در محضر فقیه معارفی: مجموعه ای نفیس از پاسخ به سوالات و شبهات معارفی جلد 1

مشخصات کتاب

سرشناسه: به همت دهکایی، رضا

عنوان و نام پدیدآورنده: در محضر فقیه معارفي / رضا دهکایی

موضوع: پرسش ها و پاسخ ها

مجموعه ای از نوشته های حضرت آیت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع: پرسش ها و پاسخ ها در محدوده دین الله تعالى

تایپ و ویرایش: محدثه تربتی

طرح جلد: محدثه تربتی

شماره تماس: 09038271016 (رضا دهکایی)

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

جلد 1

در محضر فقیه معارفی: مجموعه ای نفیس از

پاسخ به سوالات و شبهات معارفی، قرآنی، فقهی و تاریخی

به قلم و بنان نورانی حضرت آیة الله حیدر تربتی کربلائی

به همت رضا دهکایی

ص: 2

سرشناسه: به همت دهکایی، رضا

عنوان و نام پدیدآورنده: در محضر فقیه معارفي / رضا دهکایی

موضوع: پرسش ها و پاسخ ها

مجموعه ای از نوشته های حضرت آیت الله حیدر تربتی کربلائی

موضوع: پرسش ها و پاسخ ها در محدوده دین الله تعالى

تایپ و ویرایش: محدثه تربتی

طرح جلد: محدثه تربتی

شماره تماس: 09038271016 (رضا دهکایی)

ص: 3

بسم الله الرحمن الرحیم

«وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا»

و ای پیامبر، بگو حق آمد و باطل نابود شد همانا باطل نابودشدنی است.

«سوره 17 الإسراء آیه 82»

ص: 4

تقدیم

به محضر

أصل الدين

نفس الرسول

زوج فاطمة البتول

أبو الحسنين والزينبين

تأويل كتاب الله المبين

الصديق الأكبر والفاروق الأعظم

سید العارفين، قائد الغرالمحجلين

قاتل الناكثين والقاسطين والمارقين

مولی الموحدین، یعسوب الدين، إمام المتقين

وارث الأنبياء، سيدالأوصياء، أبوالأئمة النجباء، إمام الأتقياء

آية الله العظمى والنباء العظيم، الصراط المستقيم، علي حكيم

أسدالله، وجه الله، عين الله، علم الله، قلب الله الواعي، لسان الله الناطق،

عين الله الناظر، جنب الله، يد الله، حجة الله، حبل الله، باب الله ...

مولانا أمیرالمؤمنین علی ابن ابي طالب صلوات الله عليهم

امید است قبول حضرت ایشان افتد

ص: 5

فهرست مطالب

سخن گردآورنده...12

بخش یکم:

مختصری از زندگانی حضرت آية الله حیدر تربتی کربلایی...13

بخش دوم:

سؤالات معارفی و جواب آنها...21

حديث افتراق امت، صحت و تطبیق...23

علم معصومین علیهم السلام...28

طهارت خون و بول و... معصومین علیهم السلام...30

آیه کریمه تطهیر...31

مطالب لازم و ارزشمند دیگر درباره آیه شریفه تطهیر...38

مفردات آیه تطهیر...38

معنای رجس در آیه کریمه...44

معنای اذهاب رجس در آیه کریمه...44

فرق بین مطهر و متطهر...46

مصادیق اهل بیت در کلام الله تبارک و تعالی...47

ص: 6

نکات دیگر...48

ارتداد از اسلام یا ولایت ؟...48

علت نام گذاری نام غاصبین بر فرزندان بعضی از معصومین علیهم السلام...56

علم معصومین علیهم السلام به زمان ظهور و وقوع قیامت...56

امامت و رهبریت حضرت فاطمة الزهرا سلام الله عليها...60

نصوص در مورد ائمه اثنی عشر عليهم السلام...67

آیا معصوم در کودکی بیهودگی و بازی می کند؟...76

پی نوشت های بخش دوم...82

بخش سوم:

سؤالات قرآنی و جواب آنها...155

آیا بسم الله الرحمان الرحيم، آیه و جزء قرآن است؟...157

نام على علیه السلام در قرآن...157

پی نوشت های بخش سوم...161

بخش چهارم:

سؤالات فقهی و جواب آنها...165

حکم ریش تراشیدن مردان؟...167

دلیل اول:

قرآن کریم...167

دلیل دوم:

حدیث و سنت مطهره...169

نکات لازم به ذکر...174

درباره ریش پروفسوری...175

موهای گونه ها...177

حكم غنا و موسیقی؟...177

ص: 7

حکمت تحریم موسیقی چیست ؟...182

حكم تأخیر نماز عشاء و صبح تا...182

خطابیه کیانند؟...187

نتیجه...191

جزای فتوای خطا و صواب فقیه؟...193

حکم اقتدا به امام جماعت غیرشیعه امامی؟...197

آیا سلام کردن عبادت است؟...200

روایت عاقله ؟...200

حکم حج رفتن و امنیت؟...200

آیا علم کشی از شعائر الله است ؟...201

فضيلت مردان برزنان....؟...201

جزئیت شهادت به ولایت در اذان و اقامه...202

پی نوشت های بخش چهارم...314

بخش پنجم:

سؤالات رجالی و درائی و جواب آنها...249

سند حدیث کساء، زیارت عاشوراء، زیارت ناحیه و دعای صنمی قریش و...251

مدارک و جایگاه زیارت جامعه کبیره...251

الف - منابع زیارت جامعه کبیره...252

ب - خبر موثق و رجال سند زیارت...260

حیثیت خبر موثق...260

روش قدماء از علماء امامیه در تصحیح سند روایات...261

روش متأخرین از علماء امامیه در تصحیح سند روایات...262

سخن در اعتبار و سند زیارت جامعه کبیره...263

سخن در رجال سند زیارت جامعه کبیره...270

ص: 8

بررسی سند زیارت در کتاب «الفقيه» و «العيون»...270

دیگر وجوه تصحیح سند زیارت...282

شهرت:

شهرت و تقسیم آن به روائی، عملی و فتوائی...282

دیگر عوامل موجب وثوق و اطمینان...284

الف) عامل کمی...284

ب) عامل روحی...285

ج) عامل ادبی...285

تواتر و اقسام آن:

1) تواتر لفظی...286

2) تواتر معنوی...286

3) تواتر اجمالی...286

تجميع بين قرائن...286

جمع بندی مطالب...287

ختامه مسک

امر و تأکید صاحب الزمان عجل الله فرجه بر مداومت قرائت زیارت...288

شروح زیارت جامعه کبیره...290

ج- زیارت جامعه کبیره در کتب فقهی و...294

پذیرش عملی متأخرین از علماء اماميه...294

ص: 9

جای گاه زیارت در کلام علماء...295

د- اهمیت و جایگاه زیارت جامعه کبیره...297

وظیفه ما احیای امراهل بیت اطهار است...301

زیارت با ما چه می کند؟...301

معرفت ولایت اصل الأصول دين الله است...302

پی نوشت های بخش پنجم...305

بخش ششم:

سؤالات تاریخی و جواب آنها...323

سواد خواندن و نوشتن رسول الله صلى الله علیه و آله...325

وصیت نوشته رسول الله صلى الله عليه و آله...326

رحلت یا شهادت رسول الله صلى الله علیه و آله...329

روز ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام...332

قول 13 رجب و دیگر اقوال...332

طريق شیخ طوسی به کتاب صفوان...333

وجوه وثاقت صفوان بن مهران جمال...334

نکاتی لازم به ذکر...334

و دلایل دیگر...335

از مؤيدين حديث صفوان...336

امیرالمؤمنین علیه السلام و اقتدا به ...؟...338

رقية از دختران حضرت فاطمة الزهراء عليهم السلام...339

ازدواج ام كلثوم عليها السلام با ...؟...341

بریدن دستان امام شب یازدهم...342

خرابه شام...342

خطا و توبه حر؟!!!...244

ص: 10

1- مخلصون، معصوم از شیطان...344

2- طینت مؤمن از طینت انبیاء...345

3- مقام شهداء کربلاء پاران مخلص و مخلص...345

4 - شهداء کربلاء هم چون کشتگان پیامبران و خاندان آنان...346

نتیجه...347

بررسی اصل سؤال...348

نگاهی به روایت طبری و دیگر مورخین از مخالفین...349

ماجرای حر شهید در بیان امام معصوم علیه السلام...351

حدیث امام سجاد عليه السلام...352

حدیث امام محمد باقر علیه السلام...354

حر آزادمرد در کربلا...358

بشارت های بهشت برای حر شهید...359

تردیدی فراتر از تصور...360

خیر خواهی حر...360

حر به امام گفت...361

خواب دیدن حتی پدرش را...361

بهشت انتخاب حر...362

سخن حر با فرزندش...362

برادر حر...363

خاندانی بر مدار ولایت...363

دستمال امام بر پیشانی حر...363

مدال امام عليه السلام به حر: أنت الحر...364

ص: 11

حرشهید در زیارت...365

توبه حر از چه بود؟!!!...366

تذكر...369

پاسخ به تتمه افتراءات به حضرت حر شهید سلام الله عليه...370

جواب سؤال آخر...378

پی نوشت های بخش ششم...389

ص: 12

سخن گردآورنده

بسم الله الرحمان الرحیم

الحمد لله رب العالمين، و أفضل صلوات الله على أشرف الأنبياء

والمرسلين وأكمل تحياته على أهل بيته المعصومين، و لاسیما بقية الله في الأرضين،

واللعنة الدائمه على أعدائم الى يوم الدين

و بعد: این حقیر از دوران نوجوانی تا به امروز از محضر بعضی از علمای اعلام و فقهای برجسته پیرو اهل بیت علیهم السلام در زمینه تفسیر قرآن کریم، فقه ، حدیث ، معارف اهل بيت عليهم السلام و دیگر معارف اسلامی بهره های وافری برده و در جلسات آن بزرگواران رؤوس بحث ها را یادداشت می کردم تا این که چندی پیش، تصمیم گرفتم با استعانت از درگاه الهی، مطالب با اهمیت و ارزشمند گردآورده را همراه با استفتائاتی که از آن بزرگواران نموده ام، منتشر نمایم و امیدوارم إن شاء الله برای پیروان مذهب حقه شیعه اماميه اثنی عشریه نافع، برای این روسیاه در دنیا یادگار نیکویی از اساتید و ذخیره ای برای آخرت باشد. خداوند پیروان فرقه ناجیه را موفق به تحصیل و فرا گرفتن علوم دینی از علمای اعلام فرموده و مؤید بر عمل بدارد، آمين رب العالمين. آن چه در جلد اول این کتاب به نام «در محضر فقیه معارفي» می خوانید مجموعه ای از استفتائات پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، از استاد بزرگوار حضرت آية الله حیدر تربتی کربلایی مد ظله العالی می باشد. لازم به ذکر است، برای سهولت در مطالعه و بهره بردن کامل از کتاب مطالب استفتاء شده به صورت موضوعی تنظیم شده و متن استفتائات و جواب آنها نزد این حقیر موجود می باشد. البته سؤالات دیگری را از ایشان پرسیده ام که هرکدام از آنها کتابی مفصل شده.

اول ذي القعدة 1436 هجری قمری مصادف با ولادت کریمه اهل بیت علیهم السلام

رضا دهکایی

ص: 13

بخش یکم : مختصری از زندگانی حضرت آية الله حیدر تربتی کربلایی حفظه الله

ص: 14

ص: 15

حضرت آیت الله شیخ حیدر تربتی کربلائی، در روز عید قربان سال 1380 هجری قمری در شهر مقدس کربلاء دیده به جهان گشوده و در همان شهر، فراگیری علوم دینی را از سن چهار سالگی، در مکتب القرآن الكريم، مدرسة حفاظ القرآن الكريم و مدرسه علمیه ابن فهد حلی آغاز می نماید و پس از مهاجرت به ایران، کسب علوم دینی را در مدارس حوزه علميه قم و اصفهان ادامه می دهند.

از جمله اساتید ایشان در شهر اصفهان در فقه، اصول، حدیث و تفسیرو... حضرات آیات سید محمد علی صادقی، شیخ حسن صافي اصفهانی، سید احمد فقيه امامی، سید حسن فقيه امامی، شیخ حیدر على محقق، شیخ علی اکبر فقیه، سید مصطفی مهدوی هورستانی و غیر آنها بوده اند؛ البته بیشترین بهره را از محضر مرجع فقید مرحوم آية الله سید محمدعلی موحد ابطحی رضوان الله عليهم برده اند.

از جمله فعالیت های خطیر ایشان در گذشته و حال، تدریس فقه و معارف اهل بیت علیهم السلام در حوزه علمیه اصفهان و بیت معظم له، تشکیل کلاس های قرآن و حدیث، فقه و عقائد برای جوانان در مساجد، حسینیه ها و بیت ایشان، برگزاری جلسات پرسش و پاسخ، انجام پژوهش های حدیثی، فقهی، عقیدتی، تفسیر، فرق و... بوده که اکثرا در راستای مبارزه با شبهات انجام شده و همچنان ادامه دارد. ایشان همچنین مبارزه با گروه هایی که انحراف اعتقادی، علمی یا اخلاقی دارند (مانند بهائیت و وهابیت، صوفیه و غلات و...) را از طريق

ص: 16

پردازش تحقیقات و تألیفات، پرورش افراد مبلغ از حوزه و غیر آنها پی گیری نموده اند.

بنابر آن چه در وب گاه ایشان مرقوم است:

رسالت من و ما

تشیع، به خاطر محتوایی که تمام حق و صدق است، همواره مورد هجوم دشمنان بوده و هست اما نه فقط از بیرون و از جهت دشمنان، بلکه بسیارند مزدوران دشمن که از میانه تشیع، بر پیکره آن ضربه وارد کرده و می کنند؛ افراد بی اطلاعی که به انحراف کشیده شده و از روی نادانی، در جهت اهداف دشمن، حرکت می کنند. دلیل اجرایی شدن برنامه های دشمن، ناآگاهی شیعیان نسبت به واقعیت های بیرون و حقایق درونی دین مقدس اسلام، پیروی از مکتبي التقاطی و تعبد شخصیت های خاص است که همگی ریشه در جهل دارد؛ و تنها راهکار رهایی از این وضعیت، اطلاع رسانی و آگاه سازی است تا این عناد ناآگاهانه از میان برود.

نیاز امروز من و ما

1) تدوين تفسیری صحیح و جامع برای قرآن کریم که از فرمایشات اهل بیت علیهم السلام در زمینه های تبیین و تفسیر آیات قرآن کریم باشد تا در برابر تفسیرهای باطلی که از غیر معصوم و غیر مکتب وحی نشأت گرفته، سدی محکم باشد. (که ایشان در همین راستا، اقدام به تألیف تفسیری بی مانند مشتمل بر 110 جلد کرده اند که سبب افتخار مکتب شیعه و شیعیان در سراسر جهان خواهد بود، ان شاء الله تعالى).

2) افشاگری و مبارزه با مکاتب انحرافي و التقاطی... با بهره گیری از امکانات روز: تدوین و نشر کتاب، نرم افزار و کلیپ های صوتی - تصویری در حجم گسترده، ایجاد پایگاه های اطلاع رسانی و شبکه ماهواره ای به نام سبط ثالث محسن بن على وفاطمة عليهم السلام.

دشمن در راستای ضربه زدن به تشیع و نیز نیل به اهداف شیطانی خویش از تمامی این امکانات بهره می برد و چه تأسف بار است اگر ما مطابق با فرمان خداوند از امکانات موجود در جهت نیل به اهداف الهی بهره نبریم.

ص: 17

3) تبیین اسلام راستین با توجه به سیره اهل بیت معصومین علیهم السلام برای تمامی سطوح که لازمه آن دایر نمودن مرکز تبيين و نشر اسلام راستين، با بهره گیری از آخرین امکانات روز است در جهت ابلاغ و تبلیغ و اتمام حجت که مشتمل بر بخش پژوهش های دینی، رسانه های نوشتاری، دیداری و شنیداری، تربیت مبلغین ، پایگاه اطلاع رسانی فعال، شبکه تلویزیونی ماهواره ای و... باشد تا نه تنها در سطح کتاب و کتاب خوانی بلکه در سطح وب و وب گردی ، رسالت خویش را ابلاغ کنیم

برخی از آثار معظم له

آثار چاپ شده فارسی

- پرسش ها و پاسخها جلد1، پرتوی حق (پاسخ به شبهات وارد شده از جانب وهابیان)

- پرسش ها و پاسخ ها جلد2، (پاسخ به سؤالات شیعیان درباره جبر، عصمت پیامبران، علم و عصمت اهل بیت علیهم السلام)

- پژوهشی نو درباره حدیث شریف کساء یمانی به روایت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها - ترجمه کتاب شریف «زیارات ذبيح آل محمد العاشورائية» در دفاع از زیارت عاشوراء و مدارک و سند آن

- حريم و حیا (ما و نگاه مولا) و این که همه جا و همه کس و همه چیز در حیطه علم و نگاه امام عليه السلام است.

- حلاج مرتدی به دار آویخته، در رد صوفیه و فلاسفه و افکار باطل آنان

- حور و آتش (در دفاع از حضرت فاطمه زهراء عليها السلام)

- دعای شریف صنمي قريش و اعتبار آن، در برائت و تبری است

- محبوب محبوب (دیدگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام پیرامون پنج موضوع: ربا، حجاب، ریش تراشی، شطرنج و موسیقی)

- از برکه غدیر تا بی کران کربلا (غدیر، عاشورا و غلو) در رد غلو می باشد

ص: 18

- فضل طینت نور، یا سخنی با عزاداران شیعه و شیعیان عزادار

آثار چاپ شده عربی

- زيارات ذبيح آل محمد صلوات الله عليهم و سلم العاشورائية

تألیفات فتوایی

- گزیده ای از فقه طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين جلدا (احاديث اهل بیت علیهم السلام در عقائد و ...)

- گزیده ای از فقه طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين جلد2 (احکام عبادات، معاملات و ...)

- گزیده ای از فقه طه و آل یاسین صلوات الله علیهم اجمعین جلد3 (حج در احادیث اهل بیت عليهم السلام، مناسک و آداب حج و عمره)

آثار چاپ نشده فارسی

- پرسش ها و پاسخها جلد3 (نگاهی به موضوع معارف و تحريفات)

- پرسش ها و پاسخ ها جلد4 (آسیب شناسی معرفت)

- پرسش ها و پاسخها جلده (احادیث در معرض هجوم دشمنان)

- شرح زیارت شریفه جامعه کبیره جلد1، 2، 3، 4 و...

- ولایت کلیه آل طه و پس صلوات الله عليهم اجمعين

آثار چاپ نشده عربی

- ادب ذبيح آل محمد صلوات الله عليهم أجمعين

- الشهادة المقدسة بولاية اميرالمؤمنين و الزهراء و اولادهما الأئمة المعصومين عليهم السلام

المجلد 1: جرعة من ماء المعين في بعض فضائل امیرالمؤمنين عليه السلام

المجلد 2: جرعة من ماء المعين في بعض فضائل ائمة المؤمنين عليهم السلام و فضائل شیعتهم المؤمنين

ص: 19

المجلد 3: جرعة من ماء المعين في الشهادة بولاية أميرالمؤمنين و اهل بيته المعصومين عليهم السلام في التكوين

المجلد 4: جرعة من ماء المعين في الشهادة بولاية أميرالمؤمنين و اهل بيته المعصومين عليهم السلام في التشريع

- موسوعة احاديث بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه

- موسوعة احادیث ذبیح آل محمد صلوات الله عليهم اجمعين

- موسوعة احاديث طه و آل یاسین صلوات الله عليهم اجمعين الفقهية

- موسوعة تفسير طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين

- موسوعة قراءات طه و آل یاسین صلوات الله عليهم أجمعين

- وظيفة الشيعة الكرام في زمن غيبة الامام عليه الصلوة والسلام

و تألیفات و تحقیقات دیگری در موضوعات معارف، فقه، حدیث، تاریخ و... که برگرفته از منابع اصیل (قرآن و حدیث محمد و آل محمد صلى الله عليهم اجمعین) می باشند.

هم چنین به سؤالات و شبهه هایی که برای ایشان آورده می شود در جزوه هایی و بعضا در کتاب هایی پاسخ داده شده است که مجموع آن ها بالغ بر مجلداتی می باشد.

ایشان پس از مهاجرت از اصفهان به قم مقدس که سه سال پیش واقع گردید در طبقه پایین منزل شخصی خود اقدام به احداث محسنیه نموده و برنامه تدریس دروس خارج معارف و فقه را دنبال نموده اند و نیز برنامه شرح مجموعه شريف وسائل الشيعة را در برنامه کاری خود قرار داده اند.

بنابر تکلیف احیاء امر اهل بیت علیهم السلام، همت ایشان براقامه مجالس عزای فاطمیه عليها السلام دوم و سوم و نیز دهه محسنیه عليه السلام هم چون سال های گذشته هم چنان پا برجا بوده و هر هفته شام چهار شنبه ساعتی پس از اذان مغرب نیز مجلس ذکر ذکرالله در بیت ایشان واقع در خیابان آذر (طالقانی) کوچه 87 برپا می باشد.

ص: 20

سخن آخر این که همه ما شیعیان و موالیان خاندان عصمت و طهارت موظف هستیم نقش خود را در احیاء امر اهل بيت عليهم السلام به هر شکل که می توانیم، ایفا نماييم و با توجه به این که در زمان حال، تدوین و عرضه محصولات فرهنگی نظیر آثار چاپی ، کلیپ های صوتی و تصویری و راه اندازی شبکه ماهواره ای به نام حضرت محسن شهيد عليه السلام، همه و همه متحمل هزینه های بسیار است، هریک از مؤمنین و مؤمنات که در توان دارند می توانند جهت تأمین هزینه ها، با شخص ایشان در ارتباط باشند.

شماره تماس و نشانی وب گاه شخصی ایشان به قرار زیر می باشد: 09137004612

torbatikarbalaee.loxblog.com

در پایان برای ایشان و همه کسانی که ایشان را در امر سربازی مولانا بقية الله الأعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف، احیاء امر و نشر تراث آل محمد صلى الله عليهم اجمعین یاری می کنند، از درگاه الله تبارک و تعالی، توفیق و عترت دنیا و آخرت را خواستاریم.

ص: 21

بخش دوم : سؤالات معارفی و جواب آنها

اشاره

ص: 22

ص: 23

حديث افتراق امت، صحت و تطبیق

سؤال 1- متاسفانه در این زمان بعضی از اهل علم در بسیاری از حقائق دین مبین اسلام ایجاد شبهه می نمایند، یکی از آن شبهات که اخیرا مطرح شده در مورد حدیث شریف افتراق امت است، می گویند:

اولا: این حدیث به گونه های متفاوتی گزارش شده و نقدهای سندی و محتوایی به آن وارد است.

ثانيا: آیا می توان پذیرفت که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به گونه ای آشکار بیان کند که بعد از شهادت من امت به هفتاد و سه فرقه منشعب خواهند شد و همه آنها جزیک فرقه که شیعیان باشند اهل جهنم هستند؟ در این صورت تصور ما از پیامبر اسلام چگونه خواهد بود؟ مسلم است که صدور چنین سخنان نا امید کننده و سؤال برانگیز، نه تنها از رهبران آسمانی بلکه از هیچ فرد آشنا با سیاست و جامعه قابل انتظار نیست.

ثالثا: در قرون قبل علمای دینی شیعه در بیان مطالب با استناد به حدیث افتراق در مقابل فرق به طور غیر علمی، یعنی متعصبانه وارد بحث می شدند، شیوه بحث آنها چون بر اساس اثبات عقیده خود و رد عقیده فرقه های دیگر مبتنی بوده اشتباه بوده است، چون هرکدام از فرقه ها سهمی مهم در گسترش معارف اسلامی داشته اند. به عبارت دیگر، دین اسلام در آغاز مانند یک درخت فقط با یک نوع میوه بوده، اما به وسیله فرقه های مختلف در مسیر تکاملی خود به صورت یک باغ وسیعی مبدل شد که در آن هزاران نوع درخت و میوه های فرهنگ، دانش و معارف به وجود آمده است.

نظر حضرت عالی در مورد حديث افتراق امت چیست؟

جواب- علت این که حديث افتراق امت متفاوت نقل گردیده و نه متضاد، تعصب و دشمنی

ص: 24

دشمنان محمد و آل محمد صلوات الله عليهم بوده تا این که حقیقت بر عموم مردم مخفی بماند. و آن قسمت از حديث افتراق امت که مورد اتفاق عامه و خاصه و حتی وهابيه لعنهم الله تعالى است و اقرار بر صحت صدور آن از رسول الله صلى الله عليه وآله دارند چنین است:

«سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي ثَلاَثَ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ الْبَاقُونَ هَالِكُونَ- أو - فِي اَلنَّارِ- کُلُها فِي اَلنَّارِ إلا وَاحِدَةٌ».

به زودی امت من به هفتاد و سه فرقه متفتق می گردند، از آنها یک فرقه نجات یافته و بقیه هلاک می گردند- یا- در آتش اند - یا- همه آن ها در آتش اند مگر یک فرقه از آنها.

و اما زیادتی که در کتب مخالفين مانند السنن ترمذی آمده: سؤال شد: آنان کیانند؟ فرمود: «الذين هم على ما أنا عليه و أصحابي» صحیح نیست و اضافه شده به کلام حضرت است ، زیرا آیات و سوره ای به نام سور المنافقون در قرآن کریم آمده که برخی از اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله منافق بوده اند، و در این جا ما برخی از آن آیات را ذکر می کنیم

«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ * وَ لَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاكَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ ۚ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ ۚ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ»(1)

آیا بیمار دلها گمان کرده اند که خدا كینه های آن ها را آشکار نخواهد کرد * و اگر می خواستیم آنها را به تو نشان می دادیم و با علامتشان آن ها را می شناختی و حتما آنها را در طرز سخنشان خواهی شناخت و الله اعمال شما را می داند.

«وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ ۖ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ ۚ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِيمٍ»(2)

و از اعراب (و بادیه نشینان جاهل) که گرداگرد شما هستند منافقانی هستند و بعضی از اهل مدینه منافق اند و بر نفاق عادت کرده اند و تو آن ها را نمی شناسی، ما آنها را می شناسیم، آن ها را دو بار عذاب میکنیم سپس به عذاب بزرگی بازگردانده می شوند.

ص: 25


1- سوره (47) محمد صلى الله علیه و آله آیه 30 و 31.
2- سوره (9) التوبة آيه 102.

«وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ هَلْ يَرَاكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا ۚ صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ».(1)

و چون سوره ای نازل شود بعضی (از منافقان) به بعضی نگاه میکنند که آیا کسی شما را می بیند؟ سپس متفرق می شوند، خداوند دل هایشان را از حق برگردانیده، زیرا که قومی نافهم اند.

واضافه بر حديث افتراق امت که مورد اتفاق خاصه و عامه است، احادیث بسیاری دلالت قاطع دارد بر این که تنها یک فرقه حقه و ناجیه و رستگارند و آنان شیعیان ائمته اثنی عشر از اهل بیت نبوت اند و بقیه هالک اند.

و بر تعيين فرقه ناجیه- که همان شیعیان امامیه اند -کتاب الله تعالى و احادیث آل الله عليهم صلوات الله و عقل و اجماع شیعه و وجدان و اعتبار دلالت می کند که فرصتی بیشتر می طلبد- نسأل الله تعالى أن يوفقنا لذلك في العاجل ..

و فرقه ناجیه باید خصوصیاتی داشته باشد که در فرق دیگر نباشد و آن فرقه را از دیگر فرق متمایز کند و آن شیعیان اند که معتقد به ولایت ائمه معصومین علیهم السلام مشخص و محدود به دوازده شخص، رجعت و دولت آنان ، برائت از دشمنان ایشان، و معتقد به بداء، توسل، شفاعت، متعة الحج و متعة النساء می باشند.

ضمن این که نقدهای سندی سبب ضعف نمی گردد، و نقد محتوائی و سندی را بزرگان از علماء و فقهاء اماميه رضوان الله عليهم جواب داده اند، و از بهترین کتاب ها در این باره کتاب شریف «الفرقة الناجية» نوشته فقیه بزرگوار شیعه امامیه شیخ ابراهيم بن سليمان القطيفي از اعلام قرن دهم هجری قمری است؛

این کتاب شریف در بحث اول درباره الفاظ حديث بحث نموده و در بحث دوم در معنی حدیث و در فصل اول که دارای سه مطلب است: درباره امیرالمؤمنين عليه السلام و این که او وصى رسول الله صلى الله عليه و آله و باب مدینه علم اوست و به عین منصوص به امامت و واجب

ص: 26


1- سوره (9) التوبة آیه 127.

الإطاعة است و ثبوت این که آن چه را از ولایت و طاعت و جایگاه برای رسول الله صلى الله عليه وآله است برای او نیز هست. و به اشکالات وارد شده پاسخ فرموده، و تأويل لفظ مولی را بیان کرده و در فصل دوم درباره عترت پیامبر و اهل بیت آن حضرت عليهم السلام و تطهیر آنان و واجب بودن اطاعت از آنان و تمسک به آنان و علم ایشان و این که آنان دوازده نفر هستند به اجمال و تفصيل، و برخی از نصوص را آورده است دال بر این که دوازده امام هستند ، هم چنین اخباری که دلالت بر نجات خصوص شیعیان می کند و دیگر بحث هایی را آورده که در این خصوص لازم است. برای مزيد اطلاع به این کتاب با عظمت که بیش از چهار قرن از تأليف آن می گذرد و به کتاب «منهاج الكرامة» علامه حلی، «الأنوار النعمانية» سيد محدث جزائری، «الكشكول» محدث فقیه بحرانی و کتاب «تعيين الفرقة الناجية» سید محمود الغريفی مراجعه کنید.

واستبعادی که در بخش دوم شبهه آمده سخنی بیهوده است. در قرآن کریم آیاتی به صراحت دارد که بسیاری از مردم در مقابل انبیاء و رسل و اوصیاء آنان مخالفت نموده و کافر شدند:

«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَأَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ لَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ».(1)

آن پیامبران ، بعضی را بر بعضی دیگر برتری دادیم، از آنها کسی بود که خدا با او سخن گفت، و بعضی را درجاتی بالا برد، و عیسی پسر مريم را معجزه ها دادیم و او را با روح القدس تأیید کردیم، اگر خدا می خواست کسانی که بعد از پیامبران بودند با آن همه حجت ها که به سویشان آمد، با هم جنگ نمی کردند ولی اختلاف کردند، بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند، اگر خدا می خواست جنگ نمی کردند ولی خداوند هرچه را (با حکمتش) بخواهد میکند.

ص: 27


1- سوره (2) آیه 254.

«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ آتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا * فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا»(1)

آیا نسبت به مردم (خاندان نبوت) در برابر آن چه خداوند از کرم خویش به آنها داده حسد می برند؟! به تحقيق ما به آل ابراهيم شریعت و حکمت دادیم و به آنان حکومت بزرگی عطا کردیم * بعضی به آن ایمان آوردند، و بعضی راه ایمان آوردن دیگران را نیز بستند، و جهنم که آتشی افروخته است آنان را بس است.

و در این امت نیز ارتداد واقع گشت و قرآن کریم آن را پیشتر بیان فرمود:

«وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(2)

و محمد جز یک پیامبر نیست که پیش از او پیامبران آمده و در گذشته اند، پس اگر او بمیرد بلکه کشته شود شما عقب گرد (به جاهلیت) می کنید، و هر که عقب گرد (به جاهلیت) کند هیچ ضرری به خدا نمی زند، و خداوند به زودی شاکران (اطاعت کنندگان) را پاداش می دهد.

و بخش سوم این شبهه معلوم است که این سخن از گلوی وهابیت است که منکر خورشید در رابعة النهار می باشد، و گرنه علمای محقق شیعه در طی ده قرن کتاب های مفصلی در این باره تألیف کرده اند و به بحث مفصل علمی پرداخته اند و کسی اشکال درستی بر آنها وارد ننموده است.

و خداوند عليم حكيم شهر علم را خاتم الأنبياء صلى الله عليه وآله قرار داد و او نیز در حديث فوق حد تواتر فرمود:

«أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها، فَمَنْ أرَادَ المَدينَةَ والحِكمَة فَلْيَأتِیها مِن بابِها».

من شهر علمم و على درب آن است ، پس هرکسی که شهر (علم) و حکمت را بخواهد باید

ص: 28


1- سوره (4) النساء آیه 55 و 56.
2- سوره (3) آل عمران آیه 145.

از درب آن بیاید.

برای مزيد اطلاع به کتاب ارزشمند «تأسيس الشيعة لعلوم الإسلام» فقيه بزرگوار سید حسن صدر مراجعه شود، ایشان با ذکر دلیل بیان نموده است که مؤسس بسیاری از علوم ادبي، فقهی، تفسیری، معارفی، تجربی و غیر آنها را حضرات ائمه معصومین علیهم السلام و شیعیان آنان - تغمدهم الله برحمته - بوده اند.

***

علم معصومین علیهم السلام

سؤال 2- روایاتی بر این مضمون می باشند که ائمه علیهم السلام در کارهای خود مشورت می کردند و یا مطلبی را از دیگران می پرسیدند و یا عملی را انجام می دادند که به حسب ظاهر با آگاهی از غیب منافات داشت، و یا اظهارات دیگر که دیگران را به تردید می انداخت، و همچنین در بعضی از روایات دارد که بر علم معصوم در مواقعی افزوده می شود، از ظاهر روایات استفاده می شود که آن علم را آنها عليهم السلام نداشته اند و به آنها داده می شده است. در مقابل این دسته از روایات، روایات دیگری وجود دارد که ائمه علیهم السلام علم غیب و علم به گذشته و آینده تا قیامت را دارا می باشند، این دو دسته روایات چگونه قابل جمع می باشند؟

جواب تمامی آنچه را ذکر نموديد دلالت بر چندین مورد دارد:

1- این که حضرات اهل بیت عصمت و نبوت عليهم الصلوة والسلام به ذات خود و مستقل از ذات خالق تبارک و تعالی، چیزی ندارند.

2- آنچه می دانند به تعليم خداوند است.

3- و آنچه را که خداوند بخواهد و به آنان بدهد، می دانند.

4- و این که إفاضات علمی حضرت الله تعالی به آنان مستمر است.

5- و این که آن چه از علم خداوند تعالی از ذات او به فعل و عالم أسماء و صفات آید به آنان می دهد.

6- و علم باری تعالی منتهایی ندارد.

ص: 29

7- و از آن جایی که حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين حجاب الله و واسطه جميع فيوضات الهي به خلق هستند تمامی علومی که خداوند اراده کند به عالم مخلوقات برسد به آنان داده می شود، که آنان مدینه علم و خزینه آن می باشند.

8- و برخورد اهل بیت علیهم السلام با افراد حسب سعه وجودی و قابلیت آنان و حسب معرفتشان بوده و می باشد.

9- و جهت دیگر آن ظروف تقيه بوده است، و گاهی نیز برای جلوگیری از به غلو افتادن افراد کم ظرفیت بوده است.

10- و بعضا برای استكمال ضعفاء بوده است.

آنان که خلیفه خداوند تعالی و واسطه برای تربیت خلق هستند، باید بر خلق و شرع ولایت داشته باشند، بدین جهت است که فرموده اند:

«اَلْحُجَّةُ قَبْلَ اَلْخَلْقِ وَ مَعَ اَلْخَلْقِ وَ بَعْدَ اَلْخَلْقِ»(1)

حجت خدا پیش از خلق بوده، و با خلق است، و بعد از خلق هم می باشد.

حجج الله قبلیت و سبقت وجودی ذاتی و موهوبتی دارند، و با آفریدگان ارتباط و معیت داشته ، و نفوذ قول و فعل آنان در عموم خلق ثابت است، و به منزله قيتم جامعه، رکن کاروان توحید و وسیله هدایت و رهبری کاروان توحید خواهند بود،

و دیگر لازمه این فضیلت موهوبی آن است که غایت و غرض از نظام خلقت اند، و به آنان پایان می پذیرد، که باید علم به غیب و شهود و ظاهر و باطن آن ها داشته باشد؛ لكن همه این ها از باب خليفة اللهی است و نه چیز دیگر

برای تربیت و إستكمال و تكريم مؤمنين مشورت می کرده اند و همیشه پرسش بر جهل پرسش گر دلالت نمی کند. عمل آنان نیز یا جهت تقیه و تعليم به شیعیان جهت کتمان اسرار آنان و تعلیم تقیه بوده است، و یا القای این که ما از خود و بالإستقلال چیزی را نمی دانیم و فقیر به تجدید و زیادت علوم الهی هستیم.

ص: 30


1- بصائر الدرجات: ص 487 ب11 ح1 و الكافي: ج1 ص 177 ح و الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 135 ح 149 و کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص 4و ص 221 ب22 ح5 و ص232 ب22 ح 36 و الإختصاص: ص 23 و الثاقب في المناقب، ص 117 ف1 و الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 256

و بنابر تصريح خودشان مکررا بر علم ایشان افزوده می گردد، به این جهت است که الله تعالى ارادات و مشیئات و بداءات دارد درباره مخلوقات، و همه آنها را به خلفاء خود می دهد، زیرا آنان شهداء الله و خلفاؤه على خلقه می باشند. و آنچه را که برای غیر معصوم از مخلوقات غیب است برای آنان که عين الله الناظرة هستند در شهود است، مگر ذات أحديت الله تعالی که تنها حضرتش از علم به آن آگاه است، و جز آن، آن چه که از علوم در عالم أسماء و صفات أفعال رب تبارک و تعالی می آید، در شهود حضرات معصومین علیهم السلام است به إذن الله و ولایت آنان ، والله العالم.

***

طهارت خون و بول و ... معصومین علیهم السلام

اشاره

سؤال 3- آنچه که از امام معصوم یا پیامبر صلوات الله عليم اجمعین خارج می شود مانند خون، بول یا غائط آیا نجس است یا پاک می باشد؟ به چه دلیل جواب بفرمایید؟

جواب این سؤال شریف است به این دلیل که درباره اعتقاد و ایمان به طهارت حضرات محمد و آل محمد صلوات الله عليهم است که از اصول دین است. این مسئله از مسائل عظيمه و جلیل القدر است زیرا به عقیده مربوط است، و مدار تشیع بر آن است که رهبران معصومش طاهرند از جمیع جهات، نه با کسی مقایسه می شوند و نه کسی با آنان قیاس می شود چنان که فرمودند:

«إنا أَهْلَ اَلْبَيْتِ لاَ يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ».(1)

همانا هیچ کسی با ما اهل بیت قیاس نشود.

و بر طهارت كل وجود و اطوار آنان از قرآن و سنت مطهره عترت و عقل و غیر آن دلایلی می باشد، و ما در این نوشته به یک دلیل اکتفا و به برخی دیگر اشاره می نماییم، زیرا در درس معارف که جناب عالی شرکت نمودید به تفصیل طی چند ماه بحث نموده و دلائل را تشریح نموده ایم.

ص: 31


1- شرح الأخبار: ج2 ص202 ح532 وكيع، باسناده، عن سلمان الفارسي قدس الله روحه، قال: صعد علي أمير المؤمنين المنبر، فحمد الله، و أثنى عليه، و صلى على النبي صلى الله عليه و آله، و ذكر شيئا أراد ذكره. فقال له الناس: أخبرنا يا أمير المؤمنين عن نفسك؟ فقال: أَمَّا تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ: «فَلا تُزَکُّوا اَنْفُسَکُمْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی؟». قالوا: يا أمير المؤمنين ! إنا نحب أن تخبرنا عن نفسك. قال: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 66 ب 31 ح 297 حدثنا محمد بن عمر الحافظ قال: حدثنا الحسن بن عبد الله التميمي قال: حدثني أبي قال: حدثني سيدي علي بن موسی الرضا، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين، عن علي عليهم السلام قال: نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَیْتِ لاَ یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِینَا نَزَلَ اَلْقُرْآنُ وَ فِینَا مَعْدِنُ اَلرِّسَالَهِ. معاني الأخبار: ص179ح 2 حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، عن حمدان بن سليمان، عن أيوب بن نوح، عن إسماعيل الفراء ، عن رجل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أليس قال رسول الله صلى الله عليه و آله في أبي ذر رحمة الله عليه: مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء عَلَى ذِي لَهْجَةً اصْدُقْ مِنْ أَبِي ذَرٍّ ؟ قال: بلى. قال: قلت: فأين رسول الله و أميرالمؤمنين؟ وأين الحسن و الحسين ؟، قال: فقال لي: کَمِ اَلسَّنَهُ شَهْراً؟ قال: قلت: اثناعشر شهرا. قال: کَمْ مِنْهَا حُرُمٌ؟ قال: قلت: أربعة أشهر. قال: فَشَهْرُ رَمَضَانَ مِنْهَا؟ قال: قلت: لا. قال: إِنَّ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَهً أَفْضَلَ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ إِنَّا أَهْلَ بَیْتٍ لاَ یُقَاسُ بِنا أَحَدُ. و مانند آن: الإختصاص: ص 13. علل الشرائع: ج1 ص 177 ب141 ح2 حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي بن الحسين السكري قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْجَوْهَرِيِّ الْغَلَابِيِّ الْبَصْرِيِّ قَالَ : حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِمْرَانَ قَالَ : حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنِ صُهَيْبٍ قال: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَخْبِرْنِي عَنْ أَبِي ذَرٍّ ، أَ هُوَ أَفْضَلُ أَمْ أَنْتُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؟ فقال: يا ابن صهيب ! کَمْ شُهُورُ اَلسَّنَهِ؟ فقلت: اثني عشر شهرا. فقال: و كَمِ الحُرُمُ منها؟ قلت: أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ . قَالَ : فَشَهْرُ رَمَضَانَ مِنْهَا ؟ قِلَّةُ : لَا . قَالَ : فَشَهْرُ رَمَضَانَ أَفْضَلُ أَمِ أَشْهُرِ الْحُرُمِ ؟ فَقُلْتُ : بَلْ شَهْرٍ رَمَضَانَ . قَالَ : فَكَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، وَ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ كَانَ فِي قَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله، فَتَذَاكَرُوا فَضَائِلِ هَذِهِ الُامَّةِ ، فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَفْضَلُ هَذِهِ الأمه عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، وَ هُوَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ، وَ هُوَ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ ، وَ فاروقها ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهَا ، فَمَا بَقِيَ مِنَ الْقَوْمِ أَحَدُ إِلَّا أَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ ، وَ أَنْكَرَ عَلَيْهِ قَوْلِهِ ، وَ كَذَّبَهُ ، فَذَهَبَ أَبُو أَمَامَةَ الْبَاهِلِيِّ مِنْ بَيْنَهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ ، فأحبره بِقَوْلِ أَبِي ذَرٍّ ، وَ إِعْراضُهُمْ عَنْهُ ، وَ تَكْذِيبِهِمْ لَهُ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ ، وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء ، يَعْنِي مِنْكُمْ يَا أَبَا أُمَامَةَ ! ، مِنْ ذِي لَهْجَةً أَصْدَقُ مِنْ أَبِي ذَرٍّ ر.ک: عيون المعجزات: ص82 و نوادر المعجزات: ص267 و کشف الغمة: ج1 ص30 و الدر النظيم: ص770 و کشف اليقين : ص191 و نهج الحق و کشف الصدق: ص 253 و مشارق أنوار اليقين: ص 257 و غرر الأخبار: ص 198. نوادر المعجزات: ص267 خبر الخيط ، معروف مشهور ... یا جَابِرٍ ! إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يقاش بِنَا أَحَدُ ، مَنْ قَاسَ بِنَا أَحَدُ مِنَ الْبِشْرِ فَقَدْ كَفَرَ نهج الحق و کشف الصدق: ص 253 قال الجاحظ و هو من أعظم الناس عداوة لأمير المؤمنين عليه السلام: صدق علي في قوله: نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، كَيْفَ يُقَاسُ بِقَوْمٍ مِنْهُمْ رسول الله صلى الله عليه و آله، و الأطيبان علي و فاطمة، و السبطان الحسن و الحسين، و الشهيدان حمزة و ذو الجناحين جعفر، و سيد الوادي عبد المطلب، و ساقي الحجيج عباس، و حليم البطحاء أبو طالب، والنجدة و الخيرة فيهم، و الأنصار من نصرهم، و المهاجرون من هاجر إليهم، و معهم، و الصدیق من صدقهم، و الفاروق من فرق الحق والباطل فيهم، و الحواري حواریهم، و ذو الشهادتين لأنه شهد لهم، ولا خير إلا فيهم، و لهم، و منهم، و أبان رسول الله صلى الله علیه و آله أهل بيته بقوله: إِنِّي تَارِكٌ فِي الخَليفَتَينِ کِتابَ اللَّهِ حَبْلُ مَمْدُودٌ مِنْ السَّمَاءُ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي ، نباني اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ . و لو كانوا كغيرهم - لما قال عمر لما طلب مصاهرة علي: إني سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله يقول : کل سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا سَبَبِي وَ نَسَبِي. فأما علي فلو أوردنا لأيامه الشريفة و مقاماته الكريمة و مناقبه السنية لأفنينا في ذلك الطوامير الطوال، العرق صحيح و المنشأ كريم و الشأن عظيم و العمل جسيم و العلم كثير و البيان عجیب و اللسان خطيب والصدر رحيب و أخلاقه وفق أعراقه و حديثه يشهد لقديمه. و در کتب عامه: سبل الهدى والرشاد، ج11 ص 7 و شواهد التنزيل: ج2 ص270 ح 904 و المناقب ابن المغازلي: ص260 ح 309 و الرياض النضرة: ج2 ص208 و النور المشتعل: ص 277 ح 77 و اللئالي سيوطي: ج1 ص198 به سه طریق و کنز العمال : 15 ص125 ح362 و أنساب الأشراف: ج5 ص 75 و سمط النجوم عصامي: ج2 ص 461 و مجمع الزوائد: ج9 و فتح الباري: ج8 ص 59 و فرائد السمطين: ج1 ص45 ح10 و ذخائر العقبي: ص 17 و چاپ جدید: ج1 ص 77

آیه کریمه تطهير:

«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً».(1)

همانا الله اراده دارد که همه آلودگی ها (و ناپاکی) را از شما اهل بیت ببرد و شما را پاکیزه دارد پاکیزگی (ویژه ای) را

جمع محلى به الف و لام در «الرجس» إفاده عموم جنس رجاست و نجاست ها را می کند، و کلام در إذهاب مطلق رجس است در سیاق نفی و این نیست مگر دفع مطلق جنس رجس به کل، چه مادی و چه معنوی و نه رفع آن، و مفيد نفي جميع افراد آن است بالخصوص که در آخر فرموده است: «وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا»، و مفید طهارت کامله آنان؛ عصمت که مبرا نماید آنان را از هر معصيتي، و طهارت مادی ایشان چنان که هیچ گونه نجسی در آنها نباشد. رسول الله صلى الله عليه و آله در دعای خود برای اهل بیت خود فرمود:

«اللهُمَّ!...، وَاجْعَلْهُمْ مُطَهَّرِینَ مِنْ کلِّ رِجْسٍ مَعْصُومِینَ مِنْ کلِّ ذَنْبٍ»(2)

بارالها! ...، و آنان را پاکیزه دار از هر پلیدی، و معصوم دار از هر گناهی.

و مولی الموحدین علیه السلام پس از ذکر آیه تطهیر فرمودند:

«فَقَد طَهَّرَنا مِنَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وَ ما بَطَنَ».(3)

به تحقيق الله ، ما را از همه فحشاء (و ناپاکی) پاک داشته است، ظاهری و باطنی.

و در زیارت جامعه کبیره آمده است:

«... عَصَمَكُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ، وَ طَهِّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ، وَ اَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً... ».(4)

... الله تعالی شما را از لغزشها معصوم گردانیده، و شما را از فتنه ها ایمن نموده ، و شما را از هر آلودگی (و عيب خَلقي و خُلقي، معنوی و ظاهری) مطهر گردانیده، و از شما رجس را دور کرده و شما را مطهر گردانیده پاک گردانیدنی (وصف نشدنی) ....

ص: 32


1- سوره (33) الأحزاب آیه 34.
2- الأمالي شیخ صدوق، ص 486 مجلس 73 ح18 حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا جعفر بن سلمة الأهوازي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي، عن إبراهيم بن موسی ابن أخت الواقدي قال: حدثنا أبو قتادة الحراني، عن عبد الرحمان بن العلاء الحضرمي، عن سعيد بن المسيب، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله كان جالسا ذات يوم و عنده علی و فاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فقال: اللَّهُمَّ ! إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي ، وَ أَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ ، فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ ، وَ وَالِ مَنْ وَالَاهُمْ ، وَ عادُ مَنْ عَادَاهُمْ ، وَ أُعِنَّ مَنْ أَعَانَهُمْ ، وَ اجْعَلْهُمْ مطهرين مِنْ کل رِجْسُ ، مَعْصُومِينَ مِنْ کل ذَنْبٍ ، وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْكَ ،.... از او: بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ج2 ص 177.
3- تأويل الآيات الظاهرة: ص 499 و تفسير البرهان: 4 ص 449 ح8596 هردو از محمد بن العباس ابن الماهیار: حدثنا عبد العزيز بن يحيى، عن محمد بن زکریا، عن جعفر بن محمد بن عمارة قال: حدثني أبي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام قال: قال علي بن أبي طالب عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَضْلُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ کذلك ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ : « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » ؟ فَقَدْ طَهَّرَنَا اللَّهُ مِنَ الْفَوَاحِشَ ، ماظهرمنها وَ مَا بَطَنَ ، فَنَحْنُ عَلَى مِنْهَاجِ الْحَقِّ .
4- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص613 ح 3213 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 275 ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 98 ب46 ح 1/177 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 529 ب1. البلد الأمين: ص299 ... عَصَمَكُمُ اللَّهُ سَادَاتِي مِنَ الذُّنُوبِ ، وبراكم مِنَ الْعُيُوبِ ، وَ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى الْغُيُوبِ ، وَ جَنَّبَكُمُ الْآفَاتِ ، وقاکم مِنْ السیئات ، وطهرکم مِنَ الدَّنَسِ وَ الزَّيْغِ ، وَ نزهکم مِنَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَإِ ، وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً . . . .

خداوند تبارک و تعالی آنان را از هرگونه آلودگی و کثیفی طاهر نموده است به دفع، و اختیار معنای حقیقت رجس مقدم بر معنای مجازی است، و خلاف آن دلیل می خواهد، و ذكر بعضی از وجوه معنای رجس در احادیث مانند: إذهاب رجس جهل و جاهلیت و شک، مستلزم نفي بعض دیگر معانی نیست، و تقید زدن به مواردی خاص، خلاف اصل إطلاق است.

دیگر این که طهارت نطفه و خون و بول و میت اهل بیت نبوت که أمناء الرحمان و خلفاء الله تعالى على جميع ما خلق هستند و آن چه از آنان خارج گردد، از شروط عصمت است، و اقرار به طهارت آنها از ایشان ، از لوازم ایمان، ضروری قرآنی و تشیع است.

و احادیث تصریح دارد بر این که خلقت جسم آنان از طینت عليين است و خلقت ملائکه و انبیاء و کروبیین و روح شیعیان از فاضل و زیادت طینت جسم آنان است، روح شیعیان را هیچ گونه نجاستی نمی رسد و جسم اهل بیت که الطف است به طریق اولی طیب و طاهر است و جز طاهر تولید نمی کند. و سید الساجدين عليه السلام پس از شنیدن شهادتين خطیب اموی به امر یزید بن معاویه لعنة الله عليهما چنين فرمود:

«شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی و مُخّی و عَظمی».(1)

شهادت داد به آن (توحید) مویم و پوستم و گوشت و خونم و مغزو استخوانم.

و شهادت دادن اعضاء جسمانی آنان به وحدانیت الله تعالی و نبوت خاتم الأنبياء دلالت بر طهارت مطلق و خاص و بی نظیر اهل بیت علیهم السلام است.

و این که طهارت هر طاهری از فاضل شعاع طهارت اهل بیت نبوت است که به سبب قبول ولایت آنان حاصل می گردد، و گواه بر آن است این فراز از زیارت شریفه جامعه کبیره:

«... وَ جَعَلَ صَلواتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ طِیبا لِخُلُقِنَا وَ طَهَارَةً لِاَنْفُسِنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا...»(2)

... و خداوند درودهای ما بر شما و نیز آنچه را که به ما اختصاص داده است (از نعمت ولایت شما) همه را مایه پاکیزگی خلقت ما، و باعث پاکی باطن ما، و موجب تزکیه و

ص: 33


1- بحار الأنوار: ج45 ص139 ب 39 و تسلية المجالس: ج2 ص395 و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 78 جزء 2 و الفتوح - أحمد بن اعثم الكوفي: ج5 ص 133
2- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص613 ح 3213 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 275ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 98 ب46 ح 1/177 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 529 ب1.

رشد ما، و جبران کننده گناهان ما قرار داد ....

و زیارت حضرت صدیقه کبری فاطمة الزهراء سلام الله علیها که از امام محمد باقر علیه السلام است:

«... وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَمُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِیُّهُ علیه السلام فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا بالِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ»(1)

...و ما بر این باوریم که دوست دار و تصدیق کننده شما هستیم و نسبت به هر آن چه پدر شما صلى الله عليه و آله و وصی او برای ما آوردند شکیبا و فرمان بردار هستیم، پس ما از شما درخواست می کنیم که اگر در این عقیده به شما راست گفته ایم، ما را به خاطر همین راستگویی به آن دو بزرگوار ملحق نمایی به بشارت، تا به خود بشارت دهیم که ما به وسیله دوستی توپاک شده ایم.

و مطهریت آب و دیگر مطهرات به سبب قبول ولایت حضرات اهل بیت عصمت و طهارت است، و آنان که مخلوق از نور ذات الله عزوجل هستند، خود سبب طهارت هر مطهر و مطهری می باشند.

و چون ولی معصوم حجة الله برما سوى الله و خليفة الله بر مخلوقات است، واجب است که از همه بدی ها مبرا و از همه نقائص منزه باشد، چه ظاهری و باطنی، خلقی و خلقی، و ظاهر است که نجاسات از بدترین نقائص و شدیدترین آن ها است، به همین دلیل است که خداوند تعالی نطفه امام را در عالم دنیا نیز طهرو طاهر و مطهر در ارحام و اصلاب طيبه و طاهره انتقال داده است، چنان چه در زیارت هایی چند از معصومین علیهم السلام آمده است.

و به سبب آن که رشه ای از خون پیامبر و یا وصیی به زمینی رسیده و به سبب آن خون، آن زمين محبوب خداوند قرار گرفته و مسجد گردیده است.(2)

و بنابر خبری رسول الله صلى الله عليه و آله، در هنگام احتضار، خونی را قی فرمودند و

ص: 34


1- تهذیب الأحکام: ج6 ص10 ب3 ح 19 - 12 محمد بن أحمد بن داود، عن محمد بن وهبان البصري قال: حدثنا أبو محمد الحسن بن محمد بن الحسن السيرافي قال: حدثنا العباس بن الوليد بن العباس المنصوري قال: حدثنا إبراهيم بن محمد بن عیسی بن محمد العريضي قال: حدثنا أبو جعفر عليه السلام ذات يوم قال: إِذَا صِرْتَ إِلَی قَبْرِ جَدَتِکَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فَقُل: یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَانا بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا بالِبُشِّرَی لِنُبَشِرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ . و مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص711 و المزار شیخ مفید: ص 178 ب7 و المزار الكبير ابن المشهدي: ص80 زیارت 2 و المزار شهید اول: ص21.
2- الكافي: ج3 ص370 ح14 الحسين بن محمد رفعه، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم. فقال: لاتَكرَة، فَما مِن مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ فِیهَا مَا فَاتَکَ. و تهذیب الأحکام: ج3 ص 258 ب 25 ح 43/723 و سید بحرالعلوم قدس سره در کتاب الدرة النجفية بنابراین روایت چنين سروده است: والسرفي فضل صلوة المسجد * قبر لمعصوم به مستشهد.

امیرالمؤمنين عليه السلام آن خون را گرفته و به صورت مبارک خود مالیدند.(1)

و سیدالشهداء عليه السلام خون خود را و خون برخی از شهداء از اهل بیت و از آنها حضرت طفل شیرخوار خود علی اصغرو عبد الله را بر صورت خود می مالید و می فرمود:

«هَکَذَا أَلقَى اللهَ وأَلْقَی جَدِّی رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ».(2)

الله و جدم رسول الله صلى الله عليه و آله را این چنین (با صورتی آغشته به خون) ملاقات می نمایم.

«هَکَذَا أَلْقَى جَدّي بِدَمِی».(3)

جدم را این چنین آغشته به خونم ملاقات می نمایم.

و به علم و يقين خون هایی که بر جسم مطهر حضرت بود غسل داده نشد و با همان خونها توسط امام على السجاد عليهما السلام دفن گردیدند.

و امیرالمؤمنين عليه السلام هنگام ضربت خوردن در محراب مسجد کوفه، از خاک محراب مسجد بر روی جای ضربت بر فرق مبارک سر مطهر خود می ریخت، اگر- نعوذ بالله تعالى- خون آن حضرت مانند خون مردم بود، بر امام جائز بود که آن را بر روی سر آغشته به خونش می گذاشت؟ و معنای فعل امام، در حضور دو امام دیگر جز این نیست مگر این که خون امام طيب و طاهر است و گرنه تنجيس مسجد و اجزاء آن و از آنها خاک مسجد، ضرورتا حرام است و امام مبرا از فعل حرام است.(4)

و داخل شدن جنب در مسجد النبي صلى الله عليه و آله برای عموم مردم حرام است، اما برای اهل بیت نبوت جایز است و این نیست مگر این که جنابت آنان غیر از جنابت دیگران می باشد، و در بسیاری از کتاب های حدیث شیعه و مخالفين به روایت اشخاصی تصریح بر آن شده است که رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«لاَ یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یُجْنِبَ فِی هَذَا اَلْمَسْجِدِ إِلاَّ أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ وَ مَنْ کَانَ مِنْ أَهْلِی فَإِنَّهُمْ مِنِّی».(5)

ص: 35


1- شرح نهج البلاغة ابن میثم البحراني: ج3 ص 441 يقال أن رسول الله صلى الله عليه و آله قاء وقت موته دما يسيرا و أن علي عليه السلام مسح بذلك الدم وجهه ....
2- ينابيع المودة: ج3 ص82.
3- رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار: ج1 ص230 ...فوقف یستريح ساعة و قد ضعف عن القتال، فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع في صدره، فقال: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ : إِلَهِي ! إِلَيْكِ تَعْلَمُ إِنَّهُمْ يَقْتُلُونِ ؟ لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِيٍّ غَیرُهُ ، فأخرج السهم من قفاه و انبعث الدم كالميزاب، فوضع يده على الجرح، فلما امتلأت رمی به إلى السماء، فما رجع من ذلك الدم قطرة، و ما عرفت الحمرة في السماء حتى رمي الحسين بدمه إلى السماء، ثم وضع يده ثانيا، فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحيته وقال: هَكَذَا أَلقی جَدِّي بِدَمي ....
4- تسلية المجالس: ج1 ص484 و روي أنه لما ضرب أمير المؤمنين عليه السلام و سمعوا قوله: فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ، و ارتفع الصياح في المسجد، قتل أمير المؤمنين، أقبل أهل الكوفة رجالا و نساء بالمصابيح، فوجدوا أمير المؤمنين عليه السلام مطروحا في محرابه، فارتفعت أصوات الناس بالبكاء والنحيب. و أقبل الحسن و الحسين، فلما رأيا أميرالمؤمنين وقعا على قدميه و أعلنا بالبكاء والنحيب ، و أقبلت بنات أمير المؤمنين مشققات الجيوب، و جعل أمير المؤمنين يَأْخُذُ الدَّمَ مِنْ رَأْسِهِ وَ يَلْطَخُ وَجْهِهِ وَ مَحَاسِنِهِ ، وَ يَقُولُ : هَكَذَا ألقی اللَّهُ ، هکذا ألقی رَسُولَ اللَّهِ ، هَكَذَا أُلْقِيَ فَاطِمَةَ ، هَكَذَا أُلْقِيَ جَعْفَرِ الطَّيَّارِ، وَ سَمِعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بُكَاءً بَنَاتِهِ ، فَقَالَ : احْمِلُونِي إِلَى الْمَنْزِلِ لَا وَدَّعَ بَناتِي وَ أَهْلِي ، فَوَضَعَ إِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى كَتِفَ الْحَسَنِ ، وَ الْأُخْرَى عَلَى كَتِفَ الْحُسَيْنُ ، وَ مَضَيَا بِهِ إِلَى حُجْرَتِهِ وَ رِجْلَاهُ تخطان الْأَرْضِ ، وَقَدْ عَلَا لَوْنُهُ الإصفرار . . . . بحارالأنوار: ج42 ص 259- 282 ب127 رأينا في بعض الكتب القديمة رواية في كيفية شهادته (علي عليه السلام) أوردنا منه شيئا مما يناسب كتابنا هذا على وجه الإختصار، قال: روى أبو الحسن علي بن عبد الله بن محمد البكري، عن لوط بن يحيى، عن أشياخه و أسلافه قالوا:... قال الراوي: .. و قام قائما يصلي و كان عليه السلام يطيل الركوع والسجود في الصلاة كعادته في الفرائض والنوافل حاضرا قلبه، فلما أحس به فنهض الملعون مسرعا و أقبل يمشي حتى وقف بإزاء الأسطوانة التي كان الإمام عليه السلام يصلي عليها ، فأمهله حتى صلي الركعة الأولى، و رکع و سجد السجدة الأولى منها، و رفع رأسه فعند ذلك أخذ السيف و هزه ثم ضربه على رأسه المكرم الشريف، فوقعت الضربة على الضربة التي ضربه عمرو بن عبد ود العامري ثم أخذت الضربة إلى مفرق رأسه إلى موضع السجود، فلما أحس الإمام بالضرب لم يتأوه و صبر واحتسب و وقع على وجهه و ليس عنده أحد، قائلا: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، ثم صاح وقال: قتلني ابن ملجم، قَتَلَنِي اللَّعِينِ ابْنَ الْيَهُودِيَّةِ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ، أَيُّهَا النَّاسُ ! لا یفوتنکم ابْنُ مُلْجَمُ ، و سار السم في رأسه و بد نه، و ثار جميع من في المسجد في طلب الملعون، و ماجوا بالسلاح، فما كنت أرى إلا صفق الأيدي على الهامات و علو الصرخات، وكان ابن ملجم ضربه ضرب خائفا مرعوبا ثم ولى هاربا، و خرج من المسجد، وأحاط الناس بأمير المؤمنين عليه السلام و هو في محرابه، يشد الضربة و يأخذ التراب و يضعه عليها ثم تلا قوله تعالى: «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخرِجُکُم تَارَةً أُخْرَى». ثم قال عليه السلام: جاء أمر الله وصدق رسول الله صلى الله عليه و آله، ثم إنه لما ضربه الملعون ارتجت الأرض، و ماجت البحار و السماوات، و اصطفقت أبواب الجامع....
5- من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 557 باب النوادر ...ح4915 و الأمالي شیخ صدوق: ص 334 مجلس 54 ح5 حدثنا محمد بن عمر البغدادي قال: حدثني الحسن بن عبد الله بن محمد بن علي التميمي قال: حدثني أبي قال: حدثني سيدي علي بن موسی بن جعفر، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِي فَإِنَّهُ مِنِّي . کنز العمال: ج6 ص 159 ح2670 عن أم سلمة: لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ .

برای هیچ کس حلال نیست که در این مسجد جنب شود مگر برای من و علی و فاطمه و حسن و حسین، و هر کسی که از اهل من باشد پس همانا او از من است.

«إِنَّ اَللَّهَ أَوْحَی إِلَیَّ أَنْ أَتَّخِذَ مَسْجِداً طَهُوراً لاَ یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یُجْنِبَ فِیهِ إِلاَّ أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ عليهم السلام».(1)

همانا الله به من وحی فرمود: این که مسجدی پاک و پاک کننده برگزینم، برای هیچ کسی جز من و علی و حسن و حسین علیهم السلام حلال نیست در آن جنب شود.

«أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یَحِلُّ لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ» (2)

آگاه باشید همانا این مسجد برای هیچ جنبی جز محمد صلى الله عليه و آله حلال نیست.

«...وَ إِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی فَلاَ یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَقْرَبَ اَلنِّسَاءَ فِی مَسْجِدِی وَ لاَ یَبِیتَ فِیهِ جُنُباً إِلاَّ عَلِیٌّ وَ ذُرِّیَّتُهُ فَمَنْ سَاءَهُ ذَلِکَ فَهَاهُنَا»

... و همانا جایگاه على عليه السلام از من به منزلت هارون از موسی است، پس برای هیچ کسی حلال نیست که در این مسجد من نزدیک زنان شود و جنب در آن بماند مگر على و ذریه او، پس هرکس که از آن ناخوشایند است، این جا (برود.)

- وَ ضَرَبَ بِیَدِهِ نَحْوَ اَلشَّامِ.(3)

و با دست خود به سوی شام اشاره فرمود.

«... وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَنْکِحَ فِیهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلِیٍّ وَ ذُرِّیَّتِهِ فَمَنْ شَاءَ فَهَاهُنَا».

... و جز علی و ذره او حلال نیست (کسی) در آن (مسجد) زنان را نکاح کند پس هرکه را (از این سخنم) ناخوش آمد، این جا (برود).

-وَ أَشَارَ بِیَدِهِ نَحْوَ اَلشَّامِ.(4)

و با دست خود به سوی شام اشاره فرمود.

نتیجه این که جنابت اینان چون دیگران نبوده و در حکم با دیگران مشترک نیستند، و تطهير

ص: 36


1- تهذیب الأحکام: ج6 ص 15 ب5 ح34 - 14 موسی بن القاسم، عن عبد الرحمان، عن محمد بن حمران، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الجنب يجلس في المسجد؟ قال: لَا وَ لَكِنْ یمرفيه إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ مَسْجِدَ الْمَدِينَةِ . قال: وَ روی أَصْحَابُنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ قَالَ : لَا يَنَامُ فِي مَسْجِدِي أَحَدُ وَ لَا يُجْنِبُ فِي أَحَدُ . وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى : أَنِ اتَّخِذْ مَسْجِداً طَهُوراً لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ یجنب فِيهِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ . قَالَ : ثُمَّ أَمَرَ بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ وَتْرَكَ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَتَكَلَّمُوا فِي ذَلِكَ فَقَالَ : مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ تَرَكْتُ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِسَدِّهَا وَ تَرَكَ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَام
2- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص228 - 232 ب 23 ح1 حدثنا علي بن الحسين بن شاذويه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور رضي الله عنهما قالا: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري عن أبيه عن الريان بن الصلت... الرضا عليه السلام: ... فِي قؤل رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ قَالَ : أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یحل لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ آلِهِ . . . . .
3- علل الشرائع: ج1 ص202 ب154 ح2 حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي رحمه الله قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن أبيه قال: حدثنا نصر بن أحمد البغدادي قال: حدثنا عیسی بن مهران قال: حدثنا محول [مخول] قال: أخبرنا عبد الرحمان بن الأسود، عن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع، عن أبيه وعمه، عن أبيهما، عن أبي رافع قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله خطب الناس فقال: أيها الناس! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ مُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ يَبْنِيَا لِقَوْمِهِمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبُ وَ لَا يَقْرَبَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا هَارُونُ وَ ذریته وَ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ منی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَلَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِي وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبُ إِلَّا عَلِيُّ وَ ذریته فَمَنْ سَاءَهُ ذَلِكَ فَهَاهُنَا - وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ . و برخی از کتب عامه: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص از 194 از: جامع الترمذي و مسند أبي يعلى و أبو سعيد الخدري قال النبي صلى الله عليه و آله: يا علي! لا يحل لاحد أن يجنب في هذا المسجد غيري و غيرك. وفي رواية: يَا عَلِيُّ ! لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ . وَفِي رِوَايَةُ : وَ لَا يَحِلُّ أَنْ يَدْخُلَ مَسْجِدِي جُنُبُ غَيْرِي وَ غیره وَ غیر ذُرِّيَّتُهُ فَمَنْ شَاءَ فهنا - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ - فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ : لَقَدْ ضَلَّ وَ غَوَى فِي أمرختنه ، فَنُزُلُ : «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوِيُّ» . الرياض النضرة: ج2 ص 253 عن أبي هريرة قال: قال عمر: ثلاث خصال لعلي لأن يكون لي خصلة منهن أحب إلي من أن يكون لي حمر النعم: تزويجه فاطمة بنت النبي صلى الله عليه و آله، و سکناه في المسجد مع رسول الله صلى الله عليه و آله، و الراية يوم خيبر. أخرجه ابن السمان في الموافقة. وعن أبي سعيد عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا علي! لَا يَحِلُّ لَا حَدُّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غیري وَ غَيْرُكَ . کنز العمال: ج6ص159ح2671 عن أبي سعيد: يَا عَلِيُّ ! لَا يَحِلُّ لَا حَدُّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُكَ .
4- علل الشرائع: ج1 ص202 ب 154 ح3 حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي رحمه الله قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبيه قال: حدثنا نصر بن أحمد البغدادي قال: حدثنا محمد بن عبيد بن عتبة قال: حدثنا إسماعيل بن أبان، عن سالم بن أبي عمرة، عن معروف بن خربوذ، عن أبي الطفيل، عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال: إِنَّ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ: إِنَّ رَجَاءٍ لا يَجِدُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ أَسْكَنَ عَلِيّاً فِي السجد وَ أَخْرَجَهُمْ وَ اللَّهِ مَا أَخْرَجْتَهُمْ وَ أَسْكَنْتُهُ بَلِ اللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لقومِکُما بِمِصْرَ بُیُوتا وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ثُمَّ أَمَرَ مُوسَى أَنْ لَا يَسْكُنَ مَسْجِدَهُ وَ لَا يَنْكِحَ فِيهِ وَ لَا یدخله جُنُبُ إِلَّا هَارُونُ وَ ذریته وَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ هُوَ أَخِي دُونَ أَهْلِي وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلَى وَ ذریته فَمَنْ سَاءَهُ فَهَاهُنَا - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ - . الإحتجاج: ج2 ص 378 و عن أحمد بن عبدالله البرقي، عن أبيه، عن شريك بن عبد الله، عن الأعمش قال: اجتمعت الشيعة و المحكمة عند أبي نعيم النخعي بالكوفة، و أبو جعفر محمد بن النعمان مؤمن الطاق حاضر، فقال ابن أبي حذرة: أنا أقرر معكم أيتها الشيعة أن أبا بكر أفضل من علي و من جميع أصحاب النبي بأربع خصال، لا يقدر على دفعها أحد من الناس؛ هوثان مع رسول الله في بيته مدفون، و هو ثاني اثنين معه في الغار، و هو ثاني اثنين صلى بالناس آخر صلاة قبض بعده رسول الله صلى الله عليه و آله، و هو ثاني اثنين الصديق من هذه الأمة. قال أبو جعفر مؤمن الطاق رحمة الله عليه: يا ابن أبي حذرة! و أنا أقرر معك أن عليا أفضل من أبي بكر و جميع أصحاب النبي صلى الله عليه و آله من ثلاث جهات من القرآن وصفا و من خبر الرسول نصا و من حجة العقل اعتبارا، و وقع الإتفاق على إبراهيم النخعي و على أبي إسحاق السبيعي وعلى سليمان بن مهران الأعمش. فقال أبو جعفر مؤمن الطاق: أخبرني يا ابن أبي حذرة ! عن النبي صلى الله عليه و آله كيف ترك بيوته التي أضافها الله إليه و نهى الناس عن دخولها إلا بإذنه میراثا لأهله و ولده أو تركها صدقة على جميع المسلمين ؟ قل ما شئت. فانقطع ابن أبي حذرة لما أُورِدُ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَ عَرَفَ خَطَأً مَا فِيهِ . فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُؤْمِنِ الطَّاقِ : إِنْ تَرَكَهَا میراثا لِوُلْدِهِ وَ أَزْواجُهُ فَإِنَّهُ قُبِضَ عَنْ تِسْعٍ نِسْوَةٍ وَ إِنَّمَا لِعَائِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ تِسْعَ ثَمَنِ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي دُفِنَ فِيهِ صَاحِبِكَ وَ لَا يُصِيبُهَا مِنَ الْبَيْتِ ذِرَاعٍ فِي ذِرَاعٍ ، وَ إِنْ كَانَ صَدَقَةَ فالبلية أَ طَمُّ وَ أَعْظَمُ ، فَإِنَّهُ لَمْ يَصُبُّ مِنَ الْبَيْتِ إِلَّا مَا لِأَدْنَى رَجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فدخول بَيْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ مَعْصِيَةٍ إِلَّا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبُ وَ وُلْدُهُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فَإِنَّ اللَّهَ أَحَلَّ لَهُمْ مَا أُحِلَّ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . ثُمَّ قَالَ لَهُمْ : إِنَّكُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ أَمَرَ بِسَدِّ أَبْوَابِ جَمِيعِ النَّاسِ الَّتِي كَانَتْ مشرعة إِلَى الْمَسْجِدِ مَا خَلَا بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَسَأَلَهُ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَتْرُكَ لَهُ كؤة لِيَنْظُرَ مِنْهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَأَبَى عَلَيْهِ ، وَ غَضِبَ عَمِّهِ الْعَبَّاسِ مِنْ ذَلِكَ فَخَطَبَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ خُطْبَةٍ وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ لِمُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ تَبُوءَ لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بیوتا وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبُ وَ لَا يَقْرَبَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا موسی وَ هارُونَ وَ ذریتهما وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ بْنُ مُوسَى وَ ذریته کذریتة هَارُونَ وَ لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبُ إِلَّا عَلِيُّ وَ ذریته عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ؟ فَقالُوا بِأَجْمَعِهِمْ : كَذَلِكَ كَانَ-. قال أبو جعفر: ذهب ربع دينك يا ابن أبي حذرة! و هذه منقبة لصاحبي ليس لأحد مثلها، و مثلبة لصاحبك، وأما قولك ثاني اثنين إذ هما في الغار ....

آنان به غَسل و غُسل به جهت طهور على طهور و نور على نور، و برای تعلیم مردم بوده است.

و غسل و تغسيل اعم است از نظافت و نجاست، و برای معصوم مطهر به آیه تطهیر نجاستی متصور نیست.

هم چنین جسم آنان پس از رحلتشان از عالم دنیا طیب و طاهر بلکه مطهر است.(1)

و در روایت قاسم صیقل و حسین بن عبید است که به امام جعفر صادق علیه السلام نوشتند:

آیا امیر المؤمنين عليه السلام پس از غسل دادن رسول الله صلى الله عليه و آله غسل نمود؟ در پاسخ فرمود:

«اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ وَ لَکِنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَعَلَ وَ جَرَتْ بِهِ اَلسُّنَّهُ»(2)

رسول الله طاهر و مطهر بودند، لکن امیرالمؤمنين غسل نمودند، و سنت بدان جاری گشت.

و باید که طاهر و مطهر می بودند و بر همه از جمیع جهات افضل تا حجت بالغه الهی باشند.

و روح و جسم حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم از طینت فوق عليين است، در صورت و ظاهر به حکمت بشرند، لكن تمامی صفات نقص بشری از آنان به دلیل آیه تطهیر دفع گردیده و هرگز نبوده تا رفع گردد، زیرا آنان مظاهر صفات جلال و جمال ذات مقدس الله تعالی می باشند.(3) در حدیث دیگری امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَةٍ مَخْزُونَةٍ مَکْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْکَنَ ذَلِکَ النُّورَ فِیهِ فَکنَّا نَحْن خَلْقاً وَ بَشَراً نورَانِیِّینَ لَم یَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ الَّذِی خَلَقَنَا مِنْه نَصِیباً...»(4)

به راستی خدا ما را از نور عظمت خود آفرید، و سپس آفرینش ما را صورت گری کرد از گلی مخزون و نهفته در زیر عرش، و آن نور را در این کالبد نهاد، و ما آفریدگانی شدیم در جلوه بشریت فروزان و درخشنده، وكسی را در این خلقت ما بهره نیست ....

ص: 37


1- کامل الزيارات: ص222 ح 17 حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري و محمد بن الحسن جمیعا، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه السلام :... أَشْهَدُ أنک طُهَرَ طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، طَهُرَتْ ، وَ طَهُرَتْ أَرْضٍ أَنْتَ بِهَا ، وَ طَهِّرْ حرمک .... من لا يحضره الفقيه: ج2 ص590 زيارة أمير المؤمنين عليه السلام: ... أَشْهَدُ أنک طُهَرَ طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ...مانند آن: کتاب المزار شیخ مفید: ص81 ب 43. تهذیب الأحکام: ج 6 ص 27 ب8 ح 1/53 محمد بن أحمد بن داود، عن أحمد بن محمد بن سعيد قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي قال: حدثنا ذبيان بن حكيم قال: حدثني يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أردت زيارة قبر أميرالمؤمنين عليه السلام فتوضأ و اغتسل وامش على هنيئتك و قل: ... صلی اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ ، طُهْرُ طَاهِرُ مُطَهَّرُ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ .... المزار الكبير ابن المشهدي: ص 188 ب 12 ... صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى روحِکَ وَ بَدَنِکَ ، أَشْهَدُ أنک طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ ظَهْرِ طَاهِرُ مُطَهِّرُ .... المزار الكبير ابن المشهدي: ص 219 ح5 و ص236 ح 6 ... أَشْهَدُ أنک طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ..... مانند آن: إقبال الأعمال: ج2 ص 712 و چاپ جدید: ج3 ص 342 فصل 53 و المزار شهید اول: ص 144 البلد الأمين: ص 282 والمصباح کفعمي: ص 492.
2- تهذیب الأحکام: ج1 ص 108 ب5 ح 281/ 13 و الإستبصار: ج1 ص100 ب60 ح 3/323 أخبرني الشيخ رحمه الله، عن أحمد بن محمد، عن أبيه، عن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن القاسم الصيقل قال: كتبت إليه: جعلت فداك ! هل اغتسل أمير المؤمنين عليه السلام حين غسل رسول الله صلى الله عليه و آله عند موته؟ فأجابه: النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَاهِرُ مُطَهَّرُ وَ لَكِنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَعَلَ ، وَ جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ . و تهذیب الأحکام: ج1 ص469 ح 186/1541 محمد، عن محمد بن عيسى العبيدي، عن الحسين بن عبيد قال: كَتَبْتُ إِلَى الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَلِ اغْتَسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ غَسْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ ؟ فَقَالَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَاهِراً مُطَهَّراً وَ لَكِنْ فَعَلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ذَلِكَ ، وَجْرَةَ بِهِ السُّنَّةُ .
3- اللمعة البيضاء: ص 64 - 65 و قال علي عليه السلام أيضا كما حكي عن معاني الأخبار للعلامة رحمه الله: يَا سَلْمَانَ ! نَزِلونا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ ، وَ ادْفَعُوا عَنَّا حُظوظَ البَشَرِيَةِ ، فَإِنَّا عَنْها مُبْعَدُونَ ، وَ عَمَّا يَجُوزُ عََلیکَم مُنَزَهونَ ، ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ ، فَإِنِ الْبَحْرِ لَا ینزف ، وَ سِرْ الْغَيْبِ لَا یعرف وَ كَلِمَةُ اللَّهِ لَا تُوصَفُ ، وَ مَنْ قَالَ هُنَاكَ : لِمَ وَ مِمَّ فَقَدْ کفر . مشارق أنوار اليقين: ص 105 و عنهم عليهم السلام أنهم قالوا: نَزِهونا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ ارْفَعُوا عَنَّا حُظوظَ البَشَرِيَةِ - يَعْنِي الْحُظُوظِ الَّتِي تَجُوزُ عَلَيْكُمْ - فَلَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ مِنَ النَّاسِ، فَإِنَّا نُحْسِنُ الأَشرارَ الإلهية الْمُوَدَّعَةِ فِي الهَياكِلِ البَشَرِيَةِ ، وَ الْكَلِمَةُ الرَبانِيَةَ الناطقیة فِي الْأَجْسَادِ التُّرَابِيَّةَ ، وَ قُولُوا بَعْدَ ذَاكَ مَا اسْتَطَعْتُمْ فَإِنَّ الْبَحْرِ لَا یُنزَفُ ، وَ عَظَمَةِ اللَّهِ لَا تُوصَفُ
4- الكافي: ج1 ص389 ح 2 أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عیسی بن عبيد، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ مِن تَحت العَرش فَأَسْکَنَ ذَلِکَ اَلنُّورَ فِیهِ فَکُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِیِّینَ لَمْ یُجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خُلِقْنَا نَصِیبا وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ طِینَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ اَلطِّینَهِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِیباً إِلاَّ لِلْأَنْبِیَاءِ وَلِذَلِکَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ اَلنَّاسَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ هَمَجا لِلنَّارِ وَ إِلَی اَلنَّارِ. بصائر الدرجات: ص20 ب10 ح 3 حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سَمِعْتُهُ يَقُولُ : خَلَقْنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ، ثُمَّ صَوَّرَ خُلِقْنَا مِنْ طِينَتِي محزونه مَكْنُونَةُ مِنْ تَحتَ الْعَرْشُ ، فَاسْكُنْ ذَلِكَ النُّورِ فِيهِ ، فکنا نَحْنُ خَلَقْنَا نورانيين ، لَمْ يَجْعَلْ لَا حَدَّ فِي مِثْلِ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ نَصِيباً ، وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شیعتنا مِنْ أَبْدَانَنَا ، وَ أبدائهم مِنْ طِينَةِ مَحْزُونَةُ مَكْنُونَةُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ ، وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَا حَدَّ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ ، فَلِذلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسِ ، وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هجما [همجا] فِي النَّارِ وَ إِلَى النَّارِ

و در حدیثی از امام موسی کاظم عليه السلام درباره خلقت محمد و على صلى الله عليهما وآلهما چنين نقل شده است:

«...ظَاهِرُ هُمَا بَشَرِیَّهٌ وَ بَاطِنُهُمَا لاَهُوتِیَّهٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَی هَیَاکِلِ اَلنَّاسُوتِیَّهِ حَتَّی یُطِیقُوا رُؤْیَتَهُمَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی: «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ....»(1)

ظاهر آن دو بشری، و باطن آنان لاهوتیست، برای خلق بر هیکل های ناسوتي ظاهر شدند تا این که طاقت دیدنشان را داشته باشند، و (دلیل آن) سخن خدای تعالی است: «و هرآینه برآنان لباسی که می پوشند می پوشاندیم ...».

و از صدیقه طاهره فاطمة الزهراء سلام الله عليها و مادر گرامش و مادران ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين، بنابر روایات وارده در کتب فريقين و شاهدانی از زنان هم چون أسماء، سه خونی که از زنان دیده می شود از ایشان دیده نشده است.

شاهد دیگر میلاد خجسته امیر المؤمنين عليه السلام داخل کعبه و سه روز مکث نمودن مادر مکرمه ایشان در آن است، در همه این موارد تامل و دقت شود معلوم می گردد که آن حضرات از آب و گل دگرند و حکم آنان با دیگران یکسان نیست.

و اما بول رسول الله صلى الله علیه و آله که از او بوی بد گزارش نشده است کسانی چون ام ایمن رضي الله عنها از آن نوشید و رسول الله برخی از آثار برکت آن را به او خبردادند.

و خون حجامت ایشان را اشخاصی نوشیدند و رسول الله صلى الله عليه و آله نهی تحریمی نفرمودند و برخی از آثار و برکات آن را بشارت دادند.

و از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام غائطی دیده نشده است. حلیمه سعدیه دایه موحده و با ایمان رسول الله صلى الله عليه و آله از شیرخوارگی آن حضرت گزارش می دهد، او می گوید: به خداوند سوگند هرگز از آن حضرت لباسی آلوده به بول و غائط ایشان نشستم و ندیدم و هرچه بود زمین در خود فرو می برد و بویی خوشبوتر از مشک و کافور از آن به مشامم می رسید.(2)

ص: 38


1- تأويل الآيات الظاهرة: ص 393 نقله الشيخ أبو جعفر الطوسي رحمه الله، عن الشيخ أبي محمد الفضل بن شاذان بإسناده، عن رجاله، عن جابر بن یزید الجعفي، عن الإمام العالم موسی بن جعفر الکاظم علیه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ نُورٍ اِخْتَرَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلاَلِهِ وَ هُوَ نُورُ لاَهُوتِیَّتِهِ اَلَّذِی اِبْتَدَأَ مِنْ لاَهٍ أَیْ مِنْ إِلَهِیَّتِهِ مِنْ أَیْنِیَّتِهِ اَلَّذِی اِبْتَدَأَ مِنْهُ وَ تَجَلَّی لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِهِ فِی طُورِ سَیْنَاءَ فَمَا اِسْتَقَرَّ لَهُ وَ لاَ طَاقَ مُوسَی لِرُؤْیَتِهِ وَ لاَ ثَبَتَ لَهُ حَتَّی خَرَّ صَاعِقاً مَغْشِیّاً عَلَیْهِ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلنُّورُ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَلَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَّمَ ذَلِکَ اَلنُّورِ شَطْرَیْنِ فَخَلَقَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْآخَرِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْ ذَلِکَ اَلنُّورِ غَیْرَهُمَا خَلَقَهُمَا اَللَّهُ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِمَا بِنَفْسِهِ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ صَوَّرَهُمَا عَلَی صُورَتِهِمَا وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ خُلَفَاءَ عَلَی خَلِیقَتِهِ وَ عَیْناً لَهُ عَلَیْهِمْ وَ لِسَاناً لَهُ إِلَیْهِمْ قَدِ اِسْتَوْدَعَ فِیهِمَا عِلْمَهُ وَ عَلَّمَهُمَا اَلْبَیَانَ وَ اِسْتَطْلَعَهُمَا عَلَی غَیْبِهِ وَ جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَهُ وَ اَلْآخَرَ رُوحَهُ لاَ یَقُومُ وَاحِدٌ بِغَیْرِ صَاحِبِهِ ظَاهِرُهُمَا بَشَرِیَّهٌ وَ بَاطِنُهُمَا لاَهُوتِیَّهٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَی هَیَاکِلِ اَلنَّاسُوتِیَّهِ حَتَّی یُطِیقُوا رُؤْیَتَهُمَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ» فَهُمَا مَقَامُ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ حِجَابُ خَالِقِ اَلْخَلاَئِقِ أَجْمَعِینَ بِهِمَا فَتَحَ اَللَّهُ بَدْءَ اَلْخَلْقِ وَ بِهِمَا یَخْتِمُ اَلْمُلْکَ وَ اَلْمَقَادِیرَ. ثُمَّ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ وَ فَاطِمَهَ اِبْنَتَهُ کَمَا اِقْتَبَسَ نُورَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ فَاطِمَهَ وَ عَلِیٍّ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ کَاقْتِبَاسِ اَلْمَصَابِیحِ هُمْ خُلِقُوا مِنَ اَلْأَنْوَارِ وَ اِنْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَی رَحِمٍ فِی اَلطَّبَقَهِ اَلْعُلْیَا مِنْ غَیْرِ نَجَاسَهٍ بَلْ نَقْلاً بَعْدَ نَقْلِ لاَ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ وَ لاَ مِنْ نُطْفَهً خَثِرَهٍ کَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ اِنْتَقَلُوا مِنْ أَصْلاَبِ اَلطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ اَلْمُطَهَّرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَهُ اَلصَّفْوَهِ اِصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ بُلَغَاءَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ أَقَامَهُمْ مَقَامَ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ لاَ یُرَی وَ لاَ یُدْرَکُ وَ لاَ تُعْرَفُ کَیْفِیَّتُهُ وَ لاَ إِنِّیَّتُهُ فَهَؤُلاَءِ اَلنَّاطِقُونَ اَلْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ اَلْمُتَصَرِّفُونَ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فِیهِمْ یَظْهَرُ قُدْرَتُهُ وَ مِنْهُمْ تُرَی آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ عَرَفَ عِبَادُهُ نَفْسَهُ وَ بِهِمْ یُطَاعُ أَمْرُهُ وَ لَوْلاَهُمْ مَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ لاَ یُدْرَی کَیْفَ یُعْبَدُ اَلرَّحْمَنُ فَاللَّهُ یَجْرِی أَمْرُهُ کَیْفَ شَاءَ فِیمَا یَشَاءُ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ .
2- الفضائل شاذان بن جبرئيل: ص 29 قال الواقدي: قالت حليمة: و الله ما غسلت لمحمد صلى الله عليه و آله ثوبا من بول ولا غائط، بل كان إذا جاء وقت حاجته ينقلب من جنب إلى جنب، حتى تعلم حليمة بذلك و تأخذه، و تخدمه حتى يقضي حاجته، ولاشممت و رب السماء من محمد رائحة نتنة (رائحة النتن - البحار) قط، ولا شممت منه شيئا أبدا، بل كان (إذا خرج من قبله أو دبره شيء- البحار) يفوح منه رائحة المسك و الكافور. قالت حليمة: فلما أتى على النبي صلى الله عليه و آله تسعة أشهر ما رأيت ما يخرج منه (من دبره - البحارة) البتة لأن الأرض تبتلع ما يخرج منه فلهذا لم أر (لم أره - البحار). از او: بحار الأنوار: ج 15 ص347 ب4

و در حدیث امام محمد باقر و امام جعفر صادق و امام على الرضا عليهم السلام از علامت های امام که ذکر نموده اند آن است که بول و مدفوع او دیده نمی شود، و خداوند به زمین مأموریت داده که آن ها را ببلعد، و بوی آن از بوی مشک خوشبوتر است.(1)زادهم الله شرفا و زادنا الله معرفتهم وطاعتهم.

و به تمامی ایرادهایی که به نظر بعضی رسیده است در درس معارف پاسخ داده ایم، و امید است إن شاء الله تعالی در وقتی دیگر که فرصت باشد مکتوب گردد، و در این نوشتار دلائل به اختصار اکتفا شد، والله المستعان.

مطالب لازم و ارزشمند دیگر درباره آیه شریفه تطهير

رسول الله بلکه خمسه طیبه، مفردات آیه تطهیر را تفسیر کرده اند: «انما»، «یرید»، «ليذهب»، «الرجس»، «اهل البيت» و «تطهيرا».

مفردات آیه تطهیر

1- اشکالی نیست در این که واژه «انما» افاده حصر می کند، یعنی خداوند تبارک و تعالی، تنها از این خانواده إذهاب رجس فرموده است. حضرت الله تبارک و تعالی اراده نکرده است اذهاب رجس کند مگر از این خاندان و آن تنها خاندان نبوت است.

2- اراده ای که خدای تبارک و تعالی در این آیه کریمه از آن خبر داده است، اراده تکوینیه است و نه اراده تشریعیه. یعنی در تکوین و در ذات و نور مقدس این خاندان صلوات الله عليهم اجمعین، این اراده انجام گرفته و مانند اراده تشریعی نیست. اما اگر کسی اشکال کند بگوید که این جا اراده، اراده تشریعیه بوده، پاسخ داده می شود که در آیه تطهير خصوصيتی در تشریع احکام خاص برای اهل بیت نیست. احکام شرعیه حلال و حرام برای همه است. این که برای پیامبر و این خاندان چیزهایی استثنا بشود و بخواهیم بگوییم به موجب این آیه اراده ای تشریعی برای این خاندان صورت گرفته، این غلط است . پس خصوصیتی در تشریع احکام خاصی در این آیه برای اهل بیت نیست.

ص: 39


1- الكافي: ج1 ص 388 ح 8 علي بن محمد، عن بعض أصحابنا، عن ابن أبي عمير، عن حريز، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ یُولَدُ مُطَهَّراً مَخْتُوناً وَ إِذَا وَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ وَقَعَ عَلَی رَاحَتَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَیْنِ وَ لَا یُجْنِبُ وَ تَنَامُ عَیْنُاه وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَثَاءَبُ وَ لَا یَتَمَطَّی وَ یَرَی مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَی مِنْ أَمَامِهِ وَ نَجْوُهُ کَرَائِحَةِ الْمِسْکِ وَ الْأَرْضُ مُوَکَّلَةٌ بِسَتْرِهِ وَ ابْتِلَاعِهِ وَ إِذَا لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَتْ عَلَیْهِ وَفْقاً وَ إِذَا لَبِسَهُ غَیْرُهُ مِنَ النَّاسِ طَوِیلُهُمْ وَ قَصِیرُهُمْ زَادَتْ عَلَیْهِ شِبْراً وَ هُوَ مُحَدَّثٌ إِلَی أَنْ تَنْقَضِیَ أَیَّامُهُ. الخصال: ج2 ص428 ح6 حدثنا أحمد بن محمد بن الهيثم العجلي رضي الله عنه قال: حدثنا أحمد بن يحيى بن زكريا القطان قال: حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال: حدثنا تميم بن بهلول قال: حدثنا أبو معاوية، عن سليمان بن مهران، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ اَلْعِصْمَهُ وَ اَلنُّصُوصُ وَ أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکِتَابِ اَللَّهِ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبَ اَلْوَصِیَّهِ اَلظَّاهِرَهِ وَ یَکُونَ لَهُ اَلْمُعْجِزُ وَ اَلدَّلِیلُ وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لاَ یَنَامُ قَلْبُهُ وَ لاَ یَکُونُ لَهُ فَیْءٌ وَ یَرَی مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَی مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 418 ح 5914 وروى أحمد بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال، عن أبيه، عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام قال: لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ: يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ، وَ أَتْقَى النَّاسِ، وَ أَحْلَمَ النَّاسِ، وَ أَشْجَعَ النَّاسِ، وَ أَسْخَى النَّاس، وَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ يُولَدُ مَخْتُوناً وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يَرَي مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَي مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ، وَ لَا یَکُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ إِذَا وَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَی رَاحَتَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتین (بِالشَّهَادَة-الخصال) وَ لَا یَحْتَلِمُ وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ یَکُونُ مُحَدَّثاً وَ یَسْتَوِی عَلَیْهِ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ لَا یُرَی لَهُ بَوْلٌ وَ لَا غَائِطٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ وَکَّلَ الْأَرْضَ بِابْتِلَاعِ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ وَ تَکُونُ رَائِحَهٌ أَطْیَبُ مِنْ رَائِحَهِ الْمِسْکِ. و الخصال: ج2 ص 527 ح1 حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني رضي الله عنه قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال، عن أبيه، عن أبي الحسن علي بن موس ی الرضا عليه السلام و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 213 ب19 ح1 و معاني الأخبار: ص 102 ح4. و الإحتجاج: ج2 ص 437 و روي عن الحسن بن علي بن فضال عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام و کشف الغمة: ج2 ص290. مجمع البيان في تفسير القرآن: ج2 ص 803 و قيل: أنهم قد شاهدوا في نفسه صلى الله عليه و آله معجزات كثيرة منها: أنه كان يرى من خلفه كما يرى من قدامه، و منها أنه كان ينام عينه و لا ينام قلبه، و منها أن ظله لم يقع على الأرض، ومنها أن الذباب لم يقع عليه ، و منها أن الأرض كانت تبتلع ما يخرج منه، و كان لا يرى له بول ولا غائط، و منها أنه كان لا يطوله أحد وإن طال، ومنها أنه كان بين كتفيه خاتم النبوة ، و منها أنه كان إذا مر بموضع يعلمه الناس لطيبه ، و منها أنه كان يسطع نور من جبهته في الليلة المظلمة، و منها أنه قد ولد مختونا، إلى غير ذلك من الآيات. إعلام الوری بأعلام الهدی: ج1 ص320 ب2. السيد الحميري في قصيدته المذهبة: صهر النبي و جاره في مسجد * طهر يطيبه الرسول مطیب * سيان فيه عليه غير مذمم * ممشاه إن جنبأ و إن لم يجنب.

مثلا در آیه:

«يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَ لَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ»(1)

«خداوند آسانی را برای شما اراده فرموده و می فرماید»

منظور آن است که غرض از تشریع احکام شرعیه، آسانی است و نه سختی، و احکام شرعیه حلال و حرام برای همه است، عمومیت دارد، لکن در آیه تطهیر، اراده، اراده تکوینیه بوده است مانند این آیه کریمه:

«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ».

همانا امر خداوند چنان است که چون چیزی را اراده فرماید، به آن می گوید (چنین و چنان) باش، می شود» (2)

3- بنابر تفسیر اهل بيت عليهم الصلوة و السلام، اراده خداوند تبارک و تعالی این است که انواع رجس و مطلق رجس که شامل رجس مادی و معنوی و روحی و فکری و همه انواع آلودگی ها، شک، کفر و جهل است، همه را از اهل بیت علیهم السلام ببرد. گناهان و جهل از آلوده ترین آلودگی ها و رجس ترین رجس ها هستند. آنان هرگز گناه نکرده و نمی کنند و هرگز آلوده به هیچگونه رجس نمی شوند، این یعنی عصمت دارند.

مطلب دیگر اینکه خداوند در این آیه به ما خبر می دهد که اراده کرده است همه انواع رجس را از این خانواده دور کند. این خبر یعنی این کار را بعد از این خواهد کرد یا این کار را کرده و ادامه دارد؟ دلالت آیه چنین است که این فعل خاص واقع شده است نه اینکه اراده شده که از این به بعد، این فعل واقع شود، مخصوصا که خدای تبارک و تعالی فرموده است «إنما يريد الله»، «یرید» خبر می دهد از اراده خودش، اراده خدا في الفور، در جا انجام می گیرد و اینکه صیغه مضارع آورده شده به جهت این است که ادامه دارد و دلالت بر دوام این اراده الهي می کند. ضمن اینکه قرآن کریم در سوره نساء آیه 27 می فرماید:

«يُرِيدُ اللَّهُ لِيُبَيِّنَ لَكُمْ»

ص: 40


1- سوره (2) آیه 186.
2- سوره (36) يس (صلى الله عليه و آله) آیه 83

خدا می خواهد با این آیات برای شما بیان کند.

هم چنین آیه:

«يُريدُ اللَّهُ بِکُمُ الْيُسْرَ».

الله برای شما آسانی را می خواهد.

اگر بنا بود این اراده با آن اراده در آیه تطهیر در یک مجرا باشد، تخصیصی برای اهل بیت لازم نبود. خداوند برای این خاندان بعد از این اراده می کند و اگر برای مضارع و برای آینده بود، وجه تخصیص بي جهت بود و معنایی نداشت.

این اراده اقتضا می کند خبر را و بیان را که بیان و خبرش عموم خلق را در بر می گیرد بروجهی از تفسیر و معنای این اراده وقتی خدای تبارک و تعالی اهل بیت را به اراده خودش به اذهاب رجس از آنها تخصیص داده است و دلالت می کند که این عمل انجام گرفته یعنی واقع شده، نه اینکه در آینده اذهاب رجس می شود بلکه در گذشته اذهاب رجس از اینها شده است.

4- چه کسی مصداق اهل بیت را تعیین می کند و می گوید این اهل بیت چه کسانی هستند؟ همان طور که بنابر تصریح آیات و احادیث، تبيين و تفسیر آیات قرآن کریم بر عهده رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است، برای تبیین و تفسیر این آیه کریمه نیز نیازمند بیان رسول الله و خاندان عصمت هستیم و تبيين تعيين مصداق اشخاص «اهل البیت» نیز بر عهده ایشان است. جز قرآن کلام الله و همین طور کلام رسول الله و اهل بیت علیهم السلام هیچ کس دیگری این شایستگی را ندارد و قرآن و اهل بیت طوری معنا کرده اند که افراد خاصی را شامل می شود.

5- اهل کسا مساوی رسول الله هستند در همه مراتب و شئون مگر آن چه که دلیل خاصی بیاید و آنها را از این شمول خارج کند. چون آیه تطهیر برای همه اهل بیت است و کسی را مستثنی نکرده است، پس در عصمت و همه شئون و مراتب همه این اعضا با رسول الله مشترک و مساوی هستند و آن خصوصيات عصمت است، علم است.

ص: 41

6- از واژه «تطهيرا» این نتیجه مستفاد است که مطلق رجس از ایشان رفته است. یعنی خدای تبارک وتعالی همه جنس های رجس و تمام افراد رجس، رجس مادی رجس معنوی رجس اخلاقی همه را از اهل بیت اذهاب فرموده، خصوصا با تصریح خود اهل بیت، خصوصا خود آیه بعد از طهارت به دفع رجس که می فرماید: «اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ» سخن تمام است اما باز می فرماید: «وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيرًا» این جمله این فایده و نتیجه را میدهد که دفع جميع ارجاس از ایشان شده است و نه یک نوع رجس و هم چنین تأکید بیشتر است خصوصا با تأکید بعد از «يُطَهِّرَكُم» به قول «تَطهيرًا»

7- تطهیر یعنی تنزه یعنی خلوص از لوث و آلودگی همه انواع رجس ها و نجس ها و معاصی و خبائث و غیر آن از معایب و نقایص ظاهری و باطنی. همین طور که در کتاب شریف مشکوة الأنوار سبط طبرسی صفحه 150 حدیث شریف هست.

خصوصا با اینکه به صیغه مضارع آورده و صیغه مضارع مفيد استمرار است، یعنی ایشان همیشه در عدم رجس هستند و همیشه تطهیر در وجودشان هست، در جميع مدت حیات آنها. پس آیه صریح است در عصمت کبری و عظمای حضرات خمسه طیبه که بنابر فرمایش پنج معصوم اهل کساء، بقیه حضرات امامان را نیز شامل می شود.

8- إذهاب رجس از اهل بیت به معنای دفع رجس است. یعنی راندن و نزاهت از وجود نه به معنای رفع، که بوده است و حالا أذهاب می شود یعنی از بین می رود. بلکه از همان اول راه نداشته است. به معنای رفع بعد از وجود نیست به دلايلي:

الف: آن چه مناسب است با غایت تطهیری که از «وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا» استفاده می شود، این نزاهت از ارجاس، نزاهت اساسی است بنیادی است نه وجود و بعد رفع، به این معنا نیست، یعنی نبوده و هرگز نخواهد بود. این معنا از قرینه داخليه استفاده می شود.

ب: آن چه که ثابت است به ادله عقلیه و نصوص متواتره نقلیه، این است که هیچ گناه و معصیت و جهلی از اهل بیت سر نزده است، تاریخ نقل نکرده است. اینان از اول عمر در

ص: 42

عصمت بوده اند و در کتب شیعه حقه امامیه و کتب عمریه نقل های بسیار بر این معنی وجود دارد و در حدیث آمده است که دو فرشته امیرالمؤمنین سلام الله عليه بربقیه فرشتگان افتخار می کنند، می گویند ما تا کنون گناه و خطایی از امیرالمؤمنين عليه السلام سراغ نداریم، ندیده ایم و ثبت ننموده ایم.

«لَم يَصعَدا إِلَى اللَّهِ تَعَالَى قَطُ بِشَيءٍ يُسخِطُهُ»(1)

ملائکه امیرالمؤمنين افتخار می کنند که تا کنون نشده از امیرالمؤمنین عملی ببینیم و بنویسیم که خدا را به خشم آورد.

این هم قرینه خارجيه.

ج: «لیذهب» از باب افعال است و وقتی قرآن کریم آن را می آورد، لغتا و شرعا، در علم لغت و در شرع مورد تأیید است که اگر فعلی از باب افعال آمد، مثل اینکه کسی به کسی می گوید: «أذهب الله عنك كل مرض و سقم-خدا از تو ببرد هر مرض و دردی را»، نه این که تو این مرض را مبتلا هستی خدا آن ها را از تو ببرد، بلکه به این معنی که هنوز مرضی نیامده و تونداری، خدا از تو ببرد. استفاده ای که از این می شود به این معنا نیست که هست و درخواست رفع بکند، بلکه نیست و درخواست دفع می کند. این به معنای ذهاب امراض و اسقام بعد از وجود آنها نیست بلکه به معنای اذهاب است «أي صرفه عنك» یعنی خداوند آن را از تو دور و منصرف کند مانند این که کسی به دیگری دعا می کند می گوید: «صرف الله عنك السوء - خدا بدی را از تومنصرف کند».

در شرع هم وقتی إذهاب استفاده می شود، به همین معناست. مثل این حدیث شریف از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم:

«مَن أَطْعَمَ أَخَاهُ حَلاَوَهً أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُ مَرَارَهَ اَلْمَوْتِ»(2)

هرکس به برادر (دینی) خود یک شیرینی بدهد، مثلا خرما، خدای تبارک و تعالی تلخی مرگ را از او می برد.

ص: 43


1- به معالم الزلفي صفحه 32 باب 43 و ملحقات إحقاق الحق نقل از کتب مخالفين جلد6 صفحه 97 مراجعه شود.
2- بحار الأنوار: ج 63 ص 288 ب1 ح13 و ج72 ص 456 ب91 ح33 و مستدرك الوسائل: ج 16 ص 355 ب 26 ح 20152-2 از الدعوات راوندی /سلوة الحزين صفحه 141 ح 359.

یعنی هرگز سراغ او نیاید.

امیرالمؤمنين عليه السلام فرموده اند:

«مَنْ بَدَأَ بِالْمِلْحِ أذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُ سَبْعینَ دَاءً مَا یَعْلَمُ الْعِبادُ مَا هُوَ».

هرکس (غذا را) با نمک شروع کند، خدای تعالی هفتاد درد را از او دور می کند (1)

پس اذهاب عبارت است از «صرف» نه «رفع» و این آیه خبر می دهد که این خانواده تحت اراده الهی قرار گرفته که هرگز رجس و پلیدی بر آنها نبوده و نیست و نخواهد بود.

د: هم چنین کلمه «تطهيرا» که در آیه آمده است. این هم به معنای ابعاد است به معنای دور نمودن است به معنای نزاهت از رجس است نه طهارت بعد از نجاست. هم چنان که خود قرآن کریم همین معنا را استعمال کرده است

«رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ يَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً»(2)

فرستاده ای از الله که صحیفه های پاکیزه تلاوت می کند.

این صحف مطهرة از اول مطهره بوده است. و یا آیه کریمه

«لَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ»(3)

برای مؤمنين در بهشت همسرانی تطهیر شده است.

یعنی خدای تعالی اینان را از آغاز بنیانشان، تطهیر فرموده است.(4)

9- در این آیه مبارکه، تطهیر اختصاص به خمسه طاهره دارد، اما درباره بقیه ائمه، نمایش بعض از مصادیق آن در قضیه کساء بوده است، پنج تن نمایش داده شدند بقیه نیامدند اما آیه تطهیر شامل آنها هم می شود و خدای تبارک و تعالی راجع به آنها هم می فرماید. و ما این را از کلام رسول الله و اهل بيت عليهم الصلوة و السلام می فهمیم، احادیث بسیاری که در کتب فريقين است و این معنا را تفسیر می کند.(5)

در لسان رسول الله و خاندان عصمت، «اهل البيت» به ائمه تفسیر شده است.(6) بنابراین اهل بیت در آیه تطهیر خمسه طیبه هستند که آیه راجع به آنها نازل شده است سپس فرزندان

ص: 44


1- وسائل الشيعة: ج 24 ص 405 ب95 ح30904 - 10 و بحار الأنوار: 63 ص397 ب13 ح 11 از کتاب المحاسن: ج2 ص 592 ب19 ح 106.
2- سوره (98) البينة آیه 3.
3- سوره (4) النساء آیه 58.
4- تصریح به این معنا در لغت هم آمده است، می توانید به کتاب العين و کتاب قاموس اللغة مراجعه کنید.
5- مؤلف کتاب شریف آية التطهير في أحاديث الفريقين در جلد2 از صفحات 251 إلى 276 آنها را احصاء نموده.
6- ر.ک: معاني الأخبار: ص 94 ح3

معصوم این خاندان و در احادیث بسیار در کتب فریقین به نقل از رسول الله صلى الله عليه و آله تصریح به تعداد و نام آنان شده است. در روایات فريقين به سندهای متصل از رسول الله رسیده است که فرمود:

«أَنَا وَ عَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُون»(1)

من و على و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاکیزه گردیده و معصومیم

در تفسير الدر المنثور سیوطی جلد 6 صفحه 605 و بسیاری از کتاب های مخالفين روایت شده است که رسول الله فرمود:

«فَأَنَا وَ اهلُ بیتی مُطَهَّرُونَ مِنَ الذُّنُوب»

من و اهل بیت من، از تمامی گناهان مطهر هستيم.

در کتاب شریف احقاق الحق جلد20 صفحه 530 از کتاب شریف «آل محمد» مردی خافي. آنجا هم مدارکی آکده است دال بر این که رسول الله فرمود:

«أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ».

من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین پاکیزه گردیده و معصوميم.

و احادیث بسیاری دال بر تفسیر مصادیق و تبيين تعیین مصادیق افراد اهل بيت عليهم الصلوة والسلام در احادیث رسول الله و اهل بیت گرام عليهم الصلوة والسلام وجود دارد. از جمله آنها حدیث شریفی است از جابر، میگوید:

در خانه ام سلمه نزد پیغمبر بودم خدای تبارک و تعالی آیه تطهیر را نازل فرمود. سپس پیغمبر اکرم امام حسن و امام حسین و فاطمه زهرا و حضرت على علیه السلام را خواندند و این ها را در مقابل خود و حضرت علی را پشت سر خود نشاندند و فرمودند:

«اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي فَأذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطَهِّرهُم تَطهيرًا».

أم سلمة گفت: یا رسول الله و (آيا) من نیز با آنان هستم؟ فرمود: تو بر خیر هستی. گفتم: یا رسول الله! به تحقیق که خداوند این عترت پاک و ذره مبارکه را گرامی داشته است به این که همه

ص: 45


1- بحار الأنوار: ج 25 ص 201 ب5 ح12 از عیون اخبار الرضا عليه السلام و کمال الدين نقل کرده. و ملحقات إحقاق الحق: ج13 ص60 از فرائد السمطين حمويني و ينابيع المودة و مودة القربي آورده است.

پلیدی ها را از آن ها برده است. فرمود:

«يا جابِرُ! لِأَنَّهُم عِترَتي مِن لَحمي وَدَمي ، فَأَخي سَيِّدُ الأَوصِياءِ ، وَابنَيَّ خَيرُ الأَسباطِ ، وَابنَتي سَيِّدَةُ النِّسوانِ ، وَ مِنَّا المَهدِیُ».

ای جابر! زیرا که همانا آنان از گوشت و خون منند، پس برادرم سرور اوصیاء است، و دو پسرم بهترین نوادگانند، و دخترم بهترین زنان است، و مهدی از ما است.

گفتم: یا رسول الله ! و مهدی کیست؟ فرمود:

«تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أئِمّةٌ أبْرَارٌ، وَ اَلتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً یُقَاتِلُ عَلَی اَلتَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی اَلتَّنْزِیلِ»(1)

نه تن از پشت حسین امامان نیک اند، و نهمین آنان قائم آنان است ، زمین را از قسط و عدل پر می کند، براساس تأویل جنگ کند، چنان که برتنزیل جنگیدم.

در این حدیث شریف می بینیم که راجع به حضرت صاحب سلام الله عليه هم صحبت می شود و می فرماید: مهدی هم از ما اهل بیت هست.

معنای رجس در آیه کریمه

مطلب شایان ذکر دیگر این است که رجس در این جا به معنای شرک نیست زیرا شرک با اطاعت از رسول، از بین می رود و وقتی که امت اطاعت از رسول کرده باشند، برای امت حاصل شده است، چنان چه در امم سابق نیز چنین بوده بدون این که به اهل بیت اختصاص داشته باشد. و اگر بنابر این بود که در این جا مقصود از رجس و أذهاب رجس، شرک باشد، سایر هدایت یافتگان نیز با ایشان شریک می شدند و دلیلی بر اختصاص نبود.

معنای اذهاب رجس در آیه کریمه

بنا بر بیان رسول الله که قرآن کریم درباره او می فرماید: «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ»، در «اِنَّما یُریدُ اللهُ...» نیز بر پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم است که بیان نماید و تبیین فرموده اند. پیامبر اکرم دعا فرمود: خدایا از من و از اهل بیت من أذهاب رجس كن، و خدای تبارک و تعالی موافقة للرسول

ص: 46


1- كفاية الأثر: ص66 و بحار: ج36 ص308 ح 147.

این آیه را جهت اخبار اعلان کرد و نازل فرمود و فقط برای اهل بیت. چنین نبود که پیامبر دعایی بکند و خداوند تبارک و تعالی همان موقع انشاء کند. بلکه اخبار بوده و دعای رسول به جهت اخبار برای مردم بوده . خبر راست بود و شهادت الهی بود.

و دلالت می کند بر تحقق این در فعل پیامبر در همان اجتماعشان در زیر کساء و نه تحققش در مستقبل. یعنی این کار انجام گرفته و آیه کریمه اخبار می دهد به ما و فعل اهل بیت ، فعل همه ایشان و از جمله فعل رسول الله در جمع کردن خمسه طیبه ، تبعیت از وحی است و تسديد الهی و این معنای عصمت است یعنی رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم واهل بیت احتیاج به هدایت غیرندارند و در خارج هم ثابت شده است که هیچ گاه نیاز به علم و هدایت کسی نداشته اند، و جمله خبریه است و انشائیه نیست.

در آیه کریمه می خوانیم:

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».(1)

به مدار و موضع ستارگان سوگند می خورم * و بی شک اگر بدانید این سوگندی بزرگ است * که آن همانا قرآن کریم است * اندر کتابی پوشیده * که آن را جز پاکیزگان در نیابند.

مقتضای قسم در آیه این است که مقسوم علیه جمله خبریه باشد نه جمله إنشائیه، زیرا قسم برای توثيق «مقسوم علیه» است اخباری که بر آن ها قسم یاد شده و اینجا موثوق به عظمت شده به خاطر بیان عظمت مخبريتش. و این که کسی به این قرآن و به آن کتاب مکنون دسترسی ندارد و نمی رسد مگر آنان که مطهرند، مطهر از ذنوب و ضلالت. و این بیانی است که قرآن کریم فرموده است و این که قرآن کریم و قداست و عزتش مانع از این است که غیر مطهرین دسترسی به آن داشته باشند.

فرق بین مطهر و متطهر

ص: 47


1- سوره (76) الواقعة آیه 76 الي 80.

طهارت اهل بیت یعنی عصمت علمی و عملی آنها، این عصمت علمی و عملی ایشان که الهي است موجب می شود که اهلیت به حقایق غیبی قرآنی داشته باشند. و طهارت آنها باید ذاتی باشد تا به این مقام برسند و با این طهارت ذاتی، هیچ گونه رجسی در حريم عصمت آنها راه پیدا نمی کند هم چنان که در زیارت سیدالشهداء ابی عبدالله عليه السلام می خوانیم بنابر دلالت ارشاد معصوم:

«لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا».

هرگز جاهلیت به نجاست هایش تو را نجس ننموده است .

مصادیق اهل بیت در کلام الله تبارک و تعالی

رسول الله هرگاه از واژه مقدس «اهل بیت» استفاده می فرمود، برای خانه مسکونی و یا همسران و یا فامیل نبود بلکه برای افراد خاصی بود که تعداد آنها مشخص است. نه کم می شوند و نه به آنها اضافه می شود. بنابراین هیچ معارضی ندارد که آیه کریمه درباره افراد خاصی است که شخص رسول الله موظف بودند آنان را تبيين بفرماید و در احادیث خود تبیین فرموده است.

و به حد استفاضه رسیده است نصوص و احادیثی که دلالت دارد رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم پس از نازل شدن آیه تطهیر هنگامی که از خانه حضرت زهرا سلام الله علیها گذر می کردند و یا قبل از هر نماز، در نماز فجر و بقیه نمازها، به مدت شش ماه بعضا گفته شده نه ماه می آمدند و در خانه صدیقه طاهره سلام الله عليها می ایستادند و سلام نموده و در حضور مردم آیه کریمه را تلاوت می فرمودند ، مردم می دیدند و در کتب فريقين بسیاری از روات روایت کرده اند که حضرت، چنین سلام می فرمودند: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ» رسول الله با این کار به مردم می فهماندند که غیر از این خاندان، اقارب من، همسران و فامیل من عصمت ندارند بلکه فقط اینان اهل بیت من هستند، و این کار را یک بار انجام ندادند بلکه بارها این کار را تکرار نمودند.

اضافه بر این؛ هیچ کدام از نزدیکان رسول الله و حتی همسران حضرت، برای اثبات عصمت خود

ص: 48

به این آیه استناد نکرده اند. بلکه امت اجماع دارند بر این که عایشه با کلام خدا و سفارش رسول الله مخالفت کرد لکن مخالفین میگویند توبه کرد، تصریح می کنند که ایشان بعد از این که جنگ جمل را به راه انداخت توبه کرد، و توبه انجام نمی گیرد مگر بعد از گناه مگر بعد از معصیت، در حالی که عصمت مانع اجتهاد و رأی است.

راویانی هم که ازواج رسول را جزو آیه تطهیر دانسته اند، جز دو نفر کس دیگری نبوده اند. یکی عکرمه لعنة الله علیه بوده، در کتب خود عمری ها هم ثابت است که او ناصبی است. دوم مقاتل است، او نیز در کتاب های خودشان متهم به دروغگویی است بلکه از او با عنوان «بسیار دروغگو» یاد کرده اند. بنابراین بلامعارض ثابت شد که ازواج پیامبر شامل آیه تطهیر می شوند.

نکات دیگر

از جمله نکات دیگر در آیه تطهیر، مذکر بودن لفظ اهل بیت و رفتن اهل بیت در زیر کساء است. آیه تطهیر بر مطلق طهارت از ارجاس معنوی و مادی دلالت می کند و ملکه عصمت که از ضروری ترین و اساسی ترین خصیصه نبي و وصى است اخص از تطهير است و کسی جز خالق تعالی از آن خبر ندارد و به نصب او و اعلان رسول و یا امام قبل و نیز اظهار معجزه معلوم می گردد.

و امامت زعامت در امور تکوین و تشریع به جعل و نصب الهی است، امام همانند نبی حافظ علمی و عملی شرع مطهر و مبین آن است، و از اهم شرایط امامت عصمت است و اگر امام دارای ملکه عصمت نباشد خود، نیازمند امام معصوم دیگر است و تسلسل به وجود می آید که مخل نظام امامت است.

ابوطیبه حجام گوید: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را حجامت کردم، حضرت دیناری به من عطا فرمود و من خون او را سر کشیدم. چون از این کار آگاه شد فرمود: چرا چنین کردی؟ گفتم: خواستم بدان تبرک جویم. فرمود: امانی از دردها، بیماری ها و فقر و تهیدستی گرفتی و هیچ گاه آتش به تو نخواهد رسید. (اللمعة البيضاء في شرح خطبة الهراء /31 و 32)

ص: 49

و در زیارت امام حسين عليه السلام وارد است :

«وَ اَشْهَدُ اَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الجَنَةِ».(1)

و گواهی می دهم که خون تو در بهشت جای گرفت.

و در خبروارد است:

فاطمه علیها السلام در بهشت از خون فرزندش حسين خضاب می کند.

و در زیارت جامعه ای که سید علی ابن طاووس روایت نموده وارد است:

«..... فَأَنا أُشْهِدُ الله خالِقِي... عالِمٌ بِأَنَّ الله قَدْ طَهَّرَكُمْ مِنَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَما بَطَنَ وَمِنْ كُلِّ رِيبَةٍ وَنَجاسَةٍ وَدَنِيَّةٍ وَرَجاسَةٍ...».(2)

... پس من خالقم الله را شاهد می گیرم ... دانایم به این که همانا خداوند شما را از زشتی های ظاهری و باطنی، و از هر شک و دو دلی، و پلیدی و آلودگی، پاکیزه ساخته...

و علامه حلی رحمه الله در تذكرة الفقهاء در اول کتاب نکاح آن جا که پاره ای از فضائل پیامبر صلى الله عليه و آله و سلم را برمی شمرد گوید:

به خون و بول حضرتش تبرک می جستند، و ظاهر این کار طهارت آنها است.(3)

***

ارتداد از اسلام یا از ولایت؟

سؤال4- در روایت: «إرتد الناس بعد رسول الله إلا ثلاث أو خمس» آیا ارتداد از اسلام بوده است یا ارتداد از ولایت؟

جواب- در این باره دو نظر است، ارتداد از اسلام و یا از ایمان، در ارتداد از ایمان همه اتفاق دارند و برای ارتداد آنان از اسلام نیز دلایلی وجود دارد، از جمله آیه کریمه:

«وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ».(4)

ص: 50


1- الكافي: ج4 ص 576ح2- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن الحسين بن ثوير قال: ... (عن الصادق عليه السلام في زيارة الحسين عليه السلام: «...السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلاَئِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لاَ يُرَى...». و کامل الزيارات: ص197-199 ح2- حدثني أبي و علي بن الحسين و محمد بن الحسن رحمهم الله جميعا، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن القاسم بن يحيى، عن الحسن بن راشد، عن الحسين بن ثوير بن أبي فاختة .... و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص595 ح3199 - قال الصادق عليه السلام: «إِذَا أَتَیْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام... السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ، وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ،الْعَرْشِ، وَبَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلائِقِ، وَبَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَمَا فِيهِنَّ وَمَا بَيْنَهُنَّ، وَمَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَالنَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا، وَمَا يُرى وَمَا لاَ يُرى ...». و تهذیب الأحکام: ج6 ص55 ب18ح 1/131 از الكافي.
2- مصباح الزائر: ص 462 الفصل 18.
3- تذكرة الفقهاء (چاپ قدیمی): ص 568 [القسم] الثاني في غير النكاح و هو أمور: ا- إنه خاتم النبيين صلى الله علیه و آله و عليهم ب- أمته خير الأمم لقوله تعالى: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» تكرمة له عليه السلام و تشريفا له ج- نسخ جميع الشرائع بشريعته د- جعل شريعته مؤبدة ه- جعل كتابه معجزا بخلاف کتب سائر الأنبياء عليهم السلام و- حفظ عن كتابه التبديل و التغيير و أقيم بعده حجة على الناس و معجزات غيره من الأنبياء انقرضت بانقراضهم ز- نصر بالرعب على مسيرة شهر فكان العدو يرهبه من مسيرة شهر ح- جعلت له الأرض مسجدا و ترابها طهورا ط - أحلت له الغنائم دون غيره من الأنبياء ي- يشفع في أهل الكبائر لقوله عليه السلام: ذخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي يا- بعث إلى الناس عامة يب- سيد ولد آدم يوم القيمة يج- أول من تنشق عنه الأرض يد- أول شافع و مشفع به - أول من يقرع باب الجنة يو- أكثر الأنبياء تبعا يز- أمته معصومة لا يجتمع على الضلالة يح- صفوف أمته كصفوف الملائكة يط- كان تنام عينيه ولا ينام قلبه ك- كان يرى من ورائه كما يرى من قدامه بمعنى التحفظ و الحس و كذلك قوله عليه السلام: تنام عيناي ولا ينام قلبي کا- تطوعه بالصلاة قاعدا كتطوعه قائما و إن لم يكن له عدد و في حق غيره ذلك على النصف من هذا كب- مخاطبه المصلي بقوله السلام عليك أيها النبي ورحمة الله و بركاته ولا تخاطب سایر الناس لج- يحرم على غيره رفع صوته على صوت النبي صلى الله عليه و آله کد- يحرم على غيره مناداته من وراء الحجرات للآية که - نادا الله تعالى الأنبياء و حکی عنهم بأسمائهم فقال تعالى: «یُوسُفُ أَعْرِضْ ... اَنْ یا اِبْراهیمُ ... یا نُوحُ * و میز نبينا عليه السلام بالنداء بألقابه الشريفة فقال تعالى: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ * ... یا أیُّها الرَّسُولُ * ... یا أیّها المُزمِّل... يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ» و لم يذكر إسمه في القرآن إلا فيأ أربعة مواضع شهد له فيها بالرسالة لإفتقار الشهادة إلى ذكر اسمه فقال: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ......ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ......وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ - وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ... بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» و كان يحرم أن ينادي باسمه فيقول: يا محمد يا أحمد و لكن يقول : يا نبي الله یا رسول الله يا خيرة الله إلى غير ذلك من صفاته الجليلة كو- كان يستشفي به كن- كان يتبرك ببوله و دمه ....
4- سوره (3) آل عمران آیه 145.

و محمد جز پیامبری نیست که پیامبرانی پیش از وی برفتند، آیا با این وصف اگر او بمیرد بلکه کشته شود واپس برمیگردید حال آن که هرکس واپس خویش (به جاهلیت کفر) بگردد هرگز ذره ای به خدا زیان نزند و خدا سپاسگزاران را مزد خواهد داد.

که شاهد صدق بر ارتدادی است که قرآن کریم، پس از شهادت رسول الله صلى الله عليه و آله و ستم، پیش از وقوع از آن خبر داده است.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».(1)

هان ای کسانی که ایمان آوردند، هر کس از شما از دین خویش برگردد بداند که بزودی خدا قومی را پدید آرد که دوستشان می دارد و دوستش میدارند، با مؤمنان نرم خو هستند با کافران درشت رفتارند در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش هیچ سرزنش گری نمی هراسند، آن فضل خداست که آن را به هر کس خواهد بدهد و خدا فراخی دهی داناست.

و در این آیه ارتداد از دین ذکر گردیده است.

و احادیث و روایاتی بر وقوع ارتداد در آن زمان دلالت می کند، از جمله فرمایش امام محمد باقر عليه السلام:

«ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ».(2)

پس از پیامبر جز سه نفر از مردم همه مرتد شدند: مقداد بن الأسود و أبوذر غفاری و سلمان فارسی، پس از آن (از میان) مردم کسانی شناختند و ملحق شدند.

ص: 51


1- سوره (5) المائدة آیه 55.
2- الإختصاص: ص6.

و فرمود:

«ارْتَدَّ النَّاسُ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ؛ سَلْمَانُ وَ أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ وَ الْمِقْدَادُ» .

همه مردم مرتد شدند جز سه نفر؛ سلمان و ابوذر غفاری و مقداد.

حضرمی گوید: گفتم: پس عمار (چه شد)؟ فرمود:

قَدْ کَانَ جَاضَ جَیْضَهً ثُمَّ رَجَعَ

(از حق به باطل) میلی نمود و پس از آن بازگشت.

سپس فرمود:

إِنْ أَرَدْتَ اَلَّذِی لَمْ یَشُکَّ وَ لَمْ یَدْخُلْهُ شَیْءٌ فَالْمِقْدَادُ فَأَمَّا سَلْمَانُ فَإِنَّهُ عَرَضَ فِی قَلْبِهِ عارض أَنَّ عِنْدَ ذا- یَعنی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ- اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ لَوْ تَکَلَّمَ بِهِ لَأَخَذَتْهُمُ اَلْأَرْضُ وَ هُوَ هَکَذَا فَلُبِّبَ وَ وُجِئَتْ عُنُقُهُ حَتَّی تُرِکَتْ کَالسِّلْعَهِ وَ مَرَّ بِهِ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ یَا بَا عَبْدِ اَللَّهِ هَذَا مِنْ ذَاکَ بَایِعْ فَبَایَعَ وَ أَمَّا أَبُوذَرٍّ الْغِفَارِیُّ فَأَمَرَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالسُّکُوتِ وَ لَمْ یَکُن تَأْخُذْهُ فِی اَللَّهِ لَوْمَهُ لاَئِمٍ فَأَبَی إِلاَّ أَنْ یَتَکَلَّمَ فَمَرَّ بِهِ عُثْمَانُ فَأَمَرَ بِهِ ثُمَّ أَنَابَ اَلنَّاسُ بَعْدَهُ فکَانَ أَوَّلَ مَنْ أَنَابَ أَبُو سَاسَانَ اَلْأَنْصَارِیُّ وَ أَبُو عَمْرَهَ وَفُلاَنٌ -حَتَّی عَقَدَ سَبْعَهً - وَ لَمْ یَکُنْ یَعْرِفُ حَقَّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ هَؤُلاَءِ اَلسَّبْعَهُ»(1)

اگر آن را می خواهی (بدانی) که شک نکرد و چیزی (از تردید) در او داخل نگشت پس او مقداد است. اما سلمان همانا در قلبش عارض شد که «همانا اسم اعظم نزد او- یعنی امیر المؤمنين علي عليه السلام-است که اگر آن را بگوید به يقين آنان را زمین بگیرد» و او چنین بود، در نتیجه در گریبانش پیچیده و گردنش کوبیده شد و زائده ای مانند غده پدید آمد و امیر المؤمنين عليه السلام از او گذر کرد و فرمود: ای اباعبدالله ! این (که بر سرت آمد) نتیجه آن است که از دلت گذشت) پس بیعت کن و بیعت نمود، واما ابوذر غفاری ، امیر المؤمنين عليه السلام او را امربه سکوت فرمود و او در راه فرمانبری از الله از

ص: 52


1- الإختصاص: ص 10. رک.: إختيار معرفة الناقلين: ص11 ح 2. روضة المتقين: ج4 ص 218 و روي أخبار كثيرة أنه ارتد الناس بعد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إلا ثلاثة؛ سلمان، و أبا ذر، و المقداد، فقيل: فأين عمار ؟ فقال الصادق عليه السلام: جاض جيضة ثم رجع.

ملامت ملامت گران باکی نداشت، او (از فرمان مولا) سرباز زد (مطلوبش نبود) مگر این که سخن بگوید، در نتیجه (وقتي) دور عثمان شد و فرمان (تبعید) او را داد. پس از مدتی مردم بازگشتند و اولین کسانی که بازگشتند ابوساسان انصاری و ابوعمره و فلانی بود- تا این که هفت شخص را نام برد - و حق اميرالمؤمنين عليه السلام را جزاین هفت نفر معرفت ننموده و نشناختند.

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«إِنَّ النَّبِيَّ لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ كُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ إِنَّهُ لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ جَاءَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَقَالُوا لَا وَ اللَّهِ لَا نُعْطِي أَحَداً طَاعَةً بَعْدَكَ أَبَداً قَالَ وَ لِمَ قَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِيكَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍ قَالَ وَ تَفْعَلُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَأْتُونِي غَداً مُحَلِّقِينَ

همانا آن گاه که پیامبر قبض روح شد، مردم مرتد شده و به عقب (و کفر جاهلیت بازگشته) و کافر شدند مگر سه نفر؛ سلمان و مقداد و ابوذر غفاری. به تحقیق آن گاه که رسول الله قبض روح شدند، چهل مرد نزد امیرالمؤمنين عليه السلام آمدند و گفتند: پس از تو دست (بیعت و) و فرمانبرداری هرگز به کسی نمی دهیم. فرمود: و برای چه؟ گفتند همانا ما درباره تو در روز غدیر از رسول الله صلى الله علیه و آله شنیدیم. فرمود: و (فرمان) انجام می دهید؟ گفتند: بله. فرمود: پس شما فردا با سر تراشیده تان نزدم بیایید.

امام صادق عليه السلام فرمود:

فَمَا أَتَاهُ إِلَّا هَؤُلَاءِ الثَّلَاثَةُ قَالَ وَ جَاءَهُ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ بَعْدَ الظُّهْرِ فَضَرَبَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ مَا لَكَ أَنْ تَسْتَيْقِظَ مِنْ نَوْمَةِ الْغَفْلَةِ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِي فِيكُمْ أَنْتُمْ لَمْ تُطِيعُونِي فِي حَلْقِ الرَّأْسِ فَكَيْفَ تُطِيعُونِّي فِي قِتَالِ جِبَالِ الْحَدِيدِ ارْجِعُوا فَلَا حَاجَةَ لِي فِيكُمْ».(1)

ص: 53


1- الإختصاص: ص 6.

(فردای آن) جز این سه نفر کسی نیامد. و عمار یاسر بعد از ظهر آمد، (امام على عليه السلام) دست مبارک را بر سینه او زد و به او فرمود: نمی خواهی که از خواب غفلت بیدار شوی ؟ بازگردید که نیازی به شما ندارم، شما در تراشیدن سرتان از من اطاعت نمی کنید پس چگونه از من در نبرد کوه های آهن فرمان می برید؟!! بازگردید که مرا در شما نیازی نیست.

حارث بن مغيرة نصری گوید: شنیدم عبدالملک بن أعين از امام جعفر صادق عليه السلام می پرسید تا این که به امام گفت: بنابراین مردم هلاک شدند؟ فرمود:

«إِي وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ اَلنَّاسُ أَجْمَعُونَ»

آری به الله سوگند همه مردم هلاک شدند.

من گفتم: هرکسی که در مشرق و مغرب است (همه هلاک شدند)؟ فرمود:

«إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى الضَّلَالِ إِي وَ اللَّهِ هَلَكُوا إِلَّا ثَلَاثَةَ ثُمَّ لَحِقَ أَبُو سَاسَانَ وَ عَمَّارٌ وَ شُتَيْرَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً».

آن ها بر ضلالت فتح شدند (و رهبری غاصبان، نه این که به اذن و فرمان امام فتح شده و به اسلام گرایش نموده باشند) ، آری قسم به الله همه هلاک شدند جز سه نفر، پس از آن ابوساسان و عمار و شتیره و أبوعمره به آنان پیوستند و هفت نفر شدند.(1)

ابوبصیر گوید به امام صادق عليه السلام عرضه داشتم:

همه مردم مرتد شدند جز؛ ابوذر و سلمان و مقداد.

فرمود:

«فَأَيْنَ أَبُو سَاسَانَ وَ أَبُو عَمْرَةَ اَلْأَنْصَارِيُّ؟!»(2)

پس کجاست ابوساسان و ابوعمره انصاری ؟!.

و در تفسیر علی بن ابراهیم قمی: ج1 ص170 فرمود: واما قول خداوند که فرموده:

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ

ص: 54


1- رجال الكشي: ص 7 ح144- محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن الحسن بن فضال قال: حدني العاس بن عامر و جعفر بن محمد بن حكيم، عن أبان بن عثمان، عن الحارث بن المغيرة النصري قال: سمعت عبد الملك بن أعين يسأل أبا عبد الله عليه السلام قال: فلم يزل يسأله حتى قال له: فهلك الناس اذا؟ فقال: إِي وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ اَلنَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ اهل اَلشَّرْقِ وَ اَلْغَرْبِ قَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى اَلضَّلاَلِ إِي وَ اَللَّهِ هَلَكُوا إِلاَّ ثَلاَثَةً نَفَرٍ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ لَحِقَهُمْ عَمَّارٌ وَ أَبُو سَاسَانَ اَلْأَنْصَارِیُّ وَ حُذَیْفَهُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً. و الإختصاص: ص5 أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن الحسين ، عن الحسن بن محبوب، عن الحارث قال: سمعت عبد الملك بن أعين يسأل أبا عبد الله عليه السلام فلم يزل يسأله حتى قال: فهلك الناس إذا؟ فقال: إِي وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ اَلنَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ مَنْ فِي اَلشَّرْقِ وَ مَنْ فِي اَلْغَرْبِ قَالَ فَقَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى اَلضَّلاَلِ إِي وَ اَللَّهِ هَلَكُوا إِلاَّ ثَلاَثَةً ثُمَّ لَحِقَ أَبُو سَاسَانَ وَ عَمَّارٌ وَ شُتَيْرَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً و الکافي: ج 8 ص 253 ح 356 - الحسین بن محّمد، عن المعلّی بن محمّد، عن الوشّاء عن أبان بن عثمان، عن الحارث بن المغیرة قال: سمعت عبد الملك بن أعین یسأل أبا عبد الله علیه السّلام فلم یزل یسائله حتّی قال: فهلك الَنّاس إذاً؟ قال: إي وَ الله یَا اْبنَ أعْیََن فَهَلَكَ النَّاسُ اجْمَعُونَ. قلت: من في المشرق و من في المغرب؟ قال: إنَّها فُتحَتْ بضَلالٍ إِي وَ الله لَََهلَکُوا إّلا ثَلاثَةً.
2- إختيار معرفة الناقلين: ص 8 ح 17.

عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».

ای اهل ایمان! هر کس از شما از دینش برگردد خدا به زودی گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند، در برابر مؤمنان فروتن اند، و در برابر کافران سرسخت و قدرتمندند، همواره در راه خدا جهاد می کنند.

فرمود:

«هُوَ مُخَاطَبَهٌ لِأَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ اَلَّذِینَ غَصَبُوا آلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ وَ اِرْتَدُّوا عَنْ دِینِ اَللَّه...».

این خطابی است به آن اصحاب رسول الله صلى الله عليه و آله که حق آل محمد را غصب نموده (و به سبب آن) و از دين الله مرتد شده (و خارج گشتند) ....

و آیات و روایات بسیاری بر اتحاد اسلام و ایمان دلالت دارد و از آن ها:

«أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَی مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ الکُفْرَ بِالإیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ الْسَّبِیلِ»(1)

بلکه می خواهید از پیامبرتان [کارهای نامعقول و بیهوده] درخواست کنید ، همان گونه که پیش از این از موسی درخواست شد؟ و کسی که کفر را به ایمان تبدیل کند، تحقیقا از راه راست گمراه شده است.

«إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ ۗ وَ مَنْ يَكْفُرْ بِآيَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ»(2)

قطعا دین (حق) نزد الله اسلام است. و اهل کتاب [درباره آن] اختلاف نکردند مگر پس از آن که [نسبت به حقانیت آن] آگاه شدند، این اختلاف به خاطر حسد و تجاوز میان خودشان بود؛ و هر کس به آیات خدا کافر شود [بداند که] همانا خداوند حساب رسی سریع است.

ص: 55


1- سوره (2) آیه 109.
2- سوره (3) آل عمران (سوره آل محمد صلى الله عليهم) آیه20

«وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ».(1)

و هرکه جز اسلام، دینی طلب (و اختیار) کند، هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیان کاران است.

«الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِنْ كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ وَإِنْ كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصِيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا(2)

آنان که همواره حوادثی را برای شما انتظار می برند، اگر از سوی خدا برایتان فتح و پیروزی رسد، می گویند: مگر ما با شما (در میدان جنگ) نبودیم؟ (پس سهم خواهی کنند)، و اگر برای کافران بهره ای اندک (از غلبه) باشد، به آنان می گویند: آیا (ما که در میان ارتش اسلام بودیم) بر شما چیره و مسلط نبودیم؟ (ولی دیدید که از ضربه زدن به شما خودداری کردیم) و شما را (از آسیب و زیان مؤمنان) مانع میشدیم (پس سهم غنیمت ما را بدهید) خدا روز قیامت میان شما داوری میکند؛ و خدا هرگز هیچ راه سلطه ای به سود کافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.

«فَأَخْرَجْنَا مَنْ كَانَ فِيهَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَمَا وَجَدْنَا فِيهَا غَيْرَ بَيْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ».(3)

پس هر که را از مؤمنان در آن شهر بود [پیش از آمدن عذاب] بیرون بردیم * در آن جا جز یک خانه از مسلمانان نیافتيم

«هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ ۚ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ»(4)

اوست که شما را آفرید؛ پس گروهی از شما کافرند، و برخی مؤمن، و خدا به آن چه انجام می دهید، بیناست.

و آن که ایمان از او منتفی باشد بنا بر قول اکثر علمای طائفه حقه شیعه امامیه بلکه اجماع آنها

ص: 56


1- سوره (3) آل عمران (سوره آل محمد صلى الله عليهم) آیه 86
2- سوره (4) النساء آیه 142
3- سوره (51) الذاريات آیه 36 و 37.
4- سوره (64) التغابن آیه 3.

كما ادعي ، اسلام او منتفی باشد.

علت نام گذاری نام غاصبین بر فرزندان بعضی از معصومین علیهم السلام

سؤال 5- چرا بعضی از معصومین علیهم السلام نام فرزندانشان را به نام غاصبین می گذاشته اند؟ آیا این کار نشانه رضایت و محبت آنها نسبت به غاصبین بوده است؟

جواب - از تحریف های دشمنان اهل بیت نبوت، تحریف نمودن نام فرزندان آنان از «عمرو» به عمر بوده است که درباره عمرو بن علي بن أبي طالب فرزند صهباء تغلبيه و عمرو بن علي بن الحسين و عمرو بن الحسن بن علي و هاشم یکی از اجداد رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم است که نام او عمرو بوده که به عمرتحریف نمودند. ونام عبد الله بن الحسن که در کربلاء به شهادت رسید را نیز به ابوبکر تحریف نمودند، و علمای شیعه رساله هایی در این باره نوشته اند، برای مزید اطلاع به منابعی که ذکر می گردد مراجعه نمایید(1)

***

علم معصومین علیهم السلام به زمان ظهور و وقوع قیامت

سؤال6- آیا معصومین علیهم السلام زمان ظهور امام زمان عجل الله فرجه و هم چنین زمان وقوع قیامت را می دانسته اند یا خیر؟

جواب - حضرات محمد و آل محمد صلوات الله علیهم از تمامی علومی که مربوط به خلائق است آگاهی دارند، البته نه از خودشان بلکه خداوند تعالی به آنها تعلیم فرموده است، تنها علم به ذات باری تعالی را خدا میداند و هیچ کسی از آن آگاهی ندارد، آن چه را که خداوند اراده فرماید علم به تمامیت آن از تقدیر و مشیت و... به آنها رسیده و نسبت بدان آگاهی کامل و ولایت دارند:

«...إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فُضِّلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ...»(2)

... اراده پروردگار در تقدیر (و هندسه) امور برشما فرود می آید، و از بيوت شما صادر

ص: 57


1- جواهر المطالب: ص 122، تاریخ کبیر بخاری و ابن عساکر و المصنف و...، بحارالأنوار و کنز العمال و تحريف أسماء أولاد المعصومين نجاح الطائی، و.... وسائل الشيعة: ج21 ص 398 ب28 باب كراهة التسمية بالحكم و حکیم و خالد و مالك و حارث و یاسین و ضرار و مرة و حرب و ظالم و ضريس و أسماء أعداء الأئمة عليهم السلام. و الكافي: ج6 ص20 باب الأسماء و الكنى ... ح 12 الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن مسلم، عن الحسين بن نصر، عن أبيه، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال: أراد أبو جعفر عليه السلام الركوب إلى بعض شیعته ليعوده فقال: يا جابر الحقني. فتبعته فلما انتهى إلى باب الدار خرج علينا ابن له صغير فقال له أبو جعفر عليه السلام: ما اسمك؟ قال: محمد. قال: فَبِمَا تُكَنَّى؟ قال: بعلي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: لَقَدِ اِحْتَظَرْتَ مِنَ اَلشَّیْطَانِ اِحْتِظَاراً شَدِیداً إِنَّ اَلشَّیْطَانَ إِذَا سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ ذَابَ كَمَا يَذُوبُ الرَّصَاصُ حَتَّى إِذَا سَمِعَ مُنَادِياً يُنَادِي بِاسْمِ عَدُوٍّ مِنْ أَعْدَائِنَا اِهْتَزَّ وَ اِخْتَالَ.
2- الكافي: ج4 ص 577ح2 وكامل الزيارات: ص200 ح2 و تهذیب الأحکام: ج6 ص55 ب18ح1.

می گردد، تفاصيل احکام عباد از بیوت شما صادر می گردد، ....

و قیامت تقدیر گشته است و هندسه آن تعيين گشته است، و اهل بیت علیهم السلام به آن چه شده است و خواهد شد و نخواهد شد آگاهی دارند: بزرگ بانوی عالم خلقت حضرت فاطمه علیها السلام به حضرت ابوالحسن عليه السلام فرمودند:

«اِعْلَمْ یا اَبَا الْحَسَنِ! ...اَعْلَمُ ما کانَ وَما یَکُونُ وَما لَمْ یَکُنْ ...»(1)

بدان ای ابا الحسن ! ... آن چه را که بوده و خواهد بود و نخواهد بود را می دانم....

و در آیات کریمات:

«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ ۖ وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا ۖ وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(2)

يقينا خداست که علم قیامت نزد اوست، و او باران را نازل میکند، و آن چه را در رحم هاست می داند؛ و هیچکس نمی داند فردا چه چیزی [از خیر و شر] به دست میاورد، و کسی نمی داند در چه سرزمینی می میرد؛ بی تردید خدا دانا و آگاه است.

«وَ تَبَارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».(3)

و بزرگوار خدایی که آسمانها و زمین و هر چه بين آنهاست همه ملک اوست و علم ساعت قیامت نزد اوست و شما همه به سوی او بازگردانیده می شوید.

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا ۖ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي ۖ لَا يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلَّا هُوَ ۚ ثَقُلَتْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ لَا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً ۗ يَسْأَلُونَكَ كَأَنَّكَ حَفِيٌّ عَنْهَا ۖ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»(4)

(ای رسول ما) از تو از ساعت قیامت می پرسند که چه وقت فراخواهد رسید؟ پاسخ ده که علم آن نزد پروردگار من است، کسی به جز او آن را به هنگامش آشکار نکند، (شأن)

ص: 58


1- بحار الأنوار: ج 43 ص 8 ب1 ح11 از عيون المعجزات: ص54: و روي عن حارثة بن قدامة قال: حدثني سلمان الفارسي، قال: حدثني عمار و قال: أخبرك عجبا، قلت: حدثني يا عمار، قال: نعم، شهدت علي بن أبي طالب عليه السلام و قد ولج على فاطمة عليها السلام فلما بصرت به نادت: أَدْنِ لاحَدِثَکَ بِمَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنُ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومَ السَّاعَةُ . قال: فرأيت امیر المؤمنين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه، إذ دخل على النبي صلى الله عليه و آله و سلم فقال له: اُدنُ یَا أَبَا الْحَسَنِ. فدنا فلما اطمأن به المجلس قال له: تُحَدِّثُنِي أَمْ أُحَدِّثُكَ ؟ فَقَالَ : الْحَدِيثَ منک أَحْسَنَ یا رَسُولَ اللَّهِ. فقال : كَأَنِّي بِكِ وَ قَدْ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ قَالَتْ لک کیت وَ کیت فَرَجَعْتُ ، فقال علي عليه السلام: نُورُ فَاطِمَةَ يَرِثُ نُورَنا؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم: أَ وَ لا تَعْلَمُ ؟ فسجد علي شكرا الله تعالى. قال عمار: فخرج أمير المؤمنين و خرجت بخروجه فولج على فاطمة عليها السلام و ولجت معه، فقالت: کأَنَکَ رَجَعْتُ إِلَى أَبِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قُلْتَهُ لَكَ ؟ قال: كانَّ کَذلِكِ يَا فَاطِمَةَ . فقالت: اعْلَمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَ نُورِی وَ کَانَ یُسَبِّحُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَهً مِنْ شَجَرِ الْجَنَّهِ فَأَضَاءَتْ فَلَمَّا دَخَلَ أَبِی الْجَنَّهَ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ إِلْهَاماً أَنِ اقْتَطِفِ الثَّمَرَهَ مِنْ تِلْکَ الشَّجَرَهِ وَ أَدِرْهَا فِی لَهَوَاتِکَ فَفَعَلَ فَأَوْدَعَنِی اللَّهُ سُبْحَانَهُ صُلْبَ أَبِی صلی الله علیه و آله و سلم ثُمَّ أَوْدَعَنِی خَدِیجَهَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ فَوَضَعَتْنِی وَ أَنَا مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ مَا لَمْ یَکُنْ یَا أَبَا الْحَسَنِ الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ تَعَالَی.
2- سوره (31) لقمان (عليه السلام) آیه 35.
3- سوره (43) الزخرف آیه 89
4- سوره (7) الأعراف آیه 188.

آن ساعت در آسمان ها و زمین بسی سنگین است، نیاید شما را مگر ناگهانی. از تو او می پرسند گویی تو کاملا (از خود) بدان آگاهی. بگو: علم آن ساعت محققا نزد خداست، لیکن اکثر مردم آگاه نیستند.

آمده است که علم به مرسای آن عند الله و در حیطه قدرت او است، اوست که إجلاء وقت آن را می کند و آن بغتة می باشد.

و در کریمه:

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا ۖ * فِيمَ أَنْتَ مِنْ ذِكْراها * إِلى رَبِّكَ مُنْتَهاها»(1)

از تو می پرسند قیامت کی برپا شود؟ * تو را چه کار است دیگر که از آن به یاد آری؟ * کار آن ساعت به خدای تو منتهی شود.

منتهی و نهایت و بازگشت علم به ساعت قیامت (صغری و کبری) به رب تعالی می باشد.

و در کریمه:

«إِلَيْهِ يُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ ۚ وَ مَا تَخْرُجُ مِنْ ثَمَرَاتٍ مِنْ أَكْمَامِهَا وَ مَا تَحْمِلُ مِنْ أُنْثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ ۚ وَ يَوْمَ يُنَادِيهِمْ أَيْنَ شُرَكَائِي قَالُوا آذَنَّاكَ مَا مِنَّا مِنْ شَهِيدٍ»(2)

علم به ساعت قیامت به او (الله) بازمی گردد، و هیچ میوه ای از غنچه خود بیرون نیاید و هیچ آبستنی بار بر ندارد و نزاید مگر به علم ازلی او. و روزی که خداوند به مشركان خطاب کند: آن معبودان باطلی که شریک من پنداشتید کجا رفتند؟ مشرکان گویند: بار الها، ما حضور تو عرضه داشتیم که از ما هیچ کس گواه نیست (که تو شریک داشته ای).

بازگشت علم الساعة به خداوند است هیچ کسی از خود و منقطع از رب جل و علا نمی تواند کاشف آن باشد.

و می فرماید:

«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»(3)

ص: 59


1- سوره (79) النازعات آیات 43 الى 45.
2- سوره (41) فصلت آیه 44.
3- سوره (2) آیه 4.

کسانی که ایمان به غیب می آورند و نماز را برپا می دارند و از آن چه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند.

ایمان به غیب از اعمال مؤمنان حقیقی است، به آن چه که از آن ها در غیب است و مستلزم این نیست که شامل حضرات اهل بیت نبوت باشد زیرا آنان مرتضی و مجتبای رب جلیل می باشند به دلیل آیه کریمه:

«عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَىٰ غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَىٰ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا».(1)

او عالم به غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمیکند * مگر آن کس که به پیامبری برگزیده است که فرشتگان را از پیش رو و پشت سر او می فرستد (تا شياطين اسرار وحی را به سرقت گوش نربایند).

و آیه:

«مَا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَىٰ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىٰ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ۗ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ ۖ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ ۚ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ».(2)

خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی که بر آنید وانگذارد تا آن که (با امتحان) ناپاک را از پاک جدا کند. و خدا همه شما را از غیب آگاه نسازد و لیکن هر که را مشیت او تعلق گرفت (به این مقام) از پیغمبران خود برگزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید، که هرگاه ایمان آرید و پرهیزکار شوید اجر عظیم خواهید یافت.

و آنچه خداوند به حضرات اهل بیت علیهم السلام داده است در حیطه قدرت اوست، آنان مقام عنداللهی دارند و آن چه دارند از خداوند است و نه از خودشان و براو پیشی نمی گیرند. و آن چه از اشیاء است و مراحل هفت گانه: مشیت، اراده، قدر، قضاء، إذن، کتاب و أجل را طی نموده باشد در حیطه علم و ولایت آنان قرار یافته است و قیامت صغری و کبری هردو مخلوقند و

ص: 60


1- سوره (72) الجن آیه 27 و 28.
2- سوره (3) آل عمران آیه 180.

مراحل: مشیت و اراده و قضاء و قدر و ...(1) خود را طی نموده اند، و از علم به ذات قدوسی رب تعالی که مستأثر و خاص به اوست نمی باشد، از ناس در غیب است و حضرات اهل بیت عصمت و طهارت «من ارتضی من رسول و مجتبای رب» هستند بنابر این در حیطه علم و ولایت اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته است.(2) و تمامی حروف علم که 27 حرف است(3)و اسم اعظم که 43 حرف است (4) (که اشاره دارد بر علم و ولایت بر همه و هر چیز جز ذات مقدس الله تعالی) نزد حضرات محمد و آل محمد صلى الله عليهم می باشد.

«إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَ كُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ».(5)

ما مردگان را زنده می گردانیم و کردار گذشته و آثار وجودی آینده شان همه را ثبت خواهیم کرد، و در لوح محفوظ و روشن خدا (قلب امام و خليفة الله) همه چیز را به شماره آورده ایم . و امام مبین که (علم و ولایت احاطی بر) هر چیز و هر ترو خشکی در او احصاء گردیده است، همانا ولی معصوم است (6)

«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ».(7)

و کلیدهای غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آن چه در خشکی و دریاست همه را می داند و هیچ برگی از درخت نمی افتد مگر آن که او آگاه است و نه هیچ دانه ای در زیر تاریکی های زمین و نه هیچ ترو خشکی، جز آن که در کتابی مبین است.

و مفاتيح غيب الهي همانا حضرات خاندان عصمت و طهارت هستند(8) هرچه را که آفریده و بیافریند به مشیت است و ظرف مشيت او آنهایند.(9)

***

امامت و رهبریت حضرت فاطمة الزهرا سلام الله عليها

سؤال 7- آیا صدیقه طاهره فاطمه زهراء سلام الله عليها علاوه بر عصمت کبری، امامت و رهبریت بر

ص: 61


1- الكافي: ج1 ص 149 ح1 به چند سند صحیح خود از امام جعفر صادق عليه السلام که حضرتش فرمود: لَا یَکُونُ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ إِلَا بِهذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ: بِمَشِیئَهٍ، وَإِرَادَهٍ، وَقَدَرٍ، وَقَضَاءٍ ، وَإِذْنٍ ، وَکِتَابٍ، وَأَجَلٍ، فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَقْدِرُ عَلی نَقْضِ وَاحِدَهٍ، فَقَدْ کَفَرَ. والكافي: ج1 ص 149 ح 2 به سند متصل خود از امام موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: لا یَکونُ شَیءٌ فِی السَّماواتِ ولا فِی الأَرضِ إِلاّ بِسَبعٍ بِقَضاءٍ و قَدَرٍ و إِرادَهٍ و مَشیئَهٍ و کِتابٍ وأَجَلٍ و إِذنٍ ؛ فَمَن زَعَمَ غَیرَ هذا فَقَد کَذِبَ عَلَی اللّهِ أَو رَدَّ عَلَی اللّهِ عَز وَ جَل.
2- بصائر الدرجات: ص 113 باب نادر ح1 به سند صحیح از سدیر گوید: شنیدم حمران بن أعين از امام محمد باقر عليه السلام می پرسید از آیه کریمه: «بَدِیعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ» حضرت فرمود: إِنَّ اَللَّهَ اِبْتَدَعَ اَلْأَشْیَاءَ کُلَّهَا عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ اِبْتَدَعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لاَ أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَی: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْماءِ»؟ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ بْنُ أَعْیَنَ أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ «عالِمُ اَلْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً» فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ « إِلاّ مَنِ اِرْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» وَ کَانَ وَ اَللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنْ اِرْتَضَی وَ أَمَّا قَوْلُهُ «عالِمُ اَلْغَیْبِ» فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فَمَا یُقَدِّرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْبِضَهُ إِلَی اَلْمَلاَئِکَهِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیَّهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلاَ یُمْضِیهِ فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلَّذِی یُقَدِّرُهُ اَللَّهُ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِی اِنْتَهَی إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ إِلَیْنَا. و حدیث 2 - حدثنا عبد الله بن محمد، عن الحسن بن محبوب به همان سند و با اضافه: فَمَا یُقَدِّرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ فِی عِلْمِهِ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ إِلَی مَلاَئِکَتِهِ وَ ذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مُقَدَّمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ غَیْرُ مقتضی[مَقْضِیٍّ] لاَ یَعْلَمُهُ غَیْرُهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیَّهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ- إِلَی آخِرِ اَلْحَدِیثِ-.
3- الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59 به سند خود از أبان از امام صادق عليه السلام فرمود: اْلعلْمُ سَبْعَةٌ و عشْرُونَ جُزْءاً (حَرْفاً- المختصر)، فَجَمیعُ ما جاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءان (حَرْفان- المختصر)، فَلَمْ یَعْرف النَّاسُ حَتَّی اْلیَوْم غَیْرَ الْجُزْءَیْن (الْحَرْفَین- المختصر)، فَإذا قامَ اْلقائُم أًخرَجَ الَْْخمْسَةَ و اْلعشْرینَ جُزْءاً فَبَثَّّها في النّاس، و ضَمَّ إَلیْهَا الْجُزْءَیْن (الْحَرْفَین- المختصر) حَتی یَبُثَّّها سَبْعَةً وَ عشْرینَ جُزْءاً (حَرْفاً- المختصر). از او: مختصر البصائر: ص 320 ح 35/346
4- بصائر الدرجات: ص210 ب13 ح 3 به سند موثق خود از نوفلی از امام على الهادی علیه السلام گوید: شنیدم امام می فرمود: اِسْمُ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمُ ثَلاَثَهٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ اَلْأَرْضُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِیسَ حَتَّی صَیَّرَهُ إِلَی سُلَیْمَانَ ثُمَّ اِنْبَسَطَتِ اَلْأَرْضُ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَهِ عَیْنٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اَللَّهِ اسْتَأْثَرٌ بِهِ فِی عِلْمِ اَلْغَیْبِ .
5- سوره (36) يس (صلى الله عليه و آله و سلم) آیه 13.
6- اليقين : ص350 ب127 به رواية إمام محمد باقر عليه السلام: در خطبه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم روز غدیر فرمودند: ... مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ قَدْ أَحْصَاهُ اَللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلَّمَنِیهِ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ اَلْمُتَّقِینَ مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ اَلْمُبِینُ اَلَّذِی ذَکَرَهُ اَللَّهُ فِی سُورَهِ یس «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» .... و روضة الواعظين: ج1 ص 93 و الإحتجاج: ج1 ص10:...مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ قَدْ أَحْصَاهُ اَللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلَّمَنِیهِ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ اَلْمُتَّقِینَ مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ اَلْمُبِینُ، .... الأمالي ابن بابویه: ص170ح5 و معاني الأخبار: ص 95 به سند خود از أبو الجارود از امام باقر عليه السلام: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قَامَ رَجُلَانِ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالَا: یا رَسُولَ اللهِ ! هُوَ التَّوْرَاةِ ؟ قَالَ : لَا ، قَالَا: فَهُوَ الْإِنْجِيلَ ؟ قَالَ : لَا ، قَالَا : فَهُوَ الْقُرْآنِ ؟ قَالَ : لَا . قَالَ : فَاقْبَلْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامِ الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ عِلْمُ كُلِّ شَيْ ءٍ الصراط المستقيم: ج1 ص270 از کتاب نخب المناقب حسين بن جبر از امام محمدباقر عليه السلام فرمود: لما نزل قوله تعالى: «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قيل يا رسول الله ! هُوَ التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ أَوِ الْقُرْآنِ ؟ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : لَا ، فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : هَذَا هُوَ الْإِمَامَ المبین الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ فِيهِ كُلُّ شَيْ ءٍ الفضائل: ص 94 به سند خود از عمار بن یاسر رضي الله عنه گفت: كنت عند أمیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في بعض غزواته فمررنا بواد مملوء نملا فقلت: يا أمير المؤمنين ! تَرَى يَكُونُ أَحَدُ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ تَعَالَى يَعْلَمُ كَمْ عَدَدُ هَذَا ؟ قَالَ : نَعَمْ يَا عَمَّارُ أَنَا أَعْرَفُ رَجُلًا يَعْلَمُ عَدَدُهُ وَ کم فِيهِ ذِکر وَ كَمْ فِيهِ أُنثي. فقلت: من ذلك الرجل يا مولاي ؟ فقال: يا عمار؛ أَمَّا قَرَأْتُ فِي سُورَةِ يس : «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مَبینِ»؟ فقلت: بلی یا مولاي . فقال : أَنَا ذَلِكَ الْإِمَامُ الْمُبِينُ . الفضائل: ص174 و الروضة: ص231 ح191 و بالإسناد يرفعه إلى الثقات الذين كتبوا الأخبار أنهم وضح لهم فيما وجدوا و بان لهم من أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ثلاثمائة اسم في القرآن منها ما رواه بالإسناد الصحيح عن ابن مسعود قوله تعالى:... «وَ کل شَيْ ءُ أَحصَیناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» مَعْنَاهُ عَلِيِّ عَلَيَّ السَّلَامُ تأويل الآيات: ص 477 از تفسیر محمد بن العباس رحمه الله به سند خود از صالح بن سهل گوید: شنیدم امام جعفر صادق عليه السلام تلاوت می فرمود آیه: «وَ كُلُّ شَيْ ءٍ أَحصَیناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قال: فِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ . الصراط المستقيم: ج1 ص211 به سند خود از ابن أبي عمير از امام جعفر صادق عليه السلام: أَنَّ اللَّهَ قَالَ لِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ : «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شي» ، وَ لَمْ یقل كُلِّ شَيْ ءٍ ، وَ فِي عيسى: «وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ ۖ »، وقال في علي بن أبي طالب: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتاب»، وقال: «وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»، فَعِنْدَ عَلِیٍّ عِلْمُ کُلِّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ. تفسير العياشي: ج1 ص361 ح 29 به سند خود از حسین بن خالد گوید: از امام على الرضا عليه السلام پرسیدم از تفسیر آیه کریمه: «مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»، فقال: الْوَرَقُه السِّقْطُ یَسْقُطُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُهِلَ الْوَلَدُ. قال: فقلت: و قوله: «وَ لا حَبَّةٍ»؟ قال: یَعْنِی اَلْوَلَدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ، إِذَا أَهَلَّ وَ یَسْقُطُ مِنْ قَبْلِ اَلْوِلاَدَهِ. قال: قلت: قوله: «وَ لا رَطب»؟ قال: یَعْنِی اَلْمُضْغَهَ إِذَا اِسْتَکَنَّتْ فِی اَلرَّحِمِ قَبْلَ أَنْ یَتِمَّ خَلْقُهَا قَبْلَ أَنْ یَنْتَقِلَ . قال : قوله: «وَ لا يابِسٍ»؟ قال: الولد التام. قال: قلت: «فِی کِتابٍ مُبِینٍ» ؟ قال: في إمام مبین. الإحتجاج: ج2 ص375 از محمد بن أبي عمير الكوفي از عبد الله بن الوليد السمان گوید: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي أُولِي الْعَزْمِ وَ صَاحِبِكُمْ أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ؟ قال: قلت: ما يقدمون على أولي العزم أحدا. قال: فقال أبوعب الله عليه السلام: إن الله تبارك و تعالى قال لموسى «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مؤعِظَةً» وَ لَمْ يَقُلْ کل شَيْ ءُ موعظه، وَ قَالَ لِعِيسَى : «وَ لابین لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْلُقُونَ فِيهِ» و لم يقل كل شيء، وَ قَالَ لِصَاحِبِكُمْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَينَکُم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لا رَطْبٍ وَ لَا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» وَ عَلَّمَ هَذَا الْكِتَابِ عِنْدَهُ ....
7- سوره (6) الأنعام آیه 60
8- بحار الأنوار: ج 39 ص350 ب90 ح23 از تفسیر فرات بن إبراهيم به سندش از امیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام که فرمود: أَنَا أَوْرَثَ مِنَ النَّبِيِّينَ إِلَى الْوَصِيِّينَ مِنِ الْوَصِيِّينَ إِلَی اَلنَّبِیِّینَ وَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً إِلاَّ وَ أَنَا أَقْضِی دِینَهُ وَ أُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَ لَقَدِ اِصْطَفَانِی رَبِّی بِالْعِلْمِ وَ اَلظَّفَرِ وَ لَقَدْ وَ فَدْتُ إِلَی رَبِّی اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ وِفَادَهً فَعَرَّفَنِی نَفْسَهُ وَ أَعْطَانِی مَفَاتِیحَ اَلْغَیْبِ ثُمَّ قَالَ أَنَا اَلْفَارُوقُ اَلَّذِی أُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ أَنَا أُدْخِلُ أَوْلِیَائِی اَلْجَنَّهَ وَ أَعْدَائِی اَلنَّارَ أَنَا اَلَّذِی قَالَ اَللَّهُ «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اَللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ اَلْغَمامِ وَ اَلْمَلائِکَهُ وَ قُضِیَ اَلْأَمْرُ وَ إِلَی اَللّهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ». مشارق أنوار اليقين: ص 268 و از خطبه های أمير المؤمنين عليه السلام است که فرمود: أَنَا عِنْدِي مَفَاتِيحِ الْغَيْبِ ، لَا يَعْلَمُهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَنَا ، ....
9- دلائل الإمامة: ص505 ح 95/491 به سند خود از کامل بن إبراهيم المزنيی در حدیثی از امام صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف که در سن چهار سالگی بودند ضمن فرمایشی در محضر امام حسن زکی عسکری فرمودند: ... وَ جِئْتُ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةُ ، کذوا عَلَيْهِمْ لعته اللَّهُ ، بَلْ قُلُوبَنَا أَوْعِيَةِ لمشيئة اللَّهُ ، فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ».... مانند آن: الصراط المستقيم: ج2 ص210 ح 4 و الهداية الكبرى: ص 359 ب14 و إثبات الوصية: ص 262 و الغيبة شيخ طوسی: ص 247 فصل 2 و الخرائج و الجرائح: ج1 ص459 ب 13 ح 4 و کشف الغمة: ج2 ص 499 ب25 و منتخب الأنوار المضيئة: ص140 فصل 10.

مخلوقات خداوند تعالی را دارند یا خیر؟ ادله را در جهت نفی و اثبات این مطلب بیان فرمایید.

جواب- با استعانت از حضرات اسماء الله تبارک و تعالی الحسنى محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم درصدد پاسخ به سؤال از وحی تنزیلی و تأویلی طه و آل یاسین صلوات الله عليهم درباره حضرت آیة الله العظمي فاطمة الزهراء سلام الله علیها برمی آییم:

درباره شخصیت های عموم مردم می توان سخن گفت و از شخصیت بی نظیر حضرت صدیقه کبری سلام الله عليها تنها کسانی میتوانند بگویند که از سنخ ذات اویند و معرفت اولیاء معصومین صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين صنع الله تبارک و تعالی است و موهبتی و نه اکتسابی پس به ناچار آن را از او درخواست نموده و عرض می کنیم:

«... اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»(1)

... بارالها حجتت را به من بشناسان که اگر حجتت را به من نشناسانی از دینم گمراه می گردم.

بنا بر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم :

حضرت فاطمه از نور عظمة الله بی واسطه آفریده شده و حجاب الله است، إشراق نور و ضياء نور آسمان ها و زمین (عالم ملکوت و ناسوت) از نور ایشان است زیرا که از نور الله آفریده شده، او از جمیع انبیاء افضل است و نور أئمه هدی- که خلفاء الله و قوام بأمر الله می باشند - از نور اوست. (2)

علت غائی خلقت افضل انبیاء و سید اوصیاء است که الله تعالی در حدیث قدسی خود در بارگاهش به سید رسل فرمود:

«ي-ا أَحْمَدُ! لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُكَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»(3)

ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را نمی آفریدم، و اگر علت نبود تو را نمی آفریدم، و اگر فاطمه نبود هیچ یک از شما را نمی آفریدم.

ص: 62


1- الكافي: ج1 ص 337 حه و 342 ح 29 و الغيبة، النعماني: ص 166 ح6 و کمال الدين: ج2 ص 343 ب33 ح 24 و مصباح المتهجد: ج1 ص412 و إعلام الوری: ص 432 فصل 2 و جمال الأسبوع: ص521 و ص 522 و....
2- الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 133 ب35 ح 144 به سند متصل خود از جابر گوید: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: از برای چه حضرت فاطمة الزهراء زهراء نامیده شدند؟ فرمود: لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا، وَ غَشِیَتْ أَبْصَارَ اَلْمَلاَئِکَهِ، وَ خَرَّتِ اَلْمَلاَئِکَهُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ، وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا، مَا هَذَا اَلنُّورُ؟ فَأَوْحَی اَللَّهُ إِلَیْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی، أُفَضِّلُهُ عَلَی جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ اَلنُّورِ أَئِمَّهً یَقُومُونَ بِأَمْرِی، یَهْدُونَ إِلَی حَقِّی، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ اِنْقِضَاءِ وَحْیِی. علل الشرائع: ج1 ص180 ب 143 ح1 به سند متصل خود از جابر از امام صادق عليه السلام مانند الإمامة و التبصرة. كشف الغمة: ج1 ص464 از امام محمد باقر عليه السلام مانند آن. نوادر المعجزات: ص 193 ح 3/65 از جابر بن عبدالله از امام محمد باقر عليه السلام مانند آن و در آن است: وَ یَهْدُونَ إِلَی خَلْقِی.... الدر النظيم: ص 456 و حديث کرد حماد از عمرو بن شمر از جابر مانند نوادر المعجزات. العدد القوية: ص 227 از کتاب الدر و کتاب مواليد الأئمة. دلائل الإمامة: ص 149 ح60 ويروى : أَنَها (عَلَيهَا السَلامُ) سُمِّيَتِ اَلزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ . معاني الأخبار: ص 64 ح16 - و قد روي: اِنما سُمِّيَتِ اَلزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ.
3- منابع حدیث شریف: 1- کشف اللآلي (مخطوط): ص5. از او: جنة العاصمة، سید حسن میر جهاني: ص 283 نگارنده مؤلف قاصر حسن میرجهانی طباطبائی جرقوئی اصفهانی عفي الله عن جرائمه گوید: زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، بر حسب اتفاق برای اخذ کتابی از فضيلة العلامة خلد مقام شیخ محمد سماوی مؤلف كتاب إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام شرف خدمت ایشان را حاصل کردم، در مکتبه ایشان به کتابی مخطوط که در مقابل داشتند نگاه می کردم، از نام آن کتاب پرسیدم، فرمودند: کتاب کشف اللآلي تأليف عالم جلیل شیخ صالح بن عبد الوهاب بن العرندس حلى است، که یکی از علماء بزرگ شیعه بوده از علماء قرن نهم، و کتاب را به من دادند، کتابی بود به قطع وزیری، کاغذ زرد، قریب سیصد صفحه بخط شیخ احمد توني نوشته شده بود. در ضمن این که مشغول دیدن عناوین آن بودم، برخورد کردم به حدیثی که مکرر از زبان معدودی از بزرگان اهل فضل شنیده بودم به طور مرسل و هرچند تفحص کرده و از بعضی از محدثین از سند آن سؤال میکردم اظهار بی اطلاعی می کردند، و بعضی هم از احادیث موضوعه میدانستند، دیدم در آن حدیث را مسندا نقل نموده ، از مرحوم سماوی استجازه استنساخ آن را نمودم، ایشان هم مضایقه نفرمودند، من با نهایت خوشحالی در همان مجلس حديث را نوشتم چون در فضیلت بی بی معظمه فاطمه زهراء سلام الله علیها بود مقتضی دیدم که در این کتاب درج نمایم، و العهدة على راويه. في کتاب کشف اللآلي لصالح بن عبد الوهاب بن العرندس أنه روي عن الشيخ إبراهيم بن الحسن الذراق، عن الشيخ علي بن هلال الجزائري، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلي، عن الشيخ زين الدين علي بن الحسن الخازن الحائري، عن الشيخ أبي عبد الله محمد بن مكي الشهيد، بطرقه المتصلة إلى أبي جعفر محمد بن علي بن موسی بن بابويه القمي، بطريقه إلى جابر بن یزید الجعفي، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، عن رسول الله صلى الله عليه و آله، عن الله تبارك وتعالى أنه قال: «يا أحمد ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما». ثم قال جابر: هذا من الأسرار التي أمرنا رسول الله صلى الله عليه و آله بكتمانه إلا عن أهله. یعنی: به سند مذکور از جابر بن عبد الله انصاری از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: خدای تبارك و تعالی فرمود: ای احمد! اگر تو نبودی افلاك را نمی آفریدم، و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم، و اگر فاطمه نبود هیچ يك از شما را نمی آفریدم. مؤلف کتاب کشف اللآلی یکی از علماء قرن نهم هجری بوده، و او یکی از مؤلفين از علماء شیعه در فقه و اصول و حديث بوده، كان عالما ناسكا زاهدا ورعا ادیبا شاعرأ، و در حدود هشتصد و چهل هجری تقریبا وفات یافته، و قبر او در حله هيفاء مزاری است که به آن تبرك می جویند. و سلسله راویان حدیث همه عدل امامی و از بزرگان مشيخه به شمار می روند، و سند حدیث در نهایت اتقان است. 2- بحرالمعارف. از او: مجمع النورين: ص 13 و 14 و في الحديث القدسي: «يا أَحمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»، كما ذكره الوحيد البهبهاني، و روي في بحر المعارف: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ»، و في ضياء العالمين للشيخ أبي الحسن الجد الأمي للشيخ محمد حسن صاحب الجواهر بزيادة فقرة: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما». و زندگانی حضرت فاطمة الزهراء عليها السلام، حسين عمادزاده: ص242 در بحرالمعارف در دنباله عبارت : «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» می نویسد: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما» اگر فاطمه نبود شما را (یعنی محمد و علی) خلق نمی کردم. القطرة من بحار مناقب النبي صلى الله عليه و آله و العترة، المستنبط : ج 1 ص 273. و مستدرك عوالم العلوم (فاطمة الزهراء عليها السلام): ج11-قسم-1-ص 44 ب 4 از مستدرك سفينة البحار: ج 3 ص 334 از مجمع النورين. و الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء، الأنصاري: ج1 ص 233 ح 16 از برخی از منابع. 3- ضياء العالمين ، أبوالحسن بن محمد طاهر العاملي الفتوني ت 1138: از او: مجمع النورين: ص 14 ... و في ضياء العالمين للشيخ أبي الحسن الجد الأمي للشيخ محمد حسن صاحب الجواهر بزيادة فقرة: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما».

فاطمه از رسول الله و رسول الله از فاطمه است.(1)

در خلقت نوری متحدند. او بضعه خاتم الأنبياء(2) است.

و آدم، به معرفت و اقرار به حضرتش خليفة الله شد، و انبیاء و رسل به نبوت و رسالت مبعوث شدند.(3)

حضرت فاطمه همانند حضرات أئمه معصومين آية الله و دلیل و برهان توحید است(4) چنان که فرمودند:

....وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِينَ لاَ يُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِيلِ مَعْرِفَتِنَا».(5)

... و ماییم «اعراف» همانان که الله شناخته نشود جز به سبب راه شناخت ما (اهل بیت وحی).

مضاف بر این که حضرت فاطمه سلام الله علیها از بهترین خلق است هم چون رسول و وصی و سبطین بنابر صریح فرمایش رسول الله، بلکه نام حضرت از اسم فاطر مشتق گشته است که به معنی خلق نمودن لا من شيء بوده و اشاره به خلق به سبب و واسطه حضرت می باشد.(6)

بقية النبوة است، حضرت امیرالمؤمنين عليه السلام به ایشان فرمودند:

«....اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِيَّةَ النُّبُوَّةِ، ...»(7)

... ای فرزند برگزیده (خداوند)، وای باقی مانده از نبوت ....

و فرمودند:

«.... یَا بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ وَ شَمْسُ الرِّسَالَةِ وَ مَعْدِنُ الْعِصْمَةِ وَ الْحِکْمَةَ...»(8)

... ای باقی مانده نبوت، و خورشید رسالت، و معدن عصمت و حکمت ....

و فرموده اند:

«إِنَّ فَاطِمَةَ بقیة النُّبُوَّةِ ، وَ بَرْزَخُ بَيْنَ بَحْرِ النُّبُوَّةِ وَ الْإِمَامَةِ»(9)

همانا فاطمه، باقی مانده نبوت، و برزخ (و واسطه و میانه) بین نبوت و امامت است.

فاطمة الزهراء سلام الله علیها «مصطفاة الله»(10) و خود «حجاب النبوة» است چنان که وارد

ص: 63


1- تفسير البرهان: ج4 ص 104 ح7734 از کتاب المناقب الفاخرة في العترة الطاهرة سيد رضی به سند خود از امام جعفر صادق از پدرانش از حضرت فاطمه علیهم السلام فرمود: عَلِیٌّ سَیِّدِی (صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیْهِ) قَرَأَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ اَلرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» فَجِئْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ: یَا أَبَاهْ، فَجَعَلْتُ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ. فَأَقْبَلَ عَلَیَّ، وَ قَالَ: یَا بُنَیَّهِ، لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لاَ فِی أَهْلِکِ مِنْ قَبْلُ، قَالَ: أَنْتِ مِنِّی، وَ أَنَا مِنْکِ، وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ اَلْجَفَاءِ، وَ إِنَّ قَوْلَکَ: یَا أَبَاهُ، أَحَبُّ إِلَی قَلْبِی، وَ أَرْضَی لِلرَّبِّ، ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ نِعْمَ اَلْوَلَدُ، وَ قَبَّلَ وَجْهِی، وَ مَسَحَنِی مِنْ رِیقِهِ، فَمَا اِحْتَجْتُ إِلَی طِیبٍ بَعْدَهُ». الدار النظيم ص 462 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام مانند آن. ملحقات إحقاق الحق: ج19 ص 94 از مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام ابن المغازلی: ص 364 چاپ اسلامية طهران به سند متصل خود از امام صادق مانند آن. و در المناقب چاپ جدید: ص 292 ح 411. و در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص320 از کتاب قاضي أبو محمد الكرخی از امام صادق از حضرت فاطمه علیهما السلام که فرمود: لَمَّا نَزَلَتْ «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» هِبْتُ رَسُولَ اَللَّهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ: یَا أَبَتِ، فَکُنْتُ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَعْرَضَ عَنِّی مَرَّهً أَوْ ثِنْتَیْنِ أَوْ ثَلاَثاً، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّهَا لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لاَ فِی أَهْلِکِ وَ لاَ فِی نَسْلِکِ، أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ، إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ اَلْجَفَاءِ وَ اَلْغِلْظَهِ مِنْ قُرَیْشٍ، أَصْحَابِ اَلْبَذَخِ وَ اَلْکِبْرِ قُولِی: یَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَی لِلرَّبِّ...
2- کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص 869 ح 48... قالت: نَشَدْتُکُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم: یَقُولُ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی ؟ قَالا: نَعَمْ فَرَفَعَتْ یَدَهَا إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فَأَنَا أَشْکُوهُمَا إِلَیْکَ وَ إِلَی رَسُولِکَ، لا وَاللَّهِ لا أَرْضَی عَنْکُمَا أَبَداً حَتَّی أَلْقَی [أَبِی] رَسُولَ اللَّهِ وَ أُخْبِرَهُ بِمَا صَنَعْتُمَا فَیَکُونَ هُوَ الْحَاکِمَ فِیکُمَا .... كفاية الأثر: ص 62 - 65 به سند متصل از جابر بن عبد الله الأنصاري از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حدیثی در آخر عمر حضرت در بستر شهادت به حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود... قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونِي أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي أَلَا إِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَانِي. جابر گوید پس از شهادت حضرت دو نفر از اصحاب خدمت حضرت فاطمه رسیدند و از حال حضرت جویا شدند و حضرت فرمودند: اُصْدُقَانِی هَلْ سَمِعْتُمَا مِن رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي؟ قالا: نعم قد سمعنا ذلك منه، فرفعت يديها إلى السماء و قالت: اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی وَ غَصَبَا حَقِّی ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُکَلِّمْهُمَا بَعْدَ ذَلِکَ وَ عَاشَتْ بَعْدَ أَبِیهَا خَمْسَةً وَ تسعِینَ یَوْماً حَتَّی أَلْحَقَهَا اللَّهُ بِهِ. ر.ک: الجعفريات (الأشعثيات): ص 9 و شرح الأخبار: ج 3 ص30 -31 و 59 و 61 و 64 و الأمالي ابن بابویه: ص104 المجلس 22 و ص 487 المجلس 73 و إعتقادات الإمامية : ص 105 ب38 و علل الشرائع: ج1 ص 187 ب149 و الأمالي شیخ مفید، ص260 مجلس 31 و تقريب المعارف: ص 337 و التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة: ص134 فصل 16 و عيون المعجزات: ص 58 و دلائل الإمامة: ص 135 و الأمالي، الطوسي: ص 24 مجلس1 و شواهد التنزيل: ج2 ص 414 و روضة الواعظين: ج1 ص150 و بشارة المصطفى صلى الله علیه و آله: ج2 ص70 و 178 و النوادر قطب الدين الراوندي: ص 14 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج 3 ص 332 و الروضة في الفضائل، ص167 ح143 و عمدة العيون: ص 384 و 385 و 388 و 383 و شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد: ج 4 ص 64 وج16 ص273 و 278 و إقبال الأعمال: ج2 ص 624 و ج3 ص164 و الطرائف: ج1 ص 262 و بناء المقالة الفاطمية: ص394 و کشف الغمة: ج1 ص363 و 466 و الدر النظيم: ص 457 و 458 و 462 و 484 و العدد القوية: ص 225 و کشف اليقين: ص351 و نهج الحق: ص 362 و إرشاد القلوب: ج2 ص 232 و الصراط المستقيم: ج1 ص170 و ج2 ص118 و 282 و 289 و ج3 ص12 و عوالي اللئالي: ج4 ص 93 و ج4 ص 279 و تسلية المجالس: ج1 ص 522 و 576 و الصوارم المهرقة: ص140 و 148 و بسیاری از کتاب های شیعه امامیه و مخالفين.
3- سوره (3) آل عمران (سورة آل محمد صلى الله عليهم) آیه 82: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ ۚ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ إِصْرِي ۖ قَالُوا أَقْرَرْنَا ۚ قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ»الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 668 مجلس 36 ح 1399- 6 به سند متصل از إسحاق بن عمار و أبو بصیر از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَمْهَرَ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ رُبُعَ اَلدُّنْیَا، فَرُبُعُهَا لَهَا، وَ أَمْهَرَهَا اَلْجَنَّهَ وَ اَلنَّارَ ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا اَلنَّارَ ، وَ تُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا اَلْجَنَّهَ ، وَ هِیَ اَلصِّدِّیقَهُ اَلْکُبْرَی، وَ عَلَی مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ اَلْقُرُونُ اَلْأُوَلُ از او: بحار الأنوار: ج 43 ص105 ب5 ح19.
4- کنز الفوائد: ج1 ص 149 به سند خود از موسی بن جعفر از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم که فرمود: دَخَلْتُ اَلْجَنَّهَ فَرَأَیْتُ عَلَی بَابِهَا مَکْتُوباً بِالذَّهَبِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ حَبِیبُ اَللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّ اَللَّهِ فَاطِمَهُ آیَهُ اَللَّهِ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَفْوَتَا اَللَّهِ عَلَی مُبْغِضِیهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ
5- احادیث بسیاری در کتاب های: بصائر الدرجات و الإختصاص و الكافي وغير آنها در این مطلب است و ما در این جا به دو حدیث شریف اکتفا می کنیم: بصائر الدرجات: ص 497 ب 16 ح 7 به سند خود از أصبغ بن نباتة از سلمان فارسی گفت: قسم به خداوند هرآینه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنیدم که به حضرت على علیه السلام می فرمود: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ اَلْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِی- أَوْ قَالَ- مِنْ بَعْدِکَ أَعْرَافٌ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ وَ أَعْرَافٌ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لاَ یَدْخُلُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ بصائر الدرجات: ص 497 ب 16 ح6 به سند صحیح از أصبغ بن نباتة گويد: أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ... وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِینَ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا، .....
6- معاني الأخبار: ص56 ح3 به سند متصل خود از امام جعفر بن محمد صادق از پدرش از جدش عليهم السلام فرمود: کان رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً وَ عِنْدَهُ علی وَ فاطمه وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ : وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بشیرا مَا عَلَى وَجهِ الأَرضِ خَلقٌ أحَبَّ إلَی اللّهِ عز و جل و لا أکرَمَ عَلَیهِ مِنّا ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالی شَقَّ لِیَ اسماً مِن أسمائِهِ فَهُوَ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ ، و شَقَّ لَکَ یا عَلِیُّ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ العَلِیُّ الأَعلی و أنتَ عَلِیٌّ ، و شَقَّ لَکَ یا حَسَنُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الُمحسِنُ و أنتَ حَسَنٌ ، و شَقَّ لَکَ یا حُسَینُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ ذُو الإِحسانِ و أنتَ حُسَینٌ ، و شَقَّ لَکِ یا فاطِمَهُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الفاطِرُ و أنتِ فاطِمَهُ . ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله و سلم: اللّهُمَّ إنّی اُشهِدُکَ أنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، و حَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، و مُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، و مُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، و عَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، و وَلِیٌّ لِمَن والاهُم ، لِأَنَّهُم مِنّی و أنَا مِنهُم .
7- الأمالي، الشيخ الطوسي: ج 2 ص 295 ح 8 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 51 والإحتجاج: ج 1 ص 145 و شرح ابن میثم: ج 5 ص 105 والد النظيم: ص 145.
8- مشارق أنوار اليقين: ص 133 الفصل 3.
9- زندگانی حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها نوشته حسين عمادزاده: ص242.
10- الأمالي، ابن بابويه القتي: ص 114 مجلس 24 به سند خود از ابن عباس از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی در باره حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمودند: ... وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَهً بَعْدَ أَنْ کَانَتْ فِی أَیَّامِ أَبِیهَا عَزِیزَهً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلَائِکَهِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَهُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ. از او: بشارة المصطفی: ج 2 ص 198 و مناقب آل ابی طالب علیهم السلام: ج 3 ص 360. الامالی ابن بابویه القمی: ص 487 مجلس 73 از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:... فَأَمَّا ابنَتِی فَاطِمَهُ فَهِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ العَالَمِینَ مِنَ الأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیهَا سَبعُونَ أَلفَ مَلَکٍ مِنَ المَلَائِکَهِ المُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَت بِهِ المَلَائِکَهُ مَریَمَ فَیَقُولُونَ «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اللهَ اصطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفَاکِ عَلی نِساءِ العالَمِین».... و بشارة المصطفي: ج2 ص 177 و روضة الواعظين: ج1 ص 149 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص360 مانند الأمالي. دلائل الإمامة: ص80 و 152 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام روایت کند که فرمود: سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ مُحَدَّثَهً لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا کَمَا کانَت تُنَادِی مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفاکِ عَلی نِساءِ اَلْعالَمِینَ» «یَا فَاطِمَهُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّاکِعِینَ» وَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا مانند آن: الدر النظيم: ص 456. و العدد القوية: ص 226 از کتاب الدر و کتاب مواليد الأئمة عليهم السلام: اسمها فاطمة ...و مُحَدَّثَهً لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ كانُوا يُنادُونَها: «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمينَ» «یَا فَاطِمَهُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّاکِعِینَ»، وَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا....

شده است:

« ...اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ اَهْلِ بَیْتِهِ، وَ صَلِّ عَلَی الْبَتُولِ الطّاهِرَهِ، ....الَّتی شَرَّفْتَ مَوْلِدَها بِنِساءِ الْجَنَّهِ، وَ سَلَلْتَ مِنْها اَنْوارَ الاَْئِمَّهِ، وَ اَرْخَیْتَ دُونَها حِجابَ النُّبُوَّهِ ....»(1)

همانطور که ولایت در معرفت دارد، ولایت در طاعت نیز از آن اوست.

و بنابر آیه کریمه:

«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ»(2)

دو دریا را که با هم ملاقات دارند به هم درآمیخت.

و احادیث بسیار، آن حضرت هم چون امیر المؤمنين عليهما السلام دریای ژرف علم الله است.

ایشان کفویت ایمانی امیر المؤمنين عليه السلام را دارا هستند.(3)

همراه با امیر المؤمنين عليه السلام شفع است که از امام جعفر صادق عليه السلام روایت است که فرمود:

سخن خداوند که فرمود «وَالْفَجْرِ» حضرت قائم عجل الله فرجه است، «وَ لَيَالٍ عَشْرٍ» ائمه از امام حسن تا امام حسن هستند، «وَ الشَفْعُ» امیرالمؤمنين و فاطمه علیهما السلام هستند «وَ الْوَتْرِ» الله است که یگانه است و شریک ندارد، «وَ اللَّيْلِ إِذا يَسْرِ» دولت حبتر است که تا قیام قائم عجل الله فرجه ادامه دارد.(4)

بنابر تفسیر طه و آل یاسین صلوات الله علیهم از آیاتی از قرآن کریم و بیانات آن حضرات درباره حضرت صدیقه طاهره فاطمة الزهراء سلام الله عليها، طاعتش بر همه فرض و امامتش بر حضرات أمته معصومین از نسل خود صلى الله عليهم اجمعين ساری و جاریست. (5)

پیامبری هیچ پیامبری تکامل نیافت مگر با معرفت ولایت رسول الله و اهل بیت اطهارش و فضل فاطمه و محبت ایشان و قبول و إقرار این ها.(6)

حضرت امام علی بن موسی الرضا المرتضی صلوات الله و سلامه عليه در وصف امامت فرمود:

«....اِنَّ الاِمامَةَ اَجَلُّ قَدراً، وَ اَعظَمُ شَأناً،وَ اَعلی مَکاناً وَ اَمنَعُ جانِباً وَ اَبعَدُ غَوراً مِن اَن

ص: 64


1- بحار الأنوار: ج 97 ص200 ب5 ح20 از الإقبال بالأعمال الحسنة: ج3 ص 166 فصل 6 ذکر زیارتها عليها السلام.
2- سوره (55) الرحمان آیه 20: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ». تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج2 ص 344 و تفسیر فرات الكوفي: ص 459 ح600 از امام جعفر صادق عليه السلام درباره این آیه فرمود: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ... - على و فاطمه در دریای ژرف اند که هرکدام بر دیگری ستم نکند .... و تفسیر فرات الكوفي: ص460 ح601 به سند خود از امام على الرضا عليه السلام درباره آیه فرمود: ذَلِکَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ.... و تفسیر فرات کوفي: ص 459 ح599 و 602 از ابن عباس و أبو ذر غفاری رضي الله عنه درباره آیه فرمود: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب و فاطمة عليهما السلام.... و تفسيرفرات الكوفي: ص 461 ح603 به سند خود از عبد الله بن مسعود در جمعی از مهاجرین و أنصار از او درباره این آیه پرسیده شد وی گفت (مراد این است که): لاَ يَبْغِي عَلِيُّ عَلَي فَاطِمَةَ وَ لاَ تَبْغِي فَاطِمَةُ عَلَي عَلِيٍّ يُنْعِمُ عَلِيٌّ بِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ و خَصَّهُ مِنْ نَعِیمِهِ بِفَاطِمَهَ. و شواهد التنزيل: ج2 ص284 ح 918 الی 921 و 923 به سند خود از ضحاك و سلمان و ابن عباس درباره این آیه گفتند(مقصود): عَلَي وَ فَاطِمَةَ... مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص319 به سند خود از ابن عباس گفت:... فانزل الله: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» يقول: أَنَا اَللَّهُ أَرْسَلْتُ «اَلْبَحْرَیْنِ» عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ بَحْرَ اَلْعِلْمِ وَ فَاطِمَهَ بَحْرَ اَلنُّبُوَّهِ «یَلْتَقِیَانِ» یَتَّصِلاَنِ أَنَا اَللَّهُ أَوقَعْتُ اَلْوُصْلَهَ بَیْنَهُمَا. الخصال: ج1 ص65 ح96 و روضة الواعظين: ج1 ص148 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام در تفسیر این آیه فرمود: علی وَ فاطمه علیهما السَّلَامُ بحراني مِنَ الْعِلْمِ عَميقانِ لَا يَبْغِي أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ .... الفضائل: ص81 در خبر مفاخرت علي بن أبي طالب و فاطمة الزهراء عليهما السلام آمده است که... أمير المؤمنين فرمود: أَنَا شِيعَتِي مِنْ عِلْمِي يَسْطُرُونَ. حضرت فاطمه در پاسخ فرمود: وَ أَنَّا مِنَ بَحْرٍ عِلْمِي یَغتَرِفُونَ.... مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 318 از کتاب های مخالفين؛ كتاب اللوامع و شرف المصطفى خرگوشی به سندش از سلمان، و أبو بکر شیرازی در کتابش از ابو صالح و ابواسحاق ثعلبی و على بن أحمد الطائي و أبو محمد بن الحسن بن علوية القطان در تفسیرهایشان از سعید بن جبيرو سفیان ثوری ، و ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين عليه السلام از حماد بن سلمة از ثابت از انس، و از ابومالك از ابن عباس، و قاضی نطنزی از سفیان بن عيينة از امام جعفر صادق عليه السلام همه گی در تفسیر آیه گفتند که: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ. و در روایتی چنین است: «بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ» رسول الله ....
3- الكافي: ج1 ص461 ح10 به سند متصل خود از یونس بن ظبيان از امام جعفر صادق عليه السلام گوید: شنیدم حضرت می فرمود: لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لِفَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ مَا کَانَ لَهَا کُفْؤٌ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ آدَمُ مَنْ دُونَهُ مانند آن: الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 43 مجلس 2 ح 46- 15 و بشارة المصطفى: ج2 ص 267 و کشف الغمة: ج1 ص 472. و بحار الأنوار: ج100 ص 375 ب21 ح 17 از مصباح الأنوار و علل الشرائع: ج1 ص 178 ب 142 ح 3 به سند متصل خود از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:... لَولا أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عليه السلام تَزَوَّجَها ما کانَ لَها کُفؤٌ إلی یَومِ القِیامَهِ عَلی وَجهِ الأَرضِ؛آدَمُ فَمَن دونَهُ.
4- تأويل الآيات الظاهرة: ص 766 به سند از جابر جعفی از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: عز و جل: «وَ الْفَجْرِ» وَ الْفَجْرُ هُوَ الْقَائِمُ عجل الله فرجه، «وَ اللَّيَالِي العَشرُ» الآئمه عليهم السلام مِنَ الْحَسَنِ إِلَى الْحَسَنِ، «وَ الشَّفْعُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ علیهما السلام، «وَ الْوَتْرُ» هُوَ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ، «وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ» هِی دَوْلَةُ حَبْتَرٍ، فَهِی تَسْرِی إِلَى قِیامِ الْقَائِمِ عَجَّل الله فَرَجَهُ.
5- دلائل الإمامة: ص104-106 ح 34 به سند متصل از ابو بصیر، گوید: از امام ابوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام از مصحف فاطمة صلوات الله علیها پرسیدم، حضرت فرمود: «... وَ لَقَدْ کَانَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا طَاعَتُهَا مَفْرُوضَةً عَلَی جَمِیعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ، الْإِنْسِ، وَ الطَّیْرِ، وَ الْبَهَائِمِ، وَ الْأَنْبِیَاءِ، وَ الْمَلَائِکَةِ...».
6- بصائر الدرجات: ص 73 ب8 ح 7 به سند متصل خود از حذيفة بن أسيد الغفاری گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ لِنَبِیٍّ فِی اَلْأَظِلَّهِ حَتَّی عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلاَیَتِی وَ وَ لاَیَهُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَ لاَیَتِهِمْ. غرر الأخبار: 305 فصل 24 از حذيفة بن أسيد غفاری مانند البصائر و در آن است: فَأَقَرَّ بِهَا وَ بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ. غررالأخبار: 206 فصل 7 رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: «مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ لِنَبِیٍّ فِی اَلْأَظِلَّهِ حَتَّی عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلاَیَتِی وَ وَلاَیَهُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ». مجمع النورين: ص.2 و فاطمة الزهراء عليها السلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله: ص 86. از مدينة المعاجز از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «ما تَکامَلَتِ النُّبُوَّهُ لِنَبِیِّ حَتّی أَقَرَّ بِفَضْلِها وَ مُحَبَّتِها». ملحقات إحقاق الحق: ج 9 ص 192 از کتاب المناقب المرتضوية: ص 97 چاپ بمبئی از کتاب خلاصة المناقب رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمود: «إنّ اللّهَ -لَهُ الْحَمْدُ- عَرَضَ حُبَّ عَلَیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ذُرِّیَّتِهَا عَلَی الْبَرِیَّةِ فَمَنْ بَادَرَ مِنْهُمْ بِالْإِجَابَةِ جَعَلَ مِنْهُمْ وَ الرُّسُل وَ مَنْ أَجَابَ بَعدَ ذلِکَ جَعِلَ مِنْهُمْ الشِّیعَةَ وَ إِنَّ اللَّهَ جَمَعَهُمْ فی الْجَنَّةِ».

یَبلُغَها النّاسُ بِعُقُولِهِم اَو یَنالُوا بِآرائِهِم اَو یُقیمُوا اِماماً بِاِختیارِهِم.... اِنَّ الاِمامة اُسُ اْلإِسْلامِ النّامي، وَ فَرْعُهُ ال السامي...».(1)

... همانا امامت قدرش والاتر، و شأنش بزرگتر و منزلتش عالیتر، و مکانش منیعتر، و عمقش گودتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند، یا به آرائشان آن را دریابند، و یا با انتخاب خود امامی منصوب کنند... همانا امامت اساس و ریشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است ....

و همان طور که با عقل عموم مردم، معرفت حقیقت امام دست نایافتنی است چنان که حضرت امام على الرضا المرتضى عليه السلام فرمود، خلق از معرفت حقیقت حضرت فاطمه علیها السلام نیز بریده و منقطع و ناتوان می باشند. امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«.... اللَّیلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَک لَیلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا- أو - مِنْ مَعْرِفَتِهَا، ...»(2)

... (مقصود از) الليله فاطمه است، و قدر الله است، پس هر کسی که به قدر حق معرفت فاطمه او را شناخت، همانا شب قدر را درک نموده، و تنها به این خاطر فاطمه نامیده شد که همه خلق از معرفت او بریده شدند....

حضرتش ليلة القدر و ظرف إنزال تمام قرآن کریم است إنزالا من الزب الجليل، و حضرتش همان روح القدس است که واسطه تنزل مقدرات و ملائکه برولی معصوم است، همو که لهو و لغوو لعب و حدثانی بر آن نیست و حضرات آل الله را توفيق عنایت و تسدید می کند و علم می آموزد.(3)

امامت خاص نسل آن حضرت است.(4)

شرایط امامت ظاهری که عبارتند از عصمت و طهارت، اعلمیت، افضلیت و خلافت کلیه الهیه (5)مقام شاهد برخلق(6) ومحدث رب جلیل بودن(7) همه را دارا می باشند.

