پاسخ به سوالات و شبهات معارفی جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : در محضر فقیه معار فی

عنوان: درمحضر فقیه معار فی جلد 2

مجموعه ای از نوشته های حضرت آیت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع: پرسشها و پاسخها در محدوده دین الله تعالی

تایپ و ویرایش: محدّثه تربتی

طرح جلد: محدّثه تربتی

رایانه: Zabihe.ale.mohammad@gmail.com

وبگاه: Torbatikarbalaee.loxblog.com

شماره تماس: 09137004612

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

جلد دوم

در محضر فقیه معارفی

مجموعه ای نفیس از پاسخ به سؤالات و شبهات قرآنی، فقهی، تاریخی، حدیثی، درایه و منبع شناسی

به قلم نورانی حضرت آیة الله حیدر تربتی کربلائی

به همّت جمعی از شاگردان

ص: 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : در محضر فقیه معار فی

عنوان: درمحضر فقیه معار فی جلد 2

مجموعه ای از نوشته های حضرت آیت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع: پرسشها و پاسخها در محدوده دین الله تعالی

تایپ و ویرایش: محدّثه تربتی

طرح جلد: محدّثه تربتی

رایانه: Zabihe.ale.mohammad@gmail.com

وبگاه: Torbatikarbalaee.loxblog.com

شماره تماس: 09137004612

تمامی حقوق چاپ و نشر این اثر برای مؤلف محفوظ است.

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»

و ای پیامبر، بگو حق آمد و باطل نابود شد همانا باطل نابودشدنی است.

«سوره 17 الإسراء آیه 82»

ص: 4

تقديم

به محضر

أصل الدين

نفس الرسول

زوج فاطمة البتول

أبو الحسنين والزينبين

تأويل كتاب الله المبين

الصديق الأكبر والفاروق الأعظم

سید العارفين، قائد الغر المحجلين

قاتل الناكثين والقاسطين والمارقين

مولی الموحدین، یعسوب الدين، إمام المتقين

وارث الأنبياء، سيدالأوصياء، أبوالأئمة النجباء، إمام الأتقياء

آية الله العظمى والنباء العظيم، الصراط المستقيم، علي حکیم

أسدالله، وجه الله، عين الله، علم الله، قلب الله الواعي، لسان الله الناطق،

عين الله الناظر، جنب الله، يد الله، حجة الله، حبل الله، باب الله ...

مولانا أمیرالمؤمنین علی ابن ابي طالب صلوات الله عليهم

امید است قبول حضرت ایشان افتد

ص: 5

فهرست مطالب

سخن گردآورنده...13

بخش یکم:

سؤالات قرآنی و جواب آنها...15

سوره آل عمران یا سوره آل محمد؟...17

آیا پیروان حضرت عیسی علیه السلام تا روز قیامت فوق برکفارند؟...18

خلود در بهشت و دوزخ و برچیده شدن زمین و آسمانها ... ؟...19

آیا قرآن قدیم است؟...20

از کدام زنان و فرزندان حذر کنیم و چرا؟...22

پی نوشت های بخش یکم...24

بخش دوم:

سؤالات فقهی و جواب آنها...29

حکم نقاشی روی کاغذ...31

آرایش کردن زنانی که مراعات حجاب و عفت نمی کنند...31

آیا شیعه مراعات ادب با نزدیکان پیامبر را نمی کند؟ وهابی می گوید:...32

آیا نباید علوم و معارف را از غیر اهل بیت طهارت گرفت؟ مثلا فلسفه را؟...35

آیا می توان در نماز به غیرشیعه اقتدا کرد؟...40

ص: 6

آیا اقتدا به امام جماعتی که اهل بدعت است جائز است؟...41

آیا نماز تنها توجه قلبی به الله تعالی است؟...41

آیات قرآنی درباره:

اوقات نماز...42

محافظت بر وقت نمازها و نماز ظهر-و قیام - و قنوت...42

قبله در نماز...42

تغییر قبله...43

نیت نماز...43

قرائت در نماز و کیفیت آن...43

رکوع در نماز-و نماز جماعت...43

رکوع و سجده در نماز...44

ذکر رکوع نماز...44

سجده نماز...44

ذکر سجده نماز...44

صلوات واجب در نماز...44

نماز مسافر...44

کیفیت اقامه نماز خوف در میدان جنگ...44

وقت اقامه نماز شب...45

تارک نماز به عمد...45

مرجع امور دین (در معرفت، طاعت و سلوک) کیست؟...47

رسول الله الگو و مقتداست...49

ص: 7

پرهیز از مخالفت با قرآن و سنت رسول الله...49

حذر از تفسیر وحی به رأی...49

حکمت قتل مرتد چیست؟...50

حکم عده زن پس از زنا...51

حکم ازدواج با زنی که در عده زنا کرده...51

وقت غسل جمعه...51

آیاتی که درباره خمس و وجوب آن آمده است...52

اهميت خمس در احادیث...55

حکم شرعی إقامه نماز قبل از طلوع و قبل از غروب خورشید...58

حکم بقاء بر تقليد فقیه میت...60

اذن پدر دختر بالغه شرط صحت عقد ازدواج...61

حکم گفتن شهادت به ولایت در اذان و اقامه...61

حکم نوحه خوانی و عزاداری...62

حکم نماز و اذکار آن به غیر زبان عربی...63

حکم سجده بر مهر نقش دار...64

حکم خوردن ماء الشعیر رائج...64

حکم ماهواره و...64

حکم نماز جمعه در عصر غیبت...65

حكم استمناء زن با خودش...65

حکم تجدید قبر و تصویر کشیدن جان دار...68

حکم حضور جنب در حرم و مراقد اهل بیت اطهار...72

حکم حضور حائض در حرم و مراقد اهل بیت اطهار...73

حکم رقصیدن زن برای زنان...73

حکم کف زدن (تصفيق)...73

ص: 8

حکم نماز مسافر برای کار...73

حکم وضوی ارتماسی...74

حکمت سجده بر تربت امام حسین علیه السلام...74

کامل خواندن نماز چهار رکعتی در حائر حسینی...75

کامل خواندن نماز در کوفه...75

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام در اربعین...76

غرض از استغفار پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام...76

حرام بودن ذات آلات قمار و شطرنج...77

دلیل سرایت وقف بر هفت طبقه زمین و هفت طبقه آسمان...80

حکم ازدواج با زنان جنی...81

نواصب برای تحریم نکاح متعه به روایاتی استناد می کنند...81

حلال و مشروع بودن متعه...84

دلايل مشروع بودن نکاح متعه:

- کتاب الله عزوجل...84

2- سنت مطهره...85

3- اجماع...86

خدا و رسول حلال نمودند و عمر تحریم نمود؟!!!...87

آیا حکم حلال بودن متعه در زمان رسول الله نسخ شده؟...90

نتیجه...93

آن که حکم بما أنزل الله نکند: کافر، ستمگر و فاسق است...94

حد مال اندوزی شیعه...؟...110

گویند: دین حقیقی و یقین آور در دست نیست چون علما اختلاف دارند...107

حرام محض بودن شطرنج وآلات قمار...118

ص: 9

حکم پوشیه (روبنده) زدن زنان...123

حکم نامیدن سگ برای خود جهت اظهار وفاداری به اهل بیت اطهار...123

توقیفی بودن صيغ عقود...129

دلائل ضرورت خواندن صیغه عقد نکاح:

1- کتاب الله تعالی...129

2- سنت مطهره...129

3- اجماع شیعه امامیه...131

نجاست خمرو مسکرات...132

قائلين به طهارت خمر از قدماء فقهاء اماميه...132

جواب فقهاء واجماع آنان...133

روايات دال بر طهارت خمر...135

چاره روایات به حسب ظاهر دال بر طهارت خمر...136

علاج اختلاف احادیث:...137

حاکم بر این دو دسته از روایات و چاره تعارض آنها...142

ادله حکم نجاست مسکرات

1- از سنت مطهره...144

2- اجماع شيعه اماميه...148

قائلين به نجاست خمر...149

3- نص قرآنی دال برنجاست خمر...151

اصل و علت تحریم خمرو مسکرات...152

خمراز چیست؟...154

مصادیق خمر: همه مسکرات...154

ص: 10

فقاع (آبجو) هم خمر است...156

نصوص برفضیلت پیاده روی برای زیارت...160

نصوص برتقسيم خمس به سهم امام و سهم سادات...165

پی نوشت های بخش دوم...177

بخش سوم:

سؤالات تاریخی و جواب آنها...257

حضور امیر المؤمنین علیه السلام در غدیر...259

کشتار مردان بنی قریظه و اسارت زنان و کودکان...؟...261

مشروعیت اسارت در اسلام...264

نکات اساسی...269

اول. الغای یکباره بردگی...269

دوم. پیشتازی اسلام در منع بردگی...271

سوم. حقوق بردگان...272

چهارم. راه های آزادی بردگان...273

نتیجه:...275

جسارت عمرو بن عبدود و خشم امیرالمؤمنین علیه السلام...276

مدح عمر، ابوبکر، عثمان و صحابه در روایاتی...؟...277

انتساب امام صادق علیه السلام به ابوبکر...279

اگر عمر بود، امام حسین علیه السلام را یاری می کرد؟...283

وجود و شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام...284

حضرت رقیه عليها السلام در میراث مکتوب...286

مرقد مطهر حضرت رقیه علیها السلام...295

علت عدم حضور عبد الله بن جعفر در کربلاء چیست؟...296

ص: 11

چگونگی خاک سپاری جسد مطهر سید الشهداء علیه السلام...298

اسارت حضرت زینب و امام سجاد علیهما السلام...299

حکمت خاکسپاری امیرالمؤمنین علیه السلام در نجف...299

ام کلثوم عليها السلام و حضور در کربلاء...300

فرزندان حضرت زینب علیهم السلام در کربلاء...300

ضریح شش گوشه حسینی...300

ازدواج حضرت قاسم بن الحسن عليهما السلام...300

خاکسپاری امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفایش...303

اولین روز اسارت اهل بیت...304

زینب علیها السلام و زیارت اربعین و سفر به دمشق...304

معنی سخنی از امام سجاد علیه السلام...305

انتخاب کربلاء...305

آیا امیر المؤمنین هنگام ظهور لخت ظاهر خواهد شد؟...305

پی نوشت های بخش سوم...308

بخش چهارم:

سؤالات حدیثی، رجالی، درائی و منبع شناسی و جواب آنها...335

«کتاب الله و سنتي» یا «کتاب الله و عترتي» کدام؟...337

اعتبار کتاب سلیم بن قیس هلالی...340

مدح عمر در نهج البلاغة...؟...342

اشکال ها:

مقصود از فلان کیست؟...350

1- رسول الله صلى الله علیه و آله...350

2- یکی از اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله...350

3- ابوبکر...351

ص: 12

4- عمر بن الخطاب...358

5- یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام:

سلمان فارسی ، مالک اشتر و یا محمد بن ابی بکر...362

6- بعضی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام...364

نتیجه:...365

اختلاف شیعه با مخالفین در کیفیت تشریع اذان و اقامه...365

خطای سید رضی رحمه الله...366

تشريع اذان از دیدگاه مخالفین...367

روایات مخالفین صلاحیت استناد ندارند...367

از دلائل شیعه بروحی بودن اذان و اقامه:

1- احادیث اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم...369

روایاتی در کتاب های مخالفین در موافقت با شیعیان...372

2- اجماع اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان...372

3- ضروری دینی...377

امیرالمؤمنین علیه السلام و اتهام حرکات غیراخلاقی...378

سند زیارت عاشوراء...384

منابع زیارت عاشوراء و سند آنها...384

نتیجه:...388

پی نوشت های بخش چهارم...392

ص: 13

سخن گردآورندگان

بسم الله الرحمان الرحیم

الحمد لله رب العالمين، وأفضل صلوات الله على أشرف الأنبياء

والمرسلين وأكمل تحياته على أهل بيته المعصومين، ولاسيما بقية الله في الأرضين،

و اللعنة الدامئة على اعدائهم الى يوم الدين

کتاب پیش رو جلد سوم از مجموعه «در محضر فقیه معارفی» که شامل سؤالات متنوع؛ قرآنی، حدیثی، معارفی، فقهی، تاریخی و دیگر موضوعات اسلامی است که طی سال های متمادی از شهرهای مختلف، قشر فرهیخته ای از شهرهای مختلف که دغدغه دین داشتند، از دانشجو، دکتر، مهندس، طلبه های حوزه های علمیه دینیه اصفهان، قم و غیر آن ها مطرح شده، و البته گاه فراتر از پرسش بلکه به نوعی شبهه بوده است و با وجود پیگیری، بی پاسخ بعد از زمانی دراز، اما از آن جا که صاحب عصر و زمان حضرت آية الله العظمى بقية الله الاعظم عجل الله فرجه الشريف هرگز از حال شیعیان و محبین خود غافل نیستند، برگزیدگانی را از میان خلق برگزیده اند تا با وجود ابرسیاه غیبت با این که دوران سختی و سرگردانی است، با این که حق و باطل به هم آمیخته و امر بر بسیاری مشتبه گردیده، اما همیشه ستارگانی در میان خلق قرار می دهند که دهانشان، صدای احادیث اهل بیت اطهار را دارد و دست به سوی راه هدایت بلند نموده اشاره می دهند خلق را که این است راه نجات، راه اهل بیت علیهم السلام ... فقیه گرامی

ص: 14

حضرت آیت الله آقای شیخ حیدر تربتی کربلائی دام ظله یکی از همان ستارگان درخشان اند که دل به ولایت آل الله سپرده و پناه گمشدگان، حتى دل زدگان هستند.

پاسخهایی را که مرقوم فرموده اند کامل و براساس تنها وحی و وحی تنهاست. پژوهشی ارزشمند و بی بدیل، روشن گر و اقناع کننده، لذا برای استفاده بیشتر تشنگان معارف دین محمد و آل محمد صلى الله عليهم تصمیم بر آن شد که به صورت موضوعی تنظیم و در مجموعه ای در ادامه جلد یکم تنظيم و در اختیار قرار گیرد.

این مجموعه، توسط این کمترین ارادتمندان به آستان این فقیه معارفي و حديث شناس بزرگ ... موضوع بندی و گردآوری شده، و شخص ایشان در تنظیم و تدوین آنها که پیش تر به صورت جدا جدا میان ارادتمندان ایشان نشریافته، بار دیگر تمام بودن پاسخ ها را بررسی کرده و مطالب بسیاری را به آنها اضافه نمودند.

از حجة الله على الحجج سيدة نساء اهل الجنة اجمعين ، ام الائمة النجباء عليهم صلوات الله اجمعین خواستاریم که این تیم نواز ایتام آل محمد عليهم الصلوة و السلام را، به نحو احسن و اجمل و اتم و اکمل اجر جزیل عنایت نموده و خوانندگان را سینه ای فراخ دهد تا عمق معانی را دریابند و ارزش ارزشمند را بشناسند و پاس بدارند.

وآخر دعوينا أن الحمد لله رب العالمين .

ص: 15

بخش یکم سؤالات قرآنی و جواب آنها

اشاره

ص: 16

ص: 17

سوره آل عمران یا سوره آل محمد؟

سؤال - آيا آل عمران در قرآن همان آل محمد است؟

جواب- در قرآن کریم به ترتیبی که در دست رس همه است سومین سوره، سوره ای مسمی به آل عمران است به سبب وجود این نام در همین سوره در آیه 34

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ».

و ما در «موسوعة قراءآت طه و آل ياسين صلوات الله عليهم اجمعين» که قسمتی از تفسیر بزرگ طه و آل یاسین است آورده ایم که در یک حدیث از امام محمد باقر عليه السلام، چهار حدیث از امام جعفر صادق عليه السلام، یک حدیث از عالم آل محمد حضرت على الرضا صلوات الله عليهم و یک حدیث و چهار خبر که همگی تصریح دارند بر قرائت اهل بیت علیهم السلام و قرائت عبدالله بن مسعود و ابن عباس بر قرائت: «وَ آلِ مُحَمَّدٍ» و تصریح شده که چنین نازل شده و این که دشمنان آن را از قرآن حذف نموده اند.

در تفسیر عیاشی از امام جعفر صادق عليه السلام روایت شده که آیه چنین است:

«وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ مُحَمَّدٍ عَلَی اَلْعالَمِینَ».

پس اسمی را به جای اسمی قرار دادند و این دلالت بر آن دارد که: «آلَ مُحَمَّدٍ عَلَی اَلْعَالَمِینَ» تبدیل به «آلَ عِمرانَ» شده، پس آل محمد را از قرآن انداخته اند. در خصائص الوحى المبين از تفسیر

ص: 18

ثعلبی به سند متصل روایت نموده که در مصحف ابن مسعود چنین بوده است:

«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ».

اهم منابع آنچه گفته شد از این قرار است: الأمالي شيخ طوسي، بشارة المصطفی، تفسير القمي، تفسير الصافي، البرهان في تفسير القرآن، التبيان في تفسير القرآن، تفسیر جوامع الجامع، سعد السعود للنفوس منضود، مجمع البيان، تفسیر شریف لاهیجي، تفسیر نور الثقلين، بحارالأنوار، تفسیر کنزالدقائق و بحرالغرائب، نهج البيان عن كشف معاني القرآن و ....

و از کتاب های مخالفين: شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم و....

***

آیا پیروان حضرت عیسی علیه السلام تا روز قیامت فوق برکفارند؟

سؤال - سوره (3) آل عمران آیه 56: «إِذْ قالَ اللّهُ یا عیسی إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ وَ مُطَهِّرُکَ مِنَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ جاعِلُ الَّذینَ اتَّبَعُوکَ فَوْقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَحْکُمُ بَیْنَکُمْ فیما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ» آیه کریمه خطاب به حضرت عیسی علیه السلام است که پیروان تو تا روز قیامت آقا بالاسر و فوق كفار هستند، در حالیکه بعد از ظهور حضرت کافر و مسیحی نخواهد بود.

جواب: 1- فوقیت تابعين حضرت عیسی علیه السلام فوقیت حجت و برهان و علم و معرفت است بر یهودیان و باقی کافران، و عملا نیز چنین بوده و هست.

2- مقصود از روز قیامت قیامت صغرای قیام و ظهور دولت کریمه آل محمد صلى الله عليهم و سلام به دست حضرت صاحب الأمر مهدی منتظر عجل الله فرجه می باشد.

3- تابعان حقیقی حضرت عیسی علیه السلام کسانی اند که در معرفت و طاعت پیرو حقيقی آن حضرت باشند، که آن حضرت بشارت به رسالت حضرت خاتم النبيين صلى الله علیه و آله و سلم و دین اسلام و امامت حضرات آل محمد صلى الله عليهم دادند و بنا بر احادیث فراوانی

ص: 19

ولایت این خاندان بر پیامبران عرضه شده است و تا قبول واقرار نمی کرده اند به مقام و منزلت نبوت و رسالت و ولایت نمی رسیده اند، بنابراین تابعان حقیقی آن حضرت شیعیان می باشند که همیشه در حجت و برهان بر همه کافران فوقیت داشته و دارند. و تابعیت حضرت در اقتدا نمودن به امام عصر عجل الله فرجه الشريف.

***

خلود در بهشت و دوزخ و برچیده شدن زمین و آسمانها ...؟.

سؤال - سوره (11) هود (علیه السلام) آیه 107: «فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ» و آیه (108): «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ» و آیه (109): « وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» افراد سعادتمند در بهشت هستند مادام که آسمانها و زمین هست، در حالی که در قیامت زمین و آسمان ها برچیده می شوند و اصلا اگر بهشت و دوزخ در قیامت هست معنی این آیه چیست؟

جواب- مقصود از بهشت و آتش در این آیات بهشت و آتش در عالم میانه دنیا و آخرت که همان عالم برزخ می باشد.

على بن ابراهيم قمي در تفسیر خود: جلد1 صفحه 338 در توضیح آیه: «وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خالِدِينَ فِيها» می نویسد:

يعني فِی جَنَّاتِ الدُّنْیَا الَّتِی تَنْقُلُ إِلَیْهَا أَرْوَاحُ الْمُؤْمِنِینَ

یعنی (آنان که سعادت مند شدند) در بهشت های دنیوی اند که روح مؤمنان به آن جا منتقل می شود.

و در توضیح: «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرْضُ * إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ ۖ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ» می نویسد:

يعني غير مقطوع من نعيم الآخرة في الجنة يكون متصلا به و هو رد على من ينكر عذاب القبر والثواب والعقاب في الدنيا في البرزخ قبل يوم القيامة.

ص: 20

یعنی از نعمت های آخرت در بهشت نیز بهره مند خواهند شد و این نعمت های دنیوی به نعمت های اخروی متصل خواهند بود و این جواب ردی است بر منکرانی که منکر عذاب قبر و ثواب و عقاب دنیا در عالم برزخ قبل از روز قیامت هستند.

* * *

آیا قرآن قدیم است؟

سؤال - درکتاب تذکرة الخواص ص144- بیست سؤال قیصر روم از امیرالمؤمنین نقل شده است که می فرمایند: قرآن قدیم است و آفریده نشده، آیا این روایت صحیح است و قرآن کریم قدیم است؟ .

جواب- کتاب تذکرة الخواص از تالیفات مخالفین است و نزد ما اعتباری ندارد. و بنابر فرمایش حضرت امام زین العابدین علیه السلام:

«لَيسَ بِخالِقٍ ولا مَخلوقٍ، وَهُوَ كَلامُ الخالِقِ»(1)

(قرآن نه آفریننده است و نه آفریده شده، و اوکلام آفریدگار است.

وامام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«لَا خَالِقَ وَ لَا مَخْلُوقَ، وَ لَكِنَّهُ كَلَامِ الْخَالِقِ».(2)

(قرآن) نه آفریننده است و نه آفریده شده، ولی کلام آفریدگار است .

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«وَ الْقُرْآنِ كَلَامَ اللَّهُ ، لَيْسَ بخالق وَ لَا مَخْلُوقَ».(3)

و قرآن کلام الله است، آفریننده است و نه آفریده شده .

و فرمود:

«... وَ الْقُرْآنُ كَلَامُ اللَّهِ غَيْرُ مَخْلُوقٍ فِيهِ خَبَرُ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ خَبَرُ مَا يَكُونُ بَعْدَكُمْ أُنْزِلَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ عَلَى محمد رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه...»(4)

... و قرآن کلام الله است، مخلوق (و آفریده) نیست، و در آن است خبر کسانی که پیش از شما بوده اند، و خبر کسانی که بعد از شما خواهند بود، و از نزد خدا بر محمد رسول الله

ص: 21


1- متشابه القرآن و مختلفه (ابن شهر آشوب): ج1 ص61- و سئل زین العابدين عليه السلام عن القرآن ؟ و قال عليه السلام: «لَيْسَ بِخَالِقٍ وَ لاَ مَخْلُوقٍ وَ هُوَ كَلاَمُ اَلْخَالِقِ».
2- تفسير العياشي: ج1 ص ح 14- عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن القرآن فقال لي: «لاَ خَالِقٌ وَ لاَ مَخْلُوقٌ وَ لَكِنَّهُ كَلاَمُ اَلْخَالِقِ».
3- الخصال: ج2 ص603-609 ح 9- حدثنا أحمد بن محمد بن الهيثم العجلي و أحمد بن الحسن القطان و محمد بن أحمد السناني و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب و عبد الله بن محمد الصائغ و علي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهم قالوا: حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زکریا القطان قال: حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال: حدثنا تمیم بن بهلول قال: حدثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن جعفر بن محمد عليه السلام قال: «هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ هُدَاه: ... وَ الْقُرْآنِ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ بِخالِقٍ وَ لَا مَخْلُوقَ ...».
4- التوحيد: ص 226 ب30 ح 7- و تصديق ذلك ما أخرجه شيخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه في جامعه، و حدثنا به عن محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف قال: حدثني عبد الرحمان بن أبي نجران، عن حماد بن عثمان، عن عبد الرحيم القصير قال: كتبت على يدي عبد الملك بن أعين إلى أبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك إختلف الناس في أشياء قد كتبت بها إليك فإن رأيت جعلني الله فداك أن تشرح لي جميع ما كتبت به إليك: ... واختلفوا في القرآن فزعم قوم أن القرآن كلام الله غير مخلوق، و قال آخرون: كلام الله مخلوق ... فكتب عليه السلام: «... وَ اَلْقُرْآنُ کَلاَمُ اَللَّهِ غَیْرُ مَخْلُوقٍ فِیهِ خَبَرُ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ بَعْدَکُمْ أَنْزَلَ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،...»

صلى الله عليه و آله است فرو فرستاده شده، ....

و امام على الرضا عليه السلام فرمود:

«لَيْسَ بخالق وَ لَا مَخْلُوقَ وَ لَكِنَّهُ كَلَامَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ».(1)

قرآن نه خالق است و نه مخلوق ولكن كلام الله عزوجل است.

و امام على الهادي عليه السلام فرمود:

«وَ لَیسَ الخَالِقُ إِلَا اللّهَ عز و جل ، وَ مَا سِوَاهُ مَخلُوقٌ ، وَالقُرآنُ کَلامُ اللّهِ ، لا تَجعَل لَهُ اسماً مِن عِندِکَ فَتَکُونَ مِنَ الضَّالِّینَ».(2)

و آفریننده ای جز الله عزوجل نیست، و جز او همه مخلوق می باشند، و قرآن کلام الله است ، از خودت برایش اسمی قرار مده، که از گمراهان می شوی.

قرآن کریم کلام الله و حادث است و قدیم نیست و گرنه تعدد قدماء لازم می آید و این امرى باطل است.

قرآن مركب از اصوات و حروف است که حرف سابق آن معدوم می گردد به وجود لاحق آن در تلفظ و واقع و برای قدیم جایز نیست معدوم گشتن.

اگر کلام الله تعالى قديم بود پس بر خداوند دروغ لازم می آمد و دروغ براو باطل است، چون لازم باطل شد ملزوم (یعنی این که کلام او قدیم باشد) آن نیز باطل است.

بیان: اگر کلام او قدیم می بود لازم می آمد که قول او:

«إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ».(3)

همانا ما نوح را به سوی قومش (به رسالت) فرستادیم که قوم خود را (از قهر خدا به اندرز و پند) بترسان از آن که برآنان عذاب دردناك فرا رسد.

قديم و ازلی بوده باشد، و آیه حکایت از سابق می کند زیرا او به صیغه ماضی است در حالی که در ازل تصور ماضی نمی شود، زیرا ماضی به معنی سابق منقضی است و ازل را سابق نیست

ص: 22


1- الأمالي، الشيخ الصدوق: ج545 المجلس 81 ح12 و التوحيد: ص 223 ب30 ح 1- حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمداني رضوان الله عليه قال: حدثنا علي بن إبراهيم ، عن أبيه إبراهيم بن هاشم، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد قال: قلت للرضا: یا ابن رسول الله ! أخبرني عن القرآن أخالق أو مخلوق؟ فقال : «لَیسَ بِخَالِقٍ وَلَا مَخلُوقٍ، وَ لَکِنَّهُ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ». رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال: ص490 ح934 - حمدويه و ابراهيم، قالا: حدثنا محمد بن عیسی، قال: حدثني هشام المشرقي، أنه دخل على أبي الحسن الخراساني عليه السلام فقال: إن أهل البصرة سألوا عن الكلام، فقالوا: إن يونس يقول: أن الكلام ليس بمخلوق، فقلت لهم: «صَدَقَ یُونُسُ إِنَّ اَلْکَلاَمَ لَیْسَ بِمَخْلُوقٍ أَ مَا بَلَغَکُمْ قَوْلُ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِینَ سُئِلَ عَنِ اَلْقُرْآنِ أَ خَالِقٌ هُوَ أَمْ مَخْلُوقٌ فَقَالَ لَهُمْ لَیْسَ بِخَالِقٍ وَ لاَ مَخْلُوقٍ إِنَّمَا هُوَ کَلاَمُ اَلْخَالِقِ...»
2- التوحيد: ص224 ب30ح4 و الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 546 المجلس 81 ح 14 - حدثنا أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني قال: کتب علي بن محمد بن علي بن موسى الرضا عليه السلام إلى بعض شیعته ببغداد: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ عَصَمَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ مِنَ اَلْفِتْنَهِ فَإِنْ یَفْعَلْ فَهِیَ اَلْهَلَکَهُ نَحْنُ نَرَی أَنَّ اَلْجِدَالَ فِی اَلْقُرْآنِ بِدْعَهٌ اِشْتَرَکَ فِیهَا اَلسَّائِلُ وَ اَلْمُجِیبُ فَتَعَاطَی اَلسَّائِلُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ تَکَلَّفَ اَلْمُجِیبُ مَا لَیْسَ عَلَیْهِ وَ لَیْسَ اَلْخَالِقُ إِلاَّ اَللَّهُ عز و جل وَ مَا سِوَاهُ مَخْلُوقٌ وَالْقُرْآنُ کَلاَمُ اَللَّهِ لاَ تَجْعَلْ لَهُ اِسْماً مِنْ عِنْدِکَ فَتَکُونَ مِنَ اَلضَّالِّینَ جَعَلَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ مِنَ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ اَلسّاعَهِ مُشْفِقُونَ».
3- سوره (71) نوح عليه السلام آیه 2: «إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ». سوره (7) الأعراف آیه 60: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ». سوره (11) هود عليه السلام آیه 26: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ». سوره (23) المؤمنون آیه 24: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ» سوره (29) العنكبوت آیه 15: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ». سوره (57) الحدید آیه 27: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ ۖ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ ۖ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ».

پس لازم می آید که کلام الله دروغ باشد و دروغ برالله تعالى قبيح است و محال .

وجه دیگر این که: اگر قرآن قدیم بود خداوند را عبث در قول لازم می آمد مانند:

«وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَ آتُوا الزَّکَاهَ... »(1)

و نماز را به پا دارید و زکات را بپردازید ....

بنابر قدیم بودن ، از ازل امر به اقامه صلاة و ... نموده است در حالی که تکلیف و مکلفی در ازل نبوده است به اعتبار عدم وجود مكلفان قبل از آفریده شدنشان تا این که به تکالیف مخاطبشان نماید، و آن عبث به شمار می آید، و عبث در حکمت خداوند قبیح است.

وجه دیگر این که: قرآن کریم خود را محدث توصیف می کند:

«ما يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ»(2)

هیچ ذکر تازه ای از پروردگارشان برای آن ها نمی آید مگر این که آن را بازی کنان می شنوند.

و «ذکر» بنابر برخی از آیات از جمله:

«وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ».(3)

و همانا (قرآن) برای تو و قومت ذکر است و به زودی از آن پرسیده (و بازخواست) شوید.

ذکر قرآن کریم است. بنابراین قرآن خود را محدث توصیف نموده است. و نتیجه آن که قرآن کریم قدیم نیست. و در میان عامه از جمله حنابله، قائل به قدیم بودن قرآن هستند. و به يقين عامه در این نقل نیز تصرف نموده اند.

* * *

از کدام زنان و فرزندان حذر کنیم و چرا؟

سؤال - سوره مبارکه (64) تغابن آیه 10 چنین است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَ إِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

سؤال: چطور از بعضی زن ها و بعضی اولادها را بشناسیم که از آنها در حذر باشیم، آیه مطلق است، توضیح ندارد و بعضی حضرات ائمه و پیغمبر گرامی چرا از آنها دوری نکردند مثل، حفصه و

ص: 23


1- سوره (2) آیه 43: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ». سوره (2) آیه 83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ». سوره (2) آیه 110 : «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ». سوره (4) النساء آیه 77: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا» سوره (4) النساء آیه 103: «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِكُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا» سوره (6) الأنعام آیه 72: «وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ ۚ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ». سوره (7) الأعراف آیه 29: قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ». سوره (10) یونس عليه السلام آیه 87: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ» سوره (22) الحج آیه 78: «وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ». سوره (24) النور آیه 56: «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ». سوره (30) الروم آیه 31: «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ». سوره (43) الشوری آیه 13: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ». سوره (55) الرحمان آیه 9: «وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ». سوره (58) المجادلة آیه 13: «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ». سوره (65) الطلاق آیه 2: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا». سوره (73) المزمل آیه 20: «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»
2- سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 3.
3- سوره (43) الزخرف آیه 45: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ». سوره (16) النحل آیه 5: «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ». سوره (41) فصلت آیه 42: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ».

ام الفضل و جعده؟ خواهشمندم درباره آیه توضیح بفرمایید.

جواب- بنابر روایت ابوالجارود، امام محمد باقر علیه السلام در بیان این آیه فرموده باشد:

«وَ ذَلِکَ أَنَّ اَلرَّجُلَ کَانَ إِذَا أَرَادَ اَلْهِجْرَهَ إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَعَلَّقَ بِهِ اِبْنُهُ وَ اِمْرَأَتُهُ فَقَالُوا نَنْشُدُکَ اَللَّهَ أَنْ تَذْهَبَ عَنَّا وَ تَدَعَنَا فَنَضبَعَ (فَنَضِیعَ) بَعْدَکَ فَمِنْهُمْ مَنْ یُطِیعُ أَهْلَهُ فَیُقِیمُ فَحَذَّرَهُمُ اَللَّهُ أَبْنَاءَهُمْ وَ نِسَاءَهُمْ وَ نَهَاهُمْ عَنْ طَاعَتِهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمْضِی وَ یَذَرُهُمْ وَ یَقُولُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُهَاجِرُوا مَعِی ثُمَّ یَجَمَعَ اَللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ فِی دَارِ اَلْهِجْرَهِ لاَ أَنْفَعُکُمْ بِشَیْءٍ أَبَداً فَلَمَّا جَمَعَ اَللَّهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ أَمَرَهُ اَللَّهُ أَنْ یُوفَی بِحُسْنٍ وَ یَصِلَهُم فَقَالَ: وَ «إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ».(1)

به این معنی که چون مرد می خواست به سوی رسول الله صلى الله عليه و آله هجرت کند، زن و فرزند او، به او آویزان می شدند و می گفتند: تو را به خداوند قسم می دهیم از پیش ما نرو و ما را تنها مگذار که ما بعد از (کشته شدنت) بی سرپرست خواهیم شد. بعضی از آنان سخن خانواده خود را گوش می دادند و هجرت نمی کردند. پس خداوند آنها را از فرزندان و همسران خود برحذر داشت و آن ها را از اطاعت ایشان نهی فرمود. برخی از آنان، آنها را تنها می گذاشتند و می رفتند و می گفتند: به خدا قسم که اگر با من هجرت نکنید و سپس خداوند مرا با شما جمع کند ، هیچ نفعی به شما نمی رسانم. پس آن گاه که خداوند آنان را با همدیگر جمع نماید به او امر می کند که به آنان وفا کرده و نیکی کند و صله (رحم) نماید پس فرمود: و اگر ببخشید و درگذرید و بیامرزید پس همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.

بنابر فرمایش امام عليه السلام امر به حذر کردن در آیه مقصود حذر کردن از اطاعت آنان در عدم هجرت به سوی رسول الله صلى الله عليه و آله، و از بلاد کفر به دار الهجرة، یعنی در امر دين از زن و فرزند اطاعت نکنید.

ص: 24


1- تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج 2 ص 372 از او: تفسير الصافي: ج5 ص 184 و بحار الأنوار: ج19 ص89 ب6 ح43 و تفسیر نور الثقلين: ج5 ص 342 ح20 و تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب : ج13 ص 283

پی نوشت های بخش یکم

1- متشابه القرآن و مختلفه (ابن شهر آشوب): ج1 ص61- و سئل زین العابدين عليه السلام عن القرآن ؟ و قال عليه السلام: «لَيْسَ بِخَالِقٍ وَ لاَ مَخْلُوقٍ وَ هُوَ كَلاَمُ اَلْخَالِقِ».

2 - تفسير العياشي: ج1 ص ح 14- عن زرارة قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن القرآن فقال لي: «لاَ خَالِقٌ وَ لاَ مَخْلُوقٌ وَ لَكِنَّهُ كَلاَمُ اَلْخَالِقِ».

3 - الخصال: ج2 ص603-609 ح 9- حدثنا أحمد بن محمد بن الهيثم العجلي و أحمد بن الحسن القطان و محمد بن أحمد السناني و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب و عبد الله بن محمد الصائغ و علي بن عبد الله الوراق رضي الله عنهم قالوا: حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زکریا القطان قال: حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال: حدثنا تمیم بن بهلول قال: حدثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن جعفر بن محمد عليه السلام قال: «هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّینِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ یَتَمَسَّکَ بِهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ هُدَاه: ... وَ الْقُرْآنِ كَلَامَ اللَّهِ لَيْسَ بِخالِقٍ وَ لَا مَخْلُوقَ ...».

4 - التوحيد: ص 226 ب30 ح 7- و تصديق ذلك ما أخرجه شيخنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه في جامعه، و حدثنا به عن محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف قال: حدثني عبد الرحمان بن أبي نجران، عن حماد بن عثمان، عن عبد الرحيم القصير قال: كتبت على يدي عبد الملك بن أعين إلى أبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك إختلف الناس في أشياء قد كتبت بها إليك فإن رأيت جعلني الله فداك أن تشرح لي جميع ما كتبت به إليك: ... واختلفوا في القرآن فزعم قوم أن القرآن كلام الله غير مخلوق، و قال آخرون: كلام الله مخلوق ... فكتب عليه السلام: «... وَ اَلْقُرْآنُ کَلاَمُ اَللَّهِ غَیْرُ مَخْلُوقٍ فِیهِ خَبَرُ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ بَعْدَکُمْ أَنْزَلَ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،...»

5- الأمالي، الشيخ الصدوق: ج545 المجلس 81 ح12 و التوحيد: ص 223 ب30 ح 1- حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمداني رضوان الله عليه قال: حدثنا علي بن إبراهيم ، عن أبيه إبراهيم بن

ص: 25

هاشم، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد قال: قلت للرضا: یا ابن رسول الله ! أخبرني عن القرآن أخالق أو مخلوق؟ فقال : «لَیسَ بِخَالِقٍ وَلَا مَخلُوقٍ، وَ لَکِنَّهُ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ».

رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال: ص490 ح934 - حمدويه و ابراهيم، قالا: حدثنا محمد بن عیسی، قال: حدثني هشام المشرقي، أنه دخل على أبي الحسن الخراساني عليه السلام فقال: إن أهل البصرة سألوا عن الكلام، فقالوا: إن يونس يقول: أن الكلام ليس بمخلوق، فقلت لهم: «صَدَقَ یُونُسُ إِنَّ اَلْکَلاَمَ لَیْسَ بِمَخْلُوقٍ أَ مَا بَلَغَکُمْ قَوْلُ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حِینَ سُئِلَ عَنِ اَلْقُرْآنِ أَ خَالِقٌ هُوَ أَمْ مَخْلُوقٌ فَقَالَ لَهُمْ لَیْسَ بِخَالِقٍ وَ لاَ مَخْلُوقٍ إِنَّمَا هُوَ کَلاَمُ اَلْخَالِقِ...»

6 - التوحيد: ص224 ب30ح4 و الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 546 المجلس 81 ح 14 - حدثنا أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني قال: کتب علي بن محمد بن علي بن موسى الرضا عليه السلام إلى بعض شیعته ببغداد: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِیمِ عَصَمَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ مِنَ اَلْفِتْنَهِ فَإِنْ یَفْعَلْ فَهِیَ اَلْهَلَکَهُ نَحْنُ نَرَی أَنَّ اَلْجِدَالَ فِی اَلْقُرْآنِ بِدْعَهٌ اِشْتَرَکَ فِیهَا اَلسَّائِلُ وَ اَلْمُجِیبُ فَتَعَاطَی اَلسَّائِلُ مَا لَیْسَ لَهُ وَ تَکَلَّفَ اَلْمُجِیبُ مَا لَیْسَ عَلَیْهِ وَ لَیْسَ اَلْخَالِقُ إِلاَّ اَللَّهُ عز و جل وَ مَا سِوَاهُ مَخْلُوقٌ وَالْقُرْآنُ کَلاَمُ اَللَّهِ لاَ تَجْعَلْ لَهُ اِسْماً مِنْ عِنْدِکَ فَتَکُونَ مِنَ اَلضَّالِّینَ جَعَلَنَا اَللَّهُ وَ إِیَّاکَ مِنَ اَلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَ هُمْ مِنَ اَلسّاعَهِ مُشْفِقُونَ».

7- سوره (71) نوح عليه السلام آیه 2: «إِنّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ».

سوره (7) الأعراف آیه 60: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ».

سوره (11) هود عليه السلام آیه 26: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ».

سوره (23) المؤمنون آیه 24: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ

ص: 26

غَيْرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ»

سوره (29) العنكبوت آیه 15: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ».

سوره (57) الحدید آیه 27: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ ۖ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ ۖ وَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ».

8- سوره (2) آیه 43: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ».

سوره (2) آیه 83: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَ ذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ».

سوره (2) آیه 110 : «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ ۚ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ».

سوره (4) النساء آیه 77: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً ۚ وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَىٰ أَجَلٍ قَرِيبٍ ۗ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَىٰ وَ لَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا»

سوره (4) النساء آیه 103: «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُوا اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَ عَلَىٰ جُنُوبِكُمْ ۚ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۚ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا»

سوره (6) الأنعام آیه 72: «وَ أَنْ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَاتَّقُوهُ ۚ وَ هُوَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ».

سوره (7) الأعراف آیه 29:

قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ ۖ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ ۚ كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ».

سوره (10) یونس عليه السلام آیه 87: «وَ أَوْحَيْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ وَأَخِيهِ أَنْ تَبَوَّآ لِقَوْمِكُمَا بِمِصْرَ بُيُوتًا

ص: 27

وَاجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»

سوره (22) الحج آیه 78: «وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَ نِعْمَ النَّصِيرُ».

سوره (24) النور آیه 56: «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».

سوره (30) الروم آیه 31: «مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ».

سوره (43) الشوری آیه 13: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى وَ عِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اللَّهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ».

سوره (55) الرحمان آیه 9: «وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِيزانَ».

سوره (58) المجادلة آیه 13: «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».

سوره (65) الطلاق آیه 2: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ۚ ذَٰلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا».

سوره (73) المزمل آیه 20: «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ عَلِمَ أَنْ لَنْ تُحْصُوهُ فَتَابَ عَلَيْكُمْ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ ۚ عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضَىٰ ۙ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ ۙ وَ آخَرُونَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ۖ فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنْهُ ۚ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا ۚ وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا ۚ وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ

ص: 28

إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»

9- سوره (21) الأنبياء عليهم السلام آیه 3.

10 - سوره (43) الزخرف آیه 45: «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ».

سوره (16) النحل آیه 5: «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ».

سوره (41) فصلت آیه 42: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ».

11 - تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج 2 ص 372

از او: تفسير الصافي: ج5 ص 184 و بحار الأنوار: ج19 ص89 ب6 ح43 و تفسیر نور الثقلين: ج5 ص 342 ح20 و تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب : ج13 ص 283

ص: 29

بخش دوم سوالات فقهی و جواب آنها

اشاره

ص: 30

ص: 31

حکم نقاشی روی کاغذ

سؤال - و این که بعضا برخی از نقاشان چهره های افراد را بر روی کاغذ و یا تابلوی نقاشی و یا دیوار و... ترسیم می کنند از نظر شرعی محل اشکال است یا خیر؟

جواب- نقاشی انسان و دیگر جانداران خواه با تجسیم و برجسته سازی، خواه پیکره سازی تمام و یا قسمتی، بر هر کجا که باشد جایز نیست، اما برای عکاسی دلیلی بر حرمت نمی باشد، و الله العالم.

***

آرایش کردن زنانی که مراعات حجاب و عفت نمی کنند

سؤال - خانم آرایشگری هست که مقداری از درآمدش را خرج تبلیغ ولایت اهل بیت علیهم السلام می کند و مبلغی را هم برای خودش مصرف می کند. خانم هایی که نزد او می آیند با آرایش کامل خارج شده و در ملأ عام ظاهر می شوند، یا در مجالس می روند، آیا گناه آنان برای این خانم آرایشگر نیز نوشته می شود؟ وظیفه ایشان چیست؟

جواب- زنی که در اماکن عمومی و مجالسی که نامحرم یا زنان کافر و بی تقوا وجود دارند، با آرایش حاضر شود فاسقه است و اگر به حلال بودن این کار معتقد باشد، با ضروری دین مخالفت نموده و در هر دو صورت، آرایشگری این افراد، مساعدت در فسق و یا مخالفت با دین است؛ و این که وی مقداری از درآمد این کار را صرف تبلیغ دین می کند، عمل خلاف ایشان

ص: 32

را تصحیح نمی کند. والله العالم

***

آیا شیعه مراعات ادب با نزدیکان پیامبر را نمی کند؟ وهابی می گوید: ...

سؤال - روایتی در بحارالأنوار از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده: و سافرت مع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ليس له خادم غيري، و كان له لحاف ليس له لحاف غیره و معه عائشة و كان رسول الله ينام بيني و بين عائشة، ليس علينا ثلاثتنا لحاف غيره فإذا قام إلى صلاة الليل يخط بيده اللحاف من وسطه بینی و بین عائشة. (کتاب سلیم بن قیس الهلالی صفحه 814)- من با رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به سفر رفتم و عایشه هم همراه رسول اکرم صلی الله عليه و آله و سلم بود و تنها خدمتگذار رسول اکرم صلی الله عليه و آله و سلم من بودم و یک لحاف هم بیشتر نداشتیم، و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بین من و عایشه می خوابید. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم صبح بیدار شد برای نماز شب خواندن و من خوابیده بودم و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد این لحاف را بین من و عایشه فاصله گذاشت و جمع کرد تا فاصله باشد بین من و عایشه. همچنین در روایتی در من لا يحضره الفقیه آمده: اذا وجد الرجل و امراة في اللحاف جلدا مأة جلدة. (من لا يحضره الفقیه جلد4 صفحه 23) - اگر یک مردی و یک زنی را زیر یک لحاف بیابند، باید به آنها صد شلاق بزنند.

شخصی به استناد روایت بالا و همچنین قول عثمان الخميس (از سران وهابیت) بیان داشته: شیعه نسبت به ناموس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ادب را رعایت نمی کند. لطفا در خصوص این روایات توضیح بفرمایید.

جواب- این روایت در کتاب الإحتجاج و بحار الأنوار از کتاب سليم، و در برخی از نسخه های کتاب سليم و نه در همه آن ها نقل شده و در همه به ارسال آمده است، و با این که کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی از اصول شیعه می باشد و حاوی اسرار آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين است لکن به این معنی نیست که هر حدیث و روایتی در آن باشد کاملا صحیح است و قابل بررسی و تحقیق نباشد.

ص: 33

و به آنان که خود را به دروغ و نیرنگ مدافع ناموس رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم معرفي می نمایند می گوییم: آیا کتاب های خودتان را با دقت مطالعه نموده اید و از آنها کتاب مستدرک الصحیحین حاکم نیشابوری را که در جلد 3 صفحه 410 و در چاپ دیگری به تحقیق یوسف مرعشلی صفحه 364 در مناقب زبیر بن العوام از عبد الله بن الزبير از پدرش زبیر نقل می کند که گفت:

أرسلني رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) في غداة باردة فأتيته و هو مع بعض نسائه في لحافه فأدخلني في اللحاف فصرنا ثلاثة

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در صبحگاه سردی مرا فرستاد پس او را آمدم و او با برخی از زنان خود در لحافش بود پس مرا داخل در لحاف کرد پس سه تن شدیم.

و حاکم پس از نقل این خبر می نویسد:

هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.

این حديث صحيح السند است و بخاری و مسلم آن را در کتاب های صحیح خود نیاورده اند.

و ذهبی نیز در کتاب تلخيص خود می نویسد که صحیح است.

برخی دیگر از منابع خبر زبیر بدین قرار است: کتاب السنة - عمرو بن أبي عاصم ص 597 ح1394، تاريخ مدينة دمشق - ابن عساکن: ج 81 ص 392 و 393، مجمع الزوائد - الهیثمی: ج9 ص 151، الكامل - عبد الله بن عدي: ج1 ص 334 وسبل الهدى والرشاد: ج 7 ص 357

پس لعنت حضرت الله جل جلاله بر ناصبی های ناکثی باد که به دروغ چنين اخباری را ساخته اند تا توهینی بر رسول الله با غیرت ترین فرد عالم خلقت زده باشند، و لعنت های بی پایان نثار کسانی باشد که روایت آن ناصبی ها و ناکثین را تصحیح نموده اند، و لعنت خداوند تعالی بر ناصبی زاده هایی باد که برای طعنه بر شیعیان و مدافعان حقیقی حرمت رسول الله صلى الله عليه

ص: 34

و آله و سلم مانند غریق به هر حشیشی تشبث می کنند.

و اما تکریم قرآن کریم از همسران با تقوای رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تشریفی است و احترامی برای آنان به جهت انتساب به آن حضرت، البته اگر شرایطی که خداوند قرار داده را مراعات کنند:

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا * وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ»(1)

ای همسران پیامبر! شما همانند سایر زنان نیستید در صورتی که تقوا را پیشه خود سازید. در هنگام سخن گفتن صدای خود را نازك نکنید که بیمار دلان به شما طمع خواهند کرد؛ بنا بر این سخنی درست (و شایسته) گویید * و در خانه هایتان بمانید و همانند بی حجابی عصر جاهلیت ظاهر نشوید، نماز را برپا دارید و زکات را پرداخت کنید و خدا و رسول او را اطاعت نمایید.

«وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ ۖ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَٰذَا ۖ قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إِنْ تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا ۖ وَإِنْ تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِيلُ وَ صَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ ۖ وَالْمَلَائِكَةُ بَعْدَ ذَٰلِكَ ظَهِيرٌ»(2)

و آن گاه که پیامبر راز خود را به یکی از همسرانش گفت، او آن را فاش کرد و خداوند پیامبرش را از آن آگاه ساخت، بخشی از آن را بر او گفت و از گفتن بخش دیگر خودداری نمود. وقتی پیامبر همسرش را از آن با خبر کرد گفت: چه کسی تو را از این مطلب با خبر ساخت؟ فرمود: خدای آگاه و دانا مرا با خبر ساخت * شما دو زن از کرده خود توبه کنید؛ زیرا دل هایتان منحرف گشته است و اگر بر ضد پیامبر متحد شوید، خداوند یاور اوست

ص: 35


1- سوره (33) الأحزاب آیه 33 و 34.
2- سوره (66) التحريم آيه 4 و5.

همچنين جبرئیل و مؤمنان شایسته یاور اویند و فرشتگان بعد از آنان، پشتیبان او می باشند.

آیا نباید علوم و معارف را از غیر اهل بیت طهارت گرفت ؟ مثلا فلسفه را؟

سؤال - حدیثی بیان بفرمایید در رابطه با این که فلسفه حرام است، و به دنبال فلسفه نباید رفت.

جواب- امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شيعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا»(1)

دروغ می گوید آن که ادعا می کند از شیعیان ماست، حال آن که به غیرما تمشک می جوید. و فرمودند:

«كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شيعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا».(2)

دروغ می گوید کسی که ادعا می کند ما را شناخته است، در حالی که به غير ما تمسک می جوید.

و امام محمد باقر عليه السلام فرمودند:

«كُلُّ ما لَم يَخرُج مِن هذَا البَيتِ فَهُوَ باطِلٌ».(3)

آنچه که از این خانه (نبوت و رسالت) خارج (و گرفته) نشده، باطل می باشد.

مولانا امیرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام نیز فرمودند:

«... یا کمَیلُ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلَّا وَ أَنَا أَفْتَحُهُ وَ مَا مِنَ سِرٍّ إِلَّا وَ الْقَائِمُ علیه السلام یخْتِمُه. يا کميل! ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ. یا کُمَیْلُ! لا تَأْخُذْ اِلاّ عَنّا، تَکُنْ مِنّا...».(4)

...ای کمیل! دانشی نیست مگر این که من آن را گشودم، رازی (چیزی) نیست مگر این که حضرت قائم به پایان رساند. ای کمیل! خاندانی که بعضی از آن از بعضی دیگر است و خدا شنوا و داناست. ای کمیل ! از ما بگیر تا از ما باشی....

ص: 36


1- صفات الشيعة: ص 3 ح 4- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رحمة الله عليه قال: حدثني عمي محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان ، عن المفضل بن عمر، قال: قال الصادق عليه السلام: كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شيعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا. از او: وسائل الشيعة: ج 27 ص 117 ب9ح 33359 - 26 و بحار الأنوار: ج 2 ص98 ب 14 ح 49.
2- معاني الأخبار: ص 399 باب النوادر ح 57 - حدثنا محمد بن موسى المتوكل قال: حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم بن زیاد قال: قال الصادق عليه السلام: کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَهِ غَیْرِنَا. از او: وسائل الشيعة، ج 27 ص 129 ب10ح33397 - 16 و مستدرك الوسائل: ج 17 ص 309 ب10 ح 21631- 8
3- مختصر البصائر: ص 198 باب في فضل الأئمة صلوات الله عليهم و ما جاء فيهم من القرآن العزيز... ح 179/ 20 و وسائل الشيعة: ج 27 ص130 ب10 ح 33399 - عن سعد بن عبد الله في بصائر الدرجات، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد و العباس بن معروف، عن حماد بن عيسى، عن ربعي بن عبد الله بن الجارود، عن الفضيل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: كُلُّ ما لَم يَخرُج مِن هذَا البَيتِ فَهُوَ باطِلٌ. الإختصاص: 31- و قال أبو جعفر الباقر عليه السلام: کُلُّ شَیْءٍ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ هَذَا اَلْبَیْتِ فَهُوَ وَبَالٌ. از او: مستدرك الوسائل: ج17 ص 309 ب10 ح 21432- 9 وج17 ص282 ب7 ح21353- 52 و در آن است: فَهُوَ وَبَالٌ.
4- بشارة المصطفى: جزء 2 ص 25- أخبرنا الشيخ أبو البقاء إبراهيم بن الحسين بن إبراهيم البصري بقراءتي عليه في المحرم سنة ست عشرة و خمسمائة بمشهد مولانا أمیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام قال: حدثنا أبو طالب محمد بن الحسن بن عتبة قال: حدثنا أبو الحسن محمد بن الحسين بن أحمد قال: أخبرنا محمد بن وهبان الدبيلي قال: حدثنا علي بن أحمد بن کثیر العسكري قال: حدثني أحمد بن المفضل أبوسلمة الأصفهاني قال: أخبرني راشد بن علي بن وائل القرشي قال: حدثني عبد الله بن حفص المدني قال: أخبرني محمد بن إسحاق عن سعید بن زید بن أرطاة قال: لقيت کمیل بن زیاد و سألته عن فضل أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام فقال: ألا أخبرك بوصية أوصاني بها يوما هي خير لك من الدنيا بما فيها فقلت: بلى قال: قال لي علي عليه السلام.. تحف العقول، ص 171 مانند البشارة. وسائل الشيعة: ج 27 ص 103 ح33328 از تحف، بحار الأنوار: ج 74 ص 266 ب11 ح1 از البشارة، و ج 74 ص 412 ب15 ح 38 از تحف. مستدرك الوسائل: ج15 ص 166 ب61 ح17878-1 و ج 17 ص 267 ب7 ح21302 - 1 از البشارة .

صالح بن سهل گوید: می شنیدم امام جعفرصادق عليه السلام این آیه را تلاوت می فرمود:

«.. وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»(1)

... و در امام مبین (و روشن) همه چیز را به شماره آورده (و گردآورده ایم.

و درباره آن فرمود:

در امیرالمؤمنين عليه السلام، یعنی مقصود خداوند از این که فرموده است: و (آگاهی از) هر چیزی را در امام مبین قرار دادیم، (مقصود از ) امام مبین امیرالمؤمنين عليه السلام است که از هرچیزی آگاهی دارد.(2)

و سید الشهداء امام حسين عليه السلام فرمودند:

هنگامی که این آیه بر رسول الله صلى الله عليه و آله نازل گشت، ابوبکر و عمر از جای خود برخواستند و از آن حضرت پرسیدند: ای رسول الله! آیا (امام مبین در این آیه) تورات یا انجيل و یا همان قرآن است؟ حضرت در هر سه مرتبه فرمودند: نه، آنگاه امیرالمؤمنين عليه السلام روی آوردند، پس رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: او (امام مبين) این است، همان امامی که خداوند در او علم بر هر چیزی را جمع نموده است.(3)

اضافه بر این که عقلا و نقلا قرآن و عترت ضامن سلامت و سعادت فراگیر برای بشر و عالم مخلوقات است و رفتن به سوی غیر قرآن و عترت، عین ضلالت و گمراهی و تباهی و (سبب) زیان مادی و معنوی است، و خود رد کلام خدا در قرآن و عترت و نپذیرفتن کمال آن ها است.

احادیث خاصی نیز دال بر وجوب اجتناب از فراگیری علوم از غیر قرآن و عترت می باشد که از جمله آن ها علومی ممنوعه اند که خلاف حقیقت و دین الهی می باشند و از آنهاست فلسفه .

حال به نام الهی و یا حکمت الهی و یا عرفان و یا کشف و شهود و یا هر چیز دیگری که باشد، زیرا بشر از نوعی عقل نسبی و جزئی برخوردار است و بدون وجود و پیروی از راهبر منتخب الهی، راه به صراط مستقیم نمی برد و يقينا غير راه مستقيم، انحراف از مسیر حقیقت و كمال بوده

ص: 37


1- سوره (36) پس (صلی الله عليه و آله) آیه 13.
2- تأويل الآيات الظاهرة: ص 477 و تفسير البرهان: ج4 ص 569 ح 18/8906 - عن محمد بن العباس رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن أبي العلاء، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن عبد الله بن القاسم عن صالح بن سهل قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقرأ، «وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»، قال: في أمير المؤمنين عليه السلام. بحار الأنوار: ج 24 ص 158 ب 46 ح 24 از کنزجامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة ، كنز الدقائق: ج11 ص 62 از شرح الآيات الباهرة .
3- معاني الأخبار: ص 95 باب معنى الإمام المبين ... و الأمالي - حدثنا أحمد بن محمد الصائغ قال: حدثنا عيسى بن محمد العلوي قال: حدثنا أحمد بن سلام الكوفي قال: حدثنا الحسين بن عبد الواحد قال: حدثنا الحارث بن الحسن، قال: حدثنا أحمد بن إسماعيل بن صدقة ، عن أبي الجارود، عن محمد بن علي الباقر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» قَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالاَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ اَلتَّوْرَاهُ؟ قَالَ لاَ قَالاَ فَهُوَ اَلْإِنْجِیلُ؟ قَالَ: لاَ قَالاَ فَهُوَ اَلْقُرْآنُ؟ قَالَ لاَ قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هُوَ هَذَا إِنَّهُ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی أَحْصَی اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْءٍ . الأمالي، الصدوق: ص170 مجلس 32 ح5 مانند المعاني با اختلافي و در آن است: عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام قال: لَمّا نَزَلت .... تأويل الآيات الظاهرة: ص 477 از ابن بابویه، تفسیرنور الثقلين : ج4 ص 379 ح 27 و بحارالأنوار: ج 35ص 427 ب 23 ح2 از المعاني.

بلکه مسیر ضلالت است و پیرو آن بیراهه ها از ضالين و مغضوبين عليهم می باشد.

و در خصوص فلسفه که زادگاهش سرزمین های کفر و شرک (یونان) و غیر آن می باشد، هرچند رنگ و لعاب اسلامی به آن داده شده، ولی نتوانسته اند حقیقت آن را که انکار بسیاری از حقائق الهی است، کتمان کنند.

خداوند فتح تکوین و تشریع و علوم و معارف را به محمد و آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين کرد و به آنان ختم نمود: در بسیاری از احادیث و زیارت هایی که از حضرات معصومین علیهم السلام به ما رسیده آمده است:

«بِكُمْ فَتَحَ اللهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ»(1)

خداوند به (سبب وواسطه) شما اهل بیت وحی (تکوین و تشریع را) باز نموده و خاتمه می دهد.

خداوند مرجع علمی (و باب علوم الهی) را محمد و آل او صلوات الله عليهم قرارداده است:

«فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».

از طرفي صراط مستقیم که هیچ خطا و اشتباهی در آن وجود ندارد، قرآن صامت و ناطق، همه در اهل بیت عصمت و طهارت می باشد:

برید عجلی گوید: امام باقر علیه السلام درباره آیه:

«وَ أَنَّ هَٰذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ ۖ وَ لَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ».(2)

و همانا این است راه راست من پس از آن پیروی کنید، و از راه های دیگر که موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نکنید.

فرمود:

آیا میدانی منظور از «و این راه راست من است پس از آن پیروی کنید» چیست؟

گفتم: نه، فرمود:

ولایت علی و اوصیاء است.

ص: 38


1- الكافي: ج4 ص 575 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين عليه السلام: «...وَ بِكُمْ فَتَحَ الله وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ، ...». و من لایحضره الفقيه: ج 2 ص 615 زيارة جامعة لجميع الأئمة عليهم السلام: «... بِكُمْ فَتَحَ الله وَ بِكُمْ يَخْتِمُ...». و بحارالأنوار: ج23 ص313 ب18: قال علي بن الحسين عليهما السلام: « ... وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَنَا فَلَیْسَ مِنَ الْإِسْلامِ فِی شَیْ ءٍ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ الدِّینَ وَ بِنَا یَخْتِمُهُ،...» . هرکسی که با ما نباشد بهره ای از اسلام نبرده ، خداوند به سبب و وسیله ما دین را باز نمود، و به سبب و وسیله ما آن را می بندد... و بحارالأنوار: ج 26 ص 259 ب5 ح 37:- ... محمد بن سنان، عن الإمام جعفر الصادق عليه السلام أنه قال: «نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ، و... وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ نَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ أَخْیَارُ الدَّهْرِ وَ نَوَامِیسُ الْعَصْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِیمُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ نَحْنُ عِلَّةُ الْوُجُودِ وَ حُجَّةُ الْمَعْبُودِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَامِلٍ جَهِلَ حَقَّنَا وَ نَحْنُ قَنَادِیلُ النُّبُوَّةِ وَ مَصَابِیحُ الرِّسَالَةِ وَ نَحْنُ نُورُ الْأَنْوَارِ وَ کَلِمَةُ الْجَبَّارِ وَ نَحْنُ رَایَةُ الْحَقِّ الَّتِی مَنْ تَبِعَهَا نَجَا وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا هَوَی وَ نَحْنُ أَئِمَّةُ الدِّینِ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ إِلَیْنَا تَخْتَلِفُ الْمَلَائِکَةُ وَ نَحْنُ سِرَاجٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ وَ السَّبِیلُ لِمَنِ اهْتَدَی وَ نَحْنُ الْقَادَةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ نَحْنُ الْجُسُورُ وَ الْقَنَاطِرُ وَ نَحْنُ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ بِنَا یَنْزِلُ الْغَیْثُ وَ بِنَا یَنْزِلُ الرَّحْمَةُ وَ بِنَا یُدْفَعُ الْعَذَابُ وَ النَّقِمَةُ فَمَنْ سَمِعَ هَذَا الْهُدَی فَلْیَتَفَقَّدْ فِی قَلْبِهِ حُبَّنَا فَإِنْ وَجَدَ فِیهِ الْبُغْضَ لَنَا وَ الْإِنْکَارَ لِفَضْلِنَا فَقَدْ ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ لِأَنَّا حُجَّةُ الْمَعْبُودِ وَ تَرْجُمَانُ وَحْیِهِ وَ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مِیزَانُ قِسْطِهِ و ...» ما جنب الله هستيم... خداوند به واسطه ما افتتاح نمود و به ما ختم کرد. ما اولین و آخرین هستیم. ما بهترین جهانیان و نوامیس زمان و سرور بندگان و رهبر دنیا و راه استوار و صراط مستقیم هستيم. ما هستیم علت وجود و حجت معبود. خداوند عمل هر کسی را که جاهل به حق ما باشد نمی پذیرد. ما چراغدان نبوت و چراغ های رسالت و نور نورها و كلمة الله و پرچم حق هستیم که هر کس در زیر آن پرچم باشد نجات یابد و هرکه از آن تخلف ورزد، گمراه شود. ما پیشوایان دین و رهبران سفید چهرگان و معدن نبوت و پایگاه رسالت هستیم. ملائکه به سوی ما در رفت و آمد هستند. ما چراغ روشنگر و راه هدایت و رهبر بسوی بهشت و پل بر روی گذرگاه ها و کوهان بزرگیم. به واسطه ما باران می بارد و از (فرود آمدن) عذاب و بلا جلوگیری می شود. هر که شنید این هدایت را در جستجوی محبت ما در قلب خود باشد. اگر در آن بغض و انکار فضل ما را دید بداند که از راه راست منحرف شده زیرا ما حجت معبود و مترجم وحی و خزینه علم و میزان عدالت خداییم و ....
2- سوره (1) الأنعام آیه 154

فرمود:

و میدانی این که « پیروی هر راهی نکنید» یعنی چه؟

گفتم: نه، فرمود:

مقصود ولایت فلاني و فلانی (غاصب اولي و غاصب دومی ) است،

فرمود:

و آیا میدانی مقصود از «اگر چنین کنید از راه جدا می شوید» چیست؟

گفتم: نه، فرمود:

یعنی از راه على علیه السلام (اگر جدا شوید).(1)

و امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِي الْقُرْآنِ تِبْيَانَ كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى وَ اللَّهِ مَا تَرَكَ اللَّهُ شَيْئاً يَحْتَاجُ إِلَيْهِ الْعِبَادُ حَتَّى لَا يَسْتَطِيعَ عَبْدٌ يَقُولُ لَوْ كَانَ هَذَا أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنِ إِلَّا وَ قَدْ أَنْزَلَهُ اللَّهُ فِيهِ».(2)

خدای تبارک و تعالی در قرآن بیان هر چیز را فرو فرستاده، تا آنجا که به خدا سوگند چیزی را از احتیاجات بندگان فروگذار نفرموده، و تا آن جا که هیچ بنده ای نتواند بگوید: ای کاش این در قرآن آمده بود، جز آن که خدا آن را در قرآن فرو فرستاده است.

و اما احادیثی بسیار در رد و عدم قبول فلسفه و حتی تحت نام حكمت از خاندان عصمت و طهارت به ما رسیده است که به دو حدیث از آن احادیث بسنده می کنیم و همین برای کسی که واقعا حق جو و پیرو راستين حق باشد کفایت می کند:

امام جعفر صادق علیه السلام در ضمن سخنان طولانی خود به مفضل بن عمرو فرمودند:

«...فَتَبّاً وَ خَيْبَةً وَ تَعْساً لِمُنْتَحِلِي اَلْفَلْسَفَةِ كَيْفَ عَمِيَتْ قُلُوبُهُمْ عَنْ هَذِهِ اَلْخِلْقَةِ اَلْعَجِيبَةِ حَتَّى أَنْكَرُوا اَلتَّدْبِيرَ وَ اَلْعَمْدَ فِيهَا.؟! ...»(3)

ص: 39


1- تفسير العياشي: ج1 ص383 ح125- عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ». قال: أتدري ما يعني ب «صراطي مستقيما؟». قلت: لا. قال: وَلاَیَهَ عَلِیٍّ وَ اَلْأَوْصِیَاءِ. قال: و تدري ما يعني «فَاتَّبِعُوهُ؟». قال: قلت: لا. قال: یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ. قال : وَ تَدْرِی ما يعني: «وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ؟».قُلْتُ، لاَ، قَالَ، وَلاَیَهَ فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ، وَ اَللَّهِ، قَالَ، وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ؟» قُلْتُ لاَ، قَالَ. یَعْنِی سَبِیلَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ. البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص498 ح 4/3726 و تفسیر نور الثقلين : ج1 ص778 ح343 و بحار الأنوار: ج 35 ص 371 ب 16 ح 14 وج64 ص 31 از العياشي.
2- الكافي: ج1 ص 59 باب الرد إلى الكتاب و السنة و ...ح1- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن حديد، عن مرازم ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. تفسيرالقمي: ج2 ص 451- حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن علي بن حديد، عن مرازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اَلْقُرْآنَ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی وَ اَللَّهِ مَا تَرَکَ اَللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ اَلْعِبَادُ إِلَیْهِ إِلاَّ بَیَّنَهُ لِلنَّاسِ حَتَّی لاَ یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا نَزَلَ فِی اَلْقُرْآنِ إِلاَّ وَ قَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ بحارالأنوار: ج 89 ص 81 ب 8 ح9 از تفسیر القتي.
3- توحيد المفضل: ص 68. از او: بحارالأنوار: ج 3 ص 75 ب 4 ح وج58 ص 326 ب 47.

... مرگ و ناامیدی بر فلسفه بافان باد، چگونه دلشان کور بود از این آفرینش عجیب تا جایی که منكر قصد و تدبیر درباره آن شدند ....

فقيه محقق ملا احمد اردبیلی در کتاب حديقة الشيعة به سند معتبر خود از امام حسن زکی عسکری علیه السلام نقل می کند که آن حضرت به ابوهاشم جعفری فرمودند:

«یا أَبَا هَاشِمٍ سَيَأْتِي زَمَانٌ عَلَى النَّاسِ وُجُوهُهُمْ ضَاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ مُظْلِمَةٌ مُتَكَدِّرَةٌ(1) السُّنَّةُ فِيهِمْ بِدْعَةٌ وَ الْبِدْعَةُ فِيهِمْ سُنَّةٌ الْمُؤْمِنُ بَيْنَهُمْ مُحَقَّرٌ وَ الْفَاسِقُ بَيْنَهُمْ مُوَقَّرٌ أُمَرَاؤُهُمْ جَاهِلُونَ جَائِرُونَ وَ عُلَمَاؤُهُمْ فِي أَبْوَابِ الظَّلَمَةِ سَائِرُونَ(2) أَغْنِيَاؤُهُمْ يَسْرِقُونَ زَادَ الْفُقَرَاءِ وَ أَصَاغِرُهُمْ يَتَقَدَّمُونَ عَلَى الْكُبَرَاءِ وَ كُلُّ جَاهِلٍ عِنْدَهُمْ خَبِيرٌ وَ كُلُّ مُحِيلٍ عِنْدَهُمْ فَقِيرٌ لَا يُمَيِّزُونَ(3) بَيْنَ الْمُخْلِصِ وَ الْمُرْتَابِ لَا يَعْرِفُونَ الضَّأْنِ مِنَ الذِّئَابِ عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لِأَنَّهُمْ (أَلاَ إِنَّهُمْ) يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ وَ ايْمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا وَ يُضِلُّونَ(4) شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا فإِنْ(5) نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحْلَةِ الْمُلْحِدِينَ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحْذَرْهُمْ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ»

ای ابوهاشم! زمانی فرا خواهد رسید که مردم چهره هایی خندان و گشاده و دل هایی سیاه و تاريك دارند، سنت در میان آنان بدعت و بدعت سنت باشد، و مؤمن در میان ایشان خوارو بی مقدار شده و فاسق گرامی و صاحب اعتبار، فرمانروایانشان نادان و ستمگرو علمای آن ها به دربار ستمگران آمد و شد دارند، ثروتمندانشان زاد و توشه مستمندان را به سرقت می برند و کوچکترها بر بزرگترها پیشی می گیرند، از نظر آنها هر فرد نابخرد و حیله گری شخصیتی آگاه به شمار می آید و هر انسان هوشمندی از دیدگاهشان فقیر است. میان افراد با ایمان مخلص و فاسد اهل تردید تمایزی قائل نیستند، و گوسفند را از

ص: 40


1- الإثبات: مُکَدِّرَهٌ، المستدرک: مُتَكَدِّرَةٌ.
2- المستدرک: - سَائِرُونَ.
3- الهدايا والمستدرک: یُمَیَّزُونَ.
4- الهدايا: یُبْغِضُونَ.
5- المستدرک: إن.

گرگ باز نمی شناسند. علمای آنان بدترین مخلوقات خداوند روی زمین هستند زیرا به فلسفه و تصوف می گرایند، به خدا سوگند! آنان اهل تجاوز و بازگشتن از حق و تحریف به باطل اند. در دوست داشتن مخالفين ما مبالغه می کنند و شیعیان و دوستداران ما را گمراه می کنند، پس اگر منصبی یابند از رشوه ها سیر نشوند و اگر فروگذاشته شوند، یعنی اگر منصبی به ایشان نرسد به ریا، خدا را عبادت کنند؛ بدان و آگاه باش! آنان راهزن مؤمنان و دعوتگران به کیش بد دینان اند، هرکه آنان را دریابد باید از آنها حذر کند و دین و ایمان خود را حفظ نماید».

سپس فرمودند:

«يا أبا هاشم! هَذَا مَا حَدَّثَنِی بِهِ أَبِی عَنْ آبَائِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مِنْ أَسْرَارِنَا، فَاکتُمُهُ الا عَن اَهلِهِ»(1)

«ای ابوهاشم! این سخنی است که پدرم از پدرانش از جعفر بن محمد عليهما السلام به من بازگفت، و جزو اسرار ماست ، پس آن را جز از اهلش پنهان دار».

و محقق مقدس اردبیلی گوید: و اخبار درین باب بسیار است.

توجه کنید: این حدیث شریف را فقیهی محقق مانند ملا احمد اردبیلی از فقهایی محقق چون شیخ مفيد نقل نموده و فقهایی والا مقام چون شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشيعه بنابر اعتمادی که داشته اند نقل نموده اند.

***

آیا می توان در نماز به غیر شیعه اقتدا کرد؟

سؤال - آیا می توان در نماز به غیر شیعه اقتدا کرد؟ در روایتی آمده: نوادر الراوندي: بإسناده عن موسی بن جعفر، عن أبيه عليهما السلام قال: كان الحسن والحسين عليهما السلام يصليان خلف مروان بن الحكم فقالوا لأحدهما: ما كان أبوك يصلي إذا رجع إلى البيت؟ فقال: لا والله ما كان يزيد على صلاة. بحار الأنوار: ج44 ص 123 ح15.

ص: 41


1- حديقة الشيعة: ص 787 فصل 2- و دیگر حدیثی است که سید ما سید مرتضی ابن الداعي الحسيني الرازي رحمه الله روایت می کند به سند معتبر از شیخ مفید رضی الله عنه، و او روایت میکند از احمد بن محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد، و او از پدرش محمد بن الحسن، و او از سعد بن عبد الله، و او از محمد بن عبد الجبار، و او از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام که آن حضرت مخاطب ساخت ابو هاشم جعفری را و فرمود:. و الهدايا لشيعة أئمة الهدی: ج1 ص100 المقدمة 10- و في الحديث بإسناد الشيخ المفيد رحمه الله ، مانند الحديقة -. الإثنا عشرية: صص 33 - 34 از الحديقة، إثبات الهداة: ج4 ص 204 فصل 35 ح 248 از الحديقة بعضی از آن را، مقامع الفضل، آقا محمد علی کرمانشاهی فرزند وحید بهبهانی: ج2 ص 542 و مستدرك الوسائل: ج11 ص380 ب49 ح13308 - 25 و مستدرك سفينة البحار: ج 8 ص 299 از الحديقة. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة: ج14 ص 17 المقام 8 از حديقة الشيعة، و قال: و رواه المحدث الجزائري أيضا في الأنوار النعمانية مرسلا عن العسكري عليه السلام مثله.

از حضرت موسی بن جعفر از پدرش روایت شده که امام حسن و امام حسین علیهما السلام پشت سر مروان بن حکم نماز می خواندند، به یکی از فرزندان ایشان گفتند: پدرت وقتی به خانه برمی گشت نماز (را مجددا) نمی خواند؟ جواب داد: نه به خدا سوگند، یک نماز بیشتر نمی خواند.

حال آن که در روایت دیگری آمده: لا صلاة خلف الفاجر، و لا يقتدى إلا بأهل الولاية. الخصال، ج2 ص604.

نماز پشت سر فاجر درست نیست و به غیر شیعه مذهب نباید اقتدا کرد.

جواب - همانطور که میدانید حضرات معصومین پیوسته در تقیه بوده اند، و تقیه از ضروریات تشیع است و احادیثی در این باره وجود دارد و متون فقهی قدمای علمای شیعه، گواه این است که امام جماعت، رسول ماموم در اقامه نماز جماعت است و باید مؤمن جوانی و جوارحی باشد و غیر او شایستگی این جایگاه را ندارد، و ائمه در ظاهر نماز می گذاشته اند و در دل به آنان اقتدا نمی نموده اند، درکتب حدیث وفقه چنین آمده است.

***

آیا اقتدا به امام جماعتی که اهل بدعت است جائز است؟

سؤال - اگر روحانی ای را بشناسیم که اهل بدعت است، یا به هر صورتی در رابطه با اهل بیت علیهم السلام، خلافی از او صادر شده، آیا می توانیم به احترام نماز جماعت، پشت سر او بایستیم و نماز خودمان را بخوانیم؟

جواب- اگر امام جماعت بدعت گذار باشد و یا نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ظلم نموده و یا اهل غلو باشد، فاقد شرط ایمان و عدالت است، و اگر گناه کبیره کند و یا اصرار بر انجام گناه صغيره نمايد فاقد شرط عدالت بوده و اقتدا به او صحیح نیست، چون کسی که در دربار حق تعالی سفیر مأمومين است باید مؤمن و عادل باشد. والله العالم.

***

آیا نماز تنها توجه قلبی به الله تعالی است؟

اشاره

سؤال - برخی از نواهای شیطانی که به گوش می رسد حاکی از آن است که: نماز عبارت است از

ص: 42

توجه قلبی به الله و نه این نمازی که اکنون مسلمانان به پا می دارند که شامل:... قیام، رکوع، سجده و... و در قرآن تعداد رکعت های نمازهای صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشاء ذکر نشده، پاسخ این شبهه را

جواب ۔ چنين سخنانی بوی دهان نجس منکران دین دارد، در واقع آنچه ذکر شد، انکار ضروری دین است که مورد اتفاق همه فرقه های اسلامی می باشد و منکر ضروری دین مرتد و کافر است.

وما، در این مختصر به منظور آگاهی پیروان قرآن و عترت، به برخی از انبوه آیات قرآن کریم و احادیث دربار رسول الله و ائمه اطهار صلى الله عليه و سلم اشاره نموده ایم:

آیات قرآنی درباره: اوقات نماز

اشاره

سوره (20) طه آیه 130: «فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا ۖ وَ مِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضَىٰ».

سوره (50) ق آیه 39: «فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ الْغُرُوبِ»

سوره (30) الروم آیه 17و 18: «فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَ حِينَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَ حِينَ تُظْهِرُونَ».

سوره (17) الإسراء آیه 78: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَىٰ غَسَقِ اللَّيْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ ۖ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ كَانَ مَشْهُودًا».

محافظت بروقت نمازها و نماز ظهر- و قیام- و قنوت

سوره (2) آیه 238: «حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ والصَّلاَةِ الْوُسْطَى وَ قُومُواْ لِلّهِ قَانِتِينَ».

قبله در نماز

سوره (2) آیه 150: «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ وَإِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ ۗ وَ

ص: 43

مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»

سوره (2) آیه 151: «وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِي وَلِأُتِمَّ نِعْمَتِي عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ».

سوره (6) الأنعام آیه 79: «إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ».

تغییر قبله

سوره (2) آیه 142: «سَيَقُولُ السُّفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِي كَانُوا عَلَيْهَا ۚ قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ ۚ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»

سوره (2) آیه 145: «وَ لَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ ۚ وَ مَا أَنْتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ ۚ وَ مَا بَعْضُهُمْ بِتَابِعٍ قِبْلَةَ بَعْضٍ ۚ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَ هُمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ۙ إِنَّكَ إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِينَ».

سوره (2) آیه 144: «قَدْ نَرَىٰ تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّمَاءِ ۖ فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۚ وَ حَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ ۗ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۗ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ». .

نیت نماز

سوره (6) الأنعام آیه 162: «قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَ نُسُكِى وَ مَحْيَاىَ وَ مَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ ٱلْعَٰلَمِينَ».

قرائت در نماز و کیفیت آن

سوره (17) الإسراء آیه 110: «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا».

رکوع در نماز- و نماز جماعت

ص: 44

سوره (2) آیه 43: «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ».

سوره (77) المرسلات آیه 48: «وَ إِذا قِيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ».

رکوع و سجده در نماز

سوره (22) الحج آیه 77: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».

سوره (3) آل عمران آیه 63: «يا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَ اسْجُدِي وَ ارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ».

ذکر رکوع نماز

سوره (56) الواقعة آیه 74: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ».

سوره (56) الواقعة آیه 96: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ».

سوره (69) الحاقة آیه 52: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ».

سجده نماز

سوره (53) النجم آیه 63: «فَاسْجُدُوا لِلَّهِ وَ اعْبُدُوا ».

ذکر سجده نماز

سوره (87) الأعلى آیه 1: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى».

صلوات واجب در نماز

سوره (33) الأحزاب آیه 56: «إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيمًا».

نماز مسافر

سوره (4) النساء آیه 101: «وَ إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلَاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا ۚ إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوًّا مُبِينًا».

کیفیت اقامه نماز خوف در میدان جنگ

ص: 45

سوره (4) النساء آیه 102 : «وَ إِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلَاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَ رَائِكُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَىٰ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ ۗ وَ دَّ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً وَاحِدَةً ۚ وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كَانَ بِكُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ ۖ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا».

وقت اقامه نماز شب

سوره (73) المزمل آیه 20: «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَىٰ مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ ۚ وَاللَّهُ يُقَدِّرُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ ۚ...وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ...وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

سوره (17) الإسراء آیه 79: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقاماً مَحْمُوداً».

سوره (50) ق آیه 40: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ».

سوره (52) الطور آیه 49: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ أَدْبارَ السُّجُودِ»

سوره (76) الإنسان آیه 26: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا».

تارک نماز به عمد

امام اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام فرمودند:

«إِنَّ الْفَاخِتَةَ تَقُولُ سُبْحَانَ مَنْ يَرَى وَ لَا يُرَى وَ هُوَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً»(1)

همانا (پرنده) فاخته می گوید (ذکر او چنين است): منزه است آن که می بیند و دیده نمی شود و او در دیدگاه بلند است، بار الها! کسی را که نماز را به عمد ترک می نماید، لعنت کن.

ص: 46


1- مستدرك الوسائل: ج3 ص 91 ب 29 ح 3096- 29

از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:

« .....وَ تَرْکُ اَلصَّلاَهِ مُتَعَمِّداً أَوْ شَیْءٍ مِمَّا فَرَضَ اَللَّهُ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم قال: مَنْ تَرَکَ اَلصَّلاَهَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّهِ اَللَّهِ وَ ذِمَّهِ رَسُولِ الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم ......»(1)

«... و دیگر از شمار گناهان کبیره، ترک عمدی نماز است زیرا رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: کسی که نماز را عمدا ترک کند، از ذمه خدا و رسولش دوری جسته ...»

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَد كَفَرَ»(2)

هرکه عمدا نماز را ترک کند به تحقیق کافر ورزیده است .

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«جاءَ رَجُلٌ اِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلّم، فَقالَ: یا رَسُولَ اللهِ! أَوصِنِی، فَقالَ: لا تَدَعِ الصَّلاهَ مُتَعَمِّداً فَإِنَّ مَن تَرَکَهَا مُتَعَمِّداً فَقَد بَرِئَت مِنهُ مِلَّهُ الإِسلامِ».(3)

مردی خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله ! مرا وصیت نما. حضرت فرمود: نماز را به عمد ترک نکن، زیرا همانا هرکس آن را به عمد ترک نماید، از ذمه اسلام خارج شده است.

امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

«قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : مَا بَیْنَ اَلْمُسْلِمِ وَ بَیْنَ أَنْ یَکْفُرَ إِلاَّ تَرْکُ اَلصَّلاَهِ اَلْفَرِیضَهِ مُتَعَمِّداً أَوْ یَتَهَاوَنَ بِهَا فَلاَ یُصَلِّیَهَا».(4)

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: فاصله میان این که مسلمان کافر گردد، جز ترک نمودن نماز واجب به عمد نیست، و یا این که نماز را سبک بشمارد تا آن که آن را ترک

ص: 47


1- الكافي: ج2 ص285 باب الكبائر ...ح24 و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص563 باب معرفة الكبائر التي أوعد الله عزوجل عليها النار ...ح4932 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص285 ب28 ح 33 و علل الشرائع: ج 2 ص 391 ب131 ح1 و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج1 ص176 ب 51.
2- عوالي الليالي العزيزية: ج2 ص224 باب الصلاة ...ح 36.
3- وسائل الشيعة: ج4 ص 42 ب 11 ح4466- 5- و عن محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمد الأشعري، عن القداح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.
4- وسائل الشيعة: ج4 ص 42 ب11 ح 4467- 6- أحمد بن محمد البرقي في المحاسن: عن محمد بن علي عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاوية العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و محمد بن علي بن الحسين في عقاب الأعمال: عن محمد بن موسی بن المتوكل، عن عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن محبوب نحوه.

نماید.

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«مَا بَيْنَ الْكُفْرِ وَ الْإِيمَانِ إِلَّا تَرْكُ الصَّلَاةِ».(1)

فاصله میان کفر و ایمان جز ترک نماز نیت.

مرجع امور دین (در معرفت، طاعت و سلوک کیست؟

اشاره

حضرت الله تبارک و تعالی در بسیاری از آیات قرآن کریم، مسلمانان را برای درک حقایق قرآنی، امر به مراجعه به خاندان وحی فرموده. و بیان نموده که تفسیر آیات قرآن و بیان مقصود و مراد الله، (آیات اعتقادی و احکامی و اخلاقی) تنها به عهده رسول الله و اهل بیت نبوت صلوات الله علیهم اجمعین می باشد:

سوره (59) الحشر آیه 80: «... وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ».

سوره (16) النحل آیه 44: «بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ ۗ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»

سوره (16) النحل آیه 64: «وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ ۙ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».

سوره (16) النحل آیه 43: «... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».

سوره (21) الأنبیاء آیه 7: «... فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ».

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در احادیث متواتر ثقلین و مدينة العلم و ... فرمود:

«أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها»

من شهر علم هستم و على درب آن است.

«عَلِیٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِیٍّ» و ...

ص: 48


1- وسائل الشيعة: ج4 ص 43 ب11 ح14- 4468- 7- و (محمد بن علي بن الحسين في عقاب الأعمال): عن محمد بن علي ماجيلويه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عبد الله بن میمون، عن أبي عبد الله عليه السلام، عن أبيه، عن جابر قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:.

على با قرآن است و قرآن با على است، و ....

به امت فهماند که برای درک حقایق باید به ست ایشان و سنت خاندان اطهار آن حضرت مراجعه نمود، و این دو از همدیگر جدایی ناپذیر می باشند.

خداوند در قرآن کریم تصریح دارد بر وجوب اطاعت از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اطاعت محض همراه با تسليم، تا آن جا که اطاعت از آن حضرت را اطاعت از خود بیان فرموده :

سوره (3) آل عمران آیه 32: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكافِرِينَ».

سوره (3) آل عمران آیه 132: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».

سوره (4) النساء آیه 59: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا».

سوره (5) المائدة آیه 92: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا ۚ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ». .

سوره (8) الأنفال آیه 1: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ ۖ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ ۖ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ ۖ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».

سوره (8) الأنفال آیه 20: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ أَنْتُمْ تَسْمَعُونَ»

سوره (8) الأنفال آیه 46: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ»

سوره (24) النور آیه 54: «قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ ۖ وَ إِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا ۚ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ».

سوره (24) النور آیه 56 : «وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ».

سوره (47) محمد (صلى الله عليه و آله) آیه 33 : «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ

ص: 49

لا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ».

سوره (58) المجادلة آیه 13: «أَأَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَاتٍ ۚ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ».

سوره (64) التغابن آیه 12: «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّما عَلى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ».

سوره (64) التغابن آیه 16: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَ أَطِيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْرًا لِأَنْفُسِكُمْ ۗ وَ مَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

سوره (4) النساء آیه 80: «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ ۖ وَ مَن تَوَلَّىٰ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا»

رسول الله الگو و مقتداست

و از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حديث مشهور است (و در بسیاری از کتاب های حدیث و فقه شیعه و عامه است) که فرموده باشند:

«صَلُّوا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»(1)

نماز بگزارید همانطور که می بینید من نماز می گزارم .

و سیره عملی رسول الله و اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله و سلامه عليهم، و سیره متصله مسلمين متشرعین به اهل بیت وحی چنین بوده.

پرهیز از مخالفت با قرآن و سنت رسول الله

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«مَنْ خٰالَفَ كِتَابَ اللّٰهِ وَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَقَدْ كَفَر»(2)

هر کس که مخالفت با کتاب الله و سنت حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم کند، به یقین کافر شده است.

حذر از تفسیر وحی به رأی

الله تبارک و تعالی فرمود:

ص: 50


1- متشابه القرآن و مختلفة، ابن شهر آشوب: ج2 ص170 ح14- و قال صلى الله علیه و آله: صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی.
2- الكافي: ج1 ص70 ح6- و بهذا الإسناد (محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان)، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:.

«ما آمَنَ بي مَن فَسَّرَ بِرَأيهِ كَلامي...»(1)

آن کس که به رأی خود کلام مرا تفسیر کند، به من ایمان نیاورده ....»

امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:

«....وَ مَنْ فَسَّرَ [بِرَأْيِهِ] آيَةً مِنْ كِتَابِ اللهِ فَقَدْ كَفَرَ»(2)

... و کسی که آیه ای از کتاب الله را [به رأی خود] تفسیر کند، به يقين کافرگشته.

بنابراین تفسیر وحی تشریعی نیز به عهده رسول الله و اهل بیت اطهار ایشان یعنی حضرت على بن ابي طالب و فاطمه زهراء و حسنين و نه امام از فرزندان امام حسين عليهم الصلوة والسلام است، و نه کس دیگری و هیچ گونه تغییر و یا تبدیلی از آنها نشده و نباید بشود. از ذات مقدس الله تعالی با توسل به اهل بیت اطهار می خواهیم که ما را از شرور و فتن و مهالک و حیله های دشمنان دانا و جهالت سست ایمانان حفظ فرماید.

***

حکمت قتل مرتد چیست؟

سؤال - چرا مرتد باید کشته شود؟

جواب - ارتداد که از کلمه «رد» گرفته شده به معنی بازگشت است، بازگشت به کفر.

احکام جزایی مترتب بر ارتداد اختصاص به اسلام ندارد و در برخی ادیان و مذاهب بزرگ نیز هرگاه کسی از دین برگزیده روی گرداند کافر به شمار می آید و بدان سبب که از دین سابق برگشته مرتد خوانده و مجازات می شود. و در فرهنگ دین اسلام از آن جهت که دین حق نزد خداوند است: «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ»(3) حتی زمانی که کسی از دین حق باز می گردد کشته نمی شود بلکه او را باید تحت نظر در زندان نگه دارند و حقایق اسلام را بر او عرضه دارند آن گاه اگر در حالی که مرد و دارای عقل بود و از روی عمد از اسلام روی گرداند کشته می شود . و این به آن جهت است که اسلام مدعی است دینی بر حق و علمی است و همیشه به

ص: 51


1- التوحيد: ص 68 ب2 ح 2323 و الأمالي: ص6 المجلس 2 ح3 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 116 ب11 ح 4- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا أبي، عن الريان بن الصلت، عن علي بن موسى الرضا عليه السلام، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: قال الله جل جلاله:. و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص410؛ و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص9 الفصل 1.
2- تفسير العياشي: ج1 ص18 ح6- عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: .... از او: بحارالأنوار: ج 89 ص 111 ب10 ح 15 و وسائل الشيعة: ج 27 ص 203 ب13 ح 67.
3- سوره (3) آل عمران آیه20.

پرسش های علمی و عقلی پاسخ صحیح را دارد و می دهد و همه ابهامات و شبهه ها را پاسخ می دهد و کسی که از پذیرفتن حقایق علمی عقلی و حقیقی سرباز می زند دیگر افراد جامعه را که از آگاهی لازم برخوردار نیستند را منحرف می نماید و برای جلوگیری از انحراف جامعه می بایست این عضو بیمار را که ویروس وار سبب بیماری اعتقادی جامعه می شود از میان بردارد، چنان که اگر عضوی از بدن کسی سبب فساد بقیه اعضای بدن کسی شود برای جلوگیری از آن آسیب جبران ناپذیر آن عضو محکوم به قطع شدن می باشد.

* * *

حکم عده زن پس از زنا

سؤال - کسی که با زنی زنا نموده آیا بعد از زنا باید عده نگه دارد تا بتواند با او ازدواج نماید؟

جواب- بنابر احتیاط واجب باید پس از یک بار حیض دیدن و پاک شدن زن با او ازدواج نماید، والله العالم.

***

حکم ازدواج با زنی که در عده زنا کرده

سؤال - اگر کسی با زنی که در عده طلاق بوده است زنا نماید می تواند ازدواج نماید؟

جواب- زنا در عده رجعيه موجب حرمت ابدی می گردد، والله العالم.

***

وقت غسل جمعه

سؤال - وقت غسل جمعه از چه ساعتی است ؟ آیا در شب جمعه نیز می شود غسل جمعه نمود؟

جواب- وقت غسل جمعه از طلوع فجر صادق روز جمعه تا زوال ظهر است، و از بعد از ظهر آن تا غروب روز شنبه وقت قضاء آن است، لكن احوط اولى از ظهر تا غروب جمعه آن است که به قصد قربت مطلقه به جا آورد، و قصد اداء و قضاء نکند.

و اگر تا غروب به جا نیاورد احوط و اولی آن است که شب شنبه به جا نیاورد بلکه در روز شنبه

ص: 52

به قصد قضاء آن را به عمل آورد. و بعضی احتمال داده اند که وقت قضاء آن موسع باشد تا آخر هفته، ولی مشکل است، و باکی نیست به آن که در سایر ایام غسل کند بدون قصد ورود بلکه به امید آن که مطلوب شارع مقدس باشد.

ص: 53

آیاتی که درباره خمس و وجوب آن آمده است

سؤال - آیا درباره خمس و وجوب آن آیه ای در قرآن آمده است؟

جواب- نگاهی اجمالی به اهمیت فریضه خمس در آیات و احادیث می اندازیم:

در احادیث اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم به آیات زیر استناد شده است:

1- سورة الأنفال 8 الآية 42

«وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ مَا أَنْزَلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».

و بدانید: هر چه فائده بردید پنج يك آن مال خداست و مال رسول و خویشان رسول و یتیمان و مسکینان و درمانده است، (چنین کنید) اگر به خدا و به آنچه در روز جدایی، روزی که دو گروه یکدیگر را ملاقات کرد، بربنده مان نازل کرده ایم، ایمان دارید، که خدا بر همه چیز تواناست.

2- سورة الإسراء 17 الآية 27

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا»

و حق خویشاوند (رسول) و فقیر و درمانده را بده، ومال را به اسراف خرج مكن» .

3- سورة الحشر 59 الآية7 و8

«وَ مَا أَفَاء اللهُ عَلی رَسُولهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوجَفْتُمْ عَلیْهِ مِنْ خَیْل وَ لا رِکَابٍ وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَىٰ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»

ص: 54

آنچه خدا (از بنو نضیر) به پیامبرش برگردانید (از فيء) چیزی است که بر آن اسبی و شتری نتاختید لیکن خدا پیامبرانش را بر هر کس خواست مسلط میکند، خدا بر هر چیزی تواناست.

4- سورة الحشر 59 الآية 8

«مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ ۚ وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَ اتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ».

آنچه خدا از اهل آبادی ها بر پیامبرش (از فيء) برگردانید مال خدا و مال رسول و مال خویشان رسول و یتیمان و مساکین و درمانده است، تا فيء مالی نباشد که در دست ثروتمندان گردش میکند، آنچه پیامبر به شما داد بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرد ترك کنید، از خدا بترسید که عذاب خدا سخت است».

5- سورة المدثر74 الآية 45

«وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ».

(جهنمیان گویند) فقیر را اطعام نمی کردیم .

6- سورة المطففين 83 الآية 2

«وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ».

وای بر کم فروشان * کسانی که چون از مردم کیل می گیرند تمام می گیرند * و چون برای فروختن به آنها پیمانه یا وزن می کنند کم می کنند.

از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام روایت شده که درباره آیه کریمه: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ......» فرمودند:

ص: 55

«وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» یَعْنِی الْمُنَافِقِینَ لِخُمُسِکَ یَا مُحَمَّدُ! «الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ» أَیْ إِذَا صَارُوا إِلَی حُقُوقِهِمْ مِنَ اَلْغَنَائِمِ یَسْتَوْفُونَ وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ أَیْ إِذَا سَأَلُوهُمْ خُمُسَ آلِ مُحَمَّدٍ نَقَصُوهُمْ»(1)

«وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ» منظور منافقان هستند که خمس تو را کم می دهند ای محمد! «الَّذِینَ إِذَا اِکْتالُوا عَلَی اَلنّاسِ یَسْتَوْفُونَ» یعنی وقتی حقوق خود را از غنائم می خواهند کامل می گیرند، «إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَ زَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ» یعنی وقتی خمس آل محمد را از آنها بخواهند کم می دهند.

7- سورة (89) الفجر الآية19

«وَ لَا تَحَاضُّونَ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ».

برطعام مسکین یکدیگر را تشویق نمی کنید» .

8- سوره (92) الليل الآيات 6 و7 و5

«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَىٰ وَاتَّقَىٰ * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ * وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَىٰ * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَىٰ * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَىٰ * وَ مَا يُغْنِي عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّىٰ».

اما کسی که عطا کند و در آن تقوی داشته باشد * و وعده خوبتر خدا را تصدیق کند * حتما او را به خصلت آسان تر موفق میکنیم * و اما کسی که بخل ورزد و با آن بی نیازی جويد * و وعده نیکوتر خدا را تکذیب کند * حتما او را به خصلت سخت تر می رسانیم * چون به هلاکت مشرف شود مالش او را بی نیاز می کند.

از امام جعفر صادق عليه السلام روایت شده که در تفسیر آیه: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَاتَّقَى وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى * وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» فرمودند:

«فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» الخُمُسَ «وَ اتَّقى» وِلايَةِ الطَّواغيتِ «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى» بِالْوَلَایَةِ

ص: 56


1- تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 747 از تفسیر ابن الماهیار: ما رواه أحمد بن إبراهيم بن عباد، بإسناده إلى عبد الله بن بکیر، يرفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام في قوله عزو جل.. بحار الأنوار: ج 93ص 188 ب22 ح 19 از کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة. و البرهان في تفسير القرآن: ج5 ص604 ح 4/11455 از تأويل الآيات، و مستدرك الوسائل: ج 7 ص 278 ب1 ح8219-6 از تأويل الآيات الظاهرة.

«فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَىٰ» فَلَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا تَیَسَّر لَهُ «وَ أَمّا مَن بَخِل َ» بِالْخُمُس «وَ اِسْتَغْنی» بِرَأْیِهِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی» بِالْوَلاَیَه «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری» فَلاَ یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ اَلشَّرِّ إِلاَّ تَیَسَّرَ لَهُ».(1)

مقصود از «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى» خمس است، «وَ اتَّقی» پرهیز از ولایت طاغوت ها است، و مقصود از حسنی در آیه «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْني» تصديق به ولایت است، «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری» یعنی که چیزی از خیر را نخواهد مگر بر او آسان نماييم، «وَ أَمّا مَن بَخِل َ» یعنی و کسی که به پرداختن خمس بخل ورزد، «وَ اسْتَغْنى» و به رای و نظر خودش از خواست اولیای خداوند بسنده کند، «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْني» و تکذیب ولایت نماید، «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري» پس سختیها را بر او آسان و روان کنیم پس چیزی از شر را نخواهد مگر اینکه بر او آسان نماييم

اهميت خمس در احادیث

1- ابو بصیر گوید: به حضرت امام محمد باقر عليه السلام عرض کردم: کمتر چیزی که بنده ای به آن به دوزخ می رود چیست؟ فرمود:

«مَنْ أَكَلَ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ دِرْهَماً وَ نَحْنُ الْيَتِيمُ».(2)

کسی که از مال يتيم يك درهم بخورد، و یتیم ما اهل بیت هستیم.

شیخ صدوق گوید: معنی یتیم در این جا بی قرین است و پیغمبر را هم به همین معنی يتيم می گفتند، و همچنین هر امامی بعد از او یتیم است، و آیه 11 سوره نساء در باره خوردن اموال یتیمان به ظلم و ستم در باره آنان نازل شده است ....

2- امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

«.. وَ لاَ يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَشْتَرِيَ مِنَ اَلْخُمُسِ شَيْئاً حَتَّى يَصِلَ إِلَيْنَا حَقُّنَا».(3)

... و برای کسی حلال نیست که از مال خمس چیزی را بخرد مگر این که حق ما

ص: 57


1- تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 782- و روی أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أيمن بن محرز، عن سماعة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال:. و مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: ج 7 ص 280 ب1 ح8222-9 - أحمد بن محمد الساري في كتاب التنزيل والتحريف: عن محمد بن أورمة، عن الربيع بن زكريا، عن رجل، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: «مَنْ أَعْطی» الْخُمُسَ «وَ اتَّقی» وَلَایَهًَْ الطَّوَاغِیتِ «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی» بِالْوَلَایَهًِْ. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى». قال: لَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا تَيَسَّرَ لَهُ «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» بِالْخُمُسِ «وَ استَغنی» بِرَأْیِهِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی» اَلْوَلاَیَهِ فَلاَ یُرِیدُ شَیْئاً مِنْ اَلْیُسْرِ إِلاَّ تَعَسَّرَ لَهُ.
2- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 41 باب الخمس حدیث1650- و روي عن أبي بصير قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله ما أيسر ما يدخل به العبد النار؟ قال:. و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص521 به ح50 - حدثنا أبي و محمد بن أحمد بن الوليد قالا: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن أبي عمير، عن علي ابن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله ما أيسر ما يدخل به العبد النار؟ قال: ... مانند آن. و تفسير العياشي: ج1 ص225 ح 48 - عن أبي بصير قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ... مانند آن. و فقه الرضا عليه السلام: ص 293 ب 49: ... مانند آن.
3- الكافي: ج1 ص545 ح14- أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. و المقنعة، الشيخ المفيد: ص280 ب38- و روی أبو بصیر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ... لاَ یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَشْتَرِیَ مِنَ اَلْخُمُسِ شَیْئاً حَتَّی یَصِلَ إِلَیْنَا نَصیبُنا

اهل بیت را به ما برساند.

- امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ (الَذي)(1) لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ، لَمَّا حَرَّمَ عَلَیْنَا اَلصَّدَقَهَ أَنْزَلَ لَنَا اَلْخُمُسَ، وَ اَلصَّدَقَهُ عَلَیْنَا حَرَامٌ، وَ اَلْخُمُسُ لَنَا فَرِیضَهٌ، وَ اَلْکَرَامَهُ (أَمْرٌ)(2) لَنَا حَلاَلٌ»(3)

براستی، آن خدائی که به جز او معبود برحقی نیست چون زكاة و صدقه گرفتن را بر ما روا نداشت، آیه خمس را درباره ما فرو فرستاد، پس زكاة بر ما حرام است، و خمس برای ما از طرف خداوند واجب شده است، وگرفتن پیشکشی برما حلال است.

4- حضرت امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

«مَنْ زَعَمَ أَنَّ الْإِمَامَ يَحْتَاجُ إِلَى مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ فَهُوَ كَافِرٌ إِنَّمَا النَّاسُ يَحْتَاجُونَ أَنْ يَقْبَلَ مِنْهُمُ الْإِمَامُ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِمْ بِها»(4)

کسی که معتقد باشد که امام به آنچه در دست مردم است احتیاج دارد کافر است. بلکه مردم نیازمندند که امام (خمس و سهم و سایر وجوه را) از آنها بپذیرد، خدای عزو جل می فرماید: «از اموال آنها زكاة بگیر تا آنها را بوسیله آن پاك و بی آلایش سازی».

5- عبد الله بن بکیر می گوید: از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم می فرمود:

«إِنِّي لآَخُذُ مِنْ أَحَدِكُمُ اَلدِّرْهَمَ وَ إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ اَلْمَدِينَةِ مَالاً مَا أُرِيدُ بِذَلِكَ إِلاَّ أَنْ تُطَهَّرُوا».(5)

من از شما شیعیان درهم (خمس) را می گیرم در حالی که مالم از اکثر اهل مدینه بیشتر است، قصدی جز طهارت شما را ندارم.

6- مردی از بازرگانان فارس و پیروان امام رضا عليه السلام، به ایشان نامه نوشت و درباره خمس اجازه (تا ایشان به او ببخشند)، آن حضرت در پاسخ او نوشتند:

ص: 58


1- الخصال.
2- العياشي.
3- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص41 باب الخمس حدیث 1649- و قال الصادق عليه السلام.. و الخصال: ج1 ص290 ما يجب فيه الخمس... - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف، عن الحسين ابن يزيد النوفلي، عن اليعقوبي عیسی بن عبد الله العلوي، عن أبيه، عن جده جعفر بن محمد بن علي عليهم السلام - مانند آن -. و تفسير العياشي: ج2 ص 64 حديث 65- عن عیسی بن عبد الله العلوي، عن أبيه، عن جعفر بن محمد عليهم السلام - مانند آن -
4- الكافي: ج1 ص 537 باب صلة الإمام عليه السلام ... حدیث 1 - الحسين بن محمد بن عامر، بإسناده رفعه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.
5- الكافي: ج1 ص538 باب صلة الإمام عليه السلام ... حديث 7- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن ابن بکیر قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 44 باب الخمس ...ح1658- و روی عبد الله بن بکیر، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند آن -. و علل الشرائع: ج2 ص 377 ب107 حديث 1- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بكير قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:- مانند آن -.

«بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ إِنَّ اَللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَی اَلْعَمَلِ اَلثَّوَابَ (وَ عَلَی اَلضِّیقِ اَلْهَمَّ)(1) لاَ یَحِلُّ مَالٌ إِلاَّ مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اَللَّهُ وَ إِنَّ اَلْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَی دِینِنَا وَ عَلَی عِیَالاَتِنَا وَ عَلَی (مَوَالِنَا)(2) وَ مَا (نَبْذُلُهُ)(3) وَ نَشْتَرِی مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ (نَخَفُ سَطْوَتَهُ)(4)فَلاَ تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لاَ تَحْرِمُوا أَنْفُسَکُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ (رِزْقِکُمْ)(5) وَ تَمْحِیصُ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِکُمْ لِیَوْمِ فَاقَتِکُمْ(6) وَ اَلْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ (بِمَا عَهِدَ إِلَیْهِ)(7)وَ لَیْسَ اَلْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ اَلسَّلاَمُ»(8)

بسم الله الرحمان الرحيم. همانا خداوند واسع و کریم است. برای انجام کار (ی که مورد رضایتش باشد) ثواب و برای تنگ نظری، غم و اندوه را ضمانت کرده است. هیچ مالی حلال نیست مگر از راهی که خداوند آن را حلال کرده است و به راستی که خمس یاری ما بر دین و عیالات و دوستانمان است و وسیله بذل و بخشش ما و حفظ آبرویمان در برابر کسی است که از او بيم داریم. آن را از ما دریغ ندارید و خود را از دعای ما محروم نسازید تا آن جا که بر آن توانا هستید؛ زیرا پرداخت خمس، گشایش روزي شما و مایه پاک شدن گناهان شما و ذخیره ای است که برای روز بی نوائی خود پس انداز می کنید. و مسلمان تنها کسی است که برای خدا بدان چه با او پیمان بسته است، وفا کند. و مسلمان نیست کسی که به زبان پذیرا و به دل مخالف است، و السلام.

7- على بن ابراهیم گوید: پدرم گفت: من خدمت امام محمد تقی علیه السلام بودم که صالح بن محمد بن سهل که متولی اوقاف قم بود، وارد شد و به حضرت عرض کرد: آقای من! آن ده هزار را به من حلال کن، زیرا آنها را خرج کرده ام، به او فرمود: حلالت باد. چون صالح بیرون رفت، امام جواد علیه السلام فرمود:

«أَحَدُهُمْ يثِبُ عَلَی أمْوَالِ حَقِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أیْتَامِهِمْ وَ مَسَاکِینِهِمْ وَ فُقَرَائِهِمْ وَ أبْنَاءِ

ص: 59


1- المقنعة والتهذيب و الإستبصار و العوالي: وَ عَلَی اَلْخِلاَفِ اَلْعِقَابَ .
2- الوسائل: أَموالِنا.
3- المقنعة: نَبذُلُ و در الإستبصار و العوالي: نَفُکُ.
4- التهذيب و الإستبصار: تُخَافُ سَطْوَتُهُ
5- المقنعة: أَرْزَاقِکُمْ.
6- در العوالي: مَنْ لَقِیَ اَللَّهَ بِمَا عَاهَدَ.
7- التهذيب و الإستبصار: بِما عاهَدَ عَلَیْهُ.
8- الكافي: ج1 ص547 باب الفيء و... ح25. و المقنعة: ص 283 ب38. و تهذیب الأحکام: ج4 ص 139 ب39 ح 17. و الإستبصار فيما اختلف من الأخبار: ج2 ص 59 ب32 ح 9. و عوالي اللآلي: ج 2 ص 77 المسلك الرابع ح206 به اختصار: ج 3 ص 126 ب5 ح6. وسائل الشيعة: ج9 ص 538 ب 3 ح12665 از الكافي.

سَبِیلِهِمْ فَیَأْخُذُهَا ثُمَّ یَجِیءُ فَیَقُولُ اِجْعَلْنِی فِی حِلٍّ أَ تَرَاهُ ظَنَّ أَنِّی أَقُولُ لاَ أَفْعَلُ وَ اَللَّهِ لَیَسْأَلَنَّهُمُ اَللَّهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ عَنْ ذَلِکَ سُؤَالاً حَثِیثاً»(1)

شخصی به اموال آل محمد و یتیمان و مساکین و فقرا و در راه ماندگانشان می تازد و می خورد سپس می آید و می گوید: مرا حلال کن، گمان می کند من می گویم: نمیکنم؟! (من می گویم حلالت باد) ولی به خداوند سوگند که در روز قیامت خدا از آن ها بدون مسامحه بازخواست خواهد کرد.

***

حکم شرعی إقامه نماز قبل از طلوع و قبل از غروب خورشید

سؤال - آیا نماز خواندن قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب جائز است؟

جواب - یکی از شیعیان در نامه ای به ساحت مقدس امام زمان سلام الله عليه و عجل الله فرجه توسط یکی از سفراء حضرت این سؤال را کرد و حضرت در توقیعی جواب داده اند:

«وَ أَمّا ما سَأَلتَ عَنهُ مِنَ الصَّلاهِ عِندَ طُلوعِ الشَّمسِ وَ عِندَ غُروبِها، فَلَئِن کانَ کَما یَقولُ النّاسُ:إنَّ الشَّمسَ تَطلُعُ بَینَ قَرنَی شَیطانٍ،وَ تَغرُبُ بَینَ قَرنَی شَیطانٍ،فَما ارغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَیءٍ أفضَلَ مَنِ الصَّلاهِ،فَصَلِّها و أَرغِم أنفَ الشَّیطانِ».(2)

اما آن چه درباره نماز در هنگام طلوع آفتاب و غروب آفتاب پرسیدی، اگر آن چه سنیان روایت کرده اند راست باشد که آفتاب در میان دو شاخ شیطان طلوع می کند و در میان دو شاخ شیطان فرو می رود، در نتیجه هیچ چیز بینی شیطان را به خاک نمی ماند که بهتر از نماز باشد، پس در این دو وقت نماز کن و بینی شیطان را به خاک بمال.

و در موثق از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله عليه وارد شده است که آن حضرت از نماز هنگام طلوع آفتاب و هنگام غروب آفتاب نهی فرمودند زیرا که آفتاب میان دو قرن یک شیطان طلوع می کند و میان دو شاخ شیطانی فرو می رود یعنی در وقت غروب میان دو شاخ

ص: 60


1- الكافي: ج1 ص 548 باب الفيء و الأنفال و تفسير الخمس و ... حدیث 27- علي بن إبراهيم، عن أبيه قال: كنت عند أبي جعفر الثاني عليه السلام إذ دخل عليه صالح بن محمد بن سهل و كان يتولى له الوقف بقم فقال: يا سيدي ! اجعلني من عشرة آلاف في حل فإني أنفقتها. فقال اله:. و المقنعة: ص 284 ب38- و روی إبراهيم بن هاشم ... مانند آن. و الإستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج2 ص60 ب 32 ح 197- 11- و روی إبراهيم بن سهل بن هاشم ... مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 251 - فروى علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه - مانند آن -
2- من لا يحضره الفقیه: ج 1 ص 498ح 1427- و قد روي نهي عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها لأن الشمس تطلع بين قرني شيطان و تغرب بين قرني شيطان إلا أنه روى لي جماعة من مشايخنا عن أبي الحسين محمد بن جعفر الأسدي رضي الله عنه أنه ورد عليه فيما ورد من جواب مسائله من محمد بن عثمان العمري قدس الله روحه:.

شیطانی دیگر فرو می رود غیر شیطان صباح(1)

محمد تقی مجلسی می نویسد: و مرفوعا منقولست که شخصی به آن حضرت صلوات الله عليه عرض نمود که: حدیثی از حضرت امام محمد باقر صلوات الله عليه به ما رسیده که آفتاب طالع می شود میان دو قرن شیطان فرمودند: بلی به درستی که ابلیس تختی میان آسمان و زمين میگذارد و چون آفتاب طالع می شود و آفتاب پرستان سجده آفتاب میکنند ابلیس به شياطين تابعين خود می گوید که: اینها سجده من می کنند و چون بنی آدم نیز در این وقت نماز کنند به اتباع خود می گوید که اینها نیز سجده من می کنند. یعنی در وقت طلوع اهل مغرب رو به مشرق میکنند و نماز میکنند می گوید که اینها سجده من میکنند و در وقت غروب اهل مشرق رو به مغرب میکنند به ایشان می گوید که سجده من می کنند یا مطلقا. و بر مضمون نهی از نماز چند روایت دیگر وارد شده است و بنا بر این دو قرن شیطان میان دو شاخ او خواهد بود یا آن که آفتاب از پشت سر او طالع می شود چون دو طرف سر را نیز قرنین می گویند. و جمعی چنین گفته اند که مراد از دو قرن دو لشکر شیطانست یکی شیاطین که سجده او می کنند صریحا یا اطاعت او می کنند پس گویا او را سجده میکنند و لشکر دیگر بنی آدم است که ایشان را گمراه کرده است که سجده آفتاب می کنند چنانکه الحال نیز مقرر است در هند که هندویان در وقت طلوع سجده آفتاب می کنند و ممکن است که مراد اطاعت باشد به این که چون روز می شود بنی آدم و شیاطین همه بندگی شیطان می کنند چنان که حق سبحانه و تعالى فرموده است که: آیا عهد نکردم با شما که عبادت شیطان مکنید که او دشمن هویدای شماست و مرا عبادت کنید، یعنی من دوست شمایم. لیکن جمعی از استادان ما که در فهرست نام ایشان را برده است و هر مرتبه که ایشان را یاد می کند رضي الله عنه میگوید با آن که از مشایخ اجازه اند و کتاب اسدی نزد او بوده است و مشایخ از اسدی روایت کرده اند و او از جمله نواب است یعنی در زمان غیبت صغری اگر کسی کاری به حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه داشت در ری

ص: 61


1- ترجمه حدیث در لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فارسی فقیه: ج5 ص 218.

به او عرض میکردند و او عرض می نمود به نایبان آن حضرت صلوات الله عليه و عمده نواب آن حضرت در عرض هفتاد و چند سال چهار کس بودند. اول عثمان بود و بعد از او محمد بود که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام توثیق ایشان فرموده اند و نیابت را قریب به پنجاه سال این پدر و پسر داشتند و معجزات بسیار بردست ایشان ظاهر می شد و بعد از وفات محمد، حسین بن روح نایب بود و بعد از او على بن محمد سمری و در سنه تناثر نجوم على ابن بابویه فوت شد و محمد بن یعقوب کلینی و سمری و غیر ایشان از فضلای شیعه. و بعد از سمری غیبت کبری شد و اسدی عریضه نوشت در مسائل بسیار که عمری از حضرت صاحب الأمر صلوات الله عليه بپرسد جواب هر مسأله را در تحت آن نوشته بودند و این مسأله را چنین نوشته بود که: اما آن چه سؤال کرده از نماز نزد طلوع آفتاب و نزد غروب آفتاب پس اگر راست باشد آن چه سنیان روایت کرده اند که آفتاب طالع می شود در میان دو قرن شیطان و فرو می رود میان دو قرن شیطان پس هیچ چیز بینی شیطان را بر خاك نمی مالد که بهتر از نماز باشد پس در این دو وقت نماز کن و بینی شیطان را بر خاك مال و از این حدیث صحیح ظاهر می شود که اصل این حديث افتراست.

«نتیجه» إقامه نماز در دو وقت 1- قبل از طلوع خورشید 2- قبل از غروب خورشید بنابراین که آن چند روایت مطابق فتوای پیروان أصحاب سقیفه ملعونه است و بعید نیست که معصوم تقیه فرموده باشد چنان که شیخ طوسی علیه الرحمه فرموده است، و در توقیع از جانب اعليحضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف آن حضرت به جواز إقامه نماز در این دو وقت حکم فرموده اند بنابراین اشکالی ندارد و جایز خواهد بود، والله العالم .

***

حکم بقاء برتقلید فقیه میت

سؤال - بقاء برتقلید از مت آیا جائز است؟ یا خیر؟

ص: 62

جواب 1- از فقیه امامی اثناعشری که از کتاب الله مجید قرآن کریم (به بیان و تفسیر اهل بیت نبوت) و سنت مطهره محمد و آل محمد صلى الله عليهم حکم کند و فتوی بدهد و مراعات احتیاط بکند و احوط را ملاک قرار بدهد تقلید جائز است، و پس از مرگ او نیز بر فتوای او می شود باقی ماند، و الله العالم.

***

اذن پدر دختر بالغه شرط صحت عقد ازدواج ...

سؤال - آیا عقد دختر بالغه إذن پدر و ولی او در صحت عقد لازم است یا خیر؟

جواب- ولایت دختر با ولی او می باشد، مگر این که بالغه و رشیده باشد و مصلحت خودش را بداند و از عواقب این کار آگاه بوده و عاقلانه تصمیم بگیرد و ازدواج او تالي فاسدی نداشته باشد و همسری را که برای ازدواج موقت و یا دائم برگزیده است کفو ایمانی او باشد، و برای احراز این شرائط باید به فقیه عادل مراجعه نماید، و الله العالم.

***

حکم گفتن شهادت به ولایت در اذان و اقامه

سؤال - با توجه به فتاوای مراجع سلف و کنونی مبنی بر استحباب گفتن شهادت به ولایت امیر المؤمنین علیه السلام در اذان و اقامه آیا گفتن این شهادت در اذان و اقامه واجب است یا خیر؟

جواب- شواهدی حدیثی و روانی و خبری است دال بر این که در زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم پس از مراسم واقعه غدیر خم در ضمن اذان توسط ابوذر و سلمان رضي الله عنهما برای عموم و در ملأ گفته می شده ، و احادیث و روایات و اخبار بسیاری نیز دلالت وجود دارد بر لزوم آن در هر کجا که شهادتين داده می شود، و به دلیل این که اکنون قرن هاست که از شعائر بلکه از اعظم شعائر شیعه امامیه است چنان که در حدیث شریف آمده است:

«وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ».(1)

و چنان که برای ولایت ندا زده شد، برای هیچ چیز دیگری فریاد زده نشده .

ص: 63


1- الكافي: ج2 ص 18 باب دعائم الإسلام ...ح1 - حدثني الحسين بن محمد الأشعري، عن معلی بن محمد الزيادي، عن الحسن بن علي الوشاء قال: حدثنا أبان بن عثمان، عن فضيل، عن أبي حمزة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: بُنِیَ الإِسْلامُ عَلَی خَمْسٍ: عَلَی الصَّلاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَ الْوَلایَهِ، وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلایَه.

و چون شعار شیعه امامیه است ترک آن بدعت خواهد بود، و به دلایل دیگری گفتن آن پس از شهادتين در هر کجا که باشد در اذان و غیر آن لازم و واجب است، هرچند که گفتن اذان و اقامه در نفس خودشان واجب نیستند. والله العالم.

***

حکم نوحه خوانی و عزاداری

در نهی از نوحه خوانی و عزاداری به روایاتی استناد شده آیا صحیح است؟

سؤال - درنهی از نوحه خوانی و عزاداری به روایات زیر استناد نموده اند:

الف- پیامبر صلی الله عليه وآله: النياحة من عمل الجاهلية. من لا يحضره الفقيه:ج4 ص376.

ب- عن ابن مسعود قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: ليس منا من ضرب الخدود و شق الجيوب. مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة والأولاد: ص 108.

پیامبر خدا فرمود: از ما نیستند کسانی که (به هنگام مصیبت) بر گونه ها بزنند و گریبان ها پاره کنند. توضیح: نقل است آن زمان که چشم حضرت زینب بر سر مبارک برادرش افتاد، دست برد و گریبان خویش پاره کرد.

ج- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: ضرب المسلم يده على فخذه عند المصيبة إحباط لأجره. الكافي: ج3 ص224 ح4.

پیامبر خدا فرمود: مسلمان به هنگام مصيبت چون با دست خویش به ران خود بکوبد، مزدش نابود می شود. نظر حضرت عالی در این مورد چیست؟

جواب- روایاتی وجود دارند که دلالت بر جواز (نیاحة) نوحه گری بر غیر معصوم از نزدیکان می کنند، اگر شامل دروغ نباشند. و اگر شامل دروغ باشند حرام خواهد بود. و اظهار جزع و فزع و انواع عزاداری مرسوم میان شیعیان تحت نظر و تأیید و تقریر حضرات اهل بیت نبوت عليهم السلام و فقهای شیعه در طی چهارده قرن بوده است، نه تنها حرام نیست بلکه موجب تقرب إلى الله و ثواب و اجر عظيم و بهترین نوع تعظیم شعائر الله عزوجل می باشد، و احادیثی نیز در

ص: 64

تشویق و ترغیب بر آنها وجود دارد، و تعظیم شعائر و آن چه ارتباط با آنان دارد، تعظیم دین می باشد.

و روایاتی که ذکر نموده اید، حمل بر عدم جواز نياحه و سوگواری بر کافران در زمان جاهلیت و بر سر قبور آنان می شود. و روایت ابن مسعود مرفوع و فاقد اعتبار است. و روایت کافي ضعيف است و گویای احباط اجر می باشد و دلالت بر حرمت این کار نمی کند، و چنان چه گفتیم این برای غیر معصومین است و برای آن حضرات دلايل جواز ویژه خود را دارد، و نه تنها حرام نیست بلکه بنابر آیه مودت، واجب است، اظهار فرح در ایام سرور آنان و اظهار مصیبت در ایام عزای آنان(1)

و گریبان پاره نمودن حضرت زینب سلام الله علیها و سر شکستن حضرتش از بهترین نوع عزاداری بر سالار شهیدان است که اجر عظیمی را برای آن حضرت به ارمغان آورده است.

و در موثقه ابن سدير از امام جعفر صادق علیه السلام است که:

«...وَ قَدْ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ الْفَاطِمِيَّاتُ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَیْهِ الْسَّلامُ وَ عَلَى مِثْلِهِ تُلْطَمُ الْخُدُودُ وَ تُشَقُّ الْجُيُوبُ».(2)

... و به درستی که زنان فاطمی برای مصیبت حسین بن علي عليه السلام گریبان ها پاره کردند، و بر گونه های خود لطمه زدند، و بر مانند او بر گونه ها لطمه زده شود، و گریبان ها پاره گردد.

***

حکم نماز و اذکار آن به غیر زبان عربی

سؤال - آیا در نماز واجب یومیه می توان در رکوع و سجود به زبان فارسی دعا نمود؟ با توجه به فتاوای علما که عربی باشد بهتر است. آیا چنین اجازه ای داریم یا خیر؟ و چرا؟

جواب - نماز رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم که به تعليم حضرت الله جل جلاله بوده و اقامه نماز آنحضرت و حضرات اهل بیت نبوت صلى الله عليهم با تمامی اجزای آن به زبان عربی

ص: 65


1- الخصال: ج2 ص 610-635 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي، عن جدي، عن آبائه عليهم السلام: أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنياه قال أمير المؤمنين عليه السلام: ...إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِطَّلَعَ إِلَی اَلْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اِخْتَارَ لَنَا شِیعَهً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا...
2- التهذيب: ج8 ص 325 ب ح 1207 - 23- و ذکر أحمد بن محمد بن داود القمي في نوادره قال: روی محمد بن عیسی عن أخيه جعفر بن عيسى عن خالد بن سدير أخي حنان بن سدير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل شق ثوبه على أبيه أو على أمه أو على أخيه أو على قریب له فقال: لاَ بَأْسَ بِشَقِّ اَلْجُیُوبِ قَدْ شَقَّ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ عَلَی أَخِیهِ هَارُونَ ، وَ لاَ یَشُقَّ اَلْوَالِدُ عَلَی وَلَدِهِ وَ لاَ زَوْجٌ عَلَی اِمْرَأَتِهِ وَ تَشُقُّ اَلْمَرْأَهُ عَلَی زَوْجِهَا وَ إِذَا شَقَّ زَوْجٌ عَلَی اِمْرَأَتِهِ أَوْ وَالِدٌ عَلَی وَلَدِهِ فَکَفَّارَتُهُ حِنْثُ یَمِینٍ وَ لاَ صَلاَهَ لَهُمَا حَتَّی یُکَفِّرَا أَوْ یَتُوبَا مِنْ ذَلِکَ وَ إِذَا خَدَشَتِ اَلْمَرْأَهُ وَجْهَهَا أَوْ جَزَّتْ شَعْرَهَا أَوْ نَتَفَتْهُ فَفِی جَزِّ اَلشَّعْرِ عِتْقُ رَقَبَهٍ أَوْ صِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ أَوْ إِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً وَ فِی اَلْخَدْشِ إِذَا دَمِیَتْ وَ فِی اَلنَّتْفِ کَفَّارَهُ حِنْثِ یَمِینٍ وَ لاَ شَیْءَ فِی اَللَّطْمِ عَلَی اَلْخُدُودِ سِوَی اَلاِسْتِغْفَارِ وَ اَلتَّوْبَهِ وَ لَقَدْ شَقَقْنَ اَلْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ اَلْخُدُودَ اَلْفَاطِمِیَّاتُ عَلَی اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ عَلَی مِثْلِهِ تُلْطَمُ اَلْخُدُودُ وَ تُشَقُّ اَلْجُیُوبُ .

بوده، و نماز از عبادات توقیفی است و باید متلقات از معصوم باشد و تمامی دعاهایی که برای قنوت و یا در جاهای دیگر نمازها از معصومین رسیده به زبان عربی بوده ، بنابراین وظیفه معينه در مورد دعا در نماز و قنوت آن و ادعیه و اذکار به زبان عربی است، و الله العالم .

***

حکم سجده بر مهرنقش دار

سؤال - اکثر مهرهایی که در دسترس ماست یک روی آن ساده و روی دیگر آن نقش هایی موجود است، آیا سجده برطرفی که نقش دارد از نظر شرعی اشکال دارد یا خیر؟

جواب- سجده بر مهرهایی که ذکر نمودید در غیر جایی که بر شیعه طعن می زنند، اشکال ندارد . والله العالم.

***

حکم خوردن ماء الشعیر رائج ...

سؤال - خوردن ماء الشعیر که در کشور تولید و رایج است جایز است یا خیر؟

جواب- ماء الشعیری که بسیارش مستی بیاورد قليل آن نیز نجس و خوردن آن حرام است.

ماء الشعیر اگر دارای الکل باشد و یا موادی که برای تولید آن استفاده می کنند دارای الكل باشد هرچند که پس از توليد الكلش را تبخیر و یا از آن بگیرند نیز همان حکم را دارد. و در این زمان باید برای خوردنی ها و آشامیدنی ها علم به حلال و طاهر بودن آنها حاصل گردد.

***

حکم ماهواره و ...

سؤال - خریدن و نصب ماهواره فقط به جهت استفاده از برخی شبکه های اسلامی و شیعه جایز است یا خیر؟

جواب- استفاده مشروع از آلات مشترکه اگر سبب فساد برای خود و خانواده و دیگر کسانی که در دسترسشان است نگردد في نفسه اشکال ندارد، والله العالم.

ص: 66

***

حکم نماز جمعه در عصر غیبت

سؤال - علت حرمت نماز جمعه در زمان غیبت چیست، و از مراجع عظام سلف و فعلی کدام به این مسئله مقید می باشند؟

جواب- فقهائی که قائل به حرمت اقامه نماز جمعه در زمان غیبت اعليحضرت ولی عصر امام زمان عجل الله فرجه الشريف شده اند دلایلی ذکر نموده اند و از آنهاست این که: منصب امامت جمعه منصبی الهی است و به جعل الهی تحقق می یابد لذا باید یا معصوم و یا نایب منصوب از جانب آنان برای اقامه نماز جمعه باشد و بنابر فرمایش اهل بیت نبوت عليهم السلام از شرایط اقامه نماز جمعه امامت امام عادل که همان معصوم و یا منصوب از جانب اوست می باشد. و قائلين به حرمت آن شیخ طوسی و سید مرتضی و ابن ادریس حلی و بسیاری دیگر بوده اند که در ضمن كتابی و یا کتاب و رساله ای در اثبات حرمت آن تحریرو تالیف نموده اند. والله العالم.

***

حكم استمناء زن با خودش

سؤال - آیا استمناء کردن زن با خودش شرعا جائز است یا خیر؟ از آیات و احادیث اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین بفرمایید.

و آیا آبی که از زن خارج می شود حکم منی را دارد یا فقط آب است؟

جواب- إستمناء به معنی کاری است که با آن کار درخواست بیرون آمدن منی گردد به غیر جماع نمودن، خواه با دست (خود و یا غير) و یا با ملاعبه و ملامسه غیر همسر و یا به نحو دیگری (مانند شنیدن و دیدن محرک شهوت)، و اغلب با دست است، و إمناء به قصد خارج نمودن منی و بدون آن، بدون همسر است. إمناء و إستمناء در شرع مطهر حرام و از گناهان کبیره است. و إستمناء به وسیله همسر به سبب هدر دادن مني حرام می باشد.

(در توصیف مؤمنان) چنين فرموده است:

ص: 67

«وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ *إِلَّا عَلى أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ».(1)

و آنها که دامان خود را (از آلوده شدن به حرام و بی عفتی) حفظ می کنند؛ مگر در مورد همسران و کنیزانشان که (در مباشرت با آنان) هیچ گونه سرزنشی بر ایشان نیست؛ پس هرکس فراتر از این بخواهد تجاوز کار است.

و استمناء کننده از «عادون» است و از راه نامشروع ارضاء شهوت نموده است زیرا ورای همسر و نزدیکی مشروع با او را بهره برده و از «ملومين» است. و در صحيحه علاء بن الرزين است از امام جعفر صادق عليه السلام، راوی گوید: از امام درباره حکم «خَضخَضَة» پرسیدم حضرت فرمود:

«هِيَ مِنَ لْفَواحِشَ...».(2)

آن از (گناهان بزرگ و) فاحشه ها است ....

«خضخضة» نمودن که برای طلب شهوت و لذت جنسی است نیز هرچند که منی خارج نشود، و همچنين «دَلك» در حکم شرعا حرام و نهی شده اند و برای آنها تعزیر لازم است مگر این که جاهل قاصر باشد.

ابو بصیر گوید: شنیدم إمام جعفر صادق می فرمود:

«ثَلاثَةٌ لاَ يُكَلِّمُهُمْ اللَّه يوْمَ الْقِيَامةِ، وَ لا ينْظُرُ إلَيْهِمْ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ، و لَهُمْ عَذابٌ ألِيمٌ اَلنَّاتِفُ شَیْبَهُ، وَ اَلنَّاکِحُ نَفْسَهُ، وَ اَلْمَنْکُوحُ فِی دُبُرِهِ»(3)

خدای عزوجل در روز قیامت با سه کس سخن نگوید و نگاهشان نکند و لیاقت شان نبخشد و برایشان عذاب دردناکی خواهد بود؛ آن که ریش خود را بکند (و بتراشد)، و آن که از خود لذت جنسی ببرد (مقصود إمناء و استمناء است)، و آن (مردی) که مورد لذت جنسی مردان قرار گیرد.

ص: 68


1- سوره (23) المؤمنون آیه 145 الی 147 و سوره 70 المعارج آیه 30 الی 32
2- الكافي: ج5 ص540 ح1 از او: وسائل الشيعة: ج20 ص 353 ب28 ح 25808-5.
3- الخصال: ج1 ص 106 ح68. از او: وسائل الشيعة: ج2 ص131 ب79 ح1709- 5 وج20 ص 354 ب 28 ح25810 - 7.

و در کتاب العوالي از رسول الله صلى الله علیه و آله روایت نموده:

«نَاکِحُ اَلْکَفِّ مَلْعُونٌ».(1)

آن که با دست خود نکاح کند (شهوت و لذت جنسی برد) لعنت شده .

و أحمد بن محمد بن عيسى الأشعری از پدرش گوید: درباره خضخضة از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیده شد پس فرمود:

«اثْمٌ عَظِیمٌ قَدْ نَهَی اَللَّهُ عَنْهُ فِی کِتَابِهِ ، وَ فَاعِلُهُ کَنَاکِحِ نَفْسِهِ وَ لَوْ عَلِمْتَ بِمَا یَفْعَلُهُ مَا أَکَلْتَ مَعَهُ»

گناه بزرگی است که خداوند از آن در کتابش نهی کرده است و استمنا کننده چونان کسی است که با خویش جماع می کند و اگر من با خبر شوم از کسی که این کار را انجام می دهد، با او هم غذا نخواهم شد.

راوی پرسید: ای فرزند رسول خدا! برایم آن چه از کتاب خداوند درباره استمناست توضیح دهید؟ حضرت فرمودند: آن فرموده خداوند است:

«فَمَنِ ابْتَغَىٰ وَرَاءَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْعَادُونَ وَ هُوَ مِمَّا وَرَاءَ ذَلِک».

پس هر که فراتر از آن را بخواهد همانان تجاوزگرند و استمناء از غیر راه (ازدواج) است.

آن مرد پرسید: کدام بزرگ تر است ، زنا یا استمناء؟ حضرت فرمود:

«هُوَ ذَنْبٌ عَظِیمٌ قَدْ قَالَ اَلْقَائِلُ بَعْضُ اَلذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ بَعْضٍ وَ اَلذُّنُوبُ کُلُّهَا عَظِیمٌ عِنْدَ اَللَّهِ لِأَنَّهَا مَعَاصِیَ وَ أَنَّ اَللَّهَ لاَ یُحِبُّ مِنَ اَلْعِبَادِ اَلْعِصْیَانَ وَ قَدْ نَهَانَا اَللَّهُ عَنْ ذَلِکَ لِأَنَّهَا مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطَانِ وَ قَدْ قَالَ «لا تَعْبُدُوا اَلشَّیْطانَ إِنَّ اَلشَّیْطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّما یَدْعُوا حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحابِ اَلسَّعِیرِ»(2)

إستمناء گناه بزرگی است. گوینده ای خواهد گفت که: بعضی از گناهان سبك تر از بعضی دیگر است ولی همه گناهان نزد خداوند بزرگ است؛ چرا که همه معصیت های

ص: 69


1- عوالي الليالي العزيزية في الأحاديث الدينية: ج1 ص260 ف10 ح 38. از او: بحار الأنوار: ج101 ص30ب 33 ح 2 و جامع أحاديث الشيعة: ج25 ص 796 ب17 ح1300- 37699 - (4) .
2- وسائل الشيعة: ج28 ص 364 ب 3 ح34978- 4 از النوادر أحمد بن محمد بن عيسى الأشعری: از پدرش از امام جعفر صادق عليه السلام. و مانند آن در بحار الأنوار: ج101 ص30 ب33 ح 1 از فقه الرضا عليه السلام از پدرش از امام صادق علیه السلام.

الله است، و خداوند دوست ندارد که بندگانش گناه کنند، و خداوند ما را از این کار بازداشته است؛ چرا که کار شیطان است، و خداوند فرموده است: «پرستش شیطان نکنید، شیطان دشمن شماست، او را دشمن بگیرید، شیطان گروهش را دعوت می کند تا از یاران آتش باشند».

چنان که واضح است در این حدیث شریف و احادیث و روایات دیگری تصریح شده است بر این که استمناء کاری حرام و گناهی بزرگ است و شامل مرد و زن می شود.

و از مجموع کلمات فقهاء شیعه بر واجب شدن غسل جنابت برزن نیز به سبب خروج منی از او حکم نموده اند، بلکه برخی از فقهاء شیعه نیز ادعای إجماع بر حرمت آن برای زن نموده اند مانند: شهید دوم در کشف اللثام ج2 ص5، و وحید بهبهانی در مصابيح الظلام: ج1 ص 87 و ملای نراق در مستند الشيعة: ج2 ص254، و برخی فرموده اند که این حکم مخالفي ندارد مانند: سبزواری در الأذخيرة: ص 49 و نجفی در جواهر الكلام: ج3 ص3 و همدانی در مصباح الفقيه: ج3 ص 222، و روایاتی بر آن تصریح دارد مانند صحيحه حسن بن محبوب از معاوية بن حکیم از امام جعفر صادق علیه السلام که فرمود:

«إِذَا أَمْنَتِ اَلْمَرْأَةُ وَ اَلْأَمَةُ مِنْ شَهْوَةٍ جَامَعَهَا اَلرَّجُلُ أَوْ لَمْ يُجَامِعْهَا فِي نَوْمٍ كَانَ ذَلِكَ (کانت -الاستبصار) اوْ فِي يَقَظَةٍ فَإِنَّ عَلَيْهَا اَلْغُسْلَ»(1)

چون از زن و کنیز منی ریخت براثر شهوت خواه به جماع مرد با او باشد یا نه، در خواب باشد یا در بیداری غسل بر او واجب است.

نعوذ بالله تعالى من معاصيه والله المستعان.

***

حكم تجدید قبر و تصویر کشیدن جان دار

سؤال - در روایتی آمده: من جدد قبرا أو مثل مثالا فقد خرج من الإسلام. (من لا يحضره الفقیه جلد1 صفحه 189)- کسی که قبری را نوسازی کند یا صورت جانداری را بکشد از اسلام خارج شده.

ص: 70


1- وسائل الشيعة: ج2 ص 189 ب7 ح1897- 14 از تهذیب الأحکام: ج1 ص 122 ب6 ح15 و الإستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج1 ص 106 ب63 ح5.

نظر حضرت عالی در خصوص روایت مذکور چیست؟

جواب- محمد تقی مجلسی در شرح فارسی من لا يحضره الفقیه جلد2 صفحه 512 متن حديث و شرح آن را از من لایحضره الفقیه آورده است و اقوال در اختلاف کلمه: جدد، وی چنین می نویسد: روایت کرده: احمد بن محمد بن عیسی از محمد بن سنان از ابوالجارود از اصبغ بن نباته که حضرت امیر المؤمنين صلوات الله عليه فرمودند که: هر که تجدید کند قبر را یا مثالی بکشد یعنی صورتی از صور مجسمه یا اعم از مجسمه و غیر مجسمه بکشد و یا بسازد یا شخصی را مقتدا کند که حق سبحانه و تعالی او را امام و مقتدا نکرده باشد یا هرسه مراد باشد، پس از اسلام بیرون می رود، اما آخر که ظاهر است اما باقی بر هر تفسیری محمول بر مبالغه است یا اگر از روی مخالفت معصوم عمدا کند که در این صورت کافر می شود. و این حدیث به اصطلاح متأخرين ضعیف است اما نزد متقدمین صحيح است چون از کتاب اصبغ بوده است و آن اول کتابی بود که شیعه تصنیف کردند و از جمله اصول است و مشایخ خلاف کرده اند در معنی خبر و لفظ آن اما صفار پس او به جیم می خوانده است و بس، و ابن ولید که استاد صدوق است و تلمیذ صفار از استاد خود روایت کرده است که جایز نیست تجدید و تازه کردن قبرونه گل مالیدن برآن بعد از آن که مدت ها گذشته باشد و در اول آن را گل مالیده باشند چون در عرف می گویند که تازه کرده است قبر را و لیکن اگر شخصی بمیرد و قبر او را گل بمالند جایز است که قبرهای دیگر را مرمت کنند بی آن که تجدید کنند و از نو بسازند و حکمتش آن است که اندراس قبور سبب رقت زایران است و آن سبب مرحمت صاحبان قبور. و ابن الوليد از استاد دیگرش سعد بن عبد الله نقل کرده است که او به جای بی نقطه می خوانده است به آن که در نسخه او از کتاب اصبغ نقطه نداشته است یا اگر نقطه داشته باشد ضبط آن نکرده بودند که از استادان شنیده باشند و نقطه کتاب را تجویز می کرده اند که از سهو

ص: 71

نساخ باشد و بنا براین تحدید به معنی تیز کردنست یعنی خرپشته ساختن و احادیث از رسول خدا و ائمته بسیار وارد شده است که نمی باید که قبر خرپشته باشد بلکه مسطح و چهار گوشه می باید و سنیان از پسر ابو هريره نقل کرده اند که او گفته است در کتاب خود که اگر چه سنت آن است که مسطح و مربع باشد و لیکن چون شیعه چنین میکند سني على رغم شیعه مسنم میکند تا قبر شیعه و سنی از یکدیگر امتیاز داشته باشد. و ابن ولید از برقی نقل کرده است که او من جدث می خوانده است و جدث بمعنی قبر است و نمی دانیم که مراد او چیست و مرادش ظاهر است که یعنی قبر را قبر کند که نبش قبر کند که میتی دیگر در آن بگذارد و لیکن قانون قدما نبوده است که از کسی تا مراد او را نشنوند بگویند که مراد او اینست و این را نشنیده بودند. و ابن وليد گفته است که آن چه اعتقاد من است آنست که جدد به جیم است و معنی او نبش قبر است زیرا کسی که نبش قبر کند او را قبر کرده است و ما را محتاج گردانیده که آن را تازه کنیم پس ابن وليد لفظ صفار را اختیار کرده است و معنی برقی را.

و صدوق گفته است که من می گویم که تجدید به آن معنی که صفار گفته است و تحدید به حای مهمله که سعد خوانده است و جدث که برقی گفته است همه حق است به حسب واقع چون همه از حیثیت احادیث دیگر ثابت است و داخل است در معنی این حدیث چون ظن خوب به مشایخ مقتضی آن است که این معانی را ایشان از معصوم شنیده گفته باشند و هر که مخالفت امام کند از روی عناد و تازه کردن قبرو خرپشته ساختن و شکافتن قبرو یکی از اینها را حلال داند پس از اسلام به در رفته است و اعتقاد من آن است که آن حضرت فرموده است که هر که مثالی بکشد یعنی بدعتی قرار بدهد و مردمان را به آن بدعت دعوت کند یا دینی وضع کند از اسلام بدر می رود و آن چه من می گویم از روی اخباری است که از ائمه هدی صلوات الله عليهم

ص: 72

بمن رسیده است اگر درست گفته ام حقی است که حق سبحانه و تعالی بر زبان های ایشان جاری کرده است در ضمن اخبار و اگر خطا کرده ام از من شده است.

و احتمال دارد مرادش این باشد که چون ائمه هدی صلوات الله عليهم رخصت اجتهاد در حدیث داده اند و اجتهاد احتمال غلط دارد پس اگر حق گفته ام ایشان فرموده بودند پس آن حق از گفته ایشان است به حسب واقع و اگر خطا کرده باشم خطائی است که از من صادر شده است. و تاویل کلام صدوق به نحوی که ممکن بود کرده شد و صدوق به مراد خود اعلم است و الله العالم.

و شیخ مفید رضی الله عنه به خاء معجمه خوانده است، به معنی شکافتن قبرکه میتی دیگر در آن بگذارند یا به واسطه دزدیدن کفن و غیرآن.

