سرشناسه : حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362
عنوان و نام پدیدآور : سلسله سخنرانی های استاد رفیعی ، سید علی اکبر حسینی نیشابوری
مشخصات نشر : قم : دار المبلغين. 97
مشخصات ظاهری : 13 جلد
شابک : 240000ریال : 7-7-94791-600-978
وضعیت فهرست نویسی : فيپا
یاد داشت : کتابنامه به صورت زیرنویس
یادداشت : کتاب حاضر مجموعه سخنرانی های آقای دکتر ناصر رفیعی محمدی می باشد.
رفيعی محمدی، ناصر، 1344-وعظ.
موضوع : وعظ
موضوع : اسلام - مسائل متفرقه
موضوع : اسلام - تبلیغات
رده بندی کنگره : 1393، 81 س 7 ر/ 10/5 BP
رده بندی دیویی: 297/08
شماره کتابشناسی ملی : 91893431
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
سلسه سخنرانی های استاد رفیعی (جلد نهم)
حجه الاسلام و المسلمین حسینی نیشابوری
ص: 4
سخن ناشر...17
ماه مبارک رمضان...19
مقدمه...19
اهمیت ماه رمضان در روایات...19
پنج جایزه در ماه رمضان...21
مطلب دوم: حرمت های الهی...25
انواع حرمت...26
1.حرمت شرعی...26
دلیل خروج امام حسین علیه السلام از مکه...26
2.حرمت عقلی...27
3.حرمت عرفی...27
پنج نوع حرمت...27
حرمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...27
2. حرمت اهل بیت علیهم السلام...29
حرمت شکنی عبدالله بن حوزه...29
3. حرمت قرآن...30
امام خمینی و قرآن...30
آیت الله بروجردی و قرآن...30
مرحوم قاضی و قرآن...31
4. حرمت کعبه...31
5.حرمت مؤمن...31
برخورد على علیه السلام با حرمت شکن...32
نتیجه مسخره کردن ماه مبارک...32
توحید و خداشناسی...35
مقدمه...35
قرآن کتاب فهم و درک...39
منشأ حیات روی زمین...39
آب، منشأ حیات جنبده ها...37 ب
رداشت های مختلف از آیه...38
دو برداشت از آیه...40
1.خداشناسی...40
مهم ترین راه خداشناسی نظربه آثار خداوند...40
داستانی خواندنی...41
نشانه هایی از خدا...42
2.فرق نگذاشتن بین مخلوقات...44
امتیازات انسان...45
ص: 5
نتيجه...47
هدایت...49
مقدمه...49
اقسام آیات...50
منت نگذاشتن بر خدا...51
مفهوم هدایت الهی...52
شرایط هدایت...53
1. پذیرش و ظرفيت...53
هدایت شدن ابوذر...53
هدایت شدن اسعد بن زراره...54
هدایت شدن جبير...55
2. تلاش و مجاهدت...55
هدایت هشام بن حکم...55
هدایت نوجوان یهودی...56
3. پایداری برایمان...56
نداشتن پایداری برایمان صهيب...57
استقامت جوانان اصحاب کهف...58
اقسام هدایت...58
1.هدایت اعتقادی...58
داستان هدایت حسن بن عبدالله...59
2.هدایت اخلاقی...59
3.هدایت سیاسی...60
4. هدایت خانوادگی...61
عوامل و زمینه ساز هدایت...61
1.موعظه...61
2.الهام در عالم رؤيا...62
3. توسل...62
مصادیق صراط مستقیم...63
1.بندگی خدا...63
2.اهل بيت...64
3.اعتصام به خدا...65
4. عدالت...65
تعامل امام حسین علیه السلام با زهير وحر...66
تسلیم در برابر خدا و پیامبر و دوری از نفاق...69
مقدمه...99
شأن نزول...70
پیام آیات...72
ص: 6
1.لزوم تسلیم در برابر خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم...72
تسلیم نبودن شیطان...72
قبول نکردن حکم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...73
قبول نکردن تصمیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...76
جلو افتادن از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...76
اعتراض به تقسیم غنائم...75
نسبت دروغ به پیامبر دادن...79
کلیب تسليم...77
2.خطر نفاق...77
علائم نفاق...78
1.چند چهرگی...78
2.فريب...79
3.بهانه جویی...79
حارث بن نعمان...79
4.دروغ...80
5.فراموشی یاد خدا...81
6.ریا...81
7.انعطاف ناپذیر...81
8.ادعای اصلاح کردن...81
9.نهی کردن از معروف وامرکردن به منکر...82
10.استفاده از مقدسات...82
ویژگی های مؤمنین و منافقین...85
مقدمه...85
ویژگی های منافقین...86
1.مریضی قلب...89
بیماری های قلب...88
2. شک داشتن...89
3. نگران بودن...89
ویژگی های مؤمنين...90
الف و ب.گوش دادن و مطیع بودن...90
حق گویی سعید بن جبير...91
حق گویی میثم تمار...91
حق گویی ابن سکیت...91
مستحقین عذاب...92
1.ترجیح دادن پدربر خدا...93
ص: 7
داستان...93
2.ترجیح دادن اولاد بر خدا...93
داستان...93
3.ترجیح دادن برادر بر خدا...93
داستان...95
4. ترجیح دادن همسر بر خدا...95
5.ترجیح دادن فامیل و نزدیکان بر خدا...96
6.ترجیح دادن ثروت بر خدا...96
7.ترجیح کاسبی بر خدا...96
8. ترجیح دادن خانه بر خدا...96
ج. خداترس بودن...97
د. تقوا داشتن...97
فلاح و فوز...97
اهمیت و محورهای تقوا...97
1.تقوای اقتصادی...98
2.تقوای بیانی...98
3.تقوای سیاسی...99
4.تقوای خانوادگی...99
5.تقوای اخلاقی...99
6.تقوای در مدیریت جامعه...100
قسم خوردن و دروغ گفتن...101
مقدمه...101
سوگندهای منافقانه...102
پیام های آیه...103
1.قسم خوردن...104
دوری کردن از قسم راست...104
آثار قسم دروغ...105
1.مبتلا شدن به فقر...105
2.از بین رفتن برکت...106
3.جنگ با خدا...109
4. دور شدن از رحمت خدا...106
اثر قسم دروغ...107
2. دروغ گفتن...108
ترک دروغ...108
شیطان اولین دروغگو...108
آثار دروغ...109
1.ریشه همه فسادها...109
ص: 8
2. مبتلا شدن به فقر...109
3. دچار شدن به اضطراب...109
ذلت دروغگو...110
1.انواع دروغ...110
1.دروغ اعتقادی...110
داستان...110
شک اعتقادی...111
2. دروغ رسانه ای...112
3. دروغ سیاسی...112
اجتناب از دورغ های فردی...112
اثردروغ گفتن...113
دروغ مصلحت آمیز...113
اعتماد داشتن، عامل راستگویی...114
اطاعت کردن از اوامر خدا و رسولش...115
مقدمه...115
اقسام اطاعت...116
1.اطاعت های لازم و واجب...119
اولوالامر چه کسانی اند؟...116
تصدیق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...117
پاداش اطاعت کنندگان...118
محب واقعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...120
بیزاری جستن از عمل خالد بن وليد...120
2.اطاعت ممنوع...121
کتمان حق...122
ویژگی های نافرمایان...123
دوری کردن از صفات رذیله...124
3.اطاعت مشروط...125
امام زمان علیه السلام...127
مقدمه...128
منظور از حکومت درگذشته...128
منظور از حکومت در آینده ...129
ویژگی های حکومت در آینده...130
1.حکومت کردن توسط صالحين...130
2.ثابت شدن دین...130
3. امن شدن جامعه...130
امام زمان علیه السلام از منظر علمای اهل سنت...133
ص: 9
هشدار به مردمان آخرالزمان...134
تعریف از مردم زمان غیبت...135
احساس حضور امام زمان علیه السلام...139
آسیب های مهدویت...137
1.توقيت...138
2.تعجيل...138
3. ادعای ملاقات...138
4. تطبيق علائم ظهور...139
5.نگاه یکسویه...139
قدرت خداوند...141
مقدمه...141
دیدگاه ها درباره صفات خدا...142
اوصاف خدا از منظر انسان...143
آثار اعتقاد به قدرت خدا...144
1. ترک غرور و تفاخر...145
عاقبت غرور و منیت...145
نتیجه غرورو اتکای به خود...148
خاطره ای از استاد محمد تقی جعفری...148
فراموش کردن اسم خودش...149
2. قوی شدن توکل و اعتماد انسان به خدا...150
اثر اعتماد کردن به خدا...150
3. اعطاء قدرت از طرف خداوند...151
آیت الله قاضی رحمه الله...152
آیت الله بهاء الدينی رحمه الله...152
آیت الله خوانساری رحمه الله...153
نتیجه...153
عفاف...155
مقدمه...156
عفاف والدین در خانه...157
اجازه گرفتن فرزندان...157
حساسیت مرحوم شیخ عباس قمی روی فرزندش ...160
سفارش حضرت ابراهیم در حال احتضار...160
دعای بندگان برگزیده خدا...161
ص: 10
دعای آیت الله گلپایگانی رحمه الله برای فرزندش...161
وصیت پدر مرحوم شیخ بهائی...162
سفارش امام خمینی رحمه الله فرزندش...163
مصادیق دور شدن والدین از رحمت خدا...164
1.ترک واجبات...164
2.بها ندادن به ازدواج فرزندان...165
بها دادن به ازدواج جوانها...165
3. تبعیض قائل شدن بین فرزندان...165
داستان...166
4.محروم کردن از ارث...166
5.بدقولی کردن...166
6. نفرین کردن...166
7.مسئولیت گریزی...167
8. نگه داشتن فرزندان در فقر...167
داستان...167
حجاب...169
مقدمه...169
پیام های آیه...171
1.رعایت کردن حجاب...171
منشأ بدحجابی...173
1.فردی...174
2. خانوادگی...174
سفارش به حجاب...174
ترک کردن حق به خاطر حجاب...174
اطاعت نکردن مرد از همسرش در پنج جا...175
3. حکومت...175
تذکر دربارهء حجاب...175
آیت الله بافقی رحمه الله...176
4.رسانه...176
شوخی و دست دادن با نامحرم...176
سفارش به درب جداگانه برای خانم ها...177
سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به حجاب...177
ص: 11
صله رحم (1)...179
مقدمه...180
هم نشینی امام رضا علیه السلام با غلامان...181
صمیمیت دریازده خانه...181
خاله به منزله مادر...182
توصیه اسلام دربارهء فاميل...183
1.کمک مالی...183
ثواب صله رحم...183
صله رحم در روایات...184
امام صادق علیه السلام وصله رحم ......185
دور شدن قاطع رحم از رحمت خدا...186
عفو وگذشت امام صادق علیه السلام...188
حفاظ پل صراط...188
آثار صلهء رحم...189
صله رحم (2)...191
مقدمه...192
اجر به جا آوردن صله رحم...192
معنای صلهء رحم...193
شیوه های صله رحم...193
قطع ارتباط کردن با بعضی از رحم...194
منع کردن از ارتباط با دایی...194
امام رضا علیه السلام و برادرش زید...194
عقوبت سریع خیانت به رحم و فامیل...195
خیانت کردن به پسرعمو...196
خیانت کردن به عمو...196
سفارش به سلام کردن...197
اهمیت سلام کردن...198
حقوق مؤمن بر مؤمن...201
وظایف مردم در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و رهبران الهی...203
مقدمه...203
حنظلة غسيل الملائکه...205
اطاعت نکردن عبدالله بن أبی...206
برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با متخلفان...207
اطاعت کردن از معصومین علیهم السلام...209
ص: 12
شکوه کردن خدا از تخلف...209
اجرتبعیت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...211
تبعیت مردم از امام خمینی رحمه الله...213
حقوق متقابل مردم و رهبری...214
وظایف مردم در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...217
مقدمه...217
جدی گرفتن دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...218
به اسم صدا نزدن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...218
داستان...219
فرق داشتن دعای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دعای مردم...219
ویژگی های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...220
1.منت بر بعثت...220
2.رحمت...220
3.الگوی نیکو...221
4.ناظر بر اعمال...221
5.اخلاق عظيم...221
6.درود فرستادن خدا بر او...222
امتیازهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...222
1. اعطا کردن نعمت بی نهایت...223
2.خیرکثیر...223
3.حفظ کردن او توسط خداوند...223
4. شرح صدر...224
5. مقام عرشی داشتن...226
اقسام اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...224
1.اطاعت طریقی...225
2.اطاعت موضوعی...226
زید بن حارثه...226
اطاعت کردن از امر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...227
مخالفت کردن با امر پیامبر...228
نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از پنج چیز...230
آثار اطاعت و مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...231
مقدمه...231
آثار مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...232
آثار اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...232
ص: 13
1. مشمول رحمت خداوند...233
2.رفتن به بهشت...233
3.همنشینی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در بهشت...233
4.اعلام محبت به خدا...234
داستان...234
منشأ گرفتاری های مسلمانان...235
مصادیق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...236
1.خیانت...236
داستان...237
2. آزار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...239
مصادیق آزار پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم...239
3.آزار اهل بیت علیهم السلام...241
4. جلو افتادن از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم...242
5. مجادله...243
علم الهی...245
مقدمه...245
علم الهی در قرآن...246
علم خدا قبل از خلقت...248
آثار اعتقاد به علم خدا...252
سفارش به اخلاص...252
1. ترک گناه...253
داستان...253
2.زهد...254
شیخ مرتضی انصاری رحمه الله...254
شیخ عباس قمی رحمه الله...255
شیخ عبدالکریم حائری رحمه الله...255
3.اخلاص...256
اخلاص على علیه السلام...256
سلامت دین...259
مقدمه...259
سلامت دین یعنی چه؟...260
شاخصه های سلامت دین...262
1.سلامت منابع دینی...262
عرضه اعتقادات بر امام...262
عطاکردن سه چیز به بندهء محبوب...264
2.اقامه کردن دین...267
قوام دین و دنیا به چهار چیز...267
3. آسیب شناسی دینی...269
ص: 14
برخورد امام هادی علیه السلام با انسان منحرف...271
برخورد على علیه السلام با فتنه...272
4. ثبات در دین...272
وداع با ماه مبارک رمضان...275
مقدمه...275
اعمال شب عید فطر...277
1.أحيا...277
2. خواندن سه سوره از قرآن...277
3. خواندن نماز...278
4.زیارت امام حسین علیه السلام...279
روز عید فطر در روایات...280
بخشیدن گناهان و اعطاء جوایز...280
استعمال عطرو پوشیدن شیک ترین لباس ها...281
فرمایشات امیرالمؤمنین در روز عید فطر...282
برخی از آثار مؤلف...285
ص: 15
ص: 16
درود و رحمت بیکران بر پیامبر رحمت و خاندان مطهرش علیهم السلام که باعث تعالی انسان ها به سوی قله های سعادت و نجات آنها از هلاکت و بدبختی می باشند.
خداوند را شاکریم که ما را جزو خادمین این خاندان قرار داده که باعث کرامت ما در دنیا و آخرت خواهد بود.
در دنیای امروز با توجه به مشغلهء درسی و کاری بیشتر مبلغین عزیز اعم از: خطباء ، گویندگان دینی، اساتید محترم آموزش و پرورش و مداحان عزیز اهل بیت علیهم السلام وقت لازم، جهت بررسی مطالب مورد نیاز را نداشته اند و نیاز به مواد اولیه ای که مستند، متقن، معقول و به صورت موضوعی ارائه شود دارند.
بنابراین تجارب ما و دوستان، در دنیای تبلیغ ما را وادار کرد تا به اندازهء توان، مواد اولیه تبلیغی عزیزان را فراهم کرده تا بتوانند در تمام رسانه های تبلیغی اعم از: منابر و مجالس اهل بیت علیهم السلام ، تبلیغ چهره به چهره و دنیای مجازی به نحو
ص: 17
احسن انجام وظیفه کنند.
کتبی که توسط انتشارات دارالمبلغين به چاپ می رسد دارای موارد ذیل می باشد:
1.از منابع و مآخذ معتبر استفاده شده؛
2. حتی المقدور از منابع اصیل استفاده شده؛
3. از مطالب سست و واهی پرهیز شده؛
4. مطالبی که به تفکر و تعمق بالایی نیاز داشته، آورده نشده یا لااقل تذكر داده شده که در هر محفلی گفته نشود.
ضمناً بسیاری از مطالب جهت محققین و اساتید عزیز فقط به خاطر تذکار و یادآوری نوشته شده است.
کتابی را که مشاهده می کنید جلد نهم از سلسله سخنرانی های استاد رفیعی می باشد که در ماه رمضان سال هزار و سیصد و نود و پنج در حرم حضرت معصومه علیهاالسلام توسط ایشان در رابطه با تفسیر نور ایراد گردیده است.
در پایان از جناب استاد ارجمند دکتر رفیعی (زید عزه) که با راهنمایی های ارزشمندشان باعث شدند این کار به نحو شایسته ای انجام پذیرد، كمال تقدير و تشکر را می نماییم و برای ایشان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون را مسئلت داریم.
«ومن الله التوفيق»
انتشارات دارالمبلغين
ص: 18
قال الله تبارک و تعالی:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(1).
ای افرادی که ایمان آورده اید! روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
اولین روز ماه مبارک رمضان است؛ ماه مهمانی خدا، و ماه مغفرت و رحمت . ان شاء الله خداوند به همهء ما توفیق درک فیوضات این ماه را عنایت بفرماید و روزه های ناقص ما را به واسطه روزهء واقعی حضرت حجت بن الحسن علیه السلام بپذیرد و توفیق سلامت در این ماه، به همهء ما عنایت فرماید.
دو تا مطلب را خدمت شما عرض می کنم:
ص: 19
مطلب نخست: چند روایت در ارتباط با اهمیت ماه مبارک رمضان و احترامویژه ای که اهل بیت علیهم السلام برای این ماه قائل بوده اند؛ سید بن طاووس نقل می کند:
«إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ تَغَيَّرَ لَوْنُهُ وَ كَثُرَتْ صَلَاتُهُ وَ ابْتَهَلَ فِي الدُّعَاءِ وَ أَشْفَقَ مِنْهُ»(1)؛
وقتی ماه رمضان می شد، رنگ رخسار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تغییر می کرد و نماز خواندنش زیاد می شد و در دعا و درخواست از حق تعالی بسیار زاری و تضرع میکرد و از خدا ترسان بود.
در حدیث دیگری داریم، وقتی ماه رمضان شروع می شد امیرالمؤمنین عليه السلام دعایی می خواندند که بسیار زیباست. البته همهء ائمهء ما برای ماه رمضان دعایی داشتند اما این دعا را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می کند که حضرت على علیه السلام می فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَ هَذَا الْيَوْمِ وَ نُورَهُ وَ هُدَاهُ وَ بَرَكَتَهُ وَ طَهُورَهُ وَ مُعَافَاتَهُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ خَيْرَهُ وَ خَيْرَ مَا فِيهِ وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّهِ وَ شَرِّ مَا بَعْدَهُ»؛(2)
خدایا! من از تو نیکویی این ماه و پیروزی و روشنایی و یاری و برکت و فزونی و پاکی و روزی آن را درخواست می نمایم و از تو نیکویی آن چه در آن است و آن چه پس از آن است را می طلبم و از بدی آن چه در آن است به تو پناه می برم.
این نحوهء ورود اهل بیت علیهم السلام به ماه مبارک رمضان بوده است.
ص: 20
در روایتی فضیلت ماه رمضان نسبت به سایر ماه ها مثل فضیلت اهل بیت علیه السلام نسبت به سایر مردم است.(1)
این فضائل تنها مربوط به روزه نیست، نفس این ماه، این اهمیت و ویژگی را داراست.
خدای تبارک و تعالی رحمت و لطفش را در ماه رمضان هزار برابر ماه های دیگر قرار می دهد به ویژه شب قدر که «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ بهتر از هزار ماه است، خود ماه رمضان هم هزار برابر ماه های دیگر است؛ یعنی شب قدر هزار در هزار میشود . اینها اهمیت این ماه و ایام را می رساند که در بخش دوم عرایضم راجع به حرمت ماه رمضان صحبت خواهم کرد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند در ماه رمضان پنج جایزه به امت من داده که به امت های دیگر نداده؛ البته در امت های دیگر روزه بوده؛ انبیا یا این که همهء مردم روزه می گرفتند. حضرت سلیمان در هر ماه نه روز یعنی سالی 108 روز، روزه می گرفت. حضرت داود علیه السلام یک روز روزه می گرفت و روز بعد افطار می کرد؛ یعنی شش ماه از سال را روزه بود.
اما ماه رمضان ویژهء مسلمان ها است. ماه رمضان ماهی است که تمام کتاب های آسمانی در آن نازل شده است یک وقت کسی فکر نکند که ماه رمضان فقط ماه نزول قرآن است.
امام صادق علیه السلام فرمود: در ششم ماه رمضان تورات، در دوازدهم ماه رمضان
ص: 21
انجیل و در هجدهم ماه رمضان زبور و در شب قدر قرآن نازل شده است(1)؛ یعنی کتب آسمانی انبیای گذشته هم در ماه رمضان نازل شده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بیان فرمود:
«أُعْطيَت أمَّتي في شَهْرِ رمضانَ خَمسًا ، لم يُعطَهُنَّ نبيٌّ قبلي»؛
خداوند به امت من در این ماه پنج ویژگی داده که به امت های دیگر نداده است:
1. «فَإِذَا كَانَ أَوَّلُ لَيْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ نَظَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِمْ وَ مَنْ نَظَرَ اَللَّهُ إِلَيْهِ لَمْ يُعَذِّبْهُ أَبَداً»؛
وقتی اولین شب ماه رمضان فرا برسد، خداوند به آنها نظر می کند و هرکس خدا به او نظر کند، هرگز او را عذاب نخواهد کرد.
در اولین شب ماه رمضان خدا به همهء مسلمانان نگاهی ویژه می کند. قرآن گاهی تعبیر به رؤیت و گاهی تعبیر به نظر دارد؛ نظر نگاه با دقت است؛ یک وقت آدم، معمولی به یک چیزی نگاه می کند که رؤیت است؛ یکوقت این است که مثلا: جنسی را برمی دارد و بدان نگاه خریداری می کند به این نظر می گویند. برنامه های ماه رمضان برای غیر روزه دارها هم هست؛ چون خداوند به تمام بندگانش نظر ویژه ای می کند.
2. «فَإِنَّ خَلُوفَ أَفْوَاهِهِمْ حِينَ يُمْسُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَﻃْﻴَﺐُ ﻋِﻨْﺪَ اﻟﻠﱠﻪِ ﻣِﻦْ رِﻳﺢِ اﻟﻤِﺴْﻚ»؛
ص: 22
بوی دهان آنها هنگام عصر نزد خداوند خوش بوتر از مشک است.
با این که بوی دهان روزه دار غالبا بوی مطبوعی نیست ولی نزد آسمانیان این بو همانند مشک می ماند. خداوند می فرماید: آسمانيان بوی دهان روزه دار را دوست دارند.
3. «فاِنَّ الْملَائِکَةَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُمْ فِی لَیْلِهِمْ وَنَهَارِهِمْ »؛
فرشتگان شب و روز برای آن ها آمرزش می خواهند.
ملائکه در شبانه روز برای روزه دار دعا می کنند. اینها چیزهای ساده ای نیست، در سایر ایام سال شماچنین ثوابی را کجا پیدا می کنید؟ یک شبش شب قدر است، تلاوت یک آیهء قرآنش ختم قرآن است، نفسش تسبیح و خوابش عبادت است.(1)
این ها همه ویژهء این ماه است مثل این است که در روایات وارد گردیده: دعا زیر قبه اباعبدالله علیه السلام مستجاب است،(2) یا ثواب نماز در مسجد الحرام برابر ثواب صد هزار نماز در جاهای دیگر است.(3)
ص: 23
4. « فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یأمر جَنَّتِهِ أَنْ اسْتَغْفِرِي وَ تَزَيَّنِي لِعِبَادِيَ »؛
خداوند به بهشت دستور می دهد که استغفار کن و برایبندگانم خود را زینت بده.
خداوند در ماه رمضان به بهشت فرمان می دهد، می فرماید: خودت را برای روزه دار آماده کن. یکی از درهای بهشت مخصوص روزه داران است.
5.« فَإِذَا كَانَ آخِرُ لیلة غُفِرَ لَهُمْ جَمِيعاً »؛(1)
ص: 24
وقتی آخرین شب ماه رمضان فرا می رسد، همه آنها آمرزیده می شوند.
شب آخر ماه رمضان خدا همه را می بخشد. این ها برکات ماه رمضان است. لذا بزرگان که کتاب می نوشتند در ماه مبارک رمضان تمام می کردند.
علامه طباطبایی از رحمه الله الميزان را شب بیست و سوم این ماه تمام کرد. بزرگان زکات و خمسشان را در ماه رمضان می دادند.
همان طور که خواب این ماه عبادت است، خمس دادن، صدقه و انفاق در این ماه هم عبادت است. این طور نیست که شما فکر کنید فقط قرآن خواندن در این ماه ثواب ختم قرآن را دارد؛ هر کار خیری در این ماه صدها و هزاران برابر است پس چه خوب است انسان خمسش را در ماه رمضان بدهد، نماز قضایش را در ماه رمضان بخواند، اعمال خیر را در این ماه انجام دهد.
مطلب دوم: حرمت های الهی
قرآن کریم می فرماید:
«ذلِكَ وَ مَنْ يُعَظِّمْ حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ»(1)
و هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است!
یعنی چیزهایی که حرمت دارد نزد خدا جایگاه ویژه ای دارد. یکی از وظایف ما حفظ حرمت هاست. حرمت شکنی کار زشتی است، حرمت نگه داشتن نشانهء حیا، ادب و ایمان است.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله می فرماید: حرمت چیزی است که رعایتش لازم است.
ص: 25
ما سه نوع رعایت حرمت داریم:
اولین نوع حرمت، حرمت شرعی است؛ یعنی چیزهایی که شرع برایش حرمت قائل شده است، مثلاً: برای مسجد الحرام حرمت قائل شده است لذا مشرک حق ورود به مسجد الحرام را ندارد و اگر جنگی در گرفت در مسجد الحرام کسی حق ندارد بجنگد.
«دلیل خروج امام حسين علیه السلام از مکه
چرا امام حسین علیه السلام هشتم ذی الحجه از مکه بیرون آمد؟ فرمود: می خواهند من را بکشند و من هم نمی خواهم در خانهء خدا خونی ریخته شود.
ممکن بود قصهء کربلا در مکه اتفاق بیفتد. اباعبدالله علیه السلام فرمود: من دور می شوم که خون من در خانهء خدا ریخته نشود.
این حرمتی است که خدا برای مسجد الحرام و مکه قرار داده است که حرمت شرعی است و باید احترام این خانه حفظ شود؛ لذا گیاه این خانه را نمی شود چید، حيوان این خانه را نمی شود شکار کرد.
مثال دیگر ماه های حرام است؛ چهار ماه را خدا جزو ماه های حرام قرار داده که در آن چهار ماه جنگ حرام است که عبارتند از: رجب، ذی القعده ، ذی الحجه و محرم .
یکی دیگر از چیزهایی که خدا برای آن حرمت قائل شده، ماه رمضان است. اصلا کاری به روزه داری یا روزه نبودن نداریم، حرمت ماه رمضان نباید بشکند؛ یعنی کسی نباید روزه خواری کند.
ص: 26
دومین نوع حرمت، حرمت عقلی است؛ عقل حکم می کند که به پیشکسوت ها، پیرمردان و صاحبان تخصص باید احترام کرد گرچه دین هم نگفته باشد، عقل حکم می کند که حرمت نظام حفظ شود.
سومین نوع حرمت، حرمت عرفی است و عرف می پذیرد. همان طور که میدانید در کشورهای اروپایی ذبح حیوان در خیابان ممنوع است ولی ما این کار را در ایران انجام می دهیم و برای حاجی هایمان قربانی می کنیم.
زمانی که امام خمینی رحمه الله در پاریس بودند از ایشان استفتاء کردند: که آیا می توانیم گوسفند قربانی کنیم؟
امام فرمود: قبح این کشور را نشکنید در این کشور این کار ممنوع است.
امام رحمه الله شب عید مسیح در پاریس فرمود: بروید گل بخرید در خانهء تمام این همسایه های مسیحی گل بدهید؛ چون این عید برای این افراد محترم است.
احترام گاهی از ناحیهء دین می آید، گاهی از ناحیه عقل و گاهی از ناحیه عرف. الآن بحث ما احترام هایی است که از ناحیه دین و شرع می آید.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي بِلاَدِهِ خَمْسُ حُرَمٍ»؛
خداوند پنج چیز را در بین شما حرمت قرار داده است .
«حَرَّمَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه »؛
ص: 27
حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احترام دارد؛ کسی حق ندارد جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راه برود؛ کسی حق ندارد در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فریاد بزند، یا این که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به اسم صدا بزند. قرآن می فرماید:
« لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا»؛ (1)
صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید .
بعضی از شما، خودتان را به اسم صدا می زنید اما حق ندارید پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به اسم صدا بزنید. خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در قرآن به اسم صدا نزده بلکه با تعابیر «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ» و « يا أَيُّهَا النَّبِيُّ » صدا زده است. کسی حق ندارد نسبت هذیان و خطا و اشتباه به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بدهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ حنین داشت غنیمت تقسیم می کرد، شخصی حرمت شکست، گفت: یا رسول الله ! عادلانه تقسیم کن. حضرت ناراحت شد، فرمود:
« وَيْلَكَ ، إِنْ لَمْ أَعْدِلْ أَنَا فَمَنْ يَعْدِلُ »؛ (2)
من عادل نباشم چه کسی در این جامعه عادل است؟
در بستر بود، بعضیها گفتند: هذیان می گوید.(3) این ها توهین به پیامبر است؛ بلکه انکار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است، او هرگز از روی هوی سخن نگفت و همواره سخنش مطابق وحی است.
امام صادق علیه السلام فرمود: خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از سه چیز دور کرد:
1.این که چیزی را از خودش به خدا نسبت بدهد. قرآن می فرماید:
ص: 28
« وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ »؛(1)
اگر او سخنی دروغ بر ما می بست.
ما به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه ندادیم یک کلمه از خودش به خدا نسبت بدهد.
2. هیچ وقت از روی هوای نفس حرف نمی زند.
«وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي»؛(2)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید؛ آن چه می گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!
3. تكلف در زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیست.(3)
امیرالمؤمنین علیه السلام برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احترام ویژه ای قایل بود. در حضور امام صادق علیه السلام نام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می بردند، می فرمود: خودم، پدرم، مادرم، أولادم، زندگی ام، همهء عالم هستی به فدای شما یا رسول الله .
« وَ حُرْمَةُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ الله علیهم السلام»؛
حرمت آل رسول الله علیهم السلام
آل رسول الله علیهم السلام هم حرمت دارند، کسی حق ندارد حرمت آن ها را بشکند.
روز عاشورا وقتی عبدالله بن حوزه مقابل اباعبدالله علیه السلام آمد، حرمت امام
ص: 29
حسین علیه السلام را شکست- اباعبدالله دور خیمه ها را گودال کنده بود و آتش ریخته بودند تا دشمن نتواند از پشت حمله کند- گفت: شما صبر کن ما شما را می کشیم ، به آتش جهنم ملحق می شوید؛ چرا در دنیا برای خودت آتش درست کردی؟
امام حسین علیه السلام او را نفرین کرد و فرمود: خدایا این شخص حرمت ما را شکست و دارد به جهنم وعده می دهد. همان جا میان آتش افتاد و به درک واصل شد.(1)
« وَ حَرَّمَهُ کِتابَ اللَّهُ »؛
حرمت کتاب خداوند.
کسی حق ندارد حرمت قرآن را خدشه دار کند.
گاهی افراد نزد امام خمینی رحمه الله چیزهایی از جمله نبات و پارچه می بردند تا ایشان تبرک کند.
یک وقتی کیسه ای که قرآن های کوچک چند سورهای داخلش بود خدمت ایشان آورده بودند که امام تبرک کند تا به رزمنده های جبهه بدهند. امام ابتدا متوجه نشدند وقتی نگاه کردند و دیدند قرآن داخل آن است خیلی ناراحت شد و فرمود: قرآن را من تبرک کنم؟! تبرک همهء ما از قرآن است و بلافاصله آن را برگرداند.
مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله در اتاقی که قرآن بود یا کتابی که داخل آن آیه و حدیث بود پایش را دراز نمی کرد.
ص: 30
مرحوم آیت الله آقا میرزا محمد تقی آملی شاگرد مرحوم آقا سید علی قاضی طباطبایی بوده است. به نجف برای درس خواندن رفت. در اتاقش کرسی بود شب ها پایش را زیرکرسی دراز می کرد و قرآن می گذاشت و می خواند.
می گوید: یک روز خدمت مرحوم آیت الله قاضی رفتم، گفتم: آقای قاضی چطور می شود بعضی ها این قدر قرآن را خوب می فهمند و در آیات آن عمیق می شوند؟ ما هم دلمان می خواهد بیشتر قرآن بفهمیم.
آقای قاضی فرمود: آنها پایشان را زیر کرسی دراز نمی کنند تا قرآن بخوانند بلکه به قرآن احترام می گذراند. ایشان گفت: فهمیدم این کار، کار درستی نیست.
«حُرْمَةُ كَعْبَةِ اَللَّهِ »؛
حرمت خانهء خدا.
« وَ حَرَّمَهُ الْمُؤْمِنِ »(1)؛
و حرمت مؤمن.
مؤمن و مسلم هم حرمت دارد، کسی حق ندارد حرمت بشکند.
پدر و مادرها، جوان ها ! خون شهدا حرمت دارد. حجاب حرمت دارد. در جامعه حرمت ها را نشکنیم. اگر حرمتها شکست ، کنترلش مشکل است.
ص: 31
یکی از این حرمت ها؛ حرمت ماه رمضان، ماه نزول قرآن و شب قدر است . بعضی ها خیلی راحت در کوچه و خیابان روزه می خورند. احترام و امساک کنید؛ مسافر یا بیمار هستید اشکال ندارد؛ به هر دلیلی خیلی ها نمی توانند روزه بگیرند. ولی حق ندارند حرمت ماه رمضان را بشکنند.
مرحوم آیت الله مرعشی رحمه الله می فرمود: من سه ماه از سال (رجب، شعبان، رمضان) را روزه می گرفتم اما این اواخر عمر نمی توانم بگیرم.
نتوانستن غیر از حرمت نگه نداشتن است. اگر قرار است کسی به هر دلیلی در ماه رمضان روزه نگیرد مخفیانه این کار را انجام بدهد.
مقام معظم رهبری (حفظه الله) در جمع نماینده های مجلس فرمود: من از ولنگاری فرهنگی ناراحت هستم.
ولنگاری فرهنگی یعنی حرمتها را رعایت نکردن. الأن حرمت حجاب در جامعه شکسته، چه معنا دارد در جامعه اسلامی این قدر بی حجابی باشد؟
چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در ماه رمضان وقتی نجاشی مشروب خورد صد ضربه به او شلاق زد؟ حد شراب هشتاد ضربه است.
فرمود: بیست ضربه برای این که حرمت ماه رمضان را شکسته ای.(1)
وقتی ماه رمضان وارد شد ولید بن عبدالملک این ماه را مسخره کرد، گفت:این ماه رمضان عیش ما را به هم می زند اگر زنده باشم و قدرت پیدا کنم ماه رمضان را از تقویم پاک می کنم.
ص: 32
همان سال ماه رمضان آخر عمرش شد به سال بعد نرسید. او حرمت ماه رمضان را شکست، خداوند برای ماه رمضان بعد به او مهلت نداد.
عرض من یک جمله است:
« ذَلِكَ وَ مَنْ یُعَظِّم حُرُماتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرُهُ »؛(1)
هر کس حرمت های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است؟ حرمت ها را حفظ کنیم . اولین اولویت با حرمت های شرعی است و بعد حرمت های عقلی و عرفی. همان طور که کسی حق ندارد حرمت خانه خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حرمت ماه های حرام را بشکند، حق ندارد حرمت ماه رمضان را بشکند.
حرمت شکنی ماه رمضان با روزه خواری علنی و بی توجهی به حجاب و احکام دینی است.
ص: 33
ص: 34
قال الله تبارک و تعالی:
« وَاللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَى أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»(1)
و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید؛ گروهی از آنها بر شکم خود راه می روند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهارپا راه می روند؛ خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست!
بحث سال گذشتهء ما در تفسیر سوره مبارکه نور بود. این سوره مبارکهء مشتمل بر 64 آیه است که 44 آیه از آن را سال گذشته مورد بحث قرار دادیم. بیست آیه از این سوره ماند که ان شاء الله امسال در این ماه به بیانش می پردازیم . آیاتی که سال گذشته بحث شد در موضوعات مختلفی بود: بحث حجاب، عفاف، کنترل چشم، حرمت تهمت به دیگران، مباحث مربوط به نماز و ذکر و یاد خدا به امروز
ص: 35
مطالبی پیرامون آیه چهل و پنجم خدمت شما عرض خواهد شد.
قرآن کریم کتاب فهم و درک است. درست است که قول ثقیل است اما قرآن می فرماید:
«وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ»؛(1)
ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکر شود؟!
ما این قرآن را برای تذکر و یادآوری آسان کردیم . نمی فرماید این کتاب برای قشر خاصی است.
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ »(2)
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهی که قرآن در آن، برای راهنمایی مردم نازل شده است.
کتابی که برای هدایت مردم است، مردم باید بفهمند. درست است ساحت ها و لایه هایی از قرآن فهمش در اختیار معصومین و اولیا و انبیا است اما این قرآن طبیعت برای عموم مردم نازل شده و خدا آن را قابل فهم برای عموم قرار داده است؛ لذا یکی از شکوه هایی که قرآن می کند این است که می فرماید: چرا در این قرآن تدبر نمی کنید.
قبل از تدبر باید انسان بفهمد آیات چه می گوید؟ به همین دلیل ما به دوستان توصیه می کنیم که تفسیر روان قرآن را مطالعه فرمایید.
اما آیهء 45 سورهء نور که امروز بحث می کنیم در ارتباط با منشاء حیات روی کرهء
ص: 36
زمین است. یکی از بحث های پیچیدهء علمی این است که حیات و زندگی چه طور آغاز شده است؟ اولین موجودی که خلق شده که بوده و نسل بشرچگونه به این جا و امروز رسیده است؟ دو دیدگاه عمده در مورد آغاز آفرینش مطرح است:
برخی مثل داروین به تکامل اعتقاد دارند؛ یعنی موجودات در گذشته ناقص بوده اندک اندک کامل شده تا به نسل امروزی رسیده است. برخی به ثبات انواع قائل هستند، می گویند: از روز اول بشر همین بوده و هیچ تکاملی صورت نگرفته. ما نمی خواهیم اینها را مورد بحث قرار بدهیم؛ چون بحث تخصصی است.
مرحوم آیت الله مشکینی رحمه الله کتابی دارند که در آن همین نظریه را بحث کرده اند.
حضرت آیت الله سبحانی کتابی به نام دارونیسم دارند که همین نظریه را بحث کرده اند.
افراد زیادی راجع به خلقت انسان و موجودات کتاب های زیادی نوشته اند و پیداش حیات در کره زمین را بحث کرده اند.
قرآن هم کتاب کیهان شناسی و زیست شناسی نیست که بخواهد به صورت ریشه ای وارد این بحث ها شود ولی به صورت اشارات علمی به این مباحث پرداخته است.
این آیه ای که امروز می خوانیم، می فرماید:
«وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ»؛(1)
و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید.
ص: 37
دابة جمع دُبّ به معنای جنبنده است. خدا همه جنبنده ها را از آب آفریده؛ پس این آیه می گوید: حیات از آب آغاز شده است.
همان طور که می دانید در حیات ما شگفتی های زیادی وجود دارد: وال های دریایی داریم که سی متر طولشان است و موجودی هم داریم که این قدر ریز است که با چشم نمی توان دید مثل اسپرم که حتما باید با دستگاه دیده شود. چه این موجود ریز و چه آن موجود سی متری، چه موریانه و فیل همه از آب آفریده شده است.
برای این آیه سه تفسیر بیان شده است:
تفسير اول: یعنی همه موجودات از نطفه درست شده اند که یک نوع آب است. اشکال این تفسیر این است که بعضی از موجودات از نطفه شکل نمی گیرند؛ چون تک سلولی ها یا بعضی از موجودات با تقسیم سلول ها رشد می کنند. اگر بگوییم همه موجودات از آب هستند این آیه همه موارد را شامل نمی شود. بعضی ها جواب داده اند: منظور این آیه اکثر موجودات است؛ یعنی بیشتر موجودات از نطفه هستند.
تفسیر دوم که مرحوم علامه طباطبایی و دیگران نقل کرده اند این است که: اول چیزی که در این عالم خلق شد آب بوده، بعد خورشید و چیزهای دیگرآفریده شده است. قرآن هم می فرماید:
«وَ جَعلنا مِن الماءِ کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ»؛(1)
و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم.
ص: 38
یا
«وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ »؛(1)
و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت.
عرش و قدرت خدا از روی آب، گسترش موجودات را ایجاد کرد.
منظور از این آیه این است که خداوند حیات را از آب شروع کرد؛ اولین موجودات از کنار آب شکل گرفتند و رشد کردند.
تفسیر سوم: گفته اند منظور این است که بیشتر بدن موجودات را آب تشکیل می دهد. الآن دانشمندان هم می گویند: بیشتر حیات را آب تشکیل می دهد.
این سه تفسیری که برای این آیه شده است به نظر می رسد معنای اول درست تر باشد؛ یعنی منشاء پیدایش همه موجودات در آغاز نطفه بوده است. در ادامه خدا موجودات را دسته بندی می کند:
«فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ بَطْنِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ رِجْلَيْنِ وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشِي عَلَىٰ أَرْبَعٍ ۚ يَخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛
گروهی از آنها بر شکم خود راه می روند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهارپا راه می روند؛ خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست!