امامت بر مردم انتصابی الهی است، حضرت فاطمه علیها السلام حجة الله است نه تنها بر

ص: 65


1- حدیث امام رضا در وصف امام و امامت و عجز مردم از شناخت و اختیار امام علیهم السلام: الكافي: ج1 ص 198 ح1: « ... الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ، وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ، وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ، وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِيرِ، وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآدِ. لْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ، وَ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ، وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ. الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ، الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ، الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ، نِظَامُ الدِّينِ، وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ، وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ، وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ. الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ، لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ، وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ، وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ، وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ، مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ، مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ، بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ، فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ، ضَلَّتِ الْعُقُولُ، وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ، وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ، وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ، وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ، وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ، وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ، وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ، وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ، وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ، وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ، وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ، عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ، أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ، وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ التَّقْصِيرِ، وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ، أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ، أَوْ يُفْهَمُ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ، أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ، وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ؟ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ، وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ، فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا؟ وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا؟ وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا؟ أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم؟ كَذَبَتْهُمْ وَ اللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَ مَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِيلَ، فَارْتَقَوْا مُرْتَقًى صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى الْحَضِيضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ لْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَهٍ بَائِرَهٍ نَاقِصَهٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّهٍ،فَلَمْ یَزْدَادُوا مِنْهُ إِلاَّ بُعْداً.... فَکَیْفَ لَهُمْ بِاخْتِیَارِ الْإِمَامِ؟!وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لاَ یَجْهَلُ،رَاعٍ لاَ یَنْکُلُ، مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَهِ،وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَهِ،وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَهِ. مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ صلی الله علیه وآله وَ نَسْلُ المُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ...» و تحف العقول، ص 436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 216 ب20 ح1 و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 675 ب58ح32 و معاني الأخبار: ص96 ح2 والأمالي، ابن بابويه: ص 675 مجلس 97 ح1 و الإحتجاج: ج2 ص 433 و الصراط المستقيم: ج1 ص83. بحار الأنوار: ج25 ص120 ب4 ح4 از: كمال الدين و معاني الأخبار و الأمالي و العيون و الإحتجاج و التحف والغيبة والكافي.
2- تفسیر فرات الكوفي: ص 581 ح 747 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که فرمود: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا- أَوْ- مِنْ مَعْرِفَتِهَا «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيها» وَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّد صلى الله عليهم. وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ عليها السلام...»
3- در این باره احادیث بسیاریست و ما در اینجا به چند مورد اکتفا می کنیم: بصائر الدرجات: ص 447 ب 14 ح4 به سند خود از جابر از امام محمد باقر عليه السلام گوید: از امام درباره علم عالم (أئمته) پرسیدم که فرمود: «یا جابِرُ إِنَّ فِی الأَنْبِیاءِ وَالأَوصِیاءِ خَمْسَهَ أَرْواح رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الإِیمانِ وَ رُوحَ الحیاه وَ رُوحَ القُوَّهِ وَرُوحَ الشَّهْوَهِ فَبِرُوح القُدُسِ یا جابِرُ عَرَفُوا ما تَحْتَ الْعَرْشِ إِلی ما تَحْتَ الثَّری» ثُمَّ قال: «یا جابر إِنَّ هذِهِ أَلارْواحٌ یُصیبُه الحَدَثانُ إِلاّ ان رُوحَ الْقُدُسِ لا تَلْهُو وَلا یَلْعَبُ بصائر الدرجات: ص 453 ب 15 ح12 به سند خود از جابر از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ رُوحِ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحِ اَلْإِیمَانِ وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا یَا جَابِرُ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی» بصائر الدرجات: ص460 ب18ح1 به سند صحیح از هشام بن سالم گوید: شنیدم امام جعفر صادق می فرمود درباره این آیه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»، خَلقٌ أعظَمُ مِن جَبرَئیلَ و میکائیلَ، لَمْ یَکُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَی غَیْرِ محمد صلی الله علیه و آله و سلم و هُوَ مَعَ الأَئِمَّهِ یُوَفِّقُهُمْ وَ یُسَدِّدُهُمْ، وَ لَیْسَ کُلَّمَا طُلِبَ وُجِدَ». بصائر الدرجات: ص 461 ب18 ح5 به سند صحیح از أبو بصیر گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم از آیه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» فرمود: هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ یُوَفِّقُهُ وَ هُوَ مَعَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ».
4- حدیث امام رضا عليه السلام در وصف امام و امامت و عجز مردم از شناخت و اختیار امام عليهم السلام: الكافي: ج1 ص198 ح1: « ...، فَکیفَ لَهُمْ بِاخْتِیارِ الْإِمَامِ، وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لا یجْهَلُ،.. مَخْصُوصٌ بِدَعْوَهِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَهِ الْبَتُولِ،...». و تحف العقول، ص436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 216 ب20 ح1 و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 675 ب58 ح32 و معاني الأخبار: ص 96 ح2 و الأمالي، ابن بابویه: ص 675 مجلس 97 ح1 و الإحتجاج: ج2 ص 433 و الصراط المستقيم: ج1 ص83. بحار الأنوار: ج25 ص120 ب4 ح4 از: كمال الدين و معاني الأخبار و الأمالي و العيون و الإحتجاج والتحف والغيبة والكافي.
5- الكافي: ج1 ص 198 ح ا و تحف العقول، ص 436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و الأمالي، ابن بابویه: ص674 مجلس 97 ح1 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 216 ب20 ح1 و کمال الدين: ج2 ص675 ب58 ح32 و معاني الأخبار: ص96 ح2 و الإحتجاج: ج2 ص 433.
6- سوره (2) آیه 144: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً...» و سوره (4) النساء آیه 42: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً» و سوره (13) الرعد آیه 44: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» و سوره (16) النحل آیه: 85: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ». و سوره (16) النحل آیه 90: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ جِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ...». و سوره (22) الحج آیه 79: «وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ ... ». و سوره (28) القصص آیه 76: «وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ».
7- احادیث بسیاری در باب محدث بودن حضرات محمد و آل محمد و حضرت فاطمه صلوات الله عليهم است که به برخی از آن ها اشاره می شود: سوره (22) الحج آیه 53: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ». تفسير علي بن إبراهيم القمي: ج2 ص85 و أما در روایات خاصة همانا روایت شده است از إمام صادق عليه السلام که فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم: أَصَابَهُ خَصَاصَهٌ فَجاءَ إِلَی رَجُلٍ مِنَ الأَنصَارِ فَقَالَ لَهُ هَل عِندَکَ مِن طَعَامٍ؟ فَقَال نَعَم یَا رَسُولَ اللهِ وَ ذَبَحَ لَهُ عَنَاقاً وَ شَوَاهُ فَلَمَّا أَدنَاهُ مِنهُ تَمَنَّی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم: أَن یَکُونَ مَعَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ علیهم السلام فَجَاءَ مُنَافِقَانِ ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ بَعْدَهُمَا فَأَنْزَلَ اَللَّهُ فِی ذَلِکَ «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلْقَی اَلشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» یَعْنِی فُلاَناً وَ فُلاَناً». کتاب سليم بن قیس الهلالي: ج2 ص 823 ح 37 ... فقلت لمحمد: من تراه حدث أميرالمؤمنين عليه السلام عن هؤلاء الخمسة بما قالوا؟ فقال: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، إنه يراه في منامه كل ليلة و حديثه إياه في المنام مثل حديثه إياه في [الحياة] و اليقظة فإن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: «مَنْ رَآنِی فِی اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِی فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ لاَ یَتَمَثَّلُ بِی وَ لاَ بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ». قال سليم: فقلت لمحمد بن أبي بكر: من حدثك بهذا؟ قال علي عليه السلام. فقلت: وأنا سمعته أيضا منه كما سمعت أنت. فقلت لمحمد: فلعل ملكا من الملائكة حدثه؟ قال: أو ذاك. قلت: و هل تحدث الملائكة إلا الأنبياء؟ قال: أما تقرأ القرآن: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ»؟ قال: قلت له: أمير المؤمنين عليه السلام محدث هو؟ قال: نعم، و كانت فاطمة عليها السلام محدثة ولم تكن نبية و مريم كانت محدثة و لم تكن نبية و أم موسى ما كانت نبية و كانت محدثة و كانت سارة امرأة إبراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها «بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» و لم تكن نبية . قال سليم: فلما قتل محمد بن أبي بكر بمصر ونعي عزيت به أمير المؤمنين عليه السلام و خلوت به فحدثته بما حدثني به محمد بن أبي بکرو خبرته بما خبرني به عبد الرحمان بن غنم قال: صَدَقَ مُحَمَّدٌ رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا إِنَّهُ شَهِیدٌ حَیٌّ یُرْزَقُ.... بصائر الدرجات: ص 372 جزء 8 ب1 ح16 به سند متصل خود از سلیم گوید: شنیدم حضرت على عليه السلام می فرمود: «إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی (أَئِمَّهٌ مُهْتَدُونَ - الإختصاص) مَهْدِیُّونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ». فقلت: يا أمير المؤمنين ! من هم؟ قال: «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ثُمَّ ابْنَيْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». قال: و علي يومئذ رضيع - «ثُمَّ ثَمَانِیَهٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ اَلَّذِینَ أَقْسَمَ اَللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» أَمَّا اَلْوَالِدُ فَرَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سلم «وَ مَا وَلَدَ» یَعْنِی هَؤُلاَءِ اَلْأَوْصِیَاءَ» قلت: يا أمير المؤمنين ! تجمع [أيجتمع] إمامان؟ قال: «لاَ إِلاَّ وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لاَ یَنْطِقُ حَتَّی یَمْضِیَ اَلْأَوَّلُ» . قال سليم الشامي: سألت محمد بن أبي بكر قلت: كان علي عليه السلام محدثا؟ قال: نعم. قلت: و هل يحث الملائكة إلا الأنبياء؟ (و يحدث الملائكة الأئمة - الإختصاص) قال: أما تقرأ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی وَ لا مُحَدَّثٍ»؟ قلت: فأمير المؤمنين عليه السلام محدث؟ قال: نعم، و فاطمة كانت محدثة ولم تكن نبية. الإختصاص: ص 329 از إسماعيل بن يسار مانند البصائر با اختلاف اندک. علل الشرائع: ج1 ص 183 ب146 ح2 از پدرش از عبد الله بن الحسن مؤدب از أحمد بن على اصفهانی از ابراهيم بن محمد ثقفی از إسماعيل بن بشار از علي بن جعفر حضرمی از سلیمان از محمد بن أبي بكر: لما قرأ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ و لا مُحَدّثٍ»، و هل يحدث الملائكة إلا الأنبياء ؟ قال: مريم لم تكن نبية و كانت محدثة و أم موسی بن عمران كانت محدثة و لم تكن نبية و سارة امرأة إبراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها «بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعقُوبَ» ولم تكن نبية، و فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كانت محدثة و لم تكن نبية. و کشف الغمة: ج1 ص468 و روي أن محمد بن أبي بكر رضي الله عنه ...مانند العلل. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص ص 336 از سلیم مانند علل الشرائع. و گوید: و قد ذكر سعد القمي في بصائر الدرجات و محمد بن يعقوب الكليني في الكافي بابا في ذلك. سوره (11) هود عليه السلام آیه 72: «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ». و إرشاد القلوب: ج2 ص393 ... قال (سليم) قلت لمحمد: من تراه حدث أمير المؤمنين عليه السلام عن هؤلاء الخمسة بما قالوا؟ فقال: رسول الله، إنه يراه كل ليلة في المنام و حدثه إياه في المنام مثل ما حدثه إياه في اليقظة والحياة. وقد قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : «مَنْ رَآنِی فِی اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِی فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ لاَ یَتَمَثَّلُ بِی فِی اَلنَّوْمِ وَ لاَ فِی اَلْیَقَظَةِ وَ لاَ بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ». قال سليم: فقلت: لمحمد: من حدثك بهذا؟ قال: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب. فقلت: و أنا أيضا سمعته منه كما سمعته أنت، فلعل ملكا من الملائكة حدثه . قال: و هل تحدث الملائكة إلا الأنبياء ؟ أو ما تقرأ كتاب الله العزيز: «وَ ما أرْسَلْنا مِن قَبْلِكَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ وَ لا مُحَدّثٍ»؟ قلت: فأمير المؤمنين عليه السلام محدث؟ قال: نعم و فاطمة عليها السلام محدثة و لم تكن نبية، و مريم عليها السلام محدثة ولم تكن نبية، و أم موسی عليها السلام محدثة و لم تكن نبية، و سارة امرأة إبراهيم عليهما السلام محدثة قد عاينت الملائكة و لم تكن نبية وبشروها «بِاسحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ»... قال سليم: فلما قتل محمد بن أبي بكر بمصر و نعي عزيت به أمير المؤمنين عليه السلام و خلوت به و حدثته بما حدثني به محمد بن أبي بكر و بما حدثني به ابن غنم قال: «صَدَقَ مُحَمَّدٌ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، أَمَا إِنَّهُ شَهِیدٌ حَیٌّ مَرْزُوقٌ. یَا سُلَیْمُ! إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی أَئِمَّةُ الهُدًی مَهْدِیُّونَ مُحَدَّثُونَ» . قلت: و من هم يا أمير المؤمنين ؟ قال: «ابنی [اِبْنَایَ] اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا- وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ وَ هُوَ رَضِیعٌ ثُمَّ قَالَ-: ثَمَانِیَةٌ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ اَلَّذِینَ أَقْسَمَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِهِمْ فَقَالَ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» فَالْوَالِدُ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سلم وَ أَنَا وَ مَا وَلَدَ یَعْنِی هَؤُلاَءِ اَلْأَحَدَ عَشَرَ أَوْصِیَائِی (علیهم السلام) وَ اَللَّعْنَةُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أبدا [أَبَدَ اَلْآبِدِینَ]» قُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَجْتَمِعُ إِمَامَانِ قَالَ «لاَ أَحَدُهُمَا لاَ یَنْطِقُ حَتَّی یَهْلِکَ اَلْأَوَّلُ». بصائر الدرجات: ص 320 ب5 ح3 به سند متصل خود از حکم بن عيينة قال: دخلت على علي بن الحسين يوما فقال لي: «یَا حَکَمُ هَلْ تَدْرِی مَا اَلْآیَهُ اَلَّتِی کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَعْرِفُ بِهَا صَاحِبَ قَتْلِهِ (يَعْرِفُ قَاتِلَهُ بِهَا -الکافی) وَ یَعْلَمُ بِهَا اَلْأُمُورَ اَلْعِظَامَ اَلَّتِی کَانَ یُحَدِّثُ بِهَا اَلنَّاسَ ؟». قال الحكم: فقلت في نفسي قد وقفت على علم من علم علي بن الحسين ، أعلم بذلك تلك الأمور العظام. قال: فقلت: لا والله لا أعلم به أخبرني بها يا ابن رسول الله صلى الله عليه و آله. قال: «وَ اَللَّهِ قَوْلُ اَللَّهِ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ». فقلت: و كان علي بن أبي طالب عليه السلام محدثا؟ قال: «نَعَمْ وَ کُلُّ إِمَامٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَهُوَ مُحَدَّثٌ». از او: الكافي: ج1 ص270ح 2 مانند او و اضافه نمود: فقال له رجل يقال له عبد الله بن زید کان أخا علي لأمه: سبحان الله محدثا؛ كأنه ينكر ذلك فأقبل علينا أبو جعفر عليه السلام فقال: «أَمَا وَاللّهِ إِنَّ ابْنَ أُمِّکَ بَعْدُ قَدْ کَانَ یَعْرِفُ ذلِکَ». قال: فلما قال ذلك سكت الرجل. فقال: «هِیَ الَّتِی هَلَکَ فِیهَا أَبُوالْخَطَّابِ ، فَلَمْ یَدْرِ مَا تَأْوِیلُ الْمُحَدَّثِ وَ النَّبِیِّ». مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص ص 336 در کتاب الأحياء است که ابن عباس آیه را چنين قرائت می نموده: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ».

خلق که براهل عصمت(1) که حکایت از تقدم جوهری رتبی ایشان می کند.

و در بیان حضرت در خطبه فدکیه است که فرمودند:

«...وَ نَحْنُ وَسیلَتُهُ فی خَلْقِهِ، وَ نَحْنُ خاصَّتُهُ وَ مَحَلُّ قُدْسِهِ، وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیْبِهِ، وَ نَحْنُ وَرَثَةُ اءنْبیائِهِ، ..».(2)

... و ماییم وسیله خداوند در میان خلق او، و ماييم خاصان او و جایگاه قدس او، و ما حجت های او در غيب اوييم، و ما وارثان پیامبرانش هستیم....

و فرمودند:

«...فَفَرَضَ (فَجَعَلَ)(3) اللّهُ عَلَیکُمُ الإيمانَ تَطْهيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ، ... وَ طاعَتَنا (أَهلَ البَيتِ)(4) نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا(5) لِمَا (أَمَاناً) لِلْفُرْقَةِ،...».(6)

... الله برای پاک بودن از (آلودگی) شرک؛ ایمان را بر شما واجب فرمود... و اطاعت (از ما اهل بیت) را برای نظام ملت، و امامت ما را برای اجتماع (و امانی) از تفرقه واحپجب نمود (قرار داد) ....

دقت شود که فرمود: «... وَ طاعَتَنا (أَهلَ البَيتِ)(7) نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا...» و حضرتش از اهل البيت است و اطاعت از او بر انبیاء و غير آنان واجب است.

چنان چه گذشت- زیرا او نیز امام است و شیعه دارد. (به پی نوشت 135 مراجعه کنید)

حضرت واسطه علوم و مواريث الهی و انبیاء و مصحف خود برای ائمته است.(8)

و واسطه مقدرات در ليلة القدر می باشند، و رضایت و غضب ایشان نقش اساسی در همه مراحل مقدرات را دارد.(9)

مقام حجیت ایشان در آیه کریمه مباهله(10) و آيه إنذار(11) روشن است.

حضرت فاطمه سلام الله علیها سیده زنان اهل بهشت است اجمعين بلکه سیده اولین و آخرین است سوای خاتم النبيين(12)

هم چنان که مودت حضرات اهل بیت بر همه واجب است مودت ایشان نیز واجب است(13)

ص: 66


1- فسير أطيب البيان: ج13 ص 226 حضرت امام حسن زکی عسکری علیه السلام فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ ِ عَلَى خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللهِ عَلَيْنا- ما حجت های الله بر خلق او هستيم، و جده ما فاطمه حجت الله است برما».
2- شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد: ج16 ص 211 از کتاب السقيفة و فدك: ص98 قسمت 2 به چند سند خطبه فدکیه را نقل کرده است که حضرت فاطمه علیها السلام ضمن خطبه خود فرمودند: «...وَ اِحْمَدُوا اَللَّهَ... وَ نَحنُ وَسیلَتُهُ فی خَلقِهِ، و نَحنُ خاصَّتُهُ، و مَحَلُّ قُدسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیْبِهِ وَ نَحْنُ وَرَثَهُ أنْبِیائِهِ...». و شرح نهج البلاغة ابن میثم البحراني: ج5 ص105.
3- الإحتجاج.
4- الدر النظيم
5- الإحتجاج
6- بسیاری از محدثین و مورخين خطبه فدکیه حضرت فاطمه سلام الله عليها را نقل نموده اند: دلائل الإمامة: ص 109 - 113 ح 36 به سندهای متصل از: ابن عباس، و به چند سند از حضرت زینب عليها السلام، و از چند تن دیگر، و از عبد الله محض از گروهی از بنی هاشم، و به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام از پدرش از حضرت زینب، و از ابن عائشة و از زید بن علي بن الحسين از حضرت زینب؛ از حضرت فاطمه سلام الله علیها که در خطبه خود فرمودند: «... فَفَرَضَ (فَجَعَلَ - الإحتجاج) اللَّهُ عَلَيْكُمُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ؛ ... وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً (أَماناً - الإحتجاج) لِلفُرقَةِ ... ». و الإحتجاج: ج1 ص97- 99 به سند خود از عبد الله محض. و کشف الغمة: ج1 ص480-483 از کتاب السقيفة جوهری به سند ها و طرق خود: «...فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ ... وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً لِلْفُرْقَةِ... ». الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص465 -469 از ابن عباس از حضرت زینب عليها السلام: «...فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، ... وَ طَاعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ ، وَ إِمَامَتَنَا لِمَا لِلْفُرْقَةِ، ... ». ر.ک: من لا يحضره الفقيه : ج3 ص 567 و 568 ح4940 به سند خود از جابر از حضرت زینب علیها السلام: «... فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، ... وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ، ...». علل الشرائع: ج1 ص 248 و 249ب 182ح 2 و 3 و 4 از أحمد بن محمد بن جابر و جمعی از بنی هاشم و زید بن علي از حضرت زینب علیها السلام: «... فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، ... وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ، ...». ر.ک: من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 568 ح.494.
7- الدرالنظيم
8- بصائرالدرجات: 151 ب14 ح70 به سند متصل خود از ابوبصی: «... وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَهَ قَالَ مُصْحَفٌ فِیهِ مِثْلُ قُرْآنِکُمْ هَذَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ...هُوَ شَیْءٌ أَمْلاَهَا اَللَّهُ وَ أَوْحَی إِلَیْهَا...». مانند آن: الكافي: ج1 ص 239 ح1.
9- تفسیر فرات الكوفي: ص 581 ح 747 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا- أو- مِنْ مَعْرِفَتِهَا ، وَ قَوْلِهِ : «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» ، «يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها» وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آل محمد صلى الله عليهم. وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ علیهاالسلام «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ» يَعْنِي حَتَّي يَخْرُجَ اَلْقَائِمُ عليه السلام». تأويل الآيات الظاهرة: ص791 از محمد بن جمهور از موسی بن بکر از زرارة از حمران گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم: عما يفرق في ليلة القدر هل هو ما يقدر الله فيها؟ قال: «لاَ تُوصَفُ قُدْرَهُ اَللَّهِ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»، فَکَیْفَ یَکُونُ حَکِیماً إِلَّا مَا فُرِقَ وَ لَا تُوصَفُ قُدْرَهُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، لِأَنَّهُ یُحْدِثُ مَا یَشَاءُ، وَ أَمَّا قَوْلُهُ: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، یَعْنِی فَاطِمَهَ علیها السلام ، وَ قَوْلُهُ: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها»، وَ الْمَلَائِکَهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ الرُّوحُ رُوحُ الْقُدُسِ، وَ هُوَ فِی فَاطِمَهَ علیها السلام ، «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ»، یَقُولُ: مِنْ کُلِّ أَمْرٍ مُسَلَّمَهٍ، «حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»، یَعْنِی حَتَّی یَقُومَ الْقَائِمُ علیه السلام»
10- سوره (3) آل عمران (آل محمد صلوات الله عليهم) آیه 62.
11- سوره (16) النحل آیه 4.
12- بحار الأنوار: ج43 ص 218ب7 ضمن ح49 و ج78 ص 391 ب10 ضمن ح56 از مصباح الأنوار خطی: ص 257 از امام جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السلام که فرمودند: «لَمَّا حَضَرَتْ فاطِمَهَ الْوَفاهُ بَکَتْ فَقالَ لَها أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ یا سَیِّدَتِی ما یُبْکِیکِ؟ قالَتْ أَبْکِی لِما تَلْقَی بَعْدِی فَقالَ لَها لَا تَبْکِی فَوَ اللهِ إِنَّ ذَلِکَ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ... ». مستدرك الوسائل: ج2 ص290ب 29 ح 1995 از بحار الأنوار
13- سوره (42) الشوری آیه 26: «ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» در بسیاری از کتاب های تفسیر و حدیث و فضائل اهل بیت عصمت عليهم السلام از شیعه امامیه و مخالفين در تفسیر مودت در آیه، و مودت آل محمد و خصوص حضرت فاطمه صلوات الله و سلامه عليهم احادیث بسیاری ذکر گردیده است.

ملاک رضا و غضب الله تبارک و تعالی رضا و غضب ایشان است.(1)

بیت ایشان بإذن الله مرفوع است.(2)

او ذي القربای رسول الله و صاحب خمس است و این مقام وراثى رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم است (3)

مثل «نور الله كمشكاة» در آیه نور، ایشان است(4)

و فرموده اند: «يَكادُ زَيْتُها يُضِي ءُ»:

«یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا»(5)

نزدیک است که نور علم از او درخشش گیرد.

«كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌ» در حديث رسول الله به امام باقرو در حدیث امیرالمؤمنين به امام سجاد و در حدیث امام صادق و امام کاظم به حضرت فاطمة الزهراء صلوات الله عليهم أجمعين تأويل گشته است که همسانی ایشان با مقام امامت دانسته شده است.(6) و چرا که نباشد کسی که رسول الله صلى الله عليه و آله درباره مادر گرامیش فرمود:

«إِنَّ بَطْنَ أُمِّکِ کَانَ لِلْإِمَامَهِ وِعَاءً»(7)

همانا شکم مادرت ظرف امامت بود.

وأفضلیت ایشان بر مادر گرامش و برامامان از نسل خود مسلم است.

«بِئْرٍ مُعَطَّلَهٍ» در آیه کریمه(8) بنابر فرمایش امام صادق و امام کاظم عليهما السلام به امام صامت(9) تفسير شده، و در حدیث دیگری از امام صادق عليه السلام به امیرالمؤمنين عليه السلام(10) و در روایت صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام به حضرت فاطمه و امامان از فرزندان ایشان تفسیر شده است.(11)

پس او نیز چون امیر المؤمنين و ائمه معصومین علیهم السلام امام صامت است.

او بهترین اهل زمین است «عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً»(12)

از جهت عنصر (جوهرا) و شرافت و کرامت (ذاتی).

ص: 67


1- الأمالي، إبن بابویه: ص384 مجلس 61 ح1 به سند خود از امام جعفر صادق از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «یا فاطمه! إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَیَغْضَبُ لِغَضَبِ وَ یَرْضی لِرِضاک، ...». مانند آن: دلائل الإمامة: ص 146ح53 به سند خود از امام حسین از پدرش از جدش رسول الله، والأمالي، الشيخ الطوسي: ص 427 مجلس 15 ح954- 11 به سند خود از امام جعفر صادق از پدرانش از رسول الله . و روضة الواعظين: ج1 ص 149 از رسول الله . و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: از امام صادق و از کتاب شرف النبي ابن سعید واعظ و از کتاب الفضائل از أبوصالح مؤدن از ابن عباس و از کتاب الإبانة عكبري و از كتاب الديانة محمود إسفرائینی همه گی از رسول الله. والإحتجاج: ج 2 ص 354 از حسین بن زید از امام جعفر صادق عليه السلام از رسول الله، و کشف الغمة: ج1 ص 458 از کتاب الآل از امام حسین از پدرش عليهما السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 26 ب31 ح6 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «تُحْشَرُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ سلام الله علیها یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَعَهَا ثِیَابٌ مَصْبُوغَهٌ بِالدِّمَاءِ، تَتَعَلَّقُ بِقَائِمَهٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ تَقُولُ: یَا عَدْلُ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ قَاتِلِ وُلْدِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه فَیَحْکُمُ اللَّهُ تعالی لِابْنَتِی وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ و إنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ یَغْضَبُ بغَضَب فاطمَةَ و یَرْضی لِرِضاها» عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 46 ب 31 ح 171 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إنَّ اللهَ تَعالی یَغْضَبُ لغَضَب فاطمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها». و معاني الأخبار: ص 303 ح2 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ شِجْنَهٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا وَ یَسُرُّنِی مَا یَسُرُّهَا، وَ إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالی لیَغْضَبُ لغَضَب فاطمَةَ و یَرْضی لرضاها». و کشف الغمة: ج1 ص 467 از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ شِجْنَهٌ مِن ی یُسْخِطُنِی مَا أَسْخَطَهَا وَ یُرْضِینِی مَا أَرْضَاهَا». الأمالي، الشيخ المفيد: ص 95 مجلس 19 ح4 به سند خود از امام محمد باقر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إنَّ اللَّهَ لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ، و یَرضی لِرِضاها». مانند آن: إعلام الوری: ص 149 فصل 2 از رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم، و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص325 از حسین بن زید بن علي از امام صادق، و از جابر از امام محمد باقر از رسول الله ، و کشف الغمة: ج1 ص 467 روایت شده است از امام جعفر صادق از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. بشارة المصطفى: ج2 ص208 به سند خود از امام رضا از پدرانش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَ اللهَ لَیَغْضِبَ لِغَضَبِ فاطِمَة وَ یَرْضَی بِرِضَاها». إعتقادات الإمامية: ص 105 و أما فاطمة صلوات الله عليها فاعتقادنا فيها أنها سيدة نساء العالمين من الأولين والآخرين، وأن الله يغضب لغضبها، و يرضى لرضاها و أنها خرجت من الدنيا ساخطة على ظالميها وغاصبيها و مانعي إرثها.
2- سوره (24) النور آیه 37: «فی بیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ وَ یُذکرَ فیها اسمُهُ یُسَبِحُ لَهُ فیها بالغُدُوِّ والاصال». تفسير علي بن إبراهيم القمي: ج 2 ص 103 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ بَیْتُ عَلِیٍّ مِنْهَا. و تفسیر فرات الكوفي: ص: 282 ح 382 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «...هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ بَیْتُ عَلِیٍّ بن ابی طالب مِنْهَا». تفسیر فرات الكوفي: ص 286 ح 386 به سند خود به سند خود از زیدعليه السلام گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ». فقال أبو بكر: هذا منها -يعني بيت علي بن أبي طالب - ؟ فقال له النبي: «هَذَا مِنْ أَفْضَلِهَا». و الكافي: ج8 ص 113 ح92 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «... وَ هِیَ بُیُوتَاتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ اَلرُّسُلِ وَ اَلْحُکَمَاءِ وَ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی، فَهَذَا بَیَانُ عُرْوَةِ الْإیمَانِ الَّتِی نَجَا بِهَا مَنْ نَجَا قَبْلَکُمْ وَ بِهَا یَنْجُو مَنْ یَتَّبِعُ الْأئِمَّةَ». کامل الزيارات: ص 53ح2 به سند خود از امام محمد باقریا امام جعفر صادق عليهما السلام که فرمودند: «...طِبتُمْ وَطابَت مَنْبَتُکُمْ، مَنَّ بِکُمْ عَلَینا دَیّانُ الدِّینِ، فَجَعَلَکُم فی بُیُوت أذِنَ اللهُ أنْ تُرفَعَ وَیُذکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَ كَفارَةً لِذُنُوبِنا...». مانند آن: من لا يحضره الفقيه: ج2 613 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص275 و كمال الدين: ج1 ص218. شواهد التنزيل: ج1 ص533 ح 567 به سند خود از أنس بن مالک و بريدة که گفتند: رسول الله این آیه را قرائت فرمود کسی برخواست و گفت: (مراد آیه از خانه) کدام خانه است ای رسول الله ؟ فرمود: «بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ». پس أبو بكر برخواست و گفت: ای رسول الله این خانه از آن هاست (خانه علی و فاطمة)؟ فرمود: «نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا». شواهد التنزيل: ج1 ص 533 ح568 به سند دیگری از انس و بریدة مانند آن. خصائص الوحي المبين: ص 79 و الصراط المستقيم: ج1 ص293 از تفسیر ثعلبی مانند آن. و کشف الغمة: ج1 ص319 از کتاب ما نزل من القرآن في شأن علي عليه السلام از ابن مردویه مانند آن. و تأويل الآيات الظاهرة: ص 358 و تفسیر البرهان: ج3 ص 138 از محمد بن العباس الماهیار مانند آن.
3- سوره (17) الإسراء آیه 27: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً». و سوره (8) الأنفال آیه 42: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أنْزَْلنا عَلی عَبْدنا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَی ءْ قَدِیرٌ».
4- سوره (24) النور آیه 36: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»
5- تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج2 ص 102 به سند خود از امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام درباره آیه نور فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ: فَاطِمَهُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ «فِیها مِصْباحٌ اَلْمِصْبَاحُ» اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ «فِی زُجاجَهٍ اَلزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَأَنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ وَ عَلَی نَبِیِّنَا وَ آلِهِ اَلسَّلاَمُ «لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» یَعْنِی لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا...»
6- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص280 روایات به تظاهر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره آیه نور رسیده است که فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ» أنه قال: یَا عَلِیُّ اَلنُّورُ اِسْمِی وَ «اَلْمِشْکَاهُ» أَنْتَ یَا عَلِیُّ «مِصْباحٌ» اَلْمِصْباحُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ «اَلزُّجاجَهُ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ» «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ» جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ «مُبارَکَهٍ» مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ «زَیْتُونَهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُوسَی «لا شَرْقِیَّهٍ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ «وَ لا غَرْبِیَّهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ «یَکادُ زَیْتُها» اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ «یُضِیءُ» اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِیُّ» در تفسير البرهان: ج4 ص 72 ح764 گوید: از جابر بن عبد الله الأنصاري روایت شده است که گوید: داخل مسجد کوفه گردیدم و أمير المؤمنين صلوات الله وسلامه عليه را دیدم که با انگشت خود بر زمین می نوشت و لبخند می زد، عرضه داشتم: ای أمیرالمؤمنین ! چه چیز شما را خندان نموده است؟ فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْرَأُ هَذِهِ اَلْآیَهَ وَ لَمْ یَعْرِفْهَا حَقَّ مَعْرِفَتِهَا». فقلت له: أي آية، يا أمير المؤمنين ؟ فقال: «قوله تعالی: «اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ»، الْمِشْکَاةُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ،، «فيها مصباح» أَنَا الْمِصْبَاحِ «فِي زُجاجیة» الزُجاجه الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهما السلام «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) زَیْتُونَهٍ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) «لا شَرْقِیَّهٍ» مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «وَ لا غَرْبِیَّهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُوسَی (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «نُورٌ عَلی نُورٍ» اَلْحَسَنُ اِبْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِیُّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) «وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اَللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» تأويل الآيات: ص 357 و تفسير البرهان : ج4 ص 71 ح7639 از تفسیر محمد بن العباس به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که درباره آیه کریمه نور فرمود: «الْحَسَنُ «الْمِصْبَاحُ» «فِي زُجاجَةٍ» الحسین الزُّجاجَةُ «كَأنّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» فَاطِمَهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» إِبْرَاهِیمُ «زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ» إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یَهْدِی اَللَّهُ لِلْأَئِمَّهِ مَنْ یَشَاءُ...». بحار الأنوار: ج 23 ص 304 ب18 ح1 از تفسیر قمی به سند متصل از صالح بن سهل همدانی گوید شنیدم امام صادق عليه السلام درباره آیه کریمه نور فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ» فَاطِمَهُ (عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ) «فِیها مِصْباحٌ» اَلْحَسَنُ المِصباحُ وَ اَلْحُسَیْنُ «فِی زُجاجَهٍ» اَلزُّجاجَهُ «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَأَنَّ فَاطِمَهَ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَةِ، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ «لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» یَعْنِی لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ» إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ، «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یَهْدِی اَللَّهُ اَلْأَئِمَّهَ مَنْ یَشَاءُ...». کشف اليقين: ص 416 المبحث 21 و تفسیر البرهان: ج4 ص 72 ح7942 از مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام ابن المغازلي: ص271ح319 به سند خود از محمد بن سهل بغدادی از موسی بن القاسم از علی بن جعفر گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم از معنی آیه کریمه: «کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ» فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ» فَاطِمَهُ وَ «اَلْمِصْبَاحُ» اَلْحَسَنُ وَ «اَلزُّجَاجَهُ» اَلْحُسَیْنُ «کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَانَتْ کَوْکَباً دُرِّیّاً بَیْنَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ...».
7- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص335 رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت فاطمة سلام الله علیها فرمود: «إِنَّ بَطْنَ أُمِّکِ کَانَ لِلْإِمَامَهِ وِعَاءً».
8- سوره (22) الحج آیه 46: «فَكَاَیِن مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةُ فَهِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدِ».
9- بصائر الدرجات: ص505 ب18 ح4 و معاني الأخبار: ص111 ح2 هر دو به سند متصل خود از نصربن قابوس گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم درباره آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ». کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص417 ب40 ح10 به سند متصل خود از أبوبصیر از امام جعفر صادق عليه السلام روایت نمود که حضرت درباره آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ». معاني الأخبار: ص111 ح1 به سند متصل خود از إبراهيم بن زیاد گفت: از امام جعفر صادق عليه السلام درباره سخن خداوند: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» پرسیدم فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ». الكافي: ج1 ص 427 ح75 به سند متصل خود از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم عليه السلام پرسیدم از تفسیر آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ، وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ». مانند آن: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 88.
10- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 88 أحمد بن حميد هاشمی گفت: در کتاب جامع جعفر صادق عليه السلام درباره سخن خداوند تعالى: «رَسُولُ اللَّهِ الْقَصْرُ الْمَشِیدُ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَهُ عَلِیٌّ»
11- معاني الأخبار: ص111 ح3 به سند متصل خود از صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام که فرمود: «أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ وَ اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ فَاطِمَهُ وَ وُلْدُهَا مُعَطَّلِینَ مِنَ الْمُلْكِ». تأويل الآيات الظاهرة: ص 339 و تفسير البرهان: ج3 ص895 ح7376 از تفسير محمد بن العباس رحمه الله به سند متصل خود از صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام که فرمود: قوله تعالى: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» «أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ وَ اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ فَاطِمَهُ وَ وُلْدُهَا مُعَطَّلِینَ مِنَ الْمُلْكِ»
12- مائة منقبة: ص135 به سند متصل خود از ابن عباس گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به عبد الرحمان بن عوف (لعنة الله علیه): «یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خَلاَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ یَسْتَغْنِی عَنِ اَلْبَیَانِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ اَلْحِلْمُ رَجُلاً لَکَانَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحُسْنُ هَیْئَهً لَکَانَتْ فَاطِمَهَ بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ اِبْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً. از او: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمی: ج1 ص60، و فرائد السمطين: ج 2 ص 68ح 392 از خوارزمی. و ملحقات إحقاق الحق: ج 15 ص 133 ح3 از کتاب مودة القربي: ص 118 چاپ لاهور سید علی همدانی حسینی به سند خود از ابن عباس مانند آن با اختلافي اندک.

اسوه حضرت صاحب الأمر حجة ابن الحسن المهدی عجل الله فرجه الشريف است.(1)

آن چه در این مختصر ذکر شد کنه حقیقت آن حضرت نیست، و در دولت کریمه آل محمد صلی الله عليهم و سلم و در قیامت بیان خواهد شد، و ظرف قابل آن خاتم الأنبياء و ساداتنا الأوصياء هستند و هر آن که را مشیت نمایند.(2)

جانم و جان عزیزانم به فدای آن که رضای الله در رضای او، و دستان تازیانه خورده اش و درگاه خانه اش بوسه گاه رسول و وصي و آل الرسول بود و حجت بر حجج الله، شفيعة شيعتها و شفيعة محبيها است.(3)

از آنچه ذکر گردید از آیات و احادیث نورانی درباره حضرت آية الله العظمي فاطمة الزهراء صلوات الله و سلامه عليها برای کسی که از فاضل طینت حضرات محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين باشد غنیمتی بزرگ است فهنيئا للمسلمين لهم(4) و جعلنا الله منهم.

***

نصوص در مورد ائمه اثنی عشر عليهم السلام

سؤال 8- آیا احادیث معتبری در نص بر ائمه اثنی عشر عليهم السلام با ذکر نام و اسامی دوازده خليفه وجود دارد؟

جواب- حداقل 39 آیه از قرآن کریم تفسیر و تأويل به دوازده امام معصوم شده است، در این خصوص به کتاب «جامع الأثر في إمامة الأئمة الإثني عشر عليهم السلام» صفحات 25-110 مراجعه شود.

روایات بسیاری دلالت دارد که خداوند تعالی انوار امامان معصوم را قبل از خلقت دیگر مخلوقات آفریده است.

روایات بسیاری در باب اختیار نمودن خداوند تعالی امامت امامان دوازده گانه است.

روایات بسیاری در نص خداوند تعالی است بر امامت دوازده امام در معراج رسول الله صلى الله

ص: 68


1- الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 285 فصل 4 به سند متصل خود از ناحیه مقدسه توقیعی صادر شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَافَانَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَکُمْ رُوحَ الْیَقِینِ وَ اجارَنا و إیّاکُمْ منْ سُوء الْمُنْقَلَب... وَ فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...» سلم لي أشوة حسنة...». و مانند آن: الإحتجاج: ج2 ص 467.
2- بصائر الدرجات: ص 22 ب11 ح10 حدثنا أحمد بن إبراهيم، عن إسماعيل بن مهزیار، عن عثمان بن جبلة، عن أبي الصامت، قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ ذَکْوَانُ ذَکِیٌّ وَ عْرٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ» قُلْتُ فَمَنْ یَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ «مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا اَلصَّامِتِ» قَالَ أَبُو اَلصَّامِتِ فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً هُمْ أَفْضَلُ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهِ
3- الأمالي، صدوق، ص 18 المجلس 5 ح 14، 15- 4- حدثنا محمد بن إبراهيم قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن جرير الطبري قال: حدثنا أبو محمد الحسن بن عبد الواحد الخزاز قال: حدثني إسماعيل بن علي السندي، عن منيع بن الحجاج، عن عیسی بن موسى، عن جعفر الأحمر، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام قال: سمعت جابر بن عبد الله الأنصاري يقول: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ تُقْبِلُ اِبْنَتِی فَاطِمَهُ عَلَی نَاقَهٍ مِنْ نُوقِ اَلْجَنَّهِ مُدْلَجَهَ اَلْجَنْبَیْنِ خِطَمُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ قَوَائِمُهَا مِنَ اَلزُّمُرُّدِ اَلْأَخْضَرِ ذَنَبُهَا مِنَ اَلْمِسْکِ اَلْأَذْفَرِ عَیْنَاها یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ عَلَیْهَا قُبَّهٌ مِنْ نُورٍ یُرَی ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا دَاخِلُهَا عَفْوُ اَللَّهِ وَ خَارِجُهَا رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَی رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِلتَّاجِ سَبْعُونَ رُکْناً کُلُّ رُکْنٍ مُرَصَّعٌ بِالدُّرِّ وَ اَلْیَاقُوتِ یُضِیءُ کَمَا یُضِیءُ اَلْکَوْکَبُ اَلدُّرِّیُّ فِی أُفُقِ اَلسَّمَاءِ وَ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ جَبْرَئِیلُ آخِذٌ بِخِطَامٍ اَلنَّاقَهِ یُنَادِی بِأَعْلَی صَوْتِهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ بنْتُ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیْه و آله فَلا یَبْقی یَوْمَئذٍ نَبٌّي و لا رَسُولٌ و لا صدّیقٌ وَ لا شَهیدٌ إّلا غَضُّوا أبْصارَهُمْ حَتی تَجُوزَ فاطمَةُ فَتَسِیرُ حَتَّی تُحَاذِیَ عَرْشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ فَتَزُخُّ بِنَفْسِهَا عَنْ نَاقَتِهَا وَ تَقُولُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنِی اللَّهُمَّ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ: یَا حَبِیبَتِی وَ ابْنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعْطَیْ وَ اشْفَعِی تُشَفَّعِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا جَازَنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ فَتَقُولُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی ذُرِّیَّتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةَ ذُرِّیَّتِی وَ مُحِبِّیَّ وَ مُحِبِّی ذُرِّیَّتِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ: أَیْنَ ذُرِّیَّةُ فَاطِمَةَ وَ شِیعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّیَّتِهَا فَیُقْبِلُونَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِهِمْ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ فَتَقْدُمُهُمْ فَاطِمَةُ علیها السلام حَتَّی تُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ» رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: چون روز قیامت شود دخترم فاطمه بر ناقه ای از ناقه های بهشت به محشر رو کند که دو پهلویش نگار دارد و مهارش از لؤلؤ تر و چهارپایش از زمرد سبز و دمش از مشك أذفرو دو چشمش از یاقوت سرخ است. بر پشت آن قبه ایست از نور که برونش از درونش دیده شود و درونش از برونش، درون آن گذشت خداست و برونش رحمت خدا بر سر آن مخدره تاجی است از نور که آن تاج هفتاد رکن دارد و هر رکنی مرصع به در و یاقوت است ، چونان ستاره فروزان در افق آسمان می درخشد و بر سمت راستش هفتاد هزار فرشته باشد و بر چپش هفتاد هزار فرشته و جبرئیل مهار آن ناقه را گرفته و به بانگ بلند فریاد کشد: دیده برهم نهید تا فاطمه دختر محمد بگذرد. در آن روز هیچ پیغمبر و رسول و صدیق و شهیدی نماند جز آن که همه دیده برهم نهند، تا فاطمه بگذرد و خود را برابر عرش پروردگارش جل جلاله رساند، و از ناقه به زیراندازد و گوید: معبودا سیدا! میان من و هرکه به من ستم کرده، حکم کن، خدايا! میان من و هر کس که فرزندانم را کشته، حکم کن. به ناگاه پاسخی از طرف خدای جل جلاله آید: ای حبیبه ام و زاده حبیبم! از من بخواه تا عطا شوی و شفاعت کن تا پذیرفته گردد به عزت و جلالم سوگند که ستم ستمگر را کیفر دهم. می گوید: معبودم سیدم! ذریه و شیعیان و شیعیان ذریه ام و دوستانم و دوستان ذریه ام را دریاب. از طرف خدای جل جلاله ندا رسد: کجایند ذریه فاطمه و شیعیان و دوستان او و دوستان ذراری او؟ و آنان در میان فرشتگان رحمت پیش آیند و فاطمه رهبر آنها گردد تا آنها را وارد بهشت کنند. از او: روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص 149 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی، ص19 و بالإسناد قال: حدثنا محمد بن إبراهيم قال: .... و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام و الفضائل، ابن شاذان القمي: ص 12 المقدمة و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج1 ص60.
4- صفات الشيعة: ص 3 ح 2 به سند صحیح از حسین بن خالد از امام علی بن موسی الرضا عليه السلام که فرمود: «شِیعَتُنَا اَلْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا اَلْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَّا». الكافي: ج1 ص368 ح2 به سند متصل خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بودم که مهزم بر آن حضرت داخل گشت و عرضه داشت: قربانت گردم مرا خبر ده از (فرج آل محمد صلى الله عليهم) امری که انتظار آن را می کشیم کی خواهد بود؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ». و الغيبة، النعماني: ص 294 ب16 ح 11 از کلینی به سندش مانند الكافي. الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 426 به سند خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید: نزد حضرت امام صادق عليه السلام بودم که مهزم بر حضرت داخل گشته، عرض کرد: فدایت شوم، از این امر که انتظار آن می برید، مرا خبر ده چه زمانی خواهد بود، زیرا بر ما طولانی شده است؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 95 ب23 ح 87 به سند صحیح خود از محمد بن مسلم، از امام صادق عليه السلام، گوید: نزد حضرت بودم که مهزم بر حضرت داخل گشت پس عرض کرد: فدایت گردم، مرا خبرده از این امر که انتظار آن می بریم چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». و الغيبة، النعماني: ص 198 ب11ح8 به سند متصل خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید: خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم و مهزم أسدى نزد حضرت بود که عرضه داشت: خداوند مرا فدایت گرداند این امری که انتظار آن می کشید کی می شود که بر ما به درازا کشید؟ پس حضرت فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». مختصر البصائر: ص518 وفي الحديث: «نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ».

علیه و آله.

و روایاتی در نص جبرئیل از جانب خداوند تعالی برامامت دوازده امام به روایت امامان عليهم السلام است، وعائشه نیز از راویان آن ها است.

و احادیثی بر تنصيص خدای تعالی برامامت دوازده امام آمده است، از جمله آنها حديث لوح و خواتيم و غیر آن است.

و بشارت هایی از انبیاء و کتاب های تورات و مقدس و هارون و عهد موسی و کتاب شمعون و انجيل و زبور و نوشته ای بر صخره ای که بر امامت دوازده امام دلالت دارد، و روایاتی بر شهادت مخلوقات برامامت دوازده امام عليهم السلام.

و نصوصی از رسول الله صلى الله علیه و آله بر امامت دوازده خلیفه و نصوصی از رسول الله بر امامان بعد از او به تعداد اسباط و نقباء بنی اسرائیل و حواریون عیسی و تعداد ماه های سال وجود دارد.

نصوصی از رسول الله صلى الله علیه و آله است بر این که امامان پس از او دوازده تن هستند و اولین آنها على عليه السلام و آخرین آنها حضرت قائم عجل الله فرجه است.

و نصوصی از رسول الله صلى الله عليه و آله است بر این که نه تن از امامان از فرزندان امام حسين عليه السلام هستند.

ونصوصی از آن حضرت به نام امامان است که برخی از آنها در این جا ذکر می گردد:

1- رسول الله صلى الله علیه و آله که به امام حسین علیه السلام فرمود:

«یَا حُسَیْنُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ تِسْعَهٌ مِنَ اَلْأَئِمَّهِ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدَ أَبُوکَ فَالْحَسَنُ بَعْدَهُ، فَإِذَا سُمَّ اَلْحَسَنُ فَأَنْتَ، فَإِذَا اُسْتُشْهِدْتَ فَعَلِیٌّ اِبْنُکَ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَمُوسَی اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُوسَی فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَعَلِیٌّ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ فَإِذَا مَضَی اَلْحَسَنُ فَالْحُجَّهُ بَعْدَ اَلْحَسَنِ یَمْلَأُ اَلْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا

ص: 69

مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»(1)

ای حسين ! از پشت تو نه تن از امامان خارج می شوند، از آنهاست مهدی این امت، پس آن گاه که پدرت شهید شد امام پس از او حسن است، و آن گاه که حسن مسموم شد توامامی، و چون شهید شدی فرزندت على امام است، پس چون على رفت پسرش محمد امام است، و چون محمد رفت پسرش جعفر امام است، پس چون جعفر رفت پسرش موسی، و پس از آن که موسی رفت پسرش علی، پس چون على رفت پسرش محمد، پس چون محمد رفت پسرش على، پس آن گاه که علی رفت پسرش حسن، و پس از آن که حسن رفت پسرش حضرت حجت امام است، او که زمین را از قسط و عدل پر کند همان طور که پر از ستم و ظلم شده باشد.

امیرالمؤمنين عليه السلام و جابر بن عبد الله الأنصاري و حارث و سعید بن قيس از رسول الله صلى الله عليه و آله روایت کرده اند که فرمود:

«أَنَا وَارِدُکُمْ عَلَی اَلْحَوْضِ وَ أَنْتَ یَا عَلِیُّ اَلسَّاقِی وَ اَلْحَسَنُ اَلذَّائِدُ وَ اَلْحُسَیْنُ اَلْآمِرُ وَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلْفَارِسُ (الفارِطُ)وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ اَلنَّاشِرُ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلسَّائِقُ وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ مُحْصِی اَلْمُحِبِّینَ وَ اَلْمُبْغِضِینَ وَ قَامِعُ اَلْمُنَافِقِینَ وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی وَ مُزَیِّنُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مُنْزِلُ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ فِی دَرَجَاتِهِمْ وَ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ خَطِیبُ شِیعَتِهِ (شِیعَتِهِمْ -یَوْمِ الْقِیَامَةِ) وَ مُزَوِّجُهُمْ اَلْحُورَ (اَلْعِینَ) وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ سِرَاجُ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ یَسْتَضِیئُونَ بِهِ وَ اَلْقَائِمُ (وَ الهادِی اَلْمَهْدِیُّ) شَفِیعُهُمْ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ حَیْثُ لاَ یَأْذَنُ اَللَّهُ إِلاَّ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی».(2)

من جلوتر از شما بر حوض (کوثر) وارد می شوم، و تو یا علی ساقی هستی، و حسن مدافع، و حسین امر کننده، و على بن الحسین پیشرو، و محمد بن على ناشر، و جعفر بن محمد رهبر، و موسی بن جعفر شماره بردار دوستان و دشمنان و از بین برنده

ص: 70


1- در کتاب «كفاية الأثر» صفحه 61 به سند متصل و صحیح خود از شیخ کلینی او به سند صحیح از امام جعفر صادق عليه السلام و به سند دیگری از آن حضرت هر دو سند از پدر گرامش امام محمد باقر عليه السلام از جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله صلى الله علیه و آله که به امام حسين عليه السلام فرمود: ....
2- مائة منقبة، ابن شاذان: ص 23 المنقبة5 - حدثني محمد بن علي بن الفضل بن تمام الزيات رحمه الله قال: حدثني محمد بن القاسم قال: حدثني عباد بن يعقوب قال: حدثني موسى بن عثمان قال: حدثني الأعمش قال: حدثني أبو إسحاق، عن الحارث و سعید بن قيس عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله. ومقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج1 ص144 فصل 6 ح21 عن ابن شاذان .... الطرائف: ص 173 ح 271 و الصراط المستقيم: ج2 ص150 و حلية الأبرار: ج 2 ص721 ح130 و غاية المرام: ص35 ح22 و ص692 ح2 و فرائد السمطين: ج 2 ص 321 ح572 همه از مقتل خوارزمی. و الصراط المستقيم: ج2 ص150 فصل 4 از خوارزمی و ابن شاذان. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 251 و چاپ دیگری ص 292 - عن الأعمش، عن أبي إسحاق، عن الحارث بن سعيد بن قيس، عن علي بن أبي طالب وعن جابر بن عبد الله الأنصاري كليهما عن النبي صلى الله عليه و آله:...... و الدر النظيم: ص 795 عن الأعمش.... و العدد القوية: ص 88 از کتاب کشف الحيرة: قال الأعمش: عن أبي إسحاق، عن الحارث و سعید بن قیس کلاهما، عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: .... و تفضيل الأئمة عليهم السلام: ص 233 ح73 و مما رواه محمد بن العباس بن مروان في «تفسير ما نزل في محمد و آله صلوات الله عالیهم»: عن الحارث و سعید بن قيس، عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: .... و الإستنصار، العلامة الكراجكي: ص 23.

منافقين، و علی بن موسی زینت بخش مؤمنين، و محمد بن على جای دهنده مؤمنین است در درجه خود در بهشت، علی بن محمد سخنگوی شیعیان و به ازدواج در آورنده حور العين، حسن بن علی چراغ بهشتیان که از نور ایشان استفاده می کنند، و هادی مهدی شفیع آنها است روز قیامت موقعی که اجازه داده نمی شود مگربرای کسی که خدا بخواهد.

به روایت سلمان رضی الله عنه رسول الله صلى الله عليه و آله در ضمن حدیثی در بیان نام امامان معصوم علیهم السلام فرمود:

«...أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ وَ بَعْدَهُمَا عَلِیٌّ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ اِبْنُهُ عَلِیٌّ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ الصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی»(1)

... اولین آنها على بن ابي طالب، و پس از او دو نواده ام، و پس از آنها على زين العابدین، بعد از او محمد پسر على شکافنده علم پیامبران، و صادق جعفر بن محمد، و پسرش کاظم هم نام موسی بن عمران، و پسر او که در سرزمین غربت کشته می شود، سپس پسر او محمد، و دو صادق على، و حسن، و حجت قائم که در غیبتش منتظر است امام اند، پس همانا اینان عترت (و خاندان من هستند)، از خون و گوشت من هستند، علم آنان علم من است، و حکم آنان حكم من است، هر کسی مرا درباره آنها اذیت کند مرا اذیت کرده، خداوند شفاعت مرا به آنان نرساند.

و از نواصب عبد الله بن عمر است او از رسول الله صلى الله عليه و آله روایت نمود که به امیر المؤمنين عليه السلام فرمود:

ص: 71


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص40 حدثنا محمد بن عبد الله بن المطلب و أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عبد الله بن الحسن بن عباس الجوهري جميعا قالا: حدثنا لاحق اليماني، عن إدريس بن زیاد لوى قال: حدثنا إسرائيل بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي، عن جعفر بن الزبير، عن القاسم، عن سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: «مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنِّی رَاحِلٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَی اَلْمَغِیبِ أُوصِیکُمْ فِی عِتْرَتِی خَیْراً وَ إِیَّاکُمْ وَ اَلْبِدَعَ فَإِنَّ کُلَّ بِدْعَهٍ ضَلاَلَهٌ وَ لاَ مَحَالَهَ أَهْلُهَا فِی اَلنَّارِ اَلْخَبَرَ. مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَنِ اِفْتَقَدَ اَلشَّمْسَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ اِفْتَقَدَ اَلْقَمَرَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْفَرْقَدَیْنِ، فَإِذَا فَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ بعْدی أقُوُل قَوْلي هذا أسْتَغْفرُ اللهَ لي و لکُم» قال: فلما نزل عن المنبر صلى الله عليه و آله تبعته حتى دخل بيت عائشة فدخلت إليه وقلت: بأبي أنت وأمي يا رسول الله سمعتك تقول: «إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلشَّمْسَ فَتَمَسَّکُوا بِالْقَمَرِ وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلْقَمَرَ فَتَمَسَّکُوا بِالْفَرْقَدَیْنِ وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ»، فما الشمس ؟ و ما القمر؟ وما الفرقدان ؟ و ما التجوم الزاهرة؟ فقال: «أَنَا اَلشَّمْسُ وَ عَلِیٌّ اَلْقَمَرُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ الفَرْقَدَانِ فَإِذَا اِفْتَقَدْتُمُونِی فَتَمَسَّکُوا بِعَلِیٍّ بَعْدِی وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُوهُ فَتَمَسَّکُوا بِالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ الزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ» ثم قال صلى الله عليه و آله: «إِنَّهُمْ هُمُ اَلْأَوْصِیَاءُ وَ اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ أَسْبَاطِ یَعْقُوبَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی» قُلْتُ: فَسَمِّهِمْ لِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ: «أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ، وَ بَعْدَهُمَا عَلِیُّ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ، وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ عَلِیٌّ اِبْنُهُ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ، وَ اَلصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ، وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ؛ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی، مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی». از او: الصراط المستقيم: ج 2 ص 142 فصل 1. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 281 و في رواياتنا روى القاسم، عن سلمان الفارسي: «فَإِذَا فَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ». ثم قال: «وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ اَلزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ...».

«یَا عَلِیُّ أَنَا نَذِیرُ أُمَّتِی وَ أَنْتَ هَادِیهَا وَ اَلْحَسَنُ قَائِدُهَا وَ اَلْحُسَیْنُ سَائِقُهَا وَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ جَامِعُهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَارِفُهَا وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ کَاتِبُهَا وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ مُحْصِیهَا وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی مُعَبِّرُهَا وَ مُنَجِّیهَا وَ طَارِدُ مُبْغِضِیهَا وَ مُدْنِی مُؤْمِنِیهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَائِدُهَا وَ سَائِقُهَا وَ عَلِیُ بْنُ مُحَمَّدٍ سَائِرُهَا وَ عَالِمُهَا وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ منَادِیهَا وَ مُعْطِیهَا وَ اَلْقَائِمُ اَلْخَلَفُ سَاقِیهَا وَ منَاشِدُهَا انَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ»(1)

ای علی! من بيم دهنده امتم هستم، و تو هدایت گر آنان، و حسن رهبرشان، و حسین پیش راننده آنان، و على بن الحسين گردآورنده ایشان، و محمد بن على شناسنده شان، و جعفر بن محمد نویسنده آنان، و موسی بن جعفر به شماره آورنده شان، و على بن موسى عبور دهنده و نجات دهنده ایشان ، و دور کننده کینه داران ایشان، و نزدیک کننده مؤمنان، و محمد بن على قائم آن و راننده اش، و على بن محمد پوشاننده و عالم آن، و حسن بن على نداکننده و ندادهنده آن، و قائم خلف سقایت کننده و قسم دهنده آن است، همانا در آن نشانه هایی برای نشانه داران است.

سلمان فارسی رضوان الله عليه روایت کرده که روزی رسول اکرم صلی الله عليه و آله خطبه ای ایراد کرده، از نزدیک شدن رحلت خود خبر داده ، امت را به ستارگان فروزان امامت توجه دادند. در آخرین فراز از حدیث، سلمان رضی الله عنه عرض کرد: یا رسول الله ، اسامی آنان را برای من بیان فرمایید. رسول اکرم صلی الله عليه و آله فرمود:

«أَوَّلُهُمْ (وَ سَیِّدُهُمْ)(2)عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ وَ بَعْدَهُمَا عَلِیٌّ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ اِبْنُهُ عَلِیٌّ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ الصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی».(3)

نخستين آنها سید و سرورشان على بن ابی طالب، بعد از او دو سبط و نواده ام حسن و

ص: 72


1- مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة عليهم السلام: ص24 المنقبة 6 - حدثني محمد بن عبد الله بن عبيد الله بن مرة رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن محمد البغوي قال: حدثني علي بن الجعد قال: حدثني أحمد بن وهب بن منصور قال: حدثني أبوقبيصة شریح بن محمد العنبري قال: حدثني نافع، عن عبد الله بن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعلي بن أبي طالب عليه السلام: «یَا عَلِیُّ أَنَا نَذِیرُ أُمَّتِی وَ أَنْتَ هَادِیهَا وَ اَلْحَسَنُ قَائِدُهَا وَ اَلْحُسَیْنُ سَائِقُهَا وَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ جَامِعُهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَارِفُهَا وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ کَاتِبُهَا وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ مُحْصِیهَا وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی مُعَبِّرُهَا وَ مُنَجِّیهَا وَ طَارِدُ مُبْغِضِیهَا وَ مُدْنِی مُؤْمِنِیهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَائِدُهَا وَ سَائِقُهَا وَ عَلِیُ بْنُ مُحَمَّدٍ سَائِرُهَا وَ عَالِمُهَا وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ منَادِیهَا وَ مُعْطِیهَا وَ اَلْقَائِمُ اَلْخَلَفُ سَاقِیهَا وَ منَاشِدُهَا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ یا عَبْدِ اَللَّهِ مانند آن: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص292 و الصراط المستقيم: ج2 ص150 و الدرالنظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 795 و العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص 88 همه از: عبد الله بن محمد البغوي، عن علي بن الجعد، عن أحمد بن وهب بن منصور، عن أبي قبيصة شریح بن محمد العنبري، عن نافع، عن عبد الله بن عمر. و در العدد القوية گوید: و روى ذلك جماعة، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، عن النبي صلى الله عليه و آله.
2- بحارالأنوار
3- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص40 حدثنا محمد بن عبد الله بن المطلب و أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عبد الله بن الحسن بن عباس الجوهري جميعا قالا: حدثنا لاحق اليماني عن إدريس بن زیاد لوى قال: حدثنا إسرائيل بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي، عن جعفر بن الزبير ، عن القاسم، عن سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: «مَعاشِرَ النّاسِ! إِنِّي رَاحِلٌ عَنْ قَرِيبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِيبِ أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً وَ إِيَّاكُمْ وَالْبِدَعَ فَإِنَّ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ وَالضَّلالَةُ وَأَهْلُهَا فِي النَّارِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنِ افْتَقَدَ الشَّمْسَ فَلْيَتَمَسَّكْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الْقَمَرَ فَلْيَتَمَسَّكْ بِالْفَرْقَدَين فتَمَسَّكْوا بِالنُّجُومِ الزَّاهِرَةِ بَعْدِي أَقُولُ قَوْلِي هذا وَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ» قال: فلما نزل عن المنبر صلى الله عليه و آله تبعته حتى دخل بيت عائشة فدخلت إليه و قلت: بأبي أنت وأمي يا رسول الله ! سمعتك تقول: إذا افتقدتم الشمس فتمسكوا بالقمر، و إذا افتقدتم القمر فتمسكوا بالفرقدين، و إذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا بالتجوم الزاهرة، فما الشمس وما القمر و ما الفرقدان و ما النجوم الزاهرة؟ فقال: «أَنَا اَلشَّمْسُ وَ عَلِیٌّ اَلْقَمَرُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ الفَرْقَدَانِ فَإِذَا اِفْتَقَدْتُمُونِی فَتَمَسَّکُوا بِعَلِیٍّ بَعْدِی وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُوهُ فَتَمَسَّکُوا بِالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ الزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ». ثم قال صلى الله عليه و آله: «إِنَّهُمْ هُمُ اَلْأَوْصِیَاءُ وَ اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ أَسْبَاطِ یَعْقُوبَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی». قُلْتُ: فَسَمِّهِمْ لِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ: أَوَّلُهُمْ (وَ سَیِّدُهُمْ-بحار) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ، وَ بَعْدَهُمَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ، وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ عَلِیٌّ اِبْنُهُ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّد ٌ، وَ اَلصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ، وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ؛ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی، عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی، مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی» از او: بحار الأنوار ج 36 ص 289. و كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص491 ح13 قال ابن شاذان عليه الرحمة والغفران: حدثنا علي بن الحكم رضي الله عنه، عن جعفر بن سليمان الضبعي، عن سعد بن ظریف، عن الأصبغ بن نباته، عن سلمان الفارسي رضوان الله عليه، قال: خطبنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال: «معاشر الناس ! ... » - مانند كفاية الأثر با اختلافي اندک -.

حسین، بعد از آنها زين العابدین علی بن الحسين، سپس محمد بن على شکافنده علوم پیامبران، آن گاه جعفر صادق بن محمد، بعد از او على بن موسى الرضا -که در سرزمین غربت به شهادت می رسد -سپس پسرش محمد، آن گاه فرزندش علت، بعد از او فرزندش حسن، آن گاه فرزندش حجت قائم عجل الله تعالی فرجه که در زمان غیبت، ظهورش را انتظار کشند و به هنگام ظهور فرمانش مطاع است. آنها از تبار من و از گوشت و خون من هستند، دانش آنها دانش من، فرمان آنها فرمان من است. هرکس مرا در حق آن ها آزار دهد خداوند او را به شفاعت من نرساند.

عمار یاسر رضي الله عنه گوید: در بعضی از غزوه ها دیدم که امیرالمؤمنين عليه السلام پرچم داران لشکر کفار و بردگانی از آنان و از آن ها عمرو بن عبد الله الجمحي و شيبة بن نافع را کشت و جمع آنان را متفرق نمود، خدمت رسول الله رسیدم و عرضه داشتم: یارسول الله ! صلوات خدا بر تو باد ! همانا على جهاد فرمود حق جهاد را. پس رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَارِثُ عِلْمِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ مُنْجِزُ وَعْدِی وَ الْخَلِیفَهُ بَعْدِی، وَ لَوْلَاهُ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُ الْمَحْضُ، حَرْبُهُ حَرْبِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ، وَ سِلْمُهُ سِلْمِی وَ سِلْمِی سِلْمُ اللَّهِ، أَلَا! إِنَّهُ أَبُو سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ صُلْبِهِ یُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی الْأَئِمَّهَ الرَّاشِدِینَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ».

زیرا که به راستی او از من است و من از اویم، وارث علم من، و پرداخت کننده بدهی من، و خلیفه پس از من است، و اگر او نباشد مؤمن محض شناخته نمی شد، جنگ (با) او جنگ (با) من، و جنگ (با) من جنگ (با) خداوند است، و صلح و سازش (با) او صلح (با) من و صلح و سازش (با) من صلح و سازش (با) الله است، آگاه باشید همانا او پدر نوادگانم و امامان است، خداوند از پشت او امامان راشد (و هدایت گر) را خارج سازد، و مهدی این امت از اینان است.

پس عرضه داشتم: پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله این مهدی چیست؟ فرمود:

ص: 73

«یَا عَمَّارُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَهً، وَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ عَنْهُمْ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَز وَ جَلَ: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ»، یَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ، یَرْجِعُ عَنْهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَیْهَا آخَرُونَ، فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَخْرُجُ، فَیَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا، وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ، وَ هُوَ سَمِیِّی وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِی. یَا عَمَّارُ إِنَّکَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِی مَعَ عَلِیٍّ صِنْفَیْنِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ ثُمَّ یَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَةُ...»(1)

ای عمار؛ همانا الله تبارک و تعالی به من عهد نموده قطعا از پشت حسین نه تن (امام) خارج کند، و نهمین از آنان غائب شود و دلیل آن قول خدای عزوجل است که فرمود: «بگو: اگر صبح گاهی آب که مایه حیات شماست در زمین فرو رود، چه کسی برای شما آبی گوارا و جاری بیاورد؟» برای او غیبتی است دراز که گروهی از آن (دین) برمی گردند و دیگرانی بر آن ثابت می مانند، پس آن گاه که آخرالزمان فرا رسد، قیام کرده سپس زمین را از قسط و عدل پر می کند، و براساس تأويل (و باطن قرآن) می جنگد همان طور که من براساس تنزیل قرآن جنگیدم، و او هم نام و شبیه ترین مردم به من است. ای عمار! به زودی پس از من فتنه ای خواهد بود، چون محقق شد، از على و حزب او پیروی کن که به راستی او به حق است و حق با اوست. ای عمار؛ قطعا پس از من، تو همراه با على با دو گروه خواهی جنگید؛ با ناکثین (بیعت شکنان) و قاسطين (معاویه و پیروانش)، سپس تو را گروه تجاوزگر خواهند کشت....

از ابن عباس روایت است که گفت: شخصی یهودی به نام نعثل به خدمت رسول الله رسید و درباره خداوند سؤال داشت و حضرت پاسخ او را دادند، سپس از اوصیاء آن حضرت پرسید، حضرت فرمودند:

«نَعَمْ إِنَّ وَصِیِّی وَ اَلْخَلِیفَهَ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ، وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ

ص: 74


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص120 أخبرنا محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني قال: حدثنا محمد بن الحسين بن حفص الخثعمي الكوفي قال: حدثنا عباد بن یعقوب قال: حدثنا علي بن هاشم، عن محمد بن عبد الله، عن أبي عبيدة بن محمد بن عمار، عن أبيه ، عن جده عمار قال: كنت مع رسول الله صلى الله عليه و آله في بعض غزواته و قتل علي عليه السلام أصحاب الألوية و فرق جمعهم و قتل عمرو بن عبد الله الجمحي و قتل شيبة بن نافع أتيت رسول الله صلى الله عليه و آله فقلت له: يا رسول الله صلى الله عليك إن عليا! قد جاهد في الله حق جهاده. فقال: «لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَارِثُ عِلْمِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ مُنْجِزُ وَعْدِی وَ الْخَلِیفَهُ بَعْدِی، وَ لَوْلَاهُ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُ الْمَحْضُ، حَرْبُهُ حَرْبِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ، وَ سِلْمُهُ سِلْمِی وَ سِلْمِی سِلْمُ اللَّهِ، إِنَّهُ أَبُو سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ صُلْبِهِ یُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی الْأَئِمَّهَ الرَّاشِدِینَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ» فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی! یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا هَذَا الْمَهْدِیُّ؟ قَالَ: «یا عَمَّارُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَهً، وَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ عَنْهُمْ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عز و جل: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ»، یَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ، یَرْجِعُ عَنْهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَیْهَا آخَرُونَ، فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَخْرُجُ، فَیَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا، وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ، وَ هُوَ سَمِیِّی وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِی یَا عَمَّارُ سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ یَا عَمَّارُ إِنَّکَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِی مَعَ عَلِیٍّ صِنْفَیْنِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ ثُمَّ یَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ» قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَی رِضَا اللَّهِ وَ رِضَاکَ قَالَ «نَعَمْ عَلَی رِضَا اللَّهِ وَ رِضَایَ وَ یَکُونُ آخِرُ زَادِکَ مِنَ الدُنیا شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ تَشْرَبُهُ» فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْقِتَالِ قَالَ «مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ» فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَنَظَرَ إِلَیْهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی وَصَفَه لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ «یَا أَبَا الْیَقْظَانِ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْراً فَنِعْمَ الْأَخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ» ثُمَّ بَکَی علیه السلام وَ بَکَی عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُکَ إِلَّا بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ خیبر «یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِیَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ» فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیْتَ وَ ابَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکِبَ وَ رَکِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ بَرَزَ إِلَی الْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَکُونَ آخِرُ زَادِی مِنَ الدُّنْیَا شَرْبَةً مِنَ اللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَی الْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ طَافَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی الْقَتْلَی فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًی فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ بَکَی علیه السلام وَ أَنْشَأَ یَقُولُ: «یَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَةً * فَلَسْتَ تُبَقِّی لِلخَلِیلَ خَلِیلٍ * أَرَاکَ بَصِیراً (نصیرا) بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْ * کَأَنَّکَ تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیلٍ» و كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص497 ح15 و کشف الحق او الأربعون ، الخاتون آبادي: ص90 ح 17 از کتاب فضل بن شاذان: حدثنا الحسن بن علي بن فضال رضى الله عنه، عن عبد الله بن بکیر، عن عبد الملك بن إسماعيل الأسدي عن أبيه، عن سعيد بن جبير قال: قيل لعمار بن یاسر ما حملك على حب علي بن أبي طالب؟ قال: قد حملني الله و رسوله صلى الله عليه و آله، وقد أنزل الله تعالى فيه آیات جليلة، و قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيه أحاديث كثيرة. فقيل له: هلا تحدثني بشيء مما قال فيه رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ولم لا أحدث! و لقد کنت بريئا من الذين يكتمون الحق، و يظهرون الباطل. ثم قال: كنت مع رسول الله ، فرأيت عليا عليه السلام في بعض الغزوات قد قتل عدة من أصحاب راية قريش، فقلت لرسول الله صلى الله عليه و آله: یا رسول الله! إن عليا قد جاهد في الله حق جهاده. فقال: «وَ مَا يَمْنَعُهُ مِنْهُ ؟ ! إِنَّهُ منی وَ أَنَا مِنْهُ ؛ وَ إِنَّهُ وارثي ، وَ قَاضِي دِينِي ، وَ مُنْجِزُ وَ عَدِيٍّ ، وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي ، وَ لَوْلَاهُ لَمْ يُعَرَّفْ الْمُؤْمِنُ الْمَحْضِ فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي ؛ حَرْبُهُ حَرلبي، ، و حَربی حَرْبُ اللَّهُ ؛ وَ سَلِّمْهُ سِلْمِي ، وَ سِلمی سِلْمُ اللَّهُ ؛ وَ يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ . فَاعْلَمْ یا عَمَّارُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَهِدَ إِلَى أَنْ يُعْطِيَنِي اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةَ ؛ مِنْهُمْ عَلِيُّ ، وَ هُوَ أَوَّلِهِمْ وَ سَیدُهُم» . فقلت: و من الآخرون منهم یا رسول الله؟ قال: «الثَّانِي مِنْهُمُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؛ وَ الثَّالِثُ مِنْهُمْ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، وَ الرَّابِعُ مِنْهُمْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ زین الْعَابِدِينَ ؛ وَ الْخَامِسُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ جَعْفَرٍ ، ثُمَّ ابْنِهِ موسی ؛ ثُمَّ ابْنِهِ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ ابْنِهِ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ الْحَسَنِ ، ثُمَّ ابْنُهُ الَّذِي يَغِيبُ عَنِ النَّاسِ غُيَّبُ طَوِيلَةً ، وَ ذَلِكَ قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى : «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ». ثُمَّ يَخْرُجُ وَ يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً . یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ إِنَّکَ سَتُقَاتِلُ النَّاکِثِینَ و َ القاسطین مَعَهُ ثُمَّ تفتلك الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ، وَ یکون آخَرَ زادک شُرْبُهُ مِنْ لَبَنِ تَشْرَبْهُ» . قال سعيد: فكان كما أخبره رسول الله صلى الله عليه و آله. صدق الله العظيم، و صدق رسوله الكريم، و صلى الله على محمد وآله أجمعين.

اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ تَتْلُوهُمْ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ»

آری همانا وصی و خلیفه پس از من على بن ابی طالب عليه السلام است و پس از او دو نواده ام حسن و حسین ، در پی آنان 9 تن از پشت حسين هستند، همه امامان نیک کردار.

عرضه داشت: ای محمد! آن ها را برایم نام ببر. فرمود:

«نَعَمْ إِذَا مَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَى فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا مَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى فَإِذَا مَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا مَضَى الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ علیهم السلام فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَلَى عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل»

آری چون حسین درگذشت ، پسرش على امام است، چون على درگذشت پسرش محمد، چون محمد درگذشت پسرش جعفر، چون جعفر درگذشت پسرش موسی، چون موسی درگذشت پسرش على، چون على درگذشت پسرش محمد، چون محمد درگذشت پسرش على، چون على درگذشت پسرش حسن، چون حسن درگذشت بعد از او پسرش حجت ابن الحسن عليهم السلام امام است، پس این دوازده شخص امام به عدد و شماره نقیبان بنی اسرائیل همه امام می باشند.

گفت: جایگاه آنان کجای بهشت است؟ فرمود:

«مَعِی فِی دَرَجَتِی».

با من در درجه (و جایگاه) من هستند.

آن گاه اسلام آورد و گفت: شهادت می دهم که خداوندی جز الله نیست، و همانا تو پیامبرش هستی، و شهادت می دهم که اینان جانشینان پس از تو هستند، و بدرستی که این را (امامت امامان معصوم را) در کتاب های گذشته و آن چه موسى عليه السلام با ما (یهودیان) عهد نموده است یافتم که چون آخر الرمان شود، پیامبری به نام احمد خاتم پیامبران خارج شود، که

ص: 75

پیامبری پس از او نباشد، و از نسل او امامانی نیکوکردار به تعداد اسباط (دوازده تن) باشند. سپس رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«أَبَا عُمَارَةَ أَ تَعْرِفُ الْأَسْبَاطَ؟».

ای ابا عماره! آیا اسباط را میشناسی؟

گفت: بله یا رسول الله ، آنان دوازده کس بودند. فرمود:

«فَإِنَّ فِیهِمْ لَاوَی بْنَ أرحیا».

پس همانا لاوی فرزند ارحیا در میان آنان است.

گفت: او را می شناسم و اوست که سال ها از بنی اسرائیل غائب گردید سپس بازگشت و شریعت خود را پس از مندرس شدن اظهار نمود و با فریطیای پادشاه جنگید تا این که او را کشت. و فرمود:

«کَائِنٌ فِی أُمَّتِی مَا کَانَ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ اَلنَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ اَلْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ وَ إِنَّ اَلثَّانِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی یَغِیبُ حَتَّی لاَ یُرَی وَ یَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَنٌ لاَ یَبْقَی مِنَ اَلْإِسْلاَمِ إِلاَّ اِسْمُهُ وَ لاَ مِنَ اَلْقُرْآنِ إِلاَّ رَسْمُهُ فَحِینَئِذٍ یَأْذَنُ اَللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَیُظْهِرُ اَلْإِسْلاَمَ وَ یُجَدِّدُ اَلدِّینَ».

هر آن چه در بنی اسرائیل بوده در امت من نیز خواهد بود، قدم به جای قدم آنان، و چون پری که بر تیرگذارند (مطابق)، و همانا دوازدهمین از فرزندانم غیبت نماید تا این که دیده نشود، و برامتم زمانی بیاید که از اسلام جز اسمش نماند، و از قرآن جز نوشته هایش، در آن هنگام الله به او اجازه خروج میدهد، پس اسلام (حقیقی) را اظهار نماید، و دین را نو کند.

سپس آن حضرت صلى الله عليه و آله فرمود:

«طُوبی لِمَنْ أحَبَّهُمْ ، وَ طُوبی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِم ، وَالْوَیْلُ لِمُبْغِضِهِمْ».(1)

خوشا به حال هر کس که آنان (امامان) را دوست بدارد، و خوشا به حال کسی که به آنان تمسک نماید، و بدا به حال آنان که نسبت به ایشان بغض ورزند.

ص: 76


1- كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص 11 أخبرني أبو المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني قال: حدثنا أحمد بن مطرق بن سواد بن الحسين القاضي البستي بمكة قال: حدثني أبو حاتم المهلي المغيرة بن محمد بن مهلب قال: حدثنا عبد الغفار بن كثير الكوفي، عن إبراهيم بن حميد، عن أبي هاشم، عن مجاهد، عن ابن عباس قال: قدم يهودي على رسول الله صلى الله عليه و آله يقال له: نعثل فقال: يا محمد! إني أسألك عن أشياء تلجلج في صدري منذ حين فإن أنت أجبتني عنها أسلمت على يدك. قال: سل یا أبا عمارة . فقال : يا محمد! صف لي ربك. فقال صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اَلْخَالِقَ لاَ یُوصَفُ إِلاَّ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کَیْفَ یُوصَفُ اَلْخَالِقُ اَلَّذِی تَعْجِزُ اَلْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ اَلْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ اَلْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ اَلْأَبْصَارُ عَنِ اَلْإِحَاطَهِ بِهِ جَلَّ عَمَّا یَصِفُهُ اَلْوَاصِفُونَ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ کَیَّفَ اَلْکَیْفِیَّهَ فَلاَ یُقَالُ لَهُ کَیْفَ وَ أَیَّنَ اَلْأَیْنَ فَلاَ یُقَالُ لَهُ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ اَلْکَیْفُوفِیَّهِ وَ اَلْأَیْنُونِیَّهِ فَهُوَ اَلْأَحَدُ اَلصَّمَدُ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ اَلْوَاصِفُونَ لاَ یَبْلُغُونَ نَعْتَهُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِکَ إِنَّهُ وَاحِدٌ لاَ شَبِیهَ لَهُ أَ لَیْسَ اَللَّهُ وَاحِدٌ وَ اَلْإِنْسَانُ وَاحِدٌا فَوَحْدَانِیَّتُهُ أَشْبَهَتْ وَحْدَانِیَّهَ اَلْإِنْسَانِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله «اَللَّهُ وَاحِدٌ وَ أَحَدِیُّ اَلْمَعْنَی وَ اَلْإِنْسَانُ وَاحِدٌ ثَنَوِیُّ اَلْمَعْنَی جِسْمٌ وَ عَرَضٌ وَ بَدَنٌ وَ رُوحٌ فَإِنَّمَا اَلتَّشْبِیهُ فِی اَلْمَعَانِی لاَ غَیْرُ» قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ وَصِیِّکَ مَنْ هُوَ فَمَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ وَ إِنَّ نَبِیَّنَا مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَقَالَ «نَعَمْ إِنَّ وَصِیِّی وَ الْخَلِیفَهَ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ تَتْلُوهُ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ» قَالَ یَا مُحَمَّدُ فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ «نَعَمْ إِذَا مَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا مَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا مَضَی الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ لیهم السلام فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَلَی عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ» قَالَ فَأَیْنَ مَکَانُهُمْ فِی الْجَنَّهِ قَالَ «مَعِی فِی دَرَجَتِی» قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَوْصِیَاءُ بَعْدَکَ وَ لَقَدْ وَجَدْتُ هَذَا فِی الْکُتُبِ الْمُقَدَّمَهِ وَ فِیمَا عَهِدَ إِلَیْنَا مُوسَی علیه السّلام إِذَا کَانَ آخِرُ الزَّمَانِ یَخْرُجُ نَبِیٌّ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ الْأَسْبَاطِ فَقَالَ «یَا أَبَا عُمَارَهَ أَ تَعْرِفُ الْأَسْبَاطَ؟» قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ قَالَ «فَإِنَّ فِیهِمْ لَاوَی بْنَ أرحیا» قَالَ أَعْرِفُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ الَّذِی غَابَ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سِنِینَ ثُمَّ عَادَ فَأَظْهَرَ شَرِیعَتَهُ بَعْدَ انْدِرَاسِهَا وَ قَاتَلَ مَعَ قریطیا الْمَلِکِ حَتَّی قَتَلَهُ وَ قَالَ علیه السلام: «کَائِنٌ فِی أُمَّتِی مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ وَ إِنَّ الثَّانِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی یَغِیبُ حَتَّی لَا یُرَی وَ یَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَنٌ لَا یَبْقَی مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ فَحِینَئِذٍ یَأْذَنُ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَیُظْهِرُ الْإِسْلَامَ وَ یُجَدِّدُ الدِّینَ» ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله «طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ طُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِمْ وَ الْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِمْ» و مانند آن: العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص81 و رووا عن أبي هاشم، عن مجاهد، عن أبي عباس قال: قدم يهودي على رسول الله صلى الله عليه و آله يقال له نعثل

و روایات دیگری از رسول الله به روایت امیرالمؤمنین و امام حسن مجتبی و علی بن موسی الرضا و امام علی بن محمد الهادي عليهم السلام و غیر آنها آمده است. مراجعه کنید به کتاب جامع الأثر صفحه 365 الی 372.

***

آیا معصوم در کودکی بیهودگی و بازی می کند؟

سؤال 9- با توجه به عصمت ائمه معصومین علیهم السلام آیا می توان پذیرفت بعضی از آنها در زمان کودکی کارهای لهو و لعب انجام می داده اند؟

جواب- روايات ظاهر در لعب اهل بیت علیهم السلام در طفولیت بشری ظاهری، یا از مخالفين است با سندهای ضعیف و یا در کتب ما و قابل تأویل زیرا با روایات صریح در نفي لهو و لعب بر حجت الله و امام وصاحب الأمر در طفولیت معارض می باشند.

حجت الله وامام و صاحب الأمر از آغاز خلقتش براساس علم خداوند تعالی جوهرا مرتفع است لذا به تسبیح و تهلیل و تکبیر حق مشغول شد و پس از خلقت ملکوتیان به امر خداوند معلم آنان گشت، معلم توحید آنان بود، چون علم و معرفت و عقل تمام وجود او بود، و در طاعت بر همه سابق بود، و در این نشأه نیز حجت الله است، و لهو و لعب فعل جاهل است.

همه وجود حجت الله نور است، خود، نور است و منیر غیر به علم و طاعت از بدو خلقتش، لذا لهو و لعب منافات دارد با اناره (و روشنائی بخشی) ایشان خلق را

در لهو و لعب کودکانه غرض عقلائی نیست، و حجت الله خود عقل تمام است، و لهو و لعب با حجت بودنش منافات دارد.

و روایاتی وجود دارند که امام هنگام تولدش ستونی از نور تا به عرش (تمامی مخلوقات) پیش رویش برپا می شود که در آن همه عالمیان و اعمال آنان را می بیند، که آن از لوازم حجت بودن اوست بر همه عالمیان، و او احاطه بر همه و کارهای آنان دارد، و این با حجت بودن او منافات دارد، اگر او نیازمند لهو و لعب است و دیگران نیز پس چه حجتی برای اوست؟

ص: 77

امام محمد باقر علیه السلام می فرمود:

«أَنَّ الْإِمَامَ مِنَّا بَعْدَ الْإِمَامِ یَسْمَعُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ، وَ إِذَا وَقَعَ إِلَى الْأَرْضِ رُفِعَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ عِبادِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ»(1)

همانا امام از ما (اهل بیت) در شکم مادر کلام را می شنود، و آن گاه که بیاید برای او ستونی از نور برپا گردد و با آن کارهای بندگان خدای سبحان را می بیند.

و می فرمود:

«إِنَّ اَلْإِمَامَ مِنَّا یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ثُمَّ یَرْفَعُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ»(2)

همانا امام از ما (اهل بیت) در شکم مادر کلام را می شنود، و آن گاه که بر زمین فرود آید خداوند فرشته ای را می فرستد تا این که بر بازویش (این آیه را) بنویسد: «و کلمه پروردگارت از روی راستی و عدل تمام گشت، تغییری در کلمات او نیست و او شنوا و داناست»، سپس برای او ستونی از نور برپا گردد که با آن کارهای بندگان را می بیند.

و امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«اَلْإِمَامُ یَسْمَعُ اَلصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا سَقَطَ إِلَی اَلْأَرْضِ کُتِبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا تَرَعْرَعَ نَصَبَ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ»(3)

امام صدا را در شکم مادرش می شنود، وقتی به زمین آمد بر بازوی راستش این آیه کریمه نوشته است: «وَ تَمَّت کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ العَلیم»، وقتی به حرکت در آمد برایش استوانه و ستونی از نور از آسمان تا زمین قرار داده می شود و به وسیله آن اعمال بندگان را می بیند.

و همان طور که حلیمه سعدیه رضوان الله عليها حکایت فرموده که رسول الله صلى الله عليه و

ص: 78


1- عيون المعجزات: ص 77 و عن الفضل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «إِنَّ اَلْإِمَامَ مِنَّا یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ رُفِعَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ اعْمالَ عباد الله سُبْحانَهُ» و إثبات الوصية: ص180 و روي عن الفضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: ....
2- بصائر الدرجات: ص 432 ب7 ح6 - حدثنا الهيثم بن أبي المسروق، عن محمد بن فضيلة، عن محمد بن مروان قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «إِنَّ اَلْإِمَامَ مِنَّا یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ثُمَّ یُرْفَعُ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ»
3- بصائر الدرجات: ص 431 ب7 ح3 - حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن سیف بن عميرة، عن إسحاق بن عمار قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «اَلْإِمَامَ یَسْمَعُ اَلصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا سَقَطَ إِلَی اَلْأَرْضِ کَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا تَرَعْرَعَ نُصِبَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ» و بصائر الدرجات: ص431 ب7 ح1- حدثنا محمد بن الحسين عن أبي داود المسترق، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول: «إِنَّ اَللَّهَ إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ اَلْإِمَامَ أَنْزَلَ قَطْرَهً مِنْ مَاءِ اَلْمُزْنِ فَیَقَعُ عَلَی کُلِّ شَجَرَهٍ فَیَأْکُلُ مِنْهُ ثُمَّ یُوَاقِعُ فَیَخْلُقُ اَللَّهُ اَلْإِمَامَ فَیَسْمَعُ اَلصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ رُفِعَ لَهُ مَنَارٌ مِنْ نُورٍ یَرَی أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ فَإِذَا تَرَعْرَعَ کُتِبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ العَلِیمُ» و ح2- حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن محمد بن مروان قال: قال أبو جعفر عليه السلام: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمْ عَلَی اَلْإِمَامِ فَلْیَنْظُرْ مَا یَتَکَلَّمُ بِهِ فَإِنَّ اَلْإِمَامَ یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا هِیَ وَضَعَتْهُ سَطَعَ لَهَا نُورٌ سَاطِعٌ إِلَی اَلسَّمَاءِ وَ سَقَطَ وَ فِی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ مَکْتُوبٌ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا هُوَ تَکَلَّمَ رَفَعَ اَللَّهُ لَهُ عَمُوداً وَ یُشْرِفُ بِهِ عَلَی اَلْأَرْضِ یَعْلَمُ بِهِ أَعْمَالَهُمْ» و ص 432 ح5 - حدثنا محمد بن الحسين، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن الحسن بن راشد قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «انَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ اَلْإِمَامَ أَمَرَ مَلَکاً أَنْ یَأْخُذَ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ اَلْعَرْشِ فَیَسْقِیهَا إِیَّاهُ فَمِنْ ذَلِکَ یَخْلُقُ اَلْإِمَامَ وَ یَمْکُثُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَهً فِی بَطْنِ أُمِّهِ لاَ یَسْمَعُ اَلصَّوْتَ ثُمَّ یَسْمَعُ بَعْدَ ذَلِکَ اَلْکَلاَمَ فَإِذَا وُلِدَ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ: «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ثُمَّ یَرْفَعُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ».

آله در طفولیتش با کودکان بازی نمی فرمود ، اهل بیت ایشان نیز در این امر با او یکسانند در حجت الله بودن.

معاوية بن وهب گوید: به امام محمد باقر عليه السلام عرض کردم: علامت و نشانه امام پس از امام چیست؟ فرمود:

«طَهَارَهُ اَلْوِلاَدَهِ وَ حُسْنُ اَلْمَنْشَإِ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». (1)

پاکیزگی ولادت (حلال زادگی، ختنه شده، به خون آلوده نبودن) و تربیت خوب (رشد و نموش به فضيلت و كمال مقرون به سعادت)، و این که یاوه گری و بازی نکند.

و فرمود:

«إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَقْبِضَ رُوحَ إِمَامٍ وَ یَخْلُقَ مِنْ بَعْدِهِ إِمَاماً أَنْزَلَ قَطْرَهٍ مِنْ مَاءٍ تَحْتَ اَلْعَرْشِ إِلَی اَلْأَرْضِ فَیُلْقِیهَا عَلَی ثَمَرَهٍ أَوْ عَلَی بَقْلَهٍ فَیَأْکُلُ تِلْکَ اَلثَّمَرَهَ أَوْ تِلْکَ اَلْبَقْلَهَ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی یَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْهُ نُطْفَهَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی یَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَیَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْ تِلْکَ اَلْقَطْرَهِ نُطْفَهً فِی اَلصُّلْبِ ثُمَّ یَصِیرُ إِلَی اَلرَّحِمِ فَیَمْکُثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ لَیْلَهً فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعُونَ لَیْلَهً سَمِعَ اَلصَّوْتَ فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعَهُ أَشْهُرٍ کُتِبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا خَرَجَ إِلَی اَلْأَرْضِ أُوتِیَ اَلْحِکْمَهَ وَ زُیِّنَ بِالْعِلْمِ وَ اَلْوَقَارِ وَ أُلْبِسَ اَلْهَیْبَهَ وَ جُعِلَ لَهُ مِصْبَاحٌ مِنْ نُورٍ یَعْرِفُ بِهِ اَلضَّمِیرَ وَ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ»(2)

وقتی خداوند بخواهد امامی را قبض روح کند، و امام بعد از او را بیافریند، قطره ای از آب زیر عرش فرو می فرستد، آن را بر میوه و یا دانه ای قرار می دهد، امام از آن میوه یا دانه می خورد، خداوند از همان قطره نطفه ای در صلب او می آفریند، سپس به رحم مادر منتقل می شود، پس از چهل روز از سکونت در رحم صدا را می شنود، پس از چهار ماه بر بازوی راستش نوشته می شود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» وقتی بر زمین قرار گیرد به او حکمت داده می شود، و به علم و وقار

ص: 79


1- الكافي: ج1 ص 284 ح4 - محمد بن يحيى عن محمد بن إسماعيل عن علي بن الحكم عن معاوية بن وهب قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما علامة الإمام الذي بعد الإمام؟ فقال:.
2- بصائر الدرجات: ص 432 ب7 ح4 - حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن سهل الهمداني و غيره رواه ، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَقْبِضَ رُوحَ إِمَامٍ وَ یَخْلُقَ مِنْ بَعْدِهِ إِمَاماً أَنْزَلَ قَطْرَهً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ اَلْعَرْشِ إِلَی اَلْأَرْضِ فَیُلْقِیهَا عَلَی ثَمَرَهٍ أَوْ بَقْلَهٍ فَیَأْکُلُ تِلْکَ اَلثَّمَرَهَ أَوْ تِلْکَ اَلْبَقْلَهَ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی یَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْهُ نُطْفَهَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی یَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَیَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْ تِلْکَ اَلْقَطْرَهِ نُطْفَهً فِی اَلصُّلْبِ ثُمَّ یَصِیرُ إِلَی اَلرَّحِمِ فَیَمْکُثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ لَیْلَهً فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعُونَ لَیْلَهً سَمِعَ اَلصَّوْتَ فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعَهُ أَشْهُرٍ کَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا خَرَجَ إِلَی اَلْأَرْضِ أُوتِیَ اَلْحِکْمَهَ وَ زُیِّنَ بِالْعِلْمِ وَ اَلْوَقَارِ وَ أُلْبِسَ اَلْهَیْبَهَ وَ جُعِلَ لَهُ مِصْبَاحٌ مِنْ نُورٍ یَعْرِفُ بِهِ اَلضَّمِیرَ وَ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ» و تفسير العياشي: ج1 ص374 ح83- عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:....

آراسته می گردد، و (جامه) هیبت و جلال بر پیکرش می پوشاند، به او چراغی از نور می دهند که به وسیله آن ، درون مردم را می شناسد و کارهای مردم را می بیند.

آیا کسی که کلمه تامه رب به صدق و عدل است و بدلی ندارد و سميع رب و بصیر به ضمیر و ظاهر خلق است و به علم و وقار آراسته، یاوه گری و بازی می کند؟ !!!

کودکان به حضرت یحیی نبي عليه السلام گفتند: بیا تا بازی کنیم. آهی کشید و فرمود:

«وَ اللَّهِ مَا لِلَّعِبٍ خُلِقْنَا وَ إِنَّمَا خُلِقْنَا لِلْجِدِّ لِأَمْرٍ عَظِيمٍ»(1)

قسم به الله که برای بازی ای خلق نشده ایم، و همانا تنها برای جدیت در کاری بس بزرگ آفریده شده ایم.

و امام محمد جواد عليه السلام فرمود:

«مَا لِهَذَا خَلَقَنِی اَللَّهُ مَا أَنَا وَ اَللَّعِبُ؟!»(2)

خداوند مرا برای این (بازی کردن) کار خلق نفرموده ، مرا چه رسد به بازی کردن ؟!.

و امام جعفر صادق عليه السلام درباره صاحب این امر (امر امامت) فرمود:

«إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَا يَلْهُو وَ لَا يَلْعَبُ».

همانا صاحب این امر (امر امامت) یاوه گری و بازی نمی کند.

و درباره امام موسی کاظم علیه السلام که در ظاهر مشغول سخن گفتن با بز خود بود فرمود:

«بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ»(3)

پدر و مادرم فدای کسی که بیهوده گری و بازی نکند.

و آن چه را که در برخی از روایات چون همین روایت است که عملی از حجت خداوند سرزده که در ظاهر بازی کودکانه به نظر می آمده، تسامحی و مجازی و قابل تأويل است، و حقیقت و باطنی ندارد.

و روایات فراوانی که حاوی سخنان ائمه معصومين عليهم السلام در طفولیت آنان است که بر وفور علم و معرفت و کمالات معنوی آنان دلالت می کند نیز منافات با لعب آنان دارد.

ص: 80


1- بحار الأنوار: ج 37 ص50 ب 50
2- دلائل الإمامة: ص 401 ح360 / 20- حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله قال: حدثني أبو النجم بدر ابن عمار الطبرستاني قال: حدثني أبو جعفر محمد بن علي الشلمغاني قال: حج إسحاق بن إسماعيل في السنة التي خرجت الجماعة إلى أبي جعفر عليه السلام. قال إسحاق: فأعددت له في رقعة عشر مسائل لأسأله عنها، و كان لي حمل، فقلت: إذا أجابني عن مسائلي، سألته أن يدعو الله لي أن يجعله ذكرا. فلما سأله الناس قمت، و الرقعة معي، لأسأله عن مسائلي، فلما نظر إلي قال لي: يا أبا يعقوب ! سمه أحمد، فولد لي ذكر، فسميته أحمد، فعاش مدة و مات. و كان ممن خرج مع الجماعة علي بن حسان الواسطي المعروف بالعمش، قال: حملت معي إليه عليه السلام من الآلة التي للصبیان ، بعضها من فضة. وقلت: أتحف مولاي أبا جعفر بها. فلما تفرق الناس عنه عن جواب لجميعهم، قام فمضي إلى صریا و اتبعته، فلقيت موفقا، فقلت: استأذن لي على أبي جعفر، فدخلت فسلمت، فرد علي السلام، و في وجهه الكراهة، ولم يأمرني بالجلوس، فدنوت منه و فربغت ما كان في كمي بين يديه، فنظر إلي نظر مغضب، ثم رمي يمينا و شمالا، ثم قال: «مَا لِهَذَا خَلَقَنِی اَللَّهُ مَا أَنَا وَ اَللَّعِبُ ؟ !». فاستعفیته فعفا عني، فأخذتها فخرجت.
3- الكافي: ج1 ص 311 ح 15 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن علي بن الحسن، عن صفوان الجمال قال : سألت أبا عبد الله عليه السلام عن صاحب هذا الأمر فقال: «إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و أقبل أبو الحسن موسى و هو صغير و معه عناق مكية وهو يقول لها: «اُسْجُدِی لِرَبِّکِ فَأَخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص 219 و روی الوشاء، عن علي بن الحسين عن صفوان الجمال قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن صاحب هذا الأمر فقال: صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ. فأقبل أبو الحسن عليه السلام و معه بهمة له وهو يقول لها: اُسْجُدِی لِرَبِّکَ. فأخذه أبو عبد الله عليه السلام وقال: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص 12 الفصل 2 و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 896 و سئل الصادق عليه السلام عن صاحب هذا الأمر بعده فقال: «صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». فأقبل موسى عليه السلام و معه بهمة و هو يقول لها: «اسْجُدِي لِرَبِّكِ» . فأخذه و ضمه إليه و قال: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ إِنَّهُ أَفْضَلُ وُلْدِی وَ أَفْضَلُ مَنْ أُخَلِّفُ مِنْ بَعْدِی، وَ هُوَ اَلْقَائِمُ مَقَامِی وَ اَلْحُجَّهُ لِلَّهِ عَلَی کَافَّهِ خَلْقِهِ مِنْ بَعْدِی». و الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 653 و قال صفوان الجمال ..... و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج2 ص 164 وسئل الصادق عليه السلام عن صاحب هذا الأمر....

و شجاعت آنان در مقابل دشمنان و دیکتاتورهایی چون غاصب اولى و جنایت کار دومی دلالت بر بزرگی آنان می کند و نه ترسی که در کودکان عادی وجود دارد. امام حسن مجتبی علیه السلام به اقلى فرمود: «اِنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی...» و امام حسين عليه السلام در جمع مردم خطاب به دومی که بر فراز منبر رسول الله صلى الله عليه و آله می گفت «من بر شما اولاتر هستم» فرمود:

«انْزِلْ أَیهَا الْکذَّابُ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی رَسُولِ اللَّهِ إِلَی مِنْبَرِ أَبِیک».

ای دروغ گو! از منبر پدرم رسول الله پایین بیا و به منبر پدرت برو.

این شجاعت و برهان را ببینید، آیا کودکانه می نماید؟!

عمر به او گفت: منبر پدر توست، ای حسین. به جانم سوگند نه منبر پدرم، چه کسی این را به تو یاد داد، علی پدرت؟ امام حسين عليه السلام فرمود:

«إنْ اُطِعْ أَبی فیما أَمَرَنی فَلَعَمْری إِنَّهُ لَهادٍ وَأَنَا مُهْتَدٍ بِهِ، وَ لَهُ فی رِقابِ النَّاسِ الْبَیعَهُ عَلی عَهْدِ رَسُولِ اللهِ، نَزَلَ بِها جَبْرَئیلُ مِنْ عِنْدِاللهِ تَعالی لا ینْکِرُها اِلاَّ جاحِدٌ بِالْکِتابِ، قَدْ عَرَفَها الناسُ بِقُلوُبِهِمْ وَ أَنْکَروُها بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ وَیلٌ لِلْمُنْکِرینَ حَقَّنا أَهْلَ الْبَیتِ، ماذا یلْقاهُمْ بِهِ مُحَّمَدٌ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله مِنْ إِدامَهِ الْغَضَبِ وَ شِدَهِ الْعَذابِ».

اگر در این کار پدرم را اطاعت کرده باشم که به جان خودم سوگند به يقين او هدایت کننده و من پیرو اویم، و بنا بر عهد رسول خدا او برگردن مردم بیعتی دارد، بیعتی که جبرئیل به خاطر آن از جانب الله نازل شده که جز افراد منکر قرآن، کسی آن را انکار نمیکند، همه مردم با قلبهاشان آن را پذیرفته و با زبان رد نمودند، و وای بر منکرین حق ما اهل بیت، آیا محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله جز با خشم و غضب و شدت عذاب با ایشان روبرو خواهد شد؟!

عمر گفت: ای حسین ! هرکه حق پدرت را انکار کند خدا لعنتش کند، مردم مرا به حکومت رسانده و پذیرفتم، و اگر پدرت را برگزیده بودند ما نیز اطاعتشان می کردیم. امام حسین علیه السلام به او فرمود:

ص: 81

«یَا ابْنَ الْخَطَّابِ! فَأَیُّ النَّاسِ أَمَّرَکَ عَلَی نَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ تُؤَمِّرَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی نَفْسِکَ لِیُؤَمِّرَکَ عَلَی النَّاسِ بِلَا حُجَّهٍ مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا رِضًی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ فَرِضَاکُمْ کَانَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم رِضًی أَوْ رِضَا أَهْلِهِ کَانَ لَهُ سَخَطاً؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنْ لِلِّسَانِ مَقَالًا یَطُولُ تَصْدِیقُهُ وَ فِعْلًا یُعِینُهُ الْمُؤْمِنُونَ لَمَا تَخَطَّأْتَ رِقَابَ آلِ مُحَمَّدٍ، تَرْقَی مِنْبَرَهُمْ وَ صِرْتَ الْحَاکِمَ عَلَیْهِمْ بِکِتَابٍ نَزَلَ فِیهِمْ لَا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لَا تَدْرِی تَأْوِیلَهُ إِلَّا سَمَاعَ الْآذَانِ، الْمُخْطِئُ وَ الْمُصِیبُ عِنْدَکَ سَوَاءٌ، فَجَزَاکَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ سَأَلَکَ عَمَّا أَحْدَثْتَ سُؤَالًا حَفِیّاً»(1)

ای پسر خطاب ! کدام مردم پیش از ابوبکر تو را به حکومت رساندند؛ بدون هیچ حجتی از جانب رسول خدا صلى الله علیه و آله و رضایتی از آل محمد؟! آیا رضایت شما همان رضایت محمد صلى الله عليه و آله است؟ یا این که رضایت اهل او برایش موجب سخط وغضب بوده ؟ به خدا قسم که اگر برای زبان گفتاری بود که تصدیقش به درازا کشد و کرداری که اهل ایمان یاریش کنند، هرگز بر دوش آل محمد سوار نمیشدی، که از منبرشان بالا رفته و با قرآنی که برایشان نازل شده به همان ها حکم کنی ،کتابی که نه از مشکلاتش با خبری و نه از تأويلش جز شنیدن، و نزد تو اهل صواب و خطا یک سان هستند، پس خدای تعالی تو را جزا دهد به آن چه جزای توست و از این بدعت هایی که بنیان نهاده ی از تو خوب سؤال کند!.

آیا این برهان قوی و شجاعت بی مانند در مقابل آن ستمگر جنایت کار که همه از او و ضربات تازیانه اش می ترسیدند جز از حجت خدا از دیگری سر می زند؟

یکی از شؤونات ولی معصوم واجدیت روح القدس در اوست، در صریح احادیث صحیح معصومین علیهم السلام است:

«رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَزْهُو، ...»(2)

روح القدس به خواب نمی رود، و غافل نمی شود، و یاوه گری نمی کند، و تکبر نورزد، ....

ص: 82


1- الإحتجاج: ج2 ص292 روي أن عمر بن الخطاب كان يخطب الناس على منبر رسول الله صلى الله عليه و آله فذكر في خطبته: أنه أولى بالمؤمنين من أنفسهم. فقال له الحسين عليه السلام من ناحية المسجد: «انْزِلْ أَیهَا الْکذَّابُ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی رَسُولِ اللَّهِ لَا [إِلَی] مِنْبَرِ أَبِیک». فقال له عمر: فمنبر أبيك، لعمري يا حسين لا منبر أبي، من علمك هذا أبوك علي بن أبي طالب؟ فقال له الحسين عليه السلام: «إِنْ أُطِعْ أَبِی فِیمَا أَمَرَنِی فَلَعَمْرِی إِنَّهُ لَهَادٍ وَ أَنَا مُهْتَدٍ بِهِ وَ لَهُ فِی رِقَابِ النَّاسِ الْبَیعَهُ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَی لَا ینْکرُهَا إِلَّا جَاحِدٌ بِالْکتَابِ ، قَدْ عَرَفَهَا النَّاسُ بِقُلُوبِهِمْ وَ أَنْکرُوهَا بِأَلْسِنَتِهِمْ و وَیلٌ لِلْمُنْکرِینَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَیتِ مَا ذَا یلْقَاهُمْ بِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مِنْ إِدَامَهِ الْغَضَبِ وَ شِدَّهِ الْعَذَابِ» قال عمر: يا حسين ! من أنكر حق أبيك فعليه لعنة الله ، أمرنا الناس فتأمرنا و لو أمروا أباك لأطعنا. فقال له الحسين عليه السلام: «یَا ابْنَ الْخَطَّابِ! فَأَیُّ النَّاسِ أَمَّرَکَ عَلَی نَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ تُؤَمِّرَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی نَفْسِکَ لِیُؤَمِّرَکَ عَلَی النَّاسِ بِلَا حُجَّهٍ مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا رِضًی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ فَرِضَاکُمْ کَانَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله رِضًی أَوْ رِضَا أَهْلِهِ کَانَ لَهُ سَخَطاً؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنْ لِلِّسَانِ مَقَالًا یَطُولُ تَصْدِیقُهُ وَ فِعْلًا یُعِینُهُ الْمُؤْمِنُونَ لَمَا تَخَطَّأْتَ رِقَابَ آلِ مُحَمَّدٍ تَرْقَی مِنْبَرَهُمْ وَ صِرْتَ الْحَاکِمَ عَلَیْهِمْ بِکِتَابٍ نَزَلَ فِیهِمْ لَا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لَا تَدْرِی تَأْوِیلَهُ إِلَّا سَمَاعَ الْآذَانِ، الْمُخْطِئُ وَ الْمُصِیبُ عِنْدَکَ سَوَاءٌ، فَجَزَاکَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ سَأَلَکَ عَمَّا أَحْدَثْتَ سُؤَالًا حَفِیّاً». قال: فنزل عمر مغضبا فمشى معه أناس من أصحابه حتى أتى باب أمير المؤمنين عليه السلام فاستأذن عليه فأذن له فدخل فقال: يا أبا الحسن ما لقيت اليوم من ابنك الحسين، يجهرنا بصوت في مسجد رسول الله و يحرض على الطغام و أهل المدينة. فقال له الحسن عليه السلام: «عَلَی مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ اِبْنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَشْخَبُ بِمَنْ لاَ حُکْمَ لَهُ أَوْ یَقُولُ بِالطَّغَامِ عَلَی أَهْلِ دِینِهِ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا نِلْتَ إِلاَّ بِالطَّغَامِ فَلَعَنَ اَللَّهُ مَنْ حَرَّضَ اَلطَّغَامَ» فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «مَهْلاً یَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَإِنَّکَ لَنْ تَکُونَ قَرِیبَ اَلْغَضَبِ وَ لاَ لَئِیمَ اَلْحَسَبِ وَ لاَ فِیکَ عُرُوقٌ مِنَ اَلسُّودَانِ اِسْمَعْ کَلاَمِی وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْکَلاَمِ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ إِنَّهُمَا لَیَهُمَّانِ فِی أَنْفُسِهِمَا بِمَا لاَ یُرَی بِغَیْرِ اَلْخِلاَفَهِ. فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ: «هُمَا أَقْرَبُ نَسَباً بِرَسُولِ اَللَّهِ مِنْ أَنْ یَهُمَّا أَمَا فَأَرْضِهِمَا یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ بِحَقِّهِمَا یَرْضَ عَنْکَ مَنْ بَعْدَهُمَا» قَالَ وَ مَا رِضَا هُمَا یَا أَبَا اَلْحَسَنِ؟ قَالَ «رِضَاهُمَا اَلرَّجْعَهُ عَنِ اَلْخَطِیئَهِ وَ اَلتَّقِیَّهُ عَنِ اَلْمَعْصِیَهِ بِالتَّوْبَهِ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَدِّبْ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِبْنَکَ أَنْ لاَ یَتَعَاطَی اَلسَّلاَطِینَ اَلَّذِینَ هُمُ اَلْحُکَمَاءُ فِی اَلْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «أَنَا أُؤَدِّبُ أَهْلَ اَلْمَعَاصِی عَلَی مَعَاصِیهِمْ وَ مَنْ أَخَافُ عَلَیْهِ اَلزَّلَّهَ وَ اَلْهَلْکَهَ فَأَمَّا مَنْ وَالِدُهُ رَسُولُ اَللَّهِ وَ نَحَلَهُ أَدَبَهُ فَإِنَّهُ لاَ یَنْتَقِلُ إِلَی أَدَبٍ خَیْرٍ لَهُ مِنْهُ أَمَا فَأَرْضِهِمَا یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ» قَالَ فَخَرَجَ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَهُ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ یَا أَبَا حَفْصٍ مَا صَنَعْتَ فَقَدْ طَالَتْ بِکُمَا اَلْحُجَّهُ؟ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ وَ هَلْ حُجَّهٌ مَعَ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ شِبْلَیْهِ ؟ فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ هُمْ بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ اَلْأَسْمَنُونَ وَ اَلنَّاسُ عِجَافٌ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ مَا أَعُدُّ مَا صِرْتَ إِلَیْهِ فَخْراً فَخَرْتَ بِهِ بِحُمْقِکَ فَقَبَضَ عُثْمَانُ عَلَی مَجَامِعِ ثِیَابِهِ ثُمَّ نَبَذَ بِهِ وَ رَدَّهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ کَأَنَّکَ تُنْکِرُ مَا أَقُولُ فَدَخَلَ بَیْنَهُمَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ وَ فَرَّقَ بَیْنَهُمَا وَ اِفْتَرَقَ اَلْقَوْمُ از او: بحار الأنوار: ج 3 ص 47.
2- الكافي: ج1 ص272 ح3- الحسين بن محمد، عن المعلى بن محمد، عن عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن علم الإمام بما في أقطار الأرض و هو في بيته مرخئ عليه ستره. فقال: «یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ فِی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَیَاهِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَی اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ اَلنُّبُوَّهَ فَإِذَا قُبِضَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ إِلَی اَلْإِمَامِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَزْهُو وَ اَلْأَرْبَعَهُ اَلْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ کَانَ یَرَی بِهِ» و مختصر البصائر: ص48 ح4 - إسماعيل بن محمد البصري قال: حدثني أبو الفضل عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن علم الإمام بما في أقطار الأرض و هو في بيته مرخى عليه ستره؟ فقال: «یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ فِی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَیَاهِ فَبِهِا دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ عَدُوَهُ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِهِا أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَی اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ فَبِهِا آمَر وَ عَدَلَ وَ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَبِهِا حَمَلَ اَلنُّبُوَّهَ و لما قُبِضَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ فی اَلْإِمَامِ علیه السلام وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَسهُو وَ اَلْأَرْبَعَهُ اَلْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَسهُو بِرُوحِ اَلْقُدُسِ کَانَ یَرَی مَا فِی شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَتَنَاوَلُ اَلْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیَدِهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ، وَ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ»

و امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:

«إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ رُوحِ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحِ اَلْإِیمَانِ وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا یَا جَابِرُ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی»(1)

همانا الله تعالی پیامبران و اوصیاء را بر پنج روح آفرید؛ روح قوت و روح ایمان و روح حیات و و روح شهوت و روح القدس، پس روح القدس (روح خاصی) از الله است، و دیگر روح ها دست خوش تغییر قرار می گیرند، ولی روح القدس دست خوش لهو و تغییر و لعب قرار نمی گیرد، و آن چه را که زیر عرش تا زیر زمین است، به وسیله روح القدس می دانند.

نتیجه این که ولی معصوم که صاحب علم و عقل کامل و تمام است و منتخب خداوند و حجت او بر همه مخلوقات است، از انجام کارهای بیهوده و جاهلانه منزه است زیرا با حجت الله بودن او منافات دارد و در خارج نیز چنین بوده اند و این اعتقاد حق است.

ص: 83


1- بصائر الدرجات: ص454 ب15 ح12- حدثنا بعض أصحابنا، عن موسى بن عمر، عن محمد بن بشار، عن عمار بن مروان، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ: رُوحِ اَلْقُوَّهِ و رُوحِ اَلْإِیمَانِ، وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ، وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ، وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ، فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانُ، فرُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ، وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا یا جابر مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی» و مختصر البصائر: ص 48 ح 5-از بصائر الدرجات سعد بن عبدالله: موسی بن عمر بن یزید الصیقل عن محمد بن سنان ن عمار بن مروان عن جابر بن یزید عن ابی جعفر علیه السلام قال: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَیهِمُ السَّلاَمُ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ: رُوحِ اَلْإِیمَانِ، وَ رُوحِ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ، وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ، وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ، فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانُ، وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ، فَبِرُوحِ اَلْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَلِمْنَا مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی» بحار الانوار: ج 25 ص 58 ب 3 ح 26 از البصائر.

پی نوشت های بخش دوم

1- سوره (47) محمد صلى الله علیه و آله آیه 30 و 31.

2- سوره (9) التوبة آيه 102.

3- سوره (9) التوبة آیه 127.

4 - سوره (2) آیه 254.

5 - سوره (4) النساء آیه 55 و 56.

6 - سوره (3) آل عمران آیه 145.

7 - بصائر الدرجات: ص 487 ب11 ح1 و الكافي: ج1 ص 177 ح و الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 135 ح 149 و کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص 4و ص 221 ب22 ح5 و ص232 ب22 ح 36 و الإختصاص: ص 23 و الثاقب في المناقب، ص 117 ف1 و الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 256

8 - شرح الأخبار: ج2 ص202 ح532 وكيع، باسناده، عن سلمان الفارسي قدس الله روحه، قال: صعد علي أمير المؤمنين المنبر، فحمد الله، و أثنى عليه، و صلى على النبي صلى الله عليه و آله، و ذكر شيئا أراد ذكره. فقال له الناس: أخبرنا يا أمير المؤمنين عن نفسك؟ فقال: أَمَّا تَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِي كِتَابِهِ: «فَلا تُزَکُّوا اَنْفُسَکُمْ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقی؟». قالوا: يا أمير المؤمنين ! إنا نحب أن تخبرنا عن نفسك. قال: إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ.

عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 66 ب 31 ح 297 حدثنا محمد بن عمر الحافظ قال: حدثنا الحسن بن عبد الله التميمي قال: حدثني أبي قال: حدثني سيدي علي بن موسی الرضا، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين، عن علي عليهم السلام قال: نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَیْتِ لاَ یُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ فِینَا

ص: 84

نَزَلَ اَلْقُرْآنُ وَ فِینَا مَعْدِنُ اَلرِّسَالَهِ.

معاني الأخبار: ص179ح 2 حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، عن حمدان بن سليمان، عن أيوب بن نوح، عن إسماعيل الفراء ، عن رجل قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: أليس قال رسول الله صلى الله عليه و آله في أبي ذر رحمة الله عليه: مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء عَلَى ذِي لَهْجَةً اصْدُقْ مِنْ أَبِي ذَرٍّ ؟ قال: بلى. قال: قلت: فأين رسول الله و أميرالمؤمنين؟ وأين الحسن و الحسين ؟، قال: فقال لي: کَمِ اَلسَّنَهُ شَهْراً؟ قال: قلت: اثناعشر شهرا. قال: کَمْ مِنْهَا حُرُمٌ؟ قال: قلت: أربعة أشهر. قال: فَشَهْرُ رَمَضَانَ مِنْهَا؟ قال: قلت: لا. قال: إِنَّ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَهً أَفْضَلَ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ إِنَّا أَهْلَ بَیْتٍ لاَ یُقَاسُ بِنا أَحَدُ. و مانند آن: الإختصاص: ص 13.

علل الشرائع: ج1 ص 177 ب141 ح2 حدثنا أحمد بن الحسن القطان قال: حدثنا الحسن بن علي بن الحسين السكري قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْجَوْهَرِيِّ الْغَلَابِيِّ الْبَصْرِيِّ قَالَ : حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عِمْرَانَ قَالَ : حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنِ صُهَيْبٍ قال: قُلْتُ لِلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَخْبِرْنِي عَنْ أَبِي ذَرٍّ ، أَ هُوَ أَفْضَلُ أَمْ أَنْتُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ؟ فقال: يا ابن صهيب ! کَمْ شُهُورُ اَلسَّنَهِ؟ فقلت: اثني عشر شهرا. فقال: و كَمِ الحُرُمُ منها؟ قلت: أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ . قَالَ : فَشَهْرُ رَمَضَانَ مِنْهَا ؟ قِلَّةُ : لَا . قَالَ : فَشَهْرُ رَمَضَانَ أَفْضَلُ أَمِ أَشْهُرِ الْحُرُمِ ؟ فَقُلْتُ : بَلْ شَهْرٍ رَمَضَانَ . قَالَ : فَكَذَلِكَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، وَ أَنَّ أَبَا ذَرٍّ كَانَ فِي قَوْمٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى الله عليه و آله، فَتَذَاكَرُوا فَضَائِلِ هَذِهِ الُامَّةِ ، فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ أَفْضَلُ هَذِهِ الأمه عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، وَ هُوَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ، وَ هُوَ صِدِّيقُ هَذِهِ الْأُمَّةُ ، وَ فاروقها ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْهَا ، فَمَا بَقِيَ مِنَ الْقَوْمِ أَحَدُ إِلَّا أَعْرَضَ عَنْهُ بِوَجْهِهِ ، وَ أَنْكَرَ عَلَيْهِ قَوْلِهِ ، وَ كَذَّبَهُ ، فَذَهَبَ أَبُو أَمَامَةَ الْبَاهِلِيِّ مِنْ بَيْنَهُمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ ، فأحبره بِقَوْلِ أَبِي ذَرٍّ ، وَ إِعْراضُهُمْ عَنْهُ ، وَ تَكْذِيبِهِمْ لَهُ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ ، وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء ، يَعْنِي مِنْكُمْ يَا أَبَا أُمَامَةَ ! ، مِنْ ذِي لَهْجَةً

ص: 85

أَصْدَقُ مِنْ أَبِي ذَرٍّ

ر.ک: عيون المعجزات: ص82 و نوادر المعجزات: ص267 و کشف الغمة: ج1 ص30 و الدر النظيم: ص770 و کشف اليقين : ص191 و نهج الحق و کشف الصدق: ص 253 و مشارق أنوار اليقين: ص 257 و غرر الأخبار: ص 198. نوادر المعجزات: ص267 خبر الخيط ، معروف مشهور ... یا جَابِرٍ ! إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يقاش بِنَا أَحَدُ ، مَنْ قَاسَ بِنَا أَحَدُ مِنَ الْبِشْرِ فَقَدْ كَفَرَ

نهج الحق و کشف الصدق: ص 253 قال الجاحظ و هو من أعظم الناس عداوة لأمير المؤمنين عليه السلام: صدق علي في قوله: نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ ، كَيْفَ يُقَاسُ بِقَوْمٍ مِنْهُمْ رسول الله صلى الله عليه و آله، و الأطيبان علي و فاطمة، و السبطان الحسن و الحسين، و الشهيدان حمزة و ذو الجناحين جعفر، و سيد الوادي عبد المطلب، و ساقي الحجيج عباس، و حليم البطحاء أبو طالب، والنجدة و الخيرة فيهم، و الأنصار من نصرهم، و المهاجرون من هاجر إليهم، و معهم، و الصدیق من صدقهم، و الفاروق من فرق الحق والباطل فيهم، و الحواري حواریهم، و ذو الشهادتين لأنه شهد لهم، ولا خير إلا فيهم، و لهم، و منهم، و أبان رسول الله صلى الله علیه و آله أهل بيته بقوله: إِنِّي تَارِكٌ فِي الخَليفَتَينِ کِتابَ اللَّهِ حَبْلُ مَمْدُودٌ مِنْ السَّمَاءُ إِلَى أَهْلِ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي وَ أَهْلَ بَيْتِي ، نباني اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ . و لو كانوا كغيرهم - لما قال عمر لما طلب مصاهرة علي: إني سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله يقول : کل سَبَبٍ وَ نَسَبٍ مُنْقَطِعُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا سَبَبِي وَ نَسَبِي. فأما علي فلو أوردنا لأيامه الشريفة و مقاماته الكريمة و مناقبه السنية لأفنينا في ذلك الطوامير الطوال، العرق صحيح و المنشأ كريم و الشأن عظيم و العمل جسيم و العلم كثير و البيان عجیب و اللسان خطيب والصدر رحيب و أخلاقه وفق أعراقه و حديثه يشهد لقديمه.

و در کتب عامه:

سبل الهدى والرشاد، ج11 ص 7 و شواهد التنزيل: ج2 ص270 ح 904 و المناقب ابن المغازلي:

ص: 86

ص260 ح 309 و الرياض النضرة: ج2 ص208 و النور المشتعل: ص 277 ح 77 و اللئالي سيوطي: ج1 ص198 به سه طریق و کنز العمال : 15 ص125 ح362 و أنساب الأشراف: ج5 ص 75 و سمط النجوم عصامي: ج2 ص 461 و مجمع الزوائد: ج9 و فتح الباري: ج8 ص 59 و فرائد السمطين: ج1 ص45 ح10 و ذخائر العقبي: ص 17 و چاپ جدید: ج1 ص 77

9- سوره (33) الأحزاب آیه 34.

10 - الأمالي شیخ صدوق، ص 486 مجلس 73 ح18 حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم قال: حدثنا جعفر بن سلمة الأهوازي قال: حدثنا إبراهيم بن محمد الثقفي، عن إبراهيم بن موسی ابن أخت الواقدي قال: حدثنا أبو قتادة الحراني، عن عبد الرحمان بن العلاء الحضرمي، عن سعيد بن المسيب، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله كان جالسا ذات يوم و عنده علی و فاطمة والحسن والحسين عليهم السلام فقال: اللَّهُمَّ ! إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي ، وَ أَكْرَمُ النَّاسِ عَلَيَّ ، فَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُمْ ، وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُمْ ، وَ وَالِ مَنْ وَالَاهُمْ ، وَ عادُ مَنْ عَادَاهُمْ ، وَ أُعِنَّ مَنْ أَعَانَهُمْ ، وَ اجْعَلْهُمْ مطهرين مِنْ کل رِجْسُ ، مَعْصُومِينَ مِنْ کل ذَنْبٍ ، وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحِ الْقُدُسِ مِنْكَ ،.... از او: بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ج2 ص 177.

11 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 499 و تفسير البرهان: 4 ص 449 ح8596 هردو از محمد بن العباس ابن الماهیار: حدثنا عبد العزيز بن يحيى، عن محمد بن زکریا، عن جعفر بن محمد بن عمارة قال: حدثني أبي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام قال: قال علي بن أبي طالب عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَضْلُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ، وَ كَيْفَ لَا يَكُونُ کذلك ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ : « إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً » ؟ فَقَدْ طَهَّرَنَا اللَّهُ مِنَ الْفَوَاحِشَ ، ماظهرمنها وَ مَا بَطَنَ ، فَنَحْنُ عَلَى مِنْهَاجِ الْحَقِّ .

12 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص613 ح 3213 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 275

ص: 87

ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 98 ب46 ح 1/177 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 529 ب1. البلد الأمين: ص299 ... عَصَمَكُمُ اللَّهُ سَادَاتِي مِنَ الذُّنُوبِ ، وبراكم مِنَ الْعُيُوبِ ، وَ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى الْغُيُوبِ ، وَ جَنَّبَكُمُ الْآفَاتِ ، وقاکم مِنْ السیئات ، وطهرکم مِنَ الدَّنَسِ وَ الزَّيْغِ ، وَ نزهکم مِنَ الزَّلَلِ وَ الْخَطَإِ ، وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَكُمْ تَطْهِيراً . . . .

13 - بحار الأنوار: ج45 ص139 ب 39 و تسلية المجالس: ج2 ص395 و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 78 جزء 2 و الفتوح - أحمد بن اعثم الكوفي: ج5 ص 133

14 - من لا يحضره الفقيه: ج2 ص613 ح 3213 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 275ح1 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 98 ب46 ح 1/177 و المزار الكبير، ابن المشهدي: ص 529 ب1.

15 - تهذیب الأحکام: ج6 ص10 ب3 ح 19 - 12 محمد بن أحمد بن داود، عن محمد بن وهبان البصري قال: حدثنا أبو محمد الحسن بن محمد بن الحسن السيرافي قال: حدثنا العباس بن الوليد بن العباس المنصوري قال: حدثنا إبراهيم بن محمد بن عیسی بن محمد العريضي قال: حدثنا أبو جعفر عليه السلام ذات يوم قال: إِذَا صِرْتَ إِلَی قَبْرِ جَدَتِکَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فَقُل: یَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ اللهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوکِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَانا بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا بالِبُشِّرَی لِنُبَشِرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ . و مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص711 و المزار شیخ مفید: ص 178 ب7 و المزار الكبير ابن المشهدي: ص80 زیارت 2 و المزار شهید اول: ص21.

16 - الكافي: ج3 ص370 ح14 الحسين بن محمد رفعه، عن ابن أبي عمير، عن بعض أصحابه قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إني لأكره الصلاة في مساجدهم. فقال: لاتَكرَة، فَما مِن

ص: 88

مَسْجِدٍ بُنِیَ إِلاَّ عَلَی قَبْرِ نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ قُتِلَ فَأَصَابَ تِلْکَ اَلْبُقْعَهَ رَشَّهٌ مِنْ دَمِهِ فَأَحَبَّ اَللَّهُ أَنْ یُذْکَرَ فِیهَا فَأَدِّ فِیهَا اَلْفَرِیضَهَ وَ اَلنَّوَافِلَ وَ اِقْضِ فِیهَا مَا فَاتَکَ. و تهذیب الأحکام: ج3 ص 258 ب 25 ح 43/723

و سید بحرالعلوم قدس سره در کتاب الدرة النجفية بنابراین روایت چنين سروده است:

والسرفي فضل صلوة المسجد * قبر لمعصوم به مستشهد.

17 - شرح نهج البلاغة ابن میثم البحراني: ج3 ص 441 يقال أن رسول الله صلى الله عليه و آله قاء وقت موته دما يسيرا و أن علي عليه السلام مسح بذلك الدم وجهه ....

18 - ينابيع المودة: ج3 ص82.

19 - رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار: ج1 ص230 ...فوقف یستريح ساعة و قد ضعف عن القتال، فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع في صدره، فقال: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، وَ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ قَالَ : إِلَهِي ! إِلَيْكِ تَعْلَمُ إِنَّهُمْ يَقْتُلُونِ ؟ لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِيٍّ غَیرُهُ ، فأخرج السهم من قفاه و انبعث الدم كالميزاب، فوضع يده على الجرح، فلما امتلأت رمی به إلى السماء، فما رجع من ذلك الدم قطرة، و ما عرفت الحمرة في السماء حتى رمي الحسين بدمه إلى السماء، ثم وضع يده ثانيا، فلما امتلأت لطخ بها رأسه و لحيته وقال: هَكَذَا أَلقی جَدِّي بِدَمي ....

20 - تسلية المجالس: ج1 ص484 و روي أنه لما ضرب أمير المؤمنين عليه السلام و سمعوا قوله: فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ، و ارتفع الصياح في المسجد، قتل أمير المؤمنين، أقبل أهل الكوفة رجالا و نساء بالمصابيح، فوجدوا أمير المؤمنين عليه السلام مطروحا في محرابه، فارتفعت أصوات الناس بالبكاء والنحيب. و أقبل الحسن و الحسين، فلما رأيا أميرالمؤمنين وقعا على قدميه و أعلنا بالبكاء والنحيب ، و أقبلت بنات أمير المؤمنين مشققات الجيوب، و جعل أمير المؤمنين يَأْخُذُ الدَّمَ مِنْ رَأْسِهِ وَ يَلْطَخُ وَجْهِهِ وَ مَحَاسِنِهِ ، وَ يَقُولُ : هَكَذَا ألقی اللَّهُ ، هکذا ألقی رَسُولَ اللَّهِ ، هَكَذَا أُلْقِيَ

ص: 89

فَاطِمَةَ ، هَكَذَا أُلْقِيَ جَعْفَرِ الطَّيَّارِ، وَ سَمِعَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ بُكَاءً بَنَاتِهِ ، فَقَالَ : احْمِلُونِي إِلَى الْمَنْزِلِ لَا وَدَّعَ بَناتِي وَ أَهْلِي ، فَوَضَعَ إِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى كَتِفَ الْحَسَنِ ، وَ الْأُخْرَى عَلَى كَتِفَ الْحُسَيْنُ ، وَ مَضَيَا بِهِ إِلَى حُجْرَتِهِ وَ رِجْلَاهُ تخطان الْأَرْضِ ، وَقَدْ عَلَا لَوْنُهُ الإصفرار . . . .

بحارالأنوار: ج42 ص 259- 282 ب127 رأينا في بعض الكتب القديمة رواية في كيفية شهادته (علي عليه السلام) أوردنا منه شيئا مما يناسب كتابنا هذا على وجه الإختصار، قال: روى أبو الحسن علي بن عبد الله بن محمد البكري، عن لوط بن يحيى، عن أشياخه و أسلافه قالوا:... قال الراوي: .. و قام قائما يصلي و كان عليه السلام يطيل الركوع والسجود في الصلاة كعادته في الفرائض والنوافل حاضرا قلبه، فلما أحس به فنهض الملعون مسرعا و أقبل يمشي حتى وقف بإزاء الأسطوانة التي كان الإمام عليه السلام يصلي عليها ، فأمهله حتى صلي الركعة الأولى، و رکع و سجد السجدة الأولى منها، و رفع رأسه فعند ذلك أخذ السيف و هزه ثم ضربه على رأسه المكرم الشريف، فوقعت الضربة على الضربة التي ضربه عمرو بن عبد ود العامري ثم أخذت الضربة إلى مفرق رأسه إلى موضع السجود، فلما أحس الإمام بالضرب لم يتأوه و صبر واحتسب و وقع على وجهه و ليس عنده أحد، قائلا: بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ، ثم صاح وقال: قتلني ابن ملجم، قَتَلَنِي اللَّعِينِ ابْنَ الْيَهُودِيَّةِ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ ، أَيُّهَا النَّاسُ ! لا یفوتنکم ابْنُ مُلْجَمُ ، و سار السم في رأسه و بد نه، و ثار جميع من في المسجد في طلب الملعون، و ماجوا بالسلاح، فما كنت أرى إلا صفق الأيدي على الهامات و علو الصرخات، وكان ابن ملجم ضربه ضرب خائفا مرعوبا ثم ولى هاربا، و خرج من المسجد، وأحاط الناس بأمير المؤمنين عليه السلام و هو في محرابه، يشد الضربة و يأخذ التراب و يضعه عليها ثم تلا قوله تعالى: «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخرِجُکُم تَارَةً أُخْرَى». ثم قال عليه السلام: جاء أمر الله وصدق رسول الله صلى الله عليه و آله، ثم إنه لما ضربه الملعون ارتجت الأرض، و ماجت البحار و السماوات، و اصطفقت أبواب الجامع....

ص: 90

21 - من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 557 باب النوادر ...ح4915 و الأمالي شیخ صدوق: ص 334 مجلس 54 ح5 حدثنا محمد بن عمر البغدادي قال: حدثني الحسن بن عبد الله بن محمد بن علي التميمي قال: حدثني أبي قال: حدثني سيدي علي بن موسی بن جعفر، عن أبيه موسی بن جعفر، عن أبيه جعفر بن محمد، عن أبيه محمد بن علي، عن أبيه علي بن الحسين، عن أبيه الحسين بن علي، عن أبيه علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِي فَإِنَّهُ مِنِّي .

کنز العمال: ج6 ص 159 ح2670 عن أم سلمة: لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يُجْنِبَ فِي هَذَا الْمَسْجِدِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ .

22 - تهذیب الأحکام: ج6 ص 15 ب5 ح34 - 14 موسی بن القاسم، عن عبد الرحمان، عن محمد بن حمران، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الجنب يجلس في المسجد؟ قال: لَا وَ لَكِنْ یمرفيه إِلَّا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ وَ مَسْجِدَ الْمَدِينَةِ . قال: وَ روی أَصْحَابُنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ قَالَ : لَا يَنَامُ فِي مَسْجِدِي أَحَدُ وَ لَا يُجْنِبُ فِي أَحَدُ . وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ أَوْحَى إِلَى : أَنِ اتَّخِذْ مَسْجِداً طَهُوراً لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ یجنب فِيهِ إِلَّا أَنَا وَ عَلِيُّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ . قَالَ : ثُمَّ أَمَرَ بِسَدِّ أَبْوَابِهِمْ وَتْرَكَ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَتَكَلَّمُوا فِي ذَلِكَ فَقَالَ : مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَكُمْ وَ تَرَكْتُ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِسَدِّهَا وَ تَرَكَ بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ .

23- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص228 - 232 ب 23 ح1 حدثنا علي بن الحسين بن شاذويه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور رضي الله عنهما قالا: حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري عن أبيه عن الريان بن الصلت... الرضا عليه السلام: ... فِي قؤل رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ قَالَ : أَلَا إِنَّ هَذَا الْمَسْجِدَ لَا یحل لِجُنُبٍ إِلَّا لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ آلِهِ . . . . .

ص: 91

24 - علل الشرائع: ج1 ص202 ب154 ح2 حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي رحمه الله قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود عن أبيه قال: حدثنا نصر بن أحمد البغدادي قال: حدثنا عیسی بن مهران قال: حدثنا محول [مخول] قال: أخبرنا عبد الرحمان بن الأسود، عن محمد بن عبيد الله بن أبي رافع، عن أبيه وعمه، عن أبيهما، عن أبي رافع قال: إن رسول الله صلى الله عليه و آله خطب الناس فقال: أيها الناس! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَ مُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ يَبْنِيَا لِقَوْمِهِمَا بِمِصْرَ بُيُوتاً وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبُ وَ لَا يَقْرَبَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا هَارُونُ وَ ذریته وَ أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ منی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى فَلَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءَ فِي مَسْجِدِي وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبُ إِلَّا عَلِيُّ وَ ذریته فَمَنْ سَاءَهُ ذَلِكَ فَهَاهُنَا - وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ .

و برخی از کتب عامه:

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص از 194 از: جامع الترمذي و مسند أبي يعلى و أبو سعيد الخدري قال النبي صلى الله عليه و آله: يا علي! لا يحل لاحد أن يجنب في هذا المسجد غيري و غيرك. وفي رواية: يَا عَلِيُّ ! لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرِي وَ غَيْرُكَ . وَفِي رِوَايَةُ : وَ لَا يَحِلُّ أَنْ يَدْخُلَ مَسْجِدِي جُنُبُ غَيْرِي وَ غیره وَ غیر ذُرِّيَّتُهُ فَمَنْ شَاءَ فهنا - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ - فَقَالَ الْمُنَافِقُونَ : لَقَدْ ضَلَّ وَ غَوَى فِي أمرختنه ، فَنُزُلُ : «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوِيُّ» .

الرياض النضرة: ج2 ص 253 عن أبي هريرة قال: قال عمر: ثلاث خصال لعلي لأن يكون لي خصلة منهن أحب إلي من أن يكون لي حمر النعم: تزويجه فاطمة بنت النبي صلى الله عليه و آله، و سکناه في المسجد مع رسول الله صلى الله عليه و آله، و الراية يوم خيبر. أخرجه ابن السمان في الموافقة. وعن أبي سعيد عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: يا علي! لَا يَحِلُّ لَا حَدُّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غیري وَ غَيْرُكَ .

کنز العمال: ج6ص159ح2671 عن أبي سعيد: يَا عَلِيُّ ! لَا يَحِلُّ لَا حَدُّ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ غَيْرُكَ .

25 - علل الشرائع: ج1 ص202 ب 154 ح3 حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوي رحمه الله

ص: 92

قال: حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود، عن أبيه قال: حدثنا نصر بن أحمد البغدادي قال: حدثنا محمد بن عبيد بن عتبة قال: حدثنا إسماعيل بن أبان، عن سالم بن أبي عمرة، عن معروف بن خربوذ، عن أبي الطفيل، عن حذيفة بن أسيد الغفاري قال: إِنَّ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَامَ خَطِيباً فَقَالَ: إِنَّ رَجَاءٍ لا يَجِدُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ أَسْكَنَ عَلِيّاً فِي السجد وَ أَخْرَجَهُمْ وَ اللَّهِ مَا أَخْرَجْتَهُمْ وَ أَسْكَنْتُهُ بَلِ اللَّهُ أَخْرَجَهُمْ وَ أَسْكَنَهُ انَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لقومِکُما بِمِصْرَ بُیُوتا وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ ثُمَّ أَمَرَ مُوسَى أَنْ لَا يَسْكُنَ مَسْجِدَهُ وَ لَا يَنْكِحَ فِيهِ وَ لَا یدخله جُنُبُ إِلَّا هَارُونُ وَ ذریته وَ أَنَّ عَلِيّاً مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ هُوَ أَخِي دُونَ أَهْلِي وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يَنْكِحَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا عَلَى وَ ذریته فَمَنْ سَاءَهُ فَهَاهُنَا - وَ أَشَارَ بِيَدِهِ نَحْوَ الشَّامِ - .

الإحتجاج: ج2 ص 378 و عن أحمد بن عبدالله البرقي، عن أبيه، عن شريك بن عبد الله، عن الأعمش قال: اجتمعت الشيعة و المحكمة عند أبي نعيم النخعي بالكوفة، و أبو جعفر محمد بن النعمان مؤمن الطاق حاضر، فقال ابن أبي حذرة: أنا أقرر معكم أيتها الشيعة أن أبا بكر أفضل من علي و من جميع أصحاب النبي بأربع خصال، لا يقدر على دفعها أحد من الناس؛ هوثان مع رسول الله في بيته مدفون، و هو ثاني اثنين معه في الغار، و هو ثاني اثنين صلى بالناس آخر صلاة قبض بعده رسول الله صلى الله عليه و آله، و هو ثاني اثنين الصديق من هذه الأمة. قال أبو جعفر مؤمن الطاق رحمة الله عليه: يا ابن أبي حذرة! و أنا أقرر معك أن عليا أفضل من أبي بكر و جميع أصحاب النبي صلى الله عليه و آله من ثلاث جهات من القرآن وصفا و من خبر الرسول نصا و من حجة العقل اعتبارا، و وقع الإتفاق على إبراهيم النخعي و على أبي إسحاق السبيعي وعلى سليمان بن مهران الأعمش. فقال أبو جعفر مؤمن الطاق: أخبرني يا ابن أبي حذرة ! عن النبي صلى الله عليه و آله كيف ترك بيوته التي أضافها الله إليه و نهى الناس عن دخولها إلا بإذنه میراثا لأهله و ولده أو تركها صدقة على جميع المسلمين ؟ قل ما شئت. فانقطع ابن أبي حذرة لما

ص: 93

أُورِدُ عَلَيْهِ ذَلِكَ وَ عَرَفَ خَطَأً مَا فِيهِ . فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُؤْمِنِ الطَّاقِ : إِنْ تَرَكَهَا میراثا لِوُلْدِهِ وَ أَزْواجُهُ فَإِنَّهُ قُبِضَ عَنْ تِسْعٍ نِسْوَةٍ وَ إِنَّمَا لِعَائِشَةَ بِنْتِ أَبِي بَكْرٍ تِسْعَ ثَمَنِ هَذَا الْبَيْتِ الَّذِي دُفِنَ فِيهِ صَاحِبِكَ وَ لَا يُصِيبُهَا مِنَ الْبَيْتِ ذِرَاعٍ فِي ذِرَاعٍ ، وَ إِنْ كَانَ صَدَقَةَ فالبلية أَ طَمُّ وَ أَعْظَمُ ، فَإِنَّهُ لَمْ يَصُبُّ مِنَ الْبَيْتِ إِلَّا مَا لِأَدْنَى رَجُلُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ فدخول بَيْتِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ مَعْصِيَةٍ إِلَّا لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبُ وَ وُلْدُهُ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فَإِنَّ اللَّهَ أَحَلَّ لَهُمْ مَا أُحِلَّ لِلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . ثُمَّ قَالَ لَهُمْ : إِنَّكُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّ النَّبِيَّ أَمَرَ بِسَدِّ أَبْوَابِ جَمِيعِ النَّاسِ الَّتِي كَانَتْ مشرعة إِلَى الْمَسْجِدِ مَا خَلَا بَابَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَسَأَلَهُ أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَتْرُكَ لَهُ كؤة لِيَنْظُرَ مِنْهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ فَأَبَى عَلَيْهِ ، وَ غَضِبَ عَمِّهِ الْعَبَّاسِ مِنْ ذَلِكَ فَخَطَبَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ خُطْبَةٍ وَ قَالٍ : إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمَرَ لِمُوسَى وَ هَارُونَ أَنْ تَبُوءَ لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بیوتا وَ أَمَرَهُمَا أَنْ لَا يَبِيتَ فِي مَسْجِدِهِمَا جُنُبُ وَ لَا يَقْرَبَ فِيهِ النِّسَاءَ إِلَّا موسی وَ هارُونَ وَ ذریتهما وَ إِنَّ عَلِيّاً هُوَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ بْنُ مُوسَى وَ ذریته کذریتة هَارُونَ وَ لَا يَحِلُّ لَا حَدَّ أَنْ يَقْرَبَ النِّسَاءِ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَا يَبِيتَ فِيهِ جُنُبُ إِلَّا عَلِيُّ وَ ذریته عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ؟ فَقالُوا بِأَجْمَعِهِمْ : كَذَلِكَ كَانَ-. قال أبو جعفر: ذهب ربع دينك يا ابن أبي حذرة! و هذه منقبة لصاحبي ليس لأحد مثلها، و مثلبة لصاحبك، وأما قولك ثاني اثنين إذ هما في الغار ....

26 - کامل الزيارات: ص222 ح 17 حدثني أبو عبد الرحمان محمد بن أحمد بن الحسين العسكري و محمد بن الحسن جمیعا، عن الحسن بن علي بن مهزیار، عن أبيه علي بن مهزیار، عن محمد بن أبي عمير، عن محمد بن مروان، عن أبي حمزة الثمالي قال: قال الصادق عليه السلام :... أَشْهَدُ أنک طُهَرَ طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، طَهُرَتْ ، وَ طَهُرَتْ أَرْضٍ أَنْتَ بِهَا ، وَ طَهِّرْ حرمک ....

من لا يحضره الفقيه: ج2 ص590 زيارة أمير المؤمنين عليه السلام: ... أَشْهَدُ أنک طُهَرَ طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ...مانند آن: کتاب المزار شیخ مفید: ص81 ب 43.

ص: 94

تهذیب الأحکام: ج 6 ص 27 ب8 ح 1/53 محمد بن أحمد بن داود، عن أحمد بن محمد بن سعيد قال: أخبرنا أحمد بن الحسين بن عبد الملك الأودي قال: حدثنا ذبيان بن حكيم قال: حدثني يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا أردت زيارة قبر أميرالمؤمنين عليه السلام فتوضأ و اغتسل وامش على هنيئتك و قل: ... صلی اللَّهُ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ ، طُهْرُ طَاهِرُ مُطَهَّرُ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ .... المزار الكبير ابن المشهدي: ص 188 ب 12 ... صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى روحِکَ وَ بَدَنِکَ ، أَشْهَدُ أنک طَاهِرُ مُطَهِّرُ ، مِنْ ظَهْرِ طَاهِرُ مُطَهِّرُ .... المزار الكبير ابن المشهدي: ص 219 ح5 و ص236 ح 6 ... أَشْهَدُ أنک طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ، مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهِّرُ ..... مانند آن: إقبال الأعمال: ج2 ص 712 و چاپ جدید: ج3 ص 342 فصل 53 و المزار شهید اول: ص 144 البلد الأمين: ص 282 والمصباح کفعمي: ص 492.

27 - تهذیب الأحکام: ج1 ص 108 ب5 ح 281/ 13 و الإستبصار: ج1 ص100 ب60 ح 3/323 أخبرني الشيخ رحمه الله، عن أحمد بن محمد، عن أبيه، عن الصفار، عن محمد بن عيسى، عن القاسم الصيقل قال: كتبت إليه: جعلت فداك ! هل اغتسل أمير المؤمنين عليه السلام حين غسل رسول الله صلى الله عليه و آله عند موته؟ فأجابه: النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَاهِرُ مُطَهَّرُ وَ لَكِنْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَعَلَ ، وَ جَرَتْ بِهِ السُّنَّةُ . و تهذیب الأحکام: ج1 ص469 ح 186/1541 محمد، عن محمد بن عيسى العبيدي، عن الحسين بن عبيد قال: كَتَبْتُ إِلَى الصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَلِ اغْتَسَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ حِينَ غَسْلَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِنْدَ مَوْتِهِ ؟ فَقَالَ : كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ طَاهِراً مُطَهَّراً وَ لَكِنْ فَعَلَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ ذَلِكَ ، وَجْرَةَ بِهِ السُّنَّةُ .

28 - اللمعة البيضاء: ص 64 - 65 و قال علي عليه السلام أيضا كما حكي عن معاني الأخبار للعلامة رحمه الله: يَا سَلْمَانَ ! نَزِلونا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ ، وَ ادْفَعُوا عَنَّا حُظوظَ البَشَرِيَةِ ، فَإِنَّا عَنْها مُبْعَدُونَ ، وَ عَمَّا يَجُوزُ عََلیکَم مُنَزَهونَ ، ثُمَّ قُولُوا فِينَا مَا شِئْتُمْ ، فَإِنِ الْبَحْرِ لَا ینزف ، وَ سِرْ الْغَيْبِ لَا

ص: 95

یعرف وَ كَلِمَةُ اللَّهِ لَا تُوصَفُ ، وَ مَنْ قَالَ هُنَاكَ : لِمَ وَ مِمَّ فَقَدْ کفر .

مشارق أنوار اليقين: ص 105 و عنهم عليهم السلام أنهم قالوا: نَزِهونا عَنِ الرُّبُوبِيَّةِ وَ ارْفَعُوا عَنَّا حُظوظَ البَشَرِيَةِ - يَعْنِي الْحُظُوظِ الَّتِي تَجُوزُ عَلَيْكُمْ - فَلَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدُ مِنَ النَّاسِ، فَإِنَّا نُحْسِنُ الأَشرارَ الإلهية الْمُوَدَّعَةِ فِي الهَياكِلِ البَشَرِيَةِ ، وَ الْكَلِمَةُ الرَبانِيَةَ الناطقیة فِي الْأَجْسَادِ التُّرَابِيَّةَ ، وَ قُولُوا بَعْدَ ذَاكَ مَا اسْتَطَعْتُمْ فَإِنَّ الْبَحْرِ لَا یُنزَفُ ، وَ عَظَمَةِ اللَّهِ لَا تُوصَفُ .

29 - الكافي: ج1 ص389 ح 2 أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عیسی بن عبيد، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ مِن تَحت العَرش فَأَسْکَنَ ذَلِکَ اَلنُّورَ فِیهِ فَکُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِیِّینَ لَمْ یُجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خُلِقْنَا نَصِیبا وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ طِینَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ اَلطِّینَهِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِیباً إِلاَّ لِلْأَنْبِیَاءِ وَلِذَلِکَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ اَلنَّاسَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ هَمَجا لِلنَّارِ وَ إِلَی اَلنَّارِ. بصائر الدرجات: ص20 ب10 ح 3 حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سَمِعْتُهُ يَقُولُ : خَلَقْنَا اللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ، ثُمَّ صَوَّرَ خُلِقْنَا مِنْ طِينَتِي محزونه مَكْنُونَةُ مِنْ تَحتَ الْعَرْشُ ، فَاسْكُنْ ذَلِكَ النُّورِ فِيهِ ، فکنا نَحْنُ خَلَقْنَا نورانيين ، لَمْ يَجْعَلْ لَا حَدَّ فِي مِثْلِ الَّذِي خُلِقْنَا مِنْهُ نَصِيباً ، وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شیعتنا مِنْ أَبْدَانَنَا ، وَ أبدائهم مِنْ طِينَةِ مَحْزُونَةُ مَكْنُونَةُ أَسْفَلُ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ ، وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَا حَدَّ فِي مِثْلِ ذَلِكَ الَّذِي خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ ، فَلِذلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسِ ، وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هجما [ همجا ] فِي النَّارِ وَ إِلَى النَّارِ

30 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 393 نقله الشيخ أبو جعفر الطوسي رحمه الله، عن الشيخ أبي محمد الفضل بن شاذان بإسناده، عن رجاله، عن جابر بن یزید الجعفي، عن الإمام العالم موسی

ص: 96

بن جعفر الکاظم علیه السلام قال: إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ نُورٍ اِخْتَرَعَهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلاَلِهِ وَ هُوَ نُورُ لاَهُوتِیَّتِهِ اَلَّذِی اِبْتَدَأَ مِنْ لاَهٍ أَیْ مِنْ إِلَهِیَّتِهِ مِنْ أَیْنِیَّتِهِ اَلَّذِی اِبْتَدَأَ مِنْهُ وَ تَجَلَّی لِمُوسَی بْنِ عِمْرَانَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِهِ فِی طُورِ سَیْنَاءَ فَمَا اِسْتَقَرَّ لَهُ وَ لاَ طَاقَ مُوسَی لِرُؤْیَتِهِ وَ لاَ ثَبَتَ لَهُ حَتَّی خَرَّ صَاعِقاً مَغْشِیّاً عَلَیْهِ وَ کَانَ ذَلِکَ اَلنُّورُ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَلَمَّا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ مُحَمَّداً مِنْهُ قَسَّمَ ذَلِکَ اَلنُّورِ شَطْرَیْنِ فَخَلَقَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْأَوَّلِ مُحَمَّداً وَ مِنَ اَلشَّطْرِ اَلْآخَرِ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ یَخْلُقْ مِنْ ذَلِکَ اَلنُّورِ غَیْرَهُمَا خَلَقَهُمَا اَللَّهُ بِیَدِهِ وَ نَفَخَ فِیهِمَا بِنَفْسِهِ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ وَ صَوَّرَهُمَا عَلَی صُورَتِهِمَا وَ جَعَلَهُمَا أُمَنَاءَ لَهُ وَ شُهَدَاءَ عَلَی خَلْقِهِ وَ خُلَفَاءَ عَلَی خَلِیقَتِهِ وَ عَیْناً لَهُ عَلَیْهِمْ وَ لِسَاناً لَهُ إِلَیْهِمْ قَدِ اِسْتَوْدَعَ فِیهِمَا عِلْمَهُ وَ عَلَّمَهُمَا اَلْبَیَانَ وَ اِسْتَطْلَعَهُمَا عَلَی غَیْبِهِ وَ جَعَلَ أَحَدَهُمَا نَفْسَهُ وَ اَلْآخَرَ رُوحَهُ لاَ یَقُومُ وَاحِدٌ بِغَیْرِ صَاحِبِهِ ظَاهِرُهُمَا بَشَرِیَّهٌ وَ بَاطِنُهُمَا لاَهُوتِیَّهٌ ظَهَرَا لِلْخَلْقِ عَلَی هَیَاکِلِ اَلنَّاسُوتِیَّهِ حَتَّی یُطِیقُوا رُؤْیَتَهُمَا وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی «وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ» فَهُمَا مَقَامُ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ وَ حِجَابُ خَالِقِ اَلْخَلاَئِقِ أَجْمَعِینَ بِهِمَا فَتَحَ اَللَّهُ بَدْءَ اَلْخَلْقِ وَ بِهِمَا یَخْتِمُ اَلْمُلْکَ وَ اَلْمَقَادِیرَ. ثُمَّ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ وَ فَاطِمَهَ اِبْنَتَهُ کَمَا اِقْتَبَسَ نُورَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اِقْتَبَسَ مِنْ نُورِ فَاطِمَهَ وَ عَلِیٍّ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ کَاقْتِبَاسِ اَلْمَصَابِیحِ هُمْ خُلِقُوا مِنَ اَلْأَنْوَارِ وَ اِنْتَقَلُوا مِنْ ظَهْرٍ إِلَی ظَهْرٍ وَ صُلْبٍ إِلَی صُلْبٍ وَ مِنْ رَحِمٍ إِلَی رَحِمٍ فِی اَلطَّبَقَهِ اَلْعُلْیَا مِنْ غَیْرِ نَجَاسَهٍ بَلْ نَقْلاً بَعْدَ نَقْلِ لاَ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ وَ لاَ مِنْ نُطْفَهً خَثِرَهٍ کَسَائِرِ خَلْقِهِ بَلْ أَنْوَارٌ اِنْتَقَلُوا مِنْ أَصْلاَبِ اَلطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ اَلْمُطَهَّرَاتِ لِأَنَّهُمْ صَفْوَهُ اَلصَّفْوَهِ اِصْطَفَاهُمْ لِنَفْسِهِ وَ جَعَلَهُمْ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ بُلَغَاءَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ أَقَامَهُمْ مَقَامَ نَفْسِهِ لِأَنَّهُ لاَ یُرَی وَ لاَ یُدْرَکُ وَ لاَ تُعْرَفُ کَیْفِیَّتُهُ وَ لاَ إِنِّیَّتُهُ فَهَؤُلاَءِ اَلنَّاطِقُونَ اَلْمُبَلِّغُونَ عَنْهُ اَلْمُتَصَرِّفُونَ فِی أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ فِیهِمْ یَظْهَرُ قُدْرَتُهُ وَ مِنْهُمْ تُرَی آیَاتُهُ وَ مُعْجِزَاتُهُ وَ بِهِمْ وَ مِنْهُمْ عَرَفَ عِبَادُهُ نَفْسَهُ وَ بِهِمْ یُطَاعُ أَمْرُهُ وَ لَوْلاَهُمْ مَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ لاَ یُدْرَی کَیْفَ یُعْبَدُ اَلرَّحْمَنُ فَاللَّهُ یَجْرِی أَمْرُهُ کَیْفَ شَاءَ فِیمَا

ص: 97

یَشَاءُ لا یُسْئَلُ عَمّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ .

31 - الفضائل شاذان بن جبرئيل: ص 29 قال الواقدي: قالت حليمة: و الله ما غسلت لمحمد صلى الله عليه و آله ثوبا من بول ولا غائط، بل كان إذا جاء وقت حاجته ينقلب من جنب إلى جنب، حتى تعلم حليمة بذلك و تأخذه، و تخدمه حتى يقضي حاجته، ولاشممت و رب السماء من محمد رائحة نتنة (رائحة النتن - البحار) قط، ولا شممت منه شيئا أبدا، بل كان (إذا خرج من قبله أو دبره شيء- البحار) يفوح منه رائحة المسك و الكافور. قالت حليمة: فلما أتى على النبي صلى الله عليه و آله تسعة أشهر ما رأيت ما يخرج منه (من دبره - البحارة) البتة لأن الأرض تبتلع ما يخرج منه فلهذا لم أر (لم أره - البحار). از او: بحار الأنوار: ج 15 ص347 ب4

32 - الكافي: ج1 ص 388 ح 8 علي بن محمد، عن بعض أصحابنا، عن ابن أبي عمير، عن حريز، عن زرارة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: لِلْإِمَامِ عَشْرُ عَلَامَاتٍ یُولَدُ مُطَهَّراً مَخْتُوناً وَ إِذَا وَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ وَقَعَ عَلَی رَاحَتَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتَیْنِ وَ لَا یُجْنِبُ وَ تَنَامُ عَیْنُاه وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ لَا یَتَثَاءَبُ وَ لَا یَتَمَطَّی وَ یَرَی مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَی مِنْ أَمَامِهِ وَ نَجْوُهُ کَرَائِحَةِ الْمِسْکِ وَ الْأَرْضُ مُوَکَّلَةٌ بِسَتْرِهِ وَ ابْتِلَاعِهِ وَ إِذَا لَبِسَ دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله کَانَتْ عَلَیْهِ وَفْقاً وَ إِذَا لَبِسَهُ غَیْرُهُ مِنَ النَّاسِ طَوِیلُهُمْ وَ قَصِیرُهُمْ زَادَتْ عَلَیْهِ شِبْراً وَ هُوَ مُحَدَّثٌ إِلَی أَنْ تَنْقَضِیَ أَیَّامُهُ. الخصال: ج2 ص428 ح6 حدثنا أحمد بن محمد بن الهيثم العجلي رضي الله عنه قال: حدثنا أحمد بن يحيى بن زكريا القطان قال: حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال: حدثنا تميم بن بهلول قال: حدثنا أبو معاوية، عن سليمان بن مهران، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال: عَشْرُ خِصَالٍ مِنْ صِفَاتِ اَلْإِمَامِ اَلْعِصْمَهُ وَ اَلنُّصُوصُ وَ أَنْ یَکُونَ أَعْلَمَ اَلنَّاسِ وَ أَتْقَاهُمْ لِلَّهِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِکِتَابِ اَللَّهِ وَ أَنْ یَکُونَ صَاحِبَ اَلْوَصِیَّهِ اَلظَّاهِرَهِ وَ یَکُونَ لَهُ اَلْمُعْجِزُ وَ اَلدَّلِیلُ وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لاَ یَنَامُ قَلْبُهُ وَ لاَ یَکُونُ لَهُ فَیْءٌ وَ یَرَی مِنْ خَلْفِهِ کَمَا یَرَی مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ من لا يحضره الفقيه: ج4 ص 418 ح 5914 وروى أحمد بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا علي بن الحسن

ص: 98

بن فضال، عن أبيه، عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام قال: لِلْإِمَامِ عَلَامَاتٌ: يَكُونُ أَعْلَمَ النَّاسِ وَ أَحْكَمَ النَّاسِ، وَ أَتْقَى النَّاسِ، وَ أَحْلَمَ النَّاسِ، وَ أَشْجَعَ النَّاسِ، وَ أَسْخَى النَّاس، وَ أَعْبَدَ النَّاسِ وَ يُولَدُ مَخْتُوناً وَ يَكُونُ مُطَهَّراً وَ يَرَي مِنْ خَلْفِهِ كَمَا يَرَي مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ، وَ لَا یَکُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ إِذَا وَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ عَلَی رَاحَتَیْهِ رَافِعاً صَوْتَهُ بِالشَّهَادَتین (بِالشَّهَادَة-الخصال) وَ لَا یَحْتَلِمُ وَ تَنَامُ عَیْنُهُ وَ لَا یَنَامُ قَلْبُهُ وَ یَکُونُ مُحَدَّثاً وَ یَسْتَوِی عَلَیْهِ دِرْعُ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ لَا یُرَی لَهُ بَوْلٌ وَ لَا غَائِطٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ وَکَّلَ الْأَرْضَ بِابْتِلَاعِ مَا یَخْرُجُ مِنْهُ وَ تَکُونُ رَائِحَهٌ أَطْیَبُ مِنْ رَائِحَهِ الْمِسْکِ. و الخصال: ج2 ص 527 ح1 حدثنا محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني رضي الله عنه قال: أخبرنا أحمد بن محمد بن سعيد الكوفي قال: حدثنا علي بن الحسن بن فضال، عن أبيه، عن أبي الحسن علي بن موس ی الرضا عليه السلام و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 213 ب19 ح1 و معاني الأخبار: ص 102 ح4. و الإحتجاج: ج2 ص 437 و روي عن الحسن بن علي بن فضال عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا عليه السلام و کشف الغمة: ج2 ص290.

مجمع البيان في تفسير القرآن: ج2 ص 803 و قيل: أنهم قد شاهدوا في نفسه صلى الله عليه و آله معجزات كثيرة منها: أنه كان يرى من خلفه كما يرى من قدامه، و منها أنه كان ينام عينه و لا ينام قلبه، و منها أن ظله لم يقع على الأرض، ومنها أن الذباب لم يقع عليه ، و منها أن الأرض كانت تبتلع ما يخرج منه، و كان لا يرى له بول ولا غائط، و منها أنه كان لا يطوله أحد وإن طال، ومنها أنه كان بين كتفيه خاتم النبوة ، و منها أنه كان إذا مر بموضع يعلمه الناس لطيبه ، و منها أنه كان يسطع نور من جبهته في الليلة المظلمة، و منها أنه قد ولد مختونا، إلى غير ذلك من الآيات.

إعلام الوری بأعلام الهدی: ج1 ص320 ب2. السيد الحميري في قصيدته المذهبة: صهر النبي و جاره في مسجد * طهر يطيبه الرسول مطیب * سيان فيه عليه غير مذمم * ممشاه إن جنبأ و إن لم

ص: 99

يجنب.

33 - سوره (2) آیه 186.

34 - سوره (36) يس (صلى الله عليه و آله) آیه 83

35- به معالم الزلفي صفحه 32 باب 43 و ملحقات إحقاق الحق نقل از کتب مخالفين جلد6 صفحه 97 مراجعه شود.

36 - بحار الأنوار: ج 63 ص 288 ب1 ح13 و ج72 ص 456 ب91 ح33 و مستدرك الوسائل: ج 16 ص 355 ب 26 ح 20152-2 از الدعوات راوندی /سلوة الحزين صفحه 141 ح 359.

37 - وسائل الشيعة: ج 24 ص 405 ب95 ح30904 - 10 و بحار الأنوار: 63 ص397 ب13 ح 11 از کتاب المحاسن: ج2 ص 592 ب19 ح 106.

38- سوره (98) البينة آیه 3.

39 - سوره (4) النساء آیه 58.

40- تصریح به این معنا در لغت هم آمده است، می توانید به کتاب العين و کتاب قاموس اللغة مراجعه کنید.

41- مؤلف کتاب شریف آية التطهير في أحاديث الفريقين در جلد2 از صفحات 251 إلى 276 آنها را احصاء نموده.

42 - ر.ک: معاني الأخبار: ص 94 ح3

43 - بحار الأنوار: ج 25 ص 201 ب5 ح12 از عیون اخبار الرضا عليه السلام و کمال الدين نقل کرده. و ملحقات إحقاق الحق: ج13 ص60 از فرائد السمطين حمويني و ينابيع المودة و مودة القربي آورده است.

44 - كفاية الأثر: ص66 و بحار: ج36 ص308 ح 147.

45 - سوره (76) الواقعة آیه 76 الي 80.

ص: 100

46 - الكافي: ج4 ص 576ح2- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن القاسم بن يحيى، عن جده الحسن بن راشد، عن الحسين بن ثوير قال: ... (عن الصادق عليه السلام في زيارة الحسين عليه السلام: «...السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ وَ بَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلاَئِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لاَ يُرَى...». و کامل الزيارات: ص197-199 ح2- حدثني أبي و علي بن الحسين و محمد بن الحسن رحمهم الله جميعا، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن القاسم بن يحيى، عن الحسن بن راشد، عن الحسين بن ثوير بن أبي فاختة .... و من لا يحضره الفقيه: ج2 ص595 ح3199 - قال الصادق عليه السلام: «إِذَا أَتَیْتَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام... السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وِتْرَ اللّهِ الْمَوْتُورَ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، أَشْهَدُ أَنَّ دَمَكَ سَكَنَ فِي الْخُلْدِ، وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ،الْعَرْشِ، وَبَكَى لَهُ جَمِيعُ الْخَلائِقِ، وَبَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَمَا فِيهِنَّ وَمَا بَيْنَهُنَّ، وَمَنْ يَتَقَلَّبُ فِي الْجَنَّةِ وَالنَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا، وَمَا يُرى وَمَا لاَ يُرى ...». و تهذیب الأحکام: ج6 ص55 ب18ح 1/131 از الكافي.

47 - مصباح الزائر: ص 462 الفصل 18.

48 - تذكرة الفقهاء (چاپ قدیمی): ص 568 [القسم] الثاني في غير النكاح و هو أمور: ا- إنه خاتم النبيين صلى الله علیه و آله و عليهم ب- أمته خير الأمم لقوله تعالى: «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ» تكرمة له عليه السلام و تشريفا له ج- نسخ جميع الشرائع بشريعته د- جعل شريعته مؤبدة ه- جعل كتابه معجزا بخلاف کتب سائر الأنبياء عليهم السلام و- حفظ عن كتابه التبديل و التغيير و أقيم بعده حجة على الناس و معجزات غيره من الأنبياء انقرضت بانقراضهم ز- نصر بالرعب على مسيرة شهر فكان العدو يرهبه من مسيرة شهر ح- جعلت له الأرض مسجدا و ترابها طهورا ط - أحلت له الغنائم دون غيره من الأنبياء ي- يشفع في أهل الكبائر لقوله عليه

ص: 101

السلام: ذخرت شفاعتي لأهل الكبائر من أمتي يا- بعث إلى الناس عامة يب- سيد ولد آدم يوم القيمة يج- أول من تنشق عنه الأرض يد- أول شافع و مشفع به - أول من يقرع باب الجنة يو- أكثر الأنبياء تبعا يز- أمته معصومة لا يجتمع على الضلالة يح- صفوف أمته كصفوف الملائكة يط- كان تنام عينيه ولا ينام قلبه ك- كان يرى من ورائه كما يرى من قدامه بمعنى التحفظ و الحس و كذلك قوله عليه السلام: تنام عيناي ولا ينام قلبي کا- تطوعه بالصلاة قاعدا كتطوعه قائما و إن لم يكن له عدد و في حق غيره ذلك على النصف من هذا كب- مخاطبه المصلي بقوله السلام عليك أيها النبي ورحمة الله و بركاته ولا تخاطب سایر الناس لج- يحرم على غيره رفع صوته على صوت النبي صلى الله عليه و آله کد- يحرم على غيره مناداته من وراء الحجرات للآية که - نادا الله تعالى الأنبياء و حکی عنهم بأسمائهم فقال تعالى: «یُوسُفُ أَعْرِضْ ... اَنْ یا اِبْراهیمُ ... یا نُوحُ * و میز نبينا عليه السلام بالنداء بألقابه الشريفة فقال تعالى: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ * ... یا أیُّها الرَّسُولُ * ... یا أیّها المُزمِّل... يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ» و لم يذكر إسمه في القرآن إلا فيأ أربعة مواضع شهد له فيها بالرسالة لإفتقار الشهادة إلى ذكر اسمه فقال: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ......ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ......وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ - وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ... بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» و كان يحرم أن ينادي باسمه فيقول: يا محمد يا أحمد و لكن يقول : يا نبي الله یا رسول الله يا خيرة الله إلى غير ذلك من صفاته الجليلة كو- كان يستشفي به كن- كان يتبرك ببوله و دمه ....

49 - سوره (3) آل عمران آیه 145.

50 - سوره (5) المائدة آیه 55.

51 - الإختصاص: ص6.

52 - الإختصاص: ص 10. رک.: إختيار معرفة الناقلين: ص11 ح 2. روضة المتقين: ج4

ص: 102

ص 218 و روي أخبار كثيرة أنه ارتد الناس بعد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم إلا ثلاثة؛ سلمان، و أبا ذر، و المقداد، فقيل: فأين عمار ؟ فقال الصادق عليه السلام: جاض جيضة ثم رجع.

53 - الإختصاص: ص 6.

54 - رجال الكشي: ص 7 ح144- محمد بن مسعود، قال: حدثني علي بن الحسن بن فضال قال: حدني العاس بن عامر و جعفر بن محمد بن حكيم، عن أبان بن عثمان، عن الحارث بن المغيرة النصري قال: سمعت عبد الملك بن أعين يسأل أبا عبد الله عليه السلام قال: فلم يزل يسأله حتى قال له: فهلك الناس اذا؟ فقال: إِي وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ اَلنَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ اهل اَلشَّرْقِ وَ اَلْغَرْبِ قَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى اَلضَّلاَلِ إِي وَ اَللَّهِ هَلَكُوا إِلاَّ ثَلاَثَةً نَفَرٍ سَلْمَانُ اَلْفَارِسِیُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ لَحِقَهُمْ عَمَّارٌ وَ أَبُو سَاسَانَ اَلْأَنْصَارِیُّ وَ حُذَیْفَهُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً.

و الإختصاص: ص5 أحمد بن محمد بن يحيى، عن أبيه، عن محمد بن الحسين ، عن الحسن بن محبوب، عن الحارث قال: سمعت عبد الملك بن أعين يسأل أبا عبد الله عليه السلام فلم يزل يسأله حتى قال: فهلك الناس إذا؟ فقال: إِي وَ اَللَّهِ يَا اِبْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ اَلنَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ مَنْ فِي اَلشَّرْقِ وَ مَنْ فِي اَلْغَرْبِ قَالَ فَقَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى اَلضَّلاَلِ إِي وَ اَللَّهِ هَلَكُوا إِلاَّ ثَلاَثَةً ثُمَّ لَحِقَ أَبُو سَاسَانَ وَ عَمَّارٌ وَ شُتَيْرَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعَةً

و الکافي: ج 8 ص 253 ح 356 - الحسین بن محّمد، عن المعلّی بن محمّد، عن الوشّاء عن أبان بن عثمان، عن الحارث بن المغیرة قال: سمعت عبد الملك بن أعین یسأل أبا عبد الله علیه السّلام فلم یزل یسائله حتّی قال: فهلك الَنّاس إذاً؟ قال: إي وَ الله یَا اْبنَ أعْیََن فَهَلَكَ النَّاسُ اجْمَعُونَ. قلت: من في المشرق و من في المغرب؟ قال: إنَّها فُتحَتْ بضَلالٍ إِي وَ الله لَََهلَکُوا إّلا ثَلاثَةً.

55 - إختيار معرفة الناقلين: ص 8 ح 17.

56 - سوره (2) آیه 109.

ص: 103

57 - سوره (3) آل عمران (سوره آل محمد صلى الله عليهم) آیه20

58 - سوره (3) آل عمران (سوره آل محمد صلى الله عليهم) آیه 86

59 - سوره (4) النساء آیه 142

60 - سوره (51) الذاريات آیه 36 و 37.

61 - سوره (64) التغابن آیه 3.

62 - جواهر المطالب: ص 122، تاریخ کبیر بخاری و ابن عساکر و المصنف و...، بحارالأنوار و کنز العمال و تحريف أسماء أولاد المعصومين نجاح الطائی، و.... وسائل الشيعة: ج21 ص 398 ب28 باب كراهة التسمية بالحكم و حکیم و خالد و مالك و حارث و یاسین و ضرار و مرة و حرب و ظالم و ضريس و أسماء أعداء الأئمة عليهم السلام.

و الكافي: ج6 ص20 باب الأسماء و الكنى ... ح 12 الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن مسلم، عن الحسين بن نصر، عن أبيه، عن عمرو بن شمر، عن جابر قال: أراد أبو جعفر عليه السلام الركوب إلى بعض شیعته ليعوده فقال: يا جابر الحقني. فتبعته فلما انتهى إلى باب الدار خرج علينا ابن له صغير فقال له أبو جعفر عليه السلام: ما اسمك؟ قال: محمد. قال: فَبِمَا تُكَنَّى؟ قال: بعلي. فقال له أبو جعفر عليه السلام: لَقَدِ اِحْتَظَرْتَ مِنَ اَلشَّیْطَانِ اِحْتِظَاراً شَدِیداً إِنَّ اَلشَّیْطَانَ إِذَا سَمِعَ مُنَادِیاً یُنَادِی يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ ذَابَ كَمَا يَذُوبُ الرَّصَاصُ حَتَّى إِذَا سَمِعَ مُنَادِياً يُنَادِي بِاسْمِ عَدُوٍّ مِنْ أَعْدَائِنَا اِهْتَزَّ وَ اِخْتَالَ.

63 - الكافي: ج4 ص 577ح2 وكامل الزيارات: ص200 ح2 و تهذیب الأحکام: ج6 ص55 ب18ح1.

64 - بحار الأنوار: ج 43 ص 8 ب1 ح11 از عيون المعجزات: ص54: و روي عن حارثة بن قدامة قال: حدثني سلمان الفارسي، قال: حدثني عمار و قال: أخبرك عجبا، قلت: حدثني يا عمار، قال: نعم، شهدت علي بن أبي طالب عليه السلام و قد ولج على فاطمة عليها السلام فلما

ص: 104

بصرت به نادت: أَدْنِ لاحَدِثَکَ بِمَا كَانَ وَ مَا هُوَ كَائِنُ وَ بِمَا لَمْ يَكُنْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ حِينَ تَقُومَ السَّاعَةُ . قال: فرأيت امیر المؤمنين عليه السلام يرجع القهقرى فرجعت برجوعه، إذ دخل على النبي صلى الله عليه و آله و سلم فقال له: اُدنُ یَا أَبَا الْحَسَنِ. فدنا فلما اطمأن به المجلس قال له: تُحَدِّثُنِي أَمْ أُحَدِّثُكَ ؟ فَقَالَ : الْحَدِيثَ منک أَحْسَنَ یا رَسُولَ اللَّهِ. فقال : كَأَنِّي بِكِ وَ قَدْ دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ وَ قَالَتْ لک کیت وَ کیت فَرَجَعْتُ ، فقال علي عليه السلام: نُورُ فَاطِمَةَ يَرِثُ نُورَنا؟ فقال صلى الله عليه و آله و سلم: أَ وَ لا تَعْلَمُ ؟ فسجد علي شكرا الله تعالى. قال عمار: فخرج أمير المؤمنين و خرجت بخروجه فولج على فاطمة عليها السلام و ولجت معه، فقالت: کأَنَکَ رَجَعْتُ إِلَى أَبِي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قُلْتَهُ لَكَ ؟ قال: كانَّ کَذلِكِ يَا فَاطِمَةَ . فقالت: اعْلَمْ یَا أَبَا الْحَسَنِ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَ نُورِی وَ کَانَ یُسَبِّحُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ ثُمَّ أَوْدَعَهُ شَجَرَهً مِنْ شَجَرِ الْجَنَّهِ فَأَضَاءَتْ فَلَمَّا دَخَلَ أَبِی الْجَنَّهَ أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَیْهِ إِلْهَاماً أَنِ اقْتَطِفِ الثَّمَرَهَ مِنْ تِلْکَ الشَّجَرَهِ وَ أَدِرْهَا فِی لَهَوَاتِکَ فَفَعَلَ فَأَوْدَعَنِی اللَّهُ سُبْحَانَهُ صُلْبَ أَبِی صلی الله علیه و آله و سلم ثُمَّ أَوْدَعَنِی خَدِیجَهَ بِنْتَ خُوَیْلِدٍ فَوَضَعَتْنِی وَ أَنَا مِنْ ذَلِکَ النُّورِ أَعْلَمُ مَا کَانَ وَ مَا یَکُونُ وَ مَا لَمْ یَکُنْ یَا أَبَا الْحَسَنِ الْمُؤْمِنُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ تَعَالَی.

65 - سوره (31) لقمان (عليه السلام) آیه 35.

66 - سوره (43) الزخرف آیه 89

67 - سوره (7) الأعراف آیه 188.

68 سوره (79) النازعات آیات 43 الى 45.

69 - سوره (41) فصلت آیه 44.

70 - سوره (2) آیه 4.

71 - سوره (72) الجن آیه 27 و 28.

72 - سوره (3) آل عمران آیه 180.

ص: 105

73 - الكافي: ج1 ص 149 ح1 به چند سند صحیح خود از امام جعفر صادق عليه السلام که حضرتش فرمود: لَا یَکُونُ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ إِلَا بِهذِهِ الْخِصَالِ السَّبْعِ: بِمَشِیئَهٍ، وَإِرَادَهٍ، وَقَدَرٍ، وَقَضَاءٍ ، وَإِذْنٍ ، وَکِتَابٍ، وَأَجَلٍ، فَمَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَقْدِرُ عَلی نَقْضِ وَاحِدَهٍ، فَقَدْ کَفَرَ.

والكافي: ج1 ص 149 ح 2 به سند متصل خود از امام موسی بن جعفر عليهما السلام فرمود: لا یَکونُ شَیءٌ فِی السَّماواتِ ولا فِی الأَرضِ إِلاّ بِسَبعٍ بِقَضاءٍ و قَدَرٍ و إِرادَهٍ و مَشیئَهٍ و کِتابٍ وأَجَلٍ و إِذنٍ ؛ فَمَن زَعَمَ غَیرَ هذا فَقَد کَذِبَ عَلَی اللّهِ أَو رَدَّ عَلَی اللّهِ عَز وَ جَل.

74 - بصائر الدرجات: ص 113 باب نادر ح1 به سند صحیح از سدیر گوید: شنیدم حمران بن أعين از امام محمد باقر عليه السلام می پرسید از آیه کریمه: «بَدِیعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ» حضرت فرمود: إِنَّ اَللَّهَ اِبْتَدَعَ اَلْأَشْیَاءَ کُلَّهَا عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ کَانَ قَبْلَهُ وَ اِبْتَدَعَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ لَمْ یَکُنْ قَبْلَهُنَّ سَمَاوَاتٌ وَ لاَ أَرَضُونَ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ تَعَالَی: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی اَلْماءِ»؟ فَقَالَ لَهُ حُمْرَانُ بْنُ أَعْیَنَ أَ رَأَیْتَ قَوْلَهُ «عالِمُ اَلْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً» فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ « إِلاّ مَنِ اِرْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً» وَ کَانَ وَ اَللَّهِ مُحَمَّدٌ مِمَّنْ اِرْتَضَی وَ أَمَّا قَوْلُهُ «عالِمُ اَلْغَیْبِ» فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَالِمٌ بِمَا غَابَ عَنْ خَلْقِهِ فَمَا یُقَدِّرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْبِضَهُ إِلَی اَلْمَلاَئِکَهِ فَذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیَّهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ وَ یَبْدُو لَهُ فِیهِ فَلاَ یُمْضِیهِ فَأَمَّا اَلْعِلْمُ اَلَّذِی یُقَدِّرُهُ اَللَّهُ وَ یُمْضِیهِ فَهُوَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِی اِنْتَهَی إِلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ إِلَیْنَا.

و حدیث 2 - حدثنا عبد الله بن محمد، عن الحسن بن محبوب به همان سند و با اضافه: فَمَا یُقَدِّرُ مِنْ شَیْءٍ وَ یَقْضِیهِ فِی عِلْمِهِ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ فِی عِلْمِهِ أَنْ یَخْلُقَهُ وَ قَبْلَ أَنْ یَقْضِیَهُ إِلَی مَلاَئِکَتِهِ وَ ذَلِکَ یَا حُمْرَانُ عِلْمٌ مُقَدَّمٌ مَوْقُوفٌ عِنْدَهُ غَیْرُ مقتضی[مَقْضِیٍّ] لاَ یَعْلَمُهُ غَیْرُهُ إِلَیْهِ فِیهِ اَلْمَشِیَّهُ فَیَقْضِیهِ إِذَا أَرَادَ- إِلَی آخِرِ اَلْحَدِیثِ-.

ص: 106

75 - الخرائج و الجرائح: ج2 ص841 ح 59 به سند خود از أبان از امام صادق عليه السلام فرمود: اْلعلْمُ سَبْعَةٌ و عشْرُونَ جُزْءاً (حَرْفاً- المختصر)، فَجَمیعُ ما جاءَتْ بِهِ الرُّسُلُ جُزْءان (حَرْفان- المختصر)، فَلَمْ یَعْرف النَّاسُ حَتَّی اْلیَوْم غَیْرَ الْجُزْءَیْن (الْحَرْفَین- المختصر)، فَإذا قامَ اْلقائُم أًخرَجَ الَْْخمْسَةَ و اْلعشْرینَ جُزْءاً فَبَثَّّها في النّاس، و ضَمَّ إَلیْهَا الْجُزْءَیْن (الْحَرْفَین- المختصر) حَتی یَبُثَّّها سَبْعَةً وَ عشْرینَ جُزْءاً (حَرْفاً- المختصر). از او: مختصر البصائر: ص 320 ح 35/346

76 – بصائر الدرجات: ص210 ب13 ح 3 به سند موثق خود از نوفلی از امام على الهادی علیه السلام گوید: شنیدم امام می فرمود: اِسْمُ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمُ ثَلاَثَهٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا کَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهُ حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ اَلْأَرْضُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِیسَ حَتَّی صَیَّرَهُ إِلَی سُلَیْمَانَ ثُمَّ اِنْبَسَطَتِ اَلْأَرْضُ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَهِ عَیْنٍ وَ عِنْدَنَا مِنْهُ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ عِنْدَ اَللَّهِ اسْتَأْثَرٌ بِهِ فِی عِلْمِ اَلْغَیْبِ .

77 - سوره (36) يس (صلى الله عليه و آله و سلم) آیه 13.

78 - اليقين : ص350 ب127 به رواية إمام محمد باقر عليه السلام: در خطبه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم روز غدیر فرمودند: ... مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ قَدْ أَحْصَاهُ اَللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلَّمَنِیهِ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ اَلْمُتَّقِینَ مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ اَلْمُبِینُ اَلَّذِی ذَکَرَهُ اَللَّهُ فِی سُورَهِ یس «وَ کُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» ....

و روضة الواعظين: ج1 ص 93 و الإحتجاج: ج1 ص10:...مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَا مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ وَ قَدْ أَحْصَاهُ اَللَّهُ فِیَّ وَ کُلُّ عِلْمٍ عَلَّمَنِیهِ قَدْ عَلَّمْتُهُ عَلِیّاً وَ اَلْمُتَّقِینَ مِنْ وُلْدِهِ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ اَلْمُبِینُ، ....

الأمالي ابن بابویه: ص170ح5 و معاني الأخبار: ص 95 به سند خود از أبو الجارود از امام باقر عليه السلام: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قَامَ رَجُلَانِ مِنْ مَجْلِسِهِمَا فَقَالَا: یا رَسُولَ اللهِ ! هُوَ التَّوْرَاةِ ؟ قَالَ : لَا ، قَالَا:

ص: 107

فَهُوَ الْإِنْجِيلَ ؟ قَالَ : لَا ، قَالَا : فَهُوَ الْقُرْآنِ ؟ قَالَ : لَا . قَالَ : فَاقْبَلْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : هُوَ هَذَا إِنَّهُ الْإِمَامِ الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِيهِ عِلْمُ كُلِّ شَيْ ءٍ

الصراط المستقيم: ج1 ص270 از کتاب نخب المناقب حسين بن جبر از امام محمدباقر عليه السلام فرمود: لما نزل قوله تعالى: «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قيل يا رسول الله ! هُوَ التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ أَوِ الْقُرْآنِ ؟ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : لَا ، فَأَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : هَذَا هُوَ الْإِمَامَ المبین الَّذِي أَحْصَى اللَّهُ فِيهِ كُلُّ شَيْ ءٍ

الفضائل: ص 94 به سند خود از عمار بن یاسر رضي الله عنه گفت: كنت عند أمیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في بعض غزواته فمررنا بواد مملوء نملا فقلت: يا أمير المؤمنين ! تَرَى يَكُونُ أَحَدُ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ تَعَالَى يَعْلَمُ كَمْ عَدَدُ هَذَا ؟ قَالَ : نَعَمْ يَا عَمَّارُ أَنَا أَعْرَفُ رَجُلًا يَعْلَمُ عَدَدُهُ وَ کم فِيهِ ذِکر وَ كَمْ فِيهِ أُنثي. فقلت: من ذلك الرجل يا مولاي ؟ فقال: يا عمار؛ أَمَّا قَرَأْتُ فِي سُورَةِ يس : «وَ کل شَيْ ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مَبینِ»؟ فقلت: بلی یا مولاي . فقال : أَنَا ذَلِكَ الْإِمَامُ الْمُبِينُ .

الفضائل: ص174 و الروضة: ص231 ح191 و بالإسناد يرفعه إلى الثقات الذين كتبوا الأخبار أنهم وضح لهم فيما وجدوا و بان لهم من أسماء أمير المؤمنين عليه السلام ثلاثمائة اسم في القرآن منها ما رواه بالإسناد الصحيح عن ابن مسعود قوله تعالى:... «وَ کل شَيْ ءُ أَحصَیناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» مَعْنَاهُ عَلِيِّ عَلَيَّ السَّلَامُ

تأويل الآيات: ص 477 از تفسیر محمد بن العباس رحمه الله به سند خود از صالح بن سهل گوید: شنیدم امام جعفر صادق عليه السلام تلاوت می فرمود آیه: «وَ كُلُّ شَيْ ءٍ أَحصَیناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» قال: فِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ .

الصراط المستقيم: ج1 ص211 به سند خود از ابن أبي عمير از امام جعفر صادق عليه السلام: أَنَّ اللَّهَ قَالَ لِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ : «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شي» ، وَ لَمْ یقل كُلِّ شَيْ ءٍ ، وَ فِي

ص: 108

عيسى: «وَلِأُبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ ۖ »، وقال في علي بن أبي طالب: «وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکتاب»، وقال: «وَ لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»، فَعِنْدَ عَلِیٍّ عِلْمُ کُلِّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ.

تفسير العياشي: ج1 ص361 ح 29 به سند خود از حسین بن خالد گوید: از امام على الرضا عليه السلام پرسیدم از تفسیر آیه کریمه: «مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»، فقال: الْوَرَقُه السِّقْطُ یَسْقُطُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُهِلَ الْوَلَدُ. قال: فقلت: و قوله: «وَ لا حَبَّةٍ»؟ قال: یَعْنِی اَلْوَلَدَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ، إِذَا أَهَلَّ وَ یَسْقُطُ مِنْ قَبْلِ اَلْوِلاَدَهِ. قال: قلت: قوله: «وَ لا رَطب»؟ قال: یَعْنِی اَلْمُضْغَهَ إِذَا اِسْتَکَنَّتْ فِی اَلرَّحِمِ قَبْلَ أَنْ یَتِمَّ خَلْقُهَا قَبْلَ أَنْ یَنْتَقِلَ . قال : قوله: «وَ لا يابِسٍ»؟ قال: الولد التام. قال: قلت: «فِی کِتابٍ مُبِینٍ» ؟ قال: في إمام مبین.

الإحتجاج: ج2 ص375 از محمد بن أبي عمير الكوفي از عبد الله بن الوليد السمان گوید: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: مَا يَقُولُ النَّاسُ فِي أُولِي الْعَزْمِ وَ صَاحِبِكُمْ أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ؟ قال: قلت: ما يقدمون على أولي العزم أحدا. قال: فقال أبوعب الله عليه السلام: إن الله تبارك و تعالى قال لموسى «وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ مؤعِظَةً» وَ لَمْ يَقُلْ کل شَيْ ءُ موعظه، وَ قَالَ لِعِيسَى : «وَ لابین لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْلُقُونَ فِيهِ» و لم يقل كل شيء، وَ قَالَ لِصَاحِبِكُمْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : «قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَينَکُم وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لا رَطْبٍ وَ لَا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» وَ عَلَّمَ هَذَا الْكِتَابِ عِنْدَهُ ....

79 - سوره (6) الأنعام آیه 60

80 - بحار الأنوار: ج 39 ص350 ب90 ح23 از تفسیر فرات بن إبراهيم به سندش از امیرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام که فرمود: أَنَا أَوْرَثَ مِنَ النَّبِيِّينَ إِلَى الْوَصِيِّينَ مِنِ الْوَصِيِّينَ

ص: 109

إِلَی اَلنَّبِیِّینَ وَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً إِلاَّ وَ أَنَا أَقْضِی دِینَهُ وَ أُنْجِزُ عِدَاتِهِ وَ لَقَدِ اِصْطَفَانِی رَبِّی بِالْعِلْمِ وَ اَلظَّفَرِ وَ لَقَدْ وَ فَدْتُ إِلَی رَبِّی اِثْنَتَیْ عَشْرَهَ وِفَادَهً فَعَرَّفَنِی نَفْسَهُ وَ أَعْطَانِی مَفَاتِیحَ اَلْغَیْبِ ثُمَّ قَالَ أَنَا اَلْفَارُوقُ اَلَّذِی أُفَرِّقُ بَیْنَ اَلْحَقِّ وَ اَلْبَاطِلِ وَ أَنَا أُدْخِلُ أَوْلِیَائِی اَلْجَنَّهَ وَ أَعْدَائِی اَلنَّارَ أَنَا اَلَّذِی قَالَ اَللَّهُ «هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ أَنْ یَأْتِیَهُمُ اَللّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ اَلْغَمامِ وَ اَلْمَلائِکَهُ وَ قُضِیَ اَلْأَمْرُ وَ إِلَی اَللّهِ تُرْجَعُ اَلْأُمُورُ».

مشارق أنوار اليقين: ص 268 و از خطبه های أمير المؤمنين عليه السلام است که فرمود: أَنَا عِنْدِي مَفَاتِيحِ الْغَيْبِ ، لَا يَعْلَمُهَا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَنَا ، ....

81 - دلائل الإمامة: ص505 ح 95/491 به سند خود از کامل بن إبراهيم المزنيی در حدیثی از امام صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف که در سن چهار سالگی بودند ضمن فرمایشی در محضر امام حسن زکی عسکری فرمودند: ... وَ جِئْتُ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةُ ، کذوا عَلَيْهِمْ لعته اللَّهُ ، بَلْ قُلُوبَنَا أَوْعِيَةِ لمشيئة اللَّهُ ، فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا ، وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ».... مانند آن: الصراط المستقيم: ج2 ص210 ح 4 و الهداية الكبرى: ص 359 ب14 و إثبات الوصية: ص 262 و الغيبة شيخ طوسی: ص 247 فصل 2 و الخرائج و الجرائح: ج1 ص459 ب 13 ح 4 و کشف الغمة: ج2 ص 499 ب25 و منتخب الأنوار المضيئة: ص140 فصل 10.

82 - الكافي: ج1 ص 337 حه و 342 ح 29 و الغيبة، النعماني: ص 166 ح6 و کمال الدين: ج2 ص 343 ب33 ح 24 و مصباح المتهجد: ج1 ص412 و إعلام الوری: ص 432 فصل 2 و جمال الأسبوع: ص521 و ص 522 و....

83 - الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 133 ب35 ح 144 به سند متصل خود از جابر گوید: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: از برای چه حضرت فاطمة الزهراء زهراء نامیده شدند؟ فرمود: لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ

ص: 110

بِنُورِهَا، وَ غَشِیَتْ أَبْصَارَ اَلْمَلاَئِکَهِ، وَ خَرَّتِ اَلْمَلاَئِکَهُ لِلَّهِ سَاجِدِینَ، وَ قَالُوا: إِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا، مَا هَذَا اَلنُّورُ؟ فَأَوْحَی اَللَّهُ إِلَیْهِمْ: هَذَا نُورٌ مِنْ نُورِی، وَ أَسْکَنْتُهُ فِی سَمَائِی، خَلَقْتُهُ مِنْ عَظَمَتِی أُخْرِجُهُ مِنْ صُلْبِ نَبِیٍّ مِنْ أَنْبِیَائِی، أُفَضِّلُهُ عَلَی جَمِیعِ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ أُخْرِجُ مِنْ ذَلِکَ اَلنُّورِ أَئِمَّهً یَقُومُونَ بِأَمْرِی، یَهْدُونَ إِلَی حَقِّی، وَ أَجْعَلُهُمْ خُلَفَائِی فِی أَرْضِی بَعْدَ اِنْقِضَاءِ وَحْیِی. علل الشرائع: ج1 ص180 ب 143 ح1 به سند متصل خود از جابر از امام صادق عليه السلام مانند الإمامة و التبصرة. كشف الغمة: ج1 ص464 از امام محمد باقر عليه السلام مانند آن. نوادر المعجزات: ص 193 ح 3/65 از جابر بن عبدالله از امام محمد باقر عليه السلام مانند آن و در آن است: وَ یَهْدُونَ إِلَی خَلْقِی.... الدر النظيم: ص 456 و حديث کرد حماد از عمرو بن شمر از جابر مانند نوادر المعجزات. العدد القوية: ص 227 از کتاب الدر و کتاب مواليد الأئمة.

دلائل الإمامة: ص 149 ح60 ويروى : أَنَها (عَلَيهَا السَلامُ) سُمِّيَتِ اَلزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ . معاني الأخبار: ص 64 ح16 - و قد روي: اِنما سُمِّيَتِ اَلزَّهْرَاءَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ و جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ.

84 - منابع حدیث شریف:

1- کشف اللآلي (مخطوط): ص5.

از او: جنة العاصمة، سید حسن میر جهاني: ص 283 نگارنده مؤلف قاصر حسن میرجهانی طباطبائی جرقوئی اصفهانی عفي الله عن جرائمه گوید: زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، بر حسب اتفاق برای اخذ کتابی از فضيلة العلامة خلد مقام شیخ محمد سماوی مؤلف كتاب إبصار العين في أنصار الحسين عليه السلام شرف خدمت ایشان را حاصل کردم، در مکتبه ایشان به کتابی مخطوط که در مقابل داشتند نگاه می کردم، از نام آن کتاب پرسیدم، فرمودند: کتاب کشف اللآلي تأليف عالم جلیل شیخ صالح بن عبد الوهاب بن العرندس حلى است، که یکی از علماء بزرگ شیعه بوده از علماء قرن نهم، و کتاب را به من دادند، کتابی بود به قطع

ص: 111

وزیری، کاغذ زرد، قریب سیصد صفحه بخط شیخ احمد توني نوشته شده بود. در ضمن این که مشغول دیدن عناوین آن بودم، برخورد کردم به حدیثی که مکرر از زبان معدودی از بزرگان اهل فضل شنیده بودم به طور مرسل و هرچند تفحص کرده و از بعضی از محدثین از سند آن سؤال میکردم اظهار بی اطلاعی می کردند، و بعضی هم از احادیث موضوعه میدانستند، دیدم در آن حدیث را مسندا نقل نموده ، از مرحوم سماوی استجازه استنساخ آن را نمودم، ایشان هم مضایقه نفرمودند، من با نهایت خوشحالی در همان مجلس حديث را نوشتم چون در فضیلت بی بی معظمه فاطمه زهراء سلام الله علیها بود مقتضی دیدم که در این کتاب درج نمایم، و العهدة على راويه. في کتاب کشف اللآلي لصالح بن عبد الوهاب بن العرندس أنه روي عن الشيخ إبراهيم بن الحسن الذراق، عن الشيخ علي بن هلال الجزائري، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلي، عن الشيخ زين الدين علي بن الحسن الخازن الحائري، عن الشيخ أبي عبد الله محمد بن مكي الشهيد، بطرقه المتصلة إلى أبي جعفر محمد بن علي بن موسی بن بابويه القمي، بطريقه إلى جابر بن یزید الجعفي، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، عن رسول الله صلى الله عليه و آله، عن الله تبارك وتعالى أنه قال: «يا أحمد ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما». ثم قال جابر: هذا من الأسرار التي أمرنا رسول الله صلى الله عليه و آله بكتمانه إلا عن أهله. یعنی: به سند مذکور از جابر بن عبد الله انصاری از رسول خدا صلى الله علیه و آله روایت کرده که فرمود: خدای تبارك و تعالی فرمود: ای احمد! اگر تو نبودی افلاك را نمی آفریدم، و اگر علی نبود تو را نمی آفریدم، و اگر فاطمه نبود هیچ يك از شما را نمی آفریدم. مؤلف کتاب کشف اللآلی یکی از علماء قرن نهم هجری بوده، و او یکی از مؤلفين از علماء شیعه در فقه و اصول و حديث بوده، كان عالما ناسكا زاهدا ورعا ادیبا شاعرأ، و در حدود هشتصد و چهل هجری تقریبا وفات یافته، و قبر او در حله هيفاء مزاری است که به آن تبرك می جویند. و سلسله راویان حدیث همه عدل امامی و از بزرگان مشيخه به شمار می روند، و سند حدیث در

ص: 112

نهایت اتقان است.

2- بحرالمعارف.

از او: مجمع النورين: ص 13 و 14 و في الحديث القدسي: «يا أَحمَدُ! لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ، وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما»، كما ذكره الوحيد البهبهاني، و روي في بحر المعارف: «لَوْلاکَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ، وَ لَوْلا عَلِىٌّ لَما خَلَقْتُکَ»، و في ضياء العالمين للشيخ أبي الحسن الجد الأمي للشيخ محمد حسن صاحب الجواهر بزيادة فقرة: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما».

و زندگانی حضرت فاطمة الزهراء عليها السلام، حسين عمادزاده: ص242 در بحرالمعارف در دنباله عبارت : «لَوْلاكَ لَما خَلَقْتُ الْأَفْلاكَ» می نویسد: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما» اگر فاطمه نبود شما را (یعنی محمد و علی) خلق نمی کردم.

القطرة من بحار مناقب النبي صلى الله عليه و آله و العترة، المستنبط : ج 1 ص 273. و مستدرك عوالم العلوم (فاطمة الزهراء عليها السلام): ج11-قسم-1-ص 44 ب 4 از مستدرك سفينة البحار: ج 3 ص 334 از مجمع النورين. و الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء، الأنصاري: ج1 ص 233 ح 16 از برخی از منابع.

3- ضياء العالمين ، أبوالحسن بن محمد طاهر العاملي الفتوني ت 1138:

از او: مجمع النورين: ص 14 ... و في ضياء العالمين للشيخ أبي الحسن الجد الأمي للشيخ محمد حسن صاحب الجواهر بزيادة فقرة: «وَ لَوْلا فاطِمَةُ لَما خَلَقْتُكُما».

85 - تفسير البرهان: ج4 ص 104 ح7734 از کتاب المناقب الفاخرة في العترة الطاهرة سيد رضی به سند خود از امام جعفر صادق از پدرانش از حضرت فاطمه علیهم السلام فرمود: عَلِیٌّ سَیِّدِی (صَلَوَاتُ اَللَّهِ وَ سَلاَمُهُ عَلَیْهِ) قَرَأَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ اَلرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» فَجِئْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ: یَا أَبَاهْ، فَجَعَلْتُ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ. فَأَقْبَلَ عَلَیَّ، وَ قَالَ: یَا بُنَیَّهِ، لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لاَ فِی أَهْلِکِ مِنْ قَبْلُ، قَالَ: أَنْتِ مِنِّی، وَ أَنَا

ص: 113

مِنْکِ، وَ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ اَلْجَفَاءِ، وَ إِنَّ قَوْلَکَ: یَا أَبَاهُ، أَحَبُّ إِلَی قَلْبِی، وَ أَرْضَی لِلرَّبِّ، ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ نِعْمَ اَلْوَلَدُ، وَ قَبَّلَ وَجْهِی، وَ مَسَحَنِی مِنْ رِیقِهِ، فَمَا اِحْتَجْتُ إِلَی طِیبٍ بَعْدَهُ». الدار النظيم ص 462 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام مانند آن. ملحقات إحقاق الحق: ج19 ص 94 از مناقب الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام ابن المغازلی: ص 364 چاپ اسلامية طهران به سند متصل خود از امام صادق مانند آن. و در المناقب چاپ جدید: ص 292 ح 411. و در مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص320 از کتاب قاضي أبو محمد الكرخی از امام صادق از حضرت فاطمه علیهما السلام که فرمود: لَمَّا نَزَلَتْ «لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» هِبْتُ رَسُولَ اَللَّهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ: یَا أَبَتِ، فَکُنْتُ أَقُولُ: یَا رَسُولَ اَللَّهِ فَأَعْرَضَ عَنِّی مَرَّهً أَوْ ثِنْتَیْنِ أَوْ ثَلاَثاً، ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّهَا لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لاَ فِی أَهْلِکِ وَ لاَ فِی نَسْلِکِ، أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ، إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ اَلْجَفَاءِ وَ اَلْغِلْظَهِ مِنْ قُرَیْشٍ، أَصْحَابِ اَلْبَذَخِ وَ اَلْکِبْرِ قُولِی: یَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَی لِلرَّبِّ...

