سلسله سخنرانی های استاد رفیعی جلد 15

مشخصات کتاب

سرشناسه: رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -

عنوان و نام پدیدآور: سلسله سخنرانی های استاد رفیعی [کتاب]/ تدوین و تحقیق سید علی اکبر حسینی نیشابوری

مشخصات نشر : قم : دارالمبلغین ، 1399 -

مشخصات ظاهری: 408 ص.

شابک: 2000000 ریال : ج 1:15-75-7686-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فاپا

یادداشت: کتاب حاضر توسط ناشرین مختلف در سال های متفاوت منتشر شده است.

یادداشت: چاپ دهم.

یادداشت: ج 5، (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت: ج.6 (چاپ اول: 1394).

یادداشت: ج 7 (چاپ پنجم: 1396).

مندرجات: ج . 1. عظمت ماه مبارک رمضان ..... - ج. 2. ویژگی های امام حسین علیه السلام .... - ج 3 فرصت های طلایی در ماه مبارک رمضان ...

موضوع: رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -- وعظ

موضوع: اسلام -- مطالب گونه گون -- مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 س 7ر / BP10/5

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتابشناسی ملی: 3634631

ص: 1

اشاره

ص: 2

سلسله سخنرانی های استاد رفیعی جلد 15

حجت الاسلام و المسلمین حسینی نیشابوری

ص: 3

سرشناسه: رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -

عنوان و نام پدیدآور: سلسله سخنرانی های استاد رفیعی [کتاب]/ تدوین و تحقیق سید علی اکبر حسینی نیشابوری

مشخصات نشر : قم : دارالمبلغین ، 1399 -

مشخصات ظاهری: 408 ص.

شابک: 2000000 ریال : ج 1:15-75-7686-600-978

وضعیت فهرست نویسی: فاپا

یادداشت: کتاب حاضر توسط ناشرین مختلف در سال های متفاوت منتشر شده است.

یادداشت: چاپ دهم.

یادداشت: ج 5، (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت: ج.6 (چاپ اول: 1394).

یادداشت: ج 7 (چاپ پنجم: 1396).

مندرجات: ج . 1. عظمت ماه مبارک رمضان ..... - ج. 2. ویژگی های امام حسین علیه السلام .... - ج 3 فرصت های طلایی در ماه مبارک رمضان ...

موضوع: رفیعی محمدی، ناصر، 1344 -- وعظ

موضوع: اسلام -- مطالب گونه گون -- مقاله ها و خطابه ها

شناسه افزوده: حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362 - ، گردآورنده

رده بندی کنگره: 1393 س 7ر / BP10/5

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتابشناسی ملی: 3634631

این کتاب با کاغذ حمایتی منتشر شده است.

شناسنامه کتاب

نام كتاب .... سلسله سخنرانی های استاد رفیعی (جلد پانزدهم)

مؤلف....... حجت الاسلام و المسلمین سید علی اکبر حسینی نیشابوری

انتشارات....... دارالمبلغین

نوبت و سال انتشار...... اول / 1402

تیراژ....1000

چاپخانه..... بوستان کتاب

صحافی......امین

قیمت200000 تومان

شابک دوره......0- 72- 7686- 600- 978

شابک....1- 75- 7686- 600- 978

مرکز پخش: قم خیابان ارم کوچه 16 (ارگ)، جنب حسینیه ارگ انتشارات دارالمبلغین

(پخش برادران حسینی)

تماس: 09128794005 - 37838188-025

تمام حقوق این اثر متعلق به مؤلف می باشد

خیراندیش دیجیتالی: انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ویراستار کتاب: خانم شهناز محققیان

ص: 4

فهرست مطالب

سخن ناشر...11

بخش اول: امید و امیدواری...13

امید و امیدواری (1)...15

مقدمه...15

آثار حضور در مجالس عزاداری...16

1. زنده شدن دل ها...17

2. عبادت...17

ویژگی های عزاداری امام حسین علیه السلام...20

امید قوی ترین پیام کربلا...21

منشأ نا امیدی...21

امیدواری در کلام امام حسین علیه السلام...22

دلایل ناامیدی...24

1. گناه...24

امیدواری حربه بخشش خداوند...25

2. شکست...25

داستان ابوالطيار...25

3. یکنواختی و روزمرگی...27

4. مقايسه...27

5. نرسیدن به حاجت ها...27

6. ترس از مرگ...28

7. کمبودها و فقدان ها...28

داستان...30

امید و امیدواری (2)...35

مقدمه...35

اعتراض و سرزنش برخی نسبت به قیام امام حسین علیه السلام...36

1. ابوبكر بن عبد الرحمن...36

2. اباسعید خدری...37

3. بشر بن غالب...38

4. عبدالله بن عباس...38

5. ام سلمه...39

6. محمد حنفيه...39

مقاومت یا تسلیم؟...40

برخی آیات امیدوار کننده قرآن...44

داستان وحشی قاتل حمزه...45

داستان بهلول نباش...46

آثار امیدواری...50

1. انگیزه...51

2. تلاش...51

3. استقامت...53

4. گشایش و آسایش...53

5. سلامت روان...54

امید و امیدواری (3)...55

مقدمه...55

امیدواری در ناامیدی...56

تعجب حضرت یوسف علیه السلام در دو جا...58

امید داشتن در اوج سختی...59

امید داشتن حتی در لحظه آخر... 59

معرفت و شناخت مهم ترین عامل امیدواری...60

اقسام شناخت...60

1. شناخت خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام...60

2. شناخت استعدادها و نقاط ضعف...60

3. شناخت دنیا...60

4. شناخت قیامت و معاد...60

ص: 5

مقصود از شناخت خداوند...61

عوامل امیدواری...66

امید و امیدواری (4)...71

مقدمه...71

انواع نگاه ها...71

مرحوم ناد علی کربلایی...72

ابودجانه...73

حنظلة بن اسعد...74

آخرین مناجات شهید چمران...75

کلام بسیار زیبای سلمان...77

دوری کردن از بدزبانی...78

فراهم نکردن زمینه حسادت...79

مخفی کردن سه چیز...80

امید و امیدواری (5)...84

مقدمه...83

چهار صفت مذموم انسان ....84

امید به رحمت خداوند...87

حسن ظن به خداوند...88

خاطره ای خواندنی...88

خاطره ای از شهید...92

اصحاب کهف و رقيم...93

برجسته کردن یک عمل خیر...95

دعای تعلیمی پیامبر...95

امید و امیدواری (6)...97

مقدمه...97

کتاب گالیور و پرورش روحیه امید...98

انواع امید...99

ویژگی های امید صادق...99

امید دروغین...99

داستان...101

مراجعه کردن به پزشک...104

مراجعه کردن پیامبری از پیامبران به دکتر...105

پیامبر صلی الله علیه و آله و مراجعه کردن به دکتر...105

على علیه السلام و مراجعه کردن به دکتر...105

کارکردن سیره پیامبران و اوصیای الهی...108

داستان...109

ویژگی های امید حقیقی...111

ویژگی های جوانان...114

امید و امیدواری (7)...117

مقدمه...117

نحوه دعا کردن...118

مراحل زندگی انسان در قرآن...121

نجاشی...122

ویژگی های جهنمیان...123

ویژگی های مؤمن...124

دینداری فصلی...125

داستان...125

هاشم مرقال...126

داستان...129

دنيا محل عبور...132

داستان ثعلبه...132

آیت الله کوه کمره ای...134

آیت الله بروجردی...134

فضائل قمربنی هاشم علیه السلام...137

مقدمه...137

عوامل محبت...141

دو بعدی بودن انسان...141

ص: 6

داستان...144

دعا کردن برای سازنده فیلم حضرت يوسف...146

برخورد ابالفضل علیه السلام با اماننامه...147

عبد الله بن رواحه...149

حجر بن عدی...150

بخش دوم: رشد رکود و انحطاط...151

رشد رکود و انحطاط (1)...153

مقدمه...153

معنای رشد رکود و انحطاط... 155

سرمایه های انسان...156

تمثيل بسيار زيبا...157

داستان بلعم باعورا...158

علامه امینی رحمه الله...161

رشد رکود و انحطاط (2)...165

مقدمه...165

مؤمن آل فرعون...166

حضرت خضر و موسی علیها السلام...168

عوامل رشد...169

1. محبوبیت کار خوب و مذموم بودن کار بد...169

2. خدابینی و خود نبینی...173

خشم کردن بر نفس بهتر از عبادت هزار سال...173

کوچک دیدن خود عامل رشد...174

جرج جرداق...175

رشد رکود و انحطاط (3)...179

مقدمه...179

3. اصلاح قیامت...179

اعتقاد انسان ها به معاد...180

یاد معاد عامل آرامش...184

حضرت ام کلثوم علیها السلام و ياد معاد....186

دوری کردن از پنج مورد در کسب و کار...188

آثار یاد معاد و اندیشه در آن ...189

رشد رکود و انحطاط (4)...193

مقدمه...193

4.حساسیت در مقابل گناه در جامعه...194

توحید و ولایت دو حصار محكم...196

ابا سعید خدری در جریان کربلا...199

شرایط امر به معروف و نهی از منکر...200

اقسام منکر...203

رشد رکود و انحطاط (5)...211

مقدمه...211

5. تدين...212

آیا عقل جایگزین دین است؟......... 214

اندک بودن دینداران...215

هدف قیام امام حسین...216

نافع بن هلال...216

اقسام دینداری...217

1. فصلى...217

2. فردى...218

3. انتفاعی...219

4. سطحى...220

دینداری سطحی مردم شام...222

عمر بن عبدالعزیز و برداشتن سب علی علیه السلام...223

5. جامع...223

ص: 7

ابوالأسود دوئلى...224

آثار دینداری...225

1. انگیزه دادن...225

داستان بوعلی و شاگردش...225

2. معنا دادن به زندگی...226

3. مسئولیت پذیری...227

4. صبر و استقامت...228

رشد رکود و انحطاط (6)...229

6. ارتباط با اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آن ها...229

مارقین در قرآن...230

تعصب داشتن در نپذیرفتن حق...231

عبد الله بن خباب...232

داستان قاری قرآن...233

گروه گناهکاران...234

محمد بن اشعث...234

عبد الله بن حوزه...235

علی بن ابی حمزه بطائنی...236

حضرت عیسی علیه السلام...237

علت مستجاب نشدن دعا...241

بخش سوم: دشمن و حربه های دشمن...245

دشمن و حربه های دشمن (1)....247

مقدمه...247

دشمن شناسی در قرآن...248

1. شيطان...248

2. كافر...249

3. منافقين...249

4. يهود...250

5. برخی از همسر و فرزندان...250

حربه های دشمن...254

1. هزینه کردن برای انحراف دیگران...254

مسجد ضرار...254

2. ترويج فرهنگ ابتذال...254

نضر بن حارث...259

3. شبهه افکنی...264

جابر بن عبدالله انصاری...266

4. ایجاد یأس و ناامیدی...267

دشمن و حربه های دشمن (2)...269

مقدمه...269

خطر نفاق...270

خواجه ربیع...271

5. جدا کردن مردم از دین...273

عرضه دین بر امام معصوم علیه السلام...273

ثروتمند بودن فرد دیندار...275

شریح قاضی...276

عمرو عاص...277

اطاعت نکردن از والدین در معصیت...278

انواع اطاعت...279

الف) اطاعت محض...279

ب) اطاعت ممنوع...279

ج) اطاعت مشروط...280

اطاعت از امام معصوم...281

6. تفرقه، عداوت و کینه...281

7. ایجاد ترس...283

8. تحريم اقتصادى....283

فضائل ابا الفضل العباس علیه السلام...285

مقدمه...285

1. عبد صالح...286

ص: 7

2. پشتوانه حرم...287

3.برخورد با اماننامه...289

ثبات قدم و استواری برحق...290

عبدالعظیم حسنی...292

مدارا کردن با پدر ناصبی...293

حجربن عدی...295

عوامل ثبات قدم...296

1. دعا...296

2. سحرخیزی...299

3. مراجعه به تاریخ...299

4. ارتباط با معصومین...300

بخش چهارم: مخالفان نهضت امام حسین و انگیزه های مخالفت...303

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت (1)...305

مقدمه...305

اقسام مخالفان حرکت امام حسین ...305

1. مزدوران حکومت...305

2. آدم های عافیت طلب...308

ابوبكر بن عبدالرحمن مخزومی...308

اباسعید خدری...309

بشر بن غالب...309

عبد الله بن مطيع...310

3. خواص...310

عبدالله بن عباس...311

مخالفان نهضت امام حسين علیه السلام و انگیزه های مخالفت (2)...317

مقدمه...317

ابا سعید خدری...318

امسلمه...321

علم امام حسین علیه السلام به شهادت... 325

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت (3)...327

مقدمه...327

محمد حنفیه...327

محمد حنفیه در کتاب تاریخ صفین...328

نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه...335

سقوط بلعم باعورا...338

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت (4)...341

مِسوَر بن مخرمه...341

جابر بن عبدالله انصاری...343

ضعیف بودن امام شناسی...346

نامه امام حسین علیه السلام به مردم کوفه...348

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت (5)...351

مقدمه...351

عمر بن علی...352

اقسام شیعیان کوفه...356

بخش پنجم: شب عاشورا و شب شام غریبان...363

مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام و انگیزه مخالفت آن ها و پاسخ ابا عبد الله علیه السلام (بیت رهبری)...365

مقدمه...365

اقسام مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام...365

ص: 9

1. مزدوران حکومت...367

2. آدم های عافیت طلب...369

مِسوَر بن مخرمه...369

احنف بن قيس...371

ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی...371

عبد الله بن مطيع...372

محمد بن حنفيه...372

3. خواص...374

امسلمه...374

جابر بن عبدالله انصاری...377

اباسعید خدری...376

آثار تسلیم بودن...381

1. تردید نداشتن...381

امام شاهد و ناظر بر اعمال ما...381

تردید علت مستجاب نشدن دعا .... 382

2. اعتراض نکردن...383

3. مقدم نشدن...384

گروه گناهکاران...384

4. توجیه نکردن...385

5. هزینه کردن...385

شام غریبان امام حسین علیه السلام...387

مقدمه...387

پیام های خطبه...390

1. اهمیت موعظه...390

حضرت یحیی علیه السلام و مواعظ فرد گناهکار...391

کلاه شرعی اصحاب سَبت...392

موعظه، بالاترين صدقه...394

کنترل کردن زبان...394

اجر صبر کردن بر بیماری...395

2. اهمیت انصاف...395

معنای انصاف...397

انواع انصاف...397

1. انصاف با خدا...397

داستان...398

2. انصاف با خود...399

داستان...399

3. انصاف با مردم...400

4. انصاف با دشمن...400

داستان...401

3. به کار انداختن وجدان...402

ص: 10

سخن ناشر

درود و رحمت بیکران بر پیامبر رحمت و خاندان مطهرش علیهم السلام که باعث تعالی انسان ها به سوی قله های سعادت و نجات آن ها از هلاکت و بدبختی می باشند.

خداوند را شاکریم که ما را جزو خادمین این خاندان قرار داده که باعث کرامت ما در دنیا و آخرت خواهد بود.

در دنیای امروز با توجه به مشغله درسی و کاری بیشتر مبلغین عزیز اعم از: خطباء، گویندگان ،دینی، اساتید محترم آموزش و پرورش و مداحان عزیز اهل بیت علیهم السلام وقت لازم جهت بررسی مطالب مورد نیاز را نداشته اند و نیاز به مواد اولیه ای که ،مستند ،متقن معقول و به صورت موضوعی ارائه شود دارند.

بنابراین تجارب ما و دوستان در دنیای تبلیغ ما را وادار کرد تا به اندازه توان مواد اولیه تبلیغی عزیزان را فراهم کرده تا بتوانند در تمام رسانه های تبلیغی اعم از: منابر و مجالس اهل بیت علیهم السلام، تبلیغ چهره به چهره و دنیای مجازی به نحو احسن انجام وظیفه کنند.

کتبی که توسط انتشارات دارالمبلغین به چاپ می رسد دارای موارد ذیل می باشد:

1. از منابع و مآخذ معتبر و اصیل استفاده شده؛

2. از مطالب سست و واهی پرهیز شده؛

3. مطالبی که به تفکر و تعمق بالایی نیاز داشته آورده نشده یا لااقل تذکر داده شده که در هر محفلی گفته نشود.

ص: 11

ضمناً بسیاری از مطالب جهت محققین و اساتید عزیز فقط به خاطر تذکار و یادآوری نوشته شده است.

در پایان از جناب استاد ارجمند دکتر رفیعی (زيد عزه) که با راهنمایی های ارزشمندشان باعث شدند این اثر به نحو شایسته ای انجام پذیرد کمال تقدیر و تشکر را می نماییم و برای ایشان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون را مسئلت داریم و همچنین از دوستانی که زحمات بسیار زیادی را در رابطه با این اثر متحمل شدند کمال تقدیر و تشکر را داریم

«و من الله التوفيق»

انتشارات دارالمبلغین

ص: 12

بخش اول: امید و امیدواری

اشاره

ص: 13

ص: 14

امید و امیدواری (1)

مقدمه

حلول ماه محرم ماه عزاداری حضرت ابا عبدالله علیه السلام را نخست خدمت وجود مقدس حضرت بقية الله الأعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و سپس همه شما برادران و خواهران تسلیت عرض می کنم.

هر حلولی پیامی دارد مثلاً مهر ماه که می شود می گویند بوی مدرسه می آید. بچه ها به مدرسه می روند و درس می خوانند ذی حجه که می رسد، بوی حج می آید. آن هایی که حاجی اند و یا اطرافیان شان قصد حج دارند، صحبت از آمادگی برای حج است. در ماه مبارک رمضان حلول دیگری است که همان عبادت و بندگی است. حلول روزه و معنویت است. حتی مناسبت های شمسی هم مانند نوروز همین گونه هستند در نوروز مردم در جنب و جوشند؛ لباس نو تهیه می کنند و خانه تکانی می کنند اما حلول محرم با همه حلول ها فرق می کند.

باز این چه شورش است که در خلق عالم است *** باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

محرم ، حلول غم و اندوه و عزاست. به عبارتی:

ص: 15

در بارگاه قدس که جای ملال نیست *** سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

از این رو روایاتی از ائمه معصومین علیهم السلام داریم که نشان از غم و اندوه ایشان در این ماه است . امام رضا علیه السلام می فرماید:

﴿كَانَ أَبِى علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يَرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئابَةُ تَغْلِبُ عَلَيهِ حَتَّى يَمْضِي مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِكَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِى قُتِلَ فِيهِ الْحُسَينُ﴾؛ (1)

پدرم را شیوه بود که چون محرم می شد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود تا روز دهم؛ روز دهم روز مصیبت و حزن و گریه اش بود و می فرمود: در این روز حسین کشته شد.

ابو عماره منشد می گوید:

﴿مَا ذُكِرَ الْحُسَينُ بْنُ عَلِى علیه السلام عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي يَوْمٍ قَطُّ فَرْنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مُتَبَسماً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِلَى اللَّيلِ ﴾ (2)

هرگاه در حضور امام صادق علیه السلام نام حسین علیه السلام برده می شد، آن روز تا شام خنده بر لبان آن حضرت دیده نمی شد.

این اندوه از اول محرم زیاد می شد تا روز عاشورا که دیگر به اوج خودش می رسید.

آثار حضور در مجالس عزاداری

اشاره

حضور در مجالس امام حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام آثار ژرفی در زندگی دارد:

ص: 16


1- الامالى للصدوق، ص128؛ وسائل الشيعه، ج 14 ، ص 504؛ روضه الواعظين، ج 1 ، ص 169
2- كامل الزيارات، ص108؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص 312؛ بحارالانوار، ج 44، ص 280 .

1. زنده شدن دل ها

اولین اثر حضور در مجالس عزاداری زنده شدن دل هاست. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يحْيا فِيهِ أَمْرُنَا لَم يمُتْ قَلْبُهُ يوْمَ تَمُوتُ الْقَلْب﴾ (1)

کسی که بنشیند در مجلسی که امر ما در آن مجلس زنده شود یعنی علوم ما اهل بیت را یاد گیرد و تعلیم مردم کند نمیرد دل او روزی که دل ها در آن روز بمیرد.

اگر کسی در روضه امام حسین علیه السلام نشست روز قیامت قلبش نمی میرد، این مجلس ها انسان را زنده نگه می دارد خصوصیت این مجلس ها نشاط است. برخلاف بعضی که ناآگاهانه می گویند: این مجالس باعث افسردگی می شود.

2.عبادت

دومین اثر حضور در مجالس عزاداری عبادت است ائمه علیهم السلام بعضی اوقات سخنی می فرمودند و می گفتند باید با طلا نوشت؛ همان گونه که ما در فارسی چنین می گوییم که باید با آب طلا نوشت. فرمود:

﴿يجبُ أَنْ يَكْتَبَ هَذَا الْحَدِيثُ بِالذَّهَب﴾؛

زیبنده است که این حدیث با طلا نوشته شود.

سزاوار است این حدیث را با طلا بنویسید طلاکوب کنید و در منزل بگذارید. با خود ،طلا نه آب طلا که قیمت و ارزشش کم تر است. حدیث این است:

﴿عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ نَفَسُ الْمَهْمُومِ لِظُلْمِنَا تَسْبِيحٌ وَ هَمُّهُ لَنَا عِبَادَةٌ وَ كِتْمَانُ سِرّنَا جِهَادٌ فِي سَبِیلِ اَللَّهِ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَجِبُ أَنْ یُکْتَبَ هَذَا

ص: 17


1- الامالى للصدوق، ص 173؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 294؛ وسائل الشيعه، ج 14 ، ص 502

الحديث بالذَّهَب﴾ (1)

امام صادق علیه السلام فرمود: نفس شخص اندوهگین برای ستمی که بر ما رفته تسبیح (سبحان الله گفتن) است و اندوه او به خاطر ما عبادت است، و پرده پوشی اسرار ما جهاد در راه خداست. سپس فرمود: زیبنده است که این حدیث با طلا نوشته شود.

کسی در مجالس ما نفس بکشد تسبیح است. مثل نفس کشیدن در ماه رمضان که تسبیح است. اگر کسی در این مجالس آهی بکشد که عجب به اباعبدالله علیه السلام این قدر ظلم شد، این تسبیح است. همین قدر که غم ما را داشته ،باشد، عبادت است. در این دو ماه محرم و صفر کل کشور حتی آن هایی که خیلی متدین نیستند، رعایت می کنند.

حضرت در این حدیث سه مطلب فرمود: یکی اگر کسی در مجلس ما نفس ،بکشد تسبیح است و کسی هم و غصه برای امام حسین علیه السلام داشته باشد، عبادت است و کسی سرّ ما را بپوشاند، باز هم عبادت است.

اهل بیت علیهم السلام گاهی مطالبی را فرموده اند که همه جا نمی توان گفت. خود امام صادق علیه السلام گاهی اطراف شان را نگاه می کردند و چیزی می فرمودند. خود امام باقر علیه السلام به بعضی گفته اند: این مطلب را جای دیگر نگویید این ها را مخفی کنید این مخفی نگه داشتن ها جهاد در راه خداست.

خوشا به حال شما که از شب اول نام تان را جزو عزاداران حسینی ثبت کردید امشب سه مطلب را خدمت شما عرض می کنم که درباره هر سه حدیث داریم.

1. امام صادق علیه السلام فرمود: هر وقت امام حسین علیه السلام را یاد کردید، سه مرتبه بگویید:

ص: 18


1- الأمالي للمفيد ، ص 338؛ بحار الانوار، ج 44، ص 278؛ بشاره المصطفی، ص 105.

﴿صَلَّى الله عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبدَالله﴾. (1)

از فردا تا آخر محرم و صفر؛ صبح به صبح، دو ماه بگویید.

2. امام رضا علیه السلام فرمود: نام اصحاب امام حسین علیه السلام را شنیدید، بگویید:

﴿يا لَيتَنِي كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما﴾. (2)

«ای کاش با آن ها بودم و به سعادت عظیمی می رسیدم».

اگر آن سلام اول را بگویید زائر امام حسین علیه السلام هستید و اگر ذکر دوم را بگویید، جزء شهدای کربلا محسوب می شوید.

3. همیشه این ذکر را بگویید:

﴿لَعَنَ اللهُ قَاتِلِيك يا اَبَا عَبدَالله﴾. (3)

در کربلا سه محور را به ما یاد دادند:

الف) با امام حسین علیه السلام؛

ب) با اصحاب؛

ج) بر علیه دشمنان.

این اهمیت مجلس امام حسین علیه السلام است که به آن اشاره کردم.

ص: 19


1- ﴿عَنِ الْحُسَينِ بْنِ ثُوَيرِ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَ يونُسُ بْنُ ظَبْيانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَةَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام وَ كَانَ الْمُتَكَلِّمُ مِنَّا يُونُسَ وَ كَانَ أَكْبَرَنَا سِنّاً فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي كَثِيراً مَا أَذْكُرُ الْحُسَينَ علیه السلام فَأَى شَيْءٍ أَقُولُ فَقَالَ قُلْ صَلَّى اللهُ عَلَيكَ يا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ تُعِيدُ ذَلِكَ ثَلَاثَاً فَإِنَّ السَّلَامَ يَصِلُ إِلَيْهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ مِنْ بَعِيد»؛ حسين بن ثُوَیر نقل می کند: من یونس بن ظبيان، مُفَضَّل بن عمرو ابو سَلَمَه نزد حضرت صادق علیه السلام نشسته بودیم در بین ما یونس که مسن تر از همه ما بود سخن می گفت. عرض کرد: فدایت شوم من زیاد به یاد حسین بن علی علیه السلام هستم، در این حالت چه بگویم؟ فرمود سه بار بگو: ﴿صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ﴾ همانا سلام از دور و نزدیک به حسین بن علی علیه السلام می رسد. (التهذيب ، ج 6، ص 103 ؛ الکافی، ج 4 ، ص 575 ؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 493).
2- الامالى للصدوق، ص 130؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 300؛ وسائل الشيعه، ج 14 ، ص 503
3- كامل الزيارات، ص 69

حضور شما در این مجالس:

یک: عبادت است؛

دو: مشمول دعای اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت زهراست؛

سه: باعث شادمانی اهل بیت است؛

چهار: باعث آمرزش گناهان است؛

پنج: باعث عبور از صراط است؛

شش: باعث زنده شدن دل هاست؛

هفت: توفیق فراوان در زندگی برای شما دارد.

خود شرکت در این مجالس حتی اگر منبری مورد پسند نیست، آثار فراوانی دارد. شاید آن چه سخنران یا مداح می گوید را دوست نداشته باشید. اما همین که مجلس اباعبدالله علیه السلام را احترام می گذارید، اثربخش است.

یکی از بزرگ ترین نعمت ها برای جامعه شیعی نعمت خاطره و یاد حسین بن على علیه السلام یعنی نعمت مجالس عزا نعمت محرم و نعمت عاشوراست و عزاداری سنتی باعث تقرب بیش تر مردم به دین می شود. (1)

وقتی کسی می خواست نزد ائمه ما علیهم السلام شعر بخواند، می فرمودند: سنتی بخوان؛ همان طور که در جلسات خودتان می خوانید.

ویژگی های عزاداری امام حسین علیه السلام

عزاداری امام حسین علیه السلام سه ویژگی دارد:

یک: ایجاد معرفت در این مجالس حدیث خوانده می شود و آیه قرائت می شود فضائل اهل بیت علیهم السلام و امام حسین بیان می شود.

دو: ایجاد عاطفه: یک تلطیف قلبی و یک زنده شدن در انسان ایجاد می شود

ص: 20


1- همان.

سوم: روشنی و بصیرت؛ این ها اثرهایی است که این مجالس در زندگی ما دارد.

ما در این ده دوازده سال بحث مشخصی داشتیم و بسیاری از آن ها هم چاپ شده است. سال گذشته بحث آزادی و آزادگی را داشتیم. یک سال رجزهای امام حسین را گفتیم و یک سال هم ویژگی های اصحاب را بیان کردیم.

امسال دوستان از من خواستند که موضوع دهه محرم را مشخص کنم من یک ماه بود که درباره موضوع امسال فکر می کردم شاید بیست موضوع نوشتم و خط زدم. در آخر تصمیم گرفتم که امسال درباره امید صحبت کنم. گاهی انسان یک ناامیدی در خود احساس می کند کسی اختلاس می کند؛ دزدی می کند یا کم فروشی می شود و یا یک شکست در زندگی پیش می آید. این امور موجب ناامیدی است و مانند یک خوره و جزام به جان جامعه می افتد. از این رو تصمیم گرفتم این ده شب درباره امیدواری و عوامل امید و ناامیدی صحبت کنم که ان شاء الله برای شما جوانان سودمند باشد.

امید قویترین پیام کربلا

ممکن است کسی بپرسد: چگونه این امید از کربلا استفاده می شود. باید بگویم که قوی ترین پیام کربلا امید است؛ زیرا در کربلا تمام عوامل ناامیدی وجود دارد و تنها یکی از آن ها کافی است تا انسان را از پای درآورد سی هزار دشمن صد نفر را محاصره کردند. آب را به روی آن ها بستند. قرار است همه یاران را شهید کنند و زن و بچه را اسیر کنند

منشأ ناامیدی

باید اول پرسید که ناامیدی از کجا می آید ناامیدی از کمبود امکانات و سختی و رنج و وجود مخالفان و دشمنان زیاد ایجاد می شود. در کربلا محاصره شدید هم بود امام حسین علیه السلام عاشورا از خیمه آمد؛ در حالی که به فرموده

ص: 21

امام سجاد علیه السلام سی هزار نفر ایشان را محاصره کرده بودند.

﴿كُل يَتَقَرَّبُ إِلَى الله بِدَمِه﴾؛ (1)

همگی با ریختن خون ،او به خدا تقرب می جستند.

می خواستند به نام ،دین امام حسین علیه السلام را شهید کنند. امام حسین علیه السلام صبح عاشورا از خیمه بیرون آمد و گفت:

﴿اللَّهُمَّ أَنتَ ثِقَتِى فِى كُلّ كَرْبِ وَ رَجَانِي فِي كُلّ شِدَّة﴾؛ (2)

پروردگارا! در تمام پیش آمدهای ناگوار پشتیبان منی و در هر سختی به تو امید دارم و تو در هر پیش آمدی که برای من اتفاق می افتد، یار و یاور منی و اطمینان من به توست

رجا به معنای امید است خدایا! امید من تو هستی در ابتدای مفاتیح پانزده مناجات آمده است. خداوند آقای مجتهدی رحمه الله را رحمت کند ایشان می فرمود در عمر خود بعضی چیزها را یک بار نوبر بکنید یک بار هم که شده نماز جعفر طیار را بخوانید یک بار در عمرتان این مناجات ها را نگاه کنید. مناجات امیدواران یکی از آن هاست. امید خیلی مهم است. امید قطب نمای حرکت و عامل رشد انسان است.

امیدواری در کلام امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام عصر عاشورا وقتی که تمام بدن ها قطعه قطعه روی زمین افتاده است و دشمن هم اسلحه و آتش به دست می خواهد خیمه هایش را آتش بزند، خود حضرت تنهاست و می خواهند او را به شهادت برسانند؛ در چنین وضعیتی که پسرش و برادرهایش و پسر برادرش و یارانش شهید شده اند و خودش هم غرق

ص: 22


1- الامالى للصدوق، ص 462؛ بحارالانوار، ج 22 ، ص 274 ؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17 ، ص 349 .
2- الارشاد، ج2، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 4؛ وقعة الطف، ص 205.

خون است و زن و بچه آماده خداحافظی با او هستند، می گوید:

﴿اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ﴾

«مهیا و آماده تحمل سختی ها باشید».

﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ حَافِظُكُم وَ حَامِيكُمْ﴾

«و بدانید خداوند شما را حمایت و حفظ می کند».

آیا امیدوارتر از این کلام کلامی پیدا می کنید؟

ممکن است کسی سؤال کند که ما در این عصر عاشورا به چه دل خوش کنیم؟

امام حسین علیه السلام می فرماید:

﴿سَيُنجِيكُم مِن شَرِّ الأَعْداءِ﴾؛

شما را نجات خواهد داد

﴿وَ يَجْعَلَ عَاقِبَةَ أمرکم إِلَى خَيْرٍ﴾؛

و سرانجام کار شما را نیک خواهد کرد.

﴿و يُعَذِّبُ أعادِيكُم بِأنواعِ البَلاءِ﴾ (1)

و دشمنان شما را به انواع عذاب ها گرفتار خواهد کرد.

خداوند شهید مطهری رحمه الله را رحمت کند. ایشان می گوید: امام حسین علیه السلام روز عاشورا قبل از به نتیجه رسیدن نتیجه را می دید مثل این که شما در کنکور شرکت کردی. معلم می گوید: شما پزشکی قبول می شوی؛ در حالی که هنوز نتیجه آزمون نیامده است امام حسین علیه السلام پیش از رسیدن به نتیجه، عاقب کار را می داند یا مانند پزشکی که می گوید: شما فلان بیماری را داری؛ ولی برو آزمایش هم بده. وقتی آزمایش می دهی مشخص می شود که پزشک نتیجه را می دانسته و درست می گفته است.

ص: 23


1- نفس المهموم، ص 323؛ موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج4، ص 479.

امام حسین علیه السلام عصر عاشورا قبل از این که اتفاق بیفتد، نتیجه را بیان کرد. فرمود: شما نجات پیدا می کنید و دشمن شما سقوط می کند. حال اگر دشمن آتش بزند و کتک بزند و اسب به بدن بدواند و ...، هیچ اتفاقی نمی افتد.

این اطمینان از نتیجه کار امید است دلیل این که موضوع سخنرانی امسال را امید و امیدواری انتخاب کردم همین است.

در این جا چند عامل ناامیدی را برای تان بر می شمارم در شب های بعد هر یک را توضیح می دهیم.

دلایل ناامیدی

1.گناه

اولین دلیل ناامیدی گناه است.

چند روز قبل در مغازه ای بودم و می خواستم چیزی بخرم. وقتی می خواستم پول جنس خریداری شده را بدهم جوان فروشنده به گریه افتاد. پرسیدم چه شده است؟ گفت مشروب خوردم گفت بقیه ماجرا را هم نمی گویم همه جور خلافی هم کرده ام وقتی من از خودم بدم می آید و متنفرم می خواهم این سنگ ترازو را روی سر خودم بزنم نمی دانم چرا این طور شدم من که شراب خوردم آیا دیگر راه نجاتی برایم هست؟ این حالت ناامیدی است. این همان است که قرآن می گوید:

﴿قُلْ يا عِبَادِى الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إنَّ اللهَ يغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴾ (1)

بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

ص: 24


1- زمر، 53

تمام این حالات در کربلا مصداق دارد.

امیدواری حربه بخشش خداوند

اشاره

داستان حر (1) را فراوان شنیده اید. ما از گذشته حر خبر نداریم. بالأخره او حقوق - بگیر و فرمانده یزید بوده است. او در سپاه دشمن بوده و مأموریت های فراوانی رفته و اقدامات زیادی کرده است. ما فقط یکی از آن ها را می دانیم که بستن راه امام حسین علیه السلام است. آن چه مسلم است حر شخص معتبری در دستگاه حکومت بوده است؛ چرا که هنوز به عمر سعد و شمر دستور حرکت نداده اند از حرخواسته اند که جلوی امام حسین علیه السلام را بگیرد. این امر نشان از اعتماد بالای حکومت به اوست. او اول کسی است که این مأموریت را به او داده اند. اگر حر می خواست چنین فکری بکند که من دیگر کارم تمام است و با گناهان زیادی که کرده ام، دیگر راه نجاتی ندارم هرگز به سعادت دست پیدا نمی کرد راه نجات او امید به بخشش خداوند بود.

2.شکست

دومین دلیل ناامیدی شکست است. بسیار اتفاق افتاده که فردی در کنکور رتبه نیاورده و یا نتوانسته ازدواج کند و یا ازدواج موفقی نداشته و یا دریافتن شغل مشکل داشته است. همه این امور احساس شکست و عدم موفقیت را در شخص برجسته می کند

داستان ابوالطيار

اشاره

ابوالطیار اندوهگین نزد امام صادق علیه السلام آمده بود و به عبارتی زانوی غم بغل کرده

ص: 25


1- وقعة الطف، ص178؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 11؛ اللهوف، ص 103.

بود. امام فرمود: چه شده است؟ گفت: ورشکست شدم و هیچی ندارم. سرمایه ای داشتم ولی از دستم رفت اکنون سخت در مضیقه هستم فرمود در بازار دکان داری؟

عرض کردم: بله دارم ولی ترک کرده ام فرمود وقتی به کوفه برگشتی برو درب دکان را باز کن جاروب کن وقتی خواستی بروی بازار دو رکعت یا چهار رکعت نماز بخوان پس از نماز این دعا را بخوان:

﴿ تَوَجَّهْتُ بِلَا حَوْلٍ مِنِّي وَ لَا قُوَّةٍ وَ لَكِنْ بِحَوْلِكَ وَ قُوَّتِكَ أَبْرَأُ إِلَيكَ مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إلَّا بِكَ فَأَنْتَ حَوْلِي وَ مِنْكَ قُولِى اللَّهُمَّ فَارْزُقْنِي مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِع رِزْقاً كَثِيراً طيباً و أَنَا خَافِضٌ فِي عَافِيتِكَ فَإِنَّهُ لَا يَمْلِكُهَا أَحَدٌ غَيْرُكَ﴾؛

گفت: همین کار را کردم مرتب درب دکان می رفتم به طوری که از خراج بگیر می ترسیدم مبادا مطالبه اجاره دکانم را نماید؛ چون چیزی نداشتم که به او بدهم روزی فروشنده ای جنسی آورد و به من گفت: نصف دکان را به من اجاره می دهی؟ نصف دکان را به او اجاره دادم

گفتم: ممكن است يك كار خيرى بكني يك عدل از جنس خود را به من بفروشی وقتی فروختم پولش را بدهم اضافه آن مال خودم باشد. گفت از کجا بدانم بعد خواهی داد؟

گفتم خدا را برای این کار گواه می گیرم. يك عدل به من داد قیمت آن را تعیین کردیم سرمای شدیدی آمد همان روز جنس را فروختم و پولش را دادم اضافه آن را برداشتم مرتب يك عدل می گرفتم و می فروختم اضافه آن را بر می داشتم و بقیه را به او می دادم تا صاحب سرمایه و مال های زیادی شدم؛ غلام و کنیز خریدم و چند خانه ساختم. (1)

ص: 26


1- الكافي، ج 3، ص 474؛ التهذيب، ج 3، ص 312؛ بحار الانوار، ج 47 ، ص 367 .

3.یک نواختی و روزمرگی

سومین دلیل ناامیدی یک نواختی و روزمرگی است. بارها افراد معترض هستند که صبح سرکار می روم و عصر بر می گردم فردا دوباره به همین شکل از این زندگی یکنواخت و ثابت که هیچ تنوعی ندارد خسته شده ام همه این ها راه کار و جواب دارد. ان شاء الله همه را جواب می دهیم.

بنده یک بررسی کردم. شاید فقط غربی ها نزدیک 50 کتاب در این موضوع نوشته اند. کتاب هایی با عناوین «خداحافظ ناامیدی»، «سلام امید»، «راه مبارزه با يأس» و..... بازار مملو از این کتاب هاست که بسیار پر فروش هم هستند؛ زیرا موضوع ناامیدی در غرب خیلی بیش تر است. ما اینجا در جلسات امام حسین و سخنرانی و ... شرکت می کنیم و دور هم جمع می شویم و درباره این موضوعات صحبت می کنیم آن ها این طور جلسات را کمتر دارند.

4.مقايسه

چهارمین دلیل ناامیدی، مقایسه است بارها شنیده ایم که فلانی به کجا رسیده و ما کجاییم!؟ سفر کوچک فلانی خارج از کشور است؛ ولی ما هنوز فلان روستا را هم نرفته ایم فلان شخص ماشین و خانه آن چنانی دارد و ما نداریم.

5.نرسیدن به حاجت ها

پنجمین دلیل ناامیدی نرسیدن به حاجت هاست. از عواملی که بسیار به چشم می خورد و در جامعه ما مصداق فراوانی ،دارد نرسیدن به حاجات است یکی دعایی می کند و چون برآورده نمی شود می خواهد زمین و زمان را به هم وصل .کند یا فردی دیگر طلاق گرفته یا همسر از دست داده یا از خانه رانده شده است و یا جایگاه شغلی و اجتماعی مهمی داشته که یک مرتبه اوضاع تغییر کرده و به زندان افتاده .است این فرد ناامید می.شود خود باخته می شود و سرمایه های خود را

ص: 27

نادیده می گیرد

6.ترس از مرگ

ششمین دلیل ناامیدی ترس از مرگ است. بسیاری از افراد این گونه اند. ترس از مرگ این ها را از زندگی باز داشته است.

7.كمبودها و فقدان ها

هفتمین دلیل ناامیدی کمبودها و فقدان ها است فردی تصادف می کند و قطع نخاع می شود.

چند روز پیش مشهد فردی را دیدم که هم مشهور است و هم با من رفیق . نزدیک من آمد و از نوع رفتارش متوجه شدم که به خوبی نمیبیند. پرسیدم چه شده است؟ گفت: یک هفته است که نور چشمم رفته و چیزی نمی بینم. فقط شبهی می بینم این فرد اهل مطالعه منبر و تحقیق است؛ اما الآن چشمانش نمی تواند ببیند سن و سالی هم ندارد و حدود پنجاه سالش است. در هر حال این اتفاقی است که افتاده است.

همه این امور در زندگی وجود دارد. هر یک از ما در زندگی سرمایه هایی داریم که با هم متفاوت اند مهم مقدار این سرمایه نیست؛ مهم مدیریت آن است. یکی پرادو سوار است و یکی .پراید ممکن است اختلاف قیمت این ها خیلی باشد اما نوع استفاده و مدیریت آن مهم است. فردی پدرش پولدار است و دیگری اصلاً پدر .ندارد خداوند در قرآن می فرماید:

﴿وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ ﴾ (1)

ص: 28


1- حجرات، 13

و شما را تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (این ها ملاك امتیاز نیست) گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!

اگر همه یکسان بودند هلاک می شدند؛ اگر همه چهره ها مثل هم بود و همه قدها مثل هم .....

کسی نمی تواند بگوید: حالا که من از پا محروم هستم و یا چشم ندارم، پس باید ناامید باشم و یا زندگی را رها کنم نه این گونه نیست. این سرمایه شماست. به یکی هزار تومان می دهند و به دیگری یک میلیون اصلاً مقایسه اشتباه است. حتی در اصحاب ائمه علیهم السلام هم همین طور است. نمی توان سلمان را با اباذر مقایسه کرد. آن یک جایگاه دارد و این جایگاهی دیگر ائمه ما علیهم السلام گاهی حرفی را به کسی می گفتند و به دیگری .نه

جوان ای عزیز! همه حرف من این جمله است که چه کنیم امیدوار باشیم؟ چه کنیم که نه گناه و نه شکست و نه فقدان و کمبود سرمایه، نه ترس و نه مقایسه نتواند در زندگی مان ناامیدی ایجاد کند؟ پاسخ، کربلا و عاشوراست.

مشکلات نباید جوان را متوقف و ناامید کند؛ زیرا نا امیدی سم است و هیچ بهانه ای مجوز ناامیدی نمی شود (1)

من با ناامیدی مخالفم اگر ده مسئول اموالی را برده اند و خورده اند، نباید هزار مسئول دیگر را زیر سؤال ببرند . اگر چند قاضی هم اشتباه کرده اند، چند هزار نفر دیگر را زیر سؤال نمی برند و ...

اگر فرزند یکی از مسئولین خطایی کرده نمی توان این را به همه تعمیم داد و یا

ص: 29


1- سخنرانی مذکور در تاریخ 16 مرداد 1398 در دیدار جمعی از جوانان نخبه و صاحب مدال در المپیادهای علمی جهانی و هم چنین اعضای تیم ملی والیبال جوانان کشور ایراد گردید.

خود آن مسئول را متهم کرد. الآن به خانمی می گویی: حجابت را رعایت کن؛ می گوید: اول بروید جلوی دزدها را بگیرید. الآن تو بد حجابی و مشکل تو هستی و من با تو کار دارم مثل کسی که سرما خورده است به او بگویی: مقداری مواظب خودت باش. او هم بگوید: برو جلوی سرطان را بگیر این سخن غیر منطقی است.

به فردی می گویی دروغ نگو؛ می گوید اگر می توانید جلوی فلان کار خلاف را بگیرید. آخر من با شما سر و کار دارم این گونه رفتار، فرافکنی است.

داستان

یک شب امیرالمؤمنین علی و عده ای علیه السلام از اصحاب به مسجدالحرام آمدند. آقا دیدند کسی پرده کعبه را گرفته و دعا می کند و اشک می ریزد. امام علیه السلام عقب ایستادند و ظاهراً آن شخص حضرت را ندید.

عرض می کرد: ای صاحب خانه این جا خانه توست و من هم مهمان تو هستم. خودت گفتی بیا و آمدم خودت گفتی باید از هر مهمانی پذیرایی کرد. اکنون با حرف خودت می خواهم با خودت حرف بزنم خودت هم گفتی هر چه داری جلوی مهمان بگذار.

ای صاحب خانه! تو چیزی داری که بسیار برای من ارزشمند و زیباست و آن آمرزش است. امشب همه گناهانی که کرده ام را ببخش امشب با مغفرتت از من پذیرایی کن.

امام علیه السلام همه این سخنان را گوش می داد به اصحابش فرمود: خداوند امشب این بنده را آمرزید خودش گفته نباید مهمان را رد کرد این قدر امیدوارانه با خدا حرف زد حضرت فرمود مطمئن باشید خداوند این شخص را رد نمی کند.

بعضی از مردم بی ادبانه با خداوند حرف می زنند: حاشا به کرمت . اگر بچه ام خوب نشود، دیگر نماز نمی خوانم خوب نخوان، مگر نماز را برای خوب شدن

ص: 30

بچه ات می خوانی؟) سطح توقعات ما باید منطقی باشد. به پیشانی کسی سنگ بزنی و بعد توقع داشته باشی خدا این سنگ را پنبه می کرد که سرش نشکند؟ سنگ می شکند، مگر خداوند منتظر است که خرابکاری ما را درست کند؟ با سرعت 160 کیلومتر در جاده سبقت غیر مجاز می گیرد و خانمش از بین رفته است و بچه اش بیمارستان است و خودش قطع نخاع. بعد از خدا طبلکار است. توقعات ما گاهی ناامیدی می آورد.

امیرالمؤمین علیه اللام و اصحاب شب دوم آمدند و دیدند آن شخص این گونه می گوید:

﴿يَا عَزِيزاً فِي عِزِّكَ﴾

«ای خدایی که خیلی عزیزی»

﴿ فَلا أعَزَّ مِنْکَ فِی عِزِّکَ﴾

«هیچ کس عزیزتر از تو نیست».

﴿أَعِزَّنِي بِعِزِّ عِزِّكَ فِي عِزٍّ ﴾

«خدایا! به آن عزتت من را هم عزیز کن».

﴿أَعْطِنِى مَا لَا يَعْطِينِي أَحَدٌ غَيْرُكَ وَ اصْرِفْ عَنِّى مَا لَا يَصْرِفُهُ أَحَدٌ غَيْرُكَ ﴾؛

«خدایا چیزی به من بده که هیچ کسی به کسی نمی دهد و یک چیزی از من دور کن که هیچ کس از هیچ کس نمی تواند دور کند».

حضرت به اصحابش فرمود: می دانید چی درخواست کرد؟ گفتند: نه؛ حضرت به صورت معما مطرح کرد.

فرمود: اولش بهشت است و دومش جهنم چه کسی می تواند به شما بهشت بدهد؟ گفتند: هیچ کس کیست که بتواند آتش جهنم را از شما دور کند؟

او امشب بهشت و دوری از جهنم را از خدا خواست به خانه خدا قسم! امشب هم حاجتش برآورده شد.

ص: 31

شب سوم دیدند باز دعا می کند و می گوید:

﴿يا مَنْ لَا يُحْوِيهِ مَكَان وَ لَا يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ بِلَا كَيفية﴾

«ای خداوندی که هیچ مکانی او را فرا نگرفته است و هیچ مکانی از او خالی نیست بی آن که او را یا آن را چگونگی باشد»

ای خدایی که همه جا هستی !خدایا چهار هزار درهم به من بده؛ هزار درهمش را می خواهم مهریه بدهم. هزار درهم را دین بپردازم؛ هزار درهم دیگر هم می خواهم خانه بخرم یا اجاره کنم بقیه اش را هم می خواهم زندگی ام را اداره کنم.

حضرت روی شانه اش زد و گفت: می دانی سه شب است که حرف هایت را می شنویم؟ حضرت فرمود: حاجات اول و دومت که برآورده شد. برای حاجت سوم بیا مدینه درب خانه من تا به تو بدهم.

آن شخص پرسید: از کجا خانه شما را پیدا کنم؟ فرمود: بیا مدینه از هر کس بپرسی خانه علی بن ابیطالب کجاست، نشانت می دهد.

یک روز امام حسین علیه السلام در کوچکی مشغول بازی در کوچه بود. فردی آمد و گفت: به همان کسی که در مکه قول دادی آمده است حضرت سلمان را صدا زد :و گفت ما هیچ نداریم پیامبر صلی الله علیه وآله یک باغ به من سپرده است. برو ببین چند می توانی آن را بفروشی سلمان نیز همین کار را کرد و گفت خوب می خرند؛ 12 هزار درهم. حضرت فرمود سریع به پول تبدیل کن و برگرد سلمان با 12 هزار درهم آمد. حضرت 4 هزار در همش را به این شخص داد.

وقتی فقرای مدینه از این موضوع باخبر شدند به خانه حضرت آمدند امام علیه السلام بقیه این پول را هم به فقرا داد تا شب یک در همش نماند. (1) آن شخص اول، سراغ پول نرفت. اول مغفرت خواست و بعد بهشت و در آخر هم پول.

ص: 32


1- الامالي للصدوق، ص 467؛ مستدرک الوسائل، ج 9، ص 351؛ بحارالانوار، ج 41، ص44.

این یعنی زرنگی در دعا، یعنی کیاست، یعنی فرصت یابی؛ بسیاری از ماها آداب دعا را نمی دانیم.

ص: 33

ص: 34

امید و امیدواری (2)

مقدمه

توفیق داشتیم یکی از مهم ترین پیام ها و درس های عاشورا، یعنی امید و امیدواری را مطرح کنیم اشاره کردیم که حتی اگر همه عوامل دست به دست هم دهند و به ظاهر هیچ روزنه ای برای انسان باقی نماند و به عبارتی کارد به استخوان رسیده ،باشد ناامیدی جایز نیست

امام حسین علیه السلام در شرایطی از امید سخن گفت و زن و بچه را به صبر و استقامت دعوت کرد که به حساب علم خودمان و به ظاهر هیچ روزنه امیدی نبود. می دانید در کربلا به بچه شیر خوار هم رحم نکردند؛ به خیمه زنان هم رحم نکردند. آب را بستند؛ عزیزان را کشتند. اتفاقاتی که یکی از آن ها را هم ما نمی توانیم تحمل کنیم و اگر در زندگی مان پیش آید، ناامید می شویم. اما باز امام حسین علیه السلام عرض می کند:

﴿اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّة﴾؛ (1)

پروردگارا! در تمام پیش آمدهای ناگوار پشتیبان منی و در هر سختی به تو

ص: 35


1- الارشاد، ج2، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45، ص4؛ وقعة الطف، ص 205.

امید دارم و تو در هر پیش آمدی که برای من اتفاق می افتد، یار و یاور منی و اطمینان من به توست.

این درس خیلی مهم است و باید روی آن کار کرد.

اعتراض و سرزنش برخی نسبت به قیام امام حسین علیه السلام

اشاره

افرادی در کنار امام حسین و بعضاً همراه امام علیه السلام به حرکت ایشان اعتراض داشتند، ظاهراً خیرخواهی هم می کردند این ها دائم به امام حسین علیه السلام اعتراض می کردند که می خواهی چه کار کنی؟ هیچ کدام از این سخنان کوچک ترین اثری بر حضرت نداشت.

آن هایی که به امام حسین علیه السلام می گفتند: آقا فایده ای ندارد، کجا می روید، دیدید که با پدر و برادر شما چه کردند؟ آدم های خیرخواهی هم هستند و امام حسین علیه السلام را دوست دارند و از بنی امیه بدشان می آید شاید بیش از 20 مورد از این دسته افراد داریم که به امام حسین علیه السلام چنین مطالبی را گفتند.

برخی از این معترضین را نام می بریم آن چه مهم است عزم امام بر انجام مبارزه است.

1.ابوبكر بن عبد الرحمن

یکی از افرادی که اعتراض کرد ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی است. او جزو فقهای سبعه مدینه است. یعنی هفت فقیه و مرجع و عالم بزرگ در مدینه بود که محل مراجعات احکام و مسائل مردم بودند یکی از ایشان ابوبکر بن عبدالرحمن است و نشان می دهد که آدم معتبری است.

ایشان را راهب قریش می نامیدند چرا که بسیار متدین و اهل نماز و عبادت بود. او با بنی امیه هم رابطه خوبی نداشت.

وقتی امام می خواست از مکه خارج شود، او جلو رفت و گفت:

ص: 36

«یابن عم!» (ای پسر عمو یک رابطه خویشاوندی هم با امام دارد).

«قَدْ رَأَيْتَ مَا صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبِيكَ وَ أخِيكَ»؛

«تو که دیدی مردم عراق با پدر و برادرت چه کردند»

فيقاتلک من قد وعدتک ان ینصرک»؛

«این هایی که به شما وعده یاری داده اند تو را می کشند».

معلوم است که وضعیت کوفه را به خوبی می شناسد.

امام به او فرمود:

﴿و مهما يقضى الله من امريكن﴾؛ (1)

«هر چه خدا بخواهد همان است»

این از کسانی است که با سخنش انرژی منفی می دهد. اما امام علیه السلام با یک پاسخ کلی از کنارش عبور می کند

2.اباسعید خدری

یکی دیگر از افرادی که اعتراض کرد اباسعید خدری بود که فردی شناخته شده بود و از جایگاه بالایی برخوردار است. راوی صدها حدیث است. او از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله است و پدرش در خندق او را خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آورد و گفت: آوردم تا .بجنگد. رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمود چند سالش است؟ گفت: 13 سال. حضرت مخالفت کرد و فرمود: سنش خیلی کم است. ولی بعدها در صفین و نهروان بوده و جزو خواص اصحاب و عاشقان امیرالمؤمنین علیه السلام است روایات فراوانی در فضیلت امیرالمؤمنین علیه السلام نقل کرده است. اصلاً او یکی از راویان حدیث غدیر است. هیچ ارتباطی با بنی امیه .ندارد. انسان بدی نیست.

وقتی امام حسین علیه السلام خواست حرکت کند گفت:

ص: 37


1- الطبقات الكبرى ، ج1، ص 447 موسوعة الامام الحسين، ج2، ص 89؛ البداية والنهاية، ج 8، ص 163.

﴿یابن رسول الله إنّی لَکُم ناصِحٌ،﴾

«ای پسر رسول خدا من خيرخواه شما هستم».

من دلم برای شما می سوزد.

﴿من فاز بهم فاز بالسهم الأخيب﴾؛ (1)

«هر کس به این مردم تکیه کند تیرش به خطا رفته است».

این ها کسانی نیستند که از شما حمایت کنند.

3.بشر بن غالب

یکی دیگر از افرادی که اعتراض کرد بشر بن غالب است. او کسی است که از عراق آمده بود و در مسیر با امام حسین علیه السلام ملاقات کرد. امام به وی فرمود: از کجا می آیی؟ گفت: از عراق . حضرت فرمود: مردم عراق چطور بودند؟ گفت: خلاصه به شما بگویم قلب های شان با شما و شمشیرشان بر علیه شماست. شما را دوست دارند ولی برای بنی امیه می جنگند. این ها اگر پای شمشیر به میان باشد از یزید حمایت می کنند. (2)

4.عبد الله بن عباس

یکی دیگر از افرادی که اعتراض کرد عبد الله بن عباس است. برای حضرت قسم! خورد که آقا به خدا قسم من بنی امیه را کافر می دانم. شما آقای مایی؛ سرور و .فخرمایی ما از شما بالاتر نداریم. اما ای پسر پیامبر! نرو مسیرت را عوض کن و به يمن برو. (3)

ص: 38


1- البداية والنهاية، ج 8، ص 161؛ الطبقات الكبرى، ج 1، ص 439؛ مع الركب الحسيني، ج 2، ص 315
2- بحار الانوار، ج 44 ، ص 367 ؛ وقعة الطف، 159؛ اللهوف، ص 69
3- حياة الامام الحسين، ج 3، ص 25؛ فرهنگ عاشورا، ص300

5.ام سلمه

ام سلمه جلوی امام حسین علیه السلام را گرفت و از ایشان خواست که نرود. او از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل قول کرد که ایشان را می کشند. (1)

6.محمد حنفيه

محمد بن حنفیه، قبل از حرکت امام حسین علیه السلام به ملاقات امام آمد و گفت: ای برادر! تو محبوب ترین مردم نزد منی و من از هیچ کس نصیحتم را دریغ نمی ،دارم تا چه رسد به شما... از بیعت با یزید کناره گیرو از سکونت در شهرها تا می توانی پرهیز کن. سپس نمایندگان خود را به سوی شهرها اعزام کن و به این وسیله آن ها را به سوی خودت دعوت کن؛ اگر تو را اجابت کردند و به بیعت با توتن دادند خدا را بر این نعمت شکر کن و اگر با دیگری بیعت کردند، این انتخاب بد به هیچ وجه مزیت و موقعیت تو را به دست فراموشی نخواهد سپرد. امام حسین علیه السلام فرمود: برادر! به کجا روم؟ محمد گفت: به سوی مکه حرکت کن. اگر آن شهر را مناسب اقامت دیدی در آن جا بمان و اگر احساس کردی که مکه نیز جای امنی برای تو نیست به بیابان ها و کوه ها رو کن و همیشه از نقطه ای به نقطه ای در حرکت باش تا آن که سرانجام کار را دریابی

امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمود: ای برادر تو نصیحت ملاطفت آمیز خود را از من دریغ نداشتی امیدوارم که پیشنهاد تو مقبول و پسندیده باشد. (2)

و اضافه فرمود:

﴿يا أَخِي وَ اللهِ لَوْلَم يكنْ مَلْجَاً وَ لا مأوى لما بايعْتُ يَزِيدَ بْنَ مُعاوِيه﴾؛ (3)

ص: 39


1- الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 253 ؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 89؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 157
2- وقعة الطف، ص 84 ؛ الارشاد، ج 2، ص 34؛ بحار الانوار، ج 44 ، 327
3- بحارالانوار، ج 44، ص 329؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص178؛ مکاتیب الائمه، ج 3، ص113.

ای برادر! به خدا قسم اگر (در دنیا) پناهگاه و محل سکونتی نداشته باشم، هرگز با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد.

محمد گریست، امام از او تشکر کرد و فرمود ای برادر! خداوند تو را جزای خیر دهد که از سر خیر خواهی پیشنهاد کردی. من قصد عزیمت به مکه را دارم و خود و برادرانم و فرزندان آن ها و پیروان من نیز بر این رأی اند و اما توای برادر! پس می توانی در مدینه بمانی و گزارش های لازم را از اخباری که می شنوی برایم بفرستی و چیزی از نظر من پنهان نگاه نداری.

عبدالله بن مطیع، عبدالله بن عمر و عبدالله بن جعفر و بسیار افراد دیگر هم در تاریخ هستند که امام را از انجام این سفر منع کردند اما همه این ها به یک مسئله توجه ندارند و آن این که او امام است. (مثل این که شما از روی مین رد می شوی و می دانی که کشته می شوی؛ ولی راه باید باز شود). امام می داند آخر این کار شهادت است؛ اما یک تکلیف است. باید عدم مشروعیت یزید را اعلام کند.

مقاومت یا تسلیم؟

امام حسین عیه السلام بین دو چیز مانده است. مقاومت و تسلیم. اگر امام تسلیم شود، یعنی مهر تأیید بر حکومت بنی امیه زده است. دیگر تا قیامت هم نمی توان این تأیید را برداشت. امام هرگز تسلیم نمی شود؛ در نتیجه باید مقاومت کرد. مقاومت هم به شهادت منجر می شود. ابا عبدالله علیه السلام با علم به شهادت می خواهد مشروعیت حکومت یزید را از بین ببرد چون گاهی مطرح می شود که یزید، شراب می خورد و میمون باز بود بله درست است؛ اما این ویژگی ها را عبدالملک و متوکل هم داشتند دلایل مخالفت امام حسین با یزید فقط این ها نیست این ها بخشی از آن است. دلیل اصلی این است که در دین بدعت و سلطنت ایجاد شده است.

ص: 40

بعد از سقیفه، امیرالمؤمنین علیه السلام، کنار گذاشته شد و بعد امام حسن علیه السلام و ماجرای صلح ایشان با معاویه که همه می دانید و وارد جزئیات آن نمی شوم. در همه این اتفاقات ( گرچه ظالمانه بوده اند)، بالاخره عده ای جمع شدند و اتفاقاتی افتاده است. اما یزید یک بدعت است. جالب این که مروان هم با یزید مخالف است. عایشه هم با یزید همسو نیست حتی خود کارگزاران و مسئولین حکومتی هم به معاویه می گفتند: یزید را بر سر کار نگمار.

افراد مختلف موجی از مخالفت را ایجاد کردند که نتیجه آن طبیعتاً باید ناامیدی باشد

مثل این که شما بخواهی سفر سختی بروی و همه بگویند: نرو. این بمباران ناامیدی با آن وضعیت امام را متزلزل نکرد و ایشان در اوج امید بود.

الآن برخی بیمار می شوند داغی می بینند در آزمونی شکست می خورند یا در ازدواج موفق نیستند ناامید می شوند به هر حال این ها در زندگی هر فردی ممکن است وجود داشته باشد. اما امام اوج امید است:

﴿اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّة﴾؛ (1)

پروردگارا! در تمام پیش آمدهای ناگوار پشتیبان منی و در هر سختی به تو امید دارم و تو در هر پیش آمدی که برای من اتفاق می افتد، یار و یاور منی و اطمینان من به توست.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: گاهی کار به جایی می رسید که انبیا هم به مرز یأس می رسیدند. (نمی گویم مأیوس می شدند؛ چرا که یأس صفت کافر است). ح

﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيَأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِي مَنْ نَشَاءُ وَ لَا يَرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ ﴾ (2)

ص: 41


1- الارشاد، ج2، ص 96؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 4؛ وقعة الطف، ص 205.
2- يوسف، 110

پیامبران به دعوت خود و دشمنان آن ها به مخالفت خود هم چنان ادامه دادند) تا آن گاه که رسولان مأیوس شدند و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است؛ در این هنگام، یاری ما به سراغ آن ها آمد؛ آنان را که خواستیم نجات یافتند؛ و مجازات و عذاب ما از قوم گنه کار بازگردانده نمی شود

علامه طباطبایی رحمه الله می گوید: «استیأس» غیر از «یئس» است. خدا نمی گوید:

﴿حَتَّى إِذَا يَئسَ الرُّسُلُ»

«انبیاء مأیوس شدند».

بلکه می گوید: کار به جایی رسید که انبیا هم گاهی به مرز یأس رسیدند. حضرت موسی علیه السلام در وضعیتی است که فرعون پشت سر اوست و دریا هم مقابلش اگر برگردد او را می کشند و اگر جلو برود، غرق می شود.

یا حضرت یونس علیه السلام که در اعماق دریا و در شکم ماهی اسیر شده است.

﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فى الظُّلُمَاتِ أَنْ لا إلهَ إِلا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ (1)

و ذا النون [ يونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمت ها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»

در مورد حضرت ذکریا علیه السلام، یا جناب یحیی هم به همین شکل سر حضرت یحیی علیه السلام را از بدن جدا کردند و برای حاکم ستمگر فرستادند.

امام حسین علیه السلام خودش به عبدالله عمر فرمود: بنی اسرائیل فاصله بین اذان صبح

ص: 42


1- انبیا، 87

تا طلوع فجر که دو ساعت بیش تر نیست هفتاد پیامبر را سر بریدند.

خداوند به موسی علیه السلام فرمود عصایت را به دریا بزن. (1) یا یونس علیه السلام را از دل ماهی نجات می دهد و به بیابانی می اندازد بیابانی که در آن بوته کدویی هم بود و از آن خورد و جان گرفت و به سراغ قومش آمد یونس علیه السلام هرگز فکر نمی کرد که این گونه از اعماق دریا نجات یابد.

در قرآن کریم چند مورد ﴿نجَّینَا﴾ آمده است ﴿نجينا شعيبا﴾، (2) ﴿نَجَّیْنَا هُوداً ﴾، (3) ﴿نَجَّیْنَا صَالِحاً﴾، (4) ﴿وَ نَجَّينَا الَّذِينَ آمَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ ﴾، (5) ﴿وَ لَقَدْ نَجَّينا بَنِي إِسْرائيلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهين﴾، (6) و ... در این موارد به این موضوع اشاره می کند که کارد به استخوان رسید و ما آن ها را نجات دادیم.

در ناامیدی بسی امید است *** پایان شب سیه سفید است

جوانان عزیز! نگذارید ناامیدی در زندگی تان راه یابد. شکست و حوادث در زندگی پیش می آید. پیش از این عوامل ناامیدی را برشمردیم: گناه، مقایسه و.....

موضوع امید بسیار قابل تأمل و مهم است.

گاهی آقایان در مورد این موضوع بحث می کنند که امیدوارکننده ترین آیه در قرآن کدام است؟ قرآن بیش از شش هزار و شش صد آیه دارد. امیدوارکننده ترین آیه آن است که وقتی می خوانی امید پیدا می کنی و از خواندن آن لذت می بری حدود 32 آیه را گفته اند امیدوارترین آیه در قرآن است.

ص: 43


1- شعراء، 63
2- هود، 94
3- هود، 58
4- هود، 66
5- فصلت، 18
6- دخان، 30

این آیات بدون حساب و غیر مستند نیست بلکه روایت فراوانی آن ها را تأیید می.کند. امیرالمؤمنین علیه السلام آیه ای را امیدوارترین آیه نامیده و امام باقر علیه السلام آیه ای دیگر را. از سی و دو آیه ای که مقاله اش چاپ شده است بیست و هشت مورد را کنار می گذارم و چهار مورد را برای تان می گویم:

برخی آیات امیدوار کننده قرآن

1. روایت از امام علی علیه السلام است. البته از ائمه دیگر هم آمده است، فرمود:

﴿مَا فِي الْقُرْآنِ آيَهُ أَوْسَعُ مِنْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا الْآيَهُ. وَ قِيلَ: إِنَّ هَذِهِ الْآيَة نَزَلَتْ فِي وَحْشِيّ قَاتِلِ حَمْزَهُ حِينَ أَرَادَ أَنْ يُسْلِمَ وَ خَافَ أَنْ لَا يُقْبَلَ تَوْبَتُهُ فَلَمَّا نَزَلَتِ الْآيَة أَسْلَمَ، فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم هَذِهِ لَهُ خَاصَّهُ أَمْ لِلْمُسْلِمِينَ عَامَّهُ ؟ فَقَالَ صلی الله علیه و آله: بَلْ لِلْمُسْلِمِينَ عَامَّة﴾ (1)

هیچ آیه ای در قرآن وسیع تر از این آیه ﴿یا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيم﴾ نيست و گفته شده: «این آیه درباره ی وحشی قاتل حمزه (نازل شد در آن هنگام که خواست مسلمان شود و می ترسید که توبه اش پذیرفته نشود. وقتی که این آیه نازل شد [وحشی] مسلمان شد» گفته شد: «ای رسول خدا صلی الله علیه و اله! این آیه مخصوص او (وحشی) است یا شامل همه ی مسلمانان می شود»؟

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: بلکه شامل همه مسلمانان می شود

ما در قرآن آیه ای از آیه 53 سوره زمر گسترده تر و امیدبخش تر نداریم:

﴿قُلْ يا عِبَادِى الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إِنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴾ (2)

ص: 44


1- تفسير نور الثقلين، ج4، ص 491؛ تفسير كنز الدقائق، ج11، ص 316.
2- زمر، 53

بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

علامه طباطبایی می گوید: اشتباه نکنید؛ این آیه خطاب به گناه کار نیست؛ خطاب به کافر است، ﴿قُلْ یا عِبَادِی﴾ گفته، ولی منظور کافر است؛ چرا که کافر هم بنده خداست.

ای بندگان گناه کار! ای بنده های کافر! از رحمت خداوند نا امید نشوید همه گناهان را می بخشم. غفور و رحیم .هستم داستان های زیادی ذیل این آیه نوشته اند. از جمله نوشته اند:

داستان وحشی قاتل حمزه

یک روز حضرت محمد صلی الله علیه و آله نشسته بود اعلام کردند که کسی می خواهد شما را ببیند. فرمود: کیست؟ گفتند: نمی دانیم؛ صورتش را بسته و کافر است. فرمود: بگویید بیاید به خدمت حضرت آمد و گفت می توانم مسلمان شوم؟ فرمود: بله. دوباره پرسید خداوند مرا می بخشد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود چرا نمی بخشد؟ شهادتین گفت و مسلمان شد.

حضرت فرمود: خوب حالا بگو تو کیستی صورتش را باز کرد و گفت: من قاتل ،عمویت حمزه سیدالشهدا هستم. من همانی هستم که در احد حمزه را به شهادت رساندم. من وحشی هستم همان که جگر حمزه را بیرون کشید. ناگهان حضرت حالش عوض شد و فرمود: جایی برو که من دیگر شما را نبینم. (1)

ولی توبه کرد؛ موفق شد این توبه را حفظ کند یا نه، کاری ندارم.

آیه فوق اینجا نازل شد.

ص: 45


1- شرح نهج البلاغه ، ج 17، ص 16.

داستان بهلول نباش

بعضی دیگر نوشته اند: یک روز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در مسجد بود کسی گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و اله شخصی کنار در مسجد گریه و ناله می کند و به سر می زند و بی تابی می کند. نامش هم بهلول نباش است نباش به معنای نبش کننده قبر است. وقتی مرده ای را دفن می کردند، همان نصف شب اول می آمد و چون هنوز کفنش سالم ،بود قبر را می شکافت و کفن را می ربود.

حضرت فرمود: بگویید بیاید. آن شخص آمد و گفت: من نبّاشم و کفن می.دزدم با یکی از جنازه ها مرتکب فحشا شدم.

حضرت فرمود: وای بر تو خیلی کار ناشایستی کردی برو و از این جا دور شو. (این ها تعبیر من است). به عبارتی پیامبر صلی الله علیه و اله او را رد کرد. او سر به بیابان گذاشت و چهل روز گریه و ناله و فریاد کرد تا این که این آیه 135 سوره آل عمران نازل شد. به عبارتی ای پیامبر! برو آن شخص گناهکار را بیاور خدا توبه اش را قبول می کند (1)

2. آیه دیگر عبارت است از:

﴿وَ لَسَوْفَ ُيعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى﴾ (2)

و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی!

جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله که در بستر بود نازل شد و گفت: خداوند می فرماید: ای پیامبر! آن قدر حق شفاعت به تو می دهیم تا راضی شوی. نمی گوییم: ده هزار یا صد هزار هر چه که دلت بخواهد شفاعت کن پس از این آیه پیامبر صلی الله علیه و آله لبخندی زد

امام باقر علیه السلام به فردی گفت: شما اهل عراق کدام آیه را گسترده ترین آیه در قرآن

ص: 46


1- الامالى للصدوق، ص 42؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 132؛ بحار الانوار، ج 6، ص 23
2- ضحی 5

می دانید؟ گفت: این آیه:

﴿قُلْ يَا عِبَادِي الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ..﴾

حضرت فرمود: نه؛ ما اهل بیت این آیه را گسترده ترین آیه می دانیم: (1)

﴿وَ لَسَوْفَ يَعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى﴾ (2)

البته این ها با هم منافات ندارند هر کدام از بعد و جهتی است وجه مشترک همه امید دادن است.

3. روایت از امیرالمؤمنین علیه السلام است که حضرت این احتمال را تقویت کرد که آیه 114 سوره ،هود امیدوارکننده ترین آیه است فرمود این امیدوارکننده ترین آیه است. آیه این است که نمازهای تان را بخوانید؛ خدا شما را می بخشد. مستحبات را هم نتوانستید مانعی ندارد. (3)

﴿وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَى النَّهَارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيل إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئَاتِ ذلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ ﴾ (4)

در دو طرف روز و اوایل شب نماز را برپا دار؛ چرا که حسنات، سیئات (و آثار آن ها را) از بین می برند؛ این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند!

دو طرف نهار نماز بخوانید. دو طرف نهار منظور صبح و مغرب است. البته عشا هم داریم ولی این جا سه نماز است و ظهر و عصر مطرح نشده است. اگر چه مفسران تلاش کرده اند که پنج نماز را به اثبات برسانند، اما نیازی به این کار نیست. نماز عصر در جای دیگر آمده است که همان «صلات وسطی» است. این آیه می خواهد اصل نماز را بگوید و این سه مثال را زده است. ای مردم نماز

ص: 47


1- منهاج النجاح، ص 427
2- ضحی، 5
3- مستدرک الوسائل، ج 3، ص 40؛ بحارالانوار، ج 79، ص220؛ تفسير العياشي، ج 2، ص 161
4- هود، 114

بخوانید. نماز مثل کارواش است. عیب و اشکالات را می شوید و می برد و همه را پاک می کند.

4. آیه بعدی که به عنوان امیدوارکننده ترین آیه مطرح شده است، این آیه است:

﴿وَ يسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّيِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاَتُ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلَى ظُلْمِهِمْ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَشَدِيدُ الْعِقَابِ﴾ (1)

آن ها پیش از حسنه (و رحمت) از تو تقاضای شتاب در سیئه (و عذاب) می کنند؛ با این که پیش از آن ها بلاهای عبرت انگیز نازل شده است و پروردگار تو نسبت به مردم- با این که ظلم می کنند- دارای مغفرت است؛ و (در عین حال) پروردگارت دارای عذاب شدید است!

جوانان عزیز! برادران و خواهران گرامی پیام مهم کربلا این است که در زندگیتان هرگز امیدتان را از دست ندهید. ذکر ﴿وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِي الْعَظِيمِ﴾ را زیاد بگویید چرا که حول و قوه با خداست.

درباره حول و قوه الهی در روایت داریم که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر خواستی کسی را نفرین کنی و خواست قسم بخورد به روشی که می گویم قسمش بده.

خود بنده در عراق دیده ام که کاسب ها و راننده ها اگر اتفاقی بیفتد و از آن ها بخواهی که به حضرت عباس علیه السلام قسم بخورند، هرگز این کار را نمی کنند.

ما دوستی داریم که ایشان در شورای حل اختلاف در یکی از شهرهاست. ایشان نقل می کرد که اگر کسی با دیگری دعوا می کرد قانون دادگاه این گونه بود که مدعی باید دلیل بیاورد و منکر باید قسم بخورد.

ایشان می گفت که مدتی گذشت و ما دیدیم مردم به راحتی و فراوان به خداوند قسم می خورند: بالله و تالله .... قسم را عوض کردند و قرار شد به حضرت عباس علیه السلام

ص: 48


1- رعد، 6

قسم بخورند. با تعجب دیدند که مقدار زیادی از قسم ها کم شد. طرف دعوا به خداوند قسم می خورد؛ ولی به حضرت عباس قسم نمی خورد. البته این قسم شرعی نیست منظور باور مردم به حضرت عباس است و الا قسم شرعی فقط به خداست، قسمی که در احکام آمده است و نقضش کفاره دارد).

به روایت امام صادق برگردیم. فرمود:

﴿لِلسَّاعِي قُلْ بَرِئتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ الْتَجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَ قُونِي لَقَدْ فَعَلَ كَذَا وَ كَذَا﴾؛

حضرت فرمود: (این گونه سوگند یاد کن) بگو «از حول و نیروی خدا بیزارم و به حول و نیروی خود پناه برم که جعفر بن محمد چنین و چنان کرد».

ایشان فرمود: اگر ظالمی گفت: من قسم می خورم از او بخواهید این گونه قسم بخورد: «والله اگر دروغ بگویم حول و قوه الهی از من برداشته بشود و به حول و قوه خودم واگذار شوم».

حضرت فرمود: اگر کسی این طور قسم بخورد و دروغ بگوید، خداوند سریع او را عقوبت می کند. اما اگر گفت قسم به خدای رحمان و رحیم و ودود و ... و خدا را با این صفات تعریف و تمجید کرد صبر خداوند زیاد است

حالا این روایت قصه ای دارد

شخصی نزد منصور دوانیقی خبیث رفت و علیه امام صادق علیه السلام سعایت کرد که حضرت دارد اسلحه جمع می کند و می خواهد قیام کند و.. منصور خبیث امام صادق علیه السلام را احضار کرد و گفت به من گزارش داده اند که شما اسلحه جمع می کنی، پول جمع می کنی و قصد تشکیل حکومت داری! امام فرمود: دروغ است، گفت: این فرد گفته است، آقا فرمود: آیا حاضری برای اثبات ادعای خود سوگند یاد کنی؟ گفت: آری و شروع کرد به سوگند یاد کردن .

حضرت فرمود: به من اجازه بده تا دستور سوگند را به او داده و چنان چه من

ص: 49

می گویم سوگند یاد کند، منصور اجازه داد حضرت صادق علیه السلام به او که در پیش منصور سعایت کرده بود فرمود:

﴿بَرِئتُ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ وَ الْتَجَأْتُ إِلَى حَوْلِي وَ قُوَّتِي لَقَدْ فَعَلَ كَذَا وَ كَذَا جَعْفَرٌ قَالَ كَذَا وَ كَذَا جَعْفَرٌ﴾؛

چنین سوگند یاد کن از حول و قوت (توانائی و نیروی) خدا بیزار شده و به قدرت و توانائی خود پیوند کرده ام که جعفر چنین و چنان گفت و کرد.

وی نخست امتناع کرد و پس از اندکی تأمل همان طور که حضرت دستور داده سوگند یاد کرد فاصله نشد که همان جا جان به مالك دوزخ سپرد.

باور نکرد و قسم را خورد، همان جا افتاد و به درک واصل شد که منصور وحشت کرد و گفت آقا چه کردید؟ فرمود: این قسمی است که اگر ظالمی و دروغ گوئی بخورد عقوبتش تسریع می شود. (1)

قرآن می فرماید: اگر کسی با خدا مکر کند مکر او به شدت خودش بر می گردد.

﴿وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴾ (2)

و (یهود و دشمنان مسیح برای نابودی او و آیینش)، نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش) چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان است.

آثار امیدواری

اشاره

پنج اثر امیدواری و آثارش را برای تان می شمارم عوامل امیدواری را از جلسه بعد مطرح می کنیم.

ص: 50


1- الارشاد، ج 2، ص 18؛ روضة الواعظين، ج 1، ص 209؛ كشف الغمه، ج2، ص 168
2- آل عمران ، 53

1.انگیزه

اولین اثر امیدواری انگیزه است یعنی امید موجب می شود فرد تلاش کند. علامه امینی چنین بود که از امام علی علیه السلام دفاع کرد. سی سال کار کرد و «الغدیر» را نوشت.

بیش از 30 سال حضرت یعقوب علیه السلام المنتظر و امیدوار بود به ایشان می گفتند: يوسف مرده و گرگ او را خورده است. اما او می گفت: بروید جست وجو کنید.

﴿يا بَنِي اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴾ (1)

پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جست و جو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه ،کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند!»

انگیزه و امید حضرت یعقوب علیه السلام آن قدر قوی بود که چشمانش را از دست داد اما یوسف علیه السلام را رها نکرد و بالأخره هم موفق شد.

به ابا عبدالله علیه السلام گفتند: گوشواره از گوش دخترانت می کشند، خانواده ات اسیر می شوند، سرت بالای نیزه می رود، تکه تکه می شوی. اما وقتی انگیزه و امید قوی ،باشد هیچ یک از این حرف ها اثرگذار نیست

2.تلاش

دومین اثر امیدواری، تلاش است خداوند در قرآن می فرماید:

(مَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أحداً ﴾ (2)

پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد، و

ص: 51


1- يوسف ، 87
2- كهف ، 110

هیچ کس را در عبادت پروردگارش شريك نكند

کسی که امید دارد تلاش می کند هر قدر هم شکست بخورد، می رود تا موفق شود. پس امید تلاش می آورد.

در جنگ هم همین گونه بود من فراموش نمی کنم. سال 1360 که یکی دوسال بود جنگ شروع شده بود، من دانش آموز دبیرستان بودم. با یک ماشین به اصفهان می رفتم جا برای نشستن .نبود کنار راننده نشستم و با او صحبت می کردم هنوز عملیات بیت المقدس و ... نشده بود. عراق بخش هایی از پنج استان ما را اشغال کرده بود. بسیاری از شهرها را بمباران می کردند و وضعیت بدی بود. من هم در آن زمان هنوز طلبه نبودم راننده می گفت در طول تاریخ ایران هر حکومتی آمده یک تکه از این خاک را بخشیده است. مقداری را قاجار داد و قسمتی را پهلوی الآن هم یک استان را به عراق بدهند و همه چیز تمام شود. یعنی به همین سادگی ناامید شده بود بعد :گفت هرچه جمعیت کمتر، راحت تر.

اگر وزیر خارجه ایران در سازمان ملل پشت تریبون می ایستد و می گوید: افتخار جمهوری اسلامی ایران این است که چهل سال یک وجب از خاکش را نداده است این اقتدار را از کجا دارد؟ این را از شهید زین الدین ها و شهید همت ها .دارد

امید و امیدواری که امام خمینی رحمه الله می داد و امیدی که امروز رهبری (حفظه الله) دهد که اسرائیل نخواهد ماند و از بین خواهد رفت ایشان اخیراً هم فرمودند: متأسفانه هنوز بعضی به دشمن تکیه دارند بدیهی است که دو تا عکس با دشمن انداختن مشکل را حل نمی کند. مگر کره ای ها نیانداختند؟ مگر افغانستان این قدر ارتباطش با آمریکا صمیمی و قوی نیست؟ ببینید چطور به این کشور تجاوز و هجوم برده اند. اگر تسلیم شدی باید هر چه داری بدهی و چیزی هم به دست نمی آوری. اما اگر مقاومت کردی نتیجه اش همین است که می بینید.

ص: 52

اقتدار و سربلندی کشور در پی خواهد بود امروز این اتفاقاتی که در دنیا می افتد مانند افتادن پهباد آمریکایی و یا اتفاقاتی که در یمن می افتد، نشانه اقتدار ایران و ضعف آمریکاست. آمریکایی ها همیشه پیام می دهند که ما قصد جنگ نداریم. فکر می کنید این از صلح جویی و مهربانی آن هاست؟ هرگز؛ بلکه توان جنگ ندارند

سید حسن نصر الله جمله ای کلیدی فرمود ایران یعنی محور مقاومت در دنیا. یعنی اگر در ایران جنگ شد ما در لبنان هستیم در یمن هستیم در فلسطین هستیم و در سراسر دنیا ایران نفوذ دارد ایران تنها به این مساحت محدود و معلوم خلاصه نمی شود همه این ها نشانه امید است.

3.استقامت

سومین اثر امیدواری استقامت و ایستادگی است. قرآن می فرماید:

﴿إنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلا تَخَافُوا وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ ﴾ (1)

استقامت یعنی سرپا ایستادن یعنی طلب استواری ، یعنی در برابر مشکلات قد علم کردن و خود را نباختن امام حسین با اندکی یار در برابر هزاران نفر استقامت کرده ثمره ،استقامت نزول فرشتگان و آرامش است

4.گشایش و آسایش

چهارمین اثر امیدواری گشایش و آسایش است:

﴿فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يسْراً﴾ (2)

ص: 53


1- فصلت ، 30
2- شرح ، 5

به یقین با (هر) سختی آسانی است!

هم چنین این آیات قرآن که می گوید:

﴿وَ مَنْ يتَّقِ اللهَ َيجْعَل لَهُ مَخْرَجاً﴾ (1)

و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند

﴿ألَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ﴾ (2)

آيا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟

5.سلامت روان

پنجمین اثر امیدواری، سلامت روان است انسان امیدوار هرگز افسرده نمی شود فرد امیدوار هرگز به کارهای خطرناک دست نمی زند.

از این رو: بر شما باد به امید

همه شما در دعای کمیل می گویید:

﴿ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاء﴾؛ (3)

به کسی که سرمایه اش امید به توست، ترحم کن.

،امید سرمایه رشد و ترقی است

به فضل خداوند عوامل امید و ناامیدی را شب های دیگر بحث می کنیم.

ص: 54


1- طلاق، 2
2- شرح، 1
3- جمال الاسبوع، ص 552 ؛ المصباح الكفعمي ، 560

امید و امیدواری (3)

مقدمه

موضوع بحث ما درباره امیدواری است به صورت کلی قرآن می فرماید:

﴿قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾ (1)

گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم؛ از مأیوسان مباش!».

در زندگی مأیوس نباشید:

﴿قُلْ يا عِبَادِى الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللهِ إنَّ اللهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ ﴾ (2)

بگو: «ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده اید! از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».

﴿وَ لا تَيَأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يیأَسُ مِنْ رَوْح اللهِ إِلا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴾ (3)

ص: 55


1- حجر، 55
2- زمر، 53
3- يوسف، 87

و از رحمت خدا مأیوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مأیوس می شوند!»

به اشکال مختلفی این پیام را می فرماید که در زندگی یأس و ناامیدی به خود راه ندهید که سقوط می کنید.

امروز کار دشمن گسترش یأس و ناامیدی است. البته گاه خودی ها هم کار دشمن را می کنند.

ایشان در بیانیه گام دوم هم به موضوع یأس و ناامیدی اشاره و بلکه تأکید کرده اند.

آقایان و جوانان عزیز ناامیدی غالباً در سختی هاست. افرادی که در تنگنا، سختی و مریضی قرار گرفته اند، دچار ناامیدی می شوند که البته با طمع فرق می.کند ناامیدی غالباً جاهایی است که مشکل و سختی وجود دارد.

امیدواری در ناامیدی

روایت بسیاری زیبایی از حضرت امیر علیه السلام داریم که در آن سه مثال زده و می فرماید:

﴿كُنْ لِما لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ علیه السلام خَرَجَ يَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَكَلَّمَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَجَعَ نَبِيا وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَيْمَانَ علیه السلام وَ خَرَجَ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ الْعِزَّةُ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِين﴾؛ (1)

به آن چه که انتظار و امید نداری، امیدوارتر باش تا آن چه که امیدوار هستی (در نومیدی بسی امید است) که موسی بن عمران علیه السلام به امید دستیابی به آتش حرکت کرد (و رسیدن به مقام نبوت را انتظار نداشت) ولی خدا با او سخن گفت و کلیم الله شد و با مقام نبوت مراجعت کرد و نیز ملکه کشور

ص: 56


1- الكافي، ج 5 ، ص 83؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 165؛ الامالي للصدوق، ص 178.