و شیخ طوسی رحمه الله گفته است که هريك از این معانی محتمل است و حق سبحانه و تعالی اعلم است و کسی که خبر را فرموده است و این معنی حق است پس بنا بر گفته شیخ طوسی از چنین خبری که این همه احتمال در او رود و مضبوط نباشد عمل نتوان کرد اما چون در نسخ تهذیب و غیره چون خبر به عنوان جيم مضبوط است دور نیست که عمل به آن توان کرد که قائل شوند به کراهت تجديد واما تسنیم پس ظاهر است که باطل است و احادیث ما در تربيع و مسطح کردن که خلاف تسنیم است مستفيض است. تمام شد شرح جامع مجلسی.

و به نظر می رسد که روایت مزبور تاویلی داشته باشد که آن را شیخ صدوق در کتاب دیگر خود کتاب معاني الأخبار: ص181 ح1 به سند خود از امام صادق عليه السلام آورده است. روایت نموده است که حضرت امام جعفرصادق عليه السلام فرموده باشند:

«مَنْ مَثَّلَ مِثَالاً أَوِ اِقْتَنَی کَلْباً فَقَدْ خَرَجَ مِنَ اَلْإِسْلاَم».

شخصی که مجسمه ای بسازد یا از سگی نگهداری کند از اسلام بیرون رفته است.

ص: 73

پس به حضرت گفته شد: بنابراین بسیاری از مردم هلاک گردیده اند؟! فرمود:

«لَیْسَ حَیْثُ ذَهَبْتُمْ إِنَّمَا عَنَیْتُ بِقَوْلِی مَنْ مَثَّلَ مِثَالاً مَنْ نَصَبَ دِیناً غَیْرَ دِینِ اَللَّهِ وَ دَعَا اَلنَّاسَ إِلَیْهِ وَ بِقَوْلِی مَنِ اِقْتَنَی کَلْباً مُبْغِضاً لَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ اِقْتَنَاهُ فَأَطْعَمَهُ وَ سَقَاهُ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ خَرَجَ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ».

چنان که شما پنداشته اید نیست، بلکه مقصود من از گفته ام (پیکره ساز) شخصی است که دین سازی کند، و غیر دین خدا آئین دیگری درست کند و مردم را به آن دعوت نماید، و مقصودم از شخصی که سگی نگهداری نماید کسی است که دشمن و کینه توز ما خاندان رسالت را نگهداری نماید و به او آب و غذا دهد، هر کس چنین کاری بکند از مرز اسلام خارج گشته است.

***

حکم حضور جنب در حرم و مراقد اهل بیت اطهار

سؤال - کسی که جنابت در گردن دارند می تواند به حرم داخل بشود یا نه؟

جواب- بنابر صحیحه ابن ابی عمیر در التهذيب و الكافي شريفين علت مسجدیت مساجد اصابت رشه ای از خون نبي و وصى مقتول صلوات الله و سلامه عليهم بر زمین آن ها است(1) و حرم حضرات معصومین علیهم السلام که قبور آن حضرات است حکم مساجد را دارند اگر که اشد نباشد، مکث جنب در آن جاها جایز نیست، و بعید نیست که گذر جنب از آن ها هم جایز نباشد به جهت ردع و تقبيح امام حسين آن اعرابی را(2) از امام صادق عليهما السلام ابوبصیر را از حضور در محضرشان(3)؛ و احکام در ارتباط با امام حي و پس از شهادت تفاوت نمی کند. و دیگر این که عترت را رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حدیث متواتر ثقلين قرین قرآن قرار داد، و آنان قطب قرآن و عارف به آن و حافظ و مفسر و مدلولش(4) می باشند لذا حكم عترت حکم قرآن است و از آن است حکم طهارت و غیر آن.

***

ص: 74


1- الكافي: ج3 ص370 ح14 - الحسين بن محمد رفعه، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم؟ فقال: لاَ تَکْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ مَا فَاتَکَ. و تهذیب الأحکام: ج 3 ص258 ب25 ح 43 - ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم؟ فقال: لاَ تَکْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ مَا فَاتَکَ
2- وسائل الشيعة: ج2 ص 193 با ح 1907 - 24- از الخرائج و الجرائح: عن جابر الجعفي، عن زين العابدين عليه السلام أنه قال:أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی اَلْمَدِینَهِ فَلَمَّا صَارَ قُرْبَ اَلْمَدِینَهِ خَضْخَضَ وَ دَخَلَ عَلَی اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُوَ جُنُبٌ فَقَالَ لَهُ یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَسْتَحِی تَدْخُلُ إِلَی إِمَامِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ اَلْعَرَبِ إِذَا خَلَوْتُمْ خَضْخَضْتُمْ فَقَالَ اَلْأَعْرَابِیُّ قَدْ بَلَغْتُ حَاجَتِای فِیمَا جِئْتُ لَهُ فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ فَاغْتَسَلَ وَ رَجَعَ إِلَیْهِ فَسَأَلَهُ عَمَّا کَانَ فِی قَلْبِهِ
3- قرب الإسناد: ص 43 ح140- قال بكر بن محمد: و خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام، فلحقنا أبو بصير خارجا من زقاق من أزقة المدينة - و هو جنب، و نحن لا نعلم - حتى دخلنا على أبي عبد الله فسلمنا عليه، فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال له: يا أبا بصير! أما تَعلَمُ أنَّهُ لاَ يَنبَغِي لِلجُنُبِ أن يَدخُلَ بُيُوتَ الأنبِياءِ؟! فرجع أبو بصیر و دخلنا. و دلائل الإمامة: ص 287 ح235/ 71- و روی بکر بن محمد الأزدي، عن جماعة من أصحابنا، قال بكر: خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام فلحقنا أبو بصیر خارجا من الزقاق و هو جنب، و نحن لا نعلم، حتى دخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ لاَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَوْصِیَاءِ؟! فرجع أبو بصیر و دخلنا. و الثاقب في المناقب، ص410 فصل 3 ح340 - عن الأزدي، قال: خرجنا نريد منزل أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام فلحقنا أبو بصير، فدخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، فرفع رأسه إلى أبي بصير و قال: يا أبا محمد! الا تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَنْبِیَاءِ ؟!. فرجع أبو بصیر و دخلنا. بصائر الدرجات: ص 241 ب10 ح 23- حدثنا أبو طالب عن بكر بن محمد قال: خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام فلحقنا أبو بصیر خارجا من زقاق و هو جنب و نحن لا نعلم حتى دخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، قال: فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال: يا أبا محمد!! أما تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَنْبِیَاءِ وَالْأَوْصِياءُ؟؟ قال فرجع أبو بصیر و دخلنا. والهداية الكبرى: ص250 ب8- قال الحسين بن حمدان: حدثنی الحسن بن محمد بن جمهور، عن محمد بن علي، عن علي بن محمد، عن أبي المعز، عن أبي بصير قال: دخلت على أبي عبد الله الصادق بعد مضي والده الباقر صلوات الله عليهما و قد جامعت أهلي فأتيت إلى عند سيدي الصادق من قبل أن أغتسل لأمتحنه و أرى دلالته مثل ما أراني أبوه فلما دخلت عليه بمجلسه و أنا على هذه الحال فقال لي: يا أبا محمد! مَا کَانَ فِیمَا کُنْتَ فِیهِ حَاجَهٌ أَنْ تَدْخُلَ عَلَی إِمَامِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! فقلت له: جعلت فداك اعتمدت ذلك لأرى دلالتك. فقال: «اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ»؟ قلت: « بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی». قال: قُمْ اِغْتَسِلْ مِنْ جَنَابَتِکَ. ففعلت و عدت إلى مجلسه و علمت بهذه الدلالة أنه الإمام حقا. و دلائل الإمامة: ص265 ح 31/195 و حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني ، قال : حدثنا محمد ابن جعفر الزيات، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن مالك بن عطية ، عن أبي بصير، قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام و أنا أريد أن يعطيني دلالة مثل ما أعطاني أبو جعفر عليه السلام. فلما دخلت عليه قال: يا أبا مُحَمَدٍ! ما كان لك فِیمَا کُنْتَ فِیهِ شُغُلٌ تَدْخُلُ عَلَیَّ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! قال: قلت: جعلت فداك ، ما فعلت إلا على عمد. قال: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟ قال: قلت: بلى، وَ لَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي. قال: قم يا أبا محمد! فَاغتَسِل. فاغتسلت و عدت إلى مجلسي، فعلمت عند ذلك أنه الإمام. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص226- و في كتاب الدلالات عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني: قال أبو بصير: إشتهيت دلالة الإمام فدخلت على أبي عبد الله عليه السلام و أنا جنب فقال: يا أبا مُحَمَّدٍ مَا كَانَ لَكَ فِيمَا كُنْتَ فِيهِ شُغُلٌ تَدْخُلُ عَلَيَّ إمامك وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! فقلت: جعلت فداك ما عملته إلا عمدا. قال: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟ قلت: بَلَی وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی. قال: قم يا أبا محمد! و اِغْتَسَلَ. و رجال الكشي: ص 170ح 288- حدثني حمدويه، قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمان، عن أبي الحسن المكفوف، عن رجل، عن بكير، قال: لقيت أبا بصير المرادي قلت: أين تريد؟ قال: أريد مولاك، قلت إني أتبعك، فمضى معي فدخلنا عليه، و أحد النظر إليه و قال: هكذا تدخُلُ بیوتَ الأنبیاءِ و أنت جُنبٌ؟ قال: أعوذ بالله من غضب الله و غضبك، فقال : أستغفر الله ولا أعود. و روى ذلك أبو عبد الله البرقي، عن بکیر.
4- سوره (17) الإسراء آیه 10: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا» بصائر الدرجات: ص 427 ح12- حدثنا يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم بن عبد الحميد، عن موسى النميري، عن علاء بن سیابة ، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله تعالى: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. والكافي: ج1 ص 216ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم بن عبد الحميد، عن موسى بن أكيل النميري، عن العلاء بن سیابة، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. و تفسیر العياشي: ج2 ص 282 ح 24- عن أبي إسحاق: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. و تفسير العياشي: ج2 ص 283 ح 25- عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْوَلایَةِ.

حکم حضور حائض در حرم و مراقد اهل بیت اطهار

سؤال - خانمی که در ایام عادت است می تواند به حرم ائمه وارد بشود یا نه؟

جواب- همان طور که در جواب سؤال قبل ذکر گردید حرم اهل بیت اطهار علیهم السلام حكم مساجد را دارد، و مکث و گذر حائض از آنها جائز نمی باشد.

***

حکم رقصیدن زن برای زنان

سؤال - آیا زن در عروسی می تواند به زنان برقصد یانه؟

جواب- رقص از مصادیق بارز طرب است که حرام می باشد. و در حدیث شریف کافي به سند قوی و معتبر از رسول الله صلى الله عليه و آله است که فرمود: شما را از رقصیدن و آلات طرب نهی می کنم(1) و روشن است که از مطلق رقصیدن نهی فرمودند و نهی ایشان دلالت بر حرمت می کند. و غایت نواختن آلات موسيقي طرب و رقص است .

***

حکم کف زدن (تصفيق)

سؤال - کف زدن در مجالس عروسی و غیر عروسی جایز است یا نه؟

جواب- قرآن کریم تصریح دارد بر این که عبادت کفار و مشرکین و اهل فسق کف زدن پی در پی بوده است، کف بر کف زدن جهت لهو و لعب و طرب و عبادت نامشروع است. و آیه کریمه تصریح بر آن دارد(2)، و برای شناخت گناه کبیره از صغيره فرموده اند: آن گناهی است که در قرآن ذکر شده و بر آن وعده آتش و عذاب داده شده می باشد و(3) با توجه به آیات قبل و بعد آن معلوم می شود که کف زدن نیز یکی از مصادیق گناهان کبیره است، و الله العالم.

***

حکم نماز مسافر برای کار

سؤال - بنایی همیشه در شهر خود کار می کند. تصادفا چند روز برای کار سفر می کند و هرشب به

ص: 75


1- الكافي: ج6 ص 432 باب الغناء ...ح 7- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: أَنْهَاكُمْ عَنِ اَلزَّفْنِ وَ اَلْمِزْمَارِ وَ عَنِ اَلْكُوبَاتِ وَ اَلْكَبَرَاتِ.
2- سوره (8) الأنفال آیه 36 «وَ مَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ».
3- تفسير العياشي: ج1 ص 239 ح 114- عن كثير النواء قال: سألت أبا جعفر عليه السلام: عن الكبائر؟ قال: كُلُّ شَيْءٍ وَعَدَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلنَّارَ. و عقاب الأعمال: ص 233 - أبي ره قال : حدثني محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن علي بن إسماعيل، عن محمد بن النضر، عن عباد بن کثیر النواء قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الكبائر؟ قال كُلَّ شَيْ ءٍ وَعَدَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلنَّارَ.

خانه برمی گردد. حکم نماز او چیست؟

جواب- کسی که احیانا برای شغلش به سفر می رود اگر نمی تواند قصد اقامت بکند، حکم نماز و روزه اش حکم مسافر است. و اگر مدت زمان طولانی چنین باشد که هفته ای یک بار به این سفر می رود و چند روز به کار مشغول می باشد، چون سفر او لازمه کارش می باشد و کارش سفر کردن نیست، احتیاط در جمع است. والله العالم.

***

حكم وضوی ارتماسی

سؤال - آیا وضوی ارتماسی صحیح است؟

جواب- وضوی ارتماسی صحیح است به دلیل:

1- خبر اسحاق بن عمار: از امام جعفرصادق عليه السلام از ظرف طشت و کوزه و تاره ای که در آن عکس و تمثال است و یا ظرفی از نقره پرسید و امام علیه السلام فرمود:

«لاَ یُتَوَضَّأُ مِنْهُ وَ لاَ فِیهِ».(1)

با آنها و در آنها وضو گرفته نشود.

2- إتفاق محکی از جماعتی از فقهاء شیعه.

3- إطلاق آیه وضوء و إطلاق ادله غسل، از تحقق غسل به مجرد استيلاء آب بر پوست. اطلاق ادله غسل از جهت ریختن و یا ارتماس که در هر دو صورت غسل است.

4- عدم اقامه دلیل بر منع وضوء به نحو ارتماس.

5- مجرد كون منقول از اهل بیت علیهم السلام به ریختن با آب قلیل موجب حصر وضوء به ریختن آب نمی باشد، چنان که جل روایات وارده در تطهیر نجاسات به آب قليل بوده است استفاده نمی شود انحصار تطهیر به آب قليل، و الله العالم .

***

حکمت سجده بر تربت امام حسین علیه السلام

ص: 76


1- وسائل الشيعة: ج1 ص 491 ب 55 ح 1296 از تهذیب الأحکام: ج1 ص425ح 26/1353

سؤال - چرا ما شیعه ها سر به مهر سجده می کنیم ؟ آیا بعد از واقعه عاشورا به دلیل نشان دادن ارادت به امام حسین علیه السلام این کار را انجام می دادیم یا دلیل دیگری دارد؟ یا از همان وقت جدایی شیعه این کار رواج داشته؟

جواب- بنابر دستور رسول الله صلى الله علیه و آله که تفسیر وحی است، نمازگزار باید هنگام سجده، پیشانی را بر زمین بگذارد و لكن از آن جایی که شریف ترین خاک ها، خاک قبر امام حسين عليه السلام است، شیعه آن را به صورت مهر قرار می دهد تا این که بر خاک که سبب خاکی شدن فرش و لباس است جلوگیری شود و بر بهترین خاکها که طبق فرمایش امام صادق عليه السلام هفت حجاب را پاره می کند و ثواب نماز را افزون می نماید بر مهر کربلاء مقدس سجده مستحب مؤكد است و واجب نیست.

***

کامل خواندن نماز چهار رکعتی در حائر حسینی

سؤال - چرا نماز در یازده گامی ضریح امام حسین علیه السلام کامل است؟

جواب- در حائر امام حسین علیه السلام طبق فرمایش اهل بیت علیهم السلام نماز چهار رکعتی برای مسافر به تخییر است و افضل اقامه نماز به تمام می باشد، و برای حائر آن حضرت چند حد ذکر کرده اند که کمترین آن زیر قبه مقدسه حسینی و یا مسافت بیست و پنج ذراع می باشد.

***

کامل خواندن نماز در کوفه

سؤال - چرا نماز در مسجد کوفه کامل است؟

جواب- از اماکنی که برای مسافر اختیار است که نماز چهار رکعتی را کامل و یا شکسته بخواند، مسجد کوفه بلکه شهر کوفه می باشد حسب فرمایش اهل بیت علیهم السلام در احادیثی چند، و حکمت آن را خداوند و اهل عصمت عليهم السلام می دانند.

* * *

ص: 77

ثواب زیارت امام حسین علیه السلام در اربعین

سؤال - چرا اربعین حسینی و زیارت امام و یارانش در این روز ثوابی به خصوص دارد؟

جواب- بنا بر فرمایش امام حسن زکی عسکری علیه السلام که فرمودند:

«عَلائِمُ الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ، ... وَ زِیارَهُ الأَربَعینَ».

نشانه های مؤمن پنج چیزاست؛ ... و زیارت اربعین است.

از نشانه های مؤمن زیارت اربعین امام حسين عليه السلام است، و بایسته است که چون از علائم ایمان است دارای فضیلتی بزرگ باشد.

***

غرض از استغفار پیامبر اکرم و معصومین علیهم السلام

سؤال - آیا استغفار پیامبر اکرم یا معصومین صلی الله عليهم برای اینکه استغفار عبادت است یا این که برای خود یا شیعیان یا برای خود و شیعیان و امت خود می باشد؟

جواب- استغفار آن حضرات از جهت درخواست بخشش گناهانشان نبوده زیرا گناهی از آنان سر نمی زند، همان طور که ابتلاء آنان برای کفاره گناهانشان نیست، بلکه برای شیعیان و امت مرحومه است، که بنا بر روایات مستفیضه در هر صبح و شام و روزهای دوشنبه و جمعه هر هفته اعمال شیعیان بر آن ها عرضه می شود، و ایشان برای گناه کاران از شیعه استغفار می نمایند، و ملائک که از فاضل شعاع و نور ارواح اهل بیت نبوت اند نیز چنین می کنند:

«تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ ۚ وَالْمَلَائِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ يَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِي الْأَرْضِ ۗ أَلَا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»(1)

نزديك است که آسمان ها از فراز هم یکی پس از دیگری شکافته (و درهای آن به وحی رسولان باز) شود، و فرشتگان به ستایش خدای خود تسبیح گویند و برای اهل زمین از خدا مغفرت و آمرزش طلبند، آلإ همانا الله بسیار آمرزنده و مهربان است.

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا

ص: 78


1- سوره (42) الشوری آیه 6.

اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا».(1)

و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر آن که به فرمان خدا از وی اطاعت شود، اگر آنها وقتی که به خود ستم کردند پیش تو آمده و از خدا آمرزش خواسته و پیامبر (هم) بر آن ها آمرزش خواسته بود البته خدا را بسیار توبه پذیر و مهربان می یافتند.

و استغفار اهل بیت علیهم السلام برای گناهکاران از شیعیان عبادت است.

***

حرام بودن ذات آلات قمار و شطرنج

سؤال - آيا ذات آلات قمار شطرنج حرام است یا این که بازی با آن حرام است و آیا بدون برد و باخت، به چه دلیل حرام است؟

جواب - حرمت لعب با شطرنج انصراف به بازی با رهان و قمار بر چیزی نیست، زیرا در روایات آمده که جميع تصرفات آن و تقلب آن شرک و کفر است، همین طور تقرب به آن، و مستفاد از منع قرب به آن اراده مبالغه در اجتناب و تنزه از آن است. و در صحیحه بزنطی از امام صادق عليه السلام است که فرمود:

«بَیْعُ اَلشِّطْرَنْجِ حَرَامٌ وَ أَکْلُ ثَمَنِهِ سُحْتٌ وَ اِتِّخَاذُهَا کُفْرٌ وَ اَللَّعِبُ بِهَا شِرْکٌ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَی اَللاَّهِی بِهَا مَعْصِیَهٌ وَ کَبِیرَهٌ مُوبِقَهٌ وَ اَلْخَائِضُ یَدَهُ فِیهَا کَالْخَائِضِ یَدَهُ فِی لَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ وَ لاَ صَلاَهَ لَهُ حَتَّی یَغْسِلَ یَدَهُ کَمَا یَغْسِلُهَا مِنْ مَسِّ لَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ وَ اَلنَّاظِرُ إِلَیْهَا کَالنَّاظِرِ فِی فَرْجِ أُمِّهِ وَ اَللاَّهِی بِهَا وَ اَلنَّاظِرُ إِلَیْهَا فِی حَالِ مَا یُلْهَی بِهَا وَ اَلسَّلاَمُ عَلَی اَللاَّهِی بِهَا فِی حَالَتِهِ تِلْکَ فِی اَلْإِثْمِ سَوَاءٌ وَ مَنْ جَلَسَ عَلَی اَللَّعِبِ بِهَا فَقَدْ تَبَوَّأَ مَقْعَدَهُ فِی اَلنَّارِ وَ کَانَ عَیْشُهُ ذَلِکَ حَسْرَهً عَلَیْهِ فِی اَلْقِیَامَهِ وَ إِیَّاکَ وَ مُجَالَسَهَ اَللاَّهِی اَلْمَغْرُورِ بِلَعِبِهَا فَإِنَّهُ مِنَ اَلْمَجَالِسِ اَلَّتِی بَاءَ أَهْلُهَا بِسَخَطٍ مِنَ اَللَّهِ یَتَوَقَّعُونَهُ فِی کُلِّ سَاعَهٍ فَیَعُمُّکَ مَعَهُمْ».(2)

فروختن شطرنج و خوردن پول آن حرام و گرفتن آن کفر و بازی با آن شرک است و سلام

ص: 79


1- سوره (4) النساء آیه 65.
2- السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 577- و من ذلك ما استطرفناه من جامع البزنطي صاحب الرضا عليه السلام: عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام.

کردن به بازی کننده با آن، معصیت و گناه بزرگ و نابودگر است. هرکس دست خود را به آن آلوده کند، مانند کسی است که دست خود را به گوشت خوک آلوده نموده باشد؛ نماز ندارد مگر این که دست خود را بشوید (تطهیر نماید) و تماشاگر آن مانند کسی است که به شرمگاه مادرش نگاه کند و سرگرم شونده و بیننده و سلام کردن (سلام کننده) به شطرنج باز در هنگام بازی با شطرنج، همه در گناه با یکدیگر یکسان هستند. و هرکس در مجلس شطرنج بازی، برای بازی کردن بنشیند، حتما جایگاه خود را آتش قرار داده، و این خوشی در روز قیامت برای او حسرت خواهد بود. و بپرهیز از کسی که شطرنج بازی می کند و به بازی با آن مغرور شده، زیرا این مجلس از مجالسي است که غضب خدا اهلش را فراگرفته و هر لحظه، در معرض نزول غضب الهی هستند، آن گاه تو را نیز همراه با ایشان فرا می گیرد.

و روایت ابوالربيع شامی از امام جعفر صادق عليه السلام در جواب به سؤال از شطرنج و نرد فرمود: «لَا تَقْرَبُوهُمَا- لاَ تَقْرَبْهُمَا»، هرچند که ابوالربيع مجهول است لكن حسن بن محبوب که از اصحاب اجماع است از او روایت نموده است و این روایت معتمد است.(1) و مجموع روایات درباره شطرنج و ما أعد و وضع للقمار نیز می رساند که آنها ذاتا حرام اند و هرگونه تقلبی با آنها نیز حرام است، زیرا وضع آنها برای قمار بوده است. و از برای شطرنج ونرد تعبير لعب شده است و به دلیل این که همه انواع تقلبات با آن دو بنابر فرمایش امام صادق حرام است پس انصراف به بازی با شطرنج تنها با قمارکردن و برسررهان و چیزی نیست. و در حديث شريف تحف العقول از امام جعفرصادق عليه السلام است که فرمود:

«... وَ ذلِکَ إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ الصِّنَاعَةَ الَّتِي حَرَامٌ هِيَ كُلُّهَا الَّتِي يَجِي ءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِيرَ الْبَرَابِطِ وَ الْمَزَامِيرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ كُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ وَ الصُّلْبَانِ وَ الْأَصْنَامِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ صِنَاعَاتِ الْأَشْرِبَةِ الْحَرَامِ وَ مَا يَكُونُ مِنْهُ وَ فِيهِ الْفَسَادُ مَحْضاً وَ لَا يَكُونُ مِنْهُ وَ لَا

ص: 80


1- الخصال: ج1 ص 251 باب النهي عن أربعة أشياء و عن أربعة ظروف ...ح119- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سئل عن الشطرنج و النرد؟ قال: لا تَقْرَبُوهَما. قلت: فالغناء؟ .... و معاني الأخبار: ص224 باب معنى الدباء و المزفت و الحنتم والنقير ح1 - أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن يعقوب بن يزيد، عن الحسن بن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سئل عن النرد و الشطرنج؟ قال: لا تَقرَبهُما.... وسائل الشيعة : ج 17 ص 320 ب 102 ح22655-10.

فِيهِ شَيْ ءٌ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاحِ فَحَرَامٌ تَعْلِيمُهُ وَ تَعَلُّمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أخذ الْأَجْرِ عَلَيْهِ وَ جَمِيعُ التَّقَلُّبِ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ وُجُوهِ الْحَرَكَاتِ كُلِّهَا...»(1)

و همانا خداوند متعال کار و ابزاری را حرام کرده است که تمام (کاربرد و مصرف) آن حرام است و جز در راه فساد کاربرد ندارد؛ مانند تارسازی و نی سازی و شطرنج سازی و هر آلت لهو دیگری و همچنين حرام فرموده است ساختن صلیب ها و بت ها و شبیه آنها، مانند نوشیدنی های حرام و آن چه که از آن و در آن جز فساد نیست و از آن و در آن چیزی از کاربردهای سالم نباشد. آموختن آن و آموزش دادن آن و کار کردن با آن و مزد گرفتن برای آن و همه کاربردهای آن و هرگونه حرکتی با آنها حرام است.

حضرت تصریح دارد که هیچ گونه وجه صلاحی در این مصادیقی که ذکر فرموده که شطرنج از آنها است نمی باشد، و مطلق انتفاع از شطرنج وما أعد للقمار حرام است. و روایاتی که دلالت دارند بر این که شطرنج به منزله لحم خنزیر است مفید آن است. على ابن رئاب میگوید: نزد امام جعفرصادق عليه السلام رفتم و به امام عرض کردم: فدایت گردم! درباره شطرنج چه می فرمایید؟ امام علیه السلام فرمود:

«اَلْمُقَلِّبُ لَهَا کَالْمُقَلِّبِ لَحْمَ اَلْخِنْزِیرِ».

حرکت دهنده مهره های آن، همانند زیرو رو کننده گوشت خوك است؟

پرسیدم: چه چیزی برزیرو رو کننده گوشت خوك است ؟ امام فرمود:

«یَغْسِلَ یَدَهُ».(2)

دستش را بشوید.

دیگر این که اصل وضع شطرنج و نرد و مانند آنها از آلات قمار برای قمار کردن با آنها وضع شده اند. و دلیل دیگر اجماع شیعه است چنان که در کتب فقهیه خود تصریح نموده اند، و تصریح بر عدم خلاف شده است. از جمیع آنها استفاده می شود که شطرنج و آلات قمار ذاتا

ص: 81


1- تحف العقول، ص 335. وسائل الشيعة: ج 17 ص85 ب 2 ح 22047-1
2- الكافي: ج6 ص 437 باب النرد و الشطرنج...ح15 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فقلت: جعلت فداك ! ما تقول في الشطرنج؟ قال: اَلْمُقَلِّبُ لَهَا کَالْمُقَلِّبِ لَحْمَ اَلْخِنْزِیرِ. فقلت: ما على من قلب لحم الخنزير؟ قال: یَغْسِلَ یَدَهُ . ضعف این روایت منجبر است به شهرت عمل شیعه و اجماع آنان.

حرام اند. مختصر ذکرشد به دلیل کثرت اشتغال. والله العالم.

***

دلیل سرایت وقف بر هفت طبقه زمین و هفت طبقه آسمان

سؤال - از کدام دلیل هست که هفت طبقه زمین از پایین و بالا وقف می باشد؟ اگر کسی یک طبقه آپارتمان وقف کرد درست است یا نه؟

جواب- روایتی به خصوص این مسئله ذکر نشده است و تابع عرف است، و روایت مرسله ای که از امام جعفر صادق علیه السلام وارد شده است که:

«أَسَاسُ الْبَیْتِ مِنَ الْارْضِ السَّابِعَهِ السُّفْلَی إِلَی الْارْضِ السَّابِعَهِ الْعُلْیَا»(1)

اساس و پی خانه (کعبه) از طبقه هفتم زمین است تا طبقه هفتم بالا (آسمان).

دلالت بر این دارد که اساس بیت الله الحرام از کجا تا به کجاست و نمی توان آن را دلیل برای همه مساجد قرار داد. و در صحيحه خالد بن أبي اسماعیل است که گوید: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: مردی بر روی کوه ابو قبیس رو به قبله نماز می گذارد (چگونه است)؟ فرمود: «لا بَاسَ»(2)این روایت دلالت می کند بر این که قبله فضا و هوای محاذی و سمت قبله تا آسمان است و نه بنای ساختمان کعبه، و بر این امر فرقه ناجیه شیعه اماميه اجماع دارند، و بر بیش از این دلالت نمی کند. همچنین درباره کعبه روایت دیگری است در تهذیب الأحكام به روایت خود از طاطرى واقفی از محمد بن ابی حمزه ، از عبد الله ابن سنان ، از امام صادق عليه السلام که مردی از حضرت سؤال کرد: از بالای کوه ابو قبیس نماز عصر را اقامه نمودم آیا این کفایت می کند در حالی که کعبه در زیر پایم است؟ فرمود:

«نَعَمْ إِنَّهَا قِبْلَهٌ مِنْ مَوْضِعِهَا إِلَی السَّمَاءِ».(3)

آری همانا آن از جایگاهش تا آسمان قبله است.

این روایت در سندش طاطری می باشد که درباره اش گفته اند: واقفي معاند في الوقف، لكن توثیق شده است وجود دارد، و اختصاص به کعبه و قبله دارد و امکان تعدی به مساجد و

ص: 82


1- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 246 باب ابتداء الكعبة و فضلها و ...ح2317. از او وسائل الشيعة: ج4 ص 339 ب18 ح 5337 - 3.
2- الكافي: ج2 ص391 باب الصلاة في الكعبة و فوقها و ... ح19 - جماعة، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة، عن الحسين بن عثمان، عن ابن مسکان، عن خالد عن أبي إسماعيل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: الرجل يصلي على أبي قبيس مستقبل القبلة؟ فقال: لا بأس. و تهذیب الأحکام: ج2 ص 376 ب17 ح 97 - عنه (الحسين بن سعید)، عن فضالة، عن الحسين بن عثمان ، عن ابن مسكان، عن خالد بن أبي إسماعيل .... وسائل الشيعة: ج4 س 339 ب18 ح 5336-2. ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار: ج 4 ص 618، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15 ص 296.
3- تهذیب الأحکام: ج2 ص 383 ب19 ح1598- 7- عنه (الطاطري)، عن محمد بن أبي حمزة، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام. وسائل الشيعة: ج4 ص 339 ب18 ح5335-1

اوقاف ندارد، مگر این که در نیت و قصد واقف باشد، و یا عرف متشرعین تعدی وقف را از جهت سفلى و عليا به مقداری که تایید کنند، و گرنه دلیلی بر آن نیست، و اگر کسی یک طبقه آپارتمان را وقف کرد وقف او درست است و تعدی به دیگر طبقات نمی کند، همچنین اگر وقف تا مدت معینی باشد. و الله العالم.

***

حکم ازدواج با زنان جنی

سؤال - ازدواج با زن جنیه چه صورتی دارد؟

جواب- بنابر اصل جواز نکاح کسی که به ظاهر به صورت بشر است و حلیت آن، و عموم شرعی بودن نکاح مگر آن که مانعی شرعی بیاید، و روایات امام محمد باقر عليه السلام بر این که نکاح جنيه ای با قابیل انجام گرفته است و شریعت او منسوخ نگشته است، و این که احکام براساس ظواهر هستند و نه حقایق و گرنه بسیاری در باطن سگ و خوک و میمون و دیگر بهایم هستند لكن احکام حلیت و حرمت و طهارت و نجاست بر ظاهر و صورت ظاهری جاری می گردند. و نکاح جن و جنیه اگر به صورت بشر نباشد اصلا محال است بر بشر و برای جنيان ظهور در غیر صورتشان منافاتی ندارد، و هنگامی که به صورت بشر در آید احکام بشر بر او جاری می شود. ملاک در صحت نکاح صورت ظاهری است و نه صورت نفسي، و الله العالم.(1)

***

نواصب برای تحریم نکاح متعه به روایاتی استناد می کنند

سؤال - در خصوص تحریم متعه به روایات زیر استناد نموده اند:

1-روایت اول: بحارالأنوار: ج 100 ص 318 ب 10 ضمن حديث 35 قال لي محمد بن أبي عمير: عن عبد الله بن سنان قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن المتعة؟ فقال: لاَ تُدَنِّسْ نَفْسَکَ بِهَا.

ترجمه امام جعفر صادق می گوید: با صیغه زنان خودت را آلوده مکن.

ص: 83


1- تفسير العياشي: ج1 ص 216 ح 6- عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال لي: مَا یَقُولُ اَلنَّاسُ فِی تَزْوِیجِ آدَمَ وُلْدَهُ؟ قال: قلت: يقولون: إن حواء كانت تلد لآدم في كل بطن غلاما و جارية فتزوج الغلام الجارية التي من البطن الآخر الثاني، و تزوج الجارية الغلام الذي من البطن الآخر الثاني حتى توالدوا، فقال أبو جعفر عليه السلام: لَیْسَ هَذَا کَذَاکَ وَ لَکِنَّهُ لَمَّا وَلَدَ آدَمُ هِبَهَ اَللَّهِ وَ کَبُرَ سَأَلَ اَللَّهَ أَنْ یُزَوِّجَهُ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ لَهُ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ فَزَوَّجَهَا إِیَّاهُ فَوُلِدَ لَهُ أَرْبَعَهُ بَنِینَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ اِبْنٌ آخَرُ فَلَمَّا کَبُرَ أَمَرَهُ فَتَزَوَّجَ إِلَی اَلْجَانِّ فَوُلِدَ لَهُ أَرْبَعُ بَنَاتٍ فَتَزَوَّجَ بَنُو هَذَا بَنَاتِ هَذَا فَمَا کَانَ مِنْ جَمَالٍ فَمِنْ قِبَلِ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ مِنْ حِلْمٍ فَمِنْ قِبَلِ آدَمَ وَ مَا کَانَ مِنْ خِفَّهٍ فَمِنْ قِبَلِ اَلْجَانِّ فَلَمَّا تَوَالَدُوا صَعِدَتِ اَلْحَوْرَاءُ إِلَی اَلسَّمَاء. من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 382 ح 4338- روى القاسم بن عروة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْزَلَ عَلَي آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ ابْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ ابْنَةَ الْجَانِّ فَمَا كَانَ فِي النَّاسِ مِنْ جَمَالٍ كَثِيرٍ أَوْ حُسْنِ خُلُقٍ فَهُوَ مِنَ الْحَوْرَاءِ وَ مَا كَانَ فِيهِمْ مِنْ سُوءِ خُلُقٍ فَهُوَ مِنِ ابْنَةِ الْجَانِّ المقنع: ص 301 باب النكاح: إن الله تبارك و تعالى أنزل على آدم حوراء من الجنة فأنكحها بعض ولده و أنكح إبنا له آخر إبنة الجان، فما كان في الناس من جمال (أو حسن خلق) فهو من الحوراء، و ما كان فيهم من سوء خلق أو غضب فمن الجان. علل الشرائع: ج1 ص103 ب92 ح1- أخبرني علي بن حاتم قال: حدثنا أبو عبد الله بن ثابت قال: حدثنا عبد الله بن أحمد، عن القاسم بن عروة، عن برید بن معاوية العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ إِلَی آدَمَ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَیْهِ وَ تَزَوَّجَ اَلْآخَرُ الی اَلْجِنَّ فَوَلَدَتَا جَمِیعاً فَمَا کَانَ مِنَ اَلنَّاسِ مِنْ جَمَالٍ وَ حُسْنِ خَلْقٍ فَهُوَ مِنَ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ فِیهِمْ مِنْ سُوءِ اَلْخَلْقِ فَمِنْ بِنْتِ اَلْجَانّ وَ أَنْکَرَ أَنْ یَکُونَ زَوَّجَ بَنِیهِ مِنْ بَنَاتِهِ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 204- عن علل الشرائع عن القمي القزويني: سئل الباقر عليه السلام عن علة حسن الخلق و سوئه ؟ فقال : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَنْزَلَ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ إِلَی آدَمَ فَزَوَّجَهَا مِنْ أَحَدِ بَنِیهِ وَ تَزَوَّجَ اَلْآخَرُ إِلَی اَلْجَانِّ فَوَلَدَتَا جَمِیعاً فَمَا کَانَ لِلنَّاسِ جَمَالٌ وَ حُسْنُ اَلْخَلْقِ فَهُوَ مِنَ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ فِیهِمْ مِنْ سُوءِ خَلْقٍ فَمِنْ بِنْتِ اَلْجَانِّ وَ أَنْکَرَ أَنْ یَکُونَ بَنُوهُ مِنْ بَنَاتِهِ. رواه ابن بابويه في المقنع. رسائل آل طوق القطيفي: ج3 ص475- وقد وقفت في كلام بعض الأدباء المأمونين ، نقلا من حاشية السيد نور الله الشوشتري على البيضاوي على ما لفظه: (قال السيد المرتضى: في كتابه الموسوم (بصحيفة الحقائق) رواية عن معاوية بن عمار: سألت الصادق عليه السلام: عن آدم عليه السلام: أكان يزوج ابنته من ابنه؟ فقال: مَعَاذَ اللَّهُ ، لَوْ فَعَلَ ذَلِكَ مَا رَغِبَ عَنْهُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ ما كانَ دِينَ آدَمَ إِلَّا دَيْنُ رسول الله صلى الله عليه و آله: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ وَ حوَّاءَ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ جَمَعَ بَیْنَهُمَا وَلَدَتْ حَوَّاءَ قَابِیل ثم ولدت هَابِیلَ فَلَمَّا أَدْرَکَ قَابِیلُ أَظْهَرَ اللَّهُ لَهُ جِنِّیَّه مِنَ الْجِنِّ یقال لَهَا جُمَانَةُ فی صُورَةِ انسیة فَاَوحَی اللَّهِ اِلی آدَمَ : انَّ زَوْجُهَا مِنْ قابیلَ. و الخرائج والجرائح: ج2 ص825 ح 39 - عن أبي بصير، جدعان بن نصر، حدثنا أبو عبد الله محمد بن مسعدة، حدثنا محمد بن حمويه بن إسماعيل الأربنوئي، عن أبي عبد الله الزبيني، عن عمر بن أذينة قال: قيل لأبي عبد الله عليه السلام: إن الناس يحتجون علينا و يقولون إن أمير المؤمنين زوج فلانا ابنته أم كلثوم - و كان متكئا فجلس - وقال: وَ تَقْبَلُونَ أَنَّ عَلِیّاً أَنْکَحَ فُلاَناً بِنْتَهُ أَنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ ذَلِکَ لاَ یَهْتَدُونَ إِلَی سَوَاءِ اَلسَّبِیلِ وَ لاَ اَلرَّشَادِ- فَصَفَقَ بِیَدِهِ وَ قَالَ- سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ مَا کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقْدِرُ أَنْ یَحُولَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَیُنْقِذَهَا کَذَبُوا لَمْ یَکُنْ مَا قَالُوا إِنَّ فُلاَناً خَطَبَ إِلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِنْتَهُ أُمَّ کُلْثُومٍ فَأَبَی عَلِیٌّ علیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ وَ اَللَّهِ لَئِنْ لَمْ یُزَوِّجْنِی لَأَنْتَزِعَنَّ مِنْکَ اَلسِّقَایَهَ وَ زَمْزَمَ فَأَتَی اَلْعَبَّاسُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَکَلَّمَهُ فَأَبَی عَلَیْهِ فَأَلَحَّ اَلْعَبَّاسُ فَلَمَّا رَأَی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَشَقَّهَ کَلاَمِ اَلرَّجُلِ عَلَی اَلْعَبَّاسِ وَ أَنَّهُ سَیَفْعَلُ بِالسِّقَایَهِ مَا قَالَ أَرْسَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَی جِنِّیَّهٍ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ یَهُودِیَّهٍ یُقَالُ لَهَا سَحِیقَهُ بِنْتُ جُرَیْرِیَهَ فَأَمَرَهَا فَتَمَثَّلَتْ فِی مِثَالِ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ حُجِبَتِ اَلْأَبْصَارُ عَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ بَعَثَ بِهَا إِلَی اَلرَّجُلِ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَهُ حَتَّی إِنَّهُ اِسْتَرَابَ بِهَا یَوْماً فَقَالَ مَا فِی اَلْأَرْضِ أَهْلُ بَیْتٍ أَسْحَرُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یُظْهِرَ ذَلِکَ لِلنَّاسِ فَقُتِلَ وَ حَوَتِ اَلْمِیرَاثَ وَ اِنْصَرَفَتْ إِلَی نَجْرَانَ وَ أَظْهَرَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أُمَّ کُلْثُومٍ

2- روایت دوم: بحارالأنوار: ج.100 ص318 ب10 حدیث36 کتاب حسین بن سعيد و النوادر: ابن أبي عمير عن هشام بن الحكم عن أبي عبد الله عليه السلام قال: مَا تَفْعَلُهَا عِنْدَنَا إِلاَّ اَلْفَوَاجِرُ.

امام صادق در پاسخ سؤال کننده می گوید صیغه زنان را در نزد ما افراد خبیث و فاجر انجام می دهند. نظر حضرتعالی در این ارتباط چیست؟

جواب- در حلال بودن نکاح متعه دلیل قرآنی وجود دارد و دلیلی بر نسخ حكم آن وجود ندارد، و احادیث بسیاری در حلال بودن آن و استحبابش نیز وارد گشته است که جای شک نمی باشد ، و اخبار دلالت می کنند بر این که اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله در زمان آن حضرت و زمان خلیفه اول و مدتی از خلافت دومی نیز نکاح متعه می نموده اند تا این که خلیفه دوم آن را حسب زعم خود حرام نمود و منع کرد.

و از روایاتی که دلالت بر جواز متعه می کند، جوابی است که شیخ طوسی در کتاب غیبت به طريق معتبر از حضرت ولی عصر علیه السلام در جواب یکی از سؤالات محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری نقل نموده است و طبرسی هم در احتجاج به طور مرسل این مکاتبه را آورده است و آن روایت چنین است: و سؤال شد: از مردی که حق می گوید (شیعه است) و معتقد به حلال بودن متعه است، و قائل به رجعت می باشد، جز آن که او همسری دارد که در تمام امور با او سازگار و موافق است، و آن مرد با همسرش عهد بسته که با داشتن او ازدواج نکند، و متعه نکند، و کنیز هم اختیار ننماید، و به این عهد حدود نوزده سال عمل نموده و به گفته خود وفا نموده، ولی گاهی پیش می آید که چند ماهی از منزلش بیرون است و متعه نمی کند و نفس او نیز به این کار تحريك نمی شود، ولی می بیند رعایت این کار او را در دیده دیگر همراهان (شیعه) او -از برادر و فرزند گرفته تا غلام و وكیل و دیگران - سبك ساخته است، ولی با این حال او میل دارد از سر محبتی که به همسرش دارد و صیانت او و نفس خود بر همان عهد باقی بماند، نه برای تحریم متعه که خداوند را بدان معتقد است، با این اوصاف آیا در این ترك و کناره گیری گناهی متوجه او خواهد بود یا نه؟ جواب از ناحیه مقدسه آمد که:

ص: 84

«يُسْتَحَبُّ لَهُ أَنْ يُطِيعَ اَللَّهَ تَعَالَى [بِالْمُتْعَةِ] لِیَزُولَ عَنْهُ اَلْحِلْفُ «فِی اَلْمَعْصِیَهِ» وَ لَوْ مَرَّهً وَاحِدَهً ...»(1)

برای او مستحب (و پسندیده) است که خدای تعالی را با انجام متعه اطاعت کند تا عهد و قسم در معصیت از او زایل شود؛ هرچند برای یك مرتبه ....

از روایت استفاده می شود که نه تنها تعهد مذکور لازم المراعات نیست، بلکه استحباب ترك مراعات هم دارد و ضرورت، مانند جلوگیری از گرفتار شدن مردم به زنا مشروعیت آن را ایجاب بکند، کما این که طبق نصوص متعددی، اگر متعه حرام نمی شد، مردم به زنا گرفتار نمی شدند. و درباره دو روایتی که ذکر شده اند و تعبیر «عندنا» در روایت هشام بن حکم باید گفت: در آن زمان در مدینه فتوای مالك که فقیه حکومت بود در آن رواج داشت، حضرت راضی به انجام آن در آن مقطع زمانی و در شهر مدینه نبودند به جهت این که سبب گرفتاری شیعیان می گردید و طعن بر شیعه بود، به این لحاظ حضرت می فرماید در این جا یعنی مدینه به جز بدکاران که می خواهند به اسم متعه مرتکب فجور بشوند، متعه را انجام نمی دهند، و واقع را بیان می فرمودند نه این که این کار حرام باشد.

دیگر این که از روایات استفاده می شود که در آن محیط و در بسیاری از زمان ها، زن های شوهردار متعه می شدند و لذا در بعضی از روایات هست که در سابق متعه مشکلی نداشت ، ولی حالا چون متعه شدن زنان شوهردار شایع شده است، تحقیق کنید که زن شوهردار نباشد، لذا در چنین شرایطی حضرت به طور موقت آن را اجازه نمی دادند، و الا وقتی که مجموع روایات ملاحظه بشود، تردیدی در جواز متعه نمی شود و حتی در بعضی از موارد که خطر وجود دارد، مستحب و بلکه واجب می شود و حتی در بعضی از روایات هست که ازدواج با زن های مشهور به زنا هم جایز است زیرا آنان را از حرام به حلال می برید.

***

حلال و مشروع بودن متعه

اشاره

سؤال - آیا متعة النساء (ازدواج موقت، متعه) در کتاب های پیروان فرقه های شافعی، حنفی، حنبلی ذکر شده و روایتی در این باره هست یا خیر؟

جواب- قبل از جواب بایسته است مختصری درباره متعه توضیح داده شود.

متعه آن است که زن آزاد کامل خود را به نکاح مردی مسلمان با مهری معین تا مدتی معین برساند و آن مرد قبول کند، این ازدواج موقت است و در آن آنچه در نکاح دائم شرط است شرط می باشد.

این که عقد جامع شرایط صحت و عدم وجود مانعی از نسب و یا سبب و غیر آن باشد. و در آن وكالت مانند عقد دائم جایز می باشد. و اگر فرزندی به وجود آمد به پدر ملحق می شود . آثاری که در ازدواج دائم است، در ازدواج موقت نیز می باشد از حرمت و محرمیت و عده و غیر آن، مگر این که در ازدواج موقت جدایی به طلاق نمی باشد بلکه به انقضای مدت عقد و یا به بخشیدن باقی مانده مدت ازدواج توسط مرد محقق می گردد و احکام دیگری نیز دارد که در این مختصر جای ذکر آن ها نمی باشد.

دلايل مشروع بودن نکاح متعه:

1-کتاب الله عزوجل

درباره متعة النساء آیه ای در قرآن کریم می باشد و آن سوره (4) النساء آیه 25 است:

«وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۖ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ۚ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ ۚ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا».

ازدواج با زنان شوهردار حرام است مگر آنها را که هنگام اسارت مالک شده اید، اینها نوشته خدا درباره شماست، و غیر از اینها برای شما حلال است که با ثروت خود آنان را

ص: 85


1- الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 383، و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص 485.

انتخاب کنید، در حالی که پاکدامن باشید و از زنا خودداری نمایید، با زن هایی که ازدواج متعه میکنید، باید مهر آنها را به عنوان یک امر واجب بپردازید، و اگر پس از تعيين مهريه واجب با رضایت، کم و زیاد کنید مانعی ندارد، زیرا که خداوند آگاه و حکیم است.

و از گروهی از صحابه و تابعین نقل شده تصریح بر این که این آیه مبارکه درباره متعه نازل شده و حتی این که آنان آیه را چنین می خوانده اند: «فَمَا اِسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ إِلَى أَجَلٍ ... »، و در مصحف های خود نیز چنین نوشته بوده اند که از جمله آنان عبدالله بن عباس، أبي بن كعب، عبدالله بن مسعود، جابر بن عبدالله، ابو سعيد الخدري، سعید بن جبیر، مجاهد، سدي و قتادة هستند.

در ذیل تفسیر آیه ذکر شده مراجعه شود به تفسیر طبری، قرطبی، ابن کثیر، الكشاف و الدر المنثور، و نیز مراجعه شود به احکام القرآن جصاص جلد2 ص 147، السنن بیهقی جلد صفحه 205، شرح نووی بر صحیح مسلم جلد6 ص 127 و کتاب المغني ابن قدامه جلد7 صفحه 571.

بلکه ذکر نموده اند که ابن عباس سه مرتبه گفته است:

والله لأنزلها الله كذلك.

به خدا سوگند که خداوند این آیه را این گونه نازل فرموده .

و از او و أبي بن كعب نقل کرده اند که آن دو تصریح نموده اند این آیه نسخ نشده .

قرطبی در تفسیر خود جلد5 صفحه 130 تصریح نموده بر این که این آیه دلالت بر نکاح متعه می کند و این قول همه است:

وقال الجمهور: المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام.

2-ست مطهره

ص: 86

و در سنت احادیث بسیاری است که دلالت بر آن می کند که ما به یکی اکتفا می کنیم. بخاری و مسلم واحمد حنبل و غیر آنان از عبدالله بن مسعود روایت کرده اند که گفت:

كنا نغزو مع رسول الله صلى الله عليه [و آله] و سلم ليس لنا نساء. فقلنا: ألا نستخصي؟ فنهانا عن ذلك، ثم رخص لنا أن ننكح المرأة بالثوب إلى اجل ، ثم قرأ عبدالله: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا ۚ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ».

با رسول الله صلى الله عليه [و آله] و سلم در غزوه ای بودیم و زنان با ما نبودند، پس به رسول الله گفتيم : آیا خود را اخته نکنيم؟ پس آن حضرت ما را از این کار نهی فرمود، سپس ما را رخصت داد که زن را با یک پیراهن تا مدت معین به نکاح در آوریم،

سپس ابن مسعود این آیه را تلاوت کرد:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ....»

ای کسانی که ایمان آورده اید! طيباتی (و پاکیزه هایی) را که خداوند برای شما حلال نموده است حرام ننمایید و (از احکام خداوند تجاوز و) تعدی نکنید. به درستی که خداوند کسانی را که از (احکام خداوند تعدی و) تجاوز کنند دوست ندارد(1)

دقت نمایید در این که جناب ابن مسعود چرا این آیه را خواند؟! یعنی خداوند و رسول او متعه را حلال نموده اند و بر حلال بودن نیز باقی مانده و نسخ نشده و خداوند کسی را که خلاف حکم خدا حکم کند دوست ندارد.

3-إجماع

اختلاف در میان مسلمانان نیست در این که متعه نکاح می باشد چنان که قرطبی در تفسیر خود جلد5 صفحه 132 گفته است:

لم يختلف العلماء من السلف و الخلف أن المتعة نكاح إلى أجل،....

علمای سلف و خلف کسی اختلاف ندارد که متعه نکاحی است تا مدتی معین....

ص: 87


1- صحيح البخاري: تفسير سورة المائدة ، صحیح مسلم: کتاب النکاح، مسند أحمد: ج1 ص420.

همچنین طبری در تفسیر آیه از سدی نقل نموده که گفته:

فهذه المتعة، الرجل ينكح المرأة بشرط إلى أجل مسمى ....

پس این متعه چنین است که مردی زن را نکاح می کند به شرطی تا مدتی که نام برده می شود ....

و ابن عبدالبر در کتاب التمهيد گفته:

اجماع نموده اند که متعه نکاح است ....

خدا و رسول حلال نمودند و عمر تحریم نمود؟!!!

متعة النساء مانند متعة الحج تا زمان شهادت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و حتی زمان ابوبکر، و مدتی از خلافت عمر بن الخطاب بوده و مردم به آن دو عمل می نموده اند تا این که او گفت:

متعتان كانتا على عهد رسول الله وأنا أنهى عنهما و أعاقب عليهما.

دو متعه در عهد رسول الله بوده است و من از آن دو نهی می کنم و بر انجام آنها عقوبت می کنم.

این سخن وی در کتاب های فقه و حدیث و تفسیر و کلام ذکر شده می توانید به برخی از آنها که ذکر می شود مراجعه کنید.(1)

عمر تصریح می کند که متعه حج و متعه نساء در زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حلال بوده و نمی گوید که آن حضرت نهی فرمودند.

در کتاب المحاضرات راغب اصفهانی آمده:

قال يحيى بن أكثم لشيخ بالبصرة: بمن اقتديت في جواز المتعة؟ قال: بعمر بن الخطاب. فقال: كيف هذا و عمر كان أشد الناس فيها؟! قال: لأن الخبر الصحيح قد أتى أنه صعد المنبر فقال: إن الله و رسوله أحلا لكم متعتين و إني أحرمهما عليكم

ص: 88


1- تفسير الرازي: ج2 ص167، شرح معاني الآثار: ص374، سنن البيهقي: ج 7 ص 206، بداية المجتهد: ج1 ص346، المحلي: 7 ص107، أحکام القرآن ، الجصاص: ج1 ص 279، شرح التجريد، القوشجي الأشعري، تفسير القرطبي: ج2 ص370، المغني: ج 7 ص 527، زاد المعاد في هدي خير العباد: ج2 ص205، الدر المنثور: ج2 ص141، کنز العمال: ج8 ص 293، وفیات الأعيان: ج5 ص197.

و أعاقب عليهما؛ فقبلنا شهادته و لم نقبل تحريمه.

يحيى بن أكثم به شیخی در بصره گفت: در جایز بوده متعه به چه کسی اقتدا نمودی؟ گفت به عمر. گفت: چگونه است در حالی که عمر شدیدترین مردم بود در منع متعه؟ گفت: زیرا در خبر صحیح است که عمر بر منبر رفت و گفت: به درستی که خدا و رسول او دو متعه را بر شما حلال نمودند و من آن دو را حرام می کنم برشما و بر انجام آنها عقوبت می کنم؛ پس ما قبول می کنیم شهادت دادن او به حلال نمودن متعه از طرف خدا و رسول را، و قبول نمی کنیم تحريم او را.

و در شرح تجرید قوشچی بحث خلافت عمر آمده:

أن النهي کان عن المتعتين و حي على خير العمل .

که نهی عمر از متعة النساء والحج و گفتن حي على خير العمل بوده .

و در کتاب المبسوط سرخسی جلد5 صفحه 153 است عمر گفت:

لا أوتي برجل تزوج امرأة الى أجل إلا رجمته و لو أدركته ميتا لرجمت قبره.

مردی را برایم نیاورند که زنی را برای مدتی ازدواج نموده باشد مگر این که او را سنگسار کنم (حد زنا) و اگر او را مرده بیابم، هر آینه قبر او را سنگسار کنم.

و حتی در همان زمان، اضافه براميرالمؤمنين عليه السلام بزرگانی از صحابه بودند که با تحریم و منع عمر مخالفت می کردند: احمد در مسند جلد1 صفحه 97 و مسلم از شقيق نقل می کنند:

كان عثمان ينهى عن المتعة، و كان علي يأمر بها، فقال عثمان لعلي: إنک كذا و كذا - ثم قال علي: لقد علمت أنا تمتعنا مع رسول الله ؟ فقال: أجل.

عثمان از متعه نهی می نمود و علی به آن امر می نمود، پس عثمان به علی گفت: تو چنین و چنان (می گویی)، سپس على فرمود: به راستی که دانسته ای که ما در زمان رسول الله متعه نمودیم ؟ گفت: آری.

ص: 89

و در مسند احمد جلد1 صفحه 136 و همچنین بخاری و مسلم در باب تمتع از سعید بن المسيب آورده اند که:

اجتمع علي و عثمان بعسفان، فكان عثمان ينهى عن المتعة و العمرة. فقال له علي: ما تريد إلى أمر فعله رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تنهى عنه ؟! فقال عثمان: دعنا عنك ! فقال علي: إني لا أستطيع أن أدعك.

در عسفان على و عثمان جمع شدند، و عثمان از متعة النساء و الحج نهی می کرد. پس على به او فرمود: از آنچه پیامبر انجام داده چه می خواهی که نهی می کنی؟ پس عثمان گفت: ما را رها کن. پس على فرمود: من نمی توانم تو را رها کنم

و در مسند احمد جلد1 صفحه 337 از ابن عباس نقل می کند که به عروة بن الزبیر گفت:

پیامبر متعه نمود و عروه گفت: ابوبکر و عمر نهی نمودند، ابن عباس به جهت تحقیر وی گفت: عرية چه می گوید، اراهم سيهلكون می بینم که به زودی هلاک می شوند، می گویم پیامبر فرمود و می گویند: ابوبکر و عمر نهی نمودند!!!

كلام ابن عباس و همچنین مولى اميرالمؤمنين عليه السلام که فرمود:

لَوْلَا أَنَّ عُمَرَ نَهَی عَنِ الْمُتْعَهِ مَا زَنَی إِلَّا شَقِیٌّ..

اگر نبود که عمر نهی از متعه نمود، کسی جز انسان شقاوتمند زنا نمی کرد.

کتاب المصنف عبد الرزاق بن همام جلد7 صفحه 500 و تفسیر طبری جلد5 صفحه 17 و تفسیر الدر المنثور جلد2 صفحه40 و تفسیر رازی جلد3 صفحه200.

ابن حزم در کتاب المحلى جلد9 صفحه 519 گوید:

و قد ثبت على تحليلها بعد رسول الله صلى الله عليه [وآله] و سلم جماعة من السلف رضي الله عنهم، منهم من الصحابة رضي الله عنهم: أسماء بنت أبي بكر الصديق و جابر بن عبدالله و ابن مسعود و ابن عباس و معاوية بن أبي سفيان و عمرو بن حريث و أبو

ص: 90

سعيد الخدري و سلمة و معبد أبناء أمية بن خلف. و رواه جابر بن عبدالله عن جميع الصحابة مدة رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم و مدة أبي بکر و عمر إلى قرب آخر خلافة عمر. قال: و من التابعين: طاووس و عطاء و سعید بن جبیر و سائر فقهاء مكة أعزها الله.

و به تحقیق که بر حلال بودن متعه پس از رسول الله صلى الله عليه [وآله] وسلم گروهی از سلف ثابت ماندند، و از آن ها هستند صحابه: اسماء دختر ابوبکر و جابر بن عبد الله و ابن مسعود و ابن عباس و معاویه و عمرو بن حریث و أبوسعید خدری و سلمة و معبد فرزندان أمية بن خلف. و روایت نموده جابر از همه اصحاب در مدت زمان پیامبر و مدت زمان ابوبکر و زمان خلافت عمر تا نزدیکی آخر خلافت عمر را. و گوید: و از تابعين بر این قول هستند طاووس و عطاء و سعید بن جبیر و سایر فقهاء مکه.

و از مشهورترین فقهای مکه که قائل به حلال بودن متعه بوده است: عبدالملك بن عبدالعزيز، معروف به ابن جریج مکی، متوفى سال 149 هجری قمری است. وی از بزرگان فقهای عامه است و از معروفين از تابعین است و از رجال صحیح بخاری و مسلم است و از موثقين از محدثین است، که درباره او ذکر کرده اند که نزدیک به نود زن را متعه نمود.

نتیجه: در قرآن کریم و سنت نبوی و اجماع مسلمانان و تصریح خود عمر است که متعه حلال خدا و رسول است و نسخی اتفاق نیفتاده بلکه تحریم و نهی از جانب عمربوده است.

آیا حکم حلال بودن متعه در زمان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم نسخ شده؟

اما اخباری نقل می کنند مبنی بر این که حکم حلال بودن متعه نسخ شده است برای این واقعه تاریخ های مختلف نقل نموده اند که خود اختلاف دلالت بر جعل و کذب می کند. حتی گفته اند که هفت بار این واقعه اتفاق افتاده. و کلام مسلم:

باب نكاح المتعة و بيان أنه أبيح ثم نسخ... واستقر حكمه إلى يوم القيامة.

ص: 91

همچنین اخباری که می گوید عمر تحریم کرد دلالت دارد بر حلال بودن آن تا آخر زمان حیات رسول الله و ابی بکر و بخشی از زمان حکومت عمر.

بعضی عنوان می کنند که تحریم در غزوه تبوک بوده، به روایت امیرالمؤمنين عليه السلام. گوییم: آنچه از آن حضرت نقل نموده اند نیز مختلف است: در صحیح مسلم به شرح نووی در حاشیه قسطلانی: ج6 ص 129 آمده که حضرت به ابن عباس گفته اند:

إنك رجل تائه، إن رسول الله نهى عنهما يوم خيبر و عن أكل لحوم الحمر.

در سنن نسائی: ج6 ص 126 آمده: يوم حنين، و عمدة القاري به سند از على عليه السلام روایت را آورده ولی بدون ذکر متعه. در المنهاج في شرح مسلم حاشیه قسطلانی آمده: أن النبي نهى عنها في غزوة تبوك.

در مجمع الزوائد: ج4 ص265 آمده:

إنك رجل تائه إن رسول الله نهي عن المتعة في حجة الوداع.

سه زمان: غزوہ تبوک، حنين و حجة الودع و همه به سندی واحد از امیرالمؤمنین در امری واحد!!!

اولى را متفق اند در صحتش، و دومی در کتاب نسائی است و نزد آنان صحیح است. چهارمی را طبرانی در مجمع الزوائد گوید: رجاله رجال صحيح، و سومی را نوری در المنهاج شرح صحيح مسلم: ج6 ص 131 نقل از قاضی عیاض نموده که گفت:

لم يتابعه أحد على هذا و هو غلط.

کسی متابعت نمی کند برآن و آن غلط است.

ابن حجر در فتح الباري: ص 137 گوید:

و أغرب من ذلک رواية اسحاق بن راشد عن الزهري عنه بلفظ: نهى في غزوة تبوك عن نكاح المتعة وهو خطأ أيضا.

ص: 92

و غریب تر از آن، روایت اسحاق بن راشد از زهری است که پیامبر در غزوه تبوک نهی فرمود از نکاح متعه و او نیز غلط است.

اما پنجمی، نقل شافعی نکاتی دارد. اگر نهی از متعه در روز خیبر نزد وی ثابت بوده، پس نباید ساکت می ماند که این تدلیسی قبیح است. ولی شافعی از کسانی است که تحریم را از رسول الله در روز خیبر می داند.

از طرفی همه اتفاق دارند بر این که امیرالمؤمنين عليه السلام قائل به حليت متعه بودند.

بزرگانی از عامه تصریح به غلط و دروغ بودن تحریم در خيبر نموده اند مانند ابن حجر در شرح فتح الباری: ج9 ص 138: لا يعرفه أحد من أهل السير و رواة الأثر.

و عيني درعمدة القاري: ج 17 ص 246 گوید: قال ابن عبد البر: و ذكرالنهي عن المتعة يوم خيبر غلط.

ابن حجر عسقلانی در فتح الباری شرح البخاری جلد9 حدیث 138 از سهیلی نقل می کند:

و متصل می شود به این حدیث اشکالی که بیان می شود، زیرا در آن است که نهی از نکاح متعه در روز خیبر بوده، و این چیزی نیست که سیره نویسان و راویان اثر (حديث) آن را بشناسند.

و عینی در کتاب عمدة القاري: ج 17 ص 246 آورده است: ابن عبد البر گوید:

و ذكر النهي عن المتعة يوم خيبر غلط.

و ذكر نهی از متعه در خیبر غلط است.

و ابن القيم در کتاب زاد المعاد في هدي خير العباد جلد2 صفحه 184 آورده است:

قصة خيبر لم يكن فيها الصحابة يتمتعون باليهوديات، ولا استأذنوا في ذلك رسول الله ، ولا نقله أحد قط في هذه الغزوة، ولا كان للمتعة فيها ذكر ألبتة، لا فعلا ولا تحريما.

در قصه خيبر متعه صحابه با زنان یهود نمی باشد و اصلا ذکری از متعه در آن جا نمی

ص: 93

باشد نه فعل و نه تحریم آن.

سخن دیگر این که همه اخباری که از حضرت علی علیه السلام نقل شده از زهری است از دو فرزند محمد حنفیه و مدار این احادیث بر نقل زهری است، اضافه بر این که این اخبار با همدیگر تعارض دارند، زهری شخصی است که جعل حدیث دروغ می نموده، وی از مشهورترین منحرفين از امیرالمؤمنين عليه السلام است و از عمر بن سعد لعنة الله علیه که ناصبی و قاتل امام حسين عليه السلام روایت نقل می نماید، از عاملان حکومت امویان و بنیانگذاران حکومت آنان می باشد که همین سبب شده تا بزرگان از علمای عامه بر او انکار نمایند، و امام يحيى بن معين از بزرگان علمای رجال عامه هنگامی که از اعمش سخن می گوید او را قدح نموده. بنابراین او از نواصب و دشمنان اهل بیت وحی می باشد و مورد وثوق نیست، اضافه بر این که بخاری و مسلم در صحیح خود در باب متعه و احمد در مسند جلد4، صفحه 51 خبری را از حسن بن محمد (حنفیه) از سلمة بن الأكوع و جابر بن عبدالله نقل نموده اند که گفتند:

أن رسول الله صلى الله عليه [و آله] و سلم أتانا فأذن لنا في المتعة.

پیامبر ما را آمد و برای ما متعه را اجازه داد.

که این خبر دلالت می کند بر حلال بودن متعه و این که آن دو قائل به حرمت متعه نبوده اند، حال چگونه می شود کسی از این دو صحابی حکم حلال بودن متعه را روایت کند و اگر که تحریم شده باشد، نسخ شدن حکم متعه را به تحریم، از آنها روایت نکند و یا به آن ها خبر ندهند؟!!!

نتیجه

حکم حلال بودن متعه از ضروریات دین است به صراحت و دلالت قرآن و سنت و اجماع و مسلمانان در قول و عمل بر آن بودند، و مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابي طالب و بقیه امامان معصوم از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام موافق دستور و حکم خدا و رسول بوده اند.

ص: 94

و این عمربود که در نزدیکی آخر خلافتش تحريم نمود، حال باید پرسید:

«قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكَائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»(1)

بگو (ای پیامبر): آیا هیچ يك از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت میکند؟ آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر این که هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!»

و نیز قرآن حکم کسی را که خلاف حکم خدا و رسول حکم کند معلوم فرموده:

سوره (5) المائدة آیه 45

«...وَ مَن لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ»(2)

... و کسانی که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند».

«.. وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(3)

...و کسانی که بر آنچه خدا نازل کرده حکم نکنند، ستمگرند».

«...وَ مَن لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ».(4)

... و کسانی که بر آنچه خدا نازل کرده حکم نمی کنند، فاسقند» .

آن که حکم به ما انزل الله نکند. کافر، ستمگر، فاسق است

و عاقبت و جایگاه کافر را چنین فرموده است:

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ».(5)

کسانی که کافر شدند، و در حالي کفر از دنیا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود».

ص: 95


1- سوره (10) یونس عليه السلام آیه 35.
2- سوره (5) المائدة آیه 45.
3- سوره (5) المائدة آيه 46.
4- سوره (5) المائدة آیه 48.
5- سوره (2) آیه 162.

«قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَٰلِكَ مَثُوبَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَيْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ ۚ أُولَٰئِكَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ»(1)

بگو (ای پیامبر): آیا شما را از کسانی که موقعیت و پاداششان نزد خدا بدتر از این است، با خبر کنم؟ کسانی که خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته، و مورد خشم قرار داده ، (و مسخ کرده) و از آنها، میمون ها و خوك هایی قرار داده، و پرستش طاغوت کرده اند؛ موقعیت و محل آنها، بدتر است؛ و از راه راست ، گمراه ترند».

«... فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ»(2)

و بهشتیان دوزخیان را صدا می زنند که: «آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق یافتیم؛ آیا شما هم آنچه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟! در این هنگام، ندا دهنده ای در میان آن ها ندا میدهد که: لعنت خدا بر ستمگران باد.

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا ۚ أُولَٰئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَٰؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلَىٰ رَبِّهِمْ ۚ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ».(3)

چه کسی ستمکارتر است از کسی که بر خدا افترا می بندد؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه می شوند، در حالی که شاهدان (پیامبران و فرشتگان) میگویند: اینها همان هایی هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! ای لعنت خدا بر ظالمان باد» .

***

حد مال اندوزی شیعه...؟

بسم الله الرحمان الرحیم حضور محترم حضرت آية الله آقای شیخ حیدر تربتی کربلائی (مد ظله)

سلام علیکم لطفا به دو سؤال زیر پاسخ فرمایید:

سؤال1- فرمایش گهربار مولا امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عليهما السلام در حکمت 112 نهج البلاغة: «مَنْ أَحَبَّنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً» هرکس ما اهل بیت را دوست می دارد، باید برای پذیرفتن فقر، لباس سرتا سری آماده کند» به چه معناست؟(4)

ص: 96


1- سوره (5) المائدة آيه.60.
2- سوره (7) الأعراف آیه 44
3- سوره (11) هود عليه السلام آیه 19.
4- نهج البلاغة: ص 488 حكمت 112.

سؤال 2- آیا شیعه اجازه دارد پولدار و غنی باشد؟ با وجود این که شیعیان بسیاری در فقر و تنگ دستی و گرفتاری هستند، مشکلاتی که مستلزم مفاسد و گرفتاری ها و نابسامانی های بسیار است، آیا با مرام تشیع سازگاری دارد که افراد غنی و دارا نسبت به اینها بی توجه باشند؟ یا شخصی میلیاردر باشد و بگوید "من فقط خمس و زکاتم را می پردازم" این کفایت می کند؟

اصفهان جمعی از ارادتمندان به حضرت عالی

بسم الله الرحمان الرحيم الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى أبد الآبدين

والسلام علیکم و على جميع المسلمين أنفسهم لآل محمد صلوات الله عليهم

جواب1- این حدیث شریف در کتاب های بسیار ارزشمندی مانند کتاب شریف بصائرالدرجات، محمد بن الحسن الصفار رحمه الله - که از اصحاب برجسته امام حسن زکی عسکری علیه السلام است-و كتاب شريف الإختصاص شیخ بزرگوار مفید قدس سره آمده به سندشان از سعد خفاف از امام محمدباقر عليه السلام نقل می کنند که فرمود:

«بَیْنَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ یَوْماً جَالِسٌ(1) فِی اَلْمَسْجِدِ وَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ فَأَتَاهُ رَجُلٌ مِنْ شِیعَتِهِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ إِنَّ اَللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی أَدِینُهُ بِحُبِّکَ فِی اَلسِّرِّ کَمَا أَدِینُهُ بِحُبِّکَ فِی اَلْعَلاَنِیَهِ وَ أَتَوَلاَّکَ فِی اَلسِّرِّ کَمَا أَتَوَلاَّکَ فِی اَلْعَلاَنِیَهِ فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ صَدَقْتَ، لأَمَا فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً فَإِنَّ اَلْفَقْرَ أَسْرَعُ إِلَی شِیعَتِنَا مِنَ اَلسَّیْلِ إِلَی قَرَارِ اَلْوَادِی قَالَ فَوَلَّی اَلرَّجُلُ وَ هُوَ یَبْکِی فَرَحاً لِقَوْلِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ (صَدَقْتَ)... ».(2)

یکی از روزها امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد نشسته بود و یاران ایشان گرد حضرت اجتماع کرده بودند، در این هنگام یکی از شیعیان آمد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنين ! خدا میداند که من به محبت و دوستی شما، در نهان ملتزم به دین خدا هستم همان گونه که آشکارا به محبت و دوستی شما، به دین خدا ملتزم هستم و در نهان دوستی و پیروی از شما را پیشه نموده ام چنان که آشکارا چنین ام. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: راست

ص: 97


1- الإختصاص: جالسا.
2- بصائرالدرجات: ص391 ب8 ح3 . الإختصاص: ص 312

گفتی، حال (که چنین است) برای فقر لباس سرتاسری تهیه کن زیرا سریع تر از سرازیر شدن سیل به سمت دره، فقر به سوی شیعیان ما سرازیراست.

امام محمد باقر عليه السلام فرمودند:

آن مرد در حالی که به خاطر فرمایش آن حضرت (که به او فرموده بودند: راست گفتی) از شوق می گریست، رفت.

در فرمایش حضرت آمده است: «جلباب»، و نفرمودند مقنعه یا پیراهن یا جوراب و کلاه ، «جلباب» یعنی چادر و لباس سرتاسری. جلباب ازار و رداء است که به تن می پوشند. می فرمایند: کسی که ما اهل بیت را دوست دارد، باید برای فقر آماده شود، لباس سرتاسری فقر برای خویش مهیا کند.

محدث جلیل حسین بن سعيد اهوازی در کتاب شریف «المؤمن» از اصبغ بن نباته نقل می کند که گفت: نزد امیرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم که مردی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان، به خدا سوگند، من شما را به خاطر خدا دوست می دارم. مولا فرمود:

«صَدَقْتَ إِنَّ طِینَتَنَا مَخْزُونَهٌ أَخَذَ اَللَّهُ مِیثَاقَهَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم یَقُولُ وَ اَللَّهِ یَا عَلِیُّ إِنَّ اَلْفَقْرَ لَأَسْرَعُ إِلَی مُحِبِّیکَ مِنَ اَلسَّیْلِ إِلَی بَطْنِ اَلْوَادِی»(1)

راست گفتی، همانا سرشت ما گنجینه ای است که خداوند پیمان (پای بندی به) آن را از پشت آدم عليه السلام گرفت. پس برای فقر جامه ای فراگیر بگیر، زیرا به راستی که از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنیدم، می فرمود: به خدا سوگند، اى على! همانا مستمندی نسبت به دوستان ما شتابان تر است از (سرازیر شدن) سیلاب به ته دره.

در کتاب شریف بصائرالدرجات والإختصاص به سند خودشان از اصبغ بن نباته نقل می کنند که در ضمن حدیثی گفت: ... سپس دیگری برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! من با ولایت تو،

ص: 98


1- کتاب المؤمن: ص 16ب5 ، و در کتاب أعلام الدين: ص 432 مرسلا با اختلاف

پیرو دین خدا هستم و تو را در پنهان چنان دوست می دارم که در آشکارا دوستت دارم. مولا عليه السلام فرمود:

«صَدَقْتَ طِینَتُکَ مِنْ تِلْکَ اَلطِّینَهِ وَ عَلَی وَلاَیَتِنَا أُخِذَ مِیثَاقُکَ وَ إِنَّ رُوحَکَ مِنْ أَرْوَاحِ اَلْمُؤْمِنِینَ فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً فَوَ اَلَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ إِنَّ اَلْفَقْرَ إِلَی مُحِبِّینَا أَسْرَعُ مِنَ اَلسَّیْلِ مِنْ أَعْلَی اَلْوَادِی إِلَی أَسْفَلِهِ».(1)

راست می گویی، سرشت تو از آن سرشت (ويژه و پاکیزه) است و بر (پذیرش و پای بندی به) ولایت ما از تو پیمان گرفته شده و همانا روح تو از ارواح مؤمنین است. در نتیجه برای فقر تن پوش سرتاسری تهیه نما زیرا سوگند به آن کس که جانم در دست اوست، همانا از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنیدم می فرمود: به درستی که فقر نسبت به دوست داران ما (اهل بیت)، سریع تر است از سیلان سیلی که از بالای دره به پایین آن سرازیر می شود.

در کتاب شریف «الإختصاص» به سند صحیح خود از اصبغ بن نباته نقل می کند که گفت: همراه با امیرالمؤمنين عليه السلام بودم که مردی نزد ایشان شرفیاب شد ... سپس مرد دیگری خدمت حضرت رسید و گفت: یا امیرالمؤمنین ! همانا شما را در پنهان چنان دوست می دارم که آشکارا. اصبغ گوید: حضرت برای بار دوم با چوبی که در دست داشت بر زمین زد، سپس سر مبارک را بلند نموده و فرمود:

«صَدَقْتَ إِنَّ طِینَتَنَا طِینَهٌ مَخْزُونَهٌ أَخَذَ اَللَّهُ مِیثَاقَهَا مِنْ صُلْبِ آدَمَ فَلَم یَشِذَّ مِنْهَا شَاذٌّ وَ لَا یَدْخُلْ فِیهَا دَاخِلٌ مِنْ غَیْرِهَا اذْهَبْ فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ یَا عَلِیُّ بنَ اَبی طالبٍ! و الله اَلْفَقْرَ أَسْرَعُ إِلَی مُحِبِّینا مِنَ اَلسَّیْلِ إِلَی بَطْنِ اَلْوَادِی»(2)

راست گفتی، همانا سرشت ما سرشتی مخزون (چونان گنج نگهداری و پنهان شده) است

ص: 99


1- بصائرالدرجات: ص390 ب8 ح 1و الإختصاص: ص 310 - أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن خلف بن حماد ....
2- الإختصاص: ص 311.

که خداوند پیمان آن را از پشت آدم گرفت، از آن هیچ خارج نشود و از غیر آن هیچ بدان داخل نگردد. برو و برای فقر و تهیدستی تن پوشی سرتاسری برگیر زیرا که به راستی شنیدم رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم می فرمود: ای علی بن ابی طالب ! به خدا سوگند همانا فقربه دوستان ما شتابان تر است از سرازیر شدن سیلاب به دره.

شیخ بزرگوار طوسي قدس سره در کتاب الأمالی خود به سندش از ابن نباته نقل می کند که گفت: نزد امیرالمؤمنين عليه السلام نشسته بودم، شخصی آمد و به آقا عرض کرد: من شما را دوست می دارم و ... حضرت فرمودند: دروغ می گویی. دومی آمد گفت: به خدا سوگند ای امیرمؤمنان ! راستی در دل دوستت دارم چنان چه در آشکارا. راوی می گوید: حضرت على علیه السلام چوبی که در دست داشتند، مدت طولانی به زمين کوبیده، وانگه سر برداشتند و فرمودند:

«صَدَقْتَ إِنَّ طِینَتَنَا طِینَهٌ مَرْحُومَهٌ أَخَذَ اَللَّهُ مِیثَاقَهَا یَوْمَ أَخَذَ اَلْمِیثَاقَ فَلاَ یَشِذُّ مِنْهَا شَاذٌّ وَ لاَ یَدْخُلُ فِیهَا دَاخِلٌ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ، أَمَا إِنَّهُ فَاتَّخِذْ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ اَلْفَاقَهُ إِلَی مُحِبِّیکَ أَسْرَعُ مِنَ اَلسَّیْلِ مِنْ أَعْلَی اَلْوَادِی إِلَی أَسْفَلِهِ»(1)

راست گفتی، سرشت ما سرشتی مورد رحمت قرار گرفته است که خدا پیمانش را در روز پیمان ستاندن گرفت، بنابراین تا روز قیامت از آن هیچ بیرون نشود و بدان هیچ درنیاید (یعنی کسانی که در عالم ذر، در میثاق ولایت وارد شدند و با اهل بیت همراه شدند، در دنیا هم با ایشان هستند، کسانی هم که نبودند، به اینها اضافه نمی شوند)، هلا که برای تهی دستی، تن پوشی سرتاسری برگیر که به راستی از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنیدم می فرمود: (ای علی!) نداری به دوستان توشتابان تر است از سیلاب سرازیر شده از فراز وادی به سوی فرودش(2)

ص: 100


1- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 409 مجلس 14ح 921 - 69.
2- همان.

از آن جا که توان گری از اعمال دنیاست، شیعه اهل بیت، دوست دار مولانا امیرالمؤمنين عليه السلام، باید زهد پیشه کند و از دنیا دوری نماید، به کم بهره ای شکیبا باشد زیرا دوستی دنیا و دوستی اهل بیت با یکدیگر جمع نمی شود.

در حدیث تکان دهنده دیگری که شیخ صدوق رحمه الله در کتاب عیون اخبار الرضا عليه السلام و کتاب الخصال نقل کرده، به سندش از محمد بن اسماعیل بن بزیع آمده است: شنیدم حضرت رضا عليه السلام می فرمود:

«لاَ یَجْتَمِعُ اَلْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِیدٍ وَ أَمَلٍ طَوِیلٍ وَ حِرْصٍ غَالِبٍ وَ قَطِیعَهِ اَلرَّحِمِ وَ إِیثَارِ اَلدُّنْیَا عَلَی اَلْآخِرَهِ».(1)

مال، جز به پنج ویژگی، جمع نمی شود. با بخل شدید، و آرزوی دراز و حرص چیره و قطع رحم و برگزیدن دنیا بر آخرت.

جواب قسمت دوم در برخی احادیث، اهل بیت از شیوه ی بسیار جالبی برای بیان مقصود خود استفاده فرموده اند بدین ترتیب که با بیان یک کار نادرست، انجام دهنده آن را از خود و شیعه خود نمی دانند و از جمله، درباره امور اقتصادی و جمع مال است. در دیدگاه اهل بيت عليهم السلام مال اندوزی و جمع مال، بدون انفاق و دستگیری از مردم و خدمت به دین ، ناپسند است تا حدی که می فرمایند از شیعیان ما نیست کسی که ....

مفضل گوید: امام صادق عليه السلام فرمود:

«المالُ أربَعَهُ آلافٍ وَاثنا عَشَرَ ألفَ دِرهَمٍ کَنزٌ و لَم یَجتَمِع عِشرونَ ألفا مِن حَلالٍ وَ صاحِبُ الثَّلاثینَ ألفا هالِکٌ . ولَیسَ مِن شیعَتِنا مَن یَملِکُ مِائَهَ ألفِ دِرهَمٍ»(2)

«مال» 4 هزار (درهم) است، و 12 هزار درهم گنج به حساب می آید. و 20 هزار درهم از حلال جمع نمی شود. و دارنده 30 هزار درهم هلاک می گردد. و از شیعیان ما نیست کسی که مالک 100 هزار درهم شود.

ص: 101


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص276 28ح13 و الخصال: ج1 ص282 ح 29. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص294 و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص271 فصل 7.
2- تحف العقول، ص 377. التمحيص: ص50 ب5 ح 88- عن مفضل بن عمرو عن أبي عبد الله عليه السلام:.

«مال، 4 هزار درهم است»، یعنی کسی که این مقدار داشته باشد، او را صاحب مال می گویند . اگر کسی 12 هزار درهم دارد، گنج دارد. 10 هزار درهم، در حال حاضر معادل چند ملیون تومان است؟ سپس می فرمایند: 20 هزار درهم از حلال جمع نمی شود. کسی که 30 هزار درهم دارد هلاک شده، جهنمی شده است. کسی که 100 هزار درهم دارد اصلا شیعه اهل بیت نیست. می فرمایند کسی که این قدر پول دارد، اصلا ما او را به عنوان شیعه قبول نداریم، بیدار باشیم. امام معصوم علیه السلام تصریح می کنند کسی که این قدر پول دارد شیعه ما نیست. 100 هزار درهم چقدر می شود؟ ببینید معادل چقدر است؟

هر درهم برابر با 2/4 گرم نقره خالص و مساوی 0/7 یک مثقال است و هر مثقال 18 نخود است بنابراین یک درهم برابر است با 12/6 نخود نقره. و هر 1000 درهم می شود 700 مثقال نقره . درهم اسلامی سکه نقره ای مساوی 6 دانق است.

1 درهم شرعی= 2/40گرم نقره خالص.

یک درهم = 52 حبه.

یک درهم = یک دوم مثقال شرعی است =2/52 گرم خالص نقره است.

دینار=72 حبه.

1 دینار=18 نخود.

برخی گفته اند: 1 دینار شرعی حدود 22 نخود طلای سکه دار

حدیث دیگری که بسیار تکان دهنده است ، در کتاب ارزشمند «مستطرفات السرائر» از کتاب فقيه ابان بن تغلب -شاگرد امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهما السلام - به سند صحیح از شخصی به نام عطية أخوابی الغرام آورده، می گوید: از امام محمدباقر عليه السلام شنیدم فرمودند:

«إِنَّا لَنُحِبُّ اَلدُّنْیَا وَ لاَ نُؤْتَاهَا وَ هُوَ خَیْرٌ لَنَا وَ مَا أُوتِیَ عَبْدٌ مِنْهَا شَیْئاً إِلاَّ کَانَ أَنْقَصَ

ص: 102

لِحَظِّهِ فِی اَلْآخِرَهِ وَ لَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا مَنْ لَهُ مِائَهُ أَلْفٍ وَ لاَ خَمْسُونَ أَلْفاً وَ لاَ أَرْبَعُونَ أَلْفاً وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أَقُولَ ثَلاَثُونَ أَلْفاً لَقُلْتُ وَ مَا جَمَعَ رَجُلٌ قَطُّ عَشَرَهَ آلاَفٍ مِنْ حِلِّهَا. قال أبو الحسن: مِن دَرَاهِمَ».(1)

همانا ما اهل بیت ، دنیا را دوست می داریم و به ما داده نمی شود و این برای ما بهتراست . و هرکس بهره ای (هرچند اندک) از دنیا ببرد، جز این نیست که از بهره اش در آخرت کم می شود، کسی که 100 هزار، نه، 50 هزار، نه، بلکه 40 هزار درهم دارد از شیعیان ما نیست؛ و اگر بخواهم بگویم 30 هزار درهم، میگویم. و هرگز کسی 10 هزار درهم از حلال نمی تواند گرد آورد. ابوالحسن عليه السلام فرمودند: مقصود از تعداد، درهم می باشد (مقصود حضرت درهم نقره است، نه دینار).

شیعه و مخالفين نقل کرده اند که شخصی مقروض و گرفتار بود، گدا نبود، وقتی به مسجد آمد و به همه رو زد، ابن عباس به او گفت: به خانه حسين بن على عليهما السلام برو. او آمد و اشعاری خواند که هرچه داشتم فروختم، فقط آبرو دارم که برای آن جز شما مشتری دیگری سراغ ندارم. حضرت داخل منزل تشریف بردند و فرمودند: قنبر! از درآمد باغهای ما چه مقدار باقی مانده است؟ گفت: این چند هزار درهم. کیسه را به حضرت داد. حضرت آوردند و از پشت در آن هزار درهم ودو( پیراهن) برد را از تن خود درآوردند و به او دادند و با اشعاری به او جواب فرمودند:

«خُذُها فَإِنّي إِلَيْكَ مُعْتَذِرٌ *** وَاعلَم بِأَنّی عَلَیکَ ذو شَفَقَةٍ

لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا الْغَدَاهَ عَصًا *** أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهْ

لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ *** وَ الْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَهُ النَّفَقَه».

این را بگیر و من به تو عذرخواهم *** بدان همانا من بر تو مهربانم

اگرحق ما را به ما می دادند *** باران بخشش از آسمانمان برتوفرو می ریخت

لكن حوادث روزگار متغیر است *** و فعلا دست من از نفقه کم است.

ص: 103


1- بحار الأنوار: ج69 ص 66ب95 ح 21 از مستطرفات السرائر: ص 41 ح9.

او شروع به گریه کرد. حضرت فرمودند: کم بود؟ شرمنده ام بیش از این نداشتم. عرض کرد: نه، من با این پول، قرض هایم ادا می شود هیچ، خود و خانواده و عشیره ام همه غنی می شویم. غصه من از این است که این دست های کریم، چطور زیر خاک می رود. امام حسین علیه السلام چنین است. مال داشتند اما مالی که توقف نمی کرد.(1)

قرآن کریم می فرماید:

«كي لا يكون دولة بين الأغنياء منکم».(2)

... تا (این اموال) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.

چرا زکات؟ چرا خمس؟ چرا انفاق ؟ برای این که مال، فقط در دست یک عده و گروه خاص دست به دست نشود، تا خوی سلطه گری در انسان ها ملکه نشود. البته آن چه به قدر کفاف است، مشکلی ندارد لکن پولی که جمع کرده، ثروتی که نیازی به آن ندارد، نان خور ندارد، عائله ندارد، چرا این پول را جمع کرده؟ نباید عده خاصی باشند که پول فقط در دست آنها باشد. ثروت باید در چرخه کار و میان نیازمندان تقسیم شود.

انفاق، زکات مال است. زکات یعنی پاک شدن و خالص شدن، مال به این وسیله تطهیر می شود. همچنین یکی دیگر از معانی زکات نمو و رشد است. وقتی انفاق کنید، مال با سلامت رشد می کند به دور از هرآفت. قرآن کریم می فرماید:

«مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللّهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ».(3)

مثل کسانی که دارایی های خویش را در راه خدا انفاق می کنند مانند دانه ای است که هفت خوشه از آن می روید که در هر خوشه ای، صد دانه است، و خداوند برای هر آن کس که بخواهد، دو چندان می سازد.

همچنین می فرماید:

ص: 104


1- بحار الأنوار: ج 44 ص190ب 26- وَ فَدَ أَعْرَابِیٌّ اَلْمَدِینَهَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ اَلنَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَی اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَدَخَلَ اَلْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ لَمْ یَخِبِ اَلْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ *** حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ اَلْحَلْقَهْ أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ *** أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ اَلْفَسَقَهْ لَوْ لاَ اَلَّذِی کَانَ مِنْ أَوَائِلِکُمْ *** کَانَتْ عَلَیْنَا اَلْجَحِیمُ مُنْطَبِقَهْ قَالَ فَسَلَّمَ اَلْحُسَیْنُ وَ قَالَ یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ مِنْ مَالِ اَلْحِجَازِ شَیْءٌ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَهُ آلاَفِ دِینَارٍفَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ اَلدَّنَانِیرَ فِیهَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ اَلْبَابِ حَیَاءً مِنَ اَلْأَعْرَابِیِّ وَ أَنْشَأَ خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ *** وَ اِعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهْ لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا اَلْغَدَاهَ عَصًا *** أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهْ لَکِنَّ رَیْبَ اَلزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ * وَ اَلْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَهُ اَلنَّفَقَهْ قَالَ فَأَخَذَهَا اَلْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَی فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اِسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ لاَ وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ اَلتُّرَابُ جُودَکَ؟!!!. یک مرد اعرابی وارد مدینه طیبه شد و از کریم ترین مردم جویا شد. امام حسین علیه السلام را به وی معرفی کردند. او داخل مسجد شد و دید که امام حسین مشغول نماز است. مقابل آن حضرت ایستاد و این اشعار را سرود: کسی که الآن چشم امید به تو دارد و حلقه درب خانه تو را حرکت دهد نا امید نخواهد شد توئی که بخشنده و مورد اعتماد می باشی پدر تو قاتل افراد فاسق و نابکار بود اگر مقام نبوت پدران و نیاکان شما نمی بود آتش دوزخ دچار ما می شد. راوی می گوید: امام حسين عليه السلام سلام کرد و به قنبر فرمود: آیا چیزی از مال حجاز باقی مانده؟ گفت: آری، مبلغ چهار هزار اشرفی باقی است. فرمود: آن ها را بیاور! زیرا کسی که از ما بیشتر به آن ها احتیاج دارد آمده است. سپس آن معدن جود و سخا برد (دو لباس يمني خود) را از تن خویش خارج کرد و آن اشرفی ها را در میان آن پیچید و آن را به علت این که به نظر مبارکش اندک بود و بدین جهت که از اعرابی خجل می شد از شکاف در به آن اعرابی عطا کرد و این اشعار را خواند: این اشرفی ها را بگیر و من به علت این که به تو مختصری عطا کردم پوزش می طلبم بدان که من نسبت به توشفقت و مهربانی دارم اگر حق ما را به ما میدادند باران بذل و بخشش از آسمان بر تو فرو می ریخت ولی چه باید کرد، حوادث روزگار وضع انسان را تغییر می دهند و فعلا دست من خالی از پول است. راوی می گوید: اعرابی آن اشرفی ها را گرفت و شروع به گریه کرد. امام حسین به وی فرمود: آیا برای این که بخشش ما کم و اندک بود گریه می کنی؟ گفت: نه. بلکه برای این گریه می کنم که چگونه خاک شما را می رباید و این گونه بذل و بخشش های شما را از بین می برد.
2- سوره (59) الحشر آیه 8.
3- سوره (2) آیه 262.

«مَنْ ذَا اَلَّذِی یُقْرِضُ اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَهً»(1)

کیست که به خداوند وامی نیکو دهد که خداوند برای او بسیار دوچندان سازد.

فرمود: اگر بخواهم بگویم کسی که 30 هزار درهم دارد او هم شیعه نیست، می گویم. سپس فرمودند: هرگز هیچ مردی 10 هزار درهم از پول حلال جمع نکرده است. یعنی یک جایی مشکل دارد. کلام معصوم، حق محض است.

در تفسیر مجمع البیان حدیث شریفی از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل می کند که فرمودند:

«إِن كُلُّ بِنَاءٍ يُبْنَى وَ بالٌ عَلى صاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، إِلاَّ مَا لاَ بُدَّ مِنْهُ».(2)

هر بنایی که ساخته شود، برای صاحب خود در روز قیامت وبالی خواهد بود مگر ساختمانی که مورد نیاز است.

امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«کُلُّ بِنَاءٍ لَیْسَ بِکَفَافٍ فَهُوَ وَبَالٌ عَلَی صَاحِبِهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ».(3)

هربنایی که بیش از کفاف و بسنده باشد، در روز قیامت، برای صاحبش وبال خواهد شد.

مولای موحدان امیر مؤمنان على علیه السلام فرمودند:

«اَلْمَالُ وَبَالٌ عَلَی صَاحِبِهِ إِلاَّ مَا قَدَّمَ مِنْهُ».(4)

مال بر صاحبش وبال (سختی) است مگر آن مالی که (قبل از مردن، انفاق نموده و) پیش فرستاده است.

وبال، یعنی چه؟ یعنی سنگینی که به گردن است، یعنی سختی، گرفتاری که در برزخ و آخرت صاحبش را گرفتار می کند. اگر بیشتر از کفاف و شأن باشد، وبال است.

در کافی آمده است: معاذ بن کثیر گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام شنیدم فرمودند:

«مُوَسَّعٌ عَلَی شِیعَتِنَا أَنْ یُنْفِقُوا مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا حَرَّمَ عَلَی کُلِّ

ص: 105


1- سوره (2) آیه 246.
2- تفسير مجمع البيان: ج 7 ص 343.
3- الكافي: ج 6 ص531ح 7. و المحاسن: ج2 ص 608 ب1ح3 و مکارم الأخلاق: ص 127.
4- غررالحكم: ص367 کلمه 8299

ذِی کَنْزٍ کَنْزَهُ حَتَّی یَأْتِیَهُ فَیَسْتَعِینَ بِهِ عَلَی عَدُوِّهِ، وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ: وَ اَلَّذِینَ یَکْنِزُونَ اَلذَّهَبَ وَ اَلْفِضَّهَ وَ لا یُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اَللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلِیمٍ»(1) (2)

شیعیان ما در وسعت هستند و می توانند در کارهای خیر، در راه صحیح خرج کنند، انفاق کنند اما هنگامی که قائم ما عجل الله فرجه الشريف قیام کند همه گنج ها به صاحبان آنها حرام است، آنها باید گنج ها را بیاورند و در اختیار او بگذارند تا دشمنان خود را بدان منکوب کند و این است معنی آیه شریفه: «الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ ... » يعنى و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (ذخیره) می سازند و در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به مجازات دردناکی بشارت ده.

و در تهذيب الأحكام آمده است که امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«مُوَسَّعٌ عَلَی شِیعَتِنَا أَنْ یُنْفِقُوا مِمَّا فِی أَیْدِیهِمْ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا علیه السلام حَرَّمَ عَلَی کُلِّ ذِی کَنْزٍ کَنْزَهُ حَتَّی یَأْتِیَهُ فَیَسْتَعِینَ بِهِ».(3)

شیعیان ما در وسعت هستند و می توانند در کارهای خیر انفاق کنند اما هنگامی که قائم ما اهل بیت علیه السلام قیام کند، همه گنج ها را به صاحبان آن ها حرام می کند، تا آن جا که گنج را برایش بیاورند و حضرت با آن مال بر انجام کارهایش یاری طلبد.

بنا بر بیان قرآن کریم، یکی از ویژگی های پرهیزکاران ، توجه به محرومان و کسانی است که بر اثر فشارهای گوناگون، دست نیاز دراز می کنند، پرهیزکاران برای رفع نیاز نیازمندان ، در مال خود سهمی تعیین می کنند:

«إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * آخِذِينَ مَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَبْلَ ذَٰلِكَ مُحْسِنِينَ * كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ * وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ * وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ»(4)

( آن روز) همانا پرهیزکاران در بهشت ها و (کنار) چشمه هایند* و آنچه را پروردگارشان عطا

ص: 106


1- سوره (9) التوبة آیه 34.
2- الكافي: ج4 ص 61 ب النوادر ...ح4. تفسير العياشي: ج2 ص 87ح 54.
3- تهذیب الأحکام: ج4 ص 143ب 39 ح 24
4- سوره (51) الذاريات آیات 16 الی 20

فرموده دریافت می کنند؛ همانا آنان پیش از این نیکوکار بودند * اندکی از شب را می خوابیدند* و در هنگام سحر استغفار می کردند* و در ثروت هایشان حقی برای سائل (فقیر درخواست کننده) و محروم بود.

امام حسين عليه السلام فرمودند:

«...اعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيْكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُورَ نِقَماً ...»(1)

... و بدانید بدرستی که نیازهای مردم به شما، از جمله نعمت های خداوند بر شماست، مبادا از نعمت ها ملول شوید که تبدیل به بلا خواهند شد.

اما با کمال تاسف، برخی با هزاران توجیه و بهانه از پرداخت وجوهات شرعی نیز سر باز می زنند، در حالی که در حديث قوی آمده است: مردی از بازرگانان فارس و از پیروان حضرت امام علی بن موسی الرضا عليهما السلام به ایشان نامه ای نوشت و درباره خمس اجازه خواست (تا بخشیده شود)، حضرت در پاسخ او نوشتند:

«بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ إِنَّ اَللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ ضَمِنَ عَلَی اَلْعَمَلِ اَلثَّوَابَ وَ عَلَی اَلضِّیقِ اَلْهَمَّ (علی الخلاف العقاب)(2)لاَ یَحِلُّ مَالٌ(3) إِلاَّ مِنْ وَجْهٍ أَحَلَّهُ اَللَّهُ وَ إِنَّ اَلْخُمُسَ عَوْنُنَا عَلَی دِینِنَا وَ عَلَی عِیَالاَتِنَا وَ عَلَی أَمَوَالِنَا وَ مَا نَبْذُلُهُ(4) وَ نَشْتَرِی مِنْ أَعْرَاضِنَا مِمَّنْ نَخَافُ سَطْوَتَهُ فَلاَ تَزْوُوهُ عَنَّا وَ لاَ تَحْرِمُوا أَنْفُسَکُمْ دُعَاءَنَا مَا قَدَرْتُمْ عَلَیْهِ فَإِنَّ إِخْرَاجَهُ مِفْتَاحُ رِزْقِکُمْ(5) وَ تَمْحِیصُ ذُنُوبِکُمْ وَ مَا تَمْهَدُونَ لِأَنْفُسِکُمْ لِیَوْمِ فَاقَتِکُمْ وَ اَلْمُسْلِمُ مَنْ یَفِی لِلَّهِ بِمَا عَهِدَ إِلَیْهِ وَ لَیْسَ اَلْمُسْلِمُ مَنْ أَجَابَ بِاللِّسَانِ وَ خَالَفَ بِالْقَلْبِ وَ اَلسَّلاَمُ».(6)

بسم الله الرحمان الرحيم، همانا خداوند گستراننده و بخشنده است. برای انجام کار (ی که مورد رضایتش باشد) پاداش و برای تنگ نظری (در این باره) غم و گرفتاری را ضمانت

ص: 107


1- بحارالأنوار: ج 75 ص 121ب20 ح4 از کشف الغمة.
2- المقنعة والتهذيب و الإستبصار و العوالي.
3- الإستبصار: لَمْ یُحِلَّ.
4- الإستبصار: وَ مَا نَفُکُّ .
5- المقنعة: أَرْزَاقِکُمْ .
6- الكافي: ج1 ص547 ح 25 و المقنعة: ص 283 ب38 و تهذیب الأحکام: ج4 ص 139 ب 39 ح 17 و الإستبصار: ج2 ص 59 ب 32 ح9 و عوالي اللآلي: ج3 ص 126 ح6.

کرده است. هیچ مالی حلال نیست مگر از راهی که خداوند آن را حلال کرده است، و به راستی که خمس، یار ما برای دین و عیالات و دوستامان است و آن چیزی است که می بخشیم و به وسیله آن آبرویمان را در برابر کسی است که از او بيم داريم، حفظ می کنیم. آن را از ما دریغ ندارید و خود را از دعای ما محروم نسازید تا جایی که بر آن توانا هستید، زیرا پرداخت خمس، سبب گشایش روزی و مایه پاک شدن گناهان شما و ذخیره ای است که برای روز بی نوایی خود پس انداز می کنید. و مسلمان، فقط کسی است که برای خدا بدان چه با او پیمان بسته، وفا کند و مسلمان نیست کسی که به زبان پذیرا و به دل مخالف است. و السلام.

مطلب قابل توجه دیگر این که هرچند وجوهات شرعیه دارایی خود را پرداخت کرده باشیم، مجاز نیستیم آن را به اسراف و اتلاف صرف کنیم و یا در راه غیرحق که اصطلاحا به آن «تبذير» گفته می شود . خرج نماييم، قرآن کریم می فرماید:

«وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ ۖ وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا».(1)

و حق خویشاوندان و تهی دست و از راه مانده را بپرداز، و در راه غير حق خرج مکن * بی تردید تبذیر کنندگان، برادران شیاطین اند، و شیطان همواره نسبت به پروردگارش بسیار نافرمان است.

در تفسیر علی بن ابراهيم قي عليه الرحمة آمده است:

(تبذیر در آیه مذكور) یعنی مال خود را در غیرراه طاعت خداوند صرف نکن.(2)

بنابراین شیعه و دوست دار اهل بیت نبوت صلوات الله علیهم اجمعین با کمال جدیت، به کسب مال حلال می پردازد و برای بی نیاز نمودن خود و خانواده و ارحام و مؤمنین سعی می کند و نه تنها وجوهات شرعیه خود را می پردازد و از مستمندان دست گیری می کند، بلکه حقی در

ص: 108


1- سوره (17) الإسراء آیه 27 و 28
2- البرهان في تفسير القرآن: ج 3 ص 524 از تفسیر علی بن ابراهيم: ج2 ص18.

مال خود، برای سائل و محروم قرار داده و اسراف و تبذیر نمی کند.

در ادعای شیعه بودن خود صادق باشیم، و تسلیم محض فرمایشات و دستورات امامان معصوم باشیم، با هر آنچه در اختیار داریم از مال و زبان و قدم و آبرو، برای رفع مشکلات مؤمنين تلاش کنیم و همواره درصدد جلب رضایت و محبت امام زمان علیه السلام باشیم. باید در عمل نشان دهیم که منتظر آن حضرت هستیم و غباری از قلب مطهرش برطرف نماییم.

شیعه ای که درباره اش فرموده اند:

«ان شِیعَتِنَا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِینَتِنَا».(1)

همانا شیعیان ما از زیادت گل ما اهل بیت آفریده شده اند.

از زیادت سرشت اهل بیت نبوت می باشند و نشانه اش چنين است:

«... إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَی اطَّلَعَ إِلَی الأرْضِ فَاخْتَارَنَا وَاخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أمْوَالَهُمْ وَ أنْفُسَهُمْ فِينَا اُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا...»(2)

... همانا الله تبارك و تعالی بر زمین نظری (خاص) افکند و ما را برگزید، و برای ما شیعیانی برگزید که ما را یاری کنند، و به شادی ما شاد باشند، و به خاطر اندوه ما اندوهگین گردند، و مال و جانشان را در راه ما ببخشند، آنان از ما هستند و به سوی ما آیند ....

باید ببینیم چه چیزی اهل بیت علیهم السلام را ناراحت می کند و سعی داشته باشیم تا آن غم را از قلب ایشان بزداییم، و مشکلات مادی شیعیان و نیازهای غذایی ، درمانی، ازدواج و مسکن آنان را با صرف مال خود رفع نماییم، و بدانیم کسی که دلش برای امام زمانش می تپد، در دنیا مال اندوزی نمی کند، که مبادا به ما بفرمایند: «لَيسَ مِنْ شِيعَتِنَا» تو شیعه ما نیستی زیرا مال اندوزی می کنی.

ص: 109


1- إرشادالقلوب: ج2 ص 423 و روضة الواعظين: ج2 ص 296.
2- الخصال: ج2 ص610 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي، عن جدي، عن آبائه عليهم السلام: أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنیاه، قال عليه السلام:. ر.ک. کامل الزيارات: ص 101 ب32 ح6 و عيون الحكم و المواعظ: ص 152 فصل 12 کلمه3340 و غررالحکم و دررالکلم: ص 233 کلمه 178 و جامع الأخبار: ص 179 فصل 41.

باید هر آنچه در توان داریم، برای هدایت ایتام آل محمد صلوات الله عليهم، در امر دین و نشر معارف اهل بیت هزینه کنیم. بخل، یکی از صفات ناپسندی است که تمامی ندارد. آرزوی مال اندوزی بیشتر که تنها، حرصی بی نتیجه است. اگر صله رحم کنیم و نیازهای مادی ارحام خویش را برطرف نماییم، مال جمع نمی شود تا این که آفت بزند.

مال اندوزی یعنی برگزیدن دنیا، دنیا را بر آخرت مقدم داشتن، چیره نمودن و سستی در ایمان به معاد، بی تفاوت بودن نسبت به آخرت. در قلب کسی که مال اندوزی می کند در واقع ایمانی که او را وادار به انفاق کند، قرار نگرفته است.

این جا، سؤالی به ذهن می آید: یعنی نباید غنى و ثروتمند باشیم؟ حضرت ام المؤمنين خديجه سلام الله عليها، ایشان یک نمونه است، مگر ایشان ثروتمند نبودند؟ بله ولى ایشان تمام دارایی خود را در اختیار پیغمبر گذاشتند، تا صرف مسلمانان نیازمند شود و در راه پیشرفت اسلام صرف شود. نمی گوییم پول دار نشویم، بلکه شیعه موظف است از راه حلال کسب سرمایه نموده و خود را به لحاظ مادی تقویت کند، درآمد بیشتر کسب کند تا سربار جامعه و وابسته نباشد، همچنین از نیازمندان دستگیری نماید و خودکامه نباشد، مال غایت و هدف او نباشد، مال را یک جا جمع نکند و در حرکت و کار بیاندازد، تولید کار کند و در آبادانی شهر و دیار خود و نیازمندان به قدر کفاف صرف مال کند؛ و باید بداند و باور داشته باشد که این مال امانت است، همه چیز امانت و عاریت است، مالكيت ها اعتباری هستند، و بنا بر این است که چند روزی در اختیار ما باشد تا معلوم شود جوهره ما چیست.

اکنون که دشمنان دین اسلام، به هر وسیله ای، کفر و فحشاء را نشر می دهند، شیعه توانمند موظف است با انفاق در امر جوانان و مستمندان، فقر را رفع نماید، و برای جلب رضایت ولی نعمت خود، امام زمان ارواحنا فداه صرف کند، تا مصداق این آیه نباشد:

«وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّهَ وَلا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ».(1)

ص: 110


1- سوره (9) التوبة آیه 34.

کسانی که طلا ونقره و پول جمع می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، عذابی دردناک دارند. در این نوشته برخی از احادیث را آوردیم که به صراحت بیان می کند که شیعه نباید مال اندوزی کند مگر این که انفاق نموده، و به داد بیچارگان برسد، و او امانت داری بیش نیست، و ملکیت وی اعتباری است. لازم است به این آیات و احادیث با تدبر نظری بیاندازیم، امید است مورد رضایت الله تعالی گردیم.

«... وَ صِلِ اللَّهُمَّ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُ وُصْلَهً تُؤَدِّی إِلَی مُرَافَقَهِ سَلَفِهِ وَ اجْعَلْنَا مِمَّنْ یَأْخُذُ بِحُجْزَتِهِمْ وَ یَمْکُثُ فِی ظِلِّهِمْ وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَهِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ وَ الِاجْتِهَادِ فِی طَاعَتِهِ وَ الِاجْتِنَابِ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَیْرَهُ مَا نَنَالُ بِهِ سَعَهً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزاً عِنْدَک...»(1)

... و بارالها! میان ما و او (امام زمان) پیوندی برقرار کن که نتیجه آن همراهی پدرانش باشد، و ما را از کسانی قرار بده که دامن آنان را گرفته اند، و در سایه آنان زندگی می کنند، و ما را در ادای حق آن حضرت، و تلاش در طاعتش، و دوری از نافرمانیش یاری کن، و به رضایتش بر ما منت گذار، و خوشنودیش را نصیبمان گردان، و مدل سوزی و رحمت و دعا و خیرش را بر ما ببخش، تا به وسیله آن به رحمت وسیع و رستگاری بزرگ نزد تو برسیم، ....

«... وَ مَا عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ»(2)

... و بر پیامبر جزابلاغ رسالت به روشنی نیست.

***

گویند: دین حقیقی و یقین آور در دست نیست چون علما اختلاف دارند...

بسمه تعالی محضر استاد محترم آية الله تربتی کربلائی سلام علیکم

فرد مهندسی که مطالعات اسلامی زیادی دارد و تحت تاثیر افکار فلسفی و صوفی است، و در هیآت مذهبی هم سخنرانی و روضه خوانی می کند، ادعا می کند که الآن دین حقیقی در دست ما

ص: 111


1- بحارالأنوار: ج 99 ص 108ب 7.
2- سوره (24) النور آیه 55 و سوره (29) العنکبوت آیه 19.

نمی باشد، بلکه باید امام زمان عجل الله فرجه بیاید و دین را احیاء کند، هیچ کدام از علماء دین حق را نمی گویند، هر کدام ممکن است بخشی از دین را بگویند، بله، تلاش اینها را خداوند پاداش می دهد و مأجورند، ولی حقیقت دین را نرسیده اند، دلیل هم این است که در همه مسائل علماء و فقهاء اختلاف دارند بنابراین ما نمی توانیم یقین پیدا کنیم به دین حق، او می گوید: بنا بر آنچه در دعای ندبه آمده است که: أَیْنَ مُحْیی مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِه- و حدیث: يَأتي بِدينٍ جَديدِ- بنابراین اکنون دین حقیقی در دست نیست.

و می گوید: نه صد در صد کلام فلاسفه را می شود رد کرد و نه کلام متکلمین را، در اعتقادات می توانیم بگوییم که نه حرف این و نه حرف آن درست است و باید چیز میانه ای در اعتقادات بپذیریم، - لطفا جواب این شبهه را بیان کنید، خداوند توفیقتان بدهد. محمد سبحانی روز جمعه 14 ذی الحجه 1438

بسم الله الرحمان الرحيم الحمد لله رب العالمین و صلی الله على محمد و آله الطاهرين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى أبد الآبدين

والسلام علیکم و على جميع المسلمين أنفسهم لآل محمد صلوات الله و سلامه عليهم

جواب- قرآن کریم در آیه کریمه:

«... وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(1)

... و آنچه پیامبر (از احکام و معارف) برای شما آورد، بگیرید (و به کار بندید) و از آنچه نهی کرد خودداری کرده (و بازایستید). از خدا پروا کنید همانا خداوند سخت کیفر است.

ما را امر به اخذ دین از معارف و احکام و اخلاق از رسول الله صلى الله علیه و آله نموده است.

و در آیه کریمه:

«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(2)

بنابر تفسیر اهل بیت علیهم السلام ما را امر فرموده از جانشینان معصوم رسول الله بپرسیم، و آیات بسیار دیگری که در آن ها نیز امر فرموده به این که معالم دین را از چهارده معصوم علیهم

ص: 112


1- سوره (59) الحشر آیه 8.
2- سوره (16) النحل آیه 44 و سوره (21) الأنبياء آیه 8.

السلام بگیریم، و استثنایی برای زمان غیبت نشده، و رسول الله صلى الله عليه و آله امر به تمسک به (قرآن کریم و عترت) در حدیث فوق حد تواتر لفظی و معنوی ثقلين فرموده، و تضمین عدم ضلالت امت به شرط تمسک به آن دو کرده و این که آن ها تا قیامت از یکدیگر جدایی ناپذیرند، و بنابراین حدیث شریف در عصر غیبت امام عصر عجل الله فرجه که تکلیف باقی است قرآن و عترت که باید مصدر باشند تا از ضلالت مصون بود نیز باقی هستند، رسول الله که خبر از عصر غیبت داده در متابعت از حدیث ثقلین این عصر را استثناء نفرموده .

اکنون که در عصر غیبت امام زمان ارواحنا فداه می باشیم، او وجود دارد و حضور، و روی همین زمین و به امامت و هدایت می پردازد، او لطف عام الهی است که هیچ زمانی خالی از آن نیست، «و إلي قوي هاد»(1) لكن هدایت او از پس غیبت است چون خورشید پس ابرها، به وسائطی مشغول هدایت است، و از آن هاست میراث عظيم وحی تنزيلى الهی که قرآن کریم است، و وحی تفسیری که احادیث و سنت مطهره اهل بیت نبوت است ، به تفقه فقهاء مؤمن، و امداد الهی به واسطه حضرتش، و جلوگیری آن حضرت از تحریف غالیان و دیگر تحریف های در دین(2) حضرت ولی عصر سلام الله عليه وظائفی دارد که به نیکوترین وجه انجام داده و می دهند و از آن هاست حفظ دین و شیعیان(3)

کسانی که توان اخذ بی واسطه معالم دین از این دو یادگار و خلیفه رسول الله (قرآن کریم و عترت رسول الله) را بنابر آنچه آنان مقرر نموده اند ندارند، باید به فقهاء عدول با شرائطی که برای آنان در احادیث اهل بیت نبوت عليهم السلام ذکر گردیده مراجعه نمایند.(4)

فقهاء عدول اماميه موظف به تفقه در دین و فهم عمیق از قرآن و سنت مطهره خاندان نبوت اند، باید در شبهات توقف نموده و امربه آن کنند و در مواردی که حکم الهی روشن نیست احتیاط کرده و به آن امر نمایند، با بدعت ها مخالفت کنند، اینان وسائط معارف حقه و احکام الهیه اند به مكلفين. امام موسی کاظم علیه السلام در پاسخ به علی بن سوید مرقوم فرمودند:

ص: 113


1- سوره (13) الرعد آیه 8: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ».
2- بصائر الدرجات: ص10 باب نادر ...ح1 - حدثني أحمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن أبي البختري؛ و سندي بن محمد، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن اَلْعُلَمَاءُ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ ذَلِکَ (ذاک-الکافی) أَنَّ اَلْنبیااءَ لَمْ یُوَرِّثُوا (يُورِثُوا-الکافی) دِرْهَماً وَ لاَ دِینَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا (اَورَثُوا-الکافی) أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شیئاً (بِشَيءٍ -الکافی) مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هذا عَمَن تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ اَلْغَالِینَ وَ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ اَلْجَاهِلِینَ. الكافي: ج1 ص 32 ح2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن خالد، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام:. و الإختصاص: ص 4- و عنه (جعفر بن محمد بن قولویه)، عن محمد بن الحسن بن أحمد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن السندي، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام:.
3- الخرائج و الجرائح: ج ص 903 و الإحتجاج: ج2 ص 497- «... وَ اِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لاناسینَ لِذِکرِکُم، وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزلَ بِکُمُ اللَأْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الْأَعْداءُ....»
4- التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن الزكي العسكري عليه السلام: ص300 ح 143- «...فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ (عَلى هواةُ - الإحتجاج)، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ أَنْ یُقَلِّدُوهُ... ». و الإحتجاج: ج2 ص 458. كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص486 ب 45 ح4 - حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكليني رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فوردت في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام: «... وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اَللَّهِ اَلْخَبَرَ (عليکم - الغيبة)، ...». و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 291 فصل 4 - و أخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولويه و أبي غالب الزراري و غيرهما، عن محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب. و الخرائج و الجرائح، ج3 ص 1114، ح30 از ابن بابویه. و الإحتجاج: ج2 ص 479- از محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب. وكشف الغمة: ج2 ص531 فصل 3 از إسحاق بن يعقوب.

«لا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا».(1)

معالم دینت را از غیر شیعیان ما (اهل بیت نبوت) مگیر.

و فرمودند:

مؤمنين فقهاء مانند دژهای شهرند برای دین اسلام (محافظ آن هستند)(2)

باید به آنان مراجعه شود و نباید به این دژ محکم آسیبی برسد که بر دین مردم آسیب می رسد. سعی وافر و جد علماء و فقهاء مؤمن از امامیه بر این بوده که آن چه به برهان عقل و فطرت برگرفته از ثقلين است را به عموم مکلفین عرضه نمایند، شکر الله مساعيهم. یاد آور می شوم: این گونه سخنان از شخصی که ذکر نمودید سابقه ای دیرینه دارد، لکن در این زمان جمعیت کفر تمام سعی خود را بر این قرار داده که مردم را از علماء و فقهاء مؤمن امامیه جدا کنند تا به اهداف شوم خودشان نائل گردند. هشیار باشیم! دشمنان قسم خورده اسلام حقیقی و رئیس آنان شیطان رجيم لعنهم الله تعالی سعی مداوم داشته و دارند که علماء عدول و دلسوز و فداکار شیعه امامیه را متهم نمایند و مردم را از آنان و دين جدا کنند، تا با القاءآت خود به راه ها و به انحاء مختلف بدعت ها را داخل دین کنند و به تدریج و از درون، دین را به تحریف بکشانند، و از آن سخنان است این که میان علماء و فقهاء اختلاف است و این که اختلاف میان آنان دلیل بر این است که دین حقیقی اکنون وجود ندارد، نتیجه این می شود که علماء و فقهاء متدینی که عمر عزیز خود را در طی دوازده قرن برای حفظ اسلام صرف نموده اند دیگر مورد اعتماد عموم مردم نباشند، و اشخاص بی دین و مزدور دشمنان جای آنان قرار گیرند و به فرقه سازی پرداخته و مردم را به انحراف از دین به سوی کفر و شرک چون اعتقاد به وحدت موجود و حلول و اتحاد و غیر آنها ببرند، و در باور آنان خرافات و انواع جهل و سلوک های شیطانی را جای دهند، در طول بیش از چهارده قرن از اسلام عزیز، قرآن و خاندان وحی و علماء و فقهاء امامیه نه تنها تمامی شبهه ها را پاسخ داده بلکه همیشه ندای هل من مبارزشان بلند بوده، و حیاتی جاودانه

ص: 114


1- وسائل الشيعة: ج 27 ص 150 ب11 ح 33457 - 42- عن رجال الكشي: عن حمدويه و إبراهيم ابني نصير، عن محمد بن إسماعيل الرازي، عن علي بن حبيب المدائني، عن علي بن سوید السائي قال: كتب إلي أبو الحسن عليه السلام وهو في السجن: «وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ یَا عَلِیُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِینِکَ، لا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا...»
2- الكافي: ج1 ص 38 باب فقد العلماء ... 3- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب ، عن علي بن أبي حمزة قال: سمعت أبا الحسن موسی بن جعفر عليه السلام يقول: «إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ بِقَاعُ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ اَلَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْفُقَهَاءَ حُصُونُ اَلْإِسْلاَمِ کَحِصْنِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا»

دارند، آیا چنین دینی حقیقی نیست و برای مقطع خاصی است؟ آگاه و هشیار باشیم و فریب دشمنان را نخوریم و خودمان را از فیض عظیم دین سراسر نور اسلام محروم ننماییم.

در عصر غیبت امام معصوم که دسترسی به آن حضرت در حضورش برای همه مگر جناب خضر و یکی دو نفر مشخص دیگر میسور نیست، ناچار از مراجعه به فقهاء عدول مؤمنين هستيم و باید که آنان معارف حقه و احکام شرعیه را از قرآن کریم و احاديث اهل بیت نبوت استخراج نمایند. در محکمات و ضروریات دین اختلافی نیست، مابقی را باید به محکمات برگردانند، و در جاهایی که امر روشن نیست احتیاط کنند و به احتیاط فتوا دهند که خود احتیاط از دستورات دین و مراد شارع مقدس است، و در جاهایی که امرمشتبه است توقف نموده و به آن دستور دهند. اختلاف هایی که حاصل می گردد در بعضی از موارد به سبب معتبر بودن عدالت راوی و موثق بودن و یا نبودن آن است، که هر فقیهی بنابر مبنای خودش در موضوعی فتوایی میدهد و آن دیگری خلاف آن را، و در برخی از موارد اختلاف در دلالت روایت از جهت دلالت مطابقی و تضمني و التزامی است، و در برخی از موارد معنی لغوی کلمه ای سبب اختلاف در فتوى می گردد، و مانند آن، در برخی موارد نیزدلائل بردو نظر بر یک حکم یکسان هستند که شارع مقدس مکلف را مختار به اخذ یکی از آن دو فرموده، و اختلاف ها در برخی از فروع هستند و هیچ کدام از اینها سبب نمی گردد که اصل دین حقیقی از میان برود.

موضوع مهم دیگر این که بنابر صریح فرمایش اهل بیت علیهم السلام تمامی حروف علم بیست و هفت حرف می باشند که تمامی آن چه را که پیامبران الهی برای بشر آورده اند دو حرف بیشتر نیست و در دولت امام زمان عجل الله فرجه الشريف مابقی آن ها را نشر خواهد داد(1)حال می پرسیم اکنون و پیش از زمان ما که خبری از آن بیست و پنج حرف علم در دست عموم مردم نبوده دین حقیقی نبوده ؟ بوده و می باشد و تا دولت مهدی سلام الله عليه نرسیده است بوده و ما مأمور به عمل به آن چه از آن علوم به ما رسیده است می باشیم و نه بیشتر از آن. در عصر غیبت

ص: 115


1- الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59- و عن موسى بن عمر بن يزيد الضيقل، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن حمزة، عن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «اَلْعِلْمُ سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً (حرفا-المختصر) فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ جُزْءَانِ (حرفان-المختصر) فَلَمْ یَعْرِفِ اَلنَّاسُ حَتَّی اَلْیَوْمَ غَیْرَ الجُزءَینِ(اَلْحَرْفَیْنِ-المختصر) فَإِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ أَخْرَجَ اَلْخَمْسَة وَ اَلْعِشْرِینَ جُزءاً(حَرْفاً-المختصر) فَبَثَّهَا فِی اَلنَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الجُزءَینِ (اَلْحَرْفَیْنِ-المختصر) حَتَّی یَبُثَّهَا سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ جُزءاً (حَرْفاً-المختصر)». از او: مختصر البصائر: ص320 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 35/346

که زمان سلطنت جهل است و دولت سر اهل بیت نبوت نیز خداوند تعالی دوست دارد که عبادت و اطاعت شود به سر، همان طور که دوست دارد در دولت عقل و علم عبادت به علن شود، به احکام اضطراریه هم عمل شود، و همه این ها دین حقيقي الله تبارک و تعالی است و ما مکلف به آن ها هستیم.(1) و بسیاری از احادیث در ظروف مختلف و تقيه صادر شده اند، و تشخیص آن ها به تخصص و ممارست و دقت بسیار فقیه نیازمند است، و در موضع تقيه حكم فرق دارد و آن هم دین حقیقی است.

و اما این که گفته است:

بنا بر آنچه در دعای ندبه آمده است که: أَیْنَ مُحْیِی مَعَالِمِ الدِّینِ وَ أَهْلِهِ- و حدیث: يَأتي بِدینٍ جدیدٍ- بنابراین اکنون دین حقیقی در دست نیست.

می گوییم: در فرازهایی از برخی از زیارت ها نیز چنین آمده است:

«السَّلَامُ عَلَیْكَ يَا مُحْيِيَ مَعَالِمِ الدِّينِ - وَ صَلِّ عَلَىٰ وَلِيِّكَ، المُحْيِي سُنَّتَكَ»(2)

برتو سلام ای زنده کننده معالم دین - و بر ولیت که زنده کننده سنتت درود فرست.

و مقصود إحياء معالم دین است که در میان دشمنان اسلام با تحریف مرده و به آن عمل نمی شود، و با اجرای آن ها در سرتاسر جهان، دین و جهانیان إحياء می گردند.

در این جا ذکر نکاتی لازم به نظر می رسند:

1- بنابر روایاتی بخشی از معارف و علوم اهل بیت رسالت عليهم السلام و برخی از احکام شرعیه به جهت نبودن شرائط و مقتضیات در عصر معصومین بیان نشده و علم به آنها تنها نزد معصومین است که در عصر ظهور بیان خواهند شد.

2- و بخشی از آنها که بیان گردیده و در احادیث و کتاب ها بوده به دست ما نرسیده است که آن ها نیز توسط امام عصر و اهل بیت در ظهور و دولت کریمه آل محمد صلى الله عليهم أجمعين بیان و اجرا خواهند شد.

ص: 116


1- الكافي: ج2 ص 218 باب التقية ...ح7 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبي عمرو الكناني قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «یا أبا عَمرٍو!، أرأیتکَ لَو حَدّثْتُکَ بحَدیثٍ أو أفْتَیْتُکَ بفُتْیا ثُمَّ جِئْتَنی بعدَ ذلکَ فسَألْتَنی عَنهُ فأخْبَرتُکَ بخِلافِ ما کُنتُ أخْبَرتُکَ ، أو أفْتَیتُکَ بخِلافِ ذلکَ ، بأیِّهِما کُنتَ تَأخُذُ؟ قلتُ :بأحْدَثِهِما وأدَعُ الآخَرَ ، فقالَ : قَد أصَبْتَ یا أبا عمرٍو ، أبی اللَّهُ إلّا أنْ یُعْبَدَ سِرّاً . أمَا واللَّهِ لَئنْ فَعَلْتُم ذلکَ إنَّهُ لَخیرٌ لی و لَکُم ، و أبی اللَّهُ عزّوجلّ لَنا وَلَکُم فی دِینِهِ إلّا التَّقِیَّهَ» الكافي: ج 8 ص 158 ح153 - محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن جمیعا، عن صالح بن أبي حماد، عن أبي جعفر الكوفي، عن رجل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اَلدِّینَ دَوْلَتَیْنِ دَوْلَةَ لآدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ دَوْلَهً لِإِبْلِیسَ فَدَوْلَهُ آدَمَ هِیَ دَوْلَةَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا أَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُعْبَدَ عَلاَنِیَهً اظهر دولةً آدَمَ وَ إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یُعْبَدَ سِرّاً کَانَتْ دَوْلَةُ إِبْلِیسَ فاَلْمُذِیعُ لِمَا أَرَادَ اَللَّهُ سَتْرَهُ مَارِقٌ مِنَ اَلدِّین». مختصر البصائر: ص 283 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 7/284 - أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن خالد البرقي، عن محمد بن مسلم، عن عيثم بن أسلم، عن معاوية بن عمار الدهني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «یَا مُعَاوِیَهُ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تُکَذِّبُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَرْشِهِ، لاَ تُحَدِّثُوا اَلنَّاسَ إِلاَّ بِمَا یَحْتَمِلُونَ، فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ یُعْبَدُ سِرّاً» مختصر البصائر: ص 295 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 30/307 - وعنهما (أحمد بن محمد بن عیسی و علي بن إسماعيل بن عيسى، عن عثمان بن عيسى الكلابي)، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عمن ذكره، عن عبد الله بن مسكان، عن عبيد الله بن علي الحلبي، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «مَا ذَنْبِی إِنْ کَانَ اَللَّهُ تَعَالَی یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ سِرّاً وَ لاَ یُعْبَدَ عَلاَنِیَهً؟!».
2- بحار الأنوار: ج 99 ص86 ب 7 «... السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحْیی مَعالِمِ الدِّینِ... ». دلائل الإمامة: ص550 ح 128/524 - نقلت هذا الخبر من أصل بخط شيخنا أبي عبد الله الحسين الغضائري رحمه الله قال: حدثني أبو الحسن علي بن عبد الله القاساني قال: حدثنا الحسين بن محمد سنة ثمان وثمانين ومائتين بقاسان بعد منصرفه من إصبهان، حدثني يعقوب بن يوسف بإصبهان: «... وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّکَ الْمُحْیِی سُنَّتَکَ، الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ...». و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 279 فصل 3 و المزار الكبير: ص 668 ب6 و جمال الأسبوع: ص 503 و البلد الأمين: ص 80 و المصباح، الشيخ الكفعمي: ص547.

3- در عصر غیبت که دسترسی به امام معصوم معسور است، علماء و فقهاء امامیه مأمور به اخذ وظائف از ادله هستند، ولی در عصر دولت حضرات معصومین تمامی احکام حقيقيه عرضه و اجراء می گردند.

4- و در طول تاریخ اسلام برخی از احکام کمتر به آنها عمل شده و یا اصلا در جامعه بیان نشده است، مانند گرفتن جزیه با خفت و خواری از اهل ذمه در ممالک اسلامی، که به طور حتم این گونه احکام نیز در دولت اهل بیت اجراء خواهند شد. به جهت بیان و عمل و اجراء این علوم واحکام خواهند گفت که او به دین جدیدی آمده و دعوت به آن می کند، در حالی که همه آنها از دین حقیقی است که موانعی در بیان و اجراء آنها بوده .

و این که گفته است:

نه صد در صد کلام فلاسفه را می شود رد کرد و نه کلام متکلمین را، در اعتقادات می توانیم بگوییم که نه حرف این و نه حرف آن درست است و باید چیز میانه ای در اعتقادات بپذیریم. می گوییم: فلاسفه در توحید و خالقيت و بقیه معارف الهيه نه تنها سخنی ندارند بلکه منکر آنها و با روح دین مخالف هستند(1) و اهل بیت اطهار ما را از اخذ معارف از غیر قرآن و سنت مطهره نهی فرموده اند. قرآن کریم تصریح دارد بر این که:

«وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(2)

هیچ تر و خشکی نیست جز این که در کتاب روشنگر است.

«كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»(3)

و هر چیزی را در امام روشنگر احصاء و جمع نموده ایم.

در احادیث اهل بیت علیهم السلام کتاب مبين و امام مبین به امام معصوم تفسیر شده، و فرموده است:

«وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»

ص: 117


1- برای مزيد اطلاع به این کتاب ها مراجعه نمایید: تنزيه المعبود في الرد على وحدة الموجود -وجود العالم بعد العدم عند الإمامية - البدعة و التحرف - جدلية الدين و الفلسفة - نقدی بر مثنوی - حديقة الشيعة - خیراتیه - نقدی جامع برتصوف - الرؤية الفلسفية - بحوث هامة في المناهج التوحيدية-و کتاب های روشنگر دیگری در اثبات باطل بودن همه بینش ها و فرقه ها جز فرقه ناجیه اماميه اثنا عشریه که از متن قرآن کریم و عترت است.
2- سوره (6) الأنعام آیه 60: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ».
3- سوره (36) پس (صلى الله عليه و آله) آیه 13: «إِنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ».

و از برای هر قومی هدایت گری است.

و صریح روایات متواتره است که مقصود از هادی در آیه کریمه امام و ولی معصوم است، و رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«...فَبِنَا اهْتَدَوْا إِلَی مَعْرِفَهِ تَوْحِیدِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَسْبِیحِهِ وَ تَهْلِیلِهِ وَ تَحْمِیدِهِ وَ تَمْجِیدِهِ ...»(1)

... پس فرشتگان به ما به معرفت توحيد الله عزوجل و تسبیح و تهليل و تحمید و تمجید (و بزرگ داشت) او هدایت یافتند، ....

وحضرات امامان معصوم فرمودند:

«بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی».(2)

خداوند تبارک و تعالی به (سبب و واسطه) ما (خاندان نبوت) به یگانگی پرستیده و شناخته می شود، و محمد صلى الله عليه و آله حجاب (و واسطه هدایت و دیگر فيوضات) خداوند است.

برای معرفت خالق و جهان هستی و مبدأ و معاد و بقیه معارف الهیه چاره ای جز پیمودن آن راهی که خداوند تعالی قرار داده و به آن هدایت فرموده است نیست، و علم کلامی که برگرفته از قرآن کریم و تفسیر حضرات محمد و آل محمد صلوات الله عليهم باشد درست است، و نه نتیجه عقل و فکر قاصر اشخاص غیر معصوم از خطا. و هر مکلفی موظف به تحصیل علم و قطع و يقين به معارف با برهان عقل و فطرت با هدایت ولی معصوم است و نه به شک و تردید، که اگر از اهل ریب و گزینش به رأی و نظر این و آن باشد عارف و مؤمن نخواهد بود. دیگر این که اعتقاد درست براساس حق جدی ترین موضوعی است که در عالم است، باید باوری براساس علم و قطع داشت و در بارگاه الهی عذری پذیرفته نیست، خاصه اگر که خود معرفت صحیح نداشته و

ص: 118


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 263ب 22 ح 22 و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 255 ب23 ح4 و علل الشرائع: ج1 ص 6 ب ح 1- حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي الكوفي بالكوفة سنة أربع و خمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي قال: حدثنا محمد بن أحمد بن علي الهمداني قال: حدثني أبو الفضل العباس بن عبد الله البخاري قال: حدثنا محمد بن القاسم بن إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن القاسم بن محمد بن أبي بكر قال: حدثنا عبد السلام بن صالح الهروي، عن علي بن موسی الرضا، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.......... و الدرالنظيم: ص 109.
2- بصائر الدرجات: ص 64 ب3 ح16 - حدثنا عبد الله بن جعفر، عن محمد بن علي، عن الحسين بن سعيد، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل، عن بريد قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وَعَدَ اَللَّهُ، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِجَابُ الله». و الكافي: ج1 ص 145 باب النوادر...ح10 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی». و التوحيد: ص 152 ب 12 ح 9- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام : «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَ اُمَناؤهُِ علی وَحیِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»

مبلغ نیز باشیم که بازگشتی برای اصلاح نخواهد بود.

«اللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَك لَمْ اعْرِفْ رَسُولَك، اللّهُمَّ عَرِّفِني رَسُولَك فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني رَسُولَك لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك اللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي اَللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیتَهً جاهِلِیَّهً، وَ لا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی ...»(1)

بارالها! خودت را به من بشناسان، زیرا اگر تو خودت را به من معرفی نکنی، رسولت را نشناسم، خدایا ! پيغمبرت را به من معرفی کن، زیرا اگر تو پیغمبرت را به من نشناسانی، حجت ترا نشناسم، خداوندا! حجت خود را به من بشناسان، زیرا اگر تو حجتت را به من نشناسانی (معرفت ندهی)، از راه دینم گمراه می شوم، بارالها! مرا به مرگ جاهلیت (و کفر) ممیران ، و قلبم را پس از هدایت منحرف مساز، ....

أعاذنا الله عزوجل و إياكم من شرور آخر الزمان و فتنه، و من تسويلات النفس الأمارة بالسوء، و وساوس الشيطان اللعين الرجيم و حزبه. و السلام علیکم و رحمة الله. ذي الحجة الحرام 1438 قم المقدسة عش آل محمد صلى الله عليهم. عبيدهم حيدر حسين التربتي الكربلائي عفي الله عن والديه و عنه.

***

حرام محض بودن شطرنج و آلات قمار

سؤال - در راه بازگشت از عراق و عتبات عالیات برای نماز مغرب و عشا در مسجدی واقع در ایلام توقف کردیم. که در آن مسجد یک روحانی با چند تن از جوانان آن منطقه مشغول به صحبت درباره مسئله قمار بودند. اما پس از نماز توسط یکی از دوستان این حقیر را نیز وارد بحث نمودند و آن روحانی مسئله را این گونه برای من بیان کرد: بازی کردن با وسایلی همچون: پاسور، بیلیارد، منچ و ... تا زمانی که در منطقه و محل زندگی شخص به عنوان قمار استفاده می شود، حرام می باشد ولی چنانچه در آن منطقه از چنین وسایلی به عنوان قمار استفاده نشود، حالت قمار را از

ص: 119


1- کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 512 ب45 ح43 - حدثنا أبو محمد الحسين بن أحمد المكتب قال: حدثنا أبو علي بن همام بهذا الدعاء، و ذكر أن الشيخ العمري قدس الله روحه أملاه عليه، و أمره أن يدعو به، و هو الدعاء في غيبة القائم عجل الله فرجه الشريف: «اللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَك لَمْ اعْرِفْ نَبیَك، اللّهُمَّ عَرِّفِني نبیک فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني نبیک لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك اللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي. اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی مِیْتَهً جاهِلِیَّهً، وَ لَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی، ... ». و مصباح المتهجد: ج1 ص 411- و ما روي عن أبي عمرو بن سعيد العمري رضي الله عنه قال: أخبرنا جماعة، عن أبي محمد هارون بن موسى التلعکبري، أن أبا علي محمد بن همام أخبره بهذا الدعاء، و ذكر أن الشيخ أبا عمرو العمري قدس الله روحه أملاه عليه، وأمره أن يدعو به، و هو الدعاء في غيبة القائم من آل محمد عليهم السلام: «اللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَك لَمْ اعْرِفْ رَسُولَك، اللّهُمَّ عَرِّفِني رَسُولَك فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني رَسُولَك لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اَللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیتَهً جاهِلِیَّهً، وَ لا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی، ...». الكافي: ج1 ص 337 باب في الغيبة ...ح5 - علي بن إبراهيم، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن عبد الله بن موسى، عن عبد الله بن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «...اَللّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ. اللّهُمَّ عَرِّفِني رَسُولَك فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني رَسُولَك لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي، ...». والغيبة، النعماني: ص 166 ح6 -حدثنا محمد بن همام رحمه الله قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال: حدثنا عباد بن یعقوب، عن يحيى بن يعلى، عن زرارة - مانند کافی شریف -. و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 342 ب33 ح 24- حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العظار رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن عثمان بن عيسى الكلابي، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين - مانند الكافي -. والغيبة، الشيخ الطوسي: ص334 فصل 5- و روی سعد بن عبد الله، عن جماعة من أصحابنا، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين - مانند الكافي. و الكافي: ج1 ص 342 باب في الغيبة ... ح 29 - الحسين بن أحمد، عن أحمد بن هلال قال: حدثنا عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «... اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَللتُ عَنْ دِینی، ...».

دست می دهد و بازی کردن با این وسایل جایز می باشد. اما سؤال این حقیر از حضرت عالی:

1.قمار به چه معنایی می باشد؟ 2.آیا ادعای از دست دادن حالت قمار در این گونه موارد صحیح است یا خیر؟

جواب- در سوره 2 قرآن کریم آیه 220 آمده است:

«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَآ إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَفْعِهِما...»

(ای پیغمبر!) از تو درباره شراب و قمار (و حکم آن ها) می پرسند، بگو: در آن دو گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم است، و گناه هر دو از سودشان بزرگ تر است.

و در آیه دیگری آمده است:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».

ای کسانی که ایمان آورده اید! حق این است که شراب و قمار و بت های منصوب و تیرهای قرعه (نجس و) پلید و از عمل شیطانند پس از این ها دوری کنید امید است که رستگار شوید.

در هر دو آیه سخن از میسر رفته و در تفسیر اهل بیت علیهم السلام همان قمار است.

در آیه سوم: سوره 5 المائده آیات 91 و 92 آمده است:

«إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَ يَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ ۖ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ».

بدرستی که شیطان می خواهد با شراب و قمار در میان شما فتنه و دشمنی افکند و شما را از یاد خدا و نماز باز دارد آیا بس میکنید؟.

در آیه اول: آن را دارای إثم كبیر و در آیه دوم رجس و از عمل شيطان و امر به اجتناب مؤمنين از آن فرموده است و در آیه سوم اراده شیطان در نوشیدن شراب و عمل قمار را ایجاد دشمنی میان

ص: 120

مؤمنين و بغض و کینه و جلوگیری و بازداشت از ذکر و یاد خدا و برپا داشتن نماز ذکر فرموده

و امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«وَأَمَّا اَلْمَیْسِرُ فَالنَّرْدُ وَ اَلشِّطْرَنْجُ وَ کُلُّ قِمَارٍ مَیْسِرٌ... کُلُّ هَذَا بَیْعُهُ وَ شِرَاؤُهُ وَ اَلاِنْتِفَاعُ بِشَیْءٍ مِنْ هَذَا حَرَامٌ مِنَ اَللَّهِ مُحَرَّمٌ وَ هُوَ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْطانِ وَ قَرَنَ اَللَّهُ اَلْخَمْرَ وَ اَلْمَیْسِرَ مَعَ اَلْأَوْثَان».(1)

اما معنای میسر، نرد و شطرنج و هر قاری میسر است ... و تمام این موارد خرید و فروش و هر گونه بهره برداری از این ها حرام است؛ از جانب خدا حرام شده و پلید و از کار شیطان است، و خداوند شراب و قمار را قرین بت ها قرار داده است. توضیح آن که: گناه می گساری و قماربازی با بت پرستی و کفر ورزیدن به خدا قرین است.

و فرمود:

«یَدْخُلُ فِی اَلْمَیْسِرِ اَللَّعِبُ بِالشِّطْرَنْجِ وَ اَلنَّرْدِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ مِنَ أَنْوَاعِ اَلْقِمَارِ، حَتَّی إِنَّ لَعْبَ اَلصِّبْیَانِ بِالْجَوْزِ مِنَ اَلْقِمَارِ»(2)

بازی با شطرنج و نرد و غیر این دو از انواع قار، همه داخل در میسر است، حتی گردوبازی بچه ها هم قمار (و از مصادیق میسر) است (و همان حکم را دارد).

و از امام جعفر صادق عليه السلام درباره آیه: «... فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأوْثانِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(3) پرسیده شد که حضرت فرمودند:

«الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ» مقصود شطرنج است و مقصود از «قَوْلَ الزُّورِ» غنا است و نرد شدیدتر از شطرنج است. و فرمود:

«... وَ لاَ يَجُوزُ اللَّعِبُ بِالْخَوَاتِيمِ وَ الْأَرْبَعَةَ عَشَرَ وَ كُلُّ ذَلِكَ وَ أَشْبَاهُهُ قِمَارٌ حَتَّي لَعِبُ الصِّبْیَانِ بِالْجَوْزِ هُوَ الْقِمَارُ .......»(4)

... و جایز نیست بازی با خواتيم و اربعة عشر و همه آن ها و چیزهای دیگری که شبیه آن

ص: 121


1- تفسير القمي: ج1 ص180، تفسير العياشي: ج1 ص 339. وسائل الشيعة: ج17 ص321 ب102ح22657، تفسيرالبرهان: ج1 ص 497، تفسیر نورالثقلين : ج1 ص 669، بحارالانوار: ج 76 ص228 ب98 ح1.
2- تفسير مجمع البيان: ج3 ص370.
3- سوره (22) الحج آیه 31.
4- فقه منسوب رضوی علیه السلام: ص284 ح4، و من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 58 باب حد شرب الخمرح5093.

است قمار می باشد و حتی بازی کودکان با گردو که همان نیز قمار است ....

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«...وَ أَمَّا اَلشِّطْرَنْجُ فَهِیَ اَلَّذِی قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: فَاجْتَنِبُوا اَلرِّجْسَ مِنَ اَلْأَوْثانِ وَ اِجْتَنِبُوا قَوْلَ اَلزُّورِ فَقَوْلُ اَلزُّورِ اَلْغِنَاءُ وَ إِنَّ اَلْمُؤْمِنَ عَنْ جَمِیعِ ذَلِکَ لَفِی شُغُلٍ مَا لَهُ وَ اَلْمَلاَهِی؟! فَإِنَّ اَلْمَلاَهِیَ تُورِثُ قَسَاوَهَ اَلْقَلْبِ وَ تُورِثُ اَلنِّفَاقَ...».(1)

واما شطرنج، همان است که خدای عزوجل در مورد آن فرموده است: از پلیدی از بتها (بت پرستی) اجتناب ورزید، و از سخن ناروا دوری کنید و «سخن ناروا» غنا است، و همانا مؤمن از تمامی این کارها به کار دیگر است، مؤمن را چه به آلات لهو، (مؤمن و شطرنج بازی و مطربی؟!) زیرا (استعمال) آلات لهو، قساوت قلب می آورد، و دورویی را به یادگار می نهد، و ....