86 - کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج2 ص 869 ح 48... قالت: نَشَدْتُکُمَا بِاللَّهِ هَلْ سَمِعْتُمَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه وَ سَلَّم: یَقُولُ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی ؟ قَالا: نَعَمْ فَرَفَعَتْ یَدَهَا إِلَی السَّمَاءِ فَقَالَتِ: اللَّهُمَّ إنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی فَأَنَا أَشْکُوهُمَا إِلَیْکَ وَ إِلَی رَسُولِکَ، لا وَاللَّهِ لا أَرْضَی عَنْکُمَا أَبَداً حَتَّی أَلْقَی [أَبِی] رَسُولَ اللَّهِ وَ أُخْبِرَهُ بِمَا صَنَعْتُمَا فَیَکُونَ هُوَ الْحَاکِمَ فِیکُمَا ....

كفاية الأثر: ص 62 - 65 به سند متصل از جابر بن عبد الله الأنصاري از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حدیثی در آخر عمر حضرت در بستر شهادت به حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود... قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ تَكُونِي أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي أَلَا إِنَّكِ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاكِ فَقَدْ آذَانِي. جابر گوید پس از شهادت حضرت دو نفر از اصحاب خدمت حضرت فاطمه رسیدند و از حال حضرت جویا شدند و حضرت فرمودند: اُصْدُقَانِی هَلْ سَمِعْتُمَا

ص: 114

مِن رَسُولُ اللّهِ صَلَّی اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي؟ قالا: نعم قد سمعنا ذلك منه، فرفعت يديها إلى السماء و قالت: اللَّهُمَّ إِنِّی أُشْهِدُکَ أَنَّهُمَا قَدْ آذَیَانِی وَ غَصَبَا حَقِّی ثُمَّ أَعْرَضَتْ عَنْهُمَا فَلَمْ تُکَلِّمْهُمَا بَعْدَ ذَلِکَ وَ عَاشَتْ بَعْدَ أَبِیهَا خَمْسَةً وَ تسعِینَ یَوْماً حَتَّی أَلْحَقَهَا اللَّهُ بِهِ. ر.ک: الجعفريات (الأشعثيات): ص 9 و شرح الأخبار: ج 3 ص30 -31 و 59 و 61 و 64 و الأمالي ابن بابویه: ص104 المجلس 22 و ص 487 المجلس 73 و إعتقادات الإمامية : ص 105 ب38 و علل الشرائع: ج1 ص 187 ب149 و الأمالي شیخ مفید، ص260 مجلس 31 و تقريب المعارف: ص 337 و التعجب من أغلاط العامة في مسألة الإمامة: ص134 فصل 16 و عيون المعجزات: ص 58 و دلائل الإمامة: ص 135 و الأمالي، الطوسي: ص 24 مجلس1 و شواهد التنزيل: ج2 ص 414 و روضة الواعظين: ج1 ص150 و بشارة المصطفى صلى الله علیه و آله: ج2 ص70 و 178 و النوادر قطب الدين الراوندي: ص 14 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج 3 ص 332 و الروضة في الفضائل، ص167 ح143 و عمدة العيون: ص 384 و 385 و 388 و 383 و شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد: ج 4 ص 64 وج16 ص273 و 278 و إقبال الأعمال: ج2 ص 624 و ج3 ص164 و الطرائف: ج1 ص 262 و بناء المقالة الفاطمية: ص394 و کشف الغمة: ج1 ص363 و 466 و الدر النظيم: ص 457 و 458 و 462 و 484 و العدد القوية: ص 225 و کشف اليقين: ص351 و نهج الحق: ص 362 و إرشاد القلوب: ج2 ص 232 و الصراط المستقيم: ج1 ص170 و ج2 ص118 و 282 و 289 و ج3 ص12 و عوالي اللئالي: ج4 ص 93 و ج4 ص 279 و تسلية المجالس: ج1 ص 522 و 576 و الصوارم المهرقة: ص140 و 148 و بسیاری از کتاب های شیعه امامیه و مخالفين.

87 - سوره (3) آل عمران (سورة آل محمد صلى الله عليهم) آیه 82: «وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ ثُمَّ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ ۚ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ إِصْرِي ۖ قَالُوا أَقْرَرْنَا ۚ قَالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ»

ص: 115

الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 668 مجلس 36 ح 1399- 6 به سند متصل از إسحاق بن عمار و أبو بصیر از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَمْهَرَ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ رُبُعَ اَلدُّنْیَا، فَرُبُعُهَا لَهَا، وَ أَمْهَرَهَا اَلْجَنَّهَ وَ اَلنَّارَ ، تُدْخِلُ أَعْدَاءَهَا اَلنَّارَ ، وَ تُدْخِلُ أَوْلِیَاءَهَا اَلْجَنَّهَ ، وَ هِیَ اَلصِّدِّیقَهُ اَلْکُبْرَی، وَ عَلَی مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ اَلْقُرُونُ اَلْأُوَلُ از او: بحار الأنوار: ج 43 ص105 ب5 ح19.

88 - کنز الفوائد: ج1 ص 149 به سند خود از موسی بن جعفر از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم که فرمود: دَخَلْتُ اَلْجَنَّهَ فَرَأَیْتُ عَلَی بَابِهَا مَکْتُوباً بِالذَّهَبِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ حَبِیبُ اَللَّهِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَلِیُّ اَللَّهِ فَاطِمَهُ آیَهُ اَللَّهِ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ صَفْوَتَا اَللَّهِ عَلَی مُبْغِضِیهِمْ لَعْنَهُ اَللَّهِ

89 - احادیث بسیاری در کتاب های: بصائر الدرجات و الإختصاص و الكافي وغير آنها در این مطلب است و ما در این جا به دو حدیث شریف اکتفا می کنیم: بصائر الدرجات: ص 497 ب 16 ح 7 به سند خود از أصبغ بن نباتة از سلمان فارسی گفت: قسم به خداوند هرآینه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنیدم که به حضرت على علیه السلام می فرمود: یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ اَلْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِی- أَوْ قَالَ- مِنْ بَعْدِکَ أَعْرَافٌ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ وَ أَعْرَافٌ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لاَ یَدْخُلُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ

بصائر الدرجات: ص 497 ب 16 ح6 به سند صحیح از أصبغ بن نباتة گويد: أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: ... وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِینَ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا، .....

90 - معاني الأخبار: ص56 ح3 به سند متصل خود از امام جعفر بن محمد صادق از پدرش از جدش عليهم السلام فرمود: کان رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ذَاتَ يَوْمٍ جَالِساً وَ عِنْدَهُ علی وَ فاطمه وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ فَقَالَ : وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ بشیرا مَا عَلَى

ص: 116

وَجهِ الأَرضِ خَلقٌ أحَبَّ إلَی اللّهِ عز و جل و لا أکرَمَ عَلَیهِ مِنّا ، إنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالی شَقَّ لِیَ اسماً مِن أسمائِهِ فَهُوَ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ ، و شَقَّ لَکَ یا عَلِیُّ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ العَلِیُّ الأَعلی و أنتَ عَلِیٌّ ، و شَقَّ لَکَ یا حَسَنُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الُمحسِنُ و أنتَ حَسَنٌ ، و شَقَّ لَکَ یا حُسَینُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ ذُو الإِحسانِ و أنتَ حُسَینٌ ، و شَقَّ لَکِ یا فاطِمَهُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الفاطِرُ و أنتِ فاطِمَهُ . ثُمَّ قالَ صلی الله علیه و آله و سلم: اللّهُمَّ إنّی اُشهِدُکَ أنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، و حَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، و مُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، و مُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، و عَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، و وَلِیٌّ لِمَن والاهُم ، لِأَنَّهُم مِنّی و أنَا مِنهُم .

91 - الأمالي، الشيخ الطوسي: ج 2 ص 295 ح 8 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 51 والإحتجاج: ج 1 ص 145 و شرح ابن میثم: ج 5 ص 105 والد النظيم: ص 145.

92 - مشارق أنوار اليقين: ص 133 الفصل 3.

93 - زندگانی حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها نوشته حسين عمادزاده: ص242.

94 - الأمالي، ابن بابويه القتي: ص 114 مجلس 24 به سند خود از ابن عباس از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی در باره حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمودند: ... وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّیْلُ لِفَقْدِ صَوْتِیَ الَّذِی کَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَیْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَی نَفْسَهَا ذَلِیلَهً بَعْدَ أَنْ کَانَتْ فِی أَیَّامِ أَبِیهَا عَزِیزَهً فَعِنْدَ ذَلِکَ یُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَی ذِکْرُهُ بِالْمَلَائِکَهِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْیَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ: یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یَا فَاطِمَهُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ. از او: بشارة المصطفی: ج 2 ص 198 و مناقب آل ابی طالب علیهم السلام: ج 3 ص 360.

الامالی ابن بابویه القمی: ص 487 مجلس 73 از ابن عباس از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ضمن حدیثی درباره حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:... فَأَمَّا ابنَتِی فَاطِمَهُ فَهِیَ سَیِّدَهُ نِسَاءِ العَالَمِینَ مِنَ الأَوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِی مِحرَابِهَا فَیُسَلِّمُ عَلَیهَا سَبعُونَ أَلفَ

ص: 117

مَلَکٍ مِنَ المَلَائِکَهِ المُقَرَّبِینَ وَ یُنَادُونَهَا بِمَا نَادَت بِهِ المَلَائِکَهُ مَریَمَ فَیَقُولُونَ «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اللهَ اصطَفَاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصطَفَاکِ عَلی نِساءِ العالَمِین».... و بشارة المصطفي: ج2 ص 177 و روضة الواعظين: ج1 ص 149 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص360 مانند الأمالي.

دلائل الإمامة: ص80 و 152 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام روایت کند که فرمود: سُمِّیَتْ فَاطِمَهُ مُحَدَّثَهً لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ کَانَتْ تَهْبِطُ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَتُنَادِیهَا کَمَا کانَت تُنَادِی مَرْیَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ فَتَقُولُ «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفاکِ عَلی نِساءِ اَلْعالَمِینَ» «یَا فَاطِمَهُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّاکِعِینَ» وَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا مانند آن: الدر النظيم: ص 456. و العدد القوية: ص 226 از کتاب الدر و کتاب مواليد الأئمة عليهم السلام: اسمها فاطمة ...و مُحَدَّثَهً لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ كانُوا يُنادُونَها: «یَا فَاطِمَهُ إِنَّ اَللّهَ اِصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اِصْطَفاکِ عَلی نِساءِ العالَمينَ» «یَا فَاطِمَهُ اُقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اُسْجُدِی وَ اِرْکَعِی مَعَ اَلرّاکِعِینَ»، وَتُحَدِّثُهُمْ وَ یُحَدِّثُونَهَا....

95 - بحار الأنوار: ج 97 ص200 ب5 ح20 از الإقبال بالأعمال الحسنة: ج3 ص 166 فصل 6 ذکر زیارتها عليها السلام.

96 - سوره (55) الرحمان آیه 20: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ».

تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج2 ص 344 و تفسیر فرات الكوفي: ص 459 ح600 از امام جعفر صادق عليه السلام درباره این آیه فرمود: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ... - على و فاطمه در دریای ژرف اند که هرکدام بر دیگری ستم نکند .... و تفسیر فرات الكوفي: ص460 ح601 به سند خود از امام على الرضا عليه السلام درباره آیه فرمود: ذَلِکَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ.... و تفسیر فرات کوفي: ص 459 ح599 و 602 از ابن عباس و أبو ذر غفاری رضي الله عنه درباره آیه فرمود: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب و فاطمة عليهما السلام.... و تفسيرفرات الكوفي: ص 461 ح603 به سند خود از عبد الله بن مسعود در جمعی از مهاجرین و

ص: 118

أنصار از او درباره این آیه پرسیده شد وی گفت (مراد این است که): لاَ يَبْغِي عَلِيُّ عَلَي فَاطِمَةَ وَ لاَ تَبْغِي فَاطِمَةُ عَلَي عَلِيٍّ يُنْعِمُ عَلِيٌّ بِمَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ و خَصَّهُ مِنْ نَعِیمِهِ بِفَاطِمَهَ. و شواهد التنزيل: ج2 ص284 ح 918 الی 921 و 923 به سند خود از ضحاك و سلمان و ابن عباس درباره این آیه گفتند(مقصود): عَلَي وَ فَاطِمَةَ...

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص319 به سند خود از ابن عباس گفت:... فانزل الله: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ» يقول: أَنَا اَللَّهُ أَرْسَلْتُ «اَلْبَحْرَیْنِ» عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ بَحْرَ اَلْعِلْمِ وَ فَاطِمَهَ بَحْرَ اَلنُّبُوَّهِ «یَلْتَقِیَانِ» یَتَّصِلاَنِ أَنَا اَللَّهُ أَوقَعْتُ اَلْوُصْلَهَ بَیْنَهُمَا.

الخصال: ج1 ص65 ح96 و روضة الواعظين: ج1 ص148 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام در تفسیر این آیه فرمود: علی وَ فاطمه علیهما السَّلَامُ بحراني مِنَ الْعِلْمِ عَميقانِ لَا يَبْغِي أَحَدُهُمَا عَلَى صَاحِبِهِ ....

الفضائل: ص81 در خبر مفاخرت علي بن أبي طالب و فاطمة الزهراء عليهما السلام آمده است که... أمير المؤمنين فرمود: أَنَا شِيعَتِي مِنْ عِلْمِي يَسْطُرُونَ. حضرت فاطمه در پاسخ فرمود: وَ أَنَّا مِنَ بَحْرٍ عِلْمِي یَغتَرِفُونَ....

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 318 از کتاب های مخالفين؛ كتاب اللوامع و شرف المصطفى خرگوشی به سندش از سلمان، و أبو بکر شیرازی در کتابش از ابو صالح و ابواسحاق ثعلبی و على بن أحمد الطائي و أبو محمد بن الحسن بن علوية القطان در تفسیرهایشان از سعید بن جبيرو سفیان ثوری ، و ابونعیم اصفهانی در کتاب ما نزل من القرآن في أمير المؤمنين عليه السلام از حماد بن سلمة از ثابت از انس، و از ابومالك از ابن عباس، و قاضی نطنزی از سفیان بن عيينة از امام جعفر صادق عليه السلام همه گی در تفسیر آیه گفتند که: عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بَحْرَانِ عَمِیقَانِ لاَ یَبْغِی أَحَدُهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ. و در روایتی چنین است: «بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ» رسول الله ....

ص: 119

97 - الكافي: ج1 ص461 ح10 به سند متصل خود از یونس بن ظبيان از امام جعفر صادق عليه السلام گوید: شنیدم حضرت می فرمود: لَوْ لاَ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لِفَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ مَا کَانَ لَهَا کُفْؤٌ عَلَی وَجْهِ اَلْأَرْضِ آدَمُ مَنْ دُونَهُ مانند آن: الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 43 مجلس 2 ح 46- 15 و بشارة المصطفى: ج2 ص 267 و کشف الغمة: ج1 ص 472. و بحار الأنوار: ج100 ص 375 ب21 ح 17 از مصباح الأنوار

و علل الشرائع: ج1 ص 178 ب 142 ح 3 به سند متصل خود از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:... لَولا أنَّ أمیرَ المُؤمِنینَ عليه السلام تَزَوَّجَها ما کانَ لَها کُفؤٌ إلی یَومِ القِیامَهِ عَلی وَجهِ الأَرضِ؛آدَمُ فَمَن دونَهُ.

98 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 766 به سند از جابر جعفی از امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: عز و جل: «وَ الْفَجْرِ» وَ الْفَجْرُ هُوَ الْقَائِمُ عجل الله فرجه، «وَ اللَّيَالِي العَشرُ» الآئمه عليهم السلام مِنَ الْحَسَنِ إِلَى الْحَسَنِ، «وَ الشَّفْعُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ علیهما السلام، «وَ الْوَتْرُ» هُوَ اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ، «وَ اللَّیلِ إِذا یسْرِ» هِی دَوْلَةُ حَبْتَرٍ، فَهِی تَسْرِی إِلَى قِیامِ الْقَائِمِ عَجَّل الله فَرَجَهُ.

99 - دلائل الإمامة: ص104-106 ح 34 به سند متصل از ابو بصیر، گوید: از امام ابوجعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام از مصحف فاطمة صلوات الله علیها پرسیدم، حضرت فرمود: «... وَ لَقَدْ کَانَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا طَاعَتُهَا مَفْرُوضَةً عَلَی جَمِیعِ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ مِنَ الْجِنِّ، الْإِنْسِ، وَ الطَّیْرِ، وَ الْبَهَائِمِ، وَ الْأَنْبِیَاءِ، وَ الْمَلَائِکَةِ...».

100 – بصائر الدرجات: ص 73 ب8 ح 7 به سند متصل خود از حذيفة بن أسيد الغفاری گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ لِنَبِیٍّ فِی اَلْأَظِلَّهِ حَتَّی عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلاَیَتِی وَ وَ لاَیَهُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَ لاَیَتِهِمْ.

غرر الأخبار: 305 فصل 24 از حذيفة بن أسيد غفاری مانند البصائر و در آن است: فَأَقَرَّ بِهَا وَ

ص: 120

بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ.

غررالأخبار: 206 فصل 7 رسول الله صلى الله عليه وآله فرمود: «مَا تَکَامَلَتِ اَلنُّبُوَّهُ لِنَبِیٍّ فِی اَلْأَظِلَّهِ حَتَّی عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلاَیَتِی وَ وَلاَیَهُ أَهْلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلاَیَتِهِمْ».

مجمع النورين: ص.2 و فاطمة الزهراء عليها السلام بهجة قلب المصطفى صلى الله عليه و آله: ص 86. از مدينة المعاجز از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «ما تَکامَلَتِ النُّبُوَّهُ لِنَبِیِّ حَتّی أَقَرَّ بِفَضْلِها وَ مُحَبَّتِها».

ملحقات إحقاق الحق: ج 9 ص 192 از کتاب المناقب المرتضوية: ص 97 چاپ بمبئی از کتاب خلاصة المناقب رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمود: «إنّ اللّهَ -لَهُ الْحَمْدُ- عَرَضَ حُبَّ عَلَیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ ذُرِّیَّتِهَا عَلَی الْبَرِیَّةِ فَمَنْ بَادَرَ مِنْهُمْ بِالْإِجَابَةِ جَعَلَ مِنْهُمْ وَ الرُّسُل وَ مَنْ أَجَابَ بَعدَ ذلِکَ جَعِلَ مِنْهُمْ الشِّیعَةَ وَ إِنَّ اللَّهَ جَمَعَهُمْ فی الْجَنَّةِ».

101 - حدیث امام رضا در وصف امام و امامت و عجز مردم از شناخت و اختیار امام علیهم السلام: الكافي: ج1 ص 198 ح1: « ... الْإِمَامُ الْأَنِيسُ الرَّفِيقُ، وَ الْوَالِدُ الشَّفِيقُ، وَ الْأَخُ الشَّقِيقُ، وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغِيرِ، وَ مَفْزَعُ الْعِبَادِ فِي الدَّاهِيَةِ النَّآدِ. لْإِمَامُ أَمِينُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ، وَ حُجَّتُهُ عَلَى عِبَادِهِ، وَ خَلِيفَتُهُ فِي بِلَادِهِ، وَ الدَّاعِي إِلَى اللَّهِ، وَ الذَّابُّ عَنْ حُرَمِ اللَّهِ. الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ، وَ الْمُبَرَّأُ عَنِ الْعُيُوبِ، الْمَخْصُوصُ بِالْعِلْمِ، الْمَوْسُومُ بِالْحِلْمِ، نِظَامُ الدِّينِ، وَ عِزُّ الْمُسْلِمِينَ، وَ غَيْظُ الْمُنَافِقِينَ، وَ بَوَارُ الْكَافِرِينَ. الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ، لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ، وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ، وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ، وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ، مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ، مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ، بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ، فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ مَعْرِفَةَ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ، ضَلَّتِ الْعُقُولُ، وَ تَاهَتِ الْحُلُومُ، وَ حَارَتِ الْأَلْبَابُ، وَ خَسَأَتِ الْعُيُونُ، وَ تَصَاغَرَتِ الْعُظَمَاءُ، وَ تَحَيَّرَتِ الْحُكَمَاءُ، وَ تَقَاصَرَتِ الْحُلَمَاءُ، وَ حَصِرَتِ الْخُطَبَاءُ، وَ جَهِلَتِ الْأَلِبَّاءُ، وَ كَلَّتِ الشُّعَرَاءُ، وَ عَجَزَتِ الْأُدَبَاءُ، وَ عَيِيَتِ الْبُلَغَاءُ، عَنْ وَصْفِ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِهِ، أَوْ فَضِيلَةٍ مِنْ فَضَائِلِهِ، وَ أَقَرَّتْ بِالْعَجْزِ وَ

ص: 121

التَّقْصِيرِ، وَ كَيْفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ، أَوْ يُنْعَتُ بِكُنْهِهِ، أَوْ يُفْهَمُ شَيْ ءٌ مِنْ أَمْرِهِ، أَوْ يُوجَدُ مَنْ يَقُومُ مَقَامَهُ، وَ يُغْنِي غِنَاهُ لَا كَيْفَ؟ وَ أَنَّى وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ، وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ، فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا؟ وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا؟ وَ أَيْنَ يُوجَدُ مِثْلُ هَذَا؟ أَ تَظُنُّونَ أَنَّ ذَلِكَ يُوجَدُ فِي غَيْرِ آلِ الرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم؟ كَذَبَتْهُمْ وَ اللَّهِ أَنْفُسُهُمْ وَ مَنَّتْهُمُ الْأَبَاطِيلَ، فَارْتَقَوْا مُرْتَقًى صَعْباً دَحْضاً تَزِلُّ عَنْهُ إِلَى الْحَضِيضِ أَقْدَامُهُمْ رَامُوا إِقَامَةَ لْإِمَامِ بِعُقُولٍ حَائِرَهٍ بَائِرَهٍ نَاقِصَهٍ وَ آرَاءٍ مُضِلَّهٍ،فَلَمْ یَزْدَادُوا مِنْهُ إِلاَّ بُعْداً.... فَکَیْفَ لَهُمْ بِاخْتِیَارِ الْإِمَامِ؟!وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لاَ یَجْهَلُ،رَاعٍ لاَ یَنْکُلُ، مَعْدِنُ الْقُدْسِ وَ الطَّهَارَهِ،وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَهِ،وَ الْعِلْمِ وَ الْعِبَادَهِ. مَخْصُوصٌ بِدَعْوَةِ الرَّسُولِ صلی الله علیه وآله وَ نَسْلُ المُطَهَّرَةِ الْبَتُولِ...» و تحف العقول، ص 436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 216 ب20 ح1 و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 675 ب58ح32 و معاني الأخبار: ص96 ح2 والأمالي، ابن بابويه: ص 675 مجلس 97 ح1 و الإحتجاج: ج2 ص 433 و الصراط المستقيم: ج1 ص83. بحار الأنوار: ج25 ص120 ب4 ح4 از: كمال الدين و معاني الأخبار و الأمالي و العيون و الإحتجاج و التحف والغيبة والكافي.

102 - تفسیر فرات الكوفي: ص 581 ح 747 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که فرمود: «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّيْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا- أَوْ- مِنْ مَعْرِفَتِهَا «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ اَلرُّوحُ فِيها» وَ الْمَلاَئِكَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّد صلى الله عليهم. وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ عليها السلام...»

103 - در این باره احادیث بسیاریست و ما در اینجا به چند مورد اکتفا می کنیم: بصائر الدرجات: ص 447 ب 14 ح4 به سند خود از جابر از امام محمد باقر عليه السلام گوید: از امام

ص: 122

درباره علم عالم (أئمته) پرسیدم که فرمود: «یا جابِرُ إِنَّ فِی الأَنْبِیاءِ وَالأَوصِیاءِ خَمْسَهَ أَرْواح رُوحَ الْقُدُسِ وَ رُوحَ الإِیمانِ وَ رُوحَ الحیاه وَ رُوحَ القُوَّهِ وَرُوحَ الشَّهْوَهِ فَبِرُوح القُدُسِ یا جابِرُ عَرَفُوا ما تَحْتَ الْعَرْشِ إِلی ما تَحْتَ الثَّری» ثُمَّ قال: «یا جابر إِنَّ هذِهِ أَلارْواحٌ یُصیبُه الحَدَثانُ إِلاّ ان رُوحَ الْقُدُسِ لا تَلْهُو وَلا یَلْعَبُ

بصائر الدرجات: ص 453 ب 15 ح12 به سند خود از جابر از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ رُوحِ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحِ اَلْإِیمَانِ وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانِ فَرُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا یَا جَابِرُ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی»

بصائر الدرجات: ص460 ب18ح1 به سند صحیح از هشام بن سالم گوید: شنیدم امام جعفر صادق می فرمود درباره این آیه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»، خَلقٌ أعظَمُ مِن جَبرَئیلَ و میکائیلَ، لَمْ یَکُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَی غَیْرِ محمد صلی الله علیه و آله و سلم و هُوَ مَعَ الأَئِمَّهِ یُوَفِّقُهُمْ وَ یُسَدِّدُهُمْ، وَ لَیْسَ کُلَّمَا طُلِبَ وُجِدَ».

بصائر الدرجات: ص 461 ب18 ح5 به سند صحیح از أبو بصیر گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم از آیه: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلًا» فرمود: هُوَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ یُوَفِّقُهُ وَ هُوَ مَعَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ».

104 - حدیث امام رضا عليه السلام در وصف امام و امامت و عجز مردم از شناخت و اختیار امام عليهم السلام: الكافي: ج1 ص198 ح1: « ...، فَکیفَ لَهُمْ بِاخْتِیارِ الْإِمَامِ، وَ الْإِمَامُ عَالِمٌ لا یجْهَلُ،.. مَخْصُوصٌ بِدَعْوَهِ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله وَ نَسْلِ الْمُطَهَّرَهِ الْبَتُولِ،...». و تحف العقول، ص436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1

ص: 123

ص 216 ب20 ح1 و کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص 675 ب58 ح32 و معاني الأخبار: ص 96 ح2 و الأمالي، ابن بابویه: ص 675 مجلس 97 ح1 و الإحتجاج: ج2 ص 433 و الصراط المستقيم: ج1 ص83. بحار الأنوار: ج25 ص120 ب4 ح4 از: كمال الدين و معاني الأخبار و الأمالي و العيون و الإحتجاج والتحف والغيبة والكافي.

105 - الكافي: ج1 ص 198 ح ا و تحف العقول، ص 436 و الغيبة، النعماني: ص 216 ب13 ح6 و الأمالي، ابن بابویه: ص674 مجلس 97 ح1 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 216 ب20 ح1 و کمال الدين: ج2 ص675 ب58 ح32 و معاني الأخبار: ص96 ح2 و الإحتجاج: ج2 ص 433.

106 - سوره (2) آیه 144: «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً...»

و سوره (4) النساء آیه 42: «فَكَيْفَ إِذا جِئْنا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً»

و سوره (13) الرعد آیه 44: «وَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ»

و سوره (16) النحل آیه: 85: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لا يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَ لا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ».

و سوره (16) النحل آیه 90: «وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَ جِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَىٰ هَٰؤُلَاءِ ۚ...».

و سوره (22) الحج آیه 79: «وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَ فِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ ... ».

و سوره (28) القصص آیه 76: «وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ

ص: 124

لِلّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ».

107 - احادیث بسیاری در باب محدث بودن حضرات محمد و آل محمد و حضرت فاطمه صلوات الله عليهم است که به برخی از آن ها اشاره می شود: سوره (22) الحج آیه 53: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».

تفسير علي بن إبراهيم القمي: ج2 ص85 و أما در روایات خاصة همانا روایت شده است از إمام صادق عليه السلام که فرمود: «أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم: أَصَابَهُ خَصَاصَهٌ فَجاءَ إِلَی رَجُلٍ مِنَ الأَنصَارِ فَقَالَ لَهُ هَل عِندَکَ مِن طَعَامٍ؟ فَقَال نَعَم یَا رَسُولَ اللهِ وَ ذَبَحَ لَهُ عَنَاقاً وَ شَوَاهُ فَلَمَّا أَدنَاهُ مِنهُ تَمَنَّی رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلّم: أَن یَکُونَ مَعَهُ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَینُ علیهم السلام فَجَاءَ مُنَافِقَانِ ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ بَعْدَهُمَا فَأَنْزَلَ اَللَّهُ فِی ذَلِکَ «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ إِلاّ إِذا تَمَنّی أَلْقَی اَلشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ» یَعْنِی فُلاَناً وَ فُلاَناً».

کتاب سليم بن قیس الهلالي: ج2 ص 823 ح 37 ... فقلت لمحمد: من تراه حدث أميرالمؤمنين عليه السلام عن هؤلاء الخمسة بما قالوا؟ فقال: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، إنه يراه في منامه كل ليلة و حديثه إياه في المنام مثل حديثه إياه في [الحياة] و اليقظة فإن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: «مَنْ رَآنِی فِی اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِی فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ لاَ یَتَمَثَّلُ بِی وَ لاَ بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ». قال سليم: فقلت لمحمد بن أبي بكر: من حدثك بهذا؟ قال علي عليه السلام. فقلت: وأنا سمعته أيضا منه كما سمعت أنت. فقلت لمحمد: فلعل ملكا من الملائكة حدثه؟ قال: أو ذاك. قلت: و هل تحدث الملائكة إلا الأنبياء؟ قال: أما تقرأ القرآن: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ»؟ قال: قلت له: أمير المؤمنين عليه السلام محدث هو؟ قال: نعم، و كانت فاطمة عليها السلام محدثة ولم تكن نبية و مريم

ص: 125

كانت محدثة و لم تكن نبية و أم موسى ما كانت نبية و كانت محدثة و كانت سارة امرأة إبراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها «بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ» و لم تكن نبية . قال سليم: فلما قتل محمد بن أبي بكر بمصر ونعي عزيت به أمير المؤمنين عليه السلام و خلوت به فحدثته بما حدثني به محمد بن أبي بکرو خبرته بما خبرني به عبد الرحمان بن غنم قال: صَدَقَ مُحَمَّدٌ رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا إِنَّهُ شَهِیدٌ حَیٌّ یُرْزَقُ....

بصائر الدرجات: ص 372 جزء 8 ب1 ح16 به سند متصل خود از سلیم گوید: شنیدم حضرت على عليه السلام می فرمود: «إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی مِنْ وُلْدِی (أَئِمَّهٌ مُهْتَدُونَ - الإختصاص) مَهْدِیُّونَ کُلُّنَا مُحَدَّثُونَ». فقلت: يا أمير المؤمنين ! من هم؟ قال: «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ ثُمَّ ابْنَيْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ». قال: و علي يومئذ رضيع - «ثُمَّ ثَمَانِیَهٌ مِنْ بَعْدِهِ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ اَلَّذِینَ أَقْسَمَ اَللَّهُ بِهِمْ فَقَالَ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» أَمَّا اَلْوَالِدُ فَرَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سلم «وَ مَا وَلَدَ» یَعْنِی هَؤُلاَءِ اَلْأَوْصِیَاءَ» قلت: يا أمير المؤمنين ! تجمع [أيجتمع] إمامان؟ قال: «لاَ إِلاَّ وَ أَحَدُهُمَا مُصْمَتٌ لاَ یَنْطِقُ حَتَّی یَمْضِیَ اَلْأَوَّلُ» . قال سليم الشامي: سألت محمد بن أبي بكر قلت: كان علي عليه السلام محدثا؟ قال: نعم. قلت: و هل يحث الملائكة إلا الأنبياء؟ (و يحدث الملائكة الأئمة - الإختصاص) قال: أما تقرأ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی وَ لا مُحَدَّثٍ»؟ قلت: فأمير المؤمنين عليه السلام محدث؟ قال: نعم، و فاطمة كانت محدثة ولم تكن نبية. الإختصاص: ص 329 از إسماعيل بن يسار مانند البصائر با اختلاف اندک.

علل الشرائع: ج1 ص 183 ب146 ح2 از پدرش از عبد الله بن الحسن مؤدب از أحمد بن على اصفهانی از ابراهيم بن محمد ثقفی از إسماعيل بن بشار از علي بن جعفر حضرمی از سلیمان از محمد بن أبي بكر: لما قرأ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ و لا مُحَدّثٍ»، و هل يحدث الملائكة إلا الأنبياء ؟ قال: مريم لم تكن نبية و كانت محدثة و أم موسی بن عمران كانت محدثة و لم تكن نبية و سارة امرأة إبراهيم قد عاينت الملائكة فبشروها «بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ

ص: 126

يَعقُوبَ» ولم تكن نبية، و فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كانت محدثة و لم تكن نبية. و کشف الغمة: ج1 ص468 و روي أن محمد بن أبي بكر رضي الله عنه ...مانند العلل. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص ص 336 از سلیم مانند علل الشرائع. و گوید: و قد ذكر سعد القمي في بصائر الدرجات و محمد بن يعقوب الكليني في الكافي بابا في ذلك.

سوره (11) هود عليه السلام آیه 72: «وَ امْرَأَتُهُ قائِمَهٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ».

و إرشاد القلوب: ج2 ص393 ... قال (سليم) قلت لمحمد: من تراه حدث أمير المؤمنين عليه السلام عن هؤلاء الخمسة بما قالوا؟ فقال: رسول الله، إنه يراه كل ليلة في المنام و حدثه إياه في المنام مثل ما حدثه إياه في اليقظة والحياة. وقد قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : «مَنْ رَآنِی فِی اَلْمَنَامِ فَقَدْ رَآنِی فَإِنَّ اَلشَّیْطَانَ لاَ یَتَمَثَّلُ بِی فِی اَلنَّوْمِ وَ لاَ فِی اَلْیَقَظَةِ وَ لاَ بِأَحَدٍ مِنْ أَوْصِیَائِی إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ». قال سليم: فقلت: لمحمد: من حدثك بهذا؟ قال: أمير المؤمنين علي بن أبي طالب. فقلت: و أنا أيضا سمعته منه كما سمعته أنت، فلعل ملكا من الملائكة حدثه . قال: و هل تحدث الملائكة إلا الأنبياء ؟ أو ما تقرأ كتاب الله العزيز: «وَ ما أرْسَلْنا مِن قَبْلِكَ مِن رَسُولٍ وَ لا نَبِيٍّ وَ لا مُحَدّثٍ»؟ قلت: فأمير المؤمنين عليه السلام محدث؟ قال: نعم و فاطمة عليها السلام محدثة و لم تكن نبية، و مريم عليها السلام محدثة ولم تكن نبية، و أم موسی عليها السلام محدثة و لم تكن نبية، و سارة امرأة إبراهيم عليهما السلام محدثة قد عاينت الملائكة و لم تكن نبية وبشروها «بِاسحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ يَعْقُوبَ»... قال سليم: فلما قتل محمد بن أبي بكر بمصر و نعي عزيت به أمير المؤمنين عليه السلام و خلوت به و حدثته بما حدثني به محمد بن أبي بكر و بما حدثني به ابن غنم قال: «صَدَقَ مُحَمَّدٌ (رَحِمَهُ اللَّهُ)، أَمَا إِنَّهُ شَهِیدٌ حَیٌّ مَرْزُوقٌ. یَا سُلَیْمُ! إِنِّی وَ أَوْصِیَائِی أَحَدَ عَشَرَ رَجُلًا مِنْ وُلْدِی أَئِمَّةُ الهُدًی مَهْدِیُّونَ مُحَدَّثُونَ» .

ص: 127

قلت: و من هم يا أمير المؤمنين ؟ قال: «ابنی [اِبْنَایَ] اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ اِبْنِی هَذَا- وَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ وَ هُوَ رَضِیعٌ ثُمَّ قَالَ-: ثَمَانِیَةٌ مِنْ وُلْدِهِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ وَ هُمُ اَلَّذِینَ أَقْسَمَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بِهِمْ فَقَالَ «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» فَالْوَالِدُ رَسُولُ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ سلم وَ أَنَا وَ مَا وَلَدَ یَعْنِی هَؤُلاَءِ اَلْأَحَدَ عَشَرَ أَوْصِیَائِی (علیهم السلام) وَ اَللَّعْنَةُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أبدا [أَبَدَ اَلْآبِدِینَ]» قُلْتُ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ یَجْتَمِعُ إِمَامَانِ قَالَ «لاَ أَحَدُهُمَا لاَ یَنْطِقُ حَتَّی یَهْلِکَ اَلْأَوَّلُ».

بصائر الدرجات: ص 320 ب5 ح3 به سند متصل خود از حکم بن عيينة قال: دخلت على علي بن الحسين يوما فقال لي: «یَا حَکَمُ هَلْ تَدْرِی مَا اَلْآیَهُ اَلَّتِی کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَعْرِفُ بِهَا صَاحِبَ قَتْلِهِ (يَعْرِفُ قَاتِلَهُ بِهَا -الکافی) وَ یَعْلَمُ بِهَا اَلْأُمُورَ اَلْعِظَامَ اَلَّتِی کَانَ یُحَدِّثُ بِهَا اَلنَّاسَ ؟». قال الحكم: فقلت في نفسي قد وقفت على علم من علم علي بن الحسين ، أعلم بذلك تلك الأمور العظام. قال: فقلت: لا والله لا أعلم به أخبرني بها يا ابن رسول الله صلى الله عليه و آله. قال: «وَ اَللَّهِ قَوْلُ اَللَّهِ: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ». فقلت: و كان علي بن أبي طالب عليه السلام محدثا؟ قال: «نَعَمْ وَ کُلُّ إِمَامٍ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ فَهُوَ مُحَدَّثٌ». از او: الكافي: ج1 ص270ح 2 مانند او و اضافه نمود: فقال له رجل يقال له عبد الله بن زید کان أخا علي لأمه: سبحان الله محدثا؛ كأنه ينكر ذلك فأقبل علينا أبو جعفر عليه السلام فقال: «أَمَا وَاللّهِ إِنَّ ابْنَ أُمِّکَ بَعْدُ قَدْ کَانَ یَعْرِفُ ذلِکَ». قال: فلما قال ذلك سكت الرجل. فقال: «هِیَ الَّتِی هَلَکَ فِیهَا أَبُوالْخَطَّابِ ، فَلَمْ یَدْرِ مَا تَأْوِیلُ الْمُحَدَّثِ وَ النَّبِیِّ».

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص ص 336 در کتاب الأحياء است که ابن عباس آیه را چنين قرائت می نموده: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ وَ لاَ نَبِیٍّ وَ لاَ مُحَدَّثٍ».

108 - تفسير أطيب البيان: ج13 ص 226 حضرت امام حسن زکی عسکری علیه السلام فرمودند: «نَحْنُ حُجَجُ اللهِ ِ عَلَى خَلْقِهِ وَ جَدَّتُنا فاطِمَةُ حُجَّةُ اللهِ عَلَيْنا- ما حجت های الله بر خلق او هستيم، و جده ما فاطمه حجت الله است برما».

ص: 128

109 - شرح نهج البلاغة إبن أبي الحديد: ج16 ص 211 از کتاب السقيفة و فدك: ص98 قسمت 2 به چند سند خطبه فدکیه را نقل کرده است که حضرت فاطمه علیها السلام ضمن خطبه خود فرمودند: «...وَ اِحْمَدُوا اَللَّهَ... وَ نَحنُ وَسیلَتُهُ فی خَلقِهِ، و نَحنُ خاصَّتُهُ، و مَحَلُّ قُدسِهِ وَ نَحْنُ حُجَّتُهُ فی غَیْبِهِ وَ نَحْنُ وَرَثَهُ أنْبِیائِهِ...». و شرح نهج البلاغة ابن میثم البحراني: ج5 ص105.

110 - الإحتجاج.

111 - الدر النظيم

112 - الإحتجاج

113 - بسیاری از محدثین و مورخين خطبه فدکیه حضرت فاطمه سلام الله عليها را نقل نموده اند: دلائل الإمامة: ص 109 - 113 ح 36 به سندهای متصل از: ابن عباس، و به چند سند از حضرت زینب عليها السلام، و از چند تن دیگر، و از عبد الله محض از گروهی از بنی هاشم، و به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام از پدرش از حضرت زینب، و از ابن عائشة و از زید بن علي بن الحسين از حضرت زینب؛ از حضرت فاطمه سلام الله علیها که در خطبه خود فرمودند: «... فَفَرَضَ (فَجَعَلَ - الإحتجاج) اللَّهُ عَلَيْكُمُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً لَكُمْ مِنَ الشِّرْكِ؛ ... وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً (أَماناً - الإحتجاج) لِلفُرقَةِ ... ». و الإحتجاج: ج1 ص97- 99 به سند خود از عبد الله محض. و کشف الغمة: ج1 ص480-483 از کتاب السقيفة جوهری به سند ها و طرق خود: «...فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ ... وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً لِلْفُرْقَةِ... ». الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص465 -469 از ابن عباس از حضرت زینب عليها السلام: «...فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، ... وَ طَاعَتِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ ، وَ إِمَامَتَنَا لِمَا لِلْفُرْقَةِ، ... ». ر.ک: من لا يحضره الفقيه : ج3 ص 567 و 568 ح4940 به سند خود از جابر از حضرت زینب علیها السلام: «... فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، ... وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ، ...». علل

ص: 129

الشرائع: ج1 ص 248 و 249ب 182ح 2 و 3 و 4 از أحمد بن محمد بن جابر و جمعی از بنی هاشم و زید بن علي از حضرت زینب علیها السلام: «... فَفَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، ... وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ، ...». ر.ک: من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 568 ح.494.

114 - الدرالنظيم

115 – بصائرالدرجات: 151 ب14 ح70 به سند متصل خود از ابوبصی: «... وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا مُصْحَفُ فَاطِمَهَ قَالَ مُصْحَفٌ فِیهِ مِثْلُ قُرْآنِکُمْ هَذَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ...هُوَ شَیْءٌ أَمْلاَهَا اَللَّهُ وَ أَوْحَی إِلَیْهَا...». مانند آن: الكافي: ج1 ص 239 ح1.

116 - تفسیر فرات الكوفي: ص 581 ح 747 به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که فرمود: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» اللَّیْلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللَّهُ فَمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّیَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ الْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا- أو- مِنْ مَعْرِفَتِهَا ، وَ قَوْلِهِ : «وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» ، «يَعْنِي خَيْرٌ مِنْ أَلْفَ مُؤْمِنٍ وَ هِيَ أُمُّ الْمُؤْمِنِينَ «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها» وَ الْمَلَائِكَةُ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ يَمْلِكُونَ عِلْمَ آل محمد صلى الله عليهم. وَ الرُّوحُ الْقُدُسُ هِيَ فَاطِمَةُ علیهاالسلام «بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ هِيَ حَتّي مَطْلَعِ الْفَجْرِ» يَعْنِي حَتَّي يَخْرُجَ اَلْقَائِمُ عليه السلام».

تأويل الآيات الظاهرة: ص791 از محمد بن جمهور از موسی بن بکر از زرارة از حمران گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم: عما يفرق في ليلة القدر هل هو ما يقدر الله فيها؟ قال: «لاَ تُوصَفُ قُدْرَهُ اَللَّهِ إِلاَّ أَنَّهُ قَالَ: «فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ»، فَکَیْفَ یَکُونُ حَکِیماً إِلَّا مَا فُرِقَ وَ لَا تُوصَفُ قُدْرَهُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، لِأَنَّهُ یُحْدِثُ مَا یَشَاءُ، وَ أَمَّا قَوْلُهُ: «لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»، یَعْنِی فَاطِمَهَ علیها السلام ، وَ قَوْلُهُ: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها»، وَ الْمَلَائِکَهُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ یَمْلِکُونَ عِلْمَ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام وَ الرُّوحُ رُوحُ الْقُدُسِ، وَ هُوَ فِی فَاطِمَهَ علیها السلام ، «مِنْ کُلِّ أَمْرٍ سَلامٌ»، یَقُولُ: مِنْ کُلِّ أَمْرٍ مُسَلَّمَهٍ، «حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ»، یَعْنِی حَتَّی یَقُومَ

ص: 130

الْقَائِمُ علیه السلام»

117 - سوره (3) آل عمران (آل محمد صلوات الله عليهم) آیه 62.

118 - سوره (16) النحل آیه 4.

119 - بحار الأنوار: ج43 ص 218ب7 ضمن ح49 و ج78 ص 391 ب10 ضمن ح56 از مصباح الأنوار خطی: ص 257 از امام جعفر بن محمد از پدرانش علیهم السلام که فرمودند: «لَمَّا حَضَرَتْ فاطِمَهَ الْوَفاهُ بَکَتْ فَقالَ لَها أَمِیرُ الْمُؤمِنِینَ یا سَیِّدَتِی ما یُبْکِیکِ؟ قالَتْ أَبْکِی لِما تَلْقَی بَعْدِی فَقالَ لَها لَا تَبْکِی فَوَ اللهِ إِنَّ ذَلِکَ لَصَغِیرٌ عِنْدِی فِی ذَاتِ اَللَّهِ... ». مستدرك الوسائل: ج2 ص290ب 29 ح 1995 از بحار الأنوار

120 – سوره (42) الشوری آیه 26: «ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَ مَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ»

در بسیاری از کتاب های تفسیر و حدیث و فضائل اهل بیت عصمت عليهم السلام از شیعه امامیه و مخالفين در تفسیر مودت در آیه، و مودت آل محمد و خصوص حضرت فاطمه صلوات الله و سلامه عليهم احادیث بسیاری ذکر گردیده است.

121 - الأمالي، إبن بابویه: ص384 مجلس 61 ح1 به سند خود از امام جعفر صادق از پدران گرامش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «یا فاطمه! إنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی لَیَغْضَبُ لِغَضَبِ وَ یَرْضی لِرِضاک، ...». مانند آن: دلائل الإمامة: ص 146ح53 به سند خود از امام حسین از پدرش از جدش رسول الله، والأمالي، الشيخ الطوسي: ص 427 مجلس 15 ح954- 11 به سند خود از امام جعفر صادق از پدرانش از رسول الله . و روضة الواعظين: ج1 ص 149 از رسول الله . و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: از امام صادق و از کتاب شرف النبي ابن سعید واعظ و از کتاب الفضائل از أبوصالح مؤدن از ابن عباس و از کتاب الإبانة عكبري و از

ص: 131

كتاب الديانة محمود إسفرائینی همه گی از رسول الله. والإحتجاج: ج 2 ص 354 از حسین بن زید از امام جعفر صادق عليه السلام از رسول الله، و کشف الغمة: ج1 ص 458 از کتاب الآل از امام حسین از پدرش عليهما السلام از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.

عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 26 ب31 ح6 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «تُحْشَرُ ابْنَتِی فَاطِمَهُ سلام الله علیها یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ مَعَهَا ثِیَابٌ مَصْبُوغَهٌ بِالدِّمَاءِ، تَتَعَلَّقُ بِقَائِمَهٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ تَقُولُ: یَا عَدْلُ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ قَاتِلِ وُلْدِی قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه فَیَحْکُمُ اللَّهُ تعالی لِابْنَتِی وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ و إنَّ اللهَ عَزَّ و جَلَّ یَغْضَبُ بغَضَب فاطمَةَ و یَرْضی لِرِضاها» عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص 46 ب 31 ح 171 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إنَّ اللهَ تَعالی یَغْضَبُ لغَضَب فاطمَةَ وَ یَرْضی لِرِضاها». و معاني الأخبار: ص 303 ح2 به سند خود از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ شِجْنَهٌ مِنِّی یُؤْذِینِی مَا آذَاهَا وَ یَسُرُّنِی مَا یَسُرُّهَا، وَ إنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالی لیَغْضَبُ لغَضَب فاطمَةَ و یَرْضی لرضاها». و کشف الغمة: ج1 ص 467 از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَّ فَاطِمَهَ شِجْنَهٌ مِن ی یُسْخِطُنِی مَا أَسْخَطَهَا وَ یُرْضِینِی مَا أَرْضَاهَا». الأمالي، الشيخ المفيد: ص 95 مجلس 19 ح4 به سند خود از امام محمد باقر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إنَّ اللَّهَ لَیَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَهَ، و یَرضی لِرِضاها». مانند آن: إعلام الوری: ص 149 فصل 2 از رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم، و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج3 ص325 از حسین بن زید بن علي از امام صادق، و از جابر از امام محمد باقر از رسول الله ، و کشف الغمة: ج1 ص 467 روایت شده است از امام جعفر صادق از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. بشارة المصطفى: ج2 ص208 به سند خود از امام رضا از پدرانش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «إِنَ اللهَ لَیَغْضِبَ لِغَضَبِ فاطِمَة وَ یَرْضَی بِرِضَاها». إعتقادات الإمامية: ص 105 و أما فاطمة صلوات الله عليها فاعتقادنا فيها أنها سيدة نساء العالمين من

ص: 132

الأولين والآخرين، وأن الله يغضب لغضبها، و يرضى لرضاها و أنها خرجت من الدنيا ساخطة على ظالميها وغاصبيها و مانعي إرثها.

122 - سوره (24) النور آیه 37: «فی بیوتٍ أذِنَ اللهُ أن تُرفَعَ وَ یُذکرَ فیها اسمُهُ یُسَبِحُ لَهُ فیها بالغُدُوِّ والاصال».

تفسير علي بن إبراهيم القمي: ج 2 ص 103 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ بَیْتُ عَلِیٍّ مِنْهَا. و تفسیر فرات الكوفي: ص: 282 ح 382 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «...هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ بَیْتُ عَلِیٍّ بن ابی طالب مِنْهَا». تفسیر فرات الكوفي: ص 286 ح 386 به سند خود به سند خود از زیدعليه السلام گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «هِیَ بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ». فقال أبو بكر: هذا منها -يعني بيت علي بن أبي طالب - ؟ فقال له النبي: «هَذَا مِنْ أَفْضَلِهَا». و الكافي: ج8 ص 113 ح92 به سند خود از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «... وَ هِیَ بُیُوتَاتُ اَلْأَنْبِیَاءِ وَ اَلرُّسُلِ وَ اَلْحُکَمَاءِ وَ أَئِمَّهِ اَلْهُدَی، فَهَذَا بَیَانُ عُرْوَةِ الْإیمَانِ الَّتِی نَجَا بِهَا مَنْ نَجَا قَبْلَکُمْ وَ بِهَا یَنْجُو مَنْ یَتَّبِعُ الْأئِمَّةَ». کامل الزيارات: ص 53ح2 به سند خود از امام محمد باقریا امام جعفر صادق عليهما السلام که فرمودند: «...طِبتُمْ وَطابَت مَنْبَتُکُمْ، مَنَّ بِکُمْ عَلَینا دَیّانُ الدِّینِ، فَجَعَلَکُم فی بُیُوت أذِنَ اللهُ أنْ تُرفَعَ وَیُذکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَيْكُمْ رَحْمَةً لَنا وَ كَفارَةً لِذُنُوبِنا...». مانند آن: من لا يحضره الفقيه: ج2 613 و عیون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص275 و كمال الدين: ج1 ص218. شواهد التنزيل: ج1 ص533 ح 567 به سند خود از أنس بن مالک و بريدة که گفتند: رسول الله این آیه را قرائت فرمود کسی برخواست و گفت: (مراد آیه از خانه) کدام خانه است ای رسول الله ؟ فرمود: «بُیُوتُ اَلْأَنْبِیَاءِ». پس أبو بكر برخواست و گفت: ای رسول الله این خانه از آن هاست (خانه علی و فاطمة)؟ فرمود: «نَعَمْ مِنْ أَفْضَلِهَا». شواهد التنزيل: ج1 ص 533 ح568 به سند دیگری از انس و بریدة مانند آن. خصائص الوحي المبين:

ص: 133

ص 79 و الصراط المستقيم: ج1 ص293 از تفسیر ثعلبی مانند آن. و کشف الغمة: ج1 ص319 از کتاب ما نزل من القرآن في شأن علي عليه السلام از ابن مردویه مانند آن. و تأويل الآيات الظاهرة: ص 358 و تفسیر البرهان: ج3 ص 138 از محمد بن العباس الماهیار مانند آن.

123 – سوره (17) الإسراء آیه 27: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِیراً». و سوره (8) الأنفال آیه 42: «وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أنْزَْلنا عَلی عَبْدنا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ وَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَی ءْ قَدِیرٌ».

124 - سوره (24) النور آیه 36: «اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِي زُجَاجَةٍ ۖ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ ۚ نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ ۗ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ ۗ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»

125 - تفسير علي بن ابراهيم القمي: ج2 ص 102 به سند خود از امام جعفر بن محمد الصادق عليه السلام درباره آیه نور فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ: فَاطِمَهُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ «فِیها مِصْباحٌ اَلْمِصْبَاحُ» اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ «فِی زُجاجَهٍ اَلزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَأَنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْأَرْضِ، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ عَلَیْهِ وَ عَلَی نَبِیِّنَا وَ آلِهِ اَلسَّلاَمُ «لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» یَعْنِی لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا...»

126 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص280 روایات به تظاهر از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم درباره آیه نور رسیده است که فرمود: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ» أنه قال: یَا عَلِیُّ اَلنُّورُ اِسْمِی وَ «اَلْمِشْکَاهُ» أَنْتَ یَا عَلِیُّ «مِصْباحٌ» اَلْمِصْباحُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ «اَلزُّجاجَهُ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ» «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ» جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ «مُبارَکَهٍ» مُوسَی

ص: 134

بْنُ جَعْفَرٍ «زَیْتُونَهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُوسَی «لا شَرْقِیَّهٍ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ «وَ لا غَرْبِیَّهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ «یَکادُ زَیْتُها» اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ «یُضِیءُ» اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِیُّ» در تفسير البرهان: ج4 ص 72 ح764 گوید: از جابر بن عبد الله الأنصاري روایت شده است که گوید: داخل مسجد کوفه گردیدم و أمير المؤمنين صلوات الله وسلامه عليه را دیدم که با انگشت خود بر زمین می نوشت و لبخند می زد، عرضه داشتم: ای أمیرالمؤمنین ! چه چیز شما را خندان نموده است؟ فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْرَأُ هَذِهِ اَلْآیَهَ وَ لَمْ یَعْرِفْهَا حَقَّ مَعْرِفَتِهَا». فقلت له: أي آية، يا أمير المؤمنين ؟ فقال: «قوله تعالی: «اَللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ»، الْمِشْکَاةُ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ،، «فيها مصباح» أَنَا الْمِصْبَاحِ «فِي زُجاجیة» الزُجاجه الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ عليهما السلام «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» وَ هُوَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) زَیْتُونَهٍ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) «لا شَرْقِیَّهٍ» مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «وَ لا غَرْبِیَّهٍ» عَلِیُّ بْنُ مُوسَی (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ» عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «نُورٌ عَلی نُورٍ» اَلْحَسَنُ اِبْنُ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)، «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِیُّ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) «وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اَللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» تأويل الآيات: ص 357 و تفسير البرهان : ج4 ص 71 ح7639 از تفسیر محمد بن العباس به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام که درباره آیه کریمه نور فرمود: «الْحَسَنُ «الْمِصْبَاحُ» «فِي زُجاجَةٍ» الحسین الزُّجاجَةُ «كَأنّها كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ» فَاطِمَهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» إِبْرَاهِیمُ «زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ» إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یَهْدِی اَللَّهُ لِلْأَئِمَّهِ مَنْ یَشَاءُ...». بحار الأنوار: ج 23 ص 304 ب18 ح1 از تفسیر قمی به سند متصل از صالح بن سهل همدانی گوید شنیدم امام صادق عليه السلام درباره آیه کریمه نور فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ» فَاطِمَهُ (عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ) «فِیها

ص: 135

مِصْباحٌ» اَلْحَسَنُ المِصباحُ وَ اَلْحُسَیْنُ «فِی زُجاجَهٍ» اَلزُّجاجَهُ «کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَأَنَّ فَاطِمَهَ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ بَیْنَ نِسَاءِ أَهْلِ اَلْجَنَةِ، «یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ» یُوقَدُ مِنْ إِبْرَاهِیمَ «لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ» یَعْنِی لاَ یَهُودِیَّهٍ وَ لاَ نَصْرَانِیَّهٍ، «یَکادُ زَیْتُها یُضِیءُ» یَکَادُ اَلْعِلْمُ یَتَفَجَّرُ مِنْهَا، «وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ» إِمَامٌ مِنْهَا بَعْدَ إِمَامٍ، «یَهْدِی اَللّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» یَهْدِی اَللَّهُ اَلْأَئِمَّهَ مَنْ یَشَاءُ...». کشف اليقين: ص 416 المبحث 21 و تفسیر البرهان: ج4 ص 72 ح7942 از مناقب علي بن أبي طالب عليه السلام ابن المغازلي: ص271ح319 به سند خود از محمد بن سهل بغدادی از موسی بن القاسم از علی بن جعفر گوید: از امام موسی کاظم علیه السلام پرسیدم از معنی آیه کریمه: «کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ» فرمود: «اَلْمِشْکَاهُ» فَاطِمَهُ وَ «اَلْمِصْبَاحُ» اَلْحَسَنُ وَ «اَلزُّجَاجَهُ» اَلْحُسَیْنُ «کَأَنَّهٰا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ» کَانَتْ کَوْکَباً دُرِّیّاً بَیْنَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ...».

127 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص335 رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به حضرت فاطمة سلام الله علیها فرمود: «إِنَّ بَطْنَ أُمِّکِ کَانَ لِلْإِمَامَهِ وِعَاءً».

128 - سوره (22) الحج آیه 46: «فَكَاَیِن مِنْ قَرْيَةٍ أَهْلَكْناها وَ هِيَ ظالِمَةُ فَهِيَ خاوِيَةُ عَلى عُرُوشِها وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدِ».

129 - بصائر الدرجات: ص505 ب18 ح4 و معاني الأخبار: ص111 ح2 هر دو به سند متصل خود از نصربن قابوس گوید: از امام جعفر صادق عليه السلام پرسیدم درباره آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ».

کمال الدین و تمام النعمة: ج2 ص417 ب40 ح10 به سند متصل خود از أبوبصیر از امام جعفر صادق عليه السلام روایت نمود که حضرت درباره آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ».

معاني الأخبار: ص111 ح1 به سند متصل خود از إبراهيم بن زیاد گفت: از امام جعفر صادق عليه السلام درباره سخن خداوند: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» پرسیدم فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ

ص: 136

اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ».

الكافي: ج1 ص 427 ح75 به سند متصل خود از علی بن جعفر از برادرش امام موسی کاظم عليه السلام پرسیدم از تفسیر آیه کریمه: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ» فرمود: «اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ اَلْإِمَامُ اَلصَّامِتُ، وَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ اَلْإِمَامُ اَلنَّاطِقُ». مانند آن: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 88.

130 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج3 ص 88 أحمد بن حميد هاشمی گفت: در کتاب جامع جعفر صادق عليه السلام درباره سخن خداوند تعالى: «رَسُولُ اللَّهِ الْقَصْرُ الْمَشِیدُ وَ الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَهُ عَلِیٌّ»

131- معاني الأخبار: ص111 ح3 به سند متصل خود از صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام که فرمود: «أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ هُوَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ وَ اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ فَاطِمَهُ وَ وُلْدُهَا مُعَطَّلِینَ مِنَ الْمُلْكِ». تأويل الآيات الظاهرة: ص 339 و تفسير البرهان: ج3 ص895 ح7376 از تفسير محمد بن العباس رحمه الله به سند متصل خود از صالح بن سهل از امام صادق عليه السلام که فرمود: قوله تعالى: «وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصِيرُ مَشیدٍ» «أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلْقَصْرُ اَلْمَشِیدُ وَ اَلْبِئْرُ اَلْمُعَطَّلَهُ فَاطِمَهُ وَ وُلْدُهَا مُعَطَّلِینَ مِنَ الْمُلْكِ»

132 - مائة منقبة: ص135 به سند متصل خود از ابن عباس گفت: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم به عبد الرحمان بن عوف (لعنة الله علیه): «یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ أَنْتُمْ أَصْحَابِی وَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ عَلِیٍّ فَمَنْ قَاسَهُ بِغَیْرِهِ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ جَفَانِی [فَقَدْ] آذَانِی وَ مَنْ آذَانِی فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ رَبِّی یَا عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی أَنْزَلَ عَلَیَّ کِتَاباً مُبِیناً وَ أَمَرَنِی أَنْ أُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نَزَّلَ إِلَیْهِمْ مَا خَلاَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ یَسْتَغْنِی عَنِ اَلْبَیَانِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی جَعَلَ فَصَاحَتَهُ کَفَصَاحَتِی وَ دِرَایَتَهُ کَدِرَایَتِی وَ لَوْ کَانَ اَلْحِلْمُ رَجُلاً لَکَانَ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْفَضْلُ شَخْصاً لَکَانَ اَلْحَسَنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ لَوْ کَانَ اَلْحَیَاءُ صُورَهً لَکَانَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ

ص: 137

لَوْ کَانَ اَلْحُسْنُ هَیْئَهً لَکَانَتْ فَاطِمَهَ بَلْ هِیَ أَعْظَمُ إِنَّ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ اِبْنَتِی خَیْرُ أَهْلِ اَلْأَرْضِ عُنْصُراً وَ شَرَفاً وَ کَرَماً. از او: مقتل الحسين عليه السلام خوارزمی: ج1 ص60، و فرائد السمطين: ج 2 ص 68ح 392 از خوارزمی. و ملحقات إحقاق الحق: ج 15 ص 133 ح3 از کتاب مودة القربي: ص 118 چاپ لاهور سید علی همدانی حسینی به سند خود از ابن عباس مانند آن با اختلافي اندک.

133 - الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 285 فصل 4 به سند متصل خود از ناحیه مقدسه توقیعی صادر شد: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ عَافَانَا اللَّهُ وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْفِتَنِ وَ وَهَبَ لَنَا وَ لَکُمْ رُوحَ الْیَقِینِ وَ اجارَنا و إیّاکُمْ منْ سُوء الْمُنْقَلَب... وَ فِی ابْنَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم لِی أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...» سلم لي أشوة حسنة...». و مانند آن: الإحتجاج: ج2 ص 467.

134 - بصائر الدرجات: ص 22 ب11 ح10 حدثنا أحمد بن إبراهيم، عن إسماعيل بن مهزیار، عن عثمان بن جبلة، عن أبي الصامت، قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ ذَکْوَانُ ذَکِیٌّ وَ عْرٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ» قُلْتُ فَمَنْ یَحْتَمِلُهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ «مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا اَلصَّامِتِ» قَالَ أَبُو اَلصَّامِتِ فَظَنَنْتُ أَنَّ لِلَّهِ عِبَاداً هُمْ أَفْضَلُ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلثَّلاَثَهِ

135 - الأمالي، صدوق، ص 18 المجلس 5 ح 14، 15- 4- حدثنا محمد بن إبراهيم قال: حدثنا أبو جعفر محمد بن جرير الطبري قال: حدثنا أبو محمد الحسن بن عبد الواحد الخزاز قال: حدثني إسماعيل بن علي السندي، عن منيع بن الحجاج، عن عیسی بن موسى، عن جعفر الأحمر، عن أبي جعفر محمد بن علي الباقر عليه السلام قال: سمعت جابر بن عبد الله الأنصاري يقول: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ تُقْبِلُ اِبْنَتِی فَاطِمَهُ عَلَی نَاقَهٍ مِنْ نُوقِ اَلْجَنَّهِ مُدْلَجَهَ اَلْجَنْبَیْنِ خِطَمُهَا مِنْ لُؤْلُؤٍ رَطْبٍ قَوَائِمُهَا مِنَ اَلزُّمُرُّدِ اَلْأَخْضَرِ ذَنَبُهَا مِنَ اَلْمِسْکِ اَلْأَذْفَرِ عَیْنَاها یَاقُوتَتَانِ حَمْرَاوَانِ عَلَیْهَا قُبَّهٌ مِنْ نُورٍ یُرَی ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَ بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا دَاخِلُهَا عَفْوُ

ص: 138

اَللَّهِ وَ خَارِجُهَا رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَی رَأْسِهَا تَاجٌ مِنْ نُورٍ لِلتَّاجِ سَبْعُونَ رُکْناً کُلُّ رُکْنٍ مُرَصَّعٌ بِالدُّرِّ وَ اَلْیَاقُوتِ یُضِیءُ کَمَا یُضِیءُ اَلْکَوْکَبُ اَلدُّرِّیُّ فِی أُفُقِ اَلسَّمَاءِ وَ عَنْ یَمِینِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ عَنْ شِمَالِهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ وَ جَبْرَئِیلُ آخِذٌ بِخِطَامٍ اَلنَّاقَهِ یُنَادِی بِأَعْلَی صَوْتِهِ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّی تَجُوزَ فَاطِمَهُ بنْتُ مُحَمَّدٍ صَلی اللهُ عَلَیْه و آله فَلا یَبْقی یَوْمَئذٍ نَبٌّي و لا رَسُولٌ و لا صدّیقٌ وَ لا شَهیدٌ إّلا غَضُّوا أبْصارَهُمْ حَتی تَجُوزَ فاطمَةُ فَتَسِیرُ حَتَّی تُحَاذِیَ عَرْشَ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ فَتَزُخُّ بِنَفْسِهَا عَنْ نَاقَتِهَا وَ تَقُولُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ ظَلَمَنِی اللَّهُمَّ احْکُمْ بَیْنِی وَ بَیْنَ مَنْ قَتَلَ وُلْدِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ: یَا حَبِیبَتِی وَ ابْنَةَ حَبِیبِی سَلِینِی تُعْطَیْ وَ اشْفَعِی تُشَفَّعِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا جَازَنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ فَتَقُولُ: إِلَهِی وَ سَیِّدِی ذُرِّیَّتِی وَ شِیعَتِی وَ شِیعَةَ ذُرِّیَّتِی وَ مُحِبِّیَّ وَ مُحِبِّی ذُرِّیَّتِی فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ: أَیْنَ ذُرِّیَّةُ فَاطِمَةَ وَ شِیعَتُهَا وَ مُحِبُّوهَا وَ مُحِبُّو ذُرِّیَّتِهَا فَیُقْبِلُونَ وَ قَدْ أَحَاطَ بِهِمْ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ فَتَقْدُمُهُمْ فَاطِمَةُ علیها السلام حَتَّی تُدْخِلَهُمُ الْجَنَّةَ»

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: چون روز قیامت شود دخترم فاطمه بر ناقه ای از ناقه های بهشت به محشر رو کند که دو پهلویش نگار دارد و مهارش از لؤلؤ تر و چهارپایش از زمرد سبز و دمش از مشك أذفرو دو چشمش از یاقوت سرخ است. بر پشت آن قبه ایست از نور که برونش از درونش دیده شود و درونش از برونش، درون آن گذشت خداست و برونش رحمت خدا بر سر آن مخدره تاجی است از نور که آن تاج هفتاد رکن دارد و هر رکنی مرصع به در و یاقوت است ، چونان ستاره فروزان در افق آسمان می درخشد و بر سمت راستش هفتاد هزار فرشته باشد و بر چپش هفتاد هزار فرشته و جبرئیل مهار آن ناقه را گرفته و به بانگ بلند فریاد کشد: دیده برهم نهید تا فاطمه دختر محمد بگذرد. در آن روز هیچ پیغمبر و رسول و صدیق و شهیدی نماند جز آن که همه دیده برهم نهند، تا فاطمه بگذرد و خود را برابر عرش پروردگارش جل جلاله رساند، و از ناقه به زیراندازد و گوید: معبودا سیدا! میان من و هرکه به من ستم کرده، حکم کن، خدايا!

ص: 139

میان من و هر کس که فرزندانم را کشته، حکم کن. به ناگاه پاسخی از طرف خدای جل جلاله آید: ای حبیبه ام و زاده حبیبم! از من بخواه تا عطا شوی و شفاعت کن تا پذیرفته گردد به عزت و جلالم سوگند که ستم ستمگر را کیفر دهم. می گوید: معبودم سیدم! ذریه و شیعیان و شیعیان ذریه ام و دوستانم و دوستان ذریه ام را دریاب. از طرف خدای جل جلاله ندا رسد: کجایند ذریه فاطمه و شیعیان و دوستان او و دوستان ذراری او؟ و آنان در میان فرشتگان رحمت پیش آیند و فاطمه رهبر آنها گردد تا آنها را وارد بهشت کنند. از او: روضة الواعظين و بصيرة المتعظين: ج1 ص 149 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضی، ص19 و بالإسناد قال: حدثنا محمد بن إبراهيم قال: .... و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام و الفضائل، ابن شاذان القمي: ص 12 المقدمة و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج1 ص60.

136 - صفات الشيعة: ص 3 ح 2 به سند صحیح از حسین بن خالد از امام علی بن موسی الرضا عليه السلام که فرمود: «شِیعَتُنَا اَلْمُسَلِّمُونَ لِأَمْرِنَا اَلْآخِذُونَ بِقَوْلِنَا اَلْمُخَالِفُونَ لِأَعْدَائِنَا فَمَنْ لَمْ یَکُنْ کَذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَّا». الكافي: ج1 ص368 ح2 به سند متصل خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بودم که مهزم بر آن حضرت داخل گشت و عرضه داشت: قربانت گردم مرا خبر ده از (فرج آل محمد صلى الله عليهم) امری که انتظار آن را می کشیم کی خواهد بود؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ». و الغيبة، النعماني: ص 294 ب16 ح 11 از کلینی به سندش مانند الكافي. الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 426 به سند خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید: نزد حضرت امام صادق عليه السلام بودم که مهزم بر حضرت داخل گشته، عرض کرد: فدایت شوم، از این امر که انتظار آن می برید، مرا خبر ده چه زمانی خواهد بود، زیرا بر ما طولانی شده است؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». الإمامة و التبصرة من الحيرة: ص 95 ب23 ح 87 به سند صحیح خود از محمد بن مسلم، از امام صادق

ص: 140

عليه السلام، گوید: نزد حضرت بودم که مهزم بر حضرت داخل گشت پس عرض کرد: فدایت گردم، مرا خبرده از این امر که انتظار آن می بریم چه زمانی خواهد بود؟ فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». و الغيبة، النعماني: ص 198 ب11ح8 به سند متصل خود از عبد الرحمان بن کثیر گوید: خدمت امام جعفر صادق عليه السلام بودم و مهزم أسدى نزد حضرت بود که عرضه داشت: خداوند مرا فدایت گرداند این امری که انتظار آن می کشید کی می شود که بر ما به درازا کشید؟ پس حضرت فرمود: «یَا مِهْزَمُ ، کَذَبَ اَلْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَیْنَا یَصِیرُونَ». مختصر البصائر: ص518 وفي الحديث: «نَجَا اَلْمُسَلِّمُونَ، وَ هَلَکَ اَلْمُسْتَعْجِلُونَ».

137 – در کتاب «كفاية الأثر» صفحه 61 به سند متصل و صحیح خود از شیخ کلینی او به سند صحیح از امام جعفر صادق عليه السلام و به سند دیگری از آن حضرت هر دو سند از پدر گرامش امام محمد باقر عليه السلام از جابر بن عبدالله انصاری از رسول الله صلى الله علیه و آله که به امام حسين عليه السلام فرمود: ....

138 - مائة منقبة، ابن شاذان: ص 23 المنقبة5 - حدثني محمد بن علي بن الفضل بن تمام الزيات رحمه الله قال: حدثني محمد بن القاسم قال: حدثني عباد بن يعقوب قال: حدثني موسى بن عثمان قال: حدثني الأعمش قال: حدثني أبو إسحاق، عن الحارث و سعید بن قيس عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله.

ومقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج1 ص144 فصل 6 ح21 عن ابن شاذان ....

الطرائف: ص 173 ح 271 و الصراط المستقيم: ج2 ص150 و حلية الأبرار: ج 2 ص721 ح130 و غاية المرام: ص35 ح22 و ص692 ح2 و فرائد السمطين: ج 2 ص 321 ح572 همه از مقتل خوارزمی. و الصراط المستقيم: ج2 ص150 فصل 4 از خوارزمی و ابن شاذان. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 251 و چاپ دیگری ص 292 - عن الأعمش، عن أبي إسحاق،

ص: 141

عن الحارث بن سعيد بن قيس، عن علي بن أبي طالب وعن جابر بن عبد الله الأنصاري كليهما عن النبي صلى الله عليه و آله:...... و الدر النظيم: ص 795 عن الأعمش.... و العدد القوية: ص 88 از کتاب کشف الحيرة: قال الأعمش: عن أبي إسحاق، عن الحارث و سعید بن قیس کلاهما، عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: .... و تفضيل الأئمة عليهم السلام: ص 233 ح73 و مما رواه محمد بن العباس بن مروان في «تفسير ما نزل في محمد و آله صلوات الله عالیهم»: عن الحارث و سعید بن قيس، عن علي بن أبي طالب عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: .... و الإستنصار، العلامة الكراجكي: ص 23.

139 - كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص40 حدثنا محمد بن عبد الله بن المطلب و أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عبد الله بن الحسن بن عباس الجوهري جميعا قالا: حدثنا لاحق اليماني، عن إدريس بن زیاد لوى قال: حدثنا إسرائيل بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي، عن جعفر بن الزبير، عن القاسم، عن سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: «مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنِّی رَاحِلٌ عَنْ قَرِیبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَی اَلْمَغِیبِ أُوصِیکُمْ فِی عِتْرَتِی خَیْراً وَ إِیَّاکُمْ وَ اَلْبِدَعَ فَإِنَّ کُلَّ بِدْعَهٍ ضَلاَلَهٌ وَ لاَ مَحَالَهَ أَهْلُهَا فِی اَلنَّارِ اَلْخَبَرَ. مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ مَنِ اِفْتَقَدَ اَلشَّمْسَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ اِفْتَقَدَ اَلْقَمَرَ فَلْیَتَمَسَّکْ بِالْفَرْقَدَیْنِ، فَإِذَا فَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ بعْدی أقُوُل قَوْلي هذا أسْتَغْفرُ اللهَ لي و لکُم» قال: فلما نزل عن المنبر صلى الله عليه و آله تبعته حتى دخل بيت عائشة فدخلت إليه وقلت: بأبي أنت وأمي يا رسول الله سمعتك تقول: «إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلشَّمْسَ فَتَمَسَّکُوا بِالْقَمَرِ وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلْقَمَرَ فَتَمَسَّکُوا بِالْفَرْقَدَیْنِ وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ»، فما الشمس ؟ و ما القمر؟ وما الفرقدان ؟ و ما التجوم الزاهرة؟ فقال: «أَنَا اَلشَّمْسُ وَ عَلِیٌّ اَلْقَمَرُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ الفَرْقَدَانِ فَإِذَا اِفْتَقَدْتُمُونِی فَتَمَسَّکُوا بِعَلِیٍّ بَعْدِی وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُوهُ فَتَمَسَّکُوا بِالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ الزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ» ثم قال صلى الله عليه

ص: 142

و آله: «إِنَّهُمْ هُمُ اَلْأَوْصِیَاءُ وَ اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ أَسْبَاطِ یَعْقُوبَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی» قُلْتُ: فَسَمِّهِمْ لِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ: «أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ، وَ بَعْدَهُمَا عَلِیُّ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ، وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ عَلِیٌّ اِبْنُهُ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ، وَ اَلصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ، وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ؛ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی، مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی». از او: الصراط المستقيم: ج 2 ص 142 فصل 1. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 281 و في رواياتنا روى القاسم، عن سلمان الفارسي: «فَإِذَا فَقَدْتُمُ اَلْفَرْقَدَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِالنُّجُومِ اَلزَّاهِرَهِ». ثم قال: «وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ اَلزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ وَ اَلتَّاسِعُ مَهْدِیُّهُمْ...».

140 - مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة عليهم السلام: ص24 المنقبة 6 - حدثني محمد بن عبد الله بن عبيد الله بن مرة رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن محمد البغوي قال: حدثني علي بن الجعد قال: حدثني أحمد بن وهب بن منصور قال: حدثني أبوقبيصة شریح بن محمد العنبري قال: حدثني نافع، عن عبد الله بن عمر بن الخطاب قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله لعلي بن أبي طالب عليه السلام: «یَا عَلِیُّ أَنَا نَذِیرُ أُمَّتِی وَ أَنْتَ هَادِیهَا وَ اَلْحَسَنُ قَائِدُهَا وَ اَلْحُسَیْنُ سَائِقُهَا وَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ جَامِعُهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَارِفُهَا وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ کَاتِبُهَا وَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ مُحْصِیهَا وَ عَلِیُّ بْنُ مُوسَی مُعَبِّرُهَا وَ مُنَجِّیهَا وَ طَارِدُ مُبْغِضِیهَا وَ مُدْنِی مُؤْمِنِیهَا وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ قَائِدُهَا وَ سَائِقُهَا وَ عَلِیُ بْنُ مُحَمَّدٍ سَائِرُهَا وَ عَالِمُهَا وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ منَادِیهَا وَ مُعْطِیهَا وَ اَلْقَائِمُ اَلْخَلَفُ سَاقِیهَا وَ منَاشِدُهَا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ یا عَبْدِ اَللَّهِ مانند آن: مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص292 و الصراط المستقيم: ج2 ص150 و الدرالنظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 795 و العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص 88 همه از: عبد الله بن محمد البغوي، عن علي بن الجعد، عن أحمد بن وهب بن منصور، عن

ص: 143

أبي قبيصة شریح بن محمد العنبري، عن نافع، عن عبد الله بن عمر. و در العدد القوية گوید: و روى ذلك جماعة، عن جابر بن عبد الله الأنصاري، عن النبي صلى الله عليه و آله.

141 - بحارالأنوار

142 – كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص40 حدثنا محمد بن عبد الله بن المطلب و أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عبد الله بن الحسن بن عباس الجوهري جميعا قالا: حدثنا لاحق اليماني عن إدريس بن زیاد لوى قال: حدثنا إسرائيل بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي، عن جعفر بن الزبير ، عن القاسم، عن سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: خطبنا رسول الله صلى الله علیه و آله فقال: «مَعاشِرَ النّاسِ! إِنِّي رَاحِلٌ عَنْ قَرِيبٍ وَ مُنْطَلِقٌ إِلَى الْمَغِيبِ أُوصِيكُمْ فِي عِتْرَتِي خَيْراً وَ إِيَّاكُمْ وَالْبِدَعَ فَإِنَّ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلالَةٌ وَالضَّلالَةُ وَأَهْلُهَا فِي النَّارِ مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنِ افْتَقَدَ الشَّمْسَ فَلْيَتَمَسَّكْ بِالْقَمَرِ وَ مَنِ افْتَقَدَ الْقَمَرَ فَلْيَتَمَسَّكْ بِالْفَرْقَدَين فتَمَسَّكْوا بِالنُّجُومِ الزَّاهِرَةِ بَعْدِي أَقُولُ قَوْلِي هذا وَأَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَ لَكُمْ» قال: فلما نزل عن المنبر صلى الله عليه و آله تبعته حتى دخل بيت عائشة فدخلت إليه و قلت: بأبي أنت وأمي يا رسول الله ! سمعتك تقول: إذا افتقدتم الشمس فتمسكوا بالقمر، و إذا افتقدتم القمر فتمسكوا بالفرقدين، و إذا افتقدتم الفرقدين فتمسكوا بالتجوم الزاهرة، فما الشمس وما القمر و ما الفرقدان و ما النجوم الزاهرة؟ فقال: «أَنَا اَلشَّمْسُ وَ عَلِیٌّ اَلْقَمَرُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ الفَرْقَدَانِ فَإِذَا اِفْتَقَدْتُمُونِی فَتَمَسَّکُوا بِعَلِیٍّ بَعْدِی وَ إِذَا اِفْتَقَدْتُمُوهُ فَتَمَسَّکُوا بِالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ وَ أَمَّا اَلنُّجُومُ الزَّاهِرَهُ فَهُمُ اَلْأَئِمَّهُ اَلتِّسْعَهُ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ». ثم قال صلى الله عليه و آله: «إِنَّهُمْ هُمُ اَلْأَوْصِیَاءُ وَ اَلْخُلَفَاءُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ أَسْبَاطِ یَعْقُوبَ وَ حَوَارِیِّ عِیسَی». قُلْتُ: فَسَمِّهِمْ لِی یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ: أَوَّلُهُمْ (وَ سَیِّدُهُمْ-بحار) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ، وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ، وَ بَعْدَهُمَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ، وَ بَعْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اِبْنُهُ اَلْکَاظِمُ سَمِیُّ مُوسَی بْنِ عِمْرَانَ، وَ اَلَّذِی یُقْتَلُ بِأَرْضِ اَلْغُرْبَهِ عَلِیٌّ اِبْنُهُ ثُمَّ اِبْنُهُ مُحَمَّد ٌ، وَ

ص: 144

اَلصَّادِقَانِ عَلِیٌّ وَ اَلْحَسَنُ، وَ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ فِی غَیْبَتِهِ؛ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِی مِنْ دَمِی وَ لَحْمِی، عِلْمُهُمْ عِلْمِی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمِی، مَنْ آذَانِی فِیهِمْ فَلاَ أَنَالَهُ اَللَّهُ شَفَاعَتِی» از او: بحار الأنوار ج 36 ص 289. و كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص491 ح13 قال ابن شاذان عليه الرحمة والغفران: حدثنا علي بن الحكم رضي الله عنه، عن جعفر بن سليمان الضبعي، عن سعد بن ظریف، عن الأصبغ بن نباته، عن سلمان الفارسي رضوان الله عليه، قال: خطبنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال: «معاشر الناس ! ... » - مانند كفاية الأثر با اختلافي اندک -.

143 - كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص120 أخبرنا محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني قال: حدثنا محمد بن الحسين بن حفص الخثعمي الكوفي قال: حدثنا عباد بن یعقوب قال: حدثنا علي بن هاشم، عن محمد بن عبد الله، عن أبي عبيدة بن محمد بن عمار، عن أبيه ، عن جده عمار قال: كنت مع رسول الله صلى الله عليه و آله في بعض غزواته و قتل علي عليه السلام أصحاب الألوية و فرق جمعهم و قتل عمرو بن عبد الله الجمحي و قتل شيبة بن نافع أتيت رسول الله صلى الله عليه و آله فقلت له: يا رسول الله صلى الله عليك إن عليا! قد جاهد في الله حق جهاده. فقال: «لِأَنَّهُ مِنِّی وَ أَنَا مِنْهُ، وَارِثُ عِلْمِی وَ قَاضِی دَیْنِی وَ مُنْجِزُ وَعْدِی وَ الْخَلِیفَهُ بَعْدِی، وَ لَوْلَاهُ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُ الْمَحْضُ، حَرْبُهُ حَرْبِی وَ حَرْبِی حَرْبُ اللَّهِ، وَ سِلْمُهُ سِلْمِی وَ سِلْمِی سِلْمُ اللَّهِ، إِنَّهُ أَبُو سِبْطَیَّ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ صُلْبِهِ یُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَی الْأَئِمَّهَ الرَّاشِدِینَ وَ مِنْهُمْ مَهْدِیُّ هَذِهِ الْأُمَّهِ» فَقُلْتُ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی! یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَا هَذَا الْمَهْدِیُّ؟ قَالَ: «یا عَمَّارُ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَهً، وَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ عَنْهُمْ، وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عز و جل: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ»، یَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ، یَرْجِعُ عَنْهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَیْهَا آخَرُونَ، فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَخْرُجُ، فَیَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلًا، وَ یُقَاتِلُ عَلَی التَّأْوِیلِ کَمَا قَاتَلْتُ عَلَی التَّنْزِیلِ، وَ هُوَ سَمِیِّی وَ أَشْبَهُ النَّاسِ بِی یَا عَمَّارُ سَیَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ یَا عَمَّارُ إِنَّکَ

ص: 145

سَتُقَاتِلُ بَعْدِی مَعَ عَلِیٍّ صِنْفَیْنِ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ ثُمَّ یَقْتُلُکَ الْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ» قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ لَیْسَ ذَلِکَ عَلَی رِضَا اللَّهِ وَ رِضَاکَ قَالَ «نَعَمْ عَلَی رِضَا اللَّهِ وَ رِضَایَ وَ یَکُونُ آخِرُ زَادِکَ مِنَ الدُنیا شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ تَشْرَبُهُ» فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ صِفِّینَ خَرَجَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَخَا رَسُولِ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِی فِی الْقِتَالِ قَالَ «مَهْلًا رَحِمَکَ اللَّهُ» فَلَمَّا کَانَ بَعْدَ سَاعَةٍ أَعَادَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ فَأَجَابَهُ بِمِثْلِهِ فَأَعَادَهُ ثَالِثاً فَبَکَی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَنَظَرَ إِلَیْهِ عَمَّارٌ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّهُ الْیَوْمُ الَّذِی وَصَفَه لِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَنَزَلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ عَنْ بَغْلَتِهِ وَ عَانَقَ عَمَّاراً وَ وَدَّعَهُ ثُمَّ قَالَ «یَا أَبَا الْیَقْظَانِ جَزَاکَ اللَّهُ عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ نَبِیِّکَ خَیْراً فَنِعْمَ الْأَخُ کُنْتَ وَ نِعْمَ الصَّاحِبُ کُنْتَ» ثُمَّ بَکَی علیه السلام وَ بَکَی عَمَّارٌ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا تَبِعْتُکَ إِلَّا بِبَصِیرَةٍ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ یَوْمَ خیبر «یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَةٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ سَتُقَاتِلُ بَعْدِیَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ» فَجَزَاکَ اللَّهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَنِ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ فَلَقَدْ أَدَّیْتَ وَ ابَلَّغْتَ وَ نَصَحْتَ ثُمَّ رَکِبَ وَ رَکِبَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ثُمَّ بَرَزَ إِلَی الْقِتَالِ ثُمَّ دَعَا بِشَرْبَةٍ مِنْ مَاءٍ فَقِیلَ مَا مَعَنَا مَاءٌ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَأَسْقَاهُ شَرْبَةً مِنْ لَبَنٍ فَشَرِبَهُ ثُمَّ قَالَ هَکَذَا عَهِدَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنْ یَکُونَ آخِرُ زَادِی مِنَ الدُّنْیَا شَرْبَةً مِنَ اللَّبَنِ ثُمَّ حَمَلَ عَلَی الْقَوْمِ فَقَتَلَ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ نَفْساً فَخَرَجَ إِلَیْهِ رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَطَعَنَاهُ فَقُتِلَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَلَمَّا کَانَ اللَّیْلُ طَافَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِی الْقَتْلَی فَوَجَدَ عَمَّاراً مُلْقًی فَجَعَلَ رَأْسَهُ عَلَی فَخِذِهِ ثُمَّ بَکَی علیه السلام وَ أَنْشَأَ یَقُولُ: «یَا مَوْتُ کَمْ هَذَا التَّفَرُّقُ عَنْوَةً * فَلَسْتَ تُبَقِّی لِلخَلِیلَ خَلِیلٍ * أَرَاکَ بَصِیراً (نصیرا) بِالَّذِینَ أُحِبُّهُمْ * کَأَنَّکَ تَمْضِی نَحْوَهُمْ بِدَلِیلٍ»

و كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص497 ح15 و کشف الحق او الأربعون ، الخاتون آبادي: ص90 ح 17 از کتاب فضل بن شاذان: حدثنا الحسن بن علي بن فضال رضى الله

ص: 146

عنه، عن عبد الله بن بکیر، عن عبد الملك بن إسماعيل الأسدي عن أبيه، عن سعيد بن جبير قال: قيل لعمار بن یاسر ما حملك على حب علي بن أبي طالب؟ قال: قد حملني الله و رسوله صلى الله عليه و آله، وقد أنزل الله تعالى فيه آیات جليلة، و قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيه أحاديث كثيرة. فقيل له: هلا تحدثني بشيء مما قال فيه رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ قال : ولم لا أحدث! و لقد کنت بريئا من الذين يكتمون الحق، و يظهرون الباطل. ثم قال: كنت مع رسول الله ، فرأيت عليا عليه السلام في بعض الغزوات قد قتل عدة من أصحاب راية قريش، فقلت لرسول الله صلى الله عليه و آله: یا رسول الله! إن عليا قد جاهد في الله حق جهاده. فقال: «وَ مَا يَمْنَعُهُ مِنْهُ ؟ ! إِنَّهُ منی وَ أَنَا مِنْهُ ؛ وَ إِنَّهُ وارثي ، وَ قَاضِي دِينِي ، وَ مُنْجِزُ وَ عَدِيٍّ ، وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي ، وَ لَوْلَاهُ لَمْ يُعَرَّفْ الْمُؤْمِنُ الْمَحْضِ فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ وَفَاتِي ؛ حَرْبُهُ حَرلبي، ، و حَربی حَرْبُ اللَّهُ ؛ وَ سَلِّمْهُ سِلْمِي ، وَ سِلمی سِلْمُ اللَّهُ ؛ وَ يُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ . فَاعْلَمْ یا عَمَّارُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَهِدَ إِلَى أَنْ يُعْطِيَنِي اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةَ ؛ مِنْهُمْ عَلِيُّ ، وَ هُوَ أَوَّلِهِمْ وَ سَیدُهُم» . فقلت: و من الآخرون منهم یا رسول الله؟ قال: «الثَّانِي مِنْهُمُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؛ وَ الثَّالِثُ مِنْهُمْ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، وَ الرَّابِعُ مِنْهُمْ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ زین الْعَابِدِينَ ؛ وَ الْخَامِسُ مِنْهُمْ مُحَمَّدُ بْنُ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ جَعْفَرٍ ، ثُمَّ ابْنِهِ موسی ؛ ثُمَّ ابْنِهِ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ ابْنِهِ عَلَى ، ثُمَّ ابْنِهِ الْحَسَنِ ، ثُمَّ ابْنُهُ الَّذِي يَغِيبُ عَنِ النَّاسِ غُيَّبُ طَوِيلَةً ، وَ ذَلِكَ قَوْلِهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى : «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتِيكُمْ بِمَاءٍ مَعِينٍ». ثُمَّ يَخْرُجُ وَ يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً . یَا عَمَّارُ سَتَکُونُ بَعْدِی فِتْنَهٌ فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاتَّبِعْ عَلِیّاً وَ حِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَهُ وَ إِنَّکَ سَتُقَاتِلُ النَّاکِثِینَ و َ القاسطین مَعَهُ ثُمَّ تفتلك الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ، وَ یکون آخَرَ زادک شُرْبُهُ مِنْ لَبَنِ تَشْرَبْهُ» . قال سعيد: فكان كما أخبره رسول الله صلى الله عليه و آله. صدق الله العظيم، و صدق رسوله الكريم، و صلى الله على محمد وآله أجمعين.

144 - كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر: ص 11 أخبرني أبو المفضل محمد بن عبد الله

ص: 147

بن المطلب الشيباني قال: حدثنا أحمد بن مطرق بن سواد بن الحسين القاضي البستي بمكة قال: حدثني أبو حاتم المهلي المغيرة بن محمد بن مهلب قال: حدثنا عبد الغفار بن كثير الكوفي، عن إبراهيم بن حميد، عن أبي هاشم، عن مجاهد، عن ابن عباس قال: قدم يهودي على رسول الله صلى الله عليه و آله يقال له: نعثل فقال: يا محمد! إني أسألك عن أشياء تلجلج في صدري منذ حين فإن أنت أجبتني عنها أسلمت على يدك. قال: سل یا أبا عمارة . فقال : يا محمد! صف لي ربك. فقال صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اَلْخَالِقَ لاَ یُوصَفُ إِلاَّ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ کَیْفَ یُوصَفُ اَلْخَالِقُ اَلَّذِی تَعْجِزُ اَلْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ اَلْأَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ اَلْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ اَلْأَبْصَارُ عَنِ اَلْإِحَاطَهِ بِهِ جَلَّ عَمَّا یَصِفُهُ اَلْوَاصِفُونَ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ کَیَّفَ اَلْکَیْفِیَّهَ فَلاَ یُقَالُ لَهُ کَیْفَ وَ أَیَّنَ اَلْأَیْنَ فَلاَ یُقَالُ لَهُ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ اَلْکَیْفُوفِیَّهِ وَ اَلْأَیْنُونِیَّهِ فَهُوَ اَلْأَحَدُ اَلصَّمَدُ کَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ وَ اَلْوَاصِفُونَ لاَ یَبْلُغُونَ نَعْتَهُ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ أَخْبِرْنِی عَنْ قَوْلِکَ إِنَّهُ وَاحِدٌ لاَ شَبِیهَ لَهُ أَ لَیْسَ اَللَّهُ وَاحِدٌ وَ اَلْإِنْسَانُ وَاحِدٌا فَوَحْدَانِیَّتُهُ أَشْبَهَتْ وَحْدَانِیَّهَ اَلْإِنْسَانِ فَقَالَ صلی الله علیه و آله «اَللَّهُ وَاحِدٌ وَ أَحَدِیُّ اَلْمَعْنَی وَ اَلْإِنْسَانُ وَاحِدٌ ثَنَوِیُّ اَلْمَعْنَی جِسْمٌ وَ عَرَضٌ وَ بَدَنٌ وَ رُوحٌ فَإِنَّمَا اَلتَّشْبِیهُ فِی اَلْمَعَانِی لاَ غَیْرُ» قَالَ صَدَقْتَ یَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِی عَنْ وَصِیِّکَ مَنْ هُوَ فَمَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ لَهُ وَصِیٌّ وَ إِنَّ نَبِیَّنَا مُوسَی بْنَ عِمْرَانَ أَوْصَی إِلَی یُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَقَالَ «نَعَمْ إِنَّ وَصِیِّی وَ الْخَلِیفَهَ مِنْ بَعْدِی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام وَ بَعْدَهُ سِبْطَایَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ تَتْلُوهُ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ» قَالَ یَا مُحَمَّدُ فَسَمِّهِمْ لِی قَالَ «نَعَمْ إِذَا مَضَی الْحُسَیْنُ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا مَضَی جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَی فَإِذَا مَضَی مُوسَی فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَی مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِیٌّ فَإِذَا مَضَی عَلِیٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا مَضَی الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ لیهم السلام فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَلَی عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ» قَالَ فَأَیْنَ مَکَانُهُمْ فِی الْجَنَّهِ قَالَ «مَعِی فِی دَرَجَتِی» قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَشْهَدُ

ص: 148

أَنَّهُمُ الْأَوْصِیَاءُ بَعْدَکَ وَ لَقَدْ وَجَدْتُ هَذَا فِی الْکُتُبِ الْمُقَدَّمَهِ وَ فِیمَا عَهِدَ إِلَیْنَا مُوسَی علیه السّلام إِذَا کَانَ آخِرُ الزَّمَانِ یَخْرُجُ نَبِیٌّ یُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ خَاتَمُ الْأَنْبِیَاءِ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ الْأَسْبَاطِ فَقَالَ «یَا أَبَا عُمَارَهَ أَ تَعْرِفُ الْأَسْبَاطَ؟» قَالَ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ قَالَ «فَإِنَّ فِیهِمْ لَاوَی بْنَ أرحیا» قَالَ أَعْرِفُهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ الَّذِی غَابَ عَنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سِنِینَ ثُمَّ عَادَ فَأَظْهَرَ شَرِیعَتَهُ بَعْدَ انْدِرَاسِهَا وَ قَاتَلَ مَعَ قریطیا الْمَلِکِ حَتَّی قَتَلَهُ وَ قَالَ علیه السلام: «کَائِنٌ فِی أُمَّتِی مَا کَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَ الْقُذَّهِ بِالْقُذَّهِ وَ إِنَّ الثَّانِیَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِی یَغِیبُ حَتَّی لَا یُرَی وَ یَأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَنٌ لَا یَبْقَی مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ فَحِینَئِذٍ یَأْذَنُ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَیُظْهِرُ الْإِسْلَامَ وَ یُجَدِّدُ الدِّینَ» ثُمَّ قَالَ صلی الله علیه و آله «طُوبَی لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَ طُوبَی لِمَنْ تَمَسَّکَ بِهِمْ وَ الْوَیْلُ لِمُبْغِضِیهِمْ» و مانند آن: العدد القوية لدفع المخاوف اليومية: ص81 و رووا عن أبي هاشم، عن مجاهد، عن أبي عباس قال: قدم يهودي على رسول الله صلى الله عليه و آله يقال له نعثل ....

145 - عيون المعجزات: ص 77 و عن الفضل بن يسار، قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «إِنَّ اَلْإِمَامَ مِنَّا یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ رُفِعَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ اعْمالَ عباد الله سُبْحانَهُ» و إثبات الوصية: ص180 و روي عن الفضيل بن يسار قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: ....

146 - بصائر الدرجات: ص 432 ب7 ح6 - حدثنا الهيثم بن أبي المسروق، عن محمد بن فضيلة، عن محمد بن مروان قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: «إِنَّ اَلْإِمَامَ مِنَّا یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ثُمَّ یُرْفَعُ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ»

147 - بصائر الدرجات: ص 431 ب7 ح3 - حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن

ص: 149

سیف بن عميرة، عن إسحاق بن عمار قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «اَلْإِمَامَ یَسْمَعُ اَلصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا سَقَطَ إِلَی اَلْأَرْضِ کَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا تَرَعْرَعَ نُصِبَ لَهُ عَمُودٌ مِنْ نُورٍ مِنَ اَلسَّمَاءِ إِلَی اَلْأَرْضِ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ» و بصائر الدرجات: ص431 ب7 ح1- حدثنا محمد بن الحسين عن أبي داود المسترق، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال سمعته يقول: «إِنَّ اَللَّهَ إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَخْلُقَ اَلْإِمَامَ أَنْزَلَ قَطْرَهً مِنْ مَاءِ اَلْمُزْنِ فَیَقَعُ عَلَی کُلِّ شَجَرَهٍ فَیَأْکُلُ مِنْهُ ثُمَّ یُوَاقِعُ فَیَخْلُقُ اَللَّهُ اَلْإِمَامَ فَیَسْمَعُ اَلصَّوْتَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا وَقَعَ عَلَی اَلْأَرْضِ رُفِعَ لَهُ مَنَارٌ مِنْ نُورٍ یَرَی أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ فَإِذَا تَرَعْرَعَ کُتِبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ العَلِیمُ» و ح2- حدثنا أحمد بن محمد، عن علي بن الحكم، عن محمد بن مروان قال: قال أبو جعفر عليه السلام: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمْ عَلَی اَلْإِمَامِ فَلْیَنْظُرْ مَا یَتَکَلَّمُ بِهِ فَإِنَّ اَلْإِمَامَ یَسْمَعُ اَلْکَلاَمَ فِی بَطْنِ أُمِّهِ فَإِذَا هِیَ وَضَعَتْهُ سَطَعَ لَهَا نُورٌ سَاطِعٌ إِلَی اَلسَّمَاءِ وَ سَقَطَ وَ فِی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ مَکْتُوبٌ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا هُوَ تَکَلَّمَ رَفَعَ اَللَّهُ لَهُ عَمُوداً وَ یُشْرِفُ بِهِ عَلَی اَلْأَرْضِ یَعْلَمُ بِهِ أَعْمَالَهُمْ» و ص 432 ح5 - حدثنا محمد بن الحسين، عن موسى بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن الحسن بن راشد قال : سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «انَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِذَا أَحَبَّ أَنْ یَخْلُقَ اَلْإِمَامَ أَمَرَ مَلَکاً أَنْ یَأْخُذَ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ اَلْعَرْشِ فَیَسْقِیهَا إِیَّاهُ فَمِنْ ذَلِکَ یَخْلُقُ اَلْإِمَامَ وَ یَمْکُثُ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَهً فِی بَطْنِ أُمِّهِ لاَ یَسْمَعُ اَلصَّوْتَ ثُمَّ یَسْمَعُ بَعْدَ ذَلِکَ اَلْکَلاَمَ فَإِذَا وُلِدَ بَعَثَ اَللَّهُ مَلَکاً فَکَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ: «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» ثُمَّ یَرْفَعُ لَهُ عَمُوداً مِنْ نُورٍ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ».

148 - الكافي: ج1 ص 284 ح4 - محمد بن يحيى عن محمد بن إسماعيل عن علي بن الحكم عن معاوية بن وهب قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: ما علامة الإمام الذي بعد الإمام؟ فقال:.

ص: 150

149 - بصائر الدرجات: ص 432 ب7 ح4 - حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن صالح بن سهل الهمداني و غيره رواه ، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ أَنْ یَقْبِضَ رُوحَ إِمَامٍ وَ یَخْلُقَ مِنْ بَعْدِهِ إِمَاماً أَنْزَلَ قَطْرَهً مِنْ مَاءٍ تَحْتَ اَلْعَرْشِ إِلَی اَلْأَرْضِ فَیُلْقِیهَا عَلَی ثَمَرَهٍ أَوْ بَقْلَهٍ فَیَأْکُلُ تِلْکَ اَلثَّمَرَهَ أَوْ تِلْکَ اَلْبَقْلَهَ اَلْإِمَامُ اَلَّذِی یَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْهُ نُطْفَهَ اَلْإِمَامِ اَلَّذِی یَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَیَخْلُقُ اَللَّهُ مِنْ تِلْکَ اَلْقَطْرَهِ نُطْفَهً فِی اَلصُّلْبِ ثُمَّ یَصِیرُ إِلَی اَلرَّحِمِ فَیَمْکُثُ فِیهَا أَرْبَعِینَ لَیْلَهً فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعُونَ لَیْلَهً سَمِعَ اَلصَّوْتَ فَإِذَا مَضَی لَهُ أَرْبَعَهُ أَشْهُرٍ کَتَبَ عَلَی عَضُدِهِ اَلْأَیْمَنِ «وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ اَلسَّمِیعُ اَلْعَلِیمُ» فَإِذَا خَرَجَ إِلَی اَلْأَرْضِ أُوتِیَ اَلْحِکْمَهَ وَ زُیِّنَ بِالْعِلْمِ وَ اَلْوَقَارِ وَ أُلْبِسَ اَلْهَیْبَهَ وَ جُعِلَ لَهُ مِصْبَاحٌ مِنْ نُورٍ یَعْرِفُ بِهِ اَلضَّمِیرَ وَ یَرَی بِهِ أَعْمَالَ اَلْعِبَادِ» و تفسير العياشي: ج1 ص374 ح83- عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:....

150 - بحار الأنوار: ج 37 ص50 ب 50

151 - دلائل الإمامة: ص 401 ح360 / 20- حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله قال: حدثني أبو النجم بدر ابن عمار الطبرستاني قال: حدثني أبو جعفر محمد بن علي الشلمغاني قال: حج إسحاق بن إسماعيل في السنة التي خرجت الجماعة إلى أبي جعفر عليه السلام. قال إسحاق: فأعددت له في رقعة عشر مسائل لأسأله عنها، و كان لي حمل، فقلت: إذا أجابني عن مسائلي، سألته أن يدعو الله لي أن يجعله ذكرا. فلما سأله الناس قمت، و الرقعة معي، لأسأله عن مسائلي، فلما نظر إلي قال لي: يا أبا يعقوب ! سمه أحمد، فولد لي ذكر، فسميته أحمد، فعاش مدة و مات. و كان ممن خرج مع الجماعة علي بن حسان الواسطي المعروف بالعمش، قال: حملت معي إليه عليه السلام من الآلة التي للصبیان ، بعضها من فضة. وقلت: أتحف مولاي أبا جعفر بها. فلما تفرق الناس عنه عن جواب لجميعهم، قام فمضي إلى صریا و اتبعته، فلقيت موفقا، فقلت: استأذن لي على أبي جعفر، فدخلت فسلمت، فرد علي السلام، و في وجهه الكراهة، ولم

ص: 151

يأمرني بالجلوس، فدنوت منه و فربغت ما كان في كمي بين يديه، فنظر إلي نظر مغضب، ثم رمي يمينا و شمالا، ثم قال: «مَا لِهَذَا خَلَقَنِی اَللَّهُ مَا أَنَا وَ اَللَّعِبُ ؟ !». فاستعفیته فعفا عني، فأخذتها فخرجت.

152 - الكافي: ج1 ص 311 ح 15 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن الوشاء، عن علي بن الحسن، عن صفوان الجمال قال : سألت أبا عبد الله عليه السلام عن صاحب هذا الأمر فقال: «إِنَّ صَاحِبَ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و أقبل أبو الحسن موسى و هو صغير و معه عناق مكية وهو يقول لها: «اُسْجُدِی لِرَبِّکِ فَأَخَذَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص 219 و روی الوشاء، عن علي بن الحسين عن صفوان الجمال قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن صاحب هذا الأمر فقال: صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ. فأقبل أبو الحسن عليه السلام و معه بهمة له وهو يقول لها: اُسْجُدِی لِرَبِّکَ. فأخذه أبو عبد الله عليه السلام وقال: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». و إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص 12 الفصل 2 و الخرائج و الجرائح: ج2 ص 896 و سئل الصادق عليه السلام عن صاحب هذا الأمر بعده فقال: «صَاحِبُ هَذَا اَلْأَمْرِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ». فأقبل موسى عليه السلام و معه بهمة و هو يقول لها: «اسْجُدِي لِرَبِّكِ» . فأخذه و ضمه إليه و قال: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَلْعَبُ إِنَّهُ أَفْضَلُ وُلْدِی وَ أَفْضَلُ مَنْ أُخَلِّفُ مِنْ بَعْدِی، وَ هُوَ اَلْقَائِمُ مَقَامِی وَ اَلْحُجَّهُ لِلَّهِ عَلَی کَافَّهِ خَلْقِهِ مِنْ بَعْدِی». و الدر النظيم في مناقب الأئمة اللهاميم: ص 653 و قال صفوان الجمال ..... و الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج2 ص 164 وسئل الصادق عليه السلام عن صاحب هذا الأمر....

153 - الإحتجاج: ج2 ص292 روي أن عمر بن الخطاب كان يخطب الناس على منبر رسول الله صلى الله عليه و آله فذكر في خطبته: أنه أولى بالمؤمنين من أنفسهم. فقال له الحسين عليه السلام من ناحية المسجد: «انْزِلْ أَیهَا الْکذَّابُ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی رَسُولِ اللَّهِ لَا [إِلَی] مِنْبَرِ أَبِیک».

ص: 152

فقال له عمر: فمنبر أبيك، لعمري يا حسين لا منبر أبي، من علمك هذا أبوك علي بن أبي طالب؟ فقال له الحسين عليه السلام: «إِنْ أُطِعْ أَبِی فِیمَا أَمَرَنِی فَلَعَمْرِی إِنَّهُ لَهَادٍ وَ أَنَا مُهْتَدٍ بِهِ وَ لَهُ فِی رِقَابِ النَّاسِ الْبَیعَهُ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَی لَا ینْکرُهَا إِلَّا جَاحِدٌ بِالْکتَابِ ، قَدْ عَرَفَهَا النَّاسُ بِقُلُوبِهِمْ وَ أَنْکرُوهَا بِأَلْسِنَتِهِمْ و وَیلٌ لِلْمُنْکرِینَ حَقَّنَا أَهْلَ الْبَیتِ مَا ذَا یلْقَاهُمْ بِهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ مِنْ إِدَامَهِ الْغَضَبِ وَ شِدَّهِ الْعَذَابِ» قال عمر: يا حسين ! من أنكر حق أبيك فعليه لعنة الله ، أمرنا الناس فتأمرنا و لو أمروا أباك لأطعنا. فقال له الحسين عليه السلام: «یَا ابْنَ الْخَطَّابِ! فَأَیُّ النَّاسِ أَمَّرَکَ عَلَی نَفْسِهِ قَبْلَ أَنْ تُؤَمِّرَ أَبَا بَکْرٍ عَلَی نَفْسِکَ لِیُؤَمِّرَکَ عَلَی النَّاسِ بِلَا حُجَّهٍ مِنْ نَبِیٍّ وَ لَا رِضًی مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ؟ فَرِضَاکُمْ کَانَ لِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله رِضًی أَوْ رِضَا أَهْلِهِ کَانَ لَهُ سَخَطاً؟ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنْ لِلِّسَانِ مَقَالًا یَطُولُ تَصْدِیقُهُ وَ فِعْلًا یُعِینُهُ الْمُؤْمِنُونَ لَمَا تَخَطَّأْتَ رِقَابَ آلِ مُحَمَّدٍ تَرْقَی مِنْبَرَهُمْ وَ صِرْتَ الْحَاکِمَ عَلَیْهِمْ بِکِتَابٍ نَزَلَ فِیهِمْ لَا تَعْرِفُ مُعْجَمَهُ وَ لَا تَدْرِی تَأْوِیلَهُ إِلَّا سَمَاعَ الْآذَانِ، الْمُخْطِئُ وَ الْمُصِیبُ عِنْدَکَ سَوَاءٌ، فَجَزَاکَ اللَّهُ جَزَاکَ وَ سَأَلَکَ عَمَّا أَحْدَثْتَ سُؤَالًا حَفِیّاً». قال: فنزل عمر مغضبا فمشى معه أناس من أصحابه حتى أتى باب أمير المؤمنين عليه السلام فاستأذن عليه فأذن له فدخل فقال: يا أبا الحسن ما لقيت اليوم من ابنك الحسين، يجهرنا بصوت في مسجد رسول الله و يحرض على الطغام و أهل المدينة. فقال له الحسن عليه السلام: «عَلَی مِثْلِ اَلْحُسَیْنِ اِبْنِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَشْخَبُ بِمَنْ لاَ حُکْمَ لَهُ أَوْ یَقُولُ بِالطَّغَامِ عَلَی أَهْلِ دِینِهِ أَمَا وَ اَللَّهِ مَا نِلْتَ إِلاَّ بِالطَّغَامِ فَلَعَنَ اَللَّهُ مَنْ حَرَّضَ اَلطَّغَامَ» فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «مَهْلاً یَا أَبَا مُحَمَّدٍ فَإِنَّکَ لَنْ تَکُونَ قَرِیبَ اَلْغَضَبِ وَ لاَ لَئِیمَ اَلْحَسَبِ وَ لاَ فِیکَ عُرُوقٌ مِنَ اَلسُّودَانِ اِسْمَعْ کَلاَمِی وَ لاَ تَعْجَلْ بِالْکَلاَمِ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ إِنَّهُمَا لَیَهُمَّانِ فِی أَنْفُسِهِمَا بِمَا لاَ یُرَی بِغَیْرِ اَلْخِلاَفَهِ. فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ: «هُمَا أَقْرَبُ نَسَباً بِرَسُولِ اَللَّهِ مِنْ أَنْ یَهُمَّا أَمَا فَأَرْضِهِمَا یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ بِحَقِّهِمَا یَرْضَ عَنْکَ مَنْ بَعْدَهُمَا» قَالَ وَ مَا رِضَا هُمَا یَا أَبَا اَلْحَسَنِ؟

ص: 153

قَالَ «رِضَاهُمَا اَلرَّجْعَهُ عَنِ اَلْخَطِیئَهِ وَ اَلتَّقِیَّهُ عَنِ اَلْمَعْصِیَهِ بِالتَّوْبَهِ» فَقَالَ لَهُ عُمَرُ أَدِّبْ یَا أَبَا اَلْحَسَنِ اِبْنَکَ أَنْ لاَ یَتَعَاطَی اَلسَّلاَطِینَ اَلَّذِینَ هُمُ اَلْحُکَمَاءُ فِی اَلْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ «أَنَا أُؤَدِّبُ أَهْلَ اَلْمَعَاصِی عَلَی مَعَاصِیهِمْ وَ مَنْ أَخَافُ عَلَیْهِ اَلزَّلَّهَ وَ اَلْهَلْکَهَ فَأَمَّا مَنْ وَالِدُهُ رَسُولُ اَللَّهِ وَ نَحَلَهُ أَدَبَهُ فَإِنَّهُ لاَ یَنْتَقِلُ إِلَی أَدَبٍ خَیْرٍ لَهُ مِنْهُ أَمَا فَأَرْضِهِمَا یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ» قَالَ فَخَرَجَ عُمَرُ فَاسْتَقْبَلَهُ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ فَقَالَ لَهُ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ یَا أَبَا حَفْصٍ مَا صَنَعْتَ فَقَدْ طَالَتْ بِکُمَا اَلْحُجَّهُ؟ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ وَ هَلْ حُجَّهٌ مَعَ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ شِبْلَیْهِ ؟ فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ هُمْ بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ اَلْأَسْمَنُونَ وَ اَلنَّاسُ عِجَافٌ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ مَا أَعُدُّ مَا صِرْتَ إِلَیْهِ فَخْراً فَخَرْتَ بِهِ بِحُمْقِکَ فَقَبَضَ عُثْمَانُ عَلَی مَجَامِعِ ثِیَابِهِ ثُمَّ نَبَذَ بِهِ وَ رَدَّهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ یَا اِبْنَ اَلْخَطَّابِ کَأَنَّکَ تُنْکِرُ مَا أَقُولُ فَدَخَلَ بَیْنَهُمَا عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ وَ فَرَّقَ بَیْنَهُمَا وَ اِفْتَرَقَ اَلْقَوْمُ از او: بحار الأنوار: ج 3 ص 47.

154 - الكافي: ج1 ص272 ح3- الحسين بن محمد، عن المعلى بن محمد، عن عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن علم الإمام بما في أقطار الأرض و هو في بيته مرخئ عليه ستره. فقال: «یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ فِی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهَ أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَیَاهِ فَبِهِ دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِهِ أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَی اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ فَبِهِ آمَنَ وَ عَدَلَ وَ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَبِهِ حَمَلَ اَلنُّبُوَّهَ فَإِذَا قُبِضَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ إِلَی اَلْإِمَامِ وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَزْهُو وَ اَلْأَرْبَعَهُ اَلْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَغْفُلُ وَ تَزْهُو وَ تَلْهُو وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ کَانَ یَرَی بِهِ» و مختصر البصائر: ص48 ح4 - إسماعيل بن محمد البصري قال: حدثني أبو الفضل عبد الله بن إدريس، عن محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن علم الإمام بما في أقطار الأرض و هو في بيته مرخى عليه ستره؟ فقال: «یَا مُفَضَّلُ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ فِی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ خَمْسَهَ

ص: 154

أَرْوَاحٍ رُوحَ اَلْحَیَاهِ فَبِهِا دَبَّ وَ دَرَجَ وَ رُوحَ اَلْقُوَّهِ فَبِهِ نَهَضَ وَ جَاهَدَ عَدُوَهُ وَ رُوحَ اَلشَّهْوَهِ فَبِهِا أَکَلَ وَ شَرِبَ وَ أَتَی اَلنِّسَاءَ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ رُوحَ اَلْإِیمَانِ فَبِهِا آمَر وَ عَدَلَ وَ رُوحَ اَلْقُدُسِ فَبِهِا حَمَلَ اَلنُّبُوَّهَ و لما قُبِضَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِنْتَقَلَ رُوحُ اَلْقُدُسِ فَصَارَ فی اَلْإِمَامِ علیه السلام وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَنَامُ وَ لاَ یَغْفُلُ وَ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَسهُو وَ اَلْأَرْبَعَهُ اَلْأَرْوَاحِ تَنَامُ وَ تَلْهُو وَ تَسهُو بِرُوحِ اَلْقُدُسِ کَانَ یَرَی مَا فِی شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا» قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ یَتَنَاوَلُ اَلْإِمَامُ مَا بِبَغْدَادَ بِیَدِهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ، وَ مَا دُونَ اَلْعَرْشِ»

155 - بصائر الدرجات: ص454 ب15 ح12- حدثنا بعض أصحابنا، عن موسى بن عمر، عن محمد بن بشار، عن عمار بن مروان، عن جابر قال: قال أبو جعفر عليه السلام: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ: رُوحِ اَلْقُوَّهِ و رُوحِ اَلْإِیمَانِ، وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ، وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ، وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ، فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانُ، فرُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ، وَ بِرُوحِ اَلْقُدُسِ عَلِمُوا یا جابر مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی» و مختصر البصائر: ص 48 ح 5-از بصائر الدرجات سعد بن عبدالله: موسی بن عمر بن یزید الصیقل عن محمد بن سنان ن عمار بن مروان عن جابر بن یزید عن ابی جعفر علیه السلام قال: «إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْأَئِمَّهَ عَلَیهِمُ السَّلاَمُ عَلَی خَمْسَهِ أَرْوَاحٍ: رُوحِ اَلْإِیمَانِ، وَ رُوحِ اَلْقُوَّهِ وَ رُوحِ اَلشَّهْوَهِ، وَ رُوحِ اَلْحَیَاهِ، وَ رُوحِ اَلْقُدُسِ، فَرُوحُ اَلْقُدُسِ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ سَائِرُ هَذِهِ اَلْأَرْوَاحِ یُصِیبُهَا اَلْحَدَثَانُ، وَ رُوحُ اَلْقُدُسِ لاَ یَلْهُو وَ لاَ یَتَغَیَّرُ وَ لاَ یَلْعَبُ، فَبِرُوحِ اَلْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَلِمْنَا مَا دُونَ اَلْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ اَلثَّرَی» بحار الانوار: ج 25 ص 58 ب 3 ح 26 از البصائر.

ص: 155

بخش سوم : سوالات قرآنی و جواب آنها

اشاره

ص: 156

ص: 157

آیا «بسم الله الرحمان الرحیم» آیه و جزء قرآن است

سؤال 10- آیا بسم الله الرحمان الرحیم یک آیه قرآن است و جزء سوره های قرآن کریم محسوب می گردد؟

جواب- بسم الله الرحمان الرحيم یک آیه مستقله است در آغاز تمامی سوره های قرآن کریم جز سوره توبه، و بر آن روایات و احادیث دلالت دارد، و تنها در کتاب وسائل الشيعة جلد6 ص57 ب11 تعداد 12 حديث آمده و ترک آن به عمد نماز را باطل می کند.

***

نام على علیه السلام در قرآن

سؤال 11- آیا نام امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابی طالب عليه السلام در قرآن کریم ذکر شده است یا خیر؟

جواب -حضرت مولی الموحدین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام نام هایی دارند که برخی در قرآن کریم ذکر شده و محدث جلیل سید هاشم بحرانی قدس الله نفسه الزكية در کتاب با عظمت «اللوامع النورانية في أسماء علي و أهل بيته القرآنية» بسیاری از آن نام ها را به ضمیمه روایات تفسیری آن ها آورده است.

و اما نام مقدس على عليه السلام نیز در قرآن کریم آمده و هم اکنون این نام در چند جای قرآن موجود است و این جانب آنها را همراه با احادیث فراوانی که درباره آنها است در «تفسیر طه و آل یاسین صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين» آورده ام، لكن در این جا به ذکر چهار مورد و

ص: 158

برخی از حدیث های مربوط به آنها اکتفا می نماییم

آیه اول:

«قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ».(1)

حضرت سید الشهداء امام حسين عليه السلام فرمود:

عمر بن الخطاب برخواست و به رسول الله صلى الله علیه و آله گفت: همانا همیشه می گویی جایگاه علی از من به منزلت هارون از موسی است، در حالی که قطعا خداوند نام هارون را در قرآن برده ولی نام على را نیاورده ؟! پیامبر صلی الله عليه و آله در پاسخ چنین فرمود:

«یَا غَلِیظُ؛ یَا أَعْرَابِیُّ! (یَا جَاهِلُ) أَمَا تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَی: «هذا صِراطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!».(2)

ای خشن ! ای اعرابی (بیابان گرد نادان)! ای نادان! آیا نمی شنوی سخن الله تعالى را که می فرماید: «این صراط (و راه) على مستقيم است»؟!

امام موسی بن جعفر از پدرش از جدش عليهم السلام نقل فرمود که آیه چنین است. و جابر نیز چنین قرائت نمود:

«هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ».(3)

این صراط على مستقیم است.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ»(4)

این صراط على مستقیم است.

امام جعفر صادق عليه السلام درباره «علي» در این آیه کریمه فرمود:

«هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ»(5)

او امیر المؤمنين عليه السلام است.

آیه دوم:

ص: 159


1- سوره (15) الحجر آیه 42.
2- مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة: ص160 المنقبة 85 حدثنا جعفر بن محمد بن قولويه رحمه الله قال: حدثني علي بن الحسن النحوي قال: حدثني أحمد بن محمد قال: حدثني منصور بن أبي العباس قال: حدثني علي بن أسباط ، عن الحكم بن بهلول قال: حدثني أبو هما [م] قال: حدثني عبد الله بن أذينة، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن الحسين، عن أبيه قال: «قَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ إِلَی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ: إِنَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ وَ قَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا أَعْرَابِیُّ، امَا تَسْمَعُ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟! و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج 3 ص 107 و روى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً اَلثَّانِی لِرَسُولِ اَللَّهِ: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلٌ، امَا سمعت اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!». وقرئ مثله في رواية جابر بحار الأنوار: ج 35 ص 58 ب2 المناقب: وروى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً اَلثَّانِی لِرَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اُم اَلْقُرْی وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلٌ، امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» !!!». موسی بن جعفر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام: «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ». وقرئ مثله في رواية جابر و إرشاد القلوب: ج2 ص 373 عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: «قَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ إِلَی اَلنَّبِیِّ فَقَالَ: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا اَعرابِیُ یا غَلیظُ امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» !!!».
3- بحار الأنوار: ج 35 ص 85 ب2 المناقب: وروى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً الثَّانِی لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اُم اَلْقُرْی وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلُ امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!!!». موسی بن جعفر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ». وقرئ مثله في رواية جابر
4- الكافي: ج1 ص424 ح63 - أحمد بن مهران، عن عبد العظيم، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ».
5- تفسير العياشي: ج2 ص 242 ح 15- عن أبي جميلة، عن عبد الله بن أبي جعفر، عن أخيه عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ». شواهد التنزيل لقواعد التفضيل: ج1 ص 79 ح96 - حدثنا الحسين قال: أخبرنا محمد بن علي الصيرفي، عن أبي جميلة قال: حدثنا عبد الله بن أبي جعفر [كذا] قال: حدثني أخي عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ». البرهان في تفسير القرآن : ج 3 ص 368 ح 5874 - العياشي: عن أبي جميلة، عن عبد الله بن أبي جعفر، عن أخيه جعفر الصادق عليه السلام، عن قوله: هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ». تفسیر نور الثقلين: ج3 ص15 ح 52- في تفسير العياشي: عن أبي جميلة، عن أبي عبد الله عليه السلام، عن أبي جعفر، عن أبيه عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ». تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب: ج 7 ص 131 و في تفسير العياشي: عن أبي جميلة، عن أبي عبد الله عليه السلام عن أبي جعفر، عن أبيه عليهما السلام- عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».

«وَ وَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»(1)

و از رحمت خود به ایشان (پیامبران) بخشیدیم و ایشان را زبان صدق على قرار دادیم.

امام على الهادی یا امام حسن الزكى العسکری فرمودند:

(مراد از «علیا» در این آیه) اميرالمؤمنين عليه السلام است.(2)

يونس بن عبدالرحمان بزرگ صحابی امام على الرضا عليه السلام گوید: خدمت امام عرض کردم: گروهی از من خواستند نام امیر المؤمنين عليه السلام را در قرآن ذکر کنم که کجای آن است؟ به آنان گفتم: از این آیه است: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیا»، حضرت فرمود:

«صَدَقْتَ هُوَ کَذَا».

راست گفتی او همان (امیر المؤمنين عليه السلام) است(3)

آیه سوم:

«ورفعناه مكانا عليا(4)

و ما او را به مکان بلندی بالا برديم.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«نَزَلَتْ فِی صُعُودِ عَلِیِّ عَلَی ظَهْرِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقَلْعِ اَلصَّنَمِ».(5)

(این آیه کریمه درباره) بالا رفتن حضرت على بر کمر رسول الله صلى الله عليه و آله (برای شکستن بت ها) نازل گردید.

آیه چهارم:

«وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»(6)

و همانا او در ام الکتاب (یعنی سوره فاتحة الكتاب) نزد ما همانا على حکیم است.

امام جعفر صادق عليه السلام درباره آیه «الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» فرمود:

ص: 160


1- سوره (19) مريم عليها السلام آیه 51.
2- تفسير القمي: ج2 ص51- «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیا» «یَعْنِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ». حدثني بذلك أبي، عن الحسن بن علي العسكري عليه السلام. وغرر الأخبار: ص140- فعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن قول الله تعالى: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا» قال: «رسول الله صلى الله عليه و آله» «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»، فأخذ الكتاب و وقع تحته: «وَفَّقَكَ اللَّهُ وَ رَحِمَکَ اللَّهَ هُوَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ».
3- تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص304 ح10 - ذکر محمد بن العباس رحمه الله قال: حدثنا أحمد بن القاسم قال: حدثنا أحمد بن محمد السياری، عن يونس بن عبد الرحمان قال: قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: إن قوما طالبوني باسم أمير المؤمنين عليه السلام في كتاب الله عزوجل فقلت لهم: من قوله تعالى: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»، فقال: «صَدَقْتَ هُوَ کَذَا» . از او: بحار الأنوار: ج36 ب 35 ص 57 ح3.
4- سوره (19) مريم عليها السلام آیه 58.
5- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص135 و رواه أحمد بن حنبل و أبو يعلى الموصلي في مسنديهما و أبو بكر الخطيب في تاريخه و محمد بن الصباح الزعفراني في الفضائل والخطيب الخوارزمي في أربعينه و أبو عبد الله النطنزي في الخصائص و أبوالمضا صبيح مولى الرضا عليه السلام قال: سمعته يحدث عن أبيه، عن جده في قوله تعالى: «وَ رَفَعنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً» قال: «نَزَلَت فِی صُعُودِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی ظَهْرِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقَلْعِ اَلصَّنَمِ».
6- سوره (43) الزخرف آیه5.

«هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَعْرِفَتُهُ، وَ اَلدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ قَوْلُهُ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ».(1)

(مقصود از صراط مستقیم) امیرالمؤمنين و معرفت اوست، و دلیل بر این که او همان امیر المؤمنين است فرموده (خداوند در آیه): «و همانا او در ام الکتاب (یعنی سوره فاتحة الكتاب) نزد ما همانا على حكيم است» می باشد، و او امير المؤمنين در ام الکتاب است.

امام جعفر صادق عليه السلام درباره «علی» در آیه کریمه فرمود:

هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ(2)

او امیر المؤمنين عليه السلام است.

امام على الرضا عليه السلام فرمود: پدرم این آیه را تلاوت کرد و فرمود:

(مقصود از علیٌ حکیمٌ در آیه) على بن أبي طالب عليه السلام است.(3)

ص: 161


1- تفسير القمي: ج1 ص 28- و حدثني أبي، عن حماد، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله: «اَلصِّراطَ اَلْمُسْتَقِیمَ» قَالَ «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَعْرِفَتُهُ، وَ اَلدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ قَوْلُهُ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ» ومعاني الأخبار: ص 32 ح 3 - حدثنا أحمد بن علي بن إبراهيم بن هاشم رحمه الله قال: حدثنا أبي، عن جدي، عن حماد بن عيسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عزوجل: «لصِّراطَ اَلْمُسْتَقِیمَ» قَالَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَعْرِفَتُهُ، وَ اَلدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَوْلُهُ عز و جل «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ. فی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»
2- غرر الأخبار: ص 148- عن حماد، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى: (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ)، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».
3- تأويل الآيات الظاهرة: ص 537 و تفسير البرهان: ج4 ص846 ح9566 - عن محمد بن العباس رحمه الله ، عن أحمد بن إدريس، عن عبد الله بن محمد بن عيسى، عن موسى بن القاسم ، عن محمد بن علي بن جعفر قال: سمعت الرضا عليه السلام وهو يقول: قال أبي (أبو عبد الله - البرهان) عليه السلام وَ قَدْ تَلاَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكِيمُ ، قَالَ : «عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ».

پی نوشت های بخش سوم

1- سوره (15) الحجر آیه 42.

2 - مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة: ص160 المنقبة 85 حدثنا جعفر بن محمد بن قولويه رحمه الله قال: حدثني علي بن الحسن النحوي قال: حدثني أحمد بن محمد قال: حدثني منصور بن أبي العباس قال: حدثني علي بن أسباط ، عن الحكم بن بهلول قال: حدثني أبو هما [م] قال: حدثني عبد الله بن أذينة، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن علي بن الحسين، عن أبيه قال: «قَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ إِلَی اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقَالَ: إِنَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ وَ قَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا أَعْرَابِیُّ، امَا تَسْمَعُ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!

و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج 3 ص 107 و روى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً اَلثَّانِی لِرَسُولِ اَللَّهِ: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلٌ، امَا سمعت اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!». وقرئ مثله في رواية جابر

بحار الأنوار: ج 35 ص 58 ب2 المناقب: وروى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً اَلثَّانِی لِرَسُولِ اَللَّهِ صلى الله عليه و آله: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اُم اَلْقُرْی وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلٌ، امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» !!!». موسی بن جعفر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام: «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ». وقرئ مثله في رواية جابر

و إرشاد القلوب: ج2 ص 373 عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: «قَامَ عُمَرُ بْنُ اَلْخَطَّابِ إِلَی اَلنَّبِیِّ فَقَالَ: ِانَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا اَعرابِیُ یا

ص: 162

غَلیظُ امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» !!!».

3 - بحار الأنوار: ج 35 ص 85 ب2 المناقب: وروى الصادق، عن أبيه، عن جده عليهم السلام قال: «قَالَ یَوْماً الثَّانِی لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: انَّکَ لاَ تَزَالُ تَقُولُ لِعَلِیِّ: أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛ فَقَدْ ذَکَرَ اَللَّهُ هَارُونَ فِی اُم اَلْقُرْی وَ لَمْ یَذْکُرْ عَلِیّاً؟ فَقَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: یَا غَلِیظُ ، یَا جاهِلُ امَا سَمِعتَ اَللَّهَ یَقُولُ: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!!!». موسی بن جعفر، عن أبيه، عن جده عليهم السلام: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ». وقرئ مثله في رواية جابر

4 - الكافي: ج1 ص424 ح63 - أحمد بن مهران، عن عبد العظيم، عن هشام بن الحكم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ».

5 - تفسير العياشي: ج2 ص 242 ح 15- عن أبي جميلة، عن عبد الله بن أبي جعفر، عن أخيه عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل: ج1 ص 79 ح96 - حدثنا الحسين قال: أخبرنا محمد بن علي الصيرفي، عن أبي جميلة قال: حدثنا عبد الله بن أبي جعفر [كذا] قال: حدثني أخي عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ».

البرهان في تفسير القرآن : ج 3 ص 368 ح 5874 - العياشي: عن أبي جميلة، عن عبد الله بن أبي جعفر، عن أخيه جعفر الصادق عليه السلام، عن قوله: هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».

تفسیر نور الثقلين: ج3 ص15 ح 52- في تفسير العياشي: عن أبي جميلة، عن أبي عبد الله عليه السلام، عن أبي جعفر، عن أبيه عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ» قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».

تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب: ج 7 ص 131 و في تفسير العياشي: عن أبي جميلة، عن أبي عبد الله عليه السلام عن أبي جعفر، عن أبيه عليهما السلام- عن قوله: «هَذَا صِرَاطُ عَلِیٍّ مُسْتَقِیمٌ»

ص: 163

قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ».

6 - سوره (19) مريم عليها السلام آیه 51.

7 - تفسير القمي: ج2 ص51- «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِیا» «یَعْنِی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ». حدثني بذلك أبي، عن الحسن بن علي العسكري عليه السلام.

وغرر الأخبار: ص140- فعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، قال: كتبت إلى أبي الحسن عليه السلام أسأله عن قول الله تعالى: «وَ وَهَبْنا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنا» قال: «رسول الله صلى الله عليه و آله» «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»، فأخذ الكتاب و وقع تحته: «وَفَّقَكَ اللَّهُ وَ رَحِمَکَ اللَّهَ هُوَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ».

8- تأويل الآيات الظاهرة: ج1 ص304 ح10 - ذکر محمد بن العباس رحمه الله قال: حدثنا أحمد بن القاسم قال: حدثنا أحمد بن محمد السياری، عن يونس بن عبد الرحمان قال: قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: إن قوما طالبوني باسم أمير المؤمنين عليه السلام في كتاب الله عزوجل فقلت لهم: من قوله تعالى: «وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا»، فقال: «صَدَقْتَ هُوَ کَذَا» . از او: بحار الأنوار: ج36 ب 35 ص 57 ح3.

9- سوره (19) مريم عليها السلام آیه 58.

10 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص135 و رواه أحمد بن حنبل و أبو يعلى الموصلي في مسنديهما و أبو بكر الخطيب في تاريخه و محمد بن الصباح الزعفراني في الفضائل والخطيب الخوارزمي في أربعينه و أبو عبد الله النطنزي في الخصائص و أبوالمضا صبيح مولى الرضا عليه السلام قال: سمعته يحدث عن أبيه، عن جده في قوله تعالى: «وَ رَفَعنَاهُ مَکَاناً عَلِیّاً» قال: «نَزَلَت فِی صُعُودِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَلَی ظَهْرِ اَلنَّبِیِّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لِقَلْعِ اَلصَّنَمِ».

11 - سوره (43) الزخرف آیه5.

12 - تفسير القمي: ج1 ص 28- و حدثني أبي، عن حماد، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله:

ص: 164

«اَلصِّراطَ اَلْمُسْتَقِیمَ» قَالَ «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَعْرِفَتُهُ، وَ اَلدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ قَوْلُهُ «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ»

ومعاني الأخبار: ص 32 ح 3 - حدثنا أحمد بن علي بن إبراهيم بن هاشم رحمه الله قال: حدثنا أبي، عن جدي، عن حماد بن عيسى، عن أبي عبد الله عليه السلام في قول الله عزوجل: «لصِّراطَ اَلْمُسْتَقِیمَ» قَالَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ مَعْرِفَتُهُ، وَ اَلدَّلِیلُ عَلَی أَنَّهُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ علیه السلام قَوْلُهُ عز و جل «وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ» وَ هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ. فی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»

13 - غرر الأخبار: ص 148- عن حماد، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله تعالى: (وَ إِنَّهُ فِی أُمِّ اَلْکِتابِ لَدَیْنا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ)، قال: «هُوَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ».

14 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 537 و تفسير البرهان: ج4 ص846 ح9566 - عن محمد بن العباس رحمه الله ، عن أحمد بن إدريس، عن عبد الله بن محمد بن عيسى، عن موسى بن القاسم ، عن محمد بن علي بن جعفر قال: سمعت الرضا عليه السلام وهو يقول: قال أبي (أبو عبد الله - البرهان) عليه السلام وَ قَدْ تَلاَ هَذِهِ اَلْآیَهَ: «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتابِ لَدَيْنا لَعَلِيُّ حَكِيمُ ، قَالَ : «عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ».

ص: 165

بخش چهارم : سؤالات فقهی و جواب آنها

اشاره

ص: 166

ص: 167

حکم ریش تراشیدن مردان

اشاره

سؤال 12- بفرمایید در دین مبین اسلام حکم تراشیدن ریش با تیغ چیست؟

جواب- تراشیدن ریش با هر وسیله ای حرام است، فقهاء اماميه- تغمدهم الله تعالی برحمته- در حرمت ریش تراشیدن کتاب ها تألیف نموده و یا در ضمن تألیفات خود در فقه متعرض بیان حکم آن شده و دلایلی را مطرح نموده اند، و ما در این جوابیه اهم آنها را به اختصار بیان می کنیم.

دلیل اول: قرآن کریم

آیه اول: «لَعَنَهُ اللَّهُ ۘ وَ قَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِكَ نَصِيبًا مَفْرُوضًا * وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّيَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الْأَنْعَامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ ۚ وَ مَنْ يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُبِينًا»(1)

خداوند وی (شیطان) را لعنت کرده و او گفت: به طور حتم از بندگان تو بهره ای معین خواهم گرفت * آن ها را گمراه میکنم، و به آرزوهای باطل (و دور و دراز) سرگرم خواهم کرد، وادارشان میکنم تا گوش چهارپایان را بشکافند و فرمان شان میدهم آفرینش خدایی را تغییر دهند. (اما ای بندگان بدانید) هرکس به جای پروردگار، شیطان را ولی خود قرار دهد، زیان آشکاری کرده است.

ص: 168


1- سوره (4) النساء آیه 119 و 120.

تغيير خلق الله معنای وسیعی دارد و شامل تغییر حسی در جسم، و تغییر معنوی مثل بدعت گذاشتن در دین و منحرف کردن مسیر مخلوقات از صراط مستقیم می شود، زیرا در کنار بحث ضلالت و خسران مبين مطرح شده است.

و متن آیه دلالت می کند بر این که ایجاد هر گونه تغییر در آفرینش الهی صورتا یا صفتا ، چنان چه بدون اجازه از راه وحی باشد، حرام است و ریش تراشیدن از مصادیق تغییر در خلق الله است.

آیه دوم:

«ثُمَّ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ».(1)

سپس به تو وحی کردیم که از دین حنیف ابراهیم پیروی کن؛ زیرا ابراهیم از مشرکان نبود.

به ضمیمه روایتی که علی بن ابراهیم قمی، بزرگ صحابی امام حسن زکی عسکری علیه السلام در تفسیر خود از امام جعفر صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود:

«..... ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْحَنِیفِیَّهًَْ وَ هِیَ عَشَرَهًُْ أَشْیَاءَ خَمْسَهًٌْ مِنْهَا فِی الرَّأْسِ وَ خَمْسَهًٌْ مِنْهَا فِی الْبَدَنِ فَأَمَّا الَّتِی فِی الرَّأْسِ فَأَخْذُ الشَّارِبِ وَ إِعْفَاءُ اللِّحَی...فَهَذِهِ الْحَنِیفِیَّهًُْ الطَّاهِرَهًُْ الَّتِی جَاءَ بِهَا إِبْرَاهِیمُ علیه السلام فَلَمْ تُنْسَخْ وَ لَا تُنْسَخُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهًِْ وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً»(2)

....سپس الله تعالی بر ابراهیم «حنیفیبت» را فرو فرستاد و آن ده چیز است: پنج در سرو پنج در تن است، و آن چه در سر است؛ کوتاه کردن سبیل و رها کردن ریش و فرو خواباندن مو و مسواک کردن و خلال است، و آن چه در تن است؛ ستردن مو از تن و ختنه کردن و چیدن ناخن ها و غسل جنابت و شستشو با آب است که این پنج در تن همان شیوه «حنیفیت» است که ابراهيم عليه السلام آورد و نسخ نشده و نمی شود تا روز قیامت، و (تصدیق) آن همان گفته خداوند است که فرمود: «و پیروی کن از کیش ابراهیم که حنیف است».

ص: 169


1- سوره (16) النحل آیه 124.
2- وسائل الشيعة: ج2 ص 117 ب67 ح1662 - 5- الفضل بن الحسن الطبرسي في مجمع البيان نقلا من تفسير علي بن إبراهيم: عن الصادق عليه السلام: «...ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ اَلْحَنِیفِیَّهَ وَ هِیَ عَشَرَهُ أَشْیَاءَ خَمْسَهٌ مِنْهَا فِی اَلرَّأْسِ وَ خَمْسَهٌ مِنْهَا فِی اَلْبَدَنِ فَأَمَّا اَلَّتِی فِی اَلرَّأْسِ فَأَخْذُ اَلشَّارِبِ وَ إِعْفَاءُ اَللِّحَی وَ طَمُّ اَلشَّعْرِ وَ اَلسِّوَاکُ وَ اَلْخِلاَلُ وَ أَمَّا اَلَّتِی فِی اَلْبَدَنِ فَحَلْقُ اَلشَّعْرِ مِنَ اَلْبَدَنِ وَ اَلْخِتَانُ وَ تَقْلِیمُ اَلْأَظْفَارِ وَ اَلْغُسْلُ مِنَ اَلْجَنَابَهِ وَ اَلطَّهُورُ بِالْمَاءِ فَهَذِهِ اَلْحَنِیفِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ اَلَّتِی جَاءَ بِهَا إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، فَلَمْ تُنْسَخْ وَ لاَ تُنْسَخُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ» وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ اِتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» تفسیر القمی: ج1 ص59. از او: سعد السعود للنفوس منضود: ص 83 [فيما نذكره من تفسير علي بن إبراهيم بن هاشم] (فصل) فيما نذكره من المجلد الأول من تفسير علي بن إبراهيم بن هاشم من الوجهة الثانية من القائمة السادسة من الكراس الثالث و قوله: «و إذ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» فقال العالم: هو الذي ابتلاه الله به مما أراه الله في نومه بذبح ابنه فأتمها إبراهيم و عزم عليها فلما عزم و سلم الأمر لله قال الله: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قال» إبراهيم: «ومِن ذُرِّيِّتِى قَالَ» الله «لَا يَنالُ عَهْدِىْ اَلْظَّالِمِينَ» أي لا يكون بعدي إمام ظالم، ثم أنزل عليه الحنيفية و هي الطهارة عشرة أشياء، خمسة منها في الرأس، و خمسة منها في البدن ، فأما التي في الرأس، فقص الشارب وإعفاء اللحية و طم الشعر و السواك و الخلال و أما التي في البدن فحلق الشعر من البدن و الختان و تقليم الأظفار و الغسل من الجنابة والظهور بالماء فهي الحنيفية التي جاء بها إبراهيم فلم تنسخ ولا تنسخ إلى يوم القيامة ، و هو قول رسول الله صلى الله عليه و آله، «وَ اِتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً». و الوافي: ج6 ص590 و تفسير الصافي: ج1 ص 186. و مجمع البيان في تفسير القرآن : ج1 ص 377. تفسیر نور الثقلين :ج1 ص120 ح 339 و بحار الأنوار: ج12 ص 56 ب3 از مجمع البيان. بحار الأنوار: ج12 ص7 ب1 ح16 و ج73 ص68ح3 از تفسیر قمی.

بنابراین «إعفاء اللحی» از حنیفیت حضرت ابراهیم نبي عليه السلام می شود و ریش گذاشتن و نتراشیدن ریش واجب می شود.

آیه سوم:

«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا ۚ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا ۚ لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»(1)

پس به دین (معتدل و) استوار روی آور، این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده، تبدیلی در خلق خدا نباشد، این است دین استوار و لكن بیشتر مردم نمی دانند.

این آیه با انضمام حدیث نبوی صلی الله علیه و آله:

«إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ وَ إِنَّا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ وَ نُعْفِي اللِّحَى وَ هِيَ الْفِطْرَةُ»(2)

همانا مجوس ریش های خود را می چیدند، و سبیل ها را بزرگ (و کلفت) می ساختند، و ما خلاف ایشان پشت لب ها را کوتاه ساخته، و ریش هایمان را بلند می گذاریم، و این همان فطرت است.

و ظاهر جمله «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» این معنا را می رساند که تغییر خلق خداوند چه حسی و چه معنوی، خلاف فطرت است و معنى «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» این است که در خلق (مخلوق) خداوند هیچ تغییری ایجاد نکنید، البته به جز آن مواردی که شارع مقدس اجازه داده است.

دلیل دوم: حدیث و سنت مطهره

روایات و احادیثی از خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است درباره این که تشبه در ظاهر به کفار و هم شکل آنان شدن جایز نیست، و از آن ها استفاده می شود که ریش تراشی حرام و از گناهان کبیره است.

و دسته دیگری از احادیث عامه اند و شامل غیربحث ریش تراشی هم می شوند.

و دسته دیگر در حرمت تشبه به زنان است، و از مصادیقش ریش نداشتن و تراشیدن آن است.

ص: 170


1- سوره (30) الروم آیه 31.
2- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 331- و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إنّ المَجوسَ جَزُّوا لِحاهُم ووَفَّروا شَوارِبَهُم ، و إنّا نَحنُ نَجُزُّ الشَّوارِبَ و نُعفی اللِّحی ، و هِیَ الفِطرَهُ». و مکارم الأخلاق: ص 67 و قال صلى الله عليه و آله: «إنّ المَجوسَ جَزُّوا لِحاهُم و وَفَّروا شَوارِبَهُم ، وَ إنّا نَحنُ نَجُزُّ الشَّوارِبَ وَ نُعفی اللِّحی ، وَ هِیَ اَلْفِطْرَهُ وَ إِذَا أَخَذَ اَلشَّارِبَ یَقُولُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عليه و آله»

نبوی مشهور در تشبه به جنس مخالف

«لَعَنَ اللّهُ المُتَشَبِّهاتِ بِالرِّجالِ مِنَ النِّساءِ،ولَعَنَ اللّهُ المُتَشَبِّهینَ مِنَ الرِّجالِ بِالنِّساءِ».(1)

لعنت خدا بر زنانی که خود را شبیه مردان می کنند، و لعنت خداوند بر مردانی که خود را شبیه زنان می کنند.

«لَعَنَ اللّهُ ....وَالْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ، وَالْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ النِّسَاءِ بالرِّجالِ..»(2)

لعنت خداوند بر... و بر مردانی که خود را شبیه زنان می کنند، و بر زنانی که خود را شبیه مردان می کنند.

و چند طریق برای این روایت از امیرالمؤمنین و امام جعفر صادق و امام موسی کاظم عليهم السلام روایت شده، با توجه به دیگر روایات به صدور مضمون این حدیث شریف از اهل بیت عليهم السلام وثوق حاصل می شود.

دلالت این حدیث: یکی جمله «لَعَنَ اللهُ...» است که ظهور محکم در حرمت دارد. و از اطلاق حدیث نبوی مشهور که ذکر شد؛ هر نوع شباهت نمودن زن و مرد به یکدیگر حرام است، و ریش تراشی که از مصادیق واضح شباهت به زن می باشد حرام است و صدق می کند، و امیر المؤمنين عليه السلام حدیث نبوی را تصدیق فرموده اند:

«أَنَّهُ رَأَی رَجُلاً بِهِ تَأْنِیثٌ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ، فَقَالَ لَهُ اُخْرُجْ مِنْ مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ یَا مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ علی علیه السلام سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بِالرِّجَالِ»(3)

مردی را که در او (تشبه به) زنانگی بود در مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله دیدند و به او فرمودند: ای کسی که رسول الله او را لعنت فرموده ! از مسجد رسول الله بیرون برو. سپس فرمود: از رسول الله صلى الله عليه و آله شنیدم می فرمود: لعنت خداوند بر مردانی که خود را شبیه زنان کرده، و بر زنانی که خود را شبیه مردان می کنند.

ص: 171


1- الكافي: ج5 ص 552 ح4 - عنه (علي بن إبراهيم) عن أبيه، عن علي بن القاسم، عن جعفر بن محمد، عن الحسين بن زیاد، عن يعقوب بن جعفر قال: سأل رجل أبا عبد الله أو أبا إبراهيم عليهما السلام- عن المرأة تساحق المرأة - و كان متكئا فجلس فقال -: «مَلْعُونَةٌ الرَّاكِبَةُ وَ الْمَرْكُوبَةُ وَ مَلْعُونَةٌ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْ أَثْوَابِهَا الرَّاكِبَةُ وَ الْمَرْكُوبَةُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبارَک وَ تَعالی وَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ يَلْعَنُونَهَا وَ أَنَا وَ مَنْ بَقِيَ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَهُوَ وَ اللَّهِ الزِّنَا الْأَكْبَرُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا لَهُنَّ تَوْبَةٌ قَاتَلَ اللَّهُ لَاقِيسَ بِنْتَ إِبْلِيسَ مَا ذَا جَاءَتْ بِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ هَذَا مَا جَاءَ بِهِ أَهْلُ الْعِرَاقِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ أَنْ يَكُونَ الْعِرَاقُ وَ فِيهِنَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَشَبِّهَاتِ بِالرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ»
2- الكافي: ج 8 ص 69 ح 27 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن سالم؛ و علي بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن أحمد بن النضرو محمد بن يحيى، عن محمد بن أبي القاسم، عن الحسين بن أبي قتادة جميعا، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّه وَ آلِ لِعَرْضِ الْخَيْلِ ...ثُمَ قالَ (صلى الله عليه و آله) لَعَنَ اللهُ.... وَ اَلْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بِالرِّجَالِ...»
3- علل الشرائع: ج2 ص602 ب385 ح63 - أبي رحمه الله قال: حدثنا محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد قال: حدثني أبو جعفر أحمد بن أبي عبد الله، عن أبي الجوزاء، عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زيد بن علي، عن آبائه، عن علي عليهم السلام : «أَنَّهُ رَأَی رَجُلاً بِهِ تَأْنِیثٌ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ، فَقَالَ لَهُ اُخْرُجْ مِنْ مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ یَا مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ ثُمَّ قَالَ عَلی عَلَیه السَلام سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بِالرِّجَالِ». وح64 - و في حديث آخر: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ فَإِنَّهُمْ أَقْذَرُ شَیْءٍ».

و امیر المؤمنين علي عليه السلام فرمود:

«کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَالِساً فِی اَلْمَسْجِدِ حَتَّی أَتَاهُ رَجُلٌ بِهِ تَأْنِیثٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمَ ثُمَّ أَکَبَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فی اَلْأَرْضِ یَسْتَرْجِعُ ثُمَّ قَالَ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّتِی إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّهٍ إِلاَّ عُذِّبَتْ قَبْلَ اَلسَّاعَهِ»(1)

همراه با رسول الله صلى الله عليه و آله در مسجد نشسته بودیم که مردی که در او (تشبه به) زنانگی بود نزد حضرت آمد و به ایشان سلام کرد، حضرت جواب دادند، سپس رسول الله صلى الله عليه و آله «إنا لله وإنا إليه راجعون» گویان رو به زمین کرد و فرمود: مانند اینان در امت من وجود دارد! همانا در امتي مانند اینان نباشد مگر این که قبل از قیامت عذاب شوند.

سند این روایت مشکلی ندارد و دلالتش نیز تمام است.

نتیجه: هر نوع شبیه کردن خود به جنس مخالف حرام است، و این مطلب از اطلاق حديث نبوی مشهور استفاده می شود، بنابراین ریش تراشی که از مصادیق واضح تشبه به زن می باشد حرام است.

دسته دیگری از احادیث که بسیار است در خصوص ریش تراشی می باشد.

حديث مثله کردن

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«حَلْقُ اَللِّحْیَهِ مِنَ اَلْمُثْلَهِ وَ مَنْ مَثَّلَ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ».(2)

تراشیدن ریش از (موارد) «مثله» است، و هر کس «مثله» نماید، لعنت خدا بر او باد.

از آن جا که «مثله» عمل حرامی است (چه خود شخص انجام دهد و چه دیگری، با قصد تحقير باشد و یا نباشد)، این روایت ظهور در حرمت دارد و دلالت تام است، این روایت به ضمیمه روایات دیگر... از جمله:

روایت حبابه والبيه

ص: 172


1- علل الشرائع: ج2 ص602 ب385 ح 65 - و بهذا الإسناد عن علي عليه السلام قال: «کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَالِساً فِی اَلْمَسْجِدِ حَتَّی أَتَاهُ رَجُلٌ بِهِ تَأْنِیثٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ ثُمَّ أَکَبَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْأَرْضِ یَسْتَرْجِعُ ثُمَّ قَالَ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّتِی إِنَّهُ لاَ یَکُونُ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّهٍ إِلاَّ عُذِّبَتْ قَبْلَ اَلسَّاعَهِ»
2- الجعفريات (الأشعثيات): ص 157- و بإسناده (أبو علي محمد بن محمد بن الأشعث الكوفي من كتابه سنة أربع عشرة و ثلاثمائة قال: حدثني أبو الحسن موسی بن إسماعيل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: حدثنا أبي، عن أبيه، عن جده) جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين ، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «حَلْقُ اَللِّحْیَهِ مِنَ اَلْمُثْلَهِ وَ مَنْ مَثَّلَ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ».

گوید: امیرالمؤمنين علي عليه السلام را در شرطة الخميس (پیش قراولان لشکر، دژبانی) دیدم که یک شلاق دو شاخه در دست داشت و با آن فروشندگان جری (ماهی بی پولک) و ماهی زمار (نوعی از همان) و مار ماهی را می زد و به آن ها می فرمود:

«يَا بَيَّاعِي مُسُوخِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَجُنْدِ بَني مَروانَ!».

ای فروشندگان یهودی های مسخ شده، و جند بنی مروان !.

فرات بن احنف خدمت حضرت ایستاد و عرض کرد: یا امیرالمؤمنین ! جند بنی مروان چیست؟

گوید: در جواب او فرمودند:

«أَقْوَامٌ حَلَقُوا اَللِّحَی وَ فَتَلُوا اَلشَّوَارِبَ فَمُسِخُوا».(1)

مردمی که ریش ها را می تراشیدند و سبیل ها را تاب می دادند، در نتیجه مسخ شدند.

دلالت حديث:

الف- در امم سابقه افرادی به سبب ریش تراشی و بلند کردن سبيل مسخ شده اند.

ب- ظاهر حديث این است که این دو عمل سبب مسخ آنها شده است.

ج- در این روایت از تعبیر «حلقوا اللحى» استفاده شده که آن موجب غضب الهی و مسخ شده، و روشن است که خداوند کسی را مسخ نمی کند مگر این که عمل حرام یا گناه کبیره مرتکب شده باشد.

د- با تقریر امیرالمؤمنين عليه السلام حرمت این دو عمل در اسلام نیز ثابت می شود، و با استصحاب حكم شرائع سابقه ، حرمت آن در اسلام، اثبات می شود.

روایت وجوب ديه

روایات دیگری وجود دارد که برای حلق لحيه دیگری، دیه قرار داده است:

«قَضَی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَللِّحْیَهِ إِذَا حُلِقَتْ فَلَمْ تَنْبُتِ اَلدِّیَهَ کَامِلَهً فَإِذَا نَبَتَتْ فَثُلُثُ اَلدِّیَهِ».(2)

امیرمؤمنان علیه السلام در مورد ریش که از بیخ تراشیده شود چنان که دیگر نروید، دیه

ص: 173


1- الكافي: ج1 ص 346 ح3- علي بن محمد، عن أبي علي محمد بن إسماعيل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن القاسم العجلي، عن أحمد بن يحيى المعروف بکرد، عن محمد بن خداهي، عن عبد الله بن أيوب، عن عبد الله بن هاشم، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، عن حبابة الوالبية قالت: رأيت أمير المؤمنين عليه السلام في شرطة الخميس و معه درة لها سبابتان يضرب بها بياعي الجري و المارماهي و الزمار و يقول لهم: «یَا بَیَّاعِی مُسُوخِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ، وَ جُنْدِ بَنِی مَرْوَانَ .. فقام إليه فرات بن أحنف فقال: يا أمير المؤمنين ! و ما جند بني مروان ؟ قال: فقال له: أَقْوَامٌ حَلَقُوا اَللِّحَی وَ فَتَلُوا اَلشَّوَارِبَ فَمُسِخُوا». فلم أر ناطقا أحسن نطقا منه ، ثم اتبعته فلم أزل أقفو أثره حتى قعد في رحبة المسجد.... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 536 ب49 ح1 -حدثنا علي بن أحمد الدقاق رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب قال: حدثنا علي بن محمد، عن أبي علي محمد بن إسماعيل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن قاسم العجلي، عن أحمد بن يحيى المعروف ببرد، عن محمد بن خداهي، عن عبد الله بن أيوب، عن عبد الله بن هشام، عن عبد الكريم بن عمر الخثعمي، عن حبابة الوالبية قالت: رأيت أميرالمؤمنين عليه السلام في شرطة الخميس و معه درة يضرب بها بياع الجري و المارماهي و الزمار و الطافي و يقول لهم : «یَا بَیَّاعِی مُسُوخِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ، وَ جُنْدِ بَنِی مَرْوَانَ». فقام إليه فرات بن الأحنف فقال له: يا أميرالمؤمنين ! فما جند بني مروان؟ قالت: فقال له: «أَقْوَامٌ حَلَقُوا اَللِّحَی وَ فَتَلُوا اَلشَّوَارِبَ، ...». والثاقب في المناقب: ص 140 فصل 3 ح132- و هو ما روی عبدالکریم بن عمرو الخثعمي، عن حبابة الوالبية، قالت: رأيت أمير المؤمنين عليا عليه السلام في شرطة الخميس، و معه درة لها سبابتان ، يضرب بها بياع الجري، و المارماهي، و الزمار، و يقول لهم: «يا بیاعي مسوخ بني إسرائيل، و جند بني مروان». فقام إليه ابن الأحنف فقال له: يا أمير المؤمنين ! و ما جند بني مروان؟ فقال: «أَقْوَامُ حَلَقُوا اللِّحَى وَ تَرَکُوا الشَّوَارِبَ». فلم أر ناطقةا أحسن نطقا منه، ثم اتبعته، فلم أزل أقفو أثره، حتى قعد في رحبة المسجد ....
2- الكافي: ج 7 ص 316 ح 23- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمان، عن مسمع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «قَضَی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَللِّحْیَهِ إِذَا حُلِقَتْ فَلَمْ تَنْبُتِ اَلدِّیَهَ کَامِلَهً فَإِذَا نَبَتَتْ فَثُلُثُ اَلدِّیَهِ» و من لا يحضره الفقيه: ج4 ص150 ح5332- في رواية السكوني: «أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَضَي فِي اللِّحْيَةِ إِذَا حُلِقَتْ فَلَمْ تَنْبُتْ بِالدِّیَةِ کَامِلَةً فاذا نَبَتَتْ فَثُلُثُ الدِّیَةِ». و تهذيب الأحكام: ج1 ص250 ب 22 ح- 23 - سهل بن زیاد....

کامل حکم فرمود و چنان چه بروید یک سوم دیه (مقرر نمودند).

دقت شود، روایتی که برای ریش تراشی دیه قرار داده است، در آن تعبیر به «حُلقت» شده است....

روایات امر به إعفاء اللحی و عدم تشبه به کفار و...

هشت روایت است که به إعفاء لحيه و کوتاه کردن شارب امر می کنند، و جز یکی، بقیه روایات ظهور در وجوب إعفاء لحيه دارند.

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ اعْفُوا اللِّحَی وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ».(1)

سبیل را کوتاه کنید، و ریش را بگذارید (بلند شود)، و خود را شبیه یهودیان نسازید.

و فرمود:

«حُفُّوا اَلشَّوَارِبَ وَ اِعْفُوا اَللِّحَی وَ لاَ تَتَشَبَّهُوا بِالْمَجُوسِ».(2)

موی سبیل را کوتاه کنید، و موی ریش ها را بگذارید (بلند شود)، و خود را شبیه گبران نسازید.

«إنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ وَ إنَّا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ، وَ نُعْفِی اللِّحَی وَ هِیَ الْفِطْرَهُ».(3)

همانا مجوسیان، ریش خود را قطع می کردند، و سبیل خود را بلند می گذاشتند، و ما (اهل بیت) سبیل خود را قطع می کنیم، و ریش خود را رها می کنیم، که این عمل (براساس) فطرت است.

دلالت: روایات مخالفت با کفار و مشرکین و یهود و مجوس و عدم تشبه به آنها در حلق لحيه و فتل شوارب که منهی است به حد استفاضه رسیده اگر نگوییم که متواتر هستند.

روایت فرستادگان کسری

حضرت ختمی مرتبت صلى الله عليه و آله به فرستادگان کسری (پادشاه ایران باستان) که

ص: 174


1- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 329 - و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى ، وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ».
2- معاني الأخبار: ص291 ح 1- حدثنا الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن زيد قال: حدثني علي بن غراب قال: حدثني خيرالجعافر جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده ، عن أبيه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله : «حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى ، وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْمَجُوسِ».
3- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 331- و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ ، وَ فِرُّوا شَوَارِبَهُمْ ، وَ إِنَّا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ ، وَ نغفي اللِّحَى ، وَ هِيَ الْفِطْرَةُ». و مکارم الأخلاق: ص 67- و قال صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اَلْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ وَ إِنَّا نَحْنُ نَجُزُّ اَلشَّوَارِبَ وَ نُعْفِی اَللِّحَی وَ هِیَ اَلْفِطْرَهُ وَ إِذَا أَخَذَ اَلشَّارِبَ یَقُولُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ».

ریش خود را تراشیده بودند و سبیل را گذاشته بودند فرمود:

«وَیْلَکُمَا مَنْ أمَرَکُمَا بِهَذَا؟»

وای بر شما! چه کسی شما را به این کار امر نمود؟

گفتند: رب ما یعنی کسری ، حضرت فرمودند:

«لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی وَ قَصِّ شَارِبِی»(1)

لیکن پروردگارم مرا به گذاشتن ریشم، و چیدن سبیلم فرمان داده است .

روایت ماجرای فرستادگان کسری دلالت تمام بر حرمت ریش تراش دارد، زیرا رسول الله صلى الله علیه و آله در ازای ریش تراشی و بلند کردن شارب، نگاه کردن به آن ها را ناخوشایند دانسته و درباره آنها از تعبیر «وَیلَکُما» استفاده نمود، و در تتمه حدیث دو امر «إعفاء لحية وقص شارب» مستقل آمده و ظهور در وجوب مستقل این دو عمل دارد.

اما وجه این که روایات در این باره، تنها از رسول الله و امیرالمؤمنين و امام جعفر صادق صلوات الله وسلامه عليهم آمده و تعداد آن ها کم است؛

1- واضح بودن حرمت ریش تراشی در زمان ائمه علیهم السلام.

2- مردم علاوه بر علم به حرمت آن، به آن عمل هم می کرده اند، لذا لازم نبوده که ائمه مکررا ذکر کنند.

نکات لازم به ذکر:

اشاره

1- در صدور روایات اهل بیت علیهم السلام تقیه ای نبوده است.

2- علمای شیعه صدور روایت هلاکت قوم لوط و خبر رسولان کسری را پذیرفته اند.

3- چیزی که در اقوام قبل حرام بوده در اسلام نیز حرام است (مانند ریش تراشی در قوم لوط) و قاعده استصحاب حكم شرائع سابقه، حرمت ریش تراش را اثبات می کند، مگر این که دلیلی قوی تر باشد که نیست.

4- و مسلما همه پیروان ائمه اطهار علیهم السلام در آن عصر، ریش داشته اند، و گزارش نشده

ص: 175


1- مستدرك الوسائل: ج1 ص 407 - قال الكازروني في المنتقى في حوادث السنة السادسة بعد أن ذکر کتابة رسول الله صلى الله عليه و آله إلى الملوك و أنه كتب کسرى إلى عامل اليمن بازان [بادان] أن يبعثه صلى الله عليه و آله إليه: و أنه بعث کاتبه بانویه و رجلا آخريقال له: خرخسک إليه صلى الله عليه و آله. قال: و كانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما و أعفيا شواربهما فكره النظر إليهما و قال: «وَیْلَکُمَا مَنْ أمَرَکُمَا بِهَذَا؟» قالا: أمرنا بهذا ربنا -یعنیان کسری . فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی، وَ قَصِّ شَارِبِی». و بحار الأنوار: ج20 ص390 - و روي عن محمد بن إسحاق ... و كانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما و أعفيا شواربهما فكره النظر إليهما وقال: ویلکما من أمركما بهذا؟ قال: أمرنا بهذا ربنا يعنيان كسرى فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی وَ قَصِّ شَارِبِی، ...». و مفاتیح الجنان (عربي) - الشيخ عباس القمي (مترجم: النجفي) ص1051 - 1052 ولما بلغ دعوة النبي صلى الله عليه و آله الملوك، كتب کسرى إلى عامل اليمن بأذان أن يبعث النبي صلى الله علیه و آله إليه فبعث کاتبه بانویه و رجلا آخر يقال له خرخسك إليه صلى الله عليه و آله، وكانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما وأعفيا شواربهما، فكره النظر إليهما و قال: ويلكما من أمركما بهذا؟ قالا: أمرنا بهذا ربنا - يعنیان کسری - فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لكن ربي أمرني بإعفاء لحيتي و قص شاربي». و السيرة الحلبية: ج3 ص 278 و السيرة، زيني دحلان هامش الحلبية: ج 3 ص 66 و البداية والنهاية: ج4 ص 270 و الكامل في التاريخ: ج2 ص214 و تاریخ الأمم والملوك، الطبري: ج 2 ص 279 و ج3 ص 655 و عمدة القاري: ج25 ص20 و حياة الصحابة: ج1 ص 115 و دلائل النبوة، أبو نعيم الإصفهاني: ص293 و 294 و الطبقات، إبن سعد: ج1/ق2 ص147 و کنز العمال: ج6 ص 373 و المصنف، إبن أبي شيبة: ج14 ص 337 و ج8 ص 379 و تاریخ الخميس: ج2 ص35 و تاریخ ابن خلدون: ج2 ص 36 و المنتظم: ج 3 ص 283 و العبر و ديوان المبتدأ والخبر: ج2 ص 38 و السيرة النبوية، إبن كثير: ج3 ص510.

است که کسی ریش تراشیده باشد. و در قضیه جنگ جمل، طلحه و زبیر، ریش عثمان بن حنیف را نتف کردند و او وقتی که خدمت امیرالمؤمنين عليه السلام رسید گفت: بعثتني ذا لحية و جئتك أمرد، و اینها دلالت می کند که شیعیان در آن عصر ریش داشته اند. و شریح قاضی لعنه الله کوسه ای بوده و می گفته: حاضرم ریش داشته باشم و ده هزار درهم بدهم.

5- استفاضه و یا تواتر روایات و احادیث در این باره .

6- ریش تراشی مسئله ای نیست که غرض خاص و قابل توجهی برای جعل حدیث درباره آن وجود داشته باشد.

7- ارسال ویا ضعف برخی از روایات در این موضوع ضرر نمی زند، به جهت تواتر مضمونشان. و مبنای صحیح در حجیت اخبار، مورد وثوق بودن روایت است و نه ثقه بودن همه راویان آن، پس از جهت صدور مشکلی نیست.

8- آن چه ذکر کردیم اشکالی در تمامیت دلالت بر حرمت ریش تراشی ووجوب ریش داشتن ندارد.

9- ضمن این که روایت و حدیثی دال بر جواز ریش تراشی وجود ندارد.

10- و بنابر این که همه فرق معتقد به حرمت ریش تراشی هستند، پس در صدور روایات اهل بیت علیهم السلام تقیه ای وجود نداشته است.

علامه امینی قدس سره در کتاب با عظمت خود الغدير جلد11 صفحه 155 فرموده:

و قد اتفقت المذاهب الأربعة على وجوب توفير اللحية و حرمة حلقها و الأخذ القريب منه ....

11- و روایات در این موضوع در کتب مخالفين بیشتر از ما است.

نتیجه: شکی نیست که ریش تراشی حرام است و ریش گذاشتن واجب است.

درباره ریش پروفسوری

از روایات راجع به «صدغين» و «عارضين» که تعبیر به «أخذ» شده، استفاده «حلق» نمی شود، و هیچ گاه در روایاتی که از ریش حضرات معصومین سخن رفته، حلق و تراشیدن دو طرف

ص: 176

صورت و یا گونه ها ذکر نگردیده و اصحاب نیز چنین بوده اند. همین طور درباره شارب، و درباره دو طرف صورت تعبیر به «أخذ» فرمودند و نه «حلق»:

«لِیَأْخُذْ أَحَدُکُمْ مِنْ شَارِبِهِ وَ یَنْتِفُ شَعْرَ أَنْفِهِ فَإِنَّ ذَلِکَ یَزِیدُ فِی جَمَالِهِ».(1)

باید هر کدام شما از سبیل خود بگیرد (کوتاه کند)، و موی بینی خود را بکند، همانا این کار بر زیبایی اش بیافزاید.

از این روایت به قرینه مقابله «أخذ- گرفتن و کوتاه کردن» و «نتف - چیدن و قطع کردن از بیخ»، معلوم می شود که «أخذ» در معنای کوتاه کردنی به کار رفته که مو از اصل آن قطع نشده باشد.

و جواز اخذ از عارضین که در صحیحه بزنطی از امام على الرضا عليه السلام:

«أَمَّا مِنْ عَارِضَیْهِ فَلاَ بَأْسَ وَ أَمَّا مِنْ مُقَدَّمِهَا فَلا»(2)

و على بن جعفر از امام کاظم عليه السلام:

«أَمَّا مِنْ عَارِضَهِ فَلاَ بَأْسَ وَ أَمَّا مِنْ مُقَدَّمِهِ فَلاَ».(3)

آمده است، شامل حلق و تراشیدن نمی شود.

نتیجه این که در حرمت ریش تراشی، فرقی میان موهای چانه و موهای عارضان (دو طرف صورت) نیست و «لحية» و ریش تمامی دو طرف صورت و چانه می باشد، چنان که محقق حلی در کتاب المعتبر فرموده:

إِنَّ اللِّحْيَةِ إسم لِجُمْلَةِ العذارين وَ مَا عَلَى اللَّحْيَيْنِ وَ الذَّقَنِ (4)

همانا لحيه موهای عذار (کنار گوش) و موهایی که بر دو استخوان اطراف صورت می روید و موهای چانه را شامل می شود.

و شهید اول قدس سره در کتاب ذكرى الشيعة فرموده:

و العارض: الشعر المنحط عن القدر المحاذي للأذن نابتا على اللحية، و الذقن تحته: و هو مجمع اللحيين(5)

ص: 177


1- الجعفريات (الأشعثيات): ص 156 و بإسناده، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: «لیَاخُذ أَحَدُكُمْ مِنْ شَارِبَهُ ، وَ يَنْتِفُ شَعْرَ أَنَّهُ ، فَإِنَّ ذَلِكَ يَزِيدُ فِي جَمَالِهِ». و قرب الإسناد: ص67 ح 215- عن مسعدة بن صدقة قال: حدثنا جعفر بن محمد، عن آبائه: أن النبي صلى الله عليه و آله قال: «لِیاخُذ أَحَدُكُمْ مِنْ شَارِبَهُ ، وَ الشَّعْرُ الذی فِي أَنْفِهِ ، وَ لْيَتَعَاهَدْ نَفْسِهِ ، فَإِنَّ ذَلِكَ يَزِيدُ فِي جَمَالِهِ»
2- السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 576 ما استطرفناه من جامع البزنطي صاحب الإمام علي الرضا عليه السلام - قال: و سألته عن الرجل هل له أن يأخذ من لحيته؟ قال: «أَمَّا مِنْ عَارِضَيْهِ فَلَا بَأْسَ ، وَ أَمَّا مِنْ مُقَدَّمِهَا فَلَا».
3- قرب الإسناد: ص 296 ح 1169 علي بن جعفر، عن أخيه الإمام موسى الكاظم عليه السلام - قال: و سألته عن الرجل، له أن يأخذ من لحيته؟ قال: «أَمَّا عَنْ عَارِضُ فَلَا بَأْسَ ، وَ أَمَّا مَنْ مُقَدَّمِهِ فَلَا». مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص139 ح 153.
4- المعتبر: ج1 ص 142.
5- ذكرى الشيعة: ج2 ص 122.

عارض: به مویی گفته می شود که از کنار گوش سرازیر می شود و بر روی دو استخوان اطراف صورت می روید و چانه که محل اتصال این دو استخوان است، زیر آن قرار دارد.

و بسیاری از فقهاء و از آن ها سبزواری، عین این عبارت را در ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد آورده است. و از این که از استخوان های دو طرف صورت، تعبیر به «لحية» شده است، معلوم می شود که بر موهایی که می روید نیز «لحية» صادق است و مختص به موهای چانه نیست. و همه اتفاق دارند که به دو استخوان دو طرف صورت «لحيان» گفته می شود، و بسیار بعید و بي دلیل است این که به موهای آن دو قسمت «لحية» گفته نشود و فقط به موهای چانه «لحية» گفته شود.

موهای گونه ها

«لحية» بر موهای گونه ها نیز صدق می کند، و حلق آن ها نیز مصداق «تغيير خلق الله»، و مصداق تشبه به کار و تشبه به زنان است. و بسیاری از علماء لغت عرب، تصریح کرده اند که معنای «لحية» موهای «عارضان» و «ذقن» است که گفته اند آن «خدان» است، و موهای گونه ها از «عارضان» است. و «خد» معنای وسیعی دارد که هم شامل «وجنة» (که زیر چشمان و دو طرف بینی می باشد) می شود و هم شامل «عارضان».

و تراشیدن موهای زیر لب پایین که به آن «عُنفُقَة» می گویند نیز تغییر در خلق الله است، بنابر احتیاط از تراشیدن آن پرهیز شود. و الله العالم.

مؤمنین باید مراقب باشند که ایادی شیطان رجيم عليهم لعائن الله با طراحی و ترویج مدهای شیطانی در صورت و ظاهر و لباسمان و در دیگر شؤونات، ما را از صراط مستقیم محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم أجمعين منحرف و گمراه ننمایند.

***

حكم غنا و موسیقی؟

اشاره

سؤال 13- آیا غنا و موسیقی در اسلام حرام است؟ دلیل آن را ذکر فرمایید.

ص: 178

غنا بر دو قسم است: يكم از حنجره، دوم از آلت و یا آلاتی که برای غنا و طرب بنیان گذاری شده اند، و صدایی را که از آنها تولید می گردد موسیقی می گویند.

برای قسمت یکم و دوم آیات و روایاتی می باشد که برخی از آنها را در کتاب «محبوب محبوب» آورده ایم و در آن روایاتی است که بر حرمت نواختن این آلات تصریح شده است، و در آن آیات و احادیث نیامده که اگر مطرب بود حرام است و اگر مطرب نبود حلال باشد، بلکه نواختن و استعمال آنها به طور مطلق حرام اعلام شده، بلکه ساختن و خرید و فروش و نگهداری آنها نیز حرام است، و ما در این جا برخی از آن روایات را می آوریم:

پیامبر اکرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الدَّفَّ وَ الْكُوبَةَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ مَا يُلْعَبُ بِهِ»(1)

همانا خداوند دف زدن و طبل زدن و بازی با آن چه (از ابزار موسیقی) را که با آن بازی می شود، حرام نموده است.

پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله فرمودند:

«أنهاکم (أَنْهَى أُمَّتِي) عَنِ الزَّفْنِ وَ الْمِزْمَارِ وَ عَنِ الْكُوبَاتِ وَ الْكَبَرَاتِ (الْكِنَّارَاتِ - الكبوبات)»(2)

امت خود را از رقصیدن ونی زدن و طبل زدن و تنبک زدن نهی می کنم.

و معلوم است که نهی خدا و رسول و امام بر حرمت دلالت می کند.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله عَنِ اللَّعِبِ بِالنَّرْدِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ الْكُوبَةِ وَ الْعَرْطَبَةِ وَ هِيَ الطُّنْبُورُ وَ الْعُودُ ..»(3)

رسول خدا صلى الله عليه و آله از بازی کردن با نرد و شطرنج و طبل و طنبور و سه تار و دیگر ابزارهای موسیقی... نهی فرمودند.

پیامبر اکرم صلی الله عليه و آله فرمودند:

ص: 179


1- مستدرك الوسائل: ج1 ص 218 ح15170 - 11 القطب الراوندي في لب اللباب- عن النبي صلى الله عليه وآله أنه قال:.
2- الكافي: ج6 ص 431 باب الغناء... ح7 - علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. و دعائم الإسلام: ج2 ص 207 ح 754، وسائل الشيعة: ج 17 ص314، مستدرك الوسائل: ج13 ص217 ح 15165-6.
3- من لایحضره الفقيه: ج4 ص 3 ح 4968 - قال أبو جعفر محمد بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي الفقيه نزيل الري مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه و أرضاه: روي عن شعیب بن واقد، عن الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام قال:. و الأمالى، الشيخ الصدوق، ص424 مجلس 66 ح1 حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زید بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: حدثني أبو عبد الله عبدالعزيز بن محمد بن عيسى الأبهري قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن زكريا الجوهري الغلابي البصري قال: حدثنا شعیب بن واقد قال: حدثنا الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال:. از او: مکارم الأخلاق: ص 425 و مجموعه ورام: ج 2 ص 257.

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِي رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ وَ لَا مَحَقَ الْمَعَازِفَ وَ الْمَزَامِيرَ وَ أُمُورَ الْجَاهِلِيَّةِ»(1)

به راستی که خدا مرا رحمتی برای جهانیان، به پیامبری مبعوث فرمود و مرا برانگیخت تا آلات موسیقی و نی ها و امور زمان جاهلیت (کفر) را از میان ببرم.

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند:

«إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَی بَعَثَنِی هُدًی وَ رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ وَ أَمَرَنِی أَنْ أَمْحُوَ اَلْمَزَامِیرَ وَ اَلْمَعَازِفَ وَ اَلْأَوْتَارَ وَ اَلْأَوْثَانَ وَ أُمُورَ اَلْجَاهِلِیَّهِ- إِلَی أَنْ قَالَ- إِنَّ آلاَتِ اَلْمَزَامِیرِ شِرَاؤُهَا وَ بَیْعُهَا وَ ثَمَنُهَا وَ اَلتِّجَارَهُ بِهَا حَرَامٌ»(2)

خدای تعالی مرا برای هدایت و رحمت برای عالمیان به پیامبری برانگیخت، مرا امر نمود که نی ها و آلات موسیقی و تارها و بت ها و امور زمان جاهلیت (کفر) را از میان ببرم... همانا خرید و فروش و پولی که (در این راه) داد و ستد می شود و تجارت با ابزار موسیقی حرام است.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«إِنَّمَا حَرَّمَ اللَّهُ الصِّنَاعَةَ الَّتِي هِيَ حَرَامٌ كُلُّهَا الَّتِي يَجِي ءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِيرَ الْبَرَابِطِ وَ الْمَزَامِيرِ وَ الشِّطْرَنْجِ وَ كُلِّ مَلْهُوٍّ بِهِ وَ الصُّلْبَانِ وَ الْأَصْنَامِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ مِنْ صِنَاعَاتِ الْأَشْرِبَةِ الْحَرَامِ وَ مَا يَكُونُ مِنْهُ وَ فِيهِ الْفَسَادُ مَحْضاً وَ لَا يَكُونُ مِنْهُ وَ لَا فِيهِ شَيْ ءٌ مِنْ وُجُوهِ الصَّلَاحِ فَحَرَامٌ تَعْلِيمُهُ وَ تَعَلُّمُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ وَ أَخْذُ الْأَجْرِ عَلَيْهِ وَ جَمِيعُ التَّقَلُّبِ فِيهِ مِنْ جَمِيعِ وُجُوهِ الْحَرَكَاتِ كُلِّهَا»(3)

و همانا خداوند متعال کار و ابزاری را حرام کرده است که تمام (کاربرد و مصرف) آن حرام است و جز در راه فساد کاربرد ندارد؛ مانند تارسازی و نی سازی و شطرنج سازی و هر آلت لهو دیگری و هم چنین ساختن صلیب ها و بتها و شبیه آنها را حرام فرموده است، مانند نوشیدنی های حرام و آن چه که از آن و در آن جز فساد نیست و از آن و در آن چیزی از کاربردهای سالم نباشد. آموختن آن و آموزش دادن آن و کار کردن با آن و مزد

ص: 180


1- الكافي: ج 6 ص 395 باب شارب الخمر... ح1 - علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد و عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جميعا، عن ابن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام عن الخمر فقال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله:. الأمالي، الشيخ الصدوق، ص417 مجلس 65 ح1 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن الهيثم بن أبي مسروق النهدي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي أيوب الخراز، عن محمد بن مسلم الثقفي قال: سئل أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام عن الخمر فقال : قال رسول الله صلى الله علي وآله:.
2- مستدرك الوسائل: ج13 ص 219 ح 15175 - 16 - الشيخ أبو الفتوح في تفسيره، عن أبي أمامة، عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال:.
3- تحف العقول، ص 336. از او: وسائل الشيعة: ج 17 ص 83 ح 22047.

گرفتن برای آن و همه کاربردهای آن و هرگونه حرکتی با آنها حرام است.

در فرمایش امام عليه السلام: «هِیَ حَرَامٌ کُلُّهَا الَّتِی یَجِی ءُ مِنْهَا الْفَسَادُ مَحْضاً نَظِیرَ الْبَرَابِطِ وَالْمَزَامِیرِ...» کاملا دقت کنید.

امام امیرالمؤمنين علي عليه السلام فرمودند:

«تَدْعُوا عَلَی أهْلِ الْمَعَازِفِ وَ الْقِیَانِ وَ الْمَزَامِیرِ وَ الْعِیدَان»(1)

کبوتر راعی (نوعی کبوتر) بر نوازندگان موسیقی و ترانه خوانان و نی زنان و تارزنان لعنت می فرستد.

در کتاب فقه منسوب رضوى عليه السلام آمده است:

«نَرْوِی أَنَّهُ مَنْ أَبْقَی فِی بَیْتِهِ طُنْبُوراً أَوْ عُوداً أَوْ شَیْئاً مِنَ اَلْمَلاَهِی مِنَ اَلْمِعْزَفَهِ وَ اَلشِّطْرَنْجِ وَ أَشْبَاهِهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَقَدْ بَاءَ بِغَضَبٍ مِنَ اَللَّهِ فَإِنْ مَاتَ فِی أَرْبَعِینَ مَاتَ فَاجِراً فَاسِقاً مَأْوَاهُ اَلنَّارُ وَ بِئْسَ اَلْمَصِیرُ»(2)

هرکس یکی از ابزارهای موسیقی و شطرنج و مانند آنها را چهل روز در خانه خود نگهدارد به غضب خدا گرفتار آید، اگر در آن مدت بمیرد، فاجر (گناه کاره) و فاسق (کسی که آشکارا گناه می کند) مرده است و جایگاه او آتش است و چه بد جایگاهی است.

پیامبراکرم صلى الله عليه و آله فرمودند:

«یَحْشُرُ صاحِبُ الطُّنْبُورِ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ هُوَ اَسْوَدُ الْوَجْهِ وَ بِیَدِه طُنْبُورٌ مِنْ النارٍ وَ فَوْقَ رَأسِه سَبْعُونَ اَلْفِ مَلَکٍ بِیَدِ کُلِ مَلَکٍ مِقْمَعَهٌ یَضْرِبُونَ رَأْسَهُ وَ وَجْهَهُ وَ یَحْشُرُ صاحِبُ الْغِناءِ مِنْ قَبْرِه اَعْمی وَ اَخْرَسَ وَ اَبْکَمَ وَ یَحْشُرُ الزّانی مِثْلَ ذلِکَ و صاحِبُ المِزْمارِ مِثلَ ذلِکَ وَ صاحِبُ الدَّفِ مِثْلَ ذلِکَ»(3)

اهل طنبور (نوازنده و شنونده و سازنده و نگهدارنده و ...) روز قیامت در حالی محشور می شوند که روسیاه هستند و طنبوری از آتش به دست دارند و 70 هزار فرشته از بالای سربا عمود آهنين بر سر و صورت آن ها می زنند. آوازه خوان ، کور و کر و گنگ از گور خود

ص: 181


1- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 246 ب24 ح1 - حدثنا أبو الحسن محمد بن عمرو بن علي بن عبد الله البصري بإيلاق قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد بن جبلة الواعظ قال: حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر الطائي قال: حدثنا أبي قال: حدثنا علي بن موسی الرضا عليه السلام قال: حدثنا أبي موسى بن جعفر قال: حدثنا أبي جعفر بن محمد قال: حدثنا أبي محمد بن علي قال: حدثنا أبي علي بن الحسين قال: حدثنا أبي الحسين بن علي عليه السلام قال:... از او: وسائل الشيعة: ج21 ص 443 ح 27536.
2- فقه الرضا عليه السلام: ص282 ب45.
3- جامع الأخبار: ص فصل 115 و قال رسول الله صلى الله علیه و آله:. از او: بحارالأنوار: ج 76 ص253 ح12 و مستدرك الوسائل: ج13 ص215 ح 15176 - 17.

محشور می گردد و زناکار و نوازنده نی و نوازنده دف نیز با همین حالت محشور می شوند.

عبدالله بن عباس گوید: رسول الله صلى الله عليه و آله در حجة الوداع حلقه در کعبه را گرفته ، رو به مردم کردند و فرمودند: ای مردم! آیا شما را به نشانه های ساعت (آخرالزمان) خبر دهم؟ گفتند: آری. فرمود:

«مِنْ أَشْرَاطِ اَلسَّاعَهِ إِضَاعَهَ اَلصَّلَوَاتِ، و..وَ تَظْهَرُ الْکُوبَهُ وَ الْقَیْنَاتُ وَ الْمَعَازِفُ وَ الْمَیْلُ إلَی أصْحَابِ الطَّنَابِیرِ وَ الدُّفُوفِ وَالْمَزَامِیرِ وَ سَائِرِ آلَاتِ اللَّهْوِ ألَا وَ مَنْ أعَانَ أحَداً مِنْهُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الدِّینَارِ وَ الدِّرْهَمِ وَ الْألْبِسَهِ وَ الْأطْعِمَهِ وَ غَیْرِهَا فَکَأنَّمَا زَنَی مَعَ اُمِّهِ سَبْعِینَ مَرَّهً فِی جَوْفِ الْکَعْبَهِ فَعِنْدَهَا یَلِیهِمْ أشْرَارُ اُمَّتِی وَ تُنْتَهَکُ الْمَحَارِمُ وَ تُکْتَسَبُ الْمَآثِمُ وَ تُسَلَّطُ الْأشْرَارُ عَلَی الْأخْیَارِ وَ یَتَبَاهَوْنَ فِی اللِّبَاسِ وَ یَسْتَحْسِنُونَ أصْحَابَ الْمَلَاهِی وَ الزَّانِیَاتِ فَیَکُونُ الْمَطَرُ قَیْظاً وَ یَغِیظُ الْکِرَامُ غَیْظاً وَ یَفْشُو الْکَذِبُ وَ تَظْهَرُ الْحَاجَهُ وَ تَفْشُو الْفَاقَهُ فَعِنْدَهَا یَکُونُ أقْوَامٌ یَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَیْرِاللَّهِ فَیَتَّخِذُونَهُ مَزَامِیرَ وَ یَکُونُ أقْوَامٌ یَتَفَقَّهُونَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَکْثُرُ أوْلَادُ الزِّنَی وَ یَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ فَعَلَیْهِمْ مِنْ اُمَّتِی لَعْنَهُ اللَّهِ وَ ... فَاُولَئِک َ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأرْضِ الْأرْجَاسَ وَ الْأنْجَاس...»(1)

از نشانه های ساعت (آخرالزمان) است: تباه نمودن نمازها و... و این که طبل ها، زنان آوازه خوان ، ابزارهای موسیقی و میل به نوازندگان طنبور و دف و نی و سایر آلات موسيق آشکار شود.

آگاه باشید هر که آنها را به دینار و درهمی (از نظر مالی) و یا پوشاک و غذایی و یا غیر این ها کمک کند؛ گناهش مانند کسی است که با مادر خود در درون کعبه هفتاد مرتبه زنا نموده باشد. در آن هنگام بدترین امتم آن ها را سر پرستی کنند و حرمتها هتک گردد و گناهان کسب شوند، شرورترین افراد بر نیکوکاران چیره گردند، با پوشاک خود بر یک دیگر فخر فروشند و نوازندگان و اهل فساد و زنان بی عفت را نیکو شمارند، آن گاه باران (به جای رحمت) بلا خواهد بود و... و دروغ گفتن آشکار گشته، نیازمند فراوان و

ص: 182


1- مستدرك الوسائل: ج11 ص 372 ح 13294- 11 - أبو محمد الفضل بن شاذان في كتاب الغيبة، حدثنا عبد الرحمان بن أبي نجران رضي الله عنه قال: حدثنا عاصم بن حميد قال: حدثنا أبو حمزة الثمالي، عن سعيد بن جبير، عن عبد الله بن العباس قال:. كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص 693 قال الشيخ السعيد ابو محمد بن شاذان عليه الرحمة و الرضوان : حدثنا عبد الرحمان بن أبي نجران رضي الله عنه.... تفسير القمي: ج2 ص 303 فإنه حدثني أبي، عن سليمان بن مسلم الخشاب، عن عبدالله بن جريح المكي، عن عطاء بن أبي ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله حجة الوداع فأخذ بحلقة باب الكعبة ثم أقبل علينا بوجهه فقال: ألَا اُخْبِرُکُمْ بِأشْرَاطِ السَّاعَهِ؟ و كان أدنى الناس منه يومئذ سلمان رحمة الله عليه، فقال: بلی یا رسول الله ! فقال صلى الله عليه و آله: «... یا سلمان ! ذَاکَ إِذَا اُنْتُهِکَتِ اَلْمَحَارِمُ، وَ اُکْتُسِبَتِ اَلْمَآثِمُ، وَ تَسَلَّطَ اَلْأَشْرَارُ عَلَی اَلْأَخْیَارِ، وَ یَفْشُو اَلْکَذِبُ، وَ تَظْهَرُ اَللَّجَاجَهُ، وَ تَغْشُو اَلْفَاقَهُ ، وَ یَتَبَاهَوْنَ فِی اَللِّبَاسِ، وَ یُمْطَرُونَ فِی غَیْرِ أَوَانِ اَلْمَطَرِ، وَ یَسْتَحْسِنُونَ اَلْکُوبَهَ ، وَ اَلْمَعَازِفَ، وَ یُنْکِرُونَ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ، حَتَّی یَکُونَ اَلْمُؤْمِنُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ أَذَلَّ مِنَ اَلْأَمَهِ، وَ یُظْهِرُ قُرَّاؤُهُمْ وَ عُبَّادُهُمْ فِیمَا بَیْنَهُمُ اَلتَّلاَوُمَ، فَأُولَئِکَ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ اَلْأَرْجَاسَ وَ اَلْأَنْجَاسَ...».

تهی دستی عیان گردد، آن زمان گروه هایی قرآن را برای غیر خداوند بیاموزند و آن را به آواز بخوانند و گروه هایی علم فقه را برای غیر خداوند بیاموزند و زنازادگان زیاد شوند و قرآن را با آواز بخوانند، پس آن گاه لعنت خدا از (سوی) امتم بر آنان باد و... آنان در ملکوت آسمان ها و زمین نجس و آلوده خوانده می شوند.

حکمت تحریم موسیقی چیست؟

در بیان محکم قرآن کریم است که پیامبری که ما فرستاده ایم، آن چه را پلید و منفور و زیانبار است، بر شما از جانب ما حرام می کند و آن چه را که طيب و پاکیزه است حلال می نماید:

«...وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَالاَْغْلالَ الَّتی کانَتْ....»(1)

... و بر آنان هر پلید منفور را حرام می گرداند، و احکام پررنج و مشقتی را که چون زنجیر بر گردنشان نهاده شده، از آنان برمی دارد....

و به علم تجربی و واقع ثابت شده است که موسیقی زیان های جبران ناپذیری بر جسم و روح و روان و اعصاب انسان و حیوان وارد می نماید، برای اطلاع مستند از برخی از آن آسیب های جدی به کتاب «تأثیر موسیقی براعصاب و روان» نوشته علی اکبر خوروش مراجعه شود .

***

حكم تأخير نماز عشاء و صبح تا...

اشاره

سؤال14- نقل شده در خصوص تأخیر انداختن نماز مغرب و صبح امام عصرعليه السلام فرموده اند: ملعون ملعون من أخر العشاء إلى أن تشتبك النجوم، ملعون ملعون من أخرالغداة إلى أن تنقضي النجوم. بفرمایید مقصود از ملعون بودن در این روایت چیست؟ و آیا این روایت شامل این زمان هم می شود؟

جواب- پیش از پاسخ به این سؤال ذکر مطالبی لازم است:

1- روایتی که ذکر کردید در کتاب شریف الغيبة شيخ طوسي و الإحتجاج طبرسی رحمهما الله چنین آمده است: از شیخ کلینی مرفوعا از زهری که گفته: در طلب دیدن حضرت صاحب الأمر

ص: 183


1- سوره (7) الأعراف آیه 158: «أَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوراهِ والإِنجیلِ یَامُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ المُنکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحّرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُم إِصرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحونَ».

عليه السلام خیلی مشقت و سختی کشیدم، تا جایی که در این راه مال بسیار زیادی خرج کردم، تا اینکه به عمری [نایب خاص امام زمان علیه السلام] رسیدم و به او خدمت کرده و ملازمش شدم. بعد از مدتی از ایشان درباره امام زمان علیه السلام سؤال کردم، او به من گفت: نمی توان به محضر حضرت رسید. بار دوم تواضع و التماس کردم که عمری گفت: فردا صبح بیا. فردا صبح رفتم، به استقبال آمد و همراه او جوانی با چهره ای از همه مردم زیباتر و از همه خوشبوتر بود، و هیئت و ظاهر تاجران را داشت و مانند تاجران چیزی در آستینش بود. وقتی که او را دیدم به سمت عمری رفتم، اما او با اشاره به من فهماند که به سمت جوان بروم، به طرف جوان برگشتم و هرچه خواستم پرسیدیم، او هم جوابم را داد. بعد حرکت کرد تا اینکه داخل خانه ای شود، و آن خانه از جمله خانه هایی بود که به آنها اعتنا نمی شد. عمری به من گفت: بعد از این ایشان را نخواهی دید. هرچه که می خواهی از ایشان بپرس. رفتم که از ایشان اموری را بپرسم اما حضرت اعتنا نکرد و داخل خانه شد، فقط این را فرمودند:

«مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَی أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَی أَنْ تَنْقَضِیَ(تَنقَضَ-الاحتجاج) النُّجُومُ»

ملعون است ملعون هرکس نماز عشا را تأخیر بیاندازد تا زمانی که ستارگان آسمان مثل شبکه به هم بگذرند، ملعون است ملعون کسی که نماز صبح را تأخیر بیاندازد تا اینکه ستارگان آسمان ناپدید شوند.

حضرت پس از گفتن این کلمات وارد خانه شدند.

2- این روایت توقیع نیست بلکه کلامی است از حضرت صاحب الأمر و در کتاب الغيبة شيخ طوسی و الإحتجاج طبرسی از شیخ کلینى عليهم الرحمة روایت کرده اند، و او مرفوعا از زهری که مجهول است، نتیجه این که این خبر از جهت سند ضعیف است.

3- إشتباک النجوم: نمایان شدن انبوه ستارگان است ....

4- بحارالأنوار: جلد80 صفحه 60 باب 8 بیان: إشتباك النجوم کثرتها، قال في النهاية (في غريب

ص: 184

الحديث و الأثر: جلد2 صفحه441) في حديث مواقيت الصلاة: أي ظهرت جميعها و اختلط بعضها ببعض لكثرة ما ظهر منها.

5- زمان مغرب ، پس از محو سرخی پدید آمده در سمت مشرق و پیش از نمایان شدن انبوه ستارگان است. طبق برخی از روایات، اشتباک نجوم، پایان وقت فضیلت نماز مغرب است، و تأخیر بدون عذر آن تا زمان ظاهر شدن انبوه ستارگان، مکروه و تأخیر آن به قصد این که وقت فضیلت مغرب، هنگام اشتباک است ، بدعت است و حرام.

6- مراد از نماز عشاء چه نمازی است؟ احتمال داده شده است: مراد از العشاء در روایت نماز مغرب باشد، و بعضی از فقهاء برآن قطع نموده اند.(1)

برخی گفته اند: ناچار از توجیه روایت باشیم تا با بقیه روایاتی که به حد تواتر رسیده اند و دلالت بر جواز تأخیر بلکه رجحان دارند منافاتی نگردد.(2)و یا این که مراد از عشاء نمازی باشد که در شب واجب است، و اراده نماز مغرب باشد و نه عشاء آخر. زیرا که روایاتی دلالت دارند بر جواز عشاء برذهاب شفق، و اغلب آن روایات صراحت و یا ظهور دلالت دارند بر جواز تأخیر آن (3)

7- مقصود این روایت تعریض بر بدعت گزاری به نام محمد بن مقلاص مشهور به کنیه ابوالخطاب، واصحاب او باشد، و بقیه نصوص کاشف از آن است و ... .(4)

8- بعید نیست که مراد لعن در تأخیر انداختن برای کسی باشد که تأخیر را واجب دانسته و تشریع کند و به آن متدين باشد.(5)

9- و میرزای نائینی فرموده است: این روایت به ظاهرش دلالت دارد بر این که آخروقت عشاء، زمان إشتباک نجوم می باشد که نزدیک به سقوط شفق است، و ظاهر آن است که کسی به آن عمل نکرده است، و در روایت مضمره معاوية بن عمار است که:

«وَقْتَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ»(6)

و نزدیک به آن است روایت حلبی از امام جعفر صادق عليه السلام:

«اَلْعَتَمَهُ إِلَی ثُلُثِ اَللَّیْلِ أَوْ إِلَی نِصْفِ اللَیلِ»(7)

ص: 185


1- کشف اللثام: ج3 ص75 و يجوز أن يراد المغرب. و مفتاح الكرامة: ج5 ص 138 يمكن حمله على إرادة المغرب. و بحار الأنوار: ج 80 ص60 ب8 پس از نقل روایت الإحتجاج گوید: بیان لعل المراد بالعشاء هنا المغرب. و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 7 ص: 306 يراد منه المغرب قطعا، ....
2- مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 لكن لا بد من رد علم هذه الرواية إلى أهله، أو توجيهها بما لا ينافي غيرها من الروايات البالغة حد التواتر، الدالة على جواز التأخیربل رجحانه .
3- مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 و لا يبعد...، أو يكون المراد بالعشاء الصلاة المفروضة في الليل، فاريد بها صلاة المغرب، لا العشاء الآخرة، و كيف كان فهذه الأخبار بأسرها ناطقة بجواز تقديم العشاء على ذهاب الشفق، وأغلبها تدل بالصراحة أو الظهور على جوازه إختيارا.
4- جواهر الكلام: ج 7 ص: 306 يراد منه المغرب قطعا تعريضا بأبي الخطاب و أصحابه كما يكشف عنه باقي النصوص، بل في بعضها هذا اللفظ بعينه مع تبديل العشاء بالمغرب، أو غير ذلك.
5- مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 و لا يبعد أن يكون المراد بها اللعن على من أوجب التأخير و تدين بذلك.
6- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 219 ح 658 و في رواية معاوية بن عمار: «وَقْتَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ».
7- تهذیب الأحکام: ج2 ص262 ب13 ح80 و الإستبصار: ج1 ص 273 ب 149 ح 49 الحسن بن محمد بن سماعة، عن الحسين بن هاشم، عن ابن مسکان، عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «اَلْعَتَمَهُ إِلَی ثُلُثِ اَللَّیْلِ أَوْ إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ وَ ذَلِکَ اَلتَّضْیِیعُ».

و بعضی از فقهاء به مضمون آن فتوا داده اند، و در تعدادی از روایات است که رسول الله صلى الله علیه و آله فرمودند:

«لَوْ لاَ أَنِّی أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَی أُمَّتِی لَأَخَّرْتُ اَلْعَتَمَهَ إِلَی ثُلُثِ اَللَّیْلِ وَ أَنْتَ فِی رُخْصَهٍ إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ وَ هُوَ غَسَقُ اَللَّیْلِ فَإِذَا مَضَی اَلْغَسَقُ نَادَی مَلَکَانِ مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلاَهِ اَلْمَکْتُوبَهِ بَعْدَ نِصْفِ اَللَّیْلِ فَلاَ رَقَدَتْ عَیْنَاهُ»(1)

و در روایتی است که فرمود:

«وَ أَنْتَ فِی رُخْصَهٍ إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ»

و در روایت دیگری فرمود:

«لَولَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَا خَرَّتْ الْعِشَاءِ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ»(2)

و شیخ کلینی آن را روایت کرده است:

«إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ»(3)

و

«إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ»(4)

و با نظر به این اخبار با اختلافی که دارند دانسته می شود که آن ها در صدد بیان وقت إجزائی نیستند بلکه در بیان وقت فضیلت اند، چنان که فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله که فرمود:

«لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي ...» و «وَ أَنْتَ فِي رُخْصَةٍ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ...»

