سلسله سخنرانی های استاد رفیعی جلد 6

مشخصات کتاب

سرشناسه : حسینی نیشابوری، سید علی اکبر، 1362

عنوان و نام پدیدآور : سلسله سخنرانی های استاد رفیعی ، سید علی اکبر حسینی نیشابوری

مشخصات نشر : قم : دار المبلغين. 97

مشخصات ظاهری : 13 جلد

شابک : 240000ریال : 7-7-94791-600-978

وضعیت فهرست نویسی : فيپا

یاد داشت : کتابنامه به صورت زیرنویس

یادداشت : کتاب حاضر مجموعه سخنرانی های آقای دکتر ناصر رفیعی محمدی می باشد.

رفيعی محمدی، ناصر، 1344-وعظ.

موضوع : وعظ

موضوع : اسلام - مسائل متفرقه

موضوع : اسلام - تبلیغات

رده بندی کنگره : 1393، 81 س 7 ر/ 10/5 BP

رده بندی دیویی: 297/08

شماره کتابشناسی ملی : 91893431

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

ص: 2

ص: 3

سلسله سخنرانی های استاد رفیعی (جلد ششم)

حجت الاسلام و المسلمین حسینی نیشابوری

ص: 4

فهرست مطالب

ناشر ...17

بخش اول:راههای مبارزه با فساد راههای مبارزه با فساد (1)/21

مقدمه ...21

معنای فساد ...22

مصادیق فساد...22

1.عدم اطاعت از سخنان انبیا و ائمه علیهم السلام...22

2.اسراف ...23

3.طغیان...23

اولین راه مبارزه با فساد: آگاهی دادن ...24

آگاهی دادن خداوند ...26

آگاهی دادن حضرت علی علیه السلام به زبیر ...27

آگاهی دادن حضرت علی علیه السلام در میدان جنگ ...30

موانع فهم و آگاهی ...31

1.محبت زیاد و کاذب ...32

2.لجاجت ...32

3.آرزوهای طولانی ...33

آگاهی دادن حضرت علی علیه السلام به بازاری ها ...34

آگاهی دادن امام سجاد علیه السلام در حال اسارت ...35

راههای مبارزه با فساد (2)38

مقدمه ...38

چه کسانی مفسد هستند؟ ...40

دومین راه مبارزه با فساد: از بین بردن زمینه های فساد ...41

ص: 5

عوامل از بین برنده زمینه های گناه ...42

1،نشست و برخاست نکردن با هر کسی...42

همنشینی با عالم ...43

2.کنترل زبان ...45

3.کنترل گوش ...45

4.دوری از لقمه حرام ...46

داستان ...46

اثر لقمه حرام ...47

مبارزه همیشگی با فساد ...48

5. گفتمان صحیح پدر و مادر ...48

راه های مبارزه با فساد (3)/50

مقدمه ...50

سومین راه مبارزه با فساد: تقویت مبانی دینی ...51

ادیان آسمانی و پیامبران جهانی ...51

تفاوت های قوانین دین با قوانین بشری...52

1.قوانین دین مربوط به ظاهر و باطن ...52

2.لازم نبودن ناظر در قوانین دین ...53

دین مداری عبدالله بن رواحه ...53

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله به دین مداری ...54

3.شامل شدن قوانین دینی حضور و خلوت را...55

4.خطاناپذیر بودن قوانین دینی ...55

5. قوانین دینی برای دنیا و آخرت ...56

چه خطراتی در کمین دین است؟ ...56

1.خوار و خفیف کردن دین ...56

2.لهو و لعب قرار دادن دین ...57

3. بدعت در دین ...58

4. غلو در دین ...58

5.فروش دین به دنیا ...59

ص: 6

6.اجبار در دین ...59

راههای مبارزه با فساد (4)/62

مقدمه ...62

چهارمین راه مبارزه با فساد: استفاده صحیح از غرائز ...62

کنترل غرایز ...64

سه چیز هلاک کننده ...64

راههای تعدیل غرایز ...65

برخورد رسول خدا صلی الله علیه و آله با خواهرزن ...66

برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با حکم بن ابی العاص ...66

برخورد امام باقر علیه السلام با ابوصباح ...68

برخورد امام صادق علیه السلام با ابوبصیر ...68

مضرات ترویج فرهنگ فاسد ...68

داستان بلعم باعورا ...69

وظایف زن در برابر همسر ...70

1.مروزه مستحبی نگرفتن بدون أذن ...70

2.خارج نشدن از خانه بدون اذن ...70

3.استفاده از بهترین عطرها و لباسها ...71

4.زینت کردن خود...71

5.عرضه کردن خود بر همسر ...71

زینت مرد عامل عفت زن ...72

غيرت اهل بیت علیهم السلام ...72

راه های مبارزه با فساد (5)/74

مقدمه ...74

پنجمین راه مبارزه با فساد: الگوپذیری ...74

مردم در انتخاب الگو سه دسته اند: ...75

1.تقلید کورکورانه بدون آگاهی...45

2. انتخاب الگوی منفی با آگاهی ...75

ص: 7

3.انتخاب الگوی مثبت با آگاهی ...75

پیامبر صلی الله علیه و آله برای چه کسانی الگوست؟ ...76

پیامبران معرفی چهار الگو توسط على علیه السلام ...77

1.رسول خدا صلی الله علیه و آله ...77

2.حضرت موسی ...78

3. حضرت داود...79

4.حضرت عیسی ...79

اعمال محبوب نزد رسول الله صلی الله علیه و آله ...80

مفهوم سنت پیامبر صلی الله علیه و آله ...80

نگرانی های پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از حودش ...81

1.گمراهی بعد از هدایت ...81

2. فتنه های گمراه کننده ...82

3. شکم پرستی و قوای جنسی ...83

سفارش به ازدواج ...83

مذمت کردن گوشه نشینی...83

اعتدال روش اهل بیت علیهم السلام ...84

راههای مبارزه با فساد (6)/85

مقدمه ...85

پنج دستور برای حفظ دین ...86

آموزه های دین ...86

1.بینش ...86

ماجرای حضرت عیسی علیه السلام و روستای عذاب شده ...88

داستان ...90

2. آموزش ...91

3. کوشش ...91

عوامل حفظ دین ...91

ص: 8

1.محبت اهل بیت علیهم السلام...92

2. انصاف داشتن...92

3. رسیدگی به امور دیگران ...93

4. مخالفت کردن با هوای نفس ...93

5 و 6، صداقت و یقین داشتن ...93

عرضه اعتقادات بر امام علیه السلام ...94

سفارش امام کاظم علیه السلام به خواندن دعا ...95

راههای مبارزه با فساد (7).97

مقدمه ...97

هفتمین راه مبارزه با فساد: مسئولیت پذیری ...97

آیات قرآن در رابطه با مسئولیت ...98

استغفار از گناه دیگران ...99

مسئولیت پذیری پیشوایان دین ...102

سفارش های خداوند به حضرت آدم علیه السلام ...103

نصیحت پیامبر صلی الله علیه و آله ...104

احساس مسئولیت عقیله بنی هاشم ...106

راههای مبارزه با فساد (8)/108

مقدمه ...108

هشتمین راه مبارزه با فساد: ترویج معروف ...108

مختلف بودن ظرفیت افراد ...109

ظرفیت دیگران را در نظر گرفتن ...110

هشتمین راه مبارزه با فساد: ترویج خوبی ها ...111

کمک کردن در ازدواج ...112

امر به معروف و نهی از منکر غیرمستقیم ...114

علت استغفار معصومین علیهم السلام چیست؟ ...115

نشر خوبی هاتوسط پیامبر صلی الله علیه و آله ...117

ص: 9

راه های مبارزه با فساد (9)/119

مقدمه ...119

نهمین راه مبارزه با فساد: ولایت پذیری ...119

اثرات ولایت پذیری ...119

داستان سعد بن عبدالملک ...120

داستان عیسی بن عبدالله قمی ...121

ولایت پذیری راهب مسیحی ...122

وظایف ما در مقابل اهل بیت علیهم السلام ...124

1.معرفت ...124

2.محبت و مودت ...125

3.تمسک به اهل بیت علیهم السلام ...125

4.جلونیفتادن از اهل بیت علیهم السلام ...126

جلونيفتادن حضرت عباس علیه السلام ...127

5.تعظیم و اکرام...127

6.پرداختن خمس ...127

7.احياء اوامر اهل بیت علیهم السلام ...129

مذکر مصائب اهل بيت علیهم السلام ...130

بخش دوم: سبک زندگی دینی محرم و عزاداری /135

مقدمه ...135

پیامبران علیهم السلام و سرزمین کربلا ...136

شباهت های امام حسین علیه السلام با حضرت يحيي ...138

على علیه السلام و جریان کربلا ...139

چرا هر سال عزاداری؟ ...139

چه کسانی برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کنند؟! ...140

ص: 10

مبانی قرانی عزاداری اباعبدالله ...141

1.آیه 120 سورة هود ...141

دلایل قصه گویی خداوند در قرآن ...142

الف) محکم شدن دل ...142

ب) درس گرفتن ...143

ج) موعظه بودن ...144

د) تذکر بودن ...144

2. آیه 32 سوره حج ...144

3.أيه 23 سوره شوری ...145

امام رضا علیه السلام و ريان بن شبیب ...146

شباهت های امام حسین علیهم السلام و حضرت يحيي علیه السلام...150

تفاوت های شهادت حضرت يحيي علیه السلام و امام حسین علیه السلام...152

سبک زندگی دینی /154

مقدمه ...154

یکی از فلسفه های امتحان انسان ها ...

156چهار نوع خانواده در قرآن ...158

چند نکته درباره ايه 24 سوره ابراهيم ...160

1.ثابت بودن اصل و بنیان مؤمن ...160

داستان حسان بن ثابت...160

2. مؤمن اهل ترقی کردن ...161

3. میوه و ثمر دادن مؤمن ...162

سلمان و برداشتن بار از روی دوش مردم ...162

4. باخدابودن مؤمن ...162

عظمت امام حسین علیه السلام ...163

متوسل شدن امام هادی علیه السلام به امام حسین علیه السلام...164

حضرت آیت الله مرعشی رحمة الله و مجلس امام حسن علیه السلام...165

ص: 11

مرحوم آیت الله بهاء الدینی و مجلس امام حسین علیه السلام ...166

گاندی و امام حسین علیه السلام...166

پیشگویی های میثم تمار ...166

خداترسی و خداباوری (1)/169

مقدمه ...169

خداترسی اهل بیت علیهم السلام ...171

شأن نزول آیه 175 سورة آل عمران ...172

امان نامه خداوند، بهترین امان نامه ...173

خداوند، تنها امید امام حسین علیه السلام ...173

داستان حضرت ایوب ...174

نمادهای خداترسی...175

1.حاضر و ناظر دانستن خداوند ...175

داستان ...176

2.ترجیح دادن خدا بر همه چیز ...177

ایمان آوردن واقعی ...178

توجه به خداوند در تمام حالات ...179

هیچ چیز را در کنار خدا نیاوردن ...179

3. تعهدات اخلاقی و اجتماعی داشتن...180

داستان ...181

خداباوری و خداترسی (2)/184

مقدمه ...184

داستان حضرت موسی ...186

عوامل نجات ...187

پرنده آزاری، عامل کسالت و بی حالی در عبادت...188

دوری کردن از غش در معامله ...189

4.غلبه بر هوای نفس...190

نمونه هایی از اسارت در دام هوای نفس ...191

ص: 12

1.منذر بن جارود ...191

2 و 3. عمرو بن قیس مشرقی و پسرعمویش ...193

خاطره ای خواندنی ...195

5. استقامت ...197

اثر قرائت سوره واقعه ...198

خاطره ای از آقای فلسفی ...199

حریت و آزادگی/ 201

مقدمه ...201

محبة واقعی چه کسی است؟ ...202

پیروی کردن از ائمه علیهم السلام ...202

درس گرفتن از برخورد دو گنجشک ...204

محب واقعی نبودن ...205

داستان حضرت موسی و مرد قبطی ...206

حارث همدانی ...208

پنج اصل مهم در زندگی ...210

1.وفاداری...210

2. باحیا بودن ...211

3.برنامه ریزی ...211

4.اخلاق نیکو ...211

5.آزادگی ...211

حضور خداوند در همه جا ...213

عفو و گذشت/216

مقدمه ...216

آیات قرآنی درباره عفو و گذشت ...219

حسن برخورد شیخ جعفر ...221

بزرگواری امام حسین علیه السلام در میدان جنگ...223

گذشت در مسائل شخصی ...223

ص: 13

عفو و گذشت امام سجاد علیه السلام ...225

عفو و گذشت سید ابوالحسن اصفهانی...226

موارد عدم عفو و گذشت ...226

1.گنه کار جری ...226

2.لطمه زدن به دین ...228

مولا على علیه السلام و نجاشی ...228

3. خوارشدن دیگران ...230

داستان ...230

غیرت/233

مقدمه ...233

معنای غیرت ...234

مثالی برای بی غیرتی ...235

غیرت حضرت ابراهيم ...237

غیرت حضرت يوسف ...238

غيرت امام حسن علیه السلام ...238

ویژگیهای زن نمونه ...239

غیرت حضرت موسی ...240

پیامبر صلی الله علیه و آله و تذکر به جوانها ...241

غیرت رسول خدا صلی الله علیه و آله ...242

عوامل بی غیرتی ...243

1.غناء و موسیقی مبتذل ...243

2.اختلاط زن و مرد ...244

غیرت امام صادق علیه السلام ...245

عفاف فاطمه علیها السلام ...245

غیرت امام حسین در کربلا ...246

غیرت حضرت زینب علیها السلام ...247

ص: 14

نگاه به نامحرم...247

4.نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک ...248

نظم و برنامه ریزی /251

مقدمه ...251

اثر بی نظمی در جنگ احد ...252

پیامبر صلی الله علیه و آله و برنامه ریزی ...255

داستان عثمان بن مظعون ...256

مذمت گوشه نشینی ...256

امام حسین علیه السلام و برنامه ریزی ...257

امیرالمؤمنین علیه السلام و نماز اول وقت...259

امام حسین علیه السلام و نماز اول وقت ...259

تقسيم ساعات شبانه روز ...260

على علیه السلام در میدان کارگری ...262

امام باقر علیه السلام و کار ...263

داستان فضل بن عباس ...264

وفای به عهد/ 268

مقدمه ...268

پنج ویژگی، عامل محشور شدن با پیامبر صلی الله علیه و آله...270

اقسام عهد و پیمان ...271

1.عهد با خدا ...271

داستان ثعلبه ...271

تعریف دین ...274

مسلمان های ظاهر نما ...276

2. عهد با ائمه علیهم السلام ...280

امام خمینی و دعای عهد ...280

وفاداری ابوالفضل العباس علیه السلام ...281

ص: 15

3.عهد با دیگران ...283

معادباوری /285

أخرت، حیات واقعی ...287

معادباوری در داستان طالوت ...288

تذكر معادباوری ...288

اثرات معادباوری ...290

1. از بین بردن تكبر ...290

بهلول و ياد أخرت ...291

داستان حجاج بن یوسف ثقفی ...292

2.انجام دادن عمل صالح ...293

سفارش به صدقه دادن پنهانی ...294

3.گناه نکردن...295

اثر معادباوری در زندگی یک جوان ...296

خاطره ای خواندنی ...297

4.سعی و تلاش کردن ...298

اباذر و داغ جوان ...299

5.انجام دادن اعمال صالح ...300

ص: 19

سخن ناشر

درود و رحمت بیکران بر پیامبر رحمت و خاندان مطهرش علیهم السلام که باعث تعالی انسان ها به سوی قله های سعادت و نجات آنها از هلاکت و بدبختی می باشند.

خداوند را شاکریم که ما را جزو خادمین این خاندان قرار داده که باعث کرامت ما در دنیا و آخرت خواهد بود.

در دنیای امروز با توجه به مشغله درسی و کاری بیشتر مبلغین عزیز اعم از: خطباء، گویندگان دینی، اساتید محترم آموزش و پرورش و مداحان عزیز اهل بیت علیهم السلام وقت لازم، جهت بررسی مطالب مورد نیاز را نداشته اند و نیاز به مواد اولیه ای که مستند، متقن، معقول و به صورت موضوعی ارائه شود دارند.

بنابراین تجارب ما و دوستان، در دنیای تبلیغ ما را وادار کرد تا به اندازه توان، مواد اولیه تبلیغی عزیزان را فراهم کرده تا بتوانند در تمام رسانه های تبلیغی اعم از: منابر و مجالس اهل بیت علیهم السلام ، تبلیغ چهره به چهره و دنیای مجازی به نحو احسن انجام وظیفه کنند.

کتبی که توسط انتشارات دار المبتغبن به چاپ می رسد دارای موارد ذیل می باشد:

1.از منابع و مآخذ معتبر استفاده شده:

2. حتی المقدور از منابع اصیل استفاده شده:

3. مطالبی که نیاز به معقول سانی بوده توضیح داده شده؛

4. از مطالبه سست و واهی پرهیز نسده

ص: 17

5. مطالبی که به تفکر و تعمق بالایی نیاز داشته، آورده نشده یا لااقل تذکرداده شده که در هر محفلی گفته نشود.

ضمنا بسیاری از مطالب جهت محققین و اساتید عزیز فقط به خاطر تذکار و یادآوری نوشته شده است.

کتابی را که مشاهده می کنید جلد ششم از سلسله سخنرانی های استاد رفیعی می باشد که در دو بخش تنظیم شده :

بخش اول: راه های مبارزه با فساد؛

بخش دوم: سبک زندگی دینی.

در پایان از جناب استاد ارجمند دکتر رفیعی (زید عزه) که با راهنمایی های ارزشمندشان باعث شدند این کار به نحو شایسته ای انجام پذیرد، كمال تقدیر و تشکر را می نماییم و برای ایشان از درگاه خداوند متعال آرزوی سلامتی و توفیق روزافزون را مسئلت داریم.

«ومن الله التوفيق»

انتشارات دار المبلغين

ص: 18

بخش اول : راههای مبارزه با فساد

اشاره

ص: 19

ص: 20

راههای مبارزه با فساد (1)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

بحثی را به نام راههای جلوگیری از فساد شروع می کنیم. ببینیم سیره اهل بیت علیهم السلام در مبارزه با فساد چگونه بود. وقتی فساد می گوییم، منظورمان مفهوم کلی فساد است. فساد گاهی اخلاقی است؛ مثل کسی که دروغ می گوید یا غیبت می کند. گاهی فساد مالی است؛ مثل کسی که ربا می گیرد، رشوه میدهد، مال حرام در زندگی اش هست. گاهی فساد اجتماعی است؛ یعنی در جامعه فسادهایی مانند بدحجابی، صحنه های حرام در کوچه و خیابان، مراکز فساد و ... وجود دارد. گاهی فساد سیاسی در ارکان دولت و حکومت است؛ مثل پارتی بازی، بی عدالتی و ظلم. گاهی فساد مجازی است؛ مثل فسادهایی که در فضای اینترنت و موبایل و ماهواره وجود دارد. گاهی نیز فساد خانوادگی است. پس معلوم شد که فساد اقسام مختلفی دارد: اخلاقی، سیاسی، اجتماعی، مجازی، اداری و ....

موضوع بحث ما فساد کلی است.

ص: 21


1- توبه، 119.

معنای فساد

فساد را در لغت به بی نظمی و خروج از اعتدال معنا کرده اند. هر چیزی که از حد درست و طبیعی اش خارج شود فاسد نامیده می شود.

اگر ضربان قلب یا فشار خون یا قند کسی از مرز عادی و استاندارد بالاتر برود، این فسادی است که نتیجه اش بیماری می شود؛ لذا فساد را این طور معنا می کنند: خروج از حد طبیعی و اعتدال. اخلاق هر آدمی، یک حد طبیعی دارد؛ اگر عصبانی شد، این فساد است. روابط اداری، تعبیری دارد؛ اگر از حدش خارج شد فساد می شود. در قرآن، آیات فراوانی درباره فساد داریم که چند آیه را می خوانیم و سپس موضوع بحث را از منظر آیات و روایات بررسی می کنیم. بحث ما بیشتر مربوط به مبارزه با فساد است که چه کنیم تا خانواده و جامعه ما فاسد نشود.

مصادیق فساد

1. عدم اطاعت از سخنان انبیا و ائمه علیهم السلام

یکی از مصداق های فساد، عدم اطاعت از سخنان انبیا و ائمه علیهم السلام است. قرآن کریم می فرماید: «وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا»(1) روی زمین فساد نکنید، بعد از آن که خدا اصلاحش کرد. خدا چطور اصلاح کرده که مردم فساد نکنند؟ روایت است: «أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ بِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ»(2) اصلاح زمین این گونه بود که خداوند انبیا را فرستاد و ائمه علیهم السلام را منصوب کرد. اما مردم از این خط الهی خارج شدند و به غدیر بی توجهی کردند.

ص: 22


1- اعراف، 56.
2- « وَ لا تُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها قَالَ أَصْلَحَهَا بِرَسُولِ اَللَّهِ وَ بِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ فَأَفْسَدُوهَا حِینَ تَرَکُوا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ» (بحارالأنوار، ج 36، ص 147؛ تفسير القمی، ج 1، ص 226؛ تفسير الصافی، ج 2، ص 206)

اگر مردم به سخنان انبیا عمل می کردند، دیگر فسادی در جامعه نبود. انبیا برای اصلاح آمدند:«إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ»(1)

2. اسراف

یکی دیگر از مصداق های فساد، اسراف است؛ چون اسراف گر منابع را هدر می دهد و باعث می شود سرمایه ها از بین بروند و این گناه و فساد است. قرآن کریم می فرماید:«فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ*«لَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ *وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ »(2) به سخن کسانی که اهل اسراف هستند گوش نسپارید.

3. طغیان

یکی دیگر از مصداق های اسراف، طغیان است. قرآن می فرماید: «الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ *فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ »؛(3) کسانی که در سرزمین ها طغیان می کنند. طغیان چند نوع است. یکی از آنها طغيان اعتقادی است؛ مثل فرعون که می گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى »(4). این فساد اعتقادی است. فرعون در عقیده اش فاسد بود و می گفت: من خدا هستم. قرآن می فرماید: یکی از مصادیق فساد، فرعون و فرعونیان اند.

قرآن می فرماید:«إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا»(5)؛ پادشاهان هر کجا وارد شدند، آن جا را فاسد ساختند. بنی امیه آمدند و عدهای را کشتند. بنی عباس نیز مخالفان را قتل عام می کردند. قرآن به چه چیزی فساد می گوید؟ به اسراف، طغیان، ظلم و عدم اطاعت از سخنان

ص: 23


1- هود، 88.
2- شعراء، 150، 151
3- فجر، 11، 12.
4- نازعات، 24.
5- نمل، 24.

انبیا و ائمه علیهم السلام . لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: «فَسَادِ اَلظَّاهِرِ مِنْ فَسَادِ اَلْبَاطِنِ»(1): تمام فسادهایی که شما در ظاهر می بینید، ریشه در باطن دارد. کسی که می گوید من خدا هستم، این حرفش از تكبر است. کسی که ظلم می کند، ستمش از خود کم بینی است. کسی که دروغ می گوید و غیبت می کند، تمام اینها ریشه در درون انسان دارد.

اولین راه مبارزه با فساد: آگاهی دادن

یکی از روشهای مبارزه با فساد، آگاهی دادن و اعطای بینش است. جوان باید بداند که ضرر فضای مجازی و سایت های منحرف چیست. خانواده ها باید بدانند شبکه های اعتقادی و ابتذالی ماهواره چه اثرات منفی ای در زندگی می گذارند. انسان بداند اگر مال حرام در خانه آورد، چه اثری دارد. کارمند اداره بداند اگر کم کاری کرد، چه تأثیر نامطلوبی در آینده خواهد داشت. این حداقل وظیفه ای است که در مبارزه با فساد داریم. رسول خدا به من فرمودند: ای اباذر! اگر سه چیز در زندگی کسی باشد، او انسانی موفق است و خدا او را دوست دارد. «إِذَا أَرَادَ اَللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً»، اگر کسی مشمول لطف خدا واقع شود و خدا بخواهد به او عنایت کند، سه چیز به او می دهد:

1. «فِقْهُهُ فِي اَلدِّينِ»؛ اول، دینش را به اندازه خودش بشناسد. علامه طباطبایی دین را به گونه ای می شناسد، سید مرتضی و شیخ مفید به گونه ای دیگر؛ بنده یک طور میشناسم، یک جوان یک طور دیگر. انسان باید به اندازه خودش در دین خویش آگاه باشد و بداند چرا شیعه است، چرا مسلمان است، چرا قرآن راقبول دارد، چرا میان این همه بازار دین در دنیا، اسلام و ولایت را قبول کرده است. همان طور که می دانید، دین از چیزهایی است که قرآن می گوید اجباری نیست؛ چون دین یعنی اعتقاد و اعتقاد را نمی توان با زور به کسی تحمیل کرد. «لَا

ص: 24


1- مصباح الشريعة، ص 107؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 395؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 139.

إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(1)؛ دین روشن است و باعث رشد وترقی می شود.

دین اولین چیزی است که اگر در زندگی کسی باشد یعنی دینش را بشناسد، آن شخص موفق است. بزرگان ما - مانند عبدالعظیم حسنی - گاهی خدمت ائمه علیهم السلام می رفتند و زانو می زدند تا دین بیاموزند. ائمه علیهم السلام هم مرتب می فرمودند: «دین!» رسول خدا فرمود: «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمُ اِسْتِخْفَافاً بِالْديَنِّ»؛(2) من می ترسم مردم دینشان را خوار و خفيف بشمارند؛ برایشان اصل نباشد. می دانید که دین سه بخش دارد: اعتقادات، اخلاق و احکام. اگر کسی این سه بخش را به اندازه خودش شناخت، دین شناس می شود.

مرحوم علامه طباطبایی کتابی راجع به دین شناسی دارد که مردم را با اطلاعات اجمالی درباره دین آشنا می کند.

2. «وَ زُهْدُهُ فِي اَلدُّنْيَا»؛ دنیا برایش اصل نباشد، بلکه معبر باشد. البته نمی گوییم دنیا نباشد. امیرالمؤمنين علیه السلام فرمودند: دنیا فانی است ولی شما فانی نیستید. ما چون فانی نیستیم، پس برای دنیا نیستیم. روح ما از بین نمی رود، بلکه می ماند. علی علیه السلام فرمود: «إنَّما خُلِقْتُمْ لِلْبَقاءِ لا لِلفَناءِ»؛(3) شما برای ماندن آفریده شده اید نه برای از بین رفتن.

اگر بخواهید ده روز به مشهد بروید یا پنج روز به شمال یا شیراز بروید و یا بخواهید یک ماه به مکه بروید، بالأخره دوست دارید هتل تان تمیز باشد، فرشتان تمیز باشد، جایتان خوب باشد و غذایتان خوشمزه باشد. اگر آدم بخواهد یک شب را در جایی بخوابد دوست دارد جایش تمیز باشد. دنیا فناپذیر است و انسان هم دوست دارد راحت باشد، ولی سرمایه گذاری

ص: 25


1- بقره، 256.
2- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله إنّی أخافُ عَلَیکُمُ استِخفافاً بِالدّینِ،وبَیعَ الحُکمِ،وقَطیعَهَ الرَّحِمِ،وأَن تَتَّخِذُوا القُرآنَ مَزامیرَ،وتُقَدِّموا أحَدَکُم ولَیسَ بِأَفضَلِکُم فِی الدّینِ» (بحار الأنوار، ج 22، ص 452؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 2، ص 42؛ جامع الأخبار للشعیری، ص 48).
3- «، وإنّکُمْ فی دارِ بُلْغَه ومَنْزِلِ قُلْعَه» (عرر الحکم ح 2291)

اصلی را برای خانه ای انجام نمیدهد که ده روز در آن می ماند. کسی نمی گوید: سنگ این خانه را عوض کنید؛ من می خواهم ده روز این جا بمانم. یا: فرش های این جا را عوض کنید؛ من میخواهم پنج روز بمانم. شما مسافر هستید و ارزش ندارد که بخواهید برای پنج روز سنگهای جایی را عوض کنید؛ این خرج را در خانه و شهر خود بکن. روایت می گوید: دنیا دار فناست. شما برایش هزینه کن اما به اندازه مسافر. اگر بدانید بقا در آخرت است، بیشتر سرمایه را آن جا می گذارید.

3. «وَ بَصَّرَهُ بِعُيُوبِ نَفْسِهِ» (1)عیب هایش را به او می شناساند. فساد و اشکال من چیست؟ چرا من در زندگی موفق نیستم؟

آگاهی دادن خداوند

اموري وجود دارد که ما نمی توانیم نسبت به آن شناخت پیدا کنیم. چند مثال میزنیم: یک چیزهایی هست که قرآن می گوید شما متوجه نمی شوید؛ پس طرف آن هم نروید. یکی از آن موارد، روح است: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي »،(2) (ای پیامبر!) از تو درباره روح می پرسند. بگو: حقیقت روح را خدا میداند.

مورد دیگر: خدا می فرماید: این عالم تسبیح می گوید اما «لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ »(3) شما تسبیح درختان و گیاهان و حیوانات را متوجه نمی شوید.پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و انبیای الهی، به ویژه حضرت سلیمان علیهم السلام، زبان حیوانات را متوجه می شوند ولی ما نمی دانیم مثلا: دیوار چطور تسبیح می گوید. اصلا شب قدر که «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ»؛(4) این روح چطور می آید؟

ص: 26


1- مجموعه ورام، ج 2، ص 57؛ الأمالی للطوسی، ص 531؛ اعلام الدین، ص 194.
2- اسراء، 85.
3- اسراء، 44.
4- قدر، 4.

نمی دانیم. شناخت ما محدود است. قرآن می گوید: شما امکان شناخت کافی از بعضی چیزها را ندارید. در مسئله روح و تسبیح جمادات و مسئله تشخیص خیر و شر، ما چیزی نمی دانیم، چون از همه جوانب خبر نداریم.

شخصی اصرار می کند که خدایا! من پسر میخواهم، دختر میخواهم، فلان چیز را می خواهم؛ اما شاید به نفعش نباشد. قرآن می فرماید: شما نمیدانید؛ ممکن است همین چیزی که شما می خواهید، برای شما شر باشد. اینها مواردی است که شناخت ما از آنها ناقص است؛ اما در بسیاری از موارد امکان شناخت برای ما وجود دارد. در بیش از هفتصد جای قرآن كلمه علم، فقه، عقل، تدبير و تدبر به کار رفته است. چقدر کلمه در قرآن آمده است که نشان میدهد آدم باید بفهمد و تدبر کند: (يعقلون، تعقلون، تفقهون، اولي الألباب، يعلمون و ...)(1)

یکی از راههای مهمی که موجب می شود با فساد مبارزه کنیم، آگاهی دادن است. به جوانها بگویید؛ مخفی نکنید. با بچه هایتان حرف بزنید. دبیرستانها و مدارس بگویند خطر عکس مبتذل و رابطه با نامحرم، چنین و چنان است؛ خطر فضای مجازی و لقمه حرام این و آن است. ما نمی گوییم و وقتی نمی گوییم، طرف هم نمی داند.

آگاهی دادن حضرت علی علیه السلام به زبیر

در جنگ جمل اميرالمؤمنين علیه السلام زبير را خواستند. زبیر آمد. آقا به او فرمودند: زبیر! چه میکنی؟ چرا این لشکر را در مقابل من قرار دادی؟ مسلمان در مقابل مسلمان، صحابه در مقابل صحابه، فامیل در مقابل فامیل. برادر در این سپاه بود، خواهر آن طرف. محمد بن

ص: 27


1- «وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ »(بقره، 216 )

ابی بکر این طرف است، خواهرش عایشه آن طرف. اصحاب پیامبر مانندطلحه و زبیر این طرف هستند، امیرالمؤمنین پسر عموی پیامبر آن طرف است. اینها در مقابل هم صف کشیده اند.

این جنگ با بدر و احد متفاوت است. در بدر و احد، یک طرف می گفت: «الله اعلى و اجل». آن طرف می گفت: «ان لنا عزی»؛ ما عزى داریم، این طرف می گفت: «الله مولانا». دو خط کاملا روشن؛ اما در جنگ جمل هر دو می گویند: «حَيَّ عَلَى اَلصَّلاَةِ حَيَّ عَلَى اَلْفَلاَحِ». جنگ مسلمان با مسلمان شده. فتنه این جاست. الآن ببینید داعشیها پرچم «لا إله إلا الله» در دست می گیرند. اگر پرچم کفر در دست می گرفتند، خیال همه راحت بود. این طور است که عده ای را گول میزنند و جذب می کنند.

حضرت فرمودند: زبیر! قصه ای برایت بگویم: یادت می آید روزی من و تو ایستاده بودیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله از کنارمان گذشت و هر دوی ما سلام کردیم و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله جلو آمد و به تو فرمود: «أَ تُحِبُّ عَلِيّاً؟»؛ أيا على را دوست داری؟ تو گفتی: آری، علی جان من است. یادت می آید؟ زبیر گفت: آری. فرمود: یادت هست پیامبر صلی الله علیه و آله من به تو چه فرمود؟ فرمود: «تُقَاتِلُهُ وَ أَنْتَ ظَالِمٌ»(1) روزی تو با علی می جنگی و آن روز تو ظالم هستی و على برحق است. این آگاهی دادن است. از امام صادق و امام باقر علیها السلام روایت شده که مردم چهار دسته اند: عالم، جاهل، غافل و گمراه.

1. عالم؛ از عالم اطاعت کنید.

2. جاهل؛ جاهل چیزی بلد نیست. فرمود: «فَعَلِّمُوهُ»؛ به او یاد بدهید.

3. غافل؛ می داند اما فراموش کرده است؛ یعنی دقت ندارد یا هوای نفس مانع شده است.

درباره غافل می گوید: «فأيقظوه»؛ او را بیدار کنید. زبیر جاهل نبود، غافل بود؛ چون قصه را

ص: 28


1- بحارالأنوار، ج 32، ص 173؛ مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج 3، ص 154، الأمالی للطوسی، ص 137.

میدانست اما شاید فراموش کرده بود.

4. گمراه؛ مانند کسی که می خواهد سوار خودرویش بشود، اما به اشتباه سوار خودروی دیگری که شبیه خودروی خودش است می شود.

جاهل، نادان است. غافل، بی دقت است. ضال، راه را گم کرده است. لذا می گوید: ضال را هدایت کنید.(1)

زبیر فکری کرد و گفت: آقا! حق با شماست. سپس شمشیرش را غلاف کرد و برگشت. پسرش گفت: چرا سرت این قدر پایین است؟ گفت: من با امیرالمؤمنین نمیجنگم. حضرت چیزی به من گفت و من فهمیدم اشتباه کردم. زبیر سرانجام به بهانه ای از میدان جنگ فرار کرد و در آن جا نایستاد؛ سر به بیابان گذاشت و رفت. زبیر در جنگ جمل کشته نشد. او به میدان پشت کرد و در بیابان ها می رفت که ناگهان کسی او را دید و کشت. وقتی سر و شمشیر زبیر را خدمت آقا امیرالمؤمنین آوردند و کشته شدن او را خبر دادند، آقا اظهار ناراحتی کرد وفرمود: هم قاتل و هم مقتول در جهنم هستند. حضرت وقتی شمشیر زبیر را نگاه کرد فرمود: «طَالَمَا وَ اَللَّهِ جَلاَ بِهِ اَلْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ رَسُولِ اَللَّهِ»؛(2) این شمشیر بارها ناراحتی را از پیامبر صلی الله علیه و آله زدود.

گاهی اوقات جبران و توبه از یک گناه و اشتباه بزرگ، به این نیست که شما بروی. شما رفتی؛ بقیه که به حمایت از شما آمده اند، دارند می جنگند. شما باید بایستی سخنرانی کنی و فریاد بزنی و بگویی من اشتباه کردم. صرف رفتن و خالی کردن صحنه که درست نیست. چند هزار کشته در میدان جنگ جمل بر زمین ماند؟!

ص: 29


1- «أَنَّ النَّاسَ أَرْبَعَهٌ: رَجُلٌ یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ مُرْشِدٌ عَالِمٌ فَاتَّبِعُوهُ، وَ رَجُلٌ یَعْلَمُ وَ لَا یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ غَافِلٌ فَأَیْقِظُوهُ وَ رَجُلٌ لَا یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ لَا یَعْلَمُ فَذَاکَ جَاهِلٌ فَعَلِّمُوهُ، وَ رَجُلٌ لَا یَعْلَمُ وَ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَعْلَمُ فَذَاکَ ضَالٌّ فَأَرْشِدُوهُ»(بحار الأنوار، ج 1، ص 195؛ عوالی اللئالی، ج 4، ص 79)
2- الاحتجاج، ج 1، ص 163؛ شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 236؛ بحارالأنوار، ج 32، ص 335.

آگاهی دادن حضرت علی علیه السلام در میدان جنگ

در جنگ صفین، امیرالمؤمنین علیه السلام در حال جنگ بود و در لشکر دشمن، جوانی قرآن می خواند و با حضرت می جنگید. او این آیات را می خواند:«عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ *عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ *الَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ »(1) مردم درباره چه چیزی از یکدیگر می پرسند؟ از خبر بزرگ (یعنی قیامت).

قرآن فقط یک وجه ندارد. ظاهرش برای عموم است، اما اشاراتی برای خواص دارد. ظهر دارد، بطن دارد. «النَّبَإِ الْعَظِيمِ »؛ ظاهرش یعنی قیامت، اما یکی از معانی باطنی اش ولایت است. مردم در چه چیزی اختلاف داشتند؟ در ولایت. از باطن آیه استفاده میشود که على علیه السلام نبأ عظیم است. سرباز جوان دشمن این آیه را می خواند:«عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ *عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ». حضرت على علیه السلام او را متوقف کرد و فرمود: «أتعرف النبأ العظيم الذي هم فيه مختلون»؛ میدانی «النَّبَإِ الْعَظِيمِ» چه کسی است؟ گفت: نه، نمی دانم. ناگفته نماند که سال ها بعد معاویه گفت: قرآن بخوانید اما آن را تفسیر نکنید. تفسير راممنوع کرد. ابن عباس به او گفت: نمی شود، بالأخره مردم می خواهند معنای لغت را بدانند؛ از چه کسی بپرسند؟ گفت: من نمی گویم تفسير ممنوع، بلکه می گویم شما تفسیر نکنید؛ بیایند از خود ما بپرسند.

به همین دلیل است که متأسفانه گاهی در این تفاسیر می بینید پنجاه وجه در آیه می گویند اما آن وجه اصلی را بیان نمی کنند. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».(2) برای اولی الامر ده معنا ذکر می کنند اما هیچ اشاره ای به امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام ندارند. اولی الامر را قاضی، فرمانده جنگ، صحابی و ... معنا می کنند اما از معنای اصلی اش نمی گویند. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(3). صادقین را

ما

ص: 30


1- نبأ، 1-3
2- نساء. 59.
3- توبه، 119.

به عبارات گوناگون معنا می کنند غیر از اهل بیت.

به هر حال، حضرت علی علیه السلام جوان را متوقف کرد و فرمود: میدانی «النَّبَإِ الْعَظِيمِ » چه کسی است؟ «وَ اَللَّهِ إِنِّي أَنَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ»؛(1) به خدا «النَّبَإِ الْعَظِيمِ » من هستم؛ تو با چنین کسی میجنگی. به این آگاهی دادن می گویند.

یکی از راه های مبارزه با فساد آگاهی دادن است. انسان وظیفه دارد بگوید؛ یا گوش می دهند یا نمی دهند. این موسیقی حرام است، این ساز و آهنگ در عروسی جایز نیست. خواهر من! این حجاب نیست؛ حجاب باید همه سر و بدن را بپوشاند. جوان عزیز این نمازی که شما خواندید، فلان مشکل را دارد. این آگاهی دادن است.

موانع فهم و آگاهی

اشاره

بعضی چیزها جلوی آگاهی را می گیرد؛ یعنی نمی گذارد آدم بفهمد.

قرآن و روایات می فرمایند: بعضی چیزها انسان را کر و کور می کند. شما اگر بخواهید به کسی شناخت بدهید، ابزار شناخت هم می خواهد.

مرحوم شهید مطهری قصه قشنگی نقل می کند، می گوید: نابینایی از خیابان رد میشد و چند نفر مشغول غذاخوردن بودند. گفت: چه می خورید؟ گفتند: امروز شیربرنج داریم. این بنده خدا تا آن موقع شیربرنج ندیده بود. گفت: شیربرنج چیست؟ گفتند: یک غذای سفیدرنگ است. گفت: سفید چیست؟ چون تا آن وقت سفیدی را ندیده بود؛ از ابتدا نابینا بود. گفتند: سفید مثل رنگ قو، گردن قو. گفت: قو چه شکلی است؟ هیچ چیز نمی دانست. گفتند: مثل سر عصا. چیزی می بایست بگویند که این بشناسد. چون عصا دستش بود، گفتند: مثل سر عصا. مرد نابینا دستی روی عصایش کشید و گفت: حالا فهمیدم شیربرنج چیست! آخر هم

ص: 31


1- بحارالأنوار، ج 36، ص 2: مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج 3، ص 79؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 5، ص 566.

مطلب را به اشتباه متوجه شد؛

وقتی کسی نمی داند، هر چه برایش توضیح بدهند فقط مجهولاتش بیشتر می شود.نابینا بودن یک عیب ظاهری است؛ ولی برخی با این که چشم و گوش دارند اما چیزهایی نمی گذارد ببینند و بشنوند.

1.محبت زیاد و کاذب

اولین چیزی که مانع آگاهی یافتن می شود محبت زیاد است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «حبک الشيء يعمي ويصم» (1)محبت کاذب و علاقه شدید به یک چیز است که آدم را کر و کور می کند. عمر سعد را گندم ری کور کرد که امام حسین علیه السلام را ندید؛ کر کرد که حرف حق را نشنید.

على علیه السلام فرمود: «مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَغْشِيَ بَصَرَهُ»؛(2) کسی که عشق کاذب پیدا کرده است، به او می گویی: «جوان عزیز! این گزینه ازدواج شایسته تو نیست، نه ستش، نه شهرش، نه ادبیاتش، نه خانواده و مذهبش». اصلا نمیشنود. «از دواج که جای احساس نیست، جای عقل و خرد است»، گوش نمی کند.

گاهی محبت کاذب مانع از دیدن حقیقت می شود. این در عشق های مجازی نمود می یابد.

2. لجاجت

دومین چیزی که مانع آگاهی یافتن می شود لجاجت است. علی علیه السلام فرمود: «اَللَّجَاجَةُ

ص: 32


1- من حضره الفقیه، ج 4، ص 380، الوافی، ج 26، ص 163؛ بحارالأنوار، ج 74، ص 165.
2- نهج البلاغه خطبه 109

تَفْسِيدُ اَلرَّأْيِ»،(1) لجاجت باعث می شود رأي و نظر انسان فاسد شود.

آدمهای لجوج شناخت پیدا نمی کنند. ابوجهل لجوج بود، ناآگاه نبود. روزی در کوچه های مکه بی اختیار پیامبر را در آغوش گرفت و جلو رفت، سپس عقب آمد. به او گفتند: چه کردی؟ گفت: «إني أعلم أن ما يقول محمد صلى الله عليه وسلم حق»؛(2)من میدانم او راست می گوید. او پیامبر است و دروغ نمی گوید. پس ابوجهل میدانست اما لجاجت نمی گذاشت ایمان بیاورد. از این نمونه ها در تاریخ فراوان داریم. گاهی به خاطر لجاجت، قدرت شناخت و فهم از انسان گرفته می شود.

3. آرزوهای طولانی

سومین چیزی که مانع آگاهی یافتن می شود آرزوهای طولانی است. علی علیه السلام فرمود: «اَلْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ اَلْبَصَائِرِ»؛(3) آرزوهای طولانی، چشم بصیرت را کور می کند. چرا عبيدالله بن حر جعفی امام حسین را ندید؟ امام حسین علیه السلام در حالی که بچه ها نیز همراهش بودند، خودش آمد. اما عبیدالله بن حر جعفی و گفت: من می خواهم مطرح باشم و مشهور کشته شوم. چرا سامری هم خودش گمراه شد و هم امتی را به گمراهی کشاند؟ آرزوی ریاست و مسئولیت محبت و عشق کاذب، لجاجت، آمال و آرزو و شهوت رانی، انسان را کور می کند و دیگر اصلا نمی بیند.

دختر! این کار آبروی تو را می برد، این به شما لطمه می زند و بعد شانس ازدواج از شما

ص: 33


1- عيون الحكم و المواعظ، ح1342.
2- الفايق في غريب الحديث، ج 1، ص 262
3- «إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَیْرُ مُصْدِرٍ،وَ ضَامِنٌ غَیْرُ وَفِیٍّ،وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِیِّهِ؛وَ کُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّیْءِ الْمُتَنَافَسِ فِیهِ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِیُّ تُعْمِی أَعْیُنَ الْبَصَائِرِ،وَ الْحَظُّ یَأْتِی مَنْ لَا یَأْتِیهِ.» (نهج البلاغه، حکمت 275 )

.گرفته می شود. اصلا هیچ چیز را نمی بیند؛ نه پدر و مادر، نه پیر و جوان. مشورت هم نمی خواهد. می رود به نقطه صفر می رسد و بعد فریاد می زند. حالا پدر و مادر باید بدوند.

در روایات واژه ای به نام «سکر» وجود دارد؛ سکر یعنی مستی. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: سزاوار است که انسان از چند مستی دوری کند: مستی جوانی، مستی قدرت و مستی مال.(1) این مستی ها گاهی مانع می شوند و نمی گذارند انسان حقیقت را ببیند و بشنود. پس یکی از راههای مبارزه با فساد آگاهی دادن، اطلاع دادن و گفتن است.

آگاهی دادن حضرت على علیه السلام به بازاری ها

امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار می ایستاد و آگاهی میداد. به بازار خیاطها می رفت و می فرمود: این طور بدوزید. به بازار خرمافروش ها می رفت و می فرمود: خرمای بد و خوب را مخلوط نکنید. آب روی خرما نزنید. به بازار گوشت فروش ها می رفت و می فرمود: گوشت را باد نکنید. ماهی را وقتی در آب مرده است نگیرید. تذکر میداد.

وسط بازار می ایستاد و می فرمود: نفروشید و نخرید مگر این که پنج کار را کنار بگذارید. قسم خوردن، دروغ گفتن، ربا، تعریف نابه جا از کالا و کالای دیگران را بی ارزش کردن.(2)

در قدیم معاملات روی کالا بود؛ وقتی می خواست بخرد آن را بی ارزش نشان میداد و زمانی که می خواست بفروشد تعریف می کرد.

ص: 34


1- «یَنبَغِی للعاقِلِ أن یَحتَرِسَ مِن سُکرِ المالِ ، و سُکرِ القُدرَهِ ، و سُکرِ العِلمِ ، و سُکرِ المَدحِ ، و سُکرِ الشَّبابِ ، فإنَّ لِکُلِّ ذلکَ رِیاحا خَبیثهً تَسلُبُ العَقلَ و تَستَخِفُّ الوَقارَ» (غررالحکم، ح 875).
2- «قَالَ علی عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا طَافَ فِی اَلْأَسْوَاقِ وَ وَعَظَهُمْ قَالَ: یَا مَعْشَرَ اَلتُّجَّارِ قَدِّمُوا اَلاِسْتِخَارَهَ وَ تَبَرَّکُوا بِالسُّهُولَهِ وَ اِقْتَرِبُوا مِنَ اَلْمُبْتَاعِینَ وَ تَزَیَّنُوا بِالْحِلْمِ وَ تَنَاهَوْا عَنِ اَلْیَمِینِ وَ جَانِبُوا اَلْکَذِبَ وَ تَجَافَوْا عَنِ اَلظُّلْمِ وَ أَنْصِفُوا اَلْمَظْلُومِینَ وَ لاَ تَقْرَبُوا اَلرِّبَا - وَ أَوْفُوا اَلْکَیْلَ وَ اَلْمِیزٰانَ وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ وَ لاٰ تَعْثَوْا فِی اَلْأَرْضِ مُفْسِدِینَ .» (بحارالأنوار، ج 75، ص 54؛ تحف العقول، ص 216).

گذشته را ببینید که بازاریها مرجع داشتند. مرحوم آیت الله سید احمد خوانساری مرجع بازاری های متدین تهران بود. آقای مجتهدی می فرمودند: ایشان مرجع متدینین است. خیلی محتاط بود. امام رحمة الله خیلی به ایشان ارادت و محبت داشت. آقا سید احمد خوانساری 99 سال عمر کرد. مرد بسیار سالمی بود و پایین قبر علامه طباطبایی خاک شده است. در بازار سید عزیزالله تهران، آیت الله خوانساری بود. منبری شان هم آقای فلسفی بود. در بازار قم نیز آیت الله احمدی میانجی، آیت الله دیباجی، آیت الله آقا سیدمهدی روحانی و ... بودند. الآن هم همین طور است.

آگاهی دادن به مردم یکی از شیوه های امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام برای مبارزه با فساد بوده است.

آگاهی دادن امام سجاد علیه السلام در حال اسارت

چرا امام حسین علیه السلام این قدر سخنرانی کرد؟ می خواست آگاهی بدهد. بالاخره این آگاهیها نتیجه داد و یکی مثل حر در آمد. حتی بعضی نوشتند سی نفر از سپاه عمر بن سعد به امام حسین علیه السلام پیوستند. همه شما شنیدید که در دروازه شام، آن شخص آمد و شروع به ناسزاگفتن کرد. امام سجاد علیه السلام می توانست بگوید در این بازار شلوغ تو دیگر چه می گویی؟ نه، باید او را آگاه کرد. این کسی که دارد به امام سجاد علیه السلام فحش میدهد نا آگاه است. آقا فرمودند: پیرمرد! قرآن خوانده ای که می فرماید: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» (1)منظور از «الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» که ما هستیم. قرآن خواندی که «وإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ؟»(2)این اهل بیت ما هستیم. امام سجاد علیه السلام چند جمله چهره به چهره

ص: 35


1- شوری، 23.
2- احزاب، 33.

سخن گفت؛ چون اثر گفت و گوی چهره به چهره بیشتر است. مدتی پیش، خدمت آقای قرائتی بودم که ایشان فرمودند: من اخیرا به این نتیجه رسیده ام که سخنرانی برای جمعیت انبوه خوب است اما اثر تبلیغ چهره به چهره را ندارد.

انار را یکی یکی می چینند؛ این طور نیست یک مرتبه یک لگد به درخت بزنند و همه انارها بریزد. ائمه ما گاهی وقت می گذاشتند و افراد را به طور ویژه راهنمایی می کردند. این کار ائمه جماعات و روحانیون در جامعه، در مدرسه، در مسجد محله و ... است. امام سجاد علیه السلام بایست می گفت که تمام مردم شام منحرف هستند، این هم روی آن! اگر من این را آگاه کنم چه اثری دارد؟ یکی این جا آگاه شد، یکی هم در مجلس یزید. او سفیر روم بودکه پس از آگاه شدن، به منبر رفت و برای مردم سخنرانی کرد. در دروازه شام، پیرمرد با حرف های امام متغیر شد و عذرخواهی کرد و شروع به لعنت یزیدیان و قاتلان ابی عبدالله علیه السلام كرد.(1)

شام یک شهر این چنینی بود. مردمانش اموی مذهب و دشمن اهل بیت علیهم السلام بوده و با تعالیم بنی امیه رشد کرده بودند. اما در میان آنها افرادی حضور داشتند که اهل بیت علیهم السلام را می شناختند یا آن روز از شهرهای دیگر به شام آمده بودند. یکی از این افراد، سهل ساعدی است. سهل از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله است. ایشان می گوید: من سفری به بیت المقدس داشتم و سپس در ماه صفر به شام برگشتم. دیدم شام را آذین بسته اند و مردم لباس نو پوشیده، آماده جشن هستند. هر چه فکر کردم، دیدم در ماه صفر که جشن نیست؛ چه مناسبتی است که این طور مردم اجتماع کردند؟!

به من گفتند: قرار است تعدادی اسیر وارد شهر شام شوند. این ها با حکومت مرکزی جنگیده اند و الآن سرهای رهبرانشان بالای نیزه است و زن و بچه شان اسیر شده اند. گفتم: اینها از کدام قوم هستند؟ قوم روم هستند یا قوم دیلم؟ از کدام جمعیت هستند؟ به هرحال

ص: 36


1- بحارالأنوار، ج 45، ص 129؛ اللهوف، ص 176؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 429

وقتی مسلمانان خوشحالی می کنند و جشن می گیرند، ناگزیر طرف مقابل دشمن و کافر است. سهل می گوید: خودم را به سرعت به دروازه ساعات شام رساندم و نگاه کردم دیدم هجده سر نورانی بالای نیزه است. خدایا! من این سرها را می شناسم.

رَأْسُ زُهْرِيُّ قمري * * * أَشْبَهَ الْخَلْقِ بِرَسُولِ اللَّهُ(1)

این سری که جلوی سرهاست و برفراز نیزه بلند، مثل خورشید می درخشد، سر حسین پسر پیامب صلی الله علیه و آله است. خیلی متأثر شدم. مردم چه می گویند؟ این ها که دختران پیغمبر هستند، این ها که نوه های رسول خدا هستند؛ چطور جشن گرفته اند؟ خودم را به سیدالساجدين علي رساندم و عرض کردم: آقاجان! پیرغلام شما سهل ساعدی هستم. من امروز متوجه ماجرا شدم. آقا خیلی خوشحال شد. در این شام اموی، یک پیرو اهل بیت، یک علوی پیدا شده. بلافاصله جلو رفتم و عرض کردم: آقا! اگر در خواست و امر و فرمانی است، بفرمایید. حضرت نكات مختلفی گفتند. فرمودند: سهل! مقداری پول به این نیزه دارها بده تا سرها را از مقابل کجاوه ها دور کنند که مقابل کودکان و بانوان حرم ابی عبدالله نباشد و آل الله در معرض دید نامحرمان قرار نگیرند.(2) بعضی نقل کرده اند که فرمود: اگر قدری پارچه داری، این زنجیرها و آهنها بدنم را آزار می دهد... .

ص: 37


1- بحارالأنوار، ج 45، ص 114
2- سوگنامه آل محمد، ص 448.

راههای مبارزه با فساد (2)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(1)

مقدمه

هر چیزی که جامعه را از اعتدال و نظم و مسیر مستقیم خارج کند فساد نامیده می شود. فساد یکی از چیزهایی است که فرشته ها هم روی آن دست گذاشته اند. وقتی خداوند این موضوع را برای فرشتگان مطرح کرد که می خواهد موجودی به نام انسان بیافریند و از آنها نظرخواهی کرد، آنان روی مسئله فساد دست گذاشتند و گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ »؛(2) خدايا! می خواهی کسی را روی زمین قرار دهی که فساد کند؟ مفسرین بحث کرده اند که فرشتگان از کجا میدانستند انسان میخواهد فساد کند؟ تازه خدا می خواست آدم را بیافریند که از آنها نظر خواست و آنان هم اولین چیزی که روی آن دست گذاشتند، مسئله فساد بود. این داستان

ص: 38


1- توبه، 119.
2- بقره، 30.

در آیه سی ام سوره بقره است

قرآن می فرماید: «وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ»؛ چون خدا به فرشته ها گفت میخواهم جانشینی برای خودم در زمین قرار دهم، همه آنها بلافاصله مخالفت کردند؛ یعنی نظر و رأی منفی دادند و گفتند: آیا می خواهی کسی را روی زمین قرار دهی که فساد می کند؟

مفسرین می گویند: قبل از این انسان، انسان هایی دیگر در کره زمین بودند که از بین رفتند و نسلشان منقرض شد. حضرت آدم اولین بشری است که بعد از قطع خلقت آفریده شد. آدم ابوالبشر در حدود شش هزار سال پیش زندگی می کرد و آفرینش او آغاز خلقت انسان ها نیست، چون در روایات آمده است که پیش از آن نیز انسان روی زمین زندگی می کرد. مرحوم علامه طباطبایی و برخی مفسرین دیگر می گویند: وقتی فرشتگان به ساختار انسان نگاه کردند، دیدند این موجود شهوت و غضب و غریزه و عقل و فطرت دارد. فرشته شهوت و غضب نداشت، اما خدا می خواست موجودی بیافریند که در آن شهوت و غضب باشد و آنها می فهمیدند غضب و شهوت یعنی چه. می دانستند اگر این موجود طغیان کند هیچ چیز جلودارش نیست.

وقتی فرشتگان ترکیب انسان را دیدند که عقل و شهوت و غضب و فطرت و غرایز مختلف مانند حب ریاست دارد، به همین دلیل آن سخن را گفتند. البته خدا به آنها جواب داد و فرمود که: شما فقط منفی را نبینید؛ «إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»؛(1) من چیزهایی میدانم که شما نمیدانید. عرض من این است که فرشته ها نیز به بحث فساد توجه کردند و دست روی همین موضوع گذاشتند.

قرآن می فرماید: روز قیامت کسانی اهل نجات هستند که در این دنیا دو ویژگی منفی

ص: 39


1- بقره، 30.

نداشته باشند: یکی علو یعنی استکبار و تکبر و دیگری، فساد. این آیه را حضرت علی علیه السلام مرتب در بازار می خواند: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ »؛(1) در قیامت کسی آرامش دارد که تكبر و فساد نداشته باشد. بینید موضوع فساد چقدر مهم است که هم در آغاز خلقت انسان مطرح شد و هم خدا می فرماید: کسانی در قیامت موفق هستند که اهل فساد نباشند.

چه کسانی مفسد هستند؟

خدای تبارک و تعالی در آیات متعددی می فرماید که خدا میداند مفسدها چه کسانی هستند، لازم نیست به خدا یاد دهید. بعضی ها می گفتند: ما مصلح هستیم؛ چه کسی می گوید ما مفسد هستیم؟ قرآن می فرماید: منافقین می گفتند که ما مصلح هستیم: آنان دروغ می گویند. قرآن کریم می فرماید: اینها ادعا می کردند که اهل اصلاح و درست کاری هستند. اما «وَاللَّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ»؛(2) خداوند اهل فساد را از اهل اصلاح تشخیص می دهد.

تعریف مفسد معلوم است؛ تعریف مصلح هم معلوم است. در اقتصاد، رباخوردن و رشوه گرفتن فساد است و حلال خوردن، صلاح. در خانواده، آن که لقمه حلال به خانه می آورد و خوش اخلاق و خوش برخورد است و به دینش اهمیت میدهد صالح است و آن کسی که اهل بدبینی و بدخلقی است و لقمه حرام به خانه می آورد فاسد است. در نظام اداری، آن کسی که اهل پارتی بازی و ظلم است، فاسد است.

قرآن می گوید:«وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ»؛(3)و خداوند انسان های مفسد را دوست ندارد. پس سه اصل کلی به دست می آید: 1-خدا مفسدها را می شناسد، 2- خدا مفسدها را دوست

ص: 40


1- قصص، 83
2- بقره، 220.
3- مائده، 64

ندارد؛ یعنی مبغوض خداوند هستند، 3- تاریخ را نگاه کنید. قرآن می فرماید: «وَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ»؛(1) ببینید عاقبت مفسدین چگونه بود.

گاهی یک نفر در جامعه فاسد است. این فساد شخصی است؛ اما گاهی یک گروه و تشکیلات فاسد است. آیة 48 سوره نمل می فرماید: در زمان حضرت صالح نه گروه بودند که ضد حضرت صالح پیامبر کار می کردند و هر نه گروه فاسد بودند: «وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ»؛ در شهر حضرت صالح نه گروه بودند که همگی اهل فساد بودند.

برای مبارزه با فساد چه باید کرد؟ راههای مقابله با فساد اجتماعی، خانوادگی، اداری، مالی و حتی مجازی چیست؟ فساد را که نمی توان ریشه کن کرد؛ مشکل رشوه و فحشا و شراب همواره در جوامع بشری وجود داشته است. آری، حضرت حجت امام صلاح و شایستگی است. او وقتی بیاید فساد را ریشه کن و عدالت جهانی را پیاده می کند؛ اما وظیفه امروز ما در مقابل فساد چیست؟ در جلسه قبل یک راه را گفتم و آن بینش و آگاهی و اطلاع دادن بود؛ این که همه بدانند چه چیزی بد است، چه چیزی خوب است.

دومین راه مبارزه با فساد: از بین بردن زمینه های فساد

دومین راه مبارزه با فساد از بین بردن زمینه گناه است. هیچ کس از ابتدا مشروب خوار و آدم کش نیست. پس زمینه ها را باید خشکاند. در همین رابطه على علیه السلام فرمود: «مَنْ كَثُرَ فَكَرِهَ فِي الْمَعَاصِي دَعَتْهُ إِلَيْهَا»؛(2) کسی که فکر و اندیشه گناه را در سر بپروراند، این فکر و خیال، او را به سوی همان گناه فرا می خواند. با این که فکر کردن به گناه، حرام نیست، اما نباید به گناه

ص: 41


1- اعراف، 86.
2- غررالحکم، ح 3543.

فکر کرد. چرا در فقه ما آمده: خرید و فروش کتب ضاله حرام است؟ چون زمینه انحراف را پدید می آورند. لذا اسلام بر این نکته تأکید دارد که انسان باید از همان اول، از زمینه های گناه دوری کند.

عوامل از بین برنده زمینه های گناه

اشاره

امام سجاد علیه السلام فرمود: سه کار را انجام ندهید. این سه مورد، زمینه فساد و گناه را از بین می برد.

1.نشست و برخاست نکردن با هر کسی

اولین عمل از بین برنده زمینه های گناه، نشست و برخاست نکردن با انسانهای فاسد است. امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَيْسَ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ»؛ با هر کسی نشست و برخاست نکنید. نشست و برخاست با انسانهای فاسد، زمینه انحراف است. اگر شما با فردی دروغ گو یا فاسق یا معتاد و یا با یک خانواده اهل فیلم مبتذل و موسیقی و بدحجاب نشست و برخاست کردید خود به خود مانند آنها خواهید شد. فرموده اند: با هر کسی می خواهید رابطه داشته باشید - می خواهی مستأجرش شوی، می خواهد صاحب خانه ات شود، می خواهی دختر به او بدهی، می خواهی با او دوست شوی یا سفر بروی - سه چیز را امتحان کنید؛ اگر در او بود با او رفیق شوید.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إذا رأيت من أخیک ثلاث خصال فارجه»؛ زمانی که دیدی سه خصلت در برادر توست پس با او رابطه برقرار کن.

1.«الحياء»؛ اولین مورد حیاست. این آدمی که در موبایلش تصویرها و مطالب مستهجن دارد، دیگر حیایش کجاست؟ برای چه باید با این آدم دوست شد؟ اگر حیا داشت که دیگر این

ص: 42

چیزها در موبایلش نبود. اگر حیا داشت که این چیزها در وبلاگش نبود و این طور نسبت به علما و مراجع و العياذ بالله - ائمه و دین حرمت شکنی نمی کرد.

2. «و الأمانة»؛ دومین مورد امانت است. امانت دار هست؟ اگر حرفی به او زدی، پیش خودش نگه داشت یا همه عالم باخبر شد؟ یک فیلم از تو پیدا کرد و یک عکس از تو گرفت، در اینترنت پخش شد یا نه؟

3. «والصدق»؛ سومین مورد صدق است. دروغ می گوید یا راست؟ اگر دروغ می گوید، به درد تو نمی خورد.

فرمود: سه چیز را امتحان کنید. اگر این مثلث سه ضلعی در کسی بود با او دوست شوید؛ «و إذا لم ترها فلا ترجه»؛(1) وگرنه مواظب باشید و احتیاط کنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «لاَ تُسَمِّ اَلرَّجُلَ صَدِیقاً وَ سَمِّهِ مَعْرِفَهً حَتَّی تُخْبِرَهُ بِثَلاَثِ خِصَالٍ حَتَّی تُغْضِبَهُ فَتَنْظُرَ غَضَبَهُ یُخْرِجُهُ مِنْ حَقٍّ إِلَی بَاطِلٍ وَ تُسَافِرَ مَعَهُ وَ تُخْبِرَهُ بِالدِّینَارِ وَ اَلدِّرْهَمِ.»؛(2) شخصی را رفیقت قرار نده تا به سه خصلت او را آزمایش کنی: 1- زمانی که غضب کرد نظر کن ببین آیا خشمش او را از حق به سوی باطل خارج می کند؟ 2- با او مسافرت کن، 3- با او معامله کن. اگر خواستی با کسی ارتباط برقرارکنی، با او به مسافرت برو یا معامله انجام بده ببین چطور است.

امام سجاد فرمود: از سه چیز بپرهیزید: اول، نشست و برخاست با انسانهای لاأبالی.

نشست و برخاستهای نادرست، زمینه بسیاری از گناهان و فسادها را پدید می آورند.

همنشینی با عالم اسلام روایات فراوانی درباره آداب معاشرت دارد؛ مانند: با عالم هم نشین شو؛ اما با هر

ص: 43


1- نهج الفصاحه، ح 205.
2- مصادقة الإخوان، ص 72، بحارالانوار، ج 71، ص180؛ الأمالی للطوسی، ص646

عالمی منشین. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ »؛(1) در محضر هر عالمی نشینید. پس با چه عالمی بنشینم؟

الف) با عالمی بنشین که شکت را به یقین تبدیل کند. گاهی انسان پای منبر کسی می نشیند که به این دعا و آن حدیث و روضه و فلان کتاب و تاریخ شبهه وارد می کند و وقتی بیرون می آید، تمام اعتقاداتش به هم ریخته است. نشستن پای صحبت چنین عالمی، فساد آور است. اگر شک تو را به یقین تبدیل می کند با او بنشین.

ب) عالمی که رغبت و میل به دنیا را به زهد تبدیل کند. وقتی از کلاس درسش بیرون می آیی رغبتت به آخرت زیاد شود.

آقا شیخ مرتضی حائری، فرزند آقا شیخ عبدالکریم حائری، انسان بسیار وارسته ای بود و دنیا برایش هیچ ارزشی نداشت. من از مرحوم آیت الله مشکینی له شنیدم می فرمودند: هرکس میخواهد چهره بهشتی ببیند، آقا شیخ مرتضی حائری را نگاه کند. ایشان پیش از انقلاب در مسجد امام حسن عسکری قم درس تفسیر قرآن داشت. وقتی از محضر ایشان بلند میشدی، واقعا رغبت به دنیا از قلبت بیرون می رفت. با این عالم بنشین. یادم است آیت الله مظاهری در مسجد اعظم قم درس اخلاق می گفت. کلام ایشان، جوانان دبیرستانی و دانشگاهی را زیر و رو می کرد و تحت تأثير قرار میداد. با این عالم باید بنشینی.

ج) عالمی که در وجودت خیرخواهی ایجاد کند. پس اولین نصیحت امام سجاد علیه السلام این است که با هر کسی ننشینید. یکی از عمده ترین عوامل فساد، نشست و برخاستهای غلط و لهوآلود و بیهوده و جلسات گناه است.

ص: 44


1- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ لَا تَجْلِسُوا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ إِلَّا عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنَ الْخَمْسِ إِلَی الْخَمْسِ: مِنَ الشَّکِّ إِلَی الْیَقِینِ، وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَی التَّوَاضُعِ، وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَی الْإِخْلَاصِ، وَ مِنَ الْعَدَاوَهِ إِلَی النَّصِیحَهِ، وَ مِنَ الرَّغْبَهِ إِلَی الزُّهْدِ» الاختصاص، ص 335: الفصول المهمة في اصول الأئمة، ج 1، ص 479).
2.کنترل زبان

دومین عامل از بین برنده زمینه های گناه کنترل زبان است. امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا شِئْتَ»؛ هرچه بر زبان می آید جاری نکنید. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ».(1) بسیاری از گرفتاریها ناشی از زبان است. اگر می خواهی زمینه گناه را از بین ببری هر چیزی را نگو؛ چون بعضی صحبتها یا غيبت است یا تهمت و یا دروغ. بهترین راه این است که آدم کمتر حرف بزند.

3. کنترل گوش

سومین عامل از بین برنده زمینه های گناه، کنترل گوش است. امام سجاد علیه السلام فرمود: «لَيْسَ لَكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ بِمَا شِئْتَ»؛ هر چیزی را گوش ندهید. مهم ترین ابزار دریافت، گوش است. اگر گوش کسی کار نکند زبان هم ندارد و نمی تواند حرف بزند. امام سجاد علیه السلام فرمودند: هر چیزی را گوش نده، «لِأَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا»(2) انسان مسئول گوش و چشم و قلب است.

امام سجاد علیه السلام سه راهکار برای پرهیز از فساد نشان داده است: با هر کسی راه نروید، هر سخنی را بر زبان جاری نکنید و به هر چیزی گوش ندهید؛ چون اینها کانال اند. وقتی شنیدار

ص: 45


1- إسراء، 36.
2- «لَیْسَ لَکَ أَنْ تَقْعُدَ مَعَ مَنْ شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَتَکَلَّمَ بِمَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ وَ لِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً قَالَ خَیْراً فَغَنِمَ أَوْ صَمَتَ فَسَلِمَ وَ لَیْسَ لَکَ أَنْ تَسْمَعَ مَا شِئْتَ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» (علل الشرایع، ج 2، ص 605، بحارالأنوار، ج 2، ص 116؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 2، ص 430).

و گفتار و نشست و برخاست کنترل شد جلوی خیلی از فسادها گرفته می شود.

نتیجه و خلاصه عرض من این شد که یکی از راههای مبارزه با گناه، از بین بردن زمینه فساد است. ائمه ما به این مسئله مقید بودند و آن را به فرزندانشان تأکید می کردند.

4.دوری از لقمه حرام
اشاره

چهارمین عامل از بین برنده زمینه های گناه دوری از لقمه حرام است. چرا این قدر در اسلام تأکید شده است که با هر دختری ازدواج نکنید؟ زمینه مهم است. بچه ای که قرار است به دنیا بیاید، از مادرش اثر می پذیرد.

داستان

پسر مرحوم شیخ فضل الله نوری رحمة الله رئيس حزب توده ایران بود. به ایشان گفتند: چطور شد که از آیت اللهی مثل شما چنین پسری به دنیا آمد؟ گفت: زمانی که پسرم خردسال بود مادرش را از دست داد. آن زمان من در نجف اشرف بودم و همان جا برایش دایه گرفتم. بعدها فهمیدم که این دایه سنی ناصبی است؛ یعنی ضد اهل بیت علیهم السلام است. اکثر اهل تسنن ناصبی نیستند، بلکه به اهل بیت علیهم السلام علاقه دارند. دیشب یکی از آنها بعد از سخنرانی جلو آمد و گفت: اسم بچه هایم را على و فاطمه و حسن گذاشته ام. من مرتب پای منبرهای شما می آیم. به حرم حضرت معصومه علیها السلام نیز می روم. به عشق حضرت معصومه از کردستان تا این جا می آیم. اما ناصبی ها این طور نیستند و با اهل بیت دشمنی دارند. شیخ فضل الله گفت: شیر همان دایه روی این پسر تأثیر گذاشت.

نمونه دیگری برای شما عرض کنم تا اهمیت مسئله را بهتر بدانید. امام صادق علیه السلام نشسته بودند که آقایی به نام يعقوب بن سراج وارد شد؛ خدا تازه به او فرزند دختری داده بود.

ص: 46

امام کاظم علیه السلام هم در سن کودکی و در گهواره بود. يعقوب بن سراج می گوید: به کنار گهواره آقازاده رفتم تا فرزند امام را ببینم و سلام عرض کنم. ناگهان دیدم آقازاده به سخن آمد. این اعتقاد ماست که ائمه علیهم السلام این توانایی را داشتند. حضرت عیسی بن مریم در گهواره سخن می گفت. ائمه ما از همه انبیاء به جز رسول خدا بالاترند. يعقوب بن سراج می گوید: آقازاده به زبان آمد و فرمود: اسم دخترت را عوض کن. می گوید: اسم دختر من حميرا بود.(1) بعضیها اسم های نامأنوس برای فرزندانشان انتخاب می کنند و ادعایشان این است که می خواهیم نام فرزندمان ایرانی باشد.

نام های ائمه، ایرانی یا عربی نیست، بین المللی است. امروز کسی نمی تواند بگوید نام حسین عربی است؛ این نام بین المللی است، نام فاطمه بین المللی است. نام گذاری کودک مهم است. این ها ایجاد زمینه است. اسلام تأکید دارد: امام باقر علیه السلام فرمود: «انْکِحْ وَ عَلَیْکَ بِذَوَاتِ الدِّینِ»؛(2) ازدواج کن؛ و بر تو باد زنان متدین.

عزیزان! دخترها و پسرهای دین دار را انتخاب کنید.

لقمه ای که پس از ازدواج در خانه می آید، این نیز اثر دارد. این موارد از عوامل فسادند.

اثر لقمه حرام

حضرت موسی بن عمران (علی نبینا و آله و عليه السلام) در حال عبور بود که دید شخصی مشغول دعاست و دست هایش رو به آسمان است. حضرت موسی به خدا عرض کرد: خدایا! این مرد گریه می کند و دست هایش بالاست؛ چرا جوابش را نمی دهی؟ خطاب شد: ای

ص: 47


1- الكافی، ج 1، ص 310؛ وسائل الشیعه، ج21، ص389؛ الإرشاد، ج2، ص219.
2- «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَتَی رَجُلٌ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَسْتَأْمِرُهُ فِی النِّکَاحِ فَقَالَ نَعَمْ انْکِحْ وَ عَلَیْکَ بِذَوَاتِ الدِّینِ تَرِبَتْ یَدَاکَ» (وسائل الشیعه، ج 20، ص 38؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 401؛ ملاذ الأخيار، ج 12، ص 325).

موسی! اگر تا قیامت هم گریه کند جوابش را نمی دهم. حضرت موسی عرض کرد: چرا؟ خطاب شد: «لِأَنَّ فِي بَطْنِهِ حَرَاماً وَ عَلَى ظَهْرِهِ حَرَاماً وَ فِي بيتيه حَرَاماً »؛(1) چون در شکمش لقمه حرام است، زندگی اش با حرام است، و گوشتش از حرام است و این ها مؤثر است.

مبارزه همیشگی با فساد

عزیزان من! برای مبارزه با فساد، باید از زمینه های آن شروع کرد. کسی که با او دوست می شوید، کسی که معلم شما می شود، کسی که به خانه شما می آید، زنی که برای ازدواج انتخاب می کنید، گفتمانی که پدر و مادر در خانه دارند، اینها همه در زندگی تأثیرگذار است.