و در کتاب المقنع ابن بابویه قمي: ص 154 که از کتب متون احادیث است آمده: در تفسیر از اهل بیت علیهم السلام است که:

«أَنَّ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ الشِّطْرَنْجُ، وَ قَوْلُ الزُّورِ الْغِنَاءُ ...... وَ اجْتَنِبِ الْمَلَاهِیَ کُلَّهَا وَاللَّعْبَ بِالْخَوَاتِیمِ وَالْأرْبَعَهَ عَشَرَ فَإنَّ الصَّادِقِینَ نَهَوْاعَنْ ذَلِکَ أجمَعَ».

«الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ» شطرنج و «قَوْلُ الزُّورِ» غنا می باشد ... و از انجام کارهای بیهوده (استعمال آلات موسیقی) بپرهیز، و از بازی کردن با خواتيم و اربعة عشر دوری کن. زیرا امامان راستگو از انجام دادن همه آن ها نهی فرموده اند.

و امام جعفرصادق عليه السلام فرمودند:

«...وَ ذَلِكَ إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ الصِّنَاعَةَ الَّتِي هِيَ حَرَامٌ كُلُّهَا الَّتِي يَجِي ءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِيرَ الْبَرَابِطِ وَ الْمَزَامِيرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ كُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ وَ الصُّلْبَانِ وَ الْأَصْنَامِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ صِنَاعَاتِ الْأَشْرِبَةِ الْحَرَامِ وَ مَا يَكُونُ مِنْهُ وَ فِيهِ الْفَسَادُ مَحْضاً وَ لَا يَكُونُ

ص: 122


1- بحارالأنوار: ج 73 ص 356 ب67 ح22 و مستدرک الوسائل: ج13 ص222 ب81 ح15188-3.

فیهِ وَ لَا منهُ شَيْ ءٌ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاحِ فَحَرَامٌ تَعْلِيمُهُ وَ تَعَلُّمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَخْذُ الْأَجْرِ عَلَيْهِ وَ جَمِيعُ التَّقَلُّبِ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ وُجُوهِ الْحَرَكَاتِ كُلِّهَا... »(1)

... و خداوند تنها آن صنعت و حرفه ای را تحریم نموده که تماما حرام است، و منحصرا فساد برانگیز می باشد، نظیر ساختن آلات موسیقی همچون تار، فني، و شطرنج و هر آلت لهوى، و صلیب سازی، و ساختن بت و مانند آن همچون صنعت ساخت نوشابه های حرام و آنچه صلاح و خیری در آن نیست و فساد محض است، و عاری از هر مصرف سودمندی است در این صورت آموزش و آموختن و عمل به آن و دریافت دستمزد برآن؛ و خلاصه هر گونه تصرف در آنها نامشروع و حرام است، جز آن حرفه ای که در امور صناعات از آن استفاده می شود، ....

و احادیث دیگری که تعمیم داده شده است حرمت بازی نمودن و لهو و سرگرمی با آلات قمار و غیر آلات قمار را، و آن چه را که از آن شخص نقل نموده اید سخنی بی اساس است.

دیگر این که همان آثاری که در بازی با آلات قمار چون شطرنج است، در لهو و بازی با آلات دیگری که برد و باخت دارند مانند بیلیارد و آن چه ذکر شد نیز می باشد.

در صریح فرمایش معصومین علیهم السلام است که آن چه برد و باخت و بازی و لهو باشد خواه شطرنج و نرد و اربعة عشر و بازی با گردو و غیره همگی حرام محض می باشد زیرا آثار سوء در همه آن ها می باشد خواه با رهان و قمار برسر چیزی باشد یا نباشد.

دیگر این که تأسیس این ابزار از جانب كقار برای قمار و برد و باخت و اتلاف عمر و ترویج روحیه سلطه طلبی و قساوت قلب و دوری از ذکر خدا و نماز و آن چه خوبی است می باشد، و موافق شیطان رجيم و حزب وی لعنهم الله است. و الله العالم.

***

ص: 123


1- تحف العقول، ص 355.

حکم پوشیه (روبنده) زدن زنان

سؤال - در شب سوم پس از عاشورا هنگام مراجعت به هتل با یکی از شیخ های عراقی که کمی فارسی می دانست به گفت و گو نشستیم. این حقیر از ایشان پرسیدم ظاهرا زنان عراقی پس از حمله لشکر آمریکا به عراق، دیگر از روبنده استفاده نمی کنند و این امر یقینا سرآغاز یک حمله فرهنگی به زنان شما بوده و اگر مردم عراق فکری برای این موضوع نکنند طولی نخواهد کشید که زنان شما نیز به درد امروز جامعه ایران، یعنی بی عفتی و بی حجابی برخی از زنان مبتلا می گردند. آن شیخ در پاسخ گفت: مدتی است که شبهاتی در بین مردم این دیار رواج یافته است. همانند این که می گویند: زنانی که روبنده می زنند، زنان صیغه ای هستند و یا این که بسیاری از فقها پوشاندن وجه و کفین را واجب نمی دانند و صحبت هایی از این قبیل. لكن ما ناچاریم برای حفظ زنانمان از این تهمت ها آنان را بدون روبنده بیرون آوریم . در پاسخ این حقیر دلیل مذکور را دلیلی موهوم خوانده و به ایشان متذکر شدم که این یک دسیسه شیطانی است .... اما سؤال این حقیر از حضرت عالی: در حال حاضر وظیفه شیعیان در برخورد با این گونه مسائل چیست؟

جواب- شایعه ای که ذکر نموده اند (هر که روبندی بزند یعنی ...) از دسیسه های افراد فاسد و جاهل و مزدور اجانب می باشد. و صریح قرآن است که چنان رو بگیرند تا این که شناخته نشوند، و در حدیث شریف است که تمامی هیکل زن عورت است مگر (پیر) زنانی که در خود شهوت نیابند، و بزرگانی از فقهای شیعه فتوا بر وجوب پوشاندن وجه و كفين داده اند، و سیره متشرعین نیز بر پوشاندن تمامی بدن زن بوده است. إن شاء الله تعالی به زودی جواب تفصیلی را خواهم نوشت.

لازم به ذکر است که حضرت آية الله تربتی کربلائی پس از چند سال کتاب «محبوب محبوب» را در این موضوع تالیف و نشر نمودند و روایاتی را که دلالت بر وجوب پوشاندن صورت و دست های زنان از نامحرم را دارند در آن کتاب آورده اند به آن کتاب نورانی مراجعه نمایید.

***

حکم نامیدن سگ برای خود جهت اظهار وفاداری به اهل بیت اطهار

ص: 124

سؤال - پس از عاشورا هنگامی که از حرم حضرت عباس به طرف حرم مطهر اباعبدالله عليهما السلام در حرکت بودیم به چند تن از جوانان ایرانی برخورد نمودیم که به گردن خود قلاده سگ بسته بودند. این حقیر به طرف آنها رفته و با لحنی نرم پس از سلام و علیک از آنان علت این عمل را جویا شدم. در جواب گفتند: ما همچون سگانی هستیم که به حرم اباعبدالله الحسین علیه السلام پناهنده شده ایم. از آنان پرسیدم آیا برای این کار خود ادله شرعی نیز دارید؟ که در پاسخ مرا به مباحثه با شیخ خود دعوت کردند و نزد او بردند. در بحث با او ادله این کار را جویا شدم و ایشان برای این کار خود چند دلیل را برشمردند؛ که از آن جمله: 1. منظور ما از نسبت دادن سگان به خود، تنها وفای سگ است. 2. سگ اصحاب کهف- از نظر جای گاه و مقام - یکی از چهار حیوانی شد که به صورت انسان وارد بهشت می شود. 3. در جریان نقل شده درباره حضرت موسی علیه السلام آمده است: هنگامی که خداوند متعال از آن حضرت درخواست نمود موجودی را که از خود پست تر می داند، به کوه طور ببرد، آن حضرت پس از تفحص بسیار، به سگی نیمه جان برخورد نمود، دو پای آن سگ را گرفت و به طرف کوه کشید، اما ناگاه به خود گفت: نکند این سگ از من...؟ و سگ را رها کرد و به طرف کوه رفت و عرض کرد: بارالها من کسی را نیافتم که مطمئن باشم از من پست تر است. پس خداوند متعال فرمود اگر آن سگ را آورده بودی، از مقام نبوت زائل میشدی. 4. در فرمایشات اهل بیت هم از نام حیوانات و صفات آنان استفاده شده است. همانند اسدالله الغالب که به حضرت امیر علیه السلام نسبت داده می شود. 5.در بین مردم نسبت دادن واژه سگ به خود نشان دهنده شدت تواضع و امری پذیرفته شده است. اما سؤال این حقیر از حضرت عالی: آیا این ادله جزء ادله ی شرعی برای این امور محسوب می شود یا خیر؟

سؤال - روزی که برای زیارت به مقام صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف رفته بودیم در مسجد با چند جوان ایرانی برخورد نمودیم که در دست و پا و گوش های خود حلقه کرده بودند. وقتی پیگیر این موضوع شدیم ناباورانه دریافتم که متأسفانه جمع کثیری از جوانان عزادار ... به این فتنه دچار شده اند، که با چند تن از آنان به بحث نشسته و علت این مسئله را جویا شدم. آنان در پاسخ گفتند: در زمان ائمه علیهم السلام غلامان از گوشواره و دستبند استفاده می کردند، ما نیز چون خود را غلام امام حسین علیه السلام می دانیم، می خواهیم با این کار اعلام کنیم که غلام حلقه به گوش ارباب هستیم. بنده نیز در پاسخ آنان این امر را از چند جهت بررسی کردم: 1. بدعت، 2.تشبه به

ص: 125

كفار، 3.تشبه به جنس مخالف. اما سؤال این حقیر از حضرت عالی: نظر شارع مقدس درباره این قبیل اقدامات چیست؟

جواب- آن چه ذکر شد دلیل شرعی بر این که برای اظهار وفاء ، کسی برخود نام سگ قرار دهد و یا حلقه در گوش کند نمی باشد و جواب تفصیلی به این دو سؤال را در جلسه درس إن شاء الله تعالی خواهم داد، و در نوشته ای دیگر مکتوب می نمایم.

لازم به ذکر است که حضرت آية الله تربتی کربلائی پس از چند سال کتاب «فضل طینت نور» را در این موضوع به نحو تفصیلی تالیف و نشر نمودند به آن کتاب نورانی مراجعه نمایید.

***

توقیفی بودن صيغ عقود

ضرورت خواندن صیغه صحیح عقد نکاح دائم و موقت

بسم الله الرحمان الرحيم الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین و لعنة الله على أعدائهم اجمعین

خدمت فقیه عالی قدر، مروج علوم حقه آل الله صلوات الله علیهم اجمعین، حضرت آية الله تربتی کربلائی (حفظه الله تعالی) سلام علیکم

احتراما به عرض می رسانم مدتی است در یکی از مدارس حوزه علمیه اصفهان، یکی از مدرسین سطح عالی، اقدام به طرح مباحثی پیرامون فتاوای مراجع عالی قدر شیعه، مخصوصا در چند سده اخیر نموده و مدعی است برخی از فتاوای فقهای عظیم الشأن، بر استدلالات متقن استوار نمی باشد و بیشتر براساس شهرت نزد اصحاب است و دلایل عقلی و نقلی مستقل بر آن مترتب نیست، البته از جلسات مختلف با ایشان بحث های مختلف شنیده ایم که متاسفانه نتایج کافی در برنداشته است، فلذا در این نوشتار به چهار مسئله از مباحث انتقادی ایشان اشاره می نماییم، و از محضر شریفتان می خواهم که چون همیشه چراغی پیش روی این حقیر وطلاب گرانقدر قرار دهید که حوزه مقدسه از شبهات شبهه افکنان خالی گردد.

سؤال - یکی از ایرادات همیشگی ایشان در این مسئله است که نصوص اسلامی از لزوم خواندن صیغه عربی صحیح برای محرمیت خالی می باشد، و هرگاه به شرائط قبل از ازدواج زوجین همانند

ص: 126

نبودن در عده، اجازه پدر برای غیر بالغه رشيده، و... حاصل گردد؛ مانعی برای محرمیت آن دو نمی باشد و نیازی به خواندن صیغه عربی صحیح نیست، که با توجه به صحبت ایشان در بسیاری از روابط جنسی، مسئله زنا وارد نمی شود.

***

نصوص برحکم نجاست مسکرات

سؤال - از دیگر مدعیات ایشان آن است که نصوص، از نجاست شراب خالی است و اولین کسی که مسئله نجاست شراب را مطرح کرد جناب شیخ الطائفه طوسی رحمة الله علیه می باشد که وی نیز در عنفوان جوانی این فتوا را صادر فرمود و شاگردان ایشان نیز به این فتوا اعتراض نموده و فقهای پس از ایشان به حسب عظمت جایگاه جناب شیخ رحمة الله عليه، فتوا به نجاست شراب داده اند و علت فتوای جناب شیخ طوسی به نجاست، فهم ناصحیح ایشان از آیه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(1) می باشد.

***

اهمیت پیاده روی اربعین برای زیارت امام حسین علیه السلام

سؤال - یکی از مباحث اخیر ایشان مربوط به اربعین اباعبدالله الحسين عليه السلام و خاندان گرامی ایشان می باشد و این که چه دلیلی برای بزرگ کردن پیاده روی اربعین به این حد و عظمت می باشد به گونه ای که در چند سال اخیر، در نزد عوام اینگونه مطرح می شود که نرفتن به پیاده روی، ظلم به این خاندان مطهر است و این که اصل پیاده روی را از خود زیارت مهم ترمی دانند.

***

سؤال - شبهه دیگر ایشان مربوط به تقسیم بندی خمس می باشد و این که ایشان مکررا عنوان می کند که نصوص از اجازه تقسیم بندی خمس به سهم امام و سادات خالی می باشد و فتوای علمای شیعه به این امر، براساس اجتهاد در مقابل نص است.

در پایان صمیمانه از حضرت عالی که در پاسخ به این شبهات، جوابهای کاملی را مبذول می دارید، سپاسگزارم و توفیقات همیشگی حضرت عالی را تحت عنایات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواستارم.

ص: 127


1- سوره (5) المائدة آیه 91

عبد الحسين عليه السلام

امین براتی 17 ربیع الاول 1438 مطابق با 27 آذر 1395

بسم الله الرحمان الرحيم

الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرين، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين إلى أبد الآبدين

والسلام علیکم و على جميع المسلمين أنفسهم لآل محمد صلوات الله عليهم

پیش از جواب دادن به آنچه نقل گردید ذکر نکاتی لازم است:

طرح مسائلی این چنین و نیز یک طرفه بیان نمودن آن ها، خلاف عقل و شرع و علم و وجدان سالم است، قرآن کریم می فرماید:

«وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».(1)

و در پی آن چه درباره اش نمی دانی، نرو، به راستی که گوش و چشم و دل، همه را بدان بازخواست کنند.

قضاوت ناصحیح درباره علماء و فقهایی چون شیخ الطائفة الحقة طوسي اعلى الله مقامهم الشريف ، که بر همه شیعیان و علم و فقه حقى عظيم دارند، در دادگاه عدل الهی عقوبتی سخت خواهد داشت، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«الفُقَهاءُ أُمَناءُ الرّسُلِ مالَمْ یَدْخُلوُا فی الدّنیا».(2)

فقیهان، امینان پیامبران هستند مادامی که در دنیا داخل نشوند.

اجماع شیعه که یکی از مجمعين را ولی معصوم می دانند، بنابر این که یکی از مجمعين، معصوم می باشد، نزد فقهاء شیعه حجت و به منزله نص معصوم می باشد چنان چه ما را به پیروی از اجماع شیعه امر فرموده اند:

ص: 128


1- سوره (17) الإسراء آیه 37.
2- الكافي: ج1 ص46 ح5- علي، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ اَلرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی اَلدُّنْیَا . قيل: یا رسول الله! و ما دخولهم في الدنيا؟ قال: اِتِّبَاعُ اَلسُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَی دِینِکُمْ. ر.ک. دعائم الإسلام: ج1 ص 81 و النوادر راوندي: ص 27 و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 184 و العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص150 و أعلام الدين في صفات المؤمنين: ص90 و عوالي اللئالي العزيزية: ج4 ص 59ح2 و ص 77 ح65.

«...يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ مِنْ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ، .. »(1)

... باید آنچه آنان براساس احاديث ما که مورد اتفاق نزد اصحاب توست، حکم نموده اند، مورد توجه قرار گیرد و آنچه را که نزد شیعیان مورد اتفاق و مشهور نیست، رها شود. زیرا در آنچه مورد اتفاق است تردیدی نیست، ....

و مسائلی که مطرح نموده اید، مورد اجماع علمای شیعه است.

و در جایی که نص خاصی در دست نیست اما قدمای از فقهاء شیعه فتوایی داده اند، حاکی از آن است که آن نص، به دست ما نرسیده و مفقود شده است لکن کسانی که به عصر غیبت صغری نزدیک بوده اند به این نصوص دسترسی داشته اند، زیرا آنان متون روایات را کتاب های فقهی خود قرار می داده اند، و علماء شیعه اماميه عند فقد النصوص، به آن کتاب ها مراجعه می نموده اند؛ مانند «الشرائع» ابن بابویه، «الهداية» و «المقنع» شیخ صدوق، «المقنعة» شیخ مفید، «المراسم العلوية» سلار بن عبدالعزيز، «النهاية» شیخ طوسی و غیر آنها و بنابر آن نصوص، فتوا و حکم میداده اند.

هشدار که بدون داشتن علم صحیح نظر دادن درباره دین حنیف اسلام امرى است بس خطير، زیرا نطقی از جانب الله بوده و نسبت دادن حکمی به خالق سبحانه و تعالی است:

«قُلْ أَرَأَيْتُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالًا قُلْ آللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ ۖ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ»(2)

(ای پیامبر) بگو آیا آن روزی را که خداوند برایتان فرو فرستاد، دیدید؟ برای آن حلال و حرام وضع نمودید (برخی را حلال و برخی را حرام پنداشتید) بگو: آیا خداوند به شما اجازه داد (که چنین کنید) یا بر خدا افترا می بندید؟

ص: 129


1- الكافي: ج1 ص8- و قوله عليه السلام: خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَیْهِ فَإِنَّ اَلْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ. والكافي: ج1 ص 68 ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عیسی، عن صفوان بن يحيى، عن داود بن الحصين ، عن عمر بن حنظلة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو میراث فتحاكما إلى السلطان و إلى القضاة أ يحل ذلك قال: ... ینْظَرُ إِلَی مَا کانَ مِنْ رِوَایتِهِمْ عَنَّا فِی ذَلِک الَّذِی حَکمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ مِنْ أَصْحَابِکَ فَیُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُکْمِنَا وَ یُتْرَکُ الشَّاذُّ الَّذِی لَیْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَا رَیْبَ فِیهِ.... رک. جوابات أهل الموصل في العدد و الرؤية: ص 47 والحديث المعروف قول أبي عبد الله عليه السلام: ...، و تهذیب الأحکام: ج6 ص302 ب 92 ح 52/845 و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص356.
2- سوره (10) يونس عليه السلام آیه...60

توقیفی بودن صيغ عقود

اشاره

جواب شبهه ها:

جواب 1- از مسلمات است که صيغ عقود توقیفی هستند، همان صیغه هایی که شارع فرموده و یا امضاء کرده است. و نزد راویان احادیث و فقهاء مفروغ عنه بوده که باید برای عقود، صیغه صحیح قرائت شود، خاصه در نکاح که درباره آن به احتیاط نیز امر شده، به صیغه های «زوجت» و «أنكحت» و «متعت»، و عقد زوجیت و نکاح مشروع، به قرائت صحیح و قبول آن برقرار می گردد، و اجماع مسلمین بر وجوب قرائت صیغه عقد است.

و بحمد الله تعالى، خلاف آن ادعاهایی که نقل نمودید، نصوص از اهل بیت عصمت و طهارت عليهم السلام به ما رسیده که دال بر این است که یکی از شروط اساسی انعقاد علقه زوجیت نکاح و یا متعه، قرائت صیغه عقد است، و بدون آن علقه زوجیت منعقد نمی گردد، و ارتباط آن دو نامشروع و فرزند حاصل از آنان، اگر جاهل باشند، ولد شبهه و اگر عالم باشند، ولد زنا و حرام می باشد. و از آن نصوص برخی را ذکر می نماییم

دلائل ضرورت خواندن صیغه عقد نکاح

1-كتاب الله تعالى:

دلیل بر انعقاد نکاح به تلفظ «زَوَّجْتُكَ»:

«... فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها .... »(1)

... چون زید حاجت خویش را از آن زن برطرف کرد، او را به تو تزویج کردیم ....

و دلیل بر انعقاد نکاح به تلفظ «أَنْكَحْتُكَ»:

«وَ لاتَنکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ... »(2)

و زنانی را که پدران شما به زنی گرفته اند، به (نکاح) و همسری نگیرید، ....

و مراد از این دو مورد، عقد است که با «زَوَّجْتُکِ» و «أَنْكَحْتُكَ» تحقق می یابد.

2-ست مطهره:

ص: 130


1- سوره (33) الأحزاب آیه 38: «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَ طَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لایَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَ طَراً وَ کانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولًا»
2- سوره (4) النساء آیه 23: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ اَلنِّساءِ إِلاّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً.

در صحيحه برید عجلی از امام محمد باقر علیه السلام در بیان آیه کریمه:

«...و أخذن منکم میثاقا غلیظا»(1)

... و زنان از شما پیمانی محکم (و استواری) گرفته اند.

آمده است که فرمود:

«الْمِیثَاقُ هِیَ الْکَلِمَةُ الَّتِی عُقِدَ بِهَا النِّکَاحُ ، وَأَمَّا قَوْلُهُ : «غَلِیظاً» فَهُوَ مَاءُ الرَّجُلِ یُفْضِیهِ إِلَی امْرَأَتِهِ»(2)

میثاق همان سخنى است که ازدواج بدان بسته می شود و اما فرموده خداوند «غَلِیظاً» آن آب مرد است که آن را به زنش می رساند.

معلوم است که میثاق در آیه کریمه تلفظ به آن کلمه ای است که به آن عقد نکاح واقع می گردد، و واضح است که مجرد رضایت باطنی، بلکه اظهار آن به غیر لفظ معين كفایت نمی کند. این صحيحه به وضوح دلالت می کند بر اعتبار و شرطیت صحت تلفظ، وعدم کفایت مجرد رضایت باطنی و اظهار آن به غير لفظ معين. و در اعتبار تلفظ و قرائت صیغه در انشاء عقد نکاح و عدم کفایت معاطات خلافی میان فقهاء نیست.

واحادیث دیگر:

در حدیث است که عقد نکاح حضرت آدم وحواء عليهما السلام را الله تعالى إنشاء فرمود:

«... فَقَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ... ».(3)

... پس خدای عزوجل فرمود: خواست من همین است (که حوا را به همسری تو درآورم)، او را به نکاح تو در آوردم پس او را نزد خود ببر....

و از امام جعفرصادق و امام موسی کاظم و از فقه منسوب به امام على الرضا عليهم السلام و غیر آنها روایاتی است دال بر این که می بایست صیغه عقد در نکاح متعه(4) گفته شود و شرط است ،(5) پس به طریق اولی در نکاح دائم شرط صحت می باشد. و از برخی از آنها مفروغیت

ص: 131


1- سوره (4) النساء آیه 22: «وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضَىٰ بَعْضُكُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا».
2- الكافي: ج5 ص 561 باب نوادر ...ح19 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب ، عن أبي أيوب، عن بريد العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: «وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» قال: الميثاق هي الكلمة التي عقد بها النكاح. و أما قوله : «غَلِيظًا»، فَهُوَ مَاءُ اَلرَّجُلِ يُفْضِيهِ إِلَى اِمْرَأَتِهِ. و تفسير العياشي: ج1 ص 229 ح 68 - عن يوسف العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله: «وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» قال: اَلْمِیثَاقُ اَلْکَلِمَهُ اَلَّتِی عُقِدَ بِهَا اَلنِّکَاحُ. وَ أما قَولُهُ: «غَلِيظًا»، فَهُوَ مَاءُ اَلرَّجُلِ اَلَّذِی یُفْضِیهِ إِلَی اَلْمَرْأَهِ.
3- و من لا يحضره الفقيه : ج3 ص380 ح 4336 - روي عن زرارة بن أعين أنه قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام: عن خلق حواء و قيل له: إن أناسا عندنا يقولون: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَيْسَرِ الْأَقْصَي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً أَ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یَخْلُقُ لآِدَمَ زَوْجَةً مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ وَ یَجْعَلُ لِلْمُتَکَلِّمِ مِنْ أَهْلِ التَّشْنِیعِ سَبِیلًا إِلَی الْکَلَامِ أَنْ یَقُولَ إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً إِذَا کَانَتْ مِنْ ضِلْعِهِ مَا لِهَؤُلَاءِ حَکَمَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ آدَمَ علیه السلام مِنْ طِینٍ وَ أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ فَسَجَدُوا لَهُ أَلْقَی عَلَیْهِ السُّبَاتَ ثُمَّ ابْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ فَجَعَلَهَا فِی مَوْضِعِ النُّقْرَةِ الَّتِی بَیْنَ وَ رِکَیْهِ وَ ذَلِکَ لِکَیْ تَکُونَ الْمَرْأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّکُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّکِهَا فَلَمَّا انْتَبَهَ نُودِیَتْ أَنْ تَنَحَّیْ عَنْهُ فَلَمَّا نَظَرَ الَیْهَا نَظَرَ إِلَی خَلْقٍ حَسَنٍ یُشْبِهُ صُورَتَهُ غَیْرَ أَنَّهَا أُنْثَی فَکَلَّمَهَا فَکَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ فَقَالَ لَهَا مَنْ أَنْتِ قَالَتْ خَلْقٌ خَلَقَنِی اللَّهُ کَمَا تَرَی فَقَالَ آدَمُ علیه السلام عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ مَا هَذَا الْخَلْقُ الْحَسَنُ الَّذِی قَدْ آنَسَنِی قُرْبُهُ وَ النَّظَرُ إِلَیْهِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا آدَمُ هَذِهِ أَمَتِی حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ مَعَکَ تُؤْنِسُکَ وَ تُحَدِّثُکَ وَ تَکُونَ تَبَعاً لِأَمْرِکَ فَقَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ وَ لَکَ عَلَیَّ بِذَلِکَ الْحَمْدُ وَ الشُّکْرُ مَا بَقِیتُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاخْطُبْهَا إِلَیَّ فَإِنَّهَا أَمَتِی وَ قَدْ تَصْلُحُ لَکَ أَیْضاً زَوْجَةً لِلشَّهْوَةِ وَ أَلْقَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ الشَّهْوَةَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ قَبْلَ ذَلِکَ الْمَعْرِفَةَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ فَقَالَ یَا رَبِّ فَإِنِّی أَخْطُبُهَا إِلَیْکَ فَمَا رِضَاکَ لِذَلِکَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ رِضَایَ أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِینِی فَقَالَ ذَلِکَ لَکَ یَا رَبِّ عَلَیَّ إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ لِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلّ وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ فَقَالَ لَهَا آدَمُ علیه السلام إِلَیَّ فَأَقْبِلِی فَقَالَتْ لَهُ بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ علیه السلام أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النِّسَاءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إِلَی الرِّجَالِ حَتَّی یَخْطُبْنَ عَلَی أَنْفُسِهِنَّ فَهَذِهِ قِصَّةُ حَوَّاءَ علیهاالسلام. و علل الشرائع: ج1 ص 18 ب17 ح1 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا أحمد بن إدريس و محمد بن يحيى العطار جميعا قالا: حدثنا محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن علي بن فضال ، عن أحمد بن إبراهيم بن عمار قال: حدثنا ابن نويه [توبة] رواه ، عن زرارة قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام: كيف بدء النسل من ذرية آدم عليه السلام؟ فإن عندنا أناس [اناسا] يقولون: إن الله تبارك وتعالى أوحي إلى آدم عليه السلام: أن يزوج بناته من بنيه و إن هذا الخلق كله أصله من الإخوة والأخوات ؟! قال أبو عبد الله عليه السلام: سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً؛ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَصْلَ صَفْوَهِ خَلْقِهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ مِنْ حَرَامٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَهِ مَا یَخْلُقُهُمْ مِنَ الْحَلَالِ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی الْحَلَالِ وَ الطُّهْرِ الطاهِرِ الطَّیِّبِ وَ اللَّهِ لَقَدْ نُبِّئْتُ أَنَّ بَعْضَ اَلْبَهَائِمِ تَنَکَّرَتْ لَهُ أُخْتُهُ، فَلَمَّا نَزَا عَلَیْهَا وَ نَزَلَ کُشِفَ لَهُ عَنْهَا وَ عَلِمَ أَنَّهَا أُخْتُهُ أَخْرَجَ غُرْمُولَهُ ثُمَّ قَبَضَ عَلَیْهِ بِأَسْنَانِهِ ثُمَّ قَلَعَهُ ثُمَّ خَرَّ مَیِّتاً قَالَ زُرَارَهُ : ثُمَّ سُئِلَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ خَلْقِ حَوَّاءَ وَ قِیلَ لَهُ: إِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا یَقُولُونَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ اَلْأَیْسَرِ اَلْأَقْصَی، قَالَ: سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً، ا یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ اَلْقُدْرَهِ مَا یَخْلُقُ لِآدَمَ زَوْجَتَهُ مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ، وَ جَعَلَ لِمُتَکَلِّمٍ مِنْ أَهْلِ اَلتَّشْنِیعِ سَبِیلاً إِلَی اَلْکَلاَمِ یَقُولُ: إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً إِذَا کَانَتْ مِنْ ضِلْعِهِ، مَا لِهَؤُلاَءِ حَکَمَ اَللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ آدَمَ مِنْ الطِینٍ و أَمَرَ اَلْمَلَئِکَهَ فَسَجَدُوا لَهُ وَ أَلْقَی عَلَیْهِ اَلسُّبَاتَ، ثُمَّ اِبْتَدَعَ لَهُ خَلْقاً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی مَوْضِعِ اَلنُّقْرَهِ اَلَّتِی بَیْنَ وَ رکْیْهِ وَ ذَلِکَ لِکَیْ تَکُونَ اَلْمَرْأَهُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ، فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّکُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّکِهَا فَل مَّا اِنْتَبَهَ نُودِیَتْ أَنْ تَنَحَّیْ عَنِّی، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا نَظَرَ إِلَی خَلْقٍ حَسَنٍ یُشْبِهُ صُورَتَهُ غَیْرَ أَنَّهَا أُنْثَی، فَکَلَّمَهَا فَکَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ، فَقَالَ لَهَا: مَنْ أَنْتِ؟ فَقَالَتْ خَلْقٌ خَلَقَنِی اَللَّهُ کَمَا تَرَی، فَقَالَ آدَمُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ: مَنْ هَذَا اَلْخَلْقُ اَلْحَسَنُ اَلَّذِی قَدْ آنَسَنِی قُرْبُهُ وَ اَلنَّظَرُ إِلَیْهِ؟ فَقَالَ اَللَّهُ هَذِهِ أَمَتِی حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ مَعَکَ فَتُونِسَکَ وَ تُحَدِّثَکَ وَ تَأْتَمِرَ لِأَمْرِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا رَبِّ وَ لَکَ عَلَیَّ بِذَلِکَ اَلشُّکْرُ وَ بَقِیتُ، فَقَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَاخْطُبْهُا إِلَیَّ فَإِنَّهَا أَمَتِی وَ قَدْ تَصْلُحُ أَیْضاً لِلشَّهْوَهِ وَ أَلْقَی اَللَّهُ عَلَیْهِ اَلشَّهْوَهَ، وَ قَدْ عَلِمَه قَبْلَ ذَلِکَ اَلْمَعْرِفَهَ فَقَالَ: یَا رَبِّ فَإِنِّی أَخْطُبُهَا إِلَیْکَ فَمَا رِضَاکَ لِذَلِکَ؟ قَالَ رِضَائِی أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِینِی، فَقَالَ: ذَلِکَ لَکَ یَا رَبِّ إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ، قَالَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ فَقَالَ: أَقْبِلِی فَقَالَتْ: بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ، فَأَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا فَقَامَ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَکانَّ اَلنِّسَاءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إِلَی اَلرِّجَالِ حَتَّی خَطَبْنَ عَلَی أَنْفُسِهِنَّ، فَهَذِهِ قِصَّهُ حَوَّا صَلَی اَللَّهِ عَلَیْهَا. ر.ک. وسائل الشيعة: ج20 ص 261 ب1 ح25575-1 و قصص الأنبياء عليهم السلام، الراوندي: ص 85 فصل6 ح 33 قال زرارة: سئل أبو جعفر عليه السلام ....
4- سوره (4) النساء آیه 25: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۖ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ۚ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ ۚ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا».
5- الكافي: ج5 ص 455 ح3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عمرو بن عثمان، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعيل بن مهران و محمد بن أسلم، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: كيف أقول لها إذا خلوت بها؟ قال: تقول: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً؛ وَ إنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی مِنَ الْأجْرِ مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أمْ کَثِیراً فَإذَا قَالَتْ: نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ امْرَأتُکَ وَ أنْتَ أوْلَی النَّاسِ بِهَا. قُلْتُ: فَإنِّی أسْتَحْیِی أنْ أذْکُرَ شَرْطَ الْأیَّامِ قَالَ هُوَ أضَرُّ عَلَیْکَ. قُلْتُ: وَ کَیْفَ؟ قَالَ إنَّکَ إنْ لَمْ تَشْتَرِطْ کَانَ تَزْوِیجَ مُقَامٍ وَ لَزِمَتْکَ النَّفَقَةُ فِی الْعِدَّةِ وَ کَانَتْ وَارِثَةً وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی أنْ تُطَلِّقَهَا إلَّا طَلَاقَ السُّنَّةِ از او: تهذیب الاحکام: ج7 ص 265 ب24 ح 1145-70 و الاستبصار: ج 3 ص 150 ب 98 ح551-6 و وسائل الشيعة: ج21 ص 43 ب18 ح26486- 1. و الكافي: ج5 ص 456 ح5 - محمد بن يحيى، عن عبد الله بن محمد، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم قال: تَقُولُ یَا أَمَهَ اَللَّهِ أَتَزَوَّجُکِ کَذَا وَ کَذَا یَوْماً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً فَإِذَا مَضَتْ تِلْکَ اَلْأَیَّامُ کَانَ طَلاَقُهَا فِی شَرْطِهَا وَ لاَ عِدَّهَ لَهَا عَلَیْکَ. از او: وسائل الشيعة: ج21 ص 44 ب ح266488- 3. تهذیب الأحکام: ج 7 ص 267 ب24 ح 1151- 76- محمد بن أحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن هشام بن سالم الجواليقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أتزوج المرأة متعة مرة مبهمة؟ قَالَ : فَقَالَ : ذَلِكَ أَشَدُّ عَلَيْكَ ، تَرِثُهَا وَ تَرِثُكَ وَ لَا يَجُوزُ لَكَ أَنْ تُطَلِّقَهَا إِلَّا عَلَى ظَهَرَ وَ شاهِدَینِ . قِلَّت : أَصْلَحَكَ اللَّهُ ! فَكَيْفَ أَتَزَوَّجُهَا ؟ قَالَ : ایاماً مَعْدُودَهً بِشَیْءٍ مُسَمًّی بِمِقْدَارِ مَا تَرَاضَیْتُمْ بِهِ فَإِذَا مَضَتْ أَیَّامُهَا کَانَ طَلاَقُهَا فِی شَرْطِهَا وَ لاَ نَفَقَهَ لَهَا عَلَیْکَ قُلْتُ مَا اَقُولُ لَهَا قَالَ تَقُولُ لَهَا أَتَزَوَّجُکِ عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ وَ اَللَّهُ وَلِیِّی وَ وَلِیُّکِ کَذَا وَ کَذَا شَهْراً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً عَلَی أَنَّ لِیَ اَللَّهَ عَلَیْکِ کَفِیلاً لَتَفِیِنَّ لِی وَ لاَ أَقْسِمُ لَکِ وَ لاَ أَطْلُبُ وَلَدَکِ وَ لاَ عِدَّهَ لَکِ عَلَیَّ فَإِذَا مَضَی شَرْطُکِ فَلاَ تَتَزَوَّجِی حَتَّی یَمْضِیَ لَکِ خَمْسَهٌ وَ أَرْبَعُونَ لیلةً وَ إِنْ حَدَثَ بِکِ وَلَدٌ فَأَعْلِمِینِی و الإستبصارن ج3 ص152 ب 99 ح556 - 5. الكافي: ج5 ص 455 ح4- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي نصر، عن ثعلبة قال: تقول: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ وَ عَلَی أَنْ لاَ تَرِثِینِی وَ لاَ أَرِثَکِ کَذَا وَ کَذَا یَوْماً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ عَلَی أَنَّ عَلَیْکِ اَلْعِدَّهَ از او: تهذیب الأحکام: ج 7 ص 263 ب24 ح 1137 - 62. و الكافي: ج5 ص 455 ح2- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين؛ و عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة، عن أبي بصير قال: لا بد من أن تقول في هزير الشروط: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً کَذَا وَکَذَا یَوْماً ، بِکَذَا وَکَذَا دِرْهَماً نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ عَلی کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى أَنْ لَا تَرِثِينِي وَ لَا أرثک وَ عَلَى أَنْ تَعْتَدِّي خَمْسَةً وَ أَرْبَعِينَ يَوْماً. و قال بعضهم: حيضه. از اون تهذیب الأحکام: ج 7 ص 263 ب24 ح 1138 - 63 و وسائل الشيعة: ج21 ص 44 ب18 ح26489 - 4. و رسالة المتعة، الشيخ المفيد: ص10 ح 13- عن جعفر بن محمد بن قولویه ، عن علي بن حاتم، عن أحمد بن إدريس، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن السري، عن الحسن بن علي بن يقطين قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام: أدْنَی مَا یُجْزِئُ (یُجْتَزَی- المستدرك) من القول أن يقول: ؛ أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَذَا وَ کَذَا إِلَی کَذَا. از او: بحار الأنوار: ج100 ص307 ب9 ح25 و مستدرك الوسائل: ج14 ص 461 ب 14 ح17292. و الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص 232 ب 32 -اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ وُجُوهَ النِّکَاحِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِهَا أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ مِنْهَا نِکَاحُ مِیرَاثٍ وَ هُوَ بِوَلِیٍّ وَ شَاهِدَیْنِ وَ مَهْرٍ مَعْلُومٍ مَا یَقَعُ عَلَیْهِ التَّرَاضِی مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ وَ إِنَّهُ احْتِیجَ إِلَی الشُّهُودِ وَ الْمُطْلَقُ مِنْ عَدَدِ النِّسْوَةِ فِی هَذَا الْوَجْهِ مِنَ النِّکَاحِ أَرْبَعَةٌ وَ لَا یَجُوزُ لِمَنْ لَهُ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ إِذَا عَزَمَ عَلَی التَّزْوِیجِ إِلَّا بِطَلَاقِ إِحْدَی الْأَرْبَعِ أَنْ یَتَزَوَّجَ حَتَّی تَنْقَضِیَ عِدَّةُ الْمُطَلَّقَةِ مِنْهُنَّ وَ تَحِلَّ لِغَیْرِهِ مِنَ الرِّجَالِ لِأَنَّهَا مَا لَمْ تَحِلَّ لِلرِّجَالِ فِی حِبَالَتِهِ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی نِکَاحٌ بِغَیْرِ شُهُودٍ وَ لَا مِیرَاثٍ وَ هِیَ نِکَاحُ الْمُتْعَةِ بِشُرُوطِهَا وَ هِیَ أَنْ تُسْأَلَ الْمَرْأَةُ فَارِغَةٌ هِیَ أَمْ مَشْغُولَةٌ بِزَوْجٍ أَوْ بِعِدَّةٍ أَوْ بِحَمْلٍ فَإِذَا کَانَتْ خَالِیَةً مِنْ ذَلِکَ قَالَ لَهَا تُمَتِّعُنِی نَفْسَکِ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ کَذَا وَ کَذَا بِکَذَا وَ کَذَا وَ بَیَّنَ الْمَهْرَ وَ الْأَجَلَ عَلَی أَنْ لَا تَرِثِینِی وَ لَا أَرِثَکِ وَ عَلَی أَنَّ الْمَاءَ أَضَعُهُ حَیْثُ أَشَاءُ وَ عَلَی أَنَّ الْأَجَلَ إِذَا انْقَضَی کَانَ عَلَیْکِ عِدَّةُ خَمْسَةٍ وَ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا أَنْعَمَتْ قُلْتَ لَهَا قَدْ مَتَّعْتِنِی نَفْسَکِ وَ تُعِیدُ جَمِیعَ الشَّرَوطِ عَلَیْهَا لِأَنَّ الْقَوْلَ الْأَوَّلَ خِطْبَةٌ وَ کُلّ شَرْطٍ قَبْلَ النِّکَاحِ فَاسِدٌ وَ إِنَّمَا یَنْعَقِدُ الْأَمْرُ بِالْقَوْلِ الثَّانِی فَإِذَا قَالَتْ فِی الثَّانِی نَعَمْ دُفِعَ إِلَیْهَا الْمَهْرُ أَوْ مَا حَضَرَ مِنْهُ وَ کَانَ مَا یَبْقَی دَیْناً عَلَیْکَ وَ قَدْ حَلَّ لَکَ حِینَئِذٍ وَ طْؤُهَا....

شرطیت آن نزد راوی و پرسش گر ظاهر است، و سؤال او از کیفیت و خصوصیت های متعه است.

و در حدیث شریف از امیرالمؤمنين و امام محمدباقر و امام جعفرصادق عليهم السلام است که در دعای شب زفاف بگوید:

«اللّهُمَّ ... وَ بِکَلِمَاتِکَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا...»(1)

بارالها ... و به کلمات تووی را بر خود حلال کردم ....

واضح است که آن نکاح به سبب قرائت کلماتی، واقع شده و مباح می گردد.

صیغه عقد نکاح به ایجاب و قبول است و امام عليه السلام به آن تصریح فرموده، ... و در حدیث شریف:

«...فَإِذَا قَالَتْ: نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ اِمْرَأَتُکَ وَ أَنْتَ أَوْلَی اَلنَّاسِ بِهَا».(2)

... پس آن گاه که گفت: آری همانا راضی شده پس او همسر توست و تو سزاوارتر همه مردم به او هستی.

به گفتن لفظ «نعم» توسط زن، نکاح واقع می گردد و ظاهر است که حديث بر عدم کفایت رضای باطنی، و شرطیت صحت تلفظ دلالت دارد، که اگر با گفتن «نعم»، پذیرش وی واقع نشود، عقد زوجيت تحقق پیدا نمی کند و آن مرد نیز «أَوْلَی النَّاسِ بِهَا» نخواهد گردید.

3-إجماع شیعه:

و اجماع شیعه امامیه نیز بر آن است؛ چنانکه در کتب فقهی شیعه اماميه رضوان الله عليهم ذکر نموده اند.(3)و سیره عملی و فتوایی آنان گواه است.

و فرق میان عقد نکاح با دیگر عقود آن است که در عقد نکاح، تلقظ به صیغه شرط است و در دیگر عقود، إنشاء آن ها به فعل نیز محقق می شود. و إجماع علماء اسلام است چنان که بسیاری تصریح نموده اند که تلفظ در اصل صیغه عقد نکاح شرط است، و به إباحه و

ص: 132


1- الكافي: ج5 ص 501 ح4 - عنه (محمد بن يحيي - معلق) عن أبي يوسف، عن الميثمي رفعه قال: أَتَی رَجُلٌ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ إِنِّی تَزَوَّجْتُ فَادْعُ اَللَّهَ لِی فَقَالَ قُلِ اَللَّهُمَّ بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا وَ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا اَللَّهُمَّ اِجْعَلْهَا وَ لُوداً وَ دُوداً لاَ تَفْرَکُ تَأْکُلُ مِمَّا رَاحَ وَ لاَ تَسْأَلُ عَمَّا سَرَحَ . والكافي: ج5 ص500ح2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن أبي أيوب الخزاز، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا دَخَلْتَ بِأَهْلِکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اِسْتَقْبِلِ اَلْقِبْلَهَ وَ قُلِ اَللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً تَقِیّاً. و الكافي: ج5 ص 503 ح5 - و عنه، عن أبيه، عن حمزة بن عبد الله، عن جميل بن دراج، عن أبي الوليد، عن أبي بصير قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِذَا أَتَیْتَ أَهْلَکَ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ أُطِیقُ أَنْ أَقُولَ شَیْئاً قَالَ بَلَی قُلِ اَللَّهُمَّ بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا وَ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ فِی رَحِمِهَا شَیْئاً فَاجْعَلْهُ تَقِیّاً زَکِیّاً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فیه شرکا. قَالَ قُلْتُ: جُعِلْ تُ فِدَاکَ وَ یَکُونُ فِیهِ شِرْکُ للشَّیْطَانِ قَالَ نَعَمْ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ «وَ شارِکْهُمْ فِی اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَوْلادِ»، إِنَّ اَلشَّیْطَانَ یَجِیءُ فَیَقْعُدُ کَمَا یَقْعُدُ اَلرَّجُلُ وَ یُنْزِلُ کَمَا یُنْزِلُ اَلرَّجُلُ قال: قَالَ: قُلْتُ: بِأَیِّ شَیْءٍ یُعْرَفُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا و تهذیب الأحکام: ج 7 ص: 407 ب 35 ح 1- أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن مثنی بن الوليد الحناط ، عن أبي بصير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: إِذَا تَزَوَّجَ أَحَدُكُمْ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَإِذَا هَمَّ بِذَلِكَ فَلْيُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ اللَّهُمَّ فَاقْدِرْ لِي مِنَ النِّسَاءِ أَعَفَّهُنَّ فَرْجاً وَ أَحْفَظَهُنَّ لِي فِي نَفْسِهَا وَ فِي مَالِي وَ أَوْسَعَهُنَّ رِزْقاً وَ أَعْظَمَهُنَّ بَرَكَةً وَ اقْدِرْ لِي مِنْهَا وَلَداً طَيِّباً تَجْعَلُهُ خَلَفاً صَالِحاً فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي فَإِذَا أُدْخِلَتْ عَلَيْهِ فَلْيَض ع يَدَهُ عَلَى نَاصِيَتِهَا وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ عَلَى كِتَابِكَ تَزَوَّجْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا وَ بِكَلِمَاتِكَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُسْلِماً سَوِيّاً وَ لَا تَجْعَلْهُ شِرْكَ شَيْطَانٍ قُلْتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ شِرْكَ شَيْطَانٍ فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا دَنَا مِنَ الْمَرْأَةِ وَ جَلَسَ مَجْلِسَهُ حَضَرَهُ الشَّيْطَانُ فَإِنْ هُوَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ تَنَحَّى الشَّيْطَانُ عَنْهُ وَ إِنْ فَعَلَ وَ لَمْ يُسَمِّ أَدْخَلَ الشَّيْطَانُ ذَكَرَهُ فَكَانَ الْعَمَلُ مِنْهُمَا جَمِيعاً وَ النُّطْفَةُ وَاحِدَةٌ قُلْتُ فَبِأَيِّ شَيْ ءٍ يُعْرَفُ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 402 ح4405 - قال الصادق عليه السلام لبعض أصحابه: إِذَا أُدْخِلَتْ عَلَیْکَ أَهْلُکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اسْتَقْبِلْ بِهَا الْقِبْلَهَ وَ قُلْ اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا. فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْکاً وَ لَا نَصِیباً. والمقنع: ص 302 -وَ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اِسْتَقْبِلْ بِهَا اَلْقِبْلَهَ وَ قُلِ اَللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ (اِسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا) فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً تَقِیّاً مِنْ شِیعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْکاً وَ لاَ نَصِیباً. و شواهد التنزيل: ج1 ص 451 ح 477 - أخبرني أبوسعد بن علي قال: أخبرنا أبو الحسين الكهيلي قال: أخبرنا أبو جعفر الحضرمي قال: حدثنا علي بن حسان، قال: حدثني عبد الرحمان بن کثیر، عن جعفر بن محمد عليه السلام قال: سمعته و هو يقول: إِذَا دَخَلَ أَحَدُكُمْ عَلَي زَوْجَتِهِ فِي لَيْلَةِ بِنَائِهِ بِهَا فَلْيَقُلْ: اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا، وَ بِكَلِمَتِكَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا،اللَّهُمَّ فَإِنْ جَعَلْتَ فِي رَحِمِهَا شَيْئاً فَاجْعَلْهُ بَارّاً تَقِيّاً مُؤْمِناً سَوِيّاً وَ لاَ تَجْعَلْ فِيهِ شِرْكاً لِلشَّيْطَانِ. فقلت له: جعلت فداك ؟ و هل يكون فيه شرك للشيطان قال: نعم يا عبد الرحمان ! أما سمعت الله تعالى يقول لإبليس: «شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ...»، قلت: جعلت فداك بأيش تعرف ذلك؟ قال: بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا. ر.ک. مکارم الأخلاق: ص 208 فصل4 عن الصادق عليه السلام:. تهذیب الأحکام: ج3 ص315 ب31 ح 974 - 20- أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن رجل، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُحْبَلَ لَهُ فَلْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ اَلْجُمُعَهِ یُطِیلُ فِیهِمَا اَلرُّکُوعَ وَ اَلسُّجُودَ، ثُمَّ یَقُولُ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُکَ بِمَا سَأَلَکَ بِهِ زَکَرِیَّا إِذْ قَالَ: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْوارِثِینَ ، اَللَّهُمَّ هَبْ لِی ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً اِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعَاءِ اَللَّهُمَّ بِاسْمِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا، وَ فِی أَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا، فَإِنْ قَضَیْتَ فِی رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلاَماً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً وَ لاَ شِرْکاً.
2- الكافي: ج5 ص 455 ح3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عمرو بن عثمان، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعيل بن مهران و محمد بن أسلم، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: كيف أقول لها إذا خلوت بها؟ قال: تقول: أتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً عَلَی کِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً؛ وَ إنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی مِنَ الْأجْرِ مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أمْ کَثِیراً فَإذَا قَالَتْ: نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ امْرَأتُکَ وَ أنْتَ أوْلَی النَّاسِ بِهَا. قُلْتُ: فَإنِّی أسْتَحْیِی أنْ أذْکُرَ شَرْطَ الْأیَّامِ قال هُوَ أضَرُّ عَلَیْکَ. قُلْتُ: وَ کَیْفَ؟ قَالَ: إنَّکَ إنْ لَمْ تَشْتَرِطْ کَانَ تَزْوِیجَ مُقَامٍ وَ لَزِمَتْکَ النَّفَقَةُ فِی الْعِدَّةِ وَ کَانَتْ وَارِثَةً وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی أنْ تُطَلِّقَهَا إلَّا طَلَاقَ السُّنَّة از او: تهذیب الأحکام: ج 7 ص 265 ب24 ح 1145-70 و الإستبصار: ج3 ص150 ب 98 ح551-6 و وسائل الشيعة: ج21 ص 43 ب18 ح26486-1.
3- المبسوط في فقه الإمامية: ج4 ص 193- لا ينعقد النكاح إلا بلفظ النكاح أو التزویج و هو أن يقع الإنجاب و القبول بلفظة واحدة أو الإنجاب بإحداهما و القبول بالأخرى، فيقول : أنكحتك فيقول: قبلت النكاح أو يقول: زوجتك فيقول: قبلت التزویج، أو يقول: أنكحتك فيقول: قبلت التزويج أو يقول: زوجتك فيقول قبلت النكاح. و ما عدا ذلك فلا ينعقد به النكاح بحال، لا بلفظ البيع ولا التمليك ولا الهبة .... مختلف الشيعة في أحكام الشريعة ج7 ص 105 الأول: في العقد و صیغته مسألة 43: قال الشيخ في المبسوط: لا ينعقد عقد الدوام إلا بلفظين: زوجتك، وأنكحتك. و به قال ابن الجنيد و السيد المرتضى و أبوالصلاح، و ابن حمزة و ابن إدريس. و قد نقل عن بعض علمائنا انعقاده بلفظ المتعة أيضا. و الوجه: الأول. لنا: الأصل عصمة الفرج و صيانته عن الغير، خرج عنه ما أجمعوا عليه من الصيغ، فيبقى الباقي على المنع الأصلي. و لأن المتعة حقيقة في النكاح المنقطع في العرف الشرعي، فيكون مجازا في الدائم، لأصالة عدم الإشتراك ، و لا يكفي في صيغ العقود ما يدل بالمجاز، وإلا لم تنحصر الألفاظ، و هو باطل إجماعا .... نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام: ج1 ص 20: أجمع العلماء کافة على توقف النكاح على الإیجاب و القبول اللفظيين. واتفقوا أيضا على أن الإیجاب في العقد الدائم يقع بلفظ «زوجتك» و «أنكحتك»، و قد ورد بهما القرآن في قوله تعالى: «زَوَّجْنَاکَهَا» و قوله عزوجل: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ». و اختلفوا في لفظ (متعتك) فذهب المصنف و جماعة إلى أن النكاح ينعقد به أيضا، لأن المعتبر من الألفاظ في العقود ما دل على المقصود، و لفظ المتعة من الألفاظ الدالة على هذا المعنى، فينعقد به النكاح كما انعقد بالصيغتين الأوليين (الأولتين - خ ل). الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج23 ص 156 [المسألة] الأولى [توقف النكاح على الإيجاب و القبول اللفظين] أجمع العلماء من الخاصة و العامة على توقف النكاح على الإيجاب و القبول اللفظيين. و اتفقوا على أن الإنجاب في العقد الدائم يقع بلفظ : زوجتك وأنكحتك، بل صرح جملة منهم بأنه لا يقع إلا بهذين اللفظين. قال الشيخ في المبسوط: لا ينعقد عقد الدوام إلا بلفظين: زوجتك و أنكحتك و به قال ابن الجنيد و السيد المرتضى و أبوالصلاح و أبو حمزة و ابن إدریس. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج29 ص 132 فصل 2- في العقد و يقع النظر في مقامين؛ الصيغة و الحكم، أما الأول في الصيغة: ف عقد النكاح كغيره من العقود اللازمة يفتقر إلى إيجاب و قبول لفظيين دالين على القصد الرافع للإحتمال، أي القصد التفصيلي، و من العبارة عن الإيجاب لفظان: «زوجتك» و «أنكحتك» بلا خلاف ولا إشكال، لكونهما مشتقين من الألفاظ الصريحة في ذلك وضعا، التي قد ورد القرآن بهما في قوله تعالى: «فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَ طَراً زَوَّجْناکَها» و قوله: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ» المراد منه العقد قطعا للإجماع و غيره على تحريم معقودة الأب على الإبن.

معاطات تحقق نیافته و مباح نمی شود.

نتیجه:

لابد و ناچار است که برای نکاح و یا متعه مشروع، اضافه بر شرائطی که فقهاء شیعه در کتب فقهی و فتوائی ذکر نموده اند، صیغه صحیح عقد قرائت گردد، و نکاح معاطاتی خلاف صریح قرآن و صحاح احادیث و احادیث معتبر و اخبار غیر معتبر منجبر به شهرت عظیمه است، اضافه بر این که إثباتا دلیلی بر صحت آن نداریم، پس نکاح معاطاتی باطل و نامشروع است.

***

نجاست خمرو مسکرات

اشاره

جواب 2- این شبهه، 6 قسمت دارد:

یکم- نصوص از نجاست شراب خالیست

دوم- اولین کسی که مسئله نجاست شراب را مطرح کرد، جناب شیخ الطائفه شیخ طوسی رحمة الله علیه می باشد

سوم - وی نیز در عنفوان جوانی این فتوا را صادر فرمود

چهارم - شاگردان ایشان نیز به این فتوا اعتراض نمودند

پنجم- فقهای پس از ایشان، به حسب عظمت جایگاه جناب شیخ رحمة الله عليه، فتوا به نجاست شراب داده اند

ششم- علت فتوای جناب شیخ طوسی به نجاست، فهم ناصحیح ایشان از آیه: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» می باشد.

جواب قسمت یکم از شبهه 2 که گفته است: نصوص از نجاست شراب خالیست.

قبل از این که به ادله بر حکم نجاست خمرو دیگر مسکرات بپردازیم به برخی موضوعات نظرى می اندازیم.

قائلين به طهارت خمر از قدماء فقهاء اماميه

ص: 133

جز على بن بابویه و فرزند او شیخ صدوق(1) و جعفي صابونی(2) و عمانی(3) علی ما حكي عنهم، کس دیگری قائل به طهارت خمر نبوده، آنان یا به طهارت خمر تصریح نموده اند و یا به حکم به طهارت خمر تمایل داشته اند.

جواب فقهاء و إجماع آنان

شیخ شهيد اول و محقق حلی در المعتبر و علامه حلی در المختلف و دیگر فقهاء امامیه جواب آنان را داده اند(4) و ما بر آنچه گذشت و نیز اضافه بر جواب علماء به این موضوع، می گوییم: أظهر و مشهور نقلا و تحصيلا، قديما و در همه قرون، میان فقهاء شیعه بلکه اجماع آنان بر نجاست خمرو مسکرات مایع است، مگر چند نفر از خاصه و عامه که قابل ذکر نیستند، و در «الخلاف» و «الإيضاح» نفی مخالف نموده اند، بلکه ظاهر «الناصريات» و «الغنيه» است. و در «السرائر» قول مخالفين را مخالف جماع مسلمين دانسته چه رسد به إجماع طائفه حقه امامیه . و یحیی بن سعید حتی در «نزهة الناظر» می گوید:

القول بطهارة الخمر خلاف الإجماع.

قول به طهارت شراب خلاف اجماع است .

و شیخ شهید اول در «ذكرى الشيعة» فرموده:

إن القائل بالطهارة تمسک بأحاديث لا تعارض القطعي.

همانا قائل به طهارت (شراب) تمسک به احادیثی کرده که تعارض قطعی نمی کند.

و شیخ بهائی در «حبل المتين» می نویسد:

أطبق علماء الخاصة و العامة على نجاسة الخمر إلا شرذمة منا و منهم لم يعتد الفريقان بمخالفتهم. هذا كله مضافا إلى إجماعات الفقاع مع أنه خمر أو بمنزلة الخمر بل هو أضعف من الخمرو أقرب إلى الظهارة.

علمای شیعه و عامه جز عده کمی از ما و آن ها که به مخالفت آنان توجهی نمی شود همه

ص: 134


1- من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 57 - و لا بأس بالصلاة في ثوب أصابته خمر، لأن الله عزوجل حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته. المقنع، شیخ صدوق، ص 453 - و لا بأس أن تصلي في ثوب أصابه خمر، لأن الله حرم شربها (و لم يحزم) الصلاة في ثوب أصابته. المعتبرفي شرح المختصر: ج1 ص422- مسئلة: الخمر نجسة العين، ... و قال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا: ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469- و قال أبو جعفر بن بابويه: لا بأس بالصلاة في ثوب أصابه خمر لأن الله تعالى حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، مع أنه حكم بنزح ماء البئر أجمع بانصباب الخمر فيها. و در المقنع: ص81 خلاف آن آمده: و إياك أن تصلي في ثوب أصابه خمر
2- معجم رجال الحديث: ج15 ص 324 الرقم: 3- محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليم: قال النجاشي: محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليم أبو الفضل الجعفي الكوفي المعروف بالصابوني: سكن مصر، كان زيديا ثم عاد إلينا، و كانت له منزلة بمصر، له کتب، منها: کتاب الفاخر، ... کتاب الخطب، کتاب تفسير الرؤيا. أخبرنا أحمد بن علي بن نوح، عن جعفر بن محمد، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن إبراهيم ببعض كتبه. و قال الشيخ في باب الكنى (898): أبو الفضل الصابوني: له كتب كثيرة، منها: كتاب المخير، و کتاب التخيير، و کتاب الفاخر، و غير ذلك، واسمه محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليمان الجعفي، و كان من أهل مصر، و أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبي علي كرامة بن أحمد بن كرامة البزاز، و أبي محمد الحسن بن محمد الخيزراني، يعرف بابن أبي العساف المغافري، عن أبي الفضل الصابوني بجميع رواياته. و هو شيخ جعفر بن محمد بن قولویه، كما تقدم....
3- مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص 469 - مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، والسيد المرتضی، و أبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و قال أبوعلي ابن أبي عقيل: من أصاب ثوبه أو جسده خمر أو مسكر لم يكن عليه غسلهما لأن الله تعالى إنما حرمهما تعبدا لا لأنهما نجسان، و كذلك سبيل العصيرو الخل إذا أصاب الثوب والجسد.
4- ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص115 - الثامن: المسكرات، و الأكثر على نجاستها، و نقل المرتضى فيه الإجماع، للآية - و الرجس: النجس- و للأمر باجتنابه. و لقول الصادق عليه السلام: لا تصل في ثوب أصابه خمر، أو مسکر، حتى يغسل، والصدوق، وابن أبي عقيل ، و الجعفي، تمسكوا بأحاديث لا تعارض القطعي. و في حكمها العصير إذا غلى و اشتد، في قول ابن حمزة. و في المعتبر: يحرم مع الغليان حتى يذهب الثلثان ، ولا ينجس إلا مع الإشتداد . فكأنه يرى الشدة المطربة، إذ الثخانة حاصلة بمجرد الغليان. و توقف الفاضل في نهايته. ولم نقف لغيرهم على قول بالنجاسة ... التاسع: الفقاع، لأنه خمر مجهول، كما قاله الصادق عليه السلام و الرضا عليه السلام. وعن النبي صلى الله عليه و آله: إنه نهی عن السكركة و هي خمر الحبشة. وعن علي عليه السلام: هي خمر استصغرها الناس. و قول الجعفي: يحل بعض الفقاع، نادر لا عبرة به، مع منع تسمية ما وصفه فقاعا. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص471- احتج ابن بابویه، و ابن أبي عقيل: 1- بالأصل، 2- و بما رواه أبو بكر الحضرمي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أصاب ثوبي نبيذ أصلي فيه؟ قال: نعم، قلت: قطرة من نبيذ [قطرت] في حب أشرب منه؟ قال: نعم إن أصل النبيذ حلال و إن أصل الخمر حرام. و عن الحسين بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إن أصاب ثوبي شيء من الخمر أصلي فيه قبل أن أغسله؟ قال: لا بأس إن الثوب لا يسكر، و بغير ذلك من الأحاديث. وقد نقلناها في کتاب مصابيح الأنوار و غیره. 3- ولأن المسكر لا يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع لوقوع الخلاف فيه. 4- و كل نجس يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع إذ لا خلاف في وجوب إزالة النجاسة عنهما عند الصلاة. و ينتج أن المسكر ليس بنجس و لأنه لو كان نجسا لكان المقتضي للنجاسة إنما هو الإسکار و التالي باطل بالأجسام الجامدة كالبنج و شبهه فالمقدم مثله. بیان الشرطية: إن جميع الأوصاف غير صالحة لذلك فيبقى هذا الوصف عملا بالسبر و التقسيم. و الجواب: 1- عن الأحاديث بالطعن في سندها أولا، و بالحمل على التقية ثانيا كما ذكره الشيخ رحمه الله. 2- و عن الأصل بأنه إنما يصار إليه إذا لم يوجد دليل يدل على النقل عنه و قد بينا الأدلة الدالة على خلافه. 3- و عن الثالث: بأن الإجماع المذكور في المقدمتين أخذ فيهما لا بمعنى واحد فإنه تارة جعل كيفية للربط تدل على وثاقته خارجا عن طرفي القضية في إحداهما، وتارة جعل في الأخرى جزء من المحمول فلم يتحد الوسط فلا إنتاج. 4- و عن الرابع: بالمنع من التعليل أولا بجواز کون العلة أمرا آخر أو شيئا منضما إلى الإسكار

متفقند بر این که خمر نجس است. به اضافه إجماعات با این که فقاع (آبجو) خمر است و یا به منزله خمر بلکه ضعیف تر از خمر است و نزدیک است به طهارت (لكن حكم خمر در نجس بودن را دارد).

و می گوییم: از گفتار فقهاء معلوم می شود که خبر از اجماع مستفیض است و نه اجماع به خبر واحد، و خارج است از قسمت آحاد، و داخل است در قطع و تواتر. وإجماع، بر مخالفت آن چند مخالف سبقت گرفته و در زمان حیات آنان نیز چنین بوده است، و مخالفت اینان اعتباری ندارد. و مخالفین از روی اجتهاد قائل به طهارت شده اند، ولى إجماع امری تعبدی و لازم الإتباع است، زیرا یکی از مجمعين امام معصوم علیه السلام است. و اضافه بر آیه و احادیث دال بر نجاست خمر و مطلق مسکرات، روایاتی که بر نجاست فقاع (آبجو) دلالت می کند -که مست کنندگی آن ضعیف تر است - و در حديث بود که (آبجو) خمر کوچک است، پس به طریق اولى خمر و باقي نبيذها و مسکرات از انگور و خرما و کشمش و عسل و ذرت و غیر آنها، نجس خواهند بود.

اضافه بر آن، روایات و فتوای فقهاء بر «نزح» همه آب چاهی که در آن خمر ریخته شده امر می کند. و اما اختلاف موجود در روات و روایات، از امام عليه السلام است، و به جهت حکمت ها و مصلحت هایی چند و به اقتضای ظروف تقيه از حکام جور و فاسقان بوده که شدید به نوشیدن آن ولع داشته اند، و آن ضرری به مسلم بودن حکم نزد خواص ائمه علیهم السلام نمی زند؛ چنان که وقتی از امام می پرسند لباسی که آلوده به مقداری خمر است و یا به نبیذ و یا فقاع (آبجو)، آیا باید شسته شود؟ و نمی پرسند که آیا باید برای نماز شست؟ بنابراین آشکار است که نجاست آن ها برایشان امری مسلم بوده. و به احتمال بعيد، اگر هم برای نماز گزاردن بوده باشد و مثلا برای این بوده که آیا باید شسته شود یا مانند خون کمتر از یک درهم معفو (و بخشوده) است یا خیر؟

ص: 135

اما اشکالی که برخی کرده اند که "عامه نیز قائل به نجاست خمر بوده اند پس وجهی ندارد که بگوییم روایات دال به حسب ظاهر بر طهارت خمر از روی تقیه صادر شده است".

در جواب می گوییم : همان طور که روایاتی را آورديم دال بر این که آبجو نیز خمر است و نبيذ هم خمر است و سایر مسکرات مایع خمرهستند، عامه نیز فقاع را نجس نمی دانند، بنابراین فقاع (آبجو) که داخل در خمر است، و نبيذ و غیر آن از اَنبذه که آنها قبول حمل برتقیه نمی کنند که تفریع برخمرند، و آنها را حتی عوام عامه در بازارها می فروخته اند یا می نوشیده اند، پس آنها که فرعی از خمر هستند و اهل بیت حکم به نجاست آنها فرموده اند، پس به طریق اولي خمر (از انگورو...) نجس می باشد.

و صدور روایات طهارت خمر، به جهت تقیه از همه اقشار عامه بوده که فقاع (آبجو) و أنبذه را پاک و حلال می دانسته اند. و این روایات در دسترس فقهاء امامیه بوده و از آنها فهمیده اند که از روی تقیه صادر شده لذا بر حکم به نجاست مطلق خمر اجماع کرده اند.

یکی دیگر از مرجحات، کثرت احادیث و روایات دال بر نجاست مطلق خمر است، و یکی از این همه اقتضا می کند به عمل و نه تأویل به کراهت و غیر آن.

روایات دال بر طهارت خمر

اما برخی از روایاتی که از آن ها عدم نجاست خمر و مسکرات را استفاده کرده اند، از آن هاست: موثقه عبد الله بن بکیر، گوید: نزد امام جعفرصادق عليه السلام بودم که مردی درباره مسکر و نبیذ که بر پیراهن بریزد از او پرسید (که آیا باید شسته شود؟) حضرت فرمود:

«لَا بَأْسَ».(1)

باکی نیست.

و ضعیفه حسن بن ابي ساره، گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: ما با یهودیان و نصرانیان و مجوسیان مخالطه داریم و بر آنان داخل می شویم و آنان می خورند و

ص: 136


1- تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب 12 ح110 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح 6- و روی سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بكير قال: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام و أنا عنده: عن المسكر و النبيذ يصيب الثوب؟ فقال: لا بأس.

می آشامند، ساقی آنان می گذرد و بر لباس هایم خمرمی ریزد (آیا باید آن را بشویم؟) فرمود:

«لاَ بَأْسَ بِهِ إِلاَّ أَنْ تَشْتَهِيَ أَنْ تَغْسِلَهُ (لِأَثَرِه)ِ»(1)

از آن باکی نیست، مگر این که دوست داشته باشی آن را بشویی (به خاطر اثرش)(2)

و صحیحه حسین بن موسی حناط، گوید: از امام جعفرصادق عليه السلام پرسیدم: از مردی که شراب می نوشد و آن را از دهانش بالا بیاورد (قی کند) و بر پیراهنم بريزد (حکمش چیست؟) فرمود:

«لاَ بَأْسَ».(3)

باکی نیست.

چاره روایات به حسب ظاهر دال بر طهارت خمر

شیخ طوسی قدس سره پس از نقل سه روایت مذکور می فرماید:

و الذي يدل على أن هذه الأخبار محمولة على التقية ما تقدم ذكره من الآية، و أن الله تعالی أطلق اسم الرجاسة على الخمر، ولا يجوز أن يرد من جهتهم ما يضاد القرآن و ينافيه. و أيضا قد أوردنا من الأخبار ما يعارض هذه، ولا يمكن الجمع بينهما إلا بأن نحمل هذه على التقية لأنا لو عملنا بهذه الأخبار کنا دافعين لأحكام تلك جملة و لم نکن آخذين بها على وجه، و إذا عملنا على تلك الأخبار كنا عاملين بما يلائم ظاهر القرآن، فحملنا هذه على التقية لأن التقية أحد الوجوه التي يصخ ورود الأخبار لأجلها من جهتهم، فنكون عاملين بجميعها على وجه لا تناقض فيه، و يدل على ورود هذه الأخبار على جهة التقية أيضا.

و در الإستبصار فرموده:

فالوجه في هذه الأخبار كلها أن نحملها على ضرب من التقية، لأنها موافقة لمذاهب كثيرة من العامة وإنما قلنا ذلك لأن الأخبار الأولة مطابقة لظاهر القرآن قال الله تعالى:

ص: 137


1- التهذيب.
2- تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب12 ح 111 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح7 - عنه (سعد بن عبد الله)، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بکیر، عن صالح بن سبابة، عن الحسن بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إنا نخالط اليهود والنصارى والمجوس و ندخل عليهم وهم يأكلون و يشربون ، فيمر ساقيهم فيصب على ثيابي الخمر؟ فقال: لاَ بَأْسَ بِهِ إِلاَّ أَنْ تَشْتَهِیَ أَنْ تَغْسِلَهُ (لاَِثَرِهِ- التهذيب).
3- تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب 12 ح 112 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح 8- عنه (سعد بن عبد الله)، عن محمد بن الحسن، عن أيوب بن نوح، عن صفوان، عن حماد بن عثمان قال: حدثني الحسين بن موسى الحناط قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام: عن الرجل يشرب الخمر ثم يمجه من فيه فيصيب ثوبي؟ فقال: لا بأس

«إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ» فحكم على الخمر بالرجاسة.(1)

و فرموده:

على أن الأخبار التي أوردناها أخيرا ليس فيها: أنه لا بأس بالصلاة في الثياب التي يصيبها الخمر، و إنما سئل عن ثوب يصيبه خمر؟ فقال: لا بأس به، و يجوز أن يكون نفي الحظر عن لبسه و التمتع به، وإن لم تجز الصلاة فيه(2)

و همانطور که ایشان فرموده در این اخبار که از آلوده شدن لباس به خمر نفی بأس فرموده است، ساکت است از این که آیا می شود با آن لباس آلوده به خمر نماز خواند یا این که باید شسته شود، و نزد راوی مفروغ عنه بوده که باید برای نماز شسته شود، زیرا خمر نجس است و سؤال او از این است که آیا پوشیدن لباس آلوده به خمرجائزاست یا خیر؟

بنابراین روایاتی از این دست نیز بر عدم نجاست خمر و مسکرات دلالت نمی کند. و روایاتی که ظاهرا بر عدم نجاست خمر و مسکرات دلالت می کند، چون با صریح آیه قرآن همراه با تفسیر اهل بیت عصمت و طهارت از کلمه رجس مخالفت دارد، و با احادیث صحاح - که برخی از آنها را آورده ایم-مخالفت دارد، بنابر فرموده خود اهل بیت رسالت عليهم السلام، باید صدور آنها را حمل برتقیه نمود و اخذ به مجمع علیه شیعه امامیه کرد .

علاج اختلاف احادیث:

به موافقت قرآن و احادیث صحیحه و مخالفت عامه و اخذ به مجمع علیه شیعه اماميه

از رسول الله صلى الله عليه و آله روایت شده که فرموده اند:

«إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اَللَّهِ فَذَرُوهُ»(3)

چون دو حدیث که با یکدیگر اختلاف دارند برایتان آمد، آن دو را به کتاب خدا عرضه کنید، آن چه با کتاب خدا موافقت داشت، بدان عمل کنید و آن را که با کتاب خدا

ص: 138


1- الإستبصان: ج1 ص190 ب 112 .
2- الإستبصارن ج1 ص190 ب 112
3- المقنع: ص 457

مخالف بود، رها کنید.

و از امام جعفرصادق عليه السلام روایت شده است:

«إِذَا أَتَاكُمْ عَنَّا حَدِيثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَخُذُوا بِمَا وَافَقَ مِنْهُمَا الْقُرْآنَ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا لَهُمَا شَاهِداً مِنَ الْقُرْآنِ فَخُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَيْهِ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَإِنْ كَانَ فِيهِ اخْتِلَافٌ وَ تَسَاوَتِ الْأَحَادِيثُ فِيهِ فَخُذُوا بِأَبْعَدِهِمَا مِنْ قَوْلِ الْعَامَّة».(1)

چون برایتان دو حديث مختلف از ما نقل شد، آن را که با قرآن موافق است، عمل کنید، چنان چه برای هیچ کدام شاهدی از قرآن نیافتید، عمل به اجماع کنید، زیرا امری که بر آن اجماع شده است، تردیدی در آن نیست، چنان چه در آن (اجماع نیز) اختلاف بود و احادیث با یکدیگر تساوی داشتند، امری را عمل کنید که از اعتقاد عامه دورتر است.

و امام جعفرصادق عليه السلام فرمود:

«إِذَا وَرَدَ عَلَیکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّهِ فَرُدُّوهُ، فإن لم تَجِدُوهُمَا فِی کِتَابِ اللَّهِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی أَخْبَارِ الْعَامَّهِ فَمَا وَافَقَ أَخْبَارَهُمْ فَذَرُوهُ وَ مَا خَالَفَ أَخْبَارَهُمْ فَخُذُوه».(2)

چون با دو حديث مختلف روبرو شدید، آن دو را به کتاب خدا عرضه کنید، آن چه که با کتاب خدا موافق بود، بدان عمل کنید و آن چه با کتاب خدا مخالف بود، رد کنید. و چنان چه آن دو را در کتاب خدا نیافتید، آن دو را به اخبار عامه عرضه کنید، آنچه با اخبار آنان موافق بود، رها کنید و بدان چه با اخبار عامه مخالف بود، ملتزم شده و عمل کنید.

و از عبد صالح امام موسی کاظم علیه السلام روایت شده که فرمودند:

«إِذا جاءكَ اَلْحَدِیثَانِ اَلْمُخْتَلِفَانِ فَقِسْهُمَا عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ أَحَادِیثِنَا فَإِنْ أَشْبَهَهَا فَهُوَ حَقٌّ وَ إِنْ لَمْ یُشْبِهْهَا فَهُوَ بَاطِلٌ».(3)

چون دو حديث مختلف برایتان آمد، آن دو را به كتاب الله و احادیث ما (اهل بیت) عرضه

ص: 139


1- رسالة جوابات أهل الموصل في العدد و الرؤية، الشيخ المفيد: ص47 و الحديث المعروف قول أبي عبد الله عليه السلام قال:.
2- وسائل الشيعة: ج 27 ص 118 ب9 ح33362- 29- سعید بن هبة الله الراوندي في رسالته التي ألفها في أحوال أحاديث أصحابنا و إثبات صحتها: عن محمد و علي ابني علي بن عبد الصمد، عن أبيهما، عن أبي البركات علي بن الحسين ، عن أبي جعفربن بابویه، عن أبيه ، عن سعد بن عبد الله، عن أيوب بن نوح، عن محمد بن أبي عمير، عن عبد الرحمان بن أبي عبد الله قال: قال الصادق عليه السلام:.
3- تفسير العياشي: ج1 ص9 ح 7- عن الحسن بن الجهم، عن العبد الصالح عليه السلام قال:.

کنید، چنان چه با آن دو مشابهت داشت، همان حق است و چنان چه با آن دو مشابهت نداشت، باطل است.

و از اهل بیت نبوت عليهم السلام روایت شده که فرموده اند:

«إذا جاءَکُم عَنّا حَدِيثَانِ فَأَعرِضُوهُمَا عَلَي كِتَابِ اللّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَهُ فَاطرَحُوهُ»(1)

چون دو حدیث (مختلف) از ما (اهل بیت) برایتان آمد، آن دو را به کتاب الله عرضه کنید، آنچه با کتاب خدا موافق بود، بدان عمل کنید و آنچه با آن مخالفت داشت ، بیندازید.

عمربن حنظله در روایت مقبوله خود گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم: دو نفر از اصحاب خودمان (از شیعیان) راجع به وام یا میراثی با یکدیگر اختلاف پیدا می کنند و نزد سلطان و قاضيان وقت (که از عامه هستند) برای محاکمه می روند، آیا انجام دادن این کار جایز است؟ حضرت فرمود:

«مَن تَحاکَمَ إلیهم فی حقٍّ أو باطلٍ فإنّما تَحاکَمَ إلی الطاغوتِ ، وَ ما یَحکُمُ له فإنّما یأخُذُ سُحتاً وَ إن کانَ حقّاً ثابتاً لأنّه أخَذَه بحُکْمِ الطاغوتِ وقد أمَرَ اللّه ُ أن یُکْفَرَ به ، قالَ اللّه ُ تعالی: «یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ»

کسی که برای موضوعی، حق یا باطل، برای محاکمه نزد آنها برود، به درستی که برای دریافت حکم الهی، نزد طاغوت رفته است و هر آنچه که طاغوت برایش بدان حکم کند، هرچند حق مسلم وی باشد، اخذ به مال حرام نموده است. زیرا آن مال را بنابر حكم طاغوت دریافت کرده است. و این در حالی است که خداوند امر فرموده که به طاغوت کافر باشند (از او روی گردان شوند). پروردگار تعالی می فرماید: «می خواهند نزد طاغوت برای محاکمه بروند حال آن که به ایشان دستور داده شده که نسبت به آن کافر باشند».

ص: 140


1- الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح668-9- و قد روي عنهم عليهم السلام أنهم قالوا:.

عرض کردم: پس باید چگونه عمل کنند؟ فرمود:

«یَنْظُرَانِ إِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلاَلِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللَّهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ».

نظر کنند به شخصی از خود شما (شیعیان) که حديث ما را روایت می کند و در حلال و حرام ما نظر می افکند و احکام ما را می فهمد، پس باید به حکمیت او راضی شوند چرا که من او را حاکم شما قرار دادم. اگر حاکم طبق دستور ما حکم دهد و یکی از آن ها از او نپذیرد، به درستی که حکم خدا را سبک شمرده و حکم ما (اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله) را رد کرده است و همانا آن کس که حکم ما را رد کند، حکم خدا را رد کرده و این کار در حد شرك ورزیدن به خداست.

عرض کردم: اگر هر کدام از آن دو، یک نفر از اصحاب ما (شیعیان) را انتخاب کند و به نظارت او در حق خویش راضی شود، ولی آن دو در حکم اختلاف کنند و منشأ اختلافشان، اختلاف حديث شما باشد، (تکلیف چیست؟) فرمود:

«الحُكم ما حَكَم بِهِ أعدلُهُما وَأفقهُهُما وَأصدقُهُما في الحديث وَ أورعُهُما، وَ لا يُلتفَتُ إلى ما يَحكُمُ به الآخَرُ»

حکم درست آن است که از بین آن دو نفر، فرد عادلتر و فقیه تر و راستگوتر در حديث و پرهیزکارتر آن را صادر کند و نباید به حکم دیگری اعتنا شود.

گفتم: اگر هر دو آنها نزد شیعیان عادل و پسندیده باشند و هیچ یک بر دیگری برتری نداشته باشد، باید چطور عمل کنند؟ فرمود:

«يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمْ عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ مِنْ

ص: 141

أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُكْمِنَا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ الَّذِي لَيْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَيْهِ لَا رَيْبَ فِيهِ، وإنّما الأُمور ثلاثهٌ : أمرٌ بَیِّنٌ رشدُه فیُتَّبَعُ ، وَ أمرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَيُجتَنَبُ ، و أمرٌ مُشكِلٌ يُرَدُّ عِلمُهُ إلى اللّه ِ و إلى رسولِهِ ، قالَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و سلم: حَلالٌ بَيِّنٌ ، و حَرامٌ بَيِّنٌ ، و شُبُهاتٌ بَينَ ذلكَ ، فَمَن تَرَكَ الشُّبُهاتِ نَجا مِنَ المُحَرَّماتِ ، و مَن أخَذَ بِالشُّبُهاتِ ارتَكَبَ المُحَرَّماتِ و هَلَكَ مِن حيثُ لا يَعلَمُ»

باید آنچه آنان براساس احادیث ما که مورد اتفاق نزد اصحاب تو (یعنی شیعیان) است، حکم نموده اند، مورد توجه قرار گیرد و آنچه را که نزد شیعیان مورد اتفاق و مشهور نیست، رها شود. زیرا در آنچه مورد اتفاق است تردیدی نیست و همانا امور برسه قسم است: 1- امری که درستی و هدایت آن روشن است و باید از آن پیروی شود. 2- امری که گمراهی آن روشن است و باید از انجام آن پرهیز شود. 3- امری که مشکل است (درستی یا نادرستی آن آشکار نیست) و باید برای دریافت حقیقت آن به خداوند و پیامبرش ارجاع داده شود. پیغمبر صلى الله عليه و آله فرموده است: حلالی است روشن و حرامی است روشن و در میان آن ها اموری است مشتبه (پوشیده و نامعلوم). هر آنکس که امور مشتبه را رها کند؛ از محرمات نجات یافته و هرکس به امور مشتبه عمل کند، لاجرم مرتكب محرمات نیز شده و ندانسته هلاک خواهد شد.

عرضه داشتم: اگر هر دو حدیث (مورد استناد) مشهور باشند و افراد مورد اعتماد آن را از شما روایت کرده باشند (چطور)؟ فرمود:

«یُنْظَرُ، فَمَا وَافَقَ حُکْمُهُ حُکْم الْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ وَ خَالَفَ الْعَامَّهَ، فَیُؤْخَذُ بِهِ، وَ یُتْرَکُ مَا خَالَفَ حُکْمُهُ حُکْمَ الْکِتَابِ وَالسُّنَّهِ وَوَافَقَ الْعَامَّهَ».

باید توجه شود، هر کدام از آن دو حديث که مطابق قرآن و سنت و مخالف غیر شیعیان است، باید به آن عمل کنند، و آن حدیثی که مخالف قرآن و سنت و موافق غیر شیعه

ص: 142

باشد، ترک شود.

گفتم: فدایت شوم ! به من بفرمایید اگر هر دو فقیه حکم را از قرآن و سنت به دست آورده باشند، ولی یکی از دو خبر را موافق عامه (غیر شیعه) و دیگری را مخالف عامه بیابیم، به كداميك عمل شود؟ فرمود:

«مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِيهِ الرَّشَادُ».

آن حدیثی که مخالف عامه باشد، حق است.

گفتم: فدایت شوم، اگر هر دو خبر موافق دو دسته از عامه باشد؟ فرمود:

«يُنْظَرُ إِلَى مَا هُمْ إِلَيْهِ أَمْيَلُ حُكَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَيُتْرَكُ وَ يُؤْخَذُ بِالْآخَرِ».

نظر شود به خبری که حاکمان و قاضیان ایشان بیشتر بدان توجه دارند، ترک شده و به آن حدیث دیگر عمل شود.

گفتم: اگر حاکمان عامه به هر دو خبر با توافق نظردهند؟ فرمود:

«إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَأَرْجِهِ حَتَّى تَلْقَى إِمَامَكَ فَإِنَّ اَلْوُقُوفَ عِنْدَ اَلشُّبُهَاتِ خَيْرٌ مِنَ اَلاِقْتِحَامِ فِي اَلْهَلَكَاتِ».(1)

چون چنین شد صبر کن تا امام خویش را ملاقات کنی، زیرا دست نگه داشتن در شبهات از افتادن به هلاکت ها بهتر است.

حاکم بر این دو دسته از روایات و چاره تعارض آنها

دو حدیث است؛ یکی صحيحه على بن مهزیار از امام أبا الحسن الرضا عليه السلام است، این روایت را ثقة الإسلام کلینی بزرگوار در کافی شریف آورده است و شیخ بزرگوار طوسی اعلى الله مقامهما به او اعتماد کرده و در کتاب شریف التهذيب و الإستبصار روایت نموده است:

على بن مهزیار گوید: در نوشته عبدالله بن محمد به أبي الحسن الرضا عليه السلام خواندم، نوشته بود: قربانت شوم! زراره از امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليهما السلام درباره خمر

ص: 143


1- الكافي: ج1 ص 67 ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عیسی، عن صفوان بن يحيى، عن داود بن الحصين، عن عمر بن حنظلة. و من لایحضره الفقيه: ج3 ص 8 ح 3233 - روی داود بن الحصين، عن عمر بن حنظلة عن أبي عبد الله عليه السلام. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 301 ب92 ح52 - عنه (محمد بن على بن محبوب) عن محمد بن عيسى، عن صفوان ، عن داود بن الحصين ، عن عمربن حنظلة. و الإحتجاج: ص 356- وعن عمربن حنظلة. الكافي: ج1 ص 8- المقدمه: فاعلم يا أخي أرشدك الله! أنه لا يسع أحدا تمييز شيء مما اختلف الرواية فيه عن العلماء عليهم السلام برأيه، إلا على ما أطلقه العالم بقوله عليه السلام: «أعرِضُوها عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَرَدوهُ» و قوله عليه السلام: «ﺩَﻋُﻮﺍ ﻣَﺎ ﻭَﺍﻓَﻖَ ﺍﻟْﻘَﻮْﻡَ ﻓَﺈِﻥَّ ﺍﻟﺮُّﺷْﺪَ ﻓِﻲ ﺧِﻠَﺎﻓِﻬِﻢ» و قوله عليه السلام: «خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَیْهِ ؛ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَارَیْبَ فِیهِ». و نحن لا نعرف من جميع ذلك إلا أقله و لا نجد شيئا أحوط و لا أوسع من رد علم ذلك كله إلى العالم عليه السلام و قبول ما وسع من الأمر فيه بقوله عليه السلام: «بِأَیِّمَا أَخَذْتُمْ مِنْ بَابِ التَّسْلِیمِ وَسِعَکُمْ».

روایت کرده است که اگر به پیراهن و لباس بریزد که فرموده اند: «باکی نیست به این که با آن نماز بگزارد، همانا تنها نوشیدن آن حرام شده است» و غیر از زراره از امام جعفرصادق عليه السلام روایت نموده است که حضرت فرمودند: «اگر بر پیراهن و لباس تو خمر و یا نبيذ و یا مسکری بریزد و تو جای آن را می دانی، آن جا را بشوی، و اگر نمی دانی همه آن را بشوی، و اگر پیش از شستن در آن نماز گزارده ای، آن نماز را اعاده کن» مرا آگاه کن به کدام روایت عمل نمایم؟ حضرت امام على الرضا عليه السلام مرقوم فرموده بودند:

«خذ بقول أبي عبد الله عليه السلام».(1)

فرموده امام جعفر صادق عليه السلام (یعنی همان حکم به نجاست خمر) را بگیرد (و بدان عمل کن).

و دیگری صحیحه خیران خادم از امام أبا الحسن الهادی علیه السلام است که شیخ کلینى قدس سره آن را روایت نموده و شیخ طوسی با اعتماد به او، در دو کتاب خود «التهذيب» و الإستبصار» آن را روایت نموده است، خیران گوید: به امام نامه نوشتم و از حضرت پرسیدم: با پیراهنی که خمرو یا گوشت خوک به آن رسیده (آلوده اش کرده است، آیا می شود نماز گزارد یا خیر؟ همانا اصحاب ما (شیعیان) در حکم آن به اختلاف افتاده اند، برخی از آنان می گویند: در آن نماز بگزار زیرا که خداوند تنها نوشیدن آن را حرام نموده است ، و برخی دیگر می گویند: درآن نماز مگزار؟ حضرت در جواب مرقوم فرمود:

«لَا تُصَلِّ فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْس».(2)

در آن نماز مگذار که آن به راستی رجس (نجس) است.

شیخ طوسی پس از نقل روایت علی بن مهزیار در «التهذيب» و «الإستبصار» فرموده:

وجه الإستدلال من الخبر أنه عليه السلام أمر بالأخذ بقول أبي عبد الله عليه السلام على الإنفراد و العدول عن قوله مع قول أبي جعفر عليه السلام، فلولا أن قوله عليه

ص: 144


1- الكافي: ج3 ص 407 ح14 - الحسين بن محمد، عن عبد الله بن عامر، عن علي بن مهزیار؛ و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن علي بن مهزیار قال: قرأت في كتاب عبد الله بن محمد إلى أبي الحسن عليه السلام: جعلت فداك ! روی زرارة، عن أبي جعفر و أبي عبد الله صلى الله عليهما في الخمر يصيب ثوب الرجل أنهما قالا: لا بَأْسَ بِأَنْ يُصَلِّيَ فِيهِ إِنَّمَا حَرُمَ شُرْبُهَا . و روی غیر زرارة عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: إِذَا أَصَابَ ثَوْبَكَ خَمْرٌ أَوْ نَبِيذٌ يَعْنِي الْمُسْكِرَ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ كُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّيْتَ فِيهِ فَأَعِدْ صَلَاتَكَ، فأعلمني ما آخذ به؟ فوقع بخطه عليه السلام: خُذْ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 281 ب12 ح 826- 113 و الإستبصار: ج1 ص 191 ب 112 ح669-10- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.
2- الكافي: ج3 ص 405 ح5- علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام: أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير يصلى فيه أم لا؟ فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه، فقال بعضهم: صل فيه فإن الله إنما حرم شربها، وقال بعضهم: لا تصل فيه؟ فكتب عليه السلام: لاَ تُصَلِّ فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 279 ب12 ح 819- 106 و ج2 ص 359 ب17 ح1485-17 و الإستبصار: ج1 ص189ح 662 - 3- و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد- معلق)، عن محمد بن یعقوب، عن علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خیران الخادم قال: كتبت إلى الرجل أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير أيصلى فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لا تُصَل (لا يُصَلى - الإستبصار) فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ.

السلام مع قول أبي جعفر عليه السلام خرج مخرج التقية لكان الأخذ بقولهما عليهما السلام معأ أولى وأحرى ....

ادله حكم نجاست مسکرات

1-از سنت مطهره

اضافه بر آیه کریمه:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»(1)

ای ایمان آوردگان! شراب و قمار و بت ها و وسایل قمار پلیدند و از کارهای شیطان، از آنها دوری کنید؛ امید است رستگار شوید.

این آیه دلالت صریح بر نجاست خمر دارد و مفصلا در جواب به قسمت ششم از همين شبهه، خواهد آمد، سید علی طباطبائی در ریاض المسائل می نویسد: احادیث صحیحی برآن دلالت می کند و مانند آن است روایات معتبری که شهرت عظيم، قصور سند آنها را جبران می کند.(2)صاحب مفتاح الكرامة نیز می گوید: همانا اخباری که بر نجاست خمر دلالت دارند نزدیک به بیست خبرهستند.(3)

همچنين بحمد الله تعالی احادیث و روایاتی چند، که بیشتر آن ها از جهت سند، صحیح و برخی معتبر و دیگر روایاتی که منجبر به فتوای معظم علمای امامیه و عمل آنان است، به دست ما رسیده است و در منابع معتبر حدیث امامیه وجود دارند، و ما برخی از آن ها را ذکر می کنیم:

در صحیحه حلبی، گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام از دارویی که با خمر عجين (و خمیر) شده است پرسیدم، فرمود:

«لاَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنْ أَنْظُرَ إِلَیْهِ فَکَیْفَ أَتَدَاوَی بِهِ إِنَّهُ بِمَنْزِلَهِ شَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ أَوْ لَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ وَ إِنَّ أُنَاساً لَیَتَدَاوَوْنَ بِهِ»(4)

ص: 145


1- سوره (5) المائدة آیه 91
2- ریاض المسائل: ج2 ص83- و الحجة في نجاسة الخمر منها بعد الإجماعات المستفيضة، المحكية عن الشرائر و النزهة و الخلاف والمبسوط و الناصريات و الغنية و التذكرة، الصحاح المستفيضة، و نحوها في الإستفاضة غيرها من المعتبرة في نفسها و المنجبر قصور أسانيدها بالشهرة العظيمة.
3- مفتاح الكرامة ج2 ص26- إن الأخبار الدالة على نجاسة الخمر تقرب من عشرين خبرا، و قريب منه ما في حاشية المدارك.
4- الكافي: ج6 ص 414 ح4 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن ابن مسکان ، عن الحلبي قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام: عن دواء عجن بالخمر؟ فقال: لاَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنْ أَنْظُرَ إِلَیْهِ فَکَیْفَ أَتَدَاوَی بِهِ إِنَّهُ بِمَنْزِلَهِ شَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ أَوْ لَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ وَ إِنَّ أُنَاساً لَیَتَدَاوَوْنَ بِهِ.

نه به خدا سوگند دوست ندارم به آن بنگرم، با این وجود، چگونه بدان مداوا کنم؟ به راستی که آن (یعنی خمر) به منزله چربی خوک یا گوشت خوک است، و همانا که گروه هایی از مردم بدان مداوا می کنند.

و مرسله يونس بن عبدالرحمان از امام جعفر بن محمد صادق علیهما السلام که فرمود:

«إِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ مُسْکِرٌ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلاَتَکَ».(1)

اگر پیراهنت به خمر و یا نبیذ مسكر آلوده گردید و جای آن را می دانی آن جا را بشوی، و اگر جای آن را نمی دانی همه آن را بشوی، و اگر نشسته با آن نماز گزارده ای، نمازت را تکرار نما.

همچنین موثقه عمار بن موسی ساباطی از امام جعفر صادق عليه السلام، گوید: از امام درباره ظرفی که در آن می بوده پرسیدم آیا می شود در آن سرکه یا آب کامخ یا زیتون نهند فرمود:

«إِذَا غُسِلَ فَلاَ بَأْسَ...»(2)

چون شسته شود باکی ندارد ....

و موثقه عمار بن موسی از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود:

«وَ لَا تُصَلِّ فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَل»(3)

در پیراهنی که آلوده به خمر و یا مسکری شده است تا نشسته ای در آن نماز مگذار.

و صحيحه على بن جعفر از امام موسی کاظم علیه السلام، از حضرت پرسید: آیا می توان از غذایی که بر سفره و خانی که آلوده به خمر شده است، خورد؟ فرمود:

«إِنْ كَانَ الْخِوَانُ يَابِساً فَلاَ بَأْسَ»(4)

اگر آن خان خشک است باکی نیست .

همچنین صحيحه عبدالله بن سنان، گوید: پدرم از امام جعفر صادق علیه السلام درباره کسی که ماهی حرام می خورد و خمر می نوشد، پرسید که پیراهنش را به او عاریه داده است، آیا

ص: 146


1- الكافي: ج3 ص 405 ح4- علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض من رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَ أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ مُسْکِرٌ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ ، فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلاَتَکَ. و تهذيب الأحكام: ج1 ص279 ب12 ح 818- 105 و الإستبصار ج1 ص 189 ب 112 ح 661 - 2- و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.
2- الكافي: ج6 ص 428 ح 1- محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الدن يكون فيه الخمر هل يصلح أن يكون فيه خل أو ماء أو كامخ أو زيتون؟ قال: إذا غُسِلَ فَلا بَأسَ. و عن الإبريق و غيره يكون فيه الخمرأ يصلح أن يكون فيه ماء؟ قال: إذا غُسِلَ فَلا بَأسَ. و قال: في قدح أو إناء يشرب فيه الخمر؟ قال: تَغْسِلُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ . سُئِلَ : أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَصُبَّ الْمَاءِ فِيهِ ؟ قال: لَا يُجْزِيهِ حتی یدلکه بِيَدِهِ وَ يَغْسِلَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ . و تهذیب الأحكام: ج1 ص283 ب 12 ح830- 117- و بهذا الإسناد (أخبرني الشيخ أيده الله تعالى عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - معلق) عن محمد بن يحيی مانند الكافي -. و تهذیب الأحکام: ج 9 ص 116 ب2 ح 501 - 236- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند الكافي با اختلافي اندک -.
3- تهذیب الأحکام: ج9 ص116 ب2 ح 502 - 237 - و بهذا الإسناد (محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة - معلق) عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في الإناء يشرب منه النبيذ؟ فقال: يَغْسِلُهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ كَذَلِكَ الْكَلْبُ . وعن الرجل أصابه عطش حتى خاف على نفسه فأصاب خمرا؟ قال: يَشْرَبُ مِنْهُ قُوتَهُ . و سئل عن المائدة إذا شرب عليها الخمر المسكر؟ قال: حَرُمَتِ الْمَائِدَةِ. و سئل فإن قام رجل على مائدة منصوبة يأكل مما عليها و مع الرجل مسكر لم يسق أحدا من عليها بعد؟ قال: لَا يَحْرُمُ حَتَّى يُشْرَبَ عَلَيْهَا وَ إِنْ يُرْجَعْ بَعْدَ مَا يُشْرَبُ فَالُوذَجٌ فَكُلْ فَإِنَّهَا مَائِدَةٌ أُخْرَى يَعْنِي كُلِ الْفَالُوذَجَ وَ لَا تُصَلِّ فِي بَيْتٍ فِيهِ وَ لَا مُسْكِرٌ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُهُ وَ لَا تُصَلِّ فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَل.... و الإستبصار: ج1 ص 189 ب 112 ح660- 1- أخبرني الحسين بن عبيد الله، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن بن علي، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار الساباطي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ا تُصَلِّ فِي بَيْتٍ فِيهِ خَمْرٌ وَ لَا مُسْكِرٌ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُهُ وَ لَا تُصَلِّ فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَلَ الكافي: ج6 ص 423 ح 7- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عمن ذكره، عن أبي جميلة البصري قال: كنت مع يونس ببغداد فبينا أنا أمشي معه في السوق إذ فتح صاحب الفقاع فقاعه فأصاب ثوب يونس فرأيته قد اغتم لذلك حتى زالت الشمس. فقلت له: ألا تصلي يا أبا محمد؟ فقال: ليس أريد أن أصلي حتى أرجع إلى البيت فأغسل هذا الخمر من ثوبي. قال: فقلت له: هذا رأيك أو شيء ترويه؟ فقال: أخبرني هشام بن الحكم أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع فقال: لاَ تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ فَاغْسِلْهُ. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 282 ب ح 828- 115- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفربن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -. و فرموده: ثم قال الشيخ أيده الله تعالى: فإن أصاب جسد الإنسان شيء من هذه الأشربة نجسه و وجب عليه إزالته و تطهير الموضع الذي أصابه بغسله بالماء. إذا ثبت بما ذكرناه نجاسة هذه الأشربة فلا شك في وجوب إزالتها عن الموضع الذي يصيبه لما تقرر من أنه مأخوذ على الإنسان أن يصلي ولا نجاسة على بدنه ولا على ثيابه . ثم قال أيده الله تعالى: و أواني الخمر و الأشربة المسكرة كلها نجسة لا تستعمل حتى يهراق ما فيها منه و تغسل سبع مرات بالماء.
4- قرب الإسناد، ص274 ح 1088 و مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص130 ح 117- و سألته عن الطعام يوضع على السفرة أو الخوان قد أصابه الخمر أيؤكل؟ قال: إِنْ كَانَ الْخِوَانُ یابِساً فَلابَأسَ .

پیش از شستن با آن نماز بگذارد؟ فرمود:

«لاَ يُصَلِّي فِيهِ حَتَّى يَغْسِلَهُ»(1)

تا آن را نشسته است ، در آن نماز نگزارد.

و صحیحه محمد بن مسلم، از امام محمد باقر عليه السلام پرسید: آیا می توان از ظرف های اهل ذمه (کفار اهل کتاب) و مجوسیان نوشید؟ فرمود:

«لاَ تَأْکُلُوا فِی آنِیَتِهِمْ وَ لاَ مِنْ طَعَامِهِمُ اَلَّذِی یَطْبُخُونَ وَ لاَ فِی آنِیَتِهِمُ اَلَّتِی یَشْرَبُونَ فِیهَا اَلْخَمْرَ»(2)

در ظرف های آنان (غذا) نخورید، همچنين از غذایی که می پزند نخورید، و از ظرف های آنان که درونش خمر می نوشند، نخورید.

و صحيحه عمر بن حنظله، گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام گفتم: اگر در یک جام شراب، چندان آب خالص بریزند تا آن حد که صولت شراب را شکسته و مستی آن را ببرد، نظرتان چسیت؟ حضرت فرمود:

«لاَ وَ اَللَّهِ وَ لاَ قَطْرَهٌ تَقطُرُ مِنهُ فِی حُبٍّ إِلاَّ أُهَرِیقَ ذَلِکَ اَلْحُبُّ».(3)

نه، به خداوند سوگند حتی اگر قطره ای شراب در خمره ای بریزد، مگر این که آب آن خمره (باید) ریخته شود.

ابوبصیر می گوید: ام خالد عبدیه، محضر امام جعفرصادق عليه السلام رسید و عرض کرد: من مشکلی در شکم دارم و طبیبان عراق برای مداوای آن، نبیذ را با سویق برایم تجویز کرده اند؛ من می دانستم که شما آن را ناخوش می دارید، دوست داشتم تا از شما درباره آن بپرسم. حضرت به او فرمود: چه چیزی سبب شد آن را ننوشیدی؟ در جواب گفت: من دینم را به عهده شما انداختم (و پیرو شما هستم) تا این که هنگام ملاقات خداوند او را بگویم که جعفر بن محمد عليه السلام مرا امر کرد و نهی نمود. حضرت (خطاب به ابوبصير) فرمودند:

ص: 147


1- تهذيب الأحكام: ج2 ص361 ب ح1494 - 26 و الإستبصان ج1 ص393 ب231 ح1498 - 2- علي بن مهزیار، عن فضالة، عن عبد الله بن سنان قال: سأل أبي أبا عبد الله عليه السلام: عن الذي يعير ثوبه لمن يعلم أنه يأكل الجري و يشرب الخمر فیرده أيصلي فيه قبل أن يغسله؟ قال: لَا يُصَلِّي فِيهِ حَتَّى يَغْسِلَهُ . و شیخ طوسی رحمه الله پس از نقل روایت گوید: هذا الخبر محمول على الإستحباب لأن الأصل في الأشياء كلها الطهارة و لا يجب غسل شيء من الثياب إلا بعد العلم بأن فيها نجاسة و قد روي هذا الراوي بعينه خلاف هذا الخبر. و در الإستبصار پس از نقل حدیث فرموده: فهذان الخبران جمیعا راويهما عبد الله بن سنان و الحكاية فيهما عن مسألة أبيه أبا عبد الله عليه السلام ولا يجوز أن يتناقض على ما ترى بأن يقول تارة صل فيه وتارة يقول لا تصل فيه إلا أن يكون قوله لا تصل فيه على وجه الكراهية دون الحظر. می گوییم: این روایت او مطابق با قرآن کریم و احادیث صحاح دیگر است و موافق اجماع و روایت دیگرش که مخالف است همانطور که گفتیم به جهت مصالح و حکمت هایی که امام آن ها را بهتر می داند، و از آن هاست حفظ امام و شیعیان و یا ظروف تقيه فرموده باشند، و الله العالم.
2- المحاسن: ج2 ص 454 ب 49 ح376- البرقي، عن ابن محبوب، عن العلاء، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن آنية أهل الذمة و المجوس؟ فقال: لاَ تَأْكُلُوا فِي آنِيَتِهِمْ وَ لاَ مِنْ طَعَامِهِمُ اَلَّذِي يَطْبُخُونَ، وَ لا مِن (في - الكافي و التهذيب) آنِيَتِهِمُ اَلَّتِي يَشْرَبُونَ فِيهَا اَلْخَمْرَ. و الكافي: ج6 ص264 ح5 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزين، عن محمد بن مسلم - مانند المحاسن-. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 88 ب 2 ح 372 - 107 - الحسن بن محبوب، مانند آن -
3- الكافي: ج6 ص410 ح15 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جمیعا، عن علي بن الحكم، عن أبي المغراء، عن عمر بن حنظلة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: ما ترى في قدح من مسکريصب عليه الماء حتى تذهب عاديته و يذهب سكره؟ فقال: لاَ وَ اَللَّهِ وَ لاَ قَطْرَةٌ تَقْطُرُ مِنْهُ فِي حُبٍّ إِلاَّ أُهَرِيقَ ذَلِكَ اَلْحُبُ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 112 ب2 ح 485- 220 - أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن أبي المعزى، عن عمربن حنظلة - مانند الكافي -.

«يَا أَبَا مُحَمَّدٍ! أَلَا تَسْمَعُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ هَذِهِ الْمَسَائِلِ لَا وَ اللَّهِ لَا آذَنُ لَكِ فِي قَطْرَةٍ مِنْهُ وَ لَا تَذُوقِي مِنْهُ قَطْرَةً فَإِنَّمَا تَنْدَمِينَ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُكِ هَاهُنَا».

ای ابا محمد! آیا به این زن و این مسائل گوش فرا نمی دهی؟ به خدا سوگند، من به تو اجازه قطره ای از آن را نمی دهم، یک قطره از آن را مزه نکن که اگر چشیدی، البته وقتی جانت به این جا رسید- و در این حال، به گلوی مبارک خویش اشاره فرمود - پشیمان می شوی.

سه بار به او فرمود: فهمیدی؟ گفت: آری، امام فرمود:

«مَا يَبُلُّ اَلْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ»(1)

آنچه از آن میل را تر کند، خمره ای از آن را نجس کند (کنایه از این که کمترین مقدار شراب نیز نجس بوده و منجس است)، سه بار آن را فرمود.

در روایت از امام جعفرصادق عليه السلام است که از آن حضرت درباره مردی که از بیماری چشم شکایت داشت و برای او سرمه ای را که با خمر (شراب) آمیخته بودند، تجویز کردند پرسیده شد، حضرت فرمود:

«هُوَ خَبِیثٌ بِمَنْزِلَهِ اَلْمَیْتَهِ فَإِنْ کَانَ مُضْطَرّاً فَلْیَکْتَحِلْ بِهِ».(2)

پلید (و پست و نجس) است و (در حکم) به منزله و مانند مردار است، بنابراین اگر ناچار بود به آن سرمه کند.

در این حدیث شریف امام عليه السلام نبیذ را نیز نجس دانسته و حکم آن را حكم خمر دانسته است. و در موثقه عمار بن موسی نیز امر می فرمایند: آنچه آلوده به نبيذ شده، باید هفت بار مانند آن چه به سگ آلوده و نجس شده، شسته شود:

«يَغْسِلُهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ كَذَلِكَ الْكَلْبُ، ... لاَ تُصَلِّ فِی بَیْتٍ فِیهِ خَمْرٌ وَ لاَ مُسْکِرٌ لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ لاَ تَدْخُلُهُ وَ لاَ تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ قَدْ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْکِرٌ حَتَّی یُغْسَلَ.... »(3)

ص: 148


1- الكافي: ج6 ص 413 ح 1- محمد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن إبراهيم بن خالد، عن عبد الله بن وضاح، عن أبي بصير قال: دخلت أم خالد العبدية على أبي عبد الله عليه السلام و أنا عنده فقالت: جعلت فداك إنه يعتريني قراقر في بطني - [فسألته عن أعلال النساء و قالت:] و قد وصف لي أطباء العراق النبيذ بالسويق، وقد وقفت و عرفت کراهتك له فأحببت أن أسألك عن ذلك ؟ فقال لها: وَ مَا يَمْنَعُكِ عَنْ شُرْبِهِ؟ قالت: قد قلدتك ديني، فألقى الله عزوجل حين ألقاه فأخبره أن جعفر بن محمد عليه السلام أمرني و نهاني. فقال: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَلَا تَسْمَعُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ هَذِهِ الْمَسَائِلِ؟! لاَ وَاللّهِ ، لاَ آذَنُ لَكِ فِي قَطْرَةٍ مِنْهُ وَ لاَ تَذُوقِي مِنْهُ قَطْرَةً فَإِنَّمَا تَنْدَمِينَ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُكِ هَاهُنَا _ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلى حَنْجَرَتِهِ يَقُولُهَا ثَلاَثاً أَفَهِمْتِ ؟» قَالَتْ: نَعَمْ . ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ- يَقُولُهَا ثَلاَثاً -. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص 113 ب2 ح 487 - 222
2- تهذیب الأحکام: ج9 ص114 ب2 ح 493 - 228- محمد بن أحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين و الحسن بن موسی الخشاب، عن يزيد بن إسحاق شعر، عن هارون بن حمزة الغنوي ، عن أبي عبد الله عليه السلام في رجل اشتکی عینیه فنعت له كحل يعجن بالخمر؟ فقال : هُوَ خَبِیثٌ بِمَنْزِلَهِ اَلْمَیْتَهِ فَإِنْ کَانَ مُضْطَرّاً فَلْیَکْتَحِلْ بِهِ. قرب الإسناد: ص 295 ح 1167 و مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص 151 ح201 - و سألته عن الكحل يصلح أن يعجن بالنبیذ؟ قال: لا.
3- تهذیب الأحکام: ج9 ص116 ب2 ح 237 - بهذا الإسناد (محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة) عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في الإناء يشرب منه النبيذ؟ فقال:.

هفت بار آن را بشوید، و هم چنین (درباره آنچه) سگ (موجب نجاستش شده است) ... و در اتاقی که در آن شراب و یا مست کننده ای هست، نماز نخوان، زیرا فرشتگان وارد آن جا نمی شوند، و با لباسی که خمر یا مست کننده ای بدان رسیده است نماز نخوان تا وقتی آن را بشویی، ....

و در مسند زکریا بن آدم از امام علی بن موسی الرضا عليه السلام است که گوید: به امام عرض کردم: اگر قطره ای خمر و یا نبيذ مسکری در دیگی که گوشت و خورشت بسیار در آن است ریخته شود حکم آن چیست؟ فرمود:

«یُهَرَاقُ اَلْمَرَقُ أَوْ یُطْعِمُهُ لِأَهْلِ اَلذِّمَّةِ أَوِ اَلْکِلاَبِ وَ اَللَّحْمَ فَاغْسِلْهُ وَ کُلْهُ....»

خورشت دور ریخته می شود یا این که به اهل ذمه (یهودیان و نصاری) و یا به سگان داده می شود، گوشت را بشوی و بخور

عرض کردم: اگر فقاع (آبجو) نیز در آن غذا ریخته شود چطور؟ فرمود:

«أَکْرَهُ أَنْ آکُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ طَعَامِی»(1)

چنان چه در قسمتی از غذایم بچکد، ناخوش می دارم که آن را بخورم.

و البته بر اهل تحقیق روشن است که کراهت در این جا به معنی حرمت است.

و از پرسش روات از ائمته عليهم السلام معلوم است که آنان معتقد به نجاست خمر بوده اند و نجاست خمر نزد آنان مفروغ عنه بوده و تقریر امام علیه السلام مؤيد اعتقاد آنان است .

2-اجماع شیعه اماميه

و اضافه بر آن چه گذشت، إجماع شیعه بر نجاست خمر است: سید مرتضی علم الهدی و شیخ الطائفة الحقة طوسي و ابن زهره و ابن ادریس و علامه حلى اعلى الله مقامهم تصریح به اجماع امامیه بر نجاست خمر و مطلق مسکرات نموده اند(2) و بسیاری از فقهاء اماميه تصریح نموده اند که فتوای اکثر فقهاء اماميه بر آن است(3)

ص: 149


1- الكافي: ج6 ص 422 ح 1- محمد بن يحيى، عن محمد بن موسى، عن الحسن بن المبارك ، عن زکریا بن آدم قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن قطرة خمر أو نبيذ مسكر قطرت في قدر فيها لحم كثيرو مرق كثير؟ فقال عليه السلام: يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ لِأَهْلِ الذِّمَّةِ أَوِ الْكِلَابِ وَ اللَّحْمَ فَاغْسِلْهُ وَ کُلهُ قُلْتُ فَإِنْ قَطَرَ فِیهَا اَلدَّمُ فَقَالَ اَلدَّمُ تَأْکُلُهُ اَلنَّارُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ قُلْتُ فَخَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ قَطَرَ فِی عَجِینٍ أَوْ دَمٌ قَالَ فَقَالَ فَسَدَ قُلْتُ أَبِیعُهُ مِنَ اَلْیَهُودِ وَ اَلنَّصَارَی وَ أُبَیِّنُ لَهُمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ اَلْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْکَ اَلْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ قَالَ أَکْرَهُ أَنْ آکُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ طَعَامِی و تهذیب الأحکام:ج9 ص119 ب2 ح512 -267- به سند خود از کلینی و مانند الكافي و در آن است - بَيِّنْ لَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قُلْتُ وَ اَلْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْكَ اَلْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ قَالَ أَكْرَهُ أَنْ آكُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ طَعَامِي و تهذیب الأحکام: ج1 ص 279 ب 12 ح820- 107- محمد بن أحمد بن يحيى، عن يعقوب بن يزيد، عن الحسن بن المبارك، عن زکریا بن آدم قال - مانند الكافي و در آن است - قال: نَعَمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ ....
2- سید مرتضی علم الهدى متوفای سال 436 در کتاب المسائل الناصريات: ص95 مسأل16 فرموده: الخمر نجسة، و كذلك كل شراب یسکر کثیره. لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. فأما الشراب الذي يسكر كثيره: فكل من قال إنه محرم الشرب، ذهب إلى أنه نجس كالخمر. و إنما يذهب إلى طهارته من ذهب إلى إباحة شربه. و قد دلت الأدلة الواضحة على تحريم كل شراب أسكر كثيره، فوجب أن يكون نجسا، لأنه لا خلاف في أن نجاسته تابعة لتحريم شربه. و شیخ الطائفة الحقه محمد بن الحسن الطوسي اعلى الله مقامه متوفای سال 460 در المبسوط في فقه الإمامية: ج1 ص 36 فرموده: و الخمر نجسة بلا خلاف و كل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، وألحق أصحابنا الفقاع بذلك .... و ابن زهره ، حمزة بن علي الحسيني متوفای سال 585 در غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41 فرموده: و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به. و ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد الحلي متوفای سال 598 در السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج1 ص 178 می نویسد: و الخمر نجس، بلا خلاف. و على مؤمن سبزواری قمی متوفای حدود سال 700 در جامع الخلاف و الوفاق: ص 25 گوید: و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به. و شیخ بهاء الدين العاملي در الحبل المتين : ص 102 می نویسد: و قد أطبق عليه علماء الإسلام من الخاصة والعامة على ذلك (نجاسة الخمر) إلا شرذمة شاذة منا و منهم لم يعتد الفريقان بمخالفتهم.
3- محقق جعفر بن حسن الحلي متوفای سال 676 در المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص422 گوید: مسئلة: الخمر نجسة العين، و هو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي وأبي حنيفة وأكثر أهل العلم. و علامه حسن بن يوسف بن مطهر الأسدي الحلي متوفای سال 726 در مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469 می نویسد: مسألة: الخمر، وكل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، والسيد المرتضى، وأبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و شیخ شهید اول محمد بن مكي متوفای سال 786 در ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص115 فرموده: الثامن (من النجاسات): المسكرات، و الأكثر على نجاستها، و نقل المرتضى فيه الإجماع...

و فقهاء دیگری غیر از شیخ طوسی رضوان الله عليهم و پیش از او نیز به صراحت حكم به نجاست خمرو جمیع مسکرات مایع نموده اند، و از آنها هستند: شیخ مفید و سید مرتضی و مجمعين پیش از آنان و همچنين در عصرشان بنا بر نقل سید مرتضی و شیخ طوسی(1)

برخی دیگر از فقهای امامیه، قائلين به نجاست خمر و مسکرات و فقاع: قاضی ابن البراج،(2) و ابن ابي المجد على بن حسن حلبي،(3) محمد بن على بن حمزه طوسی(4) ابن ادریس حلی(5)محقق حلی(6) علامه حلی(7) فاضل مقداد سیوری(8) و دیگر فقهاء(9) تعمدهم الله برحمته.

جواب قسمت دوم از شبهه 2 که گفته است: اولین کسی که مسئله نجاست شراب را مطرح کرد جناب شیخ الطائفه شیخ طوسی رحمة الله علیه می باشد

قائلين به نجاست خمر

جواب- گوییم: پیش از شیخ طوسی، فقهاء دیگرى اعلى الله مقامهم نیز به صراحت فتوا به نجاست خمرو فقاع (آبجو) و نبیذ و مسکرات مایع داده اند و از آن ها هستند شیخ مفید در کتاب «المقنعة» صفحه 798، می نویسد:

قال الله عزوجل: «إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَ الْأنْصَابُ وَ الأزلامُ رِجسُ من عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجتَنِبوُهُ لَعَلَّکُم تُفلِحونَ». فوصفها تعالى بالنجاسة وهي الرجاسة، وأضافها إلى أعمال الشيطان الملعون على أفعاله التي نهى عنها المؤمنين و أمر باجتنابها، أمرأ على الوجوب وكان ذلك مفيدا للنهي عنها بما يقتضي فيها التحريم

خدای عزوجل فرموده: «همانا شراب و قمار و بت ها و وسایل قمار پلیدند و از کارهای شیطانند، از آنها دوری کنید، امید است که رستگار شوید»، پس آن را به نجاست توصیف نموده و آن رجاست (و پلیدی) است، و آن را اضافه نمود به عمل شیطان ملعون بر کارهایش که خداوند مؤمنين را از آن ها نهی فرموده و امر به دوری از آنها کرده، امری بر وجوب و آن مفید نهی از آن است به آنچه که اقتضای تحریم می کند.

و در «المسائل الصاغانية» صفحه 114 نوشته است:

ص: 150


1- المقنعة: 798 و المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16 و المسائل الصاغانية: ص 114 و رسائل الشريف المرتضى: ج1 ص97 و جوابات المسائل الرازية و المراسم العلوية و الأحكام النبوية: ص 55. و المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16 - الخمر نجسة، وكذلك كل شراب يسكر كثيره. لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. فأما الشراب الذي يسكر كثيره: فكل من قال إنه محرم الشرب، ذهب إلى أنه نجس كالخمر. و إنما يذهب إلى طهارته من ذهب إلى إباحة شربه. وقد دلت الأدلة الواضحة على تحريم كل شراب أسكر كثيره ، فوجب أن يكون نجسا، لأنه لا خلاف في أن نجاسته تابعة لتحريم شربه. و المبسوط في فقه الإمامية: ج1 ص 36 - و الخمر نجسة بلا خلاف أو كل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، و ألحق أصحابنا الفقاع بذلك .... و غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به، و قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» يدل على نجاستها، و كل شراب مسكر نجس. و السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج1 ص 178- و الخمر نجس، بلا خلاف، ولا تجوز الصلاة في ثوب، ولا بدن، أصابه منها، قليل ولا كثير، إلا بعد إزالتها، مع العلم بها، و قد ذهب بعض أصحابنا في كتاب له و هو ابن بابویه، إلى أن الصلاة تجوز في ثوب أصابه الخمر، قال: لأن الله حرم شربها، ولم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، معتمدا على خبر روي ، و هذا اعتماد منه على أخبار آحاد، لا توجب علما، ولا عملا، و هو مخالف للإجماع من المسلمين، فضلا عن طائفته، في أن الخمر نجسة، وقد أجمع أصحابنا على أن الصلاة لاتجوز في ثوب أصابته نجاسة، إلا بعد إزالتها، سواء كانت النجاسة قليلة أو كثيرة، إلا ما خرج بالإجماع من الدم، التاسع، ... و ألحق أصحابنا الفقاع بالخمر في جميع الأحكام. و جامع الخلاف و الوفاق: ص 25- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به لقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» و الرجس و النجس و الرجاسة والنجاسة بمعنى. و كذا كل شراب مسكر نجس و كذا الفقاع خلافا لهما. لنا أن كل شراب أسكر كثيره فقليله حرام و كل ما كان كذلك فهو نجس، فالفقاع نجس، أما أن كثيره مسكر فمعلوم بالإمتحان، و لأن شربه منهي عنه، كما سنذكره في بابه إن شاء الله تعالى. ریاض المسائل: ج2 ص 83 - و الحجة في نجاسة الخمر منها بعد الإجماعات المستفيضة، المحكية عن السرائر و النزهة و الخلاف و المبسوط و الناصريات و الغنية و التذكرة، الصحاح المستفيضة، و نحوها في الإستفاضة غيرها من المعتبرة في نفسها و المنجبر قصور أسانيدها بالشهرة العظيمة.
2- المهذب: ج1 ص 28- «الأواني و فروعها» ... و كذلك ما استعمل منها في الخمر و المسكرو قد ورد جواز استعمال ذلك إذا غسل سبع مرات و الإحتياط يتناول ما ذكرناه . و در ص 51 «باب فيما يتبع الطهارة و يلحق بها» الذي يتبع ذلك و يلحق به هو إزالة النجاسات من الأبدان و الثياب، و غير ذلك مما سيأتي ذكره و النجاسة على ثلاثة أضرب: أولها: يجب إزالته قليلا كان أو كثيرا. وثانيها: يجب إزالته إذا بلغ مقدارا معينا، فان نقص عنه لم يجب إزالته. و ثالثها: لا يجب إزالته. فأما الأول، فهو: دم الحيض و الإستحاضة ... والخمر، و كل شراب مسكر، و الفقاع و ....
3- إشارة السبق إلى معرفة الحق: ص79- و أما الطهارة من النجس فينبغي معرفة النجاسات، و هي إما دم الثلاثة المذكورة ... و إما مشروب، و هو الخمر و الفقاع و كل شراب مسکر.
4- الوسيلة إلى نيل الفضيلة: ص 76 فصل «في بيان أحكام النجاسات و وجوب إزالتها عن الثياب والبدن» - النجاسة ضربان دم و غیردم، ... و الرابع أحد و عشرون شيئا، بول الآدمي ... والخمروكل شراب مسكرو الفقاع ...
5- السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج3 ص472 و قال تعالى: «یَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» إلى آخر الآيتين . و فيهما أدلة. أولها إن الله تعالى إفتتح الأشياء المحرمات، فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، والأنصاب، و هي الأصنام، و الأزلام، و هي القداح، فلما ذكرها مع المحرمات، و افتتح المحرمات بها، ثبت أنها آكد المحرمات. ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، فسماها رجسا، و الرجس الخبيث، و الرجس النجس، والرجس الحرام، ثبت أن الكل حرام. ثم قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ»، و عمل الشيطان حرام. ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ»، فأمر باجتنابه، و الأمر عندنا يقتضي الوجوب. ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، یعنی باجتنابها، و ضد الفلاح الفساد.
6- المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص 422- مسئلة: الخمر نجسة العين، و هو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي و أبي حنيفة وأكثر أهل العلم. وقال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا: ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. لنا قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوه». و الآية دالة من وجهين: أحدهما: أن الوصف بالرجاسة وصف بالنجاسة لترادفهما في الدلالة. والثاني: أنه أمر بالإجتناب، و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب لجميع الأنواع لأن معنی اجتنابها، كونه في جانب غیر جانبها. و يؤيد ما قلناه ما رواه الأصحاب عن عمار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «وَ لاَ یُصلی فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَلَ». و روی محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض ما رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ مُسْکِرٌ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلاَتَکَ». و روی عمار، عن أبي عبد الله عليه السلام في قدح يشرب فيه الخمر قال: «یُغْسَلُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ» و قال: «لاَ یُجْزِیهِ حَتَّی یَدْلُکَهُ بِیَدِهِ وَ یَغْسِلَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ». وقد استدل من قال بطهارتها: بما رواه الحسن بن أبي سارة قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إِنْ أَصَابَ ثَوْبِی شَیْءٌ مِنَ اَلْخَمْرِ أُصَلِّی فِیهِ قَبْلَ أَنْ أَغْسِلَهُ ؟ قال: «لاَ بَأْسَ إِنَّ اَلثَّوْبَ لاَ یُسْکِرُ». و ما رواه الحسين بن موسی الخياط قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يشرب الخمر ثم يمسحه من فيه فيصيب ثوبي؟ قال: «لا بَأسَ». و الجواب عما احتجوا به إن مع التعارض يكون الترجيح لما طابق القرآن ، إما لأن شرط العمل بالحديث مطابقة القرآن، و إما لأن اطراح ما طابقه يلزم منه مخالفة دليلين . ثم الوجه أن الأخبار المشار إليها من الطرفين ضعيفة، أما الأول فعن عمار بن موسى الساباطي و هو فطحي، والثاني عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض رجاله و هذا السند طعن فيه ابن الوليد، و ابن أبي سارة لا يقوى بانفراده حجة، و الخبر الرابع ليس بصريح في موضع النزاع، و ما عدا هذه الأخبار مثلها في الضعف. و ما صح منها غير دال على موضع النزاع، لان الخبر الدال على المنع مما يقع فيه الخمر من طبيخ أو عجين يحتمل أن يكون المنع منه لا لنجاسته بل لتحريمه فاذا مازج المحلل حرمه، كما لو وقع في القدر دهن من حيوان محرم، فإنا نمنع منه لتحريمه لا لنجاسته. و الإستدلال بالآية عليه، فيه إشكالات لكن مع اختلاف الأصحاب و الأحاديث يؤخذ بالأحوط في الدين. و الأنبذة المسكرة عندنا في التنجيس كالخمر، لأن المسكر خمر فيتناوله حكم الخمر، أما أنه خمر لان الخمر إنما سمي بذلك لكونه يخمر العقل و بستره فما ساواه في المسمی يساويه في الإسم، و لما رواه علي بن يقطين عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ سبحانه لَمْ يُحَرِّمِ الْخَمْرَ لِاسْمِهَا وَ لَكِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا»، و ما كان عاقبته الخمر فهو خمر. و روی عطاء بن يسار، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ»
7- مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469 مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، و السيد المرتضى، وأبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و قال أبوعلي ابن أبي عقيل: من أصاب ثوبه أو جسده خمر أو مسكر لم يكن عليه غسلهما لأن الله تعالى إنما حرمهما تعبدا لا لأنهما نجسان، و كذلك سبيل العصير والخل إذا أصاب الثوب والجسد. وقال أبو جعفر بن بابويه: لا بأس بالصلاة في ثوب أصابه خمر لأن الله تعالى حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، مع أنه حكم بنزح ماء البئر أجمع بانصباب الخمر فيها. لنا وجوه؛ الأول: الإجماع على ذلك فان السيد المرتضى قال: لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر إلا ما یکی عن شذاذ لا إعتبار بقولهم. وقال الشيخ رحمه الله: الخمر نجسة بلا خلاف، وكل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، و ألحق أصحابنا الفقاع بذلك، و قول السيد المرتضى و الشيخ حجة في ذلك، فإنه إجماع منقول بقولهما و هما صادقان فيغلب على الظن ثبوته، و الإجماع كما يكون حجة إذا نقل متواترا فكذا إذا نقل آحادا. الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَيْسِرُ وَ اَلْأَنْصابُ وَ اَلْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الإستدلال به من وجهين: الأول: أن الرجس هو النجس. الثاني: قوله تعالى: «فَاجْتَنِبُوهُ» و هويدل على وجوب اجتنابه و عدم مباشرته على الإطلاق ولا نعني بالنجس سوى ذلك. الثالث: ما رواه عمار الساباطي، عن الصادق عليه السلام قال: وَ لاَ تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْکِرٌ حَتَّی یُغْسَلَ. و عن يونس، عن بعض من رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أصاب ثوبك خمر أو نبيذ مسكرفاغسله إن عرفت موضعه، و إن لم تعرف موضعه فاغسله كله، فإن صليت فيه فأعد صلاتك. وعن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام أسأله عن الثوب يصيبه الخمر، و لحم الخنزير يصلى فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لاَ تُصَلِّ فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ. و عن زکریا بن آدم، قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن قطرة خمر أو نبيذ مسكر قطرت في قدر فيه لحم كثير و مرق كثير قال: يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ أَهْلَ الذِّمَّةِ أَوِ الْكَلْبَ وَ اللَّحْمَ اغْسِلْهُ وَ كُلْهُ . قلت: فإنه قطر الدم فيه ، قال: اَلدَّمُ تَأْکُلُهُ اَلنَّارُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ. قلت: فخمر أو نبيذ قطر في عجين ، أو دم؟. قال: فقال: فَسَدَ. قلت: أبيعه من اليهود والنصارى، و أبين لهم؟ قال: نَعَمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ. قلت: و الفقاع هو بتلك المنزلة إذا قطر في شيء من ذلك؟ قال: فقال: أَکْرَهُ أَنْ آکُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ طَعَامِی. و لأن الصلاة في الذمة بيقين، ولا يبرأ المكلف عن العهدة إلا بيقين، ولا يقين مع الصلاة في ثوب أصابه الخمر أو المسكر. احتج ابن بابویه، و ابن أبي عقيل: بالأصل، وبما رواه أبو بكر الحضرمي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أصاب ثوبي نبيذ أصلي فيه؟ قال: نعم . قلت: قطرة من نبيذ في حب أشرب منه؟ قال: نعم إِنَّ أَصْلَ النَّبِيذِ حَلَالٌ وَ إِنَّ أَصْلَ الْخَمْرِ حَرَام. و عن الحسين بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إن أصاب ثوبي شيء من الخمر أصلي فيه قبل أن أغسله؟ قال: لا بأس إن الثوب لا يسكر. و بغير ذلك من الأحاديث. وقد نقلناها في كتاب مصابيح الأنوار و غیره، ولأن المسكر لا يجب إزالته عن الثوب والبدن بالإجماع الوقوع الخلاف فيه، و كل نجس يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع إذ لا خلاف في وجوب إزالة النجاسة عنهما عند الصلاة، و ينتج أن المسكر ليس بنجس و لأنه لو كان نجسا لكان المقتضي للنجاسة إنما هو الإسكار و التالي باطل بالأجسام الجامدة كالبنج و شبهه فالمقدم مثله. بيان الشرطية: إن جميع الأوصاف غير صالحة لذلك فيبقى هذا الوصف عملا بالسبر و التقسيم. و الجواب عن الأحاديث: بالطعن في سندها أولا، و بالحمل على التقية ثانيا كما ذكره الشيخ رحمه الله، و عن الأصل بأنه إنما يصار إليه إذا لم يوجد دليل يدل على النقل عنه وقد بينا الأدلة الدالة على خلافه. و عن الثالث: بأن الإجماع المذكور في المقدمتين أخذ فيهما لا بمعنى واحد فإنه تارة جعل كيفية للربط تدل على وثاقته خارجا عن طرفي القضية في إحداهما، و تارة جعل في الأخرى جزء من المحمول فلم يتحد الوسط فلا إنتاج. و عن الرابع: بالمنع من التعليل أولا بجواز كون العلة أمرا آخر أو شيئا منضما إلى الإسكار.
8- کنز العرفان في فقه القرآن: ج1 ص 51: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». إستدل أصحابنا القائلون بنجاسة الخمر بهذه الآية و وجه الإستدلال بها من وجهين؛ 1- أنه وصفه بالرجس و هو وصف النجاسة لترادفهما و لذلك يؤكد الرجس بالنجس فيقال: رجس نجس. 2- أنه أمر باجتنابه و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب بسائر أنواعه لأن معنى الإجتناب كون كل منهما في جانب و هو مستلزم للهجران و يؤيد ذلك أيضا روايات عن أهل البيت عليهم السلام في طرقها ضعف ينجبر بموافقة القرآن .
9- مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة: ج2 ص20 [المسكرات ] قوله رحمه الله: و المسكرات و قد نفي عنه الخلاف السيد و الشيخ. قال في «المختلف» و قولهما حجة، فإنهما نقلا الإجماع وهما صادقان. و في «الغنية» كل شراب مسكر نجس و الفقاع نجس بالإجماع. و في «المعتبر» الأنبذة المسكرة عندنا في التنجيس كالخمرو في «التحرير» على ذلك عمل الأصحاب. و في «المسالك» القول بنجاسة المسكرات هو المذهب بل ادعى عليه المرتضى الإجماع. وفي «المختلف» و «الذكري» و «الدلائل» و «الذخيرة» و «المفاتيح»: نقل الشهرة في نجاسة المسكرات بأسرها. و في «الدلائل» نقل الإجماع على الحكم. و في «الذخيرة» الحكم بنجاسة المسكرات مخصوص عند الأصحاب بما هو مائع بالأصالة، و في «المدارك» أن الحكم مقطوع به عند الأصحاب... ونص في «المنتهی» و «التذكرة» و «الذكري» على أن الخمر إن تجمد لا يخرج عن حكم النجاسة و في «المنتهی» إلا أن تزول عنه صفة الإسكار. هذا، وقد نقل في «الدروس» و «الذكري» و «شرح الفاضل» أن الصدوق و الجعفي و الحسن ذهبوا إلى طهارة الخمر. و نسبه في «الروض» إلى الصدوق و جماعة. و اقتصر في «المعتبر» و «المختلف» و «التذكرة» و «البيان» و کشف الإلتباس» و «المدارك» و «الدلائل» على نسبة الخلاف إلى الصدوق و الحسن. و في «المنتهی» نسبة الخلاف إلى الصدوق. و ظاهر المقدس الأردبيلي أو صريحه القول بالطهارة فيها و في جميع المسكرات. و احتاط المحقق في الحكم و استحسنه في «المدارك». و في «الذخيرة» قرب العمل على أخبار النجاسة و حمل أخبار الطهارة كما في «الحبل المتين» على التقية من الأمراء والوزراء و جهال بني امية و العباس. قال في «الحبل المتين» بل ربما أم بعض امراء بني امية بالناس و هو سكران فضلا عن أن يكون ثوبه ملوثا بها و احتمل الفاضل في «شرحه» التقية لاشتهار العفو عن قليلها عندهم. و أما الإجماعات المنقولة على نجاسة الخمر بخصوصها مضافا إلى ما بق فأكثر من أن تحصى، ففي «السرائر» نقل إجماع المسلمين و في «النزهة» الإجماع و كذا في «التذكرة» إلا أنه استثنی ابن بابویه و ابن أبي عقيل. و في «المبسوط» و «الناصريات» نفي الخلاف من المسلمين و في «الغنية» نفي الخلاف ممن يعتد به و في أطعمة «الإيضاح» نفي الخلاف. و في «المنتهی» أنه قول أكثر أهل العلم. و في «الحبل المتين» أطبق علماء الخاصة والعامة على نجاسة الخمر إلا شرذمة منا و منهم لم يعتد الفريقان بمخالفتهم . هذا كله مضافا إلى إجماعات الفقاع مع أنه خمر أو بمنزلة الخمر بل هو أضعف من الخمرو أقرب إلى الطهارة. و في «المعتبر» مذهب الثلاثة و أتباعهم. و الشهرة منقولة في «المختلف» و «المهذب» و «الروض» و «التنقيح» و «المدارك» و «الذخيرة» و «المفاتيح» مضافا إلى الشهرة المنقولة في مطلق المسكرات، بل قد يدعي أن الشهرة مستفادة من كل كتاب نسب الخلاف فيه إلى الصدوق و الحسن أو إليهما و إلى الجعفي. و يلحق بها العصير إذا غلى و اشتد. و الشيخ في «التهذيب» قال: إن الرجس هو النجس بلا خلاف. و لذا استدل في «المنتهی» بالآية الشريفة و قال: الرجس النجس بالاتفاق كذا قاله الشيخ في التهذيب . و في «الدلائل» أن الأخبار الدالة على نجاسة الخمر تقرب من عشرين خبرا. و قريب منه ما في «حاشية المدارك».

... و الموجب على شاربه الحد في ملة الإسلام النجس العین بحكم القرآن حيث يقول الله جل اسمه: «إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَ الْأنْصَابُ وَ الْأزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» فحكم على الخمر بالنجاسة نصا لا يختل فهم معناه على ذوي الألباب و کل مسکر خمر بحکم اللغة التي نزل بها القرآن و السنة الثابتة ....

.... و در ملت اسلام بر نوشنده خمر حد واجب می گردد، نجس العين است به حکم قرآن که الله تعالى فرماید: «إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَ ...» پس بنا بر نص حکم به نجاست خمر کرده چنان که فهم معنای نجاست از آن اختلالی بر عاقلان نیاید و هر مست کننده ای به حكم لغتی که قرآن و سنت ثابته برآن نازل شده (در حکم) خمراست ....

و سید مرتضی علم الهدی در «رسائل الشريف المرتضی» جلد1 صفحه 97 جوابات المسائل الرازية المسألة الأولى [حرمة الفقاع عند الإمامية] می نویسد:

إعلم أن الفقاع محرم محظور عند الإمامية يحد شاربه، كما يحد شارب الخمر. و يجري الفقاع عندهم في النجاسة و التحريم مجرى الخمر.

بدان همانا «فقاع» آبجو حرام است و جایز نیست نزد امامیه و بر نوشنده آن حد شرعی زده می شود، همانطور که نوشنده خمر حد زده می شود. و نزد امامیه حکم نجاست و حرمت نوشیدنش چون خمر است.

و فقیه سلار حمزة بن عبدالعزيز الدیلمی متوقای سال 448 در «المراسم العلوية و الأحكام التبوية» صفحه 55 می آورد:

النجاسات على ثلاثة أضرب؛ أحدها: تجب إزالة كثيرة و قليله. و منها: ما تجب إزالة كثيره دون قليله و منها: ما تجب إزالة قليله ولا كثيره. فالأول: البول، ... و الخمر و سائر ما يسكر، و الفقاع ....

نجاست ها بر سه گونه اند؛ یکی: آن که واجب است برطرف نمودن کم و زیاد آن. و از

ص: 151

آن ها: آن که واجب است برطرف نمودن کم آن و نه بسیارش. اولى: بول است و ... و خمرو باقی مست کننده ها، و آبجو....

جواب قسمت سوم از شبهه 2 که گفته است: شیخ طوسی در عنفوان جوانی این فتوا را صادر فرموده

گوييم: شيخ الطائفة الإمامية طوسي قدس سره در کتاب های خود: «التهذيب» و «النهاية» و «المبسوط» و «تفسير التبيان» و «الإقتصاد» و «مصباح المتهجد» و «الجمل و العقود في العبادات» به حکم نجاست خمر تصریح نموده.(1) و این کتب را در مقاطع سنی مختلف تالیف نموده است.

جواب قسمت چهارم از شبهه 2 که گفته است: و شاگردان ایشان نیز به این فتوا اعتراض نموده اند.

می گوییم: ما کسی از شاگردان شيخ الطائفة را سراغ نداریم که بر او اعتراض نموده باشد.

جواب قسمت پنجم از شبهه 2 که گفته است: و فقهای پس از ایشان به حسب عظمت جایگاه جناب شیخ رحمه الله فتوا به نجاست شراب داده اند

می گوییم: علماء و فقهاء شیعه امامیه، در امر دین هیچ ملاحظه ای را ننموده اند و پس از تصریح در فتوای خود به نجاست خمرو باقی مسکرات برآن دليل اقامه کرده اند، حتی برخی از آنان دلایل شیخ طوسی را مورد نقد خود قرار داده اند هرچند که فتوای او را قبول داشته اند، و از کسانی که بر برخی از احکام او در این مورد خرده گرفته است ولی با شیخ همراهی نموده، ابن ادريس حلى است. بگذریم از این که فرد مزبور، با این سخن نسنجیده، به فقاهت علماء بزرگوار شیعه امامیه در طول تاریخ فقاهت، جسارت نموده و باید برای این سخن خود در بارگاه الهی جوابی مدل آماده نماید.

جواب قسمت ششم از شبهه دوم که گفته است: و علت فتوای جناب شیخ طوسی به نجاست، فهم ناصحیح ایشان از آیه «إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَ الْأنْصَابُ وَ الْأزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2) می باشد.