سبا بیرون رفت ولی به دست سلیمان موفق به اسلام شد نیز ساحران زمان فرعون برای پشتیبانی از فرعون و کسب عزت برای او حرکت کردند ولی با موفقیت به ایمان و هدایت الهی برگشتند.

آن جایی که دیگر هیچ امیدی نداری و همه روزنه ها بسته شده است، امیدوارتر باش.

حضرت سه مثال زده است:

مثال اول: حضرت موسی علیه السلام با همسرش در شب راه افتادند و همسرش باردار بود و درد زایمان گرفت. هوا هم سرد بود و آتشی هم نبود. به همسرش گفت: این جا بایست تا بروم یک آتشی پیدا کنم در اوج ناامیدی در بیابان رفت آتشی بیاورد تا گرم شوند. نوری دید و جلو رفت. ناگهان خطاب شد:

﴿إنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴾ (1)

من پروردگار توام! کفش هایت را بیرون ،آر که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی!

خداوند با او حرف زد و پیامبر شد و برگشت نه تنها آتش آورد، عصا می انداخت و اژدها می شد دریا را می.شکافت

مثال دوم: ملکه سبا بود این ملکه در منطقه ای بود که همه کافر بودند. حضرت سلیمان علیه السلام نامه ای نوشت و او را احضار کرد او هم آمد تا با سلیمان علیه السلام صحبت کند و سخنش را بشنود حضرت امیر علیه السلام می فرماید: بلقیس به سلیمان علیه السلام ایمان آورد و همسر او شد. او هرگز فکر نمی کرد که این گونه شود. آمده بود تا با سلیمان جر و بحث کند و بگوید که به ما چه کار داری. بگذار ما کار خودمان را . اما خودش جزء مریدان حضرت سلیمان علیه السلام شد.

ص: 57


1- طه، 12

مثال سوم: جادوگرها رفتند که با تکیه بر عزت فرعون ، موسی علیه السلام را شکست بدهند، خودشان گفتند:

﴿بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغَالِبُونَ ﴾ (1)

«به عزّت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!»

قسم به عزت فرعون که ما موسی علیه السلام را شکست می دهیم. اما پس از مبارزه با موسی به او ایمان آوردند و از مریدانش شدند و اصلاً از فرعون جدا شدند. چه کسی فکر می کرد که این جادوگران فرعون، مؤمن شوند ؟

امید در زندگی در تنگناها و مشکلات خودش را نشان می دهد.

تعجب حضرت یوسف علیه السلام در دو جا

نقل شده است که حضرت یوسف علیه السلام دو جا تعجب کرد:

یک جا خنده اش گرفت وقتی برادرانش او را در چاه انداختند، فرشته ای بر او فرود آمد و گفت چرا می خندی؟ گفت یک روز نشسته بودم و برادرانم اطرافم را گرفته بودند. با خود گفتم: 11 برادر دارم و کسی جرئت ندارد به من آسیبی بزند. اما نمی دانستم خود این ها دست و پای مرا می گیرند و داخل چاه می اندازند. یک لحظه به برادرانم تکیه کردم این طور شد.

یک بار هم در مصر بعد از تعبیر خواب پادشاه وقتی آن زندانی آزاد شد گفتم: سفارش ما را به پادشاه بکن و بگو یادی از ما هم بکند. جبرئیل علیه السلام آمد و از طرف خداوند گفت ای یوسف به غیر از ما تکیه کردی؟ به دلیل همان یه لحظه غفلت و تکیه بر غیر خدا، زندانیاش تمدید شد. (2)

ص: 58


1- شعراء، 44
2- يوسف ، 42

امید داشتن در اوج سختی

در یکی از جنگ ها مسلمانان قلعه ای را محاصره کرده بودند و افراد زیادی از مسلمانان شهید می شدند؛ زیرا آن ها حفاظ و سپری نداشتند و دشمن از بالای قلعه تیراندازی می کرد و راهی هم برای نفوذ به قلعه نبود.

یک شب فرمانده که یک جوانی بود رفت در گوش های نمازی خواند و مناجات و دعایی کرد. در اوج سختی و تنگنایی.

(مشکل ما این است که فقط افق جلوی پایمان را می بینیم و آینده را نمی بینیم. فکر نمی کنیم که هر لحظه امکان سر رسیدن فرج و فتح است).

فردا صبح همین طور که ایستاده بود دید سگی آن اطراف می چرخد. گفت: این از قلعه بیرون آمده است. پس یک راهی باید باشد بروید تعقیبش کنید و ببینید از کجا آمده است رفتند ولی موفق نشدند گفت کیسه ای درست کنید و در آن ارزن بریزید و رویش را چرب کنید و گوشت .بگذارید جلویش بیندازید و ببینید کجا می رود سگ گوشت را برداشت و به داخل قعله رفت با ارزنی که روی زمین ریخته بود محل ورود به قلعه را پیدا کردند و از همان جا نیرو وارد کردند و قلعه فتح شد.

امید داشتن حتی در لحظه آخر

می خواستند کسی را اعدام کنند او را به یک ستونی بسته بودند آماده ای و قبل از شلیک گفتند: وصیت و درخواستی نداری؟ گفت چرا من را از این ستون باز کنید و به آن ستون ببندید گفتند این هم وصیت و درخواست شد؟! گفت درخواست من همین است همین که خواستند از یک ستون باز و به دیگری ببندند، حاکم آمد و از آن جا رد شد. او را دید و شناخت و گفت: من با پدرش رفیق بودم او چه کرده است؟ گفتند آدم کشته است. حاکم گفت:

ص: 59

من دیه اش را می دهم. آزادش کنید. آن شخص گفت: نگفتم از این ستون به آن ستون فرج است؟

معرفت و شناخت مهم ترین عامل امیدواری

یکی از مهم ترین عوامل امیدواری در زندگی معرفت و شناخت است.

اگر کسی حداقل چهار شناخت در زندگی اش داشته باشد، امیدوار می شود.

اقسام شناخت

1.شناخت خدا، پیامبر صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام

اولین قسم از شناخت شناخت خدا، پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام است و هر چه به خداوند منسوب است؛ مانند قرآن و وحی

2.شناخت استعدادها و نقاط ضعف

دومین قسم از شناخت شناخت استعدادها و نقاط ضعف است. من بدانم چه کاری از دستم برمی آید؟ یکی سخنران است و دیگری کاسب یکی برای مهندسی مناسب است و آن یکی برای پزشکی

3.شناخت دنیا

سومین قسم از شناخت شناخت دنیا است این که این دنیا چیست؟ برای چه اینجا آمده ایم؟ و می خواهیم چه کار کنیم؟

یک قرن پیش این جمعیت نبود و یک قرن بعد هم این جمعیت نیست

پس این دنیا و تغییرات برای چیست؟

4.شناخت قیامت و معاد

چهارمین قسم از شناخت شناخت قیامت و معاد است. اگر کسی به این

ص: 60

چهار شناخت فکر کرد راه های ناامیدی در زندگی اش بسته می شود.

مقصود از شناخت خداوند

اما شناخت خدا؛ فرض کنید شما بیمار هستی و می خواهی پیش پزشک بروی می گویند باید پزشک را بشناسی این به چه معناست؟ آیا باید بدانیم که او چگونه درس خوانده و کجا مدرک گرفته است؟ البته این ها نیاز نیست. باید این پزشک متخصص باشد و مثلا مشکل قلبی که شما دارید را بتواند تشخیص دهد. همین کافی است

از چند نفرهم تحقیق می کنیم که آیا پزشکی خوبی است. اگر تأیید کنند، نزد او می رویم شناخت پزشک به این معنا نیست که شما تک تک جزوه های درسی او را نگاه کنی و بدانی که چه خوانده است من ببینم خوب درس خوانده یا نه. یا مثلاً نمره ریاضی اش چند بوده است؟ او متخصص این رشته است. باید به او اعتماد کنی. ما تا می گوییم شناخت خدا بعضی می گویند: مکان خدا کجاست؟ و سؤال های عجیبی می پرسند.

در حقیقت ما بیماریم و خدا هم .پزشک. پیامبر صلی الله علیه و اله می فرماید:

﴿يا عِبَادَ اللهِ أَنْتُمْ كَالْمُرْضَى وَ رَبُّ الْعَالَمِينَ كَالطَّبِيبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَى فِيمَا يَعْمَلُهُ الطبِيبُ وَ يدَبّرُهُ لَا فِيمَا يَشْتَهِيهِ وَ يَقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا اللهَ أُمُورَكُمْ تَكُونُوا مِنَ الْفَائِزِين﴾ ؛ (1)

ای بندگان خدا شما مانند بیمارانید و پروردگار عالمین مثل دکتر است پس صلاح مریض در دست طبیب است که هر چه درباره ی بیمار پیش بینی کند در آن چه که میل مریض نمی کشد آگاه باشید امر خدا را به خدا واگذارید تا بهره مند شوید.

ص: 61


1- الاحتجاج ، ج1، ص 42؛ مجموعه ورام، ج2، ص 117؛ ارشاد القلوب الى الصواب (الدیلمی)، ج1، ص 153.

شما اگر پای تان شکسته باشد و پیش ارتوپد بروید هرگز نمی پرسید که این پلاتین از کجا آمده است؟ شما کجا درس خوانده اید؟ عکس را باید خودم ببینم شما بیمارید و آن پزشک. صلاح بیمار در آن است که پزشک می داند. نه آن که خود بیمار به آن میل دارد.

وقتی می گوییم شناخت خدا، برخی فکر می کنند باید برهان صدیقین و امکان و وجوب و این ها باید باشد. البته این ها خوب است. من نمی گویم کتاب الهیات را باید خواند تا خداوند را شناخت

شهید فهمیده سیزده ساله خدا را می شناخت شهید حججی خدا را می شناخت، شاید چند تا استدلال از آن ها می خواستی، نمی توانستند جواب بدهند. شناخت خدا یعنی اعتماد یعنی انس. یعنی این که خداوند در زندگی ملموس باشد. یعنی این که کسی اوصاف خداوند را قبول داشته باشد. همان گونه که شما به پزشک بدون مراجعه به جزوه های درسی اعتماد می کنی

پیامبر صلی الله علیه و اله خدا فرمود:

﴿أَلَا فَسَلِّمُوا اللهَ أُمُورَكُمْ﴾ . (1)

امور خود را به خداوند واگذار کنید.

اگر قبول کردی که بیمار هستی و خدا هم طبیب شد، دیگر خودت را تسلیم کن این معنای شناخت است. ساده تر بگویم؛ شما قبول داری که خدا قادر است؟ پس چرا ناامیدی ؟ مگر آتش را بر ابراهیم علیه السلام سرد نکرد؟ مگر چاقو را از گلوی اسماعیل علیه اللام بر نگردانید ؟ حضرت اسماعیل علیه السلام وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: من مأمورم، گفت: من قبول دارم خدا مهربان است و هر چه به تو گفته درست است.

ص: 62


1- همان.

پس مأموریتت را انجام بده. (1)

وقتی خدا به حضرت مریم علیها السلام بچه ای ،داد، در حالی که هنوز ازدواج نکرده بود، گفت: خدایا! حاضرم بمیرم؛ اما با این بچه نزد مردم باز نگردم. اگر شما هم بودید، او را شماتت می کردید تهمت ها و ناسزاهای فراوانی به او زدند. حتی بزرگان شان او را متهم کردند. مگر خداوند کاری نکرد که مریم و عیسی علیها السلام امروز مقدس ترین و پاک ترین انسان ها در دنیا هستند؟ چطور با سخن گفتن یک نوزاد نجاتش داد:

﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ أَتَانِي الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِياً﴾ (2)

(ناگهان عیسی علیه السلام زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است!

دریا را برای حضرت موسی علیه السلام نشکافت؟ مگر در اوج سختی حضرت نوح علیه السلام را نجات نداد؟ نوح علیه السلام وسط بیابانی که در آن جا هرگز باران نمی آمد، کشتی می ساخت. همه مردم می دانستند که این جا جای کشتی نیست. مگر او را دیوانه و فرتوت نخواندند؟

آن یکی می گفت بیکاری مگر *** یا شدی فرتوت و عقلت شد به

در مگر سیل راه نیفتاد؟ مگر پیامبر ما صلی الله علیه و اله را در غار با تار عنکبوت نجات نداد؟

شناخت خدا یعنی شناخت اوصاف خدا نه ذات او او قادر است؛ پس همه چیز به دست اوست. او حکیم است؛ پس کار عبث نمی کند. هر چیزی حکمتی دارد. بسیاری مواقع ما از کار خداوند سر در نمی آوریم؛ چرا که حکمتش را نمی دانیم.

خدا به شما می گوید: فحشا حرام است؛ گوشت خوک حرام است...

ص: 63


1- صافات، 102 .
2- مريم، 30

حکمتش را نمی دانیم مطمئناً دلیل محکمی دارد:

﴿قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ﴾ (1)

بگو: «خداوند، تنها اعمال زشت را چه آشکار باشد چه پنهان حرام کرده است».

خدا فحشای آشکار را که همان زنا است و مخفی را که ممکن است همین رابطه های خیابانی و دوستی های نامشروع باشد (البته این تعبیر من است) حرام کرده است.

اگر شما می پذیری که خداوند حکیم ،است هرچه را حرام کرده، حکمت دارد و هرچه را حلال کرده با دلیل است. برخی سؤال می کنند که چرا نماز صبح دو رکعت است. مگر شما به پزشک می گویی چرا باید روزی دو قرص بخورم؟

بنابراین اگر رابطه ما با خداوند رابطه بیمار و پزشک شد، دیگر مخالفت و چون و چرایی وجود نخواهد داشت.

شناخت خدا یعنی اعتراف به آن چه خدای تبارک و تعالی در زندگی ما قرار می دهد.

وجود مقدس اباعبدالله الحسین علیه السلام وقتی همه چیزش را در راه خدا می دهد برایش آسان است. بدنش زیر سم اسب می رود و سر از بدنش جدا می شود.

زينب کبری علیها السلام می فرماید:

﴿مَا رَأَيتُ إِلَّا جَميلا﴾ (2)

چیزی جز زیبایی ندیدم.

ايشان حتی یک کلمه در کربلا شکوه نمی کند همه گفتار و رفتار او امید است

ص: 64


1- اعراف، 33
2- اللهوف، ص 160؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 116؛ مثیر الاحزان، ص 90

ایراد ما این است که ما روزنه ها را محدود می بینیم یا اصلا نمی بینیم. افق دیدمان محدود است.

شناخت خداوند شناخت همین اوصافی است که در دعای جوشن کبیر آمده است. اگر شما معتقدید که او شافی، کافی و معافی است، دیگر چون و چرا و گلایه معنا ندارد پس یکی از مهم ترین راه های کسب امید شناخت خداست و شناخت اوصاف و عظمت و نقش خداوند در هستی.

چرا قرآن این همه می فرماید تاریخ بخوانید؟ در روایت است که وجود مقدس امام صادق علیه السلام در جایی هشت مرتبه می فرماید: ﴿أَحْسَنْتَ وَ الله﴾

این قدر این روایت مهم است که امام صادق علیه السلام فرمود: تورات و انجیل و زبور و قرآن مؤید این مطلب است. این چهار کتابی که نام شان در قرآن آمده و تمام کتاب های آسمانی به این هشت موضوع بر می گردد که در ادامه آن ها را بیان می کنیم.

امام صادق علیه السلام 4 هزار شاگرد داشتند که در خدمت امام بودند و علم می آموختند. یک روز امام صادق علیه السلام یکی از شاگردانی را که درس زیادی نزد ایشان خوانده بود خواست و به او فرمود تو چه چیز از من یادگرفتی؟ خلاصه چیزهایی که یاد گرفتی را بگو.

امام صادق علیه السلام می خواهد از شاگردش آزمون بگیرد. این فرد اسمش در تاریخ نیامده فقط دارد: ﴿لِبَعْضٍ تَلَامِيذِهِ﴾ یکی از شاگردان امام صادق، امام به او فرمود: می شود بگویی رمز موفقیتت چیه؟

گفت من هشت چیز در زندگی ام از شما یاد گرفتم و هشت رمز موفقیت دارم هشت عامل امیدواری که در زندگی ام به کار می برم. هر کدام را که می گفت، حضرت می فرمود: ﴿احسنت والله﴾. با وجود اینترنت پیدا کردن این داستان و مطالب آن ساده شده است.

ص: 65

عوامل امیدواری

1. من دیدم هر کس می میرد هرچه دوست دارد می گذارد و میرود خانه بزرگ در قبرش نمی رود ماشین در قبر جا نمی شود. هیچ چیز نمی شود برد. من دنبال چیزی رفتم که وقتی انسان می میرد از او جدا نمی شود و آن عمل خیر است.

نمی خواهم بگویم تلاش نکنید و ماشین و خانه و... نداشته باشید. اما برای آن جا کار کنید.

﴿لِمِثْلِ هذَا فَلْيعْمَل العَامِلُونَ﴾ (1)

آری، برای مثل این باید عمل کنندگان عمل کنند!

کار و تلاش جای خود را دارد. در سوره صافات آیه 50 تا 61 خداوند توصیه هایی می کند و می فرماید: ﴿لِمِثْلِ هذَا فَلْیعْمَلِ الْعَامِلُونَ﴾. این آیه است که حضرت على علیه السلام موقع جان دادن خواند.

من اولین رمز موفقیتم این است. باید از هر حادثه ای درس گرفت. اگر شهیدی را به خاک می سپارند، درس بگیریم. اگر فرد بیماری می بینیم، درس بگیریم؛ در تشیع جنازه شرکت می کنیم همین طور حضرت فرمود: ﴿أَحْسَنْتَ وَاللهِ﴾.

2. بعضی ها به حسب شان می نازند من پسر فلانی.ام. بعضی به مال شان فخر می کنند که مثلاً فلان ماشین را دارم خانه ام چنین و چنان است. بعضی به اولادشان می بالند. دیدم افتخارات افراد به چیزهای مختلفی است. من فکر کردم من به چیزی افتخار کنم که خدا فرموده است. به این آیه رسیدم:

﴿إنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ﴾

«گرامی ترین شمادر پیشگاه خدا پرهیزگارترین شماست»

من رفتم دنبال آن چیزی که مایه افتخار است که همان تقواست. امام فرمود:

ص: 66


1- صافات، 61

﴿أَحْسَنْتَ وَاللهِ﴾

3. من ديدم بعضی به دنبال فسادند؛ به دنبال لهو و طرب و موسیقی هستند. دیدم که خداوند در قرآن می فرماید هرکس بهشت می خواهد، جلوی نفسش را بگیرد. از این رو من این چیزها را کنار گذاشتم. حضرت فرمود: ﴿أَحْسَنْتَ وَاللهِ﴾.

4. دیدم هرکس هر چه که دارد سعی می کند حفظش کند مثلاً ماشینش را قفل و دزدگیر می زند که دزد نبرد. من هم تلاش کردم آن داشته خودم را که همین ثواب هاست حفظ کنم. حضرت فرمود: ﴿أَحْسَنْتَ وَاللهِ﴾ (1)

ص: 67


1- .﴿رُوِى عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ لِبَعْضِ تَلَامِيذِهِ يَوْماً أَى شَيْءٍ تَعَلَّمْتَ مِنِّي قَالَ لَهُ يَا مَوْلَاى ثَمَانَ مَسَائِلَ قَالَ علیه السلام قُصَّهَا عَلَى لِأَعْرِفَهَا قَالَ الْأُولَى رَأَيْتُ كُلَّ مَحْبُوبِ يَفَارِقُ مَحْبُوبَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ فَصَرَفْتُ هَمِّي إِلَى مَا لَا يفَارِقُنِي بَلْ يَؤْنِسُنِي فِي وَحْدَتِي وَ هُوَ فِعْلُ الْخَيْرِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَاللهِ الثَّانِيةُ قَدْ رَأَيْتُ قَوْماً يَفْخَرُونَ بِالْحَسَبِ وَ آخَرِينَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ وَ إِذَا ذَلِكَ لَا فَخْرَفِيهِ وَ رَأَيْتُ الْفَخْرَ الْعَظِيمَ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى - إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ فَاجْتَهَدْتُ أَنْ أَكُونَ عِنْدَ اللهِ كَرِيماً قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللهِ الثَّالِثَةُ قَالَ رَأَيْتُ النَّاسَ فِى لَهْوِهِمْ وَ طَرَبِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِي الْمَأْوِي فَاجْتَهَدْتُ فِي صَرْفِ الْهَوَى عَنْ نَفْسِى حَتَّى اسْتَقْرَرْتُ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ تَعَالَى قَالَ أَحْسَنْتَ و اللَّهِ الرَّابِعَةُ قَالَ رَأَيْتُ كُلَّ مَنْ وَجَدَ شَيئاً يَكْرَمُ عِنْدَهُ اجْتَهَدَ فِي حِفْظِهِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى مَنْ ذَا الَّذِي يَقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ فَأَحْبَبْتُ الْمُضَاعَفَةَ وَ لَمْ أَرَأَحْفَظَ مِمَّا يَكُونُ عِنْدَهُ فَكُلَّمَا وَجَدْتُ شَيئاً يَكْرَمُ عِنْدَهُ وَ جَهْتُ بِهِ إِلَيْهِ لِيَكُونَ لِي ذُخْراً إِلَى وَقْتِ حَاجَتِي قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللهِ الْخَامِسَةُ قَالَ رَأَيْتُ حَسَدَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ - فَلَمَّا عَرَفْتُ أَنَّ رَحْمَةَ اللَّهِ خَيرُ مَا يجْمَعُونَ مَا حَسَدْتُ أَحَداً وَ لَا أَسِفْتُ عَلَى مَا فَاتَنِي قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللهِ السَّادِسَةُ قَالَ رَأَيْتُ عَدَاوَةَ النَّاسِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ فِي دَارِ الدُّنْيَا وَ الْحَزَازَاتِ الَّتِي فِي صُدُورِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَ اللَّهِ تَعَالَى إِنَّ الشَّيطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا فَاشْتَغَلْتُ بِعَدَاوَةِ الشَّيْطَانِ عَنْ عَدَاوَةِ غَيْرِهِ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللهِ السَّابِعَةُ قَالَ رَأَيْتُ كَدْحَ النَّاسِ وَ اجْتِهَادَهُمْ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ. ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ يَطْعِمُونِ . إِنَّ اللهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ فَعَلِمْتُ أَنَّ وَعْدَهُ حَقٌّ وَ قَوْلَهُ تَعَالَى صِدْقٌ فَسَكَنْتُ إِلَى وَعْدِهِ وَ رَضِيتُ بِقَوْلِهِ وَ اشْتَغَلْتُ بِمَا لَهُ عَلَى عَمَّا لِي عِنْدَهُ قَالَ أَحْسَنْتَ وَ اللَّهِ الثَّامِنَةُ قَالَ رَأَيْتُ قَوْماً يَتَّكِلُونَ عَلَى صِحَّةِ أَبْدَانِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى كَثْرَةِ أَمْوَالِهِمْ وَ قَوْماً عَلَى خَلْقٍ مِثْلِهِمْ وَ سَمِعْتُ قَوْلَهُ تَعَالَى وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً فَاتَّكَلْتُ عَلَى اللَّهِ وَ زَالَ اتَّكَالِي عَنْ غَيْرِهِ قَالَ لَهُ وَاللَّهِ إِنَّ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِيلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَانَ وَ سَائِرَ الْكُتُبِ تَرْجِعُ إِلَى هَذِهِ الْمَسَائِل﴾؛ از حضرت صادق علیه السلام روایت شده است که روزی به یکی از شاگردانش فرمود چه چیز از من آموختی؟ عرض کرد: من از شما هشت مسأله یاد گرفتم. حضرت فرمود آن ها را بیان کن تا بشناسم. عرض کرد: اول دیدم هر دوستی هنگام مردن از دوستش جدا می شود سپس همتم را مصرف کردم دوستی انتخاب کنم که هیچ وقت از من جدا نشود بلکه مونس و یار تنهایی من باشد و آن دوست عمل خیر است که هیچ گاه از صاحبش جدا نمی شود حضرت فرمود: آفرین بر تو به خدا. دوم گفت مردمی را دیدم به حسب و نسب شان افتخار می کنند و گروهی را دیدم به مال و فرزندشان افتخار کنند. ولی من دیدم که در این ها فخری نیست و فخر بزرگ را در قول خدای تعالی دیدم که می فرماید: ﴿إِنَّ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ﴾ «گرامی ترین شما در پیشگاه خدا پرهیزگارترین شماست». پس من سعی و کوشش کردم که در پیشگاه خدا گرامی .باشم حضرت فرمود: به خدا آفرین بر تو. سوم -مردم را سرگرم لهو و لعب دیدم و شنیدم گفته خدای تعالی را که می فرماید: ﴿وَ أَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِي الْمَأْوى﴾؛ «و اما کسی که از مقام عظمت پروردگار بترسد و مانع شود نفسش را از هوس ها، همانا بهشت جایگاه اوست». پس کوشش کردم که هوس را از خود دور کنم تا این که بر طاعت خدا ثابت باشم امام فرمود: به خدا آفرین بر تو. چهارم- دیدم هر کس که چیزی پیدا می کند در نگه داری اش کوشش می کند و آن را گرامی دارد ولی من شنیدم که خدای تعالی می فرماید: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ﴾ ؛ «کیست آن که وام بدهد خدا را وامی نیکو پس خدا برای او چند برابر کند و برای اوست پاداشی سودمند». پس من چندین برابر را دوست داشتم و ندیدم من چیزی را بهتر برای حفظ از آن چه که در پیش خداست. پس هر چه پیدا کردم در راه خدا انفاق می کنم تا پس انداز روز نیازمندی ام باشد. فرمود: به خدا آفرین بر تو. پنجم- دیدم مردم را که گروهی بر گروه دیگر حسد می ورزند و گفته خدای تعالی را شنیدم که می فرماید: ﴿نَحْنُ قَسَمْنا بَينَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ ﴾ «و ما روزی ایشان را بین شان بخش می کنیم در زندگانی دنیا و بلند گردانیم بعضی از ایشان را بر بعضی در مراتب و درجات تا برخی دیگر را به کار بگیرند و رحمت پروردگار تو بهتر است از آن چه که گرد می آورند». پس چون شناختم که رحمت پروردگار بهتر است از آن چه که ایشان گرد می آورند، به هیچ کس حسد نورزیدم و بر آن چه از دستم رفت افسوس نخوردم. فرمود: به خدا آفرین بر تو. ششم - دیدم دشمنی مردم را بعضی بر بعض دیگر در سرای دنیا و کینه هایی که در دل شان هست و شنیدم گفته خدای را که می فرماید ﴿إِنَّ الشَّيطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّا﴾ «همانا شیطان برای شما دشمن است پس او را دشمن خود بگیرید». پس با شیطان دشمن شدم و با غیر شیطان دشمنی نکردم. امام صادق فرمود: به خدا آفرین بر تو. هفتم- دیدم که مردم در پیدا کردن روزی سعی و کوشش می کنند و شنیدم گفته خدای تعالی را که فرمود: ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾ «جن و انس را مگر برای عبادت و بندگی نیافریدم» و نیز فرموده: ﴿ما أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِيدُ أَنْ يَطْعِمُونِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ﴾ «از ایشان روزی نمی خواهم یا این که طعام بدهند همانا او روزی دهنده و صاحب نیرویی قوی است پس من دانستم که همانا وعده ی خدا درست است و گفته او راست است پس تا هنگام وعده خدا صبر کردم و به گفته او راضی شدم و مشغول اعمال خودم شدم. فرمود: به خدا آفرین بر تو. هشتم- دیدم گروهی را که از سلامتی بدن شان حرف می زنند و گروهی از فراوانی ثروت سخن می گویند و گروهی از خلقت و آفرینش دیگران صحبت می کنند و من شنیدم که خدای تعالی می فرماید: ﴿ وَ مَنْ يَتَّقِ اللهَ يجْعَلْ لَهُ مَخْرَجا وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً﴾؛ «و هر کس از خدا بپرهیزد خدا برای او محلی قرار می دهد و روزی می رساند برای او از جایی که گمان ندارد و هر کس که توکل به خدا کند او را کافی است. همانا خداوند کارش را تأمین می کند و برای هر چیزی وقتی قرار داده است. پس من توکل بر خدا کردم و از غیر او بریدم. حضرت به آن شاگرد فرمود: به خدا سوگند که تورات و انجیل و زبور و قرآن و دیگر کتاب های آسمانی به همین مسائل بر می گردند (مجموعه ورام، ج 1، ص 303).

ص: 68

خداوند آقای مجتهدی را رحمت کند که می گفت: ثواب دان ها سوراخ است؛ ثواب آن می ریزد. ده روز محرم جلسه و روضه می رویم و ثواب به دست می آوریم؛ با یک نگاه به نامحرم نابود می شود.

رسول خدا صلى الله عليه و سلم فرمود: با هر سبحان الله یک درختی در بهشت برای شما غرس می شود. یکی گفت: یا رسول الله ! پس ما الآن خیلی درخت در آن جا داریم. ایشان جواب دادند: بله؛ ولی بترسید از آتش هایی که این ها را می سوزاند درخت را یکی

ص: 69

یکی می کارند ولی آتش یک جا می سوزاند. (1)

از این رو در روایت است: زنی که در خانه بداخلاقی کند، هر عملی که انجام داده در آن روز حبط می شود. (2)

در قرآن 16 بار کلمه «حبط» آمده که به معنای نابودی است. باید مواظب بود و عمل را حفظ کرد

ص: 70


1- ﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللهِ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ الْحَمْدُ للهِ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِي الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ غَرَسَ اللهُ لَهُ بِهَا شَجَرَةً فِى الْجَنَّةِ وَ مَنْ قَالَ اللهُ أَكْبَرُ غَرَسَ اللهُ لَهُ شَجَرَةٌ فِى الْجَنَّةِ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ قُرَيشِ يَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ شَجَرَنَا فِي الْجَنَّةِ لَكَثِيرٌ قَالَ نَعَمْ وَ لَكِنْ إِيَّاكُمْ أَنْ تُرْسِلُوا عَلَيْهَا نِيرَاناً فَتُحْرِقُوهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ - يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَكُم﴾ ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر کسی بگوید «سبحان الله» خداوند در برابر آن، درختی در بهشت برایش می.کارد هر کسی بگوید: ﴿الحمد الله﴾ خداوند در برابر آن درختی در بهشت برایش می کارد هر کسی بگوید: ﴿ لا إِلهَ إِلَّا الله﴾ خداوند در برابر آن، درختی در بهشت برایش می کارد.و هر کسی بگوید: ﴿الله اکبر﴾ خداوند در برابر آن درختی در بهشت برایش می کارد. در این جا مردی از قریش به آن حضرت :گفت ،بنابراین درختان ما در بهشت زیاد خواهد بود، رسول خدا صلی الله علیه و اله فرمود: بله اما مبادا به سوی آن درخت ها آتش بفرستید و آن ها را بسوزانید که خداوند عزیز و جلیل می فرماید: ای اهل ایمان! خدا و رسولش را اطاعت کنید و اعمال تان را باطل ننمایید. (الامالى للصدوق، ص 607 ؛ ثواب الاعمال، ص 11؛ عدة الداعى، ص 264).
2- ﴿رَوَى جَمِيلُ بْنُ دَرَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ: أَيْمَا امْرَأَةٍ قَالَتْ لِزَوْجِهَا مَا رَأَيْتُ قَطُّ مِنْ وَجْهِكَ خَيْرًا فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهَا﴾ ؛ جميل بن دراج از امام صادق علیه السلام نقل می کند که: هر زنی به شوهرش بگوید من در این خانه خیری ندیدم تمام کارهای خوبش بی نتیجه می شود. (من لا یحضره الفقيه ، ج 3، ص 440؛ وسائل الشيعه ، 20 ، ص 162؛ مكارم الاخلاق، ص 215).

امید و امیدواری (4)

مقدمه

درباره امیدواری روایتی مطرح کردیم که مقداری از آن پیش از این بیان شد. امام صادق علیه السلام درباره این روایت فرموده اند که خلاصه قرآن و همه کتب آسمانی همین روایت است. این روایت به اندازه ای مهم است که امام علیه السلام هشت بار فرمود: ﴿أَحْسَنْتَ وَاللهِ﴾.

انواع نگاه ها

ما سه نوع نگاه داریم: 1- نگاه منفی مثل نگاه تحقیرآمیز و نگاه شهوت و نگاه فساد آلود. 2- نگاه مثبت، مانند نگاه ،عبرت نگاه عبادت و نگاه محبت آمیز 3- نگاه عادی و بدون بار منفی یا مثبت است. مانند نگاه به یک دیوار.

وقتی جنازه ای را که تشییع می کنند آن که اهل شکم است، می گوید: خدا رحمتش کند؛ امشب کدام تالار شام می دهد؟ آن که به دنبال لباس و باقی مانده های میت است، می گوید: از این میت چه چیز مانده تا ما برویم و بگیریم. یکی هم می گوید: نامش چیست؟ می خواهم امشب برایش نماز وحشت بخوانم.

دیگری می گوید این جنازه را به قبرستان می برند فردا هم نوبت من است. باید

ص: 71

کاری انجام دهم.

هر کسی از ظن خود شد یار من *** از درون من نجست اسرار من (1)

این شاگرد امام صادق علیه السلام، در این آزمون نگاه های زیبایی نسبت به اطرافش دارد. در این حدیث هشت بار «رَأَیتُ» به معنای «دیدم» آمده است. باید دانست چنین فردی که امام صادق علیه السلام در تأیید او این همه تحسین و تمجید کرده است، چقدر مطالبش پخته است.

این حرف ها برای ما حجت است؛ زیرا امام تأییدش کرده است. اما وقتی حرف هایش تمام می شود امام می فرماید این حرف هایی که گفتی خلاصه قرآن، انجیل تورات زبور و سایر کتب آسمانی است.

معلوم می شود این راوی فرد پخته ای بوده است. البته او این حرف ها را از امام یاد گرفته است.

مرحوم ناد علی کربلایی

مرحوم ناد علی کربلایی مداح جبهه بود سه پسرش در جبهه شهید شدند. یکی از دوستان من که الآن هم زنده هست می گفت سال 82 آقای کربلایی به رحمت خدا رفت. این آقا تعریف می کند که من کنارش بودم و او از هوش رفته بود. دوستان گفتند یک زیارت عاشورا کنارش بخوانید من هم شروع کردم به خواندن تا رسیدم به ﴿اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَين﴾ . ناگاه دیدم بلند شد و سه مرتبه گفت: ﴿السَّلَامُ عَلَيْكَ يا أَبَا عَبْدِالله﴾ و جان داد.

مرحوم کربلایی شعری در جبهه ها می خواند که خیلی معروف بود:

ص: 72


1- مولوى

ای دوست برای دوست جان باید داد *** در راه محبت امتحان باید داد

تنها نبود شرط محبت گفتن *** یک مرتبه هم عمل نشان باید داد

ابودجانه

ابودجانه در جنگ احد خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد. وی آدم شایسته و استواری است و از آن اصحاب ویژه و خاص پیامبر صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه السلام است؛ از آن هایی که گفته اند آیه:

﴿كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ﴾ (1)

«گویی بنایی آهنین اند».

درباره ایشان و امیرالمؤمنین و حمزه علیهما السلام است. (2)

ایشان بعد از پیامبر صلی الله علیه و اله شهید شد. خیلی انسان خوبی است. شخصی :گفت ابودجانه مریض بود و من به عیادتش رفتم پرسیدم حالت چطور است؟ گفت خیلی خوبم گفتم تو که بیماری گفت بیماری هم خوب است؛ کفاره گناه است. گفتم چیزی بگو من استفاده کنم گفت من در عمری که از خدا گرفتم،

ص: 73


1- صف، 4
2- ﴿عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِى اللهُ عَنْهُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ نَزَلَتْ [هَذِهِ الْآيَةُ] فِي عَلِي وَ حَمْزَةَ وَ عُبَيْدَةَ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَيْفٍ وَ الْحَارِثِ بْنِ الصِّمَّةِ وَأَبِي دُجَانَة﴾ ؛ ابو صالح از ابن عباس نقل می کند که گفت: سخن خداوند: ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا﴾ درباره علی و حمزه و عبیده و سهل بن حنیف و حارث بن صمه و ابودجانه نازل شده است. (تفسیر فرات الكوفى، ص 481؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، ج 2، ص 338؛ بحارالانوار، ج 36 ، ص24).

سعی کردم دو کار را انجام بدهم:

1. درباره چیزی که به من مربوط نیست حرف نزدم؛

2. تا توانستم به مردم خیر رساندم.

در جنگ احد همه فرار می کردند پیامبر صلی الله علیه و اله دید ابودجانه ایستاده و شمشیرش هم دستش است. فرمود: تو چرا فرار نمی کنی؟ گفت یا رسول الله ! کجا فرار کنم؟ به سمت مالم یا به طرف همسرم؟ نزد مال ،بروم از بین می رود کنار همسر و فرزند بروم، تنهایم می گذارند. شما را پیدا کرده ام و رها نمی کنم. حضرت دعایش کرد.

موضوع نماز و روزه و وظایف دینی ارتباطی با من و پدر و مادر و مسئول ندارد. هیچ گاه نمی شود دارو را به خاطر تشخیص یک پزشک قطع کرد.

حنظلة بن اسعد

بن اسعد روز عاشورا خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت: اجازه می دهید میدان بروم؟ امام فرمود: برو؛ گفت: پیش از جنگ بروم با این ها حرف بزنم؛ شاید برگردند. مقابل لشکر عمر سعد ایستاد و گفت: ای قوم من!

﴿إنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ﴾ (1)

من برشما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدای شان به جایی نمی رسد) بیمناکم!

﴿ يا قَوْمِ لَا تَقْتُلُوا حُسَيناً فَيسْحِتَكُمُ اللهُ بِعَذَابٍ وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرى﴾ (2)

«ای قوم حسین علیه السلام را نکشید که عذاب شما را می گیرد».

لشکریان سر و صدا کردند. حضرت فرمود: برگرد. وقتی برگشت، فرمود:

﴿یا بن سعد ! رَحِمَكَ الله﴾؛

ص: 74


1- غافر، 32
2- اللهوف، ص 109 ؛ وقعة الطف، 235؛ الارشاد، ج2، ص 105.

«خدا ترا رحمت کند».

تو زحمت خودت را کشیدی

إنَّهُم قَدِ استَوجَبُوا العَذابَ ﴾ (1)

«این ها تمام شان عذاب می شوند».

گفت: حال اجازه می دهید که من به بهشت بروم؟ امام فرمود: به سمت خیر و سعادت برو. میدان آمد و رجزی خواند و به شهادت رسید.

چند روز پیش از کنار قبر شهیدی رد می شدم؛ نوشته ای دیدم و توجهم جلب شد. شاید 20 سالش بود روی قبرش نوشته بود من بدنم را به خاک سپردم؛ اما انقلاب را به شما می سپارم.

آخرین مناجات شهید چمران

آخرین مناجاتی که شهید چمران دارد خدایا! تو را شکر می کنم که مرا با فقرا آشنا کردی تا سختی و گرسنگی را احساس کنم خدایا! هدایتم کن تا ظلم نکنم که ظلم نابخشودنی است. خدایا! ارشادم کن که بی انصافی نکنم که آن که انصاف ندارد شرف ندارد. خدایا راهنمایی ام کن تا حق کسی را ضایع نکنم که کیفر بزرگی دارد.

وی وزیر دفاع بود اما عارف و متدین هم بود پس می شود وزیر بود و چمران هم بود می شود رییس جمهور بود و رجایی بود می شود رییس قوه قضائیه بود و شهید بهشتی بود.

وزیر نفت مثل تندگویان را دیدیم که چگونه جانش را فدا کرد.

ببینید چمران چقدر زیبا مناجات می کند گویا تحصیل کرده حوزه است مرد بسیار بزرگی بود؛ او می گوید خدایا مرا از خطر غرور نجات ده تا جمال و زیبایی تو

ص: 75


1- عوالم العلوم والمعارف، ج 17 ، ص 267

را ببینم؛ یعنی انسان های مغرور خدا را نمی بینند.

خدایا! من کوچکم ضعیفم؛ ناچیزم؛ پر کاهی در مقابل طوفان ها هستم خدایا به من دیده عبرت بین بده تا خود را نبینم و تو را ببینم

این ها شاگرد مکتب ابی عبدالله علیه السلام هستند. پیش از این وقتی می گفتیم حنظله یا عابس، سخت بود دیگر چیزی بگوییم ولی امروز وقتی می گوییم عابس، می گوییم شهید حججی.

شهدای کربلا بی نظیرند امام حسین علیه السلام فرمود: اصحابی باوفاتر از این ها سراغ ندارم (1)

شهدای ما خودشان را خاک پای شهدای کربلا می دانند اما دیدیم چقدر آرام شهید حججی ایستاد و سراز بدنش جدا شد.

دیدیم چگونه شخصیت هایی مثل شهید زین الدین چه آرام با همسر و فرزند رفتار کردند همه را کنار گذاشتند و جان شان را در این مسیر اسلام فدا کردند

جوان های عزیز! ما در برابر این شهدا مسئولیم. اگر مادر شهیدی بگوید: من در همین دنیا چهار پسرم را برای اسلام دادم و شما چه کردید؟ فرزند من شهید شد تا شما نماز بخوانی و حجابت را رعایت کنی و دروغ و خیانت نباشد؛ باید جواب بدهیم.

شاگرد امام صادق علیه السلام می گوید من دیدم هر کسی از دنیا می رود، جز عمل باخود هیچ نمی برد. از این رو سعی کردم عمل صالح با خودم ببرم و به عمل خودم برسم.

دیدم هر کسی به چیزی فخر می کند. من در قرآن نظر کردم و دیدم باید به چیزی فخر کرد که خدا می فرماید آن چیزی که می شود به آن فخر کرد، تقواست. (2)

ص: 76


1- الارشاد، ج2، ص91؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 392؛ مثیر الاحزان، ص52.
2- مجموعه ورام، ج1، ص 303 .

کلام بسیار زیبای سلمان

فردی به سلمان گفت: پدرت کیست؟ می خواست تحقیرش کند. چرا که سلمان عرب بود و اجدادش هم مسلمان نبودند. سلمان نگاهی به او کرد و دید فرد متکبری است و جواب متکبر را باید محکم داد.

﴿اَلتَّکَبُّرُ مَعَ الْمُتَکَبِّرِ عِبادَهٌ﴾؛ (1)

تکبر ورزیدن در برابر انسان متکبر عبادت است.

سلمان گفت: شناسنامه ای به تو نشان می دهم که نام هر دومان در آن است؛ ابتدای من و تو یک نطفه بود عاقبت من و تو هم یک مرده متعفن است. روز قيامت ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ﴾؛ (2) تعیین کننده است.

می دانید این آیه کجا نازل شده است؟ وقتی پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم مکه را فتح کرد، به بلال فرمود بالای خانه خدا برو و اذان بگو بلال، سیاه چهره بود و شهرتی هم نداشت. مردم مکه مغرور بودند و از نظر آن ها باید یک شخصیت مهم و مشهور سخنگو و مؤذن باشد. آن ها ابوسفیان ها داشتند. یک نفر به فرد دیگری که کنارش بود :گفت خوب شد پدر ما مُرد و یک چنین روزی را ندید

آخر این چه کسی است که بالا رفته و اذان می گوید؟ این آیه همین جا نازل شد.

دیدم بعضی دنبال لهو وطر بند. امشب شخصی یک کلیپ برای من فرستاده که خیلی جالب است. دیدم در قبرستان بهشت زهرا علیها السلام، کنار قبر میت، تار و تنبک می زنند. الله اکبر! دوره آخر الزمان شده است قبرستان محل عبرت است و گروهی ایستاده اند با موسیقی برای یک نفر عزاداری می کنند! این ها خطرات عرفان های

ص: 77


1- مجموعه آثار شهید مطهری، ج22، ص 786 .
2- حجرات، 13.

نوظهور است متأسفانه افرادی با غرض دارند جامعه را از دینداری دور می کنند؛ همه چیز را تحریف می کنند عرفان را هم خراب کردند عارف امام خمینی بود که متعهد و سیاستمدار بود؛ این افرادی که به اسم عرفان حلقه دکان باز کرده اند هیچ فهمی از عرفان ندارند عرفان این ها عین جهالت است

گناه، گناه است؛ فرقی نمی کند در کجا باشد. اما در بعضی مکان ها و زمان ها زشت تر است. چرا در ماه رجب گناه مضاعف است؟ چرا دیه در ماه محرم بیش تر و مضاعف است؟ این قانون خداست و دولت هم آن را تصویب کرده است.

مرحوم شیخ عباس رحمه الله در «مفاتیح» نوشته است: در ماه های حرام ذیقعده ذیحجه، محرم و رجب، ثواب و عقاب دو برابر است. اگر کسی در این ماه ها دروغ گفت، کیفرش با ماه های دیگر فرق می کند خیرات در این ماه ها با خیرات در ماه های دیگر فرق می کند

قرآن می فرماید: مؤمن کسی است که از لغو روی گرداند. (1) آن شخص می گوید: من لهو را کنار گذاشتم

دیدم هر کسی هر چه دارد مواظبت می کند خودرو را بیمه می کند و قفل و دزدگیر دارد. من هم سعی کردم عمل خودم را حفظ کنم

جوان های عزیز! غیبت عمل را از بین می برد تهمت همین طور است.

دوری کردن از بد زبانی

شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت: همسایه ما زن خوبی است. فقط بد زبان است، امام فرمود:

﴿لَا خَيْرَ فِيهَا هِي مِنْ أَهْلِ النَّارِ﴾؛ (2)

ص: 78


1- مؤمنون، 3
2- مستدرک الوسائل، ج 8، ص 423؛ بحار الانوار، ج 68، ص 394؛ مجموعه ورام، ج1، ص90.

در آن زن هیچ خیری نیست او اهل جهنم است».

بدخُلقی به عمل لطمه می زند روزی من در جمع حاجی ها گفتم: حاجی که از مکه می آید، تا نورش باطل نشده به دیدنش بروید. وقتی حاجی بر می گردد، نوری در چهره اش است که تا وقتی گناه نکرده باقی است. یکی گفت: حاج آقا! ما در همان فرودگاه جده این نور را خراب کردیم و نگذاشتیم این جا برسد.

خیلی باید دعا کرد. سعی کنیم کارهایی که انجام می دهیم را نگه داریم. شاگرد امام صادق علیه السلام عرض کرد: دیدم مردم بسیار حسادت می کنند و برای یکدیگر بدگویی و سعایت می کنند

حسادت اولین گناهی است که روی کره زمین اتفاق افتاده است. قابیل برادرش را از حسادت کُشت (1) برادران یوسف علیه السلام، او را به خاطر حسادت در چاه انداختند. امام جواد علیه السلام شهید حسادت است. علما به او حسادت ورزیدند و سعایت کردند و ایشان را به شهادت رساندند.

فراهم نکردن زمینه حسادت

نباید زمینه حسادت مردم را فراهم کنیم یعنی شما می روید دریا و یک عکسی می اندازید و به همه نشان می دهید. این هایی که در خانه نشسته اند و نمی توانند بروند، غصه می خورند. من حتی با اخبار این گونه که از صدا و سیما بخش می شود مخالفم. دور اول سفرها و دور دوم سفرها و ترافیک و ... . ممکن است کسی در خانه نشسته باشد و نه ماشین دارد و نه امکانات وقتی این ها را می بیند غصه می خورد

خانمی تماس گرفت و گفت: بچه ام دارد دیوانه می شود. اقوام دائماً از سفرهای شان عکس ارسال می کنند که ما در فلان شهر و فلان شهریم. این

ص: 79


1- مائده ، 30

فخر فروشی ها حتی اگر ناخواسته ،باشند، باعث غصه می شوند.

برادران یوسف علیه السلام نگفتند که پدرمان ما را دوست ندارد. بلکه گفتند:

﴿إذْ قَالُوا لَيَوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ (1)

هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدر از ما محبوب ترند.

پدر ما یوسف علیه السلام را بیش تر دوست دارد.

در نتیجه ما باید زمینه این چشم زدن و حسادت را از بین ببریم

مخفی کردن سه چیز

این جمله حدیث نیست؛ ولی سخن زیبایی است که می گوید: سه چیز را مخفی کنید.

«اُستُر ذَهَبَک وَ ذهابَک وَ مَذْهَبَک؛

«سه چیز را مخفی کن ،پولت سفرهایت و مذهبت را».

خداوند آقای قرائتی را حفظ کند ایشان می گفت: از کاشان برای درس خواندن به قم آمدم به پدرم گفتم مرا نصیحتی کن پدرم گفت: سه چیز را مخفی کن ذهب ذهاب و مذهب گفتم خوب ذهب معلوم است که اگر آدم پولش را آشکار کند، می دزدند و حسادت می ورزند ذهاب هم معلوم است که باعث حسادت و چشم زدن می شود. اما مذهبم را چرا مخفی کنم؟ گفت: گاهی اوقات باید مذهب را هم مخفی کنی یکی از ویژگی های شیعیان کتمان سر است. نمی شود همه حرف ها را .گفت بعضی اوقات ائمه علیهم السلام این نکات را در خفا گفته اند و از اصحاب خواسته اند که این ها را همه جا مطرح نکنید

ص: 80


1- يوسف، 8

شاگرد امام صادق علیه السلام عرض کرد: دیدم بعضی ها خیلی با هم دشمن اند. فکر کردم که من با که دشمن باشم دیدم ما یک دشمن درجه یک و قسم خورده داریم. دشمنی که دشمنی اش را آشکارا بیان کرده است و آن شیطان است. من از دشمنی های مردم این درس را گرفتم و آن این است که دشمن خودم را بشناسم که شیطان است و از او دوری کردم.

دیدم مردم برای روزی بسیار بی تابند و خود را به سختی می اندازند. برای روزی غصه می خورند با این که می دانند:

بر سر هر لقمه بنوشته عیان *** كز فلان بن فلان بن فلان

هین توکل کن ملرزان پا و دست *** رزق تو بر تو ز تو عاشق تر است

گر ترا صبری بدی رزق آمدی *** خویش چون عاشقان بر تو زدی

البته باید تلاش کرد. یک بخشی از فقر در جامعه به دلیل حرص و بخش دیگر به خاطر ولع است. مصرف انرژی ما در ایران سه برابر دنیاست. اسراف و حرص در کشور ما بسیار زیاد است

درسی که من گرفتم این است که رزاق خداست. حرص را کنار گذاشتم.

دیدم مردم در جلسات شان از تندرستی و فراوانی مال شان صحبت می کنند دیدم هر کسی از آن چیزی که دارد صحبت می کند، من تصمیم گرفتم از خدا و تکیه ام به خدا صحبت کنم.

این روایت عصاره سی و چند سال تدریس اخلاق امام صادق علیه السلام به این شاگردش است. اگر این نگاه ها را در زندگی مان داشته باشیم امیدوار می شویم. از مرگ، برای عمل کردن درس بگیریم از دشمنی ها برای دشمنی با شیطان، افق دیدمان را افزایش دهیم از حرص برای توکل درس بگیریم. از حسد برای پرهیز از حسادت، عبرت بگیریم.

ص: 81

ص: 82

امید و امیداوری (5)

مقدمه

این شب ها توفیقی شد که موضوع «امید و امیدواری» را به عنوان درسی از کربلا محضر شما مطرح کردیم و گفتیم اگر به کربلا نگاهی ظاهری بیندازید، همه چیز تنگی و سختی و صعوبت است. آب بسته است؛ لشکر اباعبدالله علیه السلام محاصره است؛ تعداد دشمن ده ها برابر تعداد یاران امام حسین علیه السلام است و .... اما در این حال امام حسین علیه السلام صبح عاشورا به خداوند عرض می کند:

﴿اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِى فِي كُلِّ كَرْبِ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّة﴾ (1)

پروردگارا! در تمام پیش آمدهای ناگوار پشتیبان منی و در هر سختی به تو امید دارم و تو در هر پیش آمدی که برای من اتفاق می افتد، یار و یاور منی و اطمینان من به توست

با این حال عصر عاشورا به خانواده شان می فرمایند: نگران نباشید. خداوند حافظ و حامی شماست. (2)

ص: 83


1- الارشاد، ج 2، ص 96؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 4؛ وقعة الطف، ص 205
2- نفس المهموم، ص323؛ موسوعة الامام الحسين علیه السلام، ج4، ص 479

جوان های عزیز! هر چه در کربلا و در کلام امام حسین علیه السلام و اصحاب او و زينب کبری علیها السلام تحقیق کنید، کلمه ای مأیوس کننده نمی یابید. در حالی که ناامیدی و يأس بين ما مخصوصاً جوانان بسیار زیاد است. اصلاً شرایط ما با شرایط کربلا قابل مقایسه نیست. ابا عبد الله علیه السلام با آن همه سختی و مشکلات همواره امید می دهد زینب علیها السلام صبح روز یازدهم در کربلا امید می دهد و در مجلس دشمن در دروازه کوفه نیز همواره از امیدواری سخن می گوید

من این موضوع را به این علت انتخاب کرده ام که می بینم در جامعه به دلایل مختلف از قبیل تحریم یا گرانی بیماری و شکست امید از بین رفته است. این ها نباید باعث توقف ما شود امید قطب نمای حرکت انسان است. امید موتور محرکه انسان است. اگر به یأس تبدیل شد انسان خاموش می شود و از حرکت باز می ایستد از این رو در سوره هود که جزو سوره های اول قرآن است، آمده است:

﴿وَ لَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيئوسٌ كَفُورٌ ﴾ (1)

و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود!

﴿وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرحُ فَخُورُ ﴾؛

و اگر بعد از شدّت و رنجی که به او رسیده، نعمت هایی به او بچشانیم می گوید: «مشکلات از من برطرف شد و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخر فروشی می شود

چهار صفت مذموم انسان

قرآن کریم چهار ویژگی انسان را ذکر می کند و در واقع از انسان شکایت می کند

ص: 84


1- هود، 9، 10

1. يأس؛

2. كفران؛

3. شادی بی جا؛

4. فخر فروشی

می فرماید: وقتی ما به انسان رحمتی می کنیم و امکاناتی می دهیم و پس از مدتی بنا به مصالحی از او می گیریم مأیوس و ناسپاس می شود. گاه انسان سالم است و پس از مدتی بیمار می.شود فرزندانی دارد و از دنیا می روند ثروتی دارد و از دست می دهد. همه این ها به عنوان امتحان و ابتلا برایش رخ می دهد. در این شرایط انسان جزع و فزع می کند. فریاد می زند و مأیوس می شود که دیدید چه شد؟ فرزندم از دست رفت؛ اموالم نابود شد و خودش را می بازد.

بر عکس وقتی انسان در سختی بوده و بعد نعمتی به او می دهیم، فخر و شادی بیش از حد او را فرا می گیرد. همسر می گیرد و فرزندی به او داده می شود و خانه و مالش افزون می شود. در چنین حالتی می گوید دوران سختی ما تمام شد. غرور او را فرا می گیرد

پس در قرآن چهار صفت بر شمرده شد. یأس به معنای ناامیدی؛ کفور، به معنای ناسپاس فرح به معنای شادی بیش از اندازه و فخور، به معنای فخرفروش و مغرور. در واقع قرآن می فرماید: هیچ کدام از این ها نباید موجب این حس در انسان شود.

یک روز هفت پسر عبدالله عامر در اثر جزام از دنیا رفتند. این موضوع را شهید ثانی در کتاب «مسکن الفؤاد» آورده است. (1) الان هم گاهی در تصادفات و حوادث، این گونه اتفاقات ممکن است بیفتد.

ص: 85


1- مسكن الفؤاد، ص 56

نباید مأیوس شد و همین طور نباید مغرور شد یک روز پیامبر صلی الله علیه و اله به مسجد آمد و در مقابل اصحاب از جهنم صحبت کرد سپس به مردم رو کرد و فرمود:

﴿لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِكْتُمْ قَلِيلًا وَ لَبَكَيتُمْ كَثِيراً عَلَى أَنْفُسِكُمْ وَ لَخَرَجْتُمْ عَلَى الصُّعْدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ وَ لَوْ تَعْلَمُ الْبَهَائِمُ مِنَ الْمَوْتِ مَا تَعْلَمُونَ مَا أَكَلْتُم سمينا﴾ (1)

اگر می دانستید آن چه را که من می دانم ، مسلم کم می خندیدید و زیاد گریه می کردید و به کوه و صحرا خارج می شدید و اگر چهارپایان می دانستند از مرگ آن چه را که شما می دانید گوشتی پیدا نمی شد که شما بخورید.

اگر شما می دانستید آن چه که من می دانم حال تان دگرگون می شد. پیامبر جهنم و جهنمی ها را می بیند. ما فقط شنیده ایم که غیبت، فشار قبر دارد و این که جهنم سختی دارد. می فرماید: همیشه گریه می کردید و کم تر می خندیدید.

جبرئیل علیها السلام به خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و گفت یا رسول الله ! چرا مردم را مأیوس می کنید؟ حضرت بلافاصله رفت و صحبت را عوض کرد و به مردم امید داد.

از این رو نقل شده است که حضرت یحیی علیه السلام بسیار از جهنم می ترسید. هرگاه صحبت از جهنم می شد ضجه می زد پدر ایشان که حضرت ذکریا است، هر وقت او را پای منبر می دید از بهشت و حورالعین و نعمت های بهشتی می گفت. او هرگز از جهنم سخنی نمی گفت یک روز حضرت یحیی علیه السلام فهمید که پدرش ملاحظه او را می کند از دید او پنهان شد و رفت پشت ستون نشست. وقتی پدرش دید که امروز یحیی در مجلس نیست، از جهنم سخن گفت. ناگهان فریاد يحيى علیه السلام بلند شد. (2)

ص: 86


1- مجموعه ورام ، ج1، ص 33.
2- ثمرات الانوار، ص221.

انسان ها در جهنم دو گونه اند. یک گروه که خالد در جهنم اند و کافر محض اند. مثل ابوجهل. ولی آن که کافر محض نیست، خلود و جاودانگی در جهنم ندارد حتی اگر یک ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا الله﴾ گفته باشد ولی به میزان گناهش عذاب دارد.

امید به رحمت خداوند

کسی را در جهنم عذاب می کردند او دائم فریاد می زد «یا حنان یا منان» حنان یکی از صفات خداوند است خداوند می فرماید چه می گویی این قدر صدا می زنی؟ بیاریدش بیرون ببینم چه کار دارد وقتی می آورند، ملائکه می پرسند: چه می گویی؟ می گوید خوب شد که بیرون آمدم. چه جای سختی بود!

می خواستند یک کسی را اعدام کنند؛ طناب دور گردنش بود. گفتند: وصیتی نداری؟ گفت چرا .دارم طناب را باز کردند گفت داشتم خفه می شدم. خوب شد این را باز کردید

آن فرد جهنمی می گوید: خدایا! «شَرَّ مَکان»؛ این چه جای بدی بود که مرا فرستادی!! خداوند می فرماید همین را می خواستی بگویی؟ او را دوباره برگردانید. هر کسی در آن دنیا جزایی دارد. همین طور که به سوی جهنم می رود، بر می گردد و پشت سرش را نگاه می کند می گویند چه شده است؟ می گوید:

﴿لَقَدْ رَجَوْتُ أَنْ لا تُعیدَنی إِلَیْها بَعْدَ إِذْ أَخْرَجْتَنی مِنْها﴾

«امیدوار بودم که بعد از بیرون آوردنم از جهنم دوباره مرا به آن جا بر نمی گردانی».

خداوند می گوید:

﴿إِذْهَبُوا بِهِ إِلَی الجَنَّةِ﴾؛ (1)

«او را به بهشت برید»

ص: 87


1- جامع السعادات، ج1، ص 285

چرا که به ما حسن ظن دارد. این همان امید است البته نباید مغرور شویم.

حسن ظن به خداوند

رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بود که کسی به عجله آمد و گفت: یا رسول الله ! چه کسی حساب مردم را روز قیامت بررسی می کند؟ پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: خود خدا؛ زیرا او اسرع الحاسبین است و خودش به حساب ها می رسد.

چگونه خداوند این همه انسان را حسابرسی می کند؟ الآن خداوند چگونه به همه روزی می دهد؟ فردای قیامت هم همین طور است.

آن شخص پرسید: چه کسی حسابرسی می کند؟ فرمودند: خدا. گفت: خیالم راحت شد و خنده ای از ته دل کرد. پیامبر صلی الله علیه و اله پرسید: چرا می خندی؟ گفت: خیالم راحت شد؛ برای این که خدا کریم است

﴿ لِأَنَّ الْكَرِيمَ إِذَا قَدَرَعَفَا ﴾؛ (1)

«اگر کریم قدرت پیدا کند، می گذرد»

بدترین صفت بدگمانی به خداست. این که کسی بگوید گمان نکنم ما به بهشت برویم بدگمانی است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: نه تنها خداوند کریم است، بلکه اکرم الأكرمين است.

خاطره ای خواندنی

خداوند آقای شیخ حسین انصاریان را حفظ کند که از منبری ها هست. ایشان «نهج البلاغه» و قرآن را ترجمه کرده اند انسان فاضلی است. وقتی ایشان بیمار بود، به دیدن ایشان رفتیم گفتیم خاطره ای برای ما بگویید. شما بالأخره چهل سال

ص: 88


1- ﴿قَالَ أَعْرَابِي يا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ يَحَاسِبُ الْخَلْقَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ نَجَوْنَا وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ قَالَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يا أَعْرَابِي قَالَ لِأَنَّ الْكَرِيمَ إِذَا قَدَرَ عَفَا﴾ (مجموعه ورام، ج 1، ص 9).

است که برای امام حسین علیه السلام منبر می روید و روضه می خوانید.

ایشان گفتند: زمان طاغوت سر کوچه ما یک کاباره بود خداوند امام خمینی رحمه الله رحمت کند که این انقلاب را رهبری کرد و باعث برچیده شدن بساط این مکان ها شد

اگر بعضی امور رها شود به مراتب از بعضی کشورهای اطراف مان بدتر خواهد شد. زمینه در بعضی از انسان ها زیاد است. کسی نگوید: چرا به حجاب گیر می دهید. اگر مثلاً اعلام شود که فردا هر کسی هر طور که می خواهد بیرون بیاید، زمینه فساد موجود است رضاشاه ملعون سال ها روی بی حجابی کار کرده است. در همین قم در خیابان امام مقابل گنبد حضرت معصومه علیها السلام فیلم های مبتذل پخش می شد. در سینمایی که الآن مدرسه مرعشیه شده است شخصی این جا را خرید و وقف کرد و توسط مرحوم آیت الله مرعشی اداره می شد.

ایشان می گفت: سرکوچه ما کاباره ای بود و در آن مشروبات الکلی به مردم می دادند. من یک روز توکل به خدا کردم و با عبا و عمامه از پله های کاباره پایین .رفتم همین طور که می رفتم گروهی مشروب می خوردند و می گفتند: آقا اشتباه آمدی. این جا مسجد نیست گفتم مگر این جا کاباره نیست؟ گفتند: چرا. گفتم: پس درست آمدم. وقتی پایین کاباره رسیدم، صاحب آن جا دوید و جلو آمد و :گفت بفرمایید :گفتم با شما کار دارم و پیغامی برای تان دارم. گفت: بفرمایید دفتر. این جا مکان خوبی نیست ما هم رفتیم در دفتر نشستیم. آن جا یک آقایی که من او و پدرش را می شناختم هم بود گفت پیغامت از طرف چه کسی است؟ گفتم: از یک شخصیت بسیار مهم و والامقام گفت وزیر وکیل یا شاه ؟ گفتم: نه؛ خیلی بالاتر از خدا برایت پیغام آورده ام کمی ریش های این آقا سفید شده بود. گفتم: پروردگار می فرماید: وقتی موی سفید روی صورت بنده ای می آید، من دیگر خجالت می کشم عذابش کنم. شما با این سن و سال خجالت نمی کشی این

ص: 89

کاباره را اداره می کنی؟ آن شخص به گریه افتاد گفت ای شیخ خود من هم ناراحتم این کار از پدرم به ما ارث رسیده و ما هم اداره اش می کنیم.

گفتم: امروز چند لیتر مشروب خالی کردید؟ مثلاً گفت: 200 لیتر گفتم همه اش را یک جا می خرم و پولش را می دهم. برو به مشتریانت بگو این شیخ همه خریده و همه شان را بیرون کن.

صاحب کاباره هم به همه گفت: آقایان هر کسی خریده و خورده یا نخورده است بداند که همه را این آقا یک جا خریداری کرده است.

ممکن است این سؤال پیش آید که مگر خرید و فروش مشروب جایز است؟ اگر کسی بخرد و دور بریزد اشکال ندارد

در ادامه هم به او گفتم: هزینه تغییر کاربری این جا را می دهم. این جا را به چلوکبابی تبدیل کن. حتی می گفت تا نمکدان و بشقاب و همه ظروف و میز و صندلی اش را خودم خریدم. آن جا را به چلو کبابی تبدیل کردیم و گفتم: مشتری هم خودم برایت می فرستم.

می گفت: آن زمان اگر علمای تهران مراسم داشتند سفارش می کردم که به این چلو کبابی بروند. حتی اگر برای حوزه غذا لازم بود گفت: الآن هم است هر چه اصرار کردیم نه آدرسش را داد و نه مکانش را مشخص کرد. فقط این را گفت که آن آقا الآن فوت کرده و فرزندانش آن جا را اداره می کنند

در روایت داریم که خداوند به حضرت داوود این گونه فرمود:

﴿يا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِى الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْيا مِنِّى عِنْدَ ذِكْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَيتُهُ الحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِي وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِين﴾ ؛ (1)

ص: 90


1- وسائل الشيعه، ج 16، ص 74 ؛ ثواب الاعمال ، ص130؛ بحارالانوار، ج 6 ، ص 28

ای داوود اگر بنده مؤمن من گناه کند و سپس ترك آن گفته و از آن گناه توبه نماید و به خاطر گناهی که کرده است از من شرم ،کند من او را بیامرزم و آن را از یاد فرشتگان نویسنده گناه می برم و به ثواب مبدل می کنم و از این کار پروائی ندارم و من مهربان ترین مهربانانم.

داوود یکی از پیامبران الهی بوده که صوت زیبایی هم داشته است. ان شاء الله میان جمعیت ما بی نماز نباشد این شب ها شب تحول و تغییر است. دین داری فصلی و سطحی و شعاری به درد نمی خورد. اگر دهه محرم تمام شد، دین تمام نمی شود این که ما سینه بزنیم و قرآن روی سر بگیریم، ولی عملاً قرآن زیر پای مان باشد و به آن عمل نکنیم دین داری نیست. امام حسین علیه السلام را به نام دین کشتند. دین داری اگر سطحی ،شد آن حرف مرجئه تحقق می یاید که می گویند: دلت پاک باشد، مهم نیست عملت چییست. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿الْإِيمَانُ قَوْلٌ مَقُولٌ وَ عَمَل مَعْمُولٌ و عِرْفَانُ الْعُقُول﴾ (1)

ایمان عبارت است از: گفتاری که بر زبان رانده شود، (شهادتین و اقرار به ولایت امامان:) و عملی که (با اعضاء و جوارح) صورت بندد و شناخت خردها (که حقیقت را دریابند).

دین سه چیز است: دل زبان و عمل. اول زبان است به زبانت باید اقرار کرد. پس اگر زبانی فحش دهد دین ندارد به دل هم باید قبول داشت و به عمل هم باید نشان داد

خداوند فرمود: ای داوود! بنده من سه کار انجام دهد، از او می گذرم؛ اگر گناه کرد و برگشت نقش بازی نکند چرا که استغفار بدون برگشت ،واقعی استهزاء است. خدایا! من دیگر کنار گذاشتم. ضمنا هرگاه اسمی از آن گناه برده شد

ص: 91


1- الأمالي للمفيد ، ص 275؛ بحارالانوار، ج 66 ، ص 68

خجالت بکشد. (این کلید است و اثر گذار است). بعضی وقتی اسم گناه می آید با این که توبه کرده اند، ولی خجالتی هم در کار نیست بلکه شاید افتخار هم .بکنند. مثلاً می گویند: من این مشروب را نوشیدم این باعث بدبختی است و کاری است که خداوند از آن بیزار است

پس برگردد و توبه کند و حیا کند.

حال خداوند می فرماید: می آمرزمش و کاری می کنم که از ذهن کرام الکاتبین برود و نوشته شان را پاک می کنم و البته به جای آن حسنه هم می گذارم؛ چرا که من مهربان ترین مهربانان هستم

خاطره ای از شهید

خاطرات یک شهید را می خواندم. یکی از روحانیون نویسنده، این خاطرات را نوشته است. در جبهه بودم کسی بود که به او «حسن لات» می گفتند خیلی بچه مؤمن و نماز شب خوانی بود ولی من نمی دانستم چرا به او این لقب را داده بودند. یک شب در عملیاتی که قرار بود انجام شود به من گفت: من با شما کار دارم. در سنگر دو به دو رفتیم. گفت: می دانی چرا به من می گویند «حسن لات»؟ من لات مشهور جنوب شهر تهرانم اگر بپرسی به تو می گویند که چقدر چاقو زدم و خلاف کردم. آدم خوبی نیستم.

این گناهکارها بعضی اوقات از خودشان هم بدشان می آید. گناه، آدم را خسته می کند ولی دین آدم را خسته نمی کند عبادت آدم را ملول نمی کند گناه یک حالت زدگی و سیاهی برای قلب انسان ایجاد می کند

ادامه داد: یک روز از کنار مسجد محله مان رد می شدم یک صف طولانی ایجاد شده بود و همه بچه های هفده هجده ساله شناسنامه به دست در صف بودند. گفتم: این جا چیزی می دهند؟ گفتند نه؛ این ها برای رفتن به جبهه ثبت

ص: 92

نام می کنند ما هم ثبت نام کردیم و آمدیم جبهه و توبه کردیم. حالا شما را برای این خواستم تا این مطلب بین من و شما بماند پیراهنش را باز کرد دیدم ای وای عکس هایی روی این سینه اش خالکوب شده که انسان شرم می کند به آن ها نگاه کند. عکس های بسیار زننده گفت این بدن من .است من دارم به این عملیات می.روم اگر من شهید شوم و این بدن را بیاورند در غسالخانه، آبروی من می رود. بالأخره بدن شهید را می آورند و باز می کنند. آیا نمی گویند این چه طور شهیدی است؟! به من :گفت: شما یک کاری بکن

گفتم: من دعا می کنم و می خواهم به تو بگویم که خدا ستارالعیوب است و می پوشاند ناراحت نشو.

این روحانی می گوید خودم هم معنی این جمله را نفهمیدم. آخر این عکس ها روی بدنش خالکوبی شده بود.

چند روزی گذشت و من از او خبر نداشتم تا این که گفتند: حسن شهید شد. بدنش را هم به معراج شهدا بردند. خودم را به آن جا رساندم. تابوت را باز کردم و دیدم که جنازه سوخته و هر چه نگاه کردم هیچ اثری از آن خال کوبی ها دیده نمی شد

اصحاب کهف و رقیم

جوان های عزیز این آیه را که سر امام حسین روی نیزه خواند شنیدید:

﴿أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً﴾ (1)

آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟!

رقیم به چه معناست؟ اصحاب کهف که معلوم است اما معنای رقیم چیست؟ بیش تر مفسرین گفته:اند اصحاب کهف همان رقیم است. این ها دو

ص: 93


1- كهف ، 9

اسم برای یک مجموعه است چون این افراد نام های شان را روی کاغذ نوشته بودند، به این ها می گویند اصحاب رقیم.

ولی شیخ صدوق روایتی را نقل می کند و می گوید: اصحاب رقیم سه نفر بودند که در بیابانی می رفتند طوفان ،شد از ترس داخل غاری رفتند. آن قدر باد و طوفان وسیل شدید بود که جلوی غار بسته شد. دیگر نمی توانستند بیرون بیایند. دهانه غار تنگ وتنگ تر شد هر سه نفر رو به هم کردند و قرار شد دعا کنند.

یکی گفت: من که وضعم خراب است و دیگری گفت: من هم گناه کارم. سومی گفت: من هم معصیت کرده ام. یکی گفت مگر در زندگی مان یک کار خوب نداریم؟ یک موردش را بگویید یکی گفت من یک وقت برنجکاری داشتم یک کارگر داشتم که برای ما کار می کرد و شب مثلاً یک کیلو برنج به عنوان دستمزد به او می دادم. شبی مزدش را کنار گذاشتم ولی نیامد آن را ببرد. فصل کاشت برنج شد و این یک کیلوی آن کارگر را کاشتیم. وقتی آن را برداشت کردیم، مثلاً دو گونی برنج شد و آن را فروختیم و یک گاوی خریدیم. بعد از مدتی این فرد آمد و گفت: سهم برنج من کجاست؟ گفتم: سهم تو یک کیلو برنج بود که حالا شده یک گاو. آن گاو را به او دادم و کم نگذاشتم و به او نیرنگ نزدم دیدند یک مقداری از مسیر غار باز شد.

آن یکی هم گفت من هم یک کار خوب کرده ام یک شب پدر من گفت: برو شیر بگیر. رفتم یک ظرف شیر گرفتم و آمدم تا به پدر و مادرم بدهم. وقتی آمدم، دیدم هر دوشان خواب هستند. دلم نیامد بیدارشان کنم و نخواستم این ها بدون این شیر بمانند. با خود گفتم می نشینم تا این ها بیدار شوند و شیر را به آن ها بدهم. آن ها آن ها تا صبح خوابیدند. صبح که برخاستند، گفتم: این هم شیر مرا دعا کردند. مقدار دیگری از مسیر باز شد.

آن یکی هم گفت: در محله ما یک دختر زیبا بود و من عاشقش شدم. بالأخره

ص: 94

رفتم دیدم نیاز مالی دارد و نیاز مالی اش را برطرف کردم. اما دست به گناه نیالودم. با این که زمینه اش فراهم بود.

مسیر کاملاً باز شد و این ها بیرون آمدند (1)

برجسته کردن یک عمل خیر

جنازه ای را روی زمین گذاشته بودند تا رسول خدا صلی الله علیه و اله بر آن نماز بخواند. هر کسی آمد، شروع کرد به بد گفتن از این جنازه آن قدر شرایط سخت و سنگین شد که نگذاشتند پیامبر صلی الله علیه و اله نماز بخواند پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: یک نفر هم یک کار خوب از این شخص بگوید.

یکی گفت: یا رسول الله! من یک شب نگهبانی می دادم این شخص از کنارم رد می شد. وقتی دید من خوابم می آید گفت تو برو بخواب. من به جای تو نگهبانی می دهم. رسول الله صلى الله عليه و سلم فرمود: همین کافی است. شروع کرد به نماز خواندن.

﴿یَا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِیلَ، یَا مَنْ سَتَرَ الْقَبِیحَ، یَا مَنْ لَمْ یُوءاخِذْ بِالْجَرِیرَهِ﴾ (2)

ای کسی که زیبایی را آشکار می نمایی و زشتی را می پوشانی. ای کسی که از گناه مؤاخذه نمی کنی.

دعای تعلیمی پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر صلی الله علیه و اله آمدند و دیدند که جوانی داشت جان می داد حالش خوب نبود حضرت به او فرمود این دعا را بخوان.

﴿يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنّى اليسِيرَ - وَ اعْفُ عَنِّى الْكَثِيرَ إِنَّكَ

ص: 95


1- الخصال، ج1، ص 184؛ بحارالانوار، ج 67 ، ص 379
2- التوحيد للصدوق، ص 221.

﴿أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمِ﴾ ؛ (1)

ای کسی که عمل اندک را می پذیری و از گناهان فراوان در می گذری، عمل اندک را از من بپذیر و از گناهان فراوان من ،بگذر، همانا که تو بخشنده و مهربانی.

بنابراین راه های امیدواری با معرفت و شناخت حاصل می شود یکی از شناخت ها هم شناخت خدا است به مهربانی و صفات نیکویی که تا این جا بیان کردیم.

دوم، شناخت خودمان و استعدادهای مان و سوم شناخت دنیا و چهارم شناخت قیامت است که ان شاء الله در جلسات بعد خواهم گفت.

ص: 96


1- من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 132؛ الوافی، ج 24، ص 228

امید و امیدواری (6)

مقدمه

ششمین شبی است که درباره امید و نحوه برخورد با ناامیدی صحبت می کنیم امید خوب است؛ مخصوصاً برای جوانان و یأس بد است؛ مخصوصا برای جوانان. یأس مانع رشد و حرکت است و عامل افسردگی است. عامل رکود و سقوط است. يأس موجب می شود انسان توانمندی هایش را هم فدای ناتوانی هایش کند. یعنی ناتوانی هایی دارد که دیگر توانمندی هایش را هم نمی بیند. از این رو به انحطاط منجر می شود. اما نقطه مقابلش امید است که مانند مرکبی انسان را از همه موانع عبور می دهد امید ناتوانی ها را هم به توانایی تبدیل می کند امید نشدنی ها را هم به شدنی تبدیل می کند.

امید و امیدواری خیلی بحث مهمی است. آن هایی که هنرمندند و یا در صدا و سیما و نهادهای فرهنگی- تربیتی کار می کنند باید در این زمینه فعالیت داشته باشند کارتون هایی که برای بچه ها می سازند باید امید دهنده باشند. دقت کنند که با فیلم و سریال و کارتون امید را در بچه ها از کودکی پرورش دهند.

ص: 97

کتاب گالیور و پرورش روحیه امید

یک نویسنده ایرلندی کتابی نوشت که بعدها تبدیل به سریالی شد به نام «گالیور» این را یک ایرلندی در قرن 17 نوشت بعد شخص دیگری این را فیلمنامه کرد و سریال شد و کارتون شد.

هدف این نویسنده در این کتاب که خیلی هم کتاب مهم و مشهوری شد و خیلی فروش داشت، حول محور شخصیتی است به نام گالیور که همیشه امید داشت و به دیگران هم امید می داد این کتاب برای رده کودک و نوجوان هم بود.

گالیور دائم در این داستان می گوید که درست می شود و حل می شود. یکی از آن آدم کوتوله ها به نام «کاپتان لنچ» بود که همیشه می گفت: من می دانم ما موفق نمی شویم شکست می خوریم. من می دانم کارمان تمام است. یعنی مظهر ناامیدی بود. این دو شخصیت خوشبین و بدبین که یکی دائماً به بچه ها می گفت: امیدوار باشید و دیگری که روحیه ناامیدی را در بچه ها می پروراند.

همه از کاپتان لنچ بدشان می آمد و بر عکس همه این گالیور را فردی مفید می دانستند که راه را باز می کرد و بقیه را از غول ها نجات می داد.

گاهی اوقات رسانه ما اصلاً متخصص ناامیدی است. من دوسه بار به این دوستان اخبار بیست و سی تذکر داده ام که روش اخبار دادن شما گاهی به گونه ای است که مردم فکر می کنند در همه کشور دزدی است و همه اموال دولت را برده اند. در حالی که این طور نیست. اصلاً صلاح نیست خیلی از مسائل قضائی را رسانه ای کنید. البته برخورد جدی و قاطعانه لازم است.

زمانی رئیس قوه قضائیه حرف خوبی زده بود که: «اقدام، بهتر از اعلام است». اعلام فقط ذهن مردم را مشوش می کند مردم احساس می کنند همه کشور درگیر دزدی و سرقت .است گفته اند 97٪ قاضی ها پاک دست هستند. نباید کاری کرد که اکثریت خوب ها دیده نشود و فقط آن اقلیت جرم و دزدی برجسته شود.

ص: 98

خبررسانی به این شیوه، در مردم موجب ناامیدی می شود و خوب نیست. اصلاً لازم نیست بعضی از این موارد دزدی، رسانه ای شود.

انواع امید

ما دو نوع امید داریم:

الف) امید کاذب؛ (زيرا الآن که من از امید صحبت می کنم بعضی گمان می کنند کنند من می خواهم شعار بدهم و یا تخیلی صحبت کنم).

ب) امید صادق که همان امید حقیقی و امید پنداری است.

به امید کاذب امنیه می گویند قرآن می گوید شیطان امنیه می دهد (1) اما موضوع بحث ما امید صادق است که «رجاء» نامیده می شود. سه تفاوت بین این دو وجود دارد.

ویژگی های امید صادق

به عبارتی امید صادق باید سه ویژگی داشته باشد:

1. براساس واقعیت و حقیقت باشد و براساس پندار نباشد

امید دروغین

کسی گوید خدمت حضرت صادق علیه السلام عرض کردم گروهی از مردم را می بینم که مرتب معاصی و گناهان را انجام می دهند و می گویند ما به رحمت و بخشش خداوندی امیدواریم و به همین روش خود تا هنگام مرگ ادامه می دهند.

امام صادق علیه السلام فرمود:

اینان مردمی هستند که در اثر آمال و آرزوهای خود در نوسان هستند و به

ص: 99


1- نساء ، 119

دنبال میل و خواهش دل در حرکتند و حالت رجاء واقعی در آن ها نیست. چون کسی که امید رسیدن به چیزی را داشته باشد باید برای رسیدن به آن چیز سعی و کوشش کند و کسی که از چیزی ،بترسد باید از نزديك شدن به آن و موجبات آن بگریزد (1)

بنی اسرائیل می گفتند: ما پسر خداییم بعضی اوقات می گفتند: ما با خدا خیلی رفیقیم. قرآن می گوید:

﴿قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوْا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين﴾ (2)

بگو: «ای یهودیان! اگر گمان می کنید که (فقط) شما دوستان خدایید؛ نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید. اگر راست می گویید (تا به لقای محبوب تان برسید)!»

اگر چنین است و دوست دارید خداوند را ملاقات کنید، تقاضای مرگ کنید تا پیش خدا بروید؛ پس چرا این قدر از مرگ می ترسید؟ شما در این سخن تان دروغ می گویید. خدا برای هیچ کسی حساب ویژه ای باز نکرده است.

﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ﴾ (3)

(انسان) هر کار (نیکی) را انجام دهد برای خود انجام داده و هر کار (بدی) ،کند به زیان خود کرده است.

نمی خواهم ناامیدتان کنم؛ اما امید کاذب هم خوب نیست.

ص: 100


1- ﴿عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ قَوْمٌ يَعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِي وَ يَقُولُونَ نَرْجُو فَلَا يَزَالُونَ كَذَلِكَ حَتَّى يَأْتِيهُمُ الْمَوْتُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ يَتَرَجَّحُونَ في الْأَمَانِي كَذَبُوا لَيسُوا بِرَاجِينَ إِنَّ مَنْ رَجَا شَيئاً طَلَبَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَيْءٍ هَرَبَ مِنْه﴾ ؛ (الکافی، ج 2، ص 68 ؛ تحف العقول، ص 362؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص 216).
2- جمعه، 6
3- بقره ، 286

شخصی نزد امام باقر علیه السلام آمد و گفت:

﴿إِنِّى لَم أَزَلْ وَالِياً مُنْذُ زَ مَنِ الْحَجاجِ إِلَى يَوْمِي هَذَا- فَهَلْ لِي مِنْ تَوْبَةٍ- قَالَ فَسَكَتَ ثُمَّ أَعَدْتُ عَلَيهِ - فَقَالَ لَا حَتَّى تُؤدّى إِلَى كُلّ ذِى حَقَّ حَقَّه﴾؛ (1)

من از دوران حجاج تا امروز والی بودم آیا توبه دارم؟ امام سکوت کرد و دوباره پرسیدم فرمود: نه تا به هر حق داری حقش را بدهی

آن شخص خدمت امام آمد و گفت: من آمدم خدمت شما توبه کنم. نماز می خوانم روزه ام را می گیرم ولی من سال ها در دربار بنی امیه کار کرده ام و حقوق گرفته ام. زندگی ام این طور گذشته است. (با این حقوق و لقمه های حرام) حالا آمده ام توبه کنم. آیا می توانم؟ (حر هم در عاشورا همین سؤال را کرد و امام حسین علیه السلام فرمود: بله؛ (2) زیرا حر مشکل حق الناس نداشت. مشکلی با امام داشت و ایشان هم او را بخشید اما این شخص مشکل حق الناس دارد. چندین سال مال مردم را خورده است. حضرت فرمود نه نمی توانی توبه کنی تا تمام حق الناس مردم را بدهی و آن گاه خداوند تو را خواهد بخشید.

نگاه حرام و دروغ و .... توبه اش گفتن ﴿أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّي وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ﴾ است و این که دیگر انجام ندهد. هد. اما مال مردم با استغفار حل نمی شود روزه خوری با استغفار حل نمی شود.

داستان

بود لقمان در غلامان چون طفیل *** پر معانی تیره صورت همچو لیل (3)

درباره حضرت لقمان علیه السلام نقل می کنند که ایشان غلام بود و شخصی او را خرید

ص: 101


1- الکافی، ج2، ص331؛ وسائل الشيعه، ج 16 ، ص 52 ؛ بحار الانوار، ج 72 ، ص 329
2- الارشاد، ج 2، ص100؛ اعلام الوری ص 243؛ بحارالانوار، ج 45، ص11.
3- مولوی

که کم تر از او عملی و کار نیکی دیده می شد ولی تکیه کلامش این بود که خدا ارحم الراحمین است. نیمه های شب که لقمان برای عبادت از خواب بیدار شد، آقا را نیز صدا کرد که برخیز و برای آخرتت کاری بکن. جواب داد: بگذار بخوابم، خدا ارحم الراحمین است و خوابید.

اذان صبح که شد او را بیدار نمود که قافله نماز شب خوان، نمازهای شان را خواندند و توشه شان را برداشتند پس برای نماز صبح بلند شو. گفت: برو خدا ارحم الراحمین است

بعد از این که تعقیبات نماز صبح لقمان به پایان رسید، نزديك آفتاب باز به سراغ آقا رفت که جهان متلاطم است خروس را ببین که از این طرف به آن طرف می رود و مرتباً فریاد می زند:

«أَيُّهَا الْغَافِلُونَ قوموا»؛

(ای غافلان! بپا خیزید)

لااقل نماز صبحت را بخوان بلند شو گفت خدا ارحم الراحمین است و خوابید. ساعتی بعد که آفتاب به او رسید از خواب بیدار شد و بعد از خوردن صبحانه، مقداری گندم در اختیار لقمان قرار داد که برای کاشت به صحرا ببرد. لقمان برای این که او را متنبه سازد و درس محسوسی به او بدهد، گندم ها را نگه داشت و به جای آن مقداری ارزن روی زمین ریخت و آمد.

