته مبارزت ومناجزت(4) دیدند ، دهشت زده(5) و بيمناک از آنجا کوچ دادند وطريق بعلبک(6) پیش داشتند و بحاکم بعلبک نگاشتند که : اینک سرهای خوارج واهل بيت

ص: 110


1- حماه ( بفتح هاء ) نام شهریست بزرک
2- حمص ( بروزن حبر ) نام شهریست بزرگ و قدیمی
3- کنیسه : معبد نصاری قسیس عالم نصاری
4- مناجزت : جنک
5- دهشت زده : ترسناک
6- بعلبک : شهریست معروف که آثار عظيمه و قصور عجیبه دارد

ایشان است که بدر گاه امیر المؤمنین یزید بن معاویه حمل میدهیم ، علف و ازوغه مهیا کن و ما را تلقی فرما حاکم بعلبک فرمان داد تا : جای آسایش و آرامش از بهر ایشان بپرداختندو سویق وسکر (1) ودیگرمأکول و مشروب مهیا ساختند دفوف (2) نواختند و رایت ها برافراختند و باد در بوقات در دمیدند و آنگاه فرمانرا پذیره کردند ودر آوردند . ام کلثوم عليها السلام فرمود: این بلدرا نام چیست ؟ گفتند : بعلبک

فَقَالَتْ : أَبَادَ اللَّهُ تَعَالَى خُضَراتِهِم وَ لَا أُعَذِّبُ اللَّهِ شَرَابِهِمْ وَ لَا رَفَعَ أَيْدِي الظَّلَمَةِ عَنْهُمْ ، فَلَوْ أَنَّ الدُّنْيَا كَانَتْ مَمْلُوَّةُ عَدْلًا وَ قِسْطاً لِمَا أَنَا لَهُمْ إِلَّا ظُلْماً وَ جَوْراً

یعنی خداوند هلاک کناد خضرت و نضرت(3) ایشانرا و گوارا نفرمایاد آب ایشانرا و نیروی ستمکارانرا از ایشان کم نکناد و اگردنیا بعدل و داد آکنده باشد ، ایشانرا جز جور و ستم بهره مرساناد.

ورود اهلبیت بدیر راهب

بالجمله ، آنشب را لشکریان بنوش و نای پای آوردند و گاهی که سفیده بردمید و آفتاب سر بر کشید ، بر نشستند و طی مسافت کرده در کنار دیر راهبی(4) که آبی گوارا داشت فرود شدند و اهل بیت را در طرفی بازداشتند و دیده بانان بر ایشان بگماشتند . سیدسجاد علیه السلام این اشعار را انشاد فرمود :

هَوًى الزَّمَانَ فَمَا تَفْنَى عَجائِبُةُ عَنْ ألکِرامِ وَ لَا تُفني مَصائِبُهُ (5)

فَلَيْتَ شِعْرِي إِلَى كَمْ ذَا تجاذ بِنَا صُروُفُهُ وَ إِلَى كَمْ لَا نجاذبه (6)

ص: 111


1- سکر : شراب خرما
2- دفوف ، جمع دف : یکی از آلات نوازندگی
3- خضرت : سبزی ، نضرت : طراوت و خرمی
4- راهب : کسی که دور از اجتماع بعبادت روزگار می گذراند
5- جمله ( هوى الزمان ) يا ماضی خبریه و یا دعائيه انشاليه است « در : بی مخنف هو الزمان است »
6- مجاذبه : منازعه و کشمکش

يَسَيرُونا علىَ الاَقتابِ عارِيَةً *** وَ سائِقُ العِيسِ يُحمى عَنهُ غالِبُهُ(1)

کَأَنَّنا مِن بَناتِ الرُّومِ بَينَهُمُ *** اَو كُلَّما قالَهُ المُختارُ کاذِبُهُ

كَفَرتُمُ بِرَسُولِ اللهِ وَ يحلکُمُ *** يا اُمَّةَ السَّوءِ قَد ضاقت مَذاهِبُهُ

بالجمله ، چون آفتاب طریق افول(2)گرفت ، لشکریان سر مبارک حسين علیه السلام را در کنار صومعه(3) راهب جای دادند . پس بنشستند و بعیش و طرب و لهو و لعب پرداختند .

مکشوف باد که اسلام راهب و معجزه آن سر مبارک را مورخین و محدثین سنی و شیعی در کتب معتبره با اندک بينونتی رقم کرده اند : چنانکه در کتاب فاضل مجلسی و کتاب خرایج و منتخب طریحی و روضة الاحباب و دیگر کتب باسناد معتبره مرقوم است و من بنده این قصه را نقد کرده مینگارم(4)

چون لشکر ابن زیاد در کنار دیر راهب سر حسين علیه السلام را در صندوقی نهاده فروگذاشتند و خود بنشستند، پاسی(5) از شب را بگساریدن کاسات(6) عقار و استماع نقرات موسیقار بپای بردند . آنگاه خوان بنهادند و بخورش و خوردنی پرداختند ، ناگاه نگریستند که دستی از دیوار بیرو نشد و با قلمی از فولاد این شعر را بر دیوار دیر راهب با خون نگاشت :

اَتَرْجُوا اُمَّهً قَتَلَتْ حُسَیْنا *** شَفاعَهَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ(7)

آن جماعت سخت بترسیدند و بعضی پیش شدند که دست و قلم را مأخوذ دارند

ص: 112


1- سائق : ساربان . عيس : شتران نجيب . يحمی : باز داشته میشود عازب : غائب
2- افول : غروب
3- صومعه : عبادتگاه نصاری
4- یعنی مطالب نادرست را حذف کرده و آنچه را صحیح میدانم مینویسم
5- پاس: یک حصه از هشت حصه شبانه روز؛ چون شبانه روز را هشت قسمت کرده اند و هر قسمت را پاسی نامیده اند
6- کاسات ، جمع کاس : جام
7- آیا گروهی که حسین را کشته ، شفاعت جد او را در روز قیامت امید دارند

ناپدید شد . چون باز آمدند و مشغول طعام شدند ، دیگر باره آندست با قلم فولاد بیرو نشد و این شعر نوشت :

فَلا وَ اللَّهِ لَيْسَ لَهُمْ شَفِيعُ *** وَ هُمْ يَوْمَ القيمة فِي الْعَذَابِ(1)

دیگر باره همگنان برخاستند ، باشد که آندست را بدست گیرند . همچنان ناپدید گشت ، چون باز شدند، باز بیرونشد و بنوشت :

وَ قَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ بِحُكْمٍ جَوْرٍ *** وَ خَالَفَ حکمهم حُكْمَ الْكِتَابِ (2)

ابومخنف لوط بن یحیی در کتاب خویش، سند بسهل میرساند که : هاتفی ندا در داد و این اشعار را باندک بينونتی بیان کرد:

أتَرجو امَّهٌ قَتَلَت حُسَیناً *** شَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِساب

وَ قَدْ غَضِبُوا الاله وَ خَالَفُوهُ *** وَ لَمْ يَخشَوه فِي يَوْمِ الْمَآبِ (3)

أَلَا لَعَنَ الْإِلَهُ بَنِي زِيَادٍ *** وَ أَسْكِنْهُمْ جَهَنَّمَ فِي الْعَذَابِ

مع القصه ، آن طعام بر حارسان سرحسین علیه السلام در آنشب ناگوار افتاد و با تمام خوف وخشیت بخفتند . نیمشب راهب را چنانکه رعد(4) بخروشد، بانگی بگوش رسید . چون گوش فرا داشت ، همه ذکر تقدس و تسبیح شنید . برخاست و سر از دریچه صومعه بیرون کرد ، دید که از صندوقی که در کنار دیوار دیر نهاده اند، نوری عظیم ساطع میشود و چنان صعود میکند که چنک در دامن آسمان میزند. آنگاه نگریست که درهای آسمان فراز گشت و فرشتگان خداي فوجي از پس فوجی فرود آمدند وهمیگفتند:

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عبدالله

ص: 113


1- نه ، بخدا قسم برای آنها شفیعی نیست و روز قیامت در عذاب خواهند بود
2- حسين را بحکم ستم کشتند و حکم آنها مخالف حکم قرآن بود
3- مآب : باز گشت (مراد روز قيامتست)
4- رعد : غرش آسمان

صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْكَ .

راهب را از این احدوثه شگفت آمد و جزئی شدید و فرعی هولناک فرا گرفت. ببود تا ظلمت منکشف(1) شد و سفیده سر برزد، پس از صومعه بیرون شد و بمیان جماعت آمد و بانک در داد که : زعيم(2) لشکر کیست ؟ گفتند : خولی بن یزید اصبحی . بنزديک خولی آمد و پرسش نمود که در این صندوق چیست که حمل میدهید؟ گفت : سر مردی خارجی و او در اراضی عراق بریزید بیرون شد وعبیدالله بن زیاد او را بقتل رسانید . گفت : نامش چیست ؟ گفت حسین بن علی بن ابیطالب . گفت : مادرش کیست گفت: فاطمه زهر ادختر محمد مصطفی راهب گفت: هلاک بادید شما بدانچه کردید . همانا احبارما(3) سخن از درصدق کردند که گفتند :

إِنَّهُ إِذا قِيلَ هَذَا الرَّجُلِ تُمْطِرَ السَّمَاءَ دَماً عَبِيطاً

یعنی هروقت این مرد کشته شود ، آسمان خون تازه خواهد بارید . و این نیست جز در قتل نبی یا وصی نبی . اکنون خواستارم که : ساعتی این سر را با من گذارید، آنگاه مسترد دارم . خولی گفت : ما این سر را مکشوف نمیداریم ، مگر در نزد یزید بن معاویه و مأخوذ میداریم از وی جایزه خويشرا ، راهب گفت جایزه توچیست ؟ گفت بدره ای که حامل ده هزار درهم باشد ، گفت : این مبلغ برذمت منست، که با تو عطا کنم . گفت : حاضر کن. راهب همیانی(4) بیاورد که ده هزار درهم بشمار رفت، پس خولی آن مبلغ را در دو همیان مضبوط ساخت وخاتم بر نهاد و بگنجور(5) خویش داد و آن سر مبار کرا براهب سپرد. پس راهب بامشک و کافور در حریری بیا کند و در کنار خود نهاد و بنالید و بگریست . آنگاه آن سر همایونرا مخاطب داشت :

وَ قَالٍ : وَ اللَّهُ یَعزُ عَلَى يَا أَبَا عَبدِاللهِ : أَنْ لا أواسِيَكَ بِنَفْسِي ، وَ لَكُنَّ

ص: 114


1- منکشف « اسم فاعل » : زایل ، بر طرف
2- زعیم : رئیس
3- احبار جمع حبر دانشمند نصاری
4- همیان : کيسه چرمی
5- گنجور : خزانه دار

يَا أَبَا عبدالله : إِذَا لَقیتَ جَدَکَ مُحَمَّداً المُصطَفی صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، فَاشْهَدْ لِي : أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ. أَسْلَمَتْ عَلَى يَدَيْكَ وَ أَنَا مَوْلَاكَ

راهب کلمه(1) بگفت و در خدمت ابوعبدالله مسلمانی گرفت.

در بعضی کتب و بحر اللئالی و شرح شافیه مسطور است که : سر حسين علیه السلام با راهب تکلم فرمود و شفاعت او را در قیامت برذمت نهاد . بالجمله ، راهب آن سر را مسترد ساخت و لشکریان کوچ دادند . در منزل دیگر خواستند آن مبلغ را بخش کنند ، خولی فرمان داد تا : آندو همیانرا بیاوردند. چون خاتم برگرفت، آندرهم ها را سفال یافت. و بریکجانب هريک مکتوب بود:

« لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ (2)».

و بر جانب دیگر مکتوب بود:

« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ(3) »

خولی گفت : «انا لله و انا الیه راجعون. خسر الدنيا و الآخرة ، مردم خویش را گفت : این راز را پوشیده دارید ،

در خبر است که آنراهب بعد از این واقعه از صومعه(4) بیرون شد و در کوهسار میزیست و بعبادت و زهادت(5) روزگار بپای برد، تا گاهی که رخت بسرای دیگر کشید.(6)

ورود اهل بيت بحران

صاحب روضة الأحباب ، که از موثقين علمای سنت وجماعت است میگوید :

ص: 115


1- کلمة : مقصود کلمه شهادتین است
2- قرآن مجید « 14-43 »
3- قرآن کریم « 26-228 »
4- صومعه : عبادتگاه
5- زهادت : پارسائی
6- یعنی مرد

جهودی که اورا يحيای حرانی(1) مینامیدند ، در فراز تلي نزديک بشهر حران خانه کرده بود. روزی که اهلبیت را از دیر راهب بحران کوچ میدادند ، او را مسموع افتاد که : جماعتی از نسوان را(2) صغير وکبير اسير گرفته اند و با عددی کثیر از سر های بریده امروز وارد حران خواهند کرد . یحیی از خانه بیرون شد و از فراز تل بزیر آمد و در کنار راه بانتظار نشست، تا گاهی که لشکر ابن زیاد پدیدار شد . یحیی نظاره کرد، دید که : سرهای بریده را بر سنان نیزه ها نصب کرده حمل میدهند. و اهلبیت را چون اسرای کفار، از قفای سرها میرانند . در میانه چشم یحیی بر سر همایون پسر مصطفی افتاد. و شعشعه(3) جمالش در چشم یحیی تجلی دیگر نمود . نيک نگریست ، دید که لبهای مبارکش را جنبشی است. لختی پیش شد و گوش فرا داشت، شنید که میفرماید :

« وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ (4) »

یحیی چون از سر بریده این آیه مبارکه اصغا نمود و این آیت عظیم را دیدار کرد. او را دهشتي و حیرتی بزرک فرو گرفت و نا پروا بنزد يک تن از لشکریان شتافت و گفت بگوی: این سر از آن کیست؟ گفت : سر حسین پسر علی مرتضی، گفت: مادرش را چه نام است ؟ گفت : فاطمه دختر محمد مصطفی . گفت : این اسيران چه کسانند؟ گفت : فرزندان و خویشاوندان حسین اند. یحیی بهای های بگریست و گفت : سپاس خدای را که بر من مکشوف ساخت که جز در شریعت محمد مشی کردن ، ضلالت مؤبد(5) وکیفرش نار مخلد است و بدین میزان جور و ستم و حزن والم جز در خانواده انبیاء فرود نشود و این بلیه عمياء و داهية دهياء نیز بر حقیت ایشان

ص: 116


1- حران « بفتح حاء » نام بلدی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) بعد از آتش نمرود بدانجا هجرت کرد و آن اول شهريستکه بعد از طوفان نوح بنا شد
2- نسوان : زنان
3- شعشعه : تابش و درخشندگی
4- به ص115 رجوع شود
5- مؤبد « اسم مفعول از مصدر تابيد »: همیشگی

برهانیست ، پس کلمه بگفت و مسلمانی گرفت و خواست از ساز و سامان(1) خود اهل بیت را برک و نوائی(2) دهد ، لشکریان او را منع کردند و از سطوت(3) يزيد بیم دادند . یحیی که شیفته حسين علیه السلام بود و چون شیفتگان از هیچ سود و زیانی آگهی نداشت ، آهنک مقاتلت کرد و شمشیر بکشید و با ایشان بکوشید ، چندانکه شربت شهادت بنوشید ، او را نزديک بدروازه حران بخاک سپردند و از آن پس مشهور بیحیای شهید شد.

آوردن اهل بیت رسول خدایرا با سرهای شهداء عليهم السلام بشهر شام

سید بن طاوس حدیث میکند که : چون اهل بیت رسول خدايرا در همه امصار وبلدان بتاختند و سر سید الشهداء علیه السلام را مطمح انظار(4) ساختند ، گاهی که نزديک با دمشق شدند ، ام کلثوم عليها السلام شمر بن ذی الجوشن را طلب نمود و فرمود : مرا با تو حاجتی است . گفت : حاجت چیست ؟ فرمود: این شهر دمشق است، ما را از دروازه ئی داخل کن که مردمان کمتر انجمن باشند و چند که ممکن باشد کمتر نگران ما شوند و سرهای شهدا را از برای اشتغال تماشائیان از پیش روی ما برافرازید، تا مردمان بنگریستن ما نپردازند . شمر که خمیر مایه شرارت بود وجبلتش(5) منشور شقاوت داشت ، چون تمنای او را بدانست ، یکباره بر خلاف مراد او میان بست . فرمان داد تا سرهای شهیدانرا در خلال (6)محمل نسوان بازدارند و ایشان را از دروازه ساعات که انجمن رعیت ورعات(7) است در آورند ، تا مردمان از نظاره ایشان سیرو سیراب شوند و آنراه نیز تا دار الاماره یزید ابعد طرق(8)

ص: 117


1- سامان : ترتیب ، اسباب
2- نوا : روزی ، خوراک
3- سطوت: قهر و غلبه
4- مورد دیدارها
5- جبلت : غریزه ، فطرت
6- خلال « بکسر خاء » بين ، میان
7- رعات « بضم راء » جمع راعی: شبان
8- ابعد طريق : دورترین راهها

بود ، لاجرم اهل بیت را بدین صفت کوچ دادند، تا در باب مسجد جامع که جای بازداشت اسیر است بازداشتند . مردی از مشایخ شام چون ایشانرا دیدار کرد ، از اسرای کفار دانست

فَقالَ لَهُمْ : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلُكُمْ وَ قَطَعَ قَرْنَ ألفِتنَةِ .

یعنی سپاس خدایراکه کشت شما را وهلاک ساخت شما را و شاخ فتنه را از بن بر کندو از سب وشتم و فحش هیچ دقیقه ئی فرونگذاشت . چون خاموش شد، سید سجاد علیه السلام بسخن آمد ، فرمود : ایشيخ ! آیا کتاب خدای را تلاوت کرده باشی ؟ گفت : قرائت کرده ام ، فرمود : این آیه مبارکه را قرائت نمودی ؟:

« قَلَّ : لا أَسئَلُکُم عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى (1) »

عرض کرد قرائت کردم . فرمود : بدین آیت گذشته باشی؟:

« واتِ ذَا الْقُرْبى حَقِّهِ (2) »

عرض کرد: گذشته باشم . فرمود : این آیت را تلاوت کردی ؟

« إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تطهیرا (3) ».

عرض کرد : خوانده ام . فرمود : ای شیخ ؛ این آیات در حق ما فرود شده ، مائیم ذى القرمی و مائیم آن اهل بیت که خداوند از هر آلایشی پاک و پاکیزه فرمود . شیخ شامی چون این کلمات بشنید ، دست بسوی آسمان بر افراشت و سه کرت عرض کرد :

اللَّهُمَّ إِنِّي أَتُوبُ إِلَيْكَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَ بُرْءُ إِلَيْكَ مِنْ غدو آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ

ص: 118


1- قرآن کریم «42- 22»
2- قرآن کریم « 17-28»
3- قرآن کریم « 33-33 »

قَتَلَةِ أَهْلِ بَیتِ مُحَمَّدٍ

بعني از در توبت وانابت بیرون شدم، عرض کرد: الهی ! بیزارم از دشمنان محمد و کشندگان اهل بیت محمد. همانا چند که قرائت قرآن کردم بمعنی اینکلمات راه نبردم. آنگاه عرض کرد: یا ابن رسول الله ! آیا تو به من پذیرفته است ؟ فرمود :

إِنَّ تُبْتُ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَ أَنْتَ مَعَنَا .

یعنی اگر توبه کنی خداوند می پذیرد و تو باما خواهی بود . عرض کرد: من تائبم . چون این خبر بیزید رسید ، فرمان کرد تا : او را بقتل رسانیدند .

قصه سهل ساعدی

صاحب مناقب باسناد خویش از سهل بن سعد ساعدی حدیث میکند که گفت : بحاجتی سفر بیت المقدس کردم و از آنجا بشهر شام در آمدم ، شهری دیدم باغزارت مياه(1) وخضارت گیاه(2) و اشجار درهم رفتند و بساتين پذیرفته. کوی و بازار را آسمانه(3) وجدار بدیباهای زرتار(4) و پردهای زرنگار محفوف وملفوف(5)و زنان مغنیه بی پرده بنواختن طبول(6) ودفوف مشغول . مرا شگفت آمد که این فرحت و سرور چیست ؟ مردم چرا چندین شاد و شادیخواره اند؟ مردی را گفتم : مگر اهل شام را امروز عیدیست که تاکنون ما را آگهی نرسیده و ندانسته ایم ؟ گفتند: ای شیخ ! مگر تو مردی اعرابی بوده و از اقصای (7) بادیه رسیده ئی ؟ گفتم لا والله من سهل بن سعد ساعدی صاحب رسول خدایم

قالُوا : يَا سَهْلٍ : مَا أَعْجَبَكَ السَّمَاءِ لَا تَمْطُرُ دَماً وَ الْأَرْضِ لا تَنخَسِفُ بِأَهْلِهَا

گفتند : ای سهل ! تورا شگفتی در نمیبرد که آسمان خون نمیبارد و زمين

ص: 119


1- غزارت : کثرت، بسیاری . مياه : آبها
2- خضارت : خرمی
3- آسمانه : سقف
4- پارچه های ابریشمی طلا باف
5- ملفوف : پیچیده
6- مغنیه : زن آوازه خوان . طبول، جمع طبل
7- أقصا : دورترین

اهلش را خسف(1)نمیکند . گفتم : از برای چه ؟ گفتند: امروز سر حسین بن علی بن ابیطالب را از ارض عراق بدرگاه یزید هدیه میآورند . گفتم : واعجبا ! سرحسین را نزد يزيد هدیه میبرند و مردم شاد وفرحان میگردند؟! از کدام دروازه داخل مینمایند بدروازه ساعات اشارت کردند . در این سخن بودیم که رایات فراوان پدیدار شد و سرهای شهدا را بر سنان نیزها نصب داده از پی یکدیگر حمل میدادند و سر حسين علیه السلام را که شبیه ترین خلق با رسول خدای بود ، بر فراز رایتی منصوب نموده بودند و از قفای آنرایت دختری بر شتری بی وطا ومحمل سوار بود، من بنزديک او شتافتم و گفتم کیستی ؟ گفت : من سکینه دختر حسینم . عرض کردم : من سهل بن سعداز اصحاب جد توام ، اگر در خور(2) من خدمتی است، فرمان کن تا فرمان پذیر شوم فرمود : اگر توانی حامل این سر مبار کرا بگوی تا : این سر را دورتر از ما حمل دهد ، تا مردمان بنظارة آن سر مطهر پردازند و کمتر بحرم رسول خدای نظر اندازند . سهل میگوید : حامل آنسر مبارکرا گفتم : توانی در بهای اسعاف حاجت من چهل دینار زرسرخ از من مأخوذ داری ؟ گفت : حاجت چیست ؟ گفتم : این سر مبارک را از پیش روی حرم لختی دورتر حمل میده . این سخن را از من بپذیرفت زربگرفت و پیشتر شتافت .

سہل بن سعد گوید: گاهی که سر مبارک حسين علیه السلام را در شهر دمشق حمل میدادند ، پنج تن از از زنان شام را نگریستم که از برای تماشا بر دریچه کوشکی(3)بلند بر آمده بودند و در میان ایشان پیرزنی فرتوت و محدوبة الظهر(4) بود، چون سر حسین علیه السلام را از برابر آندریچه در میگذرانیدند . آن عجوز با پشت خمیده برخاست و سنگی بدست کرده بر آن سر همایون افکند ، چنانکه بثنايای مبارکش آمد ، چون این بدیدم از آنملعونه دست برداشتم و گفتم :

ص: 120


1- خسف : فرد بردن زمین
2- در خور : لایق ، مناسب
3- کوشک « بسکون شين » : قصر ، بنای بلند
4- محدوبة الظهر : پشت خمیده

اللَّهُمَّ أَهْلَكَهَا وَ أهلکهن مَعَهَا بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ .

هنوز اینکلام را تمام نیاورده بودم، که آن دریچه فرود آمد و آن ملعونه و آنانکه با وی بودند بزیر سنک و خاک هلاک شدند.

مژده مرد شامی بیزید

ابو مخنف گوید : مردی از اهل شام عجلت کرد و بنزديک یزید شد.

وَ قَالٍ : اقَرَاللهُ عَيْنِكَ أیهَا الخَلیفَةُ

یعنی روشن کناد خداوند چشم تورا ، گفت : خبر چیست؟ گفت : رسیدن سر حسين ، یزید را اینگونه سخن کردن پسنده نیفتاد گفت :

لا أَقَرَّ اللَّهُ عَيْنَيْكَ .

گفت : روشن مکناد خداوند چشمهای تورا وحکم داد تا او را در حبسخانه باز داشتند و فرمان کرد تا : یکصد و بیست رایت برافراخته کردند و سر حسين علیه السلام را پذیره شدند و در تحت رايات بسیار کس تکبیر و تهلیل همی گفت .

کلام سرمبارک ومرثيه هاتف

و بسیار کس از مردم شام اصغا نمودند که : آن سر مبارک کرة بعد کرة(1) همی گفت : « لاحول ولا قوة الا بالله » ناگاه بانگ هاتفی برخاست و این اشعار قرائت کرد :

جَاءُوا بِرَأْسِکَ یَا اِبْنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ *** مُتَرَمِّلاً بِدِمَائِهِ تَرْمِیلاً

لا یَوْمَ اَعْظَمُ حَسْرَهً مِنْ یَوْمِهِ *** وَ اَراهُ رَهْنا لِلْمَنُونِ قَتیلا

فَکَاَنَّما بِکَ یَابْنَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ *** قَتَلوا جِهاراً عامِدینَ رَسُولاً

ص: 121


1- پشت سرهم

قَتَلُوکَ عَطشاناً وَ لَمّا یَرقَبُوا *** فِی قَتلِکَ التَّأویلَ وَ التَّنزیلاً

وَ یُکَبِّرُونَ اِذا قُتِلْتَ وَ اِنَّما *** قَتَلُوا بِکَ التَّکْبیرِ وَ التَّهْلیلاً(1)

از طریق خيزران در آمدند . سرهای شهدا را از پیش روی حمل دادند و اهل بیت را از دنبال، در محملهای بی پوشش و شتر های بی وطا بر نشانده طی طریق کردند . مردی گفت : چه نیکو اسیرانی که ایشانند تا از کدام شهر و کدام بلدند؟ سکینه فرمود :

نَحْنُ سَبَایَا آلِ مُحَمَّدٍ.

منهال بن عمرو میگوید : سوگند با خدای گاهی که سر حسین را بدمشق در آوردند، مردی از پیش روی قرائت سوره کهف میکرد، چون بدین آیه مبارکه رسید :

«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا(2)» .

آن سر مبارک بلساني طلق(3) و بیانی فصیح فرمود :

أَعْجَبُ مِنْ أَصْحَابِ اَلْکَهْفِ قَتْلِی وَ حَمْلِی.

عجیب تر از اصحاب کهف ، کشتن من وحمل دادن سرمنست .

شماتت ابن طلحه و پاسخ حضرت سجاد (علیه السلام)

در خبر است که ابراهیم بن طلحة بن عبدالله ، چون شنید که اسرا را بشهر در می آورند، باستقبال على بن الحسين علیه السلام سرعت کرد. و ازدر شناعت(4) و شمانت گفت :

یا عَلِیَّ بنَ الحُسَینِ مَنْ غَلَبَ؟

ص: 122


1- خلاصه معنی : پسر پیغمبر ! سرخون آلود تورا آوردند. با کشتن تو پیغمبر و شمائر اسلامرا کشتند . تورا تشنه کشتند و ملاحظه قرآن را نکردند
2- آیه 8
3- طلق : رسا
4- کلمة «ازدر» در فارسی بجای نصب مفعول له عربی است

و بروایتی اینوقت آن حضرت در محملی بود و سر در گریبان فرو میداشت ، پس سر بر آورد

فَقَالَ : إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصلوة ، فَأَذِّنْ وَ أَقِمْ .

یعنی اگر میخواهی بدانی کدام کس غالب شد ، چون هنگام نماز رسید اذان و اقامه بگوی. کنایت از آنکه در اذان و اقامه آنکس را که بعد از خدای تعالی جل جلاله نام مبارکش را بآواز بلند در محضر جماعت قرائت کنند، اوجد من محمد مصطفی است و فرزندان او ابدالاباد(1) قاهر و غالب اند .

و این ابراهيم بن طلحه آنکس است که در چنک جمل با لشکر طلحه و زبير بود.

بالیدن شمر و پاسخ ام کلثوم

بالجمله، سرهای شهدارا بر سنان نیزه ها نصب کرده حمل میدادند. وسر حسين علیه السلام را شمر بن ذی الجوشن برسان بر افراشته بود وهمی گفت:

أَنَا صَاحِبُ الرُّمْحُ الطَّوِيلِ . أَنَا صَاحِبِ الدَّيْنِ الأصيل . أَنَا قَتَلَتْ ابْنِ سید الْوَصِيِّينَ . وَ أَتَيْتُ بِرَأْسِهِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ .

ام کلثوم در جواب او فرمود:

كَذِبْتَ يا لَعينُ ابْنُ اللَّعينِ اَلا لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْقَوْمِ الظّالِمينَ يا وَيْلَكَ تَفْتَخِرُ عَلَى يَزِيدَ الْمَلْعُونُ ابْنُ الْمَلْعُونُ بِقَتْلِ مَنْ ناغاهُ جَبْرَئيلَ وَ ميکائيلَ وَ مَنِ اسْمُهُ مَكْتُوبٌ عَلَى سُرادِقِ عَرْشِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ مَنْ خَتَمَ اللّهُ بِجَدِّهِ الْمُرْسَلينَ وَ قَمَعَ بِاَبيهِ الْمُشْرکينَ ؟ فَمِنْ اَيْنَ مِثلُ جَدِّي مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفى وَ اَبي عَلِيِّ الْمُرْتَضى وَ اُمِّي فاطِمَةُ الزَّهْراءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ .

ص: 123


1- همیشه

یعنی دروغ گفتی ای ملعون پسر ملعون ! لعنت خدای بر ستمکاران . وای بر تو در نزد یزید که ملعون بن ملعونست. فخر میجوئی بقتل کسیکه جبرئیل و میکائیل در قتل او سوگوارند(1) و کسی که نامش در سراپرده عرش خداوند مکتوب است و کسیکه جدش خاتم انبیای مرسلین است و پدرش قامع قاطبة(2) مشر کین ؟! کیست مانند جد من محمد مصطفی و پدرم على مر تضی و مادرم فاطمه زهراء؟.

خولی الاصبحي بجانب آن حضرت روی کرد:

وَ قَالٍ : لا تأبين الشَّجَاعَةَ وَ أَنْتَ بِنْتِ الشُّجَاعَ .

گفت : تو هرگز از شجاعت سر بر نمی تابی و حال آنکه تو دختر مرد شجاعی (3)

بالجمله، بعد از سر حسين علیه السلام سر حر بن یزید الریاحی پدیدار شد. از پس آن سر عباس بن علی بن ابیطالب علیه السلام آشکار گشت و آن را قشعم جعفی حمل میداد. آنگاه سر عون بن علی بن ابیطالب دیدار شد و حامل آن سنان بن انس نخعی بود. بدینگونه سوار از پس سوار حامل سرهای شهدا بودند . اینوقت سید سجاد علیه السلام این شعر انشاد کرد:

اُقادُ ذَلیلاً فی دِمِشْقَ کَاَنَّنی *** مِنَ الزَّنُجِ عَبْدٌ غابَ عَنْهُ نَصیرُ

وَجَدِّی رَسُولُ اللّهِ فی کُلِّ مَشْهَدٍ *** وَ شَیْخی اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ وزیرٌ

فَیا لَیْتَ اُمِّی لَمْ تَلِدْنی وَ لَمْ یکُنْ *** یَزیدُ یَرانی فی البِلادِ اَسیرُ(4)

در خبر است که یکتن از علمای تابعين(5) چون سر حسين علیه السلام را نظاره

ص: 124


1- سوگوار : عزادار ( معنی صحیح عبارت اینستکه: جبرئیل و میکائیل در کودکی او برای خوشحالیش باوی سخن میگفتند)
2- قامع : ریشه کن سازنده . قاطبه : جملگی ، همگی
3- مرحوم سپهر جمله دوم را حاليه فرض کرده است ؛ در صورتیکه مستأنفه بودن آن از لحاظ لفظ جایز و از لحاظ معنی بهتر بلکه متعين است
4- با خواری بدمشق کشیده میشوم. گویا برده زنگبارم ، درصورتیکه جدم رسول خدا و آقایم اميرالمؤمنين است : کاش مادر مرا نزائيده و يزيد ممرا اسیر نمیدید « ابی مخنف بجای مصرع پنجم، فياليت لم انظر دمشق ولم يکن ذکر نموده است »
5- اشخاصی که خدمت پیغمبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» را با ایمان درک کرده اند صحابه نامیده میشوند و کسانی که بعد از صحابه روی کار آمده اند، تا بدین خوانده میشوند

کرد ، بسرای خویش در رفت و در زاویه ئی بنشست و بر روی خویش و بیگانه در بر بست . پس از یکماه که از خانه بیرون شد ، او را گفتند : این عزلت و خمول (1) از بهر چه بود ؟ گفت : مگر ندیدید آن بلا که برما نزول کرد ؟ مع القصه، چون اهلبیت رسول خدا را با سر های شهدا در باب دار الاماره یزید حاضر کردند ، در طلب رخصت باز ایستادند و بانتظار بنشستند.

ورود اهل بیت رسول مختار بمجلس یزید بن معاوية

مژده ز حر بن قیس بیزید

با تکان داد و با آن ها را دارد است این سریال

چون قواد لشکر اهلبیت را بر باب دار الاماره باز داشتند ، زحر بن قیس رخصت بار بدست کرده بریزید در آمد.

فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ : وَيْلَكَ ! مَا وَرَائِكَ وَ مَا عِنْدِكَ ؟

یزید او را خطاب کرد که : وای بر تو! خبر چیست

قَالَ : أَبْشِرْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، بِفَتْحِ اللَّهِ وَ نَصْرَهُ .

گفت: یا امیر المؤمنين! شادزی(2) که خدایت فتح و نصرت داد . همانا حسين ابن على با هجده تن از اهلبیت خود و شصت تن از شیعیان خود، ما او را دعوت کردیم که جانب سلم وصلاح را فرو نگذارد و سر بفرمان امير عبیدالله فرود آورد ، از ما نپذیرفت، سخن در میانه فراوان رفت . در پایان کار خمود آتش فتنه بر ذمت تیغ آبدار افتاد. بامدادان برایشان بیرون شديم وحمله گران افکندیم و ایشان را در پره انداختیم و با شمشیرهای آخته بتاختیم . آن جماعت را هول وهرب پراکنده ساخت، چنانکه بهر پستی و بلندی پناهنده گشتند، بدانسان که کبوتر از باز هراسنده(3)

ص: 125


1- عزلت « بضم عين » گوشه نشینی . خمول : گمنامی
2- شادزی : با خرسندی زندگی کن « این جمله مانند مژده باد تورا است »
3- هراسنده : ترسان

گردد. چند که جزوی را بخش کنند یا گوینده چشم بوسن آلایش دهد(1)، همگان را با تیغ در گذرانیدیم

فَهَاتِیکَ أَجْسَادُهُمْ مُجَرَّدَهً وَ ثِیَابُهُمْ مُرَمَّلَهً وَ خُدُودُهُمْ مُعَفَّرَهً تَصْهَرُهُمُ الشَّمْسُ وَ تَسْفِی عَلَیْهِمُ الرِّیحُ زُوَّارُهُمُ الرَّخَمُ وَ الْعِقْبَانُ

اينک جسد های ایشان در آن بیابان عریان افتاده با جامه های خون آلود و چهرگان خاک اندود. مهر مهرگان(2) برایشان تابان است و باد صبا وزان .کس زیارت نکند ایشانرا جز کرکس مردار خوار و عقاب تن او بار(3)

چون سخن بپای آورد، یزید لختی سر فرو داشت و سخن نکرد . پس سر بر آورد

قَالَ قَدْ کُنْتُ أَرْضَی مِنْ طَاعَتِکُمْ بِدُونِ قَتْلِ الْحُسَیْنِ أَمَا لَوْ کُنْتُ صَاحِبَهُ لَعَفَوْتُ عَنْهُ

گفت : کردار شما پسند خاطر من بود و از طاعت شما بیرون قتل حسین شاد خاطر میشدم . اگر من حاضر بودم ، حسين را معفو میداشتم و او را عرضه هلاک و دمار نمیگذاشتم . این هنگام مخفر بن ثعلبه که مأمور بکوچ دادن اهلبیت پود ، از

ص: 126


1- وسن: چرت، خواب سبک ( در اینجا قلم مرحوم سپهر اشتباه بزرگی نموده است ، زیرا عبارتیکه در کتب مقاتل عربی در اینجا ضبط شده ، اینست : «ما کان إلاجزر جزور أونومة قائل » و معنای صحیح این عبارت اینستکه : با اندازه کشتن شتری با خواب کسیکه در نیمروز میخوابد. مقصود زجر اینستکه جنک ما با آنها بیش از مقدار کشتن شتر یاخواب نیمروز که کوتاه است، طول نکشید و اشتباه آن مرحوم از اينجا ناشی شده که قائل را اسم فاعل از قال یقول فرض نموده و بمعنی گوینده گرفته است، در صورتیکه مشتق از قال يقيل و بمعنی خواب قیلوله است و اما وجه اشتباه آن مرحوم در جمله اول برما معلوم نگشت ) در هر حال «الانسان محل السهو والنسيان» مخصوصا شخصی که در نظر دارد یکدوره مفصل تاریخ اسلام را بنويسد از عجله و شتاب ناگزیر است لذا صد چنين لغزش را از او معفو باید داشت.
2- مهر : خورشید . مهرگان. ماه مهر که میزان هم نامیده میشود
3- او بار . بلع کننده

باب دارالاماره درآمد و ندا درداد:

فَقَالَ هَذَا مُخْفِرُ بْنُ ثَعْلَبَهَ أَتَی أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِالْفَجَرَهِ اللِّئَامِ

یعنی اینک مخفر بن ثعلبه، فاجران لئیم را بدرگاه اميرالمؤمنين يزيد آورد .

سید سجاد علیه السلام فرمود :

مَا وَلَدَتْ أَمْ مخفر ، أَشَدَّ وَ أَلْأَمُ وَ لَكِنْ قَبَّحَ اللَّهِ ابْنِ مَرْجَانَةَ .

یعنی آنچه را ما در مخفر بزاد، شدید تر و لئيم تر است ، لکن خداوند زشت و ملعون بداراد پسر مرجانه را

بروایت ابن نما جواب مخفر را یزید باز داد. و این بنزديک من بنده درست تر می آید ، چه سید سجاد با این کافران که از در عناد بودند ، کمتر سخن میکرد و یزید از بهر آنکه مردم را بفهماند که من قتل حسین را نفرمودم و راضی نبودم ، گاهی از اینگونه سخنها میکرد-العلم عندالله -

مستی یزید و اشعار کفر آمیزش

بالجمله، یزید حکم داد که : سر همایون حسین علیه السلام را در آورند. لاجرم شمر بن ذی الجوشن در آمد و آن سر مبارک را بر سنان نیزه میداشت یزید گفت : تا از فراز نیزه بزیر آوردند و در طشتی از زر سره (1) جای داده بنزد او نهادند . اینوقت يزيد از شرب خمر نيک سکران (2) بود . از نظاره سر دشمن شاد خواره و فرحان گشت و این اشعار را انشاء و انشاد نمود :

یا حُسنَهُ یلْمَعُ بِالیَدَینِ ** یلْمَعُ فی طَسْتٍ مِنَ اللُّجَینِ

کَاَنَّما حُفّ بِوَرْدَتَینِ *** کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ

شَفَیتُ غِلّیِ مِنْ دَمِ الْحُسَینِ *** یا لَیتَ مَن شاهَدَ فِی الحُنَینِ

ص: 127


1- زرسره : طلای خالص
2- سکران : مست

یَرَوْنَ فِعْلِی الْیَومَ بِالحُسَینِ(1)

و همچنان بگساریدن جام مدام(2) بر افزود ، تا لختی سکر و سرورش افزوده گشت و این اشعار را تذکره نمود :

نُفَلِّقُ هاماً مِن رِجالٍ أعِزَّهٍ *** عَلَینا وهُم کانوا اَعَفُّ وَ اَصبَرُ(3)

وَ اَکرَمُ عِندَ اللهِ مِنّا مَحَلَّهً *** وَ اَفضَلُ في كُلِّ الاُمورِ وَ اَفخَرُ

عَدَوُنا وَ مَا العُدوانُ اِلّا ضَلالَةً *** عَلَيهِم وَ مَن يَعُدو عَلَى الحَقِّ يَخسَرُ

فَاِن تَعدِلُوا فَالعَدلَ اَلفاهُ نافِعاً *** اِذا ضَمَّنا يَومَ القِيامَةِ مَحشَرٌ

وَ لکنَّنا فُزنا بِمُلكٍ مُعَجَّلٍ *** وَ إن کانَ فِي العُقباءِ ناراً تُسَعَّرُ(4)

اینوقت ، فرمان داد تا : سر های بریده را در آوردند . چون بنظارة ايشان مشغول شد ، بانک غرابی گوشزد او گشت ، یکباره دل پر کفر و طغيان نهاد و قانون تمویه و تدبير(5) را از دست بداد و این شعر که بر کفر او سجلی(6) بود،انشاد کرد:

لَمَّا بَدَتْ تِلْکَ اَلرُّءُوسُ وَ أَشْرَقَتْ *** تِلْکَ اَلشَّمُوسُ عَلَی رُبَی جَیْرُونِ

صَاحَ اَلْغُرَابُ فَقُلْتُ صِحْ أَوْ لاَ تَصِحْ *** فَلَقَدْ قَضَیْتُ مِنَ اَلنَّبِیِّ دُیُونِی(7)

ص: 128


1- لجين : نقره . حف بوردتين : بدو گل پوشیده شده . غل . کينه
2- مدام : شراب
3- کلمة اعف و اصبر چون خبر کانوا است باید منصوب باشد، ولی در اینجا بمراعات حرکت روی مرفوع ضبط شده است و ممکن است کانوا را زائده دانست و این اشعار از حصين مزنی است که يزيد بآنها تمثل جسته است
4- خلاصه معنی : سرهای مردانی را میشکانیم که در نزد خدا از ما گرامی تر و در همه امور از ما بر ترند : بر آنها تجاوز کردیم و کسی که بر حق تجاوز کند زیان کار است ولی ما بسلطنت و نقد رسیدیم. اگر چه در قیامت بهره ما آتش فروزان باشد.
5- تمویه : سخن را بدروغ آراستن . تدبير : سياست
6- سجل « بکسر اول و ثانی و تشدید لام » : دفتریکه قاضی صورت دعوی و حکم خود را در ان مینویسد « در اينجا مقصود اینست که یزید با خواندن این شعر حکم بکفر خويش داد »
7- چون این سر های مانند خورشید بر بالای تپه های جیرون ظاهر شد و درخشید ، کلاغ فریاد زد؛ پس گفتم : می خواهی فریاد کن با ساکت باش که، من قروضی که به پیغمبر داشتم ادا کردم « یعنی کسانی را که از فامیل من کشته بود، امروز تقاص کردم »

و چون بانک غراب بروی نابهنگام افتاد و بحکم تطير(1) دلالت برزوال ملک میکرد، بدین شعر غرابزا مخاطب داشت :

یا غُرابَ البَینِ ما شِئتَ فَقُل *** إنَّما تَندُبُ أمراً قَد فُعِل

کُلُّ مُلکٍ و نَعیمٍ زائِلٌ *** وَ بَناتُ الدَّهرِ یَلعَبنَ بِکُل(2)

محروم شدن شمر از جایزه یزید

شمر بن ذی الجوشن که نگرنده یزید بود و واردات احوال او را می آزمود ، چون اورا سخت سکران و فرحان دید ، با اینکه ابن زیاد گوینده این شعر را بکشت - چنانکه مرقوم شد(3)- بي هول و هرب، این شعر را اعادت کرد و بر روی یزید قرائت نمود :

امْلأْ رِکابِی فِضّهً أو ذَهَبَاً *** إنّی قَتَلْتُ السیّدَ المُحَجِّبا

قَتَلْتُ خیرَ النَّاسِ أُمّاً وَ أَبَاً *** وَ خَیرَهُم اِذْ یَنسِبُونَ النَّسَبا

وَ اَکرَمَ النّاسَ جَمیعاً حَسَباً *** وَ مَنْ عَلَی الْخَلْقِ مَعاً مُنْتَصِباً

طَعَنْتُهُ بِالْرُّمْحِ حَتّی اِنْقَلَبا *** ضَرَبْتُهُ بِالْسَّیْفِ حَتّی نَحَبا(4)

یزید بجانب او شزرا(5) نظری افکند

وَ قَالَ لَهُ : إِذَا عَلِمْتَ أَنَّهُ خَيْرُ النَّاسِ أُمّاً وَ أَباً فَلِمَ قَتَلَتْهُ وَ أَمَلاً

ص: 129


1- تطير فال بدزدن
2- ای کلاغی که فریاد تو نشانه جدائی است ! هر چه میخواهی فریاد کن که برای کار انجام شده نوحه میکنی . هر سلطنت و نعمتی از بین رفتنی است و روزگار هه گونه بازی میکند
3- به ص 56 رجوع شود
4- دو شعر اول در ص 56 معنا شده و معنی دو شعر اخیر اینست: کشتم کسی را که حسبش از همه گرامی تر و بر تمام مردم بامامت منصوب بود . او را با نیزه زدم تا برو افتاد و با شمشير زدم تا کشته گشت
5- شزرا : با خشم بگوشه چشم نگریستن

اللَّهُ رِکابَكَ ناراً وَ حَطَباً

گفت : خداوند رکاب تو را بنار وحطب(1) انباشته کناد. اگر میدانستی که حسین از جهت پدر ومادر بهترین خلق جهان است ، چرا او را کشتی ؟ شمر گفت : باشد که مرا جایزه عطاکنی . یزید گفت : هرگز تو را از من جایزه نخواهد رسید. شمر خائف و خاسر باز شتافت و از دنیا و آخرت بي بهره ماند

سخنان بزید ملعون درباره حسین (علیه السلام)

آنگاه یزید روی بامجلسیان کرد و گفت: همواره حسين بامن طریق مفاخرت میسپرد و میگفت : پدر من از پدر يزيد افضل ومادر من از مادر یزیدفاضل تر است. و جد من از جد یزید اشرف. ومن از یزید نیکوترم . اما پدر حسین با پدر من از در لجاج واحتجاج بيرونشد و خداوند در میان ایشان حکومت کردو پدر مرا برگزید. اما مادر او فاطمه دختر رسول خدا از مادر من فاضلتر است و همچنان جد او ازجد من افضل است، چه آنکس که با خدا ويوم جزا ایمان دارد ، نتواند خود را از محمد بهتر شمارد اما اینکه خود را از من نیکوتر داند ، گویا این آیه مبارکه را از قرآن قرائت نفرمود

قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ (2)»

عبدالرحمن بن حکم که حاضر مجلس بود ، این شعر قرائت کرد :

لَهامٌ بِجَنْبِ الطَّفّ اَدْنی قَرابَهً *** مِنِ ابْنِ زِیادِ الْعَبْدِ ذِی النَّسَبِ الْوَغْلِ

ص: 130


1- نار : آتش . حطب : هیزم
2- آل عمران آیه 25

سُمَیهُ اَمْسی نَسْلُها عَدَدَ الْحَصی *** وَ بِنْتُ رَسُول اللّهِ لَیسَتْ بِذی نَسْلِ(1)

یزید دست بر سینه عبدالرحمن زد، و با او بسر گفت :

سُبْحانَ اللَّهِ أَفِي هَذَا الْمَوْضِعِ : أَمَّا یَسَعُک السُکُوتُ

گفت : در چنین موقع چرا اینگونه سخن کردی؟! خاموش نتوانستی بود ! در محضر جماعت، آل زیاد را شناعت میکنی و بر ذلت وقلت آل مصطفی دریغ میخوری؟ آنگاه تا مکنون خاطر را نعل باژگونه زند و مستور ضمیر را دیگر گونه باز نماید(2)

قَالَ : فَلَعَنَ اللَّهِ ابْنِ مَرْجَانَةَ ، إِذْ أَقْدَمَ عَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنُ ابْنُ فَاطِمَةَ . لَوْ کُنْتُ صَاحِبَهُ لَمَا سَأَلَنِی خَصْلَهً إِلَّا أَعْطَیْتُهُ إِیَّاهَا وَ لَدَفَعْتُ عَنْهُ الْحَتْفَ بِکُلِّ مَا اسْتَطَعْتُ وَ لَوْ هَلَاکِ بَعْضِ وُلْدِی وَ لَکِنْ قَضَی اللَّهُ أَمْراً فَلَمْ یَکُنْ لَهُ مَرَد

گفت : خداوند لعنت کناد پسر مرجانه را ، گاهی که بر مثل حسین کسی در آمد. اگر من بجای او بودم ، آنچه از من طلب میفرمود عطا میکردم ومرک را از وی دفع میدادم ، اگر چند بهلاک يکتن از فرزندانم معلق بود ، لکن چه توان کرد: قضای خدا بر این رفته بود و قضای خدارا هیچ آفریده ای طرد ومنع نتواند کرد

اینوقت ، یزید فرمان کرد تا : اهل بیت را در آورند و تاکنون سه ساعت بیش و کم میرفت که ایشانرا بر باب یزید بپای داشته بودند، لاجرم اهل بیت را در آوردند

ص: 131


1- دریغ بر سریکه در کنار فرات بریده شد و برای تقرب نزد ابن زیاد حرامزاده میرود . فرزندان سمیه ( مادر ! بن زیاد) بشماره ریگها است و دختر پیغمبر را فرزند نیست
2- مکنون : پنهان شده خاطر : دل ، باطن باژگونه : وارونه دستور ضمیر : مکنون خاطر « مقصود از این دو جمله اینست که : خلاف آنچه را در دل دارد آشکار کند »

چشم ایشان بر یزید افتاد ، نگریستند که تاجی مکلل (1) بدر و یاقوت بر سر گذاشته و بر سریری نشسته و انجمنی از قریش در پیرامن او رده زده و سر حسين علیه السلام را در طشتی زرین جای داده و در نزد خویش نهاده

حدیث حضرت رضا (علیه السلام) در لعن یزید

یا حضرت رضا عليه الصلوة والسلام میفرماید: این هنگام یزید باکل طعام وشرب فقاع (2)مشغول بود واصحاب خود را در اکل و شرب انباز خویش میداشت . چون از اکل فراغت یافت ، طشت زر را که حامل سر حسین بود، در زیر سر بر نهاده ، رقعة شطرنج بر فراز آن بگسترد، و بمقامرت و مغالبت(3) پرداخت . گاهی که بر حریف خویش غلبه ساختی و اسب و فرزین تاختی(4)، بشادیانه سه جام فقاع در کشیدی وته جرعه را در کنار طشت بر زمین افشاندی . آنگاه حضرت رضا علیه السلام میفرماید :

فَمَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا فَلْیَتَوَرَّعْ مِنْ شُرْبِ اَلْفُقَّاعِ وَ اَلشِّطْرَنْجِ فمَنْ نَظَرَ إِلَی اَلْفُقَّاعِ وَ إِلَی اَلشِّطْرَنْجِ فَلْیَذْکُرِ اَلْحُسَیْنَ وَ لْیَلْعَنْ یَزِیدَ یَمْحُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ کعَدَدِ اَلنُّجُومِ

یعنی کسی که در شمار شیعیان ما باشد ، واجب میکند که از شرب فقاع و لعب شطرنج بپرهیزد. و آنکس که نظر کند بفقاع وشطرنج و لعن کند یزید را، خداوند گناهان او را معفو دارد، اگر چند بشمار ستارگان باشد.

اهلبیت رسالت در مجلس یزید ملعون

بالجمله، در چنین وقت اهل بیت را نزد یزید در آوردند و سید سجاد علیه السلام در

ص: 132


1- مکلل : فراگرفته از چهار طرف
2- فقاع : مشروب ، آبجو
3- مقصود از مغالبت همان، مقامرت « قمار بازی » است ؛ زیرا در قمار بازی هر يک از دو حریف در صدد غلبه بر دیگری است
4- اسب و فرزین تاختن : کنایه از غلبه کردن است

غل جامعه بود. خويشتن علیه السلام میفرماید: ما دوازده تن در یکرشته بودیم که فرسایش(1) غل و زنجیر میدیدیم . من روی با یزید آوردم

قِلَّةُ - وَ أَنَّا مَغْلُولُ - : تَأْذَنُ لِي فِي الْكَلَامِ : فَقَالَ : قَلَّ ، وَ لَا تَقُلْ هُجْراً .

گفتم : رخصت کن تا سخنی گویم ، گفت : بگوی، لکن هذیان مفرمای

فَقُلْتُ : لَقَدْ وَقَفْتَ مَوْقِفاً لَا يَنْبَغِي لِمِثلى أَنْ يَقُولَ الْهُجْرَ

گفتم من در موقفی ایستاده ام که سزاوار نیست از مانند من کسی ناستوده سخن کند. آنگاه فرمود:

أَنْشُدُكَ اللَّهِ يَا يَزِيدُ : مَا ظَنُّكَ بِرَسُولِ اللَّهِ لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الْحَالِ ؟

و فرمود: هان ای یزید! سوگند میدهم تورا باخدای ، چه گمان میبری برسول خدای اگر ما را بدینحال نظاره کند ؟ اینوقت ، دختر حسین فاطمه علیهما السلام بسخن آمد

فَقَالَتْ : يَا يَزِيدُ ! بَنَاتُ رَسُولُ اللَّهِ سَبَايَا

یعنی ای یزید ! دختران رسول خدای را کس اسیر میگیرد ؛ مجلسیان از سخن او باعلى صوت بگریستند . یزید روی با سید سجاد کرد

وَ قَالٍ : يا أَ بْنِ أَلِحُسَيْنٍ ، أبوکَ قَطَعَ رَحِمِي وَ جَهِلَ حَقِّي وَ نَازَعَنِي فِي سُلطانی ، فَصَنَعَ اللَّهُ بِهِ مَا قَدْ رَأَيْتَ .

گفت: ای پسر حسین: پدرتو قطع رحم کرد وحق مرا نادیده انگاشت وسلطنت مرا حق خویش میپنداشت ، لاجرم چنانکه دیدی خداوند زحمت او را از من دفع داد . زین العابدین علیه السلام او را بدین آیه مبارکه پاسخ فرمود :

ص: 133


1- فرسایش: زیان، پایمالی

« ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ ، إِلاَّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ تبرأها . إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرُ (1) »

خدای تبارک و تعالي میفرماید : هیچ مصیبتی در زمین بادید نمیگردد و در نفوس شما در نمی آید ، الا آنکه مکتوب و مقدر است از آن پیش که آفریده شود و با قدرت خدای سهل و آسانست . یزید با پسر خود خالد گفت: او را پاسخ بگوی. خالد ندانست چه گوید ، گفت بگو :

« وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنِ کَثیرٍ (2)»

یعنی هر مصیبتی را که دیدار میکنید، اندوخته کردار شما است ، از پس آنکه مبلغي معفو کشته .

راوندی از ثقات روات حدیث میکند که : یزید با سید سجاد سخن میکرد و در خاطر میداشت که کلمه ئی از آنحضرت اصغا نماید که کیفر آنرا موجب فتوای قتل او فرماید، و از آنحضرت کلامی ناستوده مسموع نمی افتاد، الا آنکه سبحه ای(3) در دست داشت و با اصابع مبارکش گردش میداد . یزید گفت: ای علی بن الحسين من با تو سخن میگویم و تو را پاسخ میگوئی و با انگشتان خویش سبحه میگردانی این کی روا باشد ؟ سید سجاد فرمود : پدر من از جد من مرا حديث فرمود که : چون نماز بامداد میگذاشت ، سخن نمیکرد وسبحه ای در پیش روی خود مینهاد

يَقُولُ : اللَّهُمَّ إِنِّي أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُكَ وَ أمجدک وَ أحَمدُکَ وَ أُهَلِّلُكَ بِعَدَدِ مَا أدیر بِهِ سُبْحَتِي

عرض میکرد : ای پروردگار من! صبح کردم در حالتی که تسبیح میکنم تورا و تمجید میکنم تو را وسپاس میگذارم تورا و تهلیل میکنم ، بشماری که میگردانم

ص: 134


1- قرآن مجید « 57-22»
2- قرآن کریم « 42-29»
3- سبحه : تسبیح

بدست سبحه خویش را. آنگاه سبحه خود را بدست میکرد و میگردانید، بی آنکه ذکری بشمار تسبیح خواهد کرد(1) وميفرمود: این حرزيست(2) مردم را تا گاهی که بفراش خویش باز گردند. و شامگاهان آن کلماترا اعادت میکرد وسبحه خود را در خوابگاه خویش در تحت بالین میگذاشت و میفرمود : این کردار بجای گردانیدن سبحه بشمار میرود . هان ای یزید ! من در اشتغال این امر اقتدا بجد خویش مینمایم

فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ : لَا أُكَلِّمُ أَحَداً مِنْكُمْ إِلَّا وَ يُجِيبُنِي بِمَا يُعَوِّذُ بِهِ .

با هیچ تن از شما سخن نراندم جز آنکه مرا بپاسخ، زبان در دهانم شکست و دیگر باره یزید آغاز سخن کرد

فَقَالَ : يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَ أَبَاكَ . فَقَالَ : عَلِيُّ بْنَ الْحُسَيْنِ : لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى مَنْ قَتَلَ أَبِي .

گفت : ای پسر حسين ! سپاس خداوندی را که پدر تو را بکشت : سید سجاد فرمود : لعنت خدای بر کسی که پدر مرا بکشت، و با سیدسجاد دوازده تن بيک رشته بسته احبال و مقيد اغلال(3) بودند. یزید که قتل سیدسجاد را بهانه طلب بود ، چون این سخن بشنید ، تمهید غضب کرد و فرمان داد که : آنحضرترا گردن بزنند

فَقَالَ عَلِىُّ بْنَ الْحُسَيْنِ : فَإِذَا قَتَلْتَنِي ، فَبَناتُ رَسُولَ اللَّهِ مَنْ يَرُدَّهُمْ إِلَى مَنَازِلَهُمْ ؟ وَ لَيْسَ لَهُمْ مُحْرِمُ غَيْرِي

فرمود: ای یزید ! چون مرا بخواهی کشت ، این دختران رسول خدای را که جز من محرم ندارند کدام کس بمنازل ایشان کوچ خواهد داد ؟ یزید آن سورت(4)

ص: 135


1- بدون آنکه با هر دانه ای از تسبیح ذکری گوید
2- حرز : چیزی که انسان را از خطر حفظ میکند
3- احبال « جمع حبل » : ریسمان ها . مقيد؛ بسته شده: . اغلال ، جمع غل : بند گردن
4- سورت : تيزی و شدت

خشم را فروخورده

فَقَالَ : أَنْتَ تردهم إِلَى مَنَازِلَهُمْ

گفت : تو ایشانرا بمنازل خویش کوچ خواهی داد و سوهانی طلب نمود و بدست خود اوتاد و عقود(1) جامعه را قطع و فصل(2) داد و از گردن سیدسجاد بر گرفت و گفت : یا علی بن الحسين : دانستی که در تقدیم این امر چه اراده کردم ؟ فرمود : از بهر آنکه بیرون تو کس بر گردن من منتی حمل نکند . گفت : سوگند با خدای جز این اراده نکردم. آنگاه حکم داد تا : احبال دیگرانرا نیز قطع کردند و همگان را از بند رها ساختند. آنگاه فرمان کرد تا : آن طشت زر را که حامل سر مبارک حسين علیه السلام بود بیاوردند و در پیش روی او نهادند و اهلبیت را از قفای خویش جای جلوس داد تا نظارۂ سر حسین را کمتر توانند. اما سیدسجاد، چون چشم مبارکش بر آن سر همایون افتاد ، هرگز از سر گوسفند غذا نفرمود

اشعار کفر آمیز یزید

بالجمله ، چون سر مبارک حسين علیه السلام را حاضر کردند ، یزید چوبی از خیزران بدست کرده و بر دندانهای مبارک آنحضرت میکوفت و این اشعار قرائت مینمود :

لَیْتَ اَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْاَسَلِ

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلا *** خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْیٌ نَزَلَ

قَد اَخَذْنا مِنْ عَلِیٍّ ثارَنا *** وَ قَتَلْنَا الْفارِسَ اللَّیْثَ الْبَطَلَ

وَ قَتَلنا الْقَومَ مِنْ ساداتِهِم *** و عَدَلْناهُ بِبَدرٍ فَانْعَدَلَ

ص: 136


1- عقود : بند ها
2- قطع : بریدن . فصل : جدا کردن

فَجَزَیْناهُمْ بِبَدرٍ مِثْلَها *** وَ بِاُحدٍ یَوْمَ اُحدٍ فَاعْتَدَلَ

لو رَاَوْهُ فاسْتَهلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قالوا یا یزیدُ لاتَشَلُّ

و کَذاکَ الشَّیخُ اَوْصانی بِهِ *** فَاتَّبَعْتُ الشَّیخَ فیما قَد سَئَلَ(1)

و بدین شعر حصين بن الحمام المرى نیز تمثل جست :

صَبَرنا وکانَ الصَّبرُ مِنّا سَجِیَّهً *** وَ أَسیافِنا یفرینَ هاماً و مِعصَما

نُفَلِّقُ هاماً مِن رُؤوسٍ أحِبَّهٍ *** إلَینا وهُم کانوا أعَقَّ وأظلَما(2)

فَقَالَتْ سَكِينَةٍ : وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مَنْ يَزِيدُ وَ لَا رَأَيْتُ كَافِراً وَ لَا مُشْرِکاً شَرّاً مِنْهُ وَ لَا أَ جَفَا مِنْهُ .

سکینه فرمود: سوگند باخدای هرگز ندیدم کسيرا سخت دل تر و کافرتر و مشرک تر وشریرتر وجفا کارتر از یزید ، چه گاهی که سرپدرم را در نزد او نهاده بودند واهلبیت پیغمبر زار زار مینالیدند و بهای های میگریستند، او را بهیچگونه مکروهی بخاطر در نمیرفت و با چوب خیزران دندانهای مبارک حسين را میزد و این اشعار را قرائت میکرد .

مکشوف باد که محدثین اخبار و مورخین آثار، مانند فاضل مجلسی و صاحب عوالم و مؤلف لهوف و ابی مخنف و صاحب روضة الاحباب وابن ابی الحدید و طریحی

ص: 137


1- خلاصه اشعار : بنی هاشم خلافت را بازیچه قرار دادند ، زیرا نه خبری از جانب خدا آمده و نه وحیی نازل شده بود. از علی خونخواهی کردیم و سوار دلاور چون شیر را کشتیم. وجنک بدر را تلافی کردیم . ایکاش پدرانم که در جنک بدر بودند، امروز میبودند و شاد میگشتند و میگفتند : ای یزید ! دستت درد نکند . پدرم مرا اینگونه سفارش کرد و من هم امتثال کردم
2- صبر کردیم و صبر خوی ما است . شمشیر های ما سر و دست میبرد « معنی بیت دوم را در ص: 128بخوانید »

و مسعودی وصاحب اعلام الوری واعصم کوفی و خوارزمی و طبری وواقدی و یافعی وابن شهر آشوب ومؤلف فصول المهمه وجرایح و صواعق وابن جوزی وصاحب جلا عبدالله بن محمد رضا الحسینی وصاحب کشف الغمه و مغازی و مؤلفين کتب عربیه و فارسیه که نگارش نام ایشان موجب اطناب وتطويل بلاطايل(1) گردد ، هيچيک در این اشعار که یزید قرائت کرد، بتصريح باز ننموده اند که کداميک را از ابن زبعری انشاد کرد و کداميک را خویشتن انشا کرد . جماعتی همگانرا از یزید دانسته اند و بعضی برخی را نسبت بابن زبعری کرده اند، چه اشعار ابن زبعری را نشنیده و ندانسته اند .

اشعار ابن زبعری

واجب میکند که من بنده اشعار ابن زبعری را که در جنک احد گفت ، بشرحی که در کتاب رسول خدا نگارش کردم ، تجدید نگارش کنم تا اختلاف کلمه از میان مؤلفین برخیزد وهمگان بدانند که : شعر یزید بن معاویه کدام است و شمر ابن زبعری کدام. وهي هذه (2)

یا غُرابَ البَینِ ما شِئتَ فَقُل *** إنَّما تَنعق اَمراً قَد فُعِل(3)

إِنَّ لِلْخَيْرِ وَ لِلشَّرِّ مَدَى *** وَ سَوَاءٍ قَبْرِ مُثْرٍ وَ مُقِلُّ (4)

كُلُّ خَيْرٍ وَ نِعْیمَ زايل *** وَ بَنَاتِ الدَّهْرِ يَلعَبن بِكُلِّ

أَبْلِغَا حَسَّانَ عنی آیة *** فَقَریضُ الشَّعْرِ یَشفی ذَا الْعِلَلِ (5)

ص: 138


1- لاطائل : بي فائده
2- ضمير هي راجعست باشعار ابن زبعری « یعنی اشعار او اينست»
3- نعيق : بانک کلاغ
4- مدی : نهایت ، مثری : ثروتمند . مقل : فقير
5- حسان بن ثابت ، از شعرای معروف زمان پیغمبر است و اشعار غديرية او معروف است.

کم تُرِي فِي الْحَرْبِ مِنْ جُمْجُمَةُ *** وَ أَكَفَّ قَدْ ابينت وَ رَجلٍ (1)

وَ سَرَابِيلَ حَسَّانَ سَلَبَتْ *** عَنْ كُماةٍ غُودِ رُوا فِي المُنتَزَلِ (2)

كَمْ قَتَلَنَا مَنْ کَریمٍ سَیدٍ * * * مَاجِدُ الْجَدَّيْنِ مِقدامٍ بَطَلَ (3)

صَادِقُ النَّجْدَةِ قَرَمَ بَارِعٍ *** غیر رِعديد لَدَى وَقَعَ الأسَلِ(4)

فَسَلْ ألمِهراسَ مِنْ سَاكِنُهُ * * * مِنْ کَراديسَ وَ هَامُ کَالحَجَلِ (5)

لَیتَ أشیاخی بِبَدرٍ شَهِدوا *** جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَل(6)

حِينَ حُطَّتْ بِفِنَاءِ برکها *** وَ اسْتَحَرَّ الْقَتْلُ فِي عَبْدِ الْأَشَلِّ(7)

ثُمَّ حُفُّوا عِنْدَ ذاکم رقّصا * * * رَقْصُ الحفان تَعْدُوَ فِي الْجَبَلِ (8)

فَقَتَلنا النِّصْفِ مِنْ ساداتِهِم *** وَ عَدَلنا مِيلٍ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ

لا أَلْوَمُ النَّفْسِ إِلَّا أَنَّنَا *** لَوْ كَرَرنا لَفَعَلنَا المُفتَعَل

بِسُيُوفِ الْهِنْدِ تَعْلُو هَامِهِمْ * * * تَبْرُدَ الْغَيْظِ وَ يَشْفِينِ الغِلَل (9)

اکنون از این اشعار توان دانست که : کداميک را بزید بتمثل آورده و کداميک را خود انشا کرده یا باندک بينونتی قرائت نموده . و همچنان یزید بن معاویه ، دو

ص: 139


1- جمجمه : کاسه سر . اکف جع کف : سر دست . ابينت : جدا شده است . رجل : پا « در اصل بسکون جیم بر وزن حبر است ولی در اینجا برای مراعات قافيه بحر کت جیم آمده است »
2- کماة ، جمع کمی : دلاور
3- مقدام : شجاع
4- قرم : مرد بزرک . بارع : نابغه . اسل : نیزه ها
5- مهراس: نام آبى است در احد. کراديس: استخوان هاى مفاصل
6- جزع: ناله و فرياد
7- حطّ: فرود آمدن. برک: شتران. استحرّ: شدت کرد.
8- رقص : نوعی از دویدن . حفان : شتر مرغان خرد سال . جبل : کوه
9- هام: فرق سر. تبرد الغيظ: خشم را مى نشاند و سرد مى کند

شعر از این قصيدة عبدالله بن زبعری را هنگام ورود سر های شهدا بتمثل آورد -چنانکه مرقوم شد(1) - وبدو شعر او در اینجا تمثل جست و سایر اشعار از یزید است وابن زبعری در غزوہ احد عبداللات نام داشت. گاهی که مسلمانی گرفت چنانکه نگاشته آمد رسول خدا او را عبدالله نام داد(2) اکنون با سر سخن آئیم

اعتراض ابو برزه بر یزید

چون ابو برزة الاسلمی که حاضر مجلس بود نگریست که یزید چوب بردهان حسين علیه السلام میزند

قَالَ وَیْحَکَ یا یَزید أَ تَنْکُتُ بقَضِیبِکَ ثَغْرَ اَلْحُسَیْنِ بِقَضِیبِکَ أَشْهَدُ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسول الله یَرْشُفُ ثَنَایَاهُ وَ ثَنَایَا أَخِیهِ الحَسن - وَ یَقُولُ أَنْتُمَا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ فَقَتَلَ اَللَّهُ قَاتِلَکُمَا وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِیراً

گفت : ای یزید ! وای بر تو! آیا دندان حسین را باچوب خیزران میکوبی حاضر بودم که رسول خدا ، دندانهای او را و برادر او حسن را میبوسید و میمکید و میفرمود : شما سیدجوانان بهشتید . خدا بکشد کشنده شمارا ولعن کند قاتل شما را و ساخته کند از برای او عذاب جهنم را ، یزید از اینکلمات در خشم شد و فرمان داد که : او را از مجلس بیرون کنند . ابوبرزه دامنکشان و خشم آگین بیرون شد. پس سمرة بن جنادة بن جندب برخاست و گفت :

قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ يَا يَزِيدُ

خداوند قطع کند دستهای تو را ای یزید! چوب بر دندان پسر پیغمبر میزنی که من کرة بعد کرة ديدم رسول خدا آن موضع را بوسه میداد ؟! یزید بر آشفت و گفت: اگر نه این بود که صحبت تو را با رسول خدا رعایت کردم ، بفرمودم تا: سرت را از تن دور کنند. سمرة گفت : شگفت حالی است که صحبت مرا با پیغمبر رعایت میکنی

ص: 140


1- به ص128 رجوع شود
2- چون مسلمان شد، پیغمبر او را عبدالله نام گذاشت

و پسر پیغمبر را میکشی!! مردم از کلمات او بهای های بگریستند ، چنانکه بیم میرفت فتنه ئی حدیث شود و زنی هاشمیه در خانه یزید بود ، بآواز بلند بانک بناله و عويل برداشت که :

وَا حَبيباة ! وَا سَيِّدَ أَهْلِ بَيتاة يَا أَ بْنِ مُحَمَداه .

ای فریاد رس ایتام وارامل ! و ای مقتول بتیغ اولاد زنا ! زينب علیهاالسلام چون کردار یزید را با سر برادر بدید، دست بزد و گریبان بدرید و فریاد بر آورد که

ياحُسَيناه ! يَا حَبِيبُ رَسُولَ اللَّهِ : يَا ابْنَ مَكَّةَ وَ مِنی یا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ ! يَا ابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفَى .

طلب کردن شامی فاطمه را بکنیزی

این هنگام بروایت ابن طاوس از مردم شام مردی سرخ روی برخاست وروی با یزید کرد و گفت : يا أمير المؤمنین ! این کنيزک را بمن بخش و از این سخن فاطمه دختر حسین علیه السلام را خواست . فاطمه چون این بشنید ، بر خویشتن بلرزید و دامن عمه خود زینب را بگرفت

فَقَالَتْ : أَوْ تَمَّتْ وَ أَسْتَخْدِمَ ؟!!!

گفت: یتیم شدم، اکنون بکنیزی بایدم رفت !؟ و گمان میکرد که اسعاف حاجت شامی از برای یزید جایز است . زینب که دانا بر مسئله بود، روی با شامی کرد

وَ : فَقَالَتْ : كَذَبْتَ وَ اللَّهِ وَ لَوْمَةَ وَ اللَّهِ مَا ذَلِكَ لَكَ وَ لَا لَهُ .

گفت : دروغ گفتی . سوگند با خدای اگر بمیری اینکار برای توصورت نبندد و از برای یزید نشود . یزید در خشم شد

وَ قَالَ كُذِبْتُ ، وَ اللَّهِ إِنَّ ذَلِكَ لِي ، وَ لَوْ شِئْتُ أَفْعَلُ لَفَعَلْتُ

ص: 141

گفت : سوگند با خدای دروغ گفتی ، اینکار از برای من روان است و اگر بخواهم بکنم میکنم . زینب گفت :

دعا برای ما قالته ای جالب و زیبا می باشد و نباتات دينية

كَلاَّ ! وَ اللَّهُ ماجَعَلَ اللَّهُ لَكَ ذَلِكَ ، إِلاَّ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ مِلَّتِنا وَ تَدِينُ بِغَیرها

فرمود : حاشا که اینکار توانی کرد جز اینکه از دین ما بیرون شوی و دینی دیگر اختیار کنی. خشم يزيد بزيادت شد و گفت : در پیش روی من بدینگونه سخن میکنی ؟ همانا پدرت و بر ادرت از دین بیرون شدند

قَالَتْ زَيْنَبُ : بِدِينِ اللَّهِ وَ دِينِ أَبِي وَ دِينِ أَخِي اهْتَدَيْتُ ، أَنْتِ وَ أَبُوكِ وَجَدَكَ ، إِنْ كُنْتَ مُسْلِماً

فرمود : بدین خدا و دین پدر من و دین برادر من ، تو و پدرت و جدت هدایت یافتید . اگر مسلم باشی . یزید گفت :

كَذَّبَتْ یا عَدُوَّةُ اللَّهُ !

دروغ گفتی ای دشمن خدا ! زینب گفت

أَنْتَ أَمِيرُ تَشْتِمُ ظَالِماً وَ تَقْهَرُ بِسُلْطَانِكَ .

هان ای یزید ! بنیروی امارت فحش میگوئی و بقوت سلطنت با ما ستم میکنی و ما را مقهور میداری . یزید شرمگین شد و خاموش گشت . اینوقت شامی سخن خویش را اعادت کرد و گفت : یا امیرالمؤمنین، این جاریه را با من عطا کن. يزيد گفت : دور شو خدایت مرک بدهاد . ام کلثوم روی با شامی کرد

فَقَالَتْ : اسکت يَا لُکَعَ الرِّجَالِ قَطَعَ اللَّهُ لِسَانِكَ وَ أَعْمى عَيْنِكَ وَ أَيْبَسَ يَدَيْكَ وَ جَعَلَ النَّارَ مَثْوَاكَ، إِنَّ أَوْلَادِ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَكُونُونَ خِدْمَةِ لِأَوْلَادِ الْأَدْعِيَاءُ

ص: 142

فرمود : زبان بر بندای فرومایه هرزه درای خداوند قطع کناد زبان تو را و کور کناد چشمهای تو را و بخشکاناد دستهای تو را و در آتش دوزخ جای دهاد تورا همانا فرزندان پیغمبران خادم زنا زادگان نشوند . هنوز ام کلثوم این سخن در دهان داشت، که خداوند مسئلت او را با اجابت مقرون فرمود ، گنک و نابینا شد و دست هایش بخوشید و در افتاد وجان بداد. و اینکه سید روایت فرموده که : آن مرد شامی فاطمه را نمیشناخت و از یزید پرسش کرد که اینجاریه کیست ؟ گفت : دختر حسین بن علی بن ابیطالب است و او از گفته پشیمان شد و بر یزید بر آشفت که ذریه پیغمبر را اسیر میگیری ؟! و من چنان میدانستم که از اسرای روم است و یزید اورا بکشت ، سخت بعید مینماید . چگونه صورت می بندد که اهلبیت را با آن سر های بریده بشرحی که مرقوم شد ، بشهر شام در آورند و مرد شامی که از مقربان یزید و در خور جلوس مجلس یزید باشد ، ایشان را نشناسد بلکه روز تا روز از اخبار کربلا و نام و نشان شهدا و منازل اهلبيت کماهی (1)آگاهی داشتند

خطبه حضرت زینب در مجلس یزید

مع القصه اینوقت زینب علیها السلام برخاست و بقرائت این خطبه پرداخت

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ .

صَدَقَ اللهُ کَذلِکَ یَقوُلُ «ثم کان عاقبهُ الّذینَ اساؤا السؤءی ان کَذبوا بآیاتِ اللهِ وَ کانوا بِها یَسْتَهْزِؤنَ(2)» اضظننت یا یزیدُ حَیْثُ اَخَذتَ عَلَیْنا اَقْطارَ الارض و آفاقَ السماءِ فَاصْبَحْنا نُساقُ کَما تُساقُ الاساری ان بِنا عَلَی اللهِ هَواناٌ وَ بِکَ عَلَیهِ کَرامَهً وَ ان ذلِکَ لِعَظمِ خَطَرِکَ عِنْدَهُ فَشَمخْتَ بِاَنْفِکَ وَ نَظَرْتَ فِی عطْفِکَ جَذْلانَ مَسْرُورا حَیْن رَاَیْتَ الدنیا لَکَ مُسْتَوْثَقَهٌ والاُمُورُ مُتَسِقَهً حِینَ صَفا لَکَ مُلْکُنا وَ سُلْطانُنا

ص: 143


1- کماهی : چنانکه بود ، بی کم و زیاد
2- » قرآن کریم «30-9 »

مَهْلًا مَهْلًا . أُنْسِيتُ قَوْلُ اللَّهِ : «وَ لَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (1)» أَمِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقاءِ تَخْدِیرُکَ حَرائِرِکَ وِ إِمائَکَ وَ سَوْقُکَ بَناتَ رَسُولِ اللّهِ سَبایا؟! قَدْ هَتَکْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ یَحْدُوا بِهِنَّ الأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَناهِلِ و الْمَناقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ والدنی و الشَّرِیفُ وَ لَیْسَ مَعَهُنِّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِیٌّ وَ لَا مِنْ حُماتِهِنَّ حَمِی وَ کَیْفَ یُرْتَجَی مُرَاقَبَهُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَکْبَادَ الْأَزْکِیَاءِ وَ نَبَتَ لحَمُهُ بِدِمَاءِ الشُّهَدَاءِ، وَ کَیْفَ یَسْتَبْطِا فِی بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَیْنَا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَآنِ وَ الْإِحَنِ وَ الْأَضْغَانِ ثُمَّ تَقُولُ- غَیْرَ مُتَأَثِّمٍ وَ لَا مُسْتَعْظِمٍ-: لا هَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قَالُوا یَا یَزِیدُ لَا تُشَلُ مُنْتَحِیاً عَلَی ثَنَایَا أَبِی عَبْدِ اللهِ سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الجَنَّهِ تَنْکُتُهَا بِمِخْصَرَتِکَ وَ کَیْفَ لَا تَقُولُ ذَلِکَ وَ لقَدْ نَکَأْتَ الْقَرْحَهَ وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّافَهَ بِإِرَاقَتِکَ دِمَاءَ ذُرِّیَّهِ مُحَمَّدٍ وَ نُجُومِ الْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِالمُطَّلِبِ، وَ تَهْتِفُ بِأَشْیَاخِکَ زَعَمْتَ أَنَّکَ تُنَادِیهِمْ. فَلَتَرِدَنَّ وَ شِیکاً مَوْرِدَهُمْ وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّکَ شَلَلْتَ وَ بَکِمْتَ، وَ لَمْ یَکُنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ.

أَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَکَ بِمَنْ سَفَکَ

ص: 144


1- قرآن مجید «3-172 »

دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا، فَوَ اللهِ مَا فَرَیْتَ إِلَّا جِلْدَکَ وَ لَا جَزَزْتَ إِلَّا لحَمَکَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَی رَسُولِ اللهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْکِ دِمَاءِ ذُرِّیَّتِهِ وَ انْتَهَکْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِی عِتْرَتِهِ وَ لحَمَتِهِ حَیْثُ یَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ وَ یَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ یَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ « وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (1)» حَسْبُکَ بِاللهِ حَاکِماً وَ بِمُحَمَّدٍ خَصِیماً وَ بِجَبْرَئِیلَ ظَهِیراً وَ سَیَعْلَمُ مَنْ سَوَّی لَکَ وَ مَکَّنَکَ مِنْ رِقَابِ المُسْلِمِینَ، بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا وَ أَیُّکُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً. وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَکَ إِنِّی لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَکَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِیعَکَ وَ أَسْتَکْبِرُ تَوْبِیخَکَ، لَکِنَّ الْعُیُونَ عَبْرَی وَ الصُّدُورَ حَرَّی، أَلَا فَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اللهِ النُّجَبَاءِ بِحِزْبِ الشَّیْطَانِ الطُّلَقَاءِ، فَهَذِهِ الْأَیْدِی تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ الْأَفْوَاهُ تنحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا وَ تِلْکَ الجُثَثُ الطَّوَاهِرُ الزَّوَاکِی تَنْتَابُهَا الْعَوَاسِلُ وَ تَعْفُوهَا أُمَّهَاتُ الْفَرَاعِلِ. وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدُنَا وَ شِیکاً مَغْرَماً حِینَ لَا تَجِدُ إِلَّا مَا قَدَّمْتَ یداک «وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ» فَإِلَی اللهِ المُشْتَکَی وَ عَلَیْهِ المُعَوَّلُ، فَکِدْ کَیْدَکَ وَاسْعَ سَعْیَکَ وَ نَاصِبْ جُهْدَکَ فَوَ اللهِ لَا تَمْحُو ذِکْرَنَا وَ لَا تُمِیتُ وَ حْیَنَا وَ لَا تُدْرِکُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْکَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْیُکَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَیَّامُکَ إِلَّا عَدَدٌ، وَ جَمْعُکَ

ص: 145


1- قرآن کریم «3-163»

إِلَّا بَدَدٌ؟ یَوْمَ یُنَادِی المُنَادِی: « أَلا لَعْنَهُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ». فَالحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَهِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَهِ وَ الرَّحْمَهِ، وَ نَسئلُ أَنْ یُکْمِلَ لَهُمُ الثَّوَابَ وَ یُوجِبَ لهُمُ المَزِیدَ وَ یُحْسِنَ عَلَیْنَا الْخِلَافَهَ إِنَّهُ رَحِیمٌ وَ دُودٌ، وَ حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیل

خلاصه این کلمات بفارسی چنین می آید : پس از ستایش یزدان پاک ونیایش(1) خواجه لولاک(2)، بحکم آیه مبارکه قرآن باز نمود که : یزید واتباع او که سر از فرمان خدای برتافتند و آیات خدای را انکار کردند ، بازگشت ایشان بآتش دوزخ خواهد بود . آنگاه روی با یزید آورد و فرمود : هان ای یزید ! آیا گمان میکنی گاهی که زمین و آسمان را برما تنک آوردی و ما را شهر تا شهر مانند اسیران کوچ دادی ، از منزلت و مکانت ما کاستی ؛ و بر حشمت و کرامت خود افزودي ؟ و قربت خود را در حضرت خداوند بزیادت کردی؟ از این روی آغاز تکبر و تنمر(3) نمودی و بر خویشتن بینی بیفزودى(4) ويکباره شاد و شادخواره شدی که مملکت دنیا بر تو گرد آمد و سلطنت ما از بهر تو صافی گشت ؟ نه چنين است ، ای یزید! عنان باز کش و لختی بباش. مگر از خاطر بستردی ، آنجا که خداوند با پیغمبر خودمیفرماید: البته گمان نکنند آنان که کفر ورزیدند: تأخير عذاب ایشان خیری است مر ایشان را ، همانا مهلت دادیم ایشان را تا بر گناه بیفزایند و ما بر باد افراه بیفزائیم . آیا از در عدل و اقتصاد است ای پسر طلقا که زنان و کنیز گان خود را از پس پرده باز داری و دختران رسول خدای را چون اسيران شهر بشهر بگردانی ؟ همانا پرده حشمت وحرمت ایشان را چاک کردی و ایشان را از پرده بر آورده و در منازل و مناهل(5) بتاختی ومطمح نظر وضیع و

ص: 146


1- نیایش : دعاء با تضرع
2- اشاره بحديث : لولاک لما خلقت الافلاک است
3- تنمر : پلنک دماغی
4- کنایه از خود بینی و نخوت است
5- مناهل ، جمع منهل : محل آب برداشتن

شریف(1) ساختی در حالتی که از مردان و پرستاران ایشان کس با ایشان نبود . چگونه امید میرود که طریق مهر وحفاوت سپارد کسی که جگر آزادگان را بخاید و از دهان بر افکند(2) و گوشتش بخون شهیدان بروید و نمو کند (کنایت از آنکه از فرزند هند جگر خواره چه بهره توان یافت ؟ ) و چگونه در خصومت ماخویشتن داری تواند کرد ، کسی که جز از درخصمی برما نظاره نداند و بی آنکه بر خود جرم و جریرتی وارد آرد، یا امری عظیم شمارد، شعری بدین شناعت انشاد کند و بخواند:

لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** ثُمَّ قَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تُشَلَ

و با چوب خیزران بر دندانهای مبارک ابی عبدالله، سیدجوانان اهل بهشت بزند، روا است که انشای اینچنین شعر کند.هان ای یزید! دانسته باش که: دمل خویش را نابهنگام بشکافتی و قرحة شأفه(3) را که قطع آن موجب هلاکت است از بن بزدی ، از این روی که خون فرزندان محمد را بریختی و سلسله آل عبدالمطلب راکه ستارگان زمینند بگسیختی اکنون مشایخ خویش را ندا میکنی و گمان داری که : شنوندگانند. زود باشد که موردایشان(4) در آئی و دوست داری که شل بودی و گنک(5) بودی و آنچه گفتی نگفتی و آنچه کردی نکردی، و تو را سودی نکند(6) گفتی آنچه گفتی و کردی آنچه کردی.