3-نص قرآنی دال بر نجاست خمر

اشاره

ص: 152


1- تهذیب الأحکام: ج1 ص 278 .. فالذي يدل على ذلك قوله تعالى: «انَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» فأطلق عليه اسم الرجاسة و الرجس هو النجس بلا خلاف، فإذا ثبت أنه نجس فيجب إزالته، ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتناب ذلك على كل حال، و ظاهر أمر الله تعالى على الوجوب واجتناب ما يتناول اللفظ على كل وجه، و يدل عليه أيضا من جهة الخبر.... و النهاية في مجرد الفقه و الفتاوی: ص51 باب تطهير الثياب من النجاسات و البدن والأواني: إذا أصاب ثوب الإنسان أو جسده بول أو غائط أو مني، وجب إزالته، قليلا كان ما أصابه أو كثيرا ، ...و متى أصاب ثوب الإنسان أو بدنه شيء من الخمر أو الشراب المسكر أو الفقاع قليلا كان أو كثيرا، فإنه يجب إزالته عن الثوب و البدن معا. و المبسوط في فقه الإمامية: ج 8 ص 57 و قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» إلى آخر الآيتين ، و فيهما أدلة، أولها أن الله تعالى افتتح الأشياء المحرمات فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب و هي الأصنام، و الأزلام و هي القداح التي كانوا يجيلونها بين يدي الأصنام، فلما ذكرها مع المحرمات و افتتح المحرمات بها ثبت أنها آكد المحرمات ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» فسماها رجسا و الرجس الخبيث و الرجس النجس و الحرام، ثبت أن الكل حرام قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» و عمل الشيطان حرام ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتنابه و الأمر يقتضي الوجوب، ثم قال: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» یعنی باجتنابها و ضد الفلاح الفساد. و در تفسير التبيان: ج4 ص15- هذا خطاب للمؤمنين أخبرهم الله تعالى أن الخمر والميسر و الأنصاب و الأزلام رجس، فالخمر عصير العنب المشتد، و هو العصير الذي يسكر كثيره و قليله. و الخمر حرام ...و قوله «رجسٌ» أي نجس ... و قوله «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» إنما نسبها الى عمل الشيطان و هي أجسام لما يأمر به فيها من الفساد ... و قوله «فَاجْتَنِبُوهُ» أمر بالإجتناب أي كونوا جانبا منه في ناحية «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و معناه لكي تفوزوا بالثواب. و في الآية دلالة على تحريم الخمر، و هذه الأشياء الأربعة من أربعة أوجه: أحدها- أنه وصفها بأنها رجس و هي النجس و النجس محرم بلا خلاف. الثاني - نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. والثالث - أنه أمرنا باجتنابه. والأمر يقتضي الإیجاب. الرابع - أنه جعل الفوز و الفلاح باجتنابه. و الإقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد: ص 253 فصل (في ذكر النجاسات و وجوب إزالتها عن الثياب و الأبدان): النجاسة على ثلاثة أضرب؛ أحدها يجب ازالة قليلها و کثيرها، و الثاني لا يجب إزالة قليلها ولا كثيرها، و الثالث يجب إزالتها على وجه دون وجه. فما يجب إزالة القليل و الكثير فالبول والغائط والمني من كل حيوان و كل شراب مسکر خمرا كان أو نبيذا و الفقاع و دم الحيض والنفاس و الإستحاضة. و مصباح المتهجد: ج1 ص14- لا يصح الدخول في الصلاة مع النجاسة على الثوب أو البدن إلا بعد إزالتها، فالنجاسة على ضربين؛ ضرب يجب إزالة قليله و كثيره و ذلك مثل دم الحيض و الإستحاضة والنفاس و الخمرو كل شراب مسكرو الفقاع .... و الجمل و العقود في العبادات: ص 56 من النجاسات ... و النجاسات على ضربین؛ دم و غیر دم ... و ما ليس بدم من النجاسة يجب إزالة قليله وكثيره، وهي خمسة أجناس: 1 و 2 - كل مسکر خمرا كان أو نبيذا، و الفقاع.
2- سوره (5) المائدة آیه91

جواب-گوییم: قرآن کریم می فرماید:

«إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَ الْأنْصَابُ وَ الْأزْلَامُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)

این آیه دلالتي صریح بر نجاست خمر دارد، و رجس در کلمات فقهاء شیعه تفسیر به نجس شده، و نه تنها شيخ الطائفة الحقه طوسی اعلى الله مقامه ، بلکه علمای دیگری نیز بر آن تصریح نموده و به این آیه بر نجاست خمر و مسكرات مایع بالإصاله استدلال کرده اند، از جمله شیخ مفید در «المقنعة» و «المسائل الصاغانية» و سید مرتضی علم الهدی در «المسائل الناصريات» و شیخ طوسی در «التهذيب» و «المبسوط» و «تفسير التبيان» وابن زهره در «الغنية» و ابن ادریس حلى در «السرائر» و قطب راوندی در «فقه القرآن» و محقق حلی در «المعتبر» و علامه حلی در «المختلف» و فاضل مقداد در «کنزالعرفان» و شیخ حسن عاملی در «معالم الدين» و ...(2)

و اگر اشکال شود که همراه با خمر، میسر و انصاب و ازلام نیز ذکر شده که مسلما آنها نجس نیستند، پس رجس در این آیه به معنی نجس نمی باشد، گوییم: در آیه به ضمیر مفرد آمده است «إنَه رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» و «فَاجْتَنِبُوهُ» که همه آن ها به خمر باز می گردد که اخبث از آن سه تای دیگر است و باید مطلقا از آن اجتناب نمود و معنی نجس همان است. و نظر شیخ الطائفة الحقة و فقهاء دیگر بر دقت آن ها دلالت می کند.

و در صحیحه فضل از امام جعفر صادق عليه السلام است که کلمه «رجس» را درباره آب نیم خورده سگ به معنی «نجس» به کار برده و فرمودند:

«رِجْسٌ نِجْسٌ لاَ تَتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ وَ اُصْبُبْ ذَلِکَ اَلْمَاءَ وَ اِغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّهٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ»(3)

(سگ) رجس است نجس است، با آب نیم خورده او وضو مگیر، و آن آب را بریز، و آن (ظرف) را اول با خاک بشوی (خاک مال کن) و سپس با آب بشوی.

ص: 153


1- سوره (5) المائدة آیه 91
2- المقنعة: 798- قال الله عزوجل: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». فوصفها تعالى بالنجاسة و هي الرجاسة، و أضافها إلى أعمال الشيطان الملعون على أفعاله التي نهی عنها المؤمنين و أمر باجتنابها، أمرأ على الوجوب و كان ذلك مفيدا للنهي عنها بما يقتضي فيها التحريم. و در المسائل الصاغانية: ص 114- ... و الموجب على شاربه الحد في ملة الإسلام النجس العين بحكم القرآن حيث يقول الله جل اسمه : «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» فحكم على الخمر بالنجاسة نصا لا يختل فهم معناه على ذوي الألباب و کل مسکر خمر بحكم اللغة التي نزل بها القرآن و السنة الثابتة .... و سید مرتضی علم الهدی در المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16- الخمر نجسة، و كذلك كل شراب یسکر کثیره . لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 278 -... فالذي يدل على ذلك قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» فأطلق عليه اسم الرجاسة و الرجس هو النجس بلا خلاف، فإذا ثبت أنه نجس فيجب إزالته، ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتناب ذلك على كل حال، و ظاهر أمر الله تعالى على الوجوب و اجتناب ما يتناول اللفظ على كل وجه، ويدل عليه أيضا من جهة الخبر .... و در المبسوط في فقه الإمامية: ج 8 ص 57 و قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» إلى آخر الآيتين، و فيهما أدلة؛ أولها أن الله تعالى افتتح الأشياء المحرمات فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب و هي الأصنام، و الأزلام و هي القداح التي كانوا يجيلونها بين يدي الأصنام، فلما ذكرها مع المحرمات و افتتح المحرمات بها ثبت أنها آكد المحرمات ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» فسماها رجسا و الرجس الخبيث و الرجس النجس و الحرام، ثبت أن الكل حرام قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» و عمل الشيطان حرام ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتنابه و الأمر يقتضي الوجوب، ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» یعنی باجتنابها و ضد الفلاح الفساد. و تفسير التبيان: ج4 ص15- هذا خطاب للمؤمنين أخبرهم الله تعالى أن الخمر والميسر و الأنصاب و الأزلام رجس، فالخمر عصير العنب المشتد، و هو العصير الذي يسكر كثيره و قليله. والخمر حرام ... و قوله «رِجْسٌ» أي نجس ... و قوله «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» إنما نسبها إلى عمل الشيطان و هي أجسام لما يأمر به فيها من الفساد ... و قوله «فَاجْتَنِبُوهُ» أمر بالإجتناب أي كونوا جانبا منه في ناحية «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» و معناه لكي تفوزوا بالثواب. و في الآية دلالة على تحريم الخمر، و هذه الأشياء الأربعة من أربعة أوجه: أحدها- أنه وصفها بأنها رجس و هي النجس و النجس محرم بلا خلاف. الثاني - نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. و الثالث - أنه أمرنا باجتنابه. و الأمر يقتضي الإيجاب. الرابع - أنه جعل الفوز و الفلاح باجتنابه. و غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به، وقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ» يدل على نجاستها، و كل شراب مسكر نجس. و على مؤمن قمی سبزواری در جامع الخلاف و الوفاق: ص 25- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به لقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ» و الرجس و النجس و الرجاسة و النجاسة بمعنى. و كذا كل شراب مسكر نجس و كذا الفقاع خلافا لهما. و ابن ادریس حلی در السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج3 ص 472 و قال تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» إلى آخر الآيتين. و فيهما أدلة؛ أولها إن الله تعالى إفتتح الأشياء المحرمات، فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب، و هي الأصنام، و الأزلام، و هي القداح، فلما ذكرها مع المحرمات، و افتتح المحرمات بها، ثبت أنها آكد المحرمات. ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، فسماها رجسا، والرجس الخبيث، و الرجس النجس، والرجس الحرام، ثبت أن الكل حرام. ثم قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، و عمل الشيطان حرام. ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ»، فأمر باجتنابه، و الأمر عندنا يقتضي الوجوب. ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، یعنی باجتنابها، و ضد الفلاح الفساد. و محقق حلى در المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص 422 مسئلة: الخمر نجسة العين، وهو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي و أبي حنيفة و أكثر أهل العلم. وقال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا: ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. لنا قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الآية دالة من وجهين؛ أحدهما: أن الوصف بالرجاسة وصف بالنجاسة لترادفهما في الدلالة. و الثاني: أنه أمر بالإجتناب، و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب لجميع الأنواع لأن معنى إجتنابها، كونه في جانب غیرجانبها. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص 469 مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، والعصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ... الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الإستدلال به من وجهين؛ الأول: أن الرجس هو النجس. الثاني: قوله تعالى: «فَاجْتَنِبُوهُ» و هو يدل على وجوب إجتنابه و عدم مباشرته على الإطلاق ولا نعني بالنجس سوى ذلك. و فاضل مقداد سیوری در کنز العرفان في فقه القرآن : ج1 ص 51: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». إستدل أصحابنا القائلون بنجاسة الخمر بهذه الآية و وجه الإستدلال بها من وجهين؛ 1- أنه وصفه بالرجس و هو وصف النجاسة لترادفهما و لذلك يؤكد الرجس بالنجس فيقال: رجس نجس. 2- أنه أمر باجتنابه و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب بسائر أنواعه لأن معنى الإجتناب كون كل منهما في جانب و هو مستلزم للهجران. و ابن الشهيد در معالم الدين و ملاذ المجتهدین (قسم الفقه): ج2 ص500 - الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و المحتج بها من الأصحاب كثير، منهم المحقق و العلامة. و قطب الدین راوندی در فقه القرآن: ج2 ص 277 - «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ» أخبر الله تعالى أن هذه الأشياء رجس من عمل الشيطان ثم أمرنا باجتنابها بأن قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» أي كونوا على جانب منها أي في ناحية. ففي الآية دلالة على تحريم الخمر و على تحريم هذه الأشياء من أربعة أوجه: أحدها أنه وصفها بأنها رجس والرجس و النجس بلا خلاف محرم. الثاني نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. الثالث أنه تعالى أمرنا باجتنابه و الأمر يقتضي الإيجاب شرعا. الرابع أنه جعل الفوز و الفلاح في إجتنابه. و الهاء في قوله: «فَاجْتَنِبُوهُ» راجعة إلى عمل الشيطان. و به همین مقدار کفایت شد.
3- تهذیب الأحکام: ج1 ص 225 با ح 29 و الإستبصارن ج1 ص19 ب9 ح2- و بهذا الإسناد (ما أخبرني به الشيخ أيده الله، عن أحمد بن محمد، عن أبيه محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد [إشارة])، عن حماد، عن حريز، عن الفضل أبي العباس قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن فضل الهرة و الشاة و البقرة و الإبل والحمار و الخيل و البغال و الوحش و الشباع، فلم أترك شيئا إلا سألته عنه فقال: لا بَأسَ بِهِ - حتى انتهيت إلى الكلب فقال: رِجْسٌ نِجْسٌ لاَ تَتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ وَ اُصْبُبْ ذَلِكَ اَلْمَاءَ، وَ اِغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ

و در صحیحه خیران خادم از امام على الهادی علیه السلام است، گوید: به امام نامه نوشتم و از حضرت پرسیدم: آیا با پیراهنی که خمرو یا گوشت خوک به آن رسیده (آلوده اش کرده) است، می شود نماز گزارد یا نه؟ همانا که اصحاب ما (شیعیان) در حکم آن به اختلاف افتاده اند، برخی از آنان می گویند: در آن نماز بگزار زیرا که خداوند تنها نوشیدن آن را حرام نموده است، و برخی دیگر از آنان می گویند: در آن نماز مگزار؟ حضرت در جواب مرقوم فرمود:

«لاَ تُصَلِّ فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ»(1)

با آن نماز مگذار که به راستی آن رجس (نجس) است.

اصل و علت تحریم خمرو مسکرات

بیان علت و اصل تحریم خمرو مسکر از انگور و خرما و غیر آن ها در حدیث امام جعفر صادق عليه السلام آن است که مسکر از بول و نفس ابلیس است که از آتش است، و منشأ إختمار به غليان بول ابليس لعنه الله است، و هر مسکری بدان سبب حرام شده.

عصاره خرما اگر غلیان کرد و قبل از ذهاب ثُلُثَین آن یعنی قبل از آن که دو سوم آن بخار شود، حرام و نجس است، زیرا که نفس ابلیس لعنه الله تعالی به آن رسیده، پس اگر به غلیان بیافتد یعنی زیرو رو شود و یا با آتش بجوشد و گرما، مسکر و حرام است. و اگر آن (خرما و انگور) را خورده بود، تمامیش مسکر می گردید و حرام می بود. اساس مسکرات از نفس (آتش) ابلیس لعين و اساس اختمار مسکرات به غیر آتش و به غليان، اثر بول ابليس است.(2)

صحيحه زراره از امام محمدباقر عليه السلام(3) و موثقه سعید بن يسار(4) از امام جعفر صادق عليه السلام حاکی از نزاع حضرت نوح نبى الله عليه السلام با ابليس لعنه الله است بر سر کاشتن و غرس درخت انگور و خرما پس از طوفان، و ابلیس لعین مانع شد و بارها آن را از زمین کند و گفت: نمی گذارم آن را بکاری و از آن من است و اصحابم، تا این که جبرئیل علیه السلام آمد و نزاع بدین گونه برطرف شد که پس از تبخیر دو سوم از عصاره انگور و خرما، ثلث باقی

ص: 154


1- الكافي: ج3 ص 405 ح5- علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام: أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزيرأ يصلى فيه أم لا؟ فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه، فقال بعضهم: صل فيه فإن الله إنما حرم شربها، وقال بعضهم: لا تصل فيه؟ فكتب عليه السلام: لَا تُصَلِّ فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْس. و تهذیب الأحکام: ج1 ص279 ب12 ح 819 - 106 و ج2 ص 359 ب17 ح 1485-17 و الإستبصار: ج1 ص189ح 662 - 3 و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد- معلق)، عن محمد بن يعقوب، عن علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خیران الخادم قال: كتبت إلى الرجل أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير أيصلي فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لا تُصَلِ (لا یُصَلى - الإستبصار) فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْس.
2- الكافي: ج6 ص 393 ح2- علي بن محمد، عن صالح بن أبي حماد، عن الحسين بن يزيد، عن علي بن أبي حمزة، عن إبراهيم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ علیه السلام أَمَرَهُ بِالْحَرْثِ وَ الزَّرْعِ وَ طَرَحَ إِلَیْهِ غَرْساً مِنْ غُرُوسِ الْجَنَّهِ فَأَعْطَاهُ النَّخْلَ وَ الْعِنَبَ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ فَغَرَسَهَا لِیَکُونَ لِعَقِبِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ فَأَکَلَ هُوَ مِنْ ثِمَارِهَا فَقَالَ لَهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَا آدَمُ مَا هَذَا الْغَرْسُ الَّذِی لَمْ أَکُنْ أَعْرِفُهُ فِی الْأَرْضِ وَ قَدْ کُنْتُ فِیهَا قَبْلَکَ ائْذَنْ لِی آکُلْ مِنْهَا شَیْئاً فَأَبَی آدَمُ علیه السلام أَنْ یَدَعَهُ فَجَاءَ إِبْلِیسُ عِنْدَ آخِرِ عُمْرِ آدَمَ علیه السلام وَ قَالَ لِحَوَّاءَ إِنَّهُ قَدْ أَجْهَدَنِی الْجُوعُ وَ الْعَطَشُ فَقَالَتْ لَهُ حَوَّاءُ فَمَا الَّذِی تُرِیدُ قَالَ أُرِیدُ أَنْ تُذِیقِینِی مِنْ هَذِهِ الثِّمَارِ فَقَالَتْ حَوَّاءُ إِنَّ آدَمَ علیه السلام عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُطْعِمَکَ شَیْئاً مِنْ هَذَا الْغَرْسِ لِأَنَّهُ مِنَ الْجَنَّهِ وَ لَا یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَأْکُلَ مِنْهُ شَیْئاً فَقَالَ لَهَا فَاعْصِرِی فِی کَفِّی شَیْئاً مِنْهُ فَأَبَتْ عَلَیْهِ فَقَالَ ذَرِینِی أَمَصَّهُ وَ لَا آکُلْهُ فَأَخَذَتْ عُنْقُوداً مِنْ عِنَبٍ فَأَعْطَتْهُ فَمَصَّهُ وَ لَمْ یَأْکُلْ مِنْهُ لِمَا کَانَتْ حَوَّاءُ قَدْ أَکَّدَتْ عَلَیْهِ فَلَمَّا ذَهَبَ یَعَضُّ عَلَیْهِ جَذَبَتْهُ حَوَّاءُ مِنْ فِیهِ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَی آدَمَ علیه السلام أَنَّ الْعِنَبَ قَدْ مَصَّهُ عَدُوِّی وَ عَدُوُّکَ إِبْلِیسُ وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَیْکَ مِنْ عَصِیرَهِ الْخَمْرِ مَا خَالَطَهُ نَفَسُ إِبْلِیسَ فَحُرِّمَتِ الْخَمْرُ لِأَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ إِبْلِیسَ مَکَرَ بِحَوَّاءَ حَتَّی مَصَّ الْعِنَبَ وَ لَوْ أَکَلَهَا لَحُرِّمَتِ الْکَرْمَهُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا وَ جَمِیعُ ثَمَرِهَا وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا ثُمَّ إِنَّهُ قَالَ لِحَوَّاءَ فَلَوْ أَمْصَصْتِنِی شَیْئاً مِنْ هَذَا التَّمْرِ کَمَا أَمْصَصْتِنِی مِنَ الْعِنَبِ فَأَعْطَتْهُ تَمْرَهً فَمَصَّهَا وَ کَانَتِ الْعِنَبُ وَ التَّمْرَهُ أَشَدَّ رَائِحَهً وَ أَزْکَی مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ فَلَمَّا مَصَّهُمَا عَدُوُّ اللَّهِ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَتْ رَائِحَتُهُمَا وَ انْتَقَصَتْ حَلَاوَتُهُمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ثُمَّ إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَ بَعْدَ وَفَاهِ آدَمَ علیه السلام فَبَالَ فِی أَصْلِ الْکَرْمَهِ وَ النَّخْلَهِ فَجَرَی الْمَاءُ عَلَی عُرُوقِهِمَا مِنْ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فَمِنْ ثَمَّ یَخْتَمِرُ الْعِنَبُ وَ التَّمْرُ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی ذُرِّیَّهِ آدَمَ علیه السلام کُلَّ مُسْکِرٍ لِأَنَّ الْمَاءَ جَرَی بِبَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فِی النَّخْلَهِ وَ الْعِنَبِ وَ صَارَ کُلُّ مُخْتَمِرٍ خَمْراً لِأَنَّ الْمَاءَ اخْتَمَرَ فِی النَّخْلَهِ وَ الْکَرْمَهِ مِنْ رَائِحَهِ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ.
3- الكافي: ج6 ص394 ح 3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن أبان، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا هَبَطَ نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلسَّفِینَهِ غَرَسَ غَرْساً وَ کَانَ فِیمَا غَرَسَ اَلحَبَلَةُ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی أَهْلِهِ فَجَاءَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَقَلَعَهَا ثُمَّ إِنَّ نُوحاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَادَ إِلَی غَرْسِهِ فَوَجَدَهُ عَلَی حَالِهِ وَ وَجَدَ اَلحَبَلَهَ قَدْ قُلِعَتْ وَ وَجَدَ إِبْلِیسَ لَعَنَةُ الله عِنْدَهَا فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَخْبَرَهُ أَنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اَللَّهُ قَلَعَهَا فَقَالَ نُوحٌ لإِبْلِیسَ ما دَعَاکَ إِلَی قَلْعِهَا فَوَ اَللَّهِ مَا غَرَسْتُ غَرْساً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْهَا وَ وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّی أَغْرِسَهَا فَقَالَ إِبْلِیسُ وَ أَنَا وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّی أَقْلَعَهَا فَقَالَ لَهُ اِجْعَلْ لِی مِنْهَا نَصِیباً قَالَ فَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا اَلثُّلُثَ فَأَبَی أَنْ یَرْضَی فَجَعَلَ لَهُ اَلنِّصْفَ فَأَبَی أَنْ یَرْضَی فَأَبَی نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَزِیدَهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِنُوحٍ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسِنْ فَإِنَّ مِنْکَ اَلْإِحْسَانَ فَعَلِمَ نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ لَهُ عَلَیْهَا سُلْطَاناً فَجَعَلَ نُوحٌ علیه السلام لَهُ اَلثُّلُثَیْنِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِذَا أَخَذْتَ عَصِیراً فَاطْبَخْهُ حَتَّی یَذْهَبَ اَلثُّلُثَانِ وَ کُلْ وَ اشْرَبْ فَذَاکَ نَصِیبُ اَلشَّیْطَانِ
4- الكافي: ج6 ص394 ح4 - أبو علي الأشعري، عن الحسن بن علي الكوفي، عن عثمان بن عيسى، عن سعيد بن يسار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اَللَّهُ نَازَعَ نُوحاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَلْکَرْمِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ لَهُ حَقّاً فَأَعْطِهِ فَأَعْطَاهُ اَلثُّلُثَ فَلَمْ یَرْضَ إِبْلِیسُ ثُمَّ أَعْطَاهُ اَلنِّصْفَ فَلَمْ یَرْضَ فَطَرَحَ جَبْرَئِیلُ نَاراً فَأَحْرَقَتِ اَلثُّلُثَیْنِ وَ بَقِیَ اَلثُّلُثُ فَقَالَ مَا أَحْرَقَتِ اَلنَّارُ فَهُوَ نَصِیبُهُ وَ مَا بَقِیَ فَهُوَ لَکَ یَا نُوحُ حَلاَلٌ تفسير العياشي: ج2 ص262 ح40 - عن سعيد بن يسار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَ نُوحاً أَنْ یَحْمِلَ فِی اَلسَّفِینَهِ مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ فَحَمَلَ اَلنَّخْلَ وَ اَلْعَجْوَهَ فَکَانَا زَوْجاً فَلَمَّا نَضَبَ اَللَّهُ اَلْمَاءَ أَمَرَ اَللَّهُ نُوحاً أَنْ یَغْرِسَ اَلْحَبَلَهَ وَ هِیَ اَلْکَرْمُ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ وَ مَنَعَهُ مِنْ غَرْسِهَا وَ أَبَی نُوحٌ إِلاَّ أَنْ یَغْرِسَهَا وَأَبَی إِبْلِیسُ أَنْ یَدَعَهُ یَغْرِسُهَا فَقَالَ لَیْسَتْ لَکَ وَ لاَ لِأَصْحَابِکَ إِنَّمَا هِیَ لِی وَ لِأَصْحَابِی فَتَنَازَعَا مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمَا اِصْطَلَحَا عَلَی أَنْ جَعَلَ نُوحٌ لِإِبْلِیسَ ثُلُثَیْهَا وَ لِنَوْحٍ ثُلُثُها وَ قَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ لِنَبِیِّهِ فِی کِتَابِهِ مَا قَدْ قَرَأْتُمُوهُ «وَ مِنْ ثَمَراتِ اَلنَّخِیلِ وَ اَلْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» فَکَانَ اَلْمُسْلِمُونَ یَشرَبُونَ بِذَلِکَ ثُمَّ أَنْزَلَ اَللَّهُ آیَهَ اَلتَّحْرِیمِ «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْصابُ» إِلَی «مُنْتَهُونَ» یَا سَعِیدُ فَهَذِهِ اَلتَّحْرِیمُ وَ هِیَ نَسَخَتِ اَلْآیَهَ اَلْأُخْرَی

مانده برای نوح عليه السلام حلال است، و دو ثلث آن پیش از تبخیرش از آن شیطان است. یعنی اساس خمر و تحریم آن به این خاطر است که دو سهم از سه سهم، از آن شیطان لعنة الله عليه است. پس عصیر پس از غليان و یا جوشیدن به حرارت و آتش، پس از تبخیر دو ثلث آن، حلال و پاک می باشد.

خمر از چیست؟

در صحيحه عبدالرحمان بن الحجاج است که رسول الله صلى الله علیه و آله فرمود: خمر از پنج چیز است: از شیره انگور، از غلیان کشمش در آب، نبيذ عسل، آبجو و نبيذ خرما، و در روایتی از امام سجاد علیه السلام از ذرت نیز افزوده شده است.(1)

مصادیق خمر: همه مسکرات

و حرمت نوشیدن سائر مسکرات از ضروریات اماميه است(2)و صریح حديث رسول الله صلى الله عليه وآله(3) و امام على السجاد(4) و امام على الرضا(5)صلوات الله عليهم است:

«كُلُّ مُسْكِرٍ حَرَامُ، وَ كَّلَ مُسْكِرٍ خَمْرُ»

هر مست کننده ای حرام است، و هر مست کننده ای خمر است .

وحكم خمر نجاست است، بنابراین جميع مسکرات نجس هستند.

هر چیزی که سرانجام و اثر عاقبت آن چون خمر است، آن نیز خمر است، و حكم خمر را دارد، از جمله این که نجس است، امام موسی کاظم علیه السلام فرمودند:

«إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یُحَرِّمِ اَلْخَمْرَ لاِسْمِهَا وَ لَکِنَّهُ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا کَانَ عَاقِبَتُهُ عَاقِبَهَ اَلْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ»(6)

خداوند عزوجل خمر را به خاطر اسمش حرام نکرده، بلکه به خاطر عواقب (زیانبارش) آن را حرام کرده است، بنابراین هر چیزی که عواقب (زیانبار) خمر را داشته باشد، حرام است.

و امام علی بن موسی الرضا عليه السلام فرمود:

ص: 155


1- الكافي: ج6 ص 392 ح 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عبد الرحمان بن الحجاج، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ وَ اَلْمِزْرُ مِنَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلنَّبِیذُ مِنَ اَلتَّمْرِ. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص 101 ب2 ح 177. الكافي: ج6 ص 392 ح 3- أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الرحمان بن الحجاج، عن علي بن جعفر بن إسحاق الهاشمي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ وَ اَلْمِزْرُ مِنَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلنَّبِیذُ مِنَ اَلتَّمْرِ. الكافي: ج 6 ص 392 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن الحسن الحضرمي، عمن أخبره، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ. تفسير العياشي: ج1 ص106 ح 313 عن عامربن السمط، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: اَلْخَمْرُ مِنْ سِتَّهِ أَشْیَاءَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ، وَ اَلْحِنْطَهِ. وَ اَلشَّعِیرِ، وَ اَلْعَسَلِ، وَ اَلذُّرَهِ.
2- جواهر الكلام: ج6 ص3- من المعلوم أن حرمة شرب سائر المسكرات في مذهبنا من المسلمات بل الضروريات، من غير فرق بين القليل و الكثير و المطبوخ و النيء و المتخذ من العنب وغيره، كالنقيع من الزبيب، و النبیذ من التمر، و المسكر من الرطب، و الفضيخ من البسر، و التبع من العسل، و الجعة من الشعير، و المرز من الذرة، و غيرها من الأشربة المسكرة و لوبكثيرها، بل عن الشافعي وأحمد ومالك و الثوري والليث بن سعد و جمهور العامة موافقتنا في ذلك ....
3- الكافي: ج6 ص 408 ح3- حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمد بن سماعة، عن أحمد بن الحسن الميثمي، عن عبد الرحمان بن زيد بن أسلم (عن أسلم - التهذيب)، عن أبيه، عن عطاء بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ. از او: تهذیب الأحکام: ج 9 ص 111 ب2 ح 217. و دلائل الإمامة: ص 69 ح 7- و حدثنا القاضي أبو الفرج المعاني، قال: حدثنا إسحاق بن محمد بن علي أبو أحمد الكوفي، قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن علي بن عبد الله المقرئ صاحب الكسائي، قال: حدثنا محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن موسی بن جعفر، قال: حدثني عما أبي: الحسین و علي ابنا موسى، عن أبيهما، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي ابن الحسين، عن أبيه، عن علي، عن فاطمة عليهم السلام قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: یَا حَبِیبَهَ أَبِیهَا کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ و المقنعة: ص 799 ب 7- لقول رسول الله صلى الله عليه و آله: کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ وَ کُلُّ خَمْرٍ حَرَامٌ. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص381 المجلس 13 ح818- 69 - أخبرنا أبو الحسن، قال: أخبرنا أبوسهل أحمد بن محمد بن عبد الله بن زياد القطان، قال: حدثنا إسماعيل بن محمد بن أبي كثير القاضي أبو يعقوب الفسوي، قال: أخبرنا مكي بن إبراهيم، قال: أخبرنا السري بن عامر، قال: صعد النعمان بن بشير على منبر الكوفة، فحمد الله و أثنى عليه و قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ... أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ مِنَ اَلْعِنَبِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلزَّبِیبِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلتَّمْرِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلشَّعِیرِ خَمْراً أَلاَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنْهَاکُمْ عَنْ کُلِّ مُسْکِرٍ.
4- دعائم الإسلام: ج2 ص133 فصل 3 ح 469- و عن علي بن الحسين عليهما السلام أنه قال: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ مِنَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْحِنْطَهِ وَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلْعَسَلِ، -يعني بعد العنب -وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ.
5- تحف العقول، ص 415 -422 - روي أن المأمون بعث الفضل بن سهل ذا الرئاستين إلى الرضا عليه السلام فقال له: إني أحب أن تجمع لي من الحلال والحرام والفرائض و السنن فإنك حجة الله على خلقه و معدن العلم. فدعا الرضا عليه السلام بدواة و قرطاس و قال للفضل: اُکتُب بسم الله الرحمان الرحيم حَسبُنا شَهادَهُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّه... وَ تَحْرِیمِ اَلْخَمْرِ قَلِیلِهَا وَ کَثِیرِهَا وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ، وَ کُلُّ مَا أَسْکَرَ کَثِیرُهُ فَقَلِیلُهُ حَرَامٌ وَ اَلْمُضْطَرُّ لاَ یَشْرَبُ اَلْخَمْرَ فَإِنَّهَا تَقْتُلُهُ ....
6- الكافي: ج6 ص 412 ح2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن يقطين، عن أخيه الحسين بن علي بن يقطين، عن أبيه علي بن يقطين، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال:. از او: تهذیب الأحکام: ج 9 ص 112 ب2 ح 221.

«حَرَّمَ اَللَّهُ اَلْخَمْرَ لِمَا فِیهَا مِنَ اَلْفَسَادِ وَ مِنْ تَغْیِیرِهَا عُقُولَ شَارِبِیهَا وَ حَمْلِهَا إِیَّاهُمْ عَلَی إِنْکَارِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْفِرْیَهِ عَلَیْهِ وَ عَلَی رُسُلِهِ وَ سَائِرِ مَا یَکُونُ مِنْهُمْ مِنَ اَلْفَسَادِ وَ اَلْقَتْلِ وَ اَلْقَذْفِ وَ اَلزِّنَا وَ قِلَّهِ اَلاِحْتِجَازِ مِنْ شَیْءٍ مِنَ اَلْحَرَامِ فَبِذَلِکَ قَضَیْنَا عَلَی کُلِّ مُسْکِرٍ مِنَ اَلْأَشْرِبَهِ أَنَّهُ حَرَامٌ مُحَرَّمٌ لِأَنَّهُ یَأْتِی مِنْ عَاقِبَتِهَا مَا یَأْتِی مِنْ عَاقِبَهِ اَلْخَمْرِ فَلْیَجْتَنِبْه مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ یَتَوَلاَّنَا وَ یَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا کُلَّ شَرَابٍ مُسْکِرٍ فَإِنَّهُ لاَ عِصْمَهَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَ شَارِبِیهَا»(1)

خداوند خمر را حرام کرد به خاطر آن تباهی و فسادی که در آن است، و این که عقل نوشندگان را دگرگون می سازد، و آنان را به انکار خدای عزوجل و افتراء بستن بر او و پیامبرانش وادار می سازد، و چیزهای دیگری که از آنان سر می زند از فساد و قتل و تهمت و زنا، و کم پروایی از انجام کمترین کار حرام (یعنی حتی شده به کمترین مقدار کار حرام، دست می زنند)، بنابراین بدین سبب است که بر حرمت هر مست کننده ای از نوشیدنی ها حکم کردیم که مؤكدا حرام است، چون سرانجامی همانند سرانجام خمر را دارد، و میکشاند به همان جایی که خمر می کشاند، بنابراین هر کس به خدا و روز واپسین ایمان دارد و ولایت ما خاندان نبوت را داراست و ادعای دوستی ما دارد، باید از آن و از هر مست کننده ای بپرهیزد، زیرا میان ما و شرابخوار هیچ گونه رابطه و عهدی برقرار نخواهد بود (و از شفاعت ما محرومند).

على بن يقطين از امام موسی کاظم علیه السلام روایت کند، حضرت فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُحَرِّمِ اَلْخَمْرَ لاِسْمِهَا وَ لَکِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا فَعَلَ فِعْلَ اَلْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ»(2)

همانا خداوند تبارک و تعالى خمر را به خاطر نامش (که خمراست) حرام ننموده بلکه آن را به خاطر سرانجام و آثاری که دارد، حرام کرده است، بنابراین هر چیزی که کار خمر کند

ص: 156


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص98 ب33 ح 2 و علل الشرائع: ج2 ص475 ب 224 ح1 - حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن الحسين السعد آبادي قال: حدثنا أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن محمد بن سنان قال: سمعت أبا الحسن علي بن موسی الرضا عليه السلام يقول:.
2- الكافي: ج6 ص 412 ح1- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن علي بن يقطين، عن يعقوب بن يقطين، عن أخيه علي بن يقطين، عن أبي إبراهيم عليه السلام قال: إِنَ اللهَ تَبَارَكُ وَ تَعَالى لَمْ يُحَرِّمِ الْخَمْرَ لاِسْمِهَا ، وَ لكِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا ، فَمَا فَعَلَ فِعْلَ الْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ

(یعنی همان آثار خمر را داشته باشد) در (حرمت) همان خمراست.

فقاع (آبجو) هم خمر است

به اجماع شیعه، هرمست کننده مایعی خمر است، و احکام خمر را دارد و مخالفي ندارد و از جمله آن ها فقاع (آبجو) است که بنابر احادیث چند، خمری است که در آیه آمده بود، و ما در این جا 14 حدیث را درباره این که فقاع (آبجو)، خمر است و آثار خمر را دارد، و حکمش حکم خمر و نجس و نوشیدنش حرام است و حد شارب خمر را دارد، و اهل بیت نبوت به شستن لباس آلوده به آن امر فرموده اند، می آوریم و خمر (شراب انگور و خرما و غیر آنها) که مستی و آثارش بیشتر است، به طريق اولى نجس می باشد:

عمار بن موسی گوید: درباره فقاع (آبجو) از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم، حضرت فرمود:

«هُوَ خَمرٌ».(1)

آن خمر است

حسين القلانسي گويد: خدمت امام موسی کاظم نامه نوشتم و از حضرت درباره فقاع (آبجو) پرسیدم، فرمود:

«لاَ تَقْرَبْهُ فَإِنَّهُ مِنَ اَلْخَمْرِ»(2)

به آن نزدیک مشو که به تحقیق از (مصادیق) خمر است.

محمد بن سنان گوید: از امام على الرضا عليه السلام درباره فقاع (آبجو) پرسیدم، فرمود:

«هُوَ اَلْخَمْرُ بِعَیْنِهَا».(3)

آن عين (و خود) خمراست .

ابن فضال گوید: به حضرت أبا الحسن الرضا عليه السلام نوشتم و از ایشان درباره فقاع (آبجو) پرسیدم، در نامه خویش مرا نهی نمود و مرقوم فرمود:

ص: 157


1- الكافي: ج6 ص 422 ح2- عنه (عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد)، عن عمرو بن سعيد المدائني، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع فقال (لي): هَوَ خَمرٌ. و الكافي: ج6 ص464 ح13 - محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة - مانند روایت قبل - و تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2ح270 و الإستبصار: ج 4 ص 95 ب60ح 1- أحمد بن محمد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد- مانند الكافي -. و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص260 أخبرني به جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن احمد بن الحسن، عن عمرو بن سعید - مانند الكافي -.
2- الكافي: ج6 ص 422 ح 3- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عن حسين القلانسي قال: كتبت إلى أبي الحسن الماضي عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ فقال: لاَ تَقْرَبْهُ فَإِنَّهُ مِنَ اَلْخَمْرِ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 278 و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60ح 9- عنه (أحمد بن محمد)، عن محمد بن سنان . و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص 263 وأخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن محمد عن الحسين القلانسي - همه مانند الكافي -.
3- الكافي: ج6 ص 423 ح4- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع؟ فقال: هُوَ اَلْخَمْرُ بِعَیْنِهَا. و تهذيب الأحكام: ج9 ص125 ب2 ح 277 و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60 ح 8- أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع؟ فقال : هُوَ اَلْخَمْرُ بِعَیْنِهَا. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 263 و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد - مانند التهذيب -.

«هُوَ اَلْخَمْرُ وَ فِیهِ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ»(1)

آن خمراست، و برای آن ، حد و مجازات نوشنده خمر است.

زاذان گوید: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«لَوْ أَنَّ لِی سُلْطَاناً عَلَی أَسْوَاقِ اَلْمُسْلِمِینَ لَرَفَعْتُ عَنْهُمْ هَذِهِ اَلْخَمْرَهَ»(2)

اگر مرا سلطه و قدرتی بر بازارهای مسلمانان بود، حتما از آنان این خمر کوچک (یعنی آبجو) را رفع می نمودم (یعنی آن را از بازار مسلمانان برمی داشتم).

حسن بن الجهم و ابن فضال گویند: از امام أبا الحسن الرضا عليه السلام درباره فقاع (آبجو) پرسیدیم، فرمود:

«حَرَامٌ ، وَ هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ وَ فِيهِ حَدُّ شَارِبِ الْخَمْرِ»(3)

حرام است، و آن خمری ناشناخته است، و برای (نوشنده) آن حد (و مجازات) نوشنده خمر است.

حسن وشاء گوید: به امام على الرضا عليه السلام نامه نوشته، از حضرت درباره فقاع (آبجو) پرسیدم، جواب را چنین مرقوم فرمود:

«حَرَامٌ وَ هُوَ خَمْرٌ وَ مَنْ شَرِبَهُ کَانَ بِمَنْزِلَهِ شَارِبِ اَلْخَمْرِ».

حرام است، و آن خمر است، و هر کسی که از آن بنوشد در جایگاه کسی است که خمرو شراب نوشیده است .

و فرمود:

«لَوْ أَنَّ اَلدَّارَ دَارِی لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ».

اگر خانه از آن من بود، حتما فروشنده آن را می کشتم، و نوشنده آن را تازیانه می زدم .

و فرمود:

«هِیَ خُمَیْرَهٌ اِسْتَصْغَرَهَا اَلنَّاسُ»(4)

ص: 158


1- الكافي: ج6 ص 423 ح5 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن ابن فضال قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ فكتب ينهاني عنه. و الكافي: ج6 ص 424 ح 15- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ قال: فكتب يقول: هُوَ اَلْخَمْرُ وَ فِیهِ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ. و تهذیب الأحكام: ج9 ص124 ب2 ح 269- أحمد بن محمد، عن ابن فضال - مانند الكافي -.
2- الكافي: ج6 ص 423ح6- محمد بن يحيى و غیره، عن محمد بن أحمد، عن الحسين بن عبد الله القرشي، عن رجل من أصحابنا، عن أبي عبد الله النوفلي، عن زاذان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لَوْ أَنَّ لِی سُلْطَاناً عَلَی أَسْوَاقِ اَلْمُسْلِمِینَ لَرَفَعْتُ عَنْهُمْ هَذِهِ اَلْخَمْرَهَ - يعني الفقاع-.
3- الكافي: ج6 ص 423 ح 8- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن عمرو بن سعید، عن الحسن بن الجهم و ابن فضال جميعا قالا: سألنا أبا الحسن عليه السلام عن الفقاع؟ فقال : حرام، هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ وَ فِیهِ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ . از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 276 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح7. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 242 و أخبرني جماعة، عن أبي غالب الزراري و أبي المفضل الشيباني و جعفر بن محمد بن قولويه و الحسين بن رافع، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.
4- الكافي: ج6 ص 423 ح 9 - محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن الوشاء قال: كتبت إليه يعني الرضا عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ قال فكتب: حَرَامٌ وَ هُوَ خَمْرٌ وَ مَنْ شَرِبَهُ کَانَ بِمَنْزِلَهِ شَارِبِ اَلْخَمْرِ قال: و قال أبو الحسن الأخير عليه السلام: لَوْ أَنَّ اَلدَّارَ دَارِی لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ. و قال أبو الحسن الأخير عليه السلام: حَدُّهُ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ. و قال عليه السلام: هِیَ خُمَیْرَهٌ اِسْتَصْغَرَهَا اَلنَّاسُ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح275 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح 6- أحمد بن محمد بن عيسى، عن الوشاء - مانند الكافي -. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 262- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن إدريس جميعا؛ عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الوشاء - مانند الكافي -.

(آبجو) خمر کوچکی است که مردم آن را کوچک شمرده اند.

سليمان بن جعفر جعفری گوید: از امام أبا الحسن الرضا عليه السلام درباره فقاع (آبجو) پرسیدم، فرمود:

«هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَلَا تَشْرَبْهُ يَا سُلَيْمَانُ لَوْ كَانَ الدَّارُ لِي أَوِ الْحُكْمُ لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ».(1)

(آبجو) خمری ناشناخته است، بنابراین آن را ننوش. ای سلیمان ! اگر خانه (مملکت) از آن من و یا حکم در دست من بود، حتما فروشنده آبجو را (به این جرم) می کشتم، و نوشنده آن را تازیانه می زدم.

محمد بن اسماعيل گوید: از امام أبا الحسن الرضا عليه السلام درباره نوشیدن فقاع (آبجو) پرسیدم، حضرت به شدت اظهار کراهت کرد.(2)

زکریا ابویحیی گوید: به حضرت اباالحسن نامه نوشتم درباره فقاع (آبجو) سؤال کنم و برایش آن را توصیف نمودم، فرمود: آن را ننوش. دوباره برایش نوشتم و آن را توصیف نمودم که چه می کند، حضرت فرمود:

«لاَ تَشْرَبْهُ وَ لاَ تُرَاجِعْنِی فِیهِ»(3)

آن را ننوش و دیگر در این باره از من مپرس.

حسن بن على وشاء گوید: ابوالحسن الرضا عليه السلام فرمود:

«کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُخَمَّرٍ حَرَامٌ وَ اَلْفُقَّاعُ».(4)

هر مست کننده ای حرام است، و هر تخمیر شده ای (که مست کننده است) حرام است، و فقاع (آبجو) حرام است.

علي بن يقطين می گوید: از امام موسی کاظم عليه السلام درباره نوشیدن فقاع (آبجو) که در بازار درست می کنند و می فروشند و از چگونگی درست کردنش خبر ندارم، پرسیدم آیا

ص: 159


1- الكافي: ج6 ص 422 ح 1- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر الجعفري قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع فقال: هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَلاَ تَشْرَبْهُ. یَا سُلَیْمَانُ لَوْ کَانَ اَلدَّارُ لِی أَوِ اَلْحُکْمُ لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ. و الكافي: ج6 ص 423ح10- محمد بن يحيي و غيره ، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر قال: قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: ما تقول في شرب الفقاع؟ فقال هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ یَا سُلَیْمَانُ فَلاَ تَشْرَبْهُ أَمَا یَا سُلَیْمَانُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحُکْمُ لِی وَ اَلدَّارُ لِی لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ وَ لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ . و تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2 ح 274- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن حفص - بقيه مانند الكافي -. و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح5- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن علي بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر - مانند الكافي - . و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص262- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن احمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر - مانند الكافي -.
2- الكافي: ج6 ص424 ح11- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعید، عن محمد بن إسماعيل قال: سألت أبا الحسن عليه السلام: عن شرب الفقاع؟ فكرهه كراهة شديدة. - أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن محمد بن إسماعيل مثله. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 124 ب2 ح 273 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح4- الحسين بن سعيد، عن محمد بن إسماعيل - مانند الكافي -. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 261- وأخبرني أبو الحسين بن أبي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن الحسن بن ابان ، عن محمد بن إسماعيل - مانند الكافي-
3- الكافي: ج6 ص424 ح12 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن بكر بن صالح، عن زكريا أبي يحيى قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع و أصفه له؟ فقال: لا تَشرَبهُ. فأعدت عليه كل ذلك أصفه له كيف يعمل. فقال: لا تَشْرَبْهُ ، وَلاَ تُرَاجِعْنِي فِيهِ. و تهذیب الأحکام: ج 9 ص 124 ب 2 ح 272 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60ح3- أحمد بن محمد، عن بکربن صالح - بقیه سند ومتن مانند الكافي -. و الرسائل العشر: ص 261 وأخبرني جماعة، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن بکربن صالح - بقیه سند ومتن مانند الكافي -.
4- الكافي: ج6 ص 424 ح14 - محمد بن يحيى، عن محمد بن موسى، عن محمد بن عیسی، عن الحسن بن علي الوشاء، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُخَمَّرٍ حَرَامٌ وَ اَلْفُقَّاعُ حَرَامٌ. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2 ح 271 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60ح 2. و الرسائل العشر: ص 261 - وأخبرنا جماعة، عن أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولویه وأبي غالب احمد بن محمد الزراري و أبي عبد الله الحسين بن رافع كلهم عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.

نوشیدنش برایم حلال است؟ فرمود: دوست ندارم (بنوشی اش).(1)

ابوخديجه از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کند که حضرت فرمود:

«فِی اَلْفُقَّاعِ حَدُّ اَلْخَمْرِ»(2)

کیفر فقاع (آبجو) حد خمر و شراب است.

يونس گوید: از هشام بن الحكم شنیدم که او از امام جعفرصادق عليه السلام درباره فقاع (آبجو) و حکم آن پرسید، حضرت فرمود:

«لاَ تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ فَاغْسِلْهُ»(3)

آن را ننوش همانا خمری ناشناخته است، پس هرگاه به پیراهنت ریخت، آن را بشوی .

شیخ طوسی قدس سره پس از نقل این روایت فرموده:

ثم قال الشيخ أيده الله تعالى: فإن أصاب جسد الإنسان شيء من هذه الأشربة نجسه و وجب عليه إزالته و تطهير الموضع الذي أصابه بغسله بالماء. إذا ثبت بما ذكرناه نجاسة هذه الأشربة فلا شك في وجوب إزالتها عن الموضع الذي يصيبه لما تقرر من أنه مأخوذ على الإنسان أن يصلي و لا نجاسة على بدنه و لا على ثيابه. ثم قال أيده الله تعالى: و أواني الخمر و الأشربة المسكرة كلها نجسة لا تستعمل حتى يهراق ما فيها منه و تغسل سبع مرات بالماء.

سپس شیخ مفید خداوند تاییدش کند گفته: پس اگر چیزی از این نوشیدنی های نجس به بدن انسان رسید واجب است بر او که آن را برطرف کند و آن جایی را که به آن آلوده شده با آب بشوید. حال که ثابت شد نجاست این شراب ها به آنچه که ذکر نمودیم پس شکی نیست در واجب بودن زائل کردن آن ها از جایی که به آن رسیده که مقرر شده بر انسان واجب است نماز که به پا می دارد بر بدن و لباسش نجاستی نباشد. سپس می گوید: و ظرف های خمر و نوشیدنی های مست کننده همه نجس هستند و نباید به کار

ص: 160


1- تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح282 و الإستبصار: ج4 ص 97 ب60 ح 13- عنه (محمد بن أحمد بن يحيی)، عن أحمد بن محمد، عن الحسن، عن الحسين أخيه، عن أبيه علي بن يقطين، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال: سألته عن شرب الفقاع الذي يعمل في السوق و يباع ولا أدري كيف عمل ولا متي عمل أيحل أن أشربه؟ قال: لا أحبه. و الرسائل العشر ص 264- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن يقطين ، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام - مانند آن -
2- الرسائل العشر: ص 263 و روی أبو خديجة، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: فِی اَلْفُقَّاعِ حَدُّ اَلْخَمْرِ
3- الكافي: ج 3 ص 407 ح15- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عن أبي جميل البصري قال: كنت مع يونس ببغداد و أنا أمشي معه في السوق ففتح صاحب الفقاع فقاعه فقفز فأصاب ثوب يونس فرأيته قد اغتم بذلك حتى زالت الشمس فقلت له: يا أبا محمد! ألا تصلي؟ قال: فقال: ليس أريد أن أصلي حتى أرجع إلى البيت و أغسل هذا الخمر من ثوبي. فقلت له: هذا رأي رأيته أو شيء ترويه؟ فقال: أخبرني هشام بن الحكم أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع؟ فقال: لاَ تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ فَاغْسِلْهُ. و الكافي: ج6 ص 423 ح7- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عمن ذكره، عن أبي جميلة البصري- مانند آن -. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 279- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين (الحسن - الإستبصار)، عن أبي سعيد، عن أبي جميل البصري - مانند الكافي -. و تهذیب الأحكام: ج1 ص282 ب12 ح115- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي - . و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60 ح10 مانند التهذيب. والرسائل العشر: ص 263 وأخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين، عن أبي سعيد، عن أبي جميل (جميلة) البصري- مانند الكافي -.

گرفته شوند و هر آنچه در آن هاست باید ریخته شوند و هفت بار با آب شسته شوند .

و صحيحه على بن مهزیار خبر از صحت مرسله يونس نیز می دهد و مصحح آن می باشد.

***

نصوص برفضیلت پیاده روی برای زیارت

شبهه سوم ایشان نیز 2 قسمت دارد:

یکم - چه دلیلی برای بزرگ کردن پیاده روی اربعین به این حد و عظمت می باشد به گونه ای که در چند سال اخیر در نزد عوام این گونه مطرح می شود که نرفتن به پیاده روی ظلم به این خاندان مطهر عنوان می شود

دوم - و اینکه اصل پیاده روی را از خود زیارت مهم تر می دانند.

جواب قسمت یکم از شبهه سوم:

برای جواب به سؤال استنکاری ایشان می گوییم: آری نصوص بسیاری از حضرات اهل بیت نبوت صلی الله عليهم وجود دارد که شیعیان خود را برای زیارت مراقد مطهر ائمه خاصه زیارت مرقد مطهر حضرت امام حسين عليه السلام، به پیاده روی و ترغیب به آن حتی از وطن امر نموده اند، و ما در این جا برخی از آنها را ذکر می نماییم:

امام جعفر صادق عليه السلام به على به میمون صائغ فرمودند:

اى على! امام حسين عليه السلام را زیارت کن و (زیارت) او را رها نکن.

راوی گوید: گفتم: هر کس به زیارت ایشان برود چه ثوابی برای او می نویسند؟ فرمود:

«مَنْ أَتَاهُ مَاشِیاً کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَسَنَهً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَهً وَ رَفَعَ لَهُ دَرَجَهً فَإِذَا أَتَاهُ وَ کَّلَ اَللَّهُ بِهِ مَلَکَیْنِ یَکْتُبَانِ مَا خَرَجَ مِنْ فِیهِ مِنْ خَیْرٍ وَ لاَ یَکْتُبَانِ مَا یَخْرُجُ مِنْ فِیهِ مِنْ شَرٍ وَ لاَ غَیْرِ ذَلِکَ فَإِذَا اِنْصَرَفَ وَ دَّعُوهُ وَ قَالُوا یَا وَلِیَّ اَللَّهِ مَغْفُورٌ لَکَ أَنْتَ مِنْ حِزْبِ اَللَّهِ وَ حِزْبِ رَسُولِهِ وَ حِزْبِ أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِهِ وَ اَللَّهِ لاَ تَرَی اَلنَّارَ بِعَیْنِکَ أَبَداً وَ لاَ تَرَاکَ وَ لاَ تَطْعَمُکَ أَبَداً»(1)

ص: 161


1- کامل الزيارات: ص 133 ب49 ح6، بحار الأنوار: ج 98 ص 24 ب4 ح 24

هرکس پیاده به زیارت ایشان بیاید، خدا به ازای هر قدمی که برمی دارد یک حسنه برای او می نویسد و یک گناه از گناهان او را محو می نماید و بر درجه ی او یک درجه می افزاید [نزد خدا گرامی تر] می شود. چون به زیارت گاه حضرت رسید، خداوند براو دو فرشته مأمور می کند، هر کار خوبی که انجام میدهد برای او می نویسند، اما اگر کار بدی انجام دهد، برای او در نامه ی اعمالش نمی نویسند، چه از دهان او باشد یا غیرآن . هنگامی که از زیارت باز می گردد، به بدرقه او می روند و میگویند: ای دوست خدا؟ خدا تو را بخشیده است. تو از سپاه خدا و سپاه پیامبرش صلى الله عليه و آله و سپاه اهل بیت پیامبر خدا هستی. به خدا سوگند! هرگز آتش را به چشم نخواهی دید و آتش تو را نخواهد دید و هرگز خوراک دوزخ نخواهی بود.

جابر جعفی گوید: حضرت امام جعفرصادق عليه السلام به مفضل فرمودند:

فاصله میان تو تا قبر مطهر امام حسین علیه السلام چه مقدار است؟

وی عرض کرد: پدر و مادرم فدایت شوند! یک روز و مقداری از یک روز دیگر. حضرت فرمودند:

آیا قبر حضرت را زیارت میکنی؟

گفت: بلی. فرمودند:

آیا تو را بشارت بدهم؟ آیا تو را به واسطه پاره ای از ثواب های آن شاد بنمایم؟

عرض کردم: بلی فدایت شوم. مفضل گفت: حضرت به من فرمودند:

«إِنَّ الرَّجُلَ مِنْكُمْ لَيَأْخُذُ فِي جِهَازِهِ وَ يَتَهَيَّأُ لِزِيَارَتِهِ فَيَتَبَاشَرُ بِهِ أَهْلُ السَّمَاءِ فَإِذَا خَرَجَ مِنْ بَابِ مَنْزِلِهِ رَاكِباً أَوْ مَاشِياً وَ كَّلَ اللَّهُ بِهِ أَرْبَعَةَ آلَافِ مَلَكٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى يُوَافِيَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ عليه السلام»(1)

هرگاه یک نفر از شما (شیعیان) اثاثیه سفرش را برمی دارد و برای زیارت قبر امام حسین

ص: 162


1- کامل الزيارات: ص 205 ب79 ح5 و ص 153 ب 62 ح4. از او: بحار الأنوار: ج 98 ص 163 ب18ح8.

عليه السلام آماده می شود، اهل آسمان به او بشارت میدهند و وقتی از درب خانه اش بیرون رفت، چه سواره و چه پیاده ، خداوند چهار هزار فرشته را بر او موکل می فرماید که بروی تا هنگامی که به قبر مطهر امام حسین علیه السلام برسد، درود می فرستند.

ابوالصامت گوید: شنیدم امام جعفرصادق عليه السلام می فرمودند:

«مَنْ أَتَی قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَاشِیاً کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ أَلْفَ حَسَنَهٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَهٍ وَ رَفَعَ لَهُ أَلْفَ دَرَجَهٍ فَإِذَا أَتَیْتَ اَلْفُرَاتَ فَاغْتَسِلْ وَ عَلِّقْ نَعْلَیْکَ وَ اِمْشِ حَافِیاً وَ اِمْشِ مَشْیَ اَلْعَبْدِ اَلذَّلِیلِ فَإِذَا أَتَیْتَ بَابَ اَلْحَائرِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ اِمْشِ قَلِیلاً ثُمَّ کَبِّرْ أَرْبَعاً ثُمَّ اِئْتِ رَأْسَهُ فَقِفْ عَلَیْهِ فَکَبِّرْ أَرْبَعاً وَ صَلِّ اربَعاً وَ اِسْأَلِ اَللَّهَ حَاجَتَکَ»(1)

کسی که پیاده به زیارت قبر امام حسين عليه السلام برود، خداوند به ازای هر قدمی که بر می دارد برای او هزار حسنه ثبت می کند و هزار گناه از وی محو می فرماید و مرتبه اش را هزار درجه بالا می برد. وقتی به نهر فرات رسیدی، غسل کن و کفش هایت را آویزان نما و پا برهنه و مانند بنده ذلیل راه برو. هنگامی که به درب حائر رسیدی، چهار مرتبه تكبير بگو. سپس اندکی راه رفته و چهار مرتبه تکبیر بگو. سپس به سمت سر حضرت برو، آن جا بایست. سپس چهار مرتبه تکبیر بگو و نزد قبر چهار رکعت نماز بخوان و از خدا حاجت خود را بخواه .

امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:

«إِنَّ الرَّجُلَ یَخْرُجُ إِلَی قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَلَهُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَهْلِهِ بِأَوَّلِ خُطْوَهٍ مَغْفِرَهُ ذُنُوبِهِ ثُمَّ لَمْ یَزَلْ یُقَدَّسُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَتَّی یَأْتِیَهُ فَإِذَا أَتَاهُ نَاجَاهُ اللَّهُ عَبْدِی سَلْنِی أُعْطِکَ ادْعُنِی أُجِبْکَ اطْلُبْ مِنِّی أُعْطِکَ سَلْنِی حَاجَهً أَقْضِهَا لَکَ»(2)

شخصی که به زیارت قبر امام حسين عليه السلام می رود، زمانی که از خانواده اش جدا شود، با اولین گامی که برمی دارد، گناهانش آمرزیده می شود. پیوسته به جهت هر

ص: 163


1- کامل الزيارات: ص133 ب49 ح4 و ص 221 ح14 .از او: وسائل الشيعة: ج14 ص440 ب41 ح19555.
2- کامل الزيارات: ص 132 ب49 ح2 و ص152 ب 62 ح2، ثواب الأعمال: ص91، جامع الأخبار: ص 25 فصل. وسائل الشيعة: ج 14 ص 420 ب37 ح 19503، بحار الأنوار: ج 98 ص 24 ب 4 ح 21

قدمی که برمی دارد، تقدیس می شود تا وقتی که به قبر برسد. وقتی به آنجا رسید، پروردگار متعال او را خوانده و با وی مناجات نموده و می فرماید: بنده من! از من بخواه تا به تو اعطاء کنم، مرا بخوان تو را اجابت نمایم، از من طلب کن به تو بدهم، حاجتی از من بخواه برایت روا سازم.

راوی می گوید: امام صادق علیه السلام فرمودند:

«و حَقٌّ عَلَی اللّهِ أن یُعطِیَ ما بَذَلَ» .

و بر خداوند متعال است آنچه را که بذل نموده، إعطاء فرماید.

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«مَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنْ شِیعَتِنَا لَمْ یَرْجِعْ حَتَّی یُغْفَرَ لَهُ کُلُّ ذَنْبٍ وَ یُکْتَبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ خَطَاهَا وَ کُلِّ یَدٍ رَفَعَتْهَا دَابَّتُهُ أَلْفُ حَسَنَهٍ وَ مُحِیَ عَنْهُ أَلْفُ سَیِّئَهٍ وَ یُرْفَعُ لَهُ أَلْفُ دَرَجَهٍ»(1)

هرکس از شیعیان ما، امام حسين عليه السلام را زیارت کند، از زیارت باز نمی گردد مگر این که هر گناهی برایش آمرزیده می شود و برای هر گامی که بر می دارد و هر دستی که بالا می برد و اسبش را حرکت داده و می راند، هزار حسنه ثبت شده و هزار گناه از او محو گشته و مرتبه اش هزار درجه بالا برده می شود.

جهت إظهار مودت که واجبی قرآنی، عقلی، فطری، و وجدانی است، کمترین کاری که می توانیم برای تشکر از امام مهربان و مظلوم و خاندان شهید و داغدار و اصحاب فداکارش، انجام دهیم، آنان که سبب خلقت و تشریع هستند، ایجادا و وجودا و بقاء، این است که چند قدمی را برای زیارتش به سمت حرم و بارگاه عرشی ایشان برداریم، که اگر بتوانیم کاری جهت تعظيم آن حضرت و اهداف عالی اش انجام دهیم و کوتاهی نماییم، به يقين ناسپاسی کرده و ظلم بزرگی را به ایشان روا داشته ایم.

ص: 164


1- کامل الزيارات: ص134 ب 49 ح8، بحار الأنوان ج98 ص 25 ب4 ح 26.

و زیارت آن حضرت، زیارة الله است، تعظيم ولى الله، تعظيم الله و تعظیم رسول الله و تعظیم دین اوست، و اظهار ولایت اولیاء الله و برائت از اعداء الله ، بالاترین ظهور کلمه لا إله إلا الله است. پیاده روی در جهت زیارت آن حضرت، یکی از ظهورات باطنی شیعیان و لبیک به ندای استنصار امام حسين عليه السلام است. موجب ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان اسلام، سبب تقویت مؤمنین و نیز ترویج و تقویت مکتب و تبلیغ دین است.

پیاده روی موجب تکمیل نفوس و عقول می گردد، سبب خلوص در ذات و صفات و اخلاص در اعمال می گردد، بهترین ظهور وحدت دل های مؤمنان و تصفیه دل و جان آنان و تکمیل و تتميم محاسن اخلاق است. و بنابر احادیث، خود پیاده روی موضوعیت دارد و بخشی از عبادت و تکریم و تعظیم ولی الله و سبب برکات فراوان است.

فریب وساوس شیطان و سربازان او را نخورید و نم وجودتان را که از فاضل طینت اهل بیت است، ان شاء الله تعالی به اقیانوس بی منتهای اهل بیت و خاصه حضرت سیدالشهداء امام حسين عليهم السلام متصل کنید تا دریا شوید و نور گرفته و افراد قابل را نورانی کنید، بر سفينة الحسين عليه السلام سوار شوید و با دشمنان حضرتش همنوا نشويد تا رستگار شوید.

جواب قسمت دوم از شبهه سوم که گفته: اصل پیاده روی را از خود زیارت مهم تر می دانند.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«حَقٌّ عَلَی اَلْغَنِیِّ أَنْ یَأْتِیَ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَلسَّنَهِ مَرَّتَیْنِ وَ حَقٌّ عَلَی اَلْفَقِیرِ أَنْ یَأْتِیَهُ فِی اَلسَّنَهِ مَرَّهً»(1)

بر توانگر واجب است هر سال، دو مرتبه به زیارت امام حسين عليه السلام برود، و بر فقير هر سال یک مرتبه واجب است به زیارتش برود.

زیارت امام حسين عليه السلام از پیاده روی برای زیارتش جدا نیست. بنا بر احادیث بسیاری از اهل بیت نبوت ، پیاده روی برای زیارت آن حضرت، خود موضوعیت دارد و خداوند برای هر

ص: 165


1- کامل الزيارات: ص293 ب98 ح1، المزار، الشيخ المفيد: ص 28 ب10 ح1، تهذیب الأحكام: ج6 ص 42 ب 16 ح. وسائل الشيعة: ج14 ص 437ب40 ح19548 و ص 532 ب 74 ح19758.

قدمش ثواب و پاداشی عظیم و فوق تصور قرار داده است.

بدیهی است کسی که در پیاده روی اربعین شرکت می کند، غایت او مواسات و زیارت امام عليه السلام است، و به حتم بارها آن حضرت را زیارت می کند هرچند به گفتن:

«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللّهِ الْحُسَيْنُ...»

و یا با سردادن ندای «یاحسین» که اسم اعظم است. و زیارت امام هر چند به پیاده روی واجب می گردد. در پیاده روی زیارت، مردم به انجام اعمال حسنه تشویق می شوند، و از آنهاست خدمت و رحم شیعیان به یکدیگر، ترویج معارف اهل بیت نبوت عليهم السلام و فداکاری و تمرین و تکمیل صفات حمیده انسانی بلکه ملکوتی، و به يقين کسی که سختی ها را در پیاده روی تحمل می کند، اشتیاق نسبت به زیارت امام را در وجود خویش صد چندان می یابد، و کمی از مصائب اهل بیت را در رفتن به کربلا در اربعین حس می کند، که مواسات با آنان است.

***

نصوص برتقسيم خمس به سهم امام و سهم سادات

جواب شبهه 4 که گفته است: نصوص از اجازه تقسیم بندی خمس به سهم امام و سادات خالی می باشد، و فتوای علمای شیعه به این امر بر اساس اجتهاد در مقابل نص است.

كتاب الله مجید خمس را به صراحت به شش سهم تقسیم فرموده است:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ».(1)

(و ای مؤمنان!) بدانید هر چه غنیمت (و فائده ای) برید، يك پنجم آن، از آن خدا و رسول و خویشان رسول (امامان) و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان (از سادات) می باشد. اگر شما به خدا و آنچه بر بنده خود در (فرقان) روز جدایی حق از باطل؛ روزی

ص: 166


1- سوره (8) الأنفال آیه 42.

که دو سپاه (اسلام و کفر در جنگ بدر) روبرو شدند نازل کرده ایم ایمان آورده اید، و خدا بر هر چیز تواناست.

و هم چنين في ء را به شش سهم تقسیم فرموده است:

«ما أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ ۚ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۖ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(1)

آنچه را که خدا از اموال کافران دیار به رسول خود غنیمت داد آن متعلق به خدا و رسول و (ائمه) خویشاوندان رسول و یتیمان و فقیران و در راه ماندگان (ایشان) است، این حکم برای آن است که غنایم، دولت توانگران را نیفزاید، و شما آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید و از خدا بترسید همانا سخت کیفر است.

و بنا بر تفسير اهل بیت نبوت که تنها مفسر و مبین آیات کتاب الله هستند، «ذي القربي» حضرات امامان معصوم اند که جامع قرابة الرسول و وصایت ایشان می باشند. یک سهم از شش سهم را خداوند تعالی برای آن ها تملیکی قرار داده، و سهم الله تعالى و سهم رسول الله صلى الله عليه و آله را برای آنها وراثتی قرار داده است، که در جمع سه سهم می گردد و نام آن سهم امام عليه السلام است، و سه سهم دیگر را از آن يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان سادات و فرزندان هاشم قرار داده است، به این سه سهم، سهم سادات گفته می شود. و شیعیان بر موافقت با صریح آیه کریمه و احادیث اجماع دارند، در این جا بعضی از آن احادیث را ذکر می نماییم:

از امام محمدباقر و یا امام جعفرصادق عليهما السلام روایت شده که درباره آیه کریمه خمس فرمودند:

ص: 167


1- سوره (59) الحشر آیه 8.

«خُمُسُ اَللَّهِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ خُمُسُ ذِی اَلْقُرْبَی لِقَرَابَهِ اَلرَّسُولِ وَاَلْإِمَامِ، وَ اَلْیَتَامَی یَتَامَی آلِ اَلرَّسُولِ وَ اَلْمَسَاکِینُ مِنْهُمْ، وَ أَبْنَاءُ اَلسَّبِیلِ مِنْهُمْ، فَلاَ یُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَی غَیْرِهِمْ»(1)

(سهم) خمس الله و (سهم) خمس رسول الله صلى الله عليه و آله (هر دو) از آن امام است، و (سهم) خمس ذي القربى به جهت قرابت به رسول الله و امام (از آن امام است)، و (مقصود از) يتيمان، يتيمان آل رسول الله، و مستمندان از آنها و در راه ماندگانشان است، و (سهم آنان) از آن ها به غیر ایشان خارج نمی گردد.

و حدیث امام موسی کاظم علیه السلام:

«...وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ لِأُولِي الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وِرَاثَةً فَلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ مَا یَسْتَغْنُونَ بِهِ فِی سَنَتِهِمْ....»(2)

...و تقسیم می گردد میان آن ها خمس بر شش سهم، یک سهم از الله و یک سهم از آن رسول الله و سهمی از آن ذی القربى و سهمی از برای یتیمان و سهمی از آن مستمندان و یک سهم برای در راه ماندگان ، پس (به جز سهم ذی القربى) سهم الله و سهم رسول الله از برای اولى الأمر (و امامان) بعد از رسول الله وراثتی است، پس (با سهم ذی القربی که امام است) برای امام سه سهم می شود، دو سهم وراثتی و یک سهم تقسیم شده از جانب الله است برای او، (بنابراین) نیمی از خمس به طور کامل از آن امام (و سهم امام) است. و نصف باقی مانده خمس میان اهل بیت او (سادات تقسیم) می گردد، یک سهم آن از آن

ص: 168


1- تهذیب الأحکام: ج4 ص 125 ب 36 ح 361 - 2- و عنه (سعد بن عبد الله)، عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، عن أبيه، عن عبد الله بن بکیر، عن بعض أصحابه، عن أحدهما عليهما السلام في قول الله تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» قال: خُمُسُ اَللَّهِ وَ خُمُسُ اَلرَّسُولِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ ذِي اَلْقُرْبَى لِقَرَابَةِ اَلرَّسُولِ وَ اَلْإِمَامِ وَ اَلْيَتَامَى، يَتَامَى آلِ اَلرَّسُولِ وَ اَلْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ اَلسَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلاَ يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ. از او: وسائل الشيعة: ج9 ص510 ب1 ح12601- 2
2- الكافي: ج1 ص 539 ح4- علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن بعض أصحابنا، عن العبد الصالح عليه السلام قال: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ يُؤْخَذُ مِنْ كُلِّ هَذِهِ الصُّنُوفِ الْخُمُسُ فَيُجْعَلُ لِمَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ وَ تُقْسَمُ الْأَرْبَعَةُ الْأَخْمَاسِ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهِ وَ وَلِيَ ذَلِكَ وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ لِأُولِي الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وِرَاثَةً فلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَه ُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ ما یَسْتَغْنُونَ به في سَنَتهمْ فَإنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شيءٌ فَهُوَ للْوالي وَ إنْ عَجَزَ أوْ نَقَصَ عَن اسْتغْنائهم کانَ عَلَی اْلوالي أنْ یُنْفقَ منْ عنْده بقَدْر ما یَسْتَغْنُونَ به و إنَّما صارَ عَلَیْه أنْ يَُمُونَُهمْ لأنَّ لهُ ما فَضَلَ عَنْهُمْ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ ... و تهذیب الأحكام: ج4 ص 128 ب37 ح 2- علي بن الحسن بن فضال قال: حدثني علي بن يعقوب، عن أبي الحسن البغدادي، عن الحسن بن إسماعيل بن صالح الصيمري قال: حدثني الحسن بن راشد قال: حدثني حماد بن عيسى قال: رواه لي بعض أصحابنا ذكره عن العبد الصالح أبي الحسن الأول عليه السلام قال: اَلْخُمُسُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ: مِنَ اَلْغَنَائِمِ، وَ مِنَ اَلْغَوْصِ، وَ مِنَ اَلْکُنُوزِ، وَ مِنَ اَلْمَعَادِنِ، وَ اَلْمَلاَّحَهِ..وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ عَز وَ جَل وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الل علیه و آله وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِه لرَسُول اللهُ صلی الله عَلَیْه و آله وسهم لله و سَهْمُ رَسُولِه لِولِي الْأَمْرِ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ الله علیه و آله وِرَاثَةً فَلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَلَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ سَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى اْلکَفاف وَ السَّعَة ما یَسْتَغْنُونَ به في سَنَتهمْ فَإنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَيْءٌ یَسْتَغْنُونَ عَنْهُ فَهُوَ للْوالي وَ إنْ عَجَزَ أْو نَقَصَ عَن اسْختغْنائِمْ کانَ عَلَّی اْلوالي أنْ یُنْفقَ منْ عنْده بقَدْر ما یَسْتَغْنُونَ به وَ إِنَّمَا صارَ عَلَیْه أنْ يَُُمونَُهمْ لأنَّ لهُ ما فَضَلَ عَنْهُمْ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ مِن رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَرَامَةً لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ....

یتیمانشان، و یک سهم برای درماندگانشان، و یک سهم برای در راه ماندگانشان است، تا میان آنان تقسیم گردد، به دستور و تقسیم کتاب الله و سنت رسول الله، تا این که بی نیاز گردند به سبب آن در سال خویش ....

از عمار ساباطی روایت است که گوید: شنیدم امام جعفرصادق می فرمود:

«إِنَّ اَلْأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ، قَالَ: فَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ ، وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ».(1)

هر چیزی که از آبي الله است، از آن رسول الله است، و هر چیزی که از آن رسول الله است (یعنی سهم الله و سهم رسول الله)، پس از رسول الله صلى الله عليه و آله برای امام علیه السلام است.

و محمد بن مسلم در صحیحه خود از امام محمدباقر عليه السلام نقل می کند که، حضرت درباره آیه خمس فرمود:

«هُمْ قَرَابَةُ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وَالْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لَنَا»(2)

آنان (ذی القربي) قرابت رسول الله صلى الله عليه و آله هستند، و خمس از آن الله و پیامبر و ما (امامان از اهل بیت نبوت) است.

محمد بن الفضيل گوید: از ابی الحسن الرضا عليه السلام درباره آیه خمس پرسیدم فرمود:

«اَلْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ (والرسول) وَ هُوَ لَنَا»(3)

خمس مال الله و برای رسول الله است و آن (دو) از آن ما (امامان معصوم) است .

امام زین العابدین علیه السلام درباره آیه:

«وَ الْیَتامَی وَالْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ»

فرمودند:

«لِیَتَامَانَا وَ مَسَاکِینِنَا وَ أَبْنَاءِ سَبِیلِنَا»(4)

ص: 169


1- تفسير العياشي: ج2 ص25 ح65 - عن عمار الساباطي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ قال: فَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ
2- الكافي: ج1 ص 539 ح2 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن أبان، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله تعالى: «اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ ولِذِي الْقُرْبَى» قال: هُمْ قَراَبةُ رَسُول الله صلى الله عليه و آله، و الْخُمُسُ الِله و للرَّسُول وَ لَنا.
3- تفسير العياشي: ج2 ص 62 ح56- عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سألته عن قول الله: «وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ - فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی» قال: اَلْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ (وَالرَّسُولِ- الوسائل) و هُو لَنا. از او: وسائل الشيعة: ج9 ص 518 ب1 ح 12617 - 18.
4- تفسير العياشي: ج2 ص 63 63 - عن المنهال بن عمرو، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: قال: لِيَتامانا وَ مَساکینِنا وَ أبناءِ سَبیلِنا. از او: وسائل الشيعة: ج 9 ص 518 ب1 ح12619 - 20.

از برای یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان ما (اهل بیت) است (که جمعا می شود سهم سادات).

و در حدیث دیگری چنین است:

«...فَأَمَّا اَلْخُمُسُ فَیُقْسَمُ عَلَی سِتَّهِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِلرَّسُولِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ، وَ سَهْمٌ لِذَِی اَلْقُرْبَی وَ سَهْمٌ لِلْیَتَامَی وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاکِینِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ اَلسَّبِیلِ فَالَّذِی لِلَّهِ وَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَرَسُولُ اَللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّهً وَ اَلَّذِی لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِی اَلْقُرْبَی وَ اَلْحُجَّهِ فِی زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّهً وَ اَلنِّصْفُ لِلْیَتَامَی وَ اَلْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِیلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِم، اَلَّذِینَ لاَ تَحِلُّ لَهُمُ اَلصَّدَقَهُ وَ لاَ اَلزَّکَاهُ عَوَّضَهُمُ اَللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ فَهُوَ يُعْطِيهِمْ عَلَى قَدْرِ كِفَايَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ مِنْهُمْ شَيْ ءٌ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ نَقَصَ عَنْهُمْ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَتَمَّهُ لَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ كَمَا صَارَ لَهُ اَلْفَضْلُ كَذَلِكَ يَلْزَمُهُ اَلنُّقْصَانُ»(1)

...خمس تقسيم بر شش سهم می گردد؛ یک سهم از آن الله است، و یک سهم برای رسول الله صلى الله عليه و آله است، و یک سهم از برای ذی القربی است، و یک سهم برای يتيمان، و یک سهم برای مستمندان و یک سهم از برای در راه ماندگان است، پس آن سهمی که برای خداوند است و برای رسول الله که رسول الله صلى الله عليه و آله سزاوار تر است به آن و به او اختصاص دارد، و آن (دو سهمی) که برای رسول الله است مال ذي القربى و حجت در زمان خود است، پس نصف خمس اختصاص به او دارد، و نصف (دیگر خمس) برای یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان از آل محمد صلوات الله عليهم می باشد، همانانی که صدقه و زکات بر آنان حلال نیست، الله تعالی در عوض آن دو و به جای آنها برای آنان حقی در خمس قرار داده است. پس (امام) به مقدار کفایتشان به آن ها می دهد، پس اگر از سهم آنان چیزی بیشتر از کفایتشان زیاد شد مال

ص: 170


1- تهذیب الأحکام: ج4 ص 127 ب 36 ح364- 5- محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد قال: حدثنا بعض أصحابنا رفع الحديث قال: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ.... وَ يُقَسَّمُ بَيْنَهُمُ الْخُمْسُ عَلي سِتَّةِ أَسْهُمٍ: سَهْمٌ لِلّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللّهِ، صلّي اللّٰه عليه و آله،وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبيٰ وَ سَهْمٌ لِليَتٰامي وَ سَهْمٌ لِلْمَسٰاكِينِ وَ سَهْمٌ لأبْنٰاءِ السَّبِيلِ، فَالَّذِي لِلَّهِ وَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَرَسُولُ اَللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ اَلَّذِي لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِي اَلْقُرْبَى وَ اَلْحُجَّةِ فِي زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّةً وَ اَلنِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ اَلَّذِينَ لاَ تَحِلُّ لَهُمُ اَلصَّدَقَةُ وَ لاَ اَلزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اَللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ فَهُوَ يُعْطِيهِمْ عَلَى قَدْرِ كِفَايَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ مِنْهُمْ شَيْ ءٌ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ نَقَصَ عَنْهُمْ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَتَمَّهُ لَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ كَمَا صَارَ لَهُ اَلْفَضْلُ كَذَلِكَ يَلْزَمُهُ اَلنُّقْصَانُ

امام است، و اگر کمشان بود از سهمشان کفایتشان نکرد، امام برای آنها از آن چه (از سهم امام) نزد اوست (تا کفایت آنان) تمام میدهد، همان طور که اگر از سهم سادات زیاده آمد مال اوست لازم است در وقتی که کم گردید تا کفایت رفع نقصان و کمبود نماید ....

شیخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقیه» و «المقنع» و «الخصال» و عیاشی در «التفسير» و شیخ طوسی در «تهذیب الأحکام» به سند صحیح از زکریا بن مالک جعفی روایت کرده اند، وی از امام جعفر صادق عليه السلام درباره آیه خمس (و موارد مصرف آن) پرسید؟ امام فرمود:

«أَمَّا خُمُسُ اَللَّهِ فَلِلرَّسُولِ ، یَضَعُهُ فِی سَبِیلِ اَللَّهِ، (یَضَعُهُ حَیثُ یَشاءُ) وَ اما خُمُسُ اَلرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَلِأَقَارِبِهِ، وَ خُمُسُ ذَوِی اَلْقُرْبَی، فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ، وَ اَلْیَتَامَی یَتَامَی أَهْلِ بَیْتِهِ ، فَجَعَلَ هَذِهِ اَلْأَرْبَعَهَ الاسهُمِ فِیهِمْ، وَ أَمَّا اَلْمَسَاکِینُ وَ أَبْنَاءُ اَلسَّبِیلِ، فَقَدْ عَرَفتَ (عَلِمْتَ) أَنَّا لاَ نَأْکُلُ الصَدَقَهً وَ لاَ تَحِلُّ لَنَا، فَهُی لِلْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِیلِ»(1)

اما سهم خمس الله برای رسول الله صلى الله عليه و آله است آن (دو سهم از شش سهم خمس) را در راه (رضای) الله قرار می دهد (و به اختیار خود مصرف می کند) و اما (سهم) خمس رسول الله برای اقارب (امامان معصوم از قربای او )است، و (سهم) ذی القربي پس آنان (امامان از) نزدیکان اویند، و يتامی یتیمان از خاندان اویند، پس این چهار اسم را در آنها (اقربای خود) قرار داده است، و اما مستمندان و در راه ماندگان پس می دانی که ما از صدقه (استفاده نکرده و) نمی خوریم و برای ما حلال نیست، پس آن (دو سهم) برای مستمندان و در راه ماندگان است.

در صحیحه بزنطی از امام علی بن موسی الرضا عليه السلام است: از حضرت درباره آیه خمس سؤال شد: آن سهمی که از آن الله است، مال کیست؟ فرمود:

«لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ».

ص: 171


1- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 42 باب الخمس ...ح1651- و سأل زکریا بن مالك الجعفي أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عزوجل: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» قال: أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ- الخصال) وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَلِأَقَارِبِهِ ، وَ خُمُسُ ذِي الْقُرْبَي فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَي يَتَامَي أَهْلِ بَيْتِهِ، فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ الْأَسْهُمِ فِیهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاکِینُ وَ أَبْنَاءُ السَّبِیلِ فَقَدْ عَرَفْتَ (عَلِمتَ - العياشي و الخصال) أَنَّا لاَ نَأْکُلُ اَلصَّدَقَهَ وَ لاَ تَحِلُّ لَنَا فَهِیَ لِلْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِیلِ. و الخصال: ج1 ص324 ح 12- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد، عن علي بن إسماعيل، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن مسكان، عن أبي العباس، عن زکریا بن مالك الجعفي - بقیه حدیث با اختلافی اندک -. و تهذیب الأحکام: ج4 ص 125 ب 36 ح 1- سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن مسکان قال: حدثنا زکریا بن مالك الجعفي - مانند الفقيه -. و تفسير العياشي: ج2 ص 63 ح64- عن زکریا بن مالك الجعفي، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند الفقيه -. و المقنع: ص 171- و سأل زكريا بن مالك الجعفي - مانند الفقيه -. وسائل الشيعة:ج9 ص509 ب1 ح12600-1 از فقیه و تهذيب.

از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله است، و سهم رسول خدا از آن امام است.

به حضرت عرض شد: بفرمایید اگر دسته ای زیاد بودند و دسته ایی کم بودند، چه باید کرد؟ (یعنی چون نصف خمس باید میان سه دسته فقرا و مسکینان و در راه ماندگان سادات تقسیم شود، اگر يك دسته از آن ها زیادتر بودند، می شود به آن ها زیادتر داد یا نه؟) فرمود:

«ذَاکَ إلَی الْإمَامِ، أرَأیْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَیْفَ یَصْنَعُ؟ ألَیْسَ إنَّمَا کَانَ یُعْطِی عَلَی مَا یَرَی؟ کَذَلِکَ الْإمَامُ»(1)

اختیارش با امام است، به من بگو پیغمبر صلی الله علیه و آله در این باره چگونه رفتار می کرد؟ مگر نه این بود که هرطور صلاح میدید رفتار می کرد؟ امام نیز چنین است.

على بن ابراهيم قمی در تفسیر خود- که احادیث از امام جعفرصادق است- درباره آیه خمس فرموده:

«قوله: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي». وَ هُو الإمامُ «وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» فَهُمْ أَیْتَامُ آلِ مُحَمَّدٍ خَاصَّهً وَ مَسَاکِینُهُمْ وَ أَبْنَاءُ سَبِیلِهِمْ خَاصَّهً فَمِنَ اَلْغَنِیمَهِ یُخْرَجُ اَلْخُمُسُ وَ یُقْسَمُ عَلَی سِتَّهِ أَسْهُمٍ سَهْمٍ لِلَّهِ وَ سَهْمٍ لِرَسُولِ اَللَّهِ وَ سَهْمٍ لِلْإِمَامِ فَسَهْمَ اَللَّهِ وَ سَهْمَ اَلرَّسُولِ یَرِثُهُ اَلْإِمَامُ علیه السلام فَیَکُونُ لِلْإِمَامِ ثَلاَثَهُ أَسْهُمٍ مِنْ سِتَّهٍ وَ ثَّلاَثَهُ أَسْهُمِ لِأَیْتَامِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ مَسَاکِینِهِمْ وَ أَبْنَاءِ سَبِیلِهِمْ إِنَّمَا صَارَتْ لِلْإِمَامِ وَحْدَهُ مِنَ اَلْخُمُسِ ثَلاَثَهُ أَسْهُمٍ لِأَنَّ اَللَّهَ قَدْ أَلْزَمَهُ مَا أَلْزَمَ اَلنَّبِیَّ تَرْبِیَهِ اَلْأَیْتَامِ وَ مُؤَنِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ قَضَاءِ دُیُونِهِمْ وَ حَمْلِهِمْ فِی اَلْحَجِّ وَ اَلْجِهَادِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لَمَّا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَلَیْهِ «اَلنَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَن فسهِمْ- أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ هُوَ أَبٌ لَهُمْ» فَلَمَّا جَعَلَهُ اَللَّهُ أَبَا اَلْمُؤْمِنِینَ لَزِمَهُ مَا یَلْزَمُ اَلْوَالِدَ لِلْوَلَدِ فَقَالَ عِنْدَ ذَلِکَ مَنْ تَرَکَ مَالاً فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَکَ دَیْناً أَوْ ضَیَاعاً فَعَلَیَّ وَ إِلَیَّ فَلَزِمَ اَلْإِمَامَ مَا لَزِمَ اَلرَّسُولَ فَلِذَلِکَ صَارَ لَهُ مِنَ اَلْخُمُسِ ثَلاَثَهُ أَسْهُمٍ»(2)

ص: 172


1- الكافي: ج1 ص544 ح 7- (عدة من أصحابنا، عن) أحمد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن الرضا عليه السلام قال: سئل عن قول الله عزوجل: «وَ اَعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی»، فقيل له: فما كان الله فلمن هو؟ فقال: لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ، فقيل له: أفرأيت إن كان صنف من الأصناف أكثرو صنف أقل ما يصنع به؟ذَاکَ إِلَی اَلْإِمَامِ، أَ رَأَیْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَیْفَ یَصْنَعُ؟ ألَیْسَ إنَّمَا کَانَ یُعْطِی عَلَی مَا یَرَی کَذَلِکَ الْإمَامُ.
2- تفسير القمي: ج1 ص 278

(مقصود از) ذی القربی امام است، و يتامی (خصوص) يتيمان آل محمد صلى الله عليه و آله می باشند، و مستمندان (خصوص) آنان و در راه ماندگان آنان اند، پس یک پنجم از غنیمت خارج می گردد، و بر شش سهم تقسیم می شود؛ یک سهم از الله تعالی است، و یک سهم از آن رسول الله صلى الله علیه و آله، و یک سهم از آن امام است، پس سهم الله و رسول الله را امام به ارث می برد، نتیجه این که سه سهم از شش سهم برای امام است، و سه سهم برای یتیمان آل رسول الله و مستمندان و در راه ماندگان آنان می باشد. همانا برای امام به تنهایی سه سهم از خمس گردید زیرا که خداوند او را ملزم کرده به آنچه که پیامبر را ملزم نموده است، از تربیت یتیمان، و تأمین (رزق و آذوقه) مسلمانان، و قضا (و پرداختن) قرض های آنان، و حمل (و تامین) حج و جهاد آنان، و (بیان) آن سخن رسول الله صلى الله عليه و آله است آن گاه که الله تعالی (این آیه) را نازل فرمود: «پیامبر ولایتش برتر است بر مؤمنان از خود آنان بر خودشان، و همسرانش مادران آنها (در حرمت نکاح و احترام) و او پدر آنها است» پس آن هنگام که الله او را پدر مؤمنان قرار داد، لازم آمد او را آنچه را که پدر برای فرزند لازم آمد (از تأمین نیازهای زندگی او)، پیامبر فرمود: هر کسی که (از مسلمانان) از دنیا برود و مال و دارایی به جا بگذارد از برای وارثان اوست، و هر کسی که دین (و بدهکاری) و یا بازماندگانی بی سرپرست بگزارد پس بر (پیامبر و امام که) والی است لازم است (سرپرستی کند)، پس به این خاطر امام (و جانشین رسول الله صلى الله عليه و آله) را لازم گردیده، و به این سبب (و به خاطر تأمين نیازهای آنان) سه سهم از خمس برای امام گردید.

و ثقة الإسلام شیخ کلینی رضوان الله علیه در کافی شریف تقسيم خمس و فيء را با استفاده از احادیث اهل بیت نبوت ذکر می فرماید:

«إن الله تبارك و تعالى جعل الدنيا كلها بأسرها لخليفته حيث يقول للملائكة: «إني

ص: 173

جاعل في الأرض خليفة»، فكانت الدنيا بأسرها لآدم، و صارت بعده لأبرار ولده و خلفائه، فما غلب عليه أعداؤهم ثم رجع إليهم بحرب أو غلبة سمي فيئا، و هو أن يفيء إليهم بغلبة و حرب، و كان حكمه فيه ما قال الله تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبي وَ اليَتامي وَ المَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» فهو لله و للرسول و لقرابة الرسول، فهذا هو الفيء الراجع، و إنما يكون الراجع ما كان في يد غيرهم، فأخذ منهم بالسيف، و أما ما رجع إليهم من غير أن يوجف عليه ب «خَیْلٍ وَ لا رِکابٍ» فهو الأنفال، هو لله و للرسول خاصة، ليس لأحد فيه الشركة، و إنما جعل الشركة في شيء قوتل عليه، فجعل لمن قاتل من الغنائم أربعة أسهم، و للرسول سهم، و الذي للرسول صلى الله عليه و آله يقسمه على ستة أسهم، ثلاثة له، و ثلاثة لليتامى و المساكين و ابن السبيل. و أما الأنفال فليس هذه سبيلها، كان للرسول صلى الله عليه و آله خاصة، و كانت فدك لرسول الله صلى الله عليه و آله خاصة، لأنه صلى الله عليه و آله فتحها و أمير المؤمنین علیه السلام، لم يكن معهما أحد، فزال عنها إسم الفيء و لزمها إسم الأنفال، و كذلك الآجام و المعادن و البحار و المفاوز هي للإمام خاصة، فإن عمل فيها قوم بإذن الإمام فلهم أربعة أخماس و للإمام خمس، و الذي للإمام يجري مجرى الخمس، و من عمل فيها بغير إذن الإمام فالإمام يأخذه كله ليس لأحد فيه شيء، و كذلك من عمر شيئا أو أجرى قناة أو عمل في أرض خراب بغیر إذن صاحب الأرض فليس له ذلك، فإن شاء أخذها منه كلها و إن شاء تركها في يده».(1)

خدای تبارك و تعالی همه دنیا را به خلیفه خود (پیغمبر یا امام) داده، زیرا به فرشتگان می فرماید: «من در زمین خلیفه قرار داده ام» پس همه دنیا از آن آدم بود (که نخستین خلیفه خدا در روی زمین بود) و پس از او به فرزندان نیکوکار و جانشینانش رسيد، بنابراین دشمنانشان (یعنی کفار و مشرکین) آنچه از دنیا، به زور گرفتند و سپس به وسیله

ص: 174


1- الكافي: ج1 ص538.

جنگ با غلبه به آن ها برگشت «في ء» نامند، پس «في ء» آن است که به غلبه و جنگ به آن ها برگردد (و فيء در لغت به معنای برگشتن است) و حكم فيء آن است که خدای تعالی می فرماید: «بدانید که هر چه غنیمت بگیرید، پنج یک آن از خدا و پیغمبر و خویشان او و یتیمان و بی چیزان و در راه ماندگان است» پس في ء از آن خدا و پیغمبر و خویشان پیغمبر است. این است بیان في ء که برگشت می کند. و برگشتش از این جهت است که در دست دیگران بوده و به زور شمشیر از آنها گرفته شده است. و اما آنچه بدون تاختن اسب و شتر (و بدون جنگ) به آن ها بر می گردد، «أنفال» است که مخصوص خدا و پیغمبر است و هیچ کس در آن شریک نیست. شرکت تنها در چیزی است که روی آن جنگ شده و کشته داده اند که برای جنگجویان چهار سهم از آن غنیمت ها مقرر گردیده و برای پیغمبر یک سهم، و پیغمبر سهم خود را شش بخش میکند: سه بخش آن از خود اوست و سه بخش دیگرش از آن يتيمان و بی چیزان و در راه ماندگان است. و اما «انفال» چنین نیست، انفال مخصوص پیغمبر صلى الله عليه و آله است و «فدك» مخصوص پیغمبر صلی الله عليه و آله بود، زیرا او و امیرالمؤمنین آن را فتح کردند و دیگری با آنها همراه نبود، لذا اسم «فيء» از آن برداشته و اسم «انفال» روی آن گذاشته شد و همچنین است نیزارها و معادن و دریاها و بیابان ها که همه به امام اختصاص دارد. و اگر مردمی با اجازه امام در آنها کار کردند، چهار پنجم درآمد آنها از خود ایشان و یک پنجم آن از آن امام است و آنچه به امام تعلق دارد، حکم خمس را دارد (یعنی باید شش بخش شود) و هرکه بدون اجازه امام در آنها کار کند، امام حق دارد همه درآمد را بگیرد، و هیچ کس را در آن سهمی نیست، همچنین هر کس بدون اجازه صاحب زمين، خرابه ای را آباد کند یا قناتي جاری کند یا در زمین خرابی عملی انجام دهد، از آن او نمی گردد، و مالك زمین اگر بخواهد از او می گیرد و اگر بخواهد در دست او باقی می گذارد.

ص: 175

اضافه بر روایاتی که ذکر گردیدند، روایاتی در صدد بیان برخی از سهم های شش گانه و مالکین آن هاست.(1)

اینها برخی از نصوص قرآنی و حدیثی اهل بیت نبوت، عصمت و طهارت بود که ذکر گردید، و فقهاء شیعه امامیه در فتوا و حکم به تقسيم خمس آل الرسول صلى الله عليه و آله به سهم امام عليه السلام و سهم سادات موافقت قرآن و عترت نموده اند. و سهم امام را باید صرف تأمين نیازهای دینی و مادی ضروری مؤمنين و یتیمان و ادای بدهی آنان و رفع گرفتاریشان نمایند. و چه بسیار مشاريع دینی از قبیل تأسیس حوزه های علمیه دینیه، و خدمات اجتماعی از قبیل بنیان بیمارستان ها و یتیم خانه و غیر آنها را نموده اند، و در تاریخ غیبت امام زمان علیه السلام و عجل الله فرجه الشريف ملجأ و پناه يتيمان و بی سرپرستان و در راه ماندگان و ورشکسته ها و غیر آنها بوده اند.

در آخر بر همه ما لازم است به این فرمایش مولانا امیرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليهما السلام که به فرزندش محمد حنفيه وصیت می فرمود گوش جان دهيم:

«یَا بُنَیَّ لاَ تَقُلْ مَا لاَ تَعْلَمُ، بَلْ لاَ تَقُلْ کُلَّ مَا تَعْلَمُ، فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی قَدْ فَرَضَ عَلَی جَوَارِحِکَ کُلِّهَا فَرَائِضَ یَحْتَجُّ بِهَا عَلَیْکَ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ، وَ یَسْأَلُکَ عَنْهَا وَ ذَکَّرَهَا وَ وَ عَظَهَا وَ حَذَّرَهَا وَ أَدَّبَهَا وَ لَمْ یَتْرُکْهَا سُدًی فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمٌ ...».(2)

ای فرزندم! آنچه را که نمی دانی مگو، بلکه همه آنچه را که می دانی مگو، زیرا خدای تعالی بر کلیه اعضاء تو وظائف و واجباتی را مقرر داشته است که در روز قیامت بوسیله آنها برتو احتجاج می کند، و از آنها سؤال (بازخواست) می نماید. و آن اعضاء را تذکر داده، و

ص: 176


1- به کتاب «جامع احادیث الشيعة» چاپ و تحقیق دوم جلد: 10 باب 1 از ابواب من يستحق الخمس احادیث: 1 الی 5 و بیشتر روایات باب مراجعه نمایید.
2- سوره (24) النور آیه 16.

موعظه کرده، و بر حذر داشته، و تأدیب نموده، و آنها را بیهوده رها نکرده است، چنان که الله عزوجل فرموده است: «و آنچه را که علم به آن نداری پیروی (و وقوف) مكن، زیرا گوش و چشم و دل همگی آنها مسئولند». و خدای عزوجل فرموده است: «آن گاه که آن خبر را در مجالس و محافلتان زبانزد خود می کنید، و چیزی را از دهانتان منتشر می سازید که نسبت به صحت و واقعیت آن علم ندارید، و این کار را آسان و بی اهمیت می پندارید که در حقیقت، نزد خداوند گناهی عظیم است»(1)

أعاذنا الله عزوجل من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا، و هدانا إلى صراطه المستقيم، و وهب لنا إيمانا به و بمحمد و آله الأطهار صلوات الله و سلامه عليهم ثابتا مستقرا. و السلام علیکم و رحمة الله شهر ربيع الثاني 1438 قم المقدسة عش آل محمد صلوات الله عليهم عبيدهم حيدر حسين التربتي الكربلائي عفى الله عن والديه و عنه.

ص: 177


1- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 626 ح3215. از اون وسائل الشيعة: ج15 ص 169 ب2 ح 20224- 7 و بحار الأنوار: ج66 ص51 ب.3.

پی نوشت های بخش دوم

1- سوره (33) الأحزاب آیه 33 و 34.

2- سوره (66) التحريم آيه 4 و5.

3- صفات الشيعة: ص 3 ح 4- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رحمة الله عليه قال: حدثني عمي محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن محمد بن سنان ، عن المفضل بن عمر، قال: قال الصادق عليه السلام: كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شيعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا. از او: وسائل الشيعة: ج 27 ص 117 ب9ح 33359 - 26 و بحار الأنوار: ج 2 ص98 ب 14 ح 49.

4 - الوسائل: مُسْتَمْسِکٌ

5- معاني الأخبار: ص 399 باب النوادر ح 57 - حدثنا محمد بن موسى المتوكل قال: حدثنا علي بن ابراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم بن زیاد قال: قال الصادق عليه السلام: کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَعْرِفُنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَهِ غَیْرِنَا. از او: وسائل الشيعة، ج 27 ص 129 ب10ح33397 - 16 و مستدرك الوسائل: ج 17 ص 309 ب10 ح 21631- 8

6 - مختصر البصائر: ص 198 باب في فضل الأئمة صلوات الله عليهم و ما جاء فيهم من القرآن العزيز... ح 179/ 20 و وسائل الشيعة: ج 27 ص130 ب10 ح 33399 - عن سعد بن عبد الله في بصائر الدرجات، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد و العباس بن معروف، عن حماد بن عيسى، عن ربعي بن عبد الله بن الجارود، عن الفضيل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: كُلُّ ما لَم يَخرُج مِن هذَا البَيتِ فَهُوَ باطِلٌ. الإختصاص: 31- و قال أبو جعفر الباقر عليه السلام: کُلُّ شَیْءٍ لَمْ یَخْرُجْ مِنْ هَذَا اَلْبَیْتِ فَهُوَ وَبَالٌ. از او: مستدرك الوسائل: ج17 ص 309 ب10 ح 21432- 9 وج17 ص282 ب7 ح21353- 52 و در آن است: فَهُوَ وَبَالٌ.

7- بشارة المصطفى: جزء 2 ص 25- أخبرنا الشيخ أبو البقاء إبراهيم بن الحسين بن إبراهيم البصري

ص: 178

بقراءتي عليه في المحرم سنة ست عشرة و خمسمائة بمشهد مولانا أمیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام قال: حدثنا أبو طالب محمد بن الحسن بن عتبة قال: حدثنا أبو الحسن محمد بن الحسين بن أحمد قال: أخبرنا محمد بن وهبان الدبيلي قال: حدثنا علي بن أحمد بن کثیر العسكري قال: حدثني أحمد بن المفضل أبوسلمة الأصفهاني قال: أخبرني راشد بن علي بن وائل القرشي قال: حدثني عبد الله بن حفص المدني قال: أخبرني محمد بن إسحاق عن سعید بن زید بن أرطاة قال: لقيت کمیل بن زیاد و سألته عن فضل أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام فقال: ألا أخبرك بوصية أوصاني بها يوما هي خير لك من الدنيا بما فيها فقلت: بلى قال: قال لي علي عليه السلام.. تحف العقول، ص 171 مانند البشارة. وسائل الشيعة: ج 27 ص 103 ح33328 از تحف، بحار الأنوار: ج 74 ص 266 ب11 ح1 از البشارة، و ج 74 ص 412 ب15 ح 38 از تحف. مستدرك الوسائل: ج15 ص 166 ب61 ح17878-1 و ج 17 ص 267 ب7 ح21302 - 1 از البشارة .

8- سوره (36) پس (صلی الله عليه و آله) آیه 13.

9- تأويل الآيات الظاهرة: ص 477 و تفسير البرهان: ج4 ص 569 ح 18/8906 - عن محمد بن العباس رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن أبي العلاء، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمن الأصم عن عبد الله بن القاسم عن صالح بن سهل قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقرأ، «وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ»، قال: في أمير المؤمنين عليه السلام. بحار الأنوار: ج 24 ص 158 ب 46 ح 24 از کنزجامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة ، كنز الدقائق: ج11 ص 62 از شرح الآيات الباهرة .

10 - معاني الأخبار: ص 95 باب معنى الإمام المبين ... و الأمالي - حدثنا أحمد بن محمد الصائغ قال: حدثنا عيسى بن محمد العلوي قال: حدثنا أحمد بن سلام الكوفي قال: حدثنا الحسين بن عبد الواحد قال: حدثنا الحارث بن الحسن، قال: حدثنا أحمد بن إسماعيل بن صدقة ، عن أبي

ص: 179

الجارود، عن محمد بن علي الباقر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: لَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآیَهُ عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» قَامَ أَبُو بَکْرٍ وَ عُمَرُ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالاَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ اَلتَّوْرَاهُ؟ قَالَ لاَ قَالاَ فَهُوَ اَلْإِنْجِیلُ؟ قَالَ: لاَ قَالاَ فَهُوَ اَلْقُرْآنُ؟ قَالَ لاَ قَالَ فَأَقْبَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هُوَ هَذَا إِنَّهُ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی أَحْصَی اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ عِلْمَ کُلِّ شَیْءٍ . الأمالي، الصدوق: ص170 مجلس 32 ح5 مانند المعاني با اختلافي و در آن است: عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام قال: لَمّا نَزَلت .... تأويل الآيات الظاهرة: ص 477 از ابن بابویه، تفسیرنور الثقلين : ج4 ص 379 ح 27 و بحارالأنوار: ج 35ص 427 ب 23 ح2 از المعاني.

11- الكافي: ج4 ص 575 باب زيارة قبر أبي عبد الله الحسين عليه السلام: «...وَ بِكُمْ فَتَحَ الله وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللهُ، ...». و من لایحضره الفقيه: ج 2 ص 615 زيارة جامعة لجميع الأئمة عليهم السلام: «... بِكُمْ فَتَحَ الله وَ بِكُمْ يَخْتِمُ...».

و بحارالأنوار: ج23 ص313 ب18: قال علي بن الحسين عليهما السلام: « ... وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَنَا فَلَیْسَ مِنَ الْإِسْلامِ فِی شَیْ ءٍ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ الدِّینَ وَ بِنَا یَخْتِمُهُ،...» . هرکسی که با ما نباشد بهره ای از اسلام نبرده ، خداوند به سبب و وسیله ما دین را باز نمود، و به سبب و وسیله ما آن را می بندد...

و بحارالأنوار: ج 26 ص 259 ب5 ح 37:- ... محمد بن سنان، عن الإمام جعفر الصادق عليه السلام أنه قال: «نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ، و... وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ وَ نَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ أَخْیَارُ الدَّهْرِ وَ نَوَامِیسُ الْعَصْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِیمُ وَ الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِیمُ وَ نَحْنُ عِلَّةُ الْوُجُودِ وَ حُجَّةُ الْمَعْبُودِ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَامِلٍ جَهِلَ حَقَّنَا وَ نَحْنُ قَنَادِیلُ النُّبُوَّةِ وَ مَصَابِیحُ الرِّسَالَةِ وَ نَحْنُ نُورُ الْأَنْوَارِ وَ کَلِمَةُ الْجَبَّارِ وَ نَحْنُ رَایَةُ الْحَقِّ الَّتِی مَنْ تَبِعَهَا نَجَا وَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا هَوَی وَ نَحْنُ أَئِمَّةُ الدِّینِ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ

ص: 180

وَ نَحْنُ مَعْدِنُ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعُ الرِّسَالَةِ وَ إِلَیْنَا تَخْتَلِفُ الْمَلَائِکَةُ وَ نَحْنُ سِرَاجٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ وَ السَّبِیلُ لِمَنِ اهْتَدَی وَ نَحْنُ الْقَادَةُ إِلَی الْجَنَّةِ وَ نَحْنُ الْجُسُورُ وَ الْقَنَاطِرُ وَ نَحْنُ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ وَ بِنَا یَنْزِلُ الْغَیْثُ وَ بِنَا یَنْزِلُ الرَّحْمَةُ وَ بِنَا یُدْفَعُ الْعَذَابُ وَ النَّقِمَةُ فَمَنْ سَمِعَ هَذَا الْهُدَی فَلْیَتَفَقَّدْ فِی قَلْبِهِ حُبَّنَا فَإِنْ وَجَدَ فِیهِ الْبُغْضَ لَنَا وَ الْإِنْکَارَ لِفَضْلِنَا فَقَدْ ضَلَّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ لِأَنَّا حُجَّةُ الْمَعْبُودِ وَ تَرْجُمَانُ وَحْیِهِ وَ عَیْبَةُ عِلْمِهِ وَ مِیزَانُ قِسْطِهِ و ...»

ما جنب الله هستيم... خداوند به واسطه ما افتتاح نمود و به ما ختم کرد. ما اولین و آخرین هستیم. ما بهترین جهانیان و نوامیس زمان و سرور بندگان و رهبر دنیا و راه استوار و صراط مستقیم هستيم. ما هستیم علت وجود و حجت معبود. خداوند عمل هر کسی را که جاهل به حق ما باشد نمی پذیرد. ما چراغدان نبوت و چراغ های رسالت و نور نورها و كلمة الله و پرچم حق هستیم که هر کس در زیر آن پرچم باشد نجات یابد و هرکه از آن تخلف ورزد، گمراه شود. ما پیشوایان دین و رهبران سفید چهرگان و معدن نبوت و پایگاه رسالت هستیم. ملائکه به سوی ما در رفت و آمد هستند. ما چراغ روشنگر و راه هدایت و رهبر بسوی بهشت و پل بر روی گذرگاه ها و کوهان بزرگیم. به واسطه ما باران می بارد و از (فرود آمدن) عذاب و بلا جلوگیری می شود. هر که شنید این هدایت را در جستجوی محبت ما در قلب خود باشد. اگر در آن بغض و انکار فضل ما را دید بداند که از راه راست منحرف شده زیرا ما حجت معبود و مترجم وحی و خزینه علم و میزان عدالت خداییم و ....

12 - سوره (1) الأنعام آیه 154

13- تفسير العياشي: ج1 ص383 ح125- عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ». قال: أتدري ما يعني ب «صراطي مستقيما؟». قلت: لا. قال: وَلاَیَهَ عَلِیٍّ وَ اَلْأَوْصِیَاءِ. قال: و تدري ما يعني «فَاتَّبِعُوهُ؟». قال: قلت: لا. قال: یَعْنِی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِ. قال : وَ تَدْرِی ما

ص: 181

يعني: «وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ؟».قُلْتُ، لاَ، قَالَ، وَلاَیَهَ فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ، وَ اَللَّهِ، قَالَ، وَ تَدْرِی مَا یَعْنِی «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ؟» قُلْتُ لاَ، قَالَ. یَعْنِی سَبِیلَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ. البرهان في تفسير القرآن: ج2 ص498 ح 4/3726 و تفسیر نور الثقلين : ج1 ص778 ح343 و بحار الأنوار: ج 35 ص 371 ب 16 ح 14 وج64 ص 31 از العياشي.

14 - الكافي: ج1 ص 59 باب الرد إلى الكتاب و السنة و ...ح1- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن حديد، عن مرازم ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. تفسيرالقمي: ج2 ص 451- حدثنا محمد بن جعفر قال: حدثنا محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن علي بن حديد، عن مرازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اَلْقُرْآنَ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ حَتَّی وَ اَللَّهِ مَا تَرَکَ اَللَّهُ شَیْئاً یَحْتَاجُ اَلْعِبَادُ إِلَیْهِ إِلاَّ بَیَّنَهُ لِلنَّاسِ حَتَّی لاَ یَسْتَطِیعَ عَبْدٌ یَقُولُ لَوْ کَانَ هَذَا نَزَلَ فِی اَلْقُرْآنِ إِلاَّ وَ قَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِیهِ

بحارالأنوار: ج 89 ص 81 ب 8 ح9 از تفسیر القتي.

15 - توحيد المفضل: ص 68. از او: بحارالأنوار: ج 3 ص 75 ب 4 ح وج58 ص 326 ب 47.

16 - الإثبات: مُکَدِّرَهٌ، المستدرک: مُتَكَدِّرَةٌ.

17 - المستدرک: - سَائِرُونَ.

18 - الهدايا والمستدرک: یُمَیَّزُونَ.

19 - الهدايا: یُبْغِضُونَ.

20 - المستدرک: إن.

21 - حديقة الشيعة: ص 787 فصل 2- و دیگر حدیثی است که سید ما سید مرتضی ابن الداعي الحسيني الرازي رحمه الله روایت می کند به سند معتبر از شیخ مفید رضی الله عنه، و او روایت میکند از احمد بن محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد، و او از پدرش محمد بن الحسن، و او از سعد بن عبد الله، و او از محمد بن عبد الجبار، و او از حضرت امام حسن عسکري عليه

ص: 182

السلام که آن حضرت مخاطب ساخت ابو هاشم جعفری را و فرمود:. و الهدايا لشيعة أئمة الهدی: ج1 ص100 المقدمة 10- و في الحديث بإسناد الشيخ المفيد رحمه الله ، مانند الحديقة -. الإثنا عشرية: صص 33 - 34 از الحديقة، إثبات الهداة: ج4 ص 204 فصل 35 ح 248 از الحديقة بعضی از آن را، مقامع الفضل، آقا محمد علی کرمانشاهی فرزند وحید بهبهانی: ج2 ص 542 و مستدرك الوسائل: ج11 ص380 ب49 ح13308 - 25 و مستدرك سفينة البحار: ج 8 ص 299 از الحديقة. منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة: ج14 ص 17 المقام 8 از حديقة الشيعة، و قال: و رواه المحدث الجزائري أيضا في الأنوار النعمانية مرسلا عن العسكري عليه السلام مثله.

22 - مستدرك الوسائل: ج3 ص 91 ب 29 ح 3096- 29

23 - الكافي: ج2 ص285 باب الكبائر ...ح24 و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص563 باب معرفة الكبائر التي أوعد الله عزوجل عليها النار ...ح4932 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص285 ب28 ح 33 و علل الشرائع: ج 2 ص 391 ب131 ح1 و إرشاد القلوب إلى الصواب: ج1 ص176 ب 51.

24 - عوالي الليالي العزيزية: ج2 ص224 باب الصلاة ...ح 36.

25 - وسائل الشيعة: ج4 ص 42 ب 11 ح4466- 5- و عن محمد بن الحسن، عن سهل بن زیاد، عن جعفر بن محمد الأشعري، عن القداح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:.

26 - وسائل الشيعة: ج4 ص 42 ب11 ح 4467- 6- أحمد بن محمد البرقي في المحاسن: عن محمد بن علي عن ابن محبوب، عن جمیل بن صالح، عن برید بن معاوية العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و محمد بن علي بن الحسين في عقاب الأعمال: عن محمد بن موسی بن المتوكل، عن عبد الله بن جعفر الحميري، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن محبوب نحوه.

27 - وسائل الشيعة: ج4 ص 43 ب11 ح14- 4468- 7- و (محمد بن علي بن الحسين في

ص: 183

عقاب الأعمال): عن محمد بن علي ماجيلويه، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عبد الله بن میمون، عن أبي عبد الله عليه السلام، عن أبيه، عن جابر قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:.

28 - متشابه القرآن و مختلفة، ابن شهر آشوب: ج2 ص170 ح14- و قال صلى الله علیه و آله: صَلُّوا کَمَا رَأَیْتُمُونِی أُصَلِّی.

29 - الكافي: ج1 ص70 ح6- و بهذا الإسناد (محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان)، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:.

30 - التوحيد: ص 68 ب2 ح 2323 و الأمالي: ص6 المجلس 2 ح3 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 116 ب11 ح 4- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا أبي، عن الريان بن الصلت، عن علي بن موسى الرضا عليه السلام، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: قال الله جل جلاله:. و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص410؛ و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص9 الفصل 1.

31 - تفسير العياشي: ج1 ص18 ح6- عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: .... از او: بحارالأنوار: ج 89 ص 111 ب10 ح 15 و وسائل الشيعة: ج 27 ص 203 ب13 ح 67.

32 - سوره (3) آل عمران آیه20.

33 - تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 747 از تفسیر ابن الماهیار: ما رواه أحمد بن إبراهيم بن عباد، بإسناده إلى عبد الله بن بکیر، يرفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام في قوله عزو جل.. بحار الأنوار: ج 93ص 188 ب22 ح 19 از کنز جامع الفوائد و تأويل الآيات الظاهرة. و البرهان في تفسير القرآن: ج5 ص604 ح 4/11455 از تأويل الآيات، و مستدرك الوسائل: ج 7 ص 278 ب1 ح8219-6 از تأويل الآيات الظاهرة.

ص: 184

34 - تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة: ص 782- و روی أحمد بن القاسم، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أيمن بن محرز، عن سماعة، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال:. و مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل: ج 7 ص 280 ب1 ح8222-9 - أحمد بن محمد الساري في كتاب التنزيل والتحريف: عن محمد بن أورمة، عن الربيع بن زكريا، عن رجل، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام في حديث قال: «مَنْ أَعْطی» الْخُمُسَ «وَ اتَّقی» وَلَایَهًَْ الطَّوَاغِیتِ «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنی» بِالْوَلَایَهًِْ. «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى». قال: لَا یُرِیدُ شَیْئاً مِنَ الْخَیْرِ إِلَّا تَيَسَّرَ لَهُ «وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ» بِالْخُمُسِ «وَ استَغنی» بِرَأْیِهِ عَنْ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ «وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنی» اَلْوَلاَیَهِ فَلاَ یُرِیدُ شَیْئاً مِنْ اَلْیُسْرِ إِلاَّ تَعَسَّرَ لَهُ.

35 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 41 باب الخمس حدیث1650- و روي عن أبي بصير قال : قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله ما أيسر ما يدخل به العبد النار؟ قال:.

و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص521 به ح50 - حدثنا أبي و محمد بن أحمد بن الوليد قالا: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن أبي عمير، عن علي ابن أبي حمزة، عن أبي بصير قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: أصلحك الله ما أيسر ما يدخل به العبد النار؟ قال: ... مانند آن. و تفسير العياشي: ج1 ص225 ح 48 - عن أبي بصير قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ... مانند آن.

و فقه الرضا عليه السلام: ص 293 ب 49: ... مانند آن.

36 - الكافي: ج1 ص545 ح14- أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن علي بن أبي حمزة، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. و المقنعة، الشيخ المفيد: ص280 ب38- و روی أبو بصیر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: ... لاَ یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَشْتَرِیَ مِنَ اَلْخُمُسِ شَیْئاً حَتَّی یَصِلَ إِلَیْنَا نَصیبُنا

37 - الخصال.

ص: 185

38 - العياشي.

39 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص41 باب الخمس حدیث 1649- و قال الصادق عليه السلام.. و الخصال: ج1 ص290 ما يجب فيه الخمس... - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن العباس بن معروف، عن الحسين ابن يزيد النوفلي، عن اليعقوبي عیسی بن عبد الله العلوي، عن أبيه، عن جده جعفر بن محمد بن علي عليهم السلام - مانند آن -. و تفسير العياشي: ج2 ص 64 حديث 65- عن عیسی بن عبد الله العلوي، عن أبيه، عن جعفر بن محمد عليهم السلام - مانند آن -

40 - الكافي: ج1 ص 537 باب صلة الإمام عليه السلام ... حدیث 1 - الحسين بن محمد بن عامر، بإسناده رفعه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام:.

41 - الكافي: ج1 ص538 باب صلة الإمام عليه السلام ... حديث 7- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن ابن بکیر قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:. و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 44 باب الخمس ...ح1658- و روی عبد الله بن بکیر، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند آن -. و علل الشرائع: ج2 ص 377 ب107 حديث 1- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بكير قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول:- مانند آن -.

42 - المقنعة والتهذيب و الإستبصار و العوالي: وَ عَلَی اَلْخِلاَفِ اَلْعِقَابَ .

43 - الوسائل: أَموالِنا.

44 - المقنعة: نَبذُلُ و در الإستبصار و العوالي: نَفُکُ.

45- التهذيب و الإستبصار: تُخَافُ سَطْوَتُهُ

46 - المقنعة: أَرْزَاقِکُمْ.

47- در العوالي: مَنْ لَقِیَ اَللَّهَ بِمَا عَاهَدَ.

ص: 186

48 - التهذيب و الإستبصار: بِما عاهَدَ عَلَیْهُ.

49- الكافي: ج1 ص547 باب الفيء و... ح25. و المقنعة: ص 283 ب38. و تهذیب الأحکام: ج4 ص 139 ب39 ح 17. و الإستبصار فيما اختلف من الأخبار: ج2 ص 59 ب32 ح 9. و عوالي اللآلي: ج 2 ص 77 المسلك الرابع ح206 به اختصار: ج 3 ص 126 ب5 ح6. وسائل الشيعة: ج9 ص 538 ب 3 ح12665 از الكافي.

50 - الكافي: ج1 ص 548 باب الفيء و الأنفال و تفسير الخمس و ... حدیث 27- علي بن إبراهيم، عن أبيه قال: كنت عند أبي جعفر الثاني عليه السلام إذ دخل عليه صالح بن محمد بن سهل و كان يتولى له الوقف بقم فقال: يا سيدي ! اجعلني من عشرة آلاف في حل فإني أنفقتها. فقال اله:. و المقنعة: ص 284 ب38- و روی إبراهيم بن هاشم ... مانند آن. و الإستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج2 ص60 ب 32 ح 197- 11- و روی إبراهيم بن سهل بن هاشم ... مانند آن. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 251 - فروى علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه - مانند آن -

51 - من لا يحضره الفقیه: ج 1 ص 498ح 1427- و قد روي نهي عن الصلاة عند طلوع الشمس و عند غروبها لأن الشمس تطلع بين قرني شيطان و تغرب بين قرني شيطان إلا أنه روى لي جماعة من مشايخنا عن أبي الحسين محمد بن جعفر الأسدي رضي الله عنه أنه ورد عليه فيما ورد من جواب مسائله من محمد بن عثمان العمري قدس الله روحه:.

52- ترجمه حدیث در لوامع صاحبقرانی مشهور به شرح فارسی فقیه: ج5 ص 218.

53 - الكافي: ج2 ص 18 باب دعائم الإسلام ...ح1 - حدثني الحسين بن محمد الأشعري، عن معلی بن محمد الزيادي، عن الحسن بن علي الوشاء قال: حدثنا أبان بن عثمان، عن فضيل، عن أبي حمزة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: بُنِیَ الإِسْلامُ عَلَی خَمْسٍ: عَلَی الصَّلاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَالْحَجِّ وَ الْوَلایَهِ، وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلایَه.

54 - الخصال: ج2 ص 610-635 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله

ص: 187

قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي، عن جدي، عن آبائه عليهم السلام: أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنياه قال أمير المؤمنين عليه السلام: ...إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِطَّلَعَ إِلَی اَلْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اِخْتَارَ لَنَا شِیعَهً یَنْصُرُونَنَا وَ یَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ یَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ یَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِینَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ إِلَیْنَا...

55 - التهذيب: ج8 ص 325 ب ح 1207 - 23- و ذکر أحمد بن محمد بن داود القمي في نوادره قال: روی محمد بن عیسی عن أخيه جعفر بن عيسى عن خالد بن سدير أخي حنان بن سدير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل شق ثوبه على أبيه أو على أمه أو على أخيه أو على قریب له فقال: لاَ بَأْسَ بِشَقِّ اَلْجُیُوبِ قَدْ شَقَّ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ عَلَی أَخِیهِ هَارُونَ ، وَ لاَ یَشُقَّ اَلْوَالِدُ عَلَی وَلَدِهِ وَ لاَ زَوْجٌ عَلَی اِمْرَأَتِهِ وَ تَشُقُّ اَلْمَرْأَهُ عَلَی زَوْجِهَا وَ إِذَا شَقَّ زَوْجٌ عَلَی اِمْرَأَتِهِ أَوْ وَالِدٌ عَلَی وَلَدِهِ فَکَفَّارَتُهُ حِنْثُ یَمِینٍ وَ لاَ صَلاَهَ لَهُمَا حَتَّی یُکَفِّرَا أَوْ یَتُوبَا مِنْ ذَلِکَ وَ إِذَا خَدَشَتِ اَلْمَرْأَهُ وَجْهَهَا أَوْ جَزَّتْ شَعْرَهَا أَوْ نَتَفَتْهُ فَفِی جَزِّ اَلشَّعْرِ عِتْقُ رَقَبَهٍ أَوْ صِیَامُ شَهْرَیْنِ مُتَتَابِعَیْنِ أَوْ إِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکِیناً وَ فِی اَلْخَدْشِ إِذَا دَمِیَتْ وَ فِی اَلنَّتْفِ کَفَّارَهُ حِنْثِ یَمِینٍ وَ لاَ شَیْءَ فِی اَللَّطْمِ عَلَی اَلْخُدُودِ سِوَی اَلاِسْتِغْفَارِ وَ اَلتَّوْبَهِ وَ لَقَدْ شَقَقْنَ اَلْجُیُوبَ وَ لَطَمْنَ اَلْخُدُودَ اَلْفَاطِمِیَّاتُ عَلَی اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، وَ عَلَی مِثْلِهِ تُلْطَمُ اَلْخُدُودُ وَ تُشَقُّ اَلْجُیُوبُ .

56 - سوره (23) المؤمنون آیه 145 الی 147 و سوره 70 المعارج آیه 30 الی 32

57 - الكافي: ج5 ص540 ح1 از او: وسائل الشيعة: ج20 ص 353 ب28 ح 25808-5.

58 - الخصال: ج1 ص 106 ح68. از او: وسائل الشيعة: ج2 ص131 ب79 ح1709- 5 وج20 ص 354 ب 28 ح25810 - 7.

59 - عوالي الليالي العزيزية في الأحاديث الدينية: ج1 ص260 ف10 ح 38. از او: بحار الأنوار:

ص: 188

ج101 ص30ب 33 ح 2 و جامع أحاديث الشيعة: ج25 ص 796 ب17 ح1300- 37699 - (4) .

60 - وسائل الشيعة: ج28 ص 364 ب 3 ح34978- 4 از النوادر أحمد بن محمد بن عيسى الأشعری: از پدرش از امام جعفر صادق عليه السلام. و مانند آن در بحار الأنوار: ج101 ص30 ب33 ح 1 از فقه الرضا عليه السلام از پدرش از امام صادق علیه السلام.

61 - وسائل الشيعة: ج2 ص 189 ب7 ح1897- 14 از تهذیب الأحکام: ج1 ص 122 ب6 ح15 و الإستبصار فیما اختلف من الأخبار: ج1 ص 106 ب63 ح5.

62 - الكافي: ج3 ص370 ح14 - الحسين بن محمد رفعه، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه، قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم؟ فقال: لاَ تَکْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ مَا فَاتَکَ. و تهذیب الأحکام: ج 3 ص258 ب25 ح 43 - ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم؟ فقال: لاَ تَکْرَهْ فَمَا مِنْ مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ مَا فَاتَکَ

63 - وسائل الشيعة: ج2 ص 193 با ح 1907 - 24- از الخرائج و الجرائح: عن جابر الجعفي، عن زين العابدين عليه السلام أنه قال:أَقْبَلَ أَعْرَابِیٌّ إِلَی اَلْمَدِینَهِ فَلَمَّا صَارَ قُرْبَ اَلْمَدِینَهِ خَضْخَضَ وَ دَخَلَ عَلَی اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُوَ جُنُبٌ فَقَالَ لَهُ یَا أَعْرَابِیُّ أَ مَا تَسْتَحِی تَدْخُلُ إِلَی إِمَامِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟ أَنْتُمْ مَعَاشِرَ اَلْعَرَبِ إِذَا خَلَوْتُمْ خَضْخَضْتُمْ فَقَالَ اَلْأَعْرَابِیُّ قَدْ بَلَغْتُ حَاجَتِای فِیمَا جِئْتُ لَهُ فَخَرَجَ مِنْ عِنْدِهِ فَاغْتَسَلَ وَ رَجَعَ إِلَیْهِ فَسَأَلَهُ عَمَّا کَانَ فِی قَلْبِهِ

64 - قرب الإسناد: ص 43 ح140- قال بكر بن محمد: و خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام، فلحقنا أبو بصير خارجا من زقاق من أزقة المدينة - و هو جنب، و نحن لا نعلم -

ص: 189

حتى دخلنا على أبي عبد الله فسلمنا عليه، فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال له: يا أبا بصير! أما تَعلَمُ أنَّهُ لاَ يَنبَغِي لِلجُنُبِ أن يَدخُلَ بُيُوتَ الأنبِياءِ؟! فرجع أبو بصیر و دخلنا. و دلائل الإمامة: ص 287 ح235/ 71- و روی بکر بن محمد الأزدي، عن جماعة من أصحابنا، قال بكر: خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام فلحقنا أبو بصیر خارجا من الزقاق و هو جنب، و نحن لا نعلم، حتى دخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال: یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ لاَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَوْصِیَاءِ؟! فرجع أبو بصیر و دخلنا. و الثاقب في المناقب، ص410 فصل 3 ح340 - عن الأزدي، قال: خرجنا نريد منزل أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام فلحقنا أبو بصير، فدخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، فرفع رأسه إلى أبي بصير و قال: يا أبا محمد! الا تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَنْبِیَاءِ ؟!. فرجع أبو بصیر و دخلنا. بصائر الدرجات: ص 241 ب10 ح 23- حدثنا أبو طالب عن بكر بن محمد قال: خرجنا من المدينة نريد منزل أبي عبد الله عليه السلام فلحقنا أبو بصیر خارجا من زقاق و هو جنب و نحن لا نعلم حتى دخلنا على أبي عبد الله عليه السلام، قال: فرفع رأسه إلى أبي بصير فقال: يا أبا محمد!! أما تَعْلَمُ أَنَّهُ لاَ یَنْبَغِی لِلْجُنُبِ أَنْ یَدْخُلَ بُیُوتَ اَلْأَنْبِیَاءِ وَالْأَوْصِياءُ؟؟ قال فرجع أبو بصیر و دخلنا. والهداية الكبرى: ص250 ب8- قال الحسين بن حمدان: حدثنی الحسن بن محمد بن جمهور، عن محمد بن علي، عن علي بن محمد، عن أبي المعز، عن أبي بصير قال: دخلت على أبي عبد الله الصادق بعد مضي والده الباقر صلوات الله عليهما و قد جامعت أهلي فأتيت إلى عند سيدي الصادق من قبل أن أغتسل لأمتحنه و أرى دلالته مثل ما أراني أبوه فلما دخلت عليه بمجلسه و أنا على هذه الحال فقال لي: يا أبا محمد! مَا کَانَ فِیمَا کُنْتَ فِیهِ حَاجَهٌ أَنْ تَدْخُلَ عَلَی إِمَامِکَ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! فقلت له: جعلت فداك اعتمدت ذلك لأرى دلالتك. فقال: «اَوَ لَمْ تُؤْمِنْ»؟ قلت: « بَلی وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی». قال: قُمْ اِغْتَسِلْ مِنْ جَنَابَتِکَ. ففعلت و عدت إلى مجلسه و علمت بهذه الدلالة أنه الإمام حقا. و دلائل الإمامة:

ص: 190

ص265 ح 31/195 و حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني ، قال : حدثنا محمد ابن جعفر الزيات، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، عن الحسن بن محبوب، عن مالك بن عطية ، عن أبي بصير، قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام و أنا أريد أن يعطيني دلالة مثل ما أعطاني أبو جعفر عليه السلام. فلما دخلت عليه قال: يا أبا مُحَمَدٍ! ما كان لك فِیمَا کُنْتَ فِیهِ شُغُلٌ تَدْخُلُ عَلَیَّ وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! قال: قلت: جعلت فداك ، ما فعلت إلا على عمد. قال: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟ قال: قلت: بلى، وَ لَٰكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي. قال: قم يا أبا محمد! فَاغتَسِل. فاغتسلت و عدت إلى مجلسي، فعلمت عند ذلك أنه الإمام. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص226- و في كتاب الدلالات عن الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني: قال أبو بصير: إشتهيت دلالة الإمام فدخلت على أبي عبد الله عليه السلام و أنا جنب فقال: يا أبا مُحَمَّدٍ مَا كَانَ لَكَ فِيمَا كُنْتَ فِيهِ شُغُلٌ تَدْخُلُ عَلَيَّ إمامك وَ أَنْتَ جُنُبٌ؟! فقلت: جعلت فداك ما عملته إلا عمدا. قال: أَوَلَمْ تُؤْمِنْ؟ قلت: بَلَی وَلَکن لِّیطْمَئِنَّ قَلْبِی. قال: قم يا أبا محمد! و اِغْتَسَلَ. و رجال الكشي: ص 170ح 288- حدثني حمدويه، قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمان، عن أبي الحسن المكفوف، عن رجل، عن بكير، قال: لقيت أبا بصير المرادي قلت: أين تريد؟ قال: أريد مولاك، قلت إني أتبعك، فمضى معي فدخلنا عليه، و أحد النظر إليه و قال: هكذا تدخُلُ بیوتَ الأنبیاءِ و أنت جُنبٌ؟ قال: أعوذ بالله من غضب الله و غضبك، فقال : أستغفر الله ولا أعود. و روى ذلك أبو عبد الله البرقي، عن بکیر.

65 - سوره (17) الإسراء آیه 10: «إِنَّ هَٰذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَ يُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا» بصائر الدرجات: ص 427 ح12- حدثنا يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم بن عبد الحميد، عن موسى النميري، عن علاء بن سیابة ، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله تعالى: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. والكافي: ج1 ص 216ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن إبراهيم

ص: 191

بن عبد الحميد، عن موسى بن أكيل النميري، عن العلاء بن سیابة، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. و تفسیر العياشي: ج2 ص 282 ح 24- عن أبي إسحاق: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ. و تفسير العياشي: ج2 ص 283 ح 25- عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ» قال: يَهْدِي إِلَى الْوَلایَةِ.

66 - الكافي: ج6 ص 432 باب الغناء ...ح 7- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: أَنْهَاكُمْ عَنِ اَلزَّفْنِ وَ اَلْمِزْمَارِ وَ عَنِ اَلْكُوبَاتِ وَ اَلْكَبَرَاتِ.

67 - سوره (8) الأنفال آیه 36 «وَ مَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَ تَصْدِيَةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ».

68 - تفسير العياشي: ج1 ص 239 ح 114- عن كثير النواء قال: سألت أبا جعفر عليه السلام: عن الكبائر؟ قال: كُلُّ شَيْءٍ وَعَدَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلنَّارَ. و عقاب الأعمال: ص 233 - أبي ره قال : حدثني محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن علي بن إسماعيل، عن محمد بن النضر، عن عباد بن کثیر النواء قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن الكبائر؟ قال كُلَّ شَيْ ءٍ وَعَدَ اَللَّهُ عَلَيْهِ اَلنَّارَ.

69 - وسائل الشيعة: ج1 ص 491 ب 55 ح 1296 از تهذیب الأحکام: ج1 ص425ح 26/1353

70 - سوره (42) الشوری آیه 6.

71 - سوره (4) النساء آیه 65.

72 - السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 577- و من ذلك ما استطرفناه من جامع البزنطي صاحب الرضا عليه السلام: عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام.

73 - الخصال: ج1 ص 251 باب النهي عن أربعة أشياء و عن أربعة ظروف ...ح119- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن

ص: 192

محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سئل عن الشطرنج و النرد؟ قال: لا تَقْرَبُوهَما. قلت: فالغناء؟ .... و معاني الأخبار: ص224 باب معنى الدباء و المزفت و الحنتم والنقير ح1 - أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن يعقوب بن يزيد، عن الحسن بن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سئل عن النرد و الشطرنج؟ قال: لا تَقرَبهُما.... وسائل الشيعة : ج 17 ص 320 ب 102 ح22655-10.

74 - تحف العقول، ص 335. وسائل الشيعة: ج 17 ص85 ب 2 ح 22047-1

75 - الكافي: ج6 ص 437 باب النرد و الشطرنج...ح15 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب قال: دخلت على أبي عبد الله عليه السلام فقلت: جعلت فداك ! ما تقول في الشطرنج؟ قال: اَلْمُقَلِّبُ لَهَا کَالْمُقَلِّبِ لَحْمَ اَلْخِنْزِیرِ. فقلت: ما على من قلب لحم الخنزير؟ قال: یَغْسِلَ یَدَهُ .

ضعف این روایت منجبر است به شهرت عمل شیعه و اجماع آنان.

76 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 246 باب ابتداء الكعبة و فضلها و ...ح2317. از او وسائل الشيعة: ج4 ص 339 ب18 ح 5337 - 3.

77 - الكافي: ج2 ص391 باب الصلاة في الكعبة و فوقها و ... ح19 - جماعة، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة، عن الحسين بن عثمان، عن ابن مسکان، عن خالد عن أبي إسماعيل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: الرجل يصلي على أبي قبيس مستقبل القبلة؟ فقال: لا بأس. و تهذیب الأحکام: ج2 ص 376 ب17 ح 97 - عنه (الحسين بن سعید)، عن فضالة، عن الحسين بن عثمان ، عن ابن مسكان، عن خالد بن أبي إسماعيل .... وسائل الشيعة: ج4 س 339 ب18 ح 5336-2. ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار: ج 4 ص 618، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15 ص 296.

ص: 193

78 - تهذیب الأحکام: ج2 ص 383 ب19 ح1598- 7- عنه (الطاطري)، عن محمد بن أبي حمزة، عن عبد الله بن سنان، عن أبي عبد الله عليه السلام. وسائل الشيعة: ج4 ص 339 ب18 ح5335-1

79 - تفسير العياشي: ج1 ص 216 ح 6- عن أبي بكر الحضرمي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال لي: مَا یَقُولُ اَلنَّاسُ فِی تَزْوِیجِ آدَمَ وُلْدَهُ؟ قال: قلت: يقولون: إن حواء كانت تلد لآدم في كل بطن غلاما و جارية فتزوج الغلام الجارية التي من البطن الآخر الثاني، و تزوج الجارية الغلام الذي من البطن الآخر الثاني حتى توالدوا، فقال أبو جعفر عليه السلام: لَیْسَ هَذَا کَذَاکَ وَ لَکِنَّهُ لَمَّا وَلَدَ آدَمُ هِبَهَ اَللَّهِ وَ کَبُرَ سَأَلَ اَللَّهَ أَنْ یُزَوِّجَهُ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ لَهُ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ فَزَوَّجَهَا إِیَّاهُ فَوُلِدَ لَهُ أَرْبَعَهُ بَنِینَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ اِبْنٌ آخَرُ فَلَمَّا کَبُرَ أَمَرَهُ فَتَزَوَّجَ إِلَی اَلْجَانِّ فَوُلِدَ لَهُ أَرْبَعُ بَنَاتٍ فَتَزَوَّجَ بَنُو هَذَا بَنَاتِ هَذَا فَمَا کَانَ مِنْ جَمَالٍ فَمِنْ قِبَلِ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ مِنْ حِلْمٍ فَمِنْ قِبَلِ آدَمَ وَ مَا کَانَ مِنْ خِفَّهٍ فَمِنْ قِبَلِ اَلْجَانِّ فَلَمَّا تَوَالَدُوا صَعِدَتِ اَلْحَوْرَاءُ إِلَی اَلسَّمَاء. من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 382 ح 4338- روى القاسم بن عروة، عن بريد العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْزَلَ عَلَي آدَمَ حَوْرَاءَ مِنَ الْجَنَّةِ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ ابْنَيْهِ وَ تَزَوَّجَ الْآخَرُ ابْنَةَ الْجَانِّ فَمَا كَانَ فِي النَّاسِ مِنْ جَمَالٍ كَثِيرٍ أَوْ حُسْنِ خُلُقٍ فَهُوَ مِنَ الْحَوْرَاءِ وَ مَا كَانَ فِيهِمْ مِنْ سُوءِ خُلُقٍ فَهُوَ مِنِ ابْنَةِ الْجَانِّ المقنع: ص 301 باب النكاح: إن الله تبارك و تعالى أنزل على آدم حوراء من الجنة فأنكحها بعض ولده و أنكح إبنا له آخر إبنة الجان، فما كان في الناس من جمال (أو حسن خلق) فهو من الحوراء، و ما كان فيهم من سوء خلق أو غضب فمن الجان. علل الشرائع: ج1 ص103 ب92 ح1- أخبرني علي بن حاتم قال: حدثنا أبو عبد الله بن ثابت قال: حدثنا عبد الله بن أحمد، عن القاسم بن عروة، عن برید بن معاوية العجلي، عن أبي جعفر عليه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ إِلَی آدَمَ فَزَوَّجَهَا أَحَدَ اِبْنَیْهِ وَ تَزَوَّجَ اَلْآخَرُ الی اَلْجِنَّ فَوَلَدَتَا جَمِیعاً فَمَا کَانَ مِنَ اَلنَّاسِ مِنْ جَمَالٍ وَ حُسْنِ خَلْقٍ فَهُوَ مِنَ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ فِیهِمْ مِنْ سُوءِ اَلْخَلْقِ فَمِنْ بِنْتِ اَلْجَانّ

ص: 194

وَ أَنْکَرَ أَنْ یَکُونَ زَوَّجَ بَنِیهِ مِنْ بَنَاتِهِ

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 204- عن علل الشرائع عن القمي القزويني: سئل الباقر عليه السلام عن علة حسن الخلق و سوئه ؟ فقال : إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَنْزَلَ حَوْرَاءَ مِنَ اَلْجَنَّهِ إِلَی آدَمَ فَزَوَّجَهَا مِنْ أَحَدِ بَنِیهِ وَ تَزَوَّجَ اَلْآخَرُ إِلَی اَلْجَانِّ فَوَلَدَتَا جَمِیعاً فَمَا کَانَ لِلنَّاسِ جَمَالٌ وَ حُسْنُ اَلْخَلْقِ فَهُوَ مِنَ اَلْحَوْرَاءِ وَ مَا کَانَ فِیهِمْ مِنْ سُوءِ خَلْقٍ فَمِنْ بِنْتِ اَلْجَانِّ وَ أَنْکَرَ أَنْ یَکُونَ بَنُوهُ مِنْ بَنَاتِهِ. رواه ابن بابويه في المقنع. رسائل آل طوق القطيفي: ج3 ص475- وقد وقفت في كلام بعض الأدباء المأمونين ، نقلا من حاشية السيد نور الله الشوشتري على البيضاوي على ما لفظه: (قال السيد المرتضى: في كتابه الموسوم (بصحيفة الحقائق) رواية عن معاوية بن عمار: سألت الصادق عليه السلام: عن آدم عليه السلام: أكان يزوج ابنته من ابنه؟ فقال: مَعَاذَ اللَّهُ ، لَوْ فَعَلَ ذَلِكَ مَا رَغِبَ عَنْهُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ ما كانَ دِينَ آدَمَ إِلَّا دَيْنُ رسول الله صلى الله عليه و آله: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ وَ حوَّاءَ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ جَمَعَ بَیْنَهُمَا وَلَدَتْ حَوَّاءَ قَابِیل ثم ولدت هَابِیلَ فَلَمَّا أَدْرَکَ قَابِیلُ أَظْهَرَ اللَّهُ لَهُ جِنِّیَّه مِنَ الْجِنِّ یقال لَهَا جُمَانَةُ فی صُورَةِ انسیة فَاَوحَی اللَّهِ اِلی آدَمَ : انَّ زَوْجُهَا مِنْ قابیلَ. و الخرائج والجرائح: ج2 ص825 ح 39 - عن أبي بصير، جدعان بن نصر، حدثنا أبو عبد الله محمد بن مسعدة، حدثنا محمد بن حمويه بن إسماعيل الأربنوئي، عن أبي عبد الله الزبيني، عن عمر بن أذينة قال: قيل لأبي عبد الله عليه السلام: إن الناس يحتجون علينا و يقولون إن أمير المؤمنين زوج فلانا ابنته أم كلثوم - و كان متكئا فجلس - وقال: وَ تَقْبَلُونَ أَنَّ عَلِیّاً أَنْکَحَ فُلاَناً بِنْتَهُ أَنَّ قَوْماً یَزْعُمُونَ ذَلِکَ لاَ یَهْتَدُونَ إِلَی سَوَاءِ اَلسَّبِیلِ وَ لاَ اَلرَّشَادِ- فَصَفَقَ بِیَدِهِ وَ قَالَ- سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ مَا کَانَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقْدِرُ أَنْ یَحُولَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهَا فَیُنْقِذَهَا کَذَبُوا لَمْ یَکُنْ مَا قَالُوا إِنَّ فُلاَناً خَطَبَ إِلَی عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِنْتَهُ أُمَّ کُلْثُومٍ فَأَبَی عَلِیٌّ علیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لِلْعَبَّاسِ وَ اَللَّهِ لَئِنْ لَمْ یُزَوِّجْنِی لَأَنْتَزِعَنَّ مِنْکَ اَلسِّقَایَهَ وَ زَمْزَمَ فَأَتَی اَلْعَبَّاسُ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَکَلَّمَهُ فَأَبَی عَلَیْهِ فَأَلَحَّ اَلْعَبَّاسُ فَلَمَّا رَأَی أَمِیرُ

ص: 195

اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مَشَقَّهَ کَلاَمِ اَلرَّجُلِ عَلَی اَلْعَبَّاسِ وَ أَنَّهُ سَیَفْعَلُ بِالسِّقَایَهِ مَا قَالَ أَرْسَلَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلَی جِنِّیَّهٍ مِنْ أَهْلِ نَجْرَانَ یَهُودِیَّهٍ یُقَالُ لَهَا سَحِیقَهُ بِنْتُ جُرَیْرِیَهَ فَأَمَرَهَا فَتَمَثَّلَتْ فِی مِثَالِ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ حُجِبَتِ اَلْأَبْصَارُ عَنْ أُمِّ کُلْثُومٍ وَ بَعَثَ بِهَا إِلَی اَلرَّجُلِ فَلَمْ تَزَلْ عِنْدَهُ حَتَّی إِنَّهُ اِسْتَرَابَ بِهَا یَوْماً فَقَالَ مَا فِی اَلْأَرْضِ أَهْلُ بَیْتٍ أَسْحَرُ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ ثُمَّ أَرَادَ أَنْ یُظْهِرَ ذَلِکَ لِلنَّاسِ فَقُتِلَ وَ حَوَتِ اَلْمِیرَاثَ وَ اِنْصَرَفَتْ إِلَی نَجْرَانَ وَ أَظْهَرَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أُمَّ کُلْثُومٍ

80 - الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 383، و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص 485.

81 - صحيح البخاري: تفسير سورة المائدة ، صحیح مسلم: کتاب النکاح، مسند أحمد: ج1 ص420.

82 - تفسير الرازي: ج2 ص167، شرح معاني الآثار: ص374، سنن البيهقي: ج 7 ص 206، بداية المجتهد: ج1 ص346، المحلي: 7 ص107، أحکام القرآن ، الجصاص: ج1 ص 279، شرح التجريد، القوشجي الأشعري، تفسير القرطبي: ج2 ص370، المغني: ج 7 ص 527، زاد المعاد في هدي خير العباد: ج2 ص205، الدر المنثور: ج2 ص141، کنز العمال: ج8 ص 293، وفیات الأعيان: ج5 ص197.

83 - سوره (10) یونس عليه السلام آیه 35.

84 - سوره (5) المائدة آیه 45.

85 - سوره (5) المائدة آيه 46.

86 - سوره (5) المائدة آیه 48.

87 - سوره (2) آیه 162.

88 - سوره (5) المائدة آيه.60.

89 - سوره (7) الأعراف آیه 44.

ص: 196

90 - سوره (11) هود عليه السلام آیه 19.

91 - نهج البلاغة: ص 488 حكمت 112.

92 - الإختصاص: جالسا.