مدتی بعد که برای سرکشی از گندمزار به آن جا رفتند جز مقداری علف سبز شده چیز دیگری که نشانه کاشت گندم باشد دیده نشد، آقا گفت: مگر گندم ها را نکاشتی؟ گفت: نه. گفت چرا؟ گفت دیدم که گندم گران است، حیفم آمد آن را بر زمین بریزم، به جای آن ارزن ،کاشتم خدا که ارحم الراحمین است ، ان شاء الله گندم سبز می شود. گفت: چه می گویی؟ مگر می شود ارزن بکاری و گندم درو کنی؟ لقمان گفت از تو یاد گرفتم مگر می شود از اول شب تا صبح بخوابیم آن

ص: 102

وقت بگوییم که خدا ارحم الراحمین است؟ و یا دلت پاک باشد؟!

کلامی که امروزه هم ما کم و بیش آن را از افراد لاابالی و بی قید می شنویم. مثلاً آقا نماز نمی خواند، خانم، بدحجاب و جلف در محل های عمومی ظاهر می شود و مایه خدشه دار شدن عفت عمومی می گردد و وقتی به آن ها گفته می شود که با این کار، جواب خدا را چه می دهی؟ با یک حالت وقیحانه ای می گویند دلت پاک باشد. ما امام حسین علیه السلام را داریم و خدا ارحم الراحمین است! اما اگر درست ،بنگرند به یقین خواهند دید که چنین نیست و کارها و افعال، تا ذره كوچك و نادیدنی آن حساب دارد و باعث ثواب و عقاب می گردد

قرآن می فرماید:

﴿فَمَن يعمَل مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَن يعمَل مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرَا يَرَهُ ﴾ (1)

«پس هر کس هم وزن ذره ای کار خیر انجام دهد آن را می بیند و هر کس هم وزن ذره ای کار بد کرده آن را می بیند».

مقصودم از این داستان این نکته است که امید در صورتی خوب است که براساس واقعیت باشد؛ نه پندار و گمان ما الآن در جامعه چنین افکاری داریم که متأسفانه جوان ها هم گاهی فریب این افکار را می خورند. زیرا حرف های شان جاذبه دارد و این جریان می خواهد امید کاذب ایجاد کند. این جریانی است که در گذشته تاریخ هم بوده است. همانند مسلک مرجئه که می گفتند دلت پاک باشد؛ هر کاری می خواهی بکن.

نکته دیگر:

امید نباید با اسباب و علل و خلقت منافات داشته باشد. وقتی شما بیمارید به طور طبیعی باید به پزشک مراجعه کنید تا درمان شوید. نمی شود در خانه

ص: 103


1- زلزله، 7-8

خوابید؛ به امید این که خدا شفا بدهد

مراجعه کردن به پزشک

نوشته اند که موسی بن عمران علیه السلام مریض شد. بنی اسرائیل بر او وارد شدند و بیماری اش را شناختند به او گفتند: اگر فلان دوا را استفاده کنی خوب می شوی. فرمود:

«لا أتداوى حتّى يعافِيَنى الله»؛

دوا نمی خورم تا خدا خودش من را شفا بدهد.

دوا را نخورد.

﴿فَطَالَت عَلَيْهِ عِلَّتُه﴾ ؛

بیماری او ادامه پیدا کرد.

حضرت موسی هم منتظر که خدا شفایش بدهد و خدا شفایش نداد. به او وحی شد قسم به عزت و جلال خودم که تو را خوب نخواهم کرد مگر این که همان دوایی را که به تو توصیه کردند بخوری

موسی دیگر چاره ای ندید گفت همان دوایی که گفتید بیاورید آوردند و خوب شد بعد در دل موسی واقع شد که چرا خدا من را شفا نداد و گفت: باید این دوا را بخوری؟

خدا به او وحی کرد:

﴿اَرَدْتَ اَن تُبطِلَ حِکْمَتِی بِتَوکُّلِکَ عَلَیَّ﴾

تو خواستی با توکلت حکمت من را باطل کنی؟

﴿فَمَنْ اوْدَعَ الْعَقَاقِيرَ مَنَافِعَ الْاشْيَاءَ غَيْرِي﴾؛

تو گفتی که من دوا نمی خورم خدا من را شفا بدهد؛ مثل این که خاصیت شفا را خدا در دوا قرار نداده کس دیگر قرار داده که اگر دوا بخوری دیگر خدا

ص: 104

تو را شفا نداده!

همان خدایی که درد را آفریده دوا را هم آفریده است؛ تو می خواهی توکل را نقیض و ضد حکمت من قرار بدهی؟ (1)

مراجعه کردن پیامبری از پیامبران به دکتر

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿إِنَّ نَبِيا مِنَ الْأَنْبِياءِ مَرِضَ فَقَالَ لَا أَتَدَاوَى حَتَّى يَكُونَ الَّذِي أَمْرَضَنِي هُوَ الَّذِي يشْفِينِي فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَا أَشْفِيكَ حَتَّى تَتَدَاوَى فَإِنَّ الشَّفَاءَ مِنّى﴾ (2)

پیامبری از پیامبران بیمار شد گفت: درمان نمی کنم تا آن کس که درد داده است درمان کند خدای متعال به او وحی کرد که «شفایت نمی دهم تا خود را درمان کنی زیرا که همواره شفا از من است»

پیامبر صلی الله علیه و آله و مراجعه کردن به دکتر

وقتی پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم بیمار بودند عرب ها برخی از داروها را پیشنهاد می کردند و ایشان خود را با آن ها معالجه می کردند و مردم غیر عرب نیز گاهی دارویی پیشنهاد می کردند و حضرت خود را با آن ها مداوا می نمود. (3)

علی علیه السلام و مراجعه کردن به دکتر

زمانی که ابن ملجم علی علیه السلام را ضربت زد امیرالمؤمنین علیه السلام در بستر افتاد. ابن اثیر کندی که پزشک بود بر بالین شان آمد (4)

ص: 105


1- گفتارهایی در اخلاق اسلامی شهید مطهری، ص 47.
2- مكارم الخلاق ، ص 362؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 410؛ بحارالانوار، ج 59 ، ص 66
3- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 385 .
4- مقتل امیرالمؤمنین ، ابن ابی الدنيا، ص 64

حارث بن کلده، پزشک قرن اول است که در اسلام گاهی خدمت بزرگان هم می رسید

نباید موضوع امید با مقتضای خلقت منافات داشته باشد. بعضی فکر می کنند با دعا همه کار می شود کرد؛ بدون توجه به اسباب و مقتضای هر کاری امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿أَرْبَعَةٌ لَا يَسْتَجَابُ لَهُمْ دَعْوَةٌ الرَّجُلُ جَالِسٌ فِي بَيتِهِ يَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي- فَيقَالُ لَهُ أَ لم آمركَ بالطلبِ وَ رَجُلٌ كَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ فَدَعَا عَلَيْهَا فَيقَالُ لَهُ أَلَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا إِلَيكَ وَ رَجُلٌ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَيَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي- فَيقَالُ لَهُ أَلَمْ آمُرُكَ بِالاقْتِصَادِ أَلَم آمُرُكَ بِالْإِصْلَاح ثُمَّ قَالَ وَالَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَم يَسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَينَ ذلِكَ قواماً- وَ رَجُلٌ كَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَير بَينَةٍ فَيقَالُ لَهُ أَلَمْ آمُرُكَ بِالشَّهَادَةِ﴾ (1)

«چهار کس اند که دعای شان مستجاب نیست:

1. کسی که در خانه اش می نشیند و می گوید خدایا به من روزی بده، به او گفته می شود مگر من به تو دستور ندادم که به دنبال روزی بروی؟

2. مردی که زن بدکاره ای دارد و بر او نفرین می کند به چنین فردی گفته می شود مگر زمام کار او (طلاق یا نگه داریش) به دست تو نیست؟

3. مردی که مالی دارد و آن را تباه کرده سپس می گوید: خدایا به من روزی بده به او گفته می شود مگر به تو فرمان ندادم که میانه روی پیشه کنی؟.

سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود:

﴿وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَينَ ذلِكَ قَواماً ﴾ (2)

یعنی: «کسانی که در مخارج شان اسراف نمی کنند و تنگ هم نمی گیرند

ص: 106


1- وسائل الشيعه، ج 7، ص 124؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 344 ؛ عوالى الثالي، ج4، ص 22.
2- فرقان، 67

بلکه میان این دو راه اعتدال را می پیمایند

4. کسی که مالی داشت و به فردی قرض ،داد ولی در این قرض دادن شاهدی نگرفت، آن بدهکار هم این قضیه را انکار نمود، به این فرد گفته می شود:

مگر به تو نگفتم که به هنگام قرض دادن شاهد بگیر؟.

قرآن می فرماید:

﴿وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾ (1)

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می ورزند، به زودی با ذلّت وارد دوزخ می شوند!»

اما ایراد کار زمانی شروع می شود که ما دین را تنها از یک زاویه نگاه می کنیم. وقتی حدود را در اسلام نگاه می کنیم شراب 80 ضربه، زنا 100 ضربه و ... به همین ترتیب حکم دارند ممکن است کسی بگوید چه دین خشنی است این درست نیست. باید طرف دیگر را هم نگاه کرد. آن جا که به حلال خوردن و انفاق توصیه می کند باید دین را با همه زوایای آن دید یک سویه نگاه کردن درست و منصفانه نیست.

ما در اسلام ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ﴾ هم داريم.

1. کسی که در خانه اش می نشیند و می گوید: خدایا به من روزی بده به او گفته می:شود مگر من به تو دستور ندادم که به دنبال روزی بروی؟

می گویند کسی دعا می کرد که خدایا من در این بانک یک ماشین برنده شوم یک شب خواب دید که به او گفتند اصلاً تو در این بانک حساب نداری اول برو

ص: 107


1- غافر، 60

یک حساب باز کن ما همیشه دنبال معجزه ایم.

برخی ها دعا می کنند که خدایا روزی مرا زیاد کن و فعالیت نمی کنند. سؤال: شما مگر از مورچه کمتری؟ مگر مورچه می رود یک گوشه بنشیند؟ چقدر می دود تا چیزی به دست آورد. شما هم باید فعالیت کنی.

اگر کسی در خانه بنشیند و بگوید خدایا! رزق من را زیاد کن؛ این اتفاق نخواهد افتاد. تمام انبیا چوپانی کرده اند.

کارکردن سیره پیامبران و اوصیای الهی

حسین بن علیّ بن ابی حمزه از پدرش نقل می کند که گفت:

امام کاظم علیه السلام را دیدم که در زمینی متعلّق به خودش کار می کرد، و پاهای او غرق عرق شده بود، عرض کردم فدایت شوم کارگرانت کجایند؟ فرمود: ای علی کسانی با دست خود در زمین خویش کار کردند که از من و پدرم بهتر بودند. گفتم: کدام کسان ؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیرالمؤمنین علیه السلام و همه پدرانم که با دست خود کار می کردند.

﴿هُوَ مِنْ عَمَلِ النَّبِيِينَ وَ الْمُرْسَلِينَ وَ الْأَوْصِياءِ وَ الصَّالِحِينَ﴾؛ (1)

با دست خود کار کردن کار پیامبران و رسولان و اوصیا و صالحان است.

امام صادق علیه السلام به افراد پول می داد تا تجارت کنند و سودش را برایش می آوردند. البته می فرمود بی انصافی نکنید و گران نفروشید چندین سفر تجارتی رفته بودند (2)

خود پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله با پول حضرت خدیجه علیها السلام تجارت می کرده اند.

2. فردی که پول دارد و آن را به هدر داده است. اسراف کرده و بعد دائم

ص: 108


1- الكافي، ج 5 ، ص 75 ؛ من لا يحضره الفقيه، ج 3، ص 162 ؛ وسائل الشيعه، ج 17، ص 38
2- الكافي، ج 5 ، ص 161؛ التهذيب، ج 7، ص 13، وسائل الشيعه، ج 17 ، 421

می گوید:

﴿یا رَبِّ ارْزُقْنی﴾ ؛

«خدایا روزی بده».

خداوند می گوید: مگر نگفتم اسراف نکن؟

3. کسی به کسی قرضی بدهد و سند و نوشته ای نگیرد.

داستان

امام صادق علیه السلام پسری به نام اسماعیل داشت. آدم خوبی بود و در قبرستان بقیع دفن است. در زمان پدر از دنیا رفت؛ گرچه اسماعیلیان ایشان را امام می دانند و معتقدند امامت از بین نمی رود. خودشان امام را تعیین می کنند و الآن هم چهل و نهمین امام آن ها کریم آقاخان است. هزاران نفر پیرو او هستند؛ تحصیل کرده دانشگاه هاروارد و مردی ثروتمند است.

اسماعیل زمان امام صادق علیه السلام از دنیا رفت و ادعای امامت هم نداشت. ایشان پولی داشت و می خواست به کسی بدهد تا با آن کار کند. خدمت امام علیه السلام آمد و از پدر مشورت خواست. امام صادق علیه السلام فرمود: پولت را به فلانی نده. او به فسق مشهور است. می گویند مشروب می خورد گفت ای پدر مردم بدون دلیل چنین می.گویند

حضرت فرمودند: تو این پول را به او نده ولی او گوش نکرد و پولش را داد و آن فرد هم پولش را دیگر نداد اسماعیل کنار کعبه آمده بود و گریه می کرد. دعا می کرد و از خداوند کمک می خواست امام صادق علیه السلام فرمود: دعا فایده ای ندارد. من به تو گفتم این کار را نکن هر قدر این جا گریه کنی، پولت بر نمی گردد. (1)

از این عواملی که بر شمردیم، سه موردش مالی بود.

ص: 109


1- الكافي، ج 5، ص299؛ وسائل الشیعه، ج 19، ص 82؛ بحارالانوار، ج2، 273

4. کسی که همسری دارد و اذیتش می کند دائم دعا می کند خدایا نجاتم بده خداوند راهش را در اختیارت قرار داده است یا رفتارت را تغییر بده یا جدا شو

بنابراین نباید امید کاذب داشت زیرا امید کاذب شما را در خوف صادق قرار می دهد. امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿وَ إِياكَ وَ الرَّجَاءَ الْكَاذِبَ فَإِنَّهُ يوقِعُكَ فِي الْخَوْفِ الصَّادِقِ﴾ ؛ (1)

مباد تو را که امیدی نابجا داشته باشی که به درستی تو را در هراسی راستین واگذارد.

از امید کاذب بپرهیز امید کاذب ترس می آورد وقتی که امید بر اساس واقعیت نباشد. اگر کسی مال مردم را خورده است و می خواهد توبه کند باید حقش را بپردازد. دیگر این که با هدف خلقت منافات نداشته باشد و نیز بر اساس توانمندی باشد.

فردی که تا سر کوچه هم نمی تواند برود، طبیعتاً در مسابقه دو هم شرکت نمی کند؛ چه برسد به این که بخواهد اول شود.

فردی که قدش اقتضا نمی کند یا جسمش به اندازه ای قوی نیست که یک توپ را تا چندین متر پرتاب کند نمی تواند در مسابقات والیبال شرکت کند و یا توقع اول شدن داشته باشد.

هر کسی بر اساس توانمندی باید عمل کند بنده می توانم از بیانم خوب استفاده کنم؛ اما یک ورزشکار قوی نیستم یعنی جسمم اقتضا ندارد. الآن ایراد کار این است که رشته ها براساس توانمندی ها نیست.

ص: 110


1- تحف العقول، ص 285؛ الوافى، ج 26 ، ص 261؛ بحارالانوار، ج 75 ، ص 164.

ویژگی های امید حقیقی

قرآن می فرماید: کسی که سه ویژگی داشته باشد، امیدش حقیقی است:

﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَاجَرُوا وَ جَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ يَرْجُونَ رَحْمَةَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمُ ﴾ (1)

کسانی که ایمان آورده و کسانی که هجرت کرده و در راه خدا جهاد نموده اند، آن ها امید به رحمت پروردگار دارند و خداوند آمرزنده و مهربان است.

سوره کهف 110 آیه دارد و خواندنش در شب های جمعه مستحب است. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ كُلَ لَيْلَةٍ جُمعَةٍ لَم يمتْ إِلَّا شَهيداً أَوْ يبْعَثُهُ اللهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ وَ وَقَفَ يوْمَ الْقِيامَةِ مَعَ الشُّهَدَاء﴾ (2)

هر کس هر شب جمعه سوره کهف را تلاوت کند نمی رد مگر شهید و برانگیزد خداوند او را با شهداء، و بایستد در آن روز در صف شهداء.

من یک وقت این مطلب را در جایی .گفتم جوانی آمد و گفت: من خواندن آن را شروع می کنم بعد از مدتی من را دید و گفت: خاطره ای برای تان بگویم؟ گفتم: بفرما.

گفت: شب عروسی من مصادف با شب جمعه بود. وقتی با خانواده ام از تالار برگشتم و وارد منزل شدم، گفتم من شب های جمعه باید سوره کهفم را بخوانم و آن شب را هم خواندم و خدا برکاتی در زندگی من قرار داده است.

پس با قرآن انس داشته باشیم؛ هرچند روزی یک آیه. حالا ممکن است یک

ص: 111


1- بقره ، 218
2- ثواب الاعمال، ص 108

ختم قرآن در ماه مبارک رمضان داشته باشیم آن به جای خودش. ولی کافی نیست.

آیه آخر سوره کهف این است:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يوحَى إِلَى أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلهُ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ (1)

بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما؛ (امتیازم این است که) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه است؛ پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شريك نكند!

هر کس در زندگی به لقاء حضرت حق امید دارد باید تلاش کند.

گفتیم که امید باید براساس واقعیت باشد و با هدف خلقت منافاتی نداشته باشد و توانمندی های خودمان هم باید در این راستا باشد.

در جلسات گذشته بیان کردم که چهار شناخت در زندگی ما امید می آفریند: یکی شناخت خداست که مطرح کردیم. دومی شناخت خودمان.

انسان عزیز است. ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ ﴾ ؛ (2) وقتى عزت خودتان را از بین نبرید و خودتان را کوچک نکنید خداوند هم عزت شما را حفظ می کند.

مفضل خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت گرفتارم و چهار صد درهم می خواهم حضرت این مبلغ را به او داد وقتی می رفت او را صدا زد و گفت: دیگر سفره دلت را جلوی مردم باز نکن خوار می شوی (3)

مؤمن حق ندارد خودش را کوچک و خوار کند.

ص: 112


1- كهف، 110
2- آل عمران ، 26
3- مستدرک الوسائل، ج 7، ص 226 ؛ بحار الانوار، ج 47 ، ص 34؛ رجال الكشي، ص 184.

امام حسین علیه السلام برادری به نام عمر اطرف دارد ایشان کوچک ترین فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام است.

در قرن اول و دوم اسم ها به هیچ وجه تعین خاصی نداشتند. الآن همین که می گویم یزید، شما همه می گویید لعنت بریزید ولی می دانید که چهار شهید در کربلا داریم که نام شان یزید است؟ پس صبر کنید نام کامل شخص را بگویم اگر :گفتم یزید بن ثبیط، باید بگویید: رحمت الله علیه . زیرا با دو پسرش در کربلا شهید شد. همچنین یزید بن معقل، شهید کربلاست. یزید بن معاصر که ابوشعثاء است به همین شکل امروزه نام «معاویه» هم تعین پیدا کرده است و ذهن را به سمت معاوية بن ابوسفیان می برد بنابراین این نام ها را روی فرزندان مان نمی گذاریم و معیار را در نظر می گیریم نام هفت اصحاب امام صادق علیه السلام معاویه بود. معاویه بن وهب که فرد مؤمنی هم بود یا عمر بن حنظله که از اصحاب امام صادق علیه السلام است.

مادر عمر، فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام صهباء .است. او به عمر بن علی بن ابیطالب و يا عمر اطرف معروف است. از آن جا که فقط از طرف پدر شرافت بنی هاشم را دارد به او عمر اطرف می گویند عرض کرد:

﴿حَدَّثَنِي أَخُوكَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام ثُمَّ سَبَقَنِي الدَّمْعَةُ وَ عَلَا شَهِيقٍ فَضَمَّنِي إِلَيْهِ وَ قَالَ حَدَّثَكَ أَنِّي مَقْتُولٌ فَقُلْتُ حَوْشَيتُ يا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ سَأَلْتُكَ بِحَقِّ أَبِيكَ بِقَتْلِي خَبَّرَكَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَلَوْلَا نَاوَلْتَ وَ بَايِعْتَ فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي أَنَّ رَسُولَ الله صلى الله عليه و سلم أَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلِي وَ أَنَّ تُرْبَتِي تَكُونُ بِقُرْبِ تُرْبَتِهِ فَتَظُنُّ أَنَّكَ عَلِمْتَ مَا لَم أَعْلَمْهُ وَ أَنَّهُ لَا أُعْطِي الدَّنِيَةَ مِنْ نَفْسِى أَبَداً وَ لَتَلْقَينَ فَاطِمَةُ أَبَاهَا شَاكِيةً مَا لَقِيتُ ذريتُهَا مِنْ أُمَّتِهِ وَلَا ُيدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ آذَاهَا في ذُرِّيتِهَا﴾ ؛ (1)

ص: 113


1- اللهوف ، ص 27 .

من به قربانت ای ابا عبد الله علیه السلام برادرت ابو محمّد حسن از پدرش برای من حدیث ،فرمود همین را که گفتم اشک چشم مجالم نداد و صدای گریه ام بلند شد. آن حضرت مرا به سینه چسبانید و فرمود برای تو حدیث کرد که من کشته می شوم ؟ عرض کردم خدا نکند یا بن رسول الله فرمود: تو را به حق پدرت به سؤالم جواب بده از کشته شدن من خبر داد؟ گفتم: آری، چه می شد که کناره نمی گرفتی و بیعت می فرمودی؟

فرمود: پدرم برای من حدیث فرمود که رسول خدا صلی الله علیه و اله به پدرم فرموده است: که او و من هر دو کشته می شویم و قبر من نزديك قبر او خواهد بود. گمان می کنی آن چه را که تو می دانی من نمی دانم؟ و حقیقت این است که هرگز تن به پستی ندهم و روزی که فاطمه زهرا علیها السلام پدرش را ملاقات می کند شکایت آن چه را که فرزندانش از این امت دیده اند، به حضرتش خواهد فرمود و يك نفر از افرادی که دل فاطمه علیها السلام را درباره فرزندانش آزرده اند، به بهشت داخل نخواهند شد.

من خودم را مقابل بنی امیه خوار نمی کنم این ها که مرا خواهند کشت. اما من با عزت می میرم.

ویژگی های جوانان

جوان های عزیز! انسان ویژگی هایی دارد: اول عزیز است. دوم: عزت مند است خودتان را با گناه خوار نکنید. سوم آزاد است؛ خودتان را عبد دیگران نکنید. چهارم خلیفة الله است پنجم خداوند عالم هستی را برای انسان آفریده است.

ای انسانی که عزیز و کریمی و خلیفه خداوند بر روی زمین هستی مقامی داری که خداوند می گوید: همه عالم را برای تو آفریده ام. چرا خودت را آن قدر پایین می آوری که خدا بگوید: مثل تو مثل سگ است. بلعم باعورا آن قدر سقوط کرد که

ص: 114

خدا می گوید: این مثل سگ است. (1) یا در جای دیگر می فرماید: مثل چهارپایان است.

﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ ﴾ (2)

آن ها همچون چهارپایانند؛ بلکه گمراه تر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت باز هم گمراهند)!

به خداوند سوگند! انسان از ملائکه هم می تواند بالاتر برود. همان گونه که شهدای کربلا رفتند و به درجات عالی رسیدند.

در یک جمله: خودتان را ارزان نفروشید عزت و کرامت تان و جانشینی خداوند و عظمت و حریت تان را با گناه از بین نبرید گناه انسان آزاده را اسیر می کند؛ عزیز را ذلیل می کند کریم را لئیم می کند خلیفة اللهی را از شما می گیرد و شما را عبد شیطان می کند. مثل قاسم بن الحسن علیه السلام باشید که می گفت: مرگ نزد من از عسل شیرین تر است (3)

ص: 115


1- اعراف، 175
2- اعراف، 179
3- الهداية الكبرى، ص 204؛ مدينه معاجز الائمة الاثى عشر، ج 4 ، ص 215

ص: 116

امید و امیدواری (7)

مقدمه

از شب نخست این جلسات بحث ما «امید» و «امیدواری در کربلا» بود خیلی خلاصه گفتیم: چهار تا شناخت و معرفت و آگاهی امید ما را زیاد می کند:

1. شناخت خدا خیلی ها نا امیدند؛ چون خدا را نمی شناسند اگر بدانند خدا قادر است و خیرخواه و کارهایش روی حکمت است هیچ گاه ناامید نمی شوند واگر یک مقداری باور داشته باشند به این که خدا کارهای لحظه ای در عالم انجام داده دریا شکافته آتش سرد کرده چاقو بر گلوی اسماعیل برشش گرفته شده، با یک تار در غار پیامبرش را حفظ کرده هیچ گاه ناامید نمی شوند یعنی علم به قدرت خدا و حکمت خدا و علم به عظمت خدا، امید می آورد، علم به رحمت خدا چقدر آدم آمرزیده، چقدر خطاها را نادیده گرفته، همین طور حسن ظن به خدا.

در جلسات گذشته این ها را بیان کرده ایم.

2. شناخت استعدادهای خودمان ،است حالا که خدا را شناختیم برای این که امیدوار باشیم و امید کاذب نداشته باشیم یک نگاهی هم به خودمان بکنیم چقدر توان داریم و چه کاری از ما برمی آید و چه برنامه ای در زندگی مان داریم این قدر از

ص: 117

عمر ما گذشته حافظه ما با چه پر شده است؟ چه هنری داریم؟ چه طور توانستیم خودمان را کنترل کنیم؟

پس شناخت خود و استعدادها هم امید می آورد.

3. شناخت دنیا، به جرأت می توان گفت اکثر ما شناخت مان از دنیا و آخرت بسیار ناقص است؛ اگر کسی این دو را قشنگ بشناسد هیچ گاه در زندگی اش ناامید نمی شود.

مثلاً: یکی که از دنیا می رود همه ما ناراحت می شویم چرا این طور شد؛ چون نمی دانیم آن طرف چه خبر است؟ اگر یک چشمی باشد و برزخ را ببینیم که این چشم پیش انبیاء و اولیاء است؛ چون افق را فقط دنیا می بینیم فقدان ها برای ما ناامیدی می آورد.

یا مریضی، اگر بدانیم این دنیا موقت است چقدر تحمل مریضی ثواب دارد هیچ گاه مأیوس نمی شویم.

کسی که مریض می شود خیلی این دعا را بخواند:

﴿و رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ (1)

پروردگارا! به ما در دنیا (*نیکی*) عطا کن و در آخرت نیز (* نیکی *) مرحمت فرما و ما را از عذاب آتش نگاه دار!»

نحوه دعا کردن

پیامبر مهربان صلی الله علیه و اله که همواره جویای حال یاران خود می شد، دریافت که یکی از یارانش بیمار و بستری شده است به عیادت او رفت و بر بالینش نشست. پس از احوال پرسی بیمار :گفت یا رسول الله ! نماز مغرب را با شما به جماعت خواندم، شما سوره قارعه را در نماز خواندید من آن چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که به خدا

ص: 118


1- بقره ، 201

عرض کردم اگر در نزد تو گناه کارم طاقت عذاب آخرت را ندارم، در همین دنیا مرا عذاب کن اکنون ای رسول خدا می بینی که دعایم اجابت شده و بیمار شده ام .

پیامبر فرمود: دعای درستی نکرده ای، می بایست در دعا به پیروی از قرآن کریم بگویی: (1)

﴿ربَّنا آتنا في الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ (2)

«پروردگارا به ما در دنیا نیکی عطا کن و در آخرت نیز نیکی مرحمت فرما! و ما را از عذاب آتش نگاه دار»

امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه مذکور فرمود:

﴿رِضْوَانُ اللهِ وَ الْجَنَّةُ فِي الْآخِرَةِ وَ السَّعَةُ فِي الرِّزْقِ وَ الْمَعَاشِ وَ حُسْنُ الخلق في الدُّنْيا﴾؛ (3)

حسنه و خوبی آخرت یعنی رضایت و خشنودی خدا و بهشت و حسنه و خوبی دنیا یعنی توسعه و گشایش در زندگی و رزق و روزی و حسن خلق .

حسنه در دنیا دو چیز است و حسنه در آخرت هم دو چیز است یعنی شما در واقع وقتی این دعا را می خوانید چهار چیز از خدا می خواهید: خرج زندگی و رزق و خوش اخلاقی اگر کسی این دو را دارد حسنه دنیا را دارد.

خدا از آدم راضی باشد، بهشت برود.

ص: 119


1- ﴿وَ رُوِي أَنَّ النَّبِي صلى الله عليه و سلم دَخَلَ عَلَى مَرِيض فَقَالَ مَا شَأْنُكَ قَالَ صَلَّيتَ بِنَا صَلَاةَ الْمَغْرِبِ فَقَرَأْتَ الْقَارِعَةَ فَقُلْتُ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ لِى عِنْدَكَ ذَنْبٌ تُرِيدُ أَنْ تُعَذِّبَنِي بِهِ فِي الْآخِرَةِ فَعَجِلْ ذَلِكَ فِي الدُّنْيا فَصِرْتُ كَمَا تَرَى فَقَالَ صلی الله علیه و اله بِئْسَمَا قُلْتَ أَلَّا قُلْتَ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذَابَ النَّارِ فَدَعَا لَهُ حَتَّى أَفَاقَ قَالَ وَ كَانَ دَاوُدُ علیه السلام يقُولُ اللَّهُمَّ لَا مَرَضٌ يضْنِينِي وَ لَا صِحَةٌ تُنْسِينِي وَ لَكِنْ بَينَ ذَلِكَ﴾ ؛ (مستدرک الوسائل، ج4، ص 149؛ بحارالانوار، ج92، ص 285؛ الدعوات للراوندى، ص 115).
2- بقره ، 201
3- الكافي، ج5، ص71؛ من لا يضره الفقيه، ج 3، ص 156؛ التهذيب، ج 6، ص 328.

وقتی مکه می روید و طواف می کنید یک قسمت از خانه خدا قبل از حجر الأسود ، آن جا فرشته هایی ایستاده اند هر که بگوید: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ آن ها می گویند: آمین

هرگز اسلام دنیای بدون آخرت و آخرت بدون دنیا را نمی پسندد، این صریح قرآن است در سوره قصص آیه 77 خداوند می فرماید:

﴿ وَ فِيمَا آتَاكَ اللهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لاَ تَبْغِ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَحِبُّ الْمُفْسِدِينَ ﴾ (1)

و در آن چه خدا به تو داده سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن؛ و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن؛ و هرگز در زمین در جست وجوی فساد ،مباش که خدا مفسدان را دوست ندارد!

این شناخت حقیقت دنیاست یک آیه در قرآن داریم که خیلی جالب است این آیه یک ترسیم زیبایی از دنیاست از کودکی، نوجوانی، جوانی، میان سالی و پیری

انسان تا هشت سال کودک است تا 16 سال می گویم: نوجوان، (این ها در روایت آمده والا شاید سازمان جوانان یک چیز دیگری بگوید و تا چهل سالگی هم بگوید: جوان) پنج تا هشت سال تا 24 جوانی ، تا 32 میان سالی و پختگی تا چهل، بعد هم می شود پیریو

چو دوران عمر از چهل درگذشت *** مزن دست و پا کآبت از سر گذشت (2)

دیگر سرازیری است

ص: 120


1- قصص ، 77
2- سعدی.

مراحل زندگی انسان در قرآن

قرآن کریم در سوره حدید آیه 20 می فرماید: این پنج دوره را من برای شما توضیح می دهم:

﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهُو وَ زِينَةً وَ تَفَاخُرُ بَينَكُمْ وَ تَكَاثُرُ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَراً ثُمَّ يكُونُ حُطَاماً وَ فِى الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانُ وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلا مَتَاعُ الْغُرُورِ﴾ (1)

بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخرفروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان ،است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد، سپس خشک می شود بگونه ای که آن را زردرنگ می بینی؛ سپس تبدیل به کاه می شود و در آخرت، عذاب شدید است یا مغفرت و رضای الهی و (به هر حال) زندگی دنیا چیزی جز متاع فریب نیست!

﴿أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ﴾ ، این هشت سال اول را می گوید، کودکی بازی است، اسباب بازی می،خرد حیات دنیا اولش بازی است.

﴿وَ لَهوٌ﴾، نوجوانی سرگرمی است، یک مقدار بالاتر از بازی است، آدم یک مقدار دنبال قوی تر می گردد.

﴿وَ زِينَةً﴾، انسان در جوانی لباس عوض می کند و آرایشگاه می رود.

﴿و تَفَاخُرُ بَينَكُمْ﴾، دیگر دوران تفاخر است که ماشینم فلان است، تا جایی که می فرماید: ﴿وَ تَكَاثُرُ فِي الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلادِ﴾ .

از چهل به بعد هی روی ثروت اندوزی تکیه می کند

ص: 121


1- حديد، 20

این تشبیه و ترسیمی که قرآن از پنج مرحله زندگی کرده است.

خوشا به حال کسی که در این دوران و در این عمر بتواند از هر کدام از این مرحله ها استفاده کند همان دوران اول تا هشت سالگی را می شود قرآن حفظ کرد دوران بعدی را می شود خلاقیت ها را یاد گرفت.

به عبارت ساده تر: آدم ها در این دنیا سه دسته اند: بعضی ها هضم می شوند، یعنی خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو در میان سیگاری ها بنشیند سیگار می کشد و در بین هیئتی ها قرار بگیرد سینه می زند

زود خودشان را با شرایط منطبق می.کنند

نجاشی

یکی از این ها نجاشی است وی شاعر و مداح امیرالمؤمنین علیه السلام است. در ماه ،رمضان در حال روزه داشت به مسجد می رفت یکی از رفقایش او را دید :گفت کجا می روی؟ گفت :مسجد ،گفت: هنوز که وقت نماز نرسیده بیا یک مقدار بنشینیم با هم حرف بزنیم وقتی وارد شد دید سفره افتاده گفت: مگر تو روزه نیستی؟ گفت نه توچه کار به من داری تو به دین خود، من هم به دین خود.

اول :گفت نه بعد یواش یواش او را تحریک کرد و روزه اش را خورد

بعضی ها استخفاف به دین دارند می گویند چی فرقی می کند که نماز صبح را هفت بخوانی یا یک مقداری این طرف تر مگر برای خدا این ساعت و آن ساعت فرق می کند؟

مثل این که کسی مقداری از جواب را نوشته باشد بقیه را هم می نویسد، دیگر با معلم گل گل نمی کند یا وقتی دکتر به او دارو بدهد، سرساعت می خورد؛ آن وقت به نماز که می رسد می گوید: نیم ساعت این طرف آفتاب یا نیم ساعت آن طرف چی فرقی می کند؟

ص: 122

نه؛ سنگ روی سنگ بند نمی شود اگر دین خفیف شمرده شود.

این فرد روزه اش را باز کرد بعد رفیقش رفت شراب آورد گفت این دیگه چیه؟ :گفت تو که روزات را خوردی این را هم بخور

آب که از سرگذشت حالا چی یک وجب چی ده وجب، این را هم خورد، وقتی خورد مست شد زد در کوچه مدینه و عربده کشی او را گرفتند و به حضرت خبر دادند نجاشی که مدح شما می گفت و پشت سر شما نماز می خواند، روزه اش را خورده و شراب نوشیده است.

قرآن گروهی را نام می برد به نام «خائضین و گروه دیگری داریم به نام «فائضین». فوز یعنی پیروزی و رستگاری و خوض یعنی بدبختی و سقوط . خائضین کسانی که اهل انحطاطند.

ویژگی های جهنمیان

قرآن می گوید: به جهنمی ها می گویند: چرا شما جهنم آمده اید؟

﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾ (1)

چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!

می گویند: چند عیب داشتیم اول این که نماز نمی خواندیم

﴿قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ (2)

می:گویند «ما از نمازگزاران .نبودیم»

﴿وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ﴾ (3)

و اطعام مستمند نمی کردیم

ص: 123


1- مدثر، 42
2- همان، 43
3- همان، 44

به مردم هم رسیدگی نمی کردیم؛ به فقرا اطعام نمی کردیم و قیامت را جدی .نگرفتیم

﴿وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ (1)

و همواره روز جزا را انکار می کردیم

﴿وَ كُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ﴾ (2)

و پیوسته با اهل باطل همنشین و هم صدا بودیم.

ما به جای این که با فائضین باشیم با خائضین بودیم. یعنی به جای این که با اهل ترقی باشیم با اهل سقوط بودیم.

وقتی نجاشی را به خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آوردند، حضرت فرمودند: صد ضربه شلاق به او بزنید عرض کردند: حد شراب 80 ضربه است فرمود 20 ضربه هم چون در ماه رمضان مرتکب این عمل شنیع شده است.

قرار شد که فردا حکم را اجرا کنند شب قبیله اش خدمت حضرت آمدند که یا امیرالمؤمنین علیه السلام او را نزنید او یک اشتباهی کرده است. اگر شلاق ،بخورد دیگر آبرویش می رود و در مدینه نمی ماند و می رود به معاویه ملحق می شود. حضرت :فرمود نمی توانیم احکام الهی را تعطیل کنیم.

ویژگی های مؤمن

درآیه 112 سوره توبه، مؤمن نه ویژگی دارد:

﴿التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَن الْمُنْكَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ﴾ (3)

ص: 124


1- همان ، 46
2- همان، 45
3- توبه ، 112

توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاس گویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهای) الهی، (مؤمنان حقیقی اند)؛ و بشارت ده به (این چنین) مؤمنان!

یکی از صفات این است که مؤمنان حافظان حدود الهی اند. او باید شلاق .بخورد شلاق ها را خورد و رفت به معاویه .پیوست

البته وقتی نزد معاویه رفت حرف خوبی زد معاویه پرسید از کجا می آیی؟ گفت: از عدل علی علیه السلام به ظلم تو پناه آورده ام. طاقت عدل علی علیه السلام را نداشتم. (1)

دینداری فصلی

می گویند: هارون الرشید هم گریه کن ترین آدم بود و هم رقاص ترین فرد. هرگاه با رقاص ها ،بود خوب می رقصید اگر در پای منبر بود خوب گریه می کرد. دین داری این طور به درد نمی خورد. این دینداری فصلی و سطحی و ظاهری است. این گونه افراد بوقلمون صفت اند. مثل شبث بن ربعی که هم در لشکر یزید است و هم در لشکر مختار و هم در لشکر ابن زبیر هر کس در رأس باشد، دنبالش می رود.

دوم: بعضی ها حفظی اند؛ یعنی خودشان را حفظ می کنند اگر بین انسان های بد برود، بد نمی شود این هم بد نیست و خوب است.

داستان

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با اصحاب رد می شد. دید کسی در خاک می غلطد. ایشان تا پیامبر صلی الله علیه و آله را دید بلند شد و خودش را تکان داد. با این که لخت بود لباس هایش را پوشید. حضرت فرمود چکار می کنی؟ گفت: آقا صحنه حرامی

ص: 125


1- الكافي، ج 7، ص 216؛ التهذيب، ج 10 ، ص 94؛ وسائل الشيعه، ج 28، ص 23

برایم پیش آمد و نزدیک بود پایم بلغزد. نفس من هم تحریکم کرد. فوراً خودم را زیر این درخت رساندم و دیدم کسی نیست. لباس هایم را در آوردم و بدنم را روی این شن های داغ گذاشتم و خطاب به نفسم :گفتم تو طاقت این سنگ را نداری؛ طاقت جهنم را داری؟ دارم با نفسم مبارزه می کنم این ها گلیم خودشان را از آب می کشند:

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَاراً وَ قُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ هاست نگه دارید.

این گروه دیگر کار به همسایه کناری هم ندارند. اگر کسی خلاف کند، کار ندارند و مداخله نمی کنند.

سوم: بعضی نه هضم می شوند و نه به حفظ اکتفا می کنند قرآن می گوید: دیگران را هم هدایت می کنند:

﴿وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةً يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴾ (2)

باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر !کنند و آن ها همان رستگارانند.

این ها بهترین امت هستند این ها کسانی اند که به سوی خیر دعوت می کنند.

هاشم مرقال

هاشم مرقال در جنگ صفین میدان رفت. می توانست بجنگد. دید جوانی همین طور که می جنگد به حضرت امیر علیه السلام فحش می دهد. این جا همان جایی

ص: 126


1- تحريم ، 6
2- آل عمران ، 104

است که می گویند: اگر یکی را نجات دادی،گویا دنیا را نجات داده ای .

﴿وَ مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً﴾ (1)

و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است.

جوان های عزیز چرا امام حسین علیه السلام این قدر روز عاشورا خطبه خوانده و صحبت کرده است؟

ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه» می گوید در جنگ صفین اصحاب حضرت امیر از کوفه آمده بودند و امام هم جنگ را شروع نمی کرد. یک روز اصحاب عصبانی شدند و به حضرت :گفتند ما زن و بچه و کاسبی مان را در کوفه رها کرده ایم با شما به صفین آمده ایم. دیگر خسته شده ایم. چرا جنگ را شروع نمی کنید؟ صفین الآن در سوریه واقع شده و به آن «رقه» می گویند. قبر بسیاری از شهدای صفین آن جاست. اصحاب اعتراض کردند که یا امیرا پشت سر شما حرف می زنند فرمود چه می گویند؟ گفتند: بعضی می گویند علی می ترسد جنگ را شروع کند. بعضی می گویند علی تردید دارد. چرا که سپاه دشمن مسلمانند و قرآن کتاب شان است.

امام فرمود: اگر قرار بود بترسم در احد می ترسیدم؛ وقتی که جوان بودم. من الآن آخر عمرم است (ایشان در صفین 61 ساله بودند). اما درباره تردید؛ اگر قرار بود جایی تردید می کردم، در سپاه جمل تردید می کردم که آن جا بالأخره اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. من نه می ترسم و نه تردید دارم می دانید چرا صبر کردم؟ بلکه یکی از ایشان هدایت شود.

هدف اصلی در اسلام این است که دست دیگری را هم بگیری و بیاوری

ص: 127


1- مائده، 32

مسجد. فرد دیگر را هم هدایت کنی.

تذکر بدهید و بگویید. بحث امر به معروف و نهی از منکر در این دسته سوم می آید نمی شود نسبت به جامعه بی تفاوت بود.

هاشم مرقال جلوی آن جوانی را که در جنگ به امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا می گفت، گرفت و گفت: چرا به امیرالمؤمنین علیه السلام فحش می دهی؟ اگر می خواهی بجنگی، .بجنگ گفت به دو دلیل: اول این که به ما گفته اند علی علیه السلام نماز نمی خواند. دوم این که به ما گفته اند: قاتل خلیفه سوم، عثمان است.

اصلاً جنگ صفین به همین دلیل راه افتاد خود زهیر جزء همین انسان هاست. عثمانی مذهب بود و به انتقام خون عثمان برخواسته بود.

هاشم مرقال با این که می توانست آن جوان را بکشد، به او گفت: این سخنان دروغ است. برو نگاه کن چه کسانی کنار علی علیه السلام ایستاده اند؛ اویس قرنی که کف دست ها و زانویش از فرط نماز پینه دارد. او کسی است که یک شب تا صبح به سجده می رفته است. آیا اویس از یک بی نماز حمایت می کند؟ فرد دیگر عمار است که آثار سجده روی پیشانی اش است. آیا او از یک بی نماز حمایت می کند؟ آن جوان مقداری فکر کرد و دید که حرف راست و درستی است.

هاشم ادامه داد که: قاتل عثمان هم دروغ است خودشان او را کشته اند و خودشان هم پیراهنش را علم کرده اند. این جوان برگشت و به حضرت امیر علیه السلام پیوست.(1)

داستانی می خواهم برای تان بگویم که در قرآن است. جوان ها! قرآن و تفسیر بخوانید. الآن یافتن این ها آسان است باید با قرآن آشنا شد و انس داشت قرآن در زندگی انسان نورانیت می آورد

ص: 128


1- الغدير فى الكتاب و السنة و الادب، ج 9، ص 178.

خداوند رحمت کند استادی را که می گفت: اصلاً قرآن کوچکی همیشه همراهتان باشد ولی الآن موبایل هم است قرآن را حفظ کنید و ترجمه اش را به یاد داشته باشید. این باعث برکت در زندگی می شود.

داستان

سمرة بن جندب فرد خبیثی است و از مولیان و مزدوران معاویه است؛ از کسانی است که فراوان حدیث جعل کرده و شأن نزول آیات را عوض کرده است. این شخص درختی در خانه اش بود که خرماهای آن به علت بزرگ شدن ،درخت در خانه همسایه قرار می گرفت

وقتی قرآن داستانی را نقل می کند می خواهد شما از آن برداشت کنید. و گرنه یوسف علیه السلام در اتاق دربسته گیر کرد و فرار کرد و درب ها باز شد. قرآن چه می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید از گناه فرار کنید درب ها به روی شما باز می شود. یوسف علیه السلام به زندان رفت و گفت !خدایا زندان از در معرض گناه بودن بهتر است این یعنی ای جوان عفت بورز تحمل کن شهوت رانی نکن. خدا در زندگی ات حکمت و دانش قرار می دهد هر آیه ای در قرآن فلسفه دارد.

شاخه های آن درخت در خانه همسایه رفته بود اگر خرمایی می افتاد، بچه همسایه برمی داشت و می خورد صاحب آن درخت هم آدم بخیلی بود. بچه ها را می زد و خرما را از دهان شان می گرفت و بیرون می انداخت. پدرشان خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله ! ما نمی توانیم با این همسایه زندگی کنیم. من نمی توانم جلوی بچه را بگیرم که خرما نخورد. درخت خرما است و خرما می افتد و این ها برمی دارند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به آن شخص صاحب درخت بگویید بیاید. نزد حضرت آمد. به او فرمود: این درخت را به من بفروش من یک درخت جای دیگر به تو می دهم.

ص: 129

گفت: نه؛ فرمود: بفروش تا من یک درخت در بهشت به تو بدهم. گفت من نقد را رها کنم و نسیه را بگیرم؟ این که گفتم شناخت دنیا و آخرت مهم است ، این جاست. انسان گاهی تنها جلوی پایش را می بیند

توجه کنید که جز اعتقاد به معاد چیزی شهدا را به جبهه نکشانید وگرنه چرا جوان برود جانش را بدهد؟ مسلماً چیزی را در آن طرف می بیند و ایمان دارد.

رجزهای اصحاب ابی عبدالله علیه السلام را نگاه کنید. زهیر بن قین بجلی وقتی به میدان می آیند می گویند:

اليَوم نلقى جَدَّكَ النَبِيّا *** وَ حَسَناً وَ الْمُرْتَضَى عَلِيا (1)

یعنی امروز جد تو را که نبی است با امام حسن و مرتضی علی علیهم السلام دیدار خواهیم کرد.

علی اکبر علیه اللام وقتی لحظه آخر می رسد می گوید:

﴿يا ابتاه! هذا جَدّى رَسُولُ اللّه صلى الله عليه و آله قَدْ سَقانى بِكَأسه الْأَوْفى شَرْبَةً لا اَظْمَأُ بَعْدَها اَبَداً﴾ ؛ (2)

ای پدر جان! این جدم پیامبر خدا است که مرا با جام آبی سیراب نمود که بعد از آن ابدا تشنه نخواهم شد.

همه این ها جز دیدن آثار معاد هیچ دلیل دیگری نداشته است. این گونه بود که ام البنين علیها السلام چهار جوانش را می دهد.

اما انسان گاهی این قدر پست می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: یک درخت در بهشت به تو می دهم و او قبول نکند!

شخصی به نام ابودحداح در آن جا بود. گفت: یا رسول الله ! من می روم و درخت

ص: 130


1- لامالي للصدوق، ص 160؛ الارشاد، ج2، ص 105؛ روضة الواعظين، ج1، ص 176.
2- بحار الانوار ، ج 45 ، ص 44؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 313؛ رياض الابرار، ج 1، ص 228.

را از او می خرم رفت و خرید و آمد و گفت یا رسول الله ! خریدم. رسول خدا صلى الله عليه و سلم درخت را به همان شاکی بخشید.

حضرت فرمود: چطور از او خریدی؟ او که نمی فروخت. گفت: یا رسول الله یک باغ به او دادم. (1) حال ببینید چه کسی سود برد؟ این یکی که باغ داد و یک درخت خرید یا آن که حاضر نشد درخت خود را در مقابل درختی در بهشت بفروشد؟

آیه قرآن این دو را توضیح می دهد و می فرماید:

﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى﴾

امّا آن کس که (در راه خد) انفاق کند و پرهیزگاری پیش گیرد.

﴿وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى﴾

و جزاى نيك (الهی) را تصدیق کند.

﴿فَسَنُيَسِرُهُ لِلْيسْرَى﴾

ما او را در مسیر آسانی قرار می دهیم!

﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَى﴾

امّا کسی که بخل ورزد (و از این راه) بی نیازی طلبد

﴿وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى﴾

و پاداش نيك (الهی) را انکار کند.

﴿فَسَنُيَسَّرُهُ لِلْعُسْرَى ﴾ (2)

به زودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم؛

این ابود حداح که باغش را داد تقوا .داشت بهشت را قبول داشت.

خداوند آقای قرائتی را حفظ کند. زمانی این آیه را توضیح می داد و می گفت:

ص: 131


1- تفسير القمی، ج 2، ص 425؛ بحارالانوار، ج22، ص100؛ مستدرک الوسائل، ج 13، ص 363 .
2- ليل، 5 - 10

اين ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيسْرَى﴾ یعنی دست روی خاک بگذارد، طلا می شود. دو کلمه «یسر» دارد. یعنی کارها را برایش آسان قرار می دهیم؛ یعنی کاری می کنم که دست به خاک بزند، طلا شود. و اما آن که بخل ورزید و گفت: نقد را بدهم نسیه بگیرم؟ و درخت پیامبر صلی الله علیه و اله را در بهشت قبول نکرد همه کارهای ساده برایش سخت و بد می شود

دنیا محل عبور

دنیا محل عبور است. به تعبیر امام علی علیه السلام دنیا پل است. (1) این شناخت به انسان امید می دهد. تمام عوامل ناامیدی وابستگی به دنیا است. چون فکر می کنیم همه خوشی ها این جاست؛ زیرا آن عالم را نمی بینیم. نمی گویم دنیا را ترک کنیم؛ نه، بلکه نگاه مان به دنیا و آخرت ، نگاه متعادل باشد. قرآن می فرماید:

﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً﴾

پروردگارا در دنیا به ما نیکی عطا کن

﴿وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً﴾ (2)

و در آخرت [نیز] نیکی عطا کن

داستان ثعلبه

ثعلبة بن حاطب به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: دعا کن تا خدا به من مالی بدهد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ای ثعلبه! مالی اندک که بتوانی شکر آن را به جا آوری بهتر از مال

ص: 132


1- ﴿قَالَ علیه السلام الدُّنْيا دَارُ مَمَرٍ لَا دَارُ مَقَرِّ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا﴾، على علیه السلام فرمود: دنیا خانه گذر است نه جای ماندن و مردم در آن دو کس اند: مردی که وجودش را به گناه فروخت و خود را تباه کرد و مردی که خود را به طاعت خرید و آزاد نمود (نهج البلاغه، حکمت 133).
2- بقره، 201

بسیاری است که طاقت آن (و همّت ادای حق آن) را نداشته باشی؛ آیا رسول خدا صلی الله علیه و اله (که مالی ندارد) برای تو اسوه و نمونه ای نیکونیست؟ سوگند به خدایی که جانم به دست او است، اگر می خواستم که کوه ها برای من زر و سیم شود می شد».

ثعلبه بار دیگر نزد پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و گفت: ای رسول خدا دعا کن تا خدا به من مالی بدهد، سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت، اگر خدا به من مالی ببخشد، حق هر صاحب حقی را به او خواهم داد. پیامبر صلی الله علیه و اله عرض کرد: «خدایا! به ثعلبه مالی روزی کن» و ثعلبه گوسفندانی خرید و چنان رشد کردند که کرم ها رشد می کنند؛ و جای او برای گوسفندداری در مدینه تنگ شد، از این رو از شهر رفت و در درّه ای از درّه های اطراف منزل کرد؛ باز گوسفندان افزایش یافتند و ناگزیر از مدینه بسیار دور رفت (و در آن جا سکونت گزید) و از نماز جمعه و جماعت بازماند.

پیامبر صلی الله علیه و اله مأمور گردآوری صدقه (زکات) را برای جمع آوری زکات نزد وی فرستاد، او امتناع کرد و بخل ورزید و گفت: این (زکات) مانند جزیه است. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله (چون سخن او را شنید) فرمود:

﴿يا وَيحَ ثَعْلَبَةَ يَا وَيحَ ثَعْلَبَةَ ثَلَاثا﴾؛ (1)

وای بر ثعلبه وای بر ثعلبه سه مرتبه

کسی که ظرفیت پول نداشته باشد، طغیان می کند:

﴿كلاً إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيطْغَى﴾ (2)

چنین نیست (که شما می پندارید) به یقین انسان طغیان می کند

قارون ظرفیت نداشت؛ فرعون ظرفیت مسئولیت نداشت

ص: 133


1- مستدرک الوسائل، ج 13، ص 257؛ بحارالانوار، ج22، ص 40؛ اثباة الهداة بالنصوص والمعجزات، ج1، ص 372 .
2- علق، 6

آیت الله کوه کمره ای

مرحوم آیت الله کوه کمره ای محفل درس داشت و درس می گفت . یک روز زودتر آمد و دید شیخی ژولیده آن گوشه در جمع دو سه نفری دارد درس می دهد. نشست و گوش داد و دید چه زیباتر و بهتر درس می دهد!! فردا عمداً مقداری زود آمد و گوش داد و روز سوم از ابتدای درس آمد.

هفته بعد که روی منبر رفت به شاگردانش گفت: این آقا از من بهتر درس می دهد. درس من از فردا تعطیل است و همگی پای درس ایشان می نشینیم. آن فرد شیخ انصاری رحمه الله بود.

آیت الله بروجردی

مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الی سیدی عالم در بروجرد بود. علمای قم احساس کردند این مرد شخصیت والا و برجسته ای است او را آوردند و همه در مقابلش زانو زدند و ایشان مرجع على الأطلاق شد.

ثعلبه زکات .نداد این آیه و آیه بعد درباره او نازل شده است: (1)

﴿وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾ (2)

بعضی از آن ها با خدا پیمان بسته بودند که «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد؛ و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!»

﴿فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ ﴾

امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آن ها بخشید، بخل ورزیدند و

ص: 134


1- الميزان، ج 9، ص 364 .
2- توبه ، 75 - 76

سرپیچی کردند و روی برتافتند!

این آیه زبان انسان های بدقول، بی اراده و سست عقیده است. آن هایی که نمی توانند پای حرف شان بایستند. آن شخص به خدا قول داد که اگر به من بدهی من همه فقرا را غنی می کنم و از صالحان می شوم. ولی دروغ گفت.

نتیجه: سومین و چهارمین عامل ،امید شناخت حقیقت دنیا و آخرت است.

ص: 135

ص: 136

فضائل قمربنی هاشم علیه السلام

مقدمه

شب تاسوعای حسینی است و منسوب به حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است؛ آقازاده ای که امام نیست. فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله هم نیست. اما چنان عظمت صلى الله عليه وسلم و مقامی دارد که امام مدح و ثنای او را گفته است. محضر چهار امام شاگردی کرده است حضرت امیر امام مجتبی امام حسین و امام سجاد: آقایی که امام زمان صلی الله علیه و آله می فرماید:

﴿السَّلَامُ عَلَى الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الْمَوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ﴾ ؛

سلام بر ابوالفضل العباس علیه السلام؛ آن که با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین علیه السلام کرد

﴿الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِه﴾؛

آن که دنیا را وسیله آخرت قرار داد.

«برای فردایش از دیروز توشه گرفت». او از این توشه بهره برد و نام خود را ماندگار کرد.

﴿الْفَادِي لَهُ﴾؛

ص: 137

آن که خود را فداکارانه فدای برادر نمود.

﴿الْوَاقِی السَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ﴾؛

آن که نگهبان دین و سپاه حسین علیه السلام بود آن که تلاش بسیار برای آب رسانی به سوی لب تشنگان نمود.

﴿المَقطوعَةِ یَداهُ﴾ (1)

آن که دو دستش در راه خدا قطع شد.

وقتی امام سجاد علیه السلام به فرزند ابوالفضل علیه السلام نگاه می کرد، اشک می ریخت می:فرمود

﴿ رَحِمَ اللهُ الْعَبَّاسَ فَلَقَدْ آثَرَ وَ أَبْلَى وَ فَدَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ حَتَّى قُطِعَتْ يَدَاهُ﴾ ؛ (2)

خداوند عباس علیه السلام را رحمت کند او ایثار کرد و دچار مصائب و امتحان عظیم گردید و جانش را فدای برادرش حسین علیه السلام نمود تا آن جا که آن جا دست هایش در این راه قطع گردید.

امام سجاد علیه السلام فرزند ابوالفضل علیه السلام به نام عبیدالله بن عباس را می دید، زبان به مدح او می گشود و اشک می ریخت. (3)

زیارت مأثوره حضرت عباس علیه السلام

در رابطه با قمر منیر بنی هاشم زیارت مأثوره از امام صادق علیه السلام داریم، می فرماید:

﴿السَّلَامُ عَلَيكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ اللَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَين علیه السلام ﴾ ؛ (4)

سلام بر توای بنده شایسته و پیرو فرمان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان

ص: 138


1- بحار الانوار ، ج 45 ، ص 66؛ رياض الابرار، ج1، ص 314؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17 ، ص 336
2- بحار الانوار، ج22، ص 274؛ الامالي للصدوق، ص 472؛ الخصال، ج1، ص 68 .
3- همان
4- كامل الزيارات، ص 257

و حسن و حسین علیهما السلام.

این آرزوی همه انبیا بوده است حضرت ابراهیم و حضرت سلیمان علیه السلام این دعا را می کردند آرزوی همه مردم این بوده که در نماز به این عنوان سلام بدهند. این خیلی سخن بزرگی است. امامی که خودش حجت و عبد صالح خداست، :بگوید

﴿المطيع الله وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ وَ الحسن و الحسين﴾

پیرو فرمان خدا و رسول خدا و امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهما السلام

از این رو مقام اباالفضل علیه السلام خیلی بالا و باعظمت است. بسیاری درباره این جمله امام حسین علیه السلام صحبت کرده اند. آن زمانی که ابوالفضل آمد و گفت: من بروم. حضرت فرمودند: اگر تو بروی، لشکر من از هم می پاشد، لشکر یعنی یک گروه کثیر. گروهی از افراد که اگر فرمانده شان از بین برود از هم می پاشند امام حسین علیه السلام عصر عاشورا لشكری نداشت فقط علی اصغر مانده بود و زن و بچه ها کتابی درباره حضرت ابوالفضل علیه السلام نوشته شده که صاحب کتاب می گوید ابوالفضل علیه السلام باعث آرامش است ابوالفضل به تنهایی که جلو خیمه ایستاده بود، همه جا آرام بود نه دشمن جرئت می کرد به بچه ها تازیانه بزند و نه خیمه ها را آتش بزند و متعرض زن و بچه شود امام حسین علیه السلام کار خودش را می کرد کنار بدن علی اکبر علیه السلام می رفت و کنار بدن قاسم علیه السلام می رفت و خطبه هایش را می خواند. اصلاً خیالش از خیمه ها راحت راحت بود.

وقتی می گوید: شما بروی لشکر من از هم می پاشد، یعنی عباس! این آرامش دیگر از بین میرود. دیگر باید بلند شوی رخت اسیری به تن زینب ببینی و دیگر باید دید که دست ها برای تازیانه زدن بالا می رود تا تو بودی خیمه ها آرام بود به همین دلیل حضرت می فرمود تو بمان این ها از تو حساب می برند.

این تعبیر:

ص: 139

﴿الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِى وَ قَلَّتْ حِيلَتى﴾ ؛ (1)

اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد

معنایش همین است که دیگر پشتوانه ام رفت. تعبیر حضرت زینب علیها السلام که فرمود:

حدیثی از امام صادق علیه السلام است که این حدیث را با حضرت ابوالفضل علیه السلام تطبيق می دهم. حدیث این است:

سه چیز محبوبیت می آورد: همه ما دل مان می خواهد محبوب باشیم. این یک میل طبیعی است و خدا آن را مذمت نکرده است. در زیارت امین الله در حرم های ائمه می خوانیم. 13 حاجت از خدا می خواهیم یکی از آن ها این است

﴿مَحْبُوبَةٌ فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ﴾؛ (2)

«خدایا مرا در زمین و آسمان محبوب کن».

اصلاً انسان از مبغوض و منفور بودن بدش می آید.

یکی از دعاهای حضرت ابراهیم علیه السلام این بود که خدایا مرا محبوب کن.

﴿وَ اجْعَلْ لِى لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ ﴾ (3)

و برای من در میان امت های آینده زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده!

خدایا کاری کن که مرا مدح کنند یک از دعاهای امام سجاد علیه السلام این است که مرا عزيز كن.

چگونه انسان عزیز می شود؟ با پول نمی شود ،محبت قلبی است. محبت مثل دین است و با زور به دست نمی آید. باور و اعتقاد است هیچ کس با زور نمی تواند کسی را دوست داشته باشد خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید

ص: 140


1- بحارالانوار، ج 58 ، ص 233؛ شرح الاخبار، ج 3، ص192؛ نفس المهموم، ص179.
2- كامل الزيارات، ص 40
3- شعراء ، 84

﴿لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً مَا أَلَّفْتَ بَينَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَينَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴾ (1)

اگر تمام آن چه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت ،دهی نمی توانستی! ولی خداوند در میان آن ها الفت ایجاد کرد او توانا و حکیم است!

اگر تمام کره زمین پول باشد و تو به مردم بدهی نمی توانی دل مردم را بخری.

عوامل محبت

امام صادق علیه السلام می فرماید:

﴿ثَلَاثَةٌ تُورِثُ الْمحَبَّةَ الدِّينُ وَ التَّوَاضُعُ وَ الْبَذْل﴾؛ (2)

سه چیز موجب محبت است ،دین تواضع و بخشش

سه چیز محبوبیت می آورد: اول معنویت و دین داری

دو بعدی بودن انسان

ما دو بعد داریم بُعد مادی و بُعد معنوی بعد مادی مان روز به روز ترقی می کند. الآن رستوران ها با رستوران های 20 سال پیش خیلی متفاوت است. همین طور ماشین ها و خانه ها با ماشین های قدیم یکی نیست. در بعد مادی بشر پیشرفت فراوانی کرده است و از این هم بیش تر پیشرفت خواهد کرد.

سابقاً اگر ما اطلاعاتی می خواستیم بسیار سخت بود. مثلاً: اگر می خواستیم چیزی را ضبط کنیم مشکلات خاص خودش را داشت. ولی امروزه با وسایل جدید و پیشرفته دیگر مشکلی برای این کار نیست.

ص: 141


1- انفال ، 63
2- تحف العقول، ص 316 ؛ بحار الانوار ، ج 75، ص 229؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 20 ، 758 .

اما در بعد دوم که معنویت است. معنویت یعنی نماز و دعا و ارتباط با خدا. دین داری ضروری بشر است؛ یعنی خود جامعه غربی هم به این نتیجه رسیده اند که بشر نیاز به معنویت دارد. اما متأسفانه عرفان های کاذب ساخته اند. معنویت یک ضرورت است و آرامش می آورد؛ زیرا بشر غیر از خوردن و خوابیدن به عقل و نیازهای درونی هم نیاز دارد.

اسلام از همان اول روی این معنویت سرمایه گذاری کرد و دین را مطرح کرد. اما دین بازی چیز دیگری است. مردم سه گروهند: دین دان، دین باز و دین دار.

دین دان اطلاعاتش در این باره خوب است بسیار زیبا سخنرانی می کند و کتاب می نویسد.

دین باز، دین، وسیله بازی اوست؛ مانند کسی که می خواست مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله را کم ارزش .کند رسول خدا مسجدی ساخته بود و افرادی می خواستند مسجد دیگری بنا کنند تا مردم را از مسجد رسول خدا صلی الله علیه و آله به این مسجد بکشانند.

خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود این مسجد مسجد ضرار .است بروید خرابش کنید. (1) اگر ما بودیم می گفتیم هیئت امناء اش را عوض کنید، فرد دیگری بیاید نماز .بخواند چرا خداوند می گوید مسجد ضرار باید خراب شود و به مزبله تبدیل شود؟ با این که هزینه زیادی صرف آن شده بود؛ چنان چه گوساله سامری هم از طلا ساخته شده بود و هزینه هنگفتی برایش کرده بودند چرا که ششصد هزار انسان را فریفت.

حضرت موسی علیه السلام آن گوساله طلایی را خورد کرد و آتش زد.

گاهی از راه دین بازی و به اسم هیئت و عاشورا جلو می آیند تا دین مردم را بگیرند

در اروپا در یکی از همین سال ها دولت انگلیس بین عزادارها قمه توزیع کرد. من

ص: 142


1- توبه ، 107

به نظرات علما در این باره نمی پردازم. اما چرا دولت انگلیس چنین کاری می کند؟ یکی از این کشورهای اروپایی هشت بار تلویزیون رسمی کشورش را قطع کرد و فیلم قمه زنی را پخش کرد فیلمی که در آن بچه شش ماهه و یک ساله قمه به سرش می خورد و خون روی صورتش می ریخت و بعد زیرنویس آن فیلم حرف های تندی می نوشت چرا این گونه شیعه را تخریب می کنند؟

اما دین داری؛ مثلاً دین داری من چگونه است؟ حدیث دروغ نخوانم. روضه دروغ نگویم وقت شما را نگیرم اما کاسب چگونه می تواند دین داری کند؟ عيب کالایش را بگوید گران نفروشد. دین داری یک خانم جوان هم به حجاب و عفت اوست.

اگر دینت تابع دنیایت شد هر دو را از دست دادی، حرف درستی است.

امام خمینی رحمه الله در نامه اش به گورباچف ، رییس جمهور وقت شوروی، می نویسد: آقای گورباچف با مادیت نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین دوای درد بشریست درآورد. وقتی بعد از هفتاد سال بانگ الله اکبر و شهادت به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله از بعضی جمهوری های شما به گوش رسید، تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی صلى الله عليه و سلم به گریه افتادند.

آقای گورباچف ! یک بار دیگر به شما می گویم جهان بینی مادی نیست؛ مادی و الهی است. (1)

معنویت به معنی برجسته کردن ارزشهای معنوی از قبیل: خدامحوری و نماز و توکل و ایمان است.

از این رو امام صادق علیه السلام فرمود: سه چیز محبوبیت می آورد: اول دین داری است. حضرت ابوالفضل علیه السلام می فرماید:

ص: 143


1- دروس تفسیر سوره حمد، جهاد اکبر یا مبارزه با نفس (موسوعة الامام الخميني 50) ، ص 133.

وَ اللهِ إِنْ قَطَعْتُم یمیني *** إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي (1)

به خدای سوگند اگر چه دست راست مرا از پیکرم جدا سازید باز هم برای همیشه و تا آخرین نفس از دین و آیین خویش دفاع خواهم کرد

دین یعنی ایثار و فداکاری دین یعنی وفای به عهد و ایستادن پای ارزش ها کسی نمی تواند بگوید این ها را بدون دین رعایت می کنیم.

هر فیلسوفی حرفی می زند هر دانشمندی حرفی دارد. مرحوم شهید مطهری می:گوید دین با آن اصل کار دارد آن مبنا را می گوید تکیه گاهش معصوم و انبیا است.

﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيهِ الضَّلالَةُ فَسِيرُوا فِى الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ (2)

ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد؛ و گروهی ضلالت و گمراهی دامان شان را گرفت؛ پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود

ما هرکاری که در زندگی انجام می دهیم باید با دین بسنجیم. اگر خلاف دین است انجام ندهیم باید بسنجیم که این سخن این معامله، این قلم، آیا مطابق دین است یا نه ؟

داستان

یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام وضع مالیاش به هم ریخت هر سال به حج

ص: 144


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 608؛ المناقب، ج 4 ، ص 108؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 40 .
2- نجل ، 36

می آمد. چند سالی نتوانست بیاید. رفیقش می گوید من خدمت امام صادق علیه السلام آمدم. حضرت فرمودند: حال فلانی چطور است؟ من فکر کردم ایشان وضع مالی او را می پرسد. گفتم آقا وضعش خیلی خراب است، آقا فرمودند: دینش چطور است؟ گفتم: الحمد الله دینش خوب است. فرمود:

﴿هُوَ وَ اللَّهِ الْغِنَى﴾ ؛ (1)

«به خدا قسم! او غنی است».

عامل دوم هزینه کردن و بخشش دست باز بودن یک وقت لازم است شما برای دین جان بذل کنید.

حضرت ابوالفضل علیه السلام سه برادر دارد با سن های 25 ،20 ،23. همه از ایشان کوچک ترند صبح عاشورا برادران را صدا زد و فرمود: ای پسران مادرم! شما اول بروید. می ترسم من شهید شوم. شما بعد از من پشیمان شوید. شما اول بروید جان تان را فدا کنید (2) و من شهادت شما را ببینم بعد خودم بروم از این رو اول داغ سه برادر را .دید بعد خودش عصر عاشورا کنار نهر علقمه به شهادت رسید این بذل جان برای حفظ اعتقادات و دین است و محبوبیت می آورد.

چرا حضرت ابوالفضل علیه السلام محبوب است؟ چون بذل جان کرده است چرا امروز شما از مالک اشتر به عنوان شخصیت محبوب یاد می کنید؟ چون بذل جان کرده است.

گاهی هم بذل مال است. گاهی باید از مال گذشت. گاهی بذل زبان است. گاهی بذل قلم است. گاهی می بایست بذل هنر کرد.

ص: 145


1- الكافي، ج 2، ص 216؛ بحار الانوار، ج 65 ، ص 214؛ الوافي، ج 5 ، ص 746
2- مقاتل الطالبین، ص 82؛ شرح الاخبار في فضائل الائمه الاطهار علیهم السلام ، ج 3، ص 184.

دعا کردن برای سازنده فیلم حضرت یوسف علیه السلام

خداوند حضرت آیت الله مکارم شیرازی (حفظه الله) را حفظ کند. زمانی خدمت ایشان بودم به من فرمودند: من هر وقت سوره یوسف را می خوانم برای آقای سلحشور دعا می کنم. ایشان این سوره را با این فیلم ساخت و به درون همه خانه ها برد. اگر پنجاه سال هم روی منبر تفسیر سوره یوسف می گفتی، به این زیبایی جا نمی افتاد

یک هنرمند می تواند با هنرش بذل داشته باشد و محبوب گردد.

حالا ما چقدر برای دین هزینه کرده ایم؟ این قدر که برای لباس و تحصیل و امکانات هزینه کرده ایم آیا برای دین هم خرج کرده ایم؟

وجود مقدس حضرت امیر علیه السلام فرمود:

﴿شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايَتِنَا﴾؛ (1)

شیعیان ما در راه ولایت ما بذل می کنند

سوم، تواضع و فروتنی؛ اگر این سه در زندگی شما جمع شد، محبوبیت می آید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿مَن تَواضَعَ رَفَعَهُ الله﴾؛ (2)

هرکس تواضع کرد خدا او را بالا می برد.

یکی از دلایل محبوبیت ائمه ما: همین تواضع و فروتنی آن هاست.

مثلاً: اگر به سرهنگ بگویی بیا نگهبانی بده و او قبول کند و تکبر نورزد، تواضع است. مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام خیلی بالاست. اگر به این شخصیت بگویی:

ص: 146


1- الكافي، ج 3، ص 599؛ وسائل الشيعه، ج 15 ، ص190؛ بحار الانوار، ج 75 ، ص 26 .
2- ﴿مَنِ اقْتَصَدَ اَغْناهُ اللّه ُ وَ مَنْ بَذَّرَ اَفْقَرَهُ اللّه ُ وَ مَنْ تَواضَعَ رَفَعَهُ اللّه ُ وَ مَنْ تَجَبَّرَ قَصَمَهُ اللّه ُ﴾؛ هر که میانه روی کند خدا بی نیازش کند و هر که اسراف کند خدا فقیرش کند و هر که فروتنی کند خدایش بردارد و هر که بزرگی فروشد خدایش درهم شکند (نهج الفصاحه، ح2933).

بایست و نگهبانی بده و او بگوید چشم نشان از تواضع ایشان است. شما به چنین شخصیت بگویی برو آب بیاور؛ بگوید چشم. تواضع و فروتنی همان چیزی است که حضرت ابوالفضل علیه السلام را امروز محبوب کرده است. به هیچ وجه نامی از خودش در کربلا نیاورد. بعضی خطبه ای به ایشان منسوب می کنند و ما رفتیم و گشتیم. دیدیم سندی ندارد که ایشان در مکه خطبه ای خوانده باشد. از ایشان هیچ خطبه ای به ثبت نرسیده است. نه در زمان حضرت امیر علیه السلام و نه در زمان امام حسن و امام حسین علیهما السلام

این اطاعت محض از امام همان تواضع و فروتنی است. این است که محبت او در دل هاست. محبوبیت او چنان در دل ها قرار گرفته که در عراق از حضرت ابوالفضل علیه السلام بیش تر از امام حسین علیه السلام حساب می برند. اگر به عباس علیه السلام قسم شان ،بدهی دیگر درخواستی را رد نمی کنند

چرا خداوند این یل ام البنین علیها السلام را این طور محبوب دل ها قرار داده است؟

چون سخنش این بود: ﴿إِنِّي أَحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي﴾ (1) دوم این که بذل کرد و دست چشم و جان و برادرانش را در راه دفاع از دینش داد با صورت روی خاک افتاد و سوم این که فروتن بود.

برخورد ابالفضل علیه السلام با امان نامه

در مجلس ابن زیاد وقتی حکم عمر سعد را برای رویارویی زدند، کسی به نام عبدالله ابن زیاد بلند شد و گفت: حال که فرمان قتل حسین علیه السلام را صادر کردی و مأموریت به عمر سعد دادی، من خواهشی از شما دارم. من چهار نفر از بستگان نزدیکم در لشکر امام حسین علیه السلام است. ایشان برادر زاده ای ام البنین علیها السلام است. یعنی پسر برادر ام البنین علیها السلام است . ام البنین علیها السلام عمه اوست یک امان نامه ای برای این ها

ص: 147


1- اعيان الشيعه، ج 1، ص 608؛ المناقب، ج 4 ، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 40

بده. هنوز شمری در کار نیست. امان نامه ای از خود ابن زیاد گرفت. شمر هم از بنی کلاب است و یک نسبتی با ام البنین علیها السلام دارد. او هم امان نامه گرفت. یکی از امان نامه ها ظهر تاسوعا رسید و دیگری عصر تاسوعا . اما تواضع و بذل و دین داری حضرت ابوالفضل علیه السلام را ببینید نگاهی به هر دو امان نامه کرد و لعنت کرد و گفت: من امان بگیرم و پسر فاطمه علیها السلام در امان نباشد؟ (1)

اگر می بینید این شخصیت شاخص شده است به همین دلیل است. همه ما به مقام شهدا غبطه می خوریم اما شهدا به مقام او غبطه می خورند (2) در اصفهان یک روز سیصد شهید تشییع می شد. در قم گاهی از اول چهار مردان تا گلزار جنازه روی دست مردم بود جوانان این مردم برای انقلاب پرپر شدند. این ها خیلی مقام شان عالی است. اولین قطره خون شهید که ریخته می شود هفت پاداش به او می دهند. یکی آمرزش گناهان .است بهشت برایش آماده است. (3)

ص: 148


1- اللهوف، ص 88
2- بحارالانوار، ج22، ص 274 ؛ الامالي للصدوق، ص 422 ؛ الخصال ، ج 1 ، ص 68
3- ﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم لِلشَّهِيدِ سَبْعُ خِصَالٍ مِنَ اللَّهِ أَوَّلَ قَطْرَةٍ مِنْ دَمِهِ مَغْفُورٌ لَهُ كُلُّ ذَنْبٍ وَ الثَّانِيَةُ يَقَعُ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ زَوْجَتَيهِ مِنَ الْحُورِ الْعِينِ وَ تَمْسَحَانِ الْغُبَارَ عَنْ وَجْهِهِ وَ تَقُولَانِ مَرْحَباً بِكَ وَ يَقُولُ هُوَ مِثْلَ ذَلِكَ لَهُمَا وَ الثَّالِثَةُ يَكْسَى مِنْ كِسْوَةِ الْجَنَّةِ- وَ الرَّابِعَةُ تَبْتَدِرُهُ خَزَنَةُ الْجَنَّةِ بِكُلِّ رِيحٍ طَيبَةٍ أَيهُمْ يَأْخُذُهُ مَعَهُ وَ الْخَامِسَةُ أَنْ يرَى مَنْزِلَهُ وَ السَّادِسَةُ يَقَالُ لِرُوحِهِ اسْرَحْ فِى الْجَنَّةِ حَيثُ شِئْتَ وَ السَّابِعَةُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى وَجْهِ اللَّهِ وَ إِنَّهَا لَرَاحَةٌ لِكُلِّ نَبِي وَ شَهِيد﴾؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شهید از سوی خدا دارای هفت خصلت است: 1- نخستین قطره خونش که به زمین می ریزد تمام گناهانش آمرزیده می شود. 2- سرش در دامان دو همسرش از حوریان قرار می گیرد و آن دو گرد و خاک از صورتش پاک می کنند و به او خوش آمد می گویند، او نیز به آنان خوش آمد می گوید 3- از لباس های بهشتی به او می پوشانند. 4 - خازنان بهشت هر کدام با هر بوی خوشی به سوی او پیشدستی می کنند که او را با خود ببرند. 5- شهید جایگاه خود را می بیند 6- به روح او خطاب می شود که هر کجای بهشت که می خواهی گردش کن 7- شهید به خدا نظر می کند و این نگاه مایه آرامش هر پیامبر و شهیدی خواهد بود (وسائل الشيعه، ج 15 ، ص 16).

روز قیامت فرقی بین شهدا و انبیا نیست جز نبوت این سخن بزرگی است. اگر چه نبوت كل الفرق است و فرق مهمی است اما آن قدر مقام شهدا عالی است که یک درب بهشت مخصوص شهدا است «باب المجاهدین» با این همه روز قیامت شهدا به مقام حضرت ابوالفضل علیه السلام غبطه می خورند. (1) خداوند چه چیز به حضرت ابوالفضل علیه السلام داده که شهدا به مقامش غبطه می خورند؟

تمام این ها به خاطر برادری امام حسین علیه السلام نیست امام حسین علیه السلام برادری هم دارد که یاری اش نکرد محمد حنفیه 14 پسر دارد که یکی شان در کربلا حضور .ندارد عمر اطرف برادر امام حسین علیه السلام است و امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفته است. ولی یاری اش نکرده است. لذا برادری علت محبوبیت نیست. آن چه حضرت ابوالفضل علیه السلام را به این جایگاه رسانده عواملی است که در حدیث امام صادق علیه السلام ذکر شد.

دین داری در زمان ما انجام فرائض و دور شدن از محرمات است.

عبدالله بن رواحه

جوانی به نام عبدالله ابن رواحه خدمت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله ! من به جنگ می روم. (جایی می رفت که همه آن ها کافر بودند). مرا نصیحتی کنید. من به آن جا می روم، چکار کنم؟ حضرت فرمود:

خیلی آن جا نماز بخوان حضرت نفرمود: خوب .بجنگ فرمود: در آن سرزمین خدا بندگی نمی شود؛ پس تو نماز زیاد بخوان.

من یک وقت در مقاله ای اسامی افرادی را جمع آوری کردم که می خواستند آن ها را بکشند و آن ها می گفتند: صبر کنید ما دو رکعت نماز بخوانیم. آمارش خیلی زیاد است.

ص: 149


1- بحار الانوار، ج 22 ، ص 274 ؛ الامالي للصدوق، ص 422؛ الخصال، ج1، ص 68.

حجربن عدی

یکی از آن ها حجر است. قبر پسرش و هفت نفر از یارانش را در مقابلش کندند گفتند: یا از علی علیه السلام دوری بجویید و به معاویه بپیوندید، یا شما را می کشیم. گفت: و من از علی علیه السلام برائت نمی جویم. گفتند: گردن این ها را بزنید. گفت: دو خواهش دارم اول بگذارید دو رکعت نماز بخوانم و دوم پسرم را قبل از من به شهادت برسانید. او بچه است. شاید اگر اول مرا بکشید، عواطفش تحریک شود و نتواند تحمل کند

خود ابی عبدالله علیه السلام چرا یک شب مهلت گرفت؟ برای نماز (1)

باید برای نماز و عفت و حفظ دین کار کرد دینداری یعنی حفظ همین ارزش ها که بالاترینش نماز است.

ص: 150


1- امام حسین علیه السلام به برادرش ابوالفضل علیه السلام فرمود: ﴿إِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَصْرِفَهُمْ عَنَّا فِى هَذَا الْيَوْمِ فَافْعَلْ لَعَلَّنَا نُصَلِّي لِرَبِّنَا فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ أَنِّي أُحِبُ الصَّلَاةَ لَهُ وَ تِلَاوَةَ كِتَابِهِ﴾ ؛ اگر بتوانی امروز دشمنان را از جنگ با ما منصرف سازی این کار را انجام ده شاید امشب برای پروردگارمان نماز بخوانیم، چرا که خدا می داند من نماز برای او، و تلاوت آیات قرآنش را دوست دارم (اللهوف، ص 89؛ وقعة الطف، ص 195؛ الامالي للصدوق، ص189).

بخش دوم: رشد رکود و انحطاط

اشاره

ص: 151

ص: 152

رشد رکود و انحطاط (1)

مقدمه

حلول ماه محرم را تسلیت عرض می کنیم. هر حلولی یک پیامی دارد. وقتی ماه رمضان حلول می کند انسان احساس خودسازی و عبادت و روزه و نزدیک شدن به خدا پیدا می کند.

وقتی ماه ذی حجه می رسد برای کسانی که می خواهند به حج بروند، احساس آمادگی برای حج دست می دهد.

ماه شعبان، احساس شادی به انسان می دهد. در مهرماه بوی مدرسه می آید. هر آغازی یک بوو یک پیامی دارد محرم هم بوی غم و اندوه دارد پیام عزاداری اباعبدالله است. لذا امام رضا علیه السلام می فرماید:

﴿كَانَ أَبِي علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يَرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئابَةُ تَغْلِبُ عَلَيهِ حَتَّى يَمْضِي مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَينُ﴾ ؛ (1)

پدرم را شیوه بود که چون محرم می شد خنده نداشت و اندوه بر او غالب بود

ص: 153


1- الامالى للصدوق، ص128؛ وسائل الشيعه، ج 14 ، ص 504 ؛ روضه الواعظين، ج 1 ، ص 169

تا روز دهم؛ روز دهم روز مصیبت و حزن و گریه اش بود و می فرمود: در این روز حسین کشته شد.

ابو عماره منشد می گوید:

﴿ مَا ذُكِرَ الْحُسَينُ بْنُ عَلِى علیه السلام عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فِي يَوْمٍ قَطُّ فَرُئِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام مُتَبَسّماً فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ إِلَى اللَّيلِ﴾ ؛ (1)

هرگاه در حضور امام صادق علیه السلام نام حسین علیه السلام برده می شد، آن روز تا شام خنده بر لبان آن حضرت دیده نمی شد

هر روزی که نام امام حسین علیه السلام پیش امام صادق علیه السلام برده می شد، دیگر تبسمی در آن روز روی لبان امام صادق علیه السلام نقش نمی بست. البته تأکید شرکت در این چنین مجالس به صورت حضوری است؛ نه این که پای تلویزیون بنشینیم و سخنرانی گوش بدهیم. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً يُحْيا فِيهِ أَمْرُنَا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقَلْب﴾؛ (2)

کسی که بنشیند در مجلسی که امر ما در آن مجلس زنده شود یعنی علوم ما اهل بیت را یاد گیرد و تعلیم مردم کند نمیرد دل او روزی که دل ها در آن روز بمیرد.

حضور مهم است کسی در یک مجلسی شرکت کند که یاد ما اهل بیت علیهم السلام درآن مجلس زنده می شد. این شرکت در مجالس امام حسین علیه السلام آثار زیادی دارد. یکی از آن ها این است که قلب انسان نمی میرد؛ یعنی زنده می ماند.

البته آمرزش گناهان و ثواب بسیاری هم دارد در نتیجه شرکت در مجالس اباعبدالله علیه السلام یک نوع زنده نگه داشتن آن معنویت است.

ص: 154


1- كامل الزيارات، ص 108؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص312؛ بحارالانوار، ج 44، ص 280.
2- الامالى للصدوق، ص 173؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 294؛ وسائل الشيعه، ج 14 ، ص 502

شیعه با ماه محرم خیلی کارها می کند احیاگری ها افشاگری ها، اندیشدن ها جوشیدن ها و بسیاری رشد و بالندگی در این محرم است.

در واقع این دو ماه محرم و صفر را همه تکریم می کنند حتی کسانی که از نظر مذهبی ضعیفاند در این دوماه مجالس شادی و عروسی برگزار نمی کنند.

خود این تکریم ابا عبدالله علیه السلام موجب می شود خدا انسان را بالا ببرد.

بحثی که می خواهیم در این مجلس مطرح کنیم یک بحث کاربردی است و آن این است که ما سه گروه افراد در جامعه داریم انسان های اهل رشد و ترقی، انسان های اهل رکود که یا راکدند یا در جا می زنند؛ و انسان های منحط. یعنی موضوع امسال من درباره رشد رکود و انحطاط است.

معنای رشد رکود و انحطاط

به عبارت دیگر بعضی حرکت رو به جلو دارند؛ این را رشد می گویند. بعضی حرکت رو به عقب دارند؛ این را انحطاط می گویند بعضی هم مثل حیوان که در آسیابی می چرخد دور خودشان می چرخند و حرکت دورانی دارند؛ این را رکود می گویند.

دانش آموزی که مدرسه می رود یا نمره خوب می آورد و رشد می کند یا نمره منفی می آورد که سقوط می کند و یا این که همان که بوده می ماند.