آنگاه فرمود : ای پروردگار من! بگیر حق ما را از ستمکاران و دست فرسود غضب خود فرمای آنان را که خون ما بريختند و نگاهبانان ما را بمعلاق (7) هلاک بر آويختند. هان ای یزید ! نشکافتی مگر پوست خود را و پاره پار نساختی مگر

ص: 147


1- وضيع : فرومایه. شريف: عاليقدر
2- خائیدن : جویدن و در این جمله اشاره بجویدن هند جگر حمزه سید الشهداء (علیه السلام) می فرماید
3- شافة ( بر وزن رافة ) : ریش سوختنی که زیر قدم بر آید و علاج آن بداغ کنند
4- مراد جهنم است
5- گنگ ، لال
6- چون بجهنم در آئی، آرزو کنی که ایکاش لال میبودی و فرمان قتل حسین نمیدادی وابن پشیمانی برای تو سودی نداردی
7- معلاق ( بکسر میم ) چنگک ، قلاب

گوشت خود را . زود باشد که برسول خدا در آئی ، در حالتی که حمل کرده باشی بر خود ریختن خون فرزندان اورا و دریدن پرده حرمت عترت او را و جمع کرده باشد ذریه خود را و فراهم آورده باشد پراکندگی ایشان را و مأخوذ دارد حق ایشان را و پندار مکن آنانرا که در راه خدا کشته شدند ، مردگانند، بلکه ایشان زندگانند و در نزد پروردگار خود روزی خوارانند. و کافی است تو را ای یزید ! گاهی که خداوند داور باشد و محمد داوری کند و جبرئیل یاوری نماید . وزود باشد که بدانند آنان که تو را دستیار شدند و بر گردن مسلمانان سوار کردند : چه نکوهیده بدلی از میان ستمکاران اختیار نمودند و روز برانگیزش کداميک از شما بد روز تر و بد فرجام تر خواهید بود. همانا مخاطبه و محاوره تو بر من گران می آید ، چه من قدر تورا خرد میپندارم وسرزنش تورا بزرک میشمارم و شناعت تو را ستوده می انگارم ، لکن چشمها سرشک ریز است و سینه ها آتش انگیز . چه امری شگفت و عظیم است که لشکر خدا بدست طلقا که لشکر شیطانند کشته گردند ! و دست ایشان از خون ما سیلان پذيرد؛ ودهان ایشان از گوشت ما بدو شد و بنوشد ! و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابانی بنوبت زیارت کنند ، و آن تنهای مبارک را بچهای ضبع (1) بر خاک بمالند و بفرسایند. ای یزید؛ اگر امروز ما را بغلبه غنیمت انگاشتی ، زود باشد که مأخوذ غرامت باشی، و بدست نکنی، جز آنکه از پیش فرستادی و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده و در حضرت او است شکایت ما و اعتماد ما . اکنون از خدیعت و مکیدت دست باز مدارو دقیقه ای ازجهد وسعی فرو مگذار ، با اینهمه نتوانی ذکر ما را محو کنی و وحی ما را بمیرانی و فرجام ما را باز دانی و خویشتن را از این عار برهانی، چه عقل توعلیل است و ایام تو قلیل و جمع تو پراکنده و روز تو گذرنده ، گاهی که ندای حق در رسد که : لعنت خدای برظالمان است . سپاس و ستایش خداوندی را که ختم کرد در ابتدا بر ما سعادت را و در انتها رحمت و شهادت را ودر حضرت حق خواستاریم

ص: 148


1- ضبع : گفتار

که : ثواب شهدای ما را تکمیل فرماید و هر روز بر اجر ایشان بیفزاید و ما را بخلیفهای نیکو مخلف دارد که اواست پروردگار ودود(1) و خداوند رحيم «حسبنا الله و نعم الوکيل» یزید را موافق نمی افتاد که زینب را بدین سخنان درشت و کلمات شتم آمیز مورد غضب و سخط دارد ، خواست که عذری بر تراشد که زنان نوایح (2) بیهشانه سخن کنند ، لاجرم او را بدین شعر پاسخ گفت :

یا صَیْحَهً تُحْمَدُ مِنْ صَوائِحِ *** ما اهْوَنَ المَوْتَ عَلَی النَّوائِحِ(3)

آنگاه با بزرگان سخن بمشورت افکند که : با این جماعت چه صنعت بدست گیرم ؟

قالُوا : لَا تُتَّخَذُ مِنْ كَلْبٍ سُوءٍ إِلَّا جُرُّواً

یعنی از سک ، جز بچه سگ متوقع نباید بود ، کنایت از آنکه همگان را با تیغ در گذران . نعمان بن بشیر حاضر مجلس بود

فَقَالَ لَهُ : أَنْظُرُ ، ما کانَ الرَّسُولُ صَنَعَهُ بِهِمْ ، فَاصْنَعْهُ بِهِمْ .

گفت : اي يزيد ! ببین تا رسول خدای با ایشان چه صنعت پیش داشت ، آنکن که رسول خدای کرد . اینوقت ، یزید فرمان کرد تا : علی بن الحسين و اهلبیت را در مکانی خراب جای دادند، که نه دافع گرما بود، نه حافظ سرما، چنانکه چهره مبارکشان از سورت حر و قر پوست فرو گذاشت(4)

در خبر است که در آن ایام در ارض بیت المقدس سنگی از زمین بر نمیداشتند ، جز اینکه خون تازه از جای آن جوشش داشت . یزید ملعون کرة بعد کرة (5) اهل بیت رسول خدای را حاضر مجلس میساخت و بکار خمر و قمر(6) میپرداخت

ص: 149


1- ودود : مهربان
2- نوائح ( جمع نائحه ) زنان نوحه گر
3- ناله و زاری از زنان ناله کننده پسندیده است. چه بسیار آسان است مرک بر زنان نوحه کننده
4- حر : گرما . قر : سرما . فرو گذاشت : ریخت ، انداخت
5- پی در پی
6- قمر : قمار

اسلام رسول ملک روم

سید سجاد علیه السلام میفرماید : یکروز ما را احضار کرد و همچنان میگسار بود و بر سر پدرم مینگریست ، اینوقت کس در طلب رسول قسطنط ملک روم فرستاد چون او درآمد و بنشست ، گفت : ای. پادشاه عرب ! این سر کیست؟ پاسخ داد که تو را با این سر حاجت چیست ؟ گفت : چون من بنزد ملک خویش باز شوم ، از هر کم و بیش از من پرسش میکند . میخواهم تا قصه این سر را بدانم و بعرض پادشاه خویش برسانم، تا شاد شود و با شادی تو انباز (1) گردد . یزید گفت : این سر حسین بن علی بن ابیطالب است . گفت : مادرش کیست ؟ گفت : فاطمه دختر رسول خدای . نصرانی گفت: وای بر تو و بر دین تو ! دین مرا با دین توانباز نتوان داشت. همانا نژاد من بداود نبی منتهی میشود و میان من و داود بسیار کس واسطه است و مردم نصاری خاک قدم مرا از برای تبرک مأخوذ میدارند. و شما پسر پیغمبر خود را که افزون از يک مادر واسطه نیست بقتل میرسانید. گوش فرا من دار تا حديث کنیسه حافر را با تو بگویم ، یزید گفت : بگو، گفت:

در بحر عمان در طریق چین جزیره ایست ، هشتاد در هشتاد فرسنک و در آن جزیره شهری عظیم است و کافور و عنبر و یاقوت احمر از آنجا بدست میآید و در اراضی آن درختان عود عظیم میشود و در آن شهر کنیسه ای چند است . یکی را کنیسه حافر گویند و در محراب آن کنیسه حقه ای از زرسرخ آویخته اند و در آن حقه سمی است . میگویند : این حافر (2)حماریست که عیسی بر آن سوار میشد . علمای نصاری هر سال بزیارت آن حافر میروند و در گرد آن طواف میدهند و اسعاف حوایج خویش را طلب میکنند و شما پسر پیغمبر خویش را میکشید ؟

لَا بَارَكَ اللَّهُ فِيكُمْ وَ لَا فِي دِينِكُمْ

یزید گفت : این نصرانی را گردن بزنید، که در مملکت خویش زبان بسب وشتم ما خواهد گشود . نصرانی چون این بدانست ، گفت : دوش پیغمبر شما را در

ص: 150


1- انباز : شریک
2- حافر : سم حیوان

خواب دیدم . مرا بشارت بهشت داد، در عجب شدم . اکنون سر آن مکشوف افتاد ، پس کلمه بگفت و مسلمانی گرفت و آن سر مبارک را برداشت و بر سینه بچفسانید و ببوسید تا گاهی که از دستش بستدند و گردنش بزدند.

سرزنش عالم یهودی یزید را

وهمچنان سید وابن نما حديث میکنند که : رأس الجالوت(1) که یکتن از احبار يهود بود گفت : از من تا داود نبی هفتاد پدر واسطه است : جماعت یهود از تعظیم و تکریم من دقیقه ای فرونمیگذارند . وشما پسر پیغمبر خود را که يکواسطه بیش در میان نیست بقتل میرسانید ؟! هلاک بادیدشما، و نابود باد دین شما . یزید بر آشفت و گفت : اگر نه این بود که از رسول خدا بمن رسید

حَيْثُ قَالَ : مَنْ قُتِلَ مُعَاهَداً كُنْتُ خَصِيمَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ ، لَقَتَلْتُكَ

آنجا که فرمود : آنکس که معاهد(2) و اهل ذمه را بکشد ، فردای قیامت من با او مخاصمه خواهم کرد ، امروز تو را بسلامت نمیگذاشتم. رأس الجالوت گفت : رسول خدا با قاتل معاهد مخاصمت خواهد نمود ، آیا با قاتل فرزندش خصومت نخواهد داشت ؟! این بگفت و بانک بر آورد که یا ابا عبدالله ؛ در نزد جدت گواه باش که من مسلمانی گرفتم و کلمه بگفت . یزید گفت : اکنون که از شرط معاهد بيرون شدی ، قتل توروا باشد و فرمان داد: او را گردن زدند.

اسلام جاثليق وشهادت وی

و هم در اینوقت جاثليق نصاری از در در آمد و از یزید پرسش کرد که : این سرکه در طشت زرجای داده اند، از آن کیست ؟ گفت : سرحسین بن علی است و مادرش فاطمه دختر رسول خدا است، گفت : از چه روی قتل بر وی واجب افتاد؟ یزید گفت : که مردم عراق اورا دعوت کردند تا بمسند خلافت بر نشانند، عامل من عبيد الله بن

ص: 151


1- راس الجالوت : معرب رش کالو تا است. و رش در لغت عبری بمعنی سر و کالوتا قبیله ای از بنی اسرائیل است که بزرک ایشان را بزبان عبری رش کالوتا و بعربی . رأس الجالوت نامند.
2- معاهد : کافری که با مسلمین پیمان صلح بسته و تحت حمایت آنها است

زیاد او را بکشت و سرش را بمن فرستاد . جاثلیق گفت : وای بر تو ای یزید! من در این ساعت در بیعه(1)جای داشتم ، لختی بخفتم ، ناگاه صیحه ای شنیدم و جوانی چون آفتاب دیدم که از آسمان فرود شد و با او فریشتگان نزول کردند . گفتم : کیست؟ گفتند : رسول خدا با فریشتگان بر فرزندش حسين تعزیت میکند و مینالد . وای بر تو ای یزید ! خداوندت هلاک کناد . یزید در خشم شد و گفت : خوابی بدروغ میزنی و بر من حجت میکنی؟! وفرمان کرد تاغلامان او را بدر بردند و بضربی بیازردند، فریاد برداشت که : یا ابا عبدالله ؛ گواه باش در نزد جدت که من مسلمانی گرفتم و کلمه بگفتم . یزید در غضب شد و گفت : او را بر دار کنید. جاثلیق گفت: آنچه میخواهی میکن. اینک رسول خدا در برابر من بيک دست پیراهنی از نور و بدست دیگر تاجی از نور دارد و میفرماید:

لیس بَيْنِي وَ بينک أَنْ أتوجک بِهَذَا التَّاجِ وَ أَلْبَسَكَ بِهَذَا الْقَمِيصِ إِلاَّ أَنْ تَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا . ثُمَّ أَنْتَ رَفِيقِي فِي الْجَنَّةِ .

یعنی این تاج بر سر نتوانی گذاشت ، الا آنکه از دنیا بیرون شوی . آنگاه رفیق من باشی در بهشت . این بگفت و در گذشت.

ذکر مصارعت حسنين عليهما السلام

در کتاب عوالم از مؤلفات بعض اصحاب مرسلا(2) مرقوم است که : مردی نصرانی از جانب ملک روم که اینوقت قسطنط ملقب به لوکانا بود ، بنزد یزید طریق رسالت سپرد . يک روز یزید او را رخصت بار داد ، چون در آمد چشمش بر سر حسين علیه السلام افتاد که در طشتی زرین نهاده اند و در منظر(3) يزيد جای داده اند . چنان بگریست که آب چشمش از چهره ولحيه و دامن در گذشت ، آنگاه گفت : ای یزید ! من در جوانی کسب معاش بتجارت میگذاشتم . گاهی سفر مدینه کردم و

ص: 152


1- بیعه : معبد نصاری
2- مرسل ، باصطلاح علم دراية حدیثی است که سلسله سند آن بدون فصل وقطع بمعصوم نرسد بر خلاف مسند و آن حدیثی است که از شخص گوینده بترتیب و بدون قطع واسطه بمعصوم برسد
3- منظر : جای دیدن

خواستم بحضرت رسول خدا هدیه ای بگذرانم . با اصحاب آن حضرت گفتم : چه چیز پسند خاطر او است ؟ گفتند : طيب را پسنده میدارد : من دو فاره(1) ازمشک و مقداری از عنبر اشهب(2) برداشتم و بحضرت رسول خدای شتافتم هنگامیکه در سرای ام سلمه میبود . چون چهره مبارکش را نگران شدم ، نوری نگریستم که از جمال همایونش ساطع بود . عقلم شیفته(3) شد و قلبم بمحبت او فريفته گشت. فرمود : این چیست ؟ گفتم : مختصر هدیتی است که بدین حضرت ره آورد(4) کرده ام فرمود: نام تو چیست ؟ گفتم : عبدالشمس . فرمود : من تو را عبدالوهاب نام دادم و هدیه تورا میپذیرم، اگر اسلام بپذیری . من نيک نظر کردم ، دانستم که آن پیغمبر است که عیسی ما را بقدوم او بشارت داد

حَيْثُ قَالَ إِنِّي مُبَشِّرٍ لَکُم بِرَسول يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ

پس از در یقین بدست او مسلمانی گرفتم وکلمه گفتم. و چند که در روم بودم اسلام خود را می نهفتم ، يک روز در خانه ام سلمه حاضر حضرت رسول خدای بودم، ناگاه صاحب این سر ، حسین بن علی در آمد . پیغمبر بغل بگشود و او را در بغل گرفت و ترحيب و ترجیب(5) بگفت و در کنار خود جای داد ولبهای مبارکش را ببوسید و دندانهای مبارکش را بمکید وهمی گفت :

بَعْدُ عَنْ رَحْمَةِ اللَّهِ مَنْ قَتَلَكَ . لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ يَا حُسَین وَ أَعَانَ عَلَى قَتلِکَ

یعنی دور باد از رحمت خدای کشنده تو ولعنت خدای بر کسی که تو را بکشد و آنکس که اعانت کند بر قتل تو . همی گفت و همی گریست ، در روز دیگر در مسجد پیغمبر حاضر بودم . ناگاه حسين با برادرش حسن در آمدند و عرض کرد: یا

ص: 153


1- فاره : نافه مشک
2- عنبر ، نوعی از بوی خوش
3- شیفته : مدهوش ، واله
4- ره آورد ( مخنف راه آورد ): سوغات
5- ترحيب : مرحبا گفتن ترجیب ، تعظیم و توقیر

جداه ! من با برادرم حسن مصارعت(1) کردم و هیچیک غالب نشدیم ، همیخواهیم با دید آید که نیروی ما کدامیک افزونست ؟ رسول خدا فرمود : کشتی و تصارع در خور شما نیست ، بروید و خطی بنگارید . خط هر يک نیکوتر افتاد، قوت او افزونست . پس برفتند وهريک سطری بنگاشتند و بنزد رسول خدا آوردند. پیغمبر نخواست تا خاطر هیچیک شکسته شود

فَقَالَ لَهُمَا : يَا حَبِيبِي : إِنِّي أُمِّي لَا أَعْرِفُ الْخَطِّ . إذهَبا إِلَى أبیکُما لِیَحكُم بَيْنَكُمَا وَ يَنْظُرُ أيُكُما أَحْسَنَ خُطًا

فرمود : من بدبستان نرفته ام و خط ندانسته ام . بروید نزد پدر خود على تا بگوید : کدامیک بهتر نگاشته اید . ایشان روان شدند و پیغمبر نیز با ایشان روان شد تا بخانه فاطمه در آمدند. ساعتی بیش و کم بر نگذشت که پیغمبر مراجعت فرمود و سلمان فارسی نیز ملازم خدمت بود . مرا چون با سلمان مراودتی(2) ومودتي بود . پر سش کردم که : خط کداميک نيکوتر بر آمد.

سلمان گفت : رسول خدا نخواست هيچيک اندوهناک شوند، این حکومت را بعلی باز گذاشت . على نیز اندوه هیچیک را روا نداشت ، فاطمه را بقضاوت گذاشت . چون بنزد ما در آمدند و قصه بگفتند ، فاطمه را شگفت آمد تا چکند و دل کداميک را بشکند ، فرمود : مرا قلاده ای(3) در گردن است که منضد(4) است بهفت عدد مروارید . آن مرسله(5) را بر سر شما میگشایم و می افشانم ، شما لالی(6) آن را مأخوذ دارید، هر کدام بیشتر بدست کردید قوت بزیادت دارید و آن مرسله را بر سر ایشان بگسیخت و برافشاند. ایشان جنبش کردند و کوشش نمودند ، هر یکرا سه مروارید بدست شد و آن يک که بر زمین بماند ،

ص: 154


1- مصارعت: کشتی گرفتن
2- مراودت ، رفت و آمد ، دوستی
3- قلاده ( بکسر قاف ) : گردن بند
4- منضد : با نظم چیده شده
5- مرسله « بر وزن اسم مفعول » : قلاده ، گردن بند
6- لالی ، جمع لؤلؤ : در ، گوهر

هر دوان نیرو میکردند که بدست گیرند ، خداوند هيچيک را خسته خاطر نخواست فرمان کرد تا : جبرئیل فرود شد و بال بزد و آن مروارید را دو نیمه ساخت تاهريک نیمی را بر گرفتند . هان ای یزید ! نيک نظر کن، کسی را که رسول خدا و على مرتضی و فاطمه زهرا و خداوند تبارک وتعالي رضا ندهند که قلب او شکسته شود از برای ترجیح سطري نگارش . تو با او بدینگونه کار میکنی !!

أُفٍّ لَكَ وِلَدينكَ یا یَزیدُ!

این بگفت و سر حسین را بر گرفت و بوسه زد و بگریست و گفت : ای حسین شاهد باش در نزد جدت مصطفی و پدرت مرتضی و مادرت زهراء در روز قیامت ولعنت خدای باد بر دشمنان شما .

اهل بیت در خرابه شام

بروایت ابی عبدالله : چون یزید اهلبیت را رخصت مراجعت داد ، فرمان کرد تا ایشان را با تقاق سید سجاد علیه السلام از مجلس بیرون برده در خانه ای ویرانه در زیر طاق شکسته جای دادند

فَقَالَ بَعْضُهُمْ : إِنَّا جَعَلْنا فِي هَذَا الْبَيْتِ لِيَقَعَ عَلَيْنَا فَيَقتُلَنا ، فَراطَنَ(1) الْحَرَسُ ، فَقَالَ : انْظُرُوا إِلَى هَؤُلَاءِ يَخافُونَ عَلَيْهِمْ البَیتُ وَ إِنَّمَا يَخْرُجُونَ غَداً فَيَقْتُلُونَ .

یکتن از اهلبیت با دیگری گفت که : ما را در زیر این طاق شکسته جای دادند ، تا مگر این طاق بر سر ما فرود آید و ما هلاک شویم . نگاهبانان ایشان بزبان رومی گفتند: این جماعت را نگران باشید که هراسناک میباشند تا مبادا این طاق فرود آید و همگان را هلاک کند . و ندانند که فردا ایشان را از این مکان بیرون برند و گردن زنند

قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ : لَمْ يَكُنِ أَحَدُ يُحسِنُ الرَطانَةَ غَيْرِي

ص: 155


1- راطن : بزبان رومی سخن گفت

سید سجاد علیه السلام کلمات ایشان را اصغا فرمود و معنی آن بدانست و گفت : هیچکس از من نیکوتر زبان رومی را نداند - « بانی انت و امی» هیچکس از تو زبان وحش وطير وجن و انس را نیکوتر نداند-

گفتگوی یزید با اهلبيت

وهمچنان روز دیگر یزید ملعون اهلبیت را طلب نمود ، چون حاضر شدند و جلوس نمودند ، روی با زينب عليها السلام کرد و گفت : ای دختر على ! با من سخن بگوی : زينب عليها السلام فرمود : متکلم على بن الحسين است . سید سجاد علیه السلام در پاسخ او این اشعار انشاد کرد:

لا تَطمَعوا أن تُهینونا فَنکُرِمَکُم *** و أن نَکُفَّ الأَذی عَنکُم و تُؤذونا

وَاللَّهُ یَعلَمُ أنّا لا نُحِبُّکُم *** و لا نَلومُکُمُ أن لم تُحِبّونا(1)

یزید گفت : ای پسر ؛ از در صدق سخن کردی ، لکن پدرتو حسین وجد تو علی بن ابیطالب همی خواستند تا زمام خلافت بدست گیرند و سلطنت آغازند . سپاس خداوند را که ایشان را بکشت و خون ایشان را بريخت

فَقَالَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ : يَا ابْنَ مُعوية وَ هِنْدَ وَ صَخْرٍ لَمْ تُنْزلْ النُّبُوَّةِ و الامرَةُ لِآبَائِی وَ أَجْدَادِی مِنْ قَبْلِ أَنْ تُولَدَ وَ لَقَدْ کَانَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ فِی یَوْمِ بَدْرٍ وَ أُحُدٍ وَ الْأَحْزَابِ فِی یَدِهِ رَایَهُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَبُوک وَ جَدُّکَ فِی أَیْدِیهِمَا رَایَاتُ الْکُفَّارِ

یعنی سید سجاد فرمود : اي پسر معاویه ! وای پسر هند جگرخواره ! و ای پسر صخر ستمکاره ! همواره نبوت و امارت خاص پدران و اجداد من بود ،

ص: 156


1- طمع نداشته باشید که شما مارا اهانت کنید و ما شما را احترام کنیم و شما ما را آزار دهید و ما دست از آزار شما باز داریم. خدای میداند که شما را دوست نداریم و بر دوست نداشتن شما ما را ملامتتان نمیکنیم

از آن پیش که از زاهدان(1) هندزاده باشی. همانا که رایت(2) رسول خدای در جنک بدر وغزوه احد و يوم احزاب ، در دست جد من علی بن ابیطالب بود وعلمهای کفار را پدرتو معاویه و جد تو ابوسفیان حمل میدادند.

ثُمَّ قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ وَیْلَکَ یَا یَزِیدُ إِنَّکَ لَوْ تَدْرِی مَا ذَا صَنَعْتَ وَ مَا الَّذِی ارْتَکَبْتَ مِنْ أَبِی وَ أَهْلِ بَیْتِی وَ أَخِی وَ عُمُومَتِی إِذاً لَهَرَبْتَ فِی الْجِبَالِ وَ افْتَرَشْتَ الرَّمَادَ وَ دَعَوْتَ بِالْوَیْلِ وَ الثُّبُورِ أَنْ یَکُونَ رَأْسُ أَبِی الْحُسَیْنِ ابْنِ فَاطِمَهَ وَ عَلِیٍّ مَنْصُوباً عَلَی بَابِ مَدِینَتِکُمْ وَ هُوَ وَدِیعَهُ رَسُولِ اللَّهِ فِیکُمْ فَأَبْشِرْ بِالْخِزْیِ وَ النَّدَامَهِ غَداً إِذَا جُمِعَ النَّاسُ لِیَوْمِ الْقِیَامَهِ

سید سجاد علیه السلام فرمود : وای بر تو ای یزید ، اگر دانستی که چه کردی و چه گناهی را مرتکب شدی در حق پدر من ، و برادر من ، وعم من ، وعم زادگان من سر در بیابان میگذاشتی ودر کوهساران سکنه میداشتی ، و در خاک و خاکستر می۔ نشستی و دل بویل و ثبور(3) میخستی از اینکه بوده باشد سر پدر من حسين بن فاطمه بدروازه شهر شما آویخته و حال آنکه او در میان شما ودیعت رسول خدا باشد . اکنون ای یزید! ساخته ذلت و ندامت باش از برای روز قیامت .

فرمان يزيد بقتل حضرت سجاد (علیه السلام)

چون این کلمات از زبان سید سجاد جریان یافت ، آتش خشم در کانون خاطر یزید زبانه زدن گرفت. جلوازی را از میان جلاویز که از تمامت شرطی و دژخیم(4) بشر است خوی(5) شناخته بود ، بفرمود که : این غلام را مأخوذ دار و دراین باغچه سرای گردن بزن و هم در آنجا بخاک سپار . مرد دژخیم آن حضرت را ببستان

ص: 157


1- زهدان ؛ رحم ، بچه دان
2- رایت : پرچم
3- ویل : هلاکت. ثبور : لعنت
4- دژخیم ( چو اقليم ) جلاد . مامور گردن زدن مردم بحکم سلطان
5- شر است خوی : بدی و تندی خوی

سرای در آورد و بحفر قبر پرداخت . سید سجاد این اشعار را قرائت فرمود :

اُنادیکَ یا جَدّاهُ یا خَیرَ مُرسَل *** حَبیِبُکَ مَقتُولٌ وَ نَسلُکَ ضایِعٌ

وَ آلِکَ اَمْسُوا کالإِماءِ بِذِلَّهٍ *** تُساعُ لَهُمْ بَیْنَ الأَنامِ فَجائِعُ

یُرَوِّعُهُمْ بِالسَبِّ مَنْ لا یَروعُهُ *** سَبابٌ وَ لا راعَ النَبییَّنَ رائعُ

وَ دائعُ اَمْلاکٍ وَ اَفلاکَ اَصْبَحُوا *** لِجَوْرِ یَزیدِ بْنِ الدَّعِیِّ وَ دائعُ

فَلَیْتَکَ یا جَدّاهُ تَنْظُرُ حالَنا *** نُسامُ وَ نُشری کَالإِماءِ نُبایعُ(1)

آنگاه بنماز ایستاد . چون دژخیم آن حفره را بپای آورد وقصد سید سجاد کرد، دستی از غيب قفائی بردژخیم زد، چنانکه بروی در افتاد و فریادی هولناک بر آورد وجان بداد . پسر یزید خالد که نگران اینواقعه بود، چون این بدید بنزد یزید دوید و این خبر هولناک را بدو آورد . یزید نیز بیمناک شد ، فرمان کرد : دژخیم را هم در آن حفيره بخاک سپارند و سید سجاد را باز آرند. اینوقت روی باهلبیت آورد

فَقَالَ قَبَّحَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَهَ لَوْ کَانَتْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ قَرَابَهٌ وَ رَحِمٌ مَا فَعَلَ هَکذا بِکُمْ وَ لَا بَعَثَ بِکُمْ عَلَی هَذَا

گفت: خداوند زشت کناد عبیدالله پسر مرجانه را ، اگر در میان شما و او قرابت رحم و خویشاوندی بود ، هرگز با شما بدینگونه کار نمیکرد و شمارا بدین ذلت و خواری کوچ نمیداد . واین بگفت واهلبیت را رخصت مراجعت داد . و این کرت ایشانرا بیاوردند و در مسجدی خراب جای دادند .

آمدن اهلبيت بحرمسرای یزید

روز دیگر یزید ملعون فرمان کرد که : سر حسین علیه السلام را از دروازه سرای او

ص: 158


1- خلاصه معنی : ای بهترین پیغمبر ! حسینت کشته و فرزندانت چون کنیزان خوار گشته اند. کسی که از دشنام شنیدن باک ندارد، با ناسزا ایشان را میترساند. امانتهای ملائکه گرفتار ستم یزید حرامزاده گشته اند

در آویزند و اهلبیت رسول خدای را بدانسرای دعوت کنند . چون اهلبیت رسول خدای بحکم یزید جانب سرای او را پیش داشتند و زنان یزید و اهلبيت معاویه این بدانستند ، هر حلى وحلل که در بر داشتند از تن باز کردند و جامه ماتم در پوشیدند و ایشانرا پذیره نمودند و باعلى صوت بگریستند و بانک ناله و نياحة (1) دردادند وسة روز با ایشان سوگواری نمودند

پرخاش هند بیزید

دختر عبدالله بن عامر بن کر بز که ضجيع يزيد بود وهند نام داشت و از آن پیش روزگاری در سرای حسین علیه السلام روز میگذاشت ، چون تعليق سر مبارک حسين را بدروازه خانه نظاره کرد و اهلبیت پیغمبر را بدین منوال بیچاره دید ، از خرد بیگانه شد و بیهشانه از سرای خویش بیرون دوید و بی پرده بمجلس یزید که قاص بمعارف وصنادید بود(2) دررفت

فَقَالَتْ : يَا يَزِيدُ ، أَرَأْسِ ابْنِ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مَصْلُوبٍ عَلَى فِنَاءِ بابی

گفت : ای یزید ! آیا این سر پسر فاطمه دختر رسول خدا است که در آستانه سرای من آویخته ئی؟! یزید چون این بدید، ناپروا بسوی او دوید و او را بزیر پوش(3)جامه خود محفوف داشت و گفت : ای هند! چند که خواهی بر پسر دختر پیغمبر که خاص وخالص قریش است بنال و بانک ناله وعويل بر آر: ابن زیاد ملعون عجلت کرد و او را بکشت که خدایش بکشد . آنگاه یزید از انگیزش فتنه بيمناک شد و از شماتت و شناعت اهل بیت خوی بگردانید و هیچ ناهاری در تغدی و تعشی نشکست(4) الا آنکه با علي بن الحسين علیه السلام بر سر مائده(5) نشست وحارسان و نگاهبانانرا از

ص: 159


1- نياحه ، نوحه ، شیون
2- یعنی مجلس مملو از مشاهیر و بزرگان بود
3- زیر پوش : جامه ایکه روی لباس ها پوشند، مانند عبا و رو لباسی
4- ناهار شکستن ، کنایه از غذا خوردن است، تغدی : صبحانه خوردن . تعشی ، شام خوردن
5- مائده ، سفره

مراقبت اهلبیت برداشت و ایشانرا درحرکت وسکون باختيار خویش گذاشت.

کلمات سید سجاد در جواب منهال

چنانکه یکروز سید سجاد علیه السلام در کوی و بازار دمشق عبور میداد ، ناگاه منهال بن عمرو اورا دیدار کرد و گفت : با ابن رسول الله! چگونه روزگار میبری ؟

قَالَ : أَمْسَيْنَا کمثل بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ یُذَبحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَائِهِمْ . یا مِنهالُ،أمسَتِ العَرَبُ تَفتَخِرُ عَلَی العَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّداً عَرَبِیٌّ، و أمسَت قُرَیشٌ تَفتَخِرُ عَلی سائِرِ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنها، وأمسَینا مَعشَرَ أهلِ بَیتِهِ وَ نَحنُ مَغصوبونَ و مَقتولونَ مُشَرَّدونَ،فَإِنّا للّهِ ِوَ إنّا إلَیهِ راجِعَون مِمّا أمسَینا فیهِ،

فرمود : چنانکه بنی اسرائیل در میان آل فرعون که کشتند پسران ایشانرا و زنده گذاشتند زنان ایشانرا. همانا عرب بر عجم افتخار میجست که محمد از عربست وقريش بر سایر عرب طريق فخار می سپرد که محمد قرشی است و ما اهلبیت که فرزندان محمدیم همگان مأخوذ و مقتول و پراکنده ایم

فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ لِلَّهِ دَرُّ مهیار(1) حَيثُ قالَ :

یُعَظِّمُونَ لَهُ أعوادَ مِنبَرِهِ *** وَ تَحتَ أرجُلِهِمْ أولادُهُ وَ ضِعُوا

بِأَیِّ حُکْمٍ بَنُوهُ یَتبَعونَکُم *** وَ فَخرُکُم أنَّکُم صَحْبٌ لَهُ تَبَعُ(2)

مکشوف باد که : در بعضی از روایات بما رسیده که : یکروز یزید ملعون على ابن الحسين عليهما السلام را گفت: هیچ توانی با پسرمن خالد زور آزمائی کنی و او

ص: 160


1- کلمة ( لله در ) در مقام تحسین و آفرین گفته میشود یعنی آفرین بر مهیار که این رباعی را سروده است
2- چو بهای منبر پیغمبر (صلی الله لیه و آله و سلم) را احترام میکنند و اولاد او را زیر پا میگذارند. بکدام فرمان اولاد پیغمبر بايد متابعت شما کنند ؟ در صورتیکه افتخار شما باینست که باران و پیروان اوئید

را در مصارعت بیفکنی ؟ گفت : من کشتی نتوانم ، اگرخواهی او را کاردی ده ومرا نیز کاردی بخش تا بجای مصارعت منازعت آغازیم . چون اینحدیث را من بنده در حق عمر بن حسن علیه السلام وعبدالله بن يزيد عليه اللعنه استوار دانستم، در ذیل قصه شهدای يوم طف نگاشتم(1) دیگر بتکرار نخواهم پرداخت .

بالجمله ، اگر چند یزید ملعون از آیات آن سر مطهر و کرامات اهل بیت پیغمبر آشفته خاطر میگشت واز کرده پشیمان میشد ، لکن بحکم فطرت و خبث جبلت مجبول(2) بود که چند که تواند زیان ایشان بخواهد و از مکافات ایشان نکاهد اگر چه در اینوقت رعایت مهر وحفاوت(3) میکرد وطريق رأفت و عطوفت میسپرد.

فرمان يزيد بخطيب در دشنام بآل پیغمبر

بالجمله ، روز دیگر بمسجد جامع آمد و سید سجاد علیه السلام را با خویش حاضر مسجد ساخت و در کنار خویش جای داد، وخطیب را فرمان کرد که: بر این منبر صعود میده و از مناقب ما ومثالب(4) اعدای ما شرحی بامضا میرسان . خطیب بر منبر شد و چند که توانست در مدح آل ابوسفیان و قدح آل علی عمران سخن کرد. سیدسجاد چون اینکلمات بشنید ، بانک بر خطیب زد

وَ قَالٍ : وَيْلَكَ أیها الْخَاطِبُ : أشتَرَيتَ مَرْضَاةُ أَلِمَخْلُوقٍ بِسَخَطِ الْخَالِقِ ، فَتَبَوَّءْ مَقْعَدَكَ مِنَ النَّارِ .

فرمود : وای بر تو ای خطيب ! خشنودی مخلوق را بر خشم خدای اختیار کردی، انباشته میدار نشیمن خود را از آتش دوزخ . آنگاه روی بیزید آورده و فرمود:

یا یَزیدُ ائْذَنْ حَتَّى أَصْعِدْ هَذِهِ الْأَعْوَادِ ، فَاُكَلمَ بِكَلِمَاتِ اللَّهُ فِيهِ رَضِيَ وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ أُجِرَ

ص: 161


1- به ص 32 جزء دوم رجوع شود
2- خبث ، پلیدی ، جبلت ، غریزه . مجبول : سرشته ، مطبوع
3- حفاوت : احترام زیاد
4- مثالب: معایب ، مطاعن

یعنی ای یزید ! اجازت کن تامن بر این منبر صعود کنم وسخنی چند بگویم که خدای خشنود گردد وهمگنان مأجور گردند . یزید نپذیرفت ، حاضران مجلس از اهل شام ودیگر بلاد دوست داشتند که آنجوان هاشمی بر منبر بر آید و بشنوند تا چه فرماید ، گفتند : یا امیرالمؤمنین! چه زیان دارد ؟ فرمان کن تا: بر منبر برآید وهنر خویش بنماید . یزید گفت : اگر وی بر فراز منبر جای کند جز بر فضيحت آل بوسفیان دم نزند. گفتند : با یزید؛ از این کودک نورسید چه آید ؟

فَقَالَ : إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتٍ قَدِ زقوا الْعِلْمِ زَقَا

گفت : او از اهل بیتی است که او را از علم اطعام کرده اند چنانکه مرغان افراخ(1) را به همگان در انجاح مسئلت الحاح از حد بدر بردند. لاجرم یزید اجازت کرد، اگر چند کراهت داشت .

خطبة سيد سجاد (علیه السلام)

پس سید سجاد علیه السلام بر منبر صعود داد . مردم شام قاصی و دانی(2) چشم بینا و گوش نیوشا(3) بدو سپردند و آن حضرت پس از ستایش خداوند و درود و نیایش(4) احمد محمود

أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ : أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ.وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّدً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي. أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ

ص: 162


1- افراخ ، جوجه ها
2- قاصی : دور. داني : نزدیک (مقصود، دور و نزديک نسبت بمنبر یا شهر شام است )
3- نیوشا : شنوا
4- نیایش: دعاء یا تضرع و زاری

وَ الصَّفَا. أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى. أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى. أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى. أَنَا ابْنُ مَنْ دَنی فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى. أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ. أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَيْهِ الْجَلِيلُ مَا أَوْحَى. أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ. أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ. أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ. أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ. وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَائهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ وَ سَهْمٍ

ص: 163

مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ. سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ (1)زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ. قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ. أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ. لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ. مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ. ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِيطَالِبٍ.

ثُمَّ قَالَ: أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ أَنَا ابْنُ خَدِیجَهَ الْکُبْرَی أَنَا ابْنُ الْمَقْتُولِ ظُلْماً أَنَا ابْنُ الْمَجْزُوزِ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا، اَنَا بْنُ الْعَطْشانِ حَتّی قَضی، اَنَا بْنُ طَرِیحِ کَرْبَلا، اَنَا بْنُ مَسْلُوبِ الْعَمامَهِ وَ الرِّداءِ، أَناَ ابنُ مَن بَکَت عَلَیهِ مَلائِکَةُ السَّماءِ، أَنَا ابنُ مَن ناحَت عَلَیهِ الجِنُّ فِی الاَرضِ وَالطَّیرُ فِی الهَواءِ، أَنَا ابنُ مَن رَأسُهُ عَلَی السَّنانِ یُهدی، أنَا ابنُ مَن حَرَمُهُ مِنَ العِراقِ اِلَی الشّامِ تُسبی.

أَيُّهَا النّاسِ! اِنَّ اللهَ تَعالى وَ لَهُ الحَمدُ اِبتلانا أَهلَ البَيتِ بِبَلاءِ حَسَنٍ

ص: 164


1- بهلول : مهتر، جامع هر گونه خير

حَيثُ جَعَلَ رايَةَ الهُدى وَالعَدلِ وَالتُّقى فينا وَجَعَلَ رايَةَ الضَّلالَةِ وَالرِّدي في غَيرِنا.

خلاصه این کلمات بفارسی چنین می آید میفرماید: خداوند ما را بعلم و حلم و سماحت و فصاحت و شجاعت ممتاز نمود و دلهای مؤمنان را از محبت ما آکنده فرمود و ما را باحمد مختار و حیدر کرار و جعفر طیار و حمزه سیدالشهداء و فرزندان پیغمبر ابو محمد ابوعبدالله بر دیگر مردم فضیلت نهاد. آنکس که مرا نمی شناسد او را از حسب و نسب خود آگهی میدهم : منم پسر مکه ومنی و پسر زمزم و صفا و پسر آنکسکه حجر الاسود را حمل داد بدامان رداء(1) منم پسر آنکس که بر براق مرحله پیمای گشت و آسمانها را بزیر پای در نوشت ، منم پسر آنکس که جبرئیلش بسدرة المنتهی(2)کوچ داد و خداوندش سرير قرب بمقام اوادنی(3) نهاد ، منم پسر آنکس که جبرئیلش بنیایش و درود پرداخت و رب جلیلش خزانه وحي ساخت ، منم پسر آنکس که کافران از بیم تیغ او طریق حق گرفتند و کلمه گفتند، منم پسر آنکس که در راه دین با دو سیف و دوستان رزم همی زد: سیف و سناني در تنزیل و سیف وسنانی در تأويل(4) منم پسر آنکس که با پیغمبر دو هجرت کرد: یکی در شعب ابوطالب و آن دیگر در يثرب(5) منم پسر آنکس که با پیغمبر دو بیعت کرد: یکی در مکه هنگام انکار با کفره(6) وآندیگر در تحت شجره ، منم پسر آنکس که جبرئیل او را مؤيد(7) بود

ص: 165


1- رداء : عبا ( این جمله اشاره بساختن دیوار کعبه و نصب حجر الاسود توسط حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در سال سی ام عام الفیل میباشد)
2- سدرة المنتهی : مکانی است در یمین عرش که مطابق اخبار ائمه معصومین علیهم السلام، علم ملائکه و آدمیان تا آنجا میرسد و از آن ببعد کسی را جز ذات باری تعالی خبری نیست
3- اشاره بآیه شریفه « فکان قاب قوسين اوادنی » میباشد و مقصود قضيه معراج است .
4- مراد بسیف و سنان تنز يل ، جنگهای جضرت علی «علیه السلام» در زمان حضرت رسول صلوات الله عليه است که بحکم صریح قرآن کریم میباشد و مراد بسيف و سنان تأويل ، جنگهای جمل ، صفين و نهروان است که جکم آنها را از صریح و محکم و قران نمیتوان استفاده کرد
5- يثرب : مدينه « مقصود هجرتی است که مبدء تاریخ اسلامست »
6- کفره ، جمع کافر و مقصود از این دو بیعت ، بیعت عقبه و رضوان است.
7- مؤید « بصيغه اسم فاعل » ناصر، معین

و میکائیل نصرت فرمود ، منم پسر آنکس که خوارج را از بن(1) برانداخت ولشکر طلحه و زبیر را پاک بپرداخت(2) و سپاه شام را دستخوش تیغ خون آشام ساخت(3)

و نیز فرمود : منم پسر فاطمه زهرا و پسر سيدة نساء و پسر خدیجه کبری و منم پسر آنکس که جلباب حیوتش را بدست ظلم وستم بدریدند(4) و بالب تشنه سرش را از تن بریدند ، منم پسر آنکس که جسد شريفش را در بیابان کر بلا جريح وطريح(5) افکندند وعمامه وردا از تن مبارکش بر آوردند ، منم پسر آنکس که در ماتم او فریشتگان در آسمان بسوگواری نشستند و جن و انس درزمين بانک ناله و زاری در پیوستند و مرغان هوا بهای های بگریستند ، منم پسر آنکس که سرش را بر سنان نیزه شهر تا شهر بگردانیدند و اهلبیتش را از عراق بشام اسير بردند . هان ای مردم! سپاس و ستایش خدای را که ما اهلبیت را ببلائی نیکو ممتحن(6) داشت گاهی که رایت هدایت و عدالت وزهادت(7) در میان ماجای داشت و علم غوایت و ضلالت(8) وهلاکت در دست دیگران بود . بالجمله ، لختی از کلمات آنحضرت را بفارسی باز نمودیم .

در خبر است(9) که سید سجاد همچنان أنا و أنا میفرمود و مردم شام از اصغای این کلمات مصیبت آمیز و قصه های غم انگیز آشفته خاطر شدند و بانک ناله وعويل در دادند و باعلى صوت بگریستند . یزید ملعون بیمناک شد که مبادا فتنه ای انگیخته شود و خونها ريخته گردد . بی توانی مؤذن را فرمان داد تا : سخن سید

ص: 166


1- از بن برانداخت : ریشه کن کرد.
2- اشاره بجنک جمل است
3- اشاره بجنک صفین است
4- کنایه از شهادت حضرت سیدالشهداء «علیه السلام» است
5- جريح : زخمدار. طریح : روی خاک افتاده
6- ممتحن « بصيغة اسم مفعول » آزموده شده
7- زهادت : ترک دنيا پرهیز کاری
8- غوایت و ضلالت و گمراهی
9- نفس المهموم از کامل بهائی این خبر را نقل میکند

سجاد را قطع کرد و بانک بر داشت که « الله اکبر » آن حضرت فرمود : هیچ شییء بزرگتر از خدای نیست ، چون گفت : « اشهد ان لااله الا الله » فرمود : گوشت و پوست و خون من گواهی میدهد که جز او خدائی نیست . آنگاه مؤذن گفت : « اشهد ان محمدا رسول الله » سید سجاد از فراز منبر روی بایزید کرد و گفت : هان ای یزید . این محمد جد من است یا جد تست و اگر گوئی جد تست ، سخنی بکذب کردی و کافر شدی ، اگر گوئی جد من است، بگوی: تا چرا عترت او را کشتی یزید پاسخ نگفت ، چون مؤذن از تقدیم اذان و اقامه بپرداخت ، یزید برجماعت تقدم جست و نماز ظهر بگذاشت .

سرزنش جهود یزید را

در خبر است (1) که از جهودان حبری(2) حاضر بودو سیدسجاد را نمیشناخت روی با یزید کرد و گفت : یا امیرالمؤمنين ! این پسر کیست ؟ و نژاد او با چه کس میرساند؟ یزید گفت: این پسر ، علی بن حسین بن علی بن ابیطالب است و مادرش فاطمه دختر رسول خدا است. گفت : سبحان الله ! چه بد امتی که شما بوده اید، دې پیغمبر شما بسرای دیگر تحویل داد و امروز بدینگونه نا پروا فرزند او را کشته اید

وَ اللَّهِ لَوْ تَرَكَ فِينَا مُوسی بْنِ عِمْرَانَ سِبْطاً مِنْ صُلْبَهُ ، لَظَنَنا أَنَّا كُنَّا نَعْبُدُهُ مِنْ دُونِ رَبِّنَا

گفت سوگند با خدای اگر از صلب موسی فرزندی در میان ما بود، گمان دارم که اورا بجای پروردگار عبادت میکردیم . یزید فرمان کرد تا : او را مأخوذ داشتند . گفت : خواهی بزن و خواهی بکش واگرنه دست باز دار . من از تورية خوانده ام که هر کس ذرية پیغمبر را بکشد چند که زنده باشد ملعون است و چون جای بپردازد، او را در آتش جهنم جای دهند

ص: 167


1- نفس المهموم از عاشر بحار نقل میکند
2- حبر: عالم یهود

ذکر کردن سکینه خواب خود را برای یزید

در کتاب طریحی و بحارالانوار و عوالم و دیگر کتب معتبره ذکر رؤیای سکینه را در شام با اندک بينونتي(1) نگاشته اند. چون در این روایت یزید ملعون اظهار ندامتی و ملالتی میکند ، من بنده استوار تر داشتم ، چه این هنگام با خاندان نبوت اظهار مهر وحفاوت میکند و ایشان را بجانب مدینه روان میدارد ، لاجرم این حدیث از کتب مسطوره نگاشته می آید.

بالجمله، در این ایام که یزید با اهل بیت طريق رفق و مدارا میسپرد ، يک روز سکینه گفت : ای یزید دوش خوابی دیده ام، اگر گوش فرامن داری باز مینمایم . گفت: بگوی تا گوش دارم. سکینه فرمود : دوش بعد از صلوة و دعوات درحضرت حق، پاره ای از شب بیدار بودم و از کثرت گریه کليل(2) و مانده شدم، تا گاهی که خواب مرا مأخوذ داشت. اینوقت نگریستم که درهای آسمان گشاده گشت و خویش را در نوری ساطع از آسمان تا زمین دیدم و از وصايف(3) وخدام بهشت وصیفی را دیدار کردم و خود را در باغی سبز و ریان(4) يافتم و در آن باغ قصری بود و من با پنج تن از مشایخ بدان قصر دررفتم و با وصیف گفتم : مرا خبرده که این قصر کرا است و گفت : پدرت حسین بن علی را است که خداوند او را در ازای صبر و شکیبائی عطاکرد . گفتم : این مشایخ کیستند؟ گفت : اول آدم ابوالبشر-دویم نوح پیغمبر- سیم ابراهیم خلیل - چهارم موسای کلیم - گفتم : آن پنجم کیست؟ که دست بر لحية مبارک دارد و با کمال حزن و اندوه اشک میبارد گفت: ای سکينه تو او را نمیشناسی او جد تو رسول خدا است . گفتم : بکجا میرود؟ گفت: بنزد پدرت حسین . گفتم : سوگند با خدای بنزد جدم میروم و او را از آنچه بر ما گذشت آگهی میدهم . نتوانستم با او ملحق شوم، متفکرا بجای ماندم . اینوقت جدم

ص: 168


1- ینونت : جدائی ، اختلاف
2- کلیل: از کار افتاده
3- وصایف ، جمع وصيف : پسر بچه نابالغ
4- ريان : سرآب

علی بن ابیطالب را نگریستم که شمشیر خود را بدست کرده و ایستاده من فریاد بر آوردم که یا جداه ! سوگند با خدای که پسر تو بعد از تو کشته گشت : آن حضرت بگریست و مرا بسینه خود بچفسانید

وَ قَالٍ : يا بُنَیَةُ صَبْراً وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ

و فرمود : ای فرزند ! طريق صبر و شکیبائی پیش دار که خداوند یار و یاور است . این هنگام ناپدید شد و ندانستم بکجا شتافت . من شگفت بماندم ، ناگاه دری از آسمان گشاده گشت و فریشتگان از آنجا بفرود و فراز شدند و فوجی از پس فوجی بزیارت سرپدرم نازل گشته . چون سخن بدینجا آورد ، یزید لطمه بر چهره خویش بزد و بگریست

فَقَالَ : مَالِي وَ لِقَتْلِ الْحُسَيْنُ ؟

گفت : مرا با قتل حسین چکار ؟ هم از سکینه حديث کرده اند که فرمود : مردی بالونی چون درر و چهری قمر با قلبی حزین روی بمن آورد . باوصیف گفتم کیست ؟ گفت : جدت رسول خدا . بنزد او شتافتم و گفتم : با جداه

قُتِلَتْ وَ اللَّهِ رِجَالِنَا وَسُفِکَت وَ اللَّهِ دِمَاؤُنَا وَ هَتَكْتِ وَ اللَّهِ حَريمُنا وَ حَمَلَنَا عَلَى الْأَقْتَابَ مِنْ غَيْرِ وِطَاءَ نُساقُ إِلَى یَزیدَ .

یعنی سوگند با خدای کشته شد مردان ما و ریخته شد خونهای ما و پاره شد استار حریم(1) ما، و ما را بر پالانهای بی وطا بر نشاندند و بسوی بزید براندند . پس رسول خدای مرا در بر کشید و روی بآدم و نوح و ابراهیم و موسی آورد

ثُمَّ قَالَ لَهُمْ : أَمَّا تَرَوْنَ إِلَى مَا صَنَعْتِ أُمَّتِي بِوُلْدِي مِنْ بَعْدِي ؟

فرمود : نگران نیستید که امت من بعد از من با فرزند من چه صنعت پیش

ص: 169


1- استار : پرده ها

داشتند و اینوقت ، وصيف گفت : ای سکینه ! لختی ساکت باش که رسول خدای را سخت غمنده و گریان ساختي . این بگفت و دست من بگرفت و بقصر در آورد . پنج زن نگریستم که خداوند نهاد ایشان را نیکو داشته و سرشت ایشان را بانور انباشته و در میان ایشان زنی بزرک خلقت دیدم که موی سر پریشان ساخته وجلباب سیاه در بر انداخته و پیراهنی خون آلود بدست کرده ، چون برخاستی همگان بیای خاستند و چون بنشستی بجای نشستند. گفتم این زنان با این محل و مکان کیستند؟ وصیف گفت : نخستین حوای ام البشر - دویم مریم بنت عمران - سه دیگر خدیجه دختر خویلد ضجيع(1) پیغمبر - چهارم هاجر مادر اسمعیل - پنجم ساره زوجه خليل. و آنزن که پیراهن خون آلود بدست کرده و زنان دیگر در قیام و قعود اقتفا(2) بدو کنند ، سيدة نساء فاطمه زهرا است . چون این شنیدم ، بنزد او دویدم

قُلْتُ لَهَا : یا جدّتاه قُتِلَ وَ اللَّهِ أبی وَ اوتمت علی صَغُرَ سنّی .

و گفتم : ای جدة من ! پدرم کشته شد و من در خرد سالی یتیم گشتم، اینوقت فاطمه مرا در بر کشید و بگریست و دیگر زنان بگریستند و گفتند: ای فاطمه ؛ خداوند. در میان تو ویزید حکومت خواهد کرد و داد خواهد داد، پس روی با من آورد

وَ قَالَتْ : کُفي صؤتَک يَا سَكِينَةٍ فَقَدْ قَطَعْتَ نِيَاطَ قَلْبِي . هَذَا قَمِيصُ أَبِيكَ أَلِحُسَيْنٍ لَا يُفَارِقَنِي حَتَّى أَلْقَى اللَّهُ .

فرمود : ای سکینه ! ساکت باش که قطع کردی عرق (3) قلب مرا. اینک پیراهن خون آلود پدرت حسین است از خود جدا نخواهم کرد تا گاهی که خدای را ملاقات کنم. چون این حدیث بخاتمت رسید، یزید رااندوه ندامت ختام خاموشی بردهان زد (4). برخاست و طریق سرای پیش داشت

ص: 170


1- ضجيع : همخوابه ، زوجه
2- اقتفا ، پیروی
3- عرق « چو حبر » رک
4- مهر خاموشی بر دهان زدن ، کنایه از سکوت طویل است

خواب دیدن هند زن یزید

و هم در آن شب زن يزيد هند چون در مضجع(1) خویش بخفته در خواب نگریست که : درهای آسمان گشوده شد و فریشتگان خدا صف از پس صف بزيارت سرحسين علیه السلام فرود میشوند و میگویند : « السلام عليک يا ابا عبدالله ، السلام عليک یا ابن رسول الله ! » همچنانکه نگران بود ، سحابی (2) را دیدار کرد که از آسمان بزیر آمد و از میان آن جماعتی از مردان بیرون شدند . مردی درى اللون قمری الوجه (3) روان شد و خود را بر سر حسین افکند و دندانهای او را همی بوسه زد و همی گفت :

یا وُلْدِي ! قَتَلُوكَ أَ تَرَاهُمْ مَا عَرَفُوكَ . وَ مَنْ شَرِبَ أَ لِمَاءِ مَنَعُوكَ ، یا وُلْدِي ، أَنَا جَدَّكَ رَسُولَ اللَّهِ وَ هَذَا أَبُوكَ عَلَى الْمُرْتَضَى وَ هَذَا أَخُوكَ الْحَسَنِ وَ هَذَا عَمِّكَ جَعْفَرٍ وَ هَذَا عَقِيلُ وَ هَذَانِ حمزه وَ الْعَبَّاسِ .

فرمود: ای فرزند من ! کشتند تورا، آیا دیدی که ایشان نشناختند تو را و از شرب آب منع کردند تورا ، ای فرزند اینک من جد تو رسول خدایم و اینک پدر تو علی مرتضی است و اینک برادرت حسن وعمت جعفر واینک عقيل وحمزة وعباس است و همچنان اهل بیت خویش را واحدا بعد واحد(4) بشمار گرفت. این هنگام هند هولناک از خواب انگیخته شد و نوری بر سر حسین منتشر دید. با هول و هرب بجستجوی یزید شتافت . او را در بیغوله ای تاریک یافت که روی بر دیوار کرده و همی گوید : « مالي وللحسين(5) » هند برهم وغم او بیفزود و آنخواب را بشرح کرد . یزید منکوس الرأس (6) گوش فرامیداشت و از اصغای آنواقعه حزن در حزن می انباشت

ص: 171


1- مضجع : خوابگاه
2- سحاب: ابر
3- قمرى الوجه : ماهرو
4- یکی پس از دیگری
5- مرا با حسین چه کار بود
6- سر بزیر افکنده

و رأی میزد و چاره می اندیشید که کسور قلوب اهل بیت را کفشير(1) زند و التيام(2) جراحات ایشان را تدبیر کند .

طلب کردن یزید اهل بیت را از برای اسعاف حاجت ایشان ورخصت مراجعت بمدينه طيبه

یزید ملعون بامداد اهل بیت رسول خدای راطلب داشت وروی با سید سجاد آورد و گفت : حاجات خویش را مکشوف دار که در اسعاف سه حاجت از حاجات شما مسامحت نخواهد رفت . سید سجاد فرمود: نخست آنست که سرپدر من و مولای من حسين بن علی را با ما باز دهی تا آن را زیارت کنیم و وداع بازپسين گوئیم -دوم آنچه لشکریان از ما بغارت برده اند مسترد سازی - سه دیگر آنکه اگر مرا بخواهی کشت امینی بگماری که اهل بیت رسول خدای را بوجهی نیکو بجانب مدینه کوچ دهند. یزید گفت : اما دیدار سر پدر هرگز از برای تو میسر نخواهد شد. اما قتل تو بدست من هرگز رنگ نخواهد بست ، من تورا معفو داشته ام و جز تو کس ایشان را بمدينه کوچ نخواهد داد. و اینکه استرداد اموال خویش را خواسته اید که بغارت رفته است ، من قیمت آنرا دو چندان بعوض میدهم. سید سجاد فرمود : ما از مال تو بخشی وبهره ای نخواسته ایم. ملک تو و مال تو بر تو موفر باد (3). ما اموال منهوبة(4) خویش را خواسته ایم ، از بهر آنکه بافتهای فاطمه دختر مصطفی و مقنعه او و قلاده او و پیراهن او در میان آن اشیاء است. یزید چون این بشنید ، فرمان کرد تا : آن اشیاء را بدست کرده بازدهند و دویست دینار بر سری(5)عطا کرد. سید سجاد علیه السلام آن زر بگرفت و بر مردم مسکين و فقير بخش کرد. آنگاه یزید روی با اهل بیت آورد و گفت : اگر شما را موافق

ص: 172


1- کفشير « مانند کفگیر » : بوره . و آن دارویی است مانند نمک که فلزاترا با آن لحیم کنند .
2- التيام : بهم برآمدن و بهبود یافتن زخم
3- موفر « بصيغه اسم مفعول »: زياد ، کامل شده
4- منهوبه : ربوده شده
5- برسری : افزون ، علاوه

میافتد در شهر شام در نزد من اقامت میکنید و اگر نه بمدينه مراجعت مینمائید . گفتند : ما دوست داریم که بر حسین سوگواری کنیم. گفت : روا باشد بدانسان که رضا باشید. و حکم داد تا در دمشق بيوت وحجرات(1) چند خاص ایشان از بیگانه نهی کردند و اهل بیت را جای دادند. هیچ هاشمی و قرشی در دمشق نماند ، الا آنکه جامه سیاه در بر کردند و بر اهل بیت در آمدند و بانک ناله و عویل در دادند و هفته ای از گریه و زاری نیاسودند و روزان و شبان نالان و گریان بودند .

روانه کردن یزید اهلبیت را بمدينه

روز هشتم دیگرباره یزید ایشان را حاضر ساخت و گفت: اکنون بگوئید: در اقامت بشام ومراجعت بمدينه چگونه رأی زدید؟ گفتند: ما بمدینه میرویم، چه آنجا هجرتگاه جد ما است . پس یزید نعمان بن بشیر را که در شمار اصحاب رسول خدای میرفت طلب کرد و گفت : تجهیز کن(2) ایشان را بدانچه سزاوارند و از بسیج سفر وعلف و آزوغه و خوردنی و آشامیدنی نارسائی(3) بجای مگذار و از اهلبیت شام مردی امین و پارسا با جماعتی از لشکر بملازمت خدمت ایشان بر گمار . اینوقت ، محملها حاضر کردند و بحلل و حلی بیاراستند و فرشهای ابریشمين و دیباج(4) بگستردند و اموال و اثقال و عطايا و هدایا بر زبر هم نهادند . آنگاه یزید روی بام کلثوم کرد

فَقَالَ : خُذُوا هَذَا الْمَالَ عِوَضُ ما أَصابَكُمْ

گفت: بگیرید این مال را در ازای آن شدائد و مصائب که بر شما فرود آمد

مَا قَالَتْ : أُمُّ كُلْثُومٍ : مَا أَقَلَّ حَيائَكَ وَ أُصْلَبُ وجهک تُقْتَلُ أَخِي وَ أَهْلِ بیتی وَ تُعطینی عَوَّضَهُمْ ؟!

ام کلثوم فرمود : ای یزید ! چه بسیار کم است حیای تو، وچه بسیار سخت است پیشانی تو برادر مرا و اهلبيت مرا گردن میزنی و در عوض ایشان با من عطا

ص: 173


1- حجره : خانه
2- تجهیز : آماده ساختن اسباب سفر
3- نارسائی : نقصان کسری
4- دیباجی : پارچه ای که از حرير الوان بافند

میکنی ؟ از پس آن روی با سید سجاد کرد

فَقَالَ لَهُ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ کُنْتُ صَاحِبَهُ مَا سَئلَنِی خَلَّةً إِلَّا أَعْطَیْتُهَا إِیَّاهُ وَ لَدَفَعْتُ عَنْهُ الْحَتْفَ بِکُلِّ مَا قَدَرْتُ عَلَیْهِ وَ لَوْ بِهَلَاکِ بَعْضِ وُلْدِی وَ لَکِنْ قَضَی اللَّهُ مَا رَأَیْتَ فَکَاتِبْنِی وَ أَنْهِ(1) إِلَیَّ کُلَّ حَاجَةٍ تَکُونُ لَکَ

گفت : خداوند لعن کند پسر مرجانه را، سوگند با خدای اگر من حاضر بودم ، آنچه حسين از من طلب نمودی عطا کردمی و مرک را از وی دفع دادمی بهر چه قدرت داشتم . اگر چند بهلاک بعضی از فرزندان من معلق بود، لکن قضای خدارا هیچ آفریده ای نتواند برتافت . اکنون از برای اسعاف حاجت توحاضرم بهر چه خواهی از مدینه مکتوب کن. و آنان را که فرمان کرده بود در خدمت اهلبيت کوچ دهند حاضر ساخت و وصیت کرد که همه جا از پیش روی اهلبیت روان باشید و اگر در عرض راه احدی از ایشان برای رفع حاجتی پیاده شود، همگان باز ایستید تا حاجت خود را بپردازد و بر نشیند و در هر منزلی که فرود آمدند ، از نزديک . ایشان دورتر فرود آئید و چنان کار کنید که خدمتکاران و حارسان کنند تا گاهی که وارد مدینه شوند

برائت جستن یزید از قتل حسین در نزد اهل شام

و از آن طرف چون مردم شام برظلم يزيد و قتل سیدالشهداء مشرف ومطلع شدند و لواذع(2) و مصایب اهلبیت پیغمبر را بدانستند ، آثار کراهت و مصیبت از دیدار ایشان بادید شد و یزید از مخایل ایشان این معنی را تفرس نمود . خواست تا ذمت خود را از قتل حسین علیه السلام بری(3) دارد . بزرگان شام راطلب نمود و ایشان را مخاطب داشت که شما چنان دانسته اید که : حسين بن علی را من کشته ام یا

ص: 174


1-
2- لواذع : مصیبت های جانگداز
3- بری « چو شریف » دور، بر کنار

بقتل او حکم رانده ام و حال آنکه چنین نیست ؛ بلکه پسر مرجانه کشت .

آنگاه سرهنگان و قائدان سپاه کوفه را طلب داشت . شبث بن ربعی و مصائب بن وهيبه وشمر بن ذی الجوشن الضبابی و سنان بن انس النخعي وخولی بن يزيد الاصبحي و چند تن دیگر حاضر شدند . یزید نخست روی با شبث بن ربعی کرد و گفت : تو کشتی حسین را و من منشور کردم قتل اورا ؟ گفت من نکشتم لعنت خدا بر آنکس که کشت . گفت ! پس کیست قاتل ؛ گفت : مصائب ابن وهيبه. یزید روی با او کرد و آن کلمات را اعادت نمود. مصائب نیز بکردار شبث بن ربعی پاسخ داد. بدینگونه هر يک در جواب یزیذ این امر فظيع را بر دیگری می بست تا نوبت بخولی بن یزید اصبحی افتاد ، متحیر بود که در جواب یزید چه گوید، خاموش ایستاد و همگان یکدیگر را نظاره میکردند که چه چاره اندیشند . یزید بانک بر ایشان زد که بعضی از بعضی چاره میجوئید و پاسخ نمیگوئید . سرهنگان بیچاره ماندند و متفق الکلمه گفتند : قاتل حسين قيس بن ربیع بود . یزید روی با قیس کرد و گفت : تو کشتی حسين را گفت : من نکشتم . گفت : وای بر شما پس کدام کس کشت ؟ قیس گفت : یا امیر المؤمنين ! اگر مرا امان میدهی میگویم : کیست کشنده حسين ؟ گفت : بگوی که از برای تو امان است قیس گفت : حسين را نکشت الا آنکس که رایات جنک را برافراخت و جیش از پی جیش روان ساخت : یزید گفت : آنکس کدام است؟ قیس گفت : والله أی یزید ! توئی و تو کشتی حسین را . یزید خشمگین از جای برخاست و بسرای خویش در رفت و سر حسين علیه السلام رادر طشت زر گذاشت و بمندیلی محفوف داشت و در حجره خویش نهادو لطمه بر چهره خود بزد و همی گفت :

« مَا لِي وَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ »

ورود اهلبیت دیگر باره بکربلا

اما از آن سوی اهل بیت از شام بیرون شدند و راه مدینه پیش داشتند و سرهنگ یزید با پانصد سوار در خدمت ایشان طی مراحل همی کرد .

در کتاب لهوف وعوالم ومنتخب طریحی مسطور است که: اهل بیت چون از شام

ص: 175

بیرون شدند و بعراق نزديک آمدند ، نعمان بن بشیر انصاری را گفتند : ما را از راه کربلا کوچ میده و دیگر باره بکربلا آمدند و چنان افتاد که هم در آن روز جابر بن عبدالله انصاری وجماعتی از بنی هاشم بقصد زیارت قبر سيد الشهداءعلیه السلام وارد کربلا شدند و ورود آن جماعت هم در آن ساعت بود که اهلبیت در رسیدند. بانک ناله و زاری وصیحه عويل و بی قراری ازجانبين برخاسته مردم آن اراضی از قاصی و داني چون رسیدن على بن الحسين و اهلبیت را بدانستند ، بقدم عجل و شتاب در رسیدند و جامه سوگواران در بر کردند و چون ابر بهاران بگریستند . سر و مغز را بلطمه بکوفتند و چهرگان را بزخم ناخن بر آشوفتند . پس از روزی چند که داد مصائب ونوائب بدادند ، طریق مدینه را پیش داشتند.

مکشوف باد که من بنده از این پیش در ذيل قصه بیرون شدن اهلبیت از کوفه بجانب شام حجت تمام کردم که در عقدة محال است که سفیر ابن زیاد از کوفه بشام رود و دستوری از یزید بگیرد که اهلبیت را بشام باید فرستاد و باز کوفه شود . و ابن زیاد تجهیز سفر اهلبیت کند و ایشان را بشام فرستد و پس از مدتی که اهل بیت در شام بمانده باشند ، رخصت مراجعت بمدينه گیرند و روز بیستم شهر صفر که يوم اربعین شهادت سید الشهداء است وارد کربلا شوند ، لکن درهيچيک از کتب معتبره مرقوم نیست که : اهلبیت روز اربعین شهادت سید الشهداء وارد کربلا شدند. چون بدین قید مقید نباشد(1) توانیم گفت که در مراجعت از شام دیگر باره بکربلا آمدند ، و اینکه در کتاب روضة الشهدا مرقوم است که: اهل بیت با سرسیدالشهداء وسرهای دیگر شهیدان روز اربعین وارد کربلا شدند و از آنجا بمدینه آمدند و صاحب حبیب السیر نیز اقتفا بروایت صاحب آن کتاب نموده ، پسند هیچ خرد مند نیفتد، آنچه در نزد من بنده استوار است ، گاهی که اهل بیت از کوفه بجانب شام کوچ میدادند ، روز اربعین بکربلا آمدند- العلم عندالله - اکنون با سر داستان آئیم :

چون امام زین العابدین علیه السلام با اهل بیت از شام بیرون شدند ، کوچ بر کوچ

ص: 176


1- یعنی بقید اربعين اول

طی مراحل و مناقل (1) کرده نزديک مدينه محلی را که سزاوار دانستند فرود آمدند، وخيمه ها بر افراختند . اینوقت ، فاطمه دختر علی بن ابیطالب با خواهر خود زینب گفت : نعمان بن بشیر انصاری در طی طریق از هیچ زحمتی در خدمت ما دریغ نداشت، او را بصلات سنیه و جایزه بهیه(2) خشنود باید نمود . زینب فرمود : امروز ما را بر اموال و اثقالی فره(3) و زر و سیمی سره دسترس نیست ، الا آنکه از حلى و زیور خود چیزی بدو عطا فرستیم ، پس از دست او رنجن و ياره(4) و خلخال و مرسله و قلاده مبلغی فراهم آورده بدو فرستادند و پیام دادند که : این اشیاء دستمزد بعضی از پای مردی های(5) تست . نعمان بن بشیر گفت: اگر من تقدیم این خدمت از بهر دنیا کردم، بکمتر از این عطا شاد خاطر بودم، لکن من قربت و قرابت شما را برسول خدا نگران بودم و خدمتگونه مینمودم و آن اشیاء را مسترد ساخت(6) و اهلبیت را سلام فرستاد وطریق مراجعت پیش داشت و رهسپار کشت.

خبر پذیره شدن محمد بن حنفیه اهل بیت را

ابی مخنف حدیث میکند :

قَالَ : ثُمَّ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ خَرَجَ مِنْ عِنْدِ قَبْرِ جَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ وَ دَخَلَ عَلَى عَمِّهِ مُحَمَّدِ بْنُ الْحَنَفِيَّةِ وَ أَخْبَرَهُ بِقَتْلِ أَبِيهِ ، فَبَكَى حَتَّى غُشِيَ عَلَيْهِ . فَلَمَّا أَفَاقَ مِنْ غَشوَتِه ، قَامَ وَ تدرع بدرعه وَ تُقَلَّدُ بِسَيْفِهِ وَ رَكِبَ جَوَادُهُ وَ صَعِدَ الْجَبَلَ وَ النَّاسُ يُشاهِدونَهُ وَ غَابَ مَا ظَهَرَ إِلَّا فِي وَقْتِ ظَهَرَ فِيهِ الْمُخْتَارِ .

میگوید : چون سید سجاد علیه السلام از زیارت قبر رسول خدا مراجعت کرد ،

ص: 177


1- مناقل، جمع منقل « چو جعفر »: راه میان کوه. و افرا : بسیار
2- سنیه: عالی : بهيه : درخشان
3- فره ( بکسرفاء وفتح راء از ماده و فر » وافر بسیار
4- یاره دست بند طلا یا نقره و بمعنی گردن بند هم آمده است
5- پایمرد : مدد کار ، یاور
6- پس داد

بخانه عم خود محمد حنفيه آمد و او را از شهادت پدر آگهي داد ، محمد بگریست چند که بیخویشتن گشت و در افتاد ، چون با خویش آمد برخاست و زره بپوشید و شمشیر حمایل کرد و بر اسب خویش سوار شد و بر کوه صعود داد . مردمان نگران او بودند . آنگاه غایب شد و دیگر آشکار نشد تا گاهی که مختار خروج کرد. و این حدیث با عقاید مردم شیعی راست نیاید ، ومن بنده در هیچیک از کتب مقتل علماء ندیده ام که محمد بن حنفیه باستقبال اهلبیت رفته باشد ، جز در کتاب مفتاح البکاء ، از تحریر آن روایت پرهیز نجستم.

قال : اِنَّ مُحَمَّدَ بنَ الحَنَفيةِ لَمّا سَمِعَ بِمَجىءِ اَهلِ البَيتِ خَرَجَ بِسُرعَةٍ، فَلَمّا نَظَرَ اِلَى الاَعلامِ السُّودِ خَرَّ مِنَ الفَرَسِ اِلىَ الاَرضِ مَغشِيّاً عَلَيهِ، فَقيلَ لِلسَّجادِ: اَدرِک عَمَّكَ، فَاِنَّه کادَ اَن يُهلَكَ، فَجاءَ بکياً اِلَيهِ وَ اَخَذَ رَأَسَ عَمِّهِ في حِجرهِ حَتّى أَفاقَ. فَلَمّا نَظَر اِلَى ابن أخيهِ تَأَوَّهَ وَ قالَ: يَا ابنَ اَخي: اَینَ أَخي؟ اَینَ قُرَّةَ عَینی؟ اَینَ ثَمَرَةُ فُؤادی؟ اَینَ خَليفَةُ اَبی؟ اَينَ الحُسَينُ أَخي؟ فَقالَ: يا عَمّاه: أَتَيتُكَ يَتيماً. قَتَلُوا رِجالَنا وَ اَسَرُوا نِسائِنا، يا لَيتَ كُنتَ حاضِراً حَتّی تَری اَخيکَ كَيفَ يَستَغيثُ فَلا يُغاثُ وَ كَيفَ يَستَعينُ فَلا يُعانُ، وَ قَتَلُوهُ عَطشاناً، وَ كُلُّ الحَيَواناتُ رَيّانٌ. فَصاحَ مُحَمَّدٌ صَيحَةً عالِيَةً حَتّى غُشِي عَليهِ، فَلَمّا اَفاقَ، قالَ: يَا ابنَ أَخي: كَيفَ جَرى عَلَيكُم؟ فَکانَ علیه السلام یَحکی ماجَری عَلَيهِم وَ مُحَمَّدُ يَبکي

میگوید : وقتی محمد حنفيه رسیدن اهلبیت را شنید ، برنشست و سرعت بیرون

ص: 178

شتافت. چون چشمش برعلمهای سیاه افتاد، از اسب در افتاد و مدهوش گشت .

سید سجاد را گفتند: دریاب عم خود را که در شرف هلاکت است . آن حضرت بشتافت و سر محمد را در کنار گرفت ، چون بهوش آمد و چشمش برسید سجادافتاد ، آهی دردناک بر کشید و گفت: ای پسر برادر برادر من کجا است؟روشنی چشم من کجا است؟ میوه دل من کجاست؟ خلیفه پدر من کجاست حسین برادر من کجا است ؟ سید سجاد فرمود: ای عم ! من يتيم آمدم . کشتند مردان مارا، اسیر گرفتند زنان ما را. کاش بودی و دیدی برادر خود را که چگونه استغاثه میکرد و کس داد او را نمیداد و چگونه استعانت میجست و کس بفریاد او نمیرسید، او را کشتند با لب تشنه وجميع حيوانات سیراب بودند. محمد صیحه ای عظیم بر آورد و مدهوش در افتاد . چون بخویش آمد، گفت : ای پسر برادر ! بر شما چه گذشت ؟ سید سجاد علیه السلام آغاز حديث کرد و محمد همی بگریست.

اشعار ام کلثوم

اما ام کلثوم، چون آثار و جدران(1) مدینه را دیدار کرده انشای این اشعار نمودند(2)

مَدِینَهَ جَدِّنَا لاَ تَقْبَلِینَا *** فَبِا لْحَسَرَاتِ وَ اَلْأَحْزَانِ جِئْنَا(3)

أَلاَ أَخْبِرْ رَسُولَ اَللَّهِ فینا *** بِأَنَّا قَدْ فُجِعْنَا فِی أَبِینَا(4)

وَ أَنَّ رِجَالَنَا بِالطَّفِّ صَرْعَی *** بِلاَ رُؤْسٍ وَ قَدْ ذَبَحُوا اَلْبَنِینَا(5)

وَ أَخْبِرْ جَدَّنَا أَنَّا أُسِرْنَا *** وَ بَعْدَ اَلْأَسْرِ یَا جَدَّا سُبِینَا(6)

ص: 179


1- جدران « بضم اول و سکون ثاني » : دیوار ها « جمع جدر، چون فلس »
2- چون این اشعار از منشآت صاحب مصیبت و دختر أفصح عرب است ، شعله های قلبی سوزان و خالی از مبالغه و خلاف حقیقت میباشد ؛ لذا خلاصه معنی يک بیک آنها را تا تجديد مطلع ذکر میکنیم
3- ای مدينة ! ما را مپذیر ، زیرا با دلی پر از حسرت و اندوه آمده ایم
4- به پیغمبر خبر بده که ما ماتمزده پدر شدیم
5- واینکه مردان ما در کربلا بدون سر روی خاک افتاده و پسران ما را سر بریدند
6- بجد ما خبر بده که ما اسير شدیم و سپس شهر بشهر گشتیم

وَ رَهْطُکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَضْحَوْا *** عَرَایَا بِالطُّفُوفِ مُسَلَّبِینَا(1)

وَ قَدْ ذَبَحُوا اَلْحُسَیْنَ وَ لَمْ یُرَاعُوا *** جَنَابَکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ فِینَا(2)

فَلَوْ نَظَرَتْ عُیُونُکَ لِلْأُسَارَی *** عَلَی أَقْتَابِ اَلْجِمَالِ مُحَمَّلِینَا(3)

رَسُولَ اَللَّهِ: بَعْدَ اَلصَّوْنِ صَارَتْ *** عُیُونُ اَلنَّاسِ نَاظِرَهً إِلَیْنَا(4)

وَ کُنْتَ تَحُوطُنَا حَتَّی تَوَلَّتْ *** عُیُونُکَ ثَارَتِ اَلْأَعْدَا عَلَیْنَا(5)

أَ فَاطِمُ: لَوْ نَظَرْتِ إِلَی اَلسَّبَایَا *** بَنَاتِکَ فِی اَلْبِلاَدِ مُشَتَّتِینَا(6)

أَ فَاطِمُ: لَوْ نَظَرْتِ إِلَی اَلْحَیَارَی *** وَ لَوْ أَبْصَرْتِ زَیْنَ اَلْعَابِدِینَا(7)

أَ فَاطِمُ لَوْ رَأَیْتِ بِنَا سَهَارَی *** وَ مِنْ سَهَرِ اَللَّیَالِی قَدْ عَمِینَا(8)

أَ فَاطِمُ: مَا لَقِیتِ مِنْ عِدَاکِ *** وَ لاَ قِیرَاطَ مِمَّا قَدْ لَقِینَا(9)

فَلَوْ دَامَتْ حَیَوتُکِ لَمْ تَزَالِی *** إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ تَنْدُبِینَا(10)

وَ عَرِّجْ بِالْبَقِیعِ وَ قِفْ وَ نَادِ *** ءَ اِبْنَ حَبِیبِ رَبِّ اَلْعَالَمِینَا(11)

وَ قُلْ یَا عَمِّ یَا حَسَنَ اَلْمُزَکَّی *** عِیَالُ أَخِیکَ أَضْحَوْا ضَائِعِینَا(12)

ص: 180


1- و اهل بیت توای پیغمبر! در کربلا برهنه وغارت شدند.
2- حسين را سر بریدند و ملاحظه جناب ترا در باره ما نکردند
3- ایکاش اسیرانرا که بر پالانهای شتران سوار بودند میدیدی
4- ای رسول خدا ! پس از پرده نشینی ، چشمهای مردم نگران ما شد
5- چون چشم های تو از نگهداری ما برگشت ، دشمنان برما شوریدند
6- ای فاطمه! کاش میدیدی دختران اسیرت را که در شهرها پراکنده گشته بودند .
7- ای فاطمه ؛ ایکاش سر گردانها را میدیدی . ایکاش زین العابدین را میدیدی
8- ای فاطمه ! کاش ما بیدار خوابانی که از زیادی بیدار خوابی کور شده ایم میدیدی
9- ای فاطمه ! آنچه تو از دشمنان دیدی نسبت بآنچه ما دیدیم، بمقدار يک قيراط هم نیست .
10- اگر زنده میبودی تا روز قیامت بر ما گریه میکردی
11- و در بقیع بایست و صدا بزن: ای پسر حبیب پروردگار (امام حسن)
12- و بگوي : أي عمو ای حسن پاک ، اهل بیت برادرت ضایع گشتند

أَیَا عَمَّاهْ: إِنَّ أَخَاکَ أَضْحَی *** بَعِیداً عَنْکَ بِالرَّمْضَا رَهِیناً

بِلاَ رَأْسٍ تَنُوحُ عَلَیْهِ جَهْراً *** طُیُورٌ وَ اَلْوُحُوشُ اَلْمُوحِشِینَا(1)

وَ لَوْ عَایَنْتَ یَا مَوْلاَیَ سَاقُوا *** حَرِیماً لاَ یَجِدْنَ لَهُمْ مُعِیناً

عَلَی مَتْنِ اَلنِّیَاقِ بِلاَ وِطَاءٍ *** وَ شَاهَدْتَ اَلْعِیَالَ مُکَشَّفِینَا(2)

مَدِینَهَ جَدِّنَا: لاَ تَقْبَلِینَا *** فَبِالْحَسَرَاتِ وَ اَلْأَحْزَانِ جِئْنَا

خَرَجْنَا مِنْکِ بِالْأَهْلِینَ جَمْعاً *** رَجَعْنَا لاَ رِجَالَ وَ لاَ بَنِینَا

وَ کُنَّا فِی اَلْخُرُوجِ بِجَمْعِ شَمْلٍ *** رَجَعْنَا حَاسِرِینَ مُسَلَّبِینَا

وَ کُنَّا فِی أَمَانِ اَللَّهِ جَهْراً *** رَجَعْنَا بِالْقَطِیعَهِ خَائِفِینَا

وَ مَوْلاَنَا اَلْحُسَیْنُ لَنَا أَنِیسٌ *** رَجَعْنَا وَ اَلْحُسَیْنُ بِهِ رَهِینَا

فَنَحْنُ اَلضَّائِعَاتُ بِلاَ کَفِیلٍ *** وَ نَحْنُ اَلنَّائِحَاتُ عَلَی أَخِینَا

وَ نَحْنُ اَلسَّائِرَاتُ عَلَی اَلْمَطَایَا *** نُشَالُ عَلَی جِمَالِ اَلْمُبْغِضِینَا(3)

وَ نَحْنُ بَنَاتُ یاسین وَ طاها *** وَ نَحْنُ اَلْبَاکِیَاتُ عَلَی أَبِینَا

وَ نَحْنُ اَلطَّاهِرَاتُ بِلاَ خَفَاءٍ *** وَ نَحْنُ اَلْمُخْلَونَ اَلْمُصْطَفَوْنَا

وَ نَحْنُ اَلصَّابِرَاتُ عَلَی اَلْبَلاَیَا *** وَ نَحْنُ اَلصَّادِقُونَ اَلنَّاصِحُونَا

ص: 181


1- ای عمو! بدن بی سر برادرت در غربت گرفتار ریگهای داغ است که پرندگان و حیوانات وحشی آشکارا بر او نوحه میکنند .
2- آقای من ! ایکاش حرم سرائی را که بی یاور بودند و روی شترهای بی محمل باصورتهای باز ، ایشانرا میبردند میدیدی
3- نشال : بر آمدیم و سوار شدیم

أَلاَ یَا جَدَّنَا: قَتَلُوا حُسَیْناً *** وَ لَا یَرْعَوْا جَنَابَ اَللَّهِ فِینَا

أَلاَ یَا جَدَّنَا: بَلَغَتْ عِدَانَا *** مُنَاهَا وَ اِشْتَفَی اَلْأَعْدَاءُ فِینَا(1)

لَقَدْ هَتَکُوا اَلنِّسَاءَ وَ حَمَّلُوهَا *** عَلَی اَلْأَقْتَابِ قَهْراً أَجْمَعِینَا

وَ زَیْنَبُ أَخْرَجُوهَا مِنْ خِبَاهَا *** وَ فَاطِمُ وَ الِهٌ تُبْدِی اَلْأَنِینَا(2)

سُکَیْنَهُ تَشْتَکِی مِنْ حَرِّ وَجْدٍ *** تُنَادِی اَلْغَوْثَ رَبَّ اَلْعَالَمِینَا(3)

وَ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ بِقَیْدِ ذُلٍّ *** وَ رَامُوا قَتْلَهُ أَهْلُ اَلْخَئُونَا

فَبَعْدَهُمُ عَلَی اَلدُّنْیَا تُرَابٌ *** فَکَأْسُ اَلْمَوْتِ فِیهَا قَدْ سُقِینَا

وَ هَذِی قِصَّتِی مَعَ شَرْحِ حَالِی *** أَلاَ یَا سَامِعُونَ اِبْکُوا عَلَیْنَا(4)

خبر بردن بشیر برای اهل مدینه

اینوقت سید سجاد علیه السلام در خیمه خویش در آمد و اهل بیت را در خیام دیگر مقام داد . بشير بن جذلم را که اینوقت ملازمت رکاب آن حضرت داشت طلب فرمود:

وَ قَالٍ : يَا بَشِيرٍ . رَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ لَقَدْ كَانَ شَاعِراً ، فَهَلْ تَقْدِرُ عَلَى شيء مِنْهُ .