93 – بصائرالدرجات: ص391 ب8 ح3 . الإختصاص: ص 312

94 - کتاب المؤمن: ص 16ب5 ، و در کتاب أعلام الدين: ص 432 مرسلا با اختلاف

95 - بصائرالدرجات: ص390 ب8 ح 1و الإختصاص: ص 310 - أحمد بن محمد بن خالد البرقي، عن خلف بن حماد ....

96 - الإختصاص: ص 311.

97 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 409 مجلس 14ح 921 - 69.

98 - همان .

99 – عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص276 28ح13 و الخصال: ج1 ص282 ح 29. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص294 و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص271 فصل 7.

100- تحف العقول، ص 377. التمحيص: ص50 ب5 ح 88- عن مفضل بن عمرو عن أبي عبد الله عليه السلام:.

101 - بحار الأنوار: ج69 ص 66ب95 ح 21 از مستطرفات السرائر: ص 41 ح9.

102 - بحار الأنوار: ج 44 ص190ب 26- وَ فَدَ أَعْرَابِیٌّ اَلْمَدِینَهَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ اَلنَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَی اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَدَخَلَ اَلْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ

لَمْ یَخِبِ اَلْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ *** حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ اَلْحَلْقَهْ

أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ *** أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ اَلْفَسَقَهْ

لَوْ لاَ اَلَّذِی کَانَ مِنْ أَوَائِلِکُمْ *** کَانَتْ عَلَیْنَا اَلْجَحِیمُ مُنْطَبِقَهْ

قَالَ فَسَلَّمَ اَلْحُسَیْنُ وَ قَالَ یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ مِنْ مَالِ اَلْحِجَازِ شَیْءٌ قَالَ نَعَمْ أَرْبَعَهُ آلاَفِ دِینَارٍ

ص: 197

فَقَالَ هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ اَلدَّنَانِیرَ فِیهَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ اَلْبَابِ حَیَاءً مِنَ اَلْأَعْرَابِیِّ وَ أَنْشَأَ

خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ *** وَ اِعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهْ

لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا اَلْغَدَاهَ عَصًا *** أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهْ

لَکِنَّ رَیْبَ اَلزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ * وَ اَلْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَهُ اَلنَّفَقَهْ

قَالَ فَأَخَذَهَا اَلْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَی فَقَالَ لَهُ لَعَلَّکَ اِسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ لاَ وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ اَلتُّرَابُ جُودَکَ؟!!!.

یک مرد اعرابی وارد مدینه طیبه شد و از کریم ترین مردم جویا شد. امام حسین علیه السلام را به وی معرفی کردند. او داخل مسجد شد و دید که امام حسین مشغول نماز است. مقابل آن حضرت ایستاد و این اشعار را سرود:

کسی که الآن چشم امید به تو دارد و حلقه درب خانه تو را حرکت دهد نا امید نخواهد شد توئی که بخشنده و مورد اعتماد می باشی پدر تو قاتل افراد فاسق و نابکار بود اگر مقام نبوت پدران و نیاکان شما نمی بود آتش دوزخ دچار ما می شد.

راوی می گوید: امام حسين عليه السلام سلام کرد و به قنبر فرمود: آیا چیزی از مال حجاز باقی مانده؟ گفت: آری، مبلغ چهار هزار اشرفی باقی است. فرمود: آن ها را بیاور! زیرا کسی که از ما بیشتر به آن ها احتیاج دارد آمده است. سپس آن معدن جود و سخا برد (دو لباس يمني خود) را از تن خویش خارج کرد و آن اشرفی ها را در میان آن پیچید و آن را به علت این که به نظر مبارکش اندک بود و بدین جهت که از اعرابی خجل می شد از شکاف در به آن اعرابی عطا کرد و این اشعار را خواند:

این اشرفی ها را بگیر و من به علت این که به تو مختصری عطا کردم پوزش می طلبم

بدان که من نسبت به توشفقت و مهربانی دارم

ص: 198

اگر حق ما را به ما میدادند باران بذل و بخشش از آسمان بر تو فرو می ریخت

ولی چه باید کرد، حوادث روزگار وضع انسان را تغییر می دهند و فعلا دست من خالی از پول است.

راوی می گوید: اعرابی آن اشرفی ها را گرفت و شروع به گریه کرد. امام حسین به وی فرمود: آیا برای این که بخشش ما کم و اندک بود گریه می کنی؟ گفت: نه. بلکه برای این گریه می کنم که چگونه خاک شما را می رباید و این گونه بذل و بخشش های شما را از بین می برد.

103 - سوره (59) الحشر آیه 8.

104 - سوره (2) آیه 262.

105 - سوره (2) آیه 246.

106 - تفسير مجمع البيان: ج 7 ص 343.

107 - الكافي: ج 6 ص531ح 7. و المحاسن: ج2 ص 608 ب1ح3 و مکارم الأخلاق: ص 127.

108 - غررالحكم: ص367 کلمه 8299

109- سوره (9) التوبة آیه 34.

110 - الكافي: ج4 ص 61 ب النوادر ...ح4. تفسير العياشي: ج2 ص 87ح 54.

111 - تهذیب الأحکام: ج4 ص 143ب 39 ح 24

112 - سوره (51) الذاريات آیات 16 الی 20

113 - بحارالأنوار: ج 75 ص 121ب20 ح4 از کشف الغمة.

114 - المقنعة والتهذيب و الإستبصار و العوالي.

115 - الإستبصار: لَمْ یُحِلَّ.

116 - الإستبصار: وَ مَا نَفُکُّ .

117 - المقنعة: أَرْزَاقِکُمْ .

ص: 199

118 - الكافي: ج1 ص547 ح 25 و المقنعة: ص 283 ب38 و تهذیب الأحکام: ج4 ص 139 ب 39 ح 17 و الإستبصار: ج2 ص 59 ب 32 ح9 و عوالي اللآلي: ج3 ص 126 ح6.

119 - سوره (17) الإسراء آیه 27 و 28

120 - البرهان في تفسير القرآن: ج 3 ص 524 از تفسیر علی بن ابراهيم: ج2 ص18.

121 – إرشادالقلوب: ج2 ص 423 و روضة الواعظين: ج2 ص 296.

122 - الخصال: ج2 ص610 ح10- حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثني محمد بن عيسى بن عبيد اليقطيني، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن أبي بصير و محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثني أبي، عن جدي، عن آبائه عليهم السلام: أن أمير المؤمنين عليه السلام علم أصحابه في مجلس واحد أربعمائة باب مما يصلح للمسلم في دينه و دنیاه، قال عليه السلام:.

ر.ک. کامل الزيارات: ص 101 ب32 ح6 و عيون الحكم و المواعظ: ص 152 فصل 12 کلمه3340 و غررالحکم و دررالکلم: ص 233 کلمه 178 و جامع الأخبار: ص 179 فصل 41.

123- سوره (9) التوبة آیه 34.

124 - بحارالأنوار: ج 99 ص 108ب 7.

125 - سوره (24) النور آیه 55 و سوره (29) العنکبوت آیه 19.

126 - سوره (59) الحشر آیه 8.

127 – سوره (16) النحل آیه 44 و سوره (21) الأنبياء آیه 8.

128 - سوره (13) الرعد آیه 8: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ».

129 - بصائر الدرجات: ص10 باب نادر ...ح1 - حدثني أحمد بن محمد، عن محمد بن خالد، عن أبي البختري؛ و سندي بن محمد، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إن

ص: 200

اَلْعُلَمَاءُ وَرَثَهُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ ذَلِکَ (ذاک-الکافی) أَنَّ اَلْنبیااءَ لَمْ یُوَرِّثُوا (يُورِثُوا-الکافی) دِرْهَماً وَ لاَ دِینَاراً وَ إِنَّمَا وَرَّثُوا (اَورَثُوا-الکافی) أَحَادِیثَ مِنْ أَحَادِیثِهِمْ فَمَنْ أَخَذَ شیئاً (بِشَيءٍ -الکافی) مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَکُمْ هذا عَمَن تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِینَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ فِی کُلِّ خَلَفٍ عُدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِیفَ اَلْغَالِینَ وَ اِنْتِحَالَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ اَلْجَاهِلِینَ. الكافي: ج1 ص 32 ح2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن خالد، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام:. و الإختصاص: ص 4- و عنه (جعفر بن محمد بن قولویه)، عن محمد بن الحسن بن أحمد، عن محمد بن الحسن الصفار، عن السندي، عن أبي البختري، عن أبي عبد الله عليه السلام:.

130- الخرائج و الجرائح: ج ص 903 و الإحتجاج: ج2 ص 497- «... وَ اِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لاناسینَ لِذِکرِکُم، وَ لَوْلا ذلِکَ لَنَزلَ بِکُمُ اللَأْواءُ وَاصْطَلَمَکُمُ الْأَعْداءُ....»

131 - التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن الزكي العسكري عليه السلام: ص300 ح 143- «...فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ (عَلى هواةُ - الإحتجاج)، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِ أَنْ یُقَلِّدُوهُ... ». و الإحتجاج: ج2 ص 458. كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص486 ب 45 ح4 - حدثنا محمد بن محمد بن عصام الكليني رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب قال: سألت محمد بن عثمان العمري رضي الله عنه أن يوصل لي كتابا قد سألت فيه عن مسائل أشكلت علي، فوردت في التوقيع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام: «... وَ أَمَّا اَلْحَوَادِثُ اَلْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اَللَّهِ اَلْخَبَرَ (عليکم - الغيبة)، ...». و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 291 فصل 4 - و أخبرني جماعة، عن جعفر بن محمد بن قولويه و أبي غالب الزراري و غيرهما، عن محمد بن يعقوب الكليني، عن إسحاق بن يعقوب. و الخرائج و الجرائح، ج3 ص 1114، ح30 از ابن بابویه. و الإحتجاج: ج2 ص 479- از محمد بن يعقوب الكليني، عن

ص: 201

إسحاق بن يعقوب. وكشف الغمة: ج2 ص531 فصل 3 از إسحاق بن يعقوب.

132 - وسائل الشيعة: ج 27 ص 150 ب11 ح 33457 - 42- عن رجال الكشي: عن حمدويه و إبراهيم ابني نصير، عن محمد بن إسماعيل الرازي، عن علي بن حبيب المدائني، عن علي بن سوید السائي قال: كتب إلي أبو الحسن عليه السلام وهو في السجن: «وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ یَا عَلِیُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِینِکَ، لا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا...»

133 - الكافي: ج1 ص 38 باب فقد العلماء ... 3- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب ، عن علي بن أبي حمزة قال: سمعت أبا الحسن موسی بن جعفر عليه السلام يقول: «إِذَا مَاتَ اَلْمُؤْمِنُ بَکَتْ عَلَیْهِ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ بِقَاعُ اَلْأَرْضِ اَلَّتِی کَانَ یَعْبُدُ اَللَّهَ عَلَیْهَا وَ أَبْوَابُ اَلسَّمَاءِ اَلَّتِی کَانَ یُصْعَدُ فِیهَا بِأَعْمَالِهِ وَ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ لِأَنَّ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْفُقَهَاءَ حُصُونُ اَلْإِسْلاَمِ کَحِصْنِ سُورِ اَلْمَدِینَهِ لَهَا»

134 - الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59- و عن موسى بن عمر بن يزيد الضيقل، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن حمزة، عن أبان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «اَلْعِلْمُ سَبْعَهٌ وَ عِشْرُونَ جُزْءاً (حرفا-المختصر) فَجَمِیعُ مَا جَاءَتْ بِهِ اَلرُّسُلُ جُزْءَانِ (حرفان-المختصر) فَلَمْ یَعْرِفِ اَلنَّاسُ حَتَّی اَلْیَوْمَ غَیْرَ الجُزءَینِ(اَلْحَرْفَیْنِ-المختصر) فَإِذَا قَامَ اَلْقَائِمُ أَخْرَجَ اَلْخَمْسَة وَ اَلْعِشْرِینَ جُزءاً(حَرْفاً-المختصر) فَبَثَّهَا فِی اَلنَّاسِ وَ ضَمَّ إِلَیْهَا الجُزءَینِ (اَلْحَرْفَیْنِ-المختصر) حَتَّی یَبُثَّهَا سَبْعَهً وَ عِشْرِینَ جُزءاً (حَرْفاً-المختصر)». از او: مختصر البصائر: ص320 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 35/346

135 - الكافي: ج2 ص 218 باب التقية ...ح7 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن هشام بن سالم، عن أبي عمرو الكناني قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «یا أبا عَمرٍو!، أرأیتکَ لَو حَدّثْتُکَ بحَدیثٍ أو أفْتَیْتُکَ بفُتْیا ثُمَّ جِئْتَنی بعدَ ذلکَ فسَألْتَنی عَنهُ فأخْبَرتُکَ بخِلافِ ما کُنتُ أخْبَرتُکَ ، أو أفْتَیتُکَ بخِلافِ ذلکَ ، بأیِّهِما کُنتَ تَأخُذُ؟ قلتُ :

ص: 202

بأحْدَثِهِما وأدَعُ الآخَرَ ، فقالَ : قَد أصَبْتَ یا أبا عمرٍو ، أبی اللَّهُ إلّا أنْ یُعْبَدَ سِرّاً . أمَا واللَّهِ لَئنْ فَعَلْتُم ذلکَ إنَّهُ لَخیرٌ لی و لَکُم ، و أبی اللَّهُ عزّوجلّ لَنا وَلَکُم فی دِینِهِ إلّا التَّقِیَّهَ» الكافي: ج 8 ص 158 ح153 - محمد بن أبي عبد الله و محمد بن الحسن جمیعا، عن صالح بن أبي حماد، عن أبي جعفر الكوفي، عن رجل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اَلدِّینَ دَوْلَتَیْنِ دَوْلَةَ لآدَمَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ دَوْلَهً لِإِبْلِیسَ فَدَوْلَهُ آدَمَ هِیَ دَوْلَةَ الله عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا أَرَادَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُعْبَدَ عَلاَنِیَهً اظهر دولةً آدَمَ وَ إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یُعْبَدَ سِرّاً کَانَتْ دَوْلَةُ إِبْلِیسَ فاَلْمُذِیعُ لِمَا أَرَادَ اَللَّهُ سَتْرَهُ مَارِقٌ مِنَ اَلدِّین». مختصر البصائر: ص 283 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 7/284 - أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن خالد البرقي، عن محمد بن مسلم، عن عيثم بن أسلم، عن معاوية بن عمار الدهني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «یَا مُعَاوِیَهُ أَ تُرِیدُونَ أَنْ تُکَذِّبُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَرْشِهِ، لاَ تُحَدِّثُوا اَلنَّاسَ إِلاَّ بِمَا یَحْتَمِلُونَ، فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَزَلْ یُعْبَدُ سِرّاً» مختصر البصائر: ص 295 باب في كتمان الحديث و إذاعته ...ح 30/307 - وعنهما (أحمد بن محمد بن عیسی و علي بن إسماعيل بن عيسى، عن عثمان بن عيسى الكلابي)، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عمن ذكره، عن عبد الله بن مسكان، عن عبيد الله بن علي الحلبي، قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «مَا ذَنْبِی إِنْ کَانَ اَللَّهُ تَعَالَی یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ سِرّاً وَ لاَ یُعْبَدَ عَلاَنِیَهً؟!».

136 - بحار الأنوار: ج 99 ص86 ب 7 «... السَّلامُ عَلَیکَ یا مُحْیی مَعالِمِ الدِّینِ... ». دلائل الإمامة: ص550 ح 128/524 - نقلت هذا الخبر من أصل بخط شيخنا أبي عبد الله الحسين الغضائري رحمه الله قال: حدثني أبو الحسن علي بن عبد الله القاساني قال: حدثنا الحسين بن محمد سنة ثمان وثمانين ومائتين بقاسان بعد منصرفه من إصبهان، حدثني يعقوب بن يوسف بإصبهان: «... وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّکَ الْمُحْیِی سُنَّتَکَ، الْقَائِمِ بِأَمْرِکَ...». و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 279 فصل 3 و المزار الكبير: ص 668 ب6 و جمال الأسبوع: ص 503 و البلد الأمين: ص 80 و

ص: 203

المصباح، الشيخ الكفعمي: ص547.

137 - برای مزيد اطلاع به این کتاب ها مراجعه نمایید: تنزيه المعبود في الرد على وحدة الموجود -وجود العالم بعد العدم عند الإمامية - البدعة و التحرف - جدلية الدين و الفلسفة - نقدی بر مثنوی - حديقة الشيعة - خیراتیه - نقدی جامع برتصوف - الرؤية الفلسفية - بحوث هامة في المناهج التوحيدية-و کتاب های روشنگر دیگری در اثبات باطل بودن همه بینش ها و فرقه ها جز فرقه ناجیه اماميه اثنا عشریه که از متن قرآن کریم و عترت است.

138 - سوره (6) الأنعام آیه 60: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فِی کِتابٍ مُبِینٍ».

139 - سوره (36) پس (صلى الله عليه و آله) آیه 13: «إِنّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ».

140 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 263ب 22 ح 22 و كمال الدين و تمام النعمة: ج1 ص 255 ب23 ح4 و علل الشرائع: ج1 ص 6 ب ح 1- حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي الكوفي بالكوفة سنة أربع و خمسين و ثلاثمائة قال: حدثنا فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي قال: حدثنا محمد بن أحمد بن علي الهمداني قال: حدثني أبو الفضل العباس بن عبد الله البخاري قال: حدثنا محمد بن القاسم بن إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن القاسم بن محمد بن أبي بكر قال: حدثنا عبد السلام بن صالح الهروي، عن علي بن موسی الرضا، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:.......... و الدرالنظيم: ص 109.

141 - بصائر الدرجات: ص 64 ب3 ح16 - حدثنا عبد الله بن جعفر، عن محمد بن علي، عن

ص: 204

الحسين بن سعيد، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل، عن بريد قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وَعَدَ اَللَّهُ، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِجَابُ الله». و الكافي: ج1 ص 145 باب النوادر...ح10 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی». و التوحيد: ص 152 ب 12 ح 9- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام : «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَ اُمَناؤهُِ علی وَحیِهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»

142 - کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 512 ب45 ح43 - حدثنا أبو محمد الحسين بن أحمد المكتب قال: حدثنا أبو علي بن همام بهذا الدعاء، و ذكر أن الشيخ العمري قدس الله روحه أملاه عليه، و أمره أن يدعو به، و هو الدعاء في غيبة القائم عجل الله فرجه الشريف: «اللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَك لَمْ اعْرِفْ نَبیَك، اللّهُمَّ عَرِّفِني نبیک فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني نبیک لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك اللّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي. اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی مِیْتَهً جاهِلِیَّهً، وَ لَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی، ... ». و مصباح المتهجد: ج1 ص 411- و ما روي عن أبي عمرو بن سعيد العمري رضي الله عنه قال: أخبرنا جماعة، عن أبي محمد هارون بن موسى التلعکبري، أن أبا علي محمد بن همام أخبره بهذا الدعاء، و ذكر أن الشيخ

ص: 205

أبا عمرو العمري قدس الله روحه أملاه عليه، وأمره أن يدعو به، و هو الدعاء في غيبة القائم من آل محمد عليهم السلام: «اللّهُمَّ عَرِّفْني نَفْسَك فَاِنَّك انْ لَمْ تُعَرِّفْني نَفْسَك لَمْ اعْرِفْ رَسُولَك، اللّهُمَّ عَرِّفِني رَسُولَك فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني رَسُولَك لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك. اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَك ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی. اَللّهُمَّ لا تُمِتْنِی مِیتَهً جاهِلِیَّهً، وَ لا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی، ...». الكافي: ج1 ص 337 باب في الغيبة ...ح5 - علي بن إبراهيم، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن عبد الله بن موسى، عن عبد الله بن بکیر، عن زرارة قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «...اَللّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ. اللّهُمَّ عَرِّفِني رَسُولَك فَاِنَّك إنْ لَم تُعَرِّفني رَسُولَك لَمْ اعْرِفْ حُجَّتَك. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ؛ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي، ...». والغيبة، النعماني: ص 166 ح6 -حدثنا محمد بن همام رحمه الله قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال: حدثنا عباد بن یعقوب، عن يحيى بن يعلى، عن زرارة - مانند کافی شریف -. و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 342 ب33 ح 24- حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العظار رضي الله عنه قال : حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن عثمان بن عيسى الكلابي، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين - مانند الكافي -. والغيبة، الشيخ الطوسي: ص334 فصل 5- و روی سعد بن عبد الله، عن جماعة من أصحابنا، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين - مانند الكافي. و الكافي: ج1 ص 342 باب في الغيبة ... ح 29 - الحسين بن أحمد، عن أحمد بن هلال قال: حدثنا عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح، عن زرارة بن أعين قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «... اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَطُّ. اَللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَللتُ عَنْ دِینی، ...».

143- تفسير القمي: ج1 ص180، تفسير العياشي: ج1 ص 339. وسائل الشيعة: ج17 ص321 ب102ح22657، تفسيرالبرهان: ج1 ص 497، تفسیر نورالثقلين : ج1 ص 669، بحارالانوار: ج 76

ص: 206

ص228 ب98 ح1.

144 - تفسير مجمع البيان: ج3 ص370.

145 - سوره (22) الحج آیه 31.

146 - فقه منسوب رضوی علیه السلام: ص284 ح4، و من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 58 باب حد شرب الخمرح5093.

147 - بحارالأنوار: ج 73 ص 356 ب67 ح22 و مستدرک الوسائل: ج13 ص222 ب81 ح15188-3.

148 - تحف العقول، ص 355.

149 - سوره (5) المائدة آیه 91

150 - سوره (17) الإسراء آیه 37.

151 - الكافي: ج1 ص46 ح5- علي، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ اَلرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی اَلدُّنْیَا . قيل: یا رسول الله! و ما دخولهم في الدنيا؟ قال: اِتِّبَاعُ اَلسُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِکَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَی دِینِکُمْ. ر.ک. دعائم الإسلام: ج1 ص 81 و النوادر راوندي: ص 27 و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 184 و العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص150 و أعلام الدين في صفات المؤمنين: ص90 و عوالي اللئالي العزيزية: ج4 ص 59ح2 و ص 77 ح65.

152 - الكافي: ج1 ص8- و قوله عليه السلام: خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَیْهِ فَإِنَّ اَلْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لاَ رَیْبَ فِیهِ. والكافي: ج1 ص 68 ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عیسی، عن صفوان بن يحيى، عن داود بن الحصين ، عن عمر بن حنظلة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو میراث فتحاكما إلى السلطان و إلى القضاة أ يحل ذلك قال: ... ینْظَرُ إِلَی مَا کانَ مِنْ رِوَایتِهِمْ عَنَّا فِی ذَلِک الَّذِی حَکمَا بِهِ الْمُجْمَعَ

ص: 207

عَلَیْهِ مِنْ أَصْحَابِکَ فَیُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُکْمِنَا وَ یُتْرَکُ الشَّاذُّ الَّذِی لَیْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ أَصْحَابِکَ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَا رَیْبَ فِیهِ....

رک. جوابات أهل الموصل في العدد و الرؤية: ص 47 والحديث المعروف قول أبي عبد الله عليه السلام: ...، و تهذیب الأحکام: ج6 ص302 ب 92 ح 52/845 و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج2 ص356.

153 - سوره (10) يونس عليه السلام آیه...60

154 - سوره (33) الأحزاب آیه 38: «وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَ طَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لایَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَ طَراً وَ کانَ أَمْرُ اللهِ مَفْعُولًا»

155 - سوره (4) النساء آیه 23: «وَ لا تَنْکِحُوا ما نَکَحَ آباؤُکُمْ مِنَ اَلنِّساءِ إِلاّ ما قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِيلاً.

156 - سوره (4) النساء آیه 22: «وَ كَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضَىٰ بَعْضُكُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ وَ أَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا».

157 - الكافي: ج5 ص 561 باب نوادر ...ح19 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب ، عن أبي أيوب، عن بريد العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله عزوجل: «وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» قال: الميثاق هي الكلمة التي عقد بها النكاح. و أما قوله : «غَلِيظًا»، فَهُوَ مَاءُ اَلرَّجُلِ يُفْضِيهِ إِلَى اِمْرَأَتِهِ. و تفسير العياشي: ج1 ص 229 ح 68 - عن يوسف العجلي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن قول الله: «وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا» قال: اَلْمِیثَاقُ اَلْکَلِمَهُ اَلَّتِی عُقِدَ بِهَا اَلنِّکَاحُ. وَ أما قَولُهُ: «غَلِيظًا»، فَهُوَ مَاءُ اَلرَّجُلِ اَلَّذِی یُفْضِیهِ إِلَی اَلْمَرْأَهِ.

158 - و من لا يحضره الفقيه : ج3 ص380 ح 4336 - روي عن زرارة بن أعين أنه قال: سئل أبو

ص: 208

عبد الله عليه السلام: عن خلق حواء و قيل له: إن أناسا عندنا يقولون: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَيْسَرِ الْأَقْصَي سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً أَ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَةِ مَا یَخْلُقُ لآِدَمَ زَوْجَةً مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ وَ یَجْعَلُ لِلْمُتَکَلِّمِ مِنْ أَهْلِ التَّشْنِیعِ سَبِیلًا إِلَی الْکَلَامِ أَنْ یَقُولَ إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً إِذَا کَانَتْ مِنْ ضِلْعِهِ مَا لِهَؤُلَاءِ حَکَمَ اللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ قَالَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ آدَمَ علیه السلام مِنْ طِینٍ وَ أَمَرَ الْمَلَائِکَةَ فَسَجَدُوا لَهُ أَلْقَی عَلَیْهِ السُّبَاتَ ثُمَّ ابْتَدَعَ لَهُ حَوَّاءَ فَجَعَلَهَا فِی مَوْضِعِ النُّقْرَةِ الَّتِی بَیْنَ وَ رِکَیْهِ وَ ذَلِکَ لِکَیْ تَکُونَ الْمَرْأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّکُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّکِهَا فَلَمَّا انْتَبَهَ نُودِیَتْ أَنْ تَنَحَّیْ عَنْهُ فَلَمَّا نَظَرَ الَیْهَا نَظَرَ إِلَی خَلْقٍ حَسَنٍ یُشْبِهُ صُورَتَهُ غَیْرَ أَنَّهَا أُنْثَی فَکَلَّمَهَا فَکَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ فَقَالَ لَهَا مَنْ أَنْتِ قَالَتْ خَلْقٌ خَلَقَنِی اللَّهُ کَمَا تَرَی فَقَالَ آدَمُ علیه السلام عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ مَا هَذَا الْخَلْقُ الْحَسَنُ الَّذِی قَدْ آنَسَنِی قُرْبُهُ وَ النَّظَرُ إِلَیْهِ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَا آدَمُ هَذِهِ أَمَتِی حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ مَعَکَ تُؤْنِسُکَ وَ تُحَدِّثُکَ وَ تَکُونَ تَبَعاً لِأَمْرِکَ فَقَالَ نَعَمْ یَا رَبِّ وَ لَکَ عَلَیَّ بِذَلِکَ الْحَمْدُ وَ الشُّکْرُ مَا بَقِیتُ فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَاخْطُبْهَا إِلَیَّ فَإِنَّهَا أَمَتِی وَ قَدْ تَصْلُحُ لَکَ أَیْضاً زَوْجَةً لِلشَّهْوَةِ وَ أَلْقَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ الشَّهْوَةَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ قَبْلَ ذَلِکَ الْمَعْرِفَةَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ فَقَالَ یَا رَبِّ فَإِنِّی أَخْطُبُهَا إِلَیْکَ فَمَا رِضَاکَ لِذَلِکَ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ رِضَایَ أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِینِی فَقَالَ ذَلِکَ لَکَ یَا رَبِّ عَلَیَّ إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ لِی فَقَالَ عَزَّ وَ جَلّ وَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ فَقَالَ لَهَا آدَمُ علیه السلام إِلَیَّ فَأَقْبِلِی فَقَالَتْ لَهُ بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ علیه السلام أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَکَانَ النِّسَاءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إِلَی الرِّجَالِ حَتَّی یَخْطُبْنَ عَلَی أَنْفُسِهِنَّ فَهَذِهِ قِصَّةُ حَوَّاءَ علیهاالسلام. و علل الشرائع: ج1 ص 18 ب17 ح1 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال: حدثنا أحمد بن إدريس و محمد بن يحيى العطار جميعا قالا: حدثنا محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن علي

ص: 209

بن فضال ، عن أحمد بن إبراهيم بن عمار قال: حدثنا ابن نويه [توبة] رواه ، عن زرارة قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام: كيف بدء النسل من ذرية آدم عليه السلام؟ فإن عندنا أناس [اناسا] يقولون: إن الله تبارك وتعالى أوحي إلى آدم عليه السلام: أن يزوج بناته من بنيه و إن هذا الخلق كله أصله من الإخوة والأخوات ؟! قال أبو عبد الله عليه السلام: سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً؛ یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَصْلَ صَفْوَهِ خَلْقِهِ وَ أَحِبَّائِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ حُجَجِهِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ مِنْ حَرَامٍ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ الْقُدْرَهِ مَا یَخْلُقُهُمْ مِنَ الْحَلَالِ وَ قَدْ أَخَذَ مِیثَاقَهُمْ عَلَی الْحَلَالِ وَ الطُّهْرِ الطاهِرِ الطَّیِّبِ وَ اللَّهِ لَقَدْ نُبِّئْتُ أَنَّ بَعْضَ اَلْبَهَائِمِ تَنَکَّرَتْ لَهُ أُخْتُهُ، فَلَمَّا نَزَا عَلَیْهَا وَ نَزَلَ کُشِفَ لَهُ عَنْهَا وَ عَلِمَ أَنَّهَا أُخْتُهُ أَخْرَجَ غُرْمُولَهُ ثُمَّ قَبَضَ عَلَیْهِ بِأَسْنَانِهِ ثُمَّ قَلَعَهُ ثُمَّ خَرَّ مَیِّتاً قَالَ زُرَارَهُ : ثُمَّ سُئِلَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ خَلْقِ حَوَّاءَ وَ قِیلَ لَهُ: إِنَّ أُنَاساً عِنْدَنَا یَقُولُونَ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ اَلْأَیْسَرِ اَلْأَقْصَی، قَالَ: سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً، ا یَقُولُ مَنْ یَقُولُ هَذَا: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنَ اَلْقُدْرَهِ مَا یَخْلُقُ لِآدَمَ زَوْجَتَهُ مِنْ غَیْرِ ضِلْعِهِ، وَ جَعَلَ لِمُتَکَلِّمٍ مِنْ أَهْلِ اَلتَّشْنِیعِ سَبِیلاً إِلَی اَلْکَلاَمِ یَقُولُ: إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً إِذَا کَانَتْ مِنْ ضِلْعِهِ، مَا لِهَؤُلاَءِ حَکَمَ اَللَّهُ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمَّا خَلَقَ آدَمَ مِنْ الطِینٍ و أَمَرَ اَلْمَلَئِکَهَ فَسَجَدُوا لَهُ وَ أَلْقَی عَلَیْهِ اَلسُّبَاتَ، ثُمَّ اِبْتَدَعَ لَهُ خَلْقاً ثُمَّ جَعَلَهَا فِی مَوْضِعِ اَلنُّقْرَهِ اَلَّتِی بَیْنَ وَ رکْیْهِ وَ ذَلِکَ لِکَیْ تَکُونَ اَلْمَرْأَهُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ، فَأَقْبَلَتْ تَتَحَرَّکُ فَانْتَبَهَ لِتَحَرُّکِهَا فَل مَّا اِنْتَبَهَ نُودِیَتْ أَنْ تَنَحَّیْ عَنِّی، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا نَظَرَ إِلَی خَلْقٍ حَسَنٍ یُشْبِهُ صُورَتَهُ غَیْرَ أَنَّهَا أُنْثَی، فَکَلَّمَهَا فَکَلَّمَتْهُ بِلُغَتِهِ، فَقَالَ لَهَا: مَنْ أَنْتِ؟ فَقَالَتْ خَلْقٌ خَلَقَنِی اَللَّهُ کَمَا تَرَی، فَقَالَ آدَمُ عِنْدَ ذَلِکَ یَا رَبِّ: مَنْ هَذَا اَلْخَلْقُ اَلْحَسَنُ اَلَّذِی قَدْ آنَسَنِی قُرْبُهُ وَ اَلنَّظَرُ إِلَیْهِ؟ فَقَالَ اَللَّهُ هَذِهِ أَمَتِی حَوَّاءُ أَ فَتُحِبُّ أَنْ تَکُونَ مَعَکَ فَتُونِسَکَ وَ تُحَدِّثَکَ وَ تَأْتَمِرَ لِأَمْرِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ یَا رَبِّ وَ لَکَ عَلَیَّ بِذَلِکَ اَلشُّکْرُ وَ بَقِیتُ، فَقَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَاخْطُبْهُا إِلَیَّ فَإِنَّهَا أَمَتِی وَ قَدْ تَصْلُحُ أَیْضاً لِلشَّهْوَهِ وَ أَلْقَی اَللَّهُ

ص: 210

عَلَیْهِ اَلشَّهْوَهَ، وَ قَدْ عَلِمَه قَبْلَ ذَلِکَ اَلْمَعْرِفَهَ فَقَالَ: یَا رَبِّ فَإِنِّی أَخْطُبُهَا إِلَیْکَ فَمَا رِضَاکَ لِذَلِکَ؟ قَالَ رِضَائِی أَنْ تُعَلِّمَهَا مَعَالِمَ دِینِی، فَقَالَ: ذَلِکَ لَکَ یَا رَبِّ إِنْ شِئْتَ ذَلِکَ، قَالَ قَدْ شِئْتُ ذَلِکَ وَ قَدْ زَوَّجْتُکَهَا فَضُمَّهَا إِلَیْکَ فَقَالَ: أَقْبِلِی فَقَالَتْ: بَلْ أَنْتَ فَأَقْبِلْ إِلَیَّ، فَأَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا فَقَامَ وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَکانَّ اَلنِّسَاءُ هُنَّ یَذْهَبْنَ إِلَی اَلرِّجَالِ حَتَّی خَطَبْنَ عَلَی أَنْفُسِهِنَّ، فَهَذِهِ قِصَّهُ حَوَّا صَلَی اَللَّهِ عَلَیْهَا. ر.ک. وسائل الشيعة: ج20 ص 261 ب1 ح25575-1 و قصص الأنبياء عليهم السلام، الراوندي: ص 85 فصل6 ح 33 قال زرارة: سئل أبو جعفر عليه السلام ....

159 - سوره (4) النساء آیه 25: «وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلَّا مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ ۖ كِتَابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ ۚ وَ أُحِلَّ لَكُمْ مَا وَرَاءَ ذَٰلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُمْ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ ۚ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ۚ وَ لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِيمَا تَرَاضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِيضَةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا».

160 - الكافي: ج5 ص 455 ح3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عمرو بن عثمان، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعيل بن مهران و محمد بن أسلم، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: كيف أقول لها إذا خلوت بها؟ قال: تقول: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً؛ وَ إنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی مِنَ الْأجْرِ مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أمْ کَثِیراً فَإذَا قَالَتْ: نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ امْرَأتُکَ وَ أنْتَ أوْلَی النَّاسِ بِهَا. قُلْتُ: فَإنِّی أسْتَحْیِی أنْ أذْکُرَ شَرْطَ الْأیَّامِ قَالَ هُوَ أضَرُّ عَلَیْکَ. قُلْتُ: وَ کَیْفَ؟ قَالَ إنَّکَ إنْ لَمْ تَشْتَرِطْ کَانَ تَزْوِیجَ مُقَامٍ وَ لَزِمَتْکَ النَّفَقَةُ فِی الْعِدَّةِ وَ کَانَتْ وَارِثَةً وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی أنْ تُطَلِّقَهَا إلَّا طَلَاقَ السُّنَّةِ

از او: تهذیب الاحکام: ج7 ص 265 ب24 ح 1145-70 و الاستبصار: ج 3 ص 150 ب 98

ص: 211

ح551-6 و وسائل الشيعة: ج21 ص 43 ب18 ح26486- 1. و الكافي: ج5 ص 456 ح5 - محمد بن يحيى، عن عبد الله بن محمد، عن ابن أبي عمير، عن هشام بن سالم قال: تَقُولُ یَا أَمَهَ اَللَّهِ أَتَزَوَّجُکِ کَذَا وَ کَذَا یَوْماً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً فَإِذَا مَضَتْ تِلْکَ اَلْأَیَّامُ کَانَ طَلاَقُهَا فِی شَرْطِهَا وَ لاَ عِدَّهَ لَهَا عَلَیْکَ. از او: وسائل الشيعة: ج21 ص 44 ب ح266488- 3. تهذیب الأحکام: ج 7 ص 267 ب24 ح 1151- 76- محمد بن أحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن هشام بن سالم الجواليقي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أتزوج المرأة متعة مرة مبهمة؟ قَالَ : فَقَالَ : ذَلِكَ أَشَدُّ عَلَيْكَ ، تَرِثُهَا وَ تَرِثُكَ وَ لَا يَجُوزُ لَكَ أَنْ تُطَلِّقَهَا إِلَّا عَلَى ظَهَرَ وَ شاهِدَینِ . قِلَّت : أَصْلَحَكَ اللَّهُ ! فَكَيْفَ أَتَزَوَّجُهَا ؟ قَالَ : ایاماً مَعْدُودَهً بِشَیْءٍ مُسَمًّی بِمِقْدَارِ مَا تَرَاضَیْتُمْ بِهِ فَإِذَا مَضَتْ أَیَّامُهَا کَانَ طَلاَقُهَا فِی شَرْطِهَا وَ لاَ نَفَقَهَ لَهَا عَلَیْکَ قُلْتُ مَا اَقُولُ لَهَا قَالَ تَقُولُ لَهَا أَتَزَوَّجُکِ عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ وَ اَللَّهُ وَلِیِّی وَ وَلِیُّکِ کَذَا وَ کَذَا شَهْراً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً عَلَی أَنَّ لِیَ اَللَّهَ عَلَیْکِ کَفِیلاً لَتَفِیِنَّ لِی وَ لاَ أَقْسِمُ لَکِ وَ لاَ أَطْلُبُ وَلَدَکِ وَ لاَ عِدَّهَ لَکِ عَلَیَّ فَإِذَا مَضَی شَرْطُکِ فَلاَ تَتَزَوَّجِی حَتَّی یَمْضِیَ لَکِ خَمْسَهٌ وَ أَرْبَعُونَ لیلةً وَ إِنْ حَدَثَ بِکِ وَلَدٌ فَأَعْلِمِینِی و الإستبصارن ج3 ص152 ب 99 ح556 - 5. الكافي: ج5 ص 455 ح4- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي نصر، عن ثعلبة قال: تقول: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ وَ عَلَی أَنْ لاَ تَرِثِینِی وَ لاَ أَرِثَکِ کَذَا وَ کَذَا یَوْماً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ عَلَی أَنَّ عَلَیْکِ اَلْعِدَّهَ از او: تهذیب الأحکام: ج 7 ص 263 ب24 ح 1137 - 62. و الكافي: ج5 ص 455 ح2- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين؛ و عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن عثمان بن عیسی، عن سماعة، عن أبي بصير قال: لا بد من أن تقول في هزير الشروط: أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً کَذَا وَکَذَا یَوْماً ، بِکَذَا وَکَذَا دِرْهَماً نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ عَلی کِتَابِ اللّهِ _ عَزَّ وَجَلَّ _ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى أَنْ لَا تَرِثِينِي وَ لَا أرثک وَ عَلَى أَنْ تَعْتَدِّي خَمْسَةً وَ أَرْبَعِينَ يَوْماً. و قال بعضهم:

ص: 212

حيضه. از اون تهذیب الأحکام: ج 7 ص 263 ب24 ح 1138 - 63 و وسائل الشيعة: ج21 ص 44 ب18 ح26489 - 4. و رسالة المتعة، الشيخ المفيد: ص10 ح 13- عن جعفر بن محمد بن قولویه ، عن علي بن حاتم، عن أحمد بن إدريس، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن السري، عن الحسن بن علي بن يقطين قال: قال أبو الحسن موسی بن جعفر عليه السلام: أدْنَی مَا یُجْزِئُ (یُجْتَزَی- المستدرك) من القول أن يقول: ؛ أَتَزَوَّجُکِ مُتْعَهً عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِکَذَا وَ کَذَا إِلَی کَذَا. از او: بحار الأنوار: ج100 ص307 ب9 ح25 و مستدرك الوسائل: ج14 ص 461 ب 14 ح17292. و الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص 232 ب 32 -اعْلَمْ یَرْحَمُکَ اللَّهُ أَنَّ وُجُوهَ النِّکَاحِ الَّذِی أَمَرَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِهَا أَرْبَعَةُ أَوْجُهٍ مِنْهَا نِکَاحُ مِیرَاثٍ وَ هُوَ بِوَلِیٍّ وَ شَاهِدَیْنِ وَ مَهْرٍ مَعْلُومٍ مَا یَقَعُ عَلَیْهِ التَّرَاضِی مِنْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ وَ إِنَّهُ احْتِیجَ إِلَی الشُّهُودِ وَ الْمُطْلَقُ مِنْ عَدَدِ النِّسْوَةِ فِی هَذَا الْوَجْهِ مِنَ النِّکَاحِ أَرْبَعَةٌ وَ لَا یَجُوزُ لِمَنْ لَهُ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ إِذَا عَزَمَ عَلَی التَّزْوِیجِ إِلَّا بِطَلَاقِ إِحْدَی الْأَرْبَعِ أَنْ یَتَزَوَّجَ حَتَّی تَنْقَضِیَ عِدَّةُ الْمُطَلَّقَةِ مِنْهُنَّ وَ تَحِلَّ لِغَیْرِهِ مِنَ الرِّجَالِ لِأَنَّهَا مَا لَمْ تَحِلَّ لِلرِّجَالِ فِی حِبَالَتِهِ وَ الْوَجْهُ الثَّانِی نِکَاحٌ بِغَیْرِ شُهُودٍ وَ لَا مِیرَاثٍ وَ هِیَ نِکَاحُ الْمُتْعَةِ بِشُرُوطِهَا وَ هِیَ أَنْ تُسْأَلَ الْمَرْأَةُ فَارِغَةٌ هِیَ أَمْ مَشْغُولَةٌ بِزَوْجٍ أَوْ بِعِدَّةٍ أَوْ بِحَمْلٍ فَإِذَا کَانَتْ خَالِیَةً مِنْ ذَلِکَ قَالَ لَهَا تُمَتِّعُنِی نَفْسَکِ عَلَی کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله نِکَاحاً غَیْرَ سِفَاحٍ کَذَا وَ کَذَا بِکَذَا وَ کَذَا وَ بَیَّنَ الْمَهْرَ وَ الْأَجَلَ عَلَی أَنْ لَا تَرِثِینِی وَ لَا أَرِثَکِ وَ عَلَی أَنَّ الْمَاءَ أَضَعُهُ حَیْثُ أَشَاءُ وَ عَلَی أَنَّ الْأَجَلَ إِذَا انْقَضَی کَانَ عَلَیْکِ عِدَّةُ خَمْسَةٍ وَ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا أَنْعَمَتْ قُلْتَ لَهَا قَدْ مَتَّعْتِنِی نَفْسَکِ وَ تُعِیدُ جَمِیعَ الشَّرَوطِ عَلَیْهَا لِأَنَّ الْقَوْلَ الْأَوَّلَ خِطْبَةٌ وَ کُلّ شَرْطٍ قَبْلَ النِّکَاحِ فَاسِدٌ وَ إِنَّمَا یَنْعَقِدُ الْأَمْرُ بِالْقَوْلِ الثَّانِی فَإِذَا قَالَتْ فِی الثَّانِی نَعَمْ دُفِعَ إِلَیْهَا الْمَهْرُ أَوْ مَا حَضَرَ مِنْهُ وَ کَانَ مَا یَبْقَی دَیْناً عَلَیْکَ وَ قَدْ حَلَّ لَکَ حِینَئِذٍ وَ طْؤُهَا....

161 - الكافي: ج5 ص 501 ح4 - عنه (محمد بن يحيي - معلق) عن أبي يوسف، عن الميثمي رفعه قال: أَتَی رَجُلٌ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ إِنِّی تَزَوَّجْتُ فَادْعُ اَللَّهَ لِی فَقَالَ قُلِ اَللَّهُمَّ

ص: 213

بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا وَ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا اَللَّهُمَّ اِجْعَلْهَا وَ لُوداً وَ دُوداً لاَ تَفْرَکُ تَأْکُلُ مِمَّا رَاحَ وَ لاَ تَسْأَلُ عَمَّا سَرَحَ . والكافي: ج5 ص500ح2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن أبي أيوب الخزاز، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَا دَخَلْتَ بِأَهْلِکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اِسْتَقْبِلِ اَلْقِبْلَهَ وَ قُلِ اَللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً تَقِیّاً. و الكافي: ج5 ص 503 ح5 - و عنه، عن أبيه، عن حمزة بن عبد الله، عن جميل بن دراج، عن أبي الوليد، عن أبي بصير قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: یا أَبَا مُحَمَّدٍ إِذَا أَتَیْتَ أَهْلَکَ فَأَیَّ شَیْءٍ تَقُولُ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ أُطِیقُ أَنْ أَقُولَ شَیْئاً قَالَ بَلَی قُلِ اَللَّهُمَّ بِکَلِمَاتِکَ اِسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا وَ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَیْتَ فِی رَحِمِهَا شَیْئاً فَاجْعَلْهُ تَقِیّاً زَکِیّاً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فیه شرکا. قَالَ قُلْتُ: جُعِلْ تُ فِدَاکَ وَ یَکُونُ فِیهِ شِرْکُ للشَّیْطَانِ قَالَ نَعَمْ أَ مَا تَسْمَعُ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ «وَ شارِکْهُمْ فِی اَلْأَمْوالِ وَ اَلْأَوْلادِ»، إِنَّ اَلشَّیْطَانَ یَجِیءُ فَیَقْعُدُ کَمَا یَقْعُدُ اَلرَّجُلُ وَ یُنْزِلُ کَمَا یُنْزِلُ اَلرَّجُلُ قال: قَالَ: قُلْتُ: بِأَیِّ شَیْءٍ یُعْرَفُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا و تهذیب الأحکام: ج 7 ص: 407 ب 35 ح 1- أحمد بن محمد بن عيسى، عن علي بن الحكم، عن مثنی بن الوليد الحناط ، عن أبي بصير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: إِذَا تَزَوَّجَ أَحَدُكُمْ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ فَإِذَا هَمَّ بِذَلِكَ فَلْيُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ يَحْمَدُ اللَّهَ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَتَزَوَّجَ اللَّهُمَّ فَاقْدِرْ لِي مِنَ النِّسَاءِ أَعَفَّهُنَّ فَرْجاً وَ أَحْفَظَهُنَّ لِي فِي نَفْسِهَا وَ فِي مَالِي وَ أَوْسَعَهُنَّ رِزْقاً وَ أَعْظَمَهُنَّ بَرَكَةً وَ اقْدِرْ لِي مِنْهَا وَلَداً طَيِّباً تَجْعَلُهُ خَلَفاً صَالِحاً فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَوْتِي فَإِذَا أُدْخِلَتْ عَلَيْهِ فَلْيَض ع يَدَهُ عَلَى نَاصِيَتِهَا وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ عَلَى كِتَابِكَ تَزَوَّجْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا وَ بِكَلِمَاتِكَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُسْلِماً سَوِيّاً وَ لَا تَجْعَلْهُ شِرْكَ شَيْطَانٍ قُلْتُ وَ كَيْفَ يَكُونُ شِرْكَ شَيْطَانٍ فَقَالَ إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا دَنَا مِنَ الْمَرْأَةِ وَ جَلَسَ مَجْلِسَهُ حَضَرَهُ الشَّيْطَانُ فَإِنْ هُوَ ذَكَرَ اسْمَ اللَّهِ تَنَحَّى الشَّيْطَانُ عَنْهُ وَ إِنْ فَعَلَ وَ لَمْ يُسَمِّ أَدْخَلَ الشَّيْطَانُ ذَكَرَهُ فَكَانَ الْعَمَلُ مِنْهُمَا

ص: 214

جَمِيعاً وَ النُّطْفَةُ وَاحِدَةٌ قُلْتُ فَبِأَيِّ شَيْ ءٍ يُعْرَفُ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 402 ح4405 - قال الصادق عليه السلام لبعض أصحابه: إِذَا أُدْخِلَتْ عَلَیْکَ أَهْلُکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اسْتَقْبِلْ بِهَا الْقِبْلَهَ وَ قُلْ اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا. فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْکاً وَ لَا نَصِیباً. والمقنع: ص 302 -وَ إِذَا دَخَلَتْ عَلَیْکَ فَخُذْ بِنَاصِیَتِهَا وَ اِسْتَقْبِلْ بِهَا اَلْقِبْلَهَ وَ قُلِ اَللَّهُمَّ بِأَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا وَ بِکَلِمَاتِکَ (اِسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا) فَإِنْ قَضَیْتَ لِی مِنْهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ مُبَارَکاً تَقِیّاً مِنْ شِیعَهِ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ شِرْکاً وَ لاَ نَصِیباً. و شواهد التنزيل: ج1 ص 451 ح 477 - أخبرني أبوسعد بن علي قال: أخبرنا أبو الحسين الكهيلي قال: أخبرنا أبو جعفر الحضرمي قال: حدثنا علي بن حسان، قال: حدثني عبد الرحمان بن کثیر، عن جعفر بن محمد عليه السلام قال: سمعته و هو يقول: إِذَا دَخَلَ أَحَدُكُمْ عَلَي زَوْجَتِهِ فِي لَيْلَةِ بِنَائِهِ بِهَا فَلْيَقُلْ: اللَّهُمَّ بِأَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا، وَ بِكَلِمَتِكَ اسْتَحْلَلْتُ فَرْجَهَا،اللَّهُمَّ فَإِنْ جَعَلْتَ فِي رَحِمِهَا شَيْئاً فَاجْعَلْهُ بَارّاً تَقِيّاً مُؤْمِناً سَوِيّاً وَ لاَ تَجْعَلْ فِيهِ شِرْكاً لِلشَّيْطَانِ. فقلت له: جعلت فداك ؟ و هل يكون فيه شرك للشيطان قال: نعم يا عبد الرحمان ! أما سمعت الله تعالى يقول لإبليس: «شَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ...»، قلت: جعلت فداك بأيش تعرف ذلك؟ قال: بِحُبِّنَا وَ بُغْضِنَا. ر.ک. مکارم الأخلاق: ص 208 فصل4 عن الصادق عليه السلام:. تهذیب الأحکام: ج3 ص315 ب31 ح 974 - 20- أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن رجل، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُحْبَلَ لَهُ فَلْیُصَلِّ رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ اَلْجُمُعَهِ یُطِیلُ فِیهِمَا اَلرُّکُوعَ وَ اَلسُّجُودَ، ثُمَّ یَقُولُ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْئَلُکَ بِمَا سَأَلَکَ بِهِ زَکَرِیَّا إِذْ قَالَ: رَبِّ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ اَلْوارِثِینَ ، اَللَّهُمَّ هَبْ لِی ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً اِنَّکَ سَمِیعُ اَلدُّعَاءِ اَللَّهُمَّ بِاسْمِکَ اِسْتَحْلَلْتُهَا، وَ فِی أَمَانَتِکَ أَخَذْتُهَا، فَإِنْ قَضَیْتَ فِی رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلاَماً وَ لاَ تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً وَ لاَ شِرْکاً.

ص: 215

162 - الكافي: ج5 ص 455 ح3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عمرو بن عثمان، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن إسماعيل بن مهران و محمد بن أسلم، عن إبراهيم بن الفضل، عن أبان بن تغلب قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: كيف أقول لها إذا خلوت بها؟ قال: تقول: أتَزَوَّجُکِ مُتْعَةً عَلَی کِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَا وَارِثَةً وَ لَا مَوْرُوثَةً کَذَا وَ کَذَا یَوْماً؛ وَ إنْ شِئْتَ کَذَا وَ کَذَا سَنَةً بِکَذَا وَ کَذَا دِرْهَماً وَ تُسَمِّی مِنَ الْأجْرِ مَا تَرَاضَیْتُمَا عَلَیْهِ قَلِیلًا کَانَ أمْ کَثِیراً فَإذَا قَالَتْ: نَعَمْ فَقَدْ رَضِیَتْ فَهِیَ امْرَأتُکَ وَ أنْتَ أوْلَی النَّاسِ بِهَا. قُلْتُ: فَإنِّی أسْتَحْیِی أنْ أذْکُرَ شَرْطَ الْأیَّامِ قال هُوَ أضَرُّ عَلَیْکَ. قُلْتُ: وَ کَیْفَ؟ قَالَ: إنَّکَ إنْ لَمْ تَشْتَرِطْ کَانَ تَزْوِیجَ مُقَامٍ وَ لَزِمَتْکَ النَّفَقَةُ فِی الْعِدَّةِ وَ کَانَتْ وَارِثَةً وَ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی أنْ تُطَلِّقَهَا إلَّا طَلَاقَ السُّنَّة از او: تهذیب الأحکام: ج 7 ص 265 ب24 ح 1145-70 و الإستبصار: ج3 ص150 ب 98 ح551-6 و وسائل الشيعة: ج21 ص 43 ب18 ح26486-1.

163 - المبسوط في فقه الإمامية: ج4 ص 193- لا ينعقد النكاح إلا بلفظ النكاح أو التزویج و هو أن يقع الإنجاب و القبول بلفظة واحدة أو الإنجاب بإحداهما و القبول بالأخرى، فيقول : أنكحتك فيقول: قبلت النكاح أو يقول: زوجتك فيقول: قبلت التزویج، أو يقول: أنكحتك فيقول: قبلت التزويج أو يقول: زوجتك فيقول قبلت النكاح. و ما عدا ذلك فلا ينعقد به النكاح بحال، لا بلفظ البيع ولا التمليك ولا الهبة .... مختلف الشيعة في أحكام الشريعة ج7 ص 105 الأول: في العقد و صیغته مسألة 43: قال الشيخ في المبسوط: لا ينعقد عقد الدوام إلا بلفظين: زوجتك، وأنكحتك. و به قال ابن الجنيد و السيد المرتضى و أبوالصلاح، و ابن حمزة و ابن إدريس. و قد نقل عن بعض علمائنا انعقاده بلفظ المتعة أيضا. و الوجه: الأول. لنا: الأصل عصمة الفرج و صيانته عن الغير، خرج عنه ما أجمعوا عليه من الصيغ، فيبقى الباقي على المنع الأصلي. و لأن المتعة حقيقة في النكاح المنقطع في العرف الشرعي، فيكون مجازا في الدائم، لأصالة عدم الإشتراك ، و لا يكفي في صيغ العقود ما يدل بالمجاز، وإلا لم تنحصر الألفاظ، و هو

ص: 216

باطل إجماعا .... نهاية المرام في شرح مختصر شرائع الإسلام: ج1 ص 20: أجمع العلماء کافة على توقف النكاح على الإیجاب و القبول اللفظيين. واتفقوا أيضا على أن الإیجاب في العقد الدائم يقع بلفظ «زوجتك» و «أنكحتك»، و قد ورد بهما القرآن في قوله تعالى: «زَوَّجْنَاکَهَا» و قوله عزوجل: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ». و اختلفوا في لفظ (متعتك) فذهب المصنف و جماعة إلى أن النكاح ينعقد به أيضا، لأن المعتبر من الألفاظ في العقود ما دل على المقصود، و لفظ المتعة من الألفاظ الدالة على هذا المعنى، فينعقد به النكاح كما انعقد بالصيغتين الأوليين (الأولتين - خ ل). الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج23 ص 156 [المسألة] الأولى [توقف النكاح على الإيجاب و القبول اللفظين] أجمع العلماء من الخاصة و العامة على توقف النكاح على الإيجاب و القبول اللفظيين. و اتفقوا على أن الإنجاب في العقد الدائم يقع بلفظ : زوجتك وأنكحتك، بل صرح جملة منهم بأنه لا يقع إلا بهذين اللفظين. قال الشيخ في المبسوط: لا ينعقد عقد الدوام إلا بلفظين: زوجتك و أنكحتك و به قال ابن الجنيد و السيد المرتضى و أبوالصلاح و أبو حمزة و ابن إدریس. جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج29 ص 132 فصل 2- في العقد و يقع النظر في مقامين؛ الصيغة و الحكم، أما الأول في الصيغة: ف عقد النكاح كغيره من العقود اللازمة يفتقر إلى إيجاب و قبول لفظيين دالين على القصد الرافع للإحتمال، أي القصد التفصيلي، و من العبارة عن الإيجاب لفظان: «زوجتك» و «أنكحتك» بلا خلاف ولا إشكال، لكونهما مشتقين من الألفاظ الصريحة في ذلك وضعا، التي قد ورد القرآن بهما في قوله تعالى: «فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَ طَراً زَوَّجْناکَها» و قوله: «وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ» المراد منه العقد قطعا للإجماع و غيره على تحريم معقودة الأب على الإبن.

164 - من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 57 - و لا بأس بالصلاة في ثوب أصابته خمر، لأن الله عزوجل حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته. المقنع، شیخ صدوق، ص 453 - و لا بأس أن تصلي في ثوب أصابه خمر، لأن الله حرم شربها (و لم يحزم) الصلاة في ثوب أصابته. المعتبر

ص: 217

في شرح المختصر: ج1 ص422- مسئلة: الخمر نجسة العين، ... و قال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا: ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469- و قال أبو جعفر بن بابويه: لا بأس بالصلاة في ثوب أصابه خمر لأن الله تعالى حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، مع أنه حكم بنزح ماء البئر أجمع بانصباب الخمر فيها. و در المقنع: ص81 خلاف آن آمده: و إياك أن تصلي في ثوب أصابه خمر

165 - معجم رجال الحديث: ج15 ص 324 الرقم: 3- محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليم: قال النجاشي: محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليم أبو الفضل الجعفي الكوفي المعروف بالصابوني: سكن مصر، كان زيديا ثم عاد إلينا، و كانت له منزلة بمصر، له کتب، منها: کتاب الفاخر، ... کتاب الخطب، کتاب تفسير الرؤيا. أخبرنا أحمد بن علي بن نوح، عن جعفر بن محمد، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن إبراهيم ببعض كتبه. و قال الشيخ في باب الكنى (898): أبو الفضل الصابوني: له كتب كثيرة، منها: كتاب المخير، و کتاب التخيير، و کتاب الفاخر، و غير ذلك، واسمه محمد بن أحمد بن إبراهيم بن سليمان الجعفي، و كان من أهل مصر، و أخبرنا أحمد بن عبدون، عن أبي علي كرامة بن أحمد بن كرامة البزاز، و أبي محمد الحسن بن محمد الخيزراني، يعرف بابن أبي العساف المغافري، عن أبي الفضل الصابوني بجميع رواياته. و هو شيخ جعفر بن محمد بن قولویه، كما تقدم....

166 - مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص 469 - مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، والسيد المرتضی، و أبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و قال أبوعلي ابن أبي عقيل: من أصاب ثوبه أو جسده خمر أو مسكر لم يكن عليه غسلهما لأن الله تعالى إنما حرمهما تعبدا لا لأنهما نجسان، و كذلك سبيل العصيرو الخل إذا أصاب الثوب والجسد.

ص: 218

167 - ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص115 - الثامن: المسكرات، و الأكثر على نجاستها، و نقل المرتضى فيه الإجماع، للآية - و الرجس: النجس- و للأمر باجتنابه. و لقول الصادق عليه السلام: لا تصل في ثوب أصابه خمر، أو مسکر، حتى يغسل، والصدوق، وابن أبي عقيل ، و الجعفي، تمسكوا بأحاديث لا تعارض القطعي. و في حكمها العصير إذا غلى و اشتد، في قول ابن حمزة. و في المعتبر: يحرم مع الغليان حتى يذهب الثلثان ، ولا ينجس إلا مع الإشتداد . فكأنه يرى الشدة المطربة، إذ الثخانة حاصلة بمجرد الغليان. و توقف الفاضل في نهايته. ولم نقف لغيرهم على قول بالنجاسة ... التاسع: الفقاع، لأنه خمر مجهول، كما قاله الصادق عليه السلام و الرضا عليه السلام. وعن النبي صلى الله عليه و آله: إنه نهی عن السكركة و هي خمر الحبشة. وعن علي عليه السلام: هي خمر استصغرها الناس. و قول الجعفي: يحل بعض الفقاع، نادر لا عبرة به، مع منع تسمية ما وصفه فقاعا. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص471- احتج ابن بابویه، و ابن أبي عقيل: 1- بالأصل، 2- و بما رواه أبو بكر الحضرمي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أصاب ثوبي نبيذ أصلي فيه؟ قال: نعم، قلت: قطرة من نبيذ [قطرت] في حب أشرب منه؟ قال: نعم إن أصل النبيذ حلال و إن أصل الخمر حرام. و عن الحسين بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إن أصاب ثوبي شيء من الخمر أصلي فيه قبل أن أغسله؟ قال: لا بأس إن الثوب لا يسكر، و بغير ذلك من الأحاديث. وقد نقلناها في کتاب مصابيح الأنوار و غیره. 3- ولأن المسكر لا يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع لوقوع الخلاف فيه. 4- و كل نجس يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع إذ لا خلاف في وجوب إزالة النجاسة عنهما عند الصلاة. و ينتج أن المسكر ليس بنجس و لأنه لو كان نجسا لكان المقتضي للنجاسة إنما هو الإسکار و التالي باطل بالأجسام الجامدة كالبنج و شبهه فالمقدم مثله. بیان الشرطية: إن جميع الأوصاف غير صالحة لذلك فيبقى هذا الوصف عملا بالسبر و التقسيم. و الجواب: 1- عن الأحاديث بالطعن في سندها أولا، و بالحمل على التقية ثانيا كما ذكره الشيخ

ص: 219

رحمه الله. 2- و عن الأصل بأنه إنما يصار إليه إذا لم يوجد دليل يدل على النقل عنه و قد بينا الأدلة الدالة على خلافه. 3- و عن الثالث: بأن الإجماع المذكور في المقدمتين أخذ فيهما لا بمعنى واحد فإنه تارة جعل كيفية للربط تدل على وثاقته خارجا عن طرفي القضية في إحداهما، وتارة جعل في الأخرى جزء من المحمول فلم يتحد الوسط فلا إنتاج. 4- و عن الرابع: بالمنع من التعليل أولا بجواز کون العلة أمرا آخر أو شيئا منضما إلى الإسكار

168 - تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب 12 ح110 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح 6- و روی سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بكير قال: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام و أنا عنده: عن المسكر و النبيذ يصيب الثوب؟ فقال: لا بأس.

169 - التهذيب.

170 - تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب12 ح 111 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح7 - عنه (سعد بن عبد الله)، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن عبد الله بن بکیر، عن صالح بن سبابة، عن الحسن بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إنا نخالط اليهود والنصارى والمجوس و ندخل عليهم وهم يأكلون و يشربون ، فيمر ساقيهم فيصب على ثيابي الخمر؟ فقال: لاَ بَأْسَ بِهِ إِلاَّ أَنْ تَشْتَهِیَ أَنْ تَغْسِلَهُ (لاَِثَرِهِ- التهذيب).

171 - تهذیب الأحکام: ج1 ص280 ب 12 ح 112 و الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح 8- عنه (سعد بن عبد الله)، عن محمد بن الحسن، عن أيوب بن نوح، عن صفوان، عن حماد بن عثمان قال: حدثني الحسين بن موسى الحناط قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام: عن الرجل يشرب الخمر ثم يمجه من فيه فيصيب ثوبي؟ فقال: لا بأس.

172 - الإستبصان: ج1 ص190 ب 112 .

173 - الإستبصارن ج1 ص190 ب 112

ص: 220

174 - المقنع: ص 457

175 - رسالة جوابات أهل الموصل في العدد و الرؤية، الشيخ المفيد: ص47 و الحديث المعروف قول أبي عبد الله عليه السلام قال:.

176 - وسائل الشيعة: ج 27 ص 118 ب9 ح33362- 29- سعید بن هبة الله الراوندي في رسالته التي ألفها في أحوال أحاديث أصحابنا و إثبات صحتها: عن محمد و علي ابني علي بن عبد الصمد، عن أبيهما، عن أبي البركات علي بن الحسين ، عن أبي جعفربن بابویه، عن أبيه ، عن سعد بن عبد الله، عن أيوب بن نوح، عن محمد بن أبي عمير، عن عبد الرحمان بن أبي عبد الله قال: قال الصادق عليه السلام:.

177 - تفسير العياشي: ج1 ص9 ح 7- عن الحسن بن الجهم، عن العبد الصالح عليه السلام قال:.

178 - الإستبصار: ج1 ص190 ب 112 ح668-9- و قد روي عنهم عليهم السلام أنهم قالوا:.

179 - الكافي: ج1 ص 67 ح10- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن عیسی، عن صفوان بن يحيى، عن داود بن الحصين، عن عمر بن حنظلة. و من لایحضره الفقيه: ج3 ص 8 ح 3233 - روی داود بن الحصين، عن عمر بن حنظلة عن أبي عبد الله عليه السلام. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 301 ب92 ح52 - عنه (محمد بن على بن محبوب) عن محمد بن عيسى، عن صفوان ، عن داود بن الحصين ، عن عمربن حنظلة. و الإحتجاج: ص 356- وعن عمربن حنظلة. الكافي: ج1 ص 8- المقدمه: فاعلم يا أخي أرشدك الله! أنه لا يسع أحدا تمييز شيء مما اختلف الرواية فيه عن العلماء عليهم السلام برأيه، إلا على ما أطلقه العالم بقوله عليه السلام: «أعرِضُوها عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اَللَّهِ فَرَدوهُ» و قوله عليه السلام: «ﺩَﻋُﻮﺍ ﻣَﺎ ﻭَﺍﻓَﻖَ ﺍﻟْﻘَﻮْﻡَ ﻓَﺈِﻥَّ ﺍﻟﺮُّﺷْﺪَ ﻓِﻲ ﺧِﻠَﺎﻓِﻬِﻢ» و قوله عليه السلام: «خُذُوا بِالْمُجْمَعِ عَلَیْهِ ؛ فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَارَیْبَ فِیهِ». و نحن لا نعرف من جميع ذلك إلا أقله و

ص: 221

لا نجد شيئا أحوط و لا أوسع من رد علم ذلك كله إلى العالم عليه السلام و قبول ما وسع من الأمر فيه بقوله عليه السلام: «بِأَیِّمَا أَخَذْتُمْ مِنْ بَابِ التَّسْلِیمِ وَسِعَکُمْ».

180 - الكافي: ج3 ص 407 ح14 - الحسين بن محمد، عن عبد الله بن عامر، عن علي بن مهزیار؛ و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن علي؛ و علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن علي بن مهزیار قال: قرأت في كتاب عبد الله بن محمد إلى أبي الحسن عليه السلام: جعلت فداك ! روی زرارة، عن أبي جعفر و أبي عبد الله صلى الله عليهما في الخمر يصيب ثوب الرجل أنهما قالا: لا بَأْسَ بِأَنْ يُصَلِّيَ فِيهِ إِنَّمَا حَرُمَ شُرْبُهَا . و روی غیر زرارة عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: إِذَا أَصَابَ ثَوْبَكَ خَمْرٌ أَوْ نَبِيذٌ يَعْنِي الْمُسْكِرَ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ وَ إِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ كُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّيْتَ فِيهِ فَأَعِدْ صَلَاتَكَ، فأعلمني ما آخذ به؟ فوقع بخطه عليه السلام: خُذْ بِقَوْلِ أَبِی عَبْدِ اللّهِ علیه السلام. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 281 ب12 ح 826- 113 و الإستبصار: ج1 ص 191 ب 112 ح669-10- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.

181 - الكافي: ج3 ص 405 ح5- علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام: أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير يصلى فيه أم لا؟ فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه، فقال بعضهم: صل فيه فإن الله إنما حرم شربها، وقال بعضهم: لا تصل فيه؟ فكتب عليه السلام: لاَ تُصَلِّ فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 279 ب12 ح 819- 106 و ج2 ص 359 ب17 ح1485-17 و الإستبصار: ج1 ص189ح 662 - 3- و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد- معلق)، عن محمد بن یعقوب، عن علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خیران الخادم قال: كتبت إلى الرجل أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير أيصلى فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لا تُصَل (لا يُصَلى - الإستبصار) فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ.

ص: 222

182 - سوره (5) المائدة آیه 91

183 - ریاض المسائل: ج2 ص83- و الحجة في نجاسة الخمر منها بعد الإجماعات المستفيضة، المحكية عن الشرائر و النزهة و الخلاف والمبسوط و الناصريات و الغنية و التذكرة، الصحاح المستفيضة، و نحوها في الإستفاضة غيرها من المعتبرة في نفسها و المنجبر قصور أسانيدها بالشهرة العظيمة.

184 - مفتاح الكرامة ج2 ص26- إن الأخبار الدالة على نجاسة الخمر تقرب من عشرين خبرا، و قريب منه ما في حاشية المدارك.

185 - الكافي: ج6 ص 414 ح4 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن ابن مسکان ، عن الحلبي قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام: عن دواء عجن بالخمر؟ فقال: لاَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنْ أَنْظُرَ إِلَیْهِ فَکَیْفَ أَتَدَاوَی بِهِ إِنَّهُ بِمَنْزِلَهِ شَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ أَوْ لَحْمِ اَلْخِنْزِیرِ وَ إِنَّ أُنَاساً لَیَتَدَاوَوْنَ بِهِ.

186 - الكافي: ج3 ص 405 ح4- علي بن إبراهيم، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض من رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِذَ أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ مُسْکِرٌ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ ، فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلاَتَکَ. و تهذيب الأحكام: ج1 ص279 ب12 ح 818- 105 و الإستبصار ج1 ص 189 ب 112 ح 661 - 2- و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.

187 - الكافي: ج6 ص 428 ح 1- محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الدن يكون فيه الخمر هل يصلح أن يكون فيه خل أو ماء أو كامخ أو زيتون؟ قال: إذا غُسِلَ فَلا بَأسَ. و عن الإبريق و غيره يكون فيه الخمرأ يصلح أن يكون فيه ماء؟ قال:

ص: 223

إذا غُسِلَ فَلا بَأسَ. و قال: في قدح أو إناء يشرب فيه الخمر؟ قال: تَغْسِلُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ . سُئِلَ : أَ يُجْزِيهِ أَنْ يَصُبَّ الْمَاءِ فِيهِ ؟ قال: لَا يُجْزِيهِ حتی یدلکه بِيَدِهِ وَ يَغْسِلَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ . و تهذیب الأحكام: ج1 ص283 ب 12 ح830- 117- و بهذا الإسناد (أخبرني الشيخ أيده الله تعالى عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - معلق) عن محمد بن يحيی مانند الكافي -. و تهذیب الأحکام: ج 9 ص 116 ب2 ح 501 - 236- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند الكافي با اختلافي اندک -.

188 - تهذیب الأحکام: ج9 ص116 ب2 ح 502 - 237 - و بهذا الإسناد (محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة - معلق) عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في الإناء يشرب منه النبيذ؟ فقال: يَغْسِلُهُ سَبْعَ مَرَّاتٍ وَ كَذَلِكَ الْكَلْبُ . وعن الرجل أصابه عطش حتى خاف على نفسه فأصاب خمرا؟ قال: يَشْرَبُ مِنْهُ قُوتَهُ . و سئل عن المائدة إذا شرب عليها الخمر المسكر؟ قال: حَرُمَتِ الْمَائِدَةِ. و سئل فإن قام رجل على مائدة منصوبة يأكل مما عليها و مع الرجل مسكر لم يسق أحدا من عليها بعد؟ قال: لَا يَحْرُمُ حَتَّى يُشْرَبَ عَلَيْهَا وَ إِنْ يُرْجَعْ بَعْدَ مَا يُشْرَبُ فَالُوذَجٌ فَكُلْ فَإِنَّهَا مَائِدَةٌ أُخْرَى يَعْنِي كُلِ الْفَالُوذَجَ وَ لَا تُصَلِّ فِي بَيْتٍ فِيهِ وَ لَا مُسْكِرٌ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُهُ وَ لَا تُصَلِّ فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَل.... و الإستبصار: ج1 ص 189 ب 112 ح660- 1- أخبرني الحسين بن عبيد الله، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن بن علي، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة، عن عمار الساباطي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ا تُصَلِّ فِي بَيْتٍ فِيهِ خَمْرٌ وَ لَا مُسْكِرٌ لِأَنَّ الْمَلَائِكَةَ لَا تَدْخُلُهُ وَ لَا تُصَلِّ فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَلَ

الكافي: ج6 ص 423 ح 7- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عمن ذكره، عن أبي جميلة

ص: 224

البصري قال: كنت مع يونس ببغداد فبينا أنا أمشي معه في السوق إذ فتح صاحب الفقاع فقاعه فأصاب ثوب يونس فرأيته قد اغتم لذلك حتى زالت الشمس. فقلت له: ألا تصلي يا أبا محمد؟ فقال: ليس أريد أن أصلي حتى أرجع إلى البيت فأغسل هذا الخمر من ثوبي. قال: فقلت له: هذا رأيك أو شيء ترويه؟ فقال: أخبرني هشام بن الحكم أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع فقال: لاَ تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ فَاغْسِلْهُ. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 282 ب ح 828- 115- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفربن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -. و فرموده: ثم قال الشيخ أيده الله تعالى: فإن أصاب جسد الإنسان شيء من هذه الأشربة نجسه و وجب عليه إزالته و تطهير الموضع الذي أصابه بغسله بالماء. إذا ثبت بما ذكرناه نجاسة هذه الأشربة فلا شك في وجوب إزالتها عن الموضع الذي يصيبه لما تقرر من أنه مأخوذ على الإنسان أن يصلي ولا نجاسة على بدنه ولا على ثيابه . ثم قال أيده الله تعالى: و أواني الخمر و الأشربة المسكرة كلها نجسة لا تستعمل حتى يهراق ما فيها منه و تغسل سبع مرات بالماء.

189 - قرب الإسناد، ص274 ح 1088 و مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص130 ح 117- و سألته عن الطعام يوضع على السفرة أو الخوان قد أصابه الخمر أيؤكل؟ قال: إِنْ كَانَ الْخِوَانُ یابِساً فَلابَأسَ .

190 - تهذيب الأحكام: ج2 ص361 ب ح1494 - 26 و الإستبصان ج1 ص393 ب231 ح1498 - 2- علي بن مهزیار، عن فضالة، عن عبد الله بن سنان قال: سأل أبي أبا عبد الله عليه السلام: عن الذي يعير ثوبه لمن يعلم أنه يأكل الجري و يشرب الخمر فیرده أيصلي فيه قبل أن يغسله؟ قال: لَا يُصَلِّي فِيهِ حَتَّى يَغْسِلَهُ . و شیخ طوسی رحمه الله پس از نقل روایت گوید: هذا الخبر محمول على الإستحباب لأن الأصل في الأشياء كلها الطهارة و لا يجب غسل شيء من الثياب إلا بعد العلم بأن فيها نجاسة و قد روي هذا الراوي بعينه خلاف هذا الخبر. و در

ص: 225

الإستبصار پس از نقل حدیث فرموده: فهذان الخبران جمیعا راويهما عبد الله بن سنان و الحكاية فيهما عن مسألة أبيه أبا عبد الله عليه السلام ولا يجوز أن يتناقض على ما ترى بأن يقول تارة صل فيه وتارة يقول لا تصل فيه إلا أن يكون قوله لا تصل فيه على وجه الكراهية دون الحظر.

می گوییم: این روایت او مطابق با قرآن کریم و احادیث صحاح دیگر است و موافق اجماع و روایت دیگرش که مخالف است همانطور که گفتیم به جهت مصالح و حکمت هایی که امام آن ها را بهتر می داند، و از آن هاست حفظ امام و شیعیان و یا ظروف تقيه فرموده باشند، و الله العالم.

191 - المحاسن: ج2 ص 454 ب 49 ح376- البرقي، عن ابن محبوب، عن العلاء، عن محمد بن مسلم قال: سألت أبا جعفر عليه السلام عن آنية أهل الذمة و المجوس؟ فقال: لاَ تَأْكُلُوا فِي آنِيَتِهِمْ وَ لاَ مِنْ طَعَامِهِمُ اَلَّذِي يَطْبُخُونَ، وَ لا مِن (في - الكافي و التهذيب) آنِيَتِهِمُ اَلَّتِي يَشْرَبُونَ فِيهَا اَلْخَمْرَ. و الكافي: ج6 ص264 ح5 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن العلاء بن رزين، عن محمد بن مسلم - مانند المحاسن-. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 88 ب 2 ح 372 - 107 - الحسن بن محبوب، مانند آن -

192 - الكافي: ج6 ص410 ح15 - عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد جمیعا، عن علي بن الحكم، عن أبي المغراء، عن عمر بن حنظلة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: ما ترى في قدح من مسکريصب عليه الماء حتى تذهب عاديته و يذهب سكره؟ فقال: لاَ وَ اَللَّهِ وَ لاَ قَطْرَةٌ تَقْطُرُ مِنْهُ فِي حُبٍّ إِلاَّ أُهَرِيقَ ذَلِكَ اَلْحُبُ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 112 ب2 ح 485- 220 - أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن أبي المعزى، عن عمربن حنظلة - مانند الكافي -.

193 - الكافي: ج6 ص 413 ح 1- محمد بن الحسن، عن بعض أصحابنا، عن إبراهيم بن خالد، عن عبد الله بن وضاح، عن أبي بصير قال: دخلت أم خالد العبدية على أبي عبد الله عليه

ص: 226

السلام و أنا عنده فقالت: جعلت فداك إنه يعتريني قراقر في بطني - [فسألته عن أعلال النساء و قالت:] و قد وصف لي أطباء العراق النبيذ بالسويق، وقد وقفت و عرفت کراهتك له فأحببت أن أسألك عن ذلك ؟ فقال لها: وَ مَا يَمْنَعُكِ عَنْ شُرْبِهِ؟ قالت: قد قلدتك ديني، فألقى الله عزوجل حين ألقاه فأخبره أن جعفر بن محمد عليه السلام أمرني و نهاني. فقال: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَلَا تَسْمَعُ إِلَى هَذِهِ الْمَرْأَةِ وَ هَذِهِ الْمَسَائِلِ؟! لاَ وَاللّهِ ، لاَ آذَنُ لَكِ فِي قَطْرَةٍ مِنْهُ وَ لاَ تَذُوقِي مِنْهُ قَطْرَةً فَإِنَّمَا تَنْدَمِينَ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُكِ هَاهُنَا _ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلى حَنْجَرَتِهِ يَقُولُهَا ثَلاَثاً أَفَهِمْتِ ؟» قَالَتْ: نَعَمْ . ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ عليه السلام : مَا يَبُلُّ الْمِيلَ يُنَجِّسُ حُبّاً مِنْ مَاءٍ- يَقُولُهَا ثَلاَثاً -. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص 113 ب2 ح 487 - 222.

194 - تهذیب الأحکام: ج9 ص114 ب2 ح 493 - 228- محمد بن أحمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين و الحسن بن موسی الخشاب، عن يزيد بن إسحاق شعر، عن هارون بن حمزة الغنوي ، عن أبي عبد الله عليه السلام في رجل اشتکی عینیه فنعت له كحل يعجن بالخمر؟ فقال : هُوَ خَبِیثٌ بِمَنْزِلَهِ اَلْمَیْتَهِ فَإِنْ کَانَ مُضْطَرّاً فَلْیَکْتَحِلْ بِهِ. قرب الإسناد: ص 295 ح 1167 و مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص 151 ح201 - و سألته عن الكحل يصلح أن يعجن بالنبیذ؟ قال: لا.

195 - تهذیب الأحکام: ج9 ص116 ب2 ح 237 - بهذا الإسناد (محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة) عن عمار بن موسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في الإناء يشرب منه النبيذ؟ فقال:.

196 - الكافي: ج6 ص 422 ح 1- محمد بن يحيى، عن محمد بن موسى، عن الحسن بن المبارك ، عن زکریا بن آدم قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن قطرة خمر أو نبيذ مسكر قطرت في قدر فيها لحم كثيرو مرق كثير؟ فقال عليه السلام: يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ لِأَهْلِ الذِّمَّةِ أَوِ الْكِلَابِ وَ اللَّحْمَ فَاغْسِلْهُ وَ کُلهُ قُلْتُ فَإِنْ قَطَرَ فِیهَا اَلدَّمُ فَقَالَ اَلدَّمُ تَأْکُلُهُ اَلنَّارُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ قُلْتُ

ص: 227

فَخَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ قَطَرَ فِی عَجِینٍ أَوْ دَمٌ قَالَ فَقَالَ فَسَدَ قُلْتُ أَبِیعُهُ مِنَ اَلْیَهُودِ وَ اَلنَّصَارَی وَ أُبَیِّنُ لَهُمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَ اَلْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْکَ اَلْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ ذَلِکَ قَالَ أَکْرَهُ أَنْ آکُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ طَعَامِی و تهذیب الأحکام:ج9 ص119 ب2 ح512 -267- به سند خود از کلینی و مانند الكافي و در آن است - بَيِّنْ لَهُمْ فَإِنَّهُمْ يَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ قُلْتُ وَ اَلْفُقَّاعُ هُوَ بِتِلْكَ اَلْمَنْزِلَةِ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ قَالَ أَكْرَهُ أَنْ آكُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ طَعَامِي و تهذیب الأحکام: ج1 ص 279 ب 12 ح820- 107- محمد بن أحمد بن يحيى، عن يعقوب بن يزيد، عن الحسن بن المبارك، عن زکریا بن آدم قال - مانند الكافي و در آن است - قال: نَعَمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ ....

197 - سید مرتضی علم الهدى متوفای سال 436 در کتاب المسائل الناصريات: ص95 مسأل16 فرموده: الخمر نجسة، و كذلك كل شراب یسکر کثیره. لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. فأما الشراب الذي يسكر كثيره: فكل من قال إنه محرم الشرب، ذهب إلى أنه نجس كالخمر. و إنما يذهب إلى طهارته من ذهب إلى إباحة شربه. و قد دلت الأدلة الواضحة على تحريم كل شراب أسكر كثيره، فوجب أن يكون نجسا، لأنه لا خلاف في أن نجاسته تابعة لتحريم شربه. و شیخ الطائفة الحقه محمد بن الحسن الطوسي اعلى الله مقامه متوفای سال 460 در المبسوط في فقه الإمامية: ج1 ص 36 فرموده: و الخمر نجسة بلا خلاف و كل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، وألحق أصحابنا الفقاع بذلك .... و ابن زهره ، حمزة بن علي الحسيني متوفای سال 585 در غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41 فرموده: و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به. و ابن ادریس، محمد بن منصور بن احمد الحلي متوفای سال 598 در السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج1 ص 178 می نویسد: و الخمر نجس، بلا خلاف. و على

ص: 228

مؤمن سبزواری قمی متوفای حدود سال 700 در جامع الخلاف و الوفاق: ص 25 گوید: و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به. و شیخ بهاء الدين العاملي در الحبل المتين : ص 102 می نویسد: و قد أطبق عليه علماء الإسلام من الخاصة والعامة على ذلك (نجاسة الخمر) إلا شرذمة شاذة منا و منهم لم يعتد الفريقان بمخالفتهم.

198 - محقق جعفر بن حسن الحلي متوفای سال 676 در المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص422 گوید: مسئلة: الخمر نجسة العين، و هو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي وأبي حنيفة وأكثر أهل العلم. و علامه حسن بن يوسف بن مطهر الأسدي الحلي متوفای سال 726 در مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469 می نویسد: مسألة: الخمر، وكل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، والسيد المرتضى، وأبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و شیخ شهید اول محمد بن مكي متوفای سال 786 در ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص115 فرموده: الثامن (من النجاسات): المسكرات، و الأكثر على نجاستها، و نقل المرتضى فيه الإجماع...

199 - المقنعة: 798 و المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16 و المسائل الصاغانية: ص 114 و رسائل الشريف المرتضى: ج1 ص97 و جوابات المسائل الرازية و المراسم العلوية و الأحكام النبوية: ص 55. و المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16 - الخمر نجسة، وكذلك كل شراب يسكر كثيره. لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. فأما الشراب الذي يسكر كثيره: فكل من قال إنه محرم الشرب، ذهب إلى أنه نجس كالخمر. و إنما يذهب إلى طهارته من ذهب إلى إباحة شربه. وقد دلت الأدلة الواضحة على تحريم كل شراب أسكر كثيره ، فوجب أن يكون

ص: 229

نجسا، لأنه لا خلاف في أن نجاسته تابعة لتحريم شربه. و المبسوط في فقه الإمامية: ج1 ص 36 - و الخمر نجسة بلا خلاف أو كل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، و ألحق أصحابنا الفقاع بذلك .... و غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به، و قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» يدل على نجاستها، و كل شراب مسكر نجس. و السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج1 ص 178- و الخمر نجس، بلا خلاف، ولا تجوز الصلاة في ثوب، ولا بدن، أصابه منها، قليل ولا كثير، إلا بعد إزالتها، مع العلم بها، و قد ذهب بعض أصحابنا في كتاب له و هو ابن بابویه، إلى أن الصلاة تجوز في ثوب أصابه الخمر، قال: لأن الله حرم شربها، ولم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، معتمدا على خبر روي ، و هذا اعتماد منه على أخبار آحاد، لا توجب علما، ولا عملا، و هو مخالف للإجماع من المسلمين، فضلا عن طائفته، في أن الخمر نجسة، وقد أجمع أصحابنا على أن الصلاة لاتجوز في ثوب أصابته نجاسة، إلا بعد إزالتها، سواء كانت النجاسة قليلة أو كثيرة، إلا ما خرج بالإجماع من الدم، التاسع، ... و ألحق أصحابنا الفقاع بالخمر في جميع الأحكام. و جامع الخلاف و الوفاق: ص 25- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به لقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ» و الرجس و النجس و الرجاسة والنجاسة بمعنى. و كذا كل شراب مسكر نجس و كذا الفقاع خلافا لهما. لنا أن كل شراب أسكر كثيره فقليله حرام و كل ما كان كذلك فهو نجس، فالفقاع نجس، أما أن كثيره مسكر فمعلوم بالإمتحان، و لأن شربه منهي عنه، كما سنذكره في بابه إن شاء الله تعالى. ریاض المسائل: ج2 ص 83 - و الحجة في نجاسة الخمر منها بعد الإجماعات المستفيضة، المحكية عن السرائر و النزهة و الخلاف و المبسوط و الناصريات و الغنية و التذكرة، الصحاح المستفيضة، و نحوها في الإستفاضة غيرها من المعتبرة في نفسها و المنجبر قصور أسانيدها بالشهرة العظيمة.

200 - المهذب: ج1 ص 28- «الأواني و فروعها» ... و كذلك ما استعمل منها في الخمر و المسكرو

ص: 230

قد ورد جواز استعمال ذلك إذا غسل سبع مرات و الإحتياط يتناول ما ذكرناه . و در ص 51 «باب فيما يتبع الطهارة و يلحق بها» الذي يتبع ذلك و يلحق به هو إزالة النجاسات من الأبدان و الثياب، و غير ذلك مما سيأتي ذكره و النجاسة على ثلاثة أضرب: أولها: يجب إزالته قليلا كان أو كثيرا. وثانيها: يجب إزالته إذا بلغ مقدارا معينا، فان نقص عنه لم يجب إزالته. و ثالثها: لا يجب إزالته. فأما الأول، فهو: دم الحيض و الإستحاضة ... والخمر، و كل شراب مسكر، و الفقاع و ....

201 - إشارة السبق إلى معرفة الحق: ص79- و أما الطهارة من النجس فينبغي معرفة النجاسات، و هي إما دم الثلاثة المذكورة ... و إما مشروب، و هو الخمر و الفقاع و كل شراب مسکر.

202 - الوسيلة إلى نيل الفضيلة: ص 76 فصل «في بيان أحكام النجاسات و وجوب إزالتها عن الثياب والبدن» - النجاسة ضربان دم و غیردم، ... و الرابع أحد و عشرون شيئا، بول الآدمي ... والخمروكل شراب مسكرو الفقاع ....

203 - السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج3 ص472 و قال تعالى: «یَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ» إلى آخر الآيتين . و فيهما أدلة. أولها إن الله تعالى إفتتح الأشياء المحرمات، فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، والأنصاب، و هي الأصنام، و الأزلام، و هي القداح، فلما ذكرها مع المحرمات، و افتتح المحرمات بها، ثبت أنها آكد المحرمات. ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، فسماها رجسا، و الرجس الخبيث، و الرجس النجس، والرجس الحرام، ثبت أن الكل حرام. ثم قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ»، و عمل الشيطان حرام. ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ»، فأمر باجتنابه، و الأمر عندنا يقتضي الوجوب. ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، یعنی باجتنابها، و ضد الفلاح الفساد.

204 - المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص 422- مسئلة: الخمر نجسة العين، و هو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي و أبي حنيفة وأكثر أهل العلم. وقال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا:

ص: 231

ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. لنا قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُوَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوه». و الآية دالة من وجهين: أحدهما: أن الوصف بالرجاسة وصف بالنجاسة لترادفهما في الدلالة. والثاني: أنه أمر بالإجتناب، و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب لجميع الأنواع لأن معنی اجتنابها، كونه في جانب غیر جانبها. و يؤيد ما قلناه ما رواه الأصحاب عن عمار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «وَ لاَ یُصلی فِي ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْكِرٌ حَتَّى يُغْسَلَ». و روی محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض ما رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ خَمْرٌ أَوْ نَبِیذٌ مُسْکِرٌ فَاغْسِلْهُ إِنْ عَرَفْتَ مَوْضِعَهُ فَإِنْ لَمْ تَعْرِفْ مَوْضِعَهُ فَاغْسِلْهُ کُلَّهُ وَ إِنْ صَلَّیْتَ فِیهِ فَأَعِدْ صَلاَتَکَ». و روی عمار، عن أبي عبد الله عليه السلام في قدح يشرب فيه الخمر قال: «یُغْسَلُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ» و قال: «لاَ یُجْزِیهِ حَتَّی یَدْلُکَهُ بِیَدِهِ وَ یَغْسِلَهُ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ». وقد استدل من قال بطهارتها: بما رواه الحسن بن أبي سارة قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إِنْ أَصَابَ ثَوْبِی شَیْءٌ مِنَ اَلْخَمْرِ أُصَلِّی فِیهِ قَبْلَ أَنْ أَغْسِلَهُ ؟ قال: «لاَ بَأْسَ إِنَّ اَلثَّوْبَ لاَ یُسْکِرُ». و ما رواه الحسين بن موسی الخياط قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يشرب الخمر ثم يمسحه من فيه فيصيب ثوبي؟ قال: «لا بَأسَ». و الجواب عما احتجوا به إن مع التعارض يكون الترجيح لما طابق القرآن ، إما لأن شرط العمل بالحديث مطابقة القرآن، و إما لأن اطراح ما طابقه يلزم منه مخالفة دليلين . ثم الوجه أن الأخبار المشار إليها من الطرفين ضعيفة، أما الأول فعن عمار بن موسى الساباطي و هو فطحي، والثاني عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن بعض رجاله و هذا السند طعن فيه ابن الوليد، و ابن أبي سارة لا يقوى بانفراده حجة، و الخبر الرابع ليس بصريح في موضع النزاع، و ما عدا هذه الأخبار مثلها في الضعف. و ما صح منها غير دال على موضع النزاع، لان الخبر الدال على المنع مما يقع فيه الخمر من طبيخ أو عجين يحتمل أن يكون المنع منه لا لنجاسته بل لتحريمه فاذا مازج المحلل حرمه، كما لو وقع في القدر دهن من حيوان محرم، فإنا نمنع منه

ص: 232

لتحريمه لا لنجاسته. و الإستدلال بالآية عليه، فيه إشكالات لكن مع اختلاف الأصحاب و الأحاديث يؤخذ بالأحوط في الدين. و الأنبذة المسكرة عندنا في التنجيس كالخمر، لأن المسكر خمر فيتناوله حكم الخمر، أما أنه خمر لان الخمر إنما سمي بذلك لكونه يخمر العقل و بستره فما ساواه في المسمی يساويه في الإسم، و لما رواه علي بن يقطين عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ سبحانه لَمْ يُحَرِّمِ الْخَمْرَ لِاسْمِهَا وَ لَكِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا»، و ما كان عاقبته الخمر فهو خمر. و روی عطاء بن يسار، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ»

205 - مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص469 مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، و العصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ذهب إليه أكثر علمائنا کالشيخ المفيد، و الشيخ أبي جعفر، و السيد المرتضى، وأبي الصلاح، و سلار، و ابن إدريس. و قال أبوعلي ابن أبي عقيل: من أصاب ثوبه أو جسده خمر أو مسكر لم يكن عليه غسلهما لأن الله تعالى إنما حرمهما تعبدا لا لأنهما نجسان، و كذلك سبيل العصير والخل إذا أصاب الثوب والجسد. وقال أبو جعفر بن بابويه: لا بأس بالصلاة في ثوب أصابه خمر لأن الله تعالى حرم شربها و لم يحرم الصلاة في ثوب أصابته، مع أنه حكم بنزح ماء البئر أجمع بانصباب الخمر فيها. لنا وجوه؛ الأول: الإجماع على ذلك فان السيد المرتضى قال: لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر إلا ما یکی عن شذاذ لا إعتبار بقولهم. وقال الشيخ رحمه الله: الخمر نجسة بلا خلاف، وكل مسكر عندنا حكمه حكم الخمر، و ألحق أصحابنا الفقاع بذلك، و قول السيد المرتضى و الشيخ حجة في ذلك، فإنه إجماع منقول بقولهما و هما صادقان فيغلب على الظن ثبوته، و الإجماع كما يكون حجة إذا نقل متواترا فكذا إذا نقل آحادا. الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَيْسِرُ وَ اَلْأَنْصابُ وَ اَلْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الإستدلال به من وجهين: الأول: أن الرجس هو النجس. الثاني: قوله تعالى: «فَاجْتَنِبُوهُ» و هويدل على وجوب اجتنابه و عدم مباشرته على الإطلاق ولا

ص: 233

نعني بالنجس سوى ذلك. الثالث: ما رواه عمار الساباطي، عن الصادق عليه السلام قال: وَ لاَ تُصَلِّ فِی ثَوْبٍ أَصَابَهُ خَمْرٌ أَوْ مُسْکِرٌ حَتَّی یُغْسَلَ. و عن يونس، عن بعض من رواه ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أصاب ثوبك خمر أو نبيذ مسكرفاغسله إن عرفت موضعه، و إن لم تعرف موضعه فاغسله كله، فإن صليت فيه فأعد صلاتك. وعن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام أسأله عن الثوب يصيبه الخمر، و لحم الخنزير يصلى فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لاَ تُصَلِّ فِیهِ فَإِنَّهُ رِجْسٌ. و عن زکریا بن آدم، قال: سألت أبا الحسن عليه السلام عن قطرة خمر أو نبيذ مسكر قطرت في قدر فيه لحم كثير و مرق كثير قال: يُهَرَاقُ الْمَرَقُ أَوْ يُطْعِمُهُ أَهْلَ الذِّمَّةِ أَوِ الْكَلْبَ وَ اللَّحْمَ اغْسِلْهُ وَ كُلْهُ . قلت: فإنه قطر الدم فيه ، قال: اَلدَّمُ تَأْکُلُهُ اَلنَّارُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ. قلت: فخمر أو نبيذ قطر في عجين ، أو دم؟. قال: فقال: فَسَدَ. قلت: أبيعه من اليهود والنصارى، و أبين لهم؟ قال: نَعَمْ فَإِنَّهُمْ یَسْتَحِلُّونَ شُرْبَهُ. قلت: و الفقاع هو بتلك المنزلة إذا قطر في شيء من ذلك؟ قال: فقال: أَکْرَهُ أَنْ آکُلَهُ إِذَا قَطَرَ فِی شَیْءٍ مِنْ طَعَامِی. و لأن الصلاة في الذمة بيقين، ولا يبرأ المكلف عن العهدة إلا بيقين، ولا يقين مع الصلاة في ثوب أصابه الخمر أو المسكر. احتج ابن بابویه، و ابن أبي عقيل: بالأصل، وبما رواه أبو بكر الحضرمي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أصاب ثوبي نبيذ أصلي فيه؟ قال: نعم . قلت: قطرة من نبيذ في حب أشرب منه؟ قال: نعم إِنَّ أَصْلَ النَّبِيذِ حَلَالٌ وَ إِنَّ أَصْلَ الْخَمْرِ حَرَام. و عن الحسين بن أبي سارة قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إن أصاب ثوبي شيء من الخمر أصلي فيه قبل أن أغسله؟ قال: لا بأس إن الثوب لا يسكر. و بغير ذلك من الأحاديث. وقد نقلناها في كتاب مصابيح الأنوار و غیره، ولأن المسكر لا يجب إزالته عن الثوب والبدن بالإجماع الوقوع الخلاف فيه، و كل نجس يجب إزالته عن الثوب و البدن بالإجماع إذ لا خلاف في وجوب إزالة النجاسة عنهما عند الصلاة، و ينتج أن المسكر ليس بنجس و لأنه لو كان نجسا لكان المقتضي للنجاسة إنما هو الإسكار و التالي باطل بالأجسام الجامدة كالبنج و شبهه فالمقدم

ص: 234

مثله. بيان الشرطية: إن جميع الأوصاف غير صالحة لذلك فيبقى هذا الوصف عملا بالسبر و التقسيم. و الجواب عن الأحاديث: بالطعن في سندها أولا، و بالحمل على التقية ثانيا كما ذكره الشيخ رحمه الله، و عن الأصل بأنه إنما يصار إليه إذا لم يوجد دليل يدل على النقل عنه وقد بينا الأدلة الدالة على خلافه. و عن الثالث: بأن الإجماع المذكور في المقدمتين أخذ فيهما لا بمعنى واحد فإنه تارة جعل كيفية للربط تدل على وثاقته خارجا عن طرفي القضية في إحداهما، و تارة جعل في الأخرى جزء من المحمول فلم يتحد الوسط فلا إنتاج. و عن الرابع: بالمنع من التعليل أولا بجواز كون العلة أمرا آخر أو شيئا منضما إلى الإسكار.

206 - کنز العرفان في فقه القرآن: ج1 ص 51: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». إستدل أصحابنا القائلون بنجاسة الخمر بهذه الآية و وجه الإستدلال بها من وجهين؛ 1- أنه وصفه بالرجس و هو وصف النجاسة لترادفهما و لذلك يؤكد الرجس بالنجس فيقال: رجس نجس. 2- أنه أمر باجتنابه و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب بسائر أنواعه لأن معنى الإجتناب كون كل منهما في جانب و هو مستلزم للهجران و يؤيد ذلك أيضا روايات عن أهل البيت عليهم السلام في طرقها ضعف ينجبر بموافقة القرآن .

207 - مفتاح الكرامة في شرح قواعد العلامة: ج2 ص20 [المسكرات ] قوله رحمه الله: و المسكرات و قد نفي عنه الخلاف السيد و الشيخ. قال في «المختلف» و قولهما حجة، فإنهما نقلا الإجماع وهما صادقان. و في «الغنية» كل شراب مسكر نجس و الفقاع نجس بالإجماع. و في «المعتبر» الأنبذة المسكرة عندنا في التنجيس كالخمرو في «التحرير» على ذلك عمل الأصحاب. و في «المسالك» القول بنجاسة المسكرات هو المذهب بل ادعى عليه المرتضى الإجماع. وفي «المختلف» و «الذكري» و «الدلائل» و «الذخيرة» و «المفاتيح»: نقل الشهرة في نجاسة المسكرات بأسرها. و في «الدلائل» نقل الإجماع على الحكم. و في «الذخيرة» الحكم بنجاسة

ص: 235

المسكرات مخصوص عند الأصحاب بما هو مائع بالأصالة، و في «المدارك» أن الحكم مقطوع به عند الأصحاب... ونص في «المنتهی» و «التذكرة» و «الذكري» على أن الخمر إن تجمد لا يخرج عن حكم النجاسة و في «المنتهی» إلا أن تزول عنه صفة الإسكار. هذا، وقد نقل في «الدروس» و «الذكري» و «شرح الفاضل» أن الصدوق و الجعفي و الحسن ذهبوا إلى طهارة الخمر. و نسبه في «الروض» إلى الصدوق و جماعة. و اقتصر في «المعتبر» و «المختلف» و «التذكرة» و «البيان» و کشف الإلتباس» و «المدارك» و «الدلائل» على نسبة الخلاف إلى الصدوق و الحسن. و في «المنتهی» نسبة الخلاف إلى الصدوق. و ظاهر المقدس الأردبيلي أو صريحه القول بالطهارة فيها و في جميع المسكرات. و احتاط المحقق في الحكم و استحسنه في «المدارك». و في «الذخيرة» قرب العمل على أخبار النجاسة و حمل أخبار الطهارة كما في «الحبل المتين» على التقية من الأمراء والوزراء و جهال بني امية و العباس. قال في «الحبل المتين» بل ربما أم بعض امراء بني امية بالناس و هو سكران فضلا عن أن يكون ثوبه ملوثا بها و احتمل الفاضل في «شرحه» التقية لاشتهار العفو عن قليلها عندهم. و أما الإجماعات المنقولة على نجاسة الخمر بخصوصها مضافا إلى ما بق فأكثر من أن تحصى، ففي «السرائر» نقل إجماع المسلمين و في «النزهة» الإجماع و كذا في «التذكرة» إلا أنه استثنی ابن بابویه و ابن أبي عقيل. و في «المبسوط» و «الناصريات» نفي الخلاف من المسلمين و في «الغنية» نفي الخلاف ممن يعتد به و في أطعمة «الإيضاح» نفي الخلاف. و في «المنتهی» أنه قول أكثر أهل العلم. و في «الحبل المتين» أطبق علماء الخاصة والعامة على نجاسة الخمر إلا شرذمة منا و منهم لم يعتد الفريقان بمخالفتهم . هذا كله مضافا إلى إجماعات الفقاع مع أنه خمر أو بمنزلة الخمر بل هو أضعف من الخمرو أقرب إلى الطهارة. و في «المعتبر» مذهب الثلاثة و أتباعهم. و الشهرة منقولة في «المختلف» و «المهذب» و «الروض» و «التنقيح» و «المدارك» و «الذخيرة» و «المفاتيح» مضافا إلى الشهرة المنقولة في مطلق المسكرات، بل قد يدعي أن الشهرة مستفادة من كل كتاب نسب الخلاف فيه

ص: 236

إلى الصدوق و الحسن أو إليهما و إلى الجعفي. و يلحق بها العصير إذا غلى و اشتد. و الشيخ في «التهذيب» قال: إن الرجس هو النجس بلا خلاف. و لذا استدل في «المنتهی» بالآية الشريفة و قال: الرجس النجس بالاتفاق كذا قاله الشيخ في التهذيب . و في «الدلائل» أن الأخبار الدالة على نجاسة الخمر تقرب من عشرين خبرا. و قريب منه ما في «حاشية المدارك».

208 - تهذیب الأحکام: ج1 ص 278 .. فالذي يدل على ذلك قوله تعالى: «انَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» فأطلق عليه اسم الرجاسة و الرجس هو النجس بلا خلاف، فإذا ثبت أنه نجس فيجب إزالته، ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتناب ذلك على كل حال، و ظاهر أمر الله تعالى على الوجوب واجتناب ما يتناول اللفظ على كل وجه، و يدل عليه أيضا من جهة الخبر.... و النهاية في مجرد الفقه و الفتاوی: ص51 باب تطهير الثياب من النجاسات و البدن والأواني: إذا أصاب ثوب الإنسان أو جسده بول أو غائط أو مني، وجب إزالته، قليلا كان ما أصابه أو كثيرا ، ...و متى أصاب ثوب الإنسان أو بدنه شيء من الخمر أو الشراب المسكر أو الفقاع قليلا كان أو كثيرا، فإنه يجب إزالته عن الثوب و البدن معا. و المبسوط في فقه الإمامية: ج 8 ص 57 و قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» إلى آخر الآيتين ، و فيهما أدلة، أولها أن الله تعالى افتتح الأشياء المحرمات فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب و هي الأصنام، و الأزلام و هي القداح التي كانوا يجيلونها بين يدي الأصنام، فلما ذكرها مع المحرمات و افتتح المحرمات بها ثبت أنها آكد المحرمات ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» فسماها رجسا و الرجس الخبيث و الرجس النجس و الحرام، ثبت أن الكل حرام قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» و عمل الشيطان حرام ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتنابه و الأمر يقتضي الوجوب، ثم قال: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» یعنی باجتنابها و ضد الفلاح الفساد. و در تفسير التبيان: ج4 ص15- هذا خطاب للمؤمنين أخبرهم الله تعالى أن الخمر والميسر و الأنصاب و الأزلام رجس، فالخمر عصير العنب

ص: 237

المشتد، و هو العصير الذي يسكر كثيره و قليله. و الخمر حرام ...و قوله «رجسٌ» أي نجس ... و قوله «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» إنما نسبها الى عمل الشيطان و هي أجسام لما يأمر به فيها من الفساد ... و قوله «فَاجْتَنِبُوهُ» أمر بالإجتناب أي كونوا جانبا منه في ناحية «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و معناه لكي تفوزوا بالثواب. و في الآية دلالة على تحريم الخمر، و هذه الأشياء الأربعة من أربعة أوجه: أحدها- أنه وصفها بأنها رجس و هي النجس و النجس محرم بلا خلاف. الثاني - نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. والثالث - أنه أمرنا باجتنابه. والأمر يقتضي الإیجاب. الرابع - أنه جعل الفوز و الفلاح باجتنابه. و الإقتصاد الهادي إلى طريق الرشاد: ص 253 فصل (في ذكر النجاسات و وجوب إزالتها عن الثياب و الأبدان): النجاسة على ثلاثة أضرب؛ أحدها يجب ازالة قليلها و کثيرها، و الثاني لا يجب إزالة قليلها ولا كثيرها، و الثالث يجب إزالتها على وجه دون وجه. فما يجب إزالة القليل و الكثير فالبول والغائط والمني من كل حيوان و كل شراب مسکر خمرا كان أو نبيذا و الفقاع و دم الحيض والنفاس و الإستحاضة. و مصباح المتهجد: ج1 ص14- لا يصح الدخول في الصلاة مع النجاسة على الثوب أو البدن إلا بعد إزالتها، فالنجاسة على ضربين؛ ضرب يجب إزالة قليله و كثيره و ذلك مثل دم الحيض و الإستحاضة والنفاس و الخمرو كل شراب مسكرو الفقاع .... و الجمل و العقود في العبادات: ص 56 من النجاسات ... و النجاسات على ضربین؛ دم و غیر دم ... و ما ليس بدم من النجاسة يجب إزالة قليله وكثيره، وهي خمسة أجناس: 1 و 2 - كل مسکر خمرا كان أو نبيذا، و الفقاع.

209 - سوره (5) المائدة آیه91

210 - سوره (5) المائدة آیه 91

211 - المقنعة: 798- قال الله عزوجل: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ». فوصفها تعالى بالنجاسة و هي الرجاسة، و أضافها إلى

ص: 238

أعمال الشيطان الملعون على أفعاله التي نهی عنها المؤمنين و أمر باجتنابها، أمرأ على الوجوب و كان ذلك مفيدا للنهي عنها بما يقتضي فيها التحريم. و در المسائل الصاغانية: ص 114- ... و الموجب على شاربه الحد في ملة الإسلام النجس العين بحكم القرآن حيث يقول الله جل اسمه : «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» فحكم على الخمر بالنجاسة نصا لا يختل فهم معناه على ذوي الألباب و کل مسکر خمر بحكم اللغة التي نزل بها القرآن و السنة الثابتة .... و سید مرتضی علم الهدی در المسائل الناصريات: ص 95 المسألة 16- الخمر نجسة، و كذلك كل شراب یسکر کثیره . لا خلاف بين المسلمين في نجاسة الخمر، إلا ما يحكي عن شذاذ لا اعتبار بقولهم. و الذي يدل على نجاستها قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» و قد بينا أن الرجس و الرجز بمعنى واحد في الشريعة. و تهذیب الأحکام: ج1 ص 278 -... فالذي يدل على ذلك قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» فأطلق عليه اسم الرجاسة و الرجس هو النجس بلا خلاف، فإذا ثبت أنه نجس فيجب إزالته، ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتناب ذلك على كل حال، و ظاهر أمر الله تعالى على الوجوب و اجتناب ما يتناول اللفظ على كل وجه، ويدل عليه أيضا من جهة الخبر .... و در المبسوط في فقه الإمامية: ج 8 ص 57 و قال تعالى: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَيْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ» إلى آخر الآيتين، و فيهما أدلة؛ أولها أن الله تعالى افتتح الأشياء المحرمات فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب و هي الأصنام، و الأزلام و هي القداح التي كانوا يجيلونها بين يدي الأصنام، فلما ذكرها مع المحرمات و افتتح المحرمات بها ثبت أنها آكد المحرمات ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» فسماها رجسا و الرجس الخبيث و الرجس النجس و الحرام، ثبت أن الكل حرام قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» و عمل الشيطان حرام ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ» فأمر باجتنابه و الأمر يقتضي الوجوب، ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» یعنی

ص: 239

باجتنابها و ضد الفلاح الفساد. و تفسير التبيان: ج4 ص15- هذا خطاب للمؤمنين أخبرهم الله تعالى أن الخمر والميسر و الأنصاب و الأزلام رجس، فالخمر عصير العنب المشتد، و هو العصير الذي يسكر كثيره و قليله. والخمر حرام ... و قوله «رِجْسٌ» أي نجس ... و قوله «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» إنما نسبها إلى عمل الشيطان و هي أجسام لما يأمر به فيها من الفساد ... و قوله «فَاجْتَنِبُوهُ» أمر بالإجتناب أي كونوا جانبا منه في ناحية «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» و معناه لكي تفوزوا بالثواب. و في الآية دلالة على تحريم الخمر، و هذه الأشياء الأربعة من أربعة أوجه: أحدها- أنه وصفها بأنها رجس و هي النجس و النجس محرم بلا خلاف. الثاني - نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. و الثالث - أنه أمرنا باجتنابه. و الأمر يقتضي الإيجاب. الرابع - أنه جعل الفوز و الفلاح باجتنابه. و غنية النزوع إلى علمي الأصول والفروع: ص 41- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به، وقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ» يدل على نجاستها، و كل شراب مسكر نجس. و على مؤمن قمی سبزواری در جامع الخلاف و الوفاق: ص 25- و الخمر نجسة بلا خلاف ممن يعتد به لقوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ» و الرجس و النجس و الرجاسة و النجاسة بمعنى. و كذا كل شراب مسكر نجس و كذا الفقاع خلافا لهما. و ابن ادریس حلی در السرائر الحاوي لتحرير الفتاوی: ج3 ص 472 و قال تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ» إلى آخر الآيتين. و فيهما أدلة؛ أولها إن الله تعالى إفتتح الأشياء المحرمات، فذكر الخمر والميسر، و هو القمار، و الأنصاب، و هي الأصنام، و الأزلام، و هي القداح، فلما ذكرها مع المحرمات، و افتتح المحرمات بها، ثبت أنها آكد المحرمات. ثم قال: «رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، فسماها رجسا، والرجس الخبيث، و الرجس النجس، والرجس الحرام، ثبت أن الكل حرام. ثم قال: «مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ»، و عمل الشيطان حرام. ثم قال: «فَاجْتَنِبُوهُ»، فأمر باجتنابه، و الأمر عندنا يقتضي الوجوب. ثم قال: «لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»، یعنی باجتنابها، و ضد الفلاح الفساد. و محقق

ص: 240

حلى در المعتبر في شرح المختصر: ج1 ص 422 مسئلة: الخمر نجسة العين، وهو مذهب الثلاثة و أتباعهم، والشافعي و أبي حنيفة و أكثر أهل العلم. وقال محمد بن بابویه و ابن أبي عقيل منا: ليست نجسة، و تصح الصلاة مع حصولها في الثوب و إن كانت محرمة. لنا قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الآية دالة من وجهين؛ أحدهما: أن الوصف بالرجاسة وصف بالنجاسة لترادفهما في الدلالة. و الثاني: أنه أمر بالإجتناب، و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب لجميع الأنواع لأن معنى إجتنابها، كونه في جانب غیرجانبها. مختلف الشيعة في أحكام الشريعة: ج1 ص 469 مسألة: الخمر، و كل مسكر، و الفقاع، والعصير إذا غلا قبل ذهاب ثلثيه بالنار أو من نفسه نجس، ... الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و الإستدلال به من وجهين؛ الأول: أن الرجس هو النجس. الثاني: قوله تعالى: «فَاجْتَنِبُوهُ» و هو يدل على وجوب إجتنابه و عدم مباشرته على الإطلاق ولا نعني بالنجس سوى ذلك. و فاضل مقداد سیوری در کنز العرفان في فقه القرآن : ج1 ص 51: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». إستدل أصحابنا القائلون بنجاسة الخمر بهذه الآية و وجه الإستدلال بها من وجهين؛ 1- أنه وصفه بالرجس و هو وصف النجاسة لترادفهما و لذلك يؤكد الرجس بالنجس فيقال: رجس نجس. 2- أنه أمر باجتنابه و هو موجب للتباعد المستلزم للمنع من الإقتراب بسائر أنواعه لأن معنى الإجتناب كون كل منهما في جانب و هو مستلزم للهجران. و ابن الشهيد در معالم الدين و ملاذ المجتهدین (قسم الفقه): ج2 ص500 - الثاني: قوله تعالى: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ». و المحتج بها من الأصحاب كثير، منهم المحقق و العلامة. و قطب الدین راوندی در فقه القرآن: ج2 ص 277 - «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ» أخبر الله تعالى أن هذه الأشياء رجس من عمل الشيطان ثم أمرنا باجتنابها بأن قال:

ص: 241

«فَاجْتَنِبُوهُ» أي كونوا على جانب منها أي في ناحية. ففي الآية دلالة على تحريم الخمر و على تحريم هذه الأشياء من أربعة أوجه: أحدها أنه وصفها بأنها رجس والرجس و النجس بلا خلاف محرم. الثاني نسبها إلى عمل الشيطان و ذلك لا يكون إلا محرما. الثالث أنه تعالى أمرنا باجتنابه و الأمر يقتضي الإيجاب شرعا. الرابع أنه جعل الفوز و الفلاح في إجتنابه. و الهاء في قوله: «فَاجْتَنِبُوهُ» راجعة إلى عمل الشيطان.

و به همین مقدار کفایت شد.

212 - تهذیب الأحکام: ج1 ص 225 با ح 29 و الإستبصارن ج1 ص19 ب9 ح2- و بهذا الإسناد (ما أخبرني به الشيخ أيده الله، عن أحمد بن محمد، عن أبيه محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد [إشارة])، عن حماد، عن حريز، عن الفضل أبي العباس قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن فضل الهرة و الشاة و البقرة و الإبل والحمار و الخيل و البغال و الوحش و الشباع، فلم أترك شيئا إلا سألته عنه فقال: لا بَأسَ بِهِ - حتى انتهيت إلى الكلب فقال: رِجْسٌ نِجْسٌ لاَ تَتَوَضَّأْ بِفَضْلِهِ وَ اُصْبُبْ ذَلِكَ اَلْمَاءَ، وَ اِغْسِلْهُ بِالتُّرَابِ أَوَّلَ مَرَّةٍ ثُمَّ بِالْمَاءِ

213 - الكافي: ج3 ص 405 ح5- علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن خيران الخادم قال: كتبت إلى الرجل عليه السلام: أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزيرأ يصلى فيه أم لا؟ فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه، فقال بعضهم: صل فيه فإن الله إنما حرم شربها، وقال بعضهم: لا تصل فيه؟ فكتب عليه السلام: لَا تُصَلِّ فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْس. و تهذیب الأحکام: ج1 ص279 ب12 ح 819 - 106 و ج2 ص 359 ب17 ح 1485-17 و الإستبصار: ج1 ص189ح 662 - 3 و أخبرني الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد- معلق)، عن محمد بن يعقوب، عن علي بن محمد، عن سهل بن زیاد، عن خیران الخادم قال: كتبت إلى الرجل أسأله عن الثوب يصيبه الخمر و لحم الخنزير أيصلي فيه أم لا فإن أصحابنا قد اختلفوا فيه؟ فكتب: لا تُصَلِ (لا

ص: 242

یُصَلى - الإستبصار) فِيهِ فَإِنَّهُ رِجْس.

214 - الكافي: ج6 ص 393 ح2- علي بن محمد، عن صالح بن أبي حماد، عن الحسين بن يزيد، عن علي بن أبي حمزة، عن إبراهيم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ علیه السلام أَمَرَهُ بِالْحَرْثِ وَ الزَّرْعِ وَ طَرَحَ إِلَیْهِ غَرْساً مِنْ غُرُوسِ الْجَنَّهِ فَأَعْطَاهُ النَّخْلَ وَ الْعِنَبَ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ فَغَرَسَهَا لِیَکُونَ لِعَقِبِهِ وَ ذُرِّیَّتِهِ فَأَکَلَ هُوَ مِنْ ثِمَارِهَا فَقَالَ لَهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ یَا آدَمُ مَا هَذَا الْغَرْسُ الَّذِی لَمْ أَکُنْ أَعْرِفُهُ فِی الْأَرْضِ وَ قَدْ کُنْتُ فِیهَا قَبْلَکَ ائْذَنْ لِی آکُلْ مِنْهَا شَیْئاً فَأَبَی آدَمُ علیه السلام أَنْ یَدَعَهُ فَجَاءَ إِبْلِیسُ عِنْدَ آخِرِ عُمْرِ آدَمَ علیه السلام وَ قَالَ لِحَوَّاءَ إِنَّهُ قَدْ أَجْهَدَنِی الْجُوعُ وَ الْعَطَشُ فَقَالَتْ لَهُ حَوَّاءُ فَمَا الَّذِی تُرِیدُ قَالَ أُرِیدُ أَنْ تُذِیقِینِی مِنْ هَذِهِ الثِّمَارِ فَقَالَتْ حَوَّاءُ إِنَّ آدَمَ علیه السلام عَهِدَ إِلَیَّ أَنْ لَا أُطْعِمَکَ شَیْئاً مِنْ هَذَا الْغَرْسِ لِأَنَّهُ مِنَ الْجَنَّهِ وَ لَا یَنْبَغِی لَکَ أَنْ تَأْکُلَ مِنْهُ شَیْئاً فَقَالَ لَهَا فَاعْصِرِی فِی کَفِّی شَیْئاً مِنْهُ فَأَبَتْ عَلَیْهِ فَقَالَ ذَرِینِی أَمَصَّهُ وَ لَا آکُلْهُ فَأَخَذَتْ عُنْقُوداً مِنْ عِنَبٍ فَأَعْطَتْهُ فَمَصَّهُ وَ لَمْ یَأْکُلْ مِنْهُ لِمَا کَانَتْ حَوَّاءُ قَدْ أَکَّدَتْ عَلَیْهِ فَلَمَّا ذَهَبَ یَعَضُّ عَلَیْهِ جَذَبَتْهُ حَوَّاءُ مِنْ فِیهِ فَأَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَی آدَمَ علیه السلام أَنَّ الْعِنَبَ قَدْ مَصَّهُ عَدُوِّی وَ عَدُوُّکَ إِبْلِیسُ وَ قَدْ حَرَّمْتُ عَلَیْکَ مِنْ عَصِیرَهِ الْخَمْرِ مَا خَالَطَهُ نَفَسُ إِبْلِیسَ فَحُرِّمَتِ الْخَمْرُ لِأَنَّ عَدُوَّ اللَّهِ إِبْلِیسَ مَکَرَ بِحَوَّاءَ حَتَّی مَصَّ الْعِنَبَ وَ لَوْ أَکَلَهَا لَحُرِّمَتِ الْکَرْمَهُ مِنْ أَوَّلِهَا إِلَی آخِرِهَا وَ جَمِیعُ ثَمَرِهَا وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا ثُمَّ إِنَّهُ قَالَ لِحَوَّاءَ فَلَوْ أَمْصَصْتِنِی شَیْئاً مِنْ هَذَا التَّمْرِ کَمَا أَمْصَصْتِنِی مِنَ الْعِنَبِ فَأَعْطَتْهُ تَمْرَهً فَمَصَّهَا وَ کَانَتِ الْعِنَبُ وَ التَّمْرَهُ أَشَدَّ رَائِحَهً وَ أَزْکَی مِنَ الْمِسْکِ الْأَذْفَرِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ فَلَمَّا مَصَّهُمَا عَدُوُّ اللَّهِ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَتْ رَائِحَتُهُمَا وَ انْتَقَصَتْ حَلَاوَتُهُمَا قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ثُمَّ إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ ذَهَبَ بَعْدَ وَفَاهِ آدَمَ علیه السلام فَبَالَ فِی أَصْلِ الْکَرْمَهِ وَ النَّخْلَهِ فَجَرَی الْمَاءُ عَلَی عُرُوقِهِمَا مِنْ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فَمِنْ ثَمَّ یَخْتَمِرُ الْعِنَبُ وَ التَّمْرُ فَحَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی ذُرِّیَّهِ آدَمَ علیه السلام کُلَّ مُسْکِرٍ لِأَنَّ الْمَاءَ جَرَی بِبَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ فِی

ص: 243

النَّخْلَهِ وَ الْعِنَبِ وَ صَارَ کُلُّ مُخْتَمِرٍ خَمْراً لِأَنَّ الْمَاءَ اخْتَمَرَ فِی النَّخْلَهِ وَ الْکَرْمَهِ مِنْ رَائِحَهِ بَوْلِ عَدُوِّ اللَّهِ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ.

215 - الكافي: ج6 ص394 ح 3- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن أبان، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا هَبَطَ نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلسَّفِینَهِ غَرَسَ غَرْساً وَ کَانَ فِیمَا غَرَسَ اَلحَبَلَةُ ثُمَّ رَجَعَ إِلَی أَهْلِهِ فَجَاءَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اَللَّهُ فَقَلَعَهَا ثُمَّ إِنَّ نُوحاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَادَ إِلَی غَرْسِهِ فَوَجَدَهُ عَلَی حَالِهِ وَ وَجَدَ اَلحَبَلَهَ قَدْ قُلِعَتْ وَ وَجَدَ إِبْلِیسَ لَعَنَةُ الله عِنْدَهَا فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَأَخْبَرَهُ أَنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اَللَّهُ قَلَعَهَا فَقَالَ نُوحٌ لإِبْلِیسَ ما دَعَاکَ إِلَی قَلْعِهَا فَوَ اَللَّهِ مَا غَرَسْتُ غَرْساً أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْهَا وَ وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّی أَغْرِسَهَا فَقَالَ إِبْلِیسُ وَ أَنَا وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُهَا حَتَّی أَقْلَعَهَا فَقَالَ لَهُ اِجْعَلْ لِی مِنْهَا نَصِیباً قَالَ فَجَعَلَ لَهُ مِنْهَا اَلثُّلُثَ فَأَبَی أَنْ یَرْضَی فَجَعَلَ لَهُ اَلنِّصْفَ فَأَبَی أَنْ یَرْضَی فَأَبَی نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَزِیدَهُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِنُوحٍ یَا رَسُولَ اَللَّهِ أَحْسِنْ فَإِنَّ مِنْکَ اَلْإِحْسَانَ فَعَلِمَ نُوحٌ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ اَللَّهُ لَهُ عَلَیْهَا سُلْطَاناً فَجَعَلَ نُوحٌ علیه السلام لَهُ اَلثُّلُثَیْنِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِذَا أَخَذْتَ عَصِیراً فَاطْبَخْهُ حَتَّی یَذْهَبَ اَلثُّلُثَانِ وَ کُلْ وَ اشْرَبْ فَذَاکَ نَصِیبُ اَلشَّیْطَانِ

216 - الكافي: ج6 ص394 ح4 - أبو علي الأشعري، عن الحسن بن علي الكوفي، عن عثمان بن عيسى، عن سعيد بن يسار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اَللَّهُ نَازَعَ نُوحاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَلْکَرْمِ فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّ لَهُ حَقّاً فَأَعْطِهِ فَأَعْطَاهُ اَلثُّلُثَ فَلَمْ یَرْضَ إِبْلِیسُ ثُمَّ أَعْطَاهُ اَلنِّصْفَ فَلَمْ یَرْضَ فَطَرَحَ جَبْرَئِیلُ نَاراً فَأَحْرَقَتِ اَلثُّلُثَیْنِ وَ بَقِیَ اَلثُّلُثُ فَقَالَ مَا أَحْرَقَتِ اَلنَّارُ فَهُوَ نَصِیبُهُ وَ مَا بَقِیَ فَهُوَ لَکَ یَا نُوحُ حَلاَلٌ تفسير العياشي: ج2 ص262 ح40 - عن سعيد بن يسار، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ أَمَرَ نُوحاً أَنْ یَحْمِلَ فِی اَلسَّفِینَهِ مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اِثْنَیْنِ فَحَمَلَ اَلنَّخْلَ وَ اَلْعَجْوَهَ فَکَانَا زَوْجاً فَلَمَّا نَضَبَ اَللَّهُ اَلْمَاءَ أَمَرَ اَللَّهُ نُوحاً أَنْ یَغْرِسَ اَلْحَبَلَهَ وَ هِیَ اَلْکَرْمُ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ وَ مَنَعَهُ مِنْ غَرْسِهَا وَ أَبَی نُوحٌ إِلاَّ أَنْ یَغْرِسَهَا وَ

ص: 244

أَبَی إِبْلِیسُ أَنْ یَدَعَهُ یَغْرِسُهَا فَقَالَ لَیْسَتْ لَکَ وَ لاَ لِأَصْحَابِکَ إِنَّمَا هِیَ لِی وَ لِأَصْحَابِی فَتَنَازَعَا مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ إِنَّهُمَا اِصْطَلَحَا عَلَی أَنْ جَعَلَ نُوحٌ لِإِبْلِیسَ ثُلُثَیْهَا وَ لِنَوْحٍ ثُلُثُها وَ قَدْ أَنْزَلَ اَللَّهُ لِنَبِیِّهِ فِی کِتَابِهِ مَا قَدْ قَرَأْتُمُوهُ «وَ مِنْ ثَمَراتِ اَلنَّخِیلِ وَ اَلْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً» فَکَانَ اَلْمُسْلِمُونَ یَشرَبُونَ بِذَلِکَ ثُمَّ أَنْزَلَ اَللَّهُ آیَهَ اَلتَّحْرِیمِ «إِنَّمَا اَلْخَمْرُ وَ اَلْمَیْسِرُ وَ اَلْأَنْصابُ» إِلَی «مُنْتَهُونَ» یَا سَعِیدُ فَهَذِهِ اَلتَّحْرِیمُ وَ هِیَ نَسَخَتِ اَلْآیَهَ اَلْأُخْرَی

217 - الكافي: ج6 ص 392 ح 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان جميعا، عن ابن أبي عمير، عن عبد الرحمان بن الحجاج، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ وَ اَلْمِزْرُ مِنَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلنَّبِیذُ مِنَ اَلتَّمْرِ. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص 101 ب2 ح 177. الكافي: ج6 ص 392 ح 3- أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الرحمان بن الحجاج، عن علي بن جعفر بن إسحاق الهاشمي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ وَ اَلْمِزْرُ مِنَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلنَّبِیذُ مِنَ اَلتَّمْرِ. الكافي: ج 6 ص 392 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن الحسن الحضرمي، عمن أخبره، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهٍ اَلْعَصِیرُ مِنَ اَلْکَرْمِ وَ اَلنَّقِیعُ مِنَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْبِتْعُ مِنَ اَلْعَسَلِ. تفسير العياشي: ج1 ص106 ح 313 عن عامربن السمط، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: اَلْخَمْرُ مِنْ سِتَّهِ أَشْیَاءَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ، وَ اَلْحِنْطَهِ. وَ اَلشَّعِیرِ، وَ اَلْعَسَلِ، وَ اَلذُّرَهِ.

218 - جواهر الكلام: ج6 ص3- من المعلوم أن حرمة شرب سائر المسكرات في مذهبنا من المسلمات بل الضروريات، من غير فرق بين القليل و الكثير و المطبوخ و النيء و المتخذ من العنب وغيره، كالنقيع من الزبيب، و النبیذ من التمر، و المسكر من الرطب، و الفضيخ من

ص: 245

البسر، و التبع من العسل، و الجعة من الشعير، و المرز من الذرة، و غيرها من الأشربة المسكرة و لوبكثيرها، بل عن الشافعي وأحمد ومالك و الثوري والليث بن سعد و جمهور العامة موافقتنا في ذلك ....

219 - الكافي: ج6 ص 408 ح3- حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمد بن سماعة، عن أحمد بن الحسن الميثمي، عن عبد الرحمان بن زيد بن أسلم (عن أسلم - التهذيب)، عن أبيه، عن عطاء بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ. از او: تهذیب الأحکام: ج 9 ص 111 ب2 ح 217.

و دلائل الإمامة: ص 69 ح 7- و حدثنا القاضي أبو الفرج المعاني، قال: حدثنا إسحاق بن محمد بن علي أبو أحمد الكوفي، قال: حدثنا أحمد بن الحسن بن علي بن عبد الله المقرئ صاحب الكسائي، قال: حدثنا محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن موسی بن جعفر، قال: حدثني عما أبي: الحسین و علي ابنا موسى، عن أبيهما، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي ابن الحسين، عن أبيه، عن علي، عن فاطمة عليهم السلام قالت: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: یَا حَبِیبَهَ أَبِیهَا کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُسْكِرٍ خَمْرٌ و المقنعة: ص 799 ب 7- لقول رسول الله صلى الله عليه و آله: کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ وَ کُلُّ خَمْرٍ حَرَامٌ. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص381 المجلس 13 ح818- 69 - أخبرنا أبو الحسن، قال: أخبرنا أبوسهل أحمد بن محمد بن عبد الله بن زياد القطان، قال: حدثنا إسماعيل بن محمد بن أبي كثير القاضي أبو يعقوب الفسوي، قال: أخبرنا مكي بن إبراهيم، قال: أخبرنا السري بن عامر، قال: صعد النعمان بن بشير على منبر الكوفة، فحمد الله و أثنى عليه و قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: ... أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ مِنَ اَلْعِنَبِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلزَّبِیبِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلتَّمْرِ خَمْراً وَ إِنَّ مِنَ اَلشَّعِیرِ خَمْراً أَلاَ أَیُّهَا اَلنَّاسُ أَنْهَاکُمْ عَنْ کُلِّ مُسْکِرٍ.

220 - دعائم الإسلام: ج2 ص133 فصل 3 ح 469- و عن علي بن الحسين عليهما السلام أنه

ص: 246

قال: اَلْخَمْرُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ مِنَ اَلتَّمْرِ وَ اَلزَّبِیبِ وَ اَلْحِنْطَهِ وَ اَلشَّعِیرِ وَ اَلْعَسَلِ، -يعني بعد العنب -وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ.

221 - تحف العقول، ص 415 -422 - روي أن المأمون بعث الفضل بن سهل ذا الرئاستين إلى الرضا عليه السلام فقال له: إني أحب أن تجمع لي من الحلال والحرام والفرائض و السنن فإنك حجة الله على خلقه و معدن العلم. فدعا الرضا عليه السلام بدواة و قرطاس و قال للفضل: اُکتُب بسم الله الرحمان الرحيم حَسبُنا شَهادَهُ أن لا إلهَ إلاَّ اللّه... وَ تَحْرِیمِ اَلْخَمْرِ قَلِیلِهَا وَ کَثِیرِهَا وَ کُلُّ مُسْکِرٍ خَمْرٌ، وَ کُلُّ مَا أَسْکَرَ کَثِیرُهُ فَقَلِیلُهُ حَرَامٌ وَ اَلْمُضْطَرُّ لاَ یَشْرَبُ اَلْخَمْرَ فَإِنَّهَا تَقْتُلُهُ ....

222 - الكافي: ج6 ص 412 ح2- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن يقطين، عن أخيه الحسين بن علي بن يقطين، عن أبيه علي بن يقطين، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال:. از او: تهذیب الأحکام: ج 9 ص 112 ب2 ح 221.

223 - عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص98 ب33 ح 2 و علل الشرائع: ج2 ص475 ب 224 ح1 - حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن الحسين السعد آبادي قال: حدثنا أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، عن محمد بن سنان قال: سمعت أبا الحسن علي بن موسی الرضا عليه السلام يقول:.

224 - الكافي: ج6 ص 412 ح1- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الحسن بن علي بن يقطين، عن يعقوب بن يقطين، عن أخيه علي بن يقطين، عن أبي إبراهيم عليه السلام قال: إِنَ اللهَ تَبَارَكُ وَ تَعَالى لَمْ يُحَرِّمِ الْخَمْرَ لاِسْمِهَا ، وَ لكِنْ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا ، فَمَا فَعَلَ فِعْلَ الْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ

225 - الكافي: ج6 ص 422 ح2- عنه (عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد)، عن عمرو بن سعيد المدائني، عن مصدق بن صدقة، عن عمار بن موسى قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع فقال (لي): هَوَ خَمرٌ.

و الكافي: ج6 ص464 ح13 - محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسن، عن

ص: 247

عمرو بن سعيد، عن مصدق بن صدقة - مانند روایت قبل -

و تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2ح270 و الإستبصار: ج 4 ص 95 ب60ح 1- أحمد بن محمد، عن أحمد بن الحسن، عن عمرو بن سعيد- مانند الكافي -. و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص260 أخبرني به جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن احمد بن الحسن، عن عمرو بن سعید - مانند الكافي -.

226 - الكافي: ج6 ص 422 ح 3- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان، عن حسين القلانسي قال: كتبت إلى أبي الحسن الماضي عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ فقال: لاَ تَقْرَبْهُ فَإِنَّهُ مِنَ اَلْخَمْرِ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 278 و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60ح 9- عنه (أحمد بن محمد)، عن محمد بن سنان . و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص 263 وأخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن محمد عن الحسين القلانسي - همه مانند الكافي -.

227 - الكافي: ج6 ص 423 ح4- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن سنان قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع؟ فقال: هُوَ اَلْخَمْرُ بِعَیْنِهَا. و تهذيب الأحكام: ج9 ص125 ب2 ح 277 و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60 ح 8- أحمد بن محمد، عن محمد بن سنان قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع؟ فقال : هُوَ اَلْخَمْرُ بِعَیْنِهَا. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 263 و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد - مانند التهذيب -.

228 - الكافي: ج6 ص 423 ح5 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن عبد الجبار، عن ابن فضال قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ فكتب ينهاني عنه. و الكافي: ج6 ص 424 ح 15- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضال قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ قال: فكتب يقول: هُوَ اَلْخَمْرُ وَ فِیهِ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ. و تهذیب

ص: 248

الأحكام: ج9 ص124 ب2 ح 269- أحمد بن محمد، عن ابن فضال - مانند الكافي -.

229 - الكافي: ج6 ص 423ح6- محمد بن يحيى و غیره، عن محمد بن أحمد، عن الحسين بن عبد الله القرشي، عن رجل من أصحابنا، عن أبي عبد الله النوفلي، عن زاذان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لَوْ أَنَّ لِی سُلْطَاناً عَلَی أَسْوَاقِ اَلْمُسْلِمِینَ لَرَفَعْتُ عَنْهُمْ هَذِهِ اَلْخَمْرَهَ - يعني الفقاع-.

230 - الكافي: ج6 ص 423 ح 8- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن عمرو بن سعید، عن الحسن بن الجهم و ابن فضال جميعا قالا: سألنا أبا الحسن عليه السلام عن الفقاع؟ فقال : حرام، هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ وَ فِیهِ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ . از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 276 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح7. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 242 و أخبرني جماعة، عن أبي غالب الزراري و أبي المفضل الشيباني و جعفر بن محمد بن قولويه و الحسين بن رافع، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.

231 - الكافي: ج6 ص 423 ح 9 - محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن محمد بن عيسى، عن الوشاء قال: كتبت إليه يعني الرضا عليه السلام أسأله عن الفقاع؟ قال فكتب: حَرَامٌ وَ هُوَ خَمْرٌ وَ مَنْ شَرِبَهُ کَانَ بِمَنْزِلَهِ شَارِبِ اَلْخَمْرِ قال: و قال أبو الحسن الأخير عليه السلام: لَوْ أَنَّ اَلدَّارَ دَارِی لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ. و قال أبو الحسن الأخير عليه السلام: حَدُّهُ حَدُّ شَارِبِ اَلْخَمْرِ. و قال عليه السلام: هِیَ خُمَیْرَهٌ اِسْتَصْغَرَهَا اَلنَّاسُ. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح275 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح 6- أحمد بن محمد بن عيسى، عن الوشاء - مانند الكافي -. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 262- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن إدريس جميعا؛ عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الوشاء - مانند الكافي -.

232 - الكافي: ج6 ص 422 ح 1- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن إسماعيل،

ص: 249

عن سليمان بن جعفر الجعفري قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الفقاع فقال: هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَلاَ تَشْرَبْهُ. یَا سُلَیْمَانُ لَوْ کَانَ اَلدَّارُ لِی أَوِ اَلْحُکْمُ لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ وَ لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ. و الكافي: ج6 ص 423ح10- محمد بن يحيي و غيره ، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر قال: قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: ما تقول في شرب الفقاع؟ فقال هُوَ خَمْرٌ مَجْهُولٌ یَا سُلَیْمَانُ فَلاَ تَشْرَبْهُ أَمَا یَا سُلَیْمَانُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحُکْمُ لِی وَ اَلدَّارُ لِی لَجَلَدْتُ شَارِبَهُ وَ لَقَتَلْتُ بَائِعَهُ . و تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2 ح 274- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن حفص - بقيه مانند الكافي -. و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح5- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسن، عن علي بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر - مانند الكافي - . و الرسائل العشر، شیخ طوسی: ص262- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن احمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل، عن سليمان بن جعفر - مانند الكافي -.

233 - الكافي: ج6 ص424 ح11- محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعید، عن محمد بن إسماعيل قال: سألت أبا الحسن عليه السلام: عن شرب الفقاع؟ فكرهه كراهة شديدة. - أحمد بن محمد، عن ابن فضال، عن محمد بن إسماعيل مثله. و تهذیب الأحکام: ج9 ص 124 ب2 ح 273 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60 ح4- الحسين بن سعيد، عن محمد بن إسماعيل - مانند الكافي -. و الرسائل العشر، الشيخ الطوسي: ص 261- وأخبرني أبو الحسين بن أبي جيد، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن الحسن بن ابان ، عن محمد بن إسماعيل - مانند الكافي-

234 - الكافي: ج6 ص424 ح12 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، عن بكر بن صالح، عن زكريا أبي يحيى قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن الفقاع و أصفه له؟ فقال: لا تَشرَبهُ. فأعدت عليه كل ذلك أصفه له كيف يعمل. فقال: لا تَشْرَبْهُ ، وَلاَ تُرَاجِعْنِي فِيهِ. و

ص: 250

تهذیب الأحکام: ج 9 ص 124 ب 2 ح 272 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60ح3- أحمد بن محمد، عن بکربن صالح - بقیه سند ومتن مانند الكافي -. و الرسائل العشر: ص 261 وأخبرني جماعة، عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن بکربن صالح - بقیه سند ومتن مانند الكافي -.

235 - الكافي: ج6 ص 424 ح14 - محمد بن يحيى، عن محمد بن موسى، عن محمد بن عیسی، عن الحسن بن علي الوشاء، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال: کُلُّ مُسْکِرٍ حَرَامٌ وَ کُلُّ مُخَمَّرٍ حَرَامٌ وَ اَلْفُقَّاعُ حَرَامٌ. از او: تهذیب الأحکام: ج9 ص124 ب2 ح 271 و الإستبصار: ج4 ص 95 ب60ح 2. و الرسائل العشر: ص 261 - وأخبرنا جماعة، عن أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولویه وأبي غالب احمد بن محمد الزراري و أبي عبد الله الحسين بن رافع كلهم عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي -.

236 - تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح282 و الإستبصار: ج4 ص 97 ب60 ح 13- عنه (محمد بن أحمد بن يحيی)، عن أحمد بن محمد، عن الحسن، عن الحسين أخيه، عن أبيه علي بن يقطين، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام قال: سألته عن شرب الفقاع الذي يعمل في السوق و يباع ولا أدري كيف عمل ولا متي عمل أيحل أن أشربه؟ قال: لا أحبه. و الرسائل العشر ص 264- و أخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن أحمد بن محمد، عن الحسن بن علي بن يقطين ، عن أبي الحسن الماضي عليه السلام - مانند آن -

237 - الرسائل العشر: ص 263 و روی أبو خديجة، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: فِی اَلْفُقَّاعِ حَدُّ اَلْخَمْرِ

238 - الكافي: ج 3 ص 407 ح15- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عن أبي جميل البصري قال: كنت مع يونس ببغداد و أنا أمشي معه في السوق ففتح صاحب الفقاع فقاعه فقفز فأصاب ثوب يونس فرأيته قد اغتم بذلك حتى زالت الشمس فقلت له: يا أبا محمد! ألا تصلي؟

ص: 251

قال: فقال: ليس أريد أن أصلي حتى أرجع إلى البيت و أغسل هذا الخمر من ثوبي. فقلت له: هذا رأي رأيته أو شيء ترويه؟ فقال: أخبرني هشام بن الحكم أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الفقاع؟ فقال: لاَ تَشْرَبْهُ فَإِنَّهُ خَمْرٌ مَجْهُولٌ فَإِذَا أَصَابَ ثَوْبَکَ فَاغْسِلْهُ. و الكافي: ج6 ص 423 ح7- محمد بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عمن ذكره، عن أبي جميلة البصري- مانند آن -. و تهذیب الأحکام: ج9 ص125 ب2 ح 279- محمد بن أحمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين (الحسن - الإستبصار)، عن أبي سعيد، عن أبي جميل البصري - مانند الكافي -. و تهذیب الأحكام: ج1 ص282 ب12 ح115- ما أخبرني به الشيخ أيده الله تعالى، عن أبي القاسم جعفر بن محمد، عن محمد بن يعقوب - مانند الكافي - . و الإستبصار: ج4 ص 96 ب60 ح10 مانند التهذيب. والرسائل العشر: ص 263 وأخبرني جماعة، عن أحمد بن محمد بن يحيى، عن أحمد بن الحسين، عن أبي سعيد، عن أبي جميل (جميلة) البصري- مانند الكافي -.

239 - کامل الزيارات: ص 133 ب49 ح6، بحار الأنوار: ج 98 ص 24 ب4 ح 24

240- کامل الزيارات: ص 205 ب79 ح5 و ص 153 ب 62 ح4. از او: بحار الأنوار: ج 98 ص 163 ب18ح8.

241 - کامل الزيارات: ص133 ب49 ح4 و ص 221 ح14 .از او: وسائل الشيعة: ج14 ص440 ب41 ح19555.

242 - کامل الزيارات: ص 132 ب49 ح2 و ص152 ب 62 ح2، ثواب الأعمال: ص91، جامع الأخبار: ص 25 فصل. وسائل الشيعة: ج 14 ص 420 ب37 ح 19503، بحار الأنوار: ج 98 ص 24 ب 4 ح 21

243 - کامل الزيارات: ص134 ب 49 ح8، بحار الأنوان ج98 ص 25 ب4 ح 26.

244- کامل الزيارات: ص293 ب98 ح1، المزار، الشيخ المفيد: ص 28 ب10 ح1، تهذیب الأحكام: ج6 ص 42 ب 16 ح. وسائل الشيعة: ج14 ص 437ب40 ح19548 و ص 532 ب 74

ص: 252

ح19758.