در کربلا هر سه این افراد را داریم هم راشد و هم راکد و هم منحط . اهل رشد مثل حر (1) که یک شبه به جایی رسید که علما کنار قبرش می روند و صورت روی خاکش می گذارند بعضی هم راکد بودند نه در سپاه یزید بودند و نه در سپاه امام حسین علیه السلام مثل عبدالله بن عمر که امام حسین علیه السلام فرمود:

ص: 155


1- اللهوف، ص 103؛ وقعة الطف، 215؛ الارشاد، ج 2، ص 100.

﴿اتَّقِ اللهَ يا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ لَا تَدَعَنَّ نُصْرَتی﴾ (1)

ای ابا عبد الرّحمن از خدا بپرهیز و یاری مرا از دست مده

امام به او فرمود: ما را یاری کن؛ گفت: نه، من اهل این کارها نیستم این هم ماند و درجا زد. ابن عباس و عبیدالله بن حر جعفی (2) هم بنی امیه را یاری نکردند.

سوم: سقوط ؛ مثل عمر بن سعد، (3) ابن زیاد و ...

سرمایه های انسان

ما در این دنیا سرمایه ها و نیازهایی داریم خداوند به ما سه جور سرمایه داده است یکی سرمایه جسمی که همین بدن ماست همه هم داریم. حالا کم و زیاد دارد. یکی زیباست و یکی زشت یکی بلند است و یکی کوتاه دومین سرمایه غرایز است؛ شهوت داریم و میل به غذا داریم این دو را که حیوانات هم دارند و از من و شما بیش تر هم دارند حیوان از ما بزرگ تر است و توانش از ما خیلی بیش تر است.

سومین سرمایه سرمایه معنوی است عقل وجدان و فطرت

حالا اگر کسی از سه سرمایه دو مورد را استفاده کرد و یکی را رها کرد نباید ناراحت شد وقتی خداوند می فرماید:

﴿أُولئِكَ كَالْأَنْعَامِ ﴾ (4)

آن ها مانند چهار پایانند

زیرا گروهی از آن سرمایه سوم اصلاً استفاده نمی کنند. نه از عقل و نه از وجدان و

ص: 156


1- اللهوف ، ص 32؛ مثیر الاحزان ، 41؛ تسلية المجالس، ج2، ص 167.
2- الامالي للصدوق، ص219؛ بحارالانوار، ج 44، ص 315 .
3- الفتوح، ج 5، ص92؛ مقتل الحسين للخوارزمی، ج1، ص 245؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 388 .
4- اعراف، 179

نه از علم و نه از فطرت . اگر انسان همه زندگی اش فقط آن دو سرمایه اول شد، به گفته خداوند از چهارپا هم بدتر است

تمثیل بسیار زیبا

مولوی داستانی دارد که گاوی در مزرعه ای بزرگ بود.

یک جزیره سبز هست اندر جهان *** اندرو گاویست تنها خوش دهان

می گوید: این حیوان صبح ها به این مزرعه می آمد و می خورد تا شب چاق می شد و سیر و سرحال در آغولش می رفت تا صبح غصه می خورد که نکند فردا این مزرعه خشک شده باشد. نکند از جای دیگر گاو وارد کرده باشند و با من رقابت کند و نگذارد من بخورم نکند صبح یادشان برود و درب آغول را باز نکنند. دوباره صبح در را باز می کردند می دید مزرعه سر جایش است و هیچ کس نیست. دوباره همین طور تا شب شاد بود. دوباره شب تا صبح غصه می خورد. می گوید: صبح تا شب چاق می شد و شب تا صبح لاغر.

مولوی می گوید:این گاو همان نفس ماست این دشت و مزرعه هم همین جهان است.

نفس آن گاوست و آن دشت این جهان

کو همی لاغر شود از خوف نان

سال ها خوردی و کم نامد ز خور

ترک مستقبل کن و ماضی نگر (1)

بچه بودی و اکنون جوان شدی این مزرعه هنوز هست خداوند خودش تدبیر می کند

ص: 157


1- مولوی، مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بخش 125.

﴿اَلعبدُ یُدَبِّرَ وَ اللهُ یُقَدِّرَ﴾؛ (1)

بنده برنامه ریزی می کند ولی خداوند تقدیر می کند.

ما در کربلا می توانیم این سه دسته را کنار هم ببینیم: راشد، راکد و منحط .

امام حسین علیه السلام یک جریانی را ایجاد کرد که عده ای دنبالش راه افتادند خودش هم فرمود:

﴿فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَتى وَ تُطِيعُوا أَمْرِى أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشاد﴾؛ (2)

اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید من شما را به راه هدایت راهنمایی می کنم

من شما را رشد می دهم. عده ای هم گوش نکردند؛ البته دشمن را هم یاری نکردند و اهل رکود شدند.

آب یا جلو می رود یا بر می گردد یا می ایستد.

این سه جریان را می خواهم در این مدت بیان کنم

خیلی این بحث مهم و کلیدی و کاربردی است این که چرا بعضی ها درجا می زنند، بعضی جلو می روند و بعضی سقوط می کنند، موضوع بحث ماست.

داستان بلعم باعورا

در قرآن کریم هم می توان این جریان ها را دید و غالباً ركودها مقدمه انحطاط است. آیه ای که بیان خواهم کرد درباره بلعم باعور است که از بستگان حضرت موسی علیه السلام است. او اهل عبادت و مستجاب الدعوه است.

قرآن کریم در سوره مبارکه اعراف می فرماید:

﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ

ص: 158


1- التحقيق فى كلمات القرآن الكريم، ج 10 ، ص 144
2- بحار الانوار، ج 44 ، ص 340؛ مثیر الاحزان، ص 27؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص189.

الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ ﴾ (1)

و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش ها) بالا می بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند؛ گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود! این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان ها را (برای آن ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)!

قرآن اشاره می کند که می خواستیم بالا ببریمش که اهل رشد باشد، اما او به دنیا و متاع زودگذر آن چسبید و اهل رکود شد. از هوای نفسش پیروی کرد و سقوط کرد و پیرو شیطان شد. یعنی بلعم باعورا این سه مرحله را گذرانده است. قرآن می گوید مثل سگ شد اگر انسان از آن سرمایه سومی اش استفاده نکرد، همانند سگ می شود بدن دارد و غریزه هم دارد ولی از فطرت و وجدان و عقل خبری نیست.

زهیر به شمر گفت: تو حیوانی. شمر در حرف های او می دوید و نمی گذاشت او حرف بزند. گفت: ساکت باش من که با تو حرف نمی زنم. تو حیوانی. (2)

در سوره صافات قرآن کریم می فرماید:

﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ يَتَسَاءَلُونَ ﴾ (3)

(در حالی که آن ها غرق گفت و گو هستند) بعضی رو به بعضی دیگر کرده

ص: 159


1- اعراف، 176
2- وقعة الطف، ص 202.
3- صافات، 50

می پرسند.

یکی از بهشتی ها می گوید راستی من رفیقی در دنیا داشتم که خیلی با ما صمیمی بود و الآن نمی بینمش شما ندیدید؟

﴿قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كَانَ لِي قَرِينٌ﴾ (1)

کسی از آن ها می گوید: «من همنشینی داشتم».

شما از او خبر دارید؟ یکی می گوید آری در جهنم دارد می سوزد. وقتی باخبر می شود ناراحت می شود بهشتی ها می توانند جهنمی ها را ببینند و درخواست می کند تا او را ببرند و او رفیقش را ببیند. او را کنار جهنم می آورند.

﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ فِي سَوَاءِ الجَحِيمِ﴾ (2)

این جاست که نگاهی می کند ناگهان او را در میان دوزخ می بیند.

قیامت مظهر این سه است. عده ای رشد می کنند و عده دیگر انحطاط و عده ای هم رکود دارند قرآن می فرماید یک عده ای مستضعفند؛ مستضعف فکری اند. این ها در صحرای محشر معطل .اند از امام صادق علیه السلام پرسیدند تکلیف این ها چیست؟ حضرت فرمودند خدا خودش می داند در قرآن فرموده که شما با این ها کاری نداشته باشید.

مثلاً درباره حاتم طایی، پیامبر صلی الله علیه و اله به پسرش فرمود: پدر تو جهنم نمی رود. (3) اما بهشت هم نمی رود حال تکلیف این دسته رکودی ها چی می شود؟ نمی دانیم. آیه

ص: 160


1- همان 51
2- همان، 55
3- ﴿وَ نَرْوِي أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ لِعَدِي بْنِ حَاتِمٍ طَيِئ دُفِعَ عَنْ أَبِيكَ الْعَذَابُ الشَّدِيدُ لِسَخَاءِ نَفْسِهِ﴾ ؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و اله به عدی بن حاتم فرمود: خداوند عذاب را به دلیل سخاوت از پدرت دور نمود. (الاختصاص، ص253؛ مستدرک الوسائل، ج 7، ص 14؛ بحار الانوار، ج 68 ، ص 354).

قرآن است که یک عده شفاعت می شوند.

به هر حال آن فرد بهشتی به کنار جهنم می آید و رفیقش را پیدا می کند و به او می گوید به خدا قسم تو می خواستی من را هم جهنمی کنی. ولی من فریب تو را نخوردم.

﴿قَالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدِينِ ﴾ (1)

می گوید: «به خدا سوگند نزديك بود مرا (نیز) به هلاکت بکشانی!

تردین یعنی سقوط؛ ردی، یعنی پست.

﴿وَ لَوْلَا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرِينَ﴾ (2)

و اگر نعمت پروردگارم نبود، من نیز از احضار شدگان (در دوزخ) بودم!

اگر لطف خدا نبود من هم الآن در جهنم با تو بودم این نعمت رب، همان عقل و استفاده از فطرت است.

این آیه را خیلی باید خواند.

قرآن می فرماید:

﴿لِمِثْلِ هذَا فَلْيعْمَلِ الْعَامِلُونَ ﴾ (3)

آری برای مثل این باید عمل کنندگان عمل کنند!

مردم برای این روز کار کنید.

علامه امینی رحمه الله

خداوند علامه امینی رحمه الله را رحمت کند در خواب یکی آمد و گفت: من دیگر دستم از دنیا کوتاه است دیگر نمی توانم برای حضرت علی علیه السلام کاری کنم. خیلی

ص: 161


1- افات ، 56
2- همان، 57
3- همان، 61

ناراحتم. علامه امینی رحمه الله سی سال روزی هفده ساعت کار کرد و «الغدیر» را نوشت. کتابی که یک منبع از شیعه ندارد همه اش از منابع اهل سنت است. یعنی هیچ کسی نمی تواند با وجود «الغدیر» حدیث غدیر را انکار کند ایشان با این اثر غوغا کرده است.

علامه امینی رحمه الله به آن فردی که به خوابش آمده بود، گفت: برو به علامه جعفری رحمه الله بگو: تو که در دنیایی برای مولا امیرالمؤمنین علیه السلام کاری بکن. می گوید: رفتم به علامه جعفری رحمه الله گفتم و ایشان هم گریه افتاد و گفت: چشم و «شرح نهج البلاغه» را نوشت.

ما هم هر کاری از دست مان برمی آید باید انجام دهیم. مثلاً خدا به ما فرزندی داد اسمش را علی .بگذاریم خانمی حجابش را رعایت کند و این مورد رضایت حضرت علی علیه السلام است چرا که مولا از چنین فردی خوشش می آید. اصلاً حجاب واجب باشد یا ،نباشد همسر ایشان که با حجاب .بود شما که ائمه علیهم السلام را دوست دارید. فرض کنیم که حجاب در قرآن نیامده بود با این که مسئله حجاب صریح قرآن است. (1) شما برای تربت امام حسین علیه السلام این قدر ارزش قائلید و به حضرت

ص: 162


1- ﴿يا أَيُّهَا النَّبِي قُلْ لِأَزْواجِكَ وَ بَنَاتِكَ وَ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذلِكَ أَدْنَى أَنْ يَعْرَفْنَ فَلا يؤْذِينَ وَ كانَ اللهُ غَفُوراً رَحيما﴾ ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمنان بگو: «جلباب ها [= روسری های بلند] خود را بر خویش فرو افکنند این کار برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است؛ (و اگر تاکنون خطا و کوتاهی از آن ها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است. (احزاب، 59 ) ﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا يَصْنَعُونَ ﴾؛ به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند؛ این برای آنان پاکیزه تر است؛ خداوند از آن چه انجام می دهید آگاه است! (نور (30)؛ ﴿ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِي أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِينَ غَيْرِ أُولِي الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظْهَرُوا عَلَى عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَ لا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيعْلَمَ ما يَخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون﴾؛ و به زنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود) و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهران شان یا پدران شان یا پدر شوهران شان یا پسران شان یا پسران همسران شان، یا برادران شان، یا پسران برادران شان، یا پسران خواهران شان، یا زنان هم کیش شان، یا بردگان شان [ =کنیزان شان]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند؛ و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانی شان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد) و همگی به سوی خدا بازگردید ای ،مؤمنان تا رستگار شوید! (نور 31)

زینب و رباب علیهما السلام احترام می گذارید مگر آن ها بی حجاب بودند؟ به تبعیت از آن ها حجاب را رعایت کنید

جوانی که به نماز اهمیت میدهد باعث خوشنودی مولا علیه السلام می شود. کسی که باری از دوش مردم بردارد نزدیک ترین کار به ائمه علیهم السلام را انجام داده است.

بنابراین کربلا نماد رشد و رکود و انحطاط است. ما سرمایه ای داریم که اگر خدا خرید، رشد می کنیم:

﴿ إنَّ اللهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يقَاتِلُونَ في سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يقْتَلُونَ﴾ (1)

خداوند از مؤمنان جان ها و اموال شان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد؛ (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند می کشند و کشته می شوند

اگر شیطان این سرمایه را خرید سقوط می کنیم و اگر هیچ کس نخرید، راکد می مانیم

خداوند مکرر در قرآن کریم تذکر می دهد:

ص: 163


1- توبه، 111

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می بخشد؟!

کلمه «رشد» به صورت های مختلفی در قرآن کریم آمده است و کلمه انحطاط در قرآن همان «خسر» است.

﴿و إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ﴾ (2)

کلمه رکود هم برای کسانی است که هیچ پیشرفت و پسرفتی ندارند:

﴿صُمُّ وَ بُكْم﴾ (3)

کر و کورند.

ص: 164


1- صف، 10
2- عصر، 2
3- انعام ، 39

رشد، رکود و انحطاط (2)

مقدمه

در جلسه گذشته عرض کردیم که انسان ها در زندگی سرمایه ها و نیازهای دارند و انسان ها بسته به این که چگونه از این سرمایه ها استفاده کنند به سه دسته تقسیم می شوند:

عده ای از سرمایه ها درست استفاده می کنند این ها اهل رشد و ترقی می شوند قرآن می فرماید:

﴿أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴾ (1)

کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند!

عده ای از این سرمایه ها استفاده نمی کنند و اهل رکود و درجا زدن هستند.

عده ای از این سرمایه ها استفاده نادرست می کنند و اهل خسران و انحطاط و سقوط می شوند

مهم این است که انسان عوامل این تقسیم بندی را پیدا کند و بداند چه چیز باعث رشد است و چه باعث سقوط و چه موجب رکود.

ص: 165


1- حجرات، 7

در کربلا هم این بحث کاملاً خودش را نشان می دهد. راشدان و اهل رشد مثل عابس وحبيب و حرو .... راكدان مثل عبد الله بن عمر اباسعید خدری و افراد مشهور مانند ابن عباس که این ها ماندند

منحطین و خاسران مثل عمر سعد، شمر و ... که موجب لعن و نفرین خودشان شدند.

از این رو مهم است که عوامل رشد و رکود و انحطاط را شناسایی کنیم که البته کار مشکلی هم .نیست

مؤمن آل فرعون

قرآن کریم در سوره مبارکه غافر که یکی دیگر از نام هایش مؤمن است، می فرماید: فرعون با حضرت موسی علیه السلام در افتاد. از جمله به ،وزیرش هامان گفت: برجی برای من بساز تا من بالا بروم و این خدای موسی علیه السلام را پیدا کنم. این ها دست های شان را بالا می گیرند. پس خدای شان بالا زندگی می کند این قدر این فکر کوتاه است و این قدر این ذهن بسته و راکد است که این گونه فکر می کند.

﴿وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يا هَامَانُ ابْن لِي صَرْحاً لَعَلى أَبْلُغُ الْأَسْبَابَ﴾ (1)

فرعون گفت: «ای هامان! برای من بنای مرتفعی بساز شاید به وسایلی دست یابم.

آن قدر این برج بالا رفت که این سازندگان :گفتند: ما دیگر نمی توانیم و خطر دارد؛ چون برگشتش مشکل است.

امکانات امروزی که هم نبوده است حداکثر تلاش شان را کردند و او بالا رفت و برگشت. قرآن می فرماید: فردی در قوم فرعون بود که در بعضی از روایات گفته شده که از بستگان فرعون هم بود. او در دربار کار می کرد نام او مختلف ذکر شده است.

ص: 166


1- غافر، 36

اما به مؤمن آل فرعون معروف است. اصلاً سوره غافر را به همین دلیل مؤمن می نامند.

ذکر شده که او پسر خاله یا پسر عموی فرعون بود و ایمان آورده بود؛ ولی ایمانش را مخفی کرده بود.

﴿يكْتُمُ إِيمَانَهُ﴾ (1)

یک شب متوجه شد که فرعونیان نقشه قتل حضرت موسی علیه السلام را کشیدند. وقتی حرف ها اثر نکرد و از برج هم کاری ،بر نیامد گفتند: باید او را بکشیم. این جا بود که دیگر جای تقیه .نبود تقیه زمانی است که جان کسی به خطر نیفتد. قرآن می فرماید:

﴿وَ قَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ ﴾ (2)

یکی از مؤمنین که ایمانش را مخفی می کرد آمد و به طرفداران حضرت موسی علیه السلام اعلام کرد که این ها می خواهند شما و حضرت موسی علیه السلام را از بین ببرند. (3)

بعد قرآن کریم می فرماید: مردم و فرعونیان فهمیدند و او را محاصره کردند که تو مؤمن بودی و ما خبر نداشتیم. تو مخفی کاری می کردی. گفت:

﴿وَ قَالَ الَّذِي آمَنَ يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشَادِ﴾ (4)

کسی که (از قوم فرعون) ایمان آورده بود گفت: «ای قوم من! از من پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.

من شما را به راه رشد می برم. اتفاقاً این جمله ای است که امام حسین علیه السلام در نامه به مردم بصره نوشت:

ص: 167


1- غافر، 28
2- غافر، 28
3- تفسیر نمونه ، ج20، ص 79.
4- غافر، 38

﴿إنِّى أَدْعُوكُمْ إِلَى اللهِ وَ إِلَى نَبِيهِ فَإِنَّ السُّنَّةَ قَدْ أُمِيتَتْ فَإِنْ تُجِيبُوا دَعْوَنِى وَ تُطِيعُوا أَمْرِى أَهْدِكُمْ سَبيلَ الرَّشاد﴾ (1)

من شما را به سوی خدا و رسول دعوت می نمایم؛ زیرا سنت پیغمبر خدا صلی الله علیه و اله از بین رفته اگر شما دعوت مرا بپذیرید و امر مرا اطاعت کنید من شما را به راه هدایت راهنمایی می کنم

این دقیقاً همان جمله مؤمن آل فرعون است؛ پس رشد هدف انبیا و ائمه علیهم السلام است.

حضرت خضر و موسی علیهما السلام

مثال دیگر حضرت موسی علیه السلام به دستور خداوند هم صحبت حضرت خضر علیه السلام شد. در قرآن در این داستان نام حضرت خضر علیه السلام نیامده است. اما از حضرت موسی علیه السلام نام برده شده است و در روایات آمده که فرد دیگر حضرت خضر علیه السلام بوده است. (2)

حضرت موسی علیه السلام خواست از او چیزی یاد بگیرد. در قرآن کریم این داستان در سوره کهف آمده است:

﴿ قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً﴾ (3)

موسی علیه السلام به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آن چه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی ؟»

موسی علیه السلام گفت: من مأمور شدم از تو راه ترقی و رشد را یاد بگیرم به من یک چیزی یاد بده که من رشد کنم پس همه علم ها هم رشد نمی آورد. آن علمی خوب

ص: 168


1- بحارالانوار، ج 44، ص 340؛ وقعه الطف، ص 107؛ مثیر الاحزان، ص 27 .
2- تفسير الميزان، ج 13، ص 334
3- كهف ، 66

است که رشد و ترقی بیاورد.

این بحث بسیار مهم است یعنی تشخیص مصادیق ،رشد رکود و انحطاط؛ در ضمن کاملاً با حادثه کربلا منطبق است؛ زیرا سرمایه های ما متفاوت است ولی همگی داریم.

نمی توان گفت: سرمایه سلمان و ابوذر یکی است مهم مدیریت سرمایه است. تفاوت مهم نیست سرمایه های انسان ها فرق می کند. در مسائل جسمی هم همین طور است. ما در جامعه هم انسان مریض داریم و سالم. هر کدام هم درجه ای دارند. مهم این است که چه مقدار بتوان از این سرمایه در مسیر رشد و ترقی استفاده کرد.

حر (1) از این سرمایه استفاده کرد؛ جون (2) همین طور و .....

یزید بن ثبیط همین طور که دست دو فرزندش را گرفت و کربلا خدمت اباعبدالله علیه السلام آمد، خیلی مهم است. الآن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زیارت ناحیه به او و پسرانش سلام می دهد:

﴿السَّلَامُ عَلَى بَدْرِ بْنِ رَقِيطٍ وَ ابْنَيهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ عُبَيدِ الله﴾ (3)

سلام بر بدر بن رقيط (یزید بن ثبیط) و دو پسرش عبدالله و عبیدالله. بدر بن رقیط که همان یزید بن ثبيط .است

عوامل رشد

1.محبوبیت کار خوب و مذموم بودن کار بد

یکی از اسباب و عوامل رشد محبوبیت کار خوب و مذموم بودن کار بد نزد انسان است. قرآن کریم در سوره حجرات می فرماید این آیه یک ملاک است و هر

ص: 169


1- اللهوف ، ص 103؛ وقعة الطف، 215؛ الارشاد، ج2، ص 100 .
2- بحار الانوار ، ج 45 ، ص 23؛ اللهوف، ص108؛ مثیر الاحزان، ص 63 .
3- الاقبال، ج 2، ص 714 ؛ المزار (للشهيد الاول)، ص 152؛ بحار الانوار، ج 98، ص 340

کس می تواند خود را امتحان کند قرآن اشاره می کند ای پیامبر! اگر کسی این ویژگی را داشت اهل رشد است. این یک خصوصیت است و خیالش راحت باشد.

بنابراین ما سه دسته داریم ،رشد رکود و انحطاط باید ابزاری داشته باشیم که بدانیم در کدام یک هستیم قرآن کریم می فرماید هر کسی کار خوب خوشش می آید اهل رشد .است هر که احسان را دوست دارد راشد است. نیاز نیست که حتماً آن کار خوب را انجام دهد. صرف این که کار خوب و ثواب و احسان را دوست دارد اهل رشد است. هم چنین اگر کسی از کار بد و زشت و گناه متنفر است و بدش می آید هم در مسیر رشد است.

قرآن کریم می فرماید:

﴿ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيكُمُ الْإِيمَانَ وَ زَينَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيكُمُ الْكُفْرَ و الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ ﴾ (1)

ولی خداوند ایمان را محبوب شما قرار داده و آن را در دل های تان زینت بخشیده و (به عکس) کفر و فسق و گناه را منفورتان قرار داده است کسانی که دارای این صفاتند هدایت یافتگانند!

وقتی خداوند ما را آفرید به من و شما زبانی داد تا به وسیله پرزهای آن مزه های تلخ و شیرین و شور و ترش را حس کنیم. به همین شکل در روح ما هم پرزهایی قرار داد تا مزه ایمان و کارهای خوب را بچشیم و نزدمان محبوب باشد. از طرفی کارهای بد و گناه در روحمان مزه بدی داشته باشند از نگاه قرآن راشد کیست؟

کسی که کار زشت نزد او مذموم باشد. ممکن است خودش هم آن گناه را کرده باشد. اما ناراحت است و همین طور کسی که کار خوب برایش محبوب است

ص: 170


1- حجرات ، 7

هر چند انجام نداده باشد.

این همان است که جابر بن عبدالله انصاری روز اربعین :گفت ای مولای من ما با شما شریکیم؛ زیرا ما از کار شما خوش مان آمد و از کاریزید بدمان آمد. (1)

این همان است که وقتی مسمع خدمت امام صادق علیه السلام آمد، امام از ایشان پرسید: چقدر کربلا می روی؟ گفت: من رجل سیاسی ام و خیلی نمی توانم به زیارت امام حسین علیه السلام بروم؛ زیرا نمی گذارند و مرا شناسایی می کنند. امام فرمودند: چقدر برای امام حسین علیه السلام متأثر می شوی؟ گفت: گاهی سر غذا نشسته ام، نام ابی عبدالله علیه السلام برده می شود، آن قدر متأثر می شوم و اشک می ریزم که دیگر نمی توانم غذا بخورم. به گونه ای که زن و فرزندم متوجه می شوند. (2)

ص: 171


1- بشارة المصطفى الشيعة المرتضى، ج 2، ص 74 ؛ بحارالانوار، ج 65 ، ص130.
2- ﴿قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام يَا مِسْمَعُ أَنْتَ مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ أَمَا تَأْتِي قَبْرَ الْحُسَينِ علیه السلام قُلْتُ لَا أَنَا رَجُلٌ مَشْهُورٌ عِنْدَ أَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ عِنْدَنَا مَنْ يَتَّبِعُ هَوَى هَذَا الْخَلِيفَةِ وَ عَدُونَا كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ القَبَائِلِ مِنَ النُّصَّابِ وَ غَيْرِهِمْ وَ لَسْتُ آمَنُهُمْ أَنْ يَرْفَعُوا حَالِى عِنْدَ وُلْدِ سُلَيْمَانَ فَيَمَثلُونَ بِي قَالَ لِي أَفَمَا تَذْكُرُ مَا صُنِعَ بِهِ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَتَجْزَعُ قُلْتُ إِى وَ اللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ لِذَلِكَ حَتَّى يَرَى أَهْلِي أَثَرَ ذَلِكَ عَلَى فَأَمْتَنِعُ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّى يَسْتَبِينَ ذَلِكَ فِي وَجْهِي قَالَ رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَكَ - أَمَا إِنَّكَ مِنَ الَّذِينَ يَعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا وَ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا أَمَا إِنَّكَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبَائِي لَك ...»؛ امام صادق علیه السلام به مسمع :فرمود: ای مسمع تو از اهل عراق هستی، آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام روی ؟ عرض کردم خیر من نزد اهل بصره مردی مشهور هستم و نزد ما کسانی هستند که خواسته این خلیفه را طالب بوده و دشمنان ما از گروه ناصبی ها و غیر ایشان بسیاراند و من در امان نیستم از این که حال من را نزد پسر سلیمان گزارش کنند. در نتیجه او با من کاری کند که عبرت دیگران شود. از این رو احتیاط کرده و به زیارت آن حضرت نمی روم. حضرت به من فرمودند: آیا مصائبی را که برای آن جناب فراهم کرده و آزار و اذیت هایی که به حضرتش روا داشتند، یاد می کنی؟ عرض کردم: بلی. حضرت فرمودند: آیا به جزع و فزع می آئی؟ عرض کردم بلی به خدا قسم و به خاطریاد کردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگین و حزین می شوم که اهل و عیالم اثر آن را در من مشاهده می کنند و چنان حالم دگرگون می شود که از خوردن طعام و غذا امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمایان می شود حضرت فرمودند: خدا رحمت کند اشگ های تو را (یعنی خدا به واسطه این اشگ ها تو را رحمت نماید) بدان قطعا تو از کسانی محسوب می شوی که به خاطر ما جزع نموده و به واسطه سرور و فرح ما مسرور گشته و به حزن ما محزون گردیده و به خاطر خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند. توجه داشته باش حتماً و به زودی هنگام مرگ اجدادم را بالای سرت خواهی دید كه ملك الموت سفارش تو را خواهد نمود و بشارتی که به تو خواهند داد برتر و بالاتر از هر چیزی است و خواهی دید که ملك الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود (كامل الزيارات، ص 101؛ بحارالانوار، ج 44، ص 289؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 258).

قرآن کریم می فرماید:

﴿وَالْعَصْرِ﴾ (1)

به عصر سوگند.

در صدر اسلام خداحافظی مسلمان ها سوره ﴿والعصر﴾ بود. (2) وقتی از هم جدا می شدند می گفتند: ﴿وَالْعَصْرِ﴾. طرف دیگر می گفت:

﴿لاً الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ ﴾ (3)

مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایی و استقامت توصیه نموده اند!

بنابراین دنیا بازار است و همه ما هم سرمایه های داریم یا به جلو حرکت می کنیم و راشد می شویم. یا به عقب بر می گردیم و منحط می شویم؛ یا درجا می زنیم و راکد می مانیم.

حال باید دید چقدر توانسته ایم پیش برویم چقدر توانسته ایم رشد کنیم.

ص: 172


1- عصر، 1
2- تفسیر نور، ج 10، ص 590 .
3- همان، 3

2.خدابینی و خود نبینی

یکی دیگر از عوامل و اسباب ،رشد خدابینی و خودنبینی است.

از راه های سقوط خودبینی و خدانبینی است هرکس خود را ندید و خدا را دید رشد می کند. علی علیه السلام فرمود

﴿عَظمَ الخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ﴾ ؛(1)

بزرگی آفریدگار در جان آنان (پرهیز پیشگان) نمودار گشت، پس هر چیز دیگر در برابر چشم شان كوچك شد.

هرکس خودش را دید و خدا را ندید سقوط می کند

سلیمان علیه السلام خدا را دید و خودش را ندید و با آن همه ثروت رشد کرد. اما قارون خودش را دید و در زمین فرو رفت. (2) با این که هر دو سرمایه و عمر داشتند و هیچ یک هم الآن نیستند. چرا به این یکی لعنت می کنیم و به دیگری رحمت می فرستیم؟

خشم کردن برنفس بهتر از عبادت هزار سال

روایتی در «ارشاد القلوب» دیلمی است که می فرماید:

﴿وَ قَرَّبَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ قُرْبَاناً فَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنْهُ فَرَجَعَ وَ هُوَ یَقُولُ یَا نَفْسُ مِنْ قِبَلِکِ أُتِیتِ فَنُودِیَ أَنَّ مَقْتَکَ نَفْسَکَ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ مِائَهِ سَنَةٍ﴾؛ (3)

مردی از بنی اسرائیل گوسفندی قربانی کرد و پذیرفته نشد. بدین جهت نفس خویش را نکوهش و سرزنش می کرد که قبول نشدن قربانی من به

ص: 173


1- نهج البلاغه، خطبه 193
2- قصص، 81
3- ارشاد القلوب الى الصواب ، ج1، ص 94؛ اعلام الدين فى صفات المؤمنين، ص264.

واسطه ی تو است که خودپسندی و عجب کردی. پس از آن صدایی شنید که به او گفت: خشم کردن تو بر نفست بهتر از عبادت هزار سال است.

اگر قربانی اش قبول میشد که این قدر پاداش نداشت. این همه ثواب به خاطر این است که خودش را ندید خیلی مهم است که انسان خودش را نبیند. این است که در روایات ما تأکید بر این نکته زیاد است

کوچک دیدن خود عامل رشد

در نجف اشرف کسی عهد کرده بود که هر وقت نگاهش به گنبد امیرالمؤمنین علیه السلام می افتد سلام بدهد هر وقت نگاهش می افتاد، سلام می داد.

یک روز صبح از خواب بلند شد و دید نیاز به غسل دارد و دیر هم بلند شد. نزدیک است آفتاب در بیاید و به غسل نمی رسد. خواست تیمم کند. قبل از آن که خاک بیابد، آفتاب زد. نمازش از دست رفت و بدن هم پاک نبود. بیرون آمد تا حمام برود. ناگهان نگاهش به حرم افتاد همیشه می ایستاد و سلام می داد. این بار خیلی خجالت کشید و سرش را پایین انداخت و دیگر به گنبد نگاه نکرد. چرا که هم پاک نبود و هم نماز نخوانده بود به او گفتند همین کارت قبول شد؛ چون خیلی خودت را کوچک کردی

سلمان (با این که کسی نمی تواند بگوید: قلب سلمان قلب سلیم نیست و سلمان صاحب اعمال کثیر نیست). او محدث است و به جایی رسیده که ملائکه می آیند و با او حرف می زنند در کافی روایتی است که می گوید: او به جایی رسیده که به عزرائیل سفارش اموات را می کند علی علیه السلام جنازه سلمان را غسل داد و کفن کرد و نماز خواند و جنازه او را دفن کرد (1) و روی قبرش نوشت:

وفدت على الكريم بغير زاد *** من الحسنات و القلب السليم

ص: 174


1- الفضائل لابن شاذان القمى، ص92؛ بحار الانوار، ج22، ص380 .

فحمل الزاد أقبح كل شيء *** إذا كان الوفود على الكريم

بدون هیچ زاد و توشه ای از حسنات و قلب سلیم بر شخص کریم وارد شدم و در پیشگاه کریم بردن زاد و توشه زشت ترین کار است.

امام خمینی می گوید خرمشهر را خدا آزاد کرد. این حرف ها همان حرف هایی است که در دعاهای ائمه علیهم السلام هم دیده می شود.

حضرت امیر علیه السلام در دعای کمیل فرمود:

﴿وَ تَجَرَّأتُ بِجَهْلِي﴾ (1)

و از سر جهل بر مخالفت با تو جرأت پیدا کردم.

این در واقع همان کوچک کردن خود در برابر پروردگار است. این آن چیزی است که عامل رشد است.

جرج جرداق

ابن ابی الحدید می گوید: خطبه 223 را هزار بار خوانده ام. جرج جرداق می گوید: من 200 بار «نهج البلاغه» را از اول تا آخر خوانده ام. البته من هنوز خودم یک بار موفق نشده ام همه را بخوانم با این که نهج البلاغه را شرح می دهم و کار هم کرده ام. ورق زده ام ولی همه را نخوانده ام.

در این خطبه 223 مولا علیه السلام غوغا کرده است: ابن ابی الحدید می گوید: هزار بار خوانده ام و هر بار که خواندم لرزیده ام هر بار هم که خواندم درسی از این خطبه گرفته ام. این خطبه تفسیر این آیه مبارکه است که :

﴿يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ ﴾ (2)

ص: 175


1- مصباح المتهجد، ج 2، ص 845؛ الاقبال ، ج2، ص 707 .
2- انفطار، 6

ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است ؟!

برای این سؤال ،قرآن، سه جواب داده اند:

1. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: جهل و نادانی اش او را مغرور کرده است. (1) آخر انسان به چه کسی مغرور شود؟ به کسی که عالم قادر و حکیم است و همه چیز به دست اوست و من را هم آفریده است؟

2. یکی از مفسرین می گوید: «الهی سترک» ؛ این ستار العیوب بودنت مرا مغرور کرده است. (2)

3.فیض کاشانی می گوید «الهی کرمک»؛ (3) ای خدا کرم و بزرگواری تو مرا مغرور کرده است.

هر سه هم درست است.

اولی از همه بهتر است که در روایت هم آمده است. حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه خطبه 223 تفسیر می کند و می فرماید: ای انسان!

﴿مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ وَ مَا غَرَكَ بِرَبِّكَ﴾؛ (4)

چه کسی تو را به گناه کاری دلیر کرد و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور نمود؟

این جواب حضرت امیر علیه السلام در دعای کمیل است

﴿وَ تَجَراتُ بجَهْلي﴾ (5)

و از سر جهل بر مخالفت با تو جرأت پیدا کردم.

ص: 176


1- تفسیر نمونه، ج 26 ، ص 217
2- همان.
3- تفسير الصافى، ج 5 ، ص 295
4- نهج البلاغه، خطبه 223.
5- مصباح المتهجد، ج 2، ص 845 ؛ الاقبال ، ج 2 ، ص 707

همه بدبختی انسان از نادانی است. بزرگ ترین عامل رشد، درک است. بزرگ ترین عامل رکود و انحطاط جهل است . امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

﴿صَدِيقُ كُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه﴾ (1)

دوست هر مردی عقل اوست و دشمن او جهل او، یعنی نادانی او یا کم عقلی او.

بعضی از کسانی که دعوت امام حسین علیه السلام را لبیک نگفتند مثل عبیدالله حر جعفی، هفت سال بعد از کربلا زنده ماند (2) حتی خود عمر سعد که امام او را دعوت ،کرد شش یا هفت سال بعد از کربلا ماند.

حال کسانی که راکد بودند مثل ابوسعید خدری، شش یا هفت سال بعد از واقعه کربلا از دنیا رفتند. عبدالله مطیع که مولا برایش دعا کرد و از چاه آب بالا آمد، معجزه امام را دید و آقا را یاری نکرد چه زمانی از دنیا رفت؟

همه کسانی که راکد یا منحط بودند چند سال بعد از کربلا بیش تر نماندند. شما تا قیام قیامت برای زهیر درود و رحمت می فرستید.

این مهم است که انسان ها از سرمایه های شان در مسیر رشد استفاده کنند.

اگر کسی خود را دید و خدا را ندید راکد و منحط است و اگر خدا را دید و خود را ندید، راشد است. امام حسین علیه السلام این طور بود از این روست که بچه شش ماهه اش را که روی دستش پرپر می زند، می گوید:

﴿هَوَّنَ عَلَى مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَينِ اللَّهِ﴾؛ (3)

آن چه اندوه مصیبت را برایم آسان ،کند این است که خداوند می بیند

ص: 177


1- غرر الحكم ، ح312
2- الامالى للصدوق، ص219؛ بحار الانوار، ج 44، ص 315
3- اللهوف، ص 117؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 46 ؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17؛ ص 289.

ص: 178

رشد، رکود و انحطاطا (3)

مقدمه

اشاره

بنا شد در این جلسات درباره عوامل رشد رکود و انحطاط صحبت کنیم و این که چه چیزهایی انسان را در زندگی به جلو پیش می برد. قرآن کریم از این موضوع به رشد یاد می کند از طرفی چه چیزهایی موجب رکود انسان در زندگی می شود در آخر عوامل سقوط و انحطاط و پسرفت در زندگی کدامند؟

در کربلا با هر سه جریان مواجه هستیم.

3.اصلاح قیامت

یکی دیگر از عوامل رشد، اصلاح قیامت است. امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:

﴿مَن أَصْلَحَ المعادَ ظَفَرَ بِالرَّشاد﴾؛ (1)

هر که معاد را اصلاح کرد، به رشد دست یافت.

هر کسی قیامت خودش را اصلاح کند اهل رشد است. اگر کسی به فکر قیامت نباشد اهل رکود است. اگر معاد خود را خراب کند، اهل انحطاط است.

ص: 179


1- عيون الحكم و المواعظ (لليثى)، ص 447 ، ح 7901.

پس یک ملاک و معیار، اصلاح معاد است.

اعتقاد انسان ها به معاد

انسان ها درباره معاد چند دسته اند:

یک دسته منکر معادند که این حدیث درباره این گروه صحبت نمی کند به منکران معاد لائیک و کمونیسم می گویند در گذشته به آن ها دهری می گفتند.

قرآن می فرماید:

﴿مَا يَهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ﴾ (1)

و جز طبیعت و روزگار ما را هلاک نمی کند!

این گروه می گویند: هرچه است، همین روزگار است.

﴿وَ قَالُوا مَا هِي إِلا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا ﴾ (2)

آن ها گفتند: «چیزی جز همین زندگی دنیای ما در کار نیست؛ گروهی از ما می میرند و گروهی جای آن ها را می گیرند»

چه کسی گفته قیامتی وجود دارد؟ سرکارتان گذاشته اند هر جور دل تان می خواهد زندگی کنید. این جریان انکاری است که اصلاً معاد را منکرند

جریان دوم، استبعاد است. نمی گویند: معاد نیست. می گویند: فکر کنیم نباشد بعید است .باشد خیلی مشکل است که معادی باشد.

در سوره کهف آیه های 32 تا 44 درباره این گونه افراد سخن می گوید:

﴿وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً رَجُلَينِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَينِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَينَهُمَا زَرْعاً ﴾ (3)

ص: 180


1- جاثیه ، 24
2- مومنون ، 37
3- كهف، 32

(ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو ،مرد که برای یکی از آن ها دو (باغ) از انواع انگورها قرار دادیم؛ و گرداگرد آن دو باغ را با درختان نخل پوشاندیم؛ و در میان شان زراعت پر برکتی قرار دادیم.

پیامبر برای مردم این مثل را بزن این داستان را برای مردم بگو: دو برادر بودند که یکی غنی و دیگری فقیر بود. آن فقیر مؤمن بود و توکلش به خدا بود. او هرگز اعتراض نمی کرد. همیشه می گفت: خداوند صلاح دیده است که من فقیر باشم. آن برادر دیگر هم باغی داشت که پر از انگور و نخل و آب های روان بود. وضع مالی اش بسیار خوب بود؛ اما بی دین بود. آن برادر فقیر او را نصیحت می کرد و می گفت: من حسود نیستم و نمی گویم چرا خداوند به تو داده و به من نداده است. ولی انفاق کن و قیامت را به یاد داشته باش قرآن می فرماید: فرد ثروتمند می گفت:

﴿وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْراً مِنْهَا مُنْقَلَباً﴾ (1)

و باور نمی کنم قیامت برپا گردد و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت!

می گفت: فکر نکنم قیامت باشد. البته اگر قیامتی هم باشد، به نفع ما پولدارهاست. او قیامت را انکار نمی کرد قرآن می گوید یک روز در باغش آمد و دید که همه باغ از بین رفته است. دست بر روی دست می زد برادرش گفت: نگفتم که انفاق کن و تو قبول نکردی.

بعضی هم قیامت را قبول دارند؛ اما کاری برایش نکرده اند.

هم قبول دارد و هم استبعاد ندارد حضرت امیر علیه السلام نمی گوید: «من اعتقد بالمعاد»؛ بلکه می فرماید:

ص: 181


1- كهف، 36

﴿مَن أَصْلَحَ المعادَ ظَفَرَ بِالرَّشاد﴾؛ (1)

هر که معاد را اصلاح کرد، به رشد دست یافت.

پیامبران هم این را گفته اند؛ خودشان هم به کار نیک عمل کرده اند. این گونه نبوده که بگویند و بروند کنار بایستند؛ البته اعتقاد به جزئیات هم لازم نیست که مثلاً: معاد جسمانی است یا روحانی؛ صراط چگونه پلی است. این ها لازم نیست. مهم این است که اگر بداند خوب است برای آن جا اصلاحی داشته باشد.

امام حسین علیه السلام بارها روز عاشورا و قبل از آن در قالب شعر و غیر آن درباره مرگ و معاد تذکر می دادند همان جلسه اول که با مروان و ولید داشت فرمود:

﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ﴾ (2)

«ما از آن خدائیم؛ و به سوی او باز می گردیم!»

حضرت به سراغ قیامت رفت. ما یک روز آمده ایم و یک روز هم باید برویم. (3)

امام حسین علیه السلام وقتی با حر ملاقات کرد اشعاری خواند که البته این اشعار مال امام حسین علیه السلام نیست بلکه از فردی از قبیله اوس .است وقتی یکی از جنگ های رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع شد رسول خدا صلى الله عليه و سلم آن فرد اوسی را دعوت کرد. برادرش به او :گفت نرو؛ اگر بروی کشته می شوی. این فرد در پاسخ به برادرش در حالی که در رکاب رسول خدا صلى الله عليه و سلم بود، این شعر را خواند. این شعر را امام حسین علیه السلام هم در رویارویی با حر خواندند:

سَأَمْضِي فَمَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى *** إِذَا مَا نَوَى حَقَّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً

وَ وَاسَى الرّجَالَ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ *** وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجرماً

ص: 182


1- عيون الحكم والمواعظ ( لليثى)، ص 447 ، ح 7901 .
2- بقره ، 156
3- وقعة الطف، ص80؛

فَإِنْ مِن لَم أَنْدَمْ وَ إِنْ عِشْتُ لَم أَلَمْ *** كَفی بِكَ ذُلَّا أَنْ تَمُوتَ وَ تُرْغَمَا (1)

من حتما می روم و جوانمرد را از مرگ ننگ و عاری نیست؛ اگر عملش برای حق باشد و از روی حال تسلیم و رضا مجاهدت کند و با بذل جان و نفس خود با مردمان صالح و نیکوکار مواسات کند؛ و از مردم مطرود و ملعون جدا شود، و با مجرم و گناه کار، طریق ستیز و مخالفت پیشه سازد.

پس اگر من زنده بمانم پشیمان نگشته ام؛ و اگر بمیرم مردم مرا ملامت نکنند و این خواری و ذلت برای تو بس است که زنده بمانی و مورد ظلم و تعدی و تجاوز قرار گیری و نتوانی از حق خود دفاع کنی.

امام حسین علیه السلام در مقابل لشکر حر، این شعر را خواندند که ما ترس از مرگ نداریم و زیباترین تشبیه را کردند

اگر از خانم ها سؤال کنید می گویند که طلا برایشان خیلی مهم است طلا را گاهی به دست می بندند و گاهی به شکل خلخال به پا می بندند و گاهی به صورت گردنبند به گردن می آویزند. زیباترین قسمت سرویس طلا گردنبند است که بانوان به گردن می اندازند. انگشتر النگوو... قیمتش از گردنبند پایین تر است؛ مخصوصاً اگر سنگین و با ارزش .باشد یک خانم جوان وقتی گردنبند را به گردنش می اندازد، زیبا می شود و حاضر نیست این را از خودش جدا کند به او افتخار می کند و آن را یک ثروت برای خودش می داند

امام حسین علیه السلام می فرماید:

﴿خُطَ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاة﴾ ؛ (2)

مرگ بر گردن ولد آدم در آمده مثل قلاده برگردن زنان.

ص: 183


1- الامالي للصدوق، ص 154؛ روضة الواعظين، ج1، ص180؛ بحارالانوار، ج 44، ص 314
2- كشف الغمه، ج2، ص 29؛ اللهوف، ص 60 ؛ بحار الانوار، ج 44، ص 366 .

مرگ نسبت به فرزند آدم مثل گردنبند به گردن دختر جوان است. امام حسین علیه السلام می خواهد بگوید مرگ زینت است. مرگ ارزشمند است و من ترسی ندارم.

شما کسی را می توانی بترسانی که یا از مالش بترسد یا از جانش وقتی امام حسین علیه السلام از فدا کردن مال و جانش برای حضرت حق ترسی ندارد به هیچ عنوان نمی توان او را تهدید کرد

یاد معاد عامل آرامش

مثلاً شب عاشورا حضرت زینب علیها السلام یک لحظه برایشان بسیار سخت شد و گریه کردند و بدن شان لرزید وقتی دیدند برادر این گونه سخن می گوید:

یا دَهْرُ أُفٍ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ *** كَمْ لَكَ فِي الْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيل

مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبٍ قَتِيلٍ *** وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيل

وَ إِنَّما الْأَمْرُ إلَى الجليل *** وَ كُلُّ حَى سَالِكَ سَبِيلى (1)

هان ای روزگار! اف بر تو باد اف هان ای دنیا اف بر دوستی تو! راستی تو چقدر بی وفایی! که بامدادان و عصرگاهان چه بسیار از دوستان و خواهندگانت را به قربانگاه می فرستی و به کشتن می دهی و به نظیر و همانند و عوض بسنده نمی ورزی؛ و به اندک قناعت نمی کنی و با کم نمی سازی و هر جاندار و زنده ای پوینده این راه است و سرانجام با پدیده مرگ دیدار خواهد کرد و راهی که من می روم، هر زنده ای خواهد رفت.

دارد خداحافظی می کند شعرهایش بوی مرگ می دهد، بلافاصله به خواهرش فرمود:

ص: 184


1- الامالي للصدوق، ص 156؛ وقعة الطف، ص200؛ الارشاد، ج2، ص 93 .

﴿وَ اعْلَمِي أَنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ يَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّمَاءِ لَا يَبْقَوْنَ وَ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَ اللهِ الَّذِى خَلَقَ الخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ﴾ (1)

و بدان که اهل زمین می میرند و اهل آسمان به جای نمانند و همانا هر چیز هلاك گردد؛ جز خداوندی که آفریدگان را به قدرت خود آفرید.

یک قرن بعد هیچ یک از ما این جا نیستیم و کسانی که یک قرن قبل این جا بودند الآن نیستند. قطاری است که دارد می رود و واگن هایش از جلوی ایستگاه رد می شود.

امام حسین علیه السلام در کربلا 57 یا 58 ساله بودند اگر با یزید بیعت می کرد، مثلاً: بیست سال دیگر هم عمر می کرد.

اهل آسمان هم می میرند؛ جبرئیل هم می میرد؛ عزرائیل هم می میرد همه چیز از بین می رود؛ جز خداوند توانا امام حسین علیه السلام خودش و حضرت زینب علیها السلام را با یاد معاد آرام کرد.

امام حسین علیه السلام می خواست با یاد معاد عمر سعد را برگرداند؛ اما او ظرفیت نداشت. قرآن می فرماید:

﴿سَوَاءٌ عَلَيهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ ﴾ (2)

برای آنان یکسان است چه انذارشان کنی یا نکنی ایمان نمی آورند!

امام حسین علیه السلام ملاقاتی با عمر سعد در ششم محرم داشت و در آن حضرت ابوالفضل و علی اکبر علیهما السلام هم بوده اند. یکی از حرف هایی که امام حسین علیه السلام در این روز زد، رساندن پیام بود حضرت فرمود: حرف ما این است.

﴿يا ابْنَ سَعْدٍ أَمَا تَتَّقی الله الَّذِى إِلَيهِ مَعَادُكَ أَتُقَاتِلُنِي وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ ذَرْ هَؤُلَاءِ

ص: 185


1- وقعة الطف، ص201؛ الارشاد، ج 2، ص 93؛ اعلام الوری، ص239.
2- ياسين، 10

الْقَوْمَ وَ كُنْ مَعِي فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَكَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى﴾ (1)

یا بن سعد! آیا از آن خدایی که به سوی او باز خواهی گشت نمی ترسی؟ آیا با من مقاتله می کنی در صورتی که می دانی من پسر چه کسی هستم؟ دست از این گروه تبه کار بردار و با من باش زیرا این عمل تو را بیش تر به خدای تعالی نزدیک خواهد کرد.

امام بحث معاد را مطرح کرد ایشان در رجزها و شعرها هم از معاد گفت.

حضرت ام كلثوم علیها السلام و یاد معاد

حضرت ام کلثوم علیها السلام، که خواهر امام حسین علیه السلام است و در کربلا و از بعد کربلا بوده و در کوفه خطبه خوانده است (کم تر از ایشان یاد می.شود در صورتی که همه جا مثل حضرت زینب علیها السلام حضور داشته است) شعرهایی بعد از شهادت امام حسین علیه السلام در کوفه خوانده که این است:

قَتَلْتُمْ أَخِي صَبْراً فَوَيلٌ لِأُمّكُمْ *** سَتُجْزَوْنَ نَاراً حَرُّهَا يَتَوَقَدُ

سَفَكْتُمْ دِمَاءٌ حَرَّمَ اللهُ سَفْكَهَا *** وَ حَرَّمَهَا الْقُرْآنُ ثُمَّ مُحَمَّدٌ

أَلَا فَابْشِرُوا بِالنَّارِ إِنَّكُمْ غَداً *** لَفِي سَقَرَ حَقاً يقيناً تُخَلَّدُوا

وَ إِنِّي لَأَبْكِي فِي حَياتِي عَلَى أَخِي *** عَلَى خَيرِ مَنْ بَعْدَ النَّبِي سَيولَدُ

بِدَمْعِ غَرِيزِ مُسْتَهَلٌ مُكَفِّكَفٍ *** عَلَى الخَدِ مِنّي دَائِماً لَيسَ يجمُد (2)

برادرم را گرفتید و کشتید وای بر مادرتان زودا به آتشی کیفر داده شوید که حرارتش شعله گیرد.

خون هایی را ریختید که خدا و قرآن و محمد ریختن آن را حرام کردند.

ص: 186


1- بحارالانوار، ج 44 ، ص 388؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 264 ؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 239.
2- اللهوف، ص 155

الا در فردای قیامت در قعر جهنم به شعله های بالنده بشارت تان باد.

و من هماره در زندگیم بر برادرم می گریم بر کسی که بهتر از همه بعد از پیامبر بود.

اشك جوشان چون باران که همواره بر گونه ای جاری است و خشکی .نگیرد

فرمود: شما برادر مرا به سختی به شهادت رساندید وای برشما جهنمی در انتظار شماست که آتشش فوران دارد

يعنى ام كلثوم علیها السلام هم در شعرش در دروازه کوفه به سراغ معاد رفت.

شما جای تان در سقر است و سقر بدترین جای جهنم است. جهنم هم مراتبی دارد که قرآن می فرماید:

﴿مَا سَلَكَكُمْ فى سَقَرَ﴾ (1)

«چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت ؟!

همان طوری که فردوس بهترین جای بهشت است. سقر هم بدترین جای جهنم است. فرمود: شما در سقر قرار می گیرید.

خیلی این بحث مهمی است. اگر ما همگی معادمان را اصلاح کنیم کار درست می شود. دیگر صحبت از اختلاس و زنا و گناه نخواهد بود. همه ناهنجاری ها و هنجارشکنی هایی که می بینید از ضعف اعتقاد به قیامت است.

من نمی خواهم شما را بترسانم. خداوند خیلی مهربان است. خدا در قرآن 12 بار عسر و 36 بار یسر دارد یعنی سه برابر عسر، یسر دارد.

واژه «غضب» 22 بار در قرآن آمده است ولی ده ها برابر آن در قرآن واژه رحمت آمده است. حداقل 228 بار در سوره ها کلمات رحمن و رحیم آمده است.

ص: 187


1- مدثر، 42

در سوره حمد چهار بار واژه رحمن و رحیم آمده است. در دعای جوشن کبیر می خوانیم

﴿يا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَه﴾ (1)

ای که مهرش بر خشمش پیشی جسته است.

اما اصلاح معاد به این معناست که هر کس در هر شغل و پیشه ای که کار می کند باید بداند اصلاح معادش چگونه است کم نفروشد؛ گران فروشی نکند. ربا نگیرد؛ احتکار نکند. قسم دروغ نخورد.

دوری کردن از پنج مورد در کسب و کار

پیامبر صلی الله علیه و اله در خصوص این که در کسب و تجارت از چه کارهایی باید پرهیز کرد، فرمودند کسی که خرید و فروش می کند باید از پنج کار دوری کند وگرنه نباید خرید و فروش کند 1- ربا 2 - سوگند، 3- پوشاندن عیب كالا، 4- تعريف و تبليغ در موقع فروش، 5- بدگویی نکردن در موقع خرید آن. (2)

این اصلاح معاد کاسب است. اما اصلاح معاد بنده چه می تواند باشد؟ این که روضه دروغ نخوانم. حدیث دروغ نگویم حرف بی ربط نزنم. چیزی به امام نسبت ندهم که امام نگفته باشد.

وقت شما مردم را نگیرم مطالعه کنم و بالای منبر بروم.

اصلاح معاد یک معلم، یک مسئول و یک وزیر هم متفاوت است؛ مال مردم را

ص: 188


1- بحار الانوار، ج 91 ، ص 386
2- ﴿قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه و سلم مَنْ بَاعَ وَ اشْتَرَى فَلْيحْفَظْ خَمْسَ خِصَالٍ وَ إِلَّا فَلَا يَشْتَرِينَ وَ لَا يَبِيعَنَّ الرِّبَا وَ الْحَلْفَ وَ كِتْمَانَ الْعُيوبِ وَ الْمَدْحَ إِذَا بَاعَ وَ الذَّةَ إِذَا اشْتَرَى﴾ ؛ (الکافی، ج5، ص150؛ من لايحضره الفقيه، ج 3 ، ص194؛ التهذيب، ج 7، ص 6).

نخورد؛ اختلاس نکند؛ به بیت المال خیانت نکند هر کسی اصلاح معادش مربوط به کار خودش است. مربوط به مواردی است که در آن صنف مطرح است.

قوم شعیب دچار کم فروشی بود حضرت شعیب می گفت کم نفروشید و از قیامت بترسید:

﴿وَ أَوْفُوا الْكَيلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ ﴾ (1)

و حق پیمانه و وزن را به عدالت ادا کنید

﴿ويلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ﴾ (2)

وای بر کم فروشان!

گناه قوم لوط جنسی بود می گفت از خدا بترسید. همجنس گرایی نکنید.

اصلاح معاد یک جوان چیست؟ این که نماز اول وقتش را ترک نکند؛ یک دختر جوان اصلاح معادش به این است که حجابش را رعایت کند یک خانم اصلاح معادش خوب همسرداری کردن است؛ بنابراین این گروه نه انکار معاد دارد و نه استبعاد معاد. هر کس معاد خودش را اصلاح کرد به رشد رسیده است.

آثار یاد معاد و اندیشه در آن

یک نکته را من این جا بگویم: یاد معاد و اندیشه در معاد، در زندگی انسان آثار زیادی دارد:

1. اگر انسان یاد معاد باشد نشاط دارد و می داند اعمالش در جایی ثبت می شود. اگر قصد قربت کند برایش می نویسند اگر برای خدا باشد، ماندگار است. از این رو این جمله امام حسین علیه السلام خیلی جمله عجیبی است. یعقوب علیه السلام چقدر دوست داشت که یوسف را ببیند؟! چشم هایش را از دست داد. سی سال

ص: 189


1- انعام ، 152
2- مطفففين، 1

انتظار کشید امام حسین علیه السلام می فرماید:

﴿وَ مَا أَوْلَهنِي إِلَى أَسْلَافِي اشْتِياقَ يَعْقُوبَ إِلَى يوسف﴾ ؛

خیلی مشتاق لقای اسلاف و نیاکان خود شده ام، نظیر اشتیاقی که یعقوب به یوسف علیهما السلام داشت.

چقدر حضرت یعقوب برای دیدن یوسف علیهما السلام اشتیاق داشت؟ من همین قدر مشتاق دیدن پیامبر صلی الله علیه و اله و پدر و مادرم هستم من به مرگ شوق دارم و از آن نمی ترسم هر چه به عصر عاشورا نزدیک می شد امام حسین علیه السلام بشاش تر می شد و چهره اش برافروخته تر می شد دلیلش این است که یاد معاد نشاط می آورد. امام از مرگ نمی ترسد؛ زیرا شروع یک زندگی است. کسی از مرگ می ترسد که وضعیت اعمالش خراب است

2. اثر دوم یاد معاد این است که انسان بخشش گر و ایثارگر می شود. شهید حججی زن و بچه دارد. آن قدر آرام می ایستد و سرش را از بدن جدا می کنند. شنیده بودیم که در کربلا عابس آرام بود؛ حبیب آرام بود و با هم شوخی می کردند. بله درست است که هیچ کسی با شهدای کربلا قابل مقایسه نیست. اما واقعاً باید دید یک جوان سیزده ساله به نام حسین فهمیده برای چه خودش را زیر تانک می اندازد و جان خودش را بذل می کند

امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْيرْحَلْ مَعَنَا﴾ ؛ (1)

کسی که آرزوی شهید شدن و جان بازی در راه ما و سعادت ابدی را دارد با ما رفيق شود که با خواست خدا فردا روانه خواهیم شد.

هر کس اهل بذل است .بیاید. ما امروز خودمان را جای اصحاب امام حسین علیه السلام

ص: 190


1- اللهوف، ص 61 ؛ کشف الغمه ، ج 2، ص29؛ مثیر الاحزان، ص 41.

قرار بدهیم که اگر امام می گفت: شما بیایید برویم و زن و بچه را رها کنید و شهادت هم مسلّم است و همین امروز است. آیا می رفتیم؟ شب عاشورا فرمود: فردا کار تمام است. هر کس می خواهد برود، برود. چند نفرمان می ماندیم ؟ این خیلی مهم است و خیلی درک و فهم می خواهد یکی از آثار یاد معاد بذل است. راحت بذل می کند.

3. مسئولیت پذیری؛ انسانی که به معاد معتقد است، رها نیست. امام حسین علیه السلام در عاشورا به محمد بن بشیر :گفت برو چرا که فرزندش در مرز در منطقه ری به دست کفار اسیر شده بود یزید در مرزها با کفار جنگ داشت.

امام حسین علیه السلام به محمد بن بشیر فرمود: برو؛ گفت درندگان مرا قطعه قطعه کنند، اگر شما را رها کنم. (1) این حس مسئولیت را یاد معاد می آورد.

4. زهد و گذشت؛ کسی که یاد معاد است به دنیا وابسته نیست. اگر کسی باور به معاد داشت امیر دنیا است و دنیا برایش سنگین نیست

5. کنترل غرایز؛ یاد معاد نمی گذارد شهوت انسان هر جا برود چشمش به جایی بیفتد. می داند این ها معاد را خراب می کند امام باقر علیه السلام فرمود:

﴿الْإِبْقَاءُ عَلَى الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَل﴾ (2)

ابقای بر عمل از خود اصل عمل دشوارتر است

امام حسین علیه السلام اصلاح شده معادشان را به آن ها نشان داد. وقتی نشان داد که همه اطمینان ها حاصل شد. در شب عاشورا امام حسین علیه السلام جایگاه اصحاب را در بهشت به آن ها نشان داد در نتیجه با اطمینان آمدند و رفتند؛ این همان چیزی است که در نهضت امام حسین علیه السلام خودش را نشان می دهد

ص: 191


1- اللهوف، ص 93؛ مثیر الاحزان، ص 54 ؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 394 .
2- الكافي، ج 2، ص 296؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 75؛ بحارالانوار، ج 67 ، ص 233.

ص: 192

رشد، رکود و انحطاط (4)

مقدمه

اشاره

بحثی که تا کنون داشتیم درباره عوامل ،رشد رکود و انحطاط بود. آن چه باعث پیشرفت در جا زدن یا پسرفت است را با توجه به حادثه کربلا مطرح کردیم گفتیم که این بحث کاربردی و مهم است؛ زیرا این سه جریان همواره در جامعه وجود :دارد راشد، راکد و ساقط .

شیطان به دنبال رکود و سقوط است. اما انبیا به دنبال رشد و پیشرفت هستند قرآن می فرماید:

﴿يهْدِي إِلَى الرُّشْدِ﴾ (1)

(این کتاب) به راه راست هدایت می کند

قرآن می فرماید: این کتاب مردم را به راه رشد هدایت می کند. در زیارت ائمه علیهم السلام می گوییم:

﴿أَشْهَدُ أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُكَرَمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ

ص: 193


1- جن، 2

الصَّادِقُون﴾؛ (1)

و شهادت میدهم که شما پیشوایان هدایت یافته معصوم مكرّم مقرّب متقى صادق ... هستید.

اما نفس و شیطان می خواهد انسان را ساقط کند و به زمین بزند.

4.حساسیت در مقابل گناه در جامعه

یکی دیگر از عوامل ،رشد حساسیت در مقابل گناه در جامعه .است نقطه مقابلش بی تفاوتی در مقابل گناه در جامعه است.

گناه دو نوع است: یک وقت کسی در خانه اش شراب می خورد. این کار بسیار زشتی است یا مثلاً دروغ می گوید یا نماز نمی خواند.

اما یک وقت گناه به سطح جامعه می آید و گسترش پیدا می کند. مانند بد حجابی و اختلاس و نیرنگ به عبارتی جامعه دچار معصیت می شود. اگر یک جامعه ای در مقابل این ناهنجاری ها بی تفاوت بود این جامعه راکد و ساقط است.

حضرت امیر علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يدِهِ وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيتُ بين الْأَحْياء﴾ ؛ (2)

کسی که با دست و زبان و قلب از فساد جلوگیری نکند مرده ای است در میان زنده ها

جامعه ای که هیچ منکر و معروفی برایش حساسیت ندارد و مهم نیست، جامعه ای مرده است. اگر در جامعه ای مهم نباشد چه کسی حجاب دارد و چه کسی ندارد؛ چه کسی ربا می خورد و بی تفاوتی در مقابل گناه رواج پیدا کرده باشد و

ص: 194


1- الكافي ، ج 4 ، ص 559
2- التهذيب، ج 6 ، ص181؛ مجموعه ورام ، ج 2، ص 126؛ الوافي، ج 15 ، ص 177.

گناه عادی شده باشد این جامعه مرده و راکد است و آهسته آهسته جامعه ای ساقط می شود

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿لَا يزالُ النَّاسُ بِخَيرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى فَإِذَا لَم يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلْطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَم يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ﴾ ؛ (1)

مردم همواره در خیر هستند تا آن گاه که امر به معروف و نهی از منکر کنند و به یکدیگر محبت نمایند و آمد و رفت داشته باشند. هرگاه این اعمال را ترك كنند، برکت ها از آن ها قطع می شود و گروهی بر آن ها مسلط می گردند و کسی از آن ها یاری نمی کند

برکت از چنین جامعه ای گرفته می شود و آدم های بد حاکم می شوند و در یک کلمه فرمود دیگر کسی دیگری را یاری نمی.کند

این بحث همان بحث امر به معروف و نهی از منکر است و یک از اهداف اصلی امام حسین علیه السلام هم همین بوده است امروز کار از این قصه گذشته است. بحث منکر و گناه در جامعه نه تنها عادی شده؛ بلکه قداست شکنی شده است. یعنی مثلاً شما می دانید موسیقی بد است و یکی آمده در خیابان نوار مبتذل گذاشته است یا در تالار زن و مرد مختلط است اما شما امروز موسیقی را حتی در قبرستان می بینید یعنی کنار قبر میت می آیند و موسیقی و آلات آن را می آورند در جایی که گفته:اند محل عبرت است؛ یاد قیامت کنید.

گاهی در کنار دریا بد حجاب می بینید. این گناه است. اما گاهی در کنار حرم حضرت معصومه علیها السلام می بینید این خطر و ضررش بیش تر است.

ص: 195


1- المقنعه ، ص 808 ؛ التهذيب ، ج 6، ص 181؛ مجموعه ورام ، ج 2، ص 126 .

افرادی که ظاهر مذهبی دارند سرقت می کنند و نمی گویند دزدی می کنیم؛ می گویند اختلاس .است کسانی که در جامعه به چهره مذهبی ظاهر می شوند اما وارد چنین ورطه هایی می شوند این کارها از چنین افرادی چند جانبه ضربه می زند هم به دین مردم به دین مردم لطمه می زنند و هم به دنیای آن ها.

این داستان بی تفاوتی نسبت به جامعه بسیار مشکل آفرین است. البته فرافکنی هم خوب نیست که کسی بگوید با قوه قضائیه است. هر کسی به اندازه خودش باید کار کند راننده تاکسی اگر خطایی می بیند بگوید یا من اشتباه می خوانم به من یادآوری شود. اگر کاسب گران می فروشد، به او تذکر داده شود. منظور از منکر همه این هاست

حساسیت نسبت به گناه در جامعه خیلی مهم است.

توحید و ولايت دو حصار محكم

وجود مقدس نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و اله می فرمایند:

﴿يَقُولُ اللهُ عَزَّوَ جَلَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَهُ أَمِنَ مِنْ عَذَابِي﴾ ؛ (1)

خدای عزّ و جلّ می فرمود:

﴿لا إله إلا الله﴾ حصار محکم من است هر کس این جمله را بگوید (یعنی به جان بپذیرد) وارد حصار من شده و هر کس که در حصار من وارد شود از عذابم ایمن خواهد بود.

كلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا الله﴾ باعث نجات انسان است. ما دو تا قلعه داریم، یکی از آن ها قلعه توحید است. کسی که در این قلعه ،رفت از خطر در امان است و دیگری قلعه ولایت است.

زمانی که امام رضا علیه السلام به نیشابور وارد شد روزی که از آن جا به سوی مأمون

ص: 196


1- التوحيد للصدوق، ص 24؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 134؛ بحار الانوار، ج 3، ص 6

خارج می شد محدّثینی که در این دیار بودند جمله فرا راه او آمده گفتند یا ابن رسول الله ! از میان ما می روی و ما را به حدیثی از احادیث جدّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله که از آن بهرمند شویم آگاه نمی سازی؟ - این در حالی بود که آن حضرت در عماری نشسته بود- سر خویش از عماری بیرون آورد و فرمود: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر که گفت شنیدم از پدرم جعفر بن محمد که گفت: شنیدم از پدرم محمد بن علیّ که گفت:

:گفت

شنیدم از پدرم علیّ بن الحسین که گفت: شنیدم از پدرم حسین بن علیّ که گفت:

شنیدم از پدرم امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب علیهما السلام که گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله عله و اله که فرمود: شنیدم از جبرئیل که می گفت شنیدم خداوند عزّ و جلّ فرمود: كلمه ﴿لا إلهَ إِلَّا الله﴾ حصار و قلعه من است، پس هر کس به قلعه من داخل گردد از عذاب من ایمن خواهد بود ابن راهویه گوید هنگامی که عماری حرکت کرد آن جناب به آواز بلند فرمود: این شروطی دارد و من خود از جمله شروط آن هستم. (1)

از شروط اقرار به كلمه ﴿لا إلهَ إِلَّا الله﴾ اقرار به امامت آن حضرت است که از جانب خداوند عزّ و جلّ معین شده است و طاعتش بر همگان فرض و واجب

ص: 197


1- ﴿عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ رَاهَوَيهِ قَالَ: لَمَّا وَافَى أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَاء علیه السلام نَيسَابُورَ وَ أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ مِنْهَا إِلَى الْمَأْمُونِ وَ اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ الْحَدِيثِ فَقَالُوا لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ تَرْحَلُ «3» عَنَّا وَ لَا تُحَدِّثُنَا بِحَدِيثٍ فَنَسْتَفِيدَهُ مِنْكَ وَ كَانَ قَدْ قَعَدَ فِي الْعَمَّارِيةِ فَأَطْلَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِى مُوسَى بْنَ جَعْفَرِ يقُولُ سَمِعْتُ أَبِي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ يقُولُ سَمِعْتُ أَبِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي عَلِي بْنَ الْحُسَينِ يَقُولُ سَمِعْتُ أَبِي الْحُسَينَ بْنَ عَلِي يقُولُ سَمِعْتُ أَبِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِي بْنَ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام يَقُولُ سَمِعْتُ النَّبِي صلی الله علیه و آله يَقُولُ سَمِعْتُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ يقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا﴾ ؛ (الامالى للصددوق ، ص235 ؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص135؛ معانی الاخبار، ص371).

است.

اگر شما در این دو قلعه قرار گرفتید گرگ های اطراف شما مثل شيطان و نفس نمی توانند به شما ضرری برسانند.

سبک شمردن دین یعنی چه؟

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله گاهی به اصحابش می فرمود:

﴿إنّى أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّين﴾ (1)

من از شما ، در سبک شمردن دین ترسانم.

می ترسم دین برای مردم خوار و خفیف شود؛ یعنی رشوه و ربا عادی شود. اگر این امور برای مردم عادی شد قبحش می شکند و بعد از مدتی طبیعی می شود.

استخفاف یعنی چه؟ این که در جامعه مسلمان منکر انجام بشود نه کسی نهی کند و نه تغییر بدهد.

دو بحث است. ما همیشه روی نهی از منکر صحبت کردیم؛ نه تغییر منکر. نهی از منکر یعنی بگوید رشوه .نخور اما تغییر منکر یعنی زمینه را به گونه ای تغییر بده که رشوه وجود نداشته باشد یا مثلاً بگوید بد حجاب حق ندارد سرکار برود. در این صورت کار به نهی از منکر نمی رسد و زمینه منکر بر چیده می شود. مثل این که ورود در این دانشگاه این شرط را دارد که نمی شود با بلوز و شلوار وارد شد. باید مانتو داشت قانون است. این تغییر منکر است نهی از منکر مقدمه است و

ص: 198


1- ﴿إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ وَ بَيعَ الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِيرَ وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بِأَفْضَلِكُمْ فِي الدِّينِ﴾ ؛ بر شما از آن بیم دارم که دین سبک شمرده شود؛ حکم و داوری، خرید و فروش شود؛ پیوندهای خانوادگی از هم بگسلد؛ قرآن را وسیله ساز و آواز قرار دهید و کسانی را جلو بیندازید که برترین شما در دین نیستند. (عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 42؛ وسائل الشيعه، ج 17، ص308؛ بحارالانوار، ج 422 ص 452).

تغییر از آن مهم تر است. می شود در جامعه به گونه ای عمل کرد که منکر اصلاً صورت نگیرد.

مؤمن ضعيف

خدا از مؤمن ضعیف بدش می آید. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿ إِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَيبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِى لا دينَ لَهُ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا المؤمن الَّذِي لَا دِينَ لَهُ قَالَ الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ (1)

خدای بزرگ از مؤمن سستی که دین ندارد خشمناک است. پرسیدند: مؤمنی که دین ندارد کدام است؟ گفت:

آن که نهی از منکر نمی کند

در روایت نمی گوید: کافر بلکه می گوید مؤمن ضعیف. مؤمن ضعیف کسی است که نسبت به منکر حساسیت ندارد

بی تفاوتی نسبت به جامعه یک خطر جدی است و دوره امام حسین علیه السلام هم این اتفاق افتاد

ابا سعید خدری در جریان کربلا

ابا سعید خدری آدم متدینی است و از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله است. او سابقه جنگ های پیامبر صلی الله علیه و آله و جنگ های صفین و نهروان را دارد. بیش از صدها روایت از او نقل شده است. اما در واقعه کربلا سکوت می کند و برایش مهم نیست که به امام علیه السلام و به جامعه ظلم می کنند از این گذشته از امام حسین علیه السلام هم می خواهد که به عراق نرود.

در زمان امام حسین علیه السلام منکر در جامعه انجام می شد و شراب خواری یزید یک

ص: 199


1- الكافي، ج 5، ص 59؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 122؛ بحارالانوار، ج97، ص77.

قسمتی از این منکرها بود. بخش اصلی کار خود یزید بود که نامشروع بود. سلطنت ایجاد کرد و بدعت گذاشت باید با او مبارزه شود امام حسین علیه السلام فرمود: جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

﴿مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلَّا لِحُرُمَ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمَّ يغَيرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يدْخِلَهُ مَدْخَلَه﴾؛ (1)

هر کس پادشاه ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال کرده، دین خدا را فرو افکنده با سنّت پیامبر خدا صلی الله علیه و اله مخالفت می کند و در میان مردمان با گناه کاری و ستم حکم می راند، سپس با سخنرانی و اقدام بر او نشورد، سزاوار است که خداوند آن کس را نیز به سرانجام (خواری و عذاب) آن پادشاه دچار سازد.

پس یکی از عوامل رشد حساسیت در مقابل گناه در جامعه است.

بگویید؛ فراوان بگویید؛ گفتن اثر دارد. تذکر زبانی بدهید. اگر چندین نفر به خانم بدحجابی تذکر بدهند، آن خانم مرتبه بعدی حجابش را درست می کند. اگر به کاسبی بگویند که گران فروشی نکن او هم قیمت کالایش را پایین می آورد.

شرایط امربه معروف و نهی از منکر

البته امام صادق علیه السلام فرمود کسانی این کار را انجام دهند که علاوه بر شناخت معروف و منکر، شرایط زیر را داشته باشد:

﴿إِنَّمَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَى عَنِ الْمُنكَرِ مَنْ كَانَتْ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ﴾؛

همانا کسی می تواند امر به معروف و نهی از منکر کند که در اوسه خصلت باشد:

ص: 200


1- وقعه الطف، ص 172؛ تحف العقول، ص 505؛ بحارالانوار، ج 44، ص 382.

1.﴿عَامِلٌ بِمَا يَأْمُرُبِهِ وَ تَارِكُ لِمَا يَنْهَى عَنْهُ﴾ ؛

به آن چه امر می کند خودش عمل کند و از آن چه نهی می کند خودش دوری جويد.

نه این که مصداق شعر زیر باشد:

ببری مال مسلمان چو مالت ببرند *** بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست

اگر کسی خودش اهل مستحب نباشد و به دیگری بگوید: این کار مستحب را انجام بده، اصلاً اثر نمی کند. قرآن می فرماید:

﴿يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!

﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ﴾ (2)

به آیا مردم را به نیکی (و ایمان به پیامبری که صفات او آشکارا در تورات آمده) دعوت می کنید، اما خودتان را فراموش می نمایید؛ با این که شما کتاب (آسمانی) را می خوانید! آیا نمی اندیشید؟!

این صریح قرآن است. شخص باید به آن چه امر می کند عامل باشد و آن چه را نهی می کند، ترک کند.

﴿رَفِيقٌ فِيمَا يَأْمُرُوَ رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى﴾؛

در آن چه امر یا نهی می کند نرمی نشان دهد.

خداوند آقای قرائتی را حفظ کند که می گفت: زمان طاغوت که ما می خواستیم

ص: 201


1- الصف، 2
2- بقره ، 44

به تهران برویم راننده اتوبوس ها موسیقی می گذاشتند و نماز هم نمی ایستادند. ما می خواستم نماز بخوانیم که خودش یک واجب بود. هم چنین نمی خواستیم موسیقی گوش بدهیم و این کار یک منکر بود. ایشان می گوید: من از قم که حرکت می کردم دویست گرم تخمه می گرفتم و یک قوطی سوهان کوچک هم می خریدم و می رفتم کنار دست راننده می نشستم و تخمه را جلویش می گذاشتم و سوهان را هم باز می کردم و مقداری هم با او حرف می زدم بعد از آن دیگر برای نماز که سهل است هر کجا که می گفتم می ایستاد در مورد موسیقی هم می گفتم: خاموش کن با هم حرف بزنیم.

جلوی دو منکر را با دویست گرم تخمه و سیصد گرم سوهان می گرفتم.

این تعبیر «رفیق» خودش به تنهایی کار را چند برابر پیش می برد. گاهی همین خانم بدحجابی را که وارد حرم می شود می توان تغییر داد. کافی است یکی از خانم های خادم حرم به او بگوید: خانم می خواهید شما در وقتی که قم تشریف می آورید خادم حرم باشید؟ ما هم شما را در فلان جا قرار بدهیم تا مثلاً صف های نماز را مرتب کنید

همین شخصیتی که به او می دهید خودش را درست می کند این خیلی مؤثرتر است از این که بگویید: روسری ات را بکش جلو یا خجالت بکش این چه وضعی است.

گاهی اوقات حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله به افرادی مسئولیتی می دادند که آن مسئولیت او را می ساخت.

همین طور اگر به سیره مولا علی علیه السلام نگاه کنید از این مسئله استفاده کرده اند.

3. ﴿عَادِلٌ فِيمَا يَأْمُرُ عَادِلٌ فِيمَا يَنْهَى﴾ (1)

ص: 202


1- الخصال، ج1، ص 109؛ وسائل الشيعه، ج 16 ، ص 150 ؛ هداية الامة ، ج 5، ص 7 ة، 577.

در آن چه امر یا نهی می کند اعتدال را رعایت نماید.

عادل هم .باشد ممکن است بعضی چیزها منکر نباشد و اشکالی نداشته باشد. بعض اوقات ما در امر به معروف و نهی از منکر انصاف نداریم.

اگر کسی این شرایط را داشت بیاید وارد این عرصه شود.

منكر و معروف کیلویی و بدون حساب و کتاب نیست.

اقسام منکر

ما دو گونه منکر داریم: 1- منکر فردی، 2- منکر اجتماعی.

امام حسین علیه السلام با یک منکر اجتماعی برخورد کرد و وارد کار شد.

برخورد امیرمؤمنان علیه السلام با منکرات

امیرالمؤمنین علیه السلام به افراد مختلف بسته به نوع کارشان تذکر می داد.

مورد اول: ایشان ایستاده بود و اصحاب هم دورشان ایستاده بودند. خانمی آمد و رد شد. آن جمعیت شروع کردند به آن خانم نگاه کردن.

دو بحث است: گاهی به خانم ها می گوییم: حجابت را رعایت کن. گاهی هم به آقایان می گوییم نگاه نکن قرآن به مؤمنین می گوید نگاه نکنید. (1)

حضرت به آن گروه فرمودند همسرهای شما هم مثل همین زن هستند شما گمان می کنید این خانم چیزی دارد که همسرهای شما ندارند. این فقط یک لباس بیش تر یا زیباتر دارد. این یک تذکر درباره یک نگاه غلط است.

مورد دوم: همین امیرالمؤمنین استانداری به نام «منذر بن جارود» دارد که اختلاس کرده و چهارصد هزار درهم مال بیت المال را دزدیده است

ص: 203


1- نور، 30 ، 31

حضرت به این هم تذکر می دهد و عزلش می کند (1) و شلاقش هم می زند و در آخر پول هایش را هم از او می گیرد. (2)

هر دو منکر است هر چیزی جای خودش نمی توان منکرات را طبقه بندی کرد البته درجه هایی دارد؛ اما نمی توان انتخاب کرد. منکر، منکر است.

مورد سوم: حضرت امیر علیه السلام به عیادت فردی به نام «علاء بن زیاد» رفت. او وضع مالی خوب و خانه بزرگی داشت. حضرت فرمود این خانه خوب است؛ ولی سه کار در آن انجام بده یکی صله رحم؛ بستگان از این خانه استفاده کنند. می شود در این جا مجلس گرفت. دوم، مهمان داری کن گاهی غیر بستگان را هم دعوت كن سوم، حقوق واجبش را هم بده خمس و زکات آن را پرداخت کن.

همین فرد برادری دارد که او هم به گونه ای دیگر منکر انجام می دهد. او در درون قبر می خوابید. امام علی علیه السلام به سراغ او هم آمد و گفت: ای دشمن نفس خودت! این چه کاری است که انجام می دهی (3)

مشکل علاء بن زیاد بی توجهی به فقرا بود و مشکل عاصم بن زیاد (برادرش) نوعی زهد غلط .

این در مورد انسان هایی است که وسواس نابه جا دارند. اسلام می گوید قاعده سوق . وقتی می گوید قربانی ،کنید دستور کلی است. حالا این قربانی در جایی است که همه مردم قربانی می کنند هر چند ما شک کنیم که این جایی که الان قربانی می کنند مناسب یا نه؛ قرآن می فرماید:

﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيثُ أَفَاضَ النَّاسُ وَ اسْتَغْفِرُوا اللهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴾ (4)

ص: 204


1- نهج البلاغه نامه 71 .
2- الغارات، ج 2، ص 358؛ بحارالانوار، ج 34 ، ص 323.
3- نهج البلاغه، خطبه 209
4- بقره ، 199

سپس از همان جا که مردم کوچ می کنند، (به سوی سرزمین منا) کوچ کنید و از خداوند آمرزش بطلبید که خدا آمرزنده مهربان است!

هرکاری که همه مردم می کنند شما هم بکنید فتوای همه مراجع با تفاوت کمی همین است که همه می روند عرفه و .... شما هم همین کار را بکنید. بنابراین حساسیت باید منطقی باشد.

مورد سوم: حضرت امیر علیه السلام یک روز دیدند در خانه یک گونی است و بلافاصله قنبر را خواستند و گفتند این چیست؟ :گفت طلا و نقره است فرمود برای چه در منزل من آمده است؟ گفت: من و زازان این را آورده ایم شما استفاده کنید. از بیت المال است. بالأخره شما هم رییس حکومتید رئیس حکومت هم حقوقی دارد.

زازان یکی از ایرانی هایی است که در کوفه بوده و از علاقه مندان حضرت امیر علیه السلام است که صدای خوبی هم داشت یک روز داشت آواز می خواند و حضرت فرمود: صدایت خیلی خوب است. قرآن بخوان گفت: من اصلاً عربی بلد نیستم. حضرت او را در آغوش گرفت و لب های مبارک شان را روی لب های او گذاشت. او حافظ قرآن شد. البته این جور کارها را ائمه علیهم السلام می کردند که بگویند می شود قرآن را حفظ کرد نه این که همه مردم را این گونه حافظ قرآن کنند.

بله ممکن است یک کربلایی کاظمی هم پیدا شود. در حالی که زمان او حضرت آیت الله بروجردی به طور طبیعی قرآن حفظ می کند. یعنی نباید توقع داشت همه امور عالم این گونه حل شود بله گاهی سالی چند نفر کنار پنجره فولاد امام رضا علیه السلام شفا می گیرند. اما قرار نیست که تمام مریض ها از این طریق درمان شوند و بیمارستان ها تعطیل شوند و پزشک ها بی کار شوند.

خود حضرت امیر علیه السلام هم که مریض می شود، برایش پزشک می آورند. (1)

ص: 205


1- مقتل امیرالمؤمنین، ابن ابی الدنيا، ص 64 .

بعضی ها دنبال راه کارهای این گونه می گردند. حضرت به قنبر فرمود قنبر اگر گونی آتش در خانه علی علیه السلام می انداختی بهتر از این بود سریع آن را بردار و برو؛ یعنی با منکر در خانه خودش و در خانه دیگری یا با استاندار فرقی نمی گذارد.

مورد چهارم: همین علی وقتی در کوچه های مدینه می رود و می بیند دختر بچه ای گریه می کند کنارش می آید و می پرسد چه شده است. حساس است. باید حساس بود. بی تفاوتی گناهی بزرگی است. گفت: اربابم به من گفته خرما بخر خریده ام و برده ام. گفت که خوب نیست. برو پس بده. آمده ام پس بدهم. مغازه دار پس نمی گیرد. من هم بروم خانه کتک می خورم. حضرت با دختر جلو مغازه آمد و از او خواهش کرد. آن مغازه دار هم آدم بی ادبی بود و مشتی هم به سینه امام زد حضرت فرمودند من این مشت را به خاطر خدا تحمل می کنم؛ اما رفتارت را اصلاح کن (1)

این بچه اگر برگردد ، اذیت می شود ایشان روی گریه یک دختر بچه حساس است و روی اختلاس منذر بن جارود هم حساس است.

از این رو نمی توان به صورت موردی عمل کرد.

مورد پنجم: قنبر عاشق حضرت علی علیه السلام است و شهید راه محبت حضرت امیر است. کسی شراب خورده بود و حضرت فرمود به او هشتاد ضربه شلاق بزن وقتی داشت می زد او را بیش از هشتاد ضربه زد و هشتاد و سه شد سه شلاق اضافه زد. حضرت سه ضربه به قنبر زد (2)

امام با کسی تعارف ندارد نمی توان گفت اگر فلان کار خطا را چهار نفر انجام دادند عیب ندارد و یا اگر چهار تار مو بیرون ،باشد چیزی نیست در غیر این

ص: 206


1- الماقب ، ج 2، ص112؛ بحار الانوار، ج 41 ، ص 48؛ منهاج البراعة، ج 6، ص 219
2- الكافي، ج 7، ص 260؛ التهذيب ، ج 10، ص278؛ وسائل الشیعه، ج 28، ص

صورت قصه همان کشتی تکرار می شود که هر کسی می خواهد جای خودش را سوراخ کند و در نتیجه این کشتی زیر آب غرق می شود.