فرمود : ای بشير! پدر تو مردی شاعر بود ، تو را هیچ از آن صنعت بهره و نصیبه ای داده باشند ؟ عرض کرد: من نیز شاعرم سید سجاد فرمود : اکنون برنشين و طریق مدینه پیش دار و مردم آن بلده را از شهادت ابی عبدالله ورسیدن اهلبیت

ص: 182


1- اشتفى الاعداء : دشمنان کینه های خود را شفا دادند
2- خبا : خیمه
3- حر و جد : آتش فراق
4- این بود سر گذشت و شرح حال من ! ای شنوندگان بر ما گریه کنید

آگاه کن . بشير بر حسب فرمان بر اسب خویش بر نشست و راه در نوشت و چون بمدينه در آمد، با هیچکس سخن نکرد تا بمسجد رسول خدای رسید، پس باعلى صوت بگریست و این شعر بگفت :

یا أَهْلَ یَثْرِبَ لامُقامَ لَکُمْ بِها *** قُتِلَ الْحُسَیْنُ فَأَدْمُعی مِدْرارُ

الْجِسْمُ مِنْهُ بِکَرْبَلاءَ مُضَرَّجٌ *** وَالرَّأسُ مِنْهُ عَلَی الْقَناهِ یُدارُ(1)

آنوقت فریاد بر آورد که : ای مردم اینک على بن الحسين عليهما السلام است که با عمه ها و خواهرها باراضی شما در آمد و در ظاهر(2) شهر شما رحل خویش فرود آورد. اینک من فرستاده ورسول اویم و شما را برسالت خویش بحضرت او دلالت میکنم .

بپا خاستن قیامت در مدینه

مگر بانک بشیر نفخه صور بود که عرصه مدینه راصبح نشور ساخت . مخدرات محجوبه بی پرده از سرای بیرون شدند و با چهرگان مکشوفه و گیسوهای آشفته راه دروازه مدینه برداشتند . هیچ زن و مردی بجای نماند جز اینکه با سر و پای برهنه بیرون دوید و فریاد : « وامحمداه و واحسيناه » برآورد، چنان نمود که امروز مصطفی از جهان بیرون شد و اگرنه روز قیامت رحل اقامت انداخت . روزی تلختر از آن روز بر مسلمین نگذشت و بانک عویل و ناله وزاری و ويله افزون از آن روز پدیدار نگشت . زنی بدین اشعار بر حسين علیه السلام مرثیه میگفت و مینالید :

نعى سيِّدي ناعٍ نَعاهُ فأوْجَعا *** و أمرَضَني ناعٍ نَعاهُ فأفجَعا

فعَینَیَّ جودا بِالمَدامِعِ وأَسکِبا *** و جودا بِدَمعٍ بَعدَ دَمعِکُما مَعا

عَلی مَن دَهی عَرشَ الجَلیلِ فَزَعزَعا *** وأصبَحَ صارِ وَالمَجدُ و الدین أجدَعا

ص: 183


1- ای اهل مدينه ! مدينه جای اقامت شما نباشد. حسين کشته شد و اشکهای من ریزانست بدنش در کربلا بخون آغشته وسرش بر نیزه ها میگردد
2- مقصود از ظاهر شهر ، پشت و بیرون دروازه مدینه است

عَلَی ابنِ نَبِیِّ اللّهِ وَابنِ وَصِیِّهِ *** وَ إن کانَ عَنّا شاحِطَ الدّارِ أشسَعا(1)

آنگاه گفت : ای ناعي تازه کردی حزن و اندوه ما را و بخراشیدی جراحت قلوبی را که هنوز بهبودی نپذیرفته بود . اکنون بگوی که چه کسی؟ و از کجا میرسی؟ گفت : من بشیر بن جذلم . سید من و مولای من على بن الحسين اینک در ظاهر مدینه فرود شده و اهلبيت ابی عبدالله را فرود آورده . مرا بدین سوی گسیل فرمود تا مردم این بنده را بحضرت او دلیل باشم .

بالجمله ، مردم بشیر را بگذاشتند و در گذشتند . بشیر نیز عجلت کرد و بر نشست و باز شتافت. وقتی برسید پیرامون خیمه سید سجاد چنان انبوه بود که راه نیافت . از اسب پیاده شد و بر دوش مردمان سوار گشت و تن کشان و کوس زنان مقداری راه با آنحضرت نزدیک کرد و تمامت مردان و زنان، هم آواز نعره زنان بودند همگان و وامحمداه ! واحسيناه ! ، میگفتند و بهای های میگریستند .

بروایتی : ام سلمه دست فاطمه دختر حسين علیه السلام را در دست داشت و زار زار میگریست و ام البنين مادر عباس از پسرهای شهیدش نام بر زبان نمی آورد و از ایشان یاد نمیکرد و بر حسین میزارید و مینالید.

اینوقت، خادم سید سجاد از بهر آن حضرت کرسی نهاد و علي بن الحسين عليهما السلام بر نشست و مندیلی بدست کرده سرشک مبارک را از دیده ها میسترد و چنانش گریه در گلوگاه گره میگشت، که سخن کردن نمیتوانست و مردم از هر سوی کلمۂ تعزیت و تسلیت انشاء میکردند و بانک در بانک افکنده بضجة واحده میگریستند.

ص: 184


1- خلاصه معنی : کسی خبر مرک آقايم را داد و مرا ماتمزده کرد ای دوچشم پی در پی اشک بیارید بر کسیکه عرش خدا را مصیبت زده کرد و دین و بزرگواری بامرک او ناقص شد. بر پسر پیغمبر غریب اشک ببارید

خطبة سید سجاد (علیه السلام)

سید سجاد علیه السلام ایشان را اشارت کرد که لختی ساکت باشید . چون خاموش شدند ، بدین خطبه ابتدا فرمود:

فَقالَ :الحَمدُ للّهِ ِ رَبِّ العالَمینَ،الرَّحمنِ الرَّحیمِ،مالِکِ یَومِ الدّینِ،بارِئِ الخَلائِقِ أجمَعینَ،الَّذی بَعُدَ فَارتَفَعَ فِی السَّماواتِ العُلی،وقَرُبَ فَشَهِدَ النَّجوی ، نَحمَدُهُ عَلی عَظائِمِ الاُمورِ،و فَجائِعِ الدُّهورِ،و ألَمِ الفَواجِعِ،و مَضاضَةِ اللَّواذِعِ و جَلیلِ الرُّزءِ، و عَظیمِ المَصائِبِ الفاظِعَةِ،الکاظَّةِ الفادِحَةِ الجائِحَةِ.

أیُّهَا الناس ! إنَّ اللّهَ و لَهُ الحَمدُ ابتَلانا بِمَصائِبَ جَلیلَةٍ، و ثُلمَةٍ فِی الإِسلامِ عَظیمَةٍ،قُتِلَ أبو عَبدِ اللّهِ و عِترَتُهُ،و سُبِیَ نِساؤُهُ و صِبیَتُهُ،و داروا بِرَأسِهِ فِی البُلدانِ مِن فَوقِ عامِلِ السِّنانِ، و هذِهِ الرَّزِیَّةُ الَّتی لا مِثلَها رَزِیَّةٌ. أیُّهَا النّاسُ ! فَأَیُّ رِجالاتٍ مِنکُم یُسَرّونَ بَعدَ قَتلِهِ،أم أیَّةُ عَینٍ تَحبِسُ دَمعَها و تَضَنُّ عَنِ انهِمالِها؟فَلَقَد بَکَتِ السَّبعُ الشِّدادُ لِقَتلِهِ،و بَکَتِ البِحارُ بِأَمواجِها، وَالسَّماواتُ بِأَرکانِها،وَ الأَرضُ بِأَرجائِها،وَ الأَشجارُ بِأَغصانِها، وَ الحیتانُ و لُجَجِ البِحارِ، وَ المَلائِکَةُ و المُقَرَّبونَ، و أهلُ السَّماواتِ أجمَعونَ. أیُّهَا النّاسُ ! أیُّ قَلبٍ لا یَنصَدِعُ لِقَتلِهِ،أم أیُّ فُؤادٍ لا یَحِنُّ إلَیهِ،أم أیُّ مسَمعٍ یَسمَعُ هذِهِ الثُّلمَةَ الَّتی ثَلِمَت فِی الإِسلامِ أیُّهَا النّاسُ ! أصبَحنا مَطرودینَ مُشَرَّدینَ،مَذودینَ شاسِعینَ عَنِ الأَمصارِ کَأَنَّنا أولادُ تُرکٍ و کابُلَ مِن غَیرِ جُرمٍ

ص: 185

اجتَرَمناهُ، و لا مَکروهٍ ارتَکَبناهُ، و لا ثُلمَةٍ فِی الإِسلامِ ثَلَمناها، «ما سَمِعنا بِهذا فی آبائِنَا الأَوَّلینَ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ» وَاللّهِ لَو أنَّ النَّبِیَّ تَقَدَّمَ إلَیهِم فی قِتالِنا کَمّا تَقَدَّمَ إلَیهِم فِی الوِصایَةِ بِنا،لَما ازادوا عَلی ما فَعَلوا بِنا ،فَإِنّا للّهِ ِ و إنّا إلَیهِ راجِعونَ، مِن مُصیبَةٍ ما أعظَمَها، و أوجَعَها و أفجَعَها، و أفظَها،و أمَرَّها، و أفدَحَها، فَعِندَ اللّهِ نَحتَسِبُ فیما أصابَنا و ما أبلَغَ بِنا، إنَّهُ عَزیزٌ ذُوانتِقامٍ.

خلاصه این کلمات فارسی چنین می آید: میفرماید: سپاس و ستایش خداوندی را که آفریدگار آفرینش و فرمانگذار روز برانگیزش است . دور است از مدرکات عقل دور بین، و نزديک است با مستورات اوهام محال اندیش - من بنده وقتی در رسالة اسرار الانوار في مناقب الائمة الاطهار گفته ام :

نیک پیدا و سخت مستوری *** طرفه نزدیکی و بوالعجب دوری(1)

دور و نزدیک چون در آب سپهر *** خویش و بیگانه چون در آینه مهر(2)

میفرماید : سپاس میگذارم خدای را بملاقات خطبهای عظیم و مصائب بزرک و نوائب غم اندوز و المهای صبر سوز و مصیبتی سخت و سنگین و شديد و اندوه آگین .

ایهاالناس ! حمد و سپاس خاص خداوندی است که ما را ممتحن داشت سوگواری عظیم و سد سدید اسلام را ثلمة(3) عظیم افتاد . همانا کشته شد ابو عبدالله و عترت او، و اسير شد زنان و فرزندان او، و سر مبارکش را برسنان نیزه کردند و در بالاد و امصار بگردانیدند . این مصیبت را شبیهی و نظیری نیست . ایها الناس ! کدام مردانند از شما که بعد از نظاره این داهيه شاد خواره گردند ؟ و کدام چشم

ص: 186


1- مستور : نهان . طرفه : چیز تازه و لذيذ. بوالعجب شگفت
2- سپهر : آسمان : مهر : خورشید
3- ثلمه : شکاف

است که پس از دیدار اینواقعه اشکبار نباشد ؟ همانا آسمانها گریستند و دریاها بدست موج سرشک(1) باریدند و ارکان آسمانها وانحای(2) زمین بنالیدند و اغصان اشجار و ماهیان دریابار(3) وفریشتگان عرش درجات وسکان سموات در این سوار گواری همدست وهمداستان شدند . ایها الناس !کدام سینه است که از قتل حسین شکافته نشد؟ و کدام دل است که در مصیبت او تافته نگشت ؟ کدام گوش است که حمل اصغای این ثلمه را که در اسلام افتاد تواند داد ! ایهاالناس ما را طرد کردند و دفع دادند و بپراکندند و از دیار و امصار دور افکندند بدانسان که اسيران ترک و کابل را ، بی آنکه ارتکاب جرم و جریر تی کرده باشیم و بدعتی و شکستی در اسلام آورده باشیم، و از پدران بر گذشته خود نیز جرمی و گناهي نشنیدیم . سوگند با خدای اگر رسول خدا بجای اینکه اینجماعت را بحمایت وحرمتها وصیت فرمود، بقتل وغارت و ظلم وذلت ما فرمان میکرد، از آنچه کشتند و بستندو بشکستندو خستند، بزيادت نتوانستند « انالله وانا اليه راجعون» از مصیبتی که بزرگتر از آن و دردناکتر از آن وسوزنده تر از آن و گرانبارتر از آن و غلیظ تر از آن و تلختر از آن و گزنده تراز آن یافت نشود. همانا از پروردگار خویش خواستاریم که در ازای آنچه بمارسیده رحمت عطا کند و از دشمنان ما باز پرس فرماید، که جز او نیست خداوند دادرسی که داد مظلومان از ستمکاران بازجوید.

چون سخن آن حضرت بنهایت شد ، صوحان بن صعصعة بن صوحان بیای خاست و عرض کرد: یا ابن رسول الله ! من ذلیل و زمن گشتم بیموجبی دست از نصرت شما باز نداشتم، نیروی حرکت و جنبش در پای من نیست. آنحضرت عذر او را بپذیرفت و پدر او صعصعه را که در بعضی از مجلدات ناسخ التواریخ ذکر او مرقوم افتاد ، رحمت فرستاد .

ص: 187


1- سرشک : اشک
2- انحاء : جمع ناحيه : طرف . جانب
3- عبارت نسخه موجود چنین است و گویا معنی لجج از قلم افتاده است

ورود اهلبيت بمسجد رسول الله

آنگاه آهنک مدینه فرمود و با اهلبیت روان گشت و مردم مدینه با گریبان های چاک و ناله های سوزناک ، ملازمت خدمت ایشان داشتند . و از ایام هفته روز جمعه بود که آن جماعت انبوه، گروه از پس گروه با سلبهای(1)سیاه و بانک ويله و آه وارد مدینه شدند . زمين مدينة تو گفتی بخواهد توفيد(2) و بنیان و جدران آن از ناله و نفير زبر زیر(3)خواهد گشت . بدینگونه آشوفته و دل کوفته طی طریق کردند ، تا بمسجد رسول خدای رسیدند . زينب عليها السلام عضاده(4) باب را بگرفت

فَقَالَتْ : يا جَداه ، أنَا ناعيَة إِلَيْكَ أَخِي الْحُسَيْنُ

ای جد بزرگوار ! ای رسول پروردگار ! اینک من خبر مرک برادرم حسین را بحضرت تو آورده ام. همی گفت و آب از دیدۂ مبارکش چون قطرات سحاب سیلان داشت ، پس ام کلثوم با چشم سیل خیز و سینه آتش انگیز در آمد

فَقَالَتْ : ألسلام عَلَيْكَ يَا جَداه إِلَى ناعِيَةٌ إِلَيْكَ وَلَدِكَ الْحُسَيْنُ ، صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ سَلَامُهُ عَلَيْهِ

در خبر است که اینوقت از قبر رسول خدای ناله ای درد ناک بر آمد. اینوقت على بن الحسین چهره مبارک را بر قبر پیغمبر بگذاشت و بگریست و گفت :

أُناجِيكَ يا جَدّاهْ يا خَيرَ مُرْسَلٍ! *** حَبِيبُكَ مَقْتُولٌ وَ نَسْلُكَ ضائِعٌ

أُناجِيكَ مَحْزُوناً عَلِيلًا مُؤَجَّلًا *** أَسِيراً وَ ما لِي حامٍی وَ مُدافِعٌ

سُبيِنا كَما تُسْبى الإِماءُ وَ مَسَّنا *** مِنَ الضُّرِّ ما لَاتَحْتَمِلْهُ الأَضائِعُ

ص: 188


1- سلب ، در اینجا مقصود لباس است
2- توفیدن « چو کوشیدن »: شور و غوغا کردن ، جنبیدن و زلزله
3- زبر زیر : زیر و رو
4- عضادة « بکسر اول » : چهار چوب در

أَيا جَدُّ يا جَدّاهْ! بَعْدَكَ أُظْهِرَتْ *** أُمَيَّةُ فِينا مَكْرُها وَ الشَّنايِعُ(1)

مردمان چون ابر بهاران بگریستند و بانک : «وامحمداه ! و واعلياه و واحسناه! وواحسيناه در دادند و تا پانزده روز بدین شورش و جوشش سوگواری کردند و زنان بنی هاشم جز جامه سیاه نپوشیدند و از آسیب حر و برد(2) شکایت نکردند و سید سجاد ایشان را طعام ماتم مرتب میداشت و میفرستاد

گریه سید سجاد بر حسین (علیه السلام)

سید بن طاوس سند بصادق آل محمد منتهی میدارد که فرمود: امام زین العابدین علیه السلام چهل سال برحسين علیه السلام گریست و در این مدت قائم الليل و صائم النهار بود، و چون غلامش هنگام افطار آب وطعام حاضر میداشت، آن حضرت در پیش روی خویش میگذاشت

فَیَقولُ: قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ جائِعاً، قُتِلَ ابنُ رَسولِ اللّهِ عَطشاناً،.

میفرمود : پسر رسول خدا گرسنه مقتول گشت و تشنه شهید شد و اینکلمه را مکرر میفرمود و میگریست، چندانکه آن طعام را با آب دیده آلوده میساخت و آن آب را با سرشک خویش آمیخته میداشت . بدینگونه روز شمرد تا رخت بسرای دیگر برد. از غلام آن حضرت روایت کرده اند که گفت : روزی سید سجاد را بجانب صحرا بیرون شد ، از قفای آن حضرت روان شدم ، وقتی رسیدم دیدم که از برای سجده سر مبارک را بر سنگ خاره نهاده و مینالد و میگرید ، بشمار گرفتم هزار بار گفت :

لااله الَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً ، لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً ، لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ أَيْمَاناً وَ صِدْقاً

آنگاه سر از سجده برداشت و چهره همایون و لحيه مبارکش در آب دیده

ص: 189


1- خلاصه معنی : ای جدا ! ای بهترین پیغمبر ! با تنی بیمار و دلی اندوهناک بآهستگی میگویم حسينت کشته و اولادت تباه گشت . چون کنیزان اسیر شدیم و زیانهای طاقت فرسا بما رسید و نیرنک بنی امیه پس از تو نسبت بما ظاهر شد
2- حر : گرما . برد : سرما

فَقُلْتُ : يَا سَيِّدِي أَمَّا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ وَ لِبُكَائِكَ أَنْ يَقِلَّ .

عرض کردم : وقت نشده است که حزن و اندوه تو نهایت شود و گریستن تو اندک گردد

فَقَالَ لِي : وَيْحَكَ ! إِنَّ يَعْقُوبَ بْنَ إسحق بْنِ ابراهيم كَانَ نَبِيّاً ابْنَ نَبِيٍّ ، كَانَ لَهُ أُثْنِي عَشَرَ ابْناً فغیب اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَاحِداً مِنْهُمْ ، فَشَابَ راسه مِنَ الْحُزْنِ وَ احْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ الْغَمِّ وَ ذَهَبٍ بَصَرُهُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ ابْنُهُ حَيُّ فِي دَارِ الدُّنْيَا . وَ أَنَّا فَقَدَتِ أَبِي وَ أَخِي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي صرعی مَقْتُولِينَ ، فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي وَ يُقِلُّ بُكَائِي ؟ .

فرمود: ای غلام ! وای بر تو، يعقوب پسر اسحق بن ابراهیم در شمار پیغمبرانست و نیز پسر پیغمبر بود ، دوازده تن پسر داشت: از میان ایشان یکیرا خداوند مفقود داشت. ازحدت حزن وشدت اندوه موی سرش سفید شد و پشتش خمید وبینش او از کثرت بکا عاطل گشت(1) وحال آنکه پسرش زنده بود و بزندگانی او هنوز امید میداشت. اما پدر مرا و برادر مرا وهفده تن از اهل بیت مرا در پیش چشم من سر بریدند و سرهای ایشانرا بر سنان نیزه کردند و تنهای ایشانرا در بیابان افکندند . اکنون بگوی : چگونه حزن من بپایان رسد و گریه من بنهايت شود ؛ و بدین شعر تمثل فرمود :

مِنْ يُخْبِرُ المُلبِسينا بِانتِزاحِهِمُ *** ثَوْباً مِنَ الْحُزْنَ لَا يَبْلَى وَ يُبلينا

إِنَّ الزَّمَانِ الَّذِي قَدْ كَانَ يُضحِکُنا *** بقربهم صَارَ بِالتَفریقِ یُبکینا

ص: 190


1- نور ديده او از زیادی گریه از بین رفت

حَالَةُ لِفَقدهِمُ أَيًّا مِنَّا فَغَدَت *** سُوداً وَ كَانَتْ بِهِمْ بَيْضاً لَيالينا (1)

در کتاب فصول المهمه مسطور است که : رباب دختر امرء القیس که مادر سکینه بود ، یکسال در زیر سقف ننشست و از حر و برد پرهیز نجست و همه روز وشب بگریست واشراف قریش خواستار تزويج او شدند، در جواب فرمود:

مَا كُنْتُ لأتخِذَ حَمُّوا بَعْدَ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (2)

از صادق آل محمد عليه السلام مرویست

قَالَ : وَ مَا اكْتَحَلَتْ هَاشِمِيَّةُ وَ لَا اخْتَضَبْتَ ، وَ لَا رُئِيَ فِي دَارِ هَاشِمِيُّ دُخَانُ إِلَى خَمْسَ حِجَجٍ حَتَّى قُتِلَ عُبَيْدِ اللَّهِ ابْنِ زیاد

میفرماید : بعد از شهادت حسين علیه السلام يک زن هاشمی چشم را سرمه نکشید و موی را خضاب نفرمود و دود از مطبخ ایشان بر نخاست تا پس از پنج سال که عبیدالله زیاد کشته شد .

ذکر اختلافی اقوال مورخين آثار و محدثین اخبار در مدفن سر مطهر فرزند محمد مختار صلی الله علیه و آله و سلم

در کامل الزیاره سند بیزید بن عمرو بن طلحه منتهی میشود . میگوید: در ارض حيره حاضر خدمت ابو عبدالله صادق آل محمد علیه السلام بودم ، فرمود : حاضری از برای زیارت قبر امیرالمؤمنين علیه السلام که با تو میعاد نهادم ، عرض کردم : حاضرم ، پس ان آنحضرت سوار شد و فرزندش اسمعیل را نیز فرمان کرد تا سوار گشت من نیز بر اسب خویش بر نشستم و راه نجف پیش داشتیم و از طریق ثویه عبور دادیم و چون از بهر نماز پیاده شدیم و از نماز فراغت جستیم ، آنحضرت اسمعیل را فرمود : بر خیز و جدت

ص: 191


1- کیست که خبر دهد کسانی را که با دوری خود لباسی از اندوه بر ما پوشیدند که کهنه نگشته و ما را کهنه میکند ؛ روز گاریکه با وصال آنها ما را مسرور داشت اکنون با جدائی از آنها بگریه آورده است: از مرک آنها روزهایم سیاه وشبهایم سفید گشته است .
2- بعد از پسر پیغمبر همسر نمیگیرم.

حسین بن علی را سلام کن. عرض کردم: فدای تو باد جان من، مگر حسين در کربلا نيست؟ .

فَقَالَ : نَعَمْ وَ لَكِنْ لَمَّا حُمِلَ رَأْسُهُ إِلَى الشَّامِ ، سَرَقَهُ مَوْلًى لَنَا فَدَفَنَهُ بِجَنْبِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ .

فرمود: حسین در کربلا مدفونست ، لکن وقتی سر آنحضرت را بجانب شام حمل میدادند ، غلامی از ما(1) آنسر مبارک را سرقت نمود و در جنب امير المؤمنين مدفون ساخت . وهمچنان سند بابو عبدالله علیه السلام منتهی میشود

قَالَ : إِنَّ عبیدالله بْنِ زِيَادٍ لَمَّا بَعَثَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ إِلَى الشَّامِ ، إِلَى الْكُوفَةِ ، فَقَالَ : أَخْرَجُوهُ عَنْهَا ، لا يُفْتَتَنَ بِهِ أَهْلِهَا ، فَصَیرَهُ اللَّهِ عِنْدَ أميرَالمُؤمِنينَ فَالرَّأْسُ مَعَ الْجَسَدِ وَ الْجَسَدُ مَعَ الرَّأْسِ .

یعنی ابن زیاد سر مبارک حسين علیه السلام را بجانب شام روان داشت و باز آمد بجانب کوفه . ابن زیاد گفت : این سر را در کوفه نباید جای داد تا مبادا مردم کوفه مفتون گردند و فتنه ای حدیث(2)کنند، پس خداوند آنسر مبارکرا در نزد اميرالمؤمنين علیه السلام جان داد ، پس آنسر همایون با جسد خویش پیوسته است . و در خبری که در کافی و تهذیب مسطور است دلالت میکند که : سر حسين علیه السلام در پهلوی قبر مادرش فاطمه سلام الله عليها مدفونست. و تشدید(3) میکند این خبر را صاحب مناقب باسناد ابوالعلای حافظ، که چون سر حسین را بنزد یزید آوردند ، گاهی که باسعاف حاجات اهلبيت میپرداخت و ایشانرا بجانب مدینه روان میساخت ، آنسر مبارک را باجماعتی از موالی بنی هاشم وعددی از موالی ابوسفیان بنزد عمرو بن سعید بن العاص که اینوقت حاکم مدینه بود فرستاد برعمرو گوارا نیفتاد، گفت : دوست داشتم که یزید

ص: 192


1- شیعه و دوست ما
2- حديث کردن : ایجاد کردن ، برپا ساختن
3- تشديد : پا برجا ساختن

سرحسین را بنزد من نفرستادی و آنسر مطهر را در بقیع در جنب قبر مادرش فاطمه بخاک سپرد. وابن نما گوید: جماعتی بر این سخن همداستانند و چنان دانند که عمرو ابن سعید در مدینه بخاک سپرد .

ودر خبر است(1) که منصور بن جمهور نگاهی که در خزانه یزید بن معاویه داخل شد ، جونه ای(2) سرخ دید ، با غلام خویش سلیم گفت : این جونه را نیکو بدار که گنجی است از گنجهای بنی امیه . چون آنرا سر بگشود، سر حسین را بالحية مخضوب بسواد(3) نگریست . غلام خویش را بفرمود : تا جامه ای بیاورد و آن سر مطهر را در جامه پیچید و در دمشق در باب الفراديس در کنار برج ثالث از طرف مشرق مدفون ساخت . وجماعتي از اهل مصر چنان دانند که : مدفن آنسر مبارک در مدينه ایشانست و آنمقام را مشهد کریم خوانند و در مراسم معين بزیارت آن حاضر شوند بشرحی که عنقريب (4) خواهیم نگاشت . و گروهی بر آنند که بعد از آنکه آنسر مطهر را در بلاد و امصار(5) عبور دادند ، باز آوردند و با جسد شريف ملحق ساختند.

و نیز روایت کرده اند که : سليمان بن عبدالملک بن مروان ، رسول خدای را در خواب دیدار کرد که با او اظهار تفقد وتلطف(6) فرمود . بامدادان که از خواب انگیخته شد ، حسن بصری را طلب داشت و رؤیای دوشینه را با او بشرح کرد ، حسن گفت : همانا با اهلبیت پیغمبر صنعتی بمعروف کرده باشی . سلیمان گفت : در خزانه يزيد سرحسين علیه السلام را یافتم و آنرا بدیباج بپوشانیدم و با جماعتی از اصحاب خود بر آن نماز گذاشتم و بخاک سپردم. حسن گفت : بدین کردار رسول خدا را از خود خشنود سأختی . سلیمانرا سخن او در تعبیر خواب پسنده افتاد و او را بجوایز

ص: 193


1- بمقتل ابن نما مراجعه شود
2- جونه : سبدی است که با چرم پوشیده شده باشد
3- ریشی برنک سياه خضاب گشته
4- عنقریب : بهمین زودی
5- امصار ، جمع مصر : شهر
6- تفقد : پرسش و دلجوئی . تلطف : مهربانی

بزرک شاد خاطر ساخت. و نیز گفته اند : سرحسین علیه السلام را سه روز در دمشق مصلوب(1) داشتند و آنگاه درخزاین بنی امیه گذاشته ، چون نوبت خلافت بسلیمان بن عبدالملک رسید ، آنسر مطهررا برداشت و جامه در پوشید ومطيب (2) ساخت و در مقابر مسلمين بخاک سپرد ، چون نوبت بعمر بن عبدالعزیز افتاد ازمدفن او فحص نمود و آن زمين را نبش (3)کرد و آنسر مبارک را مأخوذ داشت و کس ندانست که با آن سرچه صنعت کرد ، چون گمان میرود که دیندار بود ، تواند شد که بکربلا فرستاد و با جسد مطهر ملحق ساخت .

صاحب عوالم گوید که : علمای امامیه بر آنند که آن سر منور با جسد مطهر ملحق گشت وعلى بن الحسين عليهما السلام بکربلا آورد و مدفون ساخت چنانکه در روضة الشهداء مسطور است که: سرهای شهیدان را بتمامت علی بن الحسين بکربلا آورد و بخاک سپرد و نیز اخبار کثيره وارد است که سر حسین علیه السلام در جنب قبر امیر المؤمنين سلام الله عليه مدفونست .

ذکر نقل و تحویل سر مبارک حسين بن علي عليهما الصلوة والسلام بقاهرة مصر

عبوس المنصوري الدوادار، در کتاب «زبدة الفکرة» که خاص در تاریخ بنی امیه نگاشته و حديث وقایع را سال تا سال مقرر داشته، میگوید : در زمان بني العباس آنسر مبارک را از شام بعسقلان بردند و روزگاری در مشهد عسقلان مدفون بود. وقتی چنان افتاد که از غلبه مردم افرنج بیمناک شدند، لاجرم آنسر مبارک را از عسقلان بقاهرة مصر تحویل دادند.

در کتاب عوالم و بعض کتب متقدمین اشارتی رفته است که آنسر مبارک را بمصر بردند ، لکن هيچيک بشرح رقم نکرده اند . واجب میکند که من بنده شرح

ص: 194


1- مصلوب : آويخته
2- مطیب (بر وزن و معنی معطر) : خوش بوی
3- نبش : استخراج گو و معدن

اینواقمه را از تاریخ مصر که از روز غلبه اسلام و خطط(1) آنمملکت روز تا روز و سال تا سال در قلم آورده اند، مرقوم دارم.

همانا محمد بن على بن يوسف بن میسر که در شمار علمای تاریخست، میگوید که : در شهر شعبان در سال چهار صد و نود یک هجری، افضل بن امير الجيوش با لشکری شایسته آهنک بيت المقدس کرد و چون بدان اراضی در آمد ، پسر های ارتق(2) را رسول فرستاد و پیام داد که صواب آنست که بی آنکه خدنگی در میانه سفير شود یا سری دستخوش شمشیر گردد ، سر بفرمان فرود آرید و این مدینه را با من تسلیم دارید . ایشان به پشتوانی لشکر ترک سربفرمان در نیاوردند و رسول را بیازردند و شهر را دروازها فرو بستند و بخویشتن داری نشستند. افضل فرمان کرد تا لشکر جنبش نمود و قلعه را حصار دادند و منجنيقها نصب کرده دیوار سور را از یکسوی فرود آوردند . قلعگیان ناچار سر بفرمان نهادند و چاکرانه سر تسلیم پیش دادند . اینوقت افضل از در تلطف و تفضل در ایشان نگریست و جرم و جریرت ایشان را معفو داشت و پسرهای ارتق یکی سکمان و آن دیگر ایلغازی را تشريف کرد و رها ساخت و بمعسکر خویشتن بازگشت و از آنجا بشهر عسقلان آمد که ثغر مسلمانان بود از افرنج، و در عسقلان در مکانی مدروس(3) سرحسین بن علی علیهماالسلام مدفون بود . افضل آن زمین را نبش کرد و آن سر مبارک را بر آورد و از عطر وغاليه (4) بخشی بر آن نثار فرمود و در سبدی یا صندوقی جای داد و مشهدی(5)نیکو از برای آن سر مبارک بنیان نمود و چون ساخته و پرداخته گشت ، خویشتن آن راس شریف را بر سینه نهاد و پیاده طی مسافت کرده بمقبره آورد و بخاک سپرد.

ص: 195


1- خطط « بکسر اول و فتح ثانی جمع خطه» « بکسراول وفتح تشدید ثانی » : زمینی که در آن فرود آیند و پیش از آن فرود نیامده باشند
2- ارتق « بضم اول و ثالث و سکون ثانی » جد سلاطين إرتقيه
3- عسقلان « بفتح اول و سکون ثانی » یکی از شهرهای شام است که در کنار دریا وانع گشته و آن را « عروس الشام » نیز نامند . ثغر « چو فلس » : مرز ، سرحد افرنج : فرنگستان مدروس : خراب ، کهنه
4- غالیه : چند رقم بوی خوش است که با یکدیگر مخلوط میکنند
5- مشهد : در لغت بمعنی مکان شهادت و در اینجا مقصود گنبد و بارگاه است.

شرح حال ملک افضل

بروایتی مشهد عسقلان را امير الجيوش بدر الجمالی بنیان کرد و پسرش افضل بپای آورد و این افضل مشهور بشاهنشاه و ملقب بملک الافضل است و در شمار وزرا و امرای مستنصر و مستعلی از خلفای بنی فاطمه اند که در مملکت مصر فرمان گذار بودند ، چنانکه احوال هر يک از ایشان انشاء الله در جای خود بشرح خواهد رفت و وابن خلکان میگوید : ملک افضل بدين شرح مال مخلف گذاشت :

ششصد هزار هزار دینار زر سرخ و دویست و پنجاه اردب(1)درهم و هفتاد و پنجهزار جامه دیبا و اطلس وحمل سی شتر خف ذهب عراقی(2) ودواتی مرصع(3) که بهای يک جوهر آن دوازده هزار دینار بود و یکصد میخ زر داشت که هر میخ صد مثقال بميزان میرفت و هر ده میخ را در یک مجلس نصب کرده بود و بر سر هر میخی منديلى مذهب و ملون(4) بلونی بود تا هر بامداد کدام را بپسندیدی بپوشیدی و پانصد صندوق جامه خاص تن پوش خودداشت از بافتهای تنیس(5) ودمياط و دو صندوق سوزن ذهب داشت و از خیل و بغال ومراکب وبقر وجواميس وغنم وحلى وطيب(6) و امثال آنها از حوصله حساب افزون بود و بهای شیر گوسفندان او بسالی سی هزار دینار ارتقا یافت . اکنون با سر داستان آئیم .

گزارش مشهد سر مبارک در مصر

در خبر است که آن سر مبارک را در عسقلان چون از مشهد الراس قدیم بقبه

ص: 196


1- اردب « بر وزن درهم با تشدید آخر » پیمانه بزرگی است که در مصر 24 صاع گنجایش دارد
2- بمقدار 30 بار شتر طلا
3- مرصع « بصيغة مفعول » گوهر نشان
4- مذهب : طلا کاری شده ملون : رنک شده
5- تنیس « چو جرجيس » بلديست از جزایر بحر روم که لباس های فاخر منسوب بدانجاست
6- خیل : گله اسب بغال ، جمع بغل : استر بقر : گاو ، جواميس (جمع جاموس) گاو میش . غنم : گوسفندان ، حلی : زیور طیب : بوى خوش

تازه حمل میدادند ، هنوز خون تازه داشت و بوی مشک میپراکند و روز یکشنبه هشتم جمادی الاخر سال پانصد و چهل و هشت هجری ، آن سر همایون را بقاهرة مصر در آوردند. نخست در کافوری نهادند و از آنجا در سرداب جای دادند و از سرداب بقصر زمرد در جنب قبه ديلم بباب دهليز الخدمة مدفون ساختند و مردمان چون در برابر قبر عبور میدادند زمین را بوسه میزدند و امیر سیف المملکه تميم وقاضي مؤتمن ابن سکين روز سه شنبه دهم جمادی الاخره بزیارت آن قبر حاضر شدند و در هر یوم عاشورا در برابر آن قبر شریف شترهای بسیار نحر میکردند و گاو و گوسفند بیشمار ذبح (1) مینمودند و باعلى صوت نوحه میکردند و میگریستند و قاتلان حسین علیه السلام را لعن میکردند و سب و شتم میفرمودند و کار بدینگونه داشتند تا دولت بنی فاطمه بنهايت شد(2) . ابن عبدالقاهر در کتاب تاریخ مصر خبر میدهد که : طلائع بن رزيک از امرای مصر که منعوت(3)بصالح است ، در سال پانصد و چهل و نه خواست مسجدی در محله زويله(4) که نزديک بدر واره قاهره است بنیان کند و سر مبارک را از قصر زمرد بدانجا نقل دهد ، تا این فخر در دودمان او بماند. مردم قصر رضا ندادند. ناچار در تشیيد آن بنا پرداخت و با سنک رخام محکم و مشید ساخت و این در خلافت فایز بود

و هم در خبر است که السلطان ناصر گاهی که بعضی از اهالی مصر را مأخوذ نمود، او را نمودند که مردی از خدام که در دولت ناصرية منزلتی داشت، از اموال واثقال وزر وسیم که در قصر مدفونست آگهی دارد. او را حاضر کردند و پرسش نمودند ، جوابی بر حسب آرزو اصغا نفرمودند . صلاح الدين بتعذيب او فرمان کرد. دژخیمان

ص: 197


1- سر بریدن شتر را « نحر » و سر بریدن گوسفند و مانند آن را « ذبح » بر وزن فلس مینامند
2- پایان یافت ، منقرض گشت
3- رزيک « بضم اول و کسر و تشديد ثاني و سکون ثالث » منعوت : موصوف ، ملقب
4- زويله « مصغرا » نام محله ایست در قاهره مصر

مبلغی از خنافس(1) برسر او محبوس داشتند ، چنانکه بیرون شدن نتوانستند و هیچ انسان ساعتی بر این زحمت صبر نتواند کرد، چه سررا بسنباند و ثلمه در دماغ اندازد و مردم را هلاک کند. عوانان نگریستند که آن مرد بهیچگونه نیازرد واضطراب واضطراری در وی پدیدار نگشت . چون بازرسیدند خنافس را مرده دیدند . چند کرت آزمون کردند ، جز هلاکت خنافس اثری بدست نشد. صلاح الدین را شگفت آمد ، او را پیش طلبید و گفت بگو : این سروسبب چیست در تو؟ گفت : سببی ندانم الا آنکه چون با سر حسين رسیدم ، آن سر مبارک را در بر کشیدم و حمل دادم گفت : کدام سبب از این بزرگتر تواند شد و او را معفو داشت ورها ساخت .

و هم در ایام صالحیه در سال ششصد و چهل واند هجری که امیر جمال الدین ابن پغمور از جانب ملک صالح در قاهره نیابت داشت. از دست خزان شمع ، شعله ای در مشهد الراس افتاد و در اشیائی که حاضر بود، آنشعله بالا گرفت و بزرک شد ، امير جمال الدين بنفس خویش فراوان جنبش کرد تا آتش بنشاند و این شعر انشاد کرد:

قالُوا : يَغْصِبُ لِلحُسَینِ وَ لَمْ يَزُلْ *** بِالنَّفْسِ لِلهَولِ الْمَخُوفِ مُعْرِضاً

حَتَّى انضوا ضَوْءِ الْحَرِيقِ وَ أَصْبَحُ *** المُسوَدُ مِنْ تِلْكَ الْمَخَاوِفِ أَبَيْضاً

أَرْضَى الْإِلَهُ بِمَا أتی فَكَأَنَّهُ بَيْنِ الْأَنَامِ بِفِعْلِهِ مُوسَی الرِّضَا (2)

و در ایام افضليه در روز عاشورا مسجد حسینی راکران تا کران(3) حصير میگستردند و گاهی حصیر را نیز واژونه(4) می افکندند وملک افضل در صدر مجلس جای میکرد وقاضي وداعی در یمین و يسارش جلوس میفرمودند وقراء نوبت بنوبت

ص: 198


1- خنافس، جمع خنفساء : حیوان سیاه بد بویی است، کوچکتر از جمل
2- هول : ترس . حریق : آتش ، مسود : سیاه گشته . انام : مردم
3- از این گوشه تا آن کوشه ، مقصود تمام زمین مسجد است
4- واژونه : مقلوب ، وارونه

قرائت مینمودند و شعرا آنمرائی که در شهادت سیدالشهداء علیه السلام انشاء کرده بودند، انشاد میکردند، و مردم بانک صيحه ونوحه در میدادند و سفره ای از چرم میگستردند چندانکه چند هزار کس را بس باشد، و بقانون سوگواران از گرده جوین(1) و نان های گوناگون و عدس و ملوحات و مخللات واجبان و عسل نحل و فطير، مائده میکردند(2) وهنگام زوال آفتاب آن جماعت با ناله وعويل بمیان قاهره در میرفتند ودکاکين وحوانيت(3) را در می بستند و بازارها را تعطیل میدادند ، تا شامگاهان فرا میرسید . نه این بود که بعد از دفن سر مبارک در مصر مردم مصر را بدینگونه کار میرفت ، بلکه از بدو(4) دولت فاطميين، شیعیان مصر این شعار بدست میداشتند .

در کتاب سيرة المعز لدين الله مسطور است و او اول کس است از خلفای فاطميين که از مهدیه بمصر شتافت و آن مملکت را صافی داشت ، چنانکه انشاء الله در جای خود بشرح خواهد رفت : در سال سیصد و شصت و سه از تاریخ هجری ، جماعت شیعی روز عاشورا عددی عظیم فراهم میشدند و بر سر قبر کلثوم و نفیسه که از سادات فاطمی بودند حاضر میگشتند و از رجال مغرب و فرسان ایشان با شیعیان مصری همدست و همداستان شده ، بر حسین علیه السلام میگریستند و قتلة آنحضرت را لعن میفرستادند و بسب وشتم يادمیکردندو سکک وحوانیت را در می بستند وراويه ها (5) را چاک میزدند و هر کس که در آن روز انفاق میکرد ، بد میگفتند و بر می شمردند(6) والمعز لدين الله مردم شیعی را حمایت میکرد و نیرومند میداشت

در ایام اخشیدیه و کافوریه سیاهان کافور و سودان اراضی مغرب با مردم شیعی بر طریق تعصب وخصومت میرفتند . چون در طرق وشوارع با مردم ملاقات میکردند

ص: 199


1- قرص نان جو
2- مخللات : ترشیجات اجبان : پنیرها ! نحل : زنبور عسل ، فطير : نانی که مایه خمیر ترش ندارد
3- حوانيت ، جمع حانوت : محل فروش اجناس
4- بدو : ابتداء ، اول
5- راویه : مشک آب
6- برشمردن : دشنام دادن

پرسش مینمودند که : خال تو کیست ؟ اگر گفتی معاویه اورا تکریم مینمودند و اگر خاموش بودی، او را زحمت میکردند و چیزی که با او بود میربودند واگردافعی نبود جامه او را مأخوذ میداشتند.

بالجمله، تازوال دولت بني فاطمه سوگواری حسین علیه السلام در روز عاشورا قوتی تمام داشت و تا اکنون که تاریخ هجری بهزار و دویست و نود و يک ميرود مشهد الحسینی در مصر معروف است و مردمان بزیارت آن قبر حاضر میشوند و آداب تکریم مرعی میدارند(1)

ذکر گریستن آسمان و زمین و جن و انس و وحش و طير و تمامت آفرینش بر حسین علیه السلام

گریستن آسمان

در کتاب کامل الزیاره سند بعروة بن زبير بن العوام منتهی میشود میگوید: گاهی که ابوذر غفاری را عثمان بن عفان فرمان اخراج بلد داد و او را باراضی ربذه فرستاد، بشرحی که من بنده در کتاب عثمان نگاشتم ، او را گفتند : بشارت باد تورا ای ابوذر ! در راه کردگار جلیل ادراک این رنج که تورا افتاد قليل است. فرمود این رنج اگر چند صعب است سهل میشمارم ، لکن بگوئید : چگونه خواهید بود گاهی که حسین بن علی علیهما السلام را بکشند- و بروایتی ذبح کنند - سوگند باخدای بعد از شهادت خلیفه بحق امير المؤمنين ، قتلی شنیع تر از آن واقع نشده . همانا خداوند شمشیر خویش را کشیده دارد و هرگز در غلاف نگذارد، تا از فرزندان او کسيرا بر کشد و انتقام اورا از کشندگان او بکشد . اگر میدانستید شما که بر قاطنين بحار وساکنین جبال(2) و طبقات حیوانات و اهالی سموات ، از شهادت آن

ص: 200


1- رسوم احترام را مواظبت میکنند
2- قاطن : ساکن. بحار : دریا ها جبال : کوهها

حضرت چه میرسد ، چندان میگریستید که جانهای شما ابدانهای شما را وداع گوید(1) و آسمانی بجای نماند که چون روح حسین را از آنجا عبور دهند ويله و ثبور بر نیاورد و هفتاد هزار فرشته بگریند و بر پای ایستاده شوند، و از مفاصل ایشان تا روز بر انگیزش رعده و لرزش بیرون نشود، و نماند هیچ سحابی که عبور دهد و رعدی و برقی برانگیزد ، الا آنکه لعنت کند بر کشندگان حسین علیه السلام وهیچ روزی برنگذرد ، الا آنکه روح حسین با رسول خدای دیدار کند.

یافت شدن خون در زیر سنگهای بیت المقدس

ودیگر در کتاب عوالم ودیگر کتب مسطور است که: مردی از مردم بیت المقدس گفت : سوگند با خدای اهالی بیت المقدس و نواحی آن همگان ، شب قتل حسین علیه السلام را دانستیم . گفتند: چگونه دانستید؟ گفت : سنگی و کلوخی بر نداشتیم از زمین جز اینکه در زیر آن خونی در غلیان یافتیم، و از در و دیوار خانه خون بسته دیدار میگشت و سه روز آسمان بر سر ما خون تازه می افشاند و نیم شب شنیدیم که منادی ندا در میداد و این اشعار تذکره میکرد :

أتَرجو امَّهٌ قَتَلَت حُسَیناً *** شَفاعَهَ جَدِّهِ یَومَ الحِسابِ

مَعَاذَ اللَّهِ لَا نِلْتُمْ یقِیناً *** شَفَاعَةَ أَحْمَدَ وَ أَبِی تُرَابٍ

قَتَلْتُمْ خَیرَ مَنْ رَکبَ الْمَطَایا *** وَ خَیرَ الشِّیبِ طُرّاً وَ الشَّبَابِ(2)

و سه روز آفتاب را حجاب کسوف (3) فراگرفت ، چنانکه ستارگان آسمان نمودار شد و ببودیم تا ناعی برسید و خبر شهادت آن حضرت را برسانید و مکشوف

ص: 201


1- کنایه از مردن است
2- گروهی که حسین را کشته اند امید شفاعت جد او را در قیامت دارند؟!! هرگز بشفاعت پیغمبر و علی نمیرسید ، شما بهترین مردم را کشتيد
3- کسوف : گرفتن خورشید

افتاد که آن خطب عظيم(1) مقارن قتل آن سید کریم بود .

حدیث میثم تمار راجع بروز عاشورا

ودیگر در کتاب علل الشرایع و امالى صدوق سند بجبلة مکيه منتهی میشود میگوید: میثم تمار مرا گفت :

وَ اللَّهُ لتقتل هَذِهِ الْأُمَّةِ ابْنِ نَبِيِّهَا فِي الْمُحْرِمِ ، لِعَشْرٍ يَمْضِينَ مِنْهُ وَ ليتخذن أَعْدَاءِ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمِ يَوْمَ بَرَكَةُ ، وَ إِنَّ ذَلِكَ لَكَائِنُ قَدْ سَبَقَ فِي عِلْمِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ أَعْلَمُ ذَلِكَ لِعَهْدِ عَهْدِهِ إِلَى مَوْلَايَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ .

قسم با خدای این امت پسر پیغمبر را میکشند ، روز دهم محرم و دشمنان خدا این روز را روز بر کت میشمارند و تقریر این امر در علم خداسبق یافته و مولای من امیر المؤمنین مرا آگهی داده و فرمود : خواهند گریست بر او جانوران صحرا و ماهیان دریا و مرغان هوا و میگرید بر او آفتاب و ماه و دیگر ستارها و آسمان و زمین و مؤمنان انس وجن و فریشتگان آسمانها ورمينها و رضوان بهشت و مالک دوزخ و حمله عرش خداوند و میبارد آسمان خون و خاکستر و فرمود : واجب است لعن کردن بر کشندگان حسین ، چنانکه واجب است بر مشرکین و بر جماعت یهود و نصاری و مردم مجوس. جبله گفت : ای میثم ! چگونه مردم روز قتل حسین را روز برکت شمارند ؟ میثم بگریست و گفت : بانشای حدیثی مجعول(2) این گمان کردند و چنان دانند که توبه آدم در این روز مقبول افتاد و حال آنکه توبه آدم در شهر

ص: 202


1- پیش آمد بزرک
2- حدیث مجعول با موضوع باصطلاح اهل دراية حدیثی است که شخصی آن را درست . کرده و بدروغ بمعصوم نسبت دهد

ذیحجه بدرجة قبول رسید، و همچنان توبه داود و نجات يونس از بطن حوت(1) در شهر ذيحجه بود نه در روز عاشورا، و نیز بنواسرائیل در ماه ربیع الاول از بحر بيرون شدند نه در عاشورا، ونیز چنان گمان دارند که کشتی نوح روز عاشورا بر جودي(2) نشست و حال آنکه روز هجدهم ذیحجه بر جودی آمد.

آنگاه میثم گفت : ای جبله کاهی که آفتاب را بکردار خون تازه دیدار کنی، دانسته باش که : حسین را شهید کرده باشند . این ببود تا روزیکه بیرون شدم و و قرص آفتاب را بر حیطان(3) وجدران چنان دیدم که ملاحف معصفر(4) پس فریاد برداشتم و بگریستم و گفتم : سوگند با خدای که حسين علیه السلام را شهید کرده اند .

خبر على از شهادت حسين عليهما السلام و گریه آسمان

و دیگر ابراهيم النخعی گوید: یکروز امير المؤمنين علیه السلام بمسجد آمد و بنشست وجماعتی در حضرت او انجمن شدند . اینوقت حسين علیه السلام در آمد و در پیش روی آنحضرت بایستاد . امير المؤمنین دست مبارک بر سر حسین نهاد

فَقَالَ : يا بَنِي ! إِنَّ اللَّهَ غَيْرَ أَقْوَاماً فِي الْقُرْآنِ فَقَالَ : « فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنْظَرِينَ (5)» وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَیَقْتُلُنَّکَ ثُمَّ تَبْکِیکَ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْأَرْضُ

فرمود: ای فرزند! خداوند تعيير(6) میکند جماعتی را در قرآن و میفرماید

ص: 203


1- بطن حوت: شکم ماهی ، خداوند این قصه را در سوره صافات 37 بیان میکند
2- جودی : نام کوهی است که کشتی حضرت رح بر آن نشست و در سورة هود «11» بیان شده است
3- حيطان : جمع حائط دیوار
4- معصفر « بصيغة مفعول » : بزردی رنگ شده
5- قرآن کریم « 44 -28 »
6- تعیير : سرزنش

آسمان برایشان گریان نشد ومهلت نیافتند. سوگند به خدای تو را میکشند و آسمان و زمین بر تو میگرید.

و در تفسير على بن ابراهیم این حدیث را ذیلی(1) است و آن کلمه اینست که فرمود:

وَ مَا بَكَتِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ، إِلاَّ عَلى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وألحسين ابْنِ عَلی

و این حدیث در کتب عدیده با اندک بينونتی دیده شده

گریه آسمان و زمین بر حسین (علیه السلام)

ودیگر در قرب الاسناد از ابوعبدالله علیه السلام مرویست

قَالَ : زُورُوا الْحُسَيْنَ وَ لَا تَجْفُوهُ فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ شَبِيهُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ، وَ عَلَيْهِمَا بَكَتِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ

فرمود : زیارت کنید حسین را و جفا نکنید با او ، چه او مولای جوانان شهدا و سید جوانان بهشت و شبیه یحیای پیغمبر است و بر این هر دو گریست آسمان وزمین.

و دیگر در امالی طوسی از حسین بن ابی فاخته مرویست میگوید: من و دیگر ابوسلمه سراج ودیگر یونس بن يعقوب ودیگر فضيل بن يسار ، حاضر حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام شدیم ، عرض کردم : جانم فدای تو باد، گاهی که حاضر میشوم در مجالس اهل سنت وجماعت و یاد میکنم شما را چه بگویم ؟

فَقَالَ : يَا حُسَيْنٍ ، إِذَا حَضَرْتُ مَجْلِسَ هَؤُلَاءِ ، فَقُلْ : أَللَّهُمَّ أَرِنَا

ص: 204


1- ذیل . دنباله

الرخاء والسرور، فإنک تأتي على ما تريد

فرمود : در مجلس ایشان بگو : الها پروردگارا ! بنما مارا راحت و شادمانی چه تو قادری و می آوری آنچه بخواهی . عرض کردم : چون حسین بن علی را یاد کنم ، چه گویم ؟ فرمود : سه کرت بگو : «صلی الله عليک يا اباعبدالله.» آنگاه جعفر صادق علیه السلام روی با ایشان کرد و فرمود :

إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنَ لَمَّا قُتِلَ بَكَتْ عَلَيْهِ السَّمَوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بینهن وَ مَنْ يَنْقَلِبْ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ مَا یری وَ مَا لَا یری الَّا ثُلُثِهِ اشیاء فَاِنَها لَمْ تَبکَ عَلَیهِ

فرمود : گاهی که حسين علیه السلام مقتول گشت ، آسمانهای هفتگانه و زمینهای هفتگانه و آنچه در میان آسمانها و زمینها است و آنکس که در بهشت و در دوزخ است و آن چیز که دیده میشود و آنچه دیده نمیشود برحسين علیه السلام گریستند ، الا سه چیز که بروی نگریست . حسين بن ابی فاخته عرض کرد: فدای تو شوم آن سه چیز به کدامست ؟ فرمود : بصره ودمشق وذریه حکم بن ابی العاص . ومثل این حدیثست در کامل الزیاره و چند حدیث دیگر در کتب عدیده بروایت مختلفه بدین شرح که مرقوم شد از ابوعبدالله علیه السلام دیده شد . اجتناب از اطناب را (1) بتکرار نپرداختیم، و دیگر محمد حمیری سند بز راره که از اصحاب صادق آل محمد بود میرساند

قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : يَا زُرَارَةَ : إِنَّ السَّمَاءَ بکت عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ

ص: 205


1- برای پرهیز از طول و تفصيل

الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ

یعنی صادق آل محمد فرمود : ای زراره ! آسمان چهل روز بر حسین بخون گریست و زمین چهل روز بسياهی گریست و شمس چهل روز بکسوف و حمرت گریست و کوهسار ها پاره پار شد و پراکنده کشت ودریا ها بجريان مياه گریست و فریشتگان نیز چهل روز گریستند. آنگاه فرمود : ای زراره ! بعد از قتل حسين زنان ما خضاب نکردند و تدهين (1) عطر نفرمودند و سرمه نکشیدند و شانه نزدند و موی رها ننمودند تا گاهی که سر عبیدالله بن زیاد را نیاوردند . از آن پس نیز همواره میگریستند و در نزد جد من سیدسجاد ، هیچگاه نام حسین بر زبان نرفت ، جز اینکه چشم مبارکش از سرشک مال مال شد و آب چشمش از لحية همایونش در گذشت . و از گریه او فریشتگانی که ملازم قبر آن حضرت بودند چنان بگریستند که ملايک آسمان وزمین بگریه در آمدند.

و چون آن حضرت شربت شهادت بنوشید ، جهنم چون سوگواران بنالید و بانگی هولناک بر آورد، چنانکه از بانک او زمین خواست بتوفد(2) و بشکافد. و چون یزید و ابن زیاد از اینجهان تحویل دادند ، جهنم که پذیره ارواح ایشان رامشتاق بود ، چنان نعره بزد و شهقه (3) بر آورد که اگر بدست خزان خویش محبوس و مصفود(4) نبود ، هر چه بر روی ارض بود در میکشید و می آغاليد(5) ومیگداخت

ص: 206


1- تدهين : روغن مالی
2- توفیدن : جنبش ، زلزله
3- شهقه : فریاد : صیحه
4- مصفود : در بند
5- آغالين : بلعیدن

و محترق میساخت (1) با اینهمه هر ساعت بر میدهید و بر خزان خویش بر میشورید چند که جبرئیل فرود آمد و بلطمه پرخویش اورا بجای خود بازداشت و جهنم همچنان برحسین میگریست و بر کشندگان او زبانه میکشید.

و نیز ابوعبدالله علیه السلام میفرماید که : اگر نه این بود که حجج خداوند در جهان جای دارند ، زمين در هم شکسته میشد وارض بدانچه در روی داشت واژونه میگشت و زمین تا قیامت در زلازل و بومهن(2) مرتهن بود . ونیست چشمی در نزد خدا محبوب تر از دیده ای که بگرید بر حسين . و نیست کسی که بر حسین بگرید الا آنکه فاطمه او را یاری کند و مصطفی ادای حق او فرمايد و نیست بنده ای که در روز بر انگیزش از خاک بر خیزد و گریان نباشد، الا آنانکه بر جد من گریستند چه ایشان روز نشور(3) شاد خاطر و مسرور انگیخته شوند و مردمان خائف و خايب خیزند . و ایشان در تحت عرش با حسين مؤالف و مصاحب باشند و اضطرار و اضطراب از حشر و حساب در خاطر ایشان راه نکند. چون ایشان را گویند : برضوان در آئید ، نپذیرند و دریغ دارند که حضرت حسین را بگذارند و طریق جنت بر دارند و جماعت حور ایشان را رسل و رسایل فرستند، که ما آرزو مند شمائیم ، چرا بجانب ما رغبت نمیفرمائید و از آن کرامت و حشمت که ایشان را است بجانب حور نگران نشوند و دشمنان خویش را ببینند که با نواصی مأخوذه (4) بسوی آتش کشیده میشوند و فریاد میزنند که : ما را شفیعی وصدیقی و حامی و حارسی نیست و بر مکانت و منزلت ایشان مینگرند و نمیتوانند نزدیک شوند و فریشتگان از جانب ازواج ایشان بنزد ایشان رسول می آیند و منازل ازواج را خواستار وصول میگردند .

اینوقت، رغبت ایشان بسوی ازواج بزيادت میشود ، چه قربت ایشان در حضرت حسین مکشوف می افتد . پس میگویند :

ص: 207


1- میسوزانید
2- بومهن ( بفتح میم وهاء ): زمین لرزه
3- نشور : قیامت
4- اشاره بآيه شريفه « فيؤخذ بالنواصی» سوره (55) آية (41) میباشد

ألحمد لِلَّهِ الَّذِي كَفَانَا ألفزع الْأَكْبَرُ وَ أَهْوَالَ الْقِيمَةِ وَ نَجَّانَا مِمَّا كُنَّا نَخَافُ .

یعنی شکر میگذاریم خدا را که ما را از فزغ اکبر وهول قیامت نجات داد پس بر مراکب خودسوار میشوند و رحل(1) خود را بر شتران حمل میدهند و با ستایش و سپاس بمنازل خویش دارد. میگردند

و دیگر در کامل الزیاره سند بابو بصير منتهی میشود و او از ابوعبدالله روایت میکند که فرمود:

إِنَّ الْحُسَيْنَ بکی لِقَتْلِهِ اَلسَّمَاءُ وَ اَلْأَرْضُ وَ اِحْمَرَّتَا وَ لَمْ یَبكِيا عَلَى أَحَدٍ قَطُّ ، إِلَّا يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ

یعنی آسمان و زمین بر شهادت حسین بگریستند و گونه حمرت بر آوردند و هرگز بر هیچ کس نگریستند ، مگر بر یحیی بن زکریا و حسین بن علی .

و دیگر در جلد هفدهم عوالم سند بابو بصير منتهی میشود میگوید : در خدمت صادق آل محمد عليهم السلام بودم ، ناگاه فرزندش از دردر آمد، او را ترحيب وترجیب گفت و در بر کشید و ببوسید

وَ قَالٍ : حَقَّرَ اللَّهُ مَنْ حَقَّرَكُمْ وَ انْتَقَمَ مِمَّنْ وَ تَرَكُم وَ خَذَلَ اللَّهُ مَنْ خَذَلَكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكُمْ وَ كَانَ اللَّهُ لَكُمْ وَ لِيّاً وَ حَافِظاً وَ نَاصِراً ، فَقَدْ طَالَ بُكَاءُ النِّسَاءِ وَ بُكَاءُ الْأَنْبِيَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ مَلَائِكَةِ السَّمَاءِ .

ص: 208


1- رحل : اسباب سفر

فرمود: خداوند حقیر کناد آنکس را که شما را حقیر کند. و انتقام بکشد از آنکس که شما را مظلوم دارد. ومخذول(1) فرماید آنکس که خذلان شمارا خواهد . ولعن کن خداوند آنکس را که شمارا بقتل رساند . و مر شما را حافظ و ناصر و معین باشد . چه بسیار امتداد یافت گریستن زنان و گریه انبياء وصديقان و شهیدان و فریشتگان آسمان آنگاه بگریست و فرمود : ای ابا بصیر ! اگر من نگران فرزندان حسین میشدم ، همان بمن میرسید که بحسین و فرزندان او میرسید. همانا فاطمه بر حسین بگریست و بنالید و جهنم نعره بزد و ناله بر آورد . اگر نه این بود که خزان و نگاهبانان او را لگام بردهن نمیزدند و ابواب آنرا فرو نمیبستند چند که فاطمه میگریست زبانه میزد و سرکشی میکرد و گردن می افراخت و اهل ارض را محترق میساخت و ساکن نمیشد ، چند که(2) فاطمه ساکن شود و همچنان دریاها بشکافتند و بعضی ببعضی در رفتند تا اهل دنیا وسکنه ارض را زیان نرسانند و فریشتگان بر گریه فاطمه بگریستند و با حمله عرش از در زاری وضراعت بشفاعت اهل ارض بانگ تقدیس و تهليل (3) در دادند . واگر صوتی از اصوت ایشان گوشزد اهل ارض میشد ، همگان بیخویشتن میشدند و از پای در می افتادند و کوهسارها از جای برکنده میشد و زمین بر اهلش زلزله می انگیخت .

ابو بصیر گفت : جانم فدای تو باد، عظیم خطبی میشنوم؛ فرمود : عظیم تر از این آنستکه نشنیده ای !

آنگاه فرمود: ای ابو بصیر! آیا دوست نمیداری که بوده باشی از کسانیکه یاری کند و مساعدت نماید فاطمه را: اینوقت من از کلمات آن حضرت بگریستم و از شدت گریه نیروی سخن کردن از من برفت و آن حضرت از بهر نماز بپای شد ومن از خدمتش بیرون شدم با حالی آشفته و نژند(4) و هیچ پروای خواب و خورش

ص: 209


1- مخذول: بي یاور
2- چند که : تا وقتیکه
3- تهليل : گفتن لا اله الا الله
4- نژند : اندوهناک

نداشتم . بامدادان صائم (1) بحضرت او شتافتم چون او را باسکون يافتم، ساکن شدم و شکر خداوند بگفتم

و دیگر در کامل الزیاره، سند بابوعبدالله علیه السلام منتهی میشود، میفرماید: قاتل حسين علیه السلام ولدالزنا بود وقاتل يحيى بن زکريا ولدالزنا بود .

قَالَ : احْمَرَّتِ السَّمَاءِ وَ حِينَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ سَنَةٍ ، ثُمَّ قَالَ : بَكَتِ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضَ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ، وَ حُمْرَتُهَا بُکائُها

می فرماید : بعد از قتل حسين . یکسال آسمان گونه خون داشت . آنگاه فرمود : آسمانها و زمین بگریستند بر حسین بن علی و یحیی بن زکریا و سرخی آن علامت گرية او بود. و دیگر از علی بن الحسين که از رواتست ، سند بحنان میرساند که گفت: در حضرت ابوعبدالله عليه السلام عرض کردم : چه میفرمائی در زیارت قبر حسین علیه السلام و از بعضی بمن رسیده است که زیارت حسین با حج اکبر وعمره بیک ميزان میرود . چون مجلس از بیگانه پرداخته نبود ، از در تقیه فرمود: نه چندان است که تورا بشگفت آورده

وَ لَكِنَّ زُرْهُ وَ لَا تجفه ، فَإِنَّهُ سَيِّدُ شَبَابِ الشُّهَدَاءِ وَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ ألجنة وَ شَبِيهُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ، وَ عَلَيْهِمَا بَكَتِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ

فرمود : زیارت کن حسین را وجفا براو مکن که او سید جوانان شهیدان و سید جوانان اهل جنان است و شبیه یحیی بن زکریا است و بر این هردو آسمان و زمین گريستند.

ابن وليد وجماعتی از مشایخ نیز این حدیث را بدینگونه از حنان روایت کرده اند و در قصص راوندی نیز از ابی عبدالله علیه السلام مرویست که : آسمان و زمین برابو

ص: 210


1- بامدادان : صبح . صائم ! روزه دار

عبدالله سلام الله عليه گریستند و سرخ گونه برآمدند و جز بر حسین بهیچکس نگریستند، الابر یحیی بن زکریا ،

و در عیون اخبار از حضرت رضا علیه السلام مرویست که فرمود :

إِنَّهُ بَكَتِ السَّمَوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ.

و دیگر در اخبار تابعین و صحابه و نیز در مناقب ابن شهر آشوب، سند بنضره ازدیه میرسد میگوید : گاهی که حسین علیه السلام شهید شد ، آسمان خون بازید و چند که ما را چاه بود و کوزها داشتیم، از خون سرشار شد، و قرظة بن عبدالله گوید : در نیمروزی نگریستم که آسمان خون باریدوجامه های سفید را خون افشان کرد و چنان شد که شتران چون از پی آب بوادی شتافتند ، خون یافتند و از آن پس مکشوف افتاد ، که این حادثه در روز قتل حسین حدیث گشت. و دیگر اسامة بن شبیب از ام سلیم حدیث میکند

قَالَتْ : لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ ، مَطَرَتِ السَّمَاءُ كَالدَمِ ، حَتَّى احْمَرَّتْ مِنْهُ الْبُيُوتِ وَ الْحِيطَانَ .

و درابانه نزديک باين حديث مرقوم است . و دیگر در تفسیر قشیری و فتاک از سدی مروی است، میگوید: در قتل حسین آسمان بگریست و علامت گریه آسمان حمرت آنست . و محمد بن سیرین میگوید ؟ خبر رسیده است بما که: قبل از قتل حسین علیه السلام در شام وصباح حمرتی در افق نبود و این سرخی بعد از شهادت آن حضرت در آسمان بادید شد . حماد بن زید در تاریخ نبوی باسناد خود حدیث میکند که : روز قتل حسین این سرخی در افق بادید آمد. ابو عیسی ترمذی نیز چنین حديث کرده . و دیگر ابن شهر آشوب در مناقب خویش باسناد خود خبر میدهد که: در شهادت حسين علیه السلام حمرتی از طرف مشرق وحمرتی از جانب مغرب مرتفع شد ، چنانکه در وسط آسمان نزديک شد که پیوسته شوند و این صورت تا ششماه برقرار

ص: 211

بود و دیگر در تاریخ نبوی، ابوقبیل میگوید :

لَمَّا قُتِلَ الحسین بْنِ علی كَسَفَتِ الشَّمْسُ کسفة بَدَتْ ألکواکب نِصْفِ النَّهَارِ حَتَّى ظَنَّتْ أَنَّهَا هِيَ

یعنی وقتی حسین علیه السلام شهید شد، آفتاب چنان کسوف یافت که ستارگان در نیمه روز پدیدار شدند. گمان میرفت که روز قیامت آشکار گشت . و دیگر در بعضی از کتب مناقب سند بام حيان منتهی میشود

قَالَتْ : يَوْمَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ، أَظْلَمَتْ عَلَيْنَا ثُلُثاً وَ لَمْ یَمَس أَجِدُ مَنْ زَعفَرانِهِم شَيْئاً فَجَعَلَهُ عَلَى وَجْهِهِ الَّا احْتَرَقَ ، وَ لَمْ يُقَلِّبُ حَجَرٍ مِنْ بَيْتِ الْمَقْدِسِ إِلَّا أَصْبَحَ تَحْتَهُ دَماً عَبِيطاً

گفت : که در یوم قتل حسین سه روز جهان بر ما ظلمتکده گشت وهیچکس استعمال زعفران بر چهره نفرمود الا آنکه محترق گشت وسنگی در بیت المقدس از جای جنبش نیافت . جز اینکه در زیر آن خون تازه بود

و در کتاب مناقب معتبره مانند این حدیث رقم کرده اند و یعقوب بن سفيان باسناد خویش از علی بن محمد حدیث میکند که از جده خویش روایت کرده

قَالَتْ : كُنْتُ أَيَّامِ الْحُسَيْنِ جاریه شَابَّةً ، فَکانَتْ السَّمَاءِ أَيَّاماً عَلَقَةً

یعنی هنگام شهادت حسین علیه السلام دختری جوان بودم و روزی چند آسمان را مانند خونی بسته مینگریستم. و همچنان يعقوب سند بنضرة الازدیه میرساند که گفت : چون حسين مقتول شد . آسمان خون بارید و ما صبح کردیم و اشیای ما همه آغشته در خون بود. و در ارشاد مفید از محمد بن سیرین مرویست

قَالَ : لَمْ تَرَ هَذِهِ الْحُمْرَةُ فِي السَّمَاءِ إِلَّا بَعْدَ قُتِلَ أَلِحُسَيْنٍ

ص: 212

یعنی در افق و آسمان این سرخی دیدار نشد، مگر بعد از قتل حسين

صاحب عوالم میگوید : تواند بود که مراد کثرت حمرت و فزونی آن باشد و در امالی طوسی سند بعمار بن ابی عمار منتهی میشود

قَالَ : مَطَرَتِ السَّمَاءِ يَوْمَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ دَماً عَبِيطاً

و دیگر در اول جزو پنجم از صحیح مسلم در تفسیر آیه مبارکه

« فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ اَلسَّماءُ وَ اَلْأَرْضُ(1) » میگوید. لَمَّا قُتِلَ أَ لِحُسَيْنِ ابْنَ عَلِيٍّ بَكَتِ السَّمَاءُ وبکائها حُمْرَتُهَا

و همچنین ثعلبی در تفسیر این آیه مبارکه میگوید

انَّ الْحُمْرَةَ الَّتِي مَعَ الشقق لَمْ يَكُنْ قَبْلَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ .

و نیز ثعلبی حدیث میکند

قَالَ : أَمْطَرْنا دَماً بِاَیامِ قُتِلَ الْحُسَيْنُ

و دیگر در کامل الزیاره سند بعلي بن مسهر القرشی منتهی میشود از جدة خود حدیث میکند که گفت : ادراک خدمت حسین علیه السلام را مینمودم چون بدرجة شهادت رسید، یکسال و نه ماه آسمان بکردار خون بسته مینمود و شمس نیز بگونه خون بود

و محمد بن جعفر سند بمحمد بن مسلمه میرساند که روایت نمود که بعد از قتل حسین اسمان خاک سرخ بارید . و دیگر در کامل الزیاره سند بسید سجاد علیه السلام منتهی میشود

قَالَ : إِنَّ السَّمَاءِ لَمْ تَبْكِ مُنْذُ وَضَعَتْ إِلَّا عَلَى يُحْيِي بْنِ زَكَرِيَّا وَ

ص: 213


1- قرآن کریم « 44 - 28 »

الْحُسَيْنُ بْنِ عَلِيٍّ . قِلَّت : أَيُّ شَيْ ءٍ بُکائُها ؟ قَالَ : إِذَا اسْتَقْبَلْتَ بِالثَّوْبِ وَقَعَ عَلَى الثَّوْبِ شَبِيهُ أَثَرِ ألبَراغيثِ مِنَ الدَّمِ

فرمود : آنگاه که آسمان خلق شده است هر گز بر هیچ آفریده ای نگریست الأ بر يحیی بن زکریا و حسین بن علی. عرض کردم : بکاء او چیست ؟ فرمود: هرگاه با جامه خویش بر وی بیرون میشدی ، چون آثار خون براغيث(1) بر جامه تو نمودار گشتی وهم چنان على بن الحسين عليهما السلام در خطبه ای که قبل از ورود مدینه قرائت فرمود بشرحی که مذکور شد(2) میفرماید:

فَلَقَدْ بَكَتِ السَّبْعِ الشِّدَادِ لقتيه - إِلَى قَوْلِهِ : - وَ السَّمَوَاتِ بأرکانِها .

و نیز در کامل الزیاره سند بامام محمد باقر علیه السلام ميرسد

قَالَ : مَا بَكَتِ السَّمَاءِ عَلَى أَحَدٍ بْنِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ، إِلاَّ عَلى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ . فَإِنَّهَا بَكَتْ عَلِيِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً

فرمود : آسمان بعد از یحیی بن زکریا بر کس نگریست ، إلا بر حسین بن علی و چهل روز بر او گریست، و دیگر در قصص راوندی جابر بن عبدالله از ابوجعفر علیه السلام حدیث میکند که: در آیه مبارکه

« لَمْ نَجْعَلْ لَهُ مِنْ قَبْلُ سَمِیًّا (3) » قال علیه السلام: یَحْیَی بْنُ زَکَرِیَّا لَمْ یَکُنْ لَهُ سَمِیّ قَبْلَهُ وَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ لَمْ یَکُنْ لَهُ سَمِیٌّ قَبْلَهُ وَ بَکَتِ اَلسَّمَاءُ عَلَیْهِمَا أَرْبَعِینَ صَبَاحاً وَ کَذَلِکَ بَکَتِ اَلشَّمْسُ عَلَیْهِمَا وَ بُکَاؤُهَما أَنْ

ص: 214


1- براغيث ، جمع برغوث : کيک ، برادر شپش
2- در ص185 این جلد
3- سمی : همنام

تَطْلُعَ حَمْرَاءَ وَ تَغِیبَ حَمْرَاءَ وَ قِيلَ : أَيْ بَكَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ الْمَلَائِكَةِ .

فرمود: قبل از يحيی کسی را یحیی نام نبود و قبل از حسین نیز هیچکس حسین نام نداشت و آسمان چهل روز برایشان بگریست و آفتاب نیز چهل روز گریستن داشت و گریه ایشان (1) طلیعه در سرخی و غیبوبت در سرخی است(2) و بروایتی بگریستند اهل آسمان یعنی فریشتگان . ودیگر در کامل الزیاره سند بعبدالله بن هلال میپیوندد میگوید : شنیدم که ابوعبدالله علیه السلام فرمود : آسمان گریست بر حسین بن على و بريحیی بن زکریا و هرگز بر دیگری نگریست . گفتم : گریه او چیست ؟

قَالَ : مَكَثُوا أَرْبَعِينَ يَوْماً تَطْلُعَ الشَّمْسُ بِحُمْرَةٍ وَ تَغْرُبُ بِحُمْرَةٍ .

فرمود : چهل روز آفتاب در سرخی طلوع کرد و در سرخی غروب نمود. عرض کردم : جانم فدای تو باد ، اینست گریستن آسمان ؟ فرمود : چنین است، و على بن الحسين سند بابو عبدالله علیه السلام منتهی میدارد در آیه مبارکه

« فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِينَ (3)»

فرمود : آسمان نگریست جز بر قتل يحيی و قتل حسين عليهما السلام . صدوق از پدرش و او از علی بن ابراهيم بدینگونه روایت کرده و محمد بن جعفر الرزاز سند بابی عبدالله علیه السلام ميرساند

قَالَ : احْمَرَّتِ السَّمَاءِ حِينَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ سَنَةٍ ، قَالَ : ثُمَّ بَكَتْ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضِ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ سِنَّهُ قَالَ : وَ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا

ص: 215


1- ایشان : ضمير جمع غایب است و برای غير ذوي العقول بکار نمیرود و چون در اینجا مراد خورشید آسمانست باید (آنها) گفته شود
2- گریه خورشید این است که هنگام طلوع و غروب سرخ میگردد
3- آیه 28 سوره 44

وَ حُمْرَتُهَا بُکائُها .

و دیگر خالق بن عبد ربه از ابوعبدالله حدیث میکند که فرمود : حسین را قبل از حسین همنامی نبود و یحیی را نیز قبل از یحیی سمیی(1) نبود و آسمان بر کس نگریست، مگر بر این دو تن چهل روز بگریست . عرض کردم : چیست گریه او

قَالَ : كَانَتْ تَطْلُعَ حَمْرَاءَ وَ تَغْرُبُ حَمْرَاءَ !

بسرخي طلوع میکند و در سرخی غروب میکند . و نیز محمد بن جعفر الرزاز از ابوعبدالله علیه السلام حدیث میکند :

قَالَ : لَمْ تَبْكِ السَّمَاءِ إِلَّا عَلَى الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ وَ يَحیَی بْنِ زَکَرِیا

و نیز سند بحسن بن زیاد پیوسته میشود و او از ابی عبدالله حدیث میکند

قَالَ : كَانَ قَاتَلَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَلَدُ زِنًا وَ قَاتِلِ الْحُسَيْنِ ولدزنا وَ لَمْ تَبْكِ السَّمَاءِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا عَلَيْهِمَا . قَالَ قُلْتُ : وَ كَيْفَ تَبْكِي قَالَ : تَطْلُعَ الشَّمْسُ فِي حُمْرَةُ وَ تَغِيبُ فِي حُمْرَةً .

فرمود : قاتل يحيی و قاتل سيد الشهداء ولدزنا بودند و آسمان جز بر ایشان بر کس نگریست . عرض کردم : آسمان چگونه گریست ؟ فرمود : آفتاب طلوع می کند در سرخی وغروب می کند در سرخی. و همچنان نظیر این حدیث را محمد ابن جعفر باسناد خود ذکر می کند. و بطریق دیگر ابو سلمه از جعفر بن محمد عليهما السلام روایت می کند.

قَالَ : لَمْ تَبْكِ السَّمَاءِ الأ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلَى

ابن شهر آشوب میگوید:

قَالَ الصَّادِقُ : بَكَتِ السَّمَاءِ عَلَى أَلِحُسَيْنٍ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ

ص: 216


1-

وهمچنان زرارة بن اعین می گوید :

قَالَ الصَّادِقُ : بَكَتِ السَّمَاءِ عَلَى يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا وَ عَلَى أَ لِحُسَيْنِ ابْنِ عَلَى أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمْ تَبکِ الأ عَلَيْهِمَا . قِلَّةُ : فَمَا بکائها ؟ قَالَ : كَانَتِ الشَّمْسَ تَطْلُعُ حَمْرَاءَ وَ تَغِيبَ حَمْرَاءَ

و دیگر ابن حجر که از متعصبین اهل سنت و جماعت است ، در شرح همزیه می گوید :

قَالَ : مِمَّا ظُهْرُ يَوْمَ قَتَلَهُ مِنَ الْآيَاتِ ، أَنَّ السَّمَاءَ مَطَرَتِ دَماً ، وَ أَنْ أوانِيَهُم مُلِئَتْ دَماً ، وَ أَنْ السَّمَاءِ اشْتَدَّ سَوَادِهَا لا نکسافِ الشَّمْسُ حِينَئِذٍ حَتَّى رایَت النُّجُومِ وَ اشْتَدَّ الظَّلَامِ حَتَّى ظَنَّ النَّاسَ أَنْ أَ لِقِيمَةِ قَدْ قَامَت ، وَ أَنَّ ألکواکب ضَرْبَةً بَعْضُهَا بَعْضاً ، وَ أَنَّهُ لَمْ يَرْفَعْ حَجَرِ الَّا یری تَحْتَهُ دَمُ عَبِيطُ ، وَ أَنْ الْوَرْسُ انْقَلَبَتْ رَمَاداً ، وَ أَنْ الدُّنْيَا أَظْلَمَتْ ثَلَّثْتَ أَيَّامٍ ، ثُمَّ ظَهَرَتِ الْحُمْرَةُ ، وَ قِيلَ : احْمَرَّتْ سِتَّةِ أَشْهُرٍ ، ثُمَّ لَا زَالَتِ الْحُمْرَةُ تَرَى بَعْدَ ذَلِكَ

یعنی از آیات عظیمه که بعد از قتل سیدالشهدا با دید آمد، یکی آنستکه آسمان خون بارید و اواني (1) مردم از خون سرشار شد وظلمتی عظیم حادث گشت، چه آفتاب بتمام کسوف یافت و ستارگان بجمله دیدار نمودند . ودیگر چنان سیاهی جهان را فرو گرفت که مردمان بگمان شدند که قیامت برپای شد . و ستارگان مصادمه کردند و یکدیگر را کوس همی زدند(2) وهیچ سنگی از زمین جنبش نکرد، الا آنکه در تحت آن خون تازه جوشش داشت. و گیاه و رس و حبات(3) آن

ص: 217


1- اواني : ظرفها
2- پهلو میزدند
3- حبات ، دانه ها

بخاکستر بدل گشت . و این سیاهی سه روز دنیا را در ظل خویش میداشت ، آنگاه آسمان را حمرتی بزرک پدیدار شد . و بروایتی ششماه این حمرت بشدت بود و از پس آن هرگز این حمرت از آسمان ناپدید نگشت و همچنان ابن سیرین میگوید :

أَخْبَرَنَا أَنِ الْحُمْرَةَ الَّتِي مَعَ الشقق لَمْ يَكُنْ حَتَّى قُتِلَ الْحُسَيْنُ

یعنی از احادیث و اخبار آگهی بدست کرده ایم که : قبل از قتل حسین بن على علیه السلام، این سرخی با شفق نبوده است. و دیگر ابن جوزی در کتاب تذکرة خواص الأمة گوید : جد من ابوالفتوح در کتاب تبصره آورده که : مردم چون غضبان(1) شوند حمرتی در چهره ایشان نمایان گردد و آن علامت غضب وسخط(2) باشد . خدای سبحانه که منزه است از جسم و جسد ، تأثير غضبش برقتله حسين بن على بعد از قتل آن حضرت، این حمرت در آسمان پدید آورد و این علامتی است بر بزرگی آن جنایت و ابن سعود در طبقات میگوید:

إِنَّ هذِهِ الْحُمْرَةُ لَمْ تَرَ فِي السَّمَاءِ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ حُسَيْنٍ

و دیگر بطریق عدیده سند بهلال بن ذکوان میرسد

قَالَ : لمَا قُتِلَ أَ لِحُسَيْنٍ مَكَثْنَا شَهْرَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ ، کانما لطخَتِ ألحيطانُ بِالدَّمِ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ إِلَى غُرُوبِ الشَّمْسِ

یعنی بعد از شهادت حسين علیه السلام دوماه واگرنه سه ماه از هنگام سفیده صبح تا غروب آفتاب جدران و حيطان آلوده بخون دیدار میشد، و میگوید : بسفری بیرون شدیم . آسمان خون بر سر ما بارید ، چنانکه اثر آن مانندخون بر جامه های ما بجای ماند. و دیگر از روات عامه ، ابن سعد گوید که : سنگی در تمامت دنیا از زمین برداشته نشد، الا آنکه در زیر آن خون تازه بود و آسمان در قتل حسين خون بارید و اثر آن در جامه ها بپائید(3) تا گاهی که پاره پار گشت

ص: 218


1- غضبان : خشمگین
2- سخط : خشم
3- بپائید : پایدار و ثابت بود

وَ قَالَ السُّدِّيِّ : لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بَكَتْ السَماء وَ بُکأئُها حُمْرَتُهَا

شعر روی سنک در شهادت حسین (علیه السلام)

و ابن سیرین گوید : که سنگی یافت شدکه پانصد سال قبل از بعثت رسول خدا بخط سریانی شعری منقور(1) داشت، آنرا بعربی نقل کردند. وهي هذه

أَتَرْجُو أُمَّةً قَتَلَتْ حُسیناً *** شَفَاعَةَ جَدِّهِ يَوْمَ الْحِسَابِ (2)

سليمان بن یسار گوید : حجری بدست کردیم که بر آن مکتوب و منقور بود :

لابُدَّ أَنْ تَرِدَ الْقِیَامَهَ فَاطِمَهُ *** وَ قَمِیصُهَا بِدَمِ الْحُسَیْنِ مُلَطَّخُ

وَیْلٌ لِمَنْ شُفَعَاؤُهُ خُصَمَاؤُهُ *** وَالصُّورُ فِی یَوْمِ الْقِیَامَهِ یُنْفَخُ(3)

اخبار گریه موجودات بر حسین (علیه السلام)

و دیگر در بحار الانوار از ابو جعفر علیه السلام مرویست

قَالَ : بَكَتِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ الطَّيْرِ وَ الْوَحْشِ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ حَتَّى ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا

در کامل الزیاره سند بکثير بن شهاب پیوسته میگوید : در میان رحبه(4) در حضرت امیرالمؤمنين نشسته بودیم ، ناگاه حسين علیه السلام در آمد، امیرالمؤمنین بر من بخندید چنانکه نواجد(5) مبارکش پدیدار شد

ثُمَّ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ ذَكَرَ قَوْماً فَقَالَ : «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ

ص: 219


1- منقور : کنده شده
2- به ص 112 رجوع شود
3- ناچار فاطمه در حالتی که پیراهنش را بخون حسین آغشته نموده ، وارد قیامت میشود روز قیامت صور اسرافیل دمیده می شود. وای بحال کسانی که شفيعان او دشمنان او گردند.
4- رحبه ، میدان
5- نواجد، دندان های عقب دهن

وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ (1) » وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بُرْءُ النَّسَمَةَ لَيَقْتُلُنَّ هَذَا وَلَتَبکَيِنَ عَلَيْهِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ

فرمود: خداوند تعیير جماعتی میفرماید که : آسمان و زمین برایشان نمی۔ گرید و نیستند که مهلت داده شده باشند. سوگند بدان خدای که شکافت حبه را و آفرید آفرینش (2) را که کشته میشود حسین ومی گرید بر او آسمان و زمین . و نیز در بحار الانوار مسطور است و سند بمفضل بن عمر منتهی میشود و او از صادق آل محمد حدیث میکند که : حسین علیه السلام روزی بر برادر خود حسن عليهما السلام در آمد و چون در روی برادر نگریست ، بگریست

فَقَالَ لَهُ : مَا يُبْكِيكَ ؟ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ؛ قَالَ : أَبْكِي لَا يُصْنَعَ بِكَ .