245- سوره (8) الأنفال آیه 42.

246- سوره (59) الحشر آیه 8.

247 - تهذیب الأحکام: ج4 ص 125 ب 36 ح 361 - 2- و عنه (سعد بن عبد الله)، عن أحمد بن الحسن بن علي بن فضال، عن أبيه، عن عبد الله بن بکیر، عن بعض أصحابه، عن أحدهما عليهما السلام في قول الله تعالى: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَالْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» قال: خُمُسُ اَللَّهِ وَ خُمُسُ اَلرَّسُولِ لِلْإِمَامِ وَ خُمُسُ ذِي اَلْقُرْبَى لِقَرَابَةِ اَلرَّسُولِ وَ اَلْإِمَامِ وَ اَلْيَتَامَى، يَتَامَى آلِ اَلرَّسُولِ وَ اَلْمَسَاكِينُ مِنْهُمْ وَ أَبْنَاءُ اَلسَّبِيلِ مِنْهُمْ فَلاَ يُخْرَجُ مِنْهُمْ إِلَى غَيْرِهِمْ. از او: وسائل الشيعة: ج9 ص510 ب1 ح12601- 2

248 - الكافي: ج1 ص 539 ح4- علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن حماد بن عيسى، عن بعض أصحابنا، عن العبد الصالح عليه السلام قال: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَةِ أَشْيَاءَ مِنَ الْغَنَائِمِ وَ الْغَوْصِ وَ مِنَ الْكُنُوزِ وَ مِنَ الْمَعَادِنِ وَ الْمَلَّاحَةِ يُؤْخَذُ مِنْ كُلِّ هَذِهِ الصُّنُوفِ الْخُمُسُ فَيُجْعَلُ لِمَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ وَ تُقْسَمُ الْأَرْبَعَةُ الْأَخْمَاسِ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهِ وَ وَلِيَ ذَلِكَ وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِ اللَّهِ لِأُولِي الْأَمْرِ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وِرَاثَةً فلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ فَسَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَه ُمْ عَلَى الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ ما یَسْتَغْنُونَ به في سَنَتهمْ فَإنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شيءٌ فَهُوَ للْوالي وَ إنْ عَجَزَ أوْ نَقَصَ عَن اسْتغْنائهم کانَ عَلَی اْلوالي أنْ یُنْفقَ منْ عنْده بقَدْر ما یَسْتَغْنُونَ به و إنَّما صارَ عَلَیْه أنْ يَُمُونَُهمْ لأنَّ لهُ ما فَضَلَ عَنْهُمْ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ

ص: 253

لِقَرَابَتِهِمْ بِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَرَامَةً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ ... و تهذیب الأحكام: ج4 ص 128 ب37 ح 2- علي بن الحسن بن فضال قال: حدثني علي بن يعقوب، عن أبي الحسن البغدادي، عن الحسن بن إسماعيل بن صالح الصيمري قال: حدثني الحسن بن راشد قال: حدثني حماد بن عيسى قال: رواه لي بعض أصحابنا ذكره عن العبد الصالح أبي الحسن الأول عليه السلام قال: اَلْخُمُسُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ: مِنَ اَلْغَنَائِمِ، وَ مِنَ اَلْغَوْصِ، وَ مِنَ اَلْکُنُوزِ، وَ مِنَ اَلْمَعَادِنِ، وَ اَلْمَلاَّحَهِ..وَ يُقْسَمُ بَيْنَهُمُ الْخُمُسُ عَلَى سِتَّةِ أَسْهُمٍ سَهْمٌ لِلَّهِ عَز وَ جَل وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الل علیه و آله وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبَى وَ سَهْمٌ لِلْيَتَامَى وَ سَهْمٌ لِلْمَسَاكِينِ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ السَّبِيلِ فَسَهْمُ اللَّهِ وَ سَهْمُ رَسُولِه لرَسُول اللهُ صلی الله عَلَیْه و آله وسهم لله و سَهْمُ رَسُولِه لِولِي الْأَمْرِ بَعْدِ رَسُولِ اللَّهِ الله علیه و آله وِرَاثَةً فَلَهُ ثَلَاثَةُ أَسْهُمٍ سَهْمَانِ وِرَاثَةً وَ سَهْمٌ مَقْسُومٌ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَلَهُ نِصْفُ الْخُمُسِ كَمَلًا وَ نِصْفُ الْخُمُسِ الْبَاقِي بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ سَهْمٌ لِيَتَامَاهُمْ وَ سَهْمٌ لِمَسَاكِينِهِمْ وَ سَهْمٌ لِأَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ يُقْسَمُ بَيْنَهُمْ عَلَى اْلکَفاف وَ السَّعَة ما یَسْتَغْنُونَ به في سَنَتهمْ فَإنْ فَضَلَ عَنْهُمْ شَيْءٌ یَسْتَغْنُونَ عَنْهُ فَهُوَ للْوالي وَ إنْ عَجَزَ أْو نَقَصَ عَن اسْختغْنائِمْ کانَ عَلَّی اْلوالي أنْ یُنْفقَ منْ عنْده بقَدْر ما یَسْتَغْنُونَ به وَ إِنَّمَا صارَ عَلَیْه أنْ يَُُمونَُهمْ لأنَّ لهُ ما فَضَلَ عَنْهُمْ وَ إِنَّمَا جَعَلَ اللَّهُ هَذَا الْخُمُسَ خَاصَّةً لَهُمْ دُونَ مَسَاكِينِ النَّاسِ وَ أَبْنَاءِ سَبِيلِهِمْ عِوَضاً لَهُمْ مِنْ صَدَقَاتِ النَّاسِ تَنْزِيهاً مِنَ اللَّهِ لَهُمْ لِقَرَابَتِهِمْ مِن رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ كَرَامَةً لَهُمْ عَنْ أَوْسَاخِ النَّاسِ فَجَعَلَ لَهُمْ خَاصَّةً مِنْ عِنْدِهِ مَا يُغْنِيهِمْ بِهِ عَنْ أَنْ يُصَيِّرَهُمْ فِي مَوْضِعِ الذُّلِّ وَ الْمَسْكَنَةِ....

249 - تفسير العياشي: ج2 ص25 ح65 - عن عمار الساباطي قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إِنَّ الْأَرْضَ لِلّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ قال: فَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ

ص: 254

250 - الكافي: ج1 ص 539 ح2 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن أبان، عن محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام في قول الله تعالى: «اعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ ولِذِي الْقُرْبَى» قال: هُمْ قَراَبةُ رَسُول الله صلى الله عليه و آله، و الْخُمُسُ الِله و للرَّسُول وَ لَنا.

251 - تفسير العياشي: ج2 ص 62 ح56- عن محمد بن الفضيل، عن أبي الحسن الرضا عليه السلام قال سألته عن قول الله: «وَ اِعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ - فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی» قال: اَلْخُمُسُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ (وَالرَّسُولِ- الوسائل) و هُو لَنا. از او: وسائل الشيعة: ج9 ص 518 ب1 ح 12617 - 18.

252 - تفسير العياشي: ج2 ص 63 63 - عن المنهال بن عمرو، عن علي بن الحسين عليه السلام قال: قال: لِيَتامانا وَ مَساکینِنا وَ أبناءِ سَبیلِنا. از او: وسائل الشيعة: ج 9 ص 518 ب1 ح12619 - 20.

253 - تهذیب الأحکام: ج4 ص 127 ب 36 ح364- 5- محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد قال: حدثنا بعض أصحابنا رفع الحديث قال: الْخُمُسُ مِنْ خَمْسَهِ أَشْیَاءَ.... وَ يُقَسَّمُ بَيْنَهُمُ الْخُمْسُ عَلي سِتَّةِ أَسْهُمٍ: سَهْمٌ لِلّهِ وَ سَهْمٌ لِرَسُولِ اللّهِ، صلّي اللّٰه عليه و آله،وَ سَهْمٌ لِذِي الْقُرْبيٰ وَ سَهْمٌ لِليَتٰامي وَ سَهْمٌ لِلْمَسٰاكِينِ وَ سَهْمٌ لأبْنٰاءِ السَّبِيلِ، فَالَّذِي لِلَّهِ وَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَرَسُولُ اَللَّهِ أَحَقُّ بِهِ فَهُوَ لَهُ خَاصَّةً وَ اَلَّذِي لِلرَّسُولِ هُوَ لِذِي اَلْقُرْبَى وَ اَلْحُجَّةِ فِي زَمَانِهِ فَالنِّصْفُ لَهُ خَاصَّةً وَ اَلنِّصْفُ لِلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِيلِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ اَلَّذِينَ لاَ تَحِلُّ لَهُمُ اَلصَّدَقَةُ وَ لاَ اَلزَّكَاةُ عَوَّضَهُمُ اَللَّهُ مَكَانَ ذَلِكَ بِالْخُمُسِ فَهُوَ يُعْطِيهِمْ عَلَى قَدْرِ كِفَايَتِهِمْ فَإِنْ فَضَلَ مِنْهُمْ شَيْ ءٌ فَهُوَ لَهُ وَ إِنْ نَقَصَ عَنْهُمْ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَتَمَّهُ لَهُمْ مِنْ عِنْدِهِ كَمَا صَارَ لَهُ اَلْفَضْلُ كَذَلِكَ يَلْزَمُهُ اَلنُّقْصَانُ

254 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 42 باب الخمس ...ح1651- و سأل زکریا بن مالك الجعفي

ص: 255

أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عزوجل: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ» قال: أَمَّا خُمُسُ اللَّهِ فَلِلرَّسُولِ يَضَعُهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ (يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ- الخصال) وَ أَمَّا خُمُسُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله فَلِأَقَارِبِهِ ، وَ خُمُسُ ذِي الْقُرْبَي فَهُمْ أَقْرِبَاؤُهُ وَ الْيَتَامَي يَتَامَي أَهْلِ بَيْتِهِ، فَجَعَلَ هَذِهِ الْأَرْبَعَةَ الْأَسْهُمِ فِیهِمْ وَ أَمَّا الْمَسَاکِینُ وَ أَبْنَاءُ السَّبِیلِ فَقَدْ عَرَفْتَ (عَلِمتَ - العياشي و الخصال) أَنَّا لاَ نَأْکُلُ اَلصَّدَقَهَ وَ لاَ تَحِلُّ لَنَا فَهِیَ لِلْمَسَاکِینِ وَ أَبْنَاءِ اَلسَّبِیلِ. و الخصال: ج1 ص324 ح 12- حدثنا محمد بن علي ماجيلويه رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد، عن علي بن إسماعيل، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن مسكان، عن أبي العباس، عن زکریا بن مالك الجعفي - بقیه حدیث با اختلافی اندک -. و تهذیب الأحکام: ج4 ص 125 ب 36 ح 1- سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الجبار، عن صفوان بن يحيى، عن عبد الله بن مسکان قال: حدثنا زکریا بن مالك الجعفي - مانند الفقيه -. و تفسير العياشي: ج2 ص 63 ح64- عن زکریا بن مالك الجعفي، عن أبي عبد الله عليه السلام - مانند الفقيه -. و المقنع: ص 171- و سأل زكريا بن مالك الجعفي - مانند الفقيه -. وسائل الشيعة:ج9 ص509 ب1 ح12600-1 از فقیه و تهذيب.

255 - الكافي: ج1 ص544 ح 7- (عدة من أصحابنا، عن) أحمد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن الرضا عليه السلام قال: سئل عن قول الله عزوجل: «وَ اَعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَإِنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبی»، فقيل له: فما كان الله فلمن هو؟ فقال: لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ، فقيل له: أفرأيت إن كان صنف من الأصناف أكثرو صنف أقل ما يصنع به؟ذَاکَ إِلَی اَلْإِمَامِ، أَ رَأَیْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَیْفَ یَصْنَعُ؟ ألَیْسَ إنَّمَا کَانَ یُعْطِی عَلَی مَا یَرَی کَذَلِکَ الْإمَامُ.

256 - تفسير القمي: ج1 ص 278

ص: 256

257 - الكافي: ج1 ص538.

258 - به کتاب «جامع احادیث الشيعة» چاپ و تحقیق دوم جلد: 10 باب 1 از ابواب من يستحق الخمس احادیث: 1 الی 5 و بیشتر روایات باب مراجعه نمایید.

259 - سوره (24) النور آیه 16.

260 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص 626 ح3215. از اون وسائل الشيعة: ج15 ص 169 ب2 ح 20224- 7 و بحار الأنوار: ج66 ص51 ب.3.

ص: 257

بخش سوم سؤالات تاریخی و جواب آنها

اشاره

ص: 258

ص: 259

حضور امیر المؤمنین علیه السلام در غدیر

سؤال - شبهه نموده اند که امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان واقعه غدیر در یمن بوده اند.

جواب-جواب بسیاری بر این شبهه نواصب وجود دارد، ما به چند مورد اکتفا می نماییم:

1- روایاتی که از حذیفه و زید بن ارقم و دیگر محدثان از اصحاب در منابع بسیار فريقين آمده و از حد تواتر نیز بیشتر است و در کتاب الولاية طبری است؛ همگی دلالت دارند بر این که حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در هجدهم ذى الحجة الحرام، در غدیر خم حضور داشته اند و جای انکار ندارد .

و کسان مورد وثوق بسیاری بوده اند که به صراحت گفته و گواهی داده اند که خود دیده اند رسول الله صلى الله علیه و آله در روز غدیر، شخص امیرالمؤمنين را با دست های خود بالا بردند و ...

قاضی نعمان مصری در کتاب شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام: ج1 ص130 الی 134 نقد طبری صاحب تاریخ کبیر را در کتاب الولاية بر کسی که منکر حضور حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در غدیر خم شده است، چنین نقل می کند: طبری در کتاب لطیف خود الولاية فضائلی را برای امیر المؤمنين عليه السلام ذکر نموده و سبب نوشتن کتاب خود را درباره غدیر بیان نموده است که کسی شبهه نموده که حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در حجة الوداع در یمن تشریف داشته اند، و طبری دلائل خود را ذکر نموده است و این که طبری از

ص: 260

این سخن نادرست آن جاهل بسیار شگفت زده شده است، و حجت آورده است روایات ثابتی را که دلالت دارند بر این که حضرت از یمن خارج شدند و در مکه به رسول الله رسیدند و این که آن حضرت حتى قربانی برای خود و رسول الله نیز آورده بودند، و این که رسول الله در قربانی های خود آن حضرت را شرکت دادند و هر دو آن بزرگواران اقدام به قربانی کردن نمودند و آن را طبری به روایات ثابته در بودن آن حضرت در حجة الوداع تاکید نموده است، و دیگر این که نزد او براین مطلب اجماع اصحاب حدیث و علماء است تا این که به آن قول کسی را که نفي حضور حضرت بکند، دفع نماید.

قاضی نعمان در صفحه 34 می گوید: قول شاذ به انکار حضور حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در روز غدیر کسی را نمی شناسیم که چنین سخنی گفته باشد، و امت اسلام و همچنین عموم اهل علم و اصحاب حدیث اجماع نموده اند براینکه حضرت در غدیر بوده اند.

و کسی که نفي کند آنچه را که افراد موثق آن را ثابت نموده اند، به او و نفي او التفاتی نمی شود و خلاف وی، نزد کسی از اهل علم خلاف حساب نمی شود و این از اصولی است که نزد اهل علم بر طبق آن عمل می شود در قبول شهادت ها و اخبار. تمام شد سخن قاضی نعمان.

2- همچنین در کتب فريقين، ماجرای تهنیت گفتن آن دو غاصب به امیر المؤمنين عليه السلام آمده است از جمله در کتب عامه: ابن ابی شیبة در المصنف، احمد بن حنبل در المسند، شیبانی نسوی در مسند، ابویعلی موصلی در مسند، طبری در تفسیر، دارقطنی بغدادی در الصواعق ، باقلانی در التمهيد، تا 18 نفر از آنان که از بزرگان محدثین ایشان می باشند، که این نیز دلالتي بر حضور امیرالمؤمنين عليه السلام در غدير است.

کتاب هایی که ذكر تهنیت گفتن دوغاصب به امیرالمؤمنين عليه السلام است در کتاب عوالم العلوم و المعارف والأحوال جلد 8/15 صفحه 482-485 بالغ بر 74 کتاب از منابع اولیه است.

***

ص: 261

کشتار مردان بنی قریظه و اسارت زنان و کودکان...؟

سؤال - اگر پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله رحمة للعالمین است چگونه در بنی قریظه 900 یا 700 نفراز خائنین را گردن زد و زن و بچه های آنها را به اسارت گرفت؟

جواب- با ذکر مطالبی پاسخ معلوم می گردد. همانطور که در سخنان شما به این جانب عنوان نمودید: این سؤالات را از برخی جاهلان خود باخته به سایت ها و شبکه های ملحد نقل می نمایید.

سرآغاز این پرسش از یهود است، و برخی از مستشرقان پیشتر در کتاب های خودشان مطرح نموده اند، حديث سازان مزدور اخبار دروغی را ساخته و پرداخته اند تا از اسلام و رهبران آن چهره ای خشن و خونریز و بی رحم تصویر کنند، و آن اخبار متضاد و دروغ اکنون نیز دستاویز دشمنان اسلام گردیده است. یکی از حوادثی که در تاریخ اسلام پیش آمده که اگر مددهای الهی و تدبیر رسول الله صلى الله عليه و آله نبود مساوی با نابودی اسلام نوپا می گردید حادثه جنگ خندق است، در سال پنجم هجرت غزوه «احزاب» رخ داد، در آن سال کفار و مشرکین با ده هزار نفر رزمنده به قصد نابودی کامل اسلام آمده بودند، با لطف الهی این توطئه خنثی گردید و نتوانست ریشه اسلام را بکند، با هزاران شمشیرزن به مدینه حمله آوردند ولی نتوانستند به داخل مدینه نفوذ کنند و تنها راه نفوذ دشمن قلعه يهود بني قريظه بود، یهودیان بنی قریظه، با پیامبر اسلام پیمان بسته بودند که با دشمنان او همکاری نکرده، به نفع آنها جاسوسی نکنند و با مسلمانان همزیستی مسالمت آمیز داشته باشند، و مسلمانان از بابت آنان آسوده خاطر بودند. مشرکین به فکر استفاده از بنی قریظه افتادند و بنی قریظه هم در خلوت به آنان قول همکاری دادند، و پیمان خود را با مسلمانان شکستند و با اعلام پشتیبانی با دشمنان اسلام، به مشرکان عرب پیوستند و در برابر مسلمانان ایستادند. نقشه ابتدائی بنی قریظه این بود که در آغاز کار شهر مدینه را غارت کنند، و زنان و کودکان مسلمان را که به خانه ها پناهنده شده اند مرعوب

ص: 262

سازند، و این نقشه را در مدینه به تدریج عملی کردند. مأمورانی از بنی قریظه به صورت مرموز در شهر به تردد پرداختند، فاش شدن این خیانت و هم دوشی یهودیان داخل مدينه، با ده هزار دشمنی که برای نبرد با مسلمانان آمده بودند، در تضعیف روحیه برخی از مسلمانان مؤثر بود که با تدبیر پیامبر صلى الله عليه وآله، این خیانت، خنثی شد. بنی قریظه غیر از نقض پیمان و خیانت به مسلمانان، دو کار بسیار زشت دیگری را نیز انجام دادند: یکی رساندن آذوقه و خواربار به سپاه احزاب. دیگر این که در داخل شهر مدینه و در میان پناهگاه زنان و غیر نظامیان ایجاد رعب نمودند و تصمیم برای حمله شبانه به آنان گرفتند که از سوی رسول خدا خنثی شد. رسول الله صلى الله عليه و آله به روش خاص جلو این توطئه را گرفته و مانع نفوذ دشمن شدند، و مأمور اطلاعاتی مسلمانان به پیامبر گزارش داد، که بنی قریظه از قریش و غطفان دو هزار سرباز خواسته اند تا از داخل دژ وارد مدینه شوند، و مدینه را غارت کنند. این خبر موقعی رسید که مسلمانان سرگرم حفاظت کرانه های خندق بودند که مبادا دشمن از آن عبورکنند. پیامبر فورا، دو افسر، به نام زید بن حارثه و مسلمه ابن اسلم را با پانصد سرباز مأمور کرد که در میان شهر به گردش بپردازند و تکبیرگویان از تجاوزات بنی قریظه جلوگیری کنند تا زنان و کودکان با شنیدن صدای تکبیر آرام بگیرند. پس از پیروزی مسلمانان بر مشركين ، و عقب نشینی کفار، خداوند فرمان داد که به بنی قریظه بی درنگ حمله کنید و پیامبر هم چنین کرد مسلمانان نیز بلافاصله آماده جنگ شدند و به سرعت قلعه های محکم بنی قریظه را در حلقه محاصره خود در آوردند. این محاصره، بیست و پنج روز به طول انجامید. و بنی قریظه تسلیم نشدند و به جای عذر خواهی بر طبل جنگ کوبیدند ولی نتوانستند با مسلمان بجنگند و شکست خوردند. عقل سالم حکم می کند که باید با این قوم چگونه رفتار کرد؟ با این مردمی که خواهان ریشه کن شدن اسلام هستند؟ با این حال پیامبر خدا قضاوت در باره آنان را به خودشان سپرد و آنان سعد بن معاذ را برای داوری انتخاب کردند و سعد هم داوری کرد که

ص: 263

همه مردان جنگی کشته شوند، و فرزندان و زنانشان اسیر و اموالشان تقسیم گردد، پیامبر هم همین داوری را اجرا کرد. و برخی از آنان با قبول اسلام نجات یافتند. گروهی از یهودیان با پذیرفتن اسلام از مرگ نجات یافتند و حی بن احطب ، رئیس قبیله بنی نضیر نیز که در جریان این خیانت بزرگ حضور داشت، کشته شد. قرآن درباره عاقبت این خیانت یهودیان می فرماید:

«وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَ قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا ۚ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا»(1)

و خداوند گروهی از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان] حمایت کردند، از قلعه هایشان پایین کشید و در دل هایشان رعب افکند [و کارشان به جایی رسید که گروهی را می کشتد و گروهی را اسیر می کردید و زمین ها و خانه ها و اموالشان و زمینی را که در آن پا ننهاده بودید، در اختیار شما گذاشت و خداوند، بر هر چیزی تواناست.

نکات دیگری لازم به ذکر است: پیشتر پیامبر صلی الله عليه و آله، دو بار از نقض عهد یهودیان گذشته بود گرچه خطای یهودیان بنی قینقاع و بنی نضیر، در حد جرم بنی قریظه نبود زیرا آنان در بدترین شرایط، خیانت و نقض پیمان کردند. و پیامبر، داوری را به عهده سعد گذاشتند و بنی قریظه، به این داوری رضایت دادند. پیامبر نیز بنا بر نقل واقدی فرمود: حکم سعد، مطابق حکم خداوند است. و داوری سعد معاذ، با تورات همخوانی داشت و احتمالا سعد به علت ارتباط نزديك با يهود، از قوانین جزایی آنها آگاهی داشته است. و پس از تمام شدن فتنه بنی قریظه، سرزمین مدینه برای همیشه از لوث وجود این دشمنان سرسخت و لجوج پاك گردید و نقشه آتی مشرکان نیز ناکام ماند. لازم به ذکر است که بنو قریظه قصد داشتند با کمال بي رحمی زنان و کودکان و مردان بی دفاع مسلمان مدینه را بکشند و اساس اسلام را از میان

ص: 264


1- سوره (33) الأحزاب آیه 26 و 27.

بردارند، آیا برای خائنانی این چنین چه حکمی رواست؟ دیگر این که آنان سابقه خوبی در همزیستی با مسلمانان نداشتند و پیش بینی خیانت مجدد آنان می شد. و این که: برخی از نویسندگان مسلمان کشتار اسرای بنی قریظه را منکر شده و برخی تردید کرده اند و آن را به این صورت درست ندانسته اند. برای بررسی کامل این حادثه به کتاب تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام نوشته علی اکبر حسنی ص 234 به بعد مراجعه کنید. و دکتر سید جعفر شهیدی هم در کتاب تاریخ تحلیلی خود این داستان را به این صورت که در تاریخ آمده قبول نکرده است. و برای تحقیق دقیق تر به كتاب: الصحیح من سيرة النبي الأعظم: ج12 مراجعه کنید. به این منابع نیز مراجعه شود: السيرة الحلبية: ج2 ص 647 و 636 و فروغ ابدیت: ج 2 ص 621 و الطبقات الکبری: ج2 ص 74- 78 و السيرة النبوية: ج 3 ص 256 و سیره رسول خدا صلى الله علیه و آله: ص 569 و المغازی، الواقدي: ج2 ص 512 و تاریخ اسلام، مهدی پیشوایی : ص 260 و تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفر شهیدی: ص 73.

***

مشروعیت اسارت در اسلام

اشاره

سؤال - اگر دین اسلام می فرماید: لااله الاالله، لا تكن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا، الناس صنفان إما أخ لك في الدين أو نظیرلک في الخلق، ليضع عنهم إصرهم و الأغلال التي كانت عليهم، إن لم يكن لكم دین و کنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحرارا في دنياكم، و... چگونه از پیامبر تا امام عسکری عليهم السلام عبد و کنیز داشتند و خرید و فروش و هبه می کردند؟

جواب- در جواب این سؤال با سابقه باید مطالبی را متذکر شد تا جواب صحیح روشن شود:

در پاسخ به سؤال قبل گفته شد این گونه سؤال ها پیشینه دارد و اکنون نیز از مبادی خاص دشمنان اسلام برای القاء شبهه در اذهان و دل های ساده اندیشان و نا آگاهان است.

دین حق اسلام تمام افراد بشر را از يك پدر و مادر می داند و هیچ امتیازی برای رنگ، ثروت، مقام، قبیله، نژاد و... در دنیا قائل نیست و تنها امتیاز را تقوا می شمارد و گرامی ترین مردمان را

ص: 265

پرهیزگارترین آنان می داند:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(1)

ای مردم! ما شما را از مرد و زني آفريديم و آن گاه گروه گروه و قبیله هایی (مختلف) گردانیدیم تا همدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. همانا خدا دانا و آگاه است.

اسلام، مردم را در دنیا با هم برابر می داند چنان که پیامبر اکرم صلى الله عليه وآله فرمود:

«النّاسُ کَأسنَانِ المُشطِ سَوَاءٌ»(2)

مردم مانند دانه های شانه برابرند.

در نگاه اسلام، نابودی ملت ها و اقوام مختلف، ناشی از عدم مساوات آنان در برابر حکم حق و اجرا نشدن آن در سطح جامعه است. این رویکرد، بر خلاف نظر ارسطو است که می خواهد ثابت کند، غلام و برده فطرتا وجود داشته و وجود خواهد داشت به عبارت دیگر بردگی نزد عده ای فطری است و خداوند عده ای از مردم را آفریده تا برده و غلام دیگران باشند.(3)

اسلام، بردگی را فطری نمی داند و اعتقاد ندارد که خداوند دو نوع انسان آفریده است: یکی، آزاد و دیگری غلام و برده. اما اسلام برخلاف اعتقاد مردم روم، یونان باستان و عربستان، در حق بردگان - مبنی بر این که آنان هیچگونه حقوق اجتماعی ندارند-ضمن احترام به شخصیت ایشان، آنان را در صف بقیه مردم شمرده و برای آنان حقوق متناسب وضع کرده است. اگر احیانا در حقوق آنان، اختلافی دیده می شود، به جهت مصلحت خود بردگان و رعایت مصالح اجتماع بوده است. اسلام بر خلاف روش های ظالمانه و غیرانسانی بسیاری از نقاط جهان، شالوده يك روش عادلانه را پی ریزی کرد و در مجموع شرایطی برای بردگان فراهم ساخت که آنان به مقامات و درجات مهم علمی و سیاسی در جامعه اسلامی دست یافتند. حتی حکومت

ص: 266


1- سوره (49) الحجرات آیه 15.
2- من لایحضره الفقيه: ج4 ص 379 ح5798. و تحف العقول، ص 368 و قال صلوات الله عليه: النَّاسُ سَوَاءُ أَسْنَانِ الْمَشْطُ.... و نزهة الناظر و تنبیه الخاطر: ص 39 ح120 و من كلامه الموجز: النَّاسُ کلهم سَوَاءُ أَسْنَانِ الْمَشْطُ ....
3- ر. ك: روح القوانين، شارل منتسکیو، ترجمه على اكبر مهتدی، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1355: ص 415.

«مماليك»، سال ها (648م - 923 ق) بر بخش قابل توجهی از کشورهای اسلامی (مصر و شام) حکومت کردند. در حقیقت اسلام با فراهم آوردن شرایط انسانی و عاطفی برای زندگی بردگان، آنان را از سراسر دنیا مشتاق پیوستن به جامعه اسلامی نمود و آنان در بازگشت به وطن خود، همراه با آزادی، مبلغ و مروج دین اسلام شدند. اسلام راه برده شدن افراد آزاد را مسدود کرد و راه آزادی بردگان را گشود. به یقین یکی از عوامل دگرگونی نظام بردگی در جهان، نقش اسلام در این زمینه بوده است. کنیزان نیز مشمول همین قاعده بودند. آنان که در جنگ با مسلمانان اسیر می شدند و یا به صورت تجاری وارد ممالک اسلامی می گشتند، با فرهنگ اسلامی و مزایای نجات بخش آن آشنا شده و همانند دیگر مردم، در جامعه اسلامی زندگی می کردند . مالکیت کنیز، شبیه عقد ازدواج بود و موجب محرمیت به مالك می گردید. گفتنی است که مادر برخی از ائمه علیهم السلام نیز کنیز بوده اند.

و اما آیه ای را که شاهد آورده است:

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(1)

همان کسانی که از این رسول و پیامبر «ناخوانده درس» که او را نزد خود [با همه نشانه ها و اوصافش] در تورات و انجیل نگاشته می یابند، پیروی می کنند؛ پیامبری که آنان را به کارهای شایسته فرمان می دهد، و از اعمال زشت باز می دارد، و پاکیزه ها را بر آنان حلال می نماید، و ناپاك ها را بر آنان حرام می کند، و بارهای تکالیف سنگین و زنجیره ها که بر دوش آنان است برمی دارد؛ پس کسانی که به او ایمان آوردند و او را یاری نموده و از نوری که بر او نازل شده پیروی نمودند، اینان البته همان رستگارانند.

ص: 267


1- سوره (7) الأعراف آیه 158.

در تفسیر «اِصْرَهُمْ- وَ- الْاَغْلالَ» چنین آمده است:

يعني الثقل الذي كان على بني إسرائيل و هو أنه فرض الله عليهم الغسل و الوضوء بالماء و لم يحق لهم التيمم، ولا يحل لهم الصلاة إلا في البيع و الكنائس و المحاريب ، و كان الرجل إذا أذنب خرج نفسه منتنا فيعلم أنه أذنب، و إذا أصاب شيئا من بدنه البول قطعوه، و لم يحل لهم المغنم فرفع ذلك رسول الله صلى الله عليه و آله عن أمته ....(1)

یعنی باری که بر دوش بنی اسرائیل بود و آن عبارت بود از این که خداوند غسل و وضوء با آب را بر آنان واجب کرد و تیمم را برایشان جایز ندانست و نماز را برایشان حلال نکرد مگر در صومعه ها و کنیسه ها و محراب ها و هرگاه یکی از آنان مرتکب گناهی میشد، زخمی عمیق به خود وارد می کرد و بدین وسیله، دیگران متوجه می شدند که او گناه کرده است و هرگاه ادرار به بدنشان می رشید، آن قسمت را می بریدند و غنیمت برای آنان حلال نبود، پس رسول الله صلى الله عليه و آله این تحریم ها را از امتش برداشت....

و كلمه مبارکه تهليل: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» نیز برای عبودیت است و پرستش خداوند تعالی و ارتباطی با برده داری و بردگی ندارد، و حديث وصيت أمير المؤمنين به فرزندش امام حسن مجتبی علیهما السلام:

«.... وَ لَا تَکُنْ عَبْدَ غَیْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللّهُ حُرّاً...»(2)

... و بنده غیر خودت نباش زیرا خداوند تو را آزاد آفریده است ....

باز ربطی به بردگی و برده داری ندارد و مقصود سرسپردگی و بندگی روحی و دینی به غیر خالق تعالی است. و فرازی از عهدنامه امیرالمؤمنين عليه السلام به مالک اشتر:

«... وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِالاِحسانِ اِلَیهِمْ، وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي

ص: 268


1- تفسير القمي: ج1 ص242.
2- تحف العقول، ص 77- کتابه (امیرالمؤمنين عليه السلام) إلى ابنه الحسن عليه السلام: ... وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیرَكَ وَ قَدْ جعلک اللَّهُ حُرّاً .... و نهج البلاغة، صبحي صالح: ص401 الوصية 31 - و من وصيته عليه السلام للحسن بن علي عليه السلام كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين: ... وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غیرك وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً ..... و مجموعة ورام: ج1 ص 72 باب العتاب و ج2 ص105 جزء 2. و کشف المحجة لثمرة المهجة: ص230 فصل 154. و أعلام الدين في صفات المؤمنين: ص 286 من كلام سيدنا رسول الله صلى الله علیه و آله...وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیرَكَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً . ....

الْخَلْقِ، تَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ...»(1)

مهربانی به مردم و دوست داشتن آنها و لطف در حق ایشان را شعار دل خودساز؛ مبادا نسبت به آنان چونان حیوان درنده ای باشی که خوردنشان را غنیمت شماری؛ زیرا آنان دو دسته اند: یا به دین با تو برادرند و یا به آفرینش مانند تواند. از آن ها خطاها سر خواهد زد یا علت هایی بر آنان عارض خواهد شد، و خواسته یا ناخواسته خلاف هایی از دستشان برآید؛ پس همان گونه که تو دوست داری خداوند تو را مورد عفو و گذشت خویش قرار دهد، تو نیز آنان را مورد عفو و بخشایش خویش قرار ده ....

ملاحظه می کنید که مراد مراعات حقوق عامه مردم است و اجرای عدالت و نهی از تبعیض بر آنان و نیکو معاشرت نمودن حاکم اسلامی با مردم است، و ربطی به موضوع مورد بحث ندارد.

و سخن حضرت امام حسين عليه السلام با لشکر یزید و پیروان و سرسپردگان به نظام کفر و ستم آل ابی سفیان لعنة الله عليهم است.

راوی گوید: آنقدر امام با آنان جنگید که در اثر به هم خوردن صفها انبوه لشکر در فاصله میان امام حسين عليه السلام و خیمه ها قرار گرفتند، آن حضرت فریاد زد:

«وَیلَکُمْ یا شِیعَهَ آلِ اَبِی سُفْیانٍ اِنْ لَمْ یکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لاَ تَخَافُونَ الْمَعَادَ، فَکُونُوا اَحْرَاراً فِی دُنْیاکُمْ هَذِهِ وَ اِرْجِعُوا إِلَی أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزعُمُونَ».

وای بر شما ای پیروان خاندان ابی سفیان ! اگر دینی ندارید، و از روز قیامت پروائی ندارید، پس لا اقل در دنیای خود آزاد مرد باشید، اگر به گمان خود عرب نژادید به شئون نژادی خود بازگردید.

ص: 269


1- تحف العقول، ص127. و نهج البلاغة، صبحي صالح: ص425؛ نامه 53.

شمر لعنه الله ندا داد: ای فرزند فاطمه چه می گویی؟ امام علیه السلام فرمود:

«إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ اَلنِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ اَلتَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً».(1)

من با شما جنگ می کنم و شما با من، زنان را در این میان گناهی نیست، این خیره سران و نادانان و ستمگرانتان را تا زنده ام نگذارید متعرض حرم من بشوند.

آن گاه شمر لعنه الله چنین گفت: از برای توست (سخنت پذیرفته است) ای فرزند فاطمه، (خیمه ها را رها کرده و همه گی رو به جنگ با او نمودند ....

باز هم این سخنان حضرت ربطی به موضوع مورد سؤال ندارد و مقصود حضرت آزادگی و جوانمردی است و مراجعه نمودن به فطرت سلیمه انسانی است.

تمامی آنچه را که در این پرسش برای خود دلیل دانسته بر این که اسلام برده داری را تایید نموده و یا تناقض در قول و فعل رهبران معصوم اسلام پنداشته است ربطی به موضوع مورد سؤال ندارد، و دین حنیف اسلام مؤسس بردگی نبوده است بلکه با تدابیر حکیمانه وحیانی آن را به کمترین قدر خودش رسانده است و اکنون پس از چهارده قرن از آغاز اسلام هرچند که موانع اجرای دستورات اسلام بسیار بوده و می باشد تقريبا اثری از برده داری در جوامع مسلمانان وجود ندارد، لذا این سؤال بی مورد است.

شاید این پرسش پیش آید که با آن همه توجه اسلام، نسبت به غلامان و آزادی آنان، چرا یکباره بردگی را لغو نکرد و راههای برده داری را از بین نبرد؟

نکات اساسی:

اشاره

در پاسخ به این مسئله باید به چند نکته اساسی توجه کرد:

اول.الغای یکباره بردگی

به طور کامل در آن زمان ممکن نبود، زیرا:

1 - نظم اقتصادی مردم آن روز به هم می خورد و زندگی از هم می پاشید. از این جهت، اسلام

ص: 270


1- اللهوف على قتلى الطفوف، ص120 مسلك 2- قال الراوي: و لم يزل عليه السلام يقاتلهم حتى حالوا بينه و بين رحله فصاح: وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ وَ کنتم لا تَخافُونَ الْمَعَادِ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنياکم هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلى أحسابکم إِنْ کنتم عُرُباً كَمَا تَزْعُمُونَ . قَالَ : فَنَادَاهُ شِمْرٍ لَعَنَهُ اللَّهُ : مَا تَقُولُ یا ابْنُ فَاطِمَةَ ؟ فَقَالَ : إِنِّي أَقُولُ أَ قَاتَلَكُمُ وَ تقاتلوني وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ فامنعوا عتالکم وَ جهالکم وَ طغاتکم مِنَ التَّعَرُّضِ لحرمي مَا دُمْتَ حیا. فقال شمر لعنه الله: لك ذلك يا ابن فاطمة، فقصدوه بالحرب .... و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج2 ص 318 - فحالوا بينه و بين رحله. فصاح بهم: وَ يحکم يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سفیان ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ ، وَ کنتم تَخافُونَ العاد ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنیاکم ، وَ ازجعوا إِلَى أَ حِسَابُكُمْ إِنْ کنتم أَعْرَاباً. فناداه شمر، فقال: ما تقول یا ابن فاطمة؟ قال: أَقُولُ أَنَا الَّذِي أَ قَاتَلَكُمُ وتقاتلوني ، وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ ، فامنعوا عتاتکم عَنِ التَّعَرُّضِ لحرمي ما دُمْتُ حَيًّا. فقال شمر: لك هذا، ثم صاح شمر: إليكم عن حرم الرجل، فاقصدوه في نفسه، فلعمري لهو كفو كريم .... و بحار الأنوار: ج 45 ص 51 بقية الباب 37 - و قال ابن شهرآشوب و محمد بن أبي طالب: و لم يزل يقاتل حتى قتل ألف رجل و تسعمائة رجل و خمسين رجلا سوى المجروحين فقال عمر بن سعد لقومه: الويل لكم أتدرون لمن تقاتلون ؟ هذا ابن الأنزع البطين هذا ابن قتال العرب، فاحملوا عليه من كل جانب، و كانت الرماة أربعة آلاف فرموه بالسهام فحالوا بينه و بين رحله. و قال ابن أبي طالب و صاحب المناقب والسيد: فَصَاحَ بِهِمْ : وَ يحکم يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سفیان ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دین ، وَ کنتم لا تَخافُونَ الْمَعَادِ ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنياکم ، وَ ارْجِعُوا إِلى أَ حِسَابُكُمْ إِذْ کنتم أَعْرَاباً . فناداه شمر، فقال: ما تقول یا ابن فاطمة؟ قَالَ : أَقُولُ أَنَا الَّذِي أقاتلکم وَ تقاتلوني ، وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ ، فامنعوا عتاتكم عَنِ التَّعَرُّضِ لحرمي ما دُمْتُ حَيًّا . فقال شمر: لك هذا، ثم صاح شمر: إليكم عن حرم الرجل، فاقصدوه في نفسه، فلعمري لهو كفو كريم ....

راه دیگری را پیش گرفت که در ضمن آن، بردگی به تدریج از بین می رفت بدون آن که نظام اجتماعی و اقتصادی جامعه، از هم گسسته شود. از این رو در مرحله نخست، همگان را ترغیب به کار و کوشش و دوری از تنبلی، بیکاری و عیاشی نمود تا جامعه از وضعیت سابق - که همه کارها بردوش بردگان بود- فاصله گیرد. سپس راه های زیادی برای رهایی بردگان قرار داد تا به تدریج، هم بردگی لغو گردد و هم مردم به زندگی فعال و به دور از عیاشی، عادت کنند.

2- برخی از اندیشمندان، آزادی دفعی بردگان را خطرآفرین می دانند. منتسکیو با توجه به تجربه بسیار تلخی که غرب در این زمینه شاهد آن بوده است درباره رها ساختن دسته جمعی بردگان در يك زمان، چنین می نویسد:

آزاد کردن عده بی شماری از غلامان به وسیله وضع يك قانون مخصوص، صلاح نیست زیرا موجب اختلال نظم اقتصادی جامعه می گردد و حتی معایب اجتماعی و سیاسی دارد. برای مثال در ولسینی چون غلامان آزاد شده حق رأی دادن در انتخابات را پیدا کرده بودند، حائز اکثریت گردیده، قانونی وضع کردند که به موجب آن، هر کس از افراد آزاد عروسی کند، یکی از غلامان آزاد شده باید در شب اول عروسی با دختر تازه عروس بخوابد و شب دوم او را تسلیم داماد کند بنابراین آزاد کردن غلامان، باید تدریجی و همراه با فرهنگ سازی های لازم و مناسب باشد. برای مثال قانون گذار ممکن است اجازه دهد، غلامان از عواید کارهایشان خود را از ارباب خویش خریداری نموده، و یا دوره غلامی را محدود کنند.(1)

به این کار «مکاتبه» می گویند که قرنها قبل از مونتسکیو، در قوانین اسلامی وضع شده و جزئیات آن در قرآن آمده است.(2)

3-گوستاولوبون نیز با تکیه بر تجربه عینی خود در این باره، این چنین تجربه و بی استعداد بار آمده اند. از این جهت اگر اسلام، همه آن ها را یکباره از قید بردگی آزاد می ساخت، ممکن بود در

ص: 271


1- روح القوانين، منتسکیو: ص 428.
2- سوره نور (24) آیه 34:«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ».و مستدرك الوسائل: ج 16 ص 22 باب 14 أن المكاتب المبعض يرث و يورث بقدر الحرية و إن أوصى أو أوصي له جاز من الوصية بقدر الحرية و كذا كل مبعض.

اثر نداشتن تجربه کافی و لیاقت، قادر به تشکیل زندگی مستقل و اداره آن نباشند. در نتیجه مانند غلامان قدیم آمریکا- که بعد از آزاد شدن بر اثر علت یاد شده، به کلی نیست و نابوده شده اند- از بین می رفتند.(1)

از این رو قانون گذار اسلام، در عین آن که برای خلاصی بردگان، فکری اساسی و برنامه کاملی تنظیم کرده، از امور یاد شده غفلت نورزیده است.

4 - امکانات حکومت تازه تأسیس آن زمان، به گونه ای نبود که بتواند اسیران جنگی را در اماكن خاصی مثل زندان ها، نگه داری کند. بدین جهت اسیران در میان جنگاوران تقسيم می شدند. آنان بردگان را به خانه های خود می بردند تا هم امنیت جانی شان تضمین شود و هم پراکنده شده و امکان اجتماع و شورش نداشته باشند. از طرف دیگر ناچار به تغذیه آنان بودند و در مقابل از کار آنها نیز استفاده می کردند.

مارسل بوازار در این باره می نویسد: اسلام به خاطر تأمین جانی و جلوگیری از تجاوز به اسیران جنگی ، آن ها را طبق ضوابطی درقبایل عرب، به عنوان برده یا کنیز تقسیم میکرده ولی به تدریج آنان را از تمامی حقوق شهروندان مسلمان، بهره مند می ساخته است.(2)

5- در جنگ هایی که بین مسلمانان و غیر آنان وجود داشت، کافران، اسيران مسلمان را برده می ساختند. از این رو اسلام ناچار به مقابله به مثل بود و اگر می خواست غیر از این عمل کند، نیرو و هزینه سنگین لازم برای نگه داری اسیران و جلوگیری از قیام و شورش آنان را نداشت و نمی توانست مانع فرار و پیوستن آنها به جبهه دشمن شود. از طرف دیگر برده شدن مسلمانان ، زمینه تضعیف روحی مسلمین و جنگ روانی کافران را فراهم می کرد.

دوم.پیشتازی اسلام در منع بردگی

اسلام تمام راه هایی را که برای برده ساختن دیگران ، در دوران های گذشته رواج داشت - به جز جنگ - نامشروع دانست. برخی از این راه ها عبارت بود از

ص: 272


1- تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون: ص 482
2- اسلام و حقوق بشر، مارسل بوازار، ترجمه دکتر محسن مؤیدی: ص 49

1- يورش ناگهانی به منظور گرفتن اسیرو بنده .

2- در مواردی که مدیون از پرداخت دین خود عاجز بود، صاحب دین او را در عوض آن، برده خود می ساخت.

3- فروختن افراد آزاد و یا فرزندان خود به دیگران.

اسلام هیچ راهی برای برده سازی افراد را جایز نمی داند جز آن که شخص کافر در جنگ علیه اسلام و مسلمین به اسارت درآمده باشد. از طرف دیگر این مسئله هم تابع شرایط زمان و مکان و با صلاحدید پیشوای مسلمانان است و اگر او برده ساختن اسیران جنگی را مصلحت ندانست، می تواند وجهی به عنوان فدیه بگیرد و آزادشان کند و یا آنان را مورد عفو قرار دهد .(1)

بنابراین تنها عاملی که در اسلام مجوز گرفتن بنده و کنیزاست، اسارت در جنگ است. حال آیا به رسمیت شناختن حق حیات برای کسانی که به خداوند رحمان کفر می ورزند و با دین حق مبارزه می کنند جز از روی تفضل الهي است؟ اسلام حق حیات اینان را تضمین کرده و کشتن اسیر را جز در شدت درگیری و معرکه جنگ روا ندانسته است لیکن باید دایره فعالیت و آزادی چنین افرادی- که از آزادی خود سوء استفاده نموده و در نبرد علیه دین خدا و مؤمنان شرکت جسته -به گونه ای محدود گردد. در عین حال آموزه های بسیاری در اسلام برای رهایی آنان وجود دارد که به برخی از آنها اشاره خواهد شد.(2)

سوم.حقوق بردگان

اسلام روابط برده و برده دار را به گونه ای کاملا انسانی و عادلانه درآورد و راه هرگونه ظلم و بیدادگری در این روابط را مسدود ساخت و با اصول اخلاق خود، چهره دیگری از اصول برده داری و حقوق بردگان را در تاریخ به نمایش گذاشت. بنابرنقلی پیامبر اسلام صلی الله عليه و آله روزی مردی را سوار بر مرکبش دید که غلامش درقفای او پیاده روان بود. آن حضرت فرمود: غلامت را هم سوارکن، او برادر تو است و روح او مثل روح تو.(3)

ص: 273


1- ر. ك: تفسير الميزان : ج 6 ، اسلام و حقوق بشر، زین العابدین قربانی.
2- بردگی در اسلام، صادق ایرجی.
3- تاریخ بردگی: ص74.
چهارم.راه های آزادی بردگان

اسلام راه های ابتکاری متعددی را برای آزادی تدریجی بردگان اعلام نمود از جمله:

1- اسلام آزادی بردگان را از عبادات بزرگ قرار داد. پیشوایان اسلام نیز در عمل به این عبادت، اهتمام والایی داشتند.

2- کفاره واجب برخی از گناهان را آزادی برده قرار داد.

3- خرید و فروش کنیزانی را که از ارباب خود صاحب فرزند شده بودند که در اصطلاح به آنها ام ولد گفته می شد را منع کرد. این مسئله خود به خود، موجب آزادی این دسته از کنیزان می شد.

4- مالکیت فرزند بر پدر و مادر خویش را منع نمود. این مسئله نیز منتهی به آزادسازی ام ولد می شد.

5- به بردگان حق کتابت و قرارداد با صاحبان خویش داد تا بتوانند با کار و تلاش به آزادسازی خویش بپردازند، یا مدت بردگی و گستره آن را محدود سازند. این مسئله باعث می شد که بردگان با اراده و عزم خویش، در جست و جوی آزادی برآمده و در راه آن بکوشند و سپس از ثمرات آن به خوبی بهره گیرند.

6- در یکی از جنگها پیامبر صلى الله عليه و آله با اسیران برده شرط کرد که هر کس ده مسلمان را سواد بیاموزد، آزاد خواهد شد. اسلام از این طریق استفاده های فرهنگی مناسبی نمود. این کار علاوه بر آن که به نفع مسلمانان بود، بردگان نیز در برخورد با مسلمين با عقیده و مکتب آنان بیشتر آشنا می شدند و زمینه برای اسلام آوردن آنها فراهم می شد.

مارسل بوازار- ضمن بررسی امتیازات روش اسلام در برخورد با مسئله بردگی- می نویسد: دیگر از تعالیمی که قرآن کریم در مسائل مربوط به برده و کنیز داده و نشانه ی خصلت انسان دوستی اسلام است، تشویق مسلمانان به آزاد ساختن برده و گماشتن او به کارهای متناسب با

ص: 274

استعداد و مهارت او است. در راه اجرای هر چه بهتر این برنامه انسانی، اسلام کمک هزینه ای را از بیت المال اختصاص داده است بدین ترتیب که پرداخت وجوهی را به منظور بهبود شرایط زندگی و آزاد ساختن و به کار شایسته گماشتن بردگان بابت زکات، پذیرفته است.(1) مهم تر از همه این ها، آزادی برده بنا به خواست او و پرداخت سرمایه لازم بدو و نیز زناشویی وی با کنیزانی است که تمایل به ازدواج داشته اند (جهت احتراز از زنا و کام جویی به اجبار).(2) پافشاری اسلام در آزادی برده و پرداخت سرمایه ای برای کار تولیدی به او، تنها آزادی ظاهری نباید تلقی شود. این عمل آزادی اقتصادی او را نیز تضمین می کرد و از بهره کشی آینده او به وسیله افراد پولدار یا متنفذ، جلوگیری می نمود. قوانین آزادی بردگان در آمریکا، كوچك ترین كمك مادی به برده آزاد شده نمی کرد. غالبا به علت دشواری های اقتصادی و بیکاری، بردگان سیاه پوست چندان از آزادی خود استقبال نکردند و پس از مدتی سرگردانی و بلاتکلیفی و تیره روزی به سوی ارباب نخستین خود بازگشتند. در حالی که قرآن با روشن بینی، ضمن مبارزه با بهره کشی و بیگاری انسان ها، جلوگیری از عدم تعادل اقتصادی جامعه را نیز پس از آزادی بردگان، پیش بینی کرده است. توصیه به رفتار شایسته و نیکوکاری نسبت به پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان ، مستمندان، همسایگان و در راه ماندگان، خدمتکاران و بردگان را نیز در بر می گیرد.(3) در صدر اسلام – به خصوص دوران حیات پیامبر صلی الله علیه و آله - بردگان نه تنها آزاد می شدند بلکه از تعلیم و تربیت و مراقبت نیز بهره مند می گردیدند. به عنوان نمونه می توان به داستان زید بن حارثه اشاره کرد که برده ای آزاد شده بود. وی به مقام صحابی پیامبر صلی الله عليه و آله و کتابت قرآن و حدیث رسید و فرزند او اسامه، از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود. بلال حبشی نیز به فرمانداری مدینه رسید. در ادوار بعد نیز می توان به «قطب الدین آیبك» اشاره نمود. وی برده ای بود که امپراتوری بزرگ اسلام را در سرزمین هندوستان بنیان نهاد.(4)

ص: 275


1- سوره (2) آیه 178: «الَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».
2- سوره (24)نور آیه 34: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
3- سوره (2) آیه 178
4- اسلام و حقوق بشر، مارسل بوازار: صص 48-49.
نتیجه:

آزادی بردگان یکی از اهداف مهم دین نجاتبخش اسلام و رهبران معصوم آن بود و این کار به تدریج و با گذشت زمان محقق شد، ولی باید توجه داشت که اگر مسئله ناهنجاری در يك جامعه ریشه بدواند و مدت ها بدان عمل شود، نمی توان در مدت کوتاه آن را ریشه کن نمود ، بلکه برای از بین بردن آن باید اقداماتی حکیمانه را به تدریج اعمال نمود، در غیر این صورت مشکلات بزرگی را به بار خواهد آورد. اگر پیامبر گرامی اسلام صلی الله عليه و آله، در ابتدای ظهور اسلام، برده داری را به یکباره لغو می کرد و مسلمانان برده های فاقد ثروت و سرمایه را آزاد کرده، از خانه های خود می راندند، مشکلات مختلفی پدید می آمد به گونه ای که بسیاری از آنان از گرسنگی می مردند و یا برخی از آن ها مرتکب گناهان مهم اجتماعی همچون سرقت، زنا، لواط و مانند آن می شدند و شیرازه جامعه را برهم می زدند، بنابراین آزادی یکباره بردگان، کار صحیحی نبوده است. بدین جهت، اسلام برنامه آزادی تدریجی آنها را پایه گذاری کرده تا بردگان به تدریج آزاد گردیده و جذب جامعه اسلامی شوند .

اما در پاسخ به این سؤال که: چگونه از پیامبر تا امام عسکری علیهم السلام عبد و کنیز داشتند و خرید و فروش و هبه می کردند؟: (ضمن پرهیز از مقایسه آن دوران با عصر حاضر) توجه و مقایسه مطالب فوق پیرامون بردگان درك بهتر وضعیت روحی و اجتماعی حاکم بر آن دوران را فراهم می سازد. در عصری که با بردگان حتی گاه همانند حیوانات نیز رفتار نمی شد، برخورد امامان معصوم علیهم السلام با آنان را مقایسه فرمائید. اصولا حضرات معصومین علیهم السلام با رفتارشان باغلامان، مردم را با حقوق انسانی و الهی آنها آشنا می کردند، در واقع، راز غلام و کنیز داشتن آنان این است که: آن ها از این طریق کلاس رهایی بخش دایر کردند، ولی نه فقط آزادسازی تن، بلکه اول آزادسازی عقل و روح و اندیشه و سپس آزادی تن آنان. یکی از شیوه های امامان خرید بسیار زیاد غلامان و آوردن آن ها در خانه و قرار دادن آنان تحت تعلیم و

ص: 276

تربیت اصیل و آداب اسلامی و پرورش فکری و معنوی و سپس آزادسازی آنان بوده است. امام سجاد عليه السلام هزاران برده را به این شکل خریده و تربیت دینی کرده و آزاد کردند به طوری که مشهور به لشگر موالیان شدند.(1) آنان نیز که می ماندند خودشان نمی خواستند از امامان معصوم علیهم السلام جدا شوند. برای اطلاع بیشتر در ضمن مراجعه به منابع مذکور در متن می توانید به این موارد نیز رجوع کنید: تفسير الميزان: ج6 (عربی) و ج12 (فارسی)، ذیل آیات 116 تا 120، اسلام و مسئله آزادی بردگی، موسوی زنجانی، از بردگی روم قدیم تا مارکسیسم، حجتی کرمانی، برده داری در روم باستان، بیدار فکر، حقوق بشر، اسدالله مبشری، نگاهی به بردگی، محمد على گرامی، بردگی در اسلام، صادق ایرجی، بردگی از دیدگاه اسلام، مصطفي حسيني. والله العالم.

***

جسارت عمرو بن عبدود و خشم امیرالمؤمنین علیه السلام

سؤال - قضیه در کشتن عمرو بن عبد ود لعنه الله به دست امیرالمؤمنین علیه السلام آیا درست است که آب دهان انداخت و حضرت دست برداشت و خشم خود را فرو برد بعد او را کشت آیا صحت دارد ومدرک آن کجاست؟

جواب- داستان آب دهان انداختن عمرو بن عبدود لعين ... را ابن شهر آشوب از طبری که از نویسندگان عامه عمیاء است نقل نموده(2) و سندی نیز ندارد و متن آن نیز قابل قبول نیست؛ زیرا ولی معصوم همیشه اقبال به رب دارد و هرگز نفس اماره به سوء ندارد و هر فعلی از او سرزند ظهور اقبال او به خالق تبارک و تعالی است، و اگر هم این واقعه حقیقت می داشت کشتن بی درنگ عمرو به جهت دشنام دادن به مردگان از مسلمانان در حالی که او یک محارب بود نیز محبوب رب بود، و اگر این خبر صحیح می بود احتمال می رفت جهت تعلیمی داشته باشد برای مسلمانان که در اعمال باید خلوص از روی معرفت و ثبات و چیره بر نفس بودن حتی در سخت ترین لحظه های زندگی داشته باشند و در اعمال کوچک و بزرگ خود تنها رضای

ص: 277


1- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان: ص280.
2- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 114 - الطبري ...و لما أدرك عمرو بن عبدود لم يضربه فوقعوا في علي عليه السلام فرد عنه حذيفة فقال النبي صلى الله عليه و آله: عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ : قَدْ كَانَ شَتَمَ أُمِّي وَ تَفَلَ فِي وَجْهِي فَخَشِيتُ أَنْ أَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسِي فترکته حَتَّى سَكَنَ مَا بِي ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِي اللَّهِ . از او: بحار الأنوار: ج 41 ص50 ب64 و مستدرك الوسائل: ج18 ص 28 ب23 ح 21921.

خداوند تعالی را طالب باشند، و محتمل بود برای ظهور برخی از مقامات غیبی امام برای تکمیل معرفت مسلمانان بوده باشد، و این که امام مطيع محض رب الأرباب است که در واقعه هجوم به بیت وحی و قتل و شهادت حضرت محسن سبط شهید و حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليهما و غصب خلافت صبر نمود و تسلیم اراده خداوند تعالی بودنشان را به همه نشان دادند و الله العالم.

***

مدح عمر، ابوبکر، عثمان و صحابه در روایاتی...؟

سؤال - در مدح عمرو ابوبکر و عثمان و صحابه به روایات زیر استناد می کنند:

1- روایت اول: معاني الأخبار: ص387 باب نوادر المعاني ...ح 23- حدثنا أبوالقاسم علي بن أحمد بن موسی بن عمران الدقاق قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا سهل بن زیاد الآدمي، عن عبدالعظیم بن عبد الله الحسني قال: حدثني سيدي علي بن محمد بن علي الرضا، عن أبيه، عن آبائه، عن الحسن بن علي عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ مِنِّي ِمَنْزِلَةِ اَلسَّمْعِ، وَ إِنَّ عُمَرَ مِنِّي لَبِمَنْزِلَةِ اَلْبَصَرِ، وَ إِنَّ عُثْمَانَ مِنِّي لَبِمَنْزِلَةِ اَلْفُؤَادِ

ترجمه: رسول الله فرمودند: ابوبکر برای من به منزله شنوائی و عمر به منزله بینائی و عثمان برایم منزله قلب است.

2- روایت دوم: بحارالأنوار: ج 17 ص 12 ب42 حدیث 15 کتاب الإمامة و التبصرة: عن القاسم بن علي العلوي، عن محمد بن أبي عبد الله، عن سهل بن زیاد، عن النوفلي، عن السكوني، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: طُوْبٰی لِمَنْ رَآنِیْ و طوبی لِمَن رَآی مَنْ رَآنِیْ و طوبی لِمَن رَآی مَنْ رَآنِیْ- إِلَی اَلسَّابِعِ ثُمَّ سَکَتَ.

ترجمه: رسول الله فرمودند: خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوش به حال کسانی که آنهایی را که مرا دیدند را ملاقات کردند. نظر حضرتعالی در این خصوص چیست؟

جواب- روایت اول را که ناقص آورده شده کاملا می آوریم زیرا که در بقیه روایت و فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله تفسیر کلام حضرت است و دقیقا بر مذمت آن سه شخص دلالت

ص: 278

می کند:

عبد العظيم بن عبد الله حسنی گوید: آقايم امام یازدهم حضرت هادی، از پدرش از اجدادش، از امام حسن (حسين - العيون) عليهم السلام برایم نقل کرد که پیامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلام فرمود:

«إِنَّ أَبَا بَكْرٍ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ اَلسَّمْعِ، وَ إِنَّ عُمَرَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ اَلْبَصَرِ، وَ إِنَّ عُثْمَانَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ اَلْفُؤَادِ. قَالَ: فَلَمَّا كَانَ مِنَ اَلْغَدِ، دَخَلْتُ اِلَیه وَ عِنْدَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ أَبُو بَكْرٍ ، وَ عُمَرُ ، وَ عُثْمَانُ ، فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَه، سَمِعْتُكَ تَقُولُ فِي أَصْحَابِكَ هَؤُلاَءِ قَوْلاً، فَمَا هُوَ؟ فَقَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: نَعَمْ- ثُمَّ أَشَارَ إِلَيْهِمْ، فَقَالَ:- هُمُ اَلسَّمْعُ وَ اَلْبَصَرُ وَ اَلْفُؤَادُ وَ سَيُسْأَلُوَن عَنْ وَلاَيَةِ وَصِيِّي هَذَا- وَ أَشَارَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام، ثُمَّ قَالَ:- إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً- ثُمَّ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: وَ عِزَّةِ رَبِّي إِنَّ جَمِيعَ أُمَّتِي لَمَوْقُوفُونَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ ، وَ مَسْئُولُونَ عَنْ وَلاَيَتِهِ، وَ ذَلِكَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ»(1)

همانا ابوبکر به منزله گوش من، و عمربه منزله چشم من، و عثمان به منزله قلب من است. بامداد فردا خدمت آن حضرت رسیدم، و امیر المؤمنين و ابوبکر و عمرو عثمان در محضرش بودند، به آن بزرگوار گفتم: پدر جانم! دوش از شما سخنی را که درباره این چند صحابه ات فرمودی شنیدم، مقصود از آن چه بوده است؟ در پاسخم فرمود: آری-آن گاه با دست مبارکش به سوی ایشان اشاره نمود و فرمود:- ایشانند گوش و چشم و دل - و به سوى على بن ابى طالب اشاره کرد و فرمود:- به زودی از ولایت این وصئ من بازپرسی خواهند شد-آن گاه فرمود: به راستی خدای عزوجل می فرماید: به درستی که از گوش و چشم و دل، از همه اینان بازجویی شوند- آن گاه فرمود: به عزت پروردگارم سوگند تمامی امت من روز رستاخیز بازداشت می شوند و از ولایت علی از ایشان پرسیده می شود، و آن

ص: 279


1- معاني الأخبار: ص 387 باب نوادر المعاني ...ح23 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 313 ب28 ح 86- حدثنا أبو القاسم علي بن أحمد بن موسی بن عمران الدقاق قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا سهل بن زياد الأدمي، عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني قال: حدثني سيدي علي بن محمد بن علي الرضا، عن أبيه، عن آبائه، عن الحسن (العيون - الحسين) بن علي عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:.

است فرموده خدای عروجل: و باز دارید ایشان را (بر پل صراط) هر آینه ایشان مورد سؤال واقع خواهند شد.

بنابر این روایت مزبور دلالت بر مدح آنان نمی کند بلکه ...، و روایت دوم در بحار الأنوار از كتاب الإمامة و التبصرة است، و در کتاب الإمامة و التبصرة چاپ شده که از روی نسخه علامه مجلسی است این روایت وجود ندارد. و در امالی شیخ صدوق(1) مانند آن چه را که ذکر کردید می باشد و لكن جناب شیخ صدوق حديث را کامل آورده است در کتاب الخصال خود و آن چنین است:

ابوامامه گوید: رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:

«طوبی لِمَن رَآنی وآمَنَ بی ، طوبی ثُمَّ طوبی- یَقولُها سَبعا _ لِمَن لَم یَرَنی وآمَن بی».(2)

خوشا به حال کسی که مرا دید و به من ایمان آورد، و خوشا، و دیگربار خوشا (تا هفت بار فرمود خوشا) به حال کسی که مرا ندیده به من گروید.

و بدیهی است اگر کسی موفق به دیدن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم گردد و به ایشان ایمان نیاورد و یا با ایشان دشمنی و جنگ نماید کافر است، و بشارت دادن به او کاری بیهوده و نادرست است. و الله الهادي و العالم.

***

انتساب امام صادق علیه السلام به ابوبکر

سؤال - آیا انتساب امام صادق علیه السلام به ابوبکر... درست است؟

جواب- دليل مدعیان انتساب امام صادق عليه السلام به ابوبکر، بدین قرار است: 1- استناد می کنند به حدیث و اخباری که تصریح بر این مطلب دارد. 2- و به سخنی که به آن حضرت نسبت می دهند: لقد ولدني ابوبكر مرتين.

اما مورد اول: در کتاب إكمال الدين و عیون اخبار الرضا عليه السلام یکی از روایات درباره

ص: 280


1- بحار الأنوار: ج 22 ص305 ب8 ح3 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 400 المجلس 62 ح 18 أبي و ابن المتوكل و ماجيلويه و ابن ناتانة جميعا، عن علي بن إبراهيم، عن أبي هدبة، عن أنس قال: قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم : طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رای مِنْ رَآی مِنْ رَآني. و قد أخرج علي بن إبراهيم هذا الحديث و حديث الطير بهذا الإسناد في کتاب قرب الإسناد. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص.440 المجلس 15ح988-45 الغضائري، عن الصدوق.
2- بحار الأنوار: ج 22 ص305 ب8 ح1 از الخصال: ج2 ص342 ح 6- حدثنا محمد بن جعفر البندار قال: حدثنا أبو العباس الحمادي قال: حدثنا أبو جعفر الحضرمي قال: حدثنا هدية بن خالد قال: حدثنا همام بن يحيى قال : حدثنا قتادة، عن أيمن، عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ آمِنْ بِي ، طُوبَى ثُمَّ طُوبَى - يَقُولُهَا سَبْعاً - لِمَنْ لَمْ يُرِنِي وَ آمِنْ بِي . و در کتاب های مخالفین نیز همانند متن روایت کتاب الخصال آمده است: المسند، أحمد بن حنبل: ج3 ص 71 حسن قال: سمعت عبد الله بن لهيعة قال: ثنا دراج أبو السمح، أن أبا الهيثم حدثه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لم رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبي لن آمن بي و لم يرني. قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و مجمع الزوائد، الهيثمي: ج10 ص 67 - ... طوبى لمن آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات . رواه أحمد و إسناده أبي يعلى كما تقدم حسن و إسناده أحمد فيه جسر و هو ضعيف. و عن أبي سعيد الخدري، عن النبي صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني . قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. رواه أحمد و أبويعلى. و عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم : طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات . رواه أحمد و الطبراني بأسانید و رجالها رجال الصحيح غير أيمن بن مالك الأشعري و هو ثقة. و عن أبي عبد الرحمان الجهني قال: بينما نحن عند رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم طلع راكبان فلما رآهما قال: کندیان مذحجيان حتى إذا أتياه قال: فدنا أحدهما إليه ليبايعه قال: فلما أخذ بيده قال: یا رسول الله ! أرأيت من رآك و آمن بك و صدقك و اتبعك قال: أرأيت یا رسول الله ! من آمن بك و صدقك و اتبعك و لم يرك؟ قال: طوبى له ثم طوبى له. قال فمسح على يده و انصرف. و الجامع الصغیر، جلال الدين السيوطي: ج2 ص 137 ح5303 طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. وح5304 - طوبى لمن رآني وآمن بي، و طوبى لمن رأى من رآني، و لمن رأى من رأى من رآني و آمن بي، طوبى لهم و حسن مآب. و کنز العمال، الهندي: ج 1 ص 67 ح249 - طوبى لمن رآني و آمن بي ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني (حم عن أبي سعيد). وح250 - طوبى لمن رآني و آمن بي مرة و طوبى لمن لم يرني و آمن بي سبع مرات (حم تخ حب ك عن أبي أمامة حم عن انس). وح251 - طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني ثلاث مرات (الطيالسي و عبد بن حميد عن ابن عمر) و ج11 ص 535 ح32500 - طوبى لمن رآني و آمن بي؟ ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني ؟ قيل: ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. (حم و ابن جرير و ابن أبي حاتم، ع، حب و ابن مردویه، ص- عن أبي سعيد). و فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي: ج4 ص 369 ح 5303 - طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و ص370 ح 5304 - طوبى لمن رآني و آمن بي، و طوبى لمن رأى من رآني، و لمن رأى من رأى من رآني و آمن بي، طوبى لهم و حسن مآب. و تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر ج2 ص531 و قال الإمام أحمد: حدثنا حسن بن موسی، سمعت عبد الله بن لهيعة، حدثنا دراج أبوالسمح، أن أبا الهيثم حدثه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال : يا رسول الله ! طوبى لمن رآك وآمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبي ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرتها مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و جواهر الحسان في تفسير القرآن ، الثعالبي: ج3 ص369- و روى الشيخ الحافظ أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن الخطيب البغدادي في تاريخه، عن شيخه أبي نعيم الأصبهاني، بسنده عن أبي سعيد الخدري، عن النبي صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك! قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبي، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال له رجل: یا رسول الله ! ما طوبي ؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة سنة، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و الدر المنثور في التفسير بالمأثور، جلال الدين السيوطي: ج1 ص 27- وأخرج أحمد و ابن حبان عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و أخرج الطيالسي و عبد بن حميد، عن نافع قال: جاء رجل إلى ابن عمر فقال: يا أبا عبد الرحمان ! رأيتم رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم بأعينكم هذه؟ قال: نعم. قال: طوبى لكم. فقال ابن عمر: ألا أخبرك بشيء سمعته من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؟ قال: بلى. قال: سمعته يقول: قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني ثلاث مرات. و أخرج أحمد و أبو يعلى و الطبراني ، عن أنس قال: قال رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم : طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات. و فتح القدير، الشوكاني: ج 1 ص 35 أخرج الطيالسي و أحمد و البخاري في تاريخه و الطبراني و الحاكم عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم : طوبى لمن رآني وآمن بي، و طوبى لمن آمن بي ولم يرني سبع مرات. و أخرج أحمد و ابن حبان، عن أبي سعيد أن رجلا قال: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك وآمن بك؟ قال: طوبی لمن رآني و آمن بي، و طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و أخرج الطيالسي و عبد بن حمید، عن ابن عمر نحوه. و أخرج أحمد و أبو يعلى و الطبراني من حديث أنس نحو حديث أبي أمامة الباهلي المتقدم. وج3 ص 82 و أخرج أحمد و أبو يعلى و ابن جرير و ابن أبي حاتم و ابن حبان و الخطيب في تاريخه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن رجلا قال: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك، قال: طوبى لمن آمن بي و رآني، ثم طوبى ثم طوبی ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال رجل: و ما طوبي؟ قال: شجرة في الجنة مسير مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و تاریخ بغداد، الخطيب البغدادي: ج4 ص311 - أخبرنا أبو القاسم عبد العزيز بن محمد الستوري قال: قرئ على أبي الفتح أحمد بن الحسن بن محمد بن سهل المالكي المصري و أنا أسمع قال: حدثنا محمد بن صالح الخولاني، حدثنا بحربن نصر قال : قرئ على أسد بن موسی، حدثك ابن لهيعة، حدثنا دراج أبوالسمح، عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبي، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. فقال له رجل: يا رسول الله ! ما طوبي؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة سنة، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و میزان الإعتدال ، الذهبي: ج2 ص24 و 25 - أخبرنا أحمد بن إسحاق: أخبرنا نصر بن عبد الرزاق، أخبرنا أسعد بن یلدرك، أخبرنا علي بن محمد العلاف، أخبرنا أبو الحسن الحمامي، حدثنا أبو بكر الآجري، حدثنا جعفر الفريابي، حدثنا يزيد بن خالد الرملي، حدثنا ابن وهب، عن عمرو بن الحارث، أن دراجا أبا السمح حدثه عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد، عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أن رجلا قال: طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال رجل: يا رسول الله ! ما طوبي! قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و الذيل على طبقات الحنابلة، عبد الرحمان بن أحمد الحنبلي البغدادي الدمشقي: ج3 ص 118 و 119 - قرأت على أبي الفتح محمد بن محمد بن إبراهيم المصري بها: أخبركم أبو الفرج عبد اللطيف بن عبد المنعم الحراني، أخبرنا عبد المنعم بن عبد الوهاب بن علي الحراني، أخبرنا أبو الخطاب محفوظ بن أحمد في كتابه، أخبرنا أبو علي محمد بن الحسين الجازري، أخبرنا أبو الفرج المعافي بن زكريا النهرواني ، أخبرنا أحمد بن محمد بن إسماعيل الأدمي، حدثنا فضل - يعني : ابن سهل - حدثنا موسی بن داود، حدثنا ابن لهيعة، عن دراج، عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رجل: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك فقال:طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ آمِنْ بِي ، وَ طُوبَى ثُمَّ طُوبَى ثُمَّ طُوبَى لِمَنْ آمَنَ بِي وَ لَمْ يُرِنِي . فقال الرجل: یا رسول الله ! ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام. ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها.

لوح آسمانی ذکر شده است که در آن، سخن از نسب مادری امام جعفر صادق عليه السلام رفته است و مادر آن حضرت را ام فروة بنت القاسم بن محمد بن ابی بکر ذکر نموده است(1) و کتاب های: کافي، المقنعة، الإرشاد، دلائل الإمامة، عيون المعجزات، إثبات الوصية، المناقب، الهداية الكبری، روضة الواعظين، إعلام الوری و عمدة الطالب همگی مادر آن حضرت را ام فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر نقل کرده اند، و در الكافي و دلائل الإمامة و عمدة الطالب، مادر بزرگ مادری آن حضرت را اسماء بنت عبد الرحمان بن ابی بکر ذکر نموده است.(2) و در کتاب های مخالفین: کشف الغمة از حافظ جنابذی حنبلی و از محمد بن طلحة و از ابن الخشاب، و در کتاب تاریخ الخميس و الأنوار القدسية و التحفة اللطيفة همه مادر امام صادق عليه السلام را ام فروة بنت القاسم بن محمد بن ابی بکر دانسته اند.

و در کتاب های: کشف الغمة از حافظ جنابذي، و تاريخ الخميس و التحفة اللطيفة مادر بزرگ مادری امام صادق علیه السلام را اسماء بنت عبد الرحمان بن ابی بکر ذکر کرده اند.(3) نکته دیگر: در جای دیگری از کتاب کشف الغمة، بنابر نقل حافظ جنابذی مادر بزرگ مادری امام باقر عليه السلام را أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر ذکر کرده است و این با نقل دیگر کشف الغمة از جنابذی مخالف است .(4)

نکته: شهيد اول قدس سره در کتاب الدروس الشرعية، مادر امام صادق عليه السلام را ام فروة بنت القاسم بن محمد ذکر نموده و نامی از ابوبکر نیاورده است.(5)

اما روایتی که در کتاب های العيون والإكمال وجود دارد: اشکالاتی بر آن وارد است:

1- تمامی راویان به جز محمد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانی که صدوق بروی ترضی نموده است، از مجاهیل اند، و روایت اعتبار سندی ندارد.

2- این روایت با احادیثی که در کتاب های کافی، کمال الدبين، العيون، الغيبة نعمانی و غیر آنها به سند صحیح آمده، مخالفت هایی دارد؛ مانند این که در آنها آمده است که جابر به امام

ص: 281


1- إكمال الدين: ج1 ص 305 ب27 ح1 و عیون اخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص40 ب6ح1 - الطالقاني، عن الحسن بن إسماعيل، عن سعيد بن محمد بن نصر القطان، عن عبيد الله بن محمد السلمي، عن محمد بن عبد الرحيم، عن محمد بن سعيد بن محمد، عن العباس بن ابي عمرو، عن صدقة بن أبي موسى، عن أبي نضرة، قال: لما احتضر ابو جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام عند الوفاة دعا بابنه الصادق عليه السلام ليعهد إليه عهدا فقال له أخوه زید بن علي: لو امتثلت في بمثال الحسن و الحسين لرجوت أن لا تكون أتيت منكرا؟. فقال له: يَا أَبَا الْحُسَيْنُ ! إِنَّ الْأَماناتِ لَيْسَتْ بالمثال ، وَ لَا الْعُهُودِ بالرسوم ، وَ إِنَّمَا هِيَ أُمُورِ سَابِقَةُ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . ثُمَّ دَعَا بجابر بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ : يَا جَابِرُ ؛ حَدِّثْنَا بِمَا عاینت مِنَ الصَّحِيفَةِ. فقال له جابر: نعم يا با جعفر! دخلت إلى مولاتي فاطمة بنت محمد رسول الله صلى الله علیه و آله لأهنئها بمولد الحسن عليه السلام فإذا بيدها صحيفة بيضاء من درة فقلت: يا سيدة النسوان ! ما هذه الصحيفة التي أراها معك؟ قالت: فيها أسماء الأئمة من ولدي. قلت لها: ناوليني لأنظر فيها. قالت: يَا جَابِرُ ! لَولَا النَّهْيِ لکنت أَفْعَلُ ، لَكِنَّهُ قَدْ نَهَى أَنْ يَمَسُّهَا إِلَّا نبی أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّ وَ لکنه ماذون لَكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا . قال جابر: فقرأت فإذا أبو القاسم محمد بن عبد الله المصطفى أمه آمنة ... أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر.... و الإحتجاج: ج2 ص 373 والصراط المستقيم: ج2 ص 138 از العيون نقل نموده اند.
2- الكافي: ج1 ص 472، از او البحار: ج 47 ص1 ح1: ... و أمه أم فروة نسب القاسم بن محمد؛ و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر. و المقنعة: ص 473 ب 19 باب نسب ابي عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين عليه السلام و تاریخ مولده و وفاته و موضع قبره - و جعفر بن محمد بن علي بن الحسين ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد النجيب بن أبي بكر. و الإرشاد: ج1 ص180... و مضى الصادق عليه السلام في شوال من سنة ثمان و أربعين و مائة و له خمس و ستون سنة و دفن بالبقيع مع أبيه و جده و عمه الحسن عليهم السلام و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. و الإرشاد: ج2 ص 176- قد ذكرنا فيما سلف أن ولد أبي جعفر عليه السلام سبعة نفر، أبو عبد الله جعفر بن محمد و كان به یکنی، و عبد الله بن محمد، أمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر.... و دلائل الإمامة: ص 111 و 112 - نسبه: جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن عبد مناف بن عبد المطلب بن هاشم ...و امه فاطمة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر، و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر. و عيون المعجزات: ص85، و إثبات الوصية: ص 178 كانت أم الصادق عليه السلام أم فروة بنت القاسم .... و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 399 و امه فاطمة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. و الهداية الكبرى: ص 247- أمه أم فروة، و كانت تكنى أم القاسم؛ و هي بنت القاسم. و روضة الواعظين: ج1 ص 212 - و كان مولده عليه السلام بالمدينة يوم الجمعة عند طلوع الفجر و ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. إعلام الوری: ص271 الفصل5 في ذكر أولاده و هم سبعة أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و كان يكنی به و عبد الله بن محمد و أمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر .... عمدة الطالب: ص 176 و چاپ دیگری ص 195 - أبو عبد الله جعفر الصادق عليه السلام و أمه أم فروة بنت القاسم الفقيه بن محمد بن أبي بكر. و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، و لهذا كان الصادق عليه السلام يقول: و لدني أبو بكر مرتين .
3- کشف الغمة: ج2 ص 160- و قال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي: أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام الصادق و أمه أم فروة و اسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر الصديق و لذلك قال جعفر عليه السلام و لقد ولدني أبو بكر مرتين .... و کشف الغمة: ج2 ص154-155- قال كمال الدين محمد بن طلحة: وأما نسبه عليه السلام أبا و أما: فأبوه أبو جعفر محمد الباقر و امه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق. و کشف الغمة: ج2 ص 187 قال ابن الخشاب رحمه الله: ذكر أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد الباقر بن ... ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر يعني الصديق .... تاریخ الخميس: ج2 ص 286 جعفر بن محمد ... الصادق و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق، و أم أم فروة أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، ولذا قال الصادق: لقد ولدني أبو بكر مرتين. و ملحقات الإحقاق: ج19 ص505 از الأنوار القدسية: ص 36. التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة: ج1 ص410- جعفر الصادق بن محمد الباقر... سبط القاسم بن محمد بن أبي بكر. أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر، و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، و لهذا كان جعفر یقول: ولدني الصديق مرتين.
4- کشف الغمة: ج2 ص120 ط سنة 1381 ه المطبعة العلمية . قم- و قال الحافظ عبد لعزيز الحنابذي: أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم الباقر، و أمه أم عبد الله بنت الحسن بن علي بن أبي طالب، و أمها أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر و كان كثير العلم.
5- الدروس الشرعية: ص 153: أمه عليه السلام أم فروة ابنة القاسم بن محمد، و قال الجعفي:اسمها: فاطمة، وكنيتها: أم فروة . از او: بحار الأنوار: ج 47 ص1 ذح 2.

باقر عليه السلام عرضه داشت: مادرت حضرت فاطمه زهراء سلام الله عليها لوح را به من دادند و من آن را خواندم و نسخه ای از آن برداشتم، در حالی که در این روایت آمده بود که حضرت فاطمه علیها السلام فرموده باشند:

«نهی شده است از این که کسی به آن دست بزند مگر این که پیامبر و یا وصی پیامبر و یا از اهل بیت علیهم السلام باشد».

و این دو مطلب با هم مغاير و مخالف اند.

2- در احادیث صحیح لوح، ذکری از نسب مادری امامان نشده بود و در این روایت به تفصیل سخن از مادران امامان رفته است. با همه این ها این روایت از اعتبار ساقط است. و احتمال می رود که کلینی و مفید و غیر آنها بنابر روایت عيون و کمال الدین نسب را چنان ذکر نموده اند و از آنچه در کتاب های الإحتجاج، الصراط ، الإعلام و الروضة آمده است بر می آید که از کتاب العيون یا از کتاب إكمال الدين باشد.

ضمن این که آنچه در کتاب های الكافي، المقنعة، الإرشاد، الدلائل، عيون المعجزات، الإثبات و الهداية آمده است و برخی از کتاب های مخالفين همه خبراند و کلام معصوم علیهم السلام نیستند.

اضافه بر این ها قرمانی از علمای مخالفین در کتاب خود أخبار الدول وآثار الأول چاپ شده در حاشيه الكامل في التاريخ به سال 1302 ه. در جلد1 صفحه 234 نوشته است: أمه (الإمام الصادق عليه السلام) هي أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي سمرة.

و عدم ذکر نام قاسم بن محمد بن أبي سمرة در کتاب های رجال، دلیل نمی شود بر این که او یک شخصیت موهوم باشد؛ زیرا بسیاری از شخصیت ها هستند که در تاریخ بنابر علت و یا عللى اهمال شده و ذکری از آنان نیامده است و چه بسا به همین خاطر است که شهید اول اكتفا فرموده به ذکر این لفظ: ام فروة بنت القاسم بن محمد.

ص: 282

همچنین احتمال دارد به سبب شهرت قاسم بن محمد بن أبي بكر باشد که نام وی را به ذهن افراد سبقت می دهد که هرگاه می نویسند: قاسم بن محمد، به آن اضافه می کنند ابن ابی بکر بنابر عادت و انسی که با آن دارند اگر نگوییم که عمدی در کار نبوده تا بدین وسیله برای ابوبکر فضیلتی بتراشند. مضاف بر این که با مراجعه به کتاب های تاریخ و تراجم رجال معلوم می شود که قاسم بن محمد بیش از یک نفر بوده است.

نتیجه این که: دلیلی بر نوادگی امام جعفرصادق و یا امام محمدباقر علیهما السلام نسبت به ابوبکر نمی باشد به سبب این که روایت ها از مخالفين است، و مرسل اند، و روایت صدوق مجهول و فاقد اعتبار است.

و اما سخنی که به امام جعفرصادق عليه السلام نسبت داده شده است: لقد ولدني أبوبکر مرتين .

از کتاب های شیعیان: عمدة الطالب که مرسلا آورده است و با حديث مرسل و بدون سند، نمی توان بر مطلبی استدلال کرد.

و در کتاب های مخالفان: کشف الغمة بنابر نقلی از حافظ جنابذی، تاریخ الخميس، التحفة اللطيفة و در برخی دیگر از کتاب های مخالفین نیز مرسل و یا مسند وجود دارد، مانند کتاب دارقطنی می باشد.

تمامی اینها از مخالفین می باشند و همگی به طور ارسال و دارقطنی و برخی دیگر مسندا نقل کرده اند و از سخن جنابذی در کشف الغمة: ج2 ص 163 که او نیز خبر را مرسلا نقل کرده، نقلى قدیمی تر سراغ نداریم و به نظر می رسد که ذهبی نیز در تذكرة الحفاظ: ج1 ص 166 به لفظ : ولدني أبو بكر مرتين ! مرسلا از او نقل نموده باشد.

نقل کشف الغمة از حافظ عبد العزيز بن الأخضر جنابذی - همان طور که در ابتدای کتاب خود ذکر کرده است - به واسطه کتاب های مخالفین بوده و خود جنابذی نیز از مخالفین است. اربلی در

ص: 283

کشف الغمة از کتاب عبدالعزيز الأخضر الجنابذی که حنبلی است و در سال 524 به دنیا آمده و در سال 611 درگذشته، نقل میکند و می گوید: قال جعفر عليه السلام: و لقد ولدني أبوبكر مرتين. ناقل حديث فردی مخالف است و گفتار او در مقام احتجاج، برای شیعه حجت نیست. اضافه بر آن این که روایت بی سند و در اصطلاح، حديث مرسل است و حديث مرسل و فاقد سند، فاقد حجیت و غیر قابل احتجاج است و نمی توان با حدیث ضعیف و خبر بی سند بريك اصل عقیدتی استدلال

***

اگرعمر بود، امام حسین علیه السلام را یاری می کرد؟

سؤال - گفته شده است امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مدینه به ابن عمر ... فرمودند: «... اگر پدرت می بود با من می آمد». آیا این صحت دارد و معتبر می باشد؟

جواب- قبل از آن که به سؤال شما پاسخ بدهم لازم است که بگویم از گزارشی که جناب عالی دادید معلوم می شود که این به اصطلاح سؤالات و صحیح آن است که گفته شود شبهه ها، از سوی برخی بیمار دلانی است که قرآن کریم از آنان یاد فرموده:

«فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا ۖ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ»(1)

در دل هایشان بیماری هست. خداوند بر بیماری ایشان بیفزاید و به خاطر دروغ گفتنشان، عذابی دردناك دارند.

و کار آنان سعی ناتوان و بیهوده ای برای خاموش نمودن نور الله جل جلاله -یعنی نور الله حضرات معصومين طه و آل یاسین صلوات الله عليهم می باشد:

«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ»(2)

این جانب بحول الله و قوته و با عنایات اعلی حضرت بقية الله الأعظم سلام الله عليه و عجل الله فرجه الشریف، جواب های لازم را به صورت مختصر ذکر خواهم نمود و از ذات باری تعالی جلت عظمته هدایت خود و شما و همه آنان که طالب هدایت اند را به صراط مستقیم معرفت و

ص: 284


1- سوره (2) آیه11. سوره (9) التوبة آیه 125: «وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ». سوره (33) الأحزاب آیه 13:«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ».
2- سوره (61) الصف آیه 9. و سوره (9) التوبة آيه 32:«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یابَی اللَّهُ اِلّا ان یتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».

طاعت حضرات معصومین خواهانم.

در پاسخ می گوییم: آنچه به امام حسين عليه السلام نسبت داده شده که به ابن عمر فرموده باشند، بنابر نقل عامه چنین است: فوالذي بعث جدي محمدا صلى الله عليه و آله بشيرا و نذيرا، لو أن أباک عمر بن الخطاب أدرک زماني لنصرني كنصرته جدي، وأقام من دوني قيامه بين يدي جدي .... این نقل در کتاب الفتوح ابن اعثم کوفي ناصبی جلد5 صفحات 38 إلى 44 و در مقتل الحسين عليه السلام خوارزمی جلد1 صفحه190 الی 193 می باشد که هر دو از مخالفین اند و مرسلا نقل نموده اند.

اضافه بر این که پدر عبدالله خود مؤسس همه ظلمها است و سیره وی، همه در مخالفت و عداوت با اهل بیت نبوت از رسول الله تا بقیه اهل بیت صلوات الله عليهم أجمعين بوده، و نسبت این کلام به امام حسين عليه السلام کذب محض است.

علاوه بر این که در این فقره آمده: لنصرني كنصرته جدي ...، این در حالی است که در هیچ کجای تاریخ صحیح ثبت نشده است که وی ، رسول الله صلى الله عليه و آله را نصرت داده بلکه در تمامی جنگ ها از شمار فراریان بوده و خود نیز تصریح نموده که چون بز کوهی فرار می کردم.

از طرفی مکالمه آن حضرت با ابن عمر در کتاب های دیگری نیز آمده است که فاقد این فقرات از جانب آن حضرت است.(1)

***

وجود و شهادت حضرت رقیه علیها السلام

اشاره

سؤال - با توجه به یک شبهه مطرحه لطفا سند تاریخی در خصوص وجود و شهادت حضرت رقیه صلوات الله عليها مطلب و یا منبع موثق عنوان بفرمایید؟

جواب - حضرت رقیه عليها السلام دختر خردسال امام حسين عليه السلام که همراه اسیران اهل بیت علیهم السلام به شام برده شد و در همان جا فوت کرده و به خاك سپرده شدند. براساس

ص: 285


1- ر.ک: مثير الأحزان فقيه ابن نمای حلی: ص20، اللهوف: ص30-32، الدمعة الساكبة و معالي السبطين .

نوشته های بعضی کتاب های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه علیها السلام، ام اسحاق است که پیش تر همسر امام حسن مجتبی علیه السلام بود و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن علیه السلام به عقد امام حسین علیه السلام در آمده است. مادر حضرت رقیه عليها السلام از بانوان بزرگ و بافضیلت اسلام به شمار می آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الإرشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.

رقیه از «رق» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است. گویا این اسم لقب حضرت و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه در شمار دختران امام حسين عليه السلام کمتر به چشم می خورد. در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین علیه السلام دو اسم داشته اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد.

گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین علیه السلام دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین علیه السلام، مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان میداد، نامش را فاطمه می گذاشت. همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امیرالمؤمنین علی علیه السلام وی را على مینامید».

گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نامگذاری فرزندانشان چنین بوده است. قدیمی ترین کتابی که از حضرت رقیه علیهاالسلام به عنوان دختر امام حسین علیه السلام یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می داند، کتاب کامل بهائی است. این کتاب ، اثر عالم بزرگوار، شیخ عماد الدين الحسن بن على بن محمد طبری امامی است که به امر وزير بهاء الدين، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاكوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نامگذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاء الدين نگاشته شده است. این کتاب در سال 675 هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیاد آن، از ارزش ویژه ای برخوردار است؛ زیرا به

ص: 286

جهت نزديك بودن تأليف با رویدادهای نگاشته شده، به نسبت منابع موجود در این راستا، حائز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می رود و دست مایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الآمال، ماجرای شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام را از آن کتاب نقل می کند.

هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید قرار داده و به آن استناد کرده اند. درباره سن شریف حضرت رقیه علیها السلام در میان تاریخ نگاران اختلاف نظر وجود دارد و مشهور این است که ایشان سه یا چهار بهار بیشتر به خود ندیده و در روزهای آغازین صفر سال 61 ه. ق، پرپر شده است. در مورد نحوه شهادت آن حضرت نقل است که پس از ورود اسیران اهل بیت علیهم السلام، آنان را در مکانی کنار «باب الفراديس» که در آن زمان خرابه ای بود، مستقر کردند. رقیه در این زمان چهار ساله بود و مرتبا بهانه پدر میکرد و یزید لعنه الله دستور داد سرپدر را نزد او ببرند. چون رقیه علیها السلام آن سرخونین را دید از غم و اندوه فراوان پس از چند روزوفات یافت.

حضرت رقیه عليها السلام در میراث مکتوب

و روایاتی دال بر وجود حضرت رقیه سلام الله عليها دختر خردسال حضرت سید الشهداء عليهما السلام در کتاب های تاریخی و مقاتل وجود دارد، و در این مختصر برخی از آنها را ذکر می کنیم:

از قدیمی ترین منابعی که نام حضرت رقیه عليها السلام را یاد نموده مقتل الحسين عليهالسلام، لوط بن يحيى أبو مخنف متوفای 157 ه ق است، چنین می گوید:

و من كلام له عند وداعه مع أهله:

و از سخنان حضرت هنگام وداع با خاندانش چنین بود:

«الّٰلهّم إِنَّكَ شاهِدٌ عَلىٰ هٰؤُلاءِ الْقَوْمِ الْمَلاعينِ أَنَّهُمْ عَمَدوا أَنْ لا يُبْقونَ مِنْ ذُرِّيَّةِ

ص: 287

رَسولِكَ».

بارالها! همانا تو گواه بر این قوم لعنت شده هستی که به قطع تصميم به عمد دارند که از ذره (و نسل) پیامبرت (همه را بکشند و) کسی را باقی نگذارند.

سپس ندا داد:

«يا أُمَّ كُلْثُوم! ويا سَكينَةُ وَيا رُقَيَّةُ! (و یا عاتِكَةُ) یا زینب! يا أهلَ بَیتى! عَلَيْكُنَ مِنِّي السلام».(1)

ای ام كلثوم! و ای سکینه! و ای رقیه ! (و ای عاتکه!) و ای زینب! ای خاندانم! از من بر شما سلام (وداع).

و بنابر نقل سید بن طاوس رضي الله عنه سید الشهداء علیهالسلام خطاب به اهل بیت عليهم السلام فرمود:

«یَا اُخْتَاهْ یَا اُمَّ کُلْثُومٍ وَ اَنْتِ یَا زَیْنَبُ وَ اَنْتِ یَا رُقَيَّةُ و انت یا فَاطِمَهُ وَ اَنْتِ یَا رَبَابُ!...».(2)

... ای خواهرم ! ای ام كلثوم ! و تو ای زینب! و تو ای رقیه! و تو ای فاطمه! و تو ای رباب! ....

قصيده سيف بن عمیره نخعی کوفی (از جمله راویان زیارت عاشورا به نقل از امام باقر علیه السلام) است، وی ثقه و فقیهی از فقهاء شیعه بوده و از اصحاب امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام می باشد و پیش از سال 183 هجری زنده بوده. او در رثای سالار شهیدان عليه السلام قصیده بلند و پرسوزی که 106 بیت می باشد را سروده و بسیاری از بزرگان در کتاب های خود چند بیت و با همه ابیات آن را آورده اند. او در دو بیت از قصیده خود از حضرت رقیه نام برده است:

1- جَلَّ الْمُصَابُ بِمَنْ أَصَبْنَا فاعذِري...

ص: 288


1- ابراهيم قندوزی حنفی در کتاب خود به نام «ينابيع المودة» در جلد دوم، بابی دارد در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام در این باب، از «مقتل أبی مخنف» مطالبی را درباره امام حسین علیه السلام آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجری شمسی، از انتشارات «الشريف الرضي» قم، و در چاپ جدید: ج3 ص 79. در جلد یازدهم «ملحقات احقاق الحق»، در صفحه 633، متن «ينابيع المودة» را آورده و گفته که در صفحه 346 چنین آمده است: و من كلامه عليه السلام عند وداعه مع أهله: و يقول الحسين رضي الله عنه: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ شَاهِدُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الْمَلاعِينِ أَنَّهُمْ عَمَدُوا أَنْ لَا يَبْقُونَ مِنْ ذریة رسولک صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».و يبكي بكاء شديدا و ينشد و يقول: یا رب لا تتركني وحيدا *** قد أظهروا الفسوق والجحودا و صيرونا بينهم عبيدا *** يرضون في فعالهم يزيدا أما أخي فقد مضى شهيدا *** مجدلا في فدفد فريدا و أنت بالمرصاد یا مجيدا. ثم نادى: «یا أُمِّ كُلْثُومٍ وَ یا سکینة وَ یا رقیة وَ یا عَاتِكَةَ وَ يَا زینب يَا أَهْلِ بَيْتِي عليکن مِنِّي السَّلَامَ».فلما سمعن رفعن أصواتهن بالبكاء فضم بنته سكينة إلى صدره و قبل ما بين عينيها و مسح دموعها و كان يحبها حبا شديدا ثم جعل يسكتها و يقول: سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي *** منك البكاء إذ الحمام دهاني لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة *** ما دام مني الروح في جثماني فإذا قتلت فأنت أولى بالذي *** تأتينه يا خيرة النسوان.
2- اللهوف: ص81-84 و ترجمه سید ابوالحسن میرابوطالبی: ص 123. ر.ک. الدمعة الساكبة: ج4 ص 276 و أسرار الشهادة: ص255 و معالي الشبطين: ج1 ص297 و 298 و لواعج الأشجان: ص 102 و 103 و وسيلة الدارين: ص76.

...

73- وَ رُقْيَةِ رَقَّ الْحَسُودُ لضعفها *** وَ غَداً ليغذرها الَّذِي لَمْ يعذُر

و حسودان بر ضعف رقیه دل می سوزاندند * و آنان که بی تابی را برکسی نمی پسندند، براو خرده نگرفتند

74- وَ لَا مَ كُلْثُومٍ يَجِدْ جَدِيدُهَا لثم عَقِيبَ دُمُوعُهَا لَمْ يُكَرِّرُ

و ام كلثوم که پس از هر بوسه ای از سربریده * اشک ریزان بوسه ای دیگر از آن می گیرد

75- لَمْ أُنْسِهَا وَ سَكِينَةٍ وَ رُقْيَةِ *** يَبْكِينَهُ بتحشر وَ تَزْفِرُ

یادم نمی رود که ام کلثوم ، سکینه و رقيه * با حسرت و آه جگرسوز بر او می گریستند

...

105- وَ عبیدکم سَيْفِ فَتَى ابْنِ عَمِيرَةَ *** عَبْدُ لِعَبْدِ عُبَيْدِ حَيْدَرِ قَنْبَرُ (1)

و بنده کوچک شما پسر ابن عمیره * بنده و غلام غلام قنبرغلام کوچک حیدر است

أبوعلي أحمد بن إبراهيم بن خالد الموصلي نزيل بغداد متوفی 236 قمری چنین گوید:

... أما الحسينية، فهم من أولاد الحسين بن علي رضي الله عنهما، و لم يبق من أولاده إلا زین العابدین رضي الله عنه و فاطمة و سكينة و رقية، ... .(2)

... اما (فرزندان على از نسل حسین) پس آنان از فرزندان حسين بن على عليهما السلام، و از فرزندان او باقی نماندند مگر: زین العابدین رضی الله عنه و فاطمه و سکینه ورقيه، ....

و ابن فندق بيهقى متوفای 565 هجری قمری چنین گوید:

...أما (أبناء علي من الحسين) الحسينية، فهم من أولاد الحسين بن علي رضي الله عنهما، و لم يبق من أولاده إلآ زین العابدين رضي الله عنه و فاطمة و سكينة و رقية،...(3)

ص: 289


1- المنتخب، الشيخ الفقيه المفسر الأديب فخر الدين الطريحي: ص444. ر. ک. أدب الطف: ج6 ص 119.
2- لباب الأنساب، ج1 ص23.
3- لباب الأنساب: ج1 ص23.

... اما (فرزندان على از نسل حسين) آنان از فرزندان حسين بن علي عليهما السلام هستند و از فرزندان او باقی نماندند مگر: زین العابدین رضی الله عنه و فاطمه و سکینه ورقيه، .... (1)

محمد بن طلحة الشافعي متوفای 652 هق: در کتاب «مطالب السئول في مناقب آل الرسول»:صفحه 257 فصل 9 می نویسد:

في أولاده عليهم السلام: كان له من الأولاد ذكورا و إناثا عشرة، ستة ذكورا و أربع إناث فالذكور: علي الأكبر و علي الأوسط و هو سيد العابدین - و سيأتي ذكره في بابه إن شاء الله تعالی و علي الأصغر و محمد و عبد الله و جعفر. فأما علي الأكبر قاتل بين يدي أبيه حتى قتل شهيدا و أما علي الأصغر جاءه سهم و هو طفل فقتله، و قد تقدم ذكره عند ذكر الأبيات لما قتل، و قيل إن عبد الله أيضا قتل مع أبيه شهيدا. و أما البنات: فزینب و سكينة و فاطمة هذا هو المشهور. و قيل بل كان له أربعة بنين و بنتان و الأول أشهر، و كان الذكر المخلد و الثناء المنضد مخصوصا من بين بنيه بعلي الأوسط زن العابدين دون بقية الأولاد.

و در «کشف الغمة» چاپ اول، تبریزسنه1381 قمری: ج2 ص 38 آمده: كمال الدين گوید:

كان له من الأولاد ذكورا و إناثا عشرا، ستة ذكور و أربع إناث.

امام حسین ده فرزند داشت. شش پسر و چهار دختر.

کمال الدین از دخترها زینب ، فاطمه و سکینه را نام برد. چهارمی را نام نمی برد.

نویسنده کتاب «ناسخ التواریخ»، مجلد سیدالشهداء در صفحه 238، چاپ سوم جلد چهارم آورده است:

محمد بن طلحه شافعی در «مطالب السؤل» می گوید: امام حسین علیه السلام چهار دختر داشت: فاطمه، سکینه ، زینب و چهارمی را نام نبرده است.

ص: 290


1- فهرس التراث: ج1 ص580 ابن فندق البيهقي (493-565) أبو الحسن حجة الدين علي بن أبي القاسم زيد بن محمد بن الحسين بن فندق بن أيوب بن الحسن بن أحمد بن عبد الرحمان بن عبد الله بن عمر بن الحسن بن عثمان بن أيوب بن خزيمة بن عمرو بن خزيمة بن ثابت الصحابي. و كان آل فندق من الحكام و الأمراء بنیشابور، و قضى المؤلف حياته في سبزوار إلى أن مات والده 517ه فانتقل منها و توالت أسفاره في تواريخ متعددة، وتصدى للقضاء في سنة 556 ه لستة أشهر. وصفه ابن شهرآشوب: بفرید خراسان ، و قال شيخنا العلامة: «هو فريد خراسان ... وألف السيد محمد مشكاة البيرجندي أستاذ جامعة طهران رسالة مفضلة في ترجمة أحوال البيهقي هذا، و في الطبقات: استظهر بهمنیار في تعليقات تاریخ بیهق: 294 کون المؤلف من العامة، و ليس بصحيح».قال السيد المرعشي: «لا شك أنه كان مواليا محبا لأهل بيت العصمة عليهم السلام، و كان إمامي المذهب كما يظهر من كتابيه القيمين: تأريخ بیهق، و لباب الأنساب».من آثاره: 1- تاریخ حكماء الإسلام: طبع بتحقيق محمد کرد علي في مطبعة المجمع العلمي العربي بدمشق 1365ه- 1946 م. 2- لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب: طبع بتقديم السيد شهاب الدين المرعشي و تحقيق السيد مهدي الرجائي، ضمن منشورات مكتبة المرعشي بقم سنة 1410 ه. 3- معارج نهج البلاغة: طبع بتحقيق محمد تقی دانش پژوه ، ضمن منشورات مكتبة المرعشي بقم سنة 1409 ه.

و شيخ جليل عماد الدين حسن بن علی طبری در «کتاب السقيفة معروف به کامل بهایی»که آن را به سال 675 تألیف کرده چنین می نویسد:

در (رساله حاویه)(1) آمد که زنان خاندان نبوت در حالت اسیری حال مردان که در کربلا شهید شده بودند، بر پسران و دختران ایشان پوشیده می داشتند، و هر کودکی را وعده ها می دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است بازمی آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند، دخترکی بود چهارساله، شبی از خواب بیدار شد و گفت پدر من حسین کجاست؟ این ساعت او را به خواب دیدم سخت پریشان، زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان بر خواست. يزيد خفته بود از خواب بیدار شد، و حال تفحص کرد. خبر بردند که حال چنین است آن لعین در حال گفت که: بروند و سر پدر او را بیاورند و در کنار او نهند. ملاعين سر بیاورد و در کنار آن دختر چهارساله نهادند. پرسید این چیست؟ ملاعين گفت: سر پدر تو است. آن دختر بترسید و فریاد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد.(2)

و از طرفي نقل های مربوط به تعمیر قبر ایشان و این که او دختری خردسال بوده است را باید به موارد فوق افزود.

حائری مازندرانی می نویسد:

برخی اشخاص صالح برایم نقل کرده اند که رقیه، دختر حسین علیه السلام در دمشق ضریحی دارد. وقتی دیوارهای قبرش خراب شد، خواستند که او را بیرون بیاورند و قبر را تجدید بنا کنند. اما هیچ کس از ترس داخل قبر نمی رفت. پس شخصی از سادات به نام سید ابن مرتضی حاضر شد و وارد قبر گردید. پارچه ای بر روی جنازه افکند و او را بیرون آورد و معلوم شد که دختری کوچک و نابالغ است؛ که پیکرش از شدت ضربه مجروح می باشد. من این مطلب را برای یکی از عالمان فاضل گفتم و او نیز آن را از زبان

ص: 291


1- و رساله «الحاوية في مذمات معاوية لعنة الله عليه» تالیف شیخ زین العابدین واعظ قاسم بن محمد بن احمد مأموني و او از جمله علمای عامه است.
2- و در کتاب کامل بهائی، تالیف شیخ جليل عماد الدين حسن بن على طبری آن را به سال 675 تالیف نموده است: ص 523 فصل 3. از او: منتهی الآمال: ج2 ص1002 و نفس المهموم . دیگر منابع درباره حضرت رقیه و شهادت ایشان در خرابه شام با اضافات و تغییر: المنتخب في المراثي و الخطب شیخ فخر الدين الطريحي، و أسرار الشهادة، و مقتل عوالم، و بحار الأنوار، والإيقاد. و رساله الحاويه في مذمات معاويه لعنة الله عليه تألیف شیخ زین العابدین واعظ قاسم بن محمد بن احمد مأموني و او از جمله علمای عامه است.

یکی از بزرگان خود برایم نقل کرد.(1)

همچنین برخی از نویسندگان، بر این حقیقت تصریح نموده اند مانند آنچه در منتخب التواریخ، مراقد اهل بیت در شام (به زبان فارسی)، نوشته محمد ادیب آل تقي الدين حصنی صفحه 45 نقل شده است که حضرت رقیه دختر خردسال امام حسين عليه السلام در باب الفراديس مدفون است.

از عبد الوهاب شعرانی در باب دهم کتاب المنن نقل شده است که گوید:

یکی از خواص برایم نقل کرده که رقیه ، دختر امام حسین علیه السلام در بارگاه نزدیک جامع دارالخليفه يزيد، به همراه جماعتی دیگر از اهل بیت علیهم السلام مدفون است. این مسجد امروزه به جامع شجرة الدر مشهور است در سمت چپ جوینده سیده نفیسه است و جایی که حضرت رقیه در آن مدفون است در سمت راستش قرار دارد. بر سنگ نصب شده بر در این خانه چنین نوشته شده است:

«بُقْعَةٍ شُرْفَةُ بِآلِ النَّبِيِّ *** وَ ببنت الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ رُقَيَّةَ».(2)

زمینی که به آل پیامبر شرافت یافت *** و به رقیه دختر حسین شهید

و در میان شیعیان شهرت عظیمی بوده و می باشد که مرقد مطهر حضرت رقیه شهیده دختر خردسال حضرت امام حسين عليهما السلام در بازار شام وجود دارد و ملجأ و پناه و مزار شیعیان در طول تاریخ بوده و می باشد و بسیاری از حوائج خود را به واسطه آن حضرت از حضرت الله تعالی خواسته اند و برآورده شده است و الحمد لله رب العالمين .

از مسلمات است که دختر خردسالی از فرزندان حضرت امام حسين عليه السلام در شهر شام قدیم، بر اثر صدمات بسیار و رنج و غم و رؤیت سر بریده پدر گرام خود به شهادت رسیده است. و در برخی از کتاب های مقتل تفصيل ماجرا آمده است. و از عبرت های الهی است که بر قبر طاغوتی چون معاویه لعنة الله عليه اکنون تلی از زباله و نجاسات می باشد، و قبر یزید لعنة

ص: 292


1- معالي السبطين: ج2 ص171؛ تفصيل موضوع را علامه، محمد هاشم خراسانی از سید محمد علی شامی، سبط سيد ابراهيم دمشقي، آل سید مرتضی، از جدش سید ابراهیم که در کار اصلاح قبر شریف شرکت داشت نقل کرده و گفته است که این داستان در حدود سال 1280روی داد. ر. ك. منتخب التواريخ: ص 388.
2- معالي السبطين: ج2 ص171.

الله علیه نامعلوم است، و در همان شهر مکانی که زمانی خرابه ای بیش نبود، اکنون قبر دختر خردسال امام حسين عليهما السلام، بارگاه باشکوهی دارد که پیوسته آکنده از ارادتمندان به آن حضرت از گوشه و کنار جهان است که برای زیارت مرقد مطهر و عرض ادب به ایشان به آن جا می آیند.

«...يَرْفَعُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ».(1)

... خداوند آنانی را از شما که ایمان آورده اند و آن هایی را که علم داده شده اند ترفيع درجه می دهد و خدا به هر چه کنيد آگاه است.

«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الأصال».(2)

(آن مشکات) در خانه هایی است که خدا رخصت داده تا آن جا رفعت یابد و در آن ها ذکر او شود و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاك او کنند.

و برای کشف حقایق بیشترتا دولت آل محمد صلى الله عليهم اجمعین باید صبر نمود.

و کسانی که بر خلاف اعتماد بسیاری از علمای شیعه و کتاب هایی که درباره آن حضرت و بارگاه ایشان و کراماتی که به واسطه توسل به ایشان شده است نسبت به آن بارگاه مطهر تشکیک کنند به یقین بیمار دلند. آنان که درباره اهل بیت نبوت عليهم السلام شبهه افکنی می کنند بدانند که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«إِنَّ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ يَطِيرُ فَرَحاً فيجول الْأَرْضِ کلها بشياطينه ؛ وَ عفاريته فَيَقُولُ : يَا مَعَاشِرَ الشَّيَاطِينِ ! قَدْ أَدْرَكْنَا مِنْ ذریة آدَمَ الطَّلِبَةِ وَ بَلَغَنَا فِي هلاكهه الْغَايَةِ وَ أورثناهم النَّارِ إِلَّا مَنْ اعتصة بِهَذِهِ الْعِصَابَةِ فَاجْعَلُوا شغلكم بتشكيک النَّاسُ فِيهِمْ ، وَ حَمَلَهُمْ عَلَى عَدَاوَتَهُمْ ، وَ

ص: 293


1- سوره (58) المجادلة آیه 12:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ». ای ایمان آوردگان! وقتی به شما گفته می شود: در مجالس جا باز کنید، جا باز نمایید تا خداوند به شما وسعت بخشد و هنگامی که گفته می شود: برخیزید، از جا برخیزید. خداوند آنانی را از شما که ایمان آورده اند و آن هایی را که علم داده شده اند ترفيع درجه می دهد و خدا به هر چه کنید آگاه است
2- سوره (24) النور آیه 37: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».

إغرائهم بِهِمْ ، وَ أَوْلِيَائِهِمْ ، حَتَّى تستحکموا ضَلَالَةِ الْخَلْقِ وَ كُفْرِهِمْ ، وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاجٍ « وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ » وَ هُوَ كَذُوبٍ : أَنَّهُ لَا يَنْفَعُ مَعَ عَدَاوَتِكُمْ عَمَلُ صالِحُ وَ لَا يَضُرُّ مَعَ محبتکم وَ مُوَالَاتِكُمْ ذَنْبُ غَيْرُ الْكَبَائِرِ ... »(1)

ابلیس لعنه الله در آن روز (روز عاشورا و پس از آن) از خوشحالی به پرواز در می آید، پس در تمام نقاط دستیاران و عفریت هایش را فراخوانده و به آنها می گوید: ای جماعت شیاطین ! طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته و در هلاکت ایشان به نهایت آرزوی خود رسیده و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم مگر کسانی که به این جماعت (مقصود اهل بیت پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم) بپیوندند. از این رو سعی کنید نسبت به ایشان، در مردم تردید ایجاد کرده و آنها را بر دشمنی ایشان وادارید تا بدین وسیله؛ گمراهی مردم و کفرشان مسلم و محقق شده و نجات یافته ای در میان آنان نباشد. ابلیس با این که بسیار دروغگو است، این کلام را به ایشان راست گفت، وی به آنها اطلاع داد که اگر کسی با این جماعت (اهل بیت پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم) دشمنی داشته باشد، هیچ عمل صالحی برایش نافع نیست همچنان که اگر نسبت به ایشان محبت داشته باشد، هیچ گناهی غیر از گناهان کبیره ضرری به او نمی رساند.

در نیمه اول قرن چهاردهم، شیخ محمدهاشم خراسانی (م1352ق) در کتاب فارسی منتخب التواریخ، ضمن این که مزار را متعلق به رقیه بنت الحسين عليه السلام معرفی نموده ، داستان آسیب دیدن قبر را با تفصیل بیشتری نقل کرده، متن گزارش او، چنین است:

و عالم جليل، شیخ محمدعلی شامی . که از جمله علماء و محصلین نجف اشرف است . به حقیر فرمود که: جد اُمی بلا واسطه من، جناب آقا سید ابراهيم دمشقی که نسبش منتهی می شود به سید مرتضی علم الهدى وست شریفش علاوه بر نود بود و بسیار

ص: 294


1- کامل الزيارات: 259-266 ب88 و ترجمه ذهنی تهرانی: 791-808 باب 88- حسین بن احمد بن مغیره، از ابو عبد الله احمد بن محمد بن عياش، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه ، از ابو عيسى عبيد الله بن فضل بن محمد بن هلال الطائی البصری، از ابو عثمان سعید بن محمد، برایم از محمد بن سلام بن يسار کوفي، از احمد بن محمد واسطی، از عیسی بن ابي شيبة القاضي، از نوح بن دراج، از قدامة بن زائده ، از پدرش زائده، که گفت: حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمودند: ... (امام زین العابدین، از حضرت زینب ، از امیرالمؤمنين ، از رسول الله صلى الله عليه و آله در ضمن حدیثی طولانی درباره به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام و وقایع پس از آن از آن بزرگواران روایت نمود تا این که امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:....

شریف و محترم بود، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند. شبی دختر بزرگشان در خواب دید جناب رقیه بنت الحسين عليهما السلام را که فرمود: «به پدرت بگوبه والی بگوید: آب افتاده میان قبرو لحد من، و بدن من، در اذیت است. بگو بیاید و قبرو لحد مرا تعمیر کند». دخترش به سید، عرض کرد. سید، از ترس حضرات اهل تسنن به خواب ، اثری مترتب ننمود. شب دوم دختروسطی سید، همین خواب را دید. باز به پدر گفت. ترتیب اثری نداد. شب سوم دختر صغرای سید همين خواب را دید و به پدر گفت. ايضا ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سید مخدره رقيه را در خواب دید که به طريق عتاب فرمودند که: «چرا والی را خبردار نکردی؟ «سید بیدار شد. صبح رفت نزد والی شام و خوابش را به والی شام نقل کرد. والى امر کرد علماء و صلحای شام از سنی و شیعه بروند و غسل کنند و لباس های نظیف در بر کنند. به دست هر کس قفل درب حرم مقدسه باز شد، همان کس برود و قبر مقدسه او را نبش کند و جسد مطهره را بیرون بیاورد تا قبر مطهر را تعمیر کند. بزرگان و صلحاء از شیعه وسنی، در کمال ادب غسل کردند و لباس نظیف در بر کردند. قفل به دست هيچيك باز نشد، مگر به دست مرحوم سید. بعد که مشرف میان حرم شدند، معول هيچيك به زمين اثر نکرد مگر معول سید ابراهیم. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند. دیدند بدن نازنین مخدره میان لحد و کفن آن مخدره مکرمه، صحیح و سالم است؛ ليكن آب زیادی میان لحد جمع شده. پس سید بدن شریف مخدره را از میان لحد، بیرون آورد و روی زانوی خود نهاد و سه روز همین قسم، بالای زانوی خود نگه داشت و متصل گریه می کرد تا آن که لحد مخدره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که می شد، سید بدن مخدره را بر بالای شيء نظیفی می گذاشت. بعد از فراغ، باز بر می داشت و بر زانو می نهاد تا آن که از تعمیر قبرو لحد فارغ شدند. سید بدن مخدره را دفن کرد و از معجزه این مخدره در این سه روز، سید

ص: 295

نه محتاج به غذا شد و نه محتاج به آب و نه محتاج به تجدید وضو، بعد که خواست مخدره را دفن کند، سید دعا کرد خداوند، پسری به او مرحمت نماید. دعای سید، مستجاب شد و در این سن پیری، خداوند به او پسری مرحمت فرمود مسما به سید مصطفي. بعد والی تفصیل را به سلطان عبد الحمید نوشت. او هم تولیت زینبیه و مرقد شریف رقیه و مرقد شریف أم كلثوم و سکینه را به او واگذار نمود و فعلا هم آقای حاجی سید عباس پسر آقا سید مصطفی پسر آقا سید ابراهیم سابق الذكر، متصدی تولیت این اماكن شریفه است. انتهی. و گویا این قضیه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد بوده است. میرزا علی اصغرخان [اتابك ، امين السلطان]، وزیر اعظم ایران، به سال 1323 ق، آن را بازسازی کرده و در بالای در، تاریخ بازسازی را حک کرده اند که در آن، این اشعار آمده است: مرتبه ای عالی است برای علی وزیراعظم ایران که تجدید کننده است. و من، تاریخ بازسازی آن را که می درخشد به ابجد سرودم: «بقبر رقية من آل أحمد».

مرقد مطهر حضرت رقیه عليها السلام

حضرت رقیه عليها السلام را کنار آن مکان که مقبرهای عمومی به نام «مقبرة باب الفراديس»بود به خاک سپردند. این مقبره در شمال غربی محله قدیمی دمشق و کنار باب الفراديس قرار داشت. در ابتدا سلاطین ایوبی بر قبر او مقبره ای کوچک ولی زیبا ساختند، سنگ قبری که بر وی نهاده شد، از سنگ موزاییک تزیین شده به وسیله عاج و مرمر بود که اطراف آن را ضریح زیبایی احاطه کرده بود و بر فراز آن نیز گنبد و عمارتی بنا شد. مکان یاد شده که از همان ابتدا به صورت مسجد و مقبره بود، در سال 1125 قمری مورد بازسازی قرار گرفت و در سال 1323 قمری به وسیله میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدر اعظم ایران، دوباره ترمیم شد. در آن زمان سه کتیبه سنگی در داخل حرم مطهر در سمت محراب شبستان آن دیده می شد. در کتیبه

ص: 296

اول چند حدیث در فضايل اهل بیت علیهم السلام و نام میرزا بابا مستوفی گیلانی به عنوان تعمیر کننده بقعه مقام رقیه، به تاریخ 1125 قمری دیده می شد. در کتیبه دوم به مکان دفن ملک کامل ناصرالدین محمد که در سال 880 قمری در این مکان مدفون شده بود اشاره و بر کتیبه سوم نیز چند بیت شعر نوشته شده بود. حرم مطهر حضرت رقیه علیها السلام قبل از تجدید بنا، مقبره ای کوچک بود که در مدخل آن حیاطی کوچک بود که در وسط آن حوض آبی قرار داشت که محل وضوی زائران به شمار می رفت. قبر مطهر در داخل حرم مستطیل شکل درازی قرار داشت که در سمت دست راست این حرم دری کوچک تعبیه شده بود که به داخل مسجد نسبتا بزرگ تری منتهی می شد.

***

علت عدم حضور عبد الله بن جعفر در کربلاء چیست؟

سؤال - نظر حضرت عالی درباره علت عدم حضور عبد الله بن جعفر رضي الله عنه در کربلاء چیست؟ نظر به اینکه شأن و جلالت ایشان در تاریخ بسیار زبانزد است.

جواب - عبد الله بن جعفر رضي الله عنه مخالف حرکت امام حسين عليه السلام نبود، او همسر و دو فرزند خود را با امام همراه نمود و فرزندان خود را به جهاد در رکاب امام امرنمود، و این که او با همراهی خود نصرت امام نکرد بلکه خواهان رجوع امام بود زیرا شفقت برامام داشت لکن در حجاز ماند تا بتواند از باقی ماندگان از آل محمد صلى الله عليهم محافظت نماید، درباره فضائل او به موسوعه معجم رجال الحديث جلد11 ص 146 رقم 6762 مراجعه نمایید. وی صحابی جلیل رسول الله صلى الله عليه و آله بود و در کودکی با پیامبر بیعت نمود و مکرراً با معاويه لعنه الله برخورد نموده، در حضور او درباره دوازده امام از رسول الله حدیث روایت نمود . همچنين در جنگ صفين امیر لشکر بود و از رسول الله و امیرالمؤمنين صلى الله عليهما و آلهما حدیث روایت می نمود.

در الإرشاد شیخ مفید است که پس از شهادت امام حسين عليه السلام گفت:

ص: 297

و الله لو شهدته لأحببت أن لا أفارقه حتى أقتل معه .(1)

به خدا قسم اگر او را می دیدم دوست داشتم از او جدا نشوم تا این که با اوکشته شوم .

باید چنین باشد که محمد حنفیه و عبدالله بن جعفر به دستور امام برای انجام وظایفی در مدینه باقی ماندند، چنان که در بحار الأنوار آمده است که، حضرت به برادرشان فرمودند:

«...وَ أَمَّا أَنْتَ يَا أَخِي ! فَلَا عَلَيْكَ أَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَةِ ، فَتَكُونُ لِي عَيْناً لَا تُخْفِي عَنِّي شَيْئاً مِنْ أُمُورَهُمْ ».(2)

... و اما تو ای برادرم ! برتو ترس و باکی (یعنی گناهی) نیست که در مدينه بمانی و برای من پیگیر اخبار باشی، چیزی از کارشان را از من پنهان نداری.

و طريق جمع اخبار در این باره همین است. وی در جنگ های جمل و صفین و نهروان شرکت داشته و در جنگ صفین امیر لشکرو با امیرالمؤمنين عليه السلام همراه بوده است و بنابر گفته سید جمال الدین احمد بن علي بن الحسيني معروف به ابن عنبة (ت 828 ه.ق) درعمدة الطالب صفحه 37 علت عدم حضور وی درکربلا، نابینایی او بوده است .(3)

. و شواهد و قرائنی بر موافقتش با حرکت امام حسين عليه السلام وجود دارد، از جمله احتمال مأموریت داشتن از سوی امام، مانند این که حفظ جان و مال بنی هاشم بر عهده ایشان بوده باشد زیرا وی در بنی امیه نفوذ کلامی داشت، در این باره به کتاب شریف خصائص الزينبيه صفحه 194 مراجعه نمایید.

اما این که وی از حاکم وقت درخواست نامه به امام و بازگشت ایشان و امان نامه نمود، (در ظاهر) مخالف حرکت امام است اما بدان جهت بود که وی بتواند در مأموریت خود، موفق باشد و یا آزادانه به امام خبررسانی کند.

ص: 298


1- الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص124- و دخل بعض موالي عبد الله بن جعفر بن أبي طالب فنعى إليه ابنیه فاسترجع فقال أبو السلاسل مولى عبد الله : هذا ما لقينا من الحسين بن علي، فخذفه عبد الله بن جعفر بنعله ثم قال: يا ابن اللخناء أللحسين تقول هذا؟! و الله لو شهدته لأحببت ألا أفارقه حتى أقتل معه، و الله إنه لمما يسخي بنفسي عنهما و يعزيني عن المصاب بهما أنهما أصيبا مع أخي و ابن عمي مواسيين له صابرين معه، ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عز علي مصرع الحسين إن لا أكن آسیت حسینا بيدي فقد آساه ولدي. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص68 - و دخل بعض موالي عبد الله بن جعفر فنعى إليه ابنیه فاسترجع فقال أبو السلاسل مولى عبد الله : هذا ما لقينا من الحسين عليه السلام، فحذفه عبد الله بنعله ثم قال: يا ابن اللغناء! أللحسين تقول هذا؟! و الله لو شهدته لأحببت أن لا أفارقه حتى أقتل معه، والله إنه لمما يسخي بنفسي عنهما و يعزي عن المصاب بهما أنهما أصيبا مع أخي و ابن عمي مواسين له صابرين معه. ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عز علي مصرع الحسين عليه السلام أن لا أكن آسیت حسينا بيدي فقد آساه ولدي. و تاریخ الأمم و الملوك، الطبري: ج5 ص 466- قال هشام، عن أبي مخنف، عن سليمان بن أبي راشد، عن عبد الرحمان ابن عبيد أبي الكنود، قال: لما بلغ عبد الله بن جعفر بن أبي طالب مقتل ابنيه مع الحسين، دخل عليه بعض مواليه و الناس يعزونه - قال : و لا أظن مولاه ذلك إلا أبا اللسلاس فقال: هذا ما لقينا و دخل علينا من الحسين ! قال: فحذفه عبد الله بن جعفر بنعله، ثم قال: يا بن الخناء أللحسين تقول هذا؟! والله لو شهدته لأحببت ألا أفارقه حتى أقتل معه، و الله إنه لمما یسخي بنفسي عنهما، و يهون علي المصاب بهما، إنهما أصيبا مع أخي و ابن عمى مواسيين له، صابرين معه، ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عزوجل على مصرع الحسين ، ألا تكن آست حسینا یدي، فقد آساه ولدي. و الكامل في التاريخ: ج4 ص 89. والخوارزمي: ج2 ص84 جزء 2- و جلس عبد الله بن جعفر للتعزية، فدخل عليه مولاه، فقال: هذا ما لقينا من الحسين ؟ فحذفه عبد الله بنعله، و قال: يا ابن اللخناء! أللحسين تقول هذا؟! و الله، لو شهدته لأحببت أن أقتل دونه، وإني لأشكر الله الذي وفق ابني عونا و محمداً معه، إذ لم أكن وفقت .
2- بحار الأنوار: ج 22 ص 329 ب 37.
3- و كان تأخره عن حضور الطف ذهاب بصره.

چگونگی خاک سپاری جسد مطهر سید الشهداء عليه السلام

سؤال - نظر به این که معصوم را فقط معصوم بایستی دفن کند و این که جسد امام بیش از سه روز روی زمین باقی نمی ماند (بصائر ج1ص445) مراسم تدفین جسد مطهر سيد الشهداء ارواحنا له الفداء توسط امام زین العابدین علیه السلام که در اسارت بودند چگونه انجام شد؟

جواب - بنابر احادیثی جان ولی معصوم را حضرت الله تعالی بی واسطه می ستاند و در خصوص حضرت سیدالشهداء عليه السلام در این باره روایاتی وارد شده است، زیرا جزالله تعالی کسی را توان قبض آن روح عظیم نیست؛

و حفر قبر امام حسین و شهداء کربلاء عليهم الصلوة والسلام توسط رسول الله صلى الله عليه و آله انجام شد، لذا هنگامی که امام زین العابدين عليه السلام به مردان بنی اسد، امر نمودند که خاک ها را کنار بزنند، دیدند که قبرهایی آماده است و پرندگان سفیدی بر فراز آن مکان در حال پرواز بودند.(1)

هم چنین بنابر حديث شريفي از امام جعفرصادق و حضرت ابوالحسن عليهما السلام، تجهیز امام معصوم، توسط رسول الله و امامان پیشین و جبرئیل و فرشتگان و روح القدسی که شب های قدر برامام زمان فرود می آیند، انجام می گیرد .(2)

و در دنیا نیز امام حي، هر جا که باشد، در بند اسارت و زندان و یا آزاد باشد، او نیز حاضر می شود و در ظاهر نیز امام پیش از خود را تجهیز و دفن می نماید.

همچنين در روایات آمده است که امام زین العابدين عليه السلام، هنگام خاک سپاری امام حسین و حضرت عباس علیهما السلام فرمودند:

«إِنَّ مَعِي مَنْ یعيني».(3)

همانا با من کسی است که مرا یاری می کند.

بدین ترتیب، خود حضرت با همیاری آن حضرات، پیکر مطهر آن دو بزرگوار و شهدای بنی هاشم و شهدای اصحاب عليهم السلام را به خاک سپردند و برای دفن آنان از کمک دادن برخی

ص: 299


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 112- و دفن جثثهم بالصف أهل الغاضرية من بني أسد بعد ما قتلوه بيوم، و كانوا يجدون لأكثرهم قبورا و يرون طيوراً بيضا. و در روایت زائدة در کتاب شریف کامل الزيارات: ص264 ب88ح1به سندش از امام زین العابدین از حضرت زینب از أم أیمن و أميرالمؤمنين از رسول الله صلى الله عليه و آله و آن حضرت از جبرئیل عليه السلام از حضرت الله تعالى نقل شده است که فرمود: ...فَإِذَا بَرْزَةَ تِلْكَ الْعِصَابَةِ إِلَى مَضاجِعها تَوَلَّى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبَضَ أَرْوَاحُهَا بِيَدِهِ وَ هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ مَلَائِكَةُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَعَهُمْ آنِيَةٍ مِنِ الْيَاقُوتِ وَ الزُّمُرُّدِ مَمْلُوَّةً مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ وَ حللل مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ طَيَّبَ مِنْ طِيبِ الْجَنَّةِ فغسوا جثثهم بِذَلِكَ الْمَاءُ وَ أَلْبِسُوهَا الْحُلَلُ وَ حنظوها بِذَلِكَ الطِّيبِ وَ صَلَّتْ الْمَلائِكَةُ صَفّاً صَفّاً عَلَيْهِمْ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ قَوْماً مِنْ أمتک لَا يَعْرِفُهُمُ الکفار لَمْ يشرکوا فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ وَ لَا نِيَّةٍ فَيُوَارُونَ أَجْسَامَهُمْ وَ يُقِيمُونَ رَسْماً لِقَبْرِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ بِتِلْكَ الْبَطْحَاءِ یکون عَلَماً لَا هَلِ الْحَقِّ وَ سَبَباً لِلْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْفَوْزِ ...
2- بصائر الدرجات: ص 224 ب3 ح 17- و بهذا الإسناد (حدثنا أحمد بن محمد و أحمد بن إسحاق، عن القاسم بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام - معلق) قال: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ؛ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ وَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ الَّذِينَ كَانُوا يَهْبِطُونَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ . قَالَ : فَفَتَحَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَصَرِهِ فَرَآهُمْ فِي مُنْتَهَى السَّمَاوَاتِ إِلَى الْأَرْضِ يَغْسِلُونَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَعَهُ ، وَ يُصَلُّونَ مَعَهُ عَلَيْهِ ، وَ يحفرون لَهُ ، وَ اللَّهِ مَا حفرله غَيْرِهِمْ ، حَتَّى إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ نَزَلُوا مَعَ مَنْ نَزَلَ فَوَضَعُوهُ فَتَكَلَّمَ ، وَ فَتَحَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَمِعَهُ فَسَمِعَهُ يُوصِيهِمْ بِهِ فَبَكَى ، وَ سَمْعِهِمْ يَقُولُونَ : لا نألوه جُهْداً وَ إِنَّمَا هُوَ صَاحِبَنَا بعدک ، إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ يعایننا بِبَصَرِهِ بَعْدَ مرتنا هَذِهِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ رَأْىُ الْحَسَنِ وَ الْحُ سینِ مِثْلَ ذَلِكَ الَّذِي رَأَى ، وَ رَأْياً النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَيْضاً يُعِينُ الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ الَّذِي صَنَعُوهُ بِالنَّبِيِّ ، حَتَّى إِذا مَاتَ الْحَسَنُ رَأْيِ مِنْهُ الْحُسَيْنِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ رَأَى النَّبِيُّ وَ عَلِيّاً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا یعينان الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ الْحُسَيْنُ رَأَى عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ مِنْهُ مِثْلُ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ يعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ رَأَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلَيَّ مِثْلُ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ یعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَأْيِ جَعْفَرُ مِثْلَ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ يعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ جَعْفَرٍ رای ُوسَى مِنْهُ مِثْلُ ذَلِكَ ، لِهَذَا يَجْرِي إِلَى آخِرَنَا. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 779 ب15 ح 102 - روي عن عبد الرحمان بن كثير: قال أبو الحسن عليه السلام: لَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ...- مانند البصائرو در آن است -: حَتَّى إِذا مَاتَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ رأی مِنْهُمْ موسی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ سَمِعَ الْأَوْصِيَاءِ يَقُولُونَ : أَبْشِرِي أَيَّتُهَا الشِّيعَةِ بِنَا ، وَ هَكَذَا یخرج إِلَى آخِرَنَا.
3- الدمعة الساكبة: ج5 ص 11-14 و معالي السبطين: ج2 ص 68-70 أقول: و في بعض الكتب المعتبرة عن كتاب أسرار الشهادات روي: أنه تا لما ارتحل (عسكر المعالي) عمر بن سعد لعنه الله من كربلاء، و ساروا بالسبايا و الرؤوس إلى الكوفة نزل بنو أسد مكانهم، و بنوا بيوتهم، و ذهبت نسائهم إلى الماء، إذا هن رأين جثثا حول المسناة، و جثثا نائية عن الفرات، و بينهن جثة قد جللتهم بأنوارها و عطرتهم بطيبها، فتصارخن النساء، و قلن: هذا و الله جسد الحسين و أهل بيته عليهم السلام. فرجعن إلى بيوتهن صارخات، و قلن: یا بني أسد! أنتم جلوس في بيوتكم و هذا الحسين و أهل بيته وأصحابه مجزون کالأضاحي على الرمال، و تسفي عليهم الرياح، فإن کنتم ما نعهده فيكم من المحبة و الموالاة، فقوموا، و ادفنوا هذه الجثث، فإن لم تدفنوها نتولی دفنها بأنفسنا. فقال بعضهم لبعض: إنا نخشى من ابن زیاد و ابن سعد لعنهم الله أن تصبحنا خيولهم، فينهبوننا أو يقتلون أحدنا. فقال كبيرهم: الرأي أن نجعل لنا عينا تنظر إلى طريق الكوفة، و نحن نتولى دفنهم. فقالوا: إن هذا الرأي السديد. ثم إنهم وضعوا لهم عينا، وأقبلوا إلى جسد الحسين عليه السلام، و صار لهم بكاء وعويل، ثم إنهم اجتهدوا على أن يحركوهعليه السلام من مكانه، ليشقوا له ضريحا، فلم يقدروا أن يحركوا عضوا من أعضائه. فقال كبيرهم : ما ترون؟ قالوا: الرأي أن نجتهد أولا في دفن أهل بيته، ثم نرى رأينا فيه. فقال كبيرهم: كيف يكون لكم دفنهم و ما فیکم من يعرف من هذا، و من هذا، و هم كما ترون جثث بلا رؤوس قد غيرتهم (غیرت محاسنهم - المعالي)الشمس و التراب من الريح (هذا ظنهم)، فلربما نسأل عنهم فما الجواب. فبينما هم في الكلام إذ طلع عليهم أعرابي على متن جواده ، فلما رأوه انكشفوا عن تلك الجثث الزواكي. قال: فأقبل الأعرابي و نزل عن ظهر جواده إلى الأرض، وصار منحنيا کهيئة الراكع حتى أتى ورمى بنفسه على جسد الحسين عليه السلام و جعل يقبله تارة و يشمه أخرى، و قد بل لثامه من دموع عينيه، ثم رفع رأسه، و نظر إلينا، فقال: ما كان وقوفكم حول هذه الجثث ؟ فقالوا: أتينا لنتفرج عليها. فقال عليه السلام: ما كان هذا قصدکم؟ فقالوا: نعم يا أخ العرب الآن نطلعك على ما في ضمائرنا: أتينا لندفن جسد الحسين عليه السلام ، فلم نقدر أن نحرك عضوا من أعضائه، ثم اجتهدنا في دفن أهل بيته و ما فينا من يعرف من هذا، و من هذا، و هم كما ترى جثث بلا رؤوس قد غيرتهم الشمس و التراب. فبينما نحن في الكلام إذ طلعت علينا،فخشينا أنك من أصحاب ابن زیاد لعنه الله ، فانكشفنا عن تلك الجثث. قال: فقام، فخط لنا خطا، و قال: احفروا هاهنا. ففعلنا فيها، فَقَالَ : قَدِمُوا هَذَا ، وَ أَخِّرُوا هَذَا ، فوضعنا سَبْعَةَ عَشَرَ جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ ، ثُمَّ خَطَّ لَنَا خُطًا ، فَقَالَ : احْفِرُوا هَاهُنَا . فَفَعَلْنَا ، فوضعنا فِيهَا بَاقِيَ الجثث ، وَ اسْتَثْنَى مِنْهَا جُثَّةُ وَاحِدَةً ، وَ أمرلنا أَنْ نشق لَهَا ضريحا مِمَّا يَلِي الرَّأْسَ الشَّرِيفِ ، فَفَعَلْنَا ، فَدَفَنَّاهَا ، ثُمَّ أَقْبَلْنَا إِلَيْهِ لنعينه عَلَى جَسَدِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ إِذَا هُوَ يَقُولُ لَنَا بِخُضُوعٍ وَ خُشُوعٍ : أَنَا أَكفيكُم أَمرَهُ. فَقُلْنَا لَهُ : يَا أَخَا الْعَرَبِ كَيْفَ تَكْفِيَنَا أَمْرِهِ وَ كُلُّنَا قَدْ اجهتدنا عَلَى أَنْ نَحْرِكَ عُضْواً مِنْ أَعْضَائِهِ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَيْهِ . فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مَعِي مَنْ يُعِينُنِي . ثُمَّ إِنَّهُ بَسَطَ كَفَّيْهِ تَحْتَ ظَهْرِهِ الشَّرِيفِ ، وَ قَالٍ : بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ تَعَالَى وَ رَسُولَهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مَا شَاءَ اللَّهُ ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ . ثُمَّ أَنْزَلَهُ وَحْدَهُ ، وَ لَمْ يُشْرِكْ مَعَهُ أَحَداً مِنَّا ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ بنحره الشَّرِيفِ وَ هُوَ يَبْكِي ، فَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ : طُوبَى لِأَرْضِ تَضَمَّنَتْ جَسَدِكَ الشَّرِيفِ ، أَمَّا الدُّنْيَا فبعدك مُظْلِمَةُ وَ الْآخِرَةِ فبنورك مُشْرِقَةُ ، أَمَّا الْحُزْنِ فَسَرْمَدُ ، وَ اللَّيْلِ فَمُسَهَّدُ حَتَّى يَخْتَارُ اللَّهَ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ مُقِيمُ بِهَا ، فَعَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامَ يابن رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهُ وَ بَرَكاتٍ . ثُمَّ شرج عَلَيْهِ اللَّبَنُ ، وَ أَهَالَ عَلَيْهِ التُّرَابَ ، ثُمَّ وَضَعَ كَفَّهُ عَلَى الْقَبْرِ ، وَ خَطَّهُ بِأَنَامِلِهِ ، ( وَ جَعَلَ يَخُطُّ الْقَبْرِ أنامله- المعالي) و كتب: هَذَا قَبْرُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ الَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِيباً . ثم التفت إلينا، و قال: انظروا هل بقي أحد؟ قالوا: نعم يا أخا العرب،قد بقي بطل مطروح حول المسناة وحوله جثتان، و كلما حملنا جانبا منه سقط الآخر لكثرة ضرب السيوف و السهام. فقال: امضوا بنا إليه. فمضينا إليه. فلما رآه انكب عليه يقبله و يبكي و يقول : عَلَى الدُّنْيَا بعدک العفا یا قمربني هَاشِمٍ ! فَعَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ مَنْ شهید مُحْتَسَبُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . ثم أمرلنا أن نشق له ضريحا، ففعلنا، ثم أنزله وحده و لم يشرك معه أحدا منا. ثم شرج عليه اللبن و أهال عليه التراب، ثم أمرنا بدفن الجثتين حوله. ففعلنا، ثم مضى إلى جواده، فتبعناه و درنا عليه النسأله عن نفسه، و إذا به يقول: أَمَّا ضريح الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقْدُ عُلِّمْتُمْ ، وَ أَمَّا الحفیرة الْأُولَى فَفِيهَا أَهْلِ بَيْتِهِ وَ الْأَقْرَبُ إِلَيْهِ ؛ وَلَدُهُ عَلِيِّ الْأَكْبَرِ ، وَ أَمَّا الْحَفِيرَةِ الثَّانِيَةِ فَفِيهَا أَصْحَابِهِ، وَ أَمَّا القبرالمنفرد ( مِمَّا يَلِي الرَّأْسَ الشَّرِيفُ فَهُوَ حَامِلُ رَايَةً - المعالي ) وَ حَامِلُ لِوَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ حبیب بْنِ مُظَاهِرٍ ، وَ أَمَّا الْبَطَلِ المطرح حَوْلَ المسناه فَهُوَ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ. وَ أَمَّا اجثتان فَهُمَا مِنْ أَوْلَادِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فَإِذَا سَأَلَكُمْ سَائِلُ فَأَعْلِمُوهُ . فَقُلْنَا لَهُ : يَا أَخَا الْعَرَبِ ! نَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْجَسَدِ الَّذِي وَارَيْتُهُ بِنَفْسِكَ ، وَ مَا أَشْرَكْتَ مَعَكَ أَحَدُ مِنَّا مَنْ أَنْتَ ؟ فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً ، فَقَالَ : أَنَا إمامکم عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَقُلْنَا : أَنْتِ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : نَعَمْ . فَغَابَ عَنْ أَبْصَارِنَا. و لباب الأنساب ، ابن فندق: ج1 ص 396 مشهده و مرقده بكربلاء حيث قتل، صلى عليه زين العابدين عليه السلام، .... و اسرار الشهادة: ص451-452 و معالي السبطين : ج 2 ص 65-67 فاعلم إنه ذكر بعض الثقات أنه روى السيد نعمة الله الجزائري في كتاب مدينة العلم، عن رجاله، عن عبد الله الأسدي، أنه قال: و كان إلى جنب العلقمي حي من بني أسد، فتمشیت نساء ذلك الحي إلى المعركة، فرأوا جثث أولاد الرسول و أفلاذ حشاشة الزهراء البتول، و أولاد علي أمير المؤمنين، فحل الفحول، و جثث أولادهم في تلك الأصحار، و هاتيك القفار تشخب الدماء من جراحاتهم، كأنهم قتلوا في تلك الساعة، فتداخل النساء من ذلك المقام العجب. فابتدرن إلى حيهن و قلن لأزواجهن ما شاهدنه، ثم قلن لهم: بماذا تعتذرون من رسول الله صلى الله عليه و اله، و أمير المؤمنين، و فاطمة الزهراء إذا أوردتم عليهم حيث أنكم لم تنصروا أولاده، [ في المعالي مکانه: «و روي السيد نعمة الله الجزائري عن عبد الله الأسدي أنه قال: لما قتل الحسين بن علي عليه السلام و كافة من كان معه من ولده و إخوته و بني عمومته، و أراد ابن سعد التوجه بالسبايا و الرؤوس إلى الكوفة، أنفذ في ذلك إليه ابن زیاد أن وار أجساد أصحابك ودع جسد الحسين عليه السلام و أصحابه، فأنفذ إليه أنه لا يسعني دفن جميع قتلانا، لأن عدة المقتولين مأة و خمسون ألفا، فأنفذ إليه أن وار الرؤساء و الأعيان و أترك السواد منهم، قال: فواری ابن سعد من أراد موارته، و ارتحل بالسبايا و الحريم إلى الكوفة، و خلف تلك الجثث الزكية تصهرها الشموس، و تسترها أذيال الرياح ثلاثة أيام، وقد أقام ثلاثا غير مقبور، قال ...»].و لا دافعتم عنهم بضربة سيف، و لا بطعنة رمح و لا بحذفة سهم، فقالوا لهن: إنا نخاف من بني أمية. و قد لحقتهم الذلة وشملتهم الندامة من حيث لا تنفعهم. و بقين النسوةيجلن حولهم، و يقلن لهم: إن فاتتكم نصرة تلك العصابة النبویة و الذب عن هاتيك الشنشنة العلية العلوية، فقوموا الآن إلى أجسادهم الزكية، فواروها، فإن اللعين ابن سعد قد واري أجساد من أراد من موارته من قومه، فبادروا إلى مواراة أجساد آل رسول الله، و ارفعوا عنكم بذلك العار، فماذا تقولون إذا قالت العرب لكم: إنكم لن تنصروا ابن بنت نبيكم مع قربه، و حلوله بناديكم؟ فقوموا، و اغسلوا بعض الدرن منكم. قالوا: نفعل ذلك. فأتوا إلى المعركة، و صارت همتهم أولا أن يواروا جثة الحسين عليه السلام، ثم الباقين ، فجعلوا ينظرون الجثث في المعركة، فلم يعرفوا جثة الحسين عليه السلام من بين تلك الجثث، لأنها بلا رؤوس، و قد غيرتها الشموس. فبينا هم كذلك و إذا بفارس أقبل إليهم حتى إذا قاربهم، قال: ما بالكم؟ قالوا: إنا أتينا ليوارى جثة الحسين عليه السلام، و جثث ولده و أنصاره، و لم نعرف جثة الحسين عليه السلام. فلما سمع ذلك حن و أن، وجعل ينادي: وا أبتاه! وا أبا عبد الله ! ليتك حاضرا، و تراني أسيرا، ذليلا. ثم قال لهم: أنا أرشدكم. فنزل عن جواده، و جعل يتخطى القتلى، فوقع نظره على جسد الحسين عليه السلام، فاحتضنه و هو يبكي، و يقول: يا أبتاه ! بقتلك قرت عيون الشامتين، يا أبتاه بقتلك فرحت بني أمية، یا أبتاه بعدك طال حزننا، یا أبتاه بعدك طال كربنا. ثم قال: أنه مشی قريبا من محل جثته، فأهال يسيرا من التراب، فبان قبر محفور، و لحد مشقوق، فنزل الجثة الشريفة، و واراها في ذلك المرقد الشريف، كما هو الآن. قال: ثم أنه عليه السلام جعل يقول: هذا فلان، و هذا فلان و الأسديون یوارونهم، فلما فرغ مشى إلى جثة العباس بن أمير المؤمنين عليه السلام، فانحنى عليها، و جعل ينتحب، و يقول: يا عماه ! ليتك تنظر حال الحرم، و البنات، و هن تنادين: وا عطشاه! وا غربتاه!. ثم أمر بحفر لحده، و واراه هناك. ثم عطف على جثث الأنصار، و حفر حفيرة واحدة، و واراهم فيها إلا حبیب بن مظاهر حيث أبي بعض بني عمه ذلك، و دفنه ناحية عن الشهداء، قال: فلما فرغ الأسديون من مواراتهم، قال لهم: هلموا لتوارى جثة الحر الرياحي. قال: فتمشي و هم خلفه حتى وقف عليه، فقال: أما أنت فقد قبل الله توبتك و زاد في سعادتك ببذلك نفسك أمام ابن رسول الله صلى الله عليه واله. قال و أراد الأسديون حمله إلى محل الشهداء، فقال: لا بل في مكانه واروه . قال: فلما فرغوا من مواراته ركب ذلك الفارس جواده، فتعلق به الأسديون، فقالوا له: بحق من واريته بيدك من أنت؟ فقال: أنا حجة الله عليكم، أنا علي بن الحسين عليه السلام جئت لأواري جثة أبي، و من معه من إخواني، و أعمامي، و أولاد عمومتي، و أنصارهم الذين بذلوا مهجهم دونه، و الآن أنا راجع إلى سجن ابن زیاد لعنه الله، و أما أنتم فهنيئا لكم، لا تجزعوا إذ تضاموا فينا. فودعهم، و انصرف عنهم، و أما الأسديون فإنهم رجعوا مع نسائهم إلى حيهم، انتهى ما نقل عن السيد الجزائري. و هو ما قد قواه أيضا جمع من متأخري المتأخرين، و ذلك حيث قالوا بعدما نقل كلام المفيد: إن هذا إنما هو في ظاهر الأمر،و إلا فإن الإمام لا يلي أمره إلا الإمام. و در کتاب الجلاء سيد عبد الله بن محمد رضا شبر الحسيني، از امام محمد باقر علیه السلام است که فرمود: إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِعِلْمِهِ وَ قُدْرَتِهِ حَضَرَ عِنْدَ دَفْنِ أَبِيهِ ، فَصَلَّى علیه ، وَ دَفَنَهُ ، وَ كَفَى أَمْرِهِ ، وَ رَجَعَ. و مقتل الحسين عليه السلام، سید عبد الرزاق المقرم: ص 412-418 و لما أقبل السجاد عليه السلام وجد بني أسد مجتمعين عند القتلى متحيرين لا يدرون ما يصنعون، و لم يهتدوا إلى معرفتهم، و قد فرق القوم بين رؤوسهم و أبدانهم، و ربما يسألون من أهلهم و عشيرتهم. فأخبرهم عليه السلام عما جاء إليه من مواراة هذه الجسوم الطاهرة، و أوقفهم على أسمائهم كما عرفهم بالهاشميين من الأصحاب، فارتفع البكاء و العويل، و سالت الدموع منهم كل مسیل، و نشرت الأسديات الشعور و لطمن الخدود. ثم مشى الإمام زین العابدين إلى جسد أبيه، و اعتنقه، و بکی بكاء عاليا، و أتى إلى موضع القبر، و رفع قليلا من التراب، فبان قبر محفور، و ضریح مشقوق، فبسط كفيه تحت ظهره، و قال : بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ، صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَظِيمِ . وَ أَنْزَلَهُ وَحَّدَهُ وَ لَمْ يُشَارِكْهُ بَنُو أَسَدٍ فیه،وَ قالَ لَهُمْ: إِنَّ مَعِي مَنْ يُعِينُنِي.وَ لَمَّا أَقَرَّهُ فِي لَحْدِهِ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى مَنْحَرِهِ الشَّرِيفُ قَائِلًا : طُوبَى لِأَرْضِ تَضَمَّنَتْ جَسَدِكَ الطَّاهِرِ ، فَإِنَّ الدُّنْيَا بَعْدَكَ مَظْلِمَةُ ، وَ الْآخِرَةِ بِنُورِكَ مُشْرِقَةُ،أَمَّا اللَّيْلُ فَمُسَهَّدُ ، وَ الْحَزَنَ سَرْمَدِ ، أَوْ يَخْتَارُ اللَّهُ لِأَهْلِ بیتك دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمُ ، وَ عَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . وَ كَتَبَ عَلَى الْقَبْرِ : لِهَذَا قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ الَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِيباً . ثم مشى إلى عمه العباس عليه السلام، فرآه بتلك الحالة التي أدهشت الملائكة بين أطباق السماء، و أبكت الحور في غرف الجنان، و وقع عليه، يلثم نحره المقدس قائلا: عَلَى الدُّنْيَا بعدک العفا ، یا قمربنی هَاشِمٍ ! وَ عَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ مِنْ شَهِيدٍ مُحْتَسَبُ ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. و شق له ضريحا، و أنزله وحده ، كما فعل بأبيه الوصي، و قال لبني أسد: إِنَّ مَعِي مَنْ يعيني . علامه مجلسی در جلاء العيون: ص 696گوید: چون آن ملاعين رفتند، اهل غاضريه از قبیله بنی اسد آمدند و بر آن جسدهای مطهر و بدنهای مکرم نماز کردند و دفن کردند و جسد مطهر سید الشهدا علیه السلام را در آن مکان شریف که الحال هست، دفن کردند و علی بن الحسين یعنی علی اکبر را در پایین پای آن حضرت دفن کردند و سایر شهدا را در پایین پای آن حضرت در يك موضع دفن کردند و عباس را در نزديك فرات در همان موضع که شهید شده بود، دفن کردند. به حسب ظاهر چنین بود؛ اما در واقع، امام را به غیر از امام دفن نمی کند. حضرت امام زین العابدين عليه السلام به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت را بلکه سایر شهدا را دفن کرد. ابن شهر آشوب روایت کرده است که اهل غاضریه می گفتند که: چون ما رفتیم که ایشان را دفن کنیم، قبرهای ایشان را کنده و ساخته می دیدیم و مرغان سفید نزد ایشان می دیدیم که پرواز می کردند. از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است که حضرت امام زین العابدين عليه السلام مخفی آمد و بر پدر خود نماز کرد و آن جناب را دفن کرد و برگشت.