یک عامل مهم رشد و ترقی جامعه حساسیت در مقابل منکر است. بی تفاوتی در مقابل منکر جامعه را راکد و سپس ساقط می کند.

حساسیت در مقابل ناهنجاری جامعه را رشد و ترقی می دهد. به همین خاطر در روایات ما با این موضوع به تندی برخورد شده است. خود قرآن کریم احبار و ربانیون را لعنت می کند منظور از ربانیون علمای مسیحی هستند و احبار علمای .يهودی قرآن می گوید لعنت خدا بر این ها که از منکری که در جامعه صورت می گرفت، سکوت کردند.

روایتی از امام حسین علیه السلام در ذیل این آیه وجود دارد آیه این است:

﴿ لعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يعْتَدُونَ ﴾ (1)

کافران بنی اسرائیل بر زبان داوود و عیسی بن مریم علیهم السلام، لعن (و نفرين) شدند! این به خاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز می نمودند.

لعنت خدا بر دانشمندان یهود و مسیحی چرا که در مقابل منکر سکوت کردند. از امام صادق علیه السلام روایت است خودشان منکر مرتکب نمی شدند؛ ولی مرتكب منکر را تأیید می کردند و به چهره او لبخند می زدند.(2)

ص: 207


1- مائده ، 78
2- ﴿ اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِياءَهُ مِنْ سُوءٍ ثَنَائِهِ عَلَى الْأَحْبَارِ إِذْ يَقُولُ لَوْلا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ قَالَ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَى قَوْلِهِ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظُّلَمَةِ الَّذِينَ بَينَ أَظْهُرِهِمُ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِكَ رَغْبَةً فِيمَا كَانُوا يَنَالُونَ مِنْهُمْ وَ رَهْبَةً مِمَّا يَحْذَرُونَ وَ اللهُ يَقُولُ - فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنَ﴾ ؛ امام حسين علیه السلام... ای مردم! از پندی که خدا -با یاد کرد بد از علمای یهود- به اولیای خود داده است عبرت بگیرید در آن جا که گفته است ﴿لَوْلا ينْهَاهُمُ الرَّبَّانِيونَ وَ الْأَحْبارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ...﴾ «چرا عالمان دینی و احبار مردمان را از گفتار گناه آمیز باز نداشتند ..» و آن جا که گفته است: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ .. لَبِئسَ ما كانُوا يَفْعَلُونَ﴾ «کسانی از بنی اسرائیل که کفر ورزیدند گرفتار لعنت شدند . آنان بد می کردند»؛ و خدا بر آن عالمان از آن جهت عیب گرفت که از ستمکارانی که در میان ایشان بودند کارهای زشت و مایه تباهی می دیدند و آنان را از آن کارها باز نمی داشتند. و این به سبب چشم داشت نعمتی از ایشان و ترس از قدرت آنان بود با آن که خدا گفته است: ﴿فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ﴾ «از مردمان بیم نداشته باشید و از من بترسيد ..». (تحف العقول، ص 237؛ وسائل الشيعه، ج 16، ص 130؛ بحار الانوار، ج 97 ، ص79).

در قرآن «عقر» (1) و «عقروا» داریم یک نفر ناقه صالح را کشت؛ ولی قرآن می فرماید: ﴿فعقروها ﴾ ؛ همه او را کشتند و یک جا می گوید: ﴿عقر﴾؛ یک نفر کشت. بالأخره یک نفر کشت یا همه؟ یک جوانی کشت و معجزه خدا را از بین برد. اما چون بقیه تماشا کردند قرآن می فرماید:

﴿ فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا ﴾ (2)

ولی آن ها او را تکذیب و ناقه را پی کردند (و به هلاکت رساندند)؛ از این رو پروردگارشان آن ها (و سرزمین شان) را به خاطر گناهان شان در هم کوبید و با خاك يكسان و صاف کرد!

این موضوع در سوره مبارکه والشمس آمده است یازده قسم می خورد تا جایی که می گوید: فقعروها ...؛ یعنی گناهی که بقیه در مقابلش سکوت کنند، همه شریکند. (3)

ص: 208


1- اعراف، 77
2- شمس، 14
3- تفسیر الصافی، ج 2، ص 213؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 5، ص 127 .

در داستان کربلا هم همین طور است. در داستان کربلا فقط قاتلین را لعن نمی کنیم ساکتین را هم لعن می کنیم من از کسانی که با یزید مخالف بودند، آماری تهیه کرده ام. مثلاً: عایشه، مروان ، عبدالله بن عمرو عبدالله بن زبیر مخالفند.

افراد زیادی مخالف هستند عایشه نامه نوشته و اعتراض خود را بیان کرده است. اما این مخالفین حرکتی از خود نشان نمی دهند.

مخالفت بدون حرکت کافی نیست با مرگ برشاه در خانه ها که شاه فرار نمی کند. باید در جامعه حساسیت .باشد هر کسی هم به اندازه خودش باید حساس باشد و حرکت کند.

بنده ممکن است به همکار خودم بگویم: روایتی که می خوانی، درست نیست. یا کاسب به کاسب و ... هر کسی باید با آن سنخیتی که دارد وارد عمل شود. این خودش به جامعه رشد و تعالی می دهد.

ص: 209

ص: 210

رشد، رکود و انحطاط (5)

مقدمه

اشاره

توفیق شد تا درباره عوامل رشد و انحطاط بحث کنیم که چه چیز موجب رشد و ترقی انسان در زندگی می شود؟ چه اموری موجب رکود انحطاط و سقوط انسان می شود؟

علت انتخاب این بحث هم این است که کربلا صحنه نمایش این شخصیت هاست؛ شخصیت هایی که ره صد ساله را در یک شب رفتند و نیز انسان هایی که خودشان را بدبخت کردند و در تاریخ نام شان به عنوان افراد منفور و منفی ذکر می شود.

می دانید یکی از واژه هایی که در آیات متعدد قرآن به کار رفته ، واژه «رشد» است. از جمله در دو جای سوره جن به کار رفته است یکی اول سوره جن که قرآن کریم می فرماید: وقتی پیامبر صلی الله علیه و اله برای جن ها قرآن خواند، گفتند:

﴿قُلْ أُوحِى إِلَى أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرُّ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآناً عَجَباً ﴾ (1)

ص: 211


1- جن، 1

بگو: به من وحی شده است که جمعی از جنّ به سخنانم گوش فرا داده اند، سپس گفته اند: «ما قرآن عجیبی شنیده ایم».

﴿يهْدِي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِكَ بِرَبِّنَا أَحَداً﴾ (1)

که به راه راست هدایت می کند پس ما به آن ایمان آورده ایم و هرگز کسی را شريك پروردگارمان قرار نمی دهیم!

قرآن شگفتی است و انسان را بالا می برد و ترقی می دهد و در چند آیه قرآن می فرماید جن ها که بخشی از مخلوقات خدایند دو دسته شدند عده ای به تعبیر قرآن ،مسلم و عده ای قاسط شدند مسلم که تسلیم خدا هستند و قاسط یعنی کسانی که در مقابل خدا ایستادند و تخطی کردند و کافر شدند

سپس قرآن می فرماید: آن گروه اول اهل رشد است و می فرماید:

﴿وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوْا رَشَداً﴾ (2)

و این که گروهی از ما مسلمان و گروهی ظالمند؛ هر کس اسلام را اختیار کند راه راست را برگزیده .است

این آیه زبان حال جن هاست. قرآن می فرماید: آن ها می گویند: ما دو دسته ایم؛ عده ای مسلمان و تسلیم شدیم عده ای هم قاسط. قاسط با «ط» به دشمنان حضرت امیر علیه السام هم می گویند: کسانی که حق را نپذیرفتند اما آن دسته اول همان اهل رشد هستند. آن هایی که اسلام را پذیرفتند و به حرف پیامبر صلی الله علیه و اله و قرآن گوش .دادند این ها اهل رشد و ترقی بودند.

5.تدين

یکی دیگر از عوامل مهم رشد که هم در کربلا خودش را نشان می دهد و هم در

ص: 212


1- همان، 2
2- جن، 14

آیات و روایات زیاد آمده است، تدین است.

درباره دین داری در قرآن کریم صحبت شده است. شش مرتبه در قرآن کلمه «قیم» درباره دین آمده است

﴿ذلِكَ الدِّينُ الْقَيمُ﴾ (1)

این است آیین استوار

در جای دیگر دارد:

﴿ دِينَ الْحَقِّ﴾ (2)

دین حق است.

در جای دیگر دارد:

﴿ألاَ لِلَّهِ الدّينُ الْخَالِصُ﴾ (3)

آگاه باشید که دین خالص از آن خداست

و گاهی می فرماید دین فطری و حنیف است:

﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾ (4)

پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسان ها را بر آن آفریده

دین مطابق فطرت است و به زور نیست و گاهی می فرماید: سختی در آن نیست:

﴿لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾ (5)

ص: 213


1- روم، 30
2- توبه ، 29
3- زمر، 3
4- روم ، 30
5- بقره ، 256

در قبول دین اکراهی نیست

گاهی می فرماید در دین حرجی نیست و گاهی می فرماید: پسر و آسان است.

اوصافی که خدا برای دین :آورده استوار بودن، خالص بودن، حق بودن، آسان بودن سخت نبودن زوری نبودن حرج نداشتن در واقع توصیه ای است برای انسان ها

آیا عقل جایگزین دین است؟

خدا مرحوم مطهری رحمه الله را رحمت کند ایشان کتابی به نام «ایمان مذهبی» دارد که می گوید: اگر یک کسی گفت ما که عقل و شعور و تشخیص داریم، هر کاری خواستیم می کنیم و با فکر عمل می کنیم دیگر دین به چه کارمان می آید؟

آیا ،عقل فکر و انتخاب جایگزین دین می شود؟ ایشان می گوید: عقل خیلی مهم است. فکر خیلی اهمیت دارد. شعور بسیار لازم است اما جایگزین دین نیستند. این ها ابزار دین هستند. دین از این ها استفاده می کند و راه را نشان می دهد. دلیل این امر این است که علما و عقلا و فلاسفه با هم اختلاف بسیاری دارند. هر کسی چیزی می گوید اما دین حرف آخر را می زند.

حرف دین نه خلاف عقل است و نه خلاف فکرونه خلاف وجدان و شعور. ولی بالأخره تکلیف شما را روشن می.کند مثلاً درباره گوشت خوک هر کسی چیزی می گوید.

یا عامل سعادت برای هر گروهی چیز متفاوتی است. صد نظر وجود دارد. «کانت» یک چیز می گوید؛ افلاطون چیز دیگر و.... دین فصل الخطاب است. خیلی جاها اصلاً عقل ورود نمی کند مثل عالم برزخ که عقل هیچ خبری از آن ندارد. قیامت یا ماوراء الطبیعه هم همین طور عقل با عالم غیر مادی کاری ندارد. از وحی و روح تحلیلی ندارد.

ص: 214

این ها چیزهای فوق فهم بشر است. ضرورت نیاز به دین در جامعه خودش یک ضرورت عقلی است.

اندک بودن دین داران

امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿النَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعِقٌّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحِصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيانُونَ﴾ (1)

مردم بنده دنیایند و دین بر سر زبان های آن ها آویزان است. آن را می چرخانند بر محور زندگی خود، وقتی به وسیله بلا آزمایش شدند، دین داران کم خواهند بود.

رجزهایی که در کربلا خوانده شد نشانه این است که نیاز به دین است.

حضرت ابوالفضل علیه السلام می فرماید:

والله إن قطعتم یمینی *** إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِينِي (2)

به خدای سوگند اگر چه دست راست مرا از پیکرم جدا سازید باز هم برای همیشه و تا آخرین نفس از دین و آیین خویش دفاع خواهم کرد.

سخن از دین است امام حسین علیه السلام می فرماید:

أَنَا الْحُسَينُ بْنُ عَلى *** أَحْمِی عِیَالَاتِ اَبِی

الیث أَن لَا أَنْثی *** أَمْضِي عَلَى دِينِ النَّبِي (3)

يعنى من حسين بن على هستم قسم خورده ام که از جهاد با کفار روگردان

ص: 215


1- تحف العقول، ص 245 ؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 383؛ تسليه المجالس وزينه المجالس، ج2، ص 252 .
2- اعيان الشيعه، ج 1، ص 608 ؛ المناقب، ج 4 ، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص 40 .
3- المناقب، ج4، ص110؛ تسلية المجالس، ج 2، ص318؛ بحارالانوار، ج 45، ص 49.

نشوم.

من از اهل و عیال پدرم حمایت می کنم من به دین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شهید می شوم

هدف قیام امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِى صلی الله علیه و اله أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ المنكر﴾ (1)

یعنی جز این نیست که من به منظور ایجاد صلح و سازش در میان امت جدم خارج شدم من در نظر دارم امر به معروف و نهی از منکر نمایم.

نافع بن هلال

امام حسین علیه السلام به نافع بن هلال :فرمود برو؛ گفت: نمی روم. من باید این شمشیری که دست گرفته ام را با خون این ها سیراب کنم.

حضرت دعایش کرد و روز عاشورا به میدان آمد نوشته اند 12 تیر داشت و 12 نفر را کشت و رجزش هم این بود:

أَنَا الْغُلَامُ الْيَمَنِى الْبَجَلِي *** دِينِي عَلَى دِينِ حُسَينِ بْنِ عَلى

إِنْ أُقْتَلْ أَلْيُوْمٌ فَهَذَا أَمَلِي *** فَذَاكَ رَأْيِي وَ أُلاَقِي عَمَلِي (2)

یعنی من جوانی یمنی و از قبیله بجلی .هستم دین من از دین حسین و علی است. اگر امروز شهید گردم آرزوی من می باشد. این رأی من است و جزای عمل خود را خواهم دید

ص: 216


1- بحار الانوار، ج 44 ، ص 329؛ مثیر الاحزان، ص 4؛ تسلية المجالس، ج2، ص 160.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 27؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 27 ؛ الماقب ، ج 4 ، ص 104

دین من دین ابی عبدالله است. بعد با شمشیر حمله کرد. بالأخره او را زدند و هر دو بازوهایش را شکستند.

عمر سعد گفت: او را نکشید و نزد من بیاورید من با او کار دارم از او پرسید: چه می کردی؟ گفت: 12 نفر را که دیدم کشتم و با شمشیر نمی دانم چند نفر را .کشتم الآن هم دستم کار نمی کند وگرنه باز هم از شما می کشتم

عمر سعد به شمر :گفت او را بکشید وقتی شمر شمشیر را بلند کرد به گردن نافع بن هلال بزند، گفت:

«فَالحَمدُ لِلّهِ الّذی جَعَلَ مَنایانا عَلی یَدَی شِرارِ خَلقِهِ»؛ (1)

سپاس خدای را که مرگ ما را به دست بدان خلق خود مقرر فرمود.

ای خدا شکرت قاتل من بدترین آدم روی زمین است.

این خودش یک افتخار است شمر عصبانی شد و او را به شهادت رسانید این دغدغه نافع است که دغدغه دینی است. همین طور حضرت ابوالفضل و حضرت علی اکبر و خود امام حسین علیه السلام

اقسام دین داری

اشاره

مردم در دین داری پنج دسته اند:

1.فصلى

بعض دینداری ها ،فصلی شعاری و ناپایدار است شخصی ممکن است در اربعین بیاید سراغ دین و امام حسین علیه السلام همین انسان لب دریا به گونه ای دیگر است و در عروسی روشی دیگر دارد.

هارون الرشید در مجلس اخلاق گریه زیادی می کرد او در مکه همین طور بود.

ص: 217


1- وقعه الطف، ص 234 .

اما وقتی مطرب و رقاص هم می آمدند، از همه رقاص تر بود. این دینداری ، دین داری کاملی نیست و دین داری جوگیرانه است. بعضی «بک یا الله» هم می گویند. اما در عروسی اگر موقعیت فراهم باشد، مشروب هم می خورند. این دینداری مثل بخاری است که زمستان استفاده می کنند و تابستان کنار گذارند یا مثل کولری که تابستان کارایی دارد و زمستان خاموش است.

2.فردی

بعضی دینداری ها فردی است؛ شخصی متدین ،است اما دین داری اش در غار است. مثل همین خواجه ربیع که آدم متدینی بود؛ اما در غار عبادت می کرد. اصلاً برایش مهم نبود که امام حسین علیه السلام را شهید کردند. خدمت ابی عبدالله علیه السلام آمد و گفت: من بچه های کوچک دارم و امام را تنها گذاشت.

چنین فردی حتی آن حواشی مفاتیح را هم می خواند و همه دعاها را هم بلد است. جنازه امام سجاد را تشییع می کنند؛ اما او در مسجد النبی صلى الله عليه وسلم نماز می خواند.

این دینداری هم ناقص است مانند آن هایی که الان با چهره های عرفانی می خواهند دین داری کنند

سه نفر از این ها در جنگ جمل خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند. حارث بن هود و سعيد بن مالک و عبد الله بن عمر هر سه از آقا عذرخواهی کردند که ما مخلص شما هستیم؛ اما ما با مسلمانان نمی جنگیم.

با این که حضرت علی علیه السلام محور حق بود. یعنی هر کجا علی علیه السلام بود، آن حق است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

ص: 218

﴿عَلى مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِى﴾ (1)

علی علیه السلام با حق است و حق با علی علیه السلام است

اما مالک اشتر تردید نمی کند

3.انتفاعی

بعضی دینداری ها انتفاعی است؛ اگر دین به دردش بخورد، با انگشتر در دست و داغ پیشانی می توانند کیسه ای بدوزند و دین داری کنند.

این ها این ها اصلاً نه تنها دین دار نیستند بلکه به دین لطمه می زنند. مردم با دیدن این ها مأیوس می شوند با این که این ها ربطی به دین ندارد.

این همه انسان بد داریم خداوند متعال عمداً دست روی عموی پیامبر صلی الله علیه و اله ابولهب گذاشته است و در قرآن نفرین کرده است. با این که ابوجهل از او بدتر بود و همین طور ابوسفیان. خداوند می خواهد بگوید ما با عموی پیامبر صلی الله علیه و اله هم تعارف نداریم.

﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴾ (2)

بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)!

تعارف با پسر پیامبر صلی الله علیه و اله هم نداریم:

﴿قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَل غَيْرُ صَالِحٍ ﴾ (3)

فرمود: «ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است»

و تعارف با زن نوح و زن لوط هم نداریم

ص: 219


1- بشارة المصطفى الشيعة المرتضى، ج 2، ص 20؛ اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، ج 3، ص79؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمه الأطهار، ج2، ص60
2- مسد، 1
3- هود، 46

قرآن می فرماید: این دو زن (زن لوط و نوح) هر دو کافر بودند.

﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَ امْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَينِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَينِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يَغْنِيا عَنْهُمَا مِنَ اللهِ شَيْئاً وَ قِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ﴾ (1)

خداوند برای کسانی که کافر شده اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستی دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولی به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو (پیامبر) سودی به حال شان (در برابر عذاب الهی) نداشت و به آن ها گفته شد: «وارد آتش شوید همراه کسانی که وارد می شوند!»

از آن طرف هم آسیه علیها السلام زن فرعون است که خداوند در قرآن وصفش را آورده است

﴿وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيتاً فِي الْجَنَّةِ وَ نَجِنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ﴾ (2)

و خداوند برای مؤمنان به همسر فرعون مثل زده است، در آن هنگام که گفت: «پروردگارا! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از فرعون و کار او نجات ده و مرا از گروه ستمگران رهایی بخش!»

4.سطحی

بعضی دینداری ها سطحی است؛ اصلاً لایه های زیرین دین را نمی بیند.

ص: 220


1- تحریم، 10
2- تحريم ، 11

داستان

آمده دزدی می کند و بعد صدقه هم می دهد. در برابر امام صادق علیه السلام این گونه استدلال می کند که یک گناه یک سیئه است و یک کارخیرده حسنه من دو تا نون و دو تا انار دزدیده ام که می شود چهار گناه دادم به چهار فقیر که چهل حسنه حساب می شود.

امام فرمود: آن که چهل حسنه می شود، مال خودت است؛ نه مال مردم.

﴿إِنَّمَا يتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ﴾ (1)

خدا، تنها از پرهیزگاران می پذیرد! (2)

این خیلی خطرناک است خود فرد چیزی را حلال می کند و چیزی را حرام این قدر دین را عریان و لیبرال و سست جلوه می دهد که جای تعجب دارد.

مرجئه این طور بودند این ها جریانی در تاریخ در زمان امام صادق علیه السلام بودند و در زمان بنی عباس خیلی رشد کردند این ها در مقابل خوارج بودند که بسیار سخت می گرفتند و می گفتند: اگر کسی یک دروغ بگوید، کافر است. اما مرجئه می گفتند: دین دل است. دلت پاک باشد بقیه چیزها مهم نیست. اگر دست به نامحرم دادی که دادی و اگر چهار تار مویت بیرون بود، عیبی ندارد.

اصلاً دین عمل نیست هارون الرشید می گفت این خوب دینی است. الأرجاء دین الملوک کار به عمل ما ندارد و در دل هم که نمی شود نمره داد.

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿ الْإِيمَانُ قَوْلٌ مَقُولٌ و عَمَل مَعْمُولٌ وَ عِرْفَانُ الْعُقُول﴾ ؛ (3)

ص: 221


1- مائده، 27
2- التفسير المنسوب الى الامام الحسن العسكرى علیه السلام، ص 46 ؛ الاحتجاج ، ج2، ص 369؛ وسائل الشیعه، ج 9 ، ص 467.
3- الامالي للمفيد، ص 275؛ بحار الانوار، ج 66 ، ص 68

ایمان عبارت است از: گفتاری که بر زبان رانده شود (شهادتین و اقرار بولایت امامان علیهم السلام) و عملی که (با اعضاء و جوارح) صورت بندد، و شناخت خردها (که حقیقت را دریابند).

دل، زبان و عمل سه رکن اصلی دین است. اما اگر دین را از گوش گرفتی و از چشم گرفتی دیگر فایده ای ندارد. این که موسیقی گوش بدهی ولی دلت پاک ،باشد دین داری نمی شود.

به قول مولوی این همان شیری است که هیچ ندارد.

دینداری سطحی مردم شام

ابن ابی الحدید می گوید معاویه به عمرو عاص گفت: این مردم چقدر مرا می خواهند؟ گفت خیلی دینداری مردم شام کاملاً سطحی بود گفت: از کجا بفهمم؟ گفت: یک امتحان بگیر.

ادامه داد: می خواهی به تو بگویم چطور امتحان بگیری ؟

گفت: از فردا اعلام کن اگر کسی می خواهد کدو حلوایی بخورد، باید ذبح شرعی کند؛ و گرنه حرام است. معاویه گفت: فکر نمی کنم مردم این قدر احمق .باشند عمرو عاص گفت: امتحان کن.

کار به جایی رسید که مردم شام کدو را ذبح می کردند. خبر به امیرالمؤمنین علیه السلام .رسید ایشان بخش نامه ای فرستاد:

﴿الْقَرْعُ لَيسَ يذَكَّى فَكُلُوهُ وَ لَا تَذْبَحُوهُ وَ لَا يَسْتَهْوِينَّكُمُ الشَّيْطَانُ لَعَنَهُ اللهُ﴾ ؛ (1)

خوردن کدو تزکیه و ذبح لازم ندارد. کدو را بخورید. مراقب باشید که شیطان عقل تان را نبرد و افکار شیطانی حیرت زده سرگردان تان ننماید.

آیا این علی علیه السلام مظلوم نیست؟ به جای این که به مردم راه آسمان را نشان بدهد،

ص: 222


1- الكافي، ج 6، ص370؛ وسائل الشيعه، ج 25 ، ص 202.

باید به مردم برای کدو بخش نامه صادر کند.

عمر بن عبدالعزیز و برداشتن سبب علی علیه السلام

اشاره

این قدر دینداری سطحی شده که عمر بن عبدالعزیز استدلال کرد و یک کسی را در مسجد مقابل مردم آورد و تصمیم گرفت سب به امیرالمؤمنین علیه السلام را بردارد.

از سال چهل قمری که معاویه قدرت مطلق شد تا سال صد، فحش به علی علیه السلام می دادند و سب ایشان می کردند.

علامه امینی رحمه الله می گوید: هفتاد هزار منبر در عراق سب علی علیه السلام می کرد. عمر بن عبدالعزیز استدلال کرد و حضرت امیر علیه السلام را به مردم شناساند. بالأخره ایشان این کار زشت را ممنوع کرد افرادی نزد ایشان آمدند و گفتند: ما از شما یک خواهشی داریم. یک سال دیگر به ما اجازه بده این سب را انجام بدهیم.

5.جامع

بعضی دینداری ها جامع است؛ این همان است که علی علیه السلام فرمود: کسی دینش را از زبان افراد بگیرد، به هیچ دردی نمی خورد؛

﴿مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَزَالَتْهُ الرِّجَالُ وَ مَنْ أَخَذَ دِينَهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ زَالَتِ الْجِبَالُ وَ لَم يزُل﴾ (1)

هر کس دین خود را از دهان مردم فرا گرفته باشد، همان مردم (مردان) آن را زایل می کنند و هر کس دین خود را از کتاب و سنت فرا گرفته باشد کوه ها زایل می شود و ایمان او زایل نمی شود.

دین را باید از قرآن و سنت گرفت. ممکن است کسی بگوید: پس احادیث ائمه علیهم السلام چه می شود؟ این احادیث از سنت است خودشان فرمودند هر چه ما

ص: 223


1- وسائل الشيعه، ج 27 ص 132؛ روضة الواعظين، ج1، ص 22 .

می گوییم، با دو ملاک بسنجید: یکی قرآن و دیگری سنت.

دین باید از متن قرآن گرفته شود چه چیز حرام است؟ زکات و خمس و نماز و روزه واجب است و ... .

فرمود: اگر دین تان را از قرآن و سنت ،گرفتید کوه جابه جا می شود؛ ولی دین شما جابه جا نمی شود.

هر کسی هزینه کند و شمشیر بگیرد، این دین می ماند.

ابوالأسود دوئلى

ابوالأسود دوئلی که از اصحاب حضرت امیر علیه السلام است و در شام بود، معاویه برایش مقداری پول و حلوا فرستاد. او برگردانید. او دختر بچه ای دارد و یک شعری را گفت در ابتدا کمی از این حلوا را خورد و بعد از دهانش بیرون انداخت و گفت: پسر هند تو می خواهی دین ما را با حلوای زعفرانی بگیری؟

أبالشهد المزعفر يابن هند *** نبيع اليك إسلاما و دينا (1)

ای معاویه پسر حرب! آیا با عسل زعفران زده ما حسب و عزت خود را به تو بفروشیم؟!

این دینداری را همه عالم هم هزینه کنند نمی توانند از این فرد بگیرند.

الان یکی از گرفتاری ها عرفان های کاذب است که به نام دین کارهای ناپسندی انجام می دهند این که گفته اند دست تان در دست علما باشد؛ حرف درستی و به جایی است. بدنه علما سالم است؛ گرچه ممکن است یک مورد بد هم پیدا شود. اما این یک فرد است. گفته اند: بدنه روحانیت و بدنه مراجع و بدنه حوزه ما شيخ مفيد داریم؛ سید رضی داریم اما مفيديه و كلینیه نداریم.

ص: 224


1- مكاتيب الائمه علیهم السلام، ج2، ص 487.

هیچ گاه شما یک فرقه به اسم یک مرجع نمی بینید. کسی گول این حرف را نخورد که دیگر نیازی به رساله نیست خودمان می دوزیم و خودمان می بریم. مثل این که من به شما می گویم بدنه وزارت بهداشت و علم پزشکی سالم است. حالا اگر دو تا پزشک هم خطا کردند علم پزشکی خراب نمی شود. این مطلب در روايات ما تأکید فراوان شده است.

آثار دینداری

اشاره

دین آثار زیادی در زندگی دارد و به انسان رشد می دهد.

1.انگیزه دادن

اولین اثر دینداری انگیزه دادن است. دینداری کتاب های زیادی در بازار به نام کارکرد دین، عملکرد دین و ... است) به انسان انگیزه می دهد. این که کسی کنار ابی عبدالله علیه السلام در حالی که فرزندش اسیر شده است بماند و بعد بیاید دست و پای مولا اباعبدالله علیه السلام را ببوسد و میدان برود، نشان از دین داری کامل و جامع است. (1)

چنین فردی خسته نمی شود و احساس سستی نمی کند.

هیچ عاملی به اندازه دین به انسان انگیزه نمی دهد.

داستان بوعلی و شاگردش

اشاره

خداوند شهید مطهری را رحمت کند ایشان داستانی را از بوعلی سینا نقل می کند که شاگردی به نام بهمن یار داشت.

الآن علم پزشکی مدیون بوعلی است. اخیراً هم گنگره ای به نام ایشان در

ص: 225


1- اللهوف ، ص 93؛ بحارالانوار، ج 44، ص 394؛ رياض الابرار، ج1، ص221.

همدان برگزار شد پزشک متخصصی می گفت خیلی از حرف های ما برگرفته از آثار بوعلی است. ایشان واقعاً در پزشکی و فلسفه نابغه و بی نظیر بوده است.

روزی شاگردش به او گفت: چرا ادعای نبوت نمی کنی؟ گفت: یعنی چه؟ :گفت تو که این همه علم داری و حرف های جدید می زنی، باید پیامبر باشی. از این ماجرا گذشت یک شب بوعلی و شاگردش جایی بودند و هوا زمستانی و سرد و برف و یخ بندان هم بود. بوعلی به شاگردش گفت برو بیرون و این یخ ها را بشکن و مقداری آب برای من بیاور شاگرد گفت: استاد هوا سرد است. بگذار هوا یک مقدار خوب تر شود. این درخواست چند مرتبه تکرار شد و در مرتبه آخر اذان صبح شد و صدای مؤذن بلند شد.

مؤذنی در این سرما و برف در نوک مأذنه رفته بود و اذان میگفت. بوعلی به شاگردش گفت حالا فهمیدی چرا ادعای نبوت نمی کنم؟ من حریف تو که شاگرد می نمی شوم که بروی یک لیوان آب بیاوری؛ آن وقت این مؤذن در این وقت و این سرما بلند شده و اذان می گوید؛ با این که صدها سال از آغاز رسالت حضرت رسول صلی الله علیه و آله گذشته است.

بنابراین هر نابغه ای نبی نیست با هر حرف تازه و نو نمی شود پیامبر شد. به همین دلیل است که امام حسین علیه السلام می فرماید:

﴿أَمْضِى عَلَى دِينِ النَّبِي﴾ (1)

من به دین پیامبر صلی الله علیه و آله شهید می شوم.

دین من دین پیامبر صلی الله علیه و آله است

2.معنا دادن به زندگی

دومین اثر دینداری معنا دادن به زندگی است. دین به زندگی معنا می دهد اگر

ص: 226


1- المناقب، ج 4 ، ص 110؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 318؛ بحارالانوار، ج 45، ص 49.

دین را از زندگی بگیری، بی معنا می شود. دین می گوید:

﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ﴾ (1)

آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما باز نمی گردید ؟

دین می گوید: اگر حتی نگاه کنید و این نگاه زیبا باشد، برای تان ثواب می نویسم. اگر گناه باشد عقاب می نویسم. اصلاً همه چیز انسان کنترل شده است. دین می گوید فکر نکنید این هفتاد ساله دنیا همه چیز است. نه؛ تازه مرگ آغاز زندگی است.

لذا دین به زندگی معنا می بخشد و دامنه زندگی را از هفتاد سال به میلیون ها سال می برد. مگر می شود با کشتن شمر همه مکافات های او داده شود؟ اصلاً دنیا ظرفیت تشکر از کار امام حسین علیه السلام را ندارد. این دین است که دید شما را وسیع می کند.

3.مسئولیت پذیری

سومین اثر دینداری مسؤولیت پذیری است. به امام سجاد علیه السلام گفتند:

﴿أُخْبِرْنِى بِجَمِيعِ شَرَائِعِ الدِّينِ قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ الحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاء بِالْعَهْد﴾ (2) از کل شرایع دین به من خبرده؛ فرمود: گفتار درست، حکم عادلانه و وفای به پیمان

دین چیست؟ امام فرمود: سه چیز.

اول: انسان دین دار حق می گوید دوم: ظلم نمی کند، سوم: انسان دین دار بد عهد نیست

ص: 227


1- مؤمنون ، 115
2- خصال، ج1، ص 113؛ بحار الانوار، ج 72، ص 26؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص316.

4.صبر و استقامت

چهارمین اثر دینداری، صبر و استقامت است؛ این که کسی داغ ببیند و بداند که ثواب دارد. مریض شود و بداند اجر دارد. دین افق جدیدی در زندگی انسان ایجاد می کند.

از این رو عامل دیگر رشد، دین داری است. عامل دیگر سقوط و انحطاط، بی دینی است عامل ،رکود بی باری و بی تفاوتی است.

پس سه گروه داریم رشد و رکود و انحطاط این ها را با دینداری، بی باری و بی دینی می شود توضیح داد و بسته بندی کرد ،راشد راکد و ساقط

ص: 228

رشد رکود و انحطاط (6)

6.ارتباط با اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آن ها

یکی دیگر از عوامل رشد و ترقی در جامعه که در روایات و زیارت نامه های ما نیز آمده، ارتباط با اهل بیت و همگام بودن با ایشان است؛ چون مردم نسبت به اهل بیت علیهم السلام سه دسته اند:

1. از اهل بیت علیهم السلام جدا می شوند و در زیارت نامه ها و روایات به این ها «مارق» می.گویند

2. همراه اهل بیت اند؛ نه جلو می افتند و نه عقب می مانند. به این ها «لاحق» می گویند که همان اهل رشدند.

3. گروهی هم کوتاهی می کنند که به این ها «زاهق» می گویند: این همانی است که در زیارت جامعه کبیره می گویم:

﴿فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُم﴾ ؛ (1)

پس کسی که از سوی شما روی برتابد از دین خارج می شود، و کسی که

ص: 229


1- من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 612 ؛ التهذيب، ج 6 ، ص 97؛ الوافي، ج 14، ص 1569.

ملازم شما گردد به شما می پیوندد و کسی که در حق شما تقصیر روا دارد به مهلکه می افتد و حق با شما و در خاندان شما، و از جانب شما و بازگردنده به سوی شما است.

هر کس از شما روی گردانید منحط .است مارق تیری که از کمان در می رود را گویند. به همین دلیل هم به خوارج نهروان مارقین می گویند؛ چون این ها نه این که حضرت امیر علیه السلام را قبول نداشتند؛ بلکه ایشان را کافر می دانستند. حتی حاضر بودند قبر ایشان را بشکافند؛ پیکر مطهر را بیرون بیاورند و آتش بزنند. به همین دلیل هم قبر حضرت امیر علیه السلام یک قرن مخفی بود.

«راغب» هر چند معنای مثبتی دارد ولی وقتی با «عن» متعدی می شود معنایش منفی می شود هرکس از شما دوری کرد مارق است. مثل تیری که از کمان در رفته است. این گروه هم ساقط و منحط اند.

هر کسی گفت: «ما با شماییم» بگویید: صلح، می گوییم، صلح بگویید: جنگ، می گوییم جنگ ما کاملاً مطیعیم. این ها را «لاحق» می گویند؛ یعنی اهل الحاق و رشد.

اگر کسی شما را انکار نکرد، مثل اولی ها و ،مرید هم نبود همراه شما هم نبود مقصر بود و درباره شما کوتاهی کرد این ها را «زاهق» می گویند، یعنی نابود می شود.

مارقین در قرآن

اما اولین کسانی که قرآن درباره شان می گوید جزو مارقین هستند. کسانی که از شما اعراض و دوری می کنند این ها چند دسته هستند بعضی ها اصلاً پیامبر صلی الله علیه و اله و امام را قبول ندارند. مثلاً در جنگ حنین، پیامبر صلی الله علیه و اله مشغول تقسیم غنیمت بود؛ کسی از این گروه که بعدها در جنگ نهروان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شد، جلو آمد و گفت:

ص: 230

یا رسول الله ! درست تقسیم کن عدالت را رعایت کن، حلال و حرام نکن. ببینید به چه کسی این امور را می گوید او پیامبر و معصوم است. مثل این که به پزشکی بگویی: درست طبابت کن

﴿قَالَ وَيْحَكَ إِنْ لَمْ أَعْدِلْ فمَنْ يَعْدِلُ﴾ (1)

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: وای بر تو اگر من عادل ،نباشم، چه کسی عادل است؟

من اصلاً برای عدالت آمده ام. فردی عرض کرد اجازه بدهید من گردن این شخص را بزنم. حضرت فرمود کاری نداشته باش این فرد عاقبتش به خیر نمی شود و همین طور هم شد. او در جنگ نهروان به دست امیرالمؤمنین علیه السلام کشته شد؛ این همان ﴿فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ﴾ است که جایگاه امام را نمی داند.

تعصب داشتن در نپذیرفتن حق

بعد از غدیر که 18 ذیحجه بود به شهرها خبر رسید که علی علیه السلام جانشین پیامبر صلی الله علیه و اله شد. یکی از همین مسلمان ها به نام نعمان بن حارث وقتی این را ،شنید با عصبانیت خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و اله آمد و گفت: یا رسول الله! به ما گفتید: نماز بخوانید، خواندیم. گفتید: روزه بگیرید گرفتیم. گفتید: جهاد، حج و ... . تا کنون مخالفت نکردیم ولی این یکی را قبول نداریم که شما پسر عمویت را جانشین خودت بگذاری یا خودت انتخاب کردی یا خدا. اگر خودت انتخاب کردی من قبول ندارم. (البته این حرف هم اشتباه است؛ زیرا خداوند می گوید: هر چه پیامبر صلی الله علیه و اله می گوید گفته خداست:

﴿وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى﴾ (2)

و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید.

ص: 231


1- بحارالانوار، ج 33، ص327؛ تسلية المجالس و زينة المجالس، ج 1، ص 460؛ المناقب، ج 3، ص 187.
2- نجم، 3

اگر هم خدا انتخاب کرده، طاقت ندارم مرحوم علامه امینی رحمه الله می گوید: خود این شخص گفت: یک سنگ بیاید و من بمیرم؛ ولی ولایت علی علیه السلام را نبینم سوره معارج این جا نازل شد (1) که می فرماید:

﴿سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ﴾ (2)

تقاضا کننده ای تقاضای عذابی کرد که واقع شد.

این ها مصداق های ﴿فَالرَّاغِب عَنكُم﴾ است. البته درجه های متفاوتی دارند. خوارج نهروان که بعدها به آن ها حروریه گفتند، (زیرا جنگ با خوارج در منطقه ای به نام «حرورا» اتفاق افتاد) یکی از مصداق های این گروهند.

عبد الله بن خباب

یکی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام عبد الله بن خباب بن ارت است. خباب که پدرش است از عاشقان پیامبر صلی الله علیه و آله بود و برای اسلام بسیار شکنجه شد. آهن داغ روی بدنش گذاشتند او انسان بسیار متدین و مؤمنی بود.

فرزندانش هم مثل پدرشان عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام هستند. یکی از آن ها به نام عبدالله بن خباب بن ارت است. او در کوچه های کوفه با همسرش راه میرفت که خوارج او را محاصره کردند؛ آدمهای احمق و متحجری که شما شبیه شان را در داعشی ها می بینید

از او پرسیدند رابطه ات با حضرت علی علیه السلام چگونه است؟ گفت: ما عاشق على علیه السلام هستیم او را بستند و زیر درختی آوردند. در روایت آمده که خرمایی از آن درخت افتاد و یکی از این ها برداشت که بخورد آن یکی روی دستش زد که برندار؛ این خرما مال مردم است و حرام عبدالله بن خباب خنده اش گرفت و گفت: شما

ص: 232


1- بحار الانوار، ج 37 ، ص 175؛ تأويل الآيات ، ص 697؛ تفسیر فرات ، ص 505؛ تفسیر نمونه، ج 25، ص 7.
2- معارج 1

ما را دستگیر کرده اید و به جرم دوست داشتن علی علیه السلام می زنید؛ این حرام نیست؟ ولی برداشتن یک خرما حرام است؟ این که بعضی روی یک چیز کوچک حساسیت دارند جای تعجب دارد

سر عبدالله را جلوی همسرش از بدنش جدا کردند و بعد شکم همسرش را دریدند و بچه اش را بیرون انداختند و بعد همسرش را هم شهید کردند. سه قتل نفس سه قتل مسلمان به جرم محبت امیرالمؤمنین علیه السلام (1)

این گروه همان روز چهار زن دیگر را به شهادت رساندند. به امیرالمؤمنین علیه السلام خبر دادند: چرا نشسته اید؟ امروز هفت نفر شهید شده اند. عبدالله بن خباب که یار صدیق شماست و همسر و بچه بی گناهش حضرت یکی را برای مذاکره فرستاد تا به آن ها بگوید: دست از این کارها بردارند؛ آن ها آن یک نفر را هم کشتند. امير المؤمنين علیه السلام لشکر کشید و چهار هزار نفرشان را از بین برد و خودش فرمود: فقط ده نفرشان باقی ماندند و فرمود: غیر از من کسی نمی توانست این فتنه را از بین .ببرد خیلی از این گروه حافظ قرآن بودند و آثار سجده روی پیشانی شان بود.

داستان قاری قرآن

در جنگ نهروان کمیل می گوید من یک شب در کوفه با امیرالمؤمنین علیه السلام قدم می زدیم؛ صدای قرآن می آمد این قدر این قاری زیبا قرآن می خواند که مرا میخ کوب کرد. امام فرمود: چرا ایستاده ای؟ گفتم گوش بدهیم. این خیلی زیبا قرآن خواند امام فرمود این قرآن در دهانش است و چیزی از قرآن در دلش نیست. کمیل ادامه می دهد: در جنگ نهروان به یک کشته ای رسیدیم امیرالمؤمنین علیه السلام بالای سر این کشته آمد و گفت این را می شناسی؟ گفتم: نه؛ ایشان فرمود: این همان کسی است که نصف شب ایستاده بودی و به قرآن خواندنش گوش

ص: 233


1- شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج2، ص281؛ بحارالانوار، ج 33 ، ص354 .

می دادی. این همان قاری است که با صوت زیبا قرآن می خواند.

اگر کسی از اهل بیت علیهم السلام رو بگرداند، این نتیجه اش می شود. این ها گاهی جلو پیامبر صلی الله عله و اله هم می ایستادند.

گروه گناه کاران

ماه رمضان رسول خدا صلى الله عليه و سلم برای فتح مکه از مدینه بیرون آمد. ماه رمضان بود و روزه اش را باز کرد. عده ای از همین ها گفتند ما روزه مان را باز نمی کنیم. حضرت :فرمودند جایز نیست روزه بگیرید شما مسافرید گفتند: حیف .است

﴿فَسَمَّاهُمُ الْعُصَاةَ﴾ (1)

رسول خدا صلی الله علیه و اله آن ها را نافرمان نامیدند.

«عصاه» یعنی نافرمان و خیلی از این موارد زیاد است.

خون جگرهایی که ائمه ما علیهم السلام از این گونه افراد نادان خوردند، در طول تاریخ فراوان است و اگر گفته شوند، باعث غصه است.

محمد بن اشعث

یکی از این ها به نام محمد بن اشعث که آدم بسیار خبیثی است صبح عاشورا خدمت ابی عبدالله علیه السلام آمد. همین شخص است که مسلم را دستگیر کرد. او دروغ گو و خائن بود و پدرش هم مثل خودش بود اشعث بن قیس ائمه علیهم السلام را بسیار اذیت کرد پسرش همان است که به مسلم امان داد و بعد هم خیانت کرد.

او خدمت ابی عبدالله علیه السلام آمد و گفت: یا حسین! فکر نکنی تو نزد خدا حرمتی داری؛ چون پسر پیامبری امام این آیه را خواندند:

﴿و إِنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين ذُرِّيةً

ص: 234


1- الكافي، ج4، ص 127؛ من لا يضره الفقيه، ج 2، ص 141؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 176.

﴿بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ﴾ (1)

خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر همه جهانیان برگزید، نسلی كه از يك ديگرند.

امام ادامه دادند: این آیه درباره ماست گفت نه این آیه شما را نمی گوید؛ چون بر امیر شورش کردید. شما با پیمبر صلی الله علیه و اله چه ارتباطی دارید؟! امام حسین علیه السلام نفرینش کرد و گفت: خدایا حرمت ما را به این فرد نشان بده این شخص برای دستشویی کردن به جایی رفت که عقرب پایش را گزید و به همین دلیل هم به درک واصل .شد در کربلا نتوانست به دلیل همین عقرب زدگی شدید بجنگد (2)

عبد الله بن حوزه

یکی دیگر از همین گروه به نام عبدالله بن حوزه ، صبح عاشورا خدمت ابی عبدالله الحسین علیه السلام آمده بود. خیلی فرد خبیثی است. حضرت قسمتی از خیمه هایش را در کنار گودال قرار داده بودند و آتش داخل آن گذاشته بودند که دشمن نتواند از این جا و از پشت حمله کند سی هزار نفر در مقابل هفتا- هشتاد نفر.

ایشان باید امور را مدیریت می کرد آقایی کتابی به نام «مدیریت امام حسین در کربلا» نوشته است. وی می گوید: بهترین مدیریت را امام حسین علیه السلام انجام داد. بالأخره هفت هشت ساعت با این جمع اندک مقابل سی هزار نفر ایستاد.

دشمنان در روز کربلا هم محاصره می کردند و هم دستگیر. قتل و کشتار هم .داشتند اما این شخص خبیث برنامه ریزی کرد که به بهترین شکل امام را تحقیر کند. گفت: حسین برای خودت آتش درست کردی؟ صبر کن ما شما را می کشیم و

ص: 235


1- آل عمران، 33-34 .
2- المناقب، ج4، ص 58؛ بحارالانوار، ج 45 ، ص 302؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 615 .

به جهنم ملحق می کنیم چنین به امام حسین علیه السلام توهین کرد. امام نفرینش کرد و فرمود:

﴿اللَّهُمَ حُزْهُ إِلَى النَّارِ﴾ ؛ (1)

!خدایا او را به جانب آتش بکش

همه دیدند که پایش لرزید و اسبش او را به آتش انداخت و صبح عاشورا به درک واصل شد.

او قلب امام را شکست هر کسی از اهل بیت علیهم السلام روی برگرداند هلاک شد. فرقی هم نمی کند. کسی نمی تواند بگوید من هفت امام اول را قبول دارم؛ ولی بقیه را انکار کند همه 12 ،امام اهل بیت عصمت و طهارت هستند.

علی بن ابی حمزه بطائنی

امام هشتم نقل می کند وقتی علی بن ابی حمزه بطائنی را در قبر گذاشتند و پرسیدند: امامت کیست گفت امیرالمؤمنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین . تا امام کاظم بعد از امام هفتم را دیگر قبول نداشت و واقفی بود. به دلیل مال دنیا امام رضا علیه السلام را قبول نکرد امام فرمود: قبرش آتش شد. (2)

امام کاظم علیه السلام به امام رضا علیه السلام فرمود: هرکس ترا انکار کند، مثل این است که حضرت علی علیه السلام را انکار کرده است.

2. در جامعه کبیره می خوانیم:

﴿وَ المُقَصِّرُ فى حَقِكُمْ زَاهِقٌ﴾ ؛ (3)

و کسی که در حق شما تقصیر روا دارد به مهلکه می افتد

ص: 236


1- وقعة الطف، ص 220؛ الارشاد، ج2، ص 102؛ اعلام الورى ، ص 244
2- اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 742؛ منهج اليقين، ص 191.
3- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 612 ؛ التهذيب ، ج 6 ، ص 97؛ الوافى، ج 14، ص 1569

حضرت عيسى علیه السلام

حضرت عیسی علیه السلام پیامبر خداست و بعد از حضرت موسی علیه السلام آمده و خدا هم معجزات زیادی به او داده است. از جمله مرده زنده می کرد و بیماری های لاعلاج را شفا می داد. اصلاً خلق می کرد خلقت کار مستقیم خداست.

﴿يخْلُقُ مَا يَشَاءُ﴾ (1)

هر چه را بخواهد می آفریند.

اما خدا این قدرت را به حضرت عیسی علیه السلام داده بود که با گل، پرنده درست می کرد و می دمید و پرنده زنده می شد قرآن از زبان حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:

﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِينِ كَهَيْئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ الله﴾ (2)

من از گِل، چیزی به شکل پرنده می سازم؛ سپس در آن می دمم و به فرمان خدا پرنده ای می گردد

البته به اذن خدا این کار را می کرد خدا می میراند و خدا زنده می کند یک روز خدمت حضرت عیسی علیه السلام آمدند و گفتند: برای قوم بنی اسرائیل از آسمان غذا می.آمد قرآن می گوید ﴿من و سلوی﴾ می آمده است. پرنده های بریان شده غذاهای مخصوص می آمد. این ها به ما فخر می فروشند و می گویند: ما همانیم که از آسمان برای ما غذا می آمد. در سوره مائده آیه 112، این مطلب آمده است:

﴿و إذْ قَالَ الْحَوَارِيونَ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَنْ يَنَزَلَ عَلَيْنَا مَائِدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُوا اللهَ إنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ﴾ (3)

ص: 237


1- آل عمران، 47 .
2- آل عمران، 49
3- مائده ، 112

در آن هنگام که حواریون گفتند: «ای عیسی بن مریم! آیا پروردگارت می تواند مائده ای از آسمان بر ما نازل کند؟» او (در پاسخ) گفت: «از خدا بپرهیزید اگر با ایمان هستید»

خدا می تواند برای ما هم غذا بفرستد. این چه حرفی است؟ مثل این که شما به پزشک که سرطان را درمان می کند بگویید ما سرما خورده ایم؛ شما می توانید این را درمان کنید؟

این خدایی که به پیامبر شما قدرت داده مرده را زنده ،کند، فرستادن غذا برایش کار ندارد. مگر برای حضرت مریم علیها السلام نمی فرستاد؟ این گونه صحبت کردن، یعنی قدرت خدا را درک نکردن حضرت عیسی علیه السلام ناراحت شد. این نهایت بی ادبی است. گفت:

﴿و اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾ (1)

از خدا بترسید اگر ایمان دارید.

بعد خودشان عذرخواهی کردند و گفتند شما از خدا بخواه ما بلد نیستیم. شما درخواست کن در سراسر قرآن 169 دعاست و تمام دعاها اول شان یا «رب» است یا «ربنا». فقط یک دعا در قرآن است که در آن هم «اللهم» دارد و هم «ربنا». آن هم همین دعاست که حضرت عیسی علیه السلام برای این که این بی مهری این ها را جبران کند هم اللهم می گوید و هم ربنا. قرآن می فرماید:

﴿قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيداً لِأَوَلِنَا وَ آخِرِنَا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ ﴾ (2)

عیسی بن مریم علیهما السلام عرض کرد: «خداوندا پروردگارا! از آسمان مائده ای بر ما

ص: 238


1- مائده، 112
2- مائده ، 114

بفرست! تا برای اول و آخر ما عیدی ،باشد و نشانه ای از تو؛ و به ما روزی ده تو بهترین روزی دهندگانی!»

این دعا در قرآن منحصر به فرد است.

الآن در بعضی کتاب هایی که در خارج چاپ شده و این جا ترجمه شده است، ائمه علیهم السلام را در حد یک مرجع تقلید قرار داده اند و علم غیب امام حسین علیه السلام را منکر شده اند. زیرا نمی توانسته اند توجیه کنند. امام می داند شهید می شود و به کربلا می آید.

ام سلمه هم به امام حسین علیه السلام گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله و این شیشه خاک را به من داده و گفته تو شهید می شوی و گفته است هرگاه حسین من شهید شد این خاک خونی می شود. (1)

ص: 239


1- ﴿ مِنْ مُعْجِزَاتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيهِ أَنَّهُ لَمَّا أَرَادَ الْعِرَاقَ قَالَتْ لَهُ أُمُّ سَلَمَةَ- لَا تَخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ يَقْتَلُ ابْنِي الْحُسَينُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ عِنْدِي تُرْبَةٌ دَفَعَهَا إِلَى فِي قَارُورَةٍ فَقَالَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَقْتُولٌ كَذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ يَقْتُلُونِي أَيضاً وَ إِنْ أَحْبَبْتِ أَنْ أَراك [أُرِيكِ] مَضْجَعِي وَ مَصْرَعَ أَصْحَابِي ثُمَّ مَسَحَ بِيدِهِ عَلَى وَجْهِهَا فَفَسَحَ اللهُ عَنْ بَصَرِهَا حَتَّى رَأْيَا ذَلِكَ كُلَّهُ وَ أَخَذَ تُرْبَةٌ فَأَعْطَاهَا مِنْ تِلْكَ التُّرْبَةِ أَيضاً فِي قَارُورَةٍ أُخْرَى وَ قَالَ علیه السلام إِذَا فَاضَتْ دَماً فَاعْلَمِي أَنِي قُتِلْتُ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ نَظَرْتُ إِلَى الْقَارُورَتَينِ بَعْدَ الظُهْرِ فَإِذَا هُمَا قَدْ فَاضَتَا دَماً فَصَاحَتْ «2» وَ لَمْ يَقَلَّبْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبِيط﴾؛ : از جمله معجزات امام حسین علیه السلام این است: هنگامی که آن بزرگوار تصمیم گرفت به طرف عراق برود ام سلمه به آن حضرت :گفت مرو به طرف عراق، زیرا من از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) شنیدم می فرمود پسرم حسین در زمین عراق کشته خواهد شد و آن تربتی را که رسول خدا به من داده در يك شیشه ای جای داده ام. امام حسین در جوابش فرمود: به خدا قسم من کشته خواهم شد. اگر به طرف عراق نروم نیز مرا خواهند کشت. اگر دوست داری قتلگاه خود و یارانم را به تو نشان دهم. سپس آن حضرت دستی به صورت ام سلمه کشید و خدا جلو چشم وی را به قدری باز کرد که کلیه آن ها را دید. بعدا امام حسین تربتی برداشت و به ام سلمه داد که از همان تربت بود آن را در میان شیشه دیگری نهاد و به ام سلمه فرمود: هرگاه دیدی این تربت به خون تبدیل شد بدان که من شهید شده ام ام سلمه می گوید: وقتی روز عاشورا فرا رسید و من بعد از ظهر به آن دو شیشه نظر کردم دیدم پر از خون شده اند! من از این منظره شروع به صیحه کردم. در آن روز هیچ سنگ و ریگی را بلند نمی کردند مگر این که خون تازه در زیر آن یافت می شد. (الخرائج ، ج1، ص 253؛ بحار الانوار، 45 ، ص 89 ؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 4 ، ص 45).

هرثمه هم گفت: یا اباعبدالله! وقتی پدرتان از صفین به وادی کربلا رسید، فرمود: شما این جا شهید می شوید (1)

با این همه دلایل گروهی در کتاب های شان چون نمی توانستند این مسئله را درک کنند تمام روایات علم غیب ائمه علیهم السلام را منکر می شوند.

در پاسخ به این جمعیت باید گفت برو یاد بگیر که می شود امام علم داشته باشد و بداند که شهید می شود؛ کربلا هم برود شهید هم بشود چون علم مانع تکلیف نیست رزمنده ای که روی مین می رود و میدان را باز می کند مگر نمی داند شهید می شود؟

جواب این است که گاهی از اوقات علم به شهادت به خاطر آن اثری که دارد، مانع ندارد از این رو خیلی افراد به راحتی به حرم امام رضا علیه السلام می آیند و از ایشان شفای بیمارشان را می خواهند شما وقتی جلوی یک پزشک می روید می گویید: جان من و جان بچه؛ آن وقت چه مانع دارد؟

جای تردید نیست که همه کارها به دست خداست. اما گاهی انسان کار را به مقام پایین تر هم نسبت می دهد. اگر یک معاون اداره کار شما را انجام دهد، می گویید: رییس انجام داد.

حضرت عیسی علیه السلام مرده زنده می کند و می گوید: من زنده کردم. روشن فکری ها گاهی باعث می شود درک مقام امام علیه السلام صورت نگیرد.

ص: 240


1- بحار الانوار، ج 32 ، ص 419؛ شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 149 .

علت مستجاب نشدن دعا

در قوم حضرت عیسی علیه السلام گروهی مستجاب الدعوه و معروف بودند. هر کس بیمار می شد درب شد، درب خانه این ها می رفت و آن ها دعا می کردند و مریض شان شفا می گرفت.

مدتی گذشت و دیگر حنای شان رنگی نداشت. یعنی هرچه دعا می کردند، نمی گرفت به یکی از آن ها گفتند: برو پیش حضرت عیسی علیه السلام تا او با خدا حرف بزند. او پیامبر است و به او بگو ما در این شهر آبروی مان در خطر است. ما در این جا به مستجاب الدعوه معروف بودیم این گروه بسیار مؤمن و متدین بودند. خدمت حضرت عیسی علیه السلام آمدند. حضرت قبول کرد و درخواست شان را به حضرت ربوبی مطرح کرد که خدایا این ها چنین درخواستی دارند خداوند فرمود: این ها به بعضی از کارهای تو شک دارند؛ نه به نبوت تو تو را نبی می دانند؛ اما به بعضی از کارهای تو شک دارند. حضرت آمد به آن ها گفت. آن ها گفتند: راست می گویی. ما مدتی بود به این معجزات تو شک کرده بودیم. (1)

شیطان منکرِ خدا نیست. به خود خدا قسم خورده است. منکر قیامت نیست.

﴿قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يَبْعَثُونَ ﴾ (2)

گفت: «مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته می شوند مهلت ده (و زنده بگذار)!»

شیطان منکر یک حرف خداست و آن این که می گوید: من به آدم سجده نمی کنم با این که خدا دستور سجده را داده است شیطان با این کار کافر شد. شما چه یک کشتی را یک جا در آب فرو ببرید یا یک سوراخ بکنید و آهسته آهسته کشتی غرق شود یکی است

ص: 241


1- الكافي، ج 2، ص 4400 الامالي للمفيد، ص3؛ بحارالانوار، ج 14، ص 279.
2- اعراف ، 14

نمی شود همه دین را قبول ،کرد غیر از خمس را این انکار با انکار همه دین مساوی است. زیرا اگر این طور شود سنگ روی سنگ بند نمی شود.

بعضی هستند که گاهی می گویند من خمس نمی دهم. گروهی می گویند: نماز نمی خوانیم این منکر نیست یک گناهی است بین او و بین خدایش این تارک نماز است؛ نه این که منکر باشد. منکر کافر است.

پس یکی از راه های رشد با اهل بیت بودن است.

مثل ابن ابی یعفور که به امام می گوید: اگر بگویی حرام است، می گویم حرام است.

يا مثل حضرت عبدالعظیم حسنی که می گفت هر چه شما بگویید. مصداق بارز این معنی حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام است که اگر به او گفته شد نگهبانی کن. می گوید: چشم. میدان نرو؛ می گوید: چشم.... شما یک مخالفت از عباس علیه السلام نشنیده اید

یک فرمانده شجاع، رشید و بنام بايستد و تا عصر عاشورا مثل امام حسین علیه السلام داغ ها را ببیند. بعد بیاید بگوید برادر اجازه می دهید من میدان بروم؟ امام بگوید: نه ، برو آب بیاور. (1)

یک کلمه در تاریخ یافت نمی شود که حاکی از مخالفت عباس علیه السلام باشد. حتی یک سؤال و پرسش از او دیده نشده است. در زیارت نامه او می خوانیم:

﴿ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ المُطِيعُ للهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَين علیهم السلام ﴾ (2)

سلام بر تو ای بنده شایسته و پیرو فرمان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیرمؤمنان و

ص: 242


1- مثیر الاحزان، ص71.
2- كامل الزيارات، ص 257

حسن و حسین علیهم السلام

بنابراین آن که از شما اهل بیت علیهم السلام روی گرداند سقوط کرد. آن که با شما بود ملحق شد. آن هم که کوتاهی کرد زهوق و بطلان در زندگی اش رقم خورد.

این است که گرچه نماز برای خداست؛ ولی:

﴿فَأَنْتُمُ الْأَمَانَةُ الْمُسْتَوْدَعَةُ وَ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَةُ وَ لَكُمُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ﴾ (1)

شمایید امانت سپرده و دوست داشتنی واجب از آن شما است طاعت مفروض.

ص: 243


1- الأصول السته عشر، ص122.

ص: 244

بخش سوم: دشمن و حربه های دشمن

اشاره

ص: 245

ص: 246

دشمن و حربه های دشمن (1)

مقدمه

بحث در شناسایی راه رشد رکود و انحطاط بود این که چه چیزی باعث می شود انسان در جامعه ترقی کند و درجا نزند و سقوط نکند.

به عبارت دیگر در جامعه هضم و همرنگ جماعت نشود. برای خود موضع داشته باشد و بتواند جایگاه خودش را پیدا کند.

جلسات قبل عواملی را در این باره بر شمردیم.

امشب بحث مان را تحت عنوان «دشمن و حربه های دشمن» ادامه می دهیم؛ چرا که دشمن مانع رشد است و می خواهد انسان سقوط کند؛ قرآن می فرماید:

﴿اسْتَحْوَذَ عَلَيهِمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ (1)

شیطان بر آنان مسلّط شده و یاد خدا را از خاطر آن ها برده؛ آنان حزب شیطانند! بدانید حزب شیطان زیان کارانند!

ص: 247


1- مجادله ، 19

این را امام حسین علیه السلام فرمود و اصل آن هم آیه قرآن است. (1)

هدف دشمن این است که انسان اول رکود و بعد سقوط داشته باشد.

در یک کلمه می خواهد مانع رشد و ترقی شود. البته دشمن هیچ وقت نمی گوید: من می خواهم این کار را بکنم:

﴿وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ ﴾ (2)

و هنگامی که به آنان گفته شود: (در زمین فساد نکنید» می گویند: «ما فقط اصلاح کننده ایم»!

جالب این جاست که فرعون می گفت:

﴿قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكُمْ إِلا سَبِيلَ الرَّشَاد ﴾ (3)

فرعون گفت: «من جز آن چه را معتقدم به شما ارائه نمی دهم، و شما را جز به راه صحیح راهنمایی نمی کنم!

من شما را به راه رشد می برم. البته مشخص بود فرعون چه می کند!!

پس تشخیص این که دشمن با چه حربه ای وارد می شود خیلی مهم است. امروز هم اگر در دنیا نگاه کنید می بینید که مثلاً کشتار مردم مظلوم را می گویند حقوق بشر فساد را می گویند سند 2030 برای هر چیزی یک اسمی می گذارند؛ زیرا اگر غیر از این باشد طبیعتاً نمی توانند اهداف شان را پیاده کنند.

دشمن شناسی در قرآن

1.شيطان

قرآن کریم چند مورد را معرفی کرده است: اولین مورد شیطان است که قرآن

ص: 248


1- موسوعة كلمات الامام الحسين، ص 425؛ تاریخ امام حسین (علیه السلام) ، ج 3، ص 329.
2- بقره ، 11
3- غافر، 29

درباره اش می فرماید

﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً﴾ (1)

البتّه شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانید

این دشمن مسلّم و قسم خورده است.

2.كافر

دومین دشمنی که قرآن معرفی می کند، کافر است:

﴿إِنَّ الْكَافِرِينَ كَانُوا لَكُمْ عَدُوّاً مُبِيناً﴾ (2)

،کافران برای شما دشمن آشکاری هستند.

البته همه کافرها دشمن نیستند آن کافری که می خواهد شما را از دین خارج .کند. بعضی کافرها ممکن است کاری به کار شما نداشته باشند.

3.منافقين

سومین دشمنی که قرآن معرفی می کند منافقین است.

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْجِبُكَ قَوْلُهُ فى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اَللّهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ اَلْخِصامِ ﴾ (3)

و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان در زندگی دنیا مایه اعجاب تو می شود؛ در ظاهر اظهار محبت شدید می کنند و خدا را بر آن چه در دل دارند گواه می گیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسخت ترین دشمنانند

ص: 249


1- فاطر، 6
2- نساء ، 101
3- بقره ، 204

4.يهود

چهارمین دشمنی که قرآن معرفی می کند یهود است.

﴿ لَتَجدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾ (1)

به طور مسلّم دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت.

با این حساب اگر انسان دشمن را نشناسد، یک خطر است و سقوط می کند. اگر دشمن را دوست بپندارد به مراتب ضرر و خطرش بیش تر است. قرآن می فرماید:

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید

اگر دشمن را دوست پنداشتید در واقع خطرش بیش تر است.

شیطان را به سادگی می توان شناخت و همین طور کافر و منافق را.

5.برخی از همسر و فرزندان

پنجمین دشمنی که قرآن معرفی می کند همسر و فرزندان است.

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوّاً لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا فَإِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِيم﴾ (3)

ای کسانی که ایمان آورده اید! بعضی از همسران و فرزندان تان دشمنان شما هستند از آن ها بر حذر باشید؛ و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خدا شما را می بخشد)؛ چرا که خداوند بخشنده و مهربان است!

ص: 250


1- مائده ، 82 .
2- ممتحنه، 1
3- تغابن، 14

گاهی همسر و فرزندان، دشمن شماست این طور است که تشخیص دشمن و حربه های دشمن سخت می شود نُه تا سوره قرآن با بحث دشمن شناسی شروع می شود

1.سوره ممتحنه

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوَى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ﴾ (1)

ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید

2.سوره کافرون:

﴿قُلْ يا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾ (2)

بگو ای کافران

3. سوره منافقون

﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ ﴾ (3)

هنگامی که منافقان نزد تو آیند.

4. سوره مسد

﴿تَبَّتْ يَدا أبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ ﴾؛ (4)

بریده باد هر دو دست ابولهب (و مرگ بر او باد)!

امام باقر علیه السلام فرمود یک چهارم آیات قرآن راجع به دشمن است؛

﴿نَزَلَ الْقُرْآنُ أَرْبَعَةَ أَرْبَاعٍ رُبُعٌ فِينَا وَ رُبُعُ فِي عَدُوِّنَا وَ رُبُعٌ سُنَنٌ وَ أَمْثَالٌ وَ رُبع

ص: 251


1- ممتحنه، 1
2- کافرون، 1
3- منافقون ، 1
4- مسد، 1

فَرَائِضُ وَ أَحْكَام﴾ (1)

قرآن بر چهار بخش نازل گردیده است يك چهارم درباره ما و يك چهارم در باره دشمن ما و يك چهارم سنن و امثال و يك چهارم فرائض و احكام است.

شش هزار و شش صد و شصت و شش آیه داریم یک چهارمش راجع به ما اهل بیت علیهم السلام است، حالا مستقیم یا غیر مستقیم یک چهارم اش راجع به دشمنان ماست، و لذا یکی از هنرهای مؤمن در دنیا این است که دشمن را بشناسد.

به امام صادق علیه السلام گفتند: چرا این قدر بنی امیه مردم را راحت تحت سیطره خودشان آورده بودند؟ چرا این قدر راحت به حرف معاویه گوش می دادند؟ فرمود:

﴿إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَظْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يَظْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَى إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيهِ لَم يعْرِفُوه﴾ (2)

همانا بنی امیه برای مردم تعلیم ایمان را آزاد گذاردند و تعلیم شرك را آزاد نگذاردند؛ زیرا اگر مردم را بر آن وادار می کردند آن را نمی پذیرفتند.

بنی امیه با ایمان مردم کاری نداشتند؛ اصلا خود معاویه امام جماعت بود، هفتاد هزار مسجد و منبر در سراسر عراق و شام بود؛ امیر الحاج بود. امام صادق علیه السلام فرمود: با ایمان مردم کاری نداشتند اما نمی گذاشتند مردم شرک را یاد بگیرند و طاغوت را بشناسند. این که قرآن می گوید:

﴿ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يؤْمِنْ بِاللهِ فقد اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَ اِنْفِصامَ لَها وَ اَللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾ (3)

بنابراین، کسی که به طاغوت (بت و شیطان و هر موجود دیگر) کافر شود و

ص: 252


1- الكافي، ج 2، ص 628 ؛ بحار الانوار، ج 89 ، ص 74؛ مجمع البحرين، ج1، ص 337
2- الكافي، ج 2، ص 415؛ الفصول المهمة في اصول الائمه ، ج1، ص 474.
3- بقره ، 256

به خدا ایمان آورد به دستگیره محکمی چنگ زده است که گسستن برای آن نیست و خداوند، شنوا و داناست.

﴿يؤمن بالله﴾ تنها به درد نمی خورد باید طاغوت را شناخت. چطور شما می خواهید کفر با طاغوت پیدا کنید؟ لذا در اسلام تولی و حب کافی نیست. امام علیه السلام فرمود:

﴿هَلِ اَلدِّینُ إِلاَّ اَلْحُبُّ ؟﴾ (1)

آیا حقیقت ،دین جز محبت و دوستی چیز دگری است؟

هم حب باید باشد و هم بغض هم تولی باید باشد و هم تبری. شما اگر سوره توبه را نگاه کنید می بینید که این سوره آن قدر تند است که بسم الله را هم ندارد و با برائت شروع می شود در این سوره جایی برای رحمانیت خداوند ندارد و تنها سوره بدون بسم الله قرآن است

ص: 253


1- ﴿وَ عَنْ بُرَيدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِى قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ قَادِمٌ مِنْ خُرَاسَانَ مَاشِياً فَأَخْرَجَ رِجْلَيْهِ وَ قَدْ تَغَلَّفَتَا وَ قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ مَا جَاءَنِي مِنْ حَيثُ جِئْتُ إِلَّا حُبُّكُمْ أَهْلَ الْبَيتِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ اللَّهِ لَوْ أَحَبَّنَا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللَّهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ الْآيَةَ وَ قَالَ يَحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيهِمْ وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُب﴾ ؛ برید بن معاویه عجلی» - یکی از اوتاد زمین و از اعلام دین می گوید: در نزد امام باقر علیه السلام بودم مردی از خراسان با پای پیاده به محضرش آمد و پاهایش را - که پوست انداخته بود - از کفش بیرون آورد و گفت: به خدا جز دوستی شما اهل بیت هیچ عاملی مرا از راه دور به این جا نیاورده است امام فرمود: به خدا اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند او را با ما محشور می کند و آیا دین چیزی جز محبت است؟ خداوند می فرماید: [ای پیامبر] بگو: اگر خدا را دوست می دارید، مرا پیروی کنید تا خدا دوست تان دارد و خداوند فرمود: کسانی را که به سوی آن ها مهاجرت می کنند دوست دارند و آیا ،دین غیر از محبت است ؟ (مستدرک الوسائل، ج 12، ص219؛ بحارالانوار، ج27، ص95؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص127). المحاسن، ج1، ص 263 .

حربه های دشمن

اشاره

من ده حربه دشمن را یاد داشت کرده ام و برای شما می گویم. برای این که کلی گویی نکرده باشم مقداری در موضوعات ریز می شوم تا بدانیم دشمن چه می کند تا مردم را از رشد باز دارد و به مسیر نادرست ببرد.

اگر این ها را بشناسیم و به جوانان مان آموزش دهیم، می توانیم از این خطرات برحذر باشیم

1.هزینه کردن برای انحراف دیگران

اولین حربه دشمن هزینه کردن در کار خودش می باشد قرآن می فرماید:

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَينْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يغَلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ﴾ (1)

آن ها که کافر شدند، اموال شان را برای بازداشتن (مردم) از راه خدا خرج کنند؛ آنان این اموال را (که برای به دست آوردنش زحمت کشیده اند در این راه) مصرف می کنند امّا مایۀ حسرت و اندوه شان خواهد شد؛ و سپس شکست خواهند خورد؛ و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد.

شیوه و روش دشمن این است که برای کار خودش هزینه می.کند راه مقابله با آن چیست؟ این که شما هم در راه خدا انفاق کنید.

مسجد ضرار

اشاره

مقابل مسجد قبا، مسجدی ساخته شد که قرآن نام آن را مسجد ضرار .گذاشت منافقین خیلی هزینه کردند. بعضی از زنان منافقین طلاهای شان را

ص: 254


1- انفال ، 36 .

فروختند حنظله که یکی از این افراد است و مرتد شد تمام اموالش را در این راه داد. ابو عامر که مرد شماره دو منافقین است تمام ثروتش را داد. وقتی مسجدی مرکز ضرر می شود خداوند دستور می دهد که خرابش کنید (1)

الان برخی از افرادی که در بعضی جریان ها دستگیر شدند، صاحب هیئت و مجلس بودند و برای امام حسین علیه السلام عزاداری هم می گرفتند، اکنون معلوم شده که در یک جریان اختلاس مالی سنگین بوده اند؛ یعنی شهرام جزائری اول برای مسجد پول داد خیلی از افراد فریب خوردند و این پول را گرفتند و کار به جایی رسید که می دانید.

برخی اصلاً می آیند خدمت مرجع تقلید و وجوهات شان را هم می دهند

الان هم بعضی از این جریان ها از همین قماش.اند یعنی روضه امام حسین علیه السلام برایشان پوششی بوده تا کار خودشان را انجام دهند.

مسجد ضرار پوششی بود برای این که مسجد قبا را کم اهمیت جلوه دهند.

الان وهابی ها و آمریکایی ها برای شیک ترین مساجد و بهترین مبلغین هزینه می کنند. آمار طلاب وهابی ده ها برابر طلاب شیعه است. در خود پاکستان آمارشان میلیونی است. آن ها تبلیغ و ترویج می کنند. طلاب شان را به کشورهای مختلف می فرستند. آن وقت شیعه بر سر این موضوع دعوا می کند که چرا یک جایی مدرسه ساخته شده است. اگر شما به مدارس مراکز و اماکن و امکاناتی که وهابیت دارد، نگاهی بیندازید، متوجه حجم عظیم تبلیغات و هزینه های آن ها می شوید. آن ها در بعضی از کشورها مثل مالزی شهرک های حوزوی دارند. مسجدهایی در کشورهای مختلف دنیا ساخته اند که قابل مقایسه با مساجد ما نیست. در یکی از مساجدی که این ها در سوئد ساخته بودند و من برای تبلیغ

ص: 255


1- توبه ، 107

رفتم، هزینه های سنگینی پرداخته شده بود در حالی که ما یک جای ساده ای را گرفته بودیم.

با همه این ها ما گاهی برایمان سخت است که برای دین هزینه کنیم. یکی از حربه های دشمن این است که برای انحراف هزینه کند می دانید آن ها چند شبکه ماهواره ای دارند؟ ده ها و صدها شبکه وهابی وجود دارد که تبلیغات ضد شیعه و تبلیغات وهابیت و تبلیغات مسیحیت و تبلیغات ضد اسلام می کنند. از سایت های فراوانی برای تبلیغات استفاده می کنند مسلّم است که این ها دل شان برای اسلام و برای مسلمانان و برای مردم نمی سوزد این ها سوخت هواپیما را در قبال پرداخت پول هم به ما نمی دهند. از دادن دارو برای بچه های ما نیز خودداری می کنند ولی به سادگی و با کم ترین هزینه فضای مجازی را در اختیار شما گذاشته اند.

این که مکرر می گویند: ما قصد جنگ نداریم؛ چون دیگر راه نظامی راه گشا نیست. در جنگ ایران و عراق جواب نداد و در جنگ یمن هم جوابی نگرفتند. آن ها حریف حزب الله نشدند در عراق که این همه هزینه کردند، باز نتوانستند و از دست شان خارج شد.

ما هم باید هزینه کنیم. اکنون همه وقف های ما روی روضه است. البته بسیار خوب هم است. اما برای کارهای فرهنگی و برای انتشار کتاب، کار زیادی انجام نمی شود. الآن تیراژ بعض کتاب ها به صد یا پنجاه رسیده است. اصلاً کسی به دلیل بالا بودن قیمت ها جرئت نمی کند چاپ کند

وقتی محرم می شود کتاب را بین هیئت توزیع کنند در عید غدیر می شود به جای هزار تومنی یا چند هزار تومنی کتاب درباره غدیر بدهند.

کار فرهنگی نیاز است. دشمن بسیار هزینه می کند. این صریح قرآن است. در سوره انفال می فرماید:

ص: 256

﴿إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا ينْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِيصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ ﴾ (1)

بیگمان کسانی که کفر ورزیدند اموال خود را خرج می کنند تا [ مردم را] از راه خدا بازدارند

در کربلا سی هزار نفر هزینه خیلی سنگینی دارد. حتی هزینه غذای شان هم هنگفت بود؛ چه برسد به هزینه اسب و چادر و...

تمام این هزینه را تأمین کردند برای این که امام حسین علیه السلام را از میان بردارند.

البته خداوند جمله ای فرموده است که مقداری ما را آرام می کند می فرماید:

﴿و ثُمَّ تَكُونُ عَلَيهِمْ حَسْرَةٌ﴾ (2)

و آن گاه حسرتی بر آنان خواهد گشت

خداوند کاری می کند که برای پول هایی که خرج کرده اند، حسرت بخورند. ترامپ گفت ما میلیاردها دلار در خاورمیانه هزینه کرده ایم ولی چیزی نصیب مان نشد.

این همه هزینه کردند و این وضع عراق است چه کسی از این قضیه سود برد؟ این وعده خداست. ولی به این معنا نیست که ما بنشینیم و تماشا کنیم

امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ كَانَ فِينَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللهُ﴾ (3)

کسی که آرزوی شهید شدن و جان بازی در راه ما و سعادت ابدی را دارد با ما رفیق شود که با خواست خدا فردا روانه خواهیم شد.

شعار امام این است که: بذل کنید و هزینه کنید و قدم پیش بگذارید. چرا که

ص: 257


1- انفال ، 36
2- انفال ، 36
3- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 86 ؛ اللهوف، ص 61 ؛ مثیر الاحزان، ص 41 .

اگر برای دین هزینه نکنید دشمن هزینه می.کند

گاهی دشمن حدیث جعل می کند و این یک روش دینی است. یکی از آقایان به نام هاشم معروف حسنی کتابی تحت عنوان «اخبار و آثار ساختگی» نوشته .است. اگر چه این کتاب نقدهای فراوانی هم دارد ولی این کتاب مواردی را از داستان سراها نقل می کند؛ از این هایی که می نشستند و می بافتند و به اسم دین به خورد مردم می دادند

شهید مطهری رحمه الله هم در کتاب هایش دارد که حتی به اسم روضه ابی عبدالله علیه السلام دروغ می گویند و به دین لطمه می زنند.

دشمن در این زمینه هزینه های هنگفتی می کند؛ سمره بن جندب چهارصد هزار گرفت که بگوید: این آیه که درباره حضرت علی علیه السلام است، درباره ابن ملجم است؛ در شبی که حضرت امیر به جای پیامبر صلی الله علیه و اله خوابید تا حضرت بتواند هجرت کند این آیه نازل شد:

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾ (1)

بعضی از مردم (با ایمان و فداکار همچون علی علیه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر صلی الله علیه و اله خود را به خاطر خشنودی خدا می فروشند؛ و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.

از طرفی آیه ای را که درباره منافقین است به علی بن ابیطالب علیهما السلام نسب داد (2)

ص: 258


1- بقره ، 207
2- ﴿قَالَ أَبُو جَعْفَرِ الْإِسْكَافِي وَ رُوِى أَنَّ مُعَاوِيةَ بَذَلَ لِسَمُرَةَ بْنِ جُنْدَبٍ مِائَةَ أَلْفِ دِرْهَمٍ حَتَّى يَرْوِي أَنَّ هَذِهِ الْآيَةَ نَزَلَتْ فِي عَلى علیه السلام وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيا وَ يَشْهِدُ اللهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ اَلدُّ الْخِصام وَ إِذا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيفْسِدَ فِيها وَ يَهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللهُ لا يُحِبُّ الْفَسَادَ وَ أَنَّ الْآيَةَ الثَّانِيةَ نَزَلَتْ فِي ابْنِ مُلْجَمٍ وَ هِي وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ فَلَمْ يَقْبَلْ فَبَذَلَ لَهُ مِائَتَى أَلْفِ دِرْهَمٍ فَلَمْ يُقْبَلْ فَبَذَلَ لَهُ ثَلَاثَمِائَةِ أَلْفِ فَلَمْ يَقْبَلْ فَبَذَلَ أَرْبَعَمِائَةٍ فَقَبِلَ وَ رَوَى ذَلِكَ﴾ ؛ ابو جعفر اسکافی که معاویه صد هزار درهم به سمرة بن جندب داد که حدیثی وضع کند که در شأن علی بن ابی طالب عله السلام نازل شده است این آیه ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِى الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يشْهِدُ اللهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ الدُّ الْخِصامِ وَ إِذَا تَوَلَّى سَعى فِي الْأَرْضِ لِيفْسِدَ فِيهَا وَ يَهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لَا يَحِبُّ الْفَسَادَ﴾، و در شأن ابن ملجم - عليه اللعنة - نازل شده است این آیه ﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللهِ﴾؛ پس سمره قبول نکرد که این حدیث را وضع کند؛ پس دویست هزار درهم فرستاد و او قبول نکرد؛ پس سیصد هزار درهم فرستاد و او قبول نکرد؛ پس چهار صد هزار درهم فرستاد و او قبول کرد. (بحارالانوار، ج 33 ، ص 215؛ الغارات ، ج 2، ص 840؛ شواهد التنزيل، ج1، ص131).

2.ترویج فرهنگ ابتذال

دومین حربه دشمن، ترویج فرهنگ ابتذال است پیامبر خدا صلی الله علیه و آله قرآن را آورد وحتی یک لغو در آن نیست قرآن کلام خداست و تبیان است:

﴿وَ لا رَطب ٍ وَ لا يابِس ٍ إِلّا فِي كِتاب ٍ مُبِين ٍ﴾ (1)

و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد جز این که در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است.

بخش عمده قرآن داستان است. داستان های حضرت یوسف و ابراهيم و ...

نضر بن حارث

اشاره

شخص کافری به نام نضر بن حارث از مکه به کشورهای خاورمیانه از جمله ایران سفر کرد و داستان های معروف آن کشورها را یاد گرفت و به مکه برگشت اعلام کرد بیایید من برای تان داستان های زیبا .بگویم شروع کرد به داستان های لغو و بیهوده گفتن این آیه نازل شد: (2)

﴿وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَ

ص: 259


1- انعام ، 59
2- وقعة الطف، ص 5 .

يتَّخِذَهَا هُزُواً أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ﴾ (1)

و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند؛ برای آنان عذابی خوارکننده است!

بعضى حديث لهو در مقابل قرآن آوردند تا با افسانه گویی و داستان سرایی مردم را از راه خدا باز دارند.

آقایان عزیز و خانم های گرامی! امروزه زمانی بحث بر سر این بود که استفاده از ماهواره را آزاد کنند یا نه الان دیگر آزاد کرده اند و کاری ندارند دلیلش هم این است که اگر ما جلوی ماهواره را بگیریم با اینترنت چه کنیم؟

متأسفانه الان اگر یک بچه ده دوازده ساله اینترنت داشته باشد، از همه مسائل سر در می آورد جنسی ترین و حساس ترین مسائل را می بیند. الان این گونه نیست که بچه ها و جوانان و نوجوانان نتوانند از فیلترها عبور کنند. بلدند و باز می کنند و می شکنند. الان دورانی نیست که ما بتوانیم جلوی این طور چیزها را بگیریم. خیلی راحت مبتذل ترین عکس ها و بدترین روابط جنسی در فضای مجازی است و امروز دشمن روی شبکه های ماهواره ای و اینترنت هزینه سنگینی می کند. بحث روابط جنسی که الان متأسفانه بخشی از آن به تغییر جنسیت در بعضی جوان ها منجر شده و بخشی هم به روابط با محارم کشیده شده است. این فضای روابط جنسی حرام در هیچ زمان به اندازه امروز باز نبوده است. خیلی راحت خود مسئولین می گویند: 120 میلیون خط تلفن همراه دست مردم است؛ یعنی چهل میلیون بالاتراز جمعیت کل کشور

چه باید کرد؟ اگر ما با همین منبرها و روضه ها و با همین محرم و صفرها

ص: 260


1- لقمان، 6

اعتقادات مردم را تقویت نکنیم از دست می روند خودشان می گویند:60٪ مردم ماهواره دارند البته در قم کمتر است و می دانید ماهواره گاهی تا 2000 شبکه را می گیرد.

هر چه بگویید و هر چه فکر کنید و هرچه از بدترین القاء اعتقادات و شبهه های مختلف تا بدترین روابط در ماهواره وجود دارد. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿يأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ الصَّابِرُ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ كَالْقَابِض عَلَى الْجُمْرَةِ﴾. (1)

بر مردم زمانی می آید که اگر کسی بردین خود شکیبا باشد مانند کسی است که آتش در کف گرفته است.

واقعاً دین داری در آخر الزمان مثل آتش در کف دست نگاه داشتن است.

کم تر روزی است که ما تماسی نداشته باشیم یا نام های به دست مان نرسد که در آن مادری بگوید: جوان من نماز نمی خواند یا دختر من دین اسلام را کنار گذاشته و فلان مذهب را انتخاب کرده است. دشمن خیلی کار می کند ما یک هزارم آن را هم کار نمی کنیم.

البته بارها گفته ایم: این منبرها این اعتکاف، این عرفه، این اربعین، ضد حمله و دفاع بسیار قوی برای مقابله با دشمن است. واقعاً اگر این ها نبود، همه چیز از دست رفته بود بدانید دومین حربه ،دشمن گسترش ابتذال است.

الان می گویند: در ماشین روسری های تان را بردارید. روز سفید همه بی حجاب شوید شال ها باید این طور باشد. در پارک ها روسری تان را بردارید. روی نوع شلوار نوع لباس و نوع مانتو هم نظر می دهند.

نظارت هم در کشور کم است. متأسفانه حرف زیاد است، اما عمل نیست. حجاب و عفاف در این مملکت قانون دارد و بی حجابی جرم است. این کشور

ص: 261


1- بحارالانوار، ج 22 ، ص 454؛ جامع الاخبار، ص 130.

اسلامی است. فکر کنیم شرعی هم نیست مثل کمربند ایمنی که می بندیم. مگر تا حالا کسی گفته کجای قرآن آمده که کمربند ایمنی ببنیدیم؟ قانون گفته و شما هم می بندید.

اگر بگویید بی حجابی در ماشین عیب ندارد و در پارک همین طور و ... آهسته آهسته جامعه به سمت بی حجابی می رود؛ نه بدحجابی آن وقت نمی شود کنترل کرد.

امروز صبح تهران منبر .داشتم به فردی که همراه من بود گفتم نگاه کن. زنان چادری موج می زنند من در قم چنین مجلسی ندیده بودم. شاید ده مجلس کنار هم که یکی از آن ها آقای انصاریان بود و یکی من بودم. در خیابان همه جمعیت چادری بودند آن هم هفت صبح جمعه جمعه من این جمعیت را در حرم هم ندیده بودم. جالب است آن مسجد هدایت که خیابان های اطرافش وضعیت مناسبی از لحاظ حجاب ندارند.