بعضی از این موجوداتی که ما آفریدیم روی شکم راه می روند مثل مار، بعضی از موجودات روی دو پا راه می روند که منظور انسان است البته موجوداتی مثل پنگوئن داریم که روی دو پا راه می روند ولی قوامشان روی دو پا نیست؛ و بعضی ها روی چهار دست و پا راه می روند منظور شتر، گاو و گوسفند است.
در ادامهء آیه می فرماید: چیزهای دیگری هم خدا می تواند بیافریند که آفریده
ص: 39
است . بدانید که خدا بر هر چیزی قادر است.
عزیزان من! چرا وسط سورة نور این آیه مطرح می شود؟ خدا با این آیه چه می خواهد بگوید؟ من دو نکته مهم را از این آیه برداشت می کنم.
نکتهء اول بحث خداشناسی و توحید است؛ می خواهد بفرماید: خدای تبارک و تعالی که همه حیات را از آب قرار داده و پرنده و خزنده و چرنده آفریده چرا بعضی ها قدرت و عظمت خدا را انکار می کنند؟ در واقع خدا می خواهد ازاین طريق بشر را به توحید و خداشناسی سوق دهد.
یکی از مهم ترین راه های خداشناسی نگاه در آثار موجودات و خلاق است.
مرحوم آیت الله ابوطالب تجلیل تبریزی رحمه الله کتابی به نام راه های خداشناسی در طبیعت نوشته است، بیشتر، از کتاب های خارجی و غربیها که راجع به حیات نوشته اند استفاده کرده و بحث های خوبی راجع به نشانه های خدا در طبیعت دارد.
کتابی هم مرحوم آیت الله آقا سید رضا صدر رحمه الله (برادر امام موسی صدر) به نام نشانه هایی از او دارد که کتاب بسیار خوبی است، 280 مورد از طبیعت برای خداشناسی آورده است. ایشان اديب هم بوده به همین علت این کتاب ادبیات روانی هم دارد. می گوید: اگر کسی می خواهد به قدرت خدا پی ببرد نباید دنبال مسائل حسی باشد.
امروز یک جریاناتی دنبال لائیک و بی دینی و انکار خدا هستند که متأسفانه
ص: 40
گوشه و کنار هم گاهی انسان می شنود، مثلاً: در قصه ای در عدالت خدا و قضا و قدر گیر می کند یا حاجتش مستجاب نمی شود، می گوید: خدا وجود ندارد که این اشتباه خیلی بزرگی است. ممکن است ما قضا و قدر را درک نکنیم، حکمت ظهور و غیبت امام زمان علیه السلام را ندانیم، حکمت تحريم شراب را نتوانیم به دست بیاوریم، ندانیم که چرا افراد ناتوان و بیمار در جامعهداریم اما ماندن در تحلیل بعضی از قصه ها نباید موجب انکار بشود.
توجه به این نکته مهم است که همه این موجودات باید ما را به خدا رهنمون کند اما خداشناسی از طریق حس مستقیم نیست بلکه غیر مستقیم است؛ یعنی از محسوسات باید پی به نامحسوس برد.
شخصی می گفت: معلمی که منکر خدا بود سر کلاس می خواست برای بچه ها تفهیم کند که خدایی نیست . رو به دانش آموزان کرد، گفت: کسی از شما تا به حال خدا را دیده؟
همه گفتند نه. گفت: کسی از شما تا به حال خدا را لمس هم کرده؟ گفتند: نه . کسی از شما تا به حال صدای خدا را شنیده؟ گفتند: نه. گفت: پس چیزی که نه دیده اید، نه شنیده اید و نه لمس کردیده را چرا معتقد هستید؟
دانش آموز زرنگی گفت: کسی تا به حال عقل این معلم را دیده؟ گفتند: نه. کسی تا به حال صدای عقل ایشان را شنیده؟ گفتند: نه. کسی تا به حال عقل ایشان را لمس کرده؟ گفتند: نه. گفت: پس ایشان عقل ندارد و دیوانه است.
قرار نیست در این عالم همه چیز با لمس و دیدن باشد. چه کسی از شماها روح را دیده یا لمس کرده؟ همین قدر که شما الآن زنده اید و عده ای در قبرستان خوابیده اند و روح ندارند کافی است برای این که روح است.
ص: 41
یکی از مهم ترین براهین خداشناسی همین موجودات هستند. قرآن می فرماید: شما ببینید بعضی ها روی شکم راه می روند، بعضی ها روی دو پا و بعضی ها روی چهار پا راه می روند.
«يَخْلُقُ اللهُ مَا يَشَاءُ»؛(1)
یعنی خدا همه رقم موجودی دارد و می تواند بیافریند.
مرحوم صدر در کتابش داستان های عجیبی از موجودات بیان می کند که عرض می کنم. ایشان می نویسد: دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که مورچه در زمستان مایعی از خودش تولید می کند که ضد یخ است و باعث می شود بدنش یخ نزند. چه کسی در این موجود تولید چنین چیزی کرده است؟ حالا مورچه با شاخک هایش پیام میدهد.
بعضی ها یک عمر وقت گذاشتند که زبان مورچه را متوجه بشوند، ولی عجیب تر تولید ضدیخ برای زمستان است که بدنش یخ نزند. این می تواند بدون خالق باشد؟
ایشان می نویسد: شترمرغ دندان ندارد و همه چیز را هم می بلعد. دانشمندان می گویند: خداوند در معده شترمرغ سنگدانه هایی گذاشته که از سنگ گرانیت به مراتب استحکامش بیشتر است و غذایی که شترمرغ می بلعد توسط این سنگ های بسیار مستحکم هضم می شود. چه کسی این را در بدن این موجود قرار داده است؟
نمونهء دیگری که ایشان آورده راجع به موریانه است. همان طور که می دانید
ص: 42
غذای موریانه چوب است؛ از این چوب، سیمانی می سازد که از بتون هایی که شما با آن، پل در شهرها درست می کنید به مراتب محکم تر بوده و بعضی از این خانه هایی ساخته شده توسط موریانه ها سه تا چهار متر ارتفاع دارد. شهرک موریانه ای پیدا کرده اند و تصویرش هم موجود است که بعضی از خانه ها سه تا چهار متر ارتفاع دارد. اصلاً جثهء موریانه چقدر است؟
این ها خداشناسی است نیازی نیست حتما خداشناسی با برهان صدیقین و امکان و وجوب فلسفی باشد.
ایشان در همین کتاب می نویسد: گل هایی که شیره می دهند روزی دو إلى سه ساعت شیره دارند و زمانشان هم فرق می کند، مثلاً: گل یاس شیره دهی اش یک ساعتی است؛ بعضیها صبح یا بعضی ها عصر شیره دهی دارند.
زنبور عسل به عنوان بزرگترین گیاه شناس عالم، می داند کدام گیاه شیره دارد، کدام ساعت شیره می دهد، کدام شیره برای عسل مفید است و کدام مضر.
دنیای ماهیها دنیای عجیبی است. می دانید نور در آب زیاد فرو نمی رود؛ در کف دریا نور به هیچ وجه نیست اما خداوند برای بعضی از موجودات در آن سطح، نورهایی در چشمشان قرار داده که حرکت می کنند و تغذیه خودشان را پیدا می کنند؛ اینها همه نشانه های خداشناسی است.
به قول مولوی:
ای دوست شکر بهتر یا آن که شکر سازد؟
خوبی قمر بهتر یا آن که قمر سازد؟
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش
یا آن که به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
شکر شیرین است شکرساز را ببین، ماه خوب است قمرساز را ببین. خدایی که
ص: 43
عقل می سازد، عقل به این عجیبی که شما ببینید عقل تجربی، عقل مطبوع؛ خالق این عقل چقدر مهم است مگر می شود این عقل را سنگ آفریده باشد؟! نظریۂ انکار خدا خیلی سست است.
امام راحل رهبر کبیر انقلاب رحمه الله در نامه ای که به گورباچف رئیس جمهور وقت شوروی نوشته اند و بعد شوراتناتزه (وزیرخارجه وقت شوروی) به ایران آمد امام با وی به گفت وگو پرداخت و این را اشاره کرد فرمود: حرف های شما را باید در موزه گذاشت، انکار خدا و معاد دیگر جایی در دنیا ندارد. مگر چنین چیزی می شود؟
بی عقل نتانی تو کز پیه کشی روغن
بنگر تو در آن عقلی کز پیه بصر سازد(1)
یکی از پیام های آیهء 45 سورهء نور خداشناسی و توحید است. همهء هدف ائمهء ما هم این بوده است؛ زیارت جامعه، دعای کمیل، نهج البلاغه، خطبه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام همهء برای این است که بشر موحد بار بیاید. همهء انبياء آمده اند تا انسان شرک را کنار بگذارد و مردم بندهء خدا بشوند، او را همه کاره بدانند. بله خود او می گوید: سراغ وسیله بروید، وسیله یک وقت قرآن است، یک وقت نماز و ائمه علیهم السلام است. خود او به ما یاد می دهد هر کس من را دوست دارد باید دنباله رو پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم باشد، این فرمان خداست.
خدا در این آیه انسان را کنار سایر موجودات گذاشت و بین آنها فرقی هم قائل نشد. فرمود: موجودات چهار دسته هستند: 1- روی شکم راه می روند، 2- روی دو پا راه می روند، 3- روی چهار پا راه می روند، 4 - بقیه موجودات، مثلاً:
ص: 44
بعضی ها مثل ماهیها با پا راه نمی روند در آب حرکت می کنند یا بعضی از موجودات پای بیشتری دارند.
انسان از نظر جنبنده بودن، راه رفتن، حس حیوانی با سایر حیوانات هیچ فرقی ندارد، از لحاظ غذا خوردن و آب خوردن، نفس کشیدن هیچ فرقی با حیوانات دیگر ندارد. پس امتیاز ما به این چیزها نیست. آن چیزی که امتیاز برای انسان است: عقل، دین و حیا است. روزی که خدا آدم را آفرید این سه را به او عرضه کرد؛(1) پس اگر کسی دین و حیاندارد و از عقلش هم برای خداشناسی استفاده نمی کند با آن حیوان مساوی است، البته پست تر است؛ چون حیوان عقل و دین و حیا ندارد اما ما داشتیم و کنار گذاشتیم.
یک وقت کسی فقیر است و هیچ چیز ندارد، یک وقتکسی ثروتمند است و فقیر می شود این ها با هم مساوی نیستند. حیوان عقل و حیا و دین ندارد اما انسان دارد.
قرآن را نگاه کنید خدا چه تاج هایی بر انسان نهاده: به انسان کرامت دادیم، انسان حامل امانت الهی است، خدا انسان را جانشین خودش قرار داده است،
ص: 45
تمام این موجودات هم مسخرانسان هستند.
خدا می فرماید: تمام چهارپایان را برای انسان آفریدیم . قرآن می فرماید: تفاوت انسان به عقل و دین و حیا است.
امام صادق علیه السلام به مفضل فرمود: یک نگاه به انسان کن، خدا به این انسان امتیازاتی داده که یکی از آنها شرم و حیا است.
حیا از نعمت های الهی است؛ موجودات حیا ندارند. این انسان است که حیا دارد.
عزیزان! اگر انسان از این سه مورد استفاده نکرد آن وقت خدا علیه او شعار می دهد. خدا در قرآن بر هیچ موجودی جز انسان مرگ نگفته:
«قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ»؛(1)
مرگ بر این انسان، چقدر کافر و ناسپاس است؟
مرگ بر انسان چقدر نمک نشناس است. همین انسانی که تاج کرامت دارد، خدا می گوید:
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ»؛(2)
انسان، ستمگر و ناسپاس است!
این آیاتی که انسان را ظلوم و جهول و كفور، نمک ناشناس معرفی کرده کدام انسان است؟
انسانی که عقل، دین و حیا را کنار بگذارد. انبیا برای حیوانات محشور نشدند و مکلف نبودند به حیوانات چیزی بیاموزند، حیوانات آموزش ندارند؛بلکه تقلید دارند.
ص: 46
پیام این آیه دو چیز بود: 1- تمام موجودات ما را باید به خدا برساند، 2- انسان باید بداند در جنبندگی با سایر موجودات فرقی ندارد، تنها فرقی که دارد از عقل و خردش استفاده کند و عبد و بنده خوبی برای خدا باشد.
ص: 47
ص: 48
قال الله تبارک و تعالی
« لَّقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛(1)
ما آیات روشنگری نازل کردیم؛ و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند!
بحث ما در تفسیر آیات مبارکہ سورۂ نور بود. بحث امروز ما راجع به آیهء 46 از سورة نور است که می فرماید:
« لَّقَدْ أَنزَلْنَا آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ ۚ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛
مردم ما برای شما آیاتی آشکار کننده فرستادیم، آیاتی که برای شما راه را نشان میدهد و مسیر را روشن می کند. خدای تبارک و تعالی هر کسیرا که بخواهد و زمینه اش را داشته باشد به راه مستقیم هدایت می کند.
بخش اول آیه، در آیهء 34 آمده است ، در آن آیه داریم:
«وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ آيَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ»
ص: 49
در این جا نیز با تفاوت کمی تکرار شده است. کلمهء آیات جمع آیه به معنی نشانه است. قرآن آیه ها و سوره هایی دارد. از قرآن کریم استفاده می شود در زمان پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله قرآن به آیه ها و سوره ها تقسیم بندی شده؛ چون هم کلمه سوره و هم کلمه آیه در قرآن آمده است. در این جا می فرماید: ما برای شما آیات آشکار کننده فرستادیم؛ آیاتی که ممکن است معنایش مشکل باشد.
در اول سورة آل عمران می فرماید: آیات دو قسم است: محکمات و متشابهات ، و فهم متشابهات برای هر کسی ممکن نیست ولی تمام آیات قرآن چه آیاتی که آدم با نگاه اولیه آن ها را می فهمد و یا آیاتی که باید به محکمات مراجعه کرد تا بفهمد؛ همه آیات آشکار کننده است.
در ادامه آیه می فرماید:
«وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛
و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند.
دو بحث را محضر شما تقدیم می کنم:
بحث أول در آیهء مذکور راجع به هدایت و بحث دوم راجع به صراط مستقیم است. همان طور که می دانید یکی از واژگانی که در قرآن کریم زیاد به کار رفته واژهء هدایت است. در اول قرآن می فرماید:
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»؛(1)
ما را به راه راست هدایت کن.
ص: 50
در سوره بقره:
«هُدىً لِلْمُتَّقِينَ؛(1)
مایه هدایت پرهیزکاران است.
«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ»؛(2)
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهی که قرآن، برای راهنمایی مردم، در آن نازل شده است.
«وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنابَ»؛(3)
به سوی خودش هدایت می کند؟
و در جای دیگر قرآن کریم می فرماید:
« مَنِ اهْتَدى فإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها»؛ (4)
هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته؛ و آن کس که گمراه گردد، به زبان خود گمراه شده است.
پس هدایت و ضلالت نفع و ضررش به خودشخص برمی گردد؛ لذا کسی سر خدا منت نگذارد که ما هدایت شدیم.
یک وقتی تعدادی از مسلمانان خدمت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و اله و سلم آمدند که اگر ما نبودیم اسلام غریب بود و خدا پرستیده نمی شد و شما تنها می ماندید. آیه نازل شد که به آنها بگویید سر خدا منت نگذارید بلکه خدا سر شما منت دارد.
ص: 51
مثل این که مردم به خورشید منت بگذارند و بگویند: ما خانه هایمان را رو به سوی تو ساختیم تا نورت داخلش بیاید. این آیه می فرماید: هر کسی هدایت بشود سودش را خودش می برد و هر کسی گمراه بشود خودش لطمه می بیند.
قرآن کریم می فرماید: معنای هدایت را مردم در قیامت می فهمند؛ روز قیامت وقتی هدایت شده ها به بهشت می روند و لطف و رضوان خدا را می بینند، می گویند:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»؛(1)
«ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها) رهنمون شد؛ و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به این ها) راه نمی یافتیم!
سؤال این جاست که قرآن می فرماید: خدا هر کسی را که بخواهد هدایت می کند یعنی چه؟
درست مثل این است که بگوییم این معلم این دانش آموز را قبول و دانش آموز دیگری را مردود کرد. درست است هم قبولی و هم مردودی به معلم بستگی دارد.
خدا جبراً کسی را هدایت نکرده است. بله یک هدایت تکوینی داریم که عقل و شعور داده است.
من سه آیه می خوانم تا معنی این که خدا هر کسی را بخواهد هدایت می کند یعنی چه؟ در حقیقت شرط هدایت در این سه آیه بیان شده است.
ص: 52
اولین شرط هدایت پذیرش است. قرآن کریم می فرماید:
«فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»؛(1)
آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد.
کسی را که خدا می خواهد هدایت کند باید پذیرش داشته باشد و حرف گوش بدهد. پس اولین شرط هدایت پذیرش و ظرفیت است . ابوجهل شرح صدر نداشت هدایت نشد، اما ابوذر شرح صدر داشت هدایت شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گاهی میان اصحاب به اباذر رو می کرد و می فرمود: داستان مسلمان شدنت را تعریف کن. می گفت: یا رسول الله ! ما بتی به نام هم داشتیم و آن را عبادت می کردیم . یک شب ظرف شیری را کنار این بت گذاشتم دیدم سگی آمده این شیر را خورده و آن جا را نجس کرده است. به همسرم گفتم: این بت قدرت ندارد سگی را که آمده و به او جسارت کرده از خود دور کند آن وقت می خواهد جلوی خطر ما را بگیرد!
امروز ما هم در دنیا بت پرست و بت تراشی داریم.
اباذر یک شعری سرود که معنایش این است: ای بت تو اگر قدرت دفاع داشتی سگ را از خودت دور می کردی.
همان جا بت را خورد کردم. همسرم ناراحت شد و گفت: این کار درست نیست
ص: 53
و بعد آمدیم موحد شدیم و به دعوت شما ايمان آوردیم.(1)
اسعد بن زراره از مدینه به مکه آمد. به او گفتند: به مسجد که می روی پنبه در گوشت بگذار تا حرف های پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نشنوی. قبول کرد و وارد مسجد الحرام شد. بعد خودش می گوید: نزد خودم گفتم ببینم این آقا چه می گوید اگر حرف ناحساب بزند گوش نمی دهم.
قرآن می فرماید:
«الَّذِينَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»؛ (2)
همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند.
اگر کسی قدرت تحلیل داشته باشد می تواند گوش کند و بهترین را انتخاب کند.
می گوید: جلو آمدم، دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تلاش دارد چیزهایی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سورهء انعام آیهء 101 را می خواند. گفتم: این ها حرف های خوبی است، آمد شهادتین گفت و مسلمان شد.(3)
جبير مشرک بود، به مدینه آمد و وارد مسجد شد، دید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آل و سلم آیهء 7 و 8 سورهء طور را می خواند:
«إِن َّ عَذاب َ رَبِّك َ لَواقِع ٌ * ما لَه ُ مِن دافِع ٍ»؛
ص: 54
که عذاب پروردگارت واقع می شود، و چیزی از آن مانع نخواهد بود!
عذاب واقع می شود و کسی هم جلوی آن را نمی تواند بگیرد نه ثروت قارون و نه قدرت فرعون، نه سایر عوامل.
خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله ! اینهایی که خواندی چه بود؟ حضرت فرمود: قرآن . گفت: یعنی از طرف خداست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: بله. شهادتین گفت: و مسلمان شد.
پس شرط اول هدایت، پذیرش و ظرفیت است. کلاس هدایت کلاس عقل و فکر است.
دومین شرط هدایت، تلاش و مجاهدت است. قرآنکریم می فرماید:
«وَ الَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ »؛(1)
و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایتشان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.
هر کسی تلاش بکند هدایت می شود.
هشام بن حکم عقاید باطل داشت و جزو مرجئه بود. خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت: من می خواهم حرف های شما را بشنوم، چند جلسه با امام صادق علیه السلام نشست و برخاست کرد و عوض شد.(2)
آدمی که نسبت به خدا و دین و عبادت بی توجه است باید مطالعه و بررسی
ص: 55
داشته باشد.
نوجوانی یهودی بود که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم احترام زیادی می گذاشت. روزی گفتند: بیمار شده است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به عیادتش آمد، دید این بچه مرضی گرفته که دارد می میرد. رو به او کرد و فرمود: می خواهی شهادتین بگویم و تو بگویی؛ مسلمان شوی و با من محشور شوی؟
یک نگاهی به پدرش کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مرتبهء دوم و سوم گفت. دید هر سه بار دارد به پدرش زیرچشمی نگاه می کند فهمید مشکل پدرش است . به پدرش فرمود: اجازه می دهی به این بچه من اسلام را عرضه کنم؟ گفت: اگر خودش می خواهد مانعی ندارد. بلافاصله مسلمان شد و از دنیا رفت و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم در قبرستان مسلمانان او را دفن کرد و فرمود:
« الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنَجِيِّ فِي الْيَوْمَ نَسَمَةً مِنَ النَّارِ »؛(1)
خدا را شکر که امروز به دست من یک آدم از جهنم نجات پیدا کرد.
سومین شرط هدایت، پایداری برایمان است. قرآن کریم می فرماید:
« الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ »؛(2)
(آری ،) آنها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرك و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آنهاست؛ و آنها هدایت یافتگانند!»
این همان است که در دعای قنوت می گوییم:
ص: 56
« رَبَّنا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا»؛(1)
(راسخان در علم، می گویند:) «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آن که ما را هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان!
اگر کسی هدایت شد آن را با ظلم مخلوط نکند. در بعضی از روایات داریم که: منظور از این ظلم، ظلم به ولی خدا و ترک امامت است.
ما کسانی را داشتیم مثل صهیب رومی که مسلمان شد و در جنگ ها جنگید و تمام اموالش را در مکه گذاشت و به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مدینه آمد(2) اما بعد از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در مقابل امیرالمؤمنین علی علیه السلام ایستاد و در روایت داریم که امام صادق علیه السلام او را لعنت کرد.(3)
لذا امام صادق علیه السلام ظلم را این طور تفسیر کرده اند:
« بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مَنِ الْوَلَايَةِ ».(4)
پس قرآن دو شرط برای هدایت گذاشته است: ایمان و آمیخته نشدن ظلم. البته این ظلم شامل شرک هم می شود بعضی ها هم بعدا مشرک شدند.
پس معلوم شد (يَهْدِي مَنْ يَشاءُ) یعنی چه؟ خدا کسانی را که پذیرش داشته باشند، تلاش بکنند و بعدا این هدایت را خراب نکنند، هدایت می کند.
ص: 57
نمونهء این قصه داستان جوانان اصحاب کهف است که در شهری همه بت پرست و منکر خدا بودند. قرآن می فرماید:
«إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً»؛(1)
آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایتشان افزودیم.
این ها به خدا ایمان آوردند و تلاش کردند، هجرت کردند و در غار رفتند و ما هم کمکشان کردیم.
هدایت اقسامی دارد:
اولین نوع هدایت، هدایت اعتقادی است. هدایت اعتقادی این است که انسان اگر عقیده اش باطل است درست کند. ما در سراسر دنیا چندین دین داریم که همه دین ها حق نیست؛ دین حق یکی است. هدایت اعتقادی این است که کسی از عقاید باطلش دست بردارد؛ البته کار مشکلی است. یک راهش این است که قرآن می فرماید: برای این که هدایت اعتقادی پیدا کنید سراغ کسانی بروید که هدایت شده اند. انبیاء و ائمه هدایت شده اند. یکی از اسامی ائمه علیهم السلام هادی و مهدی است؛ سراغ این ها بروید و خود قرآن کتاب هدایت است.(2)
حالا این هدایت اعتقادی ممکن است از کفر باشد؛ کسی کافر است ایمان
ص: 58
بیاورد و ممکن است مسلمان باشد؛ خدا را قبول دارد اما یک عقیدهء نادرستی دارد.
زمان امام کاظم شخصی به نام حسن بن عبدالله بود که منکر امامت ائمه علیهم السلام بود ولی مسلمان و اهل مسجد و دعا بود. امام کاظم علیه السلام نزد او آمدند و فرمود: من تو را خیلی دوست دارم چون کارهایت قشنگ است ولی برو اعتقاداتت را درست کن.
گفت: از چه کسی بروم بپرسم؟ آقا نفرمود از من. فرمود: برو از فقهای مدینه سؤال کن. مدتی رفت و برگشت، گفت: به نتیجه نرسیدم. دوباره آقا او را فرستاد و برگشت. گفت: آقا! خودتان بفرمایید عقیدهء صحیح چیست؟ بعد آقا شروع کرد برای او غدیر و جریان ولایت حضرت علی علیه السلام را تعریف کرد، بالاخره این شخص دست از اعتقادش برداشت. (1)
این کار بسیار ارزش دارد که اگر کسی بتواند آدم را هدایت اعتقادی کند مثل این است که دنیا را هدایت کرده است.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ بدر به على علیه السلام فرمود: علی جان ! اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی از همهء دنیا باارزش تر است.
دومین نوع هدایت، هدایت اخلاقی است. بعضی ها همه چیز را قبول دارند ولی یک مشکل اخلاقی دارند مثلاً: اسراف می کند یا کینه دارد یا دروغ می گوید هدایت اخلاقی این است که آدم به افراد خطاکار تذکر بدهد. ائمهء ما به افراد تذكر میدادند و به اصلاح امور مردم می پرداختند.
ص: 59
امام صادق علیه السلام به سماعه که در جریان یک درگیری به کسی فحش داده بود فرمود:
«إِيَّاكَ أَنْ تَكُونَ فَحَّاشاً أَوْ صَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً»؛(1)
بپرهیز از فحشا و بدگویی و لعن دیگران.
بعد فرمود: استغفار کن این کار از ما صادر نمی شود.
سومین نوع هدایت، هدایت سیاسی است. ما افرادی داشتیم که آدم های خوبی بودند ولی در دربار بنی امیه بودند یا با بنی امیه همکاری می کردند، ائمه به آن ها تذکر می دادند.
صفوان از یاران امام کاظم علیه السلام بود ولی به بنی عباس کمک هم می کرد و به آنها شتر کرایه می داد. امام کاظم علیه السلام فرمود: این کار را نکن،(2) دیگر به هارون الرشید شتر کرایه نده.
ص: 60
شخصی در دربار بنی امیه بود که سال ها خدمت می کرد ولی مرید امام صادق علیه السلام بود. امام به او فرمود: اگر شما در دربار نروید اینها قدرت پیدا نمی کنند. این کار را کنار بگذار.
چهارمین نوع هدایت، هدایت خانوادگی است. کسی در خانه داری، بلد نیست درست برخورد کند باید به او تذکر داد. تمام این ها شامل بحث هدایت است. رفتار برخی افراد در خانه ناپسند است. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیهم السلام مرتب در مورد مهربانی و خوش خلقی در خانه به اصحاب خود تذکر می دادند. رسول خدا وقتی شنید عثمان بن مظعون ترک خانواده کرده و دائم به عبادت مشغول است نزد او آمد و فرمود:
«یَا عُثْمَانُ لَمْ يُرسِلنِی اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِی بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةُ»؛(1)
خدا مرا به رهبانیت مبعوث نکرد، بلکه به دین سهل آسان مبعوث شده ام.
منشاء هدایت مختلف است:
یک وقت یک موعظه ای انسان را هدایت می کند.
فضیل راهزن و سارق بود یک آیه شنید عوض شد. امیرالمؤمنین علی علیه السلام
ص: 61
می فرماید:
«نَعَمِ الْهِدَايَةِ الْمَوْعِظَةِ»؛(1)
بهترین هدایت موعظه است.
گاهی یک خواب انسان را به خودش می آورد.
مالک بن دینار اهل شراب بود. یک شب خواب وحشتناکی دید و شراب را کنارگذاشت.
ممکن است گاهی با یک توسل انسان راهش را پیدا کند.
عكرمة بن ابی جهل كافر درجه یک بود و عمری با اسلام مبارزه کرده بود. سوار کشتی شد، کشتی اش دچار طوفان شد به خودش آمد و گفت: خدايا! اگر نجات پیدا کنم مسلمان می شوم. خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آمد و شهادتین گفت و هدایت شد.
همان طور که عوامل زمینه ساز هدایت متعدد است. هم چنین عوامل گمراهی هم مختلف است یک وقت یک رفیق، یک کتاب یا یک سایت انسان را بدبخت می کند. خیلی حواستان جمع باشد دائما این دعا را بخوانید:
«رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَيتَنا وَ هَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً ۚ إِنَّكَ أَنتَ الوَهّابُ»؛(2)
(راسخان در علم، می گویند: «پروردگارا! دلهایمان را، بعد از آن که ما را
ص: 62
هدایت کردی، (از راه حق) منحرف مگردان! و از سوی خود، رحمتی بر ما ببخش، زیرا تو بخشنده ای!
«يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ (1)
و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند.
کلمهء صراط در قرآن سی و سه مرتبه آمده است و جمع هم نیامده است؛ چون ما یک صراط بیشتر نداریم. سبیل در قرآن به صورت جمع آمده است ولی یک صراط بیشتر نیست.
صراط مستقیم چیست؟ خدا در قرآن می فرماید:
«وَ أَنَّ هَٰذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ»؛ (2)
این راه مستقیم من است.
این هایی که گفتیم صراط مستقیم است. در سوره انعام ده مصداق را شمرده و در پایان می فرماید این ها صراط مستقیم است: توحید، احسان به والدین، از بین نبردن فرزندان ، عدم ارتکاب فواحش، نکشتن افراد محترم، نزدیک مال یتیم نرفتن، رعایت وزن و کیل، عادلانه سخن گفتن، وفای به عهد الهی. در نهایت می فرماید این ها صراط مستقیم است ، سراغ راه های دیگر نروید .(3)
هم چنین بندگی خدا صراط مستقیم است.
ص: 63
در سورهء یاسین می خوانیم:
« أَلَمَ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَنِي آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبِینُ * وَأَنْ اعْبُدُونِي هَا صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ »؛(1)
و به آنها می گویند:) جدا شوید امروز ای گنه کاران! آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟! و مرا پرستش کنید که این راه مستقیم است.
از امام عسکری علیه السلام روایت داریم: صراط مستقیم صراط اهل بیت علیهم السلام است.
قرآن هم می فرماید: پیامبر تو خودت به صراط مستقیم هدایت می کنی:
«وَ إِنَّكَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».(2)
و لذا امام عسکری علیه السلام فرمود:
«الصِّرَاطُ صِراطان صِراطٍ فِي الدُّنْيَا وَ صِراطٍ فِي الْآخِرَةِ»؛(3)
ما دو صراط داریم یک صراط در دنیا که همان امام است و یک صراط در قیامت که همان پلی است که در جهنم است.
ص: 64
پس اگر کسی مسیر هدایت اهل بیت علیهم السلام و ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام را برود در صراط مستقیم است لذا در زیارتنامه اش هم می گوییم: صراط مستقیم تو هستی.
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ»؛ (1)
ما را به راه راست هدایت کن.
یعنی راه کسانی که خدا به آنها نعمت داده است. صراط مستقیم راه انبيا، ائمه، راه شهدا و اولیا و راه قرآن است.
«وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛(2)
هر کس به خدا تمسک کند در راه مستقیم الهی قرار گرفته یعنی تکیه گاهش خدا باشد.
«وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ۙ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ»؛(3)
هر کسی به عدالت دعوت کند بر راه مستقیم است زیرا عدالت شاهراه نجات است.
یکی از تشکرهایی که روز قیامت مؤمنین از خدا می کنند این است:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَٰذَا وَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ»؛(4)
ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمتها)
ص: 65
رهنمون شد؛ و اگرخدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به اینها) راه نمی یافتیم!
به هر دلیلی کسی انحرافی داشت و بعد هدایت شد روش خدا این است که دیگر گمراهی بعد از هدایتش را به رخ او نمی کشد.
شخصی انحراف اخلاقی داشت شراب می خورد و معصیت می کرد حالا که عوض شد، دیگر عکس های قبلش را در اینترنت و تلگرام نگذارید.
خدا از مشرکین گذشت و دیگر پرونده شان را رو نمی کند. ائمهء بزرگوار ما اگر کسی عوض می شد دیگر گذشته اش را به رویش نمی آوردند.
این هم نکتهء مهمی است؛ کسانی که انحراف داشتند و توبه کرده اند و برگشته اند دیگر پرونده شان را رو نکنید؛ ملاک، وضعیت فعلی افراد است.
قرآن کریم می فرماید: حسنات جای سیئات را می گیرد.(1) مبادا انسان ! اگر کسی در گذشته اش انحرافی چه اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی و خانوادگی داشته و حالا عوض شده پرونده اش را رو کند و بگوید: تو خطاکار بوده ای. ما که از خدا نسبت به دین مهربان تر نیستیم.
برخورد اباعبدالله علیه السلام در روز عاشورا با زهیر چگونه بود؟
او به امام حسین علیه السلام ابتدا اعتقاد نداشت(2) ولی هیچ وقت امام حسین علیه السلام نفرمود تو قبلاً عثمانی مذهب بوده ای.
این نشان می دهد که انسان نباید گذشته کسی را به رخ او بکشد.
برخورد اباعبدالله با حربن یزید ریاحی را ببینید. حر فرمانده لشکر دشمن
ص: 66
است. راه را بر اباعبدالله علیه السلام بسته است و اول هم مشمول نفرین امام حسین علیه السلام شده است ولی وقتی عوض شد دیگر شما در تاریخ کربلا جایی را پیدا نمی کنید که ابی عبدالله علیه السلام به رخ حر کشیده باشد.(1)
این نشان می دهد هر کسی در مسیر هدایت آمد گذشته اش را باید از صفحهء ذهن پاک کرد و پرونده اش را کنار گذاشت و او را پذیرفت.
ص: 67
ص: 68
قال الله تبارک و تعالی:
«وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَريقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنينَ»(1)
و آنها می گویند به خدا و پیامبر ایمان آوردیم و اطاعت کرده ایم پس برمیگردد گروهی از ایشان بعد از این ادعا و آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند.
بحث ما در تفسیر آیات سوره مبارکهء نور بود. امروز درباره آیات 47 تا 50 که چهار آیه است ولی یک مطلب و بحث را مطرح می کند خدمت شما نکاتی را عرض می کنیم.
قبل از این که این چهار آیه را معنا کنم شأن نزول و داستانی که در مورد آیه 47 است را عرض کنم . همان طور که می دانید بعضی از آیات قرآن سبب نزول خاصی دارد؛ یعنی به دنبال یک واقعه و حادثه با سؤالی آن آیه نازل شده است. مثل آیهء
ص: 69
ولایت که وقتی حضرت على علیه السلام در راه خدا در حال ركوع به فقیر انگشتر دادند آیه ولایت نازل شد(1) یا آیهء اكمال دين؛(2) البته ممکن است ما سبب نزول تمام آیات قرآن را ندانیم، بعضی از شأن نزول ها هم اختلافی است؛ یعنی هر یک از مفسرین علت های مختلفی را گرفته اند؛ به هرحال اطلاع داشتن از شأن نزول کمک می کند انسان آیه را بهتر بفهمد.
مرحوم علامه طبرسی رحمه الله در مجمع البيان و سایر مفسران ذیل این آیه داستانی را ذکر کرده اند که با یک اختلاف کمی به هم شباهت دارد.
داستان این است که در زمان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم بین امیرالمؤمنین علیه السلام و شخصی در رابطه با باغی اختلاف پیش آمد.
امیرالمؤمنین علیه السلام به آن شخص فرمود: نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برویم هر حکمی که ایشان کرد من قبول دارم؛ اگر گفت باغ را پس بگیر من پس می گیرم.
شخصی به نام عبدالرحمن بن عوف آن جا بود گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نروید بالاخره علی ابن ابی طالب علیه السلام پسر عم اوست و حتماً به نفع او رأی می دهد من پیشنهاد می کنم نزد قاضی یهودی به نام ابن ابی شیبه بروید.
آن شخص اصرار کرد که نزد این قاضی یهودی بروند و امیرالمؤمنين علیه السلام استنكاف کرد و فرمود: نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برویم.
ص: 70
خبر به ابن ابی شیبه یهودی رسید؛ که: دو مسلمان سر یک باغی اختلاف پیدا کردند و شخصی پیشنهاد داده نزد تو بیایند.
این آدم یهودی با این که مسلمان نیست اما یک حرف منصفانه ای زد، گفت:
« تأتمنون مُحَمَّداً [ رَسُولُ اللَّهِ ] عَلَى وَحْيُ السَّمَاءِ وَ تَتَّهِمُونَهُ فِي الْأَحْكَامِ»؛
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در وحی تایید کرده اید؛ هر چه گفته قبول کرده اید آن وقت یک قضاوت سادهء او را سر باغ قبول نمی کنید.
این جا این آیه نازل شد؛(1) پس این آیه مذمت منافقی است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نفع پسرعمش حکم می کند و نزد او نروید. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، پیامبر عدالت است و برای اقامهء قسط آمده است. این چه حرفی است که شما می زنید؛ بنابراین آیه 47 نازل شد و سخن این شخص را که عدم تسلیم در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، رد و مذمت کرد.
«وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقُ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ مَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنينَ»(2)
و آنها می گویند به خدا و پیامبر ایمان آوردیم و اطاعت کرده ایم پس برمی گردد گروهی از ایشان بعد از این ادعا و آنها (در حقیقت) مؤمن نیستند.
« وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقُ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ * وَ إِنْ يَكُنْ لَهُمُ الْحَقُّ يَأْتُوا إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ»(3)
و هنگامی که از آنها دعوت شود به سوی خدا و پیامبرش بیائید تا در
ص: 71
میان آنها داوری کند آن هنگام گروهی از آنها رویگردان می شوند. ولی اگر (داوری به نفع آنان بوده باشد و) حق داشته باشند با نهایت اذعان و تسلیم به سوی او می آیند.
این آیات دو پیام مهم دارد:
پیام اول این است که اگر کسی اسلام و خدا و دین را پذیرفت باید تسلیم باشد. اگر ما قبول کردیم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معصوم و مصون از خطاست، اگر پذیرفتیم پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آن چه که می گوید: وحی است، دیگر حق نداریم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اعتراض کنیم و بگوییم: من این قسمت را قبول دارم ولی آن قسمت را قبول ندارم؛ بگوید من همهء حرف های شما را قبول دارم غیر از ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام.
دو نفر سر آب دعوایشان شد و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتند. یکی از آنها زبیر است که پسر عمهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و دیگری هم غریبه است. چون حق با زبیر بود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نفع او قضاوت کرد.
آن شخص غريبه وقتی بیرون آمد، گفت: من حکم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را قبول ندارم، تو فامیلش بودی به نفع تو رأي داد. خدا می فرماید:
«فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(1)
ولی چنین نیست به پروردگارتان قسم که ایمان نمی آورند، مگر این که تو را در اختلافات خود به داوری طلبند و سپس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نکنند و کاملا تسلیم باشند.
به خودم قسم آن کسی که گفت: پیامبر پارتی بازی کرده و قضاوتش را قبول ندارم کافر است. انکار جزء مثل انکار کل است. دین یک پازل و جدول است؛ نمی شود شما بگویی: من یک قسمت را قبول دارم ولی یک قسمت دیگر را قبول ندارم.
امام صادق علیه السلام در ذیل آیهء 65 سوره نساء فرموده است:
«لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَلا»؛
اگر یک قومی بندگی خدا کنند و موحد باشند، نمازهایشان را هم مرتب بخوانند، زکات هم بدهند، حج هم بروند، کل رمضان را هم روزه بگیرند؛
ص: 73
یکی از کارهایی که خدایا پیامبر کرده را بگویند قبول نداریم مشرک می شود بعد این آیه را: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(1) تلاوت کرد و بعد فرمود: «عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ.»؛(2)
یا مثلاً: در صلح حدیبیه پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم صلح را بنا بر مصلحتی قبول کردند. بعضی ها گفتند: ما این صلح را قبول نداریم و اعتراض کردند؛ این انکار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می خواست به جنگ خیبر برود، عبدالله ام مکتوم را جانشین خودش در مدینه گذاشت . شخصی گفت: یا رسول الله! ما این فرد را قبول نداریم. خداوند در قرآن می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»(3)
ای کسانی که ایمان آورده اید چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمارید و پیشی نگیرید.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: عبدالله ام مکتوم جانشین من در مدینه باشد چرا شما اعتراض می کنید؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم در ماه رمضان برای نبردی از مدينه بیرون آمدند و یک مقدار که دور شدند روزه را باز کردند و آب خوردند. اصحاب خیلی تعجب کردند.
ص: 74
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ما مسافر هستیم و شما هم روزه تان را باز کنید.
بعضی ها گفتند: ما روزه یمان را باز نمی کنیم! این خیلی نادانی و جهالت است.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: شما نافرمان هستید.(1)
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در جنگ حنین غنیمت تقسیم می کند حالا صلاح دیده به کسی بیشتر، یا کم تر بدهد. یکی از همین منافقین جلو آمد و گفت: یا رسول الله ! عادلانه تقسیم کن و کم و زیاد نکن. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إِنْ لَمْ أَعْدِلْ فَمَنْ يَعْدِلُ»؛
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معصوم است و خودش به شما حلال و حرام را یاد داده است. شما یک وقت یک سؤالی دارید می روید سؤال می کنید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: حیا کن، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عادل نباشد چه کسی عادل است؟(2)
البته این آدم جزء خوارج شد و بعدها در جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام به درک واصل شد.
یکی از نکاتی که از آیه 47 سورهء نور استفاده می شود این است که ما باید در مقابل حکم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تسلیم باشیم. ممکن است سؤال کنند فلسفهء
ص: 75
خمس چیست؟ که جواب می دهیم. بنابراین: چه بدانیم چه ندانیم انکار احکام و قضاوت های معصومین، انکار روایات و احادیث و در رأس آن ها آیات قرآن شرک و کفر است. بدتر از این نسبت دروغ دادن به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است؛ اگر روزه باشد روزه اش باطل است اگر متعمد باشد که حکمش بسیار عجیب است.
در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شخصی به خواستگاری دختری رفت که به او دختر ندادند. فردا نزد پدر دختر رفت و پدر دختر به او گفت: مگر ما با این ازدواج مخالفت نکردیم؟ به دروغ گفت: امروز من را پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرستاده و گفته است: من را امشب در خانه یتان راه بدهید؛ بلکه کار درست شود.