حسن فرمود: چه می گریاند تورا؟ گفت: می گریم از برای آن بلیات که تو را ملاقات خواهد

فَقَالَ لَهُ اَلْحَسَنُ إِنَّ اَلَّذِی یُؤْتَی إِلَیَّ سَمٌّ یُدَسُّ إِلَیَّ فَأُقْتَلُ بِهِ وَ لَکِنْ لاَ یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ یَزْدَلِفُ إِلَیْکَ ثَلاَثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَدَّعُونَ أَنَّهُمْ مِنْ أُمَّهِ جَدِّنَا وَ یَنْتَحِلُونَ دِینَ اَلْإِسْلاَمِ فَیَجْتَمِعُونَ عَلَی قَتْلِکَ وَ سَفْکِ دَمِکَ وَ اِنْتِهَاکِ حُرْمَتِکَ وَ سَبْیِ ذَرَارِیِّکَ وَ نِسَائِکَ وَ اِنْتِهَابِ ثِقْلِکَ فَعِنْدَهَا تَحِلُّ بِبَنِی أُمَیَّهَ اَللَّعْنَهُ وَ تُمْطِرُ اَلسَّمَاءُ رَمَاداً وَ دَماً وَ یَبْکِی عَلَیْکَ کُلُّ شَیْءٍ حَتَّی اَلْوُحُوشُ فِی اَلْفَلَوَاتِ وَ اَلْحِیتَانُ فِی اَلْبِحَارِ .

حسن علیه السلام فرمود : این داهيه که بر من وارد میشود، اکل سمی است که پوشیده

ص: 220


1- قرآن کریم « 44 -28 »
2- مصنف « نسمه» را بآفرينش ترجمه نموده است ، در صورتیکه معنای حقیقی آن انسان و جاندار است و تعمیم آن حسنی ندارد .

در من اثر میکند و مرا بقتل میرساند ، لکن اى ابا عبدالله؛ هیچ روزی مانند روز تو نیست. سی هزار مرد جنگی در گرد تو پره میزنند، با اینکه دعوی دارند که از امت جد ما محمدند. مغشوش میکنند دین اسلام را(1) ومتفق میشوند بر قتل تو و ریختن خون تو و هلاکت حرمت تو واسیر گرفتن فرزندان و زنان تو ونهب وغارت اموال و اثقال تو این هنگام واجب میشود لعن خدای بر بنی امیه و میبارد آسمان خاکستر و خون و می گرید بر تو هر شيء حتى جانوران صحرا و ماهیان دریا .

ذکر گريستن زمین بر حسین بن علی علیهما السلام

در بیشتر از این احادیث که در گریستن بر سید الشهدا علیه السلام بشرح رفت ، زمین و آسمان توامان(2) بودند و خبری چند هست که خاصه بر گریستن زمین وارد شده .

در کتاب کامل الزیاره سند بابو بصیر منتهی میشود و او از جعفر صادق علیه السلام حدیث میکند

قَالَ: بَعَثَ هِشَامُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِکِ إلَی أبِی فَأشْخَصَهُ إلَی الشَّامِ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ قَالَ لَهُ: یَا أبَا جَعْفَرٍ! أَشْخَصْنَاکَ لِنَسْأَلَکَ عَنْ مَسْأَلَةٍ لَمْ یَصْلُحْ أَنْ یَسْئلَکَ عَنْهَا غَیْرِی وَ لَا أَعْلَمُ فِی الْأَرْضِ خَلْقاً یَنْبَغِی أَنْ یَعْرِفَ أَوْ عَرَفَ هَذِهِ الْمَسْئلَةَ إِنْ کَانَ إِلَّا وَاحِداً

یعنی جعفر صادق علیه السلام فرمود: هشام بن عبد الملک کس بسوی پدر من محمد باقر علیه السلام فرستاد تا او را بجانب شام حرکت داد، چون وارد شد وهشام آنحضرت را دیدار کرد، گفت ای ابوجعفر! تورا بجانب شام کوچ دادم تا از تو سؤال کنم مسئله ای

ص: 221


1- چون بحقیقت کا فرند و خود را بدین اسلام منتسب میکنند، پس اسلام را مغشوش کرده اند.
2- توامان ، دو چیز با هم و چسبیده بیکدیگر

را که سزاوار نیست غیر از من کسی از تو سؤال کند و نمی شناسم کسی را در روی زمین که سزاوار باشد دانستن آنمسئله را یا از پیش دانسته باشد. اگر باشد جز یکتن نخواهد بود

فَقَالَ أَبِی: لِیَسئلْنِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَمَّا أَحَبَّ فَإِنْ عَلِمْتُ أَجَبْتُ عن ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَعْلَمْ قُلْتُ لَا أَدْرِی وَ کَانَ الصِّدْقُ أَوْلَی بِی فَقَالَ هِشَامٌ: أَخْبِرْنِی عَنِ اللَّیْلَةِ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا عَلِیُّ بْنُ أَبِیطَالِبٍ بِمَا اسْتَدَلَّ بِهِ الْغَائِبُ عَنِ الْمِصْرِ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ عَلَی قَتْلِهِ وَ مَا الْعَلَامَةُ فِیهِ لِلنَّاسِ؟ فَإِنْ عَلِمْتَ ذَلِکَ وَ أَجَبْتَ فَأَخْبِرْنِی هَلْ کَانَ تِلْکَ الْعَلَامَةُ لِغَیْرِ عَلِیٍّ فِی قَتْلِهِ

یعنی پدرم محمد باقر علیه السلام فرمود : امیر المؤمنين از من سئوال میکند از چیزی ستوده ، لاجرم اگر بدانم پاسخ گویم و اگر ندانم لاادري(1) خواهم گفت ، چه سخن راست سزاوار تر است از برای من : هشام گفت : خبرده مرا از شبی که على علیه السلام را بکشتند بچه چیز استدلال کرد آنکس که حاضر نبود ؟ و با کدام علامت قتل او را بدانست اکنون اگر تو دانائی، مرا آگهی ده و باز گوی آنعلامت که بر قتل على دلالت کرد ، آیا از برای غیر علی نیز علامتی باشد ؟

فَقَالَ لَهُ أَبِی: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ لَمَّا کَانَت اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا علی لَمْ یُرْفَعْ عَنْ وَجْهِ الْأَرْضِ حَجَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ حَتَّی طَلَعَ الْفَجْرُ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی فقد فِیهَا هَرُونُ أَخُو مُوسَی وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا یُوشَعُ بْنُ نُونٍ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی رُفِعَ فِیهَا عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا شَمْعُونُ بْنُ حَمُّونَ

ص: 222


1- لاادری « صيغة متکلم وحده از فعل » : نمیدانم

الصَّفَا وَ کَذَلِکَ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی قُتِلَ فِیهَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ

میفرماید : پدر من هشام را گفت : یا امیر المؤمنین ! در آنشبی که على علیه السلام کشته شد، سنگی را از روی زمین جنبش ندادند ، الا آنکه در زیر آن خون تازه یافتند تا گاهی که سفیده صبح بدهید و چنین بود شبی که هرون برادر موسی مفقود شد و چنین بود شبی که یوشع بن نون مقتول گشت و چنین بود شبی که عیسی بن مریم صعود(1) فرمود و چنین بودشبی که شمعون بن حمون بقتل رسید و چنین بود شبی که حسین بن على شهادت یافت

قالَ فَتَرَبَّد وَجْهُ هِشَامُ حَتَّى انْتَفَعَ لَوْنُهُ وَ هَمَّ أَنْ بِأَبِي فَقَالَ لَهُ أَبِي يَا أَمِيرَ الْمُوءْمِنِينَ الْوَاجِبُ عَلَى الْعِبَادِ الطَّاعَةُ لِإِمَامِهِمْ وَ الصِّدْقُ لَهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ إِنَّ الَّذِي دَعَانِي إِلَى أَنْ أُجِيبَ أَمِيرَ الْمُوءْمِنِينَ فِيمَا سَئلَنِي عَنْهُ مَعْرِفَتِي لَهُ بما یجب له عَلَيَّ مِنَ الطَّاعَةِ فَلْيُحْسِنْ أَمِيرُ الْمُوءْمِنِينَ الظَّنَّ

فرمود: روی هشام از غضب افروخته کشت و رنک بگردانید و عزیمت درست کرد که پدرم را بقتل رساند . آنحضرت گفت : یا امیر المؤمنین! واجب میکند که عباد(2) امام خویش را طاعت کنند و از در صدق نصیحت نمایند. همانا مرا دعوت فرمودی تا مسئلتی که پرسش فرمائی باتمام دانش و بینش خود پاسخ گویم ، اجابت نمودم وطاعت کردم. اکنون امیرالمؤمنین باید گمان خویش رانیکو فرماید ، از این سخن نیران خشم هشام خمود يافت(3) گفت : اگر خواهی بجائب اهل خود مراجعت میکن. چون آهنک مراجعت فرمود ، هشام از وی عهد بگرفت و پیمان استوار کرد که آنحضرت این حدیث را با کس اعادت (4)نکند، چند که هشام زنده باشد.

ص: 223


1- صعود : بالا رفتن ، مقصود بالا رفتن حضرت عیسی بآسان است
2- عباد، بندگان خدا ، مردم
3- خاموش گشت
4- اعادت : دو باره گفتن سخني با انجام کاری

و دیگر در بحار الانوار سند بزهری منتهی می شود، یکروز حاضر مجلس ولید بن عبدالملک بود وجماعتی نیز حضور داشتند

فَقَالَ اَلْوَلِیدُ أَیُّکُمْ یَعْلَمُ مَا فَعَلَتْ أَحْجَارُ بَیْتِ اَلْمَقْدِسِ يَوْمَ قُتِلَ الحُسین بْنِ عَلی

گفت : ولید با آن جماعت : کدام يک آگهی دارید از آنچه از سنک های بیت المقدس دیده شد در روز قتل حسین؟

فَقَالَ اَلزُّهْرِیُّ بَلَغَنِی أَنَّهُ لَمْ یُقَلَّبْ حَجَرٌ إِلاَّ وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِیطٌ

زهری گفت : بمن رسیده است که سنگی از جای حرکت نکرد الا آنکه خون تازه در زیر داشت .

ذکر ضجيج فرشتگان در حضرت یزدان و گریستن ایشان بر ذرية پیغمبر آخر زمان

*ذکر ضجيج فرشتگان در حضرت یزدان و گریستن ایشان بر ذرية پیغمبر آخر زمان(1)

در خطبه ای که امام زین العابدين علیه السلام در نزد یزید بن معاویه قرائت فرمود،- چنانکه بشرح رفت (2) ۔ از فقرات آنخطبه است که فرمود :

أَناَ ابنُ مَن بَکَت عَلَیهِ مَلائِکَةُ السَّماءِ.

وهمچنان از فقرات خطبه ایست که هنگام مراجعت از شام در ظاهر مدينه فرمودند :

وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّبْعِ الشِّدَادِ لِقَتْلِهِ - إِلَى قَوْلِهِ : - وَ ألملائکة الْمُقَرَّبُونَ وَ أَهْلَ السَّمَوَاتِ أَجْمَعُونَ .

ص: 224


1- ضجيج : فریاد ، ناله
2- به ص164 رجوع شود

امام علیه السلام در این کلمات تصریح فرمود که ملائکه، آسمان و فریشتگان مقرب بر حسین علیه السلام گریستند . در کتاب علل الشرایع راوی از ابی جعفر حدیث میکند میگوید : عرض کردم: یا ابن رسول الله ! آیا شما همگان قائم بحق نیستید؟ فرمود: همگان قائم بحق باشیم . گفتم : پس چیست که یکتن از شما ملقب بقائم است .

قَالَ : لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ الْحُسَيْنُ ، ضَجَّةَ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ عزوجل بِالْبُكَاءِ والنحيب ، قالُوا : إِلَهَنَا وَ سَيِّدَنَا أَ تَغْفَلْ عَمَّنْ قَتَلَ صَفْوَتِكَ ابْنِ صَفْوَتِكَ وَ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلقِکَ

فرمود : گاهی که جد من حسين عليه السلام را مقتول نمودند، فریشتگان بدرگاه خداوند بنالیدند و بگریه و نحيب(1) بانک بر آوردند و عرض کردند: ای پروردگار ما ! ومولای ما ! آیا دست بازداشتی از کسی که کشت خاصه تورا و پسر خلاصه آفرینش تورا و بهترین خلق تورا ؟

فَأَوْحَی اللَّهُ عزّوجل إِلَیْهِمْ قِرُّوا مَلَائِکَتِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأَنْتَقِمَنَّ مِنْهُمْ وَ لَوْ بَعْدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللَّهُ عزّوجل عَنِ الْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ لِلْمَلَائِکَهِ فَسُرَّتِ الْمَلَائِکَهُ بِذَلِکَ فَإِذَا أَحَدُهُمْ قَائِمٌ یُصَلِّی فَقَالَ اللَّهُ عزّوجل بِذَلِکَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُم

از خداوند قادر قاهر خطاب آمد که: أي فریشتگان من آسوده بجای باشید سوگند بعزت وجلال من ، انتقام میکشم از این جماعت ، اگر چند از پس امروز باشد. پس ائمه دین را از فرزندان حسین بر فریشتگان مکشوف داشت تا

ص: 225


1- نحيب : نا له ، فریاد

خرم وخرسند شدند و قائم آل محمد را بایشان بنمود در حالتیکه آنحضرت نماز ایستاده بود ، پس فرمود: بدین قائم از ایشان انتقام خواهم جست. از اینجا است که آنحضرت بقائم ملقب گشت «ادر کنی بابی انت و امی »

ملازمت ملائکه بر قبر حسین (علیه السلام)

و دیگر در کامل الزباره، سند با بو بصير منتهی میشود و او از ابوجعفر علیه السلام روایت میکند

قَالَ: أَرْبَعَهُ آلاَفِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَهُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ .

یعنی چهار هزار فریشته ژولیده مو و خاک آلود تا بامداد قیامت بر حسين میگریند ، و همچنان ابوبصیر از ابو جعفر حدیث میکند

قَالَ: أَرْبَعَهُ آلاَفِ مَلَکٍ شُعْثٌ غُبْرٌ یَبْکُونَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَمَهِ فَلاَ یَأْتِیهِ أَحَدٌ إِلاَّ اِسْتَقْبَلُوهُ وَ لاَ یَمْرَضُ احد إِلاَّ عَادُوهُ وَ لاَ یَمُوتُ احد إِلاَّ شَهِدُوهُ.

یعنی چهار هزار فریشته آشفته موی، گرد آلود ، میگریند بر حسين علیه السلام تا روز قیامت ! وهیچکس بزیارت حسین وارد نمیشود ، الا آنکه این فریشتگان او را پذیره می- شوند و هیچکس از زایرین ، مریض نمیشود ، الا آنکه او را عیادت میکنند و هیچ کس از ایشان نمیرد ، الا آنکه بر جنازه او حاضر میشوند . و هم در کامل الزیاره مسطور است که : چهار هزار فریشته پریشان موی گرد آگین روی (1) تا قیامت بر سر قبر حسین میگریند . و بروایت محمد بن مسلم : حراست(2) میکنند.

دیدن پیغمبر صورت على «علیه السلام» را در آسمان پنجم

و دیگر در کتاب المعراج صدوق باسناد خود از جعفر بن محمد حدیث میکند و آنحضرت از جد خود خبر میدهد ، میفرماید رسول خدای فرمود : شبی که مرا

ص: 226


1- با صورت غبار آلود
2- حراست : محافظت

باسمان عروج میدادند ، در آسمان پنجم صورت علی بن ابیطالب را دیدار کردم ، گفتم : ای حبیب من جبرئیل! اینصورت چیست؟ گفت: یا محمد؛ فریشتگان را بدیدار على رغبتی تمام بود ، عرض کردند : ای پروردگارما ! بنی آدم هر بامداد وشامگاه از دیدار علی ادراک تمتعي(1) عظیم مینمایند ، چنانکه ایشان از دیدار حبیب حبیب تو محمد وخلیفه او و وصی او و امين او متمتع اند، ما را بدان مقدار تمتعى عطا فرما ، لاجرم اجابت مسئلت ایشان را(2) خدای تبارک و تعالی در برابر فریشتگان شبیه صورت علی را از نور قدس خود مصورفرمود ، تا روزان و شبان او را زیارت مینمایند و در او مینگرند و در هر صبح وشام قاتل اورا لعنت میفرستند.

و همچنان جعفر بن محمد عليهما السلام میفرماید : گاهی که سرمبارک امير - المؤمنين علیه السلام بزخم شمشير ابن ملجم ملعون شکافته شد، در آسمان پنجم بر فرق شبیه صورت على آنزخم نیز پدیدار گشت و آن شکافته آشکار شد ومکشوف افتاد. و چون حسين علیه السلام مقتول گشت ، فریشتگان فرود شدند و جسد مبارکش را بآسمان پنجم بردند، و در برابر صورت على نهادند و از آن پس چند که فریشتگان آسمان فرود وفراز شدند و ملائکه فلک دنيا و دیگر افلاک ، از برای زیارت صورت على و نظاره در او، بآسمان پنجم عبور دادند و حسین بن علی را آغشته بخون دیدند، . بریزید و عبیدالله بن زیاد و کشندگان حسین تا بامداد قیامت لعنت کنند. و اعمش میگوید :

قَالَ الصَّادِقُ : هَذَا مِنْ مَكْنُونِ الْعِلْمِ وَ مَخْزُونِهِ لَا تُخْرِجُهُ إِلَّا إِلَى أَهْلِهِ

حضرت صادق میفرماید : این از مکنونات علم است ، جز در نزد اهل علم این حدیث را تذکره نکنید.

ص: 227


1- تمتع : بهره بردن
2- برای برآوردن درخواست فرشتگان

گریستن ملائکه بر حسین (علیه السلام) و ملازمت قبر وی

و دیگر در امالى صدوق با اسناد مسطور است:

قَالَ أَبُو عبدالله الصَّادِقِ علیه السَّلَامُ إِنَّ أَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ، فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فِي الْقِتَالِ ، فَرَجَعُوا فِي الإستیذانِ فَهَبَطُوا وَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ، فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثُ غُبْرُ يَبکونَهُ إِلَى يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ رَئِيسُهُمْ مَلَكُ يُقَالُ لَهُ : مَنْصُورُ

یعنی صادق آل محمد فرمود : چهار هزار ملاک از آسمان بحضرت حسین آمدند تا با دشمنان او قتال دهند. آنحضرت اجازت نفرمود ، باز شدند مگر از حضرت یزدان رخصت یا بند ، چون دیگر باره باز شتافتند ، آنحضرت را کشته . یافتند ، لاجرم ژولیده مو و خاک آلوده روی بر فراز قبرش اعتکاف(1) نمودند و تا قیامت میگریند ورئيس آن فرشتگان را منصور مینامند . ودر کامل الزیاره نیز این حدیث مقرر است . و در امالی طوسی سند بابوعبدالله علیه السلام منتهی می شود

قَالَ : لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلَى مَا كَانَ ، ضَجَّةَ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ قَالَتْ : يارب ! هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ نَبِيِّكَ ؟! قال : فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلِّ الْقَائِمِ وَ قَالٍ : بِهَذَا أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ ظالِميهِ .

فرمود : بعد از شهادت حسين علیه السلام، فریشتگان بگریستند در حضرت یزدان و عرض کردند : ای پروردگار ! چنین میکنند با حسین صفی تو و پسر پیغمبر تو ؟! پس خداوند صورت قائم آل محمد را بایشان باز نمود و فرمود: بدست او انتقام میکشم از ستمکاران او، و در کامل الزیاره نیز از ابو عبدالله مرویست

ص: 228


1- اعتکاف : اقامت در مکان مقدسی برای عبادت و ترک دنیا

قَالَ : ما لَكُمْ لا تَأْتُونَهُ يَعْنِي قَبْرَ الْحُسَيْنُ ؟ فَإِنْ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ یبکون عِنْدَ قَبْرِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيمَةِ .

فرمود : چه افتاده است که بزیارت قبر حسین حاضر نمیشوید ؟ همانا چهار هزار فریشته تا قیامت بر سر قبر او می گریند . و مانند این حدیث نیز جماعتی از مشایخ بطریق دیگر از ابوعبدالله نقل کرده اند. و همچنان بطریق دیگر حماد بن عیسی از ربعی حدیث میکند

قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عبدالله بِالْمَدِينَةِ : أَيْنَ قُبُورُ الشُّهَدَاءِ فَقَالَ : أَ لَيْسَ أَفْضَلَ الشُّهَدَاءِ عِنْدَكُمُ : وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ، إِنَّ حَوْلَهُ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثٍ غُبْرٍ يَبْكُونَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيمَةِ

گفت : در حضرت صادق علیه السلام از قبور شهداء پرسش نمودم. فرمود : آیا مضجع افضل شهداء یعنی حسین بن علی در نزد شما نیست ؟ سوگند بدان کس که جان من در دست قدرت او است ، چهار هزار فریشته با موی پریشیده و روی گرداندوده در اطراف آن تا بقیامت خواهند گریست . و ابن ولید نیز باسناد خود مثل این حديث را آورده . و بطریق دیگر سند خویش را بثمالی میرساند و او از ابوعبدالله علیه السلام حدیث میکند

وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ كُلَّ لِقَبْرِ الْحُسَيْنِ أرتة آلَافِ مِلْكٍ ، شُعْثٍ غُبْرٍ يَبْكُونَهُ مِنْ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى زَوَالِ الشَّمْسِ ، وَ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ هَبَطَ أَرْبَعَةُ آلَافٍ وَ صَعِدَ أَرْبَعَةُ آلَافٍ ، فَلَمْ يَزَلْ يَبْكُونَهُ حَتَّى يَطْلُعَ الْفَجْرُ

فرمود : خداوند چهار هزار ملک آشفته موی و خاک اندوده روی بر قبر حسین گماشته و ایشان از طلوع صبح تا زوال شمس بر آن حضرت می گریند و

ص: 229

پس از زوال شمس فرود می شود چهار هزار فریشته و این چهار هزار نخستین صعود می نمایند و فرود شدگان تا طلوع فجر بر حسین علیه السلام میگریند و بطریق دیگر سند بهرون میرسد ، میگوید : مردی از ابو عبدالله سؤال کرد که : چیست از برای آنکس که قبر حسین را زیارت کند

قَالَ : إِنَّ الْحُسَيْنَ لَمَّا أُصِيبَ ، بَكَتْهُ حَتَّى الْبِلَادِ فَوَكَّلَ اللَّهُ بِهِ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثاً غُبْراً یَبکُونَهُ إِلَى يَوْمَ الْقِيمَةِ .

و بطریق دیگر ابوعبيدة الحذاء از حریز حدیث می کند ، می گوید : یا ابو عبدالله ؛ گفتم : جان من فدای تو باد، چیست شما اهلبیت را که بقای شما در این جهان اندک است و اجل شما نزديک ، با اینکه حاجت جهانیان همگان بسوی شما است ؟

قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنَّا صَحِیفَهً،فِیهَا مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ أَنْ یَعْمَلَ بِهِ فِی مُدَّتِهِ،فَإِذَا انْقَضَی مَا فِیهَا مِمَّا مَرَّ بِهِ عَرَفَ أَنَّ أَجَلَهُ قَدْ حَضَرَ وَأَتَاهُ النَّبِیُّ وَ ینَعَی إِلَیْهِ نَفْسَهُ. أَخْبَرَهُ بِمَا لَهُ عِندَاللهِ ، وَأَنْ التَّحْسِينُ قرء صَحِيفَتَهُ الَّتِي أُعْطِيَهَا وَ فُسِّرَ لَهُ مَا يَأْتِي وَ مَا يَبْقَى بَقِىَ فِيهَا أَشْيَاءُ لم تَنْقُضُ ، فَخَرَجَ إِلَى الْقِتَالِ وَ كَانَتْ تِلْكَ الْأُمُورُ الَّتِي بَقِيَتْ أَنَّ الْمَلَائِكَةَ سُئِلْتَ اللَّهُ فِي نُصْرَتِهِ فَأَذِنَ لَهُ فَمَكَثَتْ تَسْتَعِدُّ لِلْقِتَالِ وَ تَأَهَّبْتُ لِذَلِكَ حَتَّى قُتِلَ ، فَنَزَلَتْ وَ قَدِ انْقَطَعَتْ مُدَّتُهُ وَ قُتِلَ، فَقَالَتِ الْمَلَائِکَهُ : یَا رَبِّ ، أَذِنْتَ لَنَا فِی الِانْحِدَارِ ، وَ أَذِنْتَ لَنَا فِی نُصْرَتِهِ ، فَانْحَدَرْنَا وَ قَدْ قَبَضْتَهُ ، فَأَوْحَی اللَّهُ تبارک و تعالی إِلَیْهِمْ : أَنِ الْزَمُوا قَبْتهُ حَتّی تَرَوْهُ وَ قَدْ خَرَجَ ، فَانْصُرُوهُ

ص: 230

وَ ابْکُوا عَلَیْهِ وَ عَلی مَا فَاتَکُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ و إِنَّکُمْ قَدْ خُصِّصْتُمْ بِنُصْرَتِهِ وَ بِالْبُکَاءِ عَلَیْهِ ، فَبَکَتِ الْمَلَائِکَهُ تَقرباً وَ جزْعاً عَلی مَا فَاتَهُمْ مِنْ نُصْرَتِهِ ، فَإِذَا خَرَجَ یَکُونُونَ أَنْصَارَهُ

خلاصه این کلمات بفارسي چنين است ، میفرماید : از برای هريک از ما اهلبیت صحیفه ایست . و در آن صحیفه آنچه در مدت زندگانی ما بر ذمت ما است تقریر یافته و چون مدت منقضی شود (1) مکشوف شود که اجل محتوم(2) و وقت معلوم فرا رسیده . اینوقت رسول خدا حاضر شود و خبر تحویل(3) در دهد و منزلت ما را در حضرت خداوند باز نماید. چون نوبت بحسین رسید وصحيفه اورا بروی مکشوف داشت و باز نمود که حکم خدا دیگرگون نشود ، آنحضرت از بهر جهاد بیرون شد . چون فریشتگان این صورت بدیدند ، از حضرت یزدان مسئلت نمودند که : بنصرت آن حضرت حاضر شوند . خداوند مسئلت ایشان را باجابت مقرون داشت، لاجرم ایشان از برای اعداد(4) کار و ساختگی کارزار لختی بودند ، گاهی که ساخته جنک شدند و فرود آمدند ، مدت حسین علیه السلام سپری گشته و ادراک شهادت فرموده بود . اینوقت فریشتگان بنالیدند و عرض کردند : ای پروردگار! تومارا بفرود شدن اجازت فرمودي و بنصرت او رخصت دادی، چون بزیر آمدیم اور مقبوض داشتی(5) خداوند ایشان را وحی فرستاد که : ملازمت قبر او را دست باز ندهید تا گاهی که اورا دیدار کنید. چون رجعت فرماید و خروج کند، او را نصرت کنید ، هم اکنون بگریید تا چرا نصرت او را در نیافتید . همانا شما خاص از بهر نصرت او و گریستن براوئید ، لاجرم فریشتگان بگریستند تا ادراک قربت کنند و جزع کردند تا چرا

ص: 231


1- تمام گردد
2- محتوم : غير قابل تأخير ، ثابت ، تغییر ناپذیر
3- خبر رفتن از دار فانی بعالم باقی
4- اعداد : آماده کردن
5- روح شريفش را اخذ فرمودی

ادراک نصرت نکردند و گاهی که آن حضرت خروج کند از انصار او خواهند بود.

و در کافی مانند این حدیث از حریز مرویست.

و دیگر در کامل الزیاره سند باسحاق بن عمار منتهی میشود، میگوید: در حضرت ابی عبدالله بعرض رسانیدم که : در شب عرفه در حيره بنماز ايستاده بودم و در آنجا پنجاه هزار تن مردم نیکو جمال ستوده خصال بنماز ایستاده بودند و همه شب تاگاهی که سفیده صبح سر بر زد نماز گذار بودند. این هنگام من سر بسجده فرو نهادم . گاهی که سر برداشتم ، هيچيک از آن جماعت را ندیدم

فَقَالَ أبوعبدالله : انْهَ مَرَّ بِالْحُسَيْنِ بْنُ عَلِىٍّ خَمْسُونَ أَلْفَ مَلَكٍ وَ هُوَ يَقْتُلُ فَلَمْ يَنْصُرُوهُ فَهَبَطُوا إِلَى الْأَرْضِ فسکنوا عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثاً غُبْراً الَىَّ أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ .

فرمود : پنجاه هزار فریشته وقتی بر حسين علیه السلام عبور دادند که مقتول بود و ادراک نصرت او نفرمودند ، لاجرم از آسمان فرود شدند و بر سر قبر آن حضرت با موی پراکنده وروی گرد آکنده تا قیامت ساکن گشتند .

ودیگر از ابان بن تغلب(1) مرویست از ابو عبدالله حدیث میکند که فرمود: چهار هزار ملک از آسمان بزیر آمدند تا در رکاب حسین علیه السلام مصاف دهند ، آن حضرت اجازت نفرمود باز شدند تا از حضرت حق رخصت حاصل کنند، چون دیگر باره فرود شدند حسین علیه السلام را کشته دیدند ، همانا ملعون شد قاتل او و آن کس که نصرت کرد قاتل او را و آن کس که شريک شد در خون او پس این فریشتگان با موی مشتت و چهره اغبر(2) بر سر قبر او تا قیامت میگریند و رئیس این فریشتگان را منصور مینامیدند . و هر کس بزیارت قبر آن حضرت حاضر میشود، استقبال مینمایند، چون مراجعت میکنند بمشایعت میروند، و اگر مریض شود بعيادت میشتابند واگر وفات کند بر جنازه او

ص: 232


1- تغلب : بفتح تا و کسر لام ولی هنگام نسبت «تغلبی» بفتح لام خوانند تا اجتماع دو کسره قبل ازیا لازم نیاید
2- اغبر : گرد آلود

نماز میگذارند و بعد از وفات او از برای او استغفار مینمایند و این فریشتگان انتظار میبرند قیام امام منتظر را. و همچنان در کامل الزياره از محمد بن قیس مرویست

قَالَ قَالَ لِي أَبُو عبدالله : عِنْدَ قَبْرَ أَبِي عبدالله أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعثِ غُبْرٍ یبکونه إِلَى يَوْمَ الْقِيمَةِ

و همچنان بطریق دیگر مثل این حدیث را هرون ازابي عبدالله روایت میکند و نیز از صفوان جمال مروست میگوید : در طریق مدینه گاهی که بجانب که کوچ میدادیم، در خدمت ابوعبدالله عرض کردم : يا ابن رسول الله چیست که تورا محزون وملول وغمنده می بینم؟

فَقَالَ : لَوْ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ ، لَشَغَلَکَ عَنْ مَسئَلَتی

فرمود : اگر بشنوی آنچه من میشنوم ، تورا مشغول میدارد از اینکه از من پرسش کنی . عرض کردم : چه میشنوی؟

قَالَ : ابتهال الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلٍ عَلَى قَتَلَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ نُوحِ الْجِنِّ وَ بُكَاءِ الْمَلَائِكَةِ الَّذِينَ حَوْلَهُ وَ شِدَّةِ جَزَعَهُمْ . فَمَنْ يَتَهَنا مَعَ هَذَا مَعَ هَذَا بِطَعَامٍ أَوْ شَرَابٍ أَوْ نَوْمُ

فرمود: دادخواهی فرشتگان را میشنوم. در حضرت پروردگار از کشندگان امیر المؤمنین و فرزندش حسین و نوحه جن و گریستن ملائکه و شدت جزع ایشان را میشنوم . کیست که با این حال طعام و شراب را گوارا بشمارد ؟ و آسوده خاطر بخوابد

شنیدن اهل بیت اشعاری را در راه شام

در کتاب عوالم بروایت طبری مسطور است که : اهل بیت چون آهنگ شام کردند ، در اول منزل نوحه ملائکه را بقرائت این اشعار اصغا نمودند :

ص: 233

أَیُّهَا اَلْقَاتِلُونَ جَهْلاً حُسَیْناً *** اَبْشِرُوا بِالْعَذَابِ وَ لتَّنْکِیلِ

کُلُّ أَهْلِ السَّمَاءِ یَدْعُو عَلَیْکُمْ *** مِنْ نَبِیٍّ وَ مُرسَلٍ وَ قَتیلٍ

قَدْ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ اِبْنِ دَاوُدَ *** وَ مُوسَی وَ صَاحِبِ اَلْإِنْجِیلِ(1)

خطاب بکشندگان حسین از جانب عرش

در امالى صدوق از عبدالله بن لطيف التفليسی روایت میکند

قال اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : لَمَّا ضُرِبَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ بِالسَّیْفِ ثُمَّ اُبْتُدِرَ لِیُقْطَعَ رَأْسُهُ نَادَی مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ اَلْعِزَّهِ تَبارَکَ وَ تَعالی مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ فَقَالَ أَلاَ أَیَّتُهَا اَلْأُمَّهُ اَلْمُتَحَیِّرَهُ اَلظَّالِمَهُ بَعْدَ نَبِیِّهَا لاَ وَ فَّقَکُمُ اَللَّهُ لِأَضْحًی وَ لاَ فِطْرٍ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ لاَ جَرَمَ وَ اَللَّهِ وَ مَا وُفِّقُوا وَ لاَ یُوَفَّقُونَ أَبَداً حَتَّی یَقُومَ ثَائِرُ اَلْحُسَیْنِ

صادق آل محمد فرمود : گاهی که حسین را دستخوش شمشير ساختند و قصد قطع سر مبارکش نمودند ، هاتفی از جانب خداوند قاهر غالب از وسط عرش ندا در داد که : اي امت سر گشته ستمکار ! خداوند شمارا توفيق فطرو اضحی ندهد.(2)

حضرت صادق میفرماید : لاجرم توفيق فطر واضحی نیافتند و هرگز توفيق نخواهند یافت تا آنگاه که بخونخواهی او قائم آل محمد خروج فرماید . تواند شد که توفیق فطر واضحی نیافتند از بهر آن باشد که در اطاعت امام بحق نبودند و آنکس که امام خویش را نداند و اطاعت نکند، در شریعت ادراک هیچ فرصتی و سنتی نتواند کرد.

ص: 234


1- به ص 84 رجوع شود
2- ثواب اعمال عید فطر و قربانرا بدست نیاورید یا ماه برشما مشتبه شود

خبر شهادت حسين از ملک بحار برسول خدا

و نیز در کامل الزیاره هشام بن سعد از مشایخ خود حدیث میکند که : آن فریشته. که بحضرت رسول آمد وخبر شهادت حسین را آورد ، فریشته دریاها بود. همانا ملکی از ملائکه فردوس(1) بدریا در آمد و بالهای خود را بدریا بگسترد و صيحه عظیم بر آورد

وَ قَالٍ : يا أَهْلَ ألبحار ، أُلْبِسُوا أَثْوَابَ الْحَزَنَ ، إِنَّ فَرْخَ الرَّسُولِ مَذْبُوحُ

یعنی ای اهل دریاها ؛ جامه سوگواری بپوشید . همانا پسر رسول خدا را بکشتند. آنگاه پاره ای از تربت حسین علیه السلام را با بال خویش حمل داد و بجانب آسمان صعود کرد. وهیچ ملکی او را دیدار نفرمود ، الا آنکه استشمام رایحه آن تربت نمود(2) و اثری با خود مأخوذ داشت و بر قاتلان حسین و اشیاع واتباع(3) ایشان لعنت فرستاد .

ورود هفتاد هزار ملک برحسين (علیه السلام)

و نیز ابو بصیر از ابوعبدالله علیه السلام حدیث میکند

قَالَ : وَكَّلَ اللَّهُ بِالْحُسَيْنِ بْنُ عَلَى سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ شُعْثاً غُبْراً مُنْذُ يَوْمَ قُتِلَ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ - يَعْنِي بِذَلِكَ قِيَامَ الْقَائِمِ

میفرماید: خداوند تبارک و تعالی هفتاد هزار ملک برحسین بن علی بگماشت تا بروی درود فرستند، از روز شهادت آن حضرت تا گاهی که قائم آل محمد ظهور کند و خون او را باز جوید.

امر بسکوت هنگام زیارت حسین (علیه السلام)

ودر کامل الزيارة محمد الحميري(4) از پدرش علی بن محمد بن سالم از عبدالله

ص: 235


1- فردوس : بهشت
2- بوی آن خاکرا درک میکرد
3- اشباع و اتباع ، پیروان
4- حمير « چو در هم » پدر قبیله ایست از یمن

ابن حماد البصری از عبدالله الأصم قال : وحدثنا إلهثيم بن واقد از عبدالله بن حماد البصری از عبدالملک مقرن از ابی عبدالله

قال : إِذَا زُرْتُمْ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَالْزَمُوا الصَّمْتَ إِلَّا مِنْ خَيْرٍ وَ إِنَّ مَلَائِكَةَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الْحَفَظَةِ تَحْضُرُ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ بِالْحَائِر،ِ فَتُصَافِحُهُمْ فَلَا يُجِيبُونَهَا مِنْ شِدَّةِ الْبُكَاءِ، فَيَنْتَظِرُونَهُمْ حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ وَ حَتَّى يُنَوِّرَ الْفَجْرُ ثُمَّ يُكَلِّمُونَهُمْ وَ يَسْئلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ مِنْ أَمْرِ السَّمَاءِ. فَأَمَّا مَا بَيْنَ هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ فَإِنَّهُمْ لَا يَنْطِقُونَ وَ لا يَفْتُرُونَ عَنِ الْبُكَاءِ وَ الدُّعَاءِ، وَ لَا يَشْغَلُونَهُمْ فِي هَذَيْنِ الْوَقْتَيْنِ عَنْ أَصْحَابِهِمْ فَإِنَّمَا شُغُلُهُمْ بِكُمْ إِذَا نَطَقْتُمْ

میفرماید : گاهی که بزیارت حسین حاضر میشوید ، واجب میکند که خاموش باشید ، مگر در امری که حامل خیر باشد . همانا ملائکه ليل ونهار که از فریشتگان حفظه باشند ، حاضر می شوند در نزد فریشتگانی که در مضجع حسين علیه السلام اعتکاف دارند و با ایشان مصافحه مینمایند و ایشان از شدت گریستن با ملائکه حفظه سخن نمیکنند . لاجرم ملائکة حفظه ایشان را مهلت میگذارند تا گاهی که شمس زایل گردد و صبح روشن شود . این هنگام ملائکه حائر(1) با حفظه آغاز سخن کنند و از اوامر آسمانی پرسش نمایند و فریشتگان حایر در میان این دو وقت سخن نکنند اواز بکاء ودعاء باز نایستند و مشغول نمیکند ملائکه حایر را کسی از اصحاب ایشان چه خوی ایشان خاموشی است . چون سخن بدینجا آورد ، راوی گفت: جان من فدای تو باد ، چه چیز سؤال میکنند؟ وسائل از ملائکه حایر است یا از حفظه؟

ص: 236


1- حائر، در لغت به معنای جایی است که آب در آن جمع شده باشد و مقصود از حائر حسینی حرم آن حضرت است و چون حرم حسینی بلفظ حائر در روایاتی وضوع احکامی مانند تخيير مسافر در قصر و اتمام نماز قرار گرفته است ، فقهاء اسلام آن را مطرح نموده و در تحدید آن اختلاف نموده اند ولی مقدار زیر قبه را همگان از حائر دانسته اند.

قَالَ : أَهْلُ ألحائِرِ يَسْئَلُونَ ألحَفَظَةَ ، لِأَنَّ أَهْلَ ألحائِرِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ لَا يَبرَحُونَ وَ أَ لِحِفْظِهِ تَنْزِلُ وَ تَصْعَدُ .

فرمود: اهل حایر سؤال میکنند از ملائکه حفظه ، چه معتکفین حایر هرگز بیرون نمیشوند و ملائکه حفظه بآسمان و زمین فراز و فرود، دارند. راوی عرض کرد چه می بینی در سؤالی که ایشان است ؟

قَالَ : إِنَّهُمْ يَمُرُّونَ إِذَا عَرَجُوا بإسمعيلَ صَاحِبُ الْهَوَاءِ ، فَرُبَّمَا وَ أفقُوا النَّبِيِّ وعندة فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مَنْ مَضَى مِنْهُمْ فَيَسْئلُونَهُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ مَنْ حَضَرَ مِنْكُمُ الْحَائِرَ وَ يَقُولُونَ بَشِّرُوهُمْ بِدُعَائِكُمْ. فَتَقُولُ الْحَفَظَةُ: كَيْفَ نُبَشِّرُهُمْ وَ هُمْ لَا يَسْمَعُونَ كَلَامَنَا؟ فَيَقُولُونَ لَهُمْ: بَارِكُوا عَلَيْهِمْ وَ ادْعُوا لَهُمْ منَّا فَهِيَ الْبِشَارَةُ مِنَّا وَ إِذَا انْصَرَفُوا فَحِفُّوهُمْ بِأَجْنِحَتِكُمْ حَتَّى يُحِسُّوا مَكَانَكُمْ وَ إِنَّا نَسْتَوْدِعُهُمُ الَّذِي لَا تَضِيعُ وَ دَائِعُهُ وَ لَوْ يَعْلَمُونَ مَا فِي زِيَارَتِهِ مِنَ الْخَيْرِ وَ يَعْلَمُ ذَلِكَ النَّاسُ لَاقْتَتَلُوا عَلَى زِيَارَتِهِ بِالسُّيُوفِ وَ لَبَاعُوا أَمْوَالَهُمْ فِي إِتْيَانِهِ وَ إِنَّ فَاطِمَةَ إِذَا نَظَرَتْ إِلَيْهِمْ وَ مَعَهَا أَلْفُ نَبِيٍّ وَ أَلْفُ صِدِّيقٍ وَ أَلْفُ شَهِيدٍ وَ مِنَ الْكَرُوبِيِّينَ أَلْفُ أَلْفٍ يُسْعِدُونَهَا عَلَى الْبُكَاءِ وَ إِنَّهَا لَتَشْهَقُ شَهْقَةً فَلَا يَبْقَى فِي السَّمَاوَاتِ ملک إِلَّا بَكَى رَحْمَةً لِصَوْتِهَا وَ مَا تَسْكُنُ حَتَّى يَأْتِيَهَا النَّبِيُّ فَيَقُولُ: يَا بُنَيَّةِ! قَدْ أَبْكَيْتِ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ شَغَلْتِهِمْ عَنِ التَّسْبِيحِ وَ التَّقْدِيسِ فَكُفِّي حَتَّى يُقَدِّسُوا فإِنَّ اللّهَ بالِغُ أَمْرِهِ وَ إِنَّهَا لَتَنْظُرُ

ص: 237

إِلَى مَنْ حَضَرَ مِنْكُمْ فَتَسْئلُ اللَّهَ لَهُمْ مِنْ كُلِّ خَيْرٍ فلَا تَزْهَدُوا فِي إِتْيَانِهِ فَإِنَّ الْخَيْرَ فِي إِتْيَانِهِ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحْصَى

در جمله، میفرماید فریشتگان حفظه عبور میدهند باسمعیل که فریشته هوا است و بسا باشد که دیدار میکنند پیغمبر را و در حضرت او حاضر است فاطمه و حسن وحسین و دیگر امامان که بدرود جهان کرده اند ، پس سؤال میکنند از ایشان از چیزها و از شما آنانکه حاضر خوابگاه حسين باشید ، در پاسخ ملائکه حفظه میفرمایند ، بشارت بدهید زائرین قبر حسین را. فریشتگان عرض میکنند: چگونه بشارت دهیم ایشان را و حال آنکه کلام مارا اصغا نتوانند کرد و میفرمایند : ترحيب وترجيب کنید ایشانرا. و بخوانید از برای شفاعت ایشان مارا . اینست ازما بشارت بزرک ایشان را و گاهی که طریق مراجعت گیرند ، فرو گیرید ایشان را بپر و بال خود تا احساس کنند مکان شما را وما ایشان را در نزد کسی بودیعت گذاشته ایم که ودایع در نزد او ضایع نمیشود.

واگر بدانند مردمان چه شرافت در زیارت قبر حسين علیه السلام اندر است ، در طلب آن با شمشير قتال میدهند و اموال و اثقال خود را در معرض بيع و شری در می آورند . همانا فاطمه نگران میشود زائرین را و با او هزار پیغمبر وهزار صدیق و هزار شهید و هزار هزار فریشته کروبی(1) است که یاری میکنند. او را در گریستن و آن حضرت ناله و نحیب بر می آورد و چنان میگرید ومینالد که فریشتگان آسمان بر گریه او میگریند و مینالند و ساکن نمیشود تا گاهیکه رسول خدا در میرسد و میفرماید : ای دخترک من ملائکه سموات را بنالیدن و گریستن بگماشتی و از تسبیح و تقدیس بازداشتی و دست بازدار و فریشتگان را بکار خویش بگذار ، چه خداوند بنفاذ میرساند امرخودرا و تقدیر او دیگر گون نمیگردد

بالجمله ، فاطمه نگرانست آنان را که حاضر قبر حسين علیه السلام اند وخیر ایشان

ص: 238


1- کروبیین « بتخفیف راء» ؛ بزرگان و مقربين ملائکه که جبرئیل در رأس آنها قرار دارد

را از خدای مسئلت میفرماید . پس واجب میکند که از زیارت قبر حسین خویشتن داری نکنید که خیر و کرامت آن بیرونست از حد وشمار .

ذکر گریستن جماعت جن بر شهادت حسين علیه السلام

بعضی از اشعار طوایف جن که در سوگواری حسین علیه السلام آورده بودند، در ذیل روایات نگاشته آمد . اکنون که باب نوحه جن را عنوان سخن ساختم ، از تحریر تکرار برخی از آن اشعار پرهیز نجستم . در کتاب عوالم سند بعبدالله بن حسان الکنانی منتهی میشود ، میگوید : گریستند قبایل جن بر حسین بن علی بن ابیطالب و این شعر از ایشانست :

ماذا تَقُولوُنَ اذْ قالَ النَّبِی لَکُمْ *** ماذا فعلتُمْ وَ انْتُمْ آخِرُ الْامَمِ

بِأهْلِ بَیْتی وَ اخوانی وَ مکْرمَتی *** مِنْهُمْ اساری وَ مِنْهُمْ ضُرِّجُوا بِدَم(1)

سوگواری جن

وجماعتی از مشایخ ، سند بعمرو بن عکرمه میرسانند که گفت : بصبح آوردیم شبی را در مدینه که شب قتل حسین علیه السلام بود . مولای ما از برای ما حديث کرد که : نیمه شب شنیدم که منادی ندا در داد و این شعر در شب قتل حسین قرائت کرد :

أَیُّهَا اَلْقَاتِلُونَ جَهْلاً حُسَیْناً *** اَبْشِرُوا بِالْعَذَابِ وَ لتَّنْکِیلِ

کُلُّ أَهْلِ السَّمَاءِ یَدْعُو عَلَیْکُمْ *** مِنْ نَبِیٍّ وَ مُرسَلٍ وَ قَتیلٍ

(قَدْ لُعِنْتُمْ عَلَی لِسَانِ اِبْنِ دَاوُدَ *** وَ ذی الرُّوحُ حَامِلُ اَلْإِنْجِیلِ(2)

نوحه جن

وحکیم بن داود سند بداود رقی میرساند، میگوید : جد من مرا حديث کرد که وقتی حسین علیه السلام شهید شد ، جن بدین اشعار بروی نوحه کرد:

ص: 239


1- به ص 39 رجوع شود
2- به ص 84 رجوع شود

یَا عَیْنُ جُودِی بِالْعِبَرِ *** وَ اِبْکِی فَقَدْ حَقَّ اَلْخَبَرُ

اِبْکِی اِبْنَ فَاطِمَهَ اَلَّذِی *** وَرَدَ اَلْفُرَاتَ ومَا صَدَرَ

اَلْجِنُّ تَبْکِی شَجْوَهَا *** لَمَّا أَتَی مِنْهُ اَلْخَبَرُ

قُتِلَ اَلْحُسَیْنُ وَ رَهْطُهُ *** تَعْساً لِذَلِکَ مِنْ خَبَرٍ

فَلَأَبْکِیَنَّکَ حُرْقَهً *** عِنْدَ اَلْعِشَاءِ وَ بِالسَّحَر

وَ لَأَ بْکِیَنَّکَ مَا جَرَی *** نَهر وَ مَا حَمَلَ اَلشَّجَرُ(1)

در امالى صدوق سند بام سلمه منتهی میشود میگوید نشنیدم نوحه جن و ندیدم جن را تا گاهي که فرزندم حسین شهید شد. اینوقت جنیه ای رادیدم در آمد و بدین شعر نوحه کرد:

أَلَا یَا عَیْنُ فَانْهَمِلِی بِجَهْدٍ *** فَمَنْ یَبْکِی عَلَی الشُّهَدَاءِ بَعْدِی

عَلَی رَهْطٍ تَقُودُهُمُ الْمَنَایَا *** إِلَی مُتَجَبِّرٍ فِی مِلْکِ عَبْدٍ(2)

وابن حدیث در کامل الزیاره و مناقب ابن شهر آشوب و امالی نیشابوری وامالی طوسی مسطور است. و در مناقب قدیم سند بعمرو بن ثابت میرسد و او در این اشعار مصراع اول را بتبديل لفظی روایت کرده، چنین آورده است :

ألا یا عَینُ فَاحتَفِلی بِجُهدِ

نوحه جن والی شهر نصيبين

ودیگر در مجالس، مفید و امالی طوسی مسطور است که : شیخی از مشایخ بنی تمیم گفت : در فراز رابيه(3) وتلى نشسته بودم در شب عاشورا و مردی از قبیله

ص: 240


1- عبر ، جمع عبره « بفتح اول وسکون ثاني » : اشک چشم. شجو: إندوه رهط : قوم وقبيله مرد تمس : هلاکت حرقه : سوزش
2- به ص 78 رجوع شود
3- رابیه : تپه ، برآمدگی زمین

نیز با من بود ، ناگاه هاتفي بانک در داد :

وَ اَللَّهِ مَا جِئْتُکُمْ حَتَّی بَصُرْتُ بِهِ *** بِالطَّفِّ مُنْعَفِرَ اَلْخَدَّیْنِ مَنْحُوراً

وَ حَوْلَهُ فِتْیَهٌ تُدْمَی نُحُورُهُمْ *** مِثْلَ اَلْمَصَابِیحِ یُطْفُونَ اَلدُّجَی نُوراً

وَ قَدْ حَثَثْتُ قَلُوصِی کَیْ أُصَادِفَهُمْ *** مِنْ قَبْلِ ما أَنْ یلاقوا اَلْخرَّدُ اَلْحُورَا

فَعَاقَنِی قَدَرٌ وَ اَللَّهُ بَالِغُهُ *** وَ کَانَ أَمْراً قَضَاهُ اَللَّهُ مَقْدُوراً

کَانَ اَلْحُسَیْنُ سِرَاجاً یُسْتَضَاءُ بِهِ *** اَللَّهُ یَعْلَمُ أَنِّی لَمْ أَقُلْ زُوراً

صَلَّی اَلْإِلَهُ عَلَی جِسْمٍ تَضَمَّنَهُ *** قَبْرُ اَلْحُسَیْنِ حَلِیفِ اَلْخَیْرِ مَقْبُوراً

مُجَاوِراً لِرَسُولِ اَللَّهِ فِی غُرَفٍ *** وَ لِلْوَصِیِّ وَ لِلطَّیَّارِ مَسْرُوراً(1)

گفت : خدایت رحمت کناد ای گوینده ! تو کیستی ؟ و از کجائی؟ گفت : من والی جن شهر نصیبین می باشم . در هنگام مراجعت از زیارت حج بآهنک نصرت حسین ساخته جنک شدم تا در حضرت اوجانبازی کنم. وقتی رسیدم که خبر قتل او بما رسید .

شعر بعضی از جن که عزم نصرت حسین علیه السلام داشتند

در کامل الزیاره سند بعمرو بن مسلم میرسد، میگوید پنج تن از اهل کوفه همداستان شدند که در نصرت حسین علیه السلام حاضر شوند و بقرية شاهی آمدند . دو مرد : یکی شیخ و آندیگر شاب بود(2) برایشان در آمدند و سلام دادند و جواب بستند ؟

آنگاه آن شیخ گفت : من مردی از قبیله جن میباشم و این جوان برادر زاده من است، و می خواهد این مرد مظلوم یعنی حسین بن علی را نصرت کند ومن رأی دیگر میزنم . گفتند : چه رأى میزنی ؟ گفت : میخواهم طيران کنم و خبری

ص: 241


1- به ص 393 جزء دوم مراجعه شود.
2- شیخ : پیر مرد شاب : جوان

استوار باز آرم ، تا اگر آهنک اینکار می کند ، از در بصیرت باشد . گفتند : نیکو باشد . پس یکروز و يک شب غایب شد ، چون باز آمد آن اشعار که مرقوم شد قرائت نمود ، جز اینکه این دو شعر را از جمله یاد نکرد : یکی- فعاقني قدر والله بالغه. دیگر- به صلی الا له على جسم تضمنه .

پاسخ مردی شعر جن را

بعضی از جوانان انس او را بدین اشعار پاسخ آوردند :

اِذهَب فَلا زالَ قَبرُ اَنتَ ساكِنُهُ *** اِلىَ القِيامَةِ يَسقىِ الغَيثُ مَمطُوراً

وَ قَد سَلَکتَ سَبيلاً اَنتَ سالِکَهُ *** وَ قَد شَرِبتَ بِکأسٍ کانَ مَغزُوراً

وَفِتيَةً فَرَّغُوا لِلّهِ اَنفُسَهُم *** وَ فارَقُوا المالَ وَ الاَحبابَ وَالدُّورا(1)

سوگواری جن

حکیم بن داود از ابن زیاد القندی روایت میکند که : جماعت جصاصان و گچکاران در جبانه ، نوحه جن را بدین اشعار اصغا نمودند :

مَسَحَ اَلرَّسُولُ جَبِینَهُ *** فَلَهُ بَرِیقٌ فِی اَلْخُدُودِ

أَبَوَاهُ مِنْ عَلْیَا قُرَیْشٍ *** وَ جَدُّودهُ خَیْرُ اَلْجُدُودِ(2)

در کامل الزیاره باسناد معتبره مسطور است که : جماعت جن برحسین نوحه کردند و این شعر قرائت نمودند :

لِمَنِ الْأَبْيَاتُ بِالطَّفِّ عَلَى كُرْهٍ بَنَيْنَهُ

تِلْكَ أَبْيَاتُ الْحُسَيْنِ يَتَجَاوَبْنَ الرَّنِينَةَ(3)

ص: 242


1- غيث : ابر ، باران غزارت : بسیاری و فراواني آب دور ، جمع دار : خانه
2- به ص 89 مراجعه شود
3- خانه هائی که از روی بی میلی و نا پسندی در کربلا ساخته شد ، از آن کیست ؟ آنها خانه های حسین است که ناله ها را پاسخ میدهد

نوحه جن

حکیم بن داود از لیلی روایت میکند که گفت : نوحه جن را اصغا نمودم بدین شعر سوگواری میکرد

یَا عَیْنُ جُودِی بِالدُّمُوعِ فَإِنَّمَا *** تْکِی الْحَزِینُ بِحُرْقَةٍ وَ توجُّعٍ

یَا عَیْنُ أَلْهَاکِ الرُّقَادُ بِطیبِهِ *** مِنْ ذِکْرِ آلِ مُحَمَّدٍ بِتَهَجُعٍ

بَاتَتْ ثَلَاثاً بِالصَّعِیدِ جُسُومُهُمْ *** بَیْنَ الْوُحُوشِ وَ کُلُّهُمْ فِی مَصْرَع(1)

اخبار حضرت سجاد از گریستن جن

و در مناقب ابن شهر آشوب و دیگر کتب در خطبه ای که سید سجاد علیه السلام در مجلس یزید قرائت فرمود ، چنانکه مذکور گشت ، بعضی از فقرات آنخطبه است که می فرماید :

أنَا ابنُ مَن ناحَت عَلَیهِ الجِنُّ فِی الأَرضِ وَالطَّیرُ فِی الهَواءِ .

یعنی من پسر کسی هستم که جماعت جن در زمین و گروه مرغان در هوا بر او گریستند.

شنیدن سیدالشهدا (علیه السلام) اشعار جن را

حکیم بن داود باسناد خود از حضرت رضا علیه السلام حدیث میکند :

قَالَ علیه السَّلَامُ : بَيْنَمَا الْحُسَيْنِ يَسِيرُ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ وَ هُوَ مُتَوَجِّهُ إِلَى الْعِرَاقِ وَ إِذَا رَجُلُ يَرْتَجِزُ

یعنی وقتی حسین علیه السلام از مکه بجانب کوفه کوچ میداد، نیم شبی مردی را نگریست که بدین شعر ارجوزه میکرد :

ص: 243


1- ای چشم ، اشک بریز که اندوهناک دلسوخته را میگر یانی ، ای چشم ! خوابیدن تو را از یاد اولاد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باز داشت . بدن های آنها سه روز در قتلگاه بین حیوانات روی خاک بود

یَا نَاقَتِی لَا تُذْعَرِی مِنْ زَجْرِی *** وَ شَمِّرِي قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ

بِخَيْرِ رُكْبَانٍ وَ خَيْرِ سَفْرٍ *** حَتَّى تَحَلَّيْ بِكَرِيمِ الْقَدْرِ

بمَاجِدُ الْجَدِّ رَحِیبُ الصَّدْرِ *** أَثَابَهُ اللَّهُ لِخَیْرِ أَمْرٍ

ثَمَّةَ أَبْقَاهُ بَقَاءَ الدَّهْرِ(1)

پاسخ حسين (علیه السلام)

حسين علیه السلام در پاسخ فرمود :

سَأَمْضی وَ ما بِالْمَوْتِ عارٌ عَلَی الْفَتی *** اِذا ما نَوی حَقّاً وَ جاهَدَ مُسْلِماً

وَ واسی الرِّجالَ الصّالِحینَ بِنَفْسِهِ *** وَ فارقَ مَثْبوُراً وَ خالَفَ مُجرْماً

فَاِنْ عِشْتُ لَمْ اَندمْ وَ اِنْ مِتُّ لَمْ اُلمْ *** کَفی بکَ ذُلّاً اَنْ تذل وَ تُرْغَما(2)

اشعاری که از جن شنیده شد

و در کتاب مثیر الاحزان مسطور است که: مسور بن محزمه وجماعتی از اصحاب رسول خدا استماع نوحه جن و گریستن ایشان را نمودند . در عوالم مسطور است که: در بصره شنیده شد که : هاتفی این اشعار قرائت میکرد. در نیمشبی :

إِنَّ اَلرِّمَاحَ اَلْوَارِدَاتِ صُدُورُهَا *** نَحْوَ الحُسَینِ تُقَاتِلْ التَنزیلا

وَ یُهَلِّلُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ وَ إِنَّمَا *** قَتَلُوا بِکَ اَلتَّکْبِیرَ وَ اَلتَّهْلِیلاَ

فَکَأَنَّمَا قَتَلُوا أَبَاکَ مُحَمَّداً *** صَلَّی عَلَیْهِ اَللَّهُ أَوْ جَبْرِیلاَ(3)

و ابن جوزی در کتاب « نور فی فضائل الايام والشهور » این اشعار را از نوحه جن در مصیبت اهل بیت مرقوم داشته :

ص: 244


1- به ص 162 جزء دوم رجوع شود
2- به ص 161 جزء دوم رجوع شود
3- به ص 393 جزء دوم رجوع شود

لَقَدْ جِئْنَ نِسَاءُ اَلْجِنِّ یَبْکِینَ شَجِیَّاتٍ *** وَ یَلْطَمْنَ صُدُوراً کَالدَّنَانِیرِ نَقِیَّاتٍ

وَ یَلْبَسْنَ الثِیَابَ اَلسُّودِ بَعْدَ اَلْقَصَبِیَّاتِ(1)

در مناقب ابن شهر آشوب از مالک الخزاعیه مرویست میگوید : « نوحه جن بدین شعر اصغا نمودم :

یَا ابْنَ الشَّهِیدِ وَ یَا شَهِیداً عَمُّهُ *** خَیْرُ الْعُمُومَةِ جَعْفَرٌ الطَّیَّارُ

عَجَباً لِمَصْقُولٍ أَصَابَکَ حَدُّهُ *** فِی الْوَجْهِ مِنْکَ وَ قَدْ عَلَاهُ غُبَارٌ(2)

و دیگر ابانة بن بطه، نوحه جن بدین شعر شنیده :

أیا عَینُ جُودی وَ لَا تَجمُدی *** وَ جُودی عَلَی الهالِکِ السَّیِّدِ

فَبِالطَّفِّ أمسی صَریعاً فَقَد *** رُزینَا الغَداءَ بِأَمرٍ بَدِی(3)

و هم از نوحه های جماعت جن است :

اِحمَرَّتِ الأَرضُ مِن قَتلِ الحُسَینِ کَما *** احمرَّ عِندَ سُقوطِهِ الجَونَةُ الفلَقُ

یا وَیلَ قاتِلِهِ یا وَیلَ قاتِلِهِ *** فَإِنَّهُ فی سَعیرِ النّارِ یَحتَرِقُ(4)

و نیز جنی در سوگواری حسین علیه السلام می گوید :

أبکِی ابنَ فاطِمَةَ الَّذی *** مِن قَتلِهِ شابَ الشَّعَرْ

و لِقَتلِهِ زُلزِلتُمُ *** ولِقَتلِهِ انکَسَفَ القَمَرْ

ص: 245


1- قصبيات : لباس های نازک کتانى « تفصيل و ترجمه این شعر در ص 104 ذکر شد »
2- ای پسر شهید ! وای کسی که عمویت جعفر طیار شهید بهترین عموهاست . شگفت از شمشیر یکه تیزی او بصورت غبار آلود تو آمد
3- ای چشم ! بر آقای شهید اشک بریز و خشک نگرد. در کربلا روی خاک افتاد . صبحگاهی بامر بديع و شگفتی ماتم زده شدیم
4- زمین از کشتن حسين قرمز گشت ، چنانکه آسمان هنگام فرو رفتن خورشید سرخ میگردد . وای بر کشنده او که در آتش سوزان خواهد سوخت

احمَرَّآفاقُ السَّماءِ *** مِنَ الْعَشِيَّةِ وَ السَّحَرِ

وَ تَغَیَّرَتْ شَمْسُ الْبِلَادِ *** له وَ أَظْلَمَتِ الْکُوَرُ

ذَاکَ ابْنُ فَاطِمَةَ الْمُصَابُ *** بِهِ الْخَلَائِقُ وَ الْبَشَرُ

أَوْرَثْتَنَا ذُلًّا بِهِ جَدَ *** ع الْأُنُوفَ مَعَ الْغُرَرِ(1)

و هم از اشعار جن است :

نِساءُ الجِنِّ یَبکینَ مِنَ الحُزنِ شَجِیّاتِ

و اسعِدنَ بِنَوحٍ لِلنِّساءِ الهاشِمِیّاتِ

وَ يَندَبنَ حُسَيناً عَظُمَت تِلكَ الرَزّيّاتِ

وَ یَلطِمنَ خُدُوداً كَالدَّنانيرِ فَقِّياتِ(2)

ذکر گریستن وحوش بر ابا عبدالله الحسين علیه السلام

در کامل الزیاره سند بحارث الاعور منتهی میشود

قال قال علی : بِأَبی و اُمِّی الحُسَینُ المَقتولُ بِظَهرِ الکوفَهِ ، وَاللّهِ ، کَأَنّی أنظُرُ إلَی الوُحوشِ مادَّهً أعناقَها عَلی قَبرِهِ مِن أنواعِ الوَحشِ ،یَبکونَهُ و یَرثونَهُ لَیلاً حَتَّی الصَّباحِ ،فَإِذا کانَ ذلِکَ فَإِیّاکُم وَالجَفاءَ

أمير المؤمنين علیه السلام میفرماید : پدر و مادرم فدای حسین باد، که در بیرون کوفه کشته میشود . سوگند با خدای ، گویا می بینم که جانوران بیابانی از انواع وحوش بر سر قبر او گردنها کشیده دارند و بر او میگریند و او را از شامگاهان تا بامدادان

ص: 246


1- شاب الشعر : موی سفید گشت . انکساف : گرفتن ماه . کور ؛ ده ها : جدع : بریدن . انوف : بینیها
2- به ص 104 مراجعه شود

مرثیه میگویند . هان ای مردم! چون چنين است ، بپرهیزید از اینکه او را جفا کنید و ستمکار باشید

و در کتاب علل الشرایع و امالى صدوق در حدیث میثم تمار مسطور است که: اميرالمؤمنين علیه السلام فرمود:

انْهَ يَبْكِي عَلَيْهِ كُلَّ شَيیء حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ

یعنی گریه میکند بر حسين علیه السلام همه چیزها حتى وحوش در بیابانها .

در کامل الزیاره سند بامام محمد باقر علیه السلام منتهی میشود

قَالَ : بَكَتِ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ وَ الطَّيْرِ وألوحش عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ حَتَّى ذَرَفَتْ دُمُوعُهَا

یعنی گریستند مردم انس وجماعت جن و انواع مرغان و تمامت جانوران بر حسين بن علي عليهما السلام ، چند که آب دیده ایشان سیلان یافت. و جماعتی از مشایخ بطرق گوناگون این روایت کرده اند و در امالى صدوق سند بصادق آل محمد منتهی میشود ، میفرماید: گاهی که امام حسن علیه السلام برادر را بشارت شهادت میداد

قَالَ : يَبْكِي عَلَيْكَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَألحيتانِ فِي الْبِحَارِ .

فرمود : ای برادر ! میگرید بر تو همه اشياء حتی وحشیان بیابانها و ماهیان دریاها .

ذکر گریستن مرغان در مصيبت حسین بن علی بن ابیطالب علیهم السلام

در مناقب ابن شهر آشوب در خطبه ای که سیدسجاد علیه السلام در مجلس یزید ملعون قرائت کرد،مسطور است :

ص: 247

أنا ابن من ناحت عليه الجن في الأرض والطير في الهواء .

ملاقات فاطمه صغری غراب را

در مناقب قدیم این خبر باسناد معتبره بمفضل بن عمر الجعفی پیوسته میشود میگوید : صادق آل محمد بر وایت پدرش امام محمد باقر از علی بن الحسين عليهم السلام حديث کرد که : در روز عاشورا ، غرابی پر و بال خویش را در خون حسين علیه السلام بیالود و طيران نمود و در مدینه بر سر دیوار فاطمه صغری دختر حسین علیه السلام بنشست فاطمه بر او نگریست و دیدار او را بفال نيک نگرفت و سخت بگریست و این شعر انشاء کرد وانشاد فرمود-اگر چه این قصه را در جای خود رقم زدم(1) و این حدیث را در طریق دیگر ندیده ام ، چون در جمله گریستن طيور بر آن حضرتست از تحریر تکرار این اشعار خویش را بر کنار نداشتم

نَعَبَ اَلْغُرَابُ فَقُلْتُ مَنْ *** تَنْعَاهُ وَیْلَکَ یَا غُرَابُ

قَالَ اَلْإِمَامَ فَقُلْتُ مَنْ *** قَالَ اَلْمُوَفَّقُ لِلصَّوَابِ

إِنَّ اَلْحُسَیْنَ بِکَرْبَلاَ *** بَیْنَ اَلْأَسِنَّهِ وَ اَلضِّرَابِ

فَابْکِی اَلْحُسَیْنَ بِعَبْرَهٍ *** تُرْضی اَلْإِلَهَ مَعَ اَلثَّوَابِ

قُلْتُ اَلْحُسَیْنَ فَقَالَ لِی *** حَقّاً لَقَدْ سَکَنَ اَلتُّرَابَ

ثُمَّ اِسْتَقَلَّ بِهِ اَلْجَنَاحُ *** فَلَمْ یُطِقْ رَدَّ اَلْجَوَابِ

فَبَکَیْتُ مِمَّا حَلَّ بِی *** بَعْدَ اَلدُّعَاءِ اَلْمُسْتَجَابِ(2)

و هیچ ناعی در مدینه بقتل حسین از این خبر پیشی گرفت. بعضی از منافقین گفتند : این سحر است که از بنی عبدالمطلب دیدار میشود .

ص: 248


1- به ص 85 رجوع شود
2- معنی این اشعار در پاورقی ص 86 ذکر شد

لعن کبوتر راعبي بر قتله حسين

در کامل الزیاره از ابی عبدالله علیه السلام مرویست

قَالَ : أتخذوا أَ لِحَمَامِ الرَّاعِبِيَّةَ فِي بُيُوتِكُمْ فَإِنَّهَا تَلْعَنُ قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ .

فرمود : کبوتر راعبی را در خانه های خود نگاه دارید، چه ایشان کشندگان حسين را لعن فرستند . و نیز سند بداود بن فرقد ميرسد، میگوید : حاضر حضرت ابی عبدالله علیه السلام بودم، ناگاه کبوتری راعبي تقرقری(1) طویل بر آورد . و آن حضرت نظری بسوی من افکند و زمانی طویل در من مینگریست ، آنگاه فرمود :

یا دَاوُدُ ، أَ تَدْرِي مَا يَقُولُ هَذَا الطَّيْرُ ؟ قِلَّةُ : لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ ، قَالَ يَدْعُو عَلَى قَتَلَةِ الحسین فأتخذوه فِي مَنَازِلِكُمْ .

فرمود : ای داود ! میدانی این کبوتر چه میگوید ؟ گفتم : جانم فدای تو باد ، ندانم . فرمود : لعنت میکند بر کشندگان حسين . اینمرغ را در منازل خود نگاه بدارید . وجماعتي از مشایخ بطرق دیگر این حدیث را آورده اند.

خرابه نشینی جغد پس از عاشورا

و نیز در کتاب عوالم سند بحسين بن ابی غنذر پیوسته میشود، میگوید: در حق بومه از ابو عبدالله شنیدم

فَقَالَ : هَلْ أَحَدُ مِنْكُمْ رَآهَا نَهَاراً ، قِيلَ لَهُ : لَا تَكَادُ تَظْهَرُ بِالنَّهَارِ وَ لَا تُظْهِرِ إِلَّا لَيْلًا ، قَالَ : أَمَا إِنَّهَا لَمْ تَزَلْ تَأْوِي الْعُمْرَانِ ، فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ آلَةٍ عَلَى نَفْسِهَا أَنَّ لَا تَأْوِي الْعُمْرَانِ أَبَداً وَ لَا تَأْوِي إِلَّا الْخَرَابَ فَلَا تَزَالُ نَهَارُهَا حَزينَة حَتَّى يَجُنَهَا ، اللَّيْلُ فَإِذَا جَنَّهَا اللَّيْلِ فَلَا تَزَالُ تَرَنِ عَلَى الْحُسَيْنُ حَتَّى تُصْبِحَ

ص: 249


1- تقرقر : نوعی از آواز کبوتر

فرمود : آیا هیچیک از شما جغدرا در روز دیده باشید گفتند : در روز دیدار نمی شود ، بلکه در شب آشکار میگردد ، فرمود: همانا جغد همواره در آبادانیها و بلدان عمران(1) منزل ومأوی داشت، گاهی که حسین علیه السلام شهید شد ، سوگند یاد کرد که دیگر در آبادانی منزل نکند و جز در خراب جای نگزیند . اکنون همواره در روزها صائم است و در شبانگاه تا بامداد بر حسين بن علي عليهما السلام مینالد و میگرید و نیز محمد بن جعفر الرزاز باسناد خود از ابی عبدالله علیه السلام حدیث میکند

قَالَ : إِنَّ ألبُومَةَ لَتَصُوم النَّهَارِ ، فَإِذَا أَفْطَرَتْ تَدلَهَت عَلَى الْحُسَيْنُ حَتَّى تُصْبِحَ .

فرمود : جغد در روز صائم است وچون افطار میکند ، در سوگواری حسين او را همی شدید وحزنی عظیم فرو میگیرد تا گاهی که سفیده صبح سر بر زند .

و نیز در کامل الزیاره از ابی عبدالله علیه السلام مرویست

قَالَ : يَا يَعْقُوبَ ، رَأَيْتُ بومة قَطُّ تَنَفَّسَ بِالنَّهَارِ ؟ فَقَالَ لَا ، قَالَ : وَ تَدْرِي لِمَ ذَلِكَ ؟ قَالَ : لَا ، قَالَ : لِأَنَّهَا تَظَلُّ يَوْمِهَا صَائِمَةُ ، فَإِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ أَفْطَرْتَ عَلَى مَا رَزَقْتَ ، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ ترنم عَلَى الْحُسَيْنُ حَتَّى تُصْبِحَ

فرمود: اي يعقوب ! هیچ دیده ای بومه را که در روز ساز و برک زندگانی کند. گفت : ندیدم ، فرمود : دانستی از چیست ؟ عرض کرد : ندانم ، فرمود : همانا روز روزه میدارد و شبانگاه افطار میکند بدانچه روزی یافته ، آنگاه تا بامدادان بر حسین مینالد ؟

و نیز در کامل الزیاره، راوی از حضرت رضا علیه السلام روایت میکند

قَالَ قَالَ : تَرَى هَذِهِ الْبُومَةِ كَانَتْ عَلَى عَهْدِ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ تَأْوِي الْمَنَازِلِ

ص: 250


1- عمران : آباد

وَ الْقُصُورَ وَ الدُّورِ وَ كَانَتْ إِذَا أَكَلَ النَّاسَ الطَّعَامَ ، تَطِيرُ فَتَقَعُ أَمَامَهُمْ فَيَرْمِي إِلَيْهَا بِالطَّعَامِ وَ تَسْقِيَ ، ثُمَّ تَرْجِعُ إِلَى مَكَانَهَا وَ لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ، خَرَجَتْ مِنَ الْعُمْرَانِ إِلَى الْخَرَابِ وَ الْجِبَالِ وَ ألبَراري وَ قَالٍ : بِئْسَ الْأَمَةِ أَنْتُمْ ، قُتِلْتُمْ ابْنِ نَبِيِّكُمْ وَ لَا آمَنکُمُ عَلَى نَفْسِي .

فرمود : این جغد را که مینگری ، در عهد جد من رسول خدای در قصور آباد و بیوت آبادان جاي میگرفتند. و هنگام اکل و شرب مردمان در نزد ایشان حاضر میشدند. وازطعام وشراب ایشان بهره مییافتند. و چون سیر و سیراب میگشتند، بمنازل خویش باز میشتافتند. گاهی که حسين شهید شد، از آبادانیها بويرانها و کوهسارها و صحراها هجرت کردند و گفتند : چه بد امتی که شما بوده اید ، کشتید پسر پیغمبر خود را. از این پس من از شر شما بر جان خویش ایمن نیستم .

خبردادن مرغ خون آلود شهادت آنحضرت را بطيور

جماعتی از اصحاب در مؤلفات خویش از طریق اهل بیت روایت میکنند و فاضل مجلسى وصاحب عوالم این حدیث را از ایشان مأخوذ داشته اند و آورده اند، میگوید: گاهی که حسين علیه السلام شهید شد و جسم شریفش بر خاک کربلا در افتاد و خون بدنش بر روی ارض بدوید ، مرغی سفید فرا رسید و پر و بال خود را در خون آن حضرت بیالود و پرواز نمود و در سایه بعضی از اشجار جماعتی از مرغان را دیدار کرد

فَقالَ لَهُمْ : يا وَيْلَكُمْ أتَشغَلُونَ بِألمَلاهي وَ ذِكْرَ الدُّنْيَا وَألمَناهي وَ الْحُسَيْنِ فِي أَرْضَ كَرْبَلَاءَ فِي هَذَا الْحُرِّ مُلْقًى عَلَى الرَّمْضَاءَ ، ظامٍ مَذْبُوحُ وَ دَمُهُ مَسْفُوحٍ فَعَادَتْ الطُّيُورِ كُلٍّ مِنْهُمْ قَاصِداً کربلاء ، فَرَّ أَوْ سَيِّدِنَا الْحُسَيْنِ مُلْقًى عَلَى الْأَرْضِ جُثَّتَهُ بِلَا رَأْسٍ وَ لَا غَسْلُ وَ لَا كُفِّنَ ، قَدْ سَفَت

ص: 251

عَلَیْهِ السَّوَافِی وَ بَدَنُهُ مَرْضُوضٌ قَدْ هَشَّمَتْهُ الْخَیْلُ بِحَوَافِرِهَا زُوَّارُهُ وُ حُوشُ الْقِفَارِ وَ نَدَبَتُهُ جِنٌّ السُّهُولِ وَ الْأَوْعَارِ وَ قَدْ أَضَاءَ التُّرَابُ مِنْ أَنْوَارِهِ وَ أَزْهَرَ الْجَوُّ مِنْ أَزْهَارِهِ فَلَمَّا رَأَتْهُ الطُّیُورُ تَصَایَحْنَ وَ أَعْلَنَّ بِالْبُکَاءِ وَ الثُّبُورِ وَ تَوَاقَعْنَ عَلَی دَمِهِ یَتَمَرَّغْنَ فِیهِ وَ طَارَ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ إِلَی نَاحِیَهٍ یُعْلِمُ أَهْلَهَا عَنْ قَتْلِ أَبِیعَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ

یعنی آنمرغ خون آلود دیگر مرغان را مخاطب داشت و گفت : بلهو و لعب میپردازید و در طلب دنیا میگرازيد(1) وحال آنکه حسين علیه السلام در زمین کربلا در این هوای تفته و زمین تفسیده(2) تشنه و کشته در افتاده و خون از تن مبارکش سیلان یافته؟! چون مرغان این سخن بشنیدند ، هم آهنک وهم آواز بجانب کربلا پرواز کردند و بدن مبارک حسين را نگریستند که سر در تن ندارد و بی غسل و کفن بخاک در افتاده و آن تن مبارک در زیرسم ستور در هم شکسته و کوفته و پاره پاره گشته و بدست باد، بخار و خاشاک آغشته . زایران او جانوران سهل وصعب و مرثیه خوان او جن اوديه وشعب(3) و با اینهمه آن تن مبارک بشعشعه دیدار، خاک تيره را مطلع انوار ساخته و جو هوا را گلشن فرخار آورده . مرغان چون این بدیدند ، صیحه بر آوردند و آغاز گریه و سوگواری نمودند و خویشتن را در خون آنحضرت در انداختند و پای تا سر خون آلود ساختند و هر يک جانب شهری و بلدی گرفتند، تا مردمان را از قتل سیدالشهداء و این مصیبت کبری آگهی دهند. از قضا مرغی از آن طیور بمدینه آمد ومضجع رسول خدای را طواف داد و خون از پروبال او متقاطر بود(4) ندا در داد و گفت :

ص: 252


1- گرازیدن : رفتن ، خرامیدن
2- تفسيده : گرم و داغ شده
3- سهل وصعب : زمين هموار و ناهموار او دیه ، جمع وادی : رود خانه . شعب ، جمع شعبه « مانند غرفه و غرف » : شکاف کوه
4- قطره قطره میریخت

أَلَا قَتَلَ الحُسَینُ بِكَرْبَلَاءَ ، أَلَا ذَبَحَ أَلِحُسَيْنٍ بِكَرْبَلَاءَ

لاجرم مرغان بروی گرد آمدند و بانک نوحه و سوگواری بر آوردند . مردم مدينه چون آن نحيب و ناله بشنیدند و آن خون متقاطر بدیدند ، ندانستند که آیت(1) کدام داهيه و علامت کدام حادثه است ، تاگاهی که خبر شهادت حسین بن علی عليهما السلام برسید .

شفا یافتن دختر جهود از برکت خون حسين عليه السلام

در خبر است که آنمرغ خون آلود در همان روز، در بستان مرد جهودی که در ظاهر مدينه بود برفت و بر شاخ درختی جای گرفت و آن جهود که خداوند بستان بود ، دختری داشت کور و کر و زمن وشل، با اینهمه در مرض جذام محفوف بود. آن دختر را برداشت و در بستان آورد و او را بگذاشت و از برای قضای حاجتی با مدینه مراجعت کرد و چنان افتاد که آن شب را نتوانست باز بستان شود ودختر را با مدینه حمل دهد . چون دو بهره(2) از شب گذشت، ناله آنمرغ خون آلود گوشزد دختر جهود شد . خویشتن را غلط غلطان و کشان کشان بپای آن درخت آورد و با آنمرغ حزین در ناله وانين(3) انباز گشت ، ناگاه قطره ای از خون بر چشم يمين، وقطره ای دیگر بر چشم دیگرش افتاد و آن دو چشم ضرير(4) بصير گشت و همچنان هر دو دست و هر دو پایش ببر کت قطرات خون نیرو یافت، پس جسدش را با خون مطلخ(5) ساخت تا از جمیع امراض عافیت یافت .