5.گفتمان صحیح پدر و مادر

پنجمین عامل از بین برنده زمینه های گناه، گفتمان صحیح پدر و مادر است. قرآن کریم می فرماید: «وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»؛(2) شیطان گاهی در مال و اولاد انسان شرکت می کند. چگونه شیطان در مال و اولاد ما شریک می شود؟ دخالت شیطان در اموال، واضح است؛ به عنوان نمونه: اگر ربا و رشوه در زندگی انسان بیاید، این مشارکت شیطان نام دارد. چگونه در اولاد مشارکت می کند؟

امام صادق علیه السلام فرمودند: «إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ شرک الشَّيْطَانِ الَّذِي لَا شَكَّ فِيهِ أَنْ يَكُونَ فَحَّاشاً لَا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ »،(3) یکی از راههای شناخت مشارکت شیطان در اولاد این است که پدر فحاش باشد. خانه می آید فحش بدهد، می خواهد دستوری بدهد با فحاشی بدهد. «مَا قِيلَ فِيهِ»؛ یعنی حرفی که میزند برایش مهم نیست. گاهی می خواهد بفرماید1

ص: 48


1- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 217؛ بحارالأنوار، ج 10، ص 372؛ الدعوات للراوندی، ص 24.
2- اسراء، 64
3- الكافی، ج 2، ص 322؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 32 مرآة العقول، ج 10، ص 269.

گفتار پدر یا مادر، اینها اثر دارد؛ به همین دلیل در روایات ما تأکید شده است مادران، کودک را با وضو شیر بدهند و مواظبت کنند و ذکر بگویند. امروز روان شناسان اینها را تأیید می کنند و می گویند نوع عاطفه مادر و برخورد مادر اثر دارد. بنابر آنچه گفته شد، دومین راه کار مبارزه با فساد، از بین بردن زمینه فساد است.

اگر زمینه های فساد را در ازدواج، فرزندداری، انتخاب دوست، و گفتار و شنیدار کنترل کنید بسیاری از فسادها در جامعه پیش نمی آید.

ص: 49

راههای مبارزه با فساد (3)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

چه چیزهایی موجب می شوند انسان ها به دنبال صلاح باشند و در پی فساد نروند؟

در جلسات گذشته دو راه کار بیان شد. راه کار اول، آگاهی دادن بود؛ یعنی برای مردم بگوییم حلال و حرام چیست. دختر و پسر ما، دولت و مردم ما بدانند. یکی از روشهای رسول خدا و ائمه علیهم السلام این بود که از طریق بیان آثار کار خوب و کردار بد مانع فساد می شدند. راهکار دوم نیز این بود که عرض کردیم باید ببینیم فساد از کجا شروع می شود و زمینه های آن را از بین ببریم.

نظارت وجود ندارد که اختلاس می شود. لقمه حرام است که فرزند ناباب بار می آید. ازدواج، منطقی نیست که منجر به طلاق می شود. باید سراغ زمینه ها برویم.

ص: 50


1- توبه، 119

سومین راه مبارزه با فساد: تقویت مبانی دینی

سومین راه مبارزه با فساد و تباهی جامعه، تقویت مبانی دینی است. هر چه دین را بیشتر تقویت کنیم فساد کمتر می شود. باید تعهد ایجاد کنیم. على علیه السلام فرمود: «الدِّينُ يَعْصِمُ »؛(1) دین، انسان را از گناه نگه می دارد. و در حدیث دیگری فرمود: «الدِّينُ أَقْوَى عِمَادُ »؛(2) دین ستونی است که برای آدم تعهد می آورد و نمی گذارد انسان حتی در تنهایی و خلوت به گناه کشیده شود.

ادیان آسمانی و پیامبران جهانی

خداوند تبارک و تعالی در آیه ای از قرآن، از پنج پیامبری نام می برد که شریعت جهانی داشتند. از میان 124 هزار پیامبر، تنها صد نفر صاحب دین بودند و سایر پیامبران، مبلغ ادیان پیامبران صاحب دین بودند. از آن يکصد پیامبر صاحب دین نیز فقط پنج پیامبر شریعت جهانی و فراگیر داشتند و مابقی، پیامبر یک منقطه یا شهر و روستا بودند. پیامبران مبلغ، پیامبرانی مانند حضرت یوسف و يعقوب و اسحاق بودند که دین حضرت ابراهیم را تبلیغ می کردند.

قرآن می فرماید: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى »؛(3) خداوند دین را برای شما مردم قرار داد. اول برای حضرت نوح، دوم رسول خدا صلی الله علیه و آله، سوم حضرت ابراهيم علیه السلام، چهارم حضرت موسی علیه السلام و پنجم حضرت عیسی علیه السلام. به دلیل اهمیتی که پیامبر صلی الله علیه و آله دار : نام آن حضرت پیش از نام حضرت ابراهیم و موسی و عیسی آمده، اما چون حضرت نوح بنیان گذار و پدر شریعت است، نامش قبل از پیامبر

ص: 51


1- غررالحکم، ح 1409.
2- غررالحکم، ح 1374.
3- شوری، 13.

ما ذكر شده است. شروع پنج دین جهانی با حضرت نوح علیه السلام است، سپس ابراهیم پیامبر، بعد حضرت موسی و عیسی و بعد رسول خداست.

حقیقت دین یکی است. تمام ادیان الهی از توحید و معاد و اخلاق می گفتند. پس چرا تنوع دارد؟ چون دین تکامل یافته است؛ یعنی هرچه جلوتر آمده، احکام و مطالب مورد نیاز اضافه شده و همین طور تکامل یافته است تا نوبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید که دینش کامل ترین دین است. معنای تعدد ادیان،تعدد اعتقادات نیست؛ آخرین دین، همان نخستین دین است.

قرآن بعد از آن که پنج پیامبر جهانی را نام می برد می فرماید: 1- «وَ أَقِيمُوا الدِّينِ »؛ ستون دین را نگه دارید و نگذارید دین زمین بخورد، 2- «وَلا تَتَفَرَّقواهُ»؛(1) اختلاف و تفرقه میانتان نباشد. این دو رمز نجات اند.

فرق قوانین دینی با قوانین بشری چیست؟ قوانین بشری به قانون هایی گفته می شود که ساخته بشر است؛ مثلا: شهرداری بر خانه و مغازه مالیات می بندد؛ نیروی انتظامی برای عبور و مرور وسائل نقلیه قانون می گذارد؛ قوه قضائیه قوانینی دارد؛ هر اداره ای برای خودش مقرراتی دارد؛ در سازمان ملل نیز اعلامیه حقوق بشر نوشته اند و قوانینی گذاشته اند. پنج فرق اساسی بین قوانین الهی و قوانین بشری وجود دارد که آنها را خواهم گفت؛ آنوقت ببینید چرا می گوییم اگر دین باشد، زمینه فساد در جامعه از بین می رود.

تفاوتهای قوانین دین با قوانین بشری

1.قوانین دین مربوط به ظاهر و باطن

قوانین بشری مربوط به ظاهر است؛ یعنی مربوط به بدن، جامعه و کوچه. می گوید: اگر این خیابان را رفتی، جریمه می شود. اما قوانین دینی هم مربوط به ظاهر است، هم به باطن؛

ص: 52


1- شوری، 13.

لذا نیت اطاعت از قانون دینی هم ثواب دارد. اگر کارمند اداره خواب بماند و بگوید: «نیتم این بود که بیایم اما نتوانستم»، برایش غیبت نمی زنند؟ چرا می زنند. ولی اگر نیت کردی نماز شب بخوانی و خواب ماندی، به شما ثواب نماز شب را می دهند. دین روی نیتها هم نمره می گذارد. مثال دیگر: اگر مالیات مغازه ات را از روی ترس پرداخت کنی و دو تا ناسزا هم بگویی، رسیدش را به تو می دهند و می گویند: برو.

اما اگر بخواهی برای مسجد و امام حسین علیه السلام این طور پول بدهی قبول می کنند؟ نه، اخلاص می خواهد. منافقان در زمان پیامبر با یک مسجد شیک ساختند؛ اما چون مسجد ضرار (1)بود و نیتی پلیدانه در آن نهفته بود، حضرت دستور داد خرابش کنند. در قوانین بشری نیت مهم نیست، اما قوانین دینی و الهی، نیت می خواهد. دین به نیت نمره میدهد. پیامبر ی الله علیه و آله فرمود: «نِيَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»؛(2) نیت مؤمن، بهتر از کردار اوست.

2. لازم نبودن ناظر در قوانین دین
اشاره

قوانین بشری ناظر میخواهد، اما قوانین دین ناظر نمی خواهد. فرض کنید که اعلام کنند هر کس دوست دارد بیاید مالیات بدهد. هیچ کس نمی دهد. اگر ناظر نباشد قوانین بشری رعایت نمی شود، اما قوانین دینی این طور نیست.

دین مدار عبدالله بن رواحه

پیامبر گرامی اسلام علی عبدالله بن رواحه را برای اخذ جزیه از یهودیان خیبر فرستاد.

ص: 53


1- توبه، 107.
2- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله نِیَّةُ اَلْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ ،وَ نِیَّةُ اَلْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ، وَ کُلُّ عَامِلٍ یَعْمَلُ عَلَی نِیَّتِهِ »(الکافی ج 2، ص 84؛ وسائل الشيعة، ج 1، ص 50؛ مرأة العقول، ج 8، ص 92)

منطقه خيبر، سرزمینی یهودی نشین در نزدیکی مدینه بود. پس از جنگ خیبر، پیامبر صلی الله علیه و آله آن منطقه را به همان یهودیان واگذار کرد و از آنها نگرفت. بنای اسلام بر صلح است. پیامبر پس از فتح مکه نیز آن را به خود مردم مکه سپرد تا اداره اش کنند. حضرت به یهودیان خیبر فرموده بود شما باید جزیه بدهید. پیامبر صلی الله علیه و آله هر سال نماینده ای می فرستاد. نماینده، تعداد زمین ها و میزان برداشت محصولات را ارزیابی می کرد. عبدالله بن رواحه نماینده رسول خدا صلی الله علیه و آله در خیبر بود. او به خیبر آمد و سران خیبر از او استقبال کردند. عبدالله بن رواحه حاصل زمین را درست برآورد کرد.

گفتند: هرچه می خواهی به تو می دهیم؛ تو نیز مقدار جزیه را کمتر بنویس. اگر ده هزار هکتار است، بگو پنج هزار هکتار بود. اگر ده تن محصول دارد، بگو سه تن بود. عبدالله بن رواحه تنها رفته بود و کسی نمی توانست از موضوع باخبر شود. اما بلافاصله با ناراحتی بلند شد و گفت: من این کار رابرای خدا انجام می دهم و رشوه نمی گیرم و درست حساب و کتاب کرد. این باعث اعتراض آنها به رسول خدا صلی الله علیه و آله شد.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله که ناظری دنبال او نفرستاده بود. اما خدا که هست. در همان جنگ خیبر، چون محاصره طول کشید، مواد غذایی مسلمان ها تمام شد. کار به جایی رسید که حیواناتی را که گوشتشان مکروه است، مانند الاغ و اسب، اینها را ذبح می کردند و می خوردند.

سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله به دین مداری

یک روز مردی سیاه چهره با تعداد زیادی گوسفند نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: من چوپان یهودی های خیبر هستم و آمدم مسلمان شوم. مسلمانان خیلی خوشحال شدند. حضرت فرمودند: این گوسفندان برای کیست؟ گفت: برای قبایل یهود؛ است. فرمود: تمام

ص: 54


1- الكافی، ج 5، ص 267؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 233؛ بحارالأنوار، ج 21، ص 31.

این ها امانت است. (1)اینها را برگردان و بعد بیا. این تعهد دینی است.

3.شامل شدن قوانین دینی حضور و خلوت را

قوانین بشری در حضور است و شامل خلوت نمی شود اما قوانین الهی خلوت را هم در بر می گیرد. یک انسان معتقد، در تنهایی هم می گوید: خدا من را می بیند و معصیت نمی کند. این نشانه قدرت قانون دینی است که انسان را در خلوت و جلوت کنترل می کند.

4. خطاناپذیر بودن قوانین دینی

قوانین بشری خطاپذیر است. چقدر قانون عوض می شود، قانون اساسی متمم می خورد، مجلس تبصره میزند؛ اما قانون خدا، یکی است. مصادیق قانون الهی تغییر می کند اما اصل قانون هرگز عوض نمی شود؛ مثلا: صداقت و امانت داری همیشه خوب است. قوانین الهی قوانین خطاناپذیرند؛ چون آن کسی که این قانون را آورده، معصوم است و از طرف خدا بیان می کند. خطا در قانون بشری راه دارد اما به هیچ وجه در قانون دینی راه نمی یابد.

عزیزان من! گاهی بعضی ها می گویند: «میدانم قانون الهی ارث، بین سهم ارث دختر و پسر تفاوت گذاشته است، ولی من می خواهم دختر و پسر را مساوی قرار دهم. عزیز من! شما نمی توانی قانون شرع را نقض کنی. یا بعضیها یک فرزند و یک فرزندخوانده دارند و می گویند: «اینها هر دو بچه های من هستند.» طبق قانون دینی فرزند خوانده از شما ارث نمی برد؛ هرچه می خواهی به او بدهی، در زمان حیات به او ببخش. فرزندی که شما پدر و مادرش هستید، این وارث شماست؛ گرچه دو- سه کودک هم به عنوان فرزند خوانده آورده باشید. ما حق نداریم حلال الهی را حرام و حرام الهی را حلال کنیم یا سقف احکام را افزایش

ص: 55


1- سيرة ابن هشام، ج 3، ص 358.

دهیم یا کم کنیم؛ چون اعتقاد ما این است که قوانین الهی خطاناپذیرند.

یکی از چیزهایی که امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرموده است: «يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ اَلْكَاذِبَةِ»؛(1) مردم آخرالزمان حرام الهی را با شبهات كاذب حلال می کنند. امام صادق علیه السلام فرمود: «حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ»(2) حلال محمد تا روز قیامت حلال است

5. قوانین دینی برای دنیا و آخرت

قوانین بشری برای دنیاست اما قوانین دینی برای دنیا و آخرت است. قوانین رانندگی و قوانین مجلس و دولت برای دنیاست که کارها پیش رود، اما قوانین الهی برای آخرت بشر هم هست. دنیا و آخرت را در کنار هم قرار میدهد.

عزیزان من! یکی از راههای مبارزه با فساد در جامعه، برپاکردن دین و حفظ دین است.

چه خطراتی در کمین دین است؟

اشاره

اما چه تهدیدهایی به دین لطمه می زند؟ در دوران آخرالزمان چه چیزهایی دین را به خطر می اندازد؟

1.خوار و خفیف کردن دین

اولین خطری که دین را تهدید می کند خوار و خفیف شمردن دین است. رسول خدا صلی الله علیه و آله

ص: 56


1- نهج البلاغه، خطبه 156.
2- «عَنْ زُرَارَهَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ فَقَالَ حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجِی ءُ غَیْرُهُ وَ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ علیه السلام مَا أَحَدٌ ابْتَدَعَ بِدْعَهً إِلَّا تَرَکَ بِهَا سُنَّهً » (الکافی، ج 1، ص 58: الوافی، ج 1، ص 260؛ مرآة العقول، ج 1، ص 200).

فرمود: «إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ اِسْتِخْفَافاً بِالدِّينِ»؛(1) من بر شما از استخفاف و بی اعتنایی کردن به دین میترسم.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله عبور می کرد که دید بچه ها در کوچه بازی می کنند.فرمود: وای از پدران بچه های آخرالزمان. گفتند: چرا؟ فرمود: به دنیای بچه هایشان بیش از دین آنها اهمیت می دهند.(2)

کسی آمده بود و می گفت: خواستگاری دارم که خیلی خوب است و ماشین و خانه دارد ولی یک اشکال کوچک دارد: نماز نمی خواند! اگر با کسی به مسافرت می روید که دینتان به خطر می افتد، با او نروید. اگر رفیقی انتخاب می کنید که دینتان به خطر می افتد، او را انتخاب نکنید. اگر لباسی می پوشید که دینتان به خطر می افتد، آن را نپوشید. مگر می شود آدم لباسی بپوشد که دینش به خطر می افتد؟ بله، حضرت على علیه السلام فرمود: «مَنْ رَقَّ ثَوْبُهُ رَقَّ دِينُهُ»؛(3) لباس رقیق و نازک، دین انسان را به خطر می اندازد.

2.لهو و لعب قراردادن دین

دومین خطری که دین را تهدید می کند لهو و لعب قراردادن دین است. قرآن می فرماید:

ص: 57


1- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله إنّی أخافُ عَلَیکُمُ استِخفافاً بِالدّینِ، وبَیعَ الحُکمِ، وقَطیعَهَ الرَّحِمِ، وأَن تَتَّخِذُوا القُرآنَ مَزامیرَ، وتُقَدِّموا أحَدَکُم ولَیسَ بِأَفضَلِکُم فِی الدّینِ» (مستدرک الوسائل، ج 6 ص 472؛ بحارالأنوار، ج 89 ص 194؛ وسائل الشيعه، ج 17، ص 308).
2- « عن النبي صلی الله و علیه وآله وسلم أَنَّهُ نَظَرَ إِلَى بَعْضِ الْأَطْفَالِ فَقَالَ وَيْلُ بِأَوْلَادٍ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ متعوهم وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يسيبر مِنَ الدُّنْيَا فَأَنَا مِنْهُمْ بریءُ ، وَ هُمْ مَتَى بِرَاءُ » (جامع الأخبار، ص 106؛ جامع احادیث الشیعه، ج 26 ص 850).
3- مستدرک الوسائل، ج 3، ص 249؛ الجعفريات، ص 242؛ النوادر للراوندی، ص 41.

«اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِبًا وَلَهْوًا»؛(1) دین برای بعضی ها یک بازیچه است؛ یعنی از عنوان دین و ائمه و مجلس ابی عبدالله علیهم السلام برای پیشبرد اهداف خود استفاده می کنند. می بینید خیانتهایی سنگین با ارقام کلان به اسم دین بیرون می زند؛ چون دین بازیچه شده است. دین نباید پلی برای دسترسی به اهداف شخصی باشد. دین میدان مانور و رقابت نیست؛ میدان اخلاص است.

3. بدعت در دین

سومین خطری که دین را تهدید می کند، بدعت در دین است. چقدر ائمه ما از بدعت نهی کردند. شخصی به نام فارس بن حاتم، که اهل قزوین بود، دینی از خودش اختراع کرد. خبر به امام حسن عسکری علیه السلام رسید. ایشان فرمود: او را بکشید. و به جنید فرمود: اگر فارس را بکشی، من آخرت را برایت تأمین می کنم. جنید این کار را کرد و فارس بن حاتم قزوینی را کشت.(2) او تا وقتی که زنده بود امام علیه السلام مخارجش را می فرستاد.(3)

چرا امام این قدر سخت با بدعت گذار مخالفت کرد؟ بدعت در دین خطرناک است. اگر از آغاز اسلام تا امروز، هر سال یک نقطه جلوی دین گذاشته شده باشد، ببینید چقدر می شود.

4.غلو در دین

چهارمین خطری که دین را تهدید می کند غلو در دین است. قرآن می فرماید: «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ»؛(4) ای اهل کتاب! در دین خود غلو (زیاده روی) نکنید. دین سالم، دینی است که در

ص: 58


1- انعام، 70.
2- بحارالأنوار، ج 50 ص 205؛ مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 417؛ رياض الأبرار، ج 2، ص 481.
3- الکافی، ج 1، ص 524: الإرشاد، ج 2، ص 365؛ کشف الغمه، ج 2، ص 456.
4- نساء، 171؛ مائده، 77.

آن استخفاف، لهو و لعب، بدعت و غلو نباشد. قرآن در دو آیه به مسیحیها خطاب کرده است: «لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ» ؛ در دینتان غلو نکنید. کسی که می خواهد ائمه علیهم السلام را بشناسد، جامعه کبیره، زیارت غدیریه و زیارت اربعین، بهترین شناخت نامه اند.

5.فروش دین به دنیا

پنجمین خطری که دین را تهدید می کند فروش دین به دنیاست؛ على علیه السلام فرمود: «أَشْقَى النَّاسِ مَنْ بَاعَ دِينَهُ بِدُنْيَا غَيْرِهِ »؛(1) بدترین مردم کسی است که دینش را به دنیای غیرش بفروشد. امان از آن زمانی که آدم برای دنیا دروغ بگوید و خیانت کند، برای دنیا حق و ناحق کند. از آن بدتر کسی است که دینش را به دنیای دیگران بفروشد. عمر بن سعد خیلی بدبخت است؛ چون دینش را به دنیای ابن زیاد فروخت. عمروعاص خیلی بدبخت بود؛ چون دینش را به دنیای معاویه فروخت

6. اجبار در دین

ششمین خطری که دین را تهدید می کند اجبار در دین است. خداوند می فرماید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»؛(2) اجباری در قبول دین نیست؛ دین را با عقل انتخاب کنید. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی دین را از کتاب و سنت بگیرد، احدی نمی تواند به دین او لطمه بزند. «زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ»؛(3) كوهها از بین می روند اما دین این آدم از بین نمی رود. اگر دین کسی

ص: 59


1- غرر الحکم، ح 3288
2- بقره، 256.
3- «وَقَالَ علیه السلام : مَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنْ کِتَابِ اللّه ِ وَسُنَّهِ نَبِیِّهِ صَلَوی اللّه ِ عَلَیْه وَآلِهِ زَالَتِ الْجِبَالُ قَبْلَ أَنْ یَزُولَ ، وَمَنْ أَخَذَ دِینَهُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ ، رَدَّتْهُ الرِّجَالُ. وَقَالَ علیه السلام : مَنْ لَمْ یَعْرِفْ أَمْرَنَا مِنَ الْقُرْآنِ ، لَمْ یَتَنَکَّبِ الْفِتَنَ» (الفصول المهمة في اصول الائمه؛ ج 1، ص 125؛ الکافی، ج 1، ص 7 مرآة العقول، ج 1، ص 20).

:از روی عقل باشد، هر چه شکنجه اش کنند دین خود را حفظ خواهد کرد؛ چندین شبکه عليه شیعه تبلیغ کنند، تکان نمی خورد. چند ریشتر زلزله، ساختمان محکم را از بین نمی برد، ولی ساختمان خاکی را نابود می کند. دینی که محکم باشد زلزله ماهواره و سایت و شبهه تکانش نمی دهد؛ اما دینی که تقلیدی و بی تحقیق باشد زود لطمه می خورد.

على علیه السلام فرمود: «الْمُتَعَبِّدُ عَلَی غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ»؛(1) کسی که بدون فقه و آگاهی عبادت می کند، مانند دراز گوشی است که در آسیابی می چرخد و کار می کند! دین باید برگرفته از معصوم یا قرآن باشد؛ یعنی همان ثقلین. چرا رسول خدا صلی الله و علیه وآله فرمود: «بعد از من به دو ثقل قرآن و اهل بیت چنگ زنید»؟ چون این دین است که استوار می ماند و با فهم و آگاهی است.

بحث ما درباره آیه سیزدهم سوره شوری بود. گفتیم قرآن در راستای مبارزه با فساد می فرماید دین را در جامعه تقویت کنید. کسی که بدنش قوی است، با یک بیماری بیمار نمی شود.

چطور دین را تقویت کنیم؟ راههای پابرجاکردن دین چیست؟ اقامه دین به چیست؟ این بحث مهمی است. خدایا! مصیبت را در دین ما قرار نده. وقتی مصیبتی به امام صادق علیه السلام می رسید، می فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی»؛(2) خداوند را شکر می کنم که مصیبت را در دینم قرار نداد. از دین باید حمایت و حفاظت کرد، دین را باید یاری و

ص: 60


1- «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام الْمُتَعَبِّدُ عَلَی غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَهِ یَدُورُ وَ لَا یَبْرَحُ، وَ رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَهً مِنْ جَاهِلٍ لِأَنَّ الْعَالِمَ تَأْتِیهِ الْفِتْنَهُ فَیَخْرُجُ مِنْهَا بِعِلْمِهِ، وَ تَأْتِی الْجَاهِلَ فَتَنْسِفُهُ نَسْفاً، وَ قَلِیلُ الْعَمَلِ مَعَ کَثِیرِ الْعِلْمِ خَیْرٌ مِنْ کَثِیرِ الْعَمَلِ مَعَ قَلِیلِ الْعِلْمِ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَهِ.» (بحارالأنوار، ج 1، ص 208؛ الإختصاص، ص 245؛ نوادر الاخبار، ص 18)
2- «کَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ عِنْدَ الْمُصِیبَهِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَجْعَلْ مُصِیبَتِی فِی دِینِی وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ شَاءَ أَنْ یَجْعَلَ مُصِیبَتِی أَعْظَمَ مِمَّا کَانَتْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَی الْأَمْرِ الَّذِی شَاءَ أَنْ یَکُونَ فَکَانَ.» (الکافی، ج 3، ص 262؛ وسائل الشیعه، ج 3، ص 247؛ تحف العقول، ص 381).

نصرت کرد.

یکی از مظاهر دفاع از دین، حضرت ابالفضل العباس علیه السلام است. وقتی دستهای مقدسش از بدن قطع شد فرمود:

وَ اللَّهِ إِنَّ قَطَعْتُمْ یمینی * * * إنی أُحَامِي أَبَداً عَنْ دینی (1)

به خدای سوگند اگرچه دست راست مرا از پیکرم جدا سازید باز هم برای همیشه و تا آخرین نفس از دین و آیین خویش دفاع خواهم کرد. وقتی بحث حمایت از دین است دست های اباالفضل بریده و بدن قطعه قطعه میشود.

ص: 61


1- بحارالانوار، ج45، ص40؛ مناقب آل ابی طالب علیه السلام ، ج4، ص108؛ تسلية المجالس، ج 2، ص309.

راههای مبارزه با فساد (4)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

در جلسات گذشته بحثی را با عنوان راههای مبارزه با فساد و از بین بردن زمینه های تباهی در جامعه مطرح کردیم. گفتیم چه کنیم تا فساد به طور کلی در خانواده و جامعه و زندگی ما ریشه کن و کم رنگ شود. قرآن کریم می فرماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ »؛(2) هر فسادی که در جامعه آشکار می شود، برخاسته از عملکرد انسانهاست.

چهارمین راه مبارزه با فساد: استفاده صحیح از غرائز

راه کارهایی را در شب های گذشته عرض کردم. امشب راه دیگری را برای مبارزه با فساد در جامعه عرض می کنیم و آن تعدیل غرایز و استفاده صحیح از امیال است. خداوند تبارک و تعالی علاوه بر عقل و فطرت، غرایزی مثل شهوت و غضب نیز در وجود ما قرار داده است؛

ص: 62


1- توبه، 119.
2- روم، 41

اما این غرایز در فرشتگان نیست و لذا می فرماید: «لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ »(1)فرشتگان هیچ وقت گناه نمی کنند و امکان معصیت در آنها نیست؛ چون غریزه ندارند. آنان هرچه خدا فرمان بدهد انجام می دهند و مطیع محض هستند؛ چه فرشتگان آسمانی و چه فرشتگان زمینی. اما در وجود حیوانات درست برخلاف فرشتگان - فقط غريزه است و عقل نیست؛ به همین جهت از آنها تکلیف خواسته نشده است.

حیوان گرسنه می خواهد خودش را سیر کند و کاری ندارد حلال یا حرام است. هر کجا با غذایی برخورد کند می خورد. اگر غضب و عصبانیتش فوران کند نگاه نمی کند چه کسی در مقابلش است. در آنها عقل نیست، ممکن است الهاماتی باشد. اما انسان یک موجود مرکب است که هم عقل وفطرت دارد و هم غرایز و امیال. البته همه اینها باید در وجود انسان باشد؛ زیرا اگر نباشد نسل بشر به خطر می افتد.

غریزه جنسی است که انسان ازدواج می کند و فرزند دار می شود. غريزة غضب است که وقتی تحریک شود شجاعت بیرون می زند و سرباز به میدان جنگ می رود و مبارزه می کند. آن که از امیال بد است، طغیان است. قرآن نمی گوید: ثروت بد است؛ می گوید: طغیان بد است. نمی فرماید: شجاعت بد است؛ می فرماید: خشم کنترل شود. نمی فرماید: ازدواج و ارتباط با همسر بد است؛ حتی توصیه دارد و می فرماید: ارضای غرایز از راه حلال؛ چون اگر این غرایز از هر راهی ارضا شود، انسان مانند حیوانات می شود و آن وقت دیگر عقل چه فایدهای خواهد داشت؟ اگر قرار باشد هر گرسنه ای از هر راهی خودش را سیر کند و هر کس شهواتش را از هر راهی ارضا کند و وقتی غضب کرد هرچه از دهانش بیرون می آید بگوید، معلوم است که از حیوان نیز بدتر می شود.

ص: 63


1- تحریم، 6

کنترل غرایز

یکی از توصیه های اسلام برای جلوگیری از افزایش فساد در جامعه این است که غرایز کنترل شوند. اگر میدان به غریزه سپرده شود، طغیان گریها می کند.

یکی از مناجات های خمسه عشر (پانزده گانه) امام سجاد علیه السلام دعایی به نام «مناجاة الشاكين» است. یکی از مواردی که امام علیه السلام از آن شکایت می کند همین غریزه و نفس است. حضرت به چهارده دلیل از نفس به خدا شکایت می کند. « إِلَهِي إِلَيْكَ أَشْكُو نَفْساً »؛ خدایا ؟ من از نفسم به تو شکوه می کنم که « بِالسُّوءِ أَمَّارَةٌ وَ إِلَى اَلْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةٌ وَ بِمَعَاصِيكَ مُولَعَةٌ »؛ به من می گوید کار زشت انجام بده. تا خطا می بیند می گوید: من را تأمین کن. به من فرمان می دهد دنبال بدی و خطا بروم و به معصیت حرص و ولع دارد. « كَثِيرَةُ اَلْعِلَلِ » توجیهش نیز قوی است. «تَوَفَّنِي بِالتَّوْبَةِ»؛(1) توبه را به تأخیر می اندازد.

سه چیز هلاک کننده

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: سه چیز آدمها را هلاک می کند. الآن می گویند: «بعضی از بیماری ها انسان را هلاک می کند»؛ هلاکت که منحصر در هلاکت جسم نیست. «هَوًی مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ»؛(2) هوای نفسی که به آن گوش بدهی. نمی گوید: «اصل هوای نفس»؛ چه کسی میل به شهوت و غذا و طغیان گری ندارد؛ بلکه منظور آن هوای نفسی است که از آن تبعیت شود یا بخلی که از آن اطاعت شود. ممکن است بخل در ذات

ص: 64


1- بحارالأنوار، ج 1، ص 143؛ زاد المعاد، ص 407
2- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: ثَلَاثٌ مُنْجِیَاتٌ وَ ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْمُنْجِیَاتُ قَالَ خَوْفُ اللَّهِ فِی السِّرِّ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ وَ الْعَدْلُ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدُ فِی الْغَنَاءِ وَ الْفَقْرِ قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا الْمُهْلِکَاتُ قَالَ هَوًی مُتَّبَعٌ وَ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ » (المحاسن، ج 1، ص 3؛ بحارالأنوار، ج 7 ص 7 الزهد، ص 68).

کسی باشد و دلش نخواهد انفاق کند، ولی اگر به حرف دل گوش نکرد و صدقه داد، عیبی ندارد. پیامبر تو نمی فرماید: بخل؛ می فرماید: بخلی که از آن اطاعت شود. سومین مورد این است که آدم به خودش ببالد.

فرعون را عجبش هلاک کرد. قارون را ثروت زدگی هلاک کرد. مردم از گرسنگی در حال مردن بودند اما کلیدهای خزانه قارون در صندوقچه حمل می شد.

بلعم باعورا را هوای نفس به زمین زد. قرآن در آیه 175 سوره اعراف می فرماید: این آدم آیات الهی را می دانست. بعضی از روایات دارد که بلعم مستجاب الدعوه بود و شیطان از او ناامید شده بود. «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ »؛ پیامبر! قصه آن کس را بر ایشان بخوان که آیات خود را به او داده بودیم. بگو این آدم به زمین چسبید و تابع هوای نفسش شد. قرآن می فرماید: آیات از او گرفته شد و شیطان دنبالش رفت و بلعم باعورا سقوط کرد.

راه های تعدیل غرایز

عزیزان من! اسلام دو راه برای تعدیل غرایز پیشنهاد کرده است تا طغیان نکند:

1. راه بازدارنده؛ يعنی راه سلبی. در این راه شما فقط لازم است پرهیز کنید. اگر این پرهیز صورت گرفت، دیگر غریزه طوفانی نمی شود. در سوره نور دو توصیه به آقایان شده است و چهار توصیه به خانم ها. آن دو توصیه ای که به آقایان شده این است:

الف) «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ»؛(1) پیامبر! به مؤمنان بگو چشمشان را از نامحرم ببندند. نگاه تیر ابلیس است که عشق و علاقه و به دنبالش پیامک و ارتباط موبایلی و اینترنتی می آورد و بعد زندگی را از بین می برد. از اول جلوی منشأ را بگیرید.

ص: 65


1- ور، 30.

برخورد امام رضا علیه السلام با دختر پنج ساله

دختر پنج ساله ای وارد اتاق شد. امام رضا علیه السلام نیز نشسته بود. اهل مجلس یکی یکی به سر دخترک دست می کشیدند تا خدمت امام رضا علیه السلام آمد. حضرت فرمود: چند ساله است؟ گفتند: پنج ساله. آقا او را در آغوش نگرفت و فرمود: سزاوار است از همین الآن پرهیز شود.(1)

برخورد رسول خدا صلی الله علیه و آله با خواهر زن

اسماء خواهر عایشه که خواهرزن رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، با لباسی نازک نزد پیامبر ما آمد. پیامبر رویش را برگرداند و نگاه نکرد و بعد فرمود: جایز نیست برای زن مگر این و آن. اشاره به دست و صورت کرد.(2) این نخستین توصیه اسلام به مردهاست که نگاهشان را کنترل کنند.

کنند.

برخورد امام باقر علیه السلام ابوصباح

ابوصباح كنانی به در خانه امام باقر علیه السلام آمد و در زد. خانمی رفت در را باز کند. ابوصباح دستش را به طرف این زن نامحرم برد. آقا از داخل اتاق نهیب زد امام همه جا حضور دارد و وقتی ابوصباح وارد اتاق شد، حضرت با خشم فرمود: این چه کاری بود که انجام دادی؟ امام علیه السلام فرمود: دیگر از این کارها نکن.(3)

برخورد امام صادق علیه السلام با ابوبصیر

ابوبصیر به خانمی قرآن درس می داد و یک روز میان درس با او شوخی کرد. وقتی خدمت امام صادق علیه السلام رسید آقا با ناراحتی به او فرمود: میدانی جایی که با نامحرم خلوت شود شیطان آن جا حاضر است؟ مبادا دیگر این کار را بکنی.(4)

بازدارنده یعنی چه؟ یعنی نگاه کنترل شود، قوای جنسی آقایان کنترل شود؛ اما در مورد خانم ها می گوید: محرک راه نروید و محرک حرف نزنید و زینتتان را آشکار نکنید. قرآن کریم می فرماید: وقتی دختران شعیب نزد حضرت موسی علیه السلام آمدند باحیا راه می رفتند.(5)

مضرات ترویج فرهنگ فاسد

برخی می گویند: اگر بی حجابی در جامعه رواج پیدا کند عادی می شود؛ مثل غرب که اگر یک زن نیمه عریان هم در خیابان راه برود کسی به او نگاه نمی کند، چون عادی شده است.

ص: 68


1- الکافی، ج 5، ص 533: وسائل الشیعه، ج 20، ص 230؛ حلية الأبرار، ج 4، ص 479.
2- الدر المنثور، ج 5، ص 42
3- بحارالأنوار، ج 46، ص 248؛ رياض الأبرار، ج 2، ص 93؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 19، ص 124.
4- الخرائج، ج 2، ص 594؛ بحارالأنوار، ج 46، ص 247؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 19، ص 119.
5- قصص. 25.

این حرف اشتباه است. شهید مطهری رحمة الله می نویسد: معنای این حرف این است که مثلا: بگوییم زباله ها را از خیابان ها جمع نکنید؛ عادی می شود.

چه کسی گفته گسترش منفی، منفی را مثبت می کند؟ منفی، مثبت نمی شود؛ عادی می شود. اگر این حرف درست بود، امروز غربی ها نمی بایست مشکل داشته باشند و نظام خانواده شان این گونه از هم پاشیده باشد.

غربیها و غربی زده ها این سوغات را به خورد بعضی از جوانان ما داده اند و تا حدودی نیز در این زمینه موفق شدند. نشانه موفقیت نسبی شان کاهش ازدواج و افزایش طلاق است. چرا باید در هر ساعتی هفده طلاق در این کشور ثبت شود؟ چرا بعضی ها جشن طلاق می گیرند؟ طلاق مبغوض خداست؛ جشن دارد؟! اینها نشانه موفقیت این شبکه های ماهواره ای است. بعضی ها توجه ندارند و دشمن خوش رنگ و لعاب را به خانه خودشان راه می دهند. اینها همه ناشی از فرهنگ غربی است که خودشان مبتلا بودند و الان کشورهای اسلامی را هم مبتلا کردند.عزیزان من! یک نوع از راههای پرهیز از فساد در جامعه، راههای بازدارنده است.

داستان بلعم باعورا

به بلعم باعورا گفتند: تو مستجاب الدعوه هستی؛ دعا کن موسی علیه السلام شکست بخورد. اما خدا آن قدرت را از او گرفت و دیگر دعایش به استجابت نمی رسید. بلعم گفت: حرف من دیگر برش ندارد؛ ولی یک راه کار به شما یاد می دهم. گفت: دختران و زنانتان را آرایش کنید و بین سپاه موسی بفرستید. مردان مجرد و دور از خانواده برای نبرد آمده اند. دختران آراسته باعث می شوند اراده سربازان موسی ضعیف شود و نتوانند مبارزه کنند و همین طور هم شد.(1)

ص: 69


1- بحارالأنوار، ج 13، ص 373؛ النور المبين في قصص الانبياء و المرسلین، ص 312.

چطور حکومت عثمانی با هشتصد سال سابقه از هم پاشید؟ با همان مراکز فسادی که غربی ها در این کشور برپا کردند. لذا آقایان و بانوان و خانواده ها مراقب رفت و آمدها و حجاب بچه هایشان باشند.

امیرالمؤمنین علیه السلام در عراق فریاد می زد و می فرمود: آیا حیا نمی کنید؟ شنیدم زنان شما از خانه بیرون می آیند و در کوچه و بازار بدنشان با مردم برخورد می کند.(1)

وظایف زن در برابر همسر

اشاره

زنی خدمت رسول خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! «مَا حَقُّ اَلزَّوْجِ عَلَى اَلْمَرْأَةِ» می خواهم بدانم حق یک مرد بر همسرش چیست؟ زن چه کار کند که حقوق مرد استيفا شده باشد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حقوق مرد بر همسرش بسیار است. گفت: یا رسول الله! همان میزانی که در توان ماست. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله پنج حق را فرمود:

1.مروزه مستحبی نگرفتن بدون اذن

« لَيْسَ لَهَا أَنْ تَصُومَ إِلاَّ بِإِذْنِهِ يَعْنِي تَطَوُّعاً »؛ زن نمی تواند روزه مستحبی بگیرد مگر به اذن همسرش. قابل توجه خانم هایی که می گویند: «روضه بود، جلسه بود.» خوب است، بروید، اما با هم آهنگی شوهر بروید.

2.خارج نشدن از خانه بدون اذن

« لاَ تَخْرُجُ مِنْ بَيْتِهَا إِلاَّ بِإِذْنِهِ »؛ از خانه خارج نشود مگر به اذن همسرش. بعضی ها متأسفانه در بحث تحصیلات و شغل این گونه رفتار می کنند. نمی گویم آقایان سخت گیری

ص: 70


1- « قال أمير المؤمن علیه السلام « یا أهلَ العِراقِ،نُبِّئتُ أنَّ نِساءَکُم یُدافِعنَ الرِّجالَ فِی الطَّریقِ،أما تَستَحیونَ » (الكافي، ج5، ص 536؛ وسائل الشیعه، ج20، ص235؛ مشكاة الأنوار، ص 237).

کنند؛ اما زنها هم توجه داشته باشند. مراعات حقوق شوهر توسط زن، از بالاترین ارزش ها در اسلام است.

زنها نزد پیامبر آمدند و عرض کردند: یا رسول الله! ما از جهاد محروم هستیم؛ چه کنیم؟ فرمود: چه کسی گفته شما از جهاد محروم هستید؟! خوب همسرداری کردن جهاد زن است.(1)

3.استفاده از بهترین عطرها و لباس ها

«وَ عَلَيْهَا أَنْ تَطَيَّبَ بِأَطْيَبِ طَيِّبَهَا وَ تَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِيَابِهَا»؛ در خانه بهترین لباس ها را بپوشد و بهترین عطرها را استفاده کند. این کار نیروی بازدارندگی شوهر را قوی می کند و مانع از نگاه او به نامحرم می شود، مانع از حس حسرت خوردن او به دیگران می شود.

4.زینت کردن خود
اشاره

«وَ تَزَيَّنَ بِأَحْسَنِ زِينَتِهَا»؛ با بهترین آرایش خود را بیاراید.

برخورد پیامبر صلی الله علیه و آله با حکم بن ابی العاص

حکم بن ابی العاص آدم خبیثی بود و همان طور که می دانید، پیامبر او را تبعید کرد. او از روزنه اتاق پیامبر صلی الله علیه و آله داخل اتاق را نگاه می کرد. با آن که چشم به قدری اهمیت دارد که دیه دو چشم با هم، یک دیه کامل است، اما اگر کسی از روزنه و پنجره خانه ای داخل آن را نگاه کند، صاحب خانه حق دارد چشمش را با سنگ یا تیری کور کند. حکم همین طور که نگاه می کرد رسول خدا نا آگاه شد و با سرعت از اتاق بیرون آمد. حکم فرار کرد. حضرت فرمود: اگر بر او دست یافته بودم دستور میدادم چشمانش را از حدقه در بیاورند.(2)

ب) «وَيَحفَظوا فُرُوجَهُم»؛ قوای جنسی شان را حفظ کنند. قرآن کریم چرا قوم لوط را مذمت

ص: 66


1- بحار الأنوار، ج 18، ص 107؛ قصص الأنبياء للراوندی، ص 293.
2- الغدیر، ج 8، ص 243؛ اسدالغابه، ج 2، ص 33.

می کند؟ چون دچار هم جنس گرایی شدند.

اما توصیه به خانم ها: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا »؛(1) چشمانشان را کنترل کنند. زن حق ندارد به مرد نگاه شهوت آمیز کند. دیگر این که قوای جنسی شان را کنترل کنند. هم چنین زینت هایشان را آشکار نکنند.

از آیت الله شبیری پرسیدم: منظور این قسمت آیه چیست؟ ایشان فرمودند: روایات صحیحی داریم که تمام بدن زن زینت است؛ پس منظور آیه این است که خودشان را عرضه نکنند و بدنشان را نامحرم نبیند، مگر صورت و دست ها را.

یکی از عوامل مهمی که جامعه را به فساد می کشاند بدحجابی است. قرآن کریم جاهلیت قبل از اسلام را مذمت می کند و می فرماید: پیامبر آمد و با آن مبارزه کرد. یکی از ویژگی های جاهلیت قبل از اسلام که در آیه 33 سوره احزاب ذکر شده، تبرج بود: ««وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى»؛ مردم! مثل جاهلیت قبل از اسلام تبرج نداشته باشید. تبرج از «برج» می آید. پوششی که زنها قبل از اسلام روی سر می گذاشتند، گوشه های آن را پشت گوشمی انداختند و وقتی پشت گوش می رفت، گردن و سینه پیدا می شد. به این تبرج می گفتند.

خدا در قرآن می فرماید: ای رسول ما! بگو تبرج برای جاهلیت است. بعضی از روسری های امروزی که واقعا از تبرج هم گذشته است!

قرآن می گوید: به زنها بگو به جای تبرج، خمار - یعنی روسری های بلند و جلباب بپوشند. جلباب، پوششی شبیه چادرهای عربی بود.

آخرین موردی که در آیه شریفه می فرماید: «وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِنْ زِينَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعًا أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »؛ وقتی راه می روند پایشان را بر

ص: 67


1- نور، 31.

زمین نکوبند؛ یعنی محرک راه نروند.

5.عرضه کردن خود بر همسر
اشاره

«وَ تَعْرِضُ نَفْسَهَا عَلَيْهِ غُدْوَةٌ وَ عِشَّةٌ»؛(1) خود را روز و شب بر همسر عرضه کند. در واقع نسبت به خواسته های او تمکین داشته باشد. از آن طرف حقوقی هم بر عهده مردهاست.

ص: 71


1- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَتِ امْرَأَهٌ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الزَّوْجِ عَلَی الْمَرْأَهِ قَالَ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ (1) فَقَالَتْ فَخَبِّرْنِی عَنْ شَیْ ءٍ مِنْهُ فَقَالَ لَیْسَ لَهَا أَنْ تَصُومَ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْنِی تَطَوُّعاً وَ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَیْتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ عَلَیْهَا أَنْ تَطَیَّبَ بِأَطْیَبِ طِیبِهَا وَ تَلْبَسَ أَحْسَنَ ثِیَابِهَا وَ تَزَیَّنَ بِأَحْسَنِ زِینَتِهَا وَ تَعْرِضَ نَفْسَهَا عَلَیْهِ غُدْوَهً وَ عَشِیَّهً وَ أَکْثَرُ مِنْ ذَلِکَ حُقُوقُهُ عَلَیْهَا.» (الکافی، ج 5، ص 508، الوافی، ج 22، ص 774؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 158 )
زینت مرد عامل عفت زن

امام کاظم علیه السلام محاسنشان را رنگ کرده و لباس خوبی پوشیده بودند. کسی ایشان را دید و گفت: یابن رسول الله! امروز محاسنتان را رنگ کردید؟ آقا فرمودند: زینت مرد، عفت زن را زیاد می کند.(1) اینها راه های بازدارنده ای است که اسلام برای پرهیز از فساد در جامعه مطرح می کند.

راههای محرک و ایجابی هم دارد که همان بحث ازدواج و تشکیل خانواده و ... است.

غيرت اهل بیت علیهم السلام

غیرت ابی عبدالله و زینب کبری علیهما السلام را ببینید. وقتی به خیمه های ابی عبدالله حمله شد، حضرت با این که توان نداشت روی دو کنده زانو بلند شد و فریاد زد: ای پیروان ابی سفیان! من هنوز زنده هستم؛ چرا به خیمه های اهل بیت من متعرض شدید؟!(2)

در مجلس یزید نیز وقتی زینب کبری علیها السلام با آن همه داغ و مصیبت و آزار و گرسنگی و سختی وارد شد، اولین اعتراض و گلایه اش این بود که فرمود: « أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ تَخدِيرك حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءُكَ وَ سوْقُك بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله»(3) أي نوه ابوسفیان! این عدالت است که زنان خودت را پشت پرده قرار دادی و دختران پیامبر را در مقابل چشم نامحرمان آوردی؟

این رفتارها و گفتارها پیام دارند؛ نباید به سادگی از کنارش عبور کرد. چرا وقتی شب یازدهم بالای سر دختر پنج شش ساله ای آمد که در بیابان فرار کرده بود، تا عمه را

ص: 72


1- الکافی، ج 5، ص 567؛ الوافی، ج 22، ص 871؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص 24
2- بحار الأنوار، ج 45، ص 51؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 293؛ اللهوف، ص 120.
3- بحارالأنوار، ج 45، ص 134، اللهوف، ص 182؛ الاحتجاج، ج 2، ص 308.

نگفت: «بابا»، نگفت: «آب و غذا»؛ گفت: «يا عمتاه هل من خرقة أستر بها رأسي»؛(1) عمه جان! پوششی نداری که سرم را با آن بپوشانم؟ اینها أمور سادهای نیست؛ سيرة اهل بیت علیهم السلام را نشان میدهد.

ص: 73


1- بحارالأنوار، ج 45 ص 61 رياض الأبرار، ج 1، ص 233؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 12، ص 305.

راههای مبارزه با فساد (5)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

در جلسات گذشته، بحثی را در رابطه با راههای مبارزه با فساد در جامعه مطرح کردیم. موضوع بحث این بود که چه کنیم تا فساد در جامعه از بین برود؛ همان فسادی که قرآن می فرماید:«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»؛(2) در شب های قبل، چهار راهکار مطرح کردیم.

پنجمین راه مبارزه با فساد: الگوپذیری

پنجمین راه مبارزه با فساد، الگو گرفتن از بزرگان و شخصیت هاست. یکی از روش های مفید و مؤثر، که تأثیرگذاری بسیار سریعی نیز دارد، این است که انسان از دیگران الگو بگیرد.

خدا وقتی می خواست به قابیل بیاموزد چگونه برادرش هابیل را دفن کند، کلاغی را

ص: 74


1- توبه، 119.
2- روم، 41

فرستاد و آن کلاغ کلاغی دیگر را کشت و سپس گودال کوچکی کند و کلاغ مرده را در آن دفن کرد. قابیل نگاه کرد و یاد گرفت. در علم جدید و روان شناسی نیز بحث الگوپذیری مطرح است.

مردم در انتخاب الگو سه دسته اند:

1. تقلید کورکورانه بدون آگاهی

قرآن می فرماید: بعضیها تقلید می کنند. تقلید کورکورانه در امور دینی خوب نیست. بت پرستان به پیامبر صلی الله علیه و آله می گفتند: «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ»؛(1) پدرانمان بت پرست بودند، ما هم هستیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «كُنْ عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً»؛ یا عالم باش یا متعلم. یا علم بدان یا علم بیاموز. «وَ لاَ تَكُنْ إِمَّعَةٌ»(2) انسان نباید اینطور باشد که هر کس هر چیزی گفت، بپذیرد.

2. انتخاب الگوی منفی با آگاهی

قرآن می فرماید: «به جهنمیان می گویند: چرا جهنمی شدید؟ می گویند: «وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ »؛(3) آدم های بدکار الگوی ما بودند؛ رفيق بد داشتیم.

3.انتخاب الگوی مثبت با آگاهی
اشاره

قرآن می فرماید: از انبيا تبعیت کنید و آنان را الگو قرار دهید. «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»؛(4) آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنها اقتدا

ص: 75


1- زخرف، 22.
2- مجمع البحرین، ج 4، ص 297.
3- مدثر، 45.
4- انعام، 90.

کن!

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه درباره انتخاب الگو چه می فرماید و چرا ما پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت علیهم السلام را الگو قرار می دهیم؟ اصلا چرا روش و سبک زندگی آنان را جست و جو می کنیم؟ خدا در آیه بیست و یکم سوره احزاب می فرماید:«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛ پیامبر خدا الگویی نیکو برای شماست.

پیامبران صلی الله علیه و آله برای چه کسانی الگوست؟

پیامبر برای چه کسانی الگوست؟ کسانی که سه ویژگی داشته باشند. این سه ویژگی را در ادامه همان آیه ببینید: «لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا »؛ خدا را پذیرفته باشد، قیامت را پذیرفته باشد و اهل ذکر و یاد خدا باشد. پس الگوپذیری از پیامبر صلی الله علیه و آله مخصوص کسانی است که معتقد هستند؛ وگرنه به طور مثال: افرادی مانند جورج جرداق وجود دارند که امیرالمؤمنین علیه السلام را دوست دارند و درباره اش کتاب نوشته اند اما او را امام نمی دانند. مستشرقان یهودی و مسیحی درباره اخلاق پیامبر کتاب نوشته و از آن تعریف کرده اند ولی رسالت آن حضرت را نپذیرفته اند. حتی هندوها و بت پرستانی هستند که به امام حسین علیه السلام علاقه مندند اما خدا را قبول ندارند؟

عزیزان من! با نهج البلاغه بیشتر انس داشته باشید. جورج جرداق مسیحی که به تازگی از دنیا رفته، چهل سال برای امیرالمؤمنین علیه السلام نوشت. ایشان می گوید: من نهج البلاغه را دویست بار از اول تا آخر خواندم. اصلا زیبا نیست که یک غیر مسلمان چنین بگوید اما این کتاب پرمعنا، این قدر میان ما که مسلمان و پیرو اهل بیت هستیم، مهجور باشد.

ابی ابی الحدید در شرح خود بر نهج البلاغه مینویسد: خطبه 221 نهج البلاغه را هزار بار خواندم. شیخ محمد عبده عالم مصرى اهل تسنن می گوید: روزی دلم گرفته و افسرده بود. به

ص: 76

کتابخانه ام رفتم و نهج البلاغه را برداشتم. چشمم به دعایی افتاد -امیرالمؤمنین سیزده دعا در نهج البلاغه دارد - که با این جمله آغاز می شود: «اَللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ اَلْآنِسِينَ لِأَوْلِيَاكَ»؛(1) خدایا! تو ازهرکس به آدم نزدیک تری. انسان هر چقدر هم غریب شود اما تو را داشته باشد

تنها نیست.

شیخ محمد عبده می گوید: ناگهان نوری در دلم روشن شد و غمم را برد. همان یک دعای امیرالمؤمنین در نهج البلاغه حالم را عوض کرد و تصمیم گرفتم شرحی بر این کتاب بنویسم

معرفی چهار الگو توسط على علیه السلام

1.رسول خدا صلی الله علیه و آله

امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه 160 نهج البلاغه چهار الگو معرفی کرده است، می فرماید: «وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ صلی الله علیه و آله كَافٍ لَكَ فِي اَلْأَسْوَدِ»؛(2) اولین الگو پیامبر است. پیامبر یک الگوی تام و کامل و کافی برای شماست. علامه طباطبایی درکتاب سنن النبی آورده است که پیامبر چطور راه می رفت، چطور غذا می خورد، چطور می نشست و ...

خوشبختانه زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله به صورت دقیق و با جزئیات ثبت شده است. مرحوم علامه طباطبایی آن جا روایتی می آورد که امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود: به دایی ام ابی هاله گفتم: پیامبر را برایم توصیف کن. گفت: پیامبر این طور حرف می زد، این طور راه می رفت و ... جزئیات زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله در روایات ما آمده است. چرا ما باید از سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله بی اطلاع باشیم؟! امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: الگوی من پیامبر است؛ شما نیز او را الگو قرار دهید.

ص: 77


1- نهج البلاغه، خطبه 227.
2- بحارالأنوار، ج 16، ص 154؛ مکارم الاخلاق، ص 11: عیون أخبار الرضا علیه السلام ، ج 1، ص 316.
2.حضرت موسی

« وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتَ بِمُوسِي كَلِيمُ اَللَّهِ »؛ دومین الگو حضرت موسی علیه السلام است. امیرالمؤمنین سپس فرموده است: وقتی موسی از شهر فرعون فرار کرد و به مدین رسید آن قدر گرسنه بود که سبزیجات را از روی زمین می چید و می خورد، به گونه ای که بدنش سبزرنگ شده بود! یعنی تا این حد گرسنه بود و غذا نداشت. پس به دیواری تکیه داد و گفت:«رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ »؛(1) خدایا! من هیچ ندارم.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «وَ اَللَّهِ مَا سَأَلَهُ إِلاَّ خُبْزَأً يَأْكُلُهُ»؛ در خواست موسی چیزی جز تکه نانی برای خوردن نبود. این را به جوان هایی می گویم که از ازدواج می ترسند، به افرادی می گویم که تا دستشان خالی می شود، می ترسند. موسی بن عمران در اوج ناامیدی به مدین رسید. دختران شعیب آمدند آب بردارند اما نتوانستند و موسی به آنها کمک کرد. وقتی دختران نزد پدر بازگشتند، سفارش موسی را کردند. خدا مسبب الاسباب است؛ یعنی هر کاری را از طریقش راه می اندازد.

پروردگار گاهی مشکل انسان را از طریق یک دوست حل می کند یا از طریق یک واسطه، همسری شایسته به انسان معرفی می کند و یا...

شعیب پیامبر، حضرت موسی را دعوت کرد و هم دختر به او داد، هم کار. در نهایت نیز موسی پیامبر شد و آن قضايا... فرمود: این را الگو قرار دهید.

3. حضرت داود

الگوی سوم را برای کسانی می گویم که فقط دنبال میز هستند! بیکاری را تحمل می کنند اما حاضر نمی شوند شغلی را انتخاب کنند که نیاز به فعالیت بدنی دارد. حضرت

ص: 78


1- قصص، 24.

فرمود: « وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتَ بِدَاوُدَ علیه السلام مَلاَ صَاحِبُ اَلْمَزَامِيرِ وَ قَارِئُ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ »، الگوی سوم حضرت داود قاری بهشت است. «عَلَيْهِ السَّلاَمُف لَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَقَائِفُ اَلْخُوصِ بِيَدِهِ» او با دستهایش زنبیل می بافت. داود، پیامبر خدا بود! خدا می تواند به پیامبرش گنج بدهد؛ اما داود زنبیل می بافت و به اصحابش می فرمود: چه کسی این زنبیل ها را از من می خرد؟ امرار معاش حضرت داود از راه زنبیل بافی بود.

آقایی آمده و به من می گوید: من نانوایی دارم؛ پسرم بیکار است اما حاضر نمی شود پیش من کار کند. چه اشکالی دارد؟ انبیای الهی چوپانی و زنبیل بافی کردند؛ امیرالمؤمنین چاه کنده و کشاورزی کرده است. بنده خدا می گوید: در روستا در هکتار زمین دارم. سه تا از بچه هایم بیکار هستند اما سر زمین نمی آیند.

این خطبه خیلی زیباست! اول فرمود: پیامبر کافی بوده و نیازی به دیگران نیست، زیرا:

نام احمدنام جمله انبیاست *** چون که صد آمد نود هم پیش ماست حضرت محمد صلی الله علیه و آله خاتم الأنبیاست و بر همه پیامبران برتری دارد؛ ولی خدا به او نیز می فرماید: «فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»(1) انبیای گذشته را الگو قرار ده. هم چنین می فرماید: «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ »؛(2) پیامبران قبل از تو صبور بودند، تو هم صبور باش.

4.حضرت عیسی

«وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ علیه السلام فَلَقَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ اَلْحَجَرَ». قابل توجه کسانی که با جهیزیه های سنگین در ازدواج تأخیر می اندازند!

فرمود: عیسی بن مریم، سنگ را بالش می ساخت، لباس خشن می پوشید و نان خشک

ص: 79


1- انعام، 90.
2- احقاف، 35.

می خورد. امیرالمؤمنین در پایان می فرماید که: الگوی کامل، همان پیامبر گرامی اسلام است. «قَاسَ بِنَبِيِّكَ اَلْأَطْيَبِ اَلْأَطْهَرِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً»؛ به پیامبر اکرم تأسی کنید. هرکه بخواهد پیامبر را الگو قرار دهد، همان برایش کافی است.

به این قسمت خطبه توجه کامل داشته باشید که بیان می کند چه کسی محبوب ترین بنده هاست. «أَحَبُّ اَلْعِبَادِ إِلَى اَللَّهِ اَلْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ»(1) محبوب ترین بندگان در پیشگاه خدا کسی است که پیامبر الگویش باشد.

اعمال محبوب نزد رسول الله صلی الله علیه و آله

رسول خدا و فرمود: دوست دارم چند چیز بعد از من سنت باشد: 1- سلام کردن به کودکان، 2- غذاخوردن با بردگان، 3- غذاخوردن و نشست و برخاست با فقرا، 4- پوشیدن لباس پشمینه، 5- سوار شدن بر حمار.(2)

مفهوم سنت پیامبر صلی الله علیه و آله

اشاره

سنت پیامبر دو قسم است: واجب و مستحبة. سنت واجب، سنتی است که ترک آن حرام است. اما ترک سنت مستحب جایز است. سنت واجب مانند این که نماز را باید آن طور بخوانیم که پیامبر توان خوانده است؛ «صَلُّوْا كَمَا رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي»؛(3) همان طور نماز بخوانید که می بینید من می خوانم. کسی حق ندارد سلیقه شخصی خود را در نماز پیاده کند. به

ص: 80


1- نهج البلاغه، خطبه 160.
2- « قالَ رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَآلِه : خَمسٌ لاَ أدَعُهُنَّ حَتَّی المَمَاتِ؛ الأکلُ عَلَی الحَضِیضِ مَعَ العَبِیدِ وَ رُکُوبِی الحِمَارَ مُؤکَفاً وَ حَلبِی العَنزَبِیدِی وَ لُبسُ الصُّوفِ وَ التَّسلِیمُ عَلَی الصِّبیانِ لِتَکُونَ سُنَّهً مِن بَعدِی » (وسائل الشیعه، ج 12، ص 62، علل الشرائع. ج ، ص 130؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 156).
3- بحارالأنوار، ج 82 ص 279؛ عوالی اللئالی، ج 3، ص 185 نهج الحق، ص 423

امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: دو نفر جلوی بت نماز می خوانند. حضرت هر دو را به حضور خواست و فرمود: یا دست برمیدارید یا می گویم شما را اعدام کنند. این بدعت است.

امام صادق علیه السلام ایستاد، دستانش را روی ران مبارک گذاشت و فرمود: پیامبر این گونه نماز می خواند. وضو گرفت و فرمود: این وضوی پیامبر است.

اما بخشی از سنت پیامبر واجب نیست؛ مثل مسواک زدن، ناخن گرفتن در روز پنجشنبه

نگرانی های پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از خودش

عزیزان من! یکی از راههای مبارزه با فساد این است که پیامبر صلی الله علیه و آله در زندگی ما الگو باشد. همین پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «ثَلاَثٌ أَخَاهُ عَلَى أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي» بعد از خودم از سه چیز بر امتم نگران هستم.

1.گمراهی بعد از هدایت

فرمود: اَلضَّلاَلَةُ بَعْدَ اَلْمَعْرِفَةِ »: اولین نگرانی پیامبر صلی الله علیه و آله این بود که بعد از این معرفت و شناختی که پیدا کردید و هدایت شدید گمراه شوید. متأسفانه بعضی ها به فرقه های انحرافی می پیوندند یا تحت تأثیر تبلیغات مسیحیت و بهاییت قرار می گیرند. این دعا را زیاد بخوانید:«رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ »؛(1) پروردگارا! دل هایمان را بعد از آن که ما را هدایت کردی (از راه حق) منحرف مگردان و از سوی خود رحمتی بر ما ببخش، که تو بخشندهای. چه بسیار کسانی که در خانواده و جو مذهبی رشد کردند، اما مانند افرادی چون شلمغانی، کسروی و ... از راه راست منحرف شدند و علیه تشیع

ص: 81


1- أل عمران، 8.

کار کردند؛ همیشه نگران باشید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَهِ»(1) مؤمن همیشه باید از پایان کارش بترسد.

امام کاظم علیه السلام به يونس بن عبدالرحمن فرمود: این دعا را زیاد بخوان: «اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْمُعَارِينَ وَ لاَ تُخْرِجْنِي مِنَ اَلتَّقْصِيرِ»؛(2) خدایا! دین ما عاریه ای نشود و همیشه خودمان رامقصر بدانیم.

چرا حضرت على علیه السلام با آن که معصوم است اما در دعای کمیل طلب مغفرت می کند؟چون می خواهد همیشه خودش را در نزد خدا پایین ببیند.

جوانان! توجه داشته باشید که استغفارهای ائمه برای آمرزش گناه نیست. دقت کنید که فریب سخنان منحرف کننده را نخورید!

2.فتنه های گمراه کننده

دومین موردی که پیامبر اسلام تا نگرانش بودند، فرمودند: «و مضلات الفتن»؛ فتنه های گمراه کننده است. فتنه، گاهی فتنه سیاسی است - مثل همین فتنه هایی که بعد از انقلاب در کشورمان رخ داد - اما گاهی فتنه اعتقادی است.

ص: 82


1- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لَا یَزَالُ الْمُؤْمِنُ خَائِفاً مِنْ سُوءِ الْعَاقِبَهِ لَا یَتَیَقَّنُ الْوُصُولَ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ حَتَّی یَکُونَ وَقْتُ نَزْعِ رُوحِهِ وَ ظُهُورِ مَلَکِ الْمَوْتِ لَهُ» (بحارالأنوار، ج 68 ص 366؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 208؛ الفصول المهمة، ج 1، ص 310).
2- «عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ:« اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ اَلْمُعَارِینَ وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ قَالَ: قُلْتُ: أَمَّا اَلْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ اَلرَّجُلَ یُعَارُ اَلدِّینَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْهُ، فَمَا مَعْنَی لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ فَقَالَ: کُلُّ عَمَلٍ تُرِیدُ بِهِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ، فَإِنَّ اَلنَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَللَّهِ مُقَصِّرُونَ، إِلاَّ مَنْ عَصَمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» (الکافی، ج 2، ص 73؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 96؛ بحارالأنوار، ج 68 ص 233).
3.شکم پرستی و قوای جنسی

سومین نگرانی رسول خدا نان شکم پرستی و قوای جنسی بود. فرمود: «وَ شَهْوَةُ اَلْبَطْنِ وَ اَلْفَرْجِ»،(1) دو شهوت داریم: شکم پرستی و قوای جنسی که دشمن هم امروز روی هر دوی این ها دست گذاشته است؛ هم ترویج شکم بارگی و هم ابتذال و روابط نامشروع جنسی پس چه کنیم فساد در جامعه ایجاد نشود؟ آگاهی بدهیم، دین داری مان را تقویت کنیم،

زمینه ها را از بین ببریم، غرایز را تعدیل کنیم و الگوهایمان را از دست ندهیم.

سفارش به ازدواج

خانمی نزد امام باقر علیه السلام آمد و خواست اظهار فضل کند. گفت: من متبتله هستم. امام فرمود: متبتله یعنی چه؟ گفت: یعنى «لاَ أُرِيدُ اَلتَّزْوِيجَ أَبْدَأُ»؛ قصد دارم تا آخر عمر ازدواج نکنم. و «ذَلِكَ فَضْلاً»؛ فکر می کنم این یک فضیلت است.

امام باقر علیه السلام بلافاصله پاسخ داد: اگر این کار فضیلت بود، زهرای مرضیه آن را انجام میداد. مگر فاطمه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله ازدواج را تعطیل کرد؟ تو که مسلمان و پیرو هستی، به چه دلیل این ذهنیت را برای خودت ایجاد کرده ای؟(2)

مذمت کردن گوشه نشینی

عثمان بن مظعون زن و بچه را رها کرد و برای عبادت به غار رفت؛ ترک دنیا کرده بود. به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر رسید و پیامبر او را خواست. فرمود: من که پیامبر شما هستم این کار را نمی کنم؛(3) چرا از پیامبر پیش می افتید؟«يَا أَلَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ»(4)

ص: 83


1- الكافی، ج 2، ص 79؛ من لا يحضره الفقیه، ج 4، ص 407؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 249.
2- بحارالأنوار، ج 100، ص 219؛ الأمالی للطوسی، ص 370.
3- الكافی، ج 5، ص 494؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 264، الوافی، ج 22، ص 703.
4- حجرات، 1.

اعتدال روش اهل بیت علیهم السلام

اگر روش و رفتار اهل بیت را مطالعه کنیم و در زندگی ملاک قرار دهیم خیلی از این فسادها ایجاد نمی شود؛ ضمن این که راه استفاده از حلال را نیز به ما یاد می دهند. اسلام نمی گوید قوه جنسی ات را سرکوب کن؛ ازدواج را توصیه می کند. نمیگوید غذا نخور؛ غذای حلال را توصیه می کند. اگر کسی سیره اهل بیت علیهم السلام را الگو قرار دهد دنيا و آخرتش حفظ می شود. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: به سنت پیامبر و سنت اهل بیت پیامبر ملتزم باشید.

ص: 84

راه های مبارزه با فساد (6)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

توفیقی شد که در جلسات قبل، بحثی را در رابطه با راه های مبارزه با فساد و از بین بردن زمینه های تباهی در جامعه مطرح کردیم. گفتیم چه کنیم تا فساد به صورت کامل در خانواده و جامعه ریشه کن و کم رنگ شود. منظور از فساد، هر نوع فسادی است؛ مانند فساد اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و ...

دیشب عرض کردیم که یکی از راه کارهای این مبارزه، تقویت دین است؛ چون اگر دین انسانی قوی باشد قدرت حفظ و نگهداری اش بیشتر می شود. دین قوی ترین ستونی است که انسان را حفظ می کند.

هم چنین عرض کردیم آیه سیزدهم سوره شوری می فرماید: «أَقِيمُوا الدِّينَ»؛ نگذارید دین زمین بخورد و از بین برود و سبک شمرده شود. قرآن می فرماید: بعضیها دین را با نگاه لهو آلود و بازیچه وار نگاه می کنند.

ص: 85


1- توبه، 119.

پنج دستور برای حفظ دین

امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: شما باید پنج کار را برای حفظ دین انجام دهید:«إِنَّمَا اَلْمُسْتَحْفَظُونَ لِدِينٍ اَللَّهِ هُمُ اَلَّذِينَ»؛ کسانی که می خواهند دین را حفظ کنند، کسانی هستند که:

«أَقَامُوا اَلدِّينَ وَ نَصَرُوهُ وَ حاطوهُ مِنْ جَمِيعِ جَوَانِبِهِ وَ حَفِظُوهُ عَلَى عِبَادِ اَللَّهِ وَ رعَوْه»؛(1) دین را اقامه می کنند، دین را یاری می کنند، دین را احاطه می کنند - هر کجا دین لطمه می خورد وارد میدان می شوند - دین را برای بندگان خدا حفظ می کنند و قوانین دین را رعایت می کنند.

حديث، بیش از یک سطر نیست، ولی پنج وظیفه برای دین داران معرفی می کند. اقامه دین، نصرت دین، گرد دین را گرفتن، محافظت از دین و مراعات پیاده شدن مسائل دینی در جامعه.

آموزه های دین

اشاره

عزیزان من! دین به انسان هم بینش می دهد، هم روش و هم کوشش.

1.بینش
اشاره

اولین چیزی که دین به انسان می دهد بینش است. بینش او را عوض می کند که بفهمد فقط این دنیا و حیات مادی نیست؛ بلکه حیاتی مهم تر از این هم وجود دارد.

خداوند در آیه بیستم سوره حديد عمر دنیایی انسان را به چند مرحله تقسیم کرده است:«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ»؛ بدانید بخشی از زندگی دنیا بازی و بیهودگی است.

ص: 86


1- غررالحکم، ح 1399.

:می گویند این بخش مربوط به دوران کودکی و نوجوانی است و به همین دلیل کودک وقتی اسباب بازی می بیند آن را می خواهد.نوجوانی دوران بازی است. بعد می فرماید: «وَزِينَةٌ» بخش دیگرش زینت است. زینت برای جوانان است که بهترین آرایشگاه و بهترین عطر و بهترین لباس را انتخاب کنند.

مرحله بعد میان سالی است. قرآن می فرماید: «وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ»؛ فخرفروشی به یکدیگر. جوان که چیزی ندارد به آن بنازد. وقتی انسان به میان سالی رسید و دارای زن و بچه و خانه و زندگی شد، شروع به فخرفروشی می کند.

آخرین مرحله هم مرحله پیری است: « وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ »؛ افزون طلبی در اموال و اولاد. دورانی است که می شمارد چند فرزند و نوه و نتیجه دارد. قرآن این چهار مرحله را در یک آیه بیان کرده، سپس تشبیه زیبایی می آورد و می فرماید: می دانید این چهار مرحله مثل چیست؟ « َمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا » در زبان عربی، باران را هم مطر می نامند و هم غيث.

به هر بارانی مطر گفته می شود، چه سودمند باشد و چه آسیب زا. بعضی از باران ها برای کشاورزی مضر هستند و محصولات را خراب می کنند. ولی غیث به باران سودمندی گفته میشود که به موقع باریده است. بارانی که در زمان مناسب و به مقدار مناسب بیاید غيث نام دارد. قرآن می فرماید: آدم ها در این دنیا مثل بارانی هستند که می بارد و کشاورز از رویش گیاهان خوشحال می شوند؛ اما پس از مدتی این گیاهان پژمرده و زرد و خشک می شوند. می خواهد بگوید تمام زندگی دنیا با آن چهار مرحله اش، مانند داستان همین باران و گیاه میباشد و زندگانی دیگر، حیات برتر است.

دین، سه هدیه پرارزش به انسانها می دهد: بینش، روش و کوشش بینش یعنی آگاهی دادن؛ خداوند پیوسته در قرآن می گوید: «واعلموا». آن قدر که در قرآن

ص: 87

کلمه علم آمده، کلمه نماز نیامده است؛ 779 بار! اصلا شروع وحی با علم است:«اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ *الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ »(1) همه جای قرآن سخن از علم است. اول بینش میدهد؛ یعنی عزیزان من! افق دیدتان فقط همین دنیا نباشد. قرآن می فرماید: بعضی ها فقط دنیا می خواهند و می گویند: «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »(2) پروردگارا! در این دنیا به ما نیکی رسان. آخرت را نمی خواهند. این اشتباه است. قرآن می فرماید: دین به انسان بینش و آگاهی و فهم و درک می دهد.

ماجرای حضرت عیسی علیه السلام و روستای عذاب شده حضرت عیسی(علی نبینا و آله عليه السلام) با حواریون از منطقه ای عبور می کرد که به روستایی رسیدند. دیدند در آن جا عذاب نازل شده و همه از بین رفته اند و جنازه هایشان روی زمین است. گفتند: یا عیسی؛ این ها چه شده اند؟

حضرت عیسی مرده زنده می کرد، البته به اذن خدا. خداوند تبارک و تعالی گاهی مجاری امور را در دست فرشتگان قرار می دهد؛ مرگ را در دست عزرائیل قرار داد و رزق را در دست میکائیل. به انبیا نیز تواناهایی سپرده است. چرا ما برای شفای بیمارمان به امام رضا علیه السلام متوسل می شویم؟ خداوند به ائمه و اولیا اذن داده است. شفای چشم يعقوب علیه السلام را نیز در پیراهن یوسف قرار داد. توسل ریشه در قرآن دارد. تابوت حضرت موسی یک تخته چوب بود

ص:88


1- علق، 3،4
2- بقره، 201.

که خداوند آن را وسیله آرامش قرار داد. همچنین عصای موسی وسیله شکاف دریا شد.