درباره منبر پرسیدم: گفت: منبر ساعت 9 است. گفتم: این ها دو ساعت قبل می آیند تا ساعت 9 آقای انصاریان منبر بروند! پس این گونه هم است. نباید مأیوس بود ولی در یک جعبه سیب اگر یک سیب لک داشته باشد، خودش را نشان می دهد. در یک ساختمان اگر یک ستون خراب ،باشد خودش را نشان می دهد.

وقتی نزد بلعم باعورا آمدند که با لشکر موسی علیه السلام چه کنیم؟ گفت: دختران تان را آرایش کنید و در لشکر موسی علیه السلام در معرض نمایش قرار دهید. جنگ تمام می شود. (1)

حکومت عثمانی با 800 سال سابقه چطور از هم پاشید؟ با ابتذال؛ آثار این ابتذال امروز در ترکیه است. البته بعضی از ایرانی های ما به مراتب از ترک ها بدترند

ص: 262


1- بحار الانوار، ج13، ص 373.

و صدای مردم ترکیه از ابتذال چنین ایرانی هایی درآمده و شکایت کرده اند. بعضی از مردم ترکیه به قم نامه نوشته اند که بعضی ایرانی ها در استانبول و وان و ... به صورت عریان می آیند. این چه وضعی است؟ آن جا که لائیک هستند، صدای شان در آمده است.

من به یکی از آن هایی که نامه نوشتند گفتم این ها نماینده کشور ما نیستند. این ها اصلاً برای همین کارها به ترکیه می آیند.

انسان شرمنده می.شود بعضی از پوشش هایی که مسافران ایرانی در کشورهای اطراف ما دارند کاملاً مسلمانان همسایه ما را مأیوس می کند

بلعم باعورا فهمید و از این راه جلو آمد. شوخی نیست. بر صیصای عابد با هفتاد سال عبادت را با همین حربه زمین زدند خود غربی ها امروز وا مانده اند و در سلامت نظام خانواده گیر کرده اند. اگر ابتذال در جامعه زیاد شد، خانواده از هم می پاشد

همین خبرهایی که می شنوید و پرونده هایی که در این زمینه وجود دارد را نگاه کنید. آدم بعضی اوقات تحملش را از دست می دهد چه تجاوزها و چه اتفاقات زشتی رخ می دهد!! همه این ها از همین فیلم ها به وجود می آید. وقتی از قربانیان این حوادث سؤال کنید، می گویند این فیلم را دیدم و تحریک شدم و آن داستان را خواندم و تحریک شدم در گوشی همراهم عکسی را دیدم و .... این ها خطرناک است. مواظب باشیم.

من نمی گویم جلوی فرزندت را بگیر و موبایلش را مخفی کن. نه؛ باید آموزش داد. ما در لبنان حزب الله داریم آن جا هم همه چیز آزاد است. اصلاً مسیحی ها آن جا آن جا زندگی می کنند بد حجابی است و ماهواره است. اما چطور توانسته اند این جوان ها را با این تدین پرورش دهند؟ آن هم در محیطی که این قدر آزاد است!

ابوالفرج اصفهانی فردی است که کتاب های فراوانی دارد. او کتابی هم به

ص: 263

نام «الأغانی» دارد که درباره موسیقی است. در این کتاب نوشته است که: در زمان امام سجاد علیه السلام بعد از کربلا کارناوال های موسیقی به مدینه می آمدند. آن شهری که همیشه در آن صدای قرآن بلند بود حال محل جولان رقاصه ها و مجالس مختلط شده بود.

داستانی را در این کتاب ذکر کرده است یک جوانی داشت در کوچه های مدينه ترانه می خواند پیرمردی از بالای بلندی صدایش زد و گفت: این ترانه را اشتباه می خوانی. صحیحش این است. گفت تو از کجا می دانی؟ گفت: ما هم می دانیم. جوان گفت: اسمش چیست؟ پیرمرد اسمش را گفت. جوان گفت: پس من می روم تا این موضوع را به همه بگویم گفت: نه نه . مبادا جایی بگویی.

این داستان می گوید حتی پیرمردها شعرهای موسیقی جوان ها را تصحیح می کردند در الأغانی آمده است کار به جایی کشید که نه علما منع کردند و نه عباد اعتراضی نمودند.

3.شبهه افکنی

سومین حربه دشمن شبهه افکنی است قرآن می فرماید:

﴿وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِل وَ تَكْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ ﴾ (1)

و حق را با باطل نیامیزید! و حقیقت را با این که می دانید کتمان نکنید!

شبهه را به این خاطر شبهه می گویند چون شبیه حق است؛ یعنی مثل سراب است. سراب شبیه آب است. برای همین آدم فریب می خورد. فکر می کند که آب است جلو می رود می بیند خبری نیست.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام در «نهج البلاغه» می فرماید:

ص: 264


1- بقره ، 42

﴿إِنَّمَا سُمِّیَتِ اَلشُّبْهَهُ شُبْهَهً لِأَنَّهَا تَشْبَهُ اَلْحَقَّ﴾ (1)

از آن رو شبهه را شبهه نامیده اند که به حق شبیه و همانند است.

شبهه، شبهه نامیده شده است؛ زیرا رنگ حق به او می دهند. این ها که در كربلا جمع شدند اول امام حسین علیه السلام را کافر خواندند و بعد ایشان را به شهادت رسانند و گرنه این کار را نمی کردند اول گفتند حسین علیه السلام از دین خارج شده و بر یزید که امیرالمؤمنین است شورش کرده است. پس مرتد است. اول مسلم بن عقیل علیهما السلام را مرتد کردند و بعد از بالای دارالاماره پایین انداختند شبهه افکنی که الان در واقع به اشکال مختلف در تمام چیزها وجود دارد و بر همه امور سایه افکنده است، دشمن بزرگی برای ماست.

خدا شهید مطهری رحمه الله را رحمت کند که فرمود دین برای همه شبهات پاسخ دارد. ممکن است من سوادم کم باشد و بلد نباشم. من اگر جواب شما را بلد نبودم، اشکال از دین نیست. اگر پزشک درمان شما را تشخیص نداد، اشکال از علم پزشکی نیست بلکه اشکال از فرد پزشک است. یا این که او متخصص نیست. مثلاً: اگر فردی مشکل کلیه دارد و نزد پزشک عمومی برود، مشکلش برطرف نمی شود. خود آن پزشک هم می گوید این کار من نیست. در حوزه هم ما آخوند عمومی داریم و آخوند متخصص. الان اگر در بعضی رشته ها شما از من سؤال کنید من بلد نیستم و کار نکردم یکی در حوزه فقه وارد شده است و دیگری به تفسیر مسلط است. یکی در حوزه استشراق تبحر دارد و دیگری در رشته دیگر.

شبهه افکنی یکی از حرب های قوی دشمن است از اول تاریخ شبهات فراوانی وجود داشته است. بنیانگذار شبهه خود شیطان است که گفت: من به آدم سجده نمی کنم. من بهتر از آدم هستم من از آتشم و او از خاک. (2) او به خیال

ص: 265


1- نهج البلاغه، خطبه 38.
2- اعراف، 12؛ ص76

خودش یک چیز محکمه پسند درست کرد این شبهه ها گاهی برای متدینین هم پیش می آمده است.

جابر بن عبدالله انصاری

اشاره

جابر بن عبدالله انصاری که معروف است و زیارت اربعین، زیارتی است که جابر برای اول بار انجام داده است. او شخصیت مهمی است و هفت معصوم را دیده است. اما ببینید چگونه جو را درست کردند که در مکه مقابل امام حسین علیه السلام آمده و می گوید: یابن رسول الله ! چرا شما مثل برادرتان امام حسن علیه السلام صلح نمی کنید؟ مگر اشکال داشت که او صلح کرد؟ مگر او امام نبود؟ مگر او راشد نبود؟ مگر او حق نبود؟ امام فرمود:

«يَا جَابِرُ! قَدْ فَعَلَ أَخِي ذَلِكَ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ، وَ إِنِّي أَيْضاً أَفْعَلُ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ» (1)

برادرم به فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله صلح کرد و من هم به فرمان خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله می جنگم.

مگر پیامبر خدا صلى الله عليه و سلم نفرمود:

﴿الحَسَنُ وَ الحُسَينُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ فَعَدَا﴾ (2)

فرمود این دو فرزندم (حسن و حسین علیهما السلام) امام هستند؛ اگر چه نشسته و یا روی پا باشند.

بعد فرمود: ای جابر می خواهی تصرفی بکنم تا ببینی پیامبر صلی الله علیه و اله را که می گوید: کار من درست است و خیالت راحت شود؟ یک لحظه ابی عبدالله صلی الله علیه و اله دستش را بالا برد و جابر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیر المؤمنین علیه السلام را دیدم. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

ص: 266


1- الثاقب فى المناقب، ص 322
2- علل الشرائع، ج1، ص211؛ تفسیر الصافی، ج 4، ص193؛ بحارالانوار، ج 35 ، ص 266

جابر! کار حسینم به اذن خداست. نمی گویم که جابر معترض بود. او فقط پرسش داشت. اما گاهی این قدر دائره شبهات زیاد می شود که خواص هم ممکن است به اشتباه بیفتند. یکی از کارهای دشمن الان شبهه افکنی است که در فضاهای مجازی یک روز می گوید: فلان دعا مشکل دارد و روز دیگر می گوید: حدیث فلان، مشکوک است.

این دشمنان اصل دین و اهل بیت علیهم السلام را قبول ندارند و گرنه با حضرت رقیه علیها السلام و زیارت عاشورا و حدیث کسا و زیارت جامعه مشکل ندارند. حالا این زیارت سند دارد یا ندارد باید در حوزه ها بحث شود دشمن با اصل مشکل دارد و می گوید: اصلاً دین نباشد.

4.ايجاد يأس و نااميدى

چهارمین حربه دشمن ایجاد یأس و ناامیدی است. یأس موتور حرکت انسان را خاموش می کند ،امید محرک انسان است. قرآن می فرماید:

﴿فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ اَحَداً ﴾ (1)

پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شريك نكند!

هر کس در زندگی خود امید داشته باشد پس عمل نیکو انجام دهد. رجا و امید سرمایه است. در دعای کمیل هم می گوییم:

﴿اِرْحَمْ مَنْ رَأسُ مالِهِ الرَّجاءُ﴾؛ (2)

به کسی که سرمایه اش امید به توست رحم کن.

ص: 267


1- كهف ، 110
2- مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص 361

يأس صفت کفار است. بیش از سی سال یوسف علیه السلام گم شد. یعقوب علیه السلام فریاد می زد:

﴿يا بَنِي اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لا تَيَأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا ييأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ ﴾ (1)

پسرانم! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید؛ و از رحمت خدا مأیوس نشوید؛ که تنها گروه ،کافران از رحمت خدا مأیوس می شوند!

الان در بحث مهدویت شبهه وارد می کنند که هزار سال گذشته است یا در بحث دعا یا در بحث معجزه همین طور همیشه دشمن دنبال مواردی است که ناامیدی ایجاد کند و این یک خطر جدی است.

این ها از حربه های کلیدی دشمن است. باید دشمن را شناخت؛ زیرا دشمن شناسی هنر است. شما تا «لااله» را نشناسید، «الله» را نمی شناسید. از این رو اول نمی گوید: الله؛ می گوید لااله الا الله . اول باید اله ها را کنار بزنی تا الله را بشناسی. قرآن هم مقدم کرده است.

﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللهِ﴾ (2)

قرآن هم همیشه تأکید می کند و ائمه علیهم السلام هم همین طور. در زیارت نامه ها هم می گوییم:

﴿حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ﴾؛

من در تسلیم و در صلحم با کسی که با شما در صلح است و در جنگم با کسی که با شما در جنگ است.

ما با شماییم نه با دشمنان شما دشمن که فقط شمر نیست. او را که راحت می شود شناخت پس عامل رشد دشمن شناسی .است

ص: 268


1- يوسف ، 87
2- بقره ، 256

دشمن و حربه های دشمن (2)

مقدمه

در جلسات پیشین عرض کردیم که یکی از راه های رشد و ترقی، دشمن شناسی است. مخصوصاً حربه های دشمن و شیوه هایی که به وسیله آن ها سعی می کند مردم را به انحراف بکشاند دشمن دو روش دارد: آشکار و مخفی

خود دشمنان هم دو گونه اند: بعضی خیلی مشخص اند و برخی هم پنهان.

رییس جمهور فعلی آمریکا با قبلی یک تفاوت هایی دارد: یک تفاوتش با قبلی این است که این حرف هایش را شفاف می گوید البته رییس قبلی هم همین بود؛ منتها او با الفاظ بازی می کرد رییس کنونی به راحتی سعودی ها را به گاو تشبیه می کند و راحت می گوید ما بنا داریم چین را زمین بزنیم و راحت می گوید: ما با شما در نبردیم.

از این نوع دشمن کمتر باید ترسید امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:

﴿أَضْعَفُ الْأَعْدَاءِ كَيداً مَنْ أَظْهَرَ عَدَاوَتَه﴾ (1)

ص: 269


1- بحار الأنوار، ج 75 ، ص 377؛ نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ، ص 145؛ اعلام الدين في صفات المؤمنين ص 313 .

کم حیله ترین دشمنان آن است که دشمنی خود را آشکار کند.

می دانید ضعیف ترین دشمن کیست؟ آن که عداوتش را آشکار می کند انسان می فهمد که حرف حساب او چیست. دشمن آشکار می گوید این ها همه کار من است که تحریم می کنم و جلوی تان می ایستم در این صورت تکلیف روشن است.

خطر نفاق

علی علیه السلام فرمود:

﴿أَكْبَرُ الْأَعْدَاءِ أَخْفَاهُمْ مَكِيدَةً﴾؛ (1)

بزرگ ترین دشمن آن است که حیله و دستان سازی خویش را پوشیده تر دارد. آن دشمن که دشمنی اش رو آشکار می کند، ضعیف تر است و به راحتی می شود او را شناخت. اما آن که دشمنی اش را مخفی می کند، بزرگ ترین دشمن است. به همین دلیل هم خطر منافق از مشرک بیش تر است. ما در قرآن کریم نزدیک 300 آیه درباره منافقین و حتی سوره ای به نام منافقین داریم و سوره منافقین از سوره کافرون بزرگ تر است.

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: کار تو سخت تر از من است؛ چون در زمان شما منافق وجود دارد (2) در مقابل پیامبر صلی الله علیه و اله مشرکین بودند که می گفتند:

ص: 270


1- عيون الحكم والمواعظ ، ح 2869
2- ﴿ وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم إِنِّي لَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَا مُشْرِكَاً أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنكِرُون﴾؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من ( علی علیه السلام ) گفت: «من بر امتم از مؤمن و مشرک بیم ندارم؛ زیرا که مؤمن را خدا با ایمانش از زیان رسانی باز می دارد و مشرک را به شرکش سرکوب می کند ولی بر شما از کسانی که در قلب منافق و به زبان عالمند ،بیمناکم که چیزی می گویند که آن را قبول دارید و می پسندید، و کاری می کنند که آن را ناخوش دارید». (نهج البلاغه، نامه 27).

﴿اعْلُ هُبَل﴾؛

«بت هبل بزرگ است».

مسلمان ها هم می گفتند:

﴿اللهُ أَعْلَى وَ أَجَل﴾ (1)

«خداوند بزرگ تر و برتر است».

مرزها مشخص و روشن است. اما در جمل که این طور نبود. در جمل نماز بود؛ احکام بود؛ شریعت بود. عبدالله بن زبیر امام جماعت بود. کعب بن سور مفتی و عالم و مفسر قرآن بود و فریاد می زد:

يا مَعْشَرَ النَّاسِ عَلَيكُمْ أُمَّكُمْ *** فَإِنَّهَا صَلَاتُكُمْ وَ صَوْمُكُمْ

وَ الْحُرْمَةُ الْعُظمى الَّتى تَعُمُّكُمْ *** لا تَفْضَحُوا الْيَوْمَ فِدَاكُمْ قَوْمُكُمْ (2)

ای گروه مردم! بر شما باد به حمایت از مادرتان که او همچون نماز و روزه شماست و مقام محترم عظیمی است که در رأس همه شما است. به امید آن که امروز رسوا نگردید، قوم شما فدای شما باد.

حمایت از عایشه حمایت از نماز و روزه و دین است.

خواجه ربیع

اشاره

یکی از همین افراد خواجه ربیع (ربیع بن خثیم) است که 400 نفر را در صفین جدا کرد و خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و گفت: ما نمی توانیم با مسلمان بجنگیم. ما را به مرز بفرستید. نمی گوییم نمی جنگیم؛ ما را به جنگ کفار بفرستید. (3)

ص: 271


1- شرح نهج البلاغه لابن ابى الحديد، ج 15، ص31
2- بحار الانوار، ج 32، ص179؛ المناقب، ج 3، ص 159؛ تسلية المجالس، ج1، ص399.
3- وقعة صفين، ص 115؛ بحارالانوار، ج 32 ، ص 406

آن که قرآن بر سر نیزه می کند با آن که بت بلند می کند، خیلی فرق می کند.

در احد می گفتند:

﴿إِنَّ لَنا عُزّی ولا عُزّی لَکُمْ﴾؛ (1)

«ما عزی یعنی بت داریم و شما ندارید».

اما در جمل می گفتند: قرآن داریم

از این رو حضرت امیر علیه السلام در صفین در مقابل کسانی که صفین را به نقد کشیدند، می فرماید: این قرآن ترجمان می خواهد؛ و گرنه خودش که کتابی بین دو جلد است.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

﴿لَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَدُوّاً وَ إِنْ ضَعُف﴾؛ (2)

دشمن را كوچك مشمارید و اگر چه ضعیف باشد.

هیچ وقت دشمن را کوچک نشمارید هر چند ضعیف باشد امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه به مالک اشتر می فرماید:

﴿وَ لَكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِنْ عَدُوّكَ بَعْدَ صُلْحِه﴾؛ (3)

لیکن زنهار! زنهار! از دشمن خود پس از آشتی بپرهیز

وقتی دشمن پای قرارداد را امضا کرد بیش تر باید ترسید؛ زیرا دروغ می گوید. امضا می کند؛ ولی وفادار نیست

در صلح حدیبیه ده سال با پیامبر صلی الله علیه و آله معاهده نوشتند. دو سال بعد نقض کردند و عمل نکردند. حضرت مجبور شد حمله کند و مکه را فتح کند. (4)

ص: 272


1- شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج15، ص31.
2- عيون الحكم والمواعظ ، ص 518
3- نهج البلاغه نامه 53
4- ابن اثیر، ج 2، ص 239 - 244؛ واقدى ، ج2، ص 624

این دشمن حربه هایی دارد و باید این حربه ها را شناخت.

در جلسه قبل چهار مورد را بیان کردم

5.جدا کردن مردم از دین

پنجمین حربه دشمن جدا کردن مردم از دین است دشمن سعی می کند مردم را از دین جدا کند قرآن می فرماید:

﴿حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ﴾ (1)

تا اگر بتوانند شما را از آیین تان برگردانند.

این آیه سه بار در قرآن تکرار شده است. این قدر تلاش می کنند که مردم را از جدا کنند و دین زدایی کنند برای تحقق این معنی هر کاری بتوانند می کنند با گفتن حرف های محکمه پسند که مثلاً دو تار موی شما بیرون باشد، چه فرقی می کند یا چه اتفاقی می افتد؟ یا چه فرقی می کند که نماز صبح قبل از طلوع آفتاب باشد یا بعد از آن؟

شما اگر در جاده فرمان ماشینی را دو درجه کج کنی، به ته دره می رود.

عرضه دین برامام معصوم علیه السلام

چرا حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام خدمت امام معصوم زانو می زند که دینم درست است یا نه؟ (2) آیت الله صافی کتابی به نام «حدیث عرضه دین» دارد. در این

ص: 273


1- بقره ، 217
2- ﴿عَنْ عَبْدِ الْعَظِيمِ بْن عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِي قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيدِى عَلِي بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِي بْنِ الْحُسَينِ بْنِ عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام فَلَمَّا بَصُرَبِي قَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يا أَبَا الْقَاسِمِ أَنْتَ وَلِينًا حَقَّاً قَالَ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أَعْرِضَ عَلَيْكَ دِينِي فَإِنْ كَانَ مَرْضِياً ثَبَتُ عَلَيْهِ حَتَّى أَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَقَالَ هَاتِ يا أَبَا الْقَاسِمِ فَقُلْتُ إِنِّي أَقُولُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَاحِدٌ لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ خَارِجٌ مِنَ الْحَدَّينِ حَدِ الْإِبْطَالِ وَ حَدِّ التَّشْبِيهِ وَ إِنَّهُ لَيْسَ بِجِسْمٍ وَ لَا صُورَةٍ وَ لَا عَرَضِ وَ لَا جَوْهَرِ بَلْ هُوَ مُجَتِمُ الْأَجْسَامِ وَ مُصَوّرُ الصُّوَرِ وَ خَالِقُ الْأَعْرَاضِ وَ الْجَوَاهِرِ وَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَ مَالِكُهُ وَ جَاعِلُهُ وَ مُحْدِثُهُ وَ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ خَاتَمُ النَّبِيينَ فَلَا نَبِي بَعْدَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ إِنَّ شَرِيعَتَهُ خَاتِمَةُ الشَّرَائِعِ فَلَا شَرِيعَةَ بَعْدَهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ وَ أَقُولُ إِنَّ الْإِمَامَ وَ الْخَلِيفَةَ وَ وَلِى الْأَمْرِ بَعْدَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَينُ ثُمَّ عَلِي بْنُ الْحُسَينِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرِثُمَّ عَلِي بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى ثُمَّ أَنْتَ يا مَوْلَاى فَقَالَ عَلَى علیه السلام وَ مِنْ بَعْدِى الْحَسَنُ ابْنِى فَكَيفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ قَالَ فَقُلْتُ وَ كَيفَ ذَاكَ يا مَوْلَاى قَالَ لِأَنَّهُ لَا يَرَى شَخْصُهُ وَ لَا يحِلُّ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ حَتَّى يَخْرُجَ فَيمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَ فَقُلْتُ أَقْرَرْتُ وَ أَقُولُ إِنَّ وَلِيهُمْ وَلِى اللَّهِ وَ عَدُوَّهُمْ عَدُوُّ اللهِ وَ طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللهِ وَ مَعْصِيتَهُمْ مَعْصِيةُ اللهِ وَ أَقُولُ إِنَّ الْمِعْرَاجَ حَقٌّ وَ الْمُسَاءَ لَةَ فِي الْقَبْرِ حَقٌّ وَ إِنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ إِنَ السَّاعَةَ آتِيةٌ لا رَيبَ فِيها وَ إِنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ وَ أَقُولُ إِنَّ الْفَرَائِضَ الْوَاجِبَةَ بَعْدَ الْوَلَايَةِ الصَّلَاةُ وَ الزَّكَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهَى عَنِ الْمُنْكَرِ فَقَالَ عَلِي بْنُ مُحَمَّدٍ علیه السلام يَا أَبَا الْقَاسِمِ هَذَا وَ اللَّهِ دِينُ اللهِ الَّذِي ارْتَضَاهُ لِعِبَادِهِ فَاثْبُتْ عَلَيْهِ أَثْبَتَكَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ﴾ ؛ عبد العظیم حسنی گوید: خدمت حضرت علی هادی علیه السلام رسیدم، هنگامی که چشم آن حضرت بر من افتاد فرمود: خوش آمدی ای ابوالقاسم تو از دوستان حقیقی و واقعی ما هستی، عرض کردم یا ابن رسول الله میل دارم معتقدات دینی خود را بر شما عرضه بدارم اگر عقائد من درست است ثابت باشم تا آن گاه که رحمت خداوند را ملاقات کنم :فرمود عقائد خود را اظهار کن عبد العظیم حسنی گوید: عرض کردم: من عقیده دارم که خداوند یکی است و مانند ندارد، پروردگار از حد ابطال و تشبیه بیرون است خداوند جسم و صورت و عرض و جوهر نیست بلکه خداوند اجسام را جسمیت داده و صورت ها را تصویر فرموده است و او خالق اعراض و جواهر و پروردگار همه اشياء و مالك و آفريننده کائنات است. من معتقدم که محمد بنده و فرستاده خداوند است و پس از وی پیغمبری نخواهد آمد، شریعت او خاتم همه شرایع و ناسخ همه ادیان بوده و تا روز قیامت شریعتی نخواهد آمد و معتقدم امام بعد از حضرت رسول صلی الله علیه و اله امیر المؤمنین علی بن ابی طالب حسن حسین علی بن الحسين محمد بن علی، جعفر بن محمد موسی بن جعفر علی بن موسی محمد بن علی علیهم السلام و پس از اینان امام حق شما هستید. حضرت هادی علیه السلام فرمود: پس از من فرزندم حسن امام است و مردم پس از حسن چه خواهند کرد! گوید: عرض کردم: مگر داستان امام بعد از حسن از چه قرار است؟ فرمود برای این که مردم او را نخواهند دید و بردن نامش هم بر زبان ها جائز نیست تا آن گاه که خروج کند و زمین را پس از ظلم و جور پر از عدل و داد سازد. عبد العظیم فرمود: به این دو امام هم معتقد شدم و اینک می گویم: دوستی با این ها دوستی با خداوند است و دشمنی با اینان هم دشمنی با خداوند می باشد، اطاعت از این امامان علیهم السلام اطاعت از پروردگار و نافرمانی از آن ها نافرمانی از پروردگار است. من اعتقاد دارم که: معراج سؤالات در ،قبر بهشت دوزخ صراط میزان قیامت و بعثت از قبور حق است و پروردگار همه مردم را از قبرها بیرون می کند و برای حساب به پای میزان عدل و داد می برد و نیز معتقدم که واجبات پس از اقرار به ولایت عبارتند از: نماز، زکاة ،روزه، حج جهاد امر بمعروف، نهی از منکر. در این هنگام حضرت هادی علیه السلام فرمود: ای ابوالقاسم به خداوند قسم این عقائد دین خداست که او را برای مردم برگزیده است، به همین عقائد ثابت باش خداوند تو را در دنیا و آخرت به همین عقیده ثابت بدارد. (الامالي للصدوق، ص 338؛ كشف الغمه ، ج2، ص 525؛ بحار الانوار، ج 3، ص 268).

ص: 274

کتاب حدیث حضرت عبدالعظیم حسنی را شرح کرده است. من حدود 15 نفر دیگر پیدا کردم که این ها هم خدمت امام معصوم می آمدند که ببینید دین ما درست است یا نه؛ به عبارتی دغدغه دینی داشتند.

رسول خدا صلی الله علیه و اله هم فرمود:

﴿إنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ ﴾ (1)

بر شما از آن می ترسم که دین را سبك بشمارید.

من نگرانم در دوره آخرالزمان دین سبک و خوار شمرده شود. دیده ایم که فردی به راحتی می گوید: من مالیات می دهم؛ چرا دیگر خمس بدهم؟ مالیات یک امر دولتی است و ربطی به خمس ندارد. اگر بنا بشود با هر قسمت از دین بازی دربیاورند و جایی را قبول کنند و جایی را نپذیرند، دیگر چیزی ته این دین نمی ماند و دین تخفیف می.شود

ثروتمند بودن فرد دیندار

فردی هر سال به مکه میآمد ولی یکسال نتوانست بیاید. یک وقت امام

ص: 275


1- مستدرک الوسائل، ج 4 ، ص 275؛ بحارالانوار، ج22، ص 452؛ صحيفه الأمام الرضا ، ص 78

صادق علیه السلام از رفیق آن شخص پرسید که فلانی وضعش چطور است؟ گفت نپرسید که خیلی اوضاعش خراب است. او فکر کرد امام وضع مالی اش را می پرسد که نتوانسته مکه بیاید. حضرت فرمود:

﴿كَيفَ دِينُهُ فَقَالَ كَمَا تُحِبُّ فَقَالَ هُوَ وَ اللهِ الْغِنَى﴾؛ (1)

دینش چگونه است؟ عرض کرد چنان چه شما دوست می دارید. حضرت :فرمود به خدا آن مرد بی نیازست

دین از دست برود، آدم فقیر می شود. بدترین ورشکستگی این است که کسی دینش سبک شود دین نباید از دست برود؛ چرا که حضرت ابوالفضل علیه السلام فرمود:

وَاللهِ إِنْ قَطَعْتُم یميني *** إِنِّي أُحَامِي أَبَداً عَنْ دِيني (2)

به خدای سوگند اگر چه دست راست مرا از پیکرم جدا سازید باز هم برای همیشه و تا آخرین نفس از دین و آیین خویش دفاع خواهم کرد.

حالا شیوه های این حربه متفاوت است. گاهی فردی یک بدی را علم می کند و آن این که ببینید اگر دین درست بود فلانی با آن مسجد رفتن و تسبیح به دست ،گرفتن چرا دزدی کرده است؟

یا فلان آقا یا فلان قاضی چرا فلان کار زشت و نادرست را انجام داده است. متأسفانه در جست وجوی بزرگ نمایی جزئیات هستند.

شریح قاضی

شریح قاضی اگر سکوت نکرده بود و با دین مردم بازی نکرده بود، این اتفاقات نمی افتاد.

هانی بن عروه را گرفتند و به زندان انداختند و شکنجه کردند. هانی یک قبیله

ص: 276


1- الكافي، ج 2، ص 216؛ بحار الانوار، ج 65 ، ص 214؛ المحاسن، ج1، ص 217.
2- اعيان الشيعه، ج 1، ص 608؛ المناقب، ج 4 ، ص 108؛ بحارالانوار، ج 45، ص40.

قوی و مشهوری به نام «مذحج» دارد. اگر این قبیله برمی خواستند، می توانستند ابن زیاد را نابود کنند؛ چهار هزار نفر مسلح داشتند و می توانستند کاخ ابن زیاد را محاصره کننند وقتی ابن زیاد فهمید که خودش حریف نمی شود شریح قاضی را که پنجاه سال قاضی بود و فرد ظاهر الصلاحی شمرده می شد، فرستاد. از مردم :پرسید قاضی را قبول دارید تا به نمایندگی برود و هانی را ببیند و برگردد و به شما بگوید؟ گفتند: بله.

شریح آمد و هانی را دید و گفت قبیله ات جمع شده اند. هانی گفت: به آن ها :بگویید نروید اگر شما بروید من را می کشند بایستید و مقاومت کنید گفت چشم؛ آمد و گفت: هانی را ملاقات کردم گفت بروید من حالم خوب است. یک دروغ گفت و آن ها هم رفتند و فردایش هانی را اعدام کردند. (1)

در روایات داریم: اگر کسی دینش حفظ شود، دنیایش هم حفظ می شود. علی علیه السلام فرمود:

﴿إِنْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْياكَ أَهْلَكْتَ دِينَكَ وَ دُنْياكَ وَ كُنْتَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين﴾؛ (2)

اگر بگردانی دین خود را پیرو دنیای خود تباه کنی دین خود را و دنیای خود را و بوده باشی در آخرت از زیانکاران

اگر دینت تابع دنیا شد، جفتش را از دست می دهی

عمرو عاص

عمرو عاص شب عید فطر سال 43 هجری که داشت به درک واصل می شد به فرزندانش گفت: من دینم را فروختم؛ ولی به اندازه اش دنیا به دست نیاوردم.

ص: 277


1- وقعة الطف، ص121؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 348
2- غرر الحكم، ح 2220

اطاعت نکردن از والدین در معصیت

ایشان دو پسر به نام عبدالله و محمد دارد. عبد الله بهتر بود. روزی عبدالله ایستاده بود و امام حسین علیه السلام از کنارش رد شد. عبدالله به احترام امام حسین علیه السلام بلند شد و به اطرافیانش گفت هر کس می خواهد یک آدم بهشتی ببیند، حسین علیه السلام را ببیند فرد دیگری که آن جا بود گفت عجب پس اعتقاد تو چنین است. :گفت بله گفت پس چرا در صفین با پدرش جنگیدی؟ تو که در صفین در سپاه معاویه بودی. همین شخص در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود.

عبدالله جواب داد: آن به خاطر قرآن بود قرآن می گوید: حرف پدر و مادر را گوش دهید.

آن شخص دیگر گفت: فکر نکنم به دلیل حرف پدرت بوده باشد و بین شان بحث شد. خدمت امام حسین علیه السلام آمدند و موضوع را مطرح کردند.

امام حسین علیه السلام این آیه را خواندند:

﴿وَ إِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمُ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا في الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَى ثُمَّ إِلَى مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ (1)

و هر گاه آن دو تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری (بلکه میدانی باطل است) از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن؛ و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند؛ سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آن چه عمل می کردید آگاه می کنم.

اگر پدر و مادر سر به سرت گذاشتند و گفتند: مشرک شو و نماز نخوان، دیگر از

ص: 278


1- لقمان ، 8.

آن ها اطاعت نکن. اما رفتارت باید شایسته باشد. (1)

انواع اطاعت

اشاره

ما سه نوع اطاعت داریم:

الف)اطاعت محض

اولین نوع اطاعت، اطاعت محض است. هر چه گفتند، بگویی: چشم. این مخصوص معصوم است. قرآن می فرماید:

﴿وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴾ (2)

آن چه را رسول خدا صلى الله عليه و سلم برای شما آورده بگیرید (و اجرا کنید) و از آن چه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!

باطاعت ممنوع

دومین نوع اطاعت اطاعت ممنوع است. قرآن می فرماید:

﴿ وَ لاَ تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيماً حَكِيمًا ﴾ (3)

و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است.

﴿وَ لاَ تُطِعْ كُلَّ حَلافٍ مَهِينِ ﴾ (4)

و از کسی که بسیار سوگند یاد می کند و پست است اطاعت مکن.

ص: 279


1- بحار الانوار، ج 43 ، ص 297؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 35
2- حشر: 7
3- احزاب ،1
4- قلم ، 10

ج)اطاعت مشروط

سومین نوع ،اطاعت اطاعت مشروط است. اگر پدر و مادر گفتند: بندگی خدا نکن شما گوش نده.

حتی درباره فقیه هم اطاعت مشروط است که اگر از عدالت خارج شد، حرفش گوش دادنی نیست اما در مورد معصوم ، اطاعت محض است.

زيرا اولوالأمر فقط بر معصوم منطبق است. اطاعت در ردیف خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله مخصوص معصوم است. اطاعت غیر معصوم اگر به اطاعت معصوم باز گردد جایز است. اگر گفت: نماز بخوان و روزه بگیر اطاعت کن. اما اگر گفت: کافر شو، این جا اطاعت جایز نیست.

عبدالله بن عمرو عاص از این که پدرش به معاویه بپیوندد، مخالف بود. به پدرش می گفت: در خانه ات بنشین تو دیگر پیر شدی. اما پسر دیگرش می گفت: نزد معاویه برویم. بالأخره رفت و شش سال آخر عمرش را آن جا گذرانید.

عمرو عاص شبی که می مرد گریه می کرد می گفت: دین دادم ولی به اندازه اش دنیا به دست نیاوردم عمر سعد دینش را داد؛ ولی به اندازه اش دنیا به دست نیاورد. علی علیه السلام فرمود:

﴿إِنْ جَعَلْتَ دُنْياكَ تَبَعاً لِدِينِكَ أَحْرَزْتَ دِينَكَ وَ دُنْياكَ وَ كُنْتَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْفَائِزِين﴾ (1)

اگر بگردانی دنیای خود را پیرو دین خود جمع کنی دین خود را و دنیای خود را و بوده باشی در آخرت از فیروزمندان.

هر کاری که خواستی بکنی با دین بسنج این معامله دینی است یا نه؟ این نگاه دینی است یا نه؟ ابزاری به نام دین داشته باشیم. کارهای مان را با آن

ص: 280


1- غررالحكم، ح1391.

بسنجیم. زمان ائمه علیهم السلام این طور بوده است.

اطاعت از امام معصوم

اشاره

خانمی به نام ام خالد مریض شد و نزد پزشک رفت پزشک برایش شراب تجویز کرد. خدمت امام صادق رفت و پرسید: بخورم؟ حضرت فرمود: نه. او هم اطاعت کرد. (1)

فرد دیگری به نام «محمد طیار» خانه ای اجاره کرده بود و خانم جوانی هم آن طرف خانه اش زندگی می کرد. تقریباً خانه شان مشترک بود. خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد یک خانه اجاره کرده ام با این وصف چه کنم؟ امام فرمود: زود اثاثت را جمع کن و برو.

﴿تَحَوَّلْ مِنْهُ فَإِنَّ الرَّجُلَ وَ الْمَرْأَةَ إِذَا خُلِيَا فِي بَيتٍ كَانَ ثَالِثهُمَا الشَّيْطَان﴾ ؛ (2)

از آن جا به جایی دیگر برو؛ زیرا هیچ مرد و زنی در مکانی خلوت نکنند مگر آن که شیطان سومی آن ها باشد.

آن مرد هم اطاعت کرد و به امام گفت: اجاره هم داده ام. امام فرمود: داده باش.

6.تفرقه، عداوت و کینه

ششمین حربه دشمن ایجاد تفرقه عداوت و کینه است. پیامبر خدا صلی الله علیه و اله تمام تلاشش را کرد تا همه را زیر چتر اسلام جمع کند زمانی که به مدینه آمد، فقط تفرقه حکم فرما بود پیامبر صلی الله علیه و اله خیلی تلاش کرد قبیله های اوس و خزرج را با هم رفیق کند. قرآن کریم می فرماید:

﴿أنَّمَا يريدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَينَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَ الْمَيسِرِ وَ

ص: 281


1- منهج اليقين، ص 158
2- من لا يحضره الفقيه ، ج 3، ص 252؛ الوافی، ج22، ص871؛ وسائل الشيعه، ج 19، ص 154

يصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ ﴾ (1)

شیطان می خواهد به وسیلهٔ شراب و قمار در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا و از نماز بازدارد آیا (با این همه زیان و فساد و با این نهی اکید) خودداری خواهید کرد؟!

چرا قمار حرام است؟ زیرا قمار تفرقه و کینه می آورد. فردی در قمار می بازد و با بقیه دشمن می شود یا به وسیله شراب از خود بیخود می شود و جنایت می کند و با هم اختلاف پیدا می کنند.

قرآن می فرماید: شیطان از راه شراب و قمار می خواهد بین شما عداوت و کینه ایجاد کند. چقدر پیامبر و ائمه علیهم السلام روی موضوع وحدت تأکید کرده اند!!

الان مگر مسلمان ها در دنیا کم هستند؟ ولی بسیاری از کشورهای اسلامی به جای این که علیه دشمن هم دست شوند خودشان به جان خودشان افتاده اند؛ با انتحار وتكفير و..

این که امام خمینی رحمه الله ، رهبر کبیر انقلاب بر مسأله وحدت تأکید داشتند، به همین دلیل بوده است. (2) از اول تاریخ جریان خلافت و امامت از هم جدا شد. عده ای پیرو این شدند و گروهی پیرو آن. البته بحث های علمی اشکالی ندارد. علامه امینی «الغدیر» را نوشته است. علامه حلی «منهاج الکرامه» را نوشته است. اما اگر قرار شود در سطح جامعه مردم به جان هم بیفتند، نزاع ها موجب خوشحالی دشمن می.شود تفرقه یکی از حربه های دشمن است

ص: 282


1- مائده ، 91
2- صحيفه امام، ج 9، ص312.

7.ایجاد ترس

هفتمین حربه دشمن ایجاد ترس است. قرآن کریم در سوره آل عمران می فرماید: وقتی جنگ احد تمام شد و جنازه هایی روی زمین مانده بود و گروهی هم مجروح بودند (حضرت امیر علیه السلام هفتاد زخم برداشته بود)، ابوسفیان پشیمان شد و گفت: بر می گردیم و مجروح ها را می کشیم و فاتحه اسلام را می خوانیم. یک بنده خدایی به سرعت خودش را به پیامبر صلی الله علیه و آله رسانید و گفت: مسلمان ها بترسید که می خواهند دوباره حمله کنند:

﴿الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَاناً وَ قَالُوا حَسْبُنَا اللهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ﴾ (1)

این ها کسانی بودند که (بعضی از) مردم به آنان گفتند «مردم [لشکر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده اند؛ از آن ها بترسید!» اما این سخن بر ایمان شان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.»

قرآن می فرماید: این مسلمان های مجروح و زخم دیده و دست و پا شکسته، یکی زیر بغل آن را گرفت و یکی را بر پشت سوار کرده و دیگری عصا دارد. رسول خدا صلی الله علیه و اله یک لشکر جانباز و مصدوم را به راه انداخت و تا حمراء الأسد (مقداری تا مدینه فاصله دارد) آمدند و در آن جا اردو زدند به ابوسفیان گفتند این ها خودشان جلو جلو آمده اند. ابوسفیان دوباره پشیمان شد و برگشت.

سبک و روش دشمن این است اگر کوتاه بیایی، دشمن کوتاه نمی آید.

8.تحریم اقتصادی

هشتمین حربه دشمن، تحریم اقتصادی است خود امریکایی ها می گویند: در

ص: 283


1- آل عمران، 173

طول تاریخ تحریم این چنینی بی سابقه بوده است که نگذارند دارو وارد کشوری شود و این که نگذارند نفت فروش شود.

بدتر از این را در شعب ابی طالب علیه مسلمان ها اعمال کردند؛ مسلمانان سه سال با سختی زیاد مقاومت کردند مرز تسلیم و مقاومت مرزی مهمی است. با تسلیم رفاه حاصل نمی شود این مقاومت است که دشمن را عقب می راند. درطول تاریخ نگاه کنید.

به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: دولت رم قصد حمله دارد. حضرت فرمود: ما هم می رویم و منتظر حمله آن ها نمی شویم. هفتصد کیلومتر راه است. آن هم در تابستان و گرما و در شرایطی که محصولات مردم روی زمین است. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: حرکت می کنیم. هر که هر چه دارد بردارد.

ایشان لشکری به فرماندهی خودشان راه انداختند و حضرت امیر علیه السلام را جایگزین خودشان در مدینه کردند و راه افتادند شاید رفت و برگشت این لشگر چند ماه طول کشید وقتی سر مرز رسیدند به آن ها گفتند: چه کسی گفته که ما می خواهیم بجنگیم؟ ایشان هم .برگشتند. با این کار خودشان ترس را در لشکر دشمن انداختند و برگشتند به این لشکر می گویند: جیش العسره. عده ای در این مسیر از سختی از دنیا رفتند و یکی از کسانی که در این مسیر مرد و پیامبر صلی الله علیه و اله شبانه او را در مسیر دفن کرد عبدالله ذوالبجادین است. عده ای فرار کردند اما حضرت با اراده تا مرز تبوک رفتند و برگشتند.

ص: 284

فضائل ابا الفضل العباس علیه السلام

مقدمه

اشاره

امشب و فردا منسوب به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام، برادر رشید و شجاع امام حسین علیه السلام است. به همین مناسبت من هم چند نکته ای را محضر شما عرض می کنم و به یکی از ویژگی های آن حضرت که در واقع به همان بحث جلسات قبلی مان باز می گردد، اشاره خواهم کرد.

می دانید که حضرت ابا الفضل علیه السلام کارنامه شاگردی در محضر چهار معصوم را دارد. ایشان محضر امیرالمؤمنین ، امام مجتبی امام حسین و امام سجاد علیهم السلام بوده است. ایشان شخصیتی است که چند امام معصوم مدح و ثنای او را گفته است. (1)

وقتی فرزند ابوالفضل علیه السلام وارد اتاق شد نگاه امام سجاد علیه السلام به ایشان افتاد، فرمود: خداوند به پدر او در بهشت مقامی داده که شهدا به او غبطه می خورند. بعد فرمود: او هم ایثار کرد و هم خودش و هم هر چه را که داشت فدا کرد و در طبق اخلاص

ص: 285


1- بحارالانوار، ج 45 ، ص 466 رياض الابرار، ج 1، ص 314؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 336 .

برای امام حسین علیه السلام گذاشت. (1) این ویژگی ها حضرت ابوالفضل علیه السلام را شاخص می کند ما بین امام زاده ها جزء چند مورد امام زاده ای که زیارت نامه مأثوره داشته باشد، نداریم. زیارت نامه ها غالباً یک انشای ثابتی دارند و برای همه خوانده می.شود اما این زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام است که دارد:

﴿السَّلَامُ عَلَيكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ المَطِيعُ اللَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَينِ ...﴾ ؛ (2)

سلام بر توای بنده شایسته و پیرو فرمان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و اله و امیر مؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام

این نص از امام صادق علیه السلام است و این چیز ساده ای نیست زیارتنامه ای که متنش از امام معصوم صادر شده باشد و فرموده باشد این گونه بایستید و این گونه وارد حرم شوید. برای امام نحوه زیارت داریم ولی برای امام زادگان فقط در چند مورد همچون علی اکبر علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام و حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام چنین زیارت نامه های مأثور که از امام معصوم رسیده داریم.

1.عبد صالح

در این زیارت نامه مجموعه ای از فضایل مانند: تسلیم، وفا، تصدیق، در مقام شهدای بدر بودن عبد صالح خدا بودن آمده است. همه مسلمانان در نمازهای شان هر روز چند نوبت به عبد صالح سلام می دهند و حضرت ابراهیم علیه السلام درخواستش از خدا همین عبد صالح بودن است امام صادق علیه السلام لقب به این مهمی را به عمو جان شان حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام دادند.

ص: 286


1- بحار الانوار، ج 22 ، ص 274؛ الامالي للصدوق، ص 472؛ الخصال، ج1، ص 68
2- كامل الزيارات، ص 257

2.پشتوانه حرم

نکته دیگری که در زندگی این شخصیت بزرگوار قابل توجه و خیلی مهم است، این است که حضرت ابوالفضل علیه السلام تقریباً آخرین شهید کربلا است. قبل از علی اصغر و عبد الله بن حسن علیهما السلام، از مردها کسی جز ایشان نمانده بود تمام اصحاب و یاران ابی عبدالله علیه السلام شهید شده بودند.

﴿أنَّ العَبَاسَ لَمَّا رَأى وَحدَتَهُ علیه السلام أَتَى أخَاهُ وَ قَالَ يَا أخِيّ هَل مِن رُخصَةٍ فَبَكَى الحُسَينُ بُكَاءً شَدِيدَاً ثُمَّ قَالَ يَا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي﴾ (1)

هنگامی که عباس علیه السلام تنهائی حضرت ابی عبد الله الحسین را دید به حضور آن حضرت آمد و گفت یا أخاه آیا رخصت جهاد به من می دهی؟ امام حسین علیه السلام بعد از این که گریه شدیدی کرد فرمود: ای برادر! تو پرچمدار من ،هستی هنگامی که شهید شوی لشکر من متفرق خواهند شد.

وقتی آمد تا اجازه بگیرد به میدان برود ابا عبدالله علیه السلام فرمود: عباس جان ! اگر تو بروی لشکر من از هم می پاشد. این تعبیر امام است. امام معصوم اهل مبالغه نیست و تعارف نمی کند مگر غیر از خود امام حسین علیه السلام چه کس دیگری بوده است؟ چه لشکری ؟ لشکر مجموعه ای از نیروهای رزمی و آموزش دیده است. این همان است که قرآن کریم می فرماید: ابراهیم را نگویید یک نفر.

﴿إنَّ إبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتاً لِلَّهِ﴾ (2)

ابراهیم (به تنهایی) امّتی بود مطیع فرمان خدا؛

ابراهیم علیه السلام یک امت بود. البته خیلی از آقایان سعی کرده اند که این جمله «تَفَرَّقَ

ص: 287


1- بحار الانوار، ج 45 ، ص 441 رياض الابرار، ج1، ص 227؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17 ، ص 284
2- نحل، 120

عَسْكَرِی » را معنا کنند بعضی از بزرگان نوشته اند: منظور امام این نظم و این قوامی است که الان می بینید و خیمه هایی که سرپاست و اهل حرم داخل خیمه هستند و دشمن به خودش اجازه نمی دهد جلو بیاید. تقریباً با ابوالفضل العباس علیه السلام یک حصن و قلعه ای دور خیمه امام حسین علیه السلام ایجاد شده است. امام می فرماید: اگر تو بروی دیگر این خیمه ها آرام نیست و دیگر دشمن اجازه پیدا می کند جلو بیاید.

دیگر بعد از تو دست ها بالا می رود و تازیانه ها به بچه ها می خورد. واقعاً هم همین طور شد این بود که حضرت زینب علیها السلام تا خبر شهادت را شنید، فرمود: واضيعتاه؛ یعنی واقعاً عباس علیه السلام پشتوانه حرم بود و گرنه امام حسین علیه السلام واقعاً لشکری ندارد

کار لشکر این است که یک مجموعه را حفظ می کند و ابوالفضل علیه السلام به تنهایی این کار را می کرد برادر تو بروی این لشکر از هم می پاشد.

این تعابیر را وقتی کنار هم بچینیم به این نتیجه می رسیم که یک امام زاده ای که فرزند رسول خدا صلی الله علیه و اله هم نیست به چنین مقامی می رسد. شما نمی گویید: یابن رسول الله. امامزاده ای که حدود بیست سال از امام حسین کوچک تر است. امام حسین علیه السلام برادرهای دیگری هم داشت کار به جایی می رسد که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زیارت معروف ناحیه مقدسه این گونه به ایشان سلام می دهد:

﴿السَّلَامُ عَلَى أَبى الْفَضْلِ الْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ المُوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ الْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِه﴾ (1)

سلام بر ابوالفضل العباس علیه السلام آن که با کمال مواسات و ایثار و برادری جانش را نثار برادر حسین علیه السلام کرد

آن که دنیا را وسیله آخرت قرار کرد.

ص: 288


1- بحارالانوار، ج 45 ، ص 66 ؛ رياض الابرار، ج1، ص 314؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 336.

یعنی تمام زندگی ات را برای برادرت دادی از امروزت برای فردای خودت توشه برداشتی

3.برخورد با امان نامه

وقتی موضوع کربلا مطرح شد، فردی به نام عبدالله پیش ابن زیاد نشسته بود. وی برادرزاده ام البنین علیها السلام است و ام البنین علیها السلام عمه اوست. وقتی عمر سعد فرمان را گرفت این شخص بلند شد و گفت چهار نفر از پسرعمه های من همراه امام حسین علیه السلام است. اگر می شود این ها را معاف کنید عمر سعد قبول کرد و یک امان نامه نوشت و به دست عبدالله داد نمی دانم آیا شمر هم خبر داشت یا نه چرا که یک امان نامه هم شمر گرفت شمر نسبت فامیلی با ام البنین علیها السلام دارد. هر دو از قبیله بنی کلاب هستند از این رو دو امان نامه برای حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام آورده شد.

حضرت فریاد برآورد: لعنت خدا بر شما و امان نامه تان ما در امان باشیم و پسر رسول خدا صلی الله علیه و اله امان نداشته باشد؟!

درباره حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام شعر زیاد گفته شده است. اما یکی از نوه های ایشان شعر زیبایی گفته است:

أَحَقُّ النَّاسِ أَنْ يَبْكَى عَلَيهِ *** فَتًى أَبْكَى الْحُسَينَ بِكَرْبَلَاءِ

أَخُوهُ وَ ابْنُ وَالِدِهِ عَلي *** أَبو الفَضْلِ المُضَرَجُ بِالدِّمَاءِ

وَ مَنْ وَاسَاهُ لَا يَثْنِيهِ شَيْءٌ *** وَ جَادَ لَهُ عَلَى عَطش بماء (1)

سزاوارترین مردم به این که برادر گریسته شود جوانمردی است که

ص: 289


1- اللهوف، ص118؛ شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، ج 3، ص193؛ تسلية المجالس، ج2، ص 329.

(شهادتش) حسین را به گریه آورد برادرش و پسر پدرش علی ابوالفضلی که با خونش سرخ رو گردید. او که با حسین مساوات و مواسات کرد حتی در تشنگی با او مواسات کرد.

این تعابیری که شما از معصومین علیهم السلام می بینید و بعضی هم البته به ما نرسیده است، به دلیل همین منزلت و مقام ایشان است در تاریخ کتاب سوزی های زیادی شده و آثار زیادی از بین رفته است. اشعار و نوشته ها درباره شخصیت والاى ابا الفضل علیه السلام بسیار بیش از این ها بوده است خود امام حسین علیه السلام درباره برادرش می فرماید:

﴿بِنَفْسِي أَنْتَ يا أَخِي﴾ (1)

ای برادرم! امام حسین علیه السلام به فدای تو.

امام سجاد علیه السلام هرگاه بچه های حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام را می دید، اشک می ریخت

سخنان امام صادق علیه السلام و وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف درباره حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام نشان از عظمت این شخصیت بزرگوار دارد حالا کرامات او بماند.

ثبات قدم و استواری بر حق

در راستای بحث های قبلی مان عرض می کنیم یکی از امور مهم در زندگی ثبات قدم و استواری بر حق است.

این که انسان در مسیری که هست بماند خیلی مهم است. در سوره آل عمران آیه 146 دعایی است که برای رزمنده هاست: می فرماید:

﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِي قَاتَلَ مَعَهُ رَبِّيونَ كَثِيرُ فَمَا وَ هَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ

ص: 290


1- وقعة الطف، ص193؛ الارشاد، ج 2، ص90؛ اعلام الوری، ج 1، ص 454

اللهِ وَ مَا ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَكَانُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ﴾ (1)

چه بسیار پیامبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگ کردند! آن ها هیچ گاه در برابر آن چه در راه خدا به آنان می رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.

یک صفت رزمنده ها این است که خدایی اند؛ یعنی منسوب به خدایند. دوم این که وهن و سستی در آن ها راه ندارد و هن مال دل است؛ یعنی در دل شان سستی پیدا نمی شود سوم ضعیف هم نمی شوند، ضعف مال جسم است چهارم هیچ وقت در مقابل دشمن کرنش نمی کنند؛ بلکه مقاومت می کنند پنجم صبورند و خداوند صابرین را دوست دارد صبر و مقاومت و استحکام که در زیارت نامه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام هم همین ها را می گوییم:

﴿أَشْهَدُ أَنَّكَ لَم تَهن وَ لَم تَنْكُل وَ أَنَّكَ مَضَيتَ عَلَى بَصِيرَةِ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ﴾ (2)

شهادت می دهم که تو از خود سستی نشان نداده و عقب گرد نکردی و نیز شهادت می دهم که تو بر بصیرت مشی نموده و به صالحین اقتداء کرده ای

آیه بعد دعای رزمندگان است:

﴿ وَ مَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَ إِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَ ثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴾ (3)

سخن شان تنها این بود که: «پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروی های ما در کارها چشم پوشی کن قدم های ما را استوار بدار! و ما را بر جمعیت کافران پیروز گردان!»

ص: 291


1- آل عمران، 146
2- كامل الزيارات، ص 297
3- آل عمران ، 147

در دعای دیگر هم که قرآن کریم نقل می کند آمده است:

﴿قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَ ثَبَتْ أَقْدَامَنَا وَ انْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴾ (1)

گفتند: «پروردگارا! پیمانه شکیبایی و استقامت را بر ما بریز! و قدم های ما را ثابت بدار! و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان!»

قدم اگر ثابت باشد خیلی مهم است. در زیارت عاشورا هم می گوییم:

﴿وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَينِ وَ أَصْحَابِ الحُسَينِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ﴾ (2)

و قدم راستی را در نزد خودت همراه امام حسین علیه السلام و اصحاب حضرتش برای من ثابت بگردان آن اصحابی که جان شان را در برابر امام حسین علیه السلام ایثار نمودند.

لذا ائمه معصومین علیهم السلام در جاهای متعدد وقتی می خواستند برای کسی دعا ،کنند از آن ها می خواستند که این دعا را بخوانند:

﴿وَ ثَبِتْنِي بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ﴾ (3)

خدایا! در زندگی دنیا و آخرت مرا بگفتار ثابت پا برجایم فرما.

عبدالعظیم حسنی

او شخصیتی است که امام هادی علیه السلام به او فرمودند:

﴿تَبْتَك الله بالْقَوْلِ الثَّابِتِ في الحَياةِ الدُّنْيا وَ في الْآخِرَةِ﴾

خداوند ترا در دنیا و آخرت بر گفتار ثابت استوار بدارد

عبدالعظیم حسنی وقتی خدمت امام هادی علیه السلام آمد ، گفت: می خواهم دینم را بر

ص: 292


1- بقره ، 250
2- كامل الزيارات، ص 179
3- الكافي، ج4، ص 557

شما عرضه کنم اجازه می دهید؟ حضرت فرمود: بگو وقتی دینش را عرضه کرد، امام فرمود: درست است. همین هایی که می گویید دین است. مواظب باش برای این ها ثابت و استوار باشی. (1)

مدارا کردن با پدر ناصبی

کسی به امام جواد علیه السلام نامه نوشت که پدری دارم که خیلی بداخلاق است او ناصبی است و به اهل بیت علیهم السلام جسارت می کند و در خانه ضد شما حرف می زند. با این پدر چه کار کنم؟ امام علیهم السلام نوشتند:

﴿وَ المُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ اَلْعُسْرِ یُسْرٌ فَاصْبِرْ فَإِنَّ اَلْعاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ ثَبَّتَکَ اَللَّهُ عَلَی وَلاَیَهِ مَنْ تَوَلَّیْتَ﴾ (2)

و مدارا برای تو بهتر از دشمنی و پرخاشگری است و همراه با هر مشکلی آسانی است. صبر را پیشه ساز که عاقبت از آن پرهیزکاران است. خداوند تو را بر ولایت آن کس که ولایتش را پذیرفته ای ثابت بدارد

مدارا بهتر از دعواست. بالأخره آهسته آهسته کاری کن که به اهل بیت علیهم السلام جذب شود. بعد فرمود: سختی ها تمام می شود عاقبت با پرهزگاران است. بعد سه سفارش به او کرد مدارا کن عاقبت برای متقین است. ان شاء الله خدا بر ولایت ما شما را ثابت بدارد این خیلی حرف بزرگی است. بسیاری در طول تاریخ قدم های شان لرزید از عابدهایی مثل برصیصا و فرزند پیامبر، مثل پسر نوح علیه السلام و زن پیامبر مثل همسر لوط و عموی پیامبر مثل ابولهب و... .

این که در روایات ما تأکید شده است که خیلی مواظب باشید و ثبات قدم و استواری داشته باشد به همین خاطر است.

ص: 293


1- التوحيد للصدوق، ص 82؛ كمال الدين وتمام النعمة ، ج 2، ص 380؛ روضة الواعظين، ج1، ص 32 .
2- امالي للمفيد ، ص191؛ بحار الانوار ، ج 50 ، ص 55 ؛ مستدرک الوسائل، ج 15 ، ص 178

امام صادق علیه السلام فرمود: دوره آخر الزمان این دعا را زیاد بخوانید:

﴿یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَی دِینِکَ﴾. (1)

این تزلزل ممکن است در آخر عمر بر انسان عارض گردد.

خداوند آیت الله گلپایگانی رحمه الله را رحمت کند که می فرمود: رفیق عالمی داشتم که هم مباحثه ای من بود. روزی مریض شد و در بستر افتاد. من کنارش رفتم. هر چه کردم با لااله الا الله از دنیا برود، نشد. به خدا بد و بیراه گفت و از دنیا رفت.

این دعا برای ثبات قدم و استواری خیلی مهم است امام سجاد علیه السلام در دعای 11 صحیفه سجادیه مخصوص همین معنای عاقبت بخیری دعایی دارد.

در روایات داریم سوره الحاقه را زیاد بخوانید. اگر کسی این سوره را مرتب ،بخواند ثابت قدم می ماند و دینش از او سلب نمی شود. زیرا بیش تر موادی که در این سوره است درباره قیامت و عذاب است. (2)

یکی از شاخص ترین مشخصه های حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام همین است و در صبح روز عاشورا برادرانش را صدا زد و فرمود:

﴿یا بَنِی وَ أُمِّی تَقَدَّمُوا حَتَّی أَرَاکُمْ قَدْ نَصَحْتُمْ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ﴾ (3)

ص: 294


1- كمال الدين و تمام النعمه ، ج 2، ص 325
2- ﴿ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ : أَكْثِرُوا مِنْ قِرَاءَةِ الْحَاقَّةِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهَا فِي الْفَرَائِضِ وَ النَّوَافِلِ مِنَ الْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِأَنَّهَا إِنَّمَا نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام وَ مُعَاوِيَةَ وَ لَمْ يَسْلَبْ قَارِيهَا دِينَهُ حَتَّى يَلْقَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ﴾ ؛ جابر روایت کرده است که امام محمد باقر علیه السلام فرمود: سوره حاقّه را بسیار بخوانید، زیرا تلاوت آن در نمازهای واجب و مستحب از نشانه های ایمان به خدا و رسول خداست چون این سوره در شأن امیرمؤمنان علی علیه السلام و (مذمّت) معاویه نازل شده است و کسی که این سوره را تلاوت می کند دین خود را از دست نمی دهد تا روزی که به دیدار خدا می شتابد. ( ثواب الاعمال، ص 119؛ اعلام الدین ص380؛ وسائل الشيعه، ج 6 ، ص 143).
3- مثير الأحزان ، ص 68؛ الارشاد، ج 2، ص 109؛ اعلام الوری، ص228.

ای برادران من گام پیش نهید تا من ببینم شما را که برای خدا و رسولش خیرخواهی کردید

پسرهای مادرم! جلو بیایید. من شهادت شما را ببینم می خواهم ببینم که امام تان را یاری کردید ممکن است بعد از من سست شوید.

حجربن عدی

معاویه حجربن عدی را با هفت نفر از یاران و پسرش دستگیر کرد. قبری جلوی شان کند و به حجر گفت: از علی علیه السلام برائت بجو و بگو علی عله السلام کافر است. ما با تو کار نداریم و به معاویه بپیوند گفت شما ساده اید. من از علی برائت بجویم و به معاویه بپیوندم؟ هرگز به آن های دیگر هم .گفتند. آن ها هم قبول نکردند. به ایشان گفتند همه تان باید اعدام شوید. حجر :گفت من دو خواهش دارم یکی بگذارید من دو رکعت نماز بخوانم که با یاد خدا از دنیا بروم. دوم اول پسرم را بکشید. می ترسم اگر من شهید شوم، این بچه عشق پدر و جوانی در او تردید ایجاد کند

زینب کبری علیها اللام می گوید: شب عاشورا من جلوی خیمه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام رسیدم و دیدم با برادرانش حرف می زند و می گوید: فردا چه می کنید؟ حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام بزرگ ترین برادر است آن ها 21-23-25 و حضرت ابوالفضل العباس 37 ساله است.

حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 16 ساله بوده که حضرت امیر علیه السلام به شهادت رسید یکی از این ها پنج ساله بوده و دیگری سه ساله و یکی هم شیرخواره بوده است. تقریباً برای این ها پدری کرده است. گفتند: نظر، نظر توست. گفت: اگر نظر، نظر من است تا ما زنده ایم به پسر فاطمه علیها السلام نباید ضربه ای وارد شود. حسین علیه السلام باید بماند و ما باید قبل از او برویم از این رو روز عاشورا اولین حرفی که

ص: 295

زد این بود: «تَقَدَّمُوا»؛ (1) بروید من ببینم و خیالم راحت شود. برادرانش قبل از خودش به شهادت رسیدند

عوامل ثبات قدم

اشاره

سؤال این جاست چه کنیم ثابت قدم باشیم؟

1.دعا

اولین عامل ثبات قدم دعاست. مخصوصاً این دعا که در قرآن است که می فرماید: مؤمن آل فرعون که فرعون تهدیدش می کرد این دعا را می خواند:

﴿وَ أَفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ﴾ (2)

«من کار خود را به خدا واگذارم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست!»

مرحوم شیخ عباس رحمه الله در تعقیبات نماز صبح یک دعایی آورده که خیلی عجیب است و ثواب عجیبی دارد. این دعا موجب عاقبت به خیری است.

این دعا قرآنی است و چهار آیه قرآن در آن است. این دعا در کافی از امام جواد علیه السلام است؛ ولی مرحوم شیخ عباس رحمه الله می گوید: از امام رضاست. ممکن است از امام رضا علیه السلام باشد امام جواد علیه السلام از پدرشان نقل کرده باشند ولی روایتی که شیخ صدوق دارد ، می گوید کسی خدمت امام جواد علیه السلام آمد که دعایی به من یاد دهید که نافع و مفید باشد و امام این دعا را به او یاد داد:

﴿بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ فَوَقاهُ اللهُ سَيئاتِ ما مَكَرُوا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِينَ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ

ص: 296


1- مثير الأحزان، ص 68 ؛ الارشاد، ج 2، ص 109 ؛ اعلام الوری ص 228
2- غافر، 44

فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضْلٍ لَم يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ ما شاءَ اللهُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِي الْعَظِيمِ مَا شَاءَ اللهُ لَا مَا شَاءَ النَّاسُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ إِنْ كَرِهَ النَّاسُ حَسْبِي الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبِينَ حَسْبِي الْخَالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ حَسْبِي الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقِينَ حَسْبِي الَّذِي لَم يَزَلْ حَسْبِى مُنْذُ قَطُّ حَسْبِي اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيم﴾ (1)

استعانت می جویم از نام خداوند متعال و ذات مقدّس الهی و درود خدا بر محمّد و آل محمّد باد و من کار خود را تنها به خداوند وا می گذارم که البتّه خدا بر احوال بندگان آگاه است پس خداوندا او را از شرّ نابکاری ها و نیرنگ بازی ها که کرده بودند محفوظ داشت هیچ معبودی نیست جز تو ای خدای یگانه و من به پاکی یاد می کنم و منزّه می دانم تو را از جمله نقایص همانا من از ستمکاران بر نفس خویشم پس مستجاب کردیم دعای او را و از غم او را نجات دادیم و این گونه ما مؤمنان را نجات و خلاصی دهیم خداوند متعال ما را کفایت کند و بهترین کسی است که بندگان کار خود را به او سپارند و بازگشتند با نعمتی که از جانب خداوند به ایشان رسید و با این فضل که هیچ مکروه و ناگواری به ایشان نرسید، آن چه خداوند بخواهد هم چنان شود و در کارهای خیر هیچ قوتی نیست مگر به توفیق الهی، آن چه خدا بخواهد همان شود نه آن چه مردم بخواهند آن چه خدا خواهد همان شود اگر چه مردم آن را خوش ندارند پروردگارم مرا بس است از عالمیان، کفایت کننده است مرا آن کسی که همواره مرا کفایت کرده است و بس است مرا آن که تا بوده ام مهمات مرا کفایت فرموده و همواره کفایت خواهد کرد، بس است مرا خداوندی که نیست هیچ معبودی جزذات مقدّس او و

ص: 297


1- الكافي، ج2، ص 547؛ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 326؛ بحار الانوار، ج 83، ص 186.

من بر او توکّل کرده ام و او است پروردگار عرش عظیم

چهار آیه کلیدی قرآن در این دعا آمده است:

یکی این آیه است:

﴿لا إلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ﴾ (1)؛ که مربوط به حضرت یونس علیه السلام است.

یکی آن آیه ای است که در جنگ احد وقتی ابوسفیان برگشت به مسلمانانی که مجروح بودند، حمله کند، قرآن می گوید: آن ها گفتند: ﴿حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ ﴾ (2) . آیه دیگرش هم: ﴿ ما شاءَ اَللّهُ لا قُوَّهَ إِلاّ بِاللّهِ﴾ (3)

در این دعا هفت مرتبه « حَسْبِی» آمده است؛ یعنی خدا تو برای من بسی. پس یک راه ثبات قدم دعاست.

در آخر سوره توبه هم آمده که خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: اگر همه دنیا به تو پشت کردند این را بگو:

﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ﴾ (4)

اگر آن ها (از حق) بگردانند، (نگران مباش!) بگو: خداوند مرا کفایت می کند؛ هیچ معبودی جز او نیست؛ بر او توکل کردم؛ و او صاحب عرش بزرگ است!.

در این آیه هم «حَسْبِی» آمده است و معلوم می شود که دعاهایی که در آن ها این کلمه به کار رفته از ویژگی خاصی برخوردارند. این دعا را هم زیاد بخوانید.

ص: 298


1- انبیا، 87
2- آل عمران، 173.
3- كهف، 39
4- توبه ، 129

2.سحرخيزى

دومین عامل ثبات قدم سحرخیزی است خدا به پیامبرش حضرت محمد صلى الله عليه و سلم می فرماید: ما یک بار سنگین برگردنت گذاشتیم. این همه مشرک باید مسلمان شوند. آن هم مشركان بد دهنی که فحش می دهند. مشرکان بی ادب و جلادی که سمیه را از وسط دو شقه کردند و یاسر را به شهادت رساندند با این ها کار خیلی مشکل است. وقتی پیامبر صلى الله عليه و سلم از غار حرا ،آمد، خدا به او فرمود: ما هم می دانیم کار سنگینی به تو واگذار کرده ایم ولی می خواهی استوار باشی؟

﴿قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ (1)

شب را جز کمی بپا خیز!

مقداری در دل شب برخیز و با خدا حرف بزن .

مرحوم مجتهدی رحمه اله می فرمود: هر کس سحر ندارد از خود خبر ندارد. این شب بلند شدن و با خدا حرف زدن انسان را استوار می کند

جوان هایی که سخت شان است نماز شب بخوانند، آخر شب بخوانند و .بخوابند نماز شب یک عبادت تفکیکی است؛ مثل روزه نیست که از صبح شروع شود تا غروب . حتماً باید ادامه داشته باشد. اگر تا شب کمی هم مانده باشد و افطار کنی همه اش باطل می.شود اما نماز شب را شما دو رکعت .بخوان بعضی که نماز شب را قضا می کنند خدا به این ها مباهات می کند که واجب نبوده و این بنده قضایش را می خواند

3.مراجعه به تاریخ

سومين عامل ثبات قدم مراجعه کردن به تاریخ است. خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: نگو چرا ما در این قرآن قصه می گوییم. فقط یک سوره یوسف علیه السلام بیش از

ص: 299


1- مزمل، 2

صد قصه است. داستان حضرت موسی علیه السلام و بنی اسرائیل هفتصد آیه دارد. داستان شیطان و داستان های دیگر فراوان است ای پیامبر! چرا در این کتاب برای تو قصه می گوییم؟

﴿وَ كُلاً نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ ﴾ (1)

ما از هر يك از سرگذشت های انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن ، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوی گردد. و در این (اخبار و سرگذشت ها) برای تو حقّ و برای مؤمنان موعظه و تذکّر آمده است.

می خواهیم دلت ثابت شود. اگر تو را در شعب ابی طالب سه سال قرار دادند و سال ها به حرفت گوش ندادند 950 سال به سخنان حضرت نوح علیه السلام گوش ندادند. اگر یک سنگ به پیشانی تو می زنند سر حضرت یحیی علیه السلام را از بدن جدا کردند. اگر به تو می گویند مجنون و ،شاعر به حضرت نوح علیه السلام می گفتند: سفیه... .

هست اندر صورت هر قصه ای *** خورده بینان را ز معنی حصه ای

خوشتر آن باشد که سر دلبران *** گفته آید در حدیث دیگران

4.ارتباط با معصومین

چهارمین عامل ثبات قدم ارتباط با معصومین است. این ها (معصومین) کسانی هستند که خدا درباره آن ها می فرماید:

﴿وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ... وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُم... مَنِ اتَّبَعَكُمْ فَالْجَنَّةُ مَأْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَكُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاه ..﴾ (2)

و (خداوند شما را) از فتنه ها در امان داشت و از پلیدی پاک گردانید... و

ص: 300


1- هود، 120
2- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 613؛ التهذيب، ج 6، ص 98

رستگار است هر کس به شما در آویزد... هر که از شما پیروی کند بهشت پناهگاه اوست و هر که با شما مخالفت کند آتش دوزخ جایگاه اوست.

اگر کسی به شما تمسک ،کرد، یعنی خود را نگه داشت، نجات می یابد. تمسک یعنی وقتی من دارم می افتم چیزی را می گیرم تا مرا نگه دارد. در امساک شما خود را نگه می دارید و در تمسک خودت را به چیزی بند می کنید که نگه تان دارد.

به اهل بیت علیهم السلام می گوییم:

﴿وَ فَازَمَنْ تَمَسَّكَ بِكُم﴾ ؛

و رستگار است هر کس به شما در آویزد.

تمسک یعنی برویم در زندگی شان ببینیم کدام شان قابل الگوبرداری است و آن را الگو قرار دهیم. بله یک سری چیزهاست که قابل الگوبرداری نیست. مثل عصمت؛ ولی وفای به عهد و حسن خلق و... از مواردی است که می توان الگو گرفت. اگر تمسک به معصوم امکان نداشت خداوند نمی فرمود: پیامبر صلی الله علیه و اله الگو است. (1) امام حسین علیه السلام می فرماید: من الگو هستم.

یعنی می شود این ها را الگو قرار داد.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

﴿أَعِينُونِي بِوَرَعِ وَ اجْتِهَاد﴾ ؛ (2)

مرا به پرهیزکاری و کوشش یاری کنید.

ص: 301


1- احزاب، 21
2- نهج البلاغه، نامه 45

ص: 302

بخش چهارم: مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت

اشاره

ص: 303

ص: 304

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلامو انگیزه های مخالفت (1)

مقدمه

در هر حرکت و نهضتی مخالفانی وجود دارد انگیزه مخالفت ها نیز متفاوت است؛ ممکن است از روی عناد یا خیرخواهی ،باشد حرکت امام حسین علیه السلام نیز از این اصل مستثنی نیست.

با خروج از مدینه مخالفت ها شروع شد، پس از خروج از مکه به اوج خود رسید چند جلسه ای را به این موضوع اختصاص می دهیم.

اقسام مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام

اشاره

مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام سه دسته بودند:

1.مزدوران حکومت

اولین قسم از مخالفان امام حسین علیه السلام مزدوران حکومت بودند. آدم هایی که اصلا امام حسین علیه السلام را قبول نداشتند؛ این ها وابسته به بنی امیه بودند؛ این ها دل شان می خواست درگیری پیش نیاید و امام حسین علیه السلام تسلیم شود و یزید هم حکومتش را بکند.

ص: 305

امام حسین علیه السلام جواب این گروه را محکم قاطع و با شجاعت داده است.

چند نفر از نیروهای فرماندار مکه عمر ابن سعید به امام حسین علیه السلام اعتراض کردند که آقا در مکه بمان و عبادتت را بکن می خواهی اختلاف بین امت بیندازی؟ می خواهی از جماعت خارج شوی ؟

امام حسین علیه السلام فرمود: من برای خودم و شما هم برای خودتان شما از رفتار من بیزارید و من از کردار شما بیزارم. (1)

عمر ابن سعد در «الطبقات» و ابن جوزی در «التذکره» دارد یزید شعر زیاد سروده بود و دیوان هم از او منتشر شده بود یزید یازده بیت شعر نوشت و در قالب شعر از مردم مکه و مدینه خواست که نگذارید امام حسین علیه السلام با من مخالفت و قیام کند.

یک نسخه از این شعر را برای مردم مدینه فرستاد و یک نسخه را برای مردم مکه. فردی این اشعار را در مدینه خدمت آقا امام حسین علیه السلام آورد. اباعبدالله علیه السلام برای یزید نوشت:

﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ﴾

﴿وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا

ص: 306


1- ﴿حَدَّثَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ قَالَ خَرَجَ الْحُسَينُ علیه السلام مِنْ مَكَّةَ فَاعْتَرَضَتْهُ رُسُلُ عَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ عَلَيْهِمْ يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ لِيرُدُّوهُ فَأَبَى عَلَيْهِمْ وَ تَدَافَعَ الْفَرِيقَانِ وَ تَضَارَبُوا بِالسّياطِ ثُمَّ امْتَنَعَ عَلَيْهِمُ الْحُسَينُ وَ أَصْحَابُهُ امْتِنَاعاً شَدِيداً وَ مَضَى الْحُسَينُ عَلَى وَجْهِهِ فَبَادَرُوهُ وَ قَالُوا يَا حُسَينُ أَلَا تَتَّقِى اللَّهَ وَ تَخْرُجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ وَ تُفَرِّقُ بَينَ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَقَالَ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ابن نما از عقبة بن سمعان نقل می کند که گفت: امام حسین از مکه خارج شد و فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص که یحیی بن سعید رئیس آنان بود سرراه امام حسین علیه السلام را گرفتند تا آن حضرت را باز گردانند. ولی امام اعتنا نکرد و کار به جایی رسید که با تازیانه زد و خورد کردند و امام حسین علیه السلام حرکت نمود. آن گروه به امام حسین علیه السلام گفتند: آیا از خدا نمی ترسی که می خواهی از جماعت دست برداری و این امت را دچار تفرقه نمائی؟ امام حسین علیه السلام فرمود: من برای خودم و شما هم برای خودتان. شما از رفتار من بیزارید و من از کردار شما بیزارم (مثیر الاحزان، ص39؛ بحارالانوار، ج 44، ص 369؛ وقعة الطف، ص154).

بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾ (1)

و اگر تو را تکذیب کردند بگو عمل من برای من و عمل شما برای شماست! شما از آن چه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آن چه شما انجام می دهید بیزارم (2)

شما یکی از مصادیق این آیات هستید:

﴿قُلْ يا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ﴾

بگو: ای کافران!

﴿لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ﴾

آن چه را شما می پرستید من نمی پرستم!

﴿وَ لا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾

و نه شما آن چه را من می پرستم می پرستید (3)

این آیه توسط پیامبر صلی الله علیه و اله به مشرکین اعلان شد یعنی امام حسین علیه السلام خودش را در جایگاه پیامبر صلی الله علیه و اله قرار داد و این ها را در جایگاه مشرکین. به این معنا که اگر خیر نمی رسانید، شر نرسانید.

یک جای دیگر هم امام این آیه را مطرح کردند و آن زمانی است که مروان خبیث، نام های نوشت این نامه قبل از جریان یزید است و هنوز معاویه زنده است. نامه ای به معاویه نوشت که حسین بن علی علیهما السلام داعیه حکومت دارد. مواظبش باش و کار را تمام کن امام نام های نوشته است که آن نامه این است:

﴿وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ...﴾

امام حسین علیه السلام دوبار به این آیه مبارکه استناد کرده است.

ص: 307


1- يونس، 41
2- تذكرة الخواص، ص 215؛ الفتوح، ج5، ص 69
3- کافرون ، 1 - 3 .

وقتی این نامه به دست معاویه رسید :گفت جواب ندهید و جواب نداد این همان نامه ای است که امام حسین علیه السلام از منا نوشته است.

2.آدم های عافیت طلب

دومین قسم از مخالفان امام حسین علیه السلام آدم های عافیت طلب هستند. کسانی که حتی ممکن است مؤمن هم باشند اما حوصله ی جنگ و درگیری و کار سیاسی را ندارند؛ این ها تعدادشان بسیار زیاد است. افرادی که به امام اعتراض یا پیشنهاد عدم حرکت و عدم رفتن به عراق را دادند.

ابوبكر بن عبد الرحمن مخزومى

یکی از این افراد ابوبکر بن عبد الرحمن است. ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی بسیار نماز خوان و عابد بود و جزو فقهاء هفت گانه مدینه در زمان امام سجاد علیه السلام بود. تعبیر تاریخ این است که به او راهب قریش می.گفتند خدمت ابی عبدالله علیه السلام آمد و گفت:

«قَد رَأَیتَ ما صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبیکَ و أخیکَ، و أنتَ تُریدُ أن تَسیرَ إلَیهِم، وهُم عَبیدُ الدُّنیا»

مگر ندیدی اهل عراق با پدر و برادرت چه کردند؟ و تو اراده می کنی که به سوی آن ها بروی و آن ها بنده گان دنیا هستند

این آدم ها الزاما مغرض و ضد انقلاب نبودند و نمی توانستند تحلیل کنند :گفت ندیدی با بابایت چه کردند و با برادرت چه کردند؟ این ها بنده دنیایند. به عراق نرو.

ابی عبدالله علیه السلام فرمود:

ص: 308

«و مهما يقضى الله من امر يكن»؛ (1)

هر چی خدا بخواهد همان می شود

امام حسین علیه السلام نیاز نمی بیند که برای این ها توضیح بدهد.

می بینیم که چنین افرادی شناخت خوبی هم دارند و کاملاً جامعه کوفه را می شناسند. تعداد این دسته کم نیست.

اباسعید خدرى

یکی دیگر از این افراد اباسعید خدری است. وی آدم بسیار خوبی است و در منابع ما هزار و صد و هفتاد حدیث دارد حتی در صحاح سته هم حدیث دارد در صفین و نهروان بوده و از فضائل مولا علی علیه اللام روایت فراوان دارد (2)

بشر بن غالب

فرد دیگر بشر بن غالب است. وقتی امام حسین علیه السلام او را در مسیر ملاقات کرد،

﴿فَسَأَلَهُ عَنْ أَهْلِهَا فَقَالَ خَلَّفْتُ الْقُلُوبَ مَعَكَ وَ السُّيوفَ مَعَ بَنى أُمَيةَ فَقَالَ صَدَقَ أَخُو بَني أَسَدٍ إِنَّ اللهَ يَفْعَلُ ما يَشاءُ وَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ﴾ ؛ (3)

از او پرسید از عراق چه خبر؟ او عرض کرد:

آن ها را پشت سرگذاشتیم در حالی که دل های شان با تواست، و شمشیرهای شان با بنی امیه است. امام حسین علیه السلام فرمود:

برادر بنی اسدی راست می گوید همانا خداوند آن چه بخواهد انجام دهد، و به هر چه اراده کند حکم می کند.

ص: 309


1- الطبقات الكبرى ، ج1، ص 477؛ موسوعة الامام الحسين، ج2، ص89.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص39؛ ترجمة الامام الحسين من كتاب بغية الطلب في تاريخ الحلب، ص112.
3- اللهوف ، ص 69 ؛ مثیر الاحزان، ص 42؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 367 .

عبد الله بن مطیع

اشاره

فرد دیگر عبد الله بن مطیع است. امام حسین علیه السلام از بطن الرمه حرکت کرد که با عبدالله بن مطیع که از عراق می آمد روبه رو شد عبد الله بن مطیع بر آن حضرت سلام کرد و گفت ای پسر رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد چه چیز موجب شد که از حرم خدا و حرم جد خود بیرون بیایی؟

فرمود: مردم کوفه برای من نامه نوشتند و از من خواستند پیش ایشان بیایم و امیدوارند که حق را زنده کنند و بدعت ها را از میان بردارند.

ابن مطیع گفت: ترا به خدا سوگند می دهم که به کوفه نروی که به خدا سوگند اگر به کوفه بروی کشته خواهی شد.

امام حسین علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:

﴿قُلْ لَنْ يصِيبَنَا إِلا مَا كَتَبَ اللَّهُ لَنا﴾ (1)

بگو: جز آن چه خدا برای ما مقرر داشته هرگز به ما نمی رسد.

امام جواب این دسته دوم را خلاصه داده است به عبدالله بن مطیع فرمود: همان که خدا بخواهد می.شود به ابوبکر بن عبد الرحمن، راهب قریش، فرمود:

﴿ فَشَكَرَ لَهُ وَ قَالَ قَدِ اجْتَهَدْتَ رَأْیَکَ وَ مَهْمَا یَقْضِ اَللَّهُ یَکُنْ﴾ (2)

اما حسین علیه السلام ضمن سپاسگزاری از صداقت و خیرخواهی او فرمود: تو دیدگاه خویش را صادقانه و خیرخواهانه گفتی و بی گمان آن چه را خدا بخواهد و بر آن حکم کند، همان خواهد شد.

3.خواص

سومین قسم از مخالفان امام حسین علیه السلام خواص هستند. امام برای این ها

ص: 310


1- توبه، 51
2- مثير الأحزان، ص 39

نهضت را توضیح می دهد که من هم می دانم این اتفاق می افتد و شما فکر نکنید که نتیجه کار را نمی دانم.

عبدالله بن عباس

یکی از این ها عبدالله بن عباس است. وقتی او بر امام حسین علیه السلام وارد شد، اتفاقاً با عبدالله بن عمر با هم آمدند. هر دو با امام حسین علیه السلام ملاقات کردند و بعد به مدینه برگشتند امام به او فرمود:

﴿فَما تَقُولُ في قَوْم أَخْرَجُوا اِبْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و سلم من وطنه و دارِهِ، و [موضع] وَ قَرارِهِ وَ مَوْلِدِهِ، َ حَرَمِ رَسُولِهِ وَ مُجاوَرَةِ قَبْرِهِ وَ مَوْلِدِهِ وَ مَسْجِدِهِ، وَ مَوْضِعِ مَهاجِرِهِ، فَتَرَكُوهُ خائِفاً مَرْعُوباً لا يَسْتَقِرُّ في قَرار، وَ لا يَأْوي في مَوْطِن، يُريدوُنَ في ذلِكَ قَتْلَهُ وَ سَفْكَ دَمِهِ﴾ (1)

«ای ابن عباس چه می گویی در مورد قومی که فرزند دخت رسول الله صلى الله عليه و سلم را از خانه و محل آرامش و زادگاه و حرم پیامبرش و مجاورت قبر و مسجد و محل هجرتش خارج کردند و او را هراسان و پریشان ساختند که نه در جایی آرام می گیرد نه به موطنی پناه می آورد و از این کار قصد دارند که او را بکشند و خونش را بریزند»

در حالی که وی نه برای خداوند شريك گرفته و نه به جای وی کسی را به یاری گزیده و نه از آن چه رسول خدا صلی الله علیه و اله بر آن بوده اند؛ دگرگون گشته است

ابن عباس، به تأیید کلامش پرداخت و در حمایت از گفتار آن حضرت، گفت:

﴿ أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا يَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ كُسالى يراؤُنَ النَّاسَ﴾ (2)

«همانا آنان به خدا و پیامبرش کافر شده اند و به سوی نماز نمی روند جز در

ص: 311


1- تسلية المجالس وزينة المجالس، ج2، ص 165.
2- توبه، 54

حالی که خسته و بیزار باشند»

این آیه را خواند:

﴿إنَّ الْمُنَافِقِينَ بِخَادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خَادِعُهُمْ وَ إِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاةِ قَامُوا كُسَالَى يرَاءُونَ النَّاسَ وَ لا يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِيلاً﴾ (1)

منافقان می خواهند خدا را فریب دهند؛ در حالی که او آن ها را فریب می دهد؛ و هنگامی که به نماز برمی خیزند، با کسالت برمی خیزند؛ و در برابر مردم ریا می کنند؛ و خدا را جز اندکی یاد نمی نمایند!

﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ لا إِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلاً﴾ (2)

آنان در میان ایمان و کفر حیران و سرگردان هستند نه به سوی اینان (مؤمنین) هستند و نه به سوی آنان (کفّار و مشرکین) و کسی را که خدا گمراه کند (به خود واگذارد) هرگز برای او راهی (به حقّ) نخواهی یافت.

بر امثال اینان است که عذاب بزرگ فرود می آید اما توای فرزند رسول الله ، تو رأس افتخار به رسول الله ،هستی ای فرزند دخت رسول الله پس گمان مبر که خداوند از آن چه ظالمان انجام می دهند، غافل است من گواهی می دهم که هر کس از مجاورت با تو روی گردان شود و به جنگ با تو و جنگ با پیامبرت طمع ورزد او را بهره ای نخواهد بود.

امام حسین علیه السلام سخنش را تصدیق نمودند و فرمودند: «آری، به خدا سوگند».

آن گاه ابن عباس آمادگی خود را برای اقدام به یاری آن حضرت بیان کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا فدایت گردم گویا تو مرا برای خود می خواهی و از من

ص: 312


1- نساء ، 142
2- همان ، 143

می خواهی که یاریت کنم به خدایی که جز او پروردگاری نیست اگر من با این شمشیرم، در خدمت تو آن قدر بجنگم که دو دستم از کف هایم جدا شوند، به اندازه یکصدم از حق تو را ادا نکرده باشم هم اینک من در خدمت تو هستم فرمان بده و به من امر کن

ابن عمر سخن ابن عباس را قطع کرد و روی به حضرت امام حسین علیه السلام نمود و گفت: در تصمیمی که گرفته ای درنگ کن و از همین جا به مدینه بازگرد، در صلح این قوم وارد شو و از وطنت و حرم جدت رسول الله صلى الله عليه و سلم دور مشو، برای این افراد که بهره ای برای آنان نیست حجت و راهی برخود ایجاد نکن، اگر دوست داری بیعت نکنی، تورها هستی تا نظر خود را ببینی زیرا یزید بن معاویه شاید جز اندکی زنده نماند و خداوند امر او را از تو کفایت کند.

امام بر او ایراد آوردند و سخنش را بر او باز گرداندند و فرمودند: «افسوس از این سخن برای همیشه مادام که آسمان ها و زمین باشند، من از توای عبد الله ، می پرسم که آیا من نزد تو بر خطا هستم؟ پس اگر بر خطا باشم مرا بازگردان که من می پذیرم و می شنوم و فرمان می برم.»

ابن عمر گفت: سوگند به خدا نه خداوند متعال فرزند دخت پیامبر خدا را بر

خطا قرار نمی دهد و کسی همچون تو با طهارت و نزدیکیش نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و اله همانند یزید بن معاویه نیست ولی من بیم دارم که این چهره زیبای تو را با شمشیرها بزنند و از این امّت چیزی را ببینی که دوست نداری پس همراه ما به مدینه باز گرد و اگر دوست نداری بیعت کنی هرگز بیعت مکن و در خانه ات بنشین

امام روی به او کردند و او را از پلیدی امویان و نیت های بدشان نسبت به آن حضرت، آگاه نمودند و فرمودند: هیهات ای فرزند عمر این قوم مرا رها نخواهند کرد، هر چند مرا داشته باشند و اگر بر من دست نیابند همچنان تلاش خواهند

ص: 313

کرد تا من به اجبار بیعت کنم یا مرا بکشند، آیا نمی دانی ای عبدالله ، از ناچیزی دنیا نزد خداوند متعال است که سر یحیی بن زکریا نزد ستمکاری از ستمکاران بنی اسرائیل آورده شد، در حالی که آن سر با ارائه حجّت به آنان سخن می گفت؟ آیا نمی دانی ای ابو عبدالرحمن بنی اسرائیل میان طلوع فجر تا طلوع آفتاب، هفتاد پیامبر را می کشتند و سپس همگی در بازارهای خود به خرید و فروش می نشستند گویی که کاری نکرده اند خداوند در مورد آن ها به شتاب اقدامی نکرد و سپس آنان را گرفت چه شکوهمند و با قدرت اگر این ساعت تو را عذری هست و با من همراهی نتوانی کرد عذر تو قبول است. باری در دعای خیر تقصیر مکن و به آخر پنج نماز که گزاری مرا به دعایی یاد آر و در بیعت آن جماعت تعجیل مکن و چندان توقف نمای که تو را عاقبت آن کار معلوم شود.

حضرت امام حسین علیه السلام روی به ابن عباس کردند و فرمودند: «تو ای ابن عباس عموزاده پدرم هستی از آن وقت که تو را شناختم همچنان امر به خیر کرده ای، تو همراه پدرم بودی و به او پیشنهادهایی که رستگاری و صواب در آن ها بود؛ می دادی پدرم تو را هم صحبت خود می کرد و از تو نظر می خواست و با تو مشورت می نمود تو هم به صواب مشورت می دادی پس در امان خدا به مدینه برو و چیزی از خبرهایت را از من پنهان مکن در این حرم وطن گرفته و مقیم هستم مادامی که ببینم اهل این جا به من پاسخ مثبت دهند و یاریم می کنند پس هرگاه مرا واگذارند، دیگرانی را به جای آنان بر می گزینم و به سخن حضرت ابراهیم هنگام افکنده شدن در آتش پناه می جویم که: ﴿ حَسْبِیَ اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ﴾. خداوند برايم کافی است و او بهترین یاور است و آتش بر او سرد و سلامت گردید».

ابن عباس و ابن عمر بسیار شدید گریستند و امام حسین علیه السلام نیز با آنان گریستند. پس وداع نمودند و ابن عمرو ابن عباس به سوی مدینه رفتند و حضرت

ص: 314

امام حسین در مکه به عبادت مشغول گشتند. (1)

ابن عباس سه اعتراف نزد امام حسین علیه السلام کرد: 1- کفر بنی امیه، نفاق بنی امیه و مقام شامخ امام حسین علیه السلام

بعد امام فرمود: ابن عباس! این ها طاعت شیطان و عصیان رحمان می کنند

بسیاری در تاریخ این بحث را مطرح کرده اند که هدف قیام امام حسین علیه السلام حکومت بود البته در ادامه در توجیه آن وا مانده اند. امام می داند شهید می شود و دیگر حکومت معنا نمی دهد. مگر با هفتاد نفر می شود حکومت تشکیل داد؟ در بهترین شرایط امام حسین علیه السلام کوفه را می گرفت. شام و دیگر بلاد چه؟

بزرگانی مثل مرحوم شیخ مفید رحمه الله را دارند: امام به انگیزه حکومت قیام کردند. حرف های دیگر که بسیاری تحلیل کرده اند اما یک جمله است امام عمل به تکلیف نموده اند یعنی این عمل به تکلیف بالاترین عنصری است که در قصه کربلا و حرف های امام حسین علیه السلام به چشم می خورد.

این قیام و نهضت با این انگیزه صورت گرفت؛ فرض کنید حتی اگر که می گفتند: به حسین علیه السلام کاری هم نداریم امام باز این حرکت را انجام می داد.

برخی شبهه وارد کرده اند ولید هم که شراب می خورد؛ متوکل هم همین طور اگر شراب خواری و قمار بازی دلیل قیام باشد امامان بعد هم باید قیام می کردند چرا ائمه دیگر علیهم السلام قیام نکردند؟ ولید در حوض شراب می رفت و آن قدر می نوشید که حوض پایین می رفت.

در جواب باید دانست که یزید در رأس است. اول کسی است که می خواهد خلافت بکند سلطنت اول بدعت .است تا معاویه بود می شد تا حدودی بعضی چیزها را توجیه کرد در آن شرایط خاص امام حسن علیه السلام صلح کرد و مجبور شد

ص: 315


1- زندگانی حضرت امام حسین علیه السلام، ج2، ص 409 - 405 .

حکومت را واگذار کند

اما يزيد رأس هرمی است که اگر زده شود، عدم مشروعیت بقیه هم تأیید می شود. دیگر نیاز نبود کربلای دیگری درست شود. یعنی دیگر نیاز نبود امام صادق علیه السلام کربلای دیگری ایجاد کند

امام حسین علیه السلام نه تنها مشروعیت یزید را زیر سؤال برد، بلکه مشروعیت تمام حکام جور را تا قیام قیامت مردود دانست.

وقتی فرمود:

﴿وَ مِثْلِى لَا يُبَايِعُ مِثْلَه﴾؛ (1)

و شخصی مثل من با شخصی مثل یزید بیعت نخواهد کرد.

یعنی متوکل هم همین طور است. یعنی مانند من امام با حاکم جور موافق و هم رأی نیست. وقتی رأس این حکومت زده شد دیگر نیاز نبود دوباره یک جریان شبیه به این آفریده شود.

ص: 316


1- بحارالانوار، ج 44 ، ص 325؛ تسلية المجالس، ج 2، ص 152 ؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 174 .

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالف (2)

مقدمه

بحث ما درباره مخالفین حرکت امام حسین علیه السلام به کربلا و پاسخ های حضرت به آن ها بود. در جلسه پیش مطرح شد که مخالفین سه دسته بودند:

دسته اول: عده ای مزدوران حکومت بودند اصرار داشتند که امام بیعت کند و جنگی نشود و یزید هم تثبیت شود. این ها کسانی بودند که امام را قبول نداشتند. اما مأمور بودند یا خودشان به امام پیشنهاد می دادند که این قیام صورت نگیرد؛ مثل فرماندار مکه عمر بن سعید.

دسته دوم: کسانی بودند که انسان های خوبی بودند و امام را قبول داشتند؛ اما بسیاری از آن ها انسان های راکد و ساکت و غیر سیاسی و عافیت طلب بودند؛ کسانی که با بنی امیه نبودند و یزید را قبول نداشتند و حتی به یزید معترض بودند. اما این گونه نبود که امام شناس باشند غالباً به امام می گفتند کاری نداشته باشید؛ مثل عبدالله بن عمر و احنف بن قيس.

دسته سوم: خواص هستند؛ مثل ام سلمه اباسعید و عبدالله بن عباس. این ها شاگرد مکتب امیرالمؤمنین علیه السلام هستند و راوی حدیث غدیر این ها افراد بنامی در

ص: 317

تاریخ اند که به امام می گفتند نرو بیش ترشان هم دل سوز بودند و می دانستند مردم ،عراق ، مردم قابل اعتمادی نیستند.

ابا سعید خدری

یکی از این ها اباسعید خدری است. نام اصلی وی سعد بن مالک است. ابا سعید کنیه اش است هر اسمی در عرب کنیه هم دارد. ایشان از کسانی است که در خندق خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و گفت: می خواهم بجنگم. حضرت فرمود: تو سنی نداری و اجازه نداد اما بعدها در جنگ ها حضور داشت. در صفین و نهروان بود و در غدیر هم حضور داشت. علامه امینی رحمه الله حدیث غدیر را از ایشان نقل کرده است و وی مدافع امیرالمؤمنین علیه السلام بوده و بیش از هزار روایت در منابع ما دارد.

از باب این که پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: ﴿ذِكرُ عَلِي عِبادَه﴾ ؛ (1) ذکر علی علیه السلام عبادت است.

یک حدیث از ایشان نقل می کنم. اباسعید می گوید:

﴿ كُنْتُ مَعَ النَّبِى صلی الله علیه و آله بِمَكَّةَ إِذْ وَرَدَ عَلَيْهِ أَعْرَابِي طَوِيلُ الْقَامَةِ عَظِيمُ الْهَامَةِ مُحْتَزِمٌ بِكِسَاءٍ وَ مُلْتَحِفٌ بِعَبَاءٍ قُطْوَانِي قَدْ تَنَكَّبَ قَوْسَاً لَهُ وَ كِنَانَةً فَقَالَ لِلنَّبِي صلی الله علیه و آله يا مُحَمَّدُ أَينَ عَلَى بْنُ أَبِي طَالِبٍ مِنْ قَلْبِكَ فَبَكَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بُكَاءً شَدِيداً حَتَّى ابْتَلَتْ وَ جْنَتَاهُ مِنْ دُمُوعِهِ وَ أَلْصَقَ خَدَّهُ بِالْأَرْضِ ثُمَّ وَثَبَ كَالْمُنْفَلِتِ مِنْ عِقَالِهِ وَ أَخَذَ بِقَائِمَةِ الْمِنْبَرِ ثُمَّ قَالَ يا أَعْرَابِى وَالَّذِى فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ وَ سَطحَ الْأَرْضَ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ سَيدِ كُلِّ أَبْيضَ وَ أَسْوَدَ وَ أَوَّلُ مَنْ صَامَ وَ زَكَى وَ تَصَدَّقَ وَ صَلَّى الْقِبْلَتَينِ وَ بَابِعَ الْبَيعَتَينِ وَ هَاجَرَ الهِجْرَتَينِ وَ حَمَلَ الرَّایتَينِ وَ فَتَحَ بَدْراً وَ حُنَينَ ثُمَّ لَمَّ يعْصِ اللَّهَ طَرْفَةَ عَيْنٍ قَالَ فَغَابَ الْأَعْرَابِي مِنْ بَينِ يَدَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله لِأَبِى سَعِيدٍ يا أَخَا جُهَينةَ هَلْ عَرَفْتَ مَنْ كَانَ يَخَاطِبُنِي فِي ابْنِ عَمِّى عَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ اللهُ وَ رَسُولُهُ أَعْلَمُ قَالَ كَانَ وَ اللَّهِ جَبْرَئِيلَ هَبَطَ

ص: 318


1- الاختصاص، ص 224؛ بحار الانوار، ج 36 ، ص370؛ مستدرک الوسائل، ج 5، ص 283.

مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ لِيَأْخُذَ عُهُودَكُمْ وَ مَوَاثِيقَكُمْ لِعَلِي بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام﴾ (1)

می گوید در مکه خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و اله بودم که عربی بلند قامت با هیبت و عظمت وارد شد کمانی به کتف ،آویخته جعبه تیری حمایل نمود. عرضه داشت یا محمد، علی در کجای قلب شما جا دارد؟ رسول خدا صلی الله علیه و اله با شنیدن این جمله گریان شد و فرمود: به خدایی که دانه را می شکافد و موجودات را آفرید و زمین را گسترانید، از آقا و بزرگ موجودات پرسیدی او اول کسی است که روزه گرفت زکات و صدقه داد، به دو قبله نماز خواند، دو بار بیعت نمود، دو مرتبه هجرت کرد، دو پرچم را بلند ساخت، در بدر و حنین پیروز شد آن که خدا را چشم زدنی معصیت نکرد. همین که سخنان حضرت تمام شد عرب ناپدید شد. رسول اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: آن که با من صحبت می کرد شناختی؟ عرضه داشتم خدا اکرم و رسولش داناترند فرمود: به خدا سوگند او جبرئیل بود که درباره پسر عمویم این پرسش را نمود تا عهد و پیمانی بر شما باشد.

من خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بودم یک وقت فردی قد بلند و خوش هیکل وارد شد. کسی هم او را نمی شناخت. او مستقیم به سراغ رسول خدا صلی الله علیه و اله رفت و اصحاب هم نشسته بودند گفت: یا رسول الله ! علی علیه السلام کجای دل شماست؟ چقدر دوستش دارید؟ (در فارسی هم می گوییم: روی چشم من است. در قلب من است؛ به اندازه آسمان دوستش دارم). رسول خدا صلى الله عليه و سلم به شدت گریستند و حتی اشک مبارک شان روی زمین ریخت. حضرت بلند شد و پایه منبر را گرفت و ایستاد و فرمود قسم به آن خدایی که دانه را از زیر زمین بیرون می آورد و قسم به آن خدایی که انسان را آفریده و قسم به آن خدایی که زمین را زیر باران گستراند، از کسی از من

ص: 319


1- المحاسن، ج 2، ص331؛ بحار الانوار، ج 40، ص10.

سؤال کردی که آقای هر سفید و سیاه است و از کسی که اول روزه گیر بود؛ اول مسلمان بود؛ اول مؤمن بود؛ از کسی که بر دو قبله نماز خواند؛ از کسی که دو بیعت کرد. هم بیعت رضوان و هم بیعت عقبه از کسی که دو هجرت کرد. مرحوم مجلسی در «بحار» می گوید: منظور از دو هجرتی که در کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مطرح شده است، هجرت به شعب ابی طالب و هجرت به مدینه است. امام سجاد علیه السلام هم دارد: دو هجرت کرد دو بیعت کرد و دو قبله نماز خواند. دو قبله معلوم است که بیت المقدس و مسجد الحرام است دو بیعت مشخص است. دو جای مهم پرچم را گرفت و جلو رفت. یکی بدر و یکی حنین. او کسی است که یک لحظه معصیت خدا نکرد همه زندگی اش بندگی خدا بود یک مرتبه این سؤال کننده غیب شد.

ابا سعید می گوید: پیامبر صلی الله علیه و اله از میان همه جمعیت به من رو کرد و گفت: ای ابا جهينه فهمیدی این که بود که از من سؤال کرد؟ :گفتم نه. حضرت فرمود: به خدا قسم! جبرئیل بود که از آسمان به زمین آمده بود و به چهره انسان بر من نازل شد. گاهی به چهره دهیه کلبی و گاهی به چهره های دیگر؛ به چهره اصلی و عادی هم دوبار خدمت رسول خدا صلی الله علیه و اله آمد آمده بود تا امتحانی از این جمع بگیرد و مردم یک پیمان از زبان من بشنوند

فضایل حضرت امیر و امامت ایشان فقط در غدیر مطرح نیست. خیلی جاها پیامبر صلی الله علیه و اله این موضوع را مطرح کردند؛ از جمله همین جا.

یکی از مخالفین اباسعید است و برای خودش استدلال هم دارد. او به امام گفت اهل کوفه چهار چیز ندارند: 1- وفا انگیزه های شان هم انگیزه های دروغ است. در ظاهر می گویند: ما با توایم؛ ولی دروغ می گویند. این استدلالی است که اباسعید خدری برای امام حسین علیه السلام آورده است. 2- نیت و انگیزه صحیح،

ص: 320

3- صبر بر شمشیر، 4 - عزم (1) یا ابا عبدالله ! این گروه به دفاع از شما برنمی خیزند. او ادامه می دهد من خودم از پدرتان امیرالمؤمنین علیه السلام شنیدم که فرمود: این ها مرا خسته کرده اند این ها مرا ناراحت کرده اند.

این ابا سعید شخصیتی است که امام صادق علیه السلام مدحش کرده و سابقه درخشانی در صفین و نهروان و غدیر دارد. او در جنگ های رسول خدا صلی الله علیه و اله شرکت دارد؛ با این همه با امام مخالفت می کند.

امام در پاسخ فقط از وی تشکر کرد.

ام سلمه

مخالف دیگر، ام سلمه است. ایشان مدافع ولایت اند و خیلی مورد توجه ائمه علیه السلام هستند؛ مخصوصاً در داستان ،جمل شاه کار کرده اند. به سختی برابر عایشه ایستاده و از اهل بیت دفاع کرده اند و تا آخر هم مورد احترام اهل بیت علیهم السلام بوده اند.

ایشان تا سال 61 زنده اند رسول خدا صلی الله علیه و اله سال 11 هجری از دنیا رفتند و ام سلمه در دوران امیرالمؤمنین علیه السلام زندگی کرده است و در زمان امام حسن علیه السلام و همین طور زمان امام حسین علیه السلام

روایاتی از ایشان نقل شده که می گوید یک روز پیامبر صلی الله علیه و اله در خانه من بود و امام حسین علیه السلام بچه بود (امام حسین علیه السلام به ایشان مادر خطاب می کرد).

در این هنگام جبرئیل هم رسید و به پیامبر صلی الله علیه و اله عرض کرد: حسین علیه السلام را خیلی دوست داری؟ پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: بله.

بعد جبرئیل گفت: امت تو این حسین علیه السلام را به شهادت می رساند.

بعد از گفت وگو من گفتم: یا رسول الله ! چه می گوید؟ حضرت شیشه ای خاک

ص: 321


1- الطبقات الكبرى ، ج1، ص39؛ ترجمة الامام الحسين من كتاب بغية الطلب في تاريخ الحلب، ص112.

به من دادند و فرمودند: این خاک کربلاست هر وقت دیدی این خاک تبدیل با خون شد بدان حسین من را به شهادت رسانده اند (1)

این امتیاز مخصوص ام سلمه است که یک شیشه خاک کربلا قبل از شهادت در اختیار داشته باشد. ایشان وقتی امام حسین علیه السلام خواست برود، بیرون آمد و گفت:

﴿لَا تَخْرُجُ إِلَى الْعِرَاقِ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ يَقْتَلُ ابْنِي الْحُسَينُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ عِنْدِى تُرْبَةٌ دَفَعَهَا إِلَى فِى قَارُورَة ﴾ (2)

به طرف عراق مرو؛ زیرا من از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله شنیدم می فرمود: پسرم حسین در زمین عراق کشته خواهد شد و آن تربتی را که رسول خدا صلی الله علیه و اله به من داده در يك شیشه ای جای داده ام.

قبل از این که برود خاک را آورد ابا عبد الله علیه السلام یک شیشه خاک دیگر به او داد و :فرمود مثل همین نیست؟ گفت چرا فرمود این را هم داشته باش. از این رو دو شیشه خاک همراه داشت. بعد امام فرمود: مادر بیا جلو (ام سلمه محرم امام است). ابی عبدالله علیه السلام دستی به چشم های او کشید. ام سلمه می گوید: مادرجان! بگذار من کل کربلا را به تو نشان بدهم یک لحظه ام سلمه با تصرف امام، صحنه کربلا را دید.

حضرت عیسی علیه السلام مرده زنده می کند و ائمه ما علیهم السلام از انبیا بالاترند به غیراز پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه و سلم که هیچ کسی از ایشان بالاتر نیست. پیامبر صلی الله علیه و اله اشرف انبیا و اولیاست.

ام سلمه بعد از این گفت وگو دیگر چیزی نگفت. عصر عاشورا وقتی در

ص: 322


1- الخرائج، ج 1، ص 253؛ بحار الانوار، 45 ، ص 89؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 4، ص 45
2- 2. الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 253 ؛ بحار الانوار، 45 ، ص 89؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 157 .

کوچه های مدینه می دوید و فریاد می زد: واحسيناه واشهیداه، فرمود: شیشه خاک خون شد و من پیامبر صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله صدا می زند: واحسيناه. خبر شهادت اباعبدالله علیه السلام در ابتدا توسط ام سلمه در مدینه اعلام شد (1)

در تحف العقول، ص 237 و در بحار، ج 97 ، ص 79 خطبه ای از امام حسین علیه السلام آورده که نزدیک دو صفحه است. این خطبه جواب امام حسین علیه السلام به همه این هاست

ایشان در آن خطبه در ابتدا سه آیه خوانده اند آیات 63 مائده و 78 مائده و 44 مائده حضرت با این ها جواب همه را داده اند جواب همه کسانی که فکر می کنند برای امام حسین علیه السلام خیر خواهی می کنند واقعاً هم خیرخواه بودند؛ زیرا می گفتند: ما دلسوز شماییم.

شما هیچ جا نمی یابید (من ندیدم) که امام علیه السلام به این هایی که مخالفت کردند و از امام خواستند که به عراق نرود، (حتی عبد الله بن عمر)، تندی کرده باشد و از آن ها تشکر هم کرده است.

جواب امام علیه السلام که در این خطبه مطرح شده این است:

آیه اول:

﴿لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَ أَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبئسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ ﴾ (2)

چرا دانشمندان نصاری و علمای یهود آن ها را از سخنان گناه آمیز و خوردن مال حرام نهی نمی کنند؟ چه زشت است عملی که انجام می دادند!

ص: 323


1- همان
2- مائده ، 63

این آیه درباره علمای یهود و مسیحی است. ربانیون یعنی علمای مسیحی چون آن ها مردم را به خدا دعوت می کردند به آن ها می گفتند ربانی. احبار، (حبر به معنای نیکی است) علمای یهودی بودند؛ زیرا مردم را به نیکی دعوت می کردند.

ای پیامبر! اگر علمای یهود و بنی اسرائیل و نصاری جلوی گناه را گرفته بودند این طور نمی شد می خواهد بگوید با همه این گفته های شما من باید بروم؛ برای این که جلوی گناه را بگیرم. جلوی منکر را بگیرم.

امام دو راه داشت: یکی تسلیم و یکی مقاومت ایشان به ام سلمه فرمود: اگر من قیام هم نکنم مرا می کشند. حال که قرار است مرا بکشند، بگذار قیام کنم و به بهترین نحو شهید شوم. ابی عبدالله علیه السلام اگر هم به مدینه بر می گشت، او را ترور می کردند. از این رو امام این آیه را خواند که چرا دانشمندان یهود و نصاری به فرموده ،قرآن، جلوی گناه را نمی گیرند.

آیه دوم:

﴿ لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ﴾ (1)

کافران بنی اسرائیل بر زبان داوود و عیسی بن مریم ، لعن (و نفرین) شدند! این به خاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز می نمودند.

لعنت خدا و حضرت داوود و حضرت عیسی علیها السلام بر کافران بنی اسراییل.

واژه «لعنت» در قرآن 41 بار آمده و لعنت های قرآن سه گونه است گاهی خودش تنها لعنت کرده است. گاهی بعضی ها را هم آورده است: مثلاً لعنت ناس و ملائکه و حضرت عیسی علیه السلام بعض اوقات هم می گوید لعنت همه لعنت کننده ها بر آن علمایی که کتمان می کنند؛

ص: 324


1- مائده ، 78

﴿إنَّ الَّذِينَ يكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَينَاتِ وَ الْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَينَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الكِتاب أُولئِكَ يلْعَنُهُمُ الله وَ يلْعَنُهُمُ اللأَعِنُونَ ﴾ (1)

کسانی که دلایل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده ایم، بعد از آن که در کتاب برای مردم بیان نمودیم کتمان کنند خدا آن ها را لعنت می کند؛ و همه لعن کنندگان ،نیز آن ها را لعن می کنند؛

ابن عباس می گوید: این آیه اشد الآيه فى القرآن است؛ خداوند با چه شدتی با کسانی که می توانند ولی حرف نمی زنند برخورد کرده است امام حسین علیه السلام می تواند با قیامش و خونش مشروعیت یزید را زیر سؤال ببرد.

سومین آیه ای که امام قرائت ،فرمودند آیه 44 همین سوره است:

﴿فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ﴾ (2)

از مردم نهراسید! و از من بترسید!

اگر کسی پرسید: خلاصه پاسخ امام حسین علیه السلام به همه مخالفان چیست؟ این سه آیه است. داستان قیام ابی عبدالله علیه السلام داستان مبارزه با گناه و منکر و ظلم است.

علم امام حسین علیه السلام به شهادت

در این مسیر علم به شهادت هم ،باشد فرقی نمی کند. کار کسی که در میدان مین برای باز شدن راه قدم می گذرد با این که می داند به شهادت هم میرسد، ارزشمند است. یعنی قیام و شهادت ابی عبدالله علیه السلام با این تأثیرات، بدون این که نیاز باشد منکر علم امام شویم قابل توجیه است. برخی در این داستان منکر علم امام شده اند؛ در حالی که نمی شود علم امام را انکار کرد. اصلا نیاز نیست علم را

ص: 325


1- بقره ، 159
2- مائده، 44

منکر شد؛ آن هایی که هدف امام را حکومت دانسته اند در مورد علم امام و توجیه عمل امام به بن بست خورده اند از این رو توجیه می کنند که امام خبر نداشت. نه هرگز این گونه نیست اگر هدف مبارزه با منکر و اقامه دین و اصلاح امت باشد علم داشتن یا نداشتن هیچ تأثیری روی کار نمی گذارد.

مگر امام در روز دوم وقتی وارد کربلا شد، نفرمود:

﴿انْزِلُوا هَاهُنَا محَطّ رِكَابِنَا وَ سَفْكُ دِمَائِنَا﴾؛ (1)

در همین سرزمین پیاده شوید این جا فرودگاه سواران ،ما اقامتگاه و قرارگاه همراهان ما شهادتگاه و آرامگاه الهام بخش هماره ما و یاران دلیر و فداکار ماست.

این را دیگر نمی توان توجیه کرد خود امام به صراحت اعلام می کند که این جا محل شهادت ما و ریختن خون ماست هدف بسیار بلند و عالی است.

ص: 326


1- مثير الأحزان، ص 49

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالف (3)

مقدمه

توفیق شد تا در این جلسات بحثی را درباره مخالفان حرکت ابی عبدالله علیه السلام مطرح کنیم و دلایل مخالفت شان و پاسخ های امام حسین علیه السلام را توضیح دهیم.

خلاصه بحث های گذشته مان این بود که افرادی هم در مدینه و هم در مکه و هم در مسیر با حرکت ابی عبد الله به عراق مخالف بودند. البته همه این ها مغرض نبودند. برخی هم دلسوز و خیرخواه بودند بیش از بیست نفر از امام خواستند که به عراق نرود. اما هر کدام با انگیزه متفاوت که در جلسات پیش درباره ام سلمه، عبدالله بن عباس و دیگران صحبت کردیم.

محمد حنفیه

در این جلسه چند جمله ای درباره مخالفت محمد حنفیه، برادر اباعبدالله علیه السلام نکاتی را خدمت شما عرض می کنیم:

اولاً: چند جمله درباره شخصیت محمد حنفیه محضر شما عزیزان بگویم و بعد وارد مخالفت ایشان با حرکت امام و دلیل مخالفتش بشوم.

ص: 327

محمد حنفیه سال 16 هجری متولد شده است. مادرشان خانمی به نام «خَوله بنت جعفر بن قیسی» است ایشان از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام است که 24 فرزند داشته است. چهارده فرزند پسر و بقیه دختر متأسفانه هیچ کدام شان هم در کربلا حضور ندارند.

در «الفتوح» دلیل نیامدن فرزندان ایشان آمده است. این شخصیت سال 81 هجری هم از دنیا رفته است؛ یعنی حدود بیست سال بعد از حادثه کربلا وی زنده بود.

در تاریخ چند داستان درباره ایشان است که به آن ها اشاره می کنم البته هیچ قصد جسارتی نیست ما تاریخ را نقل می کنیم و می خواهیم به مخالفت محمد حنفیه با حرکت امام علیه السلام برسیم.

محمد حنفیه در کتاب تاریخ صفین

در بعضی نقل های تاریخ (از تاریخ صفین اثر نصر بن مزاحم که 212 از دنیا رفته است؛ یعنی کتاب مال 1200 سال پیش است) آمده است که: در جنگ جمل محمد حنفیه به سپاه عایشه حمله کرد؛ اما موفق نبود؛ زیرا تک تیراندازهای دشمن تیراندازی می کردند ایشان یکی دوبار رفت و برگشت. سپس امام حسن و امام حسین علیه السلام رفتند و امام حسن علیه السلام کاری کرد که شتر عایشه بیفتد و جنگ با این برخورد امام تمام شد. (1)

انصار وقتی از محمد حنفیه بسیار تعریف کردند امیرالمؤمنین علیه السلام درباره او فرمود:

﴿أینَ النَّجمُ مِنَ الشَّمسِ وَالقَمَرِ﴾

ستاره کجا به پای خورشید و ماه می رسد؟

ص: 328


1- المناقب، ج 4 ، ص 21؛ بحارالانوار، ج32، ص 187.

ایشان را به ستاره و امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به خورشید و ماه تشبیه کرد.

فرمود: ستاره کجا و خورشید و ماه کجا؟

البته ایشان فرزند امام است و خود امام سفارشش را هم کرده و فرموده است:

﴿قَدْ أَغْنَی وَ أَبْلَی﴾؛

او هم دست پرآمد و نیکو امتحان داد.

﴿و لَهُ فَضلُهُ، و لا یَنقُصُ فَضلَ صاحِبَیهِ عَلَیهِ﴾؛

و فضلش محفوظ است؛ ولی از برتری حسن و حسین علیهما السلام بر او نمی کاهد

اجرش پیش خداست. زحمتش را کشید. نگفت که نمی روم. شمشیر دست گرفت و به سپاه دشمن حمله کرد اما آن جایگاه امام حسن و امام حسین علیهما السلام را ندارد

اصحاب وقتی این جمله را شنیدند گفتند:

﴿والله إِنَّا وَ اللَّهِ لاَ نَجْعَلُهُ کَالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَیْنِ علیهما السلام﴾ (1)

به خدا سوگند ما او را مانند حسن و حسین علیهما السلام نمی دانیم

نصر بن مزاحم می گوید: در صفین یک روز عبیدالله بن عمر، پسر خلیفه دوم به میدان آمد. محمد حنفیه گفت پدرجان اجازه بده من به مقابلش بروم. چند قدمی که رفت، حضرت برش گردانید و فرمود: بگذار خودم بروم. حضرت رفت. عبیدالله بن عمر گریخت. تا دید خود حضرت آمده است، نایستاد و برگشت.

ایشان می گوید: محمد حنفیه پرسید پدر! چرا شما رفتی؟ گفت پسرم ترسیدم تو را بکشد تو را هماورد او ندیدم به همین خاطر خودم رفتم.

گفت: پدرجان او که هماورد شما نیست اگر پدرش هم که خلیفه دوم بود مقابل شما می ایستاد، حریف شما نمی شد

ص: 329


1- شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج 1، ص 245؛ بحارالانوار، ج 42، ص100.

حضرت فرمود:

﴿«وَ لَا تَقُلْ فِيهِ إِلَّا خَيرا﴾ ؛ (1)

و جز نیکی درباره او (پدر عبیدالله) مگوی

معلوم می شود حفظ جریانی بوده است. حضرت فرمود: کار به او نداشته باش الآن بحث خلیفه دوم نیست.

در «کافی» روایتی است که سند خوبی هم دارد قنبر می گوید: یک روز امام حسن علیه السلام من را خواست و فرمود:

﴿فَادْعُ لِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي﴾

محمد بن علی را نزد من دعوت کن

قنبر می گوید: خودم را به سرعت رساندم. ایشان فکر کرد حال امام حسن علیه السلام بد شده است قنبر می گوید آن قدر محمد حنفیه با سرعت حرکت کرد که بند کفشش را نبست خودش را خدمت امام حسن علیه السلام رسانید. امام فرمود: برادر بنشین؛ با شما کار دارم. امام به محمد حنفیه فرمود میدانی که برخی فرزندان ابراهیم علیه السلام امام شدند. خدا فرمود: امامت به همه شان نمی رسد. خداوند صلاح دید بعضی از فرزندان حضرت ابراهیم علیه السلام مثل اسماعیل و اسحاق علیهما السلام امام شوند. و گرنه حضرت ابراهیم دلش می خواست همه امام شوند گفت خدایا ذريه من امام می شوند؟ خطاب شد نه آن هایی که ظالم باشند نمی شوند تلبس به ظلم هم نباید داشته باشند. عصمت شرط آن است.

﴿يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْحَسَد﴾ ؛

ای محمد بن علی! همانا من از حسادت درباره تو می ترسم.

اگر من کنار بروم، می ترسم با امام حسین علیه السلام در بحث امامت بین تان اختلاف

ص: 330


1- وقعة صفين، ص 221؛ شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج5، 179

پیش بیاید. سپس امام یک کار عاطفی کرد فرمود: در جنگ بصره، پدرمان امیرالمؤمنین علیه السلام من و برادرم امام حسین علیه السلام را خواست و فرمود: جان من و جان شما و جان محمد حنفیه هوای او را داشته باشید و دوستش داشته باشید بدان ما شما را دوست داریم

پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:

﴿مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَبَرَّنى فِى الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَبَرَّ مُحَمَّداً وَلَدِى﴾

هر کس می خواهد در دنیا و آخرت به من نیکی کند، باید به فرزندم، محمد نیکی کند

پدرمان سفارش تو را به ما فرموده است ولی مواظب باش بعد از من با امام حسین علیه السلام در موضوع امامت معارضه نکن محمد به گریه افتاد، گفت: ما که فرزندان پیامبر صلی الله علیه السلام نیستیم. شما وسیله ما نزد پیامبرید. شما امام ما هستید.

امام حسین علیه السلام قبل از این که خلق شود فقیه بود وحی را می فهمید قبل از این که نازل شود، عالم ترین و فقیه ترین و آگاه ترین است. محمد از امام حسین علیه السلام تعریف کرد امام حسن علیه السلام فرمود: خیالم راحت شد. (1)

ص: 331


1- ﴿عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ بْنَ عَلِي علیه السلام الْوَفَاةُ قَالَ يا قَنْبَرُ انْظُرْ هَلْ تَرَى مِنْ وَرَاءِ بَابِكَ مُؤْمِناً مِنْ غَيْرِ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي قَالَ ادْعُ لِي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِي فَأَتَيتُهُ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ قَالَ هَلْ حَدَثَ إِلَّا خَيْرٌ قُلْتُ أَجِبْ أَبَا مُحَمَّدٍ فَعَجَّلَ عَلَى شِسْع نَعْلِهِ فَلَمْ يَسَوِّهِ وَ خَرَجَ مَعِي يعْدُو فَلَمَّا قَامَ بَينَ يَدَيْهِ سَلَّمَ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِي علیه السلام اجْلِسْ فَإِنَّهُ لَيسَ مِثْلُكَ بِغِيبُ عَنْ سَمَاعِ كَلَامٍ يَحْيا بِهِ الْأَمْوَاتُ وَ يَمُوتُ بِهِ الْأَحْيَاءُ كُونُوا أَوْعِيةَ الْعِلْمِ وَ مَصَابِيحَ الْهُدَى فَإِنَّ ضَوْءَ النَّهَارِ بَعْضُهُ أَضْوَأُ مِنْ بَعْضٍ أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ اللَّهَ جَعَلَ وُلْدَ إِبْرَاهِيمَ علیه السلام أَئِمَّةً وَ فَضَّلَ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ آتَى دَاوُدَ زَبُوراً وَ قَدْ عَلِمْتَ بِمَا اسْتَأْثَرَ بِهِ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى إِنِّي أَخَافُ عَلَيكَ الْحَسَدَ وَ إِنَّمَا وَصَفَ اللهُ بِهِ الْكَافِرِينَ فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ- كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْحَقُّ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِلشَّيْطَانِ عَلَيكَ سُلْطَاناً يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى أَلَا أُخْبِرُكَ بِمَا سَمِعْتُ مِنْ أَبِيكَ فِيكَ قَالَ بَلَى قَالَ سَمِعْتُ أَبَاكَ علیه السلام يَقُولُ يَوْمَ الْبَصْرَةِ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَبَرَّنِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ فَلْيَبَرَّ مُحَمَّداً وَلَدِى يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَكَ وَ أَنْتَ نُطْفَةٌ فِي ظَهْرِ أَبِيكَ لَأَخْبَرْتُكَ يا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِى أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ الْحُسَينَ بْنَ عَلِي علیه السلام بَعْدَ وَفَاةِ نَفْسِى وَ مُفَارَقَةِ رُوحِى جِسْمِي إِمَامٌ مِنْ بَعْدِى وَ عِنْدَ اللهِ جَلَّ اسْمُهُ فِي الْكِتَابِ وِرَاثَةٌ مِنَ النَّبِي صلى الله عليه و سلم أَضَافَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ فِي وِرَاثَةِ أَبِيهِ وَ أُمِّهِ فَعَلِمَ اللَّهُ أَنَّكُمْ خِيرَةُ خَلْقِهِ فَاصْطَفَى مِنْكُمْ مُحَمَّداً صلى الله عليه و سلم وَاخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِياً علیه السلام وَ اخْتَارَنِي عَلِي علیه السلام بِالْإِمَامَةِ وَ اخْتَرْتُ أَنَا الْحُسَينَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِى أَنْتَ إِمَامٌ وَ أَنْتَ وَ سِيلَتِي إِلَى مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ نَفْسِى ذَهَبَتْ قَبْلَ أَنْ أَسْمَعَ مِنْكَ هَذَا الْكَلَامَ أَلَا وَ إِنَّ فِي رَأْسِي كَلَاماً لَا تَنْزِفُهُ الدِّلَاءُ وَ لَا تُغَيرُهُ نَغْمَةُ الرِّياح كَالْكِتَابِ الْمُعْجَمِ فِى الرَّقِ الْمُنَمْنَمِ أَهُمُّ بِإِبْدَائِهِ فَأَجِدُنِي سُبِقْتُ إِلَيْهِ سَبْقَ الْكِتَابِ الْمُنْزَلِ أَوْ مَا جَاءَتْ بِهِ الرُّ سلُ وَ إِنَّهُ لَكَلَامُ يَكِلُّ بِهِ لِسَانُ النَّاطِقِ وَ يدُ الْكَاتِبِ حَتَّى لَا يَجِدَ قَلَماً وَ يَؤْتَوْا بِالْقِرْطَاسِ حُمَماً فَلَا يبْلُغُ إِلَى فَضْلِكَ وَ كَذَلِكَ يَجْزِي اللَّهُ الْمُحْسِنِينَ وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ - الْحُسَينُ أَعْلَمُنَا عِلْماً وَ أَثْقَلُنَا حِلْماً وَ أَقْرَبُنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله رَحِماً كَانَ فَقِيها قَبْلَ أَنْ يَخْلَقَ وَ قَرَأَ الْوَحْى قَبْلَ أَنْ ينْطِقَ وَ لَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِي أَحَدٍ خَيراً مَا اصْطَفَى مُحَمَّداً صلی الله علیه و اله فَلَمَّا اخْتَارَ اللهُ مُحَمَّداً وَ اخْتَارَ مُحَمَّدٌ عَلِياً وَ اخْتَارَكَ عَلِى إِمَاماً وَ اخْتَرْتَ الْحُسَينَ سَلَّمْنَا وَ رَضِينَا مَنْ هُوَ بِغَيرِهِ يَرْضَى وَ مَنْ غَيرُهُ كُنَّا نَسْلَمُ بِهِ مِنْ مُشْكِلَاتِ أَمْرِنَا﴾ - امام صادق علیه السلام فرمود: چون مرگ حسن بن علی فرا رسید فرمود ای قنبر ببین بر در خانه مؤمنی جز از آل محمد صلی الله علیه و آله هست؟ گفت: خدا و رسولش و زاده رسولش از من داناترند فرمود محمد بن علی را نزد من دعوت کن، من خدمت او شتافتم، فرمود: پیشامدی شده است؟ گفتم به زودی ابو محمد را اجابت کن او بند نعل خود را نبسته شتافت و با من می دوید و چون نزد آن حضرت رسید سلام ،داد امام حسن علیه السلام به او فرمود: بنشین که مانند تو کسی نباید از شنیدن سخنی که مرده را زنده می کند و زنده ها بدان بمیرند غایب باشد. «شماها همه باید معدن علم و چراغ هدایت باشید و با این حال محقق است که موج های تابان روز روشن با هم تفاوت دارند و بعضی از بعضی روشن تر و تابنده ترند نمی دانی که خداوند فرزندان ابراهیم علیه السلام ما را ائمه نمود و با این حال بعضی را برتر از بعضی ساخت به داود همان زبور را داد و می دانی که محمد صلی الله علیه و اله را به چه فضیلتی مخصوص کرد ای محمد بن علی علیه السلام من از حسد بر تو نگرانم خدا آن را صفت کفار دانسته و فرموده عز و جل (109 سوره بقره): «كفار حسود از جانب خود پس از آن که حق بر آن ها آشکار شد» ای محمد: مبادا خداوند عز و جل شيطان را بر تو مسلط کند ای محمد بن علی من خبر ندهم از آن چه از زبان پدرت در باره تو شنیدم؟ گفت چرا فرمود: روز جنگ بصره می فرمود: هر که دوست دارد در دنیا و آخرت به من نیکی کند باید به فرزندم محمد نیکی کند ای ،محمد اگر بخواهم به تو خبر دهم از زمانی که نطفه ای بودی در بهشت پدر می توانم خبر داد. ای محمد بن علی که حسین بن علی علیه السلام بعد از آن که جان من رفت و روح از تنم جدا شد امام بعد از من است و نام او به امامت نزد خدا جل اسمه در کتاب ثبت است امامت او به وراثت مستقیم از پیغمبر است به اضافه ای از طرف خدا که وراثت از پدر و مادرش باشد خدا دانست که شما بهترین خلق او هستید، محمد را از میان شما برگزید و محمد علی را برگزید برای امامت و علی علیه السلام هم مرا برگزید برای امامت و من هم حسین علیه السلام را انتخاب کردم». محمد بن علی در پاسخ او گفت: تو امامی و تو وسیله منی در حضور محمد صلی الله علیه و آله به خدا دوست داشتم پیش از آن که این سخن را از شما شنیده باشم مرده بودم هلا در مغز من سخنی است که دلوها نتوانند آن را تا ته بکشد و بادهای تند نتوانند دگرگونش سازند چون نوشته نقطه داری در برگ کاغذ مزینی نقش شده و من آهنگ اظهار آن داشتم و دریافتم که کتاب منزل خدا در آن بر من پیشی گرفته و هم آن چه رسولان خدا آورنده اند آن سخنی است که زبان گوینده بدان بند آید و دست نویسنده در آن درماند تا به جایی که از بس مفصل قلم نایاب گردد و به جای کاغذ سفید که به آخر رسیده برگه سیاه بیاورند و باز هم حق فضل تو ادا نشده باشد و همچنین خداوند پاداش نیکوکاران دهد و لا قوة الا بالله . حسین از ما همه داناتر و بردبارتر و به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک تر است، او پیش از آفرینش، فقیه بوده و قبل از آن که زبان باز کند وحی الهی را خوانده است اگر خدا کسی را بهتر می دانست محمد صلی الله علیه و اله را بر نمی گزید و محمد صلی الله علیه و اله علی علیه السلام را انتخاب کرد و علی تو را به امامت بر نشاند و تو حسین علیه اللام را شایسته دانستی و انتخاب کردی، ما پذیرفتیم و پسندیدیم کیست که به غیر او رضا دهد (آن کسی که اگر به جای او دیگری را هم تو معین می کردی راضی بودیم و در مشکلات امور خود به او تسلیم می شدیم) و کیست جز او که در مشکلات امور خود به او تسلیم شویم. (الکافی، ج1، ص300).

ص: 332

در عین حالی که امام به او تذکر می دهد که من از حسد بر تو می ترسم و با این که امام علی علیه السلام فرمود: ماه و خورشید کجا و ستاره ،کجا با این حال او کسی است که حضرت امیر سفارشش را کرده است. ایشان در دو جا در جریان کربلا با امام حسین علیه السلام گفت وگو دارد: یکی در مدینه و دیگری در مکه.

در مدینه وقتی حضرت زن و بچه اش را آماده کرد که برود، محمد خدمت امام آمد. حضرت به ایشان فرمود: من دارم می روم. گفت: زیر این آسمان کسی به اندازه شما پیش من محبوب و عزیز نیست. من پیشنهادم به شما این است که از این شهر به آن شهر برو؛ اما عراق نرو. اول برو مکه اگر نگذاشتند برو یمن یمن هم نشد، به بیابان ها و جاهای مختلف برو؛ اما عراق نرو. آقا فرمود: من جدم را خواب

ص: 333

دیدم که فرمود:

﴿يا حسين أَخْرُجُ إِلَى الْعِرَاق﴾ (1)

حسین جان! به سمت مردم عراق برو.

یک ملاقاتی در مکه با ایشان دارد. روزی که امام حسین علیه السلام زن و بچه اش را برداشت تا از مکه برود. محمد خدمت ابی عبدالله علیه السلام آمد و گفت: آقا من از شما تقاضا می کنم نروید (2) پسرانش هم دورش بودند که این جا صاحب الفتوح دارد: امام فرمود: بگذار این بچه ها بیایند گفت نه من دوست ندارم به این ها ضربه ای وارد شود امام از این حرفش ناراحت شد.

حتى بعضی از این فرزندان (حسن بن محمد بن حنفیه) به نقل «مروج الذهب»، به دستور عبد الله بن زبیر به زندان مظلم و موحشی افتادند و مورد شکنجه بودند اما هیچ کدام در کربلا حضور پیدا نکردند و این متن تاریخ است.

در جلد 3 «دانش نامه امام حسین علیه السلام» هم این مطالب آمده است. این موضوع را کنار بگذارید. ام البنین علیها السلام که چهار فرزند را یکجا کربلا فرستاده است، می گوید: تمام فرزندانم و هر آن چه زیر آسمان است، به فدای حسین علیه السلام (3)

جایگاه ها این جا روشن می شود.

مرحوم مامقانی توجیهی دارد که چرا محمد حنفیه کربلا نبود. وی می گوید: ایشان بیمار بود و بعضی هم می گویند وی از طرف امام حسین علیه السلام مأمور بود در مدینه بماند.

وقتی امام سجاد علیه السلام از کربلا برگشت اولین کسی را که در آغوش گرفت، محمد حنفیه بود. وقتی محمد پرسید: برادرم کجاست؟ ایشان خبر شهادت را داد و او

ص: 334


1- اللهوف، ص 65 ؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 364؛ علوالم العلوم والمعارف، ج 17 ، ص 214 .
2- وقعة الطف، ص 84
3- شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار علیهم السلام، ج3، ص186.

خیلی گریه کرد.

محمد حنفیه اواخر عمرش هم به مکه آمد و از قیام مختار حمایت کرد. هر جریانی که به خون خواهی امام حسین علیه السلام مربوط ،بود حمایت کرد تا سال 81 که از دنیا رفت.

نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه

امام حسین علیه السلام در پنجم یا ششم محرم نامه ای به محمد حنفیه نوشت:

﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ مِنَ الْحُسَينِ بْنِ عَلِى علیه السلام إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِى وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَكَأَنَ الدُّنْيا لَمْ تَكُنْ وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَم تَزَلْ وَالسَّلَامُ﴾ ! (1)

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از حسین بن علی به محمّد بن علی و بنی هاشمی که او را پذیرفته اند:

امّا بعد: گویا دنیا نبوده و پیوسته آخرت بوده است. و السّلام

در هیچ یک از این نامه ها و کلمات به محمد حنفیه بی احترامی نشده است و همیشه با احترام با ایشان برخورد کرده اند.

حتی خود سید الساجدین علیه السلام در تمام این سال ها همین گونه رفتار کرده اند.

بنابراین رتبه افراد با هم یکی نیست.

ابوبکر بن عبدالرحمن مخزومی که راهب قریش است و 94 سال با زهد زندگی کرده است به امام یاری نرسانده و به امام هم می گوید: شما هم نرو (2)

این مهم است که انسان در جریانات مربوط به زمان خودش شناخت داشته .باشد به قول مرحوم شهید مطهری رحمه الله شمر امروز خودش را بشناسد.

الان اسرائیلی ها و آل سعود دارند جنایت می کنند. باید بقیه موضع بگیرند و از

ص: 335


1- كامل الزيارات، ص 75 ؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 87؛ مكاتيب الائمه علیهم السلام ج 3، ص 146.
2- الطبقات الكبرى ، ج1، ص 477؛ موسوعة الامام الحسين، ج 2، ص89.

حق دفاع کنند. این ها درس است و تاریخ این ها تکرار می شود. تاریخ جریان ثابتی است اما انسان ها عوض می شوند

امام حسین علیه السلام نامه ای یک خطی دارد که در خطبه 187 نهج البلاغه شبیه آن درباره عمار از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است.

امام حسین علیه السلام به برادرش محمد حنفیه می فرماید

﴿أَمَّا بَعْدُ فَكَانَ الدُّنْيا لَم تَكُنْ وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَم تَزَلْ وَ السَّلَامُ﴾ (1)

اما بعد گویا دنیا نبوده و پیوسته آخرت بوده است. و السّلام

و جمله حضرت امیر علیه السلام هم این است:

﴿كَأَنَّهُمْ لَم يَكُونُوا لِلدُّنْيا عُمَّاراً وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَم تَزَلْ لَهُمْ دَارا ...﴾ (2)

چنان از یاد رفتند گویا از آباد کنندگان دنیا نبودند و آخرت همواره خانه شان بود.

بنابراین طبیعتاً این جمله اباعبدالله علیه السلام از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام گرفته شده است: من اصلاً فکر می کنم از اول دنیایی نبوده و از اول آخرت وجود داشته است. امام حسین علیه السلام پنجاه و چند سال عمر کرده است. اگر بیعت هم می کرد و تسلیم می شد، بیست سال دیگر هم ممکن بود عمر کند. چه می شد؟ اسلام از بین می رفت عفاف از بین می رفت؛ ظلم تثبیت می شد؛ سلطنت مشروع می شد.

این سخن خیلی مهم است. تمام اینهایی که با امام نیامدند یا آمدند و مخالف امام بودند در نهایت ده یا پانزده سال و بیست سال بعد از آن زنده بودند.

محمد حنفیه 81 از دنیا رفته است. 20 سال بعد از امام حسین علیه السلام بعضی هم دوسه سال بیش تر یا کم تر

ص: 336


1- كامل الزيارات، ص 75؛ بحار الانوار ، ج 45 ، ص 87؛ مكاتيب الائمه (علیهم السلام) ، ج 3، ص 146 .
2- نهج البلاغه، خطبه 188.

برخی در مدینه در قیام حره از بین رفتند امام می فرماید: دنیا برای من مهم نیست. این امیری بر دنیا مهم ترین ویژگی ابی عبدالله علیه السلام است. این همان جمله حضرت امیر علیه السلام است که مردم در دنیا دو دسته اند:

1. عده ای خودشان را می فروشند؛

2. عده ای خودشان را می خرند.

آن که خودش را فروخت مثل عمر سعد بدبخت است و آن که خودش را خرید، مثل حرنجات می یابند و سعادت مند می شوند.

حدیث این است:

﴿وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا﴾ (1)

و مردم در آن دو گونه اند: یکی آن که خود را فروخت و خویش را به تباهی انداخت و دیگری که خود را خرید و آزاد ساخت.

ما یک سرمایه ای داریم که عمر ماست. یک نیازهایی هم داریم و نیز عملکردی باید این سه را مدیریت کنیم این سرمایه عمر یکی مانند علامه امینی رحمه الله می شود و یکی هم کسی که هیچ دردی را دوا نمی کند. مثلاً چرا در قرآن کریم روی ابولهب تأکید شده است و می فرماید:

﴿ تبَّتْ يدا أبي لَهَبٍ وَ تَبَّ﴾ (2)

ابولهب (که دائم در پی آزار و دشمنی پیامبر بود با تمام اقتدار و دارایی) نابود شد و دو دستش (که سنگ به رسول می افکند) قطع گردید.

با این که این همه آدم بد داریم با این که ابوجهل و ابوسفیان رؤسای مشرکین !هستند می خواهد بگوید عموی پیامبر بودن امتیاز نیست زن پیامبر بودن امتیاز

ص: 337


1- نهج البلاغه، حکمت 133.
2- مسد، 1

نیست

این خیلی مهم است. با این که در قرآن کریم اسامی زیادی نیامده است، برخی توجه داده شده است. یعنی آن چه ارزش دارد انتساب .نیست

آن که خود را در این دنیا فروخت اسیر شد. کسی که خودش را خرید خود را زنده کرد مردم یا اسیرند یا امیر حر، امیر بود و عمر سعد اسیر بود. کربلا صحنه امارت و اسارت است کربلا صحنه رشد و رکود و انحطاط .است بعضی بالا رفتند؛ بعضی درجا زدند و بعضی سقوط کردند.

سقوط بلعم باعورا

قرآن می فرماید: بلعم باعورا باید رشد می کرد؛ اما اول دچار رکود شد و بعد سقوط کرد:

﴿وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بآياتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يتَفَكَّرُونَ﴾ (1)

و اگر می خواستیم (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانش ها) بالا می بردیم؛ (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست؛ پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید و از هوای نفس پیروی کرد مثل او همچون سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند؛ گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود! این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان ها را (برای آن ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و

ص: 338


1- اعراف، 176

بیدار شوند!

ما باید او را بالا می بردیم، اما متوقف شد و سقوط کرد. او از سرمایه اش استفاده نکرد. مقدار سرمایه مهم نیست؛ مدیریت سرمایه مهم است. یکی چشم ندارد و یکی پول ندارد همه که مساوی نیستند. اگر مساوی بودند، هلاک می شدند.

هر کس به اندازه داشته های خودش باید این سرمایه اش را مدیریت کند نمی توان مقایسه کرد که اگر مثلاً ما معصوم بودیم ما هم حضرت علی می شدیم؟ بنده خدا تو یک نماز صبح را به سختی می خوانی. اما او شب هزار رکعت نماز می خواند عصمت خدادادی است خلاقیتش در معصوم است و زمینه اش در معصوم است. کسی ممکن است بگوید اگر ثروت سلیمان را داشتم، فلان کار را می کردم شما همین سرمایه ای را که داری انفاق کن.

این ها فرافکنی است به جای استفاده از سرمایه های موجود، دنبال سرمایه های مفقود هستند. هیچ گاه در سرمایه ها، مقدار مهم نیست. «جون» مگر با علی اکبر علیه اللام یکی است؟ اما چه کرده که به آن رتبه رسیده و امام صورت به صورتش می گذارد؟ او می دانسته چگونه از این سرمایه استفاده کند.

ص: 339

ص: 340

مخالفان نهضت امام حسین و انگیزه های مخالفت (4)

مقدمه

خلاصه بحث این بود که طیف نسبتاً عظیمی با رفتن امام حسین علیه السلام به کوفه مخالف بودند بعضی از این ها معتقد به امامت بودند و امام را قبول داشتند؛ مثل عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر؛ برخی هم افراد معمولی اما عافیت طلب بودند مثل احنف بن قيس بعضی هم نیروی های حکومت بودند. سخنان برخی از این مخالفین در جلسات پیش مطرح شد

مِسوَر بن مخرمه

یکی از کسانی که مخالفت کرد و رسماً برای امام حسین علیه السلام نامه نوشت که به عراق نروید این سفر به صلاح شما نیست فردی به نام مسور بن مخرمه است. ایشان نامه ای به امام نوشت که نامه اش را مطرح می کنیم.

ایشان در سال دوم هجری به دنیا آمده و زمان رحلت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و اله هشت ساله بوده و از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و اله شمرده می شود. او در کربلا فردی حدود پنجاه و هشت ساله تقریباً هم سن امام حسین علیه السلام است.

ص: 341

متن نامه این است:

به نامه مردم عراق فریب نخورید (تعبیر ایشان است). این ها نامه های شان پشتوانه ای ندارد درست است عبدالله بن زبیر به شما می گوید: برو و به نامه ها جواب بده ولی عبدالله بن زبیر به فکر خودش است. از من می شنوی، در مکه بمان

استدلالش هم این است مگر مردم کوفه تو را دوست ندارند؟ آن ها به خودشان زحمت بدهند و بیایند مکه شما را یاری کنند چرا شما بروی کمک کنی؟ اگر آن ها نیازمند شمایند سوار شتر بشوند و به مکه بیایند از این جا هر کجا خواستید بروید.

این فرد، آدم خوبی نیست و در تاریخ به بدی از او یاد شده است. درست است این نامه اش به نظر نامه ای خیرخواهانه است؛ اما از کسانی است که امام حسین علیه السلام را یاری نکرد و بعد از شهادت امام هم به عبدالله بن زبیر پیوست و جزء فرماندهان عبد الله بن زبیر شد سال 64 که کعبه را به منجنیق بستند و به مکه عبدالله حمله بردند ایشان در مکه کشته شد. یعنی ایشان سه سال بعد از کربلا از دنیا رفته است. اگر کربلا می رفت، چقدر برایش خوب بود! کم توفیقی را ببینید.

وقتی حسین بن نمیر خانه خدا را با آن سنگ های آتشین سنگ باران کرد ایشان در آن جا کشته شد.

متأسفانه گاهی روایات جعلی هم در تاریخ داریم که در بعضی منابع ما آمده است. آن دروغ معروفی که متأسفانه در کتاب های اهل سنت آمده و در بعضی منابع راه پیدا کرده است (حتی «صحیح بخاری» هم این داستان را دارد)، داستان پیشنهاد ازدواج امیرالمؤمنین علیه السلام با دختر ابوجهل است که از دروغ های مسلّم تاریخ است. این دروغ کار همین فرد است ایشان نقل کرده که امیرالمؤمنین علیه السلام از دختر

ص: 342

ابى جهل خواستگاری کرد حضرت زهرا علیها السلام ناراحت شدند و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند و ایشان مانع شدند.

من یک وقت محضر مقام معظم رهبری (حفظه الله) بودم. صحبت حديث ﴿فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنْ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَ فِى فَاطِمَةُ أَعَزُّ الْبَرِيةِ عَلَى﴾ (1) مطرح شد که حدیث خیلی مهمی است. ایشان فرمودند: این روایت به این زیبایی را همین فرد خراب کرده است همین مسور یک حدیث جعلی و دروغی درست کرده و داستان پیشنهاد ازدواج حضرت امیر علیه السلام به دختر ابوجهل کار اوست.

امام حسین علیه السلام دو کلمه به او جواب داد تشکر کرد و فرمود:

﴿أستَخیرُ اللّهَ فی ذلِکَ﴾ (2)

از خداوند می خواهم آن چه خیر و مصلحت من است همان را عملی سازد.

جابربن عبدالله انصاری

یک دیگر از مخالفان که البته نمی توان اسمش را مخالف گذاشت؛ بلکه یکی از پرسش کنندگان، جابر بن عبدالله انصاری است. همین آقایی که اربعین کربلا آمده و خیلی به مولا علاقه دارد.

در تاریخ فردی به نام ابن حمزه طوسی است که برخی ایشان را با شیخ طوسی که خیلی پیش از ابن حمزه زندگی می کرده اشتباه گرفته اند. وی کتابی به نام

ص: 343


1- ﴿ابْنَ أَبِي وَقَّاصٍ يَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و اله يَقُولُ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي وَ مَنْ سَاءَهَا فَقَدْ سَاءَنِي فَاطِمَةُ أَعَزُّ الْبَرِيَّةِ عَلَي﴾ ؛ رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرماید: فاطمه پاره تن من است، هر که او را شادمان کند مرا خوشحال نموده و هر که به او بدی کند به من بدی نموده است فاطمه عزیزترین مردم در نزد من است. (الامالي للمفيد، ص 260؛ المناقب، ج 3، ص 332؛ بحارالانوار، ج 43، ص 39).
2- تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين) ص 202؛ البداية والنهاية ، ج 8 ، ص 165؛ مع الركب الحسيني، ج 2، ص322.

«الثاقب في المناقب» دارد. این داستان را ایشان آورده و من در جای دیگر ندیده ام. روایت در قرن ششم است و مرسل هم است. از سندش که عبور کنیم، روایت به شرح زیر است:

ایشان می گوید: جابر در مکه خدمت امام حسین علیه السلام آمد و گفت:

﴿أنت ولد رسول الله صلی الله علیه و آله، و أحد سبطيه، لا أرى إلا أنك تصالح كما صالح أخوك الحسن، فإنه كان موفقا راشدا﴾ ؛

شما پسر رسول خدا و نوه ایشان هستید به نظر من تنها راه برای شما آن است که همانند برادرت صلح کنی که او با موفقیت راه صحیح را پیمود. پس به من گفت:

﴿يَا جَابِرُ! قَدْ فَعَلَ أَخِي ذَلِكَ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ﴾؛

ای جابر! برادرم طبق فرمان خدا و فرمان رسول خدا صلی الله علیه و اله صلح کرد.

﴿وَ إِنِّي أَيْضاً أَفْعَلُ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ﴾؛ (1)

و من هم طبق فرمان خدا و پیامبرش به این سفر می روم.

ائمه معصومین علیهم السلام هیچ گاه یکدیگر را نفی نکرده اند. ایشان یک نور و یک حقیقت اند.

همه کسانی که کتاب نوشته اند و تحلیل می کنند که چرا امام حسین علیه السلام ، رفت یک چیز را نادیده گرفته اند و آن این که امام و معصوم است و حق بر محور او می چرخد.

ائمه محور حق هستند؛ مثلاً در زبان مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

﴿عَلِى مَعَ الْحَقِ وَ الْحَقُ مَعَ عَلَى يَدُورُ حَيْثُمَا دَار﴾ (2)

ص: 344


1- الثاقب في المناقب، ص322.
2- اعلام الوری ص 159؛ شرح نهج البلاغه لابن ابى الحدید، ج2، ص 297؛ بحارالانوار، ج10، ص 432 .

علی با حق است و حق با علی می رود هر کجا که او برود.

کسانی که به امام معترض بودند یا کسانی که تحلیل می کنند این جملات زیارت ناحیه مقدسه را نادیده گرفته اند که:

﴿وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيكُمْ وَ أَنْتُمْ أَهْلُه﴾؛ (1)

و حقّ با شما و در خاندان شما و از جانب شما و بازگردنده به سوی شما است و شما خودتان محور حقید.

حضرت امیر علیه السلام در «نهج البلاغه» درباره معرفی ائمه علیهم السلام غوغا کرده اند:

﴿هُمْ عَيشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حُكْمِ مَنْطِقِهِمْ لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يُخْتَلِفُونَ فِيهِ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الاِعْتِصَامِ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ فِي نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِ عَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ وَ إِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيل﴾ (2)

این خانواده موجب زندگی علم و مرگ جهلند. حلم آن ها خبر از علم شان می دهد و سکوت حاکی از منطق حکمت آمیزشان است. مخالف حق نیستند و اختلافی در آن ندارند. پایه های استوار اسلام و پناهگاه چنگ زنندگانند حق به وسیله آن ها به جای خود برگشت و باطل جای خود را از دست داد زبان شان از جای کنده شده و دین را چنان درک کردند که حافظ و عامل آن بودند؛ نه درکی که فقط بشنوند و نقل کنند راویان علم زیادند؛ اما عاملان به آن کم

ص: 345


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 612 ؛ التهذيب، ج 6 ، ص 97؛ الوافي، ج 14 ، ص 1569.
2- نهج البلاغه، خطبه 239

علم در خانه این هاست و جهالت با ائمه علیهم السلام نابود می شود. اکثر این مخالفین امام شناسی شان ضعیف است. اگر امام را بشناسند که:

﴿فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقُ وَالْمُقَصِرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيكُمْ وَ أَنْتُ أَهْلُه﴾ (1)

پس کسی که از سوی شما روی برتابد از دین خارج می شود و کسی که ملازم شما گردد به شما می پیوندد و کسی که در حق شما تقصیر روا دارد به مهلکه می افتد و حق با شما و در خاندان شما و از جانب شما و بازگردنده به سوی شما است و شما اهل آن و معدن آنید.

در این صورت دیگر سؤال نمی کنند چرا که این جا جای سؤال نیست. این نکته ای مهم است.

ضعیف بودن امام شناسی

سه نفر در جمل خدمت حضرت امیر علیه السلام آمدند. یکی شان حارث بن حوت است و دیگری عبدالله بن عمر سومی هم فردی است به نام سعید بن مالک این سه گفتند: یا علی! ما از یاری شما معذوریم. آن طرف مسلمان اند و این طرف هم مسلمان. آن طرف اصحاب هستند و این طرف هم اصحاب . آن طرف يارسول الله است و این طرف هم یارسول الله این طرف نماز است و آن طرف هم نماز ما نمی توانیم با مسلمان بجنگیم.

وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام به این ها فرمودند شماها مشکل تان این است که حق را نمی شناسید و اگر حق را می شناختید به طلحه و زبیر که آن طرف هستند نگاه نمی کردید. این هر سه در جمل کنار کشیدند و هیچ کدام شان حضرت امیر علیه السلام را یاری نکردند.

ص: 346


1- من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 612 ؛ التهذيب ، ج 6 ، ص 97؛ الوافى، ج 14 ، ص 1569.

من حرفم این است که ما در داستان کربلا یک چیز را کم رنگ کردیم و آن امام شناسی است. اگر کسی این تعبیر حضرت امیر علیه اللام را نگاه کند:

﴿إِنَّ اللَّهَ طَهَّرَنَا وَ عَصَمَنَا وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتَهُ فِي أَرْضِهِ وَ جَعَلَنَا مَعَ الْقُرْآنِ وَ جَعَلَ الْقُرْآنَ مَعَنَا لَا نُفَارِقُهُ وَ لَا يَفَارِقُنَا﴾ (1)

خداوند ما را پاکیزه قرار داده و معصوم و گواه بر خلق و حجت در روی زمین و ما را با قرآن و قرآن را با ما قرار داده نه ما از او و نه او از ما جدا می شود.

دیگر جای سؤالی در برابر حرکت امام حسین علیه السلام برایش نمی ماند. امام علی علیه السلام در «نهج البلاغه» فرمود:

﴿هُوَ خَةٌ مَسْطُورْبَينَ الدَّفَّتَينِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانٍ وَ لَا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَان﴾ (2)

قرآن خطوطی است که در میان دو جلد قرار گرفته است و سخن نمی گوید، بلکه نیازمند به ترجمان است.

حرف ما این است که ما یازده امام داشتیم که 250 سال در جامعه بودند. خداوند شهید مطهری رحمه الله را رحمت کند که می گوید: موضع های ائمه علیهم السلام هم متفاوت است یک امام چهارده سال در زندان است و امامی هم سه سال ولیعهد است. یک امام سی و چهار سال 170 شاگرد دارد؛ مثل امام سجاد علیه السلام و امامی هم سی و چهار سال شاگرد پرورش می دهد؛ مانند امام صادق علیه السلام یک امام مثل امام حسن علیه السلام مجبور می شود صلح کند و امامی دیگر مثل امام حسین علیه السلام شش ماهه اش را هم می دهد.

تمام عملکرد ائمه علیهم السلام در این یک جمله جمع است:

﴿وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَى الرّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ

ص: 347


1- بصائر الدرجات ، ج1، ص 83؛ وسائل الشيعه، ج 27، ص178؛ بحارالانوار، ج 23، ص 343 .
2- نهج البلاغه، خطبه 125 .

مَضَى﴾ (1)

و در این راه به سوی رضای او رهسپار گشتید و به قضای او تسلیم شدید، و پیمبران گذشته اش را مورد تصدیق قرار دادید.

البته شما در انبیاء الهی نیز این مسائل را می بینید مردم کوفه شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام نیستند؛ بلکه شیعه عثمانی اند. اما حضرت امیر علیه السلام را دوست دارند.

در بازار کتابی به نام «تفکر عثمانی در نهضت کربلا» است که کتاب خوبی است؛ زیرا در شبکه های مجازی شبه های وارد کرده اند که شیعه ها امام حسین علیه السلام را کشتند. این گونه نیست کسانی که در کربلا جمع شدند، شیعه حضرت امیر علیه السلام نبودند و معتقد به امامت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام نبودند این ها کسانی در سپاه عمر سعد بودند و مردم کوفه امام را به عنوان کسی که اوضاع کوفه را بهبود بخشد، می خواستند امامت امام را معتقد نبودند.

نامه امام حسین علیه السلام به مردم کوفه

12 هزار نامه به امام حسین علیه السلام نوشته اند. آخرین کسی که نامه را برای امام حسین علیه السلام آورد، فردی به نام سعید است امام جواب نامه را نوشت و به مسلم داد تا ببرد. نامه ای که مسلم بن عقیل برای مردم کوفه آورده این است:

﴿... فَلَعَمْرِى مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ الدَّائِنُ بِدِينِ الْحَقِّ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللهِ وَ السَّلَامُ﴾ ؛ (2)

به جان خودم سوگند پیشوا کسی است که مطابق با دستور کتاب خدا رفتار کند و بر مردم حکومت نماید و عدل و داد را در میان افراد رواج دهد و

ص: 348


1- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 612 ؛ التهذيب، ج 6 ، ص 97؛ الوافي، ج 14 ، ص 1569
2- وقعة الطف، ص 96؛ الارشاد، ج 2، ص39؛ بحارالانوار، ج 44، ص334 .

خود هم به دین حق ، متدین و پایبند باشد و خود را مطیع و فرمان بردار خدا بداند والسلام.

اصلاً در نامه صحبت از این نیست که من بیایم و کجا بروم و زن و بچه ام را کجا باید جای دهم

نامه درباره امامت است. ای مردم کوفه من امام هستم و محورم هم قرآن است. محورم عدالت است. محورم دین است همه نامه یک خط است. امام چهار چیز برایش ملاک است ،قرآن عدالت دین و خدا در ادامه می فرماید که ایشان نماینده و مورد ثقه ای من است

بنابراین دو نفر از مخالفین را در این جلسه مطرح کردیم. امام در جواب هیچ کدام از این نویسندگان، هیچ جسارتی نکرد. تمامش را به احترام جواب فرمودند.

جابر هم پرسش دارد؛ نه این که نقد داشته باشد نقد یعنی زیر سؤال بردن عصمت امام جواب امام هم این بود که هر دو کار من و برادرم از طرف خدا بود. این همان چیزی است که ما معتقدیم که همان عصمت امام است:

﴿ عَصَمَكُمُ اللهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ﴾ ؛ (1)

شما را از لغزش ها مصون ،داشته و از دستبرد فتنه ها ایمنی بخشیده و از پلیدی ها پاک ساخته است.

وقتی پای عصمت از خطا و اشتباه به میان ،باشد دیگر باید بدون چون و چرا اطاعت کرد دیگر نمی توان اعتراض کرد که طرف مقابل همسر پیامبر صلی الله علیه و اله است یا زبیر است.

امروز اعتقاد مردم به امامت خیلی قوی تر است و اصلاً قابل مقایسه با گذشته نیست. روی این موضوع کار شده است. زمان ابی عبدالله علیه السلام و زمان ائمه علیهم السلام چنین

ص: 349


1- من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 612 ؛ التهذيب ، ج 6 ، ص 97؛ الوافى، ج 14 ، ص 1569

نبوده است؛ این که امام سجاد علیه السلام می فرماید: بیست نفر در مدینه نیست که ما را دوست داشته باشد به دلیل ضعف اعتقاد به امامت .است

محمد بن مسلم و زراره و ابن یعفور را باید کنار گذاشت. این ها در این چهار هزار شاگرد امام خاص بودند و امام را می شناختند.

ضعف شناخت امام در جامعه بود که امام حسین علیه السلام با تعدادی یار اندک، در کربلا غریبانه به شهادت می رسند.

بحثم این است که باید در تقویت امامت کار کرد امروز هم بحث روز است که جامعه نیاز به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دارد؛ هر چند امام دیده نشود. امام نقشی دارد که حضورش آن نقش را کم رنگ نمی کند حتی اگر امام ظاهر نباشد، سکان است. شما مگر جاذبه را می بینید؟ ولی نقشش را می بینید اگر جاذبه نباشد، چیزی روی زمین قرار نمی گیرد و از زمین جدا می شود.

امام داعی است امام سامع است؛ امام شاهد و ناظر است. نقش ناظر و شاهد و داعی و سکان بودن نیاز به حضور امام در جامعه ندارد.

بعضی تصورشان این است که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غائب است، یعنی راکد است. یعنی بایگانی است. نه این گونه نیست امام در صحنه است؛ امام ناظر و حاضر است. اگر این امامت تقویت شد آن اعتراضات دیگر جوابش داده می شود. این پاسخ همه کسانی است که به امام حسین علیه السلام اعتراض می کردند.

ص: 350

مخالفان نهضت امام حسین علیه السلام و انگیزه های مخالفت (5)

مقدمه

در این جلسه سخنی را از یکی از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام به نام «عمر بن علی» که کوچک ترین و آخرین پسر ایشان است نقل می کنیم. ایشان به عمر اطرف معروف است و مادرشان صهباست البته قبری در عراق به ایشان منسوب است که در آن جا عمران بن علی نوشته اند ولی تاریخ با عنوان عمر بن علی از او یاد کرده است.

اسامی در قرن اول و دوم و تقریباً در زمان ائمه علیهم السلام به هیچ وجه تعین نداشتند. یعنی شما هفت هشت نفر از یاران امام صادق علیه السلام را با نام معاویه می بینید. آن زمان وقتی نام کسی را معاویه می گذاشتند به فکر کسی هم معاوية بن ابي سفيان خطور نمی کرد. ولی امروز تا می گوییم ،معاویه ذهن به سمت آن معاویه می رود. از این رو امروز صلاح نیست این اسامی روی بچه های شیعه گذاشته شود. در مورد یزید همین طور شما الآن اگر بگویید یزید همه لعنت می کنند؛ در صورتی که دو سه شهید در کربلا به اسم یزید داریم یکی از شهدای کربلا یزید بن ثبیت است.

ص: 351

همچنین یکی از یاران ویژه امام حسین علیه السلام که امام از او تشکر کرده است، یزید بن مسعود نهشلی است (ایشان در کربلا نبوده ولی از یاران امام است) یکی دیگر از شهدای کربلا یزید بن مهاجر است.

نام بعضی از اصحاب امام صادق عمر است؛ عمر بن حنظله، صحابه امام است و شیعه و پیرو امام بوده است. یکی از شهدای بنام کربلا که متأسفانه کم از او یاد می شود، ابوبکر بن حسن است. ایشان فرزند امام مجتبی علیه السلام و بزرگ تر از قاسم است که به درجه رفیع شهادت رسید. در زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله و ائمه علیهم السلام چنین اسامی تعین نداشتند این که در فضاهای مجازی و شبکه های ماهواره ای گاهی شبهه ای وارد می کنند که نام فلانی معاویه یا یزید است. پس حتماً یزید را قبول .دارد این گونه نیست و این دلیل نمی شود یزید یک اسم بوده و معنای منفی و بدی هم ندارد به معنای زیاد کردن و افزودن است.

این شبهه هایی که در این شبکه ها تکرار می کنند، هزاران بار پاسخ داده شده اند

برخی همین که این مطالب را یک بار می خوانند فکر می کنند مطلب جدیدی پیدا کرده اند اسم در قرن اول و دوم تعین نداشت اما امروز تعین پیدا کرده است. مادر عمر بن علی یا عمر اطرف (صهباء) از کسانی است که به امام حسین علیه السلام گفت: آقا به کربلا نروید

عمر بن علی

یکی دیگر از کسانی که به امام حسین علیه السلام گفت: به کربلا نروید عمر بن علی است. عمر بن علی خدمت امام آمد و گفت:

﴿جُعِلْتُ فِدَاكَ يا أَبَا عَبْدِ اللهِ حَدَّثَنِي أَخُوكَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ عَنْ أَبِيهِ علیه السلام ثُمَّ سَبَقَنِي الدَّمْعَةُ وَ عَلَا شَهِيقٍ فَضَمَّنِي إِلَيْهِ وَ قَالَ حَدَّثَكَ أَنِّي مَقْتُولٌ فَقُلْتُ حَوْشَيتُ يا ابْنَ

ص: 352

رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ سَأَلْتُكَ بِحَقِّ أَبِيكَ بِقَتْلِى خَبَّرَكَ فَقُلْتُ نَعَمْ فَلَوْلَا نَاوَلْتَ وَ بَايِعْتَ فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِى أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله عليه و سلم أَخْبَرَهُ بِقَتْلِهِ وَ قَتْلِي وَ أَنَّ تُرْبَتِي تَكُونُ بِقُرْبِ تُرْيَتِهِ فَتَظُنُّ أَنَّكَ عَلِمْتَ مَا لَمْ أَعْلَمْهُ وَ أَنَّهُ لَا أُعْطِي الدَّنِيَةَ مِنْ نَفْسِي- أَبَداً وَ لَتَلْقَينَ فَاطِمَةُ أَبَاهَا شَاكِيةٌ مَا لَقِيتُ ذُرِّيتُهَا مِنْ أُمَّتِهِ وَ لا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ اذاها فِي ذُرِّيَّتِها﴾ (1)

فدایت گردم ای ابا عبد الله برادرت حسن مجتبی علیه السلام از پدرش علیه السلام حدیث کرد- در این زمان گریه راه سخن را بر من بست و ناله ام بلند شد امام حسین مرا به آغوش کشید و فرمود به تو گفت که من مقتول می شوم؟ گفتم حاشا یا بن رسول الله صلی الله علیه و اله فرمود: به حق پدرت از کشتنم خبرت داد؟ گفت آری اگر بیعت نکنی فرمود: «برادر» پدرم از رسول الله حدیث کرد که پیامبر او را از کشته شدنش و قتل من خبر داد و این که تربت من نزديك تربت اوست گمان داری چیزی را می دانی که من نمی دانم، نه به خدا هرگز ذلت را نپذیرم و این فاطمه است که از آن چه ذریه اش از امت دیده نزد پدر شکایت برد و آزار دهندگان ذریه او را به بهشت نبرد

البته ما نمره عباس علیه السلام را به ایشان و به محمد حنیفه نمی دهیم. ابا الفضل علیه السلام ابا الفضل است. محمد حنفیه 14 پسر دارد؛ اما هیچ کدام در کربلا نیستند. نمره حضرت اباالفضل و برادرانش علیهم السلام یک نمره ویژه است ولی این برادر برادر را یاری نکرد و گفت: برادرتان به من گفته است که ... همین طور که دارد با امام حسین علیه السلام حرف می زند گفت برادر جان برادر شما (برادر ایشان هم می شود گفت برادر شما امام حسن علیه السلام) چیزی به من گفت تا خواست بگوید، گریه اش گرفت و اشک

ص: 353


1- اللهوف، ص 27

354

از چشمانش جاری شد و ضجه زد. در این حال گریه نتوانست حرفش را بزند. امام حسین علیه السلام دید که حالش بد شد او را به سینه چسباند و دست به سرش کشید و آرامش کرد و گفت چه می خواستی بگویی که گیر کردی؟ بگذار من .بگویم گفت که من شهید و کشته می شوم؟ گفت: بله برادرمان امام حسن علیه السلام من فرمودند که شما شهید می شوید پس به عراق نروید امام فرمود: تو فکر می کنی چیزی را می دانی که من نمی دانم؟ تو از برادرم شنیدی؟ پدرم به من گفت که پیامبر صلی الله علیه و آله هم از شهادت پدرم خبر داده و هم شهادت من.

روایت در کتاب «کامل الزیارات» است. (1) شبی که پیامبر صلی الله علیه و اله به معراج رفت، خداوند به او فرمود: ما می خواهیم سه جا تو را امتحان کنیم. گفت این سه جا کجاست؟ (اگر به ما بگویند: امتحان شما داغ اولاد است، می گوییم: خدا اصلاً اولاد نمی خواهیم ما تحمل نداریم) خداوند به حضرت فرمود: امتحان اول: تکذیب است تا می گویی پیمبرم می گویند دروغ می گویی. پیامبر صلی اله علیه و آله عرض کرد: تسلیمم امتحان :دوم گرسنگی در شعب ابی طالب است. پیامبر صلی الله علیه و اله گفت: تسلیم و راضی ام.

امتحان سوم: دخترت فاطمه علیها السلام است که کتک می خورد و فرزندش سقط می.شود برادرت امیرالمؤمنین علیه السلام به شهادت می رسد حسن به سم شهید می شود و ... تمام این ها را بیان کردند (2)

بعد امام حسین علیه السلام فرمود: بگذار یک چیزی بالاتر هم به تو بگویم. پدرم به من خبر داد: قبر من و پدرم به هم نزدیک است.

ص: 354


1- كامل الزیارات به نظر علما یک متن معتبری است
2- كامل الزيارات، ص 332 .

اما این که می گویی به عراق نرو من تن به ذلت نمی دهم. خبر از شهادت، دلیل براین نمی شود که من تن به ذلت بدهم.

وقتی ام سلمه گفت به عراق نرو، امام فرمود: اگر نروم هم مرا می کشند و من نمی نشینم

چرا عمر سعد می خواست عصر تاسوعا و شب عاشورا قصه تمام شود؟ برای این که معلوم نباشد چه اتفاقی افتاده و چه کسانی بوده اند. چه کسانی رجز خوانده اند. امام فرمود: نه فردا صبح بگذار هوا روشن شود و همه ببینند و تمام این ها در تاریخ ثبت شود و اثر بگذارد.

جمع بندی: کوفه حدود بیست تا بیست و پنج هزار خانه داشته است. شهر کوفه سال هفدهم درست شده است؛ یعنی زمان خلیفه دوم. تا زمان کربلا، کوفه شهری است که چهل سال از تأسیسش می گذرد چهار گروه در کوفه زندگی می کنند (این ها شبهه های فضای مجازی است که عرض می کنم)

1. شیعیانی که در کوفه اند؛ مثل مسلم بن عوسجه؛

2. کسانی که در کوفه زندگی می کنند و هواداران بنی امیه اند. این گروه حکومتی اند؛ مثل عمرو بن حریث که جلوی خانه اش، میثم تمار را به دار زدند.

3. گروهی از مسیحیان و غیر مسلمانان؛

4. موالی و افرادی که اصلاً عرب نیستند.

این ترکیب جمعیتی کوفه است و با سه گروه شان کاری نداریم. اما آن شیعیانی که در کوفه زندگی می کنند سه دسته هستند این ها یکسان نیستند. فردی کتابی به نام «تفکر عثمانی در کربلا» نوشته که کتاب خوبی است و در بازار موجود است. روی این کتاب خیلی کار شده است

ص: 355

اقسام شیعیان کوفه

شیعیانی که در کوفه هستند، طبق روایت امام صادق و امام سجاد علیهما السلام سه دسته اند:

﴿كَمْ مُحِبُّوكُمْ يا ابْنَ رَسُولِ اللهِ فَقَالَ عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيةِ وَ لَم يحِبُّونَا فِي السِّرِّوَ طَبَقَةُ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ ُيحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السّرِ وَ الْعَلَانِيةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيهِمْ مِنْ رَكْضِ الخَيلِ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاء وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمنْ بَين مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيةٍ بهم يشفي الله السَّقِيمَ وَ يغْنِي الْعَدِيمَ وَ بهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِيةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ الممُلُوكِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُيوفُهُمْ عَلَيْنَا وَالطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوسَطُ أَحَبُّونَا فِي السّر وَ لَم ُيحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانُوا أَحَبُّونَا فِي السِّرِّدُونَ الْعَلَانِيةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيةِ فِي وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمِ وَ انْقِیاد﴾ (1)

شخصی پرسید یا بن رسول الله ! دوستان شما چند دسته و گروهند ؟! فرمود: سه دسته هستند 1 - گروهی از ایشان ما را آشکارا دوست دارند؛ ولی در باطن میلی به ما ندارند 2- گروهی در باطن ما را دوست دارند و در ظاهر به ما میلی ندارند؛ 3- گروهی در ظاهر و باطن به ما عشق می ورزند و اینان عالی ترین گروه مردمند. از آبی شیرین و گوارا نوشیده اند و تأویل قرآن را دانسته و سخن جداکننده حق از باطل را دریافته اند. سبب سبب ها را

ص: 356


1- تحف العقول، ص 325 ؛ بحار الانوار، ج 65 ، ص 275

می دانند و اینانند عالی ترین گروه مردم فقر و نیازمندی و انواع بلا سریع تر از تاختن اسب بر سرشان روان است. سختی و رنج و آسیب به ایشان رسیده و چنان پریشان و گرفتار شده اند که دسته ای از ایشان زخمی و گروهی کشته شدند در شهرهای دور افتاده پراکنده شدند به برکت ایشان است که خداوند بیمار را شفا می بخشد و فقیر را توانگر می کند. به حرمت آنان است که شما یاری می شوید و باران بر سرتان می بارد روزی داده می شوید. آنانند که هر چند تعدادشان کم و اندک است ولی در پیشگاه خداوند، دارای قدر و منزلتی عظیم و بزرگ هستند. گروه سوم که پایین ترین گروه مردمند، آشکارا ما را دوست می دارند و رفتارشان مانند پادشاهان است. اینان زبان شان با ما (یعنی: در حدّ شعار) و شمشیرهای شان بر علیه ماست. گروه دوم که طبقه میانی مردمند آشکارا دوست مان می دارند و در باطن میلی بما ندارند و به جانم سوگند که اگر در باطن دوست مان می داشتند نه آشکارا روزه داران روز و عابدان شب بودند. اثر رهبانیت (پرهیز و گوشه گیری) را در چهره شان می یافتی و آنان اهل صلح و سازش اند.