بامدادان که جهود ببستان آمد، دختری دید که در میان بستان خرامان میگذرد گفت: ای دختر تو کیستی ؟ و از کجائی؟ مرا در این بستان دختری بیمار بود ، اکنون او را نمی بینم ، بگوی : بکجا شد؟ گفت : ای پدر! سوگند باخدای اینک

ص: 253


1- آیت : نشانه، علامت
2- در اینجا بمعنی دو ثلت است
3- انين : ناله و فریاد انباز : شريک
4- ضرير : نا بینا
5- ملطخ : آغشته , آمیخته

منم دختر تو . جهود چون این بشنید از پای در افتاد و بی خویشتن گشت ، چون بخویش آمد، برخاست و آن دختر پدر را بپای آن شجر آورد که مرغ خون آلود آشیان کرده بود . جهود گفت: ایمرغ! تورا سوگند میدهم بآنکس که تو را بیافرید که با من سخن کنی و از این قصه شگفت مرا بیاگاهانی . بقدرة الله تعالی آن مرغ بسخن آمد و آن حدیثرا از مبدأ و منتها(1) بروی مکشوف داشت . یهودی چون این آیت بزرک را از خون سیدالشهداء دیدار کرد ، مسلمانی گرفت و دخترش با پانصد تن از جهودان تشریف اسلام در بر کردند.

سوگواری عصافير در يوم عاشورا

ودر بعض کتب مناقب از فتح بن شنجرف العابد روایت کرده اند که گفت : همه روز نان ریز ها از برای عصافير(2) می افشاندم تا میخوردند و بدان معاش میکردند چون روز عاشورا فرا رسید ، از آن نان ریزها که افشاندم ، نخوردند، دانستم که خبر قتل حسين علیه السلام بر ایشان الهام شده و اینک آغاز سوگواری وزاری نموده اند .

ذکر واردات أحوال اشجار ونباتات در قتل ابا عبد الله الحسین علیه السلام

در بعضی از کتب مناقب و اخبار صحابه و تابعين، سند بهند بنت الجون منتهی میشود، میگوید : رسول خدای در خیمه خاله من ام معبد نزول فرمود و چند تن از اصحاب ملازم خدمت وی بود و آن معجزه که شیر از میش خوشیده پستان بدوشید در نزد مردمان آشکار است . آنگاه در گرمگاه(3) روز لختی بخفت و چون از خواب انگیخته شد ، آب طلب فرمود و دستهای مبارک را بشست وسه کرت مضمضه(4) نمود و بر نبات عوسجه ای که در جنب خیمه بود برافشاند. و نیز سه کرت استنشاق(5)

ص: 254


1- از اول تا آخر
2- عصافير ، جمع عصفور : گنجشک
3- گرمگاه روز : هنگام ظهر
4- مضمضه : آب در دهان گردانیدن
5- استنشاق : آب در بینی کردن

نمود و چهره مبارک و دستها را غسل داد و سرو پای را مسح نمود و فرمود: از برای این عوسجه شأنی است . آنگاه اصحاب آن حضرت وضو بساختند و از قفای او بنماز ایستادند . زنان حي را شگفتی آمد ، چه تاکنون این کردار را دیدار نکرده بودند

میگوید : چون آن شب سپری شد ، بامدادان آن عوسجه را درختی عالی وعظیم دیدیم ، با خضارت و نضارت از خارها سترده(1) و بیخ بزمین در برده ، ساق واوراق سبز وریان(2) گشته . آنگاه مانند ورس مسحوق(3) ثمری آورد، خوشبوی تر از شميم(4) عنبر و شیرین تر از شهد شکر ، سوگند باخدای هیچ گرسنه نخورد جز اینکه سیر گشت، و هیچ تشنه نیاشامید ، جز اینکه سیراب شد . شتران و گوسفندان چند که از اوراق آن علفچر کردند فربی و سمين(5) گشتند. مردم قبیله آنرا شجره مبارکه نام نهادند ، بیماران بدان استشفا جستند و مجتازان(6) بجای آب وطعام بکار بستند . بمیمنت آن شجره اموال ما فره(7) شد و نعمت ما فراوان گشت .

این ببود تا بامدادی ناگاه ثمار آن درخت ساقط شد(8) و اوراق آن زردفام(9) گشت . ما سخت اندوهناک شديم، وندانستیم این چه احدوثه است. روزی چند برنگذشت که خبر رحلت رسول خدای از این سپنجی سرای(10) پراکنده گشت، و از آن پس ثمر آن درخت اندک شد و از آن کمال که داشت فرودتر آمد. سی سال بدینگونه روزگار سپری شد ، دیگر باره طعم و رايحه ثمر آن شجر دیگر گون شد و يکباره ثمر آن درخت ساقط افتاد . پس از روزی چند خبر شهادت

ص: 255


1- از خار سترده : بی خار
2- اوراق : برگها ریان : سیر آب
3- مسحوق : کوبیده ، نرم شده
4- شمیم : بوی
5- فربی «فر به » چاق ، سمين : چاق
6- مجتازان : رهگذران
7- فره ، بکسر فاء از ماده « وفر » زياد ، افزون
8- میوه هایش بريخت
9- زرد فام : زرد رنک
10- سپنجی سرای ؛ کنایه از دنیا است که برای قلت مدت زندگی در آن سه پنج روز گفته اند

امير المؤمنين علی علیه السلام برسید و دیگر آن درخت را نه کم و نه بسیار ثمر بادید نشد .

وهم هند بنت الجون گوید: چون آن شجر را ثمر منقطع گشت، اسقام مرضى(1) را باوراق آن شجر مداوا میکردیم و بهبودی حاصل مینمودیم . روزگاری بدین منوال پیمودیم ، ناگاه صبحگاهی از خواب انگیخته شدیم و دیدیم که از ساق آن درخت خون تازه میجوشد و از اوراق خون میبارد . دانستیم که خطبی عظیم(2) بادید شده و سخت بترسیدیم و آنشب را بيمناک بخفتیم و منتظر داهية دهیاء و نايبة عمياء(3) بودیم . ناگاه هاتفي بعویل و گریه این سخن گفت :

أَیَا ابْنَ النَّبِیِّ وَ یَا ابْنَ الْوَصِیِّ وَ یَا *** مَنْ بَقِیَّةُ سَادَاتِنَا الْأَ کْرَمِینَا(4)

آنگاه بانک ناله واصوات گریه بالا گرفت و بلغات گوناگون نوحه همیکردند وما ندانستیم چه میگویند روزی چند برنگذشت که خبر شهادت حسين علیه السلام برسید و آن درخت خشک شد و مرور رياح وأمطار(5) آثار آنرا محو ساخت . عبدالله بن محمد الانصاری میگوید : در مدینه رسول خدا دعبل بن على الخزاعی را دیدار کردم و از این قصه اورا آگهی دادم ، وی نیز بدین حدیث گواهی داشت و این شعر از قصیده ایست که وی گوید :

زُرْ خَیْرَ قَبْرٍ بِالْعِرَاقِ یُزَارُ *** وَ اِعْصِ اَلْحِمَارَ فَمَنْ نَهَاکَ حِمَارٌ

لِمَ لاَ أَزُورُکَ یَا حُسَیْنُ لَکَ اَلْفِدَا *** قَوْمِی وَ مَنْ عُطِفَتْ عَلَیْهِ نِزَارُ

وَ لَکَ اَلْمَوَدَّهُ فِی قُلُوبِ ذَوِی اَلنُّهَی *** وَ عَلَی عَدُوِّکَ مَقْتَهٌ وَ دَمَارٌ

ص: 256


1- مرضی ، جمع مريض : بیمار
2- خطبی عظیم : پیش آمدی بزرک
3- نائبه : پیش آمد . عمياء : کور « این دو کلمه مجازا در بلا های سخت بکار میرود »
4- ای پسر پیغمبر و ای پسر جانشین او و ای باقی مانده آقایان بزرگوار ما
5- گذشتن باد ها و باران ها بر آن درخت

یَا اِبْنَ اَلشَّهِیدِ وَ یَا شَهِیداً عَمُّهُ *** خَیْرُ اَلْعُمُومَهِ جَعْفَرٌ اَلطَّیَّارُ(1)

در خبر است(2) که سعیده دختر مالک خزاعی ، در زمان على علیه السلام از ثمر این شجره بخورد و از نوحه جن این شعر از بر کرد:

يَا ابْنَ الشَّهِيدِ وَ یا شهیدا عَمِّهِ *** خَيْرُ العمومة جَعْفَرِ الطَّيَّارِ

خون شدن ورس

در تاریخ بغداد و ابانة العکبری مسطور است که : مردی در روز شهادت حسين علیه السلام، مقداری ورس(3) حمل داد و در ساعت ورس او خون تازه گشت . و محمد بن الحکم از مادر خود حدیث میکند که : هر ورس از عسکر حسين علیه السلام بغارت بردند ، هیچ زن استعمال نکرد ، الا آنکه مبروص گشت و در روز قتل آن حضرت نجم نبات(4) آتش آگین مینمود. و نیز سید سجاد میفرماید :

فَلَقَدْ بَكَتِ السَّبْعِ الشِّدَادِ لِقَتْلِهِ - إِلَى قَوْلِهِ : - وَ الْأَشْجَارُ بِأَغصانِها .

ذکر واردات احوال بحار و جبال در شهادت حسین علیه السلام

در کتب سالفه ومؤلفات صحابه از کعب الاحبار حدیث کرده اند که : در زمان خلافت عمر بن الخطاب چون مسلمانی گرفت ، واز اخبار انبيا وکتب سماوی آگهی داشت ، مسلمانان از وی ملاحم(5) ومقاتل آخرزمانرا سؤال میکردند و او

ص: 257


1- شعر اخير در ص 245 معنا شد، و خلاصه معنی سه بیت دیگر اینست ؛ بهترین قبریکه در عراق است زیارت کن ، کسی که تو را باز دارد، خر است. اي حسين ! قوم من فدای تو باد ، چرا تو را زیارت نکنم ، در صورتیکه دوستی تو در دل خردمندان و بهره دشمن تو هلاکت است
2- بمناقب ابن شهر آشوب مراجعه شود
3- ورس « چو فلس » : گیاهی است مانند کنجد که بفارسی آن را اسپرک « چو بهترک » گویند و برای تیرگیهای رنک چهره بصورت میمالند
4- نجم نبات : گیاهی که ساق ندارد
5- ملاحم : فتنه ها و آشوبها

باز مینمود آن فتن و آثار را که در آخر زمان دیدار خواهد شد

ثُمَّ قَالَ وَ أَعْظَمُهَا فِتْنَهً وَ أَشَدُّهَا مُصِیبَهً لَا تُنْسَی إِلَی أَبَدِ الْآبِدِینَ مُصِیبَهُ الْحُسَیْنِ وَ هِیَ الْفَسَادُ الَّذِی ذَکَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ الْمَجِیدِ حَیْثُ قَالَ « ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ(1)»

میگوید : بزرگترین فتنه و فساد و عظیم ترین مصیبت وزریت که ابدالاباد(2) فراموش نخواهد شد ، قتل حسین علیه السلام است و آن فسادی است که خداوند در کتاب مجید از آن خبر داده ، آنجا که میفرماید : ظاهر شد فساد در بیابانها و دریاها بدانچه مردمان بدست خویش بیندوختند . آنگاه گفت :

فُتِحَ الْفَسَادُ بِقَتْلِ هَابِیلَ بْنِ آدَمَ وَ خُتِمَ بِقَتْلِ الْحُسَیْنِ و ساق الی ان قال وَ إِنَّهُ یُسَمَّی فِی السَّمَاءِ حُسَیْناً الْمَذْبُوحَ، وَ فِی الْأَرْضِ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْمَقْتُولَ وَ فِی الْبِحَارِ الْفَرْخَ الْأَزْهَرَ الْمَظْلُومَ وَ إِنَّهُ یَوْمَ قَتْلِهِ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ بِالنَّهَارِ وَ مِنَ اللَّیْلِ یَنْخَسِفُ الْقَمَرُ وَ تَدُومُ الظُّلْمَهُ عَلَی النَّاسِ ثَلَثَهَ أَیَّامٍ وَ تُمْطِرُ السَّمَاءُ دَماً وَ رماداً و تَدَکْدَکُ الْجِبَالُ وَ تَغَطْمَطُت الْبِحَارُ(3) وَ لَوْ لَا بَقِیَّهٌ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ وَ طَائِفَهٌ مِنْ شِیعَتِهِ الَّذِینَ یَطْلُبُونَ بِدَمِهِ وَ یَأْخُذُونَ بِثَأْرِهِ لَصَبَّ اللَّهُ عَلَیْهِمْ نَاراً مِنَ السَّمَاءِ أَحْرَقَ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا.

می گوید : فتح فساد در قتل هابیل پسر آدم بود و ختم شد د قتل حسین فرزند

ص: 258


1- سوره 30 آیه 40
2- ابدالاباد : جاویدان
3- غطمطة : آشوفته شدن دریا و تراکم امواج

خاتم انبیا ، آن امامی که در آسمان حسين مذبوح نام دارد و در زمين ابوعبدالله مقتول نامیده میشود و در بحار او را فرزند ستوده مظلوم گویند. . همانا در روز قتل اور آفتاب منکسف و شبانگاهش ماه منخسف گشت و سه روز ظلمت جهان را فرو گرفت، و آسمان خون و خاکستر بارید، و کوهسارها فرو ریخت، و دریاها آشفته گشت. واگرنه مقصود بقای فرزندان و شیعیان آنحضرت بود که در طلب خون او برخیزند وخونخواهی فرمایند. خداوند قاهر غالب از آسمان آتش میبارید و زمین را و هر که در زمین جای داشت محترق می ساخت.

و نیز از کلمات ابوذر غفاریست بشرحی که از این پیش ترجمانی کردیم میفرماید : هان ای مردم !

وَ إِنَّكُمْ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا يَدْخُلُ عَلَى أَهْلِ ألبحار وَ سُكَّانُ الْجِبَالِ فِي الغِيَاضِ وَ الْآكَامِ وَ أَهْلِ السَّمَاءِ مَنْ قَتَلَهُ ، لَبَكَيْتُمْ وَ اللَّهِ حَتَّى تَزْهَقَ أنفُسُکُم

میفرماید : اگر بدانستید چه داهية بزرک و نایبه عظیم بر اهل دریا ها و ساکنین کوهسار ها وقاطنين پستی و بلندی و اهل آسمانها وارد میشود ، چندان میگریستید که جانهای شما از ابدان شما مفارقت جویند .

حدیث میثم در گريه اشياء بر حسین (علیه السلام)

وهمچنان در علل الشرایع و امالى صدوق ، میثم تمار از امیرالمؤمنین علیه السلام حدیث میکند که فرمود:

وَ إِنَّهُ يَبْكِي عَلَيْهِ كُلُّ شَيْ ءٍ حَتَّى الْوُحُوشُ فِي الْفَلَوَاتِ وَ ألحيتانِ فِي الْبَحْرِ وَ الطَّيْرِ فِي السَّمَاءِ .

یعنی میگرید بر حسین علیه السلام هر چیز : و حوش در بیابانها و ماهیان در درهايا و مرغان در هوا. و نیز سید سجاد علیه السلام در خطبه ایکه روز ورود مدینه فرمود ، . بشرحی که مرقوم شد میفرماید :

ص: 259

وَ بَکَتِ الْبِحَارُ بِأَمْوَاجِهَا

ونیز حسن بن علي عليهما السلام ، هنگام ارتحال (1) از این سرای فاني ، برادر خود حسین را از شهادت يوم طف خبرداد و فرمود:

ویَبکی عَلَیکَ کُلُّ شَیءٍ حَتَّی الْوُحُوشُ فِی الْفَلَوَاتِ ، وَالحیتانِ فِی الْبِحَارُ

و دیگر در حديث ابوبصیر که ترجمه آنرا بشرح نگاشتیم در بعضی از فقرات آنحدیث است ، که صادق آل محمد میفرماید :

وَ إِنْ ألبحار لَكَادَ أَنْ فَتَقَ ، فَيَدْخُلُ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ

يعني نزديک بود که در یا ها شکافته شود و بعضی ببعضی در رود .

ذکر گریستن فریشتگان و پیغمبران واوصیای ایشان و فاطمه سلام الله عليهم بر حسین علیه السلام

من بنده نگارنده ، صيحة جبرئیل و نوحه ملائکه رب جلیل را هر يک در جای خودنگاشتم و خواب ام سلمه و ابن عباس رادر انهای(2) رسول خدا، قتل سیدالشهدا را بشرح باز نمودم، و گریستن فاطمه علیها السلام بر آن حضرت از مبتدای ولادت تا منتهای شهادت در صدر و ذیل هرقصه که مشعر ومنهی این مصیبت بود، نگاشته آمد.

در کتب مناقب و امالی مفید مسطور است که: شبی ذره نایحه، فاطمه علیها السلام را در خواب دیدار کرد که بر قبر حسین علیه السلام فرود آمده ، ذره را فرمان کرد که : حسین علیه السلام را بدین شعر مرثیه کن :

أَيُّهَا الْعَيْنَانِ فَيْضاً *** وَ استمِلا لَا تَغيضا

ص: 260


1- ارتحال : کوچ کردن و رفتن
2- انهاء : خبر دادن و آگاه کردن

وَ ابْکِیَا بِالطَّفِّ مَیْتاً *** تُرِکَ الصَّدْرُ رَضِیضاً

لَمْ أُمَرِّضْهُ قَتِیلًا *** لَا وَ لَا کَانَ مَرِیضاً(1)

قصه مرد اسدی با جسد شهدا

از بعض کتب اصحاب و اخبار صحابه و تابعین ما میرسد که : مردی از قبیله بنی اسد قصه کرد که : من در کنار نهر علقمی مرتعی(2) و مزرعی داشتم . و در مقاتله حسین بن علی علیهما السلام حق با ابن زیاد میپنداشتم . چون روز عاشورا که جمعه بود، سپری شد و شنبه نیز در گذشت، روز یکشنبه عمر بن سعد با سپاه خویش از کربلا طریق کوفه پیش داشت و جسد شهدا را در آن بیدای ناپیدا کران(3) بجای گذاشت. اینوقت طرق و شوارع از ترکتاز سپاه و آمدشد لشکر ایمن گشت، لاجرم من با اهل خود بمزرع خویش شتافتم تا ساختگی حرث(4) و زرع کرده باشم . شگفتی ها دیدار کردم که جز بر پاره ای از جمله نیروی اظهار ندارم

نخستین، بادی بوزید که از مرور آن نفحات(5) مشک و عنبر بر دمید و چون باد بیارمید، ستارگان آسمان را دیدم که جماعتی بجانب زمین فرود میشوند و گروهی بسوی آسمان صعود میدهند و من یکتنه باعيال خود دهشت زده نگران این آیات عظيمه بودم و کس نیست که از وی پرسشی کنم و آسایشی بدست گیرم(6) و گاهی که افول آفتاب قریب افتاد(7) شیری را نگریستم که از جانب

ص: 261


1- ای دو چشم ! اشک بریزید و کم آب نشوید . و بر میتی که سینه اش در کربلا کوفته شد، گریه کنید . کشته ای که او را پرستاری نکردم . نه «غلط گفتم» او که بیمار نبود
2- مرتع : چراگاه
3- بیداء : صحراء ناپیداکران : وسیع و پهناور که آخرش پیدا نیست
4- حرث : کشت و زرع
5- نفحه : نسیم ، بوی
6- بدست گیرم : حاصل کنم ، بدست آورم
7- نزديک غروب آفتاب شد

قبله بسوی ما میشتابد . سخت بترسیدم و از وی کناری گزیدم و در خزیدم(1) ببودم تا سفیده بر دمید و آفتاب سر برزد . پس بیرون شتافتم روبراه قبله رفتم ، دیدم که آن شير براه خویش میرود . با خود اندیشیدم که این جماعت کشتگان، از جمله خوارج باشند. همانا برعبیدالله بن زیاد بیرون شدند و او فرمان کرد تا ایشان را با تیغ در گذرانیدند . با خود گفتم : واجب میکند که فحص کنم و باز دانم که شیرخود را از گوشت این کشتگان سیر میکند یا ناهار(2) باز میشود و سوگند یاد کردم که يک امشب با سهر سحر کنم(3) و بدانم که این شیر با کشتگان چه صنعت پیش دارد.

پس ببودم تا گاهی که خورشید خواست بتاریکی سر در کشد ، ناگاه از جانب قبله آن شیر با دید آمد، بصورتی هایل(4) و هیبتی عظیم . از دیدار او خوفی فره(5) و رعدتی بزرک در من افتاد . با خود اندیشیدم که اگر مراد این شیر خوردن گوشت بنی آدم است ، از کجا که مرا بگذارد و بدیگری پردازد . در این بوک و مگر(6) بودم ، که شیر از من در گذشت و بمیان کشتگان در رفت و جسدی را از میانه اختیار کرد که چون خورشید درخشنده بود . گمان کردم که از آن خواهد خورد . نيک نظر کردم ، دیدم که آن بدن مطهر را با چهره خود مس(7) میکند و همهمه عظیم و دمدمه بزرک می افکند . گفتم : « الله اکبر » آشفته دل و آسیمه سر نگران بودم تا گاهی که تاریکی دامن بگسترد و ظلمت جهان را

ص: 262


1- در گوشه ای آرام گرفتم
2- ناهار : گرسنه
3- با بیدار خوابی صبح کنم یعنی به امشب را نخوابم
4- هايل : ترس آور
5- به ص 255 رجوع شود
6- بوک ، مخفف باشد که . و کلمة بوک و مگر در مقام اضطراب و پریشانی فکر گفته میشود زیرا کسی که راه مستقیمی برای خود اتخاذ نکرده است ، گاهی میگوید : باشد که اینطور شود، باز میگوید: مگر اینگونه نیست
7- مس : لمس کردن و عضوی را بر عضوی ماليدن

فرو گرفت .

اینوقت دیدم که : روی زمین از شموع معلقه(1) و چراغدانهای آکنده افروخته گشت و بانک گریه و زاری و ثبور و سوگواری بالا گرفت و از تحت الأرض اصوات لطمات(2) مفجعه بود که بر سر و روی میزدند و فهم کردم که ناعی میگوید : « واحسيناه ! وا اماماه ! ، اینوقت قشعريره ای(3) مرا فرو گرفت و رعده ای در پشت من افتاد . بنزد گریه کننده ای رفتم و اورا سوگند دادم که شما چه کشید و این غوغا چیست ؟ گفت : ما زنان جنيم و هر روز و هر شب بر حسین مذبوح عطشان سوگواری داریم . گفتم : همان حسین است که شیر در نزد او نشسته و گفت : جزاو نیست . میدانی آن شیر کیست ؟ گفتم ندانم ، گفت پدرش علی بن ابی طالب است، پس باز شدم و آب چشمم بر چهره روان بود.

در اثبات آنگه مصيبت حسين علیه السلام أعظم مصائب است و رد جماعتی که گویند حسین کشته نشد

در علل الشرایع سند بعبدالله بن فضل منتهی می شود میگوید : در حضرت صادق آل محمد علیه السلام عرض کردم: یا ابن رسول الله ! چه افتاد که یوم عاشورا که يوم شهادت حسين است، بوم، اعظم مصائب است و حال آنکه روز وفات رسول خداوروزی که فاطمه علیها السلام وداع جهان گفت و روزی که امیر المؤمنين على علیه السلام شهادت یافت و روزی که حسن بن علی علیهما السلام بشرب سم شهید گشت، واجب میکند که مصائب این ایام بزرگتر باشد؟

فَقَالَ علیه السلام إِنَّ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسَیْنِ أَعْظَمُ مُصِیبَةً مِنْ جَمِیعِ سَائِرِ الْأَیَّامِ،

ص: 263


1- شموع ، جمع شمع معلقه : آویزان
2- لطمات : سیلی ها
3- قشعريره « چو صرد ديده »: لرزه

وَ ذَلِکَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکِسَاءِ الَّذِینَ کَانُوا أَکْرَمَ الْخَلْقِ عَلَی اللَّهِ عز و جل کَانُوا خَمْسَةً فَلَمَّا مَضَی عَنْهُمُ النَّبِیُّ بَقِیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَکَانَ فِیهِمْ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مَضَی مِنهم أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ کان لِلناسِ فی الحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا مضی الْحَسَنُ کَانَ لِلنَّاسِ فِی الْحُسَیْنِ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَلَمَّا قُتِلَ الْحُسَیْنُ لَمْ یَکُنْ بَقِیَ مِنْ أَصْحَابِ الْکِسَاءِ أَحَدٌ لِلنَّاسِ فِیهِ بَعْدَهُ عَزَاءٌ وَ سَلْوَةٌ فَکَانَ ذَهَابُهُ کَذَهَابِ جَمِیعِهِمْ کَمَا کَانَ بَقَاؤُهُ کَبَقَاءِ جَمِیعِهِمْ فَلِذَلِکَ صَارَ یَوْمُهُ أَعْظَمَ الْأَیَّامِ مُصِیبَةً

فاطمة والحسن والحين، فکان فيهم عزاء و سلوة. فلا مضى منهم أمير المؤمنين، کان الناس في ألحسن والحسين عزاء و سلوة . فلا مضى ألسن کان الناس في ألين عزاء وسلوة . فلا قتل الحسين، لم يکن من بقي من أصحاب الکساء أحد الناس فيه بمده عزاء وساوة. فکان ها به کذهاب جميعهم، کما کان بقائه بقاء جمييهم ، فلذلک صار يومه أعظم الأيام

فرمود : بزرگتر است مصيبت روز قتل حسين علیه السلام از جمیع ایام ، زیرا که اصحاب کساء در نزد خداوند بهترین آفرینش اند ، افزون از پنج تن نباشند و آن : محمد وعلی و فاطمه و حسن و حسين است و سور وسلوت(1) عالمیان منوط بوجود ایشان بود . چون محمد جهان را وداع گفت ، مردمان در عزای او دست فرسود محن ومحنت شدند ، لکن ببقای چهار تن دیگر قرین سور وسلوت آمدند . و چون على را شربت شهادت پیمودند ، مردمان مرهم آن جراحت را ببقای فاطمه و حسن وحسين حاضر داشتند(2). و چون فاطمه از جهان برفت ، حسن وحسين عليهما السلام

ص: 264


1- سور بمعنی فارسی آن که خوشی و جشن است در اينجا مراد است و سلوت در عربی بمعنی خوش دلی و غم زدائی است
2- این عبارت صریح است در اینکه علی پیش از فاطمه علیهما السلام وفات نمود ، در صورتی که ظاهرا تاکنون کسی چنین سخنی نگفته است و مسلم است که مرحوم سپهر از کمال عجله و شتاب در این مورد بدون توجه بوده است و در عبارت عربی هم وفات فاطمه علیها السلام بکلی ذکر نشده است

بجای بودند و جهانیان از یکسو عزا و از دیگر سوسلوتی داشتند . و بعد از شهادت حسن تسلیت آن عزا بقای حسین افتاد، لکن چون حسین را مقتول ساختند ، کس از اصحاب کسا باقی نماند ، تا مردم را در سوگواری آنخضرت سور و سلوتی باشد، لاجرم شهادت حسین چنان بود ، که محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین همگان را شهید کرده باشند، چنانکه بقای او چنان بود که همگان باقی ما هستند. از اینجا است که مصیبت یوم شهادت حسین، بزرگترین ایام و بزرگترین مصائب است.

چون سخن بدینجا آورد، عبدالله بن فضل هاشمی عرض کرد: جان من فدای تو باد ای پسر رسول خدای ؛ علی بن الحسين عليهما السلام را چه افتاد که از برای ناس آن سور و سلوت نداشت که پدران بر گذشته او داشتند و فرمود: جز این نیست که علی بن الحسين سيد العابدین بود و امام بود و بعد از پدران خود حجت خدای برخلق بود ، لکن على بن الحسين رسول خدای را دیدار نکرد و کلمات آنحضرت را اصغا نفرمود ، بلکه علم او بوراثت از پدر و جد بود ، اما علی و فاطمه و حسن و حسین حاضر صحبت رسول خدا بودند و مردمان هر وقت نظر در ایشان میافکندند، بیاد می آوردند مصاحبت ایشان را با رسول خدا، وکلمات رسول خدای را در حق ایشان . پس وقتی ایشان در گذشتند ، مردمان از مشاهده « اکرمين على الله(1) » فاقد گشتند. و بیرون ایشان احدی نبود که فقدا و شامل فقد جميع اهل کسا باشد لاجرم چون حسین اهل کسا بود و فقدا و شامل فقد جمیع اهل کسا گشت ، یوم مصیبت او اعظم ایام مصیبت افتاد

عبدالله بن فضل عرض کرد: یابن رسول الله! چگونه است که عامه یوم عاشورا را يوم بر کت مینامند ؟ آنحضرت بگریست ، آنگاه فرمود: وقتی حسین کشته شد مردمان طربق شام گرفتند ، تا، با یزید ملعون تقرب جویند و از برای اخذ جوایز و عطايا . وضع احادیث مجعوله و اخبار کاذبه نهادند و یوم عاشورا را بوم برکت

ص: 265


1- گرامیان نزد خدا

نامیدند ، تا مردمان در مصیبت حسین آغاز نحيب(1)و ناله نکنند و بدین روز و تبرک جویند و ساخته سور و سرور شوند

حَكَمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ

خداوند در میان ما و ایشان حکومت فرماید

دار کسانیکه پندارند حسين شهید نشد

آنگاه با عبدالله بن فضل هاشمی فرمود، یا ابن عم ! این احادیث مجعوله کمتر ضرری است اسلام و اهل اسلام را صعب تر از این آنست که جماعتی دعویدار مودت ما شوند و دین و دیدن(2) خود را بموالات ما مربوط دانند و بامامت ما گردن گذارند.

زَعَمُوا أَنَّ الْحُسَيْنُ لَمْ يَقْتُلْ وَ أَنَّهُ شَبَهُ لِلنَّاسِ أَمَرَهُ کعیسی بْنِ مَرْيَمَ ، فَلَا لَائِمَةُ إِذَا عَلَى بَنِي أُمَيَّةَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى زعمهم . ياابن عَمٍّ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنُ لَمْ يُقْتَلْ ، فَقَدْ كَذَبَ رَسُولَ اللَّهِ وَ كَذَبَ مَنْ بَعْدَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فِي إِخبارِهِم بِقَتْلِهِ : وَ مَنْ کَذَبَهُم ، فَهُوَ كَافِرُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ وَ دَمَهُ مُبَاحُ لِكُلِّ مَنْ سَمِعَ ذَلِكَ مِنْهُ .

یعنی چنان میپندارند که حسین علیه السلام کشته نشد و امر او بر مردم مشتبه افتاد مانند عیسی بن مریم که جهودان چنان دانستند که : او را کشته اند و حال آنکه اورا نکشتند و مصلوب نداشتند . اگر چنین بود ملامتی و سرزنشی بگمان ایشان بر بنی امیه وارد نمی آید.

هان ای پسر عم ! کسی که چنان داند که حسین کشته نشد تکذیب کرده است رسولخدا را و تکذیب کرده است بعد از رسول خدا ائمه هدی راو اخبار آنها را که منصوص است

ص: 266


1- نحيب : فریاد و شیون
2- دیدن « بفتح اول و ثالت » : طريقه ، روش

در شهادت حسین بدروغ شمرده است. و آنکس که ایشان را دروغزن دانست، باخدای عظیم کافر است و خون او بر آنکس که این سخن از وی اصغا نماید مباح است ابن فضل عرض کرد: یا ابن رسول الله ! چه فرمان میکنی در جماعتی از شیعیان تو که بر این عقیدت میروند؟

فَقَالَ : مَا هَؤُلَاءِ مِنْ شِيعَتِي واني بَرِي ءُ مِنْهُمْ

فرمود : این جماعت ، شیعیان ما نیستند و ما بیگانه ایم از ایشان . این هنگام عبدالله بن فضل از این آیه مبارکه پرسش نمود :

« وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ (1) »

آن حضرت فرمود : جماعتی که بیفرمانی کردند در سبت(2)، خداوند ایشان را مسخ فرمود تا بصورت بوزینه(3) بر آمدند و پس از سه روز بمردند ، لکن ایشان را ولدی و نسلی با دید نیامد و اگر امروز قومی را قرده(4) خواننده تمثل کرده باشند با بیفرمانان پیشین(5)، نه این است که اینان فرزندان آنان باشند. و در تحت این حکم میرود خنزير . و سایر مسوخ از ایشان نشانی نیست، لکن گوشت اشباه مسوخ حرام باشد(6)

ثُمَّ قَالَ : لَعَنَ اللَّهُ الْغَلَّاتِ وَ ألمفوضَةَ ، فَاِنَهُم صَغِّرُوا عِصْيَانُ اللَّهِ وَ

ص: 267


1- سورۂ بقره آیه 61
2- سبت : روز شنبه
3- بوزینه : میمون « بلغت فارسی »
4- قرده ، جمع قرد، بوزینه، میمون
5- یعنی اگر امروز بگروهی از حیوانات میمون میگویند برای اینستکه آنها از جهت شکل شبه و مانند آن گنهکارانی هستند که خداوند آنان را بصورت بوزینه مسخ نمود
6- یعنی حیواناتی که بشکل آن مسخ شدگان میباشند گوشتشان حرام است

كَفَرُوا بِهِ وأشرَکُوا وَ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فِرَاراً مِنْ إِقَامَةُ الْفَرَائِضِ وَ أَدَاءِ الْحُقُوقِ .

فرمود: خداوند لعن کند جماعت غلاة و مفوضه(1) را که عصیان خدا را کوچک شمردند و بر خدای کافر شدند و شرک آوردند و گمراه شدند و مردم را گمراه کردند ، از بهر آنکه فرایض خدای را بر پا ندارند و از ادای حقوق دست باز گیرند.

و دیگر در عیون اخبار رضا علیه السلام در ذیل حدیثی که بهر وی منتهی میشود مسطور است که عرض کرد: یا ابن رسول الله ! در سواد کوفه گروهی باشند ، که بزعم ایشان حسین بن علی علیهما السلام مقتول نشده و نخستین ، این شبهه بر حنظلة بن سعد الشامي وارد آمد و او چنان دانست که حسين علیه السلام مانند عیسی بن مریم بآسمان عروج فرمود و باین آیه مبارکه احتجاج همی کرد :

« وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً (2) »

پس بنی امیه که کفره بودند، چگونه بر حسين علیه السلام غلبه توانستند جست ؟

فَقَالَ : كَذَبُوا ، عَلَيْهِمْ غَضَبُ اللَّهِ وَ لَعْنَتُهُ وَ كَفَرُوا بِتَكْذِيبِهِمْ النَّبِيُّ فِي إِخْبَارِهِ : بِأَنَّ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ سَيُقْتَلُ . وَ اللَّهُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ قَتْلِ مَنْ كَانَ خَيْراً مِنِ الْحُسَيْنُ : أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحُسَيْنِ بْنُ عَلِيٍّ . وَ ما مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولُ وَ أَنَا وَ اللَّهِ لَمَقتُولٌ بِالسَّمِّ بِاغتِيالِ مِنْ يَغتالُني. أَعْرِفُ ذَلِكَ بِعَهْدٍ مَعْهُودٍ إِلَى مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ، أَخْبَرَهُ جَبرَئیلُ عَنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، وَ أَمَّا قَوْلُ اللَّهِ

ص: 268


1- غلاة : جماعتی که علی بن ابیطالب (علیه السلام) را خدا میدانند . مفوضه، در مقابل جبریه جماعتی هستند که خدا را در کارهای خلق دست بسته میدانند
2- سوره 4 آیه 140

عَزَّ وَ جَلَّ : «وَ لَنْ یَجْعَلَ اللهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (1) » فَإِنَّهُ یَقُولُ وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِکَافِرٍ عَلَی مُؤْمِنٍ حُجَّهً وَ لَقَدْ أَخْبَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ کُفَّارٍ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِ وَ مَعَ قَتْلِهِمْ إِیَّاهُمْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَنْبِیَائِهِ سَبِیلًا مِنْ طَرِیقِ الْحُجَّهِ.

میفرماید : خدا لعن کند وغضب فرماید بر این جماعت که کافر شدند بدین دروغ که بر پیغمبر بستند ، در اخبار آنحضرت که فرمود : زود باشد که حسین بن علی کشته شود . سوگند با خدای که کشته شد حسین و کشته شد کسی که بهتر از حسین بود و او : اميرالمؤمنین و حسن بن علی است که هر دو تن کشته شدند . و ما که ائمه ایم همگان مقتول میشویم . و قسم بخدای که مرا نیز غيلة(2) باسم مقتول خواهند ساخت. و من آگاهم از این احدوثه(3) ، چه این امر عهدی است از رسول خدا بسوی من و آنرا جبرئیل از رب جلیل خبر آورد . اما مفاد(4) این آیت مبارک ، که خداوند کافران را بر مؤمنان طریق غلبه باز نمیدارد ، معنی چنان است که : کافر برمؤمن اقامه حجت نتواند کرد، چه باطل را بر حق حجت نتواند بود. همانا خداوند خبر میدهد که : کافران پیغمبران را بغير حق بکشتند. و با غلبه و قتل ایشان پیغمبران را، اقامه حجت از پیغمبران برایشان بود. و خداوند از ایشان بر پیغمبران طریق حجت فراز نداشت .

و دیگر در احتجاج کلینی از اسحق بن يعقوب آورده است

قَالَ : وَ رَدَّ التَّوْقِيعُ بِخَطِّ مولاناصاحب الزَّمَانِ عَجَّلَ اللَّهُ فَرَجَهُ ، عَلَيَّ

ص: 269


1- سوره نساء آیه 140
2- غيله : ناگهان و بی خبر کسی را کشتن
3- احدوثه : پیش آمد
4- مفاد « بضم میم »: معني مضمون

عَلَى يَدِ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ بِخَطِّهِ علیه السَّلَامُ : أَمَّا قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْحُسَيْنَ علیه السَّلَامُ لَمْ يُقْتَلْ ، فَكُفْرُ وَ تَكْذِيبُ وَ ضَلَالُ

اسحق بن يعقوب میفرماید : که محمد بن عثمان توقیعی(1) بخط قائم آل محمد صلوات الله عليه بمن آورد که آن حضرت رقم کرده بود که : قول آنکس که گمان کرده باشد که حسین علیه السلام کشته نشد، کفر است و کذب است و گمراهی است .

در ذکر آنکه سبب چه بود که خداوند ظالمان از قتل و ظلم انبیا و اوليا دفع نفرمود؟

در بصائر الدرجات سند بابوجعفر علیه السلام منتهی میشود، ضریس میگوید: جماعتی از اصحاب ابوجعفر حاضر بودند. شنیدم که آنحضرت می فرمود :

وَ أَعْجَبُ مِنْ قَوْمٍ یَتَوَلَّوْنَنَا وَ یَجْعَلُونَنَا أَئِمَّهً وَ یَصِفُونَ بِأَنَّ طَاعَتَنَا عَلَیْهِمْ مُفْتَرَضَهٌ کَطَاعَهِ اَللَّهِ ثُمَّ یَکْسِرُونَ حُجَّتَهُمْ وَ یَخْصِمُونَ أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفِ قُلُوبِهِمْ فَیَنْقُصُونَ حَقَّنَا وَ یَعِیبُونَ بِذَلِکَ عَلَی مَنْ أَعْطَاهُ اَللَّهُ بُرْهَانَ حَقِّ مَعْرِفَتِنَا وَ اَلتَّسْلِیمَ لِأَمْرِنَا أَ تَرَوْنَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِفْتَرَضَ طَاعَهَ أَوْلِیَائِهِ عَلَی عِبَادِهِ ثُمَّ یُخْفِی عَنْهُمْ أَخْبَارَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ اَلْعِلْمِ فِیمَا یَرِدُ عَلَیْهِمْ مِمَّا فِیهِ قِوَامُ دِینِهِمْ

میفرماید : شگفت می آید مرا از قومی که تولی بما میجویند و ما را ائمه دین میپندارند و اطاعت ما راچون طاعت یزدان واجب می شمارند، آنگاه سر برمیتابند از حجت ما و خصومت می آغالند(2) با نفوس خود بضعف قلوب خود و کاهش

ص: 270


1- توقيع : مکتوبی که پاسخ پرسشی باشد
2- آغالیدن : بشور آمدن

می افکنند. در حق ها و نکوهش میکنند آنان را که داد معرفت ما داده اند و فرمان مارا گردن نهاده اند. مگر ندانسته اید که خداوند فرض فرموده طاعت اولیای خودرا بر بندگان خود ؟ و اخبار آسمان و زمین را از بندگان پوشیده داشته ؛ و مواد علم را در آنچه بر ایشان فرود میاید و قوام دین است از ایشان قطع فرموده ؟

اینوقت حمران عرض کرد: یا ابا جعفر؛ جان من فدای تو باد، همانا نگریستی قیام على وحسن وحسین را در دین خدا. ومقاتلت ایشان را با طواغیت(1) امت دیدار کر دی ؟ و هم در پایان کار قتل و نہب ایشان را بدست کافران نظاره فرمودی

فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام يَا حُمْرَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي قَدْ كَانَ قَدَّرَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ وَ قَضَاهُ وَ أَمْضَاهُ وَ حَتَمَهُ ثُمَّ أَجْرَاهُ فَتَقَدُّمِ عِلْمٍ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ اِلَیهِم فی ذلِکَ قَامَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ یعِلْمٍ صَمَتَ مَنْ صَمَتَ مِنَّا وَ لَوْ أَنَّهُمْ يَا حُمْرَانُ حَيْثُ نَزَلَ بِهِمْ مَا نَزَلَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ إِظْهَارِ الطَّوَاغِيتِ عَلَيْهِمْ سَئلُوا اللَّهَ دْفَعَ ذَلِكَ وَ أَلَحُّوا عَلَيْهِ فِي طَلَبِ إِزَالَةِ مُلْكِ الطَّوَاغِيتِ إِذاً لَأَجَابَهُمْ وَ دَفَعَ ذَلِكَ عَنْهُمْ ثُمَّ كَانَ انْقِضَاءُ مُدَّةِ الطَّوَاغِيتِ وَ ذَهَابُ مُلْكِهِمْ أَسْرَعَ مِنْ سِلْكٍ مَنْظُومٍ انْقَطَعَ فَتَبَدَّدَ وَ مَا كَانَ ذَلِكَ الَّذِي أَصَابَهُمْ من ذلک يَا حُمْرَانُ لِذَنْبٍ اقْتَرَفُوهُ وَ لَا لِعُقُوبَةِ مَعْصِيَةٍ خَالَفُوا اللَّهَ فِيهَا وَ لَكِنْ لِمَنَازِلَ وَ كَرَامَةٍ مِنَ اللَّهِ أَرَادَ أَنْ يَبْلُغُوهَا فَلَا تَذْهَبَنَّ بِكَ الْمَذَاهِبُ

ابوجعفر علیه السلام فرمود : ای حمران ! خداوند تبارک و تعالی مقدر کرد این

ص: 271


1- طواغیت ، جمع طاغوت : رئیس ضلالت مانند کافر و شیطان و بت

مصائب را خاص على وحسنين عليهم السلام و فرمان کرد و امضا داشت و از پیش رسول خدا ایشان را در جمله(1) آگهی داد و ایشان دانسته و فهمیده تقدیم امتثال امر کردند. هان ای حمران ! گاهی که این دواهی دهیاء بر ایشان فرود می آمد و طواغيت امت ساخته این معادات و مبارات میشدند(2) اگر دفع ظلم ایشان و ذهاب ملک ایشان را از خدای مسئلت میکردند ، زودتر از آنکه سلک منظوم و طويلة منضود(3) را منقطع و متفرق کنی، اجابت میفرمود . ای حمران ؛ این مصائب ونوایب که بر اهل بیت فرود آمد، بکیفر جرم و جریرتی یا عقوبتی بمکافات معصيتي نبود ؛ بلکه از برای ادراک منازلی منیع و کرامتی رفیع بود و خداوند همی خواست ایشان را بدانمقام بلند و محل ارجمند ارتقا دهد. پس نباید شما جواسیس حواس را در معابر مجاهیل عبور دهید(4)

ابتلای اولیاء بواسطه گناه نیست

و دیگر در خصال القطان سند بصادق آل محمد علیه السلام منتهی میشود

قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ: إِنَّ أَیُّوبَ اُبْتُلِیَ سَبْعَ سِنِینَ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ وَ إِنَّ اَلْأَنْبِیَاءَ لاَ یُذْنِبُونَ لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لاَ یُذْنِبُونَ(5) وَ لاَ یَزِیغُونَ وَ لاَ یَرْتَکِبُونَ ذَنْباً صَغِیراً وَ لاَ کَبِیراً وَ قَالَ إِنَّ أَیُّوبَ مَعَ جَمِیعِ مَا اُبْتُلِیَ بِهِ لَمْ تُنْتِنْ لَهُ رَائِحَهٌ وَ لاَ قَبُحَتْ لَهُ صُورَهٌ وَ لاَ خَرَجَتْ مِنْهُ مِدَّهٌ مِنْ دَمٍ وَ لاَ قَیْحٌ وَ لاَ اِسْتَقْذَرَهُ أَحَدٌ رَآهُ وَ لاَ اِسْتَوْحَشَ مِنْهُ أَحَدٌ شَاهَدَهُ وَ لاَ تَدَوَّدَ شَیْءٌ مِنْ جَسَدِهِ وَ کَذَا یَصْنَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِجَمِیعِ مَنْ یَبْتَلِیهِ

ص: 272


1- در جمله : بطور اجمال و مختصر
2- آماده جنک و دشمنی میشدند
3- مقصود از این دو کلمه ، دانه های مرتب برشته کشیده است مانند تسبیح و گردن بند
4- شما نباید خیالات و توهمات باطل و فاسد کنید
5- جملة ( لا يذنبون ) زائد پا مصحف بنظر میرسد

مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ اَلْمُکَرَّمِینَ عَلَیْهِ وَ إِنَّمَا اِجْتَنَبَهُ اَلنَّاسُ لِفَقْرِهِ وَ ضَعْفِهِ فِی ظَاهِرِ أَمْرِهِ لجَهْلِهِمْ بِمَا لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ مِنَ اَلتَّأْیِیدِ وَ اَلْفَرَجِ

صادق آل محمد میفرماید : ایوب پیغمبر علی نبینا و علیه السلام، هرگز آلایش جرم و جریرت در ساحت او راه نکرد، زیرا که بحکم عصمت. انبیا پاک و پاکیزه اند و بر طریق نکوهیده نروند و مرتکب معاصی نشوند. با اینهمه هفت سال در شکنج ابتلا و امتحان ، دستخوش محن ورنج بود، لکن با شدت آلام و کثرت اسقام رایحه عفن(1) از وی برندمید و صورتی زشت و مکروه از وی دیدار نشد وخون و چرک از جراحات او سیلان نیافت و مصاحبت او کسی را پلید نساخت و جسد او سبب تولید کرم نگشت . خداوند پیغمبران را بدینگونه آفرید و مردمان از نظاره صنعت و فقر او از وی کناره میجستند و از قربت او در حضرت الهی آگهی نداشتند .

قَالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله و سلم أَعْظَمُ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ إِنَّمَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبَلَاءِ الْعَظِیمِ الَّذِی یَهُونُ مَعَهُ عَلَی جَمِیعِ النَّاسِ لِئَلَّا یَدَّعُوا لَهُ الرُّبُوبِیَّهَ إِذَا شَاهَدُوا مَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُوصِلَهُ إِلَیْهِ مِنْ عَظَائِمِ نِعَمِهِ الله تَعَالَی مَتَی شَاهَدُوهُ(2)، لِیَسْتَدِلُّوا بِذَلِکَ عَلَی أَنَّ الثَّوَابَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی ضَرْبَیْنِ: اسْتِحْقَاقٍ وَ اخْتِصَاصٍ. وَ لِئَلَّا یَحْتَقِرُوا ضَعِیفاً لِضَعْفِهِ وَ لَا فَقِیراً لِفَقْرِهِ وَ لَا مَرِیضاً لِمَرَضِهِ. وَ لِیَعْلَمُ أنَّهُ یُسْقِمُ مَنْ یَشَاءُ وَ یَشْفِی مَنْ یَشَاءُ مَتَی شَاءَ کَیْفَ شَاءَ بِأَیِّ سَبَبٍ شَاءَ وَ یَجْعَلُ ذَلِکَ عِبْرَهً لِمَنْ شَاءَ وَ شَقَاوَهً لِمَنْ شَاءَ وَ سَعَادَهً لِمَنْ شَاءَ؛ وَ هُوَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ عَدْلٌ

ص: 273


1- رائحة عفن : بوی بدو کریه
2- عبارت مضطربست

فِی قَضَائِهِ حَکِیمٌ فِی أَفْعَالِهِ لَا یَفْعَلُ بِعِبَادِهِ إِلَّا الْأَصْلَحَ لَهُمْ وَ لَا قُوَّهَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ

رسول خدای میفرماید : از همه مردمان افزون ، انبیا ممتحن و مبتلا گردند و چند که بزرگتر باشند ، بلاي ايشان عظیم تر باشد. همانا خداوند ایشانرا ببلای عظیم ممتحن داشت، تا مردمان ایشانرا بر بوبیت نستایند، گاهی که نعمت های خدا را در روی ایشان متواتر بینند، استدلال کنند که در حضرت حق ادراک ثواب برد و گونه است : یکی از در استحقاق و آندیگر از در اختصاص تاخرد نشمارند ضعفا را و ذلیل نگیرند فقرا را و زبون ندانند مرضی را و مکشوف افتد که خداوند بیمار کند هر که را خواهد و شفا دهد هر کرا خواهد و این کردار را آیت اعتبار و اختبار(1) کند از برای هر کس که خواهد و پیرایه شقاوت شود از برای هر کس که خواهد و سر مایه سعادت گردد از برای هر کسی که خواهد و در این جمله جز بعدل حکم نراند و جز بحکمت کار نکند و در حق بندگان ، جز بطریقی که اصلح حال ایشان باشد ، سلوک ندهد و مر بندگان را جز نیروی خداوند قدرتی و جنبشی باشد.

تفسيروما اصابکم من مصيبة

و دیگر در قرب الاسناد مسطور است که : از صادق آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کردند از آیه مبارکه

«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ (2) » فَقَالَ : وَ هُوَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ.

خلاصه معنی آنست که مصائب شما کیفر معاصی شما است و خداوند بسیار از این معاصی را بپاداش مصایب معفو میدارد . سائل عرض کرد: چه میفرمایی با مصایبی که بعلی و اهلبيت او رسید؟ کنایت از آنکه ایشانرا گناهی نبود ، فرمود :

ص: 274


1- اختبار : آزمایش
2- سوره 42 آیه 29

إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عزوجل كُلِّ يَوْمٍ سَبْعِينَ مَرَّةً مِنْ غیر ذَنْبٍ

میفرماید : رسول خدای، روزی هفتاد کرت توبت و انابت بحضرت حق می آورد. و حال آنکه از جميع معاصي صغيره وکبيره معصوم بود.

و دیگر در معانی الاخبار نیز بطریق دیگر مسطور است که : از ابوعبدالله از این آیه مبارکه پرسش کرد:

« وَ مَا أصابکم مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَ يَعْفُو عَنْ كَثِيرٍ (1)»

آنگاه عرض کرد: که آیا آنمصائب که بر علی و اهلبيت او فرود آمد ، بمکافات آن جرم وجریر تی است(2) که خود بدست کرده اند . و حال آنکه اهل بیت طهارت وعصمت بودند ؟

فَقَالَ علیه السلام إِنَّ رَسُول اللهِ : کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَخُصُّ أَوْلِیَائهُ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْب

فرمود : رسول خدای شبان روزی صد کرت بتوبت و انابت میپرداخت و استغفار میفرمود ، و حال آنکه هرگز دامان عصمتش بگناهی آلایش ندید . همانا استغفار و توبت وزحمت مصیبت از برای مسلمانان تخفیف جرم و جریر تست و از برای انبيا و ائمه هدی ، رفعت درجت و علو منزلت است.

چرا خداوند دشمنش را بر حسین (علیه السلام) مسلط کرد؟

و دیگر در کتاب اکمال الدین و علل الشرایع و احتجاج از محمد بن ابراهيم ابن اسحاق الطالقانی مرویست میگوید: حاضر خدمت شیخ ابو القاسم حسين بن

ص: 275


1- سوره 42 آیه 29
2- جرم و جریره : گناه و جنایت

روح قدس الله روحه بودم . على بن عيسى القصری با جماعتی نیز حاضر بود. مردی برخاست و گفت : يا أبا القاسم ! مرا مسئلتی است ، فرمود: بگوی تا چه داری ؟ عرض کرد: آیا حسین بن علی دوست خدای بود ؟ فرمود: بی شک حبیب الله است : عرض کرد: آیا قاتل حسین دشمن خدا است؟ فرمود : بی شک عدو الله است ، گفت: آیا جایز است که خداوند دشمن خود را بر دوست خود مسلط فرماید ؟ فرمود :. گوش دار تا چه گویم

همانا خداوند بشهادت عیان(1) مردم را مخاطب نساخت و مشافهه(2) با ایشان سخن نکرد، بلکه پیغمبرانرا برانگیخت و بدیشان فرستاد از جنس ایشان وصنف ایشان و مانند ایشان تا با یکدیگر طعام خورند و در کوی و بازارطواف دهند. مردمان با پیغمبران گفتند : شما یکتن از امثال ما باشید ، این تشریع و امر و نهی چیست؟ ما از شما چیزی نپذیریم و فرمان نبریم ، جز اینکه امری بدست گیرید که ما از مثل آن عاجز باشیم(3) تا بدانیم که شما مخصوصانید و توانائید بدانچه خواهید . لاجرم خداوند بدست ایشان آیات و معجزات نهاد، چند که مردمان از اتيان بمثل آن عاجز شدند . مانند طوفان که بعد از انذار و اعذار ، طاغیان و متمردان را غرقه ساخت و دیگر آتش نمرود را خلیل بر دو سلام آورد. و بدست صالح علیه السلام ناقه از سنک بيرون کرد و شیر از پستانش جریان یافت. و بدست موسی . بحر را بشکافت وسنگی را ذهاب دوازده چشمه ساخت(4) و عصای او را اژدهای سحر آغال فرمود(5) و چون نوبت بعیسی افتاد ، اکمه و ابرص(6) را شفا داد و مردگا نرا از گور برانگیخت و زندگانی باز داد. و از آنچه مردمان میخورند و ذخیره میگذارند، آگهی داد. و بدست محمد قمردونیمه شد و جانوران بهیمه مانند شتر و گرک و جز آنان با او سخن

ص: 276


1- شهادت عیان : حضور شخصی
2- مشافهة : رو برو سخن گفتن
3- شما کاری بکنید که ما از انجام مانند آن عاجز باشیم، و لذا این کار را در اصطلاح معجزه مینامند .
4- از سنگی 12 چشمه جاری کرد که قرآن مجید قصه آن را در سوره بقره (2) بیان میکند
5- این قصه در سوره نمل (27-10) بیان شده است
6- اکمه : کور مادر زاد ابرص : پیس « این موضوع در سوره سوم و پنجم قرآن کریم ذکر شده است »

کردند. چون مردمان از آوردن امثال این معجزات عاجز شدند ، ایمان آوردند

و از آن سوی خداوند عزوجل این پیغمبرانرا با این آیات ومعجزات گاهی غالب و گاهی مغلوب ، گاهی قاهر و گاهی مقهور ساخت ، اگر همواره قاهر وغالب بودند و بدست اختیار مبتلا و ممتحن نیامدند ، مردمان ایشان را بخدائی میستودند و پرستش میکردند و فضل صبوری و شکیبائی انبیا در بلا ومحن بمیزان اختبار رفت. و خداوند این پیغمبرانرا در همه حال، چون مردم دیگر داشت. همگان در ابتلا و امتحان مانند مردمان رنجه شدند و شکنجه دیدند ، لکن وقت بليه صابر بودند و هنگام غلبه شاکر و در همه احوال خاشع و متواضع بودند و متجبر ومتکبر نزیستند ، از برای آنکه مردمان بدانند که : این پیغمبرانرا نیز یزدانی و آفریننده ایست ، او را ستایش و نیایش برند و پیغمبران را اطاعت نمایند و ایشان را در زمین حجت خدای دانند و آنکس که تجاوز کند از حد ایشان و ایشانرا بربوبیت و الوهیت بستاید ، یا با ایشان مخالفت ومعاندت آغازد ، انکار کرده باشد بدانچه انبيا آورده اند

« لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ یَحیی مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ (1)»

محمد بن ابراهيم بن اسحق میگوید : چون حسین بن روح قدس الله روحه ، این حدیث را بخاتمت آورد . من برفتم و بامداد دیگر عزیمت درست کردم که حاضر خدمت او شوم و پرسش کنم که این کلمات از ترشحات خاطر دریا مقاطر است که دی فرمودی(2) یا از امام علیه السلام شنودی . چون. حاضر شدم بی آنکه مکنون خاطر را مکشوف دارم ، فرمود : ای محمد بن ابراهيم ! .

لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ وَ تَخْطَفَنِي الطیرُ أَوْ تَهْوِي بِي الرِّيحُ فِي مَکانٍ سَحِيقٍ

ص: 277


1- قرآن کریم « 8- 44 »
2- یعنی آنچه دیروز فرمودی از جانب خود شما است

أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِي دِينِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِرَأیي وَ مِنْ عِنْدِ نَفْسِي ، بَلْ ذَلِكَ مِنَ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعُ مِنَ الْحُجَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ .

میفرماید : اگر از آسمان در افتم و عقاب مرا برباید ، باصرصری عاصف(1) مرا در پیچید ودر بیابانی قفر در افکند ، در نزد من محبوبتر است از آنکه سخن برای خویش گفته باشم یا نکتی از خویش بر تراشم. همانا این جمله از مبدأ فیض (2) و مسموع از قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم است

در کتاب خصال سند ببشير همدانی منتهی میشود، میگوید از ابی اسحق سؤال کردم که : چه وقت مردم ذلیل شدند؟

قَالَ : حِينَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ادُّعِيَ زِيَادٍ وَ قَتَلَ حِجْرُ بْنُ عَدِيٍّ

دیگر مردم از ذلت رهائی ندیدند.

ذکر ثواب گریستن در مصیبت حسین و سایر ائمه هدی عليهم السلام

در خصال اربعمأة سند باميرالمؤمنين علیه السلام میپیوندد

قال علیه السلام: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِطَّلَعَ إِلَی اَلْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اِخْتَارَ لَنَا شِیعَهً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا و قالَ علیه السلام كُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ باكِيَةٌ و كُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ ساهِرَةٌ ، إلاّ عَينَ مَنِ اختَصَّهُ اللّه ُ بِكَرامَتِهِ و بَکى

ص: 278


1- صر صر عاصف : تند باد شدید
2- کلمه « اصل» از زمان صادقين عليهما السلام اصطلاح خاصی پیدا کرده و تا این زمان هم در لسان متشرعه بکار میرود و آن اصطلاح این است که : هريک از شاگردان آن دو حضرت احادیثی را که از زبان مبارک ایشان استماع نموده، مینوشتند و مجموع کتاب ورسالة انها «اصل» نامیده میشد و مقصود حسین بن روح از کلمه اصل همین است، ولی مرحوم سپهر گویا متذکر این اصطلاح نبوده و آن را بمبدء فیض معنا فرموده است

عَلى من يُنتَهَكُ مِنَ الحُسَينِ و آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم

میفرماید : خداوند تبارک وتعالى مشرف و مطلع شد بر ارض و ما را اختیار کرد و برگزید، آنگاه اختیار کرد از برای ما شیعیان ما را تا نصرت میکنند ما را و شاد میشوند در شادی ما و محزون میشوند در حزن و اندوه ما و بذل میکنند جان و مال خود را در راه ما . ایشانند از ما و دل باما دارند. آنگاه فرمود: چشمها در روز قیامت گریان است و خواب در هیچ چشمی در نمی آید، الا در چشمی که بر حسین و اهل بیت رسول خدا میگرید.

آمرزش گریه کننده بر حسين

و دیگر در مجالس مفید و امالی طوسی مسطور است که : باسناد معتبره از حسین بن علی علیهما السلام مرویست

قَالَ : مَا مِنْ عَبْدٍ قَطَرَتْ عَيْنَاهُ فِينَا قَطْرَةٍ أَوْ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ فِينَا دَمْعَةً إِلَّا بَوءهُ اللَّهُ بِهَا فِي الْجَنَّةِ حُقُباً

میفرماید : بنده ای نیست که چشمهایش در مصیبت ما قطره ای بچکاند يا دمعه ای(1) بریزاند . الا آنکه خداوند او را جاودانه در بهشت جای دهد.

و در تفسیر علی بن ابراهيم ، سند بعلی بن الحسين عليهما السلام پیوسته می شود .

یَقُولُ: أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ لِقَتْلِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ دَمْعَهً حَتَّی تَسِیلَ عَلَی خَدِّهِ بَوَّأَهُ اَللَّهُ بِهَا فِی اَلْجَنَّهِ غُرَفاً یَسْکُنُهَا أَحْقَاباً وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَیْنَاهُ دَمْعاً حَتَّی یَسِیلَ عَلَی خَدِّهِ لِأَذًی مَسَّنَا مِنْ عَدُوِّنَا فِی اَلدُّنْیَا بَوَّءهُ اَللَّهُ مُبَوَّأَ صِدْقٍ فِی اَلْجَنَّهِ وَ أَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَسَّهُ أَذًی فِینَا فَدَمَعَتْ عَیْنَاهُ حَتَّی یَسِیلَ دَمْعُهُ عَلَی خَدَّیْهِ مِنْ مَضَاضَهِ مَا أُوذِیَ فِینَا صَرَفَ اَللَّهُ عَنْ وَجْهِهِ

ص: 279


1- دمعه . اشک چشم

اَلْأَذَی وَ آمَنَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مِنْ سَخَطِهِ وَ اَلنَّارِ .

میفرماید : هر مؤمنی که بگرید برقتل حسین ، چند که جاری شود اشکش بر چهره ، خداوند او را جاودانه در غرفه اي از غرفات بهشت جای دهد. و هر مؤمنی که آب چشمش فرو دود ، در اندوه ستمی که از دشمنان برما آمد ، خداوند او را در بهشت منزلت صديقين عطا فرماید . و هر مؤمنی که در راه ما زحمت بیند و اشکش بر چهره روان گردد ، از وجعی و ستمی که بر ما فرود آمد، خداوند رنج و ستم از او بگرداند و در قیامت اورا از آتش جهنم ایمن دارد . و در کامل الزياره و کتاب ثواب الاعمال بطریق دیگر ، مثل این حديث مسطور است .

ثواب گريه برحسين عليه السلام

و دیگر از ابو عبدالله صادق آل محمد مرويست

قَالَ لِفُضَیْلٍ تَجْلِسُونَ وَ تُحَدِّثُونَ قَالَ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ إِنَّ تِلْکَ اَلْمَجَالِسَ أُحِبُّهَا فَأَحْیُوا أَمْرَنَا یَا فُضَیْلُ مَنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ مِثْلُ جَنَاحِ اَلذُّبَابِ غَفَرَ اَللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ أَکْثَرَ مِنْ زَبَدِ اَلْبَحْرِ .

فرمود: ای فضيل ؛ آیا شما با یکدیگر مجالست میکنید ؟ و محادثت می۔ افکنید ؟ عرض کرد: جان من فدای تو باد ، چرا نکنیم ؟ فرمود : دوست دارم چنين مجالس را، زنده دارید امر ما را . هان ای فضیل ! کسی که یاد کند ما را و مصايب ما را باز گوید یا در نزد او مصایب ما مذکور شود و باندازه بال مگسی آب از چشم او بچکاند ، خداوند گناهان او را اگر چند از کف دریا های جهان افزون باشد بریزاند ، وهمانند این حدیث است که برقی بن یزید از ابو عبدالله علیه السلام بفضیل پیوسته میدارد

قَالَ: مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ اَلذُّبَابِ

ص: 280

غَفَرَ اَللَّهُ له ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَ مِثْلَ زَبَدِ اَلْبَحْرِ ،

و در تفسير على بن ابراهیم از ابی عبدالله علیه السلام مرویست

قال : مِنْ ذَکَرَنَا أَوْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَیْنِهِ دَمْعٌ مِثْلُ جَنَاحِ البَعُوضَهٍ غَفَرَ اَللَّهُ له ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَ مِثْلَ زَبَدِ اَلْبَحْرِ

ثواب هم وغم بر مظلومیت حسین (علیه السلام)

و دیگر در مجالس مفید و امالی طوسی سند بابان بن تغلب پیوسته می شود میگوید :

قالَ أبو عَبدِ اللهِ علیه السلام: نَفَسُ اَلْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ عِبَادَهٌ وَ کِتْمَانُ سِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا اَلْحَدِیثُ بِالذَّهَبِ

صادق آل محمد میفرماید : آنکس که در مظلومیت ما مهموم باشد ، هر نفسی که بر می آورد تسبیحی است و اندوه اوعبادتی است و پوشیدن اسرار ما از بیگانگان در راه خدا جهادی است. آنگاه میفرماید : واجب می کند که این حدیث با زرناب(1) نگاشته آید.

و نیز در امالی طوسی سند بابی عماره کوفی میرسد، میگوید : از جعفر بن محمد عليهما السلام شنیدم که میفرمود :

مَنْ دَمَعَتْ عَیْنُهُ فِینَا دَمْعَهً لِدَمٍ سُفِکَ لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِکَ لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِیعَتِنَا بَوَّءَهُ اَللَّهُ تَعَالَی فِی اَلْجَنَّهِ حُقُباً

میفرماید: هر کس قطره ای اشک از چشمش بچکاند در اندوه خونی که از ما ریخته شده است یاحقی که از ما کاسته باشند یاعرضی که از ما یا یکتن از شیعیان ما هنک شده باشد، خداوند

ص: 281


1- زرناب : طلای خالص و بيغش

او را در جنان جاویدان جای میدهد .

در ثواب گریه بر حسين عليه السلام

و دیگر در کامل الزیاره سند بفضیل میپیوندد

قَالَ أَبُو عَبدِاللهِ : مَنْ ذُکِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ اَلذُّبَابِ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ اَلْبَحْرِ

میفرماید : هر کس ذکر مصیبت ما را گوش دارد و اشک از چشمش ببارد ، اگر چند بمقدار پر مگسي باشد ، گناهان او آمرزیده گردد، اگر بشمار کف دریا باشد . و نیز در کامل الزیاره بکر بن محمد ابی عبدالله علیه السلام بدینگونه خبر میدهد و حکیم بن داود بفضیل بن فضاله سند میرساند

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : مَنْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَفَاضَتْ عَيْنَاهُ ، حَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ عَلَى النَّارِ.

یعنی هر کس مصائب ما را بشنود و چشمش بگرید ، خداوند آتش جهنم را بر وی حرام گرداند . و نیز از ابو عبدالله مرویست

قَالَ: لِکُلِّ سِرٍّ ثَوَابٌ إِلَّا الدَّمْعَةَ فِینَا

میفرماید : از برای کتمان هر سری از اسرار ما اهلبيت ثوابی است، مگر گریستن در مصیبت ما که متحمل ریا و سمعه نیست، یا اینکه هر مصیبتی را کس کتمان نماید و صبر فرماید ، موجب ثواب عظیم باشد ، الا گریستن در مصایب ما که کتمان نشاید وصبر نباید ، با اینکه از برای هر طاعتی ثوابی مقدر است ، مگر گریستن برما که ثوابش از اندازه تقدیر بیرون است .

حديث مسمع در زیارت حسین (علیه السلام)

و دیگر در کامل الزیاره سند بمسمع کردین منتهی میشود، میگوید : ابو عبدالله علیه السلام مرا فرمود: ای مسمع! تو از اهل عراقی، آیا حاضر نشدی بزیارت قبر

ص: 282

حسين علیه السلام عرض کردم : حاضر نشدم ، فرمود : تا چه باز داشت تو را ؟ گفتم : من مردی از اهل بصره ام و در نزد ما جماعتی از دوستان خلیفه اند و دشمنان ما نیز بسیارند و در گرد ما از قبایل نصاب و اعدای امیر المؤمنين على علیه السلام فراوان باشند، ایمن نیستم که در نزد پسر های سلیمان بدین صفت شناخته شوم و کید و کين من در خاطر ایشان اندوخته گردد . فرمود : ای مسمع بیاد نمی آوری وجزع نمیکنی از آن ستم که ایشان در حق ما روا داشتند و عرض کردم : چگونه فراموش میکنم؟! چند میگریم و جوعان می نشینم که آثار جوع و بکا ازمن نمودار میشود و اهل من در من دیدار میکنند

قَالَ: رَحِمَ اللهُ دَمعَتَک، اَما اَنّک مِنَ الَّذینَ یَعُدُّون فی اَهلِ الجَزَعِ لَنَا. وَ الَّذینَ یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحزَنُونَ لِحُزنِنا وَ یَخافُونَ لِخَوفِنا و یَأمَنُونَ اِذا آمنا، اَما اِنَّکَ سَتَری عِندَ مَوتِکَ حُضورَ آبائی لَکَ وَ وَصیَّتَهُم مَلِکَ المَوتِ بِکَ وَ ما یُلَقّونَک بِهِ مِنَ البِشارَۀِ ما تَقَرُّ بِهِ عَینُکَ فَمَلِکُ المَوتِ اَرَقَّ عَلَیکَ وَ اَشَدَّ رَحمَۀ لَکَ مِنَ الاَمّ الشَّفیقَۀِ عَلَی وَلَدِها

فرمود: خداوند رحمت کناد بر گریستن تو ، همانا تو در شمار اهل جزعی از برای ما، و از آنانی که شاد میشوی در شادی ما و محزون میشوی در حزن ما و بیمناک میگردی هنگام خوف ما و ایمن می باشی گاهی که ما ایمن میباشیم . آگاه باش که زود باشد که دیدار کنی هنگام موت پدران ما را نگران باشی که وصیت می کنند ملک الموت را در حق تو و بشارت دهند تورا بچیزی که چشم تو را روشن کند ، آنگاه ملک الموت بر تو از مادر مهربان بر فرزند شفیق تر گردد . مسمع گوید: چون این کلمات بفرمود ، بگریست ، من نیز بگریستم. آنگاه فرمود:

الحَمدُ للّهِِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی خَلقِهِ بِالرَّحمَهِ ، و خَصَّنا أهلَ البَیتِ بِالرَّحمَهِ

ص: 283

یا مِسمَعُ ! إنَّ الأَرضَ وَالسَّماءَ لَتَبکی مُنذُ قُتِلَ أمیرُ المُؤمِنینَ رَحمَهً لَنا ، و ما بَکی لَنا مِنَ المَلائِکَهِ أکثَرُ ، و ما رَقَأَت دُموعُ المَلائِکَهِ مُنذُ قُتِلنا ، و ما بَکی أحَدٌ رَحمَهً لَنا و لِما لَقینا ، إلّا رَحِمَهُ اللّهُ قَبلَ أن تَخرُجَ الدَّمعَهُ مِن عَینِهِ ، فَإِذا سالَ دُموعُهُ عَلی خَدِّهِ ، فَلَو أنَّ قَطرَهً مِن دُموعِهِ سَقَطَت فی جَهَنَّمَ لَأَطفَأَت حَرَّها حَتّی لا یوجَدُ لَها حَرٌّ ، و إنَّ الموجَعَ قَلبُهُ لَنا لَیَفرَحُ یَومَ یَرانا عِندَ مَوتِهِ ، فَرحَهً لا تَزالُ تِلکَ الفَرحَهُ فی قَلبِهِ حَتّی یَرِدَ عَلَینَا الحَوضَ ، و إنَّ الکَوثَرَ لَیَفرَحُ بِمُحِبِّنا إذا وَرَدَ عَلَیهِ ، حَتّی أنَّهُ لَیُذیقُهُ مِن ضُروبِ الطَّعامِ ما لا یَشتَهی أن یَصدُرَ عَنهُ . یا مِسمَعُ ! مَن شَرِبَ مِنهُ شَربَهً لَم یَظمَأ بَعدَها أبَدا ، و لَم یَشقِ بَعدَها أبَدا ، و هُوَ فی بردِ الکافورِ ، و ریحِ المِسکِ ، و طَعمِ الزَّنجَبیلِ ، أحلی مِنَ العَسَلِ ، و ألیَنُ مِنَ الزَّبَدِ ، و أصفی مِنَ الدَّمعِ ، و أذکی مِنَ العَنبَرِ ، یَخرُجُ مِن تَسنیمٍ و یَمُرُّ بِأَنهارِ الجِنانِ ، یَجری علی رَضراضِ الدُّرِّ وَ الیاقوتِ ، فیهِ مِنَ القُدحانِ أکثَرُ مِن عَدَدِ نُجومِ السَّماءِ ، یوجَدُ ریحُهُ مِن مَسیرَهِ ألفِ عامٍ ، قُدحانُهُ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّهِ وألوانِ الجَوهَرِ ، یَفوحُ فی وَجهِ الشّارِبِ مِنهُ کُلُّ فائِحَهٍ حَتّی یَقولَ الشّارِبُ مِنهُ : لَیتَنی تُرِکتُ هیهُنا لا أبغی بِهذا بَدَلاً ، ولا عَنهُ تَحویلاً .

یعنی سپاس و ستایش خداوندی را که فضیلت داد ما را بر آفرینش ازدر رحمت

ص: 284

مخصوص داشت ما اهل بیت را از در رحمت . ای مسمع! زمین و آسمان گریست روز قتل اميرالمؤمنين از در رحمت برما. وملائکه از آسمان و زمین افزون گریست برما. وسرشک فریشتگان در قتل ما افزون بود. و هیچکس برما گریان نشد از در شفقت و از برای مصائبی که دیدار کردیم ، جز آنکه از آن پیش که آب چشمش بر چهره بدود ، خداوند او را بیامرزید و گاهی که سرشکش بر چهره سیلان یافت . اگر قطره ای از آن در جهنم افتادی حر نار فرو نشستی ، چند که سورت حرارت ناپدید گشتی . همانا قلبی که دردناک است از برای ما در روز مرک که ما را دیدار میکند. ، ادراک مسرتی وفرحتی میفرماید . و آن سرور و فرح، همواره ملازمت خدمت او مینماید ، تا گاهی که در کنار حوض کوثر برما در آید. همانا کوثرشاد میشود بورود دوست ما. و او را سیر و سیراب می نمایداز ضروب طعام وشراب از اشیائی که هرگز آرزوی او راه بتمنای آن نبرده باشد.

هان ای مسمع ! کسی که شربتی از آن شراب نوشید هرگز تشنه نشود و مایل نگردد و آن شراب را برودت(1) کافور و رائحه مشک و طعم زنجبیل است و شیرین تر از عسل و نرم تر از کف و صافی تر از آب دیده و پاکیزه تر از عنبر باشد . بیرون می شود از نهر تسنيم(2)و میگذرد در انهار بهشت و سیلان مینماید بر سنگپاره ها که همگی مروارید و یاقوتند. و افزون از شمار ستارگان آسمان قدحها دیدار شود که رایحه آنرا از گردش هزاز ساله راه تلقى توان نمود . و این قدحها از زر و سیم آکنده بالوان جواهر است . و رایحه آن بتمام فايحه بر میزند بر روی شارب آن ، چنانکه شارب آن گوید : کاش مرا دست باز میداشتند و بجای میگذاشتند، هرگز طلب نمیکردم از برای این مقام بدلی، و در خاطر راه نمیدادم نقلی و تحویلی ، آنگاه فرمود:

أَمَا إِنَّكَ يَا مِسْمَعُ کُردینُ مِمَّنْ تَرْوَى عَنْهُ وَ مَا مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ لَنَا

ص: 285


1- برودت : سردی
2- نهر تسنیم : نهریست در بهشت که قرآن مجيد بدان اشارت میفرماید : « و مزاجه من تسنیم»

الا نُعِّمَت بِالنَّظَرِ إلَی الکَوثَرِ ، و سُقِیَت مِنهُ مَن أحَبَّنا ، فإنَّ الشّارِبَ مِنهُ لَیُعطی مِنَ اللَّذَّهِ وَالطَّعمِ وَالشَّهوَهِ لَهُ مِمّا یُعطاهُ مَن هُوَ دونَهُ فی حُبِّنا ، و إنَّ عَلَی الکَوثَرِ أمیرَ المُؤمِنینَ و فی یَدِهِ عَصاً مِن عَوسَجٍ یُحَطِّمُ بِها أعدائنا، فَیَقولُ الرَّجُلُ مِنهُم : إنّی أشهَدُ الشَّهادَتَینِ ، فَیَقولُ : اِنطَلِق إلی إمامِکَ فُلانٍ فَاسئلهُ أن یَشفَعَ لَکَ ، فَیَقولُ : یَتَبَرّءُ مِنّی إمامِیَ الَّذی تَذکُرُهُ ، فَیقولُ : اِرجِع إلی وَ راءکَ فَقُل لِلَّذی کُنتَ تَتَوَلّاهُ و تُقَدِّمُهُ عَلَی الخَلقِ ، فَاسئلهُ إذا کاَنَ عِندَکَ خَیرَ الخَلقِ أن یَشفَعَ لَکَ ، فَإِنَّ خَیرَ الخَلقِ حَقیقٌ أن لا یُرَدَّ إذا شُفِّعَ ، فَیَقولُ : إنّی أهلِکُ عَطَشا ، فَیَقولُ لَهُ : زادَکَ اللّهُ ظَمَأً ، و زادَکَ اللّهُ عَطَشا . قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! و کَیفَ یَقدِرُ عَلَی الدُّنُوِّ مِنَ الحَوضِ و لَم یَقدِر عَلَیهِ غَیرُهُ ؟ فَقالَ : وَرِعَ عَن أشیاءَ قَبیحَهٍ ، و کَفَّ عَن شَتمِنا إذا ذَکَرَنا ، و تَرَکَ أشیاءَ اجتَری عَلَیها غَیرُهُ ، و لَیسَ ذلِکَ لِحُبِّنا و لا لِهَویً مِنهُ لَنا ، و لکِن ذلِکَ لِشِدَّهِ اجتِهادِهِ فی عِبادَتِهِ و تَدَیُّنِهِ ، و لِما قَد شُغِلَ به نَفسُهُ عَن ذِکرِ النّاسِ ، وَأَمّا قَلبُهُ فَمُنافِقٌ ، و دینُهُ النَّصبُ و اتِّباعِ أهلِ النَّصبِ و وِلایَهِ الماضینَ ، وَ تَقَدَّمَهُ لَهُمَا علی کلَ أَحَدُ .

فرمود : ای مسمع کردین! تو از آنانی که سیراب شوی از کوثر و نیست کسی که بر ما بگرید ، جز اینکه دیدار کند کوثر را و سقایت بدست کند. همانا بهره دوستان ما از کوثر باندازه محبت ایشانست . هریکرا محبت ما افزون است

ص: 286

بهره او افزون باشد و امیر المؤمنين که صاحب حوض است ، در کنار حوض ایستاده شود و عصائی از عوسج(1) بدست کند و دشمنان ما را براند . مردي از دشمنان ما میگوید : یا امیرالمؤمنین ! من کلمه شهادتین بر زبان رانده ام، میفرماید: بنزد فلان که اورا امام خود دانستی میرو، و مسئلت میکن تا تو را شفیع باشد ، عرض میکند آنکس را که میفرمائی امروز از من برائت میجوید ، میفرماید : باز شو بسوی او و خواستار شو از او ، چه او را دوستار بودی و بر همگان مقدم میداشتی و خير خلق خدا می انگاشتی و سزاوار نیست که شفاعت خير خلق خدا پذیرفته نگردد ، عرض میکند : وی امروز میگوید : من از تشنگی دستخوش هلاکتم ، میفرماید: خداوند تشنگی وی را بزيادت کناد.

چون سخن بدينجا آمد ، مسمع کردین عرض کرد: جان من فدای تو باد این کافر بیرون دیگر کافران این منزلت از کجا بدست کرد ، که نزديک حوض آمد و امکان مسئلت یافت ؟ فرمود : این مرد از ارتکاب اشیاء قبيحه اجتناب میجست و سب و شتم ما را پسنده نمیداشت ، لکن نه از دوستی ما این صفت اختیار کرد ، بلکه از اجتهاد خود و تدین خود قدح ناس را ستوده نمیدانست. اما با قلب منافق با اهل نصب موافق بود و دو تن از گذشتگان را بر تمامت مردم گزیده میدانست .

ثواب گریه بر آل محمد

اشاره

و دیگر در امالى صدوق مسطور است :

قَالَ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ : مَنْ تَذَکَّرَ مُصَابَنَا وَ بَکَی لِمَا اُرْتُکِبَ مِنَّا کَانَ مَعَنَا فِی دَرَجَتِنَا یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ مَنْ ذُکِّرَ بِمُصَابِنَا فَبَکَی وَ أَبْکَی لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکِی اَلْعُیُونُ وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیَی فِیهِ أَمْرُنَا لَمْ یَمُتْ

ص: 287


1- عوسج : درختی است خار دار که میوة گردی دارد

قَلْبُهُ یَوْمَ تَمُوتُ اَلْقُلُوبُ

حضرت رضا علیه السلام چه میفرماید : آنکس که بیاد آورد مصایب ما را و بگرید از برای آن رنج و ستمی که بر ما فرود آمد ، در قیامت با ما خواهد بود و در محل ومکانت ماخواهد زیست ، و کسی را که بشنوانند مصیبت ما را پس بگرید و دیگری را بگریاند . نخواهد گریست چشم او در روزی که چشم ها همه گریان خواهد بود و کسی که بنشیند در مجلسی و زنده بدارد امر ما را و حق ما را باز داند و باز گوید. نخواهد مرد قلب او روزی که قلوب بخواهند مرد. و هم در عیون اخبار رضا بطریق دیگر مثل این حدیث از آن حضرت مرویست و دیگر در لهوف سیدبن طاوس مسطور است که از آل رسول مرویست

قَالُوا: مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی فِینَا مِائَهً فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی خَمْسِینَ فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی ثَلثِینَ فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی عِشْرِینَ فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی عَشَرَهً فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ بَکَی وَ أَبْکَی وَاحِداً فَلَهُ اَلْجَنَّهُ وَ مَنْ تَبَاکَی فَلَهُ اَلْجَنَّه

فرمودند : کسی که بگرید و بگریاند صد کس را در مصایب ما ، بهشت از برای او است و کسی که بگرید و بگریاند پنجاه کس را در مصایب ما پاداش بهشت یابد و کسی که بگرید و بگریاند سی کس را در مصایب ما ، بهشت از برای او است : و کسی که بگرید و بگریاند بیست کس را ، بهشت یابد و کسی که بگرید و بگریاند ده کس را نیز بهشت برای او است و کسی که بگرید و بگریاند یکتن را، بهشت از برای او است و کسی که خود را گریان وا نماید و تباکی کند(1) هم بهشت یابد .

ص: 288


1- تباکی کردن : خود را شبیه گریان ساختن

ذکر احادیثی که در ثواب گریستن بر حسین بن علی علیهما السلام مخصوصأ وارد شده

در تفسير على بن ابراهیم از باقر آل محمد علیه السلام مرویست که میفرماید:

كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ يَقُولُ : أیما مُؤْمِنٍ دَمَعَتْ عَيْنَاهُ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ بُنِيَ عَلَى دَمَعَتْ ، حَتَّى تَسِيلَ عَلَى خَدِّهِ ، بَوَءهُ اللَّهُ بِهَا فِي الْجَنَّةِ غُرَفاً یَسکُنُها أََحْقاباً .

یعنی علی بن الحسين میفرماید : هر مؤمنی که در قتل حسین چشم هایش قطره ای بچکاند، چنانکه بر رویش بدود ، خداوند در غرفات بهشت او را جاودانه جای دهد. وهمچنان در کامل الزیاره بطریق دیگر از حضرت باقر مانند این حدیث مرویست . و نیز در کامل الزیاره بطریق دیگر مثل این حدیث از آن حضرت مسطور است . و نیز در کامل الزیاره سند بابی هرون مکفوف(1) منتهی میشود و او از صادق آل محمد حدیث میکند

قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ : مِنْ ذِكْرِ الحسِّينُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ ، كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ .

صادق آل محمد میفرماید : کسی که مصائب حسین در نزد او تذکره شود و باندازه بال مگس آب از چشم او بدود ، واجب میکند، ثواب او در حضرت اله که پاداش او را بیرون بهشت رضا ندهد(2) وهمچنان از صادق آل محمد علیه السلام مرویست

يَقُولُ : إِنَّ الْبُكَاءَ وَ الْجَزَعَ مَكْرُوهُ لِلْعَبْدِ فِي كُلِّ مَا جَزِعَ ، مأخَلاَ

ص: 289


1- مکفوف : نابینا
2- غير از بهشت چیزی برای پاداش او نپسندد

الْبُكَاءَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَإِنَّهُ فِيهِ مَأْجُورُ

میفرماید : گریستن وجزع کردن از برای بندگان خدا مکروه است در هرچه خواهی گوباش (1) الا گریستن بر حسین علیه السلام است که اثر آنرا ثوابی بزرک و اجری عظیم است و دیگر در امالی طوسي از شیخ مفید سند بابو عبدالله منتهی میشود

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : كُلْ أَ الْبُكَاءَ وَ الْجَزَعَ مَكْرُوهُ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى الحُسَینِ .

یعنی هر گریستنی وجزع کردنی مورث(2) کراهت است، جز گریستن وجزع کردن بر حسين علیه السلام و نیز از مفید سند بابی عبدالله علیه السلام پیوسته میشود

يَقُولُ : أَنَّ اَلْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عِنْدَ رَبِّهِ عز و جل یَنْظُرُ إِلَی مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَو لَّهُ مِنَ اَلشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَی زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ بِدَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدِکُمْ (3)بِوُلْدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَی مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْئلُ آبَائهُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ أَنْ یَسْتَغْفِرُوا له وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اَللَّهُ لَهُ لکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ جَزَعِهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ

میفرماید : حسين بن علي عليهما السلام در حضرت پرورد گار نگرانست لشکرگاه خود را و آن شهدایی که در رکاب او سعادت شهادت یافتند و نگرانست

ص: 290


1- جزع و بیتابی برای هر امری که باشد زشت و ناپسند است
2- مورث : سبب
3- کلمة « من » متعلق است به « اعرف »

زایران خود را و داناتر است باسامی ایشان و اسامی پدران ایشان و منزلت و مقام ایشان از شما هريک بفرزندان خود. همانا نگرانست کسی را که میگرید در مصیبت او، بس استغفار میفرماید از برای او، و سؤال میکند از پدران خود تا از بهر او استغفار کنند. و بفرماید : اگر بداند زایر من، خداوند اعداد چه رحمت فرموده است از برای او، فرحت (1) او افزون از حزن او خواهد بود. و زایر او از حضرت او مراجعت مینماید و حال آنکه از جمبع معاصی بری(2)و معفو باشد.

و دیگر سند بعبدالله بن بکر منتهی میشود، میفرماید: در رکاب ابی عبدالله علیه السلام طريق مکه ميسپردم. در عرض راه عرض کردم : يا ابن رسول الله ! هرگاه نبش کنند قبر حسین را، آیا اصابه میکنند بچیزی؟

قَالَ : يَا ابْنَ بَكْرٍ ! مَا أَعْظَمَ مَسَائِلِكَ ! ! إِنَّ الحسین بْنِ عَلَيَّ مَعَ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ فِي مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَعَهُ يُرْزَقُونَ وَ يُحْبَرُونَ . وَ إِنَّهُ لَعَنْ یمین الْعَرْشِ مُعَلَّقُ بِهِ ، يَقُولُ : يارب أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي . وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ ، فَهُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ أسمائهم وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ مَا فِي رحائلِهِم مِنْ أَحَدِهِمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى مَنْ يبکيه ، فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ يَسُلُّ آبَائِهِ الِاسْتِغْفَارِ لَهُ . وَ يَقُولُ : أیها الْبَاكِي لَوْ عَلِمْتَ مَا أعدالله لَكَ ، لَفَرِحْتَ أَكْثَرَ مِمَّا حَزِنْتَ وَ إِنَّهُ لَيَسْتَغْفِرُ لَهُ مِنْ كُلِّ ذَنْبٍ وَ خَطِيئَةٍ .

فرمود: ای پسر بکر! چه بسیار بزرک است مسئلت تو؟! همانا حسین بن علی با پدر و مادر و برادرش در حضرت رسول، مصاحب و متنعم است. و از جانب یمین عرش خدای را فراگرفته ، همی گوید : ای پروردگار من ! وفا کن بدان وعده ای که

ص: 291


1- فرحت «بضم وفتح اول »شادی ، سرور
2- بړی «بر وزن شریف ، در اصل ممهموز اللام بوده است»:بیزار ، بر کنار

مرا فرمودی و نگران میشود زایران خود را . و او دانا تراست بنام ایشان و نام پدران ایشان و آنچه در بارهای ایشانست از هريک از ایشان بفرزند خود . و نگرانست کسی را که بر او میگرید و استغفار میکند از برای او و سؤال میکند از پدران خود تا از بهر او استغفار کنند و میفرماید : ای گریه کننده : اگر دانستی خداوند از بهر تو چه آماده فرموده ، افزون از آنچه محزون آمدی، شادمانه شدی و همچنان او را از هر جرم و جریرتی استغفار میفرماید .

و بطریق دیگر از ائمه اخبار نیز مثل این حدیث وارد است. و دیگر در بعضي از مؤلفات اصحاب مسطور است که : رسول خدا فاطمه را گاهی که از شهادت حسین و آن مصائب که بر آن حضرت فرود آمد آگهی داد ، فاطمه سخت بگریست وعرض کرد : ای پدر ! این حادثه کی حدیث خواهد گشت؟(1) فرمود : وقتی که نه من باشم و نه تو باشی و نه على . فاطمه علیها السلام بر شدت بکاء بیفزود و بهای های بگریست و عرض کرد : ای پدر! پس کیست که بر فرزند من بگرید و مجلس مصیبت او را بپای دارد؟

فَقَالَ النَّبِيُّ : يَا فَاطِمَةَ ! إِنَّ نِسَاءِ أُمَّتِي يَبْكُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَيْتِي وَ رِجَالِهِمْ يَبْكُونَ عَلَى رِجَالُ أَهْلِ بَيْتِي وَ يجددون الْعَزَاءَ جِيلًا بَعْدَ جِيلٍ فِي كُلِّ سَنَةٍ . فَإِذَا كَانَ يَوْمُ القیمة ، تشفعين أَنْتَ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ . وَ كُلُّ مَنْ بَكَى مِنْهُمْ عَلَى مَصَائِبِ الحسین ، أَخَذْنَا بِيَدِهِ وَ أَدْخَلْناهُ الْجَنَّةِ . يَا فَاطِمَةَ ! كُلُّهُ عَيْنٍ بَاكِيَةُ يَوْمَ الْقِيمَةِ الأ عَيْنُ بَكَتْ عَلَى مَصَائِبِ الحسین ، فَإِنَّهَا ضاحِكَةُ مُسْتَبْشِرَةُ بِنَعِيمِ الْجَنَّةِ .

رسول خدا فرمود: ای فاطمه ! همانا زنان امت من میگریند برزنهای اهلبیت

ص: 292


1- این قضیه چه وقت اتفاق می افتد ؟!

من و مردان امت من میگریند بر مردهای اهلبیت من . و عزای فرزند مرا در هر سال طایفه ای بعد از طایفه ای تازه میکنند و در روز قیامت تو شفاعت میکنی زنان را ومن شفیع میشوم مردان را . وهر کس که بر حسین گریسته،من دست او را مأخوذ میدارم ودر بهشت در می آورم . هان ای فاطمه ! چشمهای مردمان بجمله در قیامت گریانست ، جز چشمی که بر حسین گریسته ، چه او خندان و شادان بنعیم بهشت خواهد بود. و نیز از حضرت باقر علیه السلام مرویست

إِنَّهُ قَالَ : مَنْ ذَرَفَتْ عَيْنَاهُ عَلَى مُصَابِ الحسین وَ لَوْ كَانَ مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ ، غَفَرَ اللَّهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ .

میفرماید : کسی که بریزد آب چشمش در مصیبت حسین علیه السلام جهت بمقدار بال پشه، خداوند می آمرزد گناهان او را اگر چند باندازه کف دریا باشد.

در ذکر حديث «أنا قَتيلُ العَبرَةِ»که از حضرت سيد الشهداء مرویست

در امالی صدوق سند بصادق آل محمد علیه السلام میرسد

قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الحسین علیه السَّلَامِ بْنِ عَلِيٍّ : أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ ، لَا يَذْكُرُنِي مُؤْمِنُ إِلَّا اسْتَعْبَرَ.

صادق آل محمد از حسین علیه السلام روایت میکند که فرمود: من کشته عبره(1)و گریه ام ، یاد نمیکند مرا مؤمني الا آنکه میگرید بر من : و از طریق دیگراز ابی بصير مثل این حدیث وارد است .

ودر کامل الزیاره سند بابن خارجه پیوسته میشود میگوید : در خدمت جعفر صادق علیه السلام حاضر بودم ، از حسین بن على علیه السلام تذکره(2) رفت . صادق آل محمد

ص: 293


1- عبرة «بر وزن خربة»:اشک
2- تذکره «چو تبصره ، مصدر باب تفعيل »:یاد آوری

و بگریست و ما نیز بگریستیم ، پس سر برداشت

قَالَ : قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ : أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ ، لأ يذکرني مُؤْمِنُ إِلَّا بَكَى .

ودر کامل الزیاره نیز سند بابی عبدالله الا منتهی میشود

قَالَ : نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الحسین علیهما السَّلَامُ ، فَقَالَ : يا عَبْرَةُ كُلِّ مُؤْمِنٍ ، فَقَالَ : أَنَا يَا أَبَتَاهْ ؟ فَقَالَ : نَعَمْ يَا بَنِي :

فرمود : على علیه السلام بجانب حسین علیه السلام نگریست و فرمود : ای گریه هر مؤمن: یعنی ای سبب گریه هر مؤمن . عرض کرد : ای پدر ! مرا فرمائی؟ فرمود: ای پسرک من تورا گویم .

و هم در کامل الزیاره، اسمعیل بن جابر از ابی عبدالله روایت میکند که فرمود :

قَالَ أَلْحُسَينُ : أَنَا قَتِيلُ الْعَبْرَةِ .

و همچنان در کامل الزیاره از ابوعمارة المنشد مرویست، میگوید: هرگز ذکر حسین بن علی در نزدصادق آل محمد برزبانی نرفت، جز آنکه آن حضرت را در آن روز و در آنشب کس فرحان وخندان ندید وهمی فرمود:

الحسین عبرة کل مؤمن . پایه و از ابی عماره مثل این حدیث روایت شده الى قوله :- الجماران

فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ اللَّيْل

ذکر احادیثی که در يوم عاشورا و ایام محرم وارد شده

در امالى صدوق سند بحضرت رضا علیه السلام منتهی میشود

قَالَ الرِّضَا : إِنَّ الْمُحْرِمَ شَهْرٍ كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ يُحْرِمُونَ فِيهِ الْقِتَالِ

ص: 294

فاستُحِلَّت فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ هَتَكْتِ فِيهِ حُرْمَتَنَا وَ سُبِيَ فِيهِ ذَرارینا وَ نساؤنا وَ أَضْرَمْتُ النیران فِي مضاربنا ، وَ انْتُهِبَ مَا فِيهَا مِنَ ثقلنا ، وَ لَمْ تُرَعِ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَةُ فِي أَمْرِنَا . إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جفوننا وَ أَسْبِلْ دُمُوعُنَا وَ أَذَلُّ عزيزنا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ . أَوْرَثْنَا الْكَرْبِ وَ أَ لِبَلَاءٍ إِلَى يَوْمِ الإنقضاء ، فَعَلَى مِثْلِ الحسین فَلْيَبْكِ ألباکون ، فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ .

میفرماید در ایام جاهلیت مردم عرب مقاتلت را در شهر محرم حرام میداشتند و اندر این ماه خون مارا حلال انگاشتند و استار حرمت مارا چاک زدند. و فرزندان و زنان ما را اسیر گرفتند. و آتش در سراپرده ای مادر زدند . واموال و اثقال(1) مارا بنهب وغارت ببردند . و حرمت رسول خدای را رعایت نکردند . همانا روز قتل حسین مجروح کرد چشمهای مارا . و روان ساخت اشکهای مارا. و ذلیل کرد در عزیز ما را در ارض کرب و بلا . و ما بميراث گرفتیم محنت و بلارا تا روز جزا، پس بانی واجب میکند که گریه کنندگان بر حسین بگریند ، زیرا که گریه بر حسین ساقط میسازد گناهان بزرک را. آنگاه حضرت رضا علیه السلام فرمود : صادق آل محمد پدرم

إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِکاً ، وَ كَانَتْ ألکابة تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ ، فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ ، كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ . وَ يَقُولُ : هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ .

میفرماید : چون ماه محرم فرا میرسید ، هیچکس ابوعبدالله را خندان وشادان

ص: 295


1- اثقال ، جمع ثقل ( چو فرس ) زاد و کالای سفر

نمیدید . چون ده روز از ماه سپری میشد و عاشورا فراز می آمد، آنروز هنگام شدت حزن و کثرت اندوه و طغیان گریه آن حضرت بود و میفرمود : امروز روزیست که حسین را شهید کردند، و دیگر در عیون اخبار رضا و امالى صدوق سند بریان بن شبيب منتهی میشود ، میگوید: روز اول محرم حاضر حضرت رضا علیه السلام شدم، فرمود: ای پسر شبیب؛ آیا امروز را روزه نباشی ؟ عرض کردم : روزه نباشم ،

فَقَالَ : إِنَّ هَذَا الْيَوْمَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي دَعَا فِيهِ زکریا رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ، فَقَالَ : «رَبُّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ، أَنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ (1)»فَاسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ الْمَلَائِكَةَ فَنَادَتْ زکریا ، وَ هُوَ قَائِمُ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ : إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بيحیى . فَمَنْ صَامَ هَذَا الْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ، اسْتَجَابَ اللَّهُ لَهُ كَمَا اسْتَجَابَ لزَکریا .

فرمود : اي پسر شبیب ! امروز روزیست که زکریا خدای را بخواند و طلب فرزندی صالح کرد . خداوند مسئلت اورا باجابت مقرون داشت و فرمان کرد تا : فریشتگان زکریا را در محراب صلوة ، ندا در دادند و او را بیحیی بشارت فرمودند. پس هر کس در این روز روزه بدارد و خدای را بخواند ، خداوند دعوت او را اجابت خواهد فرمود ، چنانکه دعوت زکریا را باجابت مقرون داشت

ثُمَّ قَالَ : يَا ابْنَ شَبِيبٍ ! إِنَّ الْمُحْرِمَ هُوَ الشَّهْرُ الَّذِي كَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِيَّةِ فِيمَا مَضَى يُحْرِمُونَ فِيهِ الظُّلْمِ وَ الْقِتَالِ لِحُرْمَتِهِ ، فَمَا عَرَفْتَ هَذِهِ الْأُمَّةِ حَرُمَتْ شَهْرِهَا وَ لَا حَرَّمْتَ نَبِيِّهَا . لَقَدْ قُتِلُوا فِي هَذَا الشَّهْرِ ذریته وَ سَبَوْا نِسَائِهِ وَ انتهبوا ثَقَلَهُ ، فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً.

ص: 296


1- سورۂ آل عمران «3»آیه 33

فرمود : ای پسر شبیب . در زمان جاهلیت قبایل عرب ظلم و قتال را در شهر محرم حرام میدانستند. و این امت حشمت این ماه را پشت پای زدند و حرمت پیغمبر را از پس پشت انداختند . کشتند فرزندان پیغمبر را و اسیر گرفتند زنان او را و بغارت بردند اموال اورا ، لاجرم خداوند هرگز نیامرزد ایشانرا

ثُمَّ قَالَ : يَا ابْنَ شَبِيبٍ ، إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ للحسین بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فَإِنَّهُ ذُبِحَ کما یذبح الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بيتيه ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شبیهون . وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَوَاتِ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ . وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةً آلَافِ لِنَصْرِهِ ، فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ ، فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثُ غُبْرُ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فیکونون مِنْ أَنْصَارَهُ ، وَ شِعَارُهُمْ « یا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنُ ».

فرمود: ای پسر شبیب ؛ اگر گریان شوی بر چیزی ، بر حسین بن علی گریه میکن ، زیرا که او را کشتند چنانکه گوسفند را کشتند . و کشته شد با او هیجده تن از اهل بیت او ، جوانانی که در روی زمین شبیه و نظیر نداشتند. همانا آسمان و زمین در شهادت او گریست و چهار هزار فرشته برای نصرت او بزمين نزول نمود و او را کشته یافتند ، لاجرم ژولیده مو و گرد آلوده روی مجاور قبر او کشتند، تا گاهی که قائم آل محمد بیرون شود ، پس در رکاب او از انصار او باشند و شعار ایشان «یا لثارات الحسین»باشد.

يَا ابْنَ شَبِيبٍ ، لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ : أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّي الحسین ، أَمْطَرَتْ السَّمَاءِ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ .

ای پسر شبیب ! حديث کرد مرا پدر من از جد خود : گاهی که حسین علیه السلام

ص: 297

شهید شد ، آسمان خون وخاک سرخ بارید

يَا بْنِ شَبِيبٍ ا إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ (1) دُمُوعُكَ عَلَى خدیک ، غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً ، قَلِيلًا كَانَ أَوْ كَثِيراً .

ای پسر شبیب اگر بگریی بر حسین چندانکه چهرگانت با آب دیدگانت آلایش بیند ، خداوند معفو میدارد گناهان تو را، خواه صغيره باشد و خواه کبیره ، خواه اندک و خواه بسیار

يَا ابْنَ شبیب ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عزوجل وَ لَا ذَنْبَ عَلَيْكَ ، فَزُرْ الحسین .

ای پسر شبیب ! اگر شاد میدارد تو را که خدای را ملاقات کنی و از هرجرم و جریرتی پاک و پاکيزه باشی ، بزیارت قبر حسین حاضر شو

يَا ابْنَ شَبِيبٍ ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تسکن الْغُرَفَ الْمَبْنِيَّةَ فِي الْجَنَّةِ مَعَ النَّبِيِّ فَالْعَنْ قَتَلَةَ الحُسَین .

ای پسر شبیب ، اگر شاد میکند تو را که با رسول خدای در غرفات بهشت جای کنی ، لعن میکن بر قاتلان حسین

یا بْنِ شَبِيبٍ : إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ ، فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ : يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ ، فَأَفُوزَ فَوْزاً عظیما .

ای پسر شبیب ! اگر شاد میکند تورا ثواب آن جماعت که در رکاب حسین

ص: 298


1- ظاهرا اصل روایت «تسيل»است

شهید شدند ، هرگاه یاد او میکنی بگو:

يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً (1). یا ابْنَ شَبِيبٍ ! إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجِنَانِ ، فأحزن لِحُزْنِنَا وَ أَفْرَحُ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلَايَتِنَا . فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّى حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى مَعَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ .

ای پسر شبیب ! اگر شاد میدارد تو را که در درجات بهشت با ما باشی، با حزن ما محزون و با شادی ما شادمان باش . و بر تست که چنگ در دامن ولایت ما زده باشی ، زیرا که اگر مردی باسنگی تولی کند(2)، خداوند او را در قیامت با آن سنگ محشور فرماید.

در امالی صدوق سند بحضرت رضا علیه السلام منتهی میشود

قَالَ : مَنْ تَرَكَ السَّعْيَ فِي حَوَائِجِهِ يَوْمَ عَاشُورَاءَ ، قَضَى اللَّهُ لَهُ حَوَائِجَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ . وَ مَنْ كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ ، جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيمَةِ يَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ وَ قَرَّتْ بِنَا فِي الْجِنَانِ عینه . وَ مَنْ سَمَّى يَوْمَ عَاشُورَاءَ يَوْمَ برکة وَ ادَّخَرَ فِيهِ المنزله شَيْئاً ، لَمْ یبارک فِيمَا ادَّخَرَ وَ حُشِرَ يَوْمَ الْقِيمَةِ مَعَ یزيد وَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ زیاد وَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِلَى أَسْفَلِ دَرْكٍ مِنَ النَّارِ .

میفرماید : کسی که در روز عاشورا حوایج خویش را باز دارد و بمصيبت سیدالشهدا روز بگذارد ، خداوند در دنیا و آخرت اسعاف حوایج وی فرماید . و

ص: 299


1- ایکاش منهم با آنها میبودم تا برستگاری بزرگ میرسیدم
2- تولی : دوست و یاور گرفتن

کسیکه روز عاشورا را بحزن و اندوه و بکا بشام برد(1)، خداوند روز قیامت را روز فرح و شادمانی ایشان گرداند . و چشم ایشان را در بهشت بدیدار ما اهل بیت روشن فرماید . و کسی که روز عاشورا را روز برکت شمارد و چیزی در منزل خود بذخيره گذارد ، از برای او مبارک نيفتد و در قیامت با یزید و عبيد الله بن زیاد و عمر بن سعد محشور شود . خداوند ایشانرا در فرود ترین محل جهنم جای دهد.

در تحقيق صوم روز عاشورا و حرمت آن

در کتاب کافی سند بعبدالملک منتهی میشود ، میگوید: از صادق آل محمد علیه السلام سؤال کردم که : در یوم تاسوعا و عاشورا از شهر محرم صوم را ثوابی و اگر نه عقابیست ؟

فَقَالَ : تاسوعا يَوْمُ حُوصِرَ فِيهِ الحسین وَ أَصْحَابُهُ بِكَرْبَلَاءَ ، وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ خَيْلُ أَهْلِ الشَّامِ وَ أَنَا خوا عَلَيْهِ وَ فَرِحَ أَ بْنِ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ الْخَيْلِ وَ کثرتها ، وَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ ، وَ أَيْقَنُوا أَنَّهُ لَا يَأْتِيَ الْحُسَيْنَ نَاصِرُ وَ لَا يُمِدَّهُ أَهْلُ الْعِرَاقِ - بِأَبِي الْمُسْتَضْعَفُ الْغَرِيبُ - ثُمَّ قَالَ : وَ أَمَّا يَوْمُ عَاشُورَاءَ ، فیوم أُصِيبَ فِيهِ الْحُسَيْنُ صریعا بَيْنَ أَصْحَابِهِ ، وَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ صرعی عُرَاةً . أَ فَصَوْمُ يَكُونُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ؟ كَلَّا وَ رَبِّ الْبَيْتِ الْحَرَامِ ، مَا هُوَ يَوْمَ صَوْمٍ وَ مَا هُوَ إِلَّا يَوْمُ حُزْنٍ مُصِيبَةٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَوْمُ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ لأبن مَرْجَانَةَ وَ آلِ زیاد وَ أَهْلِ الشَّامِ . غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ ذَلِكَ يَوْمُ بَكَتْ جَمِيعُ بِقَاعِ الْأَرْضِ

ص: 300


1- بکاء. «بضم اول»:گریه . مقصود از این جمله اینست که : از صبح روز عاشورا تا شب محزون و اندوهناک و گریان باشد

خَلَا بُقْعَةِ الشَّامِ ، فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّكَ بِهِ ، حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَ آلِ زیاد ، مَمْسُوخَ الْقَلْبِ ، مَسْخُوطاً عَلَيْهِ . وَ مَنِ ادَّخَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ ذَخِيرَةً أَعْقَبَهُ اللَّهُ تَعَالَى نِفَاقاً فِي قَلْبِهِ إِلَى يَوْمِ يَلْقَاهُ ، وَ انْتَزَعَ الْبَرَكَةَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ وُلْدِهِ وَ شَارَكَهُ الشَّيْطَانُ فِي جَمِيعِ ذَلِكَ .

فرمود : تاسوعا روزیست که حسین علیه السلام و اصحاب او را در کربلا حصار دادند و سپاه دشمن در برابر وی لشکرگاه کردند و پسر مرجانه و عمر سعد بتواتر مدد و توافر عدد(1)شاد خاطر گشتند وحسین علیه السلام و اصحاب حسین را ضعیف شمردند و دانستند از عراق او را ناصری و معینی بدست نشود - پدر و مادرم فدای آن ضعیف غریب باد-

اما روز عاشورا روزیست که حسین و اصحاب او کشته و برهنه بخاک در افتادند آیا رواست در چنین روزی روزه داشتن؟ حاشا و کلا! سوگند باخدای چنین روزی روز صوم نیست ، بلکه روز حزن و مصیبتی است که اهل آسمان و زمین و تمامت مؤمنين را فرا گرفت و روز فرحت و شادمانی پسر مرجانه و فرزندان زیاد بن ابیه و مردم شام است. خداوندغضب کناد ایشانرا و فرزندان ایشان را و این روز روزیست که گریستند جميع بقاع(2) ارض و بلاد آفاق، جز بقعه شام بر حسین . و کسی که روزه گیرد در این روز و برکت جوید بدین روز، خداوند او را با عبيدالله بن زیاد در قیامت ممسوخ القلب(3)برانگیزاند . و کسی که در روز عاشورا چیزی در منزل خود ذخیره نهد ، خداوند تبارک وتعالی باز میگذارد در قلب او نفاق را تا گاهی که بموقف حساب حاضر شود و بر گیرد برکت را از او و فرزندان او وشريک فرماید شیطان را با او در جمله صنایع او.

ص: 301


1- تواتر مدد ؛ پی در پی رسیدن کمک . توافر عدد : زبادی شمارۀ لشکری
2- بقاع ، بکسر باء جمع بقعه «چو غرفه»:قطعات زمین
3- ممسوخ القلب : کسی که دل انسانی او بدل حیوانی برگشته است

و دیگر در امالی طوسی سند بحسین بن ابی غنذر منتهی میشود ، میگوید: پدر من از صادق آل محمد علیه السلام از صوم عاشورا سؤال کرد

فَقَالَ : ذَاكَ يَوْمُ قُتِلَ الحسین ، فَإِنْ كُنْتَ شَامِيّاً فَصُمْ . ثُمَّ قَالَ : إِنَّ آلَ أُمَيَّةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ عَلَى قُتِلَ الْحُسَيْنِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ نَذَرُوا نَذْراً : إِنْ قَتَلَ الحسین وَ سَلِمَ مَنْ خَرَجَ إِلَى الْحُسَيْنِ وَ صَارَتِ الْخِلَافَةُ فِي آلِ أَبِي سُفْيَانَ ، أَنْ يَتَّخِذُوا ذَلِكَ الْيَوْمَ عیدا لَهُمْ ، يَصُومُونَ فِيهِ شُكْراً . فَصَارَتْ فِي آلِ أَبِي سُفْيَانَ سُنَّةً إِلَى الْيَوْمِ فِي النَّاسِ وَ أَفْتَدِيَ بِهِمُ النَّاسَ جَمِيعاً لِذَلِكَ ، فَلِذَلِكَ يَصُومُونَهُ وَ يُدْخِلُونَ عَلَى عِيَالَاتِهِمْ وَ أَهَالِيهِمُ الْفَرَحَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ .

فرمود : عاشورا روز قتل حسين است. اگر تو از مردم شامی روزه بگیر. آنگاه فرمود : آل امیه و آنان که اعانت کردند ایشان را در قتل حسین از مردم شام ، بر ذمت خویش واجب داشتند که اگر حسین کشته شود و لشکر ایشان نصرت یابد و خلافت در آل ابی سفیان مقرر گردد ، روز عاشورا را عید بگیرند و روزه بدارند در آن روز، از در سپاس خداوند . و این کردار تاکنون در آل ابو سفیان سنت گشت و مردمان بدیشان اقتفا(1)جستند. از این روی در این روز روزه دارند و همگان با اهل و عشيرت ملازم فرحت و عشرت باشند .

و دیگر در کتاب کافی مسطور است که : راوی از حضرت رضا علیه السلام از صوم عاشورا پرسش نمود

فَقَالَ : عَنْ صَوْمِ ابْنِ مرجان تسئلنی ! ذَلِكَ يَوْمُ صَامَهُ الْأَدْعِيَاءُ

ص: 302


1- اقتفا : پیروی

مِنْ آلِ زیاد لَقَتَلَ الحسین وَ هُوَ يَوْمُ یتشام بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ وَ یتشام بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ ، وَ الْيَوْمِ الَّذِي يتشام بِهِ أَهْلُ الْإِسْلَامِ لَا يُصَامُ وَ لَا یتبرک بِهِ . وَ يَوْمَ الِاثْنَيْنِ يَوْمُ نَحْسٍ ، قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِ نَبِيَّهُ وَ مَا أُصِيبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلَّا فِي يَوْمِ الِاثْنَيْنِ ، فتشامنابه . وَ تبرک بِهِ عَدُوِّنَا . وَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ قُتِلَ الحسین وَ تَبَرَّكَ بِهِ ابْنُ مَرْجَانَةَ وَ تشام بِهِ آلُ مُحَمَّدٍ ، فَمَنْ صَامَهُمَا أَوْ تَبَرَّكَ بِهِمَا ، لَقِيَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَمْسُوخَ أَ لِقَلْبِ وَ كَانَ مَحْشَرُهُ مَعَ الَّذِينَ سَنُّوا صَوْمَهُمَا وَ التَّبَرُّكَ بِهِمَا

میفرماید : از روز عاشورا و روزه داشتن پسر مرجانه پرسش میکنی ؟ عاشورا روزیست که در آن روز زنا زادگان آل زیاد بشادمانی قتل حسین علیه السلام روزه گرفتند . و این روزیست که آل محمد و اهل اسلام مشؤم(1) شمردند. و روزي راکه اهل اسلام بشئامت رقم زدند، روزه نمیگیرند و مبارک نمیشمارند : و روز دوشنبه نیز روز نحسی است. خداوند در این روز پیغمبر خود را مقبوض داشت و در این روز بر آل محمد مصائب فرود آمد و ما این روز را مشؤم شمردیم و دشمنان ما مبارک دانستند. در روز عاشورا کشته شدن حسین را پسر مرجانه مبارک شمرد و ال محمد مشؤم گرفتند ، پس کسیکه روزه بگیرد روز عاشورا و روز دوشنبه با تبرک بجوید بدین دو روز ، ممسوخ القلب خداي را دیدار خواهد کرد . و محشور خواهد شد با آنان که سنت گرفتند(2) صوم این روز را و بدین دو روز تبرک جستند.

و دیگر در کتاب مصباح سند بعبد الله بن سنان منتهی میشود، میگوید: بر ابی عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام در روز عاشورا در آمدم و آن حضرت را آشفته

ص: 303


1- مشؤم : زشت و نحس ، ضد مبارک
2- سنت گرفتن : عادت نيک دانستن

روی و اندوهگین ومحزون دیدم ، در حالتی که آب چشم مبارکش مانند مروارید بر چهره متساقط(1) بود. عرض کردم : يا ابن رسول الله: خداوند چشم تو را نگریاند این گریه چیست ؟ فرمود: مگر نمیدانی در مثل امروزحسین بن علی شهید شد؟ عرض کردم : ای سید من ! در صوم امروز فرمان چیست ؟

فَقَالَ : صُمْهُ مِنْ غُبْرٍ تَبِيتُ وَ أَفْطِرْهُ مِنْ غَيْرِ تَشْمِيتٍ ، وَ لَا تَجْعَلْهُ يَوْمَ صَوْمٍ كَامِلًا . وَ لکن إِفْطَارُكَ بَعْدَ صَلَاةِ الْعَصْرِ بِسَاعَةٍ عَلَى شَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ ، فَإِنَّهُ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْوَقْتِ تَجَلَّتِ الهیجاء عَنْ آلِ رَسُولِ اللَّهِ وَ انْكَشَفَتِ الْمَلْحَمَةُ عَنْهُمْ ، وَ فِي الْأَرْضِ مِنْهُمْ ثلثون صَرِيعاً فِي موالیهم ، يَعِزُّ عَلَىَّ رَسُولِ اللَّهِ مصرعهم . وَ لَوْ كَانَ فِي الدُّنْيَا يَوْمَئِذٍ حَيّاً ، لَكَانَ هُوَ المعزي بِهِمْ

فرمود روزه بگیر بی اینکه نیت روزه کرده باشی و افطار کن بی آنکه زحمتی دیده باشی و این روز را کاملا يوم صوم بحساب مگیر . و افطار کن ساعتی بعد از نماز دیگر (2)بشربتی آب ، چه اینوقت مقاتلت آل رسول بنهایت شد و سی تن از بنی هاشم در میدان مقاتلت بخاک افتادند که قتل ایشان بر رسول خدای عظیم دشوار بود واگر حيا در این جهان بودی(3) از برای هريک سوگواری نشستی .

این کلمات را بگفت و سخت بگریست ، چند که لحيه مبارکش با سرشک مبارکش آلایش دید

ثُمَّ قَالَ : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ النُّورَ خَلَقَ النُّورَ خَلْقِهِ یوم الْجُمُعَةِ فِي تقدیره فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ . وَ خَلَقَ الظُّلْمَةُ فِي يَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ يَوْمُ عَاشُورَاءَ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الْيَوْمِ يَعْنِي الْعَاشِرِ مِنْ شَهْرِ الْمُحَرَّمِ فِي تَقْدِيرِهِ وَ جَعَلَ لکلِّ

ص: 304


1- متساقط : ریزان ، فرود آینده
2- نماز دیگر : نماز عصر
3- اگر در دنیا زنده میبود

منهما مشرعة و منهاجا- إلى آخر الخبر.-

آنگاه فرمود خداوند تبارک وتعالی بیافرید نور را در روز جمعه که اول شهر رمضان بود. و بیافرید ظلمت را در روز چهارشنبه که عاشر شهر محرم بود و از برای هر يک طریقی بازداشت

ذکر معالی و منزلت شهدای ارض کربلا

از جعفر بن محمد عليهما السلام فاضل مجلسی روایت میکند

قَالَ : الْمُؤْمِنُونَ یُبتَلونَ ثُمَّ يُمَيزهم اللَّهِ عِنْدَهُ . إِنَّ اللَّهَ لا يُؤْمَنُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ مرائرها ، وَ لَكِنَّ آمَنَهُمْ مِنَ الْعَمَى وَ الشقا فِي الْآخِرَةِ ، ثُمَّ قَالَ : كَانَ الحسین بْنِ عَلِيٍّ یضع قتلاه بَعْضِهِمْ عَلَى بَعْضٍ ، ثُمَّ يَقُولُ : قتلانا قَتْلَى النَّبِيِّينَ وَ آلِ النّبيین.

فرمود: مؤمنان مبتلا و ممتحن میشوند و ابتلا و امتحان ممیز ایشان است در نزد خداوند. و حق جل و علا مؤمنان را از زحمت بلاو مرارت(1)دنیا ایمن نمیگذارد، لکن در آخرت دستخوش عمی و ضلالت نمیدارد. (2) آنگاه فرمود: حسین علیه السلام کشتگان خود را در یوم عاشورا بعضی را در کنار بعضی جای میداد و میفرمود : شهدای ما منزلت کشتگان پیغمبران و فرزندان پیغمبران دارند .

و دیگر در کتاب خرایج سند بابوجعفرعلیه السلام منتهی میشود

قَالَ قَالَ الحسین لِأَصْحَابِهِ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِي : يا بَنِي إِنَّكَ ستساق إِلَى الْعِرَاقِ وَ هِيَ أَرْضُ قَدِ الْتَقَى بِهَا النَّبِيُّونَ وَ أَوْصِيَاءِ النبيین وَ هِيَ أَرْضُ تدعی عَمُوداً وَ إِنَّكَ تُسْتَشْهَدْ بِهَا وَ يُسْتَشْهَدَ مَعَكَ

ص: 305


1- مرارت : تلخی
2- در آخرت ایشان را کور و گمراه نمیگرداند

جَمَاعَةُ مِنْ أَصْحَابِكَ لا يَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِيدِ . وَ تَلَا « قُلْنا يا نارُ کوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ » يَكُونُ الْحَرْبِ بَرْداً وَ سَلَاماً عَلَيْكَ وَ عَلَيْهِمْ . فابشروا ، فَوَ اللَّهِ أَئِنُّ قَتَلُونَا ، فَإِنَّا نُرَدُّ عَلَى نَبِيِّنَا .

فرمود : حسین علیه السلام قبل از آنکه مقتول شود، با اصحاب خویش گفت : همانا رسول خدا مرا فرمود : ای پسرک من ! تو را میرانند بجانب عراق و آن ارضی است که انبيا و اوصيا در آنجا یکدیگر را دیدار کرده اند. و آن ارضی است که عمودش خوانده اند. تو در آنجا شهید میشوی و اصحاب تو همگان با تو شهید میشوند و از کمال شوق ادراک حدت(1) شمشیر نمیکنند . آنگاه این آیه مبارکه را تلاوت فرمود :

«یا نَارٍ کوني بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ (2)»

آنگاه گفت: حرب بر تو و اصحاب تو برد و سلام خواهد بود . شاد باشید و بشارت کنید سوگند باخدای گاهی که ما کشته شویم بنزديک رسول خدا خواهيم شتافت آنگاه بقرائت این کلمات پرداخت

قَالَ : ثُمَّ امکث ماشاء اللَّهُ ، فَأَكُونُ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ فَأَخْرَجَ خَرَجَتْ يُوَافِقُ ذَلِكَ خَرَجَتْ أميرَالمُؤمِنينَ وَ قِيَامُ قَائِمِنَا وَ حَيْوَةَ رَسُولَ اللَّهِ ، ثُمَّ لينزلن عَلَى وَفَدَ مِنَ السَّماءِ مِنْ عندالله لَمْ يَنْزِلُوا إِلَى الْأَرْضِ قَطُّ . وَ لينزلن إِلَيَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ جُنُودُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ . وَ لینزلن مُحَمَّدٍ وَ عَلَىَّ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ جَمِيعَ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ

ص: 306


1- حدت : تیزی ، سوزش
2- قرآن کریم «21-69»

قَالَ : ثُمَّ امکث ماشاء اللَّهُ ، فَأَكُونُ أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْهُ فَأَخْرَجَ خَرَجَتْ يُوَافِقُ ذَلِكَ خَرَجَتْ أميرَالمُؤمِنينَ وَ قِيَامُ قَائِمِنَا وَ حَيْوَةَ رَسُولَ اللَّهِ ، ثُمَّ لينزلن عَلَى وَفَدَ مِنَ السَّماءِ مِنْ عندالله لَمْ يَنْزِلُوا إِلَى الْأَرْضِ قَطُّ . وَ لينزلن إِلَيَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ إِسْرَافِيلَ وَ جُنُودُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ . وَ لینزلن مُحَمَّدٍ وَ عَلَىَّ وَ أَنَا وَ أَخِي وَ جَمِيعَ مَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ یبعثني إِلَى الشَّرْقِ وَ الْمَغْرِبِ ، فَلَا أَتَى عَلَى عَدُوِّ اللَّهِ إِلَّا أَهْرَقْتَ دَمَهُ وَ لَا أَدَعُ صَنَماً إِلَّا أَحْرَقَتْهُ حَتَّى أَقَعَ إِلَى الْهِنْدِ فأفتحها . وَ انَّ دانیال وَ يُوشَعَ يَخْرُجَانِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ، يَقُولَانِ : صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ یبعث مَعَهُمَا إِلَى الْبَصْرَةِ سَبْعِينَ رَجُلًا ، فَيَقْتُلُونَ مُقَاتِلِيهِمْ وَ يَبْعَثُ بَعَثَاإِلَى الرُّومِ ، فَيُفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ ، ثُمَّ لَأَقْتُلَنَّ كُلِّ دَابَّةٍ حَرَّمَ اللَّهُ لَحْمُهَا حَتَّى لَا يَكُونُ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا الطِّيِّبَ . وَ أَعْرِضْ عَلَى الْيَهُودِ وَ النصاری وَ سَائِرِ الْمِلَلِ وَ لأخيرنهم بَيْنَ الاسلام وَ السَّيْفِ ، فَمَنْ أَسْلَمَ مَنَنْتَ عَلَيْهِ ، وَ مَنْ کره الْإِسْلَامِ أَهْرَقَ اللَّهُ دَمِهِ . وَ لَا يَبْقَى رَجُلٍ مِنْ شِيعَتِنَا إِلَّا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْهِ ملکا يَمْسَحُ عَنْ وَجْهِهِ التُّرَابِ وَ يُعَرِّفَهُ أَزْوَاجِهِ وَ مَنْزِلَتُهُ فِي الْجَنَّةِ وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ أَعْمَى وَ لَا مُقْعَدُ وَ لَا مُبْتَلًى ، إِلاَّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُ بَلَائِهِ بِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ . وَ لينزلن ألبرکة مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ، حَتَّى أَنَّ الشَّجَرَةِ لتقصف بِمَا يُرِيدُ اللَّهُ فِيهَا مِنَ الثَّمَرَةِ وَ لتاکلن ثَمَرَةُ الشِّتَاءِ فِي الصَّيْفِ وَ ثَمَرَةُ الصَّيْفِ فِي الشِّتَاءِ وَ ذَلِكَ قَوْلِهِ

ص: 307

عَزَّ وَ جَلَّ : « وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکن كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا يَكْسِبُونَ (1)» ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ ليهب لِشِيعَتِنَا کرامة لَا يَخْفَى عَلَيْهِمُ شَيْ ءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما کانَ فِيهَا ، حَتَّى أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ يُرِيدُ أَنْ يَعْلَمَ عُلِّمَ أَهْلِ بَيْتِهِ ، فَيُخْبِرُهُمْ بِعِلْمٍ مَا يَعْلَمُونَ .(2)

فرمود: درنک میکنم چند که خدا خواهد، و اول کس میباشم که زمین بروی شکافته میگردد ، پس خروج میکنم همانند خروج اميرالمؤمنين و قيام قائم ما و حیات رسول خدا . آنگاه فرود می آید بر من فرشتگان از حضرت خداوند ، آنان که هرگز زمین فرود نشده باشند و نیز فرود می آید بر من جبرئیل و میکائیل و اسرافيل وجماعتی از فرشتگان و همچنان حاضر میشوند محمد و على و من و برادرم حسن و گروهی از مؤمنان که خداوند منت میگذارد بر ایشان از شتران رهوار که ساخته نورند و هیچ آفریده ای بر آنان سوار نشده است . آنگاه محمد باهتزاز میآورد علم خود را (3) و آن علم را با شمشیر خود بقائم آل محمد میسپارد . و ما چند که خدای میخواهد بباشیم ، پس خداوند از مسجد کوفه چشمه ای از روغن و چشمه ای از آب و چشمه ای از شیر روان میدارد و امير المؤمنین شمشیر رسول خدای را با من عطا میکند و مرا بفتح مشرق و مغرب بر می انگیزاند . هیچکس از دشمنان خدا با من دچار نمیشود . الا آنکه خون او را بخاک میریزیم و با هیچ وثنی و صنمی (4)عبور نمیکنم ، الا آنکه او را بآتش در میزنم . تا مرز هند را بدینگونه بزیر پی در میسپرم

ص: 308


1- قرآن مجید «7-94»
2- این عبارت غلط است ، و عبارت صحیح در اینجا«بما لا يعلمون»با آنچه این معنا را برساند میباشد
3- پرچم خود را بجنبش می آورد
4- وتن : بت . صنم : هر معبود غیر از خدا «هر دو لفظ بر وزن فرس است»

همانا دانیال و یوشع در حضرت امیرالمؤمنین حاضر میشوند و عرض میکنند «صدق الله و رسوله»(1) ایشانرا باهفتاد مرد بفتح بصره مأمور میدارد ، پس میروند و قتال میدهند و جماعتی را بگشادن روم فرمان میدهد و خداوند روم را بدست ایشان میگشاید. آنگاه میکشم هر دابۀ (2)حرام گوشت را و در روی زمین جز طيب و پاکیزه بجای نمیگذارم(3)و بر یهود و نصاری و اهالی دیگر ملل عبور میدهم و ایشان را مختار میسازم در قبول اسلام وضرب صمصام(4)پس هر کس مسلمانی گرفت منت براو میگذارم و اگر نه با شمشیر خونش بخاک میریزم . و از شیعیان ماکس بجای نمیماند ، الا آنکه از جانب خدای فریشته ای بنزد او میآید و گرد از چهره او میزداید و او را مسح میفرماید و میشناسد او را و ازواج او را و منزلت و مکانت او را در بهشت و هیچ کوری و زمنی در زمین نمیماند ، الا آنکه خداوند از برکت ما اهلبيت او را شفا میدهد . و رحمت و برکت فرود می آید از آسمان بروی ارض ، چند که شاخهای اشجار از کثرت بار فرو میشکند و مردمان در صیف میوه شتابدست میکنند(5)و در شتا میوۀ صیف اجتنا(6) میفرمایند. این همان برکت است که خداوند می فرماید :«اگر اهل بلاد ایمان آورند و پرهیزگار باشند، میگشائیم ابواب برکات را بر روی ایشان از زمین و آسمان ، لکن از در کذب بیرون میشوند و بصنعت خود مأخوذ میگردند»

و آنگاه خداوند عطا میکند شیعیان ما را کرامتی که پوشیده نمیماند هیچ چیز بر ایشان ، چند که آرزو میکند مرد که عالم شود برعلم اهل بیت و دانا میشوند بعلمی که نمیدانند

ص: 309


1- خدا و پیغمبر راست گفتند
2- دابه : چارپا
3- غير از حیوان حلال گوشت باقی نمی گذارم
4- صمصام ( بفتح اول ) : شمشیری که کج نشود
5- در تابستان میوه زمستانی بدست میآورند
6- اجتناء ! چیدن

و دیگر در کامل الزیاره در باب کفر قتله حسین علیه السلام و اخبار انبیای سلف از کفر قاتلان آنحضرت در وصیت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام از برای بنی اسرائیل مسطور است، میفرماید:

إلعنوا قَاتِلُهُ وَ إِنْ أَدْرَكْتُمْ أَيَّامِهِ ، فَلَا تَحْبِسُوا عَنْهُ ، فَإِنَّ الشَّهِيدَ مَعَهُ کالشهيد مَعَ ألأنبياء مُقْبِلُ غَيْرُ مُدَبَّرُ

يعنی لعن کنید بر قاتل حسین علیه السلام و اگر روزگار او را دریابید ، از نصرت او تقاعد نورزید (1)زیرا که شهید در رکاب او مانند شهیدیست که در خدمت پیغمبران درجه شهادت یافته باشد و دیگر در اکمال الدين سند بابن نباته پیوسته میشود و او از علی علیه السلام حدیث میکند که فرمود:

وَ خَيْرِ الْخَلْقِ وَ سید هُمْ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنِي ، أَخُوهُ الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ بَعْدَ أَخِيهِ الْمَقْتُولُ فِي أَرْضٍ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ . أَلَا وَ إِنَّهُ وَ أَصْحَابُهُ مِنْ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيمَةِ .

میفرماید : بهترین خلق ومولای خلق بعد از فرزند من حسن، برادرش حسین مظلوم است بعد از برادرش، آنمقتول در ارض کرب و بلا . همانا او و اصحاب او مولای دیگر شهیدانند در روز قیامت .

و دیگر در علل الشرایع و امالى صدوق در حدیث میثم تمار میفرماید :

يا جَبَلَةَ إعلمي أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ لِأَصْحَابِهِ عَلَى سَائِرِ الشُّهَدَاءِ فَضْلًا وَ دَرَجَةً.

یعنی ای جبله بدانکه : حسین علیه السلام در روز قیامت مولای شهیدانست و اصحاب آنحضرت را نیز بر دیگر شهیدان فضیلتی و درجتی دیگر است.

ص: 310


1- بازنشینید

در فضیلت زیارت قبر حسین بن علی علیهما السلام

در مناقب ابن شهر آشوب از اسحق بن عمار مرویست

قَالَ الصَّادِقُ علیه السَّلَامُ : لیس مَلَكٍ فِي السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَلَا وَ هُمْ يُسْئَلُونَ اللَّهُ تَعَالَى : أَنْ يَأْذَنَ لَهُمْ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الحسین بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ، فَفَوْجُ يَنْزِلُ وَ فَوْجُ يَعْرُجُ الْفِرْدَوْسِ.

می فرماید : فریشته ای در آسمانها و زمینها نیست ، الا آنکه از خدای مسئلت مینمایند تا رخصت بدست کنند و بزیارت قبر حسین حاضر شوند . و همواره فوجی از فریشتگان فرود می آیند و فوجی بجانب فردوس فراز میگیرند . و نیز از دیلمی مرویست

قَالَ النَّبِيُّ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ إِنَّ موسی بْنِ عِمْرَانَ سُئِلَ رَبِّهِ زیارة قَبْرِ الحسین بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ، فزاره فِي سَبْعِينَ أَلْفاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ.

رسول خدای میفرماید : موسی بن عمران از خدای مسئلت مینماید زیارت قبر حسین را و با هفتاد هزار فریشته بزیارت قبر آنحضرت حاضر خواهد شد.

و دیگر ابان بن تغلب از صادق آل محمد حدیث میکند

قَالَ : وَ كُلُّ اللَّهُ بِقَبْرِ الحسین علیه السَّلَامُ إربعة أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ شُعْثٍ غُبْرٍ ينکونه إِلَى يَوْمَ الْقِيمَةِ ، فَمَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ ، شیعوه حَتَّى يُبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ . وَ إِنْ مَرِضَ عَادُوهُ غدوه وَ عشیا . وَ إِذَا مَاتَ شَهِدُوا جِنَازَتَهُ وَ اسْتَغْفَرُوا لَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيمَةِ

و میفرماید : خداوند چهار هزار فريشته پراکنده موی، گرد آلوده روی را بر قبر حسین علیه السلام گماشته و ایشان تا روز قیامت بر آن حضرت میگریند و کسی که

ص: 311

بزیارت قبر حسین «عارفا بحقه»حاضر میشود ، چون مراجعت میکند، مشایعت میکنند او را تا گاهی که بموطن و مأمنش(1) برسانند واگر مریض شود ، هرصبح وشام او را عیادت کنند. و اگر مرگش فرا رسد در تشییع جنازه او حاضر شوند و تا روز قیامت از برای او استغفار کنند. و دیگر محمد باقر علیه السلام میفرماید:

مُرُوا شِيعَتَنَا بِزِيَارَةِ الحسین فَانٍ زِيَارَتَهُ تَدْفَعُ أَ لِهَدْمِ وَ الْحَرَقِ وألغرق وَ أَكْلَ السَّبُعِ وَ زیاته مُفْتَرَضَةُ عَلَى مَنْ أَقَرَّ بألامامة مِنَ اللَّهِ.

فرمان کنید شیعیان ما را بزیارت قبر حسین ، زیرا که زیارت آن حضرت نمیگذارد بنیانی بر سر کس فرود آید ، یا پایمال حرق و غرق شود و اگر نه(2) درندگان بدو دست یابند، و زیارت او از جانب خدای واجب است بر هر کس که اقرار بامامت آنحضرت نموده و دیگر از اسحق بن عمار مرویست که

قَالَ الصَّادِقُ علیه السَّلَامُ : مَا بَيْنَ قَبْرِ الحسین إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ.

میفرماید: از قبر حسین تا آسمان هفتم همواره فریشتگان ادراک زیارت آن حضرت را در فراز و فرودند(3) حضرت کاظم علیه السلام میفرماید :

مَنْ زَارَ قَبْرَ الحسین علیه السَّلَامُ عَارِفاً بِحَقِّهِ ، غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ .

یعنی هر کس زیارت کند قبر حسین را و شناسای حق او باشد، می آمرزد خداوند گناهان گذشته و آینده او را. و نیز صادق آل محمد میفرماید:

كَانَ الحسین صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ ذَاتَ يَوْمٍ فِي حِجْرِ النَّبِيِّ يُلَاعِبُهُ وَ يُضَاحِكُهُ

ص: 312


1- مامن : جای ایمنی و آسایش . و آن خانه و منزل شخص است
2- حرق، سوختن .غرق : در آب خفه شدن. واگر نه:یا
3- برای رسیدن بزیارت آن حضرت همیشه برخی از فریشتگان در حال فرود آمدن برای زیارت و برخی در حال بالا رفتن بآسمان و برگشتن از زیارت میباشند .

فَقَالَتْ عایشة : مَا أَشَدَّ إِعْجَابَكَ بِهَذَا الصَّبِيِّ ؟ ! قَالَ لَهَا : وَ يلک وَ کیف لَا أُحِبُّهُ وَ لَا أُعْجَبُ بِهِ وَ هُوَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ قُرَّةُ عَيْنِي ؟ أَمَا إِنَّ أُمَّتِي سَتَقْتُلُهُ ، فَمَنْ زَارَهُ بَعْدَ وَفَاتِهِ ، كَتَبَ اللَّهُ لَهُ حَجَّةً مِنْ حِجَجِي . قَالَتْ : یا رَسُولَ اللَّهِ ، حَجَّةً مِنْ حِجَجِكَ ؟ قَالَ : نَعَمْ حَجَّتَيْنِ مِنْ حِجَجِي : قَالَتْ : حَجَّتَيْنِ مِنْ حِجَجِكَ ؟ قَالَ : نَعَمْ وَ ثَلَّثْتَ ، قَالَ : فَلَمْ تَزَلْ تَزَادُهُ وَ یزید وَ یضعف ، حَتَّى بَلَغَ سَبْعِينَ حَجَّةً مِنْ حِجَجِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَعْمَارِهَا صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ.

یعنی حسین علیه السلام یکروز در کنار رسول خدای بود و آن حضرت با او ملاعبه و مضاحکه میفرمود. عایشه گفت : چه بسیار شگفت میدارد حب این کودک تو را ؟ فرمود: وای بر تو چگونه دوست ندارم او را دشگفتی نگیرم بدو ، و حال آنکه میوه دل من وروشنی چشم منست ! اما (1)زود باشد که امت من او را شهید کنند و کسی که زیارت کند او را بعد از وفات او ، خداوند ثواب حجی از حجهای من در نامه اعمال او رقم کند . عرض کرد: ثواب حجی از حجهای تو؟ فرمود: ثواب دو حج از حجهای من، شگفتی عایشه افزون گشت ، عرض کرد : ثواب دو حج ؟! فرمود : سه حج، بدینگونه رسول خدای بیفزود و عایشه در هر فزودنی شگفتی افزون آورد ، تا گاهی که رسول خدای فرمود: هر کس زیارت کند قبر حسین را ، خداوند ثواب هفتاد حج از جبهای من باعمره در کتاب عمل او مکتوب دارد

ثُمَّ قَالَ : يا عايشة مَنْ أَرَادَ اللَّهَ لَهُ الْخَيْرَ قَذَفَ فِي قَلْبِهِ حُبَّ الحسین وَ حُبَّ زِيَارَتِهِ . وَ مَنْ زَارَ الحسین عَارِفاً بِحَقِّهِ ، كَتَبَهُ اللَّهُ فِي أَ عَلَا عليین مَعَ الْمَلَائِكَةَ الْمُقَرَّبِينَ .

فرمود : ای عایشه ! کسی را که خداوند از بهر او خير خواهد، حب حسین و حب زیارت حسین را در قلب او می افکند . و کسی که زیارت کند حسین علیه السلام را

ص: 313


1- گویا مصنف (اما) را که مخفف و حرف تنبیه است مشدد فرض کرده است

عارفا بحقه(1)»، نام او در اعلاعليين با ملائکه مقربین مکتوب میگردد . ودیگر در رساله مقنعه و مزار کلینی سند برضا علیه السلام منتهی میشود

قَالَ : مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الحسین علیه السَّلَامُ بِشَطِّ الْفُرَاتِ ، كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ .

میفرماید : کسیکه زیارت کند قبر حسین علیه السلام را در کنار شط فرات، چنان است که در فراز عرش خداوند تبارک و تعالی را زیارت کرده باشد و دیگر از این پیش هنگام کوچ دادن اهل بیت را از کربلا بکوفه و عبور ایشان در قتلگاه ، تقریر زینب کبری را در حدیث ام ایمن با سید سجاد علیه السلام شرحی رقم کردم(2) و وعده نمادم که ذیل آن حديث را در جای خود خواهم نگاشت، اکنون آن وعده وفا کرده می آید . همانا سخن در این بنشاندیم که جبرئیل با رسول خدای عرض کرد که : بعد از شهادت حسین علیه السلام دریاها بتلاطم می افتد و آسمانها توفيدن میگیرند ، تا چرا ذریت تو را ذلیل کردند؟ و حرمت تو را پاس نداشتند. اینوقت در جمله آفرینش شیئی بجا نمیماند ، الا آنکه از خدای مسئلت می نماید تا رخصت یابد در نصرت اهلبیت تو که همگان بعد از تو حجت خدایند بر خلق خدا

فیوحي اللَّهُ إِلَى السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ وَ الْبِحَارِ وَ مَنْ فِيهِنَّ ؛ أَنِّي أَنَا اللَّهُ الْمَلِكُ الْقَادِرُ الَّذِي لَا يَفُوتُهُ هَارِبُ وَ لَا يُعْجِزُهُ مُمْتَنِعٍ . وَ أَنَّا أَقْدِرُ فِيهِ عَلَى الِانْتِصَارِ وَ الإنتقام . وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُعَذِّبَنَّ مَنْ وَ تَرَ رَسُولِي وَ صَفِيِّي وَ انْتُهِكَ حُرْمَتَهُ وَ قَتَلَ عِتْرَتِهِ وَ نَبَذَ عَهْدِهِ وَ ظَلَمَ أَهْلِهِ ، عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ .

ص: 314


1- یعنی در صورتیکه بمقام و شخصیت آن . حضرت که مرتبه امامت و ولایت است دانا باش
2- به ص 32 رجوع شود

یعنی این هنگام خداوند وحی میفرستد بسوی آسمانها و زمینها و کوهسارها و دریا بارها و هر آفریده ای که سکنه این امکنه اند که : منم خداوند ، آن پادشاه قادر غالبم که هیچ هارب(1) ازمن غایب نشود و هیچ دافعی و مانعی مرا عاجز نکند و قدرت من از هر آفریده ای افزون است در نصرت اولیا و انتقام اعدا سوگند بعزت من و جلال من ، چنان عذاب خواهم کرد کسی را که بیازرد پیغمبر مرا وصفی(2) مرا و بدرید استار حشمت و حرمت اورا و بکشت عترت او را و بر برتافت عهد او را و ستم کرد اهل بیت او را ، که هیچ آفریده ای را عذاب نکرده باشم .

این هنگام ضجيج فریشتگان سموات و ارضين در لعن دشمنان و ستم کاران اهل بیت بالا گرفت. همانا این شهیدان اهل بیت را چون وقت فرا رسد ، خداوند تبارک و تعالی بدست خود جان ایشان را مقبوض دارد . و فریشتگان از آسمان هفتم با اوانی یاقوت و زمرد که از آب حیاب سرشار باشد ، فرود آیند و حلی و حلل بهشت و طيب و عطر بهشتی با خود فرود آرند. پس جسد ایشان را بدان آب غسل دهند و بدان حلل بپوشانند و بدان طيب حنوط(3) کنند و فریشتگان فوجی از پس فوجی وصفی از پس صفی بر ایشان صلوات فرستند.

و همچنان جبرئیل عرض کرد: که ای محمد! خداوند قومی از امت تو را که شناخته کافران نیستند و شريک در خون فرزندان تو بگفتار و کردار نشدند، بر می انگیزاند، تا علامتی بر قبر سیدالشهداء علیه السلام منصوب میدارند، تا آن علامت مؤمنان را بر زیارت آن قبر مطهر دلالت کند ، و فریشتگان خداوند از هر آسمانی صد هزار کس در هر روز و شبی بر آن قبر مطهر پره زنند، و بر سید الشهداء صلوات فرستند و خدای را تسبیح گویند و از برای زایران آن حضرت استغفار کنند و از برای تقرب خداوند و قربت حضرت تو اسامی زایران و پدران ایشان و خویشاوندان۔

ص: 315


1- هارب : گريخته
2- صفی : برگزیده
3- حنوط : ماليدن کافور به هفت موضع سجده میت

ایشان و امصار و بلدان ایشان را رقم کنند، و از جبين(1) زایر نور عرش خداوند طلیعه آشکار کند(2) که اینست زایر قبر سيد الشهداء و پسر بهترین انبياء و در روز قیامت آن نور از چهره زایر چنان ساطع شود که چشمها را برباید و بدان شناخته اهل محشر گردد.

و همچنان جبرئیل عرض میکند : ای محمد گویا می بینم تو را در میان خود و ميکائيل، وعلى علیه السلام از پیش روی ماست و با ما چندان از فریشتگان خدا باشد که از حوصله حساب افزون است(3) وما بدلالت این نور التقاط و اختيار(4) میکنیم زایران قبر حسین را ، و خداوند ایشان را از هول قیامت و هیبت نشر نجات میدهد . اینست عطای خداوند در حق زایر قبر تو ای محمد! و زایر قبر برادرت على و زائر قبر فرزندانت حسن و حسین ، و زود باشد که جماعتی از امت تو که سزاوار لعن و سخط خداوند قاهر قادرند ، تصمیم عزم میدهند که علامت قبر و آثار مضجع سیدالشهدا را محو ومنهدم سازند و خدای تبارک و تعالی دست ایشان را از وصول این آرزو کوتاه میدارد .

رسول خدا فرمود : من بدین مصائب بگریستم و همواره اندوهگين ومحزون زیستم. زینب کبری عليها السلام میفرماید: گاهی که پدرم امير المؤمنين را دیدم که از ضرب ابن ملجم- لعنه الله- آثار مرگ از چهره مبارکش با دید میشود عرض کردم : ای پدر ! ام ایمن این حدیث را بدین شرح با من خبر داد، دوست میدارم که از زبان مبارکت بشنوم

فَقَالَ : يَا بِنِيَّةٍ ! الْحَدِيثَ کما حَدَّثْتُكَ أُمِّ أَيْمَنَ . وَ كَأَنِّي بِكَ وَ ببنات أهلِكِ لَسَبايا بِهذَا الْبَلَدِ ، أَذِلَّاءُ خاشِعِينَ ، تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسِ.

ص: 316


1- جبين : پیشانی
2- طليعه : مقدمۀ لشکر . مقصود از طلیعه آشکار کردنف ظاهر گشتن و هویدا شدنست
3- از شماره بیرونست یعنی بی حد و حسابست
4- النقاط : برچیدن اختیار : انتخاب کردن و برگزیدن

فصبرا ثُمَّ صَبْراً ، فَوَ الَّذِي فَلَقَ ألحبة وَ بُرْءُ النَّسَمَةِ ، مَا لِلَّهِ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ وَلِيُّ غَيْرُكُمْ وَ غَيْرِ مُحِبِّيكُمْ وشيعتکم ، وَ لَقَدْ قالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ حِينَ أَخْبَرَنَا بِهَذَا الْخَبَرِ : إِنَّ إِبْلِيسَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ يَطِيرُ فَرَحاً فيجول الْأَرْضِ کلها فِي شَيَاطِينِهِ وعفاريته ، فَيَقُولُ : يا مَعْشَرَ الشَّيَاطِينِ ! قَدْ أَدْرَكْنَا مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ الطَّلَبِ وَ بَلَغَنَا فِي هَلَاكَهُمْ الْغَايَةِ وَ أورثناهم النَّارِ ، إِلاَّ مَنْ اعْتَصَمَ بِهَذِهِ الْعِصَابَةِ ، فَاجْعَلُوا شغلکم بتشکيک النَّاسُ فِيهِمْ وَ حَمَلَهُمْ عَلَى عَدَاوَتِهِمْ وَ إغرائهم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ ، حَتَّى تستحکموا ضَلَالَةِ الْخَلْقِ وَ كُفْرِهِمْ وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاجٍ . «وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ(1)»-وَ هُوَ كَذُوبٍ - أَنَّهُ لَا يَنْفَعُ مَعَ عداوتکم عَمَلُ صالِحُ وَ لَا يَضُرُّ مَعَ محبتکم وَ موالاتکم ذَنْبُ غَيْرُ الْكَبَائِرِ .

فرمود: ای دختر من ! ام ایمن در این حدیث سخن بصدق کرده . گویا میبینم تورا و دختران اهلبیت را که در این شهر کوفه اسیرانند و خوار و خايفيد از زیان مردم، پس صبر کنید و شکیبائی جوئید . سوگند بدان کس که حبات را بشکافت و مخلوقات را بیافرید، که نخواهد بود در آن روز در روی زمین خداوند را دوستی غیر از شما و دوستان شما و شیعیان شما

همانا رسول خدای که ما را اخبار میکرد بدین خبر ، فرمود : در آن روز شیطان از در شادی و فرحت پرواز میکند در روی ارض با شیاطین و عفاريت(2) خود و ندا در میدهد که ای معشر شياطين! همانا باز جستیم کین خود را از اولاد

ص: 317


1- قرآن مجید «34-19»
2- عفريت ، نابغه در بد جنسی و جنایت

آدم و ادراک نمودیم منتهای متمنیات(1) خود را و بر گردن آرزو سوار شدیم و همگان را بهرۀ آتش ساختیم ، الا آنانکه چنک در دامن اهلبيت زدند، پس بکوشید تا مردمان را در حق ایشان بشبهه اندازید و بعداوت ایشان بگمارید، تا محکم شود کفر و ضلالت در میان مردمان و هیچکس رستگاری بدست نکند. آنگاه فرمود : اگر چند شیطان دروغزن و کذابست این سخن را که رستگاری بتولای اهل بیت است از در صدق آورد . همانا با عداوت شما اهل بیت هیچ عبادتی ناجی نیست و با محبت شما هیچ معصیتی زبان نکند غير از کبایر .

زایده میگوید : چون على بن الحسین صلوات الله عليهما از تقریر این حديث بپرداخت

قَالَ : خُذْهُ إِلَيْكَ ، أَمَا لَوْ ضَرْبَةً فِي طَلَبِهِ آبَاطَ الْإِبِلِ حَوْلًا لَكَانَ قَلِيلًا .

فرمود : نگاهدار این حدیث را و دانسته باش که اگر یکسال در طلب آن پای بر پهلوی شتر بزنی و تعجیل کنی، هنوز کاری نکرده باشی ، بلکه این عجلت قليل زحمتی است در ادراک آن. و دیگر طریحی در منتخب خویش از ابن وهب روایت میکند ، میگوید : روز عاشورا بر جعفر صادق علیه السلام در آمدم و آن حضرت در محراب ساجد بود و میگریست و قرائت میفرمود این دعا را . من بنشستم و گوش فرا داشم میفرمود:

اللَّهُمَّ . يَا مَنْ خَصَّنَا الْكَرَامَةِ ، وَ وَعَدَنَا الشَّفَاعَةَ ، وَ حَمَّلَنَا الرِّسَالَةَ وَ جَعَلَنَا وَرَثَةَ الْأَنْبِيَاءِ ، وَ خَتَمَ بِنَا الْأُمَمَ السَّالِفَةَ ، وَ خَصَّنَا بِالْوَصِيَّةِ ، وَ أَعْطَانَا عِلْمَ مَا مَضَى وَ مَا بَقِيَ ، وَ جَعَلَ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْنَا،

ص: 318


1- متمنیات: آرزوها ، خواهش ها

إغفرلي وَ لاخواني وَ لِزُوَّارِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الحسین ، الَّذِينَ أَنْفَقُوا أَمْوَالَهُمْ فِي حُبِّهِ ، وَ أَشْخَصُوا أَبْدَانَهُمْ رَغْبَةً فِي بِرِّنَا ، وَ رَجَاءً لِمَا عِنْدَكَ فِي صِلَتِنَا وَ سُرُوراً أَدْخَلُوهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ، وَ إِجَابَةً مِنْهُمْ لِأَمْرِنَا ، وَ غَيْظاً أَدْخَلُوهُ عَلَى عَدُوِّنَا . أَرَادُوا بِذَلِكَ رِضْوَانَكَ . أَللَّهُمَّ مکنهم عَنَّا بِرِضْوَانِ ، وَ کلأهم بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ ، وَ أخلَفَهُم فِي أَهَالِيهِمْ وَ أَوْلَادِهِمُ ألذين خُلِّفُوا أَحْسَنَ الْخَلَفَ ، وَ اكْفِهِمْ شَرَّ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ كُلِّ ضَعِيفٍ مِنْ خَلْقِكَ وَ شَدِيدُ ، وَ شَرَّ شَيَاطِينِ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ ، وَ أَعْطِهِمْ أَفْضَلَ مَا أملوه مِنْكَ مِنْ غُرْبَتِهِمْ عَنْ أَوْطَانِهِمْ وَ مَا آثَرُونَا عَلَى أَبْنَائِهِمْ وَ أَهَالِيهِمْ وَ قَرَابَاتِهِمْ .

اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَائِنَا عَابُوا عَلَيْنَا خرجهم ، فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ النُّهُوضِ وَ الشُّخُوصِ إِلَيْنَا ، خِلَافاً مِنْهُمْ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا . اللَّهُمَّ فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ ، وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تَقَلَّبَتْ عَلَى قَبْرِ أَبِي عبدالله ، وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا ، وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي حَزِنْتَ لأجلنا . وَ احْتَرَقَتْ بِالْحُزْنِ ، وَ ارْحَمْ تِلْكَ الضرخة الَّتِي كَانَتْ لَنَا .أَللَّهُمَّ اسْتَوْدَعَكَ تِلْكَ الْأَنْفُسَ وَ تِلْكَ الْأَبْدَانَ ، حتی تُرَوِّيَهُمْ مِنَ الْحَوْضِ يَوْمَ الْعَطَشِ أَ لِأَكْبَرِ وَ تُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ وَ تُسَهِّلَ عَلَيْهِمْ الْحِسَابِ . أَنَّكَ أَنْتَ الْكَرِيمِ الْوَهَّابُ .

ص: 319

میفرماید : ای پروردگار من! تو ما را بر گزیدی بکرامت و رخصت فرمودی بشفاعت ، و فرمان دادی برسالت، و بهره مند ساختی بمیراث انبیا و دفاتر امم سالفه را با ما ختم نمودی و خاتم بر نهادی (1) و سیادت اوصیا را با ما مثال دادی ، وعطا فرمودی با ما علم ما کان و ما يکون(2) را و دلهای مردم را با ما مایل فرمودی . پروردگارا ! بیامرز ما را و برادران ما را و زایران ابی عبدالله الحسین را، آنانکه اموال خود را در راه او بذل نمودند. و تنهای خود را در محبت ما بزحمت افکندند ، بامیدی که قربت ما موجب رضای تست و شاد خاطر ساختند پیغمبر تو را و خشم آگین نمودند دشمنان ما را و این جمله در طلب جنت تو کردند .

ای پروردگار من! ایشان را در رضوان خود جای ده و شبان روز نگران باش ومخلف بدار(3)در خانواده ایشان فرزندان نیکو، و محفوظ بدار ایشان را از شر ستمکاران و شرور جن و انس ، وعطا کن ایشان را افزون از آنچه خود آرزو کرده اند، و نگران باش غربت ایشان را از اوطان ایشان و زیادت(4) آنکه بر گزیده اند ما را بر فرزندان و خویشاوندان خود . ای پروردگار من! دشمنان ما عیب شمردند و شنعت کردند خروج ایشان را در طلب ما وایشان سخن آنجماعت را وقعی ننهادند و از طلب ما باز نایستادند .

ای پروردگار من! رحم کن این رویها را که تقديم تقبيل(5) قبر ابی عبدالله

ص: 320


1- خاتم نهادن : مهر گذاشتن در ذیل نامه که بجای امضای بکار میرود و در اینجا کنایه از ختم کردن و تمام نمودن است ، با این مناسبت که مهر و امضاء در آخر و پاپان نامه واقع میشود .
2- علم ماکان : دانستن آنچه در گذشته واقع شده است . و ما يکون : آنچه در آینده واقع میشود. و چون هیچ امری نیست که خالی از یکی از این دو حال باشد، پس ايشان عالم بتمام امور میباشند
3- مخلف بدار : بجای گذار ، جانشین گردان
4- یعی علاوه بر اینکه وطن خود را ترک کرده اند
5- تقبیل : بوسیدن

نموده اند . رحم کن آن چشم ها را که در مصایب ما سرشک(1)باريده ، رحم کن آن دلها را که در محبت ما محزون گشته،رحم کن جراحتی را که در هوای ما بادید شده . ای پروردگار من ! بودیعت میسپارم نفوس ایشان و تنهای ایشان را با تو که سیراب کنی از حوض کوثر، روزی که مردمان عظیم تشنه باشند و در بهشت جای دهی ایشان را و حساب را برایشان آسان بگیری . توئی خداوند بخشنده.

چون دعای آنحضرت در حق اهل ایمان و زائرین حسین علیه السلام ، بنهایت شد و سر از سجده برداشت ، با روی گرد آلود و آب چشمش چون مروارید تر بر چهره روان بود . ابن وهب نزديک شد و سلام داد و عرض کرد : ایسید من! خداوندچشم تورا نگریاند ، از چه میگریی ؟ فرمود : مگر نمیدانی در مثل امروزجد من حسین را مقتول ساختند؟ ابن وهب نیز بگریست و عرض کرد: چه باید کرد در این روز؟

الَ : يَا ابْنَ وَهْبٍ زُرْ الحسین مِنْ بَعِيدٍ أَقْصَى وَ مِنْ قَرِيبٍ أَدْنى ، وَ جَدَّدَ الْحُزْنِ عَلَيْهِ ، وَ أَكْثِرِ الْبُكَاءِ وَ الشجو لَهُ .

فرمود : ای پسر وهب ! زیارت کن حسین را از دور و نزديک ، و تجدید کن در مصائب او حزن و اندوه را، و چند که توانی از گریستن خویشتن داری مکن عرض کرد : ای مولای من ! این دعا در حالتی که ساجد بودی و در حق زوار حسین فرمودی ، چنان دانم آنانرا که گامی در طریق معرفت حق نزده باشند، نیز از آتش دوزخ زیان نبینند ، سوگند با خدای آرزومندم که در زیارت حسین سبقت گیرم(2) بر زیارت حج . فرمود : چه باز میدارد تو را از زیارت حسین دست باز مدار عرض کردم : جانم فدای تو باد ، تا من دعای تو را در حق زوار حسین نشنیدم ، فضیلت آن را بدین مبلغ ندانستم . فرمود : ای پسر وهب ؛ آنانکه در آسمان در حق زایران حسین دعا میکنند ، افزون از آنانند که در زمین دعا گویند ، بپرهیز از

ص: 321


1- سرشک: اشک دیده
2- سبقت گرفتن : پیشی جستن

اینکه از خوف کسی دست از زیارت حسین باز داری ، و کسی که از خوف، ترک زیارت او گوید ، هر ساعت برحسرت و ندامت خویش بیفزاید ، چند که بعد از مرگ آرزو مند شود که قبر اورا بزیارت گاه در اندازند

فَقَالَ : يَا ابْنَ وَهْبٍ ، أَمَّا تُحِبُّ أَنْ یرالله شَخْصَكَ ؟ أَمَّا تُحِبُّ أَنْ تکون غَداً مِمَّنْ يُصَافِحُ رَسُولَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيمَةِ ؟

فرمود : ای پسر وهب ! آیا دوست نمیداری که خدای را دیدار کنی ؟ آیا دوست نمیداری که فردای قیامت با رسول خدا مصافحه کنی؟ عرض کرد: ایمولای من ! با صوم عاشورا «من غيرنية»(1)، چه میفرمائی؟ فرمود : صوم کامل بر خویشتن حمل مکن و ساعتی بعد از عصر بشربتی آب افطار کن، چه در این ساعت مقاتلت اهل بیت بنہایت رسید و سی تن از بنی هاشم مقتول شد که قتل هريک بر رسول خدای دشوار بود و اگر رسول خدای زنده بودی ، در عزای هريک سوگواری نشستی . و آن روز را حزين و کئيب بپای برد ، و ابن وهب اقتفا بدان حضرت نمود.

و دیگر دیلمی در کتاب فردوس ، رقم کرده که : امير المؤمنين على علیه السلام خبر داد که : موسی بن عمران از خداوند یزدان مسئلت نمود که : برادرش هرون را بیامرزد ، خداوند. اورا وحی فرستاد که : مسئلت تورا در حق اولین و آخرین باجابت مقرون میدارم ، جز درحق قاتلان حسین بن علي عليهما السلام که البته از ایشان انتقام خواهم کشید. و نیز فرمود که : موسی بن عمران مسئلت کرد که : او را بزیارت قبر حسین برخوردار فرماید ، خداوند او را اجابت کرد تا با هفتاد هزار فرشته بزیارت قبر آن حضرت حاضر شد.

و دیگر در کامل الزیاره از حضرت باقر علیه السلام مردیست که : در آمد حسین بر رسول خدا ، آن حضرت امیر المؤمنين را فرمود : نگاه دار حسین را و خویشتن را بر او افکند و او را می بوسید و میگریست . حسین عرض کرد : ای پدر ! این گریه

ص: 322


1- يعني از مفطرات روزه خود داری کند ولی نیت روزه نکند.

چیست؟ فرمود : میبوسم مواضع تيرو شمشیر را ، و میگریم . عرض کرد: مرا میکشند؟! فرمود: سوگند با خدا تورا و پدر و برادر تورا خواهند کشت . عرض کرد: مقتل ما از یکدیگر جدا می افتد؟ فرمود : جدا خواهد بود . عرض کرد: پس کیست از امت تو که مارا زیارت کند؟ فرمود : زیارت نمیکند مرا و تورا و پدر و برادر تو را الأصدیقون(1) از امت من

و دیگر در تفسير فرات از صادق آل محمد مرویست که : وقتی رسول خداحسین را از کنار فاطمه مأخوذ داشت و فرمود : خداوند لعنت کند کشنده تو را و آنان که تو را از جامه عریان کنند و بد اندیش تو باشند و خداوند قضا کند در میان من و آنان که بر زبان تو میان بندند ، فاطمه عرض کرد : ای پدر! این چه سخن است که گوش میدارم؟ فرمود : ای دختر ! بیاد میدارم مصایبی که بعد از من و تو برحسین فرود می آید و او در میان جماعتی چون ستارگان آسمان باشد. و همگان طریق قتل او سپارند. گویا نگرانم لشکرگاه ایشان و محط رحال(2) ایشان را . فاطمه عرض کرد : آن کجا و کدام زمین است و فرمود : زمین کربلا که موضع کرب و بلاست. بیرون شوند اشرار امت بر ایشان ، جماعتی که اگر اهل آسمانها و زمینها شفاعت یکتن از ایشان را تقدیم کنند، در حضرت حق پذیرفته نشود ، و آن جماعت جاودانه در دوزخ جای کنند . فاطمه گفت : ای پدر ! این پسر را میکشند ؟! فرمود : چنان بکشند که پیش از او هیچ آفریده ای را نکشته باشند، و بگریند بر او آسمانها و زمینها و فرشتگان و جانوران صحرا و ماهیان دریا و گیاه زارها ، و کوهسارها و هريک از این جمله اگر رخصت داشتند ، آفریده ای را زنده نمیگذاشتند.

همانا بزیارت حسین حاضر شوند جماعتی که حق شناس تر از ایشان کس نباشد ، وحق ما را نیکوتر از ایشان کس بپای ندارد . و ایشانند مصابيح ظلمت ظلم وجفا (3) و ایشانند شفیعان روز جزا ، و ایشانند که بر حوض من در آیند

ص: 323


1- صديق : بسیار راستگو ، کسی که بر تصدیق و ایمان مداومت داشته باشد
2- محط رحال : محل فرود آمدن شتران ، بار انداز
3- چراغ های تاریکی ستم ، يعني عادل و ظلمت ستم زدای .

من ایشان را از سیمای ایشان باز دانم (1). و در قیامت که اهل هر ملت پیشوای خود را طلب کند ، ایشان جز ما را نخوانند ، و ایشانند بقای رونق زمین ، چه با برکت ایشان باران فرود آید . فاطمه عرض کرد : ای پدر! «انا لله و انا الیه راجعون» و بهای های بگریست . پیغمبر فرمود: ای فاطمه ! فاضلتر و بهتر اهل بهشت شهیدانند که در راه خدا بذل جان کرده باشند، و بوعده خداوند بهشت خاص ایشانست ، و آنچه در نزد خدا است فاضلتر است از دنیا و آنچه در دنیا است و در راه خدا قتیل طعان و ضراب(2) فاضلتر است از مرده در جامه خواب ، و آنکس که بشهادتش قضا رفته ، البته طريق مقتل خویش گیرد، و اگرنه زود باشد، که بمیرد .

هان ای فاطمه دختر محمد؛ دوست نمیداری که روز باز پرس امر تو مطاع باشد.(3) آیا دوست نمیداری که پسر تو از جمله حمله عرش باشد ؟ آیا راضی نیستی که شفاعت خاص پدر تو باشد ؟ آیا راضی نیستی که شوهر تو براند دشمنان خویش را از حوض کوثر؟ و سیراب کند دوستان خود را، روزی که مردمان بجمله عطشان باشند؟ آیا رضا نمیدهی که شوهر توحاکم نار باشد ، هر کرا بخواهد از آتش برهاند و اگر نه بجای ماند؟ (4) آیا راضی نیستی که فریشتگان آسمان بسوی تو نگران باشند، تا بدانچه فرمان کنی فرمان پذیر شوند ؟ و چشم بر شوهر تو گمارند و انتظار فرمان برند : و شوهر تو خصمی کند با دشمن خود و تو دیدار کنی که خداوند چگونه انتقام کشد از قاتلان پسر تو و قاتلان شوهر تو و قاتلان تو ، و تمام شود حجت شوهر تو بر اعدا و اطاعت کند آتش جهنم شوهر تورا ؟ آیا راضی نیستی که فریشتگان بگریند بر پسر تو؟ آیا راضی نیستی که هر که بزیارت حسین رود، در ضمان خدا باشد، و چنان باشد که حج بیت الله کرده باشد و عمره گذارده باشد، و از رحمت خدا يک چشم زد بی بهره نباشد ، وچند که زنده بود، فریشتگان حفظه او را

ص: 324


1- ایشان را از چهره و رخسارشان می شناسم
2- قتیل : کشته . طعان ، جمع طعنه : زخم نیزه .ضراب ، جمع ضربة : زخم شمشير
3- مطاع: فرمانروا
4- ماند : بگذارد، یعنی او را در دوزخ بجای گذارد.

دعا کنند ، وچون بمیرد، شهید مرده باشد.

چون سخن بدینجا آمد ، فاطمه عرض کرد: ای پدر! رضا دادم و توکل کردم بر خدا ، پس رسول خدا دست بر سینه فاطمه و دیده فاطمه کشید و فرمود: من و شوهر تو و تو و پسران تو در مکانی باشیم که روشن شود چشم تو و شاد شود دل تو

و دیگر در امالی شیخ طوسی از محمد بن مسلم مرویست ، میگوید : از جعفر صادق و محمد باقر علیهما السلام شنیدم که فرمودند : خداوند در ازای قتل حسین ، امامت را در ذريۀ آنحضرت نهاد، و شما را در تربت او ، و اجابت دعا را در نزد قبر او ، و مدت ذهاب واياب (1) زایران او را در عمر ایشان بحساب نگیرد . محمد بن مسلم در حضرت صادق عرض کرد که : زایر حسین را چون ادراک این مراتب تواند بود ، مکانت و منزلت آن حضرت چگونه باشد ؟ فرمود: خداوند او را با پیغمبر ملحق ساخت . و این آیه مبارکه را قرائت نمود:

«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ(2)»

یعنی آنانکه ایمان آوردند و پیروی کردند در ایمان، ذریه ایشان با ایشان، پس ملحق سازیم با ایشان ذريۀ ایشان را.

و دیگر در کامل الزیاره مرقوم است که : صادق آل محمد علیه السلام با حسین بن ثویر بن ابي فاخته فرمود : ای حسين ! هر که بزیارت قبر حسین بن علي بیرون شود، اگر پیاده میرود، بهرگامی که بر میدارد، خداوند حسنه ای در دفتر اعمال او مینگارد وسیئه ای(3) محو میفرماید . و چون داخل حایر شود ، در شمار رستگاران باشد و گاهی که مراجعت کند ، فریشته خداوند او را گوید که : رسول خدا تو را سلام میرساند و میفرماید:

إستَأنِفِ ألعَمَلَ .