خدایی که می تواند در هر چیزی ایجاد قدرت کند، قدرت زنده کردن مردگان را به عیسی بن مریم داده بود. ناگهان یکی از جنازه ها تکان خورد و زنده شد و سلام کرد. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: من عیسی هستم؛ علت این که در این منطقه عذاب آمده چیست؟ گفت: ما چهار عیب داشتیم که بر آنها اصرار می ورزیدیم:

1. دنیا را می پرستیدیم؛ یعنی دنیا برای ما اصل بود. حضرت عیسی فرمود: مثلا چقدر دنیا را دوست داشتید؟ چه کسی از پول بدش می آید؟ این خانه و زن و بچه که خوب است؛ خدا خودش می گوید دوست داشته باشید. وطن دوستی نشانه ایمان است، گفت: مانند علاقه ای که طفل به شیر مادر دارد. ما این طور بودیم. برایمان سخت بود که از دنیا جدا شویم و لذا به اخرت و دین و انبیا کاری نداشتیم.

2. طاغوت پرست بودیم. حاكم نظامی بر ما حکومت می کرد و ما سکوت کرده بودیم و در مقابلش چیزی نمی گفتیم.

3. آمال و آرزوهایمان طولانی بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلی امَّتی الهَوی وطولُ الأَمَلِ»؛(1) بیشترین چیزی که بعد از خودم بر امتم می ترسم دو چیز است: یکی آرزوهای طولانی و دیگری هوای نفس.

4. غفلت؛ غافل بودیم. عیسی فرمود: الآن کجا هستید؟ گفت: در هاويه. فرمود: هاويه چیست؟ گفت: هاویه همان سجین است. قرآن در سوره مطففین به کلمه سجين(2) اشاره کرده است. حضرت عیسی فرمود: سجين كجاست؟ گفت: همین قدر به شما بگویم که کوه های

ص: 89


1- «قالَ رَسولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله: إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلی امَّتی الهَوی وطولُ الأَمَلِ؛ أمَّا الهَوی فَیَصُدُّ عَنِ الحَقِّ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَیُنسِی الآخِرَهَ.» (وسائل الشیعه، ج 2، ص 438؛ بحارالأنوار، ج 7، ص 75: الخصال، ج 1، ص 51).
2- مطففین، 7، 8

آتش شبانه روز محاصره مان کرده اند. تازه این برزخ ماست! عیسی فرمود: من که تو را صدا نزدم و تو را نمی شناختم؛ فقط گفتم: «کسی جواب من را بدهد.» چرا تو بلند شدی؟ گفت: چون من جزء آنها نبودم که طاغوت پرست یا غافل باشم. فرمود: پس چرا عذاب شدی؟ گفت: چون به کردار آنان راضی بودم. من سکوت کردم و عکس العمل نشان نمی دادم.(1)

این همان نکته ای است که اول عرائض عرض کردم؛ گفتم: دین به انسان بینش می دهد.

وقتی انسان به زیارت ائمه علیهم السلام می رود، خوب است حاجتهای دنیایی اش را مطرح می کند، اما نباید دنیا برایش اصل باشد.

داستان

آقایی نقل می کرد: هفتاد هشتاد سال قبل یکی از دوستان کاسب به من گفت: در حرم امام رضا بودم که اهل دلی آمد و دوازده تومان در دست من گذاشت و گفت: این پول خدمت شما. گفتم: من گدا نیستم. گفت: این پول را امام رضا علیه السلام حواله داده است که ما به شما بدهیم. سپس رفت و دیگر آن آقا را ندیدم.به فکر فرو رفتم که چرا این مقدار پول به من داد و رفت؟ وقتی به خانه برگشتم، یادم آمد زمانی که با رفقا به مشهد رسیدیم، تا نگاهم به گنبد افتاد گفتم: آقاجان! دوازده تومان هزینه کردم تا به زیارتت بیایم!

دین به انسان بینش میدهد که افق اینجا نیست؛ بدان که افق برتری وجود دارد. فکر نکن این دنیا بیهوده آفریده شده است. عقل سلیم می پذیرد که یک کوزہ گر کوزه خودش را خراب کند؟ می پذیرد که کسی سفرهای پهن کند و انواع غذا را در آن بچیند اما نگذارد کسی استفاده کند؟ نه، عاقلانه نیست. این سفره گسترده جهان هستی، هدفی دارد. پس بدانید

ص: 90


1- الکافی، ج 2، ص 318؛ وسائل الشیعه، ج 16، ص 255؛ بحارالأنوار، ج 70، ص 10.

«وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى »(1) سرای آخرت، بهتر و ماندگارتر است. این یک کار دین است.

2. آموزش

دومین چیزی که دین به انسان می دهد آموزش دین است؛ این که چطور به آخرت برسیم. حتما حکمتی در میان است که می گوید: «نماز اول وقت»، می گوید: «حج خانه خدا»؛ على علیه السلام فرمود: «وَ اَلْحَجُّ تَقْوِيَةٌ لِلدِّينِ»؛ خداوند حج را مایه تقویت دین قرار داد. روش های دین، برخی ایجابی است و برخی سلبی؛ این کار را بکن، آن کار را نکن.

3.کوشش

سومین چیزی که دین به انسان می دهد آموزش کوشش است. قرآن می گوید: «وَأَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى »؛(2) چیزی برای انسان نیست مگر سعی و کوشش. پس از آن که آگاه شدید و شیوه را هم یاد گرفتید باید تلاش کنید. «أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى » (3)دین، این سه مهم را در زندگی انسان فراهم می کند.

عوامل حفظ دین

اشاره

عزیزان من! ما باید چه کارهایی انجام دهیم تا ستون دین پابرجا باشد و دین اقامه شود؟ دین مثل یک پیکر است؛ سر و بدن و ریشه و تن دارد، مانند درخت. در روایات ما توصیه هایی برای حفظ دین شده است:

ص: 91


1- أعلى، 17.
2- نجم، 39.
3- نجم 28
1.محبت اهل بیت علیهم السلام

اولین عامل که باعث حفظ دین می شود محبت اهل بیت است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛(1) اساس اسلام دوست داشتن ما اهل بیت علیهم السلام است. اما چه رابطه ای میان محبت اهل بیت و دین است؟ دین الگو و رهبر می خواهد. دین کسی را می خواهد که بگوید این کار غلط است و این کار، درست. یکی از چیزهایی که دین را حفظ می کند رجوع به اهل بیت و قرآن و سنت است. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: «أَقِيمُوا هَذَيْنِ اَلْعَمُودَيْنِ»؛(2) این دو ستون را برپا دارید: یکی قرآن و توحید، دیگری اهل بیت عصمت و طهارت. اینها همان دو ثقلی هستند که پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله بر آن تأکید داشتند.

بعضیها نزد ائمه علیهم السلام می آمدند و دینشان را بر امام عرضه می کردند؛ افرادی مانند عبدالعظیم حسنی. می گفتند: آقا! دین ما درست است یا نه؟ گاهی نیز می گفتند: به من خبر بدهید که دین چیست. اساس دین محبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. در زیارت جامعه کبیره می خوانید: «وَ أَرْكَانُ اَلْبِلاَدِ»(3) قوام عالم هستی به وجود شماست. اگر حجت خدا نباشد، زمین اهلش را فرو می برد. باید الگو و ملاک و اساس داشته باشیم تا بتوانیم بگوییم ما روشمان را از امام رضا، امام صادق و امام باقر علیهم السلام گرفته ایم.

2. انصاف داشتن

دومین عاملی که باعث حفظ دین می شود انصاف با مردم است، على علیه السلام فرمود: «نِظَامُ

ص: 92


1- « قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ : الْإِسْلَامُ عُرْيَانُ فلیاسة الْحَيَاءُ وَ زينتة الْوَقَارَ وَ مروءنة الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عمادة الْوَرَعِ وَ لکل شیء ایاس وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ» (الکافی، ج 2، ص 46؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 184؛ بحارالأنوار، ج 65 ص 343)
2- نهج البلاغه، خطبه 149.
3- من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 610 تهذیب الاحکام، ج 6 ص 96؛ بحارالأنوار، ج 99، ص 127.

اَلدِّينِ خَصْلَتَانِ: إِنْصَافُكَ مِنْ نَفْسِكَ»؛ اساس دین دو چیز است: 1- انصاف داشتن با مردم؛ انصاف از اساسی ترین پایه ها و ریشه های دین داری است.

3. رسیدگی به امور دیگران

سومین عاملی که باعث حفظ دین می شود رسیدگی به امور دیگران است. علی علیه السلام فرمود: «وَ مُوَاسَاةُ إِخْوَانِكَ»؛(1) 2-رسیدگی به امور دیگران و بار از روی دوش مردم برداشتن.

4. مخالفت کردن با هوای نفس

چهارمین عاملی که باعث حفظ دین می شود مخالفت با هوای نفس است. علی فرمود: «رَأْسُ اَلدِّينِ مُخَالَفَةُ اَلْهَوَى»؛(2) رأس دین این است که هوای نفس بر شما حاکم نشود.

5 و 6، صداقت و يقين داشتن

پنجمین و ششمین عاملی که باعث حفظ دین میشود صداقت و یقین داشتن است. على علیه السلام فرمود: «شَيْئَانِ هُمَا مِلاَكُ اَلدِّينِ اَلصِّدْقُ وَ اَلْيَقِينُ»،(3) دو چیز ملاک دین است: صداقت و يقين

در این چهار روایت محبت اهل بیت، انصاف، مواسات، صدق، يقين و مخالفت با هوای نفس، به عنوان مجموعه باورها و اعتقادات دینی ما معرفی شده اند که باید به آن توجه شود.

ص: 93


1- غررالحکم، ح 9112
2- غررالحكم، 4875.
3- غررالحکم، ح 1402.

عرضه اعتقادات بر امام علیه السلام

حضرت عبدالعظیم حسنی به محضر وجود مقدس امام هادی علیه السلام آمد و گفت: این دین من است: «شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ»؛ خدا را واحد می دانم. اگر کسی شرک داشته باشد، این قابل آمرزش نیست. خدا می فرماید: همه گناهان بخشیده می شود جز شرک. اول، خدا را واحد می دانم. «وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ»؛ اعتقاد و باور من به رسالت پیامبر و سپس به جانشینی امیرالمؤمنین علیه السلام و بعد از آن امامت شما اهل بیت است. اعتقاد دیگرم این است: «سَلِمَ مَنْ سَالَمَكُمْ»؛ با دوست شما دوست هستم و با دشمنانتان، دشمن و از آنان بیزارم. عبدالعظيم حسنی هم اصول دین خود را گفت و هم فروع دین را. وقتی تمام شد امام هادی علیه السلام فرمود: این همان دینی است که خدا می پسندد.(1)

اگر می خواهید دینتان را حفظ کنید و اعتقاداتتان را عرضه کنید، همیشه دو دعا را بخوانید. اولی، دعای «رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً» است(2) که سفارش شده بعد از نماز خوانده شود. روایت است اگر کسی این دعا را بخواند عاقبت به خیر می شود. در دوران آخرالزمان که انسان می ترسد دینش در خطر بیفتد، مواردی توصیه شده است که خوانده شود.

دعای دیگر، دعای یازدهم صحیفه سجادیه است. روایت است که خواندن این دعا باعث عاقبت به خیری انسان می شود؛ هم چنین دعای «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ».(3) این دعاها اثر دارد.

ص: 94


1- بحار الأنوار، ج 3، ص 268؛ کشف الغمه، ج 2، ص 525؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 379.
2- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ شِیعَتَکَ تَقُولُ إِنَّ الْإِیمَانَ مُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ فَعَلِّمْنِی شَیْئاً إِذَا أَنَا قُلْتُهُ اسْتَکْمَلْتُ الْإِیمَانَ قَالَ قُلْ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلَاهٍ فَرِیضَهٍ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِالْکَعْبَهِ قِبْلَهً وَ بِعَلِیٍّ وَلِیّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ اللَّهُمَّ إِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ أَئِمَّهً فَارْضَنِی لَهُمْ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» (تهذیب الاحکام، ج 2، ص 109؛ وسائل الشیعه، ج 6 ص 463؛ بحارالأنوار، ج 83 ص 42)
3- «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ، لَمْ اَعْرِف رَسُولَکَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ، لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ؛ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ، فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ، ضَلَلْتُ عَنْ دينى.(الکافی، ج 1، ص 337؛ اعلام الوری، ص 432).

گاهی اعتقادات ما در دعا اظهار می شود. یکی از دعاهایی که اعتقادات ما در آن اظهار می شود همین دعاست: «رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِالْقُرْآنِ کِتَاباً وَ بِالْکَعْبَهِ قِبْلَهً»؛ قرآن، پیامبر، اسلام و کعبه که نشانه دینی است. شما در این دعا عقاید خود را به طور کامل اظهار می کنید: توحید، نبوت، اصل اسلام و نشانه دین داری، یعنی همان کعبه چون روایت است که اگر کعبه حفظ شود دین هم حفظ می شود. سپس می گویید: «وَ بِعَلِيٍ وَلِيّاً» و شروع می کنید: «بِالْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلاَئِمَةِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ...» تا وجود مقدس آخرین امام را اسم می برید و در آخر می گویید: «اَللَّهُمَّ إِنِّى رَضِيتُ بِهِمْ أَيَّةً اِرْضَيْ لَهُمْ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ». قدیم ترها این دعا را می نوشتند و در مساجد نصب می کردند. این چند خط را حفظ کنید و مرتب بعد از نمازها بخوانید. خواندن این دعا اظهار عقاید است. هم توحید را می گویید، هم نبوت و امامت را. در انتها نیز خواسته هایتان را می گویید.

یکی از دعاهایی که بسیار مؤثر است و اعتقادات دینی ما در آن اظهار می شود زیارت آل یاسین است. در این زیارت عقاید خود را با جزئیاتش بیان می کنید و ائمه را نام می برید، جنت و نار و مرصاد و صراط را تک تک نام می برید. مخصوصا در عصرهای جمعه از این زیارت هم غافل نشوید. زیارت آل یاسین بیان اعتقادات یک شیعه و یک مسلمان معتقد به باورهای دینی است. همواره دعا کنید خدا دین شما را حفظ کند و دینتان عاریه ای نباشد.

سفارش امام کاظم علیه السلام به خواندن دعا

امام کاظم علیه السلام به يونس بن عبدالرحمان فرمود: ای یونس! این دعا را زیاد بخوان: «اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْمُعَارِينَ»؛ واژه معارين هم خانواده کلمه عاریه است.

چقدر خوب است که دین برای خود آدم باشد و عاریه ای نباشد. اگر دین عاریه ای شد، با

ص: 95

یک نگاه به نامحرم گرفته می شود. از کشور خارج می شود و نمازش را کنار می گذارد. دو تا شبهه در دانشگاه یا سایت می شنود دین را کنار می گذارد. انسان دین عاریه ای را خیلی زود از دست می دهد؛ چون ابزار عاریه ای را اگر امشب تحویل ندهی، فردا صبح حتما می دهی. فرمود: دعا کنید که خدا ما را از معارین یعنی کسانی که دینشان عاریه ای است قرار ندهد.

محمد بن ابی عمیر 120 ضربه شلاق خورد اما حاضر نشد عقایدش را از دست بدهد؛ چون دینش اصلی بود. میثم تمار آن شکنجه ها را دید و زبان و دست و پایش از بدن جدا شد، بلال را آن همه شکنجه کردند، اما چون دینشان اصلی بود، آن را از دست ندادند. «اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ اَلْمُعَارِینَ وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ».(1) قسمتی از آن دعایی است که وجود مقدس امام کاظم له به يونس بن عبدالرحمن آموخت و فرمود: آن را زیاد بخوانید.

ص: 96


1- «عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَکْثِرْ مِنْ أَنْ تَقُولَ: اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْنِی مِنَ اَلْمُعَارِینَ وَ لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ قَالَ: قُلْتُ: أَمَّا اَلْمُعَارُونَ فَقَدْ عَرَفْتُ أَنَّ اَلرَّجُلَ یُعَارُ اَلدِّینَ ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْهُ، فَمَا مَعْنَی لاَ تُخْرِجْنِی مِنَ اَلتَّقْصِیرِ فَقَالَ: کُلُّ عَمَلٍ تُرِیدُ بِهِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَکُنْ فِیهِ مُقَصِّراً عِنْدَ نَفْسِکَ، فَإِنَّ اَلنَّاسَ کُلَّهُمْ فِی أَعْمَالِهِمْ فِیمَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَللَّهِ مُقَصِّرُونَ، إِلاَّ مَنْ عَصَمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ » (الکافی، ج 2، ص 73؛ وسائل الشیعه، ج 1، ص 96، بحار الأنوار، ج 68 ص 233).

راههای مبارزه با فساد (7)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ»(1)

مقدمه

در جلسات گذشته بحثی درباره راه های مبارزه با فساد و جلوگیری از زمینه های آن در جامعه مطرح کردیم. گفتیم برای این که جامعه در مسیر دین باشد و فسادهای مختلف در جامعه کاهش یابد، باید ببینیم توصیه های دین چیست. چند راه کار را در شب های گذشته عرض کردیم و گفتیم در دین توصیه شده است آگاهی و بینش به مردم بدهید، غرائز را تعدیل کنید، هم چنین به دین داری توصیه شده و خود دین داری مانع توسعه فساد در جامعه می شود.

هفتمین راه مبارزه با فساد: مسئولیت پذیری

هفتمین راه مبارزه با فساد مسئولیت پذیری افراد است. اگر هر کسی در جامعه مسئولیت پذیر باشد و وظیفه خود را انجام دهد هیچ فساد و تباهی و خطایی در جامعه صورت

ص: 97


1- توبه، 119.

نمی گیرد. یکی از گرفتاری های جامعه ما مسئولیت گریزی است. مردم سه دسته اند: مسئولیت پذیر، مسئولیت گریز و بی تفاوت

عده ای مسئولیت پذیر هستند. عده ای نیز مسئولیت گریز هستند. نه به عنوان یک همسر مسئولیت شوهر یا زن بودنش را انجام میدهد؛ نه به عنوان یک شهروند مسئولیت شهروندی اش را انجام می دهد؛ نه به عنوان یک انسان مسئولیت بندگی خدا را انجام می دهد؛ دائما مسئولیت گریز است. یک عده هم بی تفاوت هستند؛ یعنی نه مسئولیت پذیرند، نه

مسئولیت گریز.

عزیزان من! خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم، مدام بر مسئولیت پذیری تأکید می کند. وقتی از مسئولیت می گوییم، دقت کنیم چه می گوییم. واژه مسئولیت هم خانواده کلمه سؤال است و سه رکن دارد: سائل، مسئول و موضوع مورد سؤال. آن کسی که می پرسد، سائل است. آن کسی که جواب می دهد،مسئول است. آنچه مورد درخواست یا پرسش قرار می گیرد نیز موضوع مورد سؤال است. در قیامت ما مسئول می شویم و فرشته ها سائل می شوند. موضوع مورد سؤال نیز نماز و روزه و عهد و پیمان است. یا مثلا: دانش آموز مسئول است، معلم سائل و موضوع مورد سؤال، درس و بحث؛ پس دانش آموز در قبال درس و بحث مسئول است که به معلم جواب دهد.

آیات قرآن در رابطه با مسئولیت

من چند آیه در مورد مسئولیت به صورت فهرست وار می خوانم. قرآن گاهی می فرماید: همه شما مسئول هستید، گاهی می فرماید چشم و گوش شما مسئول است، گاهی می فرماید درباره فامیل و ارحام مسئول هستید و گاهی می فرماید: نسبت به قول هایی که به خدا می دهید مسئول هستید.

ص: 98

قرآن کریم می فرماید: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ »؛(1) آنان را نگه دارید؛ چرا که آنان مورد سؤال قرار می گیرند. درباره همه کارهایی که انجام می دهید مسئول هستید. این آیه نمی گوید از چه کاری سؤال خواهد شد. آیت الله شبیری زنجانی می فرمودند: یکی از نزدیکان مورد وثوق آقا سید احمد فرزند امام الله رحمة الله من فرمود: امام رحمة الله را خواب دیدیم و پرسیدیم: آقا! چه خبر از آن عالم؟ فرمودند: از همه چیز سؤال می شود، حتی حرکت دست. چون امام وقتی میان مردم می آمد دست تکان می داد. فرمودند: حتی این حرکت دست را هم می گویند به چه انگیزه ای بود؟ أن أقا در عالم رؤیا به امام فرمودند: شما چه کردید؟ فرمودند: ما را لطف ائمه علیهم السلام بالا برد.

قرآن می فرماید: از همه چیز سؤال می شود.

استغفار از گناه دیگران

عزیزان من! بعضی اوقات گناه تقصیر ما نیست. گاهی انسان به جایی می رود و غیبتی میشود یا گاهی ناخواسته گناه می کند. امام صادق علیه السلام فرمود: رسول گرامی اسلام از هر مجلسی که بلند می شد، ولو کوتاه هم بود، 25 مرتبه استغفار می کرد.(2) این عمل كفارة مجلس است. پیامبر اکرم معصوم بود و گناه نمی کرد، اما گاهی مسئله ای در مجالس پیش می آمد. امام باقر علیه السلام فرمود: وقتی از مجلسی برمی خیزید این جمله را بگویید: (3) ««سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ

ص: 99


1- صافات، 24.
2- «عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ:أنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ لَا یَقُومُ مِنْ مَجْلِسٍ وَ إنْ خَفَّ حَتَّی یَسْتَغْفِرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّهً» (الکافی، ج 2، ص 504 عدة الداعی، ص 265؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 179)
3- «قَالَ أبو جعفر علیه السلام: مَنْ أَرَادَ أَنْ یُکْتَالَ بِالْمِکْیَالِ الْأَوْفَی فَلْیَقُلْ إِذَا أَرَادَ الْقِیَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ- سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.» (الکافی، ج 2، ص 496؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 154؛ تفسیر کنزالدقائق، ج 11، ص 196).

الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ *وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ *وَالْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ».(1) این کفارۂ مجالس است. گاهی انسان خودش غیبت نمی کند بلکه فقط شنونده غیبت کردن دیگران است یا گاهی ناخواسته در مجالس لهو و لعب قرار می گیرد؛ لذا در روایات آمده است که آیه مذکور، كفارة چنین مجالسی است.

قرآن کریم می فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا »؛(2) مردم! از خدا بترسید؛ همان خدایی که روز قیامت از او سؤال می شوید و بعد از ارحام سؤال می شوید. اهمیت فامیل این است که خدا درآغاز سوره نساء كنار اسم خودش فامیل را آورده است. پس دو نوع آیه در قرآن داریم: یک بار به صورت کلی سؤال می شود و گاهی به صورت جزئی.

قرآن می فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا »؛(3)بعضیها این آیه را اشتباه ترجمه می کنند و می گویند: «از گوش و چشم و قلب سؤال می شود.» اینها که اختیاری ندارند؛ بلکه از انسان از اینها سؤال می شود. به شما می گویند: چرا با این گوش موسیقی شنیدی؟

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت: گاهی به مستراح می روم و از خانه همسایه مان که اهل موسیقی است، صدای موسیقی به گوش می رسد. من قدری بیشتر در مستراح می نشینم تا موسیقی بشنوم؛ آیا مسئول هستم؟ آقا فرمود: آری. و آیه مذكور را خواند و فرمود: دیگر این کار را نکن(4).

ص: 100


1- صافات، 180-182.
2- نساء، 1.
3- اسراء، 36.
4- الکافی، ج 6 ص 432: وسائل الشیعه، ج 3، ص 331؛ بحارالأنوار، ج 6 ص 34.

قرآن در آیهای دیگر می فرماید: «إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا »؛(1) روز قیامت از عهد و پیمان سؤال می شود.

مثال دیگر:«وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ *بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ »؛(2) درباره دخترهایی که زنده به گور شدند سؤال می شود که جرم اینها چه بود که کشته شدند؟ پس به صورت کلی خدا می فرماید: هر چیزی مورد سؤال قرار خواهد گرفت؛ از جمله: چشم، گوش، عهد، پیمان و ...

ما یک مسئولیت دینی در مقابل خدا داریم که بندگی کنیم؛ یک مسئولیت اجتماعی در مقابل جامعه و همسایه داریم؛ یک مسئولیت خانوادگی در مورد زن و بچه داریم؛ یک مسئولیت سیاسی در مقابل حکومت داریم. می شود بگویی من نماز و دعاهای مفاتیح را می خوانم اما در انتخابات رأی نمی دهم؟ اگر یک حاکم ستمگری به خاطر عدم رأی تو در کشور حاکم شد تو مسئول هستی. یک انتخاب ناصحیحی صورت گرفت تو قیامت مسئول هستی و باید جواب بدهی.

امیرالمومنین علیه السلام فرمود: «اِتَّقُوا اَللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بَلاَهُ فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ اَلْبِقَاعِ وَ اَلْبَهَائِمِ»؛ مردم تقوا داشته باشید. شما مسئول هستید؛ حتی نسبت به سرزمین ها و حیوانات. می تواند انسان یک سگ گرسنه ای در کوچه ببیند و بی تفاوت باشد؟ نه! کوچه و خیابان را بر مردم نبندید، در زمین دیگری تصرف نکنید و ... همین طور جلو بروید.

خلاصه کلام: یکی از ریشه های فساد در جامعه عدم رعایت حقوق و مسئولیت ناپذیری است. اگر هر کسی مسئولیت خودش را در اداره، دبیرستان، دانشگاه، خانواده و ... در حد توان انجام دهد، فساد به گونه قابل توجهی از بین می رود. ائمه ما سعی داشتند این نکته پراهمیت را به مردم بیاموزند.

ص: 101


1- اسراء، 34.
2- تکویر، 8، 9.

مسئولیت پذیری پیشوایان دین

رسول خدا صلی الله علیه و آله با عده ای به مسافرت رفته بود. همراهان حضرت گوسفندی را ذبح کردند و هر یک مشغول کاری شدند. در این میان دیدند حضرت مشغول جمع آوری هیزم است. گفتند: شما چرا این کار را می کنید؟ فرمود: هر کس مسئولیتی دارد؛ نباید یکی مخدوم باشد و بقیه، خادم(1).

شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: در سفری که به مکه آمدیم، مردی همراهمان آمد که انسان بسیار خوبی بود و اوقاتش را به عبادت می گذراند. پیامبر صلی الله علیه و آله بی درنگ پرسید: چه کسی کارهایش را انجام میداد؟ گفت: همه کارهایش را ما انجام می دادیم. فرمود: همه شما از او بهترید؛ او آدم بی مسئولیتی است.(2)

امام على علیه السلام مقداری خرما خرید و بر کول گرفت. شخصی می گوید: جلو رفتم و عرض کردم: ای امیرمؤمنان! اجازه بدهید من به جای شما این بار را حمل کنم. حضرت فرمود: من ابوالعیال و سرپرست خانواده ام. آنها از من توقع دارند. این کار من است.(3)

این ها نکات دقیقی است؛ حس مسئولیت در جنبه های مختلف و قضایای گوناگون

شخصی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: چقدر شما انفاق می کنید؟ فرمود:والله اگر می دانستم یکی از آنها قبول شده است دیگر این کار را نمی کردم. روایت داریم که اگر انسان یک عمل پذیرفته شده داشته باشد خدا عذابش نمی کند. انواع و اقسام مجله مذهبی در کشور وجود دارد؛ اما آیا میزان تقید و دین داری بالا رفته است؟

ص: 102


1- بحارالأنوار، ج 23، ص 273؛ مکارم الاخلاق، ص 252.
2- بحارالأنوار، ج 23، ص 274؛ مکارم الاخلاق، ص 265؛ منهاج البراعه، ح 13، ص 317.
3- مستدرک الوسائل، ج 13، ص 61، بحارالأنوار، ج 34، ص 35؛ مجموعه ورام، ج 1، ص 23

سفارش های خداوند به حضرت آدم علیه السلام

حدیثی ارزنده در خصال مرحوم صدوق رحمة الله آمده است: «أَوْحَى اَللَّهُ عز وَجَل إِلَى آدَمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنِّي سَأَجْمَعُ لَكَ اَلْكَلاَمَ فِي أَرْبَعِ كَلِمَاتٍ قَالَ يَا رَبِّ وَ مَا لَهُ قَالَ وَاحِدَةٌ لِي و وَاجِدَةٌ لَكَ و وَاحِدَةٌ فِيما بَيني وَ بَنُكَ وَ وَاحِدَةٌ فِيما بَيْنَكَ وبَيْنَ النَّاسِ»؛ خدا به حضرت آدم وحی کرد: ای آدم! چهار نصیحت به تو می کنم. آدم گفت: خدایا! آنها کدام اند؟ خدا فرمود: یکی از آنها برای من است، یکی برای تو، یکی میان من و تو، و أخرى میان تو و مردم .

چیزی که برای من است و تو باید انجام دهی «فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً»؛(1) این است که مرا بپرستی و هیچ چیز را با من شریک نسازی. پرستش و بندگی یعنی آدم احساس استقلال نکند، بلکه خودش را از خدا بداند. بندگی فقط نماز و روزه نیست، گاهی نگاه هم عبادت است؛ نگاه به پدر و مادر، کعبه، امیرالمؤمنین علیه السلام.(2) گاهی سکوت عبادت است. نگاه جوان به نامحرم می افتد و چشمش را پایین می اندازد؛ این عبادت است. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «أَفْضَلُ اَلْعِبَادَةِ اَلْعِقَافُ»؛(3) بالاترین عبادت عفاف داشتن است.

آیه 77 سوره حج می فرماید: «وَ اُعْبُدُوا رَبَّكُمْ»؛ ای مؤمنان! خدا را بندگی کنید.

ص: 103


1- «أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی آدَمَ عَلَیْهِ السَّلَام: أَنِّی سَأَجْمَعُ لَکَ الْکَلَامَ فِی أَرْبَعِ کَلِمَاتٍ فَقَالَ یَا رَبِّ وَ مَا هُنَّ قَالَ وَاحِدَهٌ لِی وَ وَاحِدَهٌ لَکَ وَ وَاحِدَهٌ فِیمَا بَیْنِی وَ بَیْنَکَ وَ وَاحِدَهٌ فِیمَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَقَالَ یَا رَبِّ بَیِّنْهُنَّ لِی حَتَّی أَعْلَمَهُنَّ فَقَالَ أَمَّا الَّتِی لِی فَتَعْبُدُنِی وَ لَا تُشْرِکُ بِی شَیْئاً وَ أَمَّا الَّتِی لَکَ فَأَجْزِیکَ بِعَمَلِکَ أَحْوَجَ مَا تَکُونُ إِلَیْهِ وَ أَمَّا الَّتِی بَیْنِی وَ بَیْنَکَ فَعَلَیْکَ الدُّعَاءُ وَ عَلَیَّ الْإِجَابَهُ وَ أَمَّا الَّتِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَتَرْضَی لِلنَّاسِ مَا تَرْضَاهُ لِنَفْسِک» (الخصال، ج 1، ص 243؛ مرآة العقول، ج 8، ص 349؛ بحارالأنوار، ج 11، ص 257)
2- «أَنَّ النَّظَرَ إِلَی الْکَعْبَهِ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرَ إِلَی الْوَالِدَیْنِ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرَ إِلَی الْمُصْحَفِ مِنْ غَیْرِ قِرَاءَهٍ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرَ إِلَی وَجْهِ الْعَالِمِ عِبَادَهٌ وَ النَّظَرَ إِلَی آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام عِبَادَهٌ» (من لا يحضره الفقیه، ج 2، ص 205؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 312؛ بحارالأنوار، ج 96، ص 65).
3- الکافی، ج 2، ص 279 وسائل الشیعه، ج 15، ص 250؛ بحارالأنوار، ج 68 ص 269.

واژه هایی مانند: «اعبدوا، يعبدون و تعبدون» بارها در قرآن تکرار شده است. فرمود: اي آدم! اولین وظیفه این است که مرا عبادت کنی، نه پول و شیطان را. این نکته اول. هدف اصلی همه پیامبران همین بود.

نصیحت پیامبر صلی الله علیه و آله

مردی غیر مسلمان و شراب خوار نزد پیامبر خدا حضرت محمد صلی الله علیه و آله آمد. حضرت او را چنین نصیحت فرمود: «يَا قَيْسُ إِنَّ مَعَ اَلْعِزِّ ذُلاً وَ إِنَّ مَعَ اَلْحَيَاةِ وَ إِنَّ مَعَ اَلدُّنْيَا آخِرٌ»؛ ای قیس! بدان که انسان همیشه عزیز نیست و گاهی ذلیل می شود. چه بخواهی، چه نخواهی، بعد از زندگی مرگ است. یکی از مواردی که هیچ کس در عالم منکر آن نشده، مرگ است. خدا و معاد را منکر شدند ولی مرگ را منکر نشده اند؛ چون مرگ را به هیچ وجه نمی توان انکار کرد.

فرمود: «وَ إنَّهُ لاَ بُدَّ لَكَ يَا قَيْسُ مِنْ قَرِينٍ يُدفَنُ مَعَكَ وَ هُوَ حَيٌ وَ تُدْفَنُ مَعَهُ و أَنْتَ مَيِّتٌ فَإِنْ كَانَ كَرِيماً أَكْرَمَكَ وَ إِنْ كَانَ لَئِيماً»؛ وقتی انسان در قبر می رود، ناگزیر همراه و قرینی در کنار اوست. ای قیس! این قرین یا خوب است، یابد؛ یا به تو احترام و اکرام می کند، یا اهانت. آن جا اگر قرینی کریم باشد اکرامت می کند و اگر انسان پستی باشد تو را بدبخت می کند. حالا ببین چه میبری؟

قیس کمی فکر کرد و گفت: یا رسول الله! مسلمان می شوم.(1) پیامبر حس مسئولیت پذیری را در او بیدار کرد. این شیوه بسیار تأثیرگذار است؛ مخصوصا با جوان ها باید این طور ص حبت کرد تا مسئولیت پذیر شوند.

خداوند به حضرت آدم فرمود: «وَ أَمَّا اَلَّتِي تَكُ فَأَجْزِيكَ بِعِلْمِكَ أَخْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ»؛ آن چیزی

ص: 104


1- روضة الواعظین، ج2، ص487؛ بحارالانوار، ج 7، ص228؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 36.

که برای توست، این است که در حساس ترین موقعیت هایی که به اعمالت نیاز داری، پاداش آنها را به تو می پردازم. در روایات آمده است که بعضی ها در روز قیامت ثواب هایی در پرونده هایشان می بینند که خودشان به یاد ندارند. به آنان خطاب میشود. اینها ثواب دعاهای مردود است. مدتی می گفتی: خدایا! بچه می خواهم. اما به هر دلیلی مصلحت نبود و خدا به تو نداد و دعایت مستجاب نشد. الآن این ثواب آن دعاهای توست که از بین نرفت.

ای آدم! سومین مورد بین من و توست: «وَ أَمَّا الَّتي بَيني وَبَيْنَكَ فَعَلَيْكَ اَلدُّعَاءُ وَ عَلَى اَلْإِجَابَةِ»: با من حرف بزن؛ من هم جوابت را می دهم. بعضی ها فکر می کنند که اجابت، رسیدن به خواسته است. اجابت گاهی به معنای لطف و توجه خداست. انسان وظیفه دارد دعا کند؛ گرچه ممکن است دعایش شرایط اجابت را نداشته باشد.

خطبه 215 نهج البلاغه، دعایی است که امیرالمؤمنین هر روز صبح می خواند و عرضه میداشت: « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یُصْبِحْ بِی مَیِّتاً وَ لَا سَقِیماً وَ لَا مَضْرُوباً عَلَی عُرُوقِی بِسُوءٍ وَ لَا مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِی وَ لَا مَقْطُوعاً دَابِرِی وَ لَا مُرْتَدّاً عَنْ دِینِی وَ لَا مُنْکِراً لِرَبِّی وَ لَا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِیمَانِی وَ لَا مُلْتَبِساً عَقْلِی»؛ خدایا! بر ده چیز تو را شکر می کنم:

شکر خدا که صبح بیدار شدم و نمرده بودم. 35 هزار نفر در بم خوابیدند و صبح بیدار نشدند. بنده خدایی می گفت: فامیلمان در کرمان خانه ضدزلزله داشت. آن شب به بم رفته بود که زلزله آمد و او از دنیا رفت. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: خدا را شکر که رگم نگرفت. خدا را شکر که صبح بیدار شدم. خدا را شکر که دینم از من گرفته نشد. این دعا خیلی قشنگ است. چه آدمهایی که صبح بلند شدند و عقلشان را از دست داده بودند! خدا را شکر که عقلم سلب نشد.

خداوند فرمود: ای آدم! اما آنچه بین تو و مردم است: «وَ أَمَّا اَلَّتِي بَيْنَكَ وَبَيْنَ اَلنَّاسِ

ص: 105

فَتَرَى اَلنَّاسَ مَا تَرْضَاهُ لِنَفْسِكَ»؛(1) آنچه برای خودت می پسندی برای مردم بپسند. نمی پسندی راهت را بگیرند، راه مردم را نگیر. نمی پسندی جلوی پارکینگ خانه ات پارک کنند، جلوی پارکینگ مردم پارک نکن. نمی پسندی با بوق ماشین اذیتت کنند، تو هم این کار را نکن. نمی پسندی فریبت دهند، دیگران را فریب نده. این حدیث، مجموعه ای از مسئولیت ها را بیان می کند.

امشب ششمین راهکار مبارزه با فساد را بیان کردیم که همان تقویت حس مسئولیت پذیری است. هرکس اول باید مسئولیت خود را بشناسد و دوم به مسئولیت خود ملتزم باشد. گاهی بعضی ها مسئولیت را نمی شناسند. مرد نمی داند مسئولیتش در مقابل زن چیست. نمیداند در مقابل نفقه و در خواست های روحی زن مسئول است. ما در مسئولیت سه نکته داریم:

1- مسئولیت را بشناسیم، 2- مسئولیت را بپذیریم، 3- مسئولیت را انجام دهیم.

احساس مسئولیت عقیله بنی هاشم

زینب کبری علیها السلام داغ برادر، داغ فرزند و داغ عزیز برادر دیده است، اما از عصر عاشورا مسئولیت سنگینی بر عهده اش گذاشته شد: سرپرستی بچه ها، ابلاغ پیام کربلا، رساندن این کاروان مصیبت زده تا مدینه و ... لذا زینب اشک و آه را کنار گذاشت و به عنوان یک انسان مسئولیت پذیر، زنان و کودکان را در شب یازدهم جمع کرد.

زینب مسئولیتی در مقابل خدا نیز دارد. در چنین مواقعی ممکن است ما نماز واجب را هم فراموش کنیم؛ اما زینب در شام غریبان نیز نماز شب خواند. امام سجاد علیه السلام می فرماید: نماز شب عمه جانم زینب نه در شب یازدهم ترک شد، نه در مسیر. صبح یازدهم باید حرکت کنند.

ص: 106


1- الخصال، ج 1، ص 243؛ مرأة العقول، ج 8، ص 349؛ بحارالأنوار، ج 96، ص 65

هیچ کس به اندازه زینب به امام حسین علیه السلام نزدیک نبود؛ اما حالا که مسئولیت اقتضا می کند، از قتلگاه دل می کند و بیرون می آید و همه را سوار می کند. به امام سجاد علیه السلام نیز روحیه می دهد. امام سجاد علیه السلام داشت جان میداد. زینب به او گفت: عزیز برادرم! آرام باش. فرمود: عمه جان! این بدنها روی زمین است! گفت: اتفاقی نمی افتد، این ها دفن می شوند و اینجا زیارتگاه می شود. همین هم شد. دیدید که در مراسم اربعین بیست میلیون نفر در کنار قبر ابی عبدالله علیه السلام بودند. زینب کبری علیها السلام از این واقعیت خبر داد و فرمود: من از پدرم شنیدم که این بدن ها دفن می شود و این جا زیارتگاه می شود.

زینب در دروازه کوفه دید باید خطبه بخواند. ایستاد و خطبه خواند. در مجلس یزید و ابن زیاد احساس کرده بود باید جلوی این ها خطبه بخواند. این حس مسئولیت است؛ یعنی وقتی وارد مجلس یزید شد، دید آنان را جلوی نامحرم آورده اند. مسئولیت زینب این است که امر به معروف کند. نگفت: ما خسته و گرسنه ایم. گفت: ای پسر ابوسفیان؛ این عدالت است دختران پیامبر را مقابل نامحرمان می آوری و زنان خودت در پشت پرده هستند؟(1)زینب داغ و مصیبت هم دیده است، اما گریه ها را به مدینه آورد. او از کربلا تا مدینه فقط در فکر انجام مسئولیت بود.

ص: 107


1- بحارالأنوار، ج 45، ص 134، اللهوف، ص 182؛ الإحتجاج، ج 2، ص 308.

راههای مبارزه با فساد (8)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

در جلسات گذشته عرض کردیم فساد انواع مختلفی دارد؛ گاهی فساد در حد کلان و دولتی و حکومتی است و تلاشی مضاعف را در سطح مسئولان می طلبد که با فساد مالی و اقتصادی و اداری مبارزه کنند و قانون بگذارند؛ اما گاهی فساد در خانواده ها و افراد جامعه است. در شبهای گذشته هفت راه مبارزه با فساد را بیان کردم.

هشتمین راه مبارزه با فساد: ترویج معروف

هشتمین راه کار، ترویج معروف و خوبی در جامعه است. اگر بخواهیم فساد در جامعه ریشه کن شود باید خوبی و معروف را گسترش دهیم. همان طور که اگر بخواهید با یک بیماری در جامعه مبارزه کنید باید سطح بهداشت را بالا ببرید و راه های پیشگیری را افزایش دهید. اگر بخواهید بدن در مقابل بیماری ناتوان نشود باید آن را تقویت کنید.

ص: 108


1- توبه، 119.

مختلف بودن ظرفیت افراد

این موضوع را با بیان یک داستان برای شما توضیح می دهم. امام صادق علیه السلام شخصی را برای تبلیغ دین به جایی فرستاد. ایشان رفت، اما در تبلیغ موفق نبود و برگشت و گفت: یابن رسول الله! نتوانستم مردم را هدایت کنم. آقا در پاسخ او جمله مهمی فرمود؛ فرمود: مردم از نظر پذیرش ایمان هفت دسته هستند. بعضی ها یک درجه از ایمان را دارند، بعضی ها دو درجه دارند و همین طور فرمود تا هفت درجه، سپس فرمود: آن کسی که یک درجه از ایمان را دار است، اگر دو درجه روی دوشش بگذاری بیدین می شود.(1) یعنی کشش افراد با هم فرق می کند. یک کسی در قم و کنار حوزه و مراجع و علما بزرگ شده و یک کسی در منطقه ای رشد کرده که یک طلبه هم آنجا نبوده است. یک کسی در شغلش صبح تا شب با نامحرم ارتباط دارد و یک کسی با آدم های دین دار سر و کار دارد. یک ظرف بیست لیتری، بیست لیتر گنجایش دارد؛ اگر سی لیتر آب ریختید، ده لیترش بیرون می ریزد.

برای همین است که می بینید بعضی ها منحرف می شوند و از مسیر بیرون می روند. فرمود: کسی را که می خواهید تربیت کنید، هیچ وقت بیش از ظرفیتش بر او بار نکنید. این نکته را برای خانواده ها می گویم. این جوان را نمی شود با آن جوان مقایسه کرد. این جوان همین که نمازش را خواند، جای شکر دارد. نمی شود گفت: فلان پسر خاله ات نماز شب و دعای توسل می خواند. ظرفیت این با آن متفاوت است. باید دید کشش و ظرفیت در افراد مختلف چقدر است. این همان نکته ای است که پیامبر ما فرمودند: «إِنَّا مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِيَاءِ نُكَلِّمُ اَلنَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»؛(2) ما با مردم به اندازه عقلشان حرف میزنیم.

ص: 109


1- وسائل الشیعه، ج 16، ص 160؛ بحارالأنوار، ج 66 ص 162؛ مرآة العقول، ج 7، ص 275.
2- مستدرک الوسائل، ج 11، ص 208؛ بحارالأنوار، ج 1، ص 106؛ مشكاة الأنوار، ص 251.

ظرفیت دیگران را در نظر گرفتن

موسی بن اثیم می گوید: خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و سؤال کردم و جواب گرفتم و همان جا نشستم. مردی آمد و چیزی پرسید. حضرت جواب داد و او هم رفت. سپس مردی دیگر آمد و همان سؤال را پرسید. آقا پاسخی متفاوت به او داد و او هم رفت. می گوید: من تعجب کردم و گفتم: آقا! این دو نفر یک سؤال داشتند، مثل سؤال من، اما چرا سه جواب متفاوت؟ فرمودند: گاهی تا هفتاد پاسخ متفاوت می دهیم. اینها با هم فرق دارند و میزان درک و فهمشان یکسان نیست.(1)

هشام بن حکم خدمت امام صادق علیه السلام می آید و می گوید: عبدالله دیصانی سؤال کرد: این جهان در تخم مرغ جا می شود بدون این که تخم مرغ بزرگ شود یا جهان کوچک شود؟ حضرت – با این که اصل این پرسش اشتباه است - پاسخ میدهد: چشم تو از تخم مرغ کوچک تر است و تو همه دنیا را با آن می بینی.

از هواپیما نگاه کن؛ یک شهر را می بینی. بالای برج میلاد برو؛ کل تهران را می بینی۔ گفت: عجب جواب درستی است! حواسم نبود که خداوند دنیا را در تخم مرغ جا داده است.(2) پس از رفتن او، شخص دیگری آمد و همین سؤال را پرسید. آقا فرمود: نمی شود؛ سؤالت غلط و جمع دو نقیض است. دنیا بزرگ است و تخم مرغ، کوچک. این سؤال اشتباه است. البته پاسخ اولی غلط نیست و امام جواب غلط نمی دهد، بلکه اقناعی است؛ حضرت آن مرد را قانع کرد. آنها به ظرفیت مخاطبشان نگاه می کردند.

بنده زمانی به آیت الله زنجانی عرض کردم: این روایت خیلی عجیب است که حماد بن عیسی که در حدود شصت سال سن داشت و سال ها از صحابی خاص امام صادق علیه السلام بود و

ص: 110


1- بحار الأنوار، ج 2، ص 241
2- الوافی، ج 1، ص 320؛ بحارالأنوار، ج 4، ص 140؛ مرآة العقول، ج 1، ص 256.

خودش درباره نماز کتاب نوشته بود، روزی امام صادق علیه السلام به ایشان فرمود: بلند شو و دو رکعت نماز بخوان ببینم چطور نماز می خوانی. حماد حواسش را جمع کرد و نمازی با توجه کامل و رعایت همه آداب آن به جا آورد. وقتی سلام داد آقا فرمود: «مَا أَقْبَحَ بِالرَّجُلِ مِنْكُمْ يَأْتِي عَلَيْهِ سُونُ سَنَةٍ أَوْ سَبْعُونَ سَنَةً فَمَا يُقِيمُ صَلاَةً وَاحِدَةً بِحُدُودِهَا تَامَّةً»؛(1) چقدر زشت است که شصت یا هفتاد سال از عمر بعضی ها بگذرد اما نتوانند دو رکعت نماز درست بخوانند. گفت: یابن رسول الله! پس باید چطور نماز بخوانم؟ فرمود: من می خوانم، تو نگاه کن. سپس بلند شد و نماز خواند. حماد نیز نگاه کرد که حضرت، دستها را کجا گذاشت، پاها را چگونه نهاد و ... همه جزئیات نمازامام صادق علیه السلام را دید و ثبت کرد.

من به حاج آقای زنجانی گفتم: این روایت مردم را نا امید می کند. این آدمی که شصت سال همراه امام صادق بود نمازش را نپسندیدند. حاج آقای زنجانی فرمود: این روایت برای عموم نیست؛ بلکه از این آدم توقع این نماز نبود. امام صادق علیه السلام نمی خواهد بفرماید نماز شما باید این گونه باشد؛ می خواهد بگوید از این آدم توقع چنین نمازی نبود. گاهی ائمه به بعضی از اصحابشان می فرمودند: اگر در شهری هستی که ده هزار جمعیت دارد تو باید پرهیزکارتر از همه شان باشی. معلوم می شود که باید ظرفیت افراد در کارهای مختلف را در نظر گرفت.

هشتمین راه مبارزه با فساد: ترویج خوبی ها

هشتمین راه مبارزه با فساد، ترویج خوبی هاست. بنده دو مثال از قرآن می آورم تا بحث روشن تر شود.

قرآن کریم می فرماید: قوم لوط به فساد جنسی و هم جنس گرایی مبتلا شدند و وقتی

ص: 111


1- وسائل الشیعه، ج 5، ص 459؛ مستدرک الوسائل، ج 4، ص 83؛ بحارالأنوار، ج 89 ص 185.

حضرت لوط می خواست با آنان مبارزه کند، فرمود: «وَهَؤُلاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ»؛(1) بیایید با دخترهای من ازدواج کنید. برای این که با فساد جنسی مبارزه کند پیشنهاد ازدواج داد. این آیه می خواهد بگوید: اگر می خواهید فسادی از جامعه ریشه کن شود باید جایگزین مناسب داشته باشید؛ اگر می خواهید زنا در جامعه نباشد، می خواهید همجنس گرایی نباشد، اسلام برای جلوگیری از رواج زنا و فحشا در جامعه چه راهکاری دارد؟ راه کار ازدواج دائم و موقت؛ هر دو را ترویج کرده است. مردی توان ازدواج دائم را دارد و دیگری زمینه ازدواج موقت را دارد. هم چنین بحث تعدد زوجات را مطرح کرد و برای کسانی که همسرانشان را از دست می دهند یا گرفتار طلاق می شوند، قبح ازدواج مجدد را از بین برد.

اسماء بنت عمیس بلافاصله بعد از شهادت جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. در تاریخ از این نمونه ها زیاد است. دلیل راه کارهای این چنینی اسلام این است که اگر قرار باشد کار حرام در جامعه ریشه کن شود، حلال نباید محدود باشد و قبیح جلوه داده شود. نباید به گونه ای با امور حلال برخورد شود که کسی جرئت نکند در جامعه از حلال بگوید یا بترسد از این که با دیگران رابطه حلال داشته باشد. اسلام ازدواج را ترویج و مطرح کرد تا جلوی فساد گرفته شود.

کمک کردن در ازدواج

جوانی به خودارضایی - که عملی حرام است - مبتلا بود. او را نزد حضرت علی علیه السلام آوردند. خودارضایی حد ندارد. بعضی از گناهان حد دارند و بعضی تعزیر. فرق تعزیر با حد این است که حد مشخص است. شراب هشتاد ضربه شلاق دارد. زنای محصنه حکمی دارد و غیرمحصنه، حکمی دیگر. اما بعضی گناهان تعزیر دارند که تعیین آن در اختيار قاضی است.

ص: 112


1- هود، 78.

ممکن است بگوید پنج یا ده ضربه بزنید. به توان طرف نگاه می کند. حضرت چند ضربه روی دست جوان گناهکار زد؛ یعنی تعزیرش کرد که دیگر این کار را انجام ندهد؛ چون خودارضایی حرام است و ضرر دارد. سپس فرمود: چرا ازدواج نمی کنی؟ گفت: پول ندارم. فرمود: از بیت المال به او کمک کنید تا ازدواج کند.

یادم نمی رود؛ چندین سال قبل، شاید سال هفتاد، به دانشگاه می رفتم. استاد تاریخ ما چندان مذهبی نبود؛ به این معنا که چهره دینی نداشت. روزی دانشجوی خانمی وارد کلاس شد و آمد نشست. این خانم باردار بود. در ماه هشتم بارداری به سر می برد و نتوانسته بود بخش زیادی از کلاس ها را بیاید و درس بخواند. استراحت می کرد. استاد نگاهی به ایشان کرد و گفت: به احترام این حملی که در شکم داری، من نمره تو را 20 گذاشتم. لازم نیست امتحان بدهی؛ برو.

این تشویق به فرزندداری است. نمی خواهم بگویم هر خانمی که باردار شد معلم ها به او نمره بیست بدهند؛ ولی همین که استاد به دانشجوی باردار مجوز غیبت میدهد یا به دانشجو برای ازدواجش پنج نمره میدهد، این در جای خود بسیار مهم است.

وقتی خدا به آدم و حوا می فرماید: «از این درخت نخورید»، باید یک چیزی جایگزینش باشد که آن را بخورند. پس اول می فرماید: «وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ »؛(1) از بقیه هرچه می خواهید بخورید و فقط از این درخت نخورید. گرچه شیطان بر آدم ابوالبشر غلبه کرد و او با ارتکاب ترک اولی سراغ آن درخت رفت، ولی عرض بنده درباره حرف خداست که وقتی می خواهد بگوید: «لَا تَقْرَبَا»، قبلش می گوید:«وَكُلَا». می فرماید: این چند تامجاز است و این یکی، غیرمجاز.

ص: 113


1- بقره، 35.

امر به معروف و نهی از منکر غیرمستقیم

شقران، مردی شراب خوار بود که گاهی نزد امام صادق علیه السلام می آمد. یک بار که منصور دوانیقی به افراد هدیه می داد، به این فرد نداد. او خدمت امامصادق علیه السلام آمد و گفت: شما واسطه شوید و این هدیه را برای من بگیرید. آقا فرمودند: باشد. امام صادقی که برای خودش به کسی رو نمیزد، واسطه شد و هدیه را برایش گرفت. با وجود این که شقران شراب خوار بود اما آقا کارش را راه انداخت. به او نفرمود: تو شراب خوار هستی. فرمود: «يَا شُقْرَانُ إِنَّ اَلْحَسَنَ مِنَّ كُلُّ أَحَدٍ مَنْ وَ إِلَيْهِ أَحْسَنُ لِمَكَانِكَ مِنَّا»؛ کار خوب، از هر کس خوب است، ولی از تو که شیعه و پیرو ما هستی خوب تر است. بعد فرمود: «إِنَّ الْقَبِیحَ مِنْ کُلِّ أَحَدٍ قَبِیحٌ وَ إِنَّهُ مِنْکَ أَقْبَحُ»(1) کار زشت، از هر کسی زشت است، ولی از بعضی ها زشت تر است . چون لباس دین پوشیده و شیعه امام صادق هستند-و از تو زشت تر. شقران خودش فهمید و دیگر نیازی به گفتن صریح نبود.

خدا می خواهد به مسیحی ها بگوید: خدا واحد است و عیسی خدا نیست؛ همان عیسایی که در گهواره گفته بود:«إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ »؛(2) من بنده خدا هستم. خدا می خواهد به مسیحی ها بفرماید که «خدا واحد است؛ چرا عیسی را خدا می نامید؟» اما ببینید چطور می گوید. می فرماید: «يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي»؛(3) تو به مردم گفتی که تو و مادرت را خدا بدانند؟ عیسی گفت: خدایا! من این حرف را نزدم. من هیچ وقت این حرف را نمی زنم. من به مردم بگویم: من را خدا قرار بدهند؟! خدایا! اگرهم

ص: 114


1- مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 236؛ شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 205 205؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 20، ص 1046
2- مریم، 30.
3- مائده، 116.

چنین چیزی در ذهن من باشد، تو که از آن خبر داری.

معلوم است که این کار نه از عیسی سر زده و نه در ذهن او آمده است؛ پس مراد آیه چیست؟ چرا خدا با این صراحت به عیسی می گوید: تو گفتی من را خدا قرار بدهید؟ این یعنی وقتی که عیسی بگوید: «خدایا! من نگفتم؛ تو که میدانی»، آن وقت مردم هم می گویند: این شخص خودش می گوید من پیامبر هستم و خدا نیستم؛ چطور شما به او خدا می گویید؟

علت استغفار معصومین علیهم السلام چیست؟

بعضی ها سؤال می کنند: «رمز این همه استغفار ائمه علیهم السلام در چیست؟ امام که معصوم است.»

امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه استغفار می کند. برخی متوجه حقیقت موضوع نشده اند؛ مانند ابن ابی الحدید که می گوید: این دلیل بر این است که امام معصوم نیست. اگر معصوم بود که نمی گفت: خدايا! من این خطا را کرده ام. ابن ابی الحدید دقت نکرده است. مرحوم کاشف الغطاء می گوید: «ابن ابی الحدید نعم المؤلف لولا عناد»؛ ابن ابی الحدید مؤلف خوبی بود اگر عناد نداشت. او که نظریات خلاف واقع خود را در شرح نهج البلاغه گنجانده است، متوجه نشده که ما بالاتر از این را در قرآن داریم.

مگر حضرت یوسف علیه السلام نمی گوید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» (1)مگر «وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ»(2) نداریم؟ حضرت ابراهیم بنیان گذار توحید و پیامبر بت شکن است. خدای متعال دو بار در قرآن می فرماید: ابراهيم الگو و اسوه است. چنین پیامبری میان ستاره پرست ها رفت و فرمود: شما چه چیزی را می پرستید؟ گفتند: ستاره. گفت: من هم می پرستم. سپس در برابر ستاره کرنش

ص: 115


1- يوسف، 53.
2- طه، 121

کرد و گفت: تو خدایی. صبح، هوا روشن شد و ستاره ناپدید شد. ابراهیم فرمود: این چه خدایی است که می رود؟ پس به میان خورشید پرست ها رفت و فرمود: من هم همین را می پرستم. خدا در قرآن می گوید: ابراهیم پیامبر گفت:«وَإِنَّنِي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِ-كُونَ ».(1) من از همان آغاز هیچ کدام از اینها را قبول نداشتم ولی با شما همراه شدم. گاهی نخست باید همراه شد و بعد آگاهی داد.

شاهد مثال، همین نکته است که برای مبارزه با فساد در جامعه، باید کارهای نیک را فراگیر کنیم.

اصحاب کهف وارد غار شدند و سیصد سال در آن خوابیدند و در ادامه وقتی مردم فهمیدند که اینها سه قرن این جا خوابیده اند، اصحاب کهف دعا کردند که از دنیا بروند و خدا جانشان را گرفت. هنگامی که مردم به غار رسیدند گفتند: با این جسدها چه کنیم؟ اولین حرفشان این بود که گفتند: «لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِمْ مَسْجِدًا »؛(2) مسجدی بسازیم.(3) مکه پیش از آن که خانه و آب و امکانات داشته باشد و مردم خیابان و جاده بکشند، کعبه را داشت. خدا می فرماید: «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكًا»؛(4) اول خانه من را درست کنید.

آقایانی که متولی هستید. اگر فرهنگ مسجدسازی و مسجد رفتن در جامعه ترویج شود، خود به خود جوان ها را جذب می کند. اگر مسجد امام جماعت خوب و قوی و جاذبه دار و امکانات کتابخانه ای خوب داشت، تأثیرگذار خواهد بود. اگر بخواهیم فساد در جامعه ریشه کن شود باید اندک اندک به سمت ترویج خوبی ها برویم. چرا اسلام، شراب خواری را یک مرتبه حرام نکرد؟ بت پرستی یک مرتبه ممنوع شد؛ زنا یک مرتبه تحریم شد؛ اما شراب در چهار

ص: 116


1- انعام، 19.
2- کهف، 21
3- تفسیر نمونه، ج 12، ص 382.
4- آل عمران، 96.

مرحله تحریم شد؛ چون مردم با آن انس داشتند. در مرحله اول فرمود: وقتی شراب می خورید نماز نخوانید. بعد فرمود: ضرر دارد. و بالأخره در مرحله چهارم در مدینه آیه آمد: «إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ »؛(1) اینها همه حرام است؛ کنار بگذارید. خوبیها باید گسترش داده شود تا زمینه فساد در جامعه از بین برود.

سیره معصومین علیهم السلام بر نشر خوبی ها استوار بود.

نشر خوبی ها توسط پیامبر صلی الله علیه و آله

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می خواست بر جنازهای نماز بخواند؛ اما همه از آن شخص بد گفتند. حضرت دید نمی گذارند نماز بخواند. فرمود: کسی میان شما نیست که یک خوبی از او بگوید. شخصی گفت: آری یا رسول الله! من شبی نگهبانی می دادم که ایشان رد شد و به من کمک کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کافی است؛ بایستید نماز بخوانیم. این شیوه معصوم است. اباعبدالله سابقه حر را به رخ او نکشید.

اگر این جوان ده عیب دارد و دو خوبی، همان دو خوبی اش را گسترش بدهد و زیادترش کند. اینها موجب می شود که افراد به دین علاقه پیدا کنند و فساد در جامعه کم رنگ شود. البته معنای حرف من این نیست که دین را سبک جلوه دهیم و بعد انذار گرانه دین را نادیده بگیریم.

متأسفانه این روزها برخی به اشتباه می خواهند فقط با گفتن از خوبی ها جوانان را جذب کنند. خدا هم شدیدالعقاب است، هم الغفور الرحیم؛ هم ثواب الاعمال را باید گفت، هم عقاب الاعمال را؛ هم آیات و روایات جهنم باید خوانده شود، هم آیات و روایات بهشت. بی تردید هر دو طرف باید گفته شود. منظور بنده این است که بعد انذار را کمرنگ نکنیم. این یک فکر اشتباه و غلطی است که امروزه برخی آن را در فضاهای مجازی ترویج می دهند. آنها نباید

ص: 117


1- مائده، 90.

تصور کنند که از این راه جوان ها را جذب می کنند، بلکه فقط و فقط دین و دین داری را سست و ضعیف می کنند. این روش درست نیست.

کارهای فرهنگی مثبت همراه با موج خوب باید ایجاد شود، نه این که برای جذب افراد بیاییم بخشی از انذار و عقاب و جنبه های هشداری دین را از ریشه بکنیم یا تأویل کنیم و بگوییم منظور، این نیست.

ص: 118

راههای مبارزه با فساد (9)

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

در این جلسه، بحث مبارزه با فساد را از منظر دیگری بررسی می کنیم که چگونه می توان جامعه و افراد را پاک کرد؛ چگونه میتوان با تباهی و فساد و گناه در جامعه مبارزه کرد.

نهمین راه مبارزه با فساد: ولایت پذیری

علاوه بر همه راه های کاربردی که در جلسات قبل بیان کردیم، اکنون یکی دیگر از راه های مهم را مطرح می کنیم که در روایات و زیارت نامه های ائمه علیهم السلام آمده و آن ولایت پذیری و ارتباط با ولی خدا یعنی امام معصوم و حجت الهی است.

اثرات ولایت پذیری

من شما را به یک فراز از زیارت جامعه کبیره توجه می دهم. در این زیارت می گوییم:

ص: 119


1- توبه، 119.

هرکس ولایت شما را بپذیرد - نه فقط به زبان - و محبت شما را داشته باشد و در زندگی اش به شما تمسک کند چهار اثر مهم در زندگی اش آشکار میشود: 1- «وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلاَيَتُكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا»؛ باعث می شود که حلال زاده و خلقتش پاکیزه باشد. پیرو امام، حرام زاده نیست. 2- «وَ طَهَارَةٌ لِأَنْفُسِنَا»؛ وجود انسان با ولایت شما پاک می شود. 3- «وَ تَزْكِيَةٌ لَنَا»؛ انسان ترکیه می شود و آلایش ها، کینه ها و زنگارها از او جدا می شود. 4- «وَ كَفَّارَةٌ لِذُنُوبِنَا»؛(1) کفاره گناهان است.

چگونه دوستی و موالات اهل بیت، خلقت پاکیزه، طهارت وجود، پاکی درون و از بین رفتن گناهان را در پی دارد؟ باید توضیح داده شود که ولایت پذیری و ارتباط با امام یعنی چه. چرا بعضیها ولایت دارند و به ظاهر می گویند شیعه ایم ولی مرتکب کارهای نادرست می شوند؟ قاعدتا پذیرش ولایت باید این اثر را در زندگی انسان داشته باشد و به تعبیر روایات ما، انسان را «مَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ» کند.

حتما شنیده اید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»؛(2) سلمان از ما اهل بیت است. اما از اهل بیت شدن امروز هم ادامه دارد و مخصوص سلمان یا ابی ذر نیست. هر کسی می تواند از اهل بیت شود، اگر قابلیتش را داشته باشد.

داستان سعد بن عبدالملک

شخصی به نام سعد بن عبدالملک، از نوه های عمر بن عبدالعزيز، نزد امام باقر علیه السلام آمد و گریه کرد. امام علیه السلام فرمودند: ای سعد! چرا گریه میکنی؟ گفت: ننگی که من دارم، ننگ کوچکی است؟ من از بنی امیه هستم. بنی امیه، شجره ملعونه در قرآن هستند. ما هم آنان را

ص: 120


1- بحارالأنوار، ج 99، ص 130، الوافی، ج 14، ص 1570؛ المزار الكبير، ص 529
2- عيون أخبار الرضا ، ج 2، ص 64 کشف الغمه، ج 1، ص 96؛ بحارالأنوار، ج 20، ص 189

در زیارت عاشورا لعنت می کنیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بنی امیه، شجره ملعونه در قرآن هستند. سعد گفت: آیا این ننگ کوچکی است که من از شجره ملعونه در قرآن و از بنی امیه هستم؟ امام علیه السلام فرمود: «لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِيٌ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَيْتِ»؛ تو از آنها نیستی، تو از ما اهل بیت هستی. حضرت سپس فرمود: آیا قول حضرت ابراهیم را نشنیدی؟! حضرت ابراهیم می فرمود: «فَمَنْ تَبِعَنِي فَإِنَّهُ مِنِّي».(1) نمیگفت فرزند من از من است؛ می فرمود: هر کس از من تبعیت می کند از من است. خدا درباره پسر نوح می فرماید:«إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ»؛(2) این از اهل تو نیست. پسرت هست، ولی در خط تو نیست. خدا به لوط و حضرت نوح علیها السلام می فرماید: زن های شما فاسد بوده و در خط شما نیستند: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ».(3) با فرمایش امام باقر علیه السلام سعد بن عبدالملک در تاریخ به سعد الخير معروف شد.(4) از این نمونه ها در تاریخ فراوان است.

داستان عیسی بن عبدالله قمی

عیسی بن عبداله قمی، به قصد دیدار امام صادق علیه السلام از قم به سوی مدینه حرکت کرد. يونس بن يعقوب، از اصحاب امام صادق علیه السلام، می گوید: در محضر آقا بودم که ایشان فرمود: یونس! خودت را به سرعت به در خانه ما برسان که یکی از ما اهل البيت آن جا ایستاده است. به او مشغول شو تا من بیایم. حالا با ایشان جوان تر بود و می توانست تندتر برود یا امام کاری داشت. یونس می گوید: به در خانه رسیدم و دیدم عیسی بن عبدالله قمی است. تعجب کردم: ایشان که از سادات و اهل البیت نیست؛ چرا امام صادق علیه السلام این طور فرمودند؟ پس با عیسی

ص: 121


1- ابراهیم، 36.
2- هود، 46.
3- تحریم، 10.
4- بحارالأنوار، ج 46، ص 337؛ مرآة العقول، ج 25، ص 113؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 314.

مشغول گفت وگو شدم تا امام صادق علیه السلام از راه رسید. حضرت به گرمی از عیسی استقبال کرد و او را به خانه برد. امام علیه السلام که متوجه تعجب من شده بود، فرمود: ای یونس! از سخنم تعجب کردی که گفتم: «منا اهل البيت»؟ «يَا يُونُسُ عِيسِيُّ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ رَجُلٌ مِنَّا حَيٌ (حَيّاً) وَ هُوَ مَا مَيِّت (مَيِّتاً)»؛ ای یونس! عیسی بن عبدالله، مردی از ماست؛ چه زنده باشد، چه مرده.(1) مهم نیست که عیسی بن عبدالله اهل قم است یا مثلا سلمان اهل فارس و یا سعد بن عبدالملک، اموی. امام صادق علیه السلام آیه مذکور را برای یونس بن يعقوب خواند.

ولایت پذیری راهب مسیحی

در برخی کتب تاریخی آمده است: زمانی که امیرالمؤمنین علیه السلام به صفین می رفت، کنار شط فرات به راهبی برخورد. راهب وقتی متوجه شد سپاهی در حال عبور است، پرسید: چه کسی فرمانده این لشکر است؟ گفتند: علی ابن ابی طالب جانشین رسول خدا. راهب بلافاصله نزد آقا آمد، سلام کرد و گفت: من نوشته با ارزشی دارم که از نوشته های حضرت عیسی بن مریم علیها السلام است و شش قرن است که اجداد ما نسل به نسل این نوشته را نگه داشته اند. چند بار آن را خوانده ام ولی متوجه نشده ام. آن را نزد شما می آورم.

وقتی آورد، حضرت ملاحظه کرد و دید حضرت عیسی در این نوشته، ظهور رسول خدا را بشارت داده است. قرآن نیز این موضوع را هم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام آورده است، هم از زبان حضرت عیسی علیه السلام. درباره حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: ابراهیم کنار خانه خدا دعا کرد که «وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا»؛(2) خدايا! پیامبری در آینده بفرست که تعلیم بدهد و تزکیه کند. حضرت عیسی هم می فرمود: بعد از من پیغمبری می آید. قرآن می فرماید: او به پیامبر بعد از

ص: 122


1- بحارالأنوار، ج 47، ص 349.
2- بقره، 129.

خود بشارت می داد. امیرالمؤمنین علیه السلام نوشته را خواند و فرمود: منظور، پیامبرآخرالزمان است، رسول خداست که از دنیا رفته. ادامه نوشته را خواندند و دیدند که نوشته است: این پیامبر وصی و جانشینی دارد که جان و برادر اوست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: والله من همان وصی هستم. امروز تو با وصی پیامبر برخورد کردی. راهب خوشحال شد و گفت: سرور من! سالها این نوشته نزد من بود و دلم می خواست ببینم این وصی چه کسی است. پیامبر شما را ندیدم، ولی شما را دیدم. گفت: کجا می روید؟ آقا فرمود: به جنگ معاویه. گفت: من هم می آیم. راهب، مسلمان و شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام شد و همراه آقا آمد. او در جنگ صفین به شهادت رسید. امیرالمؤمنین علیه السلام بر بدنش نماز خواند و سپس فرمود: «وَ مَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ»؛ هرکس این بنده صالح خدا را درک کرد و بر بدنش نماز خواند، بداند که او از ما اهل بیت بود. این تازه مسلمان، شامل «منا اهل البيت» شد.(1) این نمونه ها را گفتم تا بدانید که مدال منا اهل البيت، فقط به سلمان داده نشد؛ هر کسی می تواند به این خصوصیت دست پیدا کند.

ولایت، ما را پاک می کند. ولایت پذیری جامعه را از فساد دور می کند، لقمه حرام را می برد، فساد اداری را می برد. اکنون می خواهم هشت مورد از وظایفی را که ما در مقابل امام و ولی خدا داریم، برای شما بیان کنم؛ حقوقی که اهل بیت علیهم السلام به گردن ما دارند. در زیارت جامعه کبیره می گوییم: «وَ جَعَلَ صَوَاتَنَا عَلَيْكُمْ»؛(2) نماز ما به موالات شما پذیرفته است و عبادات ما بر شما عرضه می شود.

عزیزان من! امام یک حقیقت است، قرآن مجسم است، الگوی عصمت جامعه است. این از اختصاصات شیعه است که می گوید تا قیامت همیشه یک معصوم در جامعه وجود دارد

ص: 123


1- بحارالأنوار، ج 32، ص 426.
2- بحارالأنوار، ج 99، ص 130، الوافی، ج 14، ص 1570؛ المزار الكبير، ص 529

اگر دو نفر در زمین باشند یکی از آنها امام است و جهان بدون حجت نمی ماند. شیعه هرگز امام معصوم را غیرمؤثر در جامعه نمیداند، حتی در زمان غیبت. امروز نیز امام زمان تمام شئون امامت را دارد، فقط مردم به ایشان دسترسی ندارند؛ مثل خورشید پشت ابر. این تشبیهی است که در روایات شده.(1)

وظایف ما در مقابل اهل بیت علیهم السلام

1.معرفت

اولین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام شناخت آنهاست. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مَنْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ رَبِّهِ وَ رَسُولِهِ وَ حَقِّ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيدَا»؛(2) هر کس در بسترش بمیرد و خدا را بشناسد، حق پیامبر را بشناسد، حق اهل بیت را بشناسد، شهید از دنیا رفته است. پس ما می توانیم کارهایی انجام بدهیم که شهید از دنیا برویم، گرچه در بستر بمیریم. یکی از چیزهایی که انسان را با شهدا محشور می کند محبت و معرفت اهل بیت علیهم السلام است.

شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: معرفت اهل بیت یعنی چه؟ فرمود: یعنی همین مقدار که ما امام را بدانید. الآن خیلی ها در دنیا راجع به اهل بیت کتاب نوشته اند و آنها را دوست

ص: 124


1- «عَن الصَّادِقِ عليه السلام قَالَ: لَمْ تخلو (تَخْلُ) الأرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ للهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ، أوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ، وَلاَ تَخْلُو إِلَى أنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ للهِ فِيهَا، وَلَوْ لاَ ذَلِكَ لَمْ يُعْبَدِ اللهُ، قَالَ سُلَيْمَانُ: فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ عليه السلام: فَكَيْفَ يَنْتَفِعُ النَّاسُ بِالْحُجَّةِ الْغَائِبِ الْمَسْتُور؟ قَالَ: كَمَا يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْس إِذَا سَتَرَهَا السَّحَابُ» (بحارالأنوار، ج 52، ص 92؛ روضه الواعظین، ج 1، ص 199؛ اثبات الهداة بالنصوص، ج 1، ص 133).
2- مَنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَی مَعْرِفَهِ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ حَقِّ أَهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً [وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اَللّهِ ] وَ اِسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَی مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتْ نِیَّتُهُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ بِسَیْفِهِ فَإِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ أَجَلاً لاَ یَعْدُوهُ. » (غررالحکم، ح 1997)

دارند ولی آنها را امام نمی دانند. ابن ابی الحدید عاشق امیرالمؤمنین علیه السلام بود. جورج جرداق عاشق امیرالمؤمنین بود. دکتر صبحی صالح شرح نهج البلاغه نوشته است. بسیاری از شعرای اهل تسنن درباره امیرالمؤمنین علیه السلام شعر نوشته اند، اما ایشان را امام نمی دانند. ابن ابی الحدید در جای جای شرح نهج البلاغه اش تأکید می کند که امیرالمؤمنین معصوم نبود یا عصمت و امامتش را زیر سؤال می برد. پس این معرفت نیست، فقط محبت است. معرفت یعنی معصوم دانستن، امام دانستن و ولی خدادانستن.