پدر دختر هم آدم زرنگی بود و قبول کرد؛ سر این فرد را گرم کرد و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و عرض کرد: یا رسول الله ! فلانی آمده و گفته شما به او گفتید: ما امشب او را در خانه همان جا بدهیم، آیا این سخن درست است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ناراحت شد و فرمود: به خدا سوگند دروغ گفته است.(1)
در روایت داریم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُعْتَمِداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»؛ (2)
هر کس عمداً بر من دروغ ببندد جابش جهنم است.
این حدیث از احادیث متواتر است؛ یعنی بیش از شصت طريق دارد و حدیثی است که شیعه و شتی همه نقل کرده اند؛ حتی یکی از نویسندگان اهل سنت روی این حديث یک کتاب نوشته است.
ص: 76
در اصول دین هر فردی هر چقدر شبهه دارد حق دارد بپرسد اما بعد از پذیرش نسبت به جزئیات احکام باید مسلمان تسلیم باشد.
گروهی خدمت امام صادق علیه السلام آمدند و به ایشان عرض کردند: یابن رسول الله! شخصی به نام کلیب در شهر ما است که به شما خیلی ارادت دارد و هر چه شما می گویید می گوید: چشم. مثلاً: به او می گوییم: امام صادق علیه السلام فرموده: فلان چیز حرام یا حلال است قبول می کند، اصلاً اعتراض نمی کند. این قدر مطیع شماست که ما خودمان به او كليب تسلیم می گوییم؛ یعنی این همان آدمی است که هر چه امام صادق علیه السلام می گوید قبول می کند. امام صادق علیه السلام فرمود:
«فَتَرَحَّمَ عَلَيْهِ»؛
خدا رحمتش کند.
بعد فرمود:
««أَ تَدْرُونَ مَا التَّسْلِيمُ؟» فَسَکَتنَا، فَقَالَ: «هُوَ وَ اللَّهِ الْإِخْبَاتِ»؛
می دانید این آدم کیست؟ این جزء مخبتین است؛ چون خدا در قرآن به پیامبر می گوید: به مخبتین بگو شما به بهشت می روید.(1)
پیام دوم آیات، بیان خطر نفاق است. حدود سیصد آیه در قرآن راجع به منافقین است. حداقل 13 سورهء قرآن از منافقین صحبت کرده است. یک سورة
ص: 77
مستقل در قرآن به نام سورهء منافقون است، نفاق خطری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود، خود امیرالمؤمنین علی علیه السلام به محمد بن ابی بکر نامه ای نوشته است و می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به من فرمود: علی جان! من از مشرکین بر تو نمی ترسم؛ چون آن ها جبهه شان مشخص است، از مؤمن هم نمی ترسم؛ چون تو را قبول دارد.
«وَلکِنّی اَخافُ عَلَیکُم کلَّ مُنافِقٍ عالِمِ اللِّسان یَقُولُ ما تَعرِفُونَ وَ یَفعلُ ما تُنکِرُون»؛(1)
نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شرک نبوده؛ بلکه از نفاق بوده است. علی جان! من از آن منافقی می ترسم که در قلبش نفاق است اما زبانش خوش است ولی عملش خلاف حرف های تو است.
منافق آن کسی است که در گفتارش براساس ارزش ها حرف می زند ولی در عملش ضدارزشی عمل می کند؛ در گفتارش حرفی می زند که متدینین، می پسندند اما وقت عمل که می رسد متوجه می شوی با آن حرف سازگار نیست، که این نشانهء نفاق است.
ده علامت برای منافقین در قرآن ذکر شده است. اولین علامت چندچهرگی است. قرآن می فرماید:
«وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ»(2)
و منافقان هنگامی که افراد با ایمان را ملاقات می کنند، می گویند ما ایمان
ص: 78
آورده ایم و زمانی که با شیاطین خودشان خلوت می کنند، می گویند ما با شماییم.
دومین علامت نفاق، فریب است. قرآن می فرماید:
«يُخادِعُونَ اللَّهَ»(1)
منافقین می خواهند سر خدا هم کلاه بگذارند.
خدا می فرماید سر خودتان کلاه می رود.
سومین علامت نفاق، بهانه جویی است.
در جنگ احد به حسب ظاهر مسلمانان شکست خوردند، سیصد نفر از منافقین را عبدالله بن أبی قبل از جنگ جدا کرده بود. می گفتند: اگر در مدینه می جنگیدیم پیروز می شدیم چه کسی گفت به احد برویم؟ به شما ربطی ندارد پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم فرمانده و تصمیم گیرنده است.
علامه امینی رحمه الله از سی تا از علمای اهل سنت آدرس می دهد که داستان سورة معارج این است که وقتی غدیر اتفاق افتاد و خبر در شهرها پخش شد که پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم امیرالمؤمنین علیه السلام را به عنوان جانشین خودش قرار داده شخصی به نام حارث بن نعمان آن قدر ناراحت شد که نزد پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم آمد و عرض کرد: من حاضرم عذاب بیاید و بمیرم ولی نبینم شما این کار را کرده اید! این جا سوره نازل شد:
ص: 79
«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»(1)؛
تقاضاکنندهای تقاضای عذابی کرد که واقع شد .
این سائل تقاضای عذاب کرد.(2)
چهارمین علامت نفاق دروغ گویی است. دروغ گویی شاخصهء مهم منافق است. قرآن می فرماید:
«وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ»(3)
ص: 80
ولی خداوند شهادت می دهد که منافقان دروغ گو هستند.
خدا شاهد است منافق دروغ گو است.
پنجمین علامت نفاق، فراموشی یاد خداست. منافق با خدا کاری ندارد بلکه خدا بهانه و ابزارش است، خدا دكان و دفترش است و از این طریق می خواهد به اهدافش برسد:
«نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»(1)
ششمین علامت نفاق، ریا است. قرآن می فرماید: انسان منافق وقتی به نماز می ایستد با ریا و کسالت نماز می خواند. از نماز استفاده ابزاری می کند.
هفتمین علامت نفاق، انعطاف ناپذیری است. قرآن می فرماید:
«أَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ»(2)
هر کاری کنید حرف خودش را می زند. بعضی از سران دنیا خدمت مقام معظم رهبری (حفظه الله) می آیند و اظهار محبت و ارادت می کنند، وقتی بر می گردند دست در دست اسرائیل دارند؛ این همان نفاق است.
هشتمین علامت نفاق، ادعای اصلاح کردن است. وقتی به آن ها می گویند: فساد نکنید، می گویند:
ص: 81
«إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ»(1)
همانا ما اصلاح کنندگانیم.
ما داریم اصلاح می کنیم و کار را پیش می بریم.
نهمین علامت نفاق، نهی کردن از معروف و امر کردن به منکر است. قرآن کریم می فرماید: نهی از معروف و امر به منکر می کنند. قرآن می فرماید:
«الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ»(2)
مردان منافق و زنان منافق همه از يك گروهند آنها امر به منکر و نهی از معروف می کنند.
به جای این که در جامعه از معروف دفاع کنند، از منکردفاع می کنند.
دهمین علامت نفاق ، استفاده ابزاری از مقدسات است. قرآن می فرماید:
«اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَلَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»(3)
آن گروه دروغ گو سوگندهای خود را سپری قرار دادند و مردم را از راه خدا بازداشتند لذا برای آنها عذاب خوارکننده ای است.
قسم هم می خورند و از خدا و پیامبر و دین هم مایه می گذارند ولی بدانید که منافق، منافق است.
ص: 82
خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: اگر برای این ها طلب استغفار هم کنی قبول نیست.(1) این ها قابلیت استغفار و بخشش ندارند.
نفاق پدیدهء خطرناکی است که در مدینه شکل گرفت و در مکه بیش تر گردید. خدا به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به صراحت می فرماید:
«وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ»(2)
و از اهل خود [مدينه] نیز گروهی سخت به نفاق پای بندند که آن ها را نمی شناسی.
همین مردمی که دور تو را گرفتند منافق هستند و شاید تو هم این ها را نشناسی؛ همین ها بودند که در لیله عقبه قصد جان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داشتند.
قرآن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مکرر هشدار می دهد که حواست درباره (نسبت به) جمع منافقین باشد. بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم داستان فراموشی غدیر، حذف امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام از صحنهء مدیریت جامعه توسط مشرکین صورت نگرفت؛ بلکه افرادی که به ظاهر مسلمان بودند این کار را کردند. این همان است که زهرای مرضیه علیهاالسلام در خطبهء فدکیه؛ که جزء افتخارات شیعه و مسلمانان است، فرمود: تا پیامبر زنده بود نفاق مخفی بود وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفت خیلی ها آن نفاق درونی شان را آشکار کردند.(3)
آیات چهارگانه ای که امروز خدمت شما عرض کردیم: در رابطه با موضوع منافقین و بحث تسلیم است.
ص: 83
ص: 84
قال الله تبارک و تعالی:
«أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ ۚ بَلْ أُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»؛(1)
آیا در دل های آنان بیماری است، یا شك و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند!
بحث ما تفسیر آیات سورهء مبارکهء نور بود. آیهء 47 این سوره مبارکه تا آیهء 50 خطاب به منافقین است. در آیه 48 می فرماید:
«وَ إِذا دُعُوا إِلَي اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْکُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَريقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ»(2)
و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند!
وقتی دعوت می شوند بروید حکم خدا و پیامبر را گوش بدهید هر چه او
ص: 85
می گوید عمل کنید این ها اعراض و دوری می کنند و به حکم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم تن نمی دهند. آیهء 50 در رابطه با نفاق است و بحث امروز ما است؛ نفاق خطر بسیار بزرگی است؛ چون منافق چهره اسلام را دارد و در وصف نماز و جهاد می آید، منافق به ظاهر اهل قرآن است اما عملاً در دل او ایمان و اعتقاد وجود ندارد. قرآن می فرماید: این منافقین سه مشکل اساسی دارند. می دانید منافقین چرا این حرف را می زنند؟ دلیلش یکی از این سه تا است:
«أَفِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ ۚ بَلْ أُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ»(1)
که آیا در دل های آنان بیماری است، یا شك و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آنها خودشان ستمگرند!
این مضمون در سوره های دیگر هم آمده، منتها در این آیه خداوند در یک آیه بیان کرده است.
اولین ویژگی منافقین این است که قلبشان مریض است. کسی که قلبش مریض است از نماز و گفت وگوی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم لذت نمی برد، از قرآن خواندن لذت نمی برد و قضاوت هایش هم بیمارگونه است و با بدگمانی و برچسبزدن است؛ چون مریض است.
خدا می فرماید: شما منافقی که این حرف را زده اید آیا در قلب تان مرض است؟ همان طور که مرض های جسمی مراتب دارد: یک وقت فردی سرما می خورد،
ص: 86
فردی دیالیز می شود، بیماری های قلبی هم همین طور است. قرآن می فرماید: روح انسان گاهی بیماری زنگار(1) می گیرد و غبارآلود است و شفاف نمی تواند قضايا رادرک کند، گاهی انحراف پیدا می کند و مرتب در مسیر منفی و نادرست می رود؛ گاهی قساوت(2) می گیرد که این آخری خیلی خطرناک است و گاهی ختم می گیرد(3) و اصلاً اجازهء ورود حرف حق به خودش نمی دهد.
ص: 87
به هر حال خوب است انسان همیشه دعا کند که قلبش سالم باشد. خدا می فرماید: انسان ها روز قیامت اسیرند و هیچ چیز جز قلب و روح سالم به دردشان نمی خورد.
«يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»؛(1)
و در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، و تنها آن کس سود برد که با دل با اخلاص پاک به درگاه خدا آید.
روز قیامت فرزند و مال به درد نمی خورد فقط قلب سلیم کارساز است.
خدا از حضرت ابراهيم علیه السلام پیامبر بزرگش که یک امت و حنیف بوده تعریف می کند؛ چون قلبش سالم بوده است، می فرماید:
«وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْراهِيمَ * إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(2)؛
و از پیروان او ابراهیم بود؛ (به خاطر بیاور) هنگامی را که با قلب سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.
حضرت ابراهیم پیرو حضرت نوح بود و سلیم بود. آدمی که سالم باشد لذت را احساس می کند و بدبینی ندارد.
بیماری های قلب هم متنوع است: گاهی حسد و کینه است، گاهی حرص است، گاهی شهوت رانی و بدگمانی است و ... اگر خواستید یک جا این بیماری ها را مطالعه کنید دعای هشتم صحیفهء سجادیه را ببینید امام سجاد 44 نوع از بیماری های روح را یک جا اسم می برد:
«اللَّهُمَّ إِنی أَعُوذُ بِک مِنْ هَیجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ».(3)
ص: 88
دومین ویژگی منافقین شک داشتن به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است .
سومین ویژگی منافقین نگران بودن است. قرآن می فرماید:
«أَمْ يَخَافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ»
یا می ترسد و نگران است.
نگرانی از شک پایین تر است و شک هم از مرض پایین تر است. کسی که معتقد است خدا عادل و حکیم است، نباید به حکمت خدا اعتراض داشته باشد؛ حکمت خدا برای ایوب فقر دیده ، برای سلیمان ثروت دیده، برای کسی شرایط خاصی دیده و برای کسی حافظهء ویژه ای دیده است. تفاوت ها وجود دارد، نباید حکمت خدا را زیر سؤال برد و در عدالت خدا تردید نمود. بعد قرآن می فرماید: بگذارید خودم بگویم درد این ها چیست؟
ص: 89
« أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ »؛
این ها ستمگر و اهل ظلم هستند و نمی توانند حق گرا باشند.
اما آیهء 51 و 52 نقطه مقابل آیهء قبل است. چهار آیه قبل راجع به منافقین بود اما این دو آیه راجع به مؤمنین است، می فرماید؛ مؤمن چهار ویژگی دارد.
سیمای مؤمنین در این آیه متبلور شده است:
«اذَا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْکُمَ بَيْنَهُمْ أَنْ يَقُولُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنَا وَ أَوَلِيِّكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛
هنگامی که به سوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم!» و این ها همان رستگاران واقعی هستند.
بر خلاف منافق وقتی به مؤمن می گویند: برویم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قضاوت کند و نظر بدهد اول گوش می دهد و بعد هم اطاعت می کند.
اولین و دومین ویژگی مؤمن این است که گوش میدهد و مطیع رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است. بعضی ها هنر گوش دادن ندارند. قرآن می فرماید:
« فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ»؛ (1)
پس بندگان مرا بشارت ده ! همان کسانی که سخنان را می شنوند.
ابی عبدالله علیه السلام روز عاشورا خطبه می خواند، سر و صدا می کردند. زینب کبری علیها السلام خطبه می خواند فریاد می زدند. بعضی ها طاقت شنیدن حرف حق را ندارند.
ص: 90
سعید بن جبیر از تابعین است، کسی است که حافظ قرآن و مرد متدینی بود. او را نزد حجاج بن یوسف ثقفی آوردند. حجاج به او گفت: اسمت چیست؟ گفت: سعید. به او گفت: اسمت شقی است. سؤالی کرد و پرسید: علی بن ابیطالب بالاتر است یا خلفا؟
ایشان می دانست حجاج یک آدم بهانه جویی است. مؤمن باید کظم غیظ داشته باشد؛ ممکن است همیشه نتواند اعتقاداتش را شفاف بگوید. گفت: من چه کار دارم؟ هر کدام نزد خدا بالاتر است نزد من هم بالاتر است و من هم دوستش دارم. حجاج عصبانی شد و محکم بر دهان او کوبید و بعد سر او را از قفا جدا کرد.(1)
میثم تمار دارد حرف حق میزند و فضائل حضرت على علیه السلام را می گوید، گفتند: بروید زبانش را قطع کنید؛ یعنی ابن زیاد طاقت شنیدن حق را ندارد.
ابن سکیت یک جملهء حق نزد خلیفهء عباسی زد. خلیفهء عصبانی زبان او را ازحلقش بیرون کشید و او را لال کردند.(2)
لذا اولین ویژگی مؤمن این است که می گوید: شنیدم و بعد هم می گوید اطاعت می کنم. قرآن می فرماید: این ها آدم های خوبی هستند که هم می شنوند و هم اطاعت می کنند.
ص: 91
یکی از نکات مهمی که قرآن روی آن تأکید دارد این است که اطاعت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر همهء اطاعت ها مقدم است؛ یک وقت اطاعت از خدا با اطاعت از پدر منافاتی ندارد. پدر می گوید: نماز بخوان ، خدا هم می فرماید: نماز بخوان که این ها با هم منافاتی ندارد یا اطاعت از خدا با اطاعت اولاد و همسر منافاتی ندارد؛ پس اطاعت خدا و پدر و مادر، اولاد، فامیل و همسایه اگر در راستای هم باشند که مورد بحث ما نیست.
مؤمن را باید سر دو راهی شناخت، آن جا که بین اطاعت خدا و همسر قرار می گیرد یا بین اطاعت خدا و اولاد یا خانواده قرار می گیرد.
خداوند هشت چیز را شمرده است و می فرماید: اگر کسی این هشت مورد را بر خدا ترجیح داد مستحق عذاب است:
«قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَ أَبْنَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَ تِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَ مَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ»؛(1)
بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند!
ص: 92
اولین گروهی که مستحق عذاب هستند، کسانی هستند که امر پدر را بر امر خدا ترجیح می دهند.
پسر عمرو عاص با گروهی نشسته بود که امام حسین علیه السلام در حال عبور کردن بود. پسر عمروعاص گفت: هر که می خواهد انسان بهشتی را ببیند امام حسین علیه السلام را نگاه کند.
یکی به او گفت: تو که این را می گویی پس چرا در جنگ صفین مقابل پدرش ایستادی؟
پسر عمرو عاص گفت: آن امر پدرم بود. گفت: امر پدر اگر در مخالفت با خدا باشد که نباید گوش بدهی.
گفتند: برویم از خود امام حسین علیه السلام بپرسم. خدمت اباعبدالله علیه السلام آمدند. آقا به آن آیه ای(1) اشاره کردند که اگر پدر و مادر شما گفتند شرک بورز از آنها اطاعت نکنید.(2)
حنظله پدرش در سپاه کفر بود و ایشان در سپاه اسلام حضور داشت، پدرش خیلی هم تلاش کرد که او را نزد خود ببرد اما نرفت.
دومین گروهی که مستحق عذاب هستند، کسانی هستند که امر اولاد را بر امر خداوند ترجیح دهند.
ص: 93
عبدالله بن زبیر، زبیر را بیچاره کرد. امیرالمومنین علیه السلام دربارهء زبیر فرمود:
«مِنّا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛(1)
زبیر از ما اهل بیت بود.
زبیر برای اسلام خیلی شمشیر زد و در جنگ های متعددی کنار امیرالمؤمنین علیه السلام بود. پای وصیت نامهء حضرت زهرا علیهاالسلام را امضاء کرد. در شورای شش نفره به نفع حضرت علی علیه السلام کنار رفت اما در جنگ جمل پسرش او را بیچاره کرد.(2)
حضرت نوح علیه السلام وقتی از خدا تقاضا کرد که پسرش به او ملحق شود. خطاب شد: نمی شود از او بگذر این بچه ، اهل تو نیست؛ از نظر اعتقادی از خاندان تو نیست. (3)
عدی بن حاتم عاشق امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و پسر حاتم طائی است. پسر عدی در جنگ صفین به معاویه پیوست؛ او وسط ميدان ایستاد و فریاد زد و گفت: این بچهء من نیست؛ پس یک وقت ممکن است فرزند، پدر را بیچاره کند.
سومین گروهی که مستحق عذاب هستند، کسانی هستند که خواسته برادرشان را بر امر خدا ترجیح بدهند.
ص: 94
در کربلا عمرو بن قرظه از اصحاب امام حسین علیه السلام است. برادری به نام علی بن قرظه دارد که در سپاه عمر بن سعد است. وی وسط میدان آمد وفریاد زد: برادر به ما بپیوند.
ایشان با شجاعت ایستاد و گفت: خجالت بکش با پسر پیامبر می جنگی و من را هم می خواهی آن طرف بکشانی؟ این برادر مؤمن شهید شد.
على بن قرظه جلوی امام حسین علیه السلام آمد و با پررویی و جسارت فریاد زد: یاحسین! تو برادرم را گمراه کردی!
امام فرمود: برادرت هدایت شد تو گمراهی(1)
در تاریخ اسلام ما از این موارد خیلی داشتیم که گاهی برادر با برادر در یک جبهه نبودند.
چهارمین گروهی که مستحق عذاب هستند، کسانی هستند که خواسته همسرشان را بر امر خدا ترجیح می دهند.
گاهی همسر ممکن است مانع دین داری انسان شود.
مسلمانان می خواستند به مدینه هجرت کنند، همسرانشان آمدند و مانع شدند. آیه نازل شد:
«اِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ وَ أَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ»؛(2)
بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند.
زن و اولاد دشمن شماهاست از آنها دوری کنید.
ص: 95
پنجمین گروهی که مستحق عذاب هستند کسانی هستند که نزدیکان و فامیل هایشان را بر خدا ترجیح می دهند.
ششمین گروهی که مستحق عذاب هستند کسانی هستند که ثروت را بر اوامر خداوند ترجیح می دهند.
عبدالرحمن عوف ثروتش بیچاره اش کرد؛ چون به خاطر مال دنیا به امیرالمؤمنین علیه السلام پشت کرد.
هفتمین گروهی که مستحق عذاب هستند کسانی هستند که سود در کسب را فقط در نظر می گیرند و به اوامر خدا پشت می کنند.
مؤمن نباید بترسد تا مبادا کاسبی او کساد شود؛ بلکه باید حرفش را بزند و در مقابل دين از خودش حساسیت نشان دهد.
هشتمین گروهی که مستحق عذاب هستند که خانه خود را بر خدا ترجیح می دهند.
مسلمان هایی در مکه بودند که خانه داشتند. وقتی به مدینه آمدند خانه های خود را از دست دادند و بعضی از آنها همسرانشان با آن ها نیامدند.
خود ما در همین انقلاب افرادی را داشتیم که فرزند یا پدر منافق بود و فرزند به جبهه رفت و شهید شد، پدر اموالش را برای نظام داد.
قرآن می فرماید: این هشت مورد نباید از جهاد و خدا و پیامبر نزد شما
ص: 96
محبوب تر باشد و ترجیح اینها شما را مستحق عذاب کند.
پس مؤمن چهار ویژگی دارد، قرآن می فرماید: گوش می دهد و اطاعت می کند.
سومین ویژگی مؤمن «وَ یَخْشَ اَللّهَ»(1) خشیت است، خدا ترس است و خدا را در تمام امور حاکم می بیند.
چهارمین ویژگی مؤمن، قرآن می فرماید:
«وَ يَتَّقْهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ»؛(2)
و پرهیزگار باشید، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند!
ویژگی چهارم تقواست. خدا در این دو آیه دو بار از مؤمن تعریف کرده است؛ مؤمنی که این چهار ویژگی را دارد: گوش می دهد، اطاعت می کند، خدا ترس است و تقوا دارد هم مفلح و هم فائز است.
فلاح از فوز جدا است، مثلاً: به کشاورز فلاح می گویند؛ چون دانه را در زمین قرار فوز رسیدن است؛ اگر شما دارید یک چاهی می کنید تا آب پیدا کنید، در مسیر هستید و نشانه های آب پیدا شده این فلاح است، یک وقت است که آب پیدا می شود و این فوز و رسیدن است.
تقوا شاخه های مختلفی دارد: بعضی ها فکر می کنند تقوا و خداترسی فقط در
ص: 97
زمینه خاصی است. من شش مورد از شاخه های تقوا را برای شما بیان می کنم که محورهای تقوا کجاست. هر تقوایی یک اثری دارد. در هر کاری ما یک نوع تقوا داریم، در نظام خانواده و اقتصاد یک نوع تقوا داریم، در نظام سیاسی یک نوع تقوا داریم؛ یعنی تقوای یک مسئول ، درست اداره کردن مسئولیتش است. تقوای یک مرد در خانه، کم نگذاشتن از حقوق خانواده و عدالت و رسیدگی در خانواده است. در حوزهء اقتصاد، تقوا پرهیز از ربا و کم فروشی است. در حوزهء گفتار، تقوا عبارتست از سخن محکم و مستدل گفتن و تهمت به کسی نزدن.
اولین محور تقوا، تقوای اقتصادی است. قرآن می فرماید:
«وَ لْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَ لاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا»؛(1)
و از خدا که پروردگار اوست بپرهیزد، و چیزی را فروگذار ننماید.
تقوا داشته باشید و کم فروشی نکنید.
دومین محور تقوا، تقوای بیانی است. قرآن می فرماید:
«فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً»(2)؛
از (مخالفت) خدا بپرهیزند، و سخنی استوار بگویند.
تقوا داشته باشید و درست صحبت کنید، بی دلیل آبروی افراد را در معرض هجمه قرار ندهید. قرآن می فرماید: در گفتار هم با تقوا و محکم حرف بزنید.
ص: 98
سومین محور تقوا، تقوای سیاسی است. قرآن می فرماید:
«يا أيها النبي اتق الله ولا تطع الكافرين والمنافقين»؛(1)
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن.
یک مسئول سیاسی در اظهارنظرها و موضع گیری هایش باید تقوای سیاسی داشته باشد.
چهارمین محور تقوا، تقوای خانوادگی است. قرآن می فرماید:
«أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ»؛ (2)
همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز!
یک مرد در همسرداری اش هم باید تقوا داشته باشد. اگر تقوا داشت فحاش نیست و از نفقه کمر نمی گذارد. اگر تقوا داشت خدمات گذشته خانواده اش را نادیده نمی گیرد و لغزش های گذشته اش را فراموش می کند.
پنجمین محور تقوا، تقوای اخلاقی است. قرآن می فرماید:
«وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»(3)
و گذشت کردن شما (و بخشیدن تمام مهر به آنها) به پرهیزکاری نزدیکتر
ص: 99
است.
از هم بگذرید که به تقوا نزدیک تر است. هرگاه عدالت داشته باشید به تقوا نزدیک تر است؛ بین عفو و تقوا رابطهء مستقیم است.
ششمین محور تقوا، تقوای در مدیریت جامعه است. خدا به مسلمانان خطاب می کند:
«خُذُوا مَا آتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»(1)
و آن چه را در آن است به یاد داشته باشید (و به آن عمل کنید)؛ شاید پرهیزکار شوید.
کاری که به شما واگذار می شود با قوت بگیرید ولی تقوا داشته باشید.
اگر تقوا در زندگی ما گسترش پیدا کند؛ یعنی روح پرهیز از گناه و پلیس درونی، یعنی مدیریت و کنترل نفس و خویشتنداری؛ این معنای تقواست و همان چیزی است که مرتب قرآن کریم روی آن تأکید دارد و گاهی در بعضی از آیات دو مرتبه و در بعضی از آیات سه مرتبه به تقوا توصیه شده است؛ چون تقوا انسان را در مسیر صحیح و اعتدال قرار می دهد.
ص: 100
قال الله تبارک و تعالی:
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ ۖ قُل لَّا تُقْسِمُوا ۖ طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1)
آنها با نهایت تأكید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم می کنند)؛ بگو: «سوگند یاد نکنید؛ شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است!»
بحث ما راجع به پنجاه و سومین آیه از آیات سوره مبارکهء نور است. قرآن کریم می فرماید:
قبلاً داستانی را نقل کردم که آیهء مذکور مربوط به آن است. امیرالمؤمنین علیه السلام و شخصی که نام او عثمان بود سر باغی با حضرت اختلافی پیدا کرده بودند، شخصی منافق گفت: برای قضاوت پیش پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نروید؛ بلکه نزد ابن ابی
ص: 101
شیبه، قاضی یهودی بروید تا او دربارهء شما حكم و قضاوت کنند؛ چون على علیه السلام ابن عم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به نفع او حکم می کند.
منافقین حکم و قضاوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را زیر سؤال بردند و در واقع عملاً نفاق و دو چهره گی شان را نشان دادند.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام این قضیه را نپذیرفت. وقتی خبر به آن قاضی یهودی رسید، تعجب کرد و گفت: حکم پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در باب غیب و احکام و وحی قبول کردی، آن وقت در قضاوت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بدبین و بدگمان هستی.(1)
آیاتی که در جلسات گذشته خواندیم، نازل شد و خبر از دو چهره گیری منافقین داد. قرآن کریم فرمود:
«وَ إِذا دُعُوا إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذا فَرِيقٌ مِنْهُمْ مُعْرِضُونَ»؛(2)
و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند.
منافقین وقتی به حکم خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت می شوند اعراض می کنند؛ به زبان، خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گویند، اما در عمل و قلب دفاع نمی کنند. این خبر به منافقین رسید و به آن ها برخورد.
قرآن می فرماید: بعضی از اهل مدینه منافق بودند و در جنگ ها و مسجد و اجتماعات حضور پیدا می کردند. این مسلمانانی که به ظاهر مسلمان ولی در اصل منافق بودند، از نازل شدن این آیه ناراحت شدند و عده ای از آنها خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و قسم محکم خوردند و گفتند: شما بگویید: جهاد بروید،
ص: 102
می رویم، مالمان را می دهیم؛ ما قسم می خوریم که مطیع و پیروی شما هستیم.(1)
دروغ می گفتند و قسمشان هم دروغ بود؛ این آیه نازل شد:
«وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَيَخْرُجُنَّ قُلْ لا تُقْسِمُوا طاعَةٌ مَعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ»(2)
آنها با نهایت تأكید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می روند و جان را در طبق اخلاص گذارده تقديم می کنند)؛ بگو: «سوگند یاد نکنید؛ شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است!»
به خدا قسم محکم خوردند شما فرمان بده ما برای جهاد خارج می شویم و پول و مالمان را می دهیم. پیامبر به اینها بگو: ما که شما را می شناسیم، قسم دروغ نخورید، تلاشتان هم دروغ است؛ چون عملتان دارد نشان می دهد؛ اطاعت شناخته شده و به عمل است.
شما منافقینی هستید که سیصد نفرتان در جنگ احد پشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را خالی کردید، شما همان هایی هستید که در جاهای مختلف توطئه کردید چرا قسم بی خود می خورید؟ خدا که میداند شما دروغ می گویید.
از این آیه دو پیام را می خواهم استفاده کنم؛ چون بارها گفتیم: هدف ما از تفسیر این آیات بیان نکات تبلیغی است که این ها چه استفادهء تبلیغی و اجتماعی دارند.
ص: 103
پیام اولی که از این آیه استفاده می شود مسئلهء قسم خوردن است. قرآن کریم می فرماید:
«وَ لَا تَجْعَلُواْ ٱللَّهَ عُرْضَةً لِّأَيْمَٰنِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَ تَتَّقُواْ وَ تُصْلِحُواْ بَيْنَ ٱلنَّاسِ ۗ وَ ٱللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»؛(1)
خدا را در معرض سوگندهای خود قرار ندهید! و برای اینکه نیکی کنید، و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید)! و خداوند شنوا و داناست.
از امام صادق علیه السلام سؤال کردند معنای این آیه چیست؟ آقا فرمود:
«هُوَ اَلرَّجُلُ يَحْلِفُ أَنْ لاَ يُكَلِّمَ أَخَاهُ أَوْ أَبَاهُ أَوْ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ »؛(2)
او مردی است که قسم می خورد این که با برادرش صحبت نکند یا با پدرش یا آن کسانی که شبیه برادر و پدرش می باشد.
بعضی ها قسم می خورند به خدا ما دیگر، با برادرمان حرف نمی زنیم و یا با شما کاری نداریم.
امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم امام سجاد لیه السلام همسری داشت که از خوارج درآمد.
ائمهء ما همه جا به علم غیبشان عمل نمی کنند؛ بلکه در زندگی عادشان عادی
ص: 104
عمل می کنند، در وقتی علم غیب را استفاده می کند که به دشمن بفهمانند ما این قدرت را داریم اما قرار نیست در خرید، ازدواج و زندگی، امام به علم غیبش عمل کند.
امام سجاد علیه السلام وقتی فهمید این زن از خوارج است او را طلاق داد. امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم مهریهء این زن را که چهار صد دینار بود داد.
منافقین این زن را تحریک کردند، نزد قاضی آمد و شکایت کرد و گفت: علی بن الحسين عليه السلام مهر من را نداده است.
امام باقر علیه السلام فرماید: آن قاضی به پدرم گفت: شما قسم بخورید که پول دادید ما به محکومیت این خانم حکم صادر می کنیم.
آقا فرمود: من پول را دادم ولی برای پول قسم نمی خورم. فرمود: پسرم! برو از منزل چهار صد دینار بیاور.
من گفتم: باباجان! مگر حق با شما نیست و شما یک بار پول را دادید؛ چرا قسم نمی خورید؟ فرمود: حق با من است اما خدا را بزرگتر از این دیدم که برای چهار صد دینار، هزینه اش کنم.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«يَا عَلِيُّ لَا تَحْلِفَ بِاللَّهِ كَاذِباً وَ لَا صَادِقاً مِنْ غَيْرِ ضَرُورَةٍ»؛ (1)
ای علی! راست یا دروغ بدون ضرورت قسم نخور.
قسم دروغ آثار بسیار زیادی دارد که برخی از آنها را بیان می کنم:
اولین اثر قسم دروغ، مبتلا شدن به فقر است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
ص: 105
«اَلْیَمِینَ اَلْکَاذِبَهَ تَذَرُ اَلدِّیَارَ بَلاَقِعَ مِنْ أَهْلِهَا وَ تُورِثُ اَلْفَقْرَ فِی اَلْعَقِبِ»؛(1)
کسانی که قسم دروغ می خورند در نسلشان فقر می آید و بچه هایشان فقیر می شوند.
دومین اثر قسم دروغ، از بین رفتن برکت است. امیرالمومنین علیه السلام فرمود:
«اتَّقُوا الْيَمِينَ الْكَاذِبَةَ فَإِنَّهَا مَنْفَقَةٌ لِلسِّلْعَةِ مَمْحَقَةٌ لِلْبَرَكَةِ»؛(2)
از قسم دروغ بپرهیزید؛ چون قسم دروغ، کالا را رونق می دهد اما برکت را از کسب می برد.
سومین اثر قسم دروغ، به جنگ با خدا رفتن است. امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَنْ حَلَفَ عَلَی یَمِینٍ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ کَاذِبٌ فَقَدْ بَارَزَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ»؛(3)
کسی که قسم دروغ می خورد و خودش هم می داند به جنگ با خدا رفته است.
چهارمین اثر قسم دروغ، دور شدن از رحمت خداوند است.
ص: 106
حدیث قدسی است خدا می فرماید:
«لَا أُنِیلُ رَحْمَتِی مَنْ یَعْرِضُنِی لِلْأَیْمَانِ الْکَاذِبَةِ»؛(1)
من رحمت خود را شامل حال کسی که سوگند دروغ بخورد، نمی گردانم.
همهء ما عادت کنیم حتی به راست هم قسم نخوریم. یک وقت تأكيد است یا اثبات مطلبی حیاتی است، اشکال ندارد اما در غیر ضرورت سوگند نخوریم.
در حالات امام مجتبی علیه السلام آمده که مناقفی ایشان را در کوچه های مدینه دید و گفت: من از شما هزار دینار می خواهم و شاهد هم دارم. بالاخره نزد شریح قاضی آمدند.
شریح به آقا گفت: شما قسم بخورید ایشان دروغ می گوید، من حکم به برائت شما می کنم. آقا فرمود: من برای مال دنیا قسم نمی خورم. گفت: اگر شما قسم نخورید من به او می گویم: که قسم بخورد و اگر قسم خورد، شما باید هزار دینار را به او بدهید.
آقا فرمود: این کار را انجام دهید ولی اگر قسم بخورد بداند که زنده نمی ماند تا از این پول استفاده کند.
قسم خورد امام هم پول را به او داد. در روایت دارد از مسجد بیرون آمد یک مرتبه حالتی به او دست داد که نتوانست تعادل خودش را حفظ کند و با صورت بر زمین خورد و در همان ورودی مسجد به درک واصل شد.(2) امام مجتبی علیه السلام فرمود:
ص: 107
من به او گفتم اگر این پول را بگیری نمی توانی استفاده کنی. از این موارد در تاریخ فراوان است.
پیام دومی که می خواهم عرض کنم: بحث دروغ است . دروغ گناه زبان است اما گناه پرکاربرد و کلیدی است.
ابن بطوطة مراکشی از گردشگران قرن هفتم است کتابی به نام الرحلة نوشته و ترجمهء فارسی هم شده است. یکی از سفرهای او به ایران بوده که به شیراز رفته است.
خودش می گوید: وقتی به شیراز رفتم، دیدم در هر مغازه ای عکس قبر است. تعجب کردم که چرا در بازار شیراز تصویر قبر است. سؤال کردم گفتند: ما این را گذاشتیم که به یاد قیامت باشیم تا خدای نکرده کم فروشی یا برخورد نادرست با مشتری نداشته باشیم؛ به عبارت دیگر می خواهیم آداب خرید و فروش را رعایت کنیم.
اگر همین آیه 57 سورهء نور هم در مغازه های ما تابلو شود بسیار به ما کمک می کند.
اولین بار شیطان به حضرت آدم دروغ گفت. یک دروغ به پیامبر الهی باعث شد او از بهشت هبوط کند؛ دروغی که برادران یوسف به پدر گفتند و بدین وسیله بیش از سی سال بین فرزند و پدر فاصله انداختند و پدرشان آن همه آزار دید.
ص: 108
دروغ آثار زیانباری دارد. من چند روایت راجع به دروغ برایتان بیان می کنم:
اولین اثر دروغ، منشأ همه گناهان است. مولا على علیه السلام فرمود:
«اَلْکَذِبُ فَسَادُ کُلِّ شَیْءٍ »؛(1)
دروغ ریشهء همه فسادهاست.
دومین اثر دروغ، مبتلا شدن به فقراست. مولا علی علیه السلام فرمود:
« اِعْتِیَادُ اَلْکَذِبِ یُورِثُ اَلْفَقْرَ »؛(2)
کسی که به کذب عادت کند فقیر می شود.
این فقر حتماً مالی نیست؛ بلکه ممکن است فقر معنوی باشد.
شخصی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد که توفیق نماز شب نداشت. على علیه السلام فرمود: دروغی می گویی که از نماز شب محروم می شوی.
سومین اثر دروغ، دچار شدن به اضطراب است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«فَإِنَّ اَلصِّدْقَ طُمَأْنِینَهٌ وَ اَلْکَذِبَ رِیبَهٌ»؛(3)
راستگویی آرامش می آورد، و دروغگویی اضطراب می آورد فرمود:
ص: 109
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
« لَا یَكْذِبُ الْكَاذِبُ إِلَّا مِنْ مَهَانَةِ نَفْسِهِ»(1)
انسان دروغگو، دروغ نمی گوید مگر از سستی و کاهش شخصیت.
دروغ هم انواعی دارد که با هم فرق می کند:
اولین نوع دروغ، دروغ اعتقادی است. این خیلی بد است که کسی دروغ اعتقادی بگوید.
عده ای به دیدن امام رضا علیه السلام آمدند که آقا آنها را راه نداد؛ چون به خادم گفتند: به آقا بگویید: ما از شیعیان شما و امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستیم. بعد که خدمت آقا آمدند، امام فرمود: من به همین دلیل شما را راه نمی دهم؛ چون دروغ می گویید. شیعهء امیرالمؤمنین سلمان و اباذر و مقداد بود.
«كَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شيعَتِنا وَ هُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُرْوَةِ غَيْرِنا»؛(2)
آن کسی که می گوید: شیعهء ما است دروغ می گوید؛ چون به سلوك غير ما چنگ می زند (و سر سفره ی هارون و مأمون و دشمنان دین می نشیند).
بدترین كذب ، كذب اعتقادی و کذب به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که روزه را هم
ص: 110
باطل می کند.
عبدالله بن جندب می گوید: من در جنگ نهروان خدمت آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بودم. برایم شک کوچکی ایجاد شد که علی علیه السلام چطور با این ها می جنگد؟ - ما در انقلاب خودمان هم افرادی داشتیم که شک می کردند- امیرالمؤمنین علی علیه السلام چند هزار از منافقین را در نهروان از بین برد.
عبدالله بن جندب می گوید: همین طور که خدمت آقا نشسته بودم، شخصی دوان دوان آمد، گفت: یا امیرالمؤمنین! سپاه دشمن از رود عبور کردند و نزدیک ما رسیده اند.
آقا فرمود: خودت دیدی؟ گفت: بله آقا با همین چشم هایم دیدم که کل سپاه از رود عبور کردند و این طرف رود آمدند. مولا علی علیه السلام فرمود: این طور نیست این دروغ است.
لحظاتی نگذشت که شخص دیگری آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! زود آماده بشوید احدی از سپاه دشمن پشت رود نیست؛ همه این طرف آمده اند و الآن ما باید آماده شویم. على علیه السلام فرمود: این خبر دروغ است.
عبدالله بن جندب می گوید: تعجب من بیشتر شد، مولا علی علیه السلام فرمود: بلند شو با هم برویم. من و مولا حرکت کردیم، به منطقه ای رسیدیم که از راه دور می شد، سپاه دشمن را دیدیم؛ خودش می گوید: من نگاه کردم دیدم یک نفر از سپاه دشمن از رود عبور نکرده و تمام آنها پشت رود هستند و این دو خبر دروغ بوده است.
این را که دیدم، می گوید: شکم برطرف شد و گفتم: این آقا هر چه می گوید حق است. همین طور که با هم برمی گشتیم آقا دست مبارکش را روی سینهء من
ص: 111
گذاشت؛ فرمود: عبدالله بن جندب ! حالا شکت برطرف شد؟ یعنی خبر غیبی هم داد؛ یعنی من می دانم که تو شک کردی. گفتم: آقا، جانم به فدای شما، شکم برطرف شد.
دومین نوع دروغ، دروغ رسانه ای است. شخصی در سایت و فضای مجازی یا اخبار و روزنامه ها دروغی را مطرح می کند تا افکار عمومی را به هم بریزد، این متشتت کردن افکار گناه زشت و بزرگی است؛ تهمت و دروغ اگر وارد رسانه شد بدتر می شود.
سومین نوع دروغ، دروغ سیاسی است.