یعنی گناهی که از این پیش کردی، معفو گشت . اکنون خویشتن را وا پای که

ص: 325


1- ذهاب : رفتن . ایاب: برگشتن
2- سورۀ 52 آیه 21.
3- سیئه : گناه

از این پس آلوده گناهی نباشی .

و نیز حضرت صادق میفرماید : که در قیامت نیست کسی که تمنا نکند که در شمار زایران حسین باشد و نگوید : کاش من از زایران آن حضرت بودم .

و همچنان در کامل الزیاره مسطور است که حضرت صادق علیه السلام، عبدالله بن حماد. بصری را فرمود که : فضیلتی است در نزدیکی شما، که از برای هیچ آفریده ای نیست ، و گمان نمیکنم که شما حق معرفت آنرا ادراک کرده باشید و ادای حق آنرا نموده باشید، چه ادراک آن فضیلت خاص اهلی است که خداوند بر ایشان عطيت فرموده و رحمتی است که از پیش در حق ایشان قضا رفته.

حماد عرض کرد : جان من فدای تو باد ، این چه فضیلت است که صفت کردی و نام نبردی ؟ فرمود : زیارت جدم حسین بن علي عليهما السلام که غریب و در ارض غربت مدفونست . میگرید بر او زایر او، و محزون میشود محروم از زیارت او ، و جزع میکند هر که دیدار کند خویشاوندان او را که در تحت قدم او ودیعه خاک اند ، و در آن ارض بیگیاه و میاه او را حمیمی و حلیفی(1) نیست . دشمنان او حق اورا غصب کردند و بر او بتاختند و او را مقتول ساختند و جسد مبارکش را در کنام(2) درندگان انداختند ، از پس آنکه اورا منع از آب فرات کردند ، آن آب که کلاب (3)نوشیدند. وحقوق رسول خدای را درباره او نگران نشدند ، و او را در زمینی وحشت انگیز و دهشت آمیز بجا گذاشتند، در مکانی که کس تقدیم حضرت او نکند (4) الا کسیکه خداوند او را ممتحن داشته و حقوق ما را با او مکشوف فرموده .

حماد عرض کرد: جان فدای تو باد، من همواره بزیارت آنحضرت حاضر میشدم ، تا گاهی که آلوده خدمت سلاطین گشتم و ضمانت حفظ اموال ایشان بر ذمت من افتاد

ص: 326


1- حميم : دو ست . حليف : همنشين ، هم سوگند
2- کنام ( بضم اول چو مدام ) : آشيانه آدمی و سایر حیوانات چرنده و پرنده و درنده
3- کلاب ، جمع کلب : سگ
4- بزیارت او مشرف نشود

اینوقت از در تقيه آن زیارت را بترک گفتم ، با اینکه بر فضيلت آن دانایم . حضرت صادق علیه السلام فرمود: آیا میدانی بهره زایر آنحضرت چیست؟ عرض کرد: ندانم، فرمود: خداوند مباهات میکند با او بر فریشتگان آسمان و بر ماست که از برای او طالب رحمت کنیم هر صبح و شام .

همانا پدرم محمد باقر خبر داد مرا که: در روز شهادت آنحضرت خالی نمیماند مضجع او از فریشته وجن و انس و اگرنه وحش وطير، بلکه همه آفرینش غبطه(1)میخورند بر زایر او و مسح میکند او را ، باشد که بر او نظر خیر افکند، چه نظارۀ آن قبر مبارک کرده باشد. آنگاه فرمود : بمن رسیده که از نواحی کوفه و دیگر اراضی جماعتی زنان و مردان بزیارت آنحضرت حاضر میشوند و در نیمه شعبان بعضی بقرائت قرآن میپردازند و گروهی بقصه شهادت روز میبرند و جمعی مرثیه خوانند و زنان مینالند و ندبه و نوحه مینمایند .

حماد گفت : چنین است و من خود بدین صفت دیده باشم . فرمود : حمد خدای را که برانگیخت جماعتی را که ما را مدح گویند و بر ما مرثیه خوانند و دشمنان ما را بسر زنش و شناعت یاد کنند

و دیگر از ابوحمزه ثمالی مرویست، می گوید : در آخر زمان بنی مروان، برای زیارت قبر حسین علیه السلام از کوفه بیرون شدم ، و از بیم بنی امیه در قریه ای نزديک بکربلا در رفتم و ببودم تا شب بنیمه رسید (2)، پس بآهنک زيارت بیرون شدم ، و چون راه نزدیک کردم ، مردی بر من در آمد و گفت : بازشو که زیارت تو قبول است . من خوفناک باز شدم . چون صبح نزديک شد، دیگر باره روان شدم. آن مرد دیگر باره ظاهر شد و گفت : باز شو که راه نتواني يافت . گفتم:«عافاک الله»، من از کوفه قصد زیارت کرده ام . و بیم دارم که چون روز بر آید، بنی امیه مرا بقتل رسانند، گفت : ساعتی درنگ میکن ، چه موسی بن عمران، زیارت قبر حسین را از خدای

ص: 327


1- غبطه : آرزو کردن مثل نعمتی را که دیگری دارد برای خود .. بر خلاف حسد که آرزوی زوال نعمت از دیگری است .
2- نصف شب شد

مسئلت کرده و اجازت یافته با هفتاد هزار فریشته فرود شد ، از اول شب تا سپیده دم مجاور قبرند و بامدادان عروج میفرمایند ، گفتم تو چه کسی گفت : من يکتن از آن فریشتگانم که بحر است(1)قبر حسین و استغفار از برای زوار او مأموریم. من بیهشانه باز شدم و چون سفیده بر آمد ، برفتم و زیارت کردم و بر قاتلان او نفرین فرستادم و نماز صبح بگذاشتم و از خوف اهل شام بعجلت تمام بکوفه شتافتم .

و دیگر در کامل الزياره صفوان جمال از صادق آل محمد علیه السلام حدیث میکند که فرمود: کمتر چیزی که زایر سید الشهدا مأخوذ میدارد ، آنست که در دفتر اعمال او گناه او یکی بشمار میرود و هريک از حسنۀ او را هزار هزارحسنه مکتوب میدارند ، ای صفوان ! بشارت باد تورا که فریشتگان چند خداوند راست که چوب های نور بدست کرده اند. گاهی که فریشتگان حفظه خواهند گناه زایر حسین علیه السلام را رقم کنند ، گویند : دست باز دارید ، و چون خواهند حسنه اورا ثبت کنند گویند : بنویسید

«أُولَئِكَ الَّذینَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ(2)»

و دیگر در کتاب ثواب الاعمال، حنان بن سدیر میگوید : جعفر صادق مرا فرمود : جفا نکنید حسین را یعنی زیارت کنید ، چه او سيد الشهداء و سيد شباب اهل جنت است .

و دیگر علی بن اسباط از زراره روایت کرده که حضرت باقر و اگر نه صادق آل محمد علیه السلام فرمود : که نیست هیچ زن مؤمنه، جز اینکه یاری حضرت فاطمه در زیارت حسین بر او فرض آمده . آنگاه فرمود: ای زراره ! در هنگامه قيامت، حسین در سایۀ عرش خداوند جای کند و زایران خویش را انجمن فرماید تا ادراک بهجت(3) و سروری کنند که جز خداوند مقدار و میزان آنرا کس نداند . آنگاه حوران بهشت ایشان را پیام کنند که ما زوجات شمائیم و مشتاق دیدار شمائیم ،

ص: 328


1- حراست: محافظت، نگهبانی
2- اشاره بآيه شريفه 70 از سوره فرقان است
3- بهجت : طراوت، خرمی

چرا بنزد ما دیر می آیند؟ ایشان شاد خاطر شوند و در پاسخ گویند : زود باشد که حاضر شویم . انشاء الله

و دیگر در کامل الزیاره از ذریح محاربی مرویست، می گوید: در حضرت صادق علیه السلام عرض کردم : که آنچه در فضیلت زیارت حسین ميفرمائي من بعشيرت و قوم خود خبر باز میدهم ، ایشان مرا تکذیب میکنند و میگویند : حضرت صادق چنین نفرموده . آنحضرت فرمود: اي ذريح ! مردم را دست باز دار تا بهرجا میخواهند میروند . سوگند با خدا که خداوند با زائران حسین مباهات میفرماید بر فریشتگان عرش وخطاب میکند که نگران نیستید زایران را که بحضرت حسین حاضر میشوند ، بحکم شوق در تقدیم خدمت او و نصرت فاطمه؟ سوگند بعزت و جلال من که واجب میگردانم از برای ایشان بهشتی را که خاص انبیا و اولیا و رسل ساخته ام ، ایشان زوار حسین محبوب رسول منند . هر که دوست دارد مرا، دوست دارد رسول مرا. و هر که دوست دارد حبیب مرا، دوست دارد همچنان کسی را که حبیب من او را دوست دارد، و هر که دشمن دارد حبیب مرا، دشمن داشته است مرا . واجب میکند که او را بعذابی عذاب کنم ، که دیگری چونان ندیده باشد و او را در جهنم جای دهم .

و دیگر ابوبصیر از حضرت باقر وجعفر صادق عليهما السلام حدیث میکند که فرمودند : هر که دوست دارد که در بهشت جای کند، باید دست باز ندارد زیارت مظلوم غریب ، یعنی حسین شہید را.

و دیگر صادق آل محمد علیه السلام میفرماید : در حق هر که خداوند خیری خواهد، قلب اورا از حب حسین و زیارت حسین آکنده سازد ، و هر کرا در حق او بدی اندیشد، دل او را از عداوت حسین وعداوت زیارت حسین انباشته سازد.

و دیگر در کامل الزيازه از زيد شحام مرویست میگوید : در حضرت جعفر صادق عرض کردم : چه چیز است بهره زایر قبر حسین ؟ فرمود : چنان است که خدای را در عرش زیارت کرده باشد. عرض کردم : چه چیز است از برای آنکس

ص: 329

که یکی از شما را زیارت کند؟ فرمود چنان است که رسول خدای را زیارت کرده باشد.

و دیگر در کامل الزیاره بشيردهان میگوید : هر سال بزیارت حج میشتافتم. سالی چنان افتاد که دست نیافتم ، چون ادراک خدمت جعفر صادق کردم ، فرمود: چه بود تو را که امسال حاضر حج نشدی؟ عرض کردم : ترسیدم که مالی که در نزد مردم دارم ، تباه شود ، لکن در عرفه زایر قبر حسین بودم ، فرمود: بهره تو از اهل موقف کمتر نبوده است ، هر که «عارفا بحقه(1)»، زیارت کند قبر حسین را ، چنان است که خدای را در عرش زیارت کرده باشد .

و نیز ابو بصیر گوید : که صادق علیه السلام آل محمد گوید : که زیارت حسین بن علی را فضیلت زیارت رسول خدا است .

و دیگر سیف تمار میگوید : که جعفر صادق فرمود: زایر حسین را در قیامت رخصت کنند که شفاعت کند صد مرد را که ایشان در دنیا بشمار مشر کین روند. و سزاوار آتش دوزخ باشند،

و نیز در کامل الزياره از جعفر صادق علیه السلام مرویست که : زایرحسین در قیامت وارد شود بر حوض و امير المؤمنين علیه السلام با او مصافحه کند و او را سیراب فرماید و کسی سبقت نگیرد بر او ، پس طریق بهشت پیش دارد و اميرالمؤمنین فریشته ای ملازم او فرماید ، و فرمان کند که : صراط را از برای او هموار بدارد، و او را زیانی از شعله نار نگذارد .

و دیگر در کامل الزیاره از هشام بن سالم مرویست که: مردی در حضرت صادق آل محمد علیه السلام، عرض کرد : زیارت کرده میشود پدرن یعنی حسین؟ فرمود : زیارت کرده میشود پدرم و گذارده میشود نماز و زیارت در نزد قبراو، یعنی جایز است نماز ، لکن تقدم از آن حضرت نجويند (2) گفت : بهره زایر چیست ؟ فرمود: اگر او را امام داند، بهشت خدای . گفت : سزای آنکه ترک زیارت او

ص: 330


1- به ص 314 رجوع شود
2- یعنی جلوتر از قبر نایستند و مشهور فقها چنین نمازی را باطل میدانند

گوید ؟ فرمود : او راست حسرت در روز حسرت . گفت : چه چیز است مجاور(1) آن حضرت را؟ فرمود: روزی بهزار ماه در حساب رود . گفت : چیست از برای آنکه انفاق کند در خروج بسوی او ؟ فرمود : هر درهمی بهزار درهم بشمار رود . گفت : از برای آنکه بمیرد در راه او ؟ فرمود : فریشتگان او را تشییع کنند و حنوط و کسوه (2) از بهشت آورند ، هنگام کفن او طلب رحمت نمایند و بر زبر کفن ها کفن کنند ، و ريحان بگسترانند تا بخوابد ، و زمین را از چهار جانب او تا سه میل(3) گشاده بدارند ودری از بهشت در قبر او بگشایند ، پس روح و ريحان بهشت داخل شود تا گاهی که قیامت آشکار شود .

اینوقت هشام بن سالم عرض کرد: که چیست از برای آنکس که در آن ارض مقدس دو رکعت نماز گذارد و فرمود: هر چیز که از خدا بخواهد عطا فرماید . گفت : چه نصیبه دهند آنکس را که از بهر غسل بآب فرات فرو شود و بزیارت رود، فرمود: هنگام غسل گناهان او فرو ریزد، چنان باشد که امروز متولد شده . گفت : چه باشد آن را که از برای زیارت مبلغی بسیج(4) سفر کند و بحدوث نازله ای از حرکت باز ماند؟(5). فرمود: خداوند در ازای هر درهمی حسنه ای در کتاب اعمال او ثبت کند، و چند برابر آن مال که بخرج رفته عطا فرماید، و بلیات نازله را از وی بگرداند . گفت : چیست از برای آنکس که سلطان جابر او را بی جرم و جریرت در آنحضرت بقتل رساند؟ فرمود: اول قطره ای که از خون او بر زمین ریزد ، خداوند گناهان او را معفو دارد ، و بشویند فریشتگان طینت (6)او را تا خالص شود . چنانکه خالص شدند انبیای مخلصين ، و زدوده شود از وی ادناس(7) مخالطت اهل کفر ، و آکنده شود قلب او از ایمان و ملاقات کند خدای را در حالتی که پاک و پاکیزه باشد و رخصت شفاعت باید از اهل بیت خود و هزار تن از

ص: 331


1- مجاور : همسایه ، مقصود کسی است که در کربلا قصد توطن کند.
2- کسوه : لباس
3- سه میل:یکفرسخ
4- بسیج : ساختگی و آمادگی
5- بواسطه پیش آمدی نتواند حرکت کند
6- طینت : خاک ، سرشت
7- اد ناس ، جمع دنس : چرک و پلیدی

برادران خود ، و متولی شوند(1) نماز بر او را ملائکه و جبرئیل و ملک الموت(2) و کفن و حنوط او را از بهشت آورند ، پس وسیع شود قبر او و افروخته شود چراغها ، و دری از بهشت گشاده شود و فریشتگان بروی فرود آیند و پس از هجده روز او را در حظيره قدس(3)جای دهند ، و در آنجا تا نفخه صور(4) با اولیای الهی مسرور باشد ، و هنگام نشر(5)سر از قبر بیرون کند ، و اول کس رسول خدا با او مصافحه فرماید ، و امير المؤمنين و اوصیای او فرمان دهند او را که با ما میباش، و او را بر لب حوض باز دارند تا سیراب شود ، و هر کرا دوست دارد سیراب کند .

عرض کرد: چه چیز است بهره آنکس که او را باز دارند بزندان خانه تا از زیارت آن حضرت باز ماند و فرمود: در ازای هر روزی که محبوس باشد، در قیامت او را فرجی (6)رسد . گفت : اگر بعد از حبس او را بزدن و بستن زحمت کند ، چه بهره یابد ؟ فرمود : در ازای هر ضربی حورانی از بهشت یابد ، و در ازای هر دردی هزار هزار حسنه باشد ، و محو شود در ازای هر ضربی از وی هزار هزار سيئه(7)و بلند شود منزلت او هزار هزار درجه ، و در شمار محدثان با رسول خدای در آید، تا گاهی که از حساب فراغت جوید ، پس حمله عرش با او مصافحه کنند و او را گویند : مسئلت کن متمنیات خود را . و ضارب او را بی پرسش حاضر کنند و فریشته ای او را فرو گيرد، وشربتی از حميم(8) دوزخ و شربتی از غسلين(9) بچشاند ، پس او را در آتش بگذارند و گویند : بچش آنچه را از پیش فرستادی ، و آنکس را زدی که وفد(10) خدا و وفد رسول خدا بود، پس مضروب را در کنار دوزخ ایستاده کنند ، گویند : نظاره کن ضارب خود را. آیا شفا یافت سینه تو از

ص: 332


1- مباشرت کنند و انجام دهند
2- ملک الموت : عزرائیل
3- حظيرة القدس : بهشت
4- دمیدن صور اسرافیل که علامت قیام قیامتست
5- نشر : زنده شدن مردگان
6- فرج (چو فرسن) گشایش
7- سيئه : گناه
8- حميم : آب داغ
9- غسلين : چرکی که از شکم اهل دوزخ بیرون آید .
10- وفد : وارد ، میهمان

آنچه تقاص(1)کردند از خصم تو؟ این وقت گوید : سپاس خدای را که کیفر کرد خصم مرا وحق من ازوی بازجست

ذکرتحدید حایر

*ذکرتحدید حایر(2)

چون در فضیلت زیارت قبر حسین علیه السلام گاهی نام حایر در ذیل حدیث میگذرد، واجب میکند که از حدود آن چیزی نگاشته آید . همانا ابن ادریس در کتاب سرایر گوید : که عرب مکان پست را حایر گوید و آب در مکان پست حیران شود و ساکن نشیند . از اینجاست که شیخ شهید و جماعتی گویند که: متوکل عباسی فرمان کرد که : آب بر مضجع مبارک و ضریح مقدس بندند، تا آن مضجع و مرقد محو و منسى(3) گردد ، بمعجزۀ سید الشہداء آب در دور حایر بالا گرفت و حایررا حصار داد و اندر حایر نتوانست شد.

در اینصورت مسجد بزرک و محاذات (4) آن از يمين و شمال در شمار حایر نخواهد بود . بعضی از علما بر آنند که آنچه محاط (5) دیوارهای صحن مقدس است در شمار حایر است ، پس تمام صحن وعمارات که اتصال باصحن دارد، حایر خواهد بود . و جماعتی گویند: ضریح وعماراتی که با ضریح اتصال دارد، حایر است . و بیشتر از علما حدود نخستین را معتبر دانند وسکنۀ آن اماکن مقدسه گویند : صحن از سه جانب بهمان حدود است که بود ، لکن از سوی فسا(6) وسیع کرده اند. و نتوان دانست حد نخستین چه بود ، و چه مقدار بر آن افزودند . تواند شد که آنچه از صحن پست است، در شمار حایر باشد و آنچه بلند است، افزوده باشند.

ص: 333


1- تقاص : تلافی کردن ، گرفتن حق از ظالم
2- تحديد : اندازه گیری
3- محو : نابود. منسي : فراموش
4- محاذات : برابر ، مقابل
5- محاط : فرا گرفته شده از تمام اطراف
6- در دو نسخه مختلف عبارت چنین است که معنای صحیحی برای آن بنظر نمیرسد و شاید در اصل «قبله»بوده است

ذکر فضیلت زیارت روز عرفه و عیدین

در امالی شیخ صدوق و کتاب ثواب الاعمال از بشیر دهان مرویست میگوید: در حضرت صادق عرض کردم : که گاهي چنان مي افتد که در موسم ساخته حج نتوانم شد و روز عرفه را در زیارت قبر حسین بپای برم. فرمود : ادراک امری خجسته کرده باشی . هان ای بشير! آنکس که بزیارت قبر حسین حاضر شود ، بيرون عيد اضحی(1)مکتوب شود در نامه اعمال او : ثواب بیست حج و بیست عمره مبرورات متقبلات(2)و بیست غزوه(3) در رکاب پیغمبر مرسل یا امام عادل ، وهر که حاضر شود زیارت او را در روز عید ، مکتوب میشود در کتاب اعمال او ثواب صد حجه و صد عمره و صد غزوه با پیغمبر مرسل یا امام عادل ، و هر که حاضر شود زیارت او را در روز عرفه ، مکتوب شود از برای او ثواب هزار حج و هزار عمرۀ مبرورات متقبلات و هزار غزوه با نبی مرسل یا امام عادل .

بشیر دهان گفت : اگر چنین است ثواب زیارت آن حضرت ، پس چه باشد از برای من اگر ادراک کنم در روز عرفه عرفات را . حضرت صادق علیه السلام شزراً در او نگریست و فرمود : ای بشير ! چون مرد مؤمن روز عرفه در آب فرات غسل کند و بسوى قبر حسین رود ، بهر گامی که بر میدارد نوشته میشود در دفتر اعمال او حجه با مناسک(4)

راوی گوید ، فهم نکردم که فرمود : و عمره ، و بروایتی و غزوه یعنی یکی از این دو لفظ را بعد از حجه بامناسک ذکر فرمود .

و دیگر در کتاب ثواب الاعمال ومعاني الاخبار از صادق آل محمد مرویست که فرمود : در عصر روز عرفه خداوند باری تبارک و تعالی نگران میشود برز ایران قبر

ص: 334


1- عید اضحی : عید قربان «دهم ذیحجه»
2- پذیرفته پیشگاه احدیت
3- جنگهائی که خود حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه و آله»در آنها تشریف داشتند، غزوه نامیده میشود چنانچه جنگهائیه آنحضرت شریف نداشته و شخصی را بریاست سپاه معین میفرموده «سریه»خوانده میشود
4- مناسک : عبادات و اعمال حج

حسین. راوی عرض کرد: از آن پیش که بر اهل موقف(1) نظر افکند؟ فرمود: چنین باشد . عرض کرد : این چگونه میشود و فرمود : همانا در میان اهل موقف ولد الزنا تواند بود و در روز عرفه در میان زایران قبر حسین ولد الزنا نتواند راه کرد.

و نیز در کتاب ثواب الاعمال از داود رقی مرویست که میگوید : از حضرت صادق و حضرت کاظم و حضرت رضا عليهم السلام شنیدم که فرمودند که : هر که بیاید حسین را روز عرفه

قَلَبَهُ اللَّهُ ثَلِجَ الْفُؤَادِ .

یعنی خداوند مطمئن میسازد قلب او را و يقين بدست میکند در عقاید ایمانیه واگرنه(2) شاد خاطر و آمرزیده مراجعت میکند .

و دیگر در کتاب ثواب الاعمال از جعفر صادق علیه السلام مرویست، فرمود: نخستين خداوند از برای زوار قبر حسین تجلی(3) میفرماید ، و معاصی ایشانرا معفو میدارد و بانجاح حوائج و اسعاف مقاصد ایشان ، بذل عواطف میفرماید و مسئلت ایشانرا با اجابت مقرون می سازد ، آنگاه نگران اهل عرفات میشود و آن جماعت را نیز چون زوار حسین کامروا میدارد:

و دیگر در کامل الزیاره بشیر دهان حدیث میکند که : صادق آل محمد در حایر فرود شد و جماعتی در خدمت او انجمن شدند ، پس بجانب من نگریست و فرمود: ای بشير ! آیا در این سال ادراک حج کرده باشی ؟ عرض کردم : دست نیافتم ، لکن در روز عرفه زایر قبر حسین بودم . فرمود : سوگند با خدای که بهره تو کمتر از

ص: 335


1- موقف ، مصدر میمی یا اسم مکان از ماده «وقف»و در اينجا مقصود درنگ در عرفات و مشعر است که از جمله اعمال حج میباشد.
2- کلمۀ اگر نه را مرحوم سپهر در بسیاری از مواضع این کتاب بجای کلمه «یا»بکار می برد و در اینجا هم مقصودش اینست که برای کلمه «ثلج الفؤاد»احتمال دو معنی میرود
3- تجلی : ظهور وهویدا گشتن و مقصود ظهور رحمت خداوند است

آنان نیست که در مکه بوده اند . عرض کردم : جان من فدای تو باد ، آیا زیارت قبر حسین در روز عرفه انباز عرفات است(1) فرمود : ای بشير! هر کس غسل کند در کنار فرات و «عارفا بحقه»، بزیارت قبر حسین آید ، بهر گامی که بر دارد و بگذارد ، خداوند عطا فرماید او را ثواب صد حج مقبول وصد عمره مبرور و صد غزوۂ با نبی مرسل . ای بشير ! بشنو و بازگو شیعیان را : هر که در روز عرفه زیارت کند قبر حسین را ، چنانست که در فراز عرش خدای را تبارک و تعالی زیارت کرده باشد .

و نیز در کامل الزیاره از حضرت صادق علیه السلام مرویست که فرمود: هر که از ادراک عرفات باز ماند وروز عرفه زیارت قبر حسین را در یاید ، از وی فوت نشده باشد عرفات ، چه نخست خداوند در روز عرفه نگران زائران حسین شود و ایشان را کامروا سازد ، آنگاه باهل عرفات پردازد .

و دیگر در کتاب مصباح و کامل الزیاره محمد بن حسن حدیث میکند که : جعفر صادق فرمود : خداوند روز عرفه بجانب زوار حسین نگران شود و فرماید مراجعت کنید در حالتی که معاصی گذشته شما آمرزیده باشد ، و از گاه(2)مراجعت شما تا هفتاد روز گناهی بر شما نوشته نشود .

و دیگر در کامل الزیاره از یونس بن ظبيان مرویست که جعفر صادق علیه السلام فرمود که: هر که زیارت کند در روز عرفه سید الشهدا را ، مکتوب شود در کتاب اعمال او ثواب هزار هزار حجه که با قائم آل محمد گذارده باشد و هزار هزار عمره که با پیغمبر بپای برده باشد و هزار هزار بنده که آزاد کرده باشد و هزار هزار اسب که در جهاد رانده باشد، و او را خداوند بنده صدیق خواند که ایمان آورده است بوعده من ، و فریشتگان گویند: او است بنده صدیق که خداوندش در فراز عرش پاک ساخته و در زمین بکروبی نامیده شود.

ص: 336


1- انباز : شريک ، مقصود اینست که آیا ثواب زیارت قبر حسین بمقدار نواب وقوف در عرفات واعمال حج است؟
2- کلمه «گاه»به گاهی بعنوان پساوند زمان مانند صبحگاه و کاهی مستقلا به منی زمان بکار میرود، مانند اينجا

و نیز در کامل الزیاره يسار از جعفر صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود :

هر کرا قدرت بسیج سفر مکه نباشد و در عرفه بزیارت قبر حسین حاضر شود، بجای حجۀ او مجزی باشد(1)، لکن من نمیگویم این کردار بجای حجة الاسلام(2) مجزیست از مرد موسر ؛ بلکه مجزیست از مردم معسر(3)اما آنکس را که قدرت بر بسیج سفر مکه باشد، واجب میکند که تقدیم حجة الاسلام نماید . و اگر بخواهد تقدیم حج مستحب یا عمره نماید و مشاغل دنیوی او را دفع دهد ، پس روز عرفه بزيارت قبر حسین علیه السلام خاضر شود، او را از حج و عمره مجزی باشد و ثواب آن را خداوند چند برابر از حج بزيادت فرماید . راوی عرض کرد: زیارت قبر حسین در عرفه با چند حج وعمره معادل باشد ؟ فرمود: ثواب از حوصله حساب افزونست عرض کرد: تا صد حج و عمره؟ فرمود کس نتواند بشمار گرفت. عرض کرد : هزار؟ فرمود : هم افزونست ، و این آیت مبارک را قرائت نمود:

«اینَ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها (4)»

یعنی اگر بشمار گیرید نعمتهای خدا را، احص(5) نتوانید کرد

«إِنَّ اللَّهَ وَاسِعُ کريم»

و دیگردر کامل الزیاره از جعفر صادق علیه السلام مرویست که فرمود: هر که زیارت کند حسین علیه السلام را یکی از سه شب ، خداوند گناهان گذشته و آینده او را معفو دارد ، راوی عرض کرد: کدام است آن سه شب؟ فرمود: شب فطر و شب عید اضحی و شب نیمه شعبان.

و هم در کامل الزیاره میثم تمار از محمد باقر علیه السلام حدیث میکند که فرمود: هر کس در شب عرفه بزمین کربلا در آید و در آنجا تا روز عید بیاید ، خداوند از شر آن سال او را حافظ باشد ، همانا راوی این حدیث که میثم نام دارد، نه آن

ص: 337


1- کافی باشد و او را از حجه بی نیاز کند
2- حجة الاسلام : حجی که در مدت عمر یکمرتبه بر مستطيع واجب است
3- موسر : ثروتمند . معسر : فقير
4- سوره 16 آیه 18
5- احصا : شماره

میثم تمار معروف است که شهید شد، چه او ادراک صحبت محمد باقر علیه السلام نکرده است .

و دیگر در کتاب اقبال ابان از حضرت صادق علیه السلام حدیث میکند که فرمود: که هر کس زیارت کند یکشب از سه شب قبر حسین را ، گناهان گذشته و آینده او آمرزیده شود . راوی عرض کرد: کدام است آن سه شب ؟ فرمود : شب اضحی و نام از دو شب دیگر نبرد .

و در کتاب مصباح از حضرت صادق علیه السلام مروست میفرماید: هر کس در روز عرفه بزيارت قبر حسین حاضر شود ، خداوند روز بر انگیزش او را شاد خاطر برانگیزاند.

هم در کتاب مصباح رفاعه از حضرت صادق علیه السلام حدیث میکند که فرمود: ای رفاعه ! آیا در این سال ادراک حج نمودی؟ عرض کردم : سامان سفر نداشتم ، لکن روز عرفه را در نزد قبر حسین بپای آوردم . فرمود: ای رفاعه ! کمتر نیافتی از آنچه اهل منی یافتند ، اگر نه بيمناک بودم که مردم ترک حج گویند ، ترا آگهی میدادم بحدیثی که دیگر زیارت آن حضرت را ترک نگفتی. آنگاه سر مبارک را بزیر افکند و با چوبی که در دست داشت زمانی دراز زمین را خراش میداد ، پس سر برداشت و فرمود : پدرم مرا خبر داد که : هر که بیرون رود بزیارت قبر حسین «عارفاً بحقه»و استکبار(1) نجوید در زیارت آنحضرت ، هزار فریشته از جانب راست و هزار فریشته از جانب چپ با او مرافقت و موافقت(2) کنند و از برای او هزار حجه و هزار عمره با پیغمبر و اگرنه با وصی پیغمبر مکتوب گردد .

ص: 338


1- استکبار : تکبر ، خود بینی
2- مرافقت: مدارا ، آمیزش. موافقت : ضد مخالفت ، همکاری

در فضیلت زیارت سید الشهداء در شهر رجب و شعبان و رمضان و اوقات مخصوصه

در کتاب امالی سند با بشیر دهان پیوسته میشود و او از جعفر صادق علیه السلام حدیث میکند که فرمود: هر که زیارت کند قبر حسین را «عارفا بحقه»، خداوند در کتاب اعمالش هزار حج و هزار عمره با پیغمبر مرسل رقم کند و هر که او را زیارت کند در روز اول شهر رجب، البته خداوند تعالی و تبارک گناهان او را بیامرزد.

و در کامل الزیاره از ابن ظبيان مرویست که ابوعبدالله صادق علیه السلام آل محمد فرمود : که هر زیارت کند حسین بن علی را در شب نیمه شعبان و شب فطر و شب عرفه در یکسال ، خداوند مکتوب فرماید از برای او ثواب هزار حج مبرور و هزار عمرۀ مقبول و هزار مسئلت اورا در کار دنیا و آخرت اجابت فرماید .

و هم در کامل الزیاره زيد شحام از حضرت صادق علیه السلام حدیث میکند که فرمود : هر که زیارت کند حسین را در شب نیمه شعبان ، خداوند بیامرزد گناهان گذشته و آینده اورا . وهر که زیارت کند او را در روز عرفه ، خداوند او را ثواب هزار حج مقبول و هزار عمره مبرور عطا فرماید . و هر که زیارت کند او را در روز عاشورا ، گویا زیارت کرده باشد خداوند را در فراز عرش .

و دیگر ابو بصير از جعفر صادق علیه السلام حدیث میکند و ابوحمزه ثمالی مثل آن از سید سجاد علیه السلام روایت مینمایند، فرمودند : هر که دوست میدارد که مصافحه کنند با او یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر ، پس باید که زیارت کند قبر ابي عبدالله الحسین را در نیمه ماه شعبان، چه ارواح انبیا در آن روز اجازت میطلبند زیارت قبر حسین را ، پس خداوند رخصت فرماید و پنج تن از ایشان اولوالعزم اند. راوی عرض کرد: کدام اند؟ فرمود : نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد عرض کرد: اولوالعزم چیست ؟ فرمود : يعني مبعوث است بر شرق و غرب زمین از جن وانس .

ودیگر در کامل الزیاره ابن خارجه از جعفر صادق روایت میکند که فرمود :

ص: 339

در نیمه شعبان منادی از افق اعلا ندا میکند که : ای ز ایران قبر حسین! مراجعت کنید در حالتیکه آمرزیده اید و ثواب شما بر خدا است که پروردگار شما است و بر محمد استکه پیغمر شما است.

و دیگر برقی از حضرت صادق علیه السلام روایت میکند که فرمود: هر کس زیارت کند حسین را در نیمه شعبان در سه سال بتوالی(1) که فصل در میانش واقع نشود خداوند گناهان او را بجمله معفو میدارد .

و نیز در کامل الزیاره از حضرت صادق علیه السلام مرویست که هر که زیارت کند حسین را در نیمه شعبان و شب عید فطر وشب عرفه در یکسال ، خداوند ثواب هزار حجۀ مبروره و هزار عمره متقبله اورا عطا فرماید ، و هزار حاجت او را از حوايج دنیا و آخرت اجابت نماید.

و همچنان در کامل الزیاره از محمد باقر علیه السلام به مرویست که : آمرزیده شود گناهان آنکسکه در نیمه شعبان زیارت کند حسین را و تا آخر آن سال گناهی بروی مکتوب نگردد و اگر در سال آینده نیز زیارت کند، گناهان او بجمله آمرزیده شود .

و دیگر راوی از حضرت رضا علیه السلام سؤال کرد که در کدام ماه زیارت کنیم قبر حسین علیه السلام را؟ فرمود : در نيمه رجب و نیمه شعبان.

و دیگر کامل الزیاره داود بن فرقد از صادق آل محمد روایت میکند که فرمود : که هر کس زیارت کند قبر حسین را در هر جمعه ، البته آمرزیده شود و برای دیگر تحویل نکند و حال آنکه نفس او دستخوش حسرتی باشد، و او با حسین در جنان جای خواهد داشت. آنگاه فرمود : ای دارد ! کیست که در جنان نخواهد در جوار حسین باشد !! داود عرض کرد: آنکسکه رستگاری نخواهد.

و نیز در کامل الزياره از حضرت صادق علیه السلام مرویست که فرمود: در شب قدر

ص: 340


1- توالی : پی در پی

بامر الهی جدا میشود هر امری از یکدیگر ، و در آن شب منادی از بطنان(1) عرش ندا میکند که: آمرزیده است هر که در این شب قبر حسین را زیارت کرده باشد و نیز میفرماید : هر که قبر حسین علیه السلام را زیارت کند در شهر رمضان و بمیرد در راه آن ، اورا بمعرض حساب در نیاورند و گویند: داخل بهشت شو ایمن. و نیز فرمود هر که زیارت کند حسین را در اول رجب آمرزیده شود.

و دیگر در کتاب اقبال از برقی مروست میگوید : در حضرت صادق علیه السلام عرض کردم : چیست ثواب زایر حسین در نیمه شعبان؟ فرمود: هر که در نیمه شعبان زیارت کند قبر حسین را و اراده کرده باشد در آن زیارت خدای را و آنچه در نزد خدا است بیرون آنچه در نزد مردمانست(2) خداوند گناهان او را بیامرزد و اگر چند بشمار موی بزهای قبیلۀ کلب باشد ، مردی از در شگفتی عرض کرد: جان من فدای تو باد ، گناه او بجمله آمرزیده میشود !! فرمود : فراوان میدانی این رحمت در زیارت حسین چگونه خداوند گناه او را معفو ندارد و حال آنکه او را مکانت و منزلت کسی است که خدای را در عرش زیارت کرده باشد.

و هم جعفر صادق علیه السلام میفرماید : هر که در نیمه شعبان حسین را زیارت کند، خداوند بیامرزد گناهان او را آنچه از پیش رفته و آنچه از پس حادث شود.

و دیگر در کتاب اقبال مقاتل بلخی باسناد خود حدیث میکند که : سؤال کردند از جعفر صادق کم و کیف (3)زیارت ابی عبدالله الحسین را . مردی سر بر آورد و گفت : که آیا در زیارت آن حضرت وقتی بدست شود که فضيلت آن از وقت دیگر بزيادت باشد؟ فرمود : زیارت کنید در هر وقت و هر زمان ، چه زیارت او نیکو موضوعی(4)است، پس هر که بسیار زیارت کند آن حضرت را ، طلب خیر بیشتر کرده

ص: 341


1- بطنان: وسط ، میان
2- یعنی قصدش تنها رضای خدا باشد و نظری بدنیا نداشته باشد
3- کم: مقدار و کم و زیادی چیزی . کیف : چگو نگی و حالت چیزی
4- مقصود از موضوع در اینجا قرار داده شده از جانب خدا است ، چنانچه درباره نماز هم روایت شده است «الصلوة خير موضوع»

خواهد بود و هر که کمتر زیارت کند ، طلب خیر کمتر کرده باشد ، هم نیکو است که کس اختیار کند اوقات شریفه را ، چه ثواب اعمال صالحه مضاعف(1) است در اوقات شريفه و در آن اوقات فریشتگان فرود آیند زیارت آن حضرت را.

اینوقت مردی از زیارت شهر رمضان پرسش کرد . فرمود : هر که حاضر شود در شب اول شهر رمضان با در شب نیمه و اگر نه در شب آخر آن ماه زیارت حسین را، در حالتیکه خاشع و مستقبل و مستغفر(2)باشد، بریزد گناهان او چنانکه بباد همای سخت برگهای خشک از درخت. و چنان پاک شود از گناهان ، که گوئی امروز متولد شده باشد، و چنان باشد که در آن سال حج و عمره بپای برده است و دو فریشته او را ندا در دهند ، چنانکه هر جانور اصغا نماید : یکی گوید ! ای بنده خدا ! ساحت تو از جمیع گناهان پرداخته گشت ، اکنون عمل خویش را تازه کن و آن دیگر گوید : یا عبدالله ! مسئلت تو باجابت مقرون گشت ، بشارت باد تو را بفضل الهی و مغفرت خداوند .

و همچنان در کتاب اقبال از حضرت صادق علیه السلام مرویست در این آیه مبارکه

«فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ (3)»

آن حضرت فرمود : این شب، شب قدر است که قضا میرود در این شب در تقریر امور سال ، از حج و عمره و روزی و نکاح وسفر و مرگ و دیگر چیز ها که بر بنی آدم فرود می آید تا آخر سال ، و آن شب در عشر آخر رمضان است پس هر که درک کند آنشب را در نزد قبر حسین ، پس دو رکعت نماز گذارد در نزد قبر و اگر تواند چند که نیرو دارد نماز گذارد و از خدای بهشت بخواهد و باخدای پناهد ،همانا خداوند پناهنده را ایمن نماید . و خواننده را عطا فرماید و اگر سؤال کند، بدهد خداوند او را آنچه در آنشب از خير مقرر شده ، و نگاه دارد او را از آنچه در آن شب از شر تقریر یافته، و آنچه سؤال کند که موجب گناهی نباشد ،

ص: 342


1- مضاعف: دو برابر با چند برابر
2- خاشع : فروتن. مستقبل : و بقبله . مستغفر : آمرزش خواه .
3- سور، 44 آية 3

خداوند قرين اسعاف و انجاح دارد ، و حفظ کند او را از آنچه بر حذر باشد و رخصت شفاعت دهد او را در حق ده کس از اهل بیت او که همگان مستوجب عذاب خداوند باشند ، و خداوند از همه کس بجانب سائل و بنده خود بخیر اسرع(1)باشد. ؛

و دیگر در کتاب بشارة المصطفی داود رقی از حضرت باقر علیه السلام روایت میکند که فرمود: زیارت حسین در نیمه شعبان ماحی (2)جمیع گناهان است،

و دیگر در تهذیب سند بابی بصير منتهی میشود و او از ابی عبدالله روایت میکند:

قَالَ : مَنْ أَحَبَّ أَنْ يُصَافِحَهُ مأة أَلْفِ نَبِيٍّ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِيٍّ ، فَلْيَزُرْ قَبْرَ الحسین فِي النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ أَرْوَاحَ النَّبِيِّينَ تَسْتَأْذِنُ اللَّهَ فِي زِيَارَتِهِ ، فَيُؤْذَنُ لَهُمْ .

فرمود : کسی که دوست دارد یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر با او مصافحه کنند ، باید زیارت کند قبر حسین را در نیمه رجب و نیمه شعبان ، زیرا که ارواح پیغمبران از خداوند خواستار اذن میشوند در زیارت حسین و خداوند ایشان را اذن میدهد.

و در کتاب مصباح الزائر از جعفر صادق علیه السلام روایت شده که هر که زیارت کند حسین را در نیمه شعبان ، در دفتر اعمالش ثواب هزار حجه مکتوب گردد .

و نیز در مصباح الزائر از موسی بن جعفر عليهما السلام روایت شده که فرمود: هر که زیارت کند یکشب از سه شب را آمرزیده شود گناهان او آنچه از پیش کرده و آنچه از آن پس کند و آن شب نیمه شعبان و شب بیست و سیم رمضان و شب عید، یعنی شب عید رمضان و شب عید اضحی است.

و دیگر در کتاب اقبال مرویست که : هر که زیارت کند حسین را و بخواب

ص: 343


1- اسرع : شتابنده تر
2- ماحی : محو کننده ، از بین برنده

رود در نزد قبر آن حضرت در شب عاشورا، ملاقات کند خداوند را در حالتیکه بخون خویش آلوده باشد ، کنایت از آنکه در شمار شهدائی رود که در کربلا در رکاب آن حضرت شهید شدند.

و در کتاب تهذیب(1) از امام حسن عسکرى علیه السلام مرویستکه : علامت مؤمن پنج چیز است : پنجاه رکعت نماز یعنی فرایض و نوافل یومیه و زیارت اربعین و انگشتری در دست راست داشتن وبخاک سودن جبين (2) در سجده شکر و جهر : «بسم الله الرحمن الرحيم»، در نماز . چون نماز های فریضه و نافله پنجاه و يک رکعت است، تواند که و تیره را داخل نوافل مرتبه اصليه نشمرده باشند (3)

در فضيلت انفاق مالی در طی طریق زیارت حسین علیه السلام

در کتاب کامل الزیاره ابن سنان میگوید : در حضرت صادق عرض کردم : جان من فدای تو باد ، پدر بزرگوار تو میفرمود: هر که درهمی در راه حج انفاق کند، در نامه اعمال او هزار درهم مکتوب شود، چیست بهره آنکسکه در راه زیارت حسین مالی بذل کند ؟ فرمود : ای پسر سنان ! محسوب شود هر درهمی بهزار درهم تا ده کرت و درهر کرتی هزار درهم برافزود، ومکشوف داشت که هر درهمی محسوب میشود بده هزار درهم و بالا گیرد درجات او یکی بده هزار و رضای خداوند خیری است از برای او و دعای علی مرتضی و فرزندانش ائمه هدی نیز خیریست از برای او .

ودیگردر کامل الزیاره هشام بن سالم میگوید : در حضرت محمد باقرعرض کردم

ص: 344


1- تهذیب شیخ طوسی یکی از کتب اربعه اماميه است
2- سودن جبين: مالیدن پیشانی
3- نوافل یومیه دو برابر فرائض است، بنابراین مجموع رکعات فرائض و نوافل بومیه 51 رکعت است و چون در این روایت 50 رکعت ذکر شده است، مر حوم سپهر با بنگونه توجیه میکند که دو رکعت نماز نشسته و تیره که بعد از عشا خوانده میشود و یک رکعت محسوب میشود، جزء نوافل صليه شمرده نشده است

چیست بهر آنکسکه انفاق کند در خروج بزیارت حسین ؟ فرمود : بخرج میرود هر درهمي بهزار درهم

و دیگر در کتاب تهذیب، علی بن میمون صابغ میگوید : که جعفر صادق مرا فرمود که : بمن رسید که جماعتی از شیعیان ما يک سال و اگر نه دو سال و از این افزون میگذرد که بزیارت قبر حسین حاضر نمی شوند. علی بن میمون عرض کرد: جان من فدای تو باد ، بسیار کس میدانم در تقدیم زیارت بر این صفت میباشند . فرمود : سوگند با خدای که در اخذ حظ و بهره خود خطا کارند و از دولت پاداش و ثواب روز حساب دست باز داشته اند و در بهشت از جوار محمد برکنار شده اند . راوی عرض کرد : که اگر کسی مردی را بنیابت خود گسیل زیارت دارد، آیا مجزی باشد . فرمود : روا باشد ، لکن اگر زایران بنفس خویش طی مسافت کنند و زحمت سفر را در راه زیارت آن حضرت بر خویشتن گوارا شمارند، البته اجر ایشان بزيادت خواهد بود.

ذکر اخباری که دلالت همگی بر وجوب زيارت امام حسین علیه السلام

در کامل الزیاره سند بحلبی پیوسته میشود، میگوید : در حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که : فدای تو شوم ، چسان است حال کسیکه زیارت حسین را ترک گويد و توانا باشد تدارک حضر و بسیج سفر را ؟ فرمود : که او عاق رسول خدا (1)و عاق ما باشد و استخفاف(2) کرده باشد بامری که آن امر سود مند باشد او را

و نیز در کامل الزیاره از ابن خارجه مروست میگوید : در حضرت صادق عرض کردم . چونست جال کسیکه ترک زیارت حسین گوید، بیرون احدوثۀ عایقی وعلتی(3).فرمود : مردیست از اهل نار .

و دیگر در کتاب امالى صدوق محمد بن مسلم از حضرت باقر روایت میکند که

ص: 345


1- عاق : مخالف ، نافرمان
2- استخفاف : سبک شمردن
3- احدوثه: پیش آمد. عایق : جلو گیر، مانع . علت : سبب، مرض «در اينجا هردو معنی مناسب است »

فرمود : شیعیان مارا فرمان کنید که از زیارت حسین خویشتن داری نکنند، زیرا که زیارت حسین دفع میدهد ، هدم را وغرق وحرق(1) و اکل درنده را

زِيَارَتُهُ مُفْتَرَضَةُ عَلَى مَنْ أَقَرَّ لِلْحُسَيْنِ بِالْمِائَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.

یعنی از خدای عزوجل زیارت حسین واجب است بر هر کسکه حسین را بامامت پذیرفته باشد.

و دیگردر کامل الزياره از ام سعید احمسيه مروست میگوید : صادق آل محمد مرا فرمود: ای ام سعيد ! آیا زیارت میکنی قبر حسین را؟ زیارت میکن که واجب است زیارت حسین بر مردان و زنان.

و هم در کامل الزياره از عبدالرحمن بن کثیر مرویست که جعفر صادق میفرماید که: اگر یکی از شما حج گذارد و در مدت عمر خویش زیارت نکند حسین بن علی را، ترک گفته است حقی از حقوق رسول خدای را ، زیرا که حق حسین فریضه ایست و از خداوند واجب است بر هر مسلم .

و نیز در کامل الزیاره محمد بن مسلم از محمد باقر علیه السلام حدیث میکند که فرمود: هر کس از شیعیان ما زیا رت نکند قبر حسین را دین او ناقص و ایمان او ناقص است :

و نیز در کامل الزیاره از جعفر صادق علیه السلام مرویست که : هر که حاضر قبر حسین نشود و زیارت او را ترک گوید تا گاهی که برای دیگر تحویل نماید، گمان نکند که شیعه ما است! همانا او نیست شیعه ما .

و همچنان در کامل الزیاره از حنان بن سدير مرویست میگوید : وقتی حاضر حضرت محمد باقر علیه السلام بودم ، مردی در آمد و سلام داد و بنشست ، و آنحضرت فرمود: از کدام بلدى ؟ گفت : از کوفه و از دوستان و موالیان(2)توام. فرمود: آیا زیارت

ص: 346


1- حرق «چوفلس»سوختن
2- موالیان ، جمع موالی : یاور ، دوست

میکنی حسین را در هر جمعه ؟ گفت : نی. فرمود : در هر ماه ؟ گفت : نی. فرمود: در هر سال ؟ گفت : نی . فرمود : همانا تو محرومی از خیر

و هم در کامل الزیاره از سلیمان بن خالد مرویست میگوید : حضرت صادق علیه السلام مرا فرمود : مرا شگفت می آید از جماعتی که خویشتن را در شمار شیعیان ما میپندارند و بمن میرسد که روزگار برایشان فراوان میگذرد و از روی جفا و تهاون و توانی(1) بزیارت قبر حسین حاضر نمی شوند. سوگند باخدای اگر بدانند چند است فضیلت زیارت آن حضرت ، هرگز بتهاون و توانی روز نگذرانند.

همانا فاضل مجلسی در کتاب مزار از بحار الانوار میگوید : اخبار وارده دلالت بر وجوب زیارت حسین علیه السلام می کند ، بلکه دلالت میکند که از اعظم فرایض است . وجماعتی از علماء مانند والد علامه بشرط استطاعت بدن و بضاعت سفر یکبار را واجب شمرده اند .

ذکر فضیلت زمین کربلا

بسند معتبر از صادق آل محمد مرویست که : قبر حسین علیه السلام بيست ذرع در بیست ذرع باغی است از باغهای بهشت .

و دیگر فاضل مجلسی در کتاب مزار از بحار الانوار میگوید: که در ایام طوفان چهار بقعه در حضرت یزدان بنالیدند ، نخستين بيت المعمور(2)، و خداوند او را بر افراخته داشت و دیگر غری(3) و کربلا و طوس ، و خداوند این اراضی را محلی منیع و مکانتی رفیع عطا فرمود.

و دیگر باسناد معتبره از حضرت صادق علیه السلام مرويست که فرمود : زمين کعبه بر خویش ببالید که مرا همانند نیست ، چه من حامل خانه خدایم و حرم خدایم ، و خداوند مرا مأمن خویش گردانیده و مردمان از اقصای(4) بلاد و امصار

ص: 347


1- تهارن : سبک شمردن . توانی : سستی نمودن
2- بیت المعمور : خانه است برابر کعبه در آسمان «مجمع البیان»
3- غری «چوغنی : نجف اشرف
4- اقصها : دورترین

بسوی من گرانده اند ، خداوند او را وحى فرستاد که: سر گرای مشو،(1)و بجای باش که اگر منزلت تو بافضیلت کربلا بميزان رود : بمثل سوزنی باشی که بدریا فرو شود. اگر کربلا نبود تورا فضیلتی ندادم و اگر آن کس که بکربلا مدفن او است نبود ، نه تو را آفریدم و نه آن خانه را که بدو مباهات نمودی . هم اکنون خاضع ومتواضع باش زمین کربلا را ، و اگرنه تو را در آتش دوزخ غرقه سازم .

و دیگر از محمد باقر علیه السلام مرویست که : خداوند زمین کربلا را بیست و چهار هزار سال پیش از کعبه خلق فرمود و مقدس نمود و برکت فرستاد بسوى آن از آن پیش که بیافریند خلایق را، و همچنان مقدس است تا خداوند آنرا بهترین بقعهای زمین در بهشت بگرداند و دوستان خود را جای دهد.

و دیگر از سید سجاد منقول است که: خداوند کربلا را حرم امن و برکت ساخت ، بیست و چهار هزار سال از آن پیش که کعبه را خلق کند و در بدو ظهور قیامت زمین را بزلزله در آورد ، و زمین کربلا را صعود دهد و آنرا درخشنده وصافی کند و باغی از باغهای بهشت بگرداند . و بهتر جای بهشت باشد که جز پیغمبران ساکن نشوند و در میان باغهای بهشت چون ستاره روشن درمیان ستارگان باشد و زمین را روشنی بخشد و شعشعه اش چشم اهل بهشت را برتابد و ندا در دهد که : منم آن طيب مقدس مبارک که در بر گرفتم بهترین شهیدان را و نیکوترین جوانان اهل بهشت را.

و دیگر از محمد باقر علیه السلام مرویست که : غاضریه بقعه ایست که خداوند در آنجا با موسی سخن گفت و نوح مناجات کرد و آن گرامی ترین زمین های خدا است و اگر نه این بود ، خداوند دوستان و پیغمبران خود را در آنجا بودیعت نمیگذاشت ، پس زیارت کنید قبر های ما را در غاضريه . و صادق آل محمد فرمود که غاضریه از تربت بیت المقدس است .

ص: 348


1- تکبر مکن و بخود مبال . ولی با این معنی در کتب لغت «سر گران»ضبط شده است. اگر این نسخه صحیح باشد مانند دو لفظ مترادفند

و دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله مرویست که فرمود : مدفون خواهد شد پسر من در زمینی که آنرا کربلا گویند . و آن بقعه ایست که بر آن قبه اسلامی بود که نجات داد خداوند در آن بقعه از داهيه طوفان آنان را که بحضرت نوح ایمان آوردند.

و دیگر حضرت صادق علیه السلام میفرماید : زیارت کربلا را قطع مکنید که فرزند بهترین پیغمبران را در بر گرفته است و فریشتگان خداوند بزیارت کربلا حاضر شدند هزار سال از آن پیش که حسین علیه السلام در آنجا ساکن شود ، و شبی نمیگذرد که جبرئیل و میکائیل بزیارت آن بقعه حاضر نشوند ، پس جهد میکن که در آنمکان باشی .

و نیز از حضرت صادق علیه السلام مرویست که : خداوند بعضی زمینها را بر بعضی فزونی داد و برخی آبها را بر برخی فضیلت نهاد ، پس مباهات نمودند. بعضی بر بعضی و فخر کردند برخی بر برخی ، لاجرم آب و زمینی بجای نماند، الا انکه از حضرت خداوند معاقب شد بکيفر ترک تواضع و فروتنی . چنانکه مشرکان بزمین کعبه دست یافتند و زلال زمزم بشوراب کاستی گرفت ، و زمین کربلا و آب فرات اول زمین و نخستین آبی است که خداوند مقدس ومبارک گردانید، و کربلا راخطاب رفت که: سخن بگوی. گفت: من زمین مقدس خدایم و تربت من شفا است، فخر نمیکنم، بلکه خاضع وخاشعم در حضرت آنکس که مرا چنين آفرید و بر زمینها مباهات نمیجویم ، بلکه خدای را شکر نعمت میگویم . لاجرم خداوندش گرامی داشت، و در پاداش شکر ، نعمتش را بحسین و اصحاب او بزیادت فرمود:

حضرت صادق علیه السلام میفرماید : خداوند بلند کند آنکس را که در حضرت حق متواضع باشد ، و ذلیل کند آنرا که بتکبر و تنمر(1) کوشد .

و دیگر سید سجاد فرمود: گاهی که مریم بعيسى علیه السلام حامل بود، هنگام وضع حمل بقوت اعجاز بکربلا آمد، و در جای قبر حسین علیه السلام بار فرو گذاشت .

ص: 349


1- تنمر : پلنک دماغی

و هم در ساعت مراجعت بشام فرمود.

و دیگر جعفر صادق علیه السلام میفرماید : گاهی که اميرالمؤمنين بزمین کربلا عبور داد و محط رحال و محل رجال حسین علیه السلام را بنمود ، بشرحی که در کتاب اميرالمؤمنين، هنگام رکضت(1) بجانب صفين نگاشته آمد، فرمود : خوشا حال تو ای خاک که ریخته خواهد شد خون دوستان خدا در تو.

و دیگر از سید سجاد علیه السلام مرویست که جبرئیل در حضرت رسول خدا اشاره بحسین کرد و گفت : این فرزند زاده تو با جماعتی از اهل بیت و فرزندان تو و نیکان امت تو در کنار فرات در زمینی که کربلا گویند کشته شوند. و از این روی بر دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو کرب و بلا خواهد رسید در روزی که اندوه آن روز قائم و حسرتش دائم است، یعنی قیامت و آن زمین از تمامت بقعهای ارض پاکتر و از جمله اراضی حرمتش بیشتر است. و از زمین های بهشت است .

و از آن حضرت مرویست که فرمود : گویا می بینم که دور و قصور رصين(2)در اطراف قبر حسین ساخته باشند ، و بازارها بر آورده باشند ، و مردمان از بلاد و امصار بزیارت او میشتابند .

و دیگر حضرت صادق علیه السلام میفرمایند: که برکت قبر حسین تا ده میل مسافت است و در حدیث دیگر میفرماید که : حریم قبر مطهر از چهار سوی تا يک فرسخ است.

و در روایت دیگر اسحق گوید : که آن حضرت فرمود : قبر حسین را حرمتی معلوم است ، هر که بشناسد و پناهنده شود ، امان یابد . عرض کردم : که صفت کن فرمود: از هر طرف قبر حسین تا بیست و پنج ذرع، و این مسافت از آنگاه که حسین مدفون شده باغی از باغهای بهشت و دری است از درهای بهشت و در آنجا معراجی است که اعمال زایران را از آن معراج بآسمان صعود میدهند .

ص: 350


1- رکضة ، «چو حضرة»:حرکت
2- رصين : محکم و متقن

فاضل مجلسی گوید : که علما این احادیث مختلفه را بدینگونه مربوط ساخته اند : گویند. در این احادیث اختلاف نیست ، بیان مراتب فضیلت است ، ابتدای فضیلت آن خاک از پنج فرسخ مسافت است اشرف از آن یکفرسخ و دیگر یکمیل و دیگر هفتاد باع (1)و دیگر هفتاد ذراع و دیگر بیست و پنج ذراع و دیگر بیست ذراع و اشرف از این مراتب ضریح مطهر است ، و ظاهر قول علما آنستکه : تربت برای استشفا و سجود وسبحه از همه این مواضع میتوان برداشت و احوط در اخذ تربت استشفا آنست که زیاده از یک فرسخ و ثلث فرسخ نباشد و اشرف از آن آنست که زیاده از یکمیل نباشد ، و از جمله بهتر آنست که از حوالی ضریح مقدس مأخوذ دارند.

ذکر فضیلت تربت مقدس حسین علیه السلام

از موسی بن جعفر عليهما السلام مرویست که : از تربت من مأخوذ ندارید و بدان تبرک مجوئید ، چه تبرک بهر تربت حرام است جز تربت جدم حسین ، که خداوند آنرا برای شیعیان و دوستان ما شفا گردانیده است .

و دیگر از حضرت رضا علیه السلام مردیست که هر خاک و کلی حرام است، مانند مردار وخون جانوری که بنام غیر خدا کشته باشند ، مگر خاک قبر حسین که شفای هر درد است .

و دیگر حضرت صادق میفرماید : اگر بیماری از مؤمنان حق حرمت و ولایت وامامت حسین علیه السلام را بداند و سر انگشتی از خاک قبر آنحضرت مأخوذ دارد دوای او خواهد بود .

و دیگر بسند موثق ابن ابی یعفور گوید: در حضرت صادق علیه السلام عرض کردم که : شخصی از خاک قبر حسین علیه السلام مأخوذ میدارد و سودمند میگردد ، و دیگری اخذ میکند و سود نمیبرد. فرمود: سوگند با خدای ، هر کس از در عقیدت مأخوذ دارد :

ص: 351


1- باع : مقدار فاصله بین دو دست هنگامیکه بدو طرف بدن کشیده شوند. و در فارسی این مقدار را بک بغل نامند .

البته منتفع(1) میشود.

و بسند معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است که : خاک قبر حسین دوای بزرک و شفای هر درد است .

و در حدیث دیگر میفرماید که : تربت حسین شفا است اگر چند از يک ميل راه اخذ کرده باشند .

و در حدیث دیگر میفرماید : هر کرا رنجی رسد، مدارا کند بخاک قبر حسین علیه السلام، خداوند او را شفا بخشد ، مگر آنکه علت مرگ باشد.

و بسند معتبر منقول است که مردی گفت : حضرت رضا علیه السلام از خراسان مرا به بسته متاعی تشریف فرمود ، چون گشودم ، مقداری خاک در آن بسته یافتم . از حامل پرسیدم : این چیست ؟ گفت : خاک قبر حسین علیه السلام است ، هر کرا آنحضرت از جامه و دیگر اشیاء چیزی انفاذ دارد ، با مقداری از این خاک جمل دهد وفرماید: این امانی است از بلاها باذن و مشیت خداوند.

و دیگر از حضرت صادق علیه السلام مروست که : با تربت حسین کام فرزندان خود را بردارید که امان بخشد از بلاها .

و در خبر است که شخصی عرض کرد بآن حضرت که : مقداری از خاک قبر حسین را از برای برکت با خود میدارم، فرمود : نیکو باشد.

و نیز از حضرت صادق علیه السلام مرویست که : خاک حایری که حسین در آن مدفونست شفای هر درد و امان هر خوف است و هر که حرمت و امامت حسین را بداند، از یکمیل راه تربت آنحضرت را مأخوذ دارد که از برای او شفا خواهد بود.

و هم از آنحضرت منقول است که : نزد سرمبارک آنحضرت خاک سرخی است که شفا میبخشد از هر درد و مرض ، مگر مرگ را که بحتم فراز آید.

و نیز فرمود : هرگلی و خاکی حرام است مانند گوشت خنزير وهرکه بخورد و بميرد، من بر او نماز نگذارم ، جز گل قبر حسین ، که آن شفای هردرد است

ص: 352


1- منتفع : بهره مند

اگر کسی از روی خواهش نفس بخورد، از برای او شفائی نیست . ودر حدیث دیگر فرمود: اندکی از آن خاک حلال است باندازه نخودی و در روایت دیگر میفرماید: خاک قبر حسین را از نزد قبر تا هفتاد ذراع میتوان برداشت . و باز فرموده است: هفتاد باع در هفتاد باع .

و دیگر از محمد باقر علیه السلام منقول است که : خاک قبر حسین علیه السلام شفای هردرد وامان هر خونست ، و از برای هر مطلب که بر دارند، کامروا کردند.

و دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقول است : از آنحضرت سئوال کردند که بعضی بر میدارند گل ارمنی را از برای کسی که عضوی شکسته دارد ، آیا حمل آن حلال باشد، فرمود : باکی نیست زیرا که خاک قبر ذوالقرنین(1) است ، لکن خاک قبر حسین از آن بهتر است .

و در حدیث معتبر از ابوحمزه ثمالی مرویست میگوید: حاضر حضرت صادق شدم و عرض کردم : اصحاب ما مأخوذ میدارند خاک قبر حسین را از برای شفا ، آیا روا باشد ؟ فرمود : خاکی که بردارند از میان قبر آنحضرت تا چهل ميل طلب شفا توان کرد، و چنانست خاک قبر رسول خدا و امير المؤمنین و امام حسن علیهم السلام ، بگیر از آن خاک که شفای هر درد است و سپریست هرچه را از آن بيمناک باشی ، و همانند آن نباشد هر چیز را که از آن طلب شفا کنند . و چیزی که خیر آنرا مرتفع سازد، آنست که در اوانی ناستوده واماکن ناسزا بازدارند، و از در يقين بمعالجه نپردازند ، چه اگر از در یقین کار بندند ، البته شفا خواهد بود و از هر تدبیری و دوائی کفایت خواهد کرد . و دیگر آنکه فاسد میکنند آنرا شیاطین و کفار جن ، چه آنرا مس مینمایند و استشمام میکنند . همانا شیاطین و کافران جن رشک(2) میبرند بر فرزندان آدم، از این روی مس میکنند خودرا با آن تا اثر آن و رایحه آن نابود گردد . و هر تربتی که از حایر حمل کنند شیاطین و کافران جن بیرون از حوصله

ص: 353


1- ذو القرنين : لقب یکی از پیغمبرانست که قرآن کریم قصه او را با یاجوج و ماجوج در سورۀ کہف(18) بیان میکند
2- رشک: حسد

حساب انجمن شوند تا آن را مس کنند و استشمام نمایند ، و فریشتگان ایشان را دفع میدهند که داخل حایر نشوند، لاجرم اگر تربتی از تعرض ایشان مصون و محفوظ ماند ، هر رنجوری را که بدان دوا کنند ، در ساعت شفا خواهد یافت ، پس واجب میکند که چون اخذ تربت میکنی ، نام خدای را فراوان قرائت میکن و آن را پوشیده میدار.

بمن رسیده که جماعتی تربت را مأخوذ میدارند و سبک میشمارند و در عليقۀ(1) چهارپایان جای میدهند یا در اواني طعام که فراوان با دست مس میکنند میگذارند، پس چگونه شفا میدهد آنکس را که شفای آن را یقین ندارد و آن را سبک میشمارد.

د ر ایران تا پا و بانوان نوازنده این کار در ایران

فاضل مجلسی گوید: مشهور در میان علما اکل خاک و گل مطلقا جایز نیست، مگر خاک قبر حسین بن على بقصد شفا نه بهوای نفس ، اما بقدر نخودی و اگر بقدر عدسی بخورد احوط است و نیز احوط آنست که آن تربت را از موضع نزديک قبر برداشته باشند بادعاها و آداب منقوله و همچنان وقت خوردن با آداب و ادعیه منقوله : بخورند ، اما خاک قبور سایر انبیا و ائمه هدی صلوات الله عليهم را نباید خورد ، لکن میتوان بدان تبرک جست و بر بدن طلى(2) نمود ، البته خاک قبور انبیا و اولیا مفتاح بهجت ومصباح ظلمت است(3)

ذکر شرایط اخذ تربت از قبر حسین بن علی عليهما السلام

از طرق عديده سند بحارث بن مغيره منتهی میشود، میگوید : در حضرت صادق علیه السلام يا عرض کردم که : مرا درد و رنج فراوان است و بهیچ دوائی سودی ندیدم ، فرمود چرا از تربت قبر حسین غفلت داری که شفای هر درد و امان از هر خوف است ؟ و گاهیکه اخذ تربت خواهی کرد، این دعا را قرائت میکن:

ص: 354


1- عليقه ، بمعنی یونجه و توبره بکار میرود و در اينجا معنى ثانی مناسب است
2- طلى : ماليدن
3- مفتاح بهجت : کلید خرمی . مصباح ظلمت : چراغ تاریکی

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئَلَكَ بِحَقِّ هَذِهِ الطِّينَةِ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذِي أَخَذَهَا وَ بِحَقِّ النَّبِيِّ الَّذِي قَبَضَهَا وَ بِحَقِّ أَ لِوَصِيِّ الَّذِي حَلَّ فِيهَا ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بیته وَ افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا .

وبجای کذا وکذا حاجات خویش را طلب میکن. آنگاه حضرت صادق علیه السلام فرمود : فریشته ای که آن تربت را اخذ کرد، جبرئیل بود و آن را بحضرت رسول آورد و عرض کرد : این تربت پسر توحسین است که امت تو بعد از تو او را خواهند کشت . و پیغمبری که آن را اخذ کرد ، محمد بود، ووصیی که در آن حلول کرد(1) حسین بود که با سایر شهدا در آن خاک مدفون شد.

حارث بن مغيره عرض کرد: جان من فدای تو باد ، دانستم که آن تربت دوای هر درد است ، لکن ندانستم چگونه ایمنی از هر خوف است ؟ فرمود : هرگاه از سلطانی یا دیگری هراسان باشی ، هنگام بیرون شدن از خانه مقداری از تربت با خود حمل کن و این دعا قرائت فرما

أَللَّهُمَّ إِنِّي أَخَذْتَهُ مِنْ قَبْرِ وَلِيِّكَ وَ ابْنِ وَلِيِّكَ فَاجْعَلْهُ لِي أَمْناً وَ حِرْزاً لِمَا أَخَافُ وَ مَا لَا أَخَافُ .

اینکه میفرماید : از آنچه میترسم و از آنچه نمیترسم ، معنی چنانست که تواند شد که شخص از بعضی حوادث بی خبر است وخوف ندارد، یا از بعض بلیات از در جهل بیمناک نيست ، و آن تربت مقدس از همگان محفوظ میدارد :

بالجمله حارث بن مغيره بفرمودۀ آن حضرت کار کرد و از آن آلام و اسقام(2)شفا یافت .

و باسناد معتبره دیگر، حضرت صادق میفرماید که : خداوند تبارک و تعالی تربت حسین را شفای هر درد وامان هرخوف آفرید. هرگاه کسی از شما بخواهد

ص: 355


1- حلول کردن : داخل شدن
2- آلام : دردها. اسقام : بیماریها

اخذ آن تربت کند ، واجب میکند که ببوسد و بر هر دو چشم بگذارد ، و سایر بدن را بدان مس دهد و بگوید:

أَللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ وَ بِحَقِّ مَنْ جَلَّ بِهَا وَ ثوي فِيهَا وَ بِحَقِّ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ وَ أَخِيهِ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ وَ بِحَقِّ ألملائکة ألحافين بِهِ ، إلأ جَعَلَهَا شِفَاءً مِنْ كُلِّ دَاءٍ وَ بُرْءُ مِنْ كُلِّ مَرَضٍ وَ نَجَاةً مِنْ كُلِّ آفَةٍ وَ حِرْزاً مِمَّا أَخَافُ وَ أَحْذَرُ .

آنگاه استعمال نماید و در حدیث دیگر میفرماید : چون کسی بخواهد از تربت تناول نماید بگوید :

أَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْئَلَكَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذِي تَنَاوَلَهُ وَ الرَّسُولِ أَ لِذِي بوءه وَ الْوَصِيِّ الَّذِي ضُمِّنَ فِيهِ ، أَنْ يَجْعَلَهُ شِفَاءُ مِنْ كُلِّ دَاءٍ .

آنگاه نام آن درد را بر زبان راند . و دیگر از امام محمد باقر علیه السلام منقول است که : چون برداری تربت را بگو :

اللَّهُمَّ بِحَقِّ هَذِهِ التُّرْبَةِ وَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الْمُوَكَّلِ بِهَا و بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذِي کربها وَ بِحَقِّ الْوَصِيِّ الَّذِي هُوَ فِيهَا ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَجْمِلْ هَذَا الطِّينَ شِفَاءً لِي مِنْ كُلِّ دَاءٍ ، وَ أَمَاناً مِنْ كُلِّ خَوْفٍ .

اگر بدینگونه کار کند ، البته شفای او است از هر رنجی ، و امان او است از هر خوفی .

همانا احادیثی که در فضیلت زیارت و شفای تربت و شرافت کربلا وارد شده افزون از احصای شمار است ، لکن بزيادت از این در نگارش آن احادیث کوشیدن چشم از سیاقت این کتاب مبارک پوشیدنست .

ص: 356

ذکر ظلمی که از سقم سلاطین بر قبر حسین بن علی عليهما السلام وارد شده

در کتاب امالی شیخ طوسی سند بيحيى بن مغیره رازی پیوسته میشود، میگوید در نزد جریر بن عبدالحمید بودم، ناگاه مردی از اهل عراق بروی، در آمد ، جریر او را باز پرس کرد که باز گوی: تا چه داری از اهل عراق؟ گفت : از عراق بیرون نشدم ، تا گاهیکه هرون الرشید فرمان داد تا قبر حسین علیه السلام را شیار(1) کردند و درخت سدره ای که در کنار قبر مطهر بود ، از پای در آوردند . جریر چون این بشنید، دست برداشت و گفت : الله أکبر، از رسول خدای بمن رسیده

قَالَ : لَعَنَ اللَّهُ قَاطِعَ السِّدْرَةِ ثُلُثاً .

یعنی پیغمبر سه کرت بر قاطع سدره لعن فرستاد، و من تا کنون معنی اینحدیث ندانستم، اکنون بر من مکشوف افتاد که خواست: مردمان ، مصرع حسین را ندانند و مضجع او را حرث و زرع نمایند .

و هم در امالی طوسی سند بیحیی بن عبدالحميد الحمانی منتهی می شود ، خبر میدهد که : گاهی که موسی بن عيسى الهاشمی حکومت کوفه داشت از سرای خویش بیرون شدم و ابو بکر بن عياش را دیدار کردم : چون مرا دید، فرمان کرد که با من میباش تا بخانه مردی خواهم رفت و ابوبکر از آن بزرگتر بود که من باز پرس کنم که آنمرد کیست ؟. بالجمله او بر حمار(2)خویش بر نشست و من در رکاب او رفتم تا بخانه ای رسیدیم که معروف بدار عبدالله بن حازم بود . این وقت روی بمن آورد و گفت : یا ابن الحمائی هیچ دانستی ترا از چه روی زحمت می دادم؟ از بهر آن بود که چون باین طاغی(3) سخن کنم ، گوش داری تا چه پاسخ گوید. عرض کردم: کدام طاغي ؟ فرمود : آن کافر فاجر، موسی بن عیسی . این بگفت وروان شد.

ص: 357


1- شیار : شخم کردن ، شکافتن زمین برای زراعت
2- حمار : خر ، الاغ
3- طاغی : سرکش

چون بخانه موسی بن عیسی رسیدیم ، رحبه ای از پیش سرای بود که وافدين موسی در آنجا پیاده شدند. ابوبکر از حمار خویش بزیر نیامد و همچنان داخل سرای شد، و حاجب چون مکانت او را میدانست ، مانع نگشت ، لکن مرا بازداشت ابوبکر بانک براو زد و او را بر شمرد و گفت : مردی را که با منست باز میداری ؟! پس مرا رها کرد و من از قفای او برفتم ، چون بردر ایوان موسی رسیدیم ، از حمار خویش فرود آمد و او را پیرهنی و ازاری در بر بود . موسی چون او را بدید ، ترحيب وترجیب گفت و بر فراز تخت در پهلوی خود جای داد و جماعتی از رجال در اطراف سرير باجامه جنگ و تیغ و تیر ایستاده بودند.

ابوبکر چون مرا بردر ایوان برای دید ، پیش طلبید و در پیش روی خود نشستن فرمود . موسی گفت : کیست این مرد؟ آیا در حق او سخنی با من خواهی گفت، فرمود : اورا آورده ام تا بر تو گواه بگیرم، بدان صنعت که با این قبر شریف روا داشتی . گفت : کدام قبر ؟ گفت : قبر حسین بن علی پسر فاطمه دختر رسول خدا. واین وقتی بود که موسی قبر مبارک را بایر(1) وارض حایر را محل حرث و زرع ساخته بود از این کلمات چنان خشمناک شد که گفتی پوست بر تنش خواهد بتراکيد ، گفت: تورا با این سخنان چکار ؟ ابو بکر گفت : گوش دار تا تو را از خوابی که دیده ام آگهی دهم. همانا شبی در خواب دیدم که بسوی قوم خود بنی غاضره میروم ، چون بقنطرۀ کوفه رسیدم ، ده خنزیر(2)دیدم که قصد من کردند ، خداوند بر من رحمت آورد و مردی از بنی اسد بادید شد، و خنازیر را از من دفع داد و من راه پیش داشتم . چون بارض شاهی رسیدم ، راه را یاره کردم. ناگاه عجوزی(3) بادید آمد و گفت بکجا خواهی شد ؟ گفتم : بغاضریه ، گفت : طریق این وادی را پیش دار ، چون بپایان بردی راه بادید آید . بفرمان او طی مسافت کردم تا به نینوی رسیدم. در آنجا شیخی فرتوت دیدم ، گفتم : از کجائی ؟ گفت : از این قریه ، گفتم سنین عمرتو

ص: 358


1- بابر : خراب
2- خنزير : خوک
3- عجوز : پیرزن

چند است ؟ گفت : ندانم ، لکن حسین بن علی را با اهل واصحاب او در این زمین نگریستم که این آب راکه وحوش و کلاب از آن می آشامیدند، از وی باز گرفتند . گفتم: وای بر تو! تو بودی و این بدیدی؟!.

قالَ : إِي وَ الَّذي سَمَكَ السَّماءَ.

گفت : سوگند بآنکس که آسمان را بر پای داشته بودم و دیدم ، همانا تو و اصحاب تو اعانت میکنید اهری را که اگر مسلمی در دنیا باشد ، دیدگانش از کثرت بکا مجروح گردد، گفتم :کدام امر؟ گفت : سلطان شما فرمان کرد که: قبر پسر پیغمبر را خراب کنند و آب در اندازند و محل حرث و زرع سازند، و شما انکار نکردید گفتم : آن قبر کجاست . گفت : آنجا که تو ایستاده باشی . ابوبکر گوید : من آنقبر را هرگز ندیدم و بدانسوی سفر نکردم ، گفتم: ای شیخ ! کیست که مرا بدان قبر دلالت(1) کند؟ شیخ بپای خاست و مرا ببابی رسانید که جماعتی ایستاده بودند . حاجب را گفتم : که میخواهم بر پسر رسول خدای در آیم ، گفت: وصول این تمنی در اینساعت از بهر تو صورت نبندد(2)چه در این وقت ابراهیم خلیل الله و رسول الله بزیارت حسین حاضر شده اند و جبرئیل و میکائیل با جماعتي از فریشتگان با ایشانند .

ابو بکر بن عياش گوید : این وقت از خواب انگیخته شدم و سخت بترسیدم و حزنی عظیم مرا فرو گرفت و این ببود تا روز گاری سپری شد وصورت این خواب از لوح ضمير من منسی گشت (3) از قضا چنان افتاد که بواجب سفر غاضریه بایدم کرد، ودینی که بر ذمت مردي از بني غاضر داشتم مأخوذ داشت (4) پس بیرون شدم و راه در سپردم تا بقنطرۀ کوفه رسیدم . ناگاه ده تن از راهزنان بر من در آمدند و گفتند : آنچه با خود داری بگذار و بسلامت بگذر . مرا رعبی عظیم فرو گرفت و آنخواب فرا خاطر آمد . گفتم : وای بر شما ، من ابو بکر بن عياشم و در طلب دین

ص: 359


1- دلالت : راهنمائی
2- رسیدن باین آرزو اکنون برای تو ممکن نیست
3- فراموش کردم
4- یعنی باید طلب خود را از او بگیرم

خود بیرون شدم و با من افزون از نفقه(1) چیزی نیست «الله الله»، من مردی مهمان پذیرم ، مرا از اخذ دین خود باز مدارید .

یکتن از ایشان بانک در داد که : این مرد از دوستان منست، سوگند برب کعبه او را دست باز دارید و مردی را گفت: با او باش و او را با سلامت بمقصد میرسان . این وقت آن خواب در چشم من صورت بست و سخت شگفت آمدم، کانه وحی منزل بود(2)

بالجمله چون به نینوی رسیدم ، سوگند با خدای آن شیخ را بدیدم ، بدان شکل و شمایل که در خواب دیدار کردم و از وی سؤال نمودم، بدانسان که در خواب مسئلت کردم. و مرا پاسخ داد ، بدانسان که در خواب پاسخ داد. آنگاه مرا بیاورد تا موضع قبر . آن زمین را نگریستم که شیار کرده اند ، خواب من بتمامت راست آمد، جز اینکه حایر را ندیدم و اذن دخول از کس نطلبیدم

هان ای موسی ! از خدای بترس و من بردمت نهاده ام که صورت این خواب را بر مردمان عرض دهم و در زیارت آن حضرت خویشتن داری نکنم ، چه موضعی را که ابراهیم و محمد وجبرئیل و میکائیل و دیگر فریشتگان زایر باشند، البته بتمام رغبت باید چنین زیارت شتافت

همانا ابوحصين از رسول خدای مرا خبر داد که : هر کس مرا در خواب بیند مرا دیده باشد، چه شیطان نتواند بصورت من بر آید. چون سخن بدینجا آورد، موسی بن عیسی گفت : من ساکت نشستم تاسخن احمقانه خود را بنهایت آوردی . سوگند با خدای اگر مرا آگهی رسد که از این پس بدین کلمات تر زبان شده باشی(3) تو را و این گواه را که بر من گرفته ای گردن بزنم ، ابوبکر گفت : خداوند شر تورا از ما بگرداند ، چه من در راه خدا

ص: 360


1- نفقه : خرجی
2- همانطور که آنچه از جانب خدا بر پیغمبر وحی میشود عین حقیقت است، خواب من هم چنین بود
3- یعنی این کلمات را بازگوئی

این سخنها گفتم. موسی او را شتم کرد و گفت : سخن با من برمیگردانی. ابوبکر گفت : زبان باز کش که خداوند زبانت را قطع کناد. موسی را از خشم رعده ای سخت فرو گرفت و فرمان کرد تا : ابوبکر و حمانی را بگرفتند و چنان برخاروخاره بکشیدند و سر و دست بخستند و بشکستند که گمان میرفت زنده نمانند و موسی فریاد بر میاورد که بکشید این فرزندان زنا را و ابوبکر میگفت: ساکت شو که خدایت زبان ببراد و انتقام بکشاد. ای پروردگار ! تو میدانی که در راه پسر پیغمبر تو این غضب کردم و این تعب دیدم، پس هر دو تن را در حبسخانه بردند و بازداشتند

ابوبکر گفت : ای حمانی ما این صنعت در راه خدا بکار بستیم . اجر ما در راه خدا و رسول ضایع نخواهد شد . ساعتی چند اندر سجن بیش نبودند، موسی کس فرستاد و ایشان را طلب داشت و هر دو تن سخت کوفته و خسته بودند، چنانکه ابوبکر در عرض راه چند جای از پای بنشست و همی گفت : ای پروردگار من! این زحمت را در شمار فراموشی مگیر . و دیگر باره بپای میشد و روان میگشت، تا گاهی که بنزديک موسی آمدند.

اینوقت در سردابی بس وسیع بر تخت خویش جای داشت . چون ایشان را دیدار کرد ، گفت : خداوند زنده نگذارد جاهل احمقی را که در زبان خویش بکوشد و با ابوبکر گفت : ای دعی(1) تو را چه افتاد که داخل میشوی در میان معشر بني هاشم؟

ابوبکر گفت: خداوند جزای تو را خواهد داد ، گفت: بیرون شو که خدایت لعن کند . اگر بمن رسد که این قصه را مذکور خواهی داشت، سر از تنت دور خواهم کرد . آنگاه روی با حمانی آورد و او را برشمرد و گفت: ای سک بپرهیز از آنکه این کلمات را تذکره کنی ، پس هر دو تن از نزد او بیرون شدند و چون حمار ابوبکر را بغارت برده بودند ، پیاده راه پیش داشت و بزحمت تمام با در سرای

ص: 361


1- دعي : حرامزاده

خویش آمد و با حمانی گفت : این قصه را از بر کن و با اهلش بگوی، و از مخالفان بپرهیز . همانا أبو بکر بن عياش پسر سالم اسدی کوفی مقری خیاط است و از مردم عامه است ، لکن از دوستان اهل بیت است وعابد و ثقه است و مشهور بکنیه میباشد(1)

ذکر جور و ستمی که از موکل عباسی بر قبر مطهر حسین علیه السلام رسید

در کتاب عوالم و مؤلفات بعضی از علما سند بابراهیم دیزج منتهی میشود، میگوید : متوکل عباسی در ایام خلافت خویش مرا فرمان کرد که : بکربلا بایدت رفت و قبر حسین بن علی را نبش نمود . و جعفر بن محمد عمار را که قضاوت کوفه داشت، مکتوب کرد که: ابراهیم را به نبش قبر حسین فرمان کرده ام، تو اورانگران باش ، که در امتثال امر مسامحه بکار نبندد . پس ابراهيم بکوفه آمد و مکتوب متوکل را بجعفر رسانید و بصواب دید جعفر بکربلا شد .

ابراهیم میگوید: چون از کربلا مراجعت کردم ، جعفر گفت: چه صنعت کردی؟ گفتم: برفتم و قبر را نبش کردم و چیزی نیافتم. گفت : نیکو حفر نمودی ؟ گفتم نیکو بکاویدم و چیزی ندیدم ، پس جعفربمتوکل نوشت که : ابراهیم قبر را نیکو بشکافت و چیزی نیافت و من فرمودم : تا آب بر آن سوار کرد و شیار نمود تا آثار آن محو و مطموس (2)گردد .