2. محبت و مودت

دومین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبت و مودت است. قرآن می فرماید: رسول خدا فرمود: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»؛(1) پیامبر! بگو من هیچ چیز نمی خواهم جز دوست داشتن اهل بیت. مودت با محبت تفاوت دارد. مودت قلبی است و باید در دل باشد. ولی محبت ابراز است. دوستی اهل بیت آثار فراوانی دارد و در بعضی از روایات به عنوان کلید نجات معرفی شده است: پیامبر تا فرمود: «لِکلِّ شَیء أَساسٌ وَ أَساسُ الاِسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیتِ.»؛(2) برای هر چیزی اساسی و ریشه ای است و اساس اسلام محبت ما اهل بیت علیهم السلام است.

3. تمسک به اهل بیت علیهم السلام

سومین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام تمسک به آنهاست. انسان باید دین خود را از

ص: 125


1- عام، 90
2- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله أَلاِسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ وَ زینَتُهُ الْوَقارُ وَ مُرُوءَتُهُ الْعَمَلُ الصّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکلِّ شَیء أَساسٌ وَ أَساسُ الاِسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیتِ.» (وسائل الشیعه، ج 15، ص 184؛ بشارة المصطفی، ج 2، ص 92 بحارالأنوار، ج 27، ص 82).

اهل بیت بگیرد، نه از اباحنيفه و مالک بن انس. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ اَلْفَائِزِينَ»؛(1) کسی که بعد از من به اهل بیتم تمسک کند رستگار است. تمسک یعنی در اخلاق، احکام، اعتقادات و تفسیر قرآن از اهل بیت علیهم السلام استفاده کنیم؛ ایشان و سخنانشان را ملاک و معیار قرار دهیم. در زیارت نامه جامعه کبیره می خوانیم: «وَ فَازَ مَنْ تَمَسَّكَ بِكُمْ»؛(2) هرکس به شما تمسک کند نجات می یابد. بعضی ها می پرسند: اهل بیت دین را اضافه یا کم کردند؟ می گوییم: نه، اهل بیت هیچ چیز به اصول و فروع دین اضافه نکردند. پیامبر اصول و فروع دین را بیان کرد و با وفات آن حضرت، وحی نیز قطع شد. کدام امام فرمود که نمازهای روزانه هجده رکعت یا بیشتر شود؟ اما این که پیامبر چگونه نماز می خواند یا منظور پیامبر از فلان کار چه بود، اینها را باید بفرماید. تمسک یعنی علم و تفسیر و حديثمان را از اهل بیت علیهم السلام بگیریم.

4.جلونیفتادن از اهل بیت علیهم السلام
اشاره

چهارمین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام این است که جلو نیفتیم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ أَهْلَ بَيْتِي نُجُومُ أَهْلِ فَقَدُوهُمْ وَ لاَ تَقَدَّمُوهُمْ»؛(3) اهل بیت من ستارگان اهل زمین هستند. آنان را پیش اندازید و از ایشان جلوتر نروید. نکند از امام جلو بیفتید! بعضی ها غلو می کنند، حرفی میزنند که امام راضی نیست، سیره ای دارند که امام راضی نیست. این صریح قرآن است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ »؛(4) ای کسانی که ایمان آورده اید! چیزی را بر خدا و رسولش مقدم نشمرید (و پیشی نگیرید).

ص: 126


1- بحار الانوار، ج 36، ص 331: مدينة معاجز الائمة الاثني عشر، ج 2، ص 382.
2- بحارالأنوار، ج 99، ص 130، الوافی، ج 14، ص 1570؛ المزار الكبير، ص 528
3- بحارالأنوار، ج 28، ص 213؛ اثبات الهداة، ج 2، ص 109.
4- حجرات، 1.

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ماه رمضان به جنگ می رفتند. وقتی به کنار آبی رسیدند روزه شان را باز کردند. بعضی ها گفتند: ما این کار را نمی کنیم؛ روزه مان را نگه می داریم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شما نافرمان هستید و از پیامبر جلو افتادید. بعضی اوقات بعضیها در دینداری از امام صادق و امام باقر علیهما السلام جلو می افتند! می گوییم امام راضی نیست، در سنت امام نیست؛ می گوید: من خودم تشخیص می دهم!

جلونیفتادن حضرت عباس علیه السلام

تقدیم یعنی امام را بر خود مقدم کردن؛ همان کاری که حضرت عباس کرد و گفت:

يا نفس من بعد الحسین هونی *** و بعده لا كنت أن تکونی

هذا الحسين وارد المنون *** و تشربين بارد المعين

تالله ماهذا فعال دینی(1)

حاضر نشد قبل از امام حسین علیه السلام آب بخورد. اگر آب می خورد حرام نبود، ولی این تقدیم امام بر خویشتن است. بسیاری از اصحاب ائمه این طور بودند. ابن ابی یعفور به امام صادق علیه السلام گفت: هرچه شما بفرمایید که حلال است، می گویم به روی چشم! خودم چیزی را حلال و حرام نخواهم گفت.

5. تعظیم و اکرام

پنجمین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام این است که تعظیم و اکرام داشته باشیم. عزیزان من! ببینید جامعه چگونه پاک میشود. امام صادق علیه السلام فرمود: پنج چیز پیش شما حرمت دارد؛ هرگز حرمت اینها را نشکنید. «لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي خَمْسٌ مُحَرَّمٌ حُرْمَةُ رَسُولٍ

ص: 127


1- بحار الأنوار، ج 45، ص 41؛ در سوگ امیر آزادی، ص 256.

اَللَّهِ وَ حُرْمَةُ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صلی الله علیه و آله وَ مُحَرَّمَةٌ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَةُ كَعْبَةِ اَللَّهِ وَ حُرْمَةُ اَلمُؤْمِن»؛(1) خدا پنج چیز را در سرزمین ها محترم قرار داده است: 1- حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله 2- حرمت اهل بیت، 3- حرمت قرآن، 4- حرمت كعبه، 5- حرمت مؤمن.

شاید برخی بپرسند که «تعظيم اهل بیت چگونه است؟»

یکی از انواع تعظيم، انتخاب نام هایی مانند فاطمه، حسن، حسین و زینب برای فرزندان است. شبکه های ماهواره ای فریبتان ندهند که «شما ایرانی هستید، این اسم های عربی چیست که روی بچه هایتان می گذارید؟!» این نام ها بین المللی است، نه عربی. نام حضرت على علیه السلام برگرفته از نام خداست. نام امام حسن و امام حسین را خدا فرستاده است.

یکی دیگر از انواع تعظيم، تکریم سادات و فرزندان اهل بیت علیهم السلام است.

نوع دیگر تعظیم، شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام است. علمای ما گاهی ساعت ها در مجلس روضه می نشینند. چرا؟ چون از امام رضا علیه السلام ياد گرفته اند. امام رضا علیه السلام می نشست و دعبل شعر می خواند. امام صادق علیه السلام در منا می نشست و کمیل می آمد شعر می خواند؛ در مدینه نیز ابوهارون و سید حمیری می خواندند. روضه خوانی بر اباعبدالله علیه السلام در سیره خود اهل بیت علیهم السلام بوده است.!

6. پرداختن خمس

ششمین وظیفه ما نسبت به اهل بيت الله این است که خمس مالمان را پرداخت کنیم. اهل بیت یک حقوق مالی دارند و آن پرداختن خمس است. قرآن می فرماید: «فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى»(2)؛ خمس برای خدا و رسول خدا و اهل بیت

ص: 128


1- بحارالأنوار، ج 24، ص 186؛ الوافی، ج 3، ص 944؛ مرآة العقول، ج 25، ص 260.
2- انفال، 41

گروهی خدمت امام رضا علیه السلام آمده بودند که ایشان به آنها خمس را ببخشد. آقا فرمود:

«اَلْخُمُسِ عَوْناً عَلَى دِيناً لاَ تَجْعَلْ لاَ تَجْعَلْ لِأَحَدٍ تَجْعَلُ لِأَحَدٍ مِنْكُمْ فِي حِلٍ »؛(1) خمس کمک دینی ما است؛ به هیچ کس اجازه نمی دهیم از پرداخت آن سر باز زند. همان طور که ادب باید رعایت شود و جلو نیفتیم همان طور که باید معرفت داشته باشیم یک شاخه اش هم پرداخت خمس و حقوق اهل بیت علیهم السلام است.

7.احیاء اوامر اهل بیت علیهم السلام

هفتمین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام احياء أوامر آنهاست. امام رضا علیه السلام فرمودند: خدا رحمت کند کسی که امر ما را احیا کند. گفتند: چگونه امر شما را احیا کنیم؟ فرمودند: سخنان ما را بیاموزید، دور هم جمع شوید و احادیث ما را بخوانید. صدا و سیما باید به احادیث اهمیت دهد. سخنان نورانی اهل بیت باید در کتاب های درسی باشد. نهج البلاغه و صحیفه سجادیه بایددر دانشگاه ها تدریس شوند. روایات ائمه ما در زمینه های مختلف باید در بین جوان ها مطرح باشد. چرا گاهی حرفهای دیگران برجسته می شود؟ امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر مردم سخن ما را بشنوند، حتما از ما اطاعت می کنند. نیازی نیست به اجبار از ما اطاعت کنند؛ همین که زیبایی های کلام ما را ببینند مطیع خواهند شد. (2)رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: بشتابید به جلساتی که باغ بهشتی است. گفتند: یا رسول الله! باغ های بهشتی کدام است؟ فرمودند:

ص: 129


1- وسائل الشيعة، ج 9، ص 539: الوافی، ج 10، ص 335؛ مرآة العقول، ج 6 ص 286.
2- « عن الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْیَا أَمْرَنَا فَقُلْتُ لَهُ وَ کَیْفَ یُحْیِی أَمْرَکُمْ قَالَ یَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ یُعَلِّمُهَا النَّاسَ فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا» (وسائل الشیعه، ج 27، ص 92: الوافی، ج 1، ص 215؛ بحارالأنوار، ج 2. ص 30).

جلساتی که در آن از ما یاد شود.(1) اگر اهل بیت علیهم السلام در جامعه الگو باشند و ما سخن گفتن، راه رفتن و ... خود را با ایشان منطبق کنیم، خودبه خود فساد از جامعه رخت می بندد. کجا سیره اهل بیت رابطه دختر و پسر را اجازه می دهد؟

کجا سیره اهل بیت خوردن حرام و غش و دغل کاری و کلک را اجازه می دهد؟ بنده زمانی روایات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را جمع آوری کرده بودم که می فرمایند: «لَيْسَ مِنَّا»؛ از ما نیست. همان طور که برخی شامل «منا اهل البيت» می شوند، روایات متعددی نیز وجود دارد که اگر کسی فلان کار را انجام دهد از ما نیست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله این فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُؤْمِناً»؛هرکس به مؤمنی خیانت کند از ما نیست. «َیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً»؛(2) هر کس با مسلمانی غش کند و در معامله نیرنگ بزند از ما نیست. سیره اهل بیت یعنی مواظب باشیم که مشمول این موارد نشویم. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله روایتی به نام حدیث مناهی دارد که می فرماید این کارها را نکنید.

خوب است آن موارد ممنوعه را بشناسیم و انجام ندهیم.

8.ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام

هشتمین وظیفه ما نسبت به اهل بیت علیهم السلام ذکر مصائب آنهاست. امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر مصائب جد ما در جایی ذکر شود و مردم اشک بریزند، این کفاره گناهان می شود (3)و آنها

ص: 130


1- قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِذَا وَجَدْتُمْ رِیَاضَ اَلْجَنَّهِ فَارْتَعُوا فِیهَا قَالُوا وَ مَا رِیَاضُ اَلْجَنَّهِ یَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ مَجَالِسُ اَلذِّکْرِ ((روضة الواعظین،ج 2، ص 391؛ مشکاة الانوار ، ص55 ، مجموعه ورام ، ج 2 ،ص 234).
2- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله: مَنْ کَانَ مُسْلِماً فَلا یَمْکُرُ وَلا یَخْدَعُ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَبْرَئِیلَ یَقُولُ إِنَّ الْمَکْرَ وَالْخَدِیعَهَ فِی النَّارِ ثُمَّ قَالَ لَیْسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً وَلَیْسَ مِنَّا مَنْ خَانَ مُؤْمِناً» (وسائل الشیعه، ج19، ص 277؛ بحارالأنوار، ج 72، ص 284).
3- «قَالَ الرِّضَا علیه السلام: إِنَّ الْمُحَرَّمَ شَهْرٌ کَانَ أَهْلُ الْجَاهِلِیَّهِ یُحَرِّمُونَ فِیهِ الْقِتَالَ فَاسْتُحِلَّتْ فِیهِ دِمَاؤُنَا وَ هُتِکَتْ فِیهِ حُرْمَتُنَا وَ سُبِیَ فِیهِ ذَرَارِیُّنَا وَ نِسَاؤُنَا وَ أُضْرِمَتِ النِّیرَانُ فِی مَضَارِبِنَا وَ انْتُهِبَ مَا فِیهَا مِنْ ثِقْلِنَا وَ لَمْ تُرْعَ لِرَسُولِ اللَّهِ حُرْمَهٌ فِی أَمْرِنَا إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا وَ أَذَلَّ عَزِيزَنَا بِأَرْضِ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ وَ أَوْرَثَتْنَا (يَا أَرْضَ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ أَوْرَثْتِنَا) الْكَرْبَ (وَ) الْبَلَاءَ إِلَى يَوْمِ الِانْقِضَاءِ فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ فَإِنَّ الْبُكَاءَ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ ثُمَّ قَالَ علیه السلام كَانَ أَبِي علیه السلام إِذَا دَخَلَ شَهْرُ الْمُحَرَّمِ لَا يُرَى ضَاحِكاً وَ كَانَتِ الْكِئَابَةُ تَغْلِبُ عَلَيْهِ حَتَّى يَمْضِيَ مِنْهُ عَشَرَةُ أَيَّامٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ الْعَاشِرِ كَانَ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ وَ يَقُولُ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي قُتِلَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(وسائل الشیعه، ج 14، ص 504؛ بحار الأنوار، ج 44، ص 284؛ الأمالی للصدوق، ص 128)

را به ما وصل می کند. ممکن است بعضیها بگویند: «چندین قرن پیش، حادثه ای اتفاق افتاده و تمام شده است؛ چرا هر سال این موضوع را یادآوری می کنیم؟» پاسخ این است که خدا در بعضی از جاهای قرآن مصیبت خوانده است. او درباره فرزندان مشرکین که زنده به گور می شدند فرموده است: «وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ».(1)هم چنین درباره اصحاب اخدود که عده ای را در چاله ها و گودال ها می سوزاندند چنین فرموده است: «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ ».(2) قرآن کسانی را که مرتکب این وحشی گری می شدند نفرین کرده است. خداوند تبارک و تعالی در آیات کریمه قرآن، داستان غم انگیز یوسف و يعقوب و اشک ریختن های يعقوب را نقل می کند. مگر خواندن قرآن در هر روز مستحب نیست؟ اگر شما هر روز سوره يوسف را بخوانید یا هر سال ختم قرآن کنید، مگر این موضوع تکرار نمی شود که يعقوب چطور برای یوسفش اشک ریخت و چطور نابینا شد؟ چرا این ها تکرار می شوند؟ یکی از آثار ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام این است که یاد ایشان زنده می ماند. تأکید فراوان روایات بر ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام مخصوصا مصیبت امام حسین علیه السلام برای این بوده است که می خواستند یاد آنها زنده بماند. خدا انواع گریه را در قرآن توصیه کرده است. یکی از گریه ها گریه فضیلت است؛ یعنی انسان با یادآوری فضائلی که از دست داده، مانند حضور نداشتن در روز عاشوراء

ص: 131


1- تکویر، 8،7
2- بروج، 4.

متأثر شود و اشک بریزد و با صاحبان مصیبت همراه شود.

عزیزان من! اگر با اهل بیت علیهم السلام رفیق شدیم و به آنان تمسک پیدا کردیم و آن انوار مقدس در زندگی ما تجلی یافتند، زندگی ما خودبه خود رنگ و بوی زندگی اهل بیت می گیرد و این باعث می شود که فساد ریشه کن شود. خانهای که در آن مجلس جشن یا روضه اهل بیت علیهم السلامعله برپا می شود و نام اهل بیت زنده است، خود اینها کم کم به زندگی رنگ میدهند و انسان را با اهل بیت مأنوس می کنند.

ص: 132

بخش دوم : سبک زندگی دینی

اشاره

ص: 133

ص: 134

محرم و عزاداری

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً فَادْخُلِي فِي عِبَادِي وَادْخُلِي جَنَّتِي »(1)

مقدمه

محرم، ماه عزای سرور و سالار شهدای کربلا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام است. محرم بهار شور و شعور است، بهار عاطفه و ایمان است، بهار شهادت و ایثار است. محرم ماه انس با ولی خداست، چون انسان ها نمی توانند در دنیا بدون ولی باشند و همه ولی دارند. قرآن می فرماید: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ »؛(2) خدا سرپرست و یار کسانی است که ایمان آورده اند؛ آنان را ار تاریکی ها(ی جهل، شرک، فسق و فجور )به سوی نور (ایمان، اخلاق حسنه و تقوا) بیرون می برد. اما کسانی که کفر ورزیدند سرپرست آنان طغیان گرانند.

ولی برخی از مردم خداست و ولی برخی شیطان و طاغوت ها هستند. آن که ولی او

ص: 135


1- فجر، 27- 30.
2- بقره، 257.

خداست، با اولیای خدا ارتباط دارد. امام حسین علیه السلام از اولیای الهی و ولی الله است. ماه محرم، ماه أنس و ارتباط و پیوند با اباعبدالله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است.

در این سال های اخیر دشمنان اسلام از طریق شبکه ها، ماهواره ها و کتابها عليه مبانی دین کار می کنند، به ویژه علیه عاشورا خیلی تلاش کردند، اما الحمدلله روز به روز مجالس عزای اباعبدالله علیه السلام پرشورتر برگزار می شود.

داستان کربلا یک قصه تاریخی نیست، داستان یک سرزمین نیست، بلکه یک فرهنگ جاری است، مانند یک رود. عبارت «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» گرچه حديث نیست، ولی معروف است که می گوید هر روز عاشورا و هر سرزمینی کربلاست. این یک واقعیت است. مرحوم ابن قولویه از علمای بزرگ شیعه است. ایشان استاد شیخ مفید بوده و قبر این دو بزرگوار، در کاظمین در کنار هم قرار دارد.

ابن قولویه قمی است و پدرش هم در قم دفن است. کسانی که به کاظمین رفته اند حتما دیده اند که در آن جا مقبره ای است که بر آن نوشته شده: (مزار) شیخ مفید و استادش ابن قولویه قمی. مرحوم ابن قولویه که از افتخارات شهر قم است، کتابی به نام کامل الزیارات دارد. او در این کتاب، روایات پیرامون زیارت مراقد اهل بیت علیهم السلام را گرد آورده است.

کامل الزیارات در حدود هزار سال پیش نوشته شده است. ابن قولویه در این کتاب روایاتی درباره امام حسین علیه السلام آورده است که خواندنی است؛ از جمله این که داستان کربلا را خداوند حتی قبل از تولد پیغمبر ما و برای پیامبران دیگر نقل کرد.

پیامبران علیهم السلام و سرزمین کربلا

اکثر انبیا علیهم السلام در منطقه عراق و فلسطین و بابل مبعوث شدند. آدم ابوالبشر از جایی عبور می کرد و همین طور که می گذشت، پایش لیز خورد و به سنگی برخورد کرد و خون جاری

ص: 136

شد. آدم اندوهگین شد و عرض کرد: خدایا! مگر من خطایی کردم؟ دلیل این خون چیست؟ خطاب شد: این جا سرزمین کربلاست! این جا مکانی است که خون پسر پیامبر آخرالزمان به زمین ریخته می شود. خواستیم تو نیز ارتباط پیدا کنی و خونت در این جا ریخته شود.(1)

حضرت ابراهیم علیه السلام نیز در همان منطقه بوده است. درباره ایشان هم آورده اند که سر مبارکشان در این مکان با چوبی برخورد کرد و خون جاری شد.(2) حضرت موسی نیز در این سرزمین کفشش پاره شد و خاری به پایش رفت.(3) در کربلا، خون از بدن یا سر و یا از پای مبارک چندین پیامبر سال جاری شده است. هر کدام هم که سؤال کردند، خطاب شد: اینجا سرزمینی است که خون پسر پیامبر روی زمین ریخته می شود.

ماجرای کربلا، ماجرای عظیمی است که خداوند تبارک و تعالی، انبیای خود را با این قضیه آشنا کرده است؛ همان طور که الآن ما با قصه امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف آشنا هستیم اما نمیدانیم در چه سالی ظهور می کند و همه می گوییم امام زمان و ظهور می کند، پایتخت حکومتش کوفه می شود و از کنار خانه خدا فریاد می زند: «أنا بقية الله». این یعنی خداوند، همه مردم و نسل ها را به طوری با داستان امام زمان زمانی آشنا کرده است. پیغمبر و ائمه علیهم السلام نیز آشنا بودند. امام صادق علیه السلام برای امام زمان با اشک می ریخت؛ امامی که هنوز متولد نشده بود.

در تاریخ نقل شده است که خداوند تبارک و تعالی قصه کربلا و حضرت اباعبدالله علیه السلام را برای زکریا باز گفت که برای پسر پیغمبر آخرالزمان چنین اتفاقی می افتد. حضرت زکریا بسیار گریست و تا سه روز از خانه بیرون نیامد. بعد از روز سوم در روز اول محرم این دعا را خواند که قرآن می فرماید: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً»؛(4) «عرض کرد: خدايا! اولاد پاکیزه به

ص: 137


1- بحارالانوار، ج44، ص242؛ رياض الابرار، ج 1، ص172؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 101.
2- بحارالانوار، ج44، ص243؛ رياض الابرار، ج1، ص172؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 102.
3- بحارالانوار، ج44، ص244؛ ریاض الابرار، ج1، ص172؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 103.
4- آل عمران، 38.

من ببخش.» حضرت زکریا که فرزنددار نمی شد گفت: خدایا! من دوست دارم با پیامبر آخرالزمان همدردی کنم. او داغ اولاد می بیند؛ من دلم می خواهد با او همدردی کنم. پس خداوند پسری به نام یحیی به زکریا عطا کرد که شباهت های فراوانی با امام حسین علیه السلام داشت.

شباهت های امام حسین علیه السلام با حضرت یحیی

*شباهت های امام حسین علیه السلام با حضرت یحیی(1)

حضرت یحیی مانند امام حسین علیه السلام سر از بدنش جدا شد؛ مانند امام حسین علیه السلام سرش را مقابل حاکم ستمگر آورده و در طشت گذاشته اند؛ مثل اباعبدالله از آسمان برای او گریسته است. بعضیها تا پانزده شباهت برای این پیامبر و امام نوشته اند.

در تاریخ آمده است که نام این دو معصوم را خدا انتخاب کرد و ولادتشان را بشارت داده بود. این دو نام، بی مانند بوده است.

نام برخی شخصیت های مشهور پیش از ولادت آنها وجود داشته است؛ مانندفاطمه که پیش از حضرت زهرا علیها السلام نام بعضی زنها بود؛ مانند فاطمه بنت اسد که مادر امیرالمؤمنین علیه السلام بود، ولی نام حسین و یحیی پیشتر وجود نداشت؛ دو نامی که خدا ایجاد کرد و به قول خودمان اسم جدید بود.

امام سجاد علیه السلام می فرماید: پدرم وقتی از مدینه به سوی مکه بیرون آمد و همچنین از مکه تا کربلا، از یک نفر بسیار یاد کرد و چندین بار از او نام برد. آن شخص، حضرت یحیی بود. یعنی همان طور که زکریا از امام حسین علیه السلام نام برد، امام حسین علیه السلام نیز در مسیر، در چند موقعیت از حضرت یحیی نام برد، چون حضرت، مانند یحیی علیه السلام شهید شد، سرش از بدن جدا شد، سرش مقابل حاکم ستمگر رفت و کسی که او را کشت، حاکمی حرام زاده و زنازاده

ص: 138


1- برای مطالعه بیشتر در رابطه با شباهت های حضرت یحیی و امام حسین علیهما السلام به بخش پایانی این بحث مراجعه شود.

بود. زمانی که داستان امام حسین علیه السلام برای زکریای نبی نقل شد، وی از خدا خواست که خدایا! من دوست دارم همدردی کنم. از این رو خداوند تنها یک فرزند به نام یحیی به او داد که در واقع شباهت هایی با اباعبدالله هم داشت.

آن چیزی که بنده می خواهم نتیجه بگیرم این است که جریان کربلا را به جریان ظهور تشبیه کنم؛ این که چطور در کتاب های مسیحیت، عهد عتیق، قرآن و اشارات و کلمات ائمه علیهم السلام راجع به امام زمان مانی گفته شده اما هنوز ظهور اتفاق نیفتاده است.

على علیه السلام و جریان کربلا

ابن عباس،(1) هرثمهد(2) و ابوعبيد ظبی (3) روایت کرده اند. وقتی که امیر المؤمنین علیه السلام از صفین برمی گشت در کربلا نشست و گریه کرد و خاک را بویید و اشک ریخت. این ها یک جریانی است که بنا بوده به یک فرهنگ تبدیل شود و ماندگار بماند.

چرا هر سال عزاداری؟!

گاهی از ما می پرسند: «ماجرای کربلا در سال 61 هجری اتفاق افتاد وتقریبا 1400 سال از آن می گذرد؛ به چه دلیل ما باید هر سال عزاداری کنیم؟ این مجالس باشکوه، این هزینه های زیاد، پرچم، مراسم، لباس مشکی، امکانات عزاداری، دسته ها، دلیلش چیست؟ » متأسفانه اینها حرف هایی است که گاهی در شبکه های ماهواره ای و اجتماعی تبلیغ می کنند که «آیا این ها مرده پرستی نیست؟ حالا یک اتفاقی افتاده و یک جریانی در تاریخ بوده است.»

ص: 139


1- وقعة صفین، ص140؛ الأمالی للصدوق، ص136؛ بحارالانوار، ج 32،ص419
2- «ابن عباس می گوید: این قضیه در حرکت به سوی صفین اتفاق افتاد.» (كمال الدين، ج2، ص533؛ الأماني للصدوق، ص597؛ الخرائج، ج 3، ص1144).
3- شرح الأخبار، ج 3، ص136؛ تهذيب الكمال، ج 6، ص410؛ تاریخ دمشق، ج14، ص 198

خودشان هم می گویند: «خدا قاتل ایشان را لعنت کند! یزید کار بدی کرد و امام حسین علیه السلام انسان خوبی بود. اما دلیل این که شما باید مرتب این را یادآوری کنید و جلسه بگیرید چیست؟ »این همه ائمه علیهم السلام بر عزاداری تأیید کردند که چقدر ثواب دارد! ابن قولویه در کامل الزیارات می گوید: امام حسین علیه السلام به تک تک گریه کنندگانش نگاه می کند.

کربلا جریانی است که نمی شود ساده از کنار آن گذشت. چرا این همه تجلیل و تکریم؟ بنده سه آیه میخوانم و سه جواب میدهم که اگر کسی از شما پرسید دلیل عزاداری بر اباعبدالله علیه السلام چیست، بتوانید در این حد جواب دهید. عنوان بحث را هم مبانی عزاداری اباعبدالله علیه السلام می گذارم. می خواهیم از راه قرآن وارد شویم.

چه کسانی برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کنند؟!

وقتی امام حسین علیه السلام نوزاد بود او را خدمت پیامبر آوردند و به ایشان دادند. رسول خدا و شروع به اشک ریختن کرد.(1) زمانی که جبرئیل خبر شهادت امام حسین علیه السلام را به پیامبر قول داده بود و ایشان هم این خبر را به دخترش فاطمه علیها السلام رساند که چه اتفاقاتی خواهد افتاد. نکته اینجاست که حضرت زهرا علیها السلام عرضه داشت: پدرجان! چه کسانی برای حسینم عزا می گیرند؟ پیامبر خدا فرمود: دخترم! نسل در نسل هر سال عزای حسین را تجدید می کنند.(2)

این طور نیست که یک سال، دو سال، ده سال باشد؛ نسل در نسل این عزاداری می چرخد. چرا؟ من سه آیه میخوانم؛ اگر کسی از شما پرسید، پاسخگو باشید.

ص: 140


1- كامل الزیارات، ص 60ء الأمالی للطوسی، ص314؛ بحارالانوار، ج44،ص228.
2- بحارالانوار، ج44، ص293؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 534

مبانی قرآنی عزاداری اباعبدالله علیه السلام

1.آیه 120 سورة هود
اشاره

خداوند متعال می فرماید: «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءَكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ »؛(1) ما سرگذشت پیامبران را برای تو بازگو می کنیم تا به وسیله آن قلبت را آرامش بخشیم (و اراده ات قوی گردد.) و در این سرگذشت ها برای تو حق و برای مؤمنان موعظه و تذكر آمده است.

برخی گفته اند: 270 قصه در قرآن است. قصه های قرآن هم سمبلیک نیست. متأسفانه بعضی ها گفته اند که چنین است، چون هنوز قرآن را نشناخته اند؛ مثلا: می گویند: «آدم و حوا فرضی هستند»!

اینها که ادعای کارشناسی دینی نیز دارند، می خواهند بگویند: «شیطانی نبوده، آدم و حوایی نبوده، این ها همه سمبلیک اند و خدا اینها را گفته است که از آن نتیجه بگیرد.» این طور نیست! قصه های قرآن همه واقعیت و حقیقت دارند. آری، شاید مثل های قرآن این طور باشد و خداوند یک مثلی میزند ولی قصه ها چنین نیستند. بیش از صد آیه قرآن، داستان حضرت یوسف است. فقط حدود هفتصد آيه قرآن، داستان حضرت موسی و بنی اسرائیل است. سؤال: چرا خداوند در قرآن این قدر قصه و تاریخ می گوید؟ به پیغمبر تا می فرماید: ادریس و ابراهیم و موسی را یاد کن. می فرماید:ای پیامبر! اگر ما قصة انبیای گذشته را برایت می گوییم و گذشته را زنده می کنیم، به چهار دلیل است. اگر داستان یوسف را خدا نگفته بود که ما آن را نمی دانستیم. تورات درباره یوسف چیزهایی می گوید که انسان از گفتن آن خجالت می کشد. قصه موسی و خضر را که ما نمی دانستیم. پیامبر! میدانی ما چرا این قدر برای تو قصه می گوییم؟ چون چهار اثر دارد:

ص: 141


1- هود، 120.
دلایل قصه گویی خداوند در قرآن
الف) محکم شدن دل

برای این که دلت محکم و قرص شود. این که بدانی حضرت موسی علیه السلام کنار دریا و فرعون پشت سر او؛ تصور کنید که جلویتان آب و پشت سرتان شمشیر باشد، موسی وسط این دو بود. گفتند: کار تمام است. جلو برویم غرق می شویم و عقب برگردیم شمشیر می خوریم. حضرت موسی فرمود: نترسید، خدا با ماست. دریا شکافته شد و آنها رد شدند.

ای پیامبر! این قصه را برای تو می گوییم که اگر در غار ثور رفتی، خوف تو را نگیرد. نه این که پیامبر را خوف گرفت، بلکه دلش محکم شود. بدانی آن خدایی که دریا را برای موسی شکافت، یک تار عنکبوته جلوی غار برای تو می زند که دشمن رد نشود.

پیامبر! حضرت نوح 950 سال فریاد زد، او را مسخره کردند، اذیت کردند، به او دیوانه گفتند؛ حالا تو را 23 سال اذیت کردند! خدا به پیغمبر می فرماید:ما برای تو قصه می گوییم تا دلت محکم شود. مردم بدانید هفتاد و چند نفر در دنیا مقابل سی هزار نفر ایستادند و دنیا امروز تحت تأثیر آنهاست.

کتابی به نام الحسين في الفكر المسيحی نوشته اند که کتاب خوبی است، یعنی امام حسین علیه السلام در اندیشه مسیحیان؛ یعنی علمای مسیحی راجع به امام حسین علیه السلام چه گفته اند. شخصی به نام «آنتوان بارا» که از نویسندگان مسیحی است می گوید: قبر اباعبدالله علیه السلام علامتی است که تا قیامت کهنه نمی شود؛ یعنی امام حسین زنده و جاری است. خیلی جالب است که مسیحی ها این طور می گویند. آن وقت امروز در دنیا، عدهای بدتر از خوارج، عدهای تکفیری نادان و جاهل، عده ای که تشخیص نمی دهند حق چیست و باطل چیست و زن و بچه مردم را به بمب و ترور بسته اند، اینها به عزاداری ایراد می گیرند. من اصلا به سراغ حدیث نرفتم و در محضر قرآن آمدم. قرآن می فرماید: پیغمبر! تکرار کن

ص: 142

ما باید منبر برویم و قصه امام حسین علیه السلام را بگوییم. کتاب بنویسیم و جلسه بگیریم که نهضت امام حسین را بیان کنیم.

ای پیامبر! چهار دلیل دارد که قصه انبيا را برای تو می گوییم: یکی این که دل تو محکم

شود...

ب) درس گرفتن

قصة انبیا را برای تو می گوییم، چون حقیقت و درسی در آن است. ما قصة يوسف را می گوییم. در آن درس عفت، گریز از گناه، تحمل و پاکدامنی برای جوانان است.

جوانان! همین جا به شما بگویم: به جای رمان های نادرست، به جای فیلم هایی که سروته ندارد، به جای وقت گذاشتن برای دانلود کردن بعضی از چیزهایی که شب تا صبح وقت شما را می گیرد و هیچ فایده ای ندارد، یک مقدار با این قصه های قرآنی آشنا شوید، باقرآن انس داشته باشید. بد است که جوان شیعه نتواند قرآن بخواند، جوانی که امامش امام حسین علیه السلام در حرکت به سمت کربلا پیوسته قرآن می خواند. جوانی که امامش، امام رضا علیه السلام است. ایشان روزی ده جزء قرآن می خواند و حتی می فرمود: روزی ده جزء هم می توانم بخوانم و یک قرآن ختم کنم، اما ده جز می خوانم و در آن تدبر می کنم.(1) همین حالا هم چنین کسانی هستند، در قدیم هم بودند. حبیب بن مظاهر در شبانه روز یک قرآن ختم می کرد. جوانان عزیز! این کتاب قصه های قرآن چاپ شده است. یکی از دوستان از تفسیر نمونه جمع آوری کرده است که به نام آیت الله مکارم شیرازی چاپ شده است. نگاه کنید چه اتفاقاتی در این قصه های قرآنی افتاده است. پیامبر! ما برای تو قصه می گوییم تا دل تو محکم شود و از آن درس بگیری.

ص: 143


1- وسائل الشیعه، ج6، ص217؛ بحارالانوار، ج49، ص90؛ الأمالی للصدوق، ص 660
ج) موعظه بودن

پیامبر! قصة انبیا را برای تو می گوییم تا برای تو موعظه باشد. داستان را بخوانید که شیطان چه بلایی به سر آدم آورد. انسان حواسش را جمع کند که از بهشت امام حسین علیه السلام رانده نشود، از بهشت معنوی رانده نشود. وقتی انسان می خواند چه بلایی سر حضرت ابراهیم علیه السلام آوردند و چطور خداوند، آتش را بر ابراهيم سرد کرد، اینها موعظه می شود.

د) تذکر بودن

چهارم تذکر و یادآوری است. سؤال: چرا برای امام حسین علیه السلام عزاداری می کنیم؟ جواب سه آیه است:

آیه اول: خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید: ما برای تو قصه می گوییم، چون اثر دارد؛ ما نیز قصه امام حسین علیه السلام را می گوییم،چون اثر دارد و دل های ما را محکم می کند، موعظه و درس می گیریم و تذکر است. آیه دوم را خوب دقت کنید

2.أيه 32 سوره حج

آیه دوم در رابطه با شعائر الهی و در سوره حج است. قرآن کریم می فرماید: «ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ »؛ «و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست.» كلمة شعائر یعنی علامت و نشان؛ مثلا: پرچم از شعائر است، همین مجلس از شعائر است. هر کشوری یک پرچمی دارد؛ این نشانه آن کشور است. هر انسانی یک کارت ملی دارد؛ این نشانه علامت اوست. خدا مرحوم علامه طباطبایی را رحمت کند که می گوید: شعائر یعنی علامتی که یک چیزی را نشان میدهد. قرآن کریم می فرماید: «ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ »؛ یعنی هر کس شعائر الهی را تعظیم کند این کار

ص: 144

نشانه تقوای دلهاست، صفا و مروہ شعائر الهی است و ما باید هفت بار بین این دو کوه برویم و بیاییم. قربانی کردن از شعائر الهی است. ان شاء الله مکه می روید، مشعرالحرام نیز آن جاست و از شعائر است. امام حسین علیه السلام از شعائر الهی است. یک کسی مثل امام، حجت خدا و ولی الله الاعظم است. خون خیلی ها در زمین ریخته شده، اما چنین عناصری در آن نبوده است. رجزها، خطبه ها و پیام های یک امام معصوم، جزء شعائر الهی است و باید تکریم و تجلیل شود.

3.آیه 23 سوره شوری

آیه سوم، در سوره شوری است. خداوند می فرماید:«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»؛ ای پیامبر! بگو من در ازای رسالتم هیچ پاداشی از شما درخواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم [=اهل بیتم].

خداوند به رسول گرامی اسلام در فرمود: تو 23 سال برای این مردم زحمت کشیدی؛ تو را کاهن، مجنون و ساحر گفتند، تو را سنگ زدند، یاوران تو را شکنجه کردند، پدر عمار را کشتند، مادرش را کشتند، بلال را آزارهای گوناگون دادند، خودت آن همه اذیت را تحمل کردی، بالأخره مردم عوض شدند. الحمدالله اثر کرد؛ مردم مکه مسلمان شدند، مردم مدینه مسلمان شدند. حالا روز آخر به مردم بگو من از شما یک چیز می خواهم: «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»؛ یعنی ای مردم! من از شما هیچ چیز نمی خواهم مگر دوستی و مودت خاندان و نزدیکانم. اما دشمنان اسلام کاری کرده بودند که وقتی خاندان پیغمبر علیهم السلام را به شام آوردند پیرمردی به امام سجاد علیه السلام ناسزا می گفت. آقا فرمود: پیرمرد! کافری یا مسلمان؟ گفت: مسلمانم. فرمود: قرآن می دانی؟ گفت: آری، قرآن می دانم. فرمود: این آیه را خوانده ای؟«قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى» که عرض کرد: آری. فرمود: "قربي"

ص: 145

چه کسانی هستند؟ نزدیکان پیغمبر چه کسانی هستند که خدا به پیغمبر می گوید آبگو من محبت اینها را از شما می خواهم؟ حضرت فرمود: قربی ما هستیم.(1) پیغمبر بارها فرمود: امیرالمؤمنین، حضرت زهراء حسنین و فرزندان ایشان علیهم السلام قربی هستند.

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: به فرزندان من محبت کنید. مراد از آن محبت این است که مردم جمع شوند و نام و یاد اباعبدالله علیه السلام را زنده نگه دارند.

امام رضا علیه السلام و ریان بن شبیب

ريان بن شبیب در چنین شبی (شب اول محرم) نزد امام رضا علیه السلام آمد. این روایت در عیون اخبار الرضا است. بنده مخصوصا در باره این کتاب ها توضیح می دهم تا جوانان کمی آشنا شوند که این علمای ما چقدر زحمت کشیدند. شیخ صدوق از علمای قم است، مانند ابن قولویه قمی. ایشان هم پدرشان در قم دفن است و خودش در شهر ری مرحوم شیخ صدوق کتابی به نام عیون اخبار الرضا دارد که کتاب بسیار خوبی است. ترجمه هم شده و در بازار موجود است. در این کتاب روایات فراوانی از امام رضا علیه السلام آورده است. یکی از آنها روایت مفصلی است که من تنها دو بخش از آن را می گویم. ریان بن شبیب می گوید:

در روز اول ماه محرم نزد امام رضا علیه السلام رفتم. من نگاه کردم که ایشان عمو یا دایی معتصم عباسی بود، ولی به امام رضا و اهل بیت علیهم السلام علاقه داشت. علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: پسر شبیب! اگر دوست دارید در بهشت در غرفه هایی باشید که پیغمبر است- چون جایگاه ها و مکان های بهشتی با هم تفاوت دارند؛ مانند خانه های شهر که محله بالا و محله پایین دارد. بالاترین مکان بهشتی، بهشت فردوس است. حدیث داریم که هر چیزی سید دارد

ص: 146


1- الأمالی للصدوق، ص 166؛ روضة الواعظین، ج 1، ص191؛ بحارالانوار، ج45، ص155.

یعنی آقا و بزرگ دارد؛ مثلا: سید سرزمینها مسجدالحرام است، سید ایام روز جمعه است.(1) در روایت داریم که سید اعمال، محبت اهل بیت علیهم السلام است. سیده زنان داریم، سید مردان داریم. بهترین جای بهشت، فردوس است که پیامبر و ائمه علیهم السلام آنجا هستند (2)- پسرشبیب!

ص: 147


1- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ یَوْمَ الْجُمُعَهِ سَیِّدُ الْأَیَّامِ یُضَاعِفُ اللَّهَ فِیهِ الْحَسَنَاتِ وَ یَمْحُو فِیهِ السَّیِّئَاتِ وَ یَرْفَعُ فِیهِ الدَّرَجَاتِ وَ یَسْتَجِیبُ فِیهِ الدَّعَوَاتِ وَ یَکْشِفُ فِیهِ الْکُرُبَاتِ وَ یَقْضِی فِیهِ الْحَوَائِجَ الْعِظَامَ وَ هُوَ یَوْمُ الْمَزِیدِ لِلَّهِ فِیهِ عُتَقَاءُ وَ طُلَقَاءُ مِنَ النَّارِ مَا دَعَا بِهِ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهُ وَ حُرْمَتَهُ إِلَّا کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَجْعَلَهُ مِنْ عُتَقَائِهِ وَ طُلَقَائِهِ مِنَ النَّارِ فَإِنْ مَاتَ فِی یَوْمِهِ وَ لَیْلَتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَ بُعِثَ آمِناً وَ مَا اسْتَخَفَّ أَحَدٌ بِحُرْمَتِهِ وَ ضَیَّعَ حَقَّهُ إِلَّا کَانَ حَقّاً عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُصْلِیَهُ نَارَ جَهَنَّمَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ.» (الکافی، ج3، ص414؛ تهذیب الاحکام، ج 3، ص2؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 332)
2- «سَلْمَانَ الْفَارِسِیِّ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فِی مَسْجِدِهِ إِذْ جَاءَ أَعْرَابِیٌّ فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فِی الْحَجِّ وَ غَیْرِهِ فَلَمَّا أَجَابَهُ قَالَ لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ حَجِیجَ قَوْمِی مِمَّنْ شَهِدَ ذَلِکَ مَعَکَ أَخْبَرَنَا أَنَّکَ قُمْتَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام بَعْدَ قُفُولِکَ (2) مِنَ الْحَجِّ وَ وَقَفْتَهُ بِالشَّجَرَاتِ مِنْ خُمٍّ فَافْتَرَضْتَ عَلَی الْمُسْلِمِینَ طَاعَتَهُ وَ مَحَبَّتَهُ (3) وَ أَوْجَبْتَ عَلَیْهِمْ جَمِیعاً وَلَایَتَهُ وَ قَدْ أَکْثَرُوا عَلَیْنَا مِنْ ذَلِکَ فَبَیِّنْ لَنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ أَ ذَلِکَ فَرِیضَهٌ عَلَیْنَا مِنَ الْأَرْضِ لِمَا أَدْنَتْهُ الرَّحِمُ وَ الصِّهْرُ مِنْکَ أَمْ مِنَ اللَّهِ افْتَرَضَهُ عَلَیْنَا وَ أَوْجَبَهُ مِنَ السَّمَاءِ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله بَلِ اللَّهُ افْتَرَضَهُ وَ أَوْجَبَهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ افْتَرَضَ وَلَایَتَهُ عَلَی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ جَمِیعاً یَا أَعْرَابِیُّ إِنَّ جَبْرَئِیلَ علیه السلام هَبَطَ عَلَیَّ یَوْمَ الْأَحْزَابِ وَ قَالَ إِنَّ رَبَّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی قَدِ افْتَرَضْتُ حُبَّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ مَوَدَّتَهُ عَلَی أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ فَلَمْ أَعْذَرْ فِی مَحَبَّتِهِ أَحَداً فَمُرْ أُمَّتَکَ بِحُبِّهِ فَمَنْ أَحَبَّهُ فَبِحُبِّی وَ حُبِّکَ أُحِبُّهُ وَ مَنْ أَبْغَضَهُ فَبِبُغْضِی وَ بُغْضِکَ أُبْغِضُهُ أَمَا إِنَّهُ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی کِتَاباً وَ لَا خَلَقَ خَلْقاً إِلَّا وَ جَعَلَ لَهُ سَیِّداً فَالْقُرْآنُ سَیِّدُ الْکُتُبِ الْمُنْزَلَهِ وَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَیِّدُ الشُّهُورِ وَ لَیْلَهُ الْقَدْرِ سَیِّدَهُ اللَّیَالِی وَ الْفِرْدَوْسُ سَیِّدُ الْجِنَانِ وَ بَیْتُ اللَّهِ الْحَرَامِ سَیِّدُ الْبِقَاعِ وَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام سَیِّدُ الْمَلَائِکَهِ وَ أَنَا سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْ عَمَلِهِ سَیِّدٌ وَ حُبِّی وَ حُبُّ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ سَیِّدُ الْأَعْمَالِ وَ مَا تَقَرَّبَ بِهِ الْمُتَقَرِّبُونَ مِنْ طَاعَهِ رَبِّهِمْ رَبِّهِمْ یَا أَعْرَابِیُّ إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ نُصِبَ لِإِبْرَاهِیمَ مِنْبَرٌ عَنْ یَمِینِ اَلْعَرْشِ وَ نُصِبَ لِی مِنْبَرٌ عَنْ شِمَالِ اَلْعَرْشِ ثُمَّ یُدْعَی بِکُرْسِیٍّ عَالٍ یَزْهَرُ نُوراً فَیُنْصَبُ بَیْنَ اَلْمِنْبَرَیْنِ فَیَکُونُ إِبْرَاهِیمُ عَلَی مِنْبَرِهِ وَ أَنَا عَلَی مِنْبَرِی وَ یَکُونُ أَخِی عَلِیٌّ عَلَی ذَلِکَ اَلْکُرْسِیِّ فَمَا رَأَیْتُ أَحْسَنَ مِنْهُ حَبِیباً بَیْنَ خَلِیلَیْنِ یَا أَعْرَابِیُّ مَا هَبَطَ عَلَیَّ جَبْرَئِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ سَأَلَنِی عَنْ عَلِیٍّ وَ لاَ عُرِجَ إِلاَّ وَ قَالَ اِقْرَأْ عَلَی عَلِیٍّ مِنِّی اَلسَّلاَمَ» (کنزالفوائد، ج 2، ص 237؛ بحارالانوار، ج40، ص 54؛ تاويل الآيات الظاهره، ص829)

دلت می خواهد با پیغمبر در غرفه های بهشتی باشی؟ پس قاتلین اباعبدالله را لعنت کن، «فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ علیه السلام»

همین زیارت عاشورا که من تقاضا می کنم جوانان عزیز! هر کجا هستید این زیارت عاشورا را بخوانید، حتی اگر صد لعن و صد سلام آن را نمی توانید بخوانید، بدون صد لعن و صد سلام بخوانید.این زیارت، نورانیت زیادی دارد. این زیارت نشان دهنده برائت از دشمنان است.

امام رضا علیه السلام فرمود: ای پسر شبیب! اگر می خواهی ثواب شهدای کربلا را داشته باشی، هر زمانی که نام امام حسین علیه السلام برده می شود بگو: «يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً».

شما هم هر روز بگویید. وقتی وارد این گونه جلسات می شوید بگویید؛ ثواب بسیار زیادی دارد. قاتلین را لعن کنید، در غرف مبنيه با پیامبر صلی الله علیه و آله خواهید بود. «یا لیتنی» بگویید، ثواب شهدا را خواهید داشت.(1) بالاتر بگویم: اگر می خواهید خدا را ملاقات کنید، به زیارت قبر اباعبدالله علیه السلام بروید.(2)

بنده فقط دو قسمت از حدیث را برای شما خواندم. ملاقات خداوند در برابر زیارت

ص: 148


1- «یَا ابْنَ شَبِیبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الْحُسَیْنُ أَمْطَرَتِ السَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَی الْحُسَیْنِ حَتَّی تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَی خَدَّیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلًا کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ الْحُسَیْنَ علیه السلام یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ الْغُرَفَ الْمَبْنِیَّهَ فِی الْجَنَّهِ مَعَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَالْعَنْ قَتَلَهَ الْحُسَیْنِ یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتَی مَا ذَکَرْتَهُ- یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَی مِنَ الْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ افْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلَایَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلًا تَوَلَّی حَجَراً لَحَشَرَهُ اللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» (عیون اخبار الرضا، ج1، ص299؛ بحارالانوار، ج44، ص285؛ الأمالی للصدوق، ص 129)
2- بنگرید: کامل الزیارات، ص 147.

اباعبدالله و ثواب شهدای کربلا در ازای لعن قاتلین آن حضرت. چرا این همه ثواب؟ خیلی عجیب است! اینها ثواب جایزه ای است. دیده اید که به قهرمانان المپیادها یک خودرو یا خانه و یا امکانات دیگر به عنوان پاداش می دهند. این، مزد کار دو یا سه ساعته او نیست، بلکه یک جایزه است. ثواب زیارت اباعبدالله علیه السلام مزد «السلام علیک» ما نیست بلکه جایزه ویژه ای است که به ما عنایت می کنند. نکته ای بگویم و بحث را در شب اول به پایان برسانم.

اباعبدالله علیه السلام شویندگی و جاذبه دارد. به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله گفتند: کسی هم نماز می خواند و هم دزدی می کند. پیامبر فرمود: به او کاری نداشته باشید؛ بگذارید نمازش را بخواند. همین نماز باعث می شود کم کم دزدی را کنار بگذارد.(1) «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ» (2) اثرگذاری مجلس اباعبدالله ممکن است دیر و زود داشته باشد ولی سوخت و سوز ندارد و جلوی بدی ها و آلودگی ها را می گیرد، منتهی بستگی دارد چقدر زمینه و کشش در من و شما باشد.

ص: 149


1- «عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنَّ فُلَاناً یُصَلِّی بِالنَّهَارِ وَ یَسْرِقُ بِاللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّ صَلَاتَهُ لَتَرْدَعُهُ» (بحارالانوار، ج 79، ص198؛ تفسیر نورالثقلین، ج 4، ص 162؛ تفسیر کنزالدقائق، ج10، ص149).
2- عنکبوت، 45.

شباهت های امام حسین علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام

1. مدت حمل هر دو شش ماه بود.

2. درباره هر دو بشارت آسمانی آمد.

خداوند در قرآن کریم می فرماید: «يَا زَكَرِيَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ يَحْيَى»؛(1) ای زکریا! ما تو را به پسری که نامش یحیی است مژده می دهیم.

درباره امام حسين علیه السلام در حدیث آمده است که جبرئیل بر پیامبر ملوان نازل شد و گفت:

«يا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ يَقْرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ وَيُبَشِّرُكَ بِمَولودٍ يُولَدُ مِن فَاطِمَةَ تَقْتُلُهُ أُمَّتُكَ بَعْدَكَ».(2)

3. اسم هر دو بدون واسطه از جانب خدا انتخاب شد.

4. هیچ یک از پستان مادر شیر نخوردند. حضرت یحیی علیه السلام به آسمان برده شد و از نهرهای بهشت نوشید و بعد از شیر خوارگی نزد پدر بازگشت.(3)

امام حسین علیه السلام نیز با مکیدن زبان پیامبر و تغذیه کرد.(4)

5. هر دو چهره ای درخشان داشتند.

درباره حضرت یحیی آمده است: «كَانَ اَلْبَيْتُ يُضِيءُ بِنُورِهِ» (5) نور جمالش، خانه را منور می کرد.

و درباره امام حسین علیه السلام وارد شده است که دشمن گفت:

ص: 150


1- مریم، 7.
2- الكافی، ج 1، ص 464، بحار الانوار، ج44، ص 232، کامل الزیارات، ص 56
3- بحارالانوار، ج14، ص180؛ قصص الأنبيا للراوندی، ص 216.
4- علل الشرائع، ج 1، ص 206؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 24، بحارالانوار، ج 43، ص 245.
5- قصص الانبياء، للراوندی، ص 216؛ بحارالانوار، ج14، ص 180.

«لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْبَتِهِ عَنِ اَلْفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ»؛(1) نور صورتش و زیبایی هیبتش مرا از اندیشه کشتنش به خود مشغول کرد.

هیچ یک از آن دو بزرگوار در طول عمر خود خوشحال نشدند و اگر فرحی برایشان پدید می آمد، به حزن تبدیل می شد.(2)

7. قاتلین هر دو زنازاده بودند.(3)

در حدیث آمده که در جهنم منزلی است که احدی مستحق آن نیست مگر قاتل امام حسین علیه السلام و قاتل حضرت یحیی علیه السلام.(4)

8- زمین و آسمان بر ایشان گریستند.(5)

9. خورشید بر آن دو بزرگوار گریست. گریه خورشید به این صورت بود که به رنگ خون طلوع و غروب کرد.(6)

10. سر هر دو نفر، بعد از شهادت تکلم کرد. سر یحیی به پادشاه گفت: ازخدا بترس! و سر مبارک حسین علیه السلام مکرر قرآن می خواند.(7)

11. یحیی را به قتل صبر کشتند.(8)

امام حسین علیه السلام نیز با این که در میدان جنگ شهید شد، اما به شیوه قتل صبر بود. امام سجاد علیه السلام در کوفه فرمود: «أَنَا اِبْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً»؛(9) من پسر کسی هستم که به قتل صبر

ص: 151


1- اللهوف، ص128؛ مثیر الاحزان، ص75ب حارالانوار، ج45، ص57
2- اشک روان، ص 440
3- بحارالانوار، ج14، ص175؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 17، ص 471؛ کامل الزیارات، ص 77.
4- ثواب الاعمال، ص216؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 604، بحارالانوار، ج44، ص301.
5- بحارالانوار، ج 14، ص 168.
6- عوالم العلوم و المعارف،ج17، ص 469؛ قصص الانبيا للراوندی، ص 220؛ بحارالانوار، ج14، ص182
7- تفسير القمی، ج 1، ص 88: البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 531؛ بحارالانوار، ج 14، ص357.
8- اشک روان، ص441.
9- الاحتجاج، ج 2،ص205ءاللهوف، ص157؛ بحارالانوار، ج45، ص113.

کشته شد.

معنای «قتل صبر» این است که جانداری را نگه دارند و چیزی به سوی او پرتاب کنند تا کشته شود.

12. سر حضرت یحیی علیه السلام را برای زنازاده ای از بنی اسرائیل هدیه بردند و سر حضرت حسین علیه السلام را برای ابن زیاد و یزید هدیه بردند.

تفاوتهای شهادت حضرت یحیی علیه السلام و امام حسين علیه السلام

1. بشارت به تولد یحیی سبب شادی زکریا شد، اما بشارت به تولد امام حسین علیه السلام سبب حزن گردید.

2. با این که هر دو به طریق صبر کشته شدند، اما آن قدر زخمبر بدن امام حسین علیه السلام وارد شد که از حرکت افتاد و بعد سرش را بریدند.

3. سر یحیی علت را با دست گرفتند و در تشت بریدند ولی حضرت حسین علیه السلام را نیزه به پهلویش زدند تا از اسب به زمین افتاد و سرش را بریدند.

4. عداوت قاتل یحیی علیه السلام با کشیدن یک کارد به حنجر او ساکن شد، اما در کربلا به صدها ضربه شمشیر و نیزه و ضربه های دیگر اکتفا نکردند و بعد از مرگ، بدن شریفش را پایمال سم اسبان کردند.

5. سر یحیی علیه السلام را یک بار هدیه بردند، اما سر حسین علیه السلام مظلوم را بر نیزه کردند و در شهرها گرداندند و با چوب به لب و دندان مبارکش زدند.

6 قاتل يحيي علیه السلام با دیدن سر مقدس ایشان برافروخته شد، ولی قاتل حسین من هنگام دیدن سر مبارکش لبخند زد.

7. يحبی را از مسجد بیرون آوردند، در حالی که او هیچ عیال و طفلی نداشت، اما امام

ص: 152

حسین علیه السلام را از خیمه ها بیرون آوردند در حالی که زنان سرگردان و تشنه و دختران صغیر، از بی کسی ناله می کردند و آن حضرت آنان را تسلی میداد.

8. تمام خون یحیی علیه السلام در تشت ریخت و یک قطره از آن بر زمین افتاد و جوشید؛ اما در کربلا تمام خون را بر خاک ریختند، مگر چند قطرهای که خود حضرت با دست مبارک گرفت و بر صورت مالید و به آسمان پاشید.

9. وقتی سر یحیی را بریدند، بدنش سالم بود، ولی بدن حسین علیه السلام سوراخ سوراخ بود.

10. سر حضرت یحیی علیه السلام را با یک ضربت كارد بریدند، اما در کربلا سر آن مظلوم را با دوازده ضربه جدا کردند.

11. سر حضرت حسین علیه السلام را بر سر نیزه برافراشتند، بر درخت آویختند، بر دروازه نصب کردند و در تنور گذاشتند؛ ولی سر یحیی را فقط در تشت نهادند.(1)

ص: 153


1- اشک روان، ص 441.

سبک زندگی دینی

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»(1)

مقدمه

بحث ما در رابطه با سبک زندگی اباعبدالله علیه السلام است. سبک یعنی شیوه، یعنی روش، یعنی آن متدی که انسان در زندگی به کار می برد. هر کس روشی در زندگی دارد که به آن سبک زندگی گفته می شود؛ مثلا: یکی به گونه ای لباس می پوشد. یکی آهنگ موبایلش قرآن و حدیث یا سخنرانی است و شخص دیگر اگر آهنگش را جایی پخش کنند، نمی شود در آن جا ایستاد. یعنی سبک ها با هم متفاوت اند. زندگی مردم مختلف و متفاوت است. سبک زندگی یعنی روش و شیوه زندگی. اما هر شیوه ای، پسوندی هم دارد؛ سبک زندگی غربی وجود دارد، سبک زندگی دینی و اسلامی هم وجود دارد. این که انسان زندگی خود را با چه کسی تطبیق دهد مهم است.

این موضوع را مقام معظم رهبری (حفظه الله) در یک سخنرانی در خراسان جنوبی بیان

ص: 154


1- ابراهیم، 24، 25

داشتند. ایشان در آن سخنرانی بحث را به صورت پرسش های متعدد مطرح کردند. بعضی از سؤالاتشان این بود که آیا تفریحات ما اسلامی است؟ آیا روابط زن و مرد در جامعه ما دینی است؟ آیا روابط ما با همسایه ها درست است؟ آیا صداقت و راست گویی در بین ما وجود دارد؟ چرا آمار طلاق بالا رفته است؟ چرا در کشور اسلامی ربا زیاد است؟ چرا بعضی از جوانان به مواد مخدر کشیده می شوند؟ آیا معماری های ما اسلامی است؟ آیا غذاهای ما، رفتارهای ما، نوع برخورد ما با دیگران، روابط دوستان با یکدیگر، و روابط دختر و پسر در جامعه، اسلامی و دینی است؟

قبل از این که بنده سبک زندگی امام حسین علیه السلام را بگویم، مقدمه ای عرض کنم و آن این است که قرآن می فرماید: زندگی ها دو قسم اند و انسان ها هم دو گونه اند، طبیعتا زندگی آنها هم دو جور است: یکی خبیث و دیگری طیب. ما یک زندگی پاکیزه داریم و یک زندگی آلوده؛ البته مخلوط هم داریم. ممکن است کسی مقداری آلوده و مقداری پاکیزه باشد ولی

چندین آیه در قرآن کریم داریم که خداوند می فرماید: بعضی وقتها ممکن است آمار آلوده ها در جامعه بیشتر باشد. ممکن است در یک محل های آمار بی نمازان بیشتر باشد یا در خانه و خوابگاهی آمار دانشجویان بی نماز بیشتر باشد. امکان دارد در یک منطقه آمار بدحجاب ها بیشتر باشد.

خداوند متعال در آیه صدم سوره مائده می فرماید:«قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »، بگو: (هیچ گاه) پاک و ناپاک یکسان نیستند، هر چند فزونی ناپاک ها تو را به شگفتی اندازد. از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد! شاید رستگار شوید.

پیغمبر! به مردم بگو آلوده با پاکیزه یکی نیست، راستگو و دروغ گو یکی نیستند، خائن و امانت دار یکی نیستند، اهل فحشا و انسانهای عفیف یکی نیستند. شاید حتی بیشتر بودن

ص: 155

خبیث ها شما را به شگفتی بیاورد. این سخن صریح قرآن است که حتی شاید خبیث ها بیشتر باشند. بالاخره مردم میفهمند آن که آلوده است، با آن که پاک است فرق دارد.

آیه دیگر در سوره مبارکه انفال است که می فرماید: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ»(1) و بدانید اموال و اولاد شما وسیله آزمایش اند؛ و (برای کسانی که از عهده آزمایش برآیند) پاداش عظیمی نزد خداست.

یکی از فلسفه های امتحان انسان ها

می دانید چرا خدا امتحان می کند؟ کربلایی پیش می آید، مصیبتی پیش می آید، حوادثی اتفاق می افتد؟ امتحان خدا برای این است که خبیث ها از پاک ها جدا شوند و معلوم شود چه کسی در پادگان اشرف است و شهید همت و شهید زین الدین کجا هستند. اصلا امتحان را برای همین گذاشته اند. این صریح قرآن است. کربلا امتحان است، امتحان خبیث و طيب نگاه کنید! حر طیب می شود.

بنده در خصوص انسان هایی که روز و شب عاشورا پاکیزه شدند مطالعه می کردم. مکتب امام حسین علیه السلام زود آدم را پاکیزه می کند و راه آسان تری دارد. سفینه و کشتی امام حسین علیه السلام زود انسان را می رساند. یکی یا دو ساعت بیشتر طول نکشید که در پاکیزه شد.

مرحوم سماوی کتابی به نام ابصار العین فی انصار الحسین دارد که کتاب بسیار خوبی است. کسانی که اهل مطالعه هستند این کتاب را بخوانند. ترجمه فارسی هم شده است. ابصارالعین، مقتل امام حسین علیه السلام است، منتهی سبک آن با همه مقاتل فرق دارد؛ مثلا: می گوید چند دست در کربلا قطع شد، امام حسین علیه السلام بالای سر چند شهید آمد، چند سر پرتاب شد، چند شهید برای بنی هاشم است و چند شهید برای قبیله بنی اسد، و چه کسانی

ص: 156


1- انفال، 28.

شب و چه کسانی روز عاشورا پیوستند. این کتاب به صورت فهرست وار است. ایشان می گوید: سی نفر شب و صبح عاشورا به امام حسین علیه السلام پیوستند.

یکی از آنها حر بن یزید ریاحی است که شما نام او را زیاد شنیده اید.

دیگری ابوالشعثاء است. ابوالشعثاء نامش یزید و در سپاه حر بود. او به همراه حر از کسانی بود که لشکر امام حسین علیه السلام را محاصره کردند و بعد یاقبل (در این مسئله اختلاف وجود دارد) از پیوستن حر به امام حسین علیه السلام، به سپاه امام ملحق شد. خدمت اباعبدالله آمد توبه کرد و به او پیوست. ابوالشعثاء تیراندازی ماهر بود؛ روی زانو می نشست و تیراندازی می کرد. او خدمت آقا آمد و عرض کرد: من يکصد تیر با خود داشتم که فقط پنج تا از آنها خطا رفت و 95 تای دیگر را دیدم که به قلب دشمن اصابت کرد. آقا او را دعا کردند: «اَلْهَمُّ سَدَدَ رَمْيَتِهِ وَ اِجْعَلْ ثَوَابَهُ اَلْجَنَّةَ»؛ خدایا! پرتابش را درست و ثوابش را بهشت قرار ده. ایشان نخست در الشكر عمر سعد بود و بعدا به یاران اباعبدالله علیه السلام پیوست.(1)

یکی دیگر از آنها زهیر بن قین است. در کربلا دو نفر به نام زهیر داریم: یکی زهير بن سلیم و دیگری زهیر بن قین. زهیر بن قین عثمانی مذهب بود. در آن زمان، به کسانی که پیرو تفکر سقیفه بودند عثمانی می گفتند و کسانی را که پیرو تفکر غدیر بودند علوی و هاشمی می گفتند و این هاشمی بودن و علوی بودن جرم بود.

ابن ابی الحدید نقل می کند: معاویه دستور داده بود در هفتاد هزار مسجد سب و لعن امیرالمؤمنین علی علیه السلام انجام شود. بعد از نماز به عنوان تعقیبات، حضرت علی علیه السلام را سب می کردند.

لامنس، از مستشرقان آلمانی، می گوید: غربی ها باید مجسمه طلایی معاویه را در میدان های آلمان نصب کنند، چون اگر این آدم نبود، اسلام علوی غرب را فرا می گرفت.

ص: 157


1- بحارالانوار، ج45، ص30؛ تاریخ الطبری، ج 5، ص445؛ الكامل في التاریخ، ج 2، ص 569

معاویه میان مسلمانان اختلاف و تفرقه انداخت و باعث شد که آنان عقب بمانند. و اگر این آدم نبود، حاکمانی چون علویان و ائمه سر کار بودند و غرب، امروز تسخیر اسلام شده بود.

زهیر عثمانی بود ولی در مسیر کربلا به امام حسین علیه السلام پیوست و در راه او به شهادت رسید.(1) امتحان ها برای چیست؟ قرآن می فرماید: تا خبيث از طيب جدا شود. این، دو آیه.

آیه سوم، آیه سوره مبارکه نور است: «الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»؛ زنان ناپاک از آن مردان ناپاک اند و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلق دارند. زنان پاک از آن مردان پاک و مردان پاک از آن زنان پاکند. اینان از نسبت های ناروایی که (ناپاکان) به آنان می دهند مبرا هستند و برای آنان آمرزشی الهی و روزی پرارزش است.

انسان های خبیث دنبال خبیث ها هستند. رفیق شمر چه کسی است؟ عمر بن سعد است. رفیق ابن زیاد کیست؟ مروان.

در تفسیر نورالثقلین دیدم که امام حسن مجتبی علیه السلام در مجلس معاویه - که حضرت را پس از ماجرای صلح دعوت کرده بودند تا ایشان را تحقیر کنند و بکوبند و به پدر ایشان ناسزا بگویند- برخاستند و این آیه را قرائت کردند و فرمودند: معاویه! میدانی تو که هستی و ما که هستیم؟

مجلس امام حسین علیه السلام را نگاه کنید! حسین علیه السلام طيب است و شما هم پاکیزه در مجلس ایشان آمده اید. کسی هم اگر آلوده باشد، عزاداری اباعبدالله علیه السلام آلودگی هایش را می شوید و می برد.

چهار نوع خانواده در قرآن

در قرآن کریم از چهار نوع خانواده یاد شده است:

ص: 158


1- الاخبار الطوال، ص246.

1. خانواده ای که همه آنها پاکیزه اند؛ مثل حضرت زهرا، امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان علیهم السلام. سورة هل اتی (1) برای این خانواده است. (2)

2. خانواده هایی که همه آنها خبيث اند؛ سوره مسد به خانواده ابي لهب اشاره می کند که هم خودش خبيث بود، هم همسرش و هم فرزندانش. ابولهب به یک مرض بد مبتلا شد و مرض واگیردار گرفت. غذا را به سنگ می بستند و از راه دور برای او پرتاب می کردند و کسی جلو نمیرفت. وقتی هم مرد، کسی او را دفن نمی کرد. زن ابولهب، همان حمالة الحطب است. پسرش را هم پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله نفرین کرد و عرضه داشت: «خدایا! یکی از جانوران را بر او مسلط كن تا او را بخورد.» در جنگی در خیمه خوابیده بود که شیری آمد و او را درید. (3)

3. سومین نوع، مرد خبیث و زن پاکیزه است؛ مثل فرعون و آسیه که آسیه پاکیزه و فرعون ناپاک و آلوده بود.

4. مرد پاکیزه و خانواده ناپاک و اولاد ناباب؛ مانند حضرت نوح که پاک بود و همسر و فرزندش فاسد بودند.

شما جوانان که هنوز ازدواج نکرده اید یا اول راه هستید، دعا کنید از قسم اول باشید که خداوند به شما طيبات دهد و اولاد شما هم طیب باشند و زندگی شما یک زندگی پاکیزه شود.

وای به حال خانوادهای که از قسم دوم باشد! خانوادهای همه ناپاک مثل معاویه و خاندانش. من تعجب می کنم که برخی از آقایان و نویسندگان اهل تسنن چگونه از معاویه دفاع می کنند. معاویه قاتل مالک اشتر است، قاتل حجر بن عدی است. هیچ جرمی نداشته باشد جز کشتن این اصحاب امیر المؤمنين على علیه السلام کافی است. این آیه را امام حسن علیه السلام خطاب به معاویه خواند و فرمود: میدانی ما که هستیم؟ ما آن خاندان پاکیزه ایم.

ص: 159


1- نام دیگرش سوره انسان است
2- الميزان، ج 2، ص 123.
3- بحارالانوار، ج16، ص308؛ الخرائج، ج 1، ص 117.

قرآن می فرماید: زندگی دو قسم است: پاکیزه و خبیث، پاک و آلوده، زیبا و زشت. یک آیه بسیار زیبا از سوره ابراهیم (آیه 24) را برای شما معنا کنم: خداوند می فرماید: «انسان های پاکیزه مثل درخت پاکیزه هستند.» شما وقتی داخل باغ می روید، می بینید درخت پاکیزه درختی است که ریشه محکم داشته باشد، برگ های شاداب داشته باشد، میوه خوب داشته باشد و بلند هم باشد؛ یعنی آشغال و کثافات و آلودگی زمین را به خودش نگیرد. اکنون فرض کنید درختی در طول سال سبز است – البته درخت زیتون و نخل همیشه سبز هستند درختی که همیشه سبز است و دوازده ماه سال میوه می دهد. قرآن کریم می فرماید: مؤمن این طور است؛«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً». پیغمبر! می خواهی بگوییم مؤمن چطور است؟ «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ»؛ مثل درخت پاکیزه.

چند نکته درباره آیه 24 سوره ابراهيم

1.ثابت بودن اصل و بنیان مؤمن
اشاره

قرآن می فرماید:«أَصْلُهَا ثَابِتٌ»؛ مؤمن اصلش ثابت است، ریشه دارد. این طور نیست که تا یک صحنه گناه دید یا نگاهش به چند فیلم افتاد بلغزد. افرادی شب در اردوی امام حسن علیه السلام بودند و صبح پیش معاویه. بعضی ها آدم هایی بودند که دقیقه به دقیقه موضع خود را عوض می کردند.

داستان حسان بن ثابت

حسان بن ثابت در ماجرای غدیر شعر گفت و آن واقعه را چنان زیبا با نظم (شعر) به تصویر کشید که رسول خدا صلی الله علیه و آله لذت برد. انتهای سوره شعرا را ببینید!قرآن می فرماید: شاعری که ایمان و عمل صالح دارد و از مظلوم دفاع می کند این شاعر ارزش دارد. اما

ص: 160

شاعری هم در قرآن مذمت شده است. در پایان سوره شعرا (آیه 224 و 225) آمده است:«وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ »؛ (پیامبر اسلام شاعر نیست؛) شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند. آیا نمی بینی آنها در هر وادی سرگردان اند؟

منظور آن شاعر که هر طرف به نفعش باشد، شعر می گوید و کاری به حق و باطل ندارد. امروز برای امیرالمؤمنین علیه السلام می گوید و فردا برای خلیفه اول. امروز برای شاه میگوید، فردا برای امام. این شاعر اصلا نگاه نمی کند که برای چه کسی شعر می گوید. او برای صندلی شعر می گوید و نگاه نمی کند که بر روی صندلی، ابن زیاد نشسته است یا مختار!

حسان بن ثابت در غدیر شعر گفت و از امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع کرد. پیغمبر تا هم از او تشکر و دعایش کرد و فرمود: خدا کمکت می کند، البته مادامی که با ما هستی.(1) همین شاعر بعدها نزد خلیفه اول آمد و شروع کرد به گفتن شعرهایی در تعریف از او؛ مثل این که اصلا ولایت علی بن ابی طالب و ماجرای غدیری در کار نبوده است. مؤمن یک ویژگی اش این است که «أَصْلُهَا ثَابِتٌ»؛ یعنی ریشه اش محکم است.

2. مؤمن اهل ترقی کردن

قرآن می فرماید: « وَفَرْعُها فِي السَّماءِ » . مؤمن رشد می کند. وای به حال آن که نماز امسالش از پارسال بدتر شده باشد؛ اگر پارسال، اول وقت بیدار می شد، امسال آخر وقت بلند می شود. جوانها! اگر پارسال روزی پنجاه آیه قرآن می خواندید، امسال صد آیه بخوانید. عمر تقویمی ما جلو می رود، عمر دینی ما هم باید جلو برود. مؤمن « وَفَرْعُها فِي السَّماءِ » است، رشد می کند. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مَنِ اِعْتَدَلَ يَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ»؛(2) هرکه دو روزش مساوی

ص: 161


1- الارشاد، ج1، ص177؛ کنزالفوائد، ج 1، ص268؛ بحارالانوار، ج21، ص388.
2- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 381؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص152؛ الأمالی للصدوق، ص393.

باشد ضرر کرده است.

3. میوه و ثمردادن مؤمن
اشاره

قرآن می فرماید:« وَتُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ »؛ مؤمن همیشه میوه می دهد؛ یعنی ثمر می رساند، خیر می رساند، بار از دوش مردم برمی دارد و کمک می کند.