مسئولی بیاید دروغ بگوید و گزارش نادرست بدهد و ادعای غیر واقعی کند می تواند صادقانه بگوید: ما نتوانستیم کار کنیم، کسی او را نخواهد کشت. صداقت با مردم این که فرمود: نمره افراد را از نماز و روزه شان ندهید، به رکوع و سجود طولانی نگاه نکنید گرچه خیلی عالی است. دو چیز ملاک نمره است؛ راستگویی و امانت داری.(1)
دروغ های فردی هم بد است؛ الآن بعضی ها در ازدواج دروغ می گویند یا این
ص: 112
مثلاً: خانم قبلاً ازدواج کرده و به همسر جدیدش نمی گوید، یا یک اتفاقی که مهم بوده، مثلاً: جوان در زندگی اش عمل جراحی داشته و توان همسرداری ندارد؛ حالا ازدواج کرده بعد از یک سال خانم می گوید، مرد نمی تواند با من زندگی کند. این دروغ ها زشت است. دروغ گفتن در حقوق: افرادی فیش های کم و اندک ارائه می دهند بعد معلوم می شود ده برابر حقوق می گیرند. یا دروغ گفتن در آمار، مثلاً: می گویند: این مقدار کار انجام شده وقتی در بطنش وارد می شوی می بینی نصفش هم درست نیست.
شخصی خدمت امام عسکری علیه السلام آمد و به دروغ گفت: بیچاره ام. با این که دویست درهم پول داشت. آقا فرمود: تو که پول داری و در فلان جا هم مخفی کرده ای . قسم خورد که آن پول خرج شده است. آقا به او صد درهم داد و گفت: این را بگیر ولی دیگر از آن پول خبری نیست.(1)
بیرون آمد و با خود گفت: زرنگی کردم هم صد درهم را از آقا گرفتم و هم الآن می روم دویست درهم را برمی دارم. آمد دید آن پول را دزدیده اند.
دروغ مصلحت آمیز تعریف دارد؛ یعنی باعث صلح دو نفر شود.(2) الآن هرکسی هر دروغی در جامعه می گوید، می گوید: مصلحتی بود. چقدر خوب است که به زبانمان راستگویی را عادت بدهیم. صداقت برکت، امنیت و آرامش می آورد .
ص: 113
عنوان دروغ مصلحت آمیز وسیله ای برای توجیه نشود بالاخره پشت هر دروغی، مصلحتی هست این که دروغ مصلحت آمیز نشد.
البته ریشه دروغگویی یک مقدار زیادش هم از ترس است؛ یعنی اگر بین اینپدر و فرزند یک اطمینانی باشد و این بچه بداند برخورد پدرش درست خواهد بود، دروغ نمی گوید، یا مردی که از همسرش خوف دارد. ترس منشأ دروغ است؛ یعنی اگر اعتماد به همسر، یا پدر و مادر و مردم در جامعه کسب شود دروغ از بین می رود.
ص: 114
قال الله تبارک و تعالی:
«قُلْ أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْهِ ما حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ وَ إِنْ تُطيعُوهُ تَهْتَدُوا وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبينُ»؛(1)
بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان بريد! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!»
بحث ما در ارتباط با آیهء 54 سورهء نور است. روزهای گذشته اشاره کردیم خدای تبارک و تعالی از برخورد منافقان شکوه می کند و می فرماید: مؤمنان کسانی هستند که پیرو خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستند، تقوا و ترس از خدا دارند اما منافقین با این که با شدت به خدا سوگند می خورند دروغ می گویند؛ خدا می فرماید: قسم نخورید شما که عمل و اطاعت نمی کنید این قسم دروغ است که شما با آن ادعای پیروی از
ص: 115
خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دارید.
در آیهء 54 که امروز بحث می کنیم خدا یک موضوع کلی را مطرح می کند.
می فرماید:
پیامبر! بگو از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید. حالا اگر یک عده ای پشت کردند حرف پیامبر را گوش نکردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وظیفه خودش را انجام داده، اجرش را می برد و آنها هم نتیجه مخالفتشان را می بینند اما بدانید: اگر از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطاعت کنید هدایت می شوید؛ چون پیامبرای هدایت شده است و در صراط مستقیم است؛ البته پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم به زور هیچ کس را به اطاعت خودش دعوت نمی کند.
در قرآن کریم سه نوع بحث راجع به اطاعت داریم:
اولین قسم از اقسام اطاعت، اطاعت های لازم و واجب است که حتماً باید این اطاعت، انجام بگیرد.
این اطاعت هیچ شرطی ندارد و على الاطلاق است؛ یعنی مطلقاً همه باید انجام بدهند و هیچ کس تردید و شکی هم به خودش راه ندهد؛ اطاعت از خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و اولوالامر است.
جابر بن عبدالله انصاری خدمت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد، عرض کرد: یا رسول الله! اطاعت از خدا و شما معلوم و روشن است اما منظور از اولوالامر چه کسانی هستند؟
ص: 116
اولوالامر کسانی هستند که مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و اطاعتشان لازم است و در روایات صحیحه داریم که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود: منظور امام على صلی الله علیه و آله و سلم، امام حسن و یکی یکی اسم دوازده امام را ذکر کرد و بعد فرمود: جابر! آخرین آن ها هم بقية الله است که اسمش هم اسم من است و فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است. (1)
این اطاعت، اطاعت محض است . این اطاعتی است که واجب است؛ چون خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وائمه علیهم السلام معصوم اند. وقتی عصمت در کارآمد دیگر انکار ندارد.
زمانی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از عربی شتری به چهار صد درهم خریده بود. آن فرد منکر شد و گفت: پولی از شما نگرفتم . پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تو پول را از من گرفتی و باید شتر را بدهی. آن شخص، هم شتر را سوار شد و هم پول را پس نداد. حضرت
ص: 117
فرمود: باید کسی این جا قضاوت کند. فردی از اصحاب داشت رد می شد، حضرت به او جریان را گفت: و درخواست کرد که آن شخص نظر بدهد.
آن شخص گفت: یا رسول الله ! شما شاهد دارید؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: نه. گفت: حق با ایشان است و رفت. فرد دیگری آمد همین حرف را زد.
در همین حال امیرالمؤمنین علیه السلام عبور می کرد، حضرت فرمود: این آقا هرچه بگوید قبول داری؟ عرب گفت: بله. حضرت جریان را به امام علی علیه السلام گفت: و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: یا رسول الله ! حق با شماست و اگر ایشان منکر است من حاضر هستم با او مبارزه کنم و آن شخص را مجبور کرد که شتر را بدهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: تو چه طور با صراحت قضاوت کردی؟ فرمود:
«نُصَدِّقُکَ عَلَی الْوَحْیِ مِنَ السَّمَاءِ وَلَا نُصَدِّقُکَ عَلَی أَرْبَعِمِائَهِ دِرْهَمٍ»؛(1)
ما شما را بروحی تصدیق کردیم، آن وقت اندازهء چهار صد درهم شما را قبول نداشته باشیم؟
آن کسی که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گوید: دو تا شاهد بیاور توجه ندارد معنی حرفش چیست ؟ مگر پیامبر در موردی که فرمود: فشار قبر در کار است و جبرئیل برمن نازل می شود و وحی می آورد، شاهد آورد؟
یک وقتی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بودند، شخصی به نام ثوبان آمد او عاشق پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و ایشان را خیلی دوست داشت، چهره اش به هم ریخته و رنگش پریده بود.
ص: 118
حضرت فرمود: بیماری؟ گفت: نه یا رسول الله ! درد فراق شما را دارم، همین که من از شما دور می شوم ناراحت می شوم. گفت : یا رسول الله ! من روی این موضوع فکر می کنم که من در دنیا شما را می بینم و خدمت شما می رسم اما در قیامت اگرمن را به بهشت بردند و شما را در بهشت ندیدیم، این بهشت را نمی خواهم همه غصه من این است که نکند در قیامت شما را نبینم. تا این جمله را گفت: آیه 69 سورهء نساء نازل شد:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»؛
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صديقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیق های خوبی هستند!
هر کس از خدا و پیامبر اطاعت کند چنین آدمی روز قیامت با چهار گروه همنشین می شود: 1- همهء انبیاء ،2- تمام جانشینان انبیا از جمله حضرت یوشع، حضرت هارون، امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام 3- شهدایی مثل حمزه، مالک اشتر و... 4- افراد صالح و خوب مثل عمار یاسر، حمزه؛ برترین های عالم این چهار گروه هستند. وقتی این آیه نازل شد این شخص خیلی خوشحال شد بعد حضرت طبق این روایت فرمود:
« وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا يُؤْمِنَنَّ عَبْدٌ حَتَّى أَكُونَ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَبَوَيْهِ وَ أَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ»؛(1)
به خدایی که جان من در قدرت اوست ایمان کسی کامل نیست مگر این که من را از خودش، از پدر و مادرش، از اولادش، از خانواده و از همهء
ص: 119
مردم بیشتر دوست داشته باشد و من را ترجیح بدهد.
زنی در احد دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می گشت و می گفت: رسول خدا کجاست؟ چون شایعه شده بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کشته شده؛ به او گفتند: سه نفر از بستگانت شهید شده اند و بدن پدر و شوهر و فرزندت روی زمین است.
گفت: من به این مصیبت ها کاری ندارم، به من بگویید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کجاست؟ بالاخره ایشان را پیدا کرد و دید رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم زنده است. گفت: بعد از سلامت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این مصائب بر من آسان است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خالد بن ولید را مأموریت دارد و به سوی قوم بنی مصطلق فرستاد تا از آن ها زکات بگیرد. آن ها مؤمن و اهل نماز بودند.
خالد حمله کرد و عده ای از این ها را کشت و قبیله را به غارت برد و به مدينه برگشت.
وقتی خبر به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم رسید، رو به قبله کرد و دست هایش را بالا برد و جلوی همهء اصحاب گفت:
«اللَّهُمَّ إنِّي أبْرَأُ إلَيْكَ ممَّا صَنَعَ خَالِدُ بنُ الوَلِيدِ»؛
خدايا من از این کاری که خالد کرد بری هستم.
یک وقت این کار پای من گذاشته نشود. بعد هم امیرالمؤمنین علیه السلام را خواست و فرمود: برو از دل این مردم در بیاور این ها به اسلام بدبین می شوند.
امیرالمؤمنین علیه السلام پول زیادی برداشت و تک تک خانواده هایی که کشته داده بودند را راضی کرد و دیه آن ها را پرداخت و با رضایت برگشت.
ص: 120
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم از ناراحتی انتظار می کشید، وقتی ایشان آمد، حضرت به استقبال رفتند و فرمود: علی جان ! چه کردی؟
عرض کرد: یا رسول الله! با رضایت از پیش آنها آمدم. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «رَضِيَ اللّهُ عَنكَ»؛ خدا از تو راضی باشد که مردم را راضی کردی و این رابطه و علقه مردم را با من حفظ کردی، خدا از تو راضی باشد که به حرف من گوش کردی و این گونه عمل کردی. بعد فرمود:
«أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِی بَعْدِی»(1)
تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی جز این که بعد از من پیامبری نیست.
این مخالفت صریح است که از این نمونه ها ما در تاریخ موارد متعددی داریم.
قرآن کریم می فرماید:
«قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ ۖ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَ عَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ»(2)
بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود!
دومین قسم از اقسام اطاعت، اطاعت ممنوع است. اگر کسی انسان را به کفر بکشاند، نباید از او اطاعت کرد. قرآن کریم می فرماید: روز قیامت به بعضی ها می گویند: شما چرا گمراه شدید؟ می گویند:
ص: 121
«إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا»(1)
ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گمراه ساختند!
ما به سخنان رهبران و رؤسای مان گوش کردیم و آنها گفتند: این درست است. همان طور که می دانید خیلی از گناهان عوام بر گردن خواص است. خیلی از افرادی که در دنیا دچار انحرافات اعتقادی هستند، تقصیر از بزرگان و عالمانشان است. قرآن کریم می فرماید: رهبان ها و شخصیت های نصارا و بیهود قیامت باید جواب پس بدهند؛ چون کتمان کردند.(2) مثل بچه شان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را می شناختند ولی به مردم یهود گفتند: ایمان نیاورید.
وقتی رأس الجالوت با امام رضا علیه السلام وارد بحث شد و امام رضا علیه السلام او را محکوم کرد و جلوی جمع گفت: حق با شماست. آقا فرمود: الآن می روی تا به هم کیشان و نصارا بگویی حق با من بود؟
گفت: نه؛ آقا من این جمعیت را از دست نمی دهم و این کار را نمی کنم.
قرآن می گوید: اطاعت از کبرا باعث گمراهی است. من دوستان را به کلمهء (لاتطع)(3) در قرآن ارجاع می دهم تا بدست آورند: چه کسانی را نباید اطاعت کرد.
ص: 122
مرحوم طبرسی رحمه الله در مجمع البيان آورده: سلمان پتو با پارچه ای روی خودش
ص: 123
انداخته بود و مقداری هم غذا دستش گرفته بود که میل کند. خدمت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد هوا هم گرم بود و عرق از سر و صورتش می ریخت. با یک لباس بسیار ساده کنار پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نشست.
یکی از متمولان عرب به نام عيينه که مسلمان هم بود، وارد شد تا این صحنه را دید، گفت: یا رسول الله ! ایشان و امثال ایشان را از دور خودت دور کن! این ها چه کسانی هستند که با این لباس های مندرس دور شما جمع می شوند؟! تا این حرف را زد آیه نازل شد: (1)
«لَا تُطع مَنْ اَغْفَلنَا قَبْلَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتّبَع هَوَاه وَ کان أَمرُهُ فُرُطاً»(2)
و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همان هاکه از هوای نفس پیروی کردند، و کارهایشان افراطی است.
این شخصی که به تو این حرف را زد و امثالش سه ویژگی دارد که دنبالشان نروید و از آن ها اطاعت نکنید: 1- غافل از یاد خدا هستند. کسی که یاد خدا باشد سلمان را تحقیر نمی کند؟! سلمانی که محدث و همنشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیه السلام است و خدمت حضرت زهرا علیهاالسلام می رسید. 2- هواپرست هستند؛ فکر می کند پول و ثروت برای انسان شخصیت و آرامش می آورد! پول و ثروت در خدمت انسان است اما آن چیزی که شخصیت می آورد تقوا است. 3- این طور آدم ها اهل افراط و مبالغه هستند.
خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: از افرادی که نه ویژگی ذیل را دارند دوری کنند. بعضی از مفسرین نوشته اند که این آیات، جامع ترین آیات در معرفی صفات
ص: 124
رذیله و ویژگی های منفی است:
«وَ لَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ»
از کسی که بسیار سوگند می خورد و پست است اطاعت مکن.
آدم هایی که بی خود قسم می خورند، پست و حقیر هستند، دائما نان خودشان را در غوغا سالاری و تحقیر و اهانت به دیگران می بینند از این ها دوری کن و آن ها را به خودشان واگذار کن.
واقعاً هم همین طور است انسان بعضی اوقات در جامعه باید با یک سلام از افرادی عبور کند. قرآن دارد به ما خط می دهد؛ از آدم هایی که عیب جو هستند دوری کن.(1)
«مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ»
از آدم هایی که سخن چین هستند دوری کن.
«مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ»؛
از آدم هایی که جلوی کار خیر را می گیرند و دنبال شر هستند، متجاوز و غرق در گناه هستند دوری کن.
«عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِكَ زَنِيمٍ»؛
خشن هستند و لقمه ها و نطفه هایشان پاک نیست.
همهء اینها در یک فرد نیست بلکه ممکن است هر کدام از این موارد در افراد مختلف باشد.
سومین قسم از اقسام اطاعت، اطاعت مشروط است. یک اطاعتی داریم که خود خدا فرموده اطاعت کنید اما تا جایی که با فرمان خدا در تضاد نباشد. یکی از
ص: 125
آن ها اطاعت از پدر و مادر است. قرآن کریم می فرماید:
«وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَ إِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا»؛(1)
ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرك باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن!
ما خودمان سفارش پدر و مادر را کردیم اما اگر به تو گفتند: مشرک شو از آنها اطاعت نکن.
این آیه می گوید: پیوند مکتبی بر پیوند عاطفی مقدم است؛ فرمان خدا بر فرمان والدین مقدم است.
آیا اطاعت از مخلوق جایز است؟ بله اما اطاعت از مخلوق یک ملاک دارد و آن این است که آن اطاعت نباید باعث معصیت شود.
مولا علی علیه السلام فرمود:
«لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوق فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ»؛(2)
اطاعت هیچ مخلوقی اگر منجر به معصیت خدا شود لازم نیست.
در حدیث دیگری امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«لاَ طَاعَةَ لِمَنْ عَصَى اَللَّهَ»؛(3)
هر کسی معصیت خدا را گسترش بدهد اطاعتش لازم نیست.
ص: 126
قال الله تبارک و تعالی:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1)
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید؛ و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل میکند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شريك من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.
ص: 127
بحث ما این روزها در تفسیر سورهء مبارکهء نور است. امروز آیهء 55 از این سوره رامورد بحث قرار می دهیم که در میان تفاسیر اهل سنت و شیعه از منظرهای مختلفی مورد بحث قرار گرفته است.
قرآن کریم بعد از بحث منافقان و صفات مؤمنان، مطالب دیگری را مطرح کرد؛ در آیه مذکور می فرماید: خدا به کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالح داشته انجام دهند، قول و وعده می دهد که آنها را روی زمین خلیفه خود بسازد تا حکومت تشکیل بدهند؛ قدرت به دست آن ها بیفتد. کما این که این اتفاق در گذشته هم افتاده؛ خدا افرادی را به خاطر ایمان و عمل صالح قدرت و حکومت داده است.
دو تا بحث ابتدا در این آیه مطرح است:
1. منظور از کسانی که خدا در گذشته به آن ها قدرت و حکومت داده چه کسانی هستند؟
2. منظور از کسانی که خدا وعدهء حکومت در آینده به آنها داده چه کسانی هستند؟
چون در این آیه دو مطلب آمده: اول این که می فرماید: ما در گذشته به بعضی ها به خاطر ایمان و عمل صالح، قدرت و حکومت دادیم، روی زمین این ها مدتی حکومت کردند. مطلب دوم می فرماید: مسلمان ها! ما به شما هم در آینده این قدرت را می دهیم که شما روی زمین حکومت کنید و بتوانید حکومت دینی تشکیل بدهید، دینتان محکم باشد و امنیت ایجاد کنید.
مفسرین گفته اند: منظور از حکومت در گذشته شاید حکومت حضرت
ص: 128
سلیمان علیه السلام و پدرش داود علیه السلام است؛ چون همه چیز در اختیارش بود، حکومت صالحان تشکیل شد و به عدالت حکومت می کرد و مملکتش را از نظر مدیریت ، حسابی مدیریت دینی می کرد.
بعضی ها گفته اند: منظور بنی اسرائیل هستند که بعد از نابود شدن فرعون؛ خدا به آنها قدرت داد و حاکم شدند. قرآن کریم می فرماید:
«وَ قَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ أَتَذَرُ مُوسَىٰ وَ قَوْمَهُ لِيُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ يَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ ۚ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءَ هُمْ وَ نَسْتَحْيِي نِسَاءَ هُمْ وَ إِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ»(1)
و اشراف قوم فرعون ( به او) گفتند: «آیا موسی و قومش را رها می کنی که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازد؟!» گفت: «بزودی پسرانشان را می کشیم، و دخترانشان را زنده نگه می داریم (تا به ما خدمت کنند)؛ و ما بر آنها کاملاً مستطیم!»
برخی ها گفته اند: مقصود مطلق حکومت های صالحی است که در گذشته بوده است.
بالاخره قبل از اسلام حکومت های صالحی هم تشکیل شده ، مثل حکومت حضرت سلیمان، حضرت داوود و بنی اسرایئل. به هر حال خدا می خواهد بفرماید: این مسبوق به سابقه است؛ شما تاریخ را مطالعه کنید ما قبل از اسلام به بعضی از اولیاء حکومت دادیم.
ما الآن کاری نداریم منظور از گذشته چیست؛ هر چه که هست گذشته است. مهم این است که «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي
ص: 129
الْأَرْضِ» یعنی چه؟ که مسلمان ها مایک چنین حکومتی در آینده به شما می دهیم اگر مؤمن باشید و عمل صالح داشته باشید.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله این جا محکم ایستاده و همهء تفاسیر دیگر را در این جا مورد نقد قرار داده و می فرماید: الا و لابد منظور از این آیه حکومت جهانی حضرت مهدی جل الله تعالی فرجه الشریف است. این از جاهایی است که مرحوم علامه قاطعانه دفاع می کند و با بیان محکمی ورود پیدا می کند. می فرماید: این حکومت جز در زمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تشکیل نخواهد شد؛ چون خدا می فرماید: این حکومتی که ما به شما وعده می دهیم سه ویژگی دارد:
اولین ویژگی حکومت در آینده قرآن می فرماید:
«لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ»؛
صالحان خلیفه روی زمین می شوند و حکومت می کنند.
دومین ویژگی حکومت در آینده، قرآن می فرماید:
«وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ»؛
دین ثابت می شود و بی دینی از بین می رود .
سومین ویژگی حکومت در آینده، قرآن می فرماید:
«وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا»؛
تمام ترس و نا امنی از بین می رود و جامعه امن می شود.
ص: 130
ایشان می گوید: جامعه ای که حکومتش دینی باشد و امنیت کامل داشته باشد و دین مردم در آن ثابت باشد چنین حکومت در زمان حضرت حجت علیه السلام است که این آیه در واقع از آیه هایی است که دارد: وعدهء حکومت جهانی امام زمان علیه السلام را به مسلمان های صدر اسلام می دهد. براین تفسیر شاهد هم داریم؛ چون امام صادق علیه السلام فرمود:
«نَزَلَتْ فِي اَلْقَائِمِ علیه السلام وَ أَصْحَابِهِ»؛(1)
این آیه دربارهء مهدی ما و اصحابش نازل شده است.
چندین روایت ذیل این آیه داریم که دربارهء حکومت جهانی آن حضرت است. البته مفسران حرف های دیگری هم زده اند که منظور از این حکومت، حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه با بعضی ها به حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام تفسیر کرده اند ولی به نظر می رسد این آیهء شریفه اشاره به همین نکته باشد.
در پایان خدا می فرماید:
«يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا ۚ وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»
دورانی می آید که همه خدا پرست می شوند و هر کسی بعد از تشکیل حکومت حضرت حجت کفران بورزد و قدر این نعمت را نداند آن ها فاسقانند.
تفسیر نمونه حضرت آیت الله العظمی مکارم این قول را نقل کرده که منظور حکومت حاکمیت حضرت مهدی علیه السلام است اما براین قول اصراری ندارد، می فرماید: این قول و اقوال دیگری هم می تواند مراد باشد. ایشان می گوید: هر
ص: 131
قومی که ایمان و عمل صالح داشته باشند ممکن است خدا به آنها یک حکومت دینی و امنیت بدهد. لذا این آیه مطلق است.
الزاما در مورد حضرت مهدی علیه السلام ضرورتی ندارد ما آیه را منحصر کنیم. منظور از (في الأرض) می گوید: منظور کل کرهء زمین نیست بلکه یک گوشه از زمین را هم شامل می شود. این دیدگاه هایی است که مفسرین دارند ضمن احترام به همهء عزیزان- همان طور که می دانید یک مفسر قرآن تلاش می کند با آن چه که علمش اقتضا می کند آیه را بیان کند- اقوال دیگری هم ذیل این آیه است ما همین قول مرحوم علامه رحمه الله را تقویت کنیم که این آیه شبیه آن آیه است که می فرماید:
«هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدىٰ وَ دينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَ لَو كَرِهَ المُشرِكونَ»؛(1)
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
خدا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرستاد و یک روزی این دین اسلام جهانی می شود و حکومت واحد تشکیل می شود و همهء افراد زیر پرچم اسلام می آیند. اتفاقا ذیل این أيه هم روایاتی داریم که: منظور حکومت حضرت حجت است.(2)
برخی از نویسندگان کتاب هایی نوشته اند و آیاتی که در قرآن راجع به حضرت مهدی علیه السلام است را جمع آوری کرده اند؛ آیاتی که باطن و تأويلش و کنهش مربوط به حکومت جهانی ایشان است.
در روایت دارد آیه 55 سورهء نور دربارهء حضرت مهدی و اصحابش نازل شده و
ص: 132
اصحاب مهدی کسانی هستند که ایمان و عمل صالح دارند، خدا به آن ها حکومت و امنیت و دین ثابت می دهد.
چند جمله ای راجع به امام زمان علیه السلام صحبت کنم:
شخصی از کنیا نامه ای برای علمای حجاز فرستاد. در آن جا یک مرکزی به نام رابطة العالم الاسلامی است که به سؤالاتی که از سراسر دنیا می آید پاسخ می دهند. شخص کنیایی به رئیس این مجموعه در عربستان به نام آقای محمد صالح نامه نوشت، نوشت: من دلم می خواهد نظر اهل سنت را راجع به حضرت مهدی علیه السلام بدانم و برایم شبهه ایجاد شده که آیا واقعا این یک عقیده بین المللی است یا خیر؟
بخش هایی از این نامه در تفسیر نمونه، جلد هفتم ذیل سورهء توبه که عرض کردم آمده است.
محمد صالح نامهء این شخص را به پنج تن از علمای بزرگ حجاز داد که طبیعتاً گرایششان هم وهابی است و پاسخ مفصلی برای این جوان کنیایی نوشتند که این پاسخ منتشر شده است به چند نکته از این نامه اشاره می کنم:
1.قصه مهدویت غیر قابل انکار است؛ چون روایاتش متواتر است. حتی ابن تیمیه که ضد شیعه است و کتاب نوشته، در کتاب منهاج السنه روایات مهدویت را آورده و می گوید: قابل انکار نیست.
2. در صحیح ترین کتاب های ما از جمله صحاح شش گانه روایات مهدویت آمده است.
3. بیش از سی نفر از صحابه بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله قصهء مهدویت را نقل کرده اند. بیش از سی کتاب (البته آمار بیشتر است) مثل: اخبار المهدی، ابونعیم؛
ص: 133
القول المختصر في علامات المهدی، ابن حجر؛ کتاب های شوکانی؛ ادریس مغربی؛ مستقلاً علمای ما راجع به مهدویت نوشته اند.
لذا داستان مهدویت داستانی نیست که کسی بخواهد به آن هجمه کند اگرچه اختلاف نظر بین ما و اهل سنت در بعضی از مسائل باشد اما اصل این که آخرین وصی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایشان است و حکومت جهانی تشکیل می دهد؛ جهان را پر از عدل می کند، اگر یک روز از عمرعالم باقی مانده باشد این اتفاق خواهد افتاد؛(1) این ها روایاتی است که فراوان در منابع فريقين آمده و در واقع برای آن کتاب های فراوانی هم نوشته شده است. از جمله دانشنامهء مهدوی که مجموعهء بسیار خوبی است.
ائمهء ما در ارتباط با مردم دوران آخرالزمان سخنان زیادی دارند و تعاریف ویژه ای از این مردم کرده اند؛ چون غیبت طول می کشد و مردم به امامشان دسترسی ندارند، طبعا شبهه افکنان و صیادان زیاد می شوند و علیه دین کار می کنند لذا؛ ائمهء ما نگران بودند حتی برای این دوران گریه می کردند.
امام صادق علیه السلام اشک می ریخت و می فرمود: من نگران دوران آخرالزمان هستم. حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود:
«إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ»؛(2)
ص: 134
وقتی پنجمین امام از نسل هفتم، که امام زمان علیه السلام می شود غیبت می کند مردم، مواظب دینتان باشید.
در روایات تعریف های فراوانی است که ائمه علیهم السلام از مردم دوران غیبت داشته اند تا جایی که گاهی به مردم زمان حضور برخورده است؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نشسته است و اصحاب هم جلویشان هستند، می فرماید: برادران من کجایند؟
می گویند: ما برادران شما هستیم. می فرماید: شما اصحاب من هستید. گفتند: یا رسول الله ! منظور شما چیست؟ فرمود: کسانی که بعدها می آیند من را نمی بینند اما به امام غایب اعتقاد دارند.
در آستانهء ماه مبارک رمضان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطبه می خواند و می فرمود: مردم روزه بگیرید. آستانهء ماه رمضان امیرالمؤمنین علیه السلام خطبه می خواند می فرمود: ماه رمضان شده است. مگر پیامبر و امام به من و شما چیزی گفته است؟ خیر؛ بلکه علما از کتاب ها خوانده اند و رساله نوشته اند که: یکی از واجبات خمس و روزه است.
گفتند: یا رسول الله ! ما که در بدر و احد بودیم قرآن در بین ما نازل شده ما برادر شما نیستیم؟ فرمود: آنها صبری دارند که شما ندارید.(1)
ص: 135
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ كَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي فُسْطَاطِهِ ثُمَّ سَكَتَ هُنَيْئَةً ثُمَّ قَالَ هُوَ كَمَنْ كَانَ مَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهِ علیه وَ آلِ وَ سَلَّمَ »؛(1)
کسانی که در دوران غیبت هستند؛ مثل کسانی هستند که در رکاب امام زمان هستند مثل کسانی هستند که با پیامبر صلی الله علیه و آل و سلم بودند.
مثل کسانی هستند که در کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شمشیر به سردشمن کوبیدند(2) مردم دوران غیبت مثل آنهایی هستند که کنار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسیدند.
امام سجاد علیه السلام به یکی از اصحابش به نام اباخالد کابلی فرمود:
«اِنَّ أَهْلِ زَمَانُ غَيْبَتِهِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ وَ الْمُنْتَظِرِينَ لظهوره أَفْضَلُ مِنْ أَهْلِ کُل زَمَانُ»؛
آنان که در زمان غیبت او زندگی می کنند و اعتقاد به امامت او داشته و منتظر او هستند از اهل هر زمانی بالاتر و برتر هستند.
ص: 136
می دانید چرا این مردم از زمان های قبل بالاتر هستند؟
«لَانَ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَعْطَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ وَ الْأَفْهَامِ وَ الْمَعْرِفَةِ مَا صَارَتْ بِهِ الْغَيْبَةُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَةِ الْمُشَاهَدَةَ»؛(1)
زیرا خداوند متعال آن قدر عقل و فهم و معرفت به آنان اعطا نموده که غیبت امام نزد آنها به منزلهء مشاهده است.
یعنی اگر امام زمان علیه السلام می آمد به این ها می گفت نماز بخوان و خمس بده با الآن که نیست یکی است. جایگاه امام زمان با هیچکس قابل مقایسه نیست. فرمود: برای این ها غیبت با مشاهده یکی است. یعنی اگر امام زمان علیه السلام هم ظهور کند همین کارهایی را انجام می دهند که آن را طبق دستورات انجام خواهند داد.
این روایت می خواهد بگوید: مهمترین وظیفهء مردم در دوران غیبت احساس حضور است؛ یعنی بدانند امام دور از صحنه نیست؛ بلکه در بین مردم است.
خود امام زمان علیه السلام فرمود: من در اجتماعات شما می آیم، پا روی فرش های شما می گذارم در بازار شما می آیم به جمعیت های شما سلام می کنم.
این احساس حضور مهم است که مردم احساس کنند همه جا امام ناظر بر اعمالشان است. شب قدر پرونده ها نزد او می رود؛ پس این احساس حضور مهم ترین نکته ای است که ما باید در قصه امام زمان علیه السلام داشته باشیم؛ چون احساس حضور می کنیم برایش صدقه می دهیم و دعا می کنیم و در گرفتاری ها به او متوسل می شویم.
ائمه ما خیلی نگران آسیب های مهدویت در دوران آخرالزمان بودند. برخی از این آسیب ها عبارتند از:
ص: 137
اولین آسیب مهدویت، توقیت است؛ اینهایی که برای ظهور وقت تعیین می کنند، فرمود: اینها را تکذیب کنید.(1) این آسیب است؛ احدی حق ندارد برای ظهور امام زمان علیه السلام وقت قطعی تعیین کند.
دومین آسیب، مهدویت، تعجیل است. امام صادق علیه السلام فرمود: در این قصه تعجیل نکنید.(2)
سومین آسیب مهدویت، ادعای ملاقات است.
امام زمان علیه السلام به علی بن محمد سمری نوشت: هرکسی ادعای ملاقات کرد تکذیب کنید.
امکان ملاقات غیر از ادعای ملاقات است؛ عالمی می گوید: نزدسید بحرالعلوم نشسته بودم، گفتم: آقا می شود خدمت امام زمان علیه السلام رسید؟
ص: 138
سرش را پایین انداخت فرمود: اگر کسی ادعا کرد نپذیرید.
آن آقا می گوید: جلسه خصوصی شد، گفتم: آقای بحرالعلوم خدمت امام زمان علیه السلام می شود رسید یا نه؟
فرمود: چه طور انکار کنم.
این که امروز یک کسی می گوید من همسر امام زمانم یا آقا به خانهء ما آمده ، دست روی غذای ما گذاشته، فلان چیز را تبرک کرده، درست نیست گول نخورید با عالمان در رابطه باشید.
چهارمین آسیب مهدویت، تطبيق ناروای علائم ظهور است. کسی حق ندارد بدون حساب علائم ظهور را بر حوادث تطبيق بدهد. علائم ظهور یک سلسله اتفاقاتی است که خودش می افتد و پیش می آید، ما نباید دنبال تطبيقش باشیم که در این علائم پنج موردش حتمی و بقیه اش غیر حتمی است. و هنوز هم نمی توانیم حتمی ها را ادعا کنیم پیش آمده است. هرج و مرج در دولت بنی عباس از علائم ظهور است که هفتصد سال پیش این اتفاق افتاده است. خروج پرچم های سیاه، درگیری در یمن و شام در روایات است منتها معنایش این نیست که هرگاه اینها اتفاق بیفتد همان سال ظهور هم اتفاق می افتد.
پنجمین آسیب مهدویت، نگاه یکسویه است؛ یعنی این که امام زمان علیه السلام زمانی که ظهور کرد، دریای خون راه می اندازد، نه این طور نیست؛ بلکه امام زمان علیه السلام امام مهر هم است، فقط امام زمان علیه السلام را با قهر معرفی نکنید. «أَشِدَّاءُ عَلَی
ص: 139
الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»؛(1) شمشیرش برای کافر است، جوی خونش از علمای وهابی است. مسیحی ها هم به ایشان ایمان می آورند؛ چون حضرت عیسی علیه السلام را پشت سر ایشان می بینند. این تعبیر غلطی است که: هرکجا اسم امام زمان علیه السلام آمد گفتیم: گردن مان آماده است؛ بلکه دستمان برای یاری آماده است . امام زمان والد مهربان است، پدر است، رحمت او وسیع است و مثل برادر مهربان است.
ص: 140
قال الله تبارک و تعالی:
«وَ أَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ آتُوا الزَّكَاةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ * لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ ۚ وَ مَأْوَا هُمُ النَّارُ ۖ وَ لَبِئْسَ الْمَصِيرُ»(1)
و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول رحمت (او) شوید. گمان مبر کافران می توانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرار کنند! جایگاه آنان آتش است، و چه بد جایگاهی است !
بحث ما در آیهء 56 و 57 از سورهء مبارکهء نور بود. جلسه گذشته اشاره کردیم در این دو آیه به دو ویژگی مهم خدا اشاره شده است: یکی رحمت و دیگری قدرت. در آیهء اول می فرماید: «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» و در آیهء بعد می فرماید: کفار نمی توانند خدا را به عجز درآورند؛ چون خداوند قادر است و بر همه چیز قدرتش تفوق دارد.
امروز راجع به قدرت خدا مطالبی را تقدیم می کنیم.
باور، هر یک از صفات خدا در زندگی ما، اثری تربیتی و بازدارنده دارد. نقش
ص: 141
اسامی و صفات خدا در زندگی ما زیاد است؛ به بخشی از این آثار، در دعای سمات اشاره شده است. صفت قدرت، صفتی است که خیلی جاها کنار رحمت آمده
در اول دعای کمیل قبل از هر مطلبی روی این دو صفت دست گذاشته شده است: اول رحمت، دوم قدرت، می فرماید:
«اَللّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ، وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِي قَهَرْتَ بِهَا كُلَّ شَيْءٍ»؛(1)
خدایا! من از تو درخواست می کنم، به رحمتت که همه چیز را فرا گرفته و از تو درخواست می کنم به تواناییت که به آن بر همه چیز چیره شده ای.
در ارتباط با اوصاف خدا یک بحثی در علم کلام مطرح است، نکتهء اول: این است که در بحث کلام (علم اعتقادات) بحث می کنند که ما می توانیم اوصاف خدا را بفهمیم یا نه؟
همان طور که از ذات خدا سر در نمی آوریم و به ما هم گفته اند در چیستی خدا بحث نکنید. آیا اوصاف خدا هم همین است؟ ما نمی دانیم قادر، حی یا سایر اوصاف خدا یعنی چه . سه دیدگاه این جا وجود دارد:
دیدگاه اول: دیدگاه تعطیل است؛ یعنی ما سر در نمی آوریم . بگوییم ما نمی دانیم قادر یعنی چه، فقط آن را به توانمند معنا می کنیم. اما از کنه قدرت خدا خبر نداریم. ما می گوییم: خداحی است اما نمی دانیم حیات خدا به چه معناست.
دیدگاه دوم: دیدگاه تشبیه است؛ می گویند: مگر ما قادر نیستیم و نمی توانیم
ص: 142
کارهایی انجام بدهیم؛ پس خدا هم به همین معنا قادر است. تشبیه؛ یعنی دقیقا صفات خدا را به مخلوق تشبیه می کنند. این دو دیدگاه غلط است. تشبیه که مسلم غلط است ما نمی توانیم صفات خدا را به صفات مخلوق تشبیه کنیم و تعطیل هم معنایش این است که ما سر در نمی آوریم.
دیدگاه سوم: دیدگاه تنزيل است، علمای علم کلام می گویند: این دیدگاه صحیح است؛ یعنی وقتی ما می گوییم خداحی است همان طور که خودمان هم حیات داریم، خداحی است؛ منتها آن صفاتی که مخلوق دارد را از او جدا می کنیم. ما با تنفس حی هستیم اما خدا این طور حی نیست؛ ما با تغذیه حی هستیم اما حی خدا با تغذیه نیست؛ یعنی آن چیزهایی که باعث آن صفت در ما است را از خدا جدا می کنیم؛ پس خدا حی است و ما معنی حیات را می دانیم اما نه حی با تنفس و تغذیه.
خدا عالم است ما معنی علم را می دانیم اما علم ما اکتسابی است و فراموش شدنی است اما علم خدا نه اکتسابی است نه فراموش شدنی.
ما قادر هستیم ولی قدرتمان محدود است. یک جوان با پیر قدرتش فرق می کند- اما خدای تبارک و تعالی قدرتش دائم و مطلق است؛ به این تنزيل می گویند که مردم متوجه می شوند که وقتی بگوییم خدا قادر است یعنی همین قدرت و توانمندی. وقتی می گوییم علم ما اکتسابی و محدود است اما علم خدا این پیرایه ها را ندارد.
آن چه که ما دربارهء اوصاف خدا نقل می کنیم سه نوع است: گاهی بعضی از مطالب که مطرح می شود ضد عقل است؛ کار ضد عقل را احدی نمی تواند انجام بدهد. گاهی مطابق عقل است و گاهی فوق عقل است.
ص: 143
بعضی ها سؤال می کند خدا می تواند شریک بیافریند؟ این سؤال غلط است ، مثل این که بگویید این دبیر ریاضی می تواند دو، ضرب در دو را پنج کند؟ این خلاف عقل و استدلال است.
خدا می تواند جهان را در یک تخم مرغ جا دهد؟ این سؤال غلط است؛ چون جهان با این بزرگی در تخم مرغ به این کوچکی جا نمی شود.
آن چه که ضد عقل است قدرت به آن تعقل نمی گیرد نه این که خدا قادر نیست. آن چه که مطابق عقل است، مثل خلقت میلیون ها نوع موجود، خلقت ماه های مختلف، جهان هستی در شش روز، کرات و ...
نوع سوم هم فوق عقل است؛ مواردی است که ممکن است به عقل ما سرد شدن آتش بر ابراهیم درست نباشد. به حسب ظاهر، ذات آتش سوزاننده است و نبریدن چاقو، گلوی اسماعیل را با آن چه که مربوط به عالم غیب و فرشتگان است؛ پس قدرت خدا به ضد عقل تعلق نمی گیرد و آن چه که هست مطابق عقل و خرد است یا فوق عقل است.
اولین اثر اعتقاد به قدرت خدا، ترک غرور و تفاخر است. اگر انسان معتقد شد که خدا قادر است دیگر نمی گوید من. اعتقاد به قدرت خدا ضعف انسان را می رساند و غرور انسان را درهم می شکند؛ منیت را در زندگی انسان از بین می برد.
مورد اول: قرآن در سورهء مبارکهء کهف آیه 32 تا 46 می فرماید: پیامبر! برای مردم مثلی بزن که خدای تبارک و تعالی به این دو نفر باغ داد که در این سورهء مبارکهء ویژگی های این باغ هم ذکر شده که امکانات فراوانی در این باغ قرار داده بود. یکی از این ها مغرور شد، به آن یکی گفت: مال من از تو بیشتر است، نیروها و کارمندهایی که دارم از تو بیشتر است. به آن یکی گفت: من قیامت را باور ندارم. این که می گویند: قیامتی است دروغ است، فکر نمی کنم باغ من هیچ وقت نابود بشود و از بین برود. گفت: اگر قیامتی هم به کار باشد آن جا هم به نفع ما پولدارها و ثروتمندان است.
قرآن کریم خطاب به رسول خدا دان می فرماید: این شخصی که دچار غرور شد، باغش از بین رفت و نابود شد و صاعقه آمد و اثری از آن باقی نماند.(1)
ص: 145
ص: 146
خدا این را به عنوان یک مثل مطرح می کند.
مورد دوم: داستان دیگر در سورهء مبارکه قلم آیه 17 است که مکرر شنیده اید. می فرماید: پیرمردی بود باغی داشت هر وقت موقع چیدن محصول می شد فقرا را باخبر می کرد و بخشی از محصولات این باغ را به فقرا میداد. بعد از مرگ این پیرمرد اولاد و فرزندانش گفتند: ما خودمان نیاز داریم برای چه به فقرا بدهیم اصلاً کاری می کنیم که آن ها متوجه نشوند. قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّا بَلَوْنَا هُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ» ما آنها را آزمودیم، همان گونه که «صاحبان باغ» را آزمایش کردیم ، هنگامی که سوگند یاد کردند که میوه های باغ را صبحگاهان (دور از چشم مستمندان) بچینند.