اشخاص بنی اسد، جلوگیری نمودند؛ خود آن اشخاص نیز گفتند: حتى همگی ما خواستیم هر عضوی از پیکر مطهر امام حسين عليه السلام را برداریم ولی نتوانستیم. و بنابر روایتی بنی اسد تنها در دفن شهداء از اصحاب شرکت داده شدند که این کار امام و سخنی که فرمودند، حکایت از عصمت ذاتیه آن حضرات دارد.

و در حدیث امام علی بن موسى الرضا عليه السلام نیز تصریح شده است بر این که امام زين العابدین علی بن الحسين عليه السلام، در تجهیز امام حسين عليه السلام حضور یافته و خودشان اقدام به خاک سپاری پیکر مطهر آن حضرت نمودند.(1)

***

اسارت حضرت زینب و امام سجاد عليهما السلام

سؤال - اسارت حضرت زینب علیها السلام و امام سجاد علیه السلام چگونه بوده؟ (در زندان بودند یا محدودیت کلام و رفت و آمد داشتند)؟

جواب- اسارت اهل بیت امام حسین علیهم السلام در خرابه ای در کوفه و شام زندانی بوده اند علاوه بر آن انواع آزارها را نیز در حق آنان انجام می داده اند، برای تفصیل به کتاب های مربوطه مراجعه فرمایید.

***

حکمت خاکسپاری امیر المؤمنین علیه السلام در نجف

سؤال - چرا امام علی علیه السلام وصیت کردند جسد مطهرشان در نجف به خاک سپرده شود؟ آیا به دلیل وجود منافقین در کوفه بود یا دلیلی دیگر که مردم آن زمان قدرت درک آن را نداشتند؟

جواب- به جهت وجود خوارج لعنة الله عليهم در زمان شهادت امام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام در کوفه و شهرهای دیگر و این که آنان مقید به احکام شرعیه نبودند و حتى قصد نبش قبر و توهین به جسم مطهر ایشان را داشتند لذا یکی از علت ها که ایشان سفارش نمودند قبرشان مخفي باشد آن است، و اما این که چرا نجف، و آن به جهت قداست آن

ص: 300


1- رجال الكشي: ص 463 ح883 حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثنا جعفر بن أحمد عن حمدان بن سليمان، عن منصور بن العباس البغدادي، قال: حدثنا إسماعيل بن سهل، قال: حدثني بعض أصحابنا و سألني أن أكتم اسمه، قال: كنت عند الرضا عليه السلام فدخل عليه علي بن أبي حمزة و ابن السراج و ابن المكاري، فقال له ابن أبي حمزة: ما فعل أبوك؟ قال: مضى، قال: مضى موتا؟ قال: نعم، قال: فقال: إلى من عهده؟ قال: إلي، قال: فأنت إمام مفترض طاعته من الله؟ قال: نعم، قال ابن السراج و ابن المكاري: قد و الله أمكنك من نفسه، قال : وَ يلک وَ بِمَا أَمْكِنَةٍ ؟ أَ تُرِيدُ أَنْ آتِيَ بَغْدَادَ وَ أَقُولُ لِهَارُونَ : أَنَا إِمَامُ مُفْتَرَضُ طَاعَتِي ؟ وَ اللَّهِ مَا ذَاكَ عَلَيَّ ، وَ إِنَّمَا قُلْتُ ذَلِكَ لَكُمْ عِنْدَ مَا بَلَغَنِي مِنْ اخْتِلَافِ كلمتکم ، وَ تَشَتُّتَ أمرکم ، لِئَلاَّ يَصِيرَ سرکم فِي يَدِ عَدُوِّكُمْ. قال له ابن أبي حمزة: لقد أظهرت شيئا ما كان يظهره أحد من آبائك و لا يتكلم به. قال: بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ بِهِ خیر آبَائِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أمرالله تَعَالَى أَنْ يَنْذِرَ عَشِيرَتِهِ الْأَقْرَبِينَ ، جَمَعَ بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَ قَالَ لَهُمْ : إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ ، وَ كَانَ أَشَدُّهُمْ تَكْذِيباً لَهُ وَ تأليبا عَلَيْهِ عَمِّهِ أَبُو لَهَبٍ ، فَقالَ لَهُمْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ خدشني خَدْشِ فَلَسْتُ بِنَبِيٍّ ، فَهَذَا أَوَّلَ مَا أَبْدَعَ لَكُمْ مِنْ آيَةِ النُّبُوَّةِ ، وَ أَنَا أَقُولُ إِنَّ خدشني هَارُونَ خدشا فَلَسْتُ بِإِمَامٍ هَذَا مَا أَبْدَعَ لَكُمْ مِنْ آيَةَ الْإِمَامَةِ . قالَ لَهُ عَلَيَّ : إِنَّا رَوَيْنَا عَنْ آبَائِكَ : أَنَّ الْإِمَامَ لَا یلي أَمْرُهُ إِلَّا إِمَامُ مِثْلَهُ . فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : فَأَخْبَرَنِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ إِمَاماً أَوْ كَانَ غَيْرَ إِمَامٍ ؟ قَالَ : كَانَ إِمَاماً ، قَالَ : فَمَنْ وَلِيُّ أَمْرُ ؟ قَالَ : عَلِيُّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، قَالَ : وَ أَيْنَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ ؟ قَالَ : كَانَ مَحْبُوساً بِالْكُوفَةِ فِي يَدِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زیاد ، قَالَ : خَرَجَ وَ هُمْ لَا يَعْلَمُونَ حَتَّى وَلِيُّ أَمَرَ أَبِيهِ ثُمَّ انْصَرَفَ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : إِنَّ الَّذِي أَمْكَنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّ يَأْتِيَ كَرْبَلَاءَ فیلي أَمَرَ أَبِيهِ فَهُوَ یمكن صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَنْ يَأْتِيَ بَغْدَادَ فيلی أَمَرَ أَبِيهِ ثُمَّ يَنْصَرِفُ ، وَ لَيْسَ فِي حَبْسٍ وَ لَا فِي إسار ، قالَ لَهُ عَلَيَّ : إِنَّا رَوَيْنَا : أَنَّ الْإِمَامَ لَا يمضی حتی یری عَقِبَهُ ؟ قَالَ : فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَ مَا رُوِّيتُمْ فِي هَذَا الْحَدِيثُ غَيْرَ هَذَا ؟ قَالَ : لَا ، قَالَ : بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ رُوِّيتُمْ فِيهِ إِلَّا الْقَائِمِ وَ أَنْتُمْ لَا تَدْرُونَ مَا مَعْنَاهُ وَ لَمْ قِيلَ ! قالَ لَهُ عَلَيَّ : بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ هذا لَفِي الْحَدِيثَ ، قالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : وَيْلَكَ كَيْفَ اجترأت عَلَى بِشَيْ ءٍ تَدَعْ بَعْضُهُ ؟ ثُمَّ قَالَ : يَا شَيْخُ ! اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تکن مِنْ الصادين عَنْ دِينِ اللہ تَعَالَى. و إثبات الوصية: ص207 و عنه (الحميري - معلق) عن سهل بن زیاد، عن منصور بن العباس، عن اسماعيل بن سهل، عن بعض أصحابه قال: كنت عند الرضا عليه السلام فدخل إليه علي بن أبي حمزة و ابن السراج و ابن أبي سعيد المكاوي، ... - مانند رجال کشی با اختلاف در برخی از کلمات-.

مکان مقدس و این که بنابر دستور الهی حضرت نوح نبي عليه السلام قبری را برای ایشان در آن مکان مقدس تهیه فرموده بودند و آن مکان، مکان عبادت شبانه حضرت بوده .

***

ام کلثوم عليها السلام و حضور در کربلاء

سؤال - چرا در تاریخ اسلام و شیعه نامی از ام کلثوم دختر امام على عليهما السلام به میان نیامده؟ در واقعه عاشورا ام کلثوم زنده بوده و یا از این دنیا رفته بوده؟

جواب- البته از حضرت ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین و حضرت زهرا سلام الله عليهم در کتاب ها کمتر نام برده شده است و لكن بنابر نقل برخی از کتب مقاتل، ایشان در حادثه عاشورا تشریف داشته اند و خطبه ای از آن حضرت در شهر کوفه روایت شده.

***

فرزندان حضرت زینب علیهم السلام در کربلاء

سؤال - آیا در واقعه عاشورا همسر و یا فرزندان حضرت زینب علیها السلام حضور داشتند؟

جواب- در واقعه جانسوز عاشورا حداقل دو فرزند پسر از حضرت زینب علیهم السلام در کربلاء شهید شدند ولی شوهر ایشان عبدالله بن جعفر در شهر مدینه ماند.

***

ضریح شش گوشه حسینی

سؤال - چرا ضریح امام حسین علیه السلام شش گوشه است؟

جواب- بنابر مشهور این که قبر مطهر حضرت علی اکبر علیه السلام پایین پای امام علیه السلام است، ضریح سیدالشهداء عليه السلام را شش گوش قرار داده اند.

***

ازدواج حضرت قاسم بن الحسن عليهما السلام

سؤال - منظور از حنای حضرت قاسم چیست؟ آیا ازدواجی صورت گرفته و یا فقط عقدی جاری شده؟ دلیل این ازدواج در این شرایط بحرانی چیست ؟ (سن حضرت قاسم)

ص: 301

جواب- بنابر نقل بعضی از کتاب های مقاتل مانند المنتخب شیخ فخرالدین طریحی که هم عصر علامه مجلسى عليهما الرحمة است، حضرت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا عقد ازدواج حضرت قاسم علیه السلام را با یکی از دختران خود خواندند.

سؤال - آیا قصه عروسی حضرت قاسم در کربلا صحت دارد؟ در چه کتابی نقل شده است؟

جواب- قضيه عروسی حضرت قاسم علیه السلام در کتاب المنتخب طریحی ذکر شده است، و در کتاب روضة الشهداء ملا حسین کاشفی سبزواری که تالیف کتاب در سال 908 به پایان رسیده است در صفحه400 إلى 410 این کتاب چاپ سال 1382 شمسی نشر نوید اسلام از راوی، عروسی قاسم عليه السلام را نقل می کند، لکن در منتخب شیخ طریحی تصریح کرده که آن را در کتب معتبره نیافته و مورد اعتماد قرار نداده . مامقانی در تنقیح المقال گفته است: من و متتبعين مدرکی جز المنتخب طرحی نیافتیم. حضرت فاطمه بنت الحسين عليهما السلام تزویج به جناب حسن مثنی شده بود که از بزرگان علما مانند شیخ مفید رحمه الله و از علمای عامه نقل کرده اند که سیدالشهداء عليه السلام حسن مثنی را مختار کرد که یکی از دخترهایش از فاطمه و سکینه، هر کدام را بخواهد، به او تزویج کند ... امام علیه السلام فرمود که: فاطمه را به تو تزویج می کنم؛ زیرا او به مادرم فاطمه زهرا سلام الله عليها شباهت دارد و حسن مثنی با عیالش فاطمه علیها السلام در کربلا بود و ... آن بانوی عصمت جده سادات حسنی و طباطبائیان است و آن ها به واسطه او حسینی اند. و حضرت سکینه، شوهرش پسر عمویش عبدالله فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام استکه قبل از واقعه کربلا تزويج آن ها واقع شده بود وعبدالله درکربلا شهید شد. شیخ طبرسی در کتاب إعلام الوری گوید:

و كان عبدالله بن الحسن عليه السلام قد زوجه الحسین ابنته سكينة فقتل قبل أن يبني بها.

امام حسین دخترش سکینه را به عقد عبد الله بن الحسن عليه السلام را درآورد و قبل از

ص: 302

این که با او عروسی کند شهید شد. و ابوالفرج اصفهانی نیز در کتاب الأغاني: جلد14 ص 163 و أبو الحسن عمري در کتاب المجدي نیز نقل کرده و آن کتاب از کتب معتبر در أنساب است. قضیه عروسی حسن مثنی با فاطمة بنت الحسين عليهما السلام است که بنابر تصریح ابن فندق بیهقی در لباب الأنساب در سالی که امام به شهادت رسیدند محقق شده. به نظر می رسد که در قصه عروسی حضرت قاسم عليه السلام که هنوز به حد بلوغ نرسیده بود، اشتباه شده و قصه عروسی حسن مثنی به صورت عروسی به نام قاسم عليه السلام در افواه شهرت یافته؛ چون فاطمه علیها السلام را حضرت سیدالشهداء عليه السلام به حسن مثنی رضى الله عنه تازه تزویج کرده و عروسی فرموده بود که در حضور عمویش سیدالشهداء عليه السلام از مکه حرکت کرده و به کربلا آمده اند و ظاهر آن است که تزویج آنها در آن موقع که در مکه بودند، اتفاق افتاده . ابن فندق بیهقی در «لباب الأنساب»-مخطوط - گوید:

و كان الحسن بن الحسن خطب إلى عمه الحسين بن علي عليه السلام إحدى ابنتيه، فقال له الحسين عليه السلام: «يَا ابْنَ أَخِي ! قَدْ انْتَظَرَتْ هَذَا مِنْكَ ، انْطَلِقْ مَعِي»، فجاء به حتى أدخله منزله، فخيره بین فاطمة و سكينة، فاختار فاطمة فزوجها إياه، فقال الحسين عليه السلام: «فاطمه بِنْتِي أکثر النَّاسِ شَبَهاً بِأُمِّي فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»، و كان هذا التزويج في السنة التي قتل فيها الحسين عليه السلام.

و حسن فرزند امام حسن برای خواستگاری یکی از دختران عمویش امام حسين عليهم السلام نزد حضرت رفت و امام حسين عليه السلام به او فرمود: ای برادر زاده ام! از تو انتظارش را داشتم، با من بیا، و با او رفت تا این که داخل خانه اش گردید، و او را اختیار انتخاب دو دخترش فاطمه و سکینه کرد، پس او فاطمه را برگزید پس به ازدواجش درآورد، و امام حسين عليه السلام فرمود: دخترم فاطمه از همه مردم به مادرم فاطمه

ص: 303

دختر رسول الله صلى الله علیه و آله شبیه تر است، و این ازدواج در سالی اتفاق افتاد که امام حسين عليه السلام در آن شهید شد.

و بنابر تصریح بیهقی قضیه تزویج قبل از ماه محرم 61 اتفاق افتاده است و بعید نیست که قبل از عاشورا به مدت کوتاهی در مکه واقع شده باشد، و منظور ابن فندق نزديك بودن وقوع آن قضيه به فاجعه عاشورا است. پس حضرت فاطمه بنت الحسين عليه السلام را تازه عروس گفتن صحیح است؛ ولی صحت آن نسبت به تزویج او به حسن مثنی رضوان الله علیه است که تازه عروسی شان واقع شده که با هم به کربلا آمده بودند، و حسن مثنی فرزند بزرگ امام حسن عليه السلام است؛ لذا قصه در حق قاسم علیه السلام شهرت یافته و قضيه دو برادر به هم خلط و مشتبه شده و در حق حسن مثنی است که جدش امير المؤمنين عليه السلام فرموده است: بقية السيف از اولاد من از جهت عدد نمو خواهد کرد. و لذا اولاد امير المؤمنين عليه السلام از او زیاد انتشار یافته است و آن فرمایش امير المؤمنين عليه السلام در حق حسن مثنی بهتر از امام سجاد عليه السلام تناسب دارد؛ چون حسن مثنی روز عاشورا در جنگ زخم برداشته و دست مبارکش از بدن جدا شده و در میان جنازه های شهدا افتاده است؛ چنان چه تفصیلش در کتب معتبره نقل شده پس او بقية السيف است. بنابر این به نظر می رسد که قضیه اشتباه شده جریان تزويج فاطمة عليها السلام به حسن مثنی رضی الله عنه که نزديك به محرم سال 61 واقع شده، در باره برادرش قاسم علیه السلام در افواه شهرت یافته و از روی مسامحه و اعتماد به شهرت در السنه به کتابی وارد شده است. بنابراین تاکنون قصه عروسی حضرت قاسم علیه السلام در کتاب هایی به جز روضة الشهداء و المنتخب یافت نشده است.

***

خاک سپاری امام حسین علیه السلام و اصحاب باوفایش

سؤال - چه کسانی جسد امام حسین علیه السلام و یارانش را خاک سپاری کردند و چند روز بعد؟

ص: 304

جواب - پس از دو شب و سه روز از شهادت امام حسین علیه السلام، بنی اسد برای دفن آن اجساد مطهر اقدام نمودند که امام سجاد عليه السلام نیز به معجزه حاضر شدند و با همدیگرآن اجساد مطهر را به خاک سپردند.

اولین روز اسارت اهل بیت

سؤال - چه وقتی چندمین روز محرم حضرت زینب علیها السلام و باقی ماندگان کاروان کربلا را به اسارت بردند؟

جواب- در روز یازدهم محرم الحرام سال 61 هجری، اهل بیت امام حسين عليه السلام را از کربلا به سوی کوفه و شام به اسارت بردند.

***

زینب علیها السلام و زیارت اربعین و سفر به دمشق

سؤال - آیا حضرت زینب علیها السلام به زیارت برادرش امام حسین و حضرت عباس در روز اربعین به کربلا تشریف آورد؟ چگونه و چرا دوباره به دمشق بازگشتند؟

جواب- در هنگام بازگشت اسیران در روز اربعین به مدت سه روز در آن مکان بیتوته نموده و به عزاداری پرداختند و برای قبر امام و شهداء و قمربنی هاشم به زیارت و عزاداری مشغول بودند. حضرت زینب عليها السلام پس از بازگشت به شهر مقدس مدينة الرسول صلى الله عليه و آله، به عزاداری و گریه پرداخته و فاجعه کربلا و اسارت را برای مردم حکایت می نمودند، به همین جهت فشار بسیاری از طرف حکومت بر آن حضرت وارد شد و بنابر نقلی حکومت یزید لعنه الله ایشان را مجبور به خارج شدن از مدینه نمود و ایشان مصر را اختیار نمودند و اکنون بارگاهی در شهر قاهره در محلی به نام حمراء القصوى دارند که زیارتگاهی باشکوه است . و بنابر نقلی دیگر در شهر شام مدفون شده اند و اکنون بارگاهی بسیار باشکوه دارند که زیارتگاه میلیون ها زائر می باشد و بنابر نقلی براثر تهاجم سپاه یزید لعنهم الله در سال 62 هجری به شهر

ص: 305

مدینه و بنابر نقلی دیگر قحطی در مدینه سبب شد تا شوهر ایشان عبدالله جعفر، ایشان را به شامات آوردند زیرا در آن جا باغات و مزارع فراوانی وجود داشت و عاقبت ایشان در آن مکان به دیار باقی شتافتند. والله العالم.

***

معنی سخنی از امام سجاد علیه السلام

سؤال - در ناسخ التواریخ آمده است که امام سجاد عليه السلام در شام فرمود: «ياليت أمي لم تلدني ... » و آیا در جای دیگر از کتب مورخین هست یا نیست؟ اگر صحت دارد چرا حضرت این مطلب را فرمود؟

جواب- در برخی از مقاتل متأخرين از مقتل أبي مخنف چنين نقلی آمده است (1) و در هیچ کدام سندی متصل و معتبر ندارند. تصور عظمت آن صحنه های جانسوز برای هر انسان غير شقي ممکن نیست چه رسد به تحمل ذات و صفات آن بلایا و مصائب، و اگر چنین سخنانی امام عليه السلام فرموده باشند برای نشان دادن عظمت آن جنایات و مصائب است، و الله العالم.

***

انتخاب کربلاء

سؤال - آیا امام حسین علیه السلام خودشان شهر کربلا را برای رویارویی با دشمن انتخاب کردند یا دشمن هم شهر کربلا را موقعیت خوبی برای جنگ می دید؟ و چرا؟

جواب- در تقدیر الهی بود که آرامگاه امام حسين عليه السلام در کربلاء مقدس باشد و در صورت ظاهر بنابر فرمان پسر زیاد لعنهما الله مانع از ادامه حرکت کاروان امام علیه السلام شدند.

***

آیا امیرالمؤمنین هنگام ظهور لخت ظاهر خواهد شد؟

سؤال - علمای عامه بیان می کنند که در کتب شیعه آمده در هنگام ظهور مهدی، امیر المؤمنین لخت خواهد بود در این زمینه به این روایت استناد می کنند : شیخ طوسی و نعمانی از حضرت امام رضا

ص: 306


1- الدمعة الساكبة: ج5 ص81-83؛ أسرار الشهادة: ص 494-495؛ معالي السبطين: 2 ص 141 و 142، 144 و 145 از مقتل أبو مخنف: قال سهل: ... ثم أقبلت على علي بن الحسين عليه السلام و قلت له: مولاي ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك من الدراهم شيء؟ فقلت: ألف دينار و ألف ورقة . فقال: منها شيئا و ادفعه إلى حامل الرأس و أمره أن يبعده عن النساء حتى تشتغل الناس بالنظر إليه عن النساء. قال سهل: ففعلت ذلك و رجعت إليه و قلت له: يا مولاي ! فعلت الذي أمرتني به، فقال لي: حشرك الله معنا يوم القيامة، ثم إن علي بن الحسين عليهما السلام أنشأ يقول: أقاد ذلیلا في دمشق كأنني من الزنج عبد غاب عنه نصير و جدي رسول الله في كل مشهد و شيخي أمير المؤمنين أمير فيا ليت أمي لم تلدني و لم أكن يزيد يراني في البلاد أسير. و المنتخب طریحی: ص 482 و نور العين إسفراييني: ص 88.

عليه السلام روایت کرده است که از علامات ظهور حضرت قائم آن است که بدن برهنه ای در پیش قرص آفتاب ظاهر خواهد شد و منادی ندا خواهد کرد که این امیرالمؤمنین است برگشته است که ظالمان را هلاک کند .( حق الیقین صفحه 347) نظر جنابعالی دراین خصوص چیست ؟

جواب- آن چه در حديث است، چنین است:

«في رجب ثلاثة أصوات من السماء ... و الصوت الثالث: يرون بدنا بارزا نحو عین الشمس هذا أمير المؤمنين قد کر في هلاک الظالمين»(1)

در ماه رجب سه ندا از آسمان برخیزد: ... و صدای سوم: بدنی را بارز (به معنی آشکار، هویدا و نمایان و نه برهنه) در قرص خورشید می بینند و ندا این است: این امیر مؤمنان است، همانا برای نابودی ستمگران بازگشته است.

و اگر به کتاب های لغت عرب مراجعه نمایید می بینید که به ظهور و آشکار شدن ترجمه گردیده و نه برهنه(2)و در ترجمه آقای على دوانی جلد مهدی موعود بحار الأنوار صفحه 332 چنین است: «و صدای سوم به طور آشکار شخصی را نزديك خورشید می بینند که می گوید...» و در صفحه 1079 چنین ترجمه نموده و در صدای سوم شخصی را در سمت خورشید می بینند که می گوید: این امیرالمؤمنین است که برای کشتن بیدادگران حمله می آورد.

اضافه بر این در کتاب غیبت طوسی به دو روایت حدیث را از امام رضا عليه السلام نقل نموده یکی را از سعد بن عبد الله از حسن بن على زيتوني و از حمیری هردو باهم از احمد بن هلال از ابن محبوب از امام رضا عليه السلام و در آخر حدیث می گوید: و در روایت حمیری است که:

«وَ الصَّوْتِ بَدَنٍ يَرَى فِي قَرْنُ الشَّمْسُ يَقُولُ : إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ فُلَاناً فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا ».(3)

و آن صدا بدنی است که از نزدیک خورشید دیده می شود که می گوید: خداوند فلانی را فرستاد سخنان او را بشنوید و از وی پیروی کنید.

آقای دوانی در مهدی موعود صفحه 1079 چنین ترجمه نموده است. با آن چه ذکر شد، اگر کلمه بارز در کلام اهل بیت آمده باشد به معنی آشکار و واضح است و نه

ص: 307


1- 56 -الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 438-440.
2- کتاب العين: ج 7 ص 364 و برز فلان يبرز بالتخفيف، أي: ظهر بعد الخفاء. المصباح المنير: ج 2 ص 44 برز الشيء (بروزا) من باب قعد ظهر. قاموس قرآن: ج1 ص180 ج1 ص181 بروز آشکار شدن. راغب گوید: براز بمعنی فضای خالی است گویند: «بَرَزَ: حصل في بِرازٍ»یعنی در فضای خالی حاضر شد. قاموس نیز چنین گفته است. على هذا این کلمه با آشکار شدن می سازد. مبارزه را از آن مبارزه گویند که دو حریف مقابل هم آشکار می شوند. مجمع البيان گوید: البروز الظهور. «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً»سوره2 البقره آیه 250 چون برای جالوت و لشگریان او آشکار شدند، گفتند: پروردگارا ما را پایدار گردان. ناگفته نماند: بروز چون با إلى و من متعدی شود معنی خروج می دهد، گوئيم «بَرَزَ إلَيهِ»یعنی بسوی او خارج شد «بَرَزَ مِن عِندِهِ» یعنی از نزد او خارج شد، و این دو معنی با معنی اول مخالف نیست مثل «لَبَرَزَ الَّذِينَ کتب عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ» سوره 3 آل عمران آیه 154 هر آینه آنان که مرگ برایشان نوشته شده بسوی قتلگاهشان خارج می شدند و مثل «فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عندک»سوره 4 النساء آیه81 چون از نزد تو خارج شوند. «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يُخْفِي عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ ءُ» سوره غافر آیه 16 روزی آنها آشکارند چیزی از آن ها بر خدا پوشیده نیست، آیه دلالت بر بروز اسرار و اعمال دارد بطوری که همه چیز مردم آشکار و علنی خواهد شد نظیر آیه «يَوْمَ تبلی السَّرَائِرِ فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ»سوره الطارق آیه 9 و 10.
3- الغيبة، الشيخ الطوسي: ص439؛ و440. بحارالأنوار: ج 52 ص 89 ب 26 ح 28.

به معنای برهنه، و به نظر می رسد که در ترجمه حدیث در کتاب حق اليقين توسط نسخه نویسان خطایی صورت گرفته باشد. و نکته دیگر این که در روایت ندارد که بدن ایشان به تمام نمایان می گردد.

ص: 308

پی نوشت های بخش سوم

1- سوره (33) الأحزاب آیه 26 و 27.

2 - سوره (49) الحجرات آیه 15.

3 - من لایحضره الفقيه: ج4 ص 379 ح5798. و تحف العقول، ص 368 و قال صلوات الله عليه: النَّاسُ سَوَاءُ أَسْنَانِ الْمَشْطُ.... و نزهة الناظر و تنبیه الخاطر: ص 39 ح120 و من كلامه الموجز: النَّاسُ کلهم سَوَاءُ أَسْنَانِ الْمَشْطُ ....

4 - ر. ك: روح القوانين، شارل منتسکیو، ترجمه على اكبر مهتدی، تهران: امیرکبیر، چاپ هفتم، 1355: ص 415.

5- سوره (7) الأعراف آیه 158.

6 - تفسير القمي: ج1 ص242.

7- تحف العقول، ص 77- کتابه (امیرالمؤمنين عليه السلام) إلى ابنه الحسن عليه السلام: ... وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیرَكَ وَ قَدْ جعلک اللَّهُ حُرّاً .... و نهج البلاغة، صبحي صالح: ص401 الوصية 31 - و من وصيته عليه السلام للحسن بن علي عليه السلام كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين: ... وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غیرك وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً ..... و مجموعة ورام: ج1 ص 72 باب العتاب و ج2 ص105 جزء 2. و کشف المحجة لثمرة المهجة: ص230 فصل 154. و أعلام الدين في صفات المؤمنين: ص 286 من كلام سيدنا رسول الله صلى الله علیه و آله...وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَیرَكَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللَّهُ حُرّاً . ....

8- تحف العقول، ص127. و نهج البلاغة، صبحي صالح: ص425؛ نامه 53.

9 - اللهوف على قتلى الطفوف، ص120 مسلك 2- قال الراوي: و لم يزل عليه السلام يقاتلهم حتى حالوا بينه و بين رحله فصاح: وَيْلَكُمْ يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ وَ کنتم لا تَخافُونَ الْمَعَادِ فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنياکم هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلى أحسابکم إِنْ کنتم عُرُباً كَمَا تَزْعُمُونَ .

ص: 309

قَالَ : فَنَادَاهُ شِمْرٍ لَعَنَهُ اللَّهُ : مَا تَقُولُ یا ابْنُ فَاطِمَةَ ؟ فَقَالَ : إِنِّي أَقُولُ أَ قَاتَلَكُمُ وَ تقاتلوني وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ فامنعوا عتالکم وَ جهالکم وَ طغاتکم مِنَ التَّعَرُّضِ لحرمي مَا دُمْتَ حیا. فقال شمر لعنه الله: لك ذلك يا ابن فاطمة، فقصدوه بالحرب .... و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج2 ص 318 - فحالوا بينه و بين رحله. فصاح بهم: وَ يحکم يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سفیان ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ ، وَ کنتم تَخافُونَ العاد ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنیاکم ، وَ ازجعوا إِلَى أَ حِسَابُكُمْ إِنْ کنتم أَعْرَاباً. فناداه شمر، فقال: ما تقول یا ابن فاطمة؟ قال: أَقُولُ أَنَا الَّذِي أَ قَاتَلَكُمُ وتقاتلوني ، وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ ، فامنعوا عتاتکم عَنِ التَّعَرُّضِ لحرمي ما دُمْتُ حَيًّا. فقال شمر: لك هذا، ثم صاح شمر: إليكم عن حرم الرجل، فاقصدوه في نفسه، فلعمري لهو كفو كريم .... و بحار الأنوار: ج 45 ص 51 بقية الباب 37 - و قال ابن شهرآشوب و محمد بن أبي طالب: و لم يزل يقاتل حتى قتل ألف رجل و تسعمائة رجل و خمسين رجلا سوى المجروحين فقال عمر بن سعد لقومه: الويل لكم أتدرون لمن تقاتلون ؟ هذا ابن الأنزع البطين هذا ابن قتال العرب، فاحملوا عليه من كل جانب، و كانت الرماة أربعة آلاف فرموه بالسهام فحالوا بينه و بين رحله. و قال ابن أبي طالب و صاحب المناقب والسيد: فَصَاحَ بِهِمْ : وَ يحکم يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سفیان ، إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دین ، وَ کنتم لا تَخافُونَ الْمَعَادِ ، فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دنياکم ، وَ ارْجِعُوا إِلى أَ حِسَابُكُمْ إِذْ کنتم أَعْرَاباً . فناداه شمر، فقال: ما تقول یا ابن فاطمة؟ قَالَ : أَقُولُ أَنَا الَّذِي أقاتلکم وَ تقاتلوني ، وَ النِّسَاءِ لَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحُ ، فامنعوا عتاتكم عَنِ التَّعَرُّضِ لحرمي ما دُمْتُ حَيًّا . فقال شمر: لك هذا، ثم صاح شمر: إليكم عن حرم الرجل، فاقصدوه في نفسه، فلعمري لهو كفو كريم ....

10 - روح القوانين، منتسکیو: ص 428.

11 - سوره نور (24) آیه 34:«وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَنْ

ص: 310

يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ».و مستدرك الوسائل: ج 16 ص 22 باب 14 أن المكاتب المبعض يرث و يورث بقدر الحرية و إن أوصى أو أوصي له جاز من الوصية بقدر الحرية و كذا كل مبعض.

12 - تمدن اسلام و عرب، گوستاولوبون: ص 482.

13 - اسلام و حقوق بشر، مارسل بوازار، ترجمه دکتر محسن مؤیدی: ص 49.

14 - ر. ك: تفسير الميزان : ج 6 ، اسلام و حقوق بشر، زین العابدین قربانی.

15 - بردگی در اسلام، صادق ایرجی.

16 - تاریخ بردگی: ص74.

17 - سوره (2) آیه 178: «الَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا ۖ وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ ۗ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».

18 - سوره (24)نور آیه 34: «وَلْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّىٰ يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ۗ وَالَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيْرًا ۖ وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ ۚ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَمَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَحِيمٌ».

19 - سوره (2) آیه 178

20 - اسلام و حقوق بشر، مارسل بوازار: صص 48-49.

21- حیات فکری و سیاسی امامان شیعه علیهم السلام، رسول جعفریان: ص280.

22 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 114 - الطبري ...و لما أدرك عمرو بن عبدود

ص: 311

لم يضربه فوقعوا في علي عليه السلام فرد عنه حذيفة فقال النبي صلى الله عليه و آله: عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ : قَدْ كَانَ شَتَمَ أُمِّي وَ تَفَلَ فِي وَجْهِي فَخَشِيتُ أَنْ أَضْرِبَهُ لِحَظِّ نَفْسِي فترکته حَتَّى سَكَنَ مَا بِي ثُمَّ قَتَلْتُهُ فِي اللَّهِ . از او: بحار الأنوار: ج 41 ص50 ب64 و مستدرك الوسائل: ج18 ص 28 ب23 ح 21921.

23 - معاني الأخبار: ص 387 باب نوادر المعاني ...ح23 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 313 ب28 ح 86- حدثنا أبو القاسم علي بن أحمد بن موسی بن عمران الدقاق قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا سهل بن زياد الأدمي، عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني قال: حدثني سيدي علي بن محمد بن علي الرضا، عن أبيه، عن آبائه، عن الحسن (العيون - الحسين) بن علي عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:.

24 - بحار الأنوار: ج 22 ص305 ب8 ح3 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 400 المجلس 62 ح 18 أبي و ابن المتوكل و ماجيلويه و ابن ناتانة جميعا، عن علي بن إبراهيم، عن أبي هدبة، عن أنس قال: قال النبي صلى الله عليه و آله و سلم : طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رای مِنْ رَآی مِنْ رَآني. و قد أخرج علي بن إبراهيم هذا الحديث و حديث الطير بهذا الإسناد في کتاب قرب الإسناد. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص.440 المجلس 15ح988-45 الغضائري، عن الصدوق.

25 - بحار الأنوار: ج 22 ص305 ب8 ح1 از الخصال: ج2 ص342 ح 6- حدثنا محمد بن جعفر البندار قال: حدثنا أبو العباس الحمادي قال: حدثنا أبو جعفر الحضرمي قال: حدثنا هدية بن خالد قال: حدثنا همام بن يحيى قال : حدثنا قتادة، عن أيمن، عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ آمِنْ بِي ، طُوبَى ثُمَّ طُوبَى - يَقُولُهَا سَبْعاً - لِمَنْ لَمْ يُرِنِي وَ آمِنْ بِي .

و در کتاب های مخالفین نیز همانند متن روایت کتاب الخصال آمده است:

ص: 312

المسند، أحمد بن حنبل: ج3 ص 71 حسن قال: سمعت عبد الله بن لهيعة قال: ثنا دراج أبو السمح، أن أبا الهيثم حدثه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لم رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبي لن آمن بي و لم يرني. قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و مجمع الزوائد، الهيثمي: ج10 ص 67 - ... طوبى لمن آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات . رواه أحمد و إسناده أبي يعلى كما تقدم حسن و إسناده أحمد فيه جسر و هو ضعيف. و عن أبي سعيد الخدري، عن النبي صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني . قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. رواه أحمد و أبويعلى. و عن أبي أمامة قال: قال رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم : طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات . رواه أحمد و الطبراني بأسانید و رجالها رجال الصحيح غير أيمن بن مالك الأشعري و هو ثقة. و عن أبي عبد الرحمان الجهني قال: بينما نحن عند رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم طلع راكبان فلما رآهما قال: کندیان مذحجيان حتى إذا أتياه قال: فدنا أحدهما إليه ليبايعه قال: فلما أخذ بيده قال: یا رسول الله ! أرأيت من رآك و آمن بك و صدقك و اتبعك قال: أرأيت یا رسول الله ! من آمن بك و صدقك و اتبعك و لم يرك؟ قال: طوبى له ثم طوبى له. قال فمسح على يده و انصرف. و الجامع الصغیر، جلال الدين السيوطي: ج2 ص 137 ح5303 طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. وح5304 - طوبى لمن رآني وآمن بي، و طوبى لمن رأى من رآني، و لمن رأى من رأى من رآني و آمن بي، طوبى لهم و حسن مآب. و کنز العمال، الهندي: ج 1 ص 67 ح249 - طوبى لمن رآني و آمن بي ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني (حم عن أبي سعيد). وح250 - طوبى لمن رآني و آمن بي مرة و طوبى لمن لم يرني و

ص: 313

آمن بي سبع مرات (حم تخ حب ك عن أبي أمامة حم عن انس). وح251 - طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني ثلاث مرات (الطيالسي و عبد بن حميد عن ابن عمر) و ج11 ص 535 ح32500 - طوبى لمن رآني و آمن بي؟ ثم طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني ؟ قيل: ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. (حم و ابن جرير و ابن أبي حاتم، ع، حب و ابن مردویه، ص- عن أبي سعيد). و فيض القدير شرح الجامع الصغير، المناوي: ج4 ص 369 ح 5303 - طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و ص370 ح 5304 - طوبى لمن رآني و آمن بي، و طوبى لمن رأى من رآني، و لمن رأى من رأى من رآني و آمن بي، طوبى لهم و حسن مآب. و تفسير القرآن العظيم، ابن کثیر ج2 ص531 و قال الإمام أحمد: حدثنا حسن بن موسی، سمعت عبد الله بن لهيعة، حدثنا دراج أبوالسمح، أن أبا الهيثم حدثه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال : يا رسول الله ! طوبى لمن رآك وآمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبي ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. قال له رجل: و ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرتها مائة عام ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و جواهر الحسان في تفسير القرآن ، الثعالبي: ج3 ص369- و روى الشيخ الحافظ أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن الخطيب البغدادي في تاريخه، عن شيخه أبي نعيم الأصبهاني، بسنده عن أبي سعيد الخدري، عن النبي صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال له: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك! قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبي، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال له رجل: یا رسول الله ! ما طوبي ؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة سنة، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و الدر المنثور في التفسير بالمأثور، جلال الدين السيوطي: ج1 ص 27- وأخرج أحمد و ابن حبان عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و أخرج الطيالسي و

ص: 314

عبد بن حميد، عن نافع قال: جاء رجل إلى ابن عمر فقال: يا أبا عبد الرحمان ! رأيتم رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم بأعينكم هذه؟ قال: نعم. قال: طوبى لكم. فقال ابن عمر: ألا أخبرك بشيء سمعته من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم؟ قال: بلى. قال: سمعته يقول: قال: طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني ثلاث مرات. و أخرج أحمد و أبو يعلى و الطبراني ، عن أنس قال: قال رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم : طوبى لمن رآني و آمن بي و طوبى لمن آمن بي و لم يرني سبع مرات. و فتح القدير، الشوكاني: ج 1 ص 35 أخرج الطيالسي و أحمد و البخاري في تاريخه و الطبراني و الحاكم عن أبي أمامة الباهلي قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم : طوبى لمن رآني وآمن بي، و طوبى لمن آمن بي ولم يرني سبع مرات. و أخرج أحمد و ابن حبان، عن أبي سعيد أن رجلا قال: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك وآمن بك؟ قال: طوبی لمن رآني و آمن بي، و طوبى ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. و أخرج الطيالسي و عبد بن حمید، عن ابن عمر نحوه. و أخرج أحمد و أبو يعلى و الطبراني من حديث أنس نحو حديث أبي أمامة الباهلي المتقدم. وج3 ص 82 و أخرج أحمد و أبو يعلى و ابن جرير و ابن أبي حاتم و ابن حبان و الخطيب في تاريخه، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم أن رجلا قال: يا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك، قال: طوبى لمن آمن بي و رآني، ثم طوبى ثم طوبی ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال رجل: و ما طوبي؟ قال: شجرة في الجنة مسير مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و تاریخ بغداد، الخطيب البغدادي: ج4 ص311 - أخبرنا أبو القاسم عبد العزيز بن محمد الستوري قال: قرئ على أبي الفتح أحمد بن الحسن بن محمد بن سهل المالكي المصري و أنا أسمع قال: حدثنا محمد بن صالح الخولاني، حدثنا بحربن نصر قال : قرئ على أسد بن موسی، حدثك ابن لهيعة، حدثنا دراج أبوالسمح، عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد الخدري، عن رسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم أن رجلا قال: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبي، ثم طوبي، ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني. فقال

ص: 315

له رجل: يا رسول الله ! ما طوبي؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة سنة، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و میزان الإعتدال ، الذهبي: ج2 ص24 و 25 - أخبرنا أحمد بن إسحاق: أخبرنا نصر بن عبد الرزاق، أخبرنا أسعد بن یلدرك، أخبرنا علي بن محمد العلاف، أخبرنا أبو الحسن الحمامي، حدثنا أبو بكر الآجري، حدثنا جعفر الفريابي، حدثنا يزيد بن خالد الرملي، حدثنا ابن وهب، عن عمرو بن الحارث، أن دراجا أبا السمح حدثه عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد، عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم أن رجلا قال: طوبى لمن رآك و آمن بك. قال: طوبى لمن رآني و آمن بي، ثم طوبى ثم طوبى لمن آمن بي و لم يرني، فقال رجل: يا رسول الله ! ما طوبي! قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام، ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها. و الذيل على طبقات الحنابلة، عبد الرحمان بن أحمد الحنبلي البغدادي الدمشقي: ج3 ص 118 و 119 - قرأت على أبي الفتح محمد بن محمد بن إبراهيم المصري بها: أخبركم أبو الفرج عبد اللطيف بن عبد المنعم الحراني، أخبرنا عبد المنعم بن عبد الوهاب بن علي الحراني، أخبرنا أبو الخطاب محفوظ بن أحمد في كتابه، أخبرنا أبو علي محمد بن الحسين الجازري، أخبرنا أبو الفرج المعافي بن زكريا النهرواني ، أخبرنا أحمد بن محمد بن إسماعيل الأدمي، حدثنا فضل - يعني : ابن سهل - حدثنا موسی بن داود، حدثنا ابن لهيعة، عن دراج، عن أبي الهيثم، عن أبي سعيد الخدري، قال: قال رجل: یا رسول الله ! طوبى لمن رآك و آمن بك فقال:طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ آمِنْ بِي ، وَ طُوبَى ثُمَّ طُوبَى ثُمَّ طُوبَى لِمَنْ آمَنَ بِي وَ لَمْ يُرِنِي . فقال الرجل: یا رسول الله ! ما طوبى؟ قال: شجرة في الجنة مسيرة مائة عام. ثياب أهل الجنة تخرج من أكمامها.

26- إكمال الدين: ج1 ص 305 ب27 ح1 و عیون اخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص40 ب6ح1 - الطالقاني، عن الحسن بن إسماعيل، عن سعيد بن محمد بن نصر القطان، عن عبيد الله بن محمد السلمي، عن محمد بن عبد الرحيم، عن محمد بن سعيد بن محمد، عن العباس بن ابي عمرو، عن صدقة بن أبي موسى، عن أبي نضرة، قال: لما احتضر ابو جعفر محمد بن علي الباقر

ص: 316

عليه السلام عند الوفاة دعا بابنه الصادق عليه السلام ليعهد إليه عهدا فقال له أخوه زید بن علي: لو امتثلت في بمثال الحسن و الحسين لرجوت أن لا تكون أتيت منكرا؟. فقال له: يَا أَبَا الْحُسَيْنُ ! إِنَّ الْأَماناتِ لَيْسَتْ بالمثال ، وَ لَا الْعُهُودِ بالرسوم ، وَ إِنَّمَا هِيَ أُمُورِ سَابِقَةُ عَنْ حُجَجِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ . ثُمَّ دَعَا بجابر بْنِ عَبْدِ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ : يَا جَابِرُ ؛ حَدِّثْنَا بِمَا عاینت مِنَ الصَّحِيفَةِ. فقال له جابر: نعم يا با جعفر! دخلت إلى مولاتي فاطمة بنت محمد رسول الله صلى الله علیه و آله لأهنئها بمولد الحسن عليه السلام فإذا بيدها صحيفة بيضاء من درة فقلت: يا سيدة النسوان ! ما هذه الصحيفة التي أراها معك؟ قالت: فيها أسماء الأئمة من ولدي. قلت لها: ناوليني لأنظر فيها. قالت: يَا جَابِرُ ! لَولَا النَّهْيِ لکنت أَفْعَلُ ، لَكِنَّهُ قَدْ نَهَى أَنْ يَمَسُّهَا إِلَّا نبی أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّ وَ لکنه ماذون لَكَ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا . قال جابر: فقرأت فإذا أبو القاسم محمد بن عبد الله المصطفى أمه آمنة ... أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر.... و الإحتجاج: ج2 ص 373 والصراط المستقيم: ج2 ص 138 از العيون نقل نموده اند.

27 - الكافي: ج1 ص 472، از او البحار: ج 47 ص1 ح1: ... و أمه أم فروة نسب القاسم بن محمد؛ و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر. و المقنعة: ص 473 ب 19 باب نسب ابي عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين عليه السلام و تاریخ مولده و وفاته و موضع قبره - و جعفر بن محمد بن علي بن الحسين ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد النجيب بن أبي بكر. و الإرشاد: ج1 ص180... و مضى الصادق عليه السلام في شوال من سنة ثمان و أربعين و مائة و له خمس و ستون سنة و دفن بالبقيع مع أبيه و جده و عمه الحسن عليهم السلام و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. و الإرشاد: ج2 ص 176- قد ذكرنا فيما سلف أن ولد أبي جعفر عليه السلام سبعة نفر، أبو عبد الله جعفر بن محمد و كان به یکنی، و عبد الله بن محمد، أمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر.... و دلائل الإمامة: ص 111 و 112 - نسبه: جعفر بن محمد بن

ص: 317

علي بن الحسين بن علي بن عبد مناف بن عبد المطلب بن هاشم ...و امه فاطمة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر، و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر. و عيون المعجزات: ص85، و إثبات الوصية: ص 178 كانت أم الصادق عليه السلام أم فروة بنت القاسم .... و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 399 و امه فاطمة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. و الهداية الكبرى: ص 247- أمه أم فروة، و كانت تكنى أم القاسم؛ و هي بنت القاسم. و روضة الواعظين: ج1 ص 212 - و كان مولده عليه السلام بالمدينة يوم الجمعة عند طلوع الفجر و ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر. إعلام الوری: ص271 الفصل5 في ذكر أولاده و هم سبعة أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام و كان يكنی به و عبد الله بن محمد و أمهما أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر .... عمدة الطالب: ص 176 و چاپ دیگری ص 195 - أبو عبد الله جعفر الصادق عليه السلام و أمه أم فروة بنت القاسم الفقيه بن محمد بن أبي بكر. و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، و لهذا كان الصادق عليه السلام يقول: و لدني أبو بكر مرتين .

28- کشف الغمة: ج2 ص 160- و قال الحافظ عبد العزيز بن الأخضر الجنابذي: أبو عبد الله جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام الصادق و أمه أم فروة و اسمها قريبة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق رضي الله عنه و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر الصديق و لذلك قال جعفر عليه السلام و لقد ولدني أبو بكر مرتين .... و کشف الغمة: ج2 ص154-155- قال كمال الدين محمد بن طلحة: وأما نسبه عليه السلام أبا و أما: فأبوه أبو جعفر محمد الباقر و امه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر الصديق. و کشف الغمة: ج2 ص 187 قال ابن الخشاب رحمه الله: ذكر أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد الباقر بن ... ... و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر يعني الصديق .... تاریخ الخميس: ج2 ص 286 جعفر بن محمد ... الصادق و أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي

ص: 318

بكر الصديق، و أم أم فروة أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، ولذا قال الصادق: لقد ولدني أبو بكر مرتين. و ملحقات الإحقاق: ج19 ص505 از الأنوار القدسية: ص 36. التحفة اللطيفة في تاريخ المدينة الشريفة: ج1 ص410- جعفر الصادق بن محمد الباقر... سبط القاسم بن محمد بن أبي بكر. أمه أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر، و أمها أسماء بنت عبد الرحمان بن أبي بكر، و لهذا كان جعفر یقول: ولدني الصديق مرتين.

29- کشف الغمة: ج2 ص120 ط سنة 1381 ه المطبعة العلمية . قم- و قال الحافظ عبد لعزيز الحنابذي: أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم الباقر، و أمه أم عبد الله بنت الحسن بن علي بن أبي طالب، و أمها أم فروة بنت القاسم بن محمد بن أبي بكر و كان كثير العلم.

30- الدروس الشرعية: ص 153: أمه عليه السلام أم فروة ابنة القاسم بن محمد، و قال الجعفي:اسمها: فاطمة، وكنيتها: أم فروة .

از او: بحار الأنوار: ج 47 ص1 ذح 2.

31- سوره (2) آیه11.

سوره (9) التوبة آیه 125: «وَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَىٰ رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ كَافِرُونَ».

سوره (33) الأحزاب آیه 13:«وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا ».

32 - سوره (61) الصف آیه 9. و سوره (9) التوبة آيه 32:«يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یابَی اللَّهُ اِلّا ان یتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ».

33- ر.ک: مثير الأحزان فقيه ابن نمای حلی: ص20، اللهوف: ص30-32، الدمعة الساكبة و معالي السبطين .

ص: 319

34 - إحقاق الحق.

35 - ابراهيم قندوزی حنفی در کتاب خود به نام «ينابيع المودة» در جلد دوم، بابی دارد در شهادت حضرت امام حسین علیه السلام در این باب، از «مقتل أبی مخنف» مطالبی را درباره امام حسین علیه السلام آورده است. در صفحه 416 جلد دوم چاپ هفتم، سال 1371 هجری شمسی، از انتشارات «الشريف الرضي» قم، و در چاپ جدید: ج3 ص 79. در جلد یازدهم «ملحقات احقاق الحق»، در صفحه 633، متن «ينابيع المودة» را آورده و گفته که در صفحه 346 چنین آمده است: و من كلامه عليه السلام عند وداعه مع أهله: و يقول الحسين رضي الله عنه: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ شَاهِدُ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ الْمَلاعِينِ أَنَّهُمْ عَمَدُوا أَنْ لَا يَبْقُونَ مِنْ ذریة رسولک صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ».و يبكي بكاء شديدا و ينشد و يقول:

یا رب لا تتركني وحيدا *** قد أظهروا الفسوق والجحودا

و صيرونا بينهم عبيدا *** يرضون في فعالهم يزيدا

أما أخي فقد مضى شهيدا *** مجدلا في فدفد فريدا

و أنت بالمرصاد یا مجيدا.

ثم نادى: «یا أُمِّ كُلْثُومٍ وَ یا سکینة وَ یا رقیة وَ یا عَاتِكَةَ وَ يَا زینب يَا أَهْلِ بَيْتِي عليکن مِنِّي السَّلَامَ».فلما سمعن رفعن أصواتهن بالبكاء فضم بنته سكينة إلى صدره و قبل ما بين عينيها و مسح دموعها و كان يحبها حبا شديدا ثم جعل يسكتها و يقول:

سيطول بعدي يا سكينة فاعلمي *** منك البكاء إذ الحمام دهاني

لا تحرقي قلبي بدمعك حسرة *** ما دام مني الروح في جثماني

فإذا قتلت فأنت أولى بالذي *** تأتينه يا خيرة النسوان.

36 - اللهوف: ص81-84 و ترجمه سید ابوالحسن میرابوطالبی: ص 123.

ر.ک. الدمعة الساكبة: ج4 ص 276 و أسرار الشهادة: ص255 و معالي الشبطين: ج1 ص297

ص: 320

و 298 و لواعج الأشجان: ص 102 و 103 و وسيلة الدارين: ص76.

37 - المنتخب، الشيخ الفقيه المفسر الأديب فخر الدين الطريحي: ص444. ر. ک. أدب الطف: ج6 ص 119.

38 - لباب الأنساب، ج1 ص23.

39 - لباب الأنساب: ج1 ص23.

40 - فهرس التراث: ج1 ص580 ابن فندق البيهقي (493-565) أبو الحسن حجة الدين علي بن أبي القاسم زيد بن محمد بن الحسين بن فندق بن أيوب بن الحسن بن أحمد بن عبد الرحمان بن عبد الله بن عمر بن الحسن بن عثمان بن أيوب بن خزيمة بن عمرو بن خزيمة بن ثابت الصحابي. و كان آل فندق من الحكام و الأمراء بنیشابور، و قضى المؤلف حياته في سبزوار إلى أن مات والده 517ه فانتقل منها و توالت أسفاره في تواريخ متعددة، وتصدى للقضاء في سنة 556 ه لستة أشهر. وصفه ابن شهرآشوب: بفرید خراسان ، و قال شيخنا العلامة: «هو فريد خراسان ... وألف السيد محمد مشكاة البيرجندي أستاذ جامعة طهران رسالة مفضلة في ترجمة أحوال البيهقي هذا، و في الطبقات: استظهر بهمنیار في تعليقات تاریخ بیهق: 294 کون المؤلف من العامة، و ليس بصحيح».قال السيد المرعشي: «لا شك أنه كان مواليا محبا لأهل بيت العصمة عليهم السلام، و كان إمامي المذهب كما يظهر من كتابيه القيمين: تأريخ بیهق، و لباب الأنساب».من آثاره: 1- تاریخ حكماء الإسلام: طبع بتحقيق محمد کرد علي في مطبعة المجمع العلمي العربي بدمشق 1365ه- 1946 م.

2- لباب الأنساب و الألقاب و الأعقاب: طبع بتقديم السيد شهاب الدين المرعشي و تحقيق السيد مهدي الرجائي، ضمن منشورات مكتبة المرعشي بقم سنة 1410 ه.

3- معارج نهج البلاغة: طبع بتحقيق محمد تقی دانش پژوه ، ضمن منشورات مكتبة المرعشي بقم سنة 1409 ه.

ص: 321

41 - و رساله «الحاوية في مذمات معاوية لعنة الله عليه» تالیف شیخ زین العابدین واعظ قاسم بن محمد بن احمد مأموني و او از جمله علمای عامه است.

42- و در کتاب کامل بهائی، تالیف شیخ جليل عماد الدين حسن بن على طبری آن را به سال 675 تالیف نموده است: ص 523 فصل 3. از او: منتهی الآمال: ج2 ص1002 و نفس المهموم .

دیگر منابع درباره حضرت رقیه و شهادت ایشان در خرابه شام با اضافات و تغییر:

المنتخب في المراثي و الخطب شیخ فخر الدين الطريحي، و أسرار الشهادة، و مقتل عوالم، و بحار الأنوار، والإيقاد.

و رساله الحاويه في مذمات معاويه لعنة الله عليه تألیف شیخ زین العابدین واعظ قاسم بن محمد بن احمد مأموني و او از جمله علمای عامه است.

43 - معالي السبطين: ج2 ص171؛ تفصيل موضوع را علامه، محمد هاشم خراسانی از سید محمد علی شامی، سبط سيد ابراهيم دمشقي، آل سید مرتضی، از جدش سید ابراهیم که در کار اصلاح قبر شریف شرکت داشت نقل کرده و گفته است که این داستان در حدود سال 1280روی داد. ر. ك. منتخب التواريخ: ص 388.

44 - معالي السبطين: ج2 ص171.

45 - سوره (58) المجادلة آیه 12:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِي الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ ۖ وَإِذَا قِيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ ۚ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ».

ای ایمان آوردگان! وقتی به شما گفته می شود: در مجالس جا باز کنید، جا باز نمایید تا خداوند به شما وسعت بخشد و هنگامی که گفته می شود: برخیزید، از جا برخیزید. خداوند آنانی را از شما که ایمان آورده اند و آن هایی را که علم داده شده اند ترفيع درجه می دهد و خدا به هر چه کنید

ص: 322

آگاه است.

46 - سوره (24) النور آیه 37: «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».

47 - کامل الزيارات: 259-266 ب88 و ترجمه ذهنی تهرانی: 791-808 باب 88- حسین بن احمد بن مغیره، از ابو عبد الله احمد بن محمد بن عياش، از ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه ، از ابو عيسى عبيد الله بن فضل بن محمد بن هلال الطائی البصری، از ابو عثمان سعید بن محمد، برایم از محمد بن سلام بن يسار کوفي، از احمد بن محمد واسطی، از عیسی بن ابي شيبة القاضي، از نوح بن دراج، از قدامة بن زائده ، از پدرش زائده، که گفت: حضرت علی بن الحسين عليهما السلام فرمودند: ... (امام زین العابدین، از حضرت زینب ، از امیرالمؤمنين ، از رسول الله صلى الله عليه و آله در ضمن حدیثی طولانی درباره به شهادت رساندن امام حسين عليه السلام و وقایع پس از آن از آن بزرگواران روایت نمود تا این که امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:....

48 - الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص124- و دخل بعض موالي عبد الله بن جعفر بن أبي طالب فنعى إليه ابنیه فاسترجع فقال أبو السلاسل مولى عبد الله : هذا ما لقينا من الحسين بن علي، فخذفه عبد الله بن جعفر بنعله ثم قال: يا ابن اللخناء أللحسين تقول هذا؟! و الله لو شهدته لأحببت ألا أفارقه حتى أقتل معه، و الله إنه لمما يسخي بنفسي عنهما و يعزيني عن المصاب بهما أنهما أصيبا مع أخي و ابن عمي مواسيين له صابرين معه، ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عز علي مصرع الحسين إن لا أكن آسیت حسینا بيدي فقد آساه ولدي. و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص68 - و دخل بعض موالي عبد الله بن جعفر فنعى إليه ابنیه فاسترجع فقال أبو السلاسل مولى عبد الله : هذا ما لقينا من الحسين عليه السلام، فحذفه عبد الله بنعله ثم قال: يا ابن اللغناء! أللحسين تقول هذا؟! و الله لو شهدته لأحببت أن لا

ص: 323

أفارقه حتى أقتل معه، والله إنه لمما يسخي بنفسي عنهما و يعزي عن المصاب بهما أنهما أصيبا مع أخي و ابن عمي مواسين له صابرين معه. ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عز علي مصرع الحسين عليه السلام أن لا أكن آسیت حسينا بيدي فقد آساه ولدي. و تاریخ الأمم و الملوك، الطبري: ج5 ص 466- قال هشام، عن أبي مخنف، عن سليمان بن أبي راشد، عن عبد الرحمان ابن عبيد أبي الكنود، قال: لما بلغ عبد الله بن جعفر بن أبي طالب مقتل ابنيه مع الحسين، دخل عليه بعض مواليه و الناس يعزونه - قال : و لا أظن مولاه ذلك إلا أبا اللسلاس فقال: هذا ما لقينا و دخل علينا من الحسين ! قال: فحذفه عبد الله بن جعفر بنعله، ثم قال: يا بن الخناء أللحسين تقول هذا؟! والله لو شهدته لأحببت ألا أفارقه حتى أقتل معه، و الله إنه لمما یسخي بنفسي عنهما، و يهون علي المصاب بهما، إنهما أصيبا مع أخي و ابن عمى مواسيين له، صابرين معه، ثم أقبل على جلسائه فقال: الحمد لله عزوجل على مصرع الحسين ، ألا تكن آست حسینا یدي، فقد آساه ولدي. و الكامل في التاريخ: ج4 ص 89. والخوارزمي: ج2 ص84 جزء 2- و جلس عبد الله بن جعفر للتعزية، فدخل عليه مولاه، فقال: هذا ما لقينا من الحسين ؟ فحذفه عبد الله بنعله، و قال: يا ابن اللخناء! أللحسين تقول هذا؟! و الله، لو شهدته لأحببت أن أقتل دونه، وإني لأشكر الله الذي وفق ابني عونا و محمداً معه، إذ لم أكن وفقت .

49 - بحار الأنوار: ج 22 ص 329 ب 37.

50 - و كان تأخره عن حضور الطف ذهاب بصره.

51 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 112- و دفن جثثهم بالصف أهل الغاضرية من بني أسد بعد ما قتلوه بيوم، و كانوا يجدون لأكثرهم قبورا و يرون طيوراً بيضا. و در روایت زائدة در کتاب شریف کامل الزيارات: ص264 ب88ح1به سندش از امام زین العابدین از حضرت زینب از أم أیمن و أميرالمؤمنين از رسول الله صلى الله عليه و آله و آن حضرت از جبرئیل عليه السلام از حضرت الله تعالى نقل شده است که فرمود: ...فَإِذَا بَرْزَةَ تِلْكَ الْعِصَابَةِ إِلَى

ص: 324

مَضاجِعها تَوَلَّى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَبَضَ أَرْوَاحُهَا بِيَدِهِ وَ هَبَطَ إِلَى الْأَرْضِ مَلَائِكَةُ مِنَ السَّمَاءِ السَّابِعَةِ مَعَهُمْ آنِيَةٍ مِنِ الْيَاقُوتِ وَ الزُّمُرُّدِ مَمْلُوَّةً مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ وَ حللل مِنْ حُلَلِ الْجَنَّةِ وَ طَيَّبَ مِنْ طِيبِ الْجَنَّةِ فغسوا جثثهم بِذَلِكَ الْمَاءُ وَ أَلْبِسُوهَا الْحُلَلُ وَ حنظوها بِذَلِكَ الطِّيبِ وَ صَلَّتْ الْمَلائِكَةُ صَفّاً صَفّاً عَلَيْهِمْ ثُمَّ يَبْعَثُ اللَّهُ قَوْماً مِنْ أمتک لَا يَعْرِفُهُمُ الکفار لَمْ يشرکوا فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ وَ لَا نِيَّةٍ فَيُوَارُونَ أَجْسَامَهُمْ وَ يُقِيمُونَ رَسْماً لِقَبْرِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ بِتِلْكَ الْبَطْحَاءِ یکون عَلَماً لَا هَلِ الْحَقِّ وَ سَبَباً لِلْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْفَوْزِ ...

52- بصائر الدرجات: ص 224 ب3 ح 17- و بهذا الإسناد (حدثنا أحمد بن محمد و أحمد بن إسحاق، عن القاسم بن يحيى، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام - معلق) قال: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ؛ هَبَطَ جَبْرَئِيلُ وَ مَعَهُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ الَّذِينَ كَانُوا يَهْبِطُونَ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ . قَالَ : فَفَتَحَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ بَصَرِهِ فَرَآهُمْ فِي مُنْتَهَى السَّمَاوَاتِ إِلَى الْأَرْضِ يَغْسِلُونَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَعَهُ ، وَ يُصَلُّونَ مَعَهُ عَلَيْهِ ، وَ يحفرون لَهُ ، وَ اللَّهِ مَا حفرله غَيْرِهِمْ ، حَتَّى إِذا وُضِعَ فِي قَبْرِهِ نَزَلُوا مَعَ مَنْ نَزَلَ فَوَضَعُوهُ فَتَكَلَّمَ ، وَ فَتَحَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَمِعَهُ فَسَمِعَهُ يُوصِيهِمْ بِهِ فَبَكَى ، وَ سَمْعِهِمْ يَقُولُونَ : لا نألوه جُهْداً وَ إِنَّمَا هُوَ صَاحِبَنَا بعدک ، إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ يعایننا بِبَصَرِهِ بَعْدَ مرتنا هَذِهِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ رَأْىُ الْحَسَنِ وَ الْحُ سینِ مِثْلَ ذَلِكَ الَّذِي رَأَى ، وَ رَأْياً النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَيْضاً يُعِينُ الْمَلَائِكَةُ مِثْلَ الَّذِي صَنَعُوهُ بِالنَّبِيِّ ، حَتَّى إِذا مَاتَ الْحَسَنُ رَأْيِ مِنْهُ الْحُسَيْنِ مِثْلَ ذَلِكَ وَ رَأَى النَّبِيُّ وَ عَلِيّاً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا یعينان الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ الْحُسَيْنُ رَأَى عَلِىُّ بْنِ الْحُسَيْنِ مِنْهُ مِثْلُ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ يعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ رَأَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلَيَّ مِثْلُ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ یعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ رَأْيِ جَعْفَرُ مِثْلَ ذَلِكَ ، وَ رَأَى النَّبِيِّ وَ عَلِيّاً وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ يعينون الْمَلَائِكَةِ ، حَتَّى إِذا مَاتَ جَعْفَرٍ رای

ص: 325

مُوسَى مِنْهُ مِثْلُ ذَلِكَ ، لِهَذَا يَجْرِي إِلَى آخِرَنَا. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 779 ب15 ح 102 - روي عن عبد الرحمان بن كثير: قال أبو الحسن عليه السلام: لَمّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ ...- مانند البصائرو در آن است -: حَتَّى إِذا مَاتَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ رأی مِنْهُمْ موسی بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامَ مِثْلَ ذَلِكَ وَ سَمِعَ الْأَوْصِيَاءِ يَقُولُونَ : أَبْشِرِي أَيَّتُهَا الشِّيعَةِ بِنَا ، وَ هَكَذَا یخرج إِلَى آخِرَنَا.

53- الدمعة الساكبة: ج5 ص 11-14 و معالي السبطين: ج2 ص 68-70 أقول: و في بعض الكتب المعتبرة عن كتاب أسرار الشهادات روي: أنه تا لما ارتحل (عسكر المعالي) عمر بن سعد لعنه الله من كربلاء، و ساروا بالسبايا و الرؤوس إلى الكوفة نزل بنو أسد مكانهم، و بنوا بيوتهم، و ذهبت نسائهم إلى الماء، إذا هن رأين جثثا حول المسناة، و جثثا نائية عن الفرات، و بينهن جثة قد جللتهم بأنوارها و عطرتهم بطيبها، فتصارخن النساء، و قلن: هذا و الله جسد الحسين و أهل بيته عليهم السلام. فرجعن إلى بيوتهن صارخات، و قلن: یا بني أسد! أنتم جلوس في بيوتكم و هذا الحسين و أهل بيته وأصحابه مجزون کالأضاحي على الرمال، و تسفي عليهم الرياح، فإن کنتم ما نعهده فيكم من المحبة و الموالاة، فقوموا، و ادفنوا هذه الجثث، فإن لم تدفنوها نتولی دفنها بأنفسنا. فقال بعضهم لبعض: إنا نخشى من ابن زیاد و ابن سعد لعنهم الله أن تصبحنا خيولهم، فينهبوننا أو يقتلون أحدنا. فقال كبيرهم: الرأي أن نجعل لنا عينا تنظر إلى طريق الكوفة، و نحن نتولى دفنهم. فقالوا: إن هذا الرأي السديد. ثم إنهم وضعوا لهم عينا، وأقبلوا إلى جسد الحسين عليه السلام، و صار لهم بكاء وعويل، ثم إنهم اجتهدوا على أن يحركوهعليه السلام من مكانه، ليشقوا له ضريحا، فلم يقدروا أن يحركوا عضوا من أعضائه. فقال كبيرهم : ما ترون؟ قالوا: الرأي أن نجتهد أولا في دفن أهل بيته، ثم نرى رأينا فيه. فقال كبيرهم: كيف يكون لكم دفنهم و ما فیکم من يعرف من هذا، و من هذا، و هم كما ترون جثث بلا رؤوس قد غيرتهم (غیرت محاسنهم - المعالي)الشمس و التراب من الريح (هذا ظنهم)، فلربما نسأل عنهم فما الجواب. فبينما هم في الكلام إذ طلع عليهم أعرابي على متن جواده ، فلما رأوه انكشفوا عن

ص: 326

تلك الجثث الزواكي. قال: فأقبل الأعرابي و نزل عن ظهر جواده إلى الأرض، وصار منحنيا کهيئة الراكع حتى أتى ورمى بنفسه على جسد الحسين عليه السلام و جعل يقبله تارة و يشمه أخرى، و قد بل لثامه من دموع عينيه، ثم رفع رأسه، و نظر إلينا، فقال: ما كان وقوفكم حول هذه الجثث ؟ فقالوا: أتينا لنتفرج عليها. فقال عليه السلام: ما كان هذا قصدکم؟ فقالوا: نعم يا أخ العرب الآن نطلعك على ما في ضمائرنا: أتينا لندفن جسد الحسين عليه السلام ، فلم نقدر أن نحرك عضوا من أعضائه، ثم اجتهدنا في دفن أهل بيته و ما فينا من يعرف من هذا، و من هذا، و هم كما ترى جثث بلا رؤوس قد غيرتهم الشمس و التراب. فبينما نحن في الكلام إذ طلعت علينا، فخشينا أنك من أصحاب ابن زیاد لعنه الله ، فانكشفنا عن تلك الجثث. قال: فقام، فخط لنا خطا، و قال: احفروا هاهنا. ففعلنا فيها، فَقَالَ : قَدِمُوا هَذَا ، وَ أَخِّرُوا هَذَا ، فوضعنا سَبْعَةَ عَشَرَ جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ ، ثُمَّ خَطَّ لَنَا خُطًا ، فَقَالَ : احْفِرُوا هَاهُنَا . فَفَعَلْنَا ، فوضعنا فِيهَا بَاقِيَ الجثث ، وَ اسْتَثْنَى مِنْهَا جُثَّةُ وَاحِدَةً ، وَ أمرلنا أَنْ نشق لَهَا ضريحا مِمَّا يَلِي الرَّأْسَ الشَّرِيفِ ، فَفَعَلْنَا ، فَدَفَنَّاهَا ، ثُمَّ أَقْبَلْنَا إِلَيْهِ لنعينه عَلَى جَسَدِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ إِذَا هُوَ يَقُولُ لَنَا بِخُضُوعٍ وَ خُشُوعٍ : أَنَا أَكفيكُم أَمرَهُ. فَقُلْنَا لَهُ : يَا أَخَا الْعَرَبِ كَيْفَ تَكْفِيَنَا أَمْرِهِ وَ كُلُّنَا قَدْ اجهتدنا عَلَى أَنْ نَحْرِكَ عُضْواً مِنْ أَعْضَائِهِ فَلَمْ نَقْدِرْ عَلَيْهِ . فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مَعِي مَنْ يُعِينُنِي . ثُمَّ إِنَّهُ بَسَطَ كَفَّيْهِ تَحْتَ ظَهْرِهِ الشَّرِيفِ ، وَ قَالٍ : بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ تَعَالَى وَ رَسُولَهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مَا شَاءَ اللَّهُ ، وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ . ثُمَّ أَنْزَلَهُ وَحْدَهُ ، وَ لَمْ يُشْرِكْ مَعَهُ أَحَداً مِنَّا ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ بنحره الشَّرِيفِ وَ هُوَ يَبْكِي ، فَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ : طُوبَى لِأَرْضِ تَضَمَّنَتْ جَسَدِكَ الشَّرِيفِ ، أَمَّا الدُّنْيَا فبعدك مُظْلِمَةُ وَ الْآخِرَةِ فبنورك مُشْرِقَةُ ، أَمَّا الْحُزْنِ فَسَرْمَدُ ، وَ اللَّيْلِ فَمُسَهَّدُ حَتَّى يَخْتَارُ اللَّهَ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ مُقِيمُ بِهَا ، فَعَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامَ يابن رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهُ وَ بَرَكاتٍ . ثُمَّ شرج عَلَيْهِ اللَّبَنُ ، وَ أَهَالَ عَلَيْهِ التُّرَابَ ، ثُمَّ وَضَعَ كَفَّهُ عَلَى الْقَبْرِ ، وَ خَطَّهُ بِأَنَامِلِهِ ، ( وَ جَعَلَ يَخُطُّ الْقَبْرِ

ص: 327

بأنامله- المعالي) و كتب: هَذَا قَبْرُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ الَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِيباً . ثم التفت إلينا، و قال: انظروا هل بقي أحد؟ قالوا: نعم يا أخا العرب، قد بقي بطل مطروح حول المسناة و حوله جثتان، و كلما حملنا جانبا منه سقط الآخر لكثرة ضرب السيوف و السهام. فقال: امضوا بنا إليه. فمضينا إليه. فلما رآه انكب عليه يقبله و يبكي و يقول : عَلَى الدُّنْيَا بعدک العفا یا قمربني هَاشِمٍ ! فَعَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ مَنْ شهید مُحْتَسَبُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . ثم أمرلنا أن نشق له ضريحا، ففعلنا، ثم أنزله وحده و لم يشرك معه أحدا منا. ثم شرج عليه اللبن و أهال عليه التراب، ثم أمرنا بدفن الجثتين حوله. ففعلنا، ثم مضى إلى جواده، فتبعناه و درنا عليه النسأله عن نفسه، و إذا به يقول: أَمَّا ضريح الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقْدُ عُلِّمْتُمْ ، وَ أَمَّا الحفیرة الْأُولَى فَفِيهَا أَهْلِ بَيْتِهِ وَ الْأَقْرَبُ إِلَيْهِ ؛ وَلَدُهُ عَلِيِّ الْأَكْبَرِ ، وَ أَمَّا الْحَفِيرَةِ الثَّانِيَةِ فَفِيهَا أَصْحَابِهِ، وَ أَمَّا القبرالمنفرد ( مِمَّا يَلِي الرَّأْسَ الشَّرِيفُ فَهُوَ حَامِلُ رَايَةً - المعالي ) وَ حَامِلُ لِوَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ حبیب بْنِ مُظَاهِرٍ ، وَ أَمَّا الْبَطَلِ المطرح حَوْلَ المسناه فَهُوَ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ. وَ أَمَّا اجثتان فَهُمَا مِنْ أَوْلَادِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فَإِذَا سَأَلَكُمْ سَائِلُ فَأَعْلِمُوهُ . فَقُلْنَا لَهُ : يَا أَخَا الْعَرَبِ ! نَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْجَسَدِ الَّذِي وَارَيْتُهُ بِنَفْسِكَ ، وَ مَا أَشْرَكْتَ مَعَكَ أَحَدُ مِنَّا مَنْ أَنْتَ ؟ فَبَكَى بُكَاءً شَدِيداً ، فَقَالَ : أَنَا إمامکم عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَقُلْنَا : أَنْتِ عَلَيَّ ؟ فَقَالَ : نَعَمْ . فَغَابَ عَنْ أَبْصَارِنَا.

و لباب الأنساب ، ابن فندق: ج1 ص 396 مشهده و مرقده بكربلاء حيث قتل، صلى عليه زين العابدين عليه السلام، .... و اسرار الشهادة: ص451-452 و معالي السبطين : ج 2 ص 65-67 فاعلم إنه ذكر بعض الثقات أنه روى السيد نعمة الله الجزائري في كتاب مدينة العلم، عن رجاله، عن عبد الله الأسدي، أنه قال: و كان إلى جنب العلقمي حي من بني أسد، فتمشیت نساء ذلك الحي إلى المعركة، فرأوا جثث أولاد الرسول و أفلاذ حشاشة الزهراء البتول، و أولاد علي أمير المؤمنين، فحل الفحول، و جثث أولادهم في تلك الأصحار، و هاتيك القفار تشخب الدماء

ص: 328

من جراحاتهم، كأنهم قتلوا في تلك الساعة، فتداخل النساء من ذلك المقام العجب. فابتدرن إلى حيهن و قلن لأزواجهن ما شاهدنه، ثم قلن لهم: بماذا تعتذرون من رسول الله صلى الله عليه و اله، و أمير المؤمنين، و فاطمة الزهراء إذا أوردتم عليهم حيث أنكم لم تنصروا أولاده، [ في المعالي مکانه: «و روي السيد نعمة الله الجزائري عن عبد الله الأسدي أنه قال: لما قتل الحسين بن علي عليه السلام و كافة من كان معه من ولده و إخوته و بني عمومته، و أراد ابن سعد التوجه بالسبايا و الرؤوس إلى الكوفة، أنفذ في ذلك إليه ابن زیاد أن وار أجساد أصحابك ودع جسد الحسين عليه السلام و أصحابه، فأنفذ إليه أنه لا يسعني دفن جميع قتلانا، لأن عدة المقتولين مأة و خمسون ألفا، فأنفذ إليه أن وار الرؤساء و الأعيان و أترك السواد منهم، قال: فواری ابن سعد من أراد موارته، و ارتحل بالسبايا و الحريم إلى الكوفة، و خلف تلك الجثث الزكية تصهرها الشموس، و تسترها أذيال الرياح ثلاثة أيام، وقد أقام ثلاثا غير مقبور، قال ...»].و لا دافعتم عنهم بضربة سيف، و لا بطعنة رمح و لا بحذفة سهم، فقالوا لهن: إنا نخاف من بني أمية. و قد لحقتهم الذلة وشملتهم الندامة من حيث لا تنفعهم. و بقين النسوةيجلن حولهم، و يقلن لهم: إن فاتتكم نصرة تلك العصابة النبویة و الذب عن هاتيك الشنشنة العلية العلوية، فقوموا الآن إلى أجسادهم الزكية، فواروها، فإن اللعين ابن سعد قد واري أجساد من أراد من موارته من قومه، فبادروا إلى مواراة أجساد آل رسول الله، و ارفعوا عنكم بذلك العار، فماذا تقولون إذا قالت العرب لكم: إنكم لن تنصروا ابن بنت نبيكم مع قربه، و حلوله بناديكم؟ فقوموا، و اغسلوا بعض الدرن منكم. قالوا: نفعل ذلك. فأتوا إلى المعركة، و صارت همتهم أولا أن يواروا جثة الحسين عليه السلام، ثم الباقين ، فجعلوا ينظرون الجثث في المعركة، فلم يعرفوا جثة الحسين عليه السلام من بين تلك الجثث، لأنها بلا رؤوس، و قد غيرتها الشموس. فبينا هم كذلك و إذا بفارس أقبل إليهم حتى إذا قاربهم، قال: ما بالكم؟ قالوا: إنا أتينا ليوارى جثة الحسين عليه السلام، و جثث ولده و أنصاره، و لم نعرف جثة الحسين عليه السلام. فلما سمع ذلك حن و أن، و

ص: 329

جعل ينادي: وا أبتاه! وا أبا عبد الله ! ليتك حاضرا، و تراني أسيرا، ذليلا. ثم قال لهم: أنا أرشدكم. فنزل عن جواده، و جعل يتخطى القتلى، فوقع نظره على جسد الحسين عليه السلام، فاحتضنه و هو يبكي، و يقول: يا أبتاه ! بقتلك قرت عيون الشامتين، يا أبتاه بقتلك فرحت بني أمية، یا أبتاه بعدك طال حزننا، یا أبتاه بعدك طال كربنا. ثم قال: أنه مشی قريبا من محل جثته، فأهال يسيرا من التراب، فبان قبر محفور، و لحد مشقوق، فنزل الجثة الشريفة، و واراها في ذلك المرقد الشريف، كما هو الآن. قال: ثم أنه عليه السلام جعل يقول: هذا فلان، و هذا فلان و الأسديون یوارونهم، فلما فرغ مشى إلى جثة العباس بن أمير المؤمنين عليه السلام، فانحنى عليها، و جعل ينتحب، و يقول: يا عماه ! ليتك تنظر حال الحرم، و البنات، و هن تنادين: وا عطشاه! وا غربتاه!. ثم أمر بحفر لحده، و واراه هناك. ثم عطف على جثث الأنصار، و حفر حفيرة واحدة، و واراهم فيها إلا حبیب بن مظاهر حيث أبي بعض بني عمه ذلك، و دفنه ناحية عن الشهداء، قال: فلما فرغ الأسديون من مواراتهم، قال لهم: هلموا لتوارى جثة الحر الرياحي. قال: فتمشي و هم خلفه حتى وقف عليه، فقال: أما أنت فقد قبل الله توبتك و زاد في سعادتك ببذلك نفسك أمام ابن رسول الله صلى الله عليه واله. قال و أراد الأسديون حمله إلى محل الشهداء، فقال: لا بل في مكانه واروه . قال: فلما فرغوا من مواراته ركب ذلك الفارس جواده، فتعلق به الأسديون، فقالوا له: بحق من واريته بيدك من أنت؟ فقال: أنا حجة الله عليكم، أنا علي بن الحسين عليه السلام جئت لأواري جثة أبي، و من معه من إخواني، و أعمامي، و أولاد عمومتي، و أنصارهم الذين بذلوا مهجهم دونه، و الآن أنا راجع إلى سجن ابن زیاد لعنه الله، و أما أنتم فهنيئا لكم، لا تجزعوا إذ تضاموا فينا. فودعهم، و انصرف عنهم، و أما الأسديون فإنهم رجعوا مع نسائهم إلى حيهم، انتهى ما نقل عن السيد الجزائري. و هو ما قد قواه أيضا جمع من متأخري المتأخرين، و ذلك حيث قالوا بعدما نقل كلام المفيد: إن هذا إنما هو في ظاهر الأمر، و إلا فإن الإمام لا يلي أمره إلا الإمام. و در کتاب الجلاء سيد عبد الله بن محمد رضا شبر الحسيني، از امام محمد باقر علیه

ص: 330

السلام است که فرمود: إِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِعِلْمِهِ وَ قُدْرَتِهِ حَضَرَ عِنْدَ دَفْنِ أَبِيهِ ، فَصَلَّى علیه ، وَ دَفَنَهُ ، وَ كَفَى أَمْرِهِ ، وَ رَجَعَ. و مقتل الحسين عليه السلام، سید عبد الرزاق المقرم: ص 412-418 و لما أقبل السجاد عليه السلام وجد بني أسد مجتمعين عند القتلى متحيرين لا يدرون ما يصنعون، و لم يهتدوا إلى معرفتهم، و قد فرق القوم بين رؤوسهم و أبدانهم، و ربما يسألون من أهلهم و عشيرتهم. فأخبرهم عليه السلام عما جاء إليه من مواراة هذه الجسوم الطاهرة، و أوقفهم على أسمائهم كما عرفهم بالهاشميين من الأصحاب، فارتفع البكاء و العويل، و سالت الدموع منهم كل مسیل، و نشرت الأسديات الشعور و لطمن الخدود. ثم مشى الإمام زین العابدين إلى جسد أبيه، و اعتنقه، و بکی بكاء عاليا، و أتى إلى موضع القبر، و رفع قليلا من التراب، فبان قبر محفور، و ضریح مشقوق، فبسط كفيه تحت ظهره، و قال : بِسْمِ اللَّهِ وَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ، صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولِهِ مَا شَاءَ اللَّهُ ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَظِيمِ . وَ أَنْزَلَهُ وَحَّدَهُ وَ لَمْ يُشَارِكْهُ بَنُو أَسَدٍ فیه،وَ قالَ لَهُمْ: إِنَّ مَعِي مَنْ يُعِينُنِي.وَ لَمَّا أَقَرَّهُ فِي لَحْدِهِ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى مَنْحَرِهِ الشَّرِيفُ قَائِلًا : طُوبَى لِأَرْضِ تَضَمَّنَتْ جَسَدِكَ الطَّاهِرِ ، فَإِنَّ الدُّنْيَا بَعْدَكَ مَظْلِمَةُ ، وَ الْآخِرَةِ بِنُورِكَ مُشْرِقَةُ،أَمَّا اللَّيْلُ فَمُسَهَّدُ ، وَ الْحَزَنَ سَرْمَدِ ، أَوْ يَخْتَارُ اللَّهُ لِأَهْلِ بیتك دَارَكَ الَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمُ ، وَ عَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . وَ كَتَبَ عَلَى الْقَبْرِ : لِهَذَا قَبْرَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ الَّذِي قَتَلُوهُ عَطْشَاناً غَرِيباً . ثم مشى إلى عمه العباس عليه السلام، فرآه بتلك الحالة التي أدهشت الملائكة بين أطباق السماء، و أبكت الحور في غرف الجنان، و وقع عليه، يلثم نحره المقدس قائلا: عَلَى الدُّنْيَا بعدک العفا ، یا قمربنی هَاشِمٍ ! وَ عَلَيْكَ مِنِّي السَّلَامُ مِنْ شَهِيدٍ مُحْتَسَبُ ، وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. و شق له ضريحا، و أنزله وحده ، كما فعل بأبيه الوصي، و قال لبني أسد: إِنَّ مَعِي مَنْ يعيني .

علامه مجلسی در جلاء العيون: ص 696گوید: چون آن ملاعين رفتند، اهل غاضريه از قبیله بنی اسد آمدند و بر آن جسدهای مطهر و بدنهای مکرم نماز کردند و دفن کردند و جسد مطهر

ص: 331

سید الشهدا علیه السلام را در آن مکان شریف که الحال هست، دفن کردند و علی بن الحسين یعنی علی اکبر را در پایین پای آن حضرت دفن کردند و سایر شهدا را در پایین پای آن حضرت در يك موضع دفن کردند و عباس را در نزديك فرات در همان موضع که شهید شده بود، دفن کردند. به حسب ظاهر چنین بود؛ اما در واقع، امام را به غیر از امام دفن نمی کند. حضرت امام زین العابدين عليه السلام به اعجاز امامت آمد و جسد مطهر آن حضرت را بلکه سایر شهدا را دفن کرد. ابن شهر آشوب روایت کرده است که اهل غاضریه می گفتند که: چون ما رفتیم که ایشان را دفن کنیم، قبرهای ایشان را کنده و ساخته می دیدیم و مرغان سفید نزد ایشان می دیدیم که پرواز می کردند. از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است که حضرت امام زین العابدين عليه السلام مخفی آمد و بر پدر خود نماز کرد و آن جناب را دفن کرد و برگشت.

54 - رجال الكشي: ص 463 ح883 حدثني محمد بن مسعود، قال: حدثنا جعفر بن أحمد عن حمدان بن سليمان، عن منصور بن العباس البغدادي، قال: حدثنا إسماعيل بن سهل، قال: حدثني بعض أصحابنا و سألني أن أكتم اسمه، قال: كنت عند الرضا عليه السلام فدخل عليه علي بن أبي حمزة و ابن السراج و ابن المكاري، فقال له ابن أبي حمزة: ما فعل أبوك؟ قال: مضى، قال: مضى موتا؟ قال: نعم، قال: فقال: إلى من عهده؟ قال: إلي، قال: فأنت إمام مفترض طاعته من الله؟ قال: نعم، قال ابن السراج و ابن المكاري: قد و الله أمكنك من نفسه، قال : وَ يلک وَ بِمَا أَمْكِنَةٍ ؟ أَ تُرِيدُ أَنْ آتِيَ بَغْدَادَ وَ أَقُولُ لِهَارُونَ : أَنَا إِمَامُ مُفْتَرَضُ طَاعَتِي ؟ وَ اللَّهِ مَا ذَاكَ عَلَيَّ ، وَ إِنَّمَا قُلْتُ ذَلِكَ لَكُمْ عِنْدَ مَا بَلَغَنِي مِنْ اخْتِلَافِ كلمتکم ، وَ تَشَتُّتَ أمرکم ، لِئَلاَّ يَصِيرَ سرکم فِي يَدِ عَدُوِّكُمْ. قال له ابن أبي حمزة: لقد أظهرت شيئا ما كان يظهره أحد من آبائك و لا يتكلم به. قال: بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ تَكَلَّمَ بِهِ خیر آبَائِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا أمرالله تَعَالَى أَنْ يَنْذِرَ عَشِيرَتِهِ الْأَقْرَبِينَ ، جَمَعَ بَيْنَ أَهْلِ بَيْتِهِ أَرْبَعِينَ رَجُلًا وَ قَالَ لَهُمْ : إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ ، وَ كَانَ أَشَدُّهُمْ تَكْذِيباً لَهُ وَ تأليبا عَلَيْهِ عَمِّهِ أَبُو لَهَبٍ ، فَقالَ لَهُمْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِنَّ

ص: 332

خدشني خَدْشِ فَلَسْتُ بِنَبِيٍّ ، فَهَذَا أَوَّلَ مَا أَبْدَعَ لَكُمْ مِنْ آيَةِ النُّبُوَّةِ ، وَ أَنَا أَقُولُ إِنَّ خدشني هَارُونَ خدشا فَلَسْتُ بِإِمَامٍ هَذَا مَا أَبْدَعَ لَكُمْ مِنْ آيَةَ الْإِمَامَةِ . قالَ لَهُ عَلَيَّ : إِنَّا رَوَيْنَا عَنْ آبَائِكَ : أَنَّ الْإِمَامَ لَا یلي أَمْرُهُ إِلَّا إِمَامُ مِثْلَهُ . فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : فَأَخْبَرَنِي عَنِ الْحُسَيْنِ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ إِمَاماً أَوْ كَانَ غَيْرَ إِمَامٍ ؟ قَالَ : كَانَ إِمَاماً ، قَالَ : فَمَنْ وَلِيُّ أَمْرُ ؟ قَالَ : عَلِيُّ بْنَ الْحُسَيْنِ ، قَالَ : وَ أَيْنَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ ؟ قَالَ : كَانَ مَحْبُوساً بِالْكُوفَةِ فِي يَدِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زیاد ، قَالَ : خَرَجَ وَ هُمْ لَا يَعْلَمُونَ حَتَّى وَلِيُّ أَمَرَ أَبِيهِ ثُمَّ انْصَرَفَ ، فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : إِنَّ الَّذِي أَمْكَنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَنَّ يَأْتِيَ كَرْبَلَاءَ فیلي أَمَرَ أَبِيهِ فَهُوَ یمكن صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ أَنْ يَأْتِيَ بَغْدَادَ فيلی أَمَرَ أَبِيهِ ثُمَّ يَنْصَرِفُ ، وَ لَيْسَ فِي حَبْسٍ وَ لَا فِي إسار ، قالَ لَهُ عَلَيَّ : إِنَّا رَوَيْنَا : أَنَّ الْإِمَامَ لَا يمضی حتی یری عَقِبَهُ ؟ قَالَ : فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَ مَا رُوِّيتُمْ فِي هَذَا الْحَدِيثُ غَيْرَ هَذَا ؟ قَالَ : لَا ، قَالَ : بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ رُوِّيتُمْ فِيهِ إِلَّا الْقَائِمِ وَ أَنْتُمْ لَا تَدْرُونَ مَا مَعْنَاهُ وَ لَمْ قِيلَ ! قالَ لَهُ عَلَيَّ : بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ هذا لَفِي الْحَدِيثَ ، قالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : وَيْلَكَ كَيْفَ اجترأت عَلَى بِشَيْ ءٍ تَدَعْ بَعْضُهُ ؟ ثُمَّ قَالَ : يَا شَيْخُ ! اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تکن مِنْ الصادين عَنْ دِينِ اللہ تَعَالَى. و إثبات الوصية: ص207 و عنه (الحميري - معلق) عن سهل بن زیاد، عن منصور بن العباس، عن اسماعيل بن سهل، عن بعض أصحابه قال: كنت عند الرضا عليه السلام فدخل إليه علي بن أبي حمزة و ابن السراج و ابن أبي سعيد المكاوي، ... - مانند رجال کشی با اختلاف در برخی از کلمات-.

55 - الدمعة الساكبة: ج5 ص81-83؛ أسرار الشهادة: ص 494-495؛ معالي السبطين: 2 ص 141 و 142، 144 و 145 از مقتل أبو مخنف: قال سهل: ... ثم أقبلت على علي بن الحسين عليه السلام و قلت له: مولاي ! هل لك من حاجة؟ فقال لي: هل عندك من الدراهم شيء؟ فقلت: ألف دينار و ألف ورقة . فقال: منها شيئا و ادفعه إلى حامل الرأس و أمره أن يبعده عن النساء حتى تشتغل الناس بالنظر إليه عن النساء. قال سهل: ففعلت ذلك و رجعت إليه و قلت له: يا

ص: 333

مولاي ! فعلت الذي أمرتني به، فقال لي: حشرك الله معنا يوم القيامة، ثم إن علي بن الحسين عليهما السلام أنشأ يقول: أقاد ذلیلا في دمشق كأنني من الزنج عبد غاب عنه نصير و جدي رسول الله في كل مشهد و شيخي أمير المؤمنين أمير فيا ليت أمي لم تلدني و لم أكن يزيد يراني في البلاد أسير. و المنتخب طریحی: ص 482 و نور العين إسفراييني: ص 88.

56 -الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 438-440.

57 - کتاب العين: ج 7 ص 364 و برز فلان يبرز بالتخفيف، أي: ظهر بعد الخفاء. المصباح المنير: ج 2 ص 44 برز الشيء (بروزا) من باب قعد ظهر. قاموس قرآن: ج1 ص180 ج1 ص181 بروز آشکار شدن. راغب گوید: براز بمعنی فضای خالی است گویند: «بَرَزَ: حصل في بِرازٍ»یعنی در فضای خالی حاضر شد. قاموس نیز چنین گفته است. على هذا این کلمه با آشکار شدن می سازد. مبارزه را از آن مبارزه گویند که دو حریف مقابل هم آشکار می شوند. مجمع البيان گوید: البروز الظهور. «وَ لَمَّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْراً»سوره2 البقره آیه 250 چون برای جالوت و لشگریان او آشکار شدند، گفتند: پروردگارا ما را پایدار گردان.

ناگفته نماند: بروز چون با إلى و من متعدی شود معنی خروج می دهد، گوئيم «بَرَزَ إلَيهِ»یعنی بسوی او خارج شد «بَرَزَ مِن عِندِهِ» یعنی از نزد او خارج شد، و این دو معنی با معنی اول مخالف نیست مثل «لَبَرَزَ الَّذِينَ کتب عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلى مَضاجِعِهِمْ» سوره 3 آل عمران آیه 154 هر آینه آنان که مرگ برایشان نوشته شده بسوی قتلگاهشان خارج می شدند و مثل «فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عندک»سوره 4 النساء آیه81 چون از نزد تو خارج شوند. «يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يُخْفِي عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ ءُ» سوره غافر آیه 16 روزی آنها آشکارند چیزی از آن ها بر خدا پوشیده نیست، آیه دلالت بر بروز اسرار و اعمال دارد بطوری که همه چیز مردم آشکار و علنی خواهد شد نظیر آیه «يَوْمَ تبلی السَّرَائِرِ فَما لَهُ مِنْ قُوَّةٍ وَ لا ناصِرٍ»سوره الطارق آیه 9 و 10.

58 - الغيبة، الشيخ الطوسي: ص439؛ و440. بحارالأنوار: ج 52 ص 89 ب 26 ح 28.

ص: 334

ص: 335

بخش چهارم سؤالات حدیثی، رجالی، درائی و منبع شناسی و جواب آنها

اشاره

ص: 336

ص: 337

«کتاب الله وسنتي»یا «کتاب الله و عترتي»کدام؟

سؤال - فردی از عامه از مجموع روایات زیر ادعا نموده که در کتب شیعه به «کتاب الله و سنتي» سفارش شده، بنابراین، این که بیان می کنند حديث كتاب الله و ستي» ضعیف است و یا مرسل می باشد، سخنی غیرمعقول است. از این رو بایستی به قرآن و سنت پیامبر صلى الله عليه و آله عمل نمود.

1- الكافي: ج2 ص606 باب فضل حامل القرآن ...حدیث9 -

أبو على الأشعرطي، عن محمد بن عبد الجبار، عن ابن أبي نجران، عن أبي جميلة، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: يَا مَعَاشِرَ قُرَّاءِ الْقُرْآنِ اتَّقُوا اللَّهَ عزوجل فِيمَا حَمَلَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ فَإِنِّي مَسْئُولٍ وَ إِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ إِنِّي مَسْئُولُ عَنْ تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ وَ أَمَّا أَنْتُمْ فَتَسْأَلُونَ عَمَّا حَمَلْتُمْ مِنْ کتاب اللَّهِ وَ سنتی .

ترجمه: رسول الله صلى الله عليه و آله می فرمایند: من مسئول تبلیغ این رسالت هستم و اما شماها مسئول حمل کتاب خدا و سنت من هستید.

2- الكافي: ج1 ص59 باب الرد إلى الكتاب و السنة حديث4- علي، عن محمد بن عيسى، عن يونس، عن حماد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول:مَا مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا وَ فِيهِ كِتَابُ أَوْ سُنَّةُ.

ترجمه: مطلبی وجود ندارد مگر آن که در کتاب و سنت حکمش بیان شده.

3- مستدرك الوسائل: ج1 ص80 ب2 حدیث 28-11 - أحمد بن محمد بن خالد البرقي في المحاسن، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن مرازم بن حکیم قال: سمعت أباعبدالله

ص: 338

عليه السلام يقول: مَنْ خَالَفَ سُنَّةَ مُحَمَّدٍ ( صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ) فَقَدْ كَفَرَ.

ترجمه: ابی عبد الله می گوید: هر کس با کتاب الله و سنت محمد مخالفت کند کافر است.

جواب- حدیث ثقلین حدیثی متواتر میان فریقین است و جای شکی نیست، و برای مقابله با این حدیث شریف خبر «کتاب الله وسنتي» را جعل نموده اند، و گرنه در کتاب های به اصطلاح صحاح آنان نیز «و عترتي - و أهل بيتي» آمده است، دیگر اینکه خبر «و ستي» از اخبار آحاد است، و خبری را که از کافی ذکر نموده اند ضعیف می باشد، و در روایت کافی سخن از محتوای سنت است که مورد سؤال قرار می گیرد، و این مسلم است که کتاب الله و سنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، این دو منبع منحصرا باید مصدر امور باشد، و راه دستیابی به سنت باید تنها از ثقات می باشد و کسانی که از خطا و لغزش معصوم هستند آگاهی صحیح و کامل از آن دارند و دست به تحریف نمی زنند، و آنان حضرت زهرا و امیر مؤمنان على بن ابي طالب و امامان بزرگوار از نسل آن حضرات یعنی امام حسن و امام حسین و نه امام از فرزندان امام حسین یعنی امام علی بن الحسین و امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام علی رضا و امام محمد جواد و امام على هادی و امام حسن زکی و امام حجة بن الحسن المهدی سلام الله عليهم أجمعين هستند که وارثان سنت و علوم نبوی و حافظ دین و مفسر آن می باشند، و اینان حافظ امت از ضلالت بوده، و جز آنان هیچ کس نیست بلکه خود به هادی نیازمند است، چنان چه در عمل نیز می بینیم که هر یک دارای مذاهب متعدد و گوناگون می باشند و هریک دیگری را گمراه می داند.

قرآن کریم امرو واجب فرموده است که از اهل ذکر بپرسیم و باید که اهل ذکر دارای علم کامل به کتاب و سنت بوده و از خطا و لغزش معصوم باشند، و در احادیث و روایات و اخبار است که اهل ذكر آل محمد صلى الله عليهم می باشند، و معلوم است که واجب بودن سؤال از آنان اقتضا می کند وجوب جواب را چنان چه مستلزم وجوب قبول و عمل بر آن است و همچنین وجوب

ص: 339

قبول و عمل به آن به طور مطلق، مستلزم عصمت سؤال شونده است، حاصل این که تمسک به کتاب و سنت بدون اخذ تفسیر آن از اهل ذکر و ثقل عترت، امت را از ضلالت باز نمی دارد، اگر امام معصوم نباشد که به امر تفسیرو حفظ کتاب و سنت اقدام نماید و به ارشاد و هدایت امت به علوم و احکام و معارف از آن دو برنخيزد، دیگران از مجتهدان و غیر آنان نمی توانند از خطا و لغزش مصون باشند و شریعت را از تباهی و انحراف باز دارند و نخواهند توانست چنان که دین نازل گشته و مرضي الله است آن را اقامه نمایند.

رسول الله صلى الله عليه و آله در حدیث متواتر مدينه فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيُّ بَابُهَا»، باب شهر علم رسول الله صلى الله عليه وآله، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است.

و حضرات آل محمد صلى الله عليه و آله فرموده اند: حديث ما حديث جد ما رسول الله است و ما از خود نظری جدا از کتاب الله و سنت رسول الله صلى الله عليه و آله نداریم و اگر چنین بود ما نیز از هلاک شدگان بودیم.(1) و دیگران جز از روی جهل و مبارزه علیه کتاب الله و سنت رسول الله صلى الله عليه و آله و قیاس و استحسان و تحریف چیزی دیگر نگفتند و نکردند.

و بنابر صریح فرمایش رسول الله در احادیث بسیاری، باید اخذ سنت و تفسیر آن را از اوصیای آن حضرت که اشخاص معینی هستند، نمود، همچنان که فرموده اند: که تنها اینان آگاهی کامل از سنت و تفسیر آن را دارند، و تنها ایشان شایستگی محافظت از آن و نگاهبانی از دین مردم را دارند و نه غیر آنان.

و اما دو حدیث دیگری که ذکر نمودید گویای این است که آن چه نیاز بشر است از احکام، در كتاب الله و سنت رسول الله بیان شده و دین ناقص نیست. و این که مخالفت با سنت رسول الله کفر است. و دلیلی برای پیرو خلفای غاصب نبوده و نتیجه ای که گرفته شده باطل است.

ص: 340


1- برخی از احادیث در این باره : 1. بصائر الدرجات: 299 ب14 ح1 - حدثنا حمزة بن يعلى عن أحمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال:يَا جَابِرُ ! إِنَّا لؤ کنا نحدثکم بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لکنا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لکنا نحدثکم بِأَحَادِيثِ نکنزها عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا یکنز هَؤُلَاءِ ذهبهم وَ فضتهم . 2. حدثنا يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن عمرو بن أذينة، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال:لَوْ أَنَّا حَدَّثَنَا بِرَأْيِنَا ضَلَلْنَا كَمَا ضَلَّ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَكِنَّا حَدَّثَنَا ببینة مِنْ رَبِّنَا بَيْنَهَا لنبیه فَبَيِّنْهَا لَنَا . 3. حدثنا عبد الله بن عامر، عن عبد الله بن محمد الحجال، عن داود بن أبي يزيد الأحول، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يَقُولُ : إِنَّا لؤ کنا نُفْتِي النَّاسِ بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لَكِنَّا مِنْ الهالکين وَ لکنها آثَارَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَصْلُ [وَ أُصُولَ] عِلَّمَ نَتَوارَثُها کابِرٌ عَنْ کابِرٍ نَکنِزُها کَما یَکنِزُ النَّاسِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم 4. حدثنا محمد عن الحسين بن سعيد، عن القاسم، عن محمد بن يحيى، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: یا جَابِرٍ ؛ لؤ کنا فِي النَّاسِ بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لَكِنَّا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نفتيهم بِآثَارِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أُصُولَ عَلِمَ عِنْدَنَا تَتَوَارَثُهَا کابر عَنْ کابُر نَکنِزُها كَمَا يُكْنَزُ هَؤُلَاءِ ذهبهم وَ فضتهم . 5. حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن النعمان، عن فضیل بن عثمان، عن محمد بن شریح قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: وَ اللَّهُ لَولَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ وَلَايَتِنَا وَ مَوَدَّتِنَا وَ قَرَابَتِنَا مَا أدخلناکم بُيُوتِنَا وَ لَا أوقفناكم عَلَى أبوابنا وَ اللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا إِلَّا مَا قَالَ رَبِّنَا . 6. حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي حمزة الثمالي، عن جابر، قال أبو جعفر عَلَيْهِ السَّلَامُ : یا جَابِرٍ ! وَ اللَّهِ لَوْ کنا نُحَدِّثُ النَّاسُ أَوِ حَدَّثْنَاهُمْ بِرَأْيِنَا لکنا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لکنّا نُحَدِّثَهُم بِآثَارِ عِنْدَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَتَوارِثُها کابِرٌ عَنْ کابِرٌ نَکنِزُها کَما یَکنِزُ هَؤُلَاءِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم 7. حدثنا محمد بن هارون ، عن أبي الحسن موسى، عن موسى بن القاسم، عن علي بن النعمان، عن محمد بن شریح قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ وَلَايَتِنَا وَ مَوَدَّتِنَا وَ قَرَابَتِنَا مَا أدخلناکم وَ لَا أوقفناکم عَلَى بَابُنَا فَوَاللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا قَالَ رَبِّنَا. 8. حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس، عن عنبسة قال: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام عن مسألة فأجابه فيها فقال الرجل: إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها؟ فقال له: مَهْمَا أَجَبْتُكَ فِيهِ لِشَيْ ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَسْنَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا مِنْ شَيْ ءٍ . 9. حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضيل بن يسار، عن جعفر عليه السلام أنه قال: إِنَّا عَلى بینة مِنْ رَبِّنَا بَيْنَهَا لنبیه فَبَيِّنْهَا نَبِيِّهِ لَنَا فَلَوْلَا ذَلِكَ کُنّا کَهؤلاء النَّاسِ 10. حدثنا محمد بن إسماعيل، عن علي بن الحكم، عن فضيل بن عثمان، عن محمد بن شریح قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ طَاعَتِنَا وَ وَلَايَتِنَا وَ أَمَرَ مَوَدَّتِنَا مَا أوقفناکم عَلَى أبوابِنَا وَ لَا أدخَلناكُم بُيُوتُنَا إِنَّا وَ اللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا قَالَ رَبَّنا وَ أُصُولَ عِنْدَنَا نَکنِزُها کَمَا یکنز هَؤُلَاءِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم .

اعتبار کتاب سلیم بن قیس هلالی

سؤال - برخی کتاب سلیم بن قیس هلالی را از اصول شیعه می دانند، حال آنکه بنا به نظرگروهی این کتاب معتبر نمی باشد. عده ای که این کتاب را معتبر نمی دانند، دلایل زیر را ارائه می کنند

الف- ابن غضایری آورده: كان اصحابنا يقولون: ان سليمة لا يعرف ولا ذكر في خبر. رجال ابن الغضایری جلد3 صفحه 157.

اصحاب ما معتقدند که سلیم شناخته شده نیست و نامی از وی برده نمی شود.

ب- ابن الغضایری بنا بر قولی، وضع کتاب سلیم را به ابان بن ابی عیاش منتسب کرده است و در این خصوص آورده: ينسب اصحابنا وضع کتاب سلیم بن قیس الیه. رجال ابن الغضایری جلد1 صفحه 16.

اصحاب ما وضع و تالیف کتاب سلیم بن قیس را به او (ابان بن ابی عیاش) منتسب کرده اند.

ج- ابن داود نیز در رجال خود کتاب سلیم را به ابان بن ابی عیاش منتسب کرده و در این خصوص آورده: قيل انه وضع کتاب سلیم بن قیس. رجال ابن داود: 414.

ابن الغضایری و ابن داود، ابان ابن ابی عیاش را به لحاظ حدیث ضعیف دانسته اند. رجال ابن داود: 414 و رجال ابن الغضایری: 16/1.

د- علامه حلی نیز در مورد ابان ابن ابی عیاش، ذکر نموده که نظر من در مورد او سکوت است، چون غضائری و شیخ طوسی وی را ضعیف توصیف کرده اند. رجال العلامة الحلي: 207.

ن- علامه مجلسی نیز ابان بن ابی عیاش را به لحاظ حدیث ضعیف دانسته است. الوجيزة في الرجال: 11.

و نقدهای زیادی بر این کتاب وارد شده به عنوان نمونه در این کتاب تعداد ائمه سیزده نفر ذکر شده است، ابن داود در رجال خود به این مسئله اشاره کرده و آورده: فيه أن الأئمة ثلاثة عشر. رجال ابن داود: 178.

با توجه به موارد بالا، آیا شما کتاب سلیم بن قیس هلالی را معتبر و از اصول شیعه می دانید؟

جواب - کتاب اصل سلیم بن قیس هلالي رحمه الله همان طور که محدث جلیل محمد بن ابراهيم (ابن أبي زينب) النعماني در کتاب شریف الغيبة:101 ب4 فرموده است:

ص: 341

و ليس بين جميع الشيعة ممن حمل العلم و رواه عن الأئمة عليهم السلام خلاف في أين کتاب سلیم بن قیس الهلالي أصل من أكبر كتب الأصول التي رواها أهل العلم من حملة حديث أهل البيت عليهم السلام و أقدمها لأن جميع ما اشتمل عليه هذا الأصل إنما هو عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و أمير المؤمنين عليه السلام و المقداد و سلمان الفارسي و أبي ذر و من جرى مجراهم ممن شهد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و أمير المؤمنين عليه السلام و سمع منهما و هو من الأصول التي ترجع الشيعة إليها و يعول عليها و إنما أوردنا بعض ما اشتمل عليه الكتاب و غيره من وصف رسول الله عليه السلام الأئمة الإثني عشر و دلالته عليهم و تکریره ذکر عدتهم و قوله:

«إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَسَعُهُ ، تاسعهم قَائِمِهِمْ ظَاهِرُهُمْ بَاطِنِهِمْ وَ هُوَ أَفْضَلُهُمَا».

و آن چه را که از این کتاب به ما رسیده است، از بیش از چهارده قرن دارای اختلاف های مختصری است که با روایات دیگر کتاب های حدیث اهل بیت تصحیح می گردد، و آن چه توسط آقای اسماعیل انصاری تحقیق شده و کاری بسیار ارزشمند در احیای این کتاب و مستدرکات آن نموده و جای تقدیر دارد لکن برخی اختلاف ها و بعضا خلط و تدلیس در آن هنوز باقی مانده که بر اهل تحقیق پوشیده نیست. و تمامی اشکال هایی را که ابن الغضائری و دیگران به کتاب سلیم گرفته اند، آية الله خوئي قدس سره در کتاب رجال خود پاسخ داده اند. و معظم احادیث و روایات در کتاب سليم رحمه الله صحیح و از اصول معارف شیعه امامیه و صادر از معصوم است. و جناب سلیم نیز ثقه و جلیل القدر و از اولیاء و از اصحاب با ایمان امیرالمؤمنين عليه السلام بوده . برای مزید اطلاع به موسوعه «معجم رجال الحديث جلد8 صفحه 217 الی 228 شماره5391» مراجعه نمایید. و الله الهادي ... و هو العالم .

ص: 342

مدح عمر در نهج البلاغة...؟!!!

اشاره

سؤال - شبهه ای که از جانب وهابیان ناصبی لعنهم الله تعالی مطرح شده، و آن شبهه این است: خطبه ای در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است که آن حضرت درباره عمر گفته اند: «او در حالی که پاک بود و عیب اندکی داشت از دنیا رفت. خیر دنیا را به دست آورد و پیش از آن که گرفتار شر آن شود از دنیا رفت. او اطاعت الهی را به جا آورد و به گونه ای شایسته تقوای الهی را رعایت کرد». فيض الإسلام در شرح خود، آن را به عمر تطبیق داده است، با این وجود چرا شیعیان، برخی از اصحاب و از جمله عمر را عیب جویی و لعنت می کنند؟ آیا علی علیه السلام جز آنچه در دلش بود اظهار می نمود؟

جواب- نظر شبهه افکنان به یکی از خطبه های نهج البلاغه است که با جمله «لله بلاء (بلاد) فلان ...» آغاز شده است.

در تمامی نسخه های نهج البلاغه و در اغلب آن شرح ها و ترجمه ها و نسخ خطی معتبر چنين آمده: و من كلام له عليه السلام، و در برخی اضافه دارد: يريد به بعض اصحابه، و ما به مشهورترین آن ها نیز اشاره خواهیم نمود.

در نهج البلاغة چاپ مؤسسه نهج البلاغه، قم - ایران ، اول، 1414 ه ق صفحه 267 خطبه 219 آمده: و من كلام له عليه السلام يريد به بعض أصحابه:

«لِلَّهِ بِلَادِ ( بَلَاءٍ ) فُلَانُ ، فَلَقَدْ قَوْمٍ الاود ، وَ دَاوَى الْعَمْدِ ، وَ أَقَامَ السُّنَّةِ ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةِ ذَهَبَ نَقَّى الثَّوْبِ قَلِيلُ الْعَيْبِ ، أَصَابَ خَيْرَهَا ، وَ سَبَقَ شَرِّهَا ، أَدَّى إِلَى اللَّهُ طَاعَتَهُ ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ ، رَحْلِ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقِ متشعبة ، لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ ، وَ لَا يَسْتَيْقِنَ الْمُهْتَدِي».

خدا سرزمین فلانی را برکت دهد (جزایش دهد بدانچه آزموده شد و کرد)، که کجی ها را راست نمود، و بیماری را مداوا کرد، و سنت را برپا داشت، و فتنه را پشت سر انداخت، پاك جامه و کم عیب از دنیا رفت، به خیر آن رسید، و از شر آن پیشی گرفت، طاعت خدا را به جا آورده، از نافرمانی او پرهیز کرده حقش را اداء نمود، از دنیا رفت در حالیکه

ص: 343

مردم را در راه های گوناگون انداخت، گمراه در آن ها راه نمی یابد، و راه یافته بريقين و باورنمی ماند.

و در نهج البلاغه خطی به خط ابوعبدالله الحسين بن الحسن بن الحسين المؤدب الفقيه، از علمای مقارن عصر سیدین رضی و مرتضی و از علمای شیعه که تاریخ نسخه 499 قمری به شماره 3827 مخطوطات در کتابخانه آية الله مرعشی قدس سره در صفحه 223 می باشد. و توضیحی برای کلمه فلان نیست. و نسبت دادن این سخنان به امیرالمؤمنين جزاتهام نبوده و تهمت به ایشان مانند تهمت زدن به پیامبر است.

اشکال ها:

1- سید ابوالحسن، محمد بن حسين بن موسی موسوی بغدادی، معروف به سید رضی که در سال 359 هجری در شهر بغداد به دنیا آمد و در سن 47 سالگی در سال 406 هجری در شهر بغداد رحلت کرد، وی کتاب شریف نهج البلاغه را به سال 400 هجری قمری به پایان رساند، و ایشان متضمن صحیح بودن آنچه که در کتاب خود آورده، نشده.

کلام مورد بحث ما را سید رضی بدون ذکر منبع و سند ذکر نموده ، و شهرتی که آن را تایید و یا حدیثی که مضمونش مانند آن باشد ندارد، بنابراین فاقد اعتبار است.

آنچه مسلم است این که شریف رضی در نهج البلاغه نامی از ابوبکر و یا عمرنیاورده، بلکه تنها کلمه «فلان»ذکر شده.

در نهج البلاغه چنین است: و من كلام له عليه السلام: لله بلاء فلان، ...

ابن ابی الحدید از قول فار بن معد الموسوي الأودی شاعر می نویسد که او گفت من نسخه ای از نهج البلاغه را به خط سید رضی دیده ام که زیر کلمه «فلان»نوشته «عمر» بنابراین سید رضی خود نیز موصوف را عمربن الخطاب دانسته.

ادعای ابن ابی الحدید دلیل نمی شود زیرا چه بسا نویسنده کلمه «عمر»، صاحب آن نسخه

ص: 344

باشد و او این را به اجتهاد و نظر خودش نوشته باشد از آن جا که این صفات را بنابر باور خود از آن عمر می دانسته البته بنابر این که ابن ابی الحدید راست بگوید.

اشکال دیگر این که: چرا کلمه فلان را خط نزده و زیر آن نوشته عمر؟ آیا این دلیل نیست بر این که کلمه عمر نوشته سید رضی نیست؛ بلکه نوشته مالک آن نسخه یا شخص دیگری براساس اجتهاد خودش بوده؟

در پاورقی ترجمه نهج البلاغه محمد دشتی آورده:

مرحوم شهرستانی نقل می کند که در نسخه خطی سید رضی رحمه الله که دخترش خدمت عموی بزرگوار، سید مرتضی آن را می آموخت نام سلمان فارسی در ابتدای این خطبه نوشته شده بود و همین درست است. زیرا با بررسی دیگر خطبه های نهج البلاغه و شناخت تفکرات امام عليه السلام و بررسی صحیح زندگی یاران امام عليه السلام این حقیقت روشن می شود که شخص یاد شده باید سلمان فارسی یا مالک اشتر باشد و دیگر احتمالاتی که داده شده با عصمت و اعتقادات امام سازگار نیست.

این نسبت نیز نادرست است زیرا معلوم و مسلم نیست که نویسنده نام سلمان سید رضی بوده و مخالف است با سخن ابن شدقم که تصریح می کند نسخه خود را از چهار نسخه که یکی از آن ها نسخه سید رضی است نوشته و در آن ذکری از شخص خاصی نشده.

سید محمد مهدی جعفری در کتاب پرتوی از نهج البلاغه جلد3 صفحه 743 خطبه 228 می نویسد: برخی چون ابن شدقم مدنی حسینی می گویند:

درباره یکی از یاران خود او، و از جمله مالک اشتر است.

توضیح درباره نسخه ابن شدقم: وی از علمای شیعه قرن دهم هجری می باشد که نسخه خود را از چهار نسخه معتبر با شیوه ای محققانه تهیه نموده: 1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید به خط مزیدی که با دقت و صحت بوده 2- نسخه ای که بر شیخ سديد الدين يوسف بن مطهر

ص: 345

که به خط خود ابلاغ قرائت را نوشته و تاریخ کتابت آن 588 می باشد. 3- نسخه ای که علائمی دال بر صحت آن ظاهر بوده به تاریخ سال400. 4 - نسخه ای از همه کم اهمیت تر که از شرح نهج ابن میثم بحرانی است.

و ابن شدقم در آغاز خطبه می نویسد:

ومن كلام له عليه السلام توصیف رجل له اخلاق المتضادة.

و از کلام حضرت عليه السلام است در توصیف مردی که اخلاق متضاده دارد .

و نامی از کسی به جای «فلان»نمی باشد.

و بزرگانی از محدثين مخالفين این سخنان را از زبان زنی به نام «ابنة ابي خثمة و یا حثمة».که بر مرگ عمر نوحہ گری کرد . نقل نموده اند و تنی چند از آنان مانند ابن شبة النميرة و احمد بن يحيى بن جابر البلاذري ومحمد بن جریر طبری همگی پیش از به دنیا آمدن سید رضی از دنیا رفته اند. آنچه در کتاب های مخالفین حکایت از تایید امیر المؤمنين عليه السلام بر آن سخنان درباره عمر می کنند، برخی مرسل و یا منقطع می باشند ضمن این که به هیچ رو برما حجت نیست.

4- از راویان آن مغيرة بن شعبة است که زنا نمود و بر زنای وی چهار شاهد بود و عمر از شهادت دادن چهارمی ممانعت کرد. همچنین در هجوم به خانه وحی و آتش زدن آن و قتل حضرت محسن و حضرت زهرا سلام الله عليهما شرکت فعال داشت و بنیان گذار جنایات بسیاری بود و در جنگ با امیرالمؤمنين عليه السلام نیز از سران لشکر معاویه لعنة الله عليه بود. دست بردن در ساخت این خبر و تحریف سخن حضرت، جبران خدمت عمربه خودش بود.

شارحان نهج البلاغه در بیان مقصود از «فلان»نظرات مختلفی دارند که همه آن ها از اجتهاد و نظر خودشان است و مستندی قوی ندارد.

ابن ابی الحدید و محمد عبده و امتیاز علیخان عرشی می گویند:

مقصود عمر بن الخطاب است و حضرت بر سبیل مدح فرموده باشند.

ص: 346

واما آنچه ابن ابی الحدید از طبری نقل نموده از قول دخترابي خيثمة که حضرت فرموده:

«وَ اللَّهِ مَا قَالَتْ ، وَ لَكِنَّ قُوِلَتهُ».

او از خود نگفته بلکه او را براین سخن واداشته اند.

و در نقل طبری تحریف است و در تاریخ ابن عساکر است که حضرت فرموده:

«أصَدَقَت؟»

آیا راست گفته؟

و نفرمود: «لقد صدقت».

اما جدیتی که ابن ابی الحدید نموده تا فرد مورد نظر را عمر بداند و تمامی اوصاف را بر او تطبيق دهد بیهوده است زیرا بر بسیاری از مردم قابل تطبيق است.

و جای سؤال است که چرا این اوصاف را بر ابوبکر و یا عثمان و یا سلمان تطبيق نداده در حالی که سلمان در زمان حیات حضرت وفات یافته و خود حضرت او را تجهیز کردند و نماز گزاردند و یا چرا بر عمار یاسر تطبيق نداده در حالی که سلمان از طرف حضرت برمدائن و عمار مدتی بر کوفه حاکم بوده اند و حضرت آن دو را اهل برای این صفات ذکر شده می دانسته. و یا چرا بر مالک اشتر و یا محمد بن ابی بکر که هر دو از طرف حضرت والی مصر بودند و یا بر غیر آنان که برعمر تطبیق داده اند؟

و آنچه فخاربن معد ذکر نموده ، داخل در سیاق نقل نیست، بلکه اجتهادی از مالک نسخه است.

برخی از شارحين و مترجمین شیعه این کلام در نهج البلاغه را درباره عمرو برسبیل تقیه و یا تعریض، ایهام و توریه می دانند.

ابن میثم بحرانی این سخنان را برای ابوبکر مناسب تر می دانند در مقابل ظلمهای عثمان .

و قطب راوندی درکتاب منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة جلد2 صفحه 402 می نویسد:

آن حضرت با این کلام خود بعضی از اصحاب خود را به حسن سیرت مدح فرموده و

ص: 347

او قبل از فتنه ای که پس از رسول الله صلى الله عليه و آله واقع شده، از دنیا رفته.

اما غیر راوندی، جارودیه که فرقه ای از زیدیه می باشند، بنابر گفته ابن ابی الحدید بر این نظر هستند که:

مقصود حضرت از فلان عثمان بوده، و مقصود مذمت او بوده.

برخی دیگر نیز گفته اند:

مقصود حضرت: سلمان فارسی، مالک اشتر، محمد بن ابی بکر، خود رسول الله صلى الله عليه و آله ، از یاران رسول الله ، از یاران امیرالمؤمنین می باشد.

اگر همان باشد که ابن ابی الحدید معتزلی و محمد عبده می گویند که مدح درباره عمر باشد پس مناقض صریح است با خطبه شقشقیه حضرت در نهج البلاغه در مثالب ابوبکر و عمر و معایب خلافت آنها، بلکه با اصول مذهب شیعه امامیه که از امامان سلام الله عليهم گرفته اند منافات دارد و منافی است با اخبار متواتر از اهل بیت عصمت و طهارت که با فصاحت سخن از کفر اولی و دومی آمده و این که همه شرور و مفاسد و بدعت های جاری در امت تا قیامت از آن ها می باشد.

و اما قول بعضی از زیدیان و یا غیر آنان، و نقيب ابوجعفریحیی بن ابی زید علوی مبنی بر تعريض بر عثمان، آن نیز سخنی نادرست بوده و قابل توجه نیست بلکه مجرد اجتهاد است و سخنی بی اساس و مبنا و دلیل و بنابر اعتماد بر استحسان است همچون استحسانات ابن ابی الحدید و دیگران.

و از جواب های ما این که: مکررا امیرالمؤمنين عليه السلام تظلم می فرمودند و شکایت داشتند از خلفای پیشین خود و جایی برای تقیه نبوده در این کلام ساخته شده زن نوحه گرکه آن هم ده مدح در آنها وجود دارد .

آنچه مسلم است اعتقاد امیرالمؤمنين عليه السلام بر این است که عمر فردی مخالف رسول الله و

ص: 348

خاندان آن حضرت و غاصب حق خلافت است و خود عامل اجرایی قتل حضرت محسن و حضرت زهراء عليهما السلام است و بسیاری بی گناهان را کشته و زندانی و تبعید نموده و خودش مؤسس تمامی ظلم ها و معاصی و فحشاء و منکر است که لا تعد لا تحصى و کفایت است تو را که به خطبه شقشقيه حضرت مراجعه کنی.

آن حضرت، عمر را ظالمی تجاوزگر و خارج از دین بلکه دشمن قرآن و عترت می دانسته و تنها با دقت در خطبه شقشقيه حضرت نظرش راجع به ابوبکر و عمر و یاران آنها معلوم می گردد، پس چگونه می شود که این سخنان از آن حضرت و درباره وی باشد؟

و به يقين محال است آن حضرت که ابوبکر و عمر بن الخطاب را در خطبه شقشقيه آن طور می کوبد و می فرماید: فدک را به غصب از ما گرفتند و مرتب بفرماید: حکومت مال اهل بیت و آل محمد است و با وجود آن همه غصب خلافت و بدعت های عمر و مظلومیت فاطمه سلام الله علیها و ظلم های بسیار بر آل محمد صلى الله عليهم و مردم و انشاء بدعتهایی که نمودند آن حضرت آن دو را چنان مدح نماید.

به يقين این سخن از حضرت على علیه السلام نیست بلکه سخن دختر ابی حثمه و مرحوم سید رضی به اشتباه به آن حضرت نسبت داده.

ضمن این که نسبت دادن این سخن به امیرالمؤمنين عليه السلام که درباره عمریا ابوبکر چنین فرموده باشند، خلاف درایت در اخبار متواتر و سیره سرشار از قرائن و شواهد بر مخالفت آن حضرت با خلفای غاصب است و این مطلب برای دشمنان آن حضرت نیز روشن بود، از جمله معاویه لعنه الله که در نامه خود به حضرت درباره هرسه خلیفه غاصب نوشت:

... لقد حسدت أبا بكر، و التويت عليه، و رمت إفساد أمره، و قعدت في بيتك، و استغویت عصابة من الناس، حتى تأخروا عن بيعته ، ثم كرهت خلافة عمرو حسدته، و استطلت مدته، و سررت بقتله، و أظهرت الشماتة بمصابه، حتى إنك حاولت قتل

ص: 349

ولده لأنه قتل قاتل أبيه، ثم لم تكن أشد منك حسدا لابن عمك عثمان، نشرت مقابحه، و طویت محاسنه، و طعنت في فقهه، ثم في دينه، ثم في سيرته، ثم في عقله و....(1)

حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام در پاسخ مغیره (2)ستایش های دختر ابی حثمه را تایید نکرده بلکه آنها را شنیده و آن گاه سوگند یاد نموده که آن سخنان از خود آن زن نیست بلکه دیگران ساخته و در دهانش نهاده اند.

از خبری که طبری از مغیره لعنه الله نقل می کند معلوم می شود که تصرفی در کلام امام شده . آن جا که فرمود: «ما قالَت وَلكِن قُوِّلَت» اشاره دارد به این که دیگرانی از آن نوحه گر خواسته بودند تا آن سخنان را بگوید و یا این که دیگران به آن زن این سخنان را نسبت دادند و این سخن با سخن حضرت که فرموده باشد. لقد صدقت، ناسازگار است.

مگر این که چنین فرض شود که گوینده «لقد صدقت»خود مغیره باشد پس امام علیه السلام به الله قسم خوردند که آن زن نگفته و لكن قولت که نشان می دهد این کار نقشه ای از پیش تعيين شده بوده که این سخن را آن زن بگوید و یا به آن زن نسبت دهند.

و بر تصرف در خبر دلالت می کند روایت ابن عساکر که در آن «لقد صدقت»نمی باشد. بلکه در آن است: «لله در باكية عمر قالت: وا عمراه قوم الأود...» و در دیگرروایت ابن عساکر است زیادتی «وَ اللَّهِ مَا قَالَتْ ، وَ لَكِنَّ قَوِّلَت». و در روایت دیگرش است: «أصَدَقَت؟»بنابر استفهام و نه خبرو تأیید.

ابن شبه که از مخالفین است از عبدالله بن مالك نقل می کند که: ما با على عليه السلام از دفن عمر برگشتيم، امام وارد خانه شد. غسل کرد. سپس از خانه خارج شد و قدری سکوت نمود. سپس گفت: خدا به نوحه گر عمر خیر دهد که گفت: وا عمراه! أقام الأود، وا عمراه! ذهب نقي الثوب قليل العيب؛ به خدا سوگند او از این جمله ها خبر نداشت، بلکه به او آموختند که

ص: 350


1- شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد جلد15 صفحه 186. از او: بحار الانوار جلد33 صفحه 62 باب 16 و الغدير جلد10 صفحه
2- و لقد كان للخليفة يد بيضاء على المغيرة بدرء الحد عنه لما اتهم بالزنا في عصر الخليفة و هو أمير على الكوفة، فقد شهد عليه بالزنا: أبوبكرة و نافع و شبل بن معبد، و قالوا: بأنهم رأوه يولجه و يخرجه، فلما قدم الرابع (زیاد بن أبيه) للشهادة، حاول الخليفة أن يدرأ عنه الحد بالشبهة، فخاطبه بقوله: إني لأرى رجلا لم يخز الله على لسانه رجلا من المهاجرين .... و لقد جازاه المغيرة بما قام به بعد وفاته. بالله عليك هل يصح الاستدلال بكلام لم يعرف قائله، و هل هو من نسج المغيرة أو من نسج غيره؟! و قد ألقي إلى النادبة توخيا المصالح معينة، و خلافا لنهي عمر عن ندب الموتى.

چنین بگوید. به خدا سوگند عمر خیرخلافت را درک کرد و شر را بعد از خود برجای نهاد. و طبری که از مخالفين است می گوید: |

این جمله ها مربوط به دختر ابی حثمه نوحه گر مدينه است.

وقتی عمردرگذشت ، دخترابی حثمه این جمله ها را در رثای اوگفت و گریست. مغیره گوید:

وقتی عمر را به خاك سپردند، به خانه على آمدم تا از او درباره عمر چیزی بشنوم. على از خانه بیرون آمد، در حالی که غسل کرده و آب غسل را از سر و روی خود می گرفت. فرمود: خدا ابن خطاب را رحمت کند. دختر ابی حثمه راست گفت: او خیر خلافت را با خود برد و از شر آن نجات یافت، به خدا سوگند این گفتار مال او نیست، بلکه به او گفته اند که این ها را بگوید.

طبق نقل طبری و ابن شبه، روشن شد که تمام این جمله ها ساخته و پرداخته رجال سیاسی آن زمان بود که به نوحه گر آموخته بودند درباره مرگ عمر چنین بگوید.