مشعر است به این که تأخیر آن تا ثلث ليل از جهت این است که آن اول وقت نماز است، چنان که ظاهر فرمایش حضرت فهمیده می شود، که فرمود:

«لأخرث الْعَتَمَةَ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ».

بل لمكان أن آخر الوقت الفضيلي هو الثلث و أنه أفضل من أوله، كما يشعر إليه أن تقديمها على ذلك الوقت إنما هولمكان خوف المشقة، و إلا فالصبر إلى الثلث أفضل، و إن

ص: 186


1- تهذیب الأحکام: ج2 ص262 ب13 ح 1041 /78 و الإستبصار: ج1 ص273 ب149 ح 47/986 - الحسن بن محمد بن سماعة، عن محمد بن زیاد، عن هارون بن خارجة، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي ، لا خَرَّتْ الْعَتَمَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ ، وَ أَنْتَ فِي رُخْصَةٍ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، وَ هُوَ غَسَقُ اَللَّیْلِ فَإِذَا مَضَی اَلْغَسَقُ نَادَی مَلَکَانِ مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلاَهِ اَلْمَکْتُوبَهِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ فَلَا رَقَدَتْ عَيْنَاهُ».
2- علل الشرائع: ج2 ص 340 ب40 ح1 أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن سعيد، عن أحمد بن عبد الله القروي، عن أبان بن عثمان، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام، قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَولَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَا خَرَّتْ الْعِشَاءِ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ».
3- الكافي: ج3 ص 281 ح140 محمد بن يحيى، عن سلمة بن الخطاب، عن محمد بن الوليد، عن أبان بن عثمان، عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال: «وَقْتُ الْمَغْرِبِ فِي السَّفَرِ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ». وتهذیب الأحکام: ج3 ص 236 ب 23ح 119/610 أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة، عن أبان بن عثمان .....
4- الكافي: ج 3 ص 281 ذیل ح13 و روي أيضا إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ .

كان الوقت ممتد إلى النصف.

بلکه بدین جهت که پایان وقت فضیلت (نماز مغرب)، یک سوم گذشته از شب است، و این از اول وقت، بافضیلت تر است، چنانچه معلوم است که پیش انداختن آن (یعنی پیش انداختن اول وقت فضیلت، بر آخر وقت فضیلت) به جهت این است که مبادا (شیعیان) دچار سختی شوند و گرنه صبر کردن تا یک سوم گذشته از شب افضل است، هرچند که وقت آن تا نیمه شب ادامه دارد(1)

10- دیگر احتمالات: شيخ حرعاملی قدس سره پس از ذکر روایت از کتاب الإحتجاج فرموده: لعل المراد ... مراد عشائین باشد، و لعن به اعتبار تأخير مغرب به جهت اعتقاد نادرست ابو الخطاب، و با اعتقاد به وجوب تأخير آن. و فرموده: هم چنین نماز صبح.(2)

و علامه مجلسی قدس سره گوید: و شاید حمل شود بر این که با اعتقاد به عدم جایز بودن إيقاع آن قبل از (إشتباک نجوم) آن را تأخیر بیندازد چنان که مذهب و اعتقاد ابوالخطاب چنين بوده، و یا به جهت این که درک فضیلت آن کند چنان که در سایر اخبار به آن قید زده شده، و یا به جهت إذاعه و شایع نمودن (راز وقت فضیلت نماز مغرب)، و یا ترک تقیه نمودن، پس همانا مخالفين به تأخیر انداختن نماز مغرب را شدیدا انکار می کنند، و یا بر کسی که با سبک شمردن سنت و عدول از آن بر تأخیر انداختن آن مداوم باشد ، و هم چنین ممکن است حمل برتقیه گردد(3)

12- ابوالخطاب و بدعت او و پیروانش: وی محمد بن أبي زينب، مقلاص أسدي، با کنیه ابوالخطاب است. او از اصحاب امام صادق عليه السلام بود و احادیثی چند به نقل از وی از آن حضرت روایت شده است. وی در زمان حیات امام صادق عليه السلام از مسیر حق منحرف شد و عقاید سخیف و باطلی، از جمله اباحی گری در احکام شریعت و غلو درباره امامان را با ادعای خدایی برای امام صادق عليه السلام، ابراز کرد: از این رو، امام جعفر صادق عليه السلام وی را لعن نمود و از جمع پیروان خود طرد فرمود.

شیخ طوسی گوید: محمد بن مقلاص الأسدي، ابو الخطاب. 4321 (ق).(4) و گوید: محمد بن

ص: 187


1- کتاب الصلاة، الميرزا حسين النائيني: ج1 ص76 و أما العشاء ففي رواية عن صاحب الأمر عجل الله فرجه أنه قال: «ملعون ملعون من أخر العشاء إلى أن تشتبك النجوم ... ». و هذه الرواية بظاهرها تدل على أن آخر وقت العشاء هو اشتباك النجوم الذي هو قريب من سقوط الشفق، و لكن الظاهر أنه لم يعمل بها أحد، و في مضمر معاوية بن عمار، أن «وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ». ويقرب منها رواية الحلبي عن الصادق عليه السلام «الْعَتَمَةُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ أَوْ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، و أفتي بمضمونها بعض، وقد ورد في عدة من الروايات أن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي ، لاخَرَّتْ الْعَتَمَةَ إِلَى ثُلُثِ اللَیلِ ، وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، وَ هُوَ غَسَقُ اللَّيْلِ ، فَإِذَا مَضَى الْغَسَقُ نادی ملکان : مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ المکتوبه بَعْدَ يَصِفُ اللَّيْلِ فَلَا رَقَدَتْ عَيْنَاهُ». و في بعض منها أنه قال صلى الله علیه و آله: «وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ». وفي رواية أنه قال صلى الله عليه و آله: «لولا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَأَخَّرْتُ الْعِشَاءَ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» و روى الكليني: «إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ» و «إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» أيضا. فهذه جملة الأخبار الواردة في المقام، وأنت إذا نظرت في هذه الأخبار على اختلافها تعرف أنها ليست بصدد بيان الوقت الإجزائي ، بل إنما هي لبيان وقت الفضل، كما يدل عليه قوله صلى الله عليه و آله في ذيل قوله: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي» و «وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» فإنه يشعر بأن التأخير إلى الثلث ليس من جهة أنه أول الوقت، كما يوهمه ظاهر قوله صلى الله عليه و آله «لاخَرَّتْ الْعِشَاءَ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ» بل لمكان أن آخر الوقت الفضيلي هو الثلث و أنه أفضل من أوله ، كما يشعر إليه أن تقديمها على ذلك الوقت إنما هو لمكان خوف المشقة، وإلا فالصبر إلى الثلث أفضل، وإن كان الوقت ممتد إلى النصف.
2- وسائل الشيعة: ج4 ص 201 ب21 أقول: لعل المراد من أخر العشاءين، و يكون اللعن باعتبار تأخير المغرب لما تقدم، أو يكون مخصوصا بمن يؤخر العشاء بعد الفراغ من المغرب معتقدا وجوب التأخير لما مر، و كذا الغداة و الله أعلم.
3- بحار الأنوار، ج80 ص60 ب8 بیان: ... و لعله محمول على ما إذا أخر معتقدا عدم جواز إيقاعها قبل ذلك، كما كان مذهب أبي الخطاب، أو طلبا لفضلها كما قید به في سائر الأخبار، أو إذاعة و تركا للتقية، فإن العامة ينكرون التأخير أشد الإنكار، أو على من داوم على ذلك تهاونا بالسنة و عدولا عنها، ويمكن حملها على التقية أيضا.
4- رجال الشيخ الطوسي: ص 565 و ص589.

مقلاص الأسدي (ملعون غال). علامه حلی می نویسد: محمد بن مقلاص بالقاف الأسدي الكوفي الأجدع الزراد أبو الخطاب لعنه الله غال ملعون و يكنى مقلاص أبا زينب الزراد، قال أبو جعفر بن بابويه: اسم أبي الخطاب زید. قال ابن الغضائري: إنه مولى بني أسد، لعنه الله، أمره شهير، وأرى ترك ما يقول أصحابنا، حدثنا أبو الخطاب في أيام إستقامته(1)

خطابیه کیانند؟

آنان از فرقه های منحرف و غالیان هستند. فقهای شیعه فرقة خطابیه را از غالیان برشمرده و احکام غلات را برایشان جاری کرده اند. سید علیخان مدنی رحمه الله می نویسد:

والخَطّابِیَّهُ مشدّدهً : فَرَّقَهُ تُنْسَبُ إلی أبی الْخَطَّابِ مُحَمَّدُ بْنُ مقلاصٍ الْأَسَدِيِّ الْأَجْدَعُ . قالوا: الأئمة أنبياءُ، و أبو الخَطابِ نبيٌ، وَ كَانَ يَأْمُرُهُمْ بِشَهَادَةِ الزُّورِ لموافقِيهِم ، عَلَى مُخَالِفِيهِمْ ، وَ قالُوا : الْجَنَّةُ نَعِيمِ الدُّنْيَا ، وَ النَّارِ آلامُها (2)

و علامه مجلسی رحمه الله در بیان خطابیه نوشته است:

بیان؛ خظابية أي بدعة ابتدعها أبو الخطاب و هو رجل غال ملعون على لسان الصادق عليه السلام اسمه محمد بن مقلاص و كان صاحب بدع وأهواء ....(3)

و گوید:

بیان؛ ... و أبو الخطاب هو محمد بن مقلاص الأسدي الكوفي، و كان في أول الحال ظاهرا من أجلاء أصحاب الصادق عليه السلام ثم ارتد و ابتدع مذاهب باطلة و لعنه الصادق عليه السلام و تبرأ منه و روى الكشي روايات كثيرة تدل على كفره و لعنه و اختلف الأصحاب فيما رواه في حال استقامته، و الأكثر على جواز العمل بها، و كأنه متفرع على المسألة السابقة، فمن ادعى جواز تحقق الإيمان و زواله، يجوز العمل بروايته، لأنه حينئذ كان مؤمنا، و من زعم أنه كاشف من عدم كونه مؤمنا لا يجوز العمل بها.(4)

و قاضی نعمان مصرى متوفای 363 در کتاب دعائم الإسلام از برخی از بدعتهای او و اصحابش چنین می گوید:

ص: 188


1- رجال العلامه الحلي: ص250 رقم 7.
2- لطراز الأول: ج1 ص450.
3- بحار الأنوار: ج 80 ص65ب 8.
4- بحار الأنوار: ج66 ص220.

... ثم كان (بعد المغيرة بن سعيد) أبو الخطاب في عصر جعفر بن محمد صلوات الله عليهما من أجل دعاته، فأصابه ما أصاب المغيرة فكفر، و ادعى أيضا النبوة، و زعم أن جعفر بن محمد صلوات الله عليه إله، تعالى الله عن قوله ، و استحل المحارم كلها، و رخص فيها، و كان أصحابه كلما ثقل عليهم أداء فريضة أتوه و قالوا: يا أبا الخطاب خفف علينا، فيأمرهم بترکها، حتى تركوا جميع الفرائض، و استحلوا جميع المحارم، و ارتكبوا المحظورات، و أباح لهم أن يشهد بعضهم لبعض بالزور، وقال: من عرف الإمام فقد حل له كل شيء كان حرم عليه، فبلغ أمره جعفر بن محمد عليهما السلام فلم يقدر عليه بأكثر من أن لعنه و تبرأ منه، و جمع أصحابه فعرفهم ذلك، و كتب إلى البلدان بالبراءة منه و باللعنة عليه، و كان ذلك أكثر ما أمكنه فيه. و عظم ذلك على أبي عبد الله جعفر بن محمد، و استفظعه و استهاله. قال المفضل بن عمرو: دخلت يوما على أبي عبد الله جعفر بن محمد صلى الله عليهما فرأيته مقاربا منقبضا مستعبرا، فقلت له: ما لك جعلت فداك؟ فقال:

«سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ تَعَالَی اَللَّهُ عَمَّا یَقُولُ اَلظَّالِمُونَ عُلُوّاً کَبِیراً أَیْ مُفَضَّلُ زَعَمَ هَذَا اَلْکَذَّابُ اَلْکَافِرُ أَنِّی أَنَا اَللَّهُ فَسُبْحَانَ اَللَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبِّی وَ رَبُّ آبَائِی هُوَ اَلَّذِی خَلَقَنَا وَ أَعْطَانَا وَ خَوَّلَنَا فَنَحْنُ أَعْلاَمُ اَلْهُدَی وَ اَلْحُجَّهُ اَلْعُظْمَی اُخْرُجْ إِلَی هَؤُلاَءِ- یَعْنِی أَصْحَابَ أَبِی اَلْخَطَّابِ- فَقُلْ لَهُمْ إِنَّا مَخْلُوقُونَ وَ عِبَادٌ مَرْبُوبُونَ وَ لَکِنْ لَنَا مِنْ رَبِّنَا مَنْزِلَهٌ لَمْ یَنْزِلْهَا أَحَدٌ غَیْرُنَا وَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لَنَا وَ نَحْنُ نُورٌ مِنْ نُورِ اَللَّهِ وَ شِیعَتُنَا مِنَّا وَ سَائِرُ مَنْ خَالَفَنَا مِنَ اَلْخَلْقِ فَهُوَ فِی اَلنَّارِ نَحْنُ جِیرَانُ اَللَّهِ غَداً فِی دَارِهِ فَمَنْ قَبِلَ مِنَّا وَ أَطَاعَنَا فَهُوَ فِی اَلْجَنَّهِ وَ مَنْ أَطَاعَ اَلْکَافِرَ اَلْکَذَّابَ فَهُوَ فِی اَلنَّار»(1)

عیسی شلقان گوید: (روزی) نشسته بودم و حضرت موسی بن جعفر عليهما السلام (که در آن زمان کودکی بود بر من) گذر کرد و بره ای با او بود، گوید: من عرض کردم: ای پسرا می بینی پدر شما چه می کند؟ ما را به چیزی فرمان می دهد سپس از همان چیز نهی می کند، به ما دستور داده که ابو الخطاب را دوست بداریم سپس دستور داد که او را لعن کنیم، و از او بیزاری بجوئيم؟

ص: 189


1- دعائم الإسلام: ج1 ص50.

پس آن حضرت عليه السلام در حالی که پسر بچه ای بود فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِیمَانِ لاَ زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لاَ زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذَلِکَ أَعَارَهُ اَلْإِیمَانَ یُسَمَّوْنَ اَلْمُعَارِینَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ کَانَ أَبُو اَلْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِیرَ اَلْإِیمَانَ»

همانا خداوند خلقی را برای ایمان آفرید که (آن ایمان) زوالی ندارد، و خلقی را آفرید برای کفر که زوالی ندارد، و در این میان هم خلق آفرید و ایمان را به عاریت به آنها داد و اینها را معارين نامند، که هرگاه (خداوند) بخواهد ایمان را از ایشان بگیرد، و ابو الخطاب از کسانی است که ایمان را به عاریت به او داده بود.

گوید: پس از آن من خدمت حضرت امام صادق عليه السلام شرفیاب شدم و آن چه (به فرزندش) ابوالحسن گفته بودم و پاسخی که به من داده بود همه را به عرض امام صادق علیه السلام رساندم، حضرت فرمود:

«إنَّهُ نَبعَهُ نُبُوَّهٍ».

همانا او جوشش نبوت است .(1)

و علامه مجلسی پس از ذکر این روایت شریف چنین بیان می کند: ... وأبو الخطاب هو محمد بن مقلاص الأسدي الكوفي، و كان في أول الحال ظاهرا من أجلاء أصحاب الصادق عليه السلام، ثم ارتد و ابتدع مذاهب باطلة، و لعنه الصادق عليه السلام و تبرأ منه، وروى الكشي روایات كثيرة تدل على كفره و لعنه، واختلف الأصحاب فيما رواه في حال استقامته، والأكثر على جواز العمل بها، و كأنه متفرع على المسألة السابقة، فمن ادعی جواز تحقق الإيمان و زواله، يجوز العمل بروايته، لأنه حينئذ كان مؤمنا، و من زعم أنه كاشف من عدم كونه مؤمنا لا يجوز العمل بها....(2)

13- ابوالخطاب و پیروانش افشاء سر نمودند و بدعتی را بنیان گذاردند:

در حدیث قوی که جارود از امام جعفر صادق عليه السلام روایت کرده است راز فرمایش امام

ص: 190


1- الكافي: ج2 ص 418 ح3 علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حفص بن البختري و غيره، عن عيسى شلقان قال: كنت قاعدا فمر أبو الحسن موسى عليه السلام و معه بهمة، قال: قلت: يا غلام! ما ترى ما يصنع أبوك، يأمرنا بالشيء ثم ينهانا عنه، أمرنا أن نتولی أبا الخطاب ثم أمرنا أن نلعنه و نتبرأ منه؟! فقال أبو الحسن عليه السلام و هو غلام: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِیمَانِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذَلِکَ أَعَارَهُ اَلْإِیمَانَ یُسَمَّوْنَ اَلْمُعَارِینَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ کَانَ أَبُو اَلْخَطَّابِ». قال: فدخلت على أبي عبد الله عليه السلام فأخبرته ما قلت لأبي الحسن عليه السلام و ما قال لي، فقال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ».
2- بحار الأنوار: ج66 ص 219 ب ح 3.

زمان عجل الله فرجه الشریف آشکار می گردد، جارود گوید: امام صادق عليه السلام به من فرمودند:

«یَا جَارُودُ یُنْصَحُونَ فَلاَ یَقْبَلُونَ وَ إِذَا سَمِعُوا بِشَیْءٍ نَادَوْا بِهِ أَوْ حُدِّثُوا بِشَیْءٍ أَذَاعُوهُ قُلْتُ لَهُمْ مَسُّوا بِالْمَغْرِبِ قَلِیلاً فَتَرَکُوهَا حَتَّی اِشْتَبَکَتِ اَلنُّجُومُ فَأَنَا اَلْآنَ أُصَلِّیهَا إِذَا سَقَطَ اَلْقُرْصُ».

ای جارود! نصیحت می شوند و نمی پذیرند، و هرگاه چیزی (از ما) بشنوند ندای عام داده (همه را خبر دهند)، و یا اگر به چیزی از اسرار حديث آگاه شوند شایع می کنند (حفظ سر از بیگانگان نمی کنند)؛ به آنان گفتم: کمی از شب رفته نماز مغرب را به جا آورید، آنان ترک کردند (چنان به تأخیر انداختند) تا این که ستاره ها چون شبکه درهم شدند، پس (نتیجه این شد که من ناچارم از روی تقیه) نماز مغرب را هنگام سقوط ((غروب) قرص خورشید به جا می آورم(1)

14- اشاره ای به جایگاه حفظ اسرار وعدم إذاعه: آیات و احادیث در این باره بسیار است و در اینجا به دو حدیث شریف اکتفا می کنیم: ابان بن تغلب فقیه شیعه گوید: امام جعفر صادق عليه السلام چنین فرمود:

«نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تسبیح ، وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادِهِ ، وَ كِتْمَانِ سِرِّنَا جِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ».

نفس زدن شخص اندوهگین به خاطر ستمی که بر ما رفته تسبیح است، و اندوه او به خاطر ما عبادت است، و پرده پوشی اسرار ما جهاد در راه خداست.(2)

سپس امام صادق علیه السلام فرمود:

«یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا اَلْحَدِیثُ بِالذَّهَبِ».

واجب است این حدیث با طلا نوشته شود .

و معلی بن خنیس گوید امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«یَا مُعَلّی اكْتُمْ أَمْرَنَا وَ لا تُذِعْهُ ، فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا و لَمْ يُذِعْهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ (بِهِ)(3) فِي

ص: 191


1- تهذیب الأحکام: ج2 ص 259 ب13 ح 1032 /69
2- الأمالي، الشيخ المفيد: ص 338 مجلس40 ح3 ...عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال:. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 115 مجلس4 ح178- 32 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ج2 ص105 و الدر النظيم: ص 642 و الكافي: ج2 ص 226 ح16... عن عيسى بن أبي منصور قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» .
3- الكافي.

الدُّنیا وَ جَعَلَهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ فِی الْاخِرَهِ یَقُودُهُ إِلَی الْجَنَّهِ ؛ یَا مُعَلّی ، مَنْ أَذَاعَ (حَدیثَنا و)(1) أَمْرَنَا وَ لَمْ یَکْتُمْهُ ، أَذَلَّهُ اللّهُ بِهِ فِی الدُّنْیَا ، وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَیْنِ عَیْنَیْهِ فِی الْاخِرَهِ ، وَ جَعَلَهُ ظُلْمَهً تَقُودُهُ إِلَی النَّارِ ؛ یَا مُعَلّی ، إِنَّ التَّقِیَّهَ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی ، وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّهَ لَهُ ، یَا مُعَلّی ، إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی السِّرِّ ، کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی الْعَلَانِیَهِ ؛ یَا مُعَلّی ، إِنَّ الْمُذِیعَ لِأَمْرِنَا کَالْجَاحِدِ بهُ»(2)

ای معلی! امر ما را نهان دار و فاش مساز، زیرا کسی که امرما را نهان دارد و فاش نسازد، خداوند او را به جهت آن در دنیا عزیز کند، و آن را در آخرت نوری میان دو چشمش قرار دهد که به سوی بهشتش رهبری کند. ای معلی ! هر که امرما را فاش سازد و پوشیده ندارد، خداوند به سبب آن در دنیا ذلیلش کند، و در آخرت نور را از میان چشمانش بگیرد، و آن را تاریکی قرار دهد که به سوی دوزخش رهبری کند. ای معلی؛ همانا تقیه دین من و دین پدران من است، و کسی که تقیه ندارد، دین ندارد. ای معلی! همانا خداوند دوست دارد در پنهانی عبادت شود چنان که دوست دارد در آشکار عبادت شود. ای معلی ! فاش سازنده امر ما مانند انکارکننده آن است.

نتیجه

از مطالبی که ذکر شد معلوم می شود:

1- حضرات اهل بیت نبوت عليهم السلام درصدد بیان این حکم برای شیعیان بوده اند که آغاز وقت اقامه نماز مغرب ، ذهاب حمره مشرقیه می باشد که کمی از شب گذشته است؛

2- لكن ابوالخطاب و پیروانش نزد عموم که در میان آنان مخالفان نیز بوده اند و آگاه می شده اند، اسرار را کتمان نکردند، و مراعات شرایط تقیه ننمودند که سبب شهرت شیعه به این حکم گردیده است.

3- ابوالخطاب نه تنها افشاء سر نمود، بلکه بر آن بدعتی نهاد، و آن تأخیر نماز مغرب تا اشتباک نجوم و تأخیر نماز صبح تا غیاب ستارگان بود،

ص: 192


1- المحاسن.
2- الكافي: ج2 ص 223 ح 8 و المحاسن: ج1 ص255 ب31 ح 281

4- و اهل بیت علیهم السلام لعنت کرده اند کسی را که از این بدعت با اعتقاد به آن پیروی نماید،(1)

5- اهل بیت رسالت صلی الله علیهم از پیروان بدعت خطابيه اعلان و اظهار بیزاری می کنند.(2)

6- لذا از حضرت صاحب عجل الله فرجه الشریف این حدیث شریف آمده است که تأیید فرمایش امام صادق عليه السلام است، و امام صادق به علت افشای سرتوسط ابوالخطاب و پیروانش و مراعات ننمودن تقیه و ایجاد بدعت تأخیرتا إشتباک نجوم، پس از غیاب قرص، نماز مغرب را اقامه می فرموده اند چنان که خودشان بیان فرموده اند، لذا در مواضع تقيه موظف به انجام نماز مغرب با ذهاب قرص خورشید هستیم و خلاف آن خلاف تقیه و حرام است. و از روایت امام زمان روحی فداه اهمیت مراعات تقیه نیز استفاده می شود.

7- و اعتقاد به این که آغاز وقت نماز مغرب از زمان إشتباک نجوم است نیز بدعت است، همین طور اعتقاد به این که آغاز وقت نماز صبح، از زمان غياب نجوم باشد نیز بدعت است؛

8- و روایاتی که وقت نماز مغرب را از سقوط قرص ذکر می کنند حمل بر تقیه می شود، زیرا مخالف احادیث بسیار و اتفاق شیعه هستند،

9- و این عمل مخالف عمل رسول الله صلى الله عليه و آله است، و حضرت همیشه تا إشتباک نجوم تأخیر می انداخته اند(3)

10 - البته شخص معذور و کسی که قصد پیروی از بدعت را ندارد مورد لعن قرار نمی گیرد.

11- و فرمایش حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف ناظر بر مراعات تقیه و حفظ اسرار دین قویم از مخالفان و نااهلان است،

12- و مراعات تقیه از دین است و ترک آن حرام است. والله العالم(4)

***

ص: 193


1- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص220 ح 661 باب مواقيت الصلاة ... و قال الصادق عليه السلام: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا». و قيل له: إن أهل العراق يؤخرون المغرب حتى تشتبك النجوم؟ فقال: «مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اَللَّهِ أَبِی اَلْخَطَّابِ». و علل الشرائع: ج2 ص350 ب60 ح6... عن محمد بن أبي حمزة، عمن ذكرة عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا».
2- تهذیب الأحکام: ج2 ص 253 ب13 ح1004- 41 و الإستبصارن ج1 ص258 ب147 ح 52/925 ... عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ... و قال: قلت له: إن أناسا من أصحاب أبي الخطاب يمسون بالمغرب حتى تشتبك النجوم؟ قال: فقال: «أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِمَّنْ يَفْعَلُ هَذَا مُتَعَمِّداً». وتهذیب الأحکام: ج 2 ص 33 ب 4 ح 53 والإستبصار: ج1 ص268 ب149ح 31 ... عن ذريح قال: قلت لأبي عبد الله : إن أناسا من أصحاب أبي الخطاب يمسون بالمغرب حتى تشتبك النجوم؟ قال: «أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِمَّنْ يَفْعَلُ هَذَا مُتَعَمِّداً». و الأمالي، ابن بابویه، ص392 مجلس 62 ح1 ...عن علي بن إسماعيل قال: أخبرني أبو أسامة الشحام قال: سمعت أبا عبد الله الصادق عليه السلام يقول: «مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ حَتَّی تَشْتَبِکَ اَلنُّجُومُ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ فَأَنَا إِلَی اَللَّهِ مِنْهُ بَرِیءٌ». و دعائم الإسلام: ج1 ص 138 و سمع أبو الخطاب عليه لعنة الله أبا عبد الله صلوات الله عليه و هو يقول: «إذا سَقَطَتِ اَلْحُمْرَهُ مِنْ هَاهُنَا - و أومیء إلى المشرق - فَذَلِکَ وَقْتُ اَلْمَغْرِبِ». فقال أبوالخطاب لأصحابه لما أحدث ما أحدثه: أول صلاة المغرب ذهاب الحمرة من أفق المغرب. وقال: لا تصلوها حتى تشتبك النجوم . فبلغ ذلك أبا عبد الله عليه السلام فلعنه وقال: «مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ عاداً فَأَنَا مِنْهُ بَرْيِ».
3- تهذیب الأحکام: ج2 ص 253 ب13 ح1004- 41 و الإستبصار: ج1 ص258 ب147 ح 52/925 ... عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «أَتَى جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَعْلَمَهُ مَوَاقِيتَ اَلصَّلاَةِ فَقَالَ صَلِّ اَلْفَجْرَ حِينَ يَنْشَقُّ اَلْفَجْرُ وَ صَلِّ اَلْأُولَى إِذَا زَالَتِ اَلشَّمْسُ وَ صَلِّ اَلْعَصْرَ بُعَیْدَهَا (بَعدَها- الإستبصار)، وَصَلَ الْمَغْرِبَ إِذَا سَقَطَ اَلْقُرْصُ وَ صَلِّ اَلْعَتَمَهَ إِذَا غَابَ اَلشَّفَقُ ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ اَلْغَدِ فَقَالَ أَسْفِرْ بِالْفَجْرِ فَأَسْفَرَ ثُمَّ أَخَّرَ اَلظُّهْرَ حِینَ (حین-الاستبصار) کَانَ اَلْوَقْتُ اَلَّذِی صَلَّی فِیهِ اَلْعَصْرَ وَ صَلَّی اَلْعَصْرَ بُعَیْدَهَا وَ صَلَّی اَلْمَغْرِبَ قَبْلَ سُقُوطِ اَلشَّفَقِ وَ صَلَّی اَلْعَتَمَهَ حِینَ ذَهَبَ ثُلُثُ اَللَّیْلِ ثُمَّ قَالَ: مَا بَیْنَ هَذَیْنِ اَلْوَقْتَیْنِ وَقْتٌ أَفْضَلُ اَلْوَقْتِ أَوَّلُهُ (أَوَّلُ اَلْوَقْتِ أَفْضَلُهُ- الإستبصار)». ثم قال عليه السلام: «قال رسول الله صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَوْ لاَ أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَی أُمَّتِی لَأَخَّرْتُهَا إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ». و علل الشرائع: ج2 ص350 ب60 ح5 ...عن ليث، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَا يُؤْثِرُ عَلَى صَلَاةِ الْمَغْرِبِ شَيْئاً إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ حتی يَصِلُهَا [یُصَلِیَها]». و رجال الكشي: ص290ح510 ... عن أبي أسامة قال: قال رجل لأبي عبد الله عليه السلام: أؤخر المغرب حتى تستبين النجوم؟ قال: فقال: «خَطَّابِیَّهٌ ، إِنَّ جَبْرِیلَ أَنْزَلَهَا عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ سَقَطَ الْقُرْصُ». مانند آن: علل الشرائع: ج2 ص350 ب60ح3 و الإستبصار ج1 ص262 ب149 ح4 و تهذیب الأحکام: ج2 ص 28 ب4 ح31 و ص32 ب4 ح49. و تهذیب الأحکام: ج2 ص 258 ح64...عن الصباح بن سیابة و أبي أسامة قال: سألوا الشيخ عن المغرب فقال بعضهم: جعلني الله فداك ننتظر حتى يطلع کوکب ؟ فقال: خطابية ! ....
4- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص371 ب35 ح5 حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن علي بن معبد عن الحسين بن خالد قال: قال علي بن موسی الرضا عليه السلام: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تقیة لَهُ إِنَّ أكرمکم عِنْدَ اللَّهِ أعملکم بالتقیة». فقيل له: يا ابن رسول الله ! إلى متى؟ قال: «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ، وَ هُوَ يَؤُمُّ خُرُوجِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ، فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیسَ مِنَّا ... ». از او: كفاية الأثر: ص 274 و إعلام الوری: ج2 ص 241 فصل 2 و مشكاة الأنوار: ص 43 فصل 11 و کشف الغمة: ج2 ص24 فصل 2. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 281 مجلس10 ح543 - 81 الفحام: حدثني المنصوري، قال: حدثني عم أبي، قال: حدثني الإمام علي بن محمد، عن آبائه أب أب، عن الصادق عليهم السلام، قال: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَلْزَمِ التَّقِيَّةَ ، وَ يَصُونُنَا [يَصُنَا] عَنْ سُفْلُهُ الرعیة». والصراط المستقيم: ج3 ص 71 ب1 و قال الصادق عليه السلام: «التقيه دِينِي وَ دِينُ آبَائِي ، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ ، التقيه تُرْسُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ ، لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یلزم التَّقِيَّةَ وَ يَصُونُنَا عَنْ سَفِلَةِ الرَعیَةِ، خَالِطُوا النَّاسَ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِيَّةِ مَا دَامَتِ الإمرَةُ صبيانِيَةُ». وعوالي اللئالي: ج2 ص 104 المسلک 4 ح286 وقال جعفر بن محمد عليهما السلام: التَّقِیَّهُ ديني و دین آبائي. ودعائم الإسلام: ج1 ص110 و 160 و قال جعفر بن محمد عليهما السلام: «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي إِلَّا فِي ثَلَاثٍ فِي شُرْبِ الْمُسْكِرِ وَ الْمَسْحُ عَلَى الخُفَینِ وَ تَرَكَ الجهرب بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ». و جامع الأخبار: ص 95 فصل 53 قال الصادق عليه السلام: «مَنْ تَرَکَ تَقِیَّهً قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا». و قال عليه السلام: «التقيه دِينِي وَ دِينُ آبَائِي». و قال عليه السلام: «لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ». و قال النبي صلى الله عليه و آله: «تَارِکَ اَلتَّقِیَّهِ کَتَارِکِ اَلصَّلاَهِ». وقال الصادق عليه السلام: «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کمن قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خُطًا» . و قال عليه السلام: «اَلتَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ یَنْزِلُ [تَنْزِلُ] بِهِ». من کتاب صفات الشيعة قال أبو عبد الله عليه السلام: «لَیْسَ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ مَنْ لاَ یَتَّقِی». من كتاب التقية للعياشي قال الصادق عليه السلام: «لا دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ وَ إِنَّ اَلتَّقِیَّهَ لَأَوْسَعُ مَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ». و قال عليه السلام: «مَنْ كانَ مُؤْمِنُ [يُؤمِنُ] بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ یَتَکَلَّمْ فِی دَوْلَهِ اَلْبَاطِلِ إِلاَّ بِالتَّقِیَّهِ». وعنه عليه السلام: «إِيَّاكُمْ إِيَّاكُمْ [إنَكُم] عَلَى دِينٍ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ ، وَ مَنْ أَذَاعَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ». وعنه عليه السلام: «لا خَيْرَ فِيمَنْ لَا تَقْنُتْ لَهُ». وعن أبي عبد الله عليه السلام: «أَنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ : مَا مِنْ شَيْ ءٍ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبيکَ مِنَ التَّقِيَّةِ إِنَّ اَلتَّقِیَّهَ جُنَّهُ اَلْمُؤْمِنِ». و قال الرضا عليه السلام: «لَا إِسْلَامٍ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ». و عن الباقر عليه السلام: قال: «خُلِقَتِ اَلتَّقِیَّهُ لِتَحْقُنَ بالدم [اَلدَّمَ] فَإِذَا بَلَغَ اَلدَّمَ فَلاَ تَقِیَّهَ». عن أبي بصير عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «اَلتَّقِیَّهُ مِنْ دِینِ اَللَّهِ». قلت: من دین الله ؟! قال: «إِي وَ اللَّهِ مِنْ دِينِ اللَّهِ ، وَ لَقَدْ قالَ یوسف: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ، وَ اللَّهِ مَا کانوا سَرَقُوا شَيْئاً ، وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ : إِنِّی سَقِیمٌ» وَ اَللَّهِ مَا کَانَ سَقِیماً». عن أبي عبد الله عليه السلام: «إِذَا تَقَارَبَ هَذَا اَلْأَمْرُ کَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِیَّهِ». و عنه عليه السلام: «مِنْ أُفْشِيَ سِرَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ». و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص41 فصل 11 عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کمن قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خَطَأً». عن بشير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «سمعت أَبِي يَقُولُ : لَا وَ اللَّهِ مَا عَلَى الْأَرْضِ شَيْ ءُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ اَلتَّقِیَّهِ یَا حَبِیبُ إِنَّهُ مَنْ کَانَتْ لَهُ تَقِیَّهٌ رَفَعَهُ اَللَّهُ یَا حَبِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ تَقِیَّهٌ وَضَعَهُ اَللَّهُ یَا حَبِیبُ إِنَّ اَلنَّاسَ إِنَّمَا هُمْ فِی هُدْنَهٍ فَلَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کَانَ هَذَا». عنه عليه السلام في قول الله عزوجل: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا» قال: «بِمَا صَبَرُوا عَلَی اَلتَّقِیَّهِ»، «ویَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ اَلسَّیِّئَهَ» قال: «اَلْحَسَنَهُ اَلتَّقِیَّهُ وَ اَلسَّیِّئَهُ اَلْإِذَاعَهُ». عن أبي بصير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: ما لنا من يخبرنا بما يكون كما كان علي يخبر أصحابه؟ فقال: «بَلَی وَ اَللَّهِ وَ لَکِنْ هَاتِ حَدِیثاً وَاحِداً حَدَّثْتُکَ فَکَتَمْتَهُ». فقال أبو بصير: فوالله ما وجدت حديثا واحدا كتمته. عنه عليه السلام قال: «التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ ، وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ». عن الباقر عليه السلام قال: «خُلِقَتِ اَلتَّقِیَّهُ لِیُحْقَنَ بِهَا اَلدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ اَلدَّمَ فَلاَ تَقِیَّهَ». عن أبي بصير قال: سألت أباعبدالله عليه السلام عن حديث كثير فقال: «هَلْ کَتَمْتَ عَلَیَّ شَیْئاً قَطُّ؟». فبقيت أذكر فلما رأى ما بي قال: «أَمَّا مَا حَدَّثْتَ بِهِ أَصْحَابَکَ فَلاَ بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا اَلْإِذَاعَهُ أَنْ تُحَدِّثَ بِهِ غَیْرَ أَصْحَابِکَ». عن أبي عبد الله في قول الله تبارك وتعالى: «وَ یَقْتُلُونَ اَلْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» قال: «أَمَا وَ اَللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ بِالسُّیُوفِ وَ لَکِنْ أَذَاعُوا سِرَّهُمْ وَ أَفْشَوْا عَلَیْهِمْ فَقُتِلُوا». من کتاب صفات الشيعة قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «لَیْسَ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ مَنْ لَا یَتَّقِی» مِنْ کِتَابِ التَّقِیَّةِ لِلْعَیَّاشِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ إِنَّ التَّقِیَّةَ لَأَوْسَعُ مَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» وَ قَالَ علیه السلام: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَتَکَلَّمْ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلَّا بِالتَّقِیَّةِ» عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان الله غیر [عیر] فوما بالاذاعة» فقال: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اَلْأَمْنِ أَوِ اَلْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ». و عنه علیه السلام قال: «لا خَیرَ فیمَن مَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ». من كتاب المحاسن عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ : مَا شَيْ ءٍ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبيک مِنَ التَّقِيَّةِ ، إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ لِلمَؤمِنِ». عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام: «التقيه مِنْ دِينِ اللَّهِ». قلت: من دين الله ؟! قال: «إِي وَ اللَّهِ مِنْ دِينِ اللَّهِ ، وَ لَقَدْ قالَ یوسف : «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» وَ اللَّهِ مَا کانوا سَرَقُوا شَيْئاً، و لقد قال إبراهيم «إِنِّی سَقِیمٌ» وَ اَللَّهِ مَا کَانَ سَقِیماً». عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا تَقَارَبَ هَذَا اَلْأَمْرُ کَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِیَّهِ». عنه عليه السلام قال: «مَنْ أَفْشَی سِرَّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ أَذَاقَهُ اَللَّهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ».

جزای فتوای خطا و صواب فقیه

سؤال 10- آیا این منقول «اگرمجتهد فتوایی که داده مطابق واقع باشد دو پاداش و اگر خطا باشد یک پاداش دارد» روایت است؟

جواب- تنها کسانی که در قول، فعل، تقریرو امضاء از هرگونه خطایی مصون می باشند، محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم هستند، اینان خلاف فرمان و اراده حضرت الله تعالى نفرموده ، اظهار، امضا و تأیید ننموده اند.

حاکم، قاضی و فقیه، صرف نظر از شخص وی، هرکس که باشد، از خطا مصون نیست، زیرا برداشت و استنباط او از دین اصل قرار می گیرد، و او طبق مبنای خویش حکم می کند، و اگر خطا نماید و آن را دین حق بداند، به خالق تعالی و فرستاده او و امامان هدایت، افترا بسته که این در حد کفر است. اما اگر اهل باشد و از کلام الله صامت، به تفسیر، تبيين ، دلالت و هدایت کتاب الله ناطق، حضرات محمد و آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم اجمعين ، حکم الهی را استخراج نموده و از قیاس و استحسان و سایر بدعت ها پرهیز نماید و احتیاط را نیز رعایت کند، إن شاء الله تعالی معذور است.

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«مَنْ عَمِلَ بِالْمَقَایِیسِ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ وَ مَنْ أَفْتَی اَلنَّاسَ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ اَلنَّاسِخَ وَ اَلْمَنْسُوخَ وَ اَلْمُحْکَمَ وَ اَلْمُتَشَابِهَ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ»(1)

هر کسی که به قياسها عمل کند خودش سخت هلاک شده و مردم را هلاک کرده است، و کسی که (ندانسته) فتوی دهد و او ناسخ را از منسوخ و محکم را از متشابه تشخیص ندهد، سخت هلاک شده و هلاک کرده است.

امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلْقِیَاسِ لَمْ یَزَلْ دَهْرَهُ فِی اِلْتِبَاسٍ وَ مَنْ دَانَ اَللَّهَ بِالرَّأْیِ لَمْ یَزَلْ دَهْرَهُ فِی اِرْتِمَاسٍ»(2)

ص: 194


1- المحاسن: ج1 ص206 ب5 ح61 البرقي، عن أبيه، عن يونس بن عبد الرحمان، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن عبد الله بن شبرمة قال: ما أذكر حديثا سمعته من جعفر بن محمد إلا كاد يتصدع قلبي قال: قال أبي، عن جدي، عن رسول الله صلى الله عليه و آله. قال ابن شبرمة: و أقسم بالله ما كذب أبوه على جده ولا كذب جده على رسول الله صلى الله عليه و آله فقال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. و الكافي: ج1 ص43 ح9 علي بن إبراهيم، عن محمد بن عیسی، عن يونس، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن ابن شبرمة - مانند المحاسن - . و الأمالي، الشيخ الصدوق: ص421 المجلس 65 ح 16 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابن شبرمة - مانند المحاسن -. و روضة الواعظين: ج1 ص10 و عوالي اللئالي العزيزية: ج4 ص 75 ح60
2- قرب الإسناد: ص 11 ح35 - قال: وحدثني مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام: أن عليا عليه السلام قال:. والكافي: ج1 ص 57ح 17 - علي بن إبراهيم ، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر عن أبيه عليهما السلام: أن عليا عليه السلام قال:.

هرکه خود را به رأی و قیاس واداشت، همیشه عمرش در اشتباه است، و هرکه دین خدا را به رأي عمل نمود، همیشه عمرش در لجن زار غوطه ور است.

و اما درباره چند روایت مذکور، اصل آن ها از کتاب های مخالفين و از بدعت های آنان بوده و به روایت نواصبی هم چون عمرو بن العاص، ابوهریره و دیگرانی از نواصب- لعنهم الله تعالى - نقل شده است و اعتباری ندارند (مدارک آن ها در پاورقی خواهد آمد)؛(1) و روایت هایی از این دست، به منظور توجیه اعمال حکام جور از جمله غاصبين مقام خلافت رسول الله از جمله معاویه و یزید لعنهم الله تعالی، توسط پیروان همین اشخاص، ساخته و پرداخته شد تا احکام ظالمانه ای که علیه امامان معصوم و شیعیان آنان و توسط قاضیان و مفتیانی چون شریح قاضی ملعون ، صادر و اجرا شد نه تنها محکوم نشود، بلکه تصویب شود که آنان مجتهد بوده اند و نه تنها خطایشان گناه نبوده، بلکه یک ثواب نیز دارد؛ در حالی که این با قرآن و عترت و عقل سليم و وجدان پاک مخالف است و از عجایب روزگار این است که برخی آن را اخذ به قبول نموده و تصریح کرده اند که اصحاب ما (یعنی شیعیان)، روایات این چنینی را اخذ به قبول نموده اند، درحالی که مضمون این روایات ساختگی، نه تنها از طریق شیعه امامیه و از اهل بیت اطهار تأیید نشده بلکه خلاف آن آمده است.

بنابر فرموده قرآن و اهل بیت علیهم السلام، تمامی احکام الله در قرآن و سنت مطهره موجود است و دین کامل است.

احکام یا «بين الرشد» و روشن هستند و یا نه، که در مورد دوم، اهل بیت علیهم السلام امر به احتیاط فرموده اند، و جایی برای رأی شخصی نیست و راه هایی نیز برای رفع تعارض روایات نیز بیان فرموده اند که «اخبار علاجيه» نام دارد.

در اعصار گذشته و حال، در فتح باب اجتهاد در عامه، مفاسدی عظیم از جمله جنگها و کشتارها و غارت اموال بی گناهان مترتب شده است و مفتیان آنان از جمله ابوحنیفه، ابن قيم، ابن تیمیه، ابن وهاب و... لعنهم الله تعالی و نیز مفتیان وهابی کنونی با فتواهای خود، موجبات

ص: 195


1- منهاج الوصول في معرفة الأصول، القاضي البيضاوي: ص 73 أخرج البخاري و مسلم، عن عمرو بن العاص، عن رسول الله صلى الله عليه و آله، أنه قال: إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران، و إذا حكم ثم أخطأ فله أجر واحد. وروي مرسلا عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: من أصاب فله أجران، و من أخطأ فأجر واحد. کتاب البخاري: كتاب الإعتصام : باب أجر الحاكم إذا اجتهد فأصاب أو أخطأ؛ صحیح مسلم تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي کتاب الأقضية ح15؛ سنن ابن ماجة تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي: ج2 ص776 ب2، کتاب الأحكام ح2314. غير أنه قال: « فأصاب» و «فأخطأ» بدل ما في الصحيحين من: «ثم أصاب» و «ثم أخطأ». و أخرجه الترمذي، عن أبي هريرة (و متن الحديث كما في سنن ابن ماجة)، سنن الترمذي تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي: ج3 ص615ح1326. مفاتيح الغيب: ج16 ص 59 قوله: ومن اجتهد فأخطأ فله أجرواحد. أنوار التنزيل و أسرار التأويل: ج2 ص 32 و لقوله عليه الصلاة و السلام: من اجتهد فأصاب فله أجران و من أخطأ فله أجرواحد. روح المعاني في تفسير القرآن العظيم : ج1 ص503 و قرأ عكرمة قتل فيه و كذا في قل قتال فيه کبیراي عظيم وزرا، وفيه تقرير لحرمة القتال في الشهر الحرام، وأن ما اعتقد من استحلاله صلى الله عليه و سلم القتال فيه باطل، وما وقع من أصحابه عليه الصلاة و السلام كان من باب الخطأ في الاجتهاد و هو معفو عنه، بل من اجتهد و أخطأ فله أجر واحد- كما في الحديث، و الحكمة في ذلك أن الاختلاف والتفرق المنهي عنه إنما هو المؤدي إلى الفتنة والتعصب و تشتیت الجماعة؛ فأما الإختلاف في الفروع فهو من محاسن الشريعة. قال النبي صلى الله عليه و سلم : إذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران، و إذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد. و روي أن له إن أصاب عشرة أجور. قوله صلى الله عليه وسلم: إذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد. إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و...: ج16 ص451 الأحكام إلى اجتهاد العلماء، و أنه أحرز من أصاب منهم الأجرين الموعودين: أحدهما بالاجتهاد و الآخر بإصابة العين بما عليها من الدلالة في الكتاب و السنة و إنه أحرز من اجتهد فأخطأ أجرا واحدا باجتهاده، و رفع إثم الخطأ عنه و ذلك في أحكام الشريعة التي لم يأت بيانها نضا، و إنما ورد خفيا. و فيما سبق من قوله صلى الله عليه وسلم [إذا اجتهد الحاكم فأصاب، فله أجران. وإذا اجتهد فأخطأ، فله أجرواحد] دليل على أنه وكل بيان بعض الأحكام إلى اجتهاد العلماء، وأنه أحرز من أصاب منهم الأجرين الموعودين، أحدهما بالإجتهاد، والآخر بإصابة العين المطلوبة بما عليها من الدلالة في الكتاب أو السنة، وإنه أحرز من اجتهد، فأخطأ أجرا واحدا باجتهاده، و رفع اثم الخطأ عنه، و ذلك في أحكام الشريعة التي لم يأت بیانها نضا، وإنما ورد خفيا. مسند احمد: ج4 ص 205 حدثني أبي ثنا هاشم قال ثنا الفرج عن ربيعة بن يزيد عن عقبة بن عامر عن النبي صلى الله عليه وسلم مثله غير أنه قال فان اجتهدت فأصبت القضاء فلك عشرة أجور وان اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. سنن الترمذي: ج2 ص393 ب2 باب ما جاء في القاضي يصيب ويخطئ الرقم 1341 حدثنا حسین بن مهدي . حدثنا عبد الرزاق. حدثنا معمر، عن سفيان الثوري، عن يحيى بن سعيد، عن أبي بكر بن محمد بن عمرو بن حزم، عن أبي سلمة، عن أبي هريرة ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا حکم الحاکم فاجتهد فأصاب، فله أجران. وإذا حكم فأخطأ فله أجر واحد. وفي الباب عن عمرو بن عاص و عقبة بن عامر. حديث أبي هريرة حديث حسن غريب من هذا الوجه. لا نعرفه من حديث سفيان الثوري ، عن يحيى بن سعيد، إلا من حديث عبد الرزاق عن معمر، عن سفيان الثوري. مجمع الزوائد: ج4 ص 196 (باب اجتهاد الحاكم) عن عبد الله بن عمر أن خصمين اختصما إلى عمرو بن العاص فقضى بينهما فسخط المقضى عليه فأتى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبره فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا قضى القاضي فاجتهد وأصاب فله عشرة أجور وإذا اجتهد وأخطأ فله أجر أو أجران . رواه أحمد والطبراني في الأوسط وفيه سلمة بن السوم ولم أجد من ترجمة بعلم. وعن عمرو بن العاص قال جاء رسول الله صلى الله عليه و سلم خصمان قال لعمرو إقض بينهما قال أنت أولى بذلك منی یا رسول الله قال وإن كان قال فإذا قضيت بينهما فمالي قال إن كنت قضيت بينهما فأصبت القضاء فلك عشر حسنات وإن أنت اجتهدت فأخطأت فلك حسنة قلت له في الصحيح أن أصبت فلك أجران وإن أخطأت فلك أجر رواه أحمد والطبراني في الكبير و فيه من لم أعرفه. وروى الإمام أحمد باسناد رجاله رجال الصحيح إلى عقبة بن عامر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال مثله غير أنه قال إن اجتهدت فأصبت فلك عشرة أجور وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. وعن عقبة بن عامر الجهني قال جئت إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم وعنده خصمان يختصمان فقال لي اقض بينهما فقلت بأبي وأمي أنت أولى بذلك مني فقال إقض بينهما فقلت على ماذا قال اجتهد فان أصبت فلك عشر حسنات وإن لم تصب فلك حسنة . رواه الطبراني في الصغيرو الأوسط وفيه حفص بن سلیمان الأسدي و هو متروك، و تقدم قبل هذا أن أحمد رواه باسناد رجاله رجال الصحيح. و عن بریده عن النبي صلى الله عليه وسلم قال القضاة ثلاثة فرجل قضى فاجتهد فأصاب فله الجنة و رجل قضى فاجتهد فأخطأ فله الجنة و رجل قضى بجور ففي النار قلت روی له أبو داود القضاة ثلاثة قاض في الجنة و قاضيان في النار فقط رواه الطبراني في الأوسط و رجاله رجال الصحيح. و المصنف لعبد الرزاق الصنعاني: ج11 ص 328. الرقم 20674 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن موسی بن إبراهيم رجل من آل أبي ربيعة أنه بلغه أن أبا بكر حين استخلف قعد في بيته حزينا ، فدخل عليه عمر، فأقبل على عمر يلومه، وقال: أنت كلفتني هذا، و شكا إليه الحكم بين الناس، فقال له عمر: أما علمت أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إن الوالي إذا اجتهد فأصاب الحكم فله أجران، وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد، قال: فكأنه سهل على أبي بكر حديث عمر. والرقم 20675 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن قتادة أن عليا قال: القضاة ثلاثة: قاض اجتهد فأخطأ في النار، وقاض رأى الحق فقضى بغيره في النار، وقاض اجتهد فأصاب في الجنة . السنن الكبرى، النسائي: ج3 ص 461 باب ثواب الإصابة في الحكم بعد الاجتهاد لمن له أن يجتهد الرقم 591 أخبرنا إسحاق بن إبراهيم قال أنا عبد العزيز بن محمد قال حدثني يزيد بن عبد الله بن أسامة بن الهاد عن محمد بن إبراهيم عن بسر بن سعيد عن أبي قيس مولى عمرو بن العاص عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إذا حکم الحاکم فاجتهد فأصاب فله أجران وإذا حكم فاجتهد فأخطأ فله أجر واحد. قال بن الهاد فحدثت أبا بكر بن عمرو بن حزم فقال هكذا حدثني أبو سلمة عن أبي هريرة قال إسحاق لم أفهم عمرو بن العاص من و الرقم 5919 أخبرنا إسحاق بن إبراهيم قال أنا المقرئ قال ثنا حياة بن شريح عن يزيد بن الهاد كلا الحديثين بإسنادهما سواء مثله. و الرقم5920 أخبرنا إسحاق بن منصور قال حدثنا عبد الرزاق قال أنبأنا معمر عن سفيان عن يحيى بن سعيد عن أبي بكر محمد بن عمرو بن حزم عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا حكم الحاكم فاجتهد فأصاب فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر. سنن الدارقطني: ج4 ص 129کتاب في الأقضية والأحكام وغير ذلك الرقم 411 حدثنا أبو الحسن علي بن عبد الله بن مبشر، نا أحمد بن سنان القطان، نا يزيد بن هارون ، عن فرج بن فضالة، عن محمد بن عبد الأعلى بن عدي، عن أبيه، عن عبد الله بن عمرو قال: جاء رجلان يختصمان إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم، لعمرو بن العاص: أقض بينهما، قال : و أنت ها هنا یا رسول الله؟ قال: نعم، قال: على ما أقضي، قال: إن اجتهدت فأصبت لك عشرة أجور، وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. و الرقم 4412 نا أبو مبشر، نا أحمد بن سنان، نا يزيد بن هارون، نا فرج بن فضالة عن ربيعة ابن يزيد، عن عقبة بن عامر، عن النبي صلى الله عليه وسلم بمثله، إلا أنه جعل مكان الأجور حسنات. والرقم 4413 حدثني أبو سهل بن زياد أحمد بن محمد بن عبد الله، نا بشر بن موسی، نا أبو عبد الله محمد بن الفرج بن فضالة، حدثني أبي الفرج بن فضالة، عن ربيعة بن يزيد الدمشقي، عن عقبة بن عامر قال: جاء خصمان إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم يختصمان فقال لي: قم يا عقبة أقض بينهما، قلت یا رسول الله أنت أولى بذلك مني، قال: وإن كان، أقض بينهما، فإن اجتهدت فأصبت فلك عشرة أجور، وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. و الرقم 4414 نا أبو عبيد القاسم بن إسماعيل، نا القاسم بن هاشم، نا علي بن عياش، نا أبو مطيع معاوية بن يحيى، عن ابن لهيعة، عن أبي المصعب المعافري ، عن محرر بن أبي هريرة عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: إذا قضى القاضي فاجتهد فأصاب كانت له عشرة أجور وإذا قضى فاجتهد فأخطأ كان له أجران. شعب الإيمان البيهقي: ج6 ص74 الرقم 7530 أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو عبد الله الصنعاني نا إسحاق بن إبراهيم أنا عبد الرزاق أنا معمر عن موسی بن إبراهيم عن رجل من آل أبي ربيعة أنه بلغه أن أبا بكر حين استخلف قعد في بيته حزينا فدخل عليه عمر فأقبل على عمر يلومه فقال أنت كلفتني هذا وشكا إليه الحكم بين الناس فقال عمر أو ما علمت أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إن الوالي إذا اجتهد فأصاب الحق فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد قال و كأنه سهل على أبي بكر حديث عمر. و الرقم 7531 أخبرنا أبو محمد بن يوسف أنا أحمد بن سعيد الأخميمي نا موسی بن الحسن نا الحسن بن بشر بن سلم النخعي نا شريك بن عبد الله النخعي عن الأعمش عن سعد بن عبيدة عن ابن بريدة الأسلمي عن أبيه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم القضاة ثلاثة قاضيان في النار وقاض في الجنة قاض قضى بغير الحق وهو يعلم فذلك في النار وقاض قضى وهو لا يعلم فأهلك حقوق الناس فذلك في النار وقاض قضى بالحق فذلك في الجنة. بقیه مصادر خبر در کتب عامه: السنن الكبری: ج3 ص 461، کتاب القضاء، الرقم 1/5918 و 3/5920 و مسند أحمد: ج5 ص 222( 4: 198)، و ص 231( 204) الرقم17360.

کشتارهای عظیم و غارت اموال مردم و نابودی چندین مملکت و پایه گذاری بسیاری از بدعت ها در دین و بدنامی برای اسلام و رسول الله صلى الله عليه و آله به بار آوردند؛

اینان اشخاصی همانند معاویه و یزید را -که بی گناهان بسیاری را کشتند و به نوامیس مردم تجاوز نمودند و در دین بدعتها گذاشتند -مجتهد می دانند و حتی اگر هم بپذیرند که خطا کرده اند، آن دو را مستحق اجر میدانند؛ آن یزیدی که فرزندان پاک رسول الله را علنا كشت و اهل مدينة الرسول و ناموس آنان را سه روز بر لشکر خود مباح دانست، او را مجتهد و برخی او را خطاکار و مأجور می دانند، حتی گفته اند: «قتل الحسين بسيف جده»(1) تنها به این خاطر که یزید را بی گناه جلوه دهند، حتی گفتند آن جا که حکمی در قرآن و سنت معلوم نشده، به علما واگذار شده است.

امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

«مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ ولَا هُدًى مِنَ الله لَعَنَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ ومَلَائِكَةُ الْعَذَابِ وَلَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْيَاهُ».(2)

هرکس بدون دانش فقه و هدایتی از الله فتوی دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت کنند، و گناه کسانی که به فتوایش عمل کنند دامن گیر او شود.

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«مَنْ أَفْتَی اَلنَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ»(3)

هر کس بدون دانش فقه فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت کنند.

و از رسول الله و ائمه معصومین نیز روایت شده که فرموده اند:

«مَنْ أَفْتَی بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ وَ مَلاَئِکَهُ اَلْأَرْضِ»(4)

هرکس بدون دانش فتوا دهد، فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین لعنتش کنند.

و امام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهما السلام فرمودند:

«مَن أَفْتَی النَّاسَ بِرَأْیِهِ، فَقَدْ دَانَ اللّه َ بِمَا لَا یَعْلَمُ، وَ مَنْ دَانَ اللّه َ بِمَا لَا یَعْلَمُ، فَقَدْ ضَادَّ اللّهَ

ص: 196


1- این سخن کافر زندیق قاضی ابوبکر محمد بن عبد الله، ابن العربي المالکی علیه لعائن الله تتری در کتاب العواصم و القواصم ص 232 متوفای 543 است که نوشته: إن الحسين قتل بشريعة جده.
2- المحاسن: ج1 ص205 ح60 البرقي، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن رئاب، عن أبي عبيدة الحذاء، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. والكافي: ج 7 ص 409 ح 2 محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد - بقیه سند و متن مانند المحاسن -. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 223 ب ح 23 أحمد بن محمد... و دعائم الإسلام: ج1 ص97 عن أبي جعفر عليه السلام.
3- صحيفة الرضا عليه السلام: ح 7 و بإسناده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:.
4- المحاسن: ج1 ص 205 ح 59 أحمد البرقي، عن أبيه، عن فضالة بن أيوب، عن إسماعیل بن زیاد، عن أبي عبد الله عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. ورواه ، عن أبي عبد الله الجاموراني، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن الحسن بن أبي العلاء، عن أبي عبد الله، عن آبائه عليهم السلام مثله. و دعائم الإسلام: ج1 ص96 و عنه، عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: «مَنْ أَفْتَى بِغَيْرِ عِلْمٍ لعنتة مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ». المحاسن: ج1 ص205 ح 58 البرقي، عن محمد بن عيسى، عن جعفر بن محمد أبي الصباح، عن إبراهيم بن أبي سماك، عن موسى بن بكر قال: قال أبو الحسن عليه السلام.

حَیْثُ أَحَلَّ وَحَرَّمَ فِیمَا لَا یَعْلَمُ»(1)

هر کس به رأی خود (و نه به علم) فتوا دهد، به تحقیق به آن چه که علم ندارد دیانت نموده است، و هر که ندانسته (و جاهلانه) دین داری کند با الله ضدیت کرده از آن جا که آن چه را نمی داند حلال و حرام کرده است.

و از رسول الله صلى الله علیه و آله روایت شده که فرموده باشند:

«مَنْ حَکَمَ فِی مَا قِیمَتُهُ عَشَرَهُ دَرَاهِمَ فَأَخْطَأَ حُکْمَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَغْلُولَهً یَدُهُ وَ مَنْ أَفْتَی بِغَیْرِ عِلْمٍ لَعَنَتْهُ مَلاَئِکَهُ اَلسَّمَاءِ وَ مَلاَئِکَهُ اَلْأَرْضِ»(2)

هر کسی که حکم کند در چیزی که قیمت آن ده درهم باشد و حکم الله را خطا کند، روز قیامت با دستان غل زده آید، و هر کسی که بدون دانش فتوا دهد، فرشتگان آسمان و فرشتگان زمین او را لعنت کنند.

و از آن حضرت روایت شده است:

«مَن أفتَی النّاسَ بِغَیرِ عِلمٍ کانَ ما یُفسِدُهُ مِنَ الدّینِ أکثَرَ مِمّا یُصلِحُهُ»(3)

هر که نادانسته و به غیر علم برای مردم فتوا دهد، آن چه از دین تباه می کند، بیش از آن است که به اصلاح آن می پردازد .

امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«اَلْقُضَاهُ أَرْبَعَهٌ ثَلاَثَهٌ فِی اَلنَّارِ وَ وَاحِدٌ فِی اَلْجَنَّهِ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِی اَلنَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِجَوْرٍ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ (أَنَّهُ قَضَی بِالْجَوْرِ) فَهُوَ فِی اَلنَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ لاَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِی اَلنَّارِ وَ رَجُلٌ قَضَی بِالْحَقِّ وَ هُوَ یَعْلَمُ فَهُوَ فِی اَلْجَنَّهِ».

قاضیان بر چهار دسته اند: سه دسته آنها در آتش و یک دسته از آنان در بهشت می باشند؛ اول: مردی که حکم به ستم می کند و خودش هم می داند (به ظلم حکم کرده) پس او اهل آتش است، دوم: مردی که حکم به ستم می کند ولی نمی داند که حکم به ظلم کرده او نیز اهل آتش است. سوم: مردی که حکم به حق می کند ولی خود

ص: 197


1- الكافي: ج1 ص 58 ح 17 علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر، عن أبيه عليهما السلام:.
2- دعائم الإسلام ج2 ص 528ح 1877 و عن رسول الله صلى الله علیه و آله أنه قال:.
3- عوالي الليالي العزيزية: ج4، ص65 ح22 وقال صلى الله عليه و آله:.

نمی داند که به صواب حکم کرده است او نیز اهل آتش است، و چهارم: آن که حکم به حق میکند و خود نیز حق و باطل را می شناسد این مرد اهل بهشت خواهد بود.

و فرمود:

«الْحُكمُ حُكمَانِ حُكمُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُكمُ أَهْلِ الْجَاهِلِيةِ فَمَنْ أَخْطَأَ حُكمَ اللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) حَكمَ بِحُكمِ أَهْلِ الْجَاهِلِيةِ».

حکم دو قسم است: یکی حکم الله عزوجل و دیگری حکم اهل جاهليت، پس هرکس حكم الله عزوجل را خطا کرد، ناگزیر به حکم اهل جاهلیت حکم کرده است.

«وَ مَنْ حَکَمَ بِدِرْهَمَیْنِ بِغَیْرِ مَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ کَفَرَ بِاللَّهِ تَعَالَی.»(1)

و هر آن کس که در دو درهم به غیر آن چه الله (حکمش را) نازل فرموده حکم کند، به يقين نسبت به الله کافر شده است.

و درباره آن خبر از دیدگاه فقهاء امامیه تغمدهم الله برحمته به مراجع زیر مراجعه نمایید.(2)

***

حکم اقتدا به امام جماعت غیر شیعه امامی

سؤال 19- برخی افراد روایاتی را که درباره اهمیت نماز جماعت با عامه وارد شده است، سوژه و دست آویزی قرار می دهند در جهت اهداف خودشان که همان مقدس جلوه دادن غاصبین و مخالفت کردن با لعن بر دشمنان آل الله است، مثلا روایتی که حماد بن عثمان از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت می فرماید: من صلى معهم في الصف الأول كان كمن صلی خلف رسول الله صلى الله علیه و آله في الصف الأول- در حالی که هیچ شک و شبهه ای نیست که همان طور که فقها فرموده اند: امام جماعت باید به امامت ائمه اثنی عشر معتقد باشد. بفرمایید آیا این گونه روایات صحیح است ؟ و غرض اصلی از این سفارشات و توصیه ها به شیعیان چه بوده است؟ و آیا در این زمینه روایات معارض وجود دارد یا خیر؟

جواب- از جمله ضروريات فقه امامیه آن است که امام جماعت مؤمنين، باید نسبت به آن چه رسول الله صلى الله عليه و آله آورده است مؤمن باشد، ضمن این که می دانیم در رسالت ایشان،

ص: 198


1- الكافي: ج 7 ص 407 باب أصناف القضاة ..ح1 عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، رفعه عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «الْقُضَاةُ أَرْبَعَةُ ...». و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 4 باب أصناف القضاة و وجوه الحكم ...ح 3221 قال الصادق عليه السلام: - (مانند الكافي شريف و زيادت دارد): «وَ مَنْ حَكَمَ بَدْرٍ هَمَينِ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزوَجَلَ فَقَدْ كَفَرَ بِاللَّهِ تَعَالَى». و الخصال: ج1 ص 247 ح 108 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن الحسين السعدآبادي قال: حدثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير رفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام - مانند الكافي تا): «فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ». و المقنع: ص395 باب القضاء و الأحكام: «و اعلم أن القضاة أربعة: قاض قضى بالباطل و هو يعلم أنه باطل فهو في النار، و قاض قضى بالباطل وهو لا يعلم أنه باطل فهو في النار، و قاض قضى بالحق و هو لا يعلم أنه حق فهو في النار، و قاض قضى بالحق و هو يعلم أنه حق فهو في الجنة». تهذیب الأحکام: ج6 ص 218 ب87 ح5 مانند الكافي شريف. ر.ک. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص 260 ب39 و تحف العقول، ص 365 و المقنعة: ص 722 کتاب القضاء و الشهادات و القصاص و الديات: وروي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنه قال: «الْقُضَاةُ أَرْبَعَةُ ثلاثه مِنْهُمْ فِي النارِ و وَاحِدُ فِي الْجَنَّةِ ...». و معدن الجواهر و رياضة الخواطر: ص 41 باب ذكر ما جاء في أربعة، و السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 541 و پس از ذکر حدیث فرموده: و هذا صریح بوقوف الحكم على العلم و وجوبه، واستحقاق العالم به الثواب ، و فساده من دونه، و استحقاق الحاكم من دونه النار، وقد تجاوز التحريم بالحكم بالجور و التحاكم إلى حكامه، إلى تحريم مجالسة اهله. و عوالي الليالي العزيزية: ج3 ص 517 باب القضاء ...ح12.
2- العدة في أصول الفقه، شيخ الطائفة الحقة الطوسي: ج2 ص 724 فذهب أكثر المتكلمين و الفقهاء إلى أن كل مجتهد مصيب في اجتهاده و في الحكم، و هو مذهب أبي علي و أبي هاشم (الجبائيان)، و أبي الحسن الكرخي، و أكثر المتكلمين، وإليه ذهب أبوحنيفة و أصحابه فيما حكاه أبو الحسن عنهم، وقد حكي غيره من العلماء عن أبي حنيفة خلافه. وذهب الأصم، و بشر المريسي إلى أن الحق في واحد من ذلك و هو ما يقولون به، وإن ما عداه خطأ، حتى قال الأصم: إن حكم الحاكم ينقض به، ويقولون: إن المخطئ غیر معذور في ذلك، إلا أن يكون خطؤه صغيرا، و أن سبيل ذلك سبيل الخطأ في أصول الديانات. و ذهب أهل الظاهر فيما عدا القياس من الاستدلال و غیره إلى أن الحق من ذلك في واحد. و أما الشافعي فان كلامه مختلف في كتبه: فربما قال: إن الحق في واحد، وعليه دليل قائم، وإن ما عداه خطأ. وربما مرفي كلامه أنه مجتهد قد أدى ما كلف. وربما يقول : إنه قد أخطأ خطأ موضوعا عنه. وقد اختلف أصحابه في حكاية مذهبه: فمنهم من يقول: إن الحق في واحد من ذلك، و أن عليه دليلا و إن لم يقطع على الوصول إليه، و إن ما عداه خطأ، لكن الدليل على الصواب من القولين لما غمض و لم يظهر، كان المخطئ معذورا. و منهم من يحكي: أن كل مجتهد مصیب في اجتهاده و في الحكم، وإن كان أحدهما يقال فيه قد أخطأ، الأشبه عند الله. و الذي أذهب إليه و هو مذهب جميع شيوخنا المتكلمين، المتقدمين و المتأخرين، وهو الذي اختاره سیدنا المرتضی قدس الله روحه، و إليه كان يذهب شيخنا أبو عبد الله رحمه الله: أن الحق واحد و أن عليه دليلا، من خالفه كان مخطئا فاسقا. الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج3 ص 236- و أباحوا الخطأ في الشريعة فقد ذكر في الجمع بين الصحيحين أن النبي صلى الله عليه و آله قال: من اجتهد فأصاب فله أجران و من أخطأ فله أجرواحد. الحاشية على أصول الكافي (استرآبادی): ص 97 - و على القول الأول كل مجتهد مصیب صرحوا بذلك، وعلى الثاني والثالث للمجتهد المصيب أجران وللمخطئ أجر واحد صرحوا بذلك. و ص100 و أصحاب المذهب الرابع يقولون: من خالف حكم الله فهو مخطئ فاسق، وأصحاب المذهب الأول يقولون: كل مجتهد مصيب، وأصحاب المذهب الثاني والثالث يقولون: من خالف حكم الله معذورو له أجر واحد، ومن وافقه له أجران. الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جیلانی): ج1 ص90 و وجه أن هذا الوجه لا يهنأ لبعض الطباع أن المركوز فيه أن غرضهم عليهم السلام بيان طريق العمل عند ورود الخبرين المختلفين أن يقترب من الحكم الواقعي، كما هو دأب المخطئة من أهل الخلاف الذين يقولون على المجتهد أن يبذل الوسع في تقوية الظن بالحكم الواقعي بأي وجه أمكنه، فإن أصاب فله أجران، وإن أخطأ فله أجر واحد، ومن استبصر بطريق أهل البيت عليهم السلام علم أن في البين مباينة كلية، و الحق أنه لم يبهم شيء من الأحكام، بل الكل محفوظ عند أهل الذكر، و امر الناس بالسؤال عنهم، فإن تمكنوا بإفتاء الأحكام الواقعية فالعمل عليها، وإلا فعلى الأحكام الواصلية على وجه التسليم لهم، لا على أنه مظنون. وفي الرسالة المذكورة أيضا عن الحسن بن الجهم: قلت للعبد الصالح عليه السلام: هل يسعنا فيما يرد علينا منكم إلا التسليم لكم؟ فقال: لَا وَ اللَّهِ لَایَسَعُکُم َإلَّا التَّسْلِيمُ لَنَا. قلت: فیروی عن أبي عبدالله عليه السلام شيء، ويروى عنه خلافه، بأيهما نأخذ؟ قال: «بِمَا خَالَفَ الْقَوْمَ ، وَ مَا وَافَقَ الْقُوَّةِ فالجتنبه». و روي بهذا الإسناد عن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن عبیدالله : قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: كيف نصنع بالخبرين المختلفين؟ فقال: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَانْظُرُوا مَا یُخَالِفُ مِنْهُمَا الْعَامَّةَ فَخُذُوهُ وَ انْظُرُوا مَا یُوَافِقُ أَخْبَارَهُمْ فَدَعوهُ». الصنف الرابع: في العرض على الكتاب أولا، وإن لم يوجد في الكتاب، فالعرض على أخبار العامة. روی صاحب الفوائد عن الشيخ قطب الدين الراوندي بإسناده عن الصادق عليه السلام، قال: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ ، فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اَللَّهِ فَرُدُّوهُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوهُمَا فِی کِتَابِ اَللَّهِ ، فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی أَخْبَارِ اَلْعَامَّهِ ، فَمَا وَافَقَ أَخْبَارَهُمْ فَذَرُوهُ وَ مَا خَالَفَ أَخْبَارَهُمْ فَخُذُوهُ» أقول: الظاهر أن المخاطبين من لهم التمكن من تمييز الناسخ من المنسوخ، والمحكم من المتشابه، فامروا بالعرض أولا على الكتاب عسى أن يظفروا بما يوجب لهم العلم بأن متضمن أحد الخبرين حكم واقعي، فإن لم يظفروا، فالعرض على أخبار العامة المفيد لمعرفة مخالفها، وذلك من باب التسليم و الإطاعة، لا لأن خلافهم حکم واقعي البتة؛ إذ ربما يتفق أن يكون في أخبارهم حكم واقعي، والخبر المخالف لها كذبا موضوعا أو مما شبه للراوي. الصنف الخامس: في العرض على الكتاب، وفيه زيادة أن العرض على السنة المقطوع بها لفظ و معنى في حكم العرض على الكتاب. سيجيء في باب الأخذ بالستة و شواهد الكتاب عن عبدالله بن أبي يعفور، قال: سألت أبا عبدالله عليه السلام عن اختلاف الحديث يرويه من نثق به، ومنهم من لا نثق به، قال: «إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ». الرسائل الأحمدية، أحمد بن صالح آل طعان البحراني القطيفي: ج3 ص 228 و قد علم مما مرأن الاجتهاد المذموم هو المبني على القواعد المحدثة التي اخترعها أبو حنيفة ، وأما ما رووه خذلهم الله من أن المجتهد المصيب له أجران و المخطئ له أجر واحد، فهو من موضوعاتهم ليؤيدوا به اجتهادهم، و على تقدير صحته فهو محمول على الإجتهاد في متعلقات الأحكام في رد الفرع إلى الأصل المسوغ العمل به، لا في نفس الحكم بأن يجزم بأن هذا حكم الله. و أما ما تستعمله أصحابنا من النظر في الكتاب و السنة و رد الفروع إلى الأصول فقد أمروا به فقالوا: «حَدِيثُ تَدریهِ خَيْرُ مِنْ أَلْفِ حَدیثٍ تَرْوِيهِ وَ عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولِ ، وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا ، وَ عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ». و لا معنى للتفريع إلا إجراء أحكام الكليات إلى جزئیاتها، بل قد يراد من إلقاء الأصول إلقاء نفس الأحكام بالأصول من الكلام التي يتفرع عليها غيرها من متعلقاتها، ومن التفريع تفريع لوازمها وما يتعلق بها كقولهم عليهم السلام. صراط النجاة، آية الله الشيخ میرزا جواد التبريزي: ج1 ص424 (1189) ما صحة الحديث (من أجتهد وأصاب فله أجران و من أجتهد و أخطأ فله أجرواحد)؟ بسمه تعالى لم يرد هذا الحديث من طرقنا المعتبرة فلا يعول عليه والله العالم. الوسائل إلى غوامض الرسائل: ص 177 يفهم من كلام المصنف رحمه الله: وقد اشتهر أنه لم يطلع فيه على رواية، لكن المحقق القمي رحمه الله قد اطلع عليها و نقلها في القوانين : ج2 ص 216 مرسلة عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم، وقال رحمه الله : ورد عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أنه قال: إذا اجتهد الحاكم فأصاب، فله أجران، و إن أخطأ فله أجر واحد .... و الشيخ ابن أبي جمهور الأحسائي رحمه الله قال في عوالي اللآلي: ج4 ص 63 ح 16 و روي عنه صلى الله عليه و آله و سلم أنه قال: من اجتهد و أصاب فله حسنتان، و من اجتهد و أخطأ فله حسنة. وهذا المضمون ذكره أيضا المحدث المجلسي رحمه الله بغير عنوان الحديث وقال رحمه الله : مرآة العقول: ج1 ص200 ذيل الحديث 19 المجتهد بعد استفراغ الوسع قد يصيب، وقد يخطئ؛ و المخطئ مصاب، لبذل جهده، و خطأه مغتفر، و للمصيب أجران: أحدهما لإصابته، و الآخر الاجتهاده .... إعلم أن اشتهار هذا الحديث بين العامة أكثر من اشتهاره بين الإمامية رضوان الله عليهم. و قد أورده عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أكثر أصحاب الصحاح و المسانید کالبخاري ومسلم في صحيحيهما و أحمد في مسنده و غيرهم. نهاية الوصول إلى علم الأصول، العلامة الحلي: ج5 ص 173 الرابع: مخالفه صلى الله علیه و آله و سلم في الحكم كافر، لقوله تعالى: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ» (سوره (4) النساء آیه 66)، و المخالف في الاجتهاد لا يكفر، لأن الرجل إذا اجتهد وأخطأ فله أجر واحد بحكم النض، و المستوجب للأجر لا يحكم بكفره .

امری مهم تر از ولایت نمی باشد و کسی که به ولایت ائمه معصومين عليهم السلام ایمان نداشته باشد، در حقیقت مؤمن نیست.

هم چنین وی، باید عادل باشد و کسی که غیر معصوم را بر امام معصوم منصوب الهي مقدم بدارد، عدالت ندارد.

اما چنان چه در کتب فقهاء شیعه، از جمله البيان، الدروس، الذكرى و... آمده است؛ حضور در صف نواصب در موقع ضرورت و موضع تقيه مستحب مؤكد است و مقصود نماز گذاردن با آنان است و نه اقتدا نمودن به آنان، و چنان چه مؤمنی در چنین جایگاهی قرار گرفت، در صورت امکان، خودش قرائت نماید و لو حديث نفس باشد، یا در خانه اش اعاده نماید، و این حکم، تنها به جهت تقیه و مدارا نمودن با آنان است.

و شهید ثانی در «الفوائد الملية» به وضوح فرموده است: إذا صلى معهم منفردا و تابعهم في أفعالهم مطهرا الإقتداء بهم ....

و علماء شیعه از روایاتی این چنین تقیه را فهمیده اند و حکم به استحباب در مواقع تقیه را داده اند.

در صحيحه عمربن یزید از امام جعفر صادق عليه السلام آمده است:

«مَا مِنْکُمْ أَحَدٌ یصَلِّی صَلَاةً فَرِیضَةً فِی وَقْتِهَا ثُمَ یصَلِّی مَعَهُمْ صَلَاةً تَقِیةً وَ هُوَ مُتَوَضِّئٌ إِلَّا کَتَبَ اللهُ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِینَ دَرَجَةً فَارْغَبُوا فِی ذَلِکَ»(1)

هیچ یک از شما شیعیان نیست که نماز فریضه را در وقت خود بخواند آن گاه با عامه از روی تقیه و با وضو نماز کند مگر آن که خداوند برای او به خاطر آن ، بیست و پنج درجه منظور فرماید پس در آن رغبت کنید.

هم چنین در صحيحه عبدالله بن سنان از آن حضرت آمده است:

«مَا مِنْ عَبْدٍ یُصَلِّی فِی اَلْوَقْتِ وَ یَفْرُغُ ثُمَّ یَأْتِیهِمْ وَ یُصَلِّی مَعَهُمْ وَ هُوَ عَلَی وُضُوءٍ إِلاَّ کَتَبَ اَللَّهُ لَهُ خَمْساً وَ عِشْرِینَ دَرَجَهً».(2)

ص: 199


1- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 382 ح 1124. از اون وسائل الشيعة: ج8 ص 302 ب6 ح10728-1.
2- من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 407 ح1211. از اون وسائل الشيعة: ج8 ص 302 ب6 ح10729 - 2.

هیچ بنده ای نیست که در وقت مقرر نماز کند و از نماز فارغ شود، آن گاه به مسجد مخالفين رفته و با ایشان نماز کند در حالی که وضو داشته باشد مگر این که خداوند بیست و پنج درجه برای او بنویسد.

و در روایت ارجانی از آن حضرت است:

«مَنْ صَلَّی فِی مَنْزِلِهِ ثُمَّ أَتَی مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِمْ فَصَلَّی مَعَهُمْ (فيهِ)(1) خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِمْ»(2)

هر کس در خانه خود نماز کند سپس به مسجدی از مساجد عامه و مخالفين درآید و با ایشان (از روی تقیه) نماز گزارد، از مسجد با همه حسناتشان بیرون آید.

عبید بن زراره گوید به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: من داخل مسجد می شوم در حالی که نماز گذارده ام سپس با آنان (یعنی مخالفین) نماز می گذارم و آن را نماز به حساب نمی آورم. فرمود:

«لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ»(3)

اشکالی ندارد، اما من با آنان نماز کنم و به آنان نشان می دهم که سجده می کنم و سجده نمی کنم.

مقصود حضرت از «أسجد» این است که به آنان اقتدا نکرده و در حقیقت نماز نمی گذارم.

در روایتی دیگر، ناصح مؤذن گوید: به حضرت عرض کردم: در خانه نماز می گذارم آن گاه به سوی آنان (در جماعتشان) می روم. فرمود:

«اجْعَلْهَا نَافِلَهً وَ لَا تُکَبِّرْ مَعَهُمْ فَتَدْخُلَ مَعَهُمْ فِی الصَّلَاهِ فَإِنَّ مِفْتَاحَ الصَّلَاهِ التَّکْبِیرُ»(4)

آن (نماز) را نافله قرار ده، و با آنان تکبیر مگو که با آنان داخل نماز می گردی، زیرا به راستی که آغاز نماز تکبیر (گفتن) است.

و غرض از روایاتی این چنین ، حفظ جان و ما يملک شیعه و نیز مکتب عظيم و حق تشیع است و باید برداشت از روایاتی هم چون روایت حماد- که بنابر نقل کتاب شریف الكافي صحيح است-

ص: 200


1- التهذيب.
2- الكافي: ج3 ص 381 ح 8 جماعة، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الهيثم بن واقد، عن الحسين بن عبد الله الأرجاني، عن أبي عبد الله عليه السلام. من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 407 ح1210 و روى الحسين بن عبد الله الأرجاني عنه عليه السلام أنه قال: «مَنْ صَلَّى فِي مَسْجِدِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِداً مِنْ مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِمْ فَصَلَّى مَعَهُمْ خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِمْ». تهذیب الأحکام: ج 3 ص270 ب25 ح 778 - 98 عنه (الحسين بن سعيد)، عن الهيثم بن واقد، عن الحسن بن عبد الله الأرجاني ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «مَنْ صَلَّى فِي مَنْزِلِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِمْ فَصَلَّى فِيهِ خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِمْ». از آن ها: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح 10736-9.
3- تهذیب الأحکام: ج3 ص270 ب25 ح 779-94 محمد بن علي بن محبوب، عن القاسم بن عروة، عن عبيد بن زرارة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت: إني أدخل المسجد و قد صليت فأصلي معهم فلا أحتسب بتلك الصلاة. قال: «لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَاُصَلي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ». از او: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح10735- 8
4- تهذیب الأحکام: ج3 ص270 ب25 ح 775- 95 عنه (محمد بن علي بن محبوب)، عن أحمد بن محمد، عن أبيه، عن ابن المغيرة، عن ناصح المؤذن قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إلي أصلي في البيت وأخرج إليهم. قال: «اجْعَلْهَا نافله وَ لَا تکبر مَعَهُمْ فَتَدْخُلَ مَعَهُمْ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّ مِفْتَاحَ الصَّلَاةِ الْكَبِيرِ» از او: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح10734-7.

عالمانه و با در نظر گرفتن سایر روایات و نیز با توجه به بیان و تفقه صحیحی که علمای شیعه، طی قرون متمادی نسبت به آنها داشته اند، باشد.

***

سلام کردن عبادت است

سؤال 17- آیا سلام کردن از عبادات است؟

جواب سلام بر انبیاء و اوصیاء معصومین صلوات الله عليهم و مؤمنين ، با قصد اظهار مودت، صله رحم آل محمد صلوات الله عليهم و شیعیان آنها و نیز به قصد دعا، عبادت است و اگر تنها به نیت تحیت و براساس عادت باشد، عبادت نیست.

***

روایت عاقله

سؤال 18- در کدام روایت و مدرک است که عاقله، فامیل پدر و پدری می باشند؟

جواب- از مضمون روایات و معنی عاقله در لسان فقها و اهل لغت، آشکار می گردد که عاقله چه کسانی نیستند، و این که عاقله فامیل پدری و مادری است، و اگر کسی اینان را نداشت ، تنها اقرب فامیل پدری، کسی که قتل خطائی کرده و... می باشد، زن و بچه و مجنون و فقیر، هرچند وارث از دیه باشند، از عاقله نیستند.(1)

***

حکم حج رفتن و امنیت

سؤال 19- آیا رفتن به حج در این زمان، موجب تقویت وهابیت می شود؟ اگر موجب تقویت آنها شود، آیا رفتن به حج جایز است یا خیر؟

جواب- از جمله شرایط استطاعت برای حج واجب، امنیت است، و هم اکنون ، دولت بیهودی تبار وهابی، که به دیکتاتوری و ظلم بر حجاز حاکم است، نه تنها امنیت حجاج را تأمین ننموده بلکه مکررا در ایام حج، جنایاتی بر حاجیان روا داشته است و خاصه در سال گذشته، لذا تا زمانی که امنیت جان و عرض و ناموس حاجیان تأمین نگردد، رفتن به آن کشور و برای حج

ص: 201


1- به جواهرالکلام جلد43 صفحه 421 الى 443 مراجعه نمایید.

جایز نمی باشد. هم چنین رفتن به حجاز در این زمان برای غیر حج واجب، که سبب تقویت آن دشمنان دین می گردد جایز نیست. و الله العالم.

***

علم کشی از شعائر...

سؤال 20- علم کشی توسط هیئت های عزاداری به چه معنا است؟ و آیا تجویزی از طرف قرآن و روایات وجود دارد؟

جواب- علم کشی مرسوم میان شیعیان آل محمد صلوات الله وسلامه عليهم اجمعین از نشانه های عزاداری و مواسات و اعلان آمادگی برای یاری آنان است. علم داری قبل از اسلام نیز میان ملل سابقه دارد و حضرات رسول الله و امیرالمؤمنين و امام حسن و امام حسين عليهم الصلوة و السلام در جنگ هایی که داشته اند علم و بيرق برمی داشته اند و در واقعه جان سوز کربلاء نیز در میان انصار امام حسين عليهم السلام سه علم دار بوده: سمت راست حضرت زهیر بن القين و سمت چپ حضرت حبیب بن مظاهر اسدی و در قلب و میانه حضرت قمربنی هاشم ابوالفضل العباس عليهم السلام علم دار بوده اند. گویی که علم کشی در عزای حضرات محمد و آل محمد خاصه سید الشهداء حسين بن على عليهم الصلوة و السلام زنده داشتن و پاس داشت حرکت حضرت و اهداف و باورها و مظلومیت آنان است. از آن جا که سیره شیعیان عزادار در طول تاریخ بوده و در مری و منظر فقهای شیعه بوده و منعی از آنان نشده است و یکی از مصادیق شعائر اهل بیت نبوت گشته و مشروع است.

***

فضيلت مردان بر زنان ...

سؤال 21- آیا مردان برترند یا زنان ؟ و نظر اسلام را درباره حضور زنان در مشاغل اجتماعی مثل رانندگی، قضاوت، دست فروشی، بازاریابی بیان فرمایید.

جواب- حکمت الهی است که مخلوقات را بر یکدیگر تفضيل داده است، آیه کریمه:

ص: 202

«أَلرِّجَالُ قَوَامُونَ عَلَی النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ و ..»(1)

مردان بر زنان قیمومت دارند، به خاطر این که خداوند بعضی از آنان را بر بعضی برتری داده، و به خاطر این که مردان از مال خود نفقه (زنان و مهریه) آنان را میدهند، پس زنان صالحه فرمان برشوهران و حافظ ناموس و منافع و آبروی آنان در غیابشان باشند، همان طور که خداوند حقوق آنان را حفظ فرموده، ....

صراحت بر تفضيل مردان (با ایمان) بر زنان (با ایمان) به سبب دارد و یکی از آنها را انفاق بر آنها ذکر می کند، و می فرماید:

«يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ»(2)

گرامی ترین شما نزد خداوند تقوی پیشه ترین شماست ....

گویای این است که فضیلت در معنويات؛ درجات علم، ایمان و تقوی به جنسیت نیست.

و اشتغال زنان در صورت ضرورت و اگر بالذات شغل حرامی نباشد و یا بالعرض مستلزم حرام نگشته و تالی فاسدی نداشته باشد و شأن و کرامت زن مسلمان و خانواده و اجتماع مورد اهانت و توهین نگردد، مانعی ندارد. و الله العالم.

***

جزئیت شهادت به ولایت در اذان و اقامه

سؤال 22- چه دلایلی بر جزئیت شهادت ثالثه در اذان و اقامه وجود دارد؟ و آیا جایز است در تشهد پس از شهادتین گفته شود. و أشهد أن أمير المؤمنين عليا وأولاده المعصومين حجج الله صلوات الله عليهم أجمعين؟

جواب - ایمان داشتن به امامت و ولایت امامان معصوم از اهل بیت رسالت، از اصلی ترین اصول دین است و روایاتی تصریح دارد بر این که یکی از دعائم اسلام ولایت است(3) و مهم ترین

ص: 203


1- سوره (4) النساء آیه 35.
2- سوره (49) الحجرات آیه 14.
3- در کتاب های حدیث روایات بسیاری در اصالت ولایت و براءت در اسلام وجود دارد، و از آن ها کتاب شریف الكافي باب دعائم الإسلام پانزده حدیث بر این معنی آورده است که: بني الإسلام، دعائم الإسلام، أثافي الإسلام، بناء الإسلام، الدين الذي لا يقبل فيه العمل، الدين الذي فرض الله على العباد ما لا يسعهم جهله ولا يقبل منهم غيره، حدود الإيمان ...: الولاية، الولاية لنا أهل البيت و البرائة من عدونا، الولاية ولم يناد بشيء كما نودي بالولاية في الغدير، ولاية ولينا و عداوة عدونا و التسليم لنا، .... و از آن است: الكافي: ج2 ص21 باب دعائم الإسلام ...ح9 به سند صحیح خود از عیسی بن السری گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: حدثني عما بنيت عليه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملي ولم يضرني جهل ما جهلت بعده . فقال : «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ اَلْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ، وَ حَقٌّ فِی اَلْأَمْوَالِ مِنَ اَلزَّکَاهِ، وَ اَلْوَلاَیَهُ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا وَلاَیَهُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِم وَ آلِهِ و سَلم فَاِنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم قال مَنْ مَاتَ وَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً، قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ» فَکَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ اَلْحَسَنُ، ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَ هَکَذَا یَکُونُ اَلْأَمْرُ، إِنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ بِإِمَامٍ، وَ مَنْ مَاتَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً، وَ أَحْوَجُ مَا یَکُونُ أَحَدُکُمْ إِلَی مَعْرِفَتِهِ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَاهُنَا - قَالَ: وَ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ - وَ یَقُولُ حِینَئِذٍ: لَقَدْ کُنْتُ عَلَی أَمْرٍ حَسَنٍ» تفسیر فرات الكوفي: ص 109 ح 111 و تفسير العياشي: ج1 ص252 ح 175 و إختيار معرفة الرجال: ص 424 ح 799 به سندهای خود از أبواليسع يحيى بن السري مانند آن با اختلاف و زیادت

چیزی که به آن امر شده ایم امرولایت است که فرمودند:

«وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ»(1)

چنان که برای ولایت فریاد زده شد، برای هیچ چیزی دیگر ندا نشده است.

بنابر آیات و روایات بسیار، امر ولایت از ضروریات است(2)و حضرات ائمه معصومين به حقیقت آية الله و دلیل و برهان توحیدند چنان که فرمودند:

«وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِینَ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا»(3)

ما هستیم اعراف همان که الله جز به سبب و از راه شناختن ما، شناخته نشود.

اصل حق حضرت معصومین علیهم السلام هستند:(4)

کشی به سند صحیح خود از امام جعفر صادق عليه السلام روایت می کند که حضرت به ابو الخطاب که از منحرفين و بدعت گذاران بود نوشتند:

«بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ؟»(5)

(این خبر) به من رسیده است که تو عقیده داری زنا مردی است، شراب مردی، و نماز مردی، و روزه مردی است، و فواحش مردی است، آن طور که تو می گویی نیست، ما (اهل بیت) ریشه و اصل حق هستيم، فروع و شاخه های آن فرمان برداری از خداست، دشمن ما نیز ریشه شر است، و شاخه هایش کارهای بد (و فواحش) است. چگونه می توان از کسی که معرفتش حاصل نشده فرمان برداری کرد؟ و کسی که از او اطاعت نمی شود از کجا شناخته می شود ؟.

ولایت که از اصول دین اسلام است و از مصادیق اقرار به آن در اذان و اقامه و نیز در عبادات است.

ص: 204


1- الكافي: ج2 ص 18 ح1 به سند متصل از أبو حمزه از امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ ءٍ کما نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ». الكافي: ج2 ص 18 ح3 - به سند متصل از فضیل بن يسار از امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ والصؤم وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ فَأَخَذَ اَلنَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ- یَعْنِی اَلْوَلاَیَهَ-». الكافي: ج2 ص21 ح 8 به سند صحیح از فضیل بن یسار از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ». المحاسن: ج1 ص 286 ب46 ح 429 از ابن محبوب از أبو حمزه ثمالی از امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَم تُناد بِشَيْ ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ- و زاد فيها عباس بن عامر- فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ - يعني الولاية -».
2- تأويل الآيات الظاهرة: ص 22 به روایت از فضل بن شاذان به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام حضرتش فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَهُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَهُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَاهُدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَهٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلنَّمِیمَهُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلْقَطِیعَهُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ اَلزِّنَاءِ وَ اَلسَّرِقَهِ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ وَ کَذَبَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَیْرِنَا».
3- احادیث بسیاری در کتاب های: بصائر الدرجات و الإختصاص و الكافي و غير آنها در این مطلب است و ما در این جا به دو حديث شريف اكتفا می کنیم، بصائر الدرجات: ص 497 ب 16 ح 7 به سند خود از أصبغ بن نباتة از سلمان فارسی گفت: قسم به خداوند هرآینه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنیدم که به حضرت على علیه السلام می فرمود: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ اَلْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِی - أو قال:- مِنْ بَعْدِکَ أَعْرَافٌ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ وَ أَعْرَافٌ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لاَ یَدْخُلُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ.» بصائرالدرجات: ص497 ب 16 ح6 به سند صحیح از أصبغ بن نباتة گويد: أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «... وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِینَ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا...»
4- إختيار معرفة الرجال: ص 291 ح 512 به سند خود از امام صادق عليه السلام که حضرت به أبو الخطاب (از منحرفين) نوشتند: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ»
5- رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال: ص 291 ح 512 - حمدويه قال: حدثني محمد بن عيسى، عن يونس بن عبد الرحمان، عن بشير الدهان ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كتب أبوعبد الله عليه السلام إلى أبي الخطاب: بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ ؟ و بصائر الدرجات: ص 536 ب21 ح2- حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن حفص المؤذن قال: كتب أبو عبد الله عليه السلام إلى أبي الخطاب: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّ الخمس [اَلْخَمْرَ] رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّوْمَ رَجُلٌ وَ لَیْسَ کَمَا تَقُولُ نَحْنُ أَصْلُ اَلْخَیْرِ وَ فُرُوعُهُ طَاعَهُ اَللَّهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُ مَعْصِیَهُ اَللَّهِ» ثُمَّ کَتَبَ «کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ؟ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ؟» عنه : مختصر البصائر: ص 237 ح 1/244.

حضرت الله تبارک و تعالی هنگام آفریدن آسمانها و زمین امر فرمود تا منادی ندا دهد بر شهادت به وحدانیت الله تبارک و تعالی و رسالت محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و امیرالمؤمنين بودن حضرت على علیه السلام هر کدام را سه مرتبه(1)

برخی از روایات گویای اقرار به آن در زمان حیات رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم توسط بزرگ صحابی آن حضرت، سلمان و ابوذر در مسجد نبوی و تقریر پیامبر می باشد. فقیه فقید شیخ عبدالنبي عراقی در «رسالة الهداية» که تقرير بحث فقهی ایشان است در اذان و اقامه در صفحه 45 از کتاب «السلافة في أمر الخلافة» نوشته شیخ عبد الله المراغی از مخالفين در قرن هفتم چنین نقل می کند:

إن سلمان الفارسي رضي الله عنه ذكر فيهما (الأذان و الإقامة) الشهادة بالولاية لعلي بعد الشهادة بالرسالة في زمن النبي صلى الله عليه و آله و سلم، فدخل رجل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فقال: يا رسول الله! إني سمعت أمرأ لم أسمع قبل ذلك، فقال صلى الله عليه و آله و سلم : «ما هو ؟» قال: سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة، الشهادة بالولاية لعلي !. قال: صلى الله عليه و آله و سلم:

همانا سلمان فارسی رضی الله عنه در زمان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در اذان و اقامه پس از شهادت به رسالت به ولایت حضرت على علیه السلام شهادت داد، و مردی بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم داخل گردید و گفت: ای رسول الله ! همانا چیزی را شنیدم که پیشتر نشنیده بودم، پیامبر صلی الله عليه و آله و سلم فرمود: چه چیز است؟ گفت: به راستی که سلمان در اذانش پس از شهادت به رسالت، به ولایت على شهادت می دهد؟. آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

«سَمِعْتُمْ خیراً».

(چیز) نیکویی شنیده ای.

و در همان کتاب است:

ص: 205


1- الكافي: ج1 ص441 ح8 به سند خود از سنان بن طریف گوید: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «أَنَا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ نَوَّهَ اَللَّهُ بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ (الله-الامالی) اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ ثَلاَثاً أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ ثَلاَثاً أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ حَقّاً ثَلاَثاً» الأمالي ابن بابویه: ص 604 مجلس 88 ح4 به سند خود از سنان بن طريف مانند آن. الأمالي، ابن بابویه: ص 126 مجلس 26 ح 8 از حسن بن محمد بن سعید هاشمی به سند متصل از امام صادق از پدرانش علیهم السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍ ّ أَفْضَلُ أَعْیادِ أُمَّتِی وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَمَرَنِیَ اللَّهُ تَعالی ذِکْرُهُ فِیهِ بِنَصْبِ أَخِی عَلِیّ بْنِ أَبِی طالِبٍ، عَلَماً لأُمَّتِی ، یَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینُ وَأَتَمَّ عَلی أُمَّتِی فِیهِ النِّعْمَةَ وَرَضِیَ لَهُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ وَ اِصْطَفَانِی عَلَی جَمِیعِ اَلْبَرِیَّهِ مَا نَصَبْتُ عَلِیّاً عَلَماً لِأُمَّتِی حَتَّی نَوَّهَ اَللَّهُ بِاسْمِهِ فِی سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلاَیَتَهُ عَلَی مَلاَئِکَتِهِ». از او: روضة الواعظين: ج1 ص 102 و بشارة المصطفی: ج2 ص23. و التحصين: ص550 ب 12 از کتاب نور الهدى به سندش از حسن بن محمد بن سعید مانند الأمالي.

إن رجلا دخل على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، و قال: يا رسول الله! إن أباذر يذكر في الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولاية لعلي و يقول: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ»!. فقال صلى الله عليه و آله و سلم:

همانا مردی بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم داخل شد و گفت: ای رسول الله ! همانا ابوذر در اذان پس از شهادت به رسالت، به ولایت برای على شهادت می دهد و می گوید: «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ»! حضرت صلی الله عليه و آله و سلم فرمود:

«كَذَلِكَ ، أونسيتم قُوْلِي فِي غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيُّ مَوْلَاهُ ؟ ! فَمَنْ يَنْكُثُ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ»(1)

همان است (بایسته و درست است)، آیا فراموش کردید سخنم را (درباره ولایت او) در غدیر خم: هرکه را که من مولای اویم، علی مولای اوست؟! هرکس بیعت (به ولایتش) را بشکند، به يقين به زبان خود پیمان شکسته است.

وعمومات بسیاری در احادیث است که حاکی از همراهی شهادت به ولایت با شهادت به توحید و نبوت در عالم ملکوت و فرشتگان و عرش و کرسی و جنات و... می کند و رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

از بهشت ها بازدید نمودم و بر سر در تمامی آنها... و بر درب پنجم آن نوشته بود:

«لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَشْتَمُّ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لاَ یَذِلَّ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لاَ یَظْلِمَ وَ لاَ یُظْلَمَ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَسْتَمْسِکَ بِالْعُرْوَهِ اَلْوُثْقی فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ فَلْیَقُلْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اَللَّهِ....»(2)

لا اله الا الله، محمد رسول الله، على ولى الله، پس هر کس بخواهد دشنام داده نشود، و هرکسی بخواهد خوار نگردد، و هر که بخواهد که ستم نکند و مورد ستم واقع نشود، و هر که بخواهد به ریسمان محکم (خداوند) در دنیا و آخرت چنگ بزند، باید بگوید: لا إله إلا الله ، محمد رسول الله ، على ولي الله ....

ص: 206


1- السلافة في أمر الخلافة، عبدالله مراغی مصری در قرن هفتم مخطوط در کتاب خانه الظاهرية شام: ص 32. از او: جواهر الولاية: ص 379 و شهادت ثالثه: ص 34.
2- الفضائل: ص 152 و 153 و بالإسناد يرفعه إلى ابن مسعود أنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: «لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ عليه السلام: قَدْ أَمَرْتُ بعَرِض الْجَنَّةَ وَالنَّارَ عَلَيْكَ قَالَ: فَرَأَيْتُ الْجَنَّةَ وَمَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ ... عَلَی اَلْبَابِ اَلْخَامِسِ (من أبواب الجنة) مَكْتُوبُ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَشْتَمُّ ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا یذل ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَظْلِمُ وَ لَا يَظْلِمُ ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الوثقی فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَقُلْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ ...».

و در روایت قاسم بن معاویه از امام جعفر صادق علیه السلام است که در ضمن حديث فرمودند:

«..فَإِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ فَلْیَقُلْ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (وَلِیِّ اللَّهِ)(1)... »(2)

... پس آن گاه که کسی از شما گفت: لا إله إلا الله، محمد رسول الله، پس بگوید: علی امیر المؤمنين (ولى الله) ....

و علامه مجلسی پس از نقل این حدیث شریف می نویسد:

فيدل على استحباب ذلك عموما، و الأذان من تلك المواضع، و قد مر أمثال ذلك في أبواب مناقبه عليه السلام، و لو قاله المؤذن أو المقيم لا بقصد الجزئية بل بقصد البركة لم يكن آثما، فإن القوم جوزوا الكلام في أثنائهما مطلقا و هذا من أشرف الأدعية و الأذكار(3)

پس این حدیث دلالت می کند براستحباب گفتن (على ولي الله) در عموم جاهایی که شهادتین می گوید)، و اذان از آن مواضع است، و مانند آن در ابواب مناقب آن حضرت عليه السلام گذشت، و اگر گوینده اذان و یا اقامه نه به قصد جزئیت بلکه به قصد برکت بگوید گناهی نکرده، پس همانا (علماء) امامیه سخن گفتن را در هنگام اذان و اقامه گفتن جایز دانسته اند و این از شریف ترین دعاها و ذکرها است.

و تمامی حضرات آل محمد در آغازین لحظات نزول اجلال خود به نشئه دنیویه، اقرار به شهادت وحدانیت الله تعالی و نبوت محمد رسول الله و ولایت و امامت ائمه اطهار صلوات الله عليهم می نموده اند و از آن ها است: حضرت ابوطالب و فاطمه بنت اسد عليهما السلام در ولادت مولی الموحدين عليه السلام بنابر نقل فرمودند:

«فَلَمَّا وُلِدَ سَجَدَ عَلَی اَلْأَرْضِ یَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اَللَّهِ بِمُحَمَّدٍ یَخْتِمُ اَللَّهُ اَلنُّبُوَّهَ وَ بِی تَتِمُّ اَلْوَصِیَّهُ وَ أَنَا

ص: 207


1- البحار.
2- الإحتجاج: ج1 ص158 و قاسم بن معاوية روایت نمود گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: هؤلاء يروون حديثا في معراجهم أنه لما أسري برسول الله رأى على العرش مکتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله أبوبكر الصديق. فقال: «سُبْحانَ اللَّهِ غَيَّرُوا كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى هَذَا؟ قلت: نعم. قال: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ اَلْعَرْشَ کَتَبَ عَلَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْمَاءَ کَتَبَ فِی مَجْرَاهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الکُرسیَ کَتَبَ عَلی قَوائِمِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَللَّوْحَ کَتَبَ فِیهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ إِسْرَافِیلَ کَتَبَ عَلَی جَبْهَتِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ جَبْرَئِیلَ کَتَبَ عَلَی جَنَاحَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلسَّمَاوَاتِ کَتَبَ فِی أَکْنَافِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْأَرَضِینَ کَتَبَ فِی أَطْبَاقِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْجِبَالَ کَتَبَ فِی رُءُوسِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلشَّمْسَ کَتَبَ عَلَیْهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْقَمَرَ کَتَبَ عَلَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اَلسَّوَادُ اَلَّذِی تَرَوْنَهُ فِی اَلْقَمَرِ فَإِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ فَلْیَقُلْ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (وَلِیُ اللهِ-البحار)» از او:ن بحار الأنوار: ج 38 ص 318 ب67.
3- بحار الأنوار: ج 81 ص 112.

أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ، ...»(1)

پس آن گاه که زاده شد بر زمین سجده کرد و می فرمود: شهادت می دهم که خداوندی جزالله نیست، و شهادت می دهم که محمد رسول الله است، و شهادت می دهم همانا على وصى محمد رسول الله است، به محمد نبوت خاتمه می یابد، و به من وصایت تمام می گردد، و من امیر المؤمنینم....

و بنا بر گزارش حضرت حکیمه خاتون عليها السلام از ولادت حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف:

«.. وَ إِذَا أَنَا بِهَا وَ عَلَیْهَا مِنْ أَثَرِ النُّورِ مَا غَشِیَ بَصَرِی وَ إِذَا أَنَا بِالصَّبِیِّ علیه السلام سَاجِداً لِوَجْهِهِ جَاثِیاً عَلَی رُکْبَتَیْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَیْهِ وَ هُوَ یَقُول:

...و دیدم نوری نرجس را در خود گرفته که چشمم را تار می کند، و کودک را دیدم که در حال سجده است، و بر دو زانو تکیه کرده، و دو انگشت سبابه را بلند کرده و می گوید:

«أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، وَ أَنَّ جَدِّی مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ، وَ أَنَّ أَبِی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ»(2)

شهادت می دهم بر این که خداوندی جز الله نیست یگانه است و شریکی ندارد، و شهادت می دهم که جدم محمد رسول الله است، و شهادت می دهم همانا پدرم على امیر المؤمنين است.

سپس نام تک تک امامان را برد تا این که به خودش رسید و فرمود:

«اللّهُمَّ انجِز لی ما وَعَدتَنی، و أَتمِم لی أمری، و ثَبِّت وَ طأَتی، وَ املَأِ الأَرضَ بی عَدلاً و قِسطاً».

الاها! آن چه را به من وعده دادی انجام ده، و کارم را تمام کن، و قدمم را استوار دار، و زمین را به من پر از عدل و داد فرما.

ص: 208


1- مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص 173.
2- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 428 ب42 ح 2.

و در تفسير «الكلم الطيب» در آیه کریمه:

«مَنْ کانَ یُریدُ الْعِزَّهَ فَلِلّهِ الْعِزَّهُ جَمیعا اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ...»(1)

هرکس عزت می خواهد، پس همه عزت از آن خداست، «الكلم الطيب» به سوی او بالا می رود، و عمل صالح را آن را بالا می برد ....

امام جعفر صادق عليه السلام چنین فرمودند:

«الکَلِمُ الطَّبِيبِ قَوْلُ الْمُؤْمِنِ ، لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَلیفَةُ رَسُولَ اللَّهِ»(2)

کلم طیب سخن مؤمن است: خدایی جز الله نیست، محمد رسول الله است، على ولي الله و خلیفه رسول الله است.

و بنا بر نقل ابن بابویه و شیخ طوسی قدس سرهما و برخی دیگر از فقهای شیعه روایاتی درباره شهادت به ولایت امیر المؤمنين علي عليه السلام ذکر شده است، جا داشت که آن احادیث را ذکر می نمودند.

برخی از علمای شیعه نیز آن را از اجزای اذان و اقامه دانسته اند: علامه ملا محمد تقی مجلسی رضوان الله علیه نوشته است:

والأولى أن يقوله على أنه جزء الإيمان لا جزء الأذان، و يمكن أن يكون واقعأ و يكون سبب تركه التقية كما وقع في كثير من الأخبار ترك (حي على خير العمل) تقية(3)

اولی این است که آن را بنابر این که جزء ایمان است بگوید، و نه جزء اذان، و ممکن است که در واقع (جزء اذان) بوده باشد و سبب ترک آن تقیه باشد همان طور که در بسیاری از اخبار از روی تقیه ترک (حي على خير العمل) واقع شده است.

علامه ملا محمد باقر مجلسی قدس سره نوشته:

وأقول: لا يبعد کون الشهادة بالولاية من الأجزاء المستحبة للأذان لشهادة الشيخ و

ص: 209


1- سوره (35) الفاطر آیه11.
2- تفسير القمي: ج2 ص 208 و عن الصادق عليه السلام أنه قال: «اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ قَوْلُ اَلْمُؤْمِنِ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اَللَّهِ وَ خَلِیفَهُ رَسُولِ اَللَّهِ » وَ قَالَ: وَ اَلْعَمَلُ اَلصَّالِحُ اَلاِعْتِقَادُ بِالْقَلْبِ إِنَّ هَذَا هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ لاَ شَکَّ فِیهِ مِنْ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ». از او: تفسير البرهان: ج4 ص 541 ح 8834.
3- روضة المتقين ج2 ص 246. بحار الأنوار: ج81 ص111.

العلامة والشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها(1)

و می گویم: دور نیست که شهادت به ولایت از اجزاء مستحبی برای اذان باشد به خاطر گواهی شیخ طوسی و علامه حلی و شهيد اول و غیر آنان بر این که اخبار (و احادیثی) در این باره وارد شده است.

و سید بحرالعلوم قدس سره آن را مکتل شهادتین و مانند صلوات مستحب میداند:

وأكمل الشهادتين بالتي *** قد أكمل الدين بها في الملة

و إنها مثل الصلاة خارجة *** عن الخصوص بالعموم والجة(2)

و برخی گفته اند مستحب است و به قصد رجحان گفته شود، و در جواهر الكلام آمده است:

بل لو لا تسالم الأصحاب الأمكن دعوى الجزئية بناء على صلاحية العموم لمشروعية الخصوصية، والأمر سهل(3)

و شیخ عبد النبي عراقي قدس سره در «رسالة الهداية ص49» گوید:

جزء واجب لولا المشهور فتكون جزءا مندوبا، يؤتى بها إستحبابا.

اگر قول مشهور نبود جزء واجب می بود پس جزء مستحب است، و به نیت مستحبی آورده شود .

وآية الله سید محسن حکیم قدس سره فرموده:

بل ذلك في هذه الأعصار معدود من شعائر الإيمان و رمز التشيع، فيكون من هذه الجهة راجحا شرعا بل قد يكون واجبا، لكن لا بعنوان الجزئية من الأذان. و من ذلك يظهر وجه ما في البحار من أنه لا يبعد كون الشهادة بالولاية من الأجزاء المستحبة للأذان، لشهادة الشيخ و العلامة و الشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها، و أيد ذلك بخبر القاسم بن معاوية المروي عن احتجاج الطبرسي عن الصادق عليه السلام(4)

ایشان آن را از شعائر ایمان و رمز تشیع می دانند، و آن را راجح بلکه آن را به تحقيق واجب می دانند، نه به عنوان جزئیت در اذان ....

ص: 210


1- و مراجعه شود به کتاب: سرالإيمان الشهادة الثالثة في الأذان، سید عبد الرزاق الموسوي المقرم، و الشهادة الثالثة المقدسة معدن الإسلام الكامل و جوهر الإيمان الحق.
2- الدرة النجفية، السنن والآداب: ص 115.
3- جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 9 ص: 87
4- مستمسک العروة: ج5 ص 545.

و دلایل دیگری بر جزئیت شهادت به ولایت و امير المؤمنینى آن حضرت وجود دارد که به تفصیل آنها را در کتاب شریف «جرعة من ولاية أميرالمؤمنين علي عليه السلام» جمع نموده ایم.

و شهادت به ولایت امیر المؤمنين عليه السلام در تشهد نماز در روایت ابوبصیر از امام صادق عليه السلام می باشد، و در فقه منسوب رضوی علیه السلام نیز آمده است، و در کتاب شريف المراسم العلوية فقيه سلار بن عبد العزيز دیلمی قدس سره که رساله فتوائه ایشان است نیز وجود دارد.

ملا محمد تقی مجلسی در رساله فتوائيه خود «یک دوره فقه کامل فارسی» فرموده:

و سنت است که بر این بیافزاید چنان که ابو بصیر از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده:

«بِسْمِ اللّهِ وَ بِاللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ خَیْرُ الأَسْمٰاءِ کُلها لِلهِ، أَشْهَدُ أَنْ لٰا إِلٰهَ إِلَّا اللّهُ وَحْدَهُ لٰا شَریٖکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، رَسُولُهُ بِالْحَقِّ بَشیراً وَ نَذیْراً بَیْنَ یَدَیِ السّٰاعَةِ، و أَشْهَدُ أَنَّ رَبی نِعْمَ الرَّبُّ وَ أَنَّ مُحَمَّداً نِعْمَ الرَّسُوْلُ، أَنَّ عَلِیّاً نِعْمَ الْوَصِیُّ وَ نِعْمَ الْإِمامُ اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَقَبَّلْ شَفٰاعَتَهُ فی امته وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ(1)

و در «فقه منسوب رضوى عليه السلام» چنین است:

فَإِذَا تَشَهَّدْتَ فِی اَلثَّانِیَهِ فَقُلْ

پس چون تشهد رکعت دوم کردی بگو:

«بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَی کُلُّهَا لِلَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ اَلسَّاعَهَ».

...فَإِذَا صَلَّیْتَ اَلرَّکْعَهَ اَلرَّابِعَهَ فَقُلْ فِی تَشَهُّدِکَ

... پس چون رکعت چهارم کردی در تشهدت بگو:

ص: 211


1- يك دوره فقه کامل فارسی، علامه محمد تقی مجلسی: ص 31.

«بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَی کُلُّهَا لِلَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ اَلسَّاعَهِ اَلتَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَ اَلصَّلَوَاتُ اَلطَّیِّبَاتُ اَلزَّاکِیَاتُ اَلْغَادِیَاتُ اَلرَّائِحَاتُ اَلتَّامَّاتُ اَلنَّاعِمَاتُ اَلْمُبَارَکَاتُ اَلصَّالِحَاتُ لِلَّهِ مَا طَابَ وَ زَکَا وَ طَهُرَ وَ نَمَا وَ خَلَصَ فَلِلَّهِ وَ مَا خَبُثَ فَلِغَیْرِ اَللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ نِعْمَ اَلرَّبُّ وَ أَنَّ مُحَمَّداً نِعْمَ اَلرَّسُولُ وَ أَنَّ عَلِیّاً نِعْمَ اَلْمَوْلَی وَ أَنَّ اَلْجَنَّهَ حَقٌّ وَ اَلنَّارَ حَقٌّ وَ اَلْمَوْتَ حَقٌّ وَ اَلْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ اَلسّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اَللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی اَلْقُبُورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اَللّهُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِرْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ وَ بَارَکْتَ وَ رَحمتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ سَلَّمْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ فِی اَلْعَالَمِینَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی وَ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی وَ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلَی الْأَئِمَّهِ الرَّاشِدِینَ مِنْ آلِ طه وَ یاسین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی نُورِکَ الْأَنْوَرِ وَ عَلَی حَبْلِکَ الْأَطْوَلِ وَ عَلَی عُرْوَتِکَ الْأَوْثَقِ وَ عَلَی وَجْهِکَ الْأَکْرَمِ وَ عَلَی جَنْبِکَ الْأَوْجَبِ وَ عَلَی بَابِکَ الْأَدْنَی وَ عَلَی سَبِیلِکَ الصِّرَاطِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی الْهَادِینَ الْمَهْدِیِّینَ الرَّاشِدِینَ الْفَاضِلِینَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْأَخْیَارِ الْأَبْرَارِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ وَ إِسْرَافِیلَ وَ عِزْرَائِیلَ وَ عَلَی مَلَائِکَتِکَ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِکَ الْمُرْسَلِینَ وَ رُسُلِکَ أَجْمَعِینَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِینَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ أَکْتَعِینَ وَ اخْصُصْ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) بِأَفْضَلِ الصَّلَاهِ وَ التَّسْلِیمِ السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ السَّلَامُ عَلَیْنَا وَ عَلَی عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ»

ثُمَّ سَلِّمْ عَنْ یَمِینِکَ وَ إِنْ شِئْتَ یَمِیناً وَ شِمَالًا وَ إِنْ شِئْتَ تُجَاهَ الْقِبْلَهِ...»(1)

سپس به سمت راستت و خواهی به راست و چپت و خواهی رو به قبله سلام کن.... و در کتاب «المراسم العلوية»:

ص: 212


1- الفقه المنسوب الرضوي عليه السلام: ص 108. از او: لوامع صاحبقرانی: ج4 ص 117 و بحار الأنوار: ج 81 ص 204 الی 209 ح 3 و الحدائق الناضرة: ج 8 ص 451 و مستدرك الوسائل: ج5 ص 6ب 2ح5237-3 و ج5 ص 22 ب2 ح 5268-1

و أما التشهد الثاني الذي يتعقبه التسليم في الرابعة من الظهر و العصر و العشاء الآخرة، والثالثة من المغرب، و الثانية من صلاة الغداة، فهو

و اما تشهدی که در پی آن سلام دادن است در رکعت چهارم ظهر و عصر و عشاء و سوم مغرب و دوم صبح، این است:

«بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَی کُلُّهَا لِلَّهِ اَلتَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَ اَلصَّلَوَاتُ اَلطَّیِّبَاتُ اَلطَّاهِرَاتُ اَلزَّاکِیَاتُ اَلنَّاعِمَاتُ اَلسَّابِغَاتُ اَلتَّامَّاتِ اَلْحَسَنَاتُ لِلَّهِ مَا طَابَ وَ طَهُرَ وَ زَکَا وَ نَمَا وَ خَلَصَ وَ مَا خَبُثَ فَلِغَیْرِ اَللَّهِ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. وَ اشْهَدْ انَّ ربی نِعْمَ الرَّبُّ وَ انَّ مُحَمَّداً نِعْمَ الرَّسُولُ وَ انَّ علیاً نَعَمْ الامام وَ انَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النَّارَ حَقُّ وَ انَّ السَّاعَةَ آِتیَةٌ لَا رَيْبَ فیها ، وَ أَنْ الله یَبعَثُ مَن فِی القُبُور. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ بارک علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ تَحَنَّنْ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَاَفضَلِ مَا صَلَیتَ وَ بارَکتَ وَ تَرَحَّمْتَ وَ تَحَنَّنْتَ عَلی اِبراهیمَ وَ آلِ اِبراهیمَ اِنَکَ حمیدٌ مجیدٌ . السَّلَامُ عَلَیکَ اَیُهَا النَبِیُ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ»

و یومئ بوجهه إلی القبلة فیقول:

و با روی خود به قبله اشاره کند و بگوید:

«السَلامُ عَلَی اْلأَئِمَةِ الراشِدینَ، السَلامُ عَلَیْنا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصاِلحینَ»

و ینحرف بعینه إلی یمینه، و قد قضی صلاته(1)

و با چشم خود به راست منحرف گردد، و همانا نماز خود را بجا آورده .

واگرشهادت به ولایت را به صیغه دیگری بخواند و قصد ورود نکند جایز است. والله العالم .

ص: 213


1- المراسم العلوية و الأحكام النبوية: ص 72.

پی نوشت های بخش چهارم

1- سوره (4) النساء آیه 119 و 120.

2 - سوره (16) النحل آیه 124.

3- وسائل الشيعة: ج2 ص 117 ب67 ح1662 - 5- الفضل بن الحسن الطبرسي في مجمع البيان نقلا من تفسير علي بن إبراهيم: عن الصادق عليه السلام: «...ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَیْهِ اَلْحَنِیفِیَّهَ وَ هِیَ عَشَرَهُ أَشْیَاءَ خَمْسَهٌ مِنْهَا فِی اَلرَّأْسِ وَ خَمْسَهٌ مِنْهَا فِی اَلْبَدَنِ فَأَمَّا اَلَّتِی فِی اَلرَّأْسِ فَأَخْذُ اَلشَّارِبِ وَ إِعْفَاءُ اَللِّحَی وَ طَمُّ اَلشَّعْرِ وَ اَلسِّوَاکُ وَ اَلْخِلاَلُ وَ أَمَّا اَلَّتِی فِی اَلْبَدَنِ فَحَلْقُ اَلشَّعْرِ مِنَ اَلْبَدَنِ وَ اَلْخِتَانُ وَ تَقْلِیمُ اَلْأَظْفَارِ وَ اَلْغُسْلُ مِنَ اَلْجَنَابَهِ وَ اَلطَّهُورُ بِالْمَاءِ فَهَذِهِ اَلْحَنِیفِیَّهُ اَلظَّاهِرَهُ اَلَّتِی جَاءَ بِهَا إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، فَلَمْ تُنْسَخْ وَ لاَ تُنْسَخُ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ» وَ هُوَ قَوْلُهُ «وَ اِتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً» تفسیر القمی: ج1 ص59. از او: سعد السعود للنفوس منضود: ص 83 [فيما نذكره من تفسير علي بن إبراهيم بن هاشم] (فصل) فيما نذكره من المجلد الأول من تفسير علي بن إبراهيم بن هاشم من الوجهة الثانية من القائمة السادسة من الكراس الثالث و قوله: «و إذ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» فقال العالم: هو الذي ابتلاه الله به مما أراه الله في نومه بذبح ابنه فأتمها إبراهيم و عزم عليها فلما عزم و سلم الأمر لله قال الله: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قال» إبراهيم: «ومِن ذُرِّيِّتِى قَالَ» الله «لَا يَنالُ عَهْدِىْ اَلْظَّالِمِينَ» أي لا يكون بعدي إمام ظالم، ثم أنزل عليه الحنيفية و هي الطهارة عشرة أشياء، خمسة منها في الرأس، و خمسة منها في البدن ، فأما التي في الرأس، فقص الشارب وإعفاء اللحية و طم الشعر و السواك و الخلال و أما التي في البدن فحلق الشعر من البدن و الختان و تقليم الأظفار و الغسل من الجنابة والظهور بالماء فهي الحنيفية التي جاء بها إبراهيم فلم تنسخ ولا تنسخ إلى يوم القيامة ، و هو قول رسول الله صلى الله عليه و آله، «وَ اِتَّبَعَ مِلَّهَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً». و الوافي: ج6 ص590 و تفسير الصافي: ج1 ص 186. و مجمع البيان في تفسير القرآن : ج1 ص 377. تفسیر نور الثقلين :

ص: 214

ج1 ص120 ح 339 و بحار الأنوار: ج12 ص 56 ب3 از مجمع البيان. بحار الأنوار: ج12 ص7 ب1 ح16 و ج73 ص68ح3 از تفسیر قمی.

4 - سوره (30) الروم آیه 31.

5 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 331- و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إنّ المَجوسَ جَزُّوا لِحاهُم ووَفَّروا شَوارِبَهُم ، و إنّا نَحنُ نَجُزُّ الشَّوارِبَ و نُعفی اللِّحی ، و هِیَ الفِطرَهُ». و مکارم الأخلاق: ص 67 و قال صلى الله عليه و آله: «إنّ المَجوسَ جَزُّوا لِحاهُم و وَفَّروا شَوارِبَهُم ، وَ إنّا نَحنُ نَجُزُّ الشَّوارِبَ وَ نُعفی اللِّحی ، وَ هِیَ اَلْفِطْرَهُ وَ إِذَا أَخَذَ اَلشَّارِبَ یَقُولُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عليه و آله»

6 - الكافي: ج5 ص 552 ح4 - عنه (علي بن إبراهيم) عن أبيه، عن علي بن القاسم، عن جعفر بن محمد، عن الحسين بن زیاد، عن يعقوب بن جعفر قال: سأل رجل أبا عبد الله أو أبا إبراهيم عليهما السلام- عن المرأة تساحق المرأة - و كان متكئا فجلس فقال -: «مَلْعُونَةٌ الرَّاكِبَةُ وَ الْمَرْكُوبَةُ وَ مَلْعُونَةٌ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْ أَثْوَابِهَا الرَّاكِبَةُ وَ الْمَرْكُوبَةُ فَإِنَّ اللَّهَ تَبارَک وَ تَعالی وَ مَلَائِكَتَهُ وَ أَوْلِيَاءَهُ يَلْعَنُونَهَا وَ أَنَا وَ مَنْ بَقِيَ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ فَهُوَ وَ اللَّهِ الزِّنَا الْأَكْبَرُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا لَهُنَّ تَوْبَةٌ قَاتَلَ اللَّهُ لَاقِيسَ بِنْتَ إِبْلِيسَ مَا ذَا جَاءَتْ بِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ هَذَا مَا جَاءَ بِهِ أَهْلُ الْعِرَاقِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَبْلَ أَنْ يَكُونَ الْعِرَاقُ وَ فِيهِنَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَشَبِّهَاتِ بِالرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَشَبِّهِينَ مِنَ الرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ»

7 - الكافي: ج 8 ص 69 ح 27 - أبو علي الأشعري، عن محمد بن سالم؛ و علي بن إبراهيم، عن أبيه جميعا، عن أحمد بن النضرو محمد بن يحيى، عن محمد بن أبي القاسم، عن الحسين بن أبي قتادة جميعا، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّه وَ آلِ لِعَرْضِ الْخَيْلِ ...ثُمَ قالَ (صلى الله عليه و آله) لَعَنَ اللهُ.... وَ اَلْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ اَلرِّجَالِ

ص: 215

بِالنِّسَاءِ وَ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بِالرِّجَالِ...»

8- علل الشرائع: ج2 ص602 ب385 ح63 - أبي رحمه الله قال: حدثنا محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد قال: حدثني أبو جعفر أحمد بن أبي عبد الله، عن أبي الجوزاء، عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زيد بن علي، عن آبائه، عن علي عليهم السلام : «أَنَّهُ رَأَی رَجُلاً بِهِ تَأْنِیثٌ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ، فَقَالَ لَهُ اُخْرُجْ مِنْ مَسْجِدِ رَسُولِ اَللَّهِ یَا مَنْ لَعَنَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ ثُمَّ قَالَ عَلی عَلَیه السَلام سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُتَشَبِّهِینَ مِنَ اَلرِّجَالِ بِالنِّسَاءِ وَ اَلْمُتَشَبِّهَاتِ مِنَ اَلنِّسَاءِ بِالرِّجَالِ». وح64 - و في حديث آخر: «أَخْرِجُوهُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ فَإِنَّهُمْ أَقْذَرُ شَیْءٍ».

9- علل الشرائع: ج2 ص602 ب385 ح 65 - و بهذا الإسناد عن علي عليه السلام قال: «کُنْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَالِساً فِی اَلْمَسْجِدِ حَتَّی أَتَاهُ رَجُلٌ بِهِ تَأْنِیثٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ ثُمَّ أَکَبَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی اَلْأَرْضِ یَسْتَرْجِعُ ثُمَّ قَالَ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّتِی إِنَّهُ لاَ یَکُونُ مِثْلُ هَؤُلاَءِ فِی أُمَّهٍ إِلاَّ عُذِّبَتْ قَبْلَ اَلسَّاعَهِ»

10 - الجعفريات (الأشعثيات): ص 157- و بإسناده (أبو علي محمد بن محمد بن الأشعث الكوفي من كتابه سنة أربع عشرة و ثلاثمائة قال: حدثني أبو الحسن موسی بن إسماعيل بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: حدثنا أبي، عن أبيه، عن جده) جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين ، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «حَلْقُ اَللِّحْیَهِ مِنَ اَلْمُثْلَهِ وَ مَنْ مَثَّلَ فَعَلَیْهِ لَعْنَهُ اَللَّهِ».

11 - الكافي: ج1 ص 346 ح3- علي بن محمد، عن أبي علي محمد بن إسماعيل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن القاسم العجلي، عن أحمد بن يحيى المعروف بکرد، عن محمد بن خداهي، عن عبد الله بن أيوب، عن عبد الله بن هاشم، عن عبد الكريم بن عمرو الخثعمي، عن حبابة

ص: 216

الوالبية قالت: رأيت أمير المؤمنين عليه السلام في شرطة الخميس و معه درة لها سبابتان يضرب بها بياعي الجري و المارماهي و الزمار و يقول لهم: «یَا بَیَّاعِی مُسُوخِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ، وَ جُنْدِ بَنِی مَرْوَانَ .. فقام إليه فرات بن أحنف فقال: يا أمير المؤمنين ! و ما جند بني مروان ؟ قال: فقال له: أَقْوَامٌ حَلَقُوا اَللِّحَی وَ فَتَلُوا اَلشَّوَارِبَ فَمُسِخُوا». فلم أر ناطقا أحسن نطقا منه ، ثم اتبعته فلم أزل أقفو أثره حتى قعد في رحبة المسجد.... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 536 ب49 ح1 -حدثنا علي بن أحمد الدقاق رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن يعقوب قال: حدثنا علي بن محمد، عن أبي علي محمد بن إسماعيل بن موسی بن جعفر، عن أحمد بن قاسم العجلي، عن أحمد بن يحيى المعروف ببرد، عن محمد بن خداهي، عن عبد الله بن أيوب، عن عبد الله بن هشام، عن عبد الكريم بن عمر الخثعمي، عن حبابة الوالبية قالت: رأيت أميرالمؤمنين عليه السلام في شرطة الخميس و معه درة يضرب بها بياع الجري و المارماهي و الزمار و الطافي و يقول لهم : «یَا بَیَّاعِی مُسُوخِ بَنِی إِسْرَائِیلَ ، وَ جُنْدِ بَنِی مَرْوَانَ». فقام إليه فرات بن الأحنف فقال له: يا أميرالمؤمنين ! فما جند بني مروان؟ قالت: فقال له: «أَقْوَامٌ حَلَقُوا اَللِّحَی وَ فَتَلُوا اَلشَّوَارِبَ، ...». والثاقب في المناقب: ص 140 فصل 3 ح132- و هو ما روی عبدالکریم بن عمرو الخثعمي، عن حبابة الوالبية، قالت: رأيت أمير المؤمنين عليا عليه السلام في شرطة الخميس، و معه درة لها سبابتان ، يضرب بها بياع الجري، و المارماهي، و الزمار، و يقول لهم: «يا بیاعي مسوخ بني إسرائيل، و جند بني مروان». فقام إليه ابن الأحنف فقال له: يا أمير المؤمنين ! و ما جند بني مروان؟ فقال: «أَقْوَامُ حَلَقُوا اللِّحَى وَ تَرَکُوا الشَّوَارِبَ». فلم أر ناطقةا أحسن نطقا منه، ثم اتبعته، فلم أزل أقفو أثره، حتى قعد في رحبة المسجد ....

12 - الكافي: ج 7 ص 316 ح 23- عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الحسن بن شمون، عن عبد الله بن عبد الرحمان، عن مسمع، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «قَضَی أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی اَللِّحْیَهِ إِذَا حُلِقَتْ فَلَمْ تَنْبُتِ اَلدِّیَهَ کَامِلَهً فَإِذَا نَبَتَتْ فَثُلُثُ

ص: 217

اَلدِّیَهِ» و من لا يحضره الفقيه: ج4 ص150 ح5332- في رواية السكوني: «أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَضَي فِي اللِّحْيَةِ إِذَا حُلِقَتْ فَلَمْ تَنْبُتْ بِالدِّیَةِ کَامِلَةً فاذا نَبَتَتْ فَثُلُثُ الدِّیَةِ». و تهذيب الأحكام: ج1 ص250 ب 22 ح- 23 - سهل بن زیاد....

13 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 329 - و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى ، وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ».

14 - معاني الأخبار: ص291 ح 1- حدثنا الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن زيد قال: حدثني علي بن غراب قال: حدثني خيرالجعافر جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده ، عن أبيه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله : «حُفُّوا الشَّوَارِبَ وَ أَعْفُوا اللِّحَى ، وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْمَجُوسِ».

15 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص130 ح 331- و قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِنَّ الْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ ، وَ فِرُّوا شَوَارِبَهُمْ ، وَ إِنَّا نَجُزُّ الشَّوَارِبَ ، وَ نغفي اللِّحَى ، وَ هِيَ الْفِطْرَةُ». و مکارم الأخلاق: ص 67- و قال صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اَلْمَجُوسَ جَزُّوا لِحَاهُمْ وَ وَفَّرُوا شَوَارِبَهُمْ وَ إِنَّا نَحْنُ نَجُزُّ اَلشَّوَارِبَ وَ نُعْفِی اَللِّحَی وَ هِیَ اَلْفِطْرَهُ وَ إِذَا أَخَذَ اَلشَّارِبَ یَقُولُ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ».

16 - مستدرك الوسائل: ج1 ص 407 - قال الكازروني في المنتقى في حوادث السنة السادسة بعد أن ذکر کتابة رسول الله صلى الله عليه و آله إلى الملوك و أنه كتب کسرى إلى عامل اليمن بازان [بادان] أن يبعثه صلى الله عليه و آله إليه: و أنه بعث کاتبه بانویه و رجلا آخريقال له: خرخسک إليه صلى الله عليه و آله. قال: و كانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما و أعفيا شواربهما فكره النظر إليهما و قال: «وَیْلَکُمَا مَنْ أمَرَکُمَا بِهَذَا؟» قالا: أمرنا بهذا ربنا -یعنیان کسری . فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی،

ص: 218

وَ قَصِّ شَارِبِی». و بحار الأنوار: ج20 ص390 - و روي عن محمد بن إسحاق ... و كانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما و أعفيا شواربهما فكره النظر إليهما وقال: ویلکما من أمركما بهذا؟ قال: أمرنا بهذا ربنا يعنيان كسرى فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَکِنَّ رَبِّی أَمَرَنِی بِإِعْفَاءِ لِحْیَتِی وَ قَصِّ شَارِبِی، ...». و مفاتیح الجنان (عربي) - الشيخ عباس القمي (مترجم: النجفي) ص1051 - 1052 ولما بلغ دعوة النبي صلى الله عليه و آله الملوك، كتب کسرى إلى عامل اليمن بأذان أن يبعث النبي صلى الله علیه و آله إليه فبعث کاتبه بانویه و رجلا آخر يقال له خرخسك إليه صلى الله عليه و آله، وكانا قد دخلا على رسول الله صلى الله عليه و آله و قد حلقا لحاهما وأعفيا شواربهما، فكره النظر إليهما و قال: ويلكما من أمركما بهذا؟ قالا: أمرنا بهذا ربنا - يعنیان کسری - فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لكن ربي أمرني بإعفاء لحيتي و قص شاربي». و السيرة الحلبية: ج3 ص 278 و السيرة، زيني دحلان هامش الحلبية: ج 3 ص 66 و البداية والنهاية: ج4 ص 270 و الكامل في التاريخ: ج2 ص214 و تاریخ الأمم والملوك، الطبري: ج 2 ص 279 و ج3 ص 655 و عمدة القاري: ج25 ص20 و حياة الصحابة: ج1 ص 115 و دلائل النبوة، أبو نعيم الإصفهاني: ص293 و 294 و الطبقات، إبن سعد: ج1/ق2 ص147 و کنز العمال: ج6 ص 373 و المصنف، إبن أبي شيبة: ج14 ص 337 و ج8 ص 379 و تاریخ الخميس: ج2 ص35 و تاریخ ابن خلدون: ج2 ص 36 و المنتظم: ج 3 ص 283 و العبر و ديوان المبتدأ والخبر: ج2 ص 38 و السيرة النبوية، إبن كثير: ج3 ص510.

17 - الجعفريات (الأشعثيات): ص 156 و بإسناده، عن جعفر بن محمد، عن أبيه، عن جده علي بن الحسين، عن أبيه، عن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: «لیَاخُذ أَحَدُكُمْ مِنْ شَارِبَهُ ، وَ يَنْتِفُ شَعْرَ أَنَّهُ ، فَإِنَّ ذَلِكَ يَزِيدُ فِي جَمَالِهِ». و قرب الإسناد: ص67 ح 215- عن مسعدة بن صدقة قال: حدثنا جعفر بن محمد، عن آبائه: أن النبي صلى الله عليه و آله قال: «لِیاخُذ أَحَدُكُمْ مِنْ شَارِبَهُ ، وَ الشَّعْرُ الذی فِي أَنْفِهِ ، وَ لْيَتَعَاهَدْ نَفْسِهِ ، فَإِنَّ ذَلِكَ يَزِيدُ فِي جَمَالِهِ»

ص: 219

18 - السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 576 ما استطرفناه من جامع البزنطي صاحب الإمام علي الرضا عليه السلام - قال: و سألته عن الرجل هل له أن يأخذ من لحيته؟ قال: «أَمَّا مِنْ عَارِضَيْهِ فَلَا بَأْسَ ، وَ أَمَّا مِنْ مُقَدَّمِهَا فَلَا».

19 - قرب الإسناد: ص 296 ح 1169 علي بن جعفر، عن أخيه الإمام موسى الكاظم عليه السلام - قال: و سألته عن الرجل، له أن يأخذ من لحيته؟ قال: «أَمَّا عَنْ عَارِضُ فَلَا بَأْسَ ، وَ أَمَّا مَنْ مُقَدَّمِهِ فَلَا». مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها: ص139 ح 153.

20 - المعتبر: ج1 ص 142.

21 - ذكرى الشيعة: ج2 ص 122.

22- مستدرك الوسائل: ج1 ص 218 ح15170 - 11 القطب الراوندي في لب اللباب- عن النبي صلى الله عليه وآله أنه قال:.

23 - الكافي: ج6 ص 431 باب الغناء... ح7 - علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. و دعائم الإسلام: ج2 ص 207 ح 754، وسائل الشيعة: ج 17 ص314، مستدرك الوسائل: ج13 ص217 ح 15165-6.

24- من لایحضره الفقيه: ج4 ص 3 ح 4968 - قال أبو جعفر محمد بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي الفقيه نزيل الري مصنف هذا الكتاب رضي الله عنه و أرضاه: روي عن شعیب بن واقد، عن الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليهم السلام قال:. و الأمالى، الشيخ الصدوق، ص424 مجلس 66 ح1 حدثنا حمزة بن محمد بن أحمد بن جعفر بن محمد بن زید بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال: حدثني أبو عبد الله عبدالعزيز بن محمد بن عيسى الأبهري قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن زكريا الجوهري الغلابي البصري قال: حدثنا شعیب بن واقد قال: حدثنا

ص: 220

الحسين بن زيد، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن أمير المؤمنين عليهم السلام قال:. از او: مکارم الأخلاق: ص 425 و مجموعه ورام: ج 2 ص 257.

25 - الكافي: ج 6 ص 395 باب شارب الخمر... ح1 - علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد و عدة من أصحابنا، عن سهل بن زیاد جميعا، عن ابن محبوب، عن خالد بن جرير، عن أبي الربيع الشامي، قال: سئل أبو عبد الله عليه السلام عن الخمر فقال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله:.

الأمالي، الشيخ الصدوق، ص417 مجلس 65 ح1 - حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن الهيثم بن أبي مسروق النهدي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي أيوب الخراز، عن محمد بن مسلم الثقفي قال: سئل أبو عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام عن الخمر فقال : قال رسول الله صلى الله علي وآله:.

26- مستدرك الوسائل: ج13 ص 219 ح 15175 - 16 - الشيخ أبو الفتوح في تفسيره، عن أبي أمامة، عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال:.

27- تحف العقول، ص 336. از او: وسائل الشيعة: ج 17 ص 83 ح 22047.

28- عيون أخبار الرضا عليه السلام: ج1 ص 246 ب24 ح1 - حدثنا أبو الحسن محمد بن عمرو بن علي بن عبد الله البصري بإيلاق قال: حدثنا أبو عبد الله محمد بن عبد الله بن أحمد بن جبلة الواعظ قال: حدثنا أبو القاسم عبد الله بن أحمد بن عامر الطائي قال: حدثنا أبي قال: حدثنا علي بن موسی الرضا عليه السلام قال: حدثنا أبي موسى بن جعفر قال: حدثنا أبي جعفر بن محمد قال: حدثنا أبي محمد بن علي قال: حدثنا أبي علي بن الحسين قال: حدثنا أبي الحسين بن علي عليه السلام قال:... از او: وسائل الشيعة: ج21 ص 443 ح 27536.

29- فقه الرضا عليه السلام: ص282 ب45.

30- جامع الأخبار: ص فصل 115 و قال رسول الله صلى الله علیه و آله:. از او: بحارالأنوار: ج 76

ص: 221

ص253 ح12 و مستدرك الوسائل: ج13 ص215 ح 15176 - 17.

31- مستدرك الوسائل: ج11 ص 372 ح 13294- 11 - أبو محمد الفضل بن شاذان في كتاب الغيبة، حدثنا عبد الرحمان بن أبي نجران رضي الله عنه قال: حدثنا عاصم بن حميد قال: حدثنا أبو حمزة الثمالي، عن سعيد بن جبير، عن عبد الله بن العباس قال:. كفاية المهتدي في معرفة المهدي عليه السلام: ص 693 قال الشيخ السعيد ابو محمد بن شاذان عليه الرحمة و الرضوان : حدثنا عبد الرحمان بن أبي نجران رضي الله عنه....

تفسير القمي: ج2 ص 303 فإنه حدثني أبي، عن سليمان بن مسلم الخشاب، عن عبدالله بن جريح المكي، عن عطاء بن أبي ریاح، عن عبد الله بن عباس قال: حججنا مع رسول الله صلى الله عليه و آله حجة الوداع فأخذ بحلقة باب الكعبة ثم أقبل علينا بوجهه فقال: ألَا اُخْبِرُکُمْ بِأشْرَاطِ السَّاعَهِ؟ و كان أدنى الناس منه يومئذ سلمان رحمة الله عليه، فقال: بلی یا رسول الله ! فقال صلى الله عليه و آله: «... یا سلمان ! ذَاکَ إِذَا اُنْتُهِکَتِ اَلْمَحَارِمُ، وَ اُکْتُسِبَتِ اَلْمَآثِمُ، وَ تَسَلَّطَ اَلْأَشْرَارُ عَلَی اَلْأَخْیَارِ، وَ یَفْشُو اَلْکَذِبُ، وَ تَظْهَرُ اَللَّجَاجَهُ، وَ تَغْشُو اَلْفَاقَهُ ، وَ یَتَبَاهَوْنَ فِی اَللِّبَاسِ، وَ یُمْطَرُونَ فِی غَیْرِ أَوَانِ اَلْمَطَرِ، وَ یَسْتَحْسِنُونَ اَلْکُوبَهَ ، وَ اَلْمَعَازِفَ، وَ یُنْکِرُونَ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَلنَّهْیَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ، حَتَّی یَکُونَ اَلْمُؤْمِنُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ أَذَلَّ مِنَ اَلْأَمَهِ، وَ یُظْهِرُ قُرَّاؤُهُمْ وَ عُبَّادُهُمْ فِیمَا بَیْنَهُمُ اَلتَّلاَوُمَ، فَأُولَئِکَ یُدْعَوْنَ فِی مَلَکُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ اَلْأَرْجَاسَ وَ اَلْأَنْجَاسَ...».

32 - سوره (7) الأعراف آیه 158: «أَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبا عِندَهُمْ فِی التَّوراهِ والإِنجیلِ یَامُرُهُمْ بِالمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ المُنکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحّرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُم إِصرَهُمْ وَ الأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفلِحونَ».

33 - کشف اللثام: ج3 ص75 و يجوز أن يراد المغرب. و مفتاح الكرامة: ج5 ص 138 يمكن حمله على إرادة المغرب. و بحار الأنوار: ج 80 ص60 ب8 پس از نقل روایت الإحتجاج گوید: بیان

ص: 222

لعل المراد بالعشاء هنا المغرب. و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 7 ص: 306 يراد منه المغرب قطعا، ....

34 - مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 لكن لا بد من رد علم هذه الرواية إلى أهله، أو توجيهها بما لا ينافي غيرها من الروايات البالغة حد التواتر، الدالة على جواز التأخیربل رجحانه .

35 - مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 و لا يبعد...، أو يكون المراد بالعشاء الصلاة المفروضة في الليل، فاريد بها صلاة المغرب، لا العشاء الآخرة، و كيف كان فهذه الأخبار بأسرها ناطقة بجواز تقديم العشاء على ذهاب الشفق، وأغلبها تدل بالصراحة أو الظهور على جوازه إختيارا.

36 - جواهر الكلام: ج 7 ص: 306 يراد منه المغرب قطعا تعريضا بأبي الخطاب و أصحابه كما يكشف عنه باقي النصوص، بل في بعضها هذا اللفظ بعينه مع تبديل العشاء بالمغرب، أو غير ذلك.

37 - مصباح الفقيه: ج9 ص: 123 و لا يبعد أن يكون المراد بها اللعن على من أوجب التأخير و تدين بذلك.

38 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 219 ح 658 و في رواية معاوية بن عمار: «وَقْتَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ».

39 - تهذیب الأحکام: ج2 ص262 ب13 ح80 و الإستبصار: ج1 ص 273 ب 149 ح 49 الحسن بن محمد بن سماعة، عن الحسين بن هاشم، عن ابن مسکان، عن الحلبي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «اَلْعَتَمَهُ إِلَی ثُلُثِ اَللَّیْلِ أَوْ إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ وَ ذَلِکَ اَلتَّضْیِیعُ».

40 - تهذیب الأحکام: ج2 ص262 ب13 ح 1041 /78 و الإستبصار: ج1 ص273 ب149 ح 47/986 - الحسن بن محمد بن سماعة، عن محمد بن زیاد، عن هارون بن خارجة، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي ، لا خَرَّتْ الْعَتَمَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ ، وَ أَنْتَ فِي رُخْصَةٍ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، وَ هُوَ غَسَقُ

ص: 223

اَللَّیْلِ فَإِذَا مَضَی اَلْغَسَقُ نَادَی مَلَکَانِ مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلاَهِ اَلْمَکْتُوبَهِ بَعْدَ نِصْفِ اللَّيْلِ فَلَا رَقَدَتْ عَيْنَاهُ».

41 - علل الشرائع: ج2 ص 340 ب40 ح1 أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن سعيد، عن أحمد بن عبد الله القروي، عن أبان بن عثمان، عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه السلام، قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَولَا أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَا خَرَّتْ الْعِشَاءِ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ».

42 - الكافي: ج3 ص 281 ح140 محمد بن يحيى، عن سلمة بن الخطاب، عن محمد بن الوليد، عن أبان بن عثمان، عن عمر بن يزيد، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال: «وَقْتُ الْمَغْرِبِ فِي السَّفَرِ إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ». وتهذیب الأحکام: ج3 ص 236 ب 23ح 119/610 أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة، عن أبان بن عثمان .....

43 - الكافي: ج 3 ص 281 ذیل ح13 و روي أيضا إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ .

44 - کتاب الصلاة، الميرزا حسين النائيني: ج1 ص76 و أما العشاء ففي رواية عن صاحب الأمر عجل الله فرجه أنه قال: «ملعون ملعون من أخر العشاء إلى أن تشتبك النجوم ... ». و هذه الرواية بظاهرها تدل على أن آخر وقت العشاء هو اشتباك النجوم الذي هو قريب من سقوط الشفق، و لكن الظاهر أنه لم يعمل بها أحد، و في مضمر معاوية بن عمار، أن «وَقْتُ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ». ويقرب منها رواية الحلبي عن الصادق عليه السلام «الْعَتَمَةُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ أَوْ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، و أفتي بمضمونها بعض، وقد ورد في عدة من الروايات أن رسول الله صلى الله عليه و آله قال: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي ، لاخَرَّتْ الْعَتَمَةَ إِلَى ثُلُثِ اللَیلِ ، وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ ، وَ هُوَ غَسَقُ اللَّيْلِ ، فَإِذَا مَضَى الْغَسَقُ نادی ملکان : مَنْ رَقَدَ عَنْ صَلَاةِ المکتوبه بَعْدَ يَصِفُ اللَّيْلِ فَلَا رَقَدَتْ عَيْنَاهُ». و في بعض منها أنه قال صلى الله علیه و آله: «وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ». وفي رواية أنه قال صلى الله عليه و آله: «لولا

ص: 224

أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي لَأَخَّرْتُ الْعِشَاءَ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» و روى الكليني: «إِلَى رُبُعِ اللَّيْلِ» و «إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» أيضا. فهذه جملة الأخبار الواردة في المقام، وأنت إذا نظرت في هذه الأخبار على اختلافها تعرف أنها ليست بصدد بيان الوقت الإجزائي ، بل إنما هي لبيان وقت الفضل، كما يدل عليه قوله صلى الله عليه و آله في ذيل قوله: «لَولَا أَنِّي أَخَافُ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِي» و «وَ أَنْتَ فِي رُخَصَهُ إِلَى نِصْفِ اللَّيْلِ» فإنه يشعر بأن التأخير إلى الثلث ليس من جهة أنه أول الوقت، كما يوهمه ظاهر قوله صلى الله عليه و آله «لاخَرَّتْ الْعِشَاءَ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ» بل لمكان أن آخر الوقت الفضيلي هو الثلث و أنه أفضل من أوله ، كما يشعر إليه أن تقديمها على ذلك الوقت إنما هو لمكان خوف المشقة، وإلا فالصبر إلى الثلث أفضل، وإن كان الوقت ممتد إلى النصف.

45 - وسائل الشيعة: ج4 ص 201 ب21 أقول: لعل المراد من أخر العشاءين، و يكون اللعن باعتبار تأخير المغرب لما تقدم، أو يكون مخصوصا بمن يؤخر العشاء بعد الفراغ من المغرب معتقدا وجوب التأخير لما مر، و كذا الغداة و الله أعلم.

46 - بحار الأنوار، ج80 ص60 ب8 بیان: ... و لعله محمول على ما إذا أخر معتقدا عدم جواز إيقاعها قبل ذلك، كما كان مذهب أبي الخطاب، أو طلبا لفضلها كما قید به في سائر الأخبار، أو إذاعة و تركا للتقية، فإن العامة ينكرون التأخير أشد الإنكار، أو على من داوم على ذلك تهاونا بالسنة و عدولا عنها، ويمكن حملها على التقية أيضا.

47 - رجال الشيخ الطوسي: ص 565 و ص589.

48 - رجال العلامه الحلي: ص250 رقم 7.

49 - الطراز الأول: ج1 ص450.

50 - بحار الأنوار: ج 80 ص65ب 8.

51 - بحار الأنوار: ج66 ص220.

52 - دعائم الإسلام: ج1 ص50.

ص: 225

53 - الكافي: ج2 ص 418 ح3 علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حفص بن البختري و غيره، عن عيسى شلقان قال: كنت قاعدا فمر أبو الحسن موسى عليه السلام و معه بهمة، قال: قلت: يا غلام! ما ترى ما يصنع أبوك، يأمرنا بالشيء ثم ينهانا عنه، أمرنا أن نتولی أبا الخطاب ثم أمرنا أن نلعنه و نتبرأ منه؟! فقال أبو الحسن عليه السلام و هو غلام: «إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِیمَانِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْکُفْرِ لاَ زَوَالَ لَهُ، وَ خَلَقَ خَلْقاً بَیْنَ ذَلِکَ أَعَارَهُ اَلْإِیمَانَ یُسَمَّوْنَ اَلْمُعَارِینَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ کَانَ أَبُو اَلْخَطَّابِ». قال: فدخلت على أبي عبد الله عليه السلام فأخبرته ما قلت لأبي الحسن عليه السلام و ما قال لي، فقال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّهُ نَبْعَةُ نُبُوَّةٍ».

54 - بحار الأنوار: ج66 ص 219 ب ح 3.

55 - تهذیب الأحکام: ج2 ص 259 ب13 ح 1032 /69

56 - الأمالي، الشيخ المفيد: ص 338 مجلس40 ح3 ...عن أبان بن تغلب، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام قال:. و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 115 مجلس4 ح178- 32 و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ج2 ص105 و الدر النظيم: ص 642 و الكافي: ج2 ص 226 ح16... عن عيسى بن أبي منصور قال سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «نَفَسُ الْمَهْمُومِ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنَا تَسْبِیحٌ وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنَا عِبَادَةٌ وَ کِتْمَانُهُ لِسِرِّنَا جِهَادٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» .

57 - الكافي.

58 - المحاسن.

59 - الكافي: ج2 ص 223 ح 8 و المحاسن: ج1 ص255 ب31 ح 281 .

60 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص220 ح 661 باب مواقيت الصلاة ... و قال الصادق عليه السلام: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا». و قيل له: إن أهل العراق يؤخرون المغرب حتى تشتبك النجوم؟ فقال: «مِنْ عَمَلِ عَدُوِّ اَللَّهِ أَبِی اَلْخَطَّابِ». و علل الشرائع: ج2

ص: 226

ص350 ب60 ح6... عن محمد بن أبي حمزة، عمن ذكرة عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ طَلَباً لِفَضْلِهَا».

61 - تهذیب الأحکام: ج2 ص 253 ب13 ح1004- 41 و الإستبصارن ج1 ص258 ب147 ح 52/925 ... عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: ... و قال: قلت له: إن أناسا من أصحاب أبي الخطاب يمسون بالمغرب حتى تشتبك النجوم؟ قال: فقال: «أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِمَّنْ يَفْعَلُ هَذَا مُتَعَمِّداً». وتهذیب الأحکام: ج 2 ص 33 ب 4 ح 53 والإستبصار: ج1 ص268 ب149ح 31 ... عن ذريح قال: قلت لأبي عبد الله : إن أناسا من أصحاب أبي الخطاب يمسون بالمغرب حتى تشتبك النجوم؟ قال: «أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِمَّنْ يَفْعَلُ هَذَا مُتَعَمِّداً». و الأمالي، ابن بابویه، ص392 مجلس 62 ح1 ...عن علي بن إسماعيل قال: أخبرني أبو أسامة الشحام قال: سمعت أبا عبد الله الصادق عليه السلام يقول: «مَنْ أَخَّرَ اَلْمَغْرِبَ حَتَّی تَشْتَبِکَ اَلنُّجُومُ مِنْ غَیْرِ عِلَّهٍ فَأَنَا إِلَی اَللَّهِ مِنْهُ بَرِیءٌ». و دعائم الإسلام: ج1 ص 138 و سمع أبو الخطاب عليه لعنة الله أبا عبد الله صلوات الله عليه و هو يقول: «إذا سَقَطَتِ اَلْحُمْرَهُ مِنْ هَاهُنَا - و أومیء إلى المشرق - فَذَلِکَ وَقْتُ اَلْمَغْرِبِ». فقال أبوالخطاب لأصحابه لما أحدث ما أحدثه: أول صلاة المغرب ذهاب الحمرة من أفق المغرب. وقال: لا تصلوها حتى تشتبك النجوم . فبلغ ذلك أبا عبد الله عليه السلام فلعنه وقال: «مَنْ تَرَكَ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ إِلَى اشْتِبَاكِ النُّجُومِ عاداً فَأَنَا مِنْهُ بَرْيِ».

62 - تهذیب الأحکام: ج2 ص 253 ب13 ح1004- 41 و الإستبصار: ج1 ص258 ب147 ح 52/925 ... عن ذريح، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «أَتَى جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَعْلَمَهُ مَوَاقِيتَ اَلصَّلاَةِ فَقَالَ صَلِّ اَلْفَجْرَ حِينَ يَنْشَقُّ اَلْفَجْرُ وَ صَلِّ اَلْأُولَى إِذَا زَالَتِ اَلشَّمْسُ وَ صَلِّ اَلْعَصْرَ بُعَیْدَهَا (بَعدَها- الإستبصار)، وَصَلَ الْمَغْرِبَ إِذَا سَقَطَ

ص: 227

اَلْقُرْصُ وَ صَلِّ اَلْعَتَمَهَ إِذَا غَابَ اَلشَّفَقُ ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ اَلْغَدِ فَقَالَ أَسْفِرْ بِالْفَجْرِ فَأَسْفَرَ ثُمَّ أَخَّرَ اَلظُّهْرَ حِینَ (حین-الاستبصار) کَانَ اَلْوَقْتُ اَلَّذِی صَلَّی فِیهِ اَلْعَصْرَ وَ صَلَّی اَلْعَصْرَ بُعَیْدَهَا وَ صَلَّی اَلْمَغْرِبَ قَبْلَ سُقُوطِ اَلشَّفَقِ وَ صَلَّی اَلْعَتَمَهَ حِینَ ذَهَبَ ثُلُثُ اَللَّیْلِ ثُمَّ قَالَ: مَا بَیْنَ هَذَیْنِ اَلْوَقْتَیْنِ وَقْتٌ أَفْضَلُ اَلْوَقْتِ أَوَّلُهُ (أَوَّلُ اَلْوَقْتِ أَفْضَلُهُ- الإستبصار)». ثم قال عليه السلام: «قال رسول الله صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَوْ لاَ أَنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَشُقَّ عَلَی أُمَّتِی لَأَخَّرْتُهَا إِلَی نِصْفِ اَللَّیْلِ».

و علل الشرائع: ج2 ص350 ب60 ح5 ...عن ليث، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَا يُؤْثِرُ عَلَى صَلَاةِ الْمَغْرِبِ شَيْئاً إِذَا غَرَبَتِ الشَّمْسُ حتی يَصِلُهَا [یُصَلِیَها]».

و رجال الكشي: ص290ح510 ... عن أبي أسامة قال: قال رجل لأبي عبد الله عليه السلام: أؤخر المغرب حتى تستبين النجوم؟ قال: فقال: «خَطَّابِیَّهٌ ، إِنَّ جَبْرِیلَ أَنْزَلَهَا عَلَی رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ سَقَطَ الْقُرْصُ». مانند آن: علل الشرائع: ج2 ص350 ب60ح3 و الإستبصار ج1 ص262 ب149 ح4 و تهذیب الأحکام: ج2 ص 28 ب4 ح31 و ص32 ب4 ح49. و تهذیب الأحکام: ج2 ص 258 ح64...عن الصباح بن سیابة و أبي أسامة قال: سألوا الشيخ عن المغرب فقال بعضهم: جعلني الله فداك ننتظر حتى يطلع کوکب ؟ فقال: خطابية ! ....

63 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص371 ب35 ح5 حدثنا أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن علي بن معبد عن الحسين بن خالد قال: قال علي بن موسی الرضا عليه السلام: «لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تقیة لَهُ إِنَّ أكرمکم عِنْدَ اللَّهِ أعملکم بالتقیة». فقيل له: يا ابن رسول الله ! إلى متى؟ قال: «إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ، وَ هُوَ يَؤُمُّ خُرُوجِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ ، فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیسَ مِنَّا ... ». از او: كفاية الأثر: ص 274 و إعلام الوری: ج2 ص 241 فصل 2 و مشكاة الأنوار:

ص: 228

ص 43 فصل 11 و کشف الغمة: ج2 ص24 فصل 2.

و الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 281 مجلس10 ح543 - 81 الفحام: حدثني المنصوري، قال: حدثني عم أبي، قال: حدثني الإمام علي بن محمد، عن آبائه أب أب، عن الصادق عليهم السلام، قال: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَلْزَمِ التَّقِيَّةَ ، وَ يَصُونُنَا [يَصُنَا] عَنْ سُفْلُهُ الرعیة».

والصراط المستقيم: ج3 ص 71 ب1 و قال الصادق عليه السلام: «التقيه دِينِي وَ دِينُ آبَائِي ، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ ، التقيه تُرْسُ اللَّهِ فِي الْأَرْضِ ، لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یلزم التَّقِيَّةَ وَ يَصُونُنَا عَنْ سَفِلَةِ الرَعیَةِ، خَالِطُوا النَّاسَ بِالْبَرَّانِيَّةِ وَ خَالِفُوهُمْ بِالْجَوَّانِيَّةِ مَا دَامَتِ الإمرَةُ صبيانِيَةُ».

وعوالي اللئالي: ج2 ص 104 المسلک 4 ح286 وقال جعفر بن محمد عليهما السلام: التَّقِیَّهُ ديني و دین آبائي. ودعائم الإسلام: ج1 ص110 و 160 و قال جعفر بن محمد عليهما السلام: «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي إِلَّا فِي ثَلَاثٍ فِي شُرْبِ الْمُسْكِرِ وَ الْمَسْحُ عَلَى الخُفَینِ وَ تَرَكَ الجهرب بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ». و جامع الأخبار: ص 95 فصل 53 قال الصادق عليه السلام: «مَنْ تَرَکَ تَقِیَّهً قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَیْسَ مِنَّا». و قال عليه السلام: «التقيه دِينِي وَ دِينُ آبَائِي». و قال عليه السلام: «لاَ دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ». و قال النبي صلى الله عليه و آله: «تَارِکَ اَلتَّقِیَّهِ کَتَارِکِ اَلصَّلاَهِ». وقال الصادق عليه السلام: «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کمن قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خُطًا» . و قال عليه السلام: «اَلتَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ یَنْزِلُ [تَنْزِلُ] بِهِ». من کتاب صفات الشيعة قال أبو عبد الله عليه السلام: «لَیْسَ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ مَنْ لاَ یَتَّقِی». من كتاب التقية للعياشي قال الصادق عليه السلام: «لا دِینَ لِمَنْ لاَ تَقِیَّهَ لَهُ وَ إِنَّ اَلتَّقِیَّهَ لَأَوْسَعُ مَا بَیْنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ». و قال عليه السلام: «مَنْ كانَ مُؤْمِنُ [يُؤمِنُ] بِاللَّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَلاَ یَتَکَلَّمْ فِی دَوْلَهِ اَلْبَاطِلِ إِلاَّ بِالتَّقِیَّهِ». وعنه عليه السلام: «إِيَّاكُمْ إِيَّاكُمْ [إنَكُم] عَلَى دِينٍ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ ، وَ مَنْ أَذَاعَهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ». وعنه عليه السلام: «لا خَيْرَ فِيمَنْ لَا تَقْنُتْ لَهُ». وعن أبي عبد الله عليه السلام: «أَنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ : مَا مِنْ شَيْ ءٍ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبيکَ مِنَ التَّقِيَّةِ

ص: 229

إِنَّ اَلتَّقِیَّهَ جُنَّهُ اَلْمُؤْمِنِ». و قال الرضا عليه السلام: «لَا إِسْلَامٍ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ». و عن الباقر عليه السلام: قال: «خُلِقَتِ اَلتَّقِیَّهُ لِتَحْقُنَ بالدم [اَلدَّمَ] فَإِذَا بَلَغَ اَلدَّمَ فَلاَ تَقِیَّهَ». عن أبي بصير عن أبي عبدالله عليه السلام قال: «اَلتَّقِیَّهُ مِنْ دِینِ اَللَّهِ». قلت: من دین الله ؟! قال: «إِي وَ اللَّهِ مِنْ دِينِ اللَّهِ ، وَ لَقَدْ قالَ یوسف: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ، وَ اللَّهِ مَا کانوا سَرَقُوا شَيْئاً ، وَ لَقَدْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ : إِنِّی سَقِیمٌ» وَ اَللَّهِ مَا کَانَ سَقِیماً». عن أبي عبد الله عليه السلام: «إِذَا تَقَارَبَ هَذَا اَلْأَمْرُ کَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِیَّهِ». و عنه عليه السلام: «مِنْ أُفْشِيَ سِرَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ». و مشكاة الأنوار في غرر الأخبار: ص41 فصل 11 عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «مَنْ أَذَاعَ عَلَيْنَا شَيْئاً مِنْ أَمْرِنَا فَهُوَ کمن قَتَلَنَا عَمْداً وَ لَمْ يَقْتُلْنَا خَطَأً». عن بشير قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «سمعت أَبِي يَقُولُ : لَا وَ اللَّهِ مَا عَلَى الْأَرْضِ شَيْ ءُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنَ اَلتَّقِیَّهِ یَا حَبِیبُ إِنَّهُ مَنْ کَانَتْ لَهُ تَقِیَّهٌ رَفَعَهُ اَللَّهُ یَا حَبِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ تَقِیَّهٌ وَضَعَهُ اَللَّهُ یَا حَبِیبُ إِنَّ اَلنَّاسَ إِنَّمَا هُمْ فِی هُدْنَهٍ فَلَوْ قَدْ کَانَ ذَلِکَ کَانَ هَذَا». عنه عليه السلام في قول الله عزوجل: «أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا» قال: «بِمَا صَبَرُوا عَلَی اَلتَّقِیَّهِ»، «ویَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ اَلسَّیِّئَهَ» قال: «اَلْحَسَنَهُ اَلتَّقِیَّهُ وَ اَلسَّیِّئَهُ اَلْإِذَاعَهُ». عن أبي بصير قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: ما لنا من يخبرنا بما يكون كما كان علي يخبر أصحابه؟ فقال: «بَلَی وَ اَللَّهِ وَ لَکِنْ هَاتِ حَدِیثاً وَاحِداً حَدَّثْتُکَ فَکَتَمْتَهُ». فقال أبو بصير: فوالله ما وجدت حديثا واحدا كتمته. عنه عليه السلام قال: «التَّقِیَّهُ فِی کُلِّ ضَرُورَهٍ ، وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِینَ تَنْزِلُ بِهِ». عن الباقر عليه السلام قال: «خُلِقَتِ اَلتَّقِیَّهُ لِیُحْقَنَ بِهَا اَلدَّمُ فَإِذَا بَلَغَ اَلدَّمَ فَلاَ تَقِیَّهَ». عن أبي بصير قال: سألت أباعبدالله عليه السلام عن حديث كثير فقال: «هَلْ کَتَمْتَ عَلَیَّ شَیْئاً قَطُّ؟». فبقيت أذكر فلما رأى ما بي قال: «أَمَّا مَا حَدَّثْتَ بِهِ أَصْحَابَکَ فَلاَ بَأْسَ بِهِ إِنَّمَا اَلْإِذَاعَهُ أَنْ تُحَدِّثَ بِهِ غَیْرَ أَصْحَابِکَ». عن أبي عبد الله في قول الله تبارك وتعالى: «وَ یَقْتُلُونَ اَلْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ» قال: «أَمَا وَ اَللَّهِ مَا قَتَلُوهُمْ بِالسُّیُوفِ وَ لَکِنْ أَذَاعُوا سِرَّهُمْ وَ أَفْشَوْا عَلَیْهِمْ فَقُتِلُوا». من کتاب صفات الشيعة

ص: 230

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «لَیْسَ مِنْ شِیعَةِ عَلِیٍّ مَنْ لَا یَتَّقِی» مِنْ کِتَابِ التَّقِیَّةِ لِلْعَیَّاشِیِّ، قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ إِنَّ التَّقِیَّةَ لَأَوْسَعُ مَّا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» وَ قَالَ علیه السلام: «مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَلَا یَتَکَلَّمْ فِی دَوْلَةِ الْبَاطِلِ إِلَّا بِالتَّقِیَّةِ» عن ابی عبدالله علیه السلام قال: «ان الله غیر [عیر] فوما بالاذاعة» فقال: «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ اَلْأَمْنِ أَوِ اَلْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ». و عنه علیه السلام قال: «لا خَیرَ فیمَن مَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ وَ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ». من كتاب المحاسن عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ أَبِي كَانَ يَقُولُ : مَا شَيْ ءٍ أَقَرَّ لِعَيْنِ أبيک مِنَ التَّقِيَّةِ ، إِنَّ التَّقِيَّةَ جُنَّةُ لِلمَؤمِنِ». عن أبي بصير عن أبي عبد الله عليه السلام: «التقيه مِنْ دِينِ اللَّهِ». قلت: من دين الله ؟! قال: «إِي وَ اللَّهِ مِنْ دِينِ اللَّهِ ، وَ لَقَدْ قالَ یوسف : «أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ» وَ اللَّهِ مَا کانوا سَرَقُوا شَيْئاً، و لقد قال إبراهيم «إِنِّی سَقِیمٌ» وَ اَللَّهِ مَا کَانَ سَقِیماً». عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِذَا تَقَارَبَ هَذَا اَلْأَمْرُ کَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِیَّهِ». عنه عليه السلام قال: «مَنْ أَفْشَی سِرَّنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ أَذَاقَهُ اَللَّهُ حَرَّ اَلْحَدِیدِ».

64 - المحاسن: ج1 ص206 ب5 ح61 البرقي، عن أبيه، عن يونس بن عبد الرحمان، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن عبد الله بن شبرمة قال: ما أذكر حديثا سمعته من جعفر بن محمد إلا كاد يتصدع قلبي قال: قال أبي، عن جدي، عن رسول الله صلى الله عليه و آله. قال ابن شبرمة: و أقسم بالله ما كذب أبوه على جده ولا كذب جده على رسول الله صلى الله عليه و آله فقال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. و الكافي: ج1 ص43 ح9 علي بن إبراهيم، عن محمد بن عیسی، عن يونس، عن داود بن فرقد، عمن حدثه، عن ابن شبرمة - مانند المحاسن - . و الأمالي، الشيخ الصدوق: ص421 المجلس 65 ح 16 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن يونس بن عبد الرحمان، عن داود بن فرقد، عن ابن شبرمة - مانند المحاسن -. و روضة الواعظين: ج1 ص10 و عوالي اللئالي العزيزية: ج4 ص 75 ح60

ص: 231

65 - قرب الإسناد: ص 11 ح35 - قال: وحدثني مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام: أن عليا عليه السلام قال:. والكافي: ج1 ص 57ح 17 - علي بن إبراهيم ، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر عن أبيه عليهما السلام: أن عليا عليه السلام قال:.

66 - منهاج الوصول في معرفة الأصول، القاضي البيضاوي: ص 73 أخرج البخاري و مسلم، عن عمرو بن العاص، عن رسول الله صلى الله عليه و آله، أنه قال: إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران، و إذا حكم ثم أخطأ فله أجر واحد. وروي مرسلا عن النبي صلى الله عليه و آله أنه قال: من أصاب فله أجران، و من أخطأ فأجر واحد. کتاب البخاري: كتاب الإعتصام : باب أجر الحاكم إذا اجتهد فأصاب أو أخطأ؛ صحیح مسلم تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقي کتاب الأقضية ح15؛ سنن ابن ماجة تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي: ج2 ص776 ب2، کتاب الأحكام ح2314. غير أنه قال: « فأصاب» و «فأخطأ» بدل ما في الصحيحين من: «ثم أصاب» و «ثم أخطأ». و أخرجه الترمذي، عن أبي هريرة (و متن الحديث كما في سنن ابن ماجة)، سنن الترمذي تحقيق: محمد فؤاد عبدالباقي: ج3 ص615ح1326.

مفاتيح الغيب: ج16 ص 59 قوله: ومن اجتهد فأخطأ فله أجرواحد.

أنوار التنزيل و أسرار التأويل: ج2 ص 32 و لقوله عليه الصلاة و السلام: من اجتهد فأصاب فله أجران و من أخطأ فله أجرواحد.

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم : ج1 ص503 و قرأ عكرمة قتل فيه و كذا في قل قتال فيه کبیراي عظيم وزرا، وفيه تقرير لحرمة القتال في الشهر الحرام، وأن ما اعتقد من استحلاله صلى الله عليه و سلم القتال فيه باطل، وما وقع من أصحابه عليه الصلاة و السلام كان من باب الخطأ في الاجتهاد و هو معفو عنه، بل من اجتهد و أخطأ فله أجر واحد- كما في الحديث، و الحكمة في ذلك أن الاختلاف والتفرق المنهي عنه إنما هو المؤدي إلى الفتنة والتعصب و تشتیت

ص: 232

الجماعة؛ فأما الإختلاف في الفروع فهو من محاسن الشريعة. قال النبي صلى الله عليه و سلم : إذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران، و إذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد. و روي أن له إن أصاب عشرة أجور. قوله صلى الله عليه وسلم: إذا اجتهد الحاكم فأصاب فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد.

إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و...: ج16 ص451 الأحكام إلى اجتهاد العلماء، و أنه أحرز من أصاب منهم الأجرين الموعودين: أحدهما بالاجتهاد و الآخر بإصابة العين بما عليها من الدلالة في الكتاب و السنة و إنه أحرز من اجتهد فأخطأ أجرا واحدا باجتهاده، و رفع إثم الخطأ عنه و ذلك في أحكام الشريعة التي لم يأت بيانها نضا، و إنما ورد خفيا. و فيما سبق من قوله صلى الله عليه وسلم [إذا اجتهد الحاكم فأصاب، فله أجران. وإذا اجتهد فأخطأ، فله أجرواحد] دليل على أنه وكل بيان بعض الأحكام إلى اجتهاد العلماء، وأنه أحرز من أصاب منهم الأجرين الموعودين، أحدهما بالإجتهاد، والآخر بإصابة العين المطلوبة بما عليها من الدلالة في الكتاب أو السنة، وإنه أحرز من اجتهد، فأخطأ أجرا واحدا باجتهاده، و رفع اثم الخطأ عنه، و ذلك في أحكام الشريعة التي لم يأت بیانها نضا، وإنما ورد خفيا.

مسند احمد: ج4 ص 205 حدثني أبي ثنا هاشم قال ثنا الفرج عن ربيعة بن يزيد عن عقبة بن عامر عن النبي صلى الله عليه وسلم مثله غير أنه قال فان اجتهدت فأصبت القضاء فلك عشرة أجور وان اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد.

سنن الترمذي: ج2 ص393 ب2 باب ما جاء في القاضي يصيب ويخطئ الرقم 1341 حدثنا حسین بن مهدي . حدثنا عبد الرزاق. حدثنا معمر، عن سفيان الثوري، عن يحيى بن سعيد، عن أبي بكر بن محمد بن عمرو بن حزم، عن أبي سلمة، عن أبي هريرة ، قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إذا حکم الحاکم فاجتهد فأصاب، فله أجران. وإذا حكم فأخطأ فله أجر واحد. وفي الباب عن عمرو بن عاص و عقبة بن عامر. حديث أبي هريرة حديث حسن غريب من هذا

ص: 233

الوجه. لا نعرفه من حديث سفيان الثوري ، عن يحيى بن سعيد، إلا من حديث عبد الرزاق عن معمر، عن سفيان الثوري.

مجمع الزوائد: ج4 ص 196 (باب اجتهاد الحاكم) عن عبد الله بن عمر أن خصمين اختصما إلى عمرو بن العاص فقضى بينهما فسخط المقضى عليه فأتى النبي صلى الله عليه و سلم فأخبره فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم إذا قضى القاضي فاجتهد وأصاب فله عشرة أجور وإذا اجتهد وأخطأ فله أجر أو أجران . رواه أحمد والطبراني في الأوسط وفيه سلمة بن السوم ولم أجد من ترجمة بعلم. وعن عمرو بن العاص قال جاء رسول الله صلى الله عليه و سلم خصمان قال لعمرو إقض بينهما قال أنت أولى بذلك منی یا رسول الله قال وإن كان قال فإذا قضيت بينهما فمالي قال إن كنت قضيت بينهما فأصبت القضاء فلك عشر حسنات وإن أنت اجتهدت فأخطأت فلك حسنة قلت له في الصحيح أن أصبت فلك أجران وإن أخطأت فلك أجر رواه أحمد والطبراني في الكبير و فيه من لم أعرفه. وروى الإمام أحمد باسناد رجاله رجال الصحيح إلى عقبة بن عامر عن النبي صلى الله عليه و سلم قال مثله غير أنه قال إن اجتهدت فأصبت فلك عشرة أجور وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. وعن عقبة بن عامر الجهني قال جئت إلى رسول الله صلى الله عليه و سلم وعنده خصمان يختصمان فقال لي اقض بينهما فقلت بأبي وأمي أنت أولى بذلك مني فقال إقض بينهما فقلت على ماذا قال اجتهد فان أصبت فلك عشر حسنات وإن لم تصب فلك حسنة . رواه الطبراني في الصغيرو الأوسط وفيه حفص بن سلیمان الأسدي و هو متروك، و تقدم قبل هذا أن أحمد رواه باسناد رجاله رجال الصحيح. و عن بریده عن النبي صلى الله عليه وسلم قال القضاة ثلاثة فرجل قضى فاجتهد فأصاب فله الجنة و رجل قضى فاجتهد فأخطأ فله الجنة و رجل قضى بجور ففي النار قلت روی له أبو داود القضاة ثلاثة قاض في الجنة و قاضيان في النار فقط رواه الطبراني في الأوسط و رجاله رجال الصحيح. و المصنف لعبد الرزاق الصنعاني: ج11 ص 328. الرقم 20674 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن

ص: 234

موسی بن إبراهيم رجل من آل أبي ربيعة أنه بلغه أن أبا بكر حين استخلف قعد في بيته حزينا ، فدخل عليه عمر، فأقبل على عمر يلومه، وقال: أنت كلفتني هذا، و شكا إليه الحكم بين الناس، فقال له عمر: أما علمت أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: إن الوالي إذا اجتهد فأصاب الحكم فله أجران، وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد، قال: فكأنه سهل على أبي بكر حديث عمر. والرقم 20675 أخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن قتادة أن عليا قال: القضاة ثلاثة: قاض اجتهد فأخطأ في النار، وقاض رأى الحق فقضى بغيره في النار، وقاض اجتهد فأصاب في الجنة . السنن الكبرى، النسائي: ج3 ص 461 باب ثواب الإصابة في الحكم بعد الاجتهاد لمن له أن يجتهد الرقم 591 أخبرنا إسحاق بن إبراهيم قال أنا عبد العزيز بن محمد قال حدثني يزيد بن عبد الله بن أسامة بن الهاد عن محمد بن إبراهيم عن بسر بن سعيد عن أبي قيس مولى عمرو بن العاص عن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إذا حکم الحاکم فاجتهد فأصاب فله أجران وإذا حكم فاجتهد فأخطأ فله أجر واحد. قال بن الهاد فحدثت أبا بكر بن عمرو بن حزم فقال هكذا حدثني أبو سلمة عن أبي هريرة قال إسحاق لم أفهم عمرو بن العاص من و الرقم 5919 أخبرنا إسحاق بن إبراهيم قال أنا المقرئ قال ثنا حياة بن شريح عن يزيد بن الهاد كلا الحديثين بإسنادهما سواء مثله. و الرقم5920 أخبرنا إسحاق بن منصور قال حدثنا عبد الرزاق قال أنبأنا معمر عن سفيان عن يحيى بن سعيد عن أبي بكر محمد بن عمرو بن حزم عن أبي سلمة عن أبي هريرة قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم إذا حكم الحاكم فاجتهد فأصاب فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر. سنن الدارقطني: ج4 ص 129کتاب في الأقضية والأحكام وغير ذلك الرقم 411 حدثنا أبو الحسن علي بن عبد الله بن مبشر، نا أحمد بن سنان القطان، نا يزيد بن هارون ، عن فرج بن فضالة، عن محمد بن عبد الأعلى بن عدي، عن أبيه، عن عبد الله بن عمرو قال: جاء رجلان يختصمان إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم، لعمرو بن العاص: أقض بينهما، قال : و أنت ها هنا یا رسول الله؟ قال: نعم، قال: على ما

ص: 235

أقضي، قال: إن اجتهدت فأصبت لك عشرة أجور، وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. و الرقم 4412 نا أبو مبشر، نا أحمد بن سنان، نا يزيد بن هارون، نا فرج بن فضالة عن ربيعة ابن يزيد، عن عقبة بن عامر، عن النبي صلى الله عليه وسلم بمثله، إلا أنه جعل مكان الأجور حسنات. والرقم 4413 حدثني أبو سهل بن زياد أحمد بن محمد بن عبد الله، نا بشر بن موسی، نا أبو عبد الله محمد بن الفرج بن فضالة، حدثني أبي الفرج بن فضالة، عن ربيعة بن يزيد الدمشقي، عن عقبة بن عامر قال: جاء خصمان إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم يختصمان فقال لي: قم يا عقبة أقض بينهما، قلت یا رسول الله أنت أولى بذلك مني، قال: وإن كان، أقض بينهما، فإن اجتهدت فأصبت فلك عشرة أجور، وإن اجتهدت فأخطأت فلك أجر واحد. و الرقم 4414 نا أبو عبيد القاسم بن إسماعيل، نا القاسم بن هاشم، نا علي بن عياش، نا أبو مطيع معاوية بن يحيى، عن ابن لهيعة، عن أبي المصعب المعافري ، عن محرر بن أبي هريرة عن أبي هريرة عن النبي صلى الله عليه وسلم قال: إذا قضى القاضي فاجتهد فأصاب كانت له عشرة أجور وإذا قضى فاجتهد فأخطأ كان له أجران. شعب الإيمان البيهقي: ج6 ص74 الرقم 7530 أخبرنا أبو عبد الله الحافظ أنا أبو عبد الله الصنعاني نا إسحاق بن إبراهيم أنا عبد الرزاق أنا معمر عن موسی بن إبراهيم عن رجل من آل أبي ربيعة أنه بلغه أن أبا بكر حين استخلف قعد في بيته حزينا فدخل عليه عمر فأقبل على عمر يلومه فقال أنت كلفتني هذا وشكا إليه الحكم بين الناس فقال عمر أو ما علمت أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال إن الوالي إذا اجتهد فأصاب الحق فله أجران وإذا اجتهد فأخطأ فله أجر واحد قال و كأنه سهل على أبي بكر حديث عمر. و الرقم 7531 أخبرنا أبو محمد بن يوسف أنا أحمد بن سعيد الأخميمي نا موسی بن الحسن نا الحسن بن بشر بن سلم النخعي نا شريك بن عبد الله النخعي عن الأعمش عن سعد بن عبيدة عن ابن بريدة الأسلمي عن أبيه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم القضاة ثلاثة قاضيان في النار وقاض في الجنة قاض قضى بغير الحق وهو يعلم فذلك في النار وقاض قضى وهو لا يعلم فأهلك

ص: 236

حقوق الناس فذلك في النار وقاض قضى بالحق فذلك في الجنة.

بقیه مصادر خبر در کتب عامه:

السنن الكبری: ج3 ص 461، کتاب القضاء، الرقم 1/5918 و 3/5920 و مسند أحمد: ج5 ص 222( 4: 198)، و ص 231( 204) الرقم17360.

67 - این سخن کافر زندیق قاضی ابوبکر محمد بن عبد الله، ابن العربي المالکی علیه لعائن الله تتری در کتاب العواصم و القواصم ص 232 متوفای 543 است که نوشته: إن الحسين قتل بشريعة جده.

68 - المحاسن: ج1 ص205 ح60 البرقي، عن الحسن بن محبوب، عن علي بن رئاب، عن أبي عبيدة الحذاء، عن أبي جعفر عليه السلام قال:. والكافي: ج 7 ص 409 ح 2 محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد - بقیه سند و متن مانند المحاسن -. و تهذیب الأحکام: ج6 ص 223 ب ح 23 أحمد بن محمد... و دعائم الإسلام: ج1 ص97 عن أبي جعفر عليه السلام.

69 - صحيفة الرضا عليه السلام: ح 7 و بإسناده قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله:.

70 - المحاسن: ج1 ص 205 ح 59 أحمد البرقي، عن أبيه، عن فضالة بن أيوب، عن إسماعیل بن زیاد، عن أبي عبد الله عليه السلام: قال رسول الله صلى الله عليه و آله:. ورواه ، عن أبي عبد الله الجاموراني، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن الحسن بن أبي العلاء، عن أبي عبد الله، عن آبائه عليهم السلام مثله. و دعائم الإسلام: ج1 ص96 و عنه، عن رسول الله صلى الله عليه و آله أنه قال: «مَنْ أَفْتَى بِغَيْرِ عِلْمٍ لعنتة مَلَائِكَةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِكَةُ الْأَرْضِ».

المحاسن: ج1 ص205 ح 58 البرقي، عن محمد بن عيسى، عن جعفر بن محمد أبي الصباح، عن إبراهيم بن أبي سماك، عن موسى بن بكر قال: قال أبو الحسن عليه السلام.

71 - الكافي: ج1 ص 58 ح 17 علي بن إبراهيم، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن صدقة قال: حدثني جعفر، عن أبيه عليهما السلام:.

ص: 237

72 - دعائم الإسلام ج2 ص 528ح 1877 و عن رسول الله صلى الله علیه و آله أنه قال:.

73 - عوالي الليالي العزيزية: ج4، ص65 ح22 وقال صلى الله عليه و آله:.

74 - الكافي: ج 7 ص 407 باب أصناف القضاة ..ح1 عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن أبيه، رفعه عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «الْقُضَاةُ أَرْبَعَةُ ...». و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص 4 باب أصناف القضاة و وجوه الحكم ...ح 3221 قال الصادق عليه السلام: - (مانند الكافي شريف و زيادت دارد): «وَ مَنْ حَكَمَ بَدْرٍ هَمَينِ بِغَيْرِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزوَجَلَ فَقَدْ كَفَرَ بِاللَّهِ تَعَالَى». و الخصال: ج1 ص 247 ح 108 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رضي الله عنه قال: حدثنا علي بن الحسين السعدآبادي قال: حدثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن أبي عمير رفعه إلى أبي عبد الله عليه السلام - مانند الكافي تا): «فَهُوَ فِي الْجَنَّةِ». و المقنع: ص395 باب القضاء و الأحكام: «و اعلم أن القضاة أربعة: قاض قضى بالباطل و هو يعلم أنه باطل فهو في النار، و قاض قضى بالباطل وهو لا يعلم أنه باطل فهو في النار، و قاض قضى بالحق و هو لا يعلم أنه حق فهو في النار، و قاض قضى بالحق و هو يعلم أنه حق فهو في الجنة». تهذیب الأحکام: ج6 ص 218 ب87 ح5 مانند الكافي شريف.

ر.ک. الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام: ص 260 ب39 و تحف العقول، ص 365 و المقنعة: ص 722 کتاب القضاء و الشهادات و القصاص و الديات: وروي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنه قال: «الْقُضَاةُ أَرْبَعَةُ ثلاثه مِنْهُمْ فِي النارِ و وَاحِدُ فِي الْجَنَّةِ ...». و معدن الجواهر و رياضة الخواطر: ص 41 باب ذكر ما جاء في أربعة، و السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات): ج3 ص 541 و پس از ذکر حدیث فرموده: و هذا صریح بوقوف الحكم على العلم و وجوبه، واستحقاق العالم به الثواب ، و فساده من دونه، و استحقاق الحاكم من دونه النار، وقد تجاوز التحريم بالحكم بالجور و التحاكم إلى حكامه، إلى تحريم مجالسة اهله. و عوالي الليالي العزيزية: ج3 ص 517 باب القضاء ...ح12.

ص: 238

75 - العدة في أصول الفقه، شيخ الطائفة الحقة الطوسي: ج2 ص 724 فذهب أكثر المتكلمين و الفقهاء إلى أن كل مجتهد مصيب في اجتهاده و في الحكم، و هو مذهب أبي علي و أبي هاشم (الجبائيان)، و أبي الحسن الكرخي، و أكثر المتكلمين، وإليه ذهب أبوحنيفة و أصحابه فيما حكاه أبو الحسن عنهم، وقد حكي غيره من العلماء عن أبي حنيفة خلافه. وذهب الأصم، و بشر المريسي إلى أن الحق في واحد من ذلك و هو ما يقولون به، وإن ما عداه خطأ، حتى قال الأصم: إن حكم الحاكم ينقض به، ويقولون: إن المخطئ غیر معذور في ذلك، إلا أن يكون خطؤه صغيرا، و أن سبيل ذلك سبيل الخطأ في أصول الديانات. و ذهب أهل الظاهر فيما عدا القياس من الاستدلال و غیره إلى أن الحق من ذلك في واحد. و أما الشافعي فان كلامه مختلف في كتبه: فربما قال: إن الحق في واحد، وعليه دليل قائم، وإن ما عداه خطأ. وربما مرفي كلامه أنه مجتهد قد أدى ما كلف. وربما يقول : إنه قد أخطأ خطأ موضوعا عنه. وقد اختلف أصحابه في حكاية مذهبه: فمنهم من يقول: إن الحق في واحد من ذلك، و أن عليه دليلا و إن لم يقطع على الوصول إليه، و إن ما عداه خطأ، لكن الدليل على الصواب من القولين لما غمض و لم يظهر، كان المخطئ معذورا. و منهم من يحكي: أن كل مجتهد مصیب في اجتهاده و في الحكم، وإن كان أحدهما يقال فيه قد أخطأ، الأشبه عند الله. و الذي أذهب إليه و هو مذهب جميع شيوخنا المتكلمين، المتقدمين و المتأخرين، وهو الذي اختاره سیدنا المرتضی قدس الله روحه، و إليه كان يذهب شيخنا أبو عبد الله رحمه الله: أن الحق واحد و أن عليه دليلا، من خالفه كان مخطئا فاسقا.

الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم: ج3 ص 236- و أباحوا الخطأ في الشريعة فقد ذكر في الجمع بين الصحيحين أن النبي صلى الله عليه و آله قال: من اجتهد فأصاب فله أجران و من أخطأ فله أجرواحد.

الحاشية على أصول الكافي (استرآبادی): ص 97 - و على القول الأول كل مجتهد مصیب صرحوا

ص: 239

بذلك، وعلى الثاني والثالث للمجتهد المصيب أجران وللمخطئ أجر واحد صرحوا بذلك. و ص100 و أصحاب المذهب الرابع يقولون: من خالف حكم الله فهو مخطئ فاسق، وأصحاب المذهب الأول يقولون: كل مجتهد مصيب، وأصحاب المذهب الثاني والثالث يقولون: من خالف حكم الله معذورو له أجر واحد، ومن وافقه له أجران.

الذريعة إلى حافظ الشريعة (شرح أصول الكافي جیلانی): ج1 ص90 و وجه أن هذا الوجه لا يهنأ لبعض الطباع أن المركوز فيه أن غرضهم عليهم السلام بيان طريق العمل عند ورود الخبرين المختلفين أن يقترب من الحكم الواقعي، كما هو دأب المخطئة من أهل الخلاف الذين يقولون على المجتهد أن يبذل الوسع في تقوية الظن بالحكم الواقعي بأي وجه أمكنه، فإن أصاب فله أجران، وإن أخطأ فله أجر واحد، ومن استبصر بطريق أهل البيت عليهم السلام علم أن في البين مباينة كلية، و الحق أنه لم يبهم شيء من الأحكام، بل الكل محفوظ عند أهل الذكر، و امر الناس بالسؤال عنهم، فإن تمكنوا بإفتاء الأحكام الواقعية فالعمل عليها، وإلا فعلى الأحكام الواصلية على وجه التسليم لهم، لا على أنه مظنون.

وفي الرسالة المذكورة أيضا عن الحسن بن الجهم: قلت للعبد الصالح عليه السلام: هل يسعنا فيما يرد علينا منكم إلا التسليم لكم؟ فقال: لَا وَ اللَّهِ لَایَسَعُکُم َإلَّا التَّسْلِيمُ لَنَا. قلت: فیروی عن أبي عبدالله عليه السلام شيء، ويروى عنه خلافه، بأيهما نأخذ؟ قال: «بِمَا خَالَفَ الْقَوْمَ ، وَ مَا وَافَقَ الْقُوَّةِ فالجتنبه». و روي بهذا الإسناد عن أبي عبدالله البرقي، عن أبيه، عن محمد بن عبیدالله : قلت لأبي الحسن الرضا عليه السلام: كيف نصنع بالخبرين المختلفين؟ فقال: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَانْظُرُوا مَا یُخَالِفُ مِنْهُمَا الْعَامَّةَ فَخُذُوهُ وَ انْظُرُوا مَا یُوَافِقُ أَخْبَارَهُمْ فَدَعوهُ». الصنف الرابع: في العرض على الكتاب أولا، وإن لم يوجد في الكتاب، فالعرض على أخبار العامة. روی صاحب الفوائد عن الشيخ قطب الدين الراوندي بإسناده عن الصادق عليه السلام، قال: «إِذَا وَرَدَ عَلَیْکُمْ حَدِیثَانِ مُخْتَلِفَانِ فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی کِتَابِ اَللَّهِ ، فَمَا وَافَقَ

ص: 240

کِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اَللَّهِ فَرُدُّوهُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوهُمَا فِی کِتَابِ اَللَّهِ ، فَاعْرِضُوهُمَا عَلَی أَخْبَارِ اَلْعَامَّهِ ، فَمَا وَافَقَ أَخْبَارَهُمْ فَذَرُوهُ وَ مَا خَالَفَ أَخْبَارَهُمْ فَخُذُوهُ»

أقول: الظاهر أن المخاطبين من لهم التمكن من تمييز الناسخ من المنسوخ، والمحكم من المتشابه، فامروا بالعرض أولا على الكتاب عسى أن يظفروا بما يوجب لهم العلم بأن متضمن أحد الخبرين حكم واقعي، فإن لم يظفروا، فالعرض على أخبار العامة المفيد لمعرفة مخالفها، وذلك من باب التسليم و الإطاعة، لا لأن خلافهم حکم واقعي البتة؛ إذ ربما يتفق أن يكون في أخبارهم حكم واقعي، والخبر المخالف لها كذبا موضوعا أو مما شبه للراوي. الصنف الخامس: في العرض على الكتاب، وفيه زيادة أن العرض على السنة المقطوع بها لفظ و معنى في حكم العرض على الكتاب. سيجيء في باب الأخذ بالستة و شواهد الكتاب عن عبدالله بن أبي يعفور، قال: سألت أبا عبدالله عليه السلام عن اختلاف الحديث يرويه من نثق به، ومنهم من لا نثق به، قال: «إِذَا وَرَدَ عَلَيْكُمْ حَدِيثٌ فَوَجَدْتُمْ لَهُ شَاهِداً مِنْ كِتَابِ اللَّهِ أَوْ مِنْ قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صل الله علیه و آله وَ إِلَّا فَالَّذِي جَاءَكُمْ بِهِ أَوْلَى بِهِ».

الرسائل الأحمدية، أحمد بن صالح آل طعان البحراني القطيفي: ج3 ص 228 و قد علم مما مرأن الاجتهاد المذموم هو المبني على القواعد المحدثة التي اخترعها أبو حنيفة ، وأما ما رووه خذلهم الله من أن المجتهد المصيب له أجران و المخطئ له أجر واحد، فهو من موضوعاتهم ليؤيدوا به اجتهادهم، و على تقدير صحته فهو محمول على الإجتهاد في متعلقات الأحكام في رد الفرع إلى الأصل المسوغ العمل به، لا في نفس الحكم بأن يجزم بأن هذا حكم الله. و أما ما تستعمله أصحابنا من النظر في الكتاب و السنة و رد الفروع إلى الأصول فقد أمروا به فقالوا: «حَدِيثُ تَدریهِ خَيْرُ مِنْ أَلْفِ حَدیثٍ تَرْوِيهِ وَ عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولِ ، وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا ، وَ عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ». و لا معنى للتفريع إلا إجراء أحكام الكليات إلى جزئیاتها، بل قد يراد من إلقاء الأصول إلقاء نفس الأحكام بالأصول من الكلام التي يتفرع عليها

ص: 241

غيرها من متعلقاتها، ومن التفريع تفريع لوازمها وما يتعلق بها كقولهم عليهم السلام.

صراط النجاة، آية الله الشيخ میرزا جواد التبريزي: ج1 ص424 (1189) ما صحة الحديث (من أجتهد وأصاب فله أجران و من أجتهد و أخطأ فله أجرواحد)؟ بسمه تعالى لم يرد هذا الحديث من طرقنا المعتبرة فلا يعول عليه والله العالم.

الوسائل إلى غوامض الرسائل: ص 177 يفهم من كلام المصنف رحمه الله: وقد اشتهر أنه لم يطلع فيه على رواية، لكن المحقق القمي رحمه الله قد اطلع عليها و نقلها في القوانين : ج2 ص 216 مرسلة عن النبي صلى الله عليه و آله وسلم، وقال رحمه الله : ورد عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أنه قال: إذا اجتهد الحاكم فأصاب، فله أجران، و إن أخطأ فله أجر واحد .... و الشيخ ابن أبي جمهور الأحسائي رحمه الله قال في عوالي اللآلي: ج4 ص 63 ح 16 و روي عنه صلى الله عليه و آله و سلم أنه قال: من اجتهد و أصاب فله حسنتان، و من اجتهد و أخطأ فله حسنة. وهذا المضمون ذكره أيضا المحدث المجلسي رحمه الله بغير عنوان الحديث وقال رحمه الله : مرآة العقول: ج1 ص200 ذيل الحديث 19 المجتهد بعد استفراغ الوسع قد يصيب، وقد يخطئ؛ و المخطئ مصاب، لبذل جهده، و خطأه مغتفر، و للمصيب أجران: أحدهما لإصابته، و الآخر الاجتهاده .... إعلم أن اشتهار هذا الحديث بين العامة أكثر من اشتهاره بين الإمامية رضوان الله عليهم. و قد أورده عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم أكثر أصحاب الصحاح و المسانید کالبخاري ومسلم في صحيحيهما و أحمد في مسنده و غيرهم.

نهاية الوصول إلى علم الأصول، العلامة الحلي: ج5 ص 173 الرابع: مخالفه صلى الله علیه و آله و سلم في الحكم كافر، لقوله تعالى: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ» (سوره (4) النساء آیه 66)، و المخالف في الاجتهاد لا يكفر، لأن الرجل إذا اجتهد وأخطأ فله أجر واحد بحكم النض، و المستوجب للأجر لا يحكم بكفره .

76 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 382 ح 1124. از اون وسائل الشيعة: ج8 ص 302 ب6

ص: 242

ح10728-1.

77 - من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 407 ح1211. از اون وسائل الشيعة: ج8 ص 302 ب6 ح10729 - 2.

78 - التهذيب.

79 - الكافي: ج3 ص 381 ح 8 جماعة، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الهيثم بن واقد، عن الحسين بن عبد الله الأرجاني، عن أبي عبد الله عليه السلام. من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 407 ح1210 و روى الحسين بن عبد الله الأرجاني عنه عليه السلام أنه قال: «مَنْ صَلَّى فِي مَسْجِدِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِداً مِنْ مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِمْ فَصَلَّى مَعَهُمْ خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِمْ». تهذیب الأحکام: ج 3 ص270 ب25 ح 778 - 98 عنه (الحسين بن سعيد)، عن الهيثم بن واقد، عن الحسن بن عبد الله الأرجاني ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «مَنْ صَلَّى فِي مَنْزِلِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِداً مِنْ مَسَاجِدِهِمْ فَصَلَّى فِيهِ خَرَجَ بِحَسَنَاتِهِمْ». از آن ها: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح 10736-9.