صاحبان این باغ قسم خوردند و گفتند: ما محصولات باغ را برای خودمان استفاده می کنیم و استثناء هم نکردند و گفتند: یک وقتی برویم که همه خواب باشند و کسی متوجه نشوند. سحرگاه به باغ رفتند و دیدند تمام باغ از بین رفته و از باغ چیزی باقی نمانده است.(1)
ص: 147
چرا خدا این دو قصه را مطرح می کند؟ چون اینها قدرت خدا را انکار می کردند و به قدرت خودشان متکی بودند و غرور و تفاخر در زندگی شان بود؛ به همین جهت یکی از آثار اعتقاد به قدرت خدا این است که غرور و تفاخر در زندگی انسان از بین می رود.
مرحوم شهید دستغیب رحمه الله کتابی به نام استعاذه دارد که کتاب بسیار خوبی است. در آن جا نقل می کند که شخصی در شیراز مدرس قوی ای بود و مطول درس می داد و کسی روی دست او نبود. منتها آدم مغروری بود و میگفت: فکر نمی کنم در این حوزه یا شیراز کسی به اندازه من بتواند قدرت مطول گویی داشته باشد.
این آدم یک شب خوابید، صبح برخواست حتی نوشتن هم بلد نبود و الفبا هم یادش رفته بود. نتیجهء غرور و اتکای به خود این است.
مرحوم آیت الله علامه محمدتقی جعفری رحمه الله می فرمود: در جمع دانشگاهیان
ص: 148
بعد از انقلاب دعوت شدم که تمام اساتید دانشگاه هم حضور داشتند و بنا بود بحثی تفسیری را برای آن ها بیان کنم.
پیرمردی در آن جلسه نشسته بود که پدر یکی از اساتید بود. قبل از جلسه نزد من آمد، گفت: چند روزی می خواهم شما را برای روضه خوانی به منزل دعوت کنم! علامه می گوید: من یک نگاهی کردم و گفتم: من روضه خوان نیستم؛ بلکه استاد دانشگاه هستم و سخنرانی ام برای اساتید دانشگاه است.
وقتی روی منبر رفتم هر کاری کردم که سوره قدر را بخوانم یادم نیامد. بعد از منبر نزد آن شخص رفتم و از او عذرخواهی کردم و گفتم: ده روز به منزل شما می آیم و روضه می خوانم.
مرحوم آیت الله شیخ محمد صالح لواسانی رحمه الله که هم مباحثه امام رحمه الله هم بود در حالاتشان نقل می کنند که: کار به جایی رسیده بود که حتی اسم خودش را یادش رفته بود و می فرماید: رفتم نامه هایی که برایم می آمد را پیدا کردم و نگاه کردم و اسم خودم را دیدم.
اعتقاد به قدرت الهی یک اثرش در زندگی ما این است که موجب می شود تفاخر و غرور ما را نگیرد. قرآن کریم می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»؛(1)
ای انسان ! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟
انسان ! مواظب باش و به خدای خودت مغرور نشو . امیرالمؤمنین علیه السلام ذیل این آیه در نهج البلاغه در خطبهء 223 می فرماید: ای انسان ! چه چیزی تو را به خودش
ص: 149
مغرور کرد؟(1) مگر تو یک نطفه ای بیشتر بودی. چرا خدا باید این طور شکوه کند: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»؛ باور به قدرت خدا غرورشکن است.
دومین اثر اعتقاد به خدا این است که خود اتکایی را از بین می برد و آرامش انسان را بیشتر می کند. انسان خیالش راحت می شود که من به یک جایی وابسته هستم و آن من را حفظ می کند.
مرحوم آقای علی یزدی حائری رحمه الله کتابی به نام الزام الناصب نوشته است که در آن جا قصه ای را نقل می کند و می فرماید: وقتی وجود مقدس امام زمان علیه السلام به دنیا آمد-همان طور که می دانید افراد زیادی دنبال این بودند که امام زمان علیه السلام به دنیا نیاید - مأموران به خانه امام حسن عسکری علیه السلام آمدند، مادر، بچه در دستش بود و متحیر شد. چاهی در آن جا بود، خطاب شد که بچه را میان چاه بیانداز. مادر بچه را میان چاه قرار داد و رفت.
وقتی که مأموران حکومتی رفتند آب بالا آمد و وجود مقدس امام زمان علیه السلام را از میان آب، سالم برداشتند.(2)
وقتی مادر حضرت موسی علیه السلام آمد و به نجار صندوقچه را سفارش داد. نجار چهار مرتبه رفت که به فرعون خبر بدهد اما زبانش می گرفت و نمی توانست.
اگر کسی تکیه اش به خدا باشد اثر دومش این است که توکل ما را قوی می کند.
ص: 150
سومین اثر اعتقاد به خدا، اعطاء قدرت از طرف خداوند است. در حدیث قدسی آمده است: بندهء من اطاعت من را کن، من به تو قدرتی می دهم همان طور که من می گویم کن فیکون ، تو هم بگویی.(1) من گوش و چشم تو می شوم.
خداوند قدرت بی نهایت دارد و یک بخشی از آن را به کسی که متکی به قدرت خدا است واگذار می کند. مگر به سلمان قدرت ویژه نداد؟ سلمان به عزرائیل امر و نهی می کرد و کنار محتضر می نشست و می گفت: عزرائیل این دوست ماست با این آسان رفتار کن. مگر سلمان با فرشته ها صحبت نمی کرد؟
رشید هجری علم بلایا و منایا می دانست، یعنی از آینده و حوادث خبر داشت.(2)
ص: 151
مرحوم آیت الله بهجت رحمه الله فرموده بودند: کسی در نجف بود که به کارهای مرحوم آیت الله سید علی قاضی طباطبایی رحمه الله شک داشت: کراماتی که برای ایشان نقل می کنند درست است یا غلط؟
می گوید: یک وقتی داشتند با آقای قاضی قدم می زدند، ماری پیدا شد. آقای قاضی به این مار گفت: به اذن خدا بمیر. یک لحظه مار غلطید و خشک شد.
ایشان می گوید: با آقای قاضی جایی رفتیم و برگشتیم اما من هنوز شک داشتم، گفتم: ببینم مار هنوز زنده است؟ دیدم خشک شده است.
آقای قاضی به من گفت: شک نکن.
دو تا خبر داد هم از نیت من خبر داد و هم جلوی چشم من به اذن خدا مار کشته شد.
طلبه ای می گفت: من از تبلیغ آمدم، گفتم: اول حرم حضرت معصومه علیها السلام برای زیارت بروم. وارد حرم شدم ، دیدم یکی از دوستان طلبه خیلی ناراحت است و گفت: من امسال نتوانستم تبلیغ بروم، وضعیتم مناسب نیست و گرفتار هستم.
با خود گفتم: شاید خدا این را در مسیر زندگی من قرار داده است. کل پول را به
ص: 152
این طلبه دادم.
سر راهم گفتم: دیدن آیت الله العظمی بهاء الدينی رحمه الله بروم. وقتی به منزل ایشان رفتم، پاکت پولی به من دادند و وقتی به خانه رسیدم، دیدم دقیقاً همان مبلغی که به آن طلبه دادم ایشان به من داده است.
آیت الله سید احمد خوانساری رحمه الله را وقتی می خواستند عمل جراحی کنند، بدون این که بیهوش شود جراحی صورت گرفت. گفت: من سورهء انعام را می خوانم تا درد را متوجه نشوم و همین کار را هم کرد.
باور به قدرت خدا سه اثر مهم در زندگی دارد: 1- تفاخر شکنی، 2- توکل و اعتقاد قوی، 3- قدرتی خدا به انسان می دهد که چشم و گوشش، چشم و گوش الهی می شود. این قدرت در اثر بندگی و اطاعت و باور به قدرت الهی به دست می آید.
ص: 153
ص: 154
قال الله تبارک و تعالی:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِيَسْتَأْذِنْكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَالَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ۚ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَا بَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ۚ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ ۚ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَ لَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ ۚ طَوَّافُونَ عَلَيْكُمْ بَعْضُكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ ۗ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ»(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! بردگان شما، و هم چنین کودکانتان که به حد بلوغ نرسیده اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامی که لباس های (معمولی) خود را بیرون می آورید، و بعد از نماز عشا؛ این سه وقت خصوصی برای شماست؛ اما بعد از این سه وقت، گناهی بر شما و برآنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید (و با صفا و صمیمیت به یکدیگر خدمت نمایید). این گونه خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خداوند دانا و حکیم است!
ص: 155
بحث ما در آیات سورهء مبارکهء نور است. امروز آیهء 58 و 59 از این سوره را به جمال معنا می کنیم. یکی از محورهای مهم سورهء نور، بحث عفت عمومی، پیشگیری از گناه و موضوع حفظ عفاف در جامعه است.
اگر دقت کرده باشید از اول سوره که سال گذشته هم بحث می کردیم تذکر داده بود: به مؤمنین بگویید به نامحرم نگاه نکنند و چشمشان را از نامحرم ببندند و به هم دیگر تهمت نزنند و آبروی هم را نریزند، شایعه پراکنی نکنند، در بحث ازدواج تسريع داشته باشند و موارد دیگری که در سورهء نور مطرح است اما روح حاکم بر سورهء نور موضوع عفاف و حجاب و کنترل غرایز جنسی و پرهیز از ولنگاری و شهوترانی در جامعه است.
نکتهء خیلی مهم این است که ما باید قوانین اسلام را با هم ببینیم؛ یعنی کسی نگوید چرا در اسلام برای زنا حد گذاشته اند؟ قبلش را هم ببیند اسلام چقدر راه کار داده برای این که زنا اتفاق نیفتد و این روابط نادرست پیش نیاید. اگر کسی از اول این حد را نگاه کند به نظرش خشن می آید اما اگر دقت کند که اسلام چقدر اهرم های بازدارنده برای این کار دارد دیگر خشونت به ذهنش خطور نمی کند.
ما در رسانه و منبرهایمان برای جوان ها از اخلاق جنسی کم تر صحبت می کنیم که یکی از گرفتاری های بشر است؛ خیلی از گرفتاری ها در جامعه ناشی از عدم مدیریت صحیح این قصه است، از روابط نادرست و ارتباط محرم و نامحرم است که نکتهء خیلی مهمی است.
لذا با این مقدمه ای که عرض کردم این دو آیه ای که خیلی به اختصار از آن عبور می کنم شاید در منبر عمومی نشود این را باز کرد؛ بلکه باید در جمع های خصوصی تری انسان این را تشریح کند اما به اجمال عرض می کنم: خدایی که در
ص: 156
قرآن برای حکومت جهانی برنامه دارد، خدایی که تاکتیک های نظامی را مطرح می کند و علم مدیریت جامعه را بیان می کند، راجع به عصمت و توحید انبیا و بزرگ ترین مسائل صحبت می کند اما گاهی در ریزترین چیزها هم وارد می شود؛ این یعنی این که آدم باید درس بگیرد از چیزی غافل نباشد.
همان خدایی که بلندترین مفاهیم را در این آیات قرآن مطرح کرده است یک جایی این قدر ریز وارد شده که آدم تصور می کند این کتاب برای همین موضوع نازل شده و این جامعیت قرآن را می رساند:
«وَ لَا رَطۡبٖ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَٰبٖ مُّبِينٖ»؛(1)
و نه هیچ تر و خشکی، جز آن که در کتابی مبین مسطور است.
چنین جمله ای این را می رساند مسائل بزرگ نباید ما را از مسائل کوچک غافل کند و کلیات نباید ما را از جزئیات غافل کند لذا آیه 58 و 59 کاملاً یک موضوع فردی و جزئی و مربوط به خانواده است.
و آن این است که زن و مردی که ازدواج می کنند، فرزنددار می شوند و بچه هایشان بزرگ می شوند یا ممیز هستند باید مواظب رفتارشان در خانه باشند و فرزندان هم باید مواظب باشند.
یک مادر یا پدر نمی تواند جلوی پسر و دختر ولنگاری داشته باشد. زن و شوهر در خانه ارتباطاتی با هم دارند، باید حواسشان جمع باشد که مبادا بلوغ زودرس برای بچه ها ایجاد کنند.
این آیه را مشاهده کنید:
ص: 157
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ»؛
پدر و مادر اتاق خواب دارند یا بعضی از مواقع مانند ظهر که پدر یا مادر استراحت می کنند یا شب، بچه ها سرزده وارد نشوند بلکه اجازه بگیرند و در اتاق را بزنند. بچه های شما دو قسم هستند بعضی ها به بلوغ رسیده اند و بعضی ها نابالغ هستند. اول برای نابالغ ها می گوید. منظور از «ملکت ایمانکم» برده ها هستند. می فرماید: اگر بچه ها یا کنیزان و برده ها بخواهند وارد اتاق شما بشوند باید اجازه بگیرند که در سه مرحله از شبانه روز احتیاج به اجازه گرفتن است:
«مِنْكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُمْ مِنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَكُمْ»؛
یکی قبل از نماز فجر و یکی هم موقع ظهر، یکی هم بعد از نماز عشاء ، بعد خود خدا در این آیه توضیح می دهد این سه مرحله که ممکن است پوشش کمتری باشد را اجازه بگیرید. اما:
«لَيْسَ عَلَيْکُمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُناحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلي بَعْضٍ کَذلِکَ»؛
غیر از این سه مورد دیگر نیاز نیست، بعد می فرماید:
« يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَ اللَّهُ عَلَيْهِ حَكِيمٌ»
آیهء بعد برای افراد بالغ است.
شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عرض کرد: یا رسول الله ! منزل مادرم است، وقتی می خواهم به دیدن او بروم بدون اجازه وارد می شوم . حضرت فرمود: اگر مادرت مشغول شست وشوی خودش باشد مایل هستی وارد بشوی؟
«وَ إِذا بَلَغَ الْأَطْفالُ مِنْكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَأْذِنُوا كَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِينَ مِنْ
ص: 158
قَبْلِهِمْ»
اگر بچه ها به سن بلوغ رسیدند اینجا باید همواره با اذن وارد شوند.
«كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ ۗ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ»؛
این جمله ای که در آیهء قبل بود این جا هم تکرار شده است.
منظور این دو آیه این است که پدر و مادر نباید ولنگاری داشته باشند و مراقب رفتار فرزندان در خانه باشند.
یکی از نکات مهمی که خانواده ها باید نسبت به فرزندان توجه داشته باشند، تربیت فرزندان است حالا چه تربیت دینی و اخلاقی و چه اجتماعی و چه تربیت جنسی که اشاره شد. آیات متعددی از قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد. من چند مورد را برایتان بیان می کنم:
قرآن می فرماید: وقتی بهشتیان وارد بهشت می شوند، دور هم می نشینند و صحبت می کنند، از هم می پرسند: شما که به بهشت آمدی در دنیا چه کار می کردی؟
بعضی ها می گویند: نماز اول وقت خواندیم یا به فقرا کمک کردیم. اما بعضی ها می گویند:
«وَ إِنَّا كُنَّا قَبْلُ فِي أَهْلِنا مُشْفِقِينَ»؛(1)
ما در میان خانواده خود ترسان بودیم.
اشفاق، محبت با ترس است؛ می گویند: ما نگران خانواده هایمان بودیم.
ما در قرآن چه قدر كلمهء «یا بنی» داریم. چرا قرآن این قدر کلمهء یا بنی را بیان می کند؟ یعنی پدر باید نگران اولاد و فرزند باشد.
ص: 159
حضرت آیت الله شبیری کتابی به نام جرعه ای از دریا دارند که بسیار کتاب خوبی است و تا به حال سه جلد از آن چاپ شده است که مصاحبه ها و حرف های ایشان است.
ایشان در جلد دوم این کتاب نقل می کند که: پسر مرحوم حاج شیخ عباس قمی رحمه الله صاحب کتاب مفاتیح الجنان، آقا میرزاعلی محدث قمی می گوید: من درتهران منبری به مدت ده روز قول داده بودم، پدرم به خوابم آمد و گفت: منبرهایی که حق الناس به عهده شان است را قبول نکن.
من بلافاصله با صاحب آن مجلس تماس گرفتم و گفتم معذور هستم و نمی توانم بیایم. هر چه قدر هم علت را پرسید به او نگفتم.
خودش به گریه افتاد و گفت: خودم می دانم مدتی است که گرفتار ربا و نزول شده ام. باشد نمی خواهد بیایی ولی توبه می کنم و کنار می گذارم سال دیگر بیا.
پسر حاج شیخ عباس می گوید: در همان عالم رؤيا پدرم گفت: بعد از این یک پیرزنی دنبالت می آید و به او قول بده؛ چون آن جلسه، یک جلسه الهی است که اتفاقا آن پیرزن هم آمد و من ده جلسه به خانه اش برای سخنرانی رفتم.
پس ملاحظه کنید ایشان در همان عالم برزخ هم روی پسرش حساس است و مدیریت دارد.
قرآن کریم می فرماید: حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی می خواست از دنیا برود بچه هایش را جمع کرد:
«وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ أللهَ اصْطَفى لَكُمُ الدِّينَ فَلا
ص: 160
تَمُوتُنَّ إِلّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ»(1)
و ابراهیم و يعقوب (در واپسین لحظات عمر،) فرزندان خود را به این آیین، وصیت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) «فرزندان من! خداوند این آیین پاك را برای شما برگزیده است؛ و شما، جز به آيين اسلام [تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید!»
این ها آیات قرآن است.
قرآن می فرماید: بندگان برگزیدهء خدا دعایی دارند، می گویند:
«رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا»(2)
پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان.
کاری کن مردم ما را که می بینند از طریق پسر و خانواده مان به ما درود بگویند. این اهمیت توجه به فرزند در همهء ابعاد است.
مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی رحمه الله پدرش اولاد دار نمی شد؛ یعنی سید محمد باقر گلپایگانی که بسیار مرد متدینی بود. به امام رضا علیه السلام متوسل شد، خداوند این آقازاده را به ایشان داد و اسمش را هم محمدرضا گذاشت.
وقتی به دنیا آمد تا به ایشان گفتند: بچه به دنیا آمده، دست هایش را بالا برد و سه دعا برای او کرد و این را هم نوشت. الآن در منزل آیت الله گلپایگانی صحیفهء
ص: 161
سجادیه است و این سه دعا هنوز به صورت دست نوشته است. نوشت:
«اللَّهُمَّ طُولَ عُمُرِهِ»؛
خدایا! عمر این بچه را طولانی کن.
همان طور که می دانید ایشان بالای نود سال عمر کرد و خیلی از شما دیده بودید که نماز بر بدن امام خمینی رحمه الله به وصیت خود امام، را خواند و بعد از حضرت امام تقریباً چهار سال در قید حیات بودند.
«وَ وَسَّعَ رِزْقِهِ»؛
رزقش را گسترده کن.
وقتی که مرحوم آیت الله بروجردی از دنیا رفت، یکی از پایه های شهریهء حوزه ایشان بود با این که وضعی هم نداشت اما گفت: من شهریه را می دهم خدا بزرگ است و تا سال ها تأمین کرد.
وقتی در آن سال ها رژیم سفاک پهلوی به فیضیه ریخت و روز شهادت امام صادق علیه السلام طلاب را مجروح و مضروب کرد و جنایاتی را در آن جا کردند که بعضی از عزیزان گفتند: تا پاسی از نیمه شب جرأت نمی کردیم بدن های مجروح را به بیمارستان ببریم، ایشان به فکر افتاد که بیمارستان بسازد و ساخت.
«وَ اجْعَلْهُ مِنِ الْعُلَمَاءِ الْعامِلِينَ بِفَضْلِکَ وَ رَحْمَتِکَ یا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»؛
خدایا! به فضلت و رحمتت ای مهربان ترین مهربان ها! ایشان را از علمای عامل قرار بده.
مرحوم شیخ بهائی رحمه الله می گوید: پدرم که از دنیا رفت تا وصیت نامه اش را باز کردیم دیدم نوشته : پسرم! سه آیهء قرآن همیشه در ذهنت باشد:
ص: 162
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»؛(1)
تقوا انسان را نزد خدا بالا می برد.
2.«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا ۚ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»؛(2)
پسرم بدان کسی در قیامت بهشت و آرامش دارد که در این دنیا تکبر نداشته باشد.
3. «أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُمْ»؛(3)
روز قیامت به شما می گویند آیا به شما عمر ندادیم چرا از عمرتان استفاده نکردید؟
حضرت امام رحمه الله نامه ای برای آقا سید احمد نوشته است که می گوید: پسرم هر شب سورهء حشر را بخوان؛ در این چند آيهء آخر سورهء حشر تفکر کن. بعد امام می گوید: روی این خیلی فکر کن که قرآن می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ ۖ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»؛(4)
ای کسانی که ایمان آورده اید از (مخالفت) خدا بپرهیزید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده؛ و از خدا بپرهیزید.
چون خدا در این آیه دو بار از کلمهء (اتقوا الله ) استفاده می کند بعد خود امام برای پسرش این آیه را تفسیر می کند.
ص: 163
بعضی از علمای ما برای فرزندانشان کتاب نوشتند.
عزیزان ! مراقب باشیم که اگر بچه های ما گرفتار مصیبت های جنسی می شوند یک بخشی اش به کوتاهی پدر و مادر بر می گردد. من امروز روايات را نگاه می کردم تعداد زیادی روایت دیدم که جمع آوری هم شده است. پدر و مادرهایی که خدا لعنتشان کرده و به آن ها غضب کرده و از رحمتش آنها را دور کرده است. هشت مورد از این روایت ها را برای شما به اختصار بیان می کنم.
عواملی موجب دوری والدین از رحمت خدا می شود:
اولین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، بها دادن والدین به دنیای بچه ها است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دید چند تا بچه در کوچه بازی می کنند، فرمود:
«وَيْلٌ لِأَوْلَادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُو نَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِي ءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاء»؛(1)
وای از والدین بچه های دورهء آخر زمان، عرض کردند: مگر پدر و مادرشان چه مشکلی دارند؟ فرمود: پدر و مادرهایی که به دنیای بچه ها اهمیت می دهند ولی واجبات را به بچه ها یاد نمی دهند و من از این ها بری هستم.
ص: 164
دومین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، بهاء ندادن به ازدواج فرزندان است. پدر و مادری که بچه شان به سن ازدواج رسیده و به فکر ازدواجش نیستند از رحمت خدا دورند. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«مَنْ بَلَغَ وُلْدِهِ النِّكَاحِ وَ عِنْدَهُ مَا يُنْكِحُهُ فَلَمْ يُنْكِحُهُ ثُمَّ أَحْدَثَ حَدَثاً فَالْإِثْمُ عَلَيْهِِ»؛(1)
کسی که بچه اش به سن ازدواج رسیده و توانایی برای کمک به ازدواج او دارد اما این کار را نکند اگر این بچه خطایی مرتکب شود لغزش او را برای پدر و مادر هم می نویسند.
جوانی را نزد حضرت على علیه السلام آوردند که مبتلا به گناه زشت جنسی بود. آقا چند مرتبه روی دست او زد که این کار را انجام نده؛ چون گناهش حد نداشت. بعد حضرت بلافاصله فرمود: ازدواج کرده ای؟ گفت: نه مجرد هستم. امام على علیه السلام فرمود: از بیت المال به او کمک کنید تا ازدواج کند.
حالا امروز دولت شاید این زمینه را نداشته باشد، خیلی تلاش کنند یک وام ازدواج با دوندگی فراوان بدهند اما بینی و بین الله نسبت به ازدواج جوان ها اهمیت بدهیم! در این کشور دوازده میلیون جوان مجرد داریم.
سومین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، تبعیض قائل شدن بین فرزندان است.
ص: 165
نعمان بن بشیر می گوید: پدرم به من هدیه ای داد. خدمت پیامبرخدا صلی الله علیه و آله و سلم آمدم، گفتم: یا رسول الله ! پدرم به من چنین هدیه ای داده است. حضرت بلافاصله از پدرش سؤال کردند به بقیهء بچه ها هم داده ای؟ گفت: نه فقط برای ایشان خریده ام . فرمود:
«فاتَّقُوا اللّهَ و اعدِلوا بَينَ أولادِكُم»؛(1)
از خدا بترسید و بین فرزندان خود به عدالت رفتار کنید.
چهارمین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، محروم کردن فرزندان از ارث است. پدر و مادری که بچه اش را از ارث محروم کند و بگوید: من به او ارث نمی دهم.
پنجمین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، بدقولی کردن با فرزندان است. روایت دارد: پدر و مادری که با فرزند بدقولی کند. یکی از افرادی که مبغوض واقع می شوند کسانی هستند که به قولشان عمل نمی کنند.
ششمین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، نفرین کردن فرزندان است. در خصال مرحوم صدوق روایتی آمده که نقل شده بیست ویژگی، فقر می آورد. یکی اش این است که آنهایی که فرزندشان را لعنت می کنند.
ص: 166
بعضی ها می گویند: آخر این بچه اذیت می کند. هر کاری هم می کند حق ندارید بچه هایتان را نفرین بکنید.
هفتمین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، مسئولیت گریزی است. پول و ثروت دارد نمی دهد که این بچه مجبور می شود به دیگران رو بیاندازد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ»؛(1)
کسی که عیال خودش را به دیگران واگذار کند ملعون است.
هشتمین مصداق دور شدن والدین از رحمت خدا، نگه داشتن فرزندان در فقر است. کسی که خانواده اش را در فقر نگه دارد.
به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم گفتند: فلانی از دنیا رفته است و اولاد داشته اما تمام اموالش را در راه خدا انفاق کرده است.
فرمود: اگر به من زودتر گفته بودید نمی گذاشتم در قبرستان مسلمان ها او را فن کنند.(2)
چطور می شود یک کسی خودش فرزند و خانواده دارد اما آنها را نادیده بگیرد. این ها نقشی بود که پدر و مادرها دربارهء اولاد دارند.
ص: 167
پیام این آیه آن است که در خانه ولنگاری نداشته باشیم و در روابط مان خیلی دقت کنیم؛ نسبت به مهمانی ها و رفت و آمدها و عروسی ها رعایت کنیم؛ اشعاری که در این مجالس خوانده می شود، موسیقی های مبتذلی که گذاشته می شود روی بچه ها اثر منفی می گذارد. باید توجه شود در هر کاری بی حیایی بد است و شرم و حیا در هر کاری خوب است.
بعضی ها متأسفانه در این برنامه ها از نوجوان و جوان ها غافل می شوند؛ خانم ها دور هم نشسته اند شروع می کنند با هم صحبت کردن، فکر نمی کنند که در این جلسه بچه است حتی در منابرهم انسان نباید خیلی شفاف و فاش صحبت کند باید ملاحظه اقشار مختلف را کرد.
چرا قرآن این قدر در لفافه صحبت می کند؟ برای این که ایجاد بلوغ و شهوت زودرس خطرناک است. کسانی که در فضاهای مجازی عضو هستید حواسشان باشد، برای هم پیام می فرستند و جوک های زننده را برای هم ارسال می کنند تأثیر منفی می گذارد. شما متأهل و خانه دار هستید اما ببینید این مطالب با ذهن این بچه چه می کند؟
قرآن کریم یکی از راه های کنترل جامعه از شهوترانی را پرهیز از خیلی از امور می داند: حجاب، نگاه نکردن به نامحرم، اختلاط نداشتن زن و مرد و ... همه، زمینهء آن گناهان را از بین می برد.
ص: 168
«وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللَّاتِي لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ انَّ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ ۖ وَ أَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ ۗ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(1)
زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس های (رویین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط این که در برابر مردم خودآرایی نکنند؛ و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست.
بحث ما در آیات سوره مبارکه نور بود. سوره ای که سوره عفاف و حجاب است . سوره ای که بیشتر مباحثش مربوط به پیشگیری از گناه و حفظ حریم در جامعه است. امروز آیهء 60 را خدمت شما معنا می کنیم.
جلسه گذشته اشاره کردیم در سورهء نور به بچه ها و فرزندان نابالغ توصیه شده در ارتباط شان با پدر و مادر حریم و حیا را حفظ کنند. خانواده ها مواظب حرمت ها باشند حیا و شرم در خانه رعایت شود. قبلاً هم آیاتی که مربوط به نگاه کردن و
ص: 169
حجاب و رعایت حریم ها بود خدمت شما معنا شد.
در این آیهء 90 که امروز معنا می کنیم خداوند یک استثنایی را از حجاب و رعایت این فریضهء الهی معنا کرده، می فرماید: ما یک مورد را استثنا کردیم و آن زنان مسنی هستند که طبیعتاً دیگر زمینهء ازدواج ندارند و کسی نگاه ريبه و شهوت آمیز به آن ها نمی کند، اشکال ندارد لباس رو بدنشان نباشد و بخش هایی از جاهایی که بر دیگران حجابش لازم است بر این ها لازم نیست.
مفسرین گفته اند: منظور از این لباس روسری و چادر است.
خانم مسنی که محترمه است، چارقدی سرکرده و یک قدری موهایش بیرون است و صورت و گردنش پیداست و کسی نگاه شهوت آمیز به او نمی کند زن محترمه ای است که مورد احترام مردم است این ها اشکال ندارد، می تواند این بخش از حجاب در زندگی اش کم رنگ باشد.
این یک جواز است نه توصیه نمی گوید: این کار را بکنند می خواهد خیالشان راحت باشد. اتفاقاً دومین نکته ای که در آیه می فرماید: این است که همین ها هم نباید زینت های خودشان را آشکار کنند؛ این جواز به معنای عریان بودن و ولنگاری نیست. باز سومین مطلبی که می فرماید، می گوید: همین ها هم اگر حجاب را رعایت کنند بهتر است ، همین ها هم اگر عفت بورزند و مقید باشند بهتر است و خدا شنواست
این ها هم اگر رعایت کنند خیلی عالی است ولی اگر یک وقتی سختشان بود، مثلاً: فرض کنید پایش درد می کند و حجابش کم رعایت شد اشکال ندارد.
«وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاءِ اللَّاتِي لَا يَرْجُونَ نِكَاحًا فَلَيْسَ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَنْ يَضَعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِينَةٍ ۖ وَأَنْ يَسْتَعْفِفْنَ خَيْرٌ لَهُنَّ ۗ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.»(1)
ص: 170
و زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباس های (رویین) خود را بر زمین بگذارند، به شرط اینکه در برابر مردم خودآرایی نکنند؛ و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است؛ و خداوند شنوا و داناست.
من از این آیه سه نکته استفاده می کنم:
اولین پیام آیه رعایت کردن حجاب است. امروز کلمهء حجاب به معنای چادر و پوشش در بین ما است. در صدر اسلام حجاب به معنای مانع بود، مثلاً: الآن بين شما یک پرده است که حجاب یا حایل می گویند. بیشتر برای کلمهء پوشش خانم ها در روایات کلمهء ستر استفاده شده است. امروز کلمهء حجاب یعنی همین حجاب هایی که خانم ها دارند. بحث حجاب و ستر هم در آیات قرآن و هم در روایات مورد توجه عمیقی قرار گرفته شده است.
همین آیه ای که الآن خواندم وقتی می گوید: خانم های مسن جواز دارند این حجاب را رعایت نکنند یعنی چه؟ اگر گفتند: یک جایی این حکم برای پیرمردهاست یعنی چه؟ اگر گفتند روزه از گردن مریض برداشته شده یعنی برای سالم نیست؟ یا وقتی می گوید پیرزن ها این حکم را دارند یعنی افراد جوان باید حجاب را رعایت کنند و لذا امام رضا علیه السلام ذیل این آیه روایتی دارد، فرمود:
«حُرِّمَ النَّظَرُ إِلَی شُعُورِ النِّسَاءِ الْمَحْجُوبَاتِ بِالْأزْوَاجِ وَ الی غَیْرِهِنَّ مِنَ النِّسَاءِ لِمَا فِیهِ مِنْ تَهْیِیجِ الرِّجَالِ وَ مَا یَدْعُوا التَّهْیِیجُ اِلَیه الْفَسَادِ وَ الدُّخُولِ فِیمَا
ص: 171
لَا یَحِلُّ»؛(1)
خدا نگاه کردن به موی زنهایی که شوهر دارند و سایر زن ها را حرام کرده؛ چون مردان تحریک می شوند و وقتی تهییج صورت گرفت به دنبالش فساد دیگری می آید و وارد شدن در آن چه که حلال نیست.
بعد امام رضا علیه السلام فرمود: مگر یک جا که خدا استثنا کرده است و این آیه را خواند.
عزیزان! من مکرر روی موضوع حجاب صحبت کردم امروز هم نمی خواهم تکرار کنم ولی چند آیه و حدیث می خوانم یک مقدار راجع به حجاب صحبت کنیم و بینی و بین الله این مباحث را سیاسی نکنید! مباحث اخلاقی و اجتماعی است که ما داریم تذکر می دهیم. خداوند یک سری سفارشات را دربارهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می کند یکی از حرف هایی که می زند، این است؛ می فرماید:
«وَ إِذَا سَأَلْتُمُو هُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُو هُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ذَلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُو بِهِنَّ»(2)
ص: 172
و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را (بعنوان عاريت) از آنان [همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید؛ این کار برای پاکی دل های شما و آنها بهتر است!
این ها قانون اسلام است. خدا می فرماید: وقتی شما این کار را بکنید هم برای شما خوب است و هم برای آنها و قلبتان پاک می ماند.
همهء گرفتاری های شهوانی از نگاه شروع می شود. اینکه افرادی ولنگاریدر نگاه و روابط دارند؛ از همین رفت و آمدها و بی دقتی ها و رعایت عدم حجاب در کوچه و خیابان است. متأسفانه بعضی از روابط همسایه ها و فامیل ها از روابط محارم صمیمی تر است که این درست نیست.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام در نامهء 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
«اکْفُفْ عَلَیْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِکَ إِیَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیْهِنَّ»؛(1)
در پردهء حجاب نگاهشان دار، تا نامحرمان را ننگرند؛ زیرا که سخت گیری در پوشش، عامل سلامت و استواری آنان است.
پسرم مواظب باش! زن ها در پوشش و حجاب باشند، با حجاب آنها را حفظ کن؛ حجاب باعث بقا و استحکام خانواده می شود.
در بحث حجاب ما وظیفه داریم بگوییم و عده ای هم وظیفه دارند به صورت عملی اقدام کنند. منظور از اقدام هم، بگیر و ببند و کارهای نظامی نیست.
من فکر می کنم ریشهء بد حجابی به پنج عامل مهم بر می گردد:
ص: 173
اولین عامل بدحجالی، فردی است. بعضی از اوقات عامل بدحجابی خود شخص است؛ می خواهد خودنمایی کند یا از روی چشم و هم چشمی این کار را می کند. لذا یک عامل خود فرد است که گاهی نشانه ترقی و تعالی می داند. توصیهء دین در این جاتقوا است یعنی خواهر من این دنیا و جوانی زودگذر است تقوا داشته باش. شما حلال الهی را ترک می کنی برای این که مردم و جامعه از شما بیشتر اقبال کنند.
دومین عامل بدحجابی، خانواده است. اولین کانون تربیت خانواده است. این خانمی که دختر10 -11 ساله را بی حجاب بیرون می آورد در گناه دخترش شریک است.
من خدمت یکی از مراجع قم بودم، آقازاده هایشان هم بودند. یک وقت دختر بچه ای با سر باز و لباس خیلی شیکی وارد شد، ایشان به شدت ناراحت شد، فرمود: حجاب بر او نیست اما این طور هم نباید وارد اتاق شود.
خانواده خیلی مهم است و منظور از خانواده هم، پدر و مادر است و هم شوهر.
در کتاب ریاض الحکایات نقل می کند: در نیشابور خانمی مبلغ پولی از کسی می خواست. به دادگاه رفت و گفت: من این پول را می خواهم. این خانم پوشش داشت، قاضی گفت: باید پوشش را برداری تا من چهره تو را ببینم و شاهدان شما را ببینند و تأیید کنند.
ص: 174
گفت: من از این ادعا می گذرم و صورتم را به شما نشان نمی دهم و از دادگاه بیرون رفت.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: مردی که در پنج جا به حرف زنش گوش بدهد، خدا با صورت او را به جهنم پرتاب می کند، فرمود: « وَ الثِّيَابِ الرِّقَاقِ »؛ لباس های نازک؛ گاهی خود این پوشش، محرک بیشتر است. 2- « الذَّهَابَ إِلَى الْحَمَّامَاتِ »؛ فضاهای بیرون که حمام می رفتند. 3- «وَ الْعُرْسَاتِ »؛ در عروسی هایی که اختلاط است، 4- « وَ النِّيَاحَاتِ»؛ مجالسی که عزا باشد و در آن مراعات نشود، 5- « وَ الْعِيدَاتِ»(1)؛ ایام عید که حلال و حرام در آن رعایت نشود.
سومین عامل بدحجابی حکومت است. حکومت قدرت دارد . امیرالمؤمنین علیه السلام در آغاز نامه به مالک اشتر یکی از وظایف حکومت را اصلاح اهل آن می شمارد:
« اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا»؛(2)
اصلاح اهل یکی حجاب است. ادارات و وزارتخانه ها باید مراعات کنند.
ناصرالدین شاه می خواست به اروپا برود. به ملاعلی کنی خبر می رسد شاه قاجار
ص: 175
می خواهد به اروپا برود. برای ناصرالدین شاه پيغام داد، گفت: اگر به من خبر بدهند خانمت در اروپا کشف حجاب کرده دیگر به ایران راهت نمی دهم و ناصرالدین شاه جرأت نکرد خانواده اش را با خودش ببرد.
در همین حرم در ایوان طلا آیت الله آقا شیخ محمدتقی بافقی آمد، جلوی زن رضاشاه ایستاد و گفت: از حرم بیرون برو. کتک خورد و تبعید شد.
ما همه از امر به معروف میترسیم! آیت الله بافقی یک پیرمرد بود، رضاشاه او را زیر چکمه گرفت و آن قدر با عصا به سر و صورت این پیرمرد زد که خونین از حرم بیرون رفت و او را به شهر ری تبعید کرد ولی حرفش را زد.
دولت می تواند فرودگاه ها و بیمارستان ها را به حجاب ملزم کند؛ چون اینها حقوق بگیر دولت اند.
نامهء تند امام رحمه الله در سال 58 را بخوانید که امام چه برخورد صریحی با بی حجابی آن زمان کرد و فرمود: در اسرع وقت باید جلوی بی حجابی گرفته شود.
چهارمین عامل بدحجابی رسانه است. صدا و سیما در گسترش فرهنگ حجاب می تواند تأثیر ژرف و عمیقی داشته باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
« مَنْ صافَحَ امْرَأَةً حَراماً جاءَ یَوْمَ القِیَامَةِ مَغْلولاً ثُمَّ یُوْمَرُ بهِ إلی النّارِ»؛
کسی که با زن نامحرم دست بدهد و مصاحفه کند روز قیامت دست بسته وارد محشر می شود؛ پس امر می شود که داخل آتش شود.
ص: 176
« وَ مَنْ فاكة امْرَأَةٍ لَا يملکها (حَبَسَهُ اللَّهُ) بکل كَلِمَةٍ كَلَّمَهَا فِي الدُّنْيَا اللَّهَ أَلْفَ عَامٍ»؛(1)
کسی با نامحرم شوخی کند خدا به ازای هر کلمه شوخی، هزار سال او را حبس می کند.
نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمهء ما به این مسائل اهمیت بسزایی دادند؛ زندگی آن ها را ببینید.
بعضی ها می خواهند صورت مسئله را پاک کنند، می گویند: این حجاب را آقایان درست کرده اند در اسلام نیست. این چه حرفی است؟ این سورهء احزاب و نور است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد وارد مسجد شود، دری برای ورود خانم ها نبود همه از یک در وارد می شدند. حضرت یک نگاهی کرد، فرمود: خوب است یک در برای خانم ها بگذارید. بلافاصله شروع به کار کردند و الان هم معروف است: «باب النساء » آنها که مکه رفته اند دیده اند.
سیرهء علما و ائمه و بزرگان ما حجاب بوده است. الحمدلله مسئولین نظام ما این قصه در زندگی شان قابل توجه است و خانواده هایشان اهل حجاب هستند ولی یک اهتمامی هم نسبت به این موضوع داشته باشند.
خواهر زن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به خانهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد سر بزند. تا وارد شد یک لباس نازکی به تن داشت. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خیلی ناراحت شد و صورتش را برگرداند، فرمود:
ص: 177
زن وقتی به سن بلوغ می رسد، جایز نیست جایی از او دیده شود جز دو جا: یکی صورت و دیگری دست.(1)
ص: 178
قال الله تبارک و تعالی:
«لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَ لاَ عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لاَ عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَلاَ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَن تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالاَتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشْتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسَلِّمُوا عَلَى أَنفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُون»(1)
بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصی] غذا بخورید؛ و هم چنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، يا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان،
ص: 179
یا خانه های عمه هایتان، یا خانه های دایي هایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که به طور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پر برکت و پاکیزه ! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید.
بحث ما در تفسیر آیات سوره مبارکهء نور بود. امروز آیه 61 از سوره مبارکهء نور را مورد بحث قرار می دهیم که اشارهء به یک موضوع مهم اجتماعی است. چند نکته در این آیه نهفته است، قرآن می فرماید:
«لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ»؛
بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند).
اولین مطلبی که در این آیه می فرماید: بر افراد مریض و نابینا حرجی نیست. در این جا دو تفسیر شده است:
یکی یعنی این که جهاد به گردن اینها نیست. شخصی که بیمار است با توان دیدن ندارد یا امکان راه رفتن ندارد نمی تواند جهاد کند و جهاد از این ها برداشته شده است.
موضوع دیگری که به نظر می رسد با آیه مناسب تر باشد این است که قبل از اسلام گاهی در مهمانی ها، افراد ناتوان و بیمار را جدا می کردند، می گفتند: یا راحت تر باشند یا به نگاه تحقیر این کار را می کردند و این از نظر اخلاقی خوب نیست .