طبری می گوید: مغيرة بن شعبه (1)می گوید:

چون عمر را دفن کردند، دوست داشتم نظر على را درباره او بدانم. وقتی عمر مرد دختر ابی حثمه بر او گریست و در رثای او سخنانی گفت، به علی گفتم: سخنان دختر ابي حثمه را شنیدی؟ گفت: خدا پسر خطاب را رحمت کند، دختر ابی حشمه راست گفت: خیر آن را با خود برد و از شرش نجات یافت. لیکن به خدا این سخن را آن زن خود نگفته ، به دهانش گذاشته اند.(2)

مقصود از فلان کیست؟

1-رسول الله صلى الله عليه و آله | در ترجمه ای از قرن پنجم و ششم هجری چنین آمده صفحه 151 مرخدا راست نیکویی محمد صلى الله عليه و آله به درستی که راست گردانید کژی کردن را...
2-یکی از اصحاب رسول الله صلى الله علیه و آله

ص: 351


1- مغيرة بن شعبه یکی از قاتلین حضرت محسن و حضرت زهراء سلام الله عليهما است.
2- - منابع سخنان دختر أبي خثمة (حثمة) نوحه گرو گریه کننده برعمر: تاريخ المدينة / ابن شبة النميري / وفات 262/ تحقیق فهيم محمد شلتوت / چاپ دوم / سال چاپ 1410-1368 ش / ناشر دار الفكر - قم / جلد3 صفحه 941–942: حدثنا محمد بن عباد بن عباد قال، حدثنا غسان بن عبد الحميد قال: بلغنا أن عبد الله بن مالك بن عيينة الأزدي حليف بني مطلب قال: لما انصرفنا مع علي رضي الله عنه من جنازة عمر دخل فاغتسل، ثم خرج إلينا فصمت ساعة، ثم قال: لله بلاء نادبة عمر، لقد صدقت ابنة أبي خثمة حين قالت: وا عمراه ! أقام الأود، و أبدأ العهد، وا عمراه ! ذهب نقي الثوب، قليل العيب، وا عمراه ! أقام السنة، و خلف الفتنة، ثم قال: والله ما درت هذا، و لكنها قولته و صدقت، و الله لقد أصاب عمر خيرها، و خلف شرها، و لقد نظر له صاحبه (فسار على الطريقة ما استقامت و رحل الركب، و تركهم في طرق متشعبة، لا يدري الضال، و لا يستيقن المهتدي. و انساب الأشراف / احمد بن يحيى بن جابر البلاذری / وفات 279/ جلد10 صفحه430 المدائني قال: لما مات عمر... ندبته ابنة أبي حثمة فقالت: و اعمراه! أقام الأوعد، و أبرأ العمد، و أمات الفتن، و أحيا السنن، واعمراه ! خرج من الدنيا نقي الثوب ، بريئا من العيب. و محمد بن جرير الطبری/ وفات 310 قمری در سن 84 سالگی در بغداد/ جلد4 صفحه218 حدثني عمر، قال: حدثنا على، قال: حدثنا ابن داب و سعید بن خالد، عن صالح بن کیسان، عن المغيرة بن شعبة قال: لما مات عمربكته ابنة ابي حثمة، فقالت: وا عمراه ! اقام الأود، و ابرأ العمد، أمات الفتن، و أحيا السنن، خرج نقي الثوب، بريئا من العيب. قال: و قال المغيره بن شعبه: لما دفن عمراتیت عليا و أنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا، فخرج ينفض رأسه و لحيته و قد اغتسل، و هو ملتحف بثوب، لا يشك أن الأمر يصير إليه، فقال: يرحم الله ابن الخطاب ! لقد صدقت ابنة ابي حثمة: لقد ذهب بخيرها، و نجا من شرها، اما و الله ما قالت، و لكن قولت. و تاريخ مدينة دمشق / على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعی ابن عساکر/ وفات 571 / تحقیق على شیری / سال چاپ 1415/ چایخانه دار الفكر - بيروت / ناشر دار الفكر - بيروت / جلد 44 صفحه 457-458 نبأنا أبو سعد محمد بن محمد بن المطرز و أبو علي الحداد قالا: أنا أبو نعيم الحافظ، نا أبو محمد بن حيان، نا محمد بن سلیمان ، نا الخليل بن أسد البصري، نا نصر بن أبي سلام الكوفي أبو عمرو، نا عباءة بن كليب الليثي، عن عثمان بن زيد الكناني، عن عیسی بن عبد الرحمان بن أبي ليلى، عن أوفي بن حكيم قال: لما كان اليوم الذي هلك فيه عمر خرج علينا علي مغتسلا فجلس فأطرق ساعة ثم رفع رأسه فقال: لله در باكية عمر! قالت: وا عمراه قوم الأود، و أبرأ العمد، وا عمراه! مات نقي الثوب ، قليل العيب، وا عمراه! ذهب بالسنة، و أبق الفتنة. أخبرنا أبو طالب علي بن عبد الرحمان، أنا أبو الحسن الخلعي، أنا أبو محمد بن النحاس، أنا أبو سعيد بن الأعرابي، نا ابن المنادي، نا إبراهيم بن يوسف الزهري، نا بردان، عن صالح بن کیسان، عن ابن بحينة، قال: لما أصيب عمر قلت: و الله لأتين عليا فلأسمعن مقالته، فخرج من المغتسل فأط ساعة فقال: لله نادبة عمرعاتكة و هي تقول: وا عمراه! مات و الله قليل العيب، أقام العوج، و أبرأ العمد، وا عمراه! ذهب و الله بحظها، و نجا من شرها، وا عمراه! ذهب والله بالسنة، و أبقی الفتنة . فقال علي: و الله ما قالت و لكنها قولت. و شرح نهج البلاغة / عزالدين ابو حامد ابن ابی الحدید/ قرن 7/ سنی معتزلی / مصحح محمد ابوالفضل ابراهيم / شرح عربي چاپ کتابخانه عمومی آية الله مرعشی نجفی/ چاپ اول / سال 1337 قم و چاپ های دیگر جلد12 صفحه 4 خطبه 223: و من كلام له عليه السلام: لِلَّهِ [بَلَاءٍ] بِلَادِ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوْمٍ الاود وَ دَاوَى الْعَمْدِ وَ أَقَامَ السُّنَّةِ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةِ ذَهَبَ نَقَّى الثَّوْبِ قَلِيلُ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرِّهَا . أَدَّى إِلَى اللَّهُ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحْلِ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقِ متشعبة لَا يَهْتَدِي بِهَا الضَّالِّ وَ لَا يَسْتَيْقِنَ المهتدی الْعَرَبِ تَقُولُ اللَّهُ بِلَادِ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ دَرُّ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ نَادِيَ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ نائح فُلَانٍ وَ الْمُرَادُ بِالْأَوَّلِ لِلَّهِ الْبِلَادُ الَّتِي أنشأته وَ أَنْبَتَتْهُ وَ بِالثَّانِي لِلَّهِ الثَّدْيِ الَّذِي أُرْضِعُهُ وَ بِالثَّالِثِ لِلَّهِ الْمَجْلِسُ الَّذِي رَبِّي فِيهِ وَ بِالرَّابِعِ لِلَّهِ النَّائِحَةِ الَّتِي تَنُوحُ عَلَيْهِ وَ تَنْدُبُهُ مَا ذَا تَعَهَّدْ مِنْ مَحَاسِنِهِ . و يروى لله بلاء فلان أي لله ما صنع و فلان المكنى عنه عمر بن الخطاب و قد وجدت النسخة التي بخط الرضي أبي الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان، عمر، حدثني بذلك فخار بن معد الموسوي الأودي الشاعر و سألت عنه النقيب أبا جعفر يحي بن أبي زيد العلوي فقال لي: هو عمر. فقلت له: أيثني عليه أمير المؤمنين عليه السلام هذا الثناء؟ فقال: نعم. أما الإمامية فيقولون إن ذلك من التقية و استصلاح أصحابه و أما الصالحيون من الزيدية فيقولون إنه أثنى عليه حق الثناء و لم يضع المدح إلا في موضعه ونصابه و أما الجارودية من الزيدية فيقولون إنه كلام قاله في أمر عثمان أخرجه مخرج الذم له و التنقص لأعماله كمايمدح الآن الأميرالميت في أيام الأمير الحي بعده فيكون ذلك تعريضأ به. فقلت له إلا أنه لا يجوز التعريض و الاستزادة للحاضريمدح الماضي إلا إذا كان ذلك المدح صدقا لا يخالطه ريب و لا شبهة فإذا اعترف أمير المؤمنين بأنه أقام السنة و ذهب نقي الثوب قليل العيب و أنه أدى إلى الله طاعته و اتقاه بحقه فهذا غاية ما يكون من المدح و فيه إبطال قول من طعن على عثمان بن عفان. فلم يجبني بشيء وقال: هوما قلت لك. فأما الراوندي فإنه قال في الشرح: إنه عليه السلام مدح بعض أصحابه بحسن السيرة و إن الفتنة هي التي وقعت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله من الإختيار و الأثرة. و هذا بعيد لأن لفظ أمير المؤمنين يشعر إشعارا ظاهرا بأنه يمدح واليا ذا رعية و سيرة، ألا تراه كيف يقول: فلقد قوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف الفتنة و كيف يقول أصاب خيرها و سبق شرها و كيف يقول أدى إلى الله طاعته و كيف يقول رحل و تركهم في طرق متشعبة. و هذا الضمير و هو الهاء والميم في قوله عليه السلام وتركهم هل يصح أن يعود إلا إلى الرعايا و هل يسوغ أن يقال هذا الكلام لسوقة من عرض الناس و كل من مات قبل وفاة النبي ص كان سوقة لا سلطان له فلا يصح أن يحمل هذا الكلام على إرادة أحد من الذين قتلوا أو ماتوا قبل وفاة النبي صلى الله عليه و آله كعثمان بن مظعون أو مصعب بن عمير أو حمزة بن عبد المطلب أو عبيدة بن الحارث و غير هم من الناس و التأويلات الباردة الغثة لا تعجبني. على أن أبا جعفر محمد بن جرير الطبري قد صرح أو كاد يصرح بأن المعني بهذا الكلام عمر. قال الطبري: لما مات عمربكته النساء فقالت إحدى نواديه وا حزناه على عمر حزنا انتشر حتى ملأ البشر و قالت ابنة أبي حثمة وا عمراه أقام الأود و أبرأ العمد و أمات الفتن و أحيا السنن خرج نقي الثوب بريئا من العيب. قال الطبري فروی صالح بن کیسان عن المغيرة بن شعبة قال لما دفن عمر أتيت عليا عليه السلام و أنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا فخرج ينفض رأسه و لحيته و قد اغتسل و هو ملتحف بثوب لا يشك أن الأمريصير إليه فقال رحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبي حثمة ذهب بخیرها و نجا من شرها أما والله ما قالت و لكن قولت. و هذا كما ترى يقوي الظن أن المراد و المعني بالكلام إنما هو عمربن الخطاب. و البداية والنهاية / ابن كثير وفات 774/ تحقیق و تدقیق و تعليق: على شیری چاپ اول / سال چاپ: 1408-1988 م / ناشر دار إحياء التراث العربي - بيروت / جلد 7 صفحه 140 قال علي بن محمد المدائني: عن ابن داب و سعید بن خالد، عن صالح بن کیسان، عن المغيرة ابن شعبة قال: لما مات عمر بكته ابنة أبي خيثمة فقالت: وا عمراه ،أقام الأود، وأبر العهد، أمات الفتن، وأحيا السنن، خرج نقي الثوب ، بريا من العيب. قال فقال علي بن أبي طالب: و الله لقد صدقت، ذهب بخيرها، و نجا من شرها، أما والله ما قالت ولكن قولت. و کنز العمال على المتقي بن حسام الدين الهندي البرهان فوری / وفات 975/ ضبط و تفسير الشيخ بكري حياني / تصحیح و فهرسة الشيخ صفوة السقا/ سال چاپ 1409-1989 م / ناشر مؤسسة الرسالة - بيروت / جلد12 صفحه700-701 رقم 36085 عن أوفي بن حكيم قال: لما كان اليوم الذي هلك فيه عمر قلت: و الله لآتين باب علي بن أبي طالب ! فأتیت باب علي فإذا الناس يرقبونه فما لبثت أن خرج علينا فأطم ساعة ثم رفع رأسه فقال: له درباکية عمر! قالت: وا عمراه ، قوم الأود، و أبد العمد، وا عمراه! مات نقي الثوب قبل العيب، وا عمراه ! ذهب بالسنة، وأبقی الفتنة، قاتلها الله ما ذرب ! و لكنه قول ، أصاب و الله ابن الخطاب خيرها و نجا من شرها (ابن النجار). نظر حقیقی امیرالمؤمنين عليه السلام درباره عمرهنگام هلاکت و در کنار جنازه وی، که فريقين ذکر نموده اند، در سخن حضرت و بنا بر تفسیر امام جعفر صادق چنین است: مفضل بن عمر گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم درباره معنی فرموده امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که چون دومی (عمر) را دید در حالی که او را به کفن پوشانده بودند، فرمود: «مَا أَحَدُ أَحَبَّ إِلَيَّ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ بِصَحِيفَةٍ مِنْ هَذَا المُسَجَّی؟ محبوب تر نزد من نیست چیزی از اینکه خدا را با صحیفه (پیمان نامه ملعونه) این کفن پوشیده ملاقات کنم»؟ فرمود: عَنَى بِهَا الصحية الَّتِي کتبت فِي الْكَعْبَةِ مقصود حضرت امیرالمؤمنین آن صحیفه ای است که در کعبه نوشته شده بود. (و به صحیفه ملعونه مشهور است.) که بر مذمت وی دلالت دارد زیرا عمر از کسانی بود که پیمان نوشتند که رسول الله صلى الله عليه و آله را ترور کنند و نگذارند خلافت به صاحب آن که حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام است برسد. در کتاب المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغة / چاپ 1406 قمرى 1364 شمسی / جامعه مدرسین حوزه علمیه قم / خطبه 228 آمده است و در صفحه 1393 قسمت مصادر، الدعوات قطب الدین راوندی و تاریخ طبري و شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد و شرح ابن میثم را مصادر آن قرار داده ولی در الدعوات راوندی وجود ندارد. در نهج البلاغه فيض الإسلام صفحه 721 خطبه 219 آمده است: خدا شهرهای فلان (عمر بن خطاب) را برکت دهد و نگاه دارد که به اعتقاد گروهی کجی آن را راست نمود.... بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة / تأليف محمد تقی شوشتری / شرح موضوعی عربی / نشر موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اول سال 1376 تهران / جلد9 صفحه 64 ایشان با ذکر شواهد و روایات اصل انتساب نامه را به حضرت رد می کند.

تنبیه الغافلين وتذكرة العارفين / ملافتح الله کاشانی / قرن 10/ شیعه / چاپ اول / سال 1378/ انتشارات پیام حق تهران / مصحح سید محمد جواد ذهنی تهرانی / جلد2 صفحه155 خطبه 256: و من كلام له عليه السلام: ... این کلام تعریض است به مخالفان، که بعد از رسول صلى الله عليه و آله و سلم فتنه انگیختند و خود را در مقام مخالفت و بدعت انداختند، و به ترک سنت و طاعت، خود را مستحق قهر الهی ساختند: (لله بلاد فلان) این کلمه از قبیل «لله ابوه» و «لله دره» است که موضوع است از برای مدح و ثنا. و مراد به «فلان»، بعضی از اصحابند که در زمان حضرت رسالت بودند و قبل از انتشار فتنه - که بعد از آن حضرت واقع شده - وفات نمودند. یعنی: خدا نگه دار باد شهرهای آن صحابه را

و در نهج البلاغه با شرح دکتر سید جعفر شهیدی / چاپ هشتم/ سال 1374/ در صفحه 262 خطبه 228 آمده است و در صفحه 509 نوشته است: اختلاف است که مقصود امام علیه السلام کیست؟ عمر، ابوبکر، یا یکی از صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله که پیش از فتنه درگذشته است و در بعضی از نسخه ها به جای «بلاء»، «بلاذ»آمده.

3-ابوبکر

شرح نهج البلاغة / فیلسوف و حکیم ابن میثم بحرانی / متوفای 679/ چاپ مکتبة فخراوی - منامه بحرین/ سال 1428/ صفحه671 خطبه 220: و من كلام له عليه السلام يريد به بعض أصحابه: لله بلاء فلان ... که در شرح آن سخن ابن ابی الحدید و نظر قطب الدین راوندی رحمه الله را می آورد و چنین نظر می دهد: و أقول: إرادته لأبي بكر أشبه من إرادته لعمر لما ذكره في خلافة عمر و ذمها به في خطبة المعروفة بالشقشقية كما سبقت الإشارة إليه وقد وصفه بأمور... و شروع می کند به شرح آن ده صفت و پس از آن اختلاف شیعیان را درباره اجماع خودشان برخطاکار بودن آن و اینکه آیا این سخن از حضرت می باشد یا خیرو....

اختیار مصباح السالکین / شرح نهج البلاغة میثم بن على بن میثم بحرانی / شیعه قرن 7/ ناشر

ص: 352

دفتر نشر الكتاب، چاپ دوم / سال 1362/ جلد4 صفحه 96 خطبه 219 و نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی / چاپ اول 1366/ مصحح محمدهادی امینی: و من كلام له عليه السلام: لله بلاد فلان ... و قوله: الله بلاد فلان. لفظ يقال في معرض المدح...و المنقول أن المراد بفلان عمر، و عن القطب الراوندي أنه إنما أراد بعض أصحابه في زمن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ممن مات قبل وقوع الفتن و انتشارها، و قال ابن أبي الحديد- رحمه الله - : إن ظاهر الأوصاف المذكورة في الكلام يدل على أنه أراد رجلا ولي أمر الخلافة قبله.

لقوله: قوم الأود و داوى العمد. و لم يرد عثمان لوقوعه في الفتنة و تشعبها بسببه، و لا أبا بكر القصر مدة خلافته و بعد عهده عن الفتن فکان الأظهر أنه أراد عمر، و أقول: إرادته لأبي بكر أشبه من إرادته لعمر لما ذكره في خلافة عمرو ذمها به في خطبتها المعروفة بالشقشقية كما سبقت الإشارة إليه. و قد وصفه بامور: أحدها: تقويمه للأود، و هو كناية عن تقويمه لاعوجاج الخلق عن سبل الله إلى الإستقامة فيها. الثاني: مداواته للعمد، و استعار لفظ العمد للأمراض النفسانية باعتبار استلزامها للأذی کالعمد، و وصف المداواة لمعالجة تلك الأمراض بالمواعظ البالغة و الزواج القارعة القولية و الفعلية. الثالث: إقامته للسنة و لزومها. الرابع: تخليفه للفتنة. أي موته قبلها. و وجه كون ذلك مدحا له هو اعتبار عدم وقوعها بسببه و في زمنه لحسن تدبيره . الخامس: ذهابه نقى الثوب، و استعار لفظ الثوب لعرضه، و نقاه لسلامته عن دنس المذام . السادس: قلة عيوبه. السابع: إصابة خيرها و سبق شرها، و الضمير في الموضعين يشبه أن يرجع إلى المعهود مما هو فيه من الخلافة. أي أصاب ما فيها من الخير المطلوب وهو العدل و إقامة دين الله الذي به يكون الثواب الجزيل في الآخرة و الشرف الجليل في الدنيا، و سبق شرها: أي مات قبل وقوع الفتنة فيها و سفك الدماء لأجلها. الثامن: إداؤه إلى الله طاعته.

التاسع: اتقاه بحقه. أي أدى حقه خوفا من عقوبته. العاشر: رحيله إلى الآخرة تاركا للناس بعده في طرق متشعبة من الجهالات لا يهتدي فيها من ضل عن سبيل الله و لا يستيقن المهتدي في

ص: 353

سبيل الله أنه على سبيله لاختلاف طرق الضلال و كثرة المخالف له إليها. و الواو في قوله: و تركتم. للحال.

و أعلم أن الشيعة قد أوردوا هنا سؤالا فقالوا: إن هذه الممادح التي ذكرها عليه السلام في حق أحد الرجلين تنافي ما أجمعنا عليه من تخطئتهم و أخذهما لمنصب الخلافة. فإما أن لا يكون هذا الكلام من كلامه عليه السلام أو أن يكون إجماعنا خطأ.

ثم أجابوا من وجهين: أحدهما: لا نسلم التنافي المذكور فإنه جاز أن يكون ذلك المدح منه عليه السلام على وجه استصلاح من يعتقد صحة خلافة الشيخين و استجلاب قلوبهم بمثل هذا الكلام. الثاني: أنه جاز أن يكون مدحه ذلك لأحدهما في معرض توبیخ عثمان بوقوع الفتنة في خلافته و اضطراب الأمر عليه واستئثاره ببيت مال المسلمين هو و بنو أبيه حتى كان ذلك سببا الثوران المسلمين من الأمصار إليه و قتلهم له، و نبه على ذلك بقوله: و خلف الفتنة و ذهب نقي الثوب قليل العيب أصاب خيرها و سبق شرها. و قوله: و تركهم في طرق متشعبة . إلى آخره. فإن مفهوم ذلك يستلزم أن الوالي بعد هذا الموصوف قد اتصف بأضداد هذه الصفات، و الله أعلم.

و در ترجمه شرح نهج البلاغه / ابن میثم/ نشر بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی / چاپ اول سال 1375/ مترجم قربانعلی محمدی مقدم . علی اصغرنوایی یحیی زاده / جلد4 صفحه 177 خطبه 219: گفتار آن حضرت عليه السلام است: لله بلاء فلان ... شرح ... به گفته شارحان مشهور، مراد از واژه فلان که در اول خطبه نقل شد، عمر خلیفه دوم است، ولی از قطب راوندی نقل شده است که مقصود برخی از صحابه حضرت است که در زمان رسول خدا حیات داشتند، و پیش از پیدایش آشوب و فتنه زمان عثمان از دنیا رفته بودند. ابن ابی الحدید در شرح خود نوشته است که ظاهر اوصاف مذکور در عبارت دلالت دارد بر این که امام علیه السلام، شخصی را اراده فرموده است که پیش از وی عهده دار خلافت بوده است، زیرا در وصف او می فرماید: کژی ها را راست کرده و بیماری ها را درمان کرده است و این مطلب با

ص: 354

عثمان مناسبت ندارد به دلیل آن که تمام فتنه ها در زمان او و به سبب وجود وی بوده است، و ابوبکر هم اراده نشده چون مدت خلافتش کوتاه بوده و از زمان آشوب و فتنه فاصله زیادی داشته است ، پس به احتمال قوی امام عليه السلام عمر را اراده فرموده است ولی به عقیده شارح این که امام علیه السلام ابوبکر را اراده کرده باشد بهتر است تا عمر زیرا در خطبه شقشقيه عمرو خلافت وی را نکوهش و مذمت فرموده است چنان که قبلا به آن اشاره رفت. امام علیه السلام در این خطبه برای شخص مورد نظر چند صفت بیان فرموده است، از این قرار:

1- راست کردن کجی ها کنایه است از این که، او مردمی را که از راه خدا منحرف شده بودند به راستی و استقامت سوق داد.

2- معالجه کردن بیماریها، مراد از بیماریها، مرضهای نفسانی و اخلاقی است که مانند بیماری های جسمانی و بدنی سبب آزار و اذیت انسان می شود، و داروی بهبود یافتن آن هم پندها و مواعظ جالب و نهی های کوبنده قولی و عملی است.

3- به پا داشتن سنت و عمل کردن به آن.

4- آشوب را پشت سر گذاشت یعنی پیش از وقوع آن از دنیا رفت و این صفت به این اعتبار مدح و ثنایی برای اوست که چون دارای حسن تدبیر و درستی حکومت بود در زمان فرمانروایی وی فتنه و آشوبی به وجود نیامد.

5- پاک جامه از دنیا رفت، در این جا، لباس را به جای آبرو و حیثیت و پاکیزگی آن را برای سالم بودن از عیبها به عنوان استعاره آورده است.

6- کم عیبی او

7- خوبي خلافت را درک کرد و بر بدی آن سبقت گرفت، احتمالا ضمیر در هر دو موضع (اصاب خيرها و سبق شرها) به کلمه خلافتی که از عبارت فهمیده می شود باز می گردد، به این معنا که آنچه در حکومت و فرمانروایی خوب و مناسب است از قبیل عدالت خواهی و برپا

ص: 355

داشتن دین خدا که در دنیا مایه عزت و نام نیک و در آخرت موجب ثواب عظيم و پاداش بزرگی است کسب و دریافت کرد و از بدیها و آشوبهایی که در خلافت واقع شد جلو رفت یعنی پیش از پیدایش جنجال و فساد و خون ریزی، از جهان رخت بربست

8- اطاعت خدا را به طور کامل انجام داد.

9- به سبب ترسیدن از کیفر الهی حقی را که از خداوند به گردن او بود ادا کرد و حقیقت تقوا را رعایت کرد.

10- در حالی به سوی آخرت شتافت که مردم را بعد از خود در ورطه جهل و نادانی سرگردان رها ساخت که گمراهان، راهی به راستی نیافتند و آنان که در راه راستی گام می زدند به حقانیت خویش اطمینان نداشتند زیرا راه های ضلالت مختلف و رهروان آن زیاد بودند.

حرف واو در کلمه: و تركتم مفید معنای حال است.

تذکر: در مورد توصیفی که حضرت در این خطبه درباره یکی از آن دو خلیفه بیان فرموده است، برای برخی از دانشمندان شیعه سؤالی به عنوان اعتراض پدید آمده است که این گونه ستایش ها با عقیده ما ناسازگار است زیرا ما معتقدیم که ایشان خطاکار هستند و غاصبانه خلافت را تصرف کرده اند. بنابراین با این سخن از امام علیه السلام نیست و یا خطاکار دانستن ما آنها را نادرست است

از این اشکال و اعتراض دو پاسخ داده شده است:

1- نخست این که این مطلب با عقیده ما مخالفتی ندارد، زیرا ممکن است این توصیف به این سبب باشد که حضرت قصد داشته با پیروان آنها مماشات کند و دل های ایشان را به خود متوجه سازد.

2- دومین پاسخ این که ستودن امام علیه السلام کنایه از توبیخ و سرزنش خلیفه سوم عثمان است که آن همه فتنه و آشوب در دوران خلافت او واقع و بیت المال مسلمانان با بخشش های

ص: 356

بی جای او بر باد رفت و به دست او و خویشاوندانش غارت شد، و این عوامل باعث شد که جامعه اسلامی از تمام شهرهای اطراف دست به شورش زدند و او را به قتل رساندند و به این دلیل حضرت در دنباله توصیف خود، از خلیفه قبل از عثمان، چنین می فرماید: او فتنه و آشوب را پشت سر گذاشت و با جامه پاک و بدون آلودگی و عاری از هر گونه عیب و نقص، در گذشت، خوبی های خلافت را دریافت و از بدی های آن به آسانی گذشت، و نیز لازمه جمله: و تركهم في طرق متشعبه، آن است که فرمانروای بعد از او، دارای صفاتی ضد صفات او بوده، خدا داناتربه حقیقت امراست.

در کتاب صافي در شرح کافی / تأليف ملا خليل قزوینی / شیعه جلد1 صفحه 390: چنانچه امیرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه گفته در مدح محمد بن ابی بکر که «لِلَّهِ بَلَاءٍ فُلَانٍ ، فَلَقَدْ قَوْمِ الْأَوَدِ ، وَ دَاوَى الْعَمْدِ»تا آخر: برای خداست سعی فلان کس، به این معنی که محل تعجب و به غایت عظیم است، مانند فعلی که غير الله تعالى قادر بر آن نباشد؛ چه هر آینه به تحقیق، راست کرد کجی را که در خود می دید، از میل سوی پدر خود، و دوا کرد مرض نفاق را که در خود می دید، از میل سوی پدر خود.

الدرة النجفية / تالیف ابراهيم بن حسين خوئي / شیعه معاصر/ صفحه 257 خطبه 216 و من کلام له عليه السلام: لله بلاد فلان ... المعنى.

اقول اختلف الشراح في الموصوف المكني في هذا الفصل و عن الراوندی انه انما اراد بعض اصحابه في زمن الرسول صلى الله عليه و اله ممن مات قبل وقوع الفتن و انتشارها و قال ابن ابي الحديد ان ظاهر الأوصاف المذكور في الكلام يدل على انه اراد رجلا ولی امرالخلافة قبله كقوله قوم الاود و داوى العمد و لم يرد عثمان لوقوعه في الفتنة وتشعبها بسببه و لا أبا بكر لقصر مدة خلافته و بعد عهده عن الفتن فكان الأظهر انه أراد عمر كما هو المنقول النسخة التي وجدت بخط الرضي رضي الله عنه .

ص: 357

و اقول ان ارادته لأبي بكر اشبه من ارادته لعمر لما ذكره في خلافة عمر و ذمها به في الخطبة الشقشقية و قد وصفه باوصاف احدها تقويمه للأود و هو كناية عن تقويمه لاعوجاج الخلق عن سبيل الله إلى الاستقامة فيها الثاني مداواته للعمد و استعار للأمراض النفسانية باعتبار استلزامها للأذى كالعمد و وصف المداواة لمعالجة تلك الأمراض بالمواعظ البالغة و الزواجر القولية و الفعلية النافعة الثالث اقامته للسنة و لزومها الرابع تخليفه للفتنة ای موته قبلها و وجه كون ذلك مدحا له هو باعتبار عدم وقوعها بسببه و في زمانه لحسن تدبيره الخامس ذهابه نقى الثوب و استعار لفظ الثوب لعرضه و نقائه لسلامته عن دنس المذاق السادس قلة عيوبه السابع اصابته خیرها و سبق شرها ای اصاب ما في الخلافة من الخير المطلوب و هو العدل و اقامة دين الله الذي به يكون الثواب الجزيل في الأخرة و الشرف الجليل في الدنيا و سبق شرها ای مات قبل وقوع الفتنة فيها و سفك الدماء لأجلها الثامن ادائه الى الله طاعته التاسع بحقه ای ادی حقه خوفا من عقوبته العاشر رحيله الى الأخرة تاركا للناس بعده في طرق متشعبة من الجهالات لا يهتدي فيها من ضل عن سبيل الله و لا يستيقن المهتدي في سبيل الله انه سبيله لاختلاف طرق الضلال و كثرة المخالف له اليها و الواو في و تركهم للحال و اعلم ان الشيعة قد اوردوا هاهنا سؤالا فقالوا ان هذه الممادح في حق احد هذين الرجلين تنافي ما اجمعنا عليه من تخطئتهما و اخذهما لمنصب الخلافة فاما ان لا يكون هذا الكلام من كلامه عليه السلام او ان يكون اجماعنا خطاء ثم اجابوا من وجهين احدهما انا لا نسلم التنافي المذكور فائه جازان يكون ذلك المدح منه عليه السلام على وجه استصلاح من يعتقد صحة خلافة الشيخين و استجلاب قلوبهم بمثل هذا الكلام الثاني انه جاز أن يكون مدحه ذلك لاحدهما في معرض توبيخ عثمان بوقوع الفتنة في خلافته و اضطراب الأمر عليه و استيثاره بيت مال المسلمين هو حتى كان ذلك سببا لثوران المسلمين من الأمصار اليه و قتلهم له ونبه على ذلك قوله و خلف الفتنة و ذهب نقى الثوب قليل العيب أصاب خبرها و سبق شرها و قوله و تركهم في طرق متشعبة (إلخ) فان

ص: 358

مفهوم ذلك يستلزم أن الوالي بعد هذا الموصوف قد اتصف باضداد هذه الصفات والله اعلم.

در کتاب في ظلال نهج البلاغة / محمد جواد مغنية / شیعه معاصر /دارالعلم للملايين بيروت چاپ سوم 1358 جلد3 صفحه 329 خطبه 226: لله بلاء فلان ...قيل: المراد بفلان أبي بكر. و قيل: عمر، وهو الأشهر، و أيا كان فإن الناس كانوا سعداء مع رسول الله صلى الله عليه و آله و ما سد فراغه أبو بكر و لا عمر، و لكن عهدهما كان أفضل من عهد عثمان الذي فتح على أمة محمد صلى الله عليه و آله باب القتل و القتال إلى يوم القيامة. فلا فتنة في عهد الشيخين، و لا خلافة موروثة، و لا كسروية و قيصرية، و لا طاغية يتخذ مال الله دولا، و عباده خلا. و أي مسلم يفضل عهد الأمويين و العباسيين و أمثالهم على عهد الشيخين فلقد استطاعا بسيرتهما في الخلافة أن يحظيا عبر التاريخ بالرضا من أكثر المسلمين، و لا يختلف اثنان في أن الإمام كان يرى أنه الأولى و الأحق منهما بالخلافة، و أيضا لا اختلاف في أنه كان يراهما أفضل من عثمان ، و قد صارحه بذلك حين قال له كما في الخطبة 162: و ما ابن أبي قحافة و ابن الخطاب بأولى بعمل الحق منك. و إذن فأية غرابة في قول الإمام: لله فلان: و كتب ابن أبي الحديد حول هذه الخطبة 87 صفحة بالقياس الكبير. و اختصر شارح آخر مكتفيا بأربعين صفحة. و بعد، فإن المهم في منطقي و منطق أمثالي، ليس لأحد أن يحكم مع وجود الإمام. و الأهم في منطق علي عليه السلام أن يرضى الناس عن الحاكم، و لا يشكو منه فقير أو ضعيف، و قد أعلن ذلك بقوله: و الله لأسلمن ما سملت أمورالمسلمين ، و لم يكن فيها جورالاعلي خاصة .

4-عمربن الخطاب

شرح نهج البلاغة / عزالدين ابو حامد ابن ابی الحدید/ قرن 7/ سنی معتزلی / مصحح محمد ابوالفضل ابراهيم / شرح عربی / چاپ کتابخانه عمومی آية الله مرعشی نجفی / چاپ اول / سال 1337 قم/ و چاپ های دیگر جلد12 صفحه 4 خطبه 223: و من كلام له عليه السلام:لِلَّهِ [ بَلَاءٍ ] بِلَادِ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوْمٍ الاود وَ دَاوَى الْعَمْدِ وَ أَقَامَ السُّنَّةِ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةِ ذَهَبَ نقی الثَّوْبِ قَلِيلُ

ص: 359

العيب أصاب خيرها و سبق شرها. أدى إلى الله طاعته واتقاه بحقه رحل و تركهم في طرق متشعبة لا يهتدي بها الضال و لا يستیقن المهتدی العرب تقول لله بلاد فلان و لله در فلان و لله نادي فلان و لله نائح فلان و المراد بالأول لله البلاد التي أنشأته و أنبتته و بالثاني لله الثدي الذي أرضعه و بالثالث لله المجلس الذي ربي فيه و بالرابع لله النائحة التي تنوح عليه و تندبه ما ذا تعهد من محاسنه. و يروى لله بلاء فلان أي لله ما صنع و فلان المكنى عنه عمر بن الخطاب و قد وجدت النسخة التي بخط الرضي أبي الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان عمر حدثني بذلك فخار بن معد الموسوي الأودي الشاعر و سألت عنه النقيب أبا جعفر يحيى بن أبي زيد العلوي فقال لي: هو عمر فقلت له: أيثني عليه أمير المؤمنين عليه السلام هذا الثناء؟ فقال: نعم. أما الإمامية فيقولون إن ذلك من التقنية واستصلاح أصحابه و أما الصالحيون من الزيدية فيقولون إنه أثنى عليه حق الثناء و لم يضع المدح إلا في موضعه و نصابه. و أما الجارودية من الزيدية فيقولون إنه كلام قاله في أمر عثمان أخرجه مخرج الذم له و التنقص لأعماله كما يمدح الآن الأمير الميت في أيام الأمير الحي بعده فيكون ذلك تعريضا به.

فقلت له إلا أنه لا يجوز التعريض و الاستزادة للحاضر بمدح الماضي إلا إذا كان ذلك المدح صدقا لا يخالطه ريب و لا شبهة فإذا اعترف أمير المؤمنين بأنه أقام السنة و ذهب نقي الثوب قليل العيب و أنه أدى إلى الله طاعته و اتقاه بحقه فهذا غاية ما يكون من المدح و فيه إبطال قول من طعن على عثمان بن عفان .

فلم يجبني بشيء وقال هو ما قلت لك.

فأما الراوندي فإنه قال في الشرح إنه عليه السلام مدح بعض أصحابه بحسن السيرة و إن الفتنة هي التي وقعت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله من الاختيار و الأثرة.

و هذا بعيد لأن لفظ أمير المؤمنين يشعر إشعارا ظاهرا بأنه يمدح واليا ذا رعية وسيرة ألا تراه كيف يقول فلقد قوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف الفتنة و كيف يقول أصاب خيرها و

ص: 360

سبق شرها و كيف يقول أدى إلى الله طاعته و كيف يقول رحل و تركهم في طرق متشعبة .

و هذا الضمير و هوالهاء و الميم في قوله عليه السلام و تركهم هل يصح أن يعود إلا إلى الرعايا و هل يسوغ أن يقال هذا الكلام لسوقة من عرض الناس و كل من مات قبل وفاة النبي صلی الله علیه و آله كان سوقة لا سلطان له فلا يصح أن يحمل هذا الكلام على إرادة أحد من الذين قتلوا أو ماتوا قبل وفاة النبي صلی الله علیه و آله كعثمان بن مظعون أو مصعب بن عمير أو حمزة بن عبد المطلب أو عبيدة بن الحارث و غيرهم من الناس و التأويلات الباردة الغثة لا تعجبني على أن أبا جعفر محمد بن جرير الطبري قد صرح أو كاد يصرح بأن المعني بهذا الكلام عمر قال الطبري لما مات عمربكته النساء فقالت إحدى نواديه وا حزناه على عمر حزنا انتشر حتى ملا البشر و قالت ابنة أبي حثمة وا عمراه أقام الأود و أبرأ العمد و أمات الفتن و أحيا السنن خرج نقي الثوب بريئا من العيب.

قال الطبري فروی صالح بن کیسان عن المغيرة بن شعبة قال لما دفن عمر أتيت عليا عليه السلام و أنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا فخرج ينفض رأسه ولحيته و قد اغتسل و هو ملتحف بثوب لا شك أن الأمريصير إليه فقال رحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبي حثمة ذهب بخیرها و نجا من شرها أما و الله ما قالت ولكن قولت. و هذا كما ترى يقوي الظن أن المراد و المعني بالكلام إنما هو عمربن الخطاب.

ترجمة استناد نهج البلاغة، عربی امتیاز علیخان عرشی از مخالفين معاصر مصحح: عزيزاللہ عطاردی صفحه 51خطبه 223 في مدح عمر .... لله بلاد فلان، فقد قوم الأود، و داوی العمد. و روى الطبري [ج 5 ص 28] باسناده عن المغيرة بن شعبة ... قال: لما مات عمر... بكته ابنة أبي حثمة فقالت: واعمراه أقام الأود، و أبرأ العمد، أمات الفتن و أحيا السنن، خرج نقي الثوب ، بريئا من العيب. قال المغيرة بن شعبة: لما دفن عمر، أتيت عليا رضي الله عنه، وأنا أحب أن أسمع منه في عمر ... شيئا، فخرج ينفض رأسه و لحيته و قد اغتسل، و هو ملتحف

ص: 361

بثوب، لا يشك أن الأمر يصير إليه، فقال: يرحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبي حثمة، لقد ذهب بخيرها، و نجا من شرها، أم و الله ، ما قالت و لكن قولت.

در شرح نهج البلاغه / شيخ محمد عبده / از مخالفين / چاپ اول / سال 1430/ مؤسسة العطار الثقافية قم/ در صفحه 378 خطبه 226 و در چاپ دیگری جلد2 صفحه 249 خطبه 223: و من كلام له عليه السلام: لله بلاد فلان ...(هو الخليفة الثاني عمر بن الخطاب...).

شرح نهج البلاغه / میرزا محمد باقر نواب لاهیجی / قرن 13/ شیعه / شرح فارسی - عربي / ناشر اخوان کتابچی تهران / صفحه 203 خطبه 220: و من كلام له عليه السلام يعنی و از کلام امیرالمؤمنين عليه السلام است در مذمت خلیفه دوم به طریقه ایهام ....

ترجمه نهج البلاغه / شیخ محمد علی انصاری قمی/ شیعه و معاصر/ انتشارات نوین تهران/ قرن 14/ صفحه 646 خطبه 219 و من كلام له عليه السلام لله بلاد فلان ... ترجمه: از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در وصف عمربن الخطاب که ظاهرا او را ستوده، لكن باطنا وی را نکوهش فرموده اند، گرچه اهل سنت معتقداند که آن جناب مدح به موقعی از عمر کرده است ولي پاسخ این گونه ایرادات را خود حضرت در خطبه شقشقیه و بعضی دیگر از خطب داده، و گله هایی که از او کرده اند، جایی برای این گونه حرف ها باقی نگذارده است.) خدا شهرهای فلان (عمر) را برکت دهد که او برای پیشرفت مقاصد شوم خویش ظاهر را حفظ کرده، و بالنسبة به عثمان) کژیها را راست گردانده بیماری ها را مداوا کرد (شهرهایی را فتح کرده و مردم را لااقل از کفر به اسلام نزدیک ساخت) و سنت را برپا داشت، تبهکاری را پشت سرافکند (در اثر خوی درشت او فتنه ها تا اندازه کم شد، و با همه عیوبی که داشت باز بالنسبة به دیگری) پاک جامه و کم عیب از جهان برفت، به خوبی خلافت رسیده، از بدیش پیش افتاده (از فرط حرص به دنیا مسلک زاد و نیکان را پیش گرفته و به ظاهر) طاعت خدای را به جای آورده، حقش را ادا، و از نافرمانی پرهیز کرد(لکن در باطن) از جهان کوچید، در حالی که مردم را در راه

ص: 362

های پر پیچ و خم انداخت (و سرگردان ساخت) به طوری که گمراه در آنها راه نمی یابد (تا هدایت شود، زیرا گمان می کند راهی که در پیش گرفته حق است) و هدایت شده بر يقين نمی پاید، (راه خود را مشکوک تشخیص داده، و همواره متزلزل است).

شرح نهج البلاغه منظوم / محمدعلی انصاری / شیعه و معاصر / چاپ تهران / جلد6 صفحه 36 خطبه 219 و من كلام له عليه السلام: لله بلاد فلان... از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در وصف عمر بن الخطاب که ظاهرا او را ستوده، لكن باطنا وی را نکوهش فرموده اند، گرچه اهل سنت معتقداند که آن جناب مدح به موقعی از عمر کرده است ولی پاسخ این گونه ایرادات را خود حضرت در خطبه شقشقیه و بعضی دیگر از خطب داده، و گله هایی که از او کرده اند، جایی برای این گونه حرف ها باقی نگذارده است.) خدا شهرهای فلان (عمر) را برکت دهد که (او برای پیشرفت مقاصد شوم خویش ظاهر را حفظ کرده، و بالنسبة به عثمان) کژی ها را راست گردانده....

5-یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام:
سلمان فارسی، مالک اشتر و یا محمد بن ابی بکر

الشافي في شرح الكافي / ملا خليل بن غازي القزويني / وفات 1089/ محقق و مصحح: محمد حسین درایتی / دار الحديث قم / چاپ اول / سال 1429 ق 1387 ش/ جلد1 صفحه 437 ففي نهج البلاغة: لله بلاء فلان، فلقد قوم الأود و داوى العمد... و «فلان» عبارة عن محمد بن أبي بكر، لم يصرح باسمه تقية، لأن الكلام تعريض بأبيه و مدح لمحمد بأنه تبرأ من أبيه و رذائله، مع أنه مشکل جدا في عادات الناس. و يحتمل أن يكون عبارة عن مالك الأشتر رحمهما الله تعالى....

و در ترجمه نهج البلاغه / محمد دشتی/ شیعه معاصر/ ناشر: موسسه انتشارات مشهور قم / چاپ اول / سال 1379 در صفحه 464 خطبه 228 چنین آمده: و من كلام له عليه السلام سیاسی (في معنی سلمان الفارسي) خصائص سلمان الفارسي: لله بلاء (بلاد) فلان ... و در ترجمه

ص: 363

می نویسد: در تعریف سلمان فارسی که قبل از پیدایش فتنه ها درگذشت. ویژگی های سلمان فارسی: خدا او را در آنچه آزمایش کرد پاداش خیردهد که کجی ها را راست کرد...

و در پاورقی آورده است: مرحوم شهرستانی نقل می کند که در نسخه خطی سید رضی (رحمة الله علیه) که دخترش خدمت عموی بزرگوار، سید مرتضی آن را می آموخت نام سلمان فارسی در ابتدای این خطبه نوشته شده بود و همین درست است. زیرا با بررسی دیگر خطبه های نهج البلاغه و شناخت تفکرات امام عليه السلام و بررسی صحیح زندگی یاران امام عليه السلام این حقیقت روشن می شود که شخص یاد شده باید سلمان فارسی یا مالک اشتر باشد و دیگر احتمالاتي که داده شده با عصمت و اعتقادات امام سازگار نیست.

شرح نهج البلاغة / سیدعباس موسوی / شیعه معاصر/ناشر دار الرسول الأكرم - دار المحجة البيضاء بيروت / چاپ اول / سال 1376/ جلد4 صفحه 69 خطبه 228 و من كلام له عليه السلام يريد به بعض أصحابه: لله بلاء فلان ... صيغة مدح متعارفة عند العرب فإنهم إذا أرادوا مدحه نسبوه إلى الله و البلاء هو العمل الطيب و الحسن...هذا الكلام منه عليه السلام يمدح به بعض أصحابه و لعله الأشتر النخعي كما استظهره بعضهم ... و قد كانت أعمال الأشتر تستحق هذا المدح فقد كانت في سبيل الله و من أجل الله مع ولي الله ....

توضیح نهج البلاغة / سید محمد شیرازی / شیعه معاصر/ نشر دارتراث الشيعة تهران / جلد3 صفحه394خطبه 227: و من كلام له عليه السلام: لله بلاء فلان ... و من كلام له عليه السلام في مالك الأشتر رحمه الله بعد موته، لله بلاء فلان ای لله ما فعل مالك من الخير....

پیام امام اميرالمؤمنين عليه السلام / ناصر مکارم شیرازی / شیعه معاصر/ همکاران مؤلف: امامی - آشتیانی - احسانی فر - ارسطا - بهادری - حسینیان قمی - داودی و قدسی/ ناشر دارالکتب الاسلامية تهران / چاپ اول / سال 1375 جلد8، صفحه 472 شرح و تفسیر: آن یار پاك (مالك اشتر) ... لله بِلا فُلانٍ ... ترجمه: خداوند پاداش خیر در برابر آزمایشهای فلان کس

ص: 364

دهد... شرح و تفسیر: آن یار پاك (مالك اشتر)

همان گونه که گفته شد، شارحان نهج البلاغه از شیعه و مخالفین در تفسیر این خطبه و شخصی که محور این سخن بوده است اختلاف کرده اند. غالب مفسران اهل سنت (به جز صبحی صالح) آن را اشاره به خلیفه اول یا دوم دانسته اند در حالی که این مدح بليغ به يقين با مذمت شدیدی که امام علیه السلام در خطب مختلف نهج البلاغه مخصوصا خطبه شقشقیه و کلامی که به هنگام دفن حضرت فاطمه زهرا عليها السلام (خطبه 202) در نکوهش آنان و نقدهایی که بر کارهای آن دو دارد، سازگار نیست.

لذا شارحان شیعه متفقا برآن هستند که این خطبه اشاره به یکی از خاصان اصحابش است و عمدتا نظرها به سوی مالک اشتر متوجه شده است. به خصوص که در عبارات منقول از آن حضرت، چنان مدح بليغی از مالک دیده می شود که شایستگی او را برای این کلام نشان می دهد از جمله روایتی است که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه خود از آن حضرت نقل کرده که می فرماید: رَحِمَ اللَّهُ مَالَكَ فَلَقَدْ كَانَ لِي كَمَا کنت لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ خداوند مالک را رحمت کند که به یقین برای من چنان بود که من برای رسول خدا صلى الله عليه و آله بودم.

6-بعضی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام

منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة / قطب الدین سعيد بن هبة الله راوندی / قرن 6 / شیعه / مصحح سید عبداللطیف کوهکمری / ناشر کتابخانه عمومی آية الله مرعشی نجفی قم / چاپ 1364/ جلد2 صفحه 394 و من كلام له عليه السلام: الله بلاء فلان... و روي «بلاء فلان»أي صنیعه و فعله الحسن، مدح بعض أصحابه بحسن السيرة و أنه مات قبل الفتنة التي وقعت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله من الاختيار و الایثار . أصاب خيرها: أي خير السنة و سبق شرها: أي شر الفتنة. و يجوز أن يرجع أيضا إلى السنة على ما سمي بالسنة من البدعة، لان شر السنة البدعة. و روي «متشعبة».

ص: 365

و در نهج البلاغة صبحي صالح معاصر ناشر: هجرت چاپ اول سال: 1414 ق قم صفحه 350 خطبه 228 و من كلام له عليه السلام يريد به بعض أصحابه: لله بَلاءُ [بَلادُ] فُلانٍ ....

تمام نهج البلاغة / مستدرك / سید صادق موسوی / شیعه و معاصر/ نشر موسسه امام صاحب الزمان عجل الله فرجه الشريف تهران چاپ اول / سال 1376 و در چاپ جديد الأعلمی بیروت با مستدرکات، جلد5صفحه 272 خطبه 62 از نهج البلاغة نسخه نصیری و نسخه آملی و نسخه ابن ابى المحاسن و نسخه عطاردی چنین آورده است: کلام له عليه السلام أراد به بعض أصحابه: لله بلاء فلان ...

نتیجه:

این کلام از سخنان مولانا امیرالمؤمنین علی بن ابي طالب عليهما السلام نمی باشد و سید رضی در انتساب آن به حضرت خطا نموده. و جای بسی شگفت است که بسیاری از شارحان و مترجمان نهج البلاغه از شیعیان نیز، همچون سید رضی، در اصل صحت انتساب این کلام به امیرالمؤمنين عليه السلام، تحقیق نکرده و درصدد توجيه و تطبيق لفظ «فلان» برآمده اند. و گویا سید رضی هرگاه سخن فصیحی می دیده که منسوب به حضرت است، آن را قبول و نقل می کرده بدون این که در آن تدبر نماید، هرچند شواهدی خلاف آن باشد؛ همان طور که ایشان در كتاب المجازات النبوية نسبت داده است خبر جعلی دیدن اذان در خواب را، با اینکه احادیث متواتر شیعه بروحی بودن اذان و اقامه دلالت دارند که در این بخش ما به تفصیل مدارک را آورده و توضیح می دهیم

اختلاف شیعه با مخالفین در کیفیت تشریع اذان و اقامه

اشاره

از موارد اختلاف میان شیعیان و عامه، اختلاف در کیفیت تشریع اذان و اقامه است. معروف میان عامه و مخالفين آن است که تشریع آن براساس خواب یک و یا چند نفر از اصحاب بوده

ص: 366

است اما شیعیان معتقدند که اذان و اقامه، وحی الهی و از ضروریات مذهب حقه می باشد، یک بار در معراج رسول الله صلى الله عليه و آله در مکه و قبل از هجرت، و بار دیگر در روی زمین و پس از هجرت اتفاق افتاد.

حال آنکه سید رضی رحمه الله تعالى خبری را که از اساس باطل و جعلی است، به رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت می دهد، و با دلایلی که آورده می شود خواهید دانست سخنی که از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نقل نموده ، براساس نقل صحیح نبوده است.

خطای سید رضی رحمه الله

سید رضی رحمه الله در کتاب المجازات النبوية: 354 حدیث 312 می نویسد:

و من ذلك قوله عليه الصلاة و السلام لعبد الله بن زید بن عبد ربه الأنصاري و قد رأي الأذان في نومه: ألقه على بلال، فإنه أنڈی منك صوتا.

و از آن (سخن مجاز) است کلام رسول الله عليه الصلاة و السلام که به عبد الله بن زید بن عبد ربه انصاری گفتند، حال آنکه او اذان را در خواب دیده بود، فرمودند: آن (اذان) را بر بلال القاء (تعليم) نما، زیرا صدای او از تو رساتراست .

و این سخن، جزاعتقاد عامه و مخالفين اهل بیت علیهم السلام نمی باشد و جای بسی شگفتی است که چگونه که سید رضی این خطا را نموده است...؟؟

همچنين در عوالي اللئالي: 33/2المسلك4؛ ح82 می نویسد:

و روي من طريق العامة أن أبا محذورة رأى في المنام أن شخصا على حائط المسجد يورد ألفاظ الأذان المشهورة فانتبه و قص الرؤيا على رسول الله صلى الله عليه و آله فقال: إنه وحي أبده على بلال فإنه أندي منك صوتا.

و از طریق عامه روایت شده است که ابو محذوره در خواب کسی را دید که بر دیوار مسجد الفاظ اذان مشهور را می گوید. بیدار شد و داستان خوابش را برای پیامبر

ص: 367

تعریف کرد و آن حضرت فرمود: همانا آن وحی است، آن را بر بلال آشکار کن که او صدایش بلندترو رساتر از تو می باشد.

تشريع اذان از دیدگاه مخالفین

مخالفین در تاریخ تشريع اذان ، اموری نادرست را ذکر نموده اند: آورده اند که رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم اهتمام بر امر نماز داشتند ولی حیران بودند در جمع نمودن مردم که برخی از خانه های مردم از مسجد دور بود و برخی در بازارها بودند، پس با مردم به مشورت پرداختند و آنان آن حضرت را اشاره دادند به چند امر

1- برخی گفتند که هنگام نماز پرچمی برافراشته گردد که پسندش نشد

2- بوق بیهودیان استعمال شود که خوشش نیامد

3- از ناقوس مانند مسیحیان استعانت جویند که اول امر خوشش نیامد ولی بعد امر کرد تا از چوب بسازند و بر آن زده شود تا مردم جمع شوند، و بر همین حال بود تا اینکه عبد الله بن زید به آن حضرت خبر داد که میان خواب و بیداری بود که کسی او را آمد و آنان را به او یاد داد و عمر نیز آن را بیست روز پیش از عبد الله دید و کتمان نمود و سپس به پیامبر خبرداد و حضرت به او گفتند: چه چیز مانع از آن شد که به من خبر دهی؟ گفت: عبد الله پیش از من به شما گفت، پس من حیا نمودم. پس پیامبر به بلال گفتند: ای بلال! برخیز ببين عبد الله بن زید تو را چه امر می کند و یاد بگیر، پس بلال اذان را یاد گرفت و اذان گفت.(1)

این خبرهای سراپا دروغ و بی اساس، با نص قرآن و سنت مطهره مخالف است که دلايل جعل آنها براهل تحقیق آشکار است و ما به آنچه ذکر نموديم بسنده می نماییم.

روایات مخالفین صلاحیت استناد ندارند

1- با مقام نبوت ناسازگار است، زیرا الله تعالى رسول خود را برای اقامه نماز در زمان های مختلف مبعوث فرموده و مقتضی است که برای اجتماع مردم، رسول خود را تعلیم دهد، پس

ص: 368


1- در سیره ابن هشام جلد2 صفحه 128 آمده است: رأي عبد الله بن زید بن ثعلبة بن عبد ربه النداء، فأتى رسول الله صلى الله عليه(وآله) وسلم فقال له: يا رسول الله ! إله طاف بي هذه الليلة طائف، مربي رجل عليه ثوبان أخضران يحمل ناقوسا في يده، فقلت له: يا عبد الله أتبيع هذا الناقوس؟ قال: و ما تصنع به؟ قال: قلت: ندعو به إلى الصلاة، قال: أفلا أدلك على خير من ذلك؟ قال: قلت: و ما هو؟ قال: تقول: الله أكبر ... ثم ذكر الأذان ثم قال:..: فلما أخبر بها رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم قال: إنها لرؤيا حق إن شاء الله ، فقم مع بلال فألقها عليه فليؤذن بها، فإنه أندى صوتا منك. فلما أذن بها بلال سمعها عمر بن الخطاب و هو في بيته ، فخرج إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و هو يجر رداءه و هو يقول: يا نبي الله ! والذي بعثك بالحق لقد رأيت مثل الذي رأي. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: فلله الحمد. و در الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی) جلد4، صفحه 83 قال عبد الله بن زيد: فرأيت تلك الليلة رجلا في المنام عليه ثوبان أخضران و يحمل ناقوسا فقلت: يا عبد الله ! اتبع الناقوس؟ قال: و ما تصنع به؟ قلت: ندعو به الناس إلى الصلاة، قال: أفلا أدلك على ما هو خير منه؟ قلت: بلى، قال: قل: الله أكبر، الله أكبر إلى آخر الأذان ثم استأخر غير بعيد، و قال: إذا قامت الصلاة فقل: الله أكبر، الله أكبر فوصف له الإقامة فرادی، فلما استيقظت أتيت النبي صلى الله عليه و سلم وأخبرته بذلك فقال: إنها رؤیا حق إنشاء الله فاتلها على بلال فإنه أندي منك صوتا، قال: فخرجنا إلى المسجد فجعلت ألقيها على بلال و هو يؤذن فسمع عمر في بيته فخرج يجر رداءه فقال: رأيت مثل الذي رأى ففرح النبي صلى الله عليه و سلم و قال: ذلك أثبت. و تاريخ مدينة دمشق جلد4 صفحه 339 الرقم 15 أخبرنا أبو القاسم بن الحصين، أنا أبو علي بن المذهب، أنبأ أحمد بن جعفر، نا عبد الله بن أحمد، حدثني أبي، نا زید بن الحباب أبو الحسين العكلي، أخبرني أبو سهل محمد بن عمرو، و أخبرني عبد الله بن محمد بن زيد، عن عمه عبد الله بن زيد: أنه أري الأذان قال: فجئت إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبرته فقال: ألقه على بلال. فألقيته ، فأذن ، قال : فأراد أن يقيم فقلت: يا رسول الله! أنا رأيت، أريد أن أقيم قال: فأقم أنت. فقام هو و أذن بلال. و در الکشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی) جلد4 صفحه 82 قال أبو الحسن أحمد بن محمد بن عمر، أبو العباس محمد بن إسحاق السراج، زیاد بن أيوب و أبو بكر بن أبي النضير الأسدي، حجاج بن محمد قال: قال ابن جريح، عن نافع، عن ابن عمر أبو الحسين، قال: أبو العباس السراج، محمد بن سهيل بن عسكر، أبو سعيد الحداد، خالد بن عبد الله الواسطي، عن عبد الرحمان بن يحيى، عن الزهري، عن سالم، عن أبيه. و حديث عن الحسن بن شقیق، إسماعيل بن عبيد الخزاعي، محمد بن سلمة، عن محمد ابن إسحاق، عن محمد بن إبراهيم، عن محمد بن عبد الله بن زيد الأنصاري، عن أبيه ، قال : كان المسلمون حيث قدموا المدينة يجتمعون فيجيبون الصلاة و ليس ينادي بهن فتكلموا في ذلك فاستشار رسول الله صلى الله عليه و سلم المسلمين فيما يجيبهم الصلاة. فقال بعضهم: يقلب راية فوق رأس المسجد عند الصلاة، فإذا رأوها أن بعضهم بعضا فلم يعجبه ذلك، و قيل: بل نؤجج نارا، و قال بعضهم: بل قرن مثل قرن اليهود، فکرهه من أجل اليهود، و قيل: الناقوس، فكرهه من أجل النصارى، و لكن عليه قاموا و أمر بالناقوس حتى يجيب. و مانند این خبرها را روایت نموده اند در: السنن الكبرى بيهقي جلد1 صفحه 399 کتاب الصلاة باب بدء الاذان ، سنن الدارمي جلد1 صفحه 269 با اختلاف، سنن أبي داود جلد1، باب بدء الاذان ، حدیث 498 و 499 با اختلاف، سنن ابن ماجة كتاب الأذان صفحه 232 حدیث 706 و707 و در آن تقديم و تأخیری است در عبارت، و سنن الترمذي صفحه 139 باب ما جاء في بدء الاذان حديث 189، و کنز العمال المتقي الهندي جلد1، کتاب الصلاة، فصل الاذان ، حدیث23139 إلى 23149، و مسند أحمد بن حنبل جلد4، صفحه 43، سيرة ابن هشام جلد1 صفحه 508، السيرة الحلبية جلد2 صفحه 101، نيل الأوطار جلد2 صفحه 41، التيسير جلد2صفحه 198 و دیگران .

تحیر رسول الله بي معناست.

2- این روایت ها در ابتدا و تشريع اذان با یکدیگر تعارض دارند، در برخی آمده است که عمر خواب را بیست روز پیش از عبد الله دید و برخی دیگر می گوید که هر دو در یک شب دیدند، برخی می گوید که مبدأ تشريع اذان، خواب عبد الله بوده و عمر زمانی که صدای اذان را شنید، خدمت رسول الله رسید و گفت که او هم همان خواب را دیده و از گفتن آن حیا کرده است، در برخی از روایت های آنان است که مبدأ اذان عمر بوده است و نه خواب عمر زیرا او بوده است که ندا را ساخته که همان اذان است، برخی از روایت های آنان هم گویای آن است که رسول الله مبدأ تشريع اذان بوده است.

3- روایت های مخالفين گویا است که بیننده خواب برای تشریع اذان یک نفر نبوده، بلکه چهارده نفر بوده اند: عبد الله بن زید، عمر بن الخطاب، ابوبکر، ابی بن کعب ، ابو محذورة، و.... و وجوه دیگری حاکی از تعارض میان روایت های مدرسه مخالفين آل محمد می باشد.

لكن بخاری و مسلم در کتاب های صحیح (البته به زعم باطلشان)، داستان این رؤیا را از زید و نه عمر و نه دیگری نیاورده اند، و حاکم نیشابوری در کتاب خود مستدرك الصحيحين جلد صفحه 348 باب رد الصدقة میراثا می گوید: همانا بخاری و مسلم حديث عبد الله بن زید در اذان و رؤیا را ترک کرده و ذکر ننموده اند به جهت این که مرگ عبد الله پیش تراز تشريع اذان بوده.

جصاص اشکال نموده که معراج رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در مکه بوده و آغاز اذان در مدینه، در پاسخ می گوییم که این متوقف است بر اینکه معراج رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم یک بار بیشتر نبوده باشد و اینکه تشريع اذان در مدینه در خواب بوده است و یا به مشورت با اصحاب، که هر دو ادعا خواهان دليل است و از احاديث اهل بیت علیهم السلام ظاهر می شود که معراج آن حضرت متعدد بوده است و به يقين اذان به وحی تشریع شده

ص: 369

است. و تعدد معراج شواهد بسیاری در روایات اهل بیت علیهم السلام دارد و دلیلی بر منحصر بودن معراج به یک بار نمی باشد، نه در قرآن و نه در سنت و نه در عقل.

و شاهد برجعلی بودن خبرهای تشریع اذان در خواب این و آن، این است که بخاری و مسلم در کتاب های خود نیاورده اند و شارحین کتاب های آنان در عذر آنان، متمسک به وجوه ضعيف و سخیفی شده اند که لازم به متعرض شدن ما به پاسخ گویی آن ها نیست.

این که رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره تشریع ندا و یا ناقوس و یا زدن دو چوب برهم برای جمع نمودن مردم، با اصحاب مشورت کردند، اتهامی به رسول الله است که برای تشریع امور عبادی و دینی با مردم مشورت می نموده است که خلاف ضروری دین است و ادخال نقص بر شارع مقدس است و حتی رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نیز نمی تواند چیزی از خود بگوید مگر اینکه وحی بوده باشد:

«وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ».

اگر (پیامبر) پاره ای سخنان را (به دروغ) به ما نسبت می داد .(1)

البته روشن است که این بدان جهت است که مردم اطمینان داشته باشند که پیامبر هیچ یک از مطالب معارف را از روی نظر خود نیاورده است و از جانب خود هیچ حلال و حرامی را اعلام نفرموده است و اعمال نظر شخصی نمی کند، چه رسد به اینکه در مورد اذان و اقامه که بیان اعتقاد امت اسلام است، به رؤیای کس و یا کسانی غیر معصوم تمسک بجوید.

از دلائل شیعه بروحی بودن اذان و اقامه

1-احاديث اهل بیت نبوت صلوات الله عليهم
اشاره

احادیث بسیاری از اهل بیت علیهم السلام است درباره معراج پیش از هجرت و تشريع اذان در آسمان و همچنین پس از هجرت در مدینه در روی زمین، که از آن ها صحيحه زراره و فضیل از امام محمد باقر عليه السلام است که آن حضرت فرمودند:

ص: 370


1- سوره(69)الحاقة آیه 45

«لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى السَّمَاءِ فَبَلَغَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ صِفَت(1) وَ الملائکة وَ النبیون خَلْفَ مُحَمَّدٍ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ»(2) الملائكة و النبيون خلف محمد صلى الله عليه و اله».(3)

آنگاه که رسول الله صلى الله عليه وآله به معراج برده شدند و به بیت المعمور رسیدند و وقت اقامه نماز رسید، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت و رسول الله جلو رفتند (امامت جماعت نمودند) و فرشتگان و پیامبران پشت سر حضرت محمد صلى الله عليه و آله به صف ایستادند (نماز را به آن حضرت اقتدا نمودند).

و محدث جلیل القدر محمد بن یعقوب کلینی در کتاب شریف کافی به یک سند و شیخ صدوق در علل الشرائع به دوسند صحیح از امام جعفر صادق عليه السلام است که به عمر ابن اذينه فرمودند: این ناصبی ها چه چیز روایت می کنند؟ می گوید: عرضه داشتم: جانم به قربانت! درباره چه؟ فرمود: درباره اذان و رکوع و سجودشان؟ عرض کردم: همانا می گویند: ابی بن کعب آن (اذان) را در خواب دیده است. فرمود: دروغ گفتند (سوگند به الله - العلل)! همانا دين الله منزه تر از آن است که در خواب دیده شود. سدير صيرفي به آن حضرت عرضه داشت: قربانت گردم ! پس شما برای ما از (تشريع) آن ذکری بنمایید. فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا عَرَجَ بِنَبِيِّهِ ؛ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى سَمَاوَاتِهِ السُّبُعُ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اللَّهُ أَكْبَرُ ، اللَّهُ أَكْبَرُ . . قَالَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : . . . وَ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، . . . ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللَّهِ ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، . . ثُمَّ عُرِجَ بِي حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ . . . فَقَالَ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ ، . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : قَدْ قَامَةً الصَّلَاةُ قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ ، فَقَالَتْ

ص: 371


1- نور الثقلين:فَصَفَّ.
2- حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس، عن عنبسة قال: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام عن مسألة فأجابه فيها فقال الرجل: إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها؟ فقال له: مَهْمَا أَجَبْتُكَ فِيهِ لِشَيْ ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَسْنَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا مِنْ شَيْ ءٍ .
3- الكافي: ج3 ص302 باب بدء الأذان والإقامة و... حدیث 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة و الفضل، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. الوافي: ج7 ص 557 ح6582-1 و وسائل الشيعة: ج5 ص 369 ب1 ح4-1 و بحار الأنوار: ج 18 ص 307 ب3 ح 14 و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15، ص81 همه از الكافي. و در تفسیر نور الثقلين جلد3 صفحه 130 حديث 43- از تفسيرعلي بن إبراهيم: عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة أو الفضيل، عن أبي جعفر عليه السلام . مانند الكافي و در تفسير قمی نمی باشد.

الملائکة: هي لشيعته إلى يؤم القيامة .. فهذا علة الأذان و الوضوء ...»(1)

همانا خداوند عزوجل هنگامی که آن حضرت صلى الله عليه و آله را به آسمان های هفت گانه خود به بالا برد... پس جبرئیل علیه السلام گفت: الله اكبر، الله أكبر... رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند: ... و به آسمان دوم برده شدم... پس جبرئیل علیه السلام گفت: اشهد ان لا اله الا الله ، اشهد ان لا اله الا الله ... و به آسمان سوم برده شدم... پس جبرئيل عليه السلام گفت: أشهد أن محمدا رسول الله، أشهد أن محمدا رسول الله ...و بالا برده شدم تا رسیدم به آسمان چهارم... پس جبرئیل علیه السلام گفت: حي على الصلاة، حي على الصلاة، حي على الفلاح، حي على الفلاح...تا اینکه جبرئيل عليه السلام گفت: قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة ، پس فرشتگان گفتند: آن (نماز تنها) برای شیعیان (على علیه السلام) تا روز قیامت است ... (امام صادق عليه السلام فرمودند:) پس علت (تشريع) اذان و وضو این است....

و صحيحه منصور بن حازم از امام جعفر صادق عليه السلام که آن حضرت فرمودند:

«لما (2)هَبَطَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِالْأَذَانِ عَلَى رَسُولِ اللہ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَقَامَ فَلَمَّا انْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ : يَا عَلِيُّ ! سُمْعَةُ ؟ قَالَ : نَعَمْ . قَالَ : حَفِظْتَ ؟ قَالَ : نَعَمْ . قَالَ : ادْعُ بِلَالًا فَعَلَّمَهُ . فَدَعَا عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ (3) بِلَالًا فَعَلَّمَهُ».(4)

چون جبرئیل علیه السلام همراه اذان بر رسول الله صلى الله عليه و آله فرود آمد، سر آن حضرت بر دامن حضرت على عليه السلام بود. جبرئيل اذان و اقامه گفت. چون تمام شد و رسول خدا از آن حال به خود آمدند، به حضرت على علیه السلام فرمودند: شنیدی؟ عرض کردند: آری. پرسیدند: حفظ کردی؟ پاسخ دادند: آری. فرمودند: اکنون بلال را فرا خوان و به او بیاموز. حضرت علي عليه السلام بلال را فرا خواندند و به

ص: 372


1- الكافي جلد3 صفحه 482 باب النوادر... حدیث 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال: ما تَروِي هذِهِ النّاصِبَةُ ؟ فقلت:جعلت فداك ! فيما ذا؟ فقال: في أذانِهِم وَ رُکُوعِهِم وَ سُجُودِهِم ؟ فقلت: إنهم يقولون إن أبي بن کعب رآه في النوم. فقال: كَذَبُوا ، فَإِنَّ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ . قال: فقال له سدير الصيرفي: جعلت فداك ! فأحدث لنا من ذلك ذکرا. فقال أبو عبد الله عليه السلام.. و علل الشرائع: ج2 ص312 ب1 ح1 - حدثنا أبي و محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قالا: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا محمد بن عیسی بن عبيد، عن محمد بن أبي عميرو محمد بن سنان، عن الصباح السدي و سدير الصيرفي و محمد بن النعمان مؤمن الطاق و عمر بن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام؛ و حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد الله قالا: حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ويعقوب بن يزيد و محمد بن عيسى، عن عبد الله بن جبلة، عن الصباح المزني و سدير الصيرفي و محمد بن النعمان الأحول و عمربن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام أنهم حضروه ، فقال: یا عُمَرَ بْنِ أذینة ! مَا تَرَى هَذِهِ النَّاصِبَةَ فِي أَذَانُهُمْ وَ صَلَاتُهُمْ ؟ فقلت: جعلت فداك إنهم يقولون إن أبي بن كعب الأنصاري رآه في النوم . فقال : کَذَّبُوا وَ اللَّهِ ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ . وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : إِنَّ اللَّهَ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ عَرَجَ بِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى سَمَائِهِ سَبْعاً . . . فَقَالَ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اللَّهُ أَكْبَرُ ، اللَّهُ أَكْبَرُ . . ثُمَّ عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ . . . فَقَالَ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ . . . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : . . . ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، أَشْهَدُ أَىُّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ... ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ ، قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ ، فَقَالَتْ الملائكه هِيَ لِشِيعَتِهِ أَقَامُوهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ . . . فَهَذَا عِلَّةُ الْوُضُوءِ وَ الْأَذَانِ.... الوافي: ج 7 ص 57 ح5472-1 و البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص 481 ح5/6201و الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل): ج1 ص 689 ب79 ح1091 و تفسیر نور الثقلين: ج3 ص 114 ح23 و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج 15 ص 468 از الكافي. بحار الأنوار: ج 18 ص 356 ب3 ح66 از العلل و الكافي. بحار الأنوار: ج 79 ص 237 ب2 ح1 از العلل.
2- الفقيه: - لما.
3- الفقيه: - علي عليه السلام.
4- الكافي: ج3 ص 302 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير ، عن حماد، عن منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و من لا يحضره الفقيه: ج1 ص282 ح865- و روی منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: . كما في الكافي باختلاف ذکرناه . و تهذیب الأحکام تحقیق خرسان: ج2 ص 277 ب14 ح1099-1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: . مانند الكافي . و روضة الواعظين چاپ قدیم: ج2 ص313- به طور مرسل از امام صادق علیه السلام مانند الكافي شريف آورده است. الوافي: ج 7 ص 558 ح6584-3 از الكافي و التهذيب والفقيه، وسائل الشيعة: ج5 ص 369 ب1 ح6815-2- از الكافي و الفقيه و التهذيب، و بحار الأنوار: ج40 ص 62ب91 ح96 از الكافي.

او آموختند. و در کتاب دعائم الإسلام جلد1 صفحه 142 است که از امام جعفر صادق، از پدرشان، از جدشان، از امام حسین علیه السلام روایت شده که پرسیده شدند از سخن مردم درباره اذان: سبب (تشريع اذان) خوابی بوده است که عبد الله بن زید دیده و به پیامبر خبر داده و آن حضرت فرمان به آن اذان دادند؟ امام حسين عليه السلام فرمودند:

الوحي یتنزل (ينزل)(1) على نبیکم و تزعمون أنه أخذ الأذان عن عبد الله بن زید و الأذان وجه دینکم؟! و غضب صلوات الله عليه...».(2)

وحی بر پیامبر شما نازل می گردد و شما معتقدید که آنان را از عبد الله بن زید گرفته حال آن که اذان چهره دین شما است؟! و حضرت (از این افترا) غضب ناک گردیدند ....

دلالت این روایات و مانند آن ها روشن است بر اینکه آغاز تشريع اذان و اقامه وحی، از جانب الله تعالی بوده است که رسول الله صلى الله عليه و آله آن را به واسطه جبرئیل علیه السلام گرفته است، چنان که ظاهر بعضی از روایات است که تشريع اذان در شهر مکه قبل از هجرت و در معراج رسول الله صلى الله عليه و آله بوده است.

روایاتی در کتابهای مخالفین در موافقت با شیعیان

در کنز العمال جلد6 صفحه 277 رقم 397 از هارون بن سعد، از شهید زید بن علي بن الحسين، از پدرانش، از حضرت علي عليه السلام که آن حضرت فرمود:

«انَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَلِمَ الْأَذَانَ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِهِ وَ فُرِضَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةِ».

رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم اذان را در شب معراج تعليم دیدند و برایشان نماز واجب گشت.

و حاکم نیشابوری در کتاب خود مستدرک الصحیحین جلد3 صفحه171، کتاب معرفة

ص: 373


1- البحار والمستدرك.
2- بحار الأنوار: ج 81 ص 156 ب13 ح 54 و مستدرك الوسائل: ج4 ص 17 ب1 ح4062- ازالدعائم نقل نمودند.

الصحابة روایت نموده از سفیان بن الليل گفت: پس از (صلح امام حسن علیه السلام) به مدینه نزد حضرت رفتم. گوید: نزد حضرت از اذان یاد شد. کسی از ما گفت: آغاز اذان به سبب خواب عبدالله بن زید بود. حضرت امام حسن علیه السلام به او فرمود:

«إِنَّ شَأْنِ الْأَذَانِ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ ، أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ فِي السَّمَاءِ مثنی ، وَ عَلَّمَهُ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَقَامَ مَرَّةً مَرَّةً فَعَلَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ».

همانا جایگاه اذان والاتر از آن است، جبرئیل در آسمان دوتا دوتا اذان گفت، و رسول الله آن را آموخت و اقامه یکی یکی گفت و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم آن را آموخت.(1)

2-إجماع اهل بیت علیهم السلام و شیعیان آنان

أهل بیت عصمت اجماع و اتفاق دارند بر این که تشریع کننده اذان، ذات مقدس الله تبارک و تعالی می باشد و اینکه جبرئيل عليه السلام آن را بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نازل نموده است و آن حضرت به بلال آموزش دادند و در تشريع آن کسی دخیل نبوده است. و سیره اهل بیت علیهم السلام نیز جزاین را به شدت انکار فرموده و برباطل بودن آن تصریح فرموده اند. تمامی فقهای شیعه با استناد به روایت های بسیاری که از امامان از اهل بیت عصمت صلوات الله علیهم اجمعین رسیده است، ذکر نموده اند که اذان و اقامه برگرفته از وحی الهی می باشند که بر خاتم انبیاء صلی الله عليه و آله و سلم نازل شده است و بر آن اتفاق دارند و آن را ضروری مذهب حقه شیعه امامیه می دانند و به آن تصریح نموده اند:

شهید اول شیخ محمد بن مکی قدس سره الشريف در جلد3 صفحه195 باب 7 در کتاب شریف ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة فرموده است:

في الأذان و الإقامة: و هما وحي من الله تعالى عندنا كسائر العبادات على لسان جبرئيل عليه الصلاة و السلام .

ص: 374


1- در سیره ابن هشام: ج2 ص 128 می باشد: وذكر ابن جریح قال: قال لي عطاء: سمعت عبید ابن عمر الليثي يقول: ائتمر النبي صلى الله عليه (وآله) و سلم و أصحابه بالناقوس للاجتماع للصلاة، فبينما عمر بن الخطاب يريد أن يشتري خشبتين للناقوس إذ رأى عمر بن الخطاب في المنام أن لا تجعلوا الناقوس بل أذنوا للصلاة، فذهب عمر إلى النبي صلى الله عليه و آله وسلم يخبره بالذي رأي و قد جاء النبي صلى الله عليه (وآله) و سلم الوحي بذلك، فما راع عمر إلا بلال يؤذن، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم حين أخبره بذلك: قد سبقك بذلك الوحي. و در السيرة الحلبية: ج2 ص 297- روى الحلبي، عن أبي العلاء، قال: قلت لمحمد بن الحنفية: إنا لنتحدث أن بدء الأذان كان من رؤیا رآها رجل من الأنصار في منامه، قال: ففزع لذلك محمد بن الحنفية فزعا شديدا و قال: عمدتم إلى ما هو الأصل في شرائع الاسلام، و معالم دینکم، فزعمتم أنه كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه، يحتمل الصدق و الكذب و قد تكون أضغاث أحلام، قال: فقلت له: هذا الحديث قد استفاض في الناس. قال: هذا و الله الباطل ..... و در کنزالعمال: ج8 ص 329 رقم 23138- فصل الأذان: عن مسند رافع بن خديج: لما أسري برسول الله إلى السماء أوحي إليه بالأذان فنزل به فعلمه جبرئیل . (الطبراني في الأوسط عن ابن عمر).

اذان و اقامه وحی از جانب الله تعالی است مانند دیگر عبادت ها که بر زبان جبرئیل عليه الصلاة و السلام (نازل گشت).

و پس از این فرمایش استناد فرموده به روایت فضیل بن اليسار از امام باقر عليه السلام، و به روایت منصورين حازم از امام صادق عليه السلام سپس چنین مرقوم داشته است:

عامه اذان و اقامه را به خوابی نسبت داده اند که عبدالله بن زید دیده باشد و این بعيد است از حالات رسول الله صلى الله عليه و آله، و تلقى عبادت به وسیله وحی، و به دلیل قول الله تعالى: «إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيُ يُوحِي»

و فرمود: ابن ابي عقيل عمانی(1) گفته است:

أجمعت الشيعة عن الصادق عليه السلام: أنه لعن قوما زعموا أن النبي صلى الله عليه وآله أخذ الأذان من عبد الله بن زيد، فقال: «ینزل الْوَحْيُ عَلَى نَبِيِّكُمْ ، فَتَزْعُمُونَ أَنَّهُ أَخَذَ الْأَذَانَ مِنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زید ؟!»(2)

شیعه اجماع نموده است درباره امام جعفر صادق عليه السلام که حضرت لعنت فرمودند کسانی را که معتقد هستند رسول الله اذان را از عبدالله بن زید گرفته است و فرمودند: وحی بر پیامبرتان نازل می شود و با این وجود شما گمان می کنید که او اذان را از عبد الله بن زید گرفته ؟!

شیخ طائفه حقه طوسی در المبسوط في فقه الإمامية جلد1 صفحه 95 می نویسد:

...و الأذان مأخوذ من الوحي النازل عن النبي صلى الله عليه و آله دون الرؤيا و المنام....

... و اذان برگرفته از وحی نازل شده بر پیامبر صلی الله عليه و آله است و نه رؤيا و خواب ....

علامه حلی در کتاب نهاية الإحكام في معرفة الأحكام جلد1 صفحه 411 می نویسد:

ص: 375


1- شیخ حسن بن علی ابن ابي عقيل عمانی از فقهای شیعه در آغاز غیبت صغری و از مشایخ فقیه بزرگ شیعه ابن قولویه است.
2- مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام : ج3 ص256 و الوافي: ج 7 ص 558 و وسائل الشيعة: ج5 ص370 ح 6816-3 و بحار الأنوار: ج81 ص 122 و الحدائق الناضرة: ج 7ص835 و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 9 ص 2 همه از ذكرى الشيعة نقل نموده اند.

واعلم أن الأذان وحي من الله تعالی عند أهل البيت عليهم السلام على لسان جبرئیل عليه السلام.

و بدان که به تحقیق اذان وحی از جانب الله تعالی است نزد اهل بيت عليهم السلام بر زبان جبرئيل عليه السلام.

و روایت منصور بن حازم را دلیل می آورد و سپس می نویسد:

و لأنه أمر مشروع، و عبادة مؤيدة مستفادة من النبي صلى الله عليه و آله، و قال تعالى:وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيُ يُوحى .

و به دلیل این که آن (اذان) امری مشروع و عبادتی تأیید شده و استفاده شده از پیامبر است، و به دلیل فرموده:

«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيُ يُوحى»

و پیامبر از روی هوى (دلخواهش) سخن نمی گوید، (سخنش) جزوحی که بر او می شود نمی باشد.

و محقق حلی در کتاب المعتبر في شرح المختصر جلد2 صفحه 124 می نویسد:

و الأذان عند أهل البيت عليهم السلام و على لسان جبرئيل تلقيا .

و اذان نزد اهل بیت علیهم السلام و بر زبان جبرئيل عليه السلام تلقي از وحی است. و برای سخن خود به صحيحه منصور بن حازم استناد می کند.

محقق حلی در کتاب المعتبر في شرح المختصر جلد2 صفحه 125 می نویسد:

و ما نقل عن أهل البيت عليهم السلام أنسب بحال النبي صلى الله علیه و آله، فإن الأمور المشروعة منوطة بالمصالح و الإطلاع عليها مما يقصر عنه فظن البشر فلا يعلمها مفضلة إلا الله، فلا يكون للنبي صلى الله عليه و آله فيها الخيرة، ولأن الأمور المشروعة مع خفتها و قلة أذكارها مستفادة من الوحي الإلهي فما ظنك بالمهم منها.

ص: 376

و آنچه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده مناسب تر است به حال رسول الله صلى الله علیه و آله، زیرا به تحقیق امور شرعی منوط به مصالح و آگاهی بر آن ها است از آنچه که گمان بشر از آن قاصر است و علم به تفصیل آن جزالله ندارد و رسول الله را در تشریع آن اختیاری نیست، و به جهت اینکه امور شرعی با وجود سبکی و کم بودن اذکار آن ها، مستفاد از وحی الهی است پس چه گمان می کنی درباره امر مهمی از آن؟

علامه مجلسی رحمه الله در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول جلد15 صفحه 81 حديث زراره و فضیل را دلیل براجماع شیعه بروحی بودن اذان و اقامه می داند و نه به خواب، و بر ثابت بودن معراج، که معراج معلوم و متواتر است، .... علامه مجلسی در مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول جلد15 صفحه 468 می گوید:

لا خلاف بين علمائنا في أن شرعية الأذان كان بالوحي لا بالنوم.

اختلافی میان علمای ما (شیعیان) نیست در این که اذان به وحی و نه به خواب تشريع شده.

و فقيه بحرانی در الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة جلد7 صفحه 434 می نویسد:

الأذان عند أهل البيت صلوات الله عليهم وحي نزل به جبرئیل علیه السلام على رسول الله صلى الله عليه و آله و أذن له به في صلاته بالنبيين و الملائكة في حديث المعراج.

اذان نزد اهل بیت صلوات الله عليهم وحی است که جبرئیل علیه السلام بر رسول الله صلى الله عليه و آله نازل نمود و در نماز آن حضرت با ملائکه و پیامبران در حديث معراج اذان گفت.

و فقيه بحرانی در الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة جلد7 صفحه 329 می نویسد:

و الأخبار بفضله و ثوابه و أنه من وكيد السنن، و أنه وحي من الله تعالى، لا ما تزعمه

ص: 377

العامة العمياء....

و اخبار در فضیلت اذان و ثواب آن و اینکه از سنت های مؤكده است و اینکه وحی از الله تعالی است و نه آنچه عامه کور (دل) می گویند....

و ملای سبزواری در ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد جلد2 صفحه 251 می نویسد:

و الأذان شرعا أذکار مخصوصة وضعت للإعلام بأوقات الصلاة، و الإقامة أذكار مخصوصة عند إقامة الصلاة، واتفق الأصحاب على أنهما وحي من الله تعالی.

اذان شرعا ذکرهای مخصوصی برای اعلام زمان های فرارسیدن نماز، و اقامه ذکرهای مخصوصی برای هنگام برپاداشتن نماز است، و شیعیان اتفاق نظر دارند بر اینکه آن ها (اذان و اقامه) وحی از جانب الله تعالی می باشند.

و در جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام جلد 9 صفحه 2 - اذان و اقامه را از اقوال مخصوصه ای می داند که وحی از جانب الله تعالی است به ضرورت مذهب شیعه، و سپس سخن ابن أبي عقیل را نقل می نمایند.

شیخ محمد جواد بن سعد اسدی فاضل کاظمی متوفی 1065 قمری در مسالك الأفهام إلى آیات الأحكام جلد1 صفحه 193 از عامه خبر ابو محذورة را نقل می کند و می نویسد:

و عند أصحابنا أنه وحي من الله على لسان جبرئیل علیه السلام.

و نزد اصحاب ما (شیعیان) اعتقاد چنین است که اذان وحی از جانب الله است بر زبان جبرئیل علیه السلام.

و روایت منصور بن حازم و روایت فضیل بن اليسار را ذکر می نماید ....

3-ضروری دینی

از ضروری دین است که برای نبی و رسول جایز نیست اعتماد بر رؤیای کسی در تشریع حکمی شرعی و موجب التزام نیز نمی باشد، و ضروری دین است که اذان و اقامه از عبادات است و

ص: 378

عبادات توقیفی اند و نیاز به نصى خاص از مبدأ وحی دارند، و رؤیای غیر معصوم حجت نبوده و منشا تشریع حکم شرعی نیست.

و جای شگفت است که برخی از فقهای ما مانند سید علی طباطبائی در ریاض المسائل چاپ جدید جلد3 صفحه 57 برای استحباب این که کسی که صدایش بلندتر است مؤذن باشد، به ذیل این خبر که يقينا جعلی و باطل است استناد می کنند، و صاحب ریاض نوشته است:

... لما مر من قوله صلى الله عليه و آله: القه على بلال، فإنه أندي منك صوتا. و لغيره من النصوص، و فيها الصحيح و غیره . و لأن إبلاغه أبلغ، والمنتفعين بصوته أكثر.

امیرالمؤمنین و اتهام حرکات غیر اخلاقی

سؤال - علمای عامه بیان می کنند که در کتب شیعه روایاتی آمده که نشان می دهد امیرالمؤمنین تن به حرکات غیراخلاقی داده اند، به عنوان نمونه:

1- الأمالي (للطوسي): 290 المجلس 11 حدیث 562-9- أَبُو مُحَمَّدِ الْفَحَّامِ ، قَالَ : حَدَّثَنِي عَمِّي ، قَالَ : حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنِ عُبْدُوسٍ ، قَالَ : حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ بهار بْنِ عَمَّارٍ ، قَالَ : حَدَّثَنَا زَكَرِيَّا بْنُ يَحْيَى ، عَنْ جَابِرٍ ، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عبدالله بْنِ الْحَارِثِ ، عن أَبِيهِ ، عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَالَ : أَتَيْتُ النَّبِيِّ ( صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ) وَ عِنْدَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرَ ، فَجَلَسْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَائِشَةُ ، فَقَالَتْ لِي عَائِشَةُ . مَا وَجَدْتُ إِلَّا فَخِذِي أَوْ فَخُذْ رَسُولَ اللَّهِ ؟ . فَقَالَ : مَهْ يَا عَائِشَةُ ، لا تُؤْذِينِي فِي عَلِيٍّ ، فَإِنَّهُ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ أَخِي فِي الْآخِرَةِ ، وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ، يَجْعَلْهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ ، فَيَدْخُلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةِ ، وَ أَعْدَاءَهُ النَّارِ .

ترجمه بخشی از روایت: از امیر المؤمنین علیه السلام روایت است که خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم دیدم أبوبکر و عمر خدمت ایشان نشسته اند بین او و عایشه نشستم، عایشه گفت: جزران من و ران رسول خدا جای دیگری نیافتی؟ پیامبر فرمودند: عایشه ساکت باش.

2- کتاب سلیم بن قیس الهلالي: 747/2حدیث 24 أَبَانُ عَنْ سُلَيْمٍ قَالَ سَمِعْتُ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ [وَ سَأَلْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنِ ذَلِكَ فَقَالَ صَدَقُوا] قالُوا : دَخَلَ عَلِيِّ بْنِ

ص: 379

أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ عَائِشَةُ قَاعِدَةً خَلْفَهُ وَ علیها کساء [وَ البیت غَاصُّ بِأَهْلِي ؛ فِيهِمْ الْخَمْسَةِ أَصْحَابِ الْكِتَابِ وَ الْخَمْسَةَ أَصْحَابِ الشُّورَى فَلَمْ يَجِدْ مَكَاناً فَأَشَارَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) هَاهُنَا يَعْنِي خَلْفَهُ]فَجَاءَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَعَدَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِ) ، وَ بَيْنَ عَائِشَةَ وَ أقعی كَمَا یقعی الْأَعْرَابِيُّ فَدَفَعْتُهُ عَائِشَةَ وَ غَضِبْتُ وَ قَالَتْ : أَمَّا وَجَدْتُ لاستك مَوْضِعاً غَيْرِ حَجْرِي فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ قَالٍ [مَهْ] یا حمیراء لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي عَلِيٍّ فَإِنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَاحِبُ لِوَاءُ الْحَمْدَ وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَجْعَلْهُ اللَّهُ عَلَى الصِّرَاطِ [فیقاسم النَّارِ] فَيَدْخُلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةِ وَ يَدْخُلُ أَعْدَاءَهُ النَّارِ .

ترجمه بخشی از روایت: عائشه در حالی که چادری بر سر داشت پشت سر پیامبر ایستاده بود، علی آمد و بین رسول خدا و عائشه نشست عائشه در حالی که ناراحت شده بود گفت: جز بغل من جایی نیافتی که بنشینی؟! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ناراحت شدند و فرمودند: حمیرا! با آزردن برادرم مرا آزرده مکن...نظر حضرتعالی در خصوص این روایات چیست؟

جواب- برای روشن شدن حقیقت باید به نکاتی توجه نمود: 1- روایت از جهت سند ضعیف است به ناشناخته بودن چند راوی و از آن هاست اسحاق بن عبدوس و محمد بن بهار بن عمار، بنابراین از اعتبار ساقط است.

2- در روایت از حضرت امیرمؤمنان علیه السلام آمده است که فرمود:

«فَجَلَسْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عَائِشَةُ».

پس نشستم میان رسول الله و میان عایشه.

ونه آن چه که از عایشه نقل شده.

3- و در حدیث است که رسول الله امر می فرمودند به این که وقتی هرنامحرمی حضور دارد، زنان ایشان باید به اندرون اتاق ها بروند .... و این روایت تصریح دارد بر این که اولی و دومی و عایشه در محضر رسول الله بوده اند و این با سیره آن حضرت سازگاری ندارد.

4- و در التحصين: صفحه541 باب 5 از کتاب (نور الهدى و المنجي من الردی) از کتاب های

ص: 380

مخالفين چنين آمده: أبو محمد الفحام قال: حدثني عمي قال: حدثني إسحاق بن عبدوس قال: حدثني محمد بن بهار بن عمار قال: حدثنا زكريا بن يحيى، عن جابر، عن إسحاق بن عبد الله بن الحرب ، عن أبيه، عن أمير المؤمنين علي صلوات الله عليه قال:

«أتَیتُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عِنْدَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرَ ، فَجَلَسْتُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ عايشة . فَقَالَتْ عايشة . مَا وَجَدْتُ إِلَّا عِنْدِي أَوْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ؟ فَقَالَ : مَهْ یا عايشة ، لا تُؤْذِينِي فِي عَلِيٍّ ، فَإِنَّهُ أَخِي فِي الدُّنْيَا وَ أَخِي فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَجْلِسُهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى الصِّرَاطِ فَيَدْخُلُ أَوْلِيَائِهِ الْجَنَّةِ وَ أَعْدَائِهِ النَّارِ».

دقت کنید. همان روایت است و سید جلیل ابن طاووس رضوان الله عليه از کتاب های مخالفين با همان سند نقل نموده و در آن سخن عایشه چنین ذکر شده که گفت:

ما وجدت إلا عندي أو عند رسول الله ؟

جایی جز نزد من و یا نزد رسول الله نیافتی؟

ونه:

ما وجدت إلا فخذي أو فخذ رسول الله ؟!.

جایی جزران من و یا ران رسول الله نیافتی؟!.

و روایت دوم و غیر آن که در کتاب های دیگری مانند الجمل شیخ مفید و امالی شیخ طوسی و غیر آن است همگی گویای جسارت عایشه به امیر المؤمنين عليه السلام است که نشان دهنده عداوت و کینه او به آن حضرت است، و لازم است که عکس العمل رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نسبت به سخن عایشه و سخن حضرتش مورد توجه قرار گیرد، تا معلوم شود که آیا سخن عایشه و نسبتی که به حضرت داده صحیح بوده یا باطل است.

در روایت کتاب سليم

«فَغَضِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ قَالٍ : [ مَهْ ] يَا حُمَيْرَاءُ ! لا تُؤْذِينِي فِي أَخِي

ص: 381

عَلَيَّ ، فَإِنَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ ، وَ صَاحِبُ لِوَاءُ الْحَمْدِ ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ . يَجْعَلْهُ اللَّهُ عَلَى الصِّرَاطِ [ فبقاسم النَّارِ ) ، فَيَدْخُلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةِ وَ یدخل أَعْدَاءَهُ النَّارِ».

پس پیامبر صلی الله عليه و آله غضب کرد و فرمود: ساکت باش ای حمیرا! در باره برادرم على مرا اذیت مکن. او امير المؤمنين، و آقای مسلمانان، و صاحب لوای حمد، و پیشرو پیشانی سفیدان در روز قیامت است. خداوند او را بر صراط می گمارد و او آتش را تقسیم می کند، دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل آتش می کند.

در روایت کتاب الجمل شیخ مفید:

... سَابِعُهَا : وَ لَقَدْ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ ، قَبْلَ أَنْ يُضْرَبَ الْحِجَابِ عَلَى أَزْوَاجِهِ ، وَ كَانَتْ عَائِشَةُ بِقُرْبِ رَسُولَ اللَّهِ ، فَلَمَّا رَآنِي رَحَّبَ بِي وَ قَالٍ : أُذِنَ مِنِّي يَا عَلِيُّ ! ، وَ لَمْ يَزَلْ يدنيني أَجْلَسَنِي بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا ، فَغَلُظَ ذَلِكَ عَلَيْهَا ، فَأَقْبَلَتِ إِلَيَّ وَ قَالَتْ بِسُوءٍ رَأْيِ النِّسَاءِ وَ تسرعهن إِلَى الْخُطَّابِ : مَا وَجَدْتُ لإستك يَا عَلِيُّ مَوْضِعاً غَيْرِ مَوْضِعٍ فَخِذِي ؟ ! فَزَجَرَهَا النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ قَالَ لَهَا : أَ لِعَلِيٍّ تَقُولِينَ هَذَا ؟ ! إِنَّهُ وَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ آمِنْ بِي وَ صدقني ، وَ أُوِّلَ الْخَلْقِ وُرُوداً عَلَى الْحَوْضِ ، وَ هُوَ أَحَقُّ النَّاسِ عَهْداً إِلَى ، لَا يُبْغِضُهُ أَحَدُ إِلَّا أکبه اللَّهُ عَلَى مِنْخَرِهِ فِي النَّارِ ، فازدادت بِذَلِكَ غَيْضاً عَلَى... ».(1)

... هفتمینش آن که: پیش از نزول آیات حجاب بر همسرانش، روزی بر پیامبر داخل شدم؛ عایشه نزديك ایشان نشسته بود، همین که پیامبر مرا دیدند خوشامد گفت و دستور داد نزديك بروم و همچنان مرا به خویشتن نزديك تر فرا خواند تا آن که مرا میان خود و عایشه جا دادند. این کار بر عایشه سخت گران آمد و روی به من کرد و با بداندیشی زنانه و شتاب زدگی در گفتار، گفت: اى على! برای کفل خود جای دیگری غیر از جای

ص: 382


1- الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة: ص 411 أسباب بغض عائشة لأمير المؤمنين عليه السلام .

ران من پیدا نکردی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله براو تندی کرد و فرمود: آیا این سخن را به على می گویی؟ به خدا سوگند او نخستین کس است که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، و نخستین کسی است که در قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد خواهد شد، و از همه مردم بر عهد من سزاوارتر است. هیچ کس او را دشمن نمی دارد مگر این که خداوندش با روی در آتش می افکند. این هم موجب افزونی خشم و دشمنی او با من شد ....

و در روایت کتاب تقريب المعارف:

... فقالت: ما وجدت لإستك موضعا إلا فخذي أو فخذ رسول الله ؟! فقال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم: مهلا لا تؤذيني في أخي، فإنه أمير المؤمنين، و سید المسلمين، و أمير الغر المحجلين يوم القيامة، يقعده الله على الصراط، فيدخل أولياءه الجنة، و أعداءه النار ...(1)

پس گفت: برای کفل خود جایی جزران من و یا ران رسول الله نیافتی؟! پس رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: بازدار مرا درباره برادرم آزار مده، پس همانا او امير المؤمنين است، و آقای مسلمانان، و فرمانده پیشانی سپیدان در روز قیامت است، خداوند او را بر صراط می نشاند (و اختیار می دهد)، پس دوستانش را داخل بهشت کند، و دشمنانش را داخل آتش کند.

و در روایت کتاب الأمالي شيخ طوسي:

(... فقالت: يا ابن أبي طالب! ما وجدت لإستك مكانا غير فخذي ؟! أمط عني. فضرب رسول الله صلى الله عليه و آله بين كتفيها، ثم قال لها: ويل لك، ما تريدين من أمير المؤمنين، و سيد المسلمين، و قائد الغر المحجلين؟!»(2)

... پس گفت: ای پسر ابوطالب ! برای نشیمنگاهت جایی جزران من نیافتی؟! از من دور

ص: 383


1- تقريب المعارف: ص 198- و رووا عن عبد الله بن الحارث قال: دخل علي عليه السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و عنده عائشة فجلس بينهما ....
2- الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 602 المجلس 27.

شو. پس رسول الله صلى الله علیه و آله میان دو کتفش زد، سپس به او فرمود: بدا برایت، چه می خواهی از امیر المؤمنين، و سرور مسلمانان، و پیشوای پیشانی سپیدان ؟!.

و در روایت کتاب اليقين:

(... فَقَالَتْ : مَا وَجَدْتُ لإستك مَجْلِساً غَيْرِ فَخِذِي أَوْ فَخُذْ رَسُولَ اللَّهِ ؟ ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : مَهْلًا لَا تُؤْذِينِي فِي أَخِي فَإِنَّهُ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ سَيِّدِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمِيرُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، يُقْعِدُهُ اللَّهُ عَلَى الصِّرَاطِ ، فَيَدْخُلُ أَوْلِيَاءَهُ الْجَنَّةِ ، وَ أَعْدَاءَهُ النَّارِ».(1)

پس گفت: برای نشیمن گاهت جایی جزران من و یا ران رسول الله نیافتى؟! پس رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: باز ایست مرا درباره برادرم اذیت مکن همانا او امیر المؤمنين است، و سید مسلمانان است، و فرمانده پیشانی سپیدان در روز قیامت است، خداوند او را بر صراط بنشاند، پس دوستانش را داخل بهشت و دشمنانش را داخل آتش می کند.

لازم به ذکر است عایشه از سرکردگان نواصب بوده و کتاب های تاریخ پر است از اظهار دشمنی های او با خاندان وحی، و در این جا اشاره ای به برخی از کارهای او می کنیم: مشارکت در به شهادت رساندن رسول الله صلى الله عليه و آله و به شهادت رساندن حضرت زهراء عليها السلام، برپا کننده جنگ جمل و مسبب ریخته شدن خون سی هزار نفر، برای شادی قتل امیر مؤمنان علیه السلام نام ابن ملجم لعنة الله عليه را بر غلام خود نهاد، و با فرمان او پیکر مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام تیرباران گشت و جنایات و بدعتهایی را بنیان نهاد، برای کسانی که حقیقت جو هستند لازم است به کتاب هایی که در این باره است مراجعه نمایند.

ص: 384


1- اليقين: ص 195 ب45 فیما نذكره عن إبراهيم الثقفي أيضا من كتاب المعرفة.

سند زیارت عاشوراء

اشاره

سؤال - گفته شده است: زیارت عاشورا که لعن دارد سندش صحیح نیست.

جواب- برخی شبهه افکنان، با طرح شبهه هایی درباره زیارت عاشوراء . که مجموعه ای از معارف ناب ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تبری و بیزاری از غاصبان حقوق آنان و ستمگران به ایشان است . در پی خشکاندن ریشه تبری از دشمنان اهل بیت عليهم السلام در میان شیعیان اهل بیت علیهم السلام و محبين آن حضرات هستند. اینان غافلند از این که آیاتی چند در قرآن کریم و احادیث بسیاری از اهل بیت علیهم السلام در لعن و بیزاری جستن از دشمنان قرآن و اهل بیت علیهم السلام وجود دارد(1)

منابع ریارت عاشوراء و سند آن ها

برای دفع نمودن این شبهه باید دانست که زیارت عاشوراء دو مصدر اصلی دارد: کامل الزیارات و مصباح المتهجد (كبير و صغير). سایر مصادر و منابع، این زیارت را از این دو مصدر اصلى نقل نموده اند. سندهای زیارت عاشوراء در دو مصدر یاد شده، بدین شرح است:

طرق زیارت عاشوراء در کامل الزيارات: حدثني حكيم بن داود بن حكيم و غيره ، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة و صالح بن عقبة جميعا عن علقمة بن محمد الحضرمي؛ و محمد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن مالك الجهني، عن أبي جعفر الباقر عليه السلام قال: ...

بنابراین در کتاب شریف کامل الزیارات ، زیارت عاشوراء دارای شش طریق به شرح ذیل می باشد:

1- حکیم بن داود بن حکیم، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن سیف بن عميرة، عن علقمة بن محمد الحضرمي، عن الإمام الباقر عليه السلام

2- حکیم بن داود بن حکیم، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن صالح بن عقبة، عن علقمة بن محمد الحضرمي، عن الإمام الباقر عليه السلام

ص: 385


1- سوره (33) الأحزاب آیه 58: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا» همانا کسانی که خدا و پیامبرش را آزار دهند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برای آنان عذابي خوارکننده آماده نموده. رجال الكشي: ص 528ح1012 - ... رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: مِنْ يأجم أَنْ یلعن مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ. لعنت خداوند برکسی باد که خوش ندارد کسی را که خداوند وی را لعنت نموده، لعنت کند.

3- غیره، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن صالح بن عقبة، عن علقمة بن محمد الحضرمي، عن الإمام الباقر عليه السلام

4- غیره ، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة، عن علقمة بن محمد الحضرمي، عن الإمام الباقر عليه السلام

5- حكيم بن داود بن حكيم، عن محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن مالک الجهني، عن الإمام الباقر عليه السلام

6- غیره ، عن محمد بن موسى الهمداني، عن محمد بن اسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن مالک الجهني، عن الإمام الباقر عليه السلام

طرق زیارت عاشوراء در مصباح المتهجد: روی محمد بن إسماعيل بن بزیع عن صالح بن عقبة عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام قال: ...

قال صالح بن عقبة و سيف بن عميرة: قال علقمة بن محمد الحضرمي: قلت لأبي جعفر عليه السلام:...

و روی محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة قال: خرجت مع صفوان بن مهران الجمال و عندنا جماعة من أصحابنا إلى الغري بعد ما خرج أبو عبد الله عليه السلام،...

نتیجه این که طرق شیخ طوسی در مصباح المتهجد برای زیارت عاشوراء در این چهار طريق قرار می گیرد

1- محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن صالح بن عقبة، عن أبيه، عن الإمام الباقر عليه السلام

2- محمد بن اسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبة، عن علقمة بن محمد الحضرمي،، عن الإمام الباقر عليه السلام

3- محمد بن اسماعیل بن بزیع، عن سيف بن عميرة، عن علقمة بن محمد الحضرمي،، عن الإمام الباقر عليه السلام

ص: 386

4- محمد بن خالد الطيالسي، عن سيف بن عميرة، عن صفوان، عن الإمام الصادق عليه السلام در بررسی طرق این زیارت، مشاهده می گردد که بزرگانی همچون محمد بن اسماعیل بن بزيع، از اصحاب امام کاظم و امام رضا و امام جواد عليهم السلام بوده و ثقه و از صلحای شیعه و مورد تأیید امام رضا عليه السلام است و صالح بن عقبه که از اصحاب امام باقر و امام صادق و امام کاظم علیهم السلام است و در توثيقات عامه و در طریق کتاب «المزار الكبير» ابن المشهدی واقع شده و از اصحاب معروفين كتب بوده است؛ در اسناد زیارت عاشوراء واقع شده اند که تمامی این ها قرائنی بر شهرت زیارت عاشوراء نزد بزرگان محدثین شیعه است.

برای اطمینان بیشتر یکی از طرق شیخ طوسی را بررسی می کنیم که تصحیح این طریق، می تواند سبب تصحیح دیگر طرق ایشان و نیز طرق ابن قولویه گردد. طریق شیخ طوسی در دعای صفوان برای زیارت عاشوراء

1- محمد بن خالد طیالسی

الف - شیخ نجاشی و شیخ طوسی او را صاحب كتاب «النوادر» می دانند و طريق شیخ به کتاب وی در «الفهرست»، صحیح است.

ب- وی در طريق اسناد کامل الزيارات واقع شده، و ابن قولويه فقیه بزرگ شیعه در مقدمه کتاب خود شهادت به وثاقت روات کتاب خود فرموده.

ج- کسی او را قدح نکرده.

د. محمد بن على بن محبوب، شیخ محدثين قم، ثقة، عين، فقیه و صحیح المذهب و صاحب کتب ، از وی در «التهذيب»و «الإستبصار»نقل حديث نموده.

ه- شیخ طوسی در رجال می نویسد: حمید از وی اصول بسیاری را نقل کرده .

و- در طريق ابن المشهدی در کتاب «المزار»واقع شده و ابن المشهدی تصریح به توثیق روات در کتاب خود می نماید.

ص: 387

ز- وی از راویان کتاب علاء بن الرزين است و کتاب مزبور چهار نسخه بیشتر ندارد و راوی یکی از آنها محمد بن خالد طیالسی است و طرق به همه نسخه ها معتبر است، بنابراین وقوع وی در طريق معتبر، دلالت بر مدح وی می کند؛ زیرا وی یکی از حاملان اصول احادیث اهل بیت علیهم السلام است.

ح- وی در طريق شیخ صدوق قرار گرفته و علامه مجلسی از وحید بهبهانی نقل فرموده که وقوع وی در طریق صدوق، موجب مدح او می شود.

2- سيف بن عميرة

الف - شیخ نجاشی و شیخ طوسی وی را توثیق نموده و او را از اصحاب امام صادق و امام کاظم عليهما السلام دانسته اند.

ب- شيخ نجاشی نوشته: وی کتابی دارد که جماعاتی از اصحاب ما (شیعیان)، از او نقل نموده اند.

ج- شیخ طوسی چنین می نگارد: وی صاحب کتاب است، و طریق ایشان در «الفهرست»صحیح است.

3- صفوان بن مهران جمال

الف - شیخ نجاشی وی را توثیق نموده و می نویسد: وی صاحب کتاب است .

ب- شیخ طوسی او را از اصحاب امام صادق عليه السلام و صاحب کتاب ذکر نموده و طریق شیخ طوسی به کتاب وی صحیح است.

ج- شیخ مفید می فرماید: وی از شیوخ و خواص اصحاب امام صادق عليه السلام و از ثقات فقهای صالح است.

د- شیخ کشی وی را از اصحاب امام کاظم علیه السلام می داند.

ص: 388

نتیجه:

1- طريق شیخ طوسی در «مصباح المتهجد»، در آغاز دعای صفوان (معروف به زیارت علقمه و یا دعای علقمه) صحیح است و قرائنی که برای محمد بن خالد طیالسی ذکر نمودیم ، برای توثيق وی کفایت می کند و طریق شیخ طوسی به کتاب وی در «الفهرست» صحیح می باشد و نیز سیف بن عمیره و صفوان توثيق شده اند و این طریق می تواند مصحح دیگر طرق باشد.

2- تعدد طرق (ششگانه) ابن قولویه در «کامل الزیارات»و (چهارگانه) شیخ طوسی در «مصباح المتهجد»، موجب اطمینان به صدورزیارت عاشوراء از امام باقر عليه السلام است.

برای تصحیح اسناد زیارت عاشوراء، وجوه دیگری نیز وجود دارد:

1- سند شیخ طوسی از صالح بن عقبة و سيف بن عميرة از امام باقر عليه السلام که اگر از کتاب های صالح بن عقبة و سيف بن عمیره باشد (که ظاهرا همین طور است)، قابل اعتماد و صحیح است.

2- اگر مبنا پذیرش شهادت فقیه طایفه ابن قولویه در وثاقت همه ی روات کتاب خود باشد، سند کامل الزيارات با تمام شش طریق وی قابل اعتماد و صحیح می باشد.

ابن قولویه که از بزرگان فقهاء و محدثین شیعه است و به يقين حديث شناسی بس بزرگ می باشد در آغاز کتاب شریف «كامل الزيارات»چنین می فرماید:

«...و لم أخرج فيه حديثا روي عن غيرهم إذا كان فيما روينا عنهم من حديثهم صلوات الله عليهم كفاية عن حديث غير هم و قد علمنا أنا لا نحيط بجميع ما روی عنهم في هذا المعنى و لا في غيره لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته و لا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال يوثر ذلك عنهم عن المذكورين غير معروفين بالرواية المشهورين بالحديث و العلم ...».

... و در این کتاب حدیثی از کسی جز اهل بیت نیاورده ام زیرا که در آنچه از روایات

ص: 389

ایشان صلوات الله عليهم روایت کرده ایم کفایت است از حديث غیر آنان و به درستی که دانستیم به همه آنچه از آنان در این معنی (زیارت) و در غیر آن روایت شده چیره نیستیم، لكن آنچه را که از راه افراد مورد وثوق از اصحاب ما (شیعیان) که خداوند آنان را به رحمت خویش رحمت کند به ما رسیده آورده ایم، و در این کتاب حدیثی که از مردان شاذ (و شناخته نشده) و غیر معروف به روایت آمده نیاورده ام بلکه از مشهورين به حدیث و علم آورده ام ....

خلاصه این کلام، تصریح ایشان است بر اینکه احادیث کتاب خود را از آنان که مورد اعتماد و از اصحاب ما (شیعه) هستند، نقل فرموده و همه احادیث را از معروفين به علم و راویان حدیث نقل کرده است.

3- هرگاه روایت یا خبری به جهت تعدد مصادر و طرق و تنوع راویان از شهرت برخوردار گشت، این شهرت عملی موجب وثوق و اطمینان به صدور آن از معصوم می گردد و اطمینان ، حجتی شرعی است.

منشأهای عقلی که موجب وثوق و اطمینان شوند نیز بسیارند که مهمترین آنها این سه هستند:

الف - کثرت مصادر روایی و تعدد طرق و تنوع روات و کثرت عمل به آن ها. و همانا کثرت طرق و مصادر و عمل، طبعة مؤدی وثوق به روایت است، چنان که فقهای شیعه به برخی از نصوص روایات . مخصوصا در مستحبات و مکروهات . گرچه از حیث سند تمام نیستند، اعتماد کرده اند.

ب- عامل روحی: موافقت روایت و زیارت عاشوراء از حيث مضمون، با مضامین و ملاک های عمومی ذکر شده در قرآن کریم و سنت قطعيه.

ج- عامل ادبی: انسجام زبان لغت حديث و زیارت عاشوراء و اسلوب آن با احادیث هم سنخ آن، که صدور آن ها از معصومین علیهم السلام معلوم است.

ص: 390

این عامل از فنون متعارف نزد عرف عقلا در توثیق نصوص است. به عنوان مثال ابن أبي الحديد معتزلی می نویسد: «اگر در نهج البلاغه تأمل کنی تمام آن را یک دست و از یک سرچشمه و آن را یکنواخت خواهی دید که سبک آن یکسان است و همچون یک عنصر خالص است که هیچ آمیزه ای ندارد و هیچیک از اجزای آن مخالف اجزای دیگر نیست و ماهیت آن تفاوتی ندارد و همچون قرآن مجید است که آغاز آن همانند میانه اش و میانه اش همچون پایان آن است و هر سوره و آیه اش از لحاظ راه و روش و فن و نظم، چون دیگری است. اگر بعضی از قسمت های نهج البلاغه صحیح و بعضی ساختگی بود با این برهان برای توروشن می شد و حال آن که گمراهی کسانی آشکار می شود که پنداشته اند این کتاب یا بخشی از آن منسوب به على علیه السلام و ساختگی است.»(1)

ملاحظه زیارت عاشوراء، به جهت نظر به تعدد عوامل وثوق در آن، انسان را به وثوق بلکه به يقين می رساند که صادر شده از لسان امام باقر عليه السلام است. از جمله عامل کمی: تعدد مصادری که آن را وارد کرده که نتیجتا تشکیل شهرت علمی نزد علماء می دهد، چراکه از زیارت های معروف است نزد علمای شیعه . که به تحقیق و دقت شهره اند فقهاء و علماء محقق که روایت و زیارت را نقل نموده اند: ابن قولویه و شیخ مفید و طوسی و ابن المشهدی و سید بن طاووس و علامه حلی و شهید اول و شیخ کفعمی و مجلسی و دیگر علمای پس از آن ها قدس الله أسرارهم هستند. این بزرگان زیارت عاشوراء را در کتاب های خود به همراه تمامی فقرات آن نقل کرده اند به گونه ای که موجب وثوق است، همچنان که عامل روحی در سیاق زیارت دیده می شود، به گونه ای که در آن روح تبری، لعن و مبارزه با ستم و ستمگران که از موضوعات واضح قرآنی نزد هر مسلمان است . حاکم می باشد:

إضى الذين يكتمون ما أ نا من البنات و الهدئ من غير ما بيناه للناس في الكتاب

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ»(2)

ص: 391


1- شرح نهج البلاغة: ج10 ص 128.
2- سوره (2) آیه 160.

آنان که دلايل روشن و هدایت های ما را که نازل کرده ایم، بعد از آن که در کتاب الهي برای مردم توضیح داده ایم کتمان می کنند، خداوند آنها را لعنت می کند و همه لعنت کنندگان نیز آن ها را لعن می کنند. بنابراین زیارت عاشوراء، متضمن روح قرآن است که همان درخواست دوری از رحمت خدا برای ستمگران است. از سوی دیگر، نتیجه درنگ و تأمل (از حیث ادبی) در فقرات زیارت عاشوراء، برای کسانی که با ادبیات عرب آشنا هستند، درک تجانس در لغت این زیارت با زیارت های دیگری است که صدور آنها از اهل بیت علیهم السلام قطعی است . همانند زیارت وارث، عرفه و نیمه شعبان - همچنين هم خوانی اسلوب آن با اسلوب دیگر سخنان امام باقر عليه السلام از خلال دعاها و سخنان آن حضرت مشخص می گردد. اضافه بر این؛ تمسک به اخباری که به اخبار من بلغ مشهورند نیز ممکن است.

پیوستگی این عوامل در زیارت عاشوراء، موجب وثوق و اطمینان به صدور زیارت از امام باقر عليه السلام است.

لازم به ذکر است که این زیارت در منابع معتبری که قدمت تقریبی هزار ساله دارند، آمده است و بزرگان محدث و فقیه و مدققي همچون ابن قولویه و شیخ مفید و طوسی و ... قدس الله أسرارهم این زیارت را نقل کرده اند و اینان بنابر اطمینانی که به سند و محتوای این زیارت داشته اند، اقدام به نقل آن نموده اند و به نظر می رسد منشأ ایجاد خدشه نمودن در این زیارت، از وهابیت، نواصب و اتباع آنان لعنهم الله باشد، امید است خداوند متعال شر آنان را به خودشان بازگرداند و شیعیان را از فتنه ی فتنه گران و شبهه افکنان محافظت فرماید.

ص: 392

پی نوشت های بخش چهارم

1- برخی از احادیث در این باره :

1. بصائر الدرجات: 299 ب14 ح1 - حدثنا حمزة بن يعلى عن أحمد بن النضر عن عمرو بن شمر عن جابر عن أبي جعفر عليه السلام قال:يَا جَابِرُ ! إِنَّا لؤ کنا نحدثکم بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لکنا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لکنا نحدثکم بِأَحَادِيثِ نکنزها عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا یکنز هَؤُلَاءِ ذهبهم وَ فضتهم .

2. حدثنا يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن عمرو بن أذينة، عن الفضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليه السلام أنه قال:لَوْ أَنَّا حَدَّثَنَا بِرَأْيِنَا ضَلَلْنَا كَمَا ضَلَّ مَنْ كَانَ قَبْلَنَا وَ لَكِنَّا حَدَّثَنَا ببینة مِنْ رَبِّنَا بَيْنَهَا لنبیه فَبَيِّنْهَا لَنَا .

3. حدثنا عبد الله بن عامر، عن عبد الله بن محمد الحجال، عن داود بن أبي يزيد الأحول، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يَقُولُ : إِنَّا لؤ کنا نُفْتِي النَّاسِ بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لَكِنَّا مِنْ الهالکين وَ لکنها آثَارَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَصْلُ [وَ أُصُولَ] عِلَّمَ نَتَوارَثُها کابِرٌ عَنْ کابِرٍ نَکنِزُها کَما یَکنِزُ النَّاسِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم

4. حدثنا محمد عن الحسين بن سعيد، عن القاسم، عن محمد بن يحيى، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: یا جَابِرٍ ؛ لؤ کنا فِي النَّاسِ بِرَأْيِنَا وَ هَوَاناً لَكِنَّا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لَكِنَّا نفتيهم بِآثَارِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أُصُولَ عَلِمَ عِنْدَنَا تَتَوَارَثُهَا کابر عَنْ کابُر نَکنِزُها كَمَا يُكْنَزُ هَؤُلَاءِ ذهبهم وَ فضتهم .

5. حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن النعمان، عن فضیل بن عثمان، عن محمد بن شریح قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: وَ اللَّهُ لَولَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ وَلَايَتِنَا وَ مَوَدَّتِنَا وَ قَرَابَتِنَا مَا أدخلناکم بُيُوتِنَا وَ لَا أوقفناكم عَلَى أبوابنا وَ اللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا إِلَّا مَا قَالَ رَبِّنَا .

6. حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي حمزة الثمالي، عن جابر، قال أبو جعفر

ص: 393

عَلَيْهِ السَّلَامُ : یا جَابِرٍ ! وَ اللَّهِ لَوْ کنا نُحَدِّثُ النَّاسُ أَوِ حَدَّثْنَاهُمْ بِرَأْيِنَا لکنا مِنَ الْهَالِكِينَ وَ لکنّا نُحَدِّثَهُم بِآثَارِ عِنْدَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَتَوارِثُها کابِرٌ عَنْ کابِرٌ نَکنِزُها کَما یَکنِزُ هَؤُلَاءِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم

7. حدثنا محمد بن هارون ، عن أبي الحسن موسى، عن موسى بن القاسم، عن علي بن النعمان، عن محمد بن شریح قال: قال لي أبو عبد الله عليه السلام: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ وَلَايَتِنَا وَ مَوَدَّتِنَا وَ قَرَابَتِنَا مَا أدخلناکم وَ لَا أوقفناکم عَلَى بَابُنَا فَوَاللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا قَالَ رَبِّنَا.

8. حدثنا إبراهيم بن هاشم، عن يحيى بن أبي عمران ، عن يونس، عن عنبسة قال: سأل رجل أبا عبد الله عليه السلام عن مسألة فأجابه فيها فقال الرجل: إن كان كذا و كذا ما كان القول فيها؟ فقال له: مَهْمَا أَجَبْتُكَ فِيهِ لِشَيْ ءٍ فَهُوَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَسْنَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا مِنْ شَيْ ءٍ .

9. حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضيل بن يسار، عن جعفر عليه السلام أنه قال: إِنَّا عَلى بینة مِنْ رَبِّنَا بَيْنَهَا لنبیه فَبَيِّنْهَا نَبِيِّهِ لَنَا فَلَوْلَا ذَلِكَ کُنّا کَهؤلاء النَّاسِ

10. حدثنا محمد بن إسماعيل، عن علي بن الحكم، عن فضيل بن عثمان، عن محمد بن شریح قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ فَرَضَ طَاعَتِنَا وَ وَلَايَتِنَا وَ أَمَرَ مَوَدَّتِنَا مَا أوقفناکم عَلَى أبوابِنَا وَ لَا أدخَلناكُم بُيُوتُنَا إِنَّا وَ اللَّهِ مَا نَقُولُ بأهوائنا وَ لَا نَقُولُ بِرَأْيِنَا وَ لَا نَقُولُ إِلَّا مَا قَالَ رَبَّنا وَ أُصُولَ عِنْدَنَا نَکنِزُها کَمَا یکنز هَؤُلَاءِ ذَهَبَهُم وَ فِضَّتَهُم .

2- شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد جلد15 صفحه 186. از او: بحار الانوار جلد33 صفحه 62 باب 16 و الغدير جلد10 صفحه 399

3- و لقد كان للخليفة يد بيضاء على المغيرة بدرء الحد عنه لما اتهم بالزنا في عصر الخليفة و هو أمير على الكوفة، فقد شهد عليه بالزنا: أبوبكرة و نافع و شبل بن معبد، و قالوا: بأنهم رأوه يولجه

ص: 394

و يخرجه، فلما قدم الرابع (زیاد بن أبيه) للشهادة، حاول الخليفة أن يدرأ عنه الحد بالشبهة، فخاطبه بقوله: إني لأرى رجلا لم يخز الله على لسانه رجلا من المهاجرين .... و لقد جازاه المغيرة بما قام به بعد وفاته. بالله عليك هل يصح الاستدلال بكلام لم يعرف قائله، و هل هو من نسج المغيرة أو من نسج غيره؟! و قد ألقي إلى النادبة توخيا المصالح معينة، و خلافا لنهي عمر عن ندب الموتى.

4- مغيرة بن شعبه یکی از قاتلین حضرت محسن و حضرت زهراء سلام الله عليهما است.

5 - منابع سخنان دختر أبي خثمة (حثمة) نوحه گرو گریه کننده برعمر:

تاريخ المدينة / ابن شبة النميري / وفات 262/ تحقیق فهيم محمد شلتوت / چاپ دوم / سال چاپ 1410-1368 ش / ناشر دار الفكر - قم / جلد3 صفحه 941–942: حدثنا محمد بن عباد بن عباد قال، حدثنا غسان بن عبد الحميد قال: بلغنا أن عبد الله بن مالك بن عيينة الأزدي حليف بني مطلب قال: لما انصرفنا مع علي رضي الله عنه من جنازة عمر دخل فاغتسل، ثم خرج إلينا فصمت ساعة، ثم قال: لله بلاء نادبة عمر، لقد صدقت ابنة أبي خثمة حين قالت: وا عمراه ! أقام الأود، و أبدأ العهد، وا عمراه ! ذهب نقي الثوب، قليل العيب، وا عمراه ! أقام السنة، و خلف الفتنة، ثم قال: والله ما درت هذا، و لكنها قولته و صدقت، و الله لقد أصاب عمر خيرها، و خلف شرها، و لقد نظر له صاحبه (فسار على الطريقة ما استقامت و رحل الركب، و تركهم في طرق متشعبة، لا يدري الضال، و لا يستيقن المهتدي.

و انساب الأشراف / احمد بن يحيى بن جابر البلاذری / وفات 279/ جلد10 صفحه430 المدائني قال: لما مات عمر... ندبته ابنة أبي حثمة فقالت: و اعمراه! أقام الأوعد، و أبرأ العمد، و أمات الفتن، و أحيا السنن، واعمراه ! خرج من الدنيا نقي الثوب ، بريئا من العيب.

و محمد بن جرير الطبری/ وفات 310 قمری در سن 84 سالگی در بغداد/ جلد4 صفحه218 حدثني عمر، قال: حدثنا على، قال: حدثنا ابن داب و سعید بن خالد، عن صالح بن کیسان،

ص: 395

عن المغيرة بن شعبة قال: لما مات عمربكته ابنة ابي حثمة، فقالت: وا عمراه ! اقام الأود، و ابرأ العمد، أمات الفتن، و أحيا السنن، خرج نقي الثوب، بريئا من العيب. قال: و قال المغيره بن شعبه: لما دفن عمراتیت عليا و أنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا، فخرج ينفض رأسه و لحيته و قد اغتسل، و هو ملتحف بثوب، لا يشك أن الأمر يصير إليه، فقال: يرحم الله ابن الخطاب ! لقد صدقت ابنة ابي حثمة: لقد ذهب بخيرها، و نجا من شرها، اما و الله ما قالت، و لكن قولت.

و تاريخ مدينة دمشق / على بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله الشافعی ابن عساکر/ وفات 571 / تحقیق على شیری / سال چاپ 1415/ چایخانه دار الفكر - بيروت / ناشر دار الفكر - بيروت / جلد 44 صفحه 457-458 نبأنا أبو سعد محمد بن محمد بن المطرز و أبو علي الحداد قالا: أنا أبو نعيم الحافظ، نا أبو محمد بن حيان، نا محمد بن سلیمان ، نا الخليل بن أسد البصري، نا نصر بن أبي سلام الكوفي أبو عمرو، نا عباءة بن كليب الليثي، عن عثمان بن زيد الكناني، عن عیسی بن عبد الرحمان بن أبي ليلى، عن أوفي بن حكيم قال: لما كان اليوم الذي هلك فيه عمر خرج علينا علي مغتسلا فجلس فأطرق ساعة ثم رفع رأسه فقال: لله در باكية عمر! قالت: وا عمراه قوم الأود، و أبرأ العمد، وا عمراه! مات نقي الثوب ، قليل العيب، وا عمراه! ذهب بالسنة، و أبق الفتنة.

أخبرنا أبو طالب علي بن عبد الرحمان، أنا أبو الحسن الخلعي، أنا أبو محمد بن النحاس، أنا أبو سعيد بن الأعرابي، نا ابن المنادي، نا إبراهيم بن يوسف الزهري، نا بردان، عن صالح بن کیسان، عن ابن بحينة، قال: لما أصيب عمر قلت: و الله لأتين عليا فلأسمعن مقالته، فخرج من المغتسل فأط ساعة فقال: لله نادبة عمرعاتكة و هي تقول: وا عمراه! مات و الله قليل العيب، أقام العوج، و أبرأ العمد، وا عمراه! ذهب و الله بحظها، و نجا من شرها، وا عمراه! ذهب والله بالسنة، و أبقی الفتنة . فقال علي: و الله ما قالت و لكنها قولت.

و شرح نهج البلاغة / عزالدين ابو حامد ابن ابی الحدید/ قرن 7/ سنی معتزلی / مصحح محمد ابوالفضل ابراهيم / شرح عربي چاپ کتابخانه عمومی آية الله مرعشی نجفی/ چاپ اول /

ص: 396

سال 1337 قم و چاپ های دیگر جلد12 صفحه 4 خطبه 223: و من كلام له عليه السلام: لِلَّهِ [بَلَاءٍ] بِلَادِ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوْمٍ الاود وَ دَاوَى الْعَمْدِ وَ أَقَامَ السُّنَّةِ وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةِ ذَهَبَ نَقَّى الثَّوْبِ قَلِيلُ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَ سَبَقَ شَرِّهَا . أَدَّى إِلَى اللَّهُ طَاعَتَهُ وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ رَحْلِ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقِ متشعبة لَا يَهْتَدِي بِهَا الضَّالِّ وَ لَا يَسْتَيْقِنَ المهتدی الْعَرَبِ تَقُولُ اللَّهُ بِلَادِ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ دَرُّ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ نَادِيَ فُلَانٍ وَ لِلَّهِ نائح فُلَانٍ وَ الْمُرَادُ بِالْأَوَّلِ لِلَّهِ الْبِلَادُ الَّتِي أنشأته وَ أَنْبَتَتْهُ وَ بِالثَّانِي لِلَّهِ الثَّدْيِ الَّذِي أُرْضِعُهُ وَ بِالثَّالِثِ لِلَّهِ الْمَجْلِسُ الَّذِي رَبِّي فِيهِ وَ بِالرَّابِعِ لِلَّهِ النَّائِحَةِ الَّتِي تَنُوحُ عَلَيْهِ وَ تَنْدُبُهُ مَا ذَا تَعَهَّدْ مِنْ مَحَاسِنِهِ .

و يروى لله بلاء فلان أي لله ما صنع و فلان المكنى عنه عمر بن الخطاب و قد وجدت النسخة التي بخط الرضي أبي الحسن جامع نهج البلاغة و تحت فلان، عمر، حدثني بذلك فخار بن معد الموسوي الأودي الشاعر و سألت عنه النقيب أبا جعفر يحي بن أبي زيد العلوي فقال لي: هو عمر. فقلت له: أيثني عليه أمير المؤمنين عليه السلام هذا الثناء؟ فقال: نعم.

أما الإمامية فيقولون إن ذلك من التقية و استصلاح أصحابه و أما الصالحيون من الزيدية فيقولون إنه أثنى عليه حق الثناء و لم يضع المدح إلا في موضعه ونصابه و أما الجارودية من الزيدية فيقولون إنه كلام قاله في أمر عثمان أخرجه مخرج الذم له و التنقص لأعماله كمايمدح الآن الأميرالميت في أيام الأمير الحي بعده فيكون ذلك تعريضأ به.

فقلت له إلا أنه لا يجوز التعريض و الاستزادة للحاضريمدح الماضي إلا إذا كان ذلك المدح صدقا لا يخالطه ريب و لا شبهة فإذا اعترف أمير المؤمنين بأنه أقام السنة و ذهب نقي الثوب قليل العيب و أنه أدى إلى الله طاعته و اتقاه بحقه فهذا غاية ما يكون من المدح و فيه إبطال قول من طعن على عثمان بن عفان.

فلم يجبني بشيء وقال: هوما قلت لك.

فأما الراوندي فإنه قال في الشرح: إنه عليه السلام مدح بعض أصحابه بحسن السيرة و إن

ص: 397

الفتنة هي التي وقعت بعد رسول الله صلى الله عليه و آله من الإختيار و الأثرة.

و هذا بعيد لأن لفظ أمير المؤمنين يشعر إشعارا ظاهرا بأنه يمدح واليا ذا رعية و سيرة، ألا تراه كيف يقول: فلقد قوم الأود و داوى العمد و أقام السنة و خلف الفتنة و كيف يقول أصاب خيرها و سبق شرها و كيف يقول أدى إلى الله طاعته و كيف يقول رحل و تركهم في طرق متشعبة.

و هذا الضمير و هو الهاء والميم في قوله عليه السلام وتركهم هل يصح أن يعود إلا إلى الرعايا و هل يسوغ أن يقال هذا الكلام لسوقة من عرض الناس و كل من مات قبل وفاة النبي ص كان سوقة لا سلطان له فلا يصح أن يحمل هذا الكلام على إرادة أحد من الذين قتلوا أو ماتوا قبل وفاة النبي صلى الله عليه و آله كعثمان بن مظعون أو مصعب بن عمير أو حمزة بن عبد المطلب أو عبيدة بن الحارث و غير هم من الناس و التأويلات الباردة الغثة لا تعجبني. على أن أبا جعفر محمد بن جرير الطبري قد صرح أو كاد يصرح بأن المعني بهذا الكلام عمر. قال الطبري: لما مات عمربكته النساء فقالت إحدى نواديه وا حزناه على عمر حزنا انتشر حتى ملأ البشر و قالت ابنة أبي حثمة وا عمراه أقام الأود و أبرأ العمد و أمات الفتن و أحيا السنن خرج نقي الثوب بريئا من العيب.

قال الطبري فروی صالح بن کیسان عن المغيرة بن شعبة قال لما دفن عمر أتيت عليا عليه السلام و أنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا فخرج ينفض رأسه و لحيته و قد اغتسل و هو ملتحف بثوب لا يشك أن الأمريصير إليه فقال رحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبي حثمة ذهب بخیرها و نجا من شرها أما والله ما قالت و لكن قولت. و هذا كما ترى يقوي الظن أن المراد و المعني بالكلام إنما هو عمربن الخطاب.

و البداية والنهاية / ابن كثير وفات 774/ تحقیق و تدقیق و تعليق: على شیری چاپ اول / سال چاپ: 1408-1988 م / ناشر دار إحياء التراث العربي - بيروت / جلد 7 صفحه 140 قال علي بن محمد المدائني: عن ابن داب و سعید بن خالد، عن صالح بن کیسان، عن المغيرة ابن

ص: 398

شعبة قال: لما مات عمر بكته ابنة أبي خيثمة فقالت: وا عمراه ،أقام الأود، وأبر العهد، أمات الفتن، وأحيا السنن، خرج نقي الثوب ، بريا من العيب.

قال فقال علي بن أبي طالب: و الله لقد صدقت، ذهب بخيرها، و نجا من شرها، أما والله ما قالت ولكن قولت.

و کنز العمال على المتقي بن حسام الدين الهندي البرهان فوری / وفات 975/ ضبط و تفسير الشيخ بكري حياني / تصحیح و فهرسة الشيخ صفوة السقا/ سال چاپ 1409-1989 م / ناشر مؤسسة الرسالة - بيروت / جلد12 صفحه700-701 رقم 36085 عن أوفي بن حكيم قال: لما كان اليوم الذي هلك فيه عمر قلت: و الله لآتين باب علي بن أبي طالب ! فأتیت باب علي فإذا الناس يرقبونه فما لبثت أن خرج علينا فأطم ساعة ثم رفع رأسه فقال: له درباکية عمر! قالت: وا عمراه ، قوم الأود، و أبد العمد، وا عمراه! مات نقي الثوب قبل العيب، وا عمراه ! ذهب بالسنة، وأبقی الفتنة، قاتلها الله ما ذرب ! و لكنه قول ، أصاب و الله ابن الخطاب خيرها و نجا من شرها (ابن النجار).

نظر حقیقی امیرالمؤمنين عليه السلام درباره عمرهنگام هلاکت و در کنار جنازه وی، که فريقين ذکر نموده اند، در سخن حضرت و بنا بر تفسیر امام جعفر صادق چنین است: مفضل بن عمر گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم درباره معنی فرموده امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که چون دومی (عمر) را دید در حالی که او را به کفن پوشانده بودند، فرمود: «مَا أَحَدُ أَحَبَّ إِلَيَّ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ بِصَحِيفَةٍ مِنْ هَذَا المُسَجَّی؟ محبوب تر نزد من نیست چیزی از اینکه خدا را با صحیفه (پیمان نامه ملعونه) این کفن پوشیده ملاقات کنم»؟ فرمود: عَنَى بِهَا الصحية الَّتِي کتبت فِي الْكَعْبَةِ مقصود حضرت امیرالمؤمنین آن صحیفه ای است که در کعبه نوشته شده بود. (و به صحیفه ملعونه مشهور است.) که بر مذمت وی دلالت دارد زیرا عمر از کسانی بود که پیمان نوشتند که رسول الله صلى الله عليه و آله را ترور کنند و نگذارند خلافت به صاحب آن که

ص: 399

حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام است برسد.

در کتاب المعجم المفهرس لألفاظ نهج البلاغة / چاپ 1406 قمرى 1364 شمسی / جامعه مدرسین حوزه علمیه قم / خطبه 228 آمده است و در صفحه 1393 قسمت مصادر، الدعوات قطب الدین راوندی و تاریخ طبري و شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد و شرح ابن میثم را مصادر آن قرار داده ولی در الدعوات راوندی وجود ندارد.

در نهج البلاغه فيض الإسلام صفحه 721 خطبه 219 آمده است: خدا شهرهای فلان (عمر بن خطاب) را برکت دهد و نگاه دارد که به اعتقاد گروهی کجی آن را راست نمود....

بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة / تأليف محمد تقی شوشتری / شرح موضوعی عربی / نشر موسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ اول سال 1376 تهران / جلد9 صفحه 64 ایشان با ذکر شواهد و روایات اصل انتساب نامه را به حضرت رد می کند.

6- در سیره ابن هشام جلد2 صفحه 128 آمده است: رأي عبد الله بن زید بن ثعلبة بن عبد ربه النداء، فأتى رسول الله صلى الله عليه(وآله) وسلم فقال له: يا رسول الله ! إله طاف بي هذه الليلة طائف، مربي رجل عليه ثوبان أخضران يحمل ناقوسا في يده، فقلت له: يا عبد الله أتبيع هذا الناقوس؟ قال: و ما تصنع به؟ قال: قلت: ندعو به إلى الصلاة، قال: أفلا أدلك على خير من ذلك؟ قال: قلت: و ما هو؟ قال: تقول: الله أكبر ... ثم ذكر الأذان ثم قال:..: فلما أخبر بها رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم قال: إنها لرؤيا حق إن شاء الله ، فقم مع بلال فألقها عليه فليؤذن بها، فإنه أندى صوتا منك. فلما أذن بها بلال سمعها عمر بن الخطاب و هو في بيته ، فخرج إلى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و هو يجر رداءه و هو يقول: يا نبي الله ! والذي بعثك بالحق لقد رأيت مثل الذي رأي. فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: فلله الحمد. و در الكشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی) جلد4، صفحه 83 قال عبد الله بن زيد: فرأيت تلك الليلة رجلا في المنام عليه ثوبان أخضران و يحمل ناقوسا فقلت: يا عبد الله ! اتبع الناقوس؟ قال:

ص: 400

و ما تصنع به؟ قلت: ندعو به الناس إلى الصلاة، قال: أفلا أدلك على ما هو خير منه؟ قلت: بلى، قال: قل: الله أكبر، الله أكبر إلى آخر الأذان ثم استأخر غير بعيد، و قال: إذا قامت الصلاة فقل: الله أكبر، الله أكبر فوصف له الإقامة فرادی، فلما استيقظت أتيت النبي صلى الله عليه و سلم وأخبرته بذلك فقال: إنها رؤیا حق إنشاء الله فاتلها على بلال فإنه أندي منك صوتا، قال: فخرجنا إلى المسجد فجعلت ألقيها على بلال و هو يؤذن فسمع عمر في بيته فخرج يجر رداءه فقال: رأيت مثل الذي رأى ففرح النبي صلى الله عليه و سلم و قال: ذلك أثبت. و تاريخ مدينة دمشق جلد4 صفحه 339 الرقم 15 أخبرنا أبو القاسم بن الحصين، أنا أبو علي بن المذهب، أنبأ أحمد بن جعفر، نا عبد الله بن أحمد، حدثني أبي، نا زید بن الحباب أبو الحسين العكلي، أخبرني أبو سهل محمد بن عمرو، و أخبرني عبد الله بن محمد بن زيد، عن عمه عبد الله بن زيد: أنه أري الأذان قال: فجئت إلى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبرته فقال: ألقه على بلال. فألقيته ، فأذن ، قال : فأراد أن يقيم فقلت: يا رسول الله! أنا رأيت، أريد أن أقيم قال: فأقم أنت. فقام هو و أذن بلال. و در الکشف و البيان عن تفسير القرآن (ثعلبی) جلد4 صفحه 82 قال أبو الحسن أحمد بن محمد بن عمر، أبو العباس محمد بن إسحاق السراج، زیاد بن أيوب و أبو بكر بن أبي النضير الأسدي، حجاج بن محمد قال: قال ابن جريح، عن نافع، عن ابن عمر أبو الحسين، قال: أبو العباس السراج، محمد بن سهيل بن عسكر، أبو سعيد الحداد، خالد بن عبد الله الواسطي، عن عبد الرحمان بن يحيى، عن الزهري، عن سالم، عن أبيه. و حديث عن الحسن بن شقیق، إسماعيل بن عبيد الخزاعي، محمد بن سلمة، عن محمد ابن إسحاق، عن محمد بن إبراهيم، عن محمد بن عبد الله بن زيد الأنصاري، عن أبيه ، قال : كان المسلمون حيث قدموا المدينة يجتمعون فيجيبون الصلاة و ليس ينادي بهن فتكلموا في ذلك فاستشار رسول الله صلى الله عليه و سلم المسلمين فيما يجيبهم الصلاة. فقال بعضهم: يقلب راية فوق رأس المسجد عند الصلاة، فإذا رأوها أن بعضهم بعضا فلم يعجبه ذلك، و قيل: بل نؤجج نارا، و قال بعضهم: بل قرن مثل قرن

ص: 401

اليهود، فکرهه من أجل اليهود، و قيل: الناقوس، فكرهه من أجل النصارى، و لكن عليه قاموا و أمر بالناقوس حتى يجيب. و مانند این خبرها را روایت نموده اند در: السنن الكبرى بيهقي جلد1 صفحه 399 کتاب الصلاة باب بدء الاذان ، سنن الدارمي جلد1 صفحه 269 با اختلاف، سنن أبي داود جلد1، باب بدء الاذان ، حدیث 498 و 499 با اختلاف، سنن ابن ماجة كتاب الأذان صفحه 232 حدیث 706 و707 و در آن تقديم و تأخیری است در عبارت، و سنن الترمذي صفحه 139 باب ما جاء في بدء الاذان حديث 189، و کنز العمال المتقي الهندي جلد1، کتاب الصلاة، فصل الاذان ، حدیث23139 إلى 23149، و مسند أحمد بن حنبل جلد4، صفحه 43، سيرة ابن هشام جلد1 صفحه 508، السيرة الحلبية جلد2 صفحه 101، نيل الأوطار جلد2 صفحه 41، التيسير جلد2صفحه 198 و دیگران .

7- سوره (69) الحاقة آیه 45.

8- نور الثقلين:فَصَفَّ.

9- الكافي: ج3 ص302 باب بدء الأذان والإقامة و... حدیث 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة و الفضل، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. الوافي: ج7 ص 557 ح6582-1 و وسائل الشيعة: ج5 ص 369 ب1 ح4-1 و بحار الأنوار: ج 18 ص 307 ب3 ح 14 و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج15، ص81 همه از الكافي. و در تفسیر نور الثقلين جلد3 صفحه 130 حديث 43- از تفسيرعلي بن إبراهيم: عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن زرارة أو الفضيل، عن أبي جعفر عليه السلام . مانند الكافي و در تفسير قمی نمی باشد.

10 - الكافي جلد3 صفحه 482 باب النوادر... حدیث 1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن ابن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال: ما تَروِي هذِهِ النّاصِبَةُ ؟ فقلت:

ص: 402

جعلت فداك ! فيما ذا؟ فقال: في أذانِهِم وَ رُکُوعِهِم وَ سُجُودِهِم ؟ فقلت: إنهم يقولون إن أبي بن کعب رآه في النوم. فقال: كَذَبُوا ، فَإِنَّ دِينِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ . قال: فقال له سدير الصيرفي: جعلت فداك ! فأحدث لنا من ذلك ذکرا. فقال أبو عبد الله عليه السلام.. و علل الشرائع: ج2 ص312 ب1 ح1 - حدثنا أبي و محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قالا: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا محمد بن عیسی بن عبيد، عن محمد بن أبي عميرو محمد بن سنان، عن الصباح السدي و سدير الصيرفي و محمد بن النعمان مؤمن الطاق و عمر بن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام؛ و حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد الله قالا: حدثنا محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ويعقوب بن يزيد و محمد بن عيسى، عن عبد الله بن جبلة، عن الصباح المزني و سدير الصيرفي و محمد بن النعمان الأحول و عمربن أذينة، عن أبي عبد الله عليه السلام أنهم حضروه ، فقال: یا عُمَرَ بْنِ أذینة ! مَا تَرَى هَذِهِ النَّاصِبَةَ فِي أَذَانُهُمْ وَ صَلَاتُهُمْ ؟ فقلت: جعلت فداك إنهم يقولون إن أبي بن كعب الأنصاري رآه في النوم . فقال : کَذَّبُوا وَ اللَّهِ ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعَزُّ مِنْ أَنْ يُرَى فِي النَّوْمِ . وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : إِنَّ اللَّهَ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ عَرَجَ بِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى سَمَائِهِ سَبْعاً . . . فَقَالَ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اللَّهُ أَكْبَرُ ، اللَّهُ أَكْبَرُ . . ثُمَّ عُرِجَ بِهِ إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِيَةِ . . . فَقَالَ جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ . . . قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : . . . ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ، أَشْهَدُ أَىُّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ... ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَةِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلَاةِ ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ ، حَيَّ عَلَى الْفَلَاحِ . . . فَقَالَ جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ ، قَدْ قَامَتِ الصَّلَاةُ ، فَقَالَتْ الملائكه هِيَ لِشِيعَتِهِ أَقَامُوهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ . . . فَهَذَا عِلَّةُ الْوُضُوءِ وَ الْأَذَانِ.... الوافي: ج 7 ص 57 ح5472-1 و البرهان في تفسير القرآن: ج3 ص 481 ح5/6201و الفصول المهمة في أصول

ص: 403

الأئمة (تكملة الوسائل): ج1 ص 689 ب79 ح1091 و تفسیر نور الثقلين: ج3 ص 114 ح23 و مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول: ج 15 ص 468 از الكافي. بحار الأنوار: ج 18 ص 356 ب3 ح66 از العلل و الكافي. بحار الأنوار: ج 79 ص 237 ب2 ح1 از العلل.

11 - الفقيه: - لما.

12- الفقيه: - علي عليه السلام.

13 - الكافي: ج3 ص 302 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير ، عن حماد، عن منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:. و من لا يحضره الفقيه: ج1 ص282 ح865- و روی منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: . كما في الكافي باختلاف ذکرناه . و تهذیب الأحکام تحقیق خرسان: ج2 ص 277 ب14 ح1099-1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حماد، عن منصور بن حازم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: . مانند الكافي . و روضة الواعظين چاپ قدیم: ج2 ص313- به طور مرسل از امام صادق علیه السلام مانند الكافي شريف آورده است. الوافي: ج 7 ص 558 ح6584-3 از الكافي و التهذيب والفقيه، وسائل الشيعة: ج5 ص 369 ب1 ح6815-2- از الكافي و الفقيه و التهذيب، و بحار الأنوار: ج40 ص 62ب91 ح96 از الكافي.

14- البحار والمستدرك.

15- بحار الأنوار: ج 81 ص 156 ب13 ح 54 و مستدرك الوسائل: ج4 ص 17 ب1 ح4062- ازالدعائم نقل نمودند.

16- در سیره ابن هشام: ج2 ص 128 می باشد: وذكر ابن جریح قال: قال لي عطاء: سمعت عبید ابن عمر الليثي يقول: ائتمر النبي صلى الله عليه (وآله) و سلم و أصحابه بالناقوس للاجتماع للصلاة، فبينما عمر بن الخطاب يريد أن يشتري خشبتين للناقوس إذ رأى عمر بن الخطاب في المنام أن لا تجعلوا الناقوس بل أذنوا للصلاة، فذهب عمر إلى النبي صلى الله عليه و آله وسلم

ص: 404

يخبره بالذي رأي و قد جاء النبي صلى الله عليه (وآله) و سلم الوحي بذلك، فما راع عمر إلا بلال يؤذن، فقال رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم حين أخبره بذلك: قد سبقك بذلك الوحي. و در السيرة الحلبية: ج2 ص 297- روى الحلبي، عن أبي العلاء، قال: قلت لمحمد بن الحنفية: إنا لنتحدث أن بدء الأذان كان من رؤیا رآها رجل من الأنصار في منامه، قال: ففزع لذلك محمد بن الحنفية فزعا شديدا و قال: عمدتم إلى ما هو الأصل في شرائع الاسلام، و معالم دینکم، فزعمتم أنه كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه، يحتمل الصدق و الكذب و قد تكون أضغاث أحلام، قال: فقلت له: هذا الحديث قد استفاض في الناس. قال: هذا و الله الباطل ..... و در کنزالعمال: ج8 ص 329 رقم 23138- فصل الأذان: عن مسند رافع بن خديج: لما أسري برسول الله إلى السماء أوحي إليه بالأذان فنزل به فعلمه جبرئیل . (الطبراني في الأوسط عن ابن عمر).

17- شیخ حسن بن علی ابن ابي عقيل عمانی از فقهای شیعه در آغاز غیبت صغری و از مشایخ فقیه بزرگ شیعه ابن قولویه است.

18- مدارك الأحكام في شرح عبادات شرائع الإسلام : ج3 ص256 و الوافي: ج 7 ص 558 و وسائل الشيعة: ج5 ص370 ح 6816-3 و بحار الأنوار: ج81 ص 122 و الحدائق الناضرة: ج 7ص835 و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 9 ص 2 همه از ذكرى الشيعة نقل نموده اند.

19 - الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة: ص 411 أسباب بغض عائشة لأمير المؤمنين عليه السلام .

20 - تقريب المعارف: ص 198- و رووا عن عبد الله بن الحارث قال: دخل علي عليه السلام على رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و عنده عائشة فجلس بينهما ....

21 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 602 المجلس 27.

22 - اليقين: ص 195 ب45 فیما نذكره عن إبراهيم الثقفي أيضا من كتاب المعرفة.

ص: 405

23- سوره (33) الأحزاب آیه 58: «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا»

همانا کسانی که خدا و پیامبرش را آزار دهند، خداوند آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و برای آنان عذابي خوارکننده آماده نموده.

رجال الكشي: ص 528ح1012 - ... رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند: مِنْ يأجم أَنْ یلعن مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ.

لعنت خداوند برکسی باد که خوش ندارد کسی را که خداوند وی را لعنت نموده، لعنت کند.

24- شرح نهج البلاغة: ج10 ص 128.

25- سوره (2) آیه 160.

ص: 406

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ص: 407

ص: 408

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109