اما ابوعلي قماری میگوید که من این صورت را از ابراهیم دیزج مسئلت کردم ، این حکایت را با من بدینگونه روایت کرد . گفت : من با غلامان خود این بشتافتم و آن قبر را چند که بایست بشکافتم ، بوریائی تازه بادید شد وجسد مطهره حسین بر آن بوریا بود . و از آن بوی مشک بر میدهید ، من دست باز داشتم و آن کالا جسد را مس نکردم ، بفرمودم تا آن قبر را با خاک بينباشتند، و آن زمین را با

ص: 362


1- یعنی مردم او را بکنیه اش که «ابو بکر»است نام میبردند
2- مطموس : پوشیده ، نابود

آب سیراب کردم . وحکم دادم تا از بهر شیار ، گاو براندند. چون گاو با قبر شریف نزديک ميشد ، سر بر میتافت و واپس میشتافت . چون این صورت را بدیدم، غلامان خود را پیش طلبیدم، و با سوگند های مغلظه(1)پیمان استوار کردم که اگر این قصه را واپس گویند، گردن ایشان را بزنم .

بالجمله، تواند شد که ابراهیم دیزج در نبش قبر سخن بکذب کرده باشد . و اگر راست گوید ، نیز شگفتی نباید گرفت ، چه نبش قبر مطهر از بریدن سر منور عجیب تر نیست .

و دیگر شیخ طوسی از مفضل بن محمد بن عبدالحمید حدیث میکند که گفت : من با ابراهیم دیزج همجوار بودم و در مرض موت او را عیادت کردم ، سخت آشفته بود و طبیبی بر بالین اوجای داشت . از حال او باز پرس کردم ، بجانب طبیب اشارتی کرد، کنایت از آنکه محرم راز نیست . ببودم تا طبیب روانه شد و مجلس از بیگانه پرداخته گشت ، پس روی بمن آورد و گفت : طلب آمرزش میکنم از خدای.

همانا متوکل مرا فرمان کرد تا : بنینوا روم و قبر حسین را شیار کنم و آثار آنرا محو و منسی (2) سازم ، پس راه نینوا پیش گرفتم. شامگاهی بدان اراضی رسیدم . و از رنج راه سخت کوفته بودم ، لاجرم خویشتن بخفتم وغلامان را تخریب قبر گفتم(3) ناگاه غوغائی عظیم بپای خاست و غلامان بدویدند و مرا از خواب برانگیختند. گفتم : چیست ؟ گفتند : جماعتی در میان ما و قبر حسین در آمده اند و ما را بزخم تير دفع میدهند ، من از جای بجستم و با ایشان برفتم و گفتم : شما نیز ساخته جنگ شويد و ایشان را بزخم خدنک از پیش برانید .

ص: 363


1- تغلیظ سوگند باین است که : هنگام یاد کردن سوگند صفاتی برای خداوند متعال ذکر شود که دلالت بر کیفر پیمان شکنان کند مانند «بالله المنتقم القاهر الشديد العقاب»و یا باین است که اشخاص و چیزهای دیگری که نزد یاد کننده سوگند، مقدس و محترم است باسم خداو ند متعال افزوده شود : لکن قسم شرعی بغیر نام خدا اثری ندارد.
2- به ص 333 رجوع شود
3- بخراب کردن نبر دستور دادم

غلامها نیز کمانها بزه کردند و آن جماعت را بتير باران گرفتند. ناگاه دیدم، هر تیر که از کمان غلامان پرتاب مییافت، هم بجانب ایشان باز میشتافت و بر سینه رامی جای میگرفت . سخت بترسیدم . و مرا رعده ای فرو گرفت و بلرزیدم و اکنون از سفر نینوا مراجعت کرده ام و گمان دارم که چون این خبر ها از من گوشزد متوکل شود ، مرا زنده نگذارد.

ابوبرزه که تواند شد کنیت مفضل باشد . گفت : خداوند تو را از شر متوکل کفایت کرد ، چه دوش منتصر اورا بکشت . ابراهیم گفت : با اینهمه مرض بر من مستولی گشته ، گمان ندارم که بسلامت برهم و هم در آن روز بدار البوار(1)قرار گرفت.

در خبر است که وقتی منتصر از پدرش متوکل اصغا نمود ، که حضرت فاطمه عليها السلام را سب و شتم نمود، از علما پرسش کرد که حد چنین کس چیست ؟ (2) گفتند : قتل، لکن دانسته باش که قاتل پدر اندک روزگار باشد (3)، گفت: من در راه خدا متوکل را میکشم، اگر چند کوتاه روزگار باشم . و متوکل را مقتول ساخت، و پس از وی زیاده از هفت ماه زندگانی نیافت : و شرح قتل او انشاء الله در جای خود نگاشته خواهد آمد.

و از این اخبار چنان مستفاد میشود که : ابراهیم دیزج دو کرت بتخریب قبر مطهر مأمور شده و آنچه بيقين پیوسته ، خصومت متوکل است با اهل بیت رسول خدا و اهتمام(4) او در محو آثار قبر پسر پیغمبر . اگر چند دست نیافت.

و نیز در کتاب امالی شیخ طوسی از قاسم بن احمد بن معمر اسدی کوفی که از علمای سیر است(5) روایت میکند که : جعفر بن معتصم با برادر خود متوکل مکتوب

ص: 364


1- دارالبوار : خانه هلاکت ، کنایه از جهنم است
2- حد : مجازاتی است شرعی که برای ارتکاب پاره ای از گناهان تشریع شده است مانند بریدن دست دزد و کشتن زانی محصن را
3- کسی که پدر خودرا بکشد، زود میمیرد
4- اهتمام : اعتنا گذاشتن و اقدام کردن
5- علمای سير : تاریخ دانان

کرد که: مردم عراق در ارض نینوا انجمن میشوند و گروها گروه تقدیم زیارت قبر حسین میکنند . این سخن بر متوکل ثقیل افتاد(1)قایدی را با جماعتی از لشکر فرمان کرد که بدان اراضی بتازند و آثار آن قبر را محو و مطموس سازند و مردم را تهدید و تهويل(2) از زیارت آن حضرت تعطيل دهند و اگر کسی بیفرمانی کند، سر از تنش بر گیرند.

چون لشکریان مسافت راه را بکران آوردند و مردم عراق از آهنگ ایشان آگاه شدند، گفتند : اگر همگان را با تیغ در گذرانید و يک تن بجای مانید (3)، هم او یکتنه از زیارت حسین خویشتن داری نخواهد کرد، و حدیثی چند در تمجید و تأکید زیارت بر آن جماعت قرائت کردند . قائد(4) لشکر این قضیه را با متوکل مکتوب کرد، و او در اینوقت صلاح ملک و مملکت را در انجام این امر جایز ندانست . در پاسخ نگاشت که: دست باز دارید ، تا هر که میخواهد بزیارت میرود و باز مگوئید که: ما بتخریب قبر مطهر آمده ایم ، بلکه اندیشه دیگر داشته ایم. پس لشکریان باز شتافتند و این واقعه در سال دویست و سی و هفت هجری بود .

چون بر این قصه روزگاری سپری شد ، دیگر باره متوکل را آگهی رسید که از بلاد بعیده و اقوام عديده ، اراضی نینوا چون خانه خدا مطاف قاصی و دانی(5)است و قريب بدان قبر شریف ، بازاری شگرف(6) بینان کرده اند. این معنی بر متوکل سخت گران آمد، دیگر باره لشکری روان کرد که آن قبر مبارک رانبش کنند و شیار نمایند و از آن ابوطالب و شیعیان آن حضرت کس را زنده نگذارند، لاجرم خداوند او را دفع داد و بدست پسرش منتصر مقتول گشت .

ودیگر در مناقب ابن شهر آشوب مسطور است که: چون متوکل فرمان کرد که:

ص: 365


1- ثقیل، سخت و گران
2- تهوبل : ترساندن
3- مانید : گزارید
4- قائد : رهبر ، پیشوا
5- قاصي و دانی : دور و نزديک
6- شگرف «چو برفت»، نیکو و زیبا ، عجیب

قبر آن حضرت را شیار کنند، و از نهر علقمی آب بر آن سوار نمایند ، این هنگام زید مجنون و بهلول مجذوب سفر کربلا کردند، و آن قبر مبارک را در میان آسمان و زمین ایستاده دیدند .

فَقَالَ زَيْدٍ : «يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ(1)»

و هفت کرت آن قبر مبارک را شیار کردند و بحال خود باز آمد.

در خبر است که بعضی از مردم متوکل از کرده پشیمان شدند و ایمان آوردند و متوکل بقتل ایشان فرمان کرد.

فاضل مجلسی گوید : زید مجنون مردی عاقل و فاضل بود و بطلاقت لسان و ذلاقت بیان(2)شهرتی بکمال داشت . چون در احتجاج با اهل ادب سخت دلیر بود . بزید مجنون ملقب گشت . و او در مصر میزیست ، گاهی که اورا آگهی دادند که : متوکل به نبش قبر پسر پیغمبر فرمان کرده سخت محزون و غم آگین گشت و بجانب کوفه شتافت و خدمت بهلول را دریافت . چون در عقیدت متفق و موافق بودند ، باتفاق بکربلا آمدند و قبر حسین علیه السلام را نگریستند که بر صورت نخستین است و تغیر پذیر نشده و چند که بنیانها خراب کرده اند و نهر علقمه را روان داشته اند ، آب حیرت زده و سرگشته بر زبر هم ایستاده و قطره ای بقبر مطهر راه نکرده .

قاید لشکر چون این بدید ، ایمان آورد و ناگاه زید را دیدار کرد ، گفت: هان ای شیخ ! از کجائی ؟ و اینجا چکنی ؟ بر تو میترسم که مقتول شوى . زید گفت : مردي از اهالی مصرم ، چون شنیدم که قبر حسین را شیار خواهند کرد، از : کثرت حزن بی خویشتن شدم و بیهشانه طی این مراحل کردم. قاید سپاه دست و پای

ص: 366


1- قرآن کریم «9-32»
2- این دو کلمه بمعنی چرب زبانی و شنوا سخنی است

زید را بوسه زد و گفت : کرة بعد کرة این زمین را شیار کردم،

وَ كُلَّمَا أَجْرَيْتُ أَ لِمَاءِ إِلَى قَبْرِ الحسین غَارَ وَ حَارٍّ وَ اسْتَدَارَ وَ لَمْ يَصِلْ إِلَى قَبْرِ الحسین قَطْرَةً

گفت : هر گاه که آب بقبر حسین بستم، دور بر آمد و سرگشته وهایم(1) بر زبر هم ایستاده و قطره ای بقبر مبارک نرسید و من مگر هست بودم و با دیدار این کرامت دست باز نمیداشتم ، تا این زمان با برکت مقدم تو با خویش آمدم و ایمان آوردم . زید از اصغای این کلمات بگریست و بدین اشعار تمثل جست:

تَاللَّهِ إِنْ كَانَتْ أمیة قَدْ أَتَتْ *** قُتِلَ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهَا مَظْلُوماً

فَلَقَدْ أَتَاهُ بَنَوْا أَبِيهِ بِمِثْلِهِ *** هَذَا لعمرک قَبْرِهِ مَهدُوماً

أَسَفُّوا عَلَى أَنْ لايکونو اشارَفَتَتَبِّعُوهُ رَمیماً (2)

قاید بگریست و گفت : ای زید! تو مرا از خواب بیدار کری و از غفلت هشیار نمودی ، هم اکنون بنزد متوکل میروم و او را از این اسرار آگهی میدهم. زيد گفت : من نیز با تو خواهم بود و در این معنی تورا یاری خواهم نمود . و هر دو تن بنزد متوکل آمدند و آن معجزات که از قبر حسین علیه السلام دیدار کردند ، تذکره نمودند . خشم متوکل در خصومت اهل بیت افزون گشت وحکم داد تا : پای قاید سپاه را با حبلی استوار بستند و کشان کشان در بازار ها با سینه و چهره عبور(3) دادند ، و بقتل رسانیدند و بر دار زدند تا مردمان عبرت گیرند و نام اهل بیت پیغمبر را بخیر بر زبانها نرانند.

ص: 367


1- هایم ، سر گردان
2- خلاصه معنی : اگر بنی امیه پسر دختر پیغمبر خود را کشتند ، برادران آنها هم قبر او را خراب کردند. غصه میخوردند که چرا شريک قتل او نبودند، لذا بدنبال استخوان پوسیده او رفتند
3- یعنی او را برو میکشیدند

زید مجنون را اندوه وحزن افزون گشت و ببود تا تن او را از دار بزیر آوردند و در مزبله(1) افکندند . پس برفت و تن او را بر گرفت و در دجله غسل داد و کفن کرد و بر وی نماز بگذاشت و بخاک سپرد . و سه روز بر قبر او بنشست و کتاب خدای را قرائت نمود .

یکروز در سرای خویش جای داشت ، ناگاه فریاد ناله و نحیبی عظیم اصغا نمود. بیرون شد تا بداند چیست . جنازه ای نگریست که اعیان رجال و شناختگان شهر بر گردن حمل میدهند و اعلام و رايات حاضر کرده اند و جماعتی از مردان گریان میگذرند و گروهی از زنان موی کنان و مویه کنان(2) میگذرند . با خود اندیشید که اینک نعش متوکل است ، گفتند : این بلکه جاریه متوکل حبابه حبشيه است . و متوکل قبر او را با مشک و عنبر و ریاحین بیاکنده است و قبه ای عظیم بر مرقد او بر آورده است ! زید چون این بشنید ، جامه را چاک زد و چهره را با لطمه بازرد و خاک بر سر پراکند و فریاد برداشت :

وَا أَسَفاً عَلَيْكَ ياحسین ! الْقَتِيلُ بالطف غَرِيباً وَحِيداً ظَمآناَ شَهِيداً!

تورا تشنه کشتند و زنان و دختران تو را اسیر گرفتند و اطفال تو را سر بریدند و تو را بی غسل و کفن بخاک سپردند و از آن پس قبرتو را شدیار کردند(3) تا نور تورا فرو نشانند ، وحال آنکه تو پسر علی مرتضائی و پسر فاطمه زهرائی ! و اینک از برای کنیزکی سیاه رعایت شأنی چنین عظیم میشود و بر پسر مصطفی کس نمی گرید؛

همی گفت و همی گریست وخاک بر سر پراکند، تا گاهی که از هوش بیگانه گشت. مردمان بعضی بروی رقت (4) کردند و گروهی با جنونش نسبت نمودند.(5)

ص: 368


1- مزبله ، محل ریختن کثافات
2- موی کنان : در حالی که موی خود را میکندند . مویه کنان ، در حالی که فریاد و ناله میکردند
3- شديار : شخم کردن ، نانتن زمین برای زراعت
4- رقت : ترحم
5- یعنی گفتند : دیوانه است

چون بهوش آمد این شعر بگفت :

ایحرث بالطف قَبْرِ الحسین *** وَ یعمر قَبْرِ بَنِي الزَّانِيَةِ؟!

لَعَلَّ الزَّمَانِ بِهِمْ قَدْ يَعُودُ *** وَ يَأْتِي بدولتهم ثَانِيَهُ

أَلَا لَعَنَ اللَّهُ أَهْلُ الْفَسَادِ *** وَ مَنْ يَأْمَنُ الدنيي الْفَانِيَةِ(1)

در خبر است که این اشعار را بدست بعضی از حجاب بمتوکل فرستادند. واو زید را از در خشم طلب نمود . چون حاضر شد، زبان بشنعت و توبیخ گشود . متوکل از در تخفیف از وی سؤال کرد که : ابو تراب کیست ؟ گفت : سوگند با خدای تو نیکو میدانی فضل و ادب و حسب و نسب اورا، و انکار فضل او نکند، جز کافر مرتاب (2) و مبغض کذاب . و ابتدا کرد بذکر فضایل و مخايل(3) آن حضرت چندانکه آتش خشم و کین در کانون خاطر متوکل زبانه زدن گرفت ، پس بفرمود تا زید را بزندان خانه در بردند و بازداشتند ، ببود تا سیاهی جهان را بگرفت و نیمی از شب بگذشت چون متوکل بخفت و در خواب شد ، هاتفی را در خواب دیدار کرد که او را با سر انگشت از خواب برانگیخت و گفت : برخیز و زید را از بند رها کن ، و اگرنه بیدرنگ خداوندت دستخوش هلاک فرماید. متوکل سخت بترسید و بی توانی برجست و زید را از حبس برآورد وتشريف کرد و گفت بگوی تا چه خواهی ؟ گفت: نخواهم جز آنکه قبر حسین را عمارت کنم و مردم را اجازت زیارت دهم ، مسئلت او را باجابت مقرون داشت. پس زید شاد خاطر از نزد او بیرون شد و در امصار و بلاد عبور میداد و فریاد برمیداشت :

وَ هُوَ يَقُولُ : مَنْ أَرَادَ زِيَارَةَ الحسین ، فَلَهُ الْأَمَانُ طُولِ الْأَزْمَانِ .

و دیگر در امالی طوسی از ابی عبدالله باقطانی مردیست که : هرون مصری را

ص: 369


1- قبر حسین در کربلا شخم میشود و قبر زنا زادگان آباد میگردد . امید است روزگار دولت آنها را بر گرداند . خدا تبه کاران را لعنت کند . کیست که از دنیای فانی ایمن باشد ؟
2- مرتاب : شک دارنده
3- مخايل . نشانهای نیکی.

که یکتن از سرهنگان متوکل است ، دیدار کردم ، چهره سیاه تر از روی زنگیان داشت و بدنش بجمله شديد البياض(1) بود و همواره چرکی و چیخي عفن و منتن(2) از چهره او تراوش میکرد . چون با او آشنا شدم ، از سواد وجه او پرسش کردم ، مرا پاسخ نداد . چون مریض شد و مرگش فراز آمد، بعيادت او حاضر شدم و دیگر باره از سواد روی او بپرسیدم و بر ذمت نهادم که از کتمان (3)این سِر سَر بر نتابم . گفت : مرا از متوکل فرمان رفت که باتفاق ابراهیم دیزج بکربلا شویم و قبر حسین را محو و منسی سازیم . شبانگاه رسول خدای را در خواب دیدار کردم، فرمود : با دیزج بکربلا مرو و فرمان پذیر متوکل مشو .

بامدادان همراهان در گرد من انجمن شدند و مرا برانگیختند تا بکربلا شدیم و پذیرای امر متوکل گشتیم. همچنان نیمشبی رسول خدای را در منام(4)دیدار کردم ، فرمود : نه من تورا فرمان کردم که بکربلا مرو و پذیرای فرمان متوکل مشو !؟ رفتی و کردی آنچه کردی ، پس لطمه ای بر روی من زد و بر روی من خيو(5) افکند . پس روی من سیاه شد، بدینسان که دیدار میکنی .

و دیگر در امالی طوسی از عبدالله بن رابیه طوری مرویست میگوید: در سال دویست و چهل و هفتم هجري پس از تقدیم مناسک حج ، بجانب عراق سفر کردم و با دهشتی (6) تمام از خوف متوکل قبر امير المؤمنين را زیارت کردم و از آنجا بکربلا شتافتم . بچشم خویش نگریستم که آب بر آن اراضی سوار کرده اند و گاوها از بهر شدیار روان داشته اند . و چند که گاوها را آسیب میرسانند و با تازیانه میزنند،

ص: 370


1- شديد البياض : بسیار سفید
2- چیخ «چو میخ » شخصی که از چشمهایش پیوسته آب و چرک آيد. در اینجا مقصود همان چرک است عفن «چو کتف»، منتن «چو محسن »، هر دو بمعنی بد بوی
3- کتمان : پنهان کردن
4- منام ، خواب
5- خیو «چو دیو یا چو عدو»:آب دهن
6- د هشت : ترس و اضطراب

چون با قبر مطهر نزديک ميشوند، راه میگردانند و از يمين و شمال میشتابند. مرا از بهر زیارت مجال بدست نشد، بی نیل مرام (1) ببغداد آمدم. ناگاه بانگی هول انگیز و ناله ای حزن آمیز شنیدم ، گفتم : چیست؟ گفتند : کبوتر خبر قتل متوکل را رسانیده

قُلتُ : إلهِى ! لَيْلَةً لَيْلَةً بلیلة.

گفتم : این شب شادی در ازای آن شبی است که در کربلا با تمام غم واندوه صبح آوردم ،

و دیگر ابن شهر آشوب میگوید: که متوکل خليفه ، اموال موقوفه را از حایر و قبر حسین علیه السلام مضبوط ساخت و بر لشکریان پراکند. و گفت : این قبر را خزانه بچه کار است و چون از آنجا بیرون شد ، او با پسرش هر دو تن مقتول شدند. تفصیل آن انشاء الله جای خود بشرح میرود.

و دیگر ابوعبد الرحمن بن احمد بن حنبل باسناد خود از اعمش حديث میکند که : مردی بر قبر حسین علیه السلام بيرون ادب فضيحتي کرد ، پس او و فرزندان او بتوارث بمرض جنون و جذام و برص مبتلا گشتند.

و نیز در خبر است که مصعب بن زبیر بن العوام گاهی که بمقاتلت عبدالملک بن مروان میشتافت ، چون بحایر رسید ، بر قبر حسین علیه السلام ایستاد و گفت : یا اباعبدالله! اگر نفس تو مغصوب شد ، دین تو مغصوب نشد و از آنجا انصراف نمود و این شعر قرائت کرد:

أَلَا إِنَّ الْأَوْلَى بالطَّفِّ مِنْ آلِ هَاشِمٍ *** تَأْسَّوْا فَسَنِوا لِلْكِرَامِ التأسیا(2)

و دیگر در امالي طوسی، شیخ مفید باسناد خود از معاوية بن وهب حديث میکند که گفت : در نزد جعفر بن محمد عليهما السلام بودم ، ناگاه مردی فرتوت با

ص: 371


1- نیل مرام : رسیدن بمقصود
2- پیشینان بنی هاشم در کربلا بپیغمبر (صلی الله علیه و آله) اقتدا کرده و اقتدا را برای بزرگان سنت گذاشتند

پشت خمیده در آمد و سلام داد و پاسخ گرفت. آنگاه برخصت ابوعبدالله علیه السلام پیش تاخت و دست آن حضرت را بوسه زد و بگریست ، آن حضرت فرمود: ای شیخ این گریه چیست ؟ عرض کرد: یا ابن رسول الله ! یکصد سال است در شاهراه انتظار اقامت دارم ، و با خود می اندیشم که در این روز یا در این ماه واگرنه در این سال روزگار بکام ما گام خواهد زد. عمر سپری شد و اثری با دید نیامد و فرجی از برای شما دیدار نگشت، چگونه نگریم؟! از کلمات او أبوعبدالله نیز بگریست

ثُمَّ قَالَ : يَا شَيْخُ إِنَّ أَخَّرْتَ منیتک فَأَنْتَ مَعَنَا وَ إِنْ عَجَّلْتَ كُنْتُ یوم القیمة مَعَ ثَقُلَ رَسُولُ اللَّهِ .

فرمود: ای شیخ ! اگر مرگ تو بتأخير افتد ، با ما زیست خواهی نمود و اگر عجلت کند و زود در گذری . در قیامت با اهلبیت رسول خدا خواهی بود . عرض کرد: از این پس دریغ نخورم و باک ندارم بدانچه دست نیافتم.

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : يَا شَيْخُ ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ : إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ ، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا : كِتَابُ اللَّهِ الْمَنْزَلِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ، تجي وَ أَنْتَ مَعَنَا يَوْمَ الْقِيمَةِ.

آنگاه ابوعبدالله فرمود : ای شیخ ! رسول خدای میفرماید : من در میان شما دو چیز بجای میگذارم ، هر کس باین دو چیز محترم متمسک شود ، گمراه نخواهد گشت. از این دو چیز، نخستین قرآن کریم است و آن دیگری اهلبیت من باشند . لاجرم تو در قیامت با ما خواهی بود . هان ای شیخ گمان نمیکنم تو از اهل کوفه باشی . عرض کرد : جان من فدای تو باد، من از اهل کوفه نیستم ، از اهل سواد کوفه ام(1) فرمود : از خانه تو تا قبر حسین مسافت چیست ؟ عرض کرد : نزدیکست و فراوان حاضر زیارت میشوم

ص: 372


1- سواد کوفه : جای درختان خرما و بستان های کوفه

قَالَ : ياشيخ ! ذاک دَمُ یطلب اللَّهُ تَعَالَى بِهِ ، مَا أُصِيبَ وُلْدِ فَاطِمَةَ وَ لَا يصابون بِمِثْلِ الْحُسَيْنِ علیه السَّلَامُ . وَ لَقَدْ قُتِلَ علیه السَّلَامَ فِي سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ، نَصَحُوا لِلَّهِ وَ صَبَرُوا فِي جَنْبِ اللَّهُ ، فجزاهم اللَّهُ أَحْسَنُ جَزاءُ الصَّابِرِينَ . إِنَّهُ إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيمَةِ ، أَقْبَلَ رَسُولُ اللَّهِ وَ مَعَهُ الْحُسَيْنُ علیه السَّلَامَ وَ يَدُهُ عَلَى رَأْسِهِ يَقْطُرُ دَماً . فَيَقُولُ : يَا رَبِّ سَلْ أُمَّتِي ، فَبِمَ قَتَلُوا ابْنِي . وَ قَالَ علیه السَّلَامُ : كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهُ سِوَى ألجزع وَ الْبُكَاءِ عَلَى الحسین علیه السَّلَامُ :

فرمود : ای شیخ ! خونخواه حسین ایزد باریست . و فرزندان فاطمه را مصیبتی اعظم از مصیبت حسین نرسیده ، چه آنحضرت با هفده تن از فرزندان خود در بلا صابر نشستند و در راه خدا شهید شدند و بهتر جزای صابرین یافتند . همانا در روز قیامت رسول خدا با حسین بیرون میشود و دست مبارکش بر سر حسین است ، در حالتی که از آن سر همایون خون متقاطر میباشد . پس عرض میکند : ای پروردگار من ! باز پرس فرمای از امت من ، تا چرا پسر مرا کشتند و از پس این حديث صادق آل محمد فرمود : هر گریستنی و جزع کردنی مکروه است ، الا گریستن وجزع کردن بر حسین علیه السلام.

در شرح شافیه از مناقب السعداء مرقوم داشته که از ابو الجارود مردیست

قَالَ : حَفَرَ عِنْدَ رَأْسِهِ وَ عِنْدَ رِجْلَيْهِ أَوَّلَ مَا حفروه ، خَرَجَ مِسْكُ أَذْفَرُ لَمْ يَشُكُّوا فِيهِ.

میگوید : چون اراده حفر قبر حسین علیه السلام نمودند اول مسحاتی(1)که از فراز

ص: 373


1- مسجاة : بیل

سر و پایان پای بر زمین کوفتند ، مشک أذفر(1) بیرون شد و بیرون از شک و شبهت بود .

و دیگردرمقاتل الطالبيين از محمد بن حسین اشنانی مرویست میگوید: روزگاری دراز سپری شد که از بیم جان بزیارت حسین نتوانستم حاضر شد . مردی عطار بنزديک من آمد و مرا تشجيع(2)کرد. پس باتفاق زیارت قبر حسین را تصمیم عزم دادیم

و روزها در بیغولها نشیمن ساختیم و شبها بطی طریق پرداختیم تا بغاضريه رسیدیم و از آنجا نیم شبی بیرون شدیم، در دو مکان مکمنی(3) جستیم و بنشستیم تا دیدبانان بخفتند . پس از ایشان در گذشتیم و بجائیکه قبر مبارک بود رسیدیم . موضع قبر را ندانستیم ، چه صندوق مرقد را بر آورده و سوخته بودند و آب در آنجا روان کرده بکردار خندقی نمودار بود. پس ما بروی در افتادیم و زمین را بوسه زدیم و استشمام طيبي نمودیم که هرگز مانند آن ندیده بودیم . عطار را گفتم این رایحه چیست که میدهد ؟ گفت : ندانم و مانند آن از هیچ عطری استشمام ننموده ام . پس وداع کردیم قبر مبارک را و علامتی چند در اطراف قبر نصب نمودیم .

این ببود تا متوکل را بکشتند ، پس با جماعتی از آل ابوطالب و گروهی از شیعیان فراهم شدیم و بر سر قبر آمدیم و آن علامات را بر گرفتیم و بدانسان که بود و عمارت کردیم .

ذکر معجزات حسین بن علی علیهما السلام و اخبار از آن حضرت از مغیبات

*ذکر معجزات حسین بن علی علیهما السلام و اخبار از آن حضرت از مغیبات(4)

در کتاب عوالم از مناقب ابن شهر آشوب سند بعبدالعزیز میرساند که گفت : جماعتی حاضر حضرت حسین علیه السلام شدند و خواستار گشتند که : ما را از فضایل خویش آگهی بخش

ص: 374


1- اذفر : پر بوی
2- تشجيع وادار کردن : جری کردن
3- مکمن : کمین گاه ، سنگر
4- مغیبات : اموری که از نظر انسان پنهان است مانند امور آتیه

قَالَ علیه السَّلَامُ : لَا تُطِيقُونَ وَ انحازوا عَنِّي لاُشير إِلَى بَعْضُكُمْ فَإِنْ أَطَاقَ سأحدثکم .

فرمود : شما را طاقت اصغا نیست ، اگر خواهید از من دور شوید و یکتن بجای ماند تا او را سخنی بشنوانم ، اگر حمل آن سخن توانست کرد ، شما را آگهی بخشم . پس دور شدند و یکتن بجای ماند ، چون کلمه ای چند از آن حضرت شنید ، بی خویشتن و حیرت زده گشت، چنانکه نیروی جواب و سؤال نداشت .

اخبار حسین (علیه السلام) از قتل ابن زبیر

اشاره

و دیگر در کتاب الابانه از بشر بن عاصم مرویست میگوید : هنگام خروج حسین بن علی از مکه بجانب عراق از عبدالله بن زبیر شنیدم که گفت:

قُلْتُ للحسین بْنِ عَلِيٍّ : إِنَّكَ تَذْهَبَ إِلَى قَوْمٍ قَتَلَ أَبَاكَ وَ خُذِلُوا أَخَاكَ .

یعنی گفتم : حسین بن علی را که بسوی اهل کوفه میروی که پدرت را کشتند و برادرت را ذلیل کردند

فَقَالَ : لِأَنَّ أَقْتُلَ بِمَكَانِ كَذَا وَ كَذَا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ يَسْتَحِلَّ بِي مَكَّةَ .

فرمود: اگر من در عراق در فلان مکان کشته شوم ، دوست تر دارم از اینکه مرا در مکه بکشند و حرمت مکه را بکاهند. و این سخن عبدالله زبیررا تنبیهی بود، کنایت از آنکه تو در مکه بخواهی بود و تو را در مکه خواهند کشت وحرمت مکه را خواهند کاست ، چنانکه انشاء الله در جای خود مذکور خواهد شد.

ودیگر در خرایج وجرایح جابر جعفی از سید سجاد روایت میکند که : مردی اعرابی خواست تامکانت و منزلت حسین علیه السلام را بمیزان امتحان واختبار در آورد، پس آهنک خدمت حسین را تصحیم عزم داد ، چون بامدینه نزديک شد ، بنیروی خضخضه

ص: 375

استمناء نمود(1). آنگاه داخل مدينه شد و بر حسین علیه السلام در آمد.

فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنُ : أَمَّا یستحيي يَا أَعْرَابِيُّ ، أَنْ تَدْخُلُ إِلَى إِمَامِكَ وَ أَنْتَ جُنُبُ ؛ وَ قَالٍ : أَنْتُمْ مَعَاشِرَ ألعرب إِذَا دَخَلْتُمْ خَضْخَضْتُمْ

حسین علیه السلام فرمود: ای اعرابی! شرم نکردی که جنب بر امام خود در آمدی؟! هان ای معاشر عرب! شما گاهی که داخل میشوید، با خضخضه استمنا میکنید. اعرابی گفت : من از پی آنچه میشتافتم یافتم . و از نزد آنحضرت بیرون شد وغسل کرد و مراجعت نمود و مسائل خود را بعرض رسانید و پاسخ گرفت.

نشاندادن آنحضرت قاتلين غلامانش را

و دیگر در خرایج و جرايح منذل بن هرون بن صدقه از صادق آل محمد علیه السلام حدیث میکند، میفرماید : گاهی که حسین علیه السلام غلمان(2) خود را در انجام امری انفاذ میداشت ، میفرمود : در فلان روز کوچ مدهید، بلکه در فلان روز بیرون شوید، اگر جز این کنید ادراک ضرر و زیان خواهید نمود . وقتی چنان افتاد که غلامان بيفرمانی کردند و بیرون روزی که فرمان رفت بیرون شدند ، لاجرم راهزنان برایشان بتاختند و همگان را مقتول ساختند و آنچه داشتند بنهب بر گرفتند و برفتند. چون خبر سیدالشهداء رسید

فَقَالَ : لَقَدْ حذرتهم ، فَلَمْ يَقْبَلُوا مِنِّي.

فرمود: ایشان را از بی فرمانی بیم دادم و از من نپذیرفتند . در ساعت برخاست و بخانه والی آمد. والى عرض کرد: بمن رسید که غلامان تو را بکشتند

فآجَرَكَ اللَّهُ فِيهِمْ .

خداوند تورا اجر جزیل دهاد. آن حضرت فرمود: من دلالت میکنم تو را

ص: 376


1- استمناء بخضخضه آن است که طوری با آلت رجولیت خود بازی کند که منی او خارج شود .
2- غلمان «جمع غلام»:نوکر

بر آنانکه غلمان مرا بکشتند . عرض کرد یا ابن رسول الله! تو میشناسی آنان را ؟ فرمود : ایشان را میشناسم ، چنانکه تورا میشناسم . این مرد که در پیش روی تست یکتن از ایشانست . آن مرد عرض کرد: یا ابن رسول الله! از چه روی قصد من کردی؟ و از کجا دانستی که من از ایشانم؟

آنحضرت فرمود: اگر من براستی سخن کنم ، هرا تصدیق خواهی کرد؟ عرض کرد: سوگند با خدای در سخن راست تورا تصدیق میکنم . فرمود : تو بیرون شدی و با تو فلان و فلان بود و همگان را بنام و نشان یاد فرمود . آنگاه فرمود : چهار تن از موالی مدینه و سایر از حبشیان مدینه بودند . والی گفت که: هان ای مرد سوگند بقبر رسول خدای ومنبراو، سخن براستی بایدت گفت، و اگر نه گوشت تورا با تازیانه از بدن باز کنم . گفت : سوگند باخدای که حسین دروغزن نیست، چنان مینماید همراه ما بوده است . لاجرم همگان را حاضر کرد و از ایشان اقرار بستد آنگاه گردن بزد.

کیفر یافتن قاتلین آنحضرت

وهمچنان در مناقب ابن شهر آشوب از قاسم بن اصبغ مردیست که: مردی از بنی دارم را دیدار کردم که چهره او دیگر گون بود . گفتم : تورا چه افتاد که بدین صورت بر آمدی ؟ گفت : مردی از سپاه ابن سعد بودم . بعد از قتل حسین هیچگاه نخفتم ، جز اینکه در خواب دیدم مردی در آمد و مرا بسوی جهنم بتاخت و نگونسار بجهنم در انداخت. یکتن از همسایگان اوروایت کرد که شبی نیست که از نعره و صيحه او ما بخواب توانیم رفت .

و دیگر فاضل مجلسی از ابن عیینه حدیث میکند که : دو تن از قتله حسین را دیدار کردم

أَمَّا أَحَدِهِمَا ، فَإِنَّهُ طَالَ ذَكَرَهُ حَتَّى كَانَ يَلُفُّهُ.

یعنی آلت تناسل یکی از ایشان چنان بلند شد ، که در هم می پیچید و بروایتی بر گردن خویش می افکند. و آن دیگر يک راويه آب مینوشید وسیراب نمیگشت

ص: 377

و این ملعون آب میخورد و بسوی حسین اشارت میکرد بجانب دهان خود، و تير بسوی او می افکند. آنحضرت فرمود:

لا أرواكَ اللَّهُ مِنَ الْمَاءِ فِي دُنْيَاكَ وَ لَا فِي آخِرَتِكَ.

یعنی خداوند سیراب نکناد تورا در دنیا و در آخرت .

و در طریق دیگر راوی گوید : یکتن از ابنای آن دو مرد را دیدم بمرض جنون مبتلا بود و نیز از ابن عطیه روایت میکند که گفت : با جماعتی خردسالان که در شمار غلمان(1)بودیم ، روزی در گذرگاه کوی مردی را دیدم که نشسته ، جسدی سفید و روئی سیاه تر از شب مظلم دارد . مردمان گفتند : این از آن مردم است که بر حسین علیه السلام بيرون شد - لعنة الله عليه - فاضل مجلسی از ثواب الاعمال نقل میکند

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ : إِنَّ آلِ أَبِي سُفْيَانَ قَتَلُوا الحسین بْنِ عَلِيٍّ ، فَنَزَعَ اللَّهُ ملکهم وَ قَتَلَ هِشَامِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ ، فَنَزَعَ اللَّهُ مِلْكِهِ وَ قَتْلِ الْوَلِيدِ یحیی بْنُ زَيْدٍ ، فَنَزَعَ اللَّهُ ملکه .

کور شدن مردی در بیداری

و دیگر ابن شهر آشوب سند بابو رجای عطاردی میرساند که گفت : اهل بیت رسول خدای را جز بخیر و خوبی یاد مکنید . اینوقت مردی از لشکریان عمر بن سعد در آمد وزبان بسب حسین علیه السلام گشود

وَ أَهْوَى اللَّهُ عَلَيْهِ نَجْمَيْنِ ، فَعَمِيَتْ عَيْنَاهُ .

خداوند او را از هر دو چشم نابینا ساخت.

کوری مردی در خواب

و هم ابن شهر آشوب باسناد خود روایت میکند که : مردی از سپاهیان ابن سعد را پرسش کردند که : ترا چه افتاد که از هر دو چشم نابینا شدی ؟ گفت من در

ص: 378


1- به ص 276 رجوع شود

کربلا حاضر بودم ، لکن آهنک مقاتلت و مبارزت ننمودم . بعد از قتل حسین در خواب مردی هولناک دیدم ، بانک برمن زد که برخیز، رسول خدا تو را طلب میکند گفتم : مرا طاقت نیست. دست در من افکند و مرا کشان کشان بحضرت رسول آورد و آنحضرت را حزين وکئيب دیدم . حربه ای بدست کرده و نطعی(1)از پیش روی گسترده و ملکی با شمشیری از آتش بپای ایستاده و گروهی را گردن میزند و باتش میسوزاند و دیگر باره زنده میکند و گردن میزند . گفتم :

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ ! وَ اللَّهِ مَا ضَرْبَةٍ بِسَيْفٍ وَ لَا طَعْنَةٍ بِرُمْحٍ وَ لَا رمیت سَهْماً .

سوگند با خدای ، ای رسول پروردگار ! نه با شمشير ضربی آزمودم و نه با نیزه طعنی افکندم و نه تیری پرتاب کردم

فَقَالَ النَّبِيُّ : أَ لَسْتَ أَكْثَرْتَ السَّوَادِ؟

پیغمبر فرمود : آیا زیاد نکری سواد سپاه خصم را ؛ وفرو گرفت مرا و از طشتی که سرشار بود از خون حسین مرا مکحول ساخت(2)کانه در چشم من آتشی پراکند . چون از خواب انگیخته شدم، از هر دو چشم کور بودم.

سوختن مردی از فتيله چراغ

و دیگر عبدالله الدمعانی روایت میکند که: شبی در سوق العروس از شهادت حسین علیه السلام سخن در افتاد . گفتند : کس بجای نماند از قاتلان حسین، جز آنکه از خداوند بلائی در جسد او فرود آمد. مردی حاضر بود ، سر برداشت و گفت : من یکتن از قتله حسینم و تا کنون بهیچ رنجی و المی مبتلا نشده ام . آنگاه برخاست تا با انگشت خویش اصلاح کند فتیله چراغ را، آتش در دست او افتاد، بیرون دوید و فریاد برداشت و آتش فزونی همی گرفت، بیهشانه خویشتن را در فرات افکند. سوگند با خدای ، چون سردر آب فرو میداد ، آتش بر زبر آب زبانه میزد وچون

ص: 379


1- نطع : سفره چرمی
2- سرمه کشید

سر بر می آورد در او میگرفت تاگاهی که بآتش دوزخ واصل شد.

مردی که علی او را از قطران سقایت کرد

و دیگر در بستان الواعظین از فضل بن زبیر مرویست میگوید: در مجلس سدی جای داشتم ، ناگاه مردی در آمد و بنشست و از وی بوی قطران(1)مجلس را فرو گرفت . سدی گفت مگر قطران فروش باشی ؟ گفت : نیستم ، فرمود : این رایحه از کجاست ؟ گفت : من در لشکر عمر سعد حاضر شدم ولشکریان را میخهای آهن بفروختم ، بعد از شهادت حسین علیه السلام رسول خدای را در خواب دیدم ، حسین و على عليهما السلام با او بود و على سقایت(2) میکرد اصحاب حسین علیه السلام را که در یوم عاشورا کشته شدند . من نیز عطشان بودم و خواستار شربتی آب شدم . رسول خدای فرمود : تو آنکس نیستی که دشمنان ما را نصرت کردی ؟ عرض کردم : جز این نیست که ایشانرا میخهای آهنین بفروختم على را فرمود : وی را بقطران سقایت کن ، و على قدحی از قطران مرا داد تا بنوشیدم، چون بیدار شدم، سه روز بول من قطران بود. آنگاه قطران قطع شد و این بوی در من بجای ماند.

سدی گفت هر کس از آن لشکر که گندمی نان کرده با گیاهی خورده یا از آب فرات نوشیده ، ابدا روی محمد را نخواهد دید و بهشت را دیدار نخواهد کرد.

خبر مردی که خود از سر حسین (علیه السلام) ربود

و دیگر در مدينة المعاجز مسطور است که : مردی از کنده(3) يوم عاشورا ، خود(4) حسین علیه السلام را بربود و بخانه برد و زنش را گفت : این خودیست که بر سر حسین بود ، از آلایش خون بشوی و در نزد خود بودیعت بدار

فَبَكَتْ وَ قَالَتْ : يَا وَيْلَكَ ! قَتَلَتْ ألحسین وَ سَلَبْتُهُ ألبيضة ؟ ! وَ اللَّهِ لَا جتمعت أَنَا وَ أَنْتَ أَبَداً

ص: 380


1- قطران ( بفتح اول و کسر ثانی) : شیره ایست که از بار درخت عرعر گرفته میشود و بشتر جرب میمالند تا جرب او بسوزد
2- سقایت : آبدادن
3- کنده (بکسر کاف) نبیله ایست از عرب
4- خود ( با واو مجهوله بر وزن زود ) : کلاه جنگی

آن زن بگریست و گفت: وای بر تو! حسین را بقتل میرسانی و خود از سرش میربائی ؟! سوگند با خدای ، هرگز با تو زنا شویی نخواهم داشت . مرد کندی در خشم شد وزن را دستخوش صدمه و لطمه ساخت و در آن کشاکش و مصادمه دستش بر درآمد و مسماری از آهن مرفقش را آسیبی عظیم زد، چنانکه از آن جراحت دستش از مرفق جدا شد و چند که زنده بود ، بفقر و فاقت بزیست ، پس بتمام ذلت بدوزخ شتافت.

آتش گرفتن مردی از فتيله چراغ

و نیز در مدينة المعاجز از سدی مرویست میگوید : یکشب مردی برمن در آمد . او را ترحيب گفتم ، چه نيک دوست داشتم که شب را بادوستان بمسامره(1) بپای برم. سخن از هر جای در انداختیم ، ناگاه قصه کربلا بمیان آمد، من آهي سرد بر آوردم ، گفت تورا چه افتاد؟ گفتم: مصيبت کربلا فرایاد من آمد که با آن مصایب هیچ مصیبتی را قیمتی نیست . گفت : در کربلا حاضر بودی ؟ گفتم خدای را سپاس میگذارم که نبودم . گفت : این شکر چیست ؟ گفتم : خلاصی از خون حسین، مگر نشنیده ای که جدش میفرماید:

مِنْ طُولِبَ بِدَمِ وُلْدِي أَ لِحُسَيْنٍ يَوْمَ الْقِيمَةِ ، لخفيف الْمِيزَانِ ؟

کسیکه مسؤل و مأخوذ شود بخون حسین علیه السلام، در روز قیامت میزان اعمال او سبک باشد ؟ گفت : چنین فرمود جد او و گفتم : «إي والله»

وَ قَالَ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ : وُلْدِي ألحسین يُقْتَلُ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً . ألأ وَ مَنْ قَتَلَهُ يَدْخُلُ فِي تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ وَ یعذب بِعَذَابٍ نِصْفُ أَهْلِ النَّارِ وَ قَدْ غُلِّقَتْ يَدَاهُ وَ رِجْلَاهُ . وَ رَائِحَتُهُ یتعوذ أَهْلِ النَّارِ مِنْهَا . هُوَ وَ مَنْ شَايَعَ أَوْ بَايَعَ أَوْ رَضِيَ بِذَلِكَ ، کلما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ ، بَدَّلُوا بِجُلُودِ غیرها ،

ص: 381


1- مسامره : سخن گفتن درشب

لِيَذُوقُوا الْعَذابَ لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ سَمَاعَةَ وَ يُسْقَوْنَ مِنْ حَمِيمِ جَهَنَّمَ ، فَالْوَيْلُ وَ لَهُمْ مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ .

و همچنان رسول خدای فرمود: فرزند من حسین بظلم و ستم کشته میشود،بدانید که کشنده او داخل میشود در تابوت آتش وعذاب داده میشود باندازه نصف عذاب اهل جهنم ودست و پای او در غل کشیده میشود . و از بوی بدن او پناهنده میشوند اهل جهنم . و آنان که بدین امر رضا دادند و بیعت کردند و همراهی نمودند گاهی که از حدت عذاب پوست بر تن ایشان فاسد میگردد ، تبدیل میشود بجلد دیگر (1)تا اینکه احساس سورت عذاب نمایند و زحمت ایشان ساعتی سستی نپذیرد و ایشان را از حمیم جهنم سقایت کنند . وای بر ایشان از عذاب جهنم .

در جواب گفت: تصدیق مکن وراست مدان اینکلمات را . گفتم : چگونه راست ندانم ؟! و حال آنکه پیغمبر میفرماید :

لأ كَذِبْتُ وَ لَا کُذِّبتُ.

نه دروغ گفته ام و نه دروغ بر من توانند بست، گفت : نمی بینی که از پیغمبر حدیث میکنند؟

قَالَ : قَاتَلَ وُلْدِي أَ لِحُسَيْنٍ لَا يَطُولُ عُمُرِهِ

یعنی کشنده فرزند من حسین عمرش دراز نمیشود . اینک من قسم بجان تواز نود سال افزون دارم ، مگر مرا نمیشناسی؟ گفتم نمیشناسم ، گفت : من اخنس بن یزیدم ، گفتم : چه کردی در یوم طف ؟ گفت : بر گروهی از سواران سرهنک بودم ، بفرمان عمر بن سعد ، اسب بر بدن حسین راندم و اضلاع (2) او را در هم شکستم و نطع از زیر پای علی بن الحسین علیه السلام کشیدم و او را بروی در افکندم و حال آنکه بیمار

ص: 382


1- این مطلب اشاره است بايه 59 از سورۀ نساء
2- اضلاع (جمع ضلع) : استخوانهای پهلو

بود و گوش دختر حسین را در طلب گوشواره پاره ساختم . سدی میگوید : آتش در دل من افتاد و آب از چشم من روان شد . در اندیشه رفتم باشد که او را هلاک کنم، این وقت برخاستم تا فتیله چراغ را اصلاح کنم ، مرا بنشاند و خود برخاست تا شعله چراغ را نیرو دهد و سخت معجب بود از طول عمر و سلامت نفس و دست فرا برد تا با انگشت خویش فروغ چراغ را فزایش دهد ، آتش در انگشتش افتاد و مشتعل گشت ، بخاک مالش داد مفید نیفتاد ، فریاد برداشت که : ای برادر مرا دریاب .اگر چند با او دشمن بودم ، آب بر آن ریختم . آن آتش از آب فزایش گرفت ، فریاد برآورد که بهیچگونه منطفی نشود(1)گفتم خویش را بنهر در افکن، چون بنهر افتاد ، چند که در آب فرو میشد ، مشاعل آتش بر فراز آب زبانه میزد و چون سر بر میآورد، چنانکه در خشب بالیه(2) افتد، او را فرو میگرفت . سوگند با خدای آن آتش فرو نشست تا او را بمانند زگال(3) بسوخت و بر زبر آب افکند.

لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ . «وَ سَیَعلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ(4) »

خبر مردی که یکتن از شهدا را سر برداشت

و دیگر عبدالملک بن عمیر میگوید : مرا از بنی ساعده جاری (5) بود ، يک روز او را نگران شدم، جسد او و روی او سیاه بود و سرش سفید مینمود ، گفتم : این چه شگفتی است که در تو مینگرم ؟! گفت : ای برادر ! من در لشکر عبیدالله ابن زیاد بودم و دریوم طف یکتن از اصحاب حسین را سر برداشتم ، صبحگاه دیگر بدین صورت بر آمدم . بزيادت از این هر شب که بخفتم ، آن سر با من سخن همی کرد و مرا بدوزخ همی افکند و من دستخوش دهشت و وحشت بودم ، چون اهل و عيال من از این حال آگهی یافتند ، چون بخفتم و آغاز قلق و اضطراب(6) نمودم مرا از خواب برانگیختند.

ص: 383


1- منطفي نشود : خاموش نگردد
2- چوب کهنه
3- زگال، بر وزن و معنی زغال
4- قرآن کریم «26۔228»
5- جار : همسایه
6- قلق و اضطراب : پریشانی

قصه آن مرد که سرحسین (علیه السلام) را در مخلاة گذاشت

و دیگر هلال بن معاویه روایت میکند که مردی حمل داد سر حسین علیه السلام را و در مخلاة(1) اسب نهاد ، ناگاه شنید که آن سر سخن میکند و میگوید:

فَرَّقْتَ بَيْنَ رَأْسِي وَ جَسَدِي ، فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَ لَحْمُكَ وَ عَظَّمَكِ وَ جَعَلَكِ آيَةً وَ نَكَالًا لِلْعالَمِينَ .

یعنی جدائی افکندی میان سر من و جسد من ، خداوند جدائی افکند میان گوشت تو و استخوان تو و تو را آیتی و علامتی بگرداند از برای جهانیان. آن ملعون تازیانه خود را بر آورد و آن سر مبارک را چند بزد که ساکت گشت.

راوی میگوید : دیدم آن مرد را نزديک مختار بن ابی عبیده ثقفی آوردند، فرمان کرد تا: پاره ای از گوشت بدن او باز کردند و بنزد سگان افکندند تا بخوردند . چون از آن زحمت بیخویشتن همی شد، لختی بود تا دیگر باره باخویشتن آید و احساس الم(2)را نیکو فهم کند پس پارۂ دیگر قطع میکردند و نزد کلب می افکندند. بدینگونه گوشت او را از تن باز کردند ،

مردی که باشاره پیغمبر کور شد

و دیگر ابوالحصين روایت میکند که شیخی مکفوف البصر(3) دیدم ، سبب پرسیدم ، گفت : من مردی از اهل کوفه ام ، یکشب رسول خدای را در خواب دیدم ، طشتی سرشار از خون حسین علیه السلام در نزد آن حضرت بود و اهل کوفه را بتمامت بر او عرض می دادند و ایشان را بخون حسین آلایش میداد و از پیش میراند، چون بنهایت شدند ، من پیش شدم و عرض کردم : یا رسول الله !

مَا ضَرَبتُ بِسَيْفٍ وَ لَا رَمَيْتُ بِسَهْمٍ وَ لَا أَكْثَرْتُ السَّوَادِ عَلَيْهِ.

ص: 384


1- مخلاة : توبره اسب
2- الم «چو فرس»:درد
3- مکفوف البصر : نابینا ، کور

من حاضرجنک نشدم ، شمشیر نکشیدم و نزدم و تیری پرتاب نکردم وسواد لشکر کوفه را بر حسین علیه السلام زیاد ننمودم ، فرمود: سخن بصدق کردی ، آیا از اهل کوفه نبودی ؟ گفتم : بودم، فرمود . فرزند مرا چرا نصرت نکردی ! و دعوت اورا اجابت ننمودی ؟ و دوست داشتی قتل حسین را ؟ و در حساب حزب عبيدالله بن زیاد بودی؟ آنگاه با انگشت مبارک اشارتی بسوی من کرد و چون بامداد از خواب انگیخته شدم، از هر دو چشم نابینا بودم ، سوگند با خدای دوست نمیدارم که خاص من باشد شتران سرخ موی و دوست دارم که در پیش روی حسین علیه السلام در شمار شهدا باشم.

مردی که قيامت را در خواب دید

و دیگر در منتخب المجالس و عوالم و دیگر کتب مسطور است که بک تن از اهل کوفه حکایت کرد که : من مردی حداد بودم(1) آهن پار ها فراهم آوردم و آلات صنایع خویش بر گرفتم و با سپاه ابن سعد بکربلا بیرون شدم. چون لشکریان در کنار علقمی ، خیمه ها بر افراختند، من باصلاح سلاح ابطال(2) و تقویم تیغ و سنان واو تا دخیام و مرابط خبل پرداختم(3) و بدستمزد مالی فره بدست کردم ، پس حسین برسید و جنک در پیوست ، پس از شهادت آن حضرت با سپاه اشقیا و رؤس شهدا و جماعت اسرا بکوفه آمدم.

روزی چند برنگذشت که شبی در خواب دیدم که قیامت برپای شد و مردمان چون جراد(4) پراکنده ، سر گشته و پریشان بودند و از شدت عطش زبانها تا بسينه آویخته داشتند و من از همگان خویشتن را تشنه تر می پنداشتم . زمین چون دریای قیر مینمود که در زیر آتش افروخته داشت و پندار میکردم که هر دو پای قلع جلد قدم کرد(5) و مغز من در غلیان بود ، سوگند با خدای که اگر مرا مختار

ص: 385


1- حداد: آهنگر
2- اصلاح : درست کردن . سلاح ( بکسر سین) اسباب جنگ. ابطال : دلاوران
3- تقویم : راست کردن . اوتاد : ميخها. مرابط ، جمع مربط : چیز یکه اسب را بدان بندند
4- جراد : ملخ
5- پوست کف هر دو پایم ریخت

میکردند که گوشت بدن مرا قطعة بعد قطعة باز کنند، آنگاه شربتی آب بچشانند، آنرا اختیار میکردم

در اینوقت مردی آشکار شد که شعشعه جمالش موقف را فرو گرفت و او بر اسبی سوار بود و چند هزار نبی و وصی و صديق و شهید و صالح در رکاب مبارکش بودند و او بسرعت صبا و سما در گذشت(1) و پس از ساعتی سواری دیگر با دید آمد، با دیداری چون بدر تمام(2) و چندین هزار کس در رکاب او بودند که اوامر و نواهی او را بر ذمت خویش فريضه میشمردند(3)چنان شزرا نگران جماعت گشت که اقشعرار(4)در اجسام و رعده در اندام افتاد . من قرین افسوس واسف گشتم (5) تا چرا از نخستین از این خوف و خشیت مسئلت نکردم.

این وقت بر رکاب ایستاده شده فرمان کرد که : مأخوذ دارید اورا ، مردی بازوی مرا بگرفت ، چنان نمود که با کلبتين (6) آهن که از آتش تافته باشند، بازوی مرا فشار داد ، مسئلت کردم: با من کار بمدارات کند، بر شدت بیفزود، گفتم: سوگند میدهم تورا بدان کسی که تو را بر من گماشت ، چه کس باشی؟ گفت : فریشته خداوند جبار ، گفتم : او چه کس باشد و گفت : علی کرار ، گفتم : آن کیست که در گذشت؟ گفت : محمد مختار ، گفتم آنان کیانند که در گرد اویند؟ گفت : پیغمبران و صديقان و شهیدان و صالحان و مؤمنان ، گفتم : مرا جرم و جریرتی نیست ، گفت : حال تو بدان منوال است که این جماعت راست نيک نظر کردم ، عمر بن سعد را دیدم که زنجير از آهن در گردن داشت و آتش از دو گوش و دو چشم او بر میدهید و زبانه میزد با قومی که هیچک را نمیشناختم و همگان مغلل بقید و گروهی مانند من مقهور ببازو بودند.

ص: 386


1- صبا : بادی که از طرف مشرق میوزد و مقصود از سما در اینجا ابر است
2- بدر تمام : ماه شب چهارده
3- بر عهده خود واجب میدانستند
4- اقشعرار: لرزه
5- افسوس واسف : اندوه برامر محجوبیکه فوت شده است.
6- کلبتين : انبر

اینوقت رسول خدای را برابر کرسی بلندی نگریستم که چون مروارید غلطان مینمود(1) و دو شیخ نیکو روی بر يمين او بود ، فریشته گفت: یکی نوح و آن دیگر ابراهیم است . رسول خدای فرمود: یا علی ! چه صنعت کردی؟ عرض کرد : یک تن از قاتلان حسین را بجای نگذاشتم . من شکر کردم که در شمار قاتلان نیستم و با خویش آمدم . رسول خدا آن جماعت را پیش طلبید و سخت بگریست و اهل موقف بگریستند و از آن جماعت پرسش کرد که : در طف چه کردید با فرزند من حسین؟ یکی گفت : من آب بروی او بستم ، دیگری گفت : من او را کشتم ، و آن دیگر گفت : من اسب بر بدن او راندم ، و مردی دیگر گفت : من فرزند علیل او را بیازردم ، رسول خدا صیحه ای زد و فرمود:

وَا وَلَدَاهُ ! وَا قُلْتُ ناصراه ! وَا حسیناه ! وَا علياه ! هَكَذَا جَرَى عَلَيْكُمْ بَعْدِي أَهْلِ بَيْتِي . أَنْظُرُ يَا أَخِي نُوحٍ!

ببين با فرزندان من بعد از من چه پیش داشتند؟ و چنان بگریستند که تزلزل و ارتجاج(2) در محشر افتاد، آنگاه فرمان کرد: تا زبانیه(3) جهنم همگان را یکی پس از دیگری بدوزخ افکند.

آنگاه مردی راپیش خواست و گفت : در طف چه کردی ؟ گفت :گناهی نکردم فرمود: مگر نجار نبودی؟ عرض کرد: ای مولای من بودم و عمود خیمه حصين بن نمير را که از باد شکسته بود ، اصلاح نمودم، فرمود:

کثرت السَّوَادُ عَلَى وُلْدِي ، خُذُوهُ إِلَى النَّارِ .

سواد لشکر را افزون کردی بر فرزند من، او را بآتش در اندازید ، فریاد برخاست که :

ص: 387


1- مقصود اینست که : صورتش مانند مروارید میدرخشید .
2- ارتجاج : لرزش
3- زبانیه: فرشتگانی که گنهکارانرا بدوزخ اندازند

«لَا حُكْمَ إلأ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ وَصِيِّهِ»

حداد گفت : چون او را بجهنم افکندند، يقين بر هلاک خویش کردم، پس ماند مرا پیش خواست و باز پرس کرد ، من قصه خویش بگفتم ، فرمود : مرا بکشند بسوی جهنم ، من از هول از خواب انگیخته شدم و از این قصه اندازها بر گرفتم(1) و با همه کس بگفتم. آنگاه زبان حداد از کار شد و يک نيمه تنش مردار گشت، دوستانش برق از وی بیزار شدند وروی برتافتند، با فقر و فاقت بدار البوار شتافت «لعنة الله عليه»

مشاوره مردی در نکاح زنی با حسین علیه السلام

وهمچنان در کتاب خرایج و جرايح مسطور است که : مردی بر حسین علیه السلام در آمد و عرض کرد که : از برای استشاره (2) بدین حضرت آمده ام و همی خواهم فلان زن را تزویج کنم ، و این مرد صاحب ثروت و آن زن نیز مالی فره داشت ، آن حضرت فرمود : تزويج او را پسنده نمیدارم. آن مرد بی فرمانی کرد و آن زن را کابین بست.

روز کاری دراز برنگذشت که ببلای فقر و فاقت مبتلا آمد. حسین علیه السلام فرمود : چرا بیفرمانی کردی ؟ اکنون او را رها کن و فلانه زن را بحباله نکاح در آور تا خداوندت بهتر از او عطا کرده باشد . چون پذیرای فرمان شد، هنوز سال سپری نشد ، که خداوند (3) دختر و پسر و صاحب سیم و زر گشت. و زن تازه را عظیم دوست همیداشت .

خشک شدن دست مردی

و دیگر در مدينة المعاجز از راوندی روایت میکند که: در طی طریقی مردی از در غلظت و فضاحت(4) دست برآورد که بر روی حسین علیه السلام لطمه زند ، دستش از کار شد، از در ضراعت خواستار شد که خدای را بخواند و او را از این بلا برهاند، آن حضرت دعا کرد و دستش را بحال نخستین باز آورد.

ص: 388


1- یعنی اندازه عذاب دوزخ و انتقام الهی را دانستم .
2- استشاره : مشورت کردن ، کس نمودن .
3- خداوند : صاحب
4- غلظت : تندی و ترشروئی ، فضاحت : رسوائی .

آشکار شدن حسین بعد از شهادت برابی جعفر

و دیگر راوندی از ابی جعفر علیه السلام حدیث میکند که فرمود: يک روز با پدرم علی بن الحسین بیرون شدیم . چون بصحرا رسیدیم ، شیخی با دید آمد و پدرم در نزد او نزول نمود و همی شنیدم که میفرماید : جعلت فداک و با یکدیگر حدیث میکردند. بعد از زمانی یکدیگر را وداع گفتند و شیخ بر خاست و طریق خویش پیش داشت

پدرم بجانب او نگران بود تا ناپدید گشت . عرض کردم: این شیخ چه کسی بود که در مسائل خود او را چندین تعظیم مینهادی و مکرم میداشتی ؟ فرمود : ای پسرک من! او جد تو حسین بن على عليهما السلام بود .

قصة حبابه والبيه

و دیگر در کتاب رجال کشی سند بصالح بن میثم پیوسته میشود میگوید:من باتفاق عباية الاسدی بر حبابه و البيه در آمدیم . عبایه گفت : ای حبابه؛ اینک برادر زاده تو صالح بن میثم است. گفت سوگند با خدای حقا برادرزاده منست اکنون بحدیثی از حسین بن علی علیهما السلام شما را آگهی خواهم داد .

همانا در میان دو چشم من برصی بادید آمد، روزي چند در سرای خود معتکف شدم . و بزیارت حسین علیه السلام نشتافتم. آنگاه یکروز بر آنحضرت در آمدم و سلام دادم و جواب گرفتم مرا ترحيب فرمود:

ثُمَّ قَالَ : مَا أَبْطَأَ بِكَ عَنِ زِيَارَتِنَا وَ التَّسْلِيمُ عَلَيْنَا يَا حَبَابَةُ؟

فرمود: ای حبابه! ترا چه افتاد که از زیارت ما توانی وتراخی(1)میجوئی ؟ عرض کردم: مرا باز نداشت از حضرت تو، جز این علت، و برقعٍ(2) خویش را از روی برص بیکسوی کشیدم، آن حضرت دست مبارک را بر فراز برص بگذاشت و خدای را بخواند، در زمان آن مرض از چهره من مرتفع گشت.

ص: 389


1- تراخي ؛ بتاخیر انداختن ، ضد فوریت
2- برفع : نقاب چهره

ثُمَّ قَالَ : يَا حَبَابَةُ ، إِنَّهُ لَيْسَ أَحَدُ عَلَى مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُنَا وَ غَيْرُ شِيعَتِنَا ، وَ مَنْ سِوَاهُمْ بِرَاءُ

فرمود: ای حبابه هیچکس در این امت بر ملت ابراهیم نیست، غير ازما وشيعۀ ما، دیگر مردم بر طریق ضلالت اند.

و در کتاب دعوات راوندی و کتاب بصائر الدرجات نیز این حدیت بابیش و کمی مسطور است.

رهائی دست مردی از دست زنی

و دیگر در تهذیب سند بابی عبدالله علیه السلام منتهی میشود، میفرماید: زنی خانه کعبه را طواف میداد و مردی در قفای او بود. ناگاه دست آن زن از حجاب بیرون شد و آن مرد را چنان بفريفت و دل بشیفت که بيخودانه پیش شد و دست بر ذراع زن نهاد، خداوند چنان دست او را برذراع زن بچفسانید که رهائی محال افتاد و طواف نتوانستند داد.

مردم انجمن شدند و امير شهر را آگهی فرستادند، وی کس بفقهاء فرستاد، تا چه حکومت کند؟ گفتند: دست مردرا قطع کن که ارتکاب جرم و جریرتی عظیم نمود. گفت: از فرزندان رسول خدا، حسین بن على دراین شهر است، فقهاء گفتند : پذیرای فرمان او میباید بود، لاجرم حاکم شبانگاه آنحضرت را دعوت نمود و آنزن ومرد را حاضر ساخت و عرض کرد: تاچه فرمایی در کیفر ایشان حسین علیه السلام روی بجانب قبله آورد و دست برداشت و خداي رابخواند، تاگاهی که دست مرد از ذراع زن رها شد. حاکم عرض کرد او را بدین جریرت عقوبت کنم؟ فرمود: دست باز دار تا براه خود رود.

شهادت کودکی زنای مادرش را

و دیگر در مناقب ابن شهر آشوب، صفوان بن مهران از صادق آل محمد روایت میکند که فرمود: در زمان حسین علیه السلام دو مرد بر سر زنی و پسری مخاصمت داشتند.

ص: 390

حسین علیه السلام بر ایشان عبور داد و فرمود: این خصومت چیست؟ یکی گفت این زن در حباله نکاح من است و آن دیگر گفت: این پسر فرزند من باشد مدعی نخستین را نشستن فرمود، و آنزن را گفت از آن پیش که خداوند پرده ترا چاک زنده سخن از در صدق بگوی. عرض کرد: این مرد شوی من است و این ولد از او است، آنحضرت،روی با آن طفل رضيع آورد.

فَقَالَ : يَا غُلَامُ ! مَا تَقُولُ هَذِهِ ؟ أَنْطَقَ باذن اللَّهُ تَعَالَى .

فرمود، ای کودک: این زن چه می گوید؟ بازگوی باذن خدای عرض کرد:من فرزند هيچيک از این دو مرد نیستم پدر من مردی شبان است از فلان قبیله، حسین علیه السلام حکم برجم آنزد فرمود و از آن پس هیچکس از آن کودک سخن نشنید.

شفای تب عبدالله بن شداد

و دیگر در مناقب ابن شهر آشوب از زرارة بن اعین روایت می شود، می گوید صادق آل محمد علیه السلام مرا حديث کرد که: عبدالله بن شداد بن الهادی احبشی مریض شد و تبی سخت پر تاب (1) آورد حسین بن علي عليهما السلام ، چون این بدانست، به عیادت او شتافت. گاهی که از باب خانه او بدرون رفت. تب از تن عبدالله بیرون شده عرض کرد: شاد و شاکرم از آنمنزلت و مکانت که خداوند شمار اعطا فرمود،هماناتب از شما گریز انست.

فَقَالَ لَهُ الحسین : وَ اللَّهِ مَا خَلَقَ اللَّهُ شَيْئاً إِلَّا وَ قَدْ أَمَرَهُ بِالطَّاعَةِ لَنَا .

فرمود، سوگند با خدای، که خداوند هیچ چیز را نیافرید، جز اینکه امر کرد اورا بطاعت ما عبدالله عرض کرد : در این هنگام صوتی شنیدم و کس را ندیدم که همی گوید: لبيک

ص: 391


1- تاب : حرارت و گرمی

زنده کردن زن مرده را

و دیگر در خرایج و جرایح ابو خالد الکابلی از یحیی بن ام الطویل حدیث می کند میگوید:حاضر حضرت حسین علیه السلام بودم، ناگاه جوانی در آمد و سخت میگریست آنحضرت فرمود: این گریه چیست؟ عرض کرد: مادر من در این ساعت وفات کرد و مجال وصیت نیافت و او را مالی فره و ثروتی فراوان است. و از این پیش مرا امر کرده است که در کار او داخل نشوم تا ترا آگهی ندهم، آنحضرت فرمود: بر خیزید. بر خاستیم و در خدمت او برفتیم و بخانه آنزن که بمرده بود و محفوف زبر پوش بود ، مشرف شدیم. حسین علیه السلام دست برداشت و خدای را بخواند تاجان بجسد مرده باز آمد، پس کلمه بگفت و برخاست و بنشست. ناگاه چشمش بر حسین علیه السلام افتاد.

فَقَالَتْ : ادْخُلِ الْبَيْتِ يَا مَوْلَايَ ! وَ مُرْنِي بِأَمْرِكَ ، فَدَخَلَ وَ جَلَسَ عَلَى مخدة ، قَالَ لَهَا : وَصِيُّ يَرْحَمُكَ اللَّهُ .

عرض کرد: ای سید و مولای من! بسرای من در آی و مرا فرمان کن بهر چه خواهی لاجرم آنحضرت در آمد و بنشست و فرمود: خداوند ترا رحمت کناد. وصیت خویش را بگذار. عرض کرد: یابن رسول الله، مرا فلان مبلغ مال در فلان مکانست، ثلث آن را خاص تو نهادم تا بهر صنعت میخواهی بکار بری و دو ثلث دیگر خاص این فرزند منست، بشرط آنکه در شمار دوستان تو باشد و اگر نه با او مگذار و او را بهره مند.

فَلَا حَقَّ لِلْمُخَالِفِينَ فِي أَمْوَالِ الْمُؤْمِنِينَ

آنگاه مسئلت نمود که آنحضرت نماز بر وی بگذارد و متولی امر او باشد(1) این بگفت و بمرد بدانسان که بود.

ص: 392


1- امور کفن و دفن او را انجام دهد

نمودار کردن رسول خدای را بر اصبغ بن نباته

ودیگر در مناقب ابن شهر آشوب از اصبغ بن نباته مرویست میگوید: در کوفه حاضر حضرت حسین علیه السلام شدم و عرض کردم: ای سید من از تو سؤال خواهم کرداز اسرار الهی چیزی که بدان ایمان دارم و تو بدان شادمانی فرمود: اى اصبغ همی : خواهی مخاطبة رسول خدای را در مسجد قبا باابی دون(1) نظاره کنی. و جز این اراده نکرده بودم، فرمود: برخیز، برخاستم و از آن پیش که چشم بر هم زنم، خویش را در مسجد قبا دیدم، پس بر روی من تبسمی فرمود.

فَقَالَ : يَا أَصْبَغُ ! إِنَّ سُلَيْمَانَ بْنَ داؤد ، أُعْطِيَ الرِّيحَ غُدُوُّها شَهْرُ وَ رَواحُها شَهْرُ وَ أَنَا قَدْ أُعْطِيتَ أَكْثَرَ مِمَّا أُعْطِيَ سلیمان.

فرمود: اى اصبغ همانا سلیمان بن داود فرمانگذار باد بود، بامداد میکرد یکماهه راه را، و شام میکرد یکماهه راه را، و آنچه خدای بامن عطا کرده، افزونست از آنچه سلیمان را عطا فرمود. عرض کردم. یابن رسول الله! سوگند با خدای سخن به راستی کردی.

فَقَالَ : نَحْنُ الَّذِينَ عِنْدَنَا عِلْمُ الْكِتَابِ وَ بَيَانَ مَا فِيهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ مَا عِنْدَنَا ، لِأَنَّا أَهْلِ سَرَّ اللَّهَ ، فَتَبَسَّمَ فِي وَجْهِي ، ثُمَّ قَالَ : نَحْنُ آلُ اللَّهِ وَ وَرِثَهُ رَسُولَهُ ، فَقُلْتُ : الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى ذَلِكَ .

آنگاه فرمود: مائیم کسانی که در نزد ماست علم کتاب و بیان آنچه در کتاب خداست و بیرون مادر نزد هیچ آفریده ای نیست، زیرا مائیم اهل سر خداوند پس بر روی من تبسمی فرمود و گفت: مائيم آل الله و ورثه رسول الله. من بشکرانه خدای را سپاس گفتم.

ص: 393


1- دون : خسیس و پست و شیعیان گفته اند مراد از ابی درن، ابو بکر است

ثُمَّ قَالَ لِي : ادْخُلْ ، فَدَخَلْتُ ، فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ محتبیا فِي ألمحراب بِرِدَائِهِ ، فَنَظَرْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَمِيرِ الؤمنين قَابِضاً عَلَى تلابيب الأعسر ، فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ یعض عَلَى الْأَنَامِلِ وَ هُوَ يَقُولُ : بِئْسَ الْخَلَفُ خلفتني أَنْتَ وَ أَصْحَابِكَ ، عَلَيْكُمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَتِي .

اصبغ بن نباته می گوید: اینوقت حسین علیه السلام مرا فرمود: داخل شو، داخل مسجد قبا شدم و رسول خدای را دیدم که ردای خویش رادربر کرده، اندر محراب جای دارد و امير المؤمنین علی را نگریستم که گریبان عمر بن الخطاب را سخت گرفته و رسول خدای انامل(1) خویش را بادندان می گزد و ابوبکر را مخاطب داشته می فرماید: چه بد خلیفه که تو بوده ای و چه بد خليفتی که تو و اصحاب تو بجاي من نهاده اید! لعنت خداوند و لعنت من بر شما باد.

استسقای حسین در زمان علی علیهماالسلام

و دیگر در عيون المعجزات سند بصادق آل محمد منتهی میشود میفرماید: مردم کوفه بنزد امیر المؤمنين علی علیه السلام آمدند و از امسالک سحاب و قلت آب شکایت آوردند و طلب استسقا(2)کردند، آنحضرت حسین علیه السلام را فرمود: برخیز و از بهر ایشان استسقا کن. سیدالشهداء بر خاست و خدای را سپاس گفت و رسول را درود فرستاد.

قَالَ : أُلْهِمَ : مُعْطِيَ الخیرات ، وَ مُنْزِلَ الْبَرَكَاتِ ، أَرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْنَا مِدْراراً ، وَ اسْقِنَا مِغْزَاراً وَاسِعاً غدفا مُجَلْجِلًا سَحّاً سفوحا فِجاجاً

ص: 394


1- انامل : سرانگشتان
2- استسقا : طلب کردن باران از خداوند

تَنْعَشُ بِهِ الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُحْيِي بِهِ الْمَيْتَ مِنْ بِلَادِكَ ، آمِينَ یارب الْعَالَمِينَ .

عرض کرد ای پروردگار من! ای معطی خیرات و منزل برکات بسوی ما فرست سحابی بارنده و سقایت کن ما را به ابری بزرک مطر و غرنده، تا باران از فراز بارد و بریزاند و ضعفای عباد را نیکوحال گرداند و مردگان بلاد را برانگیزاند(1)ای بزرک پروردگار! مسئلت ما را با اجابت مقرون دار

چون سخن بدینجا آورد، در زمان سحابی متراکم گشت(2) و بارانی بشدت باریدن گرفت ، چنانکه اینوقت مردی اعرابی از نواحی کوفه در رسید.

فَقَالَ : تَرَكَتِ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآكَامِ يَمُوجُ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ .

گفت: پست و بلند زمین را در سپردم وأمواج آب باران را دیدم که کوس با یکدیگر همی زد.

پایان جزء سوم احوالات سیدالشهداء عليه السلام

ص: 395


1- مقصود از مرد گان بلاد ، زمینهای خشک و بی گیاه است
2- متراکم : روی هم جمع شده

فهرست مندرجات

صفحه عنوان

2- سرگذشت اسب سید الشهداء (علیه السلام)

6- صبحه و ناله جبر ئیل

8- ربایندگان لباس وسلاح حسین (علیه السلام)

9- اسب راندن بر بدن حسین (علیه السلام)

10- دزدان گرسنه کوفه در خیام اهلبيت

15- دیدن طرماح پیغمبر صلی الله عليه وآله را در قتلگاه

16- خواب دیدن ابن عباس در روز عاشورا

17- ذکر شمار شهدای یوم طف

17- ارسال روس شهداء بجانب کوفه

26- تقسيم سرها بر بزرگان سپاه

27- آتش زدن خیمه ها

28- ندبه و زاری حضرت زینب

30- سوار کردن اهلبيت بجانب کوفه

31- دلداری حضرت زینب بزين العابدين

33- حدیث حضرت صادق علیه السلام در گريه بر سید الشهداء (علیه السلام)

34- دفن شهدای بنی هاشم

35- ورود اهلبيت بکوفه

36- گفتگوی سهل با پیر مرد کوفی

38- خطبه زینب علیها السلام

42- خطبه فاطمه صغرى عليها السلام

49- خطبه حضرت سجاد علیه السلام

52- حديث مسلم جصاص

54- حمل سر ها و شکستن سر حضرت زینب

56- ورود اهل بيت بمجلس ابن زیاد

60-گفتگوی حضرت زینب با ابن زیاد

63-کلمات ام کلثوم و حضرت سجاد علیهما السلام

صفحه عنوان

65- خطبة ابن زیاد و قصة عبد الله بن عفیف

70- اشعر عبد الله بن عفيف

72- خشم ابن زیاد بر جندبن عبدالله

73- گردانیدن سر مبارک را در بازارها

75- طلب کردن ابن زیاد مکتوب خود را از ابن سعد

76- مرثية عبد الله بن در بر حسین (علیه السلام)

78- انتشار شهادت سید الشهداء در بلاد

79- مکتوب ابن زباد بیزید زیارت ناحيه

80- آگهی ابن سعید از شهادت حسین علیه السلام

81- خطبة ابن سعید در مدینه آتش زدن خيمه ها

82- آگهی عبدالله جعفر از شهادت حسین علیه السلام

83- آگهی ام لقمان از شهادت حسین علیه السلام

84- شعر هاتف در مدينه

85- خبر غراب بفاطمه در مدینه

86- حدیث کسا بروایت ام سلمه

87- کلمات حسن بصری در شهادت حسین (علیه السلام)

88- کلمات ربیع بن خثيم و اسماء

89- کلمات مروان بن حکم

90- خطبة ابن زبير

92- مکتوب یزید با بن عباس

94- پاسخ ابن عباس بيزيد

98- فرستادن ابن زیاد سر های مبارک را بشام

100-رسیدن اهلبیت روز اربعین بکربلا

101- ورود اهلبيت بقادسیه

102- ورود اهلبيت بموصل

103- » بتکريت

ص: 396

صفحه عنوان

104- ورود اهلبيت بوادي نخله

105-» بموصل روایت ابی مخنف

106-» بدعوات

107-» بقنسرین

108-» بشیرز

109-» بسیبور

110-» بحمص

111-» ببعلبک

113-» بدیر راهب

116-» بحران

117-» بشام

119-» قصه سها ساعدی

121- مژده مرد شامی بیزید

122- کلام سر مبارک ومرثيه هاتف

123- شماتت ابن طلحه و پاسخ حضرت سجاد (علیه السلام)

124- بالیدن شمر و پاسخ ام کلثوم

125-مژده زحر بن قيس بيزيد

128- اشعار کفر آمیز یزید

130- سخنان یزيد در باره حسین (علیه السلام)

132- حدیث حضرت رضا (علیه السلام) در لعن یزید

133- اهل بیت در مجلس یزید ملعون

136- اشعار کفر آمیز یزید

138-اشعار ابن زبعری

140- اعتراض ابو برزه بر یزید

141- طلب کردن شامی فاطمه را بکنیزی

143- خطبه حضرت زینب علیها السلام

151-سرزنش عالم یهودی یزید را

152- مصارعت حسنين عليهما السلام

155- اهلبیت در خرابه شام

156-گفتگوی یزید با اهلبیت

157- فرمان یزید به قتل حضرت سجاد(علیه السلام)

158- آمدن اهلبيت بحرمسرای یزید

159-پرخاش هند بيزيد

صفحه فهرست

160- کلمات سید سجاد در جواب منهال

161- فرمان يزيد بخطیب در دشنام اهلبیت

162- خطبه حضرت سجاد (علیه السلام)

167- سرزنش جهود يزيد را

168- ذکرسکینه خواب خود را برای یزید

171- خواب ديدن هند زن يزید

172- طلب کردن یزید اهلبیت را

173- روانه کردن یزید اهل بیت را بمدينه

174- برائت جستن یزید از قتل حسین (علیه السلام)

176- ورود اهلبیت دیگر باره بکربلا

177- استقبال کردن محمد بن حنفیه اهل بیت را -

179- اشعار ام کلثوم

182- خبر بردن بشیر برای اهل مدینه

183- بپا خاستن قیامت در مدینه

185-خطبه سید در سجاد علیه السلام

188- ورود اهلبيت بمسجد رسول الله

189- گریه سید سجاد بر حسین علیه السلام

191-اختلاف اخبار راجع بمدفن سر مطهر حسین علیه السلام (علیه السلام)

194-تحویل سر مبارک حسین بقاهره

196- شرح حال ملک افضل

197-گزارش مشهد سر مبارک در مصر

200- گريه آسمان بر حسین (علیه السلام)

201- یافت شدن خون در زير سنگهای بیت المقدس

202-حدیث میثم راجع بروز عاشورا

203-خبر على از شهادت حسین (علیه السلام)

204- گریه آسمان و زمین برجسن (علیه السلام)

219-گریه موجودات بر حسین (علیه السلام)

221- گریه زمین بر حسین (علیه السلام)

224-گریستن فرشتگان بر حسین (علیه السلام)

226- ملازمت ملائکه بر قبر حسین (علیه السلام)

227-دیدن پیغمبر صورت علی را در آسمان پنجم

228-گریستن ملائکه بر حسین (علیه السلام)

ص: 397

صفحه عنوان

234- خطاب بکشندگان حسین از جانب عرش

235- ورود هفتاد هزار ملک برحسین

236- امر بسکوت هنگام زیارت حسین(علیه السلام

239- گریستن جن برحضرت حسین (علیه السلام)

240- گریستن وحوش بر حسین (علیه السلام)

246- گریستن مرغان بر حسین (علیه السلام)

248-ملاقات فاطمه صغری غراب را در مدينه

249- لعن کبوتر راعبي بر قتله حسین خرابه نشینی جغد

251- خبر دادن مرغ خون آلود شهادت حسین را

253- شفا یافتن دختر جهود

254-احوال اشجار و نباتات در قتل حسین (علیه السلام)

258-تأثير شهادت حسین علیه السلام در بحار و اشجار

260- قصه مرد اسدی با جسد شهداء

263- مصیبت حسین (علیه السلام) اعظم

266-رد کسانی که پندارند حسین (علیه السلام)شهید نشد

271-علت دفع نکردن خداوند ظالمان را از او اباء

273- ابتلای اولياء بواسطه گناه نیست

274-تفسير ( و ما اصابکم من مصيبة )

275-چرا خداوند دشمنش را بر حسین عليه السلام مسلط کرد

278- ثواب گریستن در مصیبت حسین (علیه السلام)

279-آمرزش گریه کننده بر حسین علیه السلام

280- ثواب هم وغم بر مظلومیت حسین(علیه السلام)

282-حدیث مسمع در زیارت حسین (علیه السلام)

صفحه عنوان

287- ثواب گریه بر آل محمد

289-ثواب گریستن بر حسین (علیه السلام)

293-احادیث انا قتیل العبرة

295-احادیث یوم عاشورا

298-صوم اول ماه محرم

299- ترک حوائج در روز عاشوراء

300- صوم روز عاشورا

305- معالی و منزلت شهدای کربلا

311- فضیلت زیارت حسین (علیه السلام)

333-تحديد حائر حسینی

334- فضیلت زیارت روز عرفه و عیدین

339- فضیلت زیارت رجب وشعبان ، و رمضان

344- ثواب خرج کردن مال در راه زیارت

345- وجوب زیارت حسین (علیه السلام)

347-فضيلت زمین کربلا

351-فضیلت تربت حسین (علیه السلام)

357- ستم سلاطین بر قبر حسین (علیه السلام)

362-ستم متوکل نسبت بقبر حسین (علیه السلام)

374- معجزات حسین (علیه السلام)

375- مدهوشی مردی از فضائل حسین (علیه السلام)

376- امتحان اعرابی علم آن حضرت را

377-کیفر یافتن قاتلین آن حضرت

378-کور شدن دو مرد

379-سوختن مردی از فتیله چراغ

380- مردی که علی (علیه السلام) اورا قطران داد

381-آتش گرفتن مردی از فتبله چراغ

383-خبر مردی که یکتن از شهدا را سر برداشت

384- کیفر مردی که سر حسین (علیه السلام) را در مخلاة گذاشت

385-مردیکه قیامترا در خواب دید

388- خشک شدن دست مردی

389-قصة حبا به والبيه

390-رهائی دست مردی از دست زنی

ص: 398

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109