ص: 180
امام رضا علیه السلام سر سفره با غلامان نشسته بودند. شخصی گفت: سفرة مسئولین آن بالا است. آقا فرمود: ساکت باش پدر و مادر و دینمان یکی است و برتری هم به تقوا است.(1)
این آیه می خواهد بفرماید: این کار را نکنید، بگذارید اینها هم مثل خودتان در میهمانی ها ورود داشته باشند و کنار هم و با هم باشید.
به همین میزان از این آیه عبور می کنم. اما مهم تر مطلب دوم در این آیه است که امروز یکی از مشکلات ما در جامعه کم شدن روابط و رفت و آمدها است حتی بدتر، نه فقط صله رحم و رفت و آمدها کم شده؛ بلکه حتی بعضی ها با پدر و مادر و نزدیکانشان هم رفت و آمد ندارند.
یک زمانی در فامیل، افرادی بی دین هستند و اهل شراب و قمار هستند که آن بحثش جداست اما بحث ما الآن بین خودمان است که با حرف های واهی و کینه های طولانی و زنده کردن بعضی از مسائل در گذشته که این ها اصلاً با دین ما هماهنگ نیست.
قرآن کریم می فرماید:
«وَ لَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَا تِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَا مِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّا تِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَا لِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَا تِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا
ص: 181
فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»
یازده خانه و فرد و گروه را برای شما می شمریم که این ها آن قدر صمیمی اند که اگر یک وقتی شما به خانه شان رفتید خودشان نبودند اجازه دارید غذا یا میوه ای که آن جا هست را بدون اجازه بخورید. اسلامی که این قدر به حق الناس اهمیت می دهد حتی آدم حق ندارد یک دانهء جو از مال مردم بخورد، اما در این مورد خدا اجازه داده و یک آیه نازل کرده است.
برای شما هیچ اشکالی نیست که در خانهء اولادت بدون اجازه غذا میل کنی یا این که خانهء پدر و مادر و خانهء برادرتان، خانهء خواهرتان، خانهء عمو و عمه، خانهء دایی و خاله یا این که فامیل نیست دوستی است که به شما کلید داده یا دوست های صمیمی.
عزیزان ! این مواردی که در آیه مطرح شد: پسرعمو و دختر عمو نداشت؛ بلکه منظورش خاله و عمه بود.
حمزهء سیدالشهداء دختر بچه ای به نام آمامه داشت که کوچک بود. قرار شد سرپرستی اش را کسی به عهده بگیرد.
سه نفر برای سرپرستی او پیشنهاد دادند و گفتند: ما حاضر هستیم این دختر را به خانهء خود بیاوریم و بزرگ کنیم. یکی از آنها امیرالمؤمنین علیه السلام بود، گفت: يا رسول الله ! ایشان دختر عموی من است من حاضر هستم از او نگه داری کنم. دیگری زید بن عبدالمطلب بود گفت: یا رسول الله برادرزادهء من است حاضر هستم سرپرستی او را به عهده بگیرم. سومین کسی که پیشنهاد داد جعفر بن ابی طالب بود، گفت: یا رسول الله ! مادر همسر من خاله این دختر است من حاضر هستم.
ص: 182
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «اَلْخَالَةَ بِمَنْزِلَةِ اَلْأُمِّ»؛ خاله به منزله مادر است و به جعفر فرمود: این بچه را تو به خانه ات ببر.(1)
ببینید چقدر اسلام دقیق است این دختر، دختر عموی حضرت علی علیه السلام بود اما مادر جعفر چون خالهء این بچه است می فرماید: شما ببر؛ این ها در دین ما نکاتی است و در قرآن آیات فراوانی در سفارش به ذوی القربی (فامیل) وجود دارد.
اولین توصیهء اسلام، کمک مالی به فامیل است. خدا می فرماید:
«وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَىٰ»؛(2)
و مال (خود) را، با همه علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان انفاق می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: صدقه ده برابر، قرض هجده برابر، کمک به مردم بیست برابر، صلهء رحم بیست و چهار برابر ثواب دارد.(3) قرآن می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَانِ وَ إِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى»(4)
خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد.
قرآن می فرماید: از دو چیز سؤال می شوید:
ص: 183
«وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحَامَ ۚ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا»(1)
(از قطع رابطه با) خویشاوندان خود، پرهیز کنید. زیرا خداوند، مراقب شماست.
اول این که در مورد خدا سؤال می شوید و دوم صلهء رحم. به همین جهت چند روایت می خوانم.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود:
«أُوصِي الشَّاهِدَ مِنْ أُمَّتِي وَ الْغَائِبَ مِنْهُمْ وَ مَنْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَنْ يَصِلَ الرَّحِمَ وَ إِنْ كَانَتْ مِنْهُ عَلَى مَسِيرَةِ سَنَةٍ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنَ الدِّينِ»؛(2)
شاهدان و غایبان و هرکس از امت من را که در صلب های مردان و رحم های زنان هستند تا روز قیامت، به صلهء رحم سفارش می کنم اگر چه بینشان به اندازهء یک سال فاصله باشد، چون صلهء رحم، جزء دین است.
لحن این طور روایات نشانهء اهمیت است؛ یعنی مردم من این را برای شما مخاطبی که جلوی رویم نشسته اید نمی گویم بلکه برای همگان دارم می گویم.
شخصی خدمت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله !
«إِنَّ لِی أَهْلاً قَدْ کُنْتُ أَصِلُهُمْ وَ هُمْ یُؤْذُونَنِی وَ قَدْ أَرَدْتُ رَفْضَهُمْ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ إِنَّ يَرْفُضُكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً»؛(3)
ص: 184
خویشاوندانی دارم که با آنان رفت وآمد دارم ولی آنها مرا آزار می دهند، لذا تصمیم دارم با آنان قطع رابطه کنم.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: در این صورت خداوند همهء شما را رها می کند.
امام باقر علیه السلام فرمود: سه گناه است که انسان نمی میرد مگر این که در همین دنیا انسان نتیجه اش را می بیند: 1- ظلم، 2- قطع رحم 3- قسم دروغ.(1)
حسن افطس نوهء امام سجاد علیه السلام است ایشان آن قدر قد بلند و شجاع بود که به او رمح آل ابی طالب یعنی نیزهء آل ابوطالب می گفتند. اما متأسفانه یک مقدار
ص: 185
خشن و بد دهان بود.
(یکی از دلایلی که به او افطس می گفتند این بود که بینی اش پهن بوده). در جریان بنی عباس با امام صادق علیه السلام درگیر شد و اصرار داشت امام صادق علیه السلام را در جریان مبارزه با بنی امیه و دفاع از بنی عباس بیاورد.
منتها امام صادق علیه السلام می دانست بنی عباس برای خدا و اهل بیت علیهم السلام قيام نکرده اند؛ بلکه به خاطر حکومت منصور دوانیقی قیام کرده بودند قبول نکرد، یک قدری تند شد و یک مرتبه چاقو کشید که به طرف امام صادق علیه السلام پرتاب کند؛ دست او را گرفتند و مانع شدند.
سالمه کنیز امام صادق علیه السلام می گوید: وقتی آقا در بستر داشتند جان می دادند سفارش می کردند که به افراد مختلفی پولی بدهند و فرمود: هفتاد دینار به حسن افطس بدهید.
عرض کردم: آقا او که به طرف شما حمله کرد! فرمود: او جزء خویشاوندان من است خدا می فرماید: «يَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ»؛(1) من نمی خواهم مصداق این آیه باشم.(2)
وجود مقدس امام سجاد علیه السلام به پسرش امام باقر علیه السلام یک سری نصیحت دارد، فرمود: پسرم! با پنج گروه رفیق نشو یکی اش این است، فرمود:
«إِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهًَْ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإِنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی ثَلَاثَهًِْ مَوَاضِعَ»؛(3)
ص: 186
از همنشینی با کسی که قطع رحم می کند بپرهیز؛ زیرا من او را در سه مورد
ص: 187
از قرآن، مورد لعن یافتم.
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد، عرض کرد: یابن رسول الله! یکی از بستگانتان پشت سر شما حرف می زد و به شما توهین می کرد.
آقا فرمود: ما را به زحمت انداختی. بلند شدند وضو گرفتند دو رکعت نماز خواندند، می گوید: من یقین کردم که آقا می خواهد نفرین کند؛ دست هایشان را بالا آوردند و گفتند: خدا می گویند فلانی پشت سر من حرف زده است یک حقی من دارم که من از حقم گذشتم، خدایا تو از من خیلی بالاتری تو هم از او بگذر.(1)
اولاً او که خبر داد، سخن چینی کرد و کار خوبی نکرد؛ کسی حق ندارد سخن چینی کند، ثانیاً به این طور افراد نباید میدان داد.
عزیزان ! آن قدر این موضوع ارتباط با رحم مهم است که من حدیثی برایتان می خوانم درخواست دارم خیلی دقت کنید.
وقتی پلی می سازند حتما کنارش نرده ای می گذارند که آدم از آن پایین نیفتد. در روایات داریم: پل صراط باریک و دقیق است. وقتی می خواهی از پل صراط عبور کنید، فرمود: دو نرده و حفاظ دارد که مرحوم مجلسی در حاشیه کتابش این روایت را توضیح می دهد و می گوید: منظور از این روایت جوانب است که حالا من به نرده و حفاظ ترجمه کرده ام. اگر کسی این دو تا را داشت از صراط سقوط نمی کند درست مثل پلی که جدول و حفاظ دارد.
ص: 188
«حَافَتَا اَلصِّرَاطِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ اَلرَّحِمُ وَ اَلْأَمَانَهُ»؛(1)
حافظ صراط در روز قیامت یکی صله رحم و دیگری امانتداری است.
صلهء رحم آثار اجتماعی، اخروی و اقتصادی دارد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
1.«تُزَکِّی اَلْأَعْمَالَ»؛ صلهء رحم اعمال انسان را پاکیزه می کند؛ یعنی پیرایه ها را از بین می برد و خدا اینها را قبول می کند.
2. «وَ تُنْمِی اَلْأَمْوَالَ»؛ مال را رشد می دهد و به آن برکت می دهد که اثر اقتصادی است.
3. «وَ تَدْفَعُ الْبَلْوی»؛ بلا و سختی ها را در زندگی دور می کند که اثر اجتماعی است.
4.«وَ تُیَسِّرُ اَلْحِسَابَ»؛ حساب رسی را در روز قیامت آسان می کند که اثر اخروی است.
5. «وَ تَزِیدُ فِی الْعُمْرِ»(2) عمر انسان را طولانی می کند که اثر جسمی است.
ص: 189
پس یک مقداری اهمیت بدهیم، کینه به دل نگیریم، رفت و آمدها را بیشتر کنیم. آدم خیلی تأسف می خورد وقتی می گویند: گاهی چندین سال است که با پدر و مادر رابطه نداریم. شاید پدر یا مادر در حق شما کوتاهی کرده اند اما این حرف ها را کنار بگذاریم و طلبکار نباشیم.
بعضی ها لذتشان در دنیا به بهانه جویی و ایجاد سنگ اندازی است. به هم حسن ظن داشته باشیم. صله رحم یک معنایش همین است که انسان نسبت به آبروی هم محافظت داشته باشد و به هم سر بزند؛ البته مواردی در روایات می باشد که لطمه های اعتقادی به انسان می زند که بعدأ عرض خواهم کرد.
ص: 190
قال الله تبارک و تعالی:
«لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَىٰ حَرَجٌ وَ لَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لَا عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ أَنْ تَأْكُلُوا مِنْ بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ آبَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَامِكُمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ أَوْ صَدِيقِكُمْ ۚ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَأْكُلُوا جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا ۚ فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً ۚ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»(1)
بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصی] غذا بخورید؛ و هم چنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، يا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان،
ص: 191
یا خانه های عمه هایتان، یا خانه های دايي هایتان، یا خانه های خاله هایتان،یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که به طور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیتی از سوی خداوند، سلامی پر برکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید.
بحث ما در تفسیر آیات سورهء مبارکهء نور بود. دیروز آیه 61 از سورهء مبارکهء نور را مورد بحث قرار دادیم و گفتیم چند نکته مهم از این آیه استفاده می شود: یکی موضوع رفتن به خانهء پدر، فرزند، برادر، خواهر و کسی که کلید به انسان داده بیا دوست صمیمی انسان است، فرمود: حرجی نیست اگر به این خانه ها رفتید از غذایی که در آن جا هست بدون اجازه استفاده کنید که این نشان دهنده صمیمت و محبت و روابط خوب با این افراد است.
نتیجه ای که از این آیه گرفتیم بحث صله رحم و اهمیت رسیدگی به فامیل بود.
چند نکتهء دیگر راجع به این بحث بگویم و بعد برداشت بعدی را از آیه عرض کنم.
روایات صلهء رحم را مطرح کردیم امروز هم این روایت را اضافه می کنم که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«إِنَّ فِي اَلْجَنَّةِ دَرَجَةً لاَ يَبْلُغُهَا إِلاَّ ثَلاَثَةٌ إِمَامٌ عَادِلٌ وَ ذُو رَحِمٍ وَصُولٌ وَ ذُو
ص: 192
عِيَالٍ صَبُورٌ»؛(1)
در بهشت یک جایگاه و مقامی است که کسی به آن نمی رسد مگر سه گروه: 1- امام عادل، 2- کسانی که به فامیل اهمیت می دهند، 3 - انسان عیال واری که صبور است و سعی می کند سختی پرفرزندی را بپذیرد و با صبر با عیال و اهلش کنار می آید.
صلهء رحم منصرف به فامیل نسبی است گرچه آدم فامیل سببی را هم باید تحویل بگیرد اما فتوای اکثر علما فامیل نسبی است، می فرمایند: اولاً: انصراف صله رحم به فامیل نسبی مثل خاله، عمه، دایی و ... است و ثانياً: انصراف به فامیل نزدیک دارد، حالا نوهء دست چندم، پسرخاله ها که ممکن است سال ها هم همدیگر را نبینند خوب است آدم در ارتباط باشد اما انصرافش به نسبی به فامیل های نزدیک است که عرف تعیین می کند که چه گونه باشد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فامیل های حضرت خدیجه علیها السلام را تحویل می گرفت حتی همسایه هایش را، افرادی که با او رفت و آمد داشتند که آن بحث اخلاقی است اما منظور من الآن بحث شرعی است.
نکتهء بعدی این است که صلهء رحم فقط به رفت و آمد نیست. صله یعنی ارتباط و رابطه داشتن که ممکن است با تلفن باشد، یا در بیماری به عیادتش رفتن باشد و در مراسمات کمک کردن.
بسیاری از مراجع می فرمایند: منظور از صله، عرف است که عرفاً ایشان با
ص: 193
این ها ارتباط دارد، مثلاً: اگر کسی از دنیا برود، جمع می شوند و به همدیگر احترام می کنند و از حال هم باخبر هستند. پس معنای صله رحم ارتباط داشتن است که ممکن است از هر طریقی باشد.
آخرین نکته ای که باید راجع به صلهء رحم عرض کنم این است که قرآن و اهل بیت علیهم السلام از ارتباط با بعضی از رحم منع کرده اند، مثلاً: حضرت ابراهیم از عمویش جدا شد؛ چون دید او مشرک است. قرآن می فرماید: برائت از او جست.(1) قرآن می فرماید: حتی پدر یا برادر و نزدیک ترین کسان شما کافر یا مشرک اند و منکر دین اند این جا دیگر بحث قطع ارتباط مطرح است؛ گاهی یک کسی است که اهل فساد و شراب است، ممکن است خانوادهء شما را به فساد بکشاند، حتماً باید این رفت و آمد قطع شود.
شخصی داشت با دایی اش قدم می زد که اعتقادات باطلی داشت. وجود مقدس امام صادق علیه السلام به او تذکر داد و فرمود: نباید با فلانی قدم بزنی. گفت: آقا دایی من است. فرمود: ایشان عقاید باطلی دارد و روی تو اثر می گذارد.(2)
خود علی بن موسی الرضا علیه السلام برادرش زید را طرد کرد. زید یک خلاف هایی
ص: 194
انجام می داد و خانه هایی از بنی عباس را به آتش کشیده بود. خودسری ها و تندروی هایی می کرد. امام رضا علیه السلام او را خواست و فرمود: تو تا زمانی که خدا را اطاعت کنی برادر من هستی والا اگر از اطاعت خدا خارج بشوی برادر من نیستی.(1) بعد فرمود: قرآن به حضرت نوح علیه السلام می فرماید:
«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ»؛(2)
این فرزند تو نیست از او دوری کن.
دقت کنید! گاهی می گویند: این خانواده مختلط هستند، نماز نمی خوانند و اهل ماهواره هستند، رفت و آمد کنیم روی بچه هایمان اثر می گذارد. انسان می تواند به یک تلفن و احوال پرسی اکتفا کند؛ چون بعضی اوقات بعضی از فامیل ها ممکن است انحرافاتی داشته باشند که دین هم اجازهء این رفت وآمد را نمی دهد.
متأسفانه در میان متدینیان ما، گاهی قهر و اختلاف است؛ بعضی ها فقط در مرگ ها همدیگر را می بینند که بی برکتی در زندگی شان می آید.
نکتهء دیگری که باید عرض کنم این است که اگر کسی به انسان نارو بزند، گناه بزرگی مرتکب شده است. اما اگر فامیل این کار را بکند خدا زودتر او را مجازات می کند. یک وقت پسر عمو سر پسرعمو کلاه می گذارد، این با همسایه فرق می کند؛ هر دو بد است اما این چون خویش است مچش را زودتر می گیرند. اگر برادر به برادر خیانت کرد، اگر فرزند به پدر یا برعکس، زود جوابش را می دهند.
ص: 195
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: پسرعموهایم به من ظلم کرده اند و تمام اموال من را تصرف کرده اند و من کسی را ندارم و نمی توانم از آن ها بگیرم.
آقا فرمود: صبور باش. چند بار مراجعه کرد آقا هردفعه به او فرمود: صبور باش. مرحلهء آخر آقا فرمود: به زودی برایت فرج و گشایشی می شود. مدتی نگذشت که بیماری وبا بین پسرعموها افتاد و همهء از دنیا رفتند و همه اموال به او رسید.(1)
او به این اتفاق راضی نبود اما اثر وضعی اش همین است.
على بن اسماعیل پسر برادر امام کاظم علیه السلام است. آل برامکه او را تحریک کردند که نزد هارون الرشید برود و علیه موسی بن جعفر علیها السلام صحبت بکند؛ بلکه هارون امام موسی علیه السلام را به زندان بیاندازد با ایشان را شهید کند.
تصمیم گرفت به بغداد برود، خدمت امام کاظم علیه السلام آمد تا خداحافظی کند. خدمت آقا رسید، گفت: دارم بغداد می روم سفارشی ندارید؟
آقا سیصد دینار و چهار هزار درهم به او داد. بعد فرمود: مواظب باش در خون و قتل من شرکت نکنی. سه مرتبه امام کاظم علیه السلام به او فرمود: علی بن اسماعیل مواظب باش در خون من شریک نشوی وقتی هم که می رفت آقا پشت سرش فرمود: این می رود و علیه ما توطئه می کند.
نزد یحیی برمکی رفت و یحیی به او گفت: نزد هارون الرشید برو و بگو تو خليفه ای ! موسی بن جعفر دارد در مدينه نیرو و اسلحه جمع می کند. می خواهد
ص: 196
علیه تو قیام کند، اگر در مدینه قیام کند بغداد هم سقوط می کند؛ برو هارون را تحریک کن! ایشان هم نزد هارون رفت و این حرف ها را زد.
هارون برآشفت و همان جا فرمان دستگیری امام را داد. هارون به او دویست هزار درهم پول داد. خوشحال به خانه آمد، وقتی رسید گرفتار اسهال شدیدی شد، چشم هایش به گونی پول خیره شد و به درک واصل شد و حتی یک درهم هم نتوانست استفاده کند.(1)
اگر یک وقتی خویش انسان باشد آزاری برساند بداند اثر وضعی اش این است.
اما ادامه آیه نکته مهم دیگری دارد که می فرماید:
«فَإِذَا دَخَلْتُمْ بُيُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَىٰ أَنْفُسِكُمْ»(2)
و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید.
مفسرین گفته اند: آدم وقتی وارد خانه ای می شود دو حالت دارد یا کسی در خانه است باید سلام کند- اصولاً سلام برای همه توصیه شده، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سواره به پیاده، کسی که حرکت می کند به کسی که نشسته، کسی که وارد می شود به کسی داخل خانه است، کسی که کوچک است به کسی که بزرگ است.(3)
اسلام برای این که سلام کردن فرهنگ شود، می گوید: اگر وارد خانه شدی و کسی داخل خانه نیست به خودت سلام کن؛ لذا مفسرین ذیل این آیه نوشته اند:
ص: 197
مستحب است انسان وقتی وارد خانهء خالی می شود، بگويد: «السَّلاَمُ عَلَینَا مِن عند رَبِّنَا».(1)
من چند نکته راجع به سلام بیان می کنم، اولاً: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: سلام از اسم های خداست پس آن را در میان خود رواج دهید.(2) ثانياً سلام تهيت خداست. خدا به ابراهیم، موسی بن عمران، به حضرت هارون سلام داده است.
شب معراج وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برگشت ، به حضرت خدیجه علیها السلام فرمود: خدا به تو سلام رسانده و مباهات کرده است.(3)
قرآن می فرماید: بهشتی ها به هم دیگر سلام می دهند. در جای دیگر می فرماید: وقتی مؤمن دارد جان می دهد، فرشته ها به او می گویند: «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ»(4)
در قرآن 46 مرتبه کلمهء سلام آمده و بیش از سیصد حدیث در روایات راجع به سلام داریم. قرآن می گوید: اینها که نزد شما می آیند دو حالت دارد اگر مؤمن هستند به آنها «سلام علیکم » بگویید و اگر جاهل است ممکن است شما را با جهلش اذیت کند به آن ها هم سلام کنید.
ص: 198
مولا علی علیه السلام فرمود:
« السَّلاَمِ سَبْعُونَ حَسَنَةً ؛ تِسعٌ وَسِتُّونَ للمُبتَدِئ وواحِدَةٌ للرّادِ»؛(1)
سلام هفتاد حسنه دارد 69 تای آن برای سلام دهنده است و یکی برای جواب دهنده.
لذا کسی نمی توانست در سلام دادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیشی بگیرد. خودش فرمود: من به تمام کودکان سلام می کنم.(2) و در حدیث دیگری فرمود: بخیل ترین آدم ها کسی است که سلام نکند.(3) سلام سلامتی و امنیت و آرامش است. در حدیث دیگری فرمود:
«مَنْ بَدَأَ بِالْكَلَامِ قَبْلَ السَّلَامِ فَلَا تُجِيبُوهُ»؛(4)
اگر کسی قبل سلام با شما حرفی زد، جوابش را ندهید.
ص: 199
اباعبدالله علیه السلام از کوچه های مدینه عبور می کردند، شخصی به ایشان گفتند:
« كَيْفَ أَنْتَ عَافَاكَ اللَّهُ »
آقا یک نگاهی به او کرد و فرمود:
« السَّلَامُ قَبْلَ الْكَلَامِ »؛(1)
سلام کردن قبل صبحت کردن است.
اول سلام كن بعد حال ما را بپرس.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
« أَفْشُوا السَّلَامُ »؛
بلند سلام کنید.
« وَ أَطْعِمُوا الطَّعَامِ»؛
به گرسنگان هم طعام بدهید.
«وَصَلُّوا وَالنَّاسُ نِيَامٌ، تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِسَلَامٍ»؛(2)
در دل شب نماز بخوانید در آن وقتی که مردم خوابند تا با سلامت به بهشت برسید.
البته در روایات داریم: بر بت پرست، منحرفین اعتقادی، رباخوار، مشروب خوار، قمار باز سلام نکنید. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من به زن های جوان سلام نمی کنم؛(3) چون ممکن است برداشت دیگری کنند. در این جا یک حدودی ذکر شده است.
ص: 200
فرهنگ سلام باید به قدری جا بیفتد که اگر وارد یک خانه ای شدید و کسی نبود به خودت سلام کن. بعد خدا می فرماید: این سلام سه تا اثر دارد: «تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً»؛ اول تحیت و درود خداست و باعث برکت در زندگی شما است و پاکیزگی می آورد.
قبل از اسلام چیزهای دیگری می گفتند اما وقتی اسلام آمد سلام را به عنوان فرهنگ آورد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم آغاز همه نامه هایش سلام بود. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در عهدنامه هایش همین طور و این ها در منابع روایی ما توصیه شده است به دلیل این که این سلام در نوشتار و گفتار و ملاقات ها فرهنگ شود.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»؛
خداوند این آیات را برای شما بیان می کند ان شاء الله که بیندیشید و تعقل کنید.
نتیجهء آخری که از این آیه می توان گرفت: اهمیت به آداب معاشرت است.
معلی بن خنیس خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت: مؤمن بر مؤمن چه حقی دارد؟ امام صادق علیه السلام فرمود:
« أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ »؛
می ترسم به تو بگویم و عمل نکنی.
گفت: یابن الرسول الله ! ان شاء الله خدا من را کمک می کند و عمل می کنم . آقا فرمود: مؤمن بر مؤمن هفت حق دارد و اولین حقی که مؤمن به گردن مؤمن دارد این است که:
ص: 201
« أَیْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِکَ وَ تَکْرَهَ لَهَ مَا تَکْرَهُ لِنَفْسِکَ»؛ (1)
این است که هر چه برای خودت نمی پسندی برای مردم هم نپسند.
اگر دوست نداری پشت در خانه ات ماشین، پارک کنند تو هم این کار را نکن. اگر دوست نداری کسی پشت سرت غیبت کند تو هم غیبت کسی را نکن و هر چه برای خودت دوست میداری، برای دیگران هم دوست بدار.
ص: 202
قال الله تبارک و تعالی:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(1)
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامی که در کار مهمی با او باشند، بی اجازه او جایی نمی روند؛ کسانی که از تو اجازه می گیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند. در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهم خود از تو اجازه بخواهند، به هر يك از آنان که می خواهی (و صلاح می بینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!
بحث ما در تفسیر آیات سورهء مبارکهء نور بود. امروز آیهء 92 را برای شما معنا
ص: 203
می کنیم.
داستان این آیه این است که بعضی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گاهی در جنگ، جهاد یا نماز جمعه یا اجتماعاتی که لازم بود حضور داشته باشند بدون اجازهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن اجتماع و میدان جنگ را ترک می کردند، حالا برای کارهای شخصی خودشان یا سرزدن به زن و بچه شان و یا موارد دیگر؛ به عبارت دیگر از اطاعت و پیروی رهبری تخلف می کردند. این آیه نازل شد و اشاره به این کرد که: مؤمن واقعی کسی است که همه جا مطیع پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و دین باشد، از خودش سلیقه ایجاد نکند و بدون اجازه، جهاد و اجتماعات را ترک نکند. اگر هم یک وقتی کاری دارد، بیاید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اجازه بگیرد.(1)
اگر قرار باشد سربازی بدون هماهنگی با فرمانده اش، پادگان را رها کند، کارمندی بدون اجازه از رئیسش محیط کار را ترک کند، ملتی بدون این که رهبرشان گفته باشد از پیش خودشان تصمیم گیری و اقدام کنند چپاول و بی نظمی به وجود می آید و همه چیز به هم می ریزد؛ قانون دنیا این است که نظم رعایت شود، عده ای تحت سرپرستی شخص واحدی باشند، حتی در جبههء کفر.
درست است این آیه راجع به پیامبر خداست ولی این آیه بحث رعایت از رهبری را مطرح می کند، مخصوصاً رهبر عادل را.
قرآن کریم می فرماید: مسلمان ها و مؤمنان واقعی کسانی هستند که تابع هستند؛ یعنی از پیش خودشان تصمیم نمی گیرند. اگر با اجازه واذن باشد اشکال ندارد.
ص: 204
ذیل همین آیه نوشته اند: حنظلة بن ابی عامر می خواست ازدواج کند، جنگ احد هم بود خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد عرض کرد: به من اجازه می دهید بروم ازدواج کنم و برگردم؟
حضرت فرمود: مانعی ندارد. اجازه گرفت رفت مراسم عروسی اش انجام شد و فردا صبح هم به جنگ برگشت. خدا از او تجلیل می کند و می گوید: این کار خوبی بود. در همان جنگ احد هم شهید شد و به حنظلة غسيل الملائکه معروف شد.(1)
پیامبر! مؤمن واقعی کسی است که صحنه های جنگ را ترک نکند و اگر خواست برود اجازه بگیرد. من اول آیه را معنا کنم بعد شواهدش را می گویم. ما در قرآن چند جا «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ»(2) داریم یعنی منحصرا است.
«إنما المؤمنون الذين آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَإِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ باللهِ وَ رَسُولِهِ ۚ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْلَهُمْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»؛(3)
ص: 205
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامی که در کار مهمی با او باشند، بی اجازه او جایی نمی روند؛ کسانی که از تو اجازه می گیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند. در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهم خود از تو اجازه بخواهند، به هر يك از آنان که می خواهی (و صلاح می بینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است!
فقط مؤمن واقعی کسی است که به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ایمان بیاورد. بعضی ها گفته اند: این (امر جامع) منظور جهاد، نماز جمعه با جلسات کلیدی و مهم است. اگر در یک امر جامع و مهمی افرادی با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بودند او را ترک نکنند تا این که از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اجازه بگیرند.
در جنگ احد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هزار نفر را برای مبارزه آماده کرد. عبدالله بن ابی منافق، که باران و طرفدارانی هم داشت جزء این هزار نفر بود؛ ایشان اصرار داشت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه بماند و بجنگد و به احد نروند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صلاح دید به خارج از مدینه بروند، ایشان گفت: یا داخل مدينه می جنگیم یا ما به احد نمی آییم. بالاخره بدون اجازه سیصد نفر از یارانش را جمع کرد و گفت: ما از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم جدا می شویم.(1)
در جنگ احزاب، خندق می کندند. اولاً کندن سنگ های مدینه مشکل بود و ثانيا: وقت محدود بود و مشرکین به مدینه می رسیدند، باید یک منطقهء بزرگی را خندق می کندند که سخت بود.
ص: 206
بعضی ها وسط کار، آن جا را ترک کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دید مکانی که تعیین کرده است مانده است، خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشغول شد و یک لحظه هم از خندق بیرون نیامد و فرمود: من سه روز است که نان نخورده ام.(1)
قرآن می فرماید: آنهایی که اجازه می گیرند مؤمن هستند. پیامبر! اگر آمدند برای بعضی از کارهایشان از تو اجازه گرفتند اشکال ندارد به آنها اجازه بده و برایشان طلب مغفرت کن.
آیهء 62 سوره نور آیه مذمت تخلف از رهبری است، مذمت تخلف از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. خیلی از این ها که تخلف می کردند منافق هم نبودند.
ما در تاریخ جنگی به نام تبوک داریم که تبوک 700 کیلومتر با مدینه فاصله دارد و مرز روم بود. به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم خبر دادند که مشرکین قصد حمله به کشور اسلامی دارند.
حضرت فرمود: ما نمی نشینیم تا به ما حمله کنند. لشکررا آماده کرد در حالی که تابستان گرمی بود، اعلام جنگ کرد. افراد با خودشان وسائل و آذوقه برداشتند و دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم راه افتادند. جنگ خیلی سختی بوده است. اتفاقاً وقتی به آن منطقه رسیدند جنگ هم صورت نگرفت؛ یعنی دشمنان پشیمان شدند و لشکر اسلام بدون درگیری برگشت.
درست است در این جنگ بعضی ها از سختی از دنیا رفتند اما جنگی صورت
ص: 207
نگرفت. این حرکت، حرکت سختی بود بعضی ها که منافق هم نبودند؛ بلکه یک مقدار راحت طلب بودند سرباز زدند و گفتند: ما نمی رویم. از جمله سه دوست به نام کعب، هلال و مراره، گفتند: یا رسول الله ! شما بروید ما بعداً می آییم.
حضرت حرکت کرد و آنها نیامدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفت و برگشت. این سه تخلف کردند و دروغ هم گفته بودند. رسول صلی الله علیه و آله و سلم این که برگشت مردم از جمله این سه نفر به استقبالش آمدند.
حضرت فرمود: با این سه نفر کسی حرف نزند؛ چون با منکر باید برخورد کرد. همسرانشان نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله ! تکلیف ماچیست؟ فرمود: شما هم با آنها حرف نزنید.
این سه نفر خیلی ناراحت شدند و گفتند: پس خودمان هم با خودمان حرف نمی زنیم. روزها می آمدند گوشهء بازار می نشستند و غصه می خوردند.
یک روز یکی از این ها به نام کعب می گوید: همین طور که نشسته بودم شخصی آمد برای من نامه ای آورد. گفتم: این چیست؟ گفت : من مسیحی هستم رهبر مسیحی ها برای شما نامه نوشته و گفته: حالا که مسلمان ها تحویلت نمی گیرند بیا مسیحی شو.
دو دستی بر سر خودش زد و گفت: خدا ما این قدر بدبخت شدیم که حالا مسیحی ها بیایند ما را جذب کنند. بعد از پنجاه روز تحریم، آیه نازل شد و توبه شان پذیرفته شد.(1)
خداوند در سورهء توبه می فرماید:
« وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الذین خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ
ص: 208
لِیَتُوبُوا إِنَّ اللهَ هُوَ التَوّابُ الرَّحِیمُ»(1)
(هم چنین) آن سه نفر که (از شرکت در جنگ تبوك ) تخلف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حد که زمین با همه وسعتش برآنها تنگ شد؛ (حتى) در وجود خویش، جایی برای خود نمی یافتند؛ (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست؛ سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند؛ خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است.
این سه نفری که تخلف کردند زمین برایشان تنگ شد خودشان هم با خودشان قهر کردند اما به این نتیجه رسیدند هیچ چاره ای ندارند مگر توبه کنند و به سمت خدا بروند و خدا توبه شان را قبول کرد و توفیق توبه به آنها داد.
آیهء دوم دارد دستور العمل می دهد می گوید: می خواهید این اتفاق نیفتد؟
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصادِقین»(2)؛
ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، و با صادقان باشید!
مردم تقوا داشته باشید و همشيه با معصومین علیهم السلام باشید.
در آیهء سوم یک بار دیگر خدا دارد از تخلف شکوه می کند:
«ما كانَ لِأَهْلِ الْمَدِينَةِ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ
ص: 209
اللّهِ وَ لاَ يَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لاَ يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاَ نَصَبٌ وَ لاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لاَ يَطَؤُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لاَ يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»؛(1) سزاوار نیست که اهل مدینه، و بادیه نشینانی که اطراف آنها هستند، از رسول خدا تخلف جویند؛ و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آنها نمی رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می شود برنمی دارند، و ضربه ای از دشمن نمی خورند، مگر اینکه به خاطر آن، عمل صالحی برای آنها نوشته می شود؛ زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند!
مردم مدینه! شما حق ندارید از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تخلف کنید و خودتان را بر پیامبر صصلی الله علیه و آله و سلم ترجیح بدهید؛ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از شما بالاتر است. درست است دنبال پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفتن هزینه دارد، بالاخره انقلابی ماندن هزینه دارد، با دشمن درگیر شدن هزینه دارد و .... اگر کسی خواست در مقابل ظلم ایستادگی کند هزینه دارد اما جواب و جزایش را خدا می دهد.
می فرماید: بدانید اگر در راه خدا تشنگی کشیدید، رنج کشیدید، گرسنگی کشیدید، قدمی برداشتید که کفار را ناراحت کردید اگر در این دفاع لطمه و ضربه ای برای شما وارد شد تمام اینها عمل صالح است.
انقلابی ماندن بسیار مهم است نه انقلابی بودن. امروز یک عده ای دنبال این هستند که روحیهء انقلابی را از مردم بگیرند و بی تفاوتی را ترویج بدهند. ببینید دنیا چطور در مقابل ظلم قد علم کرده است؛ این خودش ظهور انقلاب است.
ص: 210
آیهء دیگری که عرض می کنم برعکس آیه قبلی است؛ یعنی آیات قبلی از آن سه نفری که در جنگ تبوک تخلف کردند شکوه می کرد. اما این آیه عکس آیات قبلی است.
داستان این آیه برای جنگ احد است که مسلمان ها شکست خوردند، هفتاد شهید روی زمین ماند، آن هم شهدایی از جمله حمزه، حنظله، عبدالله بن عامر، مصعب بن عمیر و .. آن هایی هم که مانده اند همه جانباز و زخمی بودند.
امیرالمؤمنین علیه السلام هفتاد زخم برداشته بود. پیشانی و دندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آل و سلم نیز شکسته بود. در این وضع اسف بار که هفتاد جنازه روی زمین بود، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کنار جنازهء حمزه مثل باران اشک می ریخت؛ نعمان بن مسعود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: یا رسول الله ! چرا نشسته اید؟ مشرکین دوباره بسیج شدند به این باقیماندهء مسلمانان حمله کنند که اسلام کامل از بین برود.
حالا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چه کند؟ مجروحان را جمع کرد و فرمود: دشمن می خواهد حمله کند با همین جراحت ها و زخم هایتان بسیج شوید حرکت می کنیم و مقابلشان می رویم؛ ما اینجا نمی ایستیم که دشمن بیاید یک بار دیگر در میدان احد ما را غافلگیر کند. همه گفتند: ما در خدمت شما هستیم.
راوی حدیث می گوید: من دیدم شخصی برادرش پایش شکسته بود و خودش سرش مجروح بود؛ برادرش را به کول گرفته بود و به طرف مقری به نام حمراء الاسد که ابوسفیان بود رفتند و اردو زدند.
به ابوسفیان خبر رسید و گفت: این ها حرکت کرده اند و جلوتر از تو آمدند، پشیمان شد برگشت و جنگی هم صورت نگرفت. مسلمان ها سالم به مدینه آمدند ولی این اقدام انقلابی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود. قرآن می فرماید:
ص: 211
«الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِيمٌ»؛(1)
آن ها که دعوت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند؛ (و هنوز زخم های میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان «حمراء الاسد» حرکت نمودند؛ ) برای کسانی از آن ها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است.
آن هایی که به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ مثبت دادند بعد از آن که بدن هایشان زخمی بود؛ این ها اجر بزرگی دارند.
آن کسی که خبر جنگ مجدد را آورده بود، مسلمان ها را می ترساند و می گفت: دشمن بزرگ است شما هم که مجروح هستید منصرف شوید و تسلیم شوید.
گفتند: ما نمی ترسیم «حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ» در آیهء بعد می فرماید:
«اَلَّذِینَ قالَ لَهُمُ اَلنّاسُ إِنَّ اَلنّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اَللّهُ وَ نِعْمَ اَلْوَکِیلُ»؛(2)
این ها کسانی بودند که (بعضی از) مردم، به آنان گفتند: «مردم [لشكر دشمن] برای (حمله به) شما اجتماع کرده اند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، برایمانشان افزود؛ و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.
کسی به مسلمان ها گفت: این ها اجتماع کرده اند ابوسفیان هزار تا نیرو دارد و قوی هستند بترسید با این ها درگیر نشوید؛ شما حریف این ها نمی شوید و شروع کرد روحیه مسلمان ها را تضعیف می کرد. خدا به این ها ایمان داد.
ص: 212
امام خمینی رحمه الله وقتی انقلاب را شروع کرد، بعضی از افراد بنام، به ایشان می گفتند: مگر می شود حکومت پهلوی را ساقط کرد؟ شما بگویید: قانون اساسی و نخست وزیر عوض شود.
امام فرمود: فقط شاه باید برود و این کار را هم کرد.
مرحوم آیت الله طالقانی رحمه الله اولین امام جمعه تهران بود، فرمود: امام خمینی و وقتی به تهران آمد، عصر روز بیست و یکم که حکومت نظامی از چهار بعد از ظهر شروع شده بود قرار بود کودتا کنند و منطقه مدرسه رفاه را بمباران کنند و کار را تمام کنند.
امام فرمود: مردم به خیابان ها بریزند. ایشان فرمود: من خدمت امام رفتم و گفتم: آقا شما ایران نبودید، نمیدانید چه خبر است، مردم را می کشند و حمام خون راه می اندازند، حکومت نظامی است.
امام فرمود: همین که در بعضی از تعبیرها دارد، فرمود: اگر دستور خود امام زمان علیه السلام باشد شما چه می گویید؟
مردم در خیابان ریختند و اتفاقی هم نیفتاد؛ یعنی اگر این تدبیر امام نبود انقلاب مصادره شده بود. قرآن می فرماید مسلمان ها گفتند:
« وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»؛
و گفتند: «خدا ما را کافی است؛ و او بهترین حامی ماست.
خدا هم کمکشان کرد. همین ها بعداً پیروز شدند و مکه را گرفتند. ابوسفیان به خواری و بدبختی افتاد. این نشانهء روحیهء انقلابی داشتن است که از این آیهء 62 سورهء مبارکهء نور استفاده می شود.
ص: 213
حضرت علی علیه السلام در خطبهء 34 می فرماید: والی و رهبر چهار وظیفه دارد. درست است حضرت دارد این جا به عنوان امام می فرماید: ولی این ها راجع به هر کسی است که جامعه را عادلانه رهبری می کند. اگر کشوری رهبری عادل داشت بدانید رهبر چهار وظیفه دارد و مردم هم در مقابل رهبر چهار وظیفه دارند:
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ؛ فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا. وَ أَمَّا حَقِّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ وَ النَّصِيحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُمْ»؛
ای مردم! مرا برشما و شما را بر من حقي واجب شده است، حق شما بر من، آن که از خیرخواهی شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید.
و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید، هر گاه شما را فراخواندم اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید.
ای مردم! من علی به عنوان رهبر (نه به عنوان امام) چهار کار باید برای شما بکنم:
1.خیرخواه شما باشم؛ بگویم راه درست این است و راه غلط آن است؛
2. بیت المال را درست تقسیم کنم که در جامعه فقیر نباشد؛
3. به شما بد و خوب را آموزش بدهم تا در جهالت گرفتار نشوید؛
4. اگر اشتباهاتی در کشور افتاد باید تذکر بدهم تا این اتفاق ها نیفتد.