گروه اول: آن هایی که واقعاً ما را می خواهند مخفی و آشکار، در صلح و جنگ با ما هستند. اما تعدادشان کم است. پیش خدا خیلی مقام دارند و خیلی هم آدم های خوبی اند. مثل حبيب بن مظاهر؛ مثل مسلم بن عوسجه؛ مثل برير.

گروه دوم: آن هایی که خیلی بدبختند آشکارا ما را دوست دارند؛ خدمت امام حسین علیه السلام هم می آیند و دست امام را هم می بوسند اسب هم به امام می دهند و عاشق امام هم هستند به قول خود ائمه علیهم السلام زبان شان با ماست؛ اما شمشیرشان علیه ماست کربلا چند هزار نفر از همین ها جمع شدند.

البته ما این ها را شیعه امام علی علیه السلام نمی نامیم.

ص: 357

در کربلا زبان شان با امام حسین علیه السلام است. لشکر حر به جز حرکه به امام پیوست، همه هزار نفری که به امام اقتدا کردند در کربلا با امام حسین علیه السلام جنگیدند.

در بعضی کتاب ها نوشته اند شیوخ کوفه در لشکر عمر سعد در عاشورا برای پیروزی امام حسین علیه السلام دست به دعا بلند می کردند این گروه در لشکر عمر سعد بودند؛ با امام حسین علیه السلام هم می جنگیدند؛ ولی برای پیروزی امام حسین علیه السلام دعا می کردند.

این گروه هم به درد نمی خورند؛ زیرا با دل، امام را نمی خواهند؛ هر چند با زبان بخواهند.

گروه سوم: آن هایی که حد وسط اند. این ها در خانه شان ما را دوست دارند، اما در آشکار اعلام نمی کنند؛ عاشق ائمه اند. (این ها هم به درد نمی خورند) درباره این این دسته اخیر امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيةِ فِي وُجُوهِهِمْ﴾؛

روزه داران روز و عابدان شب بودند اثر رهبانیت (پرهیز و گوشه گیری) را در چهره شان می یافتی و آنان اهل صلح و سازش اند.

روزه می گیرند یکی از این ها خواجه ربیع بود که در غار عبادت می کرد و امام حسین علیه السلام را هم یاری نکرد این ها اهل نماز و دعا بودند.

این گروه بسیار اهل عبادت نماز و روزه اند و اما امام را یاری نکردند به قول کسی، حتی حاشیه مفاتیح را هم می خوانند.

اقسام شیعیان در کلام امام صادق علیه السلام

امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿الشيعَةُ ثَلَاتٌ مُحِبِّ وَاةٌ فَهُوَ مِنَّا وَ مُتَزَينٌ بنَا وَ نَحْنُ زَينٌ لِمَنْ تَزَينَ بِنَا وَ مُسْتَأْكِلٌ

ص: 358

بِنَا النَّاسَ وَ مَنِ اسْتَأْكَلَ بنَا افْتَقَر﴾ (1)

شیعه برسه گونه است دوست خالص که او از ماست و کسی که خود را با وابستگی به ما زیور دهد و ما برای او زینت باشیم. کسی که به نام ما از مردم (بکند و) بخورد و هر کس ما را وسیله معاش خویش قرار دهد، فقیر شود.

شیعیان سه دسته اند:

بعضی فقط ما را یدک می کشند فقط بتوانند به اسم ما انگشتر دست کنند یا .. اما اختلاس هم می کنند این نوع دین داری اختلاسی است و به درد نمی خورد. الآن بعضی از این جریان هایی که با وجود هیئت و مجلس چند هزار نفری گیر افتاده اند، از همین گروه اند.

عده ای ما را وسیله منافع شخصی خودشان قرار می دهند؛ کسانی که پنج میلیون کمک می کنند تا شما وام 10 میلیاردی اش را تأیید کنی. مشخص است که این کمک برای خدا نیست

بعضی هم دوست خالص ما هستند و همیشه با ما هستند

امیر مؤمنان علی علیه السلام فرمود:

﴿شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ في وَلَايَتِنَا﴾ (2)

شیعیان ما بخشندگان در راه ولایت ما هستند.

امام صادق علیه السلام فرمود: شیعیان ما به بذل و احسان شناخته می شوند امام حسین علیه السلام هم فرمود:

﴿مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه﴾ (3)

ص: 359


1- الخصال، ج1، ص 103؛ روضة الواعظين ، ج 2، ص 293؛ بحار الانوار، ج 65 ، ص 153
2- الكافي، ج 3، ص 599؛ وسائل الشيعه، ج 15، ص190؛ بحار الانوار، ج 65 ، ص 190.
3- نزهة الناظر ، ص 86؛ اللهوف، ص 61 ؛ مثير الأحزان، ص 41

هر که خواهد تا خون دل خود را در راه ما نثار کند

باذل يعنى اهل بذل و بخشش

این متبادل ممکن است جان باشد؛ مثل میثم، عمار و حبیب گاهی قلم است مانند علامه امینی رحمه الله که سی سال هر روز 17 ساعت می نشیند و قلم می زند و ده هزار کتاب را می بیند می تواند آبرو .باشد از آبرویش مایه می گذارد گاهی هم این بذل بذل مال است؛ مثل حضرت خدیجه کبری علیها السلام، که همه ثروتش را برای خدا هزینه می کند

هر کدام از ما بنشینیم و فکر کنیم که ما برای اهل بیت علیهم السلام چه بذل کرده ایم؟ دعبل شعر می گفت و زبان داد میثم جان داد و خدیجه کبری علیها السلام مال داد. من و شما چه کار کرده ایم؟

خدا به شما یک نوه داده است؛ نامش را علی .بگذار به همین اندازه هم خوب است. نام حضرت علی علیه السلام را ترویج می کنی یک پیراهن مشکی برای امام حسین علیه السلام بپوش یا پرچمی درب خانه ات .بزن اگر کاسبی می تواند روز شهادت حضرت امیر علیه السلام مغازه اش را ببندد و رانندهای روز عاشورا کرایه نگیرد.

خدا علامه امینی رحمه الله را رحمت کند ایشان به خواب فردی آمد که به علامه جعفری پیغام دهید و بگویید من دستم از دنیا کوتاه است. تو که هستی کاری برای علی علیه السلام بکن. علامه امینی رحمه الله زندگی اش وقف حضرت امیر علیه السلام شده است و این گونه می گوید

این شخص می گوید: وقتی به آقای جعفری ،گفتم ایشان به گریه افتاد و بعد از آن «شرح نهج البلاغه» را نوشت.

هیچ زمان شیعه چنین شرایطی نداشته است حکومت، صدا و سیما و امکانات در اختیار دارد هر کسی باید به اندازه ،وسعش کمکی کند. یکی با شعرش یکی با کتابش ....

ص: 360

شیعه باید اهل بذل و هزینه باشد حضرت زهرا علیها السلام بذل را به من و شما یاد داد. جانش را بذل کرد و پهلو و بازویش را در این راه داد ایشان زبانش آبرویش و عمرش را بذل .کرد همه چیزش را بذل .کرد زهرای مرضیه ای که حاضر نیست نامحرم صدایش را بشنود برای دفاع از حضرت امیر علیه السلام، چهل شب درب خانه مهاجر و انصار رفت و خطبه خواند. غیر از این باشد نمی شود ابی عبدالله علیه السلام چنین آدم هایی را می خواهد.

یعنی آدمی مثل هلال بن نافع که بگوید:

﴿نُوَالِى مَنْ وَالاكَ وَ نُعَادِي مَنْ عَادَاكَ﴾ (1)

با دوستت دوست و با دشمن دشمن هستیم

آقا من از درب خانه شما جایی نمی روم. این شمشیر باید زده شود و خون این ها ریخته شود.

کسی مثل بشر بن عمر حضرمی را می خواهد که بگوید:

﴿أَكَلَتْنِي إِذَنِ الرِّبَاعُ حَياً إِنْ فَارَقْتُك﴾؛ (2)

یک آزمون را میتوان مطرح کرد. اگر به شما بگویند: فردا کشته می شوید، چند نفر می ایستند؟ با این که زن و بچه هم داشته باشید.

خیلی جرأت می خواهد کسی بماند این که امام فرمود: من اصحاب باوفاتر از شما سراغ ندارم؛ (3) زیرا عده ای بودند که می گفتند: من زن و بچه دارم و نمی توانم شما را یاری کنم شخص دیگری :گفت من تجارت دارم و نمی توانم همراه شما .باشم. از این رو هیچ کس با اصحاب امام حسین علیه السلام مقایسه نمی شود. ما غالباً افق جلوی پای مان را می بینیم. خیلی کسانی که به امام لبیک نگفتند، بعد از نهضت

ص: 361


1- اللهوف ، ص80؛ بحارالانوار، ج 44، ص381.
2- الاقبال ، ج2، ص 576؛ بحار الانوار، ج 45 ، ص 70؛ رياض الابرار، ج1، ص 316.
3- الارشاد، ج 2، ص91؛ مثیر الحزان، ص 52؛ بحار الانوار، ج 44، ص 392

کربلا عمر زیادی نکردند. این تشخیص خیلی مهم است. بنابراین باید دانست که علی علیه السلام محور حق بود.

این گونه نیست که حقی ،باشد، بعد علی علیه السلام را با آن حق بشناسید. علی علیه السلام خودش محور حق است از این رو امیرالمومنین علیه السلام به سعد بن مالک و حارث بن حوت در جمل فرمود بروید حق را بشناسید. اگر حق را می شناختید تردید نمی کردید.

ص: 362

بخش پنجم: شب عاشورا و شب شام غریبان

اشاره

ص: 363

ص: 364

مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام و انگیزه مخالفت آن ها و پاسخ ابا عبد الله علیه السلام (بیت رهبری)

مقدمه

شب عاشورای حسینی است شب شهادت ولی خدا، فرزند گرامی اسلام، حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، فرزندان، اصحاب و یاران اوست که شب سختی است و فردا هم روز سختی است. مثل فردا اتفاقی افتاده است که صدها سال قبل از وقوعش پیامبران برای آن گریه کرده اند و اولیای خدا از آن ها یاد گرفته اند و من و شما به آن ها اقتدا کرده ایم. اتفاقی که قبل از تولد امام حسین علیه السلام خبر آن داده شده بود.

﴿المؤعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ﴾ (1)

ص: 365


1- ﴿خَرَجَ إِلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْعَلَاءِ الْهَمَدَانِي وَكِيلِ أَبِي مُحَمَّدٍ علیه السلام مَّا أَنَّ مَوْلَانَا الْحُسَينَ علیه السلام وُلِدَ يَوْمَ الْخَمِيسِ لِثَلَاثٍ مَا خَلَوْنَ مِنْ شَعْبَانَ فَصُمْهُ وَادْعُ فِيهِ بِهَذَا الدُّعَاءِ - اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ الْمَوْلُودِ فِي هَذَا الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ بِشَهَادَتِهِ قَبْلَ اسْتِهْلَالِهِ وَ وِلَادَتِهِ بَكَتْهُ السَّمَاءُ وَ مَنْ فِيهَا وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عَلَيْهَا وَ لَمَّا يَطَأُ لَابَتَيهَا - قَتِيلِ الْعَبَرَةِ وَ سَيدِ الأُسْرَةِ الْمَمْدُودِ بِالنُّصْرَةِ يَوْمَ الْكَرَةِ الْمُعَوّض مِنْ قَتْلِهِ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ نَسْلِهِ وَ الشَّفَاءَ فِي تُرْبَتِه﴾؛ بارالها از تو درخواست می کنم به حق نوزادی که در چنین روزی (سوم شعبان) متولد شده، او که پیش از آمدن و ولادتش وعده شهادتش داده شده او که آسمان و هر آن چه در آن است و زمین و هر آن چه بر روی آن است برای [مصیبت] وی گریستند در حالی که هنوز بر زمین سنگلاخ آن جا گام ننهاده بود. او که کشته اشك ها و بزرگ خاندان کسی که در ،رجعت پیروز گردد و در مقابله و عوض ،کشتنش امامت در نسلش و شفا در تربتش قرار داده شد. (مصباح المتهجد، ج 2، ص 826؛ الاقبال، ج 2، ص 829؛ بحارالانوار، ج 98، ص 347).

او که پیش از آمدن و ولادتش وعده شهادتش داده شده بود.

ام سلمه هم به امام حسین علیه السلام گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و اله این شیشه خاک را به من داده و گفته تو شهید می شوی و گفته است هر گاه حسین من شهید شد این خاک خونی می شود (1)

ص: 366


1- ﴿ مِنْ مُعْجِزَاتِهِ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيهِ أَنَّهُ لَمَّا أَرَادَ الْعِرَاقَ قَالَتْ لَهُ أُمُّ سَلَمَةَ - لَا تَخْرُجُ إِلَى الْعِرَاقِ فَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ يَقُولُ يَقْتَلُ ابْنِي الْحُسَينُ بِأَرْضِ الْعِرَاقِ وَ عِنْدِي تُرْبَةٌ دَفَعَهَا إِلَى فِي قَارُورَةٍ فَقَالَ إِنِّي وَ اللَّهِ مَقْتُولٌ كَذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَخْرُجْ إِلَى الْعِرَاقِ يَقْتُلُونِى أَيضاً وَ إِنْ أَحْبَبْتِ أَنْ أَراك [أُرِيكِ] مَضْجَعِي وَ مَصْرَعَ أَصْحَابِي ثُمَّ مَسَحَ بِيدِهِ عَلَى وَجْهِهَا فَفَسَحَ اللَّهُ عَنْ بَصَرِهَا حَتَّى رَأَيَا ذَلِكَ كُلَّهُ وَ أَخَذَ تُرْبَةٌ فَأَعْطَاهَا مِنْ تِلْكَ التُّرْبَةِ أَيضاً فِي قَارُورَةِ أُخْرَى وَ قَالَ علیه السلام إِذَا فَاضَتْ دَماً فَاعْلَمِي أَنِي قُتِلْتُ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَلَمَّا كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ نَظَرْتُ إِلَى الْقَارُورَتَينِ بَعْدَ الظُّهْرِ فَإِذَا هُمَا قَدْ فَاضَتَا دَماً فَصَاحَتْ «2» وَ لَمْ يَقَلَّبْ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ حَجَرٌ وَ لَا مَدَرٌ إِلَّا وُجِدَ تَحْتَهُ دَمٌ عَبيط﴾ ؛ : از جمله معجزات امام حسین علیه السلام این است: هنگامی که آن بز رگوار تصمیم گرفت به طرف عراق برود ام سلمه به آن حضرت :گفت مرو به طرف عراق، زیرا من از پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله شنیدم می فرمود: پسرم حسین در زمین عراق کشته خواهد شد و آن تربتی را که رسول خدا به من داده دريك شیشه ای جای داده ام. امام حسین در جوابش فرمود به خدا قسم من کشته خواهم شد. اگر به طرف عراق نروم نیز مرا خواهند کشت. اگر دوست داری قتلگاه خود و یارانم را به تو نشان دهم. سپس آن حضرت دستی به صورت ام سلمه کشید و خدا جلو چشم وی را به قدری باز کرد که کلیه آن ها را دید. بعدا امام حسین تربتی برداشت و به ام سلمه داد که از همان تربت .بود آن را در میان شیشه دیگری نهاد و به ام سلمه فرمود: هرگاه دیدی این تربت به خون تبدیل شد بدان که من شهید شده ام ام سلمه می گوید وقتی روز عاشورا فرا رسید و من بعد از ظهر به آن دو شیشه نظر کردم دیدم پر از خون شده اند من از این منظره شروع به صیحه کردم. در آن روز هیچ سنگ و ریگی را بلند نمی کردند مگر این که خون تازه در زیر آن یافت می شد. (الخرائج، ج1، ص 253؛ بحار الانوار، 45 ، ص 89؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج4، ص 45).

هرثمه هم گفت: یا اباعبدالله! وقتی پدرتان از صفین به وادی کربلا رسید، فرمود: شما این جا شهید می شوید (1)

و بالأخره اين اتفاق مثل فردا افتاد و حادثه ای که از حضرت آدم ابوالبشر تا پیامبر خاتم هر کدام به قسمتی از آن اشاره داشتند، پیش آمد.

این واقعه محدود بود اما یک کمی باید به عقب برگشت و تحلیل کرد؛ از روزی که امام حسین علیه السلام از مدینه بیرون آمد تا امشب حدود 6 ماه طول کشید؛ ماه رجب بیرون آمده و دهم محرم شهید شده است؛ اگر کسی بخواهد امشب و فردا را تحلیل کند نمی تواند از این چند ماه جدا شود.

افرادی که با حرکت امام حسین علیه السلام و رفتن ایشان مخالف بودند، حدود بیست و پنج نفرند که برخی از این ها آدم های مشهوری بودند.

موضوع بحث امشب من مخالفین حرکت اباعبدالله علیه السلام به عراق ، انگیزه مخالفت آن ها و پاسخ امام حسین علیه السلام است.

چون امروز بعضی ها می گویند چرا این قدر سر به سر آمریکا می گذارید؟ چرا این قدر تند صحبت می کنید؟ چرا این قضایا را تمام نمی کنید؟

اقسام مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام

اشاره

مخالفان حرکت امام حسین علیه السلام سه دسته بودند:

1.مزدوران حکومت

اولین قسم از مخالفان امام حسین علیه السلام مزدوران حکومت بودند. آدم هایی که اصلا امام حسین علیه السلام را قبول نداشتند؛ این ها وابسته به بنی امیه بودند؛ این ها دل شان می خواست درگیری پیش نیاید و امام حسین علیه السلام تسلیم شود و یزید هم

ص: 367


1- بحارالانوار، ج32، ص19؛ شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 149

حکومتش را بکند

امام حسین علیه السلام جواب این گروه را محکم قاطع و با شجاعت داده است.

چند نفر از نیروهای فرماندار مکه عمر ابن سعید به امام حسین علیه السلام اعتراض کردند که آقا در مکه بمان و عبادتت را بکن می خواهی اختلاف بین امت بیندازی؟ می خواهی از جماعت خارج شوی؟

امام حسین علیه السلام فرمود: من برای خودم و شما هم برای خودتان. شما از رفتار من بیزارید و من از کردار شما بیزارم (1)

عمر ابن سعد در «الطبقات» و ابن جوزی در «التذکره» دارد: یزید شعر زیاد سروده بود و دیوان هم از او منتشر شده بود یزید یازده بیت شعر نوشت و در قالب شعر از مردم مکه و مدینه خواست که نگذارید امام حسین علیه السلام با من مخالفت و قیام کند.

یک نسخه از این شعر را برای مردم مدینه فرستاد و یک نسخه را برای مردم مکه. فردی این اشعار را در مدینه خدمت آقا امام حسین علیه السلام آورد. اباعبدالله علیه السلام برای یزید نوشت:

﴿بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾

ص: 368


1- ﴿حَدَّثَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ قَالَ خَرَجَ الْحُسَينُ علیه السلام مِنْ مَكَّةَ فَاعْتَرَضَتْهُ رُسُلُ عَمْرِو بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْعَاصِ عَلَيْهِمْ يَحْيَى بْنُ سَعِيدٍ لِيرُدُّوهُ فَأَبَى عَلَيْهِمْ وَ تَدَافَعَ الْفَرِيقَانِ وَ تَضَارَبُوا بِالسّياطِ ثُمَّ امْتَنَعَ عَلَيهِمُ الْحُسَينُ وَ أَصْحَابُهُ امْتِنَاعاً شَدِيداً « وَ مَضَى الْحُسَينُ عَلَى وَجْهِهِ فَبَادَرُوهُ وَ قَالُوا يَا حُسَينُ أَلَا تَتَّقِى اللَّهَ وَ تَخْرُجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ وَ تُفَرِّقُ بَينَ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَقَالَ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾ ؛ ابن نما از عقبة بن سمعان نقل می کند که گفت امام حسین از مکه خارج شد و فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص که یحیی بن سعید رئیس آنان بود سر راه امام حسین علیه السلام را گرفتند تا آن حضرت را باز گردانند. ولی امام اعتنا نکرد و کار به جایی رسید که با تازیانه زد و خورد کردند و امام حسین علیه السلام حرکت نمود. آن گروه به امام حسین علیه السلام گفتند: آیا از خدا نمی ترسی که می خواهی از جماعت دست برداری و این امت را دچار تفرقه نمائی؟ امام حسین علیه السلام فرمود: من برای خودم و شما هم برای خودتان شما از رفتار من بیزارید و من از کردار شما بیزارم (مثیر الاحزان، ص39؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 369؛ وقعة الطف، ص 154).

﴿وَ إِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لِي عَمَلِي وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَرِيئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرِىءُ مِمَّا تَعْمَلُونَ﴾ (1)

و اگر تو را تکذیب کردند بگو عمل من برای من و عمل شما برای شماست! شما از آن چه من انجام می دهم بیزارید و من(نیز) از آن چه شما انجام می دهید بیزارم! (2)

شما یکی از مصادیق این آیات هستید:

﴿و قُلْ يا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ ﴾

بگو: ای کافران!

﴿لا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ﴾

آن چه را شما می پرستید من نمی پرستم!

﴿وَ لا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ﴾

و نه شما آن چه را من می پرستم می پرستید (3)

2.آدم های عافیت طلب

دومین قسم از مخالفان امام حسین علیه السلام آدم های عافیت طلب هستند. کسانی که حتی ممکن است مؤمن هم باشند اما حوصله ی جنگ و درگیری و کار سیاسی را ندارند؛ این ها تعدادشان بسیار زیاد است افرادی که به امام اعتراض یا پیشنهاد عدم حرکت و عدم رفتن به عراق را دادند.

مِسوَر بن مخرمه

یکی از این افراد مسور بن مخرمه است. ایشان زمان رسول خدا صلی الله علیه و اله هشت

ص: 369


1- يونس، 41
2- تذكرة الخواص، ص 215 ؛ الفتوح، ج5، ص 69
3- کافرون، 1 - 3

سالش بوده است. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت فرمودند یک بچه ی هشت ساله بود. ایشان همان کسی است که در حمله یزید به مکه و سنگ باران مکه در سال شصت و چهار کشته شد؛ سه سال قبلش امام حسین علیه السلام قیام کرده بود. اگر در کربلا بود امروز شما اسمش را با حرو زهیر می آوردید. ایشان به امام حسین علیه السلام نامه نوشت:

«إياك ان تقترَّ بكتب اهل عراق»؛

مبادا به نامه های مردم عراق مغرور شوی.

گول نامه های مردم عراق را نخورید اگر این ها شما را دوست دارند، خدمت شما بیایند چرا شما پیش آن ها می روید؟

﴿إن کانَت لَهُم بِکَ حاجَهٌ ،فَسَیَضرِبونَ إلَیکَ آباطَ الإِبِلِ حَتّی یُوافوکَ ،فَتَخرُجَ فی قُوَّهٍ وعُدَّهٍ﴾

اگر مردم عراق واقعا به شما احتیاج دارند زیر بغل های شتر بزنند (یعنی بر شتران سوار شوند) و خود را به زحمت بیندازند تا به خدمت شما رسیده آن گاه با قدرت و امکانات خارج شوید. (یعنی تنها نوشتن نامه کافی نیست بلکه باید حرکت کنند و خودشان به حضور شما برسند).

امام فرمود:

﴿استخير الله فی ذلک﴾؛ (1)

از خداوند می خواهم آن چه خیر و مصلحت من است همان را عملی سازد از خدا طلب خیر می کنم یعنی شما درک نمی توانی بکنی. شما نمی توانی تصور کنی امام برای چی دارد می رود!

ص: 370


1- تاريخ ابن عساكر (ترجمة الامام الحسين) ص 202؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 165؛ مع الركب الحسيني، ج 2، ص322.

احنف بن قيس

یکی دیگر از این عافیت طلب ها که بعضی های شان آدم های بدی نبودند، احنف بن قیس است وقتی نامه ابی عبدالله در بصره به او رسید که قبیله ات را بردار و ما را یاری کن زیر نامه امام نوشت:

﴿أَمَّا بَعْدُ فَاصْبِرْانَ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لا يَسْتَخِفَّتَكَ الَّذِينَ لا يوقِنُونَ﴾؛ (1)

اما بعد اکنون که چنین است پس صبر کن که وعده خدا حق است؛ و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه خود منحرف نکنند)!

آقا صبور باش کارها خودش درست می شود.

ابوبكربن عبد الرحمن مخزومى

ابوبكر بن عبدالرحمن مخزومی بسیار نمازخوان و عابد بود و جزو فقهاء هفت گانه مدینه در زمان امام سجاد علیه السلام بود. تعبیر تاریخ این است که به او راهب قریش می.گفتند خدمت ابی عبدالله علیه السله آمد و گفت:

﴿ قَد رَأَیتَ ما صَنَعَ أهلُ العِراقِ بِأَبیکَ و أخیکَ، و أنتَ تُریدُ أن تَسیرَ إلَیهِم، و هُم عَبیدُ الدُّنیا﴾

مگر ندیدی اهل عراق با پدر و برادرت چه کردند؟ و تو اراده می کنی که به سوی آن ها بروی و آن ها بنده گان دنیا .هستند

این آدم ها الزاما مغرض و ضد انقلاب نبودند و نمی توانستند تحلیل کنند. گفت: ندیدی با بابایت چه کردند و با برادرت چه کردند؟ این ها بنده دنیایند به عراق نرو.

ابی عبدالله علیه السلام فرمود:

ص: 371


1- مثیر الاحزان ، ص 27؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 340؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص189.

﴿و مهما يقضى الله من امر يكن﴾ ؛ (1)

هر چی خدا بخواهد همان می شود

امام حسین علیه السلام نیاز نمی بیند که برای این ها توضیح بدهد

عبد الله بن مطيع

امام حسین علیه السلام از بطن الرمه حرکت کرد که با عبد الله بن مطیع که از عراق می آمد روبه رو شد. عبد الله بن مطیع بر آن حضرت سلام کرد و گفت: ای پسر رسول خدا پدر و مادرم فدای تو باد چه چیز موجب شد که از حرم خدا و حرم جد خود بیرون بیایی؟

فرمود: مردم کوفه برای من نامه نوشتند و از من خواستند پیش ایشان بیایم و امیدوارند که حق را زنده کنند و بدعت ها را از میان بردارند

ابن مطیع :گفت ترا به خدا سوگند می دهم که به کوفه نروی که به خدا سوگند اگر به کوفه بروی کشته خواهی شد.

امام حسین علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود:

﴿ قُلْ لَنْ یُصِیبَنَا إِلاَّ مَا کَتَبَ اَللَّهُ لَنَا﴾ (2)

بگو: جز آن چه خدا برای ما مقرر داشته هرگز به ما نمی رسد.

محمد بن حنفيه

اشاره

محمد بن حنفیه (برادر ناتنی امام حسین علیه السلام) در شبی که امام علیه السلام صبح آن عازم خروج از مکّه به سوی عراق بود، نزد امام حسین علیه السلام به سوی عراق بود، نزد امام حسین علیه السلام آمد و بین شان چنین گفت وگو شد:

ص: 372


1- الطبقات الكبری، ج 1، ص 477؛ موسوعة الامام الحسين، ج2، ص89.
2- توبه ، 51

محمّد حنفیه گفت: برادرم! شما به نیرنگ و فریبکاری مردم کوفه نسبت به پدرت و برادرت (امام حسن علیه السلام) آگاهی داری، ترس آن دارم که با تو نیز همانند آن ها رفتار کنند، اگر صلاح میدانی در مکّه ماندگار باش که در این صورت عزیزترین فردی هستی که در حرم خدا است

امام حسین علیه السلام فرمود: نگران آن هستم که یزید (به وسیله مأمورانش) در حرم خدا مرا غافل گیر کند، آن گاه احترام و امنیت این خانه با کشته شدن من از میان برود.

محمّد گفت: اگر این نگرانی را داری به سوی ،یمن یا به یکی از بیابان های دور دست برو که دشمن در آن جا به تو دست نیابد.

امام حسین علیه السلام فرمود: در آن چه گفتی می اندیشم. وقتی که سحر آن شب فرا رسید امام حسین علیه السلام با همراهان از مکّه به سوی عراق خارج شدند، محمد بن حنفیه از این حادثه با خبر شد با شتاب حرکت کرد و خود را به امام حسین علیه السلام رسانید، مهار شتر امام را که بر آن سوار بود گرفت و عرض کرد: «برادرم مگر به من وعده ندادی که در مورد آن چه را به عرض رساندم بیندیشی؟»

امام حسین علیه السلام فرمود: آری. محمّد گفت: پس چرا با شتاب از مکّه خارج شدی؟

امام حسین علیه السلام فرمود: بعد از آن که از تو جدا شدم رسول خدا صلی الله علیه و اله [در بیداری یا در خواب] نزد من آمد و فرمود:

﴿يا حسين ! اخرج فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلا﴾ ؛

ای حسین! خارج شو همانا خداوند خواسته است تو را (برای پیشرفت دین) کشته ببیند

محمّد گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيهِ راجِعُونَ ﴾ اکنون که تو با این وضع حرکت می کنی همراه بردن این زنان با تو چه معنی دارد؟

ص: 373

امام حسین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله به من فرمود:

﴿إنَّ اللهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايا﴾ (1)

همانا خداوند چنین خواسته که آنان را اسیر و گرفتار بنگرد

آن گاه امام حسین علیه السلام با محمّد خداحافظی کرد و به سوی عراق حرکت نمود. این ها انقلابی نیستند و لو بعضی های شان متدین اند ولی اهل مبارزه نیستند.

3.خواص

افراد بنام که این ها ترسو نیستند و سابقه جهاد دارند؛ در صفین و نهروان بودند اما نمی توانند پیش خودشان تحلیل کنند که یک امام با زن و بچه و با تعدادی یار محدود می خواهد به کربلا بروند و دین خدا را یاری کنند

بعضی از این ها می دانستند که امام حسین علیه السلام شهید می شود؛ چون برخی از این ها مثل هرثمه با حضرت علی علیه السلام در صفین بودند؛ زمان برگشت پیاده شد و خاک را بوسید و بویید و فرمود: این جا حسینم شهید می شود (2)

برخی از این ها از زبان پیامبر صلی الله علیه و اله درباره شهادت امام حسین علیه السلام شنیده بودند و گریه کردند؛ پیش امام حسین علیه السلام آمدند و التماس کردند که آقا نرو.

بعضی از این ها جزو شخصیت های بارزند امام حسین علیه السلام با این ها متفاوت صحبت کرده برایشان توضیح داده و قانع شان کرده است.

ام سلمه

یکی از این خواص جناب ام سلمه علیها السلام است که یک زن انقلابی و شجاع بود و در جمل کسی حریفش نشد تا او را بکشد خدمت آقا آمد و گفت: آقاجان عراق

ص: 374


1- اللهوف، ص 65 ؛ بحار الانوار، ج 44 ، ص 364 ؛ علوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 214.
2- بحارالانوار، ج 32 ، ص 419؛ شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 149

نرو. به خدا قسم من یک روز نشسته بودم جدت رسول خدا صلی الله علیه و اله اشک می ریخت، فرمود: حسین مرا می کشند. آقا می خواهی خیالت را راحت کنم، داخل اتاق رفت و برگشت، یک شیشه خاک آورد و گفت این هم خاک ،کربلا، حسینم نرو (1)

جریان جریان کشته شدن نیست. امام به برادرشان محمد بن حنفیه که می :گفت نرو فرمود: تو فکر می کنی چیزی می دانی که من نمی دانم جدم رسول خدا صلى الله عليه و سلم شهادت من و اسارت خانواده ام را خبر داده است.

ابی عبدالله علیه السلام دستی به صورت ام سلمه کشید یک لحظه صحنه کربلا را دید، کشته ها را روی زمین کربلا دید ابی عبدالله علیه السلام را قطعه قطعه دید، دیگر ساکت شد.

بعد آقا یک شیشه خاک دیگر هم به او داد و فرمود: ای مادرم من نوم من را می کشند، من در مکه هم باشم ترورم می کنند؛ من که نمی توانم یزید را تأیید کنم.

روی منبرها گفته می شود که یزید قمار باز بود و شرب خمر می کرد و... همه درست ولی علت قیام ابی عبدالله علیه السلام فقط این ها نیست؛ خوب ولید هم که شراب می خورد؛ متوکل هم که شراب می خورد ولید در حوض شراب می رفت، آن قدر می خورد که گویا حوض پایین می آمد.

پس چرا ائمه دیگر قیام نکرده اند؟ شراب خواری یزید و قمار و فساد یزید هست اما علت اصلی این است که امام حسین علیه السلام به خاطر آن قیام کرد نامشروع بودن او بود. و دیگر هم نیاز نبود بقیه کربلای دومی درست کنند.

خلافت داشت تبدیل به سلطنت میشد وقتی امام حسین علیه السلام اعلام کرد که: حکومت او نامشروع است دیگر حکومت تمام حکام بنی امیه تا سال 102 و تمام حکام بنی عباس غیر مشروع شدند.

مخالفت ایشان با یزید صرف شرب خمر نبود و الا مروان و ولید هم شرب خمر

ص: 375


1- الخرائج ، ج1، ص 253؛ بحار الانوار ، 45 ، ص 89؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 4 ، ص 45 .

داشتند؛ این ها فاسدند اما مهم تر از فساد عدم مشروعیت حکومت یزید است؛ لذا وجود مقدس ابی عبدالله علیه السلام شیشه دیگری به ام سلمه داد و فرمود: هر دو خاک را داشته باش که عصر روز عاشورا ام سلمه در کوچه های مدینه دوید و فریاد واحسيناه سرداد، گفتند: ام سلمه چی شده؟ گفت: شیشه های خاک تبدیل به خون شده است، امام حسین علیه السلام به شهادت رسید. (1)

ام سلمه شخصیتی است که خیلی به اسلام خدمت کرده است.

اباسعید خدری

یکی دیگر از افرادی که جزو خواص است اباسعید خدری است؛ هزار و صد و هفتاد تا روایت در منابع دارد یعنی یک راوی کثیر الرواية است و خود صحيح بخاری مکرر از او روایت دارد و در منابع ما هم روایات فراوانی دارد. این آدم ترسو نیست در جنگ احزاب خدمت پیامبر صلی الله علیه و اله آمد و گفت: می خواهم میدان بروم، آقا نگاه کردند و فرمودند: چند سالت است؟ گفت: سیزده سال. فرمود: نه، زود است. اما در صفین بوده و در نهروان هم بوده و روایت غدیر را نقل کرده، فضایل اميرالمؤمنین علی علیه السلام را نقل کرده است.

حرفش این است: گفت: یا حسین من چهار تا عیب در مردم کوفه می بینم:

1- «ما بلوت منهم وفاء»؛

این ها وفا دار نیستند

2 - «وَاللّهِ ما لَهُم نِیّاتٌ »؛

این ها انگیزه های شان مشکل دارد

فکر نکنید شما را به عنوان امام می شناسند؛ این ها در شرایطی قرار گرفته اند که می خواهند یک حکومت سومی در کوفه درست کنند و برای خودشان استقلال

ص: 376


1- الخرائج ، ج 1، ص 253 ؛ بحار الانوار، 45 ، ص 89؛ اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، ج 4 ، ص 45.

داشته باشند

3- «ولا عزم امر»؛

این ها (در دفاع از شما) عزم هم ندارند.

4- «و لا صبر على السيف»؛ (1)

تحمل شمشیر و کشته شدن را هم ندارند

واقعا جامعه شناسی کوفه هم این را نشان می دهد حضرت از ایشان تشکر کرد و نصیحت کردند و فرمودند: خیلی ممنون ولی من می روم. چرا؟ نکته اش این است که آن را با یک داستان خدمت تان عرض می کنم:

جابر بن عبدالله انصاری

جابر بن عبدالله انصاری که در اربعین کربلا آمده و عاشق امام حسین علیه السلام هم است محضر هفت معصوم را درک کرده و شخصیت بزرگی است. جابر در احد بابایش شهید شد و در آن زمان یک نوجوان چهارده ساله است. جابر در جنگ های مهمی شرکت داشته و یک صحابی جا افتاده است. روز عاشورا یکی از حرف های که امام حسین علیه السلام با لشکر دشمن داشت این بود که فرمود: شما حرف مرا گوش نمی دهید بروید از جابر بپرسید که چقدر پیامبر صلی الله علیه و آله مرا دوست داشت؟ بروید از ابا سعید خدری بپرسید که پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر مرا دوست داشت.

بروید از زید ابن ارقم بپرسید که پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر مرا دوست داشت؛ این ها جزو اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله هستند.

این قصه را ابی حمزه طوسی در کتاب اش به نام «الثاقب فی المناقب» که در قرن ششم می زیسته است نقل کرده صاحب این کتاب شیخ طوسی نیست ، به ایشان می گویند: ابو جعفر ثانی

ص: 377


1- الطبقات الكبرى ، ج1، ص39؛ ترجمة الإمام الحسين من كتاب بغية الطلب في تاريخ الحلب، ص112.

در حدیث مرسل ایشان نقل می کند جابر خدمت امام حسین در مکه آمد، (معترض نیست پرسش دارد پرسش عیب ندارد) گفت: یابن رسول الله! برادرتان مگر صلح نکرد؟ شما هم صلح کنید نمی خواهید بگویید که کار او اشتباه بود؛ چون او در کار خودش راشد و موفق بود و حجت خدا بود عین همان کاری که برادرتان با معاویه انجام داد شما با یزید انجام بدهید امام فرمود:

﴿يَا جَابِرُ! قَدْ فَعَلَ أَخِي ذَلِكَ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ﴾ ؛

ای جابر! برادرم طبق فرمان خدا و فرمان رسول خدا صلی الله علیه آله صلح کرد.

﴿وَ إِنِّي أَيْضاً أَفْعَلُ بِأَمْرِ اللَّهِ وَ أَمْرِ رَسُولِهِ﴾؛ (1)

و من هم طبق فرمان خدا و پیامبرش به این سفر می روم.

دیگر جابر ساکت شد.

نکته اصلی تمام این مخالفت ها این جاست که امام رضا علیه السلام فرمود:

﴿وَاعْلَمُوا أَنَّ رَأْسَ طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ التَّسْلِيمُ لِمَا عَقَلْنَاه ﴾ ؛ (2)

بدانید سرآمد بندگی و اطاعت خدا تسلیم در مقابل چیزهایی است که نمی فهمیم

ما یک بحث به نام تسلیم در مقابل امام معصوم داریم که اگر کسی مبنا را درست کرد که معصوم خطا نمی کند وقتی صلح می کند، می گوید: چشم و وقتی جنگ می کند، می گوید: چشم.

چرا امام صادق علیه السلام وقتی می خواهد از ابوالفضل العباس علیه السلام تعریف کند می گوید:

﴿الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ﴾

ص: 378


1- الثاقب فى المناقب، ص322 .
2- الفقه المنسوب الى الأمام الرضاء ، ص 339

ای پیرو فرمان خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام

چرا به صفوان می گوید وقتی زیارت ابوالفضل العباس علیه السلام می روی ، بایست و بگو:

﴿أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِي الْمُرْسَلِ وَ السّبْطِ المُنتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ، وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ، وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَمِ﴾ . (1)

شهادت می دهم که تو تسلیم فرزند نبی مرسل و سبط برگزیده پیامبر و راهنما و عالم و جانشین مبلغ و مظلوم ستم دیده بوده و او را تصدیق داشته و در مقام وفاء و خیر خواهی او بودی.

مشکل مردم کوفه تسلیم نبودن در برابر امام بود اگر کسی در برابر امام تسلیم ،بود صلح ،امام جنگ ،امام زندان امام ولایت عهدی امام، همه و همه برایش توجیه است چرا؟ زیرا یقین دارد که همه کارهای معصومین علیهم السلام در مسیر درست است. این جاست که از معصوم پرسش می شود اما نقد نمی شود؛ چون معصوم است.

قرآن کریم می فرماید:

﴿قُلْ لا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾ (2)

بگو: «من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم].

﴿وَ مَنْ يَقْتَرِفُ حَسَنَةٌ نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْناً إِنَّ اللهَ غَفُورٌ شَكُورُ﴾ (3)

و هر کس کار نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است.

ص: 379


1- كامل الزيارات، ص 257؛ المزار الكبير، ص 389؛ بحارالانوار، ج 98، ص 277
2- شوری، 23
3- همان.

آی کسانی که محبت اهل بیت علیهم السلام را دارید باید دنبال کسب حسنه هم .باشید. امام صادق علیه السلام فرمود:

﴿الاقْتِرَافُ النَّسْلِمُ لَنَا وَ الصِّدْقُ عَلَيْنَا وَ أَنْ لَا يَكْذِبَ عَلَيْنَا﴾ (1)

اقتراف حسنه تسلیم شدن به ما و باور از ما و دروغ نشمردن بر ما است.

می فرماید: تسلیم ما باشید.

این شاخصه مهمی است؛ بنابراین سرتاسر کربلا را نگاه کنید یک اعتراض و یک پرسش از ابوالفضل العباس علیه السلام نمی بینید همه اش اطاعت است. تسلیم در برابر امام مهم ترین و بارزترین شاخص های است که پاسخ همه این مخالفت ها را می دهد.

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود

﴿ابْنَاى هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا﴾ ؛

این دو فرزندم (حسن و حسین) امام هستند اگر چه نشسته و یا روی پا باشند.

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

﴿فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ﴾ ؛

پس کسی که از سوی شما روی برتابد از دین خارج می شود.

﴿وَ اللَّازِمُ لَكُمْ لَاحِقِّ﴾

و کسی که ملازم شما گردد به شما می پیوندد.

﴿وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقَّكُمْ زَاهِقٌ﴾

و کسی که در حق شما تقصیر روا دارد به مهلکه می افتد

﴿وَ الْحَقُّ مَعَكُمْ وَ فِيكُمْ وَ مِنْكُمْ وَ إِلَيْكُم﴾ (2)

ص: 380


1- الكافي، ج1، ص391؛ بصائر الدرجات ، ج1، ص 521؛ تفسیر نورالثقلين، ج4، ص 576 .
2- من لا يحضره الفقيه، ج2، ص 612 ؛ التهذيب ، ج 6 ، ص 97؛ الوافى، ج 14، ص 1569.

و حقّ با شما و در خاندان شما و از جانب شما و بازگردنده به سوی شما .است.

آثار تسلیم بودن

اشاره

اگر کسی تسلیم امام زمانش بود آثاری دارد ما به آثار سلبی می پردازیم. 5 نباید که در زندگی انسان تسلیم خدا هست

1.تردید نداشتن

اولین اثر تسلیم بودن این است که انسان تردید ندارد.

امام شاهد و ناظر بر اعمال ما

در زیارت امام رضا علیه السلام می خوانیم:

﴿أَشْهَدُ أَنَّكَ تَشْهَدُ مَقَامِي وَ تَسْمَعُ كَلَامِي﴾؛

شهادت می دهم که تو جایگاه من را می دانی و کلام من را می شنوی.

عبدالله بن ابان زیات که مشهور بعبد الرضا بود گفت به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم خواهش می کنم برای من و خانواده ام دعا بفرمائید. فرمود: مگر دعا نمی کنم؟! به خدا قسم اعمال شما در هر شبانه روز بر من عرضه می شود.

این مطلب به نظرم بزرگ آمد. امام رضا علیه السلام یک نگاهی به او کرد، فرمود: مگر قرآن نخوانده ای:

﴿وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ﴾ (1)

بگو: «عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را می بینند! (2)

ص: 381


1- توبه ، 105
2- ﴿عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبَانِ الزَّيَاتِ وَ كَانَ مَكِيناً عِنْدَ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا علیه السلام ادْعُ اللَّهَ لِي وَ لِأَهْلِ بَيتِي فَقَالَ أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ إِنَّ أَعْمَالَكُمْ لَتُعْرَضُ عَلَى فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِكَ فَقَالَ لِي أَمَا تَقْرَأُ كِتَابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ و الْمُؤْمِنُونَ - قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام﴾ ؛ عبدالله بن ابان زیات که مشهور بعبد الرضا بود گفت: به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم خواهش می کنم برای من و خانواده ام دعا بفرمائید فرمود: مگر نمی کنم؟ به خدا قسم اعمال شما در هر شبانه روز بر من عرضه می شود. این مطلب به نظرم بزرگ آمد. فرمود: مگر در قرآن نخوانده ای: ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيرَى اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون﴾ (الکافی، ج1، ص19؛ وسائل الشیعه، ج 16 ، ص 108؛ بحارالانوار، ج 23، ص 347).

سه جا اعمال شما چک می شود 1-پیش خدا 2-پیش پیامبر، 3 -پیش .امام.

علامه طباطبائی می فرماید: این آیه مال دنیا است؛ زیرا بحث قیامت قبل و بعدش آمده است.

تسلیم تردید ندارد.

ترديد علت مستجاب نشدن دعا

اشاره

در قوم حضرت عیسی علیه السلام، گروهی مستجاب الدعوه و معروف بودند. هرکس بیمار می شد درب خانه این ها می رفت و آن ها دعا می کردند و مریض شان شفا می گرفت.

مدتی گذشت و دیگر حنای شان رنگی نداشت. یعنی هر چه دعا می کردند، نمی گرفت به یکی از آن ها گفتند: برو پیش حضرت عیسی علیه السلام تا او با خدا حرف بزند. او پیامبر است و به او بگو: ما در این شهر آبروی مان در خطر است. ما در این جا به مستجاب الدعوه معروف بودیم. این گروه بسیار مؤمن و متدین بودند. خدمت حضرت عیسی علیه السلام آمدند حضرت قبول کرد و درخواست شان را به حضرت ربوبی مطرح کرد که خدایا این ها چنین درخواستی دارند. خداوند فرمود: این ها به

ص: 382

بعضی از کارهای تو شک دارند؛ نه به نبوت تو تو را نبی می دانند؛ اما به بعضی از کارهای تو شک دارند حضرت آمد به آن ها گفت آن ها گفتند: راست می گویی ما مدتی بود به این معجزات تو شک کرده بودیم. (1)

تردید اجابت دعای شان را گرفت.

جان بفدای آن هایی که در شب عاشورا در کنار امام حسین لحظه ای تردید نکردند گویا قیام و معاد را می دیدند.

مؤمن تردید ندارد؛ چون در زمان غیبت ائمه ما دست شیعیان شان را در دست علما گذاشتند. نفرمودند: علما هم ردیف ما هستند، بلکه فرمودند: ولایت آن ها در راستای ولایت ،ماست، تردید و شک نداشته باشید.

در زمان غیبت نمی شود وظایف را تعطیل کرد حدود را اجرا نکرد و...

امام خمینی رحمه الله فرمود در زمان غیبت ولی امر و سلطان عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف قائم مقام آن حضرت در اجرای سیاسات (حدود و تعزیرات) و تمام آن چه برای امام علیه السلام می باشد، مگر جهاد ،ابتدایی، نوّاب عام آن حضرت می باشند و آن ها فقهایی هستند که جامع شرایط فتوا و قضاوت باشند. (2)

پس تسلیم با تردید سازگاری ندارد.

2.اعتراض نکردن

دومین اثر تسلیم اعتراض نکردن است. انسانی که تردید ندارد اعتراض هم .ندارد تردید مال دل بود.

رسول خدا صلی الله علیه و آله داشت غنیمت تقسیم می کرد شخصی به حضرت گفت: عادلانه تقسیم کن!

ص: 383


1- الكافي، ج 2، ص 400؛ الامالي للمفيد ، ص 3؛ بحار الانوار، ج 14 ، ص 279
2- تحرير الوسيله ، ج1، ص 548 ، مسئله 2.

حضرت یک نگاهی به او کرد و خنده اش گرفت.

﴿قَالَ ويحك إِن لَمْ أَعْدِل فَمَن یَعْدِل ﴾ ؛ (1)

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وای بر تو! اگر من عادل نباشم، چه کسی عادل است؟

فرمود: به من می گویی عادلانه تقسیم کن من آمده ام عدالت را در جامعه بر قرار کنم.

3.مقدم نشدن

سومین اثر تسلیم، مقدم نشدن بر امام معصوم است. از امام جلو نمی افتد. قرآن می فرماید

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَينَ يَدَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴾ (2)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشی مگیرید) و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست!

و امان از کسانی که از امام جلو می افتند

گروه گناهکاران

اشاره

ماه رمضان رسول خدا صلی الله علیه و اله برای فتح مکه از مدینه بیرون آمد. ماه رمضان بود و روزه اش را باز کرد عده ای از همین ها گفتند: ما روزه مان را باز نمی کنیم حضرت :فرمودند جایز نیست روزه بگیرید شما مسافرید گفتند: حیف است.

﴿ فَسَمَّاهُمُ الْعُصَاةَ﴾ (3)

ص: 384


1- بحارالانوار، ج 33، ص327؛ تسلية المجالس و زينة المجالس، ج 1، ص 460؛ المناقب، ج 3، ص 187.
2- حجرات، 1
3- الكافي، ج 4 ، ص 127؛ من لا يضره الفقيه، ج 2، ص 141؛ وسائل الشيعه، ج 10، ص 176.

رسول خدا صلی الله علیه و اله آن ها را نافرمان نامیدند

«عصاه» یعنی نافرمان و خیلی از این موارد زیاد است.

خون جگرهایی که ائمه ما علیهم السلام از این گونه افراد نادان خوردند در طول تاریخ فراوان است و اگر گفته شوند، باعث غصه است.

4.توجیه نکردن

چهارمین اثر تسلیم توجیه نکردن است نمی شود بیش تر از امام معصوم فهمید.

5.هزینه کردن

پنجمین اثر تسلیم هزینه کردن است. سکوت و کنار کشیدن از صحنه دین را .ندارد امام حسین علیه السلام هنگام خروج از مکه به سمت مدینه خطبه خواند و فرمود:

﴿مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَه ... فَلْيرْ حَل﴾ (1)

آماده فداکاری و جانبازی در راه ما است... با ما کوچ کند.

یعنی هرکی بذل دارد .بیاید.

﴿شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايتِنَا﴾؛ (2)

شیعیان ما کسانی هستند که در راه ولایت ما، به یکدیگر بذل و بخشش

ص: 385


1- نزهة الناظر و تنبيه الخاطر ، ص 86 ؛ اللهوفف ص 61 ؛ مثیر الاحزان، ص 41
2- ﴿ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِي مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِي إِحْياءِ أَمْرِنَا الَّذِينَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا وَ إِنْ رَضُوا لَمْ ُيسْرِفُوا بَرَكَةٌ عَلَى مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا﴾ ؛ از امام باقر علیه السلام نقل شده که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: شیعیان ما کسانی هستند که در راه ولایت ما به يك ديگر بذل و بخشش می کنند و در راه دوستی ما با يك ديگر محبّت دارند و برای زنده کردن فرمان ما به دیدار يك دیگر می روند. آنان که اگر خشمگین شوند ستم نمی کنند و اگر خشنود گردند زیاده روی ندارند برای همسایگان خود مایه برکت و برای همنشینان شان مایه صلح و صفا هستند (الوافى، ج 4 ، ص 172؛ وسائل الشيعه، ج 15 ، ص 190؛ بحارالانوار، ج 65 ، ص190).

می کنند.

امام حسین علیه السلام خودش هم بذل .کرد در زیارت اربعین می خوانیم:

﴿وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلَالَة﴾ ؛ (1)

امام حسین علیه السلام جان و خون خود را در راه تو داد تا بندگان تو را از جهل نجات دهد و آن ها را از سرگردانی ناشی از ضلالت و گمراهی برهاند.

پس خلاصه کلام ما این شد مخالفین کربلا، علت مخالفت پاسخ امام و تحلیل این مخالفت ها که اسمش را «امام ناشناسی» می گذاریم.

اگر کسی امام شناس شد، مثل ابوالفضل العباس علیه السلام می شود که در صبح عاشورا اول سه تا برادرش را میدان فرستاد و بعدش خودش رفت. (2)

ص: 386


1- التهذيب، ج 6 ، ص 113؛ مصباح المتهجد، ج 2، ص 788؛ الاقبال ، ج 2، ص 590
2- مقاتل الطالبين، ص 82؛ شرح الاخبار، ج 3، ص 184.

شام غریبان امام حسین علیه السلام (بیت رهبری)

مقدمه

شام شهادت ابا عبدالله الحسین علیه السلام است. امروز کربلا با یک تیر آغاز شد و با یک تیر تمام شد؛ تیری که عمر سعد ملعون صبح عاشورا به خیمه های اباعبدالله علیه السلام زد و تیر آخری که امروز عصر حرمله به قلب مقدس ابا عبد الله علیه السلام زد .

اما فصل دوم کربلا امشب شروع شد مصائب زینب کبری علیها السلام، اسارت، به شام و کوفه رفتن شنیدن ملامت و سرزنش ها سر بالای نیزه رفتن و چهل منزل دیدن سختی و صعوبت هشتاد و چند زن و بچه و...

امروز امام حسین علیه السلام خیلی صحبت کرد خطبه خواند، رجز خواند و بسیار سعی کرد یک طوری روی لشکریان دشمن اثر بگذارد؛ زیرا می دانید امام در درجه نخست هدفش هدایت است، امام سجاد علیه السلام فرمود:

﴿وَ الْإِمَامُ يَهْدِى إِلَى الْقُرْآنِ﴾ (1)

ص: 387


1- ﴿قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِى ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَا مَعْنَى الْمَعْصُومِ فَقَالَ هُوَ الْمُعْتَصِمُ بِحَبْلِ اللَّهِ وَ حَبْلُ اللَّهِ هُوَ الْقُرْآنُ لَا يفْتَرِقَانِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ الْإِمَامُ يَهْدِى إِلَى الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَهْدِي إِلَى الْإِمَامِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ﴾؛ عبّاس كحّال غلام زید بن علی :گوید پدرم برایم گفت: حضرت موسی ابن جعفر به نقل از پدرش از نیایش از امام سجّاد علیهم السلام فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص دیگری نمی تواند امام باشد و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین جهت امکان ندارد معصوم بودن کسی را بدست آورد مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد. شخصی عرض کرد ای فرزند گرامی رسول خدا معنی معصوم چیست؟ فرمود معصوم شخصی است که به واسطه چنگ زدنش به ریسمان الهی و جدا نشدنش از آن هرگز به گناهی آلوده نگردد، و رشته محکم خدا قرآن است که آن دو تا روز قیامت از یک دیگر جدا نگردند و تا رستاخیز امام هدایت می کند به قرآن، و قرآن راهنمائی می نماید به امام و این است فرموده خدا: ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِي أَقْوَمُ ﴾ (همانا این قرآن مردم را به راست ترین و استوارترین طریقه هدایت می کند (معانى الأخبار، ص 132؛ بحارالانوار، ج 25 ، ص 194؛ البرهان في تفسير القرآن ، ج1، ص 34).

امام به سوی قرآن هدایت می کند

امام مصلح است قرآن می فرماید:

﴿إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ﴾ (1)

من جز اصلاح تا آنجا که توانایی دارم نمی خواهم!

نگاه کنید ابن ابی الحدید در «شرح نهج البلاغه اش» دارد: در صفین یک مقداری توقف سپاه حضرت امیر علیه السلام طول کشید و چند نفری به عنوان اعتراض خدمت علی آمدند، گفتند: ما زن و بچه های مان را در عراق گذاشته ایم و این جا آمده ایم چرا جنگ را آغاز نمی کنید؟ گفتند: دو تا حرف دارند پشت سرتان می زنند، 1- می گویند: شاید علی علیه السلام ترسیده، 2- می گویند: شاید تردید دارد و این ها را مسلمان می داند.

آقا فرمود: علی و ترس ؟! اگر قرار بود بترسم در جوانی در احد و خندق باید می ترسیدم، علی و تردید ؟! اگر قرار بود جایی تردید کنم در جمل تردید می کردم؛

ص: 388


1- هود، 88

چون عده ای از آن ها جزو اصحاب بودند؛ نه ترس در کار است و نه تردید؛ طول می دهم بلکه یکی از این ها هدایت شوند.

﴿عَسَى أَن يَهْتَدُوا أَوْ يَهْتَدِى فِيهِمْ طَائِفَةٌ فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِى يَوْمَ الخَيبَرِ لَأَنْ يهْدِى اللَّهُ بِكَ رَجُلًا وَاحِداً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيهِ الشَّمْس﴾ ؛ (1)

شاید هدایت یابند یا این که بعضی از آن ها هدایت یابند همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله در جنگ خیبر به من گفت اگر به دست تو یک نفر هدایت شود بهتر است از آن چه خورشید بر آن می تابد

هدایت هدف اصلی در اسلام است جنگ هدف اصلی نیست بلکه اگر جنگی صورت می گیرد، به خاطر هدایت است امام حسین علیه السلام با این که تشنه است و حرف زدن برایش مشکل است، آن چه از او برآمد امروز سخن گفت: از معاد، ،توحید سنت پیامبر ،قرآن از حریت و آزادی و...

امشب یک خطبه ای را می خواهم برای شما بخوانم که منبع آن هم کهن است و طبری آن را نقل کرده که متوفای 310 است و بقیه هم از او گرفته اند. امام حسین علیه السلام در این خطبه روی سه محور اساسی تأکید کردند و بعد هم دوتا آیه خواند و خطبه را تمام کرد.

ضحاک ابن عبدالله مشرقی می گوید: (2) ابی عبدالله علیه السلام سوار بر اسبی به نام «لاحق» شد که مال پسرش امام سجاد علیه السلام بود مقابل دشمن آمد، فرمود:

ص: 389


1- شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 13؛ بحار الانوار، ج 32 ، ص 448
2- (ایشان فردی است که امروز کربلا بوده و جنگ هم کرده و عده ای را هم به درک واصل کرده اما شهید نشده، امروز عصر از کربلا رفته است؛ البته با امام حسین علیه السلام هماهنگ کرده بود، به آقا گفت: من می آیم یاریت می کنم اما اگر احساس کنم کاری از من بر نمی آید می روم، من نمی خواهم کشته شوم و آقا هم قبول کرد. ایشان تنها کسی است که توانسته مثل امروز عصر از کربلا خارج شود و از کسانی است که خیلی از قصه های کربلا را از او نقل می کنند؛ مرتب طبری می گوید ضحاک ابن عبدالله مشرقی).

﴿ أَيُّهَا النَّاسُ اسْمَعُوا قَوْلِي وَ لَا تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظُكُمْ بِمَا يُحِقُ لَكُمْ عَلَى وَ حَتَّى أُعْذِرَ إِلَيْكُمْ ... ﴾ (1)

ای گروه مردم گفتار مرا بشنوید و شتاب نکنید تا شما را بدان چه حق شما بر من است پند ،دهم و عذر خود را بر شما آشکار کنم.

ای گروه مردم سخنان مرا بشنوید و در کشتن من عجله نکنید تا شما را موعظه پیام های خطبه کنم

پیام های خطبه

1.اهمیت موعظه

اولین پیام ابی عبدالله علیه السلام در این خطبه اهمیت موعظه است.

اولین موعظه گر خداست، قرآن می فرماید:

﴿إنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يعِظُكُمْ بِهِ﴾ (2)

خداوند اندرزهای خوبی به شما می دهد.

دومین موعظه گر پیامبر صلی الله علیه و اله است ، قرآن می فرماید:

﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُمْ بِوَاحِدَةٍ ﴾ (3)

بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم».

سومین موعظه گر قرآن است:

﴿يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴾ (4)

ص: 390


1- وقعه الطف، ص 206
2- نساء ، 58 .
3- سبا، 46
4- يونس، 57

ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آن چه در سینه هاست؛ (درمانی برای دل های شما)؛ و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان!

موعظه یعنی نصیحت یعنی حرف زدن با مردم که آثار بسیار زیادی دارد. نگویید: فایده ندارد بگویید و تذکر بدهید، تأثیر می گذارد. در جامعه خطا و بدحجابی می بینید موعظه کنید و در موعظه گر شرط نیست که بالاتر باشد یا پایین تر. پیامبر اکرم صلى الله عليه و سلم از جبرئیل بالاتر است ولی گاهی به جبرئیل می فرمود: «عظنی» (1) مرا موعظه کن

حضرت یحیی علیه السلام و مواعظ فرد گناه کار

امام صادق علیه السلام فرمود: مردی نزد عیسی ابن مریم علیه السلام آمد و به او گفت: یا روح الله ! من زنا کرده ام مرا پاک کن عیسی علیه السلام امر کرد: کسی در جایی نماند بلکه همه بیرون آیند برای پاک ساختن فلان کس پس هنگامی که وی با مردم گرد آمدند و مرد برای سنگسار در حفره ،شد فریاد زد مرا حدّ نزند آن کس که حدی به گردن دارد پس همه مردم رفتند جز یحیی و عیسی علیها السلام پس يحيى علیه السلام به وی نزديك شد و فرمود:

ص: 391


1- ﴿وَ نَزَلَ جَبْرَئِيلُ علیه السلام عَلَى النَّبِي صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ یا جَبْرَئِيلُ عِظْنِى فَقَالَ لَهُ یا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيتٌ وَ أَحْبِبْ مَنْ شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ وَ اعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيلِ وَ عِزُّهُ كَفُّ الْأَذَى عَنِ النَّاسِ﴾؛ جبرئیل علیه السّلام بر پیامبر خدا صلی الله علیه و اله نازل گردید آن حضرت به او فرمود: ای جبرئیل مرا موعظه کن جبرئیل گفت ای محمّد تو هر گونه که می خواهی زندگی کن (ولی بدان که ناگزیر) خواهی مرد، و هر کس را می خواهی دوست بدار ولی بالاخره روزی از او جدا خواهی شد و هر چه می خواهی انجام ده که بالاخره آن را ملاقات خواهی کرد بدان که شرف و بزرگی مؤمن نماز شب او است و عزّت و سرافرازی مؤمن خودداری او از آزار رسانیدن به مردم است. (من لایحضره الفقیه، ج1، ص 471؛ الوافى، ج 7، ص 101؛ وسائل الشيعه، ج 8، ص 152).

﴿یا مُذْنِبُ عِظْنى﴾؛

ای گنه کار مرا موعظه کن

چون این آدم دیگر موعظه اش بوی دنیا نمی دهد. مجرم های این چنینی حرف های شان و خاطرات شان شنیدنی است.

﴿فَقَالَ لَهُ لَا تُخَلِينَّ بَينَ نَفْسِكَ وَ بَينَ هَوَاهَا فَتُرْدِيكَ قَالَ زِدْنِي قَالَ لَا تُعَيرَنَّ خَاطِئاً بِخَطِيئَةٍ قَالَ زِدْنِي قَالَ لَا تَغْضَبْ قَالَ حَسْبِي﴾. (1)

مرد گفت: نفس خود را در کارها رها نکن که آزادانه هر چه هوا کند آن را انجام دهد؛ زیرا این موجب سقوط ،تو باشد، یحیی علیه السلام فرمود: بیشتر برایم بگو مرد :گفت خطا کار را به خطایش ملامت و سرزنش نکن فرمود برایم بیش تر بگو مرد :گفت سعی کن غضب نکنی سعی کن غضب نكنی. یحیی علیه السلام فرمود: مرا بس است.

مجرم بیمار است باید نجاتش داد پس موعظه اثر دارد و کوچک و بزرگ ندارد.

کلاه شرعی اصحاب سَبت

در بنی اسرائیل گروهی به نام اصحاب سبت بودند که اعمال شان را توجیه می کردند.

برخی ها گناه را دور می زنند اسم ربا را هدیه می گذارند و اسم غیبت را بحث سیاسی می گذارند و... حضرت امیر در نهج البلاغه خطبه 156 می فرماید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به من فرمود: علی جان! بعضی ها عنوان گناه را عوض می کنند حرام را حلال می کنند (2)

ص: 392


1- من لا يحضره الفقیه، ج 4 ، ص 34؛ مجموعه ورام ، ج 2، ص 10؛ بحار الانوار، ج 14 ، ص188
2- ﴿يسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيةِ فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيةِ وَ الرِّبَا بِالْبَيعِ ﴾ ؛ و با شبهه های کاذب و هواهای اغفال کننده حرام خدا را حلال ،شمارند پس شراب را به نام نبیذ، و مال حرام را با عنوان هدیه و ربا را با (کلاه شرعی در) معامله بر خود حلال کنند (نهج البلاغه، خطبه 156).

خدا به این ها فرمود: شنبه ها ماهی نگیرید. این ها حوضچه درست کردند و در روز شنبه راه حوضچه را باز می کردند و ماهیان فراوانی همراه آب وارد آن ها می شدند؛ اما به هنگام غروب که می خواستند به دریا برگردند، راه شان را محکم می بستند. سپس در روز یکشنبه شروع به صید آن ها می کردند و می گفتند: خداوند فرموده که روز شنبه صید نکنید؛ ما هم که صید نکردیم، فقط جایش را عوض کرده ایم، خانه عمومی اش را، خانه خصوصی کردیم و صبح روز بعد می آمدند از این حوضچه ها ماهی ها را بر می داشتند (1)

قرآن می فرماید:

﴿وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ ﴾ (2)

و (یهود و دشمنان مسیح برای نابودی او و آیینش)، نقشه کشیدند؛ و خداوند (بر حفظ او و آیینش) چاره جویی کرد؛ و خداوند، بهترین چاره جویان .است.

کُلا سر خدا بگذاری ، بشکه سرت می گذارد تا روی پایت را بگیرد.

مگر شوخی است با خدا خدعه می کنید، حکم عذاب صادر شد.

سه گروه بودند گروه اول کسانی بودند که مخالفت با فرمان خدا کردند گروه دوم کسانی بودند که مخالفت با فرمان خدا نمی کردند اما در برابر گناه کاران سکوت کردند. گروه سوم کسانی بودند که در مقابل نافرمانی دیگران احساس مسئولیت کردند و نهی از منکر کردند. امام صادق علیه السلام فرمود: دو گروه هلاک شدند و فقط کسانی که نهی کردند نجات پیدا کردند (3)

ص: 393


1- تفسیر نمونه، ج 6 ، ص 422
2- آل عمران، 54
3- تفسیر نمونه، ج 6، ص 422.

قرآن می فرماید: گروهی از آن ها بر گروه دیگر اعتراض کردند و گفتند:

﴿و لِمَ تَعِظُونَ قَوْمَا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً شَدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يتَّقُونَ﴾ (1)

چرا جمعی (گنه کار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آن ها را هلاك خواهد کرد یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آن ها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!) گفتند: «(این اندرزها) برای اعتذار (و رفع مسئولیت) در پیشگاه پروردگار شماست؛ به علاوه شاید آن ها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند و) تقوا پیشه کنند»!

آدم نباید از رحمت خداوند نا امید شود.

موعظه ، بالاترین صدقه

صدقه که این همه ثواب دارد در روایت داریم: بالاترین صدقه موعظه است پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود:

﴿مَا تَصَدَّقَ مُؤْمِنٌ بِصَدَقَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنْ مَوْعِظَةٍ يعِظُ بِهَا قَوْمٍ يَتَفَرَّقُونَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللهُ بِهَا وَ هِي أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة﴾ (2)

مؤمن صدقه ای نزد خدا محبوب تر از موعظه ای ندارد که گروه های مختلف را اندرز داده باشد و خداوند مردم را از موعظه بهرمند می سازد، و این کار از عبادت يك سال بالاتر است.

کنترل کردن زبان

مردی خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و اله و آمد و گفت: یا رسول الله مرا نصیحت کنید

ص: 394


1- اعراف ، 164
2- ارشاد القلوب، ج1، ص 13

رسول اکرم صلى الله عليه و سلم فرمود: زبان خود را حفظ کنید بار دیگر عرض کرد یا رسول الله مرا موعظه نمایید. باز هم فرمود: زبان خود را نگه دارید باز گفت مرا وصیت کنید رسول خدا همان را فرمود و بعد گفتند وای بر تو مردم به خاطر زبان خود وارد دوزخ می گردند. (1)

تو و امثال تو مشکل تان مشکل زبان است.

اجر صبر کردن بر بیماری

اشاره

ابو محمّد رقی گفت: میخواستم به مسافرت ،بروم، خدمت حضرت رضا علیه السلام رسیدم که مرا نصیحتی بکند، سلام کردم حضرت با من شروع به صحبت کرد. در بین فرمود ابو محمّد خداوند بنده مؤمنی را به بلایی گرفتار نمی کند که در آن بلا صبر کند مگر این که به اندازه شهیدی به او پاداش خواهد داد. گفت: قبل از فرمایش امام صحبتی از بیماری و مرض در کار نبود. این سخن امام را بی مناسبت دانستم با خود حرفی زدم که شرمنده ام گفتم با مردی که به او احترام ام. می گذارم، صحبت می کنم ولی در بین سخن از بیماری به میان می آورد با این که جای این حرف نیست

امام را وداع کرده از خدمتش مرخص شدم و به دوستان خود رسیدم که حرکت کرده بودند. از همان شب پایم درد گرفت با خود گفتم این به واسطه عیب جویی است که کردم فردا صبح ورم کرد و پیوسته و رمش شدید می شد که یادم از فرمایش امام آمد به مدینه که رسیدم چرك كرد و جراحت بزرگی شد که خوابم نمی برد و دوستانم را از خواب انداخته بودم .فهمیدم بیش از پانزده ماه بستری بودم.

راوی گفت بعد خوب شد سپس در هر دو پا گرفتار این بیماری شد و از دنیا

ص: 395


1- الكافى، ج 2، ص 115؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص191؛ بحارالانوار، ج 68 ، ص 303

رفت. (1)

پس از موعظه شنیدن کوتاهی نکنید بگویید و تذکر بدهید که بدحجابی بد است و خواهر من حجابت را رعایت !کن مذهبی ها نباید سکوت کنند و میدان را خالی کنند.

موعظه گر هم الزاما لازم نیست بالاتر باشد؛ البته موعظه گر عامل و عالم باشد تأثیرش بیش تر است.

صدا و سیما فیلم های بسازد که در آن موعظه باشد.

وزارت آموزش و پرورش می بایست بخش هایی از موعظه امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در کتاب های درسی بگنجاند.

در کتب درسی بچه ها مطالب «نهج البلاغه» را بیاورید. بگذارید فرزندان مان با حضرت امیر آشنا شوند یکی از خطبه های امام حسین علیه السلام را با ترجمه روان بیاورید.

2.اهميت انصاف

دومین پیام ابی عبدالله علیه السلام در این خطبه اهمیت انصاف است. امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿فَإِنْ أَعْطيتُمُونِي النَّصَفَ كُنتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ إِن لَم تُعْطُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْعُوا رأيكُم﴾

پس اگر از در انصاف درآیید به سعادت نزدیک ترید و اگر گوش حقیقت شنو ندارید و منصف نیستید اندیشه های خود را یکی کنید

انصاف به خرج بدهید یک مقداری فکر به خرج بدهید، چرا مرا به قتل می رسانید؟ چرا زن و بچه مرا محاصره کرده اید؟

ص: 396


1- بحار الانوار، ج 49، ص 51؛ الخرائج و الجرائح، ج 1، ص 360

معنای انصاف

انصاف غیر از عدالت است. انصاف از نصف می آید؛ الآن یک لیوان آب داریم نصفش خالی است اگر کسی بگوید همه اش خالی است، بی انصافی است و اگر کسی هم بگوید: همه اش پر است بی انصافی است، اگر بگوید: نصفش خالی است این انصاف می شود؛ انصاف یعنی نگاه متساوی و رعایت حقوق همگانی.

امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:

﴿الْإِنْصَافُ رَاحَةٌ﴾ ؛ (1)

عدل و دادرسی سبب راحتی و آسایش مردم است.

در روایتی دیگر فرمود:

﴿اَلْمُنْصِفُ کَرِیمٌ ﴾ (2)

دادگر کریم است.

﴿الْإِنْصَافُ أَفْضَلُ الْفَضَائِل﴾ (3)

انصاف فزون ترین فضیلت هاست

انصاف خیلی مهم است

انواع انصاف

اشاره

ما چهار نوع انصاف داریم:

1.انصاف با خدا

اولین نوع انصاف، انصاف با خداست. مگر کسی با خدا هم بی انصافی می کند؟ بله، پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود که خداوند می فرماید:

ص: 397


1- غرر الحكم ، ح 9113
2- همان ، ح 9093
3- همان، ح 9096.

﴿عَبْدِي مَا أَنْصَفْتَنِي...﴾ ؛ (1)

ای بنده من تو با من به انصاف عمل نمی کنی

بنده من! من به تو نعمت می دهم تو با نعمت من گناه می کنی این بی انصافی است. انصاف با خدا این است که با نعمت خدا گناه نکنی، گوش داده نه این که به لهو و لعب گوش بدهی و.... مثلاً اگر: پدرت پول بدهد که برو کتاب بخر و تو بروی مواد مخدر بخری، نمی گوید بی انصاف من این پول را دادم بروی با او کتاب بخری و پیشرفت کنی

جمهوری اسلامی یک نعمت است این نظام یک نعمت است که امام و شهداء در اختیار ما گذاشته اند بی انصافی است که از آن درست استفاده نشود.

انصاف با خدا یعنی استفاده صحیح از نعمت ها. یعنی قربانی نکردن خداوند.

داستان

اشاره

یک کسی داشت عبدش را در کوچه های مدینه می زد. این عبد داد میزد ترا خدا نزن غلط کردم هی به خدا قسم می داد اما او گوش نمی کرد. یک وقت

ص: 398


1- ﴿وَ قَالَ صلی الله عله و اله مَا مِنْ يَوْمِ يَمُرُّ إِلَّا وَ الْبَارِى عَزَّ وَ جَلَّ يَنَادِي عَبْدِي مَا أَنْصَفْتَنِي أَذْكُرُكَ وَ تَنْسَى ذِكْرِى وَ أَدْعُوكَ إِلَى عِبَادَتِي وَ تَذْهَبُ إِلَى غَيْرِى وَ أَرْزُقُكَ مِنْ خِزَانَتِى وَ آمُرُكَ لِتَتَصَدَّقَ لِوَجْهِي فَلَا تُطِيعُنِي وَ أَفْتَحُ عَلَيكَ أَبْوَابَ الرِّزْقِ وَ أَسْتَقْرِضُكَ مِنْ مَالِي فَتَجْبَهُنِي وَ أُذْهِبُ عَنْكَ الْبَلَاءَ وَ أَنْتَ مُعْتَكِفٌ عَلَى فِعْلِ الْخَطَايَا يَا ابْنَ آدَمَ مَا يكُونُ جَوَابُكَ لِى غَداً إِذَا أَجَبْتَنِی﴾ ؛ و نیز پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ روزی بر اولاد آدم نمی گذرد مگر این که خداوند عزّ و جل می فرماید ای بنده من تو با من به انصاف عمل نمی کنی من تو را یاد می کنم و تو مرا فراموش می نمایی و تو را به سوی عبادت خود می خوانم و تو به سوی غیر من می روی و روزی می دهم تو را از خزانه خودم و به تو امر می کنم که برای رضای من صدقه دهی پس اطاعت مرا نمی کنی و درهای رزق را به روی تو می گشایم و از تو قرض می خواهم تو مرا منع می کنی و بلاها را از تو دفع می کنم و تو بر کارهای خطا و گناه ثابت مانده ای . ای پسر آدم چه جواب به من می دهی در فردای قیامت در وقتی که از تو سؤال کنم و تو بخواهی جواب دهی؟ (ارشاد القلوب الى الصواب ، ج1، ص 53).

رسول خدا صلى الله عليه و سلم وارد کوچه شد عبد گفت: به خاطر پیامبر صلی الله علیه و اله نزن، او دیگر عبدش را نزد.

پیامبر جلو آمد و گفت: بی انصاف به خدا قسمت می دهد گوش نمی دهی!! این معلوم است می خواهد پیش پیامبر صلی الله علیه و اله آبروداری کند.

گفت: آقا ببخشید، آزادش کردم و استغفار کرد. پیامبر صلی الله علیه و اله فرمود: اگر این کار را نکرده بودی که شرک بود تو پیامبر را از خدا بالاتر .بردی همه انبیا و اولیا آمده اند که مردم را به توحید دعوت کنند قرآن می فرماید:

﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ ﴾ (1)

«ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!»

2.انصاف با خود

دومین نوع انصاف انصاف با خود است. با خودمان هم منصفانه تعامل داشته باشیم و بی انصافی نکنیم

داستان

اشاره

در زمان رسول خدا صلى الله عليه و سلم چند نفر بودند که یکی از آن ها گفت: گوشت نمی خورم ، یکی از آن ها گفت: بوی خوش استشمام نمی کنم و یکی از آن ها گفت: زن نمی گیرم...

پیامبر صلی الله علیه و اله به مسجد آمد و فرمود: من گوشت می خورم، بوی خوش استشمام می کنم و من زن دارم (2)

ص: 399


1- نحل، 36
2- ﴿عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ صلى الله عليه و سلم قَالَ: إِنَّ ثَلَاثَ نِسْوَةٍ أَتَينَ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ إِحْدَاهُنَّ إِنَّ زَوْجِي لَا يَأْكُلُ اللَّحْمَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَى إِنَّ زَوْجِي لَا يَشَمُّ الطّيبَ وَ قَالَتِ الْأُخْرَى إِنَّ زَوْجِي لَا يَقْرَبُ النِّسَاءَ فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله يَجُرُّ رِدَاءَهُ حَتَّى صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ مَا بَالُ أَقْوَامٍ مِنْ أَصْحَابِي لَا يَأْكُلُونَ اللَّحْمَ وَ لَا يَشَمُّونَ الطِّيبَ وَ لَا يَأْتُونَ النِّسَاءَ أَمَا إِنِّى آكُلُ اللَّحْمَ وَ أَشَمُّ الطّيبَ وَ آتِى النِّسَاءَ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيسَ مِنِّي﴾ ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: سه تن از زنان نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله آمدند. یکی از آن ها گفت: شوهرم گوشت نمی خورد. دیگری گفت شوهرم عطر نمی .بوید سومی گفت همسرم به زنان نزديك نمی شود، پس رسول خدا صلی الله علیه و اله در حالی که ردایش به زمین می کشید خار شد و از منبر بالا رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود چه می شود که گروهی از اصحاب من گوشت نمی خورند و عطر نمی بویند و نزد زنان نمی روند همانا من هم گوشت می خورم و هم عطر می بویم و هم نزد زنان می روم هر کس از سنت من اعراض کند از من نیست (الکافی، ج 5 ، ص 496؛ وسائل الشيعه، ج20، ص 120؛ بحار الانوار، ج22، ص 124).

3.انصاف با مردم

سومین نوع انصاف، انصاف با مردم است. درباره حرف هایی که می زنیم و نقدهایی که می کنیم، انصاف داشته باشیم.

4.انصاف با دشمن

چهارمین نوع ،انصاف انصاف با دشمن است شما این حزب را قبول نداری باشد، شما طرفداری این تیم هستید ،باشد در نقدها انصاف داشته باشید این طور نباشد که بی جهت آبروی دشمن را بریزیم.

زندگی خصوصی مردم را روی پرده بیاوریم برخی ها در فضاهای مجازی ورود به عرصه خصوصی مردم پیدا می کنند که کار نادرستی .است

امام سجاد علیه السلام در «صحیفه سجادیه» می فرماید:

﴿وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْر الْعَائِبَة﴾ (1)

و فاش کردن خیر و نیکی و پنهان نمودن عیب و زشتی

خدا مرا توفيق بده خوبی های مردم را منتشر کنم یا می خوانیم:

ص: 400


1- صحیفه سجادیه، دعای بیستم.

﴿يا مَنْ أَظْهَرَ الجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ﴾ (1)

ای خدایی که خوبی را آشکار و بدی را پوشیده می داری

داستان

اشاره

شخصی در مدینه زرهی ،دزدید برای این که کسی نفهمد داخل گونی آرد گذاشت و درش را بست و در خانه ی یهودی رفت و گفت: می شود این امانت را برای من نگه داری؟ او هم که خبر نداشت، قبول کرد.

این گونی سوراخ بوده و معلوم بود که کجا رفته است. زرهی دزدی در گونی آرد را از خانه یهودی بیرون آوردند و او را خدمت رسول خدا صلى الله عليه و سلم بردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این زره در خانه شما چه کار می کند؟

گفت: یا رسول الله یکی از اصحاب شما این را به من .داد او را خواستند و از او سوال کردند که قضیه زره چیست؟ اول که گفت خبر ندارم. بعد معلوم شد که دزدی کار این شخص مسلمان است نه کار فرد یهودی یک عده ای دور پیامبر را گرفتند و گفتند: یا رسول الله شما سر قلم را یک جوری کج کن که این یهودی محکوم شود و حکم بر علیه این یهودی کن این آیه نازل شد: (2)

﴿ إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَ لَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً﴾ (3)

ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم؛ تا به آن چه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی؛ و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی!

یک آیه قرآن در دفاع از این یهودی نازل شد؛ این انصاف اسلامی است. البته

ص: 401


1- الکافی، ج2، ص 578.
2- بحار الانوار، ج 17، ص 38
3- نساء ، 105

حضرت هم حرف آن ها را گوش نمی داد.

قاضی باید براساس حکم خدا حکم کند و نباید تحت تأثیر جو قرار بگیرد. این آیه می خواهد بگوید اسلام با دشمن هم می گوید: انصاف داشته باشید.

3.به کار انداختن وجدان

سومین پیام ابی عبدالله علیه السلام در این خطبه به کار انداختن وجدان است. امام حسین علیه السلام فرمود:

﴿ارْجِعُوا إِلَى أَنْفُسِكُمْ وَ عَاتِبُوهَا فَانْظُرُوا هَلْ يَصْلُحُ لَكُمْ قَتلی...﴾ (1)

آن گاه به خود آیید و خویشتن را نکوهش کنید و ببینید آیا کشتن من برای شما جایز است؟...

وجدان تان را به کار بیندازید. بر شما درست است مرا به قتل برسانید؟

خیلی از این ها می دانستند که امام حسین علیه السلام کیست. عمر سعد خوب امام را می شناخت خودش گفت:

﴿و الله إنّی لَأَعلَمُ حُرمَةَ أذاهُم﴾ ؛ (2)

به خدا قسم می دانم آزار دادن آن ها (اهل بیت علیهم اللهم) حرام است.

یکی از کسانی که گوشواره را از گوش فرزند ابا عبدالله علیه السلام کشید گریه می کرد از او سؤال کردند که چرا گریه می کنی؟ گفت: گناه دارد، گفتند: این کار را نکن، گفت: اگر من این کار را نکنم دیگری می.کند. آخر این شد حرف! من نگیرم یکی دیگر می گیرد!

مرحوم فلسفی منبری شهیر کتابی به نام «جوان» دارد که مجموعه سخنرانی هایش است. یک جمله ی قشنگی دارد می گوید: وجدان سه جا کاربرد

ص: 402


1- الارشاد، ج 2، ص 97؛ اعلام الوری ص 241؛ وقعه الطف ، 206
2- مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ، ص 264

دارد:

یک قبل از جرم؛ این خیلی خوب است.

کسی می خواهد خلافی بکند وجدان سراغش می آید که نکن. اگر قوی باشی و انجام ندهی این مهم ترین کارکرد وجدان است که نگذارد جرم محقق شود.

دو: بعد از جرم؛ حضرت یوسف به زندان افتاده و پدرش نابینا شده است حالا جناب زلیخا می گوید:

﴿الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُأَنَا رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ﴾ (1)

الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم.

برادران حضرت یوسف سی و خورده سال به پدرشان دروغ گفتند حالا آمده اند، می گویند:

﴿قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَ إِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ ﴾ (2)

گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده؛ و ما خطاکار بودیم!»

ما اشتباه کردیم این هم خوب است ولی دیر است.

عبیدالله بن حرجعفی همین روزها در 12 یا 13 به کربلا آمده که هنوز بدن ها دفن نشده بود یک نگاهی به بدن ابی عبدالله علیه السلام کرد و یک نگاهی به این صحنه ها کرد رو به نفسش کرد و گفت:

﴿فَیا لَکِ حَسرَةً ما دُمتُ حَیّاً﴾؛ (3)

ای روح من! تا تو زنده هستی دچار حسرت خواهی بود

بسوز پسر پیامبر را یاری نکردی

ص: 403


1- يوسف ، 51
2- يوسف، 91
3- بحار الانوار، ج 45 ، ص 354؛ عوالم العلوم والمعارف، ج 17، ص 673

سه: موقع مرگ؛ آن جا دیگر کافر هم وجدانش بیدار می شود، قرآن می گوید:

﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ ﴾ (1)

(به او خطاب می شود:) تو از این صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودی و ما پرده را از چشم تو کنار زدیم و امروز چشمت کاملاً تیزبین است!

همه پرده ها کنار می رود آن جا دیگر همه پشیمانند. قرآن می فرماید:

﴿أن تَقُولَ نَفْسُ يا حَسْرَنَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللهِ وَ إِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ ﴾ (2)

(این دستورها برای آن است که) مبادا کسی روز قیامت بگوید: «افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم!»

ص: 404


1- ق ، 22
2- زمر، 56

برخی از آثار مؤلف

عکس

ص: 405

عکس

ص: 406

عکس

ص: 407

خواننده عزیز!

برای تهیه کتب مذکور و کتب تبلیغی کافی است با شماره های 091287900 - 09109650765 تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید.

* ضمناً هزینه پست رایگان می باشد*

قابل توجه ناشران کتاب فروشی ها و مؤسسات فرهنگی:

این انتشارات برای پخش کتب مذکور از سراسر کشور تعداد معدودی نمایندگی به عنوان مرکز پخش را .پذیر است

عزیزانی که تمایل به همکاری دارند با شماره 09128794005 تماس حاصل فرمایند

ص: 408

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109