80 - تهذیب الأحکام: ج3 ص270 ب25 ح 779-94 محمد بن علي بن محبوب، عن القاسم بن عروة، عن عبيد بن زرارة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت: إني أدخل المسجد و قد صليت فأصلي معهم فلا أحتسب بتلك الصلاة. قال: «لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَاُصَلي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ». از او: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح10735- 8

81 - تهذیب الأحکام: ج3 ص270 ب25 ح 775- 95 عنه (محمد بن علي بن محبوب)، عن أحمد بن محمد، عن أبيه، عن ابن المغيرة، عن ناصح المؤذن قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: إلي أصلي في البيت وأخرج إليهم. قال: «اجْعَلْهَا نافله وَ لَا تکبر مَعَهُمْ فَتَدْخُلَ مَعَهُمْ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّ مِفْتَاحَ الصَّلَاةِ الْكَبِيرِ» از او: وسائل الشيعة: ج 8 ص 304 ب6 ح10734-7.

82- به جواهرالکلام جلد43 صفحه 421 الى 443 مراجعه نمایید.

83 - سوره (4) النساء آیه 35.

ص: 243

84- سوره (49) الحجرات آیه 14.

85 - در کتاب های حدیث روایات بسیاری در اصالت ولایت و براءت در اسلام وجود دارد، و از آن ها کتاب شریف الكافي باب دعائم الإسلام پانزده حدیث بر این معنی آورده است که: بني الإسلام، دعائم الإسلام، أثافي الإسلام، بناء الإسلام، الدين الذي لا يقبل فيه العمل، الدين الذي فرض الله على العباد ما لا يسعهم جهله ولا يقبل منهم غيره، حدود الإيمان ...: الولاية، الولاية لنا أهل البيت و البرائة من عدونا، الولاية ولم يناد بشيء كما نودي بالولاية في الغدير، ولاية ولينا و عداوة عدونا و التسليم لنا، .... و از آن است: الكافي: ج2 ص21 باب دعائم الإسلام ...ح9 به سند صحیح خود از عیسی بن السری گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: حدثني عما بنيت عليه دعائم الإسلام إذا أنا أخذت بها زکی عملي ولم يضرني جهل ما جهلت بعده . فقال : «شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ اَلْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ، وَ حَقٌّ فِی اَلْأَمْوَالِ مِنَ اَلزَّکَاهِ، وَ اَلْوَلاَیَهُ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا وَلاَیَهُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِم وَ آلِهِ و سَلم فَاِنَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم قال مَنْ مَاتَ وَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً، قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَطِیعُوا اَللّهَ وَ أَطِیعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِی اَلْأَمْرِ مِنْکُمْ» فَکَانَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ثُمَّ صَارَ مِنْ بَعْدِهِ اَلْحَسَنُ، ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ، ثُمَ هَکَذَا یَکُونُ اَلْأَمْرُ، إِنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ بِإِمَامٍ، وَ مَنْ مَاتَ لاَ یَعْرِفُ إِمَامَهُ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً، وَ أَحْوَجُ مَا یَکُونُ أَحَدُکُمْ إِلَی مَعْرِفَتِهِ إِذَا بَلَغَتْ نَفْسُهُ هَاهُنَا - قَالَ: وَ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ - وَ یَقُولُ حِینَئِذٍ: لَقَدْ کُنْتُ عَلَی أَمْرٍ حَسَنٍ» تفسیر فرات الكوفي: ص 109 ح 111 و تفسير العياشي: ج1 ص252 ح 175 و إختيار معرفة الرجال: ص 424 ح 799 به سندهای خود از أبواليسع يحيى بن السري مانند آن با اختلاف و زیادت

86 - الكافي: ج2 ص 18 ح1 به سند متصل از أبو حمزه از امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

ص: 244

«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ ءٍ کما نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ».

الكافي: ج2 ص 18 ح3 - به سند متصل از فضیل بن يسار از امام محمد باقر عليه السلام فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ والصؤم وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْ ءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ فَأَخَذَ اَلنَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ- یَعْنِی اَلْوَلاَیَهَ-».

الكافي: ج2 ص21 ح 8 به سند صحیح از فضیل بن یسار از امام محمد باقر عليه السلام که فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ».

المحاسن: ج1 ص 286 ب46 ح 429 از ابن محبوب از أبو حمزه ثمالی از امام محمد باقر علیه السلام فرمود: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ ، وَ لَم تُناد بِشَيْ ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ- و زاد فيها عباس بن عامر- فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ - يعني الولاية -».

87 - تأويل الآيات الظاهرة: ص 22 به روایت از فضل بن شاذان به سند خود از امام جعفر صادق عليه السلام حضرتش فرمود: «نَحْنُ أَصْلُ کُلِّ خَیْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا کُلُّ بِرٍّ وَ مِنَ اَلْبِرِّ اَلتَّوْحِیدُ وَ اَلصَّلاَهُ وَ اَلصِّیَامُ وَ کَظْمُ اَلْغَیْظِ وَ اَلْعَفْوُ عَنِ اَلْمُسِیءِ وَ رَحْمَهُ اَلْفَقِیرِ وَ تَعَاهُدُ اَلْجَارِ وَ اَلْإِقْرَارُ بِالْفَضْلِ لِأَهْلِهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ کُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ کُلُّ قَبِیحٍ وَ فَاحِشَهٍ فَمِنْهُمُ اَلْکَذِبُ وَ اَلنَّمِیمَهُ وَ اَلْبُخْلُ وَ اَلْقَطِیعَهُ وَ أَکْلُ اَلرِّبَا وَ أَکْلُ مَالِ اَلْیَتِیمِ بِغَیْرِ حَقِّهِ وَ تَعَدِّی اَلْحُدُودِ اَلَّتِی أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رُکُوبُ اَلْفَوَاحِشِ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ مِنَ اَلزِّنَاءِ وَ اَلسَّرِقَهِ وَ کُلُّ مَا وَافَقَ ذَلِکَ مِنَ اَلْقَبِیحِ وَ کَذَبَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ مَعَنَا وَ هُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفَرْعِ غَیْرِنَا».

88 - احادیث بسیاری در کتاب های: بصائر الدرجات و الإختصاص و الكافي و غير آنها در این مطلب است و ما در این جا به دو حديث شريف اكتفا می کنیم، بصائر الدرجات: ص 497

ص: 245

ب 16 ح 7 به سند خود از أصبغ بن نباتة از سلمان فارسی گفت: قسم به خداوند هرآینه از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم شنیدم که به حضرت على علیه السلام می فرمود: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ وَ اَلْأَوْصِیَاءُ مِنْ بَعْدِی - أو قال:- مِنْ بَعْدِکَ أَعْرَافٌ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ وَ أَعْرَافٌ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَکُمْ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ لاَ یَدْخُلُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ.» بصائرالدرجات: ص497 ب 16 ح6 به سند صحیح از أصبغ بن نباتة گويد: أميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: «... وَ نَحْنُ اَلْأَعْرَافُ اَلَّذِینَ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِنَا...»

89 - إختيار معرفة الرجال: ص 291 ح 512 به سند خود از امام صادق عليه السلام که حضرت به أبو الخطاب (از منحرفين) نوشتند: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ»

90 - رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال: ص 291 ح 512 - حمدويه قال: حدثني محمد بن عيسى، عن يونس بن عبد الرحمان، عن بشير الدهان ، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: كتب أبوعبد الله عليه السلام إلى أبي الخطاب: بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنْ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْخَمْرَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصِّیَامَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلْفَوَاحِشَ رَجُلٌ، وَ لَیْسَ هُوَ کَمَا تَقُولُ أَنَا أَصْلُ اَلْحَقِّ وَ فُرُوعُ اَلْحَقِّ طَاعَهُ اَللَّهِ، وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ فُرُوعُهُمُ اَلْفَوَاحِشُ، وَ کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ ؟

و بصائر الدرجات: ص 536 ب21 ح2- حدثنا أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن الحسن بن علي بن فضال، عن حفص المؤذن قال: كتب أبو عبد الله عليه السلام إلى أبي الخطاب: «بَلَغَنِی أَنَّکَ تَزْعُمُ أَنَّ الخمس [اَلْخَمْرَ] رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلزِّنَا رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّلاَهَ رَجُلٌ وَ أَنَّ اَلصَّوْمَ رَجُلٌ وَ لَیْسَ کَمَا تَقُولُ نَحْنُ أَصْلُ اَلْخَیْرِ وَ فُرُوعُهُ طَاعَهُ اَللَّهِ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ اَلشَّرِّ وَ

ص: 246

فُرُوعُهُ مَعْصِیَهُ اَللَّهِ» ثُمَّ کَتَبَ «کَیْفَ یُطَاعُ مَنْ لاَ یُعْرَفُ؟ وَ کَیْفَ یُعْرَفُ مَنْ لاَ یُطَاعُ؟» عنه : مختصر البصائر: ص 237 ح 1/244.

91 - الكافي: ج1 ص441 ح8 به سند خود از سنان بن طریف گوید: امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: «أَنَا أَوَّلُ أَهْلِ بَیْتٍ نَوَّهَ اَللَّهُ بِأَسْمَائِنَا إِنَّهُ لَمَّا خَلَقَ (الله-الامالی) اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضَ أَمَرَ مُنَادِیاً فَنَادَی أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ ثَلاَثاً أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ ثَلاَثاً أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ حَقّاً ثَلاَثاً» الأمالي ابن بابویه: ص 604 مجلس 88 ح4 به سند خود از سنان بن طريف مانند آن. الأمالي، ابن بابویه: ص 126 مجلس 26 ح 8 از حسن بن محمد بن سعید هاشمی به سند متصل از امام صادق از پدرانش علیهم السلام فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: «یَوْمُ غَدِیرِ خُمٍ ّ أَفْضَلُ أَعْیادِ أُمَّتِی وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَمَرَنِیَ اللَّهُ تَعالی ذِکْرُهُ فِیهِ بِنَصْبِ أَخِی عَلِیّ بْنِ أَبِی طالِبٍ، عَلَماً لأُمَّتِی ، یَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الْیَوْمُ الَّذِی أَکْمَلَ اللَّهُ فِیهِ الدِّینُ وَأَتَمَّ عَلی أُمَّتِی فِیهِ النِّعْمَةَ وَرَضِیَ لَهُمُ الْإِسْلامَ دِیناً...مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ وَ اَلَّذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَّهِ وَ اِصْطَفَانِی عَلَی جَمِیعِ اَلْبَرِیَّهِ مَا نَصَبْتُ عَلِیّاً عَلَماً لِأُمَّتِی حَتَّی نَوَّهَ اَللَّهُ بِاسْمِهِ فِی سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلاَیَتَهُ عَلَی مَلاَئِکَتِهِ». از او: روضة الواعظين: ج1 ص 102 و بشارة المصطفی: ج2 ص23. و التحصين: ص550 ب 12 از کتاب نور الهدى به سندش از حسن بن محمد بن سعید مانند الأمالي.

92- السلافة في أمر الخلافة، عبدالله مراغی مصری در قرن هفتم مخطوط در کتاب خانه الظاهرية شام: ص 32. از او: جواهر الولاية: ص 379 و شهادت ثالثه: ص 34.

93 - الفضائل: ص 152 و 153 و بالإسناد يرفعه إلى ابن مسعود أنه قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم: «لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ قَالَ لِي جَبْرَئِيلُ عليه السلام: قَدْ أَمَرْتُ بعَرِض الْجَنَّةَ وَالنَّارَ عَلَيْكَ قَالَ: فَرَأَيْتُ الْجَنَّةَ وَمَا فِيهَا مِنَ النَّعِيمِ ... عَلَی اَلْبَابِ اَلْخَامِسِ (من أبواب الجنة) مَكْتُوبُ : لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ، مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ ، فَمَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَشْتَمُّ ، وَ مَنْ

ص: 247

أَرَادَ أَنْ لَا یذل ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ لَا يَظْلِمُ وَ لَا يَظْلِمُ ، وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الوثقی فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَقُلْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ ، عَلِيُّ وَلِيُّ اللَّهِ ...».

94 - البحار.

95 - الإحتجاج: ج1 ص158 و قاسم بن معاوية روایت نمود گفت: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: هؤلاء يروون حديثا في معراجهم أنه لما أسري برسول الله رأى على العرش مکتوبا لا إله إلا الله محمد رسول الله أبوبكر الصديق. فقال: «سُبْحانَ اللَّهِ غَيَّرُوا كُلِّ شَيْ ءٍ حَتَّى هَذَا؟ قلت: نعم. قال: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ اَلْعَرْشَ کَتَبَ عَلَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْمَاءَ کَتَبَ فِی مَجْرَاهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الکُرسیَ کَتَبَ عَلی قَوائِمِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَللَّوْحَ کَتَبَ فِیهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ إِسْرَافِیلَ کَتَبَ عَلَی جَبْهَتِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ جَبْرَئِیلَ کَتَبَ عَلَی جَنَاحَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلسَّمَاوَاتِ کَتَبَ فِی أَکْنَافِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْأَرَضِینَ کَتَبَ فِی أَطْبَاقِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْجِبَالَ کَتَبَ فِی رُءُوسِهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلشَّمْسَ کَتَبَ عَلَیْهَا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لَمَّا خَلَقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْقَمَرَ کَتَبَ عَلَیْهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ هُوَ اَلسَّوَادُ اَلَّذِی تَرَوْنَهُ فِی اَلْقَمَرِ فَإِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ فَلْیَقُلْ عَلِیٌّ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ (وَلِیُ اللهِ-البحار)» از او:ن بحار الأنوار: ج 38 ص 318 ب67.

96 - بحار الأنوار: ج 81 ص 112.

ص: 248

97 - مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج2 ص 173.

98 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 428 ب42 ح 2.

99 - سوره (35) الفاطر آیه11.

100 - تفسير القمي: ج2 ص 208 و عن الصادق عليه السلام أنه قال: «اَلْکَلِمُ اَلطَّیِّبُ قَوْلُ اَلْمُؤْمِنِ «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اَللَّهِ وَ خَلِیفَهُ رَسُولِ اَللَّهِ » وَ قَالَ: وَ اَلْعَمَلُ اَلصَّالِحُ اَلاِعْتِقَادُ بِالْقَلْبِ إِنَّ هَذَا هُوَ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ لاَ شَکَّ فِیهِ مِنْ رَبِّ اَلْعَالَمِینَ». از او: تفسير البرهان: ج4 ص 541 ح 8834.

101 - روضة المتقين ج2 ص 246. بحار الأنوار: ج81 ص111.

102 - و مراجعه شود به کتاب: سرالإيمان الشهادة الثالثة في الأذان، سید عبد الرزاق الموسوي المقرم، و الشهادة الثالثة المقدسة معدن الإسلام الكامل و جوهر الإيمان الحق.

103 - الدرة النجفية، السنن والآداب: ص 115.

104 - جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج 9 ص: 87

105 - مستمسک العروة: ج5 ص 545.

106 - يك دوره فقه کامل فارسی، علامه محمد تقی مجلسی: ص 31.

107 - الفقه المنسوب الرضوي عليه السلام: ص 108.

از او: لوامع صاحبقرانی: ج4 ص 117 و بحار الأنوار: ج 81 ص 204 الی 209 ح 3 و الحدائق الناضرة: ج 8 ص 451 و مستدرك الوسائل: ج5 ص 6ب 2ح5237-3 و ج5 ص 22 ب2 ح 5268-1

108 - المراسم العلوية و الأحكام النبوية: ص 72.

ص: 249

بخش پنجم : سؤالات رجالی و درائی و پاسخ آنها

اشاره

ص: 250

ص: 251

سند حدیث کساء، زیارت عاشوراء، زیارت ناحیه و دعای صنمی قریش ...

و حکم تولی آل محمد صلی الله عليهم و تبری از ظالمین بر آنان و لعن آنها

سؤال 23- بفرمایید نظرتان در مورد اسناد حدیث کساء، زیارت عاشوراء، زیارت ناحیه مقدسه و دعای صنمی قریش چیست؟ و آیا بخش لعن زیارت عاشوراء جزء زیارت است یا خیر؟

سؤال 24- با توجه به آیات و روایات بسیاری که در زمینه لعن وجود دارد، بعضی از مقدس نماها مسئله تبری و لعن بر ظالمين و غاصبين حق ائمه معصومین علیهم السلام را به عنوان یک دستور العمل مذهبی قبول ندارند، لطفا بفرمایید تولی و تبری از ضروریات مذهب حقه شیعه امامیه است یا خیر؟ و تولی و تبری در چه حدی واجب است؟

جواب سؤال 23 و 24- برای پیرو قرآن کریم و عترت اطهار ثابت است که سند حدیث کساء، زیارت عاشوراء معروفه، زیارت ناحیه مقدسه و دعای صنمی قریش صحیح و معتبر و حجت اند، و بخش های لعن زیارت عاشوراء نیز جزء اصلی زیارت عاشوراء هستند و اشکال بر آنها مدفوع است، و لعن برظالمين و غاصبين حقوق چهارده معصوم عليهم الصلوة والسلام واجب و ضروری دین است. تولی و تبری از ضروریات دینی است. جواب متوسط خود را در کتاب دیگری مستدل آورده ایم مراجعه شود .

***

مدارک و جایگاه زیارت جامعه کبیره

اشاره

سؤال 25- با توجه به مضامین و مفاهيم والای زیارت جامعه کبیره، بسیاری از علمای شیعه به شرح

ص: 252

آن پرداخته اند و از جمله آن دانشمندان حضرت عالی هستید، لطفا نظر خود را درباره مدارک زیارت جامعه و اهمیت آن بیان فرمایید.

جواب:

از اهم زیارات و اصح آنها، زیارت جامعه کبیره است و نیازی به بررسی سند زیارت جامعه کبیره و مانند آن نیست زیرا مضامین آنها، در روایات صحیح وجود دارد و بزرگان از علماء امامیه به آن عمل کرده اند، مشهور و شعار شیعه گشته و جزو اعتقادات اماميه شده است، ضمن این که چون چیزی میان فقهاء امامیه مشهور بود، دیگر نیازی به سند و دلیل ندارد و شهرت میان آنان- اگرمعارض با محكمات نباشد- کفایت می کند لکن به تفصیل سند زیارت را نیز مورد بررسی قرار می دهیم تا غایت اعتبار و صحت آن نیز اثبات گردد.

الف- منابع زیارت جامعه کبیره:

قرن4

1- «من لا يحضره الفقيه»، شیخ صدوق محمد بن علی ابن بابویه، متوفای 381 قمری، نشر دفتر انتشارات اسلامی، قم: ج2 ص 608 ح3213 -

روی محمد بن إسماعيل البرمكي قال: حدثنا موسى بن عبد الله النخعي قال: قلت لعلي بن محمد بن علي بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام: علمني يا ابن رسول الله قولا أقوله بليغا كاملا إذا زرت واحد منكم. فقال:

روایت کرد محمد بن إسماعيل برمکی گفت: حديث کرد ما را موسی بن عبد الله نخعی گفت: به على بن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابي طالب عليهم السلام عرض کردم: ای فرزند رسول الله مرا سخنی بلیغ و کامل تعليم نما تا چون یکی از شما امامان را زیارت کردم بگویم. فرمود:

«إِذَا صِرْتَ إِلَي الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَنْتَ عَلَی غُسْلٍ فَإِذَا دَخَلْتَ وَ رَأَیْتَ

ص: 253

الْقَبْرَ فَقِفْ وَ قُلْ «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ» ثَلاَثِینَ مَرَّةً ثُمَّ امْشِ قَلِیلاً وَ عَلَیْکَ السَّکِینَةُ وَ الْوَقَارَ وَ قَارِبْ بَیْنَ خُطَاکَ ثُمَّ قِفْ وَ کَبِّرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلاَثِینَ مَرَّةً ثُمَّ ادْنُ مِنَ الْقَبْرِ وَ کَبِّرِ اللَّهَ أَرْبَعِینَ مَرَّةً تَمَامَ مِائَةٍ تَکْبِیرَهٍ ثم قل: اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ...»

چون به در مزار رسیدی بایست، و در حالی که غسل کردهای شهادتین را شهادت ده، پس چون داخل شدی و قبر را دیدی بایست و سی بار بگو: الله اکبر، الله اکبر، و آن گاه کمی گام برداری و با سکینه و وقار باش، و گام هایت را نزدیک به هم کن، و آن گاه بایست و سی بار دیگر تکبیر بگو، و پس از آن به قبر نزدیک شو، و چهل بار تکبیر بگو، که مجموع تكبيرها به صد مرتبه بالغ گردد. سپس بگو:

«سلام برشما ای خاندان نبوت ....»

و طريق شیخ صدوق به محمد بن اسماعيل البرمکی در مشيخه فقیه چنین است:

وما كان فيه عن محمد بن إسماعيل البرمكي فقد رويته عن علي بن أحمد بن موسی؛ و محمد بن أحمد السناني؛ و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب رضي الله عنهم، عن محمد بن أبي عبد الله الكوفي، عن محمد بن إسماعيل البرمكي.

2- «عيون أخبار الرضا عليه السلام»، محمد بن على ابن بابویه، متوفای 381 قمری، نشر جهان، تهران: ج2 ص272 ح1:

حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضي الله عنه و محمد بن أحمد السناني و علي بن عبد الله الوراق و الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب قالوا: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي و أبو الحسين الأسدي قالوا: حدثنا محمد بن إسماعيل المكي البرمكي قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي قال: قلت لعلي بن محمد بن علي بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام: علمني يا ابن رسول الله قولا أقوله بليغا كاملا إذا زرت واحدا منكم. فقال:

ص: 254

«إِذَا صِرْتَ إِلَي الْبَابِ فَقِفْ وَ اشْهَدِ الشَّهَادَتَیْنِ وَ أَنْتَ عَلَی غُسْلٍ فَإِذَا دَخَلْتَ وَ رَأَیْتَ الْقَبْرَ فَقِفْ وَ قُلْ «اللَّهُ أَکْبَرُ» ثَلاَثِینَ مَرَّةً ثُمَّ امْشِ قَلِیلاً وَ عَلَیْکَ السَّکِینَةُ وَ الْوَقَارَ وَ قَارِبْ بَیْنَ خُطَاکَ ثُمَّ قِفْ وَ کَبِّرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ثَلاَثِینَ مَرَّةً ثُمَّ ادْنُ مِنَ الْقَبْرِ وَ کَبِّرِ اللَّهَ أَرْبَعِینَ مَرَّةً تَمَامَ مِائَةٍ تَکْبِیرَهٍ ثم قل: اَلسَّلامُ عَلَیْكُمْ يا اَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ...»

قرن5

3- «تهذیب الأحکام»، شيخ الطائفة الحقة الإمامية أبوجعفر محمد بن الحسن الطوسي قدس سره متوفای 460 قمرى: ج 6 ص 96 ب46 ح1:

روی محمد بن علي بن الحسين بن بابویه قال: حدثنا علي بن أحمد بن موسی و الحسين بن إبراهيم بن أحمد الكاتب قالا: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي، عن محمد بن إسماعيل البرمكي قال: حدثنا موسی بن عبد الله النخعي قال: ... - مانند من لا يحضره الفقيه-.

قرن6

4- «المزار الكبير»، ابوعبدالله محمد بن جعفر المشهدی قدس سره ، ایشان پیش از سال 510 قمری زاده شده است: ص524 قسم5 ب1:

أخبرني الشيخان الأجلان العالمان الفقيهان أبو محمد عربي بن مسافر العبادي و هبة الله بن نما بن علي بن حمدون رضي الله عنهما قراءة عليهما في شهر ربيع الأول من سنة ثلاث و سبعين و خمسمائة، قالا جميعا: أخبرنا الشيخان الجليلان أبوعبدالله الحسين بن أحمد بن طحال المقدادي و أبو عبد الله إلياس بن هشام الحائري، قالا جمیعا: أخبرنا الشيخ أبو علي الحسن بن محمد الطوسي، عن أبيه الشيخ السعيد أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله ، عن الشيخ المفيد أبي عبد الله محمد بن محمد بن النعمان، عن الشيخ أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين بن بابویه رحمه الله، قال: حدثنا علي بن أحمد بن موسی و الحسين بن أحمد بن إبراهيم بن أحمد الكاتب، قالا: حدثنا علي بن أبي عبد الله الكوفي،

ص: 255

عن محمد بن إسماعيل البرمكي، قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي، قال: ... - مانند الفقيه -

قرن 8

5 - «فرائد السمطين في فضائل المرتضى و البتول و السبطين و الأئمة من ذريتهم عليهم السلام»، ابراهيم بن سعد الدين شافعی، متوفای 730 قمرى نشر: مؤسسة المحمود، بیروت، و چاپ دار الحبيب، قم: ج 2 ص 179 زيارة الجامعة الكبيرة التي تزار بها كل واحد من أئمة أهل البيت عليهم السلام، ح463

[قال الحاكم: و] أخبرني علي بن محمد بن موسى، قال: حدثنا محمد بن [علي بن] الحسين الفقيه الرازي قال: حدثنا علي بن أحمد الدقاق في آخرين، قالوا: حدثنا أبو الحسن محمد بن أبي عبد الله الأسدي قال: حدثنا محمد بن إسماعيل البرمكي، قال: حدثنا موسی بن عبد الله النخعي قال: ... -مانند الفقيه با اندک اختلافي-.

قرن9

6 - «المحتضر»، الشيخ عزالدين أبي محمد الحسن بن سليمان الحلي العاملي شاگرد شهید ثانی رضوان الله عليهما زنده در 802 هجری، تحقيق مكتبة العلامة المجلسي: ص 356 ح 343 از کتاب من لا يحضره الفقيه.

7- «تفضيل الأئمة على الأنبياء و الملائكة»، الشيخ عز الدين أبي محمد الحسن بن سليمان الحلي العاملي زنده در 802 هجری، تحقيق مكتبة العلامة المجلسي، ص424 ح 281 از کتاب من لا يحضره الفقيه.

و پس از نقل تمام زیارت فرموده:

يقول عبد الله حسن بن سليمان: إني رأيت أن أزين كتابي هذا المتضمن بتفضيل محمد و تفضيل آله الطاهرين على سائر خلق الله أجمعين - من ملك و نبي و رسول بغير إستثناء- بهذه الزيارة الشريفة الجامعة الجليلة المنيفة، كما جاء عنهم عليهم

ص: 256

السلام كما تزين المرأة بقرطيها، لأن هذه الزيارة الشريفة تشتمل على أسرار و فضائل و علوم، ومنها ما يجوز إظهاره و هو تفضيل آل محمد عليهم السلام على سائر خلق الله.

و شروع به شرح بعضی از فرازهای زیارت نمود.

8- «مختصر بصائر الدرجات»، الشيخ عزالدين أبي محمد الحسن بن سليمان الحلي العاملي زنده در 802، تحقیق مشتاق مظفر، نشر: مؤسسة النشر الإسلامي، ص 426 قوله عليه السلام: «نَحْنُ أَفْرَاطُ الْأَنْبِیَاءِ» الأفراط جمع فرط، و الفرط الخير السابق. يحتمل كلام مولانا عليه السلام وجهين: الأول: إنه أراد تقدمهم على الخلق لما خلقهم الله أشباحا، و جعلهم بعرشه محدقين، كما رواه موسی بن عبد الله النخعي، عن مولانا أبي الحسن علي بن محمد الهادي عليهما السلام: وهذا شيء لا ريب فيه ولا شك ....

قرن؟ مؤلف؟

9- - «نسخة قديمة» بحارالأنوار: ج 99 ص 145 ب8، علامه بزرگوار مجلسی قدس سره می فرماید:

أقول: رأيت من بعض تألیفات أصحابنا نسخة قديمة ذكر فيها هذه الزيارة و قدم قبلها دعاء الإذن فقال:

می گویم: در نسخه قدیمی ای که از تألیفات برخی از اصحاب (شیعیان) بوده، این زیارت به همین صورت - روایت شیخ صدوق - وارد شده، به اضافه این که در آغاز آن دعای إذن دخول هم آمده است، پس فرموده:

«إِذَا دَخَلْتَ الْمَشْهَدَ فَقِفْ عَلَی الْبَابِ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ قُلِ

چون داخل مزار شدی بردرب آن آستان روی به قبله بایست و بگو:

«اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ وَقَفْتُ عَلَی بَابِ بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ الدُّخُولَ إِلَی بُیُوتِهِ إِلَّا بِإِذْنِ نَبِیِّکَ فَقُلْتَ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» اللَّهُمَّ وَ إِنِّی أَعْتَقِدُ حُرْمَةَ نَبِیِّکَ فِی غَیْبَتِهِ کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِهِ وَ أَعْلَمُ أَنَّ رُسُلَکَ وَ خُلَفَاءَکَ أَحْیَاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَکَانِی فِی وَقْتِی هَذَا وَ

ص: 257

زَمَانِی وَ یَسْمَعُونَ کَلَامِی وَ یَرُدُّونَ عَلَیَّ سَلَامِی وَ أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعِی کَلَامَهُمْ وَ فَتَحْتَ بَابَ فَهْمِی بِلَذِیذِ مُنَاجَاتِهِمْ وَ إِنِّی أَسْتَأْذِنُکَ یَا رَبِّ أَوَّلًا وَ أَسْتَأْذِنُ رَسُولَکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ثَانِیاً وَ أَسْتَأْذِنُ خَلِیفَتَهُ الْإِمَامَ الْمَفْرُوضَ عَلَیَّ طَاعَتُهُ فِی الدُّخُولِ فِی سَاعَتِی هَذِهِ إِلَی بَیْتِهِ وَ أَسْتَأْذِنُ مَلَائِکَتَکَ الْمُوَکَّلِینَ بِهَذِهِ الْبُقْعَةِ الْمُبَارَکَةِ الْمُطِیعَةِ لَکَ السَّامِعَةِ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَیُّهَا الْمَلَائِکَةُ الْمُوَکَّلُونَ بِهَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ الْمُبَارَکِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ. بِإِذْنِ اللَّهِ وَ إِذْنِ رَسُولِهِ وَ إِذْنِ خُلَفَائِهِ وَ إِذْنِ هَذَا الْإِمَامِ وَ بِإِذْنِکُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ أَجْمَعِینَ أَدْخُلُ إِلَی هَذَا الْبَیْتِ مُتَقَرِّباً إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِرَسُولِهِ مُحَمَّدٍ وَ بِآلِهِ الطَّاهِرِینَ فَکُونُوا مَلَائِکَةَ اللَّهِ أَعْوَانِی وَ کُونُوا أَنْصَارِی حَتَّی أَدْخُلَ هَذَا الْبَیْتَ وَ أَدْعُوَ اللَّهَ بِفُنُونِ الدَّعَوَاتِ وَ أَعْتَرِفَ لِلَّهِ بِالْعُبُودِیَّةِ وَ لِهَذَا الْإِمَامِ وَ آبَائِهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ بِالطَّاعَةِ».

ثُمَّ ادْخُلْ مُقَدِّماً رِجْلَکَ الْیُمْنَی وَ قُلْ»

سپس پای راست خود را جلو انداخته داخل شو و بگو:

«بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»

«ثُمَّ قُلِ اللَّهُ أَکْبَرُ- مِائَةَ مَرَّةٍ -وَ قِفْ مُسْتَقْبِلَ الضَّرِیحِ وَ اجْعَلِ الْقِبْلَةَ بَیْنَ کَتِفَیْکَ وَ قُلِ:

سپس -صد مرتبه- الله اکبر بگو: و روبه روی ضریح و پشت به قبله بایست و بگو:

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ....»

وَ ذَکَرَ مِثْلَ مَا مَرَّ سَوَاءً إِلَّا أَنَّهُ قَالَ بَعْدَ قَوْلِهِ علیه السلام «إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا ثُمَّ انْکَبَّ عَلَی الْقَبْرِ وَ قُلْ یَا وَلِیَّ اللَّهِ...»- إِلَی آخِرِ الزِّیَارَةِ.

- و مانند آن را چنانچه گذشت ذکر کرد مگر این که گفت: پس از قول امام علیه السلام در زیارت که فرمود: «إِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا»، خود را بر قبر بیانداز و بگو: «يا وَلِيَّ

ص: 258

الله... » تا آخرزیارت.

قرن؟

10- کتاب العتيق الغروي؟

از او: بحار الأنوار: ج 99 صص 149-159 ب8 ح5، علامه بزرگوار مجلسی قدس سره می فرماید:

ثم اعلم أني لما رأيت تلك الزيارة أيضا في أصل مصحح قديم من تأليفات قدماء أصحابنا سمیناه في أول كتابنا ب «الکتاب العتيق» أبسط مما أوردنا مع اختلافات في ألفاظها فأحببت إيرادها و جعلتها الزيارة الثالثة، قال:

«إذا وصلت إليهم فقل

پس بدان همانا هم چنین این زیارت را در کتاب اصلی قدیمی و تصحیح شده از تألیف قدماء ما امامیه که آن را «کتاب عتیق» نامیدم بیشتر از آن چه ذکر کردیم همراه با اختلاف هایی در الفاظ آن یافتم پس دوست داشتم آن را وارد نمایم و آن را زیارت جامعه سوم قرار دادم، گوید:

چون به مزار آنان رسیدی پس بگو:

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرحمان الرَّحِيمِ الَّذِي لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ ءُ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ...وَ بَلَغَ أَرْوَاحِهِمْ وَ أَجْسَادِهِمْ أَبَداً مِنِّي السَّلَامَ ، وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُمُ السَّلَامُ ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ».

و پس از نقل آن می فرماید:

ثم اعلم أني لما رأيت تلك الزيارة في أصل مصحح قدیم من تأليفات قدماء أصحابنا، سميناه في أول كتابنا بالكتاب العتيق ، أبسط مما أوردنا - عن الصدوق - مع اختلاف في ألفاظها، فأحببت إيرادها و جعلتها الزيارة الثالثة. قال:

«إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْهِمْ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ ...»

پس بدان همانا هنگامی که این زیارت را در اصلى تصحيح شده قدیمی از تألیفات

ص: 259

اصحاب قدماء خودمان دیدم، آن را در اول کتابمان (بحارالانوار) به (کتاب عتیق) نامیدم، آن را بزرگتر از آنچه از شیخ صدوق ذکر نمودم همراه با اختلاف در الفاظش یافتم، پس دوست داشتم آن را وارد نمایم و آن را زیارت (جامعه) سوم قرار دادم، گوید:

چون به مزار آنان رسیدی پس بگو

«الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ الرَّحْمَانِ الرَّحِیمِ...»

این مورد را که علامه مجلسی از کتاب «العتيق الغروي» نقل نموده ، به استثاء دو قسمت اول و آخر آن، مطابق با نقل شیخ کفعمی در «البلد الأمين» است. و احتمال دارد که شیخ کفعمی متن خود را از همان کتاب «العتيق الغروي» روایت کرده باشد، زیرا موارد متعددی از کتاب «المصباح» کفعمی شاهد بر این است که کتاب العتيق نزد او بوده است.

و بنابر برخی احتمالات ظاهرأ كتاب العتيق همان کتاب «مجموع الدعوات» اثر شیخ ثقه جليل محمد بن ابی محمد هارون بن موسی تلعکبری متوفای 358 هجری قمری باشد. آقا بزرگ طهرانی در موسوعه الذريعة إلى تصانيف الشيعة: ج8 ص 185 این کتاب را به او نسبت داده، و در جلد20 ص 54 متذکر شده که نسخه مورد استفاده علامه مجلسی مؤرخ 576 هجری بوده است. در ضمن، میرزا عبد الله افندی هم در کتاب «الصحيفة الثالثة السجادية» از کتاب العتيق با نام «مجموع الدعوات» نقل می کند.

بر همین اساس، و نیز از آن جایی که مرحوم تلعکبری از مشایخ اجلاى حديث بوده و از لحاظ طبقه بندی رجالی قبل از شیخ صدوق قرار می گیرد، بایستی زیارت منقوله او اصالت اصلی را داشته و متن مصدر حقیقی از امام على الهادي عليه السلام به شمار آید و متن منقول شیخ صدوق دست خوش اختصار قرار گرفته باشد. و مرحوم محدث نوری قدس سره نیز متوجه این مطلب گردیده و پس از نقل این زیارت بدان آگاهی داده است.(1)

قرن10

11- «البلد الأمين و الدرع الحصين»، ابراهيم بن على العاملي الكفعمی متوفای 905 قمری، چاپ

ص: 260


1- مستدرك الوسائل: ج.1 ص 416 -425.

الأعلمی بیروت: ص297 ثم زر بالزيارة المروية عن الهادي عليه السلام:

«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ...»

شیخ کفعمی این زیارت را بدون سند و با اضافات بسیاری نقل کرده است.

12- «تأويل الآيات الظاهرة»، سید على استرآبادی قدس سره، متوفای940 قمری، نشر مؤسسة النشر الإسلامي قم: ص 763 گوید:

... و يؤيد ذلك ما جاء في الزيارة الجامعة المروية عن الهادي عليه السلام و هو قوله: ... و آن را تایید می کند آن چه که در زیارت جامعه روایت شده از امام هادی علیه السلام آمده و آن سخن حضرت است که فرمود:

«وَ إِيابُ الْخَلْقِ إِلَيْكُمْ، وَ حِسابُهُمْ عَلَيْكُمْ،...».

و در صفحه 777 گوید:

وقد جاء في الزيارة الجامعة:

و به تحقیق در زیارت جامعه آمده است:

«أَنَّهُمْ النَّاقَةُ الْمُرْسَلَةِ ...»

همانا آنان ناقه ای هستند که (برای امتحان خلق) فرستاده شده ....

و در نسخه ای قدیمی و ارزش مند از کتاب شریف «مصباح المتهجد» در آستان قدس رضوی عليه السلام به شماره 8822 در آخر آن اضافاتی دارد و در آن زیارت جامعه کبیره همانند روایت شیخ صدوق آمده است.

ب- خبر موثق و رجال سند زیارت

حیثیت خبر موثق

آیا قول و خبر ثقه حجت است یا حجت، خبر موثوق بصدوره است؟ دو قول است: صحیح تر قول دوم است و اعتماد بر وثاقت راوی به این جهت است که مفيد وثوق به صدور حديث است، به همین خاطر است که اگر وثاقت راوی ثابت نشود، لكن قرائن بر صدق خبر دلالت

ص: 261

کند، نزد عقلا و نزد شرع که آن را امضا نموده حجت خواهد بود، سیره عقلا نیز در همین راستاست. بنابراین حجیت خبر مورد وثوق، به صدورش از معصوم است.

و تنها دلیل بر حجیت خبر واحد، سیره عقلاء در معاش و معادشان بوده و معلوم است که سیره براعتماد به خبر موثوق به صدور آن است و وثاقت راوی از قرائن مفید به صدور حديث است، و محور حجیت نزد قدماء، شهادت قرائن داخلی و یا خارجی به صدور روایت و مقرون بودن به قرائنی است که آن را موثوق الصدور می کند.

روش قدماء از علماء امامیه در تصحیح سند روایات

حديث صحيح نزد قدما آن است که از ناحیه راویان موثوق الصدور باشد و یا از راه علؤ متن و قرائن مفيده، موثوق الصدور بودن آن حاصل گردد و زیارت جامعه کبیره هر دو جهت را داراست.

قدما، روایات را با قرائن داخلی و خارجی به صحیح و ضعیف تقسیم می کردند و اخبار کتاب های معتبر را محفوف به قرینه و مورد وثوق می دانسته اند و بسیاری از این قرائن در وسائل الشيعة و كتب اربعه جمع شده است.

قدماء، روایات را از راه وثوق خبری که از قرائن داخلی و خارجی استفاده می شد تصحیح می کردند، این که اصول معتمده متعدد یا تکرار در اصل واحد باشد و استناد مشهور قدما به آن است با موافقت محكمات كتاب الله و سنت قطعيه و موافقت با عقل ضروری و فطرت سلیمه اولیه و علو متن می باشد. در نظر آنان، حدیث از باب محفوف بودن به قرائن کلی و جزئی، موثوق الصدور می شود

در این روش روایات به دو دسته تقسیم می شوند:

1- احادیث صحیح که موثوق الصدور می باشند

2- غیر آن که محکوم به ضعیف بودن می شوند.

بر مبنای آنان، احادیث کتب اربعه و مانند آنها که از کتاب های مورد اعتماد و مشهور که

ص: 262

دارای علو متن و عمل مشهور امامیه و مطابق با عقل ضروری و موافق با مسلمات عقلى و محتوی آثار و برکات وجودی اند، حجت شرعی می باشند.

با بررسی قرائن، وثوق به صدور حاصل می گردد، خواه از ناحیه سند و یا از ناحیه قرائن، و به آن عمل می شود.

آن چه که قرائن تأیید کند، معتبر است و اعتماد به آن و احتجاج به آن صحیح است و اگر قرائن مؤيد نداشته باشد، معتبر نیست، و اهم قرائن بدین قرارند:

1- در یک و یا دو اصل و یا بیشتر از آنها تکرار شده باشد، به طرق و اسناد متعدد معتبر، و یا در اصلی معروف که انتساب آن به یکی از اصحاب اجماع باشد.

2- و یا در یکی از کتاب هایی باشد که به معصوم عرضه شده و معصوم مؤلف آن را مدح نموده باشد.

3- و یا از کتابی باشد که نزد علماء گذشته، شایع و مورد وثوق باشد، خواه امامی و یا غیر امامی باشد، این مبنای قدمای امامیه است.

بنابر مبنای قدماء اماميه، زیارت جامعه کبیره محفوف به قرائت بسیاری است که اهم- آن ها را در این جوابه ذکر نموده ایم و از مجموع آنها وثوق به صدور حاصل می گردد، لذا مورد ترغیب علماء و تأكيد فقهاء امامیه بوده و کتاب ها در شرح آن تأليف نموده اند.

روش متأخرین از علماء امامیه در تصحیح سند روایات

اصل بحث بررسی سند روایات موضوعیت و ارزش ذاتی ندارد بلکه طریقیت دارد، راهی برای اطمینان صدور حدیث از معصومین علیهم السلام است، لذا هرگاه حديث ایجاد وثوق و اطمینان نماید پذیرفته می شود، و خبر واحدی که راویان آن عادل و یا ثقه باشند، یا خبر واحدی که مورد عمل مشهور از قدمای فقهای امامیه قرار گرفته، هرچند که روات حديث ثقه نباشند، حجت است؛ همان طور که اگر تمام روات آن از بزرگان و ثقه باشند، ولی حدیث مورد اعراض مشهور باشد، در اثر این اعراض، اعتبار خود را از دست میدهد. و از راه های حصول

ص: 263

اطمینان به صدور حدیث از معصوم، علؤ متن حديث است، هم چنین عمل فقهاء امامیه به اسناد دادن به آن در مقام استدلال و یا هر راه دیگری که حصول اطمینان گردد. بنابراین اگر متن روایتی چنان باشد که صدور آن از غیر معصوم ممکن نباشد، اطمینان لازم حاصل می گردد و به صدور آن از معصومین علیهم السلام می توان اطمینان نمود.

بنابر این تقسیم کردن و تنويع روایات به چهار نوع، ربطی به حصر حجیت به صحیح و حسن و موثق ندارد؛

بلکه هرگاه خبری مورد عمل قدماء از علماء امامیه باشد، حتی اگر از دسته چهارم (یعنی ضعیف) باشد، از راه وثوق خبری که مستفاد از قرائن عقلی و نقلی است، حجت می باشد. و به همین خاطر است که منکرین حجیت خبر واحد و از آنها ابن ادریس حتى صاحب «السرائر» به بعضی از اخبار مرسل و ضعیف استناد کرده اند.

و توثیق رجال حدیث از باب رجوع به اهل خبره است، بدین جهت است که به قول یک خبره ثقه، اعتماد و اکتفا می شود. و در جایی که از حس می توان شهادت داد، بی شک مقدم است، ولی اگر در جایی متعذر شد، چاره رجوع به خبره است. و فایده علم رجال به باب تعارض اخبار منحصر می گردد.

متأخرين از علمای شیعه اماميه، حديث را به چهار قسم تقسيم نموده اند؛ صحیح، موئق، حسن و ضعیف، و سبب نزد آنان این است که آن قرائن به مرور زمان کم شده و اکنون بسیار کم هستند، این سبب شده که اصول و تألیفاتی که به دست افراد موثق تألیف شده ضایع شود، لذا به تقسيم حدیث به این چهار قسم روی آورده اند، که مبتنی بر بررسی سند و حال راوی آن می باشد.

سخن در اعتبار و سند زیارت جامعه کبیره

سند این زیارت بلاشک صحیح و صدور آن از اهل بیت عصمت و طهارت مسلم است ، هرچند که برای زیاراتی این چنین- که دارای مضامین عالیه هستند- نیازی به سند و بررسی آن

ص: 264

نیست؛ متن و مضمون آنها از محکمات اسلام و با آیات، سنت قطعيه و دیگر زیارات صحيح اهل بیت علیهم السلام، هماهنگی و موافقت کامل دارد و در بسیاری از احادیث صحیحه وارد شده است.

علو مضامين همه فرازهای زیارت جامعه همانند نهج البلاغة و صحیفه سجادیه و نظایر آنها شاهد صدقی بر صدور آن از خاندان عصمت و طهارت که معدن و اساس بلاغت اند می باشد. از کلام شیخ صدوق در من لا يحضره الفقيه: ج2 ص90 ذیل حدیث 1817 که فرموده:

و أما خبر صلاة يوم غدیر خم و الثواب المذكور فيه لمن صامه فإن شيخنا محمد بن الحسن رضي الله عنه كان لا يصححه و يقول: إنه من طريق محمد بن موسی الهمداني و كان كذابا غير ثقة، و كل ما لم يصححه ذلك الشيخ قدس الله روحه ولم يحكم بصحته من الأخبار فهو عندنا متروك غير صحيح.

و اما حديث نماز روز غدیر خم و ثوابی که در آن خبر ذکر شده برای کسی که آن روز را روزه بگیرد، به راستی که شیخ ما محمد بن الحسن بن الوليد رضي الله عنه آن حدیث را صحیح نمی دانست و می گفت: آن حدیث از طريق محمد همدانی هست و او دروغ گووغير ثقه بوده، و هر حدیثی را که آن شيخ قدس سره صحیح نمی دانست و حکم به صحت آن نکرده آن حديث نزد ماترک شده و ناصحیح است.

معلوم می شود که سند زیارت جامعه نزد ابن الولید نیز صحیح بوده که شیخ صدوق آن را در فقیه نقل کرده است.

و بعید نیست که شیخ صدوق این زیارت را از کتاب برمکی ثقه که از اصول صحیح و معتبرو معروف بوده نقل کرده و طریق خود را به آن کتاب برای حفظ سلسله سند خود ذکر کرده باشد، ایشان در آغاز روایت می نویسد: «روی» و نه «روي عن» و این به وضوح می رساند که زیارت را یا از اصل کتاب های برمکی که از اصول معتمده مشهوره بوده است نقل کرده کما این که در ابتدای کتاب گفته، و یا این که برای او قطع و علم حاصل گشته که این روایت را برمکی

ص: 265

روایت نموده که در هر دو صورت سند زیارت نزد او اعتبار داشته و مورد اعتماد او بوده ، که در هر دو صورت دیگر نیازی به توثيق تک تک مشایخ او نیست، چنان که در ابتدای کتاب «من لا يحضره الفقيه» که از کتاب های چهارگانه معتبر حدیث شیعه امامیه است می نویسد:

... أما بعد فإنه لما ساقني القضاء إلى بلاد الغربة و حصلني القدر منها بأرض بلخ من قصبة إيلاق وردها الشريف الدين أبو عبد الله المعروف بنعمة و هو محمد بن الحسن بن إسحاق بن الحسن بن الحسين بن إسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام فدام بمجالسته سروري و انشرح بمذاكرته صدري و عظم بمودته تشرفي الأخلاق قد جمعها إلى شرفه من ستر و صلاح و سكينة و وقار و ديانة و عفاف و تقوي و إخبات فذاكرني بكتاب صنفه - محمد بن زكريا المتطبب الرازي و ترجمه کتاب من لا يحضره الطبيب - و ذكر أنه شاف في معناه و سألني أن أصنف له كتابا في الفقه و الحلال و الحرام و الشرائع و الأحكام موفيا على جميع ما صنفت في معناه و أترجمه بكتاب من لا يحضره الفقيه - ليكون إليه مرجعه و علیه معتمده و به أخذه و يشترك في أجره من ينظر فيه و ينسخه و يعمل بمودعه هذا مع نسخه لأكثر ما صحبني من مصنفاتي و سماعه لها و روایتها عني و وقوفه على جملتها و هي مائتا کتاب و خمسة و أربعون کتابا فأجبته أدام الله توفيقه إلى ذلك لأني وجدته أهلا له و صنفت له هذا الكتاب بحذف الأسانيد لئلا تكثر طرقه و إن كثرت فوائده و لم أقصد فيه قصد المصنفين في إيراد جميع ما رووه بل قصدت إلى إيراد ما أفتي به و أحكم بصحته و أعتقد فيه أنه حجة فيما بيني و بين ربي تقدس ذکره و تعالت قدرته و جميع ما فيه مستخرج من كتب مشهورة عليها المعول و إليها المرجع مثل کتاب حریز بن عبد الله السجستاني و کتاب عبيد الله بن علي الحلبي و کتب علي بن مهزيار الأهوازي و کتب الحسين بن سعيد و نوادر أحمد بن محمد بن عیسی و کتاب نوادر الحكمة تصنيف محمد بن أحمد بن

ص: 266

یحیی بن عمران الأشعري و کتاب الرحمة لسعد بن عبد الله و جامع شيخنا محمد بن الحسن بن الوليد رضي الله عنه و نوادر محمد بن أبي عمير و کتب المحاسن لأحمد بن أبي عبد الله البرقي و رسالة أبي رضي الله عنه إلي و غيرها من الأصول و المصنفات التي طرقي إليها معروفة في فهرس الكتب التي رويتها عن مشايخي و أسلافي رضي الله عنهم و بالغت في ذلك جهدي ....

... هنگامی که خواست و مشیت خداوند مرا به سوی بلاد غربت روانه ساخت، و دست تقدیر و سرنوشت، گذرم را به سرزمین بلخ قصبه ایلاق انداخت، سید متعهد و پای بند دین ابوعبدالله محمد بن حسن بن اسحاق بن [حسن بن] حسين بن اسحاق بن موسی بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن على بن ابي طالب عليهم السلام که معروف است به «نعمت» به آن قصبه وارد شد، و من به مجالست با وی بسیار خرسند و شادمان گشتم، و با هم دمی و هم صحبتی او قلبم روشن و سینه ام گشوده شد، و به دوستی و محبتش بسیار مفتخرو سرافراز گشتم، به جهت اخلاق ستوده ای که بر شرافت و اصالت خانوادگی خود افزوده بود از حیا و شایستگی، آرامش دل، هیبت ، دین داری و تعهد، پاک دامنی، پرهیزگاری و فروتنی. وی روزی از کتاب محمد بن زکریای رازی متطبب که نامش را «من لا يحضره الطبيب» گذارده یاد کرد و گفت: آن کتابی است در موضوع خود جامع و وافي، و از من درخواست کرد که در فقه و حلال و حرام و احکام و دستورات شرع کتابی بنویسم به قسمی که همه آن چه را که در موضوعات مختلف فقه تاکنون نوشته ام در برداشته باشد و آن را «کتاب من لا يحضره الفقيه» نام نهم، تا به وقت نیاز بدان مراجعه کرده و مورد اعتماد و اطمینانش باشد و به آن عمل کند، و با کسانی که آن را مطالعه کرده و از آن نسخه برداشته و به آن چه در آن است عمل کنند در اجر شریک باشد، در صورتی که وی از بیشتر کتاب هایم که همراه خود داشتم نسخه برداشته و یا از من به گوش خویش احادیثش را شنیده و اجازه روایتش را نیز گرفته بود، و

ص: 267

بر تمامی آنها که حدود 245 کتاب میشد آگاهی داشت. این جانب چون او را- که خدای توفیقش دهد- اهل و شایسته یافتم پیشنهادش را به این کار پذیرفتم، و این کتاب را با حذف اسانید که مبادا به سبب نقل آن حجم کتاب زیاد شود، تألیف کردم، اگر چه در ذکرش فایده بسیار بود. و در این کتاب بخصوص نظر نداشتم هر چه به من روایت کرده اند همه را بیاورم مانند دیگر مصنفان که آن چه شنیده اند می آورند، بلکه منظورم این بود که آن دسته از روایاتی که بدان فتوا میدهم و به صحت صدورش از معصومین علیهم السلام - وثوق و قطع دارم و بدان حکم می کنم- بیاورم، و اکنون اعتقادم درباره اش چنین است که آن حجت میان من و پروردگارم-که نامش مقدس و قدرتش والا -می باشد. و آن چه در این کتاب ذکر شده تمامی مأخوذ و دریافت شده از اصول مشهوری است که همه اعتماد بر آنهاست و احکام را از آن ها باید گرفت مانند: کتاب حریز بن عبدالله سجستانی، و کتاب عبیدالله بن علي حلبي، و کتاب های علي بن مهزيار اهوازي، و کتاب های حسین بن سعيد، و نوادر احمد بن محمد بن عیسی، و کتاب نوادر الحكمة تصنيف محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعری و کتاب الرحمة از سعد بن عبد الله، و جامع استادمان محمد بن الحسن الوليد- رضي الله عنه- و نوادر محمد بن أبي عمير، و کتاب های احمد بن أبي عبد الله برقی به نام المحاسن، و رساله ای که پدرم - رضي الله عنه - برای من فرستاد، و کتاب های دیگر از اصول و نوشته هایی که طريق روایت من از آن ها در فهرست کتبی که اجازه روایت آن از مشایخ حديثم و نیزاز گذشتگانم به من رسیده معروف است، و تمام کوشش خود را در این راه به کار بردم در حالی که از خدایم یاری خواسته و به او توکل جسته، و از او پوزش تقصیر و کوتاهی در عمل طلبيده، و این موفقیت جز از جانب او نیست و براو توکل میکنم، و به سویش بازمی گردم، و او تنها مرا کافی است و والاترین و بهترین کسی است که کار به او سپرده شود.

از کلام شیخ صدوق معلوم می شود که این زیارت را نیز از کتب اصول و معتبر نقل کرده و به

ص: 268

قدری اعتماد و اطمینان به صدور آن از معصوم داشته و سند آن نزد صدوق صحیح بوده که آن را حجت میان خود و الله تعالی می داند و ... لم أقصد فيه قصد المصنفين في إيراد جميع ما رووه، بل قصدت إلى إيراد ما أفتي به و أحكم بصحته و أعتقد فيه أنه حجة فيما بيني و بين ربي تقدس ذکره و تعالت قدرته و جميع ما فيه مستخرج من کتب مشهورة عليها المعول و إليها المرجع ....

ایشان از جهت متن زیارت مطمئن است و تصریح دارد که از کتاب های مورد اعتماد طائفه حقه نقل شده می داند، و ایشان حافظ احادیث و بصیر به رجال و سند آن ها و ناقد اخبار بوده و در میان محدثين قمی در حفظ و بسیاری علم مانندش دیده نشده است چنان که شیخ طوسی درباره اش فرموده:

محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي، يكنى أبا جعفر- كان جليلا حافظا للأحاديث، بصيرة بالرجال، ناقدا للأخبار، لم ير في القميين مثله، في حفظه و كثرة علمه.(1)

محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابویه قمی، کنیه اش ابا جعفر، جلیل، و حافظ احادیث، و آگاه به رجال حدیث، و ناقد اخبار بود، در میان قمی ها مانندش دیده نشده ، در حفظ حدیث و فزونی علمش.

نتیجه: شیخ صدوق با بینشی والا و اطلاعی وسیع از رجال احادیث ، بررسی رجال سند احادیث نموده و رجال واقع در کتاب فقیه را ثقه می داند، و صریح کلام اوست که از کتاب هایی به غایت معتبر و معول نزد شیعه نقل نموده و احادیث فقیه را میان خود و الله حجت می داند و به متن آن ها فتوا می دهد.

زیاده بر آن از کلام او در آغاز کتاب «المقنع» توثيق عام مشایخ او استفاده شده است:

قال محمد بن علي: ثم إني صنفت كتابي هذا، و سميته کتاب «المقنع» لقنوع من يقرأه بما فيه، و حذفت الأسانيد منه لئلا يثقل حمله، ولا يصعب حفظه، ولا يمل

ص: 269


1- فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول، الشيخ الطوسي: ص 442 رقم 710.

قارئه، إذ كان ما أبينه فيه في الكتب الأصولية موجودا مبينا عن المشايخ العلماء الفقهاء الثقات رحمهم الله، ....(1)

محمد بن على گوید: پس من این کتابم را تصنیف نمودم، و نام آن را «المقنع» نامیدم برای این که به آن چه در آن است قناعت است، و سندهای آن را حذف نمودم تا این که حمل آن سنگین نگردد، و حفظ نمودنش سخت نباشد، و خواننده آن ملول نشود، که آن چه را در آن بیان نموده ام گرفته شده از کتاب های اصولی است که روشن است از آن علماء و فقهاء مورد وثوق رحمهم الله است.... .

علامه مامقانی فرموده:

و قد قالوا: إن ذكر الثقات مشايخهم مقرونا بِالرَّضْیَلَه أو الرَّحْمَلَه قرين للمدح، بل هو عديل للتوثيق. قال المحقق الداماد رحمه الله: إن لمشايخنا الكبار كالصدوق رضي الله عنه مشيخة يلتزمون إرداف تسميتهم بِالرَّضْیَلَه أو الرَّحْمَلَه لهم فأولئك أثبات أجلاء، و الحديث من جهتهم صحيح معتمد عليه نص بالتوثيق أو لم ينض (2)

و به راستی گفته اند: همانا ذکر افراد مورد وثوق مشایخ حدیث خودشان را به (رضی الله عنه) (رحمه الله) قرین مدح است، بلکه عدل و همراه با توثيق است. محقق داماد گفته: همانا مشایخ بزرگ ما مانند صدوق رضي الله عنه را مشایخی است که التزام دارند نام آنان را مرادف رضي الله عنه ورحمه الله بیاورند، آنان افراد ثبت (پایدار در عقیده صحیح) و جلیل هستند، و حدیث از جهت آنان صحیح و مورد اعتماد است، خواه نصی در توثيق آنان آمده و یا نیامده باشد.

بنابر این مشایخ او در این زیارت مورد وثوق اند، بر آنها ترضى نموده، و تمامی متن احادیث کتاب فقیه و المقنع را از راویان ثقه نقل کرده و آنها را حجت میداند.

نیازی به توثيق خاص مشايخ اربعه او در «فقیه» و «عيون» نیست، و زیارت جامعه را از کتاب برمکی نقل نموده است.

ص: 270


1- المقنع، الشيخ الصدوق: ص 5.
2- تنقیح المقال في علم الرجال: ج2 قسم1 ص 267.

تعدد مشایخ شیخ صدوق نیز موجب اطمینان و اعتماد شیخ صدوق است.

با توجه به آن چه گذشت، روشن شد که این زیارت در منابع معتبری که قدمتی هزار ساله دارند، آمده و بزرگان محدثین و فقهاء مدققی هم چون شیخ صدوق و شیخ طوسی و ابن المشهدی و... این زیارت را نقل کرده اند و مسلما ایشان بنابر اطمینانی که به سند و محتوای این زیارت داشته اند، اقدام به نقل آن نموده اند.

سخن در رجال سند زیارت جامعه کبیره

دو مصدر اصلی زیارت جامعه کبیره؛ «من لا يحضره الفقيه» و «عيون أخبار الرضا عليه السلام» هستند و سایر منابع، بیشتر این زیارت را از این دو مصدر اصلى نقل نموده اند.

اضافه بر آن چه ذکر گردید نظر دیگری بر سند زیارت جامعه کبیره در دو مصدر یاد شده که بدین شرح است می اندازیم:

بررسی سند زیارت جامعه کبیره

در کتاب «من لا يحضره الفقیه» و «عيون أخبار الرضا عليه السلام»

1- علي بن أحمد بن موسى الدقاق (در الفقيه و العيون)

الف) شیخ صدوق از او در کتاب هایش بیش از 97 مورد روایت آورده است، که کثرت روایت از کسی، براعتماد راوی نسبت به او دلالت می کند.

ب) و در 89 مورد بر او ترضى نموده، و این نیز دلالت بر مدح و یا وثاقت می کند چنان که در «التعليقه» علامه وحید بهبهانی آمده است.

ج) او در طريق ابن المشهدی قدس سره در کتاب «المزار» واقع شده و ابن المشهدی به توثيق روات در کتاب خود تصریح می نماید:

أما بعد، فإني قد جمعت في كتابي هذا من فنون الزيارات للمشاهد المشرفات، وما ورد في الترغيب في المساجد المباركات و الأدعية المختارات، و ما يدعى به عقیب الصلوات، وما يناجی به القديم تعالی من لذيذ الدعوات في الخلوات، و ما يلجأ إليه

ص: 271

من الأدعية عند المهمات، مما اتصلت به من ثقات الرواة إلى السادات.(1)

ایشان تصریح می فرماید: همه احادیث کتاب خود را از راویان ثقات تا حضرات سادات (اهل بیت وحی) نقل نموده است.

2- محمد بن أحمد السناني (در الفقيه و العيون)

الف) شیخ صدوق از او نیز بسیار روایت نقل کرده

ب) و براو ترضی نموده است.

3- الحسين بن إبراهيم بن أحمد بن هشام المكتب (در الفقيه و العيون)

الف) در طريق ابن المشهدی در کتاب «المزار» واقع شده است.

ب) شیخ صدوق از او نیز بسیار روایت نقل کرده و از آن ها است حديث شرائع الدین در کتاب «الخصال»: ج2 ص150. و حدیث سبعين منقبة أمير المؤمنين صلوات الله عليه که کسی را در آن ها با حضرت شراکتی نیست: ص 131.

ج) و از برخی از نقات است که او را کتابی نیکو در فرائض است.

د) و در طريق صدوق در مشيخه «من لا يحضره الفقیه» به شش اصل از اصول مورد اعتماد که احادیث «فقیه» را از آن ها آورده واقع گردیده است.

ه) و براو در کتاب هایش بسیار ترضی نموده است و در شش مورد از کتاب «التوحید» خود از او با ترضی روایت نموده است، و در کتاب «التوحید» و «علل الشرائع» و «عيون أخبار الرضا عليه السلام» از او روایت کرده است.

4- علي بن عبد الله الوراق الرازي (در سند عيون)

الف) در فقیه از او نقل حديث کرده

ب) و در 32 مورد از 88 مورد براو ترضى نموده است.

ج) در عیون از سعد روایت کرده است.

شیخ صدوق مکررا بر مشایخ ثلاثه خود در نقل زیارت ترضی نموده ، که قرین مدح است و بعید

ص: 272


1- المزار الكبير: ص 27.

نیست که چون توثيق باشد چنان که برخی از فقهاء امامیه تغمدهم الله برحمته هم چون صاحب حدائق قائل به آن هستند، ایشان در الحدائق الناضرة خود فرموده :

فإنهم صرحوا بأن مشايخ الإجازة يعد حديثهم في الصحيح وإن لم ينقل توثيقهم في كتب الرجال، لأن اعتماد المشايخ المتقدمين على النقل عنهم وأخذ الأخبار منهم والتلمذ عليهم يزيد على قولهم في كتب الرجال "فلان ثقة" (1)

همانا آنان تصریح نموده اند که: به تحقیق حدیث مشايخ اجازه چون صحيح شمرده می شود هرچند که در کتاب های رجال برای آنان توثيقی نقل نگردیده باشد، زیرا اعتماد مشایخ متقدم بر نقل از آنان و دریافت اخبار از آنان و شاگردی ایشان آنان را زیاده از قول رجالیون است که درباره آنان بگویند: فلانی ثقه است.

و کثرت روایت از کسی بر توثيق و یا حسن حال او نزد روایت کننده از او دلالت میکند.

و بعید نیست که عدم ذکر این سه نفر و برخی دیگر از مشایخ صدوق در کتب رجالی از جهت شیخ اجازه بودن شیخ صدوق باشد.

و برخی از طرق را که برخی از مشایخ صدوق در آن بوده اند و رجالیون آنان را توثیق نکرده اند، علامه حلى تصحيح نموده است.

2- أبوعبد الله محمد بن عبد الله بن نجيح الكوفي معروف به شخیر (در الفقيه والعيون)

الف) از مشایخ شيخ جلیل کلینی قدس سره است.

ب) شیخ نجاشی در کتاب «الفهرست»: ص349 رقم 941 می نویسد:

أبو عبد الله، الكوفي المعروف بالشخير، رجل من أصحابنا، قليل الحديث. له کتاب نوادر یروي عن الحسن بن محبوب و سلیمان الديلمي. أخبرنا أبو عبدالله بن شاذان قال : حدثنا أبو الحسن بن حاتم قال: حدثنا ابن ثابت، عن محمد بن عبد الله بن نجيح بكتابه.

پس به شهادت شیخ نجاشی او از مصنفین شیعه است و او را قدح و مذمت ننموده و او را

ص: 273


1- الحدائق الناضرة: ج6 ص 47.

راوی از حسن بن محبوب و سلیمان دیلمی دانسته است.

و بنا بر بنای شیخ نجاشی و شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» خودشان که ذکر مصنفین شیعه و ثقات از آنها است، و بیان این که اگر کسی از آن ها در مذهب مشکلی داشت و یا ضعیف بود، ذکر کنند، و اصل در دو کتاب «الفهرست» در ذکر آنان است که شیعه و موثق باشند، پس او شیعه و مورد وثوق است به این توثيق عام، همان طور که سید جلیل محمدمهدی بحرالعلوم در کتاب «الفوائد الرجاليه»: جلد4 صفحه 114 فائده 10 بیان فرموده:

الظاهر أن جميع من ذكره الشيخ في «الفهرست» من الشيعة الإمامية إلا من نص فيه على خلاف ذلك من الرجال: الزيدية و الفطحية و الواقفية و غيرهم كما يدل عليه وضع هذا الكتاب، فإنه في فهرست کتب الأصحاب و مصنفاتهم، دون غيرهم من الفرق. و كذا «کتاب النجاشي» فكل من ذكر له ترجمة في الكتابين، فهو صحيح المذهب ممدوح بمدح عام يقتضيه الوضع لذكر المصنفين العلماء و الإعتناء بشأنهم و شأن كتبهم، و ذكر الطريق إليهم، و ذكر من روى عنهم و من رووا عنه. و من هذا يعلم أن إطلاق الجهالة على المذكورين في «الفهرست» و «رجال النجاشي» من دون توثيق أو مدح خاص، ليس على ما ينبغي. و كذا الكلام فيمن ذكره الشيخ الجليل ابن شهرآشوب السروي في كتاب «معالم العلماء» و من ذكره الشيخ الجليل علي ابن عبید الله بن بابویه في «فهرسته» وهذا مما ينبغي أن يلحظ، فقد غفل أكثر الناس عنه، فتأمل . ظاهر این است همه کسانی که شیخ طوسی در کتاب «الفهرست» ذکر کرده از شیعیان امامی هستند جز آنان که از زیدی ها و فطحیها و واقفی ها و غیر آنان و مخالف (شیعه) بوده اند، چنان که وضع این کتاب بر آن دلالت می کند ، که آن در فهرست کتاب ها و تصنیف های امامیه است، و نه غیر آنان. و هم چنین است «کتاب نجاشی» پس هر کسی که در این دو کتاب ذکر حال او شده، پس او صحيح المذهب و مدح شده به مدح عام است که اقتضاء دارد علماء و مصنفان آنان را ذکر نموده و به جای گاه و کتاب های

ص: 274

آنان و ذكر طريق به آنان اعتناء نمایند، و ذکر کسانی که از آنان روایت نموده اند و از چه کسانی روایت کرده اند شود. و از این دانسته می شود این که اطلاق مجهول برآنانی که در کتاب «الفهرست» و «رجال نجاشی» توثیق و یا مدح خاصی نیامده، سزاوار نیست. و هم چنین است سخن درباره آن چه را شيخ جليل ابن شهرآشوب سروی در کتاب «معالم العلماء» و شیخ جليل على بن عبيد الله بن بابویه در «الفهرست» ذکر نموده اند و این باید ملاحظه گردد، پس به تحقیق بیشتر مردم از آن غفلت نموده اند، پس تامل نما.

برخی از علماء بر این مبنا هستند و صحیح است. بنابراین همه مذکورین در دو کتاب «الفهرست» اگر صاحبان آنها بیان مذهب و ضعف آنها را ننموده باشند، پس آن ها به توثيق عام امامی وثقه می باشند، مگر این که به خلاف آن و یا بر حال آنان تصریح کنند، زیرا این دو کتاب به ذکر مصنفین امامیه اختصاص داده شده مگر این که ذکر شود که فلانی از ما روایت کرده یا برای ما کتابی تألیف نموده است، مانند طبری و مدائني، و اگر غیر امامی باشد به آن تصریح می نمایند، پس تا زمانی که به خلاف تصریح ننموده اند، اصل آن است که آن شخص امامی و ثقه است.

ج) علامه حلی در قسمت اول از کتاب «خلاصة الأقوال»: ص 156 رقم 108 و ابن داوود او را در لیست افراد مورد اعتماد ذکر کرده اند. و در الوجيزة والبلغة او را ممدوح دانسته اند.

2) (در العيون)

اتحاد أبو الحسين الأشعري

وأبو الحسين الكوفي محمد بن أبي عبد الله

وأبو الحسين الرازي محمد بن أبي عبد الله

وأبو الحسين محمد بن جعفر بن محمد الأسدي

وأبو الحسين الأسدي

ومحمد بن جعفر العربي

ص: 275

وأبو الحسين محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي ساكن الري(1)

الف) شیخ نجاشی در الفهرست: ص 373 رقم 1020 توثیق نموده و می نویسد:

محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي أبو الحسين الكوفي ساكن الري . يقال له: محمد بن أبي عبد الله، كان ثقة، صحيح الحديث، إلا أنه روي عن الضعفاء. و كان يقول بالجبر و التشبيه و كان أبوه وجها. روى عنه أحمد بن محمد بن عیسی. له کتاب الجبر و الإستطاعة. أخبرنا أبو العباس بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي بجميع كتبه. قال: و مات أبو الحسين محمد بن جعفر ليلة الخميس لعشر خلون من جمادى الأولى سنة اثنتي عشرة و ثلاثمائة. و قال ابن نوح: حدثنا أبو الحسن بن داود قال: حدثنا أحمد بن حمدان القزويني عنه بجميع كتبه.

و شيخ طوسي قدس سره در فهرست کتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول: ص425 رقم 661 مرقوم نموده:

محمد بن جعفر محم بن جعفر الأسدي، يكنى أبا الحسين له كتاب الرد على أهل الإستطاعة. أخبرنا جماعة، عن التلعکبري، عن محمد بن جعفر الأسدي.

ب) وی از وکلاء و ثقات منصوب از جانب سفراء امام عصر حجة بن الحسن المهدي سلام الله عليه و عجل الله فرجه الشريف است.

شیخ الطائفة الحقة طوسی در کتاب الرجال: ص 439 رقم 6278 - 28 او را از ابواب ولی عصر عجل الله فرجه ذکر کرده و می نویسد:

محمد بن جعفر الأسدي، يكنى أبا الحسين الرازي، كان أحد الأبواب.

شيخ الطائفة الحقة طوسي اعلى الله مقامه در کتاب شریف الغيبة: ص 415 فرموده:

وقد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل. منهم أبو الحسين محمد بن جعفر الأسدي رحمه

ص: 276


1- تنقیح المقال في علم الرجال (رحلی): ج2 قسم2 ص95 رقم 10503.

الله ... و مات الأسدي على ظاهر العدالة لم يتغير و لم يطعن عليه في شهر ربيع الآخر سنة اثنتي عشرة و ثلاثمائة.

در زمان سفیران ستایش شده حضرت (ولی عصر عجل الله فرجه)، افراد موثقی بودند که از جانب سفراء امام عليه السلام به آنها توقيعاتی وارد می شد. از جمله آن ها ابوالحسين محمد بن جعفر الأسدي رحمه الله بود ... اسدی در ماه ربیع الاخر سال 312 هجری قمری با ظاهر عدالت از دنیا رفت، در حالی که حالات و اعتقادات او تغییر نکرد و هیچ کس هم در حق او طعن و ذمی وارد نکرد.

ج) در چند توقیع در کتاب های «الكافي» و «کمال الدین و تمام النعمة» و «الغيبة» از ناحیه مقدسه مهدیه ارواحنا فداه توثیق شده است که آنها را تماما می آوریم.

د) شیخ نجاشی او را «ثقة صحيح الحديث» دانسته است.

ه) شیخ طوسی او را توثیق نموده و می فرماید: بر ظاهر عدالت فوت نمود و تغییری نکرد و طعني براو زده نشده است.

و) در طریق کامل الزيارات: ص 250 ب 82 ح 7 واقع شده است.

ز) در طريق ابن المشهدی در کتاب «المزار» واقع شده است.

ح) و شیخ صدوق بر او ترضی نموده است.

و علامه وحید بهبهانی و مامقانی، سخن شیخ نجاشی را درباره او «إلا أنه روي عن الضعفاء، و كان يقول بالجبرو التشبيه و كان أبوه وجها» جواب وافی داده اند که بالتمام می آوریم.(1)

توقیعات ناحیه مقدسه مهدیه درباره اسدی

صالح بن ابی صالح گوید: شخصی در سال 290 هجری از من درخواست کرد چیزی را به عنوان مال امام عليه السلام از او تحویل بگیرم. من از تحویل گرفتن آن خودداری کردم و نامه نوشتم و کسب تکلیف کردم، پس از مدتی از ناحیه مقدسه جوابم آمد که:

«بِالرَّیِّ مُحَمَّدُ بنُ جَعفَرٍ العَرَبِیُّ،فَلیُدفَع إلَیهِ فَإِنَّهُ مِن ثِقاتِنا»(2)

ص: 277


1- تنقیح المقال في علم الرجال (رحلی): ج2 قسم2 ص95 رقم 10503 محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي الكوفي أبو الحسين ساكن الري يقال له محمد بن أبي عبد الله : عنونه النجاشی كذلك و قال : كان ثقة صحيح الحديث إلا أنه روي عن الضعفاء، وكان يقول بالجبر و التشبيه و كان أبوه وجها، روى عنه أحمد بن محمد بن عیسی، له كتاب الجبر و الأستطاعة، أخبرنا أبو العباس بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي بجميع كتبه . قال: ومات أبو الحسين محمد بن جعفر ليلة الخميس لعشر خلون من جمادى الأولى سنة اثنتي عشرة و ثلثمائة. وقال ابن نوح: حدثنا الحسن بن داود قال: حدثنا أحمد بن حمدان القزويني عنه بجميع كتبه انتهى. و مثله إلى قوله ابن عيسى في القسم الأول من الخلاصة و زاد بين قوله و التشبيه و بين قوله وكان أبوه وجهأ قوله: فأنا في حديثه من المتوقفين. وقال ابن داود في الباب الأول بعد عنوانه بمثل ما ذكرناه في العنوان : لم جش كان ثقة صحيح الحديث غير أن فيه طعنا أوجب ذكره في الضعفاء انتهى. و عنونه في الباب الثاني بالعنوان المذكور ثم كتب: لم جش کان ثقة صحيح الحديث إلا أنه روي عن الضعفاء و كان يقول بالجبر و التشبيه انتهى. و أقول: لاأرى لتوقف العلامة رحمه الله ولا لعد ابن داود إياه مرتين و قوله: أن فيه طعنا أوجب ذكره في الضعفاء وجها ضرورة إن ما حسباه طعنا ليس إلا أمرين أحدهما روايته عن الضعفاء و هذا لا يقتضي عدم اعتبار ما رواه عن الثقات، وغاية ما يفيده عدم کون مراسیله حجة كمراسیل ابن ابي عمير، و ذلك ليس فيه طعن بوجه لأن تأليف كتاب من أخبار صحاح و ضعاف و إيراد الغث و السمين لو كان طعنا للزم الطعن في جمع كثير من الثقات. ثانيهما: قوله بالجبر و التشبيه فإنه لو كان على حقيقته لأوجب فسقه بل كفره، فتصريح النجاشي مع نسبة ذلك إليه بوثاقته و عدالته و صحة حديثه قرينة قطعية على إرادته من القول بالجبرو التشبيه ما لا ينافي العدالة مضافا إلى أنه أستاد الكليني رحمه الله وقد أكثر الرواية عنه في الكافي فلو كان ممن يقول بالجبرو التشبيه لأطلع عليه الكليني رحمه الله و لترك الرواية عنه، ولا يعقل اطلاع النجاشي المتأخر عنه بكثير على ما لم يطلع عليه تلميذه و إلى أن الصدوق رحمه الله ولد في الغيبة الصغرى و كان ابوه معاصرا للرجل و يبعد كل البعد عدم اطلاعه على مذهب الرجل او اطلاعه و إكثاره الترضي عنه كما لا يخفى على الخبير بكتبه ، و إلى أنه روی اخبارا كثيرة دالة على بطلان الجبر و التشبيه و نفيهما أوردها الكليني رحمه الله في أصول الكافي فلو كان فيه شائبة القول بذلك لم يكن ليروي ما يرده و يبطل مذهبه، فالحق أن الرجل ثقة صحيح الحديث يعتمد على ما رواه مسندا بسند معتمد. و لقد أجاد من وثقه كالفاضل المجلسي في الوجيزة و الطريحي و الكاظمي في المشتركاتين و الفاضل الجزائري، قال الأخير في الحاوي بعد عده في فصل الثقات و نقله عبارة النجاشي و الخلاصة ما لفظه: الذي يظهر لي أن هذا هو محمد بن جعفر الأسدي المذكور سابقا و يدل عليه قول العلامة رحمه الله في الفوائد ما صورته: قال الشيخ رحمه الله: و قد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل منهم؛ أبو الحسين محمد بن جعفر الأسدي، قال بعد قصص: و مات الأسدي على ظاهر العدالة لم يتغير ولم يطعن عليه في شهر ربيع الأخر سنة اثنتي عشرة و ثلثمائة إنتهی. و أقول: ما نقله عن العلامة في فوائده قد أسبقنا نقله بتمامه مع القصص التي أشار إليها عن الشيخ رحمه الله في كتاب الغيبة و ذلك يرة ما أبداه هنا من التوقف في المقام إلا أن لا يكون بناء العلامة على إتحاد الرجل مع محمد بن جعفر الأسدي الرازي المزبور و لكن الأتحاد مما يجزم به كل من لاحظ إتحاد الأسم و إسم الأب و الكنية و اللقب. و ما نسب إلى الشيخ رحمه الله من عنوانه إياه في رجاله مرتين لا أصل له أولا ولا يدل على التعدد ثانية كما لا يخفي على الخبير بوضع الشيخ رحمه الله في رجاله و فهرسته و إذ قد ثبت الأتحاد إزداد وثاقة الرجل قوة و ازداد توقف العلامة رحمه الله فيه، و هنا و قد تلخص مما ذكرناه هنا و هناك أن محمد بن جعفر بن محمد الأسدي أبا الحسين الرازي و محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي أبا الحسين ساكن الري و محمد بن أبي عبد الله و أبا الحسين الرازي و أبا الحسين الأشعري المتقدم شخص واحد، وإن الأختلاف في الأوصاف، عباراتنا شتی و حسنك واحد وكل إلى ذاك الجمال يشير، و عد إبن داود إياه بعناوین مختلفة لا يضرنا بعد تبين الأتحاد واقعا لأن تعده عنوان شخص واحد في كلماتهم بعناوین مختلفة شایع بين أرباب هذا الفن. ثم لما آل الأمربي إلى هنا عثرت على كلام المولى الوحيد في المقام مؤيد لما بنينا عليه من وثاقة الرجل و عدم كون ما نسب إليه النجاشي من القول بالجبر و التشبيه على حقيقته، فلزمني نقل كلامه قدس سره لإحكام أمر ما بنينا عليه. قال رحمه الله: ذكر الصدوق رضي الله عنه: إنه من وكلاء الصاحب الذين رواه و وقفوا على معجزاته من أهل الري النسامي و الأسدي يعني نفسه. وأما الشيخ فقد مرتبجيله له و ترحمه عليه و إنه مات على العدالة و لم يطعن عليه مع أنه ذكر أن له كتاب الإستطاعة فالظاهر عدم دلالة كتابه على القول بالجبر و عدم قوله بالتشبيه ايضا و لذا قال فيه ما قال. و اما التلعکبري و ابن حمزة و غيرهما من الأجلة فقد رووا كتبه جميعا من دون تأقل منهم بل المستفاد من كلام الشيخ رضي الله عنه أن احدا لم يطعن عليه بوجه، ويدل عليه أيضا كونه من وكلائهم عليهم السلام و أبوابهم و ورود التوقيعات المعروفة عليه ، فالظاهر أن النجاشي توهم من كتبه كما نشاهده في أمثال زماننا إن الفضلاء يرمون الفضلاء بالعقائد الفاسدة بالتوهم . يقول مصنف هذا الكتاب عبد الله المقامقاني: لا أرضى من المولى الوحيد قدس سره بهذا التعبير لأني أحاشي النجاشي من أن يرمي شخصا بالوهم كما أحاشي الوحيد رحمه الله عن كون ما صدر منه بالنسبة إلى صاحب الحدائق في كربلاء المشرفة لداع نفساني و كان الأولى أن يعبر بمثل ما عبرنا من أن توثيقه إياه يكشف عن أن رميه بالقول بالجبر و التشبيه ليس على حقيقته، بل لروايته أخبار الجبر و التشبيه كما حمله الفاضل المجلسي بقوله الذي نقله الوحيد بقوله بعد العبارة المزبورة قال جدي رحمه الله : الظاهر أنه كان يروي أخبار الجبر و التشبيه كما رواه الأكثرو ورد به القران المجيد بحسب الظاهر، ورده على أهل الإستطاعة لا يستلزم كونه جبريا لإمكان كونه قائلا بالحق من أنه لا جبرولا تفويض، ولما كان الأكثر على الإستطاعة تبعا للمعتزلة ضعفوا من لم يقل بها، ولو كان فاسد المذهب كيف اعتمد الصاحب عليه السلام عليه و جعله بابه، و روی في كمال الدين و غيبة الشيخ اخبارا كثيرة تدل على وكالته و ظهور المعجزة منه على يده . وقال ایضا: في كمال الدين أخبار كثيرة تدل على جلالة قدره و عظم منزلته من صاحب الزمان أرواحنا فداه - إلى أن قال : ذكر بعض الفضلاء المتجرين أن أهل قم على الجبر و التشبيه سوی ابن بابویه، و السبب ما ذكرنا و عدم تأويلهم ما دل عليها إما بناء على الظهور أو عدم جرئتهم على التأويل على رايهم، بل يقولون مجملا له محمل، انتهى یعنی کلام المجلسي رحمه الله . ثم قال الوحيد رحمه الله في العدة جوابا لما أورد عليه: لأي شيء تعملون بأخبار المخالفين للحق وأما المجبرة و المشبهة ألول ما في ذلك إنا لا نعلم أنهم مجبرة ولا مشبهة و أكثر ما معنا أنهم كانوا يروون ما تضمنهما و ليس رواياتهم دليلا على اعتقادهم بصحتها بل بینا الوجه في روايتها وأنه غير الإعتقاد لمتضمنها انتهى -يعني ما في العدة -. ثم قال: و مرفي أحمد بن نوح و سيجيء في هارون بن مسلم ماله دخل في المقام. تذییل: حکی البحراني في حاشية البلغة عن بعض حواشي الخلاصة أنه قال: توهم بعض مشایخنا إتحاد محمد بن جعفر بن محمد بن عون مع الرزاز ثم قال: و هو سخيف. قلت: وجه السخافة ظاهر ضرورة إختلاف الكنية و النسب و این أبو العباس الذي لم يتعرض له علماء الرجال من أبي الحسين الذي تعرض له الكل مضافا إلى أن ذاك كما سمعته من أبي غالب مات سنة عشر و ثلثمائة و هذا كما سمعته من النجاشي مات سنة اثنتي عشرة و ثلثمائة فتعدد الرجلين مما لا ينبغي التامل فيه، و العجب من جامع الزوات حيث جزم باتحاد المبحوث عنه مع الرزاز فلاحظ و تامل التميز قد سمعت من النجاشي رواية الحسن بن حمزة عنه و به ميزه في المشترکاتین، و زاد رواية أحمد بن محمد بن عیسی و بروايته عن محمد بن اسمعيل البرمكي و بعد ما بينا من إتحاده مع محمد بن أبي عبدالله و محمد بن جعفر أبي الحسين الأسدي يأتي فيه ما مر هناك من رواية جمع عنه.
2- الغيبة، الشيخ الطوسي: ص415 أخبرنا أبو الحسين بن أبي جيد القمي، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن صالح بن أبي صالح قال: سألني بعض الناس في سنة تسعين ومائتين قبض شيء فامتنعت من ذلك و كتبت أستطلع الرأي فأتاني الجواب: بِالرَّيِّ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ الْعَرَبِيِّ فَلْيَدْفَعِ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ مَنْ ثِقَاتُنَا .

محمد بن جعفر عربی در ری از افراد ثقه ما است ، اموال به او تحویل داده شود.

محمد بن شاذان نیشابوری می گوید: پانصد درهم از سهم امام عليه السلام که بیست درهم آن کم بود نزد من جمع شد. برایم خوشایند نبود که پانصد درهمی را که بیست درهمش کم است، بفرستم. لذا بیست درهم را از اموال خودم روی آن گذاشتم و نزد اسدی (که وکیل حضرت عليه السلام بود) فرستادم اما برایش توضیح ندادم. از جانب امام مهدی علیه السلام توقيع مبارکی صادر گردید که:

«وَصَلَتْ خَمْسُمِائَهِ دِرْهَمٍ لَکَ مِنْهَا عِشْرُونَ دِرْهَماً».(1)

پانصد درهمی که بیست درهم آن متعلق به تو بود، رسید.

نصر بن صباح بلخی گوید: کاتبی در مرو برای خوزستانی بود که نصر نام او را به من گفت و هزار دینار نزد او برای ناحیه مقدسه گرد آمده بود و با من مشورت کرد، گفتم: آن را به نزد حاجزی بفرست، گفت: اگر روز قیامت خدای تعالی از من سؤال کرد آیا بر گردن میگیری؟ گفتم: آری، نصر گوید: از او جدا شدم و بعد از دو سال به نزد او آمدم و او را دیدار کردم و از آن مال پرسیدم، گفت: دویست دینار آن را توسط حاجز فرستاده است و وصول آن و دعای خیر برای او صادر شده است و به او نوشته است که:

«کانَ اَلْمَالُ أَلْفَ دِینَارٍ فَبَعَثْتَ بِمِائَتَیْ دِینَارٍ فَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُعَامِلَ أَحَداً فَعَامِلِ اَلْأَسَدِیَّ بِالرَّیِّ»(2)

مال هزار دینار بوده است و دویست دینار فرستاده ای، و اگر خواستی از طریق کسی اقدام کنی اسدی در ری است از طريق او اقدام کن.

نصر گوید: اندکی بعد خبر مرگ حاجز رسید و شدیدا بی تاب و مغموم شدم. گفتم: چرا بی تاب و مغموم میشوی در حالی که خدای تعالی با دو دلالت بر تو منت نهاده است؟! یکی آنکه مبلغ مال را به تو خبر داده و دیگر آن که خبر مرگ حاجز را ابتدا به تو داده است.

محمد بن شاذان گوید: بعد از آن مالی فرستادم و ننوشتم که از آن کیست، پاسخ آمد:

ص: 278


1- الكافي: ج1 ص 523 ح23- علي بن محمد، عن محمد بن علي بن شاذان النيسابوري قال: إجتمع عندي خمسمائة درهم تنقص عشرين درهما فأنفت أن أبعث بخمسمائة تنقص عشرين درهما، فوزنت من عندي عشرين درهما و بعثتها إلى الأسدي و لم أكتب ما لي فيها، فورد: وَصَلَتْ خَمْسُمِائَهِ دِرْهَمٍ لَکَ مِنْهَا عِشْرُونَ دِرْهَماً. و دلائل الإمامة: ص 525 ح497/ 101- و حدثني أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثني علي بن محمد المعروف بعلان الكليني، قال: حدثني محمد بن شاذان بن نعيم بنیشابور، قال: .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 485 ب45 ح5 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن علي بن محمد الرازي المعروف بعلان الكليني قال: حدثني محمد بن شاذان بن نعيم النيسابوري قال: .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 509 ب45 ح38 - حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن شاذان بن نعيم الشاذاني قال: .... الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص365 و بهذا الإسناد (أخبرني أبو القاسم جعفربن محمد، عن محمد بن يعقوب - معلق) عن علي بن محمد، عن محمد بن شاذان النيسابوري قال : .... الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 417 محمد بن يعقوب، عن علي بن محمد، عن محمد بن شاذان النيشابوري قال: .... و الصراط المستقيم: ج2 ص 247 ح 11 و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 456 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص116 فصل 8 رک . الخرائج و الجرائح: ج2 ص 697 ح 14.
2- كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 488 ب45 ح 9- و حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن علي بن محمد الرازي، عن نصر بن الصباح البلخي قال: كان بمرو کاتب كان للخوزستاني سماه لي نصر و اجتمع عنده ألف دينار للناحية فاستشارني فقلت: إبعث بها إلى الحاجزي فقال : هو في عنقك إن سألني الله عزوجل عنه يوم القيامة؟ فقلت: نعم. قال نصر: ففارقته على ذلك ثم انصرفت إليه بعد سنتين فلقيته فسألته عن المال فذكر: أنه بعث من المال بمائتي دينار إلى الحاجزي فورد عليه وصولها و الدعاء له و كتب إليه: كَانَ الْمَالُ أَلْفُ دِينَارٍ فَبَعَثْتُ بِمِائَتَيْ دِينَارٍ فَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُعَامِلْ أَحَداً فَعَّالُ الاسدی بِالرَّيِّ . قال نصر: و ورد علي نعي حاجز فجزعت من ذلك جزعا شديدا واغتممت له فقلت له: ولم تغتم و تجزع و قد من الله عليك بدلالتين، قد أخبرك بمبلغ المال و قد نعي إليك حاجزا مبتدئا. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص415 و روی محمد بن يعقوب الكليني، عن أحمد بن يوسف الشاشي قال: قال لي محمد بن الحسن الكاتب المروزي: وجهت إلى حاجز الوشاء مائتي دینار وكتبت إلى الغريم بذلك، .... والخرائج والجرائح: ج 2 ص 695 ب 14 ح 10- با تفاوت .

«فلان مقدار رسید که این مقدار آن از فلانی و این مقدار آن از فلانی است»(1)

مردی گوید: برایم پسری متولد شد، به حضرت نامه نوشتم و اجازه خواستم او را در روز هفتم ختنه کنم. جواب رسید: نکن، او هم در روز هفتم یا هشتم مرد. آن گاه خبر مرگش را نوشتم جواب آمد: به جای او دیگری و دیگری به تو عطا شود که اولی را احمد و بعد از او را جعفرنام خواهی گذاشت. و چنان شد که فرمود. و باز عازم حج گشتم و با مردم خداحافظی کردم و آماده حرکت بودم که نامه ای آمد: ما این کار را خوش نداریم، خودت میدانی. من دل تنگ و اندوهگین شدم و به حضرت نوشتم که: من به شنیدن و فرمان بردن از شما پا برجا ایستاده ام ولی از بازماندن از حج اندوهگینم، پس نامه آمد: دلتنگ مباش، سال آینده حج خواهی گزارد إن شاء الله . چون سال آینده شد، نامه نوشتم و اجازه خواستم، حضرت اجازه فرمود، سپس نوشتم من محمد بن عباس را برای هم کجاوه بودن برگزیده ام و به دیانت و صیانت او اطمینان دارم، جواب آمد:

«اَلْأَسَدِیُّ نِعْمَ اَلْعَدِیلُ فَإِنْ قَدِمَ فَلاَ تَخْتَرْ عَلَیْهِ»(2)

اسدی خوب رفیق (و همتایی) است، اگر او می آید دیگری را انتخاب مکن .

سپس اسدی آمد و با او هم کجاوه شدم.

3- محمد بن إسماعيل المكي البرمكي الرازي

الف) شیخ نجاشی او را توثیق نموده و درباره اش می نویسد:

المعروف بصاحب الصومعة أبو عبد الله، سكن قم، و ليس أصله منها، ذكر ذلك أبو العباس بن نوح. و كان ثقة مستقيما. له کتب، منها: كتاب التوحيد أخبرنا أحمد بن علي بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي، عن محمد بن إسماعيل بكتابه (3)

ب) در طريق تفسير قمی نیز واقع گردیده .

ج) و در طريق ابن المشهدی در کتاب «المزار» واقع شده است.

ص: 279


1- كمال الدين: ج2 ص 509 ب45 ضمن ح38 - حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه قال: حدثنا أبي، حدثنا محمد بن شاذان بن نعيم الشاذاني قال: أنفذت بعد ذلك مالا و لم أفسر لمن هو فورد الجواب: «وَصَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنْهُ لِفُلَانٍ كَذَا وَ لِفُلَانٍ کذا». و الثاقب في المناقب: ص599ح545- از محمد بن شاذان بن نعيم مانند کمال الدين.
2- الكافي: ج 1 ص 522 ح 17 17- علي، عمن حدثه قال: ولد لي ولد فكتبت أستأذن في طهره يوم السابع فورد: «لا تَفعَل». فمات يوم السابع أو الثامن ثم كتبت بموته فورد: «سَتُخلَفُ غَيْرِهِ وَ غَيْرُهُ فَسَمِّ الْأَوَّلِ أَحْمَدَ وَ مِنْ غَيْرِ أَحْمَدَ جَعْفَراً». فجاء كما قال. قال: و تهيأت للحج و ودعت الناس و كنت على الخروج فورد: «نَحْنُ لِذلِکَ کارِهُوَن وَ الْأَمْرُ إِلَيْكَ». قال: فضاق صدري و اغتممت و کتبت: أنا مقيم على السمع والطاعة غير أتي مغتم بتخلفي عن الحج. فوقع: «لاَ یَضِیقَنَّ صَدْرُکَ، فَإِنَّکَ سَتَحُجُّ قَابِلاً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ». قال: و لما كان من قابل کتبت أستأذن فورد الإذن فكتبت: أنتي عادلت محمد بن العباس و أنا واثق بديانته و صيانته. فورد: «الْأَسَدِيُّ نَعَمْ العديل فَإِنْ قَدِمَ فَلَا تَخْتَرْ عَلَيْهِ». فقدم الأسدي و عادلته. و كمال الدين: ج2 ص 489 ب45 ذیل ح12- حدثنا أبي رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن محمد ابن صالح قال: و حدثني أبو جعفر:- أول آن با اندک تفاوتی. و دلائل الإمامة: ص 288 (527 ح 502 ط ج) - أول آن، چون الكافي با اندک تفاوتی. و الإرشاد: ص 355 همچون الكافي با اندک تفاوت، از ابن قولویه از محمد بن يعقوب الكليني. و الغيبة، الطوسي: ص 283 ح 242 بعضی از آن را مانند الكافي، با اندک تفاوتی، به سندش از شیخ کلینی. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص704 ب 14 ح 21 مانند الكافي. و الثاقب في المناقب: ص 611 ح 557 اول آن، مانند کمال الدین، با تفاوتی اندک، مرسل، از محمد بن صالح. و فرج المهموم، ص 244 بعضی از آن از دلائل الإمامة، باتفاوتی اندک، و از أبو العباس الحميري. وكشف الغمة : ج3 ص245 از الإرشاد، باتفاوتی .
3- الفهرست، النجاشي: ص 341 الرقم 915

ه) و شیخ صدوق در بیست و نه مورد در کتاب «التوحید» خود از او روایت نموده. و کثرت روایت کشی و صدوق دلالت بر اعتماد آن دو به اوست.

و در رجال کشی در چند موضع واقع شده است و همه این ها حکایت از اعتماد آنان به او و روایاتش دارد.

4- اتحاد

موسی بن عبد الله النخعي

و موسی بن عمران النخعي

الف) شیخ صدوق در کتاب الوصية از کتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص180ح5408 پس از نقل روایاتی می نویسد:

وقد أخرجت الأخبار المسندة الصحيحة في هذا المعنى في كتاب «کمال الدين و تمام النعمة» ....

در باب این معنا در کتاب کمال الدین و تمام النعمة احادیث مسند و صحیح آورده ام ....

و شیخ صدوق این روایات را به کتاب كمال الدين حواله می دهد و به صحت آنها تصريح می کند، که یکی از راویان آن روایات موسی بن عمران نخعی است.

ب) وی در طریق کتاب «کامل الزیارات»: ص 32 ب9 ح 7 واقع شده است. ابن قولویه قدس سره که از بزرگان فقهاء و محدثین شیعه و به يقين حديث شناس بزرگی بوده، در آغاز کتاب شریف کامل الزیارات می فرماید:

«... و لم أخرج فيه حديثا روي عن غيرهم، إذا كان فيما روينا عنهم من حديثهم صلوات الله عليهم كفاية عن حديث غيرهم، و قد علمنا أن لا نحيط بجميع ما روي عنهم في هذا المعنى ولا في غيره، لكن ما وقع لنا من جهة الثقات من أصحابنا رحمهم الله برحمته، ولا أخرجت فيه حديثا روي عن الشذاذ من الرجال، يوثر ذلک

ص: 280

عنهم عن المذكورين غير معروفين بالرواية، المشهورين بالحديث و العلم ...» .

... و در آن حدیثی را که از غير (اهل بیت علیهم السلام) باشد نیاورده ام، زیرا در آن چه از آنان روایت شده ما را از حدیث دیگران کفایت است، و به تحقیق دانستیم که ما را احاطه ای نیست بر همه آن چه که از آنان درباره این معنی (زیارت اهل بیت) روایت شده و در غیر آن، لكن آن چه را از افراد مورد وثوق از اصحاب ما (شیعیان امامی) - که خداوند به رحمتش آنان را رحمت کند- به ما رسیده می آورم، و حدیثی که از افراد شاذ و غیر ثقه است، اثر از آنان که غیر شناخته شده به روایت اند نیاورده ام، بلکه از آنان که مشهور در حدیث و علم اند (آورده ام) ....

ایشان تصریح می فرماید که همه احاديث كتاب خود را، از آنان که مورد اعتماد و ثقات از اصحاب ما (شیعه امامیه) و معروف به علم و راویان حدیث هستند، نقل فرموده است.

ج) و در طريق تفسیر علی بن ابراهيم قمي قدس سره الشريف واقع شده (1) این مفسر و محدث جلیل در ابتدای تفسیر خود تصریح نموده که جز از ثقات شیعه نقل حدیث نمی کند:

... و نحن ذاکرون و مخبرون بما ينتهي إلينا و رواه مشايخنا و ثقاتنا، عن الذين فرض الله طاعتهم و أوجب ولايتهم ولا يقبل عمل إلا بهم، وهم الذين وصفهم الله تبارك و تعالی و فرض سؤالهم و الأخذ منهم فقال: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»....(2)

... و ما ذکر کننده و آگاهی دهنده چیزی هستیم که به ما می رسد و آن را از مشایخ و راویان مورد وثوق ما، از کسانی که خداوند اطاعت آنها و ولایت شان را واجب کرده است، و عمل بندگان جز به واسطه آن ها پذیرفته نمی شود، روایت کرده اند و آنها کسانی هستند که الله تبارک و تعالی آنها را در کتابش وصف کرده است و پرسش و یادگرفتن از آنها را واجب نموده ، پس فرمود: «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» ....

د) در طريق ابن المشهدی در کتاب «المزار» واقع شده است.

ص: 281


1- تفسیر علی بن ابراهيم القمي: ج1 ص319 و چاپ دیگری ص 389
2- تفسير على بن ابراهيم القمي: ج1 ص4.

ه) در طريق طبری شیعی در کتاب «بشارة المصطفى» قرار گرفته است. او در کتاب خود صفحه 180 می فرماید:

ولا أذكر فيه إلا المسند من الأخبار عن المشايخ الكبار و ثقات الأخبار.

در این کتاب حدیثی را ذکر نکردم مگر این که مسند بود و از مشایخ بزرگ و ثقه و مورد اطمینان.

و یکی از راویان واقع در این کتاب موسی بن عمران نخعی است.

و) شیخ صدوق از او در کتابهای «من لا يحضره الفقيه»، «علل الشرائع»، «التوحید»، «کمال الدين»، «معاني الأخبار» و غیر آن ها بیش از هشتاد روایت نقل کرده است.

بیش از دویست روایت را از استاد و عموی خود حسين بن يزيد النوفلي در کتاب های معتبر حدیث نقل کرده است، و نوفلی راوی اغلب روايات سكونی است که شيخ الطائفة الحقة طوسي قدس الله نفسه در کتاب «عدة الأصول»: جلد1 صفحه380 فرموده است: عملت الطائفة بروايات السكوني، پس مقتضی است توثيق طائفه امامیه نخعی را که راوی اکثر روایات سکونی به واسطه نوفلی می باشد.

و بنابر آن چه گذشت ایشان كثير الروایه در کتب معتبره امامیه است.

ایشان مورد اعتماد شوخ طائفه حقه امامیه چون کلینی، ابن قولویه، صدوق و على بن محمد خراز قمی بوده است که روایات بسیاری را از او نقل کرده اند.

ز) وی در طریق شیخ صدوق رحمه الله قرار گرفته و وحید بهبهانی قدس سره از علامه مجلسی رضي الله عنه نقل فرموده که وقوع وی در طريق صدوق، موجب مدح او می شود .

ح) اجلاء فقهاء امامیه از او روایت نموده اند.

غالب روایات او در موضوع عقائد و معارف حقه امامیه است که نشان دهنده استقامت عقیده و علم اوست.

درخواست او از امام چنین زیارت عالية المضامینی را که حاوی اسرار حضرات امامان معصوم

ص: 282

عليهم السلام است و اجابت امام على الهادی علیه السلام، نشان می دهد که وی اهل علم بوده و معرفت والایی نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشته بلکه از اصحاب سر این خاندان وفانی در معرفة الإمام است که توان و ظرفیت احتمال اسرار ایشان را دارد .

دیگر وجوه تصحیح سند زیارت

شهرت

شهرت و تقسیم آن به روائی، عملی و فتوائی

شهرت روائی آن است که نزد راویان و محدثین و در کتاب های آنان مشهور شود، خواه فقهاء به آن عمل کنند و یا نکنند.

شهرت عملی عبارت است از اشتهار عمل به روایتی و استناد آن عمل به آن در فتوا، که شهرت عملی میان فقهاء خبر از وجود قرائنی می دهد که در میان خود روایتی دارد که سبب حصول اطمینان به صدور آن شده است. شهرت عملی جابر ضعف سند است.

و بنا بر مبنایی ، شهرت روائی ، اگرنقل مقرون به عمل باشد فایده میدهد و لكن نقل روایتی که به آن عمل نشده باشد، ظن به عدم صحت حدیث را نتیجه میدهد زیرا اصحاب در عمل از آن اعراض کرده و عمل ننموده اند.

شهرت فتوائی عبارت است از مجرد اشتهار فتوائی در مسئله ای، خواه موافق آن روایتی باشد و یا این که فتوا خلاف آن باشد، آیا چنین شهرتی حجت است یا خیر؟ شهرت عملى فقهاء امامیه ، خبر از اعتماد علماء به روایتی را در عمل می دهد و اطمینان به صدور آن می دهد، که اگر ضعفی باشد، جابر ضعف سند بوده باشد، و شاهد آن مقبوله عمربن حنظله است که فرمود:

«يُنْظَرُ إِلَى مَا كَانَ مِنْ رِوَايَتِهِمَا عَنَّا فِي ذَلِكَ الَّذِي حَكَمَا بِهِ الْمُجْمَعُ عَلَيْهِ عِنْدَ أَصْحَابِكَ فَيُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُکمِنا وَ يُتْرَكُ الشَّاذُّ النَّادِرُ»(1)

باید آن چه آنان براساس احادیث ما که مورد اتفاق نزد اصحاب توست، بدان حکم نموده اند، مورد توجه قرار گیرد و آن چه نزد شیعیان مورد اتفاق و مشهور نیست، رها شود.

ص: 283


1- الكافي: ج1 ص68 ح10 و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص10 ح3233 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 302 ب 92 ح 52/845 و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج 2 ص 356.

1- مقصود از «مجمع علیه» در این روایت آن چیزی است که نزد اصحاب روایت آن مشهور است، زیرا در مقابل شاذ فرموده است.

2- مراد از شهرت روایت، اشتهار آن همراه با عمل و إفتاء به مضمون آن است که در آن ریب و شکی نمی باشد.

3- و مراد از «مجمع علیه» نفی ریب به نحواطلاق است زیرا که نکره در سیاق نفي إفاده عموم می کند، و روایت شاذ که از آن اعراض نموده اند، ریبی در باطل بودن آن نمی باشد، به دلیل عقل، اگر در یکی از دو طرف قضیه ریبی در صحت آن نباشد، پس ریبی در طرف دیگر نیست که قطعا باطل است، و از آن معلوم می شود که خبر مشهور داخل در قسمت اول، از سه قسمت وارد در حديث است، یعنی «بين الرشد» است و خبر شاذ داخل در قسمت دوم یعنی «بين الغي» و نه در قسمت سوم که آن است که مشکل رد حکم آن به خدا و رسول است.

و مراد از قول امام که فرمود: «فَإِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَا رَیْبَ فِیهِ» شهرت خبر در میان امامیه است همراه با عمل به آن نه آن که اجماع بر صدور آن از معصوم است، زیرا راوی دو خبری را فرض کرده است که دو عادل مرضى نزد امامیه آن را روایت کرده اند که هیچ کدام بر دیگری فضیلتی ندارد، پس اگر دو خبر از آنی باشد که امامیه بر آن اجماع نموده اند پس معنایی برای فرض مذكور نیست، منظور ما، روایت دو عادل و «مرضى الخبر» بين متعارضين است، پس فرض مخالف دلیل است بر این که مراد همان شهرت است و نه «مجمع علیه» حسب اصطلاح اصولیان.

و تقديم نمودن خبر مشهور به معنای ذکر شده نیست مگر به خاطر این که مثیر اطمینان به صدور است، و آن همان موضوع برای حجیت خبر است.

و علماء وفقهاء شیعه امامیه این زیارت را تلقی به قبول نموده اند و معارضی نداشته و در رد آن چیزی گفته نشده است. فقهاء امامیه در کتاب ها و فتاوای خود به متن زیارت جامعه کبیره اعتماد کرده اند و بسیاری، شرحهای ارزشمندی بر آنها نوشته اند یا در کتاب های خود به فقراتی از آن استناد نموداند.

ص: 284

و از بزرگان محدثين عامه حاکم نیشابوری صاحب «مستدرك الصحيحين» و از او محدث ابراهيم جوینی حموینی در قرن 7 در کتاب «فرائد السمطين» این زیارت را به سند خود از شیخ صدوق مانند العيون نقل نموده اند.

پس بنابر آن چه گفته شد دانستیم که درباره زیارت جامعه کبیره که مسند روایت شده، و از جهت مجموع قرائنی که ذکر گردید، اطمینان به صدور حاصل می گردد، و تعبد به آن تعبدی همراه با حجت می باشد، و زائر به آن بهره ثواب را می برد بنابر آن چه که از معصوم روایت گردیده است.

در سند زیارت جامعه کبیره هیچ اشکالی نیست، نه بر مبنای قدماء از فقهاء شیعه و نه به اصطلاح و مبنای متأخرين و رجاليين ، و این زیارت شریفه در غایت صحت و اعتبار و موثوق الدور از امام على الهادي عليه السلام و حجت است.

ذکر زیارت در من لا يحضره الفقیه و عیون أخبار الرضا و تهذیب الأحکام، اعتماد دو فقیه بزرگوار صدوق و طوسی را نسبت به سند و متن این زیارت به اثبات می رساند.

دیگر عوامل موجب وثوق و اطمینان

اشاره

منشأهای عقلی موجب وثوق و اطمینان نیز بسیارند که مهم ترین آن ها این سه هستند:

الف)عامل کمی:

تعدد مصادر روایی وكثرت عمل به آن ها، و همانا کثرت مصادر و عمل، طبعا مؤدی وثوق به روایت است، چنان که فقهاء شیعه به برخی از نصوص روایات- مخصوصا در مستحبات و مکروهات- گرچه از حیث سند تمام نیستند، اعتماد کرده اند.

تعدد وكثرت مصادری که آن را وارد کرده که نتیجتا تشکیل شهرت علمی نزد علماء می دهد، چرا که از زیارت های معروف نزد علماء شیعه- که به تحقيق و دقت شهره اند- می باشد.

فقهاء و علماء محققی که روایت و زیارت را نقل نموده اند: شیخ صدوق، شیخ طوسی، ابن المشهدی، شیخ حسن بن سليمان حلی، شیخ کفعمی، مجلسيين و دیگر علماء پس از آنها تغمدهم الله برحمته هستند. این بزرگان زیارت جامعه کبیره را در کتاب های خود به گونه ای نقل کرده اند که موجب وثوق است.

ص: 285

ب)عامل روحی:

موافقت زیارت جامعه کبیره از حيث مضمون، با مضامین و ملاکهای عمومی ذکر شده در قرآن کریم و سنت قطعه، از معرفت و ایمان به ولى الله معصوم و موضوعیت ولایت اش و اطاعت از او که اولى الأمر است و طریقیت او به معارف الهیه و امتثال اوامر او، و برائت از دشمنان ولی معصوم و پرهیز و برائت از جاحدان و منکرانش، و اقرار به مقامات الهی اش، که این ها حقیقت روح قرآن است.

ج)عامل ادبی:

اشاره

انسجام زبان لغت حديث و زیارت و اسلوب آن با احادیث هم سنخ آن، که صدور آنها از معصومین علیهم السلام معلوم است. فصاحت و بلاغت متن زیارت جامعه كبيره ، علم وقطع می آورد که صدورش از غیر معصوم ممتنع و محال است.

این عامل از فنون متعارف نزد عرف عقلاء در توثیق نصوص است و حتی در بسیاری موارد، دشمنان نیز به این امر اذعان نموده اند «الفضل ما شهدت به الاعداء»، به عنوان مثال ابن ابي الحديد معتزلی می نویسد:

اگر در نهج البلاغه تأمل کنی تمام آن را یک دست و از یک سرچشمه و آن را یکنواخت خواهی دید که سبک آن یکسان است و هم چون یک عنصر خالص است که هیچ آمیزه ای ندارد و هیچ یک از اجزای آن مخالف اجزای دیگر نیست و ماهیت آن تفاوتی ندارد و مانند قرآن مجید است که آغاز آن همانند میانه اش و میانه اش هم چون پایان آن است و هر سوره و آیه اش از لحاظ راه و روش و فن و نظم، چون دیگری است. اگر بعضی از قسمت های نهج البلاغه صحیح و بعضی ساختگی بود با این برهان برای تو روشن می شد و حال آن که گمراهی کسانی آشکار می شود که پنداشته اند این کتاب یا بخشی از آن منسوب به على عليه السلام و ساختگی است».(1)

از سوی دیگر، نتیجه درنگ و تأمل از حیث ادبی در فقرات زیارت جامعه، برای کسانی که با ادبیات عرب آشنا هستند، درک تجانس در لغت این زیارت با دیگر زیارت ها است که صدور آنها از اهل بیت علیهم السلام قطعی است - همانند زیارت غدیر- هم چنین هم خوانی اسلوب

ص: 286


1- شرح نهج البلاغة: ج10 ص 128.

آن با اسلوب دیگر سخنان امام على الهادی علیه السلام از خلال سخنان آن حضرت مشخص می گردد. اضافه بر این، تمسک به اخباری که به «اخبار من بلغ» مشهورند نیز ممکن است.

ملاحظه زیارت جامعه کبیره، به جهت نظر به تعدد عوامل وثوق و پیوستگی این عوامل، انسان را به وثوق بلکه به قطع و يقين به صدور این زیارت از لسان امام على الهادی علیه السلام می رساند.

تواتر و اقسام آن

1.تواتر لفظی:

یک پارچگی بسیاری از راویان بر الفاظ یک روایت چنان که تکذیب آن محال گردد، مانند تواتر حديث شريف ثقلين.

2.تواتر معنوی:

یکپارچگی بسیاری از روات و روایات به یک مضمون در عین اختلاف هایی که در الفاظ آن ها وجود دارد. خواه دلالت مطابق که بر مضمون واحد است و یا تضمنی و یا التزامی و یا دلالت های متفاوت باشد که در برخی از آنها دلالت مطابقی و در برخی تضمني و یا التزامی باشد.

3.تواتر اجمالی:
اشاره

یعنی اگر مجموعه ای از روایات را در نظر بگیریم، يقين حاصل می گردد که اجمالا یک و یا چند روایت از آن مجموعه روایات، قطعی الصدور است و مشتمل به قدر متيقن از مضامین می باشد.

براساس این که فقراتی از متن زیارت و مضمون آن در بسیاری از زیارات آمده، متن و مضمون آن متواتر لفظی و معنوی و قطعي - الصدور است.

تجمیع بین قرائن

شیوه تجمیع میان قرائن، عرفي و عقلی است و مرسوم میان مردم عادی و علماء و مورخین بوده و وجود چند قرینه، برای کسب اطمینان کافی است و اطمینان عرفي برای وثاقت کافی است. در رجال نیز تجمیع میان قرائن معمول است.

قرائن ضعیف به انضمام یکدیگر می توانند مفید اطمینان باشند و حتی روایات ضعیف

ص: 287

هنگام تضافر، ما را از نظر در سند هرکدام از آنها بی نیاز می کند.

هم چنین کثرت روایت از یک راوی، مشعر اعتماد و وثاقت راوی است.

اعتماد به نقل بزرگان فقهاء از راویان احادیث کما این که بگویند: «لا يروي و لا يرسل إلا عمن يوثق به - روی عن الثقات۔ قل ما روي عن ضعیف - و...» و عدم نقل مستقیم و بی واسطه از افراد ضعیف وقتی که بگویند: «لا يروي ولا يرسل إلا عمن يوثق به» نشانه وثاقت مروى عنه بوده یا قرینه ای بسیار قوی بر وثاقت است.

اگر کسی اطمینان پیدا کرد که حدیثی مجعول است، حتی اگر بر فرض، طبق قواعد، صحيح السند هم باشد، باید آن را کنار بگذارد اما اگر حدیث ضعیف السندی با اصول و محكمات اعتقادی ما مخالفت نداشت و جعلی بودن آن هم ثابت نشد، نمی توان آن را کنار گذاشت بلکه به تنهایی می تواند به عنوان مؤيدی برای احادیث صحیح به کار رود، می تواند به انضمام احاديث ضعيف السند دیگر ما را به اطمینان خوبی برساند، چنان که آية الله خوئی رحمه الله در «معجم رجال الحدیث جلد1 صفحه168» از این شیوه در مورد «محمد بن جعفر الأسدي» استفاده کرده اند.

جمع بندی مطالب

زیارت جامعه کبیره در کتابی چون «من لا يحضره الفقيه» و «تهذیب الأحکام» فقيه طائفه حقه امامیه شیخ طوسی اعلى الله مقامهما از کتب در غایت اعتبار امامیه آمده است که از منابع بسیاری از کتاب های شیعه امامیه است نقل شده، به همراه ضمانت شیخ صدوق در اول کتاب خود بر این که احادیث آن حجت است میان او و الله تعالى.

تمامی مضامین این زیارت، علاوه بر این که با قرآن منطبق است، متواتر معنوی می باشد و معارف آن میزان و معیار تشيع - ولایت و برائت و تولی و تبری - است.

زیارت جامعه کبیره علاوه بر دو منبع اصلی اش، در منابع متقن دیگری مانند «تهذیب الأحكام»، «المزار الكبير» ابن المشهدی و بسیاری از کتاب های محدثین و فقهاء امامیه که

ص: 288

برخی از آن ها را در این نوشتار ذکر نمودیم، روایت شده است.

فقها و علماء بزرگی، شرحهای ارزشمندی بر این زیارت نوشته و یا به فقراتی از آن استناد و یا استشهاد کرده اند، فقهاء و محدثین و علماء بسیاری بر خواندن آن مداومت داشته و دیگران را به خواندن آن ترغیب نموده اند.

تأييدات غيبیه این زیارت ما را از بررسی سند آن مستغنی می کند، و تعابیر ملکوتی این زیارت و ترتیب آن، حکایت از صدور آن از زبان وحیانی معصوم علیه السلام دارد.

ختامه مسک

امرو تأکید صاحب الزمان عجل الله فرجه بر مداومت بر قرائت زیارت جامعه کبیره

محدث جلیل میرزا حسین نوری متوفی 1320 در کتاب شریف نجم ثاقب حکایت هفتادم می نویسد: [حکایت سید احمد رشتی موسوی] جناب مستطاب تقی صالح، سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوی رشتی تاجر ساکن رشت ایده الله در هفده سال قبل، تقریبا به نجف اشرف مشرف شد و با عالم ربانی و فاضل صمدانی، شیخ على رشتی طاب ثراه که در حکایت آینده مذکور خواهند شد، إن شاء الله، به منزل حقیر آمدند و چون برخاستند، شیخ از صلاح و سداد سید مرقوم، اشاره کرد و فرمود: قضيه عجیبه ای دارد و در آن وقت، مجال بیان نبود. پس از چند روزی ملاقات شد؛ فرمود: سید رفت و قضیه را با جمله ای از حالات سید نقل کرد. بسیار تأسف کردم، از نشنیدن آنها از خود او، اگر چه مقام شيخ رحمه الله اجل از آن بود که احتمال اندکی خلاف در نقل ایشان برود و از آن سال تا چند ماه قبل، این مطلب در خاطرم بود. تا در ماه جمادى الآخره این سال از نجف اشرف برگشته بودم، در کاظمین، سید صالح مذکور را ملاقات کردم که از سامره مراجعت کرده، عازم عجم بود. پس شرح حال او را چنان چه شنیده بودم، پرسیدم و از آن جمله، قضيه معهوده؛ همه را نقل کرد مطابق آن و آن قضيه چنان است که گفت: در سنه هزار و دویست و هشتاد (1280) به اراده حج بیت الله الحرام از دارالمرز رشت آمدم به تبریز و در خانه حاجی صفر على تاجر تبریزی معروف منزل کردم.

ص: 289

چون قافله نبود، متحیر ماندم تا آنکه حاجی جبار جلودار سدهی اصفهانی بار برداشت به جهت طربوزن تنها، از او مالی کرایه کردم و رفتم. چون به منزل اول رسیدیم، سه نفر دیگر به تحريص حاجی صفر على به من ملحق شدند. یکی حاجی ملا باقر تبریزی، حجه فروش معروف علماء و حاجی سید حسین تاجر تبریزی و حاجی علی نامی که خدمت می کرد. پس به اتفاق روانه شدیم تا رسیدیم به ارزنة الروم و از آن جا عازم طربوزن . در یکی از منازل مابين این دو شهر، حاجی جبار جلودار به نزد ما آمد و گفت: این منزل که در پیش داریم مخوف است. قدری زود بار کنید که به همراه قافله باشید. چون در سایر منازل غالبا از عقب قافله به فاصله می رفتیم. پس ما هم تخمینا دو ساعت و نیم یا سه به صبح مانده به اتفاق حرکت کردیم به قدر نیم یا سه ربع فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که هوا تاریک شد و برف مشغول باریدن شد، به نحوی که رفقا هرکدام سر خود را پوشیده و تند راندند. من نیز آن چه کردم که با آن ها بروم ممکن نشد تا این که آن ها رفتند من تنها ماندم. پس از اسب پیاده شده و در کنار راه نشستم و به غایت مضطرب بودم. چون قريب شش صد تومان برای مخارج راه، همراه داشتم؛ بعد از تأمل و تفکر، بنابراین گذاشتم که در همین موضع بمانم تا فجر طالع شود، به آن منزل که از آن جا بیرون آمدیم، مراجعت کنم و از آن جا چند نفر مستحفظ به همراه برداشته، به قافله ملحق شوم. در آن حال، در مقابل خود باغی دیدم و در آن باغ، باغبانی که در دست بیلی داشت که بر درختان می زد که برف از آن ها بریزد. پس پیش آمد، به مقدار فاصله کمی ایستاد و فرمود: «تو کیستی ؟» عرض کردم: رفقای من رفتند و من مانده ام. راه را نمی دانم. گم کرده ام . فرمود به زبان فارسی: «نافله بخوان تا راه را پیدا کنی!» من مشغول نافله شدم. بعد از فراغ تهجد، باز آمد و فرمود: «نرفتی ؟» گفتم: و الله ! راه را نمی دانم. فرمود: «جامعه بخوان!» من جامعه را حفظ نداشتم و تاکنون حفظ ندارم با آن که مکرر به زیارت عتبات مشرف شدم. پس از جای برخاستم و جامعه را بالتمام از حفظ خواندم. باز نمایان شد، فرمود: «نرفتی؟ هستی؟» مرا بی اختیار گریه گرفت. گفتم: هستم، راه را نمی دانم. فرمود: «عاشورا بخوان !» و

ص: 290

عاشورا نیز حفظ نداشتم و تاکنون ندارم. پس برخاستم و مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم از حفظ ، تا آن که تمام لعن و سلام و دعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد و فرمود: «نرفتی؟ هستی؟» گفتم: نه، هستم تا صبح. فرمود: «من حال، تو را به قافله می رسانم.» پس رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد. فرمود: «به ردیف من بر الاغ من سوار شو» سوار شدم. پس عنان اسب خود را کشیدم، تمکین ننمود و حرکت نکرد. فرمود: «جلو اسب را به من ده.» دادم. پس بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهایت تمکين متابعت کرد. پس دست خود را به زانوی من گذاشت و فرمود: «شما چرا نافله نمی خوانید؟ نافله! نافله! نافله!» سه مرتبه فرمود. و باز فرمود: «شما چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا! عاشورا! عاشورا!» سه مرتبه. و بعد فرمود: «شما چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه! جامعه! جامعه!» و در وقت طی مسافت به نحو استداره سیر می نمود. يك دفعه برگشت و فرمود: «آن است رفقای شما» که در لب نهر آبی فرود آمده، مشغول وضو به جهت نماز صبح بودند. پس من از الاغ پایین آمدم. که سوار اسب خود شوم و نتوانستم. پس آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار کرد و سراسب را به سمت رفقا برگرداند. من در آن حال، به خیال افتادم که این شخص که بود که به زبان فارسی حرف می زد و حال آنکه زبانی جز ترکی و مذهبی، غالبا جز عیسوی، در آن حدود نبود و چگونه به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید. پس در عقب خود نظر کردم احدی را ندیدم و از او آثاری پیدا نکردم . پس به رفقای خود ملحق شدم (1)

شروح زیارت

بسیاری از علماء و فقهاء شیعه امامیه با اختلاف در مبنا و عقیده، این زیارت شریفه را به طور مفصل و یا مختصر شرح نموده و یا بعضی از فقرات آن را توضیح داده اند که ما در این جا بعضی از آنها را ذکر می نماییم.

1- شرح عربي، ضمن كتاب «تفضيل الأئمة على الأنبياء و الملائكة»، شیخ جلیل حسن بن

ص: 291


1- نجم ثاقب در احوال امام غايب عليه السلام: ج2 ص712 حکایت هفتادم. از او: العبقري الحسان: ج6 ص470 یاقوت4 و مفاتیح الجنان .

سلیمان علی شاگرد شیخ شهید ثانی قدس سرهما، پس از نقل زیارت در صفحه 424

2- شرح عربي، علامه ملا محمد باقر مجلسی قدس سره متوفای 1111 هجری قمری ضمن «بحار الأنوار: ج 99 ب8 ص 134 الی 144.

3- شرح عربي، علامه ملا محمد باقر مجلسی قدس سره متوفای 1111 هجری قمری ضمن «ملاذ الأخبار في فهم تهذيب الأخبار»: ج 9 ص 247 الی 278 و فرموده:

مجهول ، لكن الزيارة نفسها شاهد عدل على صحتها.

و در آخر شرح در این کتاب و در بحار الأنوار مرقوم داشته:

إنما بسطت الكلام في شرح تلك الزيارة قليلا و إن لم أستوف حقها حذرا من الإطالة ، لأنها أصح الزيارات سندا، و أعمها موردا، و أفصحها لفظا، و أبلغها معنى، وأعلاها شأنا.

به راستی اندکی از این زیارت را شرح و بسط دادم، گرچه به طور کامل- به جهت پرهیز از طولانی شدن- حقش را ادا نکردم؛ زیرا این زیارت دارای صحیح ترین سند، فراگیرترین مورد، فصیح ترین واژه، رساترین معنا و والاترین جایگاه است.

4- شرح عربي، ضمن «غاية المرام في شرح تهذیب الأحکام»، مؤلف سید نعمة الله موسوی جزائري متوفای 1112 هجری قمری، دو نسخه خطی از این کتاب در مرکز احیاء میراث اسلامی قم موجود است، یکی به خط مؤلف تأليف 1112 و دیگری به خط سيد عبد الله فرزند مؤلف به سال 1211. این شرح همراه با دو شرح از مجلسيين در انتشارات دار زین العابدین در قم مقدسه به چاپ رسیده است.

5- شرح عربي، سيد بهاء الدين محمد بن محمد باقر حسینی مختاری اعرجی نائینی اصفهانی، معاصر شیخ حر عاملی صاحب «وسائل الشيعة»، متوفا در فتنه افغان بین سال های 1130 تا 1140 هجری قمری.

6- الأعلام اللامعة، عربی، سید محمد بن سید عبدالکریم طباطبائی بروجردی جد سید بحر

ص: 292

العلوم، متوفای حدود سال 1160 هجری قمری.

7- «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، عربی، محمد قاسم بن محمد کاظم رازی، قرن 12، اهداء به شاه سلطان حسین صفوی، تألیف 19 جمادی الثانية 1133 قمری، نسخه خطی آن در دانشگاه تهران شماره 3943 خط نسخ 126 برگ 19 سطر، 14-7 اندازه 11*18 سانت.

8- «الأنوار اللامعة»، عربي، سيد عبد الله بن محمد رضا شبر متوفای 1242 مکرر چاپ شده ، در مقدمه می فرماید:

إعلم أن هذه الزيارة قد رواها جملة من أساطين الدين و حملة علوم الأئمة الطاهرين وقد اشتهرت بين الشيعة الأبرار اشتهار الشمس في رابعة النهار و جواهر مبانيها و أنوار معانيها دلائل حق و شواهد صدق على صدورها عن صدور حملة العلوم الربانية و أرباب الأسرار الفرقانية المخلوقين من الأنوار الإلهية فهي کسائر كلامهم الذي يغني فصاحة مضمونه و بلاغة مشحونه عن ملاحظة سنده کنهج البلاغة و الصحيفة السجادية و أكثر الدعوات و المناجاة... (1)

بدان این زیارت را جماعتی از ستون های دین و حاملان علوم ائمه طاهرین روایت نموده اند و به تحقیق میان شیعیان نیکوکار همانند خورشید در میان روز مشهور گشته، و جواهر مبانی اش و انوار معانی اش دلیل های حق و شاهدهای صدق بر سینه هایشان از سینه حاملان علوم ربانی و ارباب اسرار فرقانی آفریده شدگان از انوار الهی است و آن مانند دیگر سخنانشان است که شیوایی و رسایی سرشار آن، از ملاحظه نمودن سند آن بی نیاز کند مانند نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و بیشتر دعاها و مناجاتها....

9- «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، عربی مفصل، شیخ احمد احسائی متوفای1243 مکرر چاپ شده و نسخه های خطی آن در کتاب خانه های داخل و خارج کشور بسیار است و مكتبة العذراء عليها السلام آن را در چهار جلد وزیری و در جلد پنجم احادیث شرح را با ذکر منابع آنها در 867 صفحه چاپ نموده است .

ص: 293


1- الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة: ص 29.

10- شرح عربي، علامه میرزا علی نقی معروف به حاج آغا فرزند سید مجاهد، متوفای 1289.

11- شرح فارسی، میرزا محمد على بن ملا محمد نصیر چهاردهی رشتی نجفي، متوفای 1324.

12- «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، عربي، معين الدين بن محمد صادق الحسینی، نسخه خطی آن در دانشگاه الهیات به شماره 749/17 ، 3 برگ، 18 سطر، 9/5 در 15 اندازه 12 در 18/5 سانت موجود است.

13- «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، عربي، مؤلف ؟، نسخه خطی در کتاب خانه مجلس به شماره 6373/4 قرن 14، 47 برگ ، 21 سطر11 در 16 اندازه 5/18 در 24/5 موجود است.

14- «الفوائد النافعة»، عربي ، حاج میرزا محمد توتونچی تبریزی، متوفای 1326.

15- «الشموس الطالعة»، عربي ، آقا ريحان الدارابي البروجردی متوفای 1328

16 - «الشموس الطالعة»، عربی، سید حسین همدانی، متوفای 1343 عربی و ترجمه فارسی آن نیز چاپ شده است.

17- «ترجمه منظوم شرح زیارت جامعه شیخ احسائی»، حاج ابوالقاسم طهرانی .

18- «نجوم لامعة»، عربی، ابوتراب همدانی.

19 - «شمس طالعة»، عربي ، سيد عبد الله موسوی بلادی.

20- «شمس طالعه»، فارسی، حاج میرزا محمد طبیب زاده احمد آبادی، معاصر شیخ آغا بزرگ طهرانی، چاپ شده در تهران 1367.

21- «البروق اللامعة» عربي، شيخ علي بن محمد جعفر شریعت مدار استرآبادی طهرانی، متوفای 1315 هجری قمری.

22- «حقائق الأسرار» ، شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفي، متوفای 1330 قمری، ترجمه این کتاب چاپ شده است.

23- «مشارق الشموس الطالعة»، میرزا ابراهيم بن الحاج عبد المجيد شیرازی حائری.

24- «الإلهامات الرضوية»، فارسی، سید محمد لواسانی طهرانی، مشهور به عصار متوفای 1355.

ص: 294

25- «الأنوار الساطعة»، شیخ محمد رضا غراوی معاصر شیخ آغا بزرگ طهرانی .

26- «شرح الزيارة الجامعة الكبيرة»، عربي ، حاج ابوالقاسم تاجر طهرانی مشهور به پروین.

27- «الأنوارالساطعة»، عربی ، سید محمد وحیدی معاصر، شرح و ترجمه آن هردو چاپ شده اند.

28- «الأنوار الساطعة»، عربی، در 5 مجلد چاپ شده ، شیخ جواد کربلائی معاصر.

29- «مقام الولاية»، شرح فارسی مفصل، حاج احمد زمردیان، معاصر

30- «الأنوار التالعة»، عربی، حاج میرزا علی اصغر منوری تبریزی، معاصر، چاپ شده .

31- «في رحاب الزيارة الجامعة»، عربی، سید علی صدر، معاصر، چاپ شده .

32 - «شناخت ارکان دین»، سید محمد ضیاء آبادی، معاصر در 3 مجلد چاپ شده .

33- «با پیشوایان هدایتگر»، سید علی میلانی، معاصر، در 3 مجلد چاپ شده .

34- «جامعه در حرم»، سید مجتبی بحرینی، معاصر، در 1 جلد قطور چاپ شده .

35- «شرح زیارت جامعه کبیره»، فارسی، سید محمد تقی نقوی، معاصر.

36 - «المعارف الرافعة»، عربي، على نظامی پور الهمدانی، معاصر چاپ شده .

37 - «المعارف العالية»، عربي، حسن احمدی، معاصر.

و این جانب طی 4 سال صبح های جمعه در بیت خود در شهر اصفهان برای شاگردان فاضل خود به شرح این زیارت با عظمت مشغول بودم که تا فقره با عظمت «وخزان العلم» رسیدیم و اگر از نوار پیاده و تحریر گردد، زیاده از ده مجلد خواهد شد و پس از هجرت به شهر مقدس قم متاسفانه نه آن درس ادامه پیدا کرد و نه درس های سابق از نوار پیاده شد، لعل الله يحدث بعد ذلك أمرأ.

ج-زیارت جامعه کبیره در کتب فقهی و...

پذیرش عملی متأخرین از علماء اماميه

بسیاری از علماء شیعه اماميه چون شيخ الطائفة الحقة طوسی و شیخ جلیل حسن بن سليمان حتى و سید استرآبادی و علامه مجلسی و... و محدث قمی در مفاتیح الجنان و هدية الزائرين و

ص: 295

بسیاری دیگر از علماء، این زیارت و حديث آن را نقل و یا شرح کرده و اخذ به قبول نموده اند.

و بسیاری از علماء و فقهاء امامیه در کتاب ها و فتاوای خود به متن زیارت جامعه کبیره اعتماد کرده اند، به فقراتی از آن استشهاد کرده و دلیل آورده اند، و یا در کتاب های مسائل حج و زیارت، این زیارت را آورده اند، و در کتاب ارزشمند مجمع البحرین نیز در چند مورد به این زیارت اشاره رفته است.(1) هم چنین موارد بسیاری از آن در مباحث معرفتی و اعتقادی، محل استشهاد علما بوده است، و این جانب در درس معارف و فقه و دیگر درس ها بهره وافي از این گونه متون عالیه برده و بر آن ها تأکید داشته ام، و ایمان دارم تا زمانی که فقیه، معارف حقه را از چنین متون معصومیه نگیرد و اساس همه علوم و معارف قرار ندهد، نمی تواند به حقائق دیگر علوم دست یابد و «میزان» معرفت ولایت آنان (شناخت و طاعت آنان)، و برائت از شجره خبیثه ناريه وفروعات آن است.

حضرات اهل بیت عصمت و طهات محمد و آل محمد صلى الله عليهم وسلم «خزان علم الله و امناء الرحمان و دعاة إلى الله و حفظة سرالله» اند، الله تعالی خیرو آغاز خلقت و شریعت و حق را از آنان قرار داده و فتح نموده و به آنان و برای آنان و به آنان ختم نموده است و تنها راه معرفت خود را معرفت نوریه آنان که برترین اثر اویند قرار داده است.

جایگاه زیارت در کلام علماء

در این جا کلمات نورانی بعضی از علماء را در عظمت جایگاه زیارت جامعه کبیره می آوریم تا شناختی هرچند به اجمال حاصل گردد:

سید جلیل نعمة الله جزائري قدس سره در آغاز شرح خود می نویسد:

(روی محمد ...) مجهول معروف بالكوفي، لكن هذه الزيارة مذكورة في كتب الأصول و غيرها من كتب المزارات، و کتب الإستدلال، مجمعين على صحتها، متلقين لها بالقبول، و من أجل هذا كان بعض مشايخنا المحدثين يدخل هذا السند في باب الصحاح.

ص: 296


1- كتاب الطهارة، الشيخ مرتضى الأنصاري: ج3 ص 65 و يؤيد العموم الرواية المشهورة الواردة في الزيارة الجامعة، لكنها مختصة بزيارة خاصة. و در جلد5 صفحه149 گوید: و الكلام في الخوارج يظهر مما ذكرنا في الناصب؛ فإنهم أشد النواصب، مضافا إلى إطلاق «المشرك» عليهم في بعض الأخبار، كما في قوله عليه السلام في خارجي دخل عليه: «إنه مشرك و الله» و قوله عليه السلام في الزيارة الجامعة: «و من حاربکم مشرك» مع أن نجاستهم إجماعية على الظاهر المصرح به في الروض كما عن غيره ، وعن جامع المقاصد: أنه لا كلام فيها. مضافا إلى النبوي: «إنهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرامي» و بالجملة فلا شيء أوضح و أشهر من کفر یزید لعنه الله . مصباح الفقيه، آغا رضا الهمداني: ج6 ص 47 فإن المتأمل في مثل هذه الروايات لا يكاد يشك في شرعية الغسل، و كونه من الآداب المطلوبة عند زيارة جميع الأئمة عليهم السلام مطلقا و لو بغير الزيارة الجامعة المنصوص عليها بالخصوص و إن لم يرد نص عليه في خصوص بعضهم، خصوصا بعد ما سمعت من الشهرة ودعوى الإجماع عليه، فلا شبهة فيه ولو لم نقل بالمسامحة، و الله العالم. و در جلد 7 صفحه 286: و في الزيارة الجامعة: «وَ مَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ». مصباح الفقاهة، آية الله الخوئي: ج1 ص323 و يدل عليه أيضا قوله عليه السلام في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ). وقوله عليه السلام فيها أيضا: (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ) فإنه ينتج بعكس النقيض أن من لم يقبل عنكم لم يوحده، بل هو مشرك بالله العظيم. موسوعة آية الله الخوئي: ج3 ص 77 وما يمكن أن يستدل به على نجاسة المخالفين وجوه ثلاثة: الأول : ما ورد في الروايات الكثيرة البالغة حد الإستفاضة من أن المخالف لهم (عليهم السلام) کافر، وقد ورد في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ) فإنه ينتج بعكس النقيض أن من لم يقبل منهم فهو غير موحد لله سبحانه فلا محالة يحكم بكفره . والأخبار الواردة بهذا المضمون وإن كانت من الكثرة بمكان... نتائج الأفكار في نجاسة الكفار، آية الله سید محمد رضا گلپایگانی: ص190 و في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ). مباني منهاج الصالحين، آية الله السيد تقي القمي: ج1 ص 112 و مما يدل على كفرهم بالصراحة ما ورد في الزيارة الجامعة وهو قوله عليه السلام: (وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ) فيترتب عليهم جميع الأحكام المترتبة على الكفار، فعلى القول بنجاسة الكافر يكون المخالف نجسا لأنه کافر بمقتضى جملة من الأخبار تقدم ذكرها، لكن نقطع بعدم نجاستهم فإنهم طاهرون في ظاهر الشرع و ذبائحهم محللة فالحق أن يقال: إنهم كافروا الآخرة و مسلموا الدنيا. الرسائل الفقهية، الوحيد البهبهاني: ص 179 و الحاصل، أن الفرقة المحقة التاجية لم تكن مجتمعة على الضلالة إلى زمان المتوهم رحمه الله و بعده أيضا، إذ يظهر فساد هذا من الأخبار المتواترة، مضافا إلى غيرها من أدلة الإجماع، مضافا إلى شياعه، و تحقق إختلاط الأنساب في أولاد الأئمة عليهم السلام و الذرية الطاهرة ، كما مر و سنشير إليه، لكون المدار في الأعصار و الأمصار على فتاواهم، وهذا أشد شيء على الرسول صلى الله علیه و آله و الأئمة عليهم السلام و فاطمة عليها السلام، ومع ذلك يكونوا مقصرين في نشر شرائع الأحكام البتة! مع أنهم عليهم السلام كما ذكروا في زيارة الجامعة الكبيرة: «فجاهدتم في الله حق جهاده، حتى أعلنتم دعوته، و بینتم فرائضه، و أقمتم حدوده، و نشرتم شرائع أحكامه، و سننتم سنته». إلى غير ذلك من فقرات هذه الزيارة، وغيرها مما يؤدي مؤداها. مصابيح الظلام، الوحيد البهبهاني: ج4 ص89 مع أن زيارة الجامعة المشهورة الطويلة الواردة لزيارة كل إمام عليه السلام يكون مع الغسل بنص كلام المعصوم علیه السلام، حتى أنه وقع التأمل في جواز هذه الزيارة بغیر غسل. مهذب الأحکام، السيد عبد الأعلى السبزواري: ج1 ص383 مع أن كل خارجي، ناصبي أيضا، فيدل على نجاسة الخارجي ما يدل على نجاسة الناصبي. و في زيارة الجامعة: «ومن حاربکم مشرك». صراط النجاة، آية الله میرزا جواد التبريزي: ج5 ص 306 لا تحتاج زیارة الجامعة من جهة نيل الثواب الموعود في زيارتهم عليهم السلام بها إلى ملاحظة السند بل لا يحتاج من غير هذه الجهة أيضا فإن ما ورد فيها من الخصوصيات واردة نوعا في سائر الروايات أيضأ مما يوجب كونها زيارة معتمدا عليها، و الله العالم. و فيه: ج10 ص377 الغلو في أهل البيت عليهم السلام إذا رفعهم إلى مقام الألوهية، و ما جاء في زيارة الجامعة المعروفة المشهورة ليس كذلك و الله العالم. و فيه: ج10 ص381 كل الشيعة يطلبون حاجاتهم من الله سبحانه و إنما يجعلون شفيعا إلى الله في قضاء حوائجهم و قد أمرنا سبحانه و تعالى في ابتغاء الوسيلة اليه يقول تعالى: «و ابتغوا إليه الوسيلة» ولا نعلم بل لا توجد وسيلة إلى الله سبحانه وتعالى أفضل و أقرب من رسوله صلى الله علیه و آله و سلم و أهل بيته الطاهرين كما ورد ذلك في زيارة الجامعة المعروفة المشهورة عند الشيعة واعتماد الوسيلة مذكور في القرآن حيث طلب إخوة يوسف عليه السلام من أبيهم أن يستغفر الله لهم بقوله تعالى: «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا رَبَنا» كما هو مذكور في الرويات والله العالم. و فيه: ج.1 ص 383 قال الله سبحانه و تعالى: «و ابتغوا إليه الوسيلة» ولا نعلم وسيلة أو واسطة إلى الله سبحانه أقرب إليه من محمد و أهل بيته المعصومين كما هو مفاد زيارة الجامعة المعروفة المشهورة فهم أقرب الوسائط و أنفع الشفعاء لذلك نتوسل بهم ليكونوا شفعاء لنا إلى الله في قضاء الحوائج. و فيه: ج10 ص 414 زيارة الجامعة زيارة معروفة مشهورة عند الشيعة و كثير من مضامينها وارد في روايات صحيحة فينبغي للمؤمنين المواظبة على قراءتها عند زيارة أحد من المعصومين عليهم السلام ولا يلتفت للتشكيك بها. وفيه: ج10 ص 415 الله سبحانه و تعالى أمرنا بابتغاء الوسيلة إليه بقوله «و ابتغوا إليه الوسيلة» و أقرب الوسائل إليه و الشفعاء عنده هم أهل البيت عليهم السلام كما ورد ذلك في الروايات الكثيرة القريبة من التواتر ومنها زيارة الجامعة المعروفة المشهورة و نحن بالتوسل منهم عليهم السلام نجعلهم وسائط إلى الله و شفعاء والله العالم. منهاج الصالحين، آية الله الوحيد الخراساني: ج1 ص 387 و من نظر في آلاف الروايات الواردة عنه في أصول الدين من المبدأ إلى المعاد، و في فروع الدين من الظهارة إلى الديات، وما روي عنه في المواعظ و الأخلاق، و ما حفظ عنه في العشرة و الحقوق و الآداب يدرك ما في زيارة الجامعة: «و بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا، وأصلح ما كان فسد من دنيانا» .

(روایت کرد محمد...) مجهول و معروف به کوفی است، لکن این زیارت در کتاب های اصول و غیر آن از کتاب های زیارات و استدلالی ذکر شده، و همه بر صحت آن اجماع دارند، و آن را تلقی به قبول نموده اند، و از این رو است که بعضی از مشایخ ما سند آن را در سندهای صحیح داخل می کنند.

سید جلیل محمد بن عبدالكريم طباطبائی بروجردی مرقوم فرموده:

...و هي أفصح الزيارات و أبلغها، و أعلاها و أعظمها و حري للزائر أن لا يغفل عن جملة من معانيها الجليلة، و نكاتها اللطيفة، و أسرارها الشريفة، فلو تكلمنا في شرحها بعض الكلام و نشير إلى جملة مما يخفى على بعض الأفهام، في حل عباراتها الأنيقة، و ألفاظها الفصيحة،....

... و آن از رساترین و شیواترین، و والاترین و با عظمت ترین زیارت ها است، و شایسته است زائراز معانی بزرگ، و نکته های لطیف، و رازهای شریف آن غافل نشود، بنابراین اگر بشود درباره شرح آن سخنانی بگوییم و به جمله ای از آن چه که بر برخی مخفی است اشاره ای نماییم ، در باره حل عبارت های زیبا، و الفاظ شیوای آن (زیارت)....

عالم جلیل سید عبد الله شر قدس سره در شرح خود براین زیارت با عظمت می نویسد:

إن الزيارة الجامعة الكبيرة أعظم الزيارات شأنا وأعلاها مكانة و مكانا و أن فصاحة ألفاظها و فقراتها و بلاغة مضامينها و عباراتها تنادي بصدورها من عين صافية نبعت عن ينابيع الوحي والإلهام و تدعو إلى أنها خرجت من السنة نوامیس الدين و معاقل الأنام فإنها فوق کلام المخلوق و تحت کلام الخالق الملك العلام قد اشتملت على الإشارة إلى جملة من الأدلة و البراهين المتعلقة بمعارف أصول الدين و أسرار الأئمة الظاهرين و مظاهر صفات رب العالمين و قد احتوت على ریاض نضرة و حدائق خضرة مزينة بأزهار المعارف و الحكمة محفوفة بثمار أسرار أهل بيت العصمة و قد تضمنت شطرا وافرا من حقوق أولي الأمر الذين أمر الله بطاعتهم وأهل البيت الذين

ص: 297

حث الله عليه متابعتهم وذوي القربي الذين أمر الله بمودتهم و أهل الذكر الذين أمر الله بمسألتهم مع الإشارة إلى آیات فرقانية و روایات نبوية و أسرار إلهية و علوم غيبية و مکاشفات حقية و حکم ربانية ...(1)

به راستی زیارت جامعه کبیره از مهم ترین زیارت ها و برترین آنها در مقام و اهمیت است و فصاحت الفاظ و فرازهایش و بليغ بودن معانی و عباراتش، حکایت از آن می کند که این زیارت از چشمه زلال - که از منابع وحی و الهام سرچشمه گرفته- صادر شده و از زبان عالمان و نوامیس دین و بزرگان مردم، خارج شده است. پس این زیارت، برتر از سخن مخلوق و پایین تر از کلام خالق است و شامل بعضی از دلیل ها و برهانهای مربوط به شناخت اصول دین و اسرار امامان طاهر و مظاهر صفات پروردگار جهانیان است. و هم چنین دارای باغ های خوش منظر و بوستان های سرسبزی است که با شکوفه های معارف و حکمت آراسته شده و با میوه های اسرار اهل بیت عصمت عليهم السلام همراه می باشد. این زیارت، شامل بخش کاملی از حقوق «اولو الأمر» است که خداوند مردم را به فرمان برداری و پیروی از ایشان امر کرده، و نیز شامل حقوق «ذوي القربى» و «أهل الذكر» است که خداوند مردم را به پرسش مسائل از آنان امر فرموده است. این زیارت به آیات قرآنی، روایات نبوی، اسرار الهي، علوم غیبی، مکاشفات حقیقی و حکمت های ربانی اشاره دارد.

د-اهمیت و جایگاه زیارت جامعه کبیره

اشاره

زیارت شریف جامعه کبیره از نیکوترین و مهم ترین زیارات اهل بیت علیهم السلام است. این زیارت شریف برگی از شناسنامه و بیان فضائل و مراتب و مقامات حضرات آل محمد صلوات الله عليهم است که بنابر فرموده ایشان غیرقابل إحصاء می باشد، رسول الله صلى الله عليه و آله فرمودند:

«لَوْ انَّ الغِيَاضِ أَقْلَامُ ، وَ الْبَحْرِ مِدَادَ ، وَ الْجِنِّ حِسَابٍ ، وَ الْإِنْسِ کتاب ، مَا أَحْصُوا فَضَائِلِ

ص: 298


1- الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة: ص 29.

أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ» (1)

اگر درختان ابزار نوشتن، دریاها جوهر مرکب، جنیان حساب گر و انسان ها نویسنده شوند، نمی توانند فضیلت های امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب را به شماره آورند.

و امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:

«ما تروون من فضلنا إلا ألفا غير معطوقة»(2)

(به نسبت حروف الفبا) از فضائل ما (اهل بیت)، جز(به اندازه) یک الف ناقص روایت نمی کنید (از فضائل ما جز اندکی به شما نرسیده است).

و امام حسين عليه السلام فرمودند:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَىٰ كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ عَلَی جَمِیعِ المَخْلُوقِینَ وَ خَصَّ جَدَّنَا بِالتَّنْزِیلِ وَالتَّأْوُیلِ وَالصِّدْقِ وَ مُنَاجَاهِ الأَمِینِ جَبْرَائِیل علیه السلام وَ جَعَلَنَا خیَارَ مَنِ اصْطَفَاهُ الجَلِیلُ وَ رَفَعَنَا عَلَی الخَلْقِ أَجْمَعِینَ»(3)

ستایش تنها برای خدایی است که ما (اهل بیت) را بر بسیاری از بندگان مؤمنش و نیز بر همه آفریدگان برتری داد، و جد ما را به تنزیل (فرو فرستادن قرآن بر قلب مطهر ایشان) و تأويل (محل قرارداد باطن آیات قرآن کریم) مخصوص گرداند و نیز به راستی و نجوا با امين (وحی) جبرئيل عليه السلام مختص نمود، و ما را برترین های برگزیدگان (خداوند) جليل قرار داد، و ما را بر همه آفریدگان رفعت داد.

فضائل و مراتب و مقامات آنان را تنها خالق تبارک و تعالی می داند و دیگران تاب حمل و احتمال آن را ندارند، از امیرالمؤمنين و امام محمد باقر و جعفر صادق عليهم السلام است که فرمودند:

«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ (لاَ یَعْرِفُ کُنْهَهُ) إِلاَّ ثَلاَثَهٌ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ ، أَوْ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ....»(4)

به راستی که (دانستن و پذیرفتن) امر (معرفت و طاعت) ما (اهل بیت) سخت و

ص: 299


1- منابع خاصه: الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين عليه السلام على سائر البرية: ص 71 قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَوْ أَنَّ اَلْغِیَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبَحْرَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» و مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة: ص 175 المنقبة 99 حدثنا المعافي بن زكريا أبو الفرج قال: حدثني محمد بن أحمد بن أبي الثلج قال: حدثني الحسن بن محمد بن بهرام قال: حدثني يوسف بن موسى القطان قال: حدثني جرير، عن ليث، عن مجاهد، عن ابن عباس رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَوْ أَنَّ اَلْغِیَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبَحْارَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ (ما قَدَرُوا عَلَى إِحْصَاءِ) فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام» از او: کنز الفوائد: ج1 ص280. و الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف: ج1 ص138 ح 216 و بناء المقالة الفاطمية في نقض الرسالة العثمانية: ص 369 از مطرزی به سند خود از خوارزمی، و الأربعين خزاعي: ح 38 و إرشاد القلوب: ج2 ص 209 و غرر الأخبار: ص 287 و الصراط المستقيم: ج1 ص 153 تأويل الآيات الظاهرة: ص 844 رواه الثقات من الناس عن الحبر عبدالله بن العباس. منابع عامه: فرائد السمطين: ج1 ص 16 و كفاية الطالب: ص251 ب62 و الرياض النضرة: ج2 ص 214 و مستدرك الصحيحين: ج3 ص 107 و الإستیعاب: ج2 ص 466 و الصواعق المحرقة: ص 72 و نور الأبصار: ص 73 و مناقب أمير المؤمنين عليه السلام، الخوارزمي: ص 31 ح1 و مناقب أمير المؤمنين عليه السلام، الكوفي: ج1 ص 557 ح496 همه از ابن عباس. و ينابيع المودة: 121 از خوارزمی. و لسان المیزان، ج5 ص 62 و میزان الاعتدال: ج3 ص 467 به سند خودشان از ابن شاذان. و خوارزمی در المناقب: ص235 از معجم طبرانی به سند خود از ابن عباس. و أرجح المطالب: ص 11 و ينابيع المودة: ص 241 از فردوس الأخبار دیلمی. و أرجح المطالب: ص 98 از حافظ همدانی در المناقب . و ينابيع المودة: ص 122 از سعید بن جبير. و مودة القربی همدانی: ص 55 از عمر بن الخطاب.
2- الكافي: ج1 ص297 ح 9- علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الوليد شباب الصيرفي، عن يونس بن رباط قال: دخلت أنا و کامل التمار على أبي عبد الله عليه السلام فقال له کامل: جعلت فداك ! حديث رواه فلان. فقال: اذكره. فقال: حدثني أن النبي صلى الله عليه و آله حدث عليا عليه السلام بألف باب يوم توفي رسول الله صلى الله عليه و آله كل باب يفتح ألف باب فذلك ألف ألف باب ؟! فقال: «لَقَدْ كانَ ذَلِكَ». قلت: جعلت فداك ! فظهر ذلك لشيعتكم و مواليكم؟ فقال: «یا کامل ! بَابُ أَوْ بَابَانِ». فقلت له: جعلت فداك ! فما يروی من فضلكم من ألف ألف باب إلا باب أو بابان؟! قال: فقال: «وَ مَا عَسَیتُم أَنْ تَرْوُوا مِنْ فَضلِينا ؟ مَا تَرْوُونَ مِنْ فَضْلِنَا إِلَّا أَلْفاً غَيرَ مَعطُوفَةٍ». ر.ک. بصائر الدرجات: ص507 ب18ح8.
3- الفضائل، ابن شاذان القمي: 85 حدیث مفاخرة علي بن أبي طالب مع ولده الحسين عليهما السلام.
4- این حدیث شریف از امامان معصوم امیر المؤمنين و محمد باقر و جعفر صادق عليهم السلام در بسیاری از روایات و به سندهای بسیار و در منابع معتبر بسیاری و از آن ها: کتاب سليم، الأصول الستة عشر، بصائر الدرجات، تفسیر فرات، الخصال، معاني الأخبار، نهج البلاغة، عيون الحكم والمواعظ، غرر الحكم، الخرائج و الجرائح، الدر النظيم، مختصر البصائر، مشارق الأنوار و عوالي اللئالي نقل شده است.

سختي طلب است، جز سه گروه: فرشته مقرب یا پیامبر فرستاده شده یا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ایمان آزموده است، آن را حمل نمی کند (و یا منتهای آن را نمی شناسد).

بنابراین برای شیعیان خویش در این زیارت و دیگر زیارتها، تنها به آن مقامات الهیه اشاره ای نموده اند و هرکس براساس قابلیت و ظرفیت خود، از آن دریای پرجوشش و بی منتها، تنها نمی درمی یابد.

این زیارت در میان زیارت هایی که برای حضرات آل محمد صلى الله علیهم از آن ها روایت شده ، چون خورشیدی در میان اقمار و ستارگان می درخشد و گنج بسیار گران بهایی است که دارای گوهرهایی پربها در شناخت برترین مخلوقات و آثار رب جلیل است که با معرفت آنان می توان به معرفة الله تعالی دست یافت و رضای او را کسب نمود.

کسانی که خواستار معرفة الله تعالی باشند، باید به متونی هم چون این زیارت عالية المضامين مراجعه نموده و دقت کافی را برای فهم آن به کار بندند تا از آن بهره ببرند، زیرا معرفت حضرت حق جل وعلا به آثار است و معصومین علیهم السلام، برترین اثر خدا هستند، مظهر و مظهر ارادات الهيه، و معرفت او به معرفت اینان است یعنی در معرفة الله موضوعیت دارند، چنان چه فرمودند:

«لاَ يَسَعُ اَلنَّاسَ إِلاَّ مَعْرِفَتُنَا وَ لاَ يُعْذَرُ اَلنَّاسُ بِجَهَالَتِنَا مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا وَ لَمْ يُنْكِرْنَا كَانَ ضَالاًّ مَنْ عَرَفَنا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ عَزَوَجَلَ، وَ مَنْ اَنکَرنا فَقَدْ أَنکَرَاللهَ عَزَوَجَلَ»(1)

مردم راهی جز معرفت ما ندارند، و بر نشناختن ما معذور نیستند. هر که ما را معرفت کند (به جایگاه ما در دین و هستی ایمان آورد) مؤمن است، و هر که انکار کند کافر است، و کسی که نشناسد و انکار هم نکند گمراهست، هر که ما را معرفت کند به تحقيق الله عزوجل را معرفت کرده ، و هرکه ما را انکار نماید الله عزوجل را انکار کرده است.

ص: 300


1- الكافي: ج1 ص 187 ح 11 علي بن إبراهيم ، عن صالح بن السندي، عن جعفر بن بشیر، عن أبي سلمة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: «نَحنُ الَّذینَ فَرضَ اللّهُ طاعَتَنا ، لا یَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا ، و لا یُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعرِفنا و لم یُنکِرنا کانَ ضالّاً حَتّی یَرجِعَ إلَی الهُدَی الَّذِی افتَرَضَ اللّهُ عَلَیهِ مِن طاعَتِنَا الواجِبَهِ ، فَإِن یَمُت عَلی ضَلالَتِهِ یَفعَلُ اللّهُ بِهِ ما یَشاءُ» الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 657 مجلس 94 ح6 حدثنا علي بن عيسى القمي رضوان الله عليه قال: حدثني علي بن محمد بن ماجيلويه رضوان الله عليه قال: حدثني أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن أبيه، عن خلف بن حماد الأسدي، عن أبي الحسن العبدي، عن سليمان بن مهران ، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن علي قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَمَاتِی مُحِبُّکَ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِکَ سَادَهٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ مُلُوکٌ فِی اَلْآخِرَهِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص261ب 24 ح 7 حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «أنَا سَیِّدُ مَنْ خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أنَا خَیْرٌ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ میکائیلَ وَ إسْرَافِیلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ جَمِیعِ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أنْبِیَاءِ اللهِ الْمُرْسَلِینَ، وَ أنَا صَاحِبُ الشَّفَاعَةِ وَ الْحَوْضِ الشَّرِیفِ، وَ أنَا وَ عَلِیٌّ أبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةِ. مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، عَز وَ جَلَ وَ مَنْ أنْکَرَنَا فَقَدْ أنْکَرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ مِنْ عَلِیٍّ سِبْطَا أُمَّتِی، وَ سَیِّدَا شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ أئِمَّةٌ طَاعَتُهُمْ طَاعَتِی، وَ مَعْصِیَتُهُمْ مَعْصِیَتِی، تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ مَهْدِیُّهُمْ».

و تنها طريق صحیح معرفة الله نیز ایشان هستند که طریق وحید دریافت و تحقق معرفت رب و ارادات او می باشند، فرمودند:

«بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى...(1) وَ بَابَهُ الَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ ، نَحْنُ الْأَدِلَّاءِ عَلَى اللَّهِ ، وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ»(2)

توسط ما و به واسطه ما (اهل بیت) الله پرستیده شد، و به وسیله ما الله شناخته شد، و به واسطه ما خداوند تبارک و تعالی یگانه شمرده شد... و ما (اهل بیت) درگاهی هستیم که بر (معرفت خداوند) دلالت می کند، تنها ما راهنمایان بر (معرفت و طاعت) الله هستیم، و اگر ما نبودیم، الله (به درستی) پرستیده نمی شد.

هم چنان که در همین زیارت باعظمت، یعنی زیارت جامعه کبیره است:

«.. بِموالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا، ...»

...خداوند به سبب دوستی و پیروی از شما (اهل بیت وحی) معالم (و اصول) دینمان را به ما آموخت، و آن چه تباهی در امر دنیای ما بود اصلاح فرمود....

این زیارت از کامل ترین و نیکوترین زیارات است، از خصوصیت های این زیارت این است که با آن می توان همه حضرات معصومین را زیارت نمود، زیرا همه آنان دارنده این صفات و مقامات ومنازل می باشند.

این زیارت، میراثی جاودان از معارف و فقه و عبادت و تاریخ امامان نور است، وسیله تقرب به الله تعالی و رسول الله و خاندان اطهرش و ارتباط با آنان.

زیارت جامعه شامل معاني غريبه و اسرار مستصعبه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. الفاظ بليغ و امور بدیع و اسرار منيع و حکایت احوال شریف و رفیع اهل بیت وحی در این زیارت همه حکایت از صدور آن از معدن عصمت و طهارت و علم می کند؛ رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:

«إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً ، وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً»(3)

ص: 301


1- التوحيد: ص152 ب12 ح 9- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْیهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ» الکافی: ج1 ص145 ح10 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: « بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عَرَفَ اللَّهُ ، وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ، وَ مُحَمَّدُ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».
2- بصائر الدرجات: ص64 ب3 ح16 حدثنا عبد الله بن جعفر، عن محمد بن علي، عن الحسين بن سعيد، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل عن بريد قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: « بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عرف الله، وَ بِنَا وَعَدَ اللَّهُ ، وَ مُحَمَّدُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِجَابُ اللَّهُ». و الكافي: ج1 ص145 ح10 الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی ، وَ مُحَمَّدُ حِجَابُ اللَّهِ تَبارَک وَ تَعالی». التوحيد: ص152 ب12 ح 9 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْیهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ بصائر الدرجات: ص61 ب3 ح 3 أحمد بن موسى، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن علي بن حسان، عن عبد الرحمان بن كثير قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «نَحْنُ وُلاَهُ أَمْرِ اَللَّهِ وَ خَزَنَهُ عِلْمِ اَللَّهِ وَ عَیْبَهُ وَحْیِ اَللَّهِ وَ أَهْلُ دِینِ اَللَّهِ وَ عَلَیْنَا نَزَلَ کِتَابُ اَللَّهِ وَ بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ لَوْلاَنَا مَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ نَحْنُ وَرَثَهُ نَبِیِّ اَللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ» بصائر الدرجات: ص105 ب19 ح9 حدثنا أحمد، عن الحسين بن راشد، عن موسى بن القاسم، عن علي بن جعفر، عن أخيه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللّه َ خَلَقَنَا، فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا؛ وَ صَوَّرَنَا، فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا؛ فَجَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ وَ لَوْ لا مَا عُرِفَ اللهَ» بصائرجات: ص 105 ب19ح11 حدثنا علي بن محمد عن القاسم بن محمد عن سليمان بن داود المنقري عن سفيان بن موسی عن سدير عن أبي جعفر عليه السلام قال: سمعته يقول: «نَحْنُ خُزَّانُ اَللَّهِ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ شِیعَتُنَا خُزَّانُنَا وَ لَوْلاَنَا مَا عُرِفَ الله».
3- الكافي: ج1 ص 69 ح1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَهً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ».

همانا بر هر حقی حقیقتي، و برهر درستی نوریست .

فطرت سلیمه، معانی بلند این زیارت را به جان و دل می پذیرد، و انقلابی عظیم در وجود انسان به پا می کند.

این زیارت ظواهری نورافشان بردل های مستعد و قابل دارد، بواطنی روشن تر و روشنایی بخش از خفایای اسرار وجودی اهل بیت در عوالم پیشین و حال و آخرت دارد.

وظیفه ما احیای امراهل بیت اطهار است

مداومت بر قرائت آن، خاصه در مجامع شیعه و زیارت گاه های اهل بیت ، عمل به اصل واجب «مودت» و اظهار آن و از مصادیق عالی احیای امر اهل بیت نبوت و رسالت است که ما مأمور به آن می باشیم که فرمودند:

«أَحْیُوا أَمْرَنَا رَحِم َ اللَّه ُ مَن ْ أَحْیَا أَمْرَنَا...»(1)

امر ما (اهل بیت) را زنده نمایید، رحمت خداوند برکسی که امرما را زنده گرداند...

برما واجب است که در متن این زیارت درایت و تفقه هرچه بیشتر، دقیق تر و عمیق تر نماییم تا به درجات عاليه معرفت برسیم

زیارت با ما چه می کند؟

این زمان که عقاید بیشتر مردم فاسد و باطل شده، و از اخلاق انسانی به بهیمی سقوط بلکه از آن نیز گمراه تر شده اند، برای اصلاح خود و نجات از کفر و شرک و جهل- که اساس و اصل مفاسد و مهالک هستند- راهی جز بازگشت به الله تعالی و اولیاء حق او نیست، و بهترین توشه برای اصلاح انسان و عقائد او، توجه و فهم عمیق و دقیق متوني چون زیارت جامعه کبیره است. چنین زیارتی به ذات انسان، صفا و خلوص و ایمانی ثابت و برقرار می بخشد، شقاوت او را به سعادت مبدل نموده و انسان را از وسوسه ها و شبهه های شیطان و شیطان صفتان حفظ می کند. با توسل به اولیاء معصوم به وسیله چنین زیاراتی است که ولی معصوم ، برای تقرب الى الله وسیله می شود که فرمود: «وَابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَهَ» .

ص: 302


1- الكافي: ج2 ص 175 ح1- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن شعيب العقرقوفي قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول لأصحابه: «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ کُونُوا إِخْوَهً بَرَرَهً مُتَحَابِّینَ فِی اَللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاکَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْیُوهُ». و مصادقة الإخوان: ص 34 ح 8 عن شعيب .... الأمالي، الشيخ الطوسي: ص60 مجلس 2 ح 87 -56- عن الشيخ المفيد، عن الشيخ جعفربن قولويه ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن شعيب ... «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ کُونُوا إِخْوَهً بَرَرَهً مُتَحَابِّینَ فِی اَللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَوَاضِعِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاکَرُوا وَ أَحْیُوا اَمرَنا». و مشكاة الأنوار: ص 183 فصل 24 عنه عليه السلام. و مجموعة ورام: ج2 ص 179 شعيب العقرقوفي.... مصادقة الإخوان : ص 38 ح 7 عن أبي جعفر عليه السلام قال: «اِجْتَمِعُوا وَ تَذَاکَرُوا تَحُفَّ بِکُمُ اَلْمَلاَئِکَهُ رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا». و الإختصاص: ص 29 و عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن عبد الأعلى مولى آل سام، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام قال: سمعته يقول لخيثمة: «یَا خَیْثَمَهُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ اَلْعَظِیمِ وَ أَنْ یَعُودَ غَنِیُّهُمْ عَلَی فَقِیرِهِمْ وَ قَوِیُّهُمْ عَلَی ضَعِیفِهِمْ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلاَقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لِقَاءَهُمْ حَیَاهٌ لِأَمْرِنَا» ثم رفع يده فقال: رحم الله من أحيا أمرنا. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 135 مجلس5 ح218 - 31- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن محمد، قال: أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد رحمه الله ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن أحمد بن إسحاق، عن بکربن محمد، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام، قال: سمعته يقول لخيثمة: «یَا خَیْثَمَهُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ اَلْعَظِیمِ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلاَقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لِقَاءَهُمْ حَیَاهٌ أََمْرِنَا» قال: ثم رفع يده عليه السلام فقال: «رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا». و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ص 77 أخبرنا الشيخ الفقيه أبو علي الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله بمشهد مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في شعبان سنة إحدى عشرة و خمسمائة قال: أخبرنا السعيد الوالد ... به سند خود مانند الأمالی در سند و متن. و الدعوات، قطب الدين الراوندي: ص 63 ح156 و قال أبو عبد الله عليه السلام: «حَدِّثُوا عَنَّا وَ لَا حَرَجَ ، رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحیا اَمرَنا ». وأعلام الدين في صفات المؤمنين: ص 83 و قال عليه السلام لخيثمة: «أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ اَلْعَمَلِ اَلصَّالِحِ وَ أَنْ یَعُودَ صَحِیحُهُمْ مَرِیضَهُمْ وَ لْیَعُدْ غَنِیُّهُمْ عَلَی فَقِیرِهِمْ وَ لْیَحْضُرْ حَیُّهُمْ جَنَازَهَ مَیِّتِهِمْ وَ أَنْ یَتَأَلَّفُوا فِی اَلْبُیُوتِ وَ یَتَذَاکَرُوا عِلْمَ اَلدِّینِ فَفِی ذَلِکَ حَیَاهُ أَمْرِنَا رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا وَ أَعْلِمْهُمْ یَا خَیْثَمَهُ أَنَّا لاَ نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اَللَّهِ شَیْئاً إِلاَّ بِالْعَمَلِ اَلصَّالِحِ وَ أَنَّ وَلاَیَتَنَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ أَنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَی غَیْرِهِ».
معرفت ولایت «اصل الأصول دين الله» است

رسول الله صلى الله عليه و آله در حدیث متواتر فرمودند:

«مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ أَمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ میتة جَاهِلِيَّةً»

هرکه بمیرد حال آن که امام زمان خود را معرفت نکند، به مرگ جاهلیت (و کفر) مرده است . و زیارت جامعه کبیره مجموعه ای از معارف درباره حضرات آل الله عليهم صلوات الله است، شخص، با فهم دقیق و ایمان به محتوای آن، از جاهلیت و کفر قیاس آن حضرات با دیگران ، به ایمان خالص می رسد، از بهترین راه های شناخت حجج الهی مراجعه به متون فرمایش آنان است و این زیارت یکی از بهترین و جامع ترین متون برای معرفت آنان است.

از دلائل این زیارت این است که زندگی آن حضرات جاودانه است و همه در آن مقامات مقیم اند، که وجه الله اند و وجه الله باقی است؛

«كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ».

هرکه روی زمین است فانیست * و روی پروردگارت که دارای شکوه و بزرگواری است باقی می ماند.

«فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ».

پس هرجا روی گردانید همان جا روی خدا است.

و توجه به رب جلیل از طریق وجه الله است. مقصود از خلقت خلق و غایت شریعت و عامل به تمام حقیقت شریعت آنان اند. در این زیارت به بهترین وجه بیان شؤون ولایت و صفات مقام امامت و بیان حقائق الهيه آن شده و در خود بیان فضائل و مباحث آن حضرات را دارد، چنان که از همه زیارات جامع تر و دارای حقایق معنوی و دقایق و اشارات برای خواص است.

در این زیارت برای ما بیان فرموده اند که مراد و خواسته خداوند و آنان از ما در معرفت حضرات اهل بیت علیهم السلام چیست.

ص: 303

معرفت به مقامات و شؤونات آنان که برترین آثار الله می باشند، جز برای اصحاب عقل سليم تابع عقل كل حاصل نگردد، و خیری جز توجه با معرفت و طاعت و تسلیم محض به آنان نیست . و از معارف این زیارت این است که ارتفاع حضرات آل الله نوری و جوهری است، و در این ارتفاع کسی را با آنان شراکتی نیست؛

«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»(1)

(آن مشکات نور) در خانه هایی است که خدا رخصت داده آن جا رفعت یابد و نامش در آنها ذکر شود، و صبح و شام تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.

امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

«إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ مِن تَحتِ العَرشِ فأَسْکَنَ ذَلِکَ اَلنُّورَ فِیهِ فَکُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِیِّینَ لَمْ یُجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خُلِقْنَا نَصِیبا وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ طِینَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ اَلطِّینَهِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِیباً إِلاَّ لِلْأَنْبِیَاءِ وَ لِذَلِکَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ اَلنَّاسَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ هَمَجا- لِلنَّارِ وَ إِلَی اَلنَّارِ»(2)

خداوند (روح) ما (اهل بیت وحی) را از نور عظمت خویش آفريد، آن گاه آفرینش ما را (یعنی پیکر ما را) از گلی در خزانه و پوشیده از زیر عرش صورت گری کرد و آن نور را در آن جایگزین ساخت، و ما مخلوق و بشری نورانی بودیم، و برای هیچ کس از آن چه در خلقت ما نهاد، بهره ایی قرار نداد، و روح شیعیان ما را از گل ما آفرید، و بدنشان را از گلی در خزانه و پوشیده پایین تر از گل ما. و خدا هیچ کس را جز پیامبران از خلقت ایشان بهره ایی نداد، از این رو ما و آن ها آدمی شدیم، و مردم دیگر خر مگس هایی، سزاوار آتش اند و به سوی آتش می روند.

ص: 304


1- سوره (24) النور آیه 37.
2- الكافي: ج1 ص389 ح 2- أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: .... و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ج1 ص20 ب10 ح 3 - حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: «خَلَقَنَا اَللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ مِنْ تَحْتِ اَلْعَرْشِ فَأَسْکَنَ ذَلِکَ اَلنُّورَ فِیهِ فَکُنَّا نَحْنُ خُلِقْنَا نُورَانِیِّینَ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِیباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ اَلطِّینَهِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ ذَلِکَ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِیباً إِلاَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ فَلِذَلِکَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ اَلنَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ اَلنَّاسِ هَجَماً فِی اَلنَّارِ وَ إِلَی اَلنَّارِ».

حضرات آل الله اصل نور عظمة الله هستند و دیگران به نور آنان وجود و كمال یافته اند، که مثل اعلى و جميع اسماء الله الحسنى و مظاهر اسماء و صفات افعال ذات مقدس الله تبارک و تعالی آنان هستند، و آن چه را که انبیاء، رسل، ملائکه، کروبیان و شیعیان دارند، همه از اشراقات و شعاع و جزء و فاضل آنان است.

بخش اعظم این زیارت درباره ولایت آل الله است، و با بیان آن معلوم گردید که از ما ولایت به تفصیل خواسته شده، و این زیارت متضمن بعضی از تفاصيل شده است.

ولایتی که خواسته رب جلیل است، ولایتی برخواسته از معرفتی صحیح و بالتفصيل و به حقیقت تامه آن است، و آن درجاتی دارد و به طی آن ها ارتقاء حاصل شود؛ «اقْرَأْ وَارْقَ»، وتسليم محض به آنان عالی ترین درجات است، تا این که آنان احتمال امر خودشان را برای سالک صراط مستقیم محمد و آل محمد صلى الله عليهم مشیت کنند؛ «مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا اَلصَّامِتِ»(1)

این زیارت با عظمت تحفه ای از جانب حجة الله، و اذن دخول در حرم ولي الله است که زیارتش زیارت الله است، باید قدر آن را بدانیم که اگر بدانیم از شوق این که محرم حرم الله شده ایم و با امام و حجت الله تعالی سخن می گوییم، دیگرروح ما در این قالب نمی ماند و به مدد ولی الله خرق حجب می نماید:

«إِلهِي هَبْ لِي كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْكَ، وَأَنِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيْكَ، حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ، فَتَصِلَ إِلي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ أَرْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزّ قُدْسِكَ».

بارالها مرا کمال بریدن (از غیر) به درگاهت عطا فرما، و چشم دل ما را به نور توجه به خودت روشن ساز، تا آن که چشم دل ما پرده های نور را پاره کند، و به سرچشمه عظمت برسد، و جان های ما به عترت بارگاه قدس تودرآویزد....

و به اوج عظمت حضور در بارگاه وجه الله پر می کشد، آن جاست که محرم حرم الله شده ایم.

ص: 305


1- بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 22 ب1، ح10- حدثنا أحمد بن إبراهيم، عن إسماعيل بن مهزیار، عن عثمان بن جبلة، عن أبي الصامت قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ ذَکْوَانُ ذَکِیٌّ وَ عْرٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ» قلت: فمن يحتمله جعلت فداك؟ قال: «مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا اَلصَّامِتِ». قال أبو الصامت: فظننت أن لله عبادا هم أفضل من هؤلاء الثلاثة.

پی نوشت های بخش پنجم

1- مستدرك الوسائل: ج.1 ص 416 -425.

2- فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول، الشيخ الطوسي: ص 442 رقم 710.

3 - المقنع، الشيخ الصدوق: ص 5.

4 - تنقیح المقال في علم الرجال: ج2 قسم1 ص 267.

5- المزار الكبير: ص 27.

6- الحدائق الناضرة: ج6 ص 47.

7- تنقیح المقال في علم الرجال (رحلی): ج2 قسم2 ص95 رقم 10503.

8- تنقیح المقال في علم الرجال (رحلی): ج2 قسم2 ص95 رقم 10503 محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي الكوفي أبو الحسين ساكن الري يقال له محمد بن أبي عبد الله : عنونه النجاشی كذلك و قال : كان ثقة صحيح الحديث إلا أنه روي عن الضعفاء، وكان يقول بالجبر و التشبيه و كان أبوه وجها، روى عنه أحمد بن محمد بن عیسی، له كتاب الجبر و الأستطاعة، أخبرنا أبو العباس بن نوح قال: حدثنا الحسن بن حمزة قال: حدثنا محمد بن جعفر الأسدي بجميع كتبه . قال: ومات أبو الحسين محمد بن جعفر ليلة الخميس لعشر خلون من جمادى الأولى سنة اثنتي عشرة و ثلثمائة. وقال ابن نوح: حدثنا الحسن بن داود قال: حدثنا أحمد بن حمدان القزويني عنه بجميع كتبه انتهى. و مثله إلى قوله ابن عيسى في القسم الأول من الخلاصة و زاد بين قوله و التشبيه و بين قوله وكان أبوه وجهأ قوله: فأنا في حديثه من المتوقفين. وقال ابن داود في الباب الأول بعد عنوانه بمثل ما ذكرناه في العنوان : لم جش كان ثقة صحيح الحديث غير أن فيه طعنا أوجب ذكره في الضعفاء انتهى. و عنونه في الباب الثاني بالعنوان المذكور ثم كتب: لم جش کان ثقة صحيح الحديث إلا أنه روي عن الضعفاء و كان يقول بالجبر و التشبيه انتهى. و أقول:

ص: 306

لاأرى لتوقف العلامة رحمه الله ولا لعد ابن داود إياه مرتين و قوله: أن فيه طعنا أوجب ذكره في الضعفاء وجها ضرورة إن ما حسباه طعنا ليس إلا أمرين أحدهما روايته عن الضعفاء و هذا لا يقتضي عدم اعتبار ما رواه عن الثقات، وغاية ما يفيده عدم کون مراسیله حجة كمراسیل ابن ابي عمير، و ذلك ليس فيه طعن بوجه لأن تأليف كتاب من أخبار صحاح و ضعاف و إيراد الغث و السمين لو كان طعنا للزم الطعن في جمع كثير من الثقات. ثانيهما: قوله بالجبر و التشبيه فإنه لو كان على حقيقته لأوجب فسقه بل كفره، فتصريح النجاشي مع نسبة ذلك إليه بوثاقته و عدالته و صحة حديثه قرينة قطعية على إرادته من القول بالجبرو التشبيه ما لا ينافي العدالة مضافا إلى أنه أستاد الكليني رحمه الله وقد أكثر الرواية عنه في الكافي فلو كان ممن يقول بالجبرو التشبيه لأطلع عليه الكليني رحمه الله و لترك الرواية عنه، ولا يعقل اطلاع النجاشي المتأخر عنه بكثير على ما لم يطلع عليه تلميذه و إلى أن الصدوق رحمه الله ولد في الغيبة الصغرى و كان ابوه معاصرا للرجل و يبعد كل البعد عدم اطلاعه على مذهب الرجل او اطلاعه و إكثاره الترضي عنه كما لا يخفى على الخبير بكتبه ، و إلى أنه روی اخبارا كثيرة دالة على بطلان الجبر و التشبيه و نفيهما أوردها الكليني رحمه الله في أصول الكافي فلو كان فيه شائبة القول بذلك لم يكن ليروي ما يرده و يبطل مذهبه، فالحق أن الرجل ثقة صحيح الحديث يعتمد على ما رواه مسندا بسند معتمد. و لقد أجاد من وثقه كالفاضل المجلسي في الوجيزة و الطريحي و الكاظمي في المشتركاتين و الفاضل الجزائري، قال الأخير في الحاوي بعد عده في فصل الثقات و نقله عبارة النجاشي و الخلاصة ما لفظه: الذي يظهر لي أن هذا هو محمد بن جعفر الأسدي المذكور سابقا و يدل عليه قول العلامة رحمه الله في الفوائد ما صورته: قال الشيخ رحمه الله: و قد كان في زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات ترد عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الأصل منهم؛ أبو الحسين محمد بن جعفر الأسدي، قال بعد قصص: و مات الأسدي على ظاهر العدالة لم يتغير ولم يطعن عليه في شهر ربيع الأخر سنة اثنتي عشرة و

ص: 307

ثلثمائة إنتهی. و أقول: ما نقله عن العلامة في فوائده قد أسبقنا نقله بتمامه مع القصص التي أشار إليها عن الشيخ رحمه الله في كتاب الغيبة و ذلك يرة ما أبداه هنا من التوقف في المقام إلا أن لا يكون بناء العلامة على إتحاد الرجل مع محمد بن جعفر الأسدي الرازي المزبور و لكن الأتحاد مما يجزم به كل من لاحظ إتحاد الأسم و إسم الأب و الكنية و اللقب. و ما نسب إلى الشيخ رحمه الله من عنوانه إياه في رجاله مرتين لا أصل له أولا ولا يدل على التعدد ثانية كما لا يخفي على الخبير بوضع الشيخ رحمه الله في رجاله و فهرسته و إذ قد ثبت الأتحاد إزداد وثاقة الرجل قوة و ازداد توقف العلامة رحمه الله فيه، و هنا و قد تلخص مما ذكرناه هنا و هناك أن محمد بن جعفر بن محمد الأسدي أبا الحسين الرازي و محمد بن جعفر بن محمد بن عون الأسدي أبا الحسين ساكن الري و محمد بن أبي عبد الله و أبا الحسين الرازي و أبا الحسين الأشعري المتقدم شخص واحد، وإن الأختلاف في الأوصاف، عباراتنا شتی و حسنك واحد وكل إلى ذاك الجمال يشير، و عد إبن داود إياه بعناوین مختلفة لا يضرنا بعد تبين الأتحاد واقعا لأن تعده عنوان شخص واحد في كلماتهم بعناوین مختلفة شایع بين أرباب هذا الفن. ثم لما آل الأمربي إلى هنا عثرت على كلام المولى الوحيد في المقام مؤيد لما بنينا عليه من وثاقة الرجل و عدم كون ما نسب إليه النجاشي من القول بالجبر و التشبيه على حقيقته، فلزمني نقل كلامه قدس سره لإحكام أمر ما بنينا عليه. قال رحمه الله: ذكر الصدوق رضي الله عنه: إنه من وكلاء الصاحب الذين رواه و وقفوا على معجزاته من أهل الري النسامي و الأسدي يعني نفسه. وأما الشيخ فقد مرتبجيله له و ترحمه عليه و إنه مات على العدالة و لم يطعن عليه مع أنه ذكر أن له كتاب الإستطاعة فالظاهر عدم دلالة كتابه على القول بالجبر و عدم قوله بالتشبيه ايضا و لذا قال فيه ما قال. و اما التلعکبري و ابن حمزة و غيرهما من الأجلة فقد رووا كتبه جميعا من دون تأقل منهم بل المستفاد من كلام الشيخ رضي الله عنه أن احدا لم يطعن عليه بوجه، ويدل عليه أيضا كونه من وكلائهم عليهم السلام و أبوابهم و ورود التوقيعات المعروفة عليه ، فالظاهر أن النجاشي توهم من

ص: 308

كتبه كما نشاهده في أمثال زماننا إن الفضلاء يرمون الفضلاء بالعقائد الفاسدة بالتوهم . يقول مصنف هذا الكتاب عبد الله المقامقاني: لا أرضى من المولى الوحيد قدس سره بهذا التعبير لأني أحاشي النجاشي من أن يرمي شخصا بالوهم كما أحاشي الوحيد رحمه الله عن كون ما صدر منه بالنسبة إلى صاحب الحدائق في كربلاء المشرفة لداع نفساني و كان الأولى أن يعبر بمثل ما عبرنا من أن توثيقه إياه يكشف عن أن رميه بالقول بالجبر و التشبيه ليس على حقيقته، بل لروايته أخبار الجبر و التشبيه كما حمله الفاضل المجلسي بقوله الذي نقله الوحيد بقوله بعد العبارة المزبورة قال جدي رحمه الله : الظاهر أنه كان يروي أخبار الجبر و التشبيه كما رواه الأكثرو ورد به القران المجيد بحسب الظاهر، ورده على أهل الإستطاعة لا يستلزم كونه جبريا لإمكان كونه قائلا بالحق من أنه لا جبرولا تفويض، ولما كان الأكثر على الإستطاعة تبعا للمعتزلة ضعفوا من لم يقل بها، ولو كان فاسد المذهب كيف اعتمد الصاحب عليه السلام عليه و جعله بابه، و روی في كمال الدين و غيبة الشيخ اخبارا كثيرة تدل على وكالته و ظهور المعجزة منه على يده . وقال ایضا: في كمال الدين أخبار كثيرة تدل على جلالة قدره و عظم منزلته من صاحب الزمان أرواحنا فداه - إلى أن قال : ذكر بعض الفضلاء المتجرين أن أهل قم على الجبر و التشبيه سوی ابن بابویه، و السبب ما ذكرنا و عدم تأويلهم ما دل عليها إما بناء على الظهور أو عدم جرئتهم على التأويل على رايهم، بل يقولون مجملا له محمل، انتهى یعنی کلام المجلسي رحمه الله . ثم قال الوحيد رحمه الله في العدة جوابا لما أورد عليه: لأي شيء تعملون بأخبار المخالفين للحق وأما المجبرة و المشبهة ألول ما في ذلك إنا لا نعلم أنهم مجبرة ولا مشبهة و أكثر ما معنا أنهم كانوا يروون ما تضمنهما و ليس رواياتهم دليلا على اعتقادهم بصحتها بل بینا الوجه في روايتها وأنه غير الإعتقاد لمتضمنها انتهى -يعني ما في العدة -. ثم قال: و مرفي أحمد بن نوح و سيجيء في هارون بن مسلم ماله دخل في المقام.

تذییل: حکی البحراني في حاشية البلغة عن بعض حواشي الخلاصة أنه قال: توهم بعض

ص: 309

مشایخنا إتحاد محمد بن جعفر بن محمد بن عون مع الرزاز ثم قال: و هو سخيف. قلت: وجه السخافة ظاهر ضرورة إختلاف الكنية و النسب و این أبو العباس الذي لم يتعرض له علماء الرجال من أبي الحسين الذي تعرض له الكل مضافا إلى أن ذاك كما سمعته من أبي غالب مات سنة عشر و ثلثمائة و هذا كما سمعته من النجاشي مات سنة اثنتي عشرة و ثلثمائة فتعدد الرجلين مما لا ينبغي التامل فيه، و العجب من جامع الزوات حيث جزم باتحاد المبحوث عنه مع الرزاز فلاحظ و تامل التميز قد سمعت من النجاشي رواية الحسن بن حمزة عنه و به ميزه في المشترکاتین، و زاد رواية أحمد بن محمد بن عیسی و بروايته عن محمد بن اسمعيل البرمكي و بعد ما بينا من إتحاده مع محمد بن أبي عبدالله و محمد بن جعفر أبي الحسين الأسدي يأتي فيه ما مر هناك من رواية جمع عنه.

9 - الغيبة، الشيخ الطوسي: ص415 أخبرنا أبو الحسين بن أبي جيد القمي، عن محمد بن الحسن بن الوليد، عن محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى، عن صالح بن أبي صالح قال: سألني بعض الناس في سنة تسعين ومائتين قبض شيء فامتنعت من ذلك و كتبت أستطلع الرأي فأتاني الجواب: بِالرَّيِّ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ الْعَرَبِيِّ فَلْيَدْفَعِ إِلَيْهِ فَإِنَّهُ مَنْ ثِقَاتُنَا .

10 - الكافي: ج1 ص 523 ح23- علي بن محمد، عن محمد بن علي بن شاذان النيسابوري قال: إجتمع عندي خمسمائة درهم تنقص عشرين درهما فأنفت أن أبعث بخمسمائة تنقص عشرين درهما، فوزنت من عندي عشرين درهما و بعثتها إلى الأسدي و لم أكتب ما لي فيها، فورد: وَصَلَتْ خَمْسُمِائَهِ دِرْهَمٍ لَکَ مِنْهَا عِشْرُونَ دِرْهَماً. و دلائل الإمامة: ص 525 ح497/ 101- و حدثني أبو المفضل محمد بن عبد الله، قال: حدثني علي بن محمد المعروف بعلان الكليني، قال: حدثني محمد بن شاذان بن نعيم بنیشابور، قال: .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 485 ب45 ح5 - حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن علي بن محمد الرازي المعروف بعلان الكليني قال: حدثني محمد بن شاذان بن نعيم النيسابوري

ص: 310

قال: .... و كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 509 ب45 ح38 - حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي الله عنه قال: حدثنا أبي قال: حدثنا محمد بن شاذان بن نعيم الشاذاني قال: .... الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد: ج2 ص365 و بهذا الإسناد (أخبرني أبو القاسم جعفربن محمد، عن محمد بن يعقوب - معلق) عن علي بن محمد، عن محمد بن شاذان النيسابوري قال : .... الغيبة، الشيخ الطوسي: ص 417 محمد بن يعقوب، عن علي بن محمد، عن محمد بن شاذان النيشابوري قال: .... و الصراط المستقيم: ج2 ص 247 ح 11 و کشف الغمة في معرفة الأئمة: ج2 ص 456 و منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة عليه السلام: ص116 فصل 8 رک . الخرائج و الجرائح: ج2 ص 697 ح 14.

11 - كمال الدين و تمام النعمة: ج2 ص 488 ب45 ح 9- و حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن علي بن محمد الرازي، عن نصر بن الصباح البلخي قال: كان بمرو کاتب كان للخوزستاني سماه لي نصر و اجتمع عنده ألف دينار للناحية فاستشارني فقلت: إبعث بها إلى الحاجزي فقال : هو في عنقك إن سألني الله عزوجل عنه يوم القيامة؟ فقلت: نعم. قال نصر: ففارقته على ذلك ثم انصرفت إليه بعد سنتين فلقيته فسألته عن المال فذكر: أنه بعث من المال بمائتي دينار إلى الحاجزي فورد عليه وصولها و الدعاء له و كتب إليه: كَانَ الْمَالُ أَلْفُ دِينَارٍ فَبَعَثْتُ بِمِائَتَيْ دِينَارٍ فَإِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ تُعَامِلْ أَحَداً فَعَّالُ الاسدی بِالرَّيِّ . قال نصر: و ورد علي نعي حاجز فجزعت من ذلك جزعا شديدا واغتممت له فقلت له: ولم تغتم و تجزع و قد من الله عليك بدلالتين، قد أخبرك بمبلغ المال و قد نعي إليك حاجزا مبتدئا. و الغيبة، الشيخ الطوسي: ص415 و روی محمد بن يعقوب الكليني، عن أحمد بن يوسف الشاشي قال: قال لي محمد بن الحسن الكاتب المروزي: وجهت إلى حاجز الوشاء مائتي دینار وكتبت إلى الغريم بذلك، .... والخرائج والجرائح: ج 2 ص 695 ب 14 ح 10- با تفاوت .

12 - كمال الدين: ج2 ص 509 ب45 ضمن ح38 - حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى العطار رضي

ص: 311

الله عنه قال: حدثنا أبي، حدثنا محمد بن شاذان بن نعيم الشاذاني قال: أنفذت بعد ذلك مالا و لم أفسر لمن هو فورد الجواب: «وَصَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنْهُ لِفُلَانٍ كَذَا وَ لِفُلَانٍ کذا». و الثاقب في المناقب: ص599ح545- از محمد بن شاذان بن نعيم مانند کمال الدين.

13 - الكافي: ج 1 ص 522 ح 17 17- علي، عمن حدثه قال: ولد لي ولد فكتبت أستأذن في طهره يوم السابع فورد: «لا تَفعَل». فمات يوم السابع أو الثامن ثم كتبت بموته فورد: «سَتُخلَفُ غَيْرِهِ وَ غَيْرُهُ فَسَمِّ الْأَوَّلِ أَحْمَدَ وَ مِنْ غَيْرِ أَحْمَدَ جَعْفَراً». فجاء كما قال. قال: و تهيأت للحج و ودعت الناس و كنت على الخروج فورد: «نَحْنُ لِذلِکَ کارِهُوَن وَ الْأَمْرُ إِلَيْكَ». قال: فضاق صدري و اغتممت و کتبت: أنا مقيم على السمع والطاعة غير أتي مغتم بتخلفي عن الحج. فوقع: «لاَ یَضِیقَنَّ صَدْرُکَ، فَإِنَّکَ سَتَحُجُّ قَابِلاً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ». قال: و لما كان من قابل کتبت أستأذن فورد الإذن فكتبت: أنتي عادلت محمد بن العباس و أنا واثق بديانته و صيانته. فورد: «الْأَسَدِيُّ نَعَمْ العديل فَإِنْ قَدِمَ فَلَا تَخْتَرْ عَلَيْهِ». فقدم الأسدي و عادلته. و كمال الدين: ج2 ص 489 ب45 ذیل ح12- حدثنا أبي رضي الله عنه، عن سعد بن عبد الله، عن محمد ابن صالح قال: و حدثني أبو جعفر:- أول آن با اندک تفاوتی. و دلائل الإمامة: ص 288 (527 ح 502 ط ج) - أول آن، چون الكافي با اندک تفاوتی. و الإرشاد: ص 355 همچون الكافي با اندک تفاوت، از ابن قولویه از محمد بن يعقوب الكليني. و الغيبة، الطوسي: ص 283 ح 242 بعضی از آن را مانند الكافي، با اندک تفاوتی، به سندش از شیخ کلینی. و الخرائج و الجرائح: ج2 ص704 ب 14 ح 21 مانند الكافي. و الثاقب في المناقب: ص 611 ح 557 اول آن، مانند کمال الدین، با تفاوتی اندک، مرسل، از محمد بن صالح. و فرج المهموم، ص 244 بعضی از آن از دلائل الإمامة، باتفاوتی اندک، و از أبو العباس الحميري. وكشف الغمة : ج3 ص245 از الإرشاد، باتفاوتی .

14 - الفهرست، النجاشي: ص 341 الرقم 915

15 - تفسیر علی بن ابراهيم القمي: ج1 ص319 و چاپ دیگری ص 389

ص: 312

16 - تفسير على بن ابراهيم القمي: ج1 ص4.

17 - الكافي: ج1 ص68 ح10 و من لا يحضره الفقيه: ج3 ص10 ح3233 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 302 ب 92 ح 52/845 و الإحتجاج على أهل اللجاج: ج 2 ص 356.

18- شرح نهج البلاغة: ج10 ص 128.

19 - نجم ثاقب در احوال امام غايب عليه السلام: ج2 ص712 حکایت هفتادم. از او: العبقري الحسان: ج6 ص470 یاقوت4 و مفاتیح الجنان .

20 - الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة: ص 29.

21 - كتاب الطهارة، الشيخ مرتضى الأنصاري: ج3 ص 65 و يؤيد العموم الرواية المشهورة الواردة في الزيارة الجامعة، لكنها مختصة بزيارة خاصة. و در جلد5 صفحه149 گوید: و الكلام في الخوارج يظهر مما ذكرنا في الناصب؛ فإنهم أشد النواصب، مضافا إلى إطلاق «المشرك» عليهم في بعض الأخبار، كما في قوله عليه السلام في خارجي دخل عليه: «إنه مشرك و الله» و قوله عليه السلام في الزيارة الجامعة: «و من حاربکم مشرك» مع أن نجاستهم إجماعية على الظاهر المصرح به في الروض كما عن غيره ، وعن جامع المقاصد: أنه لا كلام فيها. مضافا إلى النبوي: «إنهم يمرقون من الدين كما يمرق السهم من الرامي» و بالجملة فلا شيء أوضح و أشهر من کفر یزید لعنه الله . مصباح الفقيه، آغا رضا الهمداني: ج6 ص 47 فإن المتأمل في مثل هذه الروايات لا يكاد يشك في شرعية الغسل، و كونه من الآداب المطلوبة عند زيارة جميع الأئمة عليهم السلام مطلقا و لو بغير الزيارة الجامعة المنصوص عليها بالخصوص و إن لم يرد نص عليه في خصوص بعضهم، خصوصا بعد ما سمعت من الشهرة ودعوى الإجماع عليه، فلا شبهة فيه ولو لم نقل بالمسامحة، و الله العالم. و در جلد 7 صفحه 286: و في الزيارة الجامعة: «وَ مَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ». مصباح الفقاهة، آية الله الخوئي: ج1 ص323 و يدل عليه أيضا قوله عليه السلام في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ). وقوله عليه السلام فيها أيضا: (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ).

ص: 313

فإنه ينتج بعكس النقيض أن من لم يقبل عنكم لم يوحده، بل هو مشرك بالله العظيم. موسوعة آية الله الخوئي: ج3 ص 77 وما يمكن أن يستدل به على نجاسة المخالفين وجوه ثلاثة: الأول : ما ورد في الروايات الكثيرة البالغة حد الإستفاضة من أن المخالف لهم (عليهم السلام) کافر، وقد ورد في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ) فإنه ينتج بعكس النقيض أن من لم يقبل منهم فهو غير موحد لله سبحانه فلا محالة يحكم بكفره . والأخبار الواردة بهذا المضمون وإن كانت من الكثرة بمكان... نتائج الأفكار في نجاسة الكفار، آية الله سید محمد رضا گلپایگانی: ص190 و في الزيارة الجامعة: (وَ مَنْ حارَبَكُمْ مُشْرِكٌ). مباني منهاج الصالحين، آية الله السيد تقي القمي: ج1 ص 112 و مما يدل على كفرهم بالصراحة ما ورد في الزيارة الجامعة وهو قوله عليه السلام: (وَ مَنْ جَحَدَكُمْ كافِرٌ) فيترتب عليهم جميع الأحكام المترتبة على الكفار، فعلى القول بنجاسة الكافر يكون المخالف نجسا لأنه کافر بمقتضى جملة من الأخبار تقدم ذكرها، لكن نقطع بعدم نجاستهم فإنهم طاهرون في ظاهر الشرع و ذبائحهم محللة فالحق أن يقال: إنهم كافروا الآخرة و مسلموا الدنيا. الرسائل الفقهية، الوحيد البهبهاني: ص 179 و الحاصل، أن الفرقة المحقة التاجية لم تكن مجتمعة على الضلالة إلى زمان المتوهم رحمه الله و بعده أيضا، إذ يظهر فساد هذا من الأخبار المتواترة، مضافا إلى غيرها من أدلة الإجماع، مضافا إلى شياعه، و تحقق إختلاط الأنساب في أولاد الأئمة عليهم السلام و الذرية الطاهرة ، كما مر و سنشير إليه، لكون المدار في الأعصار و الأمصار على فتاواهم، وهذا أشد شيء على الرسول صلى الله علیه و آله و الأئمة عليهم السلام و فاطمة عليها السلام، ومع ذلك يكونوا مقصرين في نشر شرائع الأحكام البتة! مع أنهم عليهم السلام كما ذكروا في زيارة الجامعة الكبيرة: «فجاهدتم في الله حق جهاده، حتى أعلنتم دعوته، و بینتم فرائضه، و أقمتم حدوده، و نشرتم شرائع أحكامه، و سننتم سنته». إلى غير ذلك من فقرات هذه الزيارة، وغيرها مما يؤدي مؤداها. مصابيح الظلام، الوحيد البهبهاني: ج4 ص89 مع أن زيارة الجامعة المشهورة الطويلة الواردة لزيارة كل إمام عليه السلام يكون مع الغسل بنص كلام

ص: 314

المعصوم علیه السلام، حتى أنه وقع التأمل في جواز هذه الزيارة بغیر غسل. مهذب الأحکام، السيد عبد الأعلى السبزواري: ج1 ص383 مع أن كل خارجي، ناصبي أيضا، فيدل على نجاسة الخارجي ما يدل على نجاسة الناصبي. و في زيارة الجامعة: «ومن حاربکم مشرك». صراط النجاة، آية الله میرزا جواد التبريزي: ج5 ص 306 لا تحتاج زیارة الجامعة من جهة نيل الثواب الموعود في زيارتهم عليهم السلام بها إلى ملاحظة السند بل لا يحتاج من غير هذه الجهة أيضا فإن ما ورد فيها من الخصوصيات واردة نوعا في سائر الروايات أيضأ مما يوجب كونها زيارة معتمدا عليها، و الله العالم. و فيه: ج10 ص377 الغلو في أهل البيت عليهم السلام إذا رفعهم إلى مقام الألوهية، و ما جاء في زيارة الجامعة المعروفة المشهورة ليس كذلك و الله العالم. و فيه: ج10 ص381 كل الشيعة يطلبون حاجاتهم من الله سبحانه و إنما يجعلون شفيعا إلى الله في قضاء حوائجهم و قد أمرنا سبحانه و تعالى في ابتغاء الوسيلة اليه يقول تعالى: «و ابتغوا إليه الوسيلة» ولا نعلم بل لا توجد وسيلة إلى الله سبحانه وتعالى أفضل و أقرب من رسوله صلى الله علیه و آله و سلم و أهل بيته الطاهرين كما ورد ذلك في زيارة الجامعة المعروفة المشهورة عند الشيعة واعتماد الوسيلة مذكور في القرآن حيث طلب إخوة يوسف عليه السلام من أبيهم أن يستغفر الله لهم بقوله تعالى: «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا رَبَنا» كما هو مذكور في الرويات والله العالم.