ص: 214
اما وظیفه ای که شما در مقابل حاکم دارید:
1.به بیعت عمل کنید؛ اگر قول و دست بیعت دادید وفادار باشید؛
2. خیرخواه باشید؛
3. وقتی شما را می خوانم جواب بدهید؛
4.وقتی شما را امر می کنم اطاعت کنید. من یک وظایفی دارم شما هم یک وظایفی دارید؛ این رابطهء بین رهبر و مردم، امام و امت، حاکم و جامعه اگر طرفینی حفظ نشود طبیعتاً امکان مدیریت برای کشور باقی نمی ماند.
ص: 215
ص: 216
قال الله تبارک و تعالی:
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛»(1)
صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید؛ خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند، و یکی پس از دیگری فرار می کنند می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، يا عذابي دردناك به آنها برسد!
بحث ما در تفسیر آیات سورهء مبارکهء نور بود. آیهء 63 از این سوره در ادامهء مباحث قبلی، باز مربوط به وظایف مردم در مقابل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و احترام آن حضرت است. می فرماید:
ص: 217
مردم دعا و دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در بین خودتان مثل دعوت های خودتان حساب نکنید و عادی با آن برخورد نکنید. برای این آیه سه تفسیر شده است؛ مرحوم طبرسی در مجمع البيان سه تفسیر برای این آیه می کند و در نهایت تفسیر اول را ترجیح می دهد. اکثر مفسرین این سه تا را ذکر کرده اند و همان معنای اول را ترجیح داده اند. من سه تفسیر را خدمت شما عرض می کنم:
تفسير اول این است که: دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را جدی بگیرید. مثل دعوت های خودتان نباشد که یک وقتی عمل و توجه نمی کنید.
خلف وعده و بدقولی در تمام موارد بد است اما یک وقتی یک کسی شما را به مراسمی دعوت می کند می روید یا اگر نتوانستید نمی روید اما یک وقت پیامبر دعوت می کند؛ دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعوت صلی الله علیه و آله و سلم شما متفاوت است، مثلاً: به جهاد یا اجتماعی دعوت می کند یا دعوت می کند پولی بیاورید می خواهیم مشکل مالی را حل کنیم یا مسجد بسازیم. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ازشما دعوت می کند این دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است با افراد عادی فرق می کند؛ دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مثل دعوت های خودتان حساب نکنید، حتماً اهمیت بدهید.
تفسیر دوم: شاهد هم دارد، می فرماید: منظور این آیه این است:
«لَا تَدْعُوا رَسُولَ اللَّهِ کَمَا یَدْعُو بَعْضُکُمْ بَعْضاً»؛(1)
آن طور که خودتان، خودتان را صدا می زنید، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را صدا نزنید.
گرچه اسلام انسان را از اسم های بد نهی کرده است. خدا در سراسر قرآن
ص: 218
یک جا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به اسم صدا نزده؛ بلکه از واژه های مثل: (يا أيها الرسول)، (یا ایها النبي) به کار برده است.
گاهی پشت خانهء پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می آمدند و اسمش را صدا می زدند و می گفتند: بیا برای ما قرآن بخوان.
شما در نمازتان مرتب «السلام علیک ایها النبی» می گویید؛ در تشهدتان شهادت به رسالتش می دهید. لذا منظور از این آیه این است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را مثل خودتان صدا نزنید، وقتی او را کار دارید بگویید: «یا رَسُولَ اللَّهِ و یا نَبِیَّ اللَّهِ».(1)
بعد از نزول این آیه حضرت زهرا علیها السلام به دیدن پدرشان رفتند و گفتند: «السلام علیک یا رسول الله»! پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعجب کرد و فرمود: فاطمه جان! چرا امروز نگفتی «یا أبت» عرض کرد: بابا! آیه نازل شده:
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا»
حضرت فرمود: این برای تو نیست تو جان من و پارهء تن من هستی تو به من بابا بگو. وقتی که به من بابا می گویی، قلب من آرام می شود و خدا هم خوشحال تر است.
تفسیر سوم: دعاهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با دعاهای شما فرق می کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دعا کند یا نفرین کند رد خور ندارد ولی ممکن است ما دعا یا نفرین کنیم ولی مستجاب
ص: 219
نشود. قرآن می فرماید:
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا»؛
صدا کردن پیامبر صلی الله علیه و آله را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید.
دعای پیامبر صلی الله علیه و آله را مثل دعای خودتان نپندارید. کاری کنید که پیامبر صلی الله علیه و آله برای شما دعا کند.
به نظر می رسد تفسير اول محکم تر باشد که منظور از این آیه دعوت است. این آیه چون مربوط به آیات قبل است، می گوید: اگر پیامبر صلی الله علیه و آله شما را به کاری دعوت کرد جدی بگیرید.
چند نکته درباره این آیه بیان می کنم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک شخصیت ویژه ای است و خدا ایشان را ویژه قرار داده است؛ به چند مورد اشاره می کنم:
اولین ویژگی او بعثتش است که خدا بر مسلمانان منت می داند، می فرماید:
«لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا»(1)
خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگی بخشید] هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت.
دومین ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله رحمت اوست. قرآن می فرماید:
«رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»(2)؛
ص: 220
این پیامبر صلی الله علیه و آله برای همه دنیا رحمت است.
همان طور که خود خدا رحمت است، پیامبر صلی الله علیه و آله در درجه پایین تری .
سومین ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله این است که الگوی نیکوست، قرآن می فرماید:
«أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(1)
سرمشق نیکویی است.
برای همه دنیا الگوی نیکو است.
چهارمین ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله این است که ناظر بر اعمال من و شماست. خدا به او قدرت داده تمام اعمال شما را چه زنده باشد و چه بعد از مرگش رصد کند و در روز قیامت شهادت بدهد.
حضرت عیسی علیه السلام فرمود: من تا مادامی که زنده ام برامتم گواهم اما راجع به پیامبرما چنین قیدی ندارد، می فرماید:
«وَ جِئْنا بِكَ عَلى هؤُلاءِ شَهِيداً »؛(2)
حتی گواهی تو بر أنبياء هم است.
پنجمین ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله اخلاق عظیم اوست. خداوند می فرماید: تمام دنیا قليل است اما پیامبر صلی الله علیه و آله را می فرماید:
«وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ»(3)
ص: 221
و تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری!
این پیامبر صلی الله علیه و آله به تنهایی در همه دنیای قلیل خلقش عظیم است.
ششمین ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله درود فرستادن مستمر خدا بر اوست. قرآن می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا»(1)
خدا و فرشتگانش بر پیامبر صلی الله علیه و آله درود می فرستد؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، براو درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او)باشید.
خدا امتیازهای ویژه ای هم به پیامبر صلی الله علیه و آله داده است.
اولین امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله این است که خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله بی نهایت نعمت می دهد. قرآن می فرماید:
«وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَىٰ»(2)
و به زودی پروردگارت آن قدر به تو عطا خواهد کرد که خشنود شوی.
آن قدر خدا به تو می دهد تا راضی شوی. هر چه قدر خواستی به تو حق شفاعت می دهد. زمانی خدا دید پیامبر صلی الله علیه و آله نگران است و نگاه به آسمان می کند - قبله رو
ص: 222
به بیت المقدس بود یهودی ها تمسخر می کردند که مسلمان ها قبلۀ مستقل ندارند. پیامبر صلی الله علیه و آله ناراحت بود- فورأ آیه نازل شد: پیامبر!
«فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا ۚ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»؛(1)
اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی، باز می گردانیم. پس روی خود را به سوی مسجد الحرام کن!
به تو قبله ای می دهیم که راضی شوی. در همان نماز صورتت را برگردان و در همان مسجد قبله را برایش تعیین کرد.
دومین امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله داشتن خیر کثیر است. قرآن می فرماید:
«إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ»؛(2)
ما به تو کوثر [خیر و برکت فراوان]عطا کردیم.
کوثر خیر کثیر است، حضرت زهرا علیها السلام و سادات را شامل می شود، حوض کوثر را شامل می شود، نسل پاکیزه ائمه اطهار علیهم السلام را شامل می شود و ..
سومین امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله حفظ کردن او توسط خداوند است.
«وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»؛ (3)
خداوند تو را از( خطرات احتمالی ) مردم، نگاه می دارد.
ص: 223
چهارمین امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله شرح صدر داشتن اوست. قرآن می فرماید:
«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ.»؛(1)
آیا ما سينه تو را گشاده نساختیم؟
شرح صدر را حضرت موسی علیه السلام از ما خواست ولی به تو زودتر دادیم.
پنجمین امتیاز پیامبر صلی الله علیه و آله این مقام عرشی اوست. قرآن می فرماید:
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»(2)؛
پاك و منزه است خدایی که بنده اش را در يك شب، از مسجد الحرام به مسجد الاقصی - که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم - برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم؛ چرا که او شنوا و بیناست.
منزه است آن خدایی که تو را یک شب از مسجدالحرام به مسجد الاقصی برد ودر عرش آن قدر نزدیک آمدی که جبرئیل نتوانست بیاید.
این پیامبر با این مقامات که من از صدها مورد فقط چند موردش را برایتان عرض کردم، ما در مقابلش وظایفی داریم که یکی از آن وظایف اطاعت است.
اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله دو نوع است: 1- اطاعت طریقی، 2- اطاعت موضوعی
ص: 224
من در رابطه با اطاعت طریقی برای شما مثالی بزنم: یک وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به مردم می گوید: جمع شوید و می فرماید: خدا به من فرموده روزه بگیرد، این جا اطاعت از خداست. شخص خدا روزه را واجب کرده و پیامبر صلی الله علیه و آله هم ابلاغ کرده است . بخشی از اطاعت ما از پیامبر اطاعت طریقی است؛ یعنی پیامبر واسطه اطاعت از خداست و لذا خدا هم در قرآن می فرماید:
«ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ»(1)
پیامبر وظیفه ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد؛ (و مسئول اعمال شما نیست).
در این بخش اول فقط وظیفه پیامبر صلی الله علیه و آله رساندن پیام الهی است. به زور هم نمی شود، قرآن صراحتا می فرماید:
«إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌلَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ»(2)
پس توتذکر ده تو فقط تذکر دهنده ای . تو مسلط بر آنها نیستی که مجبورشان (برایمان) کنی.
تو فقط یادآوری به زور هم نمی خواهد دست کسی را بگیری ، بیاوری.
خدای تبارک و تعالی فرموده: علی علیه السلام را به عنوان جانشینت انتخاب کن و کار پیامبر صلی الله علیه و آله هم ابلاغ است و روز غدیر آمد و ابلاغ کرد. دستور خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله به جانشینی امیرالمؤمینن على علیه السلام طریقی است؛ همین طور امر کردن به روزه ماه رمضان، خمس و زکات.
ص: 225
اما یک بخشهایی است که خود پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید: این موضوعی می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسائل سیاسی، نظامی و قضایی حکمی می کند یا سفارش می کند که این سنت من است این طور عمل کنید آن جا هم باید ما اطاعت داشته باشیم؛ هیچ فرقی با اطاعت اولی نمی کند؛ پس یکی از وظایف مردم امروز و در زمان حضرت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله اطاعت از اوامر شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله است.
مثلا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان جنگ و صلح می داد. در صلح حدیبیه حضرت تصمیم گرفت، صلح کند باید اطاعت کنید نه این که اعتراض کنید. مثلا حضرت می خواستند برای جنگی بروند شخصی را به نام ابن ام مکتوم به عنوان جانشین خودشان در مدينه تعیین کردند؛ بعضیها گفتند: ما قبول نداریم این مثل همان است که بگوییم حکم خدا را قبول نداریم.
قرآن می فرماید: هر چه پیامبر می گوید، قبول کنید، چنین نیست که بگویید این تصمیم شخصی ایشان بوده است ما قبول نداریم، نه چنین نیست.
پیامبر صلی الله علیه و آله دین پسرخوانده ای به نام زید بن حارثه داشت که غلام حضرت خديجه علیها السلام بود و سال ها نزد ایشان خدمتگزار بود. حضرت خدیجه علیها السلام ایشان را به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بخشید و خیلی از کارهای شخصی پیامبر صلی الله علیه و آله را ایشان انجام می داد و پیامبر صلی الله علیه و آله هم او را خیلی دوست داشت.
ایشان همان کسی است که در جنگ موته شهید شد و قبرش در اردن است. پدر و مادرش هم او را گم کرده بودند و نمی دانستند کجاست. بالاخره
ص: 226
کاروان های تجاری که به مدینه و شام می آمدند متوجه شدند که این زید زنده است و غلام و خدمتگزار پیامبر خداست. آمدند به پدر و مادرش خبر دادند. پدر و مادرش مشرک بودند آمدند او را ببرند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اجازه می دهم تا او را ببرید. خودش گفت: من نمی روم می خواهم کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بمانم. پدرش گفت: اگر نیایی من تو را عاق می کنم و دیگر پسر من نیستی. زید گفت: من دوست دارم کنار پیامبر صلی الله علیه و آله باشم. پدرش رفت و این بچه ماند. پیغمبر صلی الله علیه و آله او را به عنوان فرزند خوانده خودش خواند که فرمود: حالا که پدرت تو را نفی کرد پسر خودم باش.
ایشان فرزند خوانده پیامبر صلی الله علیه و آله بود و طبیعتا همسرش محرم رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود. از اصحابی که اسمش هم در قرآن آمده است زید است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله دخترعمه ای به نام زینب بنت جهش داشت که متمول و معروف بود. زینب را برای زید خواستگاری کرد و به زید فرمود: با زینب علیها السلام ازدواج کن. خانواده زينب مخصوصا برادرش عبدالله سختشان بود که این ازدواج را قبول کنند.
وقتی عبدالله مخالفت کرد و خود زینب را هم تحریک کرد که مخالفت کند این آیه نازل شد:
«وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ ۗ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا»(1)
ص: 227
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.
وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیمی می گیرد شما باید این تصمیم را بپذیرید و مخالفت نکنید. البته با نزول این آیه دیگر زینب موافقت کرد و با زید ازدواج کرد(1) که داستان ازدواجش مفصل است.
پیام این آیه این است که اطاعت از پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله در امور حتی امور این گونه، اطاعت موضوعی است و واجب.
وجود مقدس پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وقتی مکه را فتح کرد، عفو عمومی داد و همه را بخشید ولی چند نفر را نبخشید. یکی از آن ها قیس بن سبابه است.(2) برادر او را در مدینه کشتند و معلوم نبود قاتل چه کسی است. یک روز در محله های مدینه جنازه برادرش را پیدا کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: معلوم نیست چه کسی برادر تو را کشته است مبادا از آن محله بی گناهی را بکشی اگر این کار را بکنی تو را قصاص می کنیم .
ص: 228
به حرف پیامبر صلی الله علیه و آله گوش نداد و بی گناهی را از آن محله کشت.
خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، فرمود: او را بیاورید. اما او فرار کرد تا روز فتح مکه به دیوار کعبه چسبید و گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله من اشتباه کردم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: دیگر فایده ندارد او را از مسجد الحرام بیرون آوردند و حکم اعدام اجرا شد.
این مخالفت است و این تبعات مخالفت با رسول خداست.
این قصه، راجع به ائمه علیهم السلام علی هم همین طور است.
شخصی خدمت امام صادق علیه السلام رسید و گفت: به من دعایی یاد بده . امام صادق علیه السلام به او دعایی یاد داد. این بنده خدا رفت دعا را خواند و خودش جمله ای اضافه کرد. خدمت امام صادق علیه السلام آمد و آقا با او برخورد کرد. گفت: چه فرقی می کند؟ فرمود: نباید اضافه کنی.
متأسفانه بعضی ها در روضه ها و تاریخ و دعاها مطلب اضافه می کنند که درست نیست. اگر قرار باشد این طور پیش برویم کار از دست خارج می شود. حاج شیخ عباس قمی چقدر ناراحت شده و در مفاتیح بعد از زیارت وارث از کسانی که به این زیارت اضافه می کنند شکوه می کند.
در پایان عرایضم در تکمیل این آیه از سوره نور، حدیثی را برای شما از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانم که بدانید مخالفت با پیامبرو دین منحصر به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام نیست. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نگران آینده هم بودند. ما یک سلسله روایاتی داریم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند: من نگران هستم.
عزیزان من! در این روزهای پایانی ماه مبارک رمضان حواسمان جمع باشد! اگر پدری به فرزندش وقتی که به دانشگاه می رود، می گوید: من نگران
ص: 229
اعتیاد تو هستم، نگران روابط نادرست تو هستم، نگران درس نخواندنت هستم؛ یعنی مواظب باش و از آن ها دوری کن.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من نسبت به پنج چیز در دوران آخرالزمان نگران هستم:
«إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اسْتِخْفَافاً بالدین وَ بَيْعَ الْحُكْمِ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ وَ أَنْ تَتَّخِذُوا الْقُرْآنَ مَزَامِيرَ وَ تُقَدِّمُونَ أَحَدَكُمْ وَ لَيْسَ بأفضلم فِي الإين»؛
1- این که دین را خفيف بشمارید؛ خوار شمردن دین، خوار شمردن قرآن، عالم و مسجد است؛ یعنی انسان به مظاهر دین بی توجهی کند.
2- فروختن حکم؛ مرحوم مجلسی می گوید: منظور از فروختن حکم رشوه است.3- قطع رابطه با فامیل؛ 4- خواندن قرآن به صورت غنا و قرآن از طريق آلات موسیقی و غنا حساب شود، 5- کسی را در دین مقدم کنید در حالی که در دین بالاتر از شما نیست.
امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام را کنار بگذارید و هارون الرشید سر کار بیاید . نگرانی دیگر من این است که متدینین کنار بروند و ظالمین بر سر کار بیایند.
چرا باید شخصیت های عالم و دینی، در زندان ها به سر ببرند؟ امام خمینی رحمة الله علیه باید پانزده سال در نجف تبعید باشد و نظام پهلوی حاکم باشد؟ یکی از نگرانی های پیامبر صلی الله علیه و آله این است که فرمود: کسانی مقدم بشوند که افضلیت در دین و علم ندارند.
پس بدانید اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام در همه امور و شئون دین است.
ص: 230
قال الله تبارک و تعالی:
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا ۚ قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا ۚ فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ»؛(1)
صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهید؛ خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند، و یکی پس از دیگری فرار می کنند می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، ياعذابي دردناك به آنها برسد!
دو آیه پایانی سوره نور آیه 63 و 64 مورد بحث ما بود. آیه 63 مربوط به ادب در مقابل پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و رعایت مسئولیت در مقابل آن حضرت است که جلسه گذشته اشاره کردیم.
ص: 231
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را دعوت به جهاد و جنگ می کردند یا اجتماع مهمی را می خواستند تشکیل بدهند، بعضی از افراد کوردل و منافق پشت ستون مسجد می رفتند و پنهان می شدند یا پشت سر بقیه خود را مخفی می کردند که پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را نبیند و از این فرصت استفاده می کردند تا از مسجد خارج شوندو در جهاد شرکت نکنند. قرآن می فرماید:
این حیله ها و خدعه ها و کارهایی که نسبت به هم انجام می دهید، با پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه رفتار نکنید، دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله دعوت خداست.
یک وقت شخصی در خانه می آید، می خواهد متوجه او نشود که این آدم در خانه است می رود خود را پنهان می کند اما موضوع پیامبر صلی الله علیه و آله موضوع جهاد و اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله است، اگر شما را به کاری دعوت کرد فورا اجابت کنید.
بعد می فرماید: خدا می داند آن کسانی که از صف مسلمانان خارج می شوند و پشت سر دیگران پناه می گیرند، بعد می فرماید: از این که با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کنید برحذر باشید.
اگر با پیامبر صلی الله علیه و آله مخالفت کردید؛ چون او معصوم و عالم به غیب است دو اثر در زندگی تان دارد: یکی این که فتنه و هرج و مرج می شود؛ در نتیجه در زندگی دنیایتان لطمه می بینید و دیگری روز قیامت هم عذاب دردناک در انتظار شماست.
ص: 232
آثار اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله
اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت از خداست که این صریح قرآن است و این اطاعت آثار فراوانی دارد که به چهار اثر اشاره می کنم:
اولین اثر اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله این است که انسان مورد رحمت خداوند قرار می گیرد. قرآن می فرماید:
«وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ»(1)
و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کنید، تا مشمول رحمت شوید!
اگر مردم از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت کنند رحمت شاملشان می شود و مشمول لطف خداوند قرار می گیرند، این اطاعت از حق و امر پیامبر صلی الله علیه و آله است و برایشان مفید است و خدا به چیز بد امر نمی کند.
دومین اثر اطاعت از خداوند، رفتن به بهشت است. قرآن می فرماید:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ»(2)
ثمره پیروی از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله این است که انسان در قیامت هم بهشت نصیبش می شود.
سومین اثر اطاعت از خداوند، همنشینی با پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت است. قرآن می فرماید:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَٰئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ ۚ وَ حَسُنَ أُولَٰئِكَ رَفِيقًا»(3)
ص: 233
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانی خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران وصديقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیق های خوبی هستند.
مطیع پیامبر صلی الله علیه و آله در روز قیامت با چهار گروه همنشین است: انبیاء، ائمه،شهدا و اولیاء و شما رفیق هایی از اینها بهتر می خواهید؟
چهارمین اثر اطاعت از پیامبر، اعلام محبت به خداوند است. قرآن می فرماید:
«إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي»(1)
اگر خدا را دوست می دارید، از من پیروی کنید .
هر چه قدر خدا را دوست داری از پیامبر صلی الله علیه و آله تبعیت کن.
شخصی در کوچه های مدینه داشت غلامش را به شدت می زد. غلام می گفت: به خدا پناه می برم، من را نزن . رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد کوچه شد، غلام فریاد زد: به خاطر پیامبر صلی الله علیه و آله من را نزن. دیگر او را نزد! معلوم بود چاپلوسی می کند، می خواست جلوی پیامبر صلی الله علیه و آله بگوید: به خاطر شما او را کتک نزدم.
پیامبر صلی الله علیه و آله شنید جلو آمد با شدت عصبانیت فرمود: این چه کاری بود کردی؟! دارد به خدا پناه می برد به او امان نمی دهی. گفت: یا رسول الله! اشتباه کردم و به خاطر همین او را آزاد می کنم.
حضرت فرمود: اگر این کار را نمی کردی عذاب می آمد و تو مشمول عذاب الهی می شدی.
ص: 234
تمام بدبختی های مسلمانان بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله و در زمان ایشان از مخالفت با اوست. اگر فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله در احترام فرزندانش رعایت شده بود، نباید یازده امام شیعه به شهادت برسند؛ اگر فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله در اجرای احکام اجرا شده بود، نباید این همه حاکمان بنی امیه و بنی عباس سر کار می آمدند.
تمام لطمه هایی که مسلمانان خوردند از عدم اطاعت از پیامبر صلی الله علیه و آله است و لذا در منابع معتبر اهل سنت روایتی است که پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: من روز قیامت می بینم بعضی از اصحاب من را به جهنم می برند.فرمود، عرض میکنم: اینها اصحاب من هستند، اینها که کنار من بودند و با من زندگی می کردند. خطاب می شود:
«فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحدّثَ بعدک»؛(1)
یا رسول الله! نمیدانی بعد از تو چه کردند.
تا تو زنده بودی در کنار تو بودند بعد از تو در جنگ جمل جلوی ولی خدا صف کشیدند و عده ای از اینها منکر غدیر شدند و عده ای از اینها فرزندان تو را آزار دادند. تو نمی دانی بعد از تو چه کارهایی کردند؟!
انس بن مالک با پیامبر خیلی مأنوس بود. ده سال تمام در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود. بچه بود که مادرش او را آورد و گفت: یا رسول الله! بچه من خدمتکار شما باشد لذا در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگ شده است . انس که خود او هم یکی از کسانی است که حضرت امیر علیه السلام به خاطر انکار غدیر، نفرینش کرد. متأسفانه این آدم هم حاضر نشد از جریان غدیر دفاع کند.
ص: 235
منظور من این است که در روایت دارد کسی از او سؤال کرد تو که چند سال با پیامبر صلی الله علیه و آله بودی الآن چقدر از دین پیامبر صلی الله علیه و آله باقی مانده است؟
يعني الآن روش و سبک زندگی مردم چقدر با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله مطابق است؟
این داستان برای نیم قرن بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله است که گفت: همه اش عوض شده؛ من هر چه نگاه می کنم هیچ چیز مطابق با سنت پیامبر صلی الله علیه و آله این نیست جز نماز؛ فقط مسلمان ها نمازشان را رو به قبله می خوانند؛ تازه در این هم دست برده اند و به یک نوع نماز نمی خوانند.
لذا وقتی امام زمان علیه السلام می آید بعضی ها می گویند: دین جدید آورده است در حالی که این همان سنت پیامبر صلی الله علیه و آله است(1)
نکته دومی که می خواهم عرض کنم این است که مصادیق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله چیست؟
اولین مصداق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله خیانت است. قرآن می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَخُونُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُوا أَمَانَاتِكُمْ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(2)
ص: 236
ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که می دانید (این کار، گناه بزرگی است)!
این یکی از بزرگترین مصادیق مخالفت با رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله تصمیم گرفتند مکه را فتح کنند، به اصحابشان هم اعلام کردند و قرار شد این اتفاق مخفیانه بیفتد و دشمن متوجه ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مکه نشود.
زنی که اسمش ساره و خواننده بود و در جلسات غنا شرکت میکرد- منتها بعد از جنگ بدر ابوسفیان این کار را ممنوع کرد و گفت: کسی این کار را انجام ندهد تا ما انتقام کشته های بدر را بگیریم و از نظر مالی بازار مطربی و غنا کساد شد حرکت کرد به مدینه آمد تا از آشناهایش کمک بگیرد. خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید، حضرت فرمود: چه طور آمدی؟ گفت: با زحمت آمده ام، وضع مالی ام خوب نیست. فرمود: مسلمان شدی؟ گفت: نه و قصد مسلمان شدن هم ندارم. فرمود: هجرت کردی؟ گفت: نه دوباره به مکه برمی گردم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: اشکال ندارد او را کمک کنید و قدری پول و خوراک و پوشاک به او دادند که ایشان به مکه برگردد.
یکی از مسلمانان که آدم خوبی بود و اسمش حاطب بود و از رزمندگان بدر بود تا دید این خانم دارد می رود، نامه ای نوشت و صد درهم هم به او داد و گفت: این نامه را به فامیل های من به مکه برسان؛ در این نامه نوشته شده بود: پیامبر صلی الله علیه و آله قصد حمله به مکه را دارد.
قصد این شخص این بود که فامیل هایش خودشان را جمع و جور کنند و به
ص: 237
یک جایی پناه ببرند.
پیک وحی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر آورد. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علی علیه السلام علا، زبیر و مقداد را فرستاد و فرمود: این زن را متوقف کنید.
به سرعت او را پیدا کردند و محاصره اش کردند و حضرت علی علیه السلام او را تهدید کرد و گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: تو به همراهت نامه داری و باید آن را بدهی. نامه را بین موهایش پنهان کرده بود. نامه را از او گرفتند و او را هم از رفتن به مکه ممنوع کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن شخص را خواست، یکی از اصحاب عصبانی شد و گفت: من او را می کشم.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: درست است خیانت کرده اما قصد سوئی نداشته است. آن شخص گفت: قصد من از نوشتن نامه برای فامیل هایم بود؛ در این جا آیه اول سوره ممتحنه نازل شد:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ »؛
ای کسانی که ایمان آورده اید دشمن من و دشمن خویش را دوست قرار ندهید.
خدا هم توبه آن شخص را پذیرفت و موجب لو رفتن قضیه ورود پیامبر صلی الله علیه و آله به مکه هم نشد.(1)
خیانت به پیامبر صلی الله علیه و آله چه آن روز و چه امروز مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله است . اینهایی که الآن کاریکاتور درست می کنند و کتاب بر علیه پیامبر صلی الله علیه و آله می نویسند مصداق این آیه هستند. مسلمانان باید در برابر خیانت به پیامبر صلی الله علیه و آله عکس العمل نشان بدهند.
ص: 238
دومین مصداق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله آزار دادن اوست. خدا با کسانی که پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار می دهند به شدت برخورد کرده است:
«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا»(1)
آنها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکننده ای آماده کرده است.
مصادیق اذیت پیامبر صلی الله علیه و آله در این آیه آمده است:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَىٰ طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلَٰكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ ۖ وَاللَّهُ لَا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَٰلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَٰلِكُمْ كَانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمًا»؛(2)
ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر داخل نشوید مگر به شما برای صرف غذا اجازه داده شود، در حالی که (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید؛ اما هنگامی که دعوت شدید داخل شوید؛ و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت
ص: 239
ننشینید؛ این عمل، پیامبررا ناراحت می نماید، ولی از شما شرم می کند (و چیزی نمی گوید)؛ اما خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را (به عنوان عاريت) از آنان [همسران پیامبر]می خواهید از پشت پرده بخواهید؛ این کار برای پاکی دل های شما و آنها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است!
1.بدون اجازه وارد خانه پیامبر صلی الله علیه و آله نشوید؛
2.اگر مهمان پیامبر صلی الله علیه و آله شدید زیاد ننشینید؛ پیامبر صلی الله علیه و آله نماز و عبادت دارد، بعد از این که غذایتان را خوردید سریع بروید. نشستن شما در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله ایشان را اذیت می کند و پیامبر صلی الله علیه و آله شرم و حیا می کند و رویش نمی شود به شما بگوید بروید.
3. اگر چیزی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهید از پشت حجاب و مانع بگیرید ،چهره زنان پیامبر صلی الله علیه و آله را نبینید.
4. ازدواج با زنان پیامبر صلی الله علیه و آله ممنوع است؛ البته زن های پیامبر صلی الله علیه و آله می دانستند که اگر همسر پیامبر صلی الله علیه و آله شدند آخرین ازدواجشان است و کسی حق ندارد با همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ازدواج کند. عده ای می گفتند: ما منتظر هستیم پیامبر صلی الله علیه و آله از دنیا برود با همسرش ازدواج کنیم و از این طریق می خواستند برای خودشان اعتباری کسب کنند یا از اسرار پیامبر صلی الله علیه و آله مطلع شوند.
در جای دیگر می فرماید: هر چه مردم می گفتند: پیامبر صلی الله علیه و آله گوش می کرد، گاهی دروغ و نادرست هم بود؛ البته حضرت خودش تصمیم می گرفت. بعد رفتند پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله حرف زدند و گفتند: هرچه می گوییم پیامبر صلی الله علیه و آله گوش می دهد و گاهی دو حرف مخالف را هم گوش می کند.
ص: 240
قرآن می فرماید: این به نفع شماست؛ چون ادب پیامبر صلی الله علیه و آله اقتضا می کند که حرف شما را گوش بدهد.
سومین مصداق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله که خودش بارها فرمود: اذیت اهل بیت علیهم السلام است. (1)
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«لا أسألکم عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القربی »(2)
من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [اهل بیتم].
اگر کسی زهرای مرضیه علیها السلام ، امیرالمؤمنین علیه السلام و باقی اهل بیت علیهم السلام را آزار داد در حقیقت پیامبر صلی الله علیه و آله را آزار داده است. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بارها می فرمود:
«اُذَكِّرَکُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»؛(3)
خدا را در اهل بیت خود به یاد شما می آورم.
ص: 241
می فرمود: اهل بیت من را اکرام کنید و دوست داشته باشید، حقوق اهل بیت من را بر خودشان مقدم کنید.
کتابی در دانشگاه حدیث به نام اهل بیت در قرآن و حدیث چاپ شده است که حقوق اهل بیت علیهم السلام به گردن ما چیست.
جوانی از من سؤال کرد شش چیزی که در دعای سلامتی امام زمان علیه السلام برای او از خدا می خواهیم به چه معناست؟ « وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دلیلا وَ عینا »؛ خدایا ! «ولیا»؛ برای او ولی باش، او ولی ماست، ولی، ولی همه ما و امام زمان علیه السلام خداست، «و حافظا»؛ حافظش باش.
ایشان گفت: چه خطراتی امام زمان علیه السلام را تهدید می کند که خدا حافظ او باشد.
امام زمان علیه السلام دریکی از نوشته هایشان فرمود: جاهلان و نادانان شیعه، ما را اذیت می کنند. اینهایی که ادعای ملاقات دروغین و مهدویت می کنند، این هایی که با تطبیق های بی دلیل علائم ظهور، موضوع غیبت و وظایف غیبت را کنار می زنند؛ همه اذیت و آزار است. گاهی دور کسانی را می گیرند که ادعاهای بی خود در قضیه امام زمان علیه السلام را می کنند؛ پس یکی از عوامل آزار امام زمان علیه السلام جهل و حماقت است.
چهارمین مصداق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله جلو افتادن از خدا و اوست. قرآن می فرماید:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(1)
ص: 242
ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمرید (و پیشی مگیرید)، و تقوای الهی پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست؟
یکی از مصادیق پیشی گرفتن این است که کسی از خودش در اسلام حکم و دستوری اضافه کند.
پنجمین مصداق مخالفت با پیامبر صلی الله علیه و آله مجادله با اوست. یک وقتی کسی سؤال دارد که این اشکال ندارد اما مجادله و نزاع با پیامبر صلی الله علیه و آله جایز نیست. قرآن می فرماید:
«ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ۚ وَ مَنْ يُشَاقِقِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ»(1)
این به خاطر آن است که آنها با خدا و پیامبرش صلی الله علیه و آله دشمنی ورزیدند؛ و هرکس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، (کیفر شدیدی می بیند؛) و خداوند شديد العقاب است؟
هر کسی با خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله مجادله کند دچار عذاب شدید می شود. ما در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله موظف هستیم موازین و مواردی که اشاره شد را رعایت کنیم.
ص: 243
ص: 244
قال الله تبارک و تعالی:«أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ۖ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَيَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا ۗ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»(1) ؛
آگاه باشید که برای خداست آن چه در آسمانها و زمین است؛ او می داند آن چه را که شما برآن هستید، و (می داند) روزی را که به سوی او بازمی گردند؛ و (در آن روز) آنها را از اعمالی که انجام دادند آگاه می سازد؛ و خداوند به هر چیزی داناست!
آخرین آیه سوره نور اشاره به چند نکته مهم دارد: یکی مساله مالکیت خدا:
«أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(2)
بدانید آن چه که در آسمان و زمین است متعلق به خداست.
مالکیت حقیقی از اوست و مالکیت های همه ما، همه اعتباری است. موضوع
ص: 245
دوم که سه مرتبه در این آیه اشاره شده و دهها آیه در قرآن دارد که ان شاء الله بحث خواهیم کرد اشاره به علم خداست. می فرماید:
«قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا ۗ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛
خدا آن چه را که شما بر آن هستید را می داند و هم چنین در ارتباط با روزی که به سوی او برمی گردید (روز قیامت) خدا از روی علمش به شما خبر می دهد که شما چه کردید و در پایان می فرماید: خداوند به هر چیز آگاه است.
پس بحث امروز ما علم خدا در دو عنوان است: عنوان اول اشاره به بعضی از آیات علم الهی و عنوان دوم آثار تربیتی ای که اعتقاد به علم خدا در زندگی ما دارد.
می دانید اعتقاد به علم و آگاهی خدا از ارکان اعتقادات ما است. اگر کسی باور داشته باشد خدا می بیند و ثبت می کند خیلی از کارها را انجام نمی دهد .
من پنج آیه راجع به علم خدا می خوانم ببینید علم الهی دایره اش کجاست و چقدر گسترده است.
آیه اول: آية الكرسی که در سورۀ مبارکۀ بقره است. وقتی می خواهد خدا را معرفی کند، هفت ویژگی خدا را ذکر می کند:
«اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ»(1)
هیچ معبودی نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش
ص: 246
است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند؛ هیچگاه خواب سبك و سنگینی او را فرا نمی گیرد؛ (و لحظه ای از تدبیر جهان هستی، غافل نمی ماند؛) آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است، از آن اوست.
تا به هفتمین ویژگی خدا می رسد، می گوید:
«يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ۖ وَ لَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ ۚ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ»؛
آن چه را در پیش روی آنها [بندگان] و پشت سرشان است می داند؛ (و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او، یکسان است.) و کسی از علم او آگاه نمی گردد؛ جز به مقداری که او بخواهد. (اوست که به همه چیز آگاه است؛ و علم و دانش محدود دیگران، پرتوی از علم بی پایان و نامحدود اوست .) تخت (حکومت) او، آسمانها و زمین را در برگرفته.
نکته اول این است که خداوند «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ»را می داند. حالا این به چه معناست؟ بعضی از مفسرین گفته اند، این اشاره زمانی است؛ یعنی گذشته و آینده . بعضی گفته اند: «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ»یعنی قیامت که چه اتفاقی برای ما می افتد و آن چه که مربوط به دنیاست را خدا می داند.
طبیعتاً تفسير اول مطلوب تر است؛ چون که به گذشته و آینده دنیا می خورد.
مرحوم آقای فلسفی رحمة الله کتابی به نام آیت الکرسی دارد؛ ایشان در آن جا، «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ»را بحث می کند. بعد هم می فرماید: درست است شما علم هایی دارید اما علم شما مشروط به مشیت الهی است بخواهد بدانید می دانید اما اگر نخواهد نمی دانید. حتی علم ائمه علیهم السلام هم به مشیت الهی است و هیچ علمی غیر از علم خدا استقلالی و ذاتی نیست. کسی احاطه و آگاهی نخواهد داشت از خدا.
ص: 247
شخصی از امام رضا علیه السلام سؤال کرد که آیا علم خدا بعد از معلوم است؟! ما چیزی را که اتفاق بیفتد علم پیدا می کنیم؛ میعنی الآن نمی دانیم که امروز بعد از ظهر چه خبر است؛ چون اتفاق نیفتاده است. اتفاقاتی که امروز تا این ساعت را افتاده خبر داریم؛ چون پیش آمده . آیا اتفاقی که پیش می آید خدا به آن علم پیدا می کند یا این که علم خدا قبل از خلقت اشیاء است؟! این روایت را امام رضا علیه السلام مکتوب نوشت:
«فَوَقَّعَ بِخَطِّهِ لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَالِماً بِالْأَشْيَاءِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ »؛(1)
پس به خطه خود نامه ای نوشت: خدا همیشه به اشیا، عالم و آگاه بوده است ، قبل از آن که اشیا را خلق کند.
علم خدا مثل ذاتش است؛ مثل علم ما نیست که از ذاتمان جداست.
قرآن اشاره به کرویت زمین و زوجیت گیاهان و اشاره به حرکت سیارات دارد؛ این ها را مخاطبین قرآن در صدر اسلام نمی فهمیدند. بسیاری از مفاهیم قرآن، حتی مباحث کلامی و اعتقادی قرآن امروز کشف شده است. پس این یک آیه که علم خدا «مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ»است.
ص: 248
آيه دوم:
«وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»(1)
کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی داند. او آن چه را در خشکی و دریاست می داند؛ هیچ برگی (از درختی) نمی افتد، مگر این که از آن آگاه است؛ و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و نه هیچ ترو خشکی وجود دارد، جز اینکه در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است.
کلید و فرمان غیب دست خداست. در این آیه چهار مرتبه روی علم خدا تأكید شده است. آن چه در دریا و خشکی است را می داند. برگ درختی را که می افتد خدا می داند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 198 نهج البلاغه می فرماید:
«يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادَ فِي الْخَلَوَاتِ وَ اخْتِلَافَ النینان فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ وَ تَلَاطُمَ الْمَاءِ بالبرياح الْعَاصِفَاتِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُ اللَّهِ وَ سَفِیرُ وَحیِهِ وَ رَسُولُ رَحْمَتِهِ»؛
خدا از نعره حیوانات وحشی در کوه ها و بیابان ها و گناه و معصیت بندگان در خلوتگاه ها و آمد ورفت ماهیان در دریاهای ژرف، و به هم خوردن آب ها بر اثر وزش بادهای سخت آگاه است. و گواهی می دهم که حضرت محمد صلی الله علیه و آله برگزیده خدا، سفیر وحی، و رسول رحمت است.
ص: 249
آیه سوم:
«وَ يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ مَا تُخْفِي الصُّدُورُ »؛(1)
او چشم هایی را که به خیانت می گردد و آن چه را سینه ها پنهان میدارند، بنا می داند.
خدا خیانت های چشم شما را می داند. ما غالبأچیز ملموس را می بینیم اما دو چیز را ما نمی بینیم: یکی خیانت چشم و دیگری آن چه که در دل مردم است.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: گاهی عمل بنده ای را فرشته ها تأیید می کنند و می گویند: این مقبول است.وقتی نزد خدا می رود می فرماید: برگردانید، انگیزه اخلاص در آن نبوده است .(2)
ص: 250
حالا اگر این انگیزه اخلاص نبود؛ اگرریای آشکار باشد فرشته ها متوجه می شوند چقدر این را مخفی بوده که فرشته های مقرب و هفت آسمان متوجه نشده اند. لذا در دعای کمیل می گوییم: خدا یک چیزهایی است که کرام الكاتبين هم متوجه نمی شوند.
آیه چهارم:
«قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِي صُدُورِكُمْ أَوْ تُبْدُوهُ يَعْلَمْهُ اللَّهُ ۗ وَيَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛(1)
بگو: «اگر آن چه را در سینه های شماست، پنهان دارید یا آشکار کنید، خداوند آن را می داند؛ و (نیز) از آن چه در آسمان ها و زمین است، آگاه می باشد؛ و خداوند بر هر چیزی تواناست.
بگو: چه بگویید و چه نگویید؛ هر چه در دل شماست را خدا می داند و آگاهی دارد.
آیه پنجم:
«فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى»(2)
او اسرار و حتی پنهان تر از آن -را نیز می داند!
ص: 251
خدا سر و مخفی ها را می داند.
فرق سر با مخفی چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود:
«السِّرُّ مَا كتمته فِي نَفْسِكَ وَ أَخْفَى ، مَا خَطَرَ بِبَالِكَ ثُمَّ أنسیته»؛(1)
«سرّ»آن چیزی است که به اختیار خود در ضمیرت پنهان می داری و
«اخفی»آن است که: زمانی در خاطره ات بوده و بعد آن را از یاد برده ای.