یا سلمان و برداشتن بار از روی دوش مردم

سلمان استاندار مدائن بود. او با اثاثیه ای ساده و اندک بر الاغ نشست و وارد شهر مدائن شد. روزی سلمان در خیابان های مدائن عبور می کرد که دید پیرمردی بارش را زمین گذاشت. سلمان گفت: چه شده است؟ گفت: نمی توانم ببرم. گفت: من برایت می برم. این قدر چهره اش ساده بود که پیرمرد فکر کرد باربر است. وقتی سلمان بار را در خانه بر زمین گذاشت، پیرمرد می خواست پول بدهد. سلمان گفت: آقا! اگر باز هم کار داشتی بیا استانداری؛ من آن جا کار تو را راه می اندازم. پرسید: شما که هستید؟ گفت: من استاندار مدائن هستم. استاندار مدائن بار از دوش مردم بر می دارد. مگر امیرالمؤمنین علیه السلام مشک آن زن را به دوش نکشید و برای او نیاورد؟ (1) ده ها نمونه در تاریخ ثبت شده است؛ نگاه کنید.

مؤمن ریشه اش محکم است، رشد می کند و ثمر می رساند. بعضی ها در مجلس امام حسین علیه السلام زحمت می کشند یا ارزش های اخلاقی را رعایت می کنند، ولی بعد از عاشورا همه چیز تمام می شود. نباید اینطور باشد، چون میوه مؤمن دائمی است.

4. باخدابودن مؤمن

قرآن می فرماید: « بِإِذْنِ رَبِّهَا » مؤمن چشمانش پاکیزه است اما خبيث، قرآن می فرماید:

ص: 162


1- بحارالانوار، ج 41، ص51: المناقب، ج2، ص115

مثل درخت ناپاک، مانند خار است، خار بیابان که در پا فرو می رود، میوه ندارد، خشک است. چه کسی جلوی در خانه اش خار می کارد؟! زیتون می کارند، پرتقال می کارند، نخل می کارند. می گویند زیباست. تا به حال شده است در گل فروشی به شما خار بفروشند؟ نه، چون ثمر و اثری ندارد.

عزیزان! دو گروه در قرآن داریم: «خبيثها» و «طيب ها». «قُلْ لَا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ». خط خود را مشخص کنیم. این جا این سؤال مطرح است که چرا می خواهیم از سبک زندگی امام حسین علیه السلام بگویم و به چه دلیل این بحث را انتخاب کردیم؟ همه ائمه ما رشد و نور هستند: «كَلاَمُكُمْ نُورٌ وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَ وَصِيَّتُكُمُ اَلتَّقْوِي»؛ اما میدانید چرا امام حسین ع را انتخاب کرده ایم؟ چون آنانی که خودشان نورند گفته اند: «حسین!» آنانی که خودشان پاک اند گفته اند: «حسین!» آنانی که خودشان محل اجابت دعا هستند گفته اند: «حسين!»

عظمت امام حسین علیه السلام

روزی امام حسین علیه السلام در سن کودکی وارد اتاق شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابی بن کعب نشسته بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد و فرمود: «مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ زَيْنُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ»؛ درود و سلام بر تو ای زیبایی آسمان و زمین! ابی ناراحت شد و گفت: ای پیامبر! آیا زیباتر از شما هم کسی در آسمانها و زمین هست؟ زیبایی آسمان و زمین شما هستید، هدف خلقت کائنات شما هستید، خاتم پیامبران شما هستید، شما هستید که همه كائنات به شما افتخارمی کنند، اما شما به حسین افتخار می کنید؟

پیامبر فرمود: «وَ الَّذي تعنى بِالحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍ فِي اَلسَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي

ص: 163

الْأَرْضُ »؛(1) تو نمیدانی! ببین امام حسین علیه السلام چقدر در زمین طرفدار دارد. فرمود: حسین من در آسمان بزرگ تر است تا زمین.

چرا از سبک زندگی امام حسین علیه السلام نگوییم؟ امام حسینی که حدیث داریم: «تمام انبیاء او را زیارت کردند.» این حدیث را در رابطه با هیچ شخص دیگری نداریم. « مَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَ قَدْ زَارَ كَرْبَلَاءَ وَ وَقْفُ عَلَيْهَا »؛(2) تمام انبیا در کاربرای امام حسین علیه السلام انجام دادند، از آدم تا خاتم الانبیا حضرت محمد صلی الله علیه و آله: 1- امام حسین علیه السلام را زیارت کردند، 2- برای او گریه کردند.

متوسل شدن امام هادی علیه السلام به امام حسین علیه السلام

امام هادی علیه السلام بیمار شده بود. فرمود: به کسی پول دهید تا به کربلا برود و برای شفای من دعا کند.(3) جز تربت امام حسین علیه السلام كدام تربت را میتوان خورد؟ حرم پیامبر؟ نه! حرم امیرالمؤمنین؟ نه! درباره کدام قبه آمده است که اجابت تحت آن است؟ قبه اباعبدالله!؟(4)

امام رضا علیه السلام فرمودند: « إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْ ءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ »،(5) هر مصیبتی دیدید، هر

ص: 164


1- بحارالانوار، ج 11، ص 84: الخرائج، ج3، ص1166؛ الدر النظيم، ص526
2- «مَنْ سَمِعَ کَعْباً یَقُولُ: أَوَّلُ مَنْ لَعَنَ قَاتِلَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهما السلام إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ الرَّحْمَنِ وَ أَمَرَ وُلْدَهُ بِذَلِکَ وَ أَخَذَ عَلَیْهِمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثَاقَ ثُمَّ لَعَنَهُ مُوسَی بْنُ عِمْرَانَ وَ أَمَرَ أُمَّتَهُ بِذَلِکَ ثُمَّ لَعَنَهُ دَاوُدُ وَ أَمَرَ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِذَلِکَ ثُمَّ لَعَنَهُ عِیسَی وَ أَکْثَرَ أَنْ قَالَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْعَنُوا قَاتِلَهُ وَ إِنْ أَدْرَکْتُمْ أَیَّامَهُ فَلَا تَجْلِسُوا عَنْهُ فَإِنَّ الشَّهِیدَ مَعَهُ کَالشَّهِیدِ مَعَ الْأَنْبِیَاءِ مُقْبِلٍ غَیْرِ مُدْبِرٍ وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی بُقْعَتِهِ وَ مَا مِنْ نَبِیٍّ إِلَّا وَ قَدْ زَارَ کَرْبَلَاءَ وَ وَقَفَ عَلَیْهَا وَ قَالَ إِنَّکِ لَبُقْعَهٌ کَثِیرَهُ الْخَیْرِ فِیکِ یُدْفَنُ الْقَمَرُ الْأَزْهَرُ» (کامل الزیارات، ص 67، بحارالانوار، ج44، ص301؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص593).
3- الکافی، ج 4، ص567؛ کامل الزیارات، ص273؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص537
4- «قال رسول الله صلی الله علیه و آله: اَلشِّفَاءُ فِی تُرْبَتِهِ وَ اَلْإِجَابَهُ تَحْتَ قُبَّتِهِ وَ اَلْأَئِمَّهِ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ» (المناقب، ج4، ص82؛ بحارالانوار، ج36، ص 286؛ مستدرک الوسائل، ج 10، ص335).
5- وسائل الشیعه، ج 14،ص 502؛ بحارالانوار، ج 44، ص 286؛ عیون اخبار الرضا، ج1، ص299.

داغی دیدید، برای حسین ما گریه کنید. اباعبدالله علیه السلام یک استثنا در عالم هستی است.

حضرت آیت الله مرعشی و مجلس امام حسین علیه السلام

آیت الله مرعشی له که حدود نود سال زندگی کرد، هفتاد سال نماز شب ایشان ترک نشد؛ یعنی از سن بیست سالگی نماز شب می خوانده است. پسر ایشان به بنده گفت: پدرم به مدت 69 سال اولین زائر حرم حضرت معصومه علیها السلام بود. ما پنج روز حرم برویم خسته می شویم. آیت الله مرعشی عاشق کتاب بود و برای کتاب جان میداد. نان نمی خورد و کتاب می خرید؛ لذا کتابخانه ایشان بی نظیر است. تمام عمر خود را ایشان وقف کتاب کرد و به همین دلیل مستطيع هم نشد که به حج برود. احقاق الحق ایشان یک کتاب عالی در دفاع از امیرالمؤمنین علیه السلام است.

مرحوم نجفی ده ها مجتهد پرورش داده است. ایشان می فرماید: وقتی می خواهید مرا دفن کنید، بدنم را در حسینیه بیاورید. آن گلیمی که جلوی کفشداری افتاده و زائران، روضه خوان ها و شرکت کنندگان مجلس اباعبدالله علیه السلام کفشهای خود را بر روی آن بیرون می آورند و به کفش دار می دهند، غبار و خاک این گلیم را تکان بدهید و بر بدن من بریزید و بعد مرا دفن کنید تا غبار گلیم خاک پای شرکت کنندگان در روضه امام حسین علیه السلام بر کفنم باشد. این چه دستگاهی است!

این همه شما کتاب دارید؛ یک ورق آن را با شما دفن کنیم؟ نه! چه چیزی در قبرتان بگذاریم؟ فرمود: آن دستمالی که برای اباعبدالله علیه السلام اشک ریختم، آن را با من در قبر بگذارید. این چه حسابی است! وصیت نامه آیت الله مرعشی موجود است. جوانان! وصیت نامه ایشان را بخوانید.

ص: 165

مرحوم آیت الله بهاءالدینی و مجلس امام حسین علیه السلام

مرحوم آیت الله بهاءالدینی علیه السلام بیش از یک خط وصیت نامه نوشتند. می دانید؟ ایشان به جز این یک خط وصیت نامه نداشتند؛ فقط یک خط و یک سفارش. آن هم این که روضه های پنجشنبه و جمعه ما تعطیل نشود.

گاندی و امام حسین علیه السلام

چرا از سبک زندگی امام حسین علیه السلام نگوییم؟ گاندی از سبک زندگی امام حسین علیه السلام تقلید می کند و می گوید: الگوی من ایشان است. حالا فرصت نیست که بگویم چه آدم هایی با زندگی امام حسین علیه السلام عوض شدند.

جوانان عزیز! زندگی ائمه ماسه بعد دارد؛ یعنی سه بعد از زندگی امام حسین و اهل بیت علیهم السلام قابل بحث است که ما به دو بعد از آنها کار نداریم؛ فقط با سومی کار داریم. بعد اول: مقامات خاص ایشان است؛ مثلا: امام علم غیب دارد. این برای ما قابل الگوبرداری نیست. علم غیب مخصوص امام است. امام معجزه و علم لدنی دارد. ما نمی خواهیم درباره اینها بحث کنیم. اینها مقامات شخص امام است. آری، اگر کسی پیدا شده که زمینه اش را داشته، مقداری از آن را به او داده اند. به میثم تمار اندکی داده بودند.

پیشگویی های میثم تمار

میثم هجده روز قبل از عاشورا شهید شد؛ یعنی در 22 ذی الحجه، تقریبا ده روز قبل از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا. وقتی او را از زندان بیرون آوردند تا ببرند او را اعدام کنند، جلوی زندان دید مختار را هم گرفته اند. گفت: شما مختار هستید؟ گفت: آری. گفت: چیزی به تو می گویم. من را امروز می کشند و اعدام می کنند اما امیرالمؤمنین علی علیه السلام به من خبر

ص: 166

داده است که تو قیام می کنی و انتقام خون حسین فاطمه را می گیری! آن کسی که می خواهد تو را بکشد، تو او را می کشی.(1) چون ابن زیاد می خواست او را بکشد. چه زمانی این را به مختار گفت؟ 22 ذی الحجه همان سالی که هجده روز بعد امام حسین علیه السلام شهید شد.

میثم گفت: مختار! تو خروج می کنی.

به حبیب بن مظاهر نیز گفت: حبیب! سر تو را روی نیزه به کوفه می آورند. میثم حتی روش کشته شدن و محل شهادت خود را می دانست. گاهی اوقات در آن جا نماز می خواند. ما به بعد اول زندگی اهل بیت علیهم السلام کاری نداریم. آری، کربلایی کاظمی هم پیدا می شود که بدون مطالعه حافظ قرآن بشود. یک مرتبه چیزی به او می دهند. آنها استثنا هستند.

بعد دوم، زندگی بومی اهل بیت علیهم السلام است. آن را هم نمی خواهیم الآن دنبال کنیم. امام حسین علیه السلام سوار اسب می شد؛ حالا ما می خواهیم سوار اسب شویم؟ نه. امام حسين علیه السلام با شمشیر می جنگید؛ ما می خواهیم با شمشیر بجنگیم؟ نه. لباس زمان امیرالمؤمنین علیه السلام وصله دار بود؛ ما امروز سبک زندگی مان مانند حضرت على علیه السلام باشد و لباس وصله دار بپوشیم؟ نه، بلکه امام صادق علیه السلام هم لباس وصله دار نمی پوشید. این مخصوص زمان حضرت علی علیه السلام بود.

کاسه های خانه حضرت زهرا علیها السلام بود؛ ما امروز چینی و استیل ها را به گلی تبدیل کنیم؟ این سبک زندگی می شود؟ نه! نه آن علم غیب و امثال آن، که خصوصیت خودشان است، نه زندگی بومی، یعنی زندگی ای که فرهنگ چهارده قرن پیش را می خواهد. چه نوع کاسه ای بوده، چه نوع کوزه ای بوده، چه نوع جهازی بوده، چه نوع مرکبی بوده، این ها برای تاریخ است.

اما بعد سومی که بنده از فرداشب می خواهم بگویم، اصولی است که این ها زمان بر

ص: 167


1- بحارالانوار، ج45، ص253: رياض الابرار، ج 1،ص293؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 672

نیست. ما این ها را می خواهیم بگوییم. سبک زندگی ائمه علیهم السلام گذشت، عفت، غیرت، واقع نگری، خداپرستی و محبت بوده است. این ها اصول و سبک زندگی امام حسین علیه السلام هستند که بنده ان شاء الله از فرداشب وارد جزئیات آن خواهم شد. نتیجه بحث این شد که زندگی دو

قسم است: خبیث و طيب.

ص: 168

خداترسی و خداباوری (1)

اشاره

قال الله تبارک و «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ » (1)

مقدمه

شب گذشته بحثی را با عنوان سبک زندگی اباعبدالله علیه السلام محضر شما برادران و خواهران به ویژه جوانان عزیز آغاز کردیم.

دعایی هست که ما همیشه از خدا می خواهیم و نسبت به آن توجه ویژه داریم. در زیارت عاشورا می خوانیم: « اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ »؛(2) خدایا! زندگی ما را زندگی پیغمبر و آل او قرار بده. این همان سبک زندگی است. زندگی پیامبر و آل ایشان علیهم السلام را باید بشناسیم و بدانیم که چیست و چگونه است؛ تعامل ایشان با مردم، با همسرشان، با فرزندانشان، ویژگی های اخلاقی ایشان و ویژگی های اعتقادی ایشان چگونه است. مگر نمی گوییم: « سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ»؟ مگر نمی گوییم: «اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ»؛ ما می خواهیم با شما باشیم؟ وقتی می گوییم: «با شما باشیم»، فقط حضور در کنار جسم امام که منظورمان نیست،

ص: 169


1- توبه، 119.
2- مصباح المتهجد، ج 2، ص 275؛ المصباح للكفعمي، ص484؛ بحارالانوار، ج98، ص295.

زیارت امام که منظورمان نیست، بلکه سیره و روش یا همان سبک زندگی امام علیه السلام منظور است.

این که پیامبر گرامی اسلام و در حدیث معروف ثقلین فرمود: «إِنِّي تَارِكُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ»؛(1) به راستی من در میان شما دو شیئ گران سنگ بر جای می گذارم که کتاب خدا و عترت خودم هستند. به راستی آنها از هم جدا نشوند تا در حوض بر من وارد شوند. «لن يفترقا»! بعضیها گفتند: نه، قرآن کافی است. توجه نکردند که پیغمبر چه می خواهد بفرماید. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواهد بفرماید که اگر عترت از قرآن جدا شد، دیگر قرآن را هم ندارید. اگر قرآن را از عترت جدا کردید دیگر عترت را هم ندارید. معنای شعار «حسبنا كتاب الله» این است که مثلا شما بگویید نمک باشد ولی شور نباشد؛ این که نمی شود. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «عَلَيَّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنَ مَعَ علی ».(2) شما اگر علی و اهل بیت علیهم السلام را از قرآن جدا کردی، این معنای افتراق و جدایی است. این طور نیست که دو شئ مستقل باشد، این طور نمی شود که یکی نباشد و دیگری باشد. در این صورت آن که هست نیز از بین می رود و قابل استفاده در آن حدی که منظور پیغمبر گرامی اسلام بود- نخواهد بود. عترت و قرآن با هم هستند.

خیلی مهم است که سبک زندگی ائمه علیهم السلام را بیاموزیم. تلاش دشمن هم از همان اول این بود که مردم با سبک زندگی ائمه علیهم السلام آشنا نشوند، بلکه سبک زندگی اموی و فرهنگ اموی حاکم شود. شما نگاه کنید ائمه گرامی ما اسم فرزندانشان را چه می گذاشتند! وجود مقدس امام حسین علیه السلام تمام پسرانش را به نام پدرش على علیه السلام نام گذاری کرد.(3) اموی ها رسما

ص : 170


1- كمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 234؛ بحارالانوار، ج 23، ص133؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص28.
2- « عَنْ أُمُّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ : سَمِعْتُ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله يَقُولُ عَلِيٌ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلِيٌ لَن يَفتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَىَّ الحَوض » (کشف الغمه، ج 1، ص 148؛ بحارالانوار، ج 38، ص35؛ کشف الیقین، ص236).
3- الكافي، ح ع ص 19: تهذیب الاحکام، ج 7، ص438؛ وسائل الشیعه، ج 21، ص393

از نام گذاری به نام اهل بیت علیهم السلام منع می کردند. این کار جرم بود. معاویه می گفت کسی که نامش على است، خانه را بر سر او خراب کنید. به تدریج فرهنگ دینی و اسلامی را از جامعه گرفتند و عملا خواستند مردم با زندگی ائمه علیهم السلام آشنا نشوند.

مشکل دنیای کنونی نیز همین است. امروز اگر در دنیا زندگی ائمه علیهم السلام ظلم ستیزی آنها، خداترسی آنها، گذشت آنها، رفق و مدارای آنها و ... الگو باشد، دیگر این همه مشکلات در جامعه نداریم. چرا این گروه های تکفیری پدید آمدند؟ این مسائل به علت فاصله گرفتن از فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است. چرا مسلمانان دنیا این قدر تفرقه دارند؟ چرا عده ای صهیونیست محدود، به مسلمانان زور می گویند؟ اینها همه به علت دور شدن از فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است. بحث سبک زندگی بحث بسیار مهمی است و می شود صدها جلسه به آن پرداخت. آن چه بنده می خواهم بگویم، درباره اصول حاکم بر زندگی امام حسین علیه السلام است.

خداترسی اهل بیت علیهم السلام

یکی از ویژگی های زندگی امام حسین و همه اهل بیت علیهم السلام خداترسی، خدامحوری و خداباوری است. خداترسی و نترسیدن از غیر خدا، اینها به یکدیگر وابسته اند؛ مثل کسی که از قانون می ترسد ولی از جریمه نمی ترسد. به او می گوییم جریمه می کنند، می گوید: «من نمیترسم، چون درست رانندگی می کنم. من از پلیس و جریمه نمی ترسم، چون از قانون می ترسم.» آن که روی قانون حساب می کند هیچ خوفی از پلیس و جریمه ندارد یا اینکه ماشین را به پارکینگ ببرند. من یک چیز دارم و از صد چیز دیگر نمی ترسم؛ به همین دلیل از همه چیزهایی که شما خوف دارید من خوف ندارم. اگر شما خداترس شدید، از هیچ چیز نترسید و قوی و استوار باشید. امام حسین علیه السلام فرمود: «الَّا يَأْمَنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا مَنْ خَافَ اللَّهَ

ص: 171

فِي الدُّنْيَا »؛(1) روز قیامت هیچ کس در امان نیست جز کسی که در دنیا از خدا بترسد.

شأن نزول آیه 175 سورة آل عمران

در پایان جنگ احد، هفتاد شهید روی زمین افتاده بود و بقیه نیز همگی مجروح شده بودند. یکی سرش شکسته بود و دیگری پایش. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز دندانش شکسته بود. امیرالمؤمنین علیه السلام شصت زخم برداشت و از تمام بدن حضرت خون جاری بود. در این حال، شخصی به نام نعیم بن مسعود نزد پیامبر آمد و عرض کرد: یا رسول الله! چرا نشسته اید؟ سپاه مشرکین می خواهد دوباره به شما حمله کند! دشمن به طور کامل تجهیز شده است و می خواهد به شما حمله کند. یک ترسی در دل مسلمانان آمد. همه با خود می گفتند: آن موقع که سالم بودیم، شهید و زخمی نداده و سرپا بودیم، این طور شد، نکند قلع و قمع شویم؟

در این زمان آیه 175 سوره مبارکه آل عمران نازل شد: «إِنَّمَا ذَلِكُمُ الشَّيْطَانُ يُخَوِّفُ أَوْلِيَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ »؛ این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بی اساس) می ترساند؛ اگر ایمان دارید، از آنها نترسید و از من بترسید. دو کلمه در این آیه مهم است: نترسید و بترسید؛ « فَلَا تَخَافُوهُمْ »؛ نترسید، «وَخَافُونِ»؛ بترسید. مربوط به چه کسانی است؟ « فَلَا تَخَافُوهُمْ » یعنی از اولیای شیطان، مانند ابوسفیان، ابولهب و سپاه مشرکان نترسید و شرط آن این است که از خدا بترسید. این آیه می فرماید: اثر خداترسی این است که از هیچ چیز نمی ترسید.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ »؛ یعنی من بر خدا توکل دارم و خدا مرا کفایت می کند.(2)

ص: 172


1- المناقب، ج 4، ص69، بحارالانوار، ج44، ص192؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص 62
2- تفسیر نمونه، ج3، ص201.

آرم و نشان انگشتر چند امام علیه السلام همین «حسبي الله» بوده است. این جمله، کلام امام حسین علیه السلام و ذکر خداست.

امان نامه خداوند، بهترین امان نامه

امام حسین علیه السلام از مکه بیرون می آمد. عبدالله بن جعفر (شوهر خواهر حضرت اباعبدالله یعنی همسر حضرت زینب علیها السلام) امام حسین علیه السلام را دوست می داشت. عبدالله، آدم خوبی بود، به هر حال شخصیتی سخاوتمند و متدین است. او فرزندانش را به کربلا فرستاد که همه شان شهید شدند. این که چرا خودش در کربلا حضور نداشت تحلیلش را باید در زمانی مناسب بحث کرد. عبدالله بن جعفر پیش فرماندار مکه رفت و گفت: امان نامه ای بدهید و من آن را به اباعبدالله بدهم تا ایشان در مکه بماند و خطری ایشان را تهدید نکند.

همسر عبدالله یعنی حضرت زینب کبری علیها السلام و هم چنین فرزندان وی در کاروان حسینی بودند و از مکه بیرون می آمدند. عبدالله امان نامه را گرفت و برای امام حسین عمل آورد. آقا تشکر کرد و فرمود: خدا به تو جزای خیر دهد! خیرخواهی کردی؛ ولی حرف ما این است که « وَ لَنْ يُؤْمِنِ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ لَمْ يُخْفِهِ فِي الدُّنْيَا »؛(1) بالاترین امان این است که خدا به انسان امان می دهد؛ خداوند نظرش برنگردد و به انسان پشت نکند. هر که خدا ترس نباشد ایمان ندارد. آقا امان نامه را گرفت و راه را ادامه داد. این همان خداترسی است.

خداوند، تنها امید امام حسین علیه السلام

صبح عاشورا هنگامی که امام علیه السلام لباس رزم پوشید، مقابل دشمن ایستاد و فرمود: این جا سرزمین کرب یعنی بلا و مصیبت است. خدایا! تو پشتوانه من هستی. در هر بلا و شدتی که امروز اتفاق بیفتد - تشنگی باشد، داغ اولاد باشد و ...- تو امید من هستی.

ص: 173


1- مکاتیب الائمه (علیهم السلام). ج2، ص138، وقعة الطف، ص155؛ تاریخ الامم و الملوک طبری، ج 5، ص 388.

جوانان عزیز! خداترسی را در زندگی خود قوی کنید و با خدا رفيق باشید، با خدا قهر نکنید و طلب کار نباشید؛ مثل بعضی ها که می گویند: خدايا! من یک قدم آمدم، حالا نوبت توست.

داستان حضرت ایوب

مرحوم نراقی در معراج السعاده می نویسند: خدا تصمیم گرفت حضرت ایوب علیه السلام را امتحان کند. نخست مال و ثروت او را گرفت و ایوب فقیر شد اما گفت: خدایا! صبر می کنم. دوم، جان فرزندانش را گرفت. ایوب گفت: خدایا! صبر می کنم. سوم، خودش در بستر بیماری افتاد و خدا تک تک دارایی های اورا گرفت. ایوب همه اینها را تحمل کرد. در مرحله چهارم، آنهایی که در شهر بودند شروع به سرزنش او کردند و گفتند: حتما ریگی به کفش دارد که خدا با او این طور می کند.

گاهی می گویند: فلانی نماز نمی خواند اما سفر می رود و بچه هایش سالم اند، ولی ما که نماز می خوانیم، یا خودمان بیماریم یا فرزندانمان مریض اند. فکر می کنند که این جا داد و ستد است! نه، اینها دلیل بر خوبی یا بدی نیست. گاهی استدراج است؛ یعنی به کسی نعمت می دهند که سقوط کند، به یک کسی امتحان می دهند رشد کند. شماتت کردند و گفتند: خدا ایوب را نمی خواهد و او رابطه اش با خدا قطع شده است. دیگر ناراحت شد و عرض کرد: خدایا! اولادم رفت صبر کردم، مالم رفت صبر کردم، خودم مریض شدم صبر کردم، اما ... تا خواست بگوید: «اما» ندا آمد: صبر کن! ما به تو توفیق دادیم و تو صبر کردی.(1)

خدایا! یک قدم آمدم و حالا نوبت توست؟ تو فکر کردی خودت این جا آمدی؟ تو را آورده اند! خودت نیامدی. خیلی حواستان جمع باشد. ایوب! حرف خود را تصحیح کن؛ نگو

ص: 174


1- تفسیر نمونه، ج19، ص294.

صبر کردم، بلکه ما به تو توفیق دادیم. قرآن می فرماید: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ » ؛(1) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است، (مجازات سختی دامنشان را می گرفت). اگر لطف خدا نباشد، شما می توانید بگویید من این کار را کردم؟ با خدا رفیق باشید، خداترس باشید، از گناه و وسوسه شیطان نترسید، از آینده و مرگ نترسید، اما این را به یاد داشته باشید: «عِظَمُ الْخَالِقِ فِي أَنْفُسِهِمْ ».(2)

نمادهای خداترسی

اشاره

خداترسی باید نمودهای گوناگون در زندگی ما داشته باشد. وقتی می گوییم: «خداترسی»، این واژه مبهم است. می گویند: خداترسی یعنی چه؟ می خواهیم ساده بگوییم که خداترسی یعنی چه. چند محور را خدمت شما عرض می کنم

1.حاضر و ناظر دانستن خداوند
اشاره

اولین اثر خداترسی این است که خدا را در زندگی خود ناظر و حاضر بدانیم، بدانیم که کارهای ما را می بیند؛ وقتی در اینترنت هستیم، وقتی در اتاق دربسته تنها هستیم، وقتی موبایل در دست داریم و... این که علم خدا را در نظر داشته باشیم. این همان است که امام حسین علیه السلام به شخصی که آمد و گفت: «من نمی توانم گناه را کنار بگذارم»، فرمود: برو یک جایی که خدا تو را نبیند. عرض کرد: آقا! نمی شود. امام فرمود: اگر نمی شود پس گناه نکن .(3)

ص: 175


1- نور، 20.
2- نهج البلاغه، خطبه 193.
3- «رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّهُ جَاءَ رَجُلٌ وَ قَالَ أَنَا رَجُلٌ عَاصٍ وَ لاَ أَصْبِرُ عَنِ اَلْمَعْصِیَهِ فَعِظْنِی بِمَوْعِظَهٍ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِفْعَلْ خَمْسَهَ أَشْیَاءَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ فَأَوَّلُ ذَلِکَ لاَ تَأْکُلْ رِزْقَ اَللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلثَّانِی اُخْرُجْ مِنْ وَلاَیَهِ اَللَّهِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلثَّالِثُ اُطْلُبْ مَوْضِعاً لاَ یَرَاکَ اَللَّهُ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلرَّابِعُ إِذَا جَاءَ مَلَکُ اَلْمَوْتِ لِیَقْبِضَ رُوحَکَ فَادْفَعْهُ عَنْ نَفْسِکَ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ وَ اَلْخَامِسُ إِذَا أَدْخَلَکَ مَالِکٌ فِی اَلنَّارِ فَلاَ تَدْخُلْ فِی اَلنَّارِ وَ أَذْنِبْ مَا شِئْتَ (بحارالانوار، ج75، ص126؛ جامع الاخبار، ص130)

یک قصه ای برای شما بگویم که جالب است.

داستان

جوانی در بیابان می رفت که با یک چوپان برخورد کرد. چوپان، گوسفندان را به چرا أورده بود. جوان هم با دوستانش به تفریح آمده بود. جوان جلوی چوپان را گرفت و گفت: یکی از گوسفندان را به ما بفروش که آن را سر ببریم و کباب بخوریم. پول آن را هم می دهیم. چوپان گفت: گوسفندان برای من نیستند، صاحب دارند. من این ها را فقط برای چرا آورده ام و مالکشان نیستم. گفتند: ما پولش را می دهیم و تو آن را برای خودت بگیر. شب که نزد اربابت رفتی بگو: گرگ گوسفند را خورد. هر سه مشکل حل شد: تو پول می گیری، ما سیر می شویم، به ارباب هم می گویی گرگ خورد. چوپان نگاهی کرد و گفت: آفرین! جواب همه را آماده کرده اید. «فأين الله؟» جواب خدا را چه بدهم؟

گاهی جواب همه را آماده کرده ایم غیر از خدا. کسی امسال پیش من آمده بود و می گفت: چه ماه رمضان خوبی شد! سه چهار تا کولر گازی نصب کردیم. الحمدلله، سیم برق را هم روی سیم اداره برق انداختیم. روزه ها را هم گرفتیم! عزیزان! این کار حرام است؛ با کدام مجوز؟ با کدام دستور شرع؟

شخصی آمده بود و می گفت: پسرم که گواهی نامه نداشت، پشت فرمان بود و تصادف کردیم. یک نفر کشته شد. طبق قانون، بیمه می بایست دیه را بپردازد، اما چون فرزندم گواهینامه نداشت، بیمه هزینه ها را نمی پذیرفت. فقط سی ثانیه جای خود را با پسرم عوض کردم. فرزندم جای من نشست و من جای او پشت فرمان آمدم. پلیس متوجه نشد و نام مرا

ص: 176

به عنوان راننده نوشت. حالا حق بیمه را هم می گیریم. پلیس نفهمید، بیمه هم نفهمید، أما بینک و بين الله تو پشت این فرمان بودی یا فرزندت؟ قیامت چطور می خواهی جواب بدهی؟ خیلی دقیق و حساس است. این ها چیزی نیست که انسان به سادگی از کنار آن بگذرد.

خدا مرحوم ملاعباس تربتی را رحمت کند! جوانان! توصیه می کنم کتاب فضيلت های فراموش شده را که حسین علی راشد فرزند مرحوم ملاعباس نوشته است، حتما مطالعه کنید. ایشان می گوید: پدر من در روستا سهمیه آب داشت. مثلا باید یک ساعت آب برای باغ می گرفت. ایشان می نویسد: پدر من یک گونی پر از خاک روی پشتش می گذاشت و به کنار جوی آب میرفت. آن جا گونی را جلوی مسیر آب می گذاشت و راه آن را می بست تا آب به باغ خودش بیاید. به او می گفتند: خب از خاک همان باغ کنار آب بیل بزن و راه آب را ببند. می گفت: شاید مردم راضی نباشند. ایشان با دست خودشان گونی خاک را می بردند و چهار پنج دقیقه هم صبر می کردند تا آب اضافه تری در باغ صاحب آب قبلی برود و خیالش راحت شود.

این هایی که من می گویم، گناه عادی شده است. سرقت آب، سرقت برق، جابه جا کردن خودرو در تصادفات، دروغ و... «فأين الله؟» خداترسی یعنی حرف این چوپان! به اربابم گفتم گرگ خورد، تو نیز این گوسفند را خوردی، پول آن هم در جیب من رفت، هر سه مشکلمان حل شد؛ با خدا چه کنم؟

2. ترجیح دادن خدا بر همه چیز
اشاره

دومین نشانه خداترسی، ترجیح دادن خدا بر همه چیز است. خداوند می فرماید: همه چیز بعد از خدا؛ خدا بر همه چیز ترجیح دارد: پدرت، همسرت، برادرت، مال، کاسبی. این هشت مورد را در آیه 24 سوره توبه نگاه کنید: «قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ »

ص: 177

وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ »؛ بگو: اگر پسران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راه پروردگار محبوب تر است، در انتظار این باشید که خداوند فرمان خویش را عملی سازد. و خداوند جمعیت نافرمانبردار را هدایت نمی کند.

ای کسانی که پدر برایتان از خدا مهم تر است و به خاطر پدر دروغ می گویید! ای کسانی که اولاد برای شما از خدا مهم تر است و به خاطر آنها دروغ می گویید! ای کسانی که فامیل برای شما از خدا مهم تر است و به خاطر این که فامیل ناراحت نشود در مجلس گناه شرکت می کنید! ای کسانی که مال برای شما مهم تر از خداست و اول ظهر به نماز نمی روید و مغازه را تعطیل نمی کنید. ای کسانی که این گونه هستید خداوند هشت مورد را برشمرده است و فرموده است: - ایمان شما ادعایی است و واقعی نیست.ترجیح خدا بر همه چیز!

جوانان؛ دومین نشانه خداترسی در زندگی این است که خدا بر همه چیز ترجیح داشته باشد؛ بر درس، بر زندگی. به هیچ وجه نقش خدا در زندگی شما کمرنگ تر از دیگران نباشد؛ بلکه باید روزبه روز پررنگ تر شود. این صریح قرآن است.

ایمان آوردن واقعی

شخصی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، سلام گفت و عرض کرد: یا رسول الله! آمده ام شهادتین بگویم و مسلمان شوم. حضرت فرمودند: صبر کن! من به یک شرط حاضرم تو مسلمان شوی و اسلام تو را می پذیرم. پیامبر فرمود: به شرطی با تو بیعت می کنم و اسلام آوردن تو را می پذیرم که پدرت را بکشی! مرد، نگاهی در چهره پیامبر افکند و عرض کرد: یا رسول الله! اشکال ندارد. و قبول کرد و شهادتین را خواند. آن گاه پیغمبر خدا فرمود: من پیغمبر رحمت که

ص: 178

حاضر نیستم یک مورچه اذیت شود، راضی می شوم کسی پدرش را بکشد؟به خدا قسم ما به مرگ پدر شما راضی نیستیم. می دانی چرا این حرف را زدم؟ می خواستم ببینم واقعا می خواهی ایمان بیاوری!(1)

البته زمانی هم پیش می آید که کسی با پدرش بجنگد؛ مانند حنظله که در جنگ احد با پدرش جنگید، چون پدرش در سپاه کفر بود. محمد بن ابی بکر در جنگ جمل با خواهرش جنگید. در کربلا نیز عمرو بن قرظه با برادرش جنگید. گاهی اتفاق می افتد که برادرت مقابل توست، پدر مقابل توست.

توجه به خداوند در تمام حالات

پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله در کوچه های مدینه عبور می کرد که مشاهده نمود اربابی غلام خود را کتک می زند. نبی مکرم اسلام دید این غلام می گوید: «اعوذ بالله، اعوذ بالله»؛ به خاطر خدا نزن، به خاطر خدا نزن! اما ارباب هیچ توجهی نمی کند. تا پیغمبر آمد و رد شد، غلام گفت: «اعوذ بالنبي»؛ به خاطر پیغمبر نزن. آن ارباب به خاطر پیامبر از زدن دست کشید. پیغمبر اکرم فرمود: تو را به خداوند قسم داد گوش نکردی، ولی به من قسم داد گوش کردی! این شرک است! عرض کرد: اشتباه کردم. پس غلام را آزاد ساخت و بلافاصله توبه کرد. (2) این نکته بسیار دقیقی است.

هیچ چیز را در کنار خدا نیاوردن

کودکی در مسجد بود. پیغمبر خدا به او فرمود: من را بیشتر دوست داری یا پدرت را؟ گفت: شما را. حضرت فرمود: من را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟ گفت: شما را.

ص: 179


1- المحاسن، ج 1، ص248؛ بحارالانوار، ج65، ص281؛ مشکاة الانوار، ص38.
2- محجة البيضاء، ج 2، ص 445؛ شنیدنی های تاریخ، ص98

حضرت فرمود: من را بیشتر دوست داری یا خودت را؟ گفت: شما را. حضرت فرمود: من را بیشتر دوست داری یا خدا را؟ کودک ناگهان ایستاد و عرض کرد: نه یا رسول الله! من شما را به خاطر خدا دوست دارم؛ من شما را کنار خدا نمی گذارم. پیامبر صلی الله علیه و آله عنوان فرمود: این سخن درست است.

آنهایی که در اشعار خود غلو می کنند و ائمه علیهم السلام را خدا خطاب می کنند، بدانند تمام انبیا و ائمه علیهم السلام آمدند تا مردم یگانه پرست شوند. تمام نهج البلاغه توحید است، تمام کربلا توحید است. زمانی که تیر مسموم سه شعبه آمد و بر سینه اباعبدالله علیه السلام نشست، امام حسین علیه السلام فرمود: « بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ».(1) وقتی حضرت زینب علیها السلام وارد گودی قتلگاه شد، صدا زد: «اللهم تقبل منا هذا القربان»؛(2) این، قربانی را از ما قبول کن! سر مقدس بالای نیزه همه جا سخن از خدا می گوید. آقایان! یکی از ویژگی های زندگی ائمه ما که در جامعه کبیره هم آمده، این است که همگی خداترس بودند؛ یعنی خدا را ناظر میدیدند و او را بر همه چیز ترجیح می دادند.

3. تعهدات اخلاقی و اجتماعی داشتن
اشاره

سومین نشانه خداترسی، تعهدات اخلاقی و اجتماعی است. شما خداترس هستید و تعهد دارید. انسان خداترس، همسایه خود را آزار نمی دهد. خداترس، پدر و مادرش را اذیت نمی کند، بدقولی نمی کند. این معنای نکته سوم در بحث خداترسی است. هر کجا که خداوند متعال در قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا

» بعدش می فرماید این کار را بکن یا این کار را نکن. این بایدها و نبایدهای قرآن است. بنده زمانی فرصت يافتم و این آیات را یادداشت کردم. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا »؛(3) حالا که مؤمن هستید، محکم

ص: 180


1- بحارالانوار، ج45، ص53: اللهوف، ص120؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص295.
2- عوالم العلوم و المعارف، ج 11، ص958.
3- احزاب، 70.

حرف بزنید، شایعه پراکنی نکنید، آبروی کسی را نریزید. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ »؛(1) حالا که ایمان داری، مسخره نکن.

انسانها در یک تقسیم بندی پنج گروه هستند: 1- مؤمن، 2- مسلمان، 3- مشرک، 4 منافق، 5- کافر. مؤمن کسی است که اسلام را هم قبول دارد و هم عمل می کند. مسلمان، اسلام را قبول دارد ولی شاید عمل نکند. می داند نماز خوب است اما شاید نخواند. مشرک خدا را قبول دارد اما چیزی را هم شریک او می کند. می گوید: بت هم واسطه است. منافق آن است که می گوید: «قبول دارم» ولی قبول ندارد. کافر هم که اصلا قبول ندارد. مؤمن، هم قبول دارد، هم تعهد. لذا ائمه علیهم السلام علق فرمودند: خدا لعنت کند کسی را که می گوید: ایمان، سخن بدون عمل است و دل باید پاک باشد. در پارک، خانه، سینما، چت روم و ... با دختر نامحرم ارتباط دارد و بعد می گوید: دلت پاک باشد. یعنی چه؟!

از حضرت علی علیه السلام سؤال شد: ایمان چیست؟ فرمود: «الْإِيمَانُ مَعْرِفَةُ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلُ بِالْأَرْكَانِ »؛(2) ایمان، اعتقاد قلبی و اقرار بهزبان و عمل به اعضاء و جوارح است. می گویند: حالا این دو تار موی ما پیدا باشد مشکل دارد؟ نه، دو تار موی شما مشکل ندارد ولی از همین دو تار مو شروع می شود، از همین یک نگاه شروع می شود، با یک جرقه و با یک پیام شروع می شود. خداترسی یعنی تعهد اخلاقی داشتن؛ پس اگر خداترس هستید متعهد باشید.

داستان

در خانه نشسته بود و از روزنه خانه، کوچه را نگاه می کرد. خانه های قدیم مانند خانه های امروزی محکم نبود. بعضی خانه ها کاه گلی بود و گاهی دیوارها

ص: 181


1- حجرات، 11.
2- نهج البلاغه، حکمت 227.

روزنه هایی نیز داشتند. حضرت بیرون را نگاه می کرد. خلاف این حرکت حرام است؛ یعنی شما در کوچه بنشینید و از روزنه، داخل خانه را نگاه کنید. دید زدن کوچه عیب ندارد، چون کوچه عمومی است. اگر کسی جلوی خانه ایستاده و کاری دارد یا منتظر کسی است و کوچه را نگاه می کند عیب ندارد.

حکم بن ابی العاص داخل خانه پیامبر را از روزنه نگاه می کرد. پیغمبر محکم با او برخورد کرد و تبعیدش کرد. متأسفانه معماری های ما هم اسلامی نیست. خانه ها بر یکدیگر دید دارند و مسلط اند و این خیلی بد است. سبک معماری دینی در معماری های ما از بین رفته است. شما حق ندارید از پنجره، خانه کسی را نگاه کنید؛ ولی موضوع کوچه و خیابان که

مکان عمومی است، تفاوت دارد.

حضرت، کوچه را نگاه می کرد که دید کسی یقه دیگری را گرفته و با او دعوا می کند و فریاد می زند. حضرت بلافاصله از خانه بیرون آمد. مایکل کوک یک دانشمند غیر مسلمان و اهل آمریکاست. ایشان یک کتاب دو جلدی به نام امربه معروف و نهی از منکر در اندیشه اسلامی دارد که انتشارات آستان قدس آن را ترجمه و چاپ کرده است. مایکل کوک در کتابش می گوید: این خیلی قشنگ است که در اسلام اگر به کسی ظلم شود و آزاری برسد مسلمان دیگر کنار نمی ایستد و نگاه نمی کند. می گوید: در غرب این طور نیست؛ انسان می کشند ولی همه رد می شوند. جنایت می شود ولی کسی کاری ندارد. اما در میان مسلمانان این حدیث پیامبر حاکم است که «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكَلَكُمْ مَسْئُولُ عَنْ رَعِيَّتِهِ »؛(1) همه شما وظیفه دارید و همه شما نسبت به افراد تحت تکفل خود مسئول هستید.

حضرت بلافاصله از خانه بیرون آمد که چرا یقه این بنده خدا را گرفته است. جوانان! اصلا دست به یقه نشوید و دعوا نکنید؛ خوش خلق و خو باشید. در روایت داریم وقتی دو نفر باهم

ص: 182


1- بحارالانوار، ج 72، ص28؛ منية المرید، ص 381؛ عوالی اللئالی، ج 1، ص 364.

دعوا می کنند، آن که کوتاه می آید فرشته ها برایش دعا می کنند و آن که فحش میدهد خدا با او قهر می کند و بهشت را بر او حرام می سازد. خیلی مراقب باشید! خداترسی یعنی همین کارها؛ باید این طور در زندگی اثر داشته باشد. حضرت جلو آمد و فرمود: يقه اش را رها کن؛ با او چه کار داری؟ عرض کرد: یا رسول الله! پول مرا نمی دهد. از او پول طلب دارم، نمی دهد. هرچه آمدم و رفتم، اثر نداشت. تا پول مرا ندهد، او را رها نمی کنم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاه کرد و فرمود: خدا سایه ای به نام سایه رحمت دارد که در روز قیامت آن را بر روی سر کسی می اندازد که از دیگران بگذرد و نسبت به دیگران گذشت داشته باشد. سپس فرمود: اگر می خواهی از شرارة جهنم دور شوی و سایه رحمت روی سر تو باشد، خدا می فرماید این سایه را روی سر کسی می اندازم که در زندگی اش گذشت داشته باشد. پیغمبر حديث فرمود و این شخص هم شنید. ایمان یعنی این؟ گفت: یا رسول الله! یک سوم طلبم را بخشیدم. تبارك الله بر کسانی که از موعظه، اثر می گیرند؛ نه کسانی که ده شب در مجلس امام حسین علیه السلام می آیند و هم چنان همان خلق و خوی بدشان را دارند. دروغ می گویند، به نامحرم نگاه می کنند، همان بدحجابی را دارند. آن طلب کار در یک دقیقه اثر گرفت.

ببینید در عرض یک دقیقه و با شنیدن یک جمله، یک سوم طلبش را بخشید. عرض کرد: یک سوم را نیز به او مهلت میدهم. یک سوم دیگر را الآن به من بدهد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: چقدر زیبا! تبارك الله!

دقت کردید که خداترسی یعنی چه؟

ص: 183

خداباوری و خداترسی (2)

اشاره

قال الله تبارک و تعالی: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى »(1)

مقدمه

دیشب بحثی را با عنوان خداباوری و خداترسی در زندگی امام حسین و اهل بیت علیهم السلام مطرح کردم. عرض شد: اگر کسی از عظمت خداوند ترسید، خدا را ناظر دید، خدا را باور کرده ایمان آورد (نه اسلام)، با قلب و عمل خود ایمان آورد و ابهت خدا را احساس کرد، قرآن می فرماید: هر کس از خدا ترسید، دیگر از هیچ چیز نمی ترسد. کسی که از قانون می ترسد، دیگر از پلیس نمی ترسد، از جریمه نمی ترسد، از بردن ماشین نمی ترسد؛ چرا؟ چون قانون را رعایت می کند. این مطلب در زندگی ائمه ما موج می زند. دعای عرفه امام حسین علیه السلام را ببینید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كائی اراک»؛(2) خدایا! خوف خویش را چنان در من قرار ده که گویا تو را می بینم و همه جا حضورت را احساس می کنم. این محبوبیت ائمه، این عظمت و مقاومت ائمه عله، همه به خاطر همین است.

ص: 184


1- نازعات، 40
2- اقبال الاعمال، ج 1، ص 342؛ بحارالانوار، ج 15، ص 218.

اگر کسی این ویژگی را داشت، خدا می فرماید: من کاری می کنم همه چیز داشته باشد. «وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ »؛(1) آن که از مقام و ابهت من بترسد، در بهشت به او میدهم. هم دنیا و هم آخرت او بهشت است و من همه چیز به او می دهم. ترس و نگرانی ندارد.

چرا اصحاب اباعبدالله از شهادت نمی ترسیدند؟ چرا امام حسین علیه السلام هرچه به عصر عاشورا نزدیک تر می شد شاداب تر میشد؟ چون خداباور و خداترس بود.

یکی از مشکلاتی که الان در جامعه داریم، ترس های موهوم است؛ مانند ترس از مرگ، ترس از ازدواج، ترس از بچه دار شدن و ...

میدانید که ما الأن با بحران جمعیت مواجه هستیم. همه در کشور اعتراض می کنند. مقام معظم رهبری (حفظه الله) که در رأس هستند رسما فرمودند: ما عذرخواهی می کنیم که از سال هفتاد به بعد نگفتیم جلوی کنترل جمعیت گرفته شود. صدا و سیما و مسئولین، همه نسبت به بحران کمبود جمعیت اعتراض کرده اند. من خبر دارم که چقدر جلسات و کمیسیون ها برای این موضوع برگزار می شود. دانشگاهیان و حوزویان جلسه می گذارند. خود من نیز در بعضی از این جلسات عضو هستم و در آن شرکت می کنم. می گویند: جمعیت ایران سی تا چهل سال دیگر پیر خواهد شد و مشکلی که امروز دارد، دامن گیر ایرانیان خواهد شد.

قرآن کریم می فرماید: بعضیها نه فقط بچه دار نمی شدند بلکه بچه های خود را نیز می کشتند؛ نه دختران را، بلکه پسران را! خداوند می فرماید: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ»؛(2) فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها وشما را روزی می دهیم. این گونه ترسها، اصولا چیزی است که اگر در درون انسان بیاید، آرامش را از انسان می گیرد. شما ترس از ورود به شغل ها و عرصه ها را نگاه کنید. قرآن می فرماید: اگر کسی از خدا ترسید،

ص: 185


1- رحمن، 46.
2- اسراء، 31.

همه این ترس ها از بین می رود و آرامش عجیبی به دست می آید.«وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»(1) و از سرزنش هیچ ملامتگری هراسی ندارند.

داستان حضرت موسی

حضرت موسی علیه السلام به کوه طور رفت و خدا تورات را به او عطا کرد. یک آدم معمولی یک دفعه پیغمبر شود، خیلی مهم است؛ یک آدم ساده و چوپانی که تا چندی پیش نان نداشته است بخورد! امام صادق علیه السلام می فرماید: حضرت موسی کنار دیوار نشسته و از گرسنگی در حال تلف شدن بود. نان نداشت، خانه نداشت.

عرض کرد:«رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ »؛(2) پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم. خدایا! من فقیر هستم، فقیر واقعی من هستم.(3) اما بعد رسید به جایی که ازدواج کرد، کار پیدا کرد و تورات بر او نازل شد. پیغمبر شد و خدا به او فرمود: تو مال من هستی: «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي »؛(4) تو کلیم الله هستی. آدمی که مردم با او حرف نمیزدند، به جایی می رسد که با خدا حرف می زند. آغاز سوره طه را ببینید که خدا می فرماید: موسی! ما تو را محبوب قرار دادیم.

در روایت آمده است: یک لحظه موسی را عجب گرفت؛ البته عجب انبیا با عجب ما فرق دارد، چون عجب گناه است و انبیا مرتکب گناه نمی شوند. حضرت موسی به عجب کمرنگی در حد ترک اولی دچار شد. خدا به جبرائیل وحی کرد: «یا جَبْرَئِيلُ أذرک عبدی مُوسَى قَبْلَ أَنْ يهلک»؛ بنده ام موسی را دریاب که در حال هلاک شدن است. هر کس به دردی مبتلاست؛ عجب، بیماری شهرت است، بیماری عنوان است. کسانی که عنوان و مسئولیت دارند گاهی

ص: 186


1- مائده، 54.
2- قصص، 24.
3- تفسیر نمونه، ج16، ص 57
4- طه، 41.

دچار عجب می شوند. برای این که عجب موسی را بشکند، خطاب شد فعلا پیامبری را رها کن و شاگردی کن. گاهی اوقات انسان باید یک استاد را ببیند تا درست شود. او را به دنبال حضرت خضر علیه السلام فرستادند. داستان موسی و خضر علیه السلام در سوره کهف است. سوره کهف سه تا داستان دارد که یکی از آنها داستان موسی و خضر است. مدتی در جست و جوی حضرت خضر بود که البته کم صبری هم کرد. خضر هم اول به او گفت: تو طاقت نمی آوری و اگر کارهای مرا ببینی، شاید اعتراض کنی. بالأخره شاگردی کرد، رشد و ترقی کرد و نبوتش برگشت.(1)

منظور من این جاست که خدا به او فرمود: اکنون با برادرت، دو نفری با یک چوب دستی سراغ فرعون بروید. موسی گفت: فرعون سایه ما را با تیر میزند. چون حضرت موسی که نزد فرعون بزرگ شده بود، در مصر یکی از فرعونیان را کشته بود و دنبال او بودند. به خدا عرض کرد: خدایا! من می ترسم. من چطور پیش فرعون بروم؟ من و برادرم دو نفر هستیم و فرعون با آن همه نیرو! شاید اصلا نگذارد ما حرف بزنیم. تا وارد شهر شویم، ما را دستگیر می کنند؟ آیه قرآن است که خدا می فرماید: «قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا»؛(2) نترسید، من با شما هستم. اگر کسی این را فهمید، مشکلش حل است. هم می بینم کجا می روید و هم می شنوم چه می گویید.

عوامل نجات

رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: علی جان! سه چیز انسان را نجات می دهد. اگر این مثلث سه ضلعی، میان جوانان، پدر و مادر، زن و شوهر، همکاران و در سراسر زندگی اجرا شود، نجات بخش خواهد بود: 1- خوف از خدا در خفا و آشکار، چون انسان گاهی آشکارا

ص: 187


1- علل الشرائع، ج1، ص59؛ بحارالانوار، ج13، ص286؛ تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 276.
2- طه، 46

احتياط می کند. 2- میانه روی در هنگام توانگری و نداری، 3- عدالت گویی در زمان خشنودی و خشم.(1)

پرنده آزاری، عامل کسالت و بی حالی در عبادت

عابد معروف و سرشناسی در بنی اسرائیل زندگی می کرد که خیلی اهل حال بود. در دل شب بیدار می شد و عبادت می کرد و حال خوشی داشت. یک وقت احساس کرد حال خوش او گرفته شده و دیگر شب ها بیدار نمی شود و نماز برایش سنگین است. امان از آن لحظه ای که انسان احساس کند توفیق از او سلب شده، اشک چشمش خشک شده، نماز صبح برایش سنگین شده است، خدای نکرده شبهه در ذهن دارد و به خدا بدبین است. جوانان! بترسید و حواستان جمع باشد. نمازهایش تمام شد و دید توفیق از او سلب شده است. یک شب خیلی گریست و عرض کرد: خدایا! من چه کردم که این طور مبتلا شدم؟

خدا خیلی اوقات پیغام هایش را در خواب می گوید؛ بنابراین خواب های خود را برای هر کسی نقل نکنید و برای اهل آن بگویید، چون پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «إن الله اذا اراد بعبد خيرا عاتبه في منامه »؛(2) هرگاه خداوند نسبت به بندهای ارادۂ خیر و خوبی داشته باشد، او را در خواب سرزنش می کند.

عابد، شب خواب دید و به او خطاب شد که می دانی چرا این حال را از تو گرفتیم؛ چون شاکی داری و یک گنجشک از تو شکایت کرده است! از خواب پرید، به خودش آمد و گفت: درست است! چند روز قبل یک گنجشک پشت پنجره آمد. بچه هایم گفتند: بابا! آن را بگیر ما

ص: 188


1- «فِی وَصِیَّهِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله لِعَلِیٍّ علیه السلام مِثْلَهُ وَ زَادَ یَا عَلِیُّ ثَلَاثٌ مُنْجِیَاتٌ خَوْفُ اللَّهِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ وَ الْقَصْدُ فِی الْغِنَی وَ الْفَقْرِ وَ کَلِمَهُ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ السَّخَطِ.» (وسائل الشیعه، ج15، ص220).
2- گل های جاویدان، ص 66؛ نهج الفصاحه، ح 156.

بازی کنیم. رفتم گنجشک را گرفتم و در را بستم. کمی این بچه، گنجشگ را پراند، کمی آن بچه. گنجشک هم ناله می زد. خودم نیز با گنجشک بازی کردم. پرهایش روی چراغ ریخت، افتاد و پایش سوخت. این قدر دقیق است.

امام صادق علیه السلام فرمود: زنی گربه ای را حبس کرد تا از تشنگی مرد. این زن به همین دلیل عذاب شد.(1) جوانان! حواستان جمع باشد؛ خیلی دقیق است. به ماشین مردم زدید و رفتید و هیچ کس ندید، «فأين الله»؛ پس خدا کجاست؟!

دوری کردن از غش در معامله

اشاره

تاجری متدین در تهران زندگی می کرد. دوستی به من می گفت: ایشان خیلی مؤمن بود. چقدر در امر ازدواج جوانان کمک کرد، چقدر خدمت کرد، چقدر اهل نماز بود. ایشان می گفت: لپه، نخود، لوبیا و امثال اینها می فروخت. یکی از شبها خواب دید که اعمال او بررسی شده و به او می گویند: برو بهشت. از این تپه ها بالا برو؛ آن طرف بهشت است. گفته بودم که خدا گاهی انسان را در خواب به خودش می آورد. نمی خواهم خواب روی منبر بگویم؛ اما می دانید که این ها خواب های تأثیرگذار و پیامدار است. نگاه کرد هفت - هشت تپه لپه ای است. لپه اگر تپه شود، نمی شود روی آن راه رفت. وقتی پایش را روی لپه ها می گذاشت، فرو می رفت. حتی یکی از آن تپه ها را هم نتوانست بالا برود. در همین حال از خواب پرید. قصه لپه چیست؟ چرا تپه لپه؟ مگر لپه هم تپه می شود؟ به مغازه آمد و تفحص کرد. متوجه شد شاگردان او لپه ها را خیس می کنند و به آن آب می پاشند. لپه سنگین می شود و نهصد گرم، به یک کیلوگرم تبدیل می شود. فهمید از کجا خورده است! خبر نداشت، نمی دانست. آنها را مؤاخذه کرد. گفتند: عرف بازار است. گفت: اشتباه می کنند. مردم از ما لپه می خرند. شما وقتی

ص: 189


1- وسائل الشیعه، ج 11، ص 544؛ بحارالانوار، ج 61 ص267؛ ثواب الاعمال، ص 278.

به یک گونی لپه مثلا ده لیتر آب می پاشید خود به خود سنگین می شود. آن وقت این حرف را به بعضی از افراد که می گویید، فکر می کنند افسانه است. تقصیر هم ندارند، چون آنها به بازار و به اطراف نگاه می کنند.

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمود: على جان! سه چیز نجات می دهد، اول: خوف خدا، دوم: میانه روی در هنگام توانگری و نداری، و سوم: عدالت گویی در زمان خشنودی و خشم .(1)

دیشب عرض کردم که خداترسی باید پنج ثمره در زندگی ما داشته باشد. سه مورد را گفتیم. اول این که خدا را ناظر بدانیم؛ گویا او را می بینیم. دوم این که خدا را بر همه چیز ترجیح دهیم. سوم این که تعهد اخلاقی داشته باشیم. اگر به خدا ایمان داری، همسایه را آزار نده. اگر به خدا ایمان داری، آزارت به مردم نرسد. اگر به خدا ایمان داری، بدقولی نکن و وفای به عهد داشته و امانت دار باش. این سه مورد را دیشب گفتم. در مورد را هم امشب خدمت شما عرض می کنم.

4.غلبه بر هوای نفس

چهارمین اثر ایمان و خوف از خدا، غلبه بر هوای نفس است. قرآن کریم در سوره نازعات می فرماید: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى »؛(2) کسی که از خدا می ترسد و بر هوای نفس خود غلبه می کند و تعلقات ندارد.

الحمدلله شما جوانان، دلبستگی هایتان کمتر است. سن که بالا می رود، دلبستگی ها بیشتر می شود. مشکل کربلا چه بود؟ ابن زیاد وقتی از بصره آمد و فرمانداری کوفه را به دست گرفت، با دوازده نفر وارد شهر شد. این چند هزار نفر جنگجو را ابن زیاد به کربلا نیاورده است. اینها از کوفه آمده اند. این جمله خیلی عجیب است که فرزدق به امام حسین علیه السلام

ص: 190


1- وسائل الشیعه، ج 15، ص 220.
2- نازعات، 40.

عرض کرد: اینها شما را دوست دارند، «قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْكَ»؛(1) قلب آنها با شماست اما شمشیرهایشان علیه شما. مردم کوفه برای آمدن امام حسین ع به شهرشان گریه می کردند، اما دلبستگی به مادیات و هوای نفس، آنها را به کربلا کشانده است.

جوانان عزیز! خیلی مواظب باشید. در جوانی هوای نفس کم رنگ است. مواظب باشید که بر نفس غلبه کنید و اجازه ندهید شهوت بر شما چیره شود. اجازه ندهید غضب بر شما غلبه کند؛ البته در شرایط غیر عادی. بزرگی می فرمود: خدا کند که آدم در شرایط غیرعادی قرار نگیرد. دیده اید کسانی که دعوا می کنند چه فحش هایی می دهند؟ اصلا انسان تعجب می کند، گویا رودخانه لجن به راه افتاده است. چون شرایط غیر عادی است و عصبانی شده و خودش را نشان می دهد.

الآن صحنه کربلا پیش بیاید و بیایند سراغ ما و ما را دعوت کنند. ما در این مجلس نشسته ایم و «یا لیتنا کنا معک» هم می گوییم. اما اگر فردا امام زمان علیه السلام فریاد زد: « انأ بقية الله» آیا واقعا حاضریم خانه و ماشین و اولاد را رها کنیم؟ برای شما دو - سه نمونه از کربلا بگویم که چطور بعضی ها اسیر شدند. با حسین بودن هنر است، اما باحسین ماندن مهم است. باحسین آمدن هنر است، اما باحسین رفتن مهم است.

نمونه هایی از اسارت در دام هوای نفس

1.منذر بن جارود

منذر بن جارود، از اصحاب امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ جمل است. امیرالمؤمنین دید آدم خوبی است؛ پدرش هم آدم مشهور و متدینی بود. آقا، برای او حکم زد که فرماندار منطقه ای در فارس (همین استان فارس امروزی) باشد. این منطقه آن موقع زیرنظر حکومت مرکزی کوفه بود. منذر بن جارود آمد و دید وضع مردم خوب است. مالیات ها بالاست، درآمد

ص: 191


1- دلائل الامامه، ص182؛ مدينة معاجز الائمه، ج 3، ص451؛ نوادر المعجزات، ص 242.

بیت المال بالاست. او چهارصد هزار درهم از بیت المال برای منافع شخصی خود و خانواده اش برداشت و اختلاس کرد.

این را می گویم که بدانید در حکومت حضرت على علیه السلام هم این اتفاقات میافتاد. شما نمی توانید بگویید آقا که امام بود، چگونه به او حکم فرمانداری داد؟

به عنوان نمونه، زیاد بن ابیه، آدم بسیار خبیثی است. اول این طور نبود. مدتی نیز فرماندار امیر المؤمنین بود. حضرت گاهی به این ها مسئولیت داده است. نگویید مگر امیرالمؤمنین نمی دانست؟ در چنین مواقعی، ائمه علیهم السلام به علم خود عمل نمی کردند و وضعیت موجود و طبیعی را در نظر می گرفتند. پدرش خوب است، خودش هم خوب است. اما حالا که استاندار شده، چهارصد هزار درهم اختلاس کرده است. آقا فرمود: منذر بن جارود! آن شتری که در خانه توست، از تو بهتر است و حداقل بار ارباب خود را می رساند؛ خیانت نمی کند و بار را جای دیگری نمی برد. تو حکم مرا گرفتی و اختلاس کردی؟ آقا هم او را به زندان انداخت، هم پول را از او گرفت و هم سی هزار درهم جریمه اش کرد.(1)

نه مثل بعضی ها که وقتی خطا می کنند، او را از این شهر به شهر دیگر می فرستند، از یک وزارت خانه به وزارت خانه دیگر می برند. با خطاکار باید برخورد کرد، با مفاسد اقتصادی باید برخورد کرد. چهارصد هزار درهم را از منذر بن جارود گرفتند. سی هزار درهم او را جریمه کردند و به زندان هم انداختند.

بعد از مدتی صعصعة بن صوحان نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عرض کرد: او را آزاد کنید؛ پشیمان شده است. ما نیز در کشورمان عفو داریم، به این شرط که طرف، اظهار پشیمانی کند.

منذر بن جارود خودش به محضر امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و عذر خواهی کرد و آقا او را آزاد ساخت. خوب دقت کنید! در زمان حادثه کربلا، منذر بن جارود در بصره بود. اباعبدالله علیه السلام به

ص: 192


1- نهج البلاغه، نامه 71.

او نامه نوشت. عجیب است! امام حسین علیه السلام از کسانی تقاضا کرده است که سابقه خوبی نداشتند. یکی از این ها عبیدالله بن حر جعفی است. دیگری نیز همین شخص است. هدف این بود که شاید عوض شوند، چون بعضی ها عوض شدند. دیشب گفتم بعضی ها عوض شدند. در عوض شد، ابوالشعثاء عوض شد. در سفينة البحار روایت است که پیغمبر فرمود: اگر کسی به امام حسین وصل شود، رشد می کند و بالا میرود.

اباعبدالله علیه السلام نامه نوشت و به سلیمان بن رزین داد تا به دست منذر برساند. بنده مقيد هستم که هر سال اسم این شخص را بیاورم، چون اسم مسلم بن عقیل برده می شود اما اسم ایشان برده نمی شود. سليمان بن رزین، پیک امام حسین به بصره، واقعأ مظلوم است. نامه را به منذر بن جارود داد. منذر، نگاهی به نامه اباعبدالله انداخت و دست سلیمان را گرفت و به دست ابن زیاد داد. هنوز ابن زیاد به کوفه نرفته بود و در بصره بود. منذر گفت: «این نماینده حسین است و این هم نامه اوست.» طعمه را جلوی دهان گرگ گذاشت. ابن زیاد هم دستور داد تسبح فردا نماینده اباعبدالله علیه السلام را میانمیدان بصره دار زدند و سر از بدنش جدا کردند.(1)

سلیمان بن رزین قبل از مسلم بن عقیل به شهادت رسید. این کار منذر بود که جواب نامه را نیز نداد. فکر می کنید خودش چه زمانی مرد؟ در همان سال 61 هجری که اباعبدالله علیه السلام به شهادت رسید، سه یا چهار ماه بعد از شهادت حضرت، منذر بن جارود بیمار شد و مرد. تو اگر به کربلا آمده بودی که امروز اسم تو را مانند حر روی منبر ها می بردند؟ ببینید جلور بعدی ها سقوط می کنند!!

2 و 3. عمرو بن قيس مشرقی و پسر عمویش

آقا به طرف کربلا می رفت. دو نفر خدمت ایشان آمدند؛ یکی از آنها عمرو بن قیس.

ص: 193


1- وقعة البلف. ح 107، تاریخ طبری، ج 5، ص357.

مشرقی بود و دیگری پسرعمویش. سلام کردند. آقا را دوست داشتند، امام حسین را یهودیان مدینه دوست داشتند و به او علاقه مند بودند. پیامبر آن قدر امام حسین را احترام کرده بود که کسی نمی توانست منکر مقام او بشود. گاهی روی شانه می نشاند، گاهی روی زانو می گذاشت، گاهی می بوسید، گاهی می فرمود: «اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ سَيِّداً شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ».(1) حضرت، محبوب بود. تا آقا را دیدند دویدند و عرض ارادت کردند. آقا فرمود: من به کربلا می روم. هر دوی شما بیایید و مرا یاری دهید. آن دو نگاهی به چهره اباعبدالله می کردند. عمرو بن قیس گفت: من خانه و زن و بچه دارم که منتظرم هستند، کاسبی دارم. امام حسین زن و بچه نداشت؟ ابوالفضل العباس زن و بچه نداشت؟

گفت: آقا! من معذورم. شما را دوست دارم، اما یاری تان نمی کنم. اگر بخواهی، پول می دهم ولی جان نمی دهم. اباعبدالله من خیلی ناراحت شد. نگاهی به چهره هر دو کرد و فرمود: بروید! بروید روی شما را نبینم. جایی بروید که صدای غربت مرا نشنوید. اگر فردا من فریاد بزنم: «هل من ناصر ینصرنی» و شما بشنوید، با صورت به آتش جهنم می روید. هر دوی آنها رفتند.(2)

عزیزان! من چرا این حرفها را می زنم؟ می خواهم این را عرض کنم: اگر میل شما، هوس شما و شهوت شما می خواهد در جایی بر شما غلبه کند و نگذارد نماز صبح بیدار شوید،

ص: 194


1- «عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِنَّ عَلِیّاً وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ زَوْجَتُهُ سَیِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ فَاطِمَةُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَلَدَایَ مَنْ وَالاَهُمْ فَقَدْ وَالاَنِی وَ مَنْ عَادَاهُمْ فَقَدْ عَادَانِی وَ مَنْ نَاوَاهُمْ فَقَدْ نَاوَانِی وَ مَنْ جَفَاهُمْ فَقَدْ جَفَانِی وَ مَنْ بَرَّهُمْ فَقَدْ بَرَّنِی وَصَلَ اَللَّهُ مَنْ وَصَلَهُمْ وَ قَطَعَ مَنْ قَطَعَهُمْ وَ نَصَرَ مَنْ أَعَانَهُمْ وَ خَذَلَ مَنْ خَذَلَهُمْ اَللَّهُمَّ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ أَنْبِیَائِکَ وَ رُسُلِکَ ثَقَلٌ وَ أَهْلُ بَیْتٍ فَعَلِیٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی فَأَذْهِبْ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً» (من لایحضره الفقیه، ج 4، ص179؛ بحارالانوار، ج35، ص 210: الأمالی للصدوق، ص57)
2- ثواب الاعمال، ص259؛ بحارالانوار، ج27، ص204؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص314.

نگذارد به کسی کمک کنید، می خواهد یک رابطه نامشروع در زندگی شما بیاورد، یک دوستی نادرست برایتان جور کند، این آیه باید جلوی شما را بگیرد. خدایا! تو گفتی: «نه»، من هم از هوای نفس خود دوری می کنم.خداوند این قدر جوان را دوست دارد، رشد و ترقی اش میدهد.

خاطره ای خواندنی

اشاره

یکی از علمای تهران نشسته بود. جوانی پیش او آمد؛ شاید دو - سه روز به محرم مانده بود. سلام کرد و گفت: آقا! من گرفتار شراب هستم. شبی بدون شراب سر نمی کنم. گرفتار شراب خواری هستم. خب، شرب خمر هم که قرآن می فرماید:«إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ »؛(1) شیطان می خواهد به وسیله شراب و قمار، در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند. و شما را از یاد خدا و نماز بازدارد؛ آیا شما (با این همه زیان و فساد و با این نهی اکید) خودداری خواهید کرد؟

شیطان از چند راه نفوذ می کند؛ یکی از آنها قمار است، دیگری شراب و آن یکی فحاشی و دعواست. اگر شخصی فحاشی کند شیطان خوشحال می شود و می گوید: به طرف من آمده است. انسانی که شراب می خورد، شیطان در او نفوذ می کند. قمار هم همین طور است؛ البته طرق دیگری هم دارد. این جوان گرفتار شراب بود. شراب می خورد، نماز نمی خواند و طبیعتا روزه هم نمی گرفت. این عالم می گوید: به او گفتم: من یک راهکار به تو می دهم. اگر عمل کنی، موفق می شوی. گفت: جوان! از فرداشب برو یک هیئت نا آشنا پیدا کن، نه در محل خودتان که تو را می شناسند شرب خمر می کنی. برو در محله های دورافتاده تهران یک هیئت ناآشنا پیدا کن و از شب اول، پیراهن مشکی بپوش و در مجلس عزای اباعبدالله علیه السلام شرکت

ص: 195


1- مائد، 91.

کن. می گوید: این جوان هر شب به خانه می آمد و یکی یکی شیشه های شراب را به زمین می زد و می شکست. عوض شد، تغییر کرد؛ چرا؟ چون شویندگی اباعبدالله علیه السلام بود و اراده این شخص: اراده خیلی مهم است.

شخصی چند روز پیش به من گفت: آقا! راجع به آسیب های پس از عاشورا هم صحبت کنید. این عزاداری ها و دسته ها خوب است، ولی گاهی بعد از عاشورا و در ماههای دیگر فراموش می شود.

در سفينة البحار روایت عجیبی آمده است؛ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من منذرم.(1) می گویم جهنم وجود دارد و گناه نکنید. منذر یعنی کسی که تذکر می دهد و از جهنم می ترساند. على علیه السلام هادی است، هدایت می کند و امام است. امام حسن علا هم به شما احسان، سخاوت و خوش خلقی را یاد می دهد. اما حسین علیه السلام باعث رشد است. بعد پیغمبر خدا فرمودند: «إِنَّ الحسین بَابُ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ »،(2) یکی از درهای بهشت، دری به نام امام حسین علیه السلام است..

آقایی می گفت: پای منبر کسی بودیم. ایشان درباره درب های بهشت صحبت می کرد. یک شب گفت: امشب آن دری را می گویم که برای مجاهدان است، «باب المجاهدين»؛ آنان کد جهاد می کنند. یک شب دری را می گویم که باب روزه داران است؛ همان ها که روزها روزه می گیرند و شب ها نماز شب می خوانند. یک شب گفت: آن دربی را می گویم که مخسوص کار خیر و نیکی است.

ص: 196


1- «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فِینَا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآیَهُ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَنَا الْمُنْذِرُ وَ أَنْتَ الْهَادِی یَا عَلِیُّ» (بحارالانوار، ج35، ص403؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 484: البرهان في تفسیر القرآن ج 3 ص 231).
2- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ بِی أُنْذِرْتُمْ وَ بِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ اهْتَدَیْتُمْ وَ قَرَأَ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ وَ بِالْحَسَنِ أُعْطِیتُمُ الْإِحْسَانَ وَ بِالْحُسَیْنِ تَسْعَدُونَ وَ بِهِ تَشَبَّثُونَ أَلَا وَ إِنَّ الْحُسَیْنَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّهِ مَنْ عَانَدَهُ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّهِ » (بحارالانوار، ج35، ص405: البرهان في تفسير القرآن، ج 3، ص 232).

پیرمردی بلند شد و گفت: این درهایی که شما گفتید، به درد ما نمی خورد. مانه مجاهدیم، نه توان داریم روزها روزه بگیریم، نه پول داریم احسان کنیم.یک در به ما نشان بده که راحت باشد! آن آقا می گفت: وقتی پیرمرد این حرف را زد، من شب خانه آمدم و گفتم: خدایا! یک در به من نشان بده که فردا شب به این آقا بگویم. می گفت: سفينة البحار حاج شیخ عباس قمی را برداشتم. مانند استخاره با قرآن، کتاب را باز کردم و بدون این که مطالعه کنم و بگردم، ماده باب آمد. سفينة البحار به ترتیب حروف الفباست. باب حرف «ب»، همان صفحه اول دیدم نوشته است: «إِنَّ الْحُسَيْنَ بَابُ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ » کتاب را بستم و فردا شب به مجلس رفتم و گفتم: در را پیدا کردم. خود امام حسین علیه السلام کمک کرد. این درب امام حسین ملا راحت است، فقط مقداری توان و اراده می خواهد.