و فيه: ج.1 ص 383 قال الله سبحانه و تعالى: «و ابتغوا إليه الوسيلة» ولا نعلم وسيلة أو واسطة إلى الله سبحانه أقرب إليه من محمد و أهل بيته المعصومين كما هو مفاد زيارة الجامعة المعروفة المشهورة فهم أقرب الوسائط و أنفع الشفعاء لذلك نتوسل بهم ليكونوا شفعاء لنا إلى الله في قضاء الحوائج. و فيه: ج10 ص 414 زيارة الجامعة زيارة معروفة مشهورة عند الشيعة و كثير من مضامينها وارد في روايات صحيحة فينبغي للمؤمنين المواظبة على قراءتها عند زيارة أحد من المعصومين عليهم السلام ولا يلتفت للتشكيك بها. وفيه: ج10 ص 415 الله سبحانه و تعالى أمرنا بابتغاء الوسيلة إليه بقوله «و ابتغوا إليه الوسيلة» و أقرب الوسائل إليه و الشفعاء

ص: 315

عنده هم أهل البيت عليهم السلام كما ورد ذلك في الروايات الكثيرة القريبة من التواتر ومنها زيارة الجامعة المعروفة المشهورة و نحن بالتوسل منهم عليهم السلام نجعلهم وسائط إلى الله و شفعاء والله العالم. منهاج الصالحين، آية الله الوحيد الخراساني: ج1 ص 387 و من نظر في آلاف الروايات الواردة عنه في أصول الدين من المبدأ إلى المعاد، و في فروع الدين من الظهارة إلى الديات، وما روي عنه في المواعظ و الأخلاق، و ما حفظ عنه في العشرة و الحقوق و الآداب يدرك ما في زيارة الجامعة: «و بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا، وأصلح ما كان فسد من دنيانا» .

22 - الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة: ص 29.

23 - منابع خاصه:

الرسالة العلوية في فضل أمير المؤمنين عليه السلام على سائر البرية: ص 71 قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «لَوْ أَنَّ اَلْغِیَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبَحْرَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ مَا أَحْصَوْا فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ» و مائة منقبة من مناقب أمير المؤمنين و الأئمة: ص 175 المنقبة 99 حدثنا المعافي بن زكريا أبو الفرج قال: حدثني محمد بن أحمد بن أبي الثلج قال: حدثني الحسن بن محمد بن بهرام قال: حدثني يوسف بن موسى القطان قال: حدثني جرير، عن ليث، عن مجاهد، عن ابن عباس رضي الله عنه قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «لَوْ أَنَّ اَلْغِیَاضَ أَقْلاَمٌ وَ اَلْبَحْارَ مِدَادٌ وَ اَلْجِنَّ حُسَّابٌ وَ اَلْإِنْسَ کُتَّابٌ (ما قَدَرُوا عَلَى إِحْصَاءِ) فَضَائِلَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام» از او: کنز الفوائد: ج1 ص280. و الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف: ج1 ص138 ح 216 و بناء المقالة الفاطمية في نقض الرسالة العثمانية: ص 369 از مطرزی به سند خود از خوارزمی، و الأربعين خزاعي: ح 38 و إرشاد القلوب: ج2 ص 209 و غرر الأخبار: ص 287 و الصراط المستقيم: ج1 ص 153 تأويل الآيات الظاهرة: ص 844 رواه الثقات من الناس عن الحبر عبدالله بن العباس.

منابع عامه:

ص: 316

فرائد السمطين: ج1 ص 16 و كفاية الطالب: ص251 ب62 و الرياض النضرة: ج2 ص 214 و مستدرك الصحيحين: ج3 ص 107 و الإستیعاب: ج2 ص 466 و الصواعق المحرقة: ص 72 و نور الأبصار: ص 73 و مناقب أمير المؤمنين عليه السلام، الخوارزمي: ص 31 ح1 و مناقب أمير المؤمنين عليه السلام، الكوفي: ج1 ص 557 ح496 همه از ابن عباس. و ينابيع المودة: 121 از خوارزمی. و لسان المیزان، ج5 ص 62 و میزان الاعتدال: ج3 ص 467 به سند خودشان از ابن شاذان. و خوارزمی در المناقب: ص235 از معجم طبرانی به سند خود از ابن عباس. و أرجح المطالب: ص 11 و ينابيع المودة: ص 241 از فردوس الأخبار دیلمی. و أرجح المطالب: ص 98 از حافظ همدانی در المناقب . و ينابيع المودة: ص 122 از سعید بن جبير. و مودة القربی همدانی: ص 55 از عمر بن الخطاب.

24 - الكافي: ج1 ص297 ح 9- علي بن محمد، عن سهل بن زياد، عن محمد بن الوليد شباب الصيرفي، عن يونس بن رباط قال: دخلت أنا و کامل التمار على أبي عبد الله عليه السلام فقال له کامل: جعلت فداك ! حديث رواه فلان. فقال: اذكره. فقال: حدثني أن النبي صلى الله عليه و آله حدث عليا عليه السلام بألف باب يوم توفي رسول الله صلى الله عليه و آله كل باب يفتح ألف باب فذلك ألف ألف باب ؟! فقال: «لَقَدْ كانَ ذَلِكَ». قلت: جعلت فداك ! فظهر ذلك لشيعتكم و مواليكم؟ فقال: «یا کامل ! بَابُ أَوْ بَابَانِ». فقلت له: جعلت فداك ! فما يروی من فضلكم من ألف ألف باب إلا باب أو بابان؟! قال: فقال: «وَ مَا عَسَیتُم أَنْ تَرْوُوا مِنْ فَضلِينا ؟ مَا تَرْوُونَ مِنْ فَضْلِنَا إِلَّا أَلْفاً غَيرَ مَعطُوفَةٍ». ر.ک. بصائر الدرجات: ص507 ب18ح8.

25 - الفضائل، ابن شاذان القمي: 85 حدیث مفاخرة علي بن أبي طالب مع ولده الحسين عليهما السلام.

26 - این حدیث شریف از امامان معصوم امیر المؤمنين و محمد باقر و جعفر صادق عليهم السلام در بسیاری از روایات و به سندهای بسیار و در منابع معتبر بسیاری و از آن ها: کتاب

ص: 317

سليم، الأصول الستة عشر، بصائر الدرجات، تفسیر فرات، الخصال، معاني الأخبار، نهج البلاغة، عيون الحكم والمواعظ، غرر الحكم، الخرائج و الجرائح، الدر النظيم، مختصر البصائر، مشارق الأنوار و عوالي اللئالي نقل شده است.

27 - الكافي: ج1 ص 187 ح 11 علي بن إبراهيم ، عن صالح بن السندي، عن جعفر بن بشیر، عن أبي سلمة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: «نَحنُ الَّذینَ فَرضَ اللّهُ طاعَتَنا ، لا یَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا ، و لا یُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا مَنْ عَرَفَنَا کَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْکَرَنَا کَانَ کَافِراً وَ مَنْ لَمْ یَعرِفنا و لم یُنکِرنا کانَ ضالّاً حَتّی یَرجِعَ إلَی الهُدَی الَّذِی افتَرَضَ اللّهُ عَلَیهِ مِن طاعَتِنَا الواجِبَهِ ، فَإِن یَمُت عَلی ضَلالَتِهِ یَفعَلُ اللّهُ بِهِ ما یَشاءُ» الأمالي، الشيخ الصدوق: ص 657 مجلس 94 ح6 حدثنا علي بن عيسى القمي رضوان الله عليه قال: حدثني علي بن محمد بن ماجيلويه رضوان الله عليه قال: حدثني أحمد بن أبي عبد الله البرقي، عن أبيه، عن خلف بن حماد الأسدي، عن أبي الحسن العبدي، عن سليمان بن مهران ، عن الصادق جعفر بن محمد، عن أبيه، عن آبائه، عن علي قال: قال رسول الله صلى الله علیه و آله: «یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَخِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أَهْلِی وَ أُمَّتِی فِی حَیَاتِی وَ بَعْدَ مَمَاتِی مُحِبُّکَ مُحِبِّی وَ مُبْغِضُکَ مُبْغِضِی یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ اَلْأُمَّهِ یَا عَلِیُّ أَنَا وَ أَنْتَ وَ اَلْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِکَ سَادَهٌ فِی اَلدُّنْیَا وَ مُلُوکٌ فِی اَلْآخِرَهِ مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اَللَّهَ وَ مَنْ أَنْکَرَنَا فَقَدْ أَنْکَرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» کمال الدین و تمام النعمة: ج1 ص261ب 24 ح 7 حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر قال: حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم، عن أبيه، عن علي بن معبد، عن الحسين بن خالد، عن أبي الحسن علي بن موسى الرضا، عن أبيه، عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «أنَا سَیِّدُ مَنْ خَلَقَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ أنَا خَیْرٌ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ میکائیلَ وَ إسْرَافِیلَ وَ حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ جَمِیعِ الْمَلَائِکَةِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أنْبِیَاءِ اللهِ الْمُرْسَلِینَ، وَ أنَا صَاحِبُ الشَّفَاعَةِ وَ الْحَوْضِ الشَّرِیفِ، وَ أنَا وَ عَلِیٌّ أبَوْا هَذِهِ الْأُمَّةِ. مَنْ عَرَفَنَا فَقَدْ عَرَفَ اللهَ، عَز وَ جَلَ وَ مَنْ أنْکَرَنَا فَقَدْ أنْکَرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ مِنْ عَلِیٍّ سِبْطَا أُمَّتِی، وَ سَیِّدَا

ص: 318

شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ: الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ تِسْعَةٌ أئِمَّةٌ طَاعَتُهُمْ طَاعَتِی، وَ مَعْصِیَتُهُمْ مَعْصِیَتِی، تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ وَ مَهْدِیُّهُمْ».

28 - التوحيد: ص152 ب12 ح 9- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْیهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ» الکافی: ج1 ص145 ح10 - الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: « بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عَرَفَ اللَّهُ ، وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ، وَ مُحَمَّدُ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى».

29 - بصائر الدرجات: ص64 ب3 ح16 حدثنا عبد الله بن جعفر، عن محمد بن علي، عن الحسين بن سعيد، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل عن بريد قال: سمعت أبا جعفر عليه السلام يقول: « بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عرف الله، وَ بِنَا وَعَدَ اللَّهُ ، وَ مُحَمَّدُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِجَابُ اللَّهُ». و الكافي: ج1 ص145 ح10 الحسين بن محمد، عن معلی بن محمد، عن محمد بن جمهور، عن علي بن الصلت، عن الحكم و إسماعيل ابني حبيب، عن بريد العجلي قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول: «بِنَا عُبِدَ اللَّهِ ، وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی ، وَ مُحَمَّدُ حِجَابُ اللَّهِ تَبارَک وَ تَعالی». التوحيد: ص152 ب12 ح 9 حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا عبدالله بن جعفر الحميري، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب،

ص: 319

عن عبد العزيز، عن ابن أبي يعفور قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ أَحَدٌ مُتَوَحِّدٌ بِالْوَحْدَانِیةِ مُتَفَرِّدٌ بِأَمْرِهِ خَلَقَ خَلْقاً فَفَوَّضَ إِلَیهِمْ أَمْرَ دِینِهِ فَنَحْنُ هُمْ یا ابْنَ أَبِی یعْفُورٍ نَحْنُ حُجَّةُ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى وَحْیهِ وَ خُزَّانُهُ عَلَى عِلْمِهِ وَ وَجْهُهُ الَّذِی یؤْتَى مِنْهُ وَ عَینُهُ فِی بَرِیتِهِ وَ لِسَانُهُ النَّاطِقُ وَ قَلْبُهُ الْوَاعِی وَ بَابُهُ الَّذِی یدُلُّ عَلَیهِ وَ نَحْنُ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِهِ وَ الدَّاعُونَ إِلَى سَبِیلِهِ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَى اللَّهِ وَ لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّهُ بصائر الدرجات: ص61 ب3 ح 3 أحمد بن موسى، عن الحسن بن موسی الخشاب، عن علي بن حسان، عن عبد الرحمان بن كثير قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «نَحْنُ وُلاَهُ أَمْرِ اَللَّهِ وَ خَزَنَهُ عِلْمِ اَللَّهِ وَ عَیْبَهُ وَحْیِ اَللَّهِ وَ أَهْلُ دِینِ اَللَّهِ وَ عَلَیْنَا نَزَلَ کِتَابُ اَللَّهِ وَ بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ لَوْلاَنَا مَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ نَحْنُ وَرَثَهُ نَبِیِّ اَللَّهِ وَ عِتْرَتُهُ» بصائر الدرجات: ص105 ب19 ح9 حدثنا أحمد، عن الحسين بن راشد، عن موسى بن القاسم، عن علي بن جعفر، عن أخيه قال: قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ اللّه َ خَلَقَنَا، فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا؛ وَ صَوَّرَنَا، فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا؛ فَجَعَلَنَا خُزَّانَهُ فِی سَمَائِهِ وَأَرْضِهِ وَ لَوْ لا مَا عُرِفَ اللهَ» بصائرجات: ص 105 ب19ح11 حدثنا علي بن محمد عن القاسم بن محمد عن سليمان بن داود المنقري عن سفيان بن موسی عن سدير عن أبي جعفر عليه السلام قال: سمعته يقول: «نَحْنُ خُزَّانُ اَللَّهِ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ وَ شِیعَتُنَا خُزَّانُنَا وَ لَوْلاَنَا مَا عُرِفَ الله».

30 - الكافي: ج1 ص 69 ح1- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه و آله: «إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقٍّ حَقِیقَهً وَ عَلَی کُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اَللَّهِ فَخُذُوا بِهِ وَ مَا خَالَفَ کِتَابَ اَللَّهِ فَدَعُوهُ».

31- الكافي: ج2 ص 175 ح1- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن شعيب العقرقوفي قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول لأصحابه: «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ کُونُوا إِخْوَهً بَرَرَهً مُتَحَابِّینَ فِی اَللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاکَرُوا أَمْرَنَا وَ أَحْیُوهُ». و

ص: 320

مصادقة الإخوان: ص 34 ح 8 عن شعيب .... الأمالي، الشيخ الطوسي: ص60 مجلس 2 ح 87 -56- عن الشيخ المفيد، عن الشيخ جعفربن قولويه ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن محبوب، عن شعيب ... «اِتَّقُوا اَللَّهَ وَ کُونُوا إِخْوَهً بَرَرَهً مُتَحَابِّینَ فِی اَللَّهِ مُتَوَاصِلِینَ مُتَوَاضِعِینَ مُتَرَاحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاَقَوْا وَ تَذَاکَرُوا وَ أَحْیُوا اَمرَنا». و مشكاة الأنوار: ص 183 فصل 24 عنه عليه السلام. و مجموعة ورام: ج2 ص 179 شعيب العقرقوفي....

مصادقة الإخوان : ص 38 ح 7 عن أبي جعفر عليه السلام قال: «اِجْتَمِعُوا وَ تَذَاکَرُوا تَحُفَّ بِکُمُ اَلْمَلاَئِکَهُ رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا». و الإختصاص: ص 29 و عن إبراهيم بن عمر اليماني، عن عبد الأعلى مولى آل سام، عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام قال: سمعته يقول لخيثمة: «یَا خَیْثَمَهُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ اَلْعَظِیمِ وَ أَنْ یَعُودَ غَنِیُّهُمْ عَلَی فَقِیرِهِمْ وَ قَوِیُّهُمْ عَلَی ضَعِیفِهِمْ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلاَقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لِقَاءَهُمْ حَیَاهٌ لِأَمْرِنَا» ثم رفع يده فقال: رحم الله من أحيا أمرنا. الأمالي، الشيخ الطوسي: ص 135 مجلس5 ح218 - 31- أخبرنا أبو عبد الله محمد بن محمد، قال: أخبرني أبوالقاسم جعفر بن محمد رحمه الله ، عن أبيه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن أحمد بن إسحاق، عن بکربن محمد، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليهما السلام، قال: سمعته يقول لخيثمة: «یَا خَیْثَمَهُ أَقْرِئْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ اَلْعَظِیمِ وَ أَنْ یَشْهَدَ أَحْیَاؤُهُمْ جَنَائِزَ مَوْتَاهُمْ وَ أَنْ یَتَلاَقَوْا فِی بُیُوتِهِمْ فَإِنَّ لِقَاءَهُمْ حَیَاهٌ أََمْرِنَا» قال: ثم رفع يده عليه السلام فقال: «رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا». و بشارة المصطفى لشيعة المرتضى: ص 77 أخبرنا الشيخ الفقيه أبو علي الحسن بن محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله بمشهد مولانا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في شعبان سنة إحدى عشرة و خمسمائة قال: أخبرنا السعيد الوالد ... به سند خود مانند الأمالی در سند و متن. و الدعوات، قطب الدين الراوندي: ص 63 ح156 و قال أبو عبد الله عليه السلام: «حَدِّثُوا عَنَّا وَ لَا حَرَجَ ، رَحِمَ اللَّهُ مَنْ أَحیا اَمرَنا ». وأعلام الدين في صفات المؤمنين:

ص: 321

ص 83 و قال عليه السلام لخيثمة: «أَبْلِغْ مَوَالِیَنَا اَلسَّلاَمَ وَ أَوْصِهِمْ بِتَقْوَی اَللَّهِ وَ اَلْعَمَلِ اَلصَّالِحِ وَ أَنْ یَعُودَ صَحِیحُهُمْ مَرِیضَهُمْ وَ لْیَعُدْ غَنِیُّهُمْ عَلَی فَقِیرِهِمْ وَ لْیَحْضُرْ حَیُّهُمْ جَنَازَهَ مَیِّتِهِمْ وَ أَنْ یَتَأَلَّفُوا فِی اَلْبُیُوتِ وَ یَتَذَاکَرُوا عِلْمَ اَلدِّینِ فَفِی ذَلِکَ حَیَاهُ أَمْرِنَا رَحِمَ اَللَّهُ مَنْ أَحْیَا أَمْرَنَا وَ أَعْلِمْهُمْ یَا خَیْثَمَهُ أَنَّا لاَ نُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اَللَّهِ شَیْئاً إِلاَّ بِالْعَمَلِ اَلصَّالِحِ وَ أَنَّ وَلاَیَتَنَا لاَ تُنَالُ إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ وَ أَنَّ أَشَدَّ اَلنَّاسِ عَذَاباً یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ مَنْ وَصَفَ عَدْلاً ثُمَّ خَالَفَهُ إِلَی غَیْرِهِ».

32 - سوره (24) النور آیه 37.

33 - الكافي: ج1 ص389 ح 2- أحمد بن محمد، عن محمد بن الحسن، عن محمد بن عيسى بن عبيد، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: .... و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ج1 ص20 ب10 ح 3 - حدثنا محمد بن عيسى، عن محمد بن شعيب، عن عمران بن إسحاق الزعفراني، عن محمد بن مروان، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: «خَلَقَنَا اَللَّهُ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ مِنْ تَحْتِ اَلْعَرْشِ فَأَسْکَنَ ذَلِکَ اَلنُّورَ فِیهِ فَکُنَّا نَحْنُ خُلِقْنَا نُورَانِیِّینَ لَمْ یَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ اَلَّذِی خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِیباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا مِنْ أَبْدَانِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِینَهٍ مَخْزُونَهٍ مَکْنُونَهٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ اَلطِّینَهِ وَ لَمْ یَجْعَلِ اَللَّهُ لِأَحَدٍ فِی مِثْلِ ذَلِکَ اَلَّذِی خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِیباً إِلاَّ اَلْأَنْبِیَاءَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ فَلِذَلِکَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ اَلنَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ اَلنَّاسِ هَجَماً فِی اَلنَّارِ وَ إِلَی اَلنَّارِ».

34 - بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم: ص 22 ب1، ح10- حدثنا أحمد بن إبراهيم، عن إسماعيل بن مهزیار، عن عثمان بن جبلة، عن أبي الصامت قال أبو عبد الله عليه السلام: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ شَرِیفٌ کَرِیمٌ ذَکْوَانُ ذَکِیٌّ وَ عْرٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ» قلت: فمن يحتمله جعلت فداك؟ قال: «مَنْ شِئْنَا یَا أَبَا اَلصَّامِتِ». قال أبو الصامت: فظننت أن لله عبادا هم أفضل من هؤلاء الثلاثة.

ص: 322

ص: 323

بخش ششم : سؤالات تاریخی و جواب آنها

اشاره

ص: 324

ص: 325

سواد خواندن و نوشتن رسول الله صلی الله علیه و آله

سؤال 26- آیا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بعد از بعثت به خواندن و نوشتن آشنایی داشته اند یا خیر؟ در این صورت آیا خوانده اند و یا نوشته اند؟

جواب- کریمه:

«وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً تَهْدِي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا ....»(1)

به این ترتیب، برتو فرشته روح را به فرمان خود برای وحی به تو فرستادیم و تو (از پیش) نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که توسط آن از بندگان خویش هرکه را بخواهیم، هدایت میکنیم ....

دلالت برنفی قرائت و کتابت حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم قبل از بعثت از طریق عادی می کند، بدین معنی: آن چه فراگرفته ای وحی است و بر اثر قرائت و کتابت از روی کتاب ها نیست.

جعفر بن محمد صوفي گوید: به امام محمد تقی علیه السلام عرضه داشتم: چرا پیامبر امی نامیده شد؟ فرمود: مردم (مخالفين) چه می گویند؟ عرض کردم: قربانت شوم آنان باور دارند که تنها به این جهت امی نامیده شد که نمی نوشت (نمی دانست تا بنویسد) فرمود:

«کَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعَنَهُ اللَّهُ ، أَنَّى يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحکَمِ كِتَابِهِ:

ص: 326


1- سوره (42) الشوری آیه 53.

«هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتابَ وَ اَلْحِکْمَهَ» فَکَیْفَ کَانَ یُعَلِّمَهُمْ مَا لاَ یُحْسِنُ وَ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و سلم یَقْرَأُ وَ یَکْتُبُ بِاثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ- أَوْ- بِثَلاَثَهٍ وَ سَبْعِینَ لِسَاناً وَ إِنَّمَا سُمِّیَ اَلْأُمِّیَّ لِأَنَّهُ کَانَ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ وَ مَکَّهُ مِنْ أُمَّهَاتِ اَلْقُرَی وَ ذَلِکَ قَوْلُ اَللَّهِ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ « لِتُنْذِرَ أُمَّ اَلْقُری وَ مَنْ حَوْلَها»(1)

دروغ گفته اند- خداوند آنان را لعنت کند، چگونه چنین می باشد در حالی که الله تبارک و تعالی در کتاب محکم و نسخ نگردیده اش می فرماید: «اوست خدایی که در میان عرب امی پیغمبری از خود آنها برانگیخت تا بر آنان آیاتش را تلاوت کند و آنها را پاک سازد و به آن ها قرآن و حکمت بیاموزد) در حالی که پروردگار می فرماید: پیغمبر قرآن می خواند، پس چطور چیزی را که خود به خوبی نمی دانست به آنها یاد می داد؟ به خدا قسم که رسولش به هفتاد و دو- یا فرمود- به هفتاد و سه زبان می خوانده و می نوشته، و جز این نیست که سبب نامیده شدن او به «امی» این است که از اهل مکه بود که نام های متعددی دارد، و یک نام آن «ام القرى» است. چنان که خدای عز و جل می فرماید: «قرآن را نازل کردیم تا اهل مکه را بترسانی».

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به تمامی علوم عوالم تکوین و تشریع آگاهی کامل داشته اند و جهت انتساب حضرت به مکه «ام القرى»، أمی نامیده شده اند، و یا به این معنی که علوم آن حضرت اکتسابی عادی بشری نیست بلکه من عند الله تبارک وتعالی می باشد.

***

وصیت نوشته رسول الله صلى الله علیه و آله

سؤال 27- پس از گستاخی عمر به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با گفتن: إن الرجل ليهجر حسبنا

ص: 327


1- بصائر الدرجات: ص 226 ب4 ح1 -حدثنا أحمد بن محمد، عن أبي عبد الله البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام محمد بن علي الرضا عليه السلام و قلت له: يا ابن رسول الله ! لِمَ سَمِيُّ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ؟ قَالَ : مَا يَقُولُ النَّاسُ ؟ قَالَ : قُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سَمِيُّ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ لِأَنَّهُ لَمْ يُكْتَبُ . فَقَالَ : کذبوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أنی يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آیاته ؛ ويزکيهم وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ » فَكَيْفَ كانَ يُعَلِّمَهُمْ مَا لَا يُحَسِّنُ ؟ ! وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقْرَأُ وَ يکتب بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ - أَوْ - بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً ، وَ أَنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيِّ لانه كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها».و معاني الأخبار: ص54 ح6- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن أبي عبد الله محمد بن خالد البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي ... - مثله - . و الإختصاص: ص 263 أحمد بن محمد بن عيسى، عن البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي قال: سألت أبا جعفر محمد بن علي بن الرضا عليه السلام ... . مثله . و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 232 و في حديث محمد بن علي الرضا عليهما السلام .... مثله . و علل الشرائع: ج1 ص 125 ب105ح 2- حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا الحسن بن موسی الخشاب، عن علي بن حسان وعلي بن أسباط و غیره رفعه ، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت: إن الناس يزعمون أن رسول الله صلى الله عليه و آله لم يكتب و لا يقرأ، فقال: كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ ويزکيهم وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ » فَكَيْفَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يُقْرَأَ وَ يُكْتَبُ؟!!قال: قلت: فلم سمي النبي الأمي؟ قال: لانه نسب إلى مكة و ذلك قول الله عز و جل: «لتنذرأم الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها فَأَمَّ الْقُرَى مَكَّةَ فَقِيلَ أُمِّي لِذَلِكَ. و تفسير العياشي: ج2 ص 31 ح 86- عن علي بن أسباط قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: لم سمي النبي الأمي؟ قال: نُسِبَ إِلَى مَكَّةَ ، وَ ذَلِكَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ : « لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها »وَ أُمُّ الْقُرَى مَكَّةَ ، فَقِيلَ أُمِّي لِذَلِكَ .

کتاب الله، و جلوگیری وی از نوشتن وصیت پیامبر، آیا پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در آن مجلس یا بعد از آن وصیت خود را نوشتند یا خیر؟ اگر وصیت را نوشتند متن آن وصیت چه بود؟

جواب- امرامامت و زعامت دین و دنیای امت هرگز به کسی حتی به انبياء واگذار نشده است. و بدیهی است که اسلام امربه وصیت نموده است، حتی در امور جزئی شخصی، چه رسد به امر امامت و زعامت دین و دنیای امت و این سنت الهی در جمیع انبیاء بوده، و چگونه می شود که درباره دین اسلام و جانشینی پیامبر، آن که اشرف انبیاء و علت وجود مخلوقات است و دین او خاتم ادیان و تا قیامت کبری برپا است این امر عظيم مهمل گذاشته و به امت واگذار شود ؟!.

رسول الله که رحمت واسعه الهی است؛ بر اهمیت آن تاکید مکرر فرموده و در آخر حیات ظاهری دنیوی خود خواستند تا این که در حضور عامه مردمی که به عیادتشان آمده بودند سندی مکتوب نمایند و آنان را شاهد بگیرند تا امت از اختلاف و تفرق مصون بماند و حجت را بر فتنه گران اتم نمایند که ایادی شیطان نگذاشتند و بزرگ ترین توهین را به ساحت مقدسش نمودند.

و بازهم جبرئیل علیه السلام، امین وحی الهی بر حضرتش نازل شد و پیام رب جلیل را آورد که: پس از تو امت اختلاف کنند و حضرتش تدبیر دیگری فرمود تا دلیلی دیگر برای مؤمنان باشد.

مولی الموحدین امیر المؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله و سلامه عليه در ملا عام و در حضور بیش از دویست نفر از مهاجرین و انصار در مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله در مدینه و در زمان غصب خلافت توسط عثمان در پاسخ به سؤال طلحه فرمود:

«یَا طَلْحَهُ أَ لَست قَدْ شَهِدْتَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حِینَ دَعَا بِالْکَتِفِ (بِصَحیفَةٍ) لِیَکْتُبَ فِیهَا مَا لاَ تَضِلُّ اَلْأُمَّهُ بَعْدَهُ وَ لاَ تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُکَ مَا قَالَ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ یَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه ثُمَ تَرَکَهَا»

آیا شاهد نبودی آن گاه که رسول الله صلى الله عليه و آله در بستر بیماری (مسمومیت) بود آن گاه که کتف (و صفحه کاغذی) را طلب نمود تا در آن چیزی را بنویسد که امت

ص: 328

گمراه نشوند و اختلاف (در امر امامت و زعامت) ننمایند و صاحب (و دوست) تو گفت که همانا (قطعا) پیامبر خدا (عقلش زائل شده و) هذیان می گوید، و رسول الله صلى الله عليه و آله غضب فرمود (و از نوشتن) دست برداشت؟

طلحه گفت: آری، آن را شاهد بودم (و حاضر بودم و دیدم). امیرالمؤمنين عليه السلام فرمود:

«فَإِنَّکُمْ لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِی [بِذلکَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ] بِالَّذِی أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِیهَا وَ اَن یُشْهِدَ عَلَیْهِا اَلْعَامَّةَ، فَأَخْبَرَهُ جَبْرَئِیلُ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ مِنَ اَلْأُمَّةِ اَلاِخْتِلاَفَ وَ اَلْفُرْقَةَ؛ ثُمَّ دَعَا بِصَحِیفَةٍ فَأَمْلَی عَلَیَّ مَا أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ فِی الکَتِفِ وَ أَشْهَدَ عَلَی ذَلِکَ ثَلاَثَةَ رَهْطٍ: سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ مِقْدَادَ؛ وَ سَمَّی مَنْ یَکُونُ مِنْ أَئِمَّةِ اَلْهُدَی اَلَّذِینَ أَمَرَاللهُ بِطَاعَتِهِمْ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ، فَسَمانی أَوَّلُهُمْ، ثُمَّ اِبْنِی [هذا وَ اَدنی بِیَدِهِ اِلَی] اَلْحَسَنُ، ثُمَّ اَلْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ، مِنْ وُْلدِ اْبني هذا-یعنی الحسین- کَذَلِکَ کانَ یَا أَبَا ذَرٍّ! وَ أَنْتَ یَا مِقْدَادُ؟»(1)

پس آن گاه که بیرون رفتید، رسول الله صلى الله عليه و آله مرا بدان آگاهی داد، و آن چیزی را که می خواست در آن بنویسد و عموم مردم را بر آن شاهد بگیرد، سپس جبرئیل آمد و بدو خبر داد که خداوند عزوجل دانست که اختلاف خواهند کرد و میان آنان تفرقه شود، سپس رسول الله صلى الله عليه و آله درخواست صحیفه (و برگی) را نمود و بر من آن چه را که می خواست در آن کتف (و صحیفه) بنویسد را املا فرمود، و بر آن سه نفر را شاهد گرفت؛ سلمان و ابوذر و مقداد، و امامان هدایت گری را که خداوند تعالی به اطاعت از آنان را فرمان داده و تا روز قیامت خواهند بود، ذکر فرمود، اولین کسی را که نام برد، نام من بود، سپس این پسرم حسن را و سپس این پسرم حسین را و بعد از آن نه نفر از فرزندان این پسرم حسين . ای ابوذر! ای مقداد! چنین نبود؟

پس ابوذر و مقداد برخواستند و گفتند: شهادت می دهیم بر پیامبر صلی الله عليه و آله که چنین بود.... این روایت و حکایت را صحابي جليل سليم بن قيس هلالی رضی الله عنه در کتاب

ص: 329


1- کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج 2، ص: 636 أبان، عن سليم قال: رأيت عليا عليه السلام في مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله في خلافة عثمان و جماعة يتحدثون و يتذاكرون الفقه و العلم فذكروا قريشا و فضلها و سوابقها و هجرتها و ما قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيهم [من الفضل] مثل قوله: الأئمة من قریش، و قوله: الناس تبع لقريش، و قریش أئمة العرب. و قوله صلى الله عليه و آله: لا تسبوا قريشا. و قوله: إن للقرشي قوة رجلين من غيرهم. و قوله: أبغض الله من أبغض قریشا. و قوله: من أراد هوان قريش أهانه الله . و ذكروا الأنصار و فضلها و سوابقها ونصرتها و ما أثنى الله عليهم في كتابه و ما قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيهم من الفضل و ذكروا ما قال في [سعد بن معاذ في جنازته] و [حنظلة بن الراهب] غسيل الملائكة و الذي حمته الدبر حتى لم يدعوا شيئا من فضلهم. فقال كل حي: منا فلان و فلان و قالت قریش: منا رسول الله صلى الله عليه و آله و منا حمزة [بن عبد المطلب] و منا جعفر و منا عبيدة بن الحارث و زید بن حارثة و أبو بکر و عمر و عثمان و سعد و أبو عبيدة و سالم و ابن عوف فلم يدعوا أحدا من الحيين من أهل السابقة إلا سموه و في الحلقة أكثر من مائتي رجل منهم مسانید إلى القبلة و منهم في الحلقة - فكان ممن حفظت من قريش علي بن أبي طالب صلوات الله عليه و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمان بن عوف و الزبير و طلحة و عمار و المقداد و أبوذر و هاشم بن عتبة و عبدالله بن عمرو الحسن و الحسين عليهما السلام و ابن عباس و محمد بن أبي بكر و عبد الله بن جعفر [و عبيد الله بن العباس] و من الأنصار أبي بن كعب و زید بن ثابت و أبو أيوب الأنصاري و أبو الهيثم بن التيهان و محمد بن مسلمة و قیس بن سعد بن عبادة و جابر بن عبد الله و أبو مريم و أنس بن مالك و زيد بن أرقم و عبد الله بن أبي أوفي و أبو لیلی و معه ابنه عبد الرحمان قاعد بجنبه غلام أمرد صبيح الوجه و جاء أبو الحسن البصري و معه ابنه الحسن غلام أمرد صبيح الوجه معتدل القامة قال: فجعلت أنظر إليه و إلى عبد الرحمان بن أبي ليلى فلا أدري أيهما أجمل غير أن الحسن أعظمهما و أطولهما فأكثر القوم و ذلك من بكرة إلى حين الزوال و عثمان في داره لا يعلم بشيء مما هم فيه و علي بن أبي طالب عليه السلام ساكت لا ينطق هو و لا أحد من أهل بيته و أقبل القوم عليه فقالوا: يا أبا الحسن ! ما يمنعك أن تتكلم ؟ قال عليه السلام: مَا مِنْ الحیين أَحَدٍ إِلَّا وَ قَدْ ذَكَرَ فَضْلًا وَ قَالَ حَقّاً . ثُمَّ قَالَ : يَا مَعَاشِرَ قریش! یا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ بِمَنْ أَعْطَاكُمُ اللَّهُ هَذَا الْفَضْلِ ؟ أَبَا بانفسکم وَ عشائرکم وَ أَهْلِ بيوتاتكم أَمْ بِغَیرِکُم؟... قال طلحة: كل شيء من صغير أو كبير أو خاض أو عام كان أو يكون إلى يوم القيامة فهو مكتوب عندك ؟ قَالَ : نَعَمْ وَ سِوَى ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَيَّ فِي مَرَضِهِ مِفْتَاحُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یفتح کل بَابٍ أَلْفَ بَابٍ ، وَ لَوْ أَنَّ الْأُمَّةَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نييه اتبعوني وَ أَطَاعُونِي لا كُلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ [ رَغَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ] . یا طَلْحَةَ ؛ أَ لَسْتَ قَدْ شَهِدَتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ دَعَا بالكتف ( بِصَحِيفَةٍ ) لْيَكْتُبْ فِيهَا مَا لَا تَضِلُّ الُامَّةِ وَ لَا تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُكَ مَا قَالَ : إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ يَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ تَرَكَهَا؟ قَالَ : بَلى قَدْ شَهِدَتِ ذَاكَ . قَالَ : فانکم لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِي [ ِذَلِكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ] بِالَّذِي أَرَادَ أَنْ يُكْتَبُ فِيهَا وَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْهَا العامه فَأَخْبَرَهُ جَبْرَائِيلَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ مِنِ الْأُمَّةِ الإختلاف وَ الْفُرْقَةَ، ثُمَّ دَعَا بِصَحِيفَةٍ فَأَمْلَى عَلَى مَا أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفَ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ ؛ سَلْمَانَ وَ اباذر وَ الْمِقْدَادِ ، وَ سمی مِنْ یکون مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أمرالله بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فسماني أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنِي [ هَذَا وَ أَدْنَى بِيَدِهِ إِلَى ] الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ ابْنِي هَذَا - يَعْنِي الْحُسَيْنُ - کذلك كَانَ يَا أباذر ؟ وَ أَنْتَ یا مقداد؟ فقاموا و قالوا: نشهد بذلك على رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال طلحة: و الله لقد سمعت من رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأبي ذر ما: أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء عَلَى ذِي لَهْجَةً أَصْدَقُ مِنْ أَبِي وَ لَا أُبِرُّ عِنْدَ اللَّهِ، و أنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا على حق و لأنت أصدق و آثر عندي منهما.... و الغيبة، النعماني: ص82 ب4 ح11- (إبن عقدة و محمد بن همام بن سهيل وعبد العزيز وعبد الواحد ابنا عبد الله بن يونس الموصلي، عن رجالهم، عن عبد الرزاق بن همام، عن معمر بن راشد، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس؛ و أخبرنا به من غير هذه الطرق هارون بن محمد قال: حدثني أحمد بن عبيد الله بن جعفر بن المعلى الهمداني قال: حدثني أبوالحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب الكندي قال:حدثنا عبد الله بن المبارك شيخ لنا كوفي ثقة قال: حدثنا عبد الرزاق بن همام شيخنا، عن معمر، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس الهلالي و ذکر أبان أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة، قال معمر: و ذكر أبوهارون العبدي: أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة، عن سليم- معلق) عن عبد الرزاق قال: حدثنا معمر بن راشد، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس: إن عليا عليه السلام قال لطلحة في حديث طويل عند ذکر تفاخر المهاجرين والأنصار بمناقبهم وفضائلهم: ... یا طَلْحَةَ ! أَلَيْسَ قَدْ شَهِدَتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ دَعَانَا بالكتف ليکتب فِيهَا مَا لَا تَضِلُّ الُامَّةِ بَعْدَهُ وَ لَا تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُكَ مَا قَالَ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ترکها ؟ قَالَ : بَلى قَدْ شَهِدْتُهُ . قَالَ : فإنَّکم لما خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالَّذِي أَرَادَ أَنْ يکتب فِيهَا وَ يَشْهَدَ عَلَيْهِ الْعَامَّةِ ، وَ إِنْ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَهُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ عَلِمَ أَنَّ الُامَّةِ ستختلف وَ تفترق ، ثُمَّ دَعَا بِصَحِيفَةٍ فَأَمْلَى عَلَيَّ مَا أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفَ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ ؛ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ ، وَ سَمَّى مَنْ يَكُونُ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أَمْرِ الْمُؤْمِنِينَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فسماني أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنِي هَذَا حَسَنُ ثُمَّ ابْنِي هَذَا حُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وَلَدُ ابْنِي هَذَا حُسَيْنُ كَذَلِكَ یا أَبَا ذَرٍّ وَ أَنْتَ یا مِقْدَادَ ؟ قالا: نشهد بذلك على رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال طلحة: والله لقد سمعت من رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأبي ذر: مَا أَقَلَّتِ الغبراء وَ لَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ ذَا لَهْجَةً أَصَّدَّقُ وَ لَا أُبِرُّ مِنْ أَبِي ذَرٍّ، و أنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق و أنت أصدق و أبر عندي منهما .... والإحتجاج على أهل اللجاج: ج1 ص154- روي عن سليم بن قيس الهلالي أنه قال: رأيت عليا عليه السلام في مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله في خلافة عثمان و جماعة يتحدثون و يتذاكرون العلم .... و أخرج بعضه الحمويني بتصرف في فرائد السمطين: ج1 ص312-318.

خود نقل کرده و محدث جلیل ابن ابی زینب نعمانی به چند سند و طبرسي قدس سرهما از سليم نقل فرموده اند. حدیث دیگری از امام صادق از پدرانش از امیر المؤمنين عليهم السلام است که تمام آن را در پی نوشت آورده ایم مراجعه کنید(1)

***

رحلت یا شهادت رسول الله صلى الله علیه و آله

سؤال 28- برخی از بزرگان شیعه با استناد به بعضی از روایات معتقدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به شهادت رسیده اند، نظر شما در این مورد چیست؟ و اگر معتقدید که آن حضرت به شهادت رسیده اند بفرمایید چگونه و به وسیله چه افرادی بوده است؟

جواب - بنابر روایاتی از حضرات اهل بیت نبوت و طهارت صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين ، همه آنان جز به شهادت (مقتول و یا مسموم) از دنیا نمی روند؛ و رسول الله صلى الله عليه و آله بنا بر صریح آیه قرآن:

«وَ ما مُحَمَّدُ الأ رَسُولُ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَانٍ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ وَ مَنْ يَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَيْهِ فَلَنْ یَضُرَ اللَّهَ شَيْئاً وَ سَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ»(2)

و محمد (صلى الله عليه و آله) جز پیامبری نیست که پیامبرانی پیش از وی برفتند، آیا با این وصف اگر او بمیرد بلکه کشته شود واپس (به جاهلیت و کفر) بر میگردید حال آن که هرکس واپس خویش بگردد هرگز ذره ای به خدا زیان نزند و خدا شکرگزاران را مزد دهد.

«أَو» در این جا به معنى إضراب از اول است و به معنی «بل» می باشد که می شود: بمیرد بلکه کشته شود، و مقصود کشته شدن حضرت می باشد، یعنی که به شهادت می رسد و نه به مرگ عادی و طبیعی از دنیا برود، و تصریح دارد. و بنابر فرمایش رسول الله صلى الله عليه و آله به نقل امام حسن مجتبی علیه السلام که فرمود:

«لَقَدْ حَدَّثَنِی جَدِّی أَنَّ الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ صَفْوَتِهِ مَا مِنَّا إِلَّا

ص: 330


1- الغيبة (للطوسي)/ کتاب الغيبة للحجة :: ص150 - أخبرنا جماعة، عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري، عن علي بن سنان الموصلي العدل، عن علي بن الحسين ، عن أحمد بن محمد بن الخليل، عن جعفر بن أحمد المصري، عن عمه الحسن بن علي، عن أبيه، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سید العابدین ، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتِهِ لِعَلِيٍّ عَلَيَّ السَّلَامُ : يَا أَبَا الْحُسَيْنُ ؛ أَخْضَرَ صَحِيفَةً وَ دَوَاةً فاملا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصِيَّتِهِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ ، فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ! إِنَّهُ سیکون بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مَنْ بَعْدَهُمْ اثْنَا عَشَرَ مهدیا ، فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوَّلُ الإثني عشرإماما سَمَّاكِ اللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصَّدِيقَ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ أَعْظَمُ وَ الْمَأْمُونِ وَ الْمَهْدِيُّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لَا حَدَّ غَيْرُكَ . يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ وَصِيُّ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَلَى نِسَائِي فَمَنْ ثبتها لَقِيتَنِي غَداً وَ مَنْ طَلَّقْتُهَا فَأَنَا بَرِي ءُ مِنْهَا لَمْ تَرَنِي وَ لَمْ أرها فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ ، وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِذَا حضرتک الْوَفَاةُ فسلمها إِلَى ابْنَيَّ الْحَسَنِ الْبَرُّ الْوُصُولِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فلیسلمها إِلَى ابْنِيَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الزَّكِيُّ الْمَقْتُولِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فلیسلمها إِلَى ابْنِهِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ذِي الثَّفِنَاتِ عَلَيَّ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ ؛ مُحَمَّدِ الْبَاقِرِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ الصَّادِقِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ مُوسَى الْكَاظِمِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ الرِّضَا ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدِ الثِّقَةِ التَّقِيِّ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ النَّاصِحِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ ؛ مُحَمَّدُ المستحفظ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ، فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً ( فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ ) فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ ، لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِيَ ؛ اسْمُ كاسمي وَ اسْمُ أَبِي ، وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ ، وَ أَحْمَدَ ، وَ الإسم الثَّالِثِ الْمَهْدِيِّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ. از او: بحارالأنوار: ج 36 ص 260 ح 81 و مختصر البصائر: ص 39 و إثبات الهداة: ج1 ص549 ح 376 و الإيقاظ من الهجعة: ص 393
2- سوره (3) آل عمران آیه 145.

مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُومٌ».(1)

همانا جد من برایم حديث نمود که این امر را دوازده امام از خالصان اهل بیتش مالک گردند. از ما (خاندان امامی) نیست مگر آن که کشته و یا مسموم شود .

و فرمایش امام جعفر صادق عليه السلام(2) و امام على الرضا عليه السلام(3) که فرمودند:

«وَ اَللَّهِ مَا مِنَّا إِلاَّ مَقْتُولٌ شَهِیدٌ».

سوگند به الله که از ما (اهل بیت) نیست مگر این که کشته و شهید می گردد.

همه آن حضرات به شهادت می رسند و به مرگ عادی از دنیا نمی روند. و در خصوص شهادت رسول الله صلى الله عليه و آله، شخص آن حضرت در جواب به سؤال اميرالمؤمنين عليه السلام که پرسید: آیا شما کشته خواهید شد؟ فرمود:

«نَعَم،أهلِکُ شَهیداً بِالسَّمِّ»(4)

آری با سم شهید می شوم.

و امام حسن مجتبی علیه السلام به اهل بیت خود فرمود:

«إِنِّی أَمُوتُ بِالسَّمِّ کَمَا مَاتَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»(5)

همانا من مانند رسول الله صلى الله عليه و آله با سم می میرم.

بنابر آن چه ذکر گردید و دلایل دیگر که به همین اکتفا شد، جای شکی نیست که خاتم الأنبياء صلى الله عليه و آله را به زهر جفا شهید نمودند، و حضرت به مرگ طبیعی و عادی از دنیا نرفته اند. و حتی در کتب عامه نیز به شهادت حضرت با زهر تصریح شده است؛ و از عامه نیز حاکم نیشابوری از عبد الله بن مسعود روایت می کند که گفت: اگرنه مرتبه قسم بخورم که پیامبر کشته شده، کشته شدنی برایم بهتر است تا این که یک بار قسم بخورم که او کشته نشده است (6) او او از شعبی نقل می کند که سوگند یاد کرد رسول الله صلى الله عليه و آله مسموم گردید.(7) او شیخ مفید و شیخ طوسی و علامه حلی و اردبیلی و علامه مجلسی همه به شهادت حضرت با زهر تصریح کرده اند(8) نتیجه این که: با آیه کریمه و صراحت آن به ضمیمه احادیث

ص: 331


1- كفاية الأثر: ص 162 و بحار الأنوار: ج 27 ص 217 ح 18.
2- إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص132 ف1 روي عن الصادق عليه السلام من قوله: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 209 بقول الصادق عليه السلام: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».
3- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص585ح3192- و روي عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».و الأمالي: ص 63 مجلس 15 ح 8- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم، عن أبيه ، عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».وعيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص256 ب 66 ح9 - سند و متن مانند الأمالي -. و روضة الواعظين: ج1 ص 233 و جامع الأخبار: ص 32 ف14.
4- کتاب سلیم بن قیس الهلالي: ج2 ص 838 ح42. از او: بحار الأنوار: ج 33 ص 267 ب 20 ح534.
5- الخرائج و الجرائح: ج1 ص 241 ح 7 ما روي عن الصادق، عن آبائه عليهم السلام: أن الحسن عليه السلام قال لأهل بيته: «إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ... ».و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص8 الحسن بن أبي العلى، عن جعفر بن محمد قال الحسن بن علي لأهل بيته: « إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ... ».و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج2 ص12 الحسين بن أبي العلاء، عن جعفر بن محمد عليه السلام: قال الحسن بن علي عليه السلام لأهل بيته: «یا قَوْمٍ ! إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ...»
6- مستدرک الصحيحين: ج3 ص 58-59 حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب، ثنا أحمد بن عبد الجبار، ثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن عبد الله بن مرة، عن أبي الأحوص، عن عبد الله رضي الله عنه قال: إن أحلف تسعا أن رسول الله صلى الله عليه و آله قتل قتلا أحب إلي من أن أحلف واحدة أنه لم يقتل، وذلك أن الله عز و جل اتخذه نبيا واتخذه شهيدا. هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه. و از او السيرة النبوية، ابن کثیر الدمشقي: ج4 ص 449 و قال البيهقي: أنبأنا الحاكم، أنبأنا الأصم.... مناقب آل محمد (صلى الله عليهم) المسمى بالنعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، عمربن شجاع الدین محمد بن عبد الواحد الموصلي المتوفي 657 القمرية: ص 45: و دفن ليلة الأربعاء أوسط الليل. و قيل: ليلة الثلاثاء. و قيل: يوم الثلاثاء. و [أما] عمرہ: قال ابن عبدة العبقسي: مات مسموما و هو ابن ثلاث و ستين سنة. و هي أصح الروايات. المجدي، ابن الصوفي النساب المتوفي 466 القمرية: ص186 فولد رسول الله محمد صلى الله عليه و آله، ماتت أمه و له ست سنين، و هذا قول ابن عبدة، ولد عام الفيل و لم يدرك يرى أباه، و أدرك الفجار و له عشرون سنة، و تزوج خديجة عليها السلام و له خمس و عشرون سنة، و مات مسموما و له ثلاث وستون سنة. هذا قول ابن عبدة، وقبره بالمدينة.
7- مستدرک الصحيحين: ج3 ص 58-59.
8- المقنعة: ص 456 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 1 و منتهی المطلب: ج2 ص887 و جامع الرواة: ج2 ص 463 و بحار الأنوار: ج 22 ص514. و المجدي في الأنساب: ص 6 از ابن سعد نقل کرده که او گفت: در روایتی چنین آمده: و مات مسموما و له ثلاث وستون سنة. هذا قول ابن عبدة. و در کتاب أنساب الأشراف: ج1 ص 576 ح1168 آمده است که: دخل في قبر رسول الله صلى الله علیه و آله علي بن أبي طالب عليه السلام و الفضل و أسامة فقال رجل من الأنصار يقال له ابن خولي: قد علمتم أني كنت أدخل قبور الشهداء، و رسول الله صلى الله علیه و آله أفضل الشهداء فأدخل معهم؟.

اهل بیت نبوت و تصریح فقهای شیعه، حضرت خاتم الأنبياء والمرسلين محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله با زهر به شهادت رسیده اند، و این نیز از مظلومیت های ایشان است که بارها فرمود:

«مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا-او- أُوذِیتُ»

هیچ پیامبری مثل من- یا - همانند من اذیت نشد.

و اما قاتل و یا قاتلان ایشان چه کسانی بودند؟ بنابر شواهد بسیاری اصحاب سقیفه سخيفه و صحیفه ملعونه برای جلوگیری از خلافت ظاهری امیر المؤمنين عليه السلام، بارها تصمیم به ترور شخص رسول الله گرفتند و در عقبه هرشی اجرا کردند، و لكن به لطف و مدد الهی نقشه شوم آنها محقق نشد تا این که به مباشرت دو دختر آنان، در حال خواب ظاهری به زور و به نام دارو زهر جفا به حضرت خوراندند در حالی که حضرت تا پیش از آن از سلامت کامل برخوردار بودند، امام جعفر صادق عليه السلام برای شیعیان خود پرده از چهره آنان برداشت و فرمود:

«تَدْرُونَ مَاتَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوْ قُتِلَ إِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ؟!!» فَسُمَّ قَبْلَ اَلْمَوْتِ إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ (سَمَتاهُ) [قَبْلَ اَلْمَوْتِ]»(1)

آیا میدانید پیامبر خدا صلى الله عليه و آله مرد و یا کشته شد؟ همانا خداوند می فرماید: «آیا اگر مرد (بلکه) کشته شد به واپس (و سابقه جاهلیت و کفر) خود بازمی گردید؟!» پس (به دلیل این آیه) پیامبر پیش از مرگ مسموم گشت، آن دو زن او را زهر خوراندند (و مسموم نمودند) [پیش از مرگ].

و شیعیان که اساس آن را می دانستند گفتند:

إنهما و أبوهما شرمن خلق الله.

آن دو و پدرانشان شرترین خلق خداوند می باشند.

نتیجه این که شهادت حضرت مسلم است، و لازم است به شهادت آن حضرت تصریح شود ، و شهادتش گرامی داشته شود که امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«اتَّقُوا اللَّهُ ، وَ عَظِّمُوا اللَّهُ ، وَ عَظَّمُوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَى رَسُولِ

ص: 332


1- تفسير العياشي: ج1 ص200 ح 152 عن عبد الصمد بن بشير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوْ قَتْلٍ ؟ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ : « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»فَسَمِّ قَبْلَ المؤت ، إِنَّهُما سقتاه (سمتاه) [قَبْلَ الْمَوْتِ] ».فقلنا: إنهما و أبوهما شرمن خلق الله . از او: بحار الأنوار: ج22 ص 516 ب2 ح 23 و ج28 ص 21 ب1 ح28 و ج31 ص641 ح 158 و تفسير الصافي: ج1 ص390 و البرهان في تفسير القرآن : ج1 ص700ح 1941 و تفسیر نور الثقلين : ج ص 401ح وتفسیر کنزالدقائق: ج ص 239. و بحار الأنوار: ج22 ص 239 ب4 از تفسیر القمي: ج2 ص 376 «...فَاجْتَمَعُوا أَرْبَعَةُ عَلَى أَنْ يُسَمُّوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِهَذِهِ السُّورَةِ :«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ*قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ»يعني قد أباح الله لك أن تكفر عن يمينك «وَ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ ۖ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ»أي أخبرت به «وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»يعني أظهر الله نبيه على ما أخبرت به و ما هموا به من قتله «عَرَّفَ بَعْضَهُ»أي خبرها و قال: «لَمْ أَخْبَرْتَ بِمَا أخبرتک؟».و قوله: «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» قال لم يخبرهم بما يعلم مما هموا به من قتله.... و تفسير الصافي: ج5 ص194 و البرهان في تفسير القرآن: ج5 ص420؛ و تفسیرنور الثقلين : ج 5 ص 368 و تفسیر کنزالدقائق: ج13 ص325. تأويل الآيات الظاهرة: ص 214 ذكره علي بن إبراهيم في تفسيره قال: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةِ بَعْدَ مَا رَجَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ فِي أَصْحَابِ الْعَقَبَةِ الَّذِينَ تَحَالَفُوا فِي الْكَعْبَةِ أَنْ لَا يَرُدُّوا الْخِلَافَةُ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ قَعَدُوا لَهُ فِي الْعَقَبَةِ لِيَقْتُلُوهُ مَخَافَةَ إِذَا رَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ أَنْ يَأْخُذَهُمْ ببيعة أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَأَطْلَعَ اللَّهُ رَسُولُهُ عَلَى مَا هَمُّوا بِهِ مِنْ قِلَّتِهِ وَ عَلَى مَا تَعَاهَدُوا عَلَيْهِ فَلَمَّا جَاءُوا إِلَيْهِ حَلَفُوا أَنَّهُمْ مَا قَالُوا وَ لَا هَمُّوا بِشَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هَذِهِ الْآيَةَ تَكْذِيباً لَهُمْ».

اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَحَد، ...».(1)

تقوای الله پیشه کنید، و الله را بزرگ دارید، و رسول الله صلى الله عليه و آله را بزرگ شمارید، و هیچ کسی را بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم برتری ندهید....

و فیض شهادت از جمله فضائل است، و نه تنها آن حضرت فاقد آن نیست بلکه بالاترین مرتبه اش را دارد، زیرا دیگران از فاضل مراتب آن حضرت بهره می برند و او و خاندان مطهرش اصل هرفضلی هستند.

فسلام الله و صلواته و صلوات ملائكته و رسله و جميع خلقه و سلامهم على أشرف خلقه و أفضل بریته محمد صلى الله عليه و آله، و عجل الله تعالی فرجهم بظهور قائمهم و ولي دمائهم الحجة بن الحسن المهدي روحي فداه، و لعنة الله على أعدائهم أجمعين.

***

روز ولادت امیرالمؤمنین علی علیه السلام

اشاره

سؤال 29- یکی از شبهات که اخیرا مطرح شده این است که امیر المؤمنین علیه السلام در روز نحس به دنیا آمده اند.

آیا ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب عليه السلام در 13 رجب بوده است یا خیر؟

جواب- عالم بزرگوار علامه فتوني شريف ابوالحسن بن محمد طاهر عاملی متوفای به سال 1138 جد صاحب «کتاب جواهر الكلام في شرح شرابیع الإسلام» در کتاب گران سنگ «ضیاء العالمين في بيان إمامة الأئمة المصطفين عليهم السلام» جلد 4 صفحه 349 إلى 356 جواب تحقیقی و تفصیلی را داده و خلاصه آن به ضمیمه اضافاتی از ما چنین است:

مشهور آن است که آن حضرت در روز سیزده رجب به دنیا آمده و این قول و بقیه اقوال از شخصی به نام عتاب بن أسيد بن أبي العيص بن أمية بن عبد شمس بن عبد مناف روایت و گرفته شده و به او برمی گردند، سپس میان مخالف و مؤالف مشهور گشته است .

دیگر اقوال:

ص: 333


1- قرب الإسناد: ص129 ح452- محمد بن خالد الطيالسي قال: حدثني فضيل بن عثمان الأعور قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «اتَّقُوا اللَّهُ ، وَ عَظِّمُوا اللَّهُ ، وَ عَظَّمُوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَحَداً ، فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ فَضْلِهِ . وَ أَحِبُّوا أَهْلُ بَيْتٍ نبیکم حُبّاً مُقْتَصِداً وَ لَا تَغُلُّوا ، وَ لَا تَفَرَّقُوا ، وَ لا تَقُولُوا ، مَا لَا نَقُولُ ، فَإِنَّكُمْ إِنْ قُلْتُمْ وَ قُلْنَا مِتُّمْ وَ مِتْنَا ثُمَّ بَعَثَكُمُ اللَّهُ وَ بَعَثَنَا ، فَكُنَّا حَيْثُ یشاء اللَّهِ وَ کنتم»

1- این که شب یکشنبه بیست و سوم رجب.(1)

2- بیست و سوم ماه شعبان (2)

3- در ماه رمضان بوده(3)

و هیچ کدام از اینها را دلیل و اعتمادی نیست، و همه آن ها خبر است و از معصومین علیهم السلام نیست.

سیزدهم رجب خبری است که عتاب بن أسيد اموی نقل می کند، حال او نزد طائفه اماميه معلوم است، او بر شهر مکه امیر بود تا زمان شهادت رسول الله صلى الله عليه و آله و ابوبکر نیز او را در مقامش باقی گذاشت و در روز مرگ ابوبکر فوت نمود. پسر او نیز مجاهر به عداوت و دشمنی امیرالمؤمنين علي عليه السلام بوده، که در روز جنگ جمل همراه با عائشه بود و کشته شد. و از واضحات است که چنین کسی مورد اعتماد نیست هرچند که ولادت حضرت را در داخل خانه خدا ذکر نموده باشد، زیرا این مطلب در منظر عام بوده و قابل انکار نیست.

وصواب و قول درست آن است که شیخ طوسی قدس سره در کتاب شریف «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد في أعمال السنة» از کتاب راوی ثقه و جلیل صفوان بن مهران جمال نقل می کند و او در کتاب خود از امام جعفر صادق عليه السلام نقل کرده که فرمود:

«وُلْدُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ الْأَحَدِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ»(4)

امیر المؤمنين عليه السلام در روز یک شنبه هفتم ماه شعبان متولد شدند.

و صریح روایت صفوان است که میلاد حضرت در هفتم ماه شعبان بوده و قابل رد نیست .

طريق شیخ طوسی قدس سره به کتاب صفوان در «الفهرست - فهرست كتب الشيعة واصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول»: «أخبرنا ابن أبي جيد، عن إبن الوليد، عن الصفار، عن السندي بن محمد، عن صفوان» صحیح است(5)

دیگر این که شیخ الطائفة الحقة طوسي قدس سره این حدیث شریف را در کتاب «مصباح المتهجد»، که برای عمل شیعیان تأليف شده آورده، و این می رساند که مورد قبول و

ص: 334


1- مطالب السؤول: ص 63 و مسار الشيعة.
2- بحار الأنوار ج 35 ص 7 خ10.
3- کنز الفوائد: ج1 ص255.
4- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص852- روی صفوان الجمال، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال: «وُلْدُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ الْأَحَدِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ».
5- الفهرست رقم 357.

تاکید وی بوده است.

وجوه وثاقت صفوان بن مهران الجمال

1) شیخ نجاشی قدس سره صفوان را توثیق نموده و می نویسد: وی صاحب کتاب است.(1)

2) شیخ مفید قدس سره در «الإرشاد» وی را از شیوخ و خواص اصحاب امام صادق عليه السلام و از ثقات فقهاء صالح برشمرده که به امام موسی کاظم علیه السلام تصريح نموده اند (یعنی واقفی نبوده و در اعتقاد مستقیم است).

3) شیخ طوسی قدس سره او را از اصحاب امام صادق علیه السلام و صاحب کتاب ذکر نموده است.

4) در طريق المزارالكبير، ابن المشهدي قدس سره واقع شده، وی در اول کتاب راویان کتاب را توثيق عام نموده است.

5) از مشایخ ثقات است، و اجلاء از ثقات و فقهاء و روات که برخی نیز از اصحاب اجماع هستند و جز از ثقات روایت نمی کنند، از او روایت کرده اند مانند: ابن ابی عمیر، احمد بن محمد بن ابی نصر، صفوان بن يحيى، حسن بن على بن فضال، حسن بن محبوب و يونس بن عبد الرحمان

نکاتی لازم به ذکر:

شيخ الطائفة الحقة طوسي قدس سره الشريف كتاب «مصباح المتهجد و سلاح المتعبد في أعمال السنة» را که از نام آن معلوم است برای عمل مؤمنين تأليف فرموده و نه کتابی علمی برای اهل علم مانند کتاب «الخلاف» و «المبسوط» و غیر آنها و در این کتاب شریف حدیثی را که صحیح برای عمل می دانسته ذکر فرموده است.

این کتاب شریف در طی ده قرن گذشته محل توجه عام و خاص بوده و به آن عمل می شده و نسخه های فراوانی از آن در بلاد اسلامی و غیر آنها موجود است.

نظر به اهمیت این کتاب شریف بسیاری از فقهاء و محدثین آن را شرح و تتميم و ترجمه و یا اختیار نموده و برخی مانند شیخ طوسی و علامه حلی آن را مختصر کرده اند.

ص: 335


1- الفهرست رقم 525.

و شیخ شهید محمد بن مکی عاملی قدس سره الشريف در کتاب شریف «الدروس الشرعية في فقه الإمامية» جلد2 صفحه 6 فرموده:

... و روي سابع شعبان، بعد مولد رسول الله صلى الله عليه و آله بثلاثين سنة(1)

و اقوال و اخبار غیر معصومیه اعتبار ندارند، و اجماعی و تواتری نیز در کار نیست، و اخبار مخالفين و كتب آنها نزد ما معتبر نیستند، و آن چه در کتاب التهذيب آمده کلام شیخ مفید در المقنعه است و التهذيب شرح آن است و از شیخ طوسی نیست و آن هم خبر است و نه حدیث و غلط مشهور است، و بقیه مصادر شیعه نیز که آورده اند چنین است.

و دلایل دیگر

1. فرزندان هر مردی داناترند به مولد پدران خود، و از اهل بیت جز این قول نقل نشده و دیگر اقوال از مخالفين واجانب است.

2. روایت در مذمت روز13 و کسی که در آن روز به دنیا بیاید (شوم است) آمده است.

و صریح قرآن است که برخی ایام نحس هستند:

«إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي يَؤُمُّ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ»(2)

همانا ما در روزهایی شوم بادی سرد فرستادیم .

«فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً صَرْصَراً فِي أَيَّامٍ نَحِساتٍ... »(3)

پس ما بر آنها بادی بسیار سرد در روز شومی دیرپا فرستادیم....

و روایاتی درباره نحس بودن روز سیزدهم و شوم بودن کسی که در آن روز زاده شود آمده که ملاحظه می کنید. (4)

3. در دعای مشهور از حضرت بقية الله سلام الله عليه و عجل الله فرجه درباره دو مولود در ماه رجب چنین آمده:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بالمَولودَينِ فِي رَجَبٍ مُحَمَّدُ بْنِ عَلِيِّ الثَّانِي وَ ابْنِهِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ الْمُنْتَجَبُ ...»(5)

ص: 336


1- از او: مرآة العقول: ج5 ص 276 و بحار الأنوار: ج 35 ص 7 ب1 و ج ص 383 ب5 والحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج17 ص 433 و کشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء: ص 12 و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج20 ص 89.
2- سوره (54) القمر آیه20.
3- سوره (41) فصلت آیه 17.
4- مكارم الأخلاق: ص474 فصل6 عن الصادق عليه السلام: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوا فِيهِ جَمِيعَ الْأَعْمَالِ ...» الدروع الواقية، سيد علي بن طاووس، ص262 فصل 23 - حدثنا أبو نصر محمد بن أحمد بن حمدون الواسطي قال: حدثنا أبو الفرج محمد بن علي القناني قال: حدثنا أحمد بن محمد بن موسی قال: محمد بن علي بن معمر الكوفي قال: حدثنا علي بم محمد الزاهد قال: حدثنا عاصم بن حميد قال: قال جعفر بن محمد صلوات الله عليه و قد سئل عن إختيارات الأيام فقال: «...(الْيَوْمُ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنَ الشَّهْرِ) يَوْمُ نَحْسٍ ، وَ هُوَ يَوْمُ سَوْءٍ ، فَاتَّقِ فِيهِ السُّلْطَانَ أَوِ عُمَّالِهِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ ، وَ لَا تَطْلُبَنَّ فِيهِ حَاجَةً أَصْلًا ...». وسائل الشيعة: ج11 ص400 ب 27 ح 15109-2- علي بن موسی بن جعفر بن طاوس في كتاب الدروع الواقية بإسناده عن الشيخ أبي جعفر الطوسي، عن جماعة، عن أبي المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني - و ذكر أنه كثير الرواية حسن الحفظ - ، عن محمد بن معقل بن وضاح العجلي، عن محمد بن الحسن بن بنت إلياس، عن أبيه، عن صدقة بن غزوان ، عن أخيه سعید بن غزوان، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام أنه ذکر لهم إختيارات الأيام إلى أن قال: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسٍ يُكْرَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ يبقی فِيهِ الْمُنَازَعَاتُ وَ الْحُكُومَةُ وَ لِقَاءُ السُّلْطَانِ وَ غَيْرُهُ وَ لَا يُدْهَنُ فِيهِ الرَّأْسُ وَ لَا يُحْلَقُ الشَّعْرُ وَ مَنْ ضَلَّ أَوْ هَرَبَ فِيهِ سَلِمَ ...». بحار الأنوار: ج56 ص 96 ب 22 ح 1- أقول: رأيت في بعض الكتب المعتبرة روی فضل الله بن علي بن عبيد الله بن محمد بن عبد الله بن محمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسين بن علي بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب تولاه الله في الدارين بالحسنى، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوريستي، عن أبي محمد جعفر بن أحمد بن علي المونسي القمي، عن علي بن بلال، عن أحمد بن محمد بن يوسف، عن حبیب الخير، عن محمد بن الحسين الصائغ، عن أبيه، عن معلی بن خنیس قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد عليه السلام: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیروزاسم الملک الْمُوَكَّلِ بِالنُّجُومِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمُ ثَقِيلُ شُؤْمِيُّ جِدّاً وَ يَقُولُ الصَّادِقُ : إِنَّهُ يَؤُمُّ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوهُ فِي جَمِيعِ الْأَعْمَالِ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا تَقْصِدُوا وَ لَا تَطْلُبُوا فِيهِ الْحَاجَةَ أَصْلًا وَ لَا تَدْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ جهدکم وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ...». بحار الأنوار: ج 56 ص 102 ب22 ح4- و أقول: وجدت في بعض كتب المنجمين مرويا عن مولانا الصادق عليه السلام في أيام شهور الفرس: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیراسم ملک مُوَكَّلٍ بِالْكَوَاكِبِ يَؤُمُّ نَحْسُ يَصْلُحُ لِمُجَالَسَةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ وَ الإشتغال بِالدُّعَاءِ وَ لْيُحْذَرْ فِيهِ جَمِيعُ الْأَعْمَالِ لَا سیما لِقَاءَ الْأَكَابِرِ ... ». بحار الأنوار، ج56، ص105 ب 22ح5 - رواية أخرى روى أبونصر يحيي بن جرير التكريتي في كتاب المختار في الإختیارات عن أبي الحسن القارىء عن الحسن بن أحمد بن روح، عن محمد بن إبراهيم، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: «...الْيَوْمُ الثَّالِثَ عَشَرَ نَحْسُ رَدِي ءُ فَتَوَقَّ فِيهِ لِقَاءَ السطان وَ غیره وَ احْذَرْ فِيهِ الرَّمْيَ فَإِنَّهُ مَشُومٍ...». بحار الأنوار: ج 56 ص 108 ب22 ح 6 - أقول: و قد روي أيضا في بعض الكتب عن الصادق عليه السلام إختيارات أيام شهور الفرس على وجه آخرهكذا: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیر سَعْدُ فِي فروردین وَ أرديبهشت نَحْسُ فِي تِيرٍ وَسَطُ فِي سَائِرِ الشُّهُورِ ...» مستدرك الوسائل: ج8 ص 146 ب21 ح 9253 - السيد أبوالقاسم علي بن رضي الدين علي بن طاوس في زوائد الفوائد، عن الصادق عليه السلام أنه قال: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسُ فِيهِ هلک ابْنُ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ امْرَأَةُ لُوطٍ وَ هُوَ يَوْمُ مَذْمُومُ فِي كُلِّ حَالٍ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرٍّ . وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ كَانَ مَشْئُوماً عَسِيرَ الرِّزْقِ کثیر الْحِقْدُ نکد الْخُلُقِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ ؛ أَوْ فِي لَيْلَتِهِ يُخَافُ عَلَيْهِ . وَ اللَّهُ أَعْلَمُ . وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى : تتقی فِيهِ الْمُنَازَعَاتُ وَ لِقَاءُ السَّلَاطِينِ وَ الْحُكُومَاتُ وَ حَلْقُ الرَّأْسِ وَ دُهْنُ الشَّعْرِ وَ مَنْ هَرَبَ فِيهِ سَلِمَ وَ إِنْ وُلِدَ فِيهِ ذَكَرُ لَمْ يَعِشْ ...».و سفينة البحار، ج8 ص 768 «...اليوم الثالث عشر: يوم نحس فاتق فيه المنازعة و لقاء السلطان و كل أمر، و لا تدهن فيه رأسا و لا تحلق فيه شعرا و من ضل فيه أو هرب سلم، و من مرض فيه أجهد و المولود فيه ذكر انه لا يعيش».
5- مصباح المتهجد: ص805 قال ابن عياش: و خرج إلى أهلي على يد الشيخ الكبير أبي القاسم رضي الله عنه في مقامه عندهم هذا الدعاء في أيام رجب:.... و الإقبال الأعمال الحسنة: ج3 ص215 الفصل 23 و من الدعوات كل يوم من رجب، ما رويناه أيضا عن جدي أبي جعفر الطوسي قدس الله روحه، فقال: قال ابن عياش: و خرج إلى أهلي على يد الشيخ أبي القاسم رضي الله عنه في مقامه عندهم هذا الدعاء في أيام رجب:. البلد الأمين و الدرع الحصين: ص180 و المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية): ص530 و بحار الأنوار: ج 50 ص 14 ب1 ح14- عن المصباحين، و بحار الأنوار: ج 50 ص 116 ب1 ح5 و ج95 ص394 ب23 عن المتهجد، و زاد المعاد - مفتاح الجنان، العلامة محمد باقر المجلسي: ص 17 الفصل 3 قال: و روی الشيخ الطوسي و السيد و آخرون بسند معتبر عن الإمام صاحب الزمان أنه من السنة أن يقرأ هذا الدعاء في كل يوم من أيام رجب، و رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار ، السيد نعمة الله الجزائري: ج2 ص 439 الفصل 1 از المتهجد.

بدیهی است که اگر ولادت امیرالمؤمنين عليه السلام در این ماه بود، حتما امام زمان علیه السلام در این دعا ذکر می فرمود، و سخن حضرت که دو مولود این ماه امام محمد جواد و على هادی علیهما السلام است، معنا نداشت.

4. از بعضی از روایات و اخبار به ظهور می رسد که مادر حضرت در 20 ذی الحجة الحرام به حضرت باردار شدند و این که در نه ماهگی وضع حمل نمودند، پس به يقين ولادت حضرت بعد از ماه رجب بود است.

5. روایت مفصلی به سندهای عدیده از ائمه علیهم السلام و از غیر آنان به صراحت آمده که دلالت می کند براینکه ولادت حضرت در دهه اول ماه بوده بلکه ممکن است از آن روایات استفاده شود آن ماه، ماه شعبان بوده است.

و در زیارتی که روایت شده که حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشريف با آن امیرالمؤمنين عليه السلام را زیارت نموده آمده است:

«السَّلامُ عَلَی الشَّجَرَة النَّبَوِیَّة، ... يَا مَوْلَايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! هَذَا يَؤُمُّ الْأَحَدِ وَ هُوَ يؤمك وَ بِاسْمِكَ، وَ أَنَّا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارَكَ، .....»(1)

از مؤيدين حديث صفوان:

علامه جليل شیخ احمد بن الشيخ صالح آل طوق القطيفی، متوفي بعد از سال 1245 در «الرسالة التاسعة عشر، رسائل آل طوق القطيفی» جلد4 صفحه 49 فصل 2 نوشته:

و لكن روى الشيخ في المصباح عن صفوان الجمال، عن أبي عبدالله سلام الله عليه قال: ولد أمير المؤمنين عليه السلام في يوم الأحد لسبع خلون من شعبان. والظاهر أن طريق الشيخ إلى صفوان صحيح، و ظاهر بعض أكابر المعاصرين العمل بظاهرها.

و می گوید:

والأصح عندي أنه عليه السلام ولد يوم الأحد سابع شعبان، والرواية به صحيحة؛ لأن الشيخ رواها في المصباح عن صفوان بن مهران، و طريقه إليه صحيح، وهو ثقة جليل

ص: 337


1- جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع: ص 31 -زيارة أميرالمؤمنين عليه السلام برواية من شاهد صاحب الزمان عليه السلام و هو یزور بها في اليقظة لا في النوم يوم الأحد و هو يوم أمير المؤمنين عليه السلام: السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَ الدوحة الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ، الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ ، الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ ، وَ عَلَى ضجيعيک آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ . السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ . السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ المحدقین بِكَ وَ الحاقين بِقَبْرِكَ . یا مَوْلَايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! هذا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يؤمک وَ بِاسْمِكَ ، وَ أَنَّا ضيفک فِيهِ وَ جَارَكَ، فأضفني يَا مَوْلَايَ ، وَ أَجِرْنِي ، فإنک كَرِيمُ تُحِبُّ الضِّيَافَةِ ، وَ مَأْمُورُ بِالْإِجَارَةِ ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ ، وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ ، بمنزلتک وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ ، وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عمک رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ .

...

ایشان تصریح دارد به صحت سند و این که بزرگان از معاصرینش به ظاهر حديث صفوان از امام صادق علیه السلام عمل می کنند.

وعلامه ابوصالح محمد المهدي ابن بهاء الدين محمد ملقب به صالح بن الشيخ معتوق بن عبد الحميد الفتونی العاملي التباطئ النجفي النسابه، متوفی 1183 هجری قمری، صاحب کتاب «حديقة النسب» چنین سروده:

مؤيدة الْجُمُعَةِ يَوْمَ السَّابِعِ *** فِي شَهْرِ شَعْبَانَ ببَيْتِ الصانع

وَ قَدْ خَلَتْ مِنْهُ ثَلَاثُونَ سِنِّهِ *** مِنْ مؤلد النَبِیِ فَاعْلَمْ سُنَنِهِ

شیخ حسن بن محمد بن على بن محمد تقی بن بهاء الدين فتوني همدانی آملی حائری در قصیده ای که به سال 1278 هجری قمری در تاریخ ائمه هدی علیهم السلام سروده، و آن را «دوحة المهدي» نامیده، چنین می گوید:

وَ فِي ضُحَى الْجُمُعَةِ قَدْ تؤلدا *** مُطَهَّراً مُکَرَماً مُسَدَداً

و كانَ ذَا فِي كَعْبَةُ الرَحمانِ *** لِسَبْعَةِ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ (1)

به روز جمعه به هنگام ظهر، آن مولود پاک وکریم و نیرومند دیده به جهان گشود

این درخشش در خانه کعبه *** هفت روز گذشته از شعبان بود.

به همین مقدار در این جا اکتفا می شود.

لازم به ذکر است

اقامه مجالس احیای امر اهل بیت خاصه امیر المؤمنين عليهم السلام در هر زمانی و از آن ها روز سیزدهم ماه رجب و ذكر فضائل آنان در چنین روزی نه تنها مانعی ندارد که اجر و ثواب دارد، لكن بدانیم از ظلم هایی که بر این خاندان رفته این است که سخن صریح امام معصوم درباره تاریخ دقیق میلاد آن حضرت کنار گذاشته شده و معمول نیست و تاریخی جعلی که منشأ آن خبری از یکی از امویان که از دشمنان آن حضرت بوده اند، میان شیعیان مشهور و معمول گشته

ص: 338


1- مولود کعبه، علامه اردوبادی، ترجمه عیسی اهری: ص 158.

است، بایسته است در این امر نیز به فرمایش امام معصوم جعفر صادق علیه السلام عمل کنیم و روز ولادت واقعی حضرت را به ذكر فضائل و مناقب آن حضرت احیاء نموده و قلب قلب عالم موجود را شاد نماییم. از ذات الله تبارک و تعالی می خواهیم به ارادت مندان امیرالمؤمنين على بن ابی طالب عليه السلام بصیرت بیشتر عنایت کند و توفیق پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را در همه چیز عطا فرماید.

***

امیرالمؤمنین علیه السلام و اقتدا به ...؟

سؤال 30- آیا امیرالمؤمنین علیه السلام در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر در نمازهای جماعت اقتدا می کرده است یا خیر؟

جواب- از شرایط امام جماعت نزد شیعه؛ طهارت مولد، عقل، ایمان به ولایت ائمه معصومین و عدالت است که آن سه غاصب فاقد آن ها بودند.

و بنا بر نقل خود مخالفين، حضرت امیر المؤمنين عليه السلام به آنها اقتدا نفرموده است و خودشان روایت کرده اند که فرمود:

«لَا جُمُعَةَ إِلَّا فِي مِصْرٍ مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ»(1)

(نماز) جمعه ای در شهری (برگزار) نمی شود مگر با امام عادل .

بلکه برخی از اصحاب نیز به آنان اقتدا نمی کرده اند و از آن ها سعد بن عباده است(2)

و حضرات اهل بیت علیهم السلام اگر ناچار از شرکت در جماعت آنان بودند، در باطن اقتدا نمی نمودند چنان که می فرمایند:

«وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ»(3)

و اما من با آنان نماز می گزارم و به آنان نشان می دهم که سجده می کنم در حالی که سجده نمی کنم.

***

ص: 339


1- تاریخ دمشق: ج43 ص 25 خ4951.
2- صحیح مسلم: ج3 ص1404 خ 1779 و البداية والنهاية: ج3 ص 321.
3- تهذیب الأحکام: ج3 ص 269ب 25ح 774-94 محمد بن علي بن محبوب، عن القاسم بن عروة، عن عبيد بن زرارة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت إني أدخل المسجد و قد صليت فأصلي معهم فلا أحتسب بتلك الصلاة؟ قال: «لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ».

رقية از دختران حضرت فاطمة الزهراء عليهم السلام

سؤال 31- حضرت فاطمه زهرا سیدة النساء عليها السلام چند فرزند داشته اند؟

جواب- فرزندان حضرت صدیقه طاهره فاطمة الزهراء صلوات الله وسلامه عليها شش تن بوده اند: امام حسن المجتبى و امام حسین سیدالشهداء و حضرت زينب الكبرى و حضرت ام كلثوم و حضرت رقیه و حضرت محسن السبط الشهيد صلوات الله عليهم أجمعين . و در کتب فرقه ناجیه و عامه ذکر حضرت رقیه علیها السلام شده، و ما در این جا برخی از آن منابع را ذکر می کنیم

واعظ دیلمی از علماء امامیه در قرن 10 در کتاب گران سنگ غرر الأخبار و درر الآثار از کتاب «السقيفة» ابوصالح سليل بن احمد نقل می کند:

لما امتنع أمير المؤمنين عليه السلام من البيعة، أقبل عمر في جمع كثير فوقف على منزل فاطمة عليها السلام فطلب عليا عليه السلام ليخرج إليه، فأبي. فدعا عمر بحطب و نار و قال: والذي نفس عمر بيده لئن لم يخرج لأحرقن عليكم البيت، فقيل له: إن فيه فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و أولادها الحسن و الحسین و أخواتهما أم كلثوم و زینب و رقية ! و فيه أثاث رسول الله صلى الله عليه و آله! و أنکر الناس ذلك من قوله ...(1)

آن گاه که امیرالمؤمنين عليه السلام از بیعت خودداری کرد، عمر با جمع بسیاری آمد تا این که بر خانه حضرت فاطمه علیها السلام ایستاد و على عليه السلام را خواست تا خارج شده و نزدش بیاید، و او سرباز زد. در نتیجه عمر هیزم و آتش خواست و گفت: قسم به آن که جان عمر دست اوست، اگر بیرون نیاید، خانه را روی شما آتش می زنم. به او گفته شد: همانا فاطمه دخت رسول الله صلى الله علیه و آله و پسران او حسن و حسین و خواهران آنان زینب و ام كلثوم و رقیه در خانه اند! و اثاث رسول الله صلى الله عليه و آله در آن است ! و سخن او را مردم خوش نداشتند....

ص: 340


1- غرر الأخبار و درر الآثار، الواعظ الديلمي از علماء امامیه در قرن 10: ص 280 الفصل 22 مما ننقله عن كتاب السقيفة رواية أبي صالح السليل بن أحمد بن عیسی بن شیخ الحاسبين -معلق) قال:.

باز از آن کتاب نقل می کند:

لما دخل عمر و من معه على (منزل) فاطمة عليها السلام بکت و بكوا أولادها الحسن و الحسين عليهما السلام و أم كلثوم و زینب و رقية، و (لما أخرج علي) خرجوا باکین يتبعون أباهم، و خرجن نساء المدينة باكيات معهم صارخات، معهن أسماء بنت عمیس زوجة أبي بكر، فاعترضها خالد بن الوليد و قال: ارجعي، فقالت له: أين ترکت دیسما؟! لا والله لا أرجع حتى (ترجع بنت رسول الله؛ و قالت فاطمة: «لا أرجع حتى يخلوا عن ابن عمي»، فغضب رجل من الأنصار يقال له رفاعة بن رافع و قال لخالد: و الله لئن اعترضتها لأضربن أنفك بسيفي هذا؛ فناداه عمر: اكفف و الحق بنا ....(1)

وقتی که عمرو همراهانش به خانه فاطمه علیها السلام داخل شدند حضرتش گریست و فرزندانش حسن و حسین و ام كلثوم و زینب و رقیه عليهم السلام گریستند، و وقتی که على را از خانه بیرون بردند، آنان در پی پدرشان گریان بیرون رفتند، و زنان مدينه گریان و شیون کنان با آنان خارج شدند، اسماء بنت عمیس همسر ابوبکر همراه آنان بود، خالد بن الوليد راه براو گرفت و به او گفت: برگرد، به او گفت: «دیسم»را کجا ترک کردی؟! نه به خدا سوگند باز نمی گردم مگر آن که دختر رسول الله برگردد. و فاطمه فرمود: تا پسر عمویم را وانگذارند باز نمی گردم، مردی از انصار که رفاعة بن رافع گفته می شد غضب کرد و به خالد گفت: به خدا سوگند که اگر راه براو گرفتی با این شمشیرم بینی تو را می زنم. عمر او را ندا داد: بس کن و به ما ملحق شو....

()و أما قول أسماء لخالد: أين ترکت دیسما؟ فإن أباه الولید بن المغيرة كان له عبد يقال له بركة يرعى غنمه فسماه ديسمأ ، فوثب على أهله فحملت بخالد، فلما وضعته على شبهة نفاه الوليد منه و لم يلحقه به، فلما كبرو رأی خالد وقوته و عقله ألحقه به، و قال فيه ابن الزبعري السهمي: قل للوليد متى سمعت باسمك * ذا ما كان دیسم في الأسماء في الحكم.

ص: 341


1- غرر الأخبار و درر الآثار، الواعظ الديلمي: ص 285 و روی أيضا صاحب کتاب السقيفة أبو صالح السليل، قال :.

و اما سخنی که اسماء به خالد گفت: «أين ترکت دیسما؟ .«دیسم»را در کجا واگذاشتی؟) به این جهت بود که پدرش ولید بن المغيره را برده ای بود که گوسفندانش را چرا می داد و نامش بركة بود، او را دیسم نامید. سپس این غلام بر زن ولید افتاد و نزدیکی کرد، در نتیجه به خالد حامله شد، وقتی او را زایید بر شبهه بود و ولید او را از خود ندانست و نفی نمود و به خود ملحق نکرد (فرزند خود ندانست) وقتی بزرگ شد و خالد و نیرو و عقل او را دید، او را به خود ملحق نمود، و ابن الزبعرى السهمی درباره او سرود: بگوبه ولید چه وقت اسمت را شنیدی آن وقت که دیسم را در نام ها و حکمت ها نبود .

و در بسیاری از منابع عامه نیز حضرت رقیه دختر گرامی حضرت فاطمه علیها السلام ذکر شده،(1) و تا کنون بیش از آن چه ذکر گردید، درباره این فرزند گرام آل طاها صلوات الله عليهم، نیافته ایم و از ماجرای رحلت و یا شهادت ایشان خبری ندیده ایم، فسلام الله عليهم اجمعين .

ازدواج ام کلثوم عليها السلام با ...؟

سؤال 32- آیا امیرالمؤمنین علیه السلام دختری به نام ام کلثوم داشته اند؟ اگر داشته اند آیا با عمر ازدواج نموده است؟

جواب ۔ حضرت ام کلثوم یکی از دختران حضرت فاطمه سلام الله عليهما است و داستان دروغین ازدواج ایشان با شخص مذکور- که رأس قاتلین حضرت فاطمه و حضرت محسن عليهما السلام است - از افتراءات و ساخته های دشمنان اهل بیت نبوت است و علمای شیعه در طول تاریخ، به این دروغ و شبهه پاسخ داده و بعضا رساله هایی تحریر نموده اند. هم چنین در کتاب شریف الخرائج و الجرائح جلد2 صفحه 825 حدیث 31 فرمایش امام صادق عليه السلام آمده است که فرمود:

امیرالمؤمنين عليه السلام که اصرار و فشار آن شخص را مشاهده فرمودند، در پی زن جنیه یهودیه ای از اهل نجران فرستادند و امر فرمودند که خودش را شبیه به ام كلثوم

ص: 342


1- الذرية الظاهرة، الدولابي: ص 92 ح82 حدثني احمد بن عبد الله بن عبد الرحيم، نا عبد الله بن صالح، حدثني الليث بن سعد، قال: تزوج علي بن أبي طالب فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم، فولدت له: حسنا و حسینا و زینب و أم كلثوم و رقية، فماتت رقية و لم تبلغ. و ذخائر العقبی، محب الطبري: ص 55 (ذکر ولد فاطمة عليها السلام) عن الليث بن سعد قال: تزوج علي فاطمة فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم كلثوم و رقية فماتت رقية و لم تبلغ، وقال غيره ولدت حسنا و حسینا و محسنا فهلك محسن صغيرا و أم كلثوم و زینب و لم يتزوج عليها حتى ماتت عليها السلام. و لم يكن لرسول الله صلى الله عليه (وآله) و سلم عقب إلا من بنته فاطمة عليها السلام و أعظم بها مفخرة. و نهاية الأرب، النويري: ج 18 ص213... ثم قال (الرسول صلى الله عليه و آله): «إِنِّي سَمَّيْتَهُمْ بِأَسْمَاءِ وَلَدِ هَارُونَ شَبَّرَ وَ شبیر وَ مُبَشِّرٍ».و ولدت له رقية و زينب و أم كلثوم، فهلکت رقية، و لم تبلغ. و ملحقات إحقاق الحق: ج 25 ص 588 از «إتحاف أهل الإسلام»، محمد بن علي الحنفي المصري (ص35 و النسخة مصورة من المكتبة الظاهرية بدمشق) قال: و قد ولدت فاطمة من علي رضي الله تعالی عنه ستة؛ ثلاثة ذكور و ثلاث إناث، فالذكور الحسن والحسين و المحسن و المحسن بضم الميم و فتح الحاء و تشديد السين مكسورة، و الإناث زینب و أم كلثوم و رقية، و ماتت و لم تبلغ. نقله ابن الجوزي. و تاریخ الخميس، الديار البكري: ج1 ص 278 (ذکرولد فاطمة) عن الليث بن سعد قال تزوج علي فاطمة فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم كلثوم و رقية فماتت رقية و لم تبلغ .... و نور الأبصار، الشبلنجي: ص 99 و أما أولادها (فاطمة) رضي الله عنها فالحسن و الحسين و محسن و هذا مات صغيرا و أم كلثوم و زینب، و زاد الليث بن سعد رقية و ماتت و هي صغيرة لم تبلغ، و لم يتزوج علي رضي الله عنه على فاطمة رضي الله عنها حتى ماتت و كانت أول أزواجه رضي الله عنهما. و الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء، الأنصاري: ج5 ص 16 ح4 عن الليث بن سعد، قال : تزوج علي عليه السلام فاطمة عليها السلام، فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم کلثوم و رقية، و ماتت رقية و لم تبلغ. از تاریخ الخميس: ص 279 و ذخائر العقبي: ص 55 و إتحاف السائل: ص 33 و سبل الهدى و الرشاد: ج 11 ص 50.

نماید، و به خانه آن شخص رفت، و ام كلثوم مخفي بود تا این که آن شخص به شک افتاد و گفت: به مردم خبر می دهم که على سحر نموده است، که پیش از کارش مرد، و پس از او ام كلثوم آشکار گردید. هم چنین بنابر نقل ابن شهرآشوب در المناقب از کتاب الإمامة نوبختی که گفت: پس از درخواست ازدواج آن شخص با ام كلثوم، او کوچک بوده است و به سن ازدواج نرسیده است، و روایات حاکی از ازدواج آنها در کتب مخالفين است و یا از جهت سند ضعیف هستند و نشان دهنده ساختگی بودن آن ها است.

بریدن دستان امام شب یازدهم

سؤال 33- در چه مدرکی ذکر شده که شب یازدهم عاشورا ظالم کافری دو دست مبارک سیدالشهداء عليه السلام را بریده است؟

جواب- این جنایت عظیم در کتاب هایی گزارش شده است: «الهداية الكبرى»، «بحارالأنوار»به نقل از بعضی از کتاب های معتبره مناقب که مانند روایت الهدایه است، «مقتل الحسين عليه السلام»خوارزمی که از محدثين عامه است و نیز برخی دیگر، فراجع.(1)

خرابه شام

سؤال 34- آیا خرابه ای کنار قصر یزید لعنه الله تعالی وجود داشته است که اهل بیت علیهم السلام را در آن مکان جا دادند یا خیر؟ مدرک آن را بفرمایید.

جواب- در روایت امام جعفر صادق و فاطمة فرزند امیرالمؤمنين (و در برخی منابع دختر امام حسين )عليهم السلام و دیگر اخبار در کتب معتبره امامیه که ذکر می کنیم تصریح شده است که تا مدتی زنان و فرزندان اسیر اهل بیت و امام زین العابدین علیهم السلام را به فرمان يزيد لعنه الله، در جایی نزدیک قصر آن ملعون جای دادند که سقفی نداشت و از گرمای آفتاب در روز و سرمای شب در چنان رنجی بودند که صورت آنان پوست انداخت و چنان خراب بود که

ص: 343


1- بحار الأنوار: ج 45 ص 309-312 ب 46 ضمن ح12 روي في بعض كتب المناقب المعتبرة : و روي أن رجلا بلا أيد و لا أرجل و هو أعمى يقول: رب نجني من النار. فقيل له: لم تبق لك عقوبة و مع ذلك تسأل النجاة من النار؟! قال : كنت فيمن قتل الحسين عليه السلام بكربلاء فلما قتل رأيت عليه سراويلا و تكة حسنة بعد ما سلبه الناس فأردت أن أنزع منه التكة فرفع يده اليمنى و وضعها على التكة فلم أقدر على دفعها فقطعت يمينه ثم هممت أن آخذ التكة فرفع شماله فوضعها على تکته فقطعت يساره ثم هممت بنزع التكة من السراويل فسمعت زلزلة فخفت و تركته فألقى الله على النوم فنمت بين القتلى فرأيت كأن محمدا صلى الله علیه و آله أقبل و معه علي و فاطمة فأخذوا رأس الحسين فقبلته فاطمة ثم قالت: «يَا وَلَدِي قَتَلُوكَ قَتَلَهُمُ اللَّهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكَ؟»فكان يقول: «قَتَلَنِي شِمْرٍ وَ قَطَعَ يَدَايَ هَذَا النَّائِمِ»و أشار إلي فقالت فاطمة لي: «قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رجليک وَ أعمی بَصَرُكَ وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فانتبهت و أنا لا أبصر شيئا و سقطت مني يداي و رجلاي و لم يبق من دعائها إلا النار. از او: عوالم العلوم: ج 17 ص 628-629 و الدمعة الساكبة: ج5 ص 184. بحار الأنوار: ج 45 ص 316-319 ب46 و روي في الكتاب المذكور عن سعيد بن المسيب قال: لما استشهد سيدي و مولاي الحسين عليه السلام و حج الناس من قابل دخلت على علي بن الحسين فقلت له: يا مولاي ! قد قرب الحج فما ذا تأمرني؟ فقال: «امْضِ عَلَى نِيَّتُكَ وَ حُجَّ». فحججت فبينما أطوف بالكعبة و إذا أنا برجل مقطوع اليدين و وجهه كقطع الليل المظلم و هو متعلق بأستار الكعبة و هو يقول: اللهم رب هذا البيت الحرام اغفرلي و ما أحسبك تفعل و لو تشفع في سكان سماواتك و أرضك و جميع ما خلقت لعظم جرمي. قال سعيد بن المسيب: فشغلت و شغل الناس عن الطواف حتى حف به الناس و اجتمعنا عليه فقلنا: يا ويلك لو کنت إبليس ما كان ينبغي لك أن تيأس من رحمة الله فمن أنت و ما ذنبك ؟ فبکی و قال: يا قوم أنا أعرف بنفسي و ذنبي و ما جنيت. فقلنا له: تذكره لنا. فقال: أنا كنت جمالا لأبي عبد الله عليه السلام لما خرج من المدينة إلى العراق و كنت أراه إذا أراد الوضوء للصلاة يضع سراويله عندي فأرى تكة تغشي الأبصار بحسن إشراقها و كنت أتمناها تكون لي إلى أن صرنا بكربلاء و قتل الحسين و هي معه فدفنت نفسي في مكان من الأرض فلما جن الليل خرجت من مكاني فرأيت من تلك المعركة نورا لا ظلمة و نهارا لا ليلا و القتلى مطرحين على وجه الأرض فذكرت لخبثي و شقائي التكة فقلت: و الله لأطلبن الحسين و أرجو أن تكون التكة في سراويله فآخذها و لم أزل أنظر في وجوه القتلى حتى أتيت إلى الحسين عليه السلام فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق مرمل بدمائه و الرياح سافية عليه فقلت: هذا و الله الحسين، فنظرت إلى سراويله كما كنت أراها فدنوت منه و ضربت بيدي إلى التكة لآخذها فإذا هو قد عقدها عقدا كثيرة فلم أزل أحلها حتى حللت عقدة منها فمد يده اليمنى و قبض على التكة فلم أقدر على أخذ يده عنها و لا أصل إليها فدعتني النفس الملعونة إلى أن أطلب شيئا أقطع به يديه فوجدت قطعة سيف مطروح فأخذتها و اتكيت على يده و لم أزل أحزها حتى فصلتها عن زنده ثم نحيتها عن التكة و مددت يدي إلى التكة لأحلها فمد يده اليسرى فقبض عليها فلم أقدر على أخذها فأخذت قطعة السيف فلم أزل أحزها حتى فصلتها عن التكة و مددت يدي إلى التكة لآخذها فإذا الأرض ترجف و السماء تهتز و إذا بغلبة عظيمة و بکاء و نداء و قائل يقول: «وَا إبناه وَا مقتولاه وَا ذبیحاه وَا حسيناه وَا غريباه یا بَنِي قتلوک وَ مَا عرفوک وَ مَنْ شَرِبَ الْمَاءَ مَنَعُوكَ . . فَلَمَّا رأيت ذلك صعقت و رميت نفسي بين القتلى و إذا بثلاث نفرو امرأة و حولهم خلائق وقوف و قد امتلأت الأرض بصور الناس و أجنحة الملائكة و إذا بواحد منهم يقول: «یا ابْنَاهُ یا حُسَيْنٍ ؛ فِدَاكَ جدک وَ أَبُوكَ وَ أَخُوكَ وَ أُمِّكَ».وإذا بالحسين عليه السلام قد جلس و رأسه على بدنه و هو يقول: «لَبَّيْكَ يَا جداه یا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَا أَبَتَاهْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَا أُمَّاهْ يَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ یا أَخَاهُ الْمَقْتُولِ بِالسَّمِّ علیکم مِنِّي السَّلَامَ».ثم إنه بکی و قال: «يا جَدّاهُ قَتَلُوا وَ اللَّهِ رِجَالِنَا . یا جداه سُلِبُوا وَ اللَّهِ نِسَاءَنَا . يا جَدّاهُ نَهَبُوا وَ اللَّهِ رِحَالِنَا . یا جَدّاهُ ذَبَحُوا وَ اللَّهِ أطفالَنا . یَا جَدّاهُ یَعَزُّو اللَّهُ عَلَيْكَ أَنْ تَرَى حَالِنَا وَ مَا فَعَلَ الکُفارُبِنا».وإذا هم جلسوا يبكون حوله على ما أصابه و فاطمة تقول: «يَا أَبَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَمَّا تَرَى مَا فَعَلْتَ أمتک بِوُلْدِي ، أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ آخُذَ مِنْ دَمٍ شیبه وَ اخْضِبْ بِهِ نَاصِيَتِي وَ أَلْقَى اللَّهَ وَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا مُخْتَضِبَةُ بِدَمِ وُلْدِي الْحُسَيْنُ؟»فقال لها: «خُذِي وَ نَأْخُذُ یا فاطمه».فرأيتهم يأخذون من دم شيبه و تمسح به فاطمة ناصيتها و النبي و علي و الحسن عليهم السلام يمسحون به نحورهم و صدورهم و أيديهم إلى المرافق و سمعت رسول الله يقول: «فَدَیتُکَ یا حُسَيْنِ يعزو اللَّهُ عَلَيَّ أَنْ أَرَاكَ مَقْطُوعُ الرَّأْسِ مُرَمَّلَ الْجَبِينَيْنِ دامي النَّحْرِ مَكْتُوباً عَلَى قَفَاكَ قَدْ كَسَاكَ الذاری مِنْ الرُمُّولِ وَ أَنْتَ طَريحٌ مَقْتُولُ مَقْطُوعُ الكفین يَا بُنَيَّ مَنْ قَطَعَ يَدَكَ الْيُمْنَى وَ ثَنَّى بالیسری؟»فقال: «يا جداه كَانَ مَعِي جَمَالِ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ كَانَ يَرَانِي إِذَا وَضَعْتَ سَرَاوِيلِي لِلْوُضُوءِ فَيَتَمَنَّى أَنْ يَكُونَ تكتي لَهُ فَمَا مَنَعَنِي أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ إِلَّا لِعِلْمِي أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلَ فَلَمَّا قُتِلَتْ خَرَجَ یطلبني بَيْنَ الْقَتْلَى فوجدني جُثَّةً بِلَا رَأْسِ فتفقد سَرَاوِيلِي فَرَأَى التِّكَّةِ وَ قَدْ کنت عقدتها عَقْداً كَثِيرَةً - فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى التِّكَّةِ فَحْلٍ عُقْدَةَ مِنْهَا فَمَدَدْتُ یدی اليمنی فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ فَطَلَبَ فِي المعرکة فَوَجَدَ قُطِعَتْ سَيْفِ مکسور فَقُطِعَ بِهِ يَمِينِي ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَى فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ بِيَدِي اليسری كَيْ لَا يَحُلُّهَا فَتَنْكَشِفُ عَوْرَتِي فَحز يَدی الیُسری فَلَمَّا أَرَادَ حَلَّ التکة حِسُّ بک فرمی نَفْسِهِ بَيْنَ القتلی».فلما سمع النبي کلام الحسين بكی بكاءً شديدا و أتى إلي بين القتلى إلى أن وقف نحوي فقال: «مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا جَمَالِ تُقْطَعُ يَدِينُ طَالَ مَا قَبْلَهُمَا جَبْرَئِيلُ وَ مَلَائِكَةُ اللَّهِ أَجْمَعُونَ وَ تبارکت بِهَا أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ أَمَّا كَفَاكَ مَا صَنَعَ بِهِ الْمَلاعِينِ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ ؟ هتكوا نِسَاءَهُ مِنْ بَعْدِ الْخُدُورِ وَ انسدال السُّتُورُ سُودُ اللَّهِ وَجْهَكَ يَا جَمَالُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَ جَعَلَكَ فِي حِزْبِ مِنْ سَفْكِ دِمَاءَنَا وَ تَجَرَّأَ عَلَى اللَّهِ».فما استتم دعاءه حتى شلت يداي و حسست بوجهي كأنه ألبس قطعا من الليل مظلما و بقيت على هذه الحالة فجئت إلى هذا البيت أستشفع و أنا أعلم أنه لا يغفر لي أبدا فلم يبق في مكة أحد إلا و سمع حديثه و تقرب إلى الله بلعنته و كل يقول : حسبك ما جنيت یالعين .«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ». الأنوار النعمانية: ج3 ص 256-260 و روينا حديث الجمال لعنه الله بإسناده (نا) إلى سعيد بن المسيب، قال: لما استشهد مولانا أبو عبد الله الحسين عليه السلام، و حج الناس من قابل دخلت على مولاي علي بن الحسين عليه السلام، فقلت له: يا مولاي قد قرب الحج فما تأمرني؟ فقال: امض على نيتك، فحج. فحججت، فبينما أنا أطوف في الكعبة و إذا أنا برجل مقطوع اليدين، و وجهه كقطع الليل المظلم، و هو متعلق بأستار الكعبة و هو يقول: اللهم رب هذا البيت الحرام اغفرلي و ما أحسبك تفعل، و لو تشفعت في سكان سماواتك و أرضك و جميع ما خلقت لعظم جرمي. قال سعيد بن المسيب: فشغلت، و شغل الناس عن الطواف حتى حف به الناس و اجتمعنا عليه، فقلت: أيا ويلك لو كنت إبليس لما كان ينبغي لك أن تيأس من رحمة الله، فما أنت؟ و ما ذنبك؟ فبكي، و قال: یا قوم أنا أعرف بنفسي، و ذنبي، و ما جنيت . فقالوا له: تذكره لنا. فقال: أنا كنت جمالا لأبي عبد الله الحسين عليه السلام لما خرج من المدينة إلى العراق، و كنت أراه إذا أراد الوضوء للصلاة يضع سراويله عندي، فأرى تكة تغشي الأبصار بحسن إشراقها و ألوانها، و كنت أتمناها أن تكون لي، إلى أن سرنا بکربلا فقتل الحسين عليه السلام و هي معه، فدفنت نفسي في مكان من الأرض فلم أطلب أنا و أمثالي، فلما جن الليل خرجت من مكاني، فرأيت في تلك المعركة نورا لا ظلمة، و نهارا لا ليلا، و القتلى مطرحون (حين) على وجه الأرض، فذكرت لحيني و شقائي التكة، فقلت: والله لأطلبن الحسين عليه السلام و أرجو أن تكون التكة في سراويله، فأخذها. و لم أزل أنظر في وجوه القتلى، حتى أتيت إلى الحسين عليه السلام، فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق، مرمل بدمائه، و الرياح سافية عليه، فقلت: هذا و الله الحسين عليه السلام. فنظرت إلى سراويله كما كنت أراها، فدنوت منه، فضربت يدي إلى التكة لأخذها، فإذا هو قد عقدها عقدا كثيرة، فلم أزل أحلها حتى حللت عقدة منها، فمد يده اليمنى، و قبض على التكة، فلم أقدر على أخذ يده ، عنها و لا أصل إليها، فدعتني النفس الملعونة إلى أن أطلب شيئا، أقطع به يده فوجدت قطعة سيف مطروح، فأخذتها، فلم أزل أجزيده حتى فصلتها عن زنده، ثم نحيتها عن التكة، فمددت يدي إلى التكة لأحلها، فمد يده اليسرى، فقبض عليها فلم أقدر على أخذها، فأخذت قطعة السيف و قطعتها بها، فمددت يدي إلى التكة لأخذها، فإذا بالأرض ترجف، والسماء تهتز، و إذا بغلبة (بغلغلة) عظيمة، و بکاء و نداء، يقول: «يا إبناه! یا مقتولاه ! واذبيحاء! والحسيناه! وا قريباه! یا بني! قتلوك و ما عرفوك ؟ و من شرب الماء منعوك و ما عرفوا جدك و أباك؟» فلما رأيت ذلك صعقت و رميت نفسي بين القتلى و إذا بثلاث نفر، و امرأة تقول: أَلَا يَا نُورَ عَيْنِي يَا حُسَيْناً *** فَمَنْ قَطَعَ الْيَسَارِ مَعَ اليمينا وَ مَنْ أَ رِدَاكَ فِي الْبَيْدَاءِ طريحا *** وَ مَنْ أَيْتَمَ بناتک وَ البنينا وَ مَنْ سُلِبَ الثِّيَابِ أَيًّا حَبِيبِي *** وَ يا ذُخْرِي وَ يَا عَيْنِي اليمينا عفیرا بِالتُّرَابِ بِغَيْرِ رَأْسٍ *** خَضيبَ النَّحْرِ مَتلولَ الجَبينا فَمَنْ أَوْصَيْتُ بَعْدَكَ باليتامى *** وَ مَنْ لِسُكَيْنَةَ حِصْناً حَصِيناً وَ مَنْ للثا کلات وَ للضياعا ( للصبايا ) *** لَقَدْ أَضْحَوْا بِأَيْدِي الكافرينا یَعَزُّ عَلَيَّ أَنْ أَلْقَاكَ مُلقیً *** بِلَا غُسْلٍ وَ لَا کَفَنٍ رَهینا آیا رُوحِي لَقَدْ طَوَّلْتَ حُزْنِي *** لِقَتلِکَ يَا ابْنِ خَيْرِ العَالَمينا لمقتله بکت أَمْلَاكٍ رَبِّي *** وحورالعين يَبْكِي وَ الأمينا لَقَدْ أورثتني حُزْناً طَوِيلًا *** عَلَى طُولَ اللَّيَالِي وَ السنينا فَاهُ لِمَا جَرَى لَكَ يَا حَبِيبِي *** نِسَاؤُكَ حاسرات مجررينا فنوحوا وَ انْدُبُوا مَوْلَى قَتِيلًا *** حَبِيبُ رَسُولِ رَبِّ العالمينا و قد امتلأت الأرض و حولها خلایق وقوفا، و قد امتلأت الأرض بصور الناس و أجنحة الملائكة، وإذا بواحد منهم يقول: «يا إبناء ! يَا حُسَيْنٍ ! فداؤك جَدُّكَ وَ أَبُوكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخُوكِ».و إذا بالحسين عليه السلام و رأسه على بدنه، و هویقول: «يا جَدّاهُ ! یا رَسُولَ اللَّهِ ! وَ يا أَبَتَاهْ ! يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! وَ يا أُمَّاهْ ! یا فاطمه الزَّهْرَاءِ ! وَ يا أَخَاهُ الْمَقْتُولِ بِالسَّمِّ قَبْلِي ! عَلَيْكُمْ مِنِّي السَّلَامَ».ثم إنه بکی، و قال: «يا جِدّاً ! قَتَلُوا وَ اللَّهِ رِجَالِنَا ، يا جداه ! سُلِبُوا وَ اللَّهِ نِسَائِنَا ، یا جداه ! نَهَبُوا وَ اللَّهِ رِحَالِنَا ، وَ يا جِدّاً! ذَبَحُوا وَ اللَّهِ أطفالنا ، یا جِدّاً ! یعزوالله عَلَيْكَ أَنْ تَرَى حَالُنَا ، وَ مَا فَعَلَ الكُفّارُبِنا ».و إذا بهم قد جلسوا حوله يبكون على ما أصابهم من الكفار، و فاطمة تقول: «يَا أَبَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَمَّا تَرَى مَا فَعَلَ أمتک بِوُلْدِي ؟ أتاذن لِي أَنْ آخُذَ مِنْ دَمٍ شَيْبِهِ ، وَ أَ خَضَبَ بِهِ نَاصِيَتِي ، وَ أَلْقى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ أَنَّا متخضية ( مُخْتَضِبَةً ) بِدَمِ وُلْدِي الْحُسَيْنُ؟».فقال لها: «خُذِي وَ نَأْخُذُ یا فاطمه». فرأيتهم يأخذون من دم شیبه و تمسح به فاطمة ناصيتها، و النبي و علي و الحسن يمسحون به نحورهم، و صدورهم و أيديهم إلى المرافق، و سمعت فاطمة الزهراء تقول و هي مقروحة الفؤاد: «یابني ! مِنَ الَّذِي قَطَعَ رَأْسَ الشَّرِيفِ ؟ یا بَنِي ! مَنْ ذَا الَّذِي رُضَّ صدرک الْعَفِيفُ؟ يَا بُنَيَّ مَنْ ذَا الَّذِي أیتم أطفالك ؟ يا بَنِي ! مَنْ ذَا الَّذِي قَتَلَ رجالَکَ؟».قال: و سمعت رسول الله صلى الله عليه و اله يقول له: «فدیتک یا حُسَيْنٍ ! يَعِزُّ عَلِيُّ وَ اللَّهِ أَنْ أَرَاكَ مَقْطُوعُ الرَّأْسِ ، مرمم الْجَبِينِ ، دامي النَّحْرِ، مکتوبا عَلَى قَفَاكَ ، قَدْ كستك الذواري بَيْنَ الرَّمَلِ ( مُوَلٍّ ) ، وَ أَنْتَ طريح مَقْتُولُ ، مَقْطُوعُ الْكَفَّيْنِ ، یا بَنِي! مَنْ قَطَعَ يَدَكَ الْيُمْنَى وَ ثَنَّى بالیُسری؟».فقال: «يا جَدّاهُ ! كَانَ مَعِي جَمَالِ مِنَ الْمَدِينَةِ ، وَ كَانَ يَرَانِي إِذَا وَضَعْتَ سَرَاوِيلِي لِلْوُضُوءِ ، فیتمنی أَنْ تَكُونَ لَهُ ، فَمَا مَنَعَنِي أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَیْهِ إِلَّا لِعِلْمِی أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلِ فَلَمَّا قُتِلْتُ خَرَجَ یَطْلُبُنِی مِن بَینِ القَتلی فَوَجَدَنِی جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ فَتَفَقَّدَ سَرَاوِیلِی فَرَأَی التِّکَّةَ وَ قَدْ کُنْتُ عَقَدْاً کثیرةً فَضَرَبَ یَدَهُ إِلَی الْتکةِ فَحَلَّ عقدةً منها فَمَدَدْتُ یَدِیَ الْیُمْنَی فَقَبَضْتُ عَلَی التِّکَّةِ فَطَلَبَ الْمَعْرَکَةِ فَوَجَدَ قِطْعَةً سَیْفٍ فَقَطَعَ بِهَ یَمینی ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَی فَقبضتُ علی التکةِ بِیَدِیَ الْیُسْرَی لِئَلَّا یَحُلَّهَا فَتَنْکَشِفَ عَوْرَتِی فَجزَّ یَدِیَ الْیُسْرَی فَلَمَّا أَرادَ حَلَّ الْتکةِ حَسَّ بِکَ فَرَمَی نَفْسَهِ بَیْنَ الْقَتْلَی».فلما سمع النبي صلى الله عليه و اله کلام الحسين عليه السلام بکی بكاء شديدا، و أتى بين القتلى إلى أن وقف نحوي، و قال: «مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا جَمَالِ ! تُقْطَعُ أَيْدِياً طَالَمَا قَبْلَهَا جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ملائکة اللَّهِ أَجْمَعِينَ ، وَ تبرکت بِهَا أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ ؟ أَمَّا كَفَاكَ مَا صَنَعَ بِهِ الْمَلاعِينِ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ ؟ هتكوا نِسَاءَهُ بَعْدَ الْخُدُورِ وَ انسباک السُّتُورُ ، وَ قَدْ سلبهن الْأَعْدَاءِ ، سُودُ اللَّهِ وَجْهَكَ يَا جَمَالُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ ، وَ جَعَلَكَ فِي حِزْبِ مِنْ سفک . دِمَاءَنَا وَ جَزَاؤُكَ عَلَى اللَّهِ».فما استتم دعاؤه حتى شلت يداي، و حسبت بوجهي كأنه ألبس قطعا من الليل مظلما، و بقيت على هذه الحالة، فجئت إلى هذا البيت، أستشفع و أنا أعلم أنه لا يغفرلي أبدا. فلم يبق في مكة أحد إلا و سمع حديثه، و تقرب إلى الله بلعنه، و كل يقول : حسبك ما جنيت يالعين. أسرار الشهادة: ص 441-442 و قد روي هذا الحديث بغير هذا الطريق في بعض كتب أصحابنا، نقلا عن صاحب کتاب تاج الملوك بإسناده عن عبد الله النقي الحجازي، قال: كنت ببعض طرق المدينة المشرفة أمضي لقضاء حاجة لي، و إذا أنا بجابر بن عبد الله الأنصاري، و يقوده مولى له بعد أن كف بصره، و هو يبكي بكاء الثكلى، فانزعجت، و قلت له: ما يبكيك يا جابر! هل من فقر؟ أم من مفترى عليك؟ أم مطالب بدین؟ فقال: كل هذا لم يكن. قلت: أجل. قال: يا أخي! خرجت من عند قبر النبي صلى الله علیه و اله هذه الساعة، و إذا مولاي هذا يقول لي: يا سيدي؟ قد اقشعر جسمی من رؤيتي لجسم من شخص أراه يطلب في الأسواق. و قلت له: رجل؟ قال: نعم. قلت: و ما صفته ؟ قال: وجهه كالقار، شعره كأنما مسته نار،و عيناه زایدتان عليهما الأحمرار، و يداه كأنما قطعتا بمنشار. فقلت له: أدعه لي. فدعاه، فأخذته إلى خارج السوق و سألته: من أي البلاد أنت؟ فقال: من الكوفة. قلت: وما سبب ابتلائك بهذا الحال ؟ فأنكر، فأقسمت عليه، و سميت له نفسي، و قلت: عساك تخشى مني. فقال: منذ رأيتك عرفتك من أصحاب النبي صلى الله عليه و اله، و أنت جابر بن عبد الله الأنصاري، و أما أنا فما تعرفني؟ فقلت له: لوعرفتك ما سألتك ؟ فقال : أنا بريدة بن وابل جمال الحسين عليه السلام. فبکی، و بكيت معه، و تيقن أني متوجع له، فقال: يا جابر، اعلم! إن هواي غلبني، و أعانت عليه شقوتي مع إحسان الحسين عليه السلام علي، و تلطفه لدي، و كان قائما بي و بعيالي، فانتهت قصتي أني رأيت عنده تكة حجازية، فأحببتها و أرددتها تكون لي لأهديها إلى بعض الحكام، فلم أزل أرتقب فرصة عليها إذ هي في لباسه إلى أن قتل، و قد كنت ممن رد عن نصرته حين أخبرنا: أن القوم يريدون سفك دمي، و أنتم ظننتم غير ذلك، فاذهبوا حيث شئتم، و لا تقولوا خدعنا ابن رسول الله صلى الله عليه واله. فتفرقنا عنه، و لم يلبث معه سوی بنیه، و بني أخيه، و إخوته و بعض الأنصار، ما يقرب من نیف و سبعين رجلا، و كنت بمفازة من شرق کربلا، فلما قتل الحسين عليه السلام و أصحابه و أهل بيته، و ساقوا نسائه سبایا، عرايا ظمايا، و حملوا رؤوس أنصارهم، يقدمهم رأس الحسين عليه السلام إلى الكوفة، خرجت من المفازة و قصدت جثته الطاهرة و إذا عليها بردة قد قرضها في حال حياته بالمقراض، لئلا تسلب منه، و يبقي عاريا و في رجليه سروال، فقصدته طلبا للتكة و إذا به قد عقدها، عقدا كثيرة ، فعالجت حلها و إذا بيمينه قد امتدت عليها، فقهرتها، و عالجت تحريكها، فلم أقدر، فاخترطت خنجري. و قطعت يمينه و حذفتها، ثم مددت يدي ثانية، فمد يده اليسرى، و قبض على التكة، فقهرتها، و عالجت رفعها، فلم أقدر فقطعتها بخنجري، و رميتها، ثم تيقنت أخذ التكة، فهمت أن أخترطها. و إذا بصيحة و ضجة من خلفي، فارتهبت لذلك و ماتت يدي و يبست و إذا بنور قد ضرب على بصري ساقطا من السماء، فظنته نجما، فرميت نفسي بين القتلى، و إذا بذي شيبة بهية أتي يمشي حتى جلس عند رأسه، فحققته و إذا هو رسول الله صلى الله عليه و آله و إذا بأمير المؤمنين عليه السلام خلفه، و إذا بفاطمة و الحسن عليهما السلام و إذا برجال كثيرة، لم أعرفهم، و إذا بالنبي صلى الله عليه و آله قد مد يده إلى نحو الكوفة، فما ردها إلا و فيها رأس الحسين، فركبه على الجسد و أجلسه، فو الله الذي لا إله إلا هو لقد خلته كأنه لم يذبحه الشمر، فلما رأى جده نادی: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا جداه ! فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَقَالَ : وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا وُلْدِي ! وَ يا ثَمَرَةُ فوادي ! يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ أَرَاكَ عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ . مَا لِجِسْمِكَ مبضع وَ عظمک مرضض ؟ فَقَالَ : يا جداه ! مِنْ سنابک الْخَيْلِ . فَصَاحَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله : وَا وَلَدَاهُ ! وَا مُهْجَةٍ قلباه ! وَا حسيناه ! فدني مِنْهُ أَبُوهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ قَالٍ : يَا وُلْدِي ! أَرَى شيبک مضمخا بِالدِّمَاءِ وَ وجهک مُضَرَّجاً مُرَمَّلًا ، وَ قَدْ ذَبَحْتَ ذَبَحَ الشَّاةِ . فَقَالَ : نَعَمْ يَا أَبَتَاهْ ! ذبحني الشِّمْرِ الضبابي مِنْ القفاء. فَبَكَى أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ قَالٍ: لَيْتَنِي کنت حَاضِراً لَا جَدْلُ دُونَكَ الاعداء وَ أُسْقِيَهُمْ كَأْسُ الردئ ، یا لیت نَفْسِي لِنَفْسِكَ الْفِدَاءُ . ثُمَّ دَنَتْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ قالَتِ لَهُ : يَا نُورَ عَيْنِي أُرِيَ جسمک عَلَى الثری ، وَ رَأْسَكَ عَلَى السمهري يَعْلَى ، یا شَقَّ رُوحِي وَ سَمْعِي ، فِي الملا بَقِيتُ إِلَى الْآنَ بِلَا غُسِّلَ وَ کفن تری ، وَ مَا لقبرک عَنْ قُبُورَنَا ناي ، ثُمَّ مَرَّغْتَ نَاصِيَتِهَا بِدَمِهِ ، وَ نَادَتْ : وَا وَلَدَاهُ ! واحسيناه ؛ وَا قَتِيلًا ! وَا جَدیلاه ! وَا غَريباه !».هذا، و دم الحسين عليه السلام على وجهها يسيل، و تقول: «بِهَذَا أَلْقَى اللَّهُ الْجَلِيلُ».هذا وجده و أبوه و أمه و أخوه في بكاء و عويل. فمد رسول الله صلى الله عليه و آله، يده و قلب كفي الحسين عليه السلام، و قال: «مَن قَطَعَ یا وَلَدَي کَفَّيكَ؟».فقال: «يا جَدّاهُ! قَطَعَهُمَا جَمّالٌ لي».قال: «وَ ما مُرادُهُ بِذلِكَ؟».فقال: «يا جَدّاهُ ! لا جَلَّ هَذِهِ التِّكَّةِ الَّتِي فِي سَرَاوِيلِي ، کلما مَدَّ يَدَهُ لْيَأْخُذْهَا قَبْضَةً عَلَيْهَا لِئَلاَّ تَنْكَشِفَ عَوْرَتِي ، وَ کنت لِمَا مَدَدْتَ يَداً قَطَعَهَا حَتَّى أَتَى عَلَيْهِمَا ، فَلَمَّا سَمِعَ بِذَلِكَ رمی نَفْسِهِ بَيْنَ الْقَتْلَى خَشْيَةِ مِنْكَ یا جِدّاً ».فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: «يا أَخَسُّ الْأَنَامِ عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ المَلِکِ الْعَلَّامِ ، فَعَلْتُ هَذَا بِوُلْدِي ، سُودُ اللَّهِ وَجْهِكَ ، وَ قَطَعَ يَدَيْكَ فِي الدُّنْيَا ، قَبْلَ الْآخِرَةِ».فلم أشعرالا و قد سقطتا إلى الأرض كالعجين، و الوجه كما ترى كقالب قار، فلعلك تدعولي بالموت، ففارقته بعد أن لعنته ، ألا لعنة الله على القوم الظالمين. الهداية الكبری: ص 207-209 عن الحسين بن علي الصائغ، عن محمد بن شهاب الوشاء، عن کثیر بن وهب، عن الحدا بن يونس بن ظبيان ، عن جابر بن يحيى المعبراني، عن سعيد بن المسيب قال: لما استشهد أبو عبد الله الحسين عليه السلام و حج الناس من قابل، ...- مانند بحارالأنوار - . از الهداية: إثبات الهداة: ج2 ص 588. و مانند بحار الأنوار کتاب المنتخب، فخر الدين الطریحی: ج1 ص92-94. از او: الدمعة الساكبة: ج5 ص7-10 و أسرار الشهادة: ص. 44-441. و مانند المنتخب: عوالم العلوم: ج 17 ص 629-631 و معالي السبطين: ج2 ص60-63. مدينة المعاجز: ج4 ص67-70 ب 126 ح143/1090روي عن يوسف بن يحيى، عن أبيه، عن جده، قال: رأيت رجلا بمكة شديد السواد له بدن، و خلق غابر، و هو ينادي: أيها الناس ! دلوني على أولاد محمد. فأشار بعضهم، و قال: ما لك؟ قال: أنا فلان بن فلان. قالوا: كذبت إن فلانا كان صحيح البدن، صبيح الوجه، و أنت شديد السواد، غابرالخلق. قال: و حق محمد أني لفلان، اسمعوا حديثي: إعلموا أني كنت جمال الحسين. فلما أن صرنا إلى بعض المنازل برز للحاجة و أنا معه، فرأيت تكة لباسه، و كان أهداها له ملك فارس حين تزوج بنت أخيه شاه زنان بنت يزدجرد، فنعني هيبته أن أسأله إياها، فدرت حوله لعل أن أسرقها، فلم أقدر عليها، فلما صار القوم بكربلاء و جرى ما جرى، و صارت أبدانهم ملقاة تحت سنابك الخيل، و أقبلنا نحو الكوفة راجعين ، فلما أن صرت إلى بعض الطريق ذكرت التكة، فقلت في نفسي: قد خلا ما عنده . فصرت إلى موضع المعركة، فقربت منه، فإذا هو مرمل بالدماء، قد جز رأسه من قفاه، و عليه جراحات كثيرة من السهام و الرماح، فمددت يدي إلى التكة، و هممت أن أحل عقدها، فرفع يده، و ضرب بها يدي، فكادت أوصالي و عروقي تتقطع، ثم أخذ التكة من يدي، فوضعت رجلي على صدره، و جهدت جهدي لأزيل أصبعا من أصابعه، فلم أقدر، فأخرجت سكينا كان معي، فقطعت أصابعه، ثم مددت يدي إلى التكة، و هممت بحلها ثانية، فرأيت خيلا أقبلت من نحو الفرات و شممت رائحة لم أشم رائحة أطيب منها، فلما رأيتهم، قلت: إنا لله و إنا إليه راجعون ، إنما أقبل هؤلاء لينظروا إلى كل إنسان به رمق. فصرت بين القتلى، و غاب عني عقلي من شدة الجزع، فإذا رجل يقدمهم كأن وجهه الشمس، و هو ينادي: «أَنَا مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ».و الثاني ينادي: «أنَا حَمزَةُ أَسَدُ اللهِ».و الثالث ينادي: «أنَا جَعفَرٌ الطّیّارُ». و الرابع ينادي: «أنَا الحَسَنُ بنُ عَلِيٍ»، و كذلك علي، و أقبلت فاطمة و هي تبكي، و تقول: «حَبيبي وَ قرة عيني، أَبْكِي عَلَى رَأْسِكَ الْمَقْطُوعِ ؟ أَمْ عَلَى يَدَيْكَ المقطوعتين ؟ أَمْ عَلَى بَدَنِكَ المَطروح؟ أم عَلى أولادِكَ الاُسارى؟».ثم قال النبي عليه السلام: «أین راس حَبِيبِي ، وَ قُرَّةُ عَيْنِي الْحُسَيْنُ؟».فرأيت الرأس في كف النبي صلى الله عليه و آله، و وضعه على بدن الحسين، فاستوى جالسا فاعتنقه النبي عليه السلام، و بکی، ثم قال: «يا بَنِي ! أَرَاكَ جَائِعاً عَطْشَاناً ، أَمَّا لَهُمْ أجاعوك ، وَ أظماؤك ، لا أُطْعِمُهُمْ اللَّهِ وَ لَا سَقَاهُمْ يَؤُمُّ الظَّمَأُ . ثُمَّ قَالَ : حَبِيبِي قَدْ عَرَفْتَ قَاتِلَكَ ، فَمَنْ قَطَعَ أصابعک؟».فقال الحسين: «هَذَا الَّذِي بِجَنْبِيَ يَا جداه!».فقيل لي: «أَجِبْ رَسُولُ اللَّهِ یا شَقِيُّ ».فاوقعت بين يديه، فقال: «يَا عَدُوَّ اللَّهِ ! مَا حَمَلَكَ عَلَى قَطْعِ أَصَابِعَ حَبِيبِي وَ قُرَّةَ عَيْنِي الْحُسَيْنُ ؟».فقلت: يا رسول الله ! لست ممن أعان على قتله. قال: «الَّذِي قَطَعَ إِصْبَعاً وَاحِدَةً أَكْبَرُ. ثم قال النبي صلى الله عليه و آله: «إخس یا عَدُوِّ اللَّهِ غَيْرُ اللَّهِ لَوْنُكِ».فقمت، فاذا أنا بهذه الحالة، فما بقي أحد ممن حضر الا لعنه، و دعا عليه. ألا لعنة الله على القوم الظالمين. مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص115 فصل 12 ح48 و رئي رجل بلا يدين، و لا رجلين ، و هو أعمى، يقول: ربي نجني من النار؛ فقيل له: لم تبق عليك عقوبة و أنت تسأل النجاة من النار؟ قال: إني كنت في من قاتل الحسين بن علي في كربلاء، فلما قتل رأيت عليه سراويل و تكة حسنة، و ذلك بعد ما سلبه الناس، فأردت أن أنتزع التكة، فرفع يده اليمنى و وضعها على التكة، فلم أقدر على دفعها فقطعت يمينه، ثم أردت انتزاع التكة، فرفع شماله و وضعها على التكة، فلم أقدر على دفعها فقطعت شماله، ثم هممت بنزع السراويل، فسمعت زلزلة فخفت و تركته، فألقى الله علي النوم، فنمت بين القتلى، فرأيت كأن النبي محمدا صلى الله عليه و آله أقبل و معه: علي، و فاطمة؛ و الحسن عليهم السلام، فأخذوا رأس الحسين فقبلته فاطمة، و قالت: «یا بَنِي ! قَتَلُوكَ ؟ قَتَلَهُمُ اللَّهُ».و كأنه يقول: «ذَبَحَني شِمْرٍ ، وَ قَطَعَ يَدِي هَذَا النَّائِمِ ».و أشار إلى - فقالت فاطمة: «قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ ، وَ رِجْلَيْكَ ، وَ أَعْمَى بَصَرَكَ ، وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فانتبهت و أنا لا أبصر شيئا، ثم سقطت يداي و رجلاي مني، فلم يبق من دعائها إلا النار. مقتل الحسين عليه السلام، السيد عبد الرزاق الموسوي المقرم: ص 359-360 و أقبل القوم على سلبه، فأخذ إسحاق بن حوية قميصه، ... و أخذ رجل منهم تكة سرواله، و كان لها قيمة و ذلك بعد ما سلبه الناس يقول: أردت أن أنزع التكة، وضع يده اليمنى عليها، فلم أقدر على رفعها، فقطعت يمينه، فوضع يده اليسرى عليها، فلم أقدر على رفعها، فقطعتها، و هممت بنزع السروال، فسمعت زلزلة، فخفت، و تركته، و غشي علي و في هذه الحال رأيت النبي و عليا، و فاطمة، و الحسن. و فاطمة تقول: «یا بَنِي قَتَلُوكَ قَتَلَهُمُ اللَّهُ . فَقَالَ لَهَا : يَا أُمٍّ ! قَطَعَ يَدِي هَذَا النَّائِمِ . فدعت علي و قالت: قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ ، وَ أَعْمَى بَصَرُكَ وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فذهب بصري، وسقطت يداي ، و رجلاي، فلم يبق من دعائها إلا النار

با خود می گفتند ما را در این جا جای داده اند تا روی ما خراب شود و ما را بکشد. در حديث شریف از امام جعفر صادق عليه السلام است که فرمودند:

« أُتِيَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ وَ مَنْ مَعَهُ إِلَى يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمَا لَعَائِنُ اللَّهُ وَ مَنْ مَعَهُ جعلوه فِي بَيْتُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ : إِنَّمَا جَعَلْنا فِي هَذَا الْبَيْتِ لِيَقَعَ عَلَيْنَا فیقتلنا ، فراطن الْحَرَسُ فَقَالُوا : أُنْظُرُوا إِلَى هَؤُلَاءِ يَخَافُونَ أَنْ تَقَعُ عَلَيْهِمُ الْبَيْتِ ، وَ إِنَّمَا يَخْرُجُونَ غَداً فَيَقْتُلُونَ ! قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ : لَمْ يَكُنِ فِينَا أَحَدُ يُحْسِنُ الرطانة غَيْرِي ، وَ الرطانة عِنْدَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ الرومیة».

موقعی که حضرت علی بن الحسين و آن افرادی را که با آن حضرت بودند نزد یزید بن معاویه عليهما لعائن الله آوردند و آن حضرت را در یک خانه ای جای دادند که (سقف آن در شرف خراب شدن بود) بعضی از اسیران گفتند: ما را در این خانه جای دادند که سقف آن بر سر ما خراب شود و ما را به قتل برساند. پاسبانان به زبان رومی با یکدیگر می گفتند: این اسیران را بنگرید که می ترسند این خانه بر سرشان خراب شود. در صورتی که فردا آنها را خارج کنند و کشته خواهند شد؟! حضرت سجاد عليه السلام فرمود: در میان ما کسی نبود که زبان رومی چون من به نیکویی بداند. و رطانة در نزد اهل مدينه زبان رومی است.(1)

و ابن بابویه در الأمالی به سند خود از فاطمه فرزند امیر المؤمنين صلوات الله عليهما نقل کرده که فرمود:

«ثُمَّ إِنَّ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمِيرَ بِنَسَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فحبسن مَعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فِي محبس لَا يکنهم مِنْ حَرٍّ وَ لَا قُرٍّ حتی تقشرت وُجُوهِهِمْ...»(2)

سپس یزید .-لعنت خداوند بر او باد- دستور داد زنان حسين عليه السلام را همراه با امام علی بن الحسين عليهما السلام در زندانی جا دادند که از سرما و گرما جلوگیری نداشت تا چهره هایشان پوست گذاشت ... ».

ص: 344


1- بصائر الدرجات: ص 337 ب12 ح 1. از او: الخرائج و الجرائح: ج2 ص 753 ب15 و بحارالأنوار: ج 45 ص 177 ب 39 ح 25 و ج46 ص70 ب5 ح47 و الدمعة الساكبة: ج5 ص120 و معالي السبطين: ج 2 ص 167 و نفس المهموم: 452. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 145 مانند آن با اختلافی اندک. و دلائل الإمامة: ص204 ح15/125و روى الحسين بن سعید و البرقي، عن النضربن سويد، عن يحيى بن عمران الحلبي، قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «أُتِيَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ النِّسَاءِ أسری فَجَعَلوهُم فِي بَيْتٍ ، وَ وُكِّلُوا بِهِمْ قَوْماً مِنَ الْعَجَمِ لَا يفهمون الْعَرَبِيَّةِ . فَقَالَ بَعْضُ لِبُغْضٍ : انم جَعَلْنا فِي هَذَا الْبَيْتِ لیهدم عَلَيْنَا فیقتلنا فِيهِ . فَقَالَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ للحرس بالرطانة : تَدْرُونَ مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ النِّسَاءُ ؟ يَقُلْنَ کیت وَ کیت . فَقَالَ الْحَرَسُ : قَدْ قالُوا إِنَّكُمْ تُخْرِجُونَ غَداً وَ تَقْتُلُونَ . فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : کلا ، يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ . ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ يُعَلِّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ . وَ الرطانة عِنْدَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ اللُّغَةِ الْفَارِسِيَّةَ».از او: مدينة المعاجز ج4 ص 264 ب14 ح 46/1298.
2- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص167 مجلس 31 ح4. از او: بحار الأنوار: ج45 ص140 و عوالم العلوم: ج17 ص440 و الدمعة الساكبة: 5 ص 11 و نفس المهموم: ص 448 و معالي السبطين: ج2 ص 166 و وسيلة الدارين: ص395. مانند آن: روضة الواعظين: ج1 ص 191 روي عن فاطمة بنت الحسين عليهما السلام أنها قالت: «...ثُمَّ إِنَّ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنَسَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ الْأَطْفَالِ مَعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فِي مَجْلِسُ لَا يکنهم مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حتی تقشرت وُجُوهِهِنَّ ...».الإرشاد: ج2 ص 122 قالت فاطمة بنت الحسين عليهما السلام: «...ثُمَّ أَمَرَ بالنسوة أَنْ يَنْزِلْنَ فِي دَارٍ عَلَى حِدَةٍ مَعَهُنَّ أَخُوهُنَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فَأُفْرِدُ لَهُمْ دَارُ تَتَّصِلُ بِدَارٍ يَزِيدَ فَأَقَامُوا أَيَّاماً ... ».و در شرح الأخبار، القاضي نعمان المصري: ج3 ص 268 و قيل: إن ذلك بعد أن أجلسهن في منزل لا يكنهن من برد و لا حر. فأقاموا فيه شهرا و نصف حتى اقشرت وجوههن من حر الشمس، ثم أطلقهم.... و قيل: إن ذلك بعد أن أجلسهن في منزل لايكنهن من برد و لا حر، فأقاموا فيه شهر و نصف حتى اقشرت وجوههن من حرالشمس، ثم أطلقهم. وإقبال الأعمال (ط - القديمة): ج 2 ص 589 و ط جديدة : ج 3 ص 101 و لأنه لما حملهم إلى الشام روي أنهم أقاموا فيها شهرا في موضع لا يكنهم من حر و لا برد. اللهوف: ص 188 المسلك 3 قال الراوي:...ثم أمر بهم إلى منزل لا يكنهم من حر و لا برد فأقاموا به حتی تقشرت وجوههم و كانوا مدة إقامتهم في البلد المشار إليه ينوحون على الحسين عليه السلام. تسلية المجالس: ج2 ص 401 ثم إنزاله إياهم في دار لايكنهم من حر و لا قرحتى تقشرت وجوههم، و تغيرت ألوانهم. مثير الأحزان: ص 102 و كانت النساء مدة مقامهن بدمشق ينحن عليه بشجو و أنة و يندبن بعويل و رنة و مصاب الأسرى عظم خطبه و الأسى لكلم الثكلى عال طبه و أسكن في مساكن لاتقيهن من حر و لا برد حتى تقشرت الجلود و سال الصديد بعد كن الخدود و ظل الستور و الصبر ظاعن و الجزع مقيم و الحزن لهن نديم. و اللهوف: ص 188 قال الراوي: و وعد یزید لعنه الله تعالى علي بن الحسين عليهما السلام في ذلك اليوم أنه يقضي له ثلاث حاجات ثم أمربهم إلى منزل لا يكنهم من حر و لا برد، فأقاموا به حتى تقشرت وجوههم و كانوا مدة إقامتهم في البلد المشار إليه ينوحون على الحسين عليه السلام. از او: تسلية المجالس: ج2 ص396 و الدمعة الساكبة: ج5 ص 119 و أسرار الشهادة: ص 515 و نفس المهموم: ص 453 و معالي السبطين: ج2 ص 166 و وسيلة الدارين: ص 395. و در الأنوار النعمانية: ج3 ص 251-252 و روي عن المنهال بن عمر قال: بينما أتمشى في السوق من دمشق، وإذا أنا بعلي بن الحسين عليه السلام يتوكأ على عصا و رجلاه كأنهما قصبتان ، و الدم يسيل من ساقيه، و الصفرة قد ازدادت عليه، فخنقتني العبرة، فاعترضته و قلت: كيف أصبحت يا ابن رسول الله؟ قال: فبکی و قال: «كَيْفَ حَالُ مَنْ أَصْبَحَ أَسِيراً لِيَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ ، وَ نِسَائِي إِلَى الْآنَ مَا شبغن بُطُونِهِنَّ وَ لَا کسين رووسهن ، نائحات اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ ، وَ نَحْنُ یا مِنْهَالٍ کمثل بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ ؛ أَمْسَتْ الْعَرَبِ تَفْتَخِرْ عَلَى الْعَجَمِ بَانَ مُحَمَّداً عَرَبِيُّ ، وَ أَمْسَتْ قُرَيْشٍ تَفْتَخِرْ عَلَى الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهُمْ ، أَمْسَيْنَا مَعْشَرَ أَهْلَ الْبَيْتِ مَغصوبينَ مُقَتَلينَ مُشَرَّدينَ ؛ مَا يَدْعُونَا يَزِيدَ إِلَيْهِ مَرَّةً إِلَّا نَظُنُّ الْقَتْلِ ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».قلت: سيدي ؟ وإلى أين تريد؟ قال: «المحبس الَّذِي نَحْنُ فِيهِ لَيْسَ لَهُ سَقْفُ ، وَ الشَّمْسِ تصهرنا بِهِ ، وَ لَا تَرَى الْهَوَاءِ، فَاَفِرَّ مِنْهُ لِضَعْفِ بَدَنِي سويعة ، وَ أَرْجِعُ خَشِيتَ عَلَى النِّسَاءِ».فبينما هو يخاطبني أخاطبه و إذا بامرأة تناديه، فتركني و رجع إليها، فحققت النظر إليها و إذا بها زينب بنت علي عليه السلام تدعوه: إلى أين تمضي ياقرة عيني؟ فرجع و انحرفت عنه؛ و لم أزل أذكره و أبكي. از او: الدمعة الساكبة: ج5 ص134 و أسرار الشهادة : ج 508 و معالي السبطين: ج2 ص 167.

خطا و توبه حر؟!!!

اشاره

سؤال 35- آیا صحیح است که حر بن یزید ریاحی با سپاه هزار نفری جلوی امام حسین علیه السلام را گرفته و سپس از آن چه انجام داده پشیمان شده و توبه کرده است؟

جواب- پیش از بیان پاسخ، ذکر مقدماتی لازم است:

1-مُخلَصون، معصوم از شیطان

ابليس لعنة الله عليه، تنها درباره یک گروه با صراحت اعلام کرد که هیچ سلطه ای بر آنان ندارد و آنان هرگز فریب نیرنگ های او را نمی خورند، «عباد الله المخلصين»می باشند. قرآن کریم به نقل از وی می فرماید:

«قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(1)

(شیطان) گفت: پروردگارا! چنان که مرا گمراه نمودی، من نیز روی زمین برای آنان گناهان و غفلت را می آرایم و آنها همه را گمراه می کنم* جز بندگان خالص تورا.

«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ *إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(2)

(شیطان) گفت: پروردگارا! به عزت (و عظمت) تو قسم که همانا همه آن ها را گمراه می کنم* مگر بندگان خالص تورا.

و در بیان الهی نیز بر این مهم تأکید شده است که گروهی وجود دارند که ابلیس، هیچ گونه چیرگی بر آنان ندارد:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ(3)

همانا شیطان هرگز بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی نخواهد داشت * فقط تسلط او بر کسانی است که او را سرپرست می گیرند، و به وسیله

ص: 345


1- سوره (15) الحجر آیه 40 و41.
2- سوره (38) ص آیه 83 و 084
3- سوره (16) النحل آیه 100 و 101.

او مشرک می شوند.

2-طینت مؤمن از طینت انبیاء

طینت مؤمن از طینت انبیاء عليهم السلام است و هرگز نجس و خبیث نمی شود چنان چه امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«...وَ انَّ الْمُؤْمِنُ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ ، ...؛(1)

.. و همانا که هیچ چیزی مؤمن را نجس نمی (تواند ب) کند، ....

از امام جعفر صادق عليه السلام نیز پرسیده شد: طینت و سرشت مؤمن از چه چیزی آفریده شده است؟ فرمود:

«مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسُ (تَخْبُثَ) أَبَداً».(2)

ازگِل و سرشت پیامبران، پس هرگز نجس، ناپاک (و خبیث) نمی شود، هیچ وقت.

و در حدیث دیگری در پاسخ فرمود:

«مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ».

از گل و سرشت علیین است.

یا پرسیده شد: طینت و سرشت مؤمن از چه چیزی آفریده شد؟ فرمود:

«مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسْهُ شَيْ ءُ».(3)

از گِل و سرشت پیامبران، پس هرگز چیزی او را نجس نمی کند.

3-مقام شهدای کربلا ((یاران مخلَص و مخلِص))

شهدای کربلا از بهترین بندگان خالص خداوند تعالی بودند که هرگز شیطان در آن ها راه نفوذ نیافت و در آن ابتلا و امتحان بزرگ فریب او را نخوردند.

رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ضمن روایتی درباره یاران شهید امام حسين عليه السلام در کربلا فرمودند:

«...تَنْصُرْهُ عِصَابَةُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ، أُولَئِكَ مِنْ سَادَةُ شُهَدَاءَ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ...».(4)

ص: 346


1- المحاسن: ج1 ص133 ب3 ح9 البرقي، عن أبيه و ابن أبي نجران، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن زرارة و محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «الْمُؤْمِنُ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ».و الكافي: ج3 ص 21 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن حماد، عن حريز، عن زرارة و محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «إِنَّمَا الْوُضُوءُ مِنْ حَدٍّ وَ حُدُودِ اللَّهِ ، لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ ، إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ».و من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 39 ح 78- و قد روي: «أَنَّ الْوُضُوءَ حَدُّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ ، لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ ، وَ إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ».و علل الشرائع: ج1 ص279 ب189 ح 1- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله ، عن يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، - بقیه مانند الكافي -. و تهذیب الأحکام: ج 1ص 138 ب6 ح78- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد، - بقیه مانند الكافي -.
2- المحاسن: 1 ص133 ب3 ح7 البرقي، عن أبيه، عن صالح بن سهل الهمداني قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك ! من أي شيء خلق الله طينة المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسُ أَبَداً ».و المؤمن: ص 35 ب2 ح 74 و عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ طِينَةَ الْمُؤْمِنِ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ تَخْبُثُ أَبَداً ».بحار الأنوار: ج 27 ص 132 ب4 ح125 عن الإحتضار قال: و من کتاب الشفاء و الجلاء، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ طِينَةَ الْمُؤْمِنِ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ فَلَا يُنَجِّسُ أَبَداً».و قال: «إِنْ عَمِلَ الْمُؤْمِنِ يَذْهَبُ فيمهد لَهُ فِي الْجَنَّةِ كَمَا یرسل الرَّجُلُ غُلَامَهُ فَيُفْرَشُ لَهُ»-ثم تلا: «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِاَنفُسِهِم یَمهَدُونَ ».و المحاسن: 1 ص 133 ب 3 ح8 البرقي، عن أبيه، عن صالح بن سهل من أهل همدان قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: المؤمنون من طينة الأنبياء؟ قال: «نعم».و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم : ص 18 ب9 ح حدثنا أحمد بن محمد... مانند المحاسن. والكافي: ج2 ص 5ح6 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، ...- مانند المحاسن -.
3- الإختصاص: ص 25 و قال محمد بن حمران: سألت الصادق عليه السلام: من أي شيء خلق الله طينة المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ».قال: قلت: فمن أي شيء خلق المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسْهُ شَيْ ءُ ».
4- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص112-115 المجلس 24 ح 2- حدثنا علي بن أحمد بن موسی الدقاق رحمه الله قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله كان جالسا ذات يوم إذ أقبل الحسن عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّ».فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليمنى. ثم أقبل الحسين عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّ».فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليسرى. ثم أقبلت فاطمة عليها السلام فلما رآها بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّة».فأجلسها بين يديه ثم أقبل أميرالمؤمنين عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا اَخی».فما زال يدنيه حتى أجلسه إلى جنبه الأيمن. فقال له أصحابه: یا رسول الله ! ما ترى واحدا من هؤلاء إلا بكيت، أو ما فيهم من تسر برؤيته؟! فقال صلى الله عليه وآله: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ ، وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ ، إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَا كَرَمَ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نسمه أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُمْ ، أَمَّا عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامَ فَإِنَّهُ أَخِي وَ شقيقي ، وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِي ، وَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ صَاحِبُ حَوْضِي وَ شَفَاعَتِي ، وَ هُوَ مَوْلَى کل مُسْلِمٍ ، وَ إِمَامُ کل مُؤْمِنُ ، وَ قَائِدِ کل تَقِيٍّ ، وَ هُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أَهْلِي وَ أُمَّتِي ، فِي حَيَاتِي وَ بَعْدُ مَوْتِي ، مُحِبَّهُ مُحِبِّي ، وَ مبغضه مُبْغِضِي ، وَ بِوَلَايَتِهِ صَارَتْ أُمَّتِي مَرْحُومَةُ ، وَ بِعَدَاوَتِهِ صَارَتِ الْمُخَالَفَةِ لَهُ مِنْهَا مَلْعُونَةٍ ، وَ إِنِّي بَكَيْتُ حِينَ أَقْبَلَ لِأَنِّي ذکرت غَدَرَ الْأَمَةِ بِهِ بَعْدِي ، حَتَّى إِنَّهُ ليزال عَنْ مَقْعَدِي ، وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ بَعْدِي ، ثُمَّ لَا يَزَالُ الْأَمْرُ حَتَّى بِهِ حتی يُضْرَبُ عَلَى قَرْنِهِ ضَرْبَةً تَخْضِبُ مِنْهَا لِحْيَتِهِ ، فِي أَفْضَلُ الشُّهُورِ « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بینات مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ».وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةَ فَإِنَّهَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ، وَ هِيَ بَضْعَةُ مِنِّي ، وَ هِيَ وَ نُورُ عیني ، وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي ، وَ هِيَ رُوحِي الَّتِي بَيْنَ جَنْبِي ، وَ هِيَ الْحَوْرَاءِ الإنثية ، متي قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيِ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ، ظَهَرَ نُورُهَا لملائکة السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لَا هَلِ الْأَرْضِ ، وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لملائکته : يا ملائكتی ؟ انْظُرُوا إِلَى أُمَّتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ امائي ، قَائِمَةُ بَيْنَ يَدَيِ تَرْتَعِدُ فَرَائِضِهَا مِنْ خيفتي ، وَ قَدْ أَقْبَلْتُ بقلبها عَلَى عِبَادَتِي ، أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شيعتها مِنَ النَّارِ ، وَ أَنِّي لِمَا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتَ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي ، كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلِّ بَيْتِهَا ، وَ انْتُهِكَتْ حَرَّمَتْهَا ، وَ غُصِبْتَ حَقَّهَا ، وَ مُنِعَتِ إِرْثَهَا ، وَ کسر جَنْبِهَا [ وَ کسرت جَنَّبَتْهَا ) ، وَ أُسْقِطَتِ جَنِينِهَا ، وَ هِيَ تُنَادِي : يا محمداه ! فَلَا تُجَابُ ، وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ، فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةُ مکروبة بَاكِيَةُ ، تتدانقطاع الْوَحْيُ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تتذکر فراقي أُخْرَى ، تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِي الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تهجدت بِالْقُرْآنِ ، ثُمَّ تَرَى نَفْسِهَا ذَلِيلَةُ بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عزيزة ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يؤنسها اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ ، فنادتها بِمَا نَادَتِ بِهِ مریم بِنْتُ عِمْرَانَ ، فَتَقُولُ : يَا فَاطِمَةَ ! « إِنَّ اللَّهَ اصطفاک وَ طَهَّرَکَ وَ اصطَفَاکَ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ ، یا فاطِمَةُ ! اقْنُتِي لربک وَ اسْجُدِي وَ ارکَعي مَعَالراكعين »،ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعِ فتمرض فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ تمرضها وَ تونسها فِي عِلَّتِهَا ، فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ : یا رَبِّ ! إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَّاتِ ، وَ تبرمت بِأَهْلِ الدُّنْيَا فألحقني بِأَبِي ، فَيَلْحَقُهَا اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، بِي فَتَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقَنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، فَتَقَدَّمَ عَلِيِّ مَحْزُونَةُ مکروبة ، مغمومة مَغْصُوبَةٍ مقتولة ، فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ : اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظُلِمَهَا ، وَ عَاقِبْ مِنْ غصبها ، وَ ذَلَّلَ مِنْ أَ ذُلِّهَا ، وَ خُلِّدَ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبِهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا ، فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ : آمِينَ . وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي ، وَ بَضْعَةُ مِنِّي ، وَ قُرَّةُ عَيْنِي ، وَ ضِيَاءُ قَلْبِي ، وَ ثَمَرَةُ فوادي ، وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأَمَةِ ، أَمْرُهُ أَمْرِي ، وَ قَوْلُهُ قَوْلِي ، مَنْ تَبِعَهُ فانه مِنِّي ، وَ مَنْ عَصَاهُ فلیس منی ، وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذْكِرَةُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي لَا يَزَالُ الْأَمْرِ بِهِ حَتَّى يُقْتَلُ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةِ وَ السَّبْعُ الشِّدَادِ لمؤته، وَ يَبْكِيهِ كُلِّ شَيْ ءٍ، حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ ، وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ ، فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عینه يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونِ ، وَ مَنْ حُزْنٍ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزُنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنْ الْقُلُوبِ ، وَ فَمَنْ زَارَ فِي بقيعه ، ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ . وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ فَإِنَّهُ مِنِّي ، وَ هُوَ ابْنِي وَ وُلْدِي ، وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ أَخِيهِ ، وَ هُوَ إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ ،وَ مؤلى الْمُؤْمِنِينَ ، وَ خَلِيفَةُ رَبِّ العالمین ، وَ غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ ، وَ كَهْفِ مستجیرین ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ ، وَ هُوَ يَسُدُّ شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ بَابُ نَجَاةُ الْأَمَةِ ، أَمْرُهُ أَمْرِي ، وَ طَاعَتِهِ طَاعَتِي ، مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي ، وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهُ تَذْكِرَةُ مَا يُصْنَعُ بِهِ بَعْدِي ، كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ اسْتَجَارَ بحرمي وَ قُرْبِي ، فَلَا يُجَارُ ، فأضمه فِي مَنَامِهِ إِلَى صَدْرِي ، وَ آمُرُهُ بالرحلة عَنْ دَارٍ هِجْرَتِي ، وَ أَ بَشَرِهِ بِالشَّهَادَةِ ، فيرتحل عَنْهَا إِلَى أَرْضٍ مَقْتَلَهُ ، وَ مَوْضِعُ مَصْرَعُهُ ، أَرْضُ کرب وَ بَلَاءٍ ، وَ قُتِلَ وَ فَنَاءِ ، تَنْصُرْهُ عِصَابَةُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ، أولئک مِنْ سَادَةُ شُهَدَاءَ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَدْ رُمِيَ بِسَهْمٍ فَخَرَّ عَنْ فَرَسٍ صَرِيعاً ، ثُمَّ يَذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ مَظْلُوماً »-ثُمَّ بکی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بکی مِنْ حَوْلِهِ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ بالضجيج ثُمَّ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ يقول: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يلقی أَهْلِ بَيْتِي بَعْدِي»-ثم دخل منزله . از او: بشارة المصطفى: ص197 و مثير الأحزان: ص 22 و ذوب النضار، ابن نما الحلي: ص11 و الفضائل، شاذان بن جبرئيل: ص 8 و11 و إرشاد القلوب: ج2 ص295 و المحتضر: ص 108 و إثبات الهداة: ج1 ص280 ح 150 و بحار الأنوار: ج 14 ص 205 ح 22 و ج 28 ص 37 و ج43 ص 173 ح13 و الدمعة الساكبة: ج1 ص 299 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 108 و نفس المهموم: ص 61 والجنة العاصمة: ص601. و مثل آن، المنتخب، فخر الدين الطريحي: ص 416. و المحتضر: ص 196 و چاپ جدید: ص 394 ح 373 از نوادر الحكمة نقل از کتاب «الدرالمنتقى في مناقب أهل التقى»:به سند خود از سعید بن جبیر، از ابن عباس مثل الأمالى صدوق. از او: بحار الأنوار: ج 28 ص 82 ح 43. منابع عامه: فرائد السمطين: ج 2 ص 34 ب7 ح 371- أنبأني الشيخ أبو طالب علي بن أنجب بن عبيد الله بن الخازن، عن كتاب الإمام برهان الدين أبي الفتح ناصر بن أبي المكارم المطرزي، عن أبي المؤيد ابن الموفق ، أنبأنا علي بن أحمد بن موسى الدقاق قال: أنبأنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: أنبأنا موسی بن عمران، عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي، عن الحسن بن علي بن حمزة، عن أبيه، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس ، مانند الأمالي -

... او (یعنی امام حسين عليه السلام) را گروهی از مسلمانان یاری کنند، آنان در روز قیامت، از جمله سروران شهدای امت من هستند....

امام جعفر صادق عليه السلام فرمودند:

«خَرَجَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَسِيرُ بِالنَّاسِ ، حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ کربلاء عَلَى مَسِيرَةِ مِيلٍ أَوْ مِيلَيْنِ ، فَتَقَدَّمَ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ ، حتی إِذَا صَارَ بِمَصَارِعِ الشُّهَدَاءِ قَالَ : قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا وَصِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ شُهَدَاءَ بِأَتْبَاعِهِمْ ، فَطَافَ بِهَا عَلَى بَغْلَتِهِ خَارِجاً رجلیه مِنَ الرِّكَابِ وَ أَنْشَأَ يَقُولُ : مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ».(1)

امیرالمؤمنين على علیه السلام از خانه خارج شدند و در میان مردم حرکت کردند، تا اینکه فاصله ایشان تا کربلا یک میل و یا دو میل بود، در میان ایشان از همه جلوتر رفتند تا به محل شهادت شهدای کربلا رسیدند، فرمودند: در این سرزمین 200 پیامبر و 200 جانشین پیامبر از دنیا رفته اند و 200 پیامبرزاده همراه با پیروانشان در این مکان شهید شده اند. پس از این کلام، در حالی که روی قاطر بودند و پای مبارک از رکاب بیرون آورده بودند، آن مکان را طواف کرده و در حال طواف می فرمودند: محل خواباندن مرکب هایی و محل شهادت شهدایی که گذشتگان آنان بر آن ها پیشی نگرفتند و کسانی

که پس از ایشان هستند نیز هرگز به ایشان نخواهند پیوست.

4-شهدای کربلا همچون کشتگان پیامبران و خاندان آنان

امام محمد باقر عليه السلام فرمود:

«الْمُؤْمِنُونَ يُبْتَلَوْنَ ثُمَّ يمیزهم اللَّهِ عِنْدَهُ ، إِنَّ اللَّهَ لَمْ يُؤْمِنْ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ بَلَاءِ الدُّنْيَا وَ مرائرها ، وَ لَكِنَّ آمَنَهُمْ فِيهَا مِنْ العمی وَ الشَّقَاءِ فِي الْآخِرَةِ . ثُمَّ قَالَ : كَانَ عَلِيُّ بْنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ يَصْنَعُ قتلاه بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ يَقُولُ ، قتلانا قتلی النَّبِيِّينَ (وَ آلَ النَّبِيِّينَ - بِحَارِ)».(2)

ص: 347


1- تهذیب الأحکام: ج6ص72 ب22 ح 7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص516 ب68ح19724.
2- الغيبة، النعماني: ص211 ب 12 ح19 - حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي قال: حدثني شريف بن سابق التفليسي، عن الفضل بن أبي قرة التفليسي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام أنه قال:. از او: بحار الأنوار: ج 45، ص80 ب 37 ح5 و ج52 ص 117 ب21 ح 39 و در آن است: «قَتلانا قَتْلَى النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ». والعوالم : ج 17 ص و الدمعة الساكبة: ج4 ص305.

مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ایشان را از یکدیگر جدا می سازد و بازشناسی می کند، همانا خداوند هرگز مؤمنان را از بلای دنیا و تلخ کامی های آن در امان نداشته است، بلکه آنان را در این جهان از کوری در آخرت و از سیه روزی در امان داشته، سپس فرمود: على بن الحسين عليهما السلام کشته های خود (اجساد کشتگان خانواده اش را که در روز عاشورا به شهادت رسیدند) بعضی را بر روی بعضی دیگر می گذاشت و می فرمود: کشته گان ما کشته گان پیامبران (و خاندان پیامبران) هستند».

سید مقرم قدس سره می نویسد: تاریخ نویسان آورده اند که سیدالشهداء عليه السلام در نزدیکی میدان جنگ خیمه ای را برپا نمود و می فرمود که کشته های اصحاب و اهل بیتش را به آن خیمه حمل کنند و هر شهیدی را که می آوردند می فرمود:

«قَتْلَةٍ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ».(1)

کشته هایی (شهیدانی) همانند کشته ها (و شهیدان) پیامبران و خاندان پیامبران اند.

نتیجه

1- مخلَصون در ذات خود از غیر ولایت الله و ولایت اولیاء او خالص هستند، و شیطان رجيم العنه الله توان نفوذ در آنان و سلطه برایشان را ندارد.

2- ارتفاع آنان جوهری است، زیرا از جنس و سرشت انبیاء هستند و هرگز به کفر و شرک و ظلم و فسق آلوده نمی شوند، دارای ایمانی مستقر می باشند و نه مستودع و عاریتی، فتأمل.

3- شهدای کربلا و نیز حضرت حر شهید که از شمار آنان است، به جهت خلوص در ذات و اخلاص در آن عمل جاودانه، مجاهدت عظیم در روز عاشورا و در محضر حجت خدا، از سادات شهدای امت رسول الله شدند، که نه پیشینیان برآنان سبقت گرفتند، و نه پس از آنان کسی به گرد پای آنان می رسد.

4- شهدای کربلا مانند پیامبران شهید شده و خاندان شهید آنان می باشند.

5- شهدای از اهل بیت و اصحاب سيد الشهداء علیهم السلام، هیچ یک نظیر نداشته و

ص: 348


1- مقتل الحسين عليه السلام، السيد المقرم: ص412-418؛ ذكر أهل التاريخ: إن سید الشهداء أفرد خيمة في حومة الميدان و كان يأمر بحمل من قتل من صحبه، و أهل بيته إليها، و كلما يؤتى بشهيد يقول عليه السلام: «قَتْلَةٍ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ».

نخواهند داشت؛ کسانی که در کربلا با امام بودند، برگزیدگان الهی هستند تا جایی که از شمار آنان، یک تن کم و یا به تعداد آنان اضافه نمی شود.

اصحاب امام حسين عليه السلام، اختصاصاتی داشتند که در زیارت های شهدای کربلا که در اوقات مختلف خوانده می شود، به این نشانه ها و ویژگی ها تصریح و دلالت شده است.

از چهار مقدمه ای که گذشت عصمت حضرات شهدای کربلاء . به سبب طینت آنان که از طینت انبیاء است . به روشنی معلوم می شود اما عصمت درجاتی دارد و خمیرمایه آن قبول ولایت وولایت الله ورسول الله واهل بیت اطهاراو صلوات الله عليهم اجمعین است. شهدای کربلاء حائز درجه ای هستند که از سادات شهدای امت نبی خاتم می باشند.

حال با توجه به مطالبی که همراه با بیان معصومین علیهم السلام ذکر گردید به آخرین مقدمه می رسیم: این که تنها منبع معتبر برای اخذ معارف و حقایق دینی، که ارزش و اعتبار استناد و استدلال دارد، قرآن و عترت است، از طریق راویان مورد وثوق و شیعیان و ارادت مندان به اهل بیت علیهم السلام و نه از دشمنان آنان.

بررسی اصل سؤال

آن چه در برخی از اخبار آمده مبنی بر این که حرو لشکر هزار نفره اش، راه را بر امام بستند و قصد داشتند امام حسين عليه السلام را نزد عبيدالله بن زیاد لعنه الله ببرند و حتی با امام درگیری کلامی نموده و امام به او فرمود: می خواهی چکار کنی مادرت به عزایت بنشیند؟ و غیرآن،

مأخذ اصلی آن، کتاب های دشمنان اهل بیت وحی مانند الأخبار الطوال، أنساب الأشراف، تاریخ الطبری و غیر آن ها(1) به نقل از کتاب مقتل أبي مخنف است در حالی که اصل این کتاب مفقود است و چند راوی مجهول نیز در سند آن واقع می باشند؛

اضافه بر این که این خبر است و از غیر معصوم و ضعیف است، و بعضی از کتاب های شیعیان(2) نیز از همان کتاب ها نقل کرده اند، و راویان از این کتاب از مخالفین می باشند و در سند آنان به این کتاب و در سندی که در مقتل بوده افرادی مجهول می باشند، نتیجه این که

ص: 349


1- و الأخبار الطوال، احمد بن داود الدينوري المتوفي 282: ص 247-248 و ذکر منبع نکرده است: و سار، فلما انتصف النهار، و اشتد الحر، و كان ذلك في القيظ تراءت لهم الخيل، فقال الحسين لزهير بن القين: أما هاهنا مكان يلجأ إليه ؟ أو شرف نجعله خلف ظهورنا، و نستقبل من وجه واحد؟ قال له زهير: بلى، هذا جبل ذي جشم يسرة عنك، فمل بنا إليه، فإن سبقت إليه فهو كما تحب. فسار حتى سبق إليه، و جعل ذلك الجبل وراء ظهره، و أقبلت الخيل و كانوا ألف فارس مع الحربن یزید التميمي ثم اليربوعي، حتى إذا دنوا أمر الحسين عليه السلام فتيانه أن يستقبلوهم بالماء، فشربوا، و تغمرت خيلهم، ثم جلسوا جميعا في ظل خيولهم، و أعنتها في أيديهم حتى إذا حضرت الظهر، قال الحسين عليه السلام للحر: «أتصلي معنا، أو تصلي بأصحابك و أصلي بأصحابي ؟».قال الحر: بل نصلي جميعا بصلاتك. فتقدم الحسين عليه السلام، فصلی بهم جميعا. فلما انفتل من صلاته حول وجهه إلى القوم، ثم قال: «أيها الناس، معذرة إلى الله، ثم إليكم، إني لم آتكم حتى أتتني كتبكم، و قدمت على رسلكم، فإن أعطيتموني ما أطمئن إليه من عهودكم و مواثيقكم، دخلنا معكم مصرکم، و إن تكن الأخرى انصرفت من حيث جئت . فأسكت القوم، فلم يردوا عليه، حتى إذا جاء وقت العصر، نادی مؤذن الحسين ، ثم أقام، و تقدم الحسين، فصلى بالفريقين ، ثم انفتل إليهم، فأعاد مثل القول الأول . فقال الحربن یزید: و الله ما ندري ما هذه الكتب التي تذكر. فقال الحسين عليه السلام: ائتني بالخرجين اللذين فيهما كتبهم. فأتي بخرجين مملوءين كتبا فنثرت بين يدي الحر و أصحابه، فقال له الحر: يا هذا، لسنا ممن كتب إليك شيئا من هذه الكتب، و قد أمرنا أن لا نفارقك إذا لقيناك، أو نقدم بك الكوفة على الأمير عبيد الله بن زياد. فقال الحسين عليه السلام: الموت دون ذلك. ثم أمر بأثقاله فحملت، و أمر أصحابه فركبوا. ثم ولى وجهه منصرفا نحو الحجاز، فحال القوم بينه و بين ذلك، فقال الحسين للحر: ما الذي تريد؟ قال: أريد و الله أن أنطلق بك إلى الأمير عبيد الله بن زیاد. قال الحسين : إذن و الله أنابذك الحرب. فلما كثر الجدال بينهما، قال الحر: إني لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت أن أفارقك، و قد رأيت رأيا فيه السلامة من حربك، و هو أن تجعل بيني و بينك طريقا لاتدخلك الكوفة، و لا تردك إلى الحجاز، تكون نصفا بيني و بينك حتى يأتينا رأي الأمير. قال الحسين: فخذ هاهنا. فآخذ متیاسرا من طريق العذيب. و من ذلك المكان إلى العذيب ثمانية و ثلاثون میلا. از او: بغية الطلب: ج6 ص 2622-2623. أنساب الأشراف، أحمد بن یحی بن جابر البلاذري القرن 3: ج3 ص 169-171... فقال الحر: فإنا لسنا من هؤلاء الذين كتبوا إليك، و قد أمرنا إن نحن لقيناك أن لا نقاتلك، وأن نقدمك الكوفة على عبيد الله بن زياد. فقال الحسين: الموت أدني إليك من ذلك. ثم قال لأصحابه: قوموا فاركبوا. فركبت النساء، ثم أراد الإنصراف، و أمر به أصحابه. فلما ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم وبين ذلك. فقال الحسين للحر: ثكلتك أمك، ما تريد؟ فقال الحر: والله لو غيرك يقولها ما تركت ذكر أمه، و لكنه و الله مالي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما أقدر عليه. فقال الحسين: فما تريد؟ قال: أريد أن أقدمك على عبيد الله بن زیاد. قال: فإني و الله لا أتبعك. فقال الحر: و أنا و الله لا أدعك. فلما ترادا الكلام، قال له الحر: لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت أن أقدم بك الكوفة، فإذا أبيت فخذ طريقا لا يدخلك الكوفة، و لا يردك إلى المدينة، يكون بيني و بينك نصفا حتى أكتب إلى الأمير عبيد الله بن زياد، و تكتب أنت إلى يزيد بن معاوية إن أحببت ذلك، أو إلى ابن زیاد إن شئت، فلعل الله أن يرزقني العافية من أن ابتلى بشيء من أمرك. فلقيته جنود بكربلاء، فناشدهم الله. و تاريخ الأمم و الملوك ، محمد بن جرير الطبري المتوفي 310: ج5 ص400-403 حدثت عن هشام، عن أبي مخنف، قال: حدثني أبو جناب، عن عدي بن حرمله، عن عبد الله بن سليم و المذري بن المشمعل الأسديين قالا: أقبل الحسين عليه السلام حتى نزل شراف، فلما كان في السحر أمر فتيانه فاستقوا من الماء فأكثروا، ثم ساروا منها، فرسموا صدر يومهم حتى انتصف النهار ثم إن رجلا قال: الله اكبر! فقال الحسين : الله اكبر ما كبرت؟ قال: رایت النخل، فقال له الأسديان: إن هذا المكان ما رأينا به نخلة قط، قالا: فقال لنا الحسين: فما تريانه ری؟ قلنا: نراه رای هوادي الخيل، فقال: و انا و الله أرى ذلك، فقال الحسين: اما لنا ملجأ نلجأ اليه، نجعله في ظهورنا، و نستقبل القوم من وجه واحد؟ فقلنا له: بلى، هذا ذو حسم إلى جنبك، تميل اليه عن يسارك ، فإن سبقت القوم اليه فهو كما تريد، قالا: فأخذ اليه ذات اليسار، قالا: و ملنا معه فما كان بأسرع من أن طلعت علينا هوادي الخيل، فتبيناها، وعدنا، فلما رأونا و قد عدلنا عن الطريق عدلوا إلينا كأن أستتهم اليعاسيب، و كأن راياتهم أجنحة الطير، قال: فاستبقنا إلى ذي حسم، فسبقناهم اليه، فنزل الحسين، فأمر بأبنيته فضربت، و جاء القوم و هم الف فارس مع الحر بن یزید التميمي اليربوعي حتى وقف هو و خیله مقابل الحسين في حر الظهيره، و الحسين و أصحابه معتمون متقلد و أسيافهم، فقال الحسين لفتیانه: اسقوا القوم و ارووهم من الماء و رشفوا الخيل ترشیفا، فقام فتيانه فرشفوا الخيل ترشیفا، فقام فتية و سقوا القوم من الماء حتى ارووهم، و أقبلوا يملئون القصاع و الأتوار و الطساس من الماء ثم يدنونها من الفرس، فإذا عب فيه ثلاثا أو أربعا او خمسا عزلت عنه، و سقوا آخر حتی سقوا الخيل كلها. قال هشام: حدثني لقيط، عن علي بن الطعان المحاربي: كنت مع الحربن یزید، فجئت في آخر من جاء من أصحابه ، فلما راى الحسين ما بي و بفرسي من العطش قال: أنخ الراويه . و الراويه عندي السقاء . ثم قال: يا بن أخ، أنخ الجمل، فأنخته، فقال: اشرب، فجعلت كلما شربت سال الماء من السقاء، فقال الحسين : اخنث السقاء- ای اعطفه - قال: فجعلت لا ادري كيف افعل ؟ قال: فقام الحسين فخنثه، فشربت و سقیت فرسي قال: وكان مجيء الحربن یزید و مسيره الى الحسين من القادسية، وذلك أن عبید الله بن زیاد لما بلغه إقبال الحسين بعث الحصين ابن تميم التميمي- وكان على شرطه - فأمره أن ينزل القادسية، و أن يضع المسالح فينظم ما بين القطقطانة إلى خفان، و قدم الحر بن يزيد بين يديه في هذه الألف من القادسية، فيستقبل حسينا. قال: فلم يزل موافقا حسینا حتى حضرت الصلاة صلاة الظهر، فامر الحسين الحجاج بن مسروق الجعفي ان يؤذن، فاذن، فلما حضرت الإقامة خرج الحسين في إزار و رداء و نعلين، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس! إنها معذره إلى الله عزوجل و إليكم، إني لم آتكم حتى أتتني كتبكم، و قدمت على رسلكم: أن أقدم علينا، فإنه ليس لنا إمام، لعل الله يجمعنا بك على الهدى، فإن کنتم على ذلك فقد جئتكم، فإن تعطوني ما أطمان اليه من عهودكم و مواثيقكم أقدم مصركم، و إن لم تفعلوا و کنتم لمقدمي کارهين انصرفت عنكم الى المكان الذي اقبلت منه إليكم. قال: فسكتوا عنه و قالوا للمؤذن: أقم، فأقام الصلاة، فقال الحسين عليه السلام للحر: أتريد أن تصلي بأصحابك؟ قال: لا، بل تصلي أنت و نصلي بصلاتك، قال: فصلى بهم الحسين ، ثم إنه دخل و اجتمع إليه أصحابه، و انصرف الحر إلى مكانه الذي كان به، فدخل خيمة قد ضربت له، فاجتمع إليه جماعة من أصحابه، و عاد أصحابه إلى صفهم الذي كانوا فيه، فأعادوه، ثم أخذ كل رجل منهم بعنان دابته و جلس في ظلها، فلما كان وقت العصر أمر الحسين أن يتهيئوا للرحيل ثم إنه خرج فأمر منادیه فنادى بالعصر، و أقام فاستقدم الحسين فصلى بالقوم ثم سلم، و انصرف إلى القوم بوجهه فحمد الله و أثنى عليه ثم قال: أما بعد، ايها الناس! فإنكم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله يكن أرضى لله، و نحن أهل البيت أولى بولاية هذا الأمر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم، و السائرين فيكم بالجور و العدوان ، و إن أنتم كرهتمونا، و جهلتم حقنا، و كان رأيكم غير ما أتتني كتبكم، و قدمت به على رسلكم، انصرفت عنكم. فقال له الحربن یزید: إنا و الله ما ندري ما هذه الكتب التي تذكر! فقال الحسين: یا عقبه بن سمعان، أخرج الخرجين اللذين فيهما كتبهم إلي، فأخرج خرجين مملوءين صحفا، فنشرها بين أيديهم، فقال الحز: فإنا لسنا من هؤلاء الذين كتبوا إليك، و قد أمرنا إذا نحن لقيناك ألا نفارقك حتى نقدمك على عبيد الله بن زياد، فقال له الحسين: الموت أدني إليك من ذلك، ثم قال لأصحابه: قوموا فاركبوا، فركبوا و انتظروا حتى ركبت نساؤهم، فقال لأصحابه: انصرفوا بنا، فلما ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم و بين الإنصراف، فقال الحسين للحر: ثكلتك أمك؟ ما تريد؟ قال: أما و الله لو غيرك من العرب يقولها لي و هو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر أمه بالثكل أن اقوله كائنا من كان، و لكن و الله مالي إلى ذكرأمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه، فقال له الحسين: فما تريد؟ قال الحر: أريد و الله أن انطلق بك إلى عبيد الله بن زیاد، قال له الحسين : إذن و الله لا اتبعك، فقال له الحر: إذن و الله لا أدعك، فترادا القول ثلاث مرات، و لما كثر الكلام بينهما قال له الحر: إني لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت ألا أفارقك حتى أقدمك الكوفه، فإذا أبيت فخذ طريقا لا تدخلك الكوفه، و لا تردك إلى المدينة، تكون بيني و بينك نصفا حتى أكتب إلى ابن زیاد، و تكتب أنت إلى يزيد ابن معاوية إن أردت أن تكتب اليه، أو إلى عبيد الله بن زیاد إن شئت ، فلعل الله إلى ذاك أن يأتي بأمريرزقني فيه العافية من أن أبتلى بشيء منأمرك، قال : فخذ هاهنا، فتیاسر عن طريق العذيب و القادسية، و بينه و بين العذيب ثمانية وثلاثون ميلا ثم إن الحسين سار في أصحابه و الحر يسايره. و الفتوح، ابن اعثم الكوفي المتوفي 314: ج5 ص134-140 قال: فتكلم الحر بن یزید بينه و بين أصحابه، فقال: أبا عبد الله ! ما نعرف هذه الكتب و لا من هؤلاء الرسل. قال: فالتفت الحسين إلى غلام له يقال له عقبة بن سمعان فقال: يا عقبة! هات الخرجين اللذين فيهما الكتب. فجاء عقبة بكتب أهل الشام و الكوفة، فنثرها بين أيديهم، ثم تنحي، فتقدموا و نظروا إلى عنوانها، ثم تنحوا، فقال الحربن یزید : أبا عبد الله ! لسنا من القوم الذين كتبوا إليك هذه الكتب، و قد أمرنا إن لقيناك لا نفارقك حتى نأتي بك على الأمير. فتبسم الحسين، ثم قال: يا ابن الحر! أو تعلم أن الموت أدنى [إليك] من ذلك. ثم التفت الحسين، فقال: احملوا النساء ليركبوا حتى ننظر ما الذي يصنع هذا و أصحابه! قال: فركب أصحاب الحسين، و ساقوا النساء بين أيديهم. فقدمت خیل الكوفة حتى حالت بينهم و بين المسير، فضرب الحسين بيده إلى سيفه،ثم صاح بالحر: ثكلتك أمك ! ما الذي تريد أن تصنع؟ فقال الحر: أما و الله لو قالها غيرك من العرب لرددتها عليه كائنا من كان، و لكن لا و الله ما [لي] إلى ذلك سبيل من ذكر أمك، غير أنه لا بد أن أنطلق بك إلى عبيد الله بن زياد. فقال له الحسين : إذا و الله لا أتبعك أو تذهب نفسي. قال الحر: إذا و الله لا أفارقك أو تذهب نفسي و أنفس أصحابي. قال الحسين: برز أصحابي وأصحابك، و أبرز إلي، فإن قتلتني خذ برأسي إلى [ابن] زیاد، و إن قتلتك أرحت الخلق منك. فقال الحر: أبا عبد الله ! إني لم أؤمر بقتلك، و إنما أمرت أن لا أفارقك أو أقدم بك على ابن زیاد، و أنا و الله کاره إن يبتليني الله بشيء من أمرك غير أني قد أخذت ببيعة القوم و خرجت إليك، و أنا أعلم أنه لا يوافي القيامة أحد من هذه الأمة إلا و هو يرجو شفاعة جدك محمد صلى الله عليه و سلم. و أنا خائف إن أنا قاتلتك أن أخسر الدنيا و الآخرة، و لكن أنا أبا عبد الله ! لست أقدر الرجوع إلى الكوفة في وقتي هذا، و لكن خذ عني هذا الطريق، و امض حيث شئت حتى أكتب إلى ابن زیاد أن هذا خالفني في الطريق، فلم أقدر عليه و أنا أنشدك الله في نفسك. فقال الحسين : يا حر! كأنك تخبرني أني مقتول ! فقال الحر: أبا عبد الله! نعم، ما أشك في ذلك إلا أن ترجع من حيث جئت. فقال الحسين : ما أدري ما أقول لك، و لكني أقول كما قال أخوالأوس حيث يقول: سأمضي و ما بالموت عار على الفتي *** إذا ما نوی خیرا و جاهد مسلما و واسي الرجال الصالحين بنفسه *** و فارق مذموماض و خالف مجرما أقدم نفسي لا أريد بقاءها *** لتلقي خميسا في الوغاء عرمرما فإن عشت لم ألم و إن مت لم أذم *** كفي بك ذلا أن تعيش مرغما مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني المتوفي 362: ص 74 چاپ نجف از أبو مخنف: ... و مضى حتى دنا من الحربن یزید، فلما عاين أصحابه العسکر من بعيد كبروا. فقال لهم الحسين: ما هذا التكبير؟ قالوا: رأينا النخل. فقال بعض أصحابه: ما بهذا الموضع و الله نخل، و لا أحسبكم ترون إلا هوادي الخيل، و أطراف الرماح. فقال الحسين: و أنا و الله أرى ذلك. فمضوا لوجوههم، و لحقهم الحربن يزيد في أصحابه، فقال للحسين: إني أمرت أن أنزلك في أي موضع لقيتك، و اجعجع بك، و لا أتركك، أن تزول من مكانك. قال: إذا أقاتلك، فاحذر أن تشقی بقتلي، ثكلتك أمك. فقال: أما و الله لو غيرك من العرب يقولها، و هو على مثل الحال التي أنت عليها، ما تركت ذكر أمه بالثكل . أن أقوله كائنا من كان، و لكن و الله ما لي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه. و مقتل الحسين عليه السلام، أخطب خوارزم المتوفي 568: ج1 ص228-233 قال عبد الله بن سليمان؛ و المنذر بن المشمعل - الأسديان - : كنا نساير الحسين .... و المنتظم، السبط ابن الجوزي المتوفی 597: ج5 ص 335-336 ذکر منبع نکرده است. و تذکرة الخواص، السبط ابن الجوزي المتوفی 597: ص 232. و الكامل في التاريخ، ابن الأثير القرن 7: ج3 ص 279-280 و چاپ دیگری: ج4 ص46-48 و نهاية الإرب، أحمد بن عبد الوهاب النويري القرن 8: ج20 ص 416-418 و البداية و النهاية، إسماعيل بن کثیر دمشقي المتوفي 774: ج8 ص 173.
2- الإرشاد: ج2 ص 73-80 و روی عبد الله بن سليمان و المنذر بن المشمعل الأسديان قالا: لما قضينا حجنا لم تكن لنا همة إلا اللحاق بالحسين عليه السلام في الطريق لننظر ما يكون من أمره فأقبلنا ترقل بنا نیاقنا مسرعين حتى لحقنا بزرود فلما دنونا منه ... فقال الحسين عليه السلام للحر: ثكلتك أمك ما تريد؟ فقال له الحر: أما لوغيرك من العرب يقولها لي و هو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر أمه بالشكل كائنا من كان و لكن و الله ما لي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه. فقال له الحسين عليه السلام: فما تريد؟ قال: أريد أن أنطلق بك إلى الأمير عبيد الله بن زیاد .... و إعلام الوری: ج1 ص449 و روضة الواعظين: ج1 ص179 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص96. رک. اللهوف: ص 76-80 آن فراز از سخنان منسوب به امام و حر را ندارد.

خبر از غیراهل عصمت است و ضعیف می باشد.

و اكثر کتاب ها . مانند تاریخ طبری . که از مقتل أبي مخنف نقل کرده اند، یک جانبه و در راستای رضایت امویان و دشمنان اهل بیت نبوت - عليهم لعائن الله تترى - تحریر شده است؛ چنان چه طبری حوادث سال 11 هجری را با شکوهی خاص بیان می کند و تمام آن را در ابوبکر و عمرو عثمان خلاصه می کند، وی فضائل حضرات اهل بیت نبوت را پنهان می نماید و بدین شکل شدیداً دشمنی خود را با اهل بیت علیهم السلام آشکار می سازد.

طبری در نقل حوادث تاریخی، در بیش از 700 مورد، از فردی به نام «سيف بن عمر»روایت کرده که شرح حال او در منابع رجالی و نزد حدیث شناسان، حتى عامه مشخص است و برخی از رجاليون عامه، او را با عنوان «کتاب وضاع»یاد نموده و به او نسبت کفر و زندقه می دهند. (ر.ک: الغدير جلد8 صفحه 327).

نگاهی به روایت طبری و دیگر مورخین از مخالفین

طبری از ابومخنف نقل می کند، او از ابوجناب کلبی، او از عدي بن حرمله.

اشکالات وارد برنقل طبری:

1- شخص طبری از نواصب است.

2- از نواصب بسیار نقل می کند.

3- سند او به کتاب مقتل لوط بن يحيى ضعیف است .

4- دو راوی ذکر شده در سند نیز مجهول هستند؛

نتیجه این که نقل او قابل اعتماد نیست، لكن فرازهایی از آن در روایات دیگر آمده و تنها آن قسمت هایی که در متون معتبر آمده، قابل پذیرش است، متن روایت طبری بدین شرح است:

عدي بن حرمله گوید: وقتی عمر بن سعد حمله برد، حر بن یزید به او گفت: خداوند تو را بر صلاح بدارد با این مرد جنگ می کنی؟ گفت: آری به خدا، چنان جنگی که سرها بریزد و دست ها بیفتد. گفت: به یکی از سه چیز که به شما گفت

ص: 350

رضایت نمی دهید؟ عمر بن سعد گفت: به خدا اگر کار با من بود رضایت می دادم اما امیر تو این را نپذیرفت. گويد: حر بیامد و با کسان بایستاد، یکی از مردم قومش نیز با وی بود به نام قرة پسر قیس. حر به او گفت: امروز اسبت را آب داده ای ؟ گفت: نه. گفت: نمی خواهی آبش دهی؟ قره گوید: به خدا پنداشتم که می خواهد دور شود و حاضر جنگ نباشد و نمی خواهد به هنگام این کار او را ببینم و از او خبر دهم، گفتمش: آبش نداده ام و می روم و آبش می دهم. گوید: از جایی که وی بود دور شدم. گوید: به خدا اگر مرا از مقصود خویش آگاه کرده بود با وی پیش حسین رفته بودم. گوید: بنا کرد، کم کم به حسین نزدیک شد، یکی از قوم وی به نام مهاجر پسر اوس گفت: ای پسر یزید چه می خواهی؟ می خواهی حمله کنی ؟ گوید: او خاموش ماند و لرزش سراپایش را گرفت. مهاجر گفت: به خدا کار تو شگفتی آور است، هرگز به هنگام جنگ تو را چنین ندیده بودم که اکنون می بینم، اگر به من می گفتند: دلیرترین مردم کوفه کیست؟ از تو نمی گذشتم، این چیست که از تو می بینم؟ گفت: به خدا خودم را میان بهشت و جهنم مردد می بینم، به خدا اگر پاره پاره ام کنند و بسوزانند چیزی را بر بهشت نمی گزینم. گويد: آن گاه اسب خویش را زد و به حسین عليه السلام پیوست و گفت: خدایم فدایت کند، من همانم که تو را از بازگشت بداشتم و همراه تو شدم و در این مکان فرودت آوردم. به خدایی که جز او خدایی نیست گمان نداشتم این قوم آن چه را گفته بودی نپذیرند و کار ما به اینجا بکشد. به خویش می گفتم که قسمتی از دستور این قوم را اطاعت می کنم که نگویند از اطاعتشان برون شده ام ولی آن ها این چیزها را که حسین می گوید می پذیرند، به خدا اگر می دانستم که نمی پذیرند چنان نمی کردم، اینک پیش تو آمده ام و از آن چه کرده ام به پیشگاه پروردگارم توبه می برم، تو را به جان یاری می کنم تا پیش رویت بمیرم آیا این را توبه من می دانی ؟ فرمود: آری، خدا توبه ات را می پذیرد و تو را

ص: 351

می بخشد، نام تو چیست؟ گفتم: من حرم پسر یزید. گفت: تو چنان که مادرت نامت داد، حرى، إن شاء الله در دنیا و آخرت حری، فرود آی. گفتم: من به حال سواری از پیاده بهترم، بر اسبم مدتی با آنها می جنگم و آخر کارم به فرود آمدن می کشد. فرمود: خدا رحمتت کند، هر چه به نظرت می رسد بکن. گويد: حر پیش روی اصحابش رفت و گفت: ای قوم، چرا یکی از این چیزها را که حسین به شما عرضه می کند نمی پذیرید که خدایتان از جنگ وی معاف دارد؟ گفتند: اینک امیر عمر بن سعد، با وی سخن کن. گوید: با وی سخنانی گفت همانند آن چه از پیش با وی گفته بود و نیز به اصحاب خویش گفته بود. عمر گفت: دلم می خواست اگر راهی می یافتم چنین می کردم. حر گفت: ای مردم کوفه! مادرتان عزادارتان شود و بگرید که او را دعوت کردید و چون بیامد تسلیمش کردید، می گفتید خویشتن را برای دفاع از او به کشتن می دهید، اما بر او تاخته اید که خونش بریزید، خودش را داشته اید، گلویش را گرفته اید و از همه سو در میانش گرفته اید و نمی گذارید در دیار وسیع خدا برود تا ایمن شود و خاندانش نیز ایمن شوند، به دست شما چون اسیر مانده که برای خویش نه سودی تواند گرفت و نه دفع ضرری تواند کرد، وی را با زنانش و کودکان خردسالش و یارانش از آب روان فرات که یهودی و مجوسی و نصرانی می نوشند، و خوک ها و سگان روستا در آن می غلطند ممنوع داشته اید که هم اکنون از تشنگی از پا در آمده اند، چه رفتار بدی با بازماندگان محمد پیش گرفته اید، اگر هم اکنون توبه نیارید و از این رفتارتان دست برندارید خدا به روز تشنگی آبتان ندهد. گوید: پیادگان قوم سوی او حمله بردند و تیر انداختند که رفت تا پیش روی حسین ایستاد.(1)

ماجرای حر شهید در بیان امام معصوم علیه السلام

بنابراین از مجموع اخباری که همه آن ها از غیر معصومین علیهم السلام بوده و بسیاری از آنها

ص: 352


1- تاريخ الطبري: ج5 ص427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم أن الحربن یزید لما زحف عمر بن سعد قال له: أصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تسقط الرءوس و تطيح الأيدي، قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: أما و الله لو كان الأمر إلى لفعلت، و لكن أميرك قد أبى ذلك، قال: فأقبل حتى وقف من الناس موقفا، و معه رجل من قومه يقال له قرة بن قیس، فقال: يا قرة! هل سقیت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: إنما تريد أن تسقيه؟ قال: فظننت و الله إنه يريد أن يتنحی فلا يشهد القتال، و کره أن أراه حين يصنع ذلك، فيخاف أن أرفعه عليه، فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه، قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه، قال: فو الله لو أنه اطلعني على الذي يريد لخرجت معه إلى الحسين، قال: فأخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر ابن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ أتريد أن تحمل؟ فسکت و اخذه مثل العرواء، فقال له: يا بن يزيد! والله إن أمرك لمريب، و الله ما رایت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن، و لو قيل لي: من أشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك ؟ قال: إلى و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب فرسه فلحق بحسين عليه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا بن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لا إله إلا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزله فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم و أما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و و الله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك، و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك لي توبه؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر بن یزید، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحر إن شاء الله في الدنيا و الآخرة، إنزل، قال: أنا لك فارسا خیرمني راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. قال الحسين: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. فاستقدم أمام اصحابه ثم قال: أيها القوم! ألا تقبلون من حسين خصلة من هذه الخصال التي عرض عليكم فيعافيكم الله من حربه و قتاله؟ قالوا: هذا الأمير عمر بن سعد فكلمه، فكلمه بمثل ما کلمه به قبل، و بمثل ما کلم به اصحابه، قال عمر: قد حرصت، لو وجدت إلى ذلك سبيلا فعلت، فقال: يا أهل الكوفة ! لأمكم الهبل و العبر إذ دعوتموه حتى إذا أتاكمأأسلمتموه، و زعمتم أنكم قاتلوا أنفسكم دونه، ثم عدوتم عليه لتقتلوه ، أمسكتم بنفسه، و أخذتم بكظمه، و أحطتم به من كل جانب، فمنعتموه التوجه في بلاد الله العريضة حتى يأمن و يأمن أهل بيته، و أصبح في أيديكم كالأسير لا يملك لنفسه نفعا، و لا يدفع ضرا، و حلاتموه و نساءه و أصيبيته و أصحابه عن ماء الفرات المجاري الذي يشربه اليهودي و المجوسي و النصراني، و تمرغ فيه خنازير السواد و کلابه، و ها هم أولاء قد صرعهم العطش، بئسما خلفتم محمدا في ذريته! لا سقاكم الله يوم الظمأ إن لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه. فحملت عليه رجاله لهم ترميه بالنبل، فأقبل حتى وقف أمام الحسين. مقتل أبي مخنف (مستخرج از کتب): ص 74-76- و صار الإمام عليه السلام ينظر يمينا و شمالا، فلم يرأحدا حوله من أصحابه و أنصاره إلا قتيل، و جدیل، و طریح و جریح، فنادى: «أَمَّا مَنِ مُغِيثٍ يغيثنا ؟ أَمَّا مَنِ مجیر یجیرنا ؟ أَمَّا مَنِ نَاصِرُ يَنْصُرُنا ؟ أَمَّا مَنِ طَالِبٍ لِلْجَنَّةِ فيذب عَنَّا ؟ أَمَّا مَنِ خَائِفُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فيرحمنا ؟ أَمَّا مَنِ مَعِينٍ فَيَكْشِفُ الْكَرْبِ عَنَّا؟».ثم أنشأ يقول: أنا ابن علي الطهر من آل هاشم *** كفاني بهذا مفخرا حين أفخر وفاطمة أمي و جدي محمد *** و عمي هو الطيار في الخلد جعفر بنا بين الله الهدى عن ضلالة *** و نحن سراج الله في الأرض نزهر و نحن ولاة الحوض نسقي محبنا *** بكأس رسول الله من ليس ینکر و شيعتنا في الخلق أكرم شيعة *** و باغضنا يوم القيامة يخسر و طوبى لعبد زارنا بعد موتنا *** بجنة عدن صفوها لا يكدر. قال أبو مخنف: فوقع كلامه في مسامع الحر رحمه الله، فأقبل على ابن أخيه قرة، و قال : أتنظر إلى الحسين عليه السلام يستغيث فلا يغاث، و يستجير فلا يجار، قد قتلت أنصاره و بنوه، و قد أصبح بين مجادل و مخاذل ، فهل لك أن تسير بنا إليه، و تقاتل بين يديه ؟ فإن الناس عن هذه الدنيا راحلة، و کرامات الدنيا زائلة، فلعلنا نفوز بالشهادة، و نكون من أهل السعادة . فقال له: ما لي بذلك حاجة. فتركه، و أقبل على ولده، و قال له: يا بني! لا صبر لي على النار، و لا على غضب الجبار، و لا أن يكون غدا خصمي أحمد المختار، یا بني ! أما ترى الحسين عليه السلام يستغيث فلا يغاث، و يستجيرفلايجار، یابني! سربنا إليه نقاتل بين يديه، فلعلنا نفوز بالشهادة ، و نكون من أهل السعادة. فقال له ولده: حبا و كرامة. قال: ثم إنهما حملا من عسکر ابن زیاد لعنه الله ، كأنهما يريدان القتال حتى هجما على الحسين عليه السلام، فنزل الحر رحمه الله عن ظهر جواده، و طأطأ رأسه، و جعل يقبل يد الحسين عليه السلام و رجليه، و هو يبكي بكاء شديدا. فقال له الحسين عليه السلام: «إرفع رَأْسَكَ یا شَیخُ».فرفع رأسه، و قال : يا مولاي ! أنا الذي منعتك عن الرجوع، و الله يا مولاي ما علمت أن القوم يبلغون منك هذا، و قد جئتك تائبا مما كان مني، و مواسيك بنفسي، و قليل في حقك يا مولاي أن تكون نفسي لك الفداء، و ها أنا ألقي حمامي يا مولاي بين يديك، فهل من توبة عند ربي ؟ فقال له عليه السلام: «إِنَّ تُبْتُ ، تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ ، وَ يُغْفَرُ لَكَ ، وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». از او: أسرار الشهادة: ص 289 و الدمعة الساكبة:ج4 ص291-292 و وسيلة الدارين: ص 129.

مرسل است، چنین بر می آید که حرو لشکرش در ظاهر امر، بنابر دستور پسر زیاد لعنه الله، راه بر امام بستند و گاهی همراهی می کردند تا این که به کربلا رسیدند و مانع از بازگشت امام به مکه شدند اما چنان چه گذشت ، روایت طبری، محلی از اعتنا ندارد.