سر آن چیزی است که شما در دلت مخفی کردی اما مخفی تراز سر این است که یک چیزی به ذهنت خطور کرد و خودت هم یادت رفت.
عزیزان ! کنه تمام اعمال ما را در درون، برون، گذشته ، آینده، آشکار، مخفی و همه را خدا می داند وقتی می داند این اعتقاد باید در زندگی ما اثر داشته باشد.
حضرت آیت الله جوادی (حفظه الله) می فرمود: به علامه طباطبایی رحمة الله گفتیم:
ما را نصیحت بفرمایید. فرمود: انسان بداند که خدا او را می بیند.
امام رحمة الله فرمود: عالم محضر خداست.
تمام جرم ها و دزدی ها و جنایت هایی که می شود در اثر ضعف اعتقاد به علم خداست. اگر کسی بداند ریز ریز موضوعات را خدا می داند گناه نمی کند.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود: با خدا خدعه نکنید. پرسیدند: خدعه با خدا چیست؟
ص: 252
فرمود: شما کاری که برای خداست به انگیزه غیر خدا انجام بدهید .(1).
اولین اثر اعتقاد به علم خدا ترک گناه است.
مرحوم آقای فلسفی رحمة الله در کتاب آیت الکرسی داستانی نقل می کند. مردی دنبال زن جوانی افتاد در یک جای خلوتی زن را به گناه و معصیت دعوت کرد - اگر زنان ما در جامعه تقوا و ایمانشان حفظ بشود و طنازی با نامحرم نکنند و محرک راه نروند و حرف نزنند خیلی از این گناه ها واقع نمی شود این زن به جوان شهوانی مغرور رو کرد و گفت:
«أَمَّا لک زَاجِرُ مِنْ عَقْلِكَ اذا لَمْ يَكُنْ لک وَاعِظُ مِنْ نفسک »؛
ص: 253
اگر واعظ درونی و تقوا نداری که به تو بگوید گناه نکن عقل هم نداری؟
یک وقت واعظ درونی داری اما تقوایت ضعیف است آیا عقل و خرد نداری که به تو بگوید چشمت را حفظ کن.
این جوان تعجب کرد خنده ای کرد و گفت: از چه خجالت بکشم. به خدا هیچ کسی به جز این ستاره های آسمان ما را نمی بیند.
زن گفت: تو کواکب را می بینی خالق ستاره ها را نمی بینی؟
جوان خجالت کشید و رفت.
مرحوم آیت الله آقا میرزا جواد تهرانی مرد بسیار متدینی بود. در بالاخانه منزلش نشسته بود صدایش زدند، دم در آمد و برگشت. وقتی علت را از او پرسیدند، گفت: یک مورچه ای روی عبای من بود اشتباهی او را به بیرون آوردم ترسیدم راهش را گم کند.
گفتند: قد شما زود خمیده شده است. گفت: من از جوانی سرم را پایین گرفتم به یک نامحرم حتی به بستگانم نگاه نکردم لذا خمیدگی قد من برای این است که سرم پایین بود.
این ها بی دلیل این جایگاه و مقام را پیدا نمی کنند که این طور مردم نزدشان بروند.
دومین اثر اعتقاد به علم خدا، زهد داشتن است. زهد یعنی به حداقل اکتفا کردن . به حداقل اکتفا کردن باعث می شود انسان هیچگاه در زندگی اش دچار انحرافات نشود.
مرحوم آیت الله آقا میرزا حبیب الله رشتی که مرد بسیار بزرگی بود در مورد شیخ
ص: 254
انصاری رحمة الله گفت: ایشان سه چیز داشت: علم، تدبیر و تقوا. علم شیخ انصاری به من رسید، تدبیر ایشان به میرزای شیرازی رسید و تقوایش را هم با خودش به قبر برد و به کسی نرسید.
این مرد بزرگ برادر و مادرش فقیر بودند و به سختی زندگی می کردند. یک روز مادرش عصبانی شد و گفت: تو شیخ انصاری هستی؟! این اتاق پر از پول است، وجوهات تمام این اتاق را گرفته، درش را قفل کردی در حالی که برادرت منصور به نان شبش گرفتار است چرا کمکش نمی کنی؟
اشک در چشمانش حلقه زد، گفت: مادر این کلید اتاق برو هر چه قدر می خواهی به او بده اما روز قیامت هم خودت جواب بده. مادر هم این کار را نکرد.
زهد و امیری بر دنیا اثر اعتقاد علم به خداست.
پسر آخر مرحوم شیخ عباس قمی رحمة الله می فرمود: زندگی ما در نجف به سختی می گذشت. 50 روپیه در ماه مخارج ما بود و گاهی از شب ها حداقل غذا هم در خانه نبود. دراین وضعیت چندتا خانم از بمبئی هند آمدند و گفتند: ما نذر کردیم ماهی 75 روپیه به شما بدهیم.
پدرم یک تأملی کرد و فرمود: نه من فردای قیامت نمی توانم جواب بدهم. من اصرار کردم و گفتم: بابا دچار مشکل هستیم و اذیت می شویم اما قبول نکرد.
شیخ عبدالکریم حائری شب در خانه بود که بنده خدایی در خانه آمد و گفت: شوهرم بیمار است و زغال نداریم. خادم گفت: شب است و آقا خواب است. آقا
ص: 255
شنید و فرمود: فردای قیامت جواب این پیرزن را من چه بدهم؟
چراغ برداشت دنبال او آمد و خانه را پیدا کرد و همان شب زغال برایش گرفت و پزشک برای شوهرش برد. از فردای شب به خادم گفت: گوشتی که برای منزل ما می گیری نصفش را به این خانم بده - مراجع ما در طول تاریخ این طور زندگی کرده اند. لذا اسمش هم جاودان مانده است.
اگر کسی معتقد بود که « يَعْلَمُ ما بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ »گناه نمی کند و حقه نمی زند، به مال بیت المال دست نمی اندازد؛ اصلا هیچ کس هم نفهمد خود آدم باید توجه کند پاسخ مخارج، آن هم در کشوری که این همه مشکلات اقتصادی و مالی دارد.
سومین اثر اعتقاد به علم خدا اخلاص است و موجب می شود انسان در زندگی اش قصد قربت داشته باشد و کار را برای خدا انجام بدهد .
شخصی به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: شما چقدر انفاق می کنید؟
فرمود: به خدا قسم اگر می دانستم یکی از آنها قبول شده دست نگه می داشتم ولی نمی دانم. در روایات داریم دو رکعت نماز از کسی قبول شود بهشت می رود و آتش جهنم بر او حرام می شود.(1) پس مقبولی جدا از صحیح بودن است.
ص: 256
اکثر ما دنبال صحت عمل هستیم. این که امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی درخانه با همسرش بد خلقی کند عملش مقبول نیست، (1)اگر کسی در زندگی اش پرداخت وجوهات نداشته باشد عملش قبول نیست؛ ثمره توجه به علم خدا اخلاص است.
ص: 257
ص: 258
قال الله تبارک و تعالی:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید از [مخالفت فرمان] خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.
یکی از جملاتی که از امیرالمؤمنین علیه السلام معروف و مشهور است و مکرر هم شما شنیده اید و به عنوان دغدغه ای برای امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح بوده موضوع سلامت دین است. وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام از شهادتشان خبر دادند، بلافاصله امیرالمؤمنین علیه السلام سؤال کردند:
«یا رَسُولَ اللَّهِ وَ ذَلِكَ فِي سلامتي مِنْ دِينِي»؛ (2)
یا رسول الله! آيا وقتی من شهید می شوم دینم سالم است یا نه؟
دغدغه سلامت دین، دغدغه بسیار مهمی بوده که حضرت به دنبال خبر از
ص: 259
شهادت این را سؤال کردند. در مسجد هم وقتی پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله خبر از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام در ماه مبارک رمضان داد، حضرت سؤال کرد و هم در بعضی از غزوات ، وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله خبر از شهادت حضرت داد، سؤال کرد.(1)
امروز می خواهم روی شاخصه های سلامت دین صحبت کنم که از دغدغه های شهید رمضان امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.
در احاديث ایشان هم این موضوع منعکس است؛ از جمله این روایت که یک وقتی در پاسخ به کسی که می خواست اقدامی کند حضرت فرمود:
«سَلَامَةُ الدِّينِ أَحَبُّ إِلَيْنَا مِنْ غَيْرِهِ »؛(2)
سلامت دین برای ما از غیرش محبوب تر است.
سلامت دین برای ما اصل است و مهم تر از کارهای دیگر است. همه تلاش ما این است که دین سالم بماند .
سلامت هر عضو، هر بخش با هر دستگاهی تعریف دارد، مثلا: سلامت بدن یعنی چه؟ یعنی برای فشارش یک رقم خاصی تعریف شده باشد و همچنین قند و چربی یک رقم خاصی.
چه زمانی می گویند: یک آدم سالم است؟ وقتی تمام اجزا و اعضای بدنش بر اساس معیار اصلی کار کند و بیشتر از آن حد کار نکند.
چه زمانی می گویند: یک ماشین سالم است؟ وقتی که تمام اجزایش سالم است و هیچ عیبی در آن نیست.
ص: 260
چه وقت می گویند: یک ساعت سالم است؟ زمانی که دقیق دارد کار می کند و زمان را نشان می دهد.
چه زمانی می گویند: یک خانواده سالم است؟ زمانی که لقمه حرام و درگیری و طلاق در آن خانواده نباشد.
در هر مجموعه و بخشی در جامعه برای سلامت تعریف داریم؛ می گویند: این شاخصه های سلامت خانواده یا بدن یا ماشین است.
این نکته هم مهم است که یک عضو و یک دستگاه ، کافی است یک قطعه اش درست کار نکند؛ دیگر آن شیء سالم نیست؛ لذا سلامت یک بخش به این است که همه اجزایش سالم باشند و عدم سلامتش به این نیست که بخشی از آن ناسالم باشد. یک آدم بیمار لازم نیست گوش و چشمش همه مریض باشد؛ بلکه یک عضو که ناسالم بود، می گویند: این دیگر سلامت جسم ندارد.
با این مقدمه ای که عرض کردم، دین مجموعه ای از اعتقادات، اخلاق و احکام است؛ حالا این سه محور اساسی در دین، هر کدام از این ها مشکل پیدا کرد دین سالم نیست.
شخصی در توحید مشکل دارد، شخصی در بحث نبوت شبهه ای دارد که نتوانسته کنار بیاید، شخصی همه دین را دارد ولی نماز نمی خواند و ... فرق نمی کند سلامت دین به سلامت مجموعه دین است، نمی شود کسی بگوید من در واجبات سالم هستم یا در اعتقادات سالم هستم با در اخلاق؛ اگر یک عضو در این مجموعه ناسالم شد در همه اعضاء تأثیر می گذارد. لذا در روایت دارد آن کسی که بی حیا است ایمان ندارد.(1)مثل این که بگوییم: ماشینی که ترمز ندارد ماشین
ص: 261
نیست. سلامت یک مجموعه به سلامت همه اعضایش بستگی دارد.
این دغدغه ای که امیرالمؤمنین علیه السلام مکرر داشتند، دغدغه مهمی است که امروز به چند مورد از شاخصه های سلامت دین اشاره می کنم:
اولین شاخصه سلامت دین، سلامت منابع دینی است.
همان طور که میدانید بزرگان ما دغدغه دین داشتند. حضرت عبدالعظیم حسنی خدمت امام هادی علیه السلام رفت و زانو زد و عرض کرد: من دینم را می گویم شما ببینید درست است یا خیر. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَنْ عَرَفَ دینه مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عزوجل زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ يَزُولَ »؛ (2)
هرکسی دینش را از قرآن و سنت گرفت که عالم دینی اینها را توضیح می دهد، اگر کسی منبع دینش ناسالم بود، دینش هم ناسالم است. به ما گفتند كتاب الله ، عترت و سنت و بعد هم ائمه علیهم السلام به علما ارجاع دادند.
حالا اگر کسی از طریق سحر و جادو و خرافه بخواهد برای خودش دین درست
ص: 262
کند این دین ناسالم است و قصه کسی می شود که دزدی می کرد و صدقه می داد و به ظاهر هم شخص متدینی بود.(1)
ص: 263
دینی که منبعش ناسالم باشد نتیجه اش شخصی می شود که به این نتیجه رسید که علامه شیخ مرتضی مطهری را به شهادت برساند و گفت: برداشت شخصی من از قرآن این بود.
پس سلامت دینی یک موردش این است که انسان منبع دینی اش درست باشد.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدین »؛
وقتی خداوند برای بنده ای نیکی خواهد وی رادر کار دین دانا سازد. اگر خدا بنده ای را دوست داشته باشد سه چیز به او می دهد؛ به عبارت دیگر می خواهد بفرماید رمز موفقیت یک بنده سه چیز است: اگر می خواهید ببینید لطف خدا روی سر کسی قرار گرفته یا نه ببینید این سه تا را دارد: 1- دینش با فهم است. قرآن هم می فرماید: در دین تفقه کنید.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«الْمُتَعَبِّدِ عَلَى غیر فِقْهُ کحمار الطاحونة يَدُورُ وَ لَا يَبْرَحُ »؛(1)
ص: 264
عبادت کنندگان ناآگاه از دین، همچون حمار آسیاب است که دور خود می چرخد ولی از جایی که هست بیشتر نمی رود.
آدمی که دینش از روی فهم نباشد دور خودش می چرخد؛ یعنی حرکتش دورانی است و رو به رشد و تکامل نیست.
2-« وَ زَهَّدَهُ فِي الدُّنْيَا»؛ و به دنیا بی اعتنا سازد؛ در دنیا زاهد است، 3-«وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَهَا»؛(1) و عیوب وی را به او بنمایاند؛ عیب هایش را می شناسد.
ما در قرآن کریم چند ویل به معنای وای داریم که در روایت داریم: منظور از این ویل عذاب است .(2)
امام خمینی رحمة الله در کتاب چهل حدیث نقل می کنند که «ویل»چاهی است که مسیر آن هفتاد سال است و بعد می گویند: یعنی بعضی ها همه عمرشان و سیرشان نزولی است و دارند پایین می روند.
ما در قرآن چند «ویل» داریم: وای بر کم فروش،(3) وای بر عیب جو،(4) وای بر نمازگزار ریاکار،(5) وای بر آن که قیامت را تکذیب می کند (6) اما فقط یک آیه در قرآن داریم که بی نظیر است که در یک آیه سه ویل داریم یعنی خدا سه بار می گوید: وای وای وای و آن آیه شریفه در سوره بقره است.
ص: 265
این چه قصه ای است که خدا سه وای برایش گفته است و آنها کسانی هستند که خدا می فرماید: از خودشان حرف در می آورند و نسبت به دین می دهند و از خودشان چیزی جعل می کنند و به اسم دین به خورد مردم می دهند.
«فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ»(1)
پس وای بر آنها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند: این، از طرف خداست.» تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آن چه با دست خود نوشتند؛ و وای بر آنان از آن چه از این راه به دست می آورند؟
وای بر آن هایی که از پیش خودشان چیزهایی می نویسند، بعد می گویند: این ها را خدا گفته است. سه ویل در یک آیه برای کسانی که می خواهند دین را با خرافات و نوشته های شخصی درست کنند. الآن دین های شخصی که در دنیاست مثل بهاییت که آن مرد خبیث روی باورهای غلط خودش این اعتقادات را درست کرده و امروز هم مرتب از آن، غربی ها دفاع می کنند یا آن وهابیت که به جان جهان اسلام افتاده و ثمره اش را در دنیا داریم می بینیم.
محمد بن عبدالوهاب از نزد خودش اینها را درست کرد و توسل و تبرک و زیارت قبور را حرام کرد.
اگر می خواهد دین سالم باشد چهار شاخصه دارد که مورد اولش این است که منبعش سالم باشد و از قرآن و سنت باشد. الآن بعضی ها خودشان می خواهند از آیات قرآن نظریه بدهند و برداشت های شخصی کنند؛ کسانی که این کارها را
ص: 266
می کنند بدانند مصداق این آیه هستند.
دومین شاخصه سلامت دین، اقامه کردن دین است. ما در نماز می گوییم: «قد قامت الصلاة»:قام به معنای برخاستن است. قرآن کریم بعد از آن که نام پنج پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگ را می برد می فرماید: شرع همین است که این ها آورده اند، اولوالعزم و صاحب کتاب این ها هستند، دین فراگیر و جهانی را این ها آورده اند. بعد می فرماید:
«أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا»؛(1)
دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید!
پس دومین شاخصه سلامت دین این است که دین را پابرجا نگاه دارید؛ یعنی هرکجا احساس کردید، دارد به دین لطمه می خورد باید دفاع کنید. نمی شود مسلمان نسبت به اقامه دین بی تفاوت باشد؛ هر کسی به اندازه خودش در پابرجایی و اقامه دین سهم دارد.
«قَالَ عَلَى علیه السَّلَامُ يَا جَابِرُ قِوَامُ اليين وَ الدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ عَالِمٍ يُسْتَعْمَلُ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمِهِ»؛
على علیه السلام فرمود: ای جابر! استواری دین و دنیا به چهار چیزاست : عالمی که به علم خود عمل کند.
چهار گروه می توانند دین را استوار کنند: 1- عالمی که به علمش عمل کند و علیه منکر فریاد بزند و هزینه اش را بدهد.
ص: 267
مگر آیت الله نمر هزینه فریادش را نداد؟ یا مرحوم آیت الله بهشتی؟
مقام معظم رهبری در جمع خانواده های شهدای هفت تیر فرمود: درباره شهدا کم کاری شده باید بیش از این، این ها معرفی شوند. فرمود: هفته هفتم تیرتا دوازدهم تیر را، هفته حقوق بشر امریکایی بگذارید.
فرمود: در همین یک هفته شهادت مرحوم آیت الله بهشتی است، در ماه تیر در سال 60 شهادت مرحوم آیت الله صدوقی است، در 12 تیر حمله هواپیمای ایرباس و شهادت تعدادی از عزیزان توسط آمریکایی ها است. در هفتم تیر که امروزه سالروز حمله به سردشت و بمب شیمیایی توسط صدام است.
فرمود: این هفته را که حوادث زیادی در آن واقع شده به نام حقوق بشر امریکایی نامگذاری کنند و مردم بدانند حقوق بشر امریکایی یعنی کشتن مردم مظلوم؛ یعنی کشتن آیت الله صدوقی در محراب آدمی که گاهی دور مکروه هم نمی رفت؛ یعنی حمله ناجوانمردانه به هواپیمای مسافری که هیچ کجای عالم، در هیچ مرامی کسی این اجازه را نمی دهد که زن و بچه مردم در آسمان خلیج فارس از بین بروند؛ یعنی حمله به مردم مظلوم سردشت که با بمب شیمیایی صدام به شهادت رسیدند.
باید عالم دینی فریاد بزند؛ وقتی عالم دینی فریاد زد هفتم تیر در محراب او را به شهادت می رسانند.
2.«وَ جَاهِلٍ لَا يَستَنکِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ»؛
وجاهلی که از آموختن سرباز نزند. جاهل اگر در جهل خودش ماند بی دین می شود؛ برود مسائل خودش را بپرسد تا دو تا شبهه برایش پیدا شد با دین و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله قهر نکند.
متأسفانه امروز بعضیها دچار شبهات امور دینی می شوند ولی سراغ
ص: 268
کارشناس نمی روند؛ منظور از جاهل بیسواد نیست - الآن بنده در علم مهندسی و پزشکی جاهل هستم؛ چون تخصصی ندارم - جاهل یعنی کسی که در رشته اعتقادات، اخلاق و احکام متخصص نیست ولی ممکن است مدرک دانشگاهی در رشته دیگر داشته باشد.
3.«وَ جَوَادٍ لَا يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ»؛(1)
و بخشنده ای که در بخشش بخل نورزد.
سومین گروهی که دین به آنها قائم است ثروتمندان است. اگر می خواهید دین جوانی حفظ شود باید هزینه ازدواج و زندگی اش را به او کمک کنید همیشه که نمی شود اقتصادی فکر کرد.
سومین شاخصه سلامت دین، آسیب شناسی دینی است. کسی دینش سالم
ص: 269
است که آسیب های دین را بشناسد. آسیب های دین یکی اش غلو است. قرآن می فرماید:
«يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»؛(1)
ای اهل کتاب ! در دین خود، غلو (و زیاده روی)نکنید!
مسیحیت دچار این آسیب شد که سراغ تثليث رفتند و توحیدشان لطمه خورد. غلو در دین جایز نیست. هیچ چیز به اندازه بدعت به دین لطمه نمی زند. جعل مطالب و تاریخ و جعل حدیث باعث آسیب رساندن به دین می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی امام زمان علیه السلام ظهور می کند، مردم می گویند: ایشان امر جدید و کتاب جدید آورده است.
امام زمان علیه السلام همان سنت پیامبر صلی الله علیه و آله را پیاده می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: امام زمان علیه السلام آخرین وصی من، هم اسم من و راهش هم راه من است.
پس چرا در روایت داریم.(2) وقتی که امام زمان علیه السلام می آید، می گوید: دین جدید، کتاب جدید و قضاوت جدید آورده است؟ امام زمان علیه السلام همین قرآن را پیاده می کند؛ پس جدید در این جا به چه معناست؟
دین جدید یعنی دینی غیر از اسلام می آورد؟ یعنی آن قدر به این دین پیرایه چسبیده و تفسیرهای نادرست از این قرآن شده و آن قضاوت ها از مسیر دینی اش دور شده که وقتی حضرت می آید صحیحش را ارائه کند، همه می گویند: این
ص: 270
جدید است.
زمان طاغوت هم این جریانات بود. امام خمینی رحمة الله در برخورد با افرادی که می گفتند: باید کمک کرد، ظلم زیاد شود تا امام زمان علیه السلام بیاید، فرمود: خود شما حاضر هستید خانواده هایتان را در معرض فساد قرار بدهید؟
امروز جریاناتی که در ایران و عراق با علائم ظهور و تولید سی دی هایی به نام ظهور، دارند جوان ها را از راه خارج می کنند و عده ای هم متأسفانه دارند فریب می خورند، زیاد هستند.
امام صادق علیه السلام فرمود: این علما هستند که مرزداران دین هستند.(1)
فارس بن حاتم ادعاهای جدیدی ایجاد کرده بود و داشت جوان ها را به انحراف می کشاند. امام هادی علیه السلام یک کسی را مأمور کرد که او را ترور کند- امام است با این که حکومت هم در دستش نبود- امام هادی علیه السلام اباجنید را خواست و فرمود: این شخص را بکش و تا روزی که زنده ای من حقوق تو را میدهم.
ایشان رفت به دستور امام هادی علیه السلام آن فرد خبیث را کشت و تا زمانی که امام هادی علیه السلام زنده بود به او حقوق می داد و(2) امام حسن عسکری علیه السلام هم به ایشان
ص: 271
حقوق می داد.
ائمه ما مظهر رحمت هستند اما چطور می شود یک وقت در مقابل چنین انحرافی این طور عمل می کنند؟
امیرالمؤمنین علیه السلام که در مقابل اشک یتیم می لرزد چرا در نهروان صدها نفر راروی زمین ریخت؟ خودش فرمود: اگر کسی غیر از من بود نمی توانست جلوی فتنه نهروان را بگیرد. برای این که اینها لا اله الا الله و حي على الصلاة می گفتند، در بین اینها قاری قرآن بود اما قاری بدون تفقه.
من در جمع مداحان عزیز عرض کردم که : این سه ویل شامل آن کسی می شود که از خودش روضه ای را جعل کند یا عبارتی را به دین نسبت بدهد. معصوم است کلام امام است چطور شما می آیید و می گویید: امام گفت و بعد می گویید من زبان حال را می گویم.
یکی از آسیب های دین، جعل و دروغ و بدعتی است که متأسفانه متولی هم کمتر دارد که جلوی اینها را بگیرد.
چهارمین شاخصه سلامت در دین، ثبات در دین است.
دین سالم چه دینی است؟ 1-دینی که منبعش قرآن و سنت است، 2- این که اقامه شود، 3- این که جلوی آسیب ها گرفته شود، 4- ثبات در دین؛ اگر سه مورد اول اجرا شود ثبات در دین به وجود می آید.
حضرت ابراهیم علیه السلام بچه هایش را جمع کرد و گفت: مسلمان بمیرید نه این که
ص: 272
مسلمان به دنیا آمدید.(1) این که حضرت یوسف علیه السلام می گفت: خدایا مسلمان بمیرم .(2)
دین سالم دینی است که تا آخر بماند.
شما فکر می کنید عمروعاص چه زمانی منحرف شد؟ پنج شش سال آخر عمرش یا این که برصیصای عابد و بلعم باعورا از اول عمر، این انحراف را نداشتند، از یک جایی وارد این مسیر انحراف شدند.
دغدغه امیرالمؤمنین علیه السلام سلامت دین بود.
عزیزان ! روزهای پایانی ماه مبارک رمضان است ، روی موضوع سلامت جسم در کشور کار شده است، روی سلامت خانواده و بهداشت فردی و محیط زیست کار شده است و حداقل گفتمانش در صدا و سیما و سمینارها مطرح است، من امروز می خواهم به همه متولیانی که دغدغه دین دارند تأکید کنم همان طور که بهداشت، روی سلامت خانواده دارد کار می کند، شما هم روی سلامت دین کار کنید و اجازه ندهید دین دچار آسیب شود که اگر دین مردم دچار آسیب شد دنیایشان هم آسیب می بیند.
ص: 273
ص: 274
قال الله تبارک و تعالی:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ »(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید و با صادقان باشید.
چند نکته در ارتباط با پایان ماه مبارک رمضان، عید فطر و امشب، خدمت شما عرض می کنم.
یکی از موضوعات مهمی که در روایات و کتب ادعیه به آن اشاره شده، نحوه وداع و خداحافظی اهل بیت علیهم السلام با ماه مبارک رمضان است. وداع و خداحافظی نشانه ادب است. مازیارت ائمه علیهم السلام که می رویم روز آخر وداع می کنیم . بعضی های می گویند: ما وداع نمی کنیم؛ چون که دوباره برگردیم این حرف نادرستی است اتفاق در وداع تقاضا می کنیم که برگردیم یا در زیارت نامه ائمه علیهم السلام
ص: 275
موقع وداع این تعبیر را داریم که:
«لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي»؛
خدایا! این را آخرین زیارت من نسبت به این معصوم قرار نده.
پس وداع مثل سلام نشانه ادب و درک اهمیت آن مکان است. نسبت به ماه مبارک رمضان ائمه ما خداحافظی و وداع ویژه ای داشته اند و حتی توصیه کرده اند که این گونه وداع کنید.
جابربن عبدالله انصاری نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:
«یا جَابِرُ هَذَا آخِرُ جُمُعَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَوَدِّعْهُ وَ قُلِ اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِيَامِنَا إِيَّاهُ فَإِنْ جَعَلْتَهُ فَاجْعَلْنِي مَرْحُوماً وَ لَا تَجْعَلْنِي مَحْرُوماً »؛(1) ای جابر! این آخرین جمعه ماه رمضان است. با آن خداحافظی کن و بگو: خداوندا! آن را آخرین روزه داري ما در این ماه قرار مده، و اگر چنین قرار دادی ، مرا آمرزیده قرار بده و محرومم مگردان! با ماه رمضان خداحافظی کن و این دعا را بخوان وقتی این دعا را بخوانی دو حالت دارد یا تمام گناهانت آمرزیده است یا ماه رمضان سال آینده را درک خواهی
ص: 276
کرد؛ چون در این دعا می گوییم: خدایا این ماه رمضان را آخرین ماه رمضان عمر ما قرار نده اگر هم قرار دادی ما را ببخش و ما را محروم قرار نده.
امام سجاد علیه السلام درباره وداع ماہ رمضان دعایی دارد که بسیار دعای زیبا و مفصلی است (1)و تقریبا همه ائمه ما دعای وداع دارند. مرحوم سید ابن طاووس در الإقبال دعاها و مطالبی که در وداع ماہ رمضان است را نقل کرده است.
کتابی به نام مراقبات ماه رمضان چاپ شده که در آن تمام دعاها در ورود و خروج ماه رمضان و آداب روزه و شرایط روزۂ حقیقی مطرح شده است.
امشب یک شب استثنایی است. من یک سری اعمال امشب را از روایات خدمت شما عرض می کنم .
یکی از اعمال امشب که بسیار مهم است احیای امشب است. امیرالمؤمنین علیه السلام به هیچ وجه شب عید را نمی خوابید و می فرمود: کمتر از شب قدر نیست. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« مَنْ أَحْيَا لَيْلَةَ الْعِيدِ لَمْ یمت قَلْبُهُ يَوْمٍ وَ الْقُلُوبُ »؛
کسی که شب عید فطر را احیا بگیرد در روزی که دل ها می میرند، دل او نمی میرد.
یعنی همیشه شاداب و سرزنده است.
یکی دیگر از اعمال امشب، خواندن سه سوره از قرآن است که خیلی تأکید شده
ص: 277
است . سید ابن طاووس می گوید: روایت شده که بزرگان ما به قرائت سوره انعام، کهف و یاسین مقید بوده اند و گفتن صد مرتبه «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ ».
یکی دیگر از اعمال امشب خواندن نماز است. از امیرالمؤمنین علیه السلام نمازی نقل شده که نوشته اند: حضرت به خواندن این نماز مقید بوده و یک نمازی هم از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است که یک مقدار راحت تر است.
نقل شده: احدی این نماز را نمی خواند و چیزی از خدا نمی خواهد مگر این که خدا به او بدهد. (1)حالا ممکن است همان حاجت خودش هم نباشد اما با این نماز بالاخره دستش را خالی نمی گذارد. نماز اول همان چیزی که معروف است در رکعت اول حمد و هزار قل هو الله و در رکعت دوم حمد و یک قل هو الله است. (2)
نماز دوم حمد و صد قل هو الله در رکعت اول و در رکعت دوم حمد و یک قل هو الله.
سید ابن طاووس این روایات را در اقبال نقل کرده است. ایشان نقش مهمی در إحياء دعا دارد و به پدر عرفان و دعا معروف است. بیش از ده کتاب در زمینه دعا دارد. نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ص: 278
«مَا مِنْ عَبْدٍ يُصَلِّي لَيْلَةَ الْعِيدِ سِتَّ رَکَعَاتٍ لَا [ إِلَّا ] شُفِّعَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ »؛(1)
بنده ای نیست که شب عید فطر شش رکعت نماز بخواند (یعنی سه تا دو رکعت در هر رکعتی حمد و پنج قل هو الله که مجموعا سی قل هو الله بیشتر نمی شود. جز آن که شفاعت او در مورد همه خاندانش پذیرفته شود.
این نماز در واقع یک نوع تضمین و پشتوانه برای خانواده هاست که اگر مرد یا زنی این نماز را بخواند می تواند روز قیامت اهل بیت علیهم السلام خودش را شفاعت کند.
یکی دیگر ازاعمال امشب، زیارت امام حسین علیه السلام است. دراین روایت داریم: اگر کسی زیارت ابی عبدالله علیه السلام را در شب عید فطر، قربان و نیمه شعبان انجام بدهد:
«غَفَرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ »؛ (2)
ص: 279
خدا گناهان گذشته و آینده اش را می آمرزد.
می خواهد بگوید شویندگی اینها زیاد است؛ گناه را از پرونده انسان محو می کند و توفیقات انسان را زیاد می کند. سه شب در طول سال زیارتش استثنایی است: 1- شب عید فطر، 2- شب عید قربان، 3 - شب نیمه شعبان . پس یکی از مواضع خاص زیارتی اباعبدالله علیه السلام امشب است.
این چند جمله ای که راجع به وداع ماه مبارک رمضان عرض کردم ائمه علیهم السلام با اشک و آه این وداع را انجام می دادند.
مطلب دوم راجع به فرد است که روایات، خیلی عجیب است .
در روایتی دارد که روز عید در تمام کوچه و محله ها فرشته ها می آیند می ایستند؛ یعنی فردا روز ورود فرشتگان است و ندا می دهند: بروید که امروز دو چیز پیدا می کنید: یکی آمرزش و دیگری جایزه ویژه.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«إِنَّ الْمَلَائِكَةَ يَقُومُونَ يَوْمَ العید عَلَى أَفْوَاهِ السکة وَ يَقُولُونَ اغْدُوا إِلَى رَبٍّ کريم يُعْطِي الْجَزِيلَ وَ يَغْفِرُ العظیم »؛(1)
ملائکه ها روز عید سر کوچه ها و گذرها می ایستند و می گویند: بشتابید به
ص: 280
سوی پروردگار کریم که عطای بسیار میدهد و گناه بزرگ را می آمرزد.
متأسفانه برخی ها با اتمام ماه رمضان معنویت را کنار می گذارند. شخصی می گفت: ماه رمضان بهار قرآن است ولی بعضی ها ماه شوال را ماه خزان قرآن قرار می دهند.
درست است در ماه رمضان دعا و عبادت بالاتر است اما خزان عبادت ماه شوال نشود؛ توجه شود که گناه همیشه گناه و عبادت همیشه عبادت است.
مرحوم مجتهدی رحمة الله علیه فرمود: ثواب زیاد جمع می کنیم ولی ثواب دانمان سوراخ نباشد.
نکند افرادی با رفتن به بعضی از مراکز و مسافرت ها این ثواب ها را از بین ببرند.
عده ای در ماه رمضان احترام نگاه می دارند که این خیلی خوب است اما همین عزیزی که در ماه رمضان مبتلا به شراب و فساد بود کنار گذاشت، نماز نمی خواند ولی ماه رمضان خواند؛ بداند که باید استمرار داشته باشد. شما که از حلال پرهیز کردید، از حرام هم می توانید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: وقتی روز عید فطر می شود خدا نزد ملائکه به روزه دارهایی که نماز عید می خوانند مباهات می کند.(1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
« يَنْبَغِي لِمَنْ خَرَجَ إِلَى العید أَنْ يَلْبَسَ أَحْسَنَ ثیابه وَ یتطیب باحسن طَيِّبَةٍ »؛(2)
ص: 281
کسی که برای نماز عید فطر بیرون می رود، سزاوار است بهترین جامه هایش را بپوشد و خود را با بهترین عطر، خوشبو سازد.
امیرالمؤمنین علیه السلام در ایام خلافتشان در مدینه و کوفه (که بیشتر کوفه بوده) روزهای عید فطر خطبه ای می خواندند. چند خطبه از ایشان نقل شده که بعضی از اینها در مسجد کوفه ایراد شده، جمعیتی جمع می شدند و حضرت بعد از نماز عید فطر خطبه می خواندند. من بخشی از خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام را برایتان می خوانم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
« أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبْقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةَ النَّارُ »؛
بدانید که روز روز مسابقه و فردا روز پیشی گرفتن است. گرو این مسابقه بهشت و پایان جهنم است.
مردم! این دنیا میدان آمادگی است؛ قیامت میدان مسابقه است. در این مسابقه یک برنده و یک بازنده داریم. هر کسی برنده شد به بهشت و هر کسی بازنده شد به جهنم می رود.
قرآن کریم می فرماید: روز قیامت بعضی ها می گویند: ما کوتاهی کردیم و به ما عمر بدهید تا برگردیم. می گویند نمی شود. (1)
ص: 282
امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه سفارشاتی کرد که چند مورد را بیان می کنم:
1.«عِبَادَ اللَّهِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى »؛
بندگان خدا! یکدیگر را بر نیکی و تقوا یاری کنید.
2.«وَ تَرَاحَمُوا وَ تَعَاطَفُوا »؛
به هم رحم کنید و بی رحمی در زندگیتان نباشد. هر کسی به اندازه قدرتی که در اختیارش است به دیگران رحم کند.
حاج آقای راشد می فرمود: فرزند یکی از ثروتمندان به بنگاه آمده بود ماشینی بخرد. گفت: قیمت ماشین یک میلیارد و چهارصد میلیون بود که طرف برایش اصلا قیمت مهم نبود.
03«وَ أَدُّوا فَرَائِضَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ فِيمَا أمرکم بِهِ مِنْ إِقَامَةِ الصَّلَوَاتِ الْمَكْتُوبَاتِ وَ أَدَاءِ الزکات وَ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ حِجّ الْبَيْتِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ التَّنَاهِي عَنِ الْمُنْكَرِ»؛
واجبات الهی را در آن چه به شما فرمان داده است، ادا کنید؛ همچون: برپا داشتن نمازهای واجب، پرداختن زكاتها، گرفتن روزه ماه رمضان،حج خانه خدا، امر به معروف و نهی از منکر.
واجبات را رعایت کنید. نکند افرادی واجبات را فدای مستحبات کنند.
4.«وَ الْإِحْسَانِ إِلَى نسائکم »؛
و نیکی کردن به زن هایتان.
به زن هایتان احسان کنید و زن هایتان را آزار ندهید .
ص: 283
5.«وَ أَطِيعُوهُ فِي الجتناب قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ »؛
و در پرهیز از: دادن نسبت ناروا به زنان پاکدامن فرمان برداری کنید.
به زن های مؤمن و متدین تهمت نزنید و آبروی کسی را نریزید.
6.«وَ إِتْيَانِ الْفَوَاحِشَ»؛
و انجام دادن زشتی، دوری کنید.
دنبال کارهای زشت نروید.
7.«وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ بَخْسِ المکيال وَ نَقْصِ الْمِيزَانِ»؛
و شراب خواری، کم گذاشتن در پیمانه و کاستن از وزن دوری کنید . دنبال شرب خمر نروید و کم فروشی نکنید. در آخر خطبه دعایی کرد، فرمود:
«عَصَمَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بالتقوي وَ جَعَلَ الْآخِرَةَ خَيْراً لَنَا وَ لَكُمْ مِنْ هَذِهِ الدُّنْيَا»؛(1)
خداوند، ما و شما را باتقوا نگه دارد و آخرت را برای ما و شما بهتر از این دنیا قرار دهد!
این بخشی از خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام در روز عید فطر بود. این مطالب به همان حرف هایی که حضرت شب بیست و یکم به بچه هایش زد خیلی شباهت دارد.
ان شاء الله خداوند به همه ما توفیق عمل به وظیفه عنایت بفرماید.
ص: 284
کتب تبلیغی
ردیف نام کتاب نوبت چاپ قیمت (به تومان)
1 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد اول سیزدهم 12000
2 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد دوم سیزدهم 12000
3 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد سوم سیزدهم 12000
4 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد چهارم دوازدهم 11000
5 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد پنجم نهم 10000
6 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد ششم ششم 11000
7 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد هفتم چهارم 10000
8 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد هشتم چهارم 13000
9 سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد نهم دوم 11000
10 سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد اول شانزدهم 7000
11 سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده های جلد دوم دهم 70000
12 سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها جلد سوم ششم 6000
13 اخلاق در نهج البلاغه سوم 6000
14 گنجینه خطباء، جلد اول (50 موضوع اخلاقی) سوم 17000
15 گنجینه خطباء ، جلد دوم سوم 18000
ص: 285
16 منابر ترحیم جلد اول پنجم 8000
17 منابر ترحیم جلد دوم سوم 10000
18بایدها و نبایدها در قرآن پنجم 5000
19نقش لطایف و حکایات در گفت وگو اول 2000
20 نوشته های درب های بهشت و جهنم (چگونه بهشتی شویم؟!) 21ششم 6000
21 راه کارهایی برای جذب به نماز پنجم 3500
22 عفاف در قرآن (به ضمیمه عنصر بصیرت در نهضت حسینی) دوم 5000
23 اخلاق عملی امام حسین علیه السلام دوم 5000
24 شرح احادیث امام حسین علیه السلام و فضائل قمر بنی هاشم علیه السلام سوم 8000
25 بیست مجلس - وظایف ما در مقابل اهل بیت علیهم السلام دوم 7000
26 امارت برنفس (خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزه»، جلد اول) دوم 16000
27 سبک زندگی دینی در عرصه خانواده ها (چگونه بهترین همسرم باشم؟!) سوم 6000
28 آفات زبان (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزہ»)سوم 4500
29حقایق و خرافات (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زيدعزه») سوم 6000
30 گلچین اشعار اخلاقی (شامل یکصد و چهارده موضوع جیبی) دوم 4000
ص: 286
31 گلچین اشعار اخلاقی (شامل یکصد و چهارده موضوع رقعی) اول 7000
32 منابر فاطمیه (فاطمه الگوی همه) دوم 8000
کتب مداحی
33 مقتل رفیعی ( روضه های استاد رفیعی) چهاردهم 5000
34 روضه های سیدالشهدا (برگرفته از کرامات، اشعار،روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا) جلد اول پنجم 12000
35 روضه های سیدالشهدا (جلد دوم) ششم 10000
36 روضه های سیدالشهدا (جلد سوم) دوم 12000
37 گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد اول) هشتم 4000
38 گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد دوم) هشتم 4000
39 گلچین روضه های سیدالشهدا ( جلد سوم) سوم 5000
40 گلچین روضه های سیدالشهدا ( جلد چهارم) سوم 5000
41 روضه های فاطمیه (برگرفته از کرامات، اشعار،روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول) دوم 8000
42 روضه های فاطمیه (جلد دوم) اول 8000
43 گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از اشعارروضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول) ششم 3500
44 گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد دوم) ششم 3000
45 روضه های چهارده معصوم (برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول) اول 00 85
46 روضه های چهارده معصوم جلد دوم اول 8500
ص: 287
47 گلچین روضه های چهارده معصوم جلد اول سوم 3500
48 گلچین روضه های چهارده معصوم جلد دوم سوم 3500
49 گلچین روضه های چهارده معصوم جلد سوم اول 3500
50 گلچین روضه های چهارده معصوم جلد چهارم اول 3500
خواننده عزیز!
برای تهیه کتب مذکور و کتب تبلیغی کافی است با شماره های 09109650765-09128794005 تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید .
*ضمنا هزینه پست رایگان می باشد *
قابل توجه ناشران ، کتاب فروشی ها و مؤسسات فرهنگی این انتشارات برای پخش کتب مذکور از سراسر کشور تعداد معدودی نمایندگی به عنوان مرکز پخش را پذیراست.
عزیزانی که تمایل به همکاری دارند با شماره 09128794005تماس حاصل فرمایند.
ص: 288