عزیزان! چهارمین اثری که خداترسی دارد این است که انسان بر هوای نفس خود غلبه می کند و دلبستگی ها از او گرفته می شود. آیه آن را هم خواندم: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى » اباعبدالله ما خداترس بود؛ لذا از دشمن نمی ترسید. ابوالفضل العباس علیه السلام به چهار هزار نفر حمله می کند. برای چه؟ می خواهد بگوید من نمیترسم و خوف ندارم.

به امام باقر علیه السلام عرض کردند: آقا! شهدای کربلا درد را احساس می کردند؟ فرمود: این قدر عشق داشتند که درد را حس نمی کردند.

5. استقامت

پنجمین اثر خداترسی، استقامت است. خداوند می فرماید:«إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ »(1)

ص: 197


1- فصلت، 30.

به یقین کسانی که گفتند: «پروردگار ما خداوند یگانه است» سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند که «نترسید و غمگین مباشید و مژده گیرید به آن بهشتی که وعده اش را دریافت کرده بودید». «ربنا الله» را خیلی ها می گویند. خیلی ها «الحمدلله» می گویند.

اثر قرائت سوره واقعه

عبدالله بن مسعود آدم خوبی بوده است. او از نگهبانان بیت المال بود و در زمان خلیفه سوم، محکم جلوی او ایستاد و اجازه نمی داد از بیت المال ریخت و پاش شود. آخر هم وقتی مریض شد، خلیفه سوم به دیدن او آمد.عبدالله خیلی فقیر بود. عثمان گفت: آمدم کمکی به تو کنم. عبدالله گفت: آن روز که نیاز داشتم نیامدی. حالا که دارم از دنیا می روم. گفت: می دانم دختر داری، اولاد داری؛ آمده ام کمکی به تو بکنم تا بچه هایت فقیر نشوند. عبدالله گفت: پیغمبر خدا چیزی به من یاد داده است که هر شب می خوانم و بچه هایم فقیر نمی شوند. پرسید: آن چیست؟ گفت: سوره واقعه. من و بچه هایم هر شب سوره واقعه را می خوانیم.

از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود: «مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْوَاقِعَةِ كُلَّ لَيْلَةٍ لَمْ تُصِبْهُ فَاقَةُ أَبَداً »؛(1) هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند فقیر نمی شود. عبدالله پول خلیفه سوم را قبول نکرد.

پیغمبر خدا حدیثی مفصل دارد که من قسمتی از آن را می گویم. فرمود: «یا ابْنَ مَسْعُودٍ إِيَّاكَ أَنْ تُشْرِكْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ »؛(2) ای فرزند مسعود! مراقب باش حتی یک پلک بر هم زدن به خدا مشرک نشوی! حالا شما نگویید این چه حرفی است که می گویید؟ مگر ما به خدا مشرک می شویم؟ بله. بعضی ها می گویند: «اگر فلان شخص نبود ما می مردیم.» این حرف شرک است. اگر این دکتر نبود، بچه من مرده بود.» فرمود: آن که این طور می گوید شرک

ص: 198


1- مستدرک الوسائل، ج 4، ص 204؛ مجمع البیان، ج 5، ص212.
2- بحارالانوار، ج24، ص107؛ مکارم الاخلاق، ص456، الوافی، ج26، ص219.

است. گفتند: پس چه بگوییم؟ فرمود: بگویید: اگر خدا به وسیله این آقا کمک نکرده بود ما مرده بودیم. اگر خدا به وسیله این دکتر، اگر خدا به وسیله این منبری ... نگویید آقا! اگر تو نبودی من بیچاره بودم. این مهم است. گاهی انسان توجه ندارد. امام صادق علیه السلام فرمود: بعضی اوقات، انسان تسلیم فرمان خدا نیست. چرا بچه من مریض شد؟ این چرا ها شک است.

بچه هجده ماهه پیامبر صلی الله علیه و آل از دنیا رفت، اما حضرت نفرمود خدایا! چرا مرد؟ در احد شکست خوردند و نگفت چرا؟ هر اتفاقی که می افتاد آن را مصلحت الهی می دید. ابن مسعود حتی یک پلک بر هم زدن به خدا مشرک نشو. حتی تو را اره کنند، تو را بسوزانند، دار بزنند... بله، زمانی خطر است و انسان تقیه می کند. عمار یاسر گفت: «من خدا را قبول ندارم» و جان خود را نجات داد. این ایرادی ندارد. این که می گوید: مشرک نشو؛ یعنی در دل و قلب مشرک نشو. لذا اصحاب اباعبدالله علیه السلام با وجود تمام مصائبی که دیدند، فقط گفتند: خدا! خدا هم آنها را بالا برد، خدا هم این عظمت را به آنها داد. این همه آدم در این عالم کشته شده اند، کدامشان را مانند اباعبدالله علیه السلام و یارانش تجلیل و تکریم می کنند؟

خاطره ای از آقای فلسفی

خدا آقای فلسفی را رحمت کند! فرمودند: به یکی از شهرهای مرزی رفته بودم که بیشتر مردمش اهل تسنن اند و شیعه نیستند. دیدم آنجا خیلی فساد و بی دینی است. آقای فلسفی خیلی خدمت کرد. خدا آیت الله العظمی فاضل را رحمت کند که می فرمود: آقای فلسفی وقتی منبر می رفت، بخشی از اسلام را مطرح می کرد، مشکلی را حل می کرد و پایین می آمد؛ یعنی منبر ایشان حلال مشکلات بود. ایشان خطیب و رئیس خطبا بود.

می گوید: آنجا رفتم و علمای اهل تسنن را جمع کردم و گفتم: چه خبر است؟ تهران ما این طور نیست! چرا تذکر نمی دهید؟ چرا امربه معروف و نهی از منکر نمی کنید؟ مفصل برای

ص: 199

آنها صحبت کردم. وقتی صحبت های من تمام شد یکی از رؤسای اهل تسنن بلند شد و گفت: آقای فلسفی! حرف های شما تمام شد؟ گفتم: بله. گفت: خدا قبول کند، دست شما درد نکند؟ ولی شما علمای شیعه بروید امام حسین علیه السلام را دعا کنید. شما حسین را دارید! این جمعیتی که برای منبر شما جمع می شود، برای ما جمع نمی شود. شما با امام حسین علیه السلام است که توانستیدمجالس را گرم نگه دارید. این یک واقعیت است. الآن آغاز محرم است؛ شما در دنیا بگردید که غیر از مناطق شیعه نشین، کجا چنین مراسمی پیدا می کنید؟

آقای قرائتی می فرمود: اوایل انقلاب به موزامبیک رفته بودم. تنها یک خانواده شیعه در آن جا بود. مرد خانواده کاسب بود. رفتم او را پیدا کردم و دیدم این شخص در خانه خودش ده شب اول محرم را برای اباعبدالله علیه السلام روضه گرفته است؛ خودش منبر می رود و مقتل می خواند و همسر و دو تا بچه اش هم پای منبر او هستند. امروز وارد هر کشور اروپایی شوید، مجلس اباعبدالله علیه السلام برقرار است؛ ولو تعداد اندکی ایرانی، ولو تعداد اندکی شیعه عراقی یا افغانستانی و یا پاکستانی. گفت: آقای فلسفی! بروید قدر آقا امام حسین علیه السلام را بدانید. اگر شما موفق شده اید که جوانانتان را نگه دارید، علتش همین مجالس است.

ص: 200

حریت و آزادگی

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

سبک زندگی امام حسین علیه السلام عنوان بحث این شب های ماست. عرض کردیم سبک زندگی ائمه علیهم السلام باید در زندگی ما ملموس، الگو و کارآمد باشد. باید سعی کنیم حضور امام را در زندگی خود احساس کنیم. همین قدر که ادعا کنیم امام را دوست داریم کافی نیست؛ بلکه باید احساس حضور امام هم باشد. الآن محرم شده و شما محرم را درک کرده اید، چون لباس مشکی می پوشید و به مجلس می آیید. آن قدر انسان در ایران و در کشورهای دیگر هست که اگر از آنها بپرسید محرم و عاشورا، می گویند یعنی چه؟ چون حضور محرم را احساس نکرده اند و به آن توجه نداشته اند. اگر ما صرفا محبت کنیم کافی نیست، بلکه باید عملکرد تا زندگی ائمه علیهم السلام در زندگی ما نمایان شود. آن وقت «كُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ » می شود. قرآن می فرماید: با صادقین و اهل بیت علیهم السلام باشید.

ص: 201


1- توبه، 119.

محبة واقعی چه کسی است؟

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: ما دوستانی داریم که خیلی شما را دوست دارند، محبت و ارادت دارند، ولی اعمال آن ها مثل شما نیست. شما دروغ نمی گویید ولی آنها دروغ می گویند. در زندگی شما مکر و فریب نیست اما اعمال و نماز آنها مثل شما نیست. شما را دوست دارند ولی عمل کردشان با عمل شما منطبق نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا قسم من امام آن ها نیستم! امام یعنی کسی که مأمومی دارد که پشت سر اوست. بعد فرمودند: من امام کسانی هستم که از من اطاعت کنند.(1)

پیروی کردن از ائمه علیهم السلام

حضرت زهرا جمله ای دارد که خیلی عجیب است و جا دارد که ساعت ها درباره آن بحث شود. محمود بن لبید به حضرت زهرا علیها السلام عرض کرد: بانوی بزرگوار! من سؤالی از شما دارم. ما قبول داریم که غدیر بوده است و پدر شما بارها ولایت حضرت علی علیه السلام را اعلام فرمود؛ پرسش من این است که چرا امیرالمؤمنین علیه السلام سکوت کرده؟ چرا شمشیر به دست نمی گیرد و فریاد نمی زند؟ چون امام بعد از پیغمبر است! خودش را در جایگاه امامت بگذارد و کار خود را انجام دهد

می دانید فرق نبی با امام این است که نبی، مأمور به ابلاغ است و فقط می گوید ولی امام، مأمور به اجراست. پیغمبر ما، هم نبی بوده است و هم امام. یک وقت شما به کسی می گویید: در این خیابان برو، در آن دبیرستان این سخن را بگو و برگرد.» این نبی است. یک وقت

ص: 202


1- «عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلامُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ:قَوْمٌ یَعْمَلُونَ بِالْمَعَاصِی وَ یَقُولُونَ نَرْجُو، فَلَا یَزَالُونَ کَذَلِکَ حَتَّی یَأْتِیَهُمُ الْمَوْتُ، فَقَالَ:هَؤُلَاءِ قَوْمٌ یَتَرَجَّحُونَ فِی الْأمَانِیِّ، کَذَبُوا، لَیْسُوا بِرَاجِینَ، إنَّ مَنْ رَجَا شَیْئاً طَلَبَهُ وَ مَنْ خَافَ مِنْ شَیْ ءٍ هَرَبَ مِنْهُ» الکافی، ج 2،ص68؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص216؛ بحارالانوار، ج 67 ص257).

می گویید: «برو بگو و سخن را در آنجا عملی کن.» مثلا: در این دبیرستان بگو: «حجاب!» و خودت هم باید حجاب را در آن جا پیاده کنی. فرق نبی و امام این است. نبی، مأمور به ابلاغ است و فقط اعلام می کند ولی امام، مأمور به اجراست. پیغمبر ما و حضرت ابراهیم علیه السلام ، هم نبی هستند و هم امام. امیرالمؤمنین علیه السلام امام هست ولی نبی نیست.

حضرت زهرا علیها السلام جمله ای فرمود که خیلی زیباست؛ فرمود: محمود بن لبید! «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَةِ »؛ (1) مثل امام مثل کعبه است. هر کس می خواهد حاجی شود، در خانه می نشیند تا کعبه بیاید هفت دور، دور او بچرخد؟ نه. می رود ثبت نام می کند، پول به حساب می ریزد و زحمت می کشد. امام مثل کعبه است که باید سراغ او رفت. امام سراغ شما نمی آید و فقط می گوید. لذا وقتی سراغ امام حسن علیه السلام نرفتند، ده سال خانه نشین شد. وقتی سراغ امیرالمؤمنین نرفتند، 25 سال در خانه نشست و وقتی سراغ ایشان رفتند، حضرت در حدود پنج سال حکومت کرد. مشروعیت امامت با خداست. بحث ولایت فقیه هم همین است.

امام خمینی رحمة الله سال 42 هم ولی فقیه بود ولی مردم به صورت سراسری حمایت نکردند؛ لذا پانزده سال تبعید شد. اما وقتی مردم به طور سراسری حمایت کردند، برگشت و حکومت تشکیل داد. شما نمی توانید مردم را از نظر اجرایی مجبور کنید. در امور اجرایی، مردم باید بخواهند. اگر نخواهند، شب خدمت امام حسن علیه السلام می آیند، صبح پیش معاویه می روند. با این گونه افراد که نمی شود امامت کرد و کنترل جامعه را در دست گرفت. امام با این که امام است، ولی باید سراغ او رفت. لذا خیلی مهم است که حواسمان باشد محب واقعی باشیم و محب ادعایی نباشیم، چرا که بین محب واقعی و ادعایی فرق است.

ص: 203


1- كفاية الاثر، ص198؛ بحارالانوار، ج36، ص 352؛ عوالم العلوم و المعارف، ص197

درس گرفتن از برخورد دو گنجشک

خدا حاج شیخ عباس قمی را رحمت کند! کتاب های ایشان خیلی تأثیرگذار است. کتابی به نام سفينة البحار دارد که در آن، ذیل عنوان «عصفور» (گنجشک) قصه ای نقل می کند. می فرماید: حضرت سلیمان نبی، از جایی رد می شد که دید یک گنجشک نر به خواستگاری یک گنجشک ماده آمده است.حضرت سلیمان زبان حیوانات را می فهمید، حتی زبان گیاهان را می دانست و بالای سر گیاهان می ایستاد و از آنها درباره کارایی شان می پرسید و به همین دلیل است که می گویند: طب گیاهی در زمان حضرت سلیمان پیشرفت بسیاری کرده بود. گنجشک نر التماس می کرد و خالی می بست؛ مثل بعضی ها که موقع خواستگاری می گویند: «فوق لیسانس داریم» ولی بعد عروسی معلوم می شود فوق دیپلم هم ندارد. اول آشنایی، کار و خانه دارد ولی بعد عروسی، هیچ! هر کجا می روید راست بگویید.

الآن متأسفانه بعضی آمارها در رابطه با طلاق می گوید که چهل درصد افزایش داشته است؛ یعنی از هر چهار ازدواج، یک طلاق. اکثر آن ها هم در سال های اول و دوم و سوم ازدواج اتفاق می افتد. این فاجعه است. علت آن هم ازدواج های احساسی، بی مبنا و خالی بندی است؛ مثل همان گنجشک که گفت: اگر تو زن من شوی، می دانی چکار میکنم؟ با این منقارم، تخت سلیمان را بلند می کنم و به دریا می اندازم. سلیمان هم در حال تماشا کردن است و گوش میدهد. چه ادعایی!

حضرت سلیمان خنده ای کرد و هر دوی آن ها را خواست. گنجشک نر گفت: شما کجا بودی؟ سلیمان گفت: من این پشت بودم و گوش می کردم. چه گفتی؟ این چه حرفی بود زدی؟ تو با منقارت ملخ را نمی توانی بلند کنی، آن وقت می خواهی تخت مرا بلند کنی؟ گنجشک گفت: عاشق را ملامت نمی کنند! من یک حرفی زدم؛ شما از من بگذر. محب را بر چیزی که می گوید سرزنش نمی کنند! به اشعار شعرا نگاه کنید؛ گاهی چه غلوهایی وجود دارد؟

ص: 204

خب اینها در واقع گاهی نشانه عشق و علاقه است. سلیمان از گنجشک نر گذشت و به سراغ گنجشک ماده آمد و گفت: تو چرا جواب این را نمی دهی؟ این گنشک این طور به تو اصرار و التماس می کند؛ چرا به خواسته او تن نمی دهی و حاضر نمی شوی همسرش باشی؟

دقت بفرمایید. این گنجشک حرفی زد که سلیمان پیامبر چهل روز گریه کرد و تخت سلطنت را کنار گذاشت و رفت. کسی هم نفهمید سلیمان کجا رفت.

گنجشک ماده گفت: يا نبي الله! دروغ می گوید، راست گو نیست، مرا دوست ندارد. ادعای خالی است، محبت نیست. خودم شنیده ام که همین حرف را به گنجشک های دیگر هم می زند؛ پس دروغ می گوید. گفت: الآن سراغ من آمده، فردا دنبال گنجشک دیگر است. سلیمان شروع به اشک ریختن کرد و با خودش گفت: نکند ما هم که می گوییم: «خدایا دوستت داریم» دروغ می گوییم!(1)

گاهی حیوانات به انسان درس می دهند. این که در روایت داریم: «از سگ، وفا را یاد بگیرید؛ از خروس، سحرخیزی را یاد بگیرید»، بعضی از حیوانات برای شما پیام دارند. سليمان چهل روز گریه کرد. گفت: خدایا! نکند من مدعی باشم و محب واقعی نباشم. کسانی که در کربلا بودند مدعی بودند. جالب است. زمانی که امام حسین علیه السلام را کشتند گریه می کردند.

محب واقعی نبودن

شخصی که محب واقعی نبود، از گوش دختر امام حسین علیه السلام گوشواره می کشید و گربه می کرد. دختر امام حسین علیه السلام گفت: تو چرا گریه می کنی؟ تو که کار خودت را کردی؟ گفت: دلم میسوزد. گفت: پس چرا این کار را کردی؟ گفت: اگر من این کار را نمی کردم دیگری

ص: 205


1- بحارالانوار، ج14، ص94، القصص للجزائری، ص370.

می کرد!(1)

چرا امام زمان علیه السلام غایب است؟ امام کاظم علیه السلام فرمود: امام زمان غریب است و در غربت است؛ یعنی کسی که شرایط آمدنش فراهم نیست. دیشب گفتم که یک وقت به انسان می گویند باید زن و بچه را کنار بگذاری، باید جان بدهی، به خاطر محبت امام حسین علیه السلام باید این عشق مجازی را کنار بگذاری. آن وقت در آن جا معلوم می شود که شیعه واقعی کیست.

قرآن کریم 270 قصه دارد. دو هزار آیه در قرآن، قصه است. مگر چقدر قرآن آیه دارد؟ بیش از شش هزار. پس یک سوم آن قصه است. خود خدا هم قصه گوست. شب اول، آیه آن را خواندم:«وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ »؛(2) پیغمبر! ما برای تو قصه می گوییم تا دلت محکم شود. تو هم این قصه ها را برای مسلمانان بگو.

داستان حضرت موسی و مرد قبطی

موسی بن عمران در حال عبور بود که دید دو نفر یقه یکدیگر را گرفته اند و دعوا می کنند. یکی از آنها پیرو موسی بود- در الفاظ دقت کنید که می گوید: «شیعه موسی بود»، شیعه یعنی پیرو؛ کلمه شیعه در قرآن هم آمده است - دیگری آدم خبیث و قبطی و از درباریان فرعون بود که عده ای را به دستور فرعون کشته بود. موسی جلو آمد تا آن دو را جدا کند؛ ولی دید که همدیگر را رها نمی کنند. گاهی اوقات کسانی که می روند طرفین دعوا را جدا کنند، کار را خراب تر می کنند. حضرت موسی مشتی به مرد قبطی زد که کنار برود. مشت موسی خیلی قوی بود؛ بنی اسرائیل جثه هایی درشت داشتند. حضرت موسی یک مشت زد که نمیدانم چطور و به کجا زد که مرد قبطی نفسش بند آمد و مرد. هم پیرو موسی و هم خود

ص: 206


1- بحار الانوار، ج45، ص 82 الأمالی للصدوق، ص164؛ رياض الابرار، ج 1، ص235
2- هود، 120.

موسی فرار کردند. یک وقت نگویید این کارها از جانب پیامبر خدا چیست؟پیامبر خدا معصوم است.

ببینید! الآن ولی خدا در هر روز جان هزاران نفر را می گیرد و کسی هم اعتراض نمی کند. ولی خدا کیست؟ حضرت عزرائیل که از فرشته های خداست و مقامی والا دارد. عزرائیل جان بچه، جوان، زن، مرد و ... را به اذن خدا می گیرد. ولی خدا در هر روز جان هزاران نفر که اجلشان سر آمده است را می گیرد. چه اشکالی دارد گاهی خدا همین اذن را به یک انسان بدهد؟ موسی بن عمران ولی خداست. عزرائیل، جان این شخص را می گیرد ولی به دست حضرت موسی. حکم آن آدم جانی هم قتل بود.

بعضی ها می گویند: چطور خضر آن جوان را کشت؟ می گویم خضر ولی خداست و به اذن خدا جان آن جوان را گرفت. خدای تبارک و تعالی چطور اذن قبض روح هزاران نفر را در یک روز به عزرائیل می دهد؟ گاهی هم ممکن است به فردی بدهد. ولی در عین حال موسی ناراحت شد و فرمود: «ظَلَمْتُ نَفْسِي»؛(1) خدایا! بد کردم، من را ببخش. گرچه حكم أن أدم قتل بود و نبي الله معصوم است و گناه هم مرتکب نشده، ولی ترک اولی است؛ یعنی بهتر بود این کار را نکند. کسی نفهمید و موسی بن عمران رفت. جنازة قبطی را هم بردند.

موسی فردا صبح از خانه بیرون آمد تا نگاهی کند که در شهر چه خبر است. قرآن کریم در آیه پانزده سوره قصص می گوید: تا وارد شد، دید آن شخص که شیعه موسی بود، دوباره یقه شخص دیگری را گرفته و دوباره می گوید: موسی! کمک! کمک! حضرت موسی خیلی ناراحت شد و گفت:«إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ»؛ مثل این که تو خیلی بد هستی و دنبال دعوا میگردی! من دیروز آمدم شما را جدا کنم، یکی مرد. امروز دوباره یقه شخص دیگری را گرفته ای؛ خجالت نمی کشی؟ بعضی ها مثل این که دعوا کردن در ذاتشان است؛ هر جا می روند

ص: 207


1- قصص، 16.

دعوا می کنند. با این طور انسان ها باید کنار آمد و تحریکشان نکرد.

دو تا فقیر خدمت مرحوم کاشف الغطاء آمدند و ایشان به هر دوی آنها کمک کرد. یکی از آنها بی ادب و فخاش بود ودیگری، مؤمن. گفتند: آقا! به مؤمن کمک کردید، دست شما درد نکند؛ ولی چرا به آن شخص فحاش کمک کردید؟ ایشان گفت: بر ترس زبانش به او کمک کردم. آدم گاهی کار بعضیها را از ترس زبانشان راه می اندازد.

موسی گفت: «إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُبِينٌ». این آیه را خوب دقت کنید، چون آن را طور دیگری هم تفسیر کرده اند. من این تفسیر را از مرحوم علامه طباطبایی در تفسير الميزان نقل می کنم. ایشان بر این تفسیر اصرار دارد. موسی گفت: تو انسان شری هستی. خجالت دانی کی؟ و جلو آمد تا آن ها را جدا کند. شیعه و محب حسرت موسی فکر کرد موسی می خواهد او را بزند. فریاد زد: نو جبار هستی! تو زورگویی! آی مردم! این شخص دیروز آدم کشته است. موسی را لو داد. موسی مجبور شد از شهر فرار کند.(1) می دانید چه می خواهم بگویم؟ این قصه قرآن است که می فرماید: شیعه موسی، او را لو داد. پیرو موسی دیروز آن طور گفت و امروز فریاد زد: موسی جبار، زورگو و آدم کش است. امام حسين علیه السلام را چه کسانی کشتند؟ همان مدعیان و محبان دروغین کشتند.

حارث همدانی

وقتی حارث همدانی به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: من خیلی شما را دوست دارم. آقا نفرمودند حالا که تو مرا دوست داری، پس من هم تو را دوست دارم. بلکه فرمود: اگر راست بگویی، وقتی می خواهی جان بدهی ما را بالای سر خود می بینی.(2)

ص: 208


1- الميزان، ج16، ص 21.
2- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 220؛ بحارالانوار، ج ص179؛ الأمالی للمفيد، حس 6

چند قصه در مقدمه صحبت هایم گفتم تا این را بگویم: از امام باید پیروی کرد. در زندگی ما باید زندگی امام حسین و اهل بیت علیه السلام اجرا شود و خود را نشان دهد. شما ببینید وقتی جوانان به تماشای یک بازی حساس فوتبال می روند، رنگ ماشین، رنگ لباس، جوهر روی صورت و ... آنها به رنگ لباس تیمی است که می خواهند از آن طرف داری کنند.رنگ و سبک زندگی ائمه علیهم السلام باید در زندگی ما پیاده شود. حالا سراغ یک اصل دیگر برویم. من دو شب راجع به اصل خداترسی صحبت کردم. امشب عنوان بحث من در زندگی امام حسین علیه السلام، اصل حریت است.

عزیزان! بدانید یکی از خصوصیات ویژه اهل بیت ما و امام حسین علیه السلام حريت به معنای آزادی است؛ البته آزادی دینی و آزادی غربی فرق دارد. آزادی غربی یعنی آزادی از بندگی خدا. در بعضی از کشورهای اروپایی، پشت خودروها می نویسند: «آزاد باش، خالقی نیست، قیامتی نیست، هر طور می خواهی زندگی کن.» این آزادی غربی است. آزادی غربی یعنی آزادی از عفت، آزادی از حیا؛ عریان بیرون بیا، هر طور دوست داری فیلم بازی کن، با هرکه دوست داری ارتباط داشته باش.

آزادی غربی یعنی آزادی از انسانیت، اما آزادی اسلام یعنی آزادی از شهوت، مکر و شرک. آزادی دینی یعنی عبد خدا بودن. آزادی دینی، آزادی عقل است. می دانید عقل یعنی چه؟

کلمه عقل از عقال می آید. عقال یعنی طناب یا بندی که چیزی را با آن می بندند؛ مثلا به چیزی که پای شتر را با آن می بندند، عقال می گویند. آزادی دینی با عقل است؛ یعنی با لجام و طناب کنترل شده است.

ص: 209

پنج اصل مهم در زندگی

اشاره

امام صادق علیه السلام فرمود: اگر پنج چیز در زندگی کسی نباشد، این شخص بهره دهی چندانی ندارد. عجیب است! حتی یکی از آن ها نباشد، زندگی ناقص است. آنها چیست؟

1.وفاداری

اولین صفت «الوفاء» یعنی وفاداری است. اگر زن به شوهر وفادار نباشد، این خیانت است. مرد به زن وفادار نباشد، این شهوت ران و چشم چران می شود. وفا خیلی مهم است. وفا شاخص ترین صفت ابوالفضل العباس علیه السلام است که در زیارت نامه حضرت آمده.

2. باحیا بودن

دومین صفت «الحياء» است. حیا هم مهم است. اگر بی حیایی در جامعه بیاید، بی حجابی هم دنبال آن می آید. بی حیایی که بیاید، رابطه دختر و پسر بر ازدواج غلبه می کند. بی حیایی که بیاید، فحش و ناسزا می آید.

امام هفتم علیه السلام فرمود: اگر سخن تمام انبیا را جمع کنی و عصاره آن را بگیری و بنویسی،این می شود: وقتی حیا ندارید، هر کاری می خواهید انجام دهید.(1) از آدم بی حیا هیچ انتظاری نیست؛ جلوی پدر و مادر خود هم می ایستد. گاهی چیزهایی به ما می گویند که من نمی توانم روی منبر بگویم که چه جنایات و حوادثی رخ میدهد. قتل برادر و خواهر! گناهانی که انسان از گفتن آن شرم دارد.

چرا می گویند شراب نخورید؟ چون الكل، حیا را از بین می برد. قمار، حیا را از بین می برد.

ص: 210


1- «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ علیه السلام قَالَ: مَا بَقِیَ مِنْ أَمْثَالِ الْأَنْبِیَاءِ علیهم السلام إِلَّا کَلِمَهٌ إِذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ وَ قَالَ أَمَا إِنَّهَا فِی بَنِی أُمَیَّهَ» (مستدرک الوسائل، ج 8،ص 466؛ بحارالانوار، ج8، ص335: الخصال، ج 1، ص 20).

این ها خیلی مهم است. موسیقی و فیلم مبتذل، حیا را از بین می برد.

ماهواره که بعضی ها به بخش های منفی آن مبتلا هستند، حیا را در خانه ها کم می کند، دختر و پسرها را در خانه پررو می کند. بی دقتی مادر در حجاب، بی دقتی پدر در خواهش ها، بی دقتی دخترهای جوان پیش برادر بزرگ، بی دقتی در گفتار و ... این ها حیا را از بین می برند.

3.برنامه ریزی

سومین صفت «التدبير» یعنی برنامه ریزی است. ای جوان؛ برنامه داشته باش. صبح شب می شود، شب صبح می شود، ولی هیچ. برای کنکور، دانشگاه، ازدواج و مطالعه، برنامه داشته باشید.

4.اخلاق نیکو

چهارمین صفت «حسن الخلق» یعنی خوش اخلاقی است. اگر کاسب خوش اخلاق باشد،دور او جمع می شوند. اگر خوش اخلاق باشید رفیق با شما می ماند. اگر خوش اخلاق باشید زن با نداری شما می سازد. اگر پول نداری، لااقل اخلاق داشته باش. چقدر این حدیث زیباست؟ فرمودند: پنجمین مورد، مادر آن چهار مورد است؛ یعنی این ویژگی پنجم، آن چهار مورد دیگر را هم با خود می آورد. آن چیست؟

5. آزادگی

پنجمین صفت «الحريه»»؛ (1) یعنی آزادی و زیر بار زور نرفتن است. همان که امام

ص: 211


1- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ تَکُنْ فِیهِ خَصْلَهٌ مِنْهَا فَلَیْسَ فِیهِ کَثِیرُ مُسْتَمْتَعٍ أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِیَهُ التَّدْبِیرُ وَ الثَّالِثَهُ الْحَیَاءُ وَ الرَّابِعَهُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَهُ وَ هِیَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّیَّهُ (بحارالانوار، ج75، ص 194؛ وسائل الشیعه، ج20، ص 51: الخصال، ج 1، ص 284).

حسین علیه السلام به حر فرمود: مادرت نام خوبی بر تو گذاشت. حریت همان حرفی است که سیدالشهداء علیه السلام عصر عاشورا میان گودال قتلگاه روی دو کنده زانو بلند شد و فریاد زد: «ویلكم يَا شِيعَةَ آلِ أَبِي سُفْيَانَ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دَيْنُ وَ کنتم لا تَخافُونَ الْمَعَادِ »،(1) ای پیروان ابوسفیان، ای پیروان حزب اموی! اگر دین ندارید و پیرو من نیستید لااقل آزاده باشید. شما با من جنگ دارید؛ خواهرم زینب علیها السلام چه گناهی دارد؟ بچه های من چه گناهی دارند؟ چرا به خیمه های من حمله می کنید؟

خیلی از جنایاتی که در کربلا رخ داد از روی وحشی گری بود والا اگر کمتر از این هم انجام می دادند، یزید راضی میشد. یزید می خواست امام حسین علیه السلام بیعت کند و اگر بیعت نکرد او را شهید کنند. نوشته بود که سخت بگیرید؛ اما بعضی از این جنایاتی که در کربلا صورت گرفت نشانه نهایت درنده خویی است. فرمودند: «آزاده باشید.» آزادگی خیلی مهم است.

اولین علامت انسان آزاد، حياء و عفت داشتن است. على علیه السلام فرمود: «إِنَّ الْحَيَاءَ وَ الْعِفَّةِ . . . لسجنية الْأَحْرَارِ »؛(2) أدم آزاد، حیا و عفت دارد. آزادی نه به معنای آزادی شهوت، غضب و زبان، نه. آزادی یعنی آزادی از ظلم پذیری. آزاد باشید و زیر بار ظلم نروید. در مقابل بت خم نشوید. لذا بین آزادی دینی و آزادی غربی کاملا تفاوت وجود دارد. بعضی ها فکر می کنند آزادی یعنی بی دینی، آزادی یعنی بی نمازی. صبح به او می گویی بلند شو نماز بخوان، می گوید: «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ»(3) جای«لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» که اینجا نیست، بلکه مربوط

ص: 213


1- اللهوف، ص120؛ بحارالانوار، ج45، ص51؛ کشف الغمه، ج 2، ص 50
2- «إِنَّ اَلْحَیَاءَ وَ اَلْعِفَّهَ لَمِنْ خَلاَئِقِ اَلْإِیمَانِ وَ إِنَّهُمَا لَسَجِیَّهُ اَلْأَحْرَارِ وَ شِیمَهُ اَلْأَبْرَارِ» (غررالحکم، ح 5442)
3- بقره، 356.

باور و اعتقاد است؛ یعنی باور به زور نمی شود و من تا چیزی را قبول نکنم، شما نمی توانید آن را به زور در ذهن من آن را جای دهید.

به گالیله گفتند: بگو زمین نمی چرخد وگرنه تو را می کشیم. گفت: باشد، نمی چرخد، ولی اگر من این را بگویم، زمین می ایستد؟ به گفتن من که نمی ایستد. « لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ » یعنی خدا را به زور نمی شود در ذهن کسی جای داد. شما در روز به کسی بگویید که خورشید بالا آمده است؛ بخواهی به زور به او بگویی که روز است. این که اکراه ندارد. او را از زیر زمین به حیاط بیاور تا خورشید را ببیند.

اثبات خورشید، زور نمی خواهد. اثبات خدا هم زور نمی خواهد. یک نگاه به خود بیندازید! شما که به این زیبایی فکر می کنید، خالق شما می تواند سنگ و چوب باشد؟ شما که به این قشنگی حرف میزنید، خالق شما می تواند ماده بی اثر باشد؟ شما که به این زیبایی هستید، خالق شما می تواند زشت باشد؟ شما که این قدر ارزش های اخلاقی را دوست دارید و زنده اید، خالق شما می تواند مرده باشد؟

اگر شما این قدر جمال در خود می بینید، پس خالق شما نیز جمیل است. اگر شما نطق می کنید، پس خالق شما نیز ناطق است. این روشن است. اگر بگوییم او اینها را از کجا آورده، غلط است. مانند این است که شما بگویید غذا شور است، چون نمک دارد. خب این ذات نمک است. ذات نمک، شوری است. ذات شکر، شیرینی است. ذات خداوند هم هستی است. کسی که شوری می آفریند، خودش شوری را از جایی نمی گیرد.

حضور خداوند در همه جا

بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی به مسجد آمد و نزد خلیفه اول رفت و پرسید: «أين الله؟»؛ خدا کجاست؟ خلیفه فکری کرد و گفت: خدا در عرش است. گفت: خیالم راحت شد؟

ص: 213

خداحافظ. خلیفه گفت: کجا می روی؟ گفت: من می خواستم در فرش گناه کنم؛ حالا که گفتی خدا در عرش است، پس دیگر در فرش نیست. من درب اتاقم را میبندم و گناه را انجام میدهم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را صدا زد و فرمود: این سؤال غلط است.

بعضی از سؤالات غلط است؛ مثل این که می گویند: آیا جهان در تخم مرغ جا می شود بدون این که جهان کوچک شود یا تخم مرغ بزرگ شود؟ این سؤال غلط است، چرا که نه تخم مرغ گنجایش جهان را دارد و نه می توان جهان را کوچک کرد. قرآن می فرماید: بعضی از سؤالات را نپرسید، چون اشتباه است. یک رنگ کار ماهر می تواند بدون قلم مو و رنگ خانه ای را رنگ کند؟ سؤال باید منطقی باشد.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «إن الله عن العين». خوب دقت کنید امیرالمؤمنین را بشناسید؛ آن وقت تفاوت خلافت و امامت را ببینید و بدانید «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ » یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «إن الله عن العين فلا عين له»؛ خداوند متعال خالق مكان است؛ خود او که در مکان جا نمی شود! چیزی که من آن را ایجاد می کنم، خودم نمی توانم جزء آن باشم. اگر باشم، دیگر من خالق آن نیستم. چیزی که من آن را می سازم، خالق آن هستم؛ خودم عضوآن نمی شوم.

جوانان عزیز! حریت یعنی دوری از دغل. آزادی یعنی حیا و عفت. آزادی یعنی توجه به ارزش های انسانی. وقتی حضرت زینب کبری علیها السلام وارد مجلس یزید ملعون شد، یزید پردهای زده و تمام محارم خود را پشت پرده نشانده بود. حضرت زینب کبری علیها السلام به یزید فرمود: این آزادی و عدالت است که تو عیال و خانواده امام حسین علیه السلام را مقابل نامحرم آورده و زنان خود را پشت پرده برده ای؟!(1)

ص: 214


1- بحارالانوار، ج45، ص 134؛ الاحتجاج، ج 2، ص308؛ بلاغات النساء، ص35.

حضرت موسی فرمودند: ما قومی هستیم که از پشت سر به زنان نگاه نمی کنیم.(1) این ها مسائل مهمی در اسلام است.

عزیزان! دومین اصلی که از زندگی امام حسین علیه السلام گفتیم، اصل حریت بود.

خدایا! به آبروی امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف قسمت می دهیم به همه ما حیا، حجاب، عفاف، و آزادگی و حریت دینی عنایت بفرما.عي

ص: 215


1- «عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقُوَى الْأَمِينُ قَالَ : قَالَ لَهَا شُعَيْبُ يَا بُنَيَّةُ هَذَا قَوِيُّ بِرَفْعِ الصَّخْرَةِ الْأَمِينُ مِنْ أَيْنَ عَرَفْتِيهِ قَالَتْ : يا أَبَتِ إِنِّي مَشَيْتُ قُدَّامَهُ فَقَالَ امْشِي مِنْ خَلْفِي فَإِنْ ضَلَّتْ فَأَرْشِدْنِي إِلَى الطَّرِيقِ فَإِنَّا قَوْمُ لَا نَنْظُرُ إِلَى أَدْبَارِ النِّسَاءِ » (وسائل الشیعه، ج2، ص199؛ دعائم الاسلام، ج2، ص201؛ هداية الامة الى احكام الائمه، ج7، ص79).

عفو و گذشت

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »(1)

مقدمه

عنوان بحث این شب های ما سبک زندگی امام حسین علیه السلام است. عرض کردیم زندگی اهل بیت و اباعبدالله علیهم السلام را شاید بتوان به سه بعد تقسیم کرد: بعد اول زندگی آن بزرگواران، اختصاصی آن هاست؛ مانند این که معصوم اند، علم غیب دارند، علمشان لدنی است؛ نزد کسی درس نخوانده اند و استادی از افراد بشر عادی نداشتند، چون هر امامی علوم گوناگون را از امام پیش از خود فراگرفته است. بعد دوم، فرهنگ زمانه و رسوم زندگی هر امام است که آن هم شاید خیلی قابل الگوبرداری نباشد؛ مثلا: مركب آن زمان با امروز فرق دارد، لباس أن روزگار با امروز فرق دارد، وسایل خانه تفاوت دارد.

شخصی به نام سفیان ثوری به امام صادق علیه السلام اعتراض کرد که چرا لباس شما با لباس امیرالمؤمنین علیه السلام فرق دارد؟ امام فرمودند: زمان فرق می کند و صد سال گذشته است. آن

ص: 216


1- تغابن، 14.

زمان، لباس وصله دار معمول بود و الآن أن لباس معمول نیست.(1)

اما بعد سوم، اصول اخلاقی اعتقادی و اصول زندگی است که اینها ویژه زمان خاصی نیست. خداوند متعال به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا »؛(2) «از ادریس یاد کن.» ادریس در چه زمانی بود؟ چند هزار سال قبل از پیامبر ما! چه چیزی از ادریس را یاد کنم؟ لباسش را نمی گوید، نوع زندگی اش را نمی گوید، بلکه صداقتش را می گوید. «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا »؛ (3) و در این کتاب آسمانی از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعده هایش صادق و رسول و پیامبری (بزرگ) بود.

پیامبر! از حضرت اسماعيل ياد کن و الگو بگیر. چه بخشی را؟ این که صادق الوعد و خوش قول بوده است. پیامبر! از انبیای گذشته، صبر آنها را یاد بگیر. این ها را اصول اخلاقی می گویند که خدا هم در قرآن به پیغمبر می فرماید: به اینها اقتدا کن. با این که می دانید پیامبر ما از همه پیامبران بالاتر بود، ولی با این حال خداوند متعال می فرماید: «أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ» (4) پیغمبرهایی که قبل از تو بودند، هدایت شده بودند و اصول اخلاقی در زندگی آنها پر رنگ بوده است؛ لذا به جنبه های هدایتی آنان اقتدا کن و از آنها الگو بگیر.

در مورد اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز موضوع همین است. همان طور که قبلا هم گفتم، امام حسین علیه السلام امام است و ما مأموم هستیم. مأموم باید امام را یاری کند. مگر نمی گوییم: «وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ »؟ مگر امام حسین علیه السلام نفرمود: «هل من ناصر ینصرنی»؟

ص: 217


1- الکافی، ج6 ص 442؛ وسائل الشیعه، ج5 ص20؛ بحارالانوار، ج47، ص360.
2- مریم، 56
3- مریم، 54
4- انعام، 90.

امیرالمؤمنین در نهج البلاغه می فرماید: «مرا یاری کنید.» با چه چیزی؟ مثلا ما هم مانند آن حضرت لباس وصله دار بپوشیم و نان خشک و سفتی را بخوریم که گاهی حتی با زانو نیز شکسته نمی شد؟ مصرف ایشان از لباس و غذای دنیا، حداقل بود. آیا منظور این است؟ نه. خود ایشان فرمودند: « أعينونی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ » (1) مرا با تقوا، تلاش جهادگونه، عفت و عملکرد خوب یاری کنید.

منظور ما از بحث سبک زندگی این است که چگونه می توانیم سبک زندگی امام حسین و اهل بیت علیهم السلام را در زندگی خودمان پیاده کنیم.

در میان اعمال و صفات، بعضیها مانند سر نسبت به بدن هستند. ما اگر دستمان قطع شود زنده می مانیم. بعضی از جانبازان عزیز دو پا ندارند-خداوند به همه آنها هم صبر دهد و هم شفا عنایت کند - اما زندگی می کنند. ولی اگر سر کسی برود دیگر زنده نخواهد ماند. در میان ارزش های دینی، بعضی ها مثل سر نسبت به بدن هستند. ائمه علیهم السلام نیز همیشه روی همین ها تأکید داشتند؛ مثلا: در عبادات، نماز این گونه است، کلیدی است. اگر همه کارها درست باشد و نماز نباشد فایده ندارد. اولین چیزی که از آن می پرسند نماز است. اگر پذیرفته شد، سراغ بقیه کارها هم می روند. (2)

دوستان دبیرستانی حرف مرا بهتر متوجه می شوند! یک دانش آموز رشته ریاضی فیزیک، دروس ریاضی و فیزیک برایش اساسی است. ممکن است در بعضی درس های دیگر بشود کاری کرد، اما ضعف در این دو درس، اجازه ورود به این رشته را نمی دهد. یک دانش آموز رشته انسانی، باید در ادبیات قوی باشد. یک دانش آموز رشته علوم تجربی باید در

ص: 218


1- نهج البلاغه، نامه 45.
2- « عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَوَّلُ مَا یُحَاسَبُ عَلَیْهِ الْعَبْدُ الصَّلَاهُ فَإِذَا قُبِلَتْ قُبِلَ سَائِرُ عَمَلِهِ وَ إِذَا رُدَّتْ عَلَیْهِ رُدَّ عَلَیْهِ سَائِرُ عَمَلِهِ.» (مستدرک الوسائل، ج3، ص25؛ بحارالانوار، ج 79، ص 236).

زیست شناسی قوی باشد وگرنه نمی تواند وارد این رشته شود. درس زیست شناسی در علوم تجربی کلیدی است، ریاضی در رشته ریاضی کلیدی است، ادبیات در علوم انسانی کلیدی است.

در برنامه های دینی: 1- نماز در عبادات کلیدی است، 2- امربه معروف در مسائل اجتماعی کلیدی است؛ همه اعمال یک طرف، امربه معروف یک طرف، 3- در صفات نفس، حیا کلیدی است، 4- در مدیریت، کسی می خواهد فرماندار و استاندار شود، فرمانده نظامی شود، علم و سواد لازم دارد، ولی یک چیز کلیدی است و آن حوصله داشتن و سعه صدر است.

سومین مطلب درباره سبک زندگی امام حسین علیه السلام صفت عفو و گذشت است. در مورد آن را هم در شب های قبل گفتیم که خداترسی و حریت بودند. یکی از چیزهایی که از زندگی امام حسین و اهل بیت علیهم السلام درس می گیریم و کلیدی است، عفو و گذشت است. اگر مجموعه کرامات اخلاقی را جمع کنید، تاج آن، عفو و گذشت است. کسی که در زندگی اش گذشت نیست، کینه دارد، قهر می کند، فحاشی می کند و حتی دست به قتل می زند، هیچ فایده ندارد. بنده امروز فرصت پیدا کردم و آیات قرآن درباره این بحث را دیدم. خیلی جالب بود. سه آیه برای شما می خوانم. تقاضا می کنم توجه فرمایید وببینید نقش آیات قرآن در بیان بحث عفو چگونه است.

آیات قرآنی درباره عفو و گذشت

یکی از آیات در سوره «تغابن» است. می فرماید: «گاهی اوقات، زن و بچه شما دشمنتان می شوند.» بعضی افراد را می بینید که همسرش دشمن اوست، چون بی دین و بی تقواست. یا می بینید اولادش ناباب است و صالح نیست.

وقتی مسلمانان می خواستند از مکه به مدینه هجرت کنند بعضی ها همسرانشان اجازه

ص: 219

نمی دادند. قرآن کریم می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند؛ از آنها برحذر باشید.

زنی که اجازه هجرت و رفتن به دنبال پیامبر و جهادکردن را نمی دهد و فرزندی که جلوی رشد پدر را می گیرد، این ها دشمن اند. اما اگر آن ها پشیمان شدند و بعدا پیش شما آمدند، قرآن می فرماید: سه کار بکنید: «إِنْ تَعْفُوا»؛ آنها را ببخشید. «وَ تَصَفَّحُوا»؛ و سرزنش نکنید «وَ تَغْفِرُوا»؛ و بپوشانید (به آنها نگویید که شما مانع من شدید)، «يفَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ »؛(1) خداوند آمرزنده و دلسوز است. کاش این آیه را در ادارات و مدارس بنویسند. سه کار انجام دهید: «تَعْفُوا»، «وَ تَصَفَّحُوا»، «وَ تَغْفِرُوا». اینها با هم فرق دارند.

یک زمانی شما به شخصی می گویید: از تو گذشت کردم. یک وقت می گویید: از تو گذشت کردم و چیزی به تو نمی گویم. یک وقت هم می گویید: از تو گذشت کردم و آن را فراموش کردم. «عفو» یعنی گذشت؛ اما به روی کسی نیاوردن را «صفح» و از یاد بردن را «غفران» می گویند. این، آیه اول. اما آیه دوم؛ کاش این آیه را در مکان هایی که مرکز دعوا و نزاع است مانند کلانتری ها و دادگاه ها بنویسند. چقدر این آیه قشنگ است! در سوره نور می فرماید:«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ »؛(2) آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؟ آیا دوست نمی دارید خدا شما را ببخشد؟

اگر نمی خواهید، پس چرا شب های جمعه می گویید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تهتک الْعِصَمَ »؛(3) پس چرا می گویید: «ربنا اغفرلنا»؟ چرا شب های احیا می گویید: «الهی العفو العفو»؟ خدا می پرسد: « أَلَا تُحِبُّونَ »؛ دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ اگر دوست دارید خدا شما را

ص: 220


1- تغابن، 14.
2- نور، 22.
3- مصباح المتهجد، ج 2، ص 844: اقبال الاعمال، ج 2، ص 706.

ببخشد، قبل از آن یک کار انجام دهید:«وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا».

آیه سوم: وقتی پیغمبر گرامی اسلام مبعوث شد، خداوند سه دستور به ایشان داد: «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ »؛(1) (به هر حال با آنها مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکی ها دعوت کن و از جاهلان روی گردان (و با آنان ستیزه مکن).

امام صادق علیه السلام فرمودند: این سه دستور که نازل شد، پیغمبر خیلی به فکر فرو رفت و به جبرئیل فرمود: «برادرم جبرئیل! این کارها خیلی سخت است. من در جامعه ای مبعوث شدم که همه مخالف من هستند. دستور چیست؟» می دانید که در دوران سیزده ساله حضور پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه جهادی رخ نداد؛ جهاد در مدینه آغاز شد. پیغمبر! اگر می خواهی موفق شوی سه کار انجام بده: 1. ببخش، 2. آگاهی بده. برخی خطاکارند و برخی ناآگاه؛ ناآگاهان را آگاهی بده و خطاکاران را ببخش، 3. بعضی ها هم تعطیل هستند و کشش ندارند؛ آنها چه؟ به آنها کاری نداشته باش و بگذار سخن خود را بگویند و بروند. آنها نه مسلمان می شوند و نه مخالف تو هستند.(2)

اگر به این آیات عمل شود، این قدر درگیری، دعوا، طلاق، اختلاف، نزاع و آدم کشی پیش نمی آید.

حسن برخورد شیخ جعفر

خدا مرحوم شیخ جعفر كاشف الغطاء را رحمت کند. بنده سر مزار ایشان رفته ام. در نجف اتاقی خارج از حرم قرار دارد که قبر ایشان آن جاست. خیلی مرد بزرگی بود. منبر می رفت، مردم را نصیحت می فرمود و به فقرا بسیار کمک می کرد. مرجع و مدرس بود. ایشان وقتی به

ص: 221


1- اعراف، 199.
2- مجمع البیان، ج 4، ص415

تهران آمد، به دیدن عده ای از بازاریان رفت. وقتی ایشان وارد بازار شد، همه می گفتند: به مغازه من بیایید؛ قدم شما مبارک است!

ایشان عبای خود را وسط بازار انداخت و نشست! فرمود: نخست به مغازه ای می روم كه پول بیشتری برای فقرا بدهد. هر کس بیشتر داد، اول به مغازه او می روم. حالا از روی چشم و هم چشمی بود یا از روی اعتقاد، یکی گفت: ده هزار! دیگری گفت: بیست هزار و ... آن قدر پول آوردند که تمام فقرای تهران را تأمین کرد. شیخ جعفر کبیر، چنین آدمی بود.

مرحوم کاشف الغطاء در مسجد اصفهان نماز می خواند. روزی سهم سادات برای ایشان آوردند. سادات فقیر را فراخواند و سهم سادات را توزیع کرد و به هرکس مقداری داد. پول تمام شد. هنگامی که آماده نماز شدند، یک سید عصبانی - عصبانی که می گویم، معنای « أَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ » است - ناراحت و خشمگین گفت: شیخ! سهم من را از پول جدم بده.

گفت: دیر رسیدی و تمام شد.

سید عصبانی با شنیدن این پاسخ به صورت مرحوم کاشف الغطاء آب دهان پرتاب کرد. مریدانی که در مسجد نشسته بودند ناگهان موضع گرفتند. اما شیخ جعفر گفت: تکان نخورید! و در حالی که هنوز آب دهان روی صورت ایشان بود عبای خود را در آورد و گفت: هر که این شیخ را دوست دارد کمک کند. سپس خود در صف های نماز به راه افتاد و پول انبوهی جمع کرد و به آن سید داد. پس از آن صورت خود را تمیز کرد و به نماز ایستاد.(1)

نتیجه گذشت شیخ جعفر کاشف الغطاء این شد که هم جلوی درگیری گرفته شد و هم آن سید، از مریدان شیخ شد. این کار خیلی توان و مردانگی می خواهد. این، شیوه علما، ائمه و امام حسین علیهم السلام بوده است.یکی از نویسندگان آلمانی قصه ای نقل می کند که من آن را در آثار وی خواندم و بعد

ص: 222


1- منازل الآخرة، ص88

دیدم که در منابع ما هم موجود است و ایشان از خودشان نساخته است. روز عاشوراء اباعبدالله علیه السلام غیر از این که اتفاقات کربلا را مدیریت می کرد، گاهی هم خودشان وسط کار به میدان می آمد و می جنگید. این طور نبود که آخرین نفر به میدان بیاید؛ مثلا: وقتی بدن حضرت قاسم روی زمین بود، حضرت آمد و جنگید. گاهی هم به کمک بعضی افراد می رفت.

بزرگواری امام حسین علیه السلام در میدان جنگ

این نویسنده آلمانی می گوید: در روز عاشورا شخصی به نام «تميم بن قحطبه» به میدان آمد. او اهل شام و مردی درشت هیکل و قوی بود. چون شامی بود- شامی ها در سپاه کربلا کم بودند- خاندان عصمت علیهم السلام را خیلی نمی شناخت.

خود اباعبدالله علیه السلام به جنگ او رفت. شجاعت امام حسین علیه السلام عجیب است، اصلا قابل وصف نیست. به قول آن شاعر عرب که می گوید: وقتی به دشمن میزد، دشمن را یک نفر می دید؛ ولی آنها هر عضو ایشان را یک لشگر می دیدند. در گودی قتلگاه هم کسی به تنهایی جرئت نکرد سراغ ایشان برود؛ لذا اختلاف است که سر امام حسین علیه السلام را چه کسی برید! به این دلیل که چند نفری حمله می کردند. اباعبدالله علیه السلام خیلی شجاع بود. در همان حمله اول، پاهای ابن قحطبه را قطع کرد و ابن قحطبه روی زمین افتاد. در این موقع ها تیر خلاص می زنند. آقا بالای سرش آمد و او شروع به التماس کرد و گفت: آقا! من را نکشید؛ من قدرت شما را نمی دانستم. اجازه بدهید مرا به عقب برگردانند. آقا شمشیر را غلاف کرد و فریاد زد: بیایید این را ببرید. چند نفری آمدند زیربغل او را گرفتند و او را پشت لشکر بردند.

گذشت در مسائل شخصی

برادران و خواهران! می خواهم روی یک موضوع بیشتر تأكید کنم؛ این نکته را دقت

ص: 223

کنید! بعضی ها می پرسند که کجا بگذریم و کجا نگذریم؟ بعضی جاها جای گذشت نیست. سه جا نباید گذشت کرد ولی یک جا باید گذشت. این چهار مورد را امشب گوش دهید، چون گاهی این موارد با هم اشتباه می شوند. بعضی ها گذشت را در جایی اعمال می کنند که جایش

نیست و بعضی ها در جایی که جای گذشت است، فکر می کنند که باید مقاومت کنند.

عزیزان! جای گذشت در مسائل شخصی است. اگر به شخص شما توهین شد، بگذر. اگر به شما جسارت شد و اگر مسئله شخصی است، بگذر. تاریخ رسول گرامی اسلام و اهل بیت علیهم السلام را نگاه کنید؛ در این گونه مواقع گذشت می کردند.

آبهای در قرآن وجود دارد که خیلی عجیب است. این آیه در سوره آل عمران است. می فرماید: «هر کس می خواهد زود به بهشت برود» چون بعضی ها زود به بهشت می روند و بعضی ها با تأخیر و بعضی دیگر هم اصلا به بهشت نمی روند! آنهایی که تند می روند، تندرفتن هم چند نوع است. در روایت (1) است که بعضی ها به سرعت برق می روند. چون برق یا همان نور در آن زمان بیشترین سرعت را داشت، آن را مثال زده اند. برای بعضی ها آمده است که مثل دویدن می روند که این هم تند است. ولی بعضی ها عادی می روند و اذیت می شوند. در بعضی روایات دارد که اینها معطل هم می شوند.

روایت داریم که اگر می خواهید زود به بهشت برسید و سرعت بگیرید راهش این است:«وَسَارِعُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ »(2) اول این که تقوا داشته باشید. « وَالَّذِي يُنفِقُونَ في السَّرّاءِ وَالضَّرَّاءِ »: دوم این که در حالت دارایی و

ص: 224


1- «عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلنَّاسَ یَمُرُّونَ عَلَی اَلصِّرَاطِ طَبَقَاتٍ وَ اَلصِّرَاطُ أَدَقُّ مِنَ اَلشَّعْرِ وَ مِنْ حَدِّ اَلسَّیْفِ فَمِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مِثْلَ اَلْبَرْقِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ مِثْلَ عَدْوِ اَلْفَرَسِ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ حَبْواً وَ مِنْهُمْ مَنْ یَمُرُّ م مُتَعَلِّقاً قَدْ تَأْخُذُ اَلنَّارُ مِنْهُ شَیْئاً وَ تَتْرُکُ شَیْئاً » (الأمالی للصدوق، ص127؛ بحارالانوار، ج8، ص64 روضة الواعظین، ج2، ص499)
2- آل عمران، 133.

نداری انفاق کنید. « وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ » سوم این که خشم خود را کنترل کنید. « وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ » چهارم این که از مردم بگذر. «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ».(1) آقایانی که ازدواج کرده اید؟ میدانید این یعنی چه؟ یعنی اگر خانم شما خطایی کرد، اول خشم خود را کنترل کن، بعد ببخش، شب هم که به خانه می آیید یک هدیه برایش بخر. این کار خیلی سختی است؟ می گوید: خیلی زرنگ باشم، به روی او نیاورم! هم ببخشم و هم چیزی نگویم؟ یک کادو هم بخرم؟ اما اگر واقعا این طور باشد، دیگر دعواها و طلاق ها تمام میشود. این آیه قرآن است.

عفو و گذشت امام سجاد علیه السلام

کنیزی، با ظرفی فلزی که به آن ابریق می گفتند مثل این گلاب دان ها که نوک تیزی دارند- آب روی دست امام سجاد علیه السلام می ریخت. ناگهان ظرف آب از دستش رها شد و روی سر امام افتاد و خون جاری شد. طبیعتا وقتی چنین حادثه ای پیش بیاید، هم آب ریخته، هم خون جاری شده و هم لباس نجس شده است. هر کس باشد از کوره در می رود. ولی این کنیز زرنگ بود و فورا گفت: «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ »(2) مؤمنین خشم خود را فرو می برند و از خطای مردم در می گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

امام سجاد علیه السلام فرمود: خشم خود را کنترل کردم و تو را بخشیدم و تو را آزاد کردم. (3)

آقایان! عفو در مسائل شخصی است؛ مثل این مورد و مثل جریان شیخ جعفر كاشف الغطاء.

ص: 225


1- آل عمران 34
2- آل عمران 34
3- بحار الأنوار. ح46.ص 67: الارشاد، ج 2، ص 146؛ کشف الغمه، 2،ص87

عفو و گذشت سید ابوالحسن اصفهانی

خداوند سید ابوالحسن اصفهانی را رحمت کند. ایشان مرد بسیار بزرگی بود، کسی بود که با امام زمان علیه السلام ارتباط داشت. هر هفته تعدادی از نامه های فحش و ناسزا که برای ایشان نوشته بودند پاره می کرد و به آب می ریخت؛ اصلا نگاهشان نمی کرد. این مسائل شخصی است و در تاریخ نمونه های فراوان دارد.

موارد عدم عفو و گذشت

1. گنه کار جری

اما آن سه جایی که نباید گذشت: اول جایی که نباید گذشت، از کسی است که خطایی انجام می دهد و با این حال پررویی هم می کند و می گوید: «دوباره هم تکرار می کنم.» از این شخص نباید گذشت. عفو برای کسی است که می گوید: «اشتباه کردم»، نه برای کسی که اصرار می کند.

نمونه اول: در جنگ بدر، اسیری را خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آوردند. عرض کرد: یا رسول الله! من زن و بچه دارم؛ اشتباه کردم. حضرت از او گذشت و فرمود: تو را عفو کردم. حکم تو اعدام بود ولی آزادت کردم. به این شرط که دیگر در جنگ ها حاضر نشوی. در جنگ احد، زودتر از همه آمد، اما باز هم دستگیر شد. او را نزد پیامبر گرامی اسلام در آوردند. تا خواست شروع کند به روضه خواندن که زن و بچه دارم، پیامبر دستور داد او را بکشند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «لاَ يُلْدَغُ اَلْمُؤْمِنُ مَنْ جُحْرَ مَرَّتَيْنِ»؛(1) مؤمن از یک سوراخ، دوبار گزیده نمی شود.

نمونه دوم: امام حسین علیه السلام که مظهر رحمت است صبح عاشورا مقابل خیمه ها ایستاد و

ص: 226


1- مشكاة الأنوار، ص319؛ بحارالانوار، ج110، ص10؛ نهج الفصاحه، ح 2552

گودال کند و پشت خیمه ها در گودال، آتش ریختند که دشمن نتواند نفوذ کند. در این موقع خبیثی به نام عبدالله بن حوزه آمد و نگاه کرد و گفت: حسین! صبر کن! ما تو را می کشیم. آتش جهنم – العياذ بالله - در انتظار توست؛ تو خود آتش درست کرده ای؟! شروع به شماتت و سرزنش کرد. امام فرمود: خدایا! او را به همین آتش بسوزان. اندکی بعد پای اسب ابن حوزه لغزید و او در همان آتش افتاد و صبح عاشورا قبل از این که درگیری آغاز شود، به درک واصل شد.(1) ببینید این شخص بر گناه اصرار دارد.

نمونه سوم: امام صادق علیه السلام دوست و یاری به نام معلی بن خنیس داشت. آدم خوب و متدینی بود، صاحب کتاب و نوشتار بود. فرماندار خبیث مدینه به نام داوود بن علی ایشان را دستگیر کرد. امام صادق علیه السلام پیغام داد و فرمود: داوود بن علی! معلی را آزاد کن. گفت: آزاد نمی کنم، او را می کشم. آقا فرمود: اگر او را بکشی، تو را نفرین می کنم. داوود گفت: نفرین کنید؛ مگر نفرین شما اثر دارد؟! و مسخره کرد. معلی بن خنیس اعدام و شهید شد. خبر شهادت ایشان به امام صادق علیه السلام رسید.

راوی حدیث می گوید: من نزد حضرت بودم. تا به ایشان گفتم که داوود بن علی حکم شما را تمسخر کرد و معلی بن خنیس را به شهادت رساند، آقا به سجده رفت و ما می شنیدیم که ایشان می فرمود: «الساعة الساعة». آقا هنوز در سجده بود که صدای گریه از خانه داوود بن على بلند شد. گفتند خفه شده است. یک مرتبه گلویش گرفت و رنگ چهره اش سیاه گشت و به درک واصل شد.(2) این نتیجه عدم گذشت است.

دیشب هم گفتم: کسانی که مملکت را به هم ریخته اند و هنوز هم می گویند: «حق با ماست» این جای عفو ندارد. اگر آمد و گفت: «اشتباه کردم» او را ببخشید و اگر گفت: «کار

ص: 228


1- الارشاد، ج 2، ص 102؛ وقعة الطف، ص219؛ اعلام الوری، ص244.
2- الکافی، ج 2، ص513:بحارالانوار، ج 47، ص209.

خوبی کردم و دوباره هم انجام می دهم»، این جای عفو ندارد.

همین جا به عزیزان نیروی انتظامی هم بگویم که اگر کسی در جاده خطایی کرد، اما پایین می آید و عذر خواهی می کند، اگر می شود بعضی از این جریمه ها را ننویسید. آری، اگر کسی می گوید: «باز هم کمربند نمی بندم و باز هم پارک می کنم» و تندی می کند، حسابش فرق دارد. بالاخره ما هم عدل داریم و هم احسان. عدل تنها، خشک است. قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ»؛(1) همانا خداوند به عدل و احسان فرمان می دهد ما شواهد زیادی در مسائل دینی داریم که باید این گذشت در زندگی باشد؛ أما عرض کردم در برابر کسی که به اشتباهش اعتراف می کند، نه آن که همچنان بر اشتباهانش اصرار می ورزد.

2.لطمه زدن به دین
اشاره

روایت داریم که از مردم بگذر تا زمانی که به دین لطمه نخورد. بعضی از گذشت ها به دین لطمه می زند. اگر امام حسین علیه السلام از یزید بگذرد، به دین خدا لطمه می خورد. پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله از ابوجهل و أبولهب بگذرد؟ خدا نگذشته است و می فرماید: «تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ » (2). لذا اگر گذشت، موجب وهن در دین است، نباید آن را انجام داد.

مولا علی علیه السلام و نجاشی

در زمان امير المؤمنین علیه السلام جوانی به نام نجاشی بود که در مدح حضرت شعر می سرود؛ نماز خوان، اهل مسجد و متدین بود. او در یکی از روزهای ماه رمضان به مسجد می رفت که

ص: 228


1- نحل 90.
2- مسد 1.

یک رفیق بد، او را سر راه دید و به خانه برد. خیلی حواستان جمع باشد که شیطان از کم شروع می کند، ولی به کم ختم نمی کند.

من مصاحبه یکی از تروریست های تکفیری در سوریه را خواندم که 35 نفر را به شهادت رسانده بود. می گفت: اولین نفری که کشتم، تا صبح خواب نداشتم؛ ولی الآن این قدر برایم عادی شده است که زن و بچه مردم را به رگبار می بندم. گناه این طور است، به تدریج نفوذ می کند. عبدالملک مروان کسی بود که کشته شدن یک مرغ را نمی توانست ببیند؛ آن وقت شیعه امیرالمؤمنین على علیه السلام را جلوی او سر می بریدند و وقتی پرپر می زد، عبدالملک لذت می برد و می گفت: برایم از غذاخوردن لذيذتر است.

خیلی مواظب باشید که گناه از کم شروع می شود. انسان هایی در کربلا بودند مانند شمر که قبلا در لشکر امیرالمؤمنین علی علیه السلام بوده است. در جنگ های امیرالمؤمنین علیه السلام شمر یکی از سربازان لشکر آن حضرت بود. اما ببینید چه طور به این وحشی گری می رسد؟

نجاشی داخل خانه رفت، در ماه رمضان شراب نوشید و مست شد و در کوچه های کوفه عربده میزد. او را گرفتند و پیش امیرالمؤمنین علیه السلام می آوردند. آقا برای او صد ضربه شلاق نوشت. فامیل های نجاشی جمع شدند و گفتند: آقا ببخشید، خطا کرده است. خودش هم می گوید اشتباه کردم. او را ببخشید و حد نزنید.

اگر آقا این جا بگذرد چه میشود؟ حدود اسلامی تعطیل می شود؛ پارتی بازی در مسئله اجرای حد خدا می شود. چطور است کسی که پارتی و آشنا ندارد، شلاق بخورد و کسی که آشنا دارد و منسوب به امیر المؤمنین علیه السلام است، شلاق نخورد! آقا فرمود: ابدأ راه ندارد. و صد ضربه شلاق به او زد. به حضرت گفتند: اگر این شلاق بخورد، دیگر پیش ما نمی ایستد. آقا فرمود: برود. اتفاقا رفت و به معاویه پیوست و یار او شد. (1)

ص: 229


1- مستدرک الوسائل، ج18، ص114؛ شرح نهج البلاغه، ج 4، ص88؛ الغارات، ج 2، ص 367.

ببینید! اینجا جای عفو و گذشت نیست. بعضی از اوقات، یک عفو و گذشت باعث ضربه به دین میشود و احکام خدا تعطیل می شود؛ مردم بدبین می شوند و می گویند: حد را برای همه جاری می کنند ولی حالا که به این شخص رسید، تعطیل شد. این دو جا، جای گذشت نیست: 1- کسی که بر گناه اصرار دارد، 2- آن جایی که لطمه به دین باشد.

3. خوارشدن دیگران
اشاره

سومین جایی که جای گذشت نیست، جایی است که کسی بخواهد انسان را خوار کند. مؤمن نباید اجازه دهد کسی او را کوچک و تحقیر کند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تَكَبَّرُوا مَعَ الْمُتَكَبِّرِينَ فَانِ الْكَبِيرِ مَعَ الْمُتَكَبِّرِينَ عِبَادَةُ »؛(1) در مقابل متکبرین تکبر داشته باشید پس تكبر شما عبادت محسوب می شود.

داستان

حکم بن ابی العاص، عبای پیامبر را از پشت سر کشید. حضرت او را بخشید. دوباره رفت عبای پیامبر را کشید. حضرت دوباره او را بخشید. پشت سر پیامبر علیه السلام شکلک در می آورد و رقص های عجیب از خود نشان می داد و مردم را با این کارها می خنداند. مرد خبیثی بود. مروان، پسر این آدم است. یک روز، حضرت با عصبانیت برگشتند و فرمودند: مثل این که تو راه رفتن مانند انسان را دوست نداری؟ همین طور که شکلک در می آوری بمان. حکم تا آخر عمر رعشه گرفت و زمانی که راه می رفت، دست و پایش تکان می خورد.(2) چون دیگران را تحقیر می کند، شایستۀ گذشت نیست.

ص: 230


1- «قال النبي صلی الله علیه و آله تَواضَعوا مَعَ المُتَواضِعينَ؛ فَإِنَّ التَّواضُعَ مَعَ المُتَواضِعينَ صَدَقَةٌ، وتَكَبَّروا مَعَ المُتَكَبِّرينَ؛ فَإِنَّ التَّكَبُّرَ مَعَ المُتَكَبِّرينَ عِبادَةٌ» (الحكم الزاهره با ترجمه انصاری، ص578: المواعظ العددیه، ص172).
2- تاریخ انبیاء، ص55.

خدا مرحوم آقای فلسفی را رحمت کند! جوانان! داستان های آقای فلسفی چاپ شده است. یک کتاب یک جلدی در بازار است به نام داستان های مرحوم فلسفی. در حدود پانصد تا ششصد داستان دارد. کتاب جوان ایشان برای شما جوانان خیلی خوب است. دو جلد کتاب دارد، انصافا قشنگ است. کتاب جوان و غریزه جنسی غوغا کرده است. این کتاب درباره موضوعاتی این چنینی است: «جوان با غریزه جنسی چه کند، جوان و ازدواج، جوان و احترام به پدر و مادر. البته برای بزرگسالان و کودکان هم مطلب دارد. من خیلی از کتاب های ایشان استفاده می کنم. مخصوصأ شما که جوان هستید، کتاب جوان ایشان را بخوانید. داستان های مرحوم فلسفی به صورت مستند و با ذکر تاریخ چاپ شده است.

مرحوم فلسفی در یکی از کتاب های خود نقل می کند: شخصی در مسجد کوفه به امیرالمؤمنین علی علیه السلام توهین می کرد و زمانی که آقا می خواستند سخنرانی کنند، شلوغ می کرد و چیزی می گفت. آقا صبر می کرد. یک بار امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: اي آدمی که هر چه از دهانت خارج می شود، می گویی؟ بگویم چه کاره هستی؟ عرض کرد: آقا! غلط کردم، نمی خواهد بگویید. آقا بهتر از تو می داند، آقا معصوم است، زیر و بم زندگی تو را خبر دارد. تمام شد و تکرار نشد.

گذشت، تاج کرامت است؛ گذشت، صفت انبیاست؛ عفو صفت خداست. در مسائل شخصی، از خانم، فرزند، پدر و مادر بگذر. اما در سه جا گذشت جایز نیست: آن که بر گناه اصرار دارد، آن جایی که گذشت، به دین لطمه می زند و آن جایی که اگر بگذری، آن را بر کوچکی و ضعف تو حمل می کنند. طبیعتا روایات از گذشت در این موارد نهی کرده اند. بگذریم تا خدا هم از ما بگذرد.

حضرت موسی علیه السلام به خدا عرض کرد: خدایا! چه کنیم که غضب شما شامل حال ما نشود؟ اگر غضب خدا شامل انسان شود، او را بدبخت و بیچاره می کند. چه کنیم که غضب

ص: 231

شما شامل ما نشود؟ خطاب شد: موسی! شما بر کسی خشم نگیرید، من هم بر شما غضب نمی کنم.(1) این شبیه همان است که على علیه السلام می فرماید: رحم کن تا خدا به تو رحم کند (2) و ببخش تا خدا تو را ببخشد.

خدایا! این صفت ارزشمند گذشت را به همه ما عنایت بفرما.

ص: 232


1- « عن أبي جعفر علیه السلام قال:مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ فِیمَا نَاجَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلامُ: یَا مُوسَی! أمْسِکْ غَضَبَکَ عَمَّنْ مَلَّکْتُکَ عَلَیْهِ أکُفَّ عَنْکَ غَضَبِی» (الکافی، ج 2، ص303؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 360، بحارالانوار، ج70، ص 267).
2- بحارالانوار، ج 74، ص383؛ الأمالی للصدوق، ص209؛ مجموعه ورام، ج 2، ص 164.

غیرت

اشاره

قال الله تبارک و تعالى:«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ »(1)

مقدمه

این شب ها توفیق داشتیم در رابطه با سبک زندگی اباعبدالله علیه السلام و اصول حاکم بر زندگی ایشان و اهل بیت علیهl السلام صحبت کنیم. سه ویژگی خداترسی، حریت و گذشت را مورد بحث قرار دادیم. امشب به یک ویژگی دیگر اشاره می کنم که بسیار مهم و کلیدی و از ویژگی های خداست. اگر کسی این ویژگی را ندارد یعنی صفت الهی را ندارد و اگر کسی دارد یعنی به این صفت الهی متصف است. آن ویژگی، غیرت است. امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تبارک وَ تعالی غیور dحب كُلَّ غَيُورٍ وَ لغيرته كَرَمَ الْفَواحِشَ ظاهرا وَ بَاطِنَهَا»؛(2) همانا خداوند متعال بسیار غیرتمند است و آدم های غیرت مند را هم دوست می دارد و از غیرت خداوند این است که انحرافات جنسی و ناموسی آشکار و پنهان را حرام کرده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: که در این عالم هستی، هیچ موجودی غیرت مندتر از خدا نیست و از

ص: 233


1- توبه، 119
2- الکافی، ج5، ص535؛ وسائل الشیعه، ج20، ص153؛ مرآة العقول، ج 20، ص375.

غیرت اوست که زشتی ها را حرام فرموده است.(1) لذا شما نگاه کنید قرآن کریم در بعضی آیات، داستان های حساسی را بیان می کند، مثل قصة يوسف و زلیخا، داستان حضرت مریم و آن فرشته ای که حضرت مریم فکر کرد مرد نامحرمی است که به طرف او می آید، قصه موسی و دختران شعيب، و قصه زنان مصر و حضرت يوسف، ولی نوع بیان داستان ها هرگز مثل رمان هایی نیست که گاهی در بازار به چشم می خورد. بعضی از این رمان ها را چنان فاش می نویسند که تحریک کننده هستند. شما ببینید قرآن، قضایا را چقدر با عفاف، بیان می کند، به گونه ای که اصل جریان، اصلا باز نمی شود. این همان غيرت الهی است.