حدیث امام سجاد علیه السلام

بلکه شیخ صدوق (متوفای سال 381 قمری) داستان حر شهید را از آغاز خروج او از شهر کوفه تا هنگام شهادتش، به سندش از امام علی بن الحسين زين العابدين عليهما السلام چنین نقل می کند:

«...وَ بَلَغَ عُبَیْدَ اَللَّهِ بْنَ زِیَادٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ اَلْخَبَرُ وَ أَنَّ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَدْ نَزَلَ اَلرُّهَیْمِیَّهَ (اَلرُّهَیْمَة) فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ اَلْحُرَّبْنَ یَزِیدَ فِی أَلْفِ فَارِسٍ قَالَ اَلْحُرُّ فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِی مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ نُودِیتُ ثَلاَثاً یَا حُرُّ أَبْشِرْ بِالْجَنَّهِ فَالْتَفَتُّ فَلَمْ أَرَ أَحَداً فَقُلْتُ ثَکِلَتِ اَلْحُرَّ أُمُّهُ یَخْرُجُ إِلَی قِتَالِ اِبْنِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ یُبَشَّرُ بِالْجَنَّهِ فَرَهِقَهُ عِنْدَ صَلاَهِ اَلظُّهْرِ فَأَمَرَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِبْنَهُ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ قَامَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَصَلَّی بِالْفَرِیقَیْنِ جَمِیعاً فَلَمَّا سَلَّمَ وَ ثَبَ اَلْحُرُّ بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ عَلَیْکَ اَلسَّلاَمُ مَنْ أَنْتَ یَا عَبْدَ اَللَّهِ فَقَالَ أَنَا اَلْحُرُّ بْنُ یَزِیدَ فَقَالَ یَاحُرُّ أَ عَلَیْنَا أَمْ لَنَا فَقَالَ اَلْحُرُّ وَ اَللَّهِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لَقَدْ بُعِثْتُ لِقِتَالِکَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرَ مِنْ قَبْرِی وَ نَاصِیَتِی مَشْدُودَهٌ إِلَی رِجْلِی وَ یَدَیَّ مَغْلُولَهٌ إِلَی عُنُقِی وَ أُکَبَّ عَلَی حُرِّ وَجْهِی فِی اَلنَّارِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَیْنَ تَذْهَبُ اِرْجِعْ إِلَی حَرَمِ جَدِّکَ فَإِنَّکَ مَقْتُولٌ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:

سَأَمْضِی فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَی اَلْفَتَی * إِذَا مَا نَوَی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً

وَ وَاسَی اَلرِّجَالَ اَلصَّالِحِینَ بِنَفْسِهِ * وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً

فَإِنْ مِتُّ لَمْ أَنْدَمْ وَ إِنْ عِشْتُ لَمْ أُلَمْ * کَفَی بِکَ ذُلاًّ أَنْ تَمُوتَ وَ تُرْغَمَا

ثُمَّ سَارَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ... حَتَّی نَزَلَ کَربَلاءَ...قَالَ : فَضَرَبَ الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ فَرَسَهُ

ص: 353

وَ جَازَ عَسْکَرَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ إِلَی عَسْکَرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَی رَأْسِهِ وَ هُوَ یَقُولُ اَللَّهُمَّ إِلَیْکَ أُنِیبُ [أَنَبْتُ] فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلاَدَ نَبِیِّکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟ قَالَ نَعَمْ تَابَ اَللَّهُ عَلَیْکَ قَالَ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ! أَ تَأْذَنُ لِی فَأُقَاتِلَ عَنْکَ؟ فَأَذِنَ لَهُ فَبَرَزَ وَ هُوَ یَقُولُ:

أَضْرِبُ فِی أَعْنَاقِکُمْ بِالسَّیْفِ * عَنْ خَیْرِ مَنْ حَلَّ بِلاَدَ اَلْخَیْفِ

فَقَتَلَ مِنْهُمْ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلاً ثُمَّ قُتِلَ فَأَتَاهُ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ دَمُهُ یَشْخَبُ فَقَالَ:

بَخْ بَخْ یَا حُرُّ أَنْتَ حُرٌّ کَمَا سُمِّیتَ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ ثُمَّ أَنْشَأَ اَلْحُسَیْنُ یَقُولُ:

لَنِعْمَ اَلْحُرُّ حُرُّ بَنِی رِیَاحٍ * وَ نِعْمَ اَلْحُرُّ عِنْدَ مُخْتَلَفِ اَلرِّمَاحِ

وَ نِعْمَ اَلْحُرُّ إِذْ نَادَی حُسَیْناً * فَجَادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ اَلصَّبَاحِ

ثُمَّ بَرَزَ مِنْ بَعْدِهِ زُهَیْرُ بْنُ اَلْقَیْنِ اَلْبَجَلِیُّ...».(1)

... خبر به عبيد الله بن زیاد رسید که حسین (علیه السلام) در رهیمیه فرود آمده، حربن یزید را با هزار سوار جلوی او فرستاد، حر گفت: چون از منزل برآمدم که برابر حسين (عليه السلام) روم، سه بار ندایی را شنیدم که «ای حر! مژده بهشت گیر»برگشتم، کسی را ندیدم. گفتم: مادر به عزای حر بنشیند، به جنگ زاده پیغمبر می رود، چگونه مژده بهشت دارد؟ حر هنگام نماز ظهر به حسین (عليه السلام) رسید، حسین پسرش را امر کرد اذان و اقامه گفت و حسين (عليه السلام) با هر دو گروه نماز ظهر را خواند و چون سلام نماز داد، حرپیش جست و عرض کرد: السلام عليك يا ابن رسول الله و رحمة الله و برکاته» حسين فرمود: و عليك السلام، تو کیستی ای بنده خدا؟ گفت: من حربن یزید هستم. فرمود: حر، به جنگ ما آمدی یا به یاری ما؟ گفت: مرا به جنگ شما فرستادند و به خدا پناه می برم که از قبر برآیم و پایم به موی سرم بسته باشد و دستم به گردنم و مرا به رو در آتش جهنم اندازند. ای زاده رسول خدا (صلی الله عليه و آله و سلم) کجا می روی؟ به حرم جد خویش بازگرد، زیرا تو را می کشند. حسین فرمود:

ص: 354


1- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص154-164 مجلس 30 ح1 و چاپ بعثت ص 218- حدثنا الشيخ الفقيه أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي رحمه الله قال: حدثنا محمد بن عمر البغدادي الحافظ رحمه الله قال: حدثنا أبو سعيد الحسن بن عثمان بن زیاد التستري من كتابه قال: حدثنا إبراهيم بن عبيد الله بن موسی بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي قاضي بلخ قال: حدثتني مريسة بنت موسی بن يونس بن أبي إسحاق و كانت عمتي قالت: حدثتني صفية بنت يونس بن أبي إسحاق الحمدانية و كانت عمتي قالت: حدثتني بهجة بنت الحارث بن عبد الله التغلبي، عن خالها عبد الله بن منصور و كان رضيعا لبعض ولد زید بن علي عليه السلام قال: سألت جعفر بن محمد بن علي بن الحسين عليه السلام فقلت: حدثني عن مقتل ابن رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: «حَدَّثَنِي أَبِي ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ : لَمَّا حَضَرَتْ مُعَاوِيَةَ الْوَفَا دَعَا ابْنَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَجْلَسَهُ بَيْنَ يَدَيَّ فَقَالَ لَهُ : يا بنی ! إِنِّي قَدْ ذَلَّلْتَ لَكَ الرِّقابِ الصِّعَابَ وَ وطدت لَكَ الْبِلَادِ وَ جَعَلْتُ الملک وَ مَا فِيهِ لَكَ طِعْمَةً وَ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْكِ مِنْ تلاثة نَفَرٍ يُخَالِفُونَ عَلَيْكَ بجهدهم وَ هُمْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ فَأَمَّا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَهُوَ معک فَالْزَمْهُ وَ لَا تَدَعْهُ وَ أَمَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ فَقَطَعَهُ إِنْ ظَفِرْتُ بِهِ إِرْباً إِرْباً فَإِنَّهُ يَجْثُو لک كَمَا يَجْثُو الْأَسَدِ لفريسته وَ یواربك مواربة الثَّعْلَبِ لِلْكَلْبِ وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقْدُ عَرَفْتَ حَظُّهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ مِنَ لَحْمِ رَسُولَ اللَّهِ وَدَمِهِ وَ قَدْ عَلِمْتَ لَا مَالَتْ أَنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ سیخرجونه إِلَيْهِمْ ثُمَّ يخذلونه وَ یضیعونه فَإِنْ ظَفِرْتُ بِهِ فَاعْرِفْ حَقَّهُ وَ مَنْزِلَتِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَا تُؤَاخِذْهُ بِفِعْلِهِ وَ مَعَ ذَلِكَ فَإِنَّ لَنَا بِهِ خَلَطَتْ وَ رَحِماً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَنَالَهُ بِسُوءٍ وَ يَرَى مِنْكِ مَكْرُوهاً . قَالَ فَلَمَّا هَلَكَ معاويه وَ تولی الْأَمْرِ بَعْدَهُ يَزِيدَ بَعَثَ عَامِلِهِ عَلَى مَدِينَةٍ رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ عَمِّهِ عتبه بْنِ أَبِي سفیان فَقَدِمَ الْمَدِينَةِ وَ عَلَيْهَا مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ كَانَ عَامِلٍ مُعَاوِيَةَ فَأَقَامَهُ عتبه مِنْ مَكَ نِهِ وَ جَلَسَ فِيهِ لينفذ فِيهِ أَمَرَ يَزِيدُ فَهَرَبَ مَرْوَانَ فَلَمْ یقدر عَلَيْهِ ؛ وَ بُعِثَ عُتْبَةَ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ : إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَمَرَكَ أَنْ تُبَايِعَ لَهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : یا عُتْبَةَ ؛ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا أَهْلُ بَيْتِ الْكَرَامَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ أَعْلَامَ الْحَقِّ الَّذِي أَوْدَعَهُ اللَّهُ وَ عَزَّ وَ جَلَّ قُلُوبِنَا وَ أَنْطَقَ بِهِ أَلْسِنَتُنَا فَنَطَقَتْ بِإِذْنٍ اللَّهُ عزوجل وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ : إِنَّ الخلاقة مُحَرَّمَةُ عَلَى وُلْدِ أَبِي سفیان وَ كَيْفَ أُبَايِعُ أَهْلِ بَيْتِي قَدْ قَالَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَذَا ؟ ! فَلَمَّا سَمِعَ عُتْبَةَ ذَلِكَ دَعَا الْكَاتِبِ وَ كَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ يَزِيدَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَانِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ لَيْسَ يری لَكَ خِلَافَةٍ وَ لَا بَيْعَةُ فَرَأْيُكَ فِي أَمْرِهِ وَ السَّلَامُ . فَلَمَّا وَرَدَ الْكِتَابُ عَلَى يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ كَتَبَ الْجَوَابُ إِلَى عَتَبَةِ : أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَعَجِّلْ عَلِيِّ بجوابه وَ بَيِّنْ لِي فِي كِتَابِكَ کل مَنْ فِي طَاعَتِي أَوْ خَرَجَ عَنْهَا وَ لیكن مَعَ الْجَوَابُ رَأْسِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَبَلَغَ ذَلِكَ الْحُسَيْنُ فَهُمْ بِالْخُرُوجِ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ إِلَى أَرْضِ الْعِرَاقِ فَلَمَّا أَقْبَلَ اللَّيْلُ رَاحَ إِلَى مَسْجِدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرِ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى الْقَبْرِسَطَعَ لَهُ نُورُ مِنِ الْقَبْرِ فَعَادَ إِلَى مَوْضِعِهِ فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الثَّانِيَةُ رَاحَ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرَ فَقَامَ يُصَلِّي فَأَطَالَ فَنَعَسَ وَ هُوَ سَاجِدُ فَجَاءَهُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ فِي مَنَامِهِ فاخذ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ يَقِيلُ عَيْنَيْهِ وَ يَقُولُ : بِأَبِي أَنْتَ كَأَنِّي أَرَاكَ مُرَمَّلًا بِدَمِكَ بَيْنَ عِصَابَةُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ یرجون شَفَاعَتِي مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ خَلَاقٍ . یا بَنِي ! إنک قَادِمُ عَلَى أَبِيكَ وَ أمک وَ أَخِيكَ وَ هُمْ مشتاقون إِلَيْكَ وَ إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتُ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ . فَانْتَبَهَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ نَوْمِهِ باکیا فاتی أَهْلِ بَيْتِهِ فَأَخْبَرَهُمْ بالرؤيا وَ وَدْعِهِمُ وَ حَمَلَ أَخَوَاتِهِ عَلَى الْمَحَامِلُ وَ ابْنَتُهُ وَ ابْنَ أَخِيهِ الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ثُمَّ سَارَ فِي أَحَدُ وَ عِشْرِينَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عُثْمَانَ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْعَبَّاسِ بْنَ عَلِيٍّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْلِمٍ بْنِ عَقِيلٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَكْبَرُ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَصْغَرَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بِخُرُوجِهِ فَقَدِمَ رَاحِلَتِهِ وَ خَرَجَ خَلْفَهُ مُسْرِعاً فأدرکه فِي بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَقَالَ : أَيْنَ ترید یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! قَالَ : الْعِرَاقِ . قَالَ : مَهْلًا ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ . فَأَبَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَيْهِ ؛ فَلَمَّا رَأَى ابْنِ عُمَرَ إباءه قَالَ : يَا أَبَا عبدالله ! اكْشِفْ لِي عَنِ الْمَوْضِعِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُقَبِّلَهُ ، فَكَشَفَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ سُرَّیِهِ فَقَبَّلَهَا ابْنِ عُمَرَ ثَلَاثاً وَ بکی ، وَ قَالٍ : أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فإنک مَقْتُولُ فِي وَجْهِكَ هَذَا . فَسَارَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابِهِ ، فَلَمَّا نَزَلُوا ثَعلَبِیَّةَ وَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ بشربن غَالِبٍ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ! أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «يَوْمَ نَدْعُوا کل أُناسٍ بِإِمامِهِمْ »قَالَ : إِمَامُ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ ، وَ إِمَامُ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا ، هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «فَرِيقُ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقُ فِي السَّعِيرِ ، ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ الْعُذَيْبَ ، فَقَالَ فِيهَا قَائِلَةَ الظَّهِيرَةِ ثُمَّ انْتَبَهَ مِنْ نؤمه باکیا ، فَقَالَ لَهُ ابْنِهِ : مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَةِ ؟ فَقَالَ : يا بَنِي ! إِنَّهَا سَاعَةُ لاتکذب الرُّؤْيَا فِيهَا وَ إِنَّهُ عَرَضَ لِي فِي مَنَامِي عَارِضُ فَقَالَ : تسرعون السَّيْرِ وَ الْمَنَايَا تسیربکم إِلَى الْجَنَّةِ . ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ الرهيمة فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةُ يُكَنَّى أباهرم فَقَالَ : یا ابْنِ النَّبِيِّ ! مَا الَّذِي أخرجک مِنَ الْمَدِينَةِ ؟ فَقَالَ : وَيْحَكَ يَا أَبَا هَرَمُ !شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا مَالِي فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبَتِ ، وَ ايْمُ اللَّهِ ليقتلني ثُمَّ ليلبسنهم اللَّهُ ذُلًّا شَامِلًا وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ عَلَيْهِمْ مِنْ يذلهم . قَالَ : وَ بَلَغَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زیاد وَ لَعَنَهُ اللَّهُ الْخَبَرَ وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدْ نَزَلَ الرهيمية [الرهيمة]] فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ فِي أَلْفِ فَارِسٍ . قَالَ الْحُرِّ . فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي مُتَوَجِّهاً نحوالحسين عَلَيْهِ السَّلَامُ نُودِيتُ ثَلَاثاً : یا حُرُّ ! أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ .فَالْتَفَتَ فَلَمْ أَرَ أَحَداً ، فَقُلْتُ : ثكلت الْحُرِّ أُمِّهِ ، يَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يُبَشِّرُ بِالْجَنَّةِ ! فرهقه عِنْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَأَمَرَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ابْنِهِ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ قَامَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَصَلَّى بِالْفَرِيقَيْنِ جَمِيعاً فَلَمَّا سَلَّمَ وَثَبَ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ : السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ مَنْ أَنْتِ عَبْدُ اللَّهِ ؟ فَقَالَ : أَنَا الحربن يَزِيدُ . فَقَالَ : یا حُرُّ ! أَ عَلَيْنَا أَنْ لَنَا ؟ فَقَالَ الْحُرِّ : وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ بَعَثْتُ لقتالك ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرُ مِنْ قَبْرِي وَ نَاصِيَتِي مَشْدُودَةُ إِلَى رِجْلِي ، وَ يَدِي مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِي ، وَ أَكَبَّ عَلَى حُرٍّ وَجْهِي فِي النَّارِ ، یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَيْنَ تَذْهَبُ ؟ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ فإنک مَقْتُولُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَمْضِي فَمَا بالمؤت عَارُ عَلَى الْفَتَى *** إِذَا مَا نوی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ وَاسَى الرِّجَالِ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ *** وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً فَإِنْ مِتَّ لِمَ أَ نَدِمَ وَ إِنْ عِشْتُ لَمْ أَلَمَ *** كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَمُوتَ وَ ترغما ثُمَّ سَارَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّى نَزَلَ القطقطانیة فَنَظَرَ إِلَى فُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ : لِمَنْ هَذَا الْفُسْطَاطَ ؟ فَقِيلَ : لِعُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُرِّ الْحَنَفِيِّ [الْجُعْفِيُّ] ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَقَالَ : أَيُّهَا الرَّجُلِ ! إنک مُذْنِبُ خَاطِئُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخُذُكَ بِمَا أَنْتَ صَانِعُ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي ساعتک هَذِهِ فتنصرني وَ يَكُونُ جَدِّي شفيعک بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى . فَقَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَ اللَّهُ لؤ نُصْرَتِكَ لَكُنْتَ أَوَّلَ مَقْتُولُ بَيْنَ يَدَيْكَ ، وَ لَكِنَّ هَذَا فَرَسِي خُذْهُ إِلَيْكَ فَوَ اللَّهِ مَا رَكِبْتَهُ . قَطُّ وَ أَنَا أَرُومُ شَيْئاً إِلَّا بَلَغَتْهُ وَ لَا أَرَادَنِي أَحَدُ إِلَّا نَجَوْتُ علیه فَدُونَكَ فَخِذِهِ ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ : لَا حَاجَةَ لَنَا فِيكَ وَ لَا فِي فَرَسِكَ «وَ مَا کُنتُ متخد الْمُضِلِّينَ عَضُداً ، وَ لَكِنَّ فَرَّ فَلَا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ واعيتنا أَهْلِ الْبَيْتِ ثُمَّ لَمْ يجبنا کبه اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ . ثُمَّ سَارَ حتی نُزُلاً کربلاء فَقَالَ : أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا ؟ فَقِيلَ : هَذَا كَرْبَلَاءَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ، فَقَالَ : هَذَا وَ اللَّهِ يَوْمَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ هَذَا الْمَوْضِعُ الَّذِي يُهَرَاقُ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ یباح فِيهِ حريمنا . فَأَقْبَلَ عبید اللَّهِ بْنِ زیاد عسکره حَتَّى عسکر بِالنُّخَيْلَةِ وَ بَعَثَ إِلَى الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ رَجُلًا يُقَالُ لَهُ عُمَرُ بْنِ سَعْدٍ فِي أَرْبَعَةِ آلَافِ فَارِسَ وَ أَقْبَلَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُصَيْنِ التَّمِيمِيِّ فِي أَلْفِ فَارِسٍ یتبعه شَبَثِ بْنِ رِبْعِيٍّ فِي أَلْفِ فَارِسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ أَيْضاً فِي أَلْفِ فَارِسَ وَ کتب لِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى النَّاسِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَ يُطِيعُوهُ ، فَبَلَغَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ أَنَّ عُمَرَ سَعْدِ یسامر الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ يُحَدِّثُهُ وَ يُكْرَهُ قِتَالُهُ ، فَوُجِّهَ إِلَيْهِ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ فِي أَرْبَعَةِ آلَافِ فَارِسَ وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ : إِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَلَا تُمهِلَنَّ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ خُذْ بِکَظمِهِ وَ حَلَّ بَيْنَ الْمَاءِ وَ بین الْمَاءِ وَ بینه کما حِيلَ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ بَيْنَ الْمَاءِ يَؤُمُّ الدَّارِ . فَلَمَّا وَصَلَ الْكِتَابُ إِلَى عُمَرَ بْنِ سعډ لَعَنَهُ اللَّهَ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنادى : إِنَّا قَدْ أَجَلِنَا حُسَيْناً وَ أَصْحَابُهُ يَؤُمُّهُمْ وَ لَيْلَتِهِمْ . فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَىَّ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ ، فَقَامَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي أَصْحَابِهِ خَطِيباً فَقَالَ : اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَعْرِفُ أَهْلُ بَيْتٍ أَبَرُّ وَ لَا أَزْكَى وَ لَا أَطْهُرُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَا أَصْحَاباً هُمْ خیر مِنْ أَصْحَابِي وَ قَدْ نَزَلَ بِي مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍّ مِنْ بَيْعَتِي لَيْسَتْ لِي فِي أعناقکم بِيعَةُ وَ لَا لِي عَلَيْكُمْ ذِمَّةً وَ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غشيکم فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادُهُ فَإِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا يطلبوني وَ لَوْ ظَفِرُوا بِي لذهلوا عَنْ طَلَبِ غَيْرِي . فَقَامَ إِلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ بْنِ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! ماذا يَقُولُ لَنَا النَّاسُ إِنْ نَحْنُ خذلنا شیخنا وَ كَبِيرَنَا وَ سیدنا وَ ابْنَ سَيِّدِ الْأَعْمَامِ وَ ابْنِ نبینا سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ نَضْرِبُ مَعَهُ بسیف وَ لَمْ نُقَاتِلُ مَعَهُ بِرُمْحٍ ؟ ! لَا وَ اللَّهِ أَوْ نَرْدُ موردك وَ نَجْعَلُ أَنْفُسِنَا دُونَ نَفْسِكَ وَ دِمَاءَنَا دُونَ دَمَكَ فَإِذَا نَحْنُ فَعَلْنَا ذَلِكَ فَقَدْ قَضَيْنا مَا عَلَيْنَا وَ خَرَجْنَا مِمَّا لَزِمَنَا ، وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ زهیر بْنُ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَدِدْتُ أَنِّي قَتَلَتْ ثُمَّ نُشْرَةُ ثُمَّ قَتَلَتْ ثُمَّ نُشْرَةُ ثُمَّ قَتَلَتْ ثُمَّ نشت فِيكَ وَ فِي الَّذِينَ مَعَكَ مِائَةَ قُتِلَتْ وَ إِنَّ اللَّهَ دَفَعَ بِي عَنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ . فَقَالَ لَهُ وَ لِأَصْحَابِهِ : جزيتم خَيْراً . ثُمَّ إِنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ بحفيرة فَحُفِرَتْ حَوْلَ عسکره شِبْهَ الْخَنْدَقِ وَ أَمَرَ فحشیت حَطَباً وَ أَرْسَلَ عَلِيّاً ابْنُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي ثَلَاثِينَ فَارِساً وَ عِشْرِينَ رَاجِلًا ليستقوا الْمَاءِ وَ هُمْ عَلَى وَجَلٍ شَدِيدُ . وَ أَنْشَأَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ : یا دَهْرٍ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ *** كَمْ لَكَ فِي الْإِشْرَاقِ وَ الأصيل مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبُ فقتيل *** وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بالبديل وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلُ *** وَ كُلُّ حَيٍّ سالك سبیلي ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ : قُومُوا فَاشْرَبُوا مِنَ الْمَاءِ يکن آخَرَ زَادَكُمْ وَ توصئوا وَ اغْتَسِلُوا وَ اغْسِلُوا ثِيَابَكُمْ لِتَكُونَ أكفانكم . ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ الْفَجْرِ وَ عبأهم تعبئة الْحَرْبِ وَ أَمَرَ بحفيرته الَّتِي حَوْلَ عسکره فأضرمت بِالنَّارِ لَيُقَاتِلُ الْقَوْمِ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ ، وَ أَقْبَلَ رَجُلُ مِنْ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى فَرَسٍ لَهُ يُقَالُ لَهُ : ابْنُ أَبِي جورية الْمُزَنِيِّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى النَّارِ تتقد صَفَقَ بیده وَ نادی : یا حُسَيْنٍ وَ أَصْحَابُ الْحُسَيْنُ ! أَبْشِرُوا بِالنَّارِ فَقَدْ تعجلتموها فِي الدُّنْيَا . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : ابْنُ أَبِي جُوَيْرِيَةَ الْمُزَنِيِّ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اللَّهُمَّ أَذِقْهُ عَذَابَ النَّارِ فِي الدُّنْيَا . فَنَفَرَ بِهِ فَرَسِهِ فَأَلْقَاهُ فِي تِلْكَ النَّارِ فَاحْتَرَقَ ، ثُمَّ بَرَزَ مِنْ عسکر عمربن سَعْدٍ رَجُلٍ آخَرَ يُقَالُ لَهُ : تَمِيمُ بْنِ الْحُصَيْنِ الْفَزَارِيِّ فنادی : یا حُسَيْنٍ وَ يَا أَصْحَابِ الْحُسَيْنُ ! أَمَّا تَرَوْنَ إِلَى مَاءِ الْفُرَاتِ يُلَوِّحُ كَأَنَّهُ بُطُونِ الْحَيَّاتِ [الْحِيتَانَ] وَ اللَّهِ لَا ذقتم مِنْهُ قَطْرَةً حَتَّى تَذُوقُوا المؤت جَزَعاً . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : تَمِيمُ بْنِ حُصَيْنٍ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَذَا وَ أَبُوهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ ، اللَّهُمَّ اقْتُلْ هَذَا عَطَشاً فِي هَذَا الْيَوْمِ . قَالَ : فحنقه الْعَطَشُ حَتَّى سَقَطَ عَنْ فَرَسِهِ فوطئته الْخَيْلِ بسنابکها فَمَاتَ . ثُمَّ أَقْبَلَ آخَرَ مِنْ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ يُقَالُ لَهُ : مُحَمَّدُ بْنُ أَشْعَثُ بْنُ قَيْسِ الْكِنْدِيِّ فَقَالَ : يَا حُسَيْنِ بْنِ فَاطِمَةَ ! أَيَّةُ حَرُمَتْ لَكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ لِغَيْرِكَ ؟ قَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَذِهِ الْآيَةِ : « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ » ، ثُمَّ قَالَ : وَ اللَّهِ إِنَّ مُحَمَّداً لِمَنْ آلَ إِبْراهِيمَ وَ إِنِ الْعِتْرَةِ الْهَادِيَةِ لِمَنْ آلِي مُحَمَّدٍ ، مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : مُحَمَّدُ بْنُ أَشْعَثُ بْنُ قَيْسِ الْكِنْدِيِّ فَرَفَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ : اللَّهُمَّ أَرَ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ ذُلًّا فِي هَذَا الْيَوْمِ لَا تُعِزُّهُ بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً ، فَعَرَضَ لَهُ عَارِضُ فَخَرَجَ مِنْ العسکر یتبرز فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ عَقْرَباً فلذعه فَمَاتَ بادِيَ الْعَوْرَةِ . فَبَلَغَ الْعَطَشُ مِنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابُهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلُ مِنَ شِيعَتِهِ يُقَالُ لَهُ يَزِيدَ بْنِ الْحُصَيْنِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَاوِي الْحَدِيثَ : هُوَ خَالُ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ فَقَالَ : یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ تَأْذَنُ لِي فَأَخْرَجَ إِلَيْهِمْ فأكلمهم فَأَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ : يا مَعْشَرَ النَّاسِ ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ ؛ وَ سِراجاً مُنِيراً ، وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرَ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِهِ . فَقالُوا : يَا يَزِيدُ ! فَقَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامِ فاکفف فَوَاللَّهِ ليعطش الْحُسَيْنِ كَمَا عَطِشَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ : اقْعُدْ یا یزید . ثُمَّ وَثَبَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ متوکئا عَلَى سَيْفَهُ فَنَادَى بِأَعْلَى صَوْتَهُ فَقَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْرِفُونِّي ؟ قالُوا : نَعَمْ أَنْتَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطُهُ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَىُّ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمِّي فاطمه بِنْتُ مُحَمَّدٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَيْنَ أَبِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِي خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ أَوَّلِ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِسْلَاماً ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةَ عَمِّ أَبِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدكم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَعْفَرِ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ عَمِّي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدكم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذَا سیف رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا متقلده ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدکم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذِهِ عِمَامَةُ رَسُولَ اللَّهِ أَنَا لابسها ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدکم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ أَوَّلُهُمْ إِسْلَاماً وَ أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَنَّهُ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي وَ أَبِي الذَّائِدُ عَنِ الْحَوْضُ غَداً یذود عَنْهُ رِجَالًا كَمَا يذاد الْبَعِيرِ الصَّادِرُ عَنِ الْمَاءِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدُ فِي يَدِ جَدِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ؟ قالُوا : قَدْ عَلِمْنا ذَلِكَ كُلِّهِ وَ نَحْنُ غیر تاركيك حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتِ عَطَشاً. فاخد الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطَرَفِ لِحْيَتِهِ وَ هُوَ يَوْمَئِذِ ابْنُ سَبْعٍ وَ خَمْسِينَ سُنَّةُ ثُمَّ قَالَ : اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ حِينَ قَالُوا : غزيز ابْنُ اللَّهُ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى النصاری حِينَ قَالُوا الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْمَجُوسِ حِينَ عَبَدُوا النَّارِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ قَتَلُوا نَبِيُّهُمْ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى هَذِهِ الْعِصَابَةِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ قُتِلَ ابْنُ تبيهم . قَالَ : فَضَرَبَ الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ فَرَسِهِ وَ جَازَ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى عسکر الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَاضِعاً يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ : اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ [أَنْبَتَ] فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أرعبت قُلُوبِ أوليائک وَ أَوْلَادِ نَبِيِّكَ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ ؟ قَالَ : نَعَمْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ . قَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ تَأْذَنُ لِي فأقاتل عَنْكَ ؟ فَأَذِنَ لَهُ وَ هُوَ يَقُولُ: أَضْرِبُ فِي أَعْنَاقِكُمْ بِالسَّيْفِ *** عَنْ خَيْرُ مِنْ حِلٍّ بِلَادِ الْخَيْفِ فَقُتِلَ مِنْهُمْ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا ثُمَّ قُتِلَ ، فَأَتَاهُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ دَمُهُ یشخب فَقَالَ : بَخْ بَخْ یا حُرُّ أَنْتَ حُرُّ كَمَا سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ . ثُمَّ أَنْشَأَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ : لَنِعْمَ الحرحربني رِيَاحٍ *** وَ نِعْمَ الحرعند مُخْتَلِفُ الرِّمَاحَ وَ نِعْمَ الْحُرِّ اذ نَادَى حُسَيْناً *** فجاد بنسفه عِنْدَ الصَّبَاحِ ثُمَّ بَرَزَ مِنْ بَعْدِهِ زهیربن الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ... ».از او: بحارالأنوار: ج 44 ص314 و عوالم العلوم: ج 17 ص 163.

من می روم و ز مرگ ننگی نبود *** آن را که به دل نیت خیر است و جهاد

هم درد نکویان شود و جان بدهد *** از بدمنش و مجرم و بی دین آزاد

با عیب بمانم و بمیرم بی غم *** خواری که بمانی و بود دشمن شاد

حسين (عليه السلام) ره سپرد تا... به کربلا منزل نمود... حربن یزید بر اسب خود زد و از لشکر عمر بن سعد لعين به لشکر حسین (عليه السلام) آمد و دست بر سر نهاد و می گفت: خدایا، به سوی تو بازگشتم، توبه ام بپذیر که دل دوستانت و اولاد پیغمبرت را به هراس انداختم. یا ابن رسول الله ، آیا توبه من قبول است؟ فرمود: آری، خدا توبه ات پذیرفت. گفت: یابن رسول الله، به من اجازه می دهی از جانب شما نبرد کنم؟ به او اجازه داد و به میدان رفت و می گفت:

به گردن زنمتان به شمشیر تیز *** زبهتر کسی کامده در عراق

و هیجده کس از آن ها را کشت و کشته شد. حسین بالینش آمد و هنوز خون از او فواره می زد، فرمود: به به، تو در این دنیا و در آخرت، آزادی که حتی نام داری و این شعر را بالای سرش سرود:

چه خوش حریست حربن ریاحی *** شکیبا زیر نیزه و در پناهم

چه خوش حری که گوید وا حسينا *** ببخشد جان بجنگد در سپاهم

حدیث امام محمد باقر عليه السلام

کتاب جوهر الثمين ، نوشته شیخ حسین بن علي البغدادي که آن را در سال 1019 قمری تألیف نموده، از امام جعفر صادق عليه السلام روایت می کند که فرمود: از پدرم امام محمد باقر عليه السلام شنیدم می فرمود:

لَمَّا الْتَقَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ ، وَ قَامَتِ الْحَرْبِ أَنْزَلَ النَّصْرُ ، حَتَّى رَفْرَفَ عَلَى رَأْسِ الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامَ ثُمَّ خُيِّرَ بَيْنَ النَّصْرَ عَلَى أَعْدَائِهِ وَ بَيْنَ لِقَاءِ اللَّهِ ، فَاخْتَارَ لِقَاءَ اللَّهِ تَعَالَى . قَالَ : وَ صَاحَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : أَمَّا مَنِ مُغِيثٍ يغيثنا لِوَجْهِ اللَّهِ ؟ أَمَّا مَنِ ذَابَ

ص: 355

يَذُبُّ عَنْ حَرَّمَ رَسُولُ اللہ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؟ فَإِذَا الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ قَدْ أَقْبَلَ عَلَى ابْنِ سَعْدٍ وَ قَالٍ : أَ مُقَاتِلٍ أَنَّ هَذَا الرَّجُلِ ؟ قَالَ : إِي وَ اللَّهِ قَتَّالًا أَيْسَرُهُ أَنْ تَطِيرُ الرُّءُوسِ وَ تَطِيحُ الْأَيْدِي . قَالَ : فَمَضَى الْحُرِّ وَ وَقَفَ مَوْقِفاً مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَخَذَهُ مِثْلَ الأفكل ، فَقَالَ لَهُ الْمُهَاجِرُ بْنُ أَوْسٍ : وَ اللَّهِ إِنَّ أَمَرَكَ لمريب ، وَ لَوْ قِيلَ لِي : مِنْ أَشْجَعُ أَهْلِ الْكُوفَةِ ؟ لَمَّا عَدُوَّكَ ، فَمَا هَذَا الَّذِي أَرَاهُ مِنْكَ ؟ قالَ لَهُ : وَ اللَّهُ إِنِّي أَخْيَرُ نَفْسِي بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ، فَوَ اللَّهِ لَا أَخْتَارُ عَلَى الْجَنَّةِ شَيْئاً وَ لَوْ قُطِعَتْ وَ حُرْقَت(1) ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسِهِ وَ لكزه بِرِجْلَيْهِ . وَ أوما إِلَى وُلْدِهِ بُكَيْرٍ أَنَّ كُنَّ عَلى أَثَرِي ، فَأَتَى إِلَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ اعْتَذَرَ وَ قَالٍ : هَلْ مِنْ تَوْبَةُ ؟قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : نَعَمْ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْكَ . فَفَرِحَ بِهِ وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنْ هَذَا الْغُلَامِ ؟ قَالَ : سَيِّدِي هَذَا وُلْدِي . فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: جزاکم اللَّهُ عَنِّي خَيْراً ، ثُمَّ قَالَ لَهُ : إنزل يَا حُرُّ . فَقَالَ : أَنَا لَكَ فَارِساً خیر مِنِّي رَاجِلًا وَ اسْتَأْذَنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ رَجَعَ إِلَى الْقَوْمِ وَ نادی ، يا أَهْلَ الْكُوفَةِ . اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ ، عَلَّامُ دعوتموا هَذَا الْعَبْدِ الصَّالِحُ ؟ حَتَّى إِذا أتاکم غدرتموا بِهِ وَ نكثتموا وَ مَنَعْتُمُوهُ الرُّجُوعِ إِلَى بِلَادِهِ ، فَصَارَ فِي أَيْدِيكُمْ لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً ، وَ مَنَعْتُمُوهُ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ ، بِئْسَ مَا خَلَّفْتُمُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ علیه وَ آلِهِ فِي ذُرِّيَّتِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ . ثُمَّ قَالَ لِوُلْدِهِ . إحمل عَلَى الْقَوْمِ ، بَارَكَ اللَّهُ فِيكَ ، فَإِنِّي فِي أَثَرِكَ ، فدنى بُكَيْرٍ مِنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ قَبَّلَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ وَدَّعَهُ وَ بَرَزَ بین الصَّفَّيْنِ فَقَالَ الْحُرُّ الْحَمْدُ لِلَّهِ يَا بُنَيَّ الَّذِي طَهِّرْنَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ، ثُمَّ قَالَ الْحُرُّ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : يَا مَوْلَايَ ! لَمَّا خَرَجَتْ مِنَ الْكُوفَةِ ، عَقَدَ لِيَ ابْنُ زیاد رایات وَ أَمَرَنِي عَلَى أَلْفِ فَارِسٍ وَ إِذَا أَنَا بمناد مِنْ خَلْفِي وَ هُوَ يَقُولُ : أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ ، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي : هَذَا الشَّيْطَانُ یهتف لِي : أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ ، وَ أَنَّا سَائِرُ إِلَى حَرْبِ ابْنِ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَذَا هُوَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ أَنْ يُبَشِّرُكَ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ حُمِلَ لَهُ وُلْدِهِ وَ لَمْ يَزَلْ يُقَاتِلُ حَتَّى قُتِلَ بَيْنَ الْقَوْمِ سَبْعِينَ مبارزا ، وَ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالٍ : هَلْ شَرْبَةِ مَاءٍ أَتَقَوَّى بِهَا عَلَى أَعْدَاءِ اللَّهِ وَ أَعْدَاءِ رَسُولَهُ ؟ فَقَالَ : إصبر يَا بُنَيَّ قَلِيلًا وَ

ص: 356


1- تا این جا در منابع دیگری نیز وجود دارد .

أَرْجَحُ فَقَاتَلَ ، فَرَجَعَ بُكَيْرٍ إِلَى الْقَوْمِ وَ لَمْ يَزَلْ يُقَاتِلُ حَتَّى قُتِلَ خَلْقاً كَثِيراً ، وَ اسْتُشْهِدَ فَلَمَّا نَظَرَ الْحُرِّ إِلَيْهِ قَتِيلًا قَالَ : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مَنَّ عَلَيْكَ بِالشَّهَادَةِ بَيْنَ يَدَيِ إِمَامُكَ ، ثُمَّ حُمِلَ الْحُرِّ بَعْدَ أَنْ إستأذن مِنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ هُوَ يَرْتَجِزُ فَقَتَلَ مَقْتَلَةً عَظِيمَةُ ثُمَّ قَالَ : تَبّاً لَكُمْ يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ مَا أجرأکم عَلَى اللَّهِ ، تمنعونه الْمَاءِ؟! ما لَكُمْ؟! لا سقاکم اللَّهُ يَوْمَ الْمَاءِ الظَّمَاءِ الأکبر ، هَلْ مِنْ مبارز ؟ فَبَرَزَ إِلَيْهِ سُفْيَانَ فَمَا لَبِثَ سَاعَةً حَتَّى قَتَلَهُ ، وَ لَمْ يَزَلْ يُقَاتِلُ حَتَّى قُتِلَ أَرْبَعِينَ مبارزا ، ثُمَّ عَطَفَ بِالْحَمْلَةِ بَعْدَ أَنْ أُثْخِنَ بالجراح ، قَالَ : فَرَمَوْهُ بِالنَّبْلِ فَرَجَعَ».(1)

هنگامی که حسين عليه السلام با عمر بن سعد روبرو شد و جنگ برپا گردید خدای تعالی مدد غیبی فرو فرستاد تا آن جا که بال های خود را بالای سر حسین گشودند، سپس حضرتش را مخیر کردند که بر دشمنانش پیروز گردد و یا خداوند را (با شهادت) ملاقات نماید و آن حضرت ملاقات خداوند را (با شهادت) برگزید، سپس حسين عليه السلام فریاد برآورد: آیا دادرسی نیست که برای رضای خدا به داد ما برسد؟ آیا دفاع کننده ای نیست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ پس آن گاه حربن یزید روی به پسر سعد آورده و گفت: راستی با این مرد خواهی جنگید؟ گفت: آری به خدا سوگند، جنگی که آسان ترین مراحلش آن باشد که سرها از بدن ها بپرد و دست ها از پیکرها بیفتد. گوید: حررفت و جایی نزدیک اصحابش ایستاد و لرزه بر اندامش افتاده بود، مهاجربن اوس به او گفت: به خدا قسم که کار تو شک برانگیز است، چه اگر از من سؤال می شد دلاورترین افراد اهل کوفه کیست؟ من جز از نام تو نمی گذشتم، این چه حالتی است که در تو می بینم؟! به او گفت: به خدا که خود را بر سر دو راهی بهشت و دوزخ مخیر می بینم و به خدا قسم بر بهشت چیز دیگری اختیار نکنم هر چند پاره پاره و سوزانده شوم،این گفت و رکاب بر اسب زد و به پسرش بکیر اشاره کرد که پشت سرم بیا، و متوجه به سوی حسین گردید و معذرت خواهی کرد، و گفت: آیا (راه قبول) توبه ای هست؟ امام حسین

ص: 357


1- ذخيرة الدارين: ج1 ص 198. مانند آن: در أسرار الشهادة: ج2 ص313-318 با اندک تفاوتی.

عليه السلام فرمود: آری خداوند توبه تو را می پذیرد، پس به آن (سخن امام) شاد شد. و امام فرمود: این جوان کیست؟ عرضه داشت: ای سرورم! این فرزند من است. پس امام عليه السلام فرمود: خداوند از جانب من به شما خیر دهد. امام فرمود: ای حر پیاده شو، عرض کرد: سواره باشم برایت بهتر است تا پیاده باشم. و از امام عليه السلام اجازه گرفت و به سوی لشکر (دشمن) رفت و ندا داد: ای اهل کوفه! ای بندگان خدا از خداوند پروا کنید، بر چه چیزی این بنده صالح را دعوت نمودید؟ تا این که به سوی شما آمد با او مکرنمودید و پیمان شکستید و از بازگشتش به سرزمین خود منع نمودید، پس در دستان شما چنان شد که برای خود مالک نفع و ضرری نگردید، و او را از نوشیدن آب نیز منع نمودید، چه بد رعایت محمد را درباره فرزندانش و اهل بیتش کردید. سپس به فرزندش گفت: بر لشکریان حمله نما، الله در تو برکت نهد، همانا من در پی تو هستم، پس بکیر نزدیک امام حسين عليه السلام آمد و دو دست و دو پای امام بوسید و با امام وداع کرد و میان دوصف لشکر به مبارزه پرداخت. حر گفت: پسرم، حمد برای خداوندی است که ما را از قوم ظالم پاک و طاهر خود، سپس به امام علیه السلام عرض کرد: ای مولای من! وقتی که از کوفه خارج شدم، پسر زیاد برای من پرچم هایی را به پا کرد و بر هزار سوار امیر نمود، به ناگاه ندا دهنده ای از پشت سرم ندا داد: (به خودت) بشارت به بهشت بده. پس در خود گفتم: این (ندای) شیطان است که برایم ندا می دهد: (خودت را) به بهشت بشارت بده، حال آن که من به جنگ پسردخت رسول الله صلى الله عليه و آله می روم. امام حسين عليه السلام به او فرمود: این (ندا دهنده) همان خضر عليه السلام است که امر شده بود که تو را به بهشت بشارت دهد. سپس پسر حر حمله نمود و مقاتله می نمود تا این که هفتاد مبارز از لشکریان (عمر سعد) را کشت، و نزد پدر برگشت و گفت: آیا آبی برای نوشیدن هست تا به سبب آن بر دشمنان خدا و رسول قوی شوم؟ حر گفت: ای پسرم کمی صبر پیشه کن و بازگرد و جنگ کن. پس بکیر به سمت لشکر

ص: 358

برگشت و به جنگ پرداخت تا این که بسیاری را کشت، و شهید شد. زمانی که حربه کشته او نگاه کرد گفت: حمد خدای را سزاست که بر تو شهادت در مقابل امامت را نصیبت نمود، سپس حر بعد از اجازه گرفتن از امام حسين عليه السلام، رجز خوان (بر لشکریان) حمله نمود و کشتار عظیمی را (از دشمن) انجام داد و فرمود: ای مردم کوفه نابودی بر شما باد، چه چیزی شما را بر خداوند جرأت داده، او را از آب منع می نمایید؟ روز تشنگی بزرگ تر، خداوند شما را آب ندهد، آیا جنگ آوری هست (با من مبارزه نماید) ؟ پس سفیان به جنگ او رفت که لحظه ای بیش نگذشت که (حر) او را کشت و همچنان به جنگ می پرداخت تا این که چهل تن از مبارزان را کشت، و پس از آن که زخم بسیار داشت، سرخم کرد برای حمله نمودن ، گفت: پس او را تیر زدند و او بازگشت .... در حدیث امالى صدوق قضیه بستن راه امام حسين عليه السلام توسط حرو برخورد حضرت با ایشان وجود ندارد، ضمن این که صحت عبارت «ثكلتك أمك»، توسط امام خطاب به او، محل تردید است، و بشارت حضرت خضر عليه السلام به او «أبشر يا حر»(که در ادامه خواهد آمد) و این که امام عليه السلام ندای به بشارت را تأیید نمودند، بر استقامت او از ابتدای خروجش از کوفه دلالت می کند.

حربه امام ارادت داشت و آن را مکررا در بیانات خویش اظهار می نمود، در نماز به امام اقتدا کرد و امام را دستگیر نکرد و به کوفه نبرد. هم چنین برای اثبات حسن نیت حضرت حر شهید از ابتدای امر به بررسی پرده به پرده ماجرا می پردازیم:

حر آزاد مرد در کربلا

حکایت حر شهید را در روز عاشورا و مشاجره او با عمر بن سعد و لشکرش لعنهم الله و نیز تلاش حتی برای راضی نمودن عمر بن سعد برای انصراف از جنگ، ملحق شدنش به امام علیه السلام و توبه کردنش و این که نیتش از آغاز چه بوده است، همه را می توان در منابع شیعه امامیه و عامه، به تفصیل ملاحظه نمود.(1)

ص: 359


1- منابع شیعه: شرح الأخبار: ج3 ص 151 و لما عرض عليهم الحسين عليه السلام ما عرضه، و بذل لهم ما بذله، و أبوا عليه ، قال الحر لعمر بن سعد: إنه و الله لو سألنا مثل الذي سألنا الحسين الترك و الديلم لما و سعنا قتالهم، فاقبلوا ذلك منه. قال عمر: و ما كنت بالذي أقبله دون أمر الأمير يعني عبيد الله بن زیاد. [ قال: و كتب بذلك إليه. فقال: الآن لما علقته أيدينا ندعه، لا و الله إلا أن يأتي على حكمي، و أنفذ فيه ما رأيته. فكتب بذلك إليهما]. فأما الحربن یزید، فضرب وجه فرسه حتى دخل في أصحاب الحسين عليه السلام، و صار في جملته. و الإرشاد: ج2 ص102... فأقبلوا يزحفون نحوه، فلما رأى الحربن یزید أن القوم قد صمموا على قتال الحسين عليه السلام قال لعمر بن سعد: أي عمر! أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم فيما عرضه عليكم رضى؟ قال عمر: أما لو كان الأمر إلي لفعلت، و لكن أميرك قد أبي. فأقبل الحرحتى وقف من الناس موقفا... فأخذ يدنو من الحسين قليلا قليلا، فقال له المهاجر بن أوس : ما تريد يا ابن يزيد؟ تريد أن تحمل ؟ فلم يجبه وأخذه مثل الأفكل، وهي الرعدة، فقال له المهاجر: إن أمرك لمريب، و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل هذا، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة، ما عدوتك ؟ فما هذا الذي أرى منك؟ فقال له الحر: إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت، و حرقت. ثم ضرب فرسه و لحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضته عليهم، و لا يبلغون منك هذا المنزلة، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أری ما ركبت مثل الذي ركبت، فإني تائب إلى الله مما صنعت ، فترى لي من ذلك توبة؟ فقال له الحسين عليه السلام: نعم يتوب الله عليك، فانزل. قال: فأنا لك فارسا خیر مني راجلا أقاتلهم لك على فرسي ساعة، و إلى النزول آخر ما يصير أمري. فقال له الحسين عليه السلام: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. از او: بحار الأنوار: ج45، ص10 و عوالم العلوم: ج17 ص 254 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 291 و إعلام الوری : ص 242. روضة الواعظين: ص 158... فضرب الحر فرسه ، فلحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع و جعجعت بك في هذا المكان، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت منك الذي ركبت، و إني تائب إلى الله عزوجل مما صنعت ، فترى ذلك توبة ؟ فقال له الحسين: يتوب الله عليك. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 99 ... فحرك الحردابته حتى استأمن إلى الحسين و قال له: بأبي أنت و أمي! ما ظننت أن الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، فأما الآن [فإني] جئتك تائبا، و مواسيا لك حتى أموت بين يديك. أترى إلى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك. و مثير الأحزان: ص30... فلما رأى الحر بن يزيد إقبال عمر بن سعد على الحسين عليه السلام قال: أصلحك الله ! أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله ! قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. فتنحی، حتى وقف من الناس موقفا، و معه قرة بن قیس، فقال له المهاجر بن أوس: يا ابن يزيد؛ لوقيل لي من أشجع أهل الكوفة؟ ما عدوتك، و إني لمرتاب بك. فقال: إني خيرت نفسي بين الجنة و النار، و إني لا أختار على الجنة شيئا. ... وأخذ یدنو قليلا، فقال له المهاجر بن أوس: تريد أن تحمل؟ فسكت، فأخذته الرعدة، ثم لحق بالحسين عليه السلام و قال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك إلى هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك هذه المنزلة، فهل لي توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك. از او: بحار الأنوارن:ج 45 ص 15 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و نفس المهموم، ص256. اللهوف: ص 102 قال الراوي: ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله؟ أما من ذات يذب عن حرم رسول الله؟ قال: فإذا الحربن یزید قد أقبل إلى عمر بن سعد، فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تطير الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: فمضى الحر، و وقف موقفا من أصحابه، و أخذه مثل الأفكل . فقال له المهاجرين أوس : و الله إن أمرك لمريب، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و أحرقت. و أسرار الشهادة: ص 277 ...فاعلم إني رأيت كيفية شهادة جمع من الأصحاب في النسخة التي كانت تنسب إلى شهاب الدين العاملي هكذا، و هو أنه: لما رأى الحربن یزید الرياحي القوم و قد صمموا على حرب الحسين عليه السلام. فقال الحر لابن سعد لعنه الله تعالى: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ فقال: إي و الله قتالا أيسره أن تطيح فيه الأيدي، و تسقط الرؤوس. قال: فما لكم فيما عرضه عليكم رضا؟ فقال ابن سعد لعنه الله تعالى: لو كان الأمرلي لفعلت، و لكن ابن زیاد لعنه الله تعالى أبي عن ذلك... قال: و صار يتنحى قليلا، فقال مهاجربن أوس: إن أمرك يا حر لمريب، و الله إني لا أعلم أن في فرسان الكوفة أشجع منك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: إني مخير نفسي بين الجنة والنار، فو الله ما أختار النار على الجنة. ثم ضرب فرسه و أتى إلى الحسين عليه السلام، فقال: جعلت فداك يا مولاي ! أنا صاحبك الذي منعتك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و ما ظننت أن القوم يصنعون معك ما بلغوا، و يعرضون عما عرضته، و قد جئتك تائبا، فهل یا مولاي لي من توبة؟ فقال الحسين عليه السلام: نعم، فانزل یا حر إليهم. فقال: يا مولاي ! إني أريد أن أقاتلهم، و في عاقبة أمري أصير على النزول . فقال له الحسين عليه السلام: افعل ما بدا لك. منابع عامه: أنساب الأشراف: ج3 ص 173 و كان ابن زیاد من بعث إليه الحربن یزید الحنظلي، فقال: ألا تقبلون ما يسألكم من إتيان يزيد؟ فوالله لو سألكم هذا الترك و الديلم، ما كان ينبغي أن تمنعوهم إياه. فضرب الحروجه فرسه، و صار مع الحسين، فلما دنا منه، سلم عليه وعلى أصحابه . و أنساب الأشراف: ج3 ص 189 و قال الحربن یزید اليربوعي - و هو الذي كان يسایر الحسين و يواقفه -: و الله لا أختار النار على الجنة. ثم ضرب بفرسه، و صار إلى الحسين. و أنساب الأشراف: ج3 ص225 و كان فيمن بعث [عبيد الله] إليه [إلى الحسين عليه السلام] الحر بن یزید الحنظلي، فقال لهم: يا قوم! لوسألتكم هذا الترك و الديلم ما حل لكم أن تمتنعوا منه . فأبوا إلا أن يحملوه على حكم ابن زیاد، فركب، و صار مع الحسين. و الأخبار الطوال، ص254 و انحاز الحربن يزيد، الذي كان جعجع بالحسين إلى الحسين ، فقال له: قد كان مني الذي كان، و قد أتيتك مواسيا لك بنفسي، أفترى ذلك لي توبة مما كان مني؟ قال الحسين: نعم، إنها لك توبة ، فابشر، فأنت الحر في الدنيا و أنت الحر في الآخرة إن شاء الله. ومقتل الحسين عليه السلام، ابن سعد: ص 72 فأقبل الحربن زید - أحد بني رياح من يربوع- على عمر بن سعد فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: نعم. قال: أما لكم في واحدة من هذه الخصال التي عرض رضى؟ قال: لو كان الأمر إلى فعلت. فقال: سبحان الله، ما أعظم هذا! أن يعرض ابن بنت رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم عليكم ما يعرض. فتأبونه! ثم مال إلى الحسين. و تاريخ الطبري: ج5 ص 392 و كان فيمن بعث إليه الحربن یزید الحنظلي، ثم النهشلي على خيل، فلما سمع ما يقول الحسين، قال لهم: ألا تقبلون من هؤلاء ما يعرضون علیکم؟ و الله لو سألكم هذا الترك و الديلم، ما حل لكم أن تردوه ! فأبوا إلا على حكم ابن زیاد. فصرف الحروجه فرسه، و انطلق إلى الحسين و أصحابه، فظنوا أنه إنما جاء ليقاتلهم، فلما دنا منهم قلب ترسه، و سلم عليهم. از او: البداية والنهاية: ج 8 ص 170. تاريخ الطبري: ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم إن الحربن یزید لما زحف عمر بن سعد، قال له: أصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: أما و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك ... قال: فأخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له: المهاجرين أوس: ما تريد يا ابن يزيد؟ أتريد أن تحمل؟ فسكت، و أخذه مثل العرواء، فقال له: يا ابن یزید!، و الله إن أمرك لمريب ، و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك ؟ قال: إني و الله أخير نفسي بين اجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بحسين عليه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان ، و الله الذي لا إله إلا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة؛ فقلت في نفسي: لا ابالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، ولا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و والله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك؛ و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك؛ ما اسمك؟ قال: أنا الحربن یزید. قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحر إن شاء الله في الدنيا و الآخرة؛ انزل . قال : أنا لك فارسا خیرمني راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. قال الحسين : فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. از او نفس المهموم، ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، المقرم : ص290. رک. معالي السبطين: ج1 ص 364. الفصول المهمة، ابن الصباغ: ص192... فعند ذلك صاح الحسين عليه السلام: أما من ذاب يذب عن حریم رسول الله صلى الله عليه و اله؟ وإذا بالحر بن یزید الرياحي الذي تقدم ذكره الذي كان خرج إلى الحسين أولا من جهة ابن زیاد قد خرج من عسكر عمر بن سعد راكبا على فرسه، و قال: يا ابن رسول الله! أنا كنت أول من خرج عليك عينا، و لم أظن أن الأمر يصل إلى هذه الحال، و أنا الآن من حزبك و أنصارك، أقاتل بين يديك حتى أقتل، أرجو بذلك شفاعة جدك . از او: نور الأبصار، الشبلنجي: ص262. مرآة الجنان: ج1 ص 133 و قيل: إن ابن زیاد کان قد بعث على الجيش أميرا و هو الحارث بن یزید التميمي، فلما حقت له الحقايق و رأى الأمر يؤول إلى ما آل، تاب و انحاز إلى فئة الحسين . منهم: الحر بن يزيد أمير مقدمة جيش ابن زیاد، فاعتذر إلى الحسين مما كان منهم، قال: و لو أعلم أنهم على هذه النية، لسرت معك إلى یزید. فقبل منه الحسين. البداية و النهاية: ج8 ص 179 و قال الحربن یزید لعمر بن سعد: أصلحك الله! أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. و كان الحر من أشجع أهل الكوفة، فلامه بعض أصحابه على الذهاب إلى الحسين ، فقال له: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة غيرها، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه ، فلحق بالحسين، فاعتذر إليه بما تقدم. و مطالب السؤول: ص 76... فعند ذلك ضرب الحسين بيده على لحيته، و صاح: أما مغيث يغيثنا لوجه الله؟ أما ذات يذب عن حرم رسول الله صلى الله عليه واله؟ و إذا بالحر بن يزيد الرياحي الذي تقدم ذكره ، قد أقبل على فرسه إليه، و قال: یا ابن رسول الله ! إني كنت أول من خرج عليك، و أنا الآن في حزبك، فمرني لأكون أول مقتول في نصرتك، لعلي أنال شفاعة جدك غدا. از او: کشف الغمة: ج2 ص50. مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 9.. ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالى؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؟ فلما سمع الحربن یزید هذا الكلام... أتي إلى عمر بن سعد، فقال له: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال : إي و الله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. فقال: أما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رض؟ فقال: و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك. فأقبل الحر حتى وقف عن الناس جانبا... فأخذ يدنو قليلا قليلا. فقال له رجل من قومه: يا أبا يزيد! إن أمرك لمريب، فما الذي تريد؟ قال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله، جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لاإله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك، ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني،و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: نعم! يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحرفي الدنيا و الآخرة؛ انزل. فقال: أنا لك فارسا خیرمني لك راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير أمري. ثم قال: يابن رسول الله ! كنت أول خارج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك؟ فلعلي أن أكون ممن يصافح جدك محمدا غدا في القيامة. فقال له الحسين عليه السلام: إن شئت فأنت ممن تاب الله عليه، و هو التواب الرحيم. و تجارب الأمم: ج2 ص70... فحرك الحر دابته، حتى استأمن إلى الحسين، و قال له: بأبي أنت و أمي، ما ظننت الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، و ظننت أنهم سيقبلون منك إحدى الخصال التي عرضتها عليهم، فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمورهم، و أما الآن فإني جئت تائبا، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أترى لي ذلك توبة؟ قال: نعم. يتوب الله عليك و يغفر لك. انزل ! قال: أنا فارسا خير لك مني راجلا؛ أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. و الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج 5 ص 184 قال: ثم صاح الحسين: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله ؟ أما من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ قال: فإذا الحر بن یزید الرياحي قد أقبل يركض فرسه، حتى وقف بين يدي الحسين رضي الله عنه، فقال: يا ابن بنت رسول الله ! كنت أول من خرج عليك، أفتأذن لي أن أكون أول مقتول بين يديك؟ لعلي أبلغ بذلك درجة الشهداء، فألحق بجدك صلى الله عليه و سلم . فقال الحسين: يا أخي! إن تبت، کنت ممن تاب الله عليهم، إن الله هو التواب الرحيم. و الكامل في التاريخ: ج3 ص 288... و لما زحف عمر نحو الحسين، أتاه الحربن یزید، فقال له: أصلحك الله ! أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال له: إي، إي و الله! قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ فقال عمر بن سعد: و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك، فأقبل يدنو نحو الحسين قليلا قليلا، و أخذته رعدة، فقال له رجل من قومه يقال له: المهاجر بن أوس : و الله إن أمرك لمريب ! و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل ما أراه الآن! و لو قيل: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك. فقال له: إني و الله أخير نفسي بين الجنة والنار، ولا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و و الله ما ظننت أن القوم يردون عليك، ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة أبدا! فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فيقبلون بعض ما تدعوهم إليه و و الله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك، ما ركبتها منك. و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك. و مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444.

بشارتهای بهشت برای حرشهید

در برخی از مقاتل آمده است که حتی در پاسخ امام حسین علیه السلام گفت:

دست حر بریده باد اگر بر شما تیغ کشد، من در این راه که می آمدم از هیچ سنگ و کلوخی نگذشتم مگر آن که مرا به بهشت بشارت می دادند....(1)

حر شهید پس از ملحق شدن به لشکر نور، به امام حسين عليه السلام عرضه داشت: هنگامی که پسر زیاد لعنه الله مرا به سوی شما روانه کرد و از قصر دارالاماره خارج شدم، از پشت سرم ندایی شنیدم:

«أَبْشِرْ يَا حُرُّ بِخَيْرٍ».

ای حر! به خیر بشارت ده .

حر عرضه داشت: رو کردم و کسی را ندیدم (با خود) گفتم: به خدا سوگند این کار بشارتی ندارد، حال آن که به سوی حسين عليه السلام می روم؛ و با خود تصوری از افتخار پیروی شما را نداشتم. امام حسين عليه السلام به او فرمود:

«لَقَدْ أَصَبْتَ أَجْراً وَ خَيْراً ».

به تحقیق به پاداش و خیری برجسته نایل آمدی.

و آن گاه دگرباره با شوری وصف ناپذیر رو به میدان آورد ... تا این که به فیض عظمای شهادت رسید .(2)

در روایت دیگری آمده است که وقتی از خانه اش خارج شد، سه مرتبه ندایی را شنید که می گفت:

«یا حُرُّ ! أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ».(3)

ای حر! به بهشت بشارت بده.

و در نقل دیگری امام عليه السلام به او فرمود:

«أَبْشِرْ يَا حُرُّ بِالْجَنَّةِ ، فَاحْمَدِ اللَّهِ الَّذِي وَفَّقَكَ ، فَإِنِ الْمُنَادِي كَانَ الْخُضْرِ»(4)

ای حربه بهشت بشارت ده ، وحمد الله نما که تو را موفق نمود، همانا آن ندا دهنده خضر بود.

ص: 360


1- روضة الشهداء: ص 323 ... على الصباح روان شد و چون آفتاب به وسط السماء رسید لشكر حر را دید، که در آن صحرا فرود آمده بودند و در سایه های اسبان خود نشسته ، چون سیاهی سپاه امام حسین را دیدند، سوار شده در پیش راه ایشان صف کشیدند. امام حسین کس فرستاد، که مهتر آن سپاه کیست؟ حربن یزید پیش آمد و نام و نسب خود بگفت، امام حسين فرمود که: «یا حر! ألنا أم علينا»، بیاری ما آمده ای یا به حرب ما؟ حر گفت: که به حرب شما. امام حسين فرمود: که «لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» آنگه گفت، ای حر چه خیال داری؟ گفت مرا پسر زیاد فرستاده که تو را رها نکنم که بازگردی و نگذارم که به طرف دیگر بیرون روی، بلکه ملازم تو باشم تا دروازه کوفه، آن حضرت بازنگریست وقت نماز پیشین بود، گفت: ای حروقت نماز است فرود آی و توبا قوم خود نمازگزار و من با قوم خود نماز گزاریم حر گفت یا بن رسول الله ! تو فراپیش شوتا هردو لشکردر پی تو نماز گزاریم. که تو پیشوای زمانی و امام اهل جهانی. و مضمون این بیت را ادا کرد. من و اقتدا با تو در هر نمازی همین است تا زنده ام نیت من به محراب ابرویت ار، رو نیارم کجا در پذیرد، خدا طاعت من. امام حسین او را دعا گفت: و فرود آمده، نماز پیشین بگزارد پس برخاست و بر شمشیر خود تکیه فرموده خطبه ای فصیحانه ادا کرد و گفت ایها الناس! من روی به دین صوب نیاوردم و عزیمت این جانب نکردم، تا رسولان شما متعاقب بیامدند و نامه های شما پی در پی رسید، که به سرعت هرچه تمام تر متوجه دیار ما شو، که امامی نداریم که اقتدا به وی کنیم اگرتو در میان ما باشي، مهمات دنیا و آخرت ما انتظام پذیرد. و من به سخن شما آمدم اگر بر عهود و مواثيق خود راسخید به تجدید آن پردازید، تا من از سر اطمینان قدم در شهر شما نهم، و اگر از مبایعت و متابعت من پشیمانید، عنان مراجعت برتافته به هر جانب که خواهم بروم. حر گفت ای امام حسين ! سوگند به خدا که من از این مکتوبات خبر ندارم. امام فرمود،که جمعی در لشکر تواند که نامه های ایشان با من است، پس فرمود، که آن مکاتیب را آوردند و چون خوانده شد بعضی از آن مردم سر در پیش انداختند و خجل زده و منفعل شده و خاموش گشتند. پس امام حسین برخاست و نماز دیگر نیز به جماعت کرد که ناگاه شترسواری در رسید و نزد حر آمده، مکتوب ابن زیاد به وی داد. مضمون آنکه در هر موضع که این مکتوب به تو رسد امام حسين را در آنجا موقوف دار و او را در منزلی که از آب و گیاه دور باشد فرود آر. حرنامه را مطالعه کرد و به امام حسین داد که بنگر که اینك: پسر زیاد چه مبالغه دارد، در گرفتن تو، و من حیرانم که اگر چنین نکنم از پسر زیاد می ترسم و اگر مباشر حرب شوم از خدا و رسول شرم می دارم. پس پنهان از سپاه خود گفت یا بن رسول الله دست حربریده باد اگربرتوتیغ کشد و دیده اش برکنده باشد اگر به خیانت در تونگرد. و من در این راه که می آمدم به هیچ سنگ و کلوخی نگذشتم، الا که آوازی از ایشان به گوش من می رسید و مرا به بهشت بشارت می دادند و من با خود می گفتم ويلك وای بر توبه حرب پسر رسول خدا می روی این چه بشارت است؟ اکنون مخالفان با من همراهند و به ضرورت مرا با تو می باید بود اگر به بهانه آنکه حرم همراهست دورتر فرود آئید و چون مردم به خواب روند برخیزید و راه بگردانید و از هر طرف که خواهید بروید و چون روز شود و مردم من بیدار گردند و معلوم شود که شما رفته اید، ما پاره ای در این بادیه به گردیم و رفتن شما را بهانه ساخته مراجعت نمائيم. امام حسین او را دعا گفت و سوار شده هردو لشکربا یکدیگر می راندند تا دو دانگ از شب بگذشت، فرود آمدند و چون لشکر حربخفتند و به خواب غفلت فرو رفتند امام حسين عليه السلام برخاست و با مردم خود روی به راه نهادند. .... و تذكرة الشهداء جلد1 صفحه240.
2- مثير الأحزان: ص44 و رویت باسنادي أنه قال للحسين عليه السلام: و جهني عبيد الله إليك خرجت من القصر فنوديت من خلفي: «أبشِر یا حُرُّ بِخَيرٍ».فالتفت فلم أر أحدا، فقلت: و الله ما هذه بشارة و أنا أسير إلى الحسين عليه السلام و ما أحدث نفسي باتباعك. فقال عليه السلام: «لَقَدْ أَصَبْتَ أَجْراً وَ خَیراً».ثم خرج إلى القتال فبرز إليه زید بن سفيان فقتله الحر، ثم بعث عمربن سعد بعض الرماة فعقر فرس الحر، فكان يقاتل و يقول: إن تعقروني فأنا ابن الحر * أشجع من ذي لبد هزبر. فلم يزل يقاتل إلى أن قتل رحمه الله. از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 15 ب37 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و سفينة البحار: ج2 ص 147.
3- تسلية المجالس: ج2 ص 279 و كان الحر حين أمره عبيد الله بن زیاد بالمسير الى حرب الحسين عليه السلام و خرج من منزله نودي ثلاث مرات: یا حُرُّ ! أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ ، فَالْتَفَتَ فَلَمْ یر أَحَداً.
4- أسرار الشهادة: ج2 ص 277.

بنابر نقل برخی دیگر از منابع، حزبه امام عرضه داشت:

یا مولاي ! لما خرجت من الكوفة، عقد لي ابن زیاد رايات و أمرني على الف فارس، و إذا أنا بمناد من خلفي و هو يقول: أبشر بالجنة، فقلت في نفسي: هذا الشيطان يهتف لي أبشر بالجنة و أنا سائر إلى حرب ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و آله.

ای مولایم! آن گاه که از کوفه خارج شدم، پسر زیاد برایم پرچم هایی را بر پا کرد و مرا امیری بر هزار سوار نمود، و ناگاه ندا دهنده ای از پشت سرم می گفت: بشارت ده به بهشت، با خود گفتم: این شیطان است که برایم ندا می دهد که بشارت ده به بهشت حال آن که به جنگ فرزند دخت رسول الله صلى الله عليه و آله می روم.

و امام حسين عليه السلام به او فرمود:

«هَذَا هُوَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ أَنْ يُبَشِّرُكَ بِالْجَنَّةِ».(1)

این همان خضر عليه السلام است که مأمور بود تا تو را به بهشت بشارت دهد .

بنابربیان و تأييد امام عليه السلام، حضرت خضر، حر شهید را از آغاز خروج از خانه اش در شهر کوفه به بهشت بشارت داد و از همین جا آشکار است که حر در باطن با امام بوده است.

تردیدی فراتر از تصور

و بنابر نقل قاضی نعمان بن محمد مغربي متوفای به سال 363 ملاقات حرشهید و امام حسين عليه السلام در کربلا بوده است، وی در کتاب شرح الأخبار می نویسد:

فلقي [الحر] الحسين عليه السلام بكربلاء، فتواقفا.(2)

پس حر(امام) حسین علیه السلام را در کربلا ملاقات نمود، و هردو (در آن جا) توقف نمودند. در این صورت و چنان چه ملاقات در کربلا صورت گرفته باشد، راه بستن بر امام، كلا منتفي خواهد بود.

خیرخواهی حر

بنابر نقل برخی منابع نیز، حر علاوه بر این که مزاحمتی برای امام ایجاد نکرد، بلکه در آغاز

ص: 361


1- جوهر الثمين، الشيخ حسين بن علي البغدادي الذي ألفه في سنة ألف وتسعة عشر- روی فيه، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: سمعت أبي يقول: لما التقى الحسين عليه السلام و عمر بن سعد، و قامت الحرب ... ثم قال الحر للحسين عليه السلام: يا مولاي ! لما خرجت من الكوفة، عقد لي ابن زیاد رایات و أمرني على الف فارس، و إذا أنا بمناد من خلفي و هو يقول: أبشر بالجنة، فقلت في نفسي: هذا الشيطان يهتف لي أبشر بالجنة و أنا سائر إلى حرب ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال الحسين عليه السلام: «هَذَا هُوَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ أَنْ يَتْرُكَ بِالْجَنَّةِ».
2- شرح الأخبار: ج 3 ص 148.

ملاقات خود، به امام عليه السلام عرضه داشت:

از این راه برگرد که من از پشت سرم (مردم کوفه) امید خیری برایت ندارم.(1)

حربه امام گفت ...

در آغاز ملاقات با امام علیه السلام به حضرت عرضه داشت:

... و إني و الله لخائف إن أنا قاتلتك أن أخسر الدنيا و الآخرة، و أنا و الله کاره أن يبتليني الله بشيء من أمرك ،...(2)

... به خدا سوگند همانا می ترسم که اگر با شما بجنگم دنیا و آخرت زیان کنم، و به خدا قسم خوش ندارم که خداوند مرا به چیزی (از مخالفت) در امر شما مبتلا نماید....

در نقل دیگری چنین آمده است:

فلعل الله أن يأتي بأمريرزقني فيه العافية من أن أبتلي بشيء من أمرك....(3)

امید است که خداوند مرا به چیزی از امر شما جزبه عافیت روزی نکند ....

خواب دیدن حر پدرش را

در برخی از مقاتل چنین آمده است: حزبه امام عرضه داشت:

سيدي ! رأيت الليلة أبي في منامي، فقال لي: أين كنت في هذه الأيام؟ قلت: خرجت لأخذ الطريق على الحسين عليه السلام، فصاح علي، و قال: وا ويلاه! ما أنت و ابن رسول الله ؟ إن كنت تريد أن تعذب و تخلد في النار فاخرج إلى حربه، و إن أحببت أن يكون جده شفيعك في القيامة و تحشر معه في الجنة فانصره و جاهد معه.(4)

ای سرورم! شب گذشته پدرم را به خواب دیدم، به من گفت: در این روزها کجا بودی؟ گفتم: برای گرفتن سر راه حسين عليه السلام خارج گردیده ام، بر من فریاد زد، و گفت: واویلاه! تو را چه و فرزند رسول الله؟ اگر می خواهی عذاب شده و در آتش جاودانه باشی پس به جنگش برو، و اگر دوست داری که در روز قیامت جد او شفيع توباشد و با او در بهشت محشور شوی، او را یاری ده و همراه با او جهاد کن.

ص: 362


1- مروج الذهب: ج3 ص70 فلما بلغ الحسين القادسية لقيه الحربن یزید التميمي، فقال له: أين تريد يا ابن رسول الله؟ قال: أريد هذا المصر. فعرفه بقتل مسلم و ما كان من خبره، ثم قال: ارجع، فإني لم أدع خلفي خيرا أرجوه لك. فهم بالرجوع، فقال له إخوة مسلم: والله لا نرجع حتى نصيب بثأرنا أو نقتل كلنا. فقال الحسين: لا خَيرَ فِي الحَياةِ بَعدَکُم. و تذكرة الخواص: ص140 قال علماء السير: و لم يزل الحسين قاصدا لكوفة، مجدا في السير، و لا علم له بما جرى على مسلم بن عقیل حتى إذا كان بينه و بين القادسية ثلاثة أميال، تلقاه الحر بن یزید التميمي، فسلم عليه و قال له: أين تريد يا ابن رسول الله؟ فقال: اُريدُ هذَا المِصرَ. فقال له: ارجع، فوالله ما تركت لك خلفي خيرا ترجوه. و أخبره بقتل مسلم بن عقيل و هاني ابن عروة ، و قدوم ابن زياد الكوفة، و استعداده له، فهم بالرجوع، و كان معه إخوة مسلم ابن عقيل، فقالوا: و الله لا نرجع حتى نصيب بثأرنا أو نقتل. فقال: لا خَيرَ فِي الحَياةِ بَعدَکُم . ثم سار. و الإصابة: ج2 ص71 و تهذيب التهذيب: ج2 ص352 و الحدائق الوردية: ج1 ص200 و الكواكب الدرية: ص 108 و.... رک. الصواعق المحرقة: ص 117. و حبيب السیر ج2 ص 46 و بعد از آن که امام حسین رضی الله عنه از زرود نیز روان گشت، شخصی از طرف کوفه رسید و خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را معروض گردانید و جگرگوشه بتول از شنیدن آن واقعه ملول شده [بود]. بعضی از اصحاب گفتند: یابن رسول الله ! تو را به خدا سوگند می دهم که بر خود و متعلقان ترحم نمای و هم ازین منزل مراجعت فرمای که ما در کوفه کسی را نمی دانیم که به نصرت توقیام نماید. اما بني عقيل گفتند که: ما را بعد از مسلم زندگانی به کار نیست و باز می گردیم تا همه کشته شویم. امام حسین رضی الله عنه فرمود: لا خَیرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاءِ . و از آن جا نیز حرکت فرموده .
2- الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص 79 ... فقال الحر: أبا عبد الله! إني لم أومر بقتلك، و إنما أمرت أن لا أفارقك أو أقدم بك على ابن زیاد، و أنا و الله کاره إن سلبني الله بشيء من أمرك غير أني قد أخذت ببيعة القوم و خرجت إليك، و أنا أعلم أنه لا يوافي القيامة أحد من هذه الأمة إلا و هو يرجو شفاعة جدك محمد صلى الله عليه و سلم، و أنا خائف إن أنا قاتلتك أن أخسر الدنيا و الآخرة ، و لكن أنا أبا عبد الله ! لست أقدر الرجوع إلى الكوفة في وقتي هذا، و لكن خذ عني هذا الطريق و امض حيث شئت حتى أكتب إلى ابن زیاد أن هذا خالفني في الطريق فلم أقدر عليه، و أنا أنشدك الله في نفسك، فقال الحسين: یا حرا كأنك تخبرني أني مقتول ! فقال الحر: أبا عبد الله ! نعم ما أشك في ذلك إلا أن ترجع من حيث جئت .... و مانند آن با اندک اختلافی مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج1 ص332.
3- الكامل، ابن الأثير: ج3 ص280 و در تاریخ الطبری و الإرشاد و....
4- معالي السبطين: ج1 ص364، وسيلة الدارين: ص27 في روضة الشهداء، و ریاض الشهادة، ومهيج الأحزان .

بهشت انتخاب حر

و منابعی که ذکر خطای حر را از روایت منسوب به ابومخنف ذکر کرده اند، سخن حر را که در جواب مهاجربن اوس فرمود، چنین آورده اند:

والله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و أحرقت.(1)

به خداوند سوگند همانا خود را میان بهشت و آتش مخیر می بینم، و به خدا قسم که چیزی را بر هشت ترجیح نداده و اختیار نمی کنم، هرچند که پاره پاره شده و سوزانده شوم.

سخن حربا فرزندش

حر پیش از آغاز جنگ، به امام و یارانش پیوست و نیز خطاب به فرزندش گفت:

يا بني! لا صبر لي على النار، فسر بنا إلى الحسين عليه السلام لننصره ونقاتل بین يديه، فلعل الله تعالی یرزقنا الشهادة، و نحظى بالسعادة التي لا انقطاع لها؟

ای فرزندم! همانا مرا بر آتش صبر و توان نیست، پس بیا به سوی حسين عليه السلام برویم او را یاری کنیم و پیشاپیش او (با دشمنانش) بجنگیم، امید است که خداوند شهادت را روزی ما کند، و به سعادتی پیوسته برسیم!

و فرزندش به او گفت:

لست مخالفك.(2)

با تو مخالفت نکنم.

و در روایتی دیگر به فرزندش چنین فرمود:

يا بني ! لا صبر لي على النار، و لا على غضب الجبار، و لا أن يكون غدا خصمي أحمد المختار؛ يا بني ! أما ترى الحسين عليه السلام يستغيث فلا يغاث؟ و يستجير فلا يجار؟

يا بني ! سربنا إليه نقاتل بين يديه، فلعلنا نفوز بالشهادة و نكون من أهل السعادة.

ای فرزندم! همانا مرا بر آتش صبر (و طاقت) نیست، و نه بر غضب خداوند، و نه بر

ص: 363


1- اللهوف: ص 102. أسرار الشهادة: ص 277 ... إني مخير نفسي بين الجنة والنار، فوالله ما أختار النار على الجنة.... منابع عامه: أنساب الأشراف: ج3 ص189 و قال الحربن یزید اليربوعي - و هو الذي كان يساير الحسين و يواقفه -: والله لا أختار النار على الجنة. ثم ضرب بفرسه، و صار إلى الحسين. تاریخ طبری، ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلي، عن عدي بن حرملة، قال: ... إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و والله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت . ثم ضرب فرسه، فلحق بحسين عليه السلام، .... از او: نفس المهموم: ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، المقرم: ص290. ر.ک. معالي السبطين: ج1 ص364. البداية والنهاية: ج 8 ص 179 و كان الحر من أشجع أهل الكوفة، فلامه بعض أصحابه على الذهاب إلى الحسين، فقال له: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة غيرها، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، .... و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 9... و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، .... و الكامل في التاريخ : ج3 ص 288... فأقبل يدنو نحو الحسين قليلا قليلا، و أخذته رعدة، فقال له رجل من قومه يقال له: المهاجربن أوس : والله إن أمرك لمريب! والله ما رأيت منك في موقف قط مثل ما أراه الآن! و لو قيل: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك. فقال له: إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، .... و مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444 و تاريخ الطبري: ج4 ص325 و الكامل في التاريخ: ج4 ص 64 و بحار الأنوار: ج 45 ص 11.
2- شرح شافية أبي فراس، ابن أمیر الحاج: ص 359.

این که فردا (ی قیامت پیامبر) احمد مختار دشمنم باشد؛ ای فرزندم! آیا حسین علیه السلام را نمی بینی که دادخواهی می کند و دادرسی ندارد؟ و امان خواهی می کند و کسی او را امان نمی دهد؟ بیا برویم و پیشاپیش او مبارزه نماییم، امید است که به شهادت رستگار شده و از اهل سعادت گردیم.

و پسرش در پاسخ گفت:

حبّاً و كرامة.(1)

(از جان و دل) با دوستی و کرامت (می پذیرم).

برادر حر

جمال الدین محدث که از ثقات مخالفین است، در کتاب روضة الأحباب می نویسد: چون حر آهنگ جنگ فرمود، برادرش مصعب بن یزید ریاحی که هنوز در میان لشکر ابن سعد بود، این ارجوزه حر[به هنگام مبارزه حتی پس از شهادت فرزند] را بشنید، اسب برانگیخت، کوفیان چنان دانستند که به مبارزه برادر می تازد؛ چون راه نزدیک کرد، حررا ترحيب و ترجیب فرستاد و ندا داد: ای برادر! مرا از مطموره (سیاه چاه) غوایت (هلاکت ، گمراهی) به شاه راه هدایت دلالت فرمودی. اینک از در توبه و انابه آمده ام. حر او را به حضرت حسين عليه السلام آورد تا تائب گشت و در میان اصحاب بر صف شد. [ناسخ التواريخ توبه برادر حر را بعد از مبارزه حرو شهادت فرزند حر ذکرمی کند.](2)

خاندانی بر مدار

ولایت عموی حر، مطر بن ناجية است که بر شرطه حضرت على عليه السلام بوده است. (3) و چنان چه می بینیم، فرزندش و برادرش، برای یاری امام، حر را همراهی می کنند و حتی پدرش در خواب، او را به حمایت و یاری امام فرا می خواند، از همین جا آشکار می شود که این خاندان ، بر مدار ولایت و پیروان راستین راه هدایت بوده اند نه از بنی امیه یا پیرو آنان .

دستمال امام بر پیشانی حر

ص: 364


1- الدمعة الساكبة: ج4 ص 291 از مقتل أبي مخنف. معالي السبطين: ج1 ص364 و رأيت في بعض الكتب القديمة بالأسانيد المعتبرة: أن الحرلما جاء إلى الحسين عليه السلام، كان ولده بكير معه، و قال: كن على أثري. فأتي إلى الحسين عليه السلام و اعتذر، و قال: هل من توبة؟ قال: نَعَم، يَتوبُ اللهُ عَلَيكَ. ففرح، و قال الحسين عليه السلام: من هذا الغلام؟ قال: سيدي هذا ولدي، و هو يريد أن ينصرك. فقال: جَزاكُمُ اللهُ عَنّي خَيراً . ثم قال عليه السلام له: إنزل یا حر. قال: أنا لك فارسا خیرمني راجلا. ثم قال لولده: ابرز إلى القوم، بارك الله فيك، فإني في أثرك .
2- ناسخ التواريخ سيد الشهداء عليه السلام: ج2 ص253-256 و 261-262.
3- الإشتقاق: ص 222.

سید نعمت الله جزائري رحمه الله نقل می کند: جمعی از موثقين برايم نقل کردند که چون شاه اسماعیل (صفوی)، بغداد را متصرف شد، به مشهد امام حسين عليه السلام رفت و شنید پاره ای مردم از حر بد می گویند، سر قبر او آمد و دستور داد قبرش را شکافتند، دیدند در قبر خوابیده و گویی تازه به خون غلطیده و دستمالی به سرش بسته است، شاه خواست آن دستمال را که طبق تواریخ، حسين عليه السلام بر سر او بسته برگیرد، چون دستمال را باز کردند خون سر روان شد تا قبر را پر کرد و چون آن دستمال را بستند بند آمد و چون گشودند خون روان شد وهر کاری کردند بدون آن دستمال خون بند نیامد وحسن حال او برآنها روشن شد و دستور داد مقبره ای برای او ساختند و خادمی برآن گماشت.(1)

مدال امام علیه السلام به حر: أنت الحر ...

«أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا ، أَنْتَ وَ اللَّهِ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».(2)

بفرما خوش آمدی، به الله سوگند تو در دنیا و در آخرت آزاده ای .

«أَنْتَ الْحُرِّ کما سَمَّتَكَ أُمُّكَ ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».(3)

تو آزاده ای چنان که مادرت تورا نامیده ، در دنیا و در آخرت آزاده ای .

«بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا حُرُّ! أَنْتَ کما سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».(4)

به به تو را ای حرا تو در دنیا و در آخرت آزاده ای چنان که نامیده شده ای .

«أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ أَنْتَ الْحُرِّ فِي الْآخِرَةِ».(5)

تو آزاده ای در دنیا و در آخرت.

امام عليه السلام التفاتی به حرکه رمق (و جان داشت) نمود، و در حالی که خاک و خون از صورت او پاک می کرد به او فرمود:

«أَنْتَ الْحُرِّ کما سَمَّتَكَ أُمُّكَ ، وَ أَنْتَ الحرفي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».

تو آزاده ای چنان که مادرت تورا نامیده ، و تو آزاده ای در دنیا و در آخرت.

و امام برایش چنین سرود:

ص: 365


1- الأنوار النعمانية: ج3 ص 263 لقد حدثني جماعة من الثقات إن الشاه إسماعيل لما ملك بغداد و أتى إلى مشهد الحسين عليه السلام و سمع من بعض الناس الطعن على الحر، أتي إلى قبره و أمر بنبشه؛ فنبشوه فرأوه نائما كهيئته لما قتل؛ و رأوا على رأسه عصابة مشدودا بها رأسه، فأراد الشاه أخذ تلك العصابة لما نقل في كتب السير و التواريخ أن تلك العصابة هي دسمال الحسين عليه السلام شد به رأس الحر لما اصيب في تلك الواقعة، و دفن على تلك الهيئة، فلما حلوا تلك العصابة جرى الدم من رأسه حتى امتلأ منه القبر، فلما شدوا عليه تلك العصابة انقطع الدم، فلما حلوها جرى الدم، و كلما أرادوا أن يعالجوا قطع الدم بغير تلك العصابة لم يمكنهم، فتبين لهم حسن حاله، فأمر، فبني على قبره بناء، و عين له خادما يخدم قبره. از او: منتهى المقال: ج2 ص 346 و 347 چاپ سنگی و تنقیح المقال: ج1 و2 ص260. رک. نفس المهموم: ج2 ص 274 و العيون العبري: ص 119 و تحفة العالم: ج1 ص 307 و 308.
2- تذكرة الخواص: ص 226.
3- تنقیح المقال في علم الرجال: ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.
4- تنقیح المقال في علم الرجال: ج 18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.
5- تسلية المجالس: ج2 ص 282 و بحار الأنوار: ج45 ص14.

لَنِعْمَ الْحُرَّ حُرُّ بنی ریاح *** صبورعند مشتبک الرِّمَاحَ

وَ نِعْمَ الْحُرِّ اذ نَادَى حُسَيْناً *** وَ جَادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّبَاحِ

فَيَا رَبِّي أضفه فِي جِنَانِ *** وَ زَوَّجَهُ مَعَ الحورِ المِلاحِ .(1)

حقا که نیک آزاد مردی است حراز قبیله بنی ریاح!

صبور است هنگام پیاپی آمد و شد نیزه ها

و چه نیک آزاده ای که به ندای حسین لبیک گفت

و در این صبح گاه جان خود را بخشش کرد

پس ای پروردگارم ! در بهشت ها او را مهمان کن

و با حوریان ملیح بهشتی همسرگردان .

حرشهید در زیارت

حرشهید در زیارت امام زمان عجل الله فرجه الشریف:

«...السَّلَامُ عَلَى الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ الرِّيَاحِيِّ ، السلامه عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنُ عُمَيْرِ الْكَلْبِيِّ...».(2)

... سلام بر حربن یزید ریاحی، سلام بر عبد الله بن عمیر کلبی، ....

و در زیارت رجبیه شهداء عليهم السلام آمده است:

السَّلَامُ عَلَى سَعِيدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِيِّ ، السَّلَامُ عَلَى حُرِّ بْنِ يَزِيدَ الرِّيَاحِيِّ ، السَّلَامُ عَلَى زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ ، السَّلَامُ عَلَى حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ ،... السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، أَنْتُمْ خِيَرَةُ (خِيَرَةَ اللَّهُ) ، اختارکم اللَّهِ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ أَنْتُمْ خَاصَّةً (خَاصَّتُهُ) ، اختصَّکم اللَّهُ ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ قُتِلْتُمْ عَلَى الدُّعَاءِ إِلَى الْحَقِّ، وَ نَصَرْتُمْ وَ وفیتم وَ بَذَلْتُمْ مهجکم مَعَ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ أَنْتُمْ السُّعَدَاءِ (سُعَدَاءُ) ، سَعِدْتُمْ وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجَاتِ الْعُلى . فجزاکم اللَّهُ مِنْ أَعْوَانِ وَ إِخْوَانُ خَيْرَ مَا جازی مَنْ صَبَرَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، هَنِيئاً لَكُمْ مَا أَعْطَيْتُمْ ، وَ هَنِيئاً لَكُمْ مَا بِهِ (بِمَا) حیيتم ، طَافَتْ عليکم مِنَ اللَّهُ الرَّحْمَةُ ، وَ بَلَغْتُمْ بِهَا شَرَفُ الْآخِرَةِ».(3)

ص: 366


1- مقتل الحسين عليه السلام، السيد عبد الرزاق المقرم: ص 302-303 ... و خرج من بعده الحربن یزید الرياحي، و معه زهیر بن القين يحمي ظهره . فكان إذا شد أحدهما و استلحم، شد الآخر و استنقذه، ففعلا ساعة، و إن فرس الحرلمضروب على أذنيه و حاجبيه، و الدماء تسيل منه، و هو يتمثل بقول عنترة: ما زلت أرميهم بثغرة نحره * و لبانه حتى تسربل بالدم. فقال الحصين ليزيد بن سفیان: هذا الحر الذي كنت تتمتى قتله؟ قال: نعم. و خرج إليه يطلب المبارزة، فما أسرع أن قتله الحر، ثم رمي أيوب بن مشرح الخيواني فرس الحر بسهم، فعقره ، و شب به الفرس، فوثب عنه كأنه ليث و بيده السيف، و جعل يقاتل راجلا حتى قتل نيفا و أربعين، ثم شدت عليه الرجالة، فصرعته، و حمله أصحاب الحسين عليه السلام، و وضعوه أمام الفسطاط الذي يقاتلون دونه، و هكذا يؤتى بكل قتيل إلى هذا الفسطاط، و الحسين يقول : «قَتْلَةٍ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ».ثم التفت إلى الحر، و كان به رمق، فقال له و هو يمسح الدم عنه: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أمک ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».و رثاه رجل من أصحاب الحسين، و قيل: علي بن الحسين، و قيل: إنها من إنشاء الحسين خاصة: لنعم الحر حر بني رياح *** صبور عند مشتبک الرماح و نعم الحر اذ نادی حسینا *** و جاد بنفسه عند الصباح. وبحار الأنوان ج5 ص14، والقول السديد: ص 146. و اللهوف على قتلى الطفوف : ص 102-104 قال الراوي: ثم صاح عليه السلام: «أما مِن مُغيثٍ يُغثُنا لِوَجهِ اللهِ ؟! أَمَّا مَنِ ذَاتِ یذب عَنْ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ؟!».قال: فإذا الحربن یزید قد أقبل إلى عمر بن سعد، فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تطير الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: فمضى الحر، و وقف موقفا من أصحابه، و أخذه مثل الأفكل. فقال له المهاجر بن أوس : و الله إن أمرك لمريب، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، فو الله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و أحرقت. ثم ضرب فرسه قاصدا إلى الحسين عليه السلام، و يده على رأسه، و هو يقول : اللهم إليك أنبت، فتب علي، فقد أرعبت قلوب أوليائك، و أولاد بنت نبيك. و قال للحسين عليه السلام: جعلت فداك ! أنا صاحبك الذي حبسك عن الرجوع، و جعجع بك، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك ما أرى، و أنا تائب إلى الله تعالى، فهل ترى لي من توبة؟ فقال الحسين عليه السلام: نَعَم يَتُوبُ الله عليك فائزل. فقال: أنا لك فارساً خیرمني لك راجلاً، و إلى النزول يصير آخر أمري. ثم قال: فإذا كنت أول من خرج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك، لعلي أكون ممن يصافح جدك محمداً صلى الله عليه و آله غداً في القيامة. قال جامع الكتاب رحمه الله: إنما أراد أول قتيل من الآن، لأن جماعة قتلوا قبله كما ورد. فأذن له فجعل يقاتل أحسن قتال حتى قتل جماعة من شجعان و أبطال ثم استشهد فحمل إلى الحسين عليه السلام فجعل يمسح التراب عن وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أُمِّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ».از او: الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 185-186. و مانند آن: معالي السبطين: ج1 ص364. و تسلية المجالس: ج2 ص280 و 281. از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 13 و عوالم العلوم: ج 17 ص365. والأمالي، الشيخ الصدوق: ص160 و روضة الواعظين: ... و إبصار العين: ص 225. لواعج الأشجان، سید محسن الأمين: ص111 ثم حمل، و قال: أضرب في أعناقكم بالسيف * عن خير من حل مني و الخيف. ثم حملت الرجالة على الحر و تكاثروا عليه، فاشترك في قتله أيوب بن مسرح و رجل آخر من خرسان أهل الكوفة، فاحتمله أصحاب الحسين حتى وضعوه بين يدي الحسین و به رمق فجعل يمسح التراب عن وجهه، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ کما سَمَّتَكَ أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و في رواية أنه أتاه الحسين عليه السلام و دمه بشخب فقال: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا حُرُّ ؛ أَنْتَ حُرُّ کما سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». تسلية المجالس: ج2 ص 282: ثم استشهد رضوان الله عليه، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام ثم وضعوه بين يديه فجعل عليه السلام يمسح وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سمتک أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ ... ». الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص185 ثم لم يزل يقاتل حتى قتل رحمه الله ! فاحتمله أصحاب الحسين رضي الله عنه، حتى وضعوه بين يديه، و فيه رمق، فجعل يمسح وجهه الحسين، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سمتک أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و تذكرة الخواص: ص 226 لما نادي الحسين: یا شبث بن ربعي، و یا حجار بن أبجر، و یا قیس بن الأشعث، و یا یزید بن الحرث، و یا فلان، و يا فلان ألم تكتبوا إلي؟ فقالوا ما ندري، ما تقول ؟ و كان الحر بن يزيد اليربوعي الرياحي من ساداتهم، فقال له: بلى و الله لقد كاتبناك و نحن الذين قدمناك فأبعد الله الباطل و أهله، و الله لا اختار الدنيا على الآخرة، ثم ضرب رأس فرسه و دخل في عسكر الحسين عليه السلام فقال له الحسين عليه السلام: «أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا ، أَنْتَ وَ اللَّهِ الْحُرِّ فی الدنیا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ». لواعج الأشجان، سید محسن الأمين : ص111 ثم حمل، و قال: أضرب في أعناقكم بالسيف * عن خیر من حل مني و الخيف. ثم حملت الرجالة على الحر و تكاثروا عليه، فاشترك في قتله أيوب بن مسرح و رجل آخر من خرسان أهل الكوفة، فاحتمله أصحاب الحسين حتى وضعوه بين يدي الحسین و به رمق فجعل يمسح التراب عن وجهه، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أُمُّكَ ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و في رواية أنه أتاه الحسين عليه السلام و دمه بشخب فقال: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا حُرُّ ؛ أَنْتَ حُرُّ كَمَا سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ». تسلية المجالس: ج2 ص 282: ثم استشهد رضوان الله عليه ، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام ثم وضعوه بين يديه فجعل عليه السلام يمسح وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سَمَّتَكَ أمک ، حُرُّ فِي الدنیا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ ... ». الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص 185 ثم لم يزل يقاتل حتى قتل رحمه الله ! فاحتمله أصحاب الحسين رضي الله عنه، حتى وضعوه بين يديه، و فيه رمق، فجعل يمسح وجهه الحسين، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ! كَمَا سَمَّتَكَ أُمِّكَ حُرّاً ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».و تذکرة الخواص: ص 226 لما نادي الحسين: یا شبث بن ربعي و يا حجار بن أبجر، و یا قيس بن الأشعث، و یا یزید بن الحرث ، و یا فلان، و يا فلان ألم تكتبوا إلي؟ فقالوا ما ندري، ما تقول ؟ و كان الحر بن يزيد اليربوعي الرياحي من ساداتهم، فقال له: بلى والله لقد كاتبناك و نحن الذين قدمناك فأبعد الله الباطل و أهله، والله لا أختار الدنيا على الآخرة، ثم ضرب رأس فرسه و دخل في عسكر الحسين عليه السلام فقال له الحسين عليه السلام: «أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا ، أَنْتَ وَ اللَّهِ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».ثم ناداهم الحر: ويحكم لا أم لكم أنتم الذين قدمتموه فلما أتاكم أسلمتموه، فصار کالأسير، و منعتموه و أهله الماء الجاري الذي تشرب منه اليهود والنصارى و المجوس، و يمرغ فيه خنازير السواد، بئسما خلفتم محمدا صلى الله عليه و آله في أهله و ذريته. و إذا لم تنصروه و تفوا له بما حلفتم عليه ، فدعوه يمضي حيث شاء من بلاد الله، أما أنتم بالله مؤمنون، و بنبوة جده محمد صلى الله عليه و آله مصدقون ، و بالمیعاد موقنون. ثم حمل و قال: أضرب في أعراضكم بالسيف * عن خیر من حل مني و الخيف. و قتل منهم جماعة، ثم تكاثروا عليه من كل جانب فقتلوه رضوان الله عليه. و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 7-14 ح 9- و بهذا الإسناد (و أخبرنا الشيخ الإمام الزاهد، سيف الدين أبو جعفر محمد بن عمر الجمحي - كتابة -، أخبرنا الشيخ الإمام أبوالحسین زید بن الحسن بن علي البيهقي، أخبرنا السيد الإمام النقيب علي بن محمد بن جعفر الحسني الأسترآبادي، حدثنا السيد الإمام نقیب النقباء زين الإسلام أبو جعفر محمد ابن جعفر بن علي الحسيني) ، عن السيد أبي طالب هذا (یحیی بن الحسين ابن هارون بن الحسين بن محمد بن هارون بن محمد بن القاسم بن الحسين ابن زید بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام)، أخبرني أبي، أخبرني حمزة بن القاسم العلوي، حدثني بكر بن عبد الله بن حبیب، حدثني تميم ابن بهلول الضبي أبو محمد، أخبرني عبد الله بن الحسين بن تميم، حدثني محمد بن زکریا، حدثني محمد بن عبد الرحمن بن القاسم التيمي، حدثني عبد الله بن محمد بن سليمان بن عبد الله بن الحسن بن الحسن ، عن أبيه، عن جده، عن عبد الله بن الحسن، قال: لما عبأ عمر بن سعد أصحابه لمحاربة الحسين عليه السلام، و رتبهم في مراتبهم، و أقام الرايات في مواضعها، و عبأ الحسين أصحابه في الميمنة و الميسرة، فأحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة، خرج الحسين من أصحابه حتى أتى الناس فاستنصتهم، فأبو أن ينصتوا، فقال لهم: ویلکم، ما عليكم أن تنصتوا إلي، فتسمعوا قولي، و إنما أدعوكم إلى سبيل الرشاد،... قال أبو مخنف: ... ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالى ؟ أما من ذات يذب عن حرم رسول الله؟ فلما سمع الحربن یزید هذا الكلام، اضطرب قلبه، و دمعت عيناه، فخرج باكيا متضرعا، مع غلام له تركي، و كان كيفية انتقاله إلى الحسين، أنه لما سمع هذا الكلام من الحسين أتى إلى عمر بن سعد، فقال له: أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرءوس، و تطيح الأيدي، فقال: أ ما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضى؟ فقال: و الله، لو كان الأمر إلي لفعلت، ولكن أميرك قد أبي ذلك. فأقبل الجرحى وقف عن الناس جانبا و معه رجل من قومه ، يقال له: قرة بن قيس، فقال له: يا قرة ! هل سقیت فرسك اليوم ماء؟ قال: لا. قال: أما تريد أن تسقيه ؟ قال قرة: فظننت، و الله، أنه يريد أن يتنحى فلا يشهد القتال، و يكره أن أراه يصنع ذلك مخافة أن أرفع عليه ، فقلت له: لم أسقيه و أنا منطلق فأسقيه. قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه و الله لو أطلعني على الذي يريد لخرجت معه إلى الحسين، فأخذ يدنو قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه: یا أبا يزيد؟ إن أمرك لمريب، فما الذي تريد؟ قال: والله، إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله، لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله ! جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان ، و الله الذي لا إله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني، و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: «نَعَمْ ! يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْكَ ، وَ يُغْفَرُ لَكَ ، مَا اسْمُكَ؟»قال: أنا الحر. قال: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سمتک أُمُّكَ ، أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ؛ انْزِلْ».فقال: أنا لك فارسا خیر مني لك راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير أمري. ثم قال: يا ابن رسول الله ! كنت أول خارج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك؟ فلعلي أن أكون ممن يصافح جدك محمداً غداً في القيامة. فقال له الحسين عليه السلام: «إِنْ شِئْتَ ، فَأَنْتَ مَنْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ ، وَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».فكان أول من تقدم إلى براز القوم، الحر بن يزيد الرياحي، فأنشد في برازه: إني أنا الحرو مأوى الضيف *** أضرب في أعناقكم بالسيف عن خیر من حل بوادي الخيف *** أضربكم و لا أرى من حیف و روي: أن الحر لما لحق بالحسين عليه السلام، قال رجل من بني تميم، يقال له يزيد بن سفیان : أما و الله، لو لقيت الحر حين خرج لأتبعته السنان، فبينا هو يقاتل، و إن فرسه لمضروب على اذنيه و حاجبه، و إن الدماء لتسيل، إذ قال الحصين بن نمیر: یا یزید! هذا الحر الذي كنت تتمناه، فهل لك به؟ قال: نعم، و خرج إليه، فما لبث الحرأن قتله و قتل أربعين فارسا و راجلا، و لم يزل يقاتل حتى عرقب فرسه ، و بقي راجلا، فجعل يقاتل و هو يقول: إن تعقروا بي فأنا ابن الحر *** أشجع من ذي لبدة هزبر و لست بالخوار عند الكر *** لكنني الثابت عند الفر ثم لم يزل يقاتل حتى قتل، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام حتى وضعوه بين يدي الحسین و به رمق، فجعل الحسين يمسح التراب عن وجهه، و هو يقول له: «أَنْتَ أَحَرِّ كَمَا سَمَّتَكَ بِهِ أمک ، أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فِي الْآخِرَةِ».ثم رثاه بعض أصحاب الحسين. و قال الحاكم الجشمي: بل رثاه علي بن الحسين عليه السلام بقوله: لنعم الحرحربني رياح *** صبور عند مشتبك الرماح و نعم الحرإذ نادی حسینا *** فجاد بنفسه عند الصباح تاريخ الطبري: ج5 ص 428 قال ابو مخنف:عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم إن الحربن یزید تا زحف عمربن سعد قال له: اصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا ايسره ان تسقط الرءوس و تطيح الأيدي، قال: ا فما لكم في واحده من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: اما و الله لو كان الأمر الى لفعلت، و لكن اميرك قد ابي ذلك، قال: فأقبل حتى وقف من الناس موقفا، و معه رجل من قومه يقال له قره بن قیس، فقال: یا قره، هل سقیت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: انما تريد ان تسقيه؟ قال: فظننت و الله انه يريد ان يتنحى فلا يشهد القتال، و کره أن أراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان ارفعه عليه، فقلت اله: لم اسقه، و انا منطلق فساقيه، قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه، قال: فو الله لو انه اطلعني على الذي يريد لخرجت معه الى الحسين ، قال : فاخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر ابن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه مثل العرواء، فقال له يا بن يزيد؟ اتريد ان تحمل؟ فسکت و اخذه مثل العرواء، فقال له یا بن يزيد، و الله ان امرك لمريب، و الله ما رایت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن،لو قيل لي: من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي ارى منك ؟ قال : اني والله اخير نفسي بين الجنه و النار، و و الله لا اختار على الجنه شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب فرسه فلحق حسین علیه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا بن رسول الله! انا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لااله الا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم ابدا، و لا يبلغون منك هذه المنزله فقلت في نفسي: لا أبالي ان اطيع القوم في بعض امرهم، و لا يرون اني خرجت من طاعتهم و اما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و و الله لو ظننت انهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك، واني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى اموت بين يديك، افترى ذلك لي توبه؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: انا الحربن یزید، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحران شاء الله في الدنيا و الآخرة، انزل، قال: انا لك فارسا خیرمنی راجلا ، اقاتلهم على فرسي ساعه، و الى النزول ما يصير آخر امرى قال الحسين: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك فاستقدم امام اصحابه ثم قال: أيها القوم، الا تقبلون من حسين خصله من هذه الخصال التي عرض عليكم فيعافيكم الله من حربه و قتاله؟ قالوا: هذا الأمير عمر بن سعد فکلمه، فكلمه بمثل ما کلمه به قبل، و بمثل ما کلم به اصحابه، قال عمر: قد حرصت، لو وجدت إلى ذلك سبيلا فعلت، فقال : يا اهل الكوفه، لامكم الهبل و العبر إذ دعوتموه حتى إذا أتاكم اسلمتموه، و زعمتم انكم قاتلو انفسكم دونه، ثم عدوتم عليه لتقتلوه ، امسكتم بنفسه، و أخذتم بكظمه، و أحطتم به من كل جانب، فنعتموه التوجه في بلاد الله العريضة حتى يا من و يا من اهل بيته، و اصبح في ایدیکم کالأسير لا يملك لنفسه نفعا، و لا يدفع ضرا، و حلاتموه و نساءه و اصيبيته و اصحابه عن ماء الفرات الجاري الذي يشربه اليهودي والمجوسي و النصراني، و تمرغ فيه خنازير السواد و کلابه، و ها هم أولاء قد صرعهم العطش، بئسما خلفتم محمدا في ذريته! لا سقاكم الله يوم الظما ان لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه فحملت عليه رجاله هم ترميه بالنبل ، فاقبل حتى وقف امام الحسين.
2- الإقبال بالأعمال الحسنة: ج3 ص 73-78 فصل 14 فيما نذكره من زيارة الشهداء في يوم عاشوراء - رويناها بإسنادنا إلى جدي أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله عليه قال: حدثنا الشيخ أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عياش، قال: حدثني الشيخ الصالح أبو منصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادي رحمه الله عليه، قال: خرج من الناحية سنة اثنتين و خمسين و مائتين على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمه الله، و كنت حديث السن، و كتبت استأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليه السلام و زیارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه:. والمزار الكبير: ص485-493 الزيارة 8- زيارة الشهداء رضوان الله عليهم في يوم عاشوراء - أخبرني الشريف الجليل العالم أبو الفتح محمد بن محمد الجعفرية أدام الله عزه، قال: أخبرني الشيخ الفقيه عماد الدين محمد بن أبي القاسم الطبري، عن الشيخ أبي علي الحسن بن محمد الطوسي. وأخبرني عاليا الشيخ الفقيه أبو عبد الله الحسين بن هبة الله بن رطبة رضي الله عنه، قال: أخبرني شيخي المفيد الحسن بن محمد الطوسي، عن الشيخ أبي جعفر محمد الطوسي، قال: حدثنا الشيخ أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عیاش رحمه الله ، حدثني الشيخ الصالح أبو میسور بن عبد المنعم بن النعمان المعادي رحمه الله، قال: خرج من الناحية سنة اثنتين و خمسين و مائتين إلي على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمه الله، و كنت حدث السن، فكنت أستأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليه السلام و زیارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه:. و مصباح الزائر: ص 278 و بجار: ج101 ص269 و ج45 ص 65...
3- الإقبال بالأعمال الحسنة: ج2 ص712 چاپ قدیم و ج3 ص 344-346 فصل 53 چاپ جدید در زیارت شهداء دومین از اصحاب از غیر اهل البيت عليهم السلام: ... ثم التفت فسلم على الشهداء فقل: السلام على سعيد بن عبد الله الحنفي، السلام على حر بن يزيد الرياحي، السلام على زهير بن القين ، السلام على حبيب بن مظاهر، السلام على مسلم بن عوسجة.... و در المزار، الشهيد الأول: ص 151-154 و مصباح الزائر: ص298 زيارته في اقل رجب و النصف من شعبان أو في الأربعين. و از آن ها: بحار الأنوار: ج 98 ص340 و341. و المزار الكبير: ص 388 «...السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطُ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعُ وَ أَنْصَارُ ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ ، وَ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، صَبَرْتُمْ وَ احْتَسَبْتُمْ وَ لَمْ تَهِنُوا ، وَ لَمْ تَضْعُفُوا ، وَ لَمْ تَسْتَكِينُوا ، حَتَّى لَقِيتُمُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ نَصْرَهُ ، وَ كَلِمَةُ اللَّهِ التَّامَّةِ ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أبدانکم وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً ، أَبْشِرُوا رِضْوَانُ اللَّهِ عليکم بمؤعد اللَّهِ الَّذِي لَا خُلْفَ لَهُ ، اللَّهُ تعالی مدرک بکم ثأرما وَعَدَكُمْ ، إِنَّهُ « لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ » . أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جَاهَدْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ قُتِلْتُمْ عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبِي رَسُولَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فجزاکم اللَّهُ عَنِ الرَّسُولِ وَ ابْنِهِ وَ ذریته أَفْضَلَ الْجَزَاءُ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَكُمْ وَ عَدَّهُ وَ أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ».

سلام بر سعید بن عبد الله حنفي، سلام بر حر بن یزید ریاحی، سلام بر زهیر بن القين، سلام بر حبیب بن مظاهر، ... سلام بر شما ای خداییان، شما اختیارشدگان (خداوند) هستید برای (یاری و شهادت در رکاب) امام، و شما خاصان خداوند هستید، الله شما را خاص خود نموده، شهادت می دهم که شما بر دعوت به حق کشته شدید، و یاری کردید و وفا نمودید و خون جگر خود را همراه با پسر رسول الله صلى الله عليه و آله دادید، و شما سعادت مندان هستید، سعادت مند شدید و به درجات والا پیروز گشتید، در نتیجه خداوند به شما پاداش یاران و برادرانی بهتر از آن چه را که به صابران همراه با رسول الله صلى الله علیه و آله داده بدهد، گوارایتان باد آن چه را که به شما داده، و گوارایتان باد آن چه را که به سبب آن زنده گشتید، رحمت خداوند (شما را فراگرفته) و گرداگردتان باد، و به سبب آن به شرف آخرت رسیدید.

در زیارت شهدا و خطابات به آن ها، حضرت حرشهید نیز داخل است ... و شکی درعلو مقام و قداست او نیست زیرا در زیارت ناحیه مقدسه و زیارت رجبیه بر او سلام رفته است.(1)

توبه «حر»از چه بود؟ !!!

اشاره

سؤال 36- آیا حرشهید توبه کرده؛ (توبه اش به خاطر مزاحمت و مخالفت امر امام علیه السلام بود و یا چیز دیگری؟)

جواب ۔ چنان چه گذشت، خروج حراز آغاز برای جنگ نبوده تا سخن از توبه و قبول توبه او به میان بیاید. او در باطن قصد پیوستن به امام را داشت؛ و این که بنابر برخی از اخبار، حر توبه نمود و آن را با گفتار خود به امام آشکار نمود، ممکن است بدین جهت باشد که بنابر ظاهر و ماموریتش، سردار لشکری از جانب پسر زیاد بوده تا راه بر امام بگیرد و او را دستگیر کرده و به کوفه ببرد، یا از آن جا که پیش بینی نموده بود که اگر در لشکر ابن زیاد باشد، بتواند عده ای را به سپاه امام ملحق ساخته و از درگیری جلوگیری نماید، و از این که به فکر خود اعتماد کرده توبه

ص: 367


1- بحار الأنوار: ج101 ص 208 و ص 205: السلام على الحربن یزید الرياحي.

نموده باشد، چنان که هنگام پیوستن به جمع اصحاب امام به حضرت عرضه داشت:

و الله الذي لاإله إلا هو ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة.(1)

به خداوندی که خدایی جز او نیست سوگند که گمان نمی بردم که این قوم آن چه را بر آنان عرضه نمودی برتورد کنند (و نپذیرند)، و (گمان نمی بردم که) تو را به این جایگاه برسانند.

در برخی منابع دیگر نیز وجه عذر حر شهید علیه السلام از آن چه انجام داد از زبان او خطاب به امام، چنین آمده است:

جعلت فداك يابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضته عليهم، و لا يبلغون منك هذا المنزلة، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت مثل الذي ركبت، فإني تائب إلى الله مما صنعت، ....(2)

فدایت شوم ای پسر رسول خدا! من همان مصاحبی هستم که مانع از بازگشت تان شده ام، و در راه شما را همراهی کرده و در این مکان شما را متوقف کرده ام، هرگز گمان نمی کردم این قوم [یعنی سپاه عمر سعد، پیشنهادی] را که به آنان ارائه می دهی، رد کرده و بدان ترتیب اثر نخواهند داد، سوگند به خداوند اگر می دانستم که اینان کار را به آن چه می بینم (یعنی جنگ و خون ریزی) می رساندند، هرگز چنین نمی کردم، همانا از آن چه کرده ام تائب به درگاه خداوند هستم....

یا بدین جهت باشد که بایسته بود از اولین ملاقات با امام، گوش به فرمان امام می بود،

به هر حال او با این کار خویش، به دیگران فهماند که دیگر با دشمنان در ظاهر سازش و همراهی نمی کند، و ملحق شدن سردار رشید و شجاعی چون او به امام شکستی بزرگ بر روان لشکر دشمن بود و نیز نشان داد که راه توبه باز و امام توبه پذیر است و ...؛

سپس جنگ و نبردی جانانه با دشمن کرد و تعداد صد سوار و ده نفر پیاده از لشکر بنی امیه

ص: 368


1- مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 7-14 ح 9.
2- الإرشاد: ج2 ص 102... ثم ضرب فرسه و لحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضته عليهم، ولا يبلغون منك هذا المنزلة، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت مثل الذي ركبت، فإني تائب إلى الله مما صنعت، فترى لي من ذلك توبة؟ فقال له الحسين عليه السلام: «نعم يتوب الله عليك، فانزل».از او: بحار الأنوار: ج45 ص 10 و عوالم العلوم: ج 17 ص 254 و الدمعة الساكبة: ج4 ص291 و إعلام الوری: ص 242. روضة الواعظين: ص 158... فضرب الحرفرسه، فلحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع و جعجعت بك في هذا المكان، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت منك الذي ركبت، و إني تائب إلى الله عزوجل مما صنعت ، فترى ذلك توبة؟ فقال له الحسين: «يتوب الله عليك». مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 99 ... فحرك الحردابته حتى استأمن إلى الحسين و قال له: بأبي أنت و أمي! ما ظننت أن الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، فأما الآن [فإني] جئتك تائبا، و مواسيا لك حتى أموت بين يديك. أترى إلى ذلك توبة؟ قال: «نعم، يتوب الله عليك، و يغفرلك». مثير الأحزان، ص30... ثم لحق بالحسين عليه السلام و قال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك إلى هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك هذه المنزلة، فهل لي توبة؟ قال: «نعم، يتوب الله عليك».از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 15 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و نفس المهموم: ص 256. أسرار الشهادة: ص 277 ...ثم ضرب فرسه و أتى إلى الحسين عليه السلام، فقال: جعلت فداك یا مولاي ! أنا صاحبك الذي منعتك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و ما ظننت أن القوم يصنعون معك ما بلغوا، و يعرضون عما عرضته، و قد جئتك تائبا، فهل يا مولاي لي من توبة ؟ فقال الحسين عليه السلام: «نعم، فانزل یا حر إليهم... ». منابع عامه: تاريخ الطبري: ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ... إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و والله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت . ثم ضرب فرسه ، فلحق بحسين عليه السلام، .... از او: نفس المهموم، ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، مقرم: ص290. ر.ک. معالي السبطين: ج1 ص364. الفصول المهمة، ابن الصباغ: ص192...فعند ذلك صاح الحسين عليه السلام: أما من ذاب يذب عن حریم رسول الله صلى الله عليه و اله؟ و إذا بالحربن یزید الرياحي الذي تقدم ذكره الذي كان خرج إلى الحسين أولا من جهة ابن زیاد قد خرج من عسکرعمربن سعد راكبا على فرسه، و قال: یا بن رسول الله ! أنا كنت أول من خرج عليك عينا، و لم أظن أن الأمر يصل إلى هذه الحال، و أنا الآن من حزبك و أنصارك، أقاتل بين يديك حتى أقتل، أرجو بذلك شفاعة جدك. از او: نور الأبصار، الشبلنجي: ص 262. مرآة الجنان: ج1 ص 133 و قيل: إن ابن زیاد کان قد بعث على الجيش أميرا، و هو الحارث بن يزيد التميمي، فلما حقت له الحقایق و رأى الأمر يؤول إلى ما آل، تاب و انحاز إلى فئة الحسين. منهم: الحربن یزید أمير مقدمة جيش ابن زیاد، فاعتذر إلى الحسين مما كان منهم، قال: و لو أعلم أنهم على هذه النية ، لسرت معك إلى يزيد. فقبل منه الحسين. مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص9...: ... ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله، جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لا إله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك، ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني، و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك لي توبة؟ قال: نعم! يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر. قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحرفي الدنيا و الآخرة؛ انزل ....... و تجارب الأمم: ج2 ص70... فحرك الحر دابته، حتى استأمن إلى الحسين، و قال له: بأبي أنت و أمي، ما ظننت الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، و ظننت أنهم سيقبلون منك إحدى الخصال التي عرضتها عليهم، فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمورهم، و أما الآن فإني جئت تائبا، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أترى لي ذلك توبة؟ قال: نعم. يتوب الله عليك و يغفر لك. انزل ! .... و الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج 5 ص 184 قال: ثم صاح الحسين: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله ؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؟ قال: فإذا الحر بن يزيد الرياحي قد أقبل يركض فرسه، حتى وقف بين يدي الحسين رضي الله عنه، فقال: يا ابن بنت رسول الله ! كنت أول من خرج عليك، أفتأذن لي أن أكون أول مقتول بين يديك؟ لعلي أبلغ بذلك درجة الشهداء، فألحق بجدك صلى الله علیه (و آله) و سلم. فقال الحسين: ياأخي! إن تبت، کنت ممن تاب الله عليهم، إن الله هو التواب الرحيم. و الكامل في التاريخ: ج 3 ص 288... فلحق بالحسين، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و و الله ما ظننت أن القوم يردون عليك، ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة أبدا! فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فيقبلون بعض ما تدعوهم إليه و والله لو ظننت أنهم لايقبلونها منك، ما ركبتها منك. و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفرلك. مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444.

لعنهم الله را به درک واصل نمود. (1)

حرو زهیر با هم به میدان رفتند و یکدیگر را کمک می کردند، و این دو صحابي جليل، در باطن با امام بودند و قبل از ملحق شدن به امام، تقیه می کردند و در میدان نبرد در کربلا نیز هم رزم بودند.

از سخنان و رفتار حربا امام به خوبی و وضوح معلوم می شود که وی تقیه می نموده، و آن چه را درباره آن ندای غیبی، و خواب دیدن پدرش گفته برای این است که دیگران بدانند از آغاز برای جنگ با امام نیامده و با دشمن در ظاهر مصانعه می کرده، تا بتواند به قدر توان خود، از برافروخته شدن آتش جنگ جلوگیری کند، و در عاقبت به امام بپیوندد، چنان چه تا جایی که توانست افرادی را به سپاه امام ملحق نمود، چون بیش از بیست هزار نفر از کوفیان با مسلم بن عقيل عليه السلام بیعت کرده بودند، او امید داشت اگر بتواند جلوی درگیری و جنگ را بگیرد، یا کسانی را به امام ملحق نماید، چنان چه فرزند خود «علي»یا «بکیر»و غلام ترکش «عروة»و برادرش «مصعب»را نیز به امام ملحق نمود.

حر در خطاب خود به امام عرضه می داشت: «یابن رسول الله!»و کمال احترام را با امام عليه السلام مراعات می نمود. همراهی وی با حضرت تا کربلا، و نبردن حضرت به کوفه و اقتدا نمودنش در نماز به حضرت و خطابه ای که در میدان جنگ برای دشمنان ایراد نمود و... همه نشان دهنده ایمان و ارادت خالصانه او نسبت به امام است، و در آخر شجاعانه به میدان رفت و بسیاری از دشمنان را به جهنم فرستاد و خودش و برادر و فرزندش در راه امام مظلوم ناجوان مردانه به شهادت رسیدند. کسی که رضای خداوند را بخواهد و آزاده و حق خواه باشد و با دقت و به دیده توجه به آن چه در این جوابیه آوردیم بنگرد، هرگز در عقل وافر و قصد خیر حر شهید شک نمی کند و او را مجاهدي آزاده و دانا می داند و او را بزرگ داشته و عزیز می دارد ، بلکه او را در رفتار با دشمن، همانند زهیر بن القين، عامل به تقیه می داند. برای دانستن فضل او همين بس است که در زیارت صادره از ولی معصوم بر او سلام داده شده است.

ص: 369


1- تسلية المجالس: ج2 ص 282.

تذکر

لازم است در سخن گفتن و اظهار نظر کردن به هر نحوی نسبت به شهید والا مقام حرعلیه السلام كمال تعظيم را بداریم و تحقیق نکرده اظهارنظر نکنیم زیرا او از شهدای کربلاست، و امام حسين عليه السلام شخصا با دستان مبارکشان خاک و خون از صورت مبارکش پاک فرمود، و دستمال خود را به سرش بست و آن اشعار را در وصفش سرود و ....

این جانب برای کسانی که اهلیت اظهار نظر راجع به این بزرگوار را ندارند و سخنانی دور از حقیقت و واقعیت و چه بسا تهمت به آن حضرت می زنند بسیار متأسفم، گاهی گفته اند: حر به جهت این که سر راه امام گرفت و چنین و چنان کرد سبب شد تا از فیض این که سرش بریده شود محروم گشت، و مرقد او از حائر امام حسين عليه السلام دور شد و در جمع شهدا دفن نشد و سخنان سخیف دیگر که به يقين سبب آزردگی امام حسین بلکه همه معصومین و حضرات شهداء کربلاء عليهم السلام می گردد. ما را چه به حکم کردن درباره کسانی که خاصة الله اند، ما کجا و آنان کجا؟ ان شاء الله تعالی به زودی ولی الله الأعظم حجة بن الحسن المهدي عجل الله فرجه الشريف خواهد آمد و در دولتش مسجدی با هزار در از کوفه و نجف تا کربلاء و تا پشت نهر فرات می سازد که قبر حر شهید را نیز در خود خواهد داشت و از مزارات شیعیان بیش از پیش خواهد شد، اضافه بر این که او همراه با امام حسین و شهدای کربلا عليهم السلام رجعت خواهد کرد. حتی از کسانی است که معصوم علیه السلام درباره آنان فرمود:

«مُنَاخُ رِكَابٍ ، وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ ، لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ ».(1)

محل خواباندن مرکب هایی، و محل شهادت شهدایی، که گذشتگان آنان بر آن ها پیشی نگرفتند، و کسانی که پس از ایشان هستند نیز هرگز به ایشان نخواهند پیوست.

ص: 370


1- تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 ح 7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص516 ب 68 ح19724.

پاسخ به تتمه افتراءات به حضرت حرشهید سلام الله عليه

سؤال 37- لطفا با توجه به این که اصحاب حضرت اباعبد الله الحسين سلام الله علیه مورد هجمه شدید از طرف گروه های مختلف قرار دارند و در این میان شاید بیشترین شبهه ها در مورد جناب شهید حربن یزید ریاحی وجود دارد لطف فرموده به سؤالات زیر پاسخ فرمائید.

روی منبرها اشکال می کنند که مقام «حر» به خاطر این که راه بر امام علیه السلام بست پایین تر از بقیه شهداء است، و با وجود این که توبه کرد و حضرت سید الشهداء علیه السلام توبه اش را پذیرفت با این حال:

الف) سرهمه شهداء از تن مبارک شان جدا شد ولی این اتفاق برای جناب حرنیفتاد؛

ب) حضرت ابا عبد الله عليه السلام همه شهدا را به خیمه دارالحرب آوردند ولی جناب حررا قوم و عشیره اش بدن مطهرش را بردند و دفن کردند؛

ج) تمامی شهداء کربلاء را امام معصوم بر بدن آنها نماز خوانده و دفن نمودند ولی جناب حراز این فضیلت نیز محروم است زیرا قوم و قبیله اش این کار را انجام دادند،

د) تمامی شهدای کربلاء که در آن روز فاجعه یعنی دهم ماه محرم سال 61 هجری قمری تا قبل از ظهر به شهادت رسیدند و پایین پای حضرت و در حائر الحسين عليه السلام دفن اند و جناب حر شهید علیه السلام با مسافتی حدود 6 کیلومتر دورتر از حضرت و بقیه شهدا دفن اند؛

ه) روی منبرها گاها گفته می شود: با همه وجودی که حر علیه السلام توبه کرد ولی به خاطر این که یک لحظه بدن حضرت زینب سلام الله عليها و اطفال امام حسین علیهم السلام را لرزاند و با سپاه هزار نفری آمد الآن می بینیم که قبر ایشان در کربلا محل جمع شدن اراذل و اوباش می باشد، و این را من خود از یک منبری شنیدم؛

و) آیا کلمه (مادرت به عزایت بنشیند) از طرف امام حسین علیه السلام به جناب حر شهید یک نفرین وتوهین است؟ و آیا چنین چیزی بیان شده؟ و اگربیان شده بفرمایید چه بار معنایی دارد؟

ز) آیا برداشت این که داستان های شهدای کربلا را روی منابر این گونه نقل کنند که کسانی که حضرت سیدالشهداء علیه السلام را در ظهر عاشوراء یاری نمودند قبل از این اتفاق یعنی رویارویی با امام حسین علیه السلام بعضا آدم های پاکی نبودند و یک مرتبه تصمیم گرفتند و خوب شدند و بهشتی شدند تا ما نیز امروزه اگر خود را گنه کار می دانیم نا امید نشویم و به درگاه ایشان روی

ص: 371

آورده و سرنوشت زندگی خود را تغییر دهیم و غیره...؟ آیا این قیاس و مثال آوردن درست است؟ یا اصحاب حضرت عليه السلام همگی از عالم ذر خوب بوده و در آن عوالم (قالوا بلی) را اصطلاحا گفته اند؟

ح) گفته شده است که جناب حر شهید راه را بر امام بست و در لشکر کفر بود، و وقتی که توبه کرد و به محضر امام آمد اولین کسی بود که به میدان رفت و بدون خواندن حتی یک نماز صحیح شهید شد و از دنیا رفت !! آیا چنین است؟

و سؤال آخرونه آخرین: آیا بودن در لشکر کفر (عمربن سعد) و قرار گرفتن روبروی امام علیه السلام و بعد آمدن و قرار گرفتن در لشکر امام آیا از مخلصین بودن و ارزش عصمت یاران امام علیه السلام می کاهد؟

جواب- از کارهای شیطان رجيم و شیاطین جنی و انسی لعنهم الله تعالی این بوده و هست که در عقائد حقه القای شبهه کنند، تا جاهلان را فریفته و گمراه نمایند. و از موارد شبهه که بر روی آن تأکید دارند این است که درباره حضرات محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم و خاصه درباره سید الشهداء علیه السلام و فاجعه عاشورا، ایجاد و القا و نشر شبهه ها نمایند.

امام زین العابدین علی بن الحسين عليهما السلام از حضرت زینب از امیرالمؤمنين عليهم السلام روایت کند که فرمود:... و هنگامی که رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر واقعه عاشورا را برای ما نقل می نمودند فرمودند:

«إِنَّ إِبْلِيسَ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ (یَوم عَاشُورَاءَ) يَطِيرُ فَرَحاً فيجول الْأَرْضِ کلها بشیاطینه وَ عفاريته فَيَقُولُ : يَا مَعَاشِرَ الشَّيَاطِينِ ! قَدْ أَدْرَكْنَا مِنْ ذُرِّيَّةِ آدَمَ الطَّلِبَةِ ، وَ بَلَغَنَا فِي هَلَاكَهُمْ الْغَايَةِ ، وَ أورثناهم النَّارِ ، إِلاَّ مَنْ اعْتَصَمَ بِهَذِهِ الْعِصَابَةِ ، فَاجْعَلُوا شغلكم بتشكيک النَّاسُ فِيهِمْ ،وَ حَمَلَهُمْ عَلَى عَدَاوَتَهُمْ ، وَ إغرائهم بِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ ، حَتَّى تستحکموا ضَلَالَةِ الْخَلْقِ وَ كُفْرِهِمْ ، وَ لَا يَنْجُو مِنْهُمْ نَاجٍ ، وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ وَ هُوَ كَذُوبٍ أَنَّهُ ، لَا يَنْفَعُ مَعَ عداوتکم عَمَلُ صَالِحُ ، وَ لَا یضر مَعَ محبتکم وَ مُوَالَاتِكُمْ ذَنْبُ غَيْرُ الْكَبَائِرِ».

ص: 372

همانا ابليس لعنة الله علیه در آن روز (روز عاشوراء) از خوش حالی به پرواز درآید و در تمام نقاط دستیاران و عفریت هایش را فرا خوانده و به آنها می گوید: ای جماعت شیاطین طلب و تقاص خود را از فرزند آدم گرفته، و در هلاکت ایشان به نهایت آرزوی خود رسیده، و آتش دوزخ را نصیب ایشان نمودیم، مگر کسانی که به این جماعت (اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله) بپیوندند، از این رو سعی کنید نسبت به ایشان در مردم تردید ایجاد کرده، و آنها را بر دشمنی ایشان واداريد، تا بدین وسیله گمراهی مردم و کفرشان مسلم و محقق شده، و نجات دهنده ای برایشان نیاید، ابلیس با این که بسیار دروغگو است این کلام را به ایشان راست گفت، وی به آن ها اطلاع داد؛ اگر کسی با این جماعت (اهل بیت صلى الله علیه و آله) عداوت داشته باشد هیچ عمل صالحی برایش نافع نیست، چنان چه اگر با ایشان محبت داشته باشد هیچ گناهی غیر از معاصی کبیره ضرری به او نمی رساند.

زائده گوید: سپس على بن الحسين عليهما السلام پس از نقل این حدیث برایم فرمودند:

«خُذْهُ إِلَيْكَ ، مَا لَوْ ضَرْبَةً فِي طَلَبِهِ آبَاطَ الْإِبِلِ حَوْلًا لَكَانَ قَلِيلًا».(1)

این حدیث را بگیر و ضبط کن، اگر در طلب آن یک سال شتر می دواندی و در کوه و کمر به دنبال آن تفحص می کردی، محققا كم و اندک بود.

و اکنون که دشمنان حق می بینند ظهور نور دین حق و مظاهر عالیه آن و اعلای آنها عاشورا، بیشتر شده، آنان نیز نهایت سعی خود را در گمراه کردن مستعدين می نمایند، و متأسفانه کسانی که در حوادث مهم تاریخی و معارف حقه تحقیق دقیق ننموده اند، آگاهانه و یا نا آگاهانه، وسیله ای برای تحقق اهداف آنان می شوند.

و از بهترین ظهورات ارادات رب تعالی و زیباترین آن ها همان طور که حضرت زینب کبری عليها السلام فرمودند: «مَا رَأَيْتِ إِلَّا جَمِيلاً»، در واقعه فجيعه عاشورا که «لَا يَوْمَ کيومك يَا أَبَا عبدالله»است، بواطن و غيبات وجودی همه شهدا و از آنها حر شهید سلام الله عليهم به

ص: 373


1- کامل الزيارات: ص 266 ب88 ح 1- حدثني أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه قال: حدثني أبو عيسى عبيد الله بن الفضل بن محمد بن هلال الطائي البصري ره قال: حدثني أبو عثمان سعيد بن محمد قال: حدثنا محمد بن سلام بن يسار [سیار] الكوفي قال: حدثني أحمد بن محمد الواسطي قال: حدثني عیسی بن أبي شيبة القاضي قال: حدثني نوح بن دراج قال: حدثني قدامة بن زائدة، عن أبيه قال: قال علي بن الحسين: عن زینب، عن أمير المؤمنين عليهم السلام في حديث طويل:.

ظهور آمد و معلوم شد که آنان خاصة الله وخيرة الله هستند:

«السَّلَامُ عَلَى سَعِيدِ بْنِ عبدالله المحنفي ، السَّلَامُ عَلَى حُرِّ بْنِ يَزِيدَ الرِّيَاحِيِّ ،... السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، أَنْتُمْ خِيَرَةَ اللَّهُ ، اختارکم اللَّهُ لِأَبِي عبدالله عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ أَنْتُمْ خَاصَّتِهِ اختصکم اللَّهُ . أَشْهَدُ أنکم قُتِلْتُمْ عَلَى الدُّعَاءِ إِلَى الْحَقِّ ، وَ نَصَرْتُمْ ، وَ وَفَيْتُمْ ، وَ بَذَلْتُمْ مهجکم مَعَ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ أَنْتُمْ سُعَدَاءُ ، سَعِدْتُمْ وَ فُزْتُمْ بِالدَّرَجَاتِ».(1)

سلام بر سعید بن عبد الله حنفي، سلام بر حر فرزند یزید ریاحی، ... درود بر شما ای راسخين در علم و دین، شما اختیار شده خداوند هستید الله شما را برای امام حسين عليه السلام اختیار کرده، و شما اختصاص یافتگانی هستید که الله شما را اختصاص داده است. شهادت می دهم که شما بر دعوت به حق کشته شدید، و یاری نمودید، و وفا نمودید، و خون دلتان را (برای) فرزند رسول الله صلى الله عليه و آله و با او بذل نمودید، و شما سعادتمند هستید، به سعادت رسیدید و درجات را بردید. در زیارت شهدا صادره از ناحیه مقدسه نگاه کنید که سلام حضرت صاحب الأمر عجل الله فرجه الشريف بر حر شهید پیش از بسیاری از شهدای کربلا می باشد، و هم چنین در زیارت رجبیه شهدا، برای کسی که صاحب وجدان و فطرت سلیمه است بطلان سخنانی که نقل کردید معلوم می شود.

در این جا نکته ای لازم به ذکر است؛ بیشتر این سخنان بی اساس که از بعضی نقل کردید، از منابع بی اعتبار مخالفين و نواصبی چون طبرى لعنة الله عليهم می باشد که نسبت می دهند به مقتل أبي مخنف لوط بن يحيی که متوای 157 از اصحاب امام جعفر صادق عليه السلام است. فاصله زمانی وفات او و ولادت طبری که در اواخر سال 224 و یا اوائل 225 بوده، 68 سال است، باید که واسطه و یا واسطه ها معلوم شوند که برای ما مجهول اند و دو راوی در سند مقتل

ص: 374


1- إقبال الأعمال: ج3 ص344-346 فصل 53 و المزار، الشهيد الأول: ص 154.

منسوب نیز مجهول و غیر معتبر می باشند، و آن چه مسلم است، بنابر سخن جامع کتاب «مقتل الطف» میان متن طبری و متن دیگرانی که از مقتل نقل کرده اند اختلاف فاحشی وجود دارد، لذا منقولات ازمقتل ابی مخنف اگرمقرون به قرائنی موثق وصحیح نباشد، معتبر و قابل استناد نیست.

الف) ما را چه به ارزش گذاری و سنجیدن ارزش آنانی که در مقام و رتبه «خيرة الله»و «خاصة الله»هستند، آنان را خداوند تعالی اختیار نموده، پیش از نشأه دنيويه منتخب رب جلیل برای ابي عبد الله الحسين عليه السلام بوده اند، و ما که درک احاطی مقامات آنان را نداریم نمی توانیم با حساب ظاهر بسنجيم، اضافه بر این که بسیاری از حقایق آن واقعه عظیمه از ما مخفي است، و بسیاری از منابع درباره آن مفقود شده و به دست ما نرسیده است هم چون؛ مقتل الحسين عليه السلام اصبغ بن نباتة و شیخ صدوق و طوسی و دیگر مقاتل معتبر، و انسان منصف با تقوی و یا حتی انسان مقیم در مقام انسانیت باید در مسائل مهم تاریخی با دقت و تحقیق سخن بگوید، و قضاوت او مستند به دلیل محکمی باشد.

حضرت خضر عليه السلام او را پیشتر از ملاقات با امام، 3 بار به بهشت بشارت داده، و امام آن بشارات را تأیید نمود، و این که حر حکایت آن را برای امام در جمع ذکر می کنند و در تاریخ ثبت می گردد، برای اظهار حقیقت امر او و امام و اتمام حجت بر دشمنان است تا شاید کسانی دست از جنگ با امام کشیده و به گناه این ظلم عظیم آلوده نشوند.

ب) حر شهید را نیز به خیمه آوردند، و حضرت سید الشهداء علیه السلام خاک و خون از صورت مبارکش پاک می کرد و می فرمود:

«أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ امک حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ حُرٍّ فِي الْآخِرَةِ ، وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ»(1)

تو آزاد مرد هستی همان طور که مادرت تو را حر نامید، آزاد مرد در دنیا و آزاد مرد در آخرت،و سعات مند در آخرت.

امام علیه السلام با این کلام خود او را به تمامه امضا فرموده، و دستمال خود را به سر مطهر حر بستند که پس از چند صد سال هنوز تن مطهرش سالم بود گویی که به خواب رفته است و

ص: 375


1- ينابيع المودة: ج3 ص76 عن أبي مخنف: ثم حمل (الحر) عليهم و قال: يا أهل الكوفة! هذا الحسين، لقد دعوتموه، و زعمتم أنكم تنصرونه، و تقتلون أنفسكم عنده، فوثبتم عليه، و أحطتم به من كل جانب، و منعتم أهله من شرب الماء الذي تشربه الكلاب، و الخنازير، بئس ما صنعتم، لا سقاكم الله يوم العطش الأكبر إن لا ترجعون عما أنتم عليه. ثم حمل عليهم فقتل منهم خمسين رجلا، ثم قتل رضي الله عنه، و اجتزوا رأسه و رموه نحو الإمام، فوضعه في حجره و هو يبكي ويمسح الدم عن وجهه: «وَ اللَّهِ مَا أَخْطَأَتِ أمک إِذْ سَمَّتَكَ حُرّاً ، فَأَنْتَ وَ اللَّهُ حَرَّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ»، و هو يقول: فنعم الحرحربني رياح *** صبور عند مشتبك الرماح و نعم الحراذ واسی حسینا *** و جاد بنفسه عند الصفاح لقد فازوا الذي نصروا حسينا *** و فازوا بالهداية و الصلاح.

آن گاه که دستمال را باز کردند قبر مطهرش از خون سرش پرشد، آیا به این مطالب مستند توجه نمی کنند؟!

ج) و روایاتی داریم که هر شیعه مخلصی هر کجای عالم بميرد ولی معصوم برای تجهیز او می آید، و آن چه از موارد برای ما حکایت شده و قابل انکار نیست؛ حضور امیر المؤمنين عليه السلام برای تجهیز سلمان محمدی و حضور امام موسی بن جعفر عليه السلام برای تجهیز شطیطه در شهر نیشابور که این حکایات را مستندا در کتاب «شاخ سار شجره طیبه» آورده ایم، حر شهید در رکاب سيد الشهداء که جای خود دارد. هم چنین احادیثی از رسول الله است که فرمودند: تاکنون مشغول حفر قبور شهداء بوده ام.

ضمن این که حسب تحديد حائر الحسين عليه السلام که روایات آن را در کتاب «زیارات ذبيح آل محمد العاشورائية»آورده ایم تا بعد از مرقد مطهر حر نیز داخل در حائر الحسين عليه السلام است، و در دولت کریمه آل محمد صلى الله عليهم و به دستور امام عصر عجل الله فرجه الشريف مسجدی با هزار درب بنا می شود و مساحت آن از کوفه تا حائر و تا پشت نهر فرات خواهد بود، یعنی تا کیلومترها پس از شهرکربلا ادامه خواهد داشت که شیعیان از همه جای جهان برای اقامه نماز به امامت ولی معصوم داخل آن مسجد می شوند، و مرقد حر شهید نیز داخل در این مسجد خواهد بود.

و قضيه ملحق شدن اشخاصی به جمع حضرت و بنی هاشم عليهم السلام هرگز احساسی نبوده ، و به صریح زیارت معصومه، همه شهدای کربلا منتخب الهي و خاصة الله می باشند، و این مقامی بسیار بلند است که از آن عصمت آنان استفاده می شود، و احادیث و مدارک معتبری را که دلالت بر عصمت ذاتیه آنان می کند در کتاب «شاخ سار شجره طیبه»آورده ایم.

د) در زیارت صادره از ناحیه مقدسه نیز پس از سلام بر شهدای بنی هاشم و پس از دوازده صحابی که آخرین آنها حبیب بن مظاهر اسدی است، نوبت به سلام بر حر شهید علیهم السلام می رسد.(1)

ص: 376


1- إقبال الأعمال: ج2 ص 713.

در زیارت رجبیه نیز پس از سلام بر امام و شهدای بنی هاشم، سلام بر شهدای از اصحاب شروع می شود؛ اولین آن ها سعد بن عبد الله الحنفي و دومین ایشان حربن یزید ریاحی است.(1)

اضافه بر این؛ مراقد مطهر حضرت مسلم بن عقيل و هانی بن عروة که در کوفه اند و مضجع مطهر قيس بن مسهر صیداوی که در کوفه و نامعلوم است، آیا این دوری مسافت زمینی برای آنان موجب منقصتی می باشد؟!

ه-) این که گفته شده مرقد مطهر او محل جمع شدن اراذل و اوباش می باشد حرف باطل است، ما در کودکی و هم اکنون چنین ندیده ایم بلکه محل اجتماع زائران دل باخته امام حسین و یاران شهیدش علیهم السلام از همه جای جهان بوده و هست.

و) پیشتر گفته ایم که این سخن نقل شده از امام عليه السلام: (ثكلتك أمك - مادرت به عزایت بنشیند) در منابع مخالفين است و مورد اعتماد نیست و صحت ندارد. و حاشا و کلا که آن امام رئوف به حر چنین سخنی بگوید او که بشارت بهشت به او داده شده و از اولین برخورد با امام، چنان احترام و تعظیم نمود و خود و لشکرش در نماز به حضرت اقتدا کردند.

ز) اصحاب امام عليهم السلام از آغاز انتخاب شده و خاصة الله بودند، و هیچ کدام براساس احساس تعیین سرنوشت نکردند بلکه همه براساس بصیرت درست بوده است، لكن قلم در دست مزدوران حاکمان ظالم بوده که چنین اخبار نادرستی را ساخته اند تا افراد پاک باخته امامان همانند حرشهید و زهیر را تخريب شخصیت نمایند.

حضرات شهداء كربلاء عليهم السلام همگی از عوالم اولیه به ندای «هَلْ مِنْ نَاصِرُ يَنْصُرُنِي»امام علیه السلام «لَبَّيكَ يا داعِيَ اللهِ»را گفته بودند و ظهور اتم آن در عاشورا بوده است. و آنان بهترین شیعیان بودند و طینت شیعیان از فاضل و زیادت و جزء و شعاع طینت اهل بیت اطهار است، همان طور که اصل طینت منتخب الهی و منتجب او است، فاضل آن طینت نیز چنین است، و ظهور آن غیب وجودی ایشان در عالم دنیا و در روز عاشورای حسینی است و به يقين

ص: 377


1- إقبال الأعمال: چاپ قدیم: ج2 ص 713 و چاپ جدید: ج3 ص 344-346 فصل 3 و مصباح الزائر: ص 298 و المزار الكبير: ص 493 ح8

اگر از فاضل طینت عليين نبودند، هرگز به این شرافت بزرگ نمی رسیدند، شهادت شهدای کربلاء دری است که بسته شده است و نه متقدمین و نه متأخرين در آن راه ندارند، فافهم.

ح) اگر بپذیریم که او راه برامام بست که دلیل محکمی ندارد، و بپذیریم که در لشکر کفر بود چون حسب ظاهر سربازان بنی امیه بوده اند، گوييم: همه اینها در ظاهر بوده، در حالی که در میان آنان حداقل سه نفر بودند که در رکاب ابی عبدالله الحسين عليه و علیهم السلام به فیض عظمای شهادت رسیدند، آیا آنان نیز چون در ظاهر در لشکر بنی امیه بودند کافر بوده اند؟! و این که گفته شده: او اولین کسی بود که بدون خواندن یک نماز صحیح... می پرسیم: آیا آن نماز او که به امامت سیدالشهداء عليه السلام در اولین برخوردش با امام اقامه نمود نیز باطل است؟! و تا رسیدن به کربلا؟! ما لكم كيف تحكمون ؟! آیا فکر نمی کنند که این افترای بزرگ بر شهیدی آزادمرد که شکوه دنیا و سرداری لشکری را داشت و شجاعت زبان زد او را که نه تنها آن ها را بلکه جان خود و فرزند و برادرش را نیز فدای امام کرد، رد سخن امام است که در چند موقع به او فرمود:

«أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ أَنْتَ الْحُرِّ فی الْآخِرَةِ»(1)

تو در دنیا و آخرت حر (و آزاد مردی).

«بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا حُرُّ ! أَنْتَ حُرُّ كَمَا سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».(2)

به به تو را ای حر! چنان که نامیده شده ای در دنیا و آخرت حر (و آزاد مردی).

«أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا أَنْتَ وَ اللَّهِ الحرفي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».(3)

خوش آمدی (از مایی)، قسم به الله که تو در دنیا حر و در آخرت سعادت مندی.

«أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سمتک أُمُّكَ ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».(4)

تو حرّ (و آزادمردی) چنان که مادرت نامیدت، در دنیا حری و در آخرت سعادت مندی .

«وَ اللَّهِ مَا أَخْطَأَتِ أمک إِذْ سَمَّتَكَ ، فَأَنْتَ وَ اللَّهُ حَرَّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».

قسم به الله ، مادرت در نامیدنت به حرخطا نکرد، پس به الله سوگند تو حر (و آزادمردی)

ص: 378


1- تسلية المجالس: ج2 ص 282 و بحار الأنوار: ج 45 ص14.
2- تنقیح المقال في علم الرجال: ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.
3- تذكرة الخواص: ص 226.
4- تنقیح المقال، ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.

در دنیا و در آخرت سعادت مندی.

و آن سخنانی که به امام گفت از عرض ارادتش به امام و حکایت بشارت ها و تأیید امام، آیا اینها حکایت از طيب ذات مطهرش نمی کند؟! و شاید که ما با ادعای معلم اخلاق و چنین چیزهایی هم چون امام معصوم به باطن اشخاص علمی احاطی داريم؟! آیا ولی معصوم هستيم که به صریح قرآن کریم که فرموده:

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ...»(1)

خداوند و رسولش و مؤمنان بی درنگ اعمال شما را می بینند.

و مؤمنان که در این آیه پس از خداوند و رسولش ذکر شده اند در احادیث بسیاری به امام معصوم تفسیر شده است، اوست که نیات و اعمال همه در حیطه علم و قدرت اوست آیا ما نیز چنين هستيم؟! و یا باورمان شده که این مقام اکتسابی است ؟ !!!

أعاذنا الله من شرور أنفسنا و من تسويلات الشيطان الرجيم و وساوسه، از این گناه بزرگ به خداوند تبارک و تعالی و به ولى الله الأعظم عجل الله فرجه الشريف پناه می بریم، و می خواهیم که بصیرت در دین و ایمانی ثابت و مستقر و تسلیم محض الله تعالی و رسول و اهل بیت اطهار مرحمت نمایند.

جواب سؤال آخر

خفقان و اختناقی که در عصر بنی امیه لعنة الله عليهم حاکم بود و به ویژه از آغاز قرار گرفتن عبيد الله بن زیاد لعنة الله عليهما در دار الإماره شهر کوفه که دستور داد کسی از کوفه خارج نشود و کسی از خارج داخل نشود مگر این که او را نزدش بیاورند و دروازه ها را بست و بر سر راه ها، لشکر و مأمور گماشت تا کسی به یاری امام نرود و از طرف حضرت کسی داخل نشود، لذا اشخاصی که منسوب به امام بودند مانند عبد الله يقطر و قیس بن مسهر صیداوی دستگیر شدند و آنها را به شهادت رساندند، به همین خاطر برخی از شهدای کربلا به سختی و با تقیه و به ظاهر خود را در لشکر دشمنان امام قرار دادند تا بتوانند خود را به امام برسانند.

ص: 379


1- سوره (9) التوبة آيه 105.

و این که کسانی به ظاهر از عاملان دشمن باشند تا بتوانند به حق و اهل حق کمک کنند امری عقلی و شرعی است، همانند حضرت یوسف نبی و على بن يقطين و غیر آنه، و ما نباید به ظاهر قضاوت نماییم و باطن اشخاص را خداوند تعالی می داند، پسر مرجانه لعنة الله عليهما حتى میزبان خود هانی بن عروہ صحابی رسول الله صلى الله عليه و آله و شهید بزرگوار را که خود صاحب قبیله ای بزرگ بود و از او حمایت کردند، به مکر به دار الإماره کشاند و با طرز فجیعی او را به شهادت رساند، و میثم تمار صاحب سرامیر المؤمنين عليه السلام را به فجیع ترین وجه در ملأ عام به شهادت رساند و... آیا می توان تصور و حس کرد خفقان و دیکتاتوری در آن زمان را که ریشه در خلافت اولی و دومی و سومی و معاویه داشت ؟! به همین خاطر است که حتى زهیر بن القين شهید کربلا عليه السلام، از خانواده خود نیز تقیه می نمود تا وقتی که به ملاقات امام علیه السلام رفت و در بازگشت از آن ملاقات، دیگر تقیه را کنار گذاشت و همه چیز آشکار شد. درباره حضرت حرشهید و برادر و پسرش و دیگرانی که حسب ظاهر در لشکر دشمن بودند و یا در آن لشکر، صاحب مقامی بودند و در فرصت مناسب به لشکر امام پیوستند، آن گاه برای همه ظاهرگردید که با امام هستند، و آن چه را که در باطن و غیب وجودشان بود ظاهر شد.

و بدانیم بودند کسانی که حق بر آن ها روشن بود لکن با امام همراهی نکردند، از بنی هاشم و از غیر آنها همانند ابن عباس، محمد حنفیه، عبد الله بن جعفر، ام سلمه، ام البنين و... آیا می توان گفت اینان چون با امام همراهی نکردند پس چنین و چنان؟ در حالی که ما سبب را نمی دانیم ویا اگر کسانی در جایی خوب چون مسجد و مشغول کاری خوب چون قرائت قرآن هستند، پس انسان هایی مؤمن و باتقوی می باشند؟

پیشتر گفته شد که بنابر آیه کریمه:

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»(1)

ص: 380


1- سوره (16) النحل آیه 100 و 101.

همانا شیطان هرگز بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل می کنند، تسلطی نخواهد داشت * تسلط او تنها بر کسانی است که او را سرپرست می گیرند، و به وسیله او مشرک می شوند.

ابليس لعنه الله تعالی نمی تواند سلطه ای بر مخلَصين داشته باشد، و نه مخلِصين که اینان عمل خود را خالص نموده اند و آنان خود خالص در رضای الله می باشند، و این خلوص ذات آنان از عوالم ذرو اشباح و اظلال بوده است، که مطالب درباره آن عوالم بسیار است؛

و به همین مقدار اکتفا می نماییم که خداوند تعالی هر چیزی و هر شخصی را که آفریده و بیافریند در حالی که هیچ سابقه ای از وجود را ندارد، در علم خداوند است که او کیست و چیست و چه خواهد کرد و به افعال او و حالات و صفات او در همه زمانها و مکان ها علم احاطی دارد، و حسب قابلیت آنان در امکان آنان، درجه و فضیلت و یا درکه داده (استعداد کسب سعادت و یا شقاوت داده) و آنان را در عوالم مختلف عقل و علم و مقدمات و ابزار لازم و اختیار داده، سپس آنان را تکلیف فرموده است، گروهی با اختیار، اختیار حق کردند و صاحب فضیلت شدند و سعادت مند گردیدند و گروهی دیگر با اختیار باطل، گمراه و شقاوت مند شدند. در عالم ذر حقایق بر همه فرزندان آدم عرضه گردید و وحی شد: «أَلَستُ بِرَبِّکُم؟»و برخی با ایمان به قلب اجابت کردند و برخی به زبان بلی گفتند ولی اجابت با قلب نبود، و بنابر صریح آیه کریمه:

«ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ».(1)

آن گاه پس از نوح پیامبرانی به سوی قومشان فرو فرستادیم: برای آنها معجزاتی آوردند ولی آنها (اکنون و در این عالم) ایمان نیاورند به آن چه در عالم ذرا قبلا تکذیب کرده

بودند، این چنین به قلوب تجاوزکاران مهر می نهیم. امام جعفر صادق علیه السلام در حديث صحيح درباره این آیه کریمه چنین فرمود:

ص: 381


1- 94 - سوره (10) یونس عليه السلام آیه 75.

«نَعَمْ ، فَثَبَتَتْ الْمَعْرِفَةِ وَ نَسُوا الْمَوْقِفِ وَ سیذکرونه ، وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدُ مِنْ خَالَقَهُ وَ رَازِقِهِ . فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرِّ وَ لَمْ یومن بِقَلْبِهِ ، فَقَالَ اللَّهُ : فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ».

برای آنان در عالم ذر معرفت خالق و رازق معلوم و ثابت گردید، و آن موقف و جای گاه را در این جا فراموش کردند، و به زودی یادآور می شوند، و اگر چنین نبود که معرفت در آن جا و در ایشان قرار می گرفت، هیچ کس نمی دانست آفریننده و روزی دهنده او کیست. در عالم ذر کسانی بودند که با زبان به توحيد اقرار نمودند و به قلب ایمان نیاوردند، و خداوند فرمود: (در این عالم) آن چه را که پیش تر (در عالم ذر) تکذیب نمودند، يدان ایمان نمی آورند.(1)

لازم به ذکر است، این که آیه کریمه و احادیث درباره عوالم ذر و اشباح و اظله و عرضه معرفت بر آنان و اجابت عده ای و انکار عده ای را بیان می کند، و این که هر کسی که در آن عالم اجابت ننمود، این جا نیز ایمان نمی آورد به معنی جبر نیست، زیرا که در این جا نیز انبیاء و رسل و بینات را برای ایشان می فرستد و خودشان اختیار می کنند، و در اختیار کردن باطل هیچ جبری نیست، و در عالم دنيويه ظهور غیب وجودی و باطن اشخاص و اشیا است، خودشان سرنوشت خود را رقم زده اند و لكن رحمات رحمانيه الهیه برای آنان نیز هست، و در وجود آنان نیز امکان اختیار حق و هم چنین باطل را قرار داده، و رسول و وصى و وحی و عقل و علم و دیگر ابزار هدایت را در امکان او قرار داده تا حجت بر او تمام گردد، لكن جاحدين حق با عقل و علم اختیار باطل می کنند، عمر بن سعد لعنهما الله تعالی بر امام حسين عليه السلام گریه می کند و ریش نحسش از اشک تر می شود و در همان وقت دستور می دهد: إنزلوا و أريحوه، امام با آن لشکر سخن می گوید و احتجاج می کند و آنان به آن حقایق اقرار می کنند ولی تصمیم بر کشتن او گرفته اند، و دانسته اختیار ظلم و کفر می کنند، این به خاطر این است که در عوالم پیشین جحد حق نمودند و در این عالم ظهور اتم آن است:

ص: 382


1- تفسير القمي: ج1 ص 248- و حدثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن ابن مسكان، عن أبي عبد الله عليه السلام: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ * وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى».قلت: معاينة كان هذا؟ قال: «نَعَمْ ، فَثَبَتَتْ الْمَعْرِفَةِ وَ نَسُوا الْمَوْقِفِ وَ سیذکرونه ، وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدُ مِنْ خَالَقَهُ وَ رَازِقِهِ . فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرْوِ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ ، فَقَالَ اللَّهُ : فَمَا کانوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قَبلٍ».از او: مختصر البصائر: ص 412 ح 40/478 و بحار الأنوار: ج5 ص 237 ب10 ح14.

«...کَما بَدَأکُم تَعُودُونَ»(1)

...همان گونه که نخست پدید کردتان، باز می گردید.

و مخلصين از اول با ایمان قلبی در اجابت ندای رب جلیل بلی گفتند، پس آنان قبل از این عالم ایمان آورده اند و لکن برای همه اشخاص معلوم و مکشوف نبوده است، و اگر در ظاهر اشخاصی را در لشکر دشمنان امام علیه السلام و از آن ها می بینیم، نمی توانیم قضاوت کنیم که تا حالا ایشان با دشمنان بوده و اکنون بازگشته و هدایت شده و عاقبت به خیر شده است.

و احادیث فراوانی تصریح دارد بر این که خداوند تعالی ده طینت و سرشت قرار داد، و طینت عليين، و فوق عليين، و از فوق عليين روح حضرات آل الله محمد و آل محمد صلى الله عليهم اجمعین را آفرید، و کسی را در آن با آن ها شراکتی نیست، و جسم اهل بیت را از طینت و سرشت عليين آفريد، و از شعاع نور آن، روح شیعیان و انبیاء و ملائکه را آفرید، زیرا که در علم او بود که اینان اجابت کنندگان اویند، و حسب قابلیت آنان، زیرا آنان ممتحن گردیدند، و در ظاهر نیز با ایمان قلبی اجابت نمودند، پس ایمان مؤمن پیش از این عالم بوده است و نباید ظاهر اولی آنان در این عالم ملاک سنجش ایمان آنان باشد.

و طینت و سرشتی سجینی، ناری و خبیث آفرید، و آنانی را که به او ایمان نیاوردند از آن آفرید، و این نبود مگر برای قابلیتی که خودشان برای خودشان اختیار نمودند، و وجود آنان نیز حسب رحمت رحمانی اش، امکان اختیار و ابزار هدایت را به نحو امکان قرار داد و لكن باز در این عالم اختیار ایمان ننموده و شقاوت ابدی را برای خود اختیار کردند.

و خداوند سبحان طینت طيبه و خبیثه را خلط و مزج فرمود به نحو امکان و نه حتم، لذا هرگاه که از مؤمن گناهی سرزند به جهت خلط از طینت خبیثه در اوست و به ایمان او آسیبی نمی زند. و درباره سرشت مؤمن فرمودند:

«مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسْهُ شَيْ ءُ»

از گل و سرشت پیامبران، پس هرگز چیزی آن را نجس نمی کند.

ص: 383


1- سوره (7) الأعراف آیه 30.

و فرمودند:

«مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ».

از گل و سرشت عليين است.

و اگر کافر و منافقی به حسب ظاهر عمل صالحی انجام دهد، به خاطر خلط و مزج از طینت طیبه در اوست که از امکان به تکوین آمده و برای او سودی ندارد چون در قلب خود ایمانی ندارد همان طور که در حديث رسول الله صلى الله عليه و آله بود نقل از ابلیس، پیشتر گذشت. و اگر در مسجد کوفه دیده شد که قاری قرآنی با صوت حسن تلاوت می کند، نگوییم پس او انسان مؤمن و با تقوا است بلکه امام عليه السلام فرمود: او به من ایمان ندارد و لذا در جنگ نهروان به درک واصل شد و امام فرمودند این همان شخص بود که تو صوت قرآنش را خوش داشتی به جنگ با من آمد و شمشیر به روی من کشید.

اگر می بینیم از انسان بی ایمانی چون اولى، فرزندی صالح و مؤمن و شهید چون محمد بن ابی بکر رضوان الله عليه به وجود می آید و از فرد صالحی فرزند کافر و منافق و ظالمی به دنیا می آید، به جهت آن خلط و مزج است، قرآن کریم فرموده:

«يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ».(1)

زنده را از مرده و مرده را از زنده خارج می نماید.

امام محمد باقر علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مِمَّا أَحَبَّ ، وَ كَانَ (ما)(2) أُحِبُّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ ، وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ وَ مَا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ(خَلَقَهُ)(3) أُحِبُّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ ،وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ وَ مَا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ (ظِلَّكَ)(4) إِذَا ظَلَّلَ فِي الشَّمْسِ شَيْ ءُ وَ لَيْسَ بِشَيْ ءٍ ؟ ثُمَّ بَعَثَ فِيهِمْ (مِنْهُمْ) النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ : وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لیقولن اللَّهُ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ فاقر بَعْضُهُمْ وَ انکر بَعْضُهُمْ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ (دَعَوْهُمْ) (5) إِلَى وَلَايَتِنَا ، فاقر وَ اللَّهُ بِهَا مَنْ أَحَبَّ

ص: 384


1- سوره (6) الأنعام آیه 96 «إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ». سوره (10) یونس آیه 32«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ». سوره (30) الروم آیه20«يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ».
2- تفسير العياشي.
3- تفسير العياشي.
4- تفسير العياشي و البحار.
5- تفسير العياشي.

(اللهَ)(1) وَ أَنْكَرَهَا مَنْ أَبْغَضَ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ ، فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»

همانا الله تعالى خلق را آفرید، و آن را که دوست داشت از آن چه دوست داشت و محبوبش بود آفرید، و آن گل و سرشت بهشت بود، و آن را که به او بغض داشت از آن چه مورد غضبش بود آفرید، و آن گل و سرشت آتش بود، سپس آن ها را در عالم سایه ها که ناچیز است (و غیر قابل توجه) برانگیخت، سپس پیامبران را بر آنان مبعوث فرمود تا آنان را دعوت به اقرار به الله نمایند، و اقرار به پیامبران آنان، پس بعضی از آنان اقرار کرد و برخی انکار کردند، سپس آنان را دعوت به ولایت ما اهل بیت نمودند، به خدا سوگند آن کسی که محبوب خداوند بود به ولایت ما اقرار کرد و آن کسی که مورد غضب خداوند بود، انکارش نمود و دلیل آن آیه کریمه «...فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ... »است .

و فرمود:

«كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّةَ».(2)

و تکذیب از آن عالم شروع شد.

خداوند تعالی که به ذات مخلوق قبل از آفريدن او علم دارد و این که چه چیزی را اختیار خواهد کرد و به نیات او و صفات و حالات او قبل از وجودش علم دارد بنابر علم خود قبل از معلوم، آن را که محبوب اوست از آن چه محبوب اوست خلق فرمود و آن را که می داند ایمان نمی آورد و مبغوض اوست از آن چه مبغوض اوست آفرید. و تکذیب براساس جبر نیست، پیامبر و برهان را می فرستد و ابزار هدایت و اختیار را و همه با اختیار، اختیار می کنند، و تکذیب در این نشأه دنیویه از عوالم قبل پایه گذاری شده است.

در حدیث امام محمد باقرو جعفر صادق علیهما السلام است که فرمودند:

الله تعالى خلق را آفرید در عالم سایه ها، سپس برای هدایت آنان رسول الله صلى الله عليه و آله را فرستاد، بعضی از آنان ايمان آوردند، و برخی تکذیبش کردند، سپس او را در خلق دیگری (که قرار گرفتند) فرستاد، آنان که به او در عالم سایه ها ایمان آورده بودند در این

ص: 385


1- تفسير العياشي.
2- بصائر الدرجات: ص80 ب 12 ح 1- حدثنا محمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفي، عن أبي جعفر، عن عقبة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مَا أَحَبَّ ، وَ كَانَ ( ما۔ العیاشی ) أُحِبُّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ ، وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ (خَلْقِهِ- الْعَيَّاشِيُّ ) مِنْ طِينَةِ النَّارِ، ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي الظِّلَالِ».قال: قلت: أي شيء الظلال؟ قال: أَ لَمْ تَرَ ( ظلک - الْعَيَّاشِيُّ وَ الْبِحَارِ ) إِذَا ظَلَّلَ فِي الشَّمْسِ شَيْ ءُ وَ لَيْسَ بِشَيْ ءٍ ؟ ثُمَّ بَعَثَ فِيهِمْ ( مِنْهُمْ ) النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ : وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ فأقربعضهم وَ أنکر بَعْضُهُمْ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ ( دعؤهم - الْعَيَّاشِيُّ ) إِلَى وَلَايَتِنَا ، فاقر وَ اللَّهُ بِهَا مَنْ أَحَبَّ ( اللَّهُ - الْعَيَّاشِيُّ ) وَ أنکرها مَنْ أَبْغَضَ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ : فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ».ثم قال أبو جعفر عليه السلام: «كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّةَ».و تفسير العياشي: ج2 ص126 ح37 - عن عبد الله بن محمد الجعفي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: - مانند البصائر. و الكافي: ج1 ص 436 ح2 و ج2 ص118 ح 3- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفري، عن أبي جعفر عليه السلام، وعن عقبة، عن أبي جعفر عليه السلام قال:- مانند آن -. و علل الشرائع: ج1 ص118 ح3- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفي و عقبة جميعا، عن أبي جعفر عليه السلام قال: - مانند آن -.

عالم نیز ایمان آوردند، و آنانی که آن روز انکار نموده بودند، در این عالم نیز انکار نمودند.

سپس فرمودند:

«فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ».(1)

پس آنان بر آن بودند که به آن چه پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان آورند.

ابوبصیر گوید: امام جعفر صادق علیه السلام درباره آیه: «ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ...بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ»فرمود:

«بَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَى الْخَلْقِ وَ هُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ ، فَمَنْ صَدَّقَ حِينَئِذٍ صَدَقَ بَعْدَ ذَلِكَ ، وَ مَنْ کذب حِينَئِذٍ بَعْدَ ذَلِكَ».(2)

خداوند تعالی پیامبران را بر خلق فرستاد در حالی که آنان در پشت پدران و رحم زنان بودند، پس هرکسی که این جا تصدیق کرد پس از تصديق در آن عالم بوده، و هرکه دراین جا تکذیب کرد پس از تکذیب در آن جا بوده است.

و امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّاسِ لِلَّهِ بِالرُّبُوبِيَّةِ ، وَ لِرَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بالنبوۃ ، وَ لأميرالمؤمنين وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ بِالْإِمَامَةِ . ثُمَّ قَالَ : أَ لَسْتَ بربکم ، وَ مُحَمَّدُ نبیکم ، وَ عَلِيُّ إِمَامَكُمْ ، وَ الْأَئِمَّةِ الهادون أولياءکم ؟ فَقالُوا : بَلَى ، مِنْهُمْ إِقْرَارُ بِاللِّسَانِ، وَ مِنْهُمْ تصدیق بِالْقَلْبِ ، فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ لَهُمْ : أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا کنا عَنْ هذا غافِلِينَ ».فَأَصابَهُمْ فِي الذَّرِّ مِنَ الْحَسَدُ مَا أَصابَهُمْ فِي الدُّنْيَا ، وَ مَنْ لَمْ يَصْدُقْ فِي الذَّرِّ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِالْأَئِمَّةِ فِي قَلْبِهِ ، وَ إِنَّمَا أُقِرُّ بِلِسَانِي ؛ أَنَّهُ لَمْ يُؤْمِنْ فِي الدُّنْيَا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِالْأَئِمَّةِ فِي قَلْبِهِ. وَ الدَّلِيلُ عَلَى تَكْذِيبِهِمْ فِي الذَّرِّ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِنَبِيِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ . فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ ، إِلاَّ أَنِ الْحُجَّةَ كَانَتْ أَعْظَمُ علیهم فِي الذَّرِّ لِأَنَّ الْأَمْرِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ کان مُشَافَهَةً».(3)

همانا الله تعالی از مردم برای الله به پروردگاری، و برای رسولش به پیامبری، و برای امیر

ص: 386


1- تفسير العياشي: ج2 ص 126 ح35- عن زرارة و حمران، عن أبي جعفر و أبي عبد الله عليهما السلام قالا: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هِيَ أَظَلَّتْ ، فَأَرْسَلَ رَسُولَهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ ، وَ مِنْهُمْ مَنْ کذبه ، ثُمَّ بَعَثَهُ فِي الْخَلْقِ الْآخَرِ ، فامن بِهِ مَنْ كَانَ آمَنَ بِهِ فِي الْأَظِلَّةِ ، وَ جَحَدَهُ مَنْ جَحَدَ بِهِ يؤمئذ » ، فَقَالَ : « فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ». سوره (7) الأعراف آیه 102:«تِلْكَ الْقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ». سوره (10) یونس عليه السلام آیه 75:«ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ».
2- تفسير العياشي: ج2 ص 126 ح 36- عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله: «ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ...بِمَا کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ»قال: «بَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَى الْخَلْقِ وَ هُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ ، فَمَنْ صَدَّقَ حِينَئِذٍ صَدَقَ بَعْدَ ذَلِكَ ، وَ مَنْ کذب حِينَئِذٍ کذب بَعْدَ ذَلِكَ».
3- مختصر البصائر: ص519 ح579/18- من تفسير القرآن العزيز تأليف علي بن إبراهيم بن هاشم: و أما قوله: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذریتهم وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بربکم قَالُوا بَلَى» فإنه قال الصادق صلوات الله عليه: «إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ...».تفسير القمي: ج1 ص 247.

المؤمنين و امامان عليهم السلام به امامت میثاق گرفت. سپس فرمود: آیا من پروردگار شما نیستم، و محمد پیامبر شما، و على امام شما، و امامان هدایت گر اولیا و سرپرستان شما نیستند؟ گفتند: آری، از آنها کسانی اقرار به زبان نمودند، و از آنها برخی تصدیق و باور به قلب نمودند، سپس خدای عزوجل به آن ها فرمود: این برای این است که روز قیامت نگویید ما از این عهد غافل بودیم. پس در عالم ذر آنان را حسد رسید و از آن حسد به دنیا هم رسید (حسد در این عالم از عالم ذر است و ریشه در آن جا دارد)، و هرکسی که در عالم ذر خداوند و رسولش و امامان را در قلب خود تصديق نکرد، همانا تنها اقرار به زبان نموده است در دنیا نیز با قلب به الله و رسول او و امامان ایمان نخواهد آورد، و دلیل بر تکذیب آنان در عالم ذر سخن خداوند به پیامبرش است که فرمود: «فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبنوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ»الا این که اقامه حجت در عالم ذر بزرگ تر بوده است، زیرا امر از جانب الله عزوجل به مشافهت بوده است.

داود رقی گوید: به امام جعفر صادق عليه السلام عرض کردم: مرا خبر دهید از سخن خداوند که فرموده: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ».فرمود:

«نَطَقَ اللَّهُ بِهَا یوم ذَرِّ الْخُلُقِ فِي الْمِيثَاقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بألفی عَامٍ»

خداوند این کلام را زمانی فرمود که در (عالم ذر هنگام اخذ) میثاق خلق را آفرید و این دو هزار سال قبل از آفرینش آنان بود.

گوید: عرض کردم: برایم تفسیرنما. فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُمْ مِنْ طِينٍ ، وَ رُفِعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ : ادْخُلُوها ، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ الْحَسَنِ ، وَ الْحُسَيْنُ ، وَ تِسْعَةٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ ، إِمَامُ بَعْدَ إِمَامٍ ، ثُمَّ أَ تَبِعَهُمْ بِشِيعَتِهِمْ ، فَهُمْ وَ اللَّهِ السَّابِقُونَ».(1)

آن گاه که اراده نمود که آفریدگان را بیافریند، آنان را از گل آفرید، و برای آنان آتشی قرار

ص: 387


1- الغيبة، النعماني: ص90 ح20 - أخبرنا علي بن الحسين، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن حسان الرازي، عن محمد بن علي، عن محمد بن سنان، عن داود بن كثير الرقي قال: قلت لأبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام: جعلت فداك أخبرني عن قول الله عزوجل: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»؟ قال: «نَطَقَ اللَّهُ بِهَا يَوْمَ ذَرَأَ الْخُلُقِ فِي الْمِيثَاقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ عَامٍ».فقلت: فسرلي ذلك. فقال: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُمْ مِنْ طِينٍ ، وَ رُفِعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ : اذخلوها ، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ ؛ وَ آلِهِ ، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ الْحَسَنِ ، وَ الحسین ، وَ تِسْعَةٍ مِنْ الائمة ، إِمَامُ بَعْدَ إِمَامٍ ، ثُمَّ أَ تَبِعَهُمْ بِشِيعَتِهِمْ ، فَهُمْ وَ اللَّهِ السَّابِقُونَ».از او: تأويل الآيات الظاهرة: ص 620.

داد و فرمود: داخلش شوید، پس نخستین کسی که امتثال امر کرد و داخل شد، رسول الله و امیر المؤمنين و امام حسن و امام حسین و در پی آنان نه امام دیگر و همه امام پس از امام داخل شدند و از شیعیان نیز خواست تا تبع آنان در آتش داخل شوند و داخل شدند، به خداوند سوگند که السابقون (در قرآن) اینانند.

زیربنا و اساس ایمان و عدم ایمان از عالم ذر و اشباح و اظله بوده و در این عالم ظهور اتم آن است، و شهدای کربلا که همه اقرار و تصديق به خدا و رسولش و امامان در عوالم پیشین نموده بودند، در این عالم چنین نمایش دادند. پس ایمان آنان از عوالم پیشین بوده است.

مطلب دیگر آن که شخص مؤمن اضافه بر سه روحی که عامه مردم دارند، دارای روح ایمان است به اختیار خودش از عوالم قبل، و به آن از فاقدانش ممتاز است، ايمان او ثابت و مستقر است. و آن را که در عوالم قبل، ایمان به قلب نیاورده است نیز خداوند به رحمت رحمانیش به او ایمان مستودع عطا می فرماید . این نه به خاطر استحقاق اوست. و آن که به فیض عظيم شهادت در رکاب امام علیه السلام رسیده به يقين از درجات ایمان مستقر و ثابت بالایی برخوردار بوده است که موقتی و عاریتی نبوده است، فتدبروافهم ارشدك الله وايانا.

بنابراین روا نیست که با حساب این که آنان چند روزی را در لشکر عمربن سعد لعنهما الله بوده اند، نتیجه گرفته شود که در آن مدت و یا تا آن مدت دشمن امام علیه السلام بوده اند و چنین و چنان.

و اما شهدای کربلا از همه مؤمنين مستثنی هستند، زیرا در عوالم پیشین از سابقون بودند.

رسول الله صلى الله عليه وآله در ضمن روایتی درباره یاران شهید امام حسين عليه السلام در کربلاء فرمودند:

«تَنْصُرْهُ عِصَابَةُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ، أُولَئِكَ مِنْ سَادَةُ شُهَدَاءَ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ...».(1)

... او (یعنی امام حسين عليه السلام) را گروهی از مسلمانان یاری کنند، آنان در روز قیامت از سروران شهدای امت من هستند....

ص: 388


1- الأمالي، الشيخ الصدوق: ص112-115 المجلس 24 ح 2. فرائد السمطين: ج2 ص34 ب7 ح 371.

و امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن ها فرمودند:

(... لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ، وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ».(1) .

... گذشتگان بر آن ها پیش نگرفته، پسینیان نیز هرگز به ایشان نخواهند پیوست.

در زیارت شهداء از امام جعفر صادق عليه السلام است:

«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ،...أَنْتُمْ ساده الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ...»(2)

درود بر شما ای راسخان در علم و دین ...... شما سرور شهداء هستید در دنیا و آخرت، شما سابقون و مهاجرون و انصار می باشید....

«...أَشْهَدُ أَنْ شُهَدَاءُ نُجَبَاءُ ، جَاهَدْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ قُتِلْتُمْ عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ،...»(3)

... شهادت می دهم همانا شما شهیدان و نجیبان هستید، در راه الله جهاد نمودید، و برراه و روش رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم تسلیما کشته شدید، سابقون و مهاجرون و انصار شمایید....

آنان در همه نشأت عارف و مؤمن و صالح بوده اند که تکلیف و رسالت از آن جا شروع گردید و به این جا ختم شد، فتدبر

فسلام الله عليهم حين خلقوا و ولدوا و استشهدوا و في رجعتهم و حشرهم و دخولهم الجنة في جوار مولاهم و مولى العالمين أبي عبد الله الحسين الشهيد صلوات الله عليه و عليهم، و رزقنا الله شفاعتهم.

ص: 389


1- تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 ح7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص 516 ب68ح19724.
2- الكافي: ج4 ص 574 1- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يونس الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال:«ثُمَّ تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ وَ تُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ،...أَنْتُمْ ساده الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ...». و کامل الزيارات: ص204 ح 3- حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «... ثُمَّ تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ ، وَ تُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، . . . ، أَنْتُمْ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ».
3- کامل الزيارات: ص 253 ب84 ح 1- حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان ، عن الحسين بن سعيد؛ و حدثني أبي و علي بن الحسين و محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد؛ و حدثني محمد بن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : «...أَشْهَدُ أَنَّكُمْ شُهَدَاءُ نُجَبَاءُ ، جَاهَدْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ قُتِلْتُمْ عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ ،...».

پی نوشت های بخش ششم

1- سوره (42) الشوری آیه 53.

2- بصائر الدرجات: ص 226 ب4 ح1 -حدثنا أحمد بن محمد، عن أبي عبد الله البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي قال: سألت أبا جعفر عليه السلام محمد بن علي الرضا عليه السلام و قلت له: يا ابن رسول الله ! لِمَ سَمِيُّ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ؟ قَالَ : مَا يَقُولُ النَّاسُ ؟ قَالَ : قُلْتُ لَهُ : جُعِلْتُ فِدَاكَ يَزْعُمُونَ إِنَّمَا سَمِيُّ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ لِأَنَّهُ لَمْ يُكْتَبُ . فَقَالَ : کذبوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أنی يَكُونُ ذَلِكَ وَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ: «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آیاته ؛ ويزکيهم وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ » فَكَيْفَ كانَ يُعَلِّمَهُمْ مَا لَا يُحَسِّنُ ؟ ! وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقْرَأُ وَ يکتب بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِينَ - أَوْ - بِثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ لِسَاناً ، وَ أَنَّمَا سُمِّيَ الْأُمِّيِّ لانه كَانَ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ وَ مَكَّةُ مِنْ أُمَّهَاتِ الْقُرَى وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَى فِي كِتَابِهِ: «لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها».و معاني الأخبار: ص54 ح6- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن أبي عبد الله محمد بن خالد البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي ... - مثله - . و الإختصاص: ص 263 أحمد بن محمد بن عيسى، عن البرقي، عن جعفر بن محمد الصوفي قال: سألت أبا جعفر محمد بن علي بن الرضا عليه السلام ... . مثله . و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج1 ص 232 و في حديث محمد بن علي الرضا عليهما السلام .... مثله .

و علل الشرائع: ج1 ص 125 ب105ح 2- حدثنا محمد بن الحسن رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا الحسن بن موسی الخشاب، عن علي بن حسان وعلي بن أسباط و غیره رفعه ، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قلت: إن الناس يزعمون أن رسول الله صلى الله عليه و آله لم يكتب و لا يقرأ، فقال: كَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : « هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ ويزکيهم وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ

ص: 390

قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ » فَكَيْفَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ لَيْسَ يُحْسِنُ أَنْ يُقْرَأَ وَ يُكْتَبُ؟!!قال: قلت: فلم سمي النبي الأمي؟ قال: لانه نسب إلى مكة و ذلك قول الله عز و جل: «لتنذرأم الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها فَأَمَّ الْقُرَى مَكَّةَ فَقِيلَ أُمِّي لِذَلِكَ. و تفسير العياشي: ج2 ص 31 ح 86- عن علي بن أسباط قال: قلت لأبي جعفر عليه السلام: لم سمي النبي الأمي؟ قال: نُسِبَ إِلَى مَكَّةَ ، وَ ذَلِكَ مِنْ قَوْلِ اللَّهِ : « لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها »وَ أُمُّ الْقُرَى مَكَّةَ ، فَقِيلَ أُمِّي لِذَلِكَ .

3- کتاب سليم بن قيس الهلالي: ج 2، ص: 636 أبان، عن سليم قال: رأيت عليا عليه السلام في مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله في خلافة عثمان و جماعة يتحدثون و يتذاكرون الفقه و العلم فذكروا قريشا و فضلها و سوابقها و هجرتها و ما قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيهم [من الفضل] مثل قوله: الأئمة من قریش، و قوله: الناس تبع لقريش، و قریش أئمة العرب. و قوله صلى الله عليه و آله: لا تسبوا قريشا. و قوله: إن للقرشي قوة رجلين من غيرهم. و قوله: أبغض الله من أبغض قریشا. و قوله: من أراد هوان قريش أهانه الله . و ذكروا الأنصار و فضلها و سوابقها ونصرتها و ما أثنى الله عليهم في كتابه و ما قال رسول الله صلى الله عليه و آله فيهم من الفضل و ذكروا ما قال في [سعد بن معاذ في جنازته] و [حنظلة بن الراهب] غسيل الملائكة و الذي حمته الدبر حتى لم يدعوا شيئا من فضلهم. فقال كل حي: منا فلان و فلان و قالت قریش: منا رسول الله صلى الله عليه و آله و منا حمزة [بن عبد المطلب] و منا جعفر و منا عبيدة بن الحارث و زید بن حارثة و أبو بکر و عمر و عثمان و سعد و أبو عبيدة و سالم و ابن عوف فلم يدعوا أحدا من الحيين من أهل السابقة إلا سموه و في الحلقة أكثر من مائتي رجل منهم مسانید إلى القبلة و منهم في الحلقة - فكان ممن حفظت من قريش علي بن أبي طالب صلوات الله عليه و سعد بن أبي وقاص و عبد الرحمان بن عوف و الزبير و طلحة و عمار و المقداد و أبوذر و هاشم بن عتبة و عبدالله بن عمرو الحسن و الحسين عليهما السلام و ابن عباس و محمد بن أبي بكر و عبد الله بن جعفر [و عبيد الله بن العباس] و من الأنصار أبي بن كعب و زید بن ثابت و أبو أيوب

ص: 391

الأنصاري و أبو الهيثم بن التيهان و محمد بن مسلمة و قیس بن سعد بن عبادة و جابر بن عبد الله و أبو مريم و أنس بن مالك و زيد بن أرقم و عبد الله بن أبي أوفي و أبو لیلی و معه ابنه عبد الرحمان قاعد بجنبه غلام أمرد صبيح الوجه و جاء أبو الحسن البصري و معه ابنه الحسن غلام أمرد صبيح الوجه معتدل القامة قال: فجعلت أنظر إليه و إلى عبد الرحمان بن أبي ليلى فلا أدري أيهما أجمل غير أن الحسن أعظمهما و أطولهما فأكثر القوم و ذلك من بكرة إلى حين الزوال و عثمان في داره لا يعلم بشيء مما هم فيه و علي بن أبي طالب عليه السلام ساكت لا ينطق هو و لا أحد من أهل بيته و أقبل القوم عليه فقالوا: يا أبا الحسن ! ما يمنعك أن تتكلم ؟ قال عليه السلام: مَا مِنْ الحیين أَحَدٍ إِلَّا وَ قَدْ ذَكَرَ فَضْلًا وَ قَالَ حَقّاً . ثُمَّ قَالَ : يَا مَعَاشِرَ قریش! یا مَعَاشِرَ الْأَنْصَارِ بِمَنْ أَعْطَاكُمُ اللَّهُ هَذَا الْفَضْلِ ؟ أَبَا بانفسکم وَ عشائرکم وَ أَهْلِ بيوتاتكم أَمْ بِغَیرِکُم؟... قال طلحة: كل شيء من صغير أو كبير أو خاض أو عام كان أو يكون إلى يوم القيامة فهو مكتوب عندك ؟ قَالَ : نَعَمْ وَ سِوَى ذَلِكَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَيَّ فِي مَرَضِهِ مِفْتَاحُ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ یفتح کل بَابٍ أَلْفَ بَابٍ ، وَ لَوْ أَنَّ الْأُمَّةَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نييه اتبعوني وَ أَطَاعُونِي لا كُلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ [ رَغَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ] . یا طَلْحَةَ ؛ أَ لَسْتَ قَدْ شَهِدَتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ دَعَا بالكتف ( بِصَحِيفَةٍ ) لْيَكْتُبْ فِيهَا مَا لَا تَضِلُّ الُامَّةِ وَ لَا تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُكَ مَا قَالَ : إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ يَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ تَرَكَهَا؟ قَالَ : بَلى قَدْ شَهِدَتِ ذَاكَ . قَالَ : فانکم لَمَّا خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِي [ ِذَلِكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ] بِالَّذِي أَرَادَ أَنْ يُكْتَبُ فِيهَا وَ أَنْ يَشْهَدَ عَلَيْهَا العامه فَأَخْبَرَهُ جَبْرَائِيلَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَلِمَ مِنِ الْأُمَّةِ الإختلاف وَ الْفُرْقَةَ، ثُمَّ دَعَا بِصَحِيفَةٍ فَأَمْلَى عَلَى مَا أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفَ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ ؛ سَلْمَانَ وَ اباذر وَ الْمِقْدَادِ ، وَ سمی مِنْ یکون مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أمرالله بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فسماني أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنِي [ هَذَا وَ أَدْنَى بِيَدِهِ إِلَى ] الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنِ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ ابْنِي هَذَا - يَعْنِي الْحُسَيْنُ - کذلك كَانَ يَا أباذر ؟ وَ أَنْتَ یا

ص: 392

مقداد؟ فقاموا و قالوا: نشهد بذلك على رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال طلحة: و الله لقد سمعت من رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأبي ذر ما: أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ وَ لَا أَقَلَّتِ الغبراء عَلَى ذِي لَهْجَةً أَصْدَقُ مِنْ أَبِي وَ لَا أُبِرُّ عِنْدَ اللَّهِ، و أنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا على حق و لأنت أصدق و آثر عندي منهما....

و الغيبة، النعماني: ص82 ب4 ح11- (إبن عقدة و محمد بن همام بن سهيل وعبد العزيز وعبد الواحد ابنا عبد الله بن يونس الموصلي، عن رجالهم، عن عبد الرزاق بن همام، عن معمر بن راشد، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس؛ و أخبرنا به من غير هذه الطرق هارون بن محمد قال: حدثني أحمد بن عبيد الله بن جعفر بن المعلى الهمداني قال: حدثني أبوالحسن عمرو بن جامع بن عمرو بن حرب الكندي قال:حدثنا عبد الله بن المبارك شيخ لنا كوفي ثقة قال: حدثنا عبد الرزاق بن همام شيخنا، عن معمر، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس الهلالي و ذکر أبان أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة، قال معمر: و ذكر أبوهارون العبدي: أنه سمعه أيضا عن عمر بن أبي سلمة، عن سليم- معلق) عن عبد الرزاق قال: حدثنا معمر بن راشد، عن أبان بن أبي عياش، عن سليم بن قيس: إن عليا عليه السلام قال لطلحة في حديث طويل عند ذکر تفاخر المهاجرين والأنصار بمناقبهم وفضائلهم: ... یا طَلْحَةَ ! أَلَيْسَ قَدْ شَهِدَتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حِينَ دَعَانَا بالكتف ليکتب فِيهَا مَا لَا تَضِلُّ الُامَّةِ بَعْدَهُ وَ لَا تَخْتَلِفُ فَقَالَ صَاحِبُكَ مَا قَالَ : إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ يَهْجُرُ فَغَضِبَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ ترکها ؟ قَالَ : بَلى قَدْ شَهِدْتُهُ . قَالَ : فإنَّکم لما خَرَجْتُمْ أَخْبَرَنِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالَّذِي أَرَادَ أَنْ يکتب فِيهَا وَ يَشْهَدَ عَلَيْهِ الْعَامَّةِ ، وَ إِنْ جَبْرَئِيلَ أَخْبَرَهُ بِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ عَلِمَ أَنَّ الُامَّةِ ستختلف وَ تفترق ، ثُمَّ دَعَا بِصَحِيفَةٍ فَأَمْلَى عَلَيَّ مَا أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ فِي الْكَتِفَ وَ أَشْهَدَ عَلَى ذَلِكَ ثَلَاثَةُ رَهْطٍ ؛ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادِ ، وَ سَمَّى مَنْ يَكُونُ مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى الَّذِينَ أَمْرِ الْمُؤْمِنِينَ بِطَاعَتِهِمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فسماني أَوَّلُهُمْ ثُمَّ ابْنِي هَذَا حَسَنُ ثُمَّ ابْنِي هَذَا حُسَيْنُ ثُمَّ تِسْعَةٍ مِنْ وَلَدُ

ص: 393

ابْنِي هَذَا حُسَيْنُ كَذَلِكَ یا أَبَا ذَرٍّ وَ أَنْتَ یا مِقْدَادَ ؟ قالا: نشهد بذلك على رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال طلحة: والله لقد سمعت من رسول الله صلى الله عليه و آله يقول لأبي ذر: مَا أَقَلَّتِ الغبراء وَ لَا أَظَلَّتْ الْخَضْرَاءِ ذَا لَهْجَةً أَصَّدَّقُ وَ لَا أُبِرُّ مِنْ أَبِي ذَرٍّ، و أنا أشهد أنهما لم يشهدا إلا بالحق و أنت أصدق و أبر عندي منهما ....

والإحتجاج على أهل اللجاج: ج1 ص154- روي عن سليم بن قيس الهلالي أنه قال: رأيت عليا عليه السلام في مسجد رسول الله صلى الله عليه و آله في خلافة عثمان و جماعة يتحدثون و يتذاكرون العلم .... و أخرج بعضه الحمويني بتصرف في فرائد السمطين: ج1 ص312-318.

4 - الغيبة (للطوسي)/ کتاب الغيبة للحجة :: ص150 - أخبرنا جماعة، عن أبي عبد الله الحسين بن علي بن سفيان البزوفري، عن علي بن سنان الموصلي العدل، عن علي بن الحسين ، عن أحمد بن محمد بن الخليل، عن جعفر بن أحمد المصري، عن عمه الحسن بن علي، عن أبيه، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد، عن أبيه الباقر، عن أبيه ذي الثفنات سید العابدین ، عن أبيه الحسين الزكي الشهيد، عن أبيه أمير المؤمنين عليهم السلام قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي كَانَتْ فِيهَا وَفَاتِهِ لِعَلِيٍّ عَلَيَّ السَّلَامُ : يَا أَبَا الْحُسَيْنُ ؛ أَخْضَرَ صَحِيفَةً وَ دَوَاةً فاملا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصِيَّتِهِ حَتَّى انْتَهَى إِلَى هَذَا الْمَوْضِعِ ، فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ! إِنَّهُ سیکون بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً وَ مَنْ بَعْدَهُمْ اثْنَا عَشَرَ مهدیا ، فَأَنْتَ يَا عَلِيُّ أَوَّلُ الإثني عشرإماما سَمَّاكِ اللَّهُ تَعَالَى فِي سَمَائِهِ عَلِيّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الصَّدِيقَ الْأَكْبَرُ وَ الْفَارُوقُ أَعْظَمُ وَ الْمَأْمُونِ وَ الْمَهْدِيُّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لَا حَدَّ غَيْرُكَ . يَا عَلِيُّ ! أَنْتَ وَصِيُّ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَلَى نِسَائِي فَمَنْ ثبتها لَقِيتَنِي غَداً وَ مَنْ طَلَّقْتُهَا فَأَنَا بَرِي ءُ مِنْهَا لَمْ تَرَنِي وَ لَمْ أرها فِي عَرْصَةِ الْقِيَامَةِ ، وَ أَنْتَ خَلِيفَتِي عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي فَإِذَا حضرتک الْوَفَاةُ فسلمها إِلَى ابْنَيَّ الْحَسَنِ الْبَرُّ الْوُصُولِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فلیسلمها إِلَى ابْنِيَ الْحُسَيْنِ الشَّهِيدِ الزَّكِيُّ الْمَقْتُولِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فلیسلمها إِلَى ابْنِهِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ذِي الثَّفِنَاتِ عَلَيَّ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ

ص: 394

فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ ؛ مُحَمَّدِ الْبَاقِرِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ جَعْفَرِ الصَّادِقِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ مُوسَى الْكَاظِمِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمهاإِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ الرِّضَا ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ مُحَمَّدِ الثِّقَةِ التَّقِيِّ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ عَلِيِّ النَّاصِحِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ الْفَاضِلِ ، فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ ؛ مُحَمَّدُ المستحفظ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ، فَذَلِكَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ يَكُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِيّاً ( فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ ) فَلیُسَلِّمها إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِينَ ، لَهُ ثَلَاثَةُ أَسَامِيَ ؛ اسْمُ كاسمي وَ اسْمُ أَبِي ، وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ ، وَ أَحْمَدَ ، وَ الإسم الثَّالِثِ الْمَهْدِيِّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ. از او: بحارالأنوار: ج 36 ص 260 ح 81 و مختصر البصائر: ص 39 و إثبات الهداة: ج1 ص549 ح 376 و الإيقاظ من الهجعة: ص 393

5 - سوره (3) آل عمران آیه 145.

6- كفاية الأثر: ص 162 و بحار الأنوار: ج 27 ص 217 ح 18.

7 - إعلام الوری بأعلام الهدی: ج2 ص132 ف1 روي عن الصادق عليه السلام من قوله: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج2 ص 209 بقول الصادق عليه السلام: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».

8- من لا يحضره الفقيه: ج2 ص585ح3192- و روي عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».و الأمالي: ص 63 مجلس 15 ح 8- حدثنا محمد بن موسی بن المتوكل رحمه الله قال: حدثنا علي بن إبراهيم، عن أبيه ، عن أبي الصلت عبد السلام بن صالح الهروي قال: سمعت الرضا عليه السلام يقول: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولُ شَهِيدُ».وعيون أخبار الرضا عليه السلام: ج2 ص256 ب 66 ح9 - سند و متن مانند الأمالي -. و روضة الواعظين: ج1 ص 233 و جامع الأخبار: ص 32 ف14.

9- کتاب سلیم بن قیس الهلالي: ج2 ص 838 ح42. از او: بحار الأنوار: ج 33 ص 267 ب 20

ص: 395

ح534.

10 - الخرائج و الجرائح: ج1 ص 241 ح 7 ما روي عن الصادق، عن آبائه عليهم السلام: أن الحسن عليه السلام قال لأهل بيته: «إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ... ».و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص8 الحسن بن أبي العلى، عن جعفر بن محمد قال الحسن بن علي لأهل بيته: « إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ... ».و تسلية المجالس و زينة المجالس: ج2 ص12 الحسين بن أبي العلاء، عن جعفر بن محمد عليه السلام: قال الحسن بن علي عليه السلام لأهل بيته: «یا قَوْمٍ ! إِنِّي أَمُوتُ بِالسَّمِّ كَمَا مَاتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ...»

11- مستدرک الصحيحين: ج3 ص 58-59 حدثنا أبو العباس محمد بن يعقوب، ثنا أحمد بن عبد الجبار، ثنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن عبد الله بن مرة، عن أبي الأحوص، عن عبد الله رضي الله عنه قال: إن أحلف تسعا أن رسول الله صلى الله عليه و آله قتل قتلا أحب إلي من أن أحلف واحدة أنه لم يقتل، وذلك أن الله عز و جل اتخذه نبيا واتخذه شهيدا. هذا حديث صحيح على شرط الشيخين و لم يخرجاه. و از او السيرة النبوية، ابن کثیر الدمشقي: ج4 ص 449 و قال البيهقي: أنبأنا الحاكم، أنبأنا الأصم....

مناقب آل محمد (صلى الله عليهم) المسمى بالنعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، عمربن شجاع الدین محمد بن عبد الواحد الموصلي المتوفي 657 القمرية: ص 45: و دفن ليلة الأربعاء أوسط الليل. و قيل: ليلة الثلاثاء. و قيل: يوم الثلاثاء. و [أما] عمرہ: قال ابن عبدة العبقسي: مات مسموما و هو ابن ثلاث و ستين سنة. و هي أصح الروايات.

المجدي، ابن الصوفي النساب المتوفي 466 القمرية: ص186 فولد رسول الله محمد صلى الله عليه و آله، ماتت أمه و له ست سنين، و هذا قول ابن عبدة، ولد عام الفيل و لم يدرك يرى أباه، و أدرك الفجار و له عشرون سنة، و تزوج خديجة عليها السلام و له خمس و عشرون سنة، و

ص: 396

مات مسموما و له ثلاث وستون سنة. هذا قول ابن عبدة، وقبره بالمدينة.

12 - مستدرک الصحيحين: ج3 ص 58-59.

13- المقنعة: ص 456 و تهذیب الأحکام: ج6 ص 1 و منتهی المطلب: ج2 ص887 و جامع الرواة: ج2 ص 463 و بحار الأنوار: ج 22 ص514. و المجدي في الأنساب: ص 6 از ابن سعد نقل کرده که او گفت: در روایتی چنین آمده: و مات مسموما و له ثلاث وستون سنة. هذا قول ابن عبدة. و در کتاب أنساب الأشراف: ج1 ص 576 ح1168 آمده است که: دخل في قبر رسول الله صلى الله علیه و آله علي بن أبي طالب عليه السلام و الفضل و أسامة فقال رجل من الأنصار يقال له ابن خولي: قد علمتم أني كنت أدخل قبور الشهداء، و رسول الله صلى الله علیه و آله أفضل الشهداء فأدخل معهم؟.

14 - تفسير العياشي: ج1 ص200 ح 152 عن عبد الصمد بن بشير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوْ قَتْلٍ ؟ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ : « أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ»فَسَمِّ قَبْلَ المؤت ، إِنَّهُما سقتاه (سمتاه) [قَبْلَ الْمَوْتِ] ».فقلنا: إنهما و أبوهما شرمن خلق الله . از او: بحار الأنوار: ج22 ص 516 ب2 ح 23 و ج28 ص 21 ب1 ح28 و ج31 ص641 ح 158 و تفسير الصافي: ج1 ص390 و البرهان في تفسير القرآن : ج1 ص700ح 1941 و تفسیر نور الثقلين : ج ص 401ح وتفسیر کنزالدقائق: ج ص 239.

و بحار الأنوار: ج22 ص 239 ب4 از تفسیر القمي: ج2 ص 376 «...فَاجْتَمَعُوا أَرْبَعَةُ عَلَى أَنْ يُسَمُّوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِهَذِهِ السُّورَةِ :«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكَ ۖ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أَزْوَاجِكَ ۚ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ*قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَيْمَانِكُمْ»يعني قد أباح الله لك أن تكفر عن يمينك «وَ اللَّهُ مَوْلَاكُمْ ۖ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ وَ إِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَىٰ بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ»أي أخبرت به «وَ أَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ»يعني أظهر الله نبيه على ما أخبرت به و ما هموا به من قتله «عَرَّفَ بَعْضَهُ»أي خبرها و

ص: 397

قال: «لَمْ أَخْبَرْتَ بِمَا أخبرتک؟».و قوله: «وَ أَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ» قال لم يخبرهم بما يعلم مما هموا به من قتله.... و تفسير الصافي: ج5 ص194 و البرهان في تفسير القرآن: ج5 ص420؛ و تفسیرنور الثقلين : ج 5 ص 368 و تفسیر کنزالدقائق: ج13 ص325.

تأويل الآيات الظاهرة: ص 214 ذكره علي بن إبراهيم في تفسيره قال: «نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةِ بَعْدَ مَا رَجَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ فِي أَصْحَابِ الْعَقَبَةِ الَّذِينَ تَحَالَفُوا فِي الْكَعْبَةِ أَنْ لَا يَرُدُّوا الْخِلَافَةُ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ قَعَدُوا لَهُ فِي الْعَقَبَةِ لِيَقْتُلُوهُ مَخَافَةَ إِذَا رَجَعَ إِلَى الْمَدِينَةِ أَنْ يَأْخُذَهُمْ ببيعة أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَأَطْلَعَ اللَّهُ رَسُولُهُ عَلَى مَا هَمُّوا بِهِ مِنْ قِلَّتِهِ وَ عَلَى مَا تَعَاهَدُوا عَلَيْهِ فَلَمَّا جَاءُوا إِلَيْهِ حَلَفُوا أَنَّهُمْ مَا قَالُوا وَ لَا هَمُّوا بِشَيْ ءٍ مِنْ ذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ هَذِهِ الْآيَةَ تَكْذِيباً لَهُمْ».

15 - قرب الإسناد: ص129 ح452- محمد بن خالد الطيالسي قال: حدثني فضيل بن عثمان الأعور قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: «اتَّقُوا اللَّهُ ، وَ عَظِّمُوا اللَّهُ ، وَ عَظَّمُوا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ ، وَ لَا تُفَضِّلُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ أَحَداً ، فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ فَضْلِهِ . وَ أَحِبُّوا أَهْلُ بَيْتٍ نبیکم حُبّاً مُقْتَصِداً وَ لَا تَغُلُّوا ، وَ لَا تَفَرَّقُوا ، وَ لا تَقُولُوا ، مَا لَا نَقُولُ ، فَإِنَّكُمْ إِنْ قُلْتُمْ وَ قُلْنَا مِتُّمْ وَ مِتْنَا ثُمَّ بَعَثَكُمُ اللَّهُ وَ بَعَثَنَا ، فَكُنَّا حَيْثُ یشاء اللَّهِ وَ کنتم»

16- مطالب السؤول: ص 63 و مسار الشيعة.

17- بحار الأنوار ج 35 ص 7 خ10.

18- کنز الفوائد: ج1 ص255.

19 - مصباح المتهجد و سلاح المتعبد: ج2 ص852- روی صفوان الجمال، عن أبي عبدالله جعفر بن محمد عليهما السلام قال: «وُلْدُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي يَوْمِ الْأَحَدِ لِسَبْعٍ خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ».

ص: 398

20 - الفهرست رقم 357.

21 - الفهرست رقم 525.

22- از او: مرآة العقول: ج5 ص 276 و بحار الأنوار: ج 35 ص 7 ب1 و ج ص 383 ب5 والحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة: ج17 ص 433 و کشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء: ص 12 و جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام: ج20 ص 89.

23- سوره (54) القمر آیه20.

24- سوره (41) فصلت آیه 17.

25- مكارم الأخلاق: ص474 فصل6 عن الصادق عليه السلام: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوا فِيهِ جَمِيعَ الْأَعْمَالِ ...»

الدروع الواقية، سيد علي بن طاووس، ص262 فصل 23 - حدثنا أبو نصر محمد بن أحمد بن حمدون الواسطي قال: حدثنا أبو الفرج محمد بن علي القناني قال: حدثنا أحمد بن محمد بن موسی قال: محمد بن علي بن معمر الكوفي قال: حدثنا علي بم محمد الزاهد قال: حدثنا عاصم بن حميد قال: قال جعفر بن محمد صلوات الله عليه و قد سئل عن إختيارات الأيام فقال: «...(الْيَوْمُ الثَّالِثَ عَشَرَ مِنَ الشَّهْرِ) يَوْمُ نَحْسٍ ، وَ هُوَ يَوْمُ سَوْءٍ ، فَاتَّقِ فِيهِ السُّلْطَانَ أَوِ عُمَّالِهِ وَ غَيْرِ ذَلِكَ ، وَ لَا تَطْلُبَنَّ فِيهِ حَاجَةً أَصْلًا ...».

وسائل الشيعة: ج11 ص400 ب 27 ح 15109-2- علي بن موسی بن جعفر بن طاوس في كتاب الدروع الواقية بإسناده عن الشيخ أبي جعفر الطوسي، عن جماعة، عن أبي المفضل محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني - و ذكر أنه كثير الرواية حسن الحفظ - ، عن محمد بن معقل بن وضاح العجلي، عن محمد بن الحسن بن بنت إلياس، عن أبيه، عن صدقة بن غزوان ، عن أخيه سعید بن غزوان، عن يونس بن ظبيان، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام أنه ذکر لهم إختيارات الأيام إلى أن قال: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسٍ يُكْرَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ وَ يبقی فِيهِ

ص: 399

الْمُنَازَعَاتُ وَ الْحُكُومَةُ وَ لِقَاءُ السُّلْطَانِ وَ غَيْرُهُ وَ لَا يُدْهَنُ فِيهِ الرَّأْسُ وَ لَا يُحْلَقُ الشَّعْرُ وَ مَنْ ضَلَّ أَوْ هَرَبَ فِيهِ سَلِمَ ...».