معنای غیرت

عزیزان! من یک تعریف ساده از غیرت بیان می کنم که اگر کسی از شما پرسید: «غيرت یعنی چه؟» بتوانید پاسخ دهید. ببینید! انسان یک چیزهایی را دوست دارد و برای او ارزش است. اگر کسی متعرض آن ارزش ها شد و انسان تغییر کرد و موضع گرفت، این را غیرت می گویند. غیرت اساسا از کلمه تغییر می آید. شما روی چیزی حساس هستید و آن را دوست دارید و محبوب شماست؛ اگر کسی بخواهد متعرض این محبوب شود، شما جلوی او می ایستید. این را غیرت می گویند. غیرت یعنی مرزبانی، یعنی عکس العمل در دفاع.

غیرت یک میل فطری و درونی است، مثل غيرت نسبت به کشور. اگر شخصی به کشور شما جسارت کند، شما ناراحت می شوید. اگر کسی به شهر و روستا و منطقه ای که شما اهل آن هستید یا زبان محلی و بومی شما توهین کند، شما ناراحت می شوید. گاهی بعضی کاریکاتورها و مقالات باعث غوغا و آشوب در منطقه ای شده است. غيرت نسبت به سرزمین،

ص: 234


1- «ألا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْحَرَامَ وَ حَدَّ الْحُدُودَ وَ مَا أَحَدٌ أَغْیَرَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ غَیْرَتِهِ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ» (بحارالانوار، ج 23، ص 332؛ الأمالی للصدوق، ص 427).

نسبت به شهر، نسبت به زبان، نسبت به آبرو. اگر کسی با آبروی شما بازی کند، شما حساسیت نشان می دهید. غیرت نسبت به دین، نسبت به ناموس. ببینید! بنده چند مورد ذکر کردم؛ ولی همین که می گویند: «غیرت» ذهن ما بیشتر به ناموس معطوف می شود. آری، واژه غیرت بیشتر در این مورد به کار می رود، وگرنه راجع به کشور، آبرو، منطقه و زبان هم از واژه غیرت استفاده می شود. تغییر و عکس العمل، یک میل فطری است؛ البته مثل همه میل های فطری، اگر به آن توجه نشود، فراموش می شود.

مگر دوست داشتن فرزند فطری نیست؟ پس چرا دختران خود را زنده به گور می کردند؟ چون این فطرت را خاموش کرده بودند. مگر خداپرستی فطری نیست؟ پس چرا امروز در دنیا بت می پرستند و مقابل حیوانات خم می شوند؟ مگر علاقه برادر به برادر و پدر به فرزند فطری نیست؟ چقدر پدران، فرزندان خود را کشته اند و در همین زندان ها هستند! نگویید این چگونه فطری ای است که این همه افراد بی غیرت وجود دارد؟ آری، همان طور که آدم جانی، آدم فرزندکش، آدم بت پرست وجود دارد، میل به غیرت نیز می تواند خاموش شود.

سه - چهار مورد داستان قرآنی از غیرت انبیاء برای شما خواهم گفت، اما پیش از آن، این حديث را بشنوید.

مثالی برای بی غیرتی

خدا مرحوم مجلسی را رحمت کند. ایشان این حدیث را نقل می کند که علی علیه السلام فرمود:«إِنَّ اللَّهَ يَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِ فَلْيَغَرْ مَنْ لَا يَغَارُ فَإِنَّهُ منکوس الْقَلْبِ »؛ (1) خداوند برای مؤمن غیرت می ورزد؛ پس مؤمن نیز باید غیرت بورزد. کسی که غیرت ندارد، قلبش وارونه است. می دانید مرحوم مجلسی روایات سخت را در بحارالانوار معنا می کند. ایشان می گوید: وقتی کاسه را

ص: 235


1- بحارالانوار، ج 76، ص115؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص238؛ هداية الامة الى احكام الائمه (علیهم السلام)، ج7، ص85

برمی گردانید چیزی در آن نمی ماند. شما اگر یک کاسه آب یا غذا را برعکس کنید، خالی می شود و چیزی در آن نمی ماند. می گوید: قلبی که غیرت ندارد، برعکس است. یعنی چه؟ یعنی هیچ چیز در آن نمی ماند، حیا و شرم نخواهد داشت، از تمام ارزش های اخلاقی خالی می شود، راحت تن به گناه می دهد، راحت با نامحرم ارتباط برقرار می کند، راحت سراغ معصیت میرود. لذا این حدیث خیلی زیباست، که اگر کسی غیرت نداشته باشد، قلبش برعکس و مانند کاسه خالی، چیزی را در خود نگه نمی دارد.

حالا سراغ زندگی انبیاء برویم. چند مثال بزنم: همان طور که می دانید حضرت ابراهیم علیه السلام پدر ماست. ما دو پدر داریم: یک پدر جسمی که حضرت آدم علیه السلام است و دیگری پدر دینی که حضرت ابراهیم است. این که گاهی جوانان از ما می پرسند: «چرا پیغمبر می فرمود: دین من، دین ابراهیمی است؟ (1) پیغمبر قبل از ایشان که حضرت عیسی علیه السلام بوده است.» پاسخ می دهیم: چون حضرت ابراهیم سمبل است. مسیحیان، مسلمانان و یهودیان همگی می گویند: دین ما ابراهیمی است.

ما سه دین داریم که ابراهیمی هستند. یهودیت، مسیحیت و اسلام. اگر پیغمبر می فرماید: دین من، دین ابراهیم است، این یعنی توحید. چرا به ما مسلمان می گویند؟ چه کسی کلمه مسلمان را درباره ما به کار برده است؟ قرآن می فرماید: «لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ »(2) برای او (خداوند) شریکی نیست و به همین مأمور شده ام و من نخستین مسلمانم. حضرت ابراهیم ما را مسلمان نامید. شما پیرو پدرتان ابراهیم هستید. عجیب است؟ ابراهیم پیغمبری است که همه ادیان او را قبول دارند. ممکن است شما یک پیامبر و دینی را فرض کنید که پیامبر دیگر را قبول نداشته باشد - مثل مسیحیان که پیامبر ما را قبول ندارند

ص: 236


1- کشف الغمه، ج 1، ص125.
2- انعام، 162.

اما ابراهیم، پیامبری است که همه انبیاء و ادیان او را قبول دارند.

غیرت حضرت ابراهیم

روزی حضرت ابراهیم وارد خانه شد و دید یک جوان رشید با موهایی سپیدبعضی از جوانان، زود موی سرشان سپید می شود - یا موهای جوگندمی و سپید، وسط خانه ایستاده است. ابراهیم خیلی ناراحت شد. غیرت و احتیاط کاری حضرت ابراهیم علیه السلام به حدی بود که در یک مسافرت، همسرش ساره را در کجاوه قرار داد و اجازه نداد کسی او را ببیند. حالا یک جوان وسط حیاط خانه اش ایستاده است! ابراهیم نسبت به او موضع گرفت که اینجا چه میکنی؟

جوان گفت: من عزرائیل فرشته مرگ هستم. فرشته ای که به همه خانه ها می آید و محرم و نامحرم ندارد. فرشتگان وارد همه خانه ها می شوند. فرشته می تواند به شکل هر انسانی تبدیل شود، برخلاف شیطان که به شکل حیوان هم تبدیل می شود. لذا در روایات داریم که گاهی شما مثلا در مشهد، شخصی را شبیه به دوستان می بینید. دلیلش این است که چون رفیق شما دوست داشته به مشهد برود، فرشته ای به شکل و چهره او در میان جمعیت دیده می شود. جبرئیل نیز با چهره واقعی پیش پیغمبر نمی آمد و فقط دوبار به چهره حقیقی آمد که خیلی باعظمت و ابهت بود. در اوقات دیگر به شکل یک جوان عادی می آمد.

جوانی در مدینه به نام دحیه کلبی زندگی می کرد که خیلی خوش لباس و زیبا بود. جبرئیل به چهره این شخص نزد پیامبر می آمد. لذا وقتی این جوان نزد پیغمبر بود، بعضی هاشک می کردند که این جبرئیل است یا خود آن شخص! پیغمبر می فرمود: هر وقت او را نزد من دیدید، احتیاط کنید و جلو نیایید. وقتی آن جوان گفت: «من عزرائیل هستم». ابراهیم جا خورد و گفت: آمدی جان مرا بگیری؟ گفت: نه، آمده ام به تو بگویم که خدا تو را خلیل قرار

ص: 237

داده و صفت خلیل را به تو داده است. تو میدانی که جبرئیل سرآمد انبیا و سیدالملائکه است و رتبه فرشتگان دیگر از جبرئیل پایین تر است. اما این دفعه خداوند به من مأموریت داده است که این صفت را به تو بدهم. سپس خداحافظی کرد و رفت.(1)

عکس العمل ابراهیم برخاسته از غیرت اوست. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پدرم ابراهیم غیرت مند بود، اما من از او غیرت مندتر هستم. خدابینی مؤمنی را که غیرت ندارد به خاک مالد.(2)

غیرت حضرت یوسف

قصه دیگر، داستان حضرت یوسف است. همه شما داستان او را خوانده اید. اول، زلیخا سراغ او رفت، بعد زن های دیگر مصر هم به سراغش رفتند و به دنبال این جوان راه افتادند.غیرت را ببینید که چه گفت:«قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ»(3) حضرت یوسف عرض کرد: پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از آنچه اینان مرا به سویش فرا می خوانند. حضرت یوسف علیه السلام حاضر شد به زندان برود اما نامحرمان، زنان هرزه و زنان شهوت ران دور او را نگیرند.

غیرت امام حسن علیه السلام

ابن شهر آشوب نقل کرده است که امام حسن مجتبی علیه السلام نماز می خواند، خانم بدحجابی جلو آمد؛ خانمی که شاید او را فرستاده بودند. پیشتر سابقه داشته و الان هم پیش می آید که

ص: 238


1- الکافی، ج 8، ص 392؛ علل الشرائع، ج1، ص35؛ بحارالانوار، ج 12، ص5.
2- « قَالَ رسول الله صلی الله علیه و آله: کَانَ إِبْرَاهِیمُ أَبِی غَیُوراً وَ أَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 444؛ مکارم الاخلاق، ص239؛ بحارالانوار، ج100، ص248)
3- يوسف، 33.

بعضی از افراد بی دین، سراغ علما و جوانان متدین بروند. گاهی نیز فیلم آن را در اینترنت می گذارند تا آبروی طرف برود آقا نماز می خواند که آن زن آمد و جلوی ایشان شروع کرد به راه رفتن، ناز کردن و خود را عرضه کردن.

خواهران! مواظب رفتار، راه رفتن، تلفن ها، پیامک ها و ارتباط خود باشید. در این موارد حواس همه باید جمع باشد. غيرت صفت مهمی است. امام حسن علیه السلام دید که این زن دست برنمی دارد و پس از پایان نماز هم، زن می نشیند وبلند می شود. آقا شروع به گریه کردن کرد و مثل باران اشک می ریخت. آن زن نگاه کرد و تحت تأثیر قرار گرفت. او نیز شروع به گریه کردن کرد. در همین موقع امام حسین علیه السلام وارد شد. دید که یک خانمی نشسته و گریه می کند. پرسید: برادر! چه شده است؟

فرمود: برادر جان! این زن آمده بود مرا از مسیر دین و خدا باز دارد ولی متحول شد. آقا اباعبدالله علیه السلام هم شروع به گریه کردن کرد و صحنه، صحنه اشک ریختن شد. همان شب امام حسن علیه السلام حضرت یوسف را در خواب دید. این که می گویند: «امام حسن، يوسف آل رسول است» شاید یک دلیل آن همین قضیه باشد. حضرت یوسف گفت: تو شبیه من هستی و تو هم مثل من گرفتار شدی؛ من فرار کردم و سراغ زندان رفتم و تو اشک ریختی . (1)

ویژگی های زن نمونه

جوانان عزیز! اگر می خواهید ازدواج کنید، اجازه دهید شاخصه های آن را برای شما بگویم. در سوره مبارکه تحریم، خداوند تبارک و تعالی می فرماید: اگر زن می خواهید «مُسْلِمَاتٍ مُؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ»؛(2) زن باید شش ویژگی داشته باشد:

ص: 239


1- المناقب، ج4، ص14؛ بحارالانوار، ج 43، ص 340: رياض الابرار، ج 1، ص 108.
2- تحریم، 5.

«مؤمنات»؛ ایمان داشته باشد. «مسلمات»: تسليم خداوند باشد. «قانتات»؛ خاضع و حرف پذیر باشد. «تائبات»؛ از اهل توبه باشد و گناهش را توجیه نکند. «عابدات»؛ بندۂ خاص خدا باشد و بندگی خدا را کند. «سائحات»؛ سیاحت را معنا کرده اند: کسی که در طبیعت، سیر می کند و درس می گیرد. بعضی نیز به معنای صائمات یعنی روزه داران گرفته اند. دنبال کسانی باشید که این ویژگی ها را داشته باشند.

غیرت حضرت موسی

دختران شعيب، باعفت، دین دار و مؤمنه بودند. وقتی حضرت موسی علیه السلام به آن دو کمک کرد، می خواست بیاید پدرشان را ببیند، اما راه را بلد نبود.

به طور معمول، دختران باید جلوتر می رفتند و حضرت موسی پشت سر آنها برود. پشت سر نامحرم راه رفتن، خلوت کردن با نامحرم و نگاه به نامحرم خطرناک است. موسی گفت: شما پشت سر بیایید و من جلو میروم. گفتند: کجا می روی؟ اگر ما پشت سر بیاییم و تو جلو بروی، مگر راه را متوجه می شوی؟ گفت: اگر باید به چپ بروم، اشاره کنید. اگر باید به راست بروم، بگویید راست برو. با کلام بگویید، اما جلوی من حرکت نکنید. (1) این حیای حضرت موسی علیه السلام است. از این داستان ها، ده ها نمونه در تاریخ آمده است. من مخصوصا قصه های قرآن را می گویم، چون این قصه ها با این که پیام های فراوانی دارند، اما چندان روی منبرها گفته نمی شوند.

ص: 240


1- « عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِیُّ اَلْأَمِینُ ، قَالَ: قَالَ لَهَا شُعَیْبٌ یَا بُنَیَّهِ هَذَا قَوِیٌّ بِرَفْعِ اَلصَّخْرَهِ اَلْأَمِینَ مِنْ أَیْنَ عَرَفْتِیهِ قَالَتْ یَا أَبَتِ إِنِّی مَشَیْتُ قُدَّامَهُ فَقَالَ اِمْشِی مِنْ خَلْفِی فَإِنْ ضَلَلْتُ فَأَرْشِدِینِی إِلَی اَلطَّرِیقِ فَإِنَّا قَوْمٌ لاَ نَنْظُرُ إِلَی أَدْبَارِ اَلنِّسَاءِ. »: (وسائل الشيعة، ج 20، ص199: دعائم الاسلام، ج2، ص202؛ المیزان، ج16، ص28)

پیامبر صلی الله علیه و آله و تذکر به جوان ها

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مدینه هنگامی که نماز عشاء می خواند، شب بود و کوچه ها و خیابان ها مانند الآن لامپ و چراغ نداشت. زنان هم به مسجد می آمدند. چند جوان بیماردل و شهوت ران، به نماز نمی رفتند و در کوچه می ایستادند. بعد از این که زنان از مسجد بیرون می آمدند به آنان چیزی می گفتند و به اصطلاح تکه می انداختند. با این که زنان محجبه بودند و شب بود و تاریک بود ولی متأسفانه بعضی ها مريض اند دیگر! نمی دانم با این یک جمله گفتن، چه عقده ای از این ها خالی می شود؟ چه اتفاقی می افتد؟ بعضی ها صدها پیامک ناشناس می فرستند تا شاید یکی از این ها کارساز شود. این پیامک ها حرام است و امنیت جامعه را بر هم می زند. این همان است که شاعر می گوید:

هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان *** پی ناموس وی افتد نظر بولهوسان

خانم ها به پیغمبر خبر دادند و گفتند: ما دیگر برای نماز نمی آییم، چون این جوانان ما را اذیت می کنند. آیه نازل شد:«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ»؛ (1) پیغمبر! منافقان بیماردل و آنان که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند (شهوت ران ها و کسانی که اوباش هستند و می خواهند جامعه را ناامن کنند) اگر دست از کار خود برندارند، ما تو را علیه آنان میشورانیم و به تو مجوز می دهیم که با آنان برخورد کنی. البته پیغمبر آیه را خواند و جوانان هم متوجه شدند و شب بعد، دیگر خبری از آنها نشد. (2)2

ص: 241


1- احزاب، 60
2- تفسیر نمونه، ج 17، ص 430.

غیرت رسول خدا صلی الله علیه و آله

روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله در حجره همسرش نشسته بود. حکم بن ابی العاص از روزنه داخل اتاق، پیغمبر را نگاه می کرد و خانه را دید میزد. خانه های آن زمان مثل الآن نبود، بلکه روزنه هایی میان دیوارها بود. حضرت به سرعت عصای نوک تیز خود را برداشت، اما حکم فرار کرد و پیغمبر به او نرسید. پیغمبر گرامی اسلام فرمود: اگر او را پیدا می کردم، می توانستم چشمان او را از حدقه بیرون آورم. (1)

از نظر فقهی، دو چشم، دیه کامل دارد؛ یعنی هر مقدار دیه برای یک انسان است، دو چشم نیز به همان اندازه دیه دارند. دیه بعضی از اعضای بدن کامل است: دو گوش، دو چشم و مغز (کسی عقل دیگری را از او سلب کند). در عین حال اگر کسی با این دو چشم به جایی نگاه کند که مجاز نیست، اجازه داده شده است که با او برخورد شود و این نشان دهنده اهمیت عفاف و غیرت در جامعه است.

عوامل بی غیرتی چیست؟ چرا بعضی ها بی غیرت می شوند؟ شما می بینید که بسیاری از زنان بدحجاب در خیابان با همسر یا پدر خود هستند، خیلی هایشان با مادران چادری هستند؛ یعنی الزاما این طور نیست که این زن، آدم فاسدی باشد، چون همسرش در کنار اوست و با وجود او به بدترین شکل ممکن بیرون می آید. بعضی اوقات دست دادن به نامحرم یا

دست دادن پسرعمو و دخترعمو عادی می شود، حجاب برداشتن جلوی فامیل و دختر عمو در حضور پسر عمو و دختر خاله در حضور پسر خاله عادی می شود. متأسفانه صدا و سیما نیز مقصر است و فیلم ها این مسائل را رعایت نمی کنند.

خواستگاری در اسلام شرعا جایز و توصیه شده است. پسری که خواستگاری می رود باید آن خانم را ببیند.

ص: 242


1- الغدیر، ج8، ص243: أسد الغابه، ج 2، ص 33.

خدا آیت الله اراکی را رحمت کند! من شاید هفده یا هجده ساله بودم که به فیضیه می رفتم. ایشان درس خارج می گفتند ولی من هنوز به درس خارج نرسیده بودم. تازه دیپلم گرفته و وارد حوزه شده بودم و ادبیات می خواندم. بس که ایشان را دوست داشتم، به درس خارجشان می رفتم و می نشستم. مرحوم اراکی نزدیک صد سال عمر کرد و کسی بود که مرجعیت عامه داشت. ایشان یک روز درباره نگاه در خواستگاری صحبت می کرد و می فرمود: زوج می تواند سر و گردن و موهای زوجه را ببیند، اشکالی ندارد و ادله آن را می خواند بالأخره می خواهد ازدواج کند. این برای ازدواج و خواستگاری است و باید ببیند؛ اما گاهی می بینید شش ماه، یک سال، رفت و آمد دارند، به خانه یکدیگر می روند، مسافرت می روند. هنوز هیچ خطبه ای هم خوانده نشده است و می گویند می خواهیم ازدواج کنیم.

عوامل بی غیرتی

اشاره

بنده پنج عامل بی غیرتی را برای شما می گویم. این مواردی که می گویم، همگی حدیث هستند. چرا بی غیرتی در جامعه می آید؟

1.غناء و موسیقی مبتذل

اولین عاملی که باعث بی غیرتی می شود گوش کردن و نواختن موسیقی به مدت چهل روز است. امام صادق علیه السلام فرمود: خانه ای که چهل روز در آن موسیقی شنیده و نواخته شود غیرت از آن خانه می رود. (1) حالا شما نگویید که 35 روز می زنیم، مشکل پیش نمی آید. مثل این است که پزشک بگوید: «اگر قند شما به دویست برسد خطرناک است.» معنایش این نمی شود که 150 خطرناک نیست، بلکه آن هم دیابت است؛ آری، دویست خیلی خطرناک

ص: 243


1- الکافی، ج 5، ص 536: وسائل الشیعه، ج17، ص 312؛ مرآة العقول، ج20. حس 376

است. البته موسیقی دو نوع است: گاهی الفاظ أن محرک است؛ مثل بعضی از شعرهایی که شهوت انگیز و در وصف یک زن یا محرمات دیگر است. بیشتر شعرهای دوران جاهلیت این گونه بود و علت این که خداوند قرآن را به این سبک فرستاد، همین بود که پیغمبر جلوی این افراد بایستد. «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ». (1) همه وزن دارند و با الف و نون ختم می شوند؛ شعر هم نیست.

قرآن کریم در آخر سوره شعرا می فرماید:«وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»؛ (2)شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی می کنند. این شاعران، گمراهاند و مردم را هم گمراه می کنند؛ شاعرانی که شعر عاشقانه می گویند یا در وصف زنان و در جهت تحریک شهوت، شعر می سرایند. پس گاهي الفاظ موسیقی، محرک است و گاهی آهنگ آن. من نمی خواهم بگویم مطلق موسیقی اشکال دارد، نه. گاهی ممکن است یک موسیقی این تحریک کنندگی را نداشته باشد، اما اگر انسان را تحریک کند و به معصیت بکشاند و اگر الفاظ به گونه ای بود که شهوت انسان را برانگیخت، این موسیقی ایراد دارد.

2. اختلاط زن و مرد
اشاره

دومین عاملی که باعث بی غیرتی میشود اختلاط زن و مرد است. امیرالمؤمنین علیه السلام شنید در عراق، زن و مرد در یک مسیر عبور می کنند و گاهی تنه شان به یکدیگر برخورد می کند. عجیب است! شما مفاتیح الجنان را باز کنید. حاج شیخ عباس قمی مفاتیح را برای ذکر و دعا نوشته است و کتاب اخلاق نیست اما این مسئله آن قدر مهم است که شاید تنها جایی که مرحوم حاج شیخ عباس قمی رسما موعظه کرده، همین جاست. ایشان این حدیث را آورده

ص: 244


1- رحمن، 1-4.
2- شعراء، 224

است که امیرالمؤمنین علیه السلام فریاد میزد: شنیده ام مردهای شما به زنان برخورد می کنند؛ آيا حيا نمی کنید؟ (1) لعنت بر کسانی که غیرت ندارند.

غیرت امام صادق علیه السلام

وقتی ابوهارون شاعر خدمت امام صادق علیه السلام آمد و عرض کرد: آقا! آمده ام عرض ارادت کنم. آقا فرمود: برای حسین ما شعر می خوانی؟ عرض کرد: بله آقا! فرمود: قدری روضه بخوان. تا بلند شد بخواند حضرت فرمود: صبر کن. سپس پرده ای زدند و زنها پشت پرده و مردها این طرف پرده نشستند. حضرت فرمود: حالا روضه بخوان. أبوهارون شروع به روضه خواندن کرد و آقا خیلی گریست. سپس فرمود: ملائکه و فرشتگان در مجلس تو حاضر شدند و بیشتر از ما گریه کردند. (2)

عفاف فاطمه علیها السلام

شما تاریخ را نگاه کنید که حضرت زهرا علیها السلام چطور به مسجد می رفت. این هایی که می گویند موضوع حجاب در قرآن نیامده است، سواد ندارند و قرآن بلد نیستند. خدا لعنت کند کسانی را که تحت این عنوان، برای نفی حجاب در اسلام، آثار و کتاب هایی را در اینترنت و جاهای دیگر پخش می کنند. این افراد قرآن را نمی فهمند.

خدا آیت الله العظمی فاضل را رحمت کند. من یک وقتی خدمت ایشان بودم، فرمودند: حکم حجاب، صریح و نص قرآن است.«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ

ص: 245


1- «قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السَّلَامُ یا اَهْلَ الْعِراق نُبِّئتُ اَنَّ نِساءَ كُمْ یدافِعنَ الرِّجالَ فِى الطَّریق اَما تَسْتَحْیون» (الکافی، ج5 ص537؛ وسائل الشیعه، ج 20، ص235؛ مرآة العقول، ج 20، ص377)
2- کامل الزیارات، ص104؛ وسائل الشیعه، ج 14، ص595؛ بحارالانوار، ج44، ص288.

يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِنْ جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ»؛ (1) پیغمبر! به زنان و دختران خود و زنان مسلمان بگو جلباب به معنای لباس بلند و خمار به معنی روسری بلند بپوشند تا شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند. جلباب لباسی بلند است، مثل چادر عربی. حالا ممکن است یک تکه یا طور دیگری باشد، چون فرهنگ ها متفاوت است؛ مانند این که چادر در عراق، با چادر در ایران فرق دارد. مهم این است که از سر تا پایین پا پوشیده باشد. این صریح قرآن است. چرا عده ای این آیات را نادیده می گیرند؟ چرا توجیه می کنند؟ چه ثمره ای می برند که این طور قلم می زنند و متعرض مسائل حجاب می شوند؟ آیا نمره اش جز این است که بی حجابی در جامعه رواج پیدا می کند؟ قطعا پیش خدا مسئول هستند.

«لاَئِتْ خِمَارَهَا عَلَى رَأْسِهَا وَ اِشْتَمَلَتْ بِجِلْبَابِهَا»؛ زهرای مرضیه علیه السلام هم خمار پوشید، هم جلباب یعنی لباس بلند. نمی گوییم زن در جامعه نرود. حق حضرت امیر غصب شده است و زهرای مرضیه باید دفاع کند اما چطور؟ «وَ أَقْبَلْتَ فِي لُمَةٍ مِنْ حَفَدَتُهَا وَ نِسَاءُ قَوْمِهَا»؛ (2) زنان محرم، دور ایشان را گرفتند و با این حجاب به مسجد رفت و پرده ای در آن جا زده شد و حضرت آن خطبه قراء را در پشت پرده خواند. مردان نامحرم هم می شنیدند؛ اما چطور؟ پشت پرده. با خلیفه اول احتجاج کرد و سخن گفت. هم چنین به در خانه مهاجر و انصار رفت.

غیرت امام حسین در کربلا

شما غیرت اباعبدالله علیه السلام را در کربلا نگاه کنید. یکی از شعرهای حضرت این است:

الْمَوْتُ ځير مِنْ رُكُوبِ الْعَارَ * * * وَ الْعَارَ أُولِي مِنْ دُخُولُ النَّارِ (3)

مرگ (در نزد من) از ننگ بهتر است و ننگ، از افتادن در آتش بهتر.

ص: 246


1- احزاب، 59
2- الاحتجاج، ج 1، ص 98؛ بحارالانوار، ج 29: ص 220؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 11، ص 652
3- بحارالانوار، ج44، ص192؛ اعلام الدين في صفات المؤمنین، ص298؛ المناقب، ج4، ص68

وقتی دشمن به خیمه ها حمله کرد، حضرت روی دو کنده زانو بلند شد و فرمود: ای شیعه آل ابی سفیان! کجا می روید؟ من زنده ام. اگر دین ندارید لااقل آزادمرد باشید.(1) می دانید که در گودی قتلگاه، حضرت، مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و تک تک شهدا را صدا زد. صدا زد که چه بگوید؟ بگوید بلند بشوید که ببینید حسین تیر خورده است؟ پیشانی و قلب ایشان شکافته است؟ نه. فریاد زد: یا مسلم بن عقیل، یا هانی بن عروه، ای قهرمانان، ای جوانان رعنا؛ بلند شوید ببینید. من شما را صدا می زنم، اما شما جواب نمی دهید. بلند شوید و جلوی حمله این دژخیمان به زن و بچه ام را بگیرید. نفرمود: بلند شوید از من دفاع کنید.

غیرت حضرت زینب علیها السلام

حضرت زینب علیه السلام هنگامی که وارد مجلس یزید شد، نفرمود ما غذا نخورده ایم، پای ما آبله زده است، چهل منزل بچه های ما را زده اند؛ بلکه فرمود: ای یزید! این عدالت است که زنان تو پشت پرده و دختران پیغمبر مقابل نامحرم باشند؟!(2)

شب یازدهم نیز هنگامی که بالای سر دختر بچه ای آمد که پدر از دست داده و گرسنه و تشنه است، تا دختر بچه، عمه را دید، خود را در آغوش او انداخت و گفت: عمه جان! یک تکه پارچه هست تا من سر خود را با آن بپوشانم؟ (3) دغدغه کربلا این است. چرا بی غیرتی می آید؟ موسیقی، اختلاط.

3. نگاه به نامحرم

سومین عاملی که باعث بی غیرتی می شود نگاه به نامحرم است. امام صادق علیه السلام فرمود:

ص: 247


1- بحارالانوار، ج45، ص 51: اللهوف، ص120؛ تسلية المجالس، ج2، ص318.
2- الاحتجاج، ج2، ص308: اللهوف، ص182؛ بحارالانوار، ج45، ص 134.
3- بحارالانوار، ج45، ص 61 ریاض الابرار، ج1، ص233؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص305.

این نگاه، تیری از تیرهای مسموم شیطان است. (1) کسانی که به این گناه عادت می کنند، پس از ازدواج هم باز نگاه می کنند. پیر شده است و قوای جنسی ندارد ولی باز به نامحرم نگاه می کند. البته این را هم بگویم: خانم ها نیز حواس خودشان را جمع کنند؛ پوشش، راه رفتن و سخن گفتنشان محرک نباشد.

4. نوشیدن شراب و خوردن گوشت خوک

چهارمین عاملی که باعث بی غیرتی می شود خوردن شراب و گوشت خوک است. در روایات داریم که شراب و گوشت خوک موجب بی غیرتی می شوند. البته من از نظر علمی بررسی نکردم ولی روایت می گوید گوشت خوک بی غیرتی می آورد.

یکی از آقایان مسیحی در یکی از کشورهای اروپایی می گفت: خوک، حیوان بیغیرتی است و هیچ حساسیتی ندارد؛ برخلاف موجوداتی که روی جفت ماده خود حساس هستند. عزیزان! شاید ما فلسفه حرمت خیلی از چیزها را ندانیم. بعضی ها می گویند: «یک ته استکان شراب که مست نمی کند.» فرقی ندارد، خمر حرام است.

به عنوان مثال: اگر به شما بگویند: «این کشتی نباید بشکند» و شما بگویید: «با یک سوراخ که مشکلی پیش نمی آید»، خب از همان یک سوراخ، آب داخل کشتی می آید و لطمه می زند. این ها عواملی هستند که در روایات ما آمده اند و خانواده ها هم نقش مهمی دارند. یک نکته بگویم چون گاهی متدینین به آن مبتلا هستند: «در حلال غیرت نیست.» بعضی از افراد غیرت های بی مورد دارند؛ مثلا می خواهد فرم پر کند، اسم خانم خود را نمی نویسد. این جا دیگر جای غیرت نیست. بعضی از خانم ها، همسر جوان ازدست میدهند؛ وقتی به آنها

ص: 248


1- « عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ النَّظَرُ سَهْمٌ مِنْ سِهَامِ إِبْلِیسَ مَسْمُومٌ وَ کَمْ مِنْ نَظْرَهٍ أَوْرَثَتْ حَسْرَهً طَوِیلَهً » الکافی، ج 5، ص559؛ ثواب الاعمال، ص 264؛ بحارالانوار، ج101، ص 40).

می گوییم: ازدواج کن. می گویند: «من وفادارم و ازدواج نمی کنم.» چه کسی این را گفته است؟

اسماء بنت عمیس بعد از شهادت جعفر بن ابی طالب، دوبار ازدواج کرد: نخست با خلیفه اول و بعد با امیرالمؤمنین علیه السلام. چون این مسائل مورد ابتلاست، آن را بازگو می کنم. خانواده ای هست که دو دختر دارد: یکی 25 ساله و دیگری 22 ساله. دختر 22 ساله خواستگار دارد ولی دختر 25 ساله خواستگار ندارد. می گویند: جایز نیست. اول باید دختر بزرگتر شوهر کند. شاید شرایط آن نباشد. این مثل آن است که کسی گرسنه است اما به او غذا نمی دهند و می گویند: صبر کن تا دیگری گرسنه شود، بعد به تو هم غذا می دهیم! آقایانی هستند که مدت هاست همسر از دست داده اند اما دختران و پسران اجازه ازدواج به پدرشان نمی دهند. برخی نیز خودشان نمی خواهند دوباره ازدواج کنند. این چه غیرتی است؟ امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: غیرت خوب است، ولی در موضع آن. (1)

شما اجازه ندهید که دختران درس بخوانند؛ این چه غیرتی است؟ چه اشکالی دارد که با حجاب درست در جامعه حضور پیدا کند و درس بخواند؟ این که بعضی ها اجازه ندهند فرزندانشان در جامعه حضور یابند یا اجازه ندهند استقلال پیدا کنند، این غیرت، رد شده است. این بحثی بود که به عنوان یکی از ویژگی های امام حسين علیه السلام خدمت شما عرض کردم.

متأسفانه در تمام دولت های گذشته ما، موضوع عفاف، حجاب و غیرت، در حد نمی از دریا و در حد یک سخنرانی بوده است. آن قدر که در مسائل سیاسی و اقتصادی در کشور ما سرمایه گذاری می شود، در این گونه مسائل نمی شود. من بارها گفته ام و چون در صدا و سیما نیز پخش می شود، باز هم می گویم: بخش دولتی در اختیار خود دولت است؛ می تواند برای آن برنامه ریزی کند. در ادارات، بیمارستان ها، هواپیماها و ... حجاب می تواند اجباری باشد. چطور

ص: 249


1- « إیاک وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ الْغَيْرَةِ » (نهج البلاغه، نامه 21)

اگر تأخیر داشته باشد غیبت می خورد، اگر دیر از مرخصی بیاید با او برخورد می شود؟ این شخص، کارمند اداره است و باید به قوانین اداره اش ملتزم باشد. شما دانشگاه آکسفورد هم بروید قانون خاص خود را دارد. همه دنیا این طور است. دولت می تواند برای بخش های دولتی برنامه ریزی کند که ان شاءالله حجاب در این بخش ها، که بخش عمده ای نیز هست، رعایت شود و برای سایر دستگاه ها الگو باشد.

خدایا! به آبروی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به مردان و زنان ما، غیرت و عفاف و حجاب عطا بفرما.

ص: 250

نظم و برنامه ریزی

اشاره

قال الله تبارک و تعالى: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ » (1)

مقدمه

بحث ما در ارتباط با سبک زندگی اباعبدالله علیه السلام و معارف بلندی است که در زندگی آن امام بزرگوار وجود داشت. پیش تر عرض شد که شور و ابراز احساسات برای اباعبدالله علیه السلام خوب است اما اگر با شعور و خرد آمیخته نشود، طبعة ثمربخش نخواهد بود. وقتی خودمان را عزادار جلوه می دهیم، این نیز مهم است که چقدر توانسته ایم خود را از نظر رفتار، گفتار و سبک زندگی با امام حسین علیه السلام منطبق کنیم.

آن چه امشب موضوع سخن من است، بحث نظم و برنامه ریزی است که یکی از مهمترین رموز موفقیت در زندگی ماست. این موضوع در زندگی اهل بيت علیهم السلام و سفارشات آنها موج میزند.

ص: 251


1- توبه، 119.

شب بیست و یکم ماه رمضان، امیرالمؤمنین علیه السلام حال خوبی نداشتند و گاهی از هوش می رفتند و نمی توانستند زیاد حرف بزنند؛ اما یکی از مهم ترین سفارشات آن حضرت به همه نه فقط به فرزندان خود این است: «أُوصِيكُمَا وَ جَمَعَ وُلْدِي وَ أهلی وَ مَنْ بَلَغَهُ کتابی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أمرکم »؛ (1) شما را و جميع فرزندان و خانواده ام را و کسی که نوشته ام به دست او می رسد، به تقوای الهی و نظم در امور سفارش می کنم. این امر چقدر مهم بود که حضرت آن را در کنار تقوا قرار داده است.

اثر بی نظمی در جنگ احد

در جنگ احد، یک بی نظمی، هفتاد شهید برجای گذاشت. بر اثر بی نظمی، عده ای آن منطقه ای را که باید حفظ می کردند، رها کردند. مدار عالم تکوین و هستی روی نظم است. قرآن کریم می فرماید:«الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ » (2) خورشید و ماه روی حساب است. اگر فاصله زمین تا خورشید مقداری کم یا زیاد شود، خطر آفرین خواهد شد. اگر سرعت حرکت زمین مقداری بیشتر یا کمتر شود، خطر آفرین خواهد بود. قرآن این نکته را تذکر می دهد. زمانی فکر می کردند آسمان مانند سقف است و ستارگان مانند میخ به آن کوبیده شده اند. این تفکر، هم در زمان پیش از اسلام بود و هم سال هایی بعد از اسلام. همان موقع قرآن کریم فرمود: بین آنها ستونی نامرئی است؛ (3) ستون مرئی و میخ نیست.

امام رضا علیه السلام فرمود: «بین آنها ستون است اما شما آن را نمی بینید.» (4) آن ستون، همین نیروی جاذبه بین کرات است. قرآن، همان اول هم نگفت که آسمان سقف است، بلکه گفت.

ص: 252


1- نهج البلاغه، نامه 47.
2- رحمن، 5.
3- «وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ » «ذاریات، 7»
4- بحار الانوار، ج 57، ص79؛ مرآة العقول، ج26، ص 6 البرهان في تفسير القرآن، ج3، ص 24.

«دخان» است. همان اول هم نگفت این ستاره ها و سیارات ثابت اند؛ بلکه فرمود:«كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »؛ (1) همه شان در مداری شناورند. لذا بعضی از عزیزان که کتاب نوشته اند، در حدود 750 آیه علمی از آن استخراج کرده اند.

در کتابی به نام جاذبه های قرآن آمده است: دانشمندانی بوده اند که با یک آیه مسلمان شده اند. یکی از آنان یک دانشمند مسیحی است که می گوید: من با آیه ب«بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ » (2) مسلمان شدم. دیدم قرآن می فرماید: ما سرانگشتان شما را گرد می آوریم. هرچه فکر کردم، دیدم چهارده قرن پیش کسی نمی دانست که سرانگشت افراد متفاوت است. فهمیدم این کلام بشر نیست و مسلمان شدم.

یکی دیگر از این دانشمندان نقل می کند و می گوید: من با آیه ای که مربوط به حرکت سیارات است مسلمان شدم. من می دانستم که این موضوع خیلی وقت نیست که کشف شده. سال های زیادی از کشف گردبودن (کروی بودن) زمین نمی گذرد، ولی قرآن در آن زمان می گوید: «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَالْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ » (3)

از امیرالمؤمنین علی علیه السلام پرسیدند: مشارق و مغارب یعنی چه؟ چون ما یک مغرب داریم و یک مشرق. قرآن هم گاهی می فرماید: «مشرق و مغرب» و گاهی: «مشرق ها و مغرب ها». حضرت فرمودند: زمین 360 مشرق دارد.» (4) این عدد با کروی بودن مطابق است؛ یعنی هر نقطه و درجه ای که خورشید طلوع می کند مشرق است و نقطه مقابل آن، مغرب. اگر کسی

ص: 253


1- انبیاء، 33.
2- قیامت، 4.
3- معارج، 40.
4- « عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ یَرْفَعُهُ إِلَی أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَبِّ اَلْمَشٰارِقِ وَ اَلْمَغٰارِبِ قَالَ لَهَا ثَلاَثُمِائَهٍ وَ سِتُّونَ مَشْرِقاً وَ ثَلاَثُمِائَهٍ وَ سِتُّونَ مَغْرِباً فَیَوْمُهَا اَلَّذِی تُشْرِقُ فِیهِ لاَ تَعُودُ فِیهِ إِلاَّ مِنْ قَابِلٍ وَ یَوْمُهَا اَلَّذِی تَغْرُبُ فِیهِ لاَ تَعُودُ فِیهِ إِلاَّ مِنْ قَابِلٍ » (معانی الاخبار، ص 221: تفسير الصافی، ج 5ص 229؛ البرهان في تفسير القرآن، ج 5، ص492).

مطالب علمی نهج البلاغه را بیرون بکشد، چه مطالبی که به دست نمی آید! خداوند متعال می فرماید: این عالم روی نظم است. بدن شما هم روی نظم است. قند خون، گلبول خون، چربی و گردش خون آن حساب دارد و طبق قاعده است. این هایی که گفتم، مربوط به عالم تکوین است. عالم تشریع هم عالم احکام است. شما نگاه کنید چقدر نظم در کار است. پیغمبر وقتی در مکه مبعوث شد، همه احکام را نیاورد؛ در آغاز فقط نماز بود. زكات، خمس، جهاد، روزه و ... در مدینه آمده است. حج، أخر از همه آمد.

اگر کسی در مکه مسلمان می شد، توحید کافی بود. فقط خدا و رسالت پیغمبر را قبول می کرد و می فهمید که معادی هم هست. اما این که شفاعت چیست؟ برزخ چیست؟ همه این آیات بعد نازل شد؛ یعنی دقیقا همه چیز روی نظم است. اگر کسی می خواهد مسلمان شود، ابتدا یک «لا إله إلا الله» و «محمد رسول الله» می گوید. عملش نیز تنها نماز است.

دیگر خمس، جهاد، حج و ... را سر او نمی ریزند. چنان که می دانید، برخی آیات مکی هستند و برخی مدنی آیاتی که در مکه نازل شده را مکی می نامند و آن ایی که در مدینه نازل شده را مدنی. بعضی ها می گویند: چگونه آیات مکی و مدنی را تشخیص دهیم؟ یک تفاوت این است که در آیات مکی، جزئیات نیامده و فقط کلیات است، مثل اصل توحید، معاد و عدالت. ولی در آیات مدنی، حکم حج، خمس، تیمم، وضو و ... آمده است. تفاوت دیگر: آیات مکی درباره منافقین نیست. منافق که در جامعه مشرک شکل نمی گیرد؛ منافق در بستر جامعه اسلامی شکل می گیرد. در جامعه مشرک، کافر است و مسلمان. در مکه منافق نبود. این را عرض می کنم تا ببینید که در احکام و عقاید و عالم هستی، نظم وجود دارد. چطور می شود انسان در این مجموعه، بینظم و بی تدبیر باشد؟

ص: 254

پیامبر صلی الله علیه و آله و برنامه ریزی

آقا اباعبدالله الحسين علیه السلام به پدر بزرگوارشان امیر المؤمنين علیه السلام عرض کردند: پدرجان! شما که با پیامبر بزرگ شده اید - چون رسول خدا حضرت علی علیه السلام را بزرگ کرده است و وقتی حضرت على خردسال بود، او را روی زانو می نشاند و غذا در دهانش می نهاد. حضرت على همه جا با پیغمبر بوده است می توانید به من بگویید که زندگی پیغمبر چطور بود؟

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پیغمبر وقتی وارد خانه می شد، زندگی خود را سه قسمت می کرد: یک قسمت آن برای خدا بود و این قسمت را با هیچ کس معامله نمی کرد. پیغمبر در وقت نماز زن و بچه نمی شناخت و با همه بیگانه می شد. در دل شب مناجات می کرد و وقتی ام سلمه همسر ایشان می آمد و عرض می کرد: چرا اینجا هستید؟ شما که معصیت و گناهی ندارید! حضرت می فرمود: من بنده خدا هستم و دوست دارم شاکر خدا باشم. زمانی را هم برای خانواده خود کنار می گذاشت و گاهی به همسرش می فرمود: بنشینید و با من حرف بزنید که چه خبر؟ كجا رفته بودید؟ و ...

حولاء، زنی عطرفروش بود. او گاهی به خانه پیغمبر صلی الله علیه و آله می آمد و با همسر ایشان گفت و گو می کرد. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد خانه میشد احوال او را می پرسید، از کاسبی اش سؤال می کرد و این که چه عطر جدیدی وارد بازار شده است. حولاء برای پیغمبر عطر می آورد. (1) می دانید که پیغمبر هزینه فراوانی برای عطر خرج می کرد. مستحب است انسان عطر تهیه کند.

یک قسمت از وقت هم برای خود ایشان بود. امیرالمؤمنین علیه السلام در ادامه فرمود: پیامبر صلی الله علیه و آله بخش سوم را دو قسمت می کرد: یک قسمت برای خودش و مردم، و بخش دیگر صرفا برای خودش. گاهی خود انسان باید حساب و کتاب کند.

ص: 255


1- مستدرک الوسائل، ج14، 238.

داستان عثمان بن مظعون

عثمان بن مظعون آدم خوبی بود. متأسفانه گاهی، از خوبان افراطی لطمه می خوریم. از خوبانی که یک قدم از پیامبر و رهبر جلوتر هستند. این افراد حرف رهبر را گوش نمی دهند، حرف امام را گوش نمی دهند. ما در انقلاب هم خیلی از این گروه ها لطمه خوردیم؛ کسانی که می گویند: آقا گفت، ولی ما باید این کار را بکنیم. قرآن می فرماید: از پیامبر جلو نیفتید. (1)

عثمان بن مظعون کسی است که در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد و رسول خدا صلی الله علیه و آله در تشييع او شرکت کرد. روزی همسر او پیش پیغمبر آمد و عرضه داشت: همه زندگی او خدا شده است؛ یعنی آن سه جزء فقط برای خدا شده و برای اهل و عیالش هیچ وقتی نمی گذارد. پیغمبر ناراحت شد و با این که می توانست تذکر فردی بدهد، به مسجد آمد و مردم را جمع کرد و فرمود:من که پیغمبر شما هستم هر روز روزه نمی گیرم! من که پیغمبر شما هستم، گاهی غذای ساده و گاهی هم غذای خوب میخورم! این روایت که می گوید: «النكاح سنتی» و معروف شده است، یک خط از آن روایت طولانی است که در مجالس عقد می خواند. پیامبر فرمود: سنت من غذای خوب، لباس خوب و ... نیز هست. و بعد فرمود: هر که از این سنت من فاصله بگیرد از من نیست. (2) این، نظم در امور زندگی پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است. نظم در زندگی، نکته بسیار دقیق و مهمی است.

مذمت گوشه نشینی

ده نفر از جوانان مدینه، خانه نشین شدند و در را به روی خود بستند. آنها آدمهای بی اطلاع و ناآگاهی نیز نبودند. گفتند: برای این که دین ما حفظ شود وارد جامعه نمی شویم. بالأخره اگر بین مردم باشیم باید دروغ بشنویم، دروغ بگوییم، غیبت کنیم و ... اما اگر در

ص: 256


1- حجرات، 1.
2- بحارالانوار، ج 67، ص116؛ تفسير القمی، ج1، ص179؛ تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 664

خانه باشیم دیگر کسی را نمی بینیم و غیبت هم نمی کنیم. ازدواج هم نمی کنیم، چون اگر ازدواج کنیم، لباس می خواهد، امکانات می خواهد، مسافرت می خواهد، و ... غذای خوب هم نمی خوریم، چون اگر غذای خوب بخوریم ممکن است هوس بعضی از کارها به ما دست دهد! غذای ساده می خوریم تا توان گناه کردن را هم نداشته باشیم. وقتی خبر به پیامبر رسید، حضرت هر ده نفر را خواست و به آنها فرمود: این کارها را تمام کنید! من این کارها را نمی پسندم.

گاهی از ما می پرسند: وقتی به زیارت می رویم شب تا صبح در حرم بمانیم؟ بنده عرض می کنم: اگر حال داشتید بمانید و اگر حال ندارید، یک ساعت دعا بخوانید و بر گردید. خدا از عمل اندک هم راضی می شود ولی آن عمل باید خوب انجام شود.

امام صادق علیه السلام می فرماید: (در جوانی یا کودکی مشغول طواف مستحبی بودم که پدرم امام باقر دست بر شانه ام گذاشت و فرمود: پسرم! خودت را به زحمت نینداز. نماز که خواندی و طواف کردی برو؛ خدا به عمل کم نیز راضی می شود.

این دعا را مخصوصا در سجده های آخر نماز بخوانید: «یا مِنْ قِبَلِ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ »؛ ای خدایی که اندک را می پذیری و از گناهان بسیار در می گذری؛ امیرالمؤمنین على علیه السلام در حال نماز یک انگشتر می دهد و یک آیه نازل می شود. حضرت زهرا سه شب یا یک شب - اختلاف است - سه قرص نان انفاق می کند، هجده آیه نازل میشود. «یعفو عَنِ الْكَثِيرِ »؛ از گناهان بسیار در می گذری. گذشته در آن همه خراب بود، یک لحظه او را بخشیدی. چنان بخشیده شد که بعضی از علما به ایشان متوسل می شوند.

امام حسین علیه السلام و برنامه ریزی

عزیزان! شما اباعبدالله علیه السلام را نگاه کنید که شب عاشورا چگونه زمان را تقسیم کرد. آيا تا

ص: 257

صبح مناجات کرد؟ نه. بخشی از آن مناجات است. بخشی از آن صحبت با خواهرش زینب علیها السلام است، صحبت با همسرش رباب است. بخشی از آن، سخنرانی برای اصحاب است. بخشی از آن، کار سیاسی و نظامی است که در میدان حرکت می کرد تا ببیند صبح از کجا شروع کنند و کجا را خندق بکنند. شب عاشورا، شب نظم و مناجات بود، شب گفت وگو با خانواده و اصحاب بود، شب کار نظامی و سیاسی بود. این همان نظم است.

امام حسین علیه السلام به کربلا آمده است. بر اثر اتفاق، او را در مکانی متوقف کرده اند. پس دیگر کاری نداشته باشد؟ نه، هر چیزی جای خودش را دارد. اباعبدالله علیه السلام وقتی به سرزمین کربلا رسید، اولین پرسش این بود که این زمین برای چه کسی است؟ شصت هزار درهم داد و آن زمین را خرید و بعد خیمه زدند. (1)

برپایی هیئت امام حسین روی زمین غصبی نمی شود! جلسه اباعبدالله علیه السلام با مال حرام اداره نمی شود! نباید موجب آزار و اذیت عموم مردم شد.

یک سال ایام شهادت امام رضا علیه السلام در مشهد بودم. ساعت دوی نیمه شب چند نفر وارد هتل شدند و وسط سالن هتل شروع به سینه زنی کردند. از خواب بیدار شدم، بیرون آمدم و گفتم: دیشب من دو - سه منبر رفته ام، فردا صبح هم منبر دارم. اینجا هم حرم نیست، هتل است. گفتند: امشب که شب خواب نیست! امشب، شبی است که پیامبران از دنیا رفته است. گفتم: پیامبر هم اگر بود، به این بی نظمی راضی نبود. امام حسین علیه السلام صبح عاشورا با این هجمه و گرفتاری و سی هزار دشمن در مقابل، رو به سپاه کرد و فرمود: هرکه حق الناس

ص: 258


1- « رُوِيَ أَنَّ الْحُسَيْنَ ع اشْتَرَى النَّوَاحِيَ الَّتِي فِيهَا قَبْرُهُ مِنْ أَهْلِ نَيْنَوَى وَ الْغَاضِرِيَّةِ بِسِتِّينَ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ تَصَدَّقَ بِهَا عَلَيْهِمْ وَ شَرَطَ أَنْ يُرْشِدُوا إِلَى قَبْرِهِ وَ يُضَيِّفُوا مَنْ زَارَهُ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ » (مستدرک الوسائل، ج 14، ص61؛ مجمع البحرین، ج5، ص 461؛ معجم البلدان، ج 4، ص249)

بر گردن دارد برگردد. (1)

امیرالمؤمنین علیه السلام و نماز اول وقت

ابن عباس می گوید: در اوج جنگ، امیرالمؤمنین علیه السلام یک شمشیر میزد و یک نگاه به آسمان می کرد. به حضرت گفتند: دنبال چه هستید؟ حضرت فرمود: می خواهم وقت نماز از دست نرود. ما برای همین می جنگیم. لذا ابن عباس می گوید: شخصی در جنگ جمل به امیرالمؤمنین گفت: توحید چیست؟ من به او گفتم: این جا که جای پرسش از توحید نیست؛ برو! گمان کردهای این جا کلاس درس است؟ هنگامی که گفتم: برو، آقا فرمود: ابن عباس! چرا او را رد می کنی؟ پرسش او همان چیزی است که ما برای آن می جنگیم. سپس حضرت در همان میانه معرکه، توحید را برای او توضیح داد.(2)

امام حسین علیه السلام و نماز اول وقت

ظهر عاشورا امام حسین علیه السلام در میدان جنگ فرمود: «ای کسانی که مانده اید!» میدانید که ظهر عاشورا خیلی نمانده بودند. تقریبا همه بنی هاشم مانده بودند ولی از اصحاب، حبیب مانده بود. مسلم بن عوسجه هم شهید شده بود. سی یا چهل نفر از اصحاب در حمله اول شهید شده بودند. شاید کمتر از نیمی از یاران مانده بودند. حضرت فرمود: هر کدام به خیمه ای بروید و زود نماز بخوانید که می خواهیم جنگ را ادامه دهیم! بلکه وسط میدان کربلا و در مقابل دشمن، مؤذن به طور رسمی اذان می گوید و نماز خوف میخوانند. نماز خوف مانند نماز شکسته دو رکعتی است ولی یک ترتیب خاص دارد و به جماعت خوانده می شود. یک

ص: 259


1- «ناد أن لا یقْتَلُ مَعِی رجُلٌ عَلَیهِ دَینٌ» (عاشورا شناسی، ص290؛ موسوعة كلمات الامام الحسین، ص417)
2- وسائل الشیعه، ج 4، ص 246؛ بحارالأنوار، ج 80، ص 23؛ کشف الیقین، ص 122.

گروه رزمنده پشت امام جماعت صف می بندند و یک رکعت را با امام می خوانند و یک رکعت را خودشان می خوانند و می روند. سپس گروه دوم که ایستاده بودند، رکعت دوم را اقتدا می کنند؛ یعنی هر گروه یک رکعت را با امام می خوانند و یک رکعت دیگر را خودشان می خوانند، برای این که وقتی گروه اول، رکعت اول را می خواند، گروه دیگر مواظب باشد. در رکعت دوم، عکس این قضیه اتفاق می افتد. روز عاشورا این نماز خوانده شد.

چرا امام حسین علیه السلام به نماز اول وقت توجه دارد، آن هم در میدان جنگ؟ حدیثی از امام کاظم علیه السلام است که موضوع را روشن می کند.

تقسيم ساعات شبانه روز

امام کاظم علیه السلام فرمود: « اجْتَهِدُوا فِي أَنْ يَكُونَ زمانکم أَرْبَعِ سَاعَاتٍ »؛ بکوشید که زندگی خود را به چهار قسمت تقسیم کنید. جوانان عزیز! بعضی فرصت ها هرگز برنمی گردند: جوانی و سلامتی برنمی گردد. پیامبر صلی الله علیه و آله به اباذر فرمود: جوانی ات را قبل از پیری، سلامتی ات را قبل از مریضی، ثروتت را قبل از فقر و حیاتت را قبل از مرگ دریاب. (1) مرحوم حاج شیخ عباس قمی کتابی به نام منازل الأخره دارد که درباره قیامت است. ایشان در این کتاب می فرماید: آن هایی که از دنیا رفته اند، به مردم دنیا نگاه می کنند و حسرت می خورند و می گویند: «اینان بیکارند اما نماز نمی خوانند!» چون آنها می فهمند؛

بنده گاهی دانشجویی را مثال میزنم که از سر جلسه امتحان بیرون آمده و از پشت شیشه نگاه می کند و می گوید: «خوشا به حال کسانی که نشسته اند؛ ای کاش فلان سؤال را جواب دهند!» چون او جواب صحیح را می داند. وقتی از محل امتحان بیرون می آید، بلافاصله

ص: 260


1- «یَا أَبَا ذَرٍّ! اِغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ، وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ، وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِکَ» (وسائل الشیعه، ج1، ص114؛ مستدرک الوسائل، ج 12، ص140؛ بحارالانوار، ج 74، ص75).

به سراغ جواب می رود و می گوید: ای کاش کسی که در جلسه امتحان است جواب دهد!

شما اگر در بیابان غذا بخورید و غذای شما استخوان داشته باشد، مستحب است باقی مانده غذا را جایی خالی کنید تا حیوانات از آن استفاده کنند. روایت است: آن استخوانی که در بیابان می اندازید، اگر نیت کنید تا ثواب آن به اموات برسد، بسیاری از مشکلات را در آن دنیا حل می کند.

به یکی از علمای قم که از دنیا رفته بود، گفتند: می خواهید به دنیا برگردید؟ گفت: آری. گفتند: برای چه می خواهید به این دنیا برگردید؟ گفت: برگردم تا یک بار دیگر به زیارت امام رضا بروم. او می فهمد که زیارت امام رضا چه اثری دارد. گفتند: چرا؟ فرمود: برای این که هر بار به زیارت امام رضا علیه السلام رفتم، امام رضا سه بار در این دنیا به دیدن من آمده است. من شصت مرتبه رفته ام و ایشان این جا 180 بار به بازدید من آمده است. ای کاش بیشتر رفته بودم!

حضرت عیسی علیه السلام هنوز زنده است و مورد احترام همه فرقه هاست. او پیغمبری است که پشت سر امام زمان پیش می آید. در روایات داریم که وقتی دنیای مسیحیت، عیسی را پشت سر امام زمان می بیند، همگی به امام زمان ایمان می آورند، چون می بینند که پیغمبر آنها ایمان آورده است. وقتی مریم مادر حضرت عیسی از دنیا رفت، عیسی در کنار او نبود و هنگامی که آمد خیلی ناراحت شد. حضرت عیسی که به اذن خدا مرده زنده می کرد، یک لحظه روح مادرش را احضار کرد و به جسمش باز گرداند. از مادر پرسید: دوست داری از خدا بخواهم به این دنیا برگردی؟ معلوم است که حضرت مریم چه جایگاه خوبی در برزخ دارد. حضرت مریم گفت: آری پسرم! برای اینکه نماز بخوانم. او می داند که اثر نماز چیست. جوانان عزیز! تلاش کنید که زندگی شما به چهار قسمت تقسیم شود:

امام کاظم علیه السلام فرمود: « سَاعَةُ لِمُنَاجَاةِ اللَّهُ »؛ ساعتی برای مناجات با خدا باشد. به این

ص: 261

ساعت نظم دهید. اگر نماز است، نظم داشته باشد. من برای تأكید بیشتر از کلمه جوان استفاده می کنم، نه این که حديث مخصوص جوانان باشد؛ این حدیث برای همه است.

وقتی جوان نمازش تمام می شود و برمی خیزد خدا به فرشتگان می فرماید: این بنده کاری با من نداشت؟ لذا تأكيد شده است بعد از نماز در مصلی بنشینید و تعقیبات بگویید و دعا کنید. من نمی گویم دعای عربی با دعای عرفه بخوانید، بلکه چند جمله با خدا حرف بزنید؛ این کار انسان را آرام می کند.

یک نویسنده و پزشک غیر مسلمان به نام الکسیس کارل چند کتاب دارد که یکی از آنها انسان موجود ناشناخته و دیگری نیایش نام دارد. وی می گوید: من به عنوان پزشک به این تجربه رسیده ام که نیایش مانند منبع رادیو تشعشع دارد و انسان را آرام می کند. می دانید که هدف از دعا، اجابت نیست، بلکه آرامش و حرف زدن با خداست و اجابت دعا در ضمن آن است.

امام کاظم علیه السلام فرمود: «وَ سَاعَةً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ»؛ ساعتی را هم برای کاربگذارید. چه کسی گفته است همه مدرک داران باید پشت میز بنشینند؟ کار که عار نیست.

على علیه السلام در میدان کارگری

پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام این دو شخصیت که یکی آخرالانبياء و دیگری اول الاوصیاء است، یکی از آن ها خیرالنبی است و دیگری خیرالوصی، در جایی نشسته بودند. پیامبر گفت: علی جان، گرسنه ام! حضرت على عرض کرد: یا رسول الله! شما بنشینید، من می روم غذا تهیه می کنم. حضرت علی در حالی که پول نداشت، به اطراف مدینه رفت. اطراف مدینه، باغستان های فراوانی دارد. حضرت على آمد و دید خانمی از چاه آب میکشد. به او فرمود: می خواهید به شما کمک کنم؟ آب کشیدن از چاه

ص: 262

کارگری است. حضرت سطل را در داخل چاه انداخت و شانزده بار آب کشید. این خانم هم پول نداشت. پس مقداری خرما در ظرفی گذاشت و تقدیم کرد. حضرت على خرما را پیش پیامبر برد و دو نفری از آن خرمای طیب و پاکیزه و حلال خوردند. (1)

امام باقر علیه السلام و کار

امام باقر علیه السلام در بیابان بیل میزد و عرق کرده بود. هم سن حضرت بالا بود و هم هوا گرم بود؛ به طوری که گاهی می خواست بیل بزند، خود ایشان نمی توانست و اطرافیان کمک می کردند. ایشان تا این حد از نظر جسمی در سختی بود. در همین موقع شخصی کج سلیقه به نام محمد بن منکدر عبور کرد و گفت: از شما بعید است! شما و کار و این سن و سال؟

حضرت فرمود: به خدا قسم اگر همین الآن عزرائیل بیاید و در حالی که بیل در دست من است جان مرا بگیرد و من یک طرف بیفتم و بیل یک طرف، در حال عبادت مرده ام. (2)

امام کاظم علیه السلام فرمود: « وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ »؛ ساعتی هم وقت بگذارید و با دوستان و رفیقان خود باشید.

با کدام دوست؟ همان دوستی که شب های گذشته گفتم که نجاشی را در ماه رمضان سر سفرة شراب برد؟ همان دوستی که نجاشی را از امیرالمؤمنین علا جدا کرد؟ همان دوستی که قرآن می فرماید: بعضی ها در روز قیامت می گویند: ای کاش با این دوست رفيق نمیشدم؟ کدام دوست؟ فرمود: دوستانی که دو ویژگی دارند:

1. «وَ الَّذِينَ يعرفونكم عُيُوبِكُمْ »؛ دوستی که عیب های تو را به تو می گوید. می گوید: تو رفیق من هستی ولی کمی بددهان هستی. بیرون که می رویم، حواس تو جای دیگر است.

ص: 263


1- کشف الغمه، ج 1، ص175؛ بحارالانوار، ج 41، ص33؛ الحياة با ترجمه، ج 2، ص 400.
2- الكافي، ج5، ص73؛ الارشاد، ج 2، ص 61 تهذیب الاحکام، ج6، ص325.

داستان فضل بن عباس

فضل بن عباس، خیلی زیبا بوده است. چند نفر در مدینه شبیه پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده اند که یکی از آنها همین شخص است. او پسر عموی پیغمبر است. عباس عموی پیغمبر بود و فضل هم پسرعموی ایشان است. آدم خوبی است. عبدالله بن عباس، فضل بن عباس و عبيد الله بن عباس پسرعموی پیغمبر هستند. البته عبيدالله بن عباس به معاویه پیوست ولی عبدالله بن عباس شاگرد و پیرو امیرالمؤمنین علیه السلام بود. او در هنگام حرکت امام حسین به سوی کربلا از آن حضرت خواست به کربلا نرود و به يمن برود. اما حضرت فرمود: مرا نصیحت کردی؛ ولی من این راه را می روم، چون لازم است. (1) ایشان هم امام حسین علیه السلام را یاری نکرد. این نقطه ضعف ها در زندگی بعضی از این افراد وجود داشته است.

فضل بن عباس کسی است که با امیرالمؤمنین علیه السلام زیربغل پیامبر را گرفتند و ایشان را برای آخرین سخنرانی به مسجد آوردند. گاهی که حضرت سوار مرکب میشد، فضل بن عباس نیز پشت سر ایشان سوار می شد. یک روز پیغمبر در مدینه سوار مرکب بود و او هم پشت سر ایشان نشسته بود. درهمین هنگام جوانی همراه خواهرش که بسیار زیبا بود، نزد پیغمبر آمد تا مسئله ای بپرسد. فضل از این فرصت استفاده کرد و شروع به نگاه کردن کرد. فکر کرد پیامبر پشت سرش را نمی بیند. برای انبیا، ظاهر و باطن معنا ندارد. حضرت همان طور که صحبت می کرد با دست خود صورت او را به طرف دیگر چرخاند اما فضل دوباره شروع به نگاه کردن کرد. پیامبر دوباره با دست مبارکشان صورت او را به طرف دیگر چرخاند. (2)

دوستی که عیب شما را بگوید، دوستی که می گوید: چرا نگاه می کنی؟ چرا این حرف را

ص: 264


1- مقتل الحسین خوارزمی، ج 1، ص 310؛ با کاروان حسینی، ج3، ص24.
2- مستدرک الوسائل، ج 10، ص 157؛ بحارالأنوار، ج 6، ص 351؛ جامع احادیث الشیعه، ج 25، ص 596.

گوش می دهی؟ این دوست است.

2. «وَ يُخْلَصُونَ لَكُمْ فِي الْبَاطِنِ »؛ دوستی او خالص باشد. نه این که تا فهمید پول ندارید، دیگر به سراغ شما نیاید. نه این که اگر متوجه شد دیگر برای او هزینه نمی کنید، شما را رها کند.

امام کاظم علیه السلام فرمود: «وَ ساعَهً تَخْلُونَ فیها لِلَذّاتِکُمْ فی غَیْرِ مُحَرَّمٍ»؛ (1) ما خیلی اوقات از این مورد چهارم غفلت می کنیم. منشأ افسردگی ها، نگرانی ها، بیماری های روانی و عصبانیت ها که الآن زیاد شده، همین مورد چهارم است. فرمود: ساعت چهارم را برای لذتهای غیر حرام بگذارید؛ مانند شنا، کوه نوردی، تیراندازی، پیاده روی و کارهایی که حرام نیست. رسول خدا و بارها همراه اصحاب در مسابقات شرکت کرد. ایشان بر شتر خود سوار می شد و مسابقه می داد.

روزی امیرالمؤمنین، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین علیهم السلام به صحرا رفته بودند؛ مثل بعضی ها که روزهای تعطیل جمعه بیرون می روند. مقداری خرما هم با خود برده بودند. چهار نفری، دور هم نشسته اند و خرما می خوردند و گفت وگو می کردند. این را می گویم که ببینید گاهی اوقات مزاح هم در حرفهای اهل بیت علیهم السلام بوده است. حضرت زهرا علیها السلام به امیر المؤمنين علیه السلام عرض کرد: على جان! پدرم مرا بیشتر دوست دارد یا شما را؟ من نزد پیغمبر محبوب تر هستم یا شما؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: من! من برادر پیغمبر هستم و همه جا با ایشان بوده ام. حضرت زهرا عرض کرد: من محبوب تر هستم. ماجرای این گفت وگو را جبرئیل به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داد. رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: فاطمه محبوب تر است و تو عزیزتر هستی. (2) یعنی هر دوی شما نزد من محبوب هستید. این را برای چه گفتم؟ برای این که

ص: 265


1- تحف العقول، ص409، بحارالانوار، ج75، ص 321؛ الحياة با ترجمه احمد آرام، ج 1، ص 542.
2- «عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ : أَنَّهُ اِفْتَخَرَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ بِفَضَائِلِهِمَا فَأَخْبَرَ جَبْرَئِیلُ لِلنَّبِیِّ أَنَّهُمَا قَدْ أَطَالاَ اَلْخُصُومَهَ فِی مَحَبَّتِکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمَا فَدَخَلَ وَ قَصَّ عَلَیْهِمَا مَقَالَتَهُمَا ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَی فَاطِمَهَ وَ قَالَ لَکِ حَلاَوَهُ اَلْوَلَدِ وَ لَهُ عِزُّ اَلرِّجَالِ وَ هُوَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْکِ فَقَالَتْ فَاطِمَهُ وَ اَلَّذِی اِصْطَفَاکَ وَ اِجْتَبَاکَ وَ هَدَاکَ وَ هَدَی بِکَ اَلْأُمَّهَ لاَ زِلْتُ مُقِرَّهً لَهُ مَا عِشْتُ.(بحارالانوار، ج42، ص38؛ المناقب، ج3، ص331؛ عوالم العلوم و المعارف، ج 5، ص5).

بدانید تفریح و گردش غیرحرام، نه تنها در اسلام بد نیست، بلکه توصیه شده است. امام کاظم علیه السلام فرمود: این ساعت چهارم به ساعت های دیگر هم کمک می کند؛ باعث می شود کار و عبادت را با نشاط انجام دهید و با دوستان خوش خو باشید.

امام کاظم علیه السلام فرمود: «لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ»؛ (1) از ما نیست کسی که دینش را به خاطر دنیا از دست بدهد (مثل عمروعاص) و یا این که دنیا را به خاطر دین از دست بدهد (مثل بعضی از افرادی که غارنشین اند و تارک دنیا هستند که اهل بیت علیهم السلام با این کار مخالفت می کردند.)

همان قرآنی که می فرماید: معاد! آخرت! همان قرآن می فرماید: سهم خود را از دنیا فراموش نکنید. خلاصه بحث در یک جمله: « أوصيکم بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ »؛ (2) در زندگی منظم باشید و هیچ چیز را فدای چیز دیگری نکنید. جوانان! اگر ازدواج کردید پدر و مادر را فدا نکنید. عکس این مطلب هم است که وقتی ازدواج کردید، از آن حالت وابستگی خارج شوید و به همسر خود اهمیت دهید. نه اولاد باید جای پدر و مادر را بگیرد و نه همسر جای والدین را. هر چیزی باید در جای خودش باشد. اگر دیدید که زن و بچه و خانواده، شما را بی دین می کنند، سوره منافقون می فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»؛ (3) مال و اولاد، نباید شما را از خدا دور کنند. نباید چیزی فدای چیز دیگر شود؛ هر چیز در جای خود باشد.

ص: 266


1- تحف العقول، ص410؛ وسائل الشیعه، ج 17، ص76؛ بحارالانوار، ج 75، ص 321.
2- نهج البلاغه، نامه 47.
3- منافقون، 9.

در کربلا هم این نظم موج می زند. اول، اصحاب میروند و بعد، بنی هاشم. از بنی هاشم نیز ابتدا علی اکبر علیه السلام می رود و بعد سایرین. امام حسین علیه السلام که فرمانده است تا لحظه آخر می ماند، عباس علمدار است و تا آخر می ماند. فرمانده چپ و راست سپاه معلوم است، فرمانده قلب لشگر معلوم است. زن و بچه باید بیایند تا بعد از کربلا، پیام آن را انتقال دهند، خطبه بخوانند و سخنرانی کنند.

اگر امام حسین علیه السلام در کربلا، حضرت زینب کبری و اهل بیت علیهم السلام را نداشت، ممکن بود دشمن این واقعه را نیز مانند غدير تحریف کند و اهداف و اصول آن را منکر شود. هرکس که به آقا گفت: زن و بچه را نبرید، آقا فرمود: خانواده باید با من بیاید. گفتند: از راه دیگری بروید! امام حسین علیه السلام فرمود: همین راه را باید بروم. نظم دارد و کار تقسیم شده است. لذا ما امروز سر این سفره نشسته ایم و این درس را از زندگی اباعبدالله علیه السلام می گیریم که هیچ گاه دین فدای دنیا و دنیا فدای دین نشود؛ هر کدام در جای خودش دیده شود.

ص: 267

وفای به عهد

اشاره

قال الله تبارک و تعالی:«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا » (1)

مقدمه

شب تاسوعای حسینی است، منسوب به برادر رشيد امام حسین علیه السلام، قهرمان کربلا علمدار اباعبدالله، حضرت ابوالفضل العباس، باب الحسين (عليه افضل التحية و الثناء). یکی از ویژگی های ابوالفضل العباس علیه السلام که در زندگی ائمه ما نیز موج می زند و به عنوان یک اصل حاکم بر زندگی همه آنان نمود یافته، مسئله وفای به عهد و پیمان است که در زیارت نامه آن حضرت هم می خوانیم: «أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ»؛ (2) شهادت می دهم که تو نسبت به امام و مقتدای خود وفادار بودی.

وفاداری، مسئله ای بسیار مهم و کلیدی است. مرحوم علامه طباطبایی رحمة الله، جمله قشنگی در تفسير الميزان دارند. می گویند: وفای به عهد و پیمان، مبنای حیات بشر است. اگر

ص: 268


1- احزاب، 23.
2- تهذیب الاحکام، ج6 ص66، بحارالانوار، ج98،ص277، کامل الزیارات، ص256.

بی وفایی در جامعه ای بروز کند، چه جامعه سیاسی، چه جامعه اجتماعی و چه جامعه خانوادگی، سنگ روی سنگ بند نمی شود. ایشان می گوید: تمام روابط بشر، معاهدات، مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و دینی، مبتنی بر اصل وفای به عهد است. لذا خداوند متعال در قرآن کریم امر کرده است: «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا »؛ (1) به عهد (خود) وفا کنید که از عهد پرسش می شود.

فردای قیامت از کسانی که پیمان شکستند، سؤال می شود چرا پیمان شکستید؟ در قرآن، هم «وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ» داریم و هم « أَوْفُوا بِالْعُقُودِ »؛ (2) اما فرق عهد و عقد این است که مرحوم علامه می فرماید: عقد، کمی از عهد محکم تر است، مثل «عقد ازدواج» که آن را «عهد ازدواج» نمی گویند. در قوانین بین المللی می گویند: «عقد قرارداد» و نمی گویند: «عهد قرارداد». عهد در اکثر موارد، گفتاری است اما عقد اکثرأ نوشتاری است. عقد، اعم از عهد است؛ البته این دو به جای یکدیگر نیز به کار می روند.

سورۂ توبه، تنها سورهای در قرآن است که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » ندارد، چون اواخر عمر پیامبر نازل شده و پیام آن هم برائت است. در مجموع تند برخورد کرده است. و « بَراءَةُ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ »؛ «پیغمبر! اعلام کن که خدا و پیغمبر از مشرکین بیزار هستند و آنها را در مکه راه ندهید. (این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به آن دسته از مشرکان است که با آنها عهد بسته اید.» پیام آیه خیلی تند است و به همین دلیل بسم الله ندارد؛ ولی عجیب است که در همین آیه اول می فرماید: پیغمبر! اگر با مشرکین عهد و پیمان دارید، باید عمل کنید.

با این که آیه ضد مشرکین است و سوره، برائت و بیزاری از مشرکین است ولی می فرماید: اگر با یک مشرک پیمان دارید، باید به آن عمل شود. عزیزان! همین است که

ص: 269


1- اسراء، 34.
2- مائده، 1.

على علیه السلام فرمود: «أَصْلُ الدِّينِ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعُهُودِ »؛ (1) (2) اصل دین دو چیز است: امانت داری و وفای به عهد. اگر انسان وفای به عهد داشته باشد، نماز می خواند. اگر انسان امانت دار باشد، امام را احترام می کند، چون امام یک امانت است. اگر امانت دار باشد مسجد می رود و مسجد را احترام می کند، چون مسجد امانت است.

پنج ویژگی، عامل محشور شدن با پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «أَقْرَبَكُمْ مِنًى غَداً فِي الْمَوْقِفِ »؛ نزدیک ترین شما به من در روز قیامت و در صحرای محشر: 1- « أَصْدَقُكُمْ لِلْحَدِيثِ »؛ کسی است که راستگوتر باشد. در جامعه ما، دروغ چقدر روابط را بر هم زده و موجب طلاق و درگیری شده است. بسیاری از درگیری ها برخاسته از دروغ گویی است. دروغ گفته است که چک را پاس می کنم؛ چک به اجرا در آمده و آقا به زندان رفته است. دروغ گفته است که خوش خلق هستم و با زن خود بدرفتاری کرده و خانم مهریه را به اجرا گذاشته است. دروغ گفته است که من تو را می خواهم، ولی در حقیقت پول و مهر را می خواسته و آقا الآن گرفتار است. 2- « وَ أوفاکم بِالْعَهْدِ »؛ وفادارترین شما به عهد و پیمان. البته این مورد را در ادامه توضیح میدهم و برای شما دسته بندی می کنم. 3- « وَ آداکم لِلْأَمَانَةِ »؛ بیش از همه امانت دارباشد. 4- «وأحسنکم خُلُقاً »؛ خوش اخلاق تر باشد. همه دین که نماز و روزه نیست. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر می خواهید به کسی نمره دهید، به نماز و روزه اش نگاه نکنید؛ شاید به آن عادت کرده است! ببینید امانت دار است؟ وفای به عهد دارد؟ راست گوست؟ 5- «وَ أَقْرَبُكُمْ مِنَ النَّاسِ »؛ (3) کسی

ص: 270


1- «قال أبو عبد الله علیه السلام تَنْظُرُوا إِلَى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ شَيْ ءٌ اعْتَادَهُ فَلَوْ تَرَكَهُ اسْتَوْحَشَ لِذَلِكَ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى صِدْقِ حَدِيثِهِ وَ أَدَاءِ أَمَانَتِهِ» (الکافی، ج2، ص105؛ وسائل الشیعه، ج19، ص 68، بحارالانوار، ج 68، ص8)
2- غرر الحکم، ح 1407.
3- تحف العقول، ص46؛ ارشاد القلوب، ج1، ص133؛ بحارالانوار، ج 74، ص 150.

که رابطه او با مردم بیش از همه است. نه این که شش ماه، شش ماه از همسایه اش خبر ندارد، نمی داند چه کسی مریض شده است، چه کسی فرزنددار شده است، چه کسی ازدواج کرده است یا چه کسی، عزیزی را از دست داده است.

اگر در تمام این ده شب، همین یک مورد را بشنوید و آن را عملی کنید، کافی است و اسم شما در مکتب اباعبدالله علیه السلام ثبت شده است و پیغمبر گرامی اسلام روز قیامت دست شما را می گیرد. مسئله وفای به عهد خیلی مهم است؛ آن قدر اهمیت دارد که در روایات به عنوان صورت و وجه مسائل اخلاقی مطرح شده و کسی که فاقد این ویژگی باشد، انسانی بیدین معرفی شده است.

اقسام عهد و پیمان

اشاره

ما سه نوع عهد و پیمان داریم که اولین آن از همه مهم تر است. کسانی که این عهد را بشکنند خداوند لعنتشان کرده است.

1.عهد با خدا
اشاره

اولین عهد، عهد با خداست. بعضی ها با خدا پیمان می بندند. آیه 75 سوره توبه قصه ای دارد که آن را برای شما می گویم.

داستان ثعلبه

آقایی به نام ثعلبة بن حاطب در مدینه زندگی می کرد. ایشان فقير و ندار بود و خیلی دوست داشت مانند پول دارها مجلس بگیرد و به فقرا کمک کند و جهیزیه به دختران بدهد. نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! دعا کنید من پول دار شوم. یک نکته به شما عرض کنم: هر چیزی که از خدا می خواهید، اول ظرفیت آن را بخواهید. خدایا! اول ظرفیت

ص: 271

پول دار شدن را بده، بعد مرا پول دار کن. ظرفیت ریاست بده، که اگر ظرفیت ریاست نباشد عمر بن سعد می شود و اگر ظرفیت پول دار شدن نباشد قارون می شود؛ وگرنه سلیمان، هم پول دار شدن را از خدا خواست و هم ریاست را. هیچ عیبی ندارد که از خدا بخواهید شما را پول دار کند. هیچ عیبی ندارد که دعا کنید رئیس دنیا شوید. سلیمان چنین دعایی کرد: خدایا! به من سلطنتی بی نظیر بده. او ظرفیتش را هم داشت. پیغمبر نگاهی کرد و فرمود: ببین! زندگی من ساده و به اندازه كفاف است و همین کافی است! اصرار نکن.

عرض کرد: نه، یا رسول الله! شما دعا کنید و من خرج می کنم. مثل بعضی ها که می گویند: خدایا! یک خانه بزرگ به من بده تا من برای امام حسین علیه السلام مجلس بگیرم. خدا به او خانه بزرگ می دهد ولی اصلا امام حسین علیه السلام را نمی شناسد که بخواهد برای ایشان مجلس بگیرد؛ امام حسین را فراموش می کند. پسرعموی این شخص که پول دار هم بود، مرد و تمام ثروت او به این مرد فقیر رسید.

یک مسئله شرعی هم بگویم: می دانید که در ارث سه طبقه است: طبقه اول، طبقه دوم و طبقه سوم. اگر طبقه اول باشد، به طبقه دوم ارث نمی رسد. طبقه اول، اولاد و پدر و مادر هستند. اگر کسی مرد و یک فرزند هم بیشتر نداشت، ارث به همین فرزند می رسد. اگرنه فرزند دارد و نه پدر و مادر، ارث به طبقه دوم می رسد. طبقه دوم برادر و خواهر هستند. اگر میت، فرزند و پدر و مادر ندارد، ارث به برادر و خواهرش می رسد. طبقه سوم، عمو، خاله، پسرعمو و... هستند. اگر نه پدر و مادر و نه فرزند و برادر وخواهر دارد، ارث به افراد طبقه سوم می رسد. جزئیات مسئله نیز زیاد است و از مباحث پیچیده فقهی به شمار می رود. زن در کنار همه این طبقات حضور دارد و با همه این طبقات ارث می برد.

پسرعموی ثعلبه از دنیا رفت و پول فراوانی به او رسید. هنگامی که پول دار شد

ص: 272

انفاق کردن، دخترشوهر دادن و به فقیر کمک کردن را فراموش کرد. (1) در این هنگام آيه قرآن نازل شد: «وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ *فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا »؛ (2) بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان خواهیم بود».

بعضی ها با خدا پیمان می بندند که اگر خدا به ما پول بدهد، به مردم کمک می کنیم و انسان صالحی می شویم، هر سال مکه می رویم، روضه می گیریم. قرآن می گوید: خدا شکوه می کند. او گفت: اگر پول دار شوم کمک می کنم. ما هم به او عطا کردیم؛ اما وقتی به او عطا کردیم، بخل ورزید. نه تنها کمک نکرد، بلکه زکات را که واجب است و در قرآن 27 مرتبه در کنار نمازآمده است، پرداخت نکرد و مرتد شد و تمام پول هایش را خرج ساختن مسجد ضرار کرد.(3)

ان شاء الله خدا قسمت کند که به مکه و مدینه بروید. کنار مسجد قبا در مدینه، مسجد ضرار است که دستور آمد آن را خراب کنید. پول های ثعلبه «حباء منثورا» شد و خود او هم مرتد شد و هیچ کمکی به کسی نکرد. خدا شکوه می کند و می گوید: این شخص قول داد ولی عمل نکرد. گفت: اگر خدا از فضلش عطا کند، من به فقیران کمک می کنم. ولی کمک نکرد. مواظب باشید؛

عهد با خدا سه نوع است. یکی از آنها عهد فطری است. ما همگی خداپرست و خداپذیر هستیم. عهد شرعی و یا نذر می کنیم. عهد عقلی این است که خدا به تو نعمت داده است؛ شکر خدا را به جا بیاور. کفران نعمت، بدقولی با خداست. کسانی که به نذر و تعهداتشان عمل نمی کنند، این کارشان بدقولی با خداست. اجازه بدهید یک مرحله بالاتر برویم: کسانی که به

ص: 273


1- المیزان، ج 9، ص 364.
2- توبه، 75.
3- مستدرک الوسائل، ج 13، ص 256؛ بحارالأنوار، ج 22، ص 40: تفسير الصافی، ج 2، ص 261

حرف شیطان عمل می کنند، خداوند می فرماید: این بدقولی با من است: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ »؛ (1) آیا من با شما عهد فردی نبسته بودم که شیطان را نپرستید؟

جوانان! پیمان شکن نباشید و به عهد وفادار باشید.

تعریف دین

از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: دین چیست؟ اگر به ما بگویند که دین چیست؟ می گوییم: نماز، روزہ، حج و ... است. نه! یک چیزی باید گفت که از داخل آن حج و نماز و ... بیرون بیاید. امام سجاد علیه السلام فرمود: دین سه کلمه است: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ»؛ (2) حق بگو، به عدل حکم کن و به عهد خود وفادار باش. اگر شما به عهد خود با خدا عمل کردید، آن طرفش حتمی است. خدا می گوید: من عمل می کنم. گفته ام: تو مرا یاد کن، من هم تو را یاد می کنم. جوان! اگر نگاهت به نامحرم افتاد و گفتی: «يا الله!» و سر خود را پایین انداختی، من هم یک جایی دست تو را می گیرم که خودت هم متوجه نمی شوی. جوان! گفتم: مرا یاری کن. من که یاری نمی خواهم؛ من خدا هستم و عالم هستی برای من است - اگر خدا اشاره کند عالم هستی از هم پاشیده می شود- چه چیز را یاری کنیم؟

دین من را یاری کن؛ با خوب بودن، با زبان، با آمدن به مجلس امام حسین علیه السلام. اگر مرا یاری کردی، من هم تو را یاری می کنم. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد. ممکن است طول بکشد ولی تو را یاری می کنم. مگر خداوند امام حسین علیه السلام را یاری نکرد؟ ای آقا!

ص: 274


1- توبه، 75.
2- «عَنْ أَبِي مَالِكٍ قَالَ : قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام أَخْبِرْنِي بِجَمِيعِ شَرَائِعِ الدِّينِ قَالَ قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُكْمُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ.» (مستدرک الوسائل، ج 11، ص316: الخصال، ج 1، ص113؛ بحارالانوار، ج 72، ص 92)

چطور یاری کرد؟ سر از بدنش جدا شد، بچه هایش شهید شدند. این ها شبهاتی است که متأسفانه در اینترنت آورده می شود. جوانان! سراغ این مطالب نروید؛ خطرناک است. سال گذشته هم گفتم؛ دیده اید که روی دستگاه های برق نوشته شده است: «نزدیک نشوید!» این را به مأمور اداره برق نمی گوید، چون او بلد است که کدام قسمت را قطع کند و داخل دستگاه یا موتور خانه برود. اگر من و شما برویم، برق ما را خشک می کند، چون چیزی از برق نمی دانیم. اگر علامه امینی این شبهات را بخواند، عیب ندارد. شما در این شبهات وارد نشوید و اگر هم وارد می شوید، از کارشناس بپرسید.

در دنیا عدهای بسیج شده اند که این شبهات را القا کنند. مثلا می گویند: «اباعبدالله علیه السلام نتوانست برای خودش دعا کند که آب بیاید؛ حالا می خواهید برای شما دعا کند و کار شما درست شود؟» چه ربطی دارد؟! اباعبدالله روز عاشورا طبق روال عادی عمل کرد. جنیان و فرشتگان خدمت ایشان آمدند و اگر اشاره می کرد، سپاه عمر بن سعد، دود می شد. بنا نبوده است که کار از طریق معجزه پیش برود. مگر خدا در داستان ابراهیم اراده نکرد و کارد از بریدن ایستاد؟ مگر اراده نکرد و آتش بر او سرد شد؟ بنا نبود که ماجرای کربلا این طور پیش رود؛ بنا بوده است کار به طریق عادی پیش برود. حواس خود را جمع کنید.پاسخ کسانی که این شبهات را مطرح می کنند که «چطور خدا امام حسین علیه السلام را یاری کرد؟» این است که نباید کربلا را دید؛ اصل ماجرای کربلا، شهادت است. ببینید امروز نام چه کسی مطرح است؟ این مجالس به اسم چه کسی برقرار است؟ شخصی می گفت: در ترکیه کنفرانسی درباره امام حسین علیه السلام برگزار شد. اكثرأ اهل تسنن و مسیحیان بودند. اشک می ریختند! چه مطالب و چه اشعاری در وصف اباعبدالله! چرا امثال «آنتوان بارا» کتابی با نام الحسين في الفكر المسيحي (حسین در اندیشه مسیحیت) می نویسند؟ چه کلماتی می گوید؟ این نصرت امام حسین علیه السلام است.

ص: 275

امام سجاد علیه السلام به آن شخص که می گفت: شما پیروز شده اید یا یزید؟ فرمودند: صبر کن! ببین صدای جد یزید در اذان برده می شود؟ رسالت پیغمبر را فریاد می زنند و پیغمبر جد ماست. شما به عهد خود با خدا عمل کنید، خدا جبران می کند.

مسلمان های ظاهرنما

چند نفر از آدم هایی که در ظاهر می گفتند: «ما مسلمان هستیم» ولی در باطن منافق و حقه باز بودند، خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدند. در اسلام، همیشه از منافقین لطمه خورده ایم. کسانی که جلوی شما می گویند: «مخلص هستیم» ولی پشت سر شما می خواهند سر به تن نداشته باشید. جلوی شما می گوید: فقط تو عزیز هستی. اما پشت سر می گوید: خوارتر از تو نیست. پیغمبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: من از مؤمن و مشرک بر امتم نمی ترسم. مؤمن که مؤمن است و مشرک هم که می گوید: تو را قبول ندارم. من بر امتم از منافق چرب زبان می ترسم. (1) خدمت پیامبر آمدند و گفتند: ما تازه مسلمان شده ایم و به شما ارادت داریم. اگر ممکن است چند معلم قرآن به ما بدهید که آنها را با خود ببریم تا مردم ما مسلمان شوند. حضرت نگاهی کرد و فرمود: باشد. حضرت، ده معلم زبدة قرآن را فرستاد که یکی از آنها عاصم بن ثابت بود. نگویید که مگر پیغمبر علم غیب ندارد؟ اگر می داند آن ها را می کشند، این معلمان را نفرستد.

من بارها گفته ام و شما هم دیده اید که روی برخی خودروها نوشته شده است: استفاده خصوصی ممنوع. اهل بیت علیهم السلام در این گونه مسائل از علم غیب استفاده نمی کردند. اگر خدمت پیغمبر می رفتند و می گفتند: من با فلانی درگیری پیدا کرده ام، حضرت می فرمود: شاهد بیاور.

ص: 276


1- «قَالَ لِيرَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله إِنِّي لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكاً- أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمَانِهِ- وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ- وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ- عَالِمِ اللِّسَانِ- يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ»(نهج البلاغه، نامه 27).

نمی فرمود که حق با توست. قضیه کربلا هم این طور است. امام ظرفیت دارد. ما منکر آگاهی ائمه علیهم السلام از مرگ خودشان نیستیم و هر کس منکر شده، روایات را نفهمیده است، چون به هیچ وجه قابل انکار نیست؛ روایت آنقدر زیاد است که قابل انکار نیست. کسی نمی تواند منکر علم و آگاهی امام حسین علیه السلام از شهادت خود در کربلا شود. ظرفیت دارد و به ایشان گفته اند، ولی کار باید به طور عادی پیش برود. پیامبر صلی الله علیه و آله ده معلم قرآن فرستاد. این آدم های بی انصاف هشت نفر از آن ها را کشتند. جوانان! این قرآنی که در دست شماست و گاهی هفته به هفته آن را باز نمی کنید، آن قدر برای آن آدم کشته شده است، آن قدر آدم روی سینه اش، قرآن با تیر دوخته شده است! سر اباعبدالله علیه السلام نی قرآن می خواند و آن قدر سنگ خورده است؟

چرا سر اباعبدالله علیه السلام بالای نیزه قرآن خواند و سنگ خورد؟ برای این که شما جوانان به قرآن اهمیت بدهید. امتحان فوق ليسانس الهیات می دهند و قرآن را اشتباه میخوانند! چه کسی می خواهد ارشد الهیات به تو بدهد؟ تو قرآن بلد نیستی بخوانی. اساس دین، قرآن است. فلسفه و کلام بلدی و بهترین متن های حوزه را بلدی، خوب است و جای خودش. جوانان! قرآن را روان بخوانید. روزی ده آیه بخوانید. پیامبر قول داده است که هیچ وقت غفلت سراغ شما نمی آید. (1) امام رضا علیه السلام هر سه روز، یک قرآن ختم می کرد؛ یعنی روزی ده جزء افرادی را داشته ایم که شش هزار بار ختم قرآن کرده اند، مثل نفیسه خاتون که در مصر دفن

ص: 277


1- «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آیَاتٍ فِی لَیْلَهٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آیَهً کُتِبَ مِنَ الذَّاکِرِینَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَهَ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَتَیْ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الْخَاشِعِینَ وَ مَنْ قَرَأَ ثَلَاثَ مِائَهِ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الْفَائِزِینَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسَمِائَهِ آیَهٍ کُتِبَ مِنَ الْمُجْتَهِدِینَ وَ مَنْ قَرَأَ أَلْفَ آیَهٍ کُتِبَ لَهُ قِنْطَارٌ مِنْ تِبْرٍ (2) الْقِنْطَارُ خَمْسَهَ عَشَرَ أَلْفَ مِثْقَالٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ الْمِثْقَالُ أَرْبَعَهٌ وَ عِشْرُونَ قِیرَاطاً أَصْغَرُهَا مِثْلُ جَبَلِ أُحُدٍ وَ أَکْبَرُهَا مَا بَیْنَ السَّمَاءِ إِلَی الْأَرْضِ» (الکافی، ج 2، ص 612 وسائل الشیعه، ج 6 ص 202؛ بحارالانوار، ج98، ص196).

است. میشناسم کسانی را که هر ماه، چهل بار ختم قرآن می کنند. شما جوان هستید و من نمی گویم که این قدر وقت بگذارید، ولی بینکم و بین الله، روزی پنج آیه، ده آیه، بیست آیه را به صورت روان بخوانید. برای این قرآن، زحمت ها کشیده شده است. آن قدر آدم برای قرآن کتک خورده اند! هشت نفر از آنان را شهید کردند و دو نفر را به ابوسفیان فروختند. یکی از آنها را که سرشناس بود، صد شتر و دیگری را پنجاه شتر فروختند.

عجیب است که این اشخاص، تعهداتی هم برای خود قائل بودند. ما، چهار ماه داریم که به آنها ماه های حرام می گویند و سه ماه از آن ها پشت سر هم هستند: ذی القعدہ، ذی الحجه و محرم صفر و رمضان جزء ماه های حرام نیستند؛ اشتباه نکنید - و مورد آخر ماه رجب است. به ماه رجب فرد می گویند و به آن سه ماه، سرد. سرد در فارسی یعنی خنک و در عربی یعنی پشت سر هم. ابوسفیان گفت: ما می خواهیم این ها را اعدام کنیم، ولی چون ذی القعده و ماه حرام است، در این ماه نمی شود.

امام رضا علیه السلام به پسر شبیب فرمود: مشرکان در ماه محرم نمی جنگیدند اما مسلمانان امام حسین علیه السلام را در این ماه کشتند. (1) جاهلان و بت پرستان قبل از اسلام این سه ماه را احترام می کردند، ولی مسلمانان که به اسم مردم کوفه آمده بودند، حرمت ماه محرم را شکستند. آن دو استاد قرآن را سه ماه نگه داشتند و در روز اول صفر چوبه دار را در منطقه تنعیم برپا کردند. ان شاء الله خدا قسمتتان کند به مکه بروید. مسجد تنعیم در چند کیلومتری مکه است. بیابان بود و محل اعدام. چوبه دار را برپا کردند و خبیب را برای اعدام آوردند. گفت: اجازه دهید دو رکعت نماز بخوانم. دو رکعت نماز خواند و وقتی نماز تمام شد، فرمود: «السَّلَامُ علیک یا رَسُولَ اللَّهِ !» پیغمبر در مدینه بین اصحاب نشسته بود و زبیر و مقداد و امیرالمؤمنین دور ایشان بودند که ناگهان حضرت فرمود: «علیک السلام یا خبیب!» گفتند: یا رسول الله! به

ص: 278


1- عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص299؛ وسائل الشیعه، ج10، ص469؛ بحارالانوار، ج44، ص285.

چه کسی سلام می کنید؟ حضرت فرمود: خبیب پای چوبه دار به من سلام کرد و من جواب سلام او را دادم. دو رکعت نماز خواند و به پیغمبر سلام داد و گفت: خدایی را سپاس که صورت مرا به طرف قبله قرار داد. گفتند: درخواست و خواهشی داری؟ گفت: نه. ولی زیرلب گفت: خدایا! بدن من به دست این ها نیفتد. من عهد بستم و از دین تو دفاع کردم. خبیب را اعدام کردند و همین که بدنش را پایین آوردند، زمین باز شد و بدن داخل زمین رفت. (1) معروف به شهید «بليع الارض» است. زمین او را بلعید، چون با خدا عهد کرده بود و خدا هم به وعده خود عمل کرد.

به تعبیر علامه طباطبایی، وفای به عهد، مبنای تمام زندگی بشر است. وفای به عهد اصل دین است. وفای به عهد و پیمان، انسان را به پیغمبر صلی الله علیه و آله نزدیک می کند. ما سه نوع عهد و پیمان داریم که اولین آنها عهد با خداست. با خدا بدقولی نکنید. نگویید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ » و چیز دیگری را بپرستید. نگویید: « غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ » اما غضب خدا را برانگیزید. می گویید: « غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ » و آن وقت به نامحرم نگاه می کنید؟! آن که به نامحرم نگاه می کند، خدا از او ناراحت است. میگویید: « غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ » و دروغ هم می گویید؟؟

حضرت موسی علیه السلام از خدا پرسید: خدایا! چه کنم که غضب تو شامل حالم نشود؟ خطاب شد: به مردم غضب نکن. (2) آقایانی که با خانم خود بداخلاقی می کنید و سر بچه فریاد می زنید! البته چنین افرادی اینجا نیستند!! ولی نامه هایی به ما می دهند که ان شاء الله از کشورهای دیگر است! - که «آقای ما در خانه دست بزن دارد و فحاشی می کند.» شما که پای منبر و روضه می نشینید، شما که گوش می کنید. این بداخلاقی برای چیست؟ پیغمبر

ص: 279


1- بحارالأنوار، ج 20، ص 153؛ پیغمبر و یاران، ج 2، ص 336.
2- «عَنْ أبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلامُ قَالَ:مَکْتُوبٌ فِی التَّوْرَاةِ فِیمَا نَاجَی اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَی عَلَیْهِ السَّلامُ: یَا مُوسَی! أمْسِکْ غَضَبَکَ عَمَّنْ مَلَّکْتُکَ عَلَیْهِ أکُفَّ عَنْکَ غَضَبِی» (الکافی، ج 2،ص303؛ وسائل الشیعه، ج15، ص 360؛ بحارالانوار، ج70، ص275ز).

گرامی اسلام صلی الله علیه و آله سفارش های فراوانی در رابطه با مهربانی و همسرداری کردند و همین طور رسیدگی به امور خانواده.

2. عهد با ائمه علیهم السلام
اشاره

دومین مطلبی که موضوع اصلی بحث ماست، عهد با امام معصوم علیهم السلام است.

امام خمینی رحمة الله و دعای عهد

هنگامی که امام خمینی رحمة الله از دنیا رفتند، یک مفاتیح کنار ایشان قرار داشت که کاغذی بین صفحات آن بود. گفتند: باز کنیم ببینیم که امام در بیمارستان چه می خواندند. باز کردند و دیدند کاغذ را بین دعای عهد گذاشته اند. امام صادق علیه السلام فرمود: چهل روز دعای عهد بخوانید. اگر از دنیا بروید، از یاران امام زمان خواهید بود. (1) وفای به عهد با امام این است. امام رضا علیه السلام فرمود: «إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ زِیَارَهَ قُبُورِهِمْ» (2) به زیارت قبر ائمه علیهم السلام بروید. نگویید که پول های خود را کجا خرج کنیم؟ کربلا بروید، مشهد بروید، زیارت حضرت معصومه بروید؛ مجالس ایشان را گرم نگه دارید، نه فقط مجلس امام حسین را برای امام صادق علیه السلام، امام باقر و دیگر ائمه علیهم السلام مجلس بگیرید. این ها وفای به عهد است. با امام پیمان ببندید. امشب شب وفاست. با ابوالفضل العباس علیه السلام که باب الحسين است، پیمان ببندید و

ص: 280


1- «عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ علیه السلام أنَّهُ قالَ:مَن دَعا إلَی اللّهِ تَعالی أربَعینَ صَباحاً بِهذَا العَهدِ کانَ مِن أنصارِ قائِمِنا علیه السلام،فَإِن ماتَ قَبلَهُ أخرَجَهُ اللّهُ تَعالی مِن قَبرِهِ،وأَعطاهُ بِکُلِّ کَلِمَهٍ ألفَ حَسَنَهٍ، ومَحا عَنهُ ألفَ سَیِّئَهٍ» (مستدرک الوسائل، ج5، ص293؛ بحارالانوار، ج 53، ص95؛ المزار الكبير، ص663).
2- «عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: إِنَّ لِکُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِی عُنُقِ أَوْلِیَائِهِ وَ شِیعَتِهِ وَ إِنَّ مِنْ تَمَامِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ زِیَارَهَ قُبُورِهِمْ فَمَنْ زَارَهُمْ رَغْبَهً فِی زِیَارَتِهِمْ وَ تَصْدِیقاً بِمَا رَغِبُوا فِیهِ کَانَ أَئِمَّتُهُمْ شُفَعَاءَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ» (الکافی، ج 4، ص 567؛ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص575؛ تهذیب الاحکام، ج 6، ص79).

نماز خود را اول وقت بخوانید. با خدا باشید!

وفاداری ابوالفضل العباس علیه السلام

عزیزان! باید در شما تغییر ایجاد شود. کربلا را نگاه کنید! پرچم ابوالفضل العباس یک علم و پرچم ساده بود، اما پایه این پرچم سالم مانده بود. پرچم در جنگ ها اهمیت فوق العاده ای داشت. وقتی آن را نزد یزید لعین بردند نگاهی کرد و گفت: این پرچم کیست؟ گفتند: پرچم برادر امام حسین علیه السلام ابوالفضل العباس است. گفت: این را می گویند وفاداری به برادر! به این می گویند وفاداری به امام حضرت تکه تکه شده است ولی علم ایشان سالم است.

بنده هر وقت در کربلا به کنار قبر حبیب بن مظاهر می روم، شعر او را با خود زمزمه می کنم. البته اگر از پنجره های ضریح نگاه کنید، می بینید روی قبر نوشته شده است. روی ضریح نیز نوشته اند. حبیب بن مظاهر قبل از نماز عاشورا و موقع ظهر شهید شد؛ شاید به نماز نرسید. وقتی اباعبدالله علیه السلام به نماز ایستاد، خبیثی آمد و گفت: حسین! نماز شما قبول نیست. حبیب شمشیر به دست گرفت تا عکس العمل نشان دهد. او در این درگیری عده ای را کشت و سرانجام خود نیز شهید شد. حبيب رجزی خواند که من خیلی این رجز را دوست دارم. گفت:

أنا حبيب و أبى مظاهر *** فارس هيجاء وحرب تسعر

و أنتم عند العديد أكثر *** ونحن أعلى حجة و أظهر

و أنتم عند الوفاء أغدر *** و نحسن أوفى منكم و أصبر (1)

ص: 281


1- مثیر الاحزان، ص 62، بحارالانوار، ج45، ص26؛ وقعة الطف، ص 230.

من حبيب هستم و پدرم مظاهر است. ما برای نبرد و مبارزه آمده ایم. آمده ایم با شجاعت از دین دفاع کنیم. (منظورم این جاست: شما هم شمشیر و هم نیروی فراوان دارید. شما سی هزار نفرید و ما کمتر از صد نفر. این همه شمشیر و آدم و سنگ! هم عده شما زیاد است و هم غدة شما، هم نفرات شما بیشتر است و هم سلاح شما. ولی ما چیزی داریم که شما آن را ندارید: ما وفادارتر از شما هستیم.

ابوالفضل ما حمله کرد و چهار هزار نفر از شما فرار کردند و شریعه را رها کردند. وفای شما کجاست؟ وفای شما این است که چهار هزار نفر از شما در مقابل یک نفر مانند حیوانات گریختند. اما ما از شما وفادارتر هستیم. لذا امام حسین علیه السلام شب عاشورا فرمود: «إِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أُوفِي » (1) من اصحابی وفادارتر از شما نمی شناسم. می دانید چرا نمی شناسد؟

یک وقت ما به جبهه می رویم و احتمال شهادت است. عزیزانی که جبهه رفته اند و هشت سال در جبهه بوده اند و الآن زنده هستند! عزیزان جانبازی داریم که خدا به همه آنها شفا و صبر عنایت بفرماید: اینان در بعضی موارد اجرشان از شهدا بیشتر است که این سختی را تحمل می کنند. اگر به شما بگویند: «آقای داماد هفده روزه! فردا شما را می کشند»، چه می گویید؟ اما آن تازه داماد تازه مسلمان شده کربلا، وهب، می گوید: می مانم! «فردا به شهادت می رسید، فردا تیرباران می شوید! من از شما باوفاتر نمی شناسم.»

این وفای به عهد در زندگی ابوالفضل العباس علیه السلام است. روز عاشورا برادران خود را خواست و گفت: هر سه شما به میدان بروید و شهید شوید تا من ناظر شهادت شما باشم و ثواب ببرم. آن وقت این خبیثان و این وهابیان که در همه چیز شبهه ایجاد می کنند و سعی می کنند حتی الفاظ را جابه جا کنند، نوشته اند که ابوالفضل این سه برادر را به میدان فرستاد تا از آنها ارث ببرد. ای آدم های بی سواد! اولا: این چهار برادر، مادرشان زنده است. کسی که

ص: 282


1- الارشاد، ج2، ص91؛ مثیر الاحزان، ص 52؛ بحارالانوار، ج44، ص392

مادرش زنده است، به برادرش ارث نمی رسد و برادر در طبقه دوم است. مادر ایشان، ام البنین در مدینه است. ثانيا: ابوالفضل العباس می داند که خودش نیز به شهادت می رسد؛ کدام ارث؟ من بنا ندارم این شبهه ها را روی منبر مطرح کنم، چون شبهه های خیلی سخیفی هستند؛ اما گاهی انسان این ها را می بیند و تعجب می کند.

شخصی به نام «البانی» که دانشگاهی است و رساله دکتری و کتاب نوشته، به شیعه ایراد گرفته است. یکی از ایراداتش این است که می گوید: «اینها در اذان، نام امام و رهبرشان را جای نام پیامبر قرار داده اند.» این چه حرفی است؟ این را به یک بچه شیعه بگویید، به شما می خندد. این تکبیری که ما در سخنرانی می گوییم: «الله أكبر، الله أكبر، خمینی رهبر و...» فکر کرده این اذان است.

یک قاری از مصر آمده بود و من در تهران بودم. این قضیه را عرض می کنم که ببینید چطور ذهن او را شست وشو داده بودند. قرآنی را که چاپ قم بود، ورق میزد و زیرورو می کرد. به او گفتم: دنبال چه هستی؟ گفت: مگر قرآن شما فرق نمی کند؟ به او گفتم: چه فرقی می کند؟ چه طور در ذهن شما جای داده اند که اذان و قرآن ما فرق دارد؟ این مطلبی که می گویم، در یک کتاب علمی و دانشگاهی است و من نمی خواهم اسم آن را بگویم. آن وقت شما از عوام الناس توقع دارید؟ عباس از چه چیزی ارث می برد؟ مادر عباس که زنده است. عباس از صبح برای شهادت التماس می کرد. این وفاداری ابوالفضل علیه السلام است.

3. عهد با دیگران

سومین عهد، عهدهایی است که بین خودمان است. آقایان! وقتی به همسر، فرزند، پدر، مادر و دوست خود قول می دهید، به آن عمل کنید. چقدر آدم هستند که وام می گیرند ولی قسط آن را نمی دهند. این بدقولی است. چقدر آدم هستند که چک برگشتی دارند و چه

ص: 283

بسیارند کسانی که وعده های دروغ می دهند. یکی از ثمرات این مجالس، موعظه است. یک مقدار به اخلاق اجتماعی اهمیت بیشتر بدهیم؛ نسبت به هم بدقولی نکنیم، خیانت در امانت نکنیم. اگر کسی ضامن ما شد آبرویش را در بانک نبریم، اگر قرض گرفتیم سر موعد بپردازیم و اگر نمی توانیم، زودتر خبر دهیم. اگر سر سفره عقد و ازدواج وعده می دهید، بعدأ زیر آن نزنید. اینها مهم است.«وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا »؛ (1) به عهد (خود) وفا کنید که از عهد پرسش می شود.

ص: 284


1- اسراء 34.

معادباوری

قال الله تبارک و تعالی:«تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » (1)

شب عاشورای حسینی و شب مصیبت عظمای شهادت حضرت اباعبدالله الحسين علیه السلام و فرزندان و اصحاب بزرگوار ایشان است. در شب های گذشته، بحثی را در ارتباط با سبک زندگی امام حسین علیه السلام مطرح کردیم. ویژگی های کلی را گفتیم؛ مثل خداترسی، غیرت، حریت، گذشت، و نظم و انضباط. این ها محورهایی بود که بنده در شب های گذشته با تکیه بر آیات و روایات مورد بحث قرار دادم. امشب به ویژگی معادباوری و آخرت گرایی اشاره میکنم که خصوصیت بسیار مهمی است. هم صدها آیه قرآن درباره آن است و هم صدها حديث و نکته در سیره ائمه معصومین علیهم السلام، به ویژه اباعبدالله علیه السلام.

آخرت، غیر از قیامت است. آخرت نسبت به قیامت، اعم است. قیامت یکی از منازل آخرت است. منظور از آخرت، برزخ، قبر، محشر و قیامت است؛ پس هر کجا کلمه آخرت می شنوید، یعنی جهان پس از مرگ. بعد از این که انسان از دنیا رفت، آخرت شروع می شود.

ص: 285


1- قصص، 83

آخرت گرایی و باور به آخرت، انسان را هدفدار و متعهد می سازد و این، بازدارنده از خطا و احساس پوچی است. بسیاری از جرم ها، حقه بازی ها، و گرفتاری های روحی و روانی، حتی آن هایی که به مرز خودکشی و احساس بی هدفی می رسند، تمام این ها ناشی از ضعف باور و اعتقاد به معاد است. اگر این اعتقاد در زندگی کسی کمرنگ شود، تمام خطرات جلو می آیند. من مثال میزنم: کم فروشی یک خطر است. کم فروشی یک وقت در مغازه است و نهصد گرم را یک کیلو می فروشد و یک زمان در کارخانه عظیمی است؛ به جای وسیله اصلی، وسیله غیراصلی می گذارد. کم فروشی می تواند در کارهای اداری و کشوری، در تدریس و منبر، و کلا در همه جا نمود داشته باشد.

قرآن می فرماید: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ »؛ (1) وای بر کم فروشان! در قرآن سوره ای درباره کم فروشی وجود دارد: سوره مطففين. می فرماید: میدانید چرا کم فروشی می کنند؟ چون اعتقاد این افراد به معاد ضعیف است. اگر گمان به قیامت هم داشتند، کم نمی گذاشتند.

جواب چه کسی را می خواهی بدهی وقتی از نان کم می گذاری، از ماشین کم می گذاری، از کار و تدریس کم می گذاری؟ می دانید که ما در قرآن چند نفرین داریم: بعضی از آنها با لفظ «قتل» است و بعضی دیگر با لفظ «ویل». گاهی می فرماید: «قتل» و گاهی می فرماید: «ویل». البته «قتل» از «ویل» شدیدتر است. «قتل» در قرآن در چند مورد خاص آمده است ولی «ویل» را متعدد داریم. ، «فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ »، (2) «وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ » ،(3) «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ ». (4) چرا کم فروشی می کنند؟ چون باورشان به معادضعیف است. در سوره دیگر می فرماید: «أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ » ؛ این جا دین یعنی قیامت - پیغمبر! کسی که

ص: 286


1- مطففین، 1.
2- ماعون، 4.
3- مرسلات، 15.
4- مطففین، 1.

قیامت را قبول ندارد، «فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ »؛ مال یتیم را می خورد، به يتيم تشر می زند و او را می راند، «وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ »؛ (1) به فقرا نیز کمک نمی کنند. ببینید قرآن چقدر زیبا ریشه ناهنجاری ها و بداخلاقی های اجتماعی را بیان می کند! لذا می فرماید: وقتی جهنمی ها به جهنم می روند به آنها می گویند: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ »؛ چه باعث شده که شما جهنمی شوید؟ یکی از پاسخ هایشان این است: «قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ »؛ (2)می گویند: نماز نمی خواندیم و رفیق بد داشتیم. یکی دیگر از پاسخ هایشان چنین است: قیامت را جدی نگرفتیم. با خود گفتیم: چیزهایی درباره قیامت می گویند، ولی چه کسی رفته و آن را دیده است؟

آخرت، حیات واقعی

قرآن درباره آخرت چه چیزی می گوید؟ می فرماید: «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ »؛ (3) حيات واقعی، آخرت است. محل اصلی ماندگاری، آخرت است. روز حق، همان روز آخرت است. بینید قرآن کریم چه تعبیرات زیبایی درباره آخرت به کار می برد. احادیث هم فراوان داریم. على علیه السلام فرمود: «کونوا مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ »؛ فرزند آخرت باشید، « َ لاَ تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْیَا » (4) فرزند دنیا نباشید. «وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى »، (5) و بقیه؛ آخرت برای شما بهتر است. من نمی گویم انسان رو به قبله بنشیند و هیچ کاری انجام ندهد و بگوید: آخرت، آخرت! عرض خواهم کرد که منظورم چیست. به یاد آخرت بوده و آن را باور داشته باشید.

ص: 287


1- ماعون، 1-3.
2- مدثر، 42-46.
3- عنکبوت، 64
4- «کُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَهِ وَ لاَ تَکُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْیَا فَإِنَّ کُلَّ وَلَدٍ سَیُلْحَقُ بِأُمِّهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ» (غررالحکم، ح 2400).
5- اعلى، 17.

معادباوری در داستان طالوت

قرآن کریم می فرماید: وقتی قرار شد طالوت با جالوت که آدم ستمگری بود- بجنگد، لشکریان خود را جمع کرد. این ها دو دسته شدند؛ یک دسته گفتند: ما حریف جالوت نمی شویم، چون نیروی زیادی دارد. این افراد، دنیا را می دیدند. قرآن سپس می فرماید: کسانی که قیامت را قبول داشتند گفتند: بارها شده است که جمعیتی اندک بر جمعیت زیاد پیروز شود. لشکری که اعتقاد به معاد داشت، نترسید و جنگید. گروهی که به معاد اعتقاد نداشتند برگشتند. این یاد آخرت است که شجاعت می آورد، این یاد آخرت است که نترسی می آورد.

تاریخ عاشورا را نگاه کنید! گاهی کار گره می خورد و دشمن حمله گروهی می کرد. اینان تن به تن نجنگیدند؛ اگر تن به تن می جنگیدند، ماجرا به این سرعت پایان نمی یافت. زمانی که دشمن، شجاعت حریف را میدید، به ناچار گروهی حمله می کرد. مانند کاری که با عباس، علی اکبر و خود امام حسین علیهم السلام کردند. هنگام حمله گروهی دشمن، اصحاب امام حسین علیه السلام می گفتند: هر کس ترسید، به امام حسین علیه السلام نگاه کند؛ آرام می شود. ببینید چقدر آرام است؛ اصلا از مرگ نمی ترسد.

این مطلب را امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز درباره پیامبر می دارد و می فرماید: در جنگ ها که کار گره میخورد، به پیغمبر نگاه می کردیم که آرام بود.رزمندگان ما وقتی در دوران هشت سال دفاع مقدس خدمت امام می آمدند، تا امام «بسم الله» می گفتند، رزمندگان جان تازه می گرفتند؛ یعنی نگاه به امام، به آن ها آرامش میداد.

تذكر معادباوری

امام حسین علیه السلام حتی می خواست عمر بن سعد را با این ابزار و حربه جذب کند. او را به خیمه خواست و با او مذاکره کرد، اما مذاکره ای باعزت. عمر بن سعد و پسر و غلامش یک

ص: 288

طرف نشستند و اباعبدالله، ابوالفضل العباس و علی اکبر علیهم السلام در طرف دیگر نشستند. اولین جمله ای که امام حسین علیه السلام به عمر بن سعد فرمود، این جمله بود: ای پسر سعد! اصلا مهم نیست که تو دستور داری یا نداری و یا ما بد کردیم و نکردیم را کاری نداریم؛ فقط یک جمله می گویم: ای پسر سعد! از قیامت نمی ترسی؟ (1)

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا چندین بار نسبت به معاد و قیامت تذکر داد. چطور وقتی یک دختر جوان قطعه ای طلا می خرد و به گردن می اندازد، هر چه آن فرد جوان تر باشد، آن طلا خودش را زیباتر نشان می دهد. امام حسین علی فرمود: «مرگ برای من مانند گردنبندی زیبا در گردن زن جوان است.» چقدر زیباست! مرگ در نزد ما این طور است و ما ترسی از مرگ نداریم.

شب عاشورا وقتی امام علیه السلام حرف های خود را زد، وقتی همه گفتند: «ما می ایستیم» و قول دادند، حضرت فرمود: سرهای خود را بالابیاورید و فرمود: «جایگاههایتان در بهشت را ببینید.» این که امشب گاهی مزاح می کردند و فردا سبقت می گرفتند و یکی می گفت: «ول من» و دیگری می گفت: «اول من»، چون امام حسین علیه السلام منازل بهشتی شان را به آنان نشان داده بود.

این مطلب را من از قول حضرت آیت الله شبیری زنجانی (حفظه الله) خواندم که فرموده بود: اخلاص امام زحلق عجیب بود؛ اخلاص ایشان کشور را نگه داشت. به تعبیر مقام معظم رهبری، این انقلاب بدون نام امام در دنیا شناخته شده نیست. ایشان فرمودند: امام خمینی به خواب یکی از نزدیکانشان آمدند و فرمودند: این دستی که در این دنیا برای مردم تکان میدهید، در آن دنیا باید جوابش را بدهید! این قدر دقیق و حساس است. این قدر ناقد و نقاد، بصیر است. خیلی حواس خود را جمع کنید!

ص: 290


1- الفتوح، ابن اعثم، ج 5، ص92؛ مقتل الحسين للخوارزمی، ج1،ص245؛ بحار الانوار، ج44، ص288.

معادباوری، آثار زیادی در زندگی دارد. من تنها پنج مورد از آن را گزینش کردم و برای شما می گویم. چنان که گفتم، معادباوری، رو به قبله نشستن نیست و این که زن نگیریم، کار نکنیم و در حرم بنشینیم و بگوییم: «معاد!» نه، این را نمی خواهم بگویم؛ اسلام با آن مخالف است. بلکه کار خود را انجام بده، تفریح برو، همسرداری کن، درس بخوان و زندگی خود را بگذران. شما عمر کوتاه را به خودتان وعده ندهید و نگویید: فلان شخص مرد، نکند ما هم بمیریم! سرطان زیاد شده، نکند ما هم مبتلا شویم! مرگ را به خودتان وعده ندهید. به این معنا که شما را از این فعالیت ها باز دارد. بگو: ان شاء الله هستم و زندگی می کنم، تلاش می کنم. جوانان عزیز! پنج اثر از معادباوری را برای شما بگویم.برود

اثرات معادباوری

1.از بین بردن تکبر
اشاره

اولین اثر معادباوری ازبین بردن تکبر است. امیرالمؤمنین علیه السلام در بازار کوفه راه می رفت و این آیه «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» را می خواند، مقابل بقالی، عطاری و ... در بازار می ایستاد و اشک می ریخت و آن را می خواند. عبدالله بن مسعود می گوید: یک ماه به آخر عمر پیامبر مانده بود یعنی همین محرم، چون رحلت پیغمبر در آخر صفر بوده است که حضرت ما را در مسجد جمع کرد. همه در مسجد حاضر شدیم .

حضرت سخنرانی کرد و این آیه را برای ما خواند. آیه این است: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» معنا کنم: کسی که به قیامت معتقد است، دو چیز در زندگی او نیست: 1- زور گفتن و غرور، 2- کارهای فاسد، رابطه فاسد،نگاه فاسد، شغل فاسد و غذایی که حرام است. کاش این آیه تابلو شود و در بازار نصب شود،

ص: 290

چون امیرالمؤمنین علی علیه السلام این آیه را در بازار می خواند. از زمانی که می میرید، آخرت شروع می شود. آن جا کسی راحت است که نه برتری طلب باشد، نه زورگو باشد و نه اهل فساد.

«وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » ؛ (1) عاقبت در انتظار افراد متقی و متدین است.

بهلول و یاد آخرت

روزی بهلول به کاخ هارون الرشید رفت. هارون الرشید ستم گر و زورگو بوده و قاتل موسی بن جعفر علیه السلام است. بهلول دید که هارون روی تختش نیست و با همان کفش هایی که به پا داشت و با آن لباس مندرس، روی تخت هارون الرشید نشست و دست های خود را روی دسته های تخت گذاشت و شکل و هیبت پادشاهان را به خود گرفت. مأموران او را گرفتند و کتک مفصلی زدند و از قصر بیرون انداختند. بهلول شروع کرد بلندبلند گریه کردن. هارون الرشید دید که بهلول گریه می کند، دستی بر سر او کشید. بهلول داستان را برای هارون الرشید تعریف کرد. هارون الرشید گفت: غلط کرده اند! من با آنها برخورد می کنم. بهلول گفت: من برای تو گریه می کنم برای خودم گریه نمی کنم؛ من کتک خوردم و تمام شد؟ بهلول گفت: من چند دقیقه این جا نشستم، این قدر کتک خوردم، تو که یک عمر اینجا نشسته ایچقدر کتک می خوری؟! این حرف به حدی تکان دهنده بود که هارون الرشید شروع به گریه کرد. این افراد بعضی وقت ها می فهمیدند.

معاد را اگر آخر عمر بفهمید که فایده ندارد! جوانان! شما اگر در جوانی مسجد بروید ارزش دارد. وقتی دیگر توان دید نداری، نگاه کردن به قرآن که فایده ندارد. وقتی دیگر پای رفتن به جایی را ندارید، مسجد رفتن که فایده ای ندارد. وقتی فرعون در رود نیل غرق میشد، پشیمان شد و توبه کرد. اما از او قبول نکردند و گفتند: الآن دیگر فایده ندارد.

ص: 291


1- قصص، 83

میدانید هارون الرشید چه موقع به یاد معاد افتاد؟ وقتی بود که به ایران آمد و مریض شد. چنان که می دانید، قبر او در ایران است. قبر او پشت قبر علی بن موسی الرضا علیه السلام است. مستحب است وقتی به امام رضا سلام می دهید، هارون الرشید و قاتلین را نیز لعن کنید. زمانی که به بستر بیماری افتاد و در حال جان دادن بود شروع به خواندن سوره حاقه کرد. روایت داریم که اگر کسی زیاد سوره حاقه را بخواند، بی ایمان از دنیا نخواهدرفت، بلکه با ایمان از دنیا می رود. (1) این معاد به چه دردی می خورد؟ این یاد معاد، اثربخش نیست.

داستان حجاج بن یوسف ثقفی

حجاج بن یوسف ثقفي خبیث که چندین هزار شیعه را کشته است، آخر عمر به یاد معاد افتاد. در خباثت او همین بس که از کنار زندان رد می شد، سر و صدایی شنید. پرسید: چه خبر است؟ گفتند: زندانیان بر سر سایه دیوار دعوا می کنند. زندان سقف نداشت و آفتاب گرم کوفه، زندانیان را اذیت می کرد. گفت: دیوار را بر سر آنها خراب کنید تا دیگر دعوا نکنند. او چنین آدمی بود. عمر بن عبدالعزیز می گوید: اگر همه خبیث های عالم را جمع کنند و ما هم حجاج را بیاوریم، حجاج بر همه آنها غلبه پیدا می کند. وی مرضی به نام آكله گرفت. از بیرون سرمای شدید و از درون گرمای شدید داشت و می سوخت. بعضی وقت ها آدم می لرزد ولی تب هم دارد. درد خیلی عجیبی او را گرفت و به خود می پیچید.

حسن بصری می گوید: به دیدن او رفتم. حجاج به من گفت: دعا کن که بمیرم. به او گفتم: معلوم نیست آن دنیا از این جا بهتر باشد! خیلی از این قبور آرامگاه نیستند، بلکه

ص: 292


1- «قال الباقر عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَکْثِرُوا تِلاَوَهَ سُورَهِ اَلْحَاقَّهِ فِی اَلْفَرَائِضِ وَ اَلنَّوَافِلِ لِأَنَّ ذَلِکَ مِنَ اَلْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَنْ یُسْلَبَ قَارِئُهَا دِینَهُ حَتَّی یَمُوتَ» (مفتاح الفلاح، ص194) «عن النبي صلی الله علیه و آله قال: من قرأ سورة الحاقة، حاسبه الله حسابا يسيرا»مستدرک الوسائل، ج 4، ص353؛ مجمع البیان، ج5، ص342: تفسیر کنزالدقائق، ج13، ص 401)

آتش گاه هستند و فقط روی آن آرام گاه نوشته اند. حجاج گفت: باشد. تو فقط دعا کن که من از این مرض راحت شوم. آن جا به یاد معاد افتاد. اثر یاد آخرت در زندگی ما چیست؟

اگر کسی یاد آخرت بود، زور نمی گوید. آقایی که به همسرت در منزل زور می گویی؟ آقایی که به زیردست خود زور می گویی! زورگویی که فقط مخصوص پادشاهان نیست. آقایی که در اداره زورگویی می کنی! آنان که به آخرت معتقدند، «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ».

2.انجام دادن عمل صالح
اشاره

دومین اثر معادباوری، انجام دادن عمل صالح است. ان شاء الله سوره کهف را بخوانید، مخصوصأ شبهای جمعه. سوره کهف 110 آیه دارد. آیه آخر آن که خلاصه كل سوره است می فرماید:«فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا »؛ (1) هرکس قیامت را قبول داشته باشد عمل صالح انجام می دهد؛ یعنی هر کاری را برای خدا انجام می دهد و ریا نمی کند. من گاهی مثال میزنم و می گویم: اگر دانش آموز به خاطر دانش آموز دیگر درس بخواند اشتباه است. درس بخوانم که رفیقم خوشش بیاید؟ این رفیق، نه برگه امتحانی من دست اوست، نه نمره و نه کارنامه ام. برای معلم درس بخوان؛ نمره و کارنامه دست اوست. آدم برای کسی کار می کند که کار دست اوست، برای کسی کار انجام می دهد که قلم دست اوست و نمره در کارنامه می گذارد. این دانش آموز رفیق تو کارهای نیست.

برای چه کسی هیئت می گیرید؟ برای چه کسی جلسه می گیرید؟ چشم و هم چشمی؟ اگر هیئتی سخنران و مداح دعوت کرد که روی هیئت دیگر را کم کند و خود را نشان بدهد، این هیچ ارزشی ندارد و مسجد ضرار می شود. در جنگ بدر، آقایی به نام صهيب، یکی از

ص: 293


1- کهف، 110.

امشرکین را کشت. خوب دقت کنید. دور این شخص شلوغ بود و یکی دیگر از کسانی که آن جا بود به سمت پیغمبر صلی الله علیه و آله دوید و گفت: یا رسول الله! بشارت، بشارت! فلان کس کشته شد و من او را کشتم. به صهیب گفتند: برو از خودت پیش پیغمبر صلی الله علیه و آله دفاع کن. کاری را که تو انجام داده ای شخص دیگری به نام خودش ثبت کرد. خنده اش گرفت و گفت: خدا که می داند چه کسی بود، پیغمبر هم می داند. (1) «وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ »؛ (2) مردم! هر کاری می کنید سه جا ثبت می شود و خطا هم ندارد. چون در این سه جا، یک جا خدا ناظر است و در جای دیگر، انسان معصوم. یکی خدا، یکی پیامبر و دیگری ائمه علیهم السلام گفت: من برای خدا انجام داده ام، بگذارید او بگوید که خودش انجام داده است. این نکته مهمی است.

سفارش به صدقه دادن پنهانی

قرآن می فرماید: وقتی صدقه می دهید، آشکار بدهید خوب است. من جلوی چشم شما به فقیر پول بدهم، چه اشکالی دارد؟ این آیه قرآن است: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ »؛ اگر صدقه آشکارا بدهید خوب است؛ اما «وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ » (3) اگر مخفیانه بدهید، این برای شما بهتر است. من در همین قم افرادی را می شناسم که بالای سیصد جهیزیه داده اند، ولی کسی نمیداند اسم او چیست

امام سجاد علیه السلام به یکی از بستگان خود که فقیر بود، به صورت ناشناس کمک می کرد و او می گفت: خدا پدرت را رحمت کند! امام سجاد که پسرعموی من است به ما کمک نمی کند! (4)

ص: 294


1- تفسير مجمع البیان، ج 9، ص277
2- توبه، 105
3- بقره،.
4- بحارالانوار، ج46، ص100؛ کشف الغمه، ج 2، ص107؛ عوالم العلوم و المعارف، ج18، ص110.

این، ارزش اخلاص است. اگر انسان معادباور شد، برای ترس پدر نماز نمی خواند، از ترس معلم و مدرسه و انضباط درس نمی خواند، حیا و عفاف را برای خدا حفظ می کند.

3. گناه نکردن
اشاره

سومین اثر معادباوری، دوری از گناه است. وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْآخِرَةِ قُلْتُ مَعْصِيَتِهِ »؛ (1)جوانانی که به من نامه می نویسید و یا حضوری می گویید که «نمی توانیم گناه را کنار بگذاریم! می دانیم موسیقی بد است، می دانیم فلان رابطه حرام است»! این روایت شما را نگاه می دارد. اگر زیاد به یاد معاد باشید مشکل حل می شود. چطور از معاد یاد کنیم؟ سابقأ علمای ما گاهی در خانه شان قبر میکندند و در آن می خوابیدند و صورت خود را روی خاک می گذاشتند. بعد می گفتند: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا » (2)خدایا! مرا برگردان، درست می شوم. این حرف را اگر در قبر اصلی بزنید که دیگر نمی شود برگردید.

خودشان از قبر بیرون می آمدند و به خود می گفتند: خدا تو را برگرداند؛ حالا میخواهی چه کاری را انجام دهی؟ امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی جنازه ای را در خیابان می برند، به آن نگاه کنید و فکر کنید که شما، آن بدن در تابوت هستید. (3) کسی در تصادف مرده است، ولی شما فکر کنید که آن شخص شما هستید؛ یعنی با خود فرض کنید که شما از دنیا رفته اید و خدا دوباره به شما مهلت داده که زندگی کنید. یاد معاد این است که انسان در تشییع جنازه و

ص: 295


1- غررالحکم، ح 2640.
2- مؤمنون، 99، 100.
3- « عَنْ عَجْلَانَ أَبِی صَالِحٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع یَا بَا صَالِحٍ إِذَا أَنْتَ حَمَلْتَ جَنَازَهً فَکُنْ کَأَنَّکَ أَنْتَ الْمَحْمُولُ وَ کَأَنَّکَ سَأَلْتَ رَبَّکَ الرُّجُوعَ إِلَی الدُّنْیَا فَفَعَلَ فَانْظُرْ مَا ذَا تَسْتَأْنِفُ قَالَ ثُمَّ قَالَ عَجَبٌ لِقَوْمٍ حُبِسَ أَوَّلُهُمْ عَنْ آخِرِهِمْ ثُمَّ نُودِیَ فِیهِمُ الرَّحِیلُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ » (الکافی، ج 2،ص258؛ وسائل الشیعه، ج 2،ص229؛ بحارالانوار، ج 68 ص 266).

قبرستان، در بهار و زمستان، در ... به یاد معاد باشد. اگر کسی از معاد یاد کند، دیگر گناه نمی کند.

خدا مرحوم شیخ صدوق را رحمت کند. یکی از کتاب های ایشان ثواب الاعمال و عقاب الاعمال است که کتاب خوبی است. بخشی از آن درباره عقوبت گناهان است؛ مثلا: اگر کسی بداند که غیبت، زبان آدم را دراز می کند و اهل محشر بر روی آن لگد می کنند... وای! زبان در آن جا چقدر باید لگد شود. اگر کسی بداند آدم دورو با دو زبان محشور می شود... اگر کسی بداند آدمی که تهمت می زند، او را روی تپه ای از چرک و خون نگه می دارند... اگرکسی بداند آدمی که بدزبان است به صورت سگ محشور می شود ... کسی بداند آدمی که کنترل جنسی ندارد به صورت خوک محشور می شود ... اگر کسی بداند که از بوی عالم غير عامل یا عالم بی دین، اهل جهنم آزار می بینند، حواس خود را جمع می کند.

اثر معادباوری در زندگی یک جوان

در مدینه، جوانی فقیر، انگشتری گران قیامت و با ارزش پیدا کرد. درباره آن پرس و جو کرد؛ گفتند: یک یهودی این جا دنبال انگشتر بود؛ شاید برای او باشد. این جوان، یهودی را پیدا کرد. یهودی ثروت زیادی داشت. یهودیان غالبا در کار آهن و طلا بودند و بازار مخصوص این کار را داشتند. به یهودی گفت: شنیده ام شما انگشتر گم کرده اید؟ گفت: آری. جوان گفت: من آن را پیدا کرده ام. شخص یهودی گفت: آن را بده. جوان گفت: علامت های آن را بگو. شخص یهودی علامت های آن را گفت و انگشتر را تحویل گرفت. هنگامی که جوان می خواست برگردد، یهودی او را صدا زد و گفت: سؤالی از تو دارم: آیا میدانستی که انگشتر برای یک یهودی است؟ گفت:آری. پرسید: میدانستی این با ارزش است؟ گفت: آری. پرسید: آیا به پول این انگشتر احتیاج نداشتی؟ گفت: خیلی احتیاج داشتم. من نان شب ندارم. یهودی گفت: هم می دانستی من یهودی هستم، هم به پول احتیاج داشتی و هم قیمت انگشتر را

ص: 296

میدانستی؛ پس چرا انگشتر را به من باز گرداندی؟

جوان گفت: من یک لحظه با خود فکر کردم که روز قیامت حضرت موسی یک طرف، پیامبر ما هم یک طرف، من و تو را نیز پیش آن دو می برند. تو یهودی هستی و پیامبرت موسی علیه السلام است و من مسلمانم و پیامبرم رسول خدا حضرت محمدی صلی الله علیه و آله است. با خود گفتم: اگر حضرت موسی به پیغمبر ما بگوید: «به طرفداران و پیروانت یاد نداده بودی که مال مردم نخورند»، دیدم که پیغمبر ما باید سر خود را پایین بیندازد و پیش حضرت موسی علیه السلام خجالت بکشد. نخواستم این اتفاق بیفتد؛ لذا انگشتر تو را آوردم. این یعنی معادباوری.

اگر معادباوری در زندگی ات بود، ماشین مردم را خط نمی انداختی و نمی رفتی! اگر معادباوری در زندگی تان بود، برق از اداره برق نمی گرفتید که در خانه، کارگاه راه بیندازید و خبر ندهید!

شخصی کنار خرمن گندم نشسته بود. به او گفتند: خرمن را آتش نزنی! گفت: «چه کار خوبی! آن را نمی دانستم.» و آتش زد. گفتن بعضی از کارها بدآموزی دارد. چرا عزیز من؟ خیلی مهم است. آقای راننده! اگر به معاد اعتقاد داشته باشی، از مسافر غریب، کرایه دوبرابر نمی گیری. آقای کاسب!اگر به معاد اعتقاد داشته باشی جنس را گران نمی دهی. اگر به معاد اعتقاد داشته باشی، در ادارات مردم را سر نمی دوانی. همین طور جلو بروید، در بحث رشوه و ربا و ... عزیزان! می دانید که قانون بازدارنده نیست و راه های بسیاری برای دور زدن آن وجود دارد. آن قدر می شود قانون را دور زد و برای آن تبصره درست کرد! آن چیزی که در اتاق دربسته، بازدارنده و مانع گناه است، یاد قیامت است، خداترسی و معاد ترسی است.

خاطره ای خواندنی

خداوند متعال مرحوم آیت الله بیدآبادی را رحمت کند! مرد بسیار سالم و متدین و مؤمنی

ص: 297

بود. سر ایشان همیشه پایین بود. وقتی خانم ها از ایشان سؤال می کردند سرشان را بالا نمی آوردند که نگاه کنند. روزی چند جوان جلوی ایشان را گرفتند و گفتند: خطبه عقدی داریم؛ می شود آن را برای ما بخوانید؟ ایشان کمی این پا و آن پا کردند که من خطبه عقد نمی خوانم و... گفتند: آقا! می خواهیم حرام را حلال کنیم.می خواهیم سنت پیغمبران را اجرا کنیم. ایشان قبول کردند. مرحوم بیدآبادی را به خانه ای بردند که از قبل نقشه کشیده بودند. یک زن فاسد و بدحجاب با وسایل موسیقی در آن جا بود. ایشان را وارد خانه کردند و در را بستند. در اتاق، تنها مرحوم بید آبادی بود و یک زن نامحرم و بدحجاب و فاسد با آلات موسیقی. این خانم شروع به آواز خواندن و رقصیدن کرد. پیرمردی که چشمان خود را بالا نمی گرفت تا به نامحرم نگاه نکند، در چه شرایطی قرار گرفت! یک مرتبه سر خود را بالا آورد و فرمود: «از خدا بترس!» آن خدایی که قيامت را قرار داد، معاد را قرار داد، برای بعضی حرف ها و نفس ها نیز نفوذ قرار داد. آن زن با یک جمله متحول شد. ایشان از خانه بیرون آمد، اما این زن را عوض کرد و بیرون آمد. این، اثر یاد معاد است. این هم اثر سوم که معصیت را کم می کند.

4. سعی و تلاش کردن
اشاره

چهارمین اثر یاد معاد که اتفاقا خیلی هم مهم است، کوشش است. على علیه السلام فرمود: « عَلَيْكَ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ فِي إِصْلَاحِ الْمَعَادِ » (1) ببینید! یک مثال ساده برای شما بزنم: همه ما قیامت و قبر داریم، پرونده ها هم در اختیار ما قرار می گیرد. این پرونده ها و خزانه ها باید در این دنیا پر شود. روایت داریم بعضی ها وقتی به صحرای محشر می آیند و روزهایشان را جلوی آنها باز می کنند، بعضی روزها نورانی هستند. این ها کنایه است؛ ما نمیدانیم در روز

ص: 298


1- غررالحکم، ح 10115.

قیامت پرونده ها چطور است. یک زمانی می گفتند: پرونده ها کاغذی است. اما الآن به صورت کامپیوتری شده و نیز ممکن است مانند سیدی باشد. معلوم نیست؛ شاید در آینده وسایلی ریزتر از اینها بیاید. شما ببینید هزاران کتاب را در یک دستگاه کوچک جای می دهند. روایت داریم که فیلم زندگی همه، زیر بغل آنهاست.

حدیث دارد که وقتی افراد به صحرای محشر می آیند، بعضی روزها را که ورق می زنند، نورانی اند؛ بعضی روزها متعفن اند و بعضی ها خالی اند. آن هایی که نور دارند روزهایی هستند که کار خیر کرده است، نماز صبح را اول وقت خوانده و نگذاشته است که قضا شود یا دروغ نگفته است. آن هایی که متعفن اند روزهایی هستند که به مسائل دینی بی توجهی کرده است. آنهایی که خالی هستند، برای آنها بیشتر غصه م یخورد. حالا آن دو را پر کرده است، یا غلط یا درست. اما این که آدم وقت خود را صرف هیچ چیز نکرده باشد، این خیلی بد است. لذا قرآن کریم در سوره زمر می فرماید: بیشترین غصه را بر این روزها می خورند.

اباذر و داغ جوان

اباذر غفاری که درود خدا بر او باد، اباذری که همواره مجاهد بود، پسری داشت که از دنیا رفت. ان شاء الله هیچ کس داغ جوان نبیند؛ داغ جوان خیلی سخت است. کنار قبر پسرش نشسته بود و گریه می کرد. بارها گفته ایم اشک ریختن بر جوان، بر فرزند، هیچ اشکالی ندارد؛ انسان جزع نکند و کفر نگوید، مانعی ندارد. دل است و می شکند و اشک هم جاری می شود. شخصی گفت: اباذر! برای چه گریه میکنی؟ گفت: برای پسرم گریه نمی کنم؛ گریه من برای این است که آیا امشب می تواند جواب فرشته ها را بدهد؟ آیا اعمال او به گونه ای هست که از مراحل قبر عبور کند؟

جوانان! اگر یاد معاد در زندگی شما بیاید، کوشش و تلاش می کنید.

ص: 299

5.انجام دادن اعمال صالح

پنجمین اثر معادباوری انجام دادن عمل صالح است. على علیه السلام فرمود: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ فَأَحْسَنَ »؛ (1) اگر یاد معاد در زندگی شما بیاید، کار را خوب انجام می دهید. دیده اید بعضی از این بچه ها کاردستی درست می کنند و چقدر دقت می کنند و می گویند: «فردا معلم می خواهد به من نمره بدهد»؟ دیده اید بعضی ها می خواهند چیزی را در نمایشگاه عرضه کنند، یک مقاله، یک هنر، چقدر آن را زیرورو می کنند؟ آقایان! اعمال ما در صحرای محشر جلوی همه عرضه می شود. کسانی که عمل خوب انجام داده اند، لذت می برند و می گویند: بیایید تماشا! آنهایی که کارهای بد انجام داده اند می گویند: اینها چیست؟ چه کسی اینها را نوشته است؟بعضی از دانش آموزان، اولین نفری هستند که می روند کارنامه می گیرند، چون می دانند معدلشان بالای نوزده است. اما آن که پنج تا تجدید دارد، آخرین نفر می رود و کارنامه را در جیبش می گذارد و تا یک هفته به پدر و مادرش نشان نمی دهد. اینها آثار یاد معاد است.

عزیزان! ده شب به اسم اباعبدالله علیه السلام در کلاس امام حسین علیه السلام آمدید. شب های قبل هم گفتم که این کلاس، شویندگی اش قوی است و زود آدم را عوض می کند. سعی کنید ثمرة این ده شب را بعد از عاشورا هم حفظ کنید. شخصی در یزد بود که الآن فوت شده است. می گفتند پای منبرها بزرگ شده بود. خودش می گفت: من هزاران منبر شنیده ام. آقایی می گفت: آخر عمر ایشان بود که به دیدنش رفتم. به او گفتم: فلانی! تو که پای منبر بزرگ شده ای، این آخوندها و منبری ها چه می گویند؟

گفت: من فقط این را فهمیدم که اینها می گویند: «گناه نکنید.» فقط نوع گفتن فرق می کند. یکی از حدیث می گوید، یکی از قرآن می گوید، یکی با شعر می گوید و ... همه

ص: 300


1- غررالحکم، ح 2762.

حرف و مطلب این است که گناه نکنید. این همان است که آقا اباعبدالله علیه السلام فرمود: هرکس بخواهد از کوچه گناه به هدفی برسد، به مقصدش نمی رسد. (1) عمر بن سعد از کوچه گناه یعنی قتل امام حسین علیه السلام خواست فرماندار شود، ولی نشد. عده ای از کشتن امام حسین علیه السلام خواستند پول دار شوند ولی نشدند. عده ای لباس امام حسین را غارت کردند که بپوشند ولی نتوانستند. عده ای آب را بستند، اما خودشان از مرض تشنگی به درک واصل شدند.

حتی یک نفر از آنهایی که در کربلا بودند به هدف خود نرسید. این قانون دنیاست! اگر کسی بخواهد با گناه سوار دنیا شود، خدا می گوید: من اجازه نمیدهم، ممکن است یک مانوری بدهند و مانند فرعون یا قارون، یک دورانی پیدا کنند، اما سرانجام قارون به درون زمین رفت و فرعون در آب غرق شد. این وعده خداست: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ ». (2)

ص: 301


1- «مردی نامه ای به امام حسین علیه السلام نوشت که «عِظْنِي بِحَرْفَيْنِ » مرا با دو جمله اندرز بده. امام حسین علیه السلام نوشت: «مَنْ حَاوَلَ أَمْرَأُ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِي ءِ مَا یحذر »؛ هر کس کاری را با نافرمانی خدا چاره جویی کند. آن چه که امید می برد، بیشتر آن را از دست می دهد و آن چه از آن بیم دارد، زودتر بر سرش می آید.» (الکافی، ج 2، ص 373؛ وسائل الشيعه، ج16، ص153؛ بحارالانوار، ج 70، ص 392).
2- شعراء، 227.

برخی از آثار مؤلف:

کتب تبلیغی

ردیف - نام کتاب - نوبت چاپ - قیمت به تومان

1- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد اول- یازدهم - 10000

2- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد دوم- یازدهم - 10000 3- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد سوم- دهم 10000 4- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد چهارم- دهم 10000 5- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد پنجم- پنجم-10000

6- سلسله سخنرانی های استاد رفیعی، جلد ششم- دوم- 10000

7- سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد اول- پانزدهم- 6000

8- سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد دوم- نهم- 5000

9- سخنرانی های استاد رفیعی ویژه خانواده ها، جلد سوم- سوم- 4000

10- اخلاق در نهج البلاغه- اول- 5000

11- گنجینه خطباء، جلد اول (50 موضوع اخلاقی)- سوم- 17000

12-گنجینه خطباء، جلد دوم- سوم- 18000

13- منابر ترحیم- چهارم- 6000

14- بایدها و نبایدها در قرآن- چهارم- 5000

15- نقش لطایف و حکایات در گفت وگو- ائل- 2000

16- نوشته های درب هاي بهشت و جهنم (چگونه بهشتی شویم؟!)- سوم- 5000

17- راه کارهایی برای جذب به نماز عفاف در قران (به ضمیمه عنصر بصیرت در نهضت حسینی)- 2000

19- اخلاق عملی امام حسین علیه السلام- دوم- 4000

20- شرح احادیث امام حسین علیه السلام و فضائل قمر- دوم- 6000

تعاقب

ص: 302

بنی هاشم علیه السلام

21- بیست مجلس - وظایف ما در مقابل اهل بیت علیهم السلام- دوم- 7000

22-دوم امارت بر نفس (خطبه های نماز جمعه حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زید عزه»، جلد اول)- دوم- 16000

23- سبک زندگی دینی در عرصه خانواده ها ( چگونه بهترین دوم همسرم باشم؟!)- دوم- 4500

24- آفات زبان (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد سوم خاتمی «زید عزه»- سوم 4500

25- حقایق و خرافات (سخنرانی های حضرت آیت الله سید احمد خاتمی «زیدعزه »)- سوم- 6000

26- گلچین اشعار اخلاقی (شامل یکصد و چهارده موضوع جیبی)- دوم- 4000

27- گلچین اشعار اخلاقی (شامل یکصد و چهارده موضوع رقعی)- اول- 7000

28- منابر فاطمیه (فاطمه الگوی همه)- اول- 8000

کتب مداحی

29-مقتل رفیعی (روضه های استاد رفیعی)- یازدهم- 5000

30- یازدهم روضه های سیدالشهدا (برگرفته از کرامات، اشعار،

روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا)- سوم- 7000

31- روضه های سیدالشهدا (جلد دوم)- چهارم- 8000

32- روضه های سیدالشهدا (جلد سوم)- اول- 11000

33- گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد اول)- ششم- 3500

34- گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد دوم)- ششم- 4000

35- گلچین روضه های سیدالشهدا (جلد سوم)- سوم- 4000

36- گلچین روضه های سیدالشهدا ( جلد چهارم)سوم- 4000

37- روضه های فاطمیه (برگرفته از کرامات، اشعار،- دوم- 8000

ص: 303

روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول)

38- گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از اشعار، روضه ها و و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول)- چهارم- 3500

39- گلچین روضه های فاطمیه (برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد دوم)- چهرم- 3000

40- روضه های چهارده معصوم ( برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد اول)- اول- 8500

41- روضه های چهارده معصوم ( برگرفته از اشعار، روضه ها و نوحه های مراجع، علما و شعرا جلد دوم)- اول- 8500

42- گلچین روضه های چهارده معصوم جلد اول- سوم- 3500

43- گلچین روضه های چهارده معصوم جلد دوم - سوم- 3500

44- گلچین روضه های چهارده معصوم جلد سوم- اول- 3500

45- گلچین روضه های چهارده معصوم جلد چهارم-اول - 3500

۔خواننده عزیز؛

برای تهیه کتب مذکور و کتب تبلیغی کافی است با شماره های 09128794005 -09109650765 تماس حاصل فرمائید و کتب را در درب منزل دریافت نمائید .

*ضمنا هزینه پست رایگان می باشد *

قابل توجه ناشران، کتاب فروشی ها و موسسات فرهنگی: این انتشارات برای پخش کتب مذکور از سراسر کشور تعداد معدودی نمایندگی به عنوان مرکز پخش را پذیراست . عزیزانی که تمایل به همکاری دارند با شماره 09128794005 تماس حاصل فرمایند .

ص: 304

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109