بحار الأنوار: ج56 ص 96 ب 22 ح 1- أقول: رأيت في بعض الكتب المعتبرة روی فضل الله بن علي بن عبيد الله بن محمد بن عبد الله بن محمد بن محمد بن عبيد الله بن الحسين بن علي بن محمد بن الحسن بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن علي بن أبي طالب تولاه الله في الدارين بالحسنى، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد بن أحمد بن العباس الدوريستي، عن أبي محمد جعفر بن أحمد بن علي المونسي القمي، عن علي بن بلال، عن أحمد بن محمد بن يوسف، عن حبیب الخير، عن محمد بن الحسين الصائغ، عن أبيه، عن معلی بن خنیس قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد عليه السلام: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیروزاسم الملک الْمُوَكَّلِ بِالنُّجُومِ يَقُولُ الْفُرْسُ إِنَّهُ يَوْمُ ثَقِيلُ شُؤْمِيُّ جِدّاً وَ يَقُولُ الصَّادِقُ : إِنَّهُ يَؤُمُّ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ فَاتَّقُوهُ فِي جَمِيعِ الْأَعْمَالِ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ لَا تَقْصِدُوا وَ لَا تَطْلُبُوا فِيهِ الْحَاجَةَ أَصْلًا وَ لَا تَدْخُلُوا فِيهِ عَلَى السُّلْطَانِ وَ غَيْرِهِ جهدکم وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ ...».

بحار الأنوار: ج 56 ص 102 ب22 ح4- و أقول: وجدت في بعض كتب المنجمين مرويا عن مولانا الصادق عليه السلام في أيام شهور الفرس: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیراسم ملک مُوَكَّلٍ بِالْكَوَاكِبِ يَؤُمُّ نَحْسُ يَصْلُحُ لِمُجَالَسَةِ أَهْلِ الصَّلَاحِ وَ الإشتغال بِالدُّعَاءِ وَ لْيُحْذَرْ فِيهِ جَمِيعُ الْأَعْمَالِ لَا سیما لِقَاءَ الْأَكَابِرِ ... ».

بحار الأنوار، ج56، ص105 ب 22ح5 - رواية أخرى روى أبونصر يحيي بن جرير التكريتي في كتاب المختار في الإختیارات عن أبي الحسن القارىء عن الحسن بن أحمد بن روح، عن محمد بن إبراهيم، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام أنه قال: «...الْيَوْمُ الثَّالِثَ عَشَرَ نَحْسُ رَدِي ءُ فَتَوَقَّ فِيهِ لِقَاءَ السطان وَ غیره وَ احْذَرْ فِيهِ الرَّمْيَ فَإِنَّهُ مَشُومٍ...».

بحار الأنوار: ج 56 ص 108 ب22 ح 6 - أقول: و قد روي أيضا في بعض الكتب عن الصادق عليه

ص: 400

السلام إختيارات أيام شهور الفرس على وجه آخرهكذا: «...الثَّالِثَ عَشَرَ تیر سَعْدُ فِي فروردین وَ أرديبهشت نَحْسُ فِي تِيرٍ وَسَطُ فِي سَائِرِ الشُّهُورِ ...»

مستدرك الوسائل: ج8 ص 146 ب21 ح 9253 - السيد أبوالقاسم علي بن رضي الدين علي بن طاوس في زوائد الفوائد، عن الصادق عليه السلام أنه قال: «...الثَّالِثَ عَشَرَ يَوْمُ نَحْسُ فِيهِ هلک ابْنُ نُوحٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ امْرَأَةُ لُوطٍ وَ هُوَ يَوْمُ مَذْمُومُ فِي كُلِّ حَالٍ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْ شَرٍّ . وَ مَنْ وُلِدَ فِيهِ كَانَ مَشْئُوماً عَسِيرَ الرِّزْقِ کثیر الْحِقْدُ نکد الْخُلُقِ وَ مَنْ مَرِضَ فِيهِ ؛ أَوْ فِي لَيْلَتِهِ يُخَافُ عَلَيْهِ . وَ اللَّهُ أَعْلَمُ . وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى : تتقی فِيهِ الْمُنَازَعَاتُ وَ لِقَاءُ السَّلَاطِينِ وَ الْحُكُومَاتُ وَ حَلْقُ الرَّأْسِ وَ دُهْنُ الشَّعْرِ وَ مَنْ هَرَبَ فِيهِ سَلِمَ وَ إِنْ وُلِدَ فِيهِ ذَكَرُ لَمْ يَعِشْ ...».و سفينة البحار، ج8 ص 768 «...اليوم الثالث عشر: يوم نحس فاتق فيه المنازعة و لقاء السلطان و كل أمر، و لا تدهن فيه رأسا و لا تحلق فيه شعرا و من ضل فيه أو هرب سلم، و من مرض فيه أجهد و المولود فيه ذكر انه لا يعيش».

26- مصباح المتهجد: ص805 قال ابن عياش: و خرج إلى أهلي على يد الشيخ الكبير أبي القاسم رضي الله عنه في مقامه عندهم هذا الدعاء في أيام رجب:.... و الإقبال الأعمال الحسنة: ج3 ص215 الفصل 23 و من الدعوات كل يوم من رجب، ما رويناه أيضا عن جدي أبي جعفر الطوسي قدس الله روحه، فقال: قال ابن عياش: و خرج إلى أهلي على يد الشيخ أبي القاسم رضي الله عنه في مقامه عندهم هذا الدعاء في أيام رجب:. البلد الأمين و الدرع الحصين: ص180 و المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية): ص530 و بحار الأنوار: ج 50 ص 14 ب1 ح14- عن المصباحين، و بحار الأنوار: ج 50 ص 116 ب1 ح5 و ج95 ص394 ب23 عن المتهجد، و زاد المعاد - مفتاح الجنان، العلامة محمد باقر المجلسي: ص 17 الفصل 3 قال: و روی الشيخ الطوسي و السيد و آخرون بسند معتبر عن الإمام صاحب الزمان أنه من السنة أن يقرأ هذا الدعاء في كل يوم من أيام رجب، و رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار ، السيد نعمة الله

ص: 401

الجزائري: ج2 ص 439 الفصل 1 از المتهجد.

27 -جمال الأسبوع بكمال العمل المشروع: ص 31 -زيارة أميرالمؤمنين عليه السلام برواية من شاهد صاحب الزمان عليه السلام و هو یزور بها في اليقظة لا في النوم يوم الأحد و هو يوم أمير المؤمنين عليه السلام: السَّلَامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ، وَ الدوحة الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ، الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ ، الْمُونِقَةِ بِالْإِمَامَةِ ، وَ عَلَى ضجيعيک آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ . السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ . السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلَائِكَةِ المحدقین بِكَ وَ الحاقين بِقَبْرِكَ . یا مَوْلَايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! هذا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يؤمک وَ بِاسْمِكَ ، وَ أَنَّا ضيفک فِيهِ وَ جَارَكَ، فأضفني يَا مَوْلَايَ ، وَ أَجِرْنِي ، فإنک كَرِيمُ تُحِبُّ الضِّيَافَةِ ، وَ مَأْمُورُ بِالْإِجَارَةِ ، فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ ، وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ ، بمنزلتک وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ ، وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ ، وَ بِحَقِّ ابْنِ عمک رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ .

28 - مولود کعبه، علامه اردوبادی، ترجمه عیسی اهری: ص 158.

29 - تاریخ دمشق: ج43 ص 25 خ4951.

30 - صحیح مسلم: ج3 ص1404 خ 1779 و البداية والنهاية: ج3 ص 321.

31 - تهذیب الأحکام: ج3 ص 269ب 25ح 774-94 محمد بن علي بن محبوب، عن القاسم بن عروة، عن عبيد بن زرارة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت إني أدخل المسجد و قد صليت فأصلي معهم فلا أحتسب بتلك الصلاة؟ قال: «لَا بَأْسَ وَ أَمَّا أَنَا فَأُصَلِّي مَعَهُمْ وَ أُرِيهِمْ أَنِّي أَسْجُدُ وَ مَا أَسْجُدُ».

32 - غرر الأخبار و درر الآثار، الواعظ الديلمي از علماء امامیه در قرن 10: ص 280 الفصل 22 مما ننقله عن كتاب السقيفة رواية أبي صالح السليل بن أحمد بن عیسی بن شیخ الحاسبين -معلق) قال:.

33 - غرر الأخبار و درر الآثار، الواعظ الديلمي: ص 285 و روی أيضا صاحب کتاب السقيفة

ص: 402

أبو صالح السليل، قال :.

34 - الذرية الظاهرة، الدولابي: ص 92 ح82 حدثني احمد بن عبد الله بن عبد الرحيم، نا عبد الله بن صالح، حدثني الليث بن سعد، قال: تزوج علي بن أبي طالب فاطمة بنت رسول الله صلى الله علیه و آله وسلم، فولدت له: حسنا و حسینا و زینب و أم كلثوم و رقية، فماتت رقية و لم تبلغ. و ذخائر العقبی، محب الطبري: ص 55 (ذکر ولد فاطمة عليها السلام) عن الليث بن سعد قال: تزوج علي فاطمة فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم كلثوم و رقية فماتت رقية و لم تبلغ، وقال غيره ولدت حسنا و حسینا و محسنا فهلك محسن صغيرا و أم كلثوم و زینب و لم يتزوج عليها حتى ماتت عليها السلام. و لم يكن لرسول الله صلى الله عليه (وآله) و سلم عقب إلا من بنته فاطمة عليها السلام و أعظم بها مفخرة.

و نهاية الأرب، النويري: ج 18 ص213... ثم قال (الرسول صلى الله عليه و آله): «إِنِّي سَمَّيْتَهُمْ بِأَسْمَاءِ وَلَدِ هَارُونَ شَبَّرَ وَ شبیر وَ مُبَشِّرٍ».و ولدت له رقية و زينب و أم كلثوم، فهلکت رقية، و لم تبلغ. و ملحقات إحقاق الحق: ج 25 ص 588 از «إتحاف أهل الإسلام»، محمد بن علي الحنفي المصري (ص35 و النسخة مصورة من المكتبة الظاهرية بدمشق) قال: و قد ولدت فاطمة من علي رضي الله تعالی عنه ستة؛ ثلاثة ذكور و ثلاث إناث، فالذكور الحسن والحسين و المحسن و المحسن بضم الميم و فتح الحاء و تشديد السين مكسورة، و الإناث زینب و أم كلثوم و رقية، و ماتت و لم تبلغ. نقله ابن الجوزي.

و تاریخ الخميس، الديار البكري: ج1 ص 278 (ذکرولد فاطمة) عن الليث بن سعد قال تزوج علي فاطمة فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم كلثوم و رقية فماتت رقية و لم تبلغ ....

و نور الأبصار، الشبلنجي: ص 99 و أما أولادها (فاطمة) رضي الله عنها فالحسن و الحسين و محسن و هذا مات صغيرا و أم كلثوم و زینب، و زاد الليث بن سعد رقية و ماتت و هي صغيرة لم

ص: 403

تبلغ، و لم يتزوج علي رضي الله عنه على فاطمة رضي الله عنها حتى ماتت و كانت أول أزواجه رضي الله عنهما.

و الموسوعة الكبرى عن فاطمة الزهراء، الأنصاري: ج5 ص 16 ح4 عن الليث بن سعد، قال : تزوج علي عليه السلام فاطمة عليها السلام، فولدت له حسنا و حسینا و محسنا و زینب و أم کلثوم و رقية، و ماتت رقية و لم تبلغ. از تاریخ الخميس: ص 279 و ذخائر العقبي: ص 55 و إتحاف السائل: ص 33 و سبل الهدى و الرشاد: ج 11 ص 50.

35 - بحار الأنوار: ج 45 ص 309-312 ب 46 ضمن ح12 روي في بعض كتب المناقب المعتبرة : و روي أن رجلا بلا أيد و لا أرجل و هو أعمى يقول: رب نجني من النار. فقيل له: لم تبق لك عقوبة و مع ذلك تسأل النجاة من النار؟! قال : كنت فيمن قتل الحسين عليه السلام بكربلاء فلما قتل رأيت عليه سراويلا و تكة حسنة بعد ما سلبه الناس فأردت أن أنزع منه التكة فرفع يده اليمنى و وضعها على التكة فلم أقدر على دفعها فقطعت يمينه ثم هممت أن آخذ التكة فرفع شماله فوضعها على تکته فقطعت يساره ثم هممت بنزع التكة من السراويل فسمعت زلزلة فخفت و تركته فألقى الله على النوم فنمت بين القتلى فرأيت كأن محمدا صلى الله علیه و آله أقبل و معه علي و فاطمة فأخذوا رأس الحسين فقبلته فاطمة ثم قالت: «يَا وَلَدِي قَتَلُوكَ قَتَلَهُمُ اللَّهُ مَنْ فَعَلَ هَذَا بِكَ؟»فكان يقول: «قَتَلَنِي شِمْرٍ وَ قَطَعَ يَدَايَ هَذَا النَّائِمِ»و أشار إلي فقالت فاطمة لي: «قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رجليک وَ أعمی بَصَرُكَ وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فانتبهت و أنا لا أبصر شيئا و سقطت مني يداي و رجلاي و لم يبق من دعائها إلا النار. از او: عوالم العلوم: ج 17 ص 628-629 و الدمعة الساكبة: ج5 ص 184. بحار الأنوار: ج 45 ص 316-319 ب46 و روي في الكتاب المذكور عن سعيد بن المسيب قال: لما استشهد سيدي و مولاي الحسين عليه السلام و حج الناس من قابل دخلت على علي بن الحسين فقلت له: يا مولاي ! قد قرب الحج فما ذا تأمرني؟ فقال: «امْضِ عَلَى نِيَّتُكَ وَ حُجَّ».

ص: 404

فحججت فبينما أطوف بالكعبة و إذا أنا برجل مقطوع اليدين و وجهه كقطع الليل المظلم و هو متعلق بأستار الكعبة و هو يقول: اللهم رب هذا البيت الحرام اغفرلي و ما أحسبك تفعل و لو تشفع في سكان سماواتك و أرضك و جميع ما خلقت لعظم جرمي. قال سعيد بن المسيب: فشغلت و شغل الناس عن الطواف حتى حف به الناس و اجتمعنا عليه فقلنا: يا ويلك لو کنت إبليس ما كان ينبغي لك أن تيأس من رحمة الله فمن أنت و ما ذنبك ؟ فبکی و قال: يا قوم أنا أعرف بنفسي و ذنبي و ما جنيت. فقلنا له: تذكره لنا. فقال: أنا كنت جمالا لأبي عبد الله عليه السلام لما خرج من المدينة إلى العراق و كنت أراه إذا أراد الوضوء للصلاة يضع سراويله عندي فأرى تكة تغشي الأبصار بحسن إشراقها و كنت أتمناها تكون لي إلى أن صرنا بكربلاء و قتل الحسين و هي معه فدفنت نفسي في مكان من الأرض فلما جن الليل خرجت من مكاني فرأيت من تلك المعركة نورا لا ظلمة و نهارا لا ليلا و القتلى مطرحين على وجه الأرض فذكرت لخبثي و شقائي التكة فقلت: و الله لأطلبن الحسين و أرجو أن تكون التكة في سراويله فآخذها و لم أزل أنظر في وجوه القتلى حتى أتيت إلى الحسين عليه السلام فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق مرمل بدمائه و الرياح سافية عليه فقلت: هذا و الله الحسين، فنظرت إلى سراويله كما كنت أراها فدنوت منه و ضربت بيدي إلى التكة لآخذها فإذا هو قد عقدها عقدا كثيرة فلم أزل أحلها حتى حللت عقدة منها فمد يده اليمنى و قبض على التكة فلم أقدر على أخذ يده عنها و لا أصل إليها فدعتني النفس الملعونة إلى أن أطلب شيئا أقطع به يديه فوجدت قطعة سيف مطروح فأخذتها و اتكيت على يده و لم أزل أحزها حتى فصلتها عن زنده ثم نحيتها عن التكة و مددت يدي إلى التكة لأحلها فمد يده اليسرى فقبض عليها فلم أقدر على أخذها فأخذت قطعة السيف فلم أزل أحزها حتى فصلتها عن التكة و مددت يدي إلى التكة لآخذها فإذا الأرض ترجف و السماء تهتز و إذا بغلبة عظيمة و بکاء و نداء و قائل يقول: «وَا إبناه وَا مقتولاه وَا ذبیحاه وَا حسيناه وَا غريباه یا بَنِي قتلوک وَ مَا عرفوک وَ مَنْ شَرِبَ الْمَاءَ مَنَعُوكَ . . فَلَمَّا

ص: 405

رأيت ذلك صعقت و رميت نفسي بين القتلى و إذا بثلاث نفرو امرأة و حولهم خلائق وقوف و قد امتلأت الأرض بصور الناس و أجنحة الملائكة و إذا بواحد منهم يقول: «یا ابْنَاهُ یا حُسَيْنٍ ؛ فِدَاكَ جدک وَ أَبُوكَ وَ أَخُوكَ وَ أُمِّكَ».وإذا بالحسين عليه السلام قد جلس و رأسه على بدنه و هو يقول: «لَبَّيْكَ يَا جداه یا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَا أَبَتَاهْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَا أُمَّاهْ يَا فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ یا أَخَاهُ الْمَقْتُولِ بِالسَّمِّ علیکم مِنِّي السَّلَامَ».ثم إنه بکی و قال: «يا جَدّاهُ قَتَلُوا وَ اللَّهِ رِجَالِنَا . یا جداه سُلِبُوا وَ اللَّهِ نِسَاءَنَا . يا جَدّاهُ نَهَبُوا وَ اللَّهِ رِحَالِنَا . یا جَدّاهُ ذَبَحُوا وَ اللَّهِ أطفالَنا . یَا جَدّاهُ یَعَزُّو اللَّهُ عَلَيْكَ أَنْ تَرَى حَالِنَا وَ مَا فَعَلَ الکُفارُبِنا».وإذا هم جلسوا يبكون حوله على ما أصابه و فاطمة تقول: «يَا أَبَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَمَّا تَرَى مَا فَعَلْتَ أمتک بِوُلْدِي ، أَ تَأْذَنُ لِي أَنْ آخُذَ مِنْ دَمٍ شیبه وَ اخْضِبْ بِهِ نَاصِيَتِي وَ أَلْقَى اللَّهَ وَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَنَا مُخْتَضِبَةُ بِدَمِ وُلْدِي الْحُسَيْنُ؟»فقال لها: «خُذِي وَ نَأْخُذُ یا فاطمه».فرأيتهم يأخذون من دم شيبه و تمسح به فاطمة ناصيتها و النبي و علي و الحسن عليهم السلام يمسحون به نحورهم و صدورهم و أيديهم إلى المرافق و سمعت رسول الله يقول: «فَدَیتُکَ یا حُسَيْنِ يعزو اللَّهُ عَلَيَّ أَنْ أَرَاكَ مَقْطُوعُ الرَّأْسِ مُرَمَّلَ الْجَبِينَيْنِ دامي النَّحْرِ مَكْتُوباً عَلَى قَفَاكَ قَدْ كَسَاكَ الذاری مِنْ الرُمُّولِ وَ أَنْتَ طَريحٌ مَقْتُولُ مَقْطُوعُ الكفین يَا بُنَيَّ مَنْ قَطَعَ يَدَكَ الْيُمْنَى وَ ثَنَّى بالیسری؟»فقال: «يا جداه كَانَ مَعِي جَمَالِ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ كَانَ يَرَانِي إِذَا وَضَعْتَ سَرَاوِيلِي لِلْوُضُوءِ فَيَتَمَنَّى أَنْ يَكُونَ تكتي لَهُ فَمَا مَنَعَنِي أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَيْهِ إِلَّا لِعِلْمِي أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلَ فَلَمَّا قُتِلَتْ خَرَجَ یطلبني بَيْنَ الْقَتْلَى فوجدني جُثَّةً بِلَا رَأْسِ فتفقد سَرَاوِيلِي فَرَأَى التِّكَّةِ وَ قَدْ کنت عقدتها عَقْداً كَثِيرَةً - فَضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى التِّكَّةِ فَحْلٍ عُقْدَةَ مِنْهَا فَمَدَدْتُ یدی اليمنی فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ فَطَلَبَ فِي المعرکة فَوَجَدَ قُطِعَتْ سَيْفِ مکسور فَقُطِعَ بِهِ يَمِينِي ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَى فَقَبَضْتُ عَلَى التِّكَّةِ بِيَدِي اليسری كَيْ لَا يَحُلُّهَا فَتَنْكَشِفُ عَوْرَتِي فَحز يَدی الیُسری فَلَمَّا أَرَادَ حَلَّ التکة حِسُّ بک فرمی نَفْسِهِ بَيْنَ القتلی».فلما سمع النبي کلام الحسين بكی بكاءً شديدا و أتى إلي بين القتلى إلى أن وقف نحوي فقال: «مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا جَمَالِ

ص: 406

تُقْطَعُ يَدِينُ طَالَ مَا قَبْلَهُمَا جَبْرَئِيلُ وَ مَلَائِكَةُ اللَّهِ أَجْمَعُونَ وَ تبارکت بِهَا أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ أَمَّا كَفَاكَ مَا صَنَعَ بِهِ الْمَلاعِينِ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ ؟ هتكوا نِسَاءَهُ مِنْ بَعْدِ الْخُدُورِ وَ انسدال السُّتُورُ سُودُ اللَّهِ وَجْهَكَ يَا جَمَالُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ وَ جَعَلَكَ فِي حِزْبِ مِنْ سَفْكِ دِمَاءَنَا وَ تَجَرَّأَ عَلَى اللَّهِ».فما استتم دعاءه حتى شلت يداي و حسست بوجهي كأنه ألبس قطعا من الليل مظلما و بقيت على هذه الحالة فجئت إلى هذا البيت أستشفع و أنا أعلم أنه لا يغفر لي أبدا فلم يبق في مكة أحد إلا و سمع حديثه و تقرب إلى الله بلعنته و كل يقول : حسبك ما جنيت یالعين .«وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».

الأنوار النعمانية: ج3 ص 256-260 و روينا حديث الجمال لعنه الله بإسناده (نا) إلى سعيد بن المسيب، قال: لما استشهد مولانا أبو عبد الله الحسين عليه السلام، و حج الناس من قابل دخلت على مولاي علي بن الحسين عليه السلام، فقلت له: يا مولاي قد قرب الحج فما تأمرني؟ فقال: امض على نيتك، فحج. فحججت، فبينما أنا أطوف في الكعبة و إذا أنا برجل مقطوع اليدين، و وجهه كقطع الليل المظلم، و هو متعلق بأستار الكعبة و هو يقول: اللهم رب هذا البيت الحرام اغفرلي و ما أحسبك تفعل، و لو تشفعت في سكان سماواتك و أرضك و جميع ما خلقت لعظم جرمي. قال سعيد بن المسيب: فشغلت، و شغل الناس عن الطواف حتى حف به الناس و اجتمعنا عليه، فقلت: أيا ويلك لو كنت إبليس لما كان ينبغي لك أن تيأس من رحمة الله، فما أنت؟ و ما ذنبك؟ فبكي، و قال: یا قوم أنا أعرف بنفسي، و ذنبي، و ما جنيت . فقالوا له: تذكره لنا. فقال: أنا كنت جمالا لأبي عبد الله الحسين عليه السلام لما خرج من المدينة إلى العراق، و كنت أراه إذا أراد الوضوء للصلاة يضع سراويله عندي، فأرى تكة تغشي الأبصار بحسن إشراقها و ألوانها، و كنت أتمناها أن تكون لي، إلى أن سرنا بکربلا فقتل الحسين عليه السلام و هي معه، فدفنت نفسي في مكان من الأرض فلم أطلب أنا و أمثالي، فلما جن الليل خرجت من مكاني، فرأيت في تلك المعركة نورا لا ظلمة، و نهارا لا ليلا، و القتلى مطرحون (حين)

ص: 407

على وجه الأرض، فذكرت لحيني و شقائي التكة، فقلت: والله لأطلبن الحسين عليه السلام و أرجو أن تكون التكة في سراويله، فأخذها. و لم أزل أنظر في وجوه القتلى، حتى أتيت إلى الحسين عليه السلام، فوجدته مكبوبا على وجهه و هو جثة بلا رأس و نوره مشرق، مرمل بدمائه، و الرياح سافية عليه، فقلت: هذا و الله الحسين عليه السلام. فنظرت إلى سراويله كما كنت أراها، فدنوت منه، فضربت يدي إلى التكة لأخذها، فإذا هو قد عقدها عقدا كثيرة، فلم أزل أحلها حتى حللت عقدة منها، فمد يده اليمنى، و قبض على التكة، فلم أقدر على أخذ يده ، عنها و لا أصل إليها، فدعتني النفس الملعونة إلى أن أطلب شيئا، أقطع به يده فوجدت قطعة سيف مطروح، فأخذتها، فلم أزل أجزيده حتى فصلتها عن زنده، ثم نحيتها عن التكة، فمددت يدي إلى التكة لأحلها، فمد يده اليسرى، فقبض عليها فلم أقدر على أخذها، فأخذت قطعة السيف و قطعتها بها، فمددت يدي إلى التكة لأخذها، فإذا بالأرض ترجف، والسماء تهتز، و إذا بغلبة (بغلغلة) عظيمة، و بکاء و نداء، يقول: «يا إبناه! یا مقتولاه ! واذبيحاء! والحسيناه! وا قريباه! یا بني! قتلوك و ما عرفوك ؟ و من شرب الماء منعوك و ما عرفوا جدك و أباك؟» فلما رأيت ذلك صعقت و رميت نفسي بين القتلى و إذا بثلاث نفر، و امرأة تقول:

أَلَا يَا نُورَ عَيْنِي يَا حُسَيْناً *** فَمَنْ قَطَعَ الْيَسَارِ مَعَ اليمينا

وَ مَنْ أَ رِدَاكَ فِي الْبَيْدَاءِ طريحا *** وَ مَنْ أَيْتَمَ بناتک وَ البنينا

وَ مَنْ سُلِبَ الثِّيَابِ أَيًّا حَبِيبِي *** وَ يا ذُخْرِي وَ يَا عَيْنِي اليمينا

عفیرا بِالتُّرَابِ بِغَيْرِ رَأْسٍ *** خَضيبَ النَّحْرِ مَتلولَ الجَبينا

فَمَنْ أَوْصَيْتُ بَعْدَكَ باليتامى *** وَ مَنْ لِسُكَيْنَةَ حِصْناً حَصِيناً

وَ مَنْ للثا کلات وَ للضياعا ( للصبايا ) *** لَقَدْ أَضْحَوْا بِأَيْدِي الكافرينا

یَعَزُّ عَلَيَّ أَنْ أَلْقَاكَ مُلقیً *** بِلَا غُسْلٍ وَ لَا کَفَنٍ رَهینا

آیا رُوحِي لَقَدْ طَوَّلْتَ حُزْنِي *** لِقَتلِکَ يَا ابْنِ خَيْرِ العَالَمينا

ص: 408

لمقتله بکت أَمْلَاكٍ رَبِّي *** وحورالعين يَبْكِي وَ الأمينا

لَقَدْ أورثتني حُزْناً طَوِيلًا *** عَلَى طُولَ اللَّيَالِي وَ السنينا

فَاهُ لِمَا جَرَى لَكَ يَا حَبِيبِي *** نِسَاؤُكَ حاسرات مجررينا

فنوحوا وَ انْدُبُوا مَوْلَى قَتِيلًا *** حَبِيبُ رَسُولِ رَبِّ العالمينا

و قد امتلأت الأرض و حولها خلایق وقوفا، و قد امتلأت الأرض بصور الناس و أجنحة الملائكة، وإذا بواحد منهم يقول: «يا إبناء ! يَا حُسَيْنٍ ! فداؤك جَدُّكَ وَ أَبُوكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخُوكِ».و إذا بالحسين عليه السلام و رأسه على بدنه، و هویقول: «يا جَدّاهُ ! یا رَسُولَ اللَّهِ ! وَ يا أَبَتَاهْ ! يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ! وَ يا أُمَّاهْ ! یا فاطمه الزَّهْرَاءِ ! وَ يا أَخَاهُ الْمَقْتُولِ بِالسَّمِّ قَبْلِي ! عَلَيْكُمْ مِنِّي السَّلَامَ».ثم إنه بکی، و قال: «يا جِدّاً ! قَتَلُوا وَ اللَّهِ رِجَالِنَا ، يا جداه ! سُلِبُوا وَ اللَّهِ نِسَائِنَا ، یا جداه ! نَهَبُوا وَ اللَّهِ رِحَالِنَا ، وَ يا جِدّاً! ذَبَحُوا وَ اللَّهِ أطفالنا ، یا جِدّاً ! یعزوالله عَلَيْكَ أَنْ تَرَى حَالُنَا ، وَ مَا فَعَلَ الكُفّارُبِنا ».و إذا بهم قد جلسوا حوله يبكون على ما أصابهم من الكفار، و فاطمة تقول: «يَا أَبَاهْ یا رَسُولَ اللَّهِ ! أَمَّا تَرَى مَا فَعَلَ أمتک بِوُلْدِي ؟ أتاذن لِي أَنْ آخُذَ مِنْ دَمٍ شَيْبِهِ ، وَ أَ خَضَبَ بِهِ نَاصِيَتِي ، وَ أَلْقى اللَّهُ

عَزَّ وَ جَلَّ ، وَ أَنَّا متخضية ( مُخْتَضِبَةً ) بِدَمِ وُلْدِي الْحُسَيْنُ؟».فقال لها: «خُذِي وَ نَأْخُذُ یا فاطمه».

فرأيتهم يأخذون من دم شیبه و تمسح به فاطمة ناصيتها، و النبي و علي و الحسن يمسحون به نحورهم، و صدورهم و أيديهم إلى المرافق، و سمعت فاطمة الزهراء تقول و هي مقروحة الفؤاد: «یابني ! مِنَ الَّذِي قَطَعَ رَأْسَ الشَّرِيفِ ؟ یا بَنِي ! مَنْ ذَا الَّذِي رُضَّ صدرک الْعَفِيفُ؟ يَا بُنَيَّ مَنْ ذَا الَّذِي أیتم أطفالك ؟ يا بَنِي ! مَنْ ذَا الَّذِي قَتَلَ رجالَکَ؟».قال: و سمعت رسول الله صلى الله عليه و اله يقول له: «فدیتک یا حُسَيْنٍ ! يَعِزُّ عَلِيُّ وَ اللَّهِ أَنْ أَرَاكَ مَقْطُوعُ الرَّأْسِ ، مرمم الْجَبِينِ ، دامي النَّحْرِ، مکتوبا عَلَى قَفَاكَ ، قَدْ كستك الذواري بَيْنَ الرَّمَلِ ( مُوَلٍّ ) ، وَ أَنْتَ طريح مَقْتُولُ ، مَقْطُوعُ الْكَفَّيْنِ ، یا بَنِي! مَنْ قَطَعَ يَدَكَ الْيُمْنَى وَ ثَنَّى بالیُسری؟».فقال: «يا جَدّاهُ ! كَانَ مَعِي جَمَالِ مِنَ الْمَدِينَةِ ، وَ كَانَ يَرَانِي إِذَا وَضَعْتَ سَرَاوِيلِي لِلْوُضُوءِ ، فیتمنی أَنْ تَكُونَ لَهُ ، فَمَا مَنَعَنِي أَنْ

ص: 409

أَدْفَعَهَا إِلَیْهِ إِلَّا لِعِلْمِی أَنَّهُ صَاحِبُ هَذَا الْفِعْلِ فَلَمَّا قُتِلْتُ خَرَجَ یَطْلُبُنِی مِن بَینِ القَتلی فَوَجَدَنِی جُثَّةً بِلَا رَأْسٍ فَتَفَقَّدَ سَرَاوِیلِی فَرَأَی التِّکَّةَ وَ قَدْ کُنْتُ عَقَدْاً کثیرةً فَضَرَبَ یَدَهُ إِلَی الْتکةِ فَحَلَّ عقدةً منها فَمَدَدْتُ یَدِیَ الْیُمْنَی فَقَبَضْتُ عَلَی التِّکَّةِ فَطَلَبَ الْمَعْرَکَةِ فَوَجَدَ قِطْعَةً سَیْفٍ فَقَطَعَ بِهَ یَمینی ثُمَّ حَلَّ عُقْدَةً أُخْرَی فَقبضتُ علی التکةِ بِیَدِیَ الْیُسْرَی لِئَلَّا یَحُلَّهَا فَتَنْکَشِفَ عَوْرَتِی فَجزَّ یَدِیَ الْیُسْرَی فَلَمَّا أَرادَ حَلَّ الْتکةِ حَسَّ بِکَ فَرَمَی نَفْسَهِ بَیْنَ الْقَتْلَی».فلما سمع النبي صلى الله عليه و اله کلام الحسين عليه السلام بکی بكاء شديدا، و أتى بين القتلى إلى أن وقف نحوي، و قال: «مَا لِي وَ مَا لَكَ يَا جَمَالِ ! تُقْطَعُ أَيْدِياً طَالَمَا قَبْلَهَا جَبْرَئِيلَ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ملائکة اللَّهِ أَجْمَعِينَ ، وَ تبرکت بِهَا أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرَضِينَ ؟ أَمَّا كَفَاكَ مَا صَنَعَ بِهِ الْمَلاعِينِ مِنَ الذُّلِّ وَ الْهَوَانِ ؟ هتكوا نِسَاءَهُ بَعْدَ الْخُدُورِ وَ انسباک السُّتُورُ ، وَ قَدْ سلبهن الْأَعْدَاءِ ، سُودُ اللَّهِ وَجْهَكَ يَا جَمَالُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ ، وَ جَعَلَكَ فِي حِزْبِ مِنْ سفک . دِمَاءَنَا وَ جَزَاؤُكَ عَلَى اللَّهِ».فما استتم دعاؤه حتى شلت يداي، و حسبت بوجهي كأنه ألبس قطعا من الليل مظلما، و بقيت على هذه الحالة، فجئت إلى هذا البيت، أستشفع و أنا أعلم أنه لا يغفرلي أبدا. فلم يبق في مكة أحد إلا و سمع حديثه، و تقرب إلى الله بلعنه، و كل يقول : حسبك ما جنيت يالعين.

أسرار الشهادة: ص 441-442 و قد روي هذا الحديث بغير هذا الطريق في بعض كتب أصحابنا، نقلا عن صاحب کتاب تاج الملوك بإسناده عن عبد الله النقي الحجازي، قال: كنت ببعض طرق المدينة المشرفة أمضي لقضاء حاجة لي، و إذا أنا بجابر بن عبد الله الأنصاري، و يقوده مولى له بعد أن كف بصره، و هو يبكي بكاء الثكلى، فانزعجت، و قلت له: ما يبكيك يا جابر! هل من فقر؟ أم من مفترى عليك؟ أم مطالب بدین؟ فقال: كل هذا لم يكن. قلت: أجل. قال: يا أخي! خرجت من عند قبر النبي صلى الله علیه و اله هذه الساعة، و إذا مولاي هذا يقول لي: يا سيدي؟ قد اقشعر جسمی من رؤيتي لجسم من شخص أراه يطلب في الأسواق. و قلت له: رجل؟ قال:

ص: 410

نعم. قلت: و ما صفته ؟ قال: وجهه كالقار، شعره كأنما مسته نار،و عيناه زایدتان عليهما الأحمرار، و يداه كأنما قطعتا بمنشار. فقلت له: أدعه لي. فدعاه، فأخذته إلى خارج السوق و سألته: من أي البلاد أنت؟ فقال: من الكوفة. قلت: وما سبب ابتلائك بهذا الحال ؟ فأنكر، فأقسمت عليه، و سميت له نفسي، و قلت: عساك تخشى مني. فقال: منذ رأيتك عرفتك من أصحاب النبي صلى الله عليه و اله، و أنت جابر بن عبد الله الأنصاري، و أما أنا فما تعرفني؟ فقلت له: لوعرفتك ما سألتك ؟ فقال : أنا بريدة بن وابل جمال الحسين عليه السلام. فبکی، و بكيت معه، و تيقن أني متوجع له، فقال: يا جابر، اعلم! إن هواي غلبني، و أعانت عليه شقوتي مع إحسان الحسين عليه السلام علي، و تلطفه لدي، و كان قائما بي و بعيالي، فانتهت قصتي أني رأيت عنده تكة حجازية، فأحببتها و أرددتها تكون لي لأهديها إلى بعض الحكام، فلم أزل أرتقب فرصة عليها إذ هي في لباسه إلى أن قتل، و قد كنت ممن رد عن نصرته حين أخبرنا: أن القوم يريدون سفك دمي، و أنتم ظننتم غير ذلك، فاذهبوا حيث شئتم، و لا تقولوا خدعنا ابن رسول الله صلى الله عليه واله. فتفرقنا عنه، و لم يلبث معه سوی بنیه، و بني أخيه، و إخوته و بعض الأنصار، ما يقرب من نیف و سبعين رجلا، و كنت بمفازة من شرق کربلا، فلما قتل الحسين عليه السلام و أصحابه و أهل بيته، و ساقوا نسائه سبایا، عرايا ظمايا، و حملوا رؤوس أنصارهم، يقدمهم رأس الحسين عليه السلام إلى الكوفة، خرجت من المفازة و قصدت جثته الطاهرة و إذا عليها بردة قد قرضها في حال حياته بالمقراض، لئلا تسلب منه، و يبقي عاريا و في رجليه سروال، فقصدته طلبا للتكة و إذا به قد عقدها، عقدا كثيرة ، فعالجت حلها و إذا بيمينه قد امتدت عليها، فقهرتها، و عالجت تحريكها، فلم أقدر، فاخترطت خنجري. و قطعت يمينه و حذفتها، ثم مددت يدي ثانية، فمد يده اليسرى، و قبض على التكة، فقهرتها، و عالجت رفعها، فلم أقدر فقطعتها بخنجري، و رميتها، ثم تيقنت أخذ التكة، فهمت أن أخترطها. و إذا بصيحة و ضجة من خلفي، فارتهبت لذلك و ماتت يدي و يبست و إذا بنور قد ضرب على بصري

ص: 411

ساقطا من السماء، فظنته نجما، فرميت نفسي بين القتلى، و إذا بذي شيبة بهية أتي يمشي حتى جلس عند رأسه، فحققته و إذا هو رسول الله صلى الله عليه و آله و إذا بأمير المؤمنين عليه السلام خلفه، و إذا بفاطمة و الحسن عليهما السلام و إذا برجال كثيرة، لم أعرفهم، و إذا بالنبي صلى الله عليه و آله قد مد يده إلى نحو الكوفة، فما ردها إلا و فيها رأس الحسين، فركبه على الجسد و أجلسه، فو الله الذي لا إله إلا هو لقد خلته كأنه لم يذبحه الشمر، فلما رأى جده نادی: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا جداه ! فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَقَالَ : وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا وُلْدِي ! وَ يا ثَمَرَةُ فوادي ! يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ أَرَاكَ عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ . مَا لِجِسْمِكَ مبضع وَ عظمک مرضض ؟ فَقَالَ : يا جداه ! مِنْ سنابک الْخَيْلِ . فَصَاحَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ اله : وَا وَلَدَاهُ ! وَا مُهْجَةٍ قلباه ! وَا حسيناه ! فدني مِنْهُ أَبُوهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ قَالٍ : يَا وُلْدِي ! أَرَى شيبک مضمخا بِالدِّمَاءِ وَ وجهک مُضَرَّجاً مُرَمَّلًا ، وَ قَدْ ذَبَحْتَ ذَبَحَ الشَّاةِ . فَقَالَ : نَعَمْ يَا أَبَتَاهْ !

ذبحني الشِّمْرِ الضبابي مِنْ القفاء. فَبَكَى أميرَالمُؤمِنينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ، وَ قَالٍ: لَيْتَنِي کنت حَاضِراً لَا جَدْلُ دُونَكَ الاعداء وَ أُسْقِيَهُمْ كَأْسُ الردئ ، یا لیت نَفْسِي لِنَفْسِكَ الْفِدَاءُ . ثُمَّ دَنَتْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، وَ قالَتِ لَهُ : يَا نُورَ عَيْنِي أُرِيَ جسمک عَلَى الثری ، وَ رَأْسَكَ عَلَى السمهري يَعْلَى ، یا شَقَّ رُوحِي وَ سَمْعِي ، فِي الملا بَقِيتُ إِلَى الْآنَ بِلَا غُسِّلَ وَ کفن تری ، وَ مَا لقبرک عَنْ قُبُورَنَا ناي ، ثُمَّ مَرَّغْتَ نَاصِيَتِهَا بِدَمِهِ ، وَ نَادَتْ : وَا وَلَدَاهُ ! واحسيناه ؛ وَا قَتِيلًا ! وَا جَدیلاه ! وَا غَريباه !».هذا، و دم الحسين عليه السلام على وجهها يسيل، و تقول: «بِهَذَا أَلْقَى اللَّهُ الْجَلِيلُ».هذا وجده و أبوه و أمه و أخوه في بكاء و عويل. فمد رسول الله صلى الله عليه و آله، يده و قلب كفي الحسين عليه السلام، و قال: «مَن قَطَعَ یا وَلَدَي کَفَّيكَ؟».فقال: «يا جَدّاهُ! قَطَعَهُمَا جَمّالٌ لي».قال: «وَ ما مُرادُهُ بِذلِكَ؟».فقال: «يا جَدّاهُ ! لا جَلَّ هَذِهِ التِّكَّةِ الَّتِي فِي سَرَاوِيلِي ، کلما مَدَّ يَدَهُ لْيَأْخُذْهَا قَبْضَةً عَلَيْهَا لِئَلاَّ تَنْكَشِفَ عَوْرَتِي ، وَ کنت لِمَا مَدَدْتَ يَداً قَطَعَهَا حَتَّى أَتَى عَلَيْهِمَا ، فَلَمَّا سَمِعَ بِذَلِكَ رمی نَفْسِهِ بَيْنَ الْقَتْلَى خَشْيَةِ مِنْكَ یا جِدّاً ».فقال رسول الله صلى الله علیه و آله: «يا أَخَسُّ الْأَنَامِ عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ المَلِکِ

ص: 412

الْعَلَّامِ ، فَعَلْتُ هَذَا بِوُلْدِي ، سُودُ اللَّهِ وَجْهِكَ ، وَ قَطَعَ يَدَيْكَ فِي الدُّنْيَا ، قَبْلَ الْآخِرَةِ».فلم أشعرالا و قد سقطتا إلى الأرض كالعجين، و الوجه كما ترى كقالب قار، فلعلك تدعولي بالموت، ففارقته بعد أن لعنته ، ألا لعنة الله على القوم الظالمين.

الهداية الكبری: ص 207-209 عن الحسين بن علي الصائغ، عن محمد بن شهاب الوشاء، عن کثیر بن وهب، عن الحدا بن يونس بن ظبيان ، عن جابر بن يحيى المعبراني، عن سعيد بن المسيب قال: لما استشهد أبو عبد الله الحسين عليه السلام و حج الناس من قابل، ...- مانند بحارالأنوار - . از الهداية: إثبات الهداة: ج2 ص 588.

و مانند بحار الأنوار کتاب المنتخب، فخر الدين الطریحی: ج1 ص92-94. از او: الدمعة الساكبة: ج5 ص7-10 و أسرار الشهادة: ص. 44-441. و مانند المنتخب: عوالم العلوم: ج 17 ص 629-631 و معالي السبطين: ج2 ص60-63.

مدينة المعاجز: ج4 ص67-70 ب 126 ح143/1090روي عن يوسف بن يحيى، عن أبيه، عن جده، قال: رأيت رجلا بمكة شديد السواد له بدن، و خلق غابر، و هو ينادي: أيها الناس ! دلوني على أولاد محمد. فأشار بعضهم، و قال: ما لك؟ قال: أنا فلان بن فلان. قالوا: كذبت إن فلانا كان صحيح البدن، صبيح الوجه، و أنت شديد السواد، غابرالخلق. قال: و حق محمد أني لفلان، اسمعوا حديثي: إعلموا أني كنت جمال الحسين. فلما أن صرنا إلى بعض المنازل برز للحاجة و أنا معه، فرأيت تكة لباسه، و كان أهداها له ملك فارس حين تزوج بنت أخيه شاه زنان بنت يزدجرد، فنعني هيبته أن أسأله إياها، فدرت حوله لعل أن أسرقها، فلم أقدر عليها، فلما صار القوم بكربلاء و جرى ما جرى، و صارت أبدانهم ملقاة تحت سنابك الخيل، و أقبلنا نحو الكوفة راجعين ، فلما أن صرت إلى بعض الطريق ذكرت التكة، فقلت في نفسي: قد خلا ما عنده . فصرت إلى موضع المعركة، فقربت منه، فإذا هو مرمل بالدماء، قد جز رأسه من قفاه، و عليه جراحات كثيرة من السهام و الرماح، فمددت يدي إلى التكة، و هممت أن أحل عقدها، فرفع

ص: 413

يده، و ضرب بها يدي، فكادت أوصالي و عروقي تتقطع، ثم أخذ التكة من يدي، فوضعت رجلي على صدره، و جهدت جهدي لأزيل أصبعا من أصابعه، فلم أقدر، فأخرجت سكينا كان معي، فقطعت أصابعه، ثم مددت يدي إلى التكة، و هممت بحلها ثانية، فرأيت خيلا أقبلت من نحو الفرات و شممت رائحة لم أشم رائحة أطيب منها، فلما رأيتهم، قلت: إنا لله و إنا إليه راجعون ، إنما أقبل هؤلاء لينظروا إلى كل إنسان به رمق. فصرت بين القتلى، و غاب عني عقلي من شدة الجزع، فإذا رجل يقدمهم كأن وجهه الشمس، و هو ينادي: «أَنَا مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ».و الثاني ينادي: «أنَا حَمزَةُ أَسَدُ اللهِ».و الثالث ينادي: «أنَا جَعفَرٌ الطّیّارُ». و الرابع ينادي: «أنَا الحَسَنُ بنُ عَلِيٍ»، و كذلك علي، و أقبلت فاطمة و هي تبكي، و تقول: «حَبيبي وَ قرة عيني، أَبْكِي عَلَى رَأْسِكَ الْمَقْطُوعِ ؟ أَمْ عَلَى يَدَيْكَ المقطوعتين ؟ أَمْ عَلَى بَدَنِكَ المَطروح؟ أم عَلى أولادِكَ الاُسارى؟».ثم قال النبي عليه السلام: «أین راس حَبِيبِي ، وَ قُرَّةُ عَيْنِي الْحُسَيْنُ؟».فرأيت الرأس في كف النبي صلى الله عليه و آله، و وضعه على بدن الحسين، فاستوى جالسا فاعتنقه النبي عليه السلام، و بکی، ثم قال: «يا بَنِي ! أَرَاكَ جَائِعاً عَطْشَاناً ، أَمَّا لَهُمْ أجاعوك ، وَ أظماؤك ، لا أُطْعِمُهُمْ اللَّهِ وَ لَا سَقَاهُمْ يَؤُمُّ الظَّمَأُ . ثُمَّ قَالَ : حَبِيبِي قَدْ عَرَفْتَ قَاتِلَكَ ، فَمَنْ قَطَعَ أصابعک؟».فقال الحسين: «هَذَا الَّذِي بِجَنْبِيَ يَا جداه!».فقيل لي: «أَجِبْ رَسُولُ اللَّهِ یا شَقِيُّ ».فاوقعت بين يديه، فقال: «يَا عَدُوَّ اللَّهِ ! مَا حَمَلَكَ عَلَى قَطْعِ أَصَابِعَ حَبِيبِي وَ قُرَّةَ عَيْنِي الْحُسَيْنُ ؟».فقلت: يا رسول الله ! لست ممن أعان على قتله. قال: «الَّذِي قَطَعَ إِصْبَعاً وَاحِدَةً أَكْبَرُ. ثم قال النبي صلى الله عليه و آله: «إخس یا عَدُوِّ اللَّهِ غَيْرُ اللَّهِ لَوْنُكِ».فقمت، فاذا أنا بهذه الحالة، فما بقي أحد ممن حضر الا لعنه، و دعا عليه. ألا لعنة الله على القوم الظالمين.

مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص115 فصل 12 ح48 و رئي رجل بلا يدين، و لا رجلين ، و هو أعمى، يقول: ربي نجني من النار؛ فقيل له: لم تبق عليك عقوبة و أنت تسأل النجاة من النار؟ قال: إني كنت في من قاتل الحسين بن علي في كربلاء، فلما قتل رأيت عليه سراويل و

ص: 414

تكة حسنة، و ذلك بعد ما سلبه الناس، فأردت أن أنتزع التكة، فرفع يده اليمنى و وضعها على التكة، فلم أقدر على دفعها فقطعت يمينه، ثم أردت انتزاع التكة، فرفع شماله و وضعها على التكة، فلم أقدر على دفعها فقطعت شماله، ثم هممت بنزع السراويل، فسمعت زلزلة فخفت و تركته، فألقى الله علي النوم، فنمت بين القتلى، فرأيت كأن النبي محمدا صلى الله عليه و آله أقبل و معه: علي، و فاطمة؛ و الحسن عليهم السلام، فأخذوا رأس الحسين فقبلته فاطمة، و قالت: «یا بَنِي ! قَتَلُوكَ ؟ قَتَلَهُمُ اللَّهُ».و كأنه يقول: «ذَبَحَني شِمْرٍ ، وَ قَطَعَ يَدِي هَذَا النَّائِمِ ».و أشار إلى - فقالت فاطمة: «قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ ، وَ رِجْلَيْكَ ، وَ أَعْمَى بَصَرَكَ ، وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فانتبهت و أنا لا أبصر شيئا، ثم سقطت يداي و رجلاي مني، فلم يبق من دعائها إلا النار.

مقتل الحسين عليه السلام، السيد عبد الرزاق الموسوي المقرم: ص 359-360 و أقبل القوم على سلبه، فأخذ إسحاق بن حوية قميصه، ... و أخذ رجل منهم تكة سرواله، و كان لها قيمة و ذلك بعد ما سلبه الناس يقول: أردت أن أنزع التكة، وضع يده اليمنى عليها، فلم أقدر على رفعها، فقطعت يمينه، فوضع يده اليسرى عليها، فلم أقدر على رفعها، فقطعتها، و هممت بنزع السروال، فسمعت زلزلة، فخفت، و تركته، و غشي علي و في هذه الحال رأيت النبي و عليا، و فاطمة، و الحسن. و فاطمة تقول: «یا بَنِي قَتَلُوكَ قَتَلَهُمُ اللَّهُ . فَقَالَ لَهَا : يَا أُمٍّ ! قَطَعَ يَدِي هَذَا النَّائِمِ . فدعت علي و قالت: قَطَعَ اللَّهُ يَدَيْكَ وَ رِجْلَيْكَ ، وَ أَعْمَى بَصَرُكَ وَ أَدْخَلَكَ النَّارِ».فذهب بصري، وسقطت يداي ، و رجلاي، فلم يبق من دعائها إلا النار

36–بصائر الدرجات: ص 337 ب12 ح 1. از او: الخرائج و الجرائح: ج2 ص 753 ب15 و بحارالأنوار: ج 45 ص 177 ب 39 ح 25 و ج46 ص70 ب5 ح47 و الدمعة الساكبة: ج5 ص120 و معالي السبطين: ج 2 ص 167 و نفس المهموم: 452. و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 145 مانند آن با اختلافی اندک. و دلائل الإمامة: ص204 ح15/125و روى الحسين بن سعید و البرقي، عن النضربن سويد، عن يحيى بن عمران الحلبي، قال: سمعت أبا عبد الله عليه

ص: 415

السلام يقول: «أُتِيَ بِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ إِلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ مَنْ مَعَهُ مِنَ النِّسَاءِ أسری فَجَعَلوهُم فِي بَيْتٍ ، وَ وُكِّلُوا بِهِمْ قَوْماً مِنَ الْعَجَمِ لَا يفهمون الْعَرَبِيَّةِ . فَقَالَ بَعْضُ لِبُغْضٍ : انم جَعَلْنا فِي هَذَا الْبَيْتِ لیهدم عَلَيْنَا فیقتلنا فِيهِ . فَقَالَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ للحرس بالرطانة : تَدْرُونَ مَا يَقُولُ هَؤُلَاءِ النِّسَاءُ ؟ يَقُلْنَ کیت وَ کیت . فَقَالَ الْحَرَسُ : قَدْ قالُوا إِنَّكُمْ تُخْرِجُونَ غَداً وَ تَقْتُلُونَ . فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ : کلا ، يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ . ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيْهِمْ يُعَلِّمَهُمْ بِلِسَانِهِمْ . وَ الرطانة عِنْدَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ اللُّغَةِ الْفَارِسِيَّةَ».از او: مدينة المعاجز ج4 ص 264 ب14 ح 46/1298.

37 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص167 مجلس 31 ح4. از او: بحار الأنوار: ج45 ص140 و عوالم العلوم: ج17 ص440 و الدمعة الساكبة: 5 ص 11 و نفس المهموم: ص 448 و معالي السبطين: ج2 ص 166 و وسيلة الدارين: ص395. مانند آن: روضة الواعظين: ج1 ص 191 روي عن فاطمة بنت الحسين عليهما السلام أنها قالت: «...ثُمَّ إِنَّ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَمَرَ بِنَسَاءِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ الْأَطْفَالِ مَعَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فِي مَجْلِسُ لَا يکنهم مِنْ حَرٍّ وَ لَا بَرْدٍ حتی تقشرت وُجُوهِهِنَّ ...».الإرشاد: ج2 ص 122 قالت فاطمة بنت الحسين عليهما السلام: «...ثُمَّ أَمَرَ بالنسوة أَنْ يَنْزِلْنَ فِي دَارٍ عَلَى حِدَةٍ مَعَهُنَّ أَخُوهُنَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ فَأُفْرِدُ لَهُمْ دَارُ تَتَّصِلُ بِدَارٍ يَزِيدَ فَأَقَامُوا أَيَّاماً ... ».و در شرح الأخبار، القاضي نعمان المصري: ج3 ص 268 و قيل: إن ذلك بعد أن أجلسهن في منزل لا يكنهن من برد و لا حر. فأقاموا فيه شهرا و نصف حتى اقشرت وجوههن من حر الشمس، ثم أطلقهم.... و قيل: إن ذلك بعد أن أجلسهن في منزل لايكنهن من برد و لا حر، فأقاموا فيه شهر و نصف حتى اقشرت وجوههن من حرالشمس، ثم أطلقهم. وإقبال الأعمال (ط - القديمة): ج 2 ص 589 و ط جديدة : ج 3 ص 101 و لأنه لما حملهم إلى الشام روي أنهم أقاموا فيها شهرا في موضع لا يكنهم من حر و لا برد. اللهوف: ص 188 المسلك 3 قال الراوي:...ثم أمر بهم إلى منزل لا يكنهم من حر و لا برد فأقاموا

ص: 416

به حتی تقشرت وجوههم و كانوا مدة إقامتهم في البلد المشار إليه ينوحون على الحسين عليه السلام. تسلية المجالس: ج2 ص 401 ثم إنزاله إياهم في دار لايكنهم من حر و لا قرحتى تقشرت وجوههم، و تغيرت ألوانهم. مثير الأحزان: ص 102 و كانت النساء مدة مقامهن بدمشق ينحن عليه بشجو و أنة و يندبن بعويل و رنة و مصاب الأسرى عظم خطبه و الأسى لكلم الثكلى عال طبه و أسكن في مساكن لاتقيهن من حر و لا برد حتى تقشرت الجلود و سال الصديد بعد كن الخدود و ظل الستور و الصبر ظاعن و الجزع مقيم و الحزن لهن نديم.

و اللهوف: ص 188 قال الراوي: و وعد یزید لعنه الله تعالى علي بن الحسين عليهما السلام في ذلك اليوم أنه يقضي له ثلاث حاجات ثم أمربهم إلى منزل لا يكنهم من حر و لا برد، فأقاموا به حتى تقشرت وجوههم و كانوا مدة إقامتهم في البلد المشار إليه ينوحون على الحسين عليه السلام. از او: تسلية المجالس: ج2 ص396 و الدمعة الساكبة: ج5 ص 119 و أسرار الشهادة: ص 515 و نفس المهموم: ص 453 و معالي السبطين: ج2 ص 166 و وسيلة الدارين: ص 395. و در الأنوار النعمانية: ج3 ص 251-252 و روي عن المنهال بن عمر قال: بينما أتمشى في السوق من دمشق، وإذا أنا بعلي بن الحسين عليه السلام يتوكأ على عصا و رجلاه كأنهما قصبتان ، و الدم يسيل من ساقيه، و الصفرة قد ازدادت عليه، فخنقتني العبرة، فاعترضته و قلت: كيف أصبحت يا ابن رسول الله؟ قال: فبکی و قال: «كَيْفَ حَالُ مَنْ أَصْبَحَ أَسِيراً لِيَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ ، وَ نِسَائِي إِلَى الْآنَ مَا شبغن بُطُونِهِنَّ وَ لَا کسين رووسهن ، نائحات اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ ، وَ نَحْنُ یا مِنْهَالٍ کمثل بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي آلِ فِرْعَوْنَ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ ؛ أَمْسَتْ الْعَرَبِ تَفْتَخِرْ عَلَى الْعَجَمِ بَانَ مُحَمَّداً عَرَبِيُّ ، وَ أَمْسَتْ قُرَيْشٍ تَفْتَخِرْ عَلَى الْعَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّداً مِنْهُمْ ، أَمْسَيْنَا مَعْشَرَ أَهْلَ الْبَيْتِ مَغصوبينَ مُقَتَلينَ مُشَرَّدينَ ؛ مَا يَدْعُونَا يَزِيدَ إِلَيْهِ مَرَّةً إِلَّا نَظُنُّ الْقَتْلِ ، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ».قلت: سيدي ؟ وإلى أين تريد؟ قال: «المحبس الَّذِي نَحْنُ فِيهِ لَيْسَ لَهُ سَقْفُ ، وَ الشَّمْسِ تصهرنا بِهِ ، وَ لَا تَرَى الْهَوَاءِ، فَاَفِرَّ مِنْهُ لِضَعْفِ بَدَنِي سويعة ، وَ أَرْجِعُ

ص: 417

خَشِيتَ عَلَى النِّسَاءِ».فبينما هو يخاطبني أخاطبه و إذا بامرأة تناديه، فتركني و رجع إليها، فحققت النظر إليها و إذا بها زينب بنت علي عليه السلام تدعوه: إلى أين تمضي ياقرة عيني؟ فرجع و انحرفت عنه؛ و لم أزل أذكره و أبكي. از او: الدمعة الساكبة: ج5 ص134 و أسرار الشهادة : ج 508 و معالي السبطين: ج2 ص 167.

38 - سوره (15) الحجر آیه 40 و41.

39 - سوره (38) ص آیه 83 و 084

40 - سوره (16) النحل آیه 100 و 101.

41 - المحاسن: ج1 ص133 ب3 ح9 البرقي، عن أبيه و ابن أبي نجران، عن حماد بن عيسى، عن حريز، عن زرارة و محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «الْمُؤْمِنُ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ».و الكافي: ج3 ص 21 ح 2- علي بن إبراهيم، عن أبيه و محمد بن إسماعيل، عن الفضل بن شاذان، عن حماد، عن حريز، عن زرارة و محمد بن مسلم، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «إِنَّمَا الْوُضُوءُ مِنْ حَدٍّ وَ حُدُودِ اللَّهِ ، لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ ، إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ».و من لا يحضره الفقيه: ج1 ص 39 ح 78- و قد روي: «أَنَّ الْوُضُوءَ حَدُّ مِنْ حُدُودِ اللَّهِ ، لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يُطِيعُهُ وَ مَنْ يَعْصِيهِ ، وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُنَجِّسُهُ شَيْ ءُ ، وَ إِنَّمَا يَكْفِيهِ مِثْلُ الدَّهْنِ».و علل الشرائع: ج1 ص279 ب189 ح 1- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله ، عن يعقوب بن يزيد، عن حماد بن عيسى، - بقیه مانند الكافي -. و تهذیب الأحکام: ج 1ص 138 ب6 ح78- علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد، - بقیه مانند الكافي -.

42 - المحاسن: 1 ص133 ب3 ح7 البرقي، عن أبيه، عن صالح بن سهل الهمداني قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: جعلت فداك ! من أي شيء خلق الله طينة المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسُ أَبَداً ».و المؤمن: ص 35 ب2 ح 74 و عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ طِينَةَ الْمُؤْمِنِ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ تَخْبُثُ أَبَداً ».

ص: 418

بحار الأنوار: ج 27 ص 132 ب4 ح125 عن الإحتضار قال: و من کتاب الشفاء و الجلاء، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ طِينَةَ الْمُؤْمِنِ مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ فَلَا يُنَجِّسُ أَبَداً».و قال: «إِنْ عَمِلَ الْمُؤْمِنِ يَذْهَبُ فيمهد لَهُ فِي الْجَنَّةِ كَمَا یرسل الرَّجُلُ غُلَامَهُ فَيُفْرَشُ لَهُ»-ثم تلا: «وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِاَنفُسِهِم یَمهَدُونَ ».و المحاسن: 1 ص 133 ب 3 ح8 البرقي، عن أبيه، عن صالح بن سهل من أهل همدان قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: المؤمنون من طينة الأنبياء؟ قال: «نعم».و بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم : ص 18 ب9 ح حدثنا أحمد بن محمد... مانند المحاسن. والكافي: ج2 ص 5ح6 - محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد، ...- مانند المحاسن -.

43 - الإختصاص: ص 25 و قال محمد بن حمران: سألت الصادق عليه السلام: من أي شيء خلق الله طينة المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ».قال: قلت: فمن أي شيء خلق المؤمن؟ قال: «مِنْ طِينَةِ الْأَنْبِيَاءِ ، فَلَنْ يُنَجِّسْهُ شَيْ ءُ ».

44 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص112-115 المجلس 24 ح 2- حدثنا علي بن أحمد بن موسی الدقاق رحمه الله قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: حدثنا موسی بن عمران النخعي، عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة، عن أبيه، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: إن رسول الله صلى الله عليه وآله كان جالسا ذات يوم إذ أقبل الحسن عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّ».فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليمنى. ثم أقبل الحسين عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّ».فما زال يدنيه حتى أجلسه على فخذه اليسرى. ثم أقبلت فاطمة عليها السلام فلما رآها بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا بُنَيَّة».فأجلسها بين يديه ثم أقبل أميرالمؤمنين عليه السلام فلما رآه بکی ثم قال: «إلَىَّ إِلَيَّ یا اَخی».فما زال يدنيه حتى أجلسه إلى جنبه الأيمن. فقال له أصحابه: یا رسول الله ! ما ترى واحدا من هؤلاء إلا بكيت، أو ما فيهم من تسر برؤيته؟! فقال صلى الله عليه وآله: «وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ ، وَ

ص: 419

اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ ، إِنِّي وَ إِيَّاهُمْ لَا كَرَمَ الْخَلْقِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نسمه أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْهُمْ ، أَمَّا عَلِيُّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السَّلَامَ فَإِنَّهُ أَخِي وَ شقيقي ، وَ صَاحِبُ الْأَمْرِ بَعْدِي ، وَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، وَ صَاحِبُ حَوْضِي وَ شَفَاعَتِي ، وَ هُوَ مَوْلَى کل مُسْلِمٍ ، وَ إِمَامُ کل مُؤْمِنُ ، وَ قَائِدِ کل تَقِيٍّ ، وَ هُوَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي عَلَى أَهْلِي وَ أُمَّتِي ، فِي حَيَاتِي وَ بَعْدُ مَوْتِي ، مُحِبَّهُ مُحِبِّي ، وَ مبغضه مُبْغِضِي ، وَ بِوَلَايَتِهِ صَارَتْ أُمَّتِي مَرْحُومَةُ ، وَ بِعَدَاوَتِهِ صَارَتِ الْمُخَالَفَةِ لَهُ مِنْهَا مَلْعُونَةٍ ، وَ إِنِّي بَكَيْتُ حِينَ أَقْبَلَ لِأَنِّي ذکرت غَدَرَ الْأَمَةِ بِهِ بَعْدِي ، حَتَّى إِنَّهُ ليزال عَنْ مَقْعَدِي ، وَ قَدْ جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُ بَعْدِي ، ثُمَّ لَا يَزَالُ الْأَمْرُ حَتَّى بِهِ حتی يُضْرَبُ عَلَى قَرْنِهِ ضَرْبَةً تَخْضِبُ مِنْهَا لِحْيَتِهِ ، فِي أَفْضَلُ الشُّهُورِ « شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِي الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بینات مِنَ الْهُدَى وَ الْفُرْقَانِ».وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةَ فَإِنَّهَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ ، وَ هِيَ بَضْعَةُ مِنِّي ، وَ هِيَ وَ نُورُ عیني ، وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي ، وَ هِيَ رُوحِي الَّتِي بَيْنَ جَنْبِي ، وَ هِيَ الْحَوْرَاءِ الإنثية ، متي قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيِ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ، ظَهَرَ نُورُهَا لملائکة السَّمَاءِ كَمَا يَظْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لَا هَلِ الْأَرْضِ ، وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لملائکته : يا ملائكتی ؟ انْظُرُوا إِلَى أُمَّتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ امائي ، قَائِمَةُ بَيْنَ يَدَيِ تَرْتَعِدُ فَرَائِضِهَا مِنْ خيفتي ، وَ قَدْ أَقْبَلْتُ بقلبها عَلَى عِبَادَتِي ، أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شيعتها مِنَ النَّارِ ، وَ أَنِّي لِمَا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتَ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي ، كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلِّ بَيْتِهَا ، وَ انْتُهِكَتْ حَرَّمَتْهَا ، وَ غُصِبْتَ حَقَّهَا ، وَ مُنِعَتِ إِرْثَهَا ، وَ کسر جَنْبِهَا [ وَ کسرت جَنَّبَتْهَا ) ، وَ أُسْقِطَتِ جَنِينِهَا ، وَ هِيَ تُنَادِي : يا محمداه ! فَلَا تُجَابُ ، وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ، فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةُ مکروبة بَاكِيَةُ ، تتدانقطاع الْوَحْيُ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تتذکر فراقي أُخْرَى ، تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِي الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تهجدت بِالْقُرْآنِ ، ثُمَّ تَرَى نَفْسِهَا ذَلِيلَةُ بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عزيزة ، فَعِنْدَ ذَلِكَ يؤنسها اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ ، فنادتها بِمَا نَادَتِ بِهِ مریم بِنْتُ عِمْرَانَ ، فَتَقُولُ : يَا فَاطِمَةَ ! « إِنَّ اللَّهَ اصطفاک وَ طَهَّرَکَ وَ اصطَفَاکَ عَلى نِساءِ الْعالَمِينَ ، یا فاطِمَةُ ! اقْنُتِي لربک وَ اسْجُدِي وَ ارکَعي مَعَ

ص: 420

الراكعين »،ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعِ فتمرض فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ تمرضها وَ تونسها فِي عِلَّتِهَا ، فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ : یا رَبِّ ! إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَّاتِ ، وَ تبرمت بِأَهْلِ الدُّنْيَا فألحقني بِأَبِي ، فَيَلْحَقُهَا اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ، بِي فَتَكُونُ أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقَنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي ، فَتَقَدَّمَ عَلِيِّ مَحْزُونَةُ مکروبة ، مغمومة مَغْصُوبَةٍ مقتولة ، فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ : اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظُلِمَهَا ، وَ عَاقِبْ مِنْ غصبها ، وَ ذَلَّلَ مِنْ أَ ذُلِّهَا ، وَ خُلِّدَ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبِهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا ، فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ : آمِينَ . وَ أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ ابْنِي وَ وُلْدِي ، وَ بَضْعَةُ مِنِّي ، وَ قُرَّةُ عَيْنِي ، وَ ضِيَاءُ قَلْبِي ، وَ ثَمَرَةُ فوادي ، وَ هُوَ سَيِّدُ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْأَمَةِ ، أَمْرُهُ أَمْرِي ، وَ قَوْلُهُ قَوْلِي ، مَنْ تَبِعَهُ فانه مِنِّي ، وَ مَنْ عَصَاهُ فلیس منی ، وَ إِنِّي لَمَّا نَظَرْتُ إِلَيْهِ تَذْكِرَةُ مَا يَجْرِي عَلَيْهِ مِنَ الذُّلِّ بَعْدِي لَا يَزَالُ الْأَمْرِ بِهِ حَتَّى يُقْتَلُ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً ، فَعِنْدَ ذَلِكَ تَبْكِي الْمَلَائِكَةِ وَ السَّبْعُ الشِّدَادِ لمؤته، وَ يَبْكِيهِ كُلِّ شَيْ ءٍ، حَتَّى الطَّيْرُ فِي جَوِّ السَّمَاءِ ، وَ الْحِيتَانُ فِي جَوْفِ الْمَاءِ ، فَمَنْ بَكَاهُ لَمْ تَعْمَ عینه يَوْمَ تَعْمَى الْعُيُونِ ، وَ مَنْ حُزْنٍ عَلَيْهِ لَمْ يَحْزُنْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَحْزَنْ الْقُلُوبِ ، وَ فَمَنْ زَارَ فِي بقيعه ، ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَى الصِّرَاطِ يَوْمَ تَزِلُّ فِيهِ الْأَقْدَامُ . وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ فَإِنَّهُ مِنِّي ، وَ هُوَ ابْنِي وَ وُلْدِي ، وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ أَخِيهِ ، وَ هُوَ إِمَامِ الْمُسْلِمِينَ ،وَ مؤلى الْمُؤْمِنِينَ ، وَ خَلِيفَةُ رَبِّ العالمین ، وَ غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ ، وَ كَهْفِ مستجیرین ، وَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ أَجْمَعِينَ ، وَ هُوَ يَسُدُّ شَبَابَ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، وَ بَابُ نَجَاةُ الْأَمَةِ ، أَمْرُهُ أَمْرِي ، وَ طَاعَتِهِ طَاعَتِي ، مَنْ تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنِّي وَ مَنْ عَصَاهُ فَلَيْسَ مِنِّي ، وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهُ تَذْكِرَةُ مَا يُصْنَعُ بِهِ بَعْدِي ، كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ اسْتَجَارَ بحرمي وَ قُرْبِي ، فَلَا يُجَارُ ، فأضمه فِي مَنَامِهِ إِلَى صَدْرِي ، وَ آمُرُهُ بالرحلة عَنْ دَارٍ هِجْرَتِي ، وَ أَ بَشَرِهِ بِالشَّهَادَةِ ، فيرتحل عَنْهَا إِلَى أَرْضٍ مَقْتَلَهُ ، وَ مَوْضِعُ مَصْرَعُهُ ، أَرْضُ کرب وَ بَلَاءٍ ، وَ قُتِلَ وَ فَنَاءِ ، تَنْصُرْهُ عِصَابَةُ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ، أولئک مِنْ سَادَةُ شُهَدَاءَ أُمَّتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ، كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ قَدْ رُمِيَ بِسَهْمٍ فَخَرَّ عَنْ فَرَسٍ صَرِيعاً ، ثُمَّ يَذْبَحُ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ مَظْلُوماً »-ثُمَّ بکی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ بکی مِنْ حَوْلِهِ وَ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ بالضجيج ثُمَّ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ

ص: 421

يقول: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يلقی أَهْلِ بَيْتِي بَعْدِي»-ثم دخل منزله .

از او: بشارة المصطفى: ص197 و مثير الأحزان: ص 22 و ذوب النضار، ابن نما الحلي: ص11 و الفضائل، شاذان بن جبرئيل: ص 8 و11 و إرشاد القلوب: ج2 ص295 و المحتضر: ص 108 و إثبات الهداة: ج1 ص280 ح 150 و بحار الأنوار: ج 14 ص 205 ح 22 و ج 28 ص 37 و ج43 ص 173 ح13 و الدمعة الساكبة: ج1 ص 299 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 108 و نفس المهموم: ص 61 والجنة العاصمة: ص601. و مثل آن، المنتخب، فخر الدين الطريحي: ص 416. و المحتضر: ص 196 و چاپ جدید: ص 394 ح 373 از نوادر الحكمة نقل از کتاب «الدرالمنتقى في مناقب أهل التقى»:به سند خود از سعید بن جبیر، از ابن عباس مثل الأمالى صدوق. از او: بحار الأنوار: ج 28 ص 82 ح 43.

منابع عامه:

فرائد السمطين: ج 2 ص 34 ب7 ح 371- أنبأني الشيخ أبو طالب علي بن أنجب بن عبيد الله بن الخازن، عن كتاب الإمام برهان الدين أبي الفتح ناصر بن أبي المكارم المطرزي، عن أبي المؤيد ابن الموفق ، أنبأنا علي بن أحمد بن موسى الدقاق قال: أنبأنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي قال: أنبأنا موسی بن عمران، عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي، عن الحسن بن علي بن حمزة، عن أبيه، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس ، مانند الأمالي -

45- تهذیب الأحکام: ج6ص72 ب22 ح 7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص516 ب68ح19724

46 - الغيبة، النعماني: ص211 ب 12 ح19 - حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد ابن عقدة قال: حدثنا جعفر بن عبد الله المحمدي قال: حدثني شريف بن سابق التفليسي، عن الفضل بن أبي قرة التفليسي، عن جعفر بن محمد، عن أبيه عليهما السلام أنه قال:.

از او: بحار الأنوار: ج 45، ص80 ب 37 ح5 و ج52 ص 117 ب21 ح 39 و در آن است: «قَتلانا

ص: 422

قَتْلَى النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ». والعوالم : ج 17 ص و الدمعة الساكبة: ج4 ص305.

47 - مقتل الحسين عليه السلام، السيد المقرم: ص412-418؛ ذكر أهل التاريخ: إن سید الشهداء أفرد خيمة في حومة الميدان و كان يأمر بحمل من قتل من صحبه، و أهل بيته إليها، و كلما يؤتى بشهيد يقول عليه السلام: «قَتْلَةٍ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ».

48 - و الأخبار الطوال، احمد بن داود الدينوري المتوفي 282: ص 247-248 و ذکر منبع نکرده است: و سار، فلما انتصف النهار، و اشتد الحر، و كان ذلك في القيظ تراءت لهم الخيل، فقال الحسين لزهير بن القين: أما هاهنا مكان يلجأ إليه ؟ أو شرف نجعله خلف ظهورنا، و نستقبل من وجه واحد؟ قال له زهير: بلى، هذا جبل ذي جشم يسرة عنك، فمل بنا إليه، فإن سبقت إليه فهو كما تحب. فسار حتى سبق إليه، و جعل ذلك الجبل وراء ظهره، و أقبلت الخيل و كانوا ألف فارس مع الحربن یزید التميمي ثم اليربوعي، حتى إذا دنوا أمر الحسين عليه السلام فتيانه أن يستقبلوهم بالماء، فشربوا، و تغمرت خيلهم، ثم جلسوا جميعا في ظل خيولهم، و أعنتها في أيديهم حتى إذا حضرت الظهر، قال الحسين عليه السلام للحر: «أتصلي معنا، أو تصلي بأصحابك و أصلي بأصحابي ؟».قال الحر: بل نصلي جميعا بصلاتك. فتقدم الحسين عليه السلام، فصلی بهم جميعا. فلما انفتل من صلاته حول وجهه إلى القوم، ثم قال: «أيها الناس، معذرة إلى الله، ثم إليكم، إني لم آتكم حتى أتتني كتبكم، و قدمت على رسلكم، فإن أعطيتموني ما أطمئن إليه من عهودكم و مواثيقكم، دخلنا معكم مصرکم، و إن تكن الأخرى انصرفت من حيث جئت . فأسكت القوم، فلم يردوا عليه، حتى إذا جاء وقت العصر، نادی مؤذن الحسين ، ثم أقام، و تقدم الحسين، فصلى بالفريقين ، ثم انفتل إليهم، فأعاد مثل القول الأول . فقال الحربن یزید: و الله ما ندري ما هذه الكتب التي تذكر. فقال الحسين عليه السلام: ائتني بالخرجين اللذين فيهما كتبهم. فأتي بخرجين مملوءين كتبا فنثرت بين يدي الحر و أصحابه، فقال له الحر: يا هذا، لسنا ممن كتب إليك شيئا من هذه الكتب، و قد أمرنا أن لا نفارقك إذا لقيناك، أو نقدم بك الكوفة

ص: 423

على الأمير عبيد الله بن زياد. فقال الحسين عليه السلام: الموت دون ذلك. ثم أمر بأثقاله فحملت، و أمر أصحابه فركبوا. ثم ولى وجهه منصرفا نحو الحجاز، فحال القوم بينه و بين ذلك، فقال الحسين للحر: ما الذي تريد؟ قال: أريد و الله أن أنطلق بك إلى الأمير عبيد الله بن زیاد. قال الحسين : إذن و الله أنابذك الحرب. فلما كثر الجدال بينهما، قال الحر: إني لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت أن أفارقك، و قد رأيت رأيا فيه السلامة من حربك، و هو أن تجعل بيني و بينك طريقا لاتدخلك الكوفة، و لا تردك إلى الحجاز، تكون نصفا بيني و بينك حتى يأتينا رأي الأمير. قال الحسين: فخذ هاهنا. فآخذ متیاسرا من طريق العذيب. و من ذلك المكان إلى العذيب ثمانية و ثلاثون میلا. از او: بغية الطلب: ج6 ص 2622-2623.

أنساب الأشراف، أحمد بن یحی بن جابر البلاذري القرن 3: ج3 ص 169-171... فقال الحر: فإنا لسنا من هؤلاء الذين كتبوا إليك، و قد أمرنا إن نحن لقيناك أن لا نقاتلك، وأن نقدمك الكوفة على عبيد الله بن زياد. فقال الحسين: الموت أدني إليك من ذلك. ثم قال لأصحابه: قوموا فاركبوا. فركبت النساء، ثم أراد الإنصراف، و أمر به أصحابه. فلما ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم وبين ذلك. فقال الحسين للحر: ثكلتك أمك، ما تريد؟ فقال الحر: والله لو غيرك يقولها ما تركت ذكر أمه، و لكنه و الله مالي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما أقدر عليه. فقال الحسين: فما تريد؟ قال: أريد أن أقدمك على عبيد الله بن زیاد. قال: فإني و الله لا أتبعك. فقال الحر: و أنا و الله لا أدعك. فلما ترادا الكلام، قال له الحر: لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت أن أقدم بك الكوفة، فإذا أبيت فخذ طريقا لا يدخلك الكوفة، و لا يردك إلى المدينة، يكون بيني و بينك نصفا حتى أكتب إلى الأمير عبيد الله بن زياد، و تكتب أنت إلى يزيد بن معاوية إن أحببت ذلك، أو إلى ابن زیاد إن شئت، فلعل الله أن يرزقني العافية من أن ابتلى بشيء من أمرك. فلقيته جنود بكربلاء، فناشدهم الله.

و تاريخ الأمم و الملوك ، محمد بن جرير الطبري المتوفي 310: ج5 ص400-403 حدثت عن هشام،

ص: 424

عن أبي مخنف، قال: حدثني أبو جناب، عن عدي بن حرمله، عن عبد الله بن سليم و المذري بن المشمعل الأسديين قالا: أقبل الحسين عليه السلام حتى نزل شراف، فلما كان في السحر أمر فتيانه فاستقوا من الماء فأكثروا، ثم ساروا منها، فرسموا صدر يومهم حتى انتصف النهار ثم إن رجلا قال: الله اكبر! فقال الحسين : الله اكبر ما كبرت؟ قال: رایت النخل، فقال له الأسديان: إن هذا المكان ما رأينا به نخلة قط، قالا: فقال لنا الحسين: فما تريانه ری؟ قلنا: نراه رای هوادي الخيل، فقال: و انا و الله أرى ذلك، فقال الحسين: اما لنا ملجأ نلجأ اليه، نجعله في ظهورنا، و نستقبل القوم من وجه واحد؟ فقلنا له: بلى، هذا ذو حسم إلى جنبك، تميل اليه عن يسارك ، فإن سبقت القوم اليه فهو كما تريد، قالا: فأخذ اليه ذات اليسار، قالا: و ملنا معه فما كان بأسرع من أن طلعت علينا هوادي الخيل، فتبيناها، وعدنا، فلما رأونا و قد عدلنا عن الطريق عدلوا إلينا كأن أستتهم اليعاسيب، و كأن راياتهم أجنحة الطير، قال: فاستبقنا إلى ذي حسم، فسبقناهم اليه، فنزل الحسين، فأمر بأبنيته فضربت، و جاء القوم و هم الف فارس مع الحر بن یزید التميمي اليربوعي حتى وقف هو و خیله مقابل الحسين في حر الظهيره، و الحسين و أصحابه معتمون متقلد و أسيافهم، فقال الحسين لفتیانه: اسقوا القوم و ارووهم من الماء و رشفوا الخيل ترشیفا، فقام فتيانه فرشفوا الخيل ترشیفا، فقام فتية و سقوا القوم من الماء حتى ارووهم، و أقبلوا يملئون القصاع و الأتوار و الطساس من الماء ثم يدنونها من الفرس، فإذا عب فيه ثلاثا أو أربعا او خمسا عزلت عنه، و سقوا آخر حتی سقوا الخيل كلها. قال هشام: حدثني لقيط، عن علي بن الطعان المحاربي: كنت مع الحربن یزید، فجئت في آخر من جاء من أصحابه ، فلما راى الحسين ما بي و بفرسي من العطش قال: أنخ الراويه . و الراويه عندي السقاء . ثم قال: يا بن أخ، أنخ الجمل، فأنخته، فقال: اشرب، فجعلت كلما شربت سال الماء من السقاء، فقال الحسين : اخنث السقاء- ای اعطفه - قال: فجعلت لا ادري كيف افعل ؟ قال: فقام الحسين فخنثه، فشربت و سقیت فرسي قال: وكان مجيء الحربن یزید و مسيره الى الحسين من القادسية، وذلك أن عبید

ص: 425

الله بن زیاد لما بلغه إقبال الحسين بعث الحصين ابن تميم التميمي- وكان على شرطه - فأمره أن ينزل القادسية، و أن يضع المسالح فينظم ما بين القطقطانة إلى خفان، و قدم الحر بن يزيد بين يديه في هذه الألف من القادسية، فيستقبل حسينا. قال: فلم يزل موافقا حسینا حتى حضرت الصلاة صلاة الظهر، فامر الحسين الحجاج بن مسروق الجعفي ان يؤذن، فاذن، فلما حضرت الإقامة خرج الحسين في إزار و رداء و نعلين، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس! إنها معذره إلى الله عزوجل و إليكم، إني لم آتكم حتى أتتني كتبكم، و قدمت على رسلكم: أن أقدم علينا، فإنه ليس لنا إمام، لعل الله يجمعنا بك على الهدى، فإن کنتم على ذلك فقد جئتكم، فإن تعطوني ما أطمان اليه من عهودكم و مواثيقكم أقدم مصركم، و إن لم تفعلوا و کنتم لمقدمي کارهين انصرفت عنكم الى المكان الذي اقبلت منه إليكم. قال: فسكتوا عنه و قالوا للمؤذن: أقم، فأقام الصلاة، فقال الحسين عليه السلام للحر: أتريد أن تصلي بأصحابك؟ قال: لا، بل تصلي أنت و نصلي بصلاتك، قال: فصلى بهم الحسين ، ثم إنه دخل و اجتمع إليه أصحابه، و انصرف الحر إلى مكانه الذي كان به، فدخل خيمة قد ضربت له، فاجتمع إليه جماعة من أصحابه، و عاد أصحابه إلى صفهم الذي كانوا فيه، فأعادوه، ثم أخذ كل رجل منهم بعنان دابته و جلس في ظلها، فلما كان وقت العصر أمر الحسين أن يتهيئوا للرحيل ثم إنه خرج فأمر منادیه فنادى بالعصر، و أقام فاستقدم الحسين فصلى بالقوم ثم سلم، و انصرف إلى القوم بوجهه فحمد الله و أثنى عليه ثم قال: أما بعد، ايها الناس! فإنكم إن تتقوا و تعرفوا الحق لأهله يكن أرضى لله، و نحن أهل البيت أولى بولاية هذا الأمر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم، و السائرين فيكم بالجور و العدوان ، و إن أنتم كرهتمونا، و جهلتم حقنا، و كان رأيكم غير ما أتتني كتبكم، و قدمت به على رسلكم، انصرفت عنكم. فقال له الحربن یزید: إنا و الله ما ندري ما هذه الكتب التي تذكر! فقال الحسين: یا عقبه بن سمعان، أخرج الخرجين اللذين فيهما كتبهم إلي، فأخرج خرجين مملوءين صحفا، فنشرها بين أيديهم، فقال الحز: فإنا لسنا من هؤلاء الذين

ص: 426

كتبوا إليك، و قد أمرنا إذا نحن لقيناك ألا نفارقك حتى نقدمك على عبيد الله بن زياد، فقال له الحسين: الموت أدني إليك من ذلك، ثم قال لأصحابه: قوموا فاركبوا، فركبوا و انتظروا حتى ركبت نساؤهم، فقال لأصحابه: انصرفوا بنا، فلما ذهبوا لينصرفوا حال القوم بينهم و بين الإنصراف، فقال الحسين للحر: ثكلتك أمك؟ ما تريد؟ قال: أما و الله لو غيرك من العرب يقولها لي و هو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر أمه بالثكل أن اقوله كائنا من كان، و لكن و الله مالي إلى ذكرأمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه، فقال له الحسين: فما تريد؟ قال الحر: أريد و الله أن انطلق بك إلى عبيد الله بن زیاد، قال له الحسين : إذن و الله لا اتبعك، فقال له الحر: إذن و الله لا أدعك، فترادا القول ثلاث مرات، و لما كثر الكلام بينهما قال له الحر: إني لم أؤمر بقتالك، و إنما أمرت ألا أفارقك حتى أقدمك الكوفه، فإذا أبيت فخذ طريقا لا تدخلك الكوفه، و لا تردك إلى المدينة، تكون بيني و بينك نصفا حتى أكتب إلى ابن زیاد، و تكتب أنت إلى يزيد ابن معاوية إن أردت أن تكتب اليه، أو إلى عبيد الله بن زیاد إن شئت ، فلعل الله إلى ذاك أن يأتي بأمريرزقني فيه العافية من أن أبتلى بشيء منأمرك، قال : فخذ هاهنا، فتیاسر عن طريق العذيب و القادسية، و بينه و بين العذيب ثمانية وثلاثون ميلا ثم إن الحسين سار في أصحابه و الحر يسايره.

و الفتوح، ابن اعثم الكوفي المتوفي 314: ج5 ص134-140 قال: فتكلم الحر بن یزید بينه و بين أصحابه، فقال: أبا عبد الله ! ما نعرف هذه الكتب و لا من هؤلاء الرسل. قال: فالتفت الحسين إلى غلام له يقال له عقبة بن سمعان فقال: يا عقبة! هات الخرجين اللذين فيهما الكتب. فجاء عقبة بكتب أهل الشام و الكوفة، فنثرها بين أيديهم، ثم تنحي، فتقدموا و نظروا إلى عنوانها، ثم تنحوا، فقال الحربن یزید : أبا عبد الله ! لسنا من القوم الذين كتبوا إليك هذه الكتب، و قد أمرنا إن لقيناك لا نفارقك حتى نأتي بك على الأمير. فتبسم الحسين، ثم قال: يا ابن الحر! أو تعلم أن الموت أدنى [إليك] من ذلك. ثم التفت الحسين، فقال: احملوا النساء ليركبوا حتى ننظر ما الذي يصنع هذا و أصحابه! قال: فركب أصحاب الحسين، و ساقوا النساء بين أيديهم. فقدمت خیل

ص: 427

الكوفة حتى حالت بينهم و بين المسير، فضرب الحسين بيده إلى سيفه،ثم صاح بالحر: ثكلتك أمك ! ما الذي تريد أن تصنع؟ فقال الحر: أما و الله لو قالها غيرك من العرب لرددتها عليه كائنا من كان، و لكن لا و الله ما [لي] إلى ذلك سبيل من ذكر أمك، غير أنه لا بد أن أنطلق بك إلى عبيد الله بن زياد. فقال له الحسين : إذا و الله لا أتبعك أو تذهب نفسي. قال الحر: إذا و الله لا أفارقك أو تذهب نفسي و أنفس أصحابي. قال الحسين: برز أصحابي وأصحابك، و أبرز إلي، فإن قتلتني خذ برأسي إلى [ابن] زیاد، و إن قتلتك أرحت الخلق منك. فقال الحر: أبا عبد الله ! إني لم أؤمر بقتلك، و إنما أمرت أن لا أفارقك أو أقدم بك على ابن زیاد، و أنا و الله کاره إن يبتليني الله بشيء من أمرك غير أني قد أخذت ببيعة القوم و خرجت إليك، و أنا أعلم أنه لا يوافي القيامة أحد من هذه الأمة إلا و هو يرجو شفاعة جدك محمد صلى الله عليه و سلم. و أنا خائف إن أنا قاتلتك أن أخسر الدنيا و الآخرة، و لكن أنا أبا عبد الله ! لست أقدر الرجوع إلى الكوفة في وقتي هذا، و لكن خذ عني هذا الطريق، و امض حيث شئت حتى أكتب إلى ابن زیاد أن هذا خالفني في الطريق، فلم أقدر عليه و أنا أنشدك الله في نفسك. فقال الحسين : يا حر! كأنك تخبرني أني مقتول ! فقال الحر: أبا عبد الله! نعم، ما أشك في ذلك إلا أن ترجع من حيث جئت. فقال الحسين : ما أدري ما أقول لك، و لكني أقول كما قال أخوالأوس حيث يقول:

سأمضي و ما بالموت عار على الفتي *** إذا ما نوی خیرا و جاهد مسلما

و واسي الرجال الصالحين بنفسه *** و فارق مذموماض و خالف مجرما

أقدم نفسي لا أريد بقاءها *** لتلقي خميسا في الوغاء عرمرما

فإن عشت لم ألم و إن مت لم أذم *** كفي بك ذلا أن تعيش مرغما

مقاتل الطالبيين، أبو الفرج الأصفهاني المتوفي 362: ص 74 چاپ نجف از أبو مخنف: ... و مضى حتى دنا من الحربن یزید، فلما عاين أصحابه العسکر من بعيد كبروا. فقال لهم الحسين: ما هذا التكبير؟ قالوا: رأينا النخل. فقال بعض أصحابه: ما بهذا الموضع و الله نخل، و لا أحسبكم ترون

ص: 428

إلا هوادي الخيل، و أطراف الرماح. فقال الحسين: و أنا و الله أرى ذلك. فمضوا لوجوههم، و لحقهم الحربن يزيد في أصحابه، فقال للحسين: إني أمرت أن أنزلك في أي موضع لقيتك، و اجعجع بك، و لا أتركك، أن تزول من مكانك. قال: إذا أقاتلك، فاحذر أن تشقی بقتلي، ثكلتك أمك. فقال: أما و الله لو غيرك من العرب يقولها، و هو على مثل الحال التي أنت عليها، ما تركت ذكر أمه بالثكل . أن أقوله كائنا من كان، و لكن و الله ما لي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه. و مقتل الحسين عليه السلام، أخطب خوارزم المتوفي 568: ج1 ص228-233 قال عبد الله بن سليمان؛ و المنذر بن المشمعل - الأسديان - : كنا نساير الحسين .... و المنتظم، السبط ابن الجوزي المتوفی 597: ج5 ص 335-336 ذکر منبع نکرده است. و تذکرة الخواص، السبط ابن الجوزي المتوفی 597: ص 232. و الكامل في التاريخ، ابن الأثير القرن 7: ج3 ص 279-280 و چاپ دیگری: ج4 ص46-48 و نهاية الإرب، أحمد بن عبد الوهاب النويري القرن 8: ج20 ص 416-418 و البداية و النهاية، إسماعيل بن کثیر دمشقي المتوفي 774: ج8 ص 173.

49 - الإرشاد: ج2 ص 73-80 و روی عبد الله بن سليمان و المنذر بن المشمعل الأسديان قالا: لما قضينا حجنا لم تكن لنا همة إلا اللحاق بالحسين عليه السلام في الطريق لننظر ما يكون من أمره فأقبلنا ترقل بنا نیاقنا مسرعين حتى لحقنا بزرود فلما دنونا منه ... فقال الحسين عليه السلام للحر: ثكلتك أمك ما تريد؟ فقال له الحر: أما لوغيرك من العرب يقولها لي و هو على مثل الحال التي أنت عليها ما تركت ذكر أمه بالشكل كائنا من كان و لكن و الله ما لي إلى ذكر أمك من سبيل إلا بأحسن ما يقدر عليه. فقال له الحسين عليه السلام: فما تريد؟ قال: أريد أن أنطلق بك إلى الأمير عبيد الله بن زیاد .... و إعلام الوری: ج1 ص449 و روضة الواعظين: ج1 ص179 و مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص96. رک. اللهوف: ص 76-80 آن فراز از سخنان منسوب به امام و حر را ندارد.

ص: 429

50 - تاريخ الطبري: ج5 ص427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم أن الحربن یزید لما زحف عمر بن سعد قال له: أصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تسقط الرءوس و تطيح الأيدي، قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: أما و الله لو كان الأمر إلى لفعلت، و لكن أميرك قد أبى ذلك، قال: فأقبل حتى وقف من الناس موقفا، و معه رجل من قومه يقال له قرة بن قیس، فقال: يا قرة! هل سقیت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: إنما تريد أن تسقيه؟ قال: فظننت و الله إنه يريد أن يتنحی فلا يشهد القتال، و کره أن أراه حين يصنع ذلك، فيخاف أن أرفعه عليه، فقلت له: لم أسقه، و أنا منطلق فساقيه، قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه، قال: فو الله لو أنه اطلعني على الذي يريد لخرجت معه إلى الحسين، قال: فأخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر ابن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ أتريد أن تحمل؟ فسکت و اخذه مثل العرواء، فقال له: يا بن يزيد! والله إن أمرك لمريب، و الله ما رایت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن، و لو قيل لي: من أشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك ؟ قال: إلى و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب فرسه فلحق بحسين عليه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا بن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لا إله إلا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزله فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم و أما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و و الله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك، و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك لي توبه؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر بن یزید، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحر إن شاء الله في الدنيا و

ص: 430

الآخرة، إنزل، قال: أنا لك فارسا خیرمني راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. قال الحسين: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. فاستقدم أمام اصحابه ثم قال: أيها القوم! ألا تقبلون من حسين خصلة من هذه الخصال التي عرض عليكم فيعافيكم الله من حربه و قتاله؟ قالوا: هذا الأمير عمر بن سعد فكلمه، فكلمه بمثل ما کلمه به قبل، و بمثل ما کلم به اصحابه، قال عمر: قد حرصت، لو وجدت إلى ذلك سبيلا فعلت، فقال: يا أهل الكوفة ! لأمكم الهبل و العبر إذ دعوتموه حتى إذا أتاكمأأسلمتموه، و زعمتم أنكم قاتلوا أنفسكم دونه، ثم عدوتم عليه لتقتلوه ، أمسكتم بنفسه، و أخذتم بكظمه، و أحطتم به من كل جانب، فمنعتموه التوجه في بلاد الله العريضة حتى يأمن و يأمن أهل بيته، و أصبح في أيديكم كالأسير لا يملك لنفسه نفعا، و لا يدفع ضرا، و حلاتموه و نساءه و أصيبيته و أصحابه عن ماء الفرات المجاري الذي يشربه اليهودي و المجوسي و النصراني، و تمرغ فيه خنازير السواد و کلابه، و ها هم أولاء قد صرعهم العطش، بئسما خلفتم محمدا في ذريته! لا سقاكم الله يوم الظمأ إن لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه. فحملت عليه رجاله لهم ترميه بالنبل، فأقبل حتى وقف أمام الحسين.

مقتل أبي مخنف (مستخرج از کتب): ص 74-76- و صار الإمام عليه السلام ينظر يمينا و شمالا، فلم يرأحدا حوله من أصحابه و أنصاره إلا قتيل، و جدیل، و طریح و جریح، فنادى: «أَمَّا مَنِ مُغِيثٍ يغيثنا ؟ أَمَّا مَنِ مجیر یجیرنا ؟ أَمَّا مَنِ نَاصِرُ يَنْصُرُنا ؟ أَمَّا مَنِ طَالِبٍ لِلْجَنَّةِ فيذب عَنَّا ؟ أَمَّا مَنِ خَائِفُ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فيرحمنا ؟ أَمَّا مَنِ مَعِينٍ فَيَكْشِفُ الْكَرْبِ عَنَّا؟».ثم أنشأ يقول:

أنا ابن علي الطهر من آل هاشم *** كفاني بهذا مفخرا حين أفخر

وفاطمة أمي و جدي محمد *** و عمي هو الطيار في الخلد جعفر

بنا بين الله الهدى عن ضلالة *** و نحن سراج الله في الأرض نزهر

ص: 431

و نحن ولاة الحوض نسقي محبنا *** بكأس رسول الله من ليس ینکر

و شيعتنا في الخلق أكرم شيعة *** و باغضنا يوم القيامة يخسر

و طوبى لعبد زارنا بعد موتنا *** بجنة عدن صفوها لا يكدر.

قال أبو مخنف: فوقع كلامه في مسامع الحر رحمه الله، فأقبل على ابن أخيه قرة، و قال : أتنظر إلى الحسين عليه السلام يستغيث فلا يغاث، و يستجير فلا يجار، قد قتلت أنصاره و بنوه، و قد أصبح بين مجادل و مخاذل ، فهل لك أن تسير بنا إليه، و تقاتل بين يديه ؟ فإن الناس عن هذه الدنيا راحلة، و کرامات الدنيا زائلة، فلعلنا نفوز بالشهادة، و نكون من أهل السعادة . فقال له: ما لي بذلك حاجة. فتركه، و أقبل على ولده، و قال له: يا بني! لا صبر لي على النار، و لا على غضب الجبار، و لا أن يكون غدا خصمي أحمد المختار، یا بني ! أما ترى الحسين عليه السلام يستغيث فلا يغاث، و يستجيرفلايجار، یابني! سربنا إليه نقاتل بين يديه، فلعلنا نفوز بالشهادة ، و نكون من أهل السعادة. فقال له ولده: حبا و كرامة. قال: ثم إنهما حملا من عسکر ابن زیاد لعنه الله ، كأنهما يريدان القتال حتى هجما على الحسين عليه السلام، فنزل الحر رحمه الله عن ظهر جواده، و طأطأ رأسه، و جعل يقبل يد الحسين عليه السلام و رجليه، و هو يبكي بكاء شديدا. فقال له الحسين عليه السلام: «إرفع رَأْسَكَ یا شَیخُ».فرفع رأسه، و قال : يا مولاي ! أنا الذي منعتك عن الرجوع، و الله يا مولاي ما علمت أن القوم يبلغون منك هذا، و قد جئتك تائبا مما كان مني، و مواسيك بنفسي، و قليل في حقك يا مولاي أن تكون نفسي لك الفداء، و ها أنا ألقي حمامي يا مولاي بين يديك، فهل من توبة عند ربي ؟ فقال له عليه السلام: «إِنَّ تُبْتُ ، تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ ، وَ يُغْفَرُ لَكَ ، وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ». از او: أسرار الشهادة: ص 289 و الدمعة الساكبة:ج4 ص291-292 و وسيلة الدارين: ص 129.

51 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص154-164 مجلس 30 ح1 و چاپ بعثت ص 218- حدثنا الشيخ الفقيه أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسی بن بابويه القمي رحمه الله قال: حدثنا

ص: 432

محمد بن عمر البغدادي الحافظ رحمه الله قال: حدثنا أبو سعيد الحسن بن عثمان بن زیاد التستري من كتابه قال: حدثنا إبراهيم بن عبيد الله بن موسی بن يونس بن أبي إسحاق السبيعي قاضي بلخ قال: حدثتني مريسة بنت موسی بن يونس بن أبي إسحاق و كانت عمتي قالت: حدثتني صفية بنت يونس بن أبي إسحاق الحمدانية و كانت عمتي قالت: حدثتني بهجة بنت الحارث بن عبد الله التغلبي، عن خالها عبد الله بن منصور و كان رضيعا لبعض ولد زید بن علي عليه السلام قال: سألت جعفر بن محمد بن علي بن الحسين عليه السلام فقلت: حدثني عن مقتل ابن رسول الله صلى الله عليه وآله فقال: «حَدَّثَنِي أَبِي ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ : لَمَّا حَضَرَتْ مُعَاوِيَةَ الْوَفَا دَعَا ابْنَهُ يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَأَجْلَسَهُ بَيْنَ يَدَيَّ فَقَالَ لَهُ : يا بنی ! إِنِّي قَدْ ذَلَّلْتَ لَكَ الرِّقابِ الصِّعَابَ وَ وطدت لَكَ الْبِلَادِ وَ جَعَلْتُ الملک وَ مَا فِيهِ لَكَ طِعْمَةً وَ إِنِّي أَخْشَى عَلَيْكِ مِنْ تلاثة نَفَرٍ يُخَالِفُونَ عَلَيْكَ بجهدهم وَ هُمْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ وَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ فَأَمَّا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَهُوَ معک فَالْزَمْهُ وَ لَا تَدَعْهُ وَ أَمَّا عَبْدُ اللَّهِ بْنِ الزُّبَيْرِ فَقَطَعَهُ إِنْ ظَفِرْتُ بِهِ إِرْباً إِرْباً فَإِنَّهُ يَجْثُو لک كَمَا يَجْثُو الْأَسَدِ لفريسته وَ یواربك مواربة الثَّعْلَبِ لِلْكَلْبِ وَ أَمَّا الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقْدُ عَرَفْتَ حَظُّهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ مِنَ لَحْمِ رَسُولَ اللَّهِ وَدَمِهِ وَ قَدْ عَلِمْتَ لَا مَالَتْ أَنَّ أَهْلَ الْعِرَاقِ سیخرجونه إِلَيْهِمْ ثُمَّ يخذلونه وَ یضیعونه فَإِنْ ظَفِرْتُ بِهِ فَاعْرِفْ حَقَّهُ وَ مَنْزِلَتِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَا تُؤَاخِذْهُ بِفِعْلِهِ وَ مَعَ ذَلِكَ فَإِنَّ لَنَا بِهِ خَلَطَتْ وَ رَحِماً وَ إِيَّاكَ أَنْ تَنَالَهُ بِسُوءٍ وَ يَرَى مِنْكِ مَكْرُوهاً . قَالَ فَلَمَّا هَلَكَ معاويه وَ تولی الْأَمْرِ بَعْدَهُ يَزِيدَ بَعَثَ عَامِلِهِ عَلَى مَدِينَةٍ رَسُولَ اللَّهِ وَ هُوَ عَمِّهِ عتبه بْنِ أَبِي سفیان فَقَدِمَ الْمَدِينَةِ وَ عَلَيْهَا مَرْوَانُ بْنُ الْحَكَمِ وَ كَانَ عَامِلٍ مُعَاوِيَةَ فَأَقَامَهُ عتبه مِنْ مَكَ نِهِ وَ جَلَسَ فِيهِ لينفذ فِيهِ أَمَرَ يَزِيدُ فَهَرَبَ مَرْوَانَ فَلَمْ یقدر عَلَيْهِ ؛ وَ بُعِثَ عُتْبَةَ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ فَقَالَ : إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَمَرَكَ أَنْ تُبَايِعَ لَهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : یا عُتْبَةَ ؛ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّا أَهْلُ بَيْتِ الْكَرَامَةِ وَ مَعْدِنُ الرِّسَالَةِ وَ أَعْلَامَ الْحَقِّ الَّذِي أَوْدَعَهُ اللَّهُ وَ عَزَّ وَ جَلَّ قُلُوبِنَا وَ أَنْطَقَ بِهِ أَلْسِنَتُنَا فَنَطَقَتْ بِإِذْنٍ

ص: 433

اللَّهُ عزوجل وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ : إِنَّ الخلاقة مُحَرَّمَةُ عَلَى وُلْدِ أَبِي سفیان وَ كَيْفَ أُبَايِعُ أَهْلِ بَيْتِي قَدْ قَالَ فِيهِمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ هَذَا ؟ ! فَلَمَّا سَمِعَ عُتْبَةَ ذَلِكَ دَعَا الْكَاتِبِ وَ كَتَبَ بِسْمِ اللَّهِ الرحمان الرَّحِيمِ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ يَزِيدَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ عُتْبَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَمَّا بَعْدُ فَانِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ لَيْسَ يری لَكَ خِلَافَةٍ وَ لَا بَيْعَةُ فَرَأْيُكَ فِي أَمْرِهِ وَ السَّلَامُ . فَلَمَّا وَرَدَ الْكِتَابُ عَلَى يَزِيدُ لَعَنَهُ اللَّهُ كَتَبَ الْجَوَابُ إِلَى عَتَبَةِ : أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَعَجِّلْ عَلِيِّ بجوابه وَ بَيِّنْ لِي فِي كِتَابِكَ کل مَنْ فِي طَاعَتِي أَوْ خَرَجَ عَنْهَا وَ لیكن مَعَ الْجَوَابُ رَأْسِ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ . فَبَلَغَ ذَلِكَ الْحُسَيْنُ فَهُمْ بِالْخُرُوجِ مِنْ أَرْضِ الْحِجَازِ إِلَى أَرْضِ الْعِرَاقِ فَلَمَّا أَقْبَلَ اللَّيْلُ رَاحَ إِلَى مَسْجِدِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرِ فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى الْقَبْرِسَطَعَ لَهُ نُورُ مِنِ الْقَبْرِ فَعَادَ إِلَى مَوْضِعِهِ فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الثَّانِيَةُ رَاحَ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرَ فَقَامَ يُصَلِّي فَأَطَالَ فَنَعَسَ وَ هُوَ سَاجِدُ فَجَاءَهُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ فِي مَنَامِهِ فاخذ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ يَقِيلُ عَيْنَيْهِ وَ يَقُولُ : بِأَبِي أَنْتَ كَأَنِّي أَرَاكَ مُرَمَّلًا بِدَمِكَ بَيْنَ عِصَابَةُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ یرجون شَفَاعَتِي مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ خَلَاقٍ . یا بَنِي ! إنک قَادِمُ عَلَى أَبِيكَ وَ أمک وَ أَخِيكَ وَ هُمْ مشتاقون إِلَيْكَ وَ إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتُ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ . فَانْتَبَهَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ مَنْ نَوْمِهِ باکیا فاتی أَهْلِ بَيْتِهِ فَأَخْبَرَهُمْ بالرؤيا وَ وَدْعِهِمُ وَ حَمَلَ أَخَوَاتِهِ عَلَى الْمَحَامِلُ وَ ابْنَتُهُ وَ ابْنَ أَخِيهِ الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ ثُمَّ سَارَ فِي أَحَدُ وَ عِشْرِينَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْهُمْ أَبُو بَكْرِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ عُثْمَانَ بْنِ عَلِيٍّ وَ الْعَبَّاسِ بْنَ عَلِيٍّ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْلِمٍ بْنِ عَقِيلٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ الْأَكْبَرُ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَصْغَرَ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بِخُرُوجِهِ فَقَدِمَ رَاحِلَتِهِ وَ خَرَجَ خَلْفَهُ مُسْرِعاً فأدرکه فِي بَعْضِ الْمَنَازِلِ فَقَالَ : أَيْنَ ترید یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! قَالَ : الْعِرَاقِ . قَالَ : مَهْلًا ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ . فَأَبَى الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَلَيْهِ ؛ فَلَمَّا رَأَى ابْنِ عُمَرَ إباءه قَالَ : يَا أَبَا عبدالله ! اكْشِفْ لِي عَنِ الْمَوْضِعِ الَّذِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُقَبِّلَهُ ، فَكَشَفَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ

ص: 434

سُرَّیِهِ فَقَبَّلَهَا ابْنِ عُمَرَ ثَلَاثاً وَ بکی ، وَ قَالٍ : أَسْتَوْدِعُكَ اللَّهِ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فإنک مَقْتُولُ فِي وَجْهِكَ هَذَا . فَسَارَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابِهِ ، فَلَمَّا نَزَلُوا ثَعلَبِیَّةَ وَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ بشربن غَالِبٍ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ! أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «يَوْمَ نَدْعُوا کل أُناسٍ بِإِمامِهِمْ »قَالَ : إِمَامُ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ ، وَ إِمَامُ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا ، هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّارِ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ : «فَرِيقُ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقُ فِي السَّعِيرِ ، ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ الْعُذَيْبَ ، فَقَالَ فِيهَا قَائِلَةَ الظَّهِيرَةِ ثُمَّ انْتَبَهَ مِنْ نؤمه باکیا ، فَقَالَ لَهُ ابْنِهِ : مَا يُبْكِيكَ يَا أَبَةِ ؟ فَقَالَ : يا بَنِي ! إِنَّهَا سَاعَةُ لاتکذب الرُّؤْيَا فِيهَا وَ إِنَّهُ عَرَضَ لِي فِي مَنَامِي عَارِضُ فَقَالَ : تسرعون السَّيْرِ وَ الْمَنَايَا تسیربکم إِلَى الْجَنَّةِ . ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ الرهيمة فَوَرَدَ عَلَيْهِ رَجُلُ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةُ يُكَنَّى أباهرم فَقَالَ : یا ابْنِ النَّبِيِّ ! مَا الَّذِي أخرجک مِنَ الْمَدِينَةِ ؟ فَقَالَ : وَيْحَكَ يَا أَبَا هَرَمُ !شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا مَالِي فَصَبَرْتُ ، وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبَتِ ، وَ ايْمُ اللَّهِ ليقتلني ثُمَّ ليلبسنهم اللَّهُ ذُلًّا شَامِلًا وَ سَيْفاً قَاطِعاً وَ لَيُسَلِّطَنَّ عَلَيْهِمْ مِنْ يذلهم . قَالَ : وَ بَلَغَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زیاد وَ لَعَنَهُ اللَّهُ الْخَبَرَ وَ أَنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَدْ نَزَلَ الرهيمية [الرهيمة]] فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ فِي أَلْفِ فَارِسٍ . قَالَ الْحُرِّ . فَلَمَّا خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي مُتَوَجِّهاً نحوالحسين عَلَيْهِ السَّلَامُ نُودِيتُ ثَلَاثاً : یا حُرُّ ! أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ .فَالْتَفَتَ فَلَمْ أَرَ أَحَداً ، فَقُلْتُ : ثكلت الْحُرِّ أُمِّهِ ، يَخْرُجُ إِلَى قِتَالِ ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يُبَشِّرُ بِالْجَنَّةِ ! فرهقه عِنْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ فَأَمَرَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ابْنِهِ فَأَذَّنَ وَ أَقَامَ وَ قَامَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَصَلَّى بِالْفَرِيقَيْنِ جَمِيعاً فَلَمَّا سَلَّمَ وَثَبَ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ : السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ مَنْ أَنْتِ عَبْدُ اللَّهِ ؟ فَقَالَ : أَنَا الحربن يَزِيدُ . فَقَالَ : یا حُرُّ ! أَ عَلَيْنَا أَنْ لَنَا ؟ فَقَالَ الْحُرِّ : وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ بَعَثْتُ لقتالك ، وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرُ مِنْ قَبْرِي وَ نَاصِيَتِي مَشْدُودَةُ إِلَى رِجْلِي ، وَ يَدِي مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِي ، وَ أَكَبَّ عَلَى حُرٍّ وَجْهِي فِي النَّارِ ، یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَيْنَ تَذْهَبُ ؟ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ فإنک مَقْتُولُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ :

ص: 435

أَمْضِي فَمَا بالمؤت عَارُ عَلَى الْفَتَى *** إِذَا مَا نوی حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً

وَ وَاسَى الرِّجَالِ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ *** وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً

فَإِنْ مِتَّ لِمَ أَ نَدِمَ وَ إِنْ عِشْتُ لَمْ أَلَمَ *** كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَمُوتَ وَ ترغما

ثُمَّ سَارَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّى نَزَلَ القطقطانیة فَنَظَرَ إِلَى فُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ : لِمَنْ هَذَا الْفُسْطَاطَ ؟ فَقِيلَ : لِعُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُرِّ الْحَنَفِيِّ [الْجُعْفِيُّ] ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَقَالَ : أَيُّهَا الرَّجُلِ ! إنک مُذْنِبُ خَاطِئُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخُذُكَ بِمَا أَنْتَ صَانِعُ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي ساعتک هَذِهِ فتنصرني وَ يَكُونُ جَدِّي شفيعک بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى . فَقَالَ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَ اللَّهُ لؤ نُصْرَتِكَ لَكُنْتَ أَوَّلَ مَقْتُولُ بَيْنَ يَدَيْكَ ، وَ لَكِنَّ هَذَا فَرَسِي خُذْهُ إِلَيْكَ فَوَ اللَّهِ مَا رَكِبْتَهُ . قَطُّ وَ أَنَا أَرُومُ شَيْئاً إِلَّا بَلَغَتْهُ وَ لَا أَرَادَنِي أَحَدُ إِلَّا نَجَوْتُ علیه فَدُونَكَ فَخِذِهِ ، فَأَعْرَضَ عَنْهُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ : لَا حَاجَةَ لَنَا فِيكَ وَ لَا فِي فَرَسِكَ «وَ مَا کُنتُ متخد الْمُضِلِّينَ عَضُداً ، وَ لَكِنَّ فَرَّ فَلَا لَنَا وَ لَا عَلَيْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ واعيتنا أَهْلِ الْبَيْتِ ثُمَّ لَمْ يجبنا کبه اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ . ثُمَّ سَارَ حتی نُزُلاً کربلاء فَقَالَ : أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا ؟ فَقِيلَ : هَذَا كَرْبَلَاءَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ، فَقَالَ : هَذَا وَ اللَّهِ يَوْمَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ هَذَا الْمَوْضِعُ الَّذِي يُهَرَاقُ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ یباح فِيهِ حريمنا . فَأَقْبَلَ عبید اللَّهِ بْنِ زیاد عسکره حَتَّى عسکر بِالنُّخَيْلَةِ وَ بَعَثَ إِلَى الْحُسَيْنِ عَلَيَّ السَّلَامُ رَجُلًا يُقَالُ لَهُ عُمَرُ بْنِ سَعْدٍ فِي أَرْبَعَةِ آلَافِ فَارِسَ وَ أَقْبَلَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُصَيْنِ التَّمِيمِيِّ فِي أَلْفِ فَارِسٍ یتبعه شَبَثِ بْنِ رِبْعِيٍّ فِي أَلْفِ فَارِسَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ الْكِنْدِيُّ أَيْضاً فِي أَلْفِ فَارِسَ وَ کتب لِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى النَّاسِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَ يُطِيعُوهُ ، فَبَلَغَ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ أَنَّ عُمَرَ سَعْدِ یسامر الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ يُحَدِّثُهُ وَ يُكْرَهُ قِتَالُهُ ، فَوُجِّهَ إِلَيْهِ شِمْرُ بْنُ ذِي الْجَوْشَنِ فِي أَرْبَعَةِ آلَافِ فَارِسَ وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ : إِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَلَا تُمهِلَنَّ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ خُذْ بِکَظمِهِ وَ حَلَّ بَيْنَ الْمَاءِ وَ بین الْمَاءِ وَ بینه کما حِيلَ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ بَيْنَ الْمَاءِ يَؤُمُّ الدَّارِ . فَلَمَّا وَصَلَ الْكِتَابُ إِلَى عُمَرَ بْنِ سعډ لَعَنَهُ اللَّهَ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنادى : إِنَّا قَدْ

ص: 436

أَجَلِنَا حُسَيْناً وَ أَصْحَابُهُ يَؤُمُّهُمْ وَ لَيْلَتِهِمْ . فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَىَّ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ ، فَقَامَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي أَصْحَابِهِ خَطِيباً فَقَالَ : اللَّهُمَّ إِنِّي لَا أَعْرِفُ أَهْلُ بَيْتٍ أَبَرُّ وَ لَا أَزْكَى وَ لَا أَطْهُرُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَا أَصْحَاباً هُمْ خیر مِنْ أَصْحَابِي وَ قَدْ نَزَلَ بِي مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍّ مِنْ بَيْعَتِي لَيْسَتْ لِي فِي أعناقکم بِيعَةُ وَ لَا لِي عَلَيْكُمْ ذِمَّةً وَ هَذَا اللَّيْلُ قَدْ غشيکم فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادُهُ فَإِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا يطلبوني وَ لَوْ ظَفِرُوا بِي لذهلوا عَنْ طَلَبِ غَيْرِي . فَقَامَ إِلَيْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ بْنِ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! ماذا يَقُولُ لَنَا النَّاسُ إِنْ نَحْنُ خذلنا شیخنا وَ كَبِيرَنَا وَ سیدنا وَ ابْنَ سَيِّدِ الْأَعْمَامِ وَ ابْنِ نبینا سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ نَضْرِبُ مَعَهُ بسیف وَ لَمْ نُقَاتِلُ مَعَهُ بِرُمْحٍ ؟ ! لَا وَ اللَّهِ أَوْ نَرْدُ موردك وَ نَجْعَلُ أَنْفُسِنَا دُونَ نَفْسِكَ وَ دِمَاءَنَا دُونَ دَمَكَ فَإِذَا نَحْنُ فَعَلْنَا ذَلِكَ فَقَدْ قَضَيْنا مَا عَلَيْنَا وَ خَرَجْنَا مِمَّا لَزِمَنَا ، وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلُ يُقَالُ لَهُ زهیر بْنُ الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ فَقَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! وَدِدْتُ أَنِّي قَتَلَتْ ثُمَّ نُشْرَةُ ثُمَّ قَتَلَتْ ثُمَّ نُشْرَةُ ثُمَّ قَتَلَتْ ثُمَّ نشت فِيكَ وَ فِي الَّذِينَ مَعَكَ مِائَةَ قُتِلَتْ وَ إِنَّ اللَّهَ دَفَعَ بِي عَنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ . فَقَالَ لَهُ وَ لِأَصْحَابِهِ : جزيتم خَيْراً . ثُمَّ إِنَّ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ بحفيرة فَحُفِرَتْ حَوْلَ عسکره شِبْهَ الْخَنْدَقِ وَ أَمَرَ فحشیت حَطَباً وَ أَرْسَلَ عَلِيّاً ابْنُهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي ثَلَاثِينَ فَارِساً وَ عِشْرِينَ رَاجِلًا ليستقوا الْمَاءِ وَ هُمْ عَلَى وَجَلٍ شَدِيدُ . وَ أَنْشَأَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ يَقُولُ :

یا دَهْرٍ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ *** كَمْ لَكَ فِي الْإِشْرَاقِ وَ الأصيل

مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبُ فقتيل *** وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بالبديل

وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلُ *** وَ كُلُّ حَيٍّ سالك سبیلي

ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ : قُومُوا فَاشْرَبُوا مِنَ الْمَاءِ يکن آخَرَ زَادَكُمْ وَ توصئوا وَ اغْتَسِلُوا وَ اغْسِلُوا ثِيَابَكُمْ لِتَكُونَ أكفانكم . ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ الْفَجْرِ وَ عبأهم تعبئة الْحَرْبِ وَ أَمَرَ بحفيرته الَّتِي حَوْلَ عسکره فأضرمت بِالنَّارِ لَيُقَاتِلُ الْقَوْمِ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ ، وَ أَقْبَلَ رَجُلُ مِنْ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى فَرَسٍ لَهُ يُقَالُ لَهُ : ابْنُ أَبِي جورية الْمُزَنِيِّ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَى النَّارِ تتقد صَفَقَ بیده وَ نادی : یا حُسَيْنٍ وَ

ص: 437

أَصْحَابُ الْحُسَيْنُ ! أَبْشِرُوا بِالنَّارِ فَقَدْ تعجلتموها فِي الدُّنْيَا . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : ابْنُ أَبِي جُوَيْرِيَةَ الْمُزَنِيِّ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : اللَّهُمَّ أَذِقْهُ عَذَابَ النَّارِ فِي الدُّنْيَا . فَنَفَرَ بِهِ فَرَسِهِ فَأَلْقَاهُ فِي تِلْكَ النَّارِ فَاحْتَرَقَ ، ثُمَّ بَرَزَ مِنْ عسکر عمربن سَعْدٍ رَجُلٍ آخَرَ يُقَالُ لَهُ : تَمِيمُ بْنِ الْحُصَيْنِ الْفَزَارِيِّ فنادی : یا حُسَيْنٍ وَ يَا أَصْحَابِ الْحُسَيْنُ ! أَمَّا تَرَوْنَ إِلَى مَاءِ الْفُرَاتِ يُلَوِّحُ كَأَنَّهُ بُطُونِ الْحَيَّاتِ [الْحِيتَانَ] وَ اللَّهِ لَا ذقتم مِنْهُ قَطْرَةً حَتَّى تَذُوقُوا المؤت جَزَعاً . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : تَمِيمُ بْنِ حُصَيْنٍ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَذَا وَ أَبُوهُ مِنْ أَهْلِ النَّارِ ، اللَّهُمَّ اقْتُلْ هَذَا عَطَشاً فِي هَذَا الْيَوْمِ . قَالَ : فحنقه الْعَطَشُ حَتَّى سَقَطَ عَنْ فَرَسِهِ فوطئته الْخَيْلِ بسنابکها فَمَاتَ . ثُمَّ أَقْبَلَ آخَرَ مِنْ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ يُقَالُ لَهُ : مُحَمَّدُ بْنُ أَشْعَثُ بْنُ قَيْسِ الْكِنْدِيِّ فَقَالَ : يَا حُسَيْنِ بْنِ فَاطِمَةَ ! أَيَّةُ حَرُمَتْ لَكَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ لَيْسَتْ لِغَيْرِكَ ؟ قَالَ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ : هَذِهِ الْآيَةِ : « إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعُ عَلِيمُ » ، ثُمَّ قَالَ : وَ اللَّهِ إِنَّ مُحَمَّداً لِمَنْ آلَ إِبْراهِيمَ وَ إِنِ الْعِتْرَةِ الْهَادِيَةِ لِمَنْ آلِي مُحَمَّدٍ ، مِنَ الرِّجْلِ ؟ فَقِيلَ : مُحَمَّدُ بْنُ أَشْعَثُ بْنُ قَيْسِ الْكِنْدِيِّ فَرَفَعَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ : اللَّهُمَّ أَرَ مُحَمَّدِ بْنِ الْأَشْعَثِ ذُلًّا فِي هَذَا الْيَوْمِ لَا تُعِزُّهُ بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً ، فَعَرَضَ لَهُ عَارِضُ فَخَرَجَ مِنْ العسکر یتبرز فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِ عَقْرَباً فلذعه فَمَاتَ بادِيَ الْعَوْرَةِ . فَبَلَغَ الْعَطَشُ مِنَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابُهُ فَدَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلُ مِنَ شِيعَتِهِ يُقَالُ لَهُ يَزِيدَ بْنِ الْحُصَيْنِ الْهَمْدَانِيِّ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَاوِي الْحَدِيثَ : هُوَ خَالُ أَبِي إِسْحَاقَ الْهَمْدَانِيِّ فَقَالَ : یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ تَأْذَنُ لِي فَأَخْرَجَ إِلَيْهِمْ فأكلمهم فَأَذِنَ لَهُ فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ فَقَالَ : يا مَعْشَرَ النَّاسِ ! إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ ؛ وَ سِراجاً مُنِيراً ، وَ هَذَا مَاءُ الْفُرَاتِ تَقَعُ فِيهِ خَنَازِيرَ السَّوَادِ وَ كِلَابُهَا وَ قَدْ حِيلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ ابْنِهِ . فَقالُوا : يَا يَزِيدُ ! فَقَدْ أَكْثَرْتَ الْكَلَامِ فاکفف فَوَاللَّهِ ليعطش الْحُسَيْنِ كَمَا عَطِشَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ . فَقَالَ الْحُسَيْنُ : اقْعُدْ یا یزید . ثُمَّ وَثَبَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ متوکئا عَلَى سَيْفَهُ فَنَادَى بِأَعْلَى

ص: 438

صَوْتَهُ فَقَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْرِفُونِّي ؟ قالُوا : نَعَمْ أَنْتَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطُهُ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَىُّ جَدِّي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ وَ آلِهِ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أُمِّي فاطمه بِنْتُ مُحَمَّدٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَيْنَ أَبِي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَدَّتِي خَدِيجَةُ بِنْتُ خُوَيْلِدٍ أَوَّلِ نِسَاءِ هَذِهِ الْأُمَّةِ إِسْلَاماً ؟

قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : أَنْشُدُكُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ حَمْزَةَ عَمِّ أَبِي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدكم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ جَعْفَرِ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ عَمِّي ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدكم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذَا سیف رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا متقلده ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدکم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ هَذِهِ عِمَامَةُ رَسُولَ اللَّهِ أَنَا لابسها ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فأنشدکم اللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ عَلِيّاً كَانَ أَوَّلُهُمْ إِسْلَاماً وَ أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَ أَعْظَمُهُمْ حِلْماً وَ أَنَّهُ وَلِيَّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ؟ قالُوا : اللَّهُمَّ نَعَمْ . قَالَ : فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمِي وَ أَبِي الذَّائِدُ عَنِ الْحَوْضُ غَداً یذود عَنْهُ رِجَالًا كَمَا يذاد الْبَعِيرِ الصَّادِرُ عَنِ الْمَاءِ وَ لِوَاءُ الْحَمْدُ فِي يَدِ جَدِّي يَوْمَ الْقِيَامَةِ ؟ قالُوا : قَدْ عَلِمْنا ذَلِكَ كُلِّهِ وَ نَحْنُ غیر تاركيك حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتِ عَطَشاً. فاخد الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ بِطَرَفِ لِحْيَتِهِ وَ هُوَ يَوْمَئِذِ ابْنُ سَبْعٍ وَ خَمْسِينَ سُنَّةُ ثُمَّ قَالَ : اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْيَهُودِ حِينَ قَالُوا : غزيز ابْنُ اللَّهُ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى النصاری حِينَ قَالُوا الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى الْمَجُوسِ حِينَ عَبَدُوا النَّارِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى قَوْمٍ قَتَلُوا نَبِيُّهُمْ ، وَ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَلَى هَذِهِ الْعِصَابَةِ الَّذِينَ يُرِيدُونَ قُتِلَ ابْنُ تبيهم . قَالَ : فَضَرَبَ الْحُرُّ بْنِ يَزِيدَ فَرَسِهِ وَ جَازَ عسکر عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِلَى عسکر الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَاضِعاً يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ وَ هُوَ يَقُولُ : اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أُنِيبُ [أَنْبَتَ] فَتُبْ عَلَيَّ فَقَدْ أرعبت قُلُوبِ أوليائک وَ أَوْلَادِ نَبِيِّكَ ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! هَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ ؟ قَالَ : نَعَمْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْكَ . قَالَ : يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ! أَ تَأْذَنُ لِي فأقاتل عَنْكَ ؟ فَأَذِنَ لَهُ وَ هُوَ يَقُولُ:

أَضْرِبُ فِي أَعْنَاقِكُمْ بِالسَّيْفِ *** عَنْ خَيْرُ مِنْ حِلٍّ بِلَادِ الْخَيْفِ

ص: 439

فَقُتِلَ مِنْهُمْ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا ثُمَّ قُتِلَ ، فَأَتَاهُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ دَمُهُ یشخب فَقَالَ : بَخْ بَخْ یا حُرُّ أَنْتَ حُرُّ كَمَا سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ . ثُمَّ أَنْشَأَ الْحُسَيْنِ يَقُولُ :

لَنِعْمَ الحرحربني رِيَاحٍ *** وَ نِعْمَ الحرعند مُخْتَلِفُ الرِّمَاحَ

وَ نِعْمَ الْحُرِّ اذ نَادَى حُسَيْناً *** فجاد بنسفه عِنْدَ الصَّبَاحِ

ثُمَّ بَرَزَ مِنْ بَعْدِهِ زهیربن الْقَيْنِ الْبَجَلِيِّ... ».از او: بحارالأنوار: ج 44 ص314 و عوالم العلوم: ج 17 ص 163.

52 - تا این جا در منابع دیگری نیز وجود دارد .

53 - ذخيرة الدارين: ج1 ص 198. مانند آن: در أسرار الشهادة: ج2 ص313-318 با اندک تفاوتی.

54 - منابع شیعه:

شرح الأخبار: ج3 ص 151 و لما عرض عليهم الحسين عليه السلام ما عرضه، و بذل لهم ما بذله، و أبوا عليه ، قال الحر لعمر بن سعد: إنه و الله لو سألنا مثل الذي سألنا الحسين الترك و الديلم لما و سعنا قتالهم، فاقبلوا ذلك منه. قال عمر: و ما كنت بالذي أقبله دون أمر الأمير يعني عبيد الله بن زیاد. [ قال: و كتب بذلك إليه. فقال: الآن لما علقته أيدينا ندعه، لا و الله إلا أن يأتي على حكمي، و أنفذ فيه ما رأيته. فكتب بذلك إليهما]. فأما الحربن یزید، فضرب وجه فرسه حتى دخل في أصحاب الحسين عليه السلام، و صار في جملته. و الإرشاد: ج2 ص102... فأقبلوا يزحفون نحوه، فلما رأى الحربن یزید أن القوم قد صمموا على قتال الحسين عليه السلام قال لعمر بن سعد: أي عمر! أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم فيما عرضه عليكم رضى؟ قال عمر: أما لو كان الأمر إلي لفعلت، و لكن أميرك قد أبي. فأقبل الحرحتى وقف من الناس موقفا... فأخذ يدنو من الحسين قليلا قليلا، فقال له المهاجر بن أوس : ما تريد يا ابن يزيد؟ تريد أن تحمل ؟ فلم يجبه وأخذه مثل

ص: 440

الأفكل، وهي الرعدة، فقال له المهاجر: إن أمرك لمريب، و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل هذا، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة، ما عدوتك ؟ فما هذا الذي أرى منك؟ فقال له الحر: إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت، و حرقت. ثم ضرب فرسه و لحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضته عليهم، و لا يبلغون منك هذا المنزلة، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أری ما ركبت مثل الذي ركبت، فإني تائب إلى الله مما صنعت ، فترى لي من ذلك توبة؟ فقال له الحسين عليه السلام: نعم يتوب الله عليك، فانزل. قال: فأنا لك فارسا خیر مني راجلا أقاتلهم لك على فرسي ساعة، و إلى النزول آخر ما يصير أمري. فقال له الحسين عليه السلام: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. از او: بحار الأنوار: ج45، ص10 و عوالم العلوم: ج17 ص 254 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 291 و إعلام الوری : ص 242.

روضة الواعظين: ص 158... فضرب الحر فرسه ، فلحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع و جعجعت بك في هذا المكان، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت منك الذي ركبت، و إني تائب إلى الله عزوجل مما صنعت ، فترى ذلك توبة ؟ فقال له الحسين: يتوب الله عليك.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام: ج4 ص 99 ... فحرك الحردابته حتى استأمن إلى الحسين و قال له: بأبي أنت و أمي! ما ظننت أن الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، فأما الآن [فإني] جئتك تائبا، و مواسيا لك حتى أموت بين يديك. أترى إلى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك. و مثير الأحزان: ص30... فلما رأى الحر بن يزيد إقبال عمر بن سعد على الحسين عليه السلام قال: أصلحك الله ! أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله ! قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. فتنحی، حتى وقف من الناس موقفا، و معه قرة بن قیس،

ص: 441

فقال له المهاجر بن أوس: يا ابن يزيد؛ لوقيل لي من أشجع أهل الكوفة؟ ما عدوتك، و إني لمرتاب بك. فقال: إني خيرت نفسي بين الجنة و النار، و إني لا أختار على الجنة شيئا. ... وأخذ یدنو قليلا، فقال له المهاجر بن أوس: تريد أن تحمل؟ فسكت، فأخذته الرعدة، ثم لحق بالحسين عليه السلام و قال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك إلى هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك هذه المنزلة، فهل لي توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك. از او: بحار الأنوارن:ج 45 ص 15 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و نفس المهموم، ص256.

اللهوف: ص 102 قال الراوي: ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله؟ أما من ذات يذب عن حرم رسول الله؟ قال: فإذا الحربن یزید قد أقبل إلى عمر بن سعد، فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تطير الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: فمضى الحر، و وقف موقفا من أصحابه، و أخذه مثل الأفكل . فقال له المهاجرين أوس : و الله إن أمرك لمريب، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و أحرقت. و أسرار الشهادة: ص 277 ...فاعلم إني رأيت كيفية شهادة جمع من الأصحاب في النسخة التي كانت تنسب إلى شهاب الدين العاملي هكذا، و هو أنه: لما رأى الحربن یزید الرياحي القوم و قد صمموا على حرب الحسين عليه السلام. فقال الحر لابن سعد لعنه الله تعالى: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ فقال: إي و الله قتالا أيسره أن تطيح فيه الأيدي، و تسقط الرؤوس. قال: فما لكم فيما عرضه عليكم رضا؟ فقال ابن سعد لعنه الله تعالى: لو كان الأمرلي لفعلت، و لكن ابن زیاد لعنه الله تعالى أبي عن ذلك... قال: و صار يتنحى قليلا، فقال مهاجربن أوس: إن أمرك يا حر لمريب، و الله إني لا أعلم أن في فرسان الكوفة أشجع منك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: إني مخير نفسي بين الجنة والنار، فو الله ما أختار النار على الجنة. ثم ضرب فرسه و أتى إلى الحسين عليه السلام، فقال:

ص: 442

جعلت فداك يا مولاي ! أنا صاحبك الذي منعتك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و ما ظننت أن القوم يصنعون معك ما بلغوا، و يعرضون عما عرضته، و قد جئتك تائبا، فهل یا مولاي لي من توبة؟ فقال الحسين عليه السلام: نعم، فانزل یا حر إليهم. فقال: يا مولاي ! إني أريد أن أقاتلهم، و في عاقبة أمري أصير على النزول . فقال له الحسين عليه السلام: افعل ما بدا لك.

منابع عامه:

أنساب الأشراف: ج3 ص 173 و كان ابن زیاد من بعث إليه الحربن یزید الحنظلي، فقال: ألا تقبلون ما يسألكم من إتيان يزيد؟ فوالله لو سألكم هذا الترك و الديلم، ما كان ينبغي أن تمنعوهم إياه. فضرب الحروجه فرسه، و صار مع الحسين، فلما دنا منه، سلم عليه وعلى أصحابه . و أنساب الأشراف: ج3 ص 189 و قال الحربن یزید اليربوعي - و هو الذي كان يسایر الحسين و يواقفه -: و الله لا أختار النار على الجنة. ثم ضرب بفرسه، و صار إلى الحسين. و أنساب الأشراف: ج3 ص225 و كان فيمن بعث [عبيد الله] إليه [إلى الحسين عليه السلام] الحر بن یزید الحنظلي، فقال لهم: يا قوم! لوسألتكم هذا الترك و الديلم ما حل لكم أن تمتنعوا منه . فأبوا إلا أن يحملوه على حكم ابن زیاد، فركب، و صار مع الحسين. و الأخبار الطوال، ص254 و انحاز الحربن يزيد، الذي كان جعجع بالحسين إلى الحسين ، فقال له: قد كان مني الذي كان، و قد أتيتك مواسيا لك بنفسي، أفترى ذلك لي توبة مما كان مني؟ قال الحسين: نعم، إنها لك توبة ، فابشر، فأنت الحر في الدنيا و أنت الحر في الآخرة إن شاء الله. ومقتل الحسين عليه السلام، ابن سعد: ص 72 فأقبل الحربن زید - أحد بني رياح من يربوع- على عمر بن سعد فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: نعم. قال: أما لكم في واحدة من هذه الخصال التي عرض رضى؟ قال: لو كان الأمر إلى فعلت. فقال: سبحان الله، ما أعظم هذا! أن يعرض ابن بنت رسول الله صلى الله عليه (وآله) وسلم عليكم ما يعرض. فتأبونه! ثم مال إلى الحسين. و تاريخ الطبري: ج5

ص: 443

ص 392 و كان فيمن بعث إليه الحربن یزید الحنظلي، ثم النهشلي على خيل، فلما سمع ما يقول الحسين، قال لهم: ألا تقبلون من هؤلاء ما يعرضون علیکم؟ و الله لو سألكم هذا الترك و الديلم، ما حل لكم أن تردوه ! فأبوا إلا على حكم ابن زیاد. فصرف الحروجه فرسه، و انطلق إلى الحسين و أصحابه، فظنوا أنه إنما جاء ليقاتلهم، فلما دنا منهم قلب ترسه، و سلم عليهم. از او: البداية والنهاية: ج 8 ص 170.

تاريخ الطبري: ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم إن الحربن یزید لما زحف عمر بن سعد، قال له: أصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: أما و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك ... قال: فأخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له: المهاجرين أوس: ما تريد يا ابن يزيد؟ أتريد أن تحمل؟ فسكت، و أخذه مثل العرواء، فقال له: يا ابن یزید!، و الله إن أمرك لمريب ، و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك ؟ قال: إني و الله أخير نفسي بين اجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بحسين عليه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان ، و الله الذي لا إله إلا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة؛ فقلت في نفسي: لا ابالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، ولا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و والله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك؛ و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك؛ ما اسمك؟ قال: أنا الحربن

ص: 444

یزید. قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحر إن شاء الله في الدنيا و الآخرة؛ انزل . قال : أنا لك فارسا خیرمني راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. قال الحسين : فاصنع يرحمك الله ما بدا لك. از او نفس المهموم، ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، المقرم : ص290. رک. معالي السبطين: ج1 ص 364.

الفصول المهمة، ابن الصباغ: ص192... فعند ذلك صاح الحسين عليه السلام: أما من ذاب يذب عن حریم رسول الله صلى الله عليه و اله؟ وإذا بالحر بن یزید الرياحي الذي تقدم ذكره الذي كان خرج إلى الحسين أولا من جهة ابن زیاد قد خرج من عسكر عمر بن سعد راكبا على فرسه، و قال: يا ابن رسول الله! أنا كنت أول من خرج عليك عينا، و لم أظن أن الأمر يصل إلى هذه الحال، و أنا الآن من حزبك و أنصارك، أقاتل بين يديك حتى أقتل، أرجو بذلك شفاعة جدك . از او: نور الأبصار، الشبلنجي: ص262.

مرآة الجنان: ج1 ص 133 و قيل: إن ابن زیاد کان قد بعث على الجيش أميرا و هو الحارث بن یزید التميمي، فلما حقت له الحقايق و رأى الأمر يؤول إلى ما آل، تاب و انحاز إلى فئة الحسين . منهم: الحر بن يزيد أمير مقدمة جيش ابن زیاد، فاعتذر إلى الحسين مما كان منهم، قال: و لو أعلم أنهم على هذه النية، لسرت معك إلى یزید. فقبل منه الحسين.

البداية و النهاية: ج8 ص 179 و قال الحربن یزید لعمر بن سعد: أصلحك الله! أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. و كان الحر من أشجع أهل الكوفة، فلامه بعض أصحابه على الذهاب إلى الحسين ، فقال له: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة غيرها، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه ، فلحق بالحسين، فاعتذر إليه بما تقدم. و مطالب السؤول: ص 76... فعند ذلك ضرب الحسين بيده على لحيته، و صاح: أما مغيث يغيثنا لوجه الله؟ أما ذات يذب عن حرم رسول الله صلى الله عليه واله؟ و إذا بالحر بن يزيد الرياحي الذي تقدم ذكره ، قد أقبل على فرسه إليه، و قال: یا ابن

ص: 445

رسول الله ! إني كنت أول من خرج عليك، و أنا الآن في حزبك، فمرني لأكون أول مقتول في نصرتك، لعلي أنال شفاعة جدك غدا. از او: کشف الغمة: ج2 ص50.

مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 9.. ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالى؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؟ فلما سمع الحربن یزید هذا الكلام... أتي إلى عمر بن سعد، فقال له: أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال : إي و الله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. فقال: أما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رض؟ فقال: و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك. فأقبل الحر حتى وقف عن الناس جانبا... فأخذ يدنو قليلا قليلا. فقال له رجل من قومه: يا أبا يزيد! إن أمرك لمريب، فما الذي تريد؟ قال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله، جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لاإله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك، ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني،و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: نعم! يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحرفي الدنيا و الآخرة؛ انزل. فقال: أنا لك فارسا خیرمني لك راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير أمري. ثم قال: يابن رسول الله ! كنت أول خارج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك؟ فلعلي أن أكون ممن يصافح جدك محمدا غدا في القيامة. فقال له الحسين عليه السلام: إن شئت فأنت ممن تاب الله عليه، و هو التواب الرحيم. و تجارب الأمم: ج2 ص70... فحرك الحر دابته، حتى استأمن إلى الحسين، و قال له: بأبي أنت و أمي، ما ظننت الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، و ظننت أنهم سيقبلون منك إحدى الخصال التي عرضتها

ص: 446

عليهم، فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمورهم، و أما الآن فإني جئت تائبا، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أترى لي ذلك توبة؟ قال: نعم. يتوب الله عليك و يغفر لك. انزل ! قال: أنا فارسا خير لك مني راجلا؛ أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير آخر أمري. و الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج 5 ص 184 قال: ثم صاح الحسين: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله ؟ أما من ذاب يذب عن حرم رسول الله؟ قال: فإذا الحر بن یزید الرياحي قد أقبل يركض فرسه، حتى وقف بين يدي الحسين رضي الله عنه، فقال: يا ابن بنت رسول الله ! كنت أول من خرج عليك، أفتأذن لي أن أكون أول مقتول بين يديك؟ لعلي أبلغ بذلك درجة الشهداء، فألحق بجدك صلى الله عليه و سلم . فقال الحسين: يا أخي! إن تبت، کنت ممن تاب الله عليهم، إن الله هو التواب الرحيم. و الكامل في التاريخ: ج3 ص 288... و لما زحف عمر نحو الحسين، أتاه الحربن یزید، فقال له: أصلحك الله ! أمقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال له: إي، إي و الله! قتالا أيسره أن تسقط الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: أفما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ فقال عمر بن سعد: و الله لو كان الأمر إلي، لفعلت، و لكن أميرك قد أبي ذلك، فأقبل يدنو نحو الحسين قليلا قليلا، و أخذته رعدة، فقال له رجل من قومه يقال له: المهاجر بن أوس : و الله إن أمرك لمريب ! و الله ما رأيت منك في موقف قط مثل ما أراه الآن! و لو قيل: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك. فقال له: إني و الله أخير نفسي بين الجنة والنار، ولا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و و الله ما ظننت أن القوم يردون عليك، ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة أبدا! فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فيقبلون بعض ما تدعوهم إليه و و الله لو ظننت أنهم لا يقبلونها منك، ما ركبتها منك. و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين

ص: 447

يديك، أفترى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك. و مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444.

55 - روضة الشهداء: ص 323 ... على الصباح روان شد و چون آفتاب به وسط السماء رسید لشكر حر را دید، که در آن صحرا فرود آمده بودند و در سایه های اسبان خود نشسته ، چون سیاهی سپاه امام حسین را دیدند، سوار شده در پیش راه ایشان صف کشیدند. امام حسین کس فرستاد، که مهتر آن سپاه کیست؟ حربن یزید پیش آمد و نام و نسب خود بگفت، امام حسين فرمود که: «یا حر! ألنا أم علينا»، بیاری ما آمده ای یا به حرب ما؟ حر گفت: که به حرب شما. امام حسين فرمود: که «لا حول و لا قوة إلا بالله العلي العظيم» آنگه گفت، ای حر چه خیال داری؟ گفت مرا پسر زیاد فرستاده که تو را رها نکنم که بازگردی و نگذارم که به طرف دیگر بیرون روی، بلکه ملازم تو باشم تا دروازه کوفه، آن حضرت بازنگریست وقت نماز پیشین بود، گفت: ای حروقت نماز است فرود آی و توبا قوم خود نمازگزار و من با قوم خود نماز گزاریم حر گفت یا بن رسول الله ! تو فراپیش شوتا هردو لشکردر پی تو نماز گزاریم. که تو پیشوای زمانی و امام اهل جهانی. و مضمون این بیت را ادا کرد. من و اقتدا با تو در هر نمازی همین است تا زنده ام نیت من به محراب ابرویت ار، رو نیارم کجا در پذیرد، خدا طاعت من. امام حسین او را دعا گفت: و فرود آمده، نماز پیشین بگزارد پس برخاست و بر شمشیر خود تکیه فرموده خطبه ای فصیحانه ادا کرد و گفت ایها الناس! من روی به دین صوب نیاوردم و عزیمت این جانب نکردم، تا رسولان شما متعاقب بیامدند و نامه های شما پی در پی رسید، که به سرعت هرچه تمام تر متوجه دیار ما شو، که امامی نداریم که اقتدا به وی کنیم اگرتو در میان ما باشي، مهمات دنیا و آخرت ما انتظام پذیرد. و من به سخن شما آمدم اگر بر عهود و مواثيق خود راسخید به تجدید آن پردازید، تا من از سر اطمینان قدم در شهر شما نهم، و اگر از مبایعت و متابعت من پشیمانید، عنان مراجعت برتافته به هر جانب که خواهم بروم. حر گفت ای امام حسين !

ص: 448

سوگند به خدا که من از این مکتوبات خبر ندارم. امام فرمود،که جمعی در لشکر تواند که نامه های ایشان با من است، پس فرمود، که آن مکاتیب را آوردند و چون خوانده شد بعضی از آن مردم سر در پیش انداختند و خجل زده و منفعل شده و خاموش گشتند. پس امام حسین برخاست و نماز دیگر نیز به جماعت کرد که ناگاه شترسواری در رسید و نزد حر آمده، مکتوب ابن زیاد به وی داد. مضمون آنکه در هر موضع که این مکتوب به تو رسد امام حسين را در آنجا موقوف دار و او را در منزلی که از آب و گیاه دور باشد فرود آر. حرنامه را مطالعه کرد و به امام حسین داد که بنگر که اینك: پسر زیاد چه مبالغه دارد، در گرفتن تو، و من حیرانم که اگر چنین نکنم از پسر زیاد می ترسم و اگر مباشر حرب شوم از خدا و رسول شرم می دارم. پس پنهان از سپاه خود گفت یا بن رسول الله دست حربریده باد اگربرتوتیغ کشد و دیده اش برکنده باشد اگر به خیانت در تونگرد. و من در این راه که می آمدم به هیچ سنگ و کلوخی نگذشتم، الا که آوازی از ایشان به گوش من می رسید و مرا به بهشت بشارت می دادند و من با خود می گفتم ويلك وای بر توبه حرب پسر رسول خدا می روی این چه بشارت است؟ اکنون مخالفان با من همراهند و به ضرورت مرا با تو می باید بود اگر به بهانه آنکه حرم همراهست دورتر فرود آئید و چون مردم به خواب روند برخیزید و راه بگردانید و از هر طرف که خواهید بروید و چون روز شود و مردم من بیدار گردند و معلوم شود که شما رفته اید، ما پاره ای در این بادیه به گردیم و رفتن شما را بهانه ساخته مراجعت نمائيم. امام حسین او را دعا گفت و سوار شده هردو لشکربا یکدیگر می راندند تا دو دانگ از شب بگذشت، فرود آمدند و چون لشکر حربخفتند و به خواب غفلت فرو رفتند امام حسين عليه السلام برخاست و با مردم خود روی به راه نهادند. .... و تذكرة الشهداء جلد1 صفحه240.

56 - مثير الأحزان: ص44 و رویت باسنادي أنه قال للحسين عليه السلام: و جهني عبيد الله إليك خرجت من القصر فنوديت من خلفي: «أبشِر یا حُرُّ بِخَيرٍ».فالتفت فلم أر أحدا، فقلت: و

ص: 449

الله ما هذه بشارة و أنا أسير إلى الحسين عليه السلام و ما أحدث نفسي باتباعك. فقال عليه السلام: «لَقَدْ أَصَبْتَ أَجْراً وَ خَیراً».ثم خرج إلى القتال فبرز إليه زید بن سفيان فقتله الحر، ثم بعث عمربن سعد بعض الرماة فعقر فرس الحر، فكان يقاتل و يقول: إن تعقروني فأنا ابن الحر * أشجع من ذي لبد هزبر. فلم يزل يقاتل إلى أن قتل رحمه الله. از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 15 ب37 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و سفينة البحار: ج2 ص 147.

57 - تسلية المجالس: ج2 ص 279 و كان الحر حين أمره عبيد الله بن زیاد بالمسير الى حرب الحسين عليه السلام و خرج من منزله نودي ثلاث مرات: یا حُرُّ ! أَبْشِرْ بِالْجَنَّةِ ، فَالْتَفَتَ فَلَمْ یر أَحَداً.

58 - أسرار الشهادة: ج2 ص 277.

59 - جوهر الثمين، الشيخ حسين بن علي البغدادي الذي ألفه في سنة ألف وتسعة عشر- روی فيه، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: سمعت أبي يقول: لما التقى الحسين عليه السلام و عمر بن سعد، و قامت الحرب ... ثم قال الحر للحسين عليه السلام: يا مولاي ! لما خرجت من الكوفة، عقد لي ابن زیاد رایات و أمرني على الف فارس، و إذا أنا بمناد من خلفي و هو يقول: أبشر بالجنة، فقلت في نفسي: هذا الشيطان يهتف لي أبشر بالجنة و أنا سائر إلى حرب ابن بنت رسول الله صلى الله عليه و آله. فقال الحسين عليه السلام: «هَذَا هُوَ الْخَضِرُ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَمَرَ أَنْ يَتْرُكَ بِالْجَنَّةِ».

60 - شرح الأخبار: ج 3 ص 148.

61 - مروج الذهب: ج3 ص70 فلما بلغ الحسين القادسية لقيه الحربن یزید التميمي، فقال له: أين تريد يا ابن رسول الله؟ قال: أريد هذا المصر. فعرفه بقتل مسلم و ما كان من خبره، ثم قال: ارجع، فإني لم أدع خلفي خيرا أرجوه لك. فهم بالرجوع، فقال له إخوة مسلم: والله لا نرجع حتى نصيب بثأرنا أو نقتل كلنا. فقال الحسين: لا خَيرَ فِي الحَياةِ بَعدَکُم. و تذكرة الخواص:

ص: 450

ص140 قال علماء السير: و لم يزل الحسين قاصدا لكوفة، مجدا في السير، و لا علم له بما جرى على مسلم بن عقیل حتى إذا كان بينه و بين القادسية ثلاثة أميال، تلقاه الحر بن یزید التميمي، فسلم عليه و قال له: أين تريد يا ابن رسول الله؟ فقال: اُريدُ هذَا المِصرَ. فقال له: ارجع، فوالله ما تركت لك خلفي خيرا ترجوه. و أخبره بقتل مسلم بن عقيل و هاني ابن عروة ، و قدوم ابن زياد الكوفة، و استعداده له، فهم بالرجوع، و كان معه إخوة مسلم ابن عقيل، فقالوا: و الله لا نرجع حتى نصيب بثأرنا أو نقتل. فقال: لا خَيرَ فِي الحَياةِ بَعدَکُم . ثم سار. و الإصابة: ج2 ص71 و تهذيب التهذيب: ج2 ص352 و الحدائق الوردية: ج1 ص200 و الكواكب الدرية: ص 108 و.... رک. الصواعق المحرقة: ص 117.

و حبيب السیر ج2 ص 46 و بعد از آن که امام حسین رضی الله عنه از زرود نیز روان گشت، شخصی از طرف کوفه رسید و خبر شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه را معروض گردانید و جگرگوشه بتول از شنیدن آن واقعه ملول شده [بود]. بعضی از اصحاب گفتند: یابن رسول الله ! تو را به خدا سوگند می دهم که بر خود و متعلقان ترحم نمای و هم ازین منزل مراجعت فرمای که ما در کوفه کسی را نمی دانیم که به نصرت توقیام نماید. اما بني عقيل گفتند که: ما را بعد از مسلم زندگانی به کار نیست و باز می گردیم تا همه کشته شویم. امام حسین رضی الله عنه فرمود: لا خَیرَ فِي الْعَيْشِ بَعْدَ هَؤُلَاءِ . و از آن جا نیز حرکت فرموده .

62 - الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص 79 ... فقال الحر: أبا عبد الله! إني لم أومر بقتلك، و إنما أمرت أن لا أفارقك أو أقدم بك على ابن زیاد، و أنا و الله کاره إن سلبني الله بشيء من أمرك غير أني قد أخذت ببيعة القوم و خرجت إليك، و أنا أعلم أنه لا يوافي القيامة أحد من هذه الأمة إلا و هو يرجو شفاعة جدك محمد صلى الله عليه و سلم، و أنا خائف إن أنا قاتلتك أن أخسر الدنيا و الآخرة ، و لكن أنا أبا عبد الله ! لست أقدر الرجوع إلى الكوفة في وقتي هذا، و لكن خذ عني هذا الطريق و امض حيث شئت حتى أكتب إلى ابن زیاد أن هذا خالفني في الطريق فلم أقدر عليه،

ص: 451

و أنا أنشدك الله في نفسك، فقال الحسين: یا حرا كأنك تخبرني أني مقتول ! فقال الحر: أبا عبد الله ! نعم ما أشك في ذلك إلا أن ترجع من حيث جئت .... و مانند آن با اندک اختلافی مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج1 ص332.

63 - الكامل، ابن الأثير: ج3 ص280 و در تاریخ الطبری و الإرشاد و....

64 - معالي السبطين: ج1 ص364، وسيلة الدارين: ص27 في روضة الشهداء، و ریاض الشهادة، ومهيج الأحزان .

65 - اللهوف: ص 102.

أسرار الشهادة: ص 277 ... إني مخير نفسي بين الجنة والنار، فوالله ما أختار النار على الجنة....

منابع عامه:

أنساب الأشراف: ج3 ص189 و قال الحربن یزید اليربوعي - و هو الذي كان يساير الحسين و يواقفه -: والله لا أختار النار على الجنة. ثم ضرب بفرسه، و صار إلى الحسين.

تاریخ طبری، ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلي، عن عدي بن حرملة، قال: ... إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و والله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت . ثم ضرب فرسه، فلحق بحسين عليه السلام، .... از او: نفس المهموم: ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، المقرم: ص290. ر.ک. معالي السبطين: ج1 ص364.

البداية والنهاية: ج 8 ص 179 و كان الحر من أشجع أهل الكوفة، فلامه بعض أصحابه على الذهاب إلى الحسين، فقال له: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة غيرها، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، .... و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 9... و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، .... و الكامل في التاريخ : ج3 ص 288... فأقبل يدنو نحو الحسين قليلا قليلا، و أخذته رعدة، فقال له

ص: 452

رجل من قومه يقال له: المهاجربن أوس : والله إن أمرك لمريب! والله ما رأيت منك في موقف قط مثل ما أراه الآن! و لو قيل: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك. فقال له: إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، فلحق بالحسين، .... و مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444 و تاريخ الطبري: ج4 ص325 و الكامل في التاريخ: ج4 ص 64 و بحار الأنوار: ج 45 ص 11.

66 - شرح شافية أبي فراس، ابن أمیر الحاج: ص 359.

67 - الدمعة الساكبة: ج4 ص 291 از مقتل أبي مخنف. معالي السبطين: ج1 ص364 و رأيت

في بعض الكتب القديمة بالأسانيد المعتبرة: أن الحرلما جاء إلى الحسين عليه السلام، كان ولده بكير معه، و قال: كن على أثري. فأتي إلى الحسين عليه السلام و اعتذر، و قال: هل من توبة؟ قال: نَعَم، يَتوبُ اللهُ عَلَيكَ. ففرح، و قال الحسين عليه السلام: من هذا الغلام؟ قال: سيدي هذا ولدي، و هو يريد أن ينصرك. فقال: جَزاكُمُ اللهُ عَنّي خَيراً . ثم قال عليه السلام له: إنزل یا حر. قال: أنا لك فارسا خیرمني راجلا. ثم قال لولده: ابرز إلى القوم، بارك الله فيك، فإني في أثرك .

68- ناسخ التواريخ سيد الشهداء عليه السلام: ج2 ص253-256 و 261-262.

69 - الإشتقاق: ص 222.

70 - الأنوار النعمانية: ج3 ص 263 لقد حدثني جماعة من الثقات إن الشاه إسماعيل لما ملك بغداد و أتى إلى مشهد الحسين عليه السلام و سمع من بعض الناس الطعن على الحر، أتي إلى قبره و أمر بنبشه؛ فنبشوه فرأوه نائما كهيئته لما قتل؛ و رأوا على رأسه عصابة مشدودا بها رأسه، فأراد الشاه أخذ تلك العصابة لما نقل في كتب السير و التواريخ أن تلك العصابة هي دسمال الحسين عليه السلام شد به رأس الحر لما اصيب في تلك الواقعة، و دفن على تلك الهيئة، فلما حلوا تلك العصابة جرى الدم من رأسه حتى امتلأ منه القبر، فلما شدوا عليه تلك العصابة انقطع الدم، فلما حلوها جرى الدم، و كلما أرادوا أن يعالجوا قطع الدم بغير تلك العصابة لم يمكنهم، فتبين

ص: 453

لهم حسن حاله، فأمر، فبني على قبره بناء، و عين له خادما يخدم قبره. از او: منتهى المقال: ج2 ص 346 و 347 چاپ سنگی و تنقیح المقال: ج1 و2 ص260. رک. نفس المهموم: ج2 ص 274 و العيون العبري: ص 119 و تحفة العالم: ج1 ص 307 و 308.

71 -تذكرة الخواص: ص 226.

72 -تنقیح المقال في علم الرجال: ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.

73 -تنقیح المقال في علم الرجال: ج 18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.

74 -تسلية المجالس: ج2 ص 282 و بحار الأنوار: ج45 ص14.

75 -مقتل الحسين عليه السلام، السيد عبد الرزاق المقرم: ص 302-303 ... و خرج من بعده الحربن یزید الرياحي، و معه زهیر بن القين يحمي ظهره . فكان إذا شد أحدهما و استلحم، شد الآخر و استنقذه، ففعلا ساعة، و إن فرس الحرلمضروب على أذنيه و حاجبيه، و الدماء تسيل منه، و هو يتمثل بقول عنترة: ما زلت أرميهم بثغرة نحره * و لبانه حتى تسربل بالدم. فقال الحصين ليزيد بن سفیان: هذا الحر الذي كنت تتمتى قتله؟ قال: نعم. و خرج إليه يطلب المبارزة، فما أسرع أن قتله الحر، ثم رمي أيوب بن مشرح الخيواني فرس الحر بسهم، فعقره ، و شب به الفرس، فوثب عنه كأنه ليث و بيده السيف، و جعل يقاتل راجلا حتى قتل نيفا و أربعين، ثم شدت عليه الرجالة، فصرعته، و حمله أصحاب الحسين عليه السلام، و وضعوه أمام الفسطاط الذي يقاتلون دونه، و هكذا يؤتى بكل قتيل إلى هذا الفسطاط، و الحسين يقول : «قَتْلَةٍ مِثْلَ قِتْلَةِ النَّبِيِّينَ وَ آلِ النَّبِيِّينَ».ثم التفت إلى الحر، و كان به رمق، فقال له و هو يمسح الدم عنه: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أمک ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».و رثاه رجل من أصحاب الحسين، و قيل: علي بن الحسين، و قيل: إنها من إنشاء الحسين خاصة:

لنعم الحر حر بني رياح *** صبور عند مشتبک الرماح

و نعم الحر اذ نادی حسینا *** و جاد بنفسه عند الصباح.

ص: 454

وبحار الأنوان ج5 ص14، والقول السديد: ص 146.

و اللهوف على قتلى الطفوف : ص 102-104 قال الراوي: ثم صاح عليه السلام: «أما مِن مُغيثٍ يُغثُنا لِوَجهِ اللهِ ؟! أَمَّا مَنِ ذَاتِ یذب عَنْ حَرَّمَ رَسُولُ اللَّهِ؟!».قال: فإذا الحربن یزید قد أقبل إلى عمر بن سعد، فقال: أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي و الله قتالا أيسره أن تطير الرؤوس، و تطيح الأيدي. قال: فمضى الحر، و وقف موقفا من أصحابه، و أخذه مثل الأفكل. فقال له المهاجر بن أوس : و الله إن أمرك لمريب، و لو قيل لي: من أشجع أهل الكوفة؟ لما عدوتك، فما هذا الذي أرى منك؟ فقال: و الله إني أخير نفسي بين الجنة و النار، فو الله لا أختار على الجنة شيئا، و لو قطعت و أحرقت. ثم ضرب فرسه قاصدا إلى الحسين عليه السلام، و يده على رأسه، و هو يقول : اللهم إليك أنبت، فتب علي، فقد أرعبت قلوب أوليائك، و أولاد بنت نبيك. و قال للحسين عليه السلام: جعلت فداك ! أنا صاحبك الذي حبسك عن الرجوع، و جعجع بك، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك ما أرى، و أنا تائب إلى الله تعالى، فهل ترى لي من توبة؟ فقال الحسين عليه السلام: نَعَم يَتُوبُ الله عليك فائزل. فقال: أنا لك فارساً خیرمني لك راجلاً، و إلى النزول يصير آخر أمري. ثم قال: فإذا كنت أول من خرج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك، لعلي أكون ممن يصافح جدك محمداً صلى الله عليه و آله غداً في القيامة. قال جامع الكتاب رحمه الله: إنما أراد أول قتيل من الآن، لأن جماعة قتلوا قبله كما ورد. فأذن له فجعل يقاتل أحسن قتال حتى قتل جماعة من شجعان و أبطال ثم استشهد فحمل إلى الحسين عليه السلام فجعل يمسح التراب عن وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أُمِّكَ حُرّاً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ».از او: الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و تظلم الزهراء عليها السلام: ص 185-186. و مانند آن: معالي السبطين: ج1 ص364.

و تسلية المجالس: ج2 ص280 و 281. از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 13 و عوالم العلوم: ج 17 ص365. والأمالي، الشيخ الصدوق: ص160 و روضة الواعظين: ... و إبصار العين: ص 225.

ص: 455

لواعج الأشجان، سید محسن الأمين: ص111 ثم حمل، و قال: أضرب في أعناقكم بالسيف * عن خير من حل مني و الخيف. ثم حملت الرجالة على الحر و تكاثروا عليه، فاشترك في قتله أيوب بن مسرح و رجل آخر من خرسان أهل الكوفة، فاحتمله أصحاب الحسين حتى وضعوه بين يدي الحسین و به رمق فجعل يمسح التراب عن وجهه، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ کما سَمَّتَكَ أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و في رواية أنه أتاه الحسين عليه السلام و دمه بشخب فقال: «بَخٍّ بَخٍّ لَكَ يَا حُرُّ ؛ أَنْتَ حُرُّ کما سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».

تسلية المجالس: ج2 ص 282: ثم استشهد رضوان الله عليه، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام ثم وضعوه بين يديه فجعل عليه السلام يمسح وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سمتک أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ ... ».

الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص185 ثم لم يزل يقاتل حتى قتل رحمه الله ! فاحتمله أصحاب الحسين رضي الله عنه، حتى وضعوه بين يديه، و فيه رمق، فجعل يمسح وجهه الحسين، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سمتک أمک ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و تذكرة الخواص: ص 226 لما نادي الحسين: یا شبث بن ربعي، و یا حجار بن أبجر، و یا قیس بن الأشعث، و یا یزید بن الحرث، و یا فلان، و يا فلان ألم تكتبوا إلي؟ فقالوا ما ندري، ما تقول ؟ و كان الحر بن يزيد اليربوعي الرياحي من ساداتهم، فقال له: بلى و الله لقد كاتبناك و نحن الذين قدمناك فأبعد الله الباطل و أهله، و الله لا اختار الدنيا على الآخرة، ثم ضرب رأس فرسه و دخل في عسكر الحسين عليه السلام فقال له الحسين عليه السلام: «أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا ، أَنْتَ وَ اللَّهِ الْحُرِّ فی الدنیا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».

لواعج الأشجان، سید محسن الأمين : ص111 ثم حمل، و قال: أضرب في أعناقكم بالسيف * عن خیر من حل مني و الخيف. ثم حملت الرجالة على الحر و تكاثروا عليه، فاشترك في قتله أيوب بن مسرح و رجل آخر من خرسان أهل الكوفة، فاحتمله أصحاب الحسين حتى وضعوه بين يدي

ص: 456

الحسین و به رمق فجعل يمسح التراب عن وجهه، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سَمَّتَكَ أُمُّكَ ، حُرُّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».و في رواية أنه أتاه الحسين عليه السلام و دمه بشخب فقال: «بَخٍ بَخٍ لَكَ يَا حُرُّ ؛ أَنْتَ حُرُّ كَمَا سَمَّيْتَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».

تسلية المجالس: ج2 ص 282: ثم استشهد رضوان الله عليه ، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام ثم وضعوه بين يديه فجعل عليه السلام يمسح وجهه و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ، كَمَا سَمَّتَكَ أمک ، حُرُّ فِي الدنیا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ ... ».

الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج5 ص 185 ثم لم يزل يقاتل حتى قتل رحمه الله ! فاحتمله أصحاب الحسين رضي الله عنه، حتى وضعوه بين يديه، و فيه رمق، فجعل يمسح وجهه الحسين، و يقول: «أَنْتَ الْحُرِّ ! كَمَا سَمَّتَكَ أُمِّكَ حُرّاً ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ».و تذکرة الخواص: ص 226 لما نادي الحسين: یا شبث بن ربعي و يا حجار بن أبجر، و یا قيس بن الأشعث، و یا یزید بن الحرث ، و یا فلان، و يا فلان ألم تكتبوا إلي؟ فقالوا ما ندري، ما تقول ؟ و كان الحر بن يزيد اليربوعي الرياحي من ساداتهم، فقال له: بلى والله لقد كاتبناك و نحن الذين قدمناك فأبعد الله الباطل و أهله، والله لا أختار الدنيا على الآخرة، ثم ضرب رأس فرسه و دخل في عسكر الحسين عليه السلام فقال له الحسين عليه السلام: «أَهْلًا بِكَ وَ سَهْلًا ، أَنْتَ وَ اللَّهِ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ».ثم ناداهم الحر: ويحكم لا أم لكم أنتم الذين قدمتموه فلما أتاكم أسلمتموه، فصار کالأسير، و منعتموه و أهله الماء الجاري الذي تشرب منه اليهود والنصارى و المجوس، و يمرغ فيه خنازير السواد، بئسما خلفتم محمدا صلى الله عليه و آله في أهله و ذريته. و إذا لم تنصروه و تفوا له بما حلفتم عليه ، فدعوه يمضي حيث شاء من بلاد الله، أما أنتم بالله مؤمنون، و بنبوة جده محمد صلى الله عليه و آله مصدقون ، و بالمیعاد موقنون. ثم حمل و قال: أضرب في أعراضكم بالسيف * عن خیر من حل مني و الخيف. و قتل منهم جماعة، ثم تكاثروا عليه من كل جانب فقتلوه رضوان الله عليه. و مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 7-14 ح 9- و بهذا

ص: 457

الإسناد (و أخبرنا الشيخ الإمام الزاهد، سيف الدين أبو جعفر محمد بن عمر الجمحي - كتابة -، أخبرنا الشيخ الإمام أبوالحسین زید بن الحسن بن علي البيهقي، أخبرنا السيد الإمام النقيب علي بن محمد بن جعفر الحسني الأسترآبادي، حدثنا السيد الإمام نقیب النقباء زين الإسلام أبو جعفر محمد ابن جعفر بن علي الحسيني) ، عن السيد أبي طالب هذا (یحیی بن الحسين ابن هارون بن الحسين بن محمد بن هارون بن محمد بن القاسم بن الحسين ابن زید بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام)، أخبرني أبي، أخبرني حمزة بن القاسم العلوي، حدثني بكر بن عبد الله بن حبیب، حدثني تميم ابن بهلول الضبي أبو محمد، أخبرني عبد الله بن الحسين بن تميم، حدثني محمد بن زکریا، حدثني محمد بن عبد الرحمن بن القاسم التيمي، حدثني عبد الله بن محمد بن سليمان بن عبد الله بن الحسن بن الحسن ، عن أبيه، عن جده، عن عبد الله بن الحسن، قال: لما عبأ عمر بن سعد أصحابه لمحاربة الحسين عليه السلام، و رتبهم في مراتبهم، و أقام الرايات في مواضعها، و عبأ الحسين أصحابه في الميمنة و الميسرة، فأحاطوا بالحسين من كل جانب حتى جعلوه في مثل الحلقة، خرج الحسين من أصحابه حتى أتى الناس فاستنصتهم، فأبو أن ينصتوا، فقال لهم: ویلکم، ما عليكم أن تنصتوا إلي، فتسمعوا قولي، و إنما أدعوكم إلى سبيل الرشاد،... قال أبو مخنف: ... ثم صاح عليه السلام: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله تعالى ؟ أما من ذات يذب عن حرم رسول الله؟ فلما سمع الحربن یزید هذا الكلام، اضطرب قلبه، و دمعت عيناه، فخرج باكيا متضرعا، مع غلام له تركي، و كان كيفية انتقاله إلى الحسين، أنه لما سمع هذا الكلام من الحسين أتى إلى عمر بن سعد، فقال له: أمقاتل أنت هذا الرجل؟ قال: إي والله ! قتالا شديدا أيسره أن تسقط الرءوس، و تطيح الأيدي، فقال: أ ما لكم في واحدة من الخصال التي عرض عليكم رضى؟ فقال: و الله، لو كان الأمر إلي لفعلت، ولكن أميرك قد أبي ذلك. فأقبل الجرحى وقف عن الناس جانبا و معه رجل من قومه ، يقال له: قرة بن قيس، فقال له: يا قرة ! هل سقیت فرسك اليوم ماء؟ قال: لا. قال: أما تريد أن تسقيه ؟ قال قرة: فظننت، و الله، أنه

ص: 458

يريد أن يتنحى فلا يشهد القتال، و يكره أن أراه يصنع ذلك مخافة أن أرفع عليه ، فقلت له: لم أسقيه و أنا منطلق فأسقيه. قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه و الله لو أطلعني على الذي يريد لخرجت معه إلى الحسين، فأخذ يدنو قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه: یا أبا يزيد؟ إن أمرك لمريب، فما الذي تريد؟ قال: والله، إني أخير نفسي بين الجنة و النار، و و الله، لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت. ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله ! جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان ، و الله الذي لا إله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني، و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك في توبة؟ قال: «نَعَمْ ! يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْكَ ، وَ يُغْفَرُ لَكَ ، مَا اسْمُكَ؟»قال: أنا الحر. قال: «أَنْتَ الْحُرِّ كَمَا سمتک أُمُّكَ ، أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ؛ انْزِلْ».فقال: أنا لك فارسا خیر مني لك راجلا، أقاتلهم على فرسي ساعة، و إلى النزول ما يصير أمري. ثم قال: يا ابن رسول الله ! كنت أول خارج عليك، فأذن لي أن أكون أول قتيل بين يديك؟ فلعلي أن أكون ممن يصافح جدك محمداً غداً في القيامة. فقال له الحسين عليه السلام: «إِنْ شِئْتَ ، فَأَنْتَ مَنْ تَابَ اللَّهُ عَلَيْهِ ، وَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».فكان أول من تقدم إلى براز القوم، الحر بن يزيد الرياحي، فأنشد في برازه:

إني أنا الحرو مأوى الضيف *** أضرب في أعناقكم بالسيف

عن خیر من حل بوادي الخيف *** أضربكم و لا أرى من حیف

و روي: أن الحر لما لحق بالحسين عليه السلام، قال رجل من بني تميم، يقال له يزيد بن سفیان : أما و الله، لو لقيت الحر حين خرج لأتبعته السنان، فبينا هو يقاتل، و إن فرسه لمضروب على اذنيه و حاجبه، و إن الدماء لتسيل، إذ قال الحصين بن نمیر: یا یزید! هذا الحر الذي كنت تتمناه، فهل لك به؟ قال: نعم، و خرج إليه، فما لبث الحرأن قتله و قتل أربعين فارسا و راجلا، و لم

ص: 459

يزل يقاتل حتى عرقب فرسه ، و بقي راجلا، فجعل يقاتل و هو يقول:

إن تعقروا بي فأنا ابن الحر *** أشجع من ذي لبدة هزبر

و لست بالخوار عند الكر *** لكنني الثابت عند الفر

ثم لم يزل يقاتل حتى قتل، فاحتمله أصحاب الحسين عليه السلام حتى وضعوه بين يدي الحسین و به رمق، فجعل الحسين يمسح التراب عن وجهه، و هو يقول له: «أَنْتَ أَحَرِّ كَمَا سَمَّتَكَ بِهِ أمک ، أَنْتَ الْحُرِّ فِي الدُّنْيَا ، وَ أَنْتَ الْحُرِّ فِي الْآخِرَةِ».ثم رثاه بعض أصحاب الحسين. و قال الحاكم الجشمي: بل رثاه علي بن الحسين عليه السلام بقوله:

لنعم الحرحربني رياح *** صبور عند مشتبك الرماح

و نعم الحرإذ نادی حسینا *** فجاد بنفسه عند الصباح

تاريخ الطبري: ج5 ص 428 قال ابو مخنف:عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ثم إن الحربن یزید تا زحف عمربن سعد قال له: اصلحك الله ! مقاتل أنت هذا الرجل ؟ قال: إي و الله قتالا ايسره ان تسقط الرءوس و تطيح الأيدي، قال: ا فما لكم في واحده من الخصال التي عرض عليكم رضا؟ قال عمر بن سعد: اما و الله لو كان الأمر الى لفعلت، و لكن اميرك قد ابي ذلك، قال: فأقبل حتى وقف من الناس موقفا، و معه رجل من قومه يقال له قره بن قیس، فقال: یا قره، هل سقیت فرسك اليوم؟ قال: لا، قال: انما تريد ان تسقيه؟ قال: فظننت و الله انه يريد ان يتنحى فلا يشهد القتال، و کره أن أراه حين يصنع ذلك، فيخاف ان ارفعه عليه، فقلت اله: لم اسقه، و انا منطلق فساقيه، قال: فاعتزلت ذلك المكان الذي كان فيه، قال: فو الله لو انه اطلعني على الذي يريد لخرجت معه الى الحسين ، قال : فاخذ يدنو من حسين قليلا قليلا، فقال له رجل من قومه يقال له المهاجر ابن أوس: ما تريد يا بن يزيد؟ اتريد ان تحمل؟ فسكت و اخذه مثل العرواء، فقال له يا بن يزيد؟ اتريد ان تحمل؟ فسکت و اخذه مثل العرواء، فقال له یا بن يزيد، و الله ان امرك لمريب، و الله ما رایت منك في موقف قط مثل شيء أراه الآن،لو قيل

ص: 460

لي: من اشجع اهل الكوفه رجلا ما عدوتك، فما هذا الذي ارى منك ؟ قال : اني والله اخير نفسي بين الجنه و النار، و و الله لا اختار على الجنه شيئا و لو قطعت و حرقت، ثم ضرب فرسه فلحق حسین علیه السلام، فقال له: جعلني الله فداك يا بن رسول الله! انا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لااله الا هو ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضت عليهم ابدا، و لا يبلغون منك هذه المنزله فقلت في نفسي: لا أبالي ان اطيع القوم في بعض امرهم، و لا يرون اني خرجت من طاعتهم و اما هم فسيقبلون من حسين هذه الخصال التي يعرض عليهم، و و الله لو ظننت انهم لا يقبلونها منك ما ركبتها منك، واني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، و مواسيا لك بنفسي حتى اموت بين يديك، افترى ذلك لي توبه؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: انا الحربن یزید، قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحران شاء الله في الدنيا و الآخرة، انزل، قال: انا لك فارسا خیرمنی راجلا ، اقاتلهم على فرسي ساعه، و الى النزول ما يصير آخر امرى قال الحسين: فاصنع يرحمك الله ما بدا لك فاستقدم امام اصحابه ثم قال: أيها القوم، الا تقبلون من حسين خصله من هذه الخصال التي عرض عليكم فيعافيكم الله من حربه و قتاله؟ قالوا: هذا الأمير عمر بن سعد فکلمه، فكلمه بمثل ما کلمه به قبل، و بمثل ما کلم به اصحابه، قال عمر: قد حرصت، لو وجدت إلى ذلك سبيلا فعلت، فقال : يا اهل الكوفه، لامكم الهبل و العبر إذ دعوتموه حتى إذا أتاكم اسلمتموه، و زعمتم انكم قاتلو انفسكم دونه، ثم عدوتم عليه لتقتلوه ، امسكتم بنفسه، و أخذتم بكظمه، و أحطتم به من كل جانب، فنعتموه التوجه في بلاد الله العريضة حتى يا من و يا من اهل بيته، و اصبح في ایدیکم کالأسير لا يملك لنفسه نفعا، و لا يدفع ضرا، و حلاتموه و نساءه و اصيبيته و اصحابه عن ماء الفرات الجاري الذي يشربه اليهودي والمجوسي و النصراني، و تمرغ فيه خنازير السواد و کلابه، و ها هم أولاء قد صرعهم العطش، بئسما خلفتم محمدا في ذريته! لا سقاكم الله يوم الظما ان لم تتوبوا و تنزعوا عما أنتم عليه من يومكم هذا في ساعتكم هذه فحملت عليه

ص: 461

رجاله هم ترميه بالنبل ، فاقبل حتى وقف امام الحسين.

76 - الإقبال بالأعمال الحسنة: ج3 ص 73-78 فصل 14 فيما نذكره من زيارة الشهداء في يوم عاشوراء - رويناها بإسنادنا إلى جدي أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله عليه قال: حدثنا الشيخ أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عياش، قال: حدثني الشيخ الصالح أبو منصور بن عبد المنعم بن النعمان البغدادي رحمه الله عليه، قال: خرج من الناحية سنة اثنتين و خمسين و مائتين على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمه الله، و كنت حديث السن، و كتبت استأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليه السلام و زیارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه:. والمزار الكبير: ص485-493 الزيارة 8- زيارة الشهداء رضوان الله عليهم في يوم عاشوراء - أخبرني الشريف الجليل العالم أبو الفتح محمد بن محمد الجعفرية أدام الله عزه، قال: أخبرني الشيخ الفقيه عماد الدين محمد بن أبي القاسم الطبري، عن الشيخ أبي علي الحسن بن محمد الطوسي. وأخبرني عاليا الشيخ الفقيه أبو عبد الله الحسين بن هبة الله بن رطبة رضي الله عنه، قال: أخبرني شيخي المفيد الحسن بن محمد الطوسي، عن الشيخ أبي جعفر محمد الطوسي، قال: حدثنا الشيخ أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عیاش رحمه الله ، حدثني الشيخ الصالح أبو میسور بن عبد المنعم بن النعمان المعادي رحمه الله، قال: خرج من الناحية سنة اثنتين و خمسين و مائتين إلي على يد الشيخ محمد بن غالب الأصفهاني حين وفاة أبي رحمه الله، و كنت حدث السن، فكنت أستأذن في زيارة مولاي أبي عبد الله عليه السلام و زیارة الشهداء رضوان الله عليهم، فخرج إلي منه:. و مصباح الزائر: ص 278 و بجار: ج101 ص269 و ج45 ص 65...

77 - الإقبال بالأعمال الحسنة: ج2 ص712 چاپ قدیم و ج3 ص 344-346 فصل 53 چاپ جدید در زیارت شهداء دومین از اصحاب از غیر اهل البيت عليهم السلام: ... ثم التفت فسلم على الشهداء فقل: السلام على سعيد بن عبد الله الحنفي، السلام على حر بن يزيد الرياحي، السلام على زهير بن القين ، السلام على حبيب بن مظاهر، السلام على مسلم بن عوسجة.... و

ص: 462

در المزار، الشهيد الأول: ص 151-154 و مصباح الزائر: ص298 زيارته في اقل رجب و النصف من شعبان أو في الأربعين. و از آن ها: بحار الأنوار: ج 98 ص340 و341.

و المزار الكبير: ص 388 «...السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطُ وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعُ وَ أَنْصَارُ ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ أَنْصَارُ اللَّهِ جَلَّ اسْمُهُ ، وَ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، صَبَرْتُمْ وَ احْتَسَبْتُمْ وَ لَمْ تَهِنُوا ، وَ لَمْ تَضْعُفُوا ، وَ لَمْ تَسْتَكِينُوا ، حَتَّى لَقِيتُمُ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَى سَبِيلِ الْحَقِّ وَ نَصْرَهُ ، وَ كَلِمَةُ اللَّهِ التَّامَّةِ ، صَلَّى اللَّهُ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أبدانکم وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً ، أَبْشِرُوا رِضْوَانُ اللَّهِ عليکم بمؤعد اللَّهِ الَّذِي لَا خُلْفَ لَهُ ، اللَّهُ تعالی مدرک بکم ثأرما وَعَدَكُمْ ، إِنَّهُ « لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ » . أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جَاهَدْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ قُتِلْتُمْ عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَبِي رَسُولَهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ ، فجزاکم اللَّهُ عَنِ الرَّسُولِ وَ ابْنِهِ وَ ذریته أَفْضَلَ الْجَزَاءُ ، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَكُمْ وَ عَدَّهُ وَ أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ».

78 - بحار الأنوار: ج101 ص 208 و ص 205: السلام على الحربن یزید الرياحي.

79 - مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص 7-14 ح 9.

80 - الإرشاد: ج2 ص 102... ثم ضرب فرسه و لحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يردون عليك ما عرضته عليهم، ولا يبلغون منك هذا المنزلة، و الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت مثل الذي ركبت، فإني تائب إلى الله مما صنعت، فترى لي من ذلك توبة؟ فقال له الحسين عليه السلام: «نعم يتوب الله عليك، فانزل».از او: بحار الأنوار: ج45 ص 10 و عوالم العلوم: ج 17 ص 254 و الدمعة الساكبة: ج4 ص291 و إعلام الوری: ص 242.

روضة الواعظين: ص 158... فضرب الحرفرسه، فلحق بالحسين عليه السلام فقال له: جعلت فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع و جعجعت بك في هذا المكان، و

ص: 463

الله لو علمت أنهم ينتهون بك إلى ما أرى ما ركبت منك الذي ركبت، و إني تائب إلى الله عزوجل مما صنعت ، فترى ذلك توبة؟ فقال له الحسين: «يتوب الله عليك».

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام : ج4 ص 99 ... فحرك الحردابته حتى استأمن إلى الحسين و قال له: بأبي أنت و أمي! ما ظننت أن الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، فأما الآن [فإني] جئتك تائبا، و مواسيا لك حتى أموت بين يديك. أترى إلى ذلك توبة؟ قال: «نعم، يتوب الله عليك، و يغفرلك».

مثير الأحزان، ص30... ثم لحق بالحسين عليه السلام و قال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله ! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و جعجعت بك إلى هذا المكان، و ما ظننت أن القوم يبلغون منك هذه المنزلة، فهل لي توبة؟ قال: «نعم، يتوب الله عليك».از او: بحار الأنوار: ج 45 ص 15 و عوالم العلوم: ج 17 ص 258 و الدمعة الساكبة: ج4 ص 292 و نفس المهموم: ص 256.

أسرار الشهادة: ص 277 ...ثم ضرب فرسه و أتى إلى الحسين عليه السلام، فقال: جعلت فداك یا مولاي ! أنا صاحبك الذي منعتك عن الرجوع، و سايرتك في الطريق، و ما ظننت أن القوم يصنعون معك ما بلغوا، و يعرضون عما عرضته، و قد جئتك تائبا، فهل يا مولاي لي من توبة ؟ فقال الحسين عليه السلام: «نعم، فانزل یا حر إليهم... ».

منابع عامه:

تاريخ الطبري: ج5 ص 427 قال أبو مخنف: عن أبي جناب الكلبي، عن عدي بن حرملة، قال: ... إني و الله أخير نفسي بين الجنة و النار، و والله لا أختار على الجنة شيئا و لو قطعت و حرقت . ثم ضرب فرسه ، فلحق بحسين عليه السلام، .... از او: نفس المهموم، ص254؛ مقتل الحسين عليه السلام، مقرم: ص290. ر.ک. معالي السبطين: ج1 ص364.

الفصول المهمة، ابن الصباغ: ص192...فعند ذلك صاح الحسين عليه السلام: أما من ذاب

ص: 464

يذب عن حریم رسول الله صلى الله عليه و اله؟ و إذا بالحربن یزید الرياحي الذي تقدم ذكره الذي كان خرج إلى الحسين أولا من جهة ابن زیاد قد خرج من عسکرعمربن سعد راكبا على فرسه، و قال: یا بن رسول الله ! أنا كنت أول من خرج عليك عينا، و لم أظن أن الأمر يصل إلى هذه الحال، و أنا الآن من حزبك و أنصارك، أقاتل بين يديك حتى أقتل، أرجو بذلك شفاعة جدك. از او: نور الأبصار، الشبلنجي: ص 262.

مرآة الجنان: ج1 ص 133 و قيل: إن ابن زیاد کان قد بعث على الجيش أميرا، و هو الحارث بن يزيد التميمي، فلما حقت له الحقایق و رأى الأمر يؤول إلى ما آل، تاب و انحاز إلى فئة الحسين. منهم: الحربن یزید أمير مقدمة جيش ابن زیاد، فاعتذر إلى الحسين مما كان منهم، قال: و لو أعلم أنهم على هذه النية ، لسرت معك إلى يزيد. فقبل منه الحسين.

مقتل الحسين عليه السلام، الخوارزمي: ج2 ص9...: ... ثم ضرب فرسه، و لحق بالحسين مع غلامه التركي، فقال: يا ابن رسول الله، جعلني الله فداك، إني صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و الله الذي لا إله إلا هو، ما ظننت القوم يردون عليك ما عرضت عليهم، و لا يبلغون بك هذه المنزلة، و إني لو سولت لي نفسي أنهم يقتلونك، ما ركبت هذا منك، و إني قد جئتك تائبا إلى ربي مما كان مني، و مواسيك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك لي توبة؟ قال: نعم! يتوب الله عليك، و يغفر لك، ما اسمك؟ قال: أنا الحر. قال: أنت الحر كما سمتك أمك، أنت الحرفي الدنيا و الآخرة؛ انزل ....... و تجارب الأمم: ج2 ص70... فحرك الحر دابته، حتى استأمن إلى الحسين، و قال له: بأبي أنت و أمي، ما ظننت الأمر ينتهي بهؤلاء القوم إلى ما أرى، و ظننت أنهم سيقبلون منك إحدى الخصال التي عرضتها عليهم، فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمورهم، و أما الآن فإني جئت تائبا، و مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أترى لي ذلك توبة؟ قال: نعم. يتوب الله عليك و يغفر لك. انزل ! .... و الفتوح، ابن اعثم الكوفي: ج 5 ص 184 قال: ثم صاح

ص: 465

الحسين: أما من مغيث يغيثنا لوجه الله ؟ أما من ذاب یذب عن حرم رسول الله ؟ قال: فإذا الحر بن يزيد الرياحي قد أقبل يركض فرسه، حتى وقف بين يدي الحسين رضي الله عنه، فقال: يا ابن بنت رسول الله ! كنت أول من خرج عليك، أفتأذن لي أن أكون أول مقتول بين يديك؟ لعلي أبلغ بذلك درجة الشهداء، فألحق بجدك صلى الله علیه (و آله) و سلم. فقال الحسين: ياأخي! إن تبت، کنت ممن تاب الله عليهم، إن الله هو التواب الرحيم. و الكامل في التاريخ: ج 3 ص 288... فلحق بالحسين، فقال له: جعلني الله فداك يا ابن رسول الله! أنا صاحبك الذي حبستك عن الرجوع، و سایرتك في الطريق، و جعجعت بك في هذا المكان، و و الله ما ظننت أن القوم يردون عليك، ما عرضت عليهم أبدا، و لا يبلغون منك هذه المنزلة أبدا! فقلت في نفسي: لا أبالي أن أطيع القوم في بعض أمرهم، و لا يرون أني خرجت من طاعتهم، و أما هم فيقبلون بعض ما تدعوهم إليه و والله لو ظننت أنهم لايقبلونها منك، ما ركبتها منك. و إني قد جئتك تائبا مما كان مني إلى ربي، مواسيا لك بنفسي حتى أموت بين يديك، أفترى ذلك توبة؟ قال: نعم، يتوب الله عليك، و يغفرلك. مانند آن: نهاية الإرب: ج20 ص 444.

81 - تسلية المجالس: ج2 ص 282.

82- تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 ح 7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص516 ب 68 ح19724.

83 - کامل الزيارات: ص 266 ب88 ح 1- حدثني أبو القاسم جعفر بن محمد بن قولويه قال: حدثني أبو عيسى عبيد الله بن الفضل بن محمد بن هلال الطائي البصري ره قال: حدثني أبو عثمان سعيد بن محمد قال: حدثنا محمد بن سلام بن يسار [سیار] الكوفي قال: حدثني أحمد بن محمد الواسطي قال: حدثني عیسی بن أبي شيبة القاضي قال: حدثني نوح بن دراج قال: حدثني قدامة بن زائدة، عن أبيه قال: قال علي بن الحسين: عن زینب، عن أمير المؤمنين عليهم السلام في حديث طويل:.

ص: 466

84 - إقبال الأعمال: ج3 ص344-346 فصل 53 و المزار، الشهيد الأول: ص 154.

85 - ينابيع المودة: ج3 ص76 عن أبي مخنف: ثم حمل (الحر) عليهم و قال: يا أهل الكوفة! هذا الحسين، لقد دعوتموه، و زعمتم أنكم تنصرونه، و تقتلون أنفسكم عنده، فوثبتم عليه، و أحطتم به من كل جانب، و منعتم أهله من شرب الماء الذي تشربه الكلاب، و الخنازير، بئس ما صنعتم، لا سقاكم الله يوم العطش الأكبر إن لا ترجعون عما أنتم عليه. ثم حمل عليهم فقتل منهم خمسين رجلا، ثم قتل رضي الله عنه، و اجتزوا رأسه و رموه نحو الإمام، فوضعه في حجره و هو يبكي ويمسح الدم عن وجهه: «وَ اللَّهِ مَا أَخْطَأَتِ أمک إِذْ سَمَّتَكَ حُرّاً ، فَأَنْتَ وَ اللَّهُ حَرَّ فِي الدُّنْيَا وَ سَعِيدٍ فِي الْآخِرَةِ»، و هو يقول: فنعم الحرحربني رياح *** صبور عند مشتبك الرماح

و نعم الحراذ واسی حسینا *** و جاد بنفسه عند الصفاح

لقد فازوا الذي نصروا حسينا *** و فازوا بالهداية و الصلاح.

86 - إقبال الأعمال: ج2 ص 713.

87 - إقبال الأعمال: چاپ قدیم: ج2 ص 713 و چاپ جدید: ج3 ص 344-346 فصل 3 و مصباح الزائر: ص 298 و المزار الكبير: ص 493 ح8

88 - تسلية المجالس: ج2 ص 282 و بحار الأنوار: ج 45 ص14.

89 - تنقیح المقال في علم الرجال: ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.

90 - تذكرة الخواص: ص 226.

91 - تنقیح المقال، ج18 ص 172 از تذكرة خواص الأمة: 252.

92 - سوره (9) التوبة آيه 105.

93 - سوره (16) النحل آیه 100 و 101.

94 - سوره (10) یونس عليه السلام آیه 75.

95 - تفسير القمي: ج1 ص 248- و حدثني أبي، عن ابن أبي عمير، عن ابن مسكان، عن أبي

ص: 467

عبد الله عليه السلام: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ * وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى».قلت: معاينة كان هذا؟ قال: «نَعَمْ ، فَثَبَتَتْ الْمَعْرِفَةِ وَ نَسُوا الْمَوْقِفِ وَ سیذکرونه ، وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدُ مِنْ خَالَقَهُ وَ رَازِقِهِ . فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرْوِ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ ، فَقَالَ اللَّهُ : فَمَا کانوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قَبلٍ».از او: مختصر البصائر: ص 412 ح 40/478 و بحار الأنوار: ج5 ص 237 ب10 ح14.

96 - سوره (7) الأعراف آیه 30.

97 - سوره (6) الأنعام آیه 96 «إِنَّ اللَّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَىٰ ۖ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ ۚ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ ۖ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ».

سوره (10) یونس آیه 32«قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَمَنْ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ».

سوره (30) الروم آیه20«يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا ۚ وَكَذَٰلِكَ تُخْرَجُونَ».

98 - تفسير العياشي.

99 - تفسير العياشي.

100 - تفسير العياشي و البحار.

101 - تفسير العياشي.

102 - تفسير العياشي.

103 - بصائر الدرجات: ص80 ب 12 ح 1- حدثنا محمد بن الحسين ، عن محمد بن إسماعيل، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفي، عن أبي جعفر، عن عقبة، عن أبي جعفر عليه السلام قال: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ ، فَخَلَقَ مَنْ أَحَبَّ مَا أَحَبَّ ، وَ كَانَ ( ما۔ العیاشی ) أُحِبُّ أَنْ يَخْلُقَهُ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ ، وَ خَلَقَ مَنْ أَبْغَضَ مِمَّا أَبْغَضَ وَ كَانَ مَا أَبْغَضَ أَنْ يَخْلُقَهُ (خَلْقِهِ-

ص: 468

الْعَيَّاشِيُّ ) مِنْ طِينَةِ النَّارِ، ثُمَّ بَعَثَهُمْ فِي الظِّلَالِ».قال: قلت: أي شيء الظلال؟ قال: أَ لَمْ تَرَ ( ظلک - الْعَيَّاشِيُّ وَ الْبِحَارِ ) إِذَا ظَلَّلَ فِي الشَّمْسِ شَيْ ءُ وَ لَيْسَ بِشَيْ ءٍ ؟ ثُمَّ بَعَثَ فِيهِمْ ( مِنْهُمْ ) النَّبِيِّينَ يَدْعُونَهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ : وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّينَ فأقربعضهم وَ أنکر بَعْضُهُمْ ، ثُمَّ دَعَاهُمْ ( دعؤهم - الْعَيَّاشِيُّ ) إِلَى وَلَايَتِنَا ، فاقر وَ اللَّهُ بِهَا مَنْ أَحَبَّ ( اللَّهُ - الْعَيَّاشِيُّ ) وَ أنکرها مَنْ أَبْغَضَ ، وَ هُوَ قَوْلُهُ : فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ».ثم قال أبو جعفر عليه السلام: «كَانَ التَّكْذِيبُ ثَمَّةَ».و تفسير العياشي: ج2 ص126 ح37 - عن عبد الله بن محمد الجعفي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: - مانند البصائر. و الكافي: ج1 ص 436 ح2 و ج2 ص118 ح 3- محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن محمد بن إسماعيل بن بزیع، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفري، عن أبي جعفر عليه السلام، وعن عقبة، عن أبي جعفر عليه السلام قال:- مانند آن -. و علل الشرائع: ج1 ص118 ح3- أبي رحمه الله قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد، عن محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن صالح بن عقبة، عن عبد الله بن محمد الجعفي و عقبة جميعا، عن أبي جعفر عليه السلام قال: - مانند آن -.

104 - تفسير العياشي: ج2 ص 126 ح35- عن زرارة و حمران، عن أبي جعفر و أبي عبد الله عليهما السلام قالا: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ هِيَ أَظَلَّتْ ، فَأَرْسَلَ رَسُولَهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ، فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ ، وَ مِنْهُمْ مَنْ کذبه ، ثُمَّ بَعَثَهُ فِي الْخَلْقِ الْآخَرِ ، فامن بِهِ مَنْ كَانَ آمَنَ بِهِ فِي الْأَظِلَّةِ ، وَ جَحَدَهُ مَنْ جَحَدَ بِهِ يؤمئذ » ، فَقَالَ : « فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ».

سوره (7) الأعراف آیه 102:«تِلْكَ الْقُرَىٰ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَائِهَا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْكَافِرِينَ».

سوره (10) یونس عليه السلام آیه 75:«ثُمَّ بَعَثْنَا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا بِمَا كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ۚ كَذَٰلِكَ نَطْبَعُ عَلَىٰ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ».

ص: 469

105- تفسير العياشي: ج2 ص 126 ح 36- عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام في قوله:

«ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى قَوْمِهِمْ...بِمَا کذبوا بِهِ مِنْ قُبُلٍ»قال: «بَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَى الْخَلْقِ وَ هُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ ، فَمَنْ صَدَّقَ حِينَئِذٍ صَدَقَ بَعْدَ ذَلِكَ ، وَ مَنْ کذب حِينَئِذٍ کذب بَعْدَ ذَلِكَ».

106- مختصر البصائر: ص519 ح579/18- من تفسير القرآن العزيز تأليف علي بن إبراهيم بن هاشم: و أما قوله: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذریتهم وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بربکم قَالُوا بَلَى» فإنه قال الصادق صلوات الله عليه: «إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ...».تفسير القمي: ج1 ص 247.

107 - الغيبة، النعماني: ص90 ح20 - أخبرنا علي بن الحسين، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن حسان الرازي، عن محمد بن علي، عن محمد بن سنان، عن داود بن كثير الرقي قال: قلت لأبي عبد الله جعفر بن محمد عليه السلام: جعلت فداك أخبرني عن قول الله عزوجل: «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِكَ الْمُقَرَّبُونَ»؟ قال: «نَطَقَ اللَّهُ بِهَا يَوْمَ ذَرَأَ الْخُلُقِ فِي الْمِيثَاقِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ بِأَلْفَيْ عَامٍ».فقلت: فسرلي ذلك. فقال: «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ خَلَقَهُمْ مِنْ طِينٍ ، وَ رُفِعَ لَهُمْ نَاراً ، فَقَالَ : اذخلوها ، فَكَانَ أَوَّلَ مَنْ دَخَلَهَا مُحَمَّدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيَّ ؛ وَ آلِهِ ، وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ، وَ الْحَسَنِ ، وَ الحسین ، وَ تِسْعَةٍ مِنْ الائمة ، إِمَامُ بَعْدَ إِمَامٍ ، ثُمَّ أَ تَبِعَهُمْ بِشِيعَتِهِمْ ، فَهُمْ وَ اللَّهِ السَّابِقُونَ».از او: تأويل الآيات الظاهرة: ص 620.

108 - الأمالي، الشيخ الصدوق: ص112-115 المجلس 24 ح 2. فرائد السمطين: ج2 ص34 ب7 ح 371.

109- تهذیب الأحکام: ج6 ص 72 ب 22 ح7، الخرائج و الجرائح: ج1 ص183 ب2، وسائل الشيعة: ج14 ص 516 ب68ح19724.

110 - الكافي: ج4 ص 574 1- عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد،

ص: 470

عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يونس الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «ثُمَّ تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ وَ تُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ،...أَنْتُمْ ساده الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ...». و کامل الزيارات: ص204 ح 3- حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: «... ثُمَّ تَأْتِي قُبُورَ الشُّهَدَاءِ ، وَ تُسَلِّمُ عَلَيْهِمْ وَ تَقُولُ : السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الرَّبَّانِيُّونَ ، . . . ، أَنْتُمْ سَادَةُ الشُّهَدَاءِ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ».

111 - کامل الزيارات: ص 253 ب84 ح 1- حدثني أبي و محمد بن الحسن، عن الحسين بن الحسن بن أبان ، عن الحسين بن سعيد؛ و حدثني أبي و علي بن الحسين و محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد؛ و حدثني محمد بن الحسن، عن محمد بن الحسن الصفار، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسين بن سعيد، عن فضالة بن أيوب، عن نعيم بن الوليد، عن يوسف الكناسي، عن أبي عبد الله عليه السلام قال : «...أَشْهَدُ أَنَّكُمْ شُهَدَاءُ نُجَبَاءُ ، جَاهَدْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ، وَ قُتِلْتُمْ عَلَى مِنْهَاجِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً ، أَنْتُمُ السَّابِقُونَ وَ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارِ ، ...».

ص: 471

ص: 472

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی كُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا

ص: 473

ص: 474

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109