سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
(جلد 6)
سوره های مبارکه فرقان،شُعراء،نمل،قصص،عنکبوت،
روم،لقمان،سجده،احزاب،سبأ
تأليف خادم اهل البیت عليهم السلام
سيّدمحمّد(سيّدقاسم)حسيني بهارانچی
ص: 4
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحمَنِ الرَّحيم
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمّة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّانی عشر روحی و ارواح العالمین لتراب مقدّمه الفدآء، سمیّ المصطفی و کنیّ المرتضی، الّذی یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمّة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکری فضآئلهم و امامتهم اجمعین
الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی فرقان
سوره ی فرقان، آیات 1 تا 19 ... 13
سوره ی فرقان، آیات 20 تا 34 ... 35
سوره ی فرقان، آیات 35 تا 44 ... 62
سوره ی فرقان، آیات 45 تا 62 ... 76
سوره ی فرقان، آیات 63 تا 77 ... 90
سوره ی شعراء
سوره ی شعراء، آیات 1 تا 9 ... 107
سوره ی شعراء، آیات 10 تا 68 ... 111
سوره ی شعراء، آیات 69 تا 104 ... 129
سوره ی شعراء، آیات 105 تا 153 ... 141
سوره ی شعراء، آیات 154 تا 191 ... 147
سوره ی شعراء، آیات 192 تا 227 ... 154
ص: 7
سوره ی نمل
سوره ی نمل، آیات 1 تا 14 ... 179
سوره ی نمل، آیات 15 تا 44 ... 185
سوره ی نمل، آیات 45 تا 75 ... 213
سوره ی نمل، آیات 76 تا 93 ... 228
سوره ی قصص
سوره ی قصص، آیات 1 تا 43 ... 245
سوره ی قصص، آیات 44 تا 60 ... 284
سوره ی قصص، آیات 61 تا 75 ... 300
سوره ی قصص، آیات 76 تا 88 ... 311
سوره ی عنکبوت
سوره ی عنکبوت، آیات 1 تا 13 ... 335
سوره ی عنکبوت، آیات 14 تا 43 ... 354
سوره ی عنکبوت، آیات 44 تا 55 ... 383
سوره ی عنکبوت، آیات 56 تا 69 ... 393
سوره ی روم
سوره ی روم، آیات 1 تا 19 ... 407
سوره ی روم، آیات 20 تا 37 ... 424
ص: 8
سوره ی روم، آیات 38 تا 60 ... 440
سوره ی لقمان
سوره ی لقمان، آیات 1 تا 19 ... 465
سوره ی لقمان، آیات 20 تا 34 ... 498
سوره ی سجده
سوره ی سجده، آیات 1 تا 14 ... 515
سوره ی سجده، آیات 15 تا 30 ... 527
سوره ی احزاب
سوره ی احزاب، آیات 1 تا 8 ... 543
سوره ی احزاب، آیات 9 تا 22 ... 567
سوره ی احزاب، آیات 23 تا 27 ... 579
سوره ی احزاب، آیات 28 تا 35 ... 592
سوره ی احزاب، آیات 36 تا 48 ... 607
سوره ی احزاب، آیات 49 تا 56 ... 626
سوره ی احزاب، آیات 56 تا 73 ... 643
سوره ی سبأ
سوره ی سبأ، آیات 1 تا 14 ... 675
ص: 9
سوره ی سبأ، آیات 15 تا 39 ... 695
سوره ی سبأ، آیات 40 تا 54 ... 721
ص: 10
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیات 68، 69 و 70؛ «وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ» تا «غَفُورًا رَّحِیمًا».(1)
ترتیب نزول: بعد از سوره ی ی-ٰٓس نازل شده است.
تعداد آیات: 77 آیه.
ثواب قرائت سوره ی فرقان
مرحوم صدوق با سند خود از اسحاق بن عمّار از امام کاظم علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«یَا ابْنَ عَمَّارٍ لَا تَدَعْ قِرَاءَةَ سُورَةِ: «تَبارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ…» فَإِنَّ مَنْ قَرَأَهَا فِی کُلِّ لَیْلَةٍ لَمْ یُعَذِّبْهُ اللَّهُ أَبَداً وَ لَمْ یُحَاسِبْهُ وَ کَانَ مَنْزِلُهُ فِی الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلَی».(2)
یعنی، ای پسر عمّار از قرائت سوره ی فرقان خود داری مکن، چرا که هر کس این سوره را در همه شب ها بخواند، خداوند هرگز او را عذاب نخواهد نمود، و حسابی از او نمی گیرد، و منزل او در فردوس اعلی خواهد بود.
و از کتاب «خواصّ القرآن» از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«من قرأ هذه السورة بعثه الله یوم القیامة و هو موقن أن الساعة آتیة لا ریب فیها، و دخل الجنة بغیر حساب….»(3)
ص: 11
یعنی هر کس این سوره را قرائت کند، خداوند او را در قیامت مبعوث می کند، در حالی که یقین به قیامت دارد، و بدون حساب داخل بهشت خواهد شد… .
ص: 12
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
تَبارَکَ الَّذی نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعالَمینَ نَذیراً (1) الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً (2) وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاةً وَ لا نُشُوراً (3) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً (4) وَ قالُوا أَساطیرُ الْأَوَّلینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (5) قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کانَ غَفُوراً رَحیماً (6) وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذیراً (7) أَوْ یُلْقی إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّةٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً (8) انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلاً (9) تَبارَکَ الَّذی إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ
ص: 13
قُصُوراً (10) بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنا لِمَنْ کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعیراً (11) إِذا رَأَتْهُمْ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ سَمِعُوا لَها تَغَیُّظاً وَ زَفیراً (12) وَ إِذا أُلْقُوا مِنْها مَکاناً ضَیِّقاً مُقَرَّنینَ دَعَوْا هُنالِکَ ثُبُوراً (13) لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُوراً واحِداً وَ ادْعُوا ثُبُوراً کَثیراً (14) قُلْ أَ ذلِکَ خَیْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ کانَتْ لَهُمْ جَزاءً وَ مَصیراً (15) لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ خالِدینَ کانَ عَلی رَبِّکَ وَعْداً مَسْؤُلاً (16) وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَ ما یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَ أَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبادی هؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبیلَ (17) قالُوا سُبْحانَکَ ما کانَ یَنْبَغی لَنا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیاءَ وَ لکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَ آباءَهُمْ حَتَّی نَسُوا الذِّکْرَ وَ کانُوا قَوْماً بُوراً (18) فَقَدْ کَذَّبُوکُمْ بِما تَقُولُونَ فَما تَسْتَطیعُونَ صَرْفاً وَ لا نَصْراً وَ مَنْ یَظْلِمْ مِنْکُمْ نُذِقْهُ عَذاباً کَبیراً (19)
«تَبَارَکَ» یعنی تکاثر خیره، أو تزاید، أو تعالی عن کلّ شیءٍ، و «إفک» به معنای افترا و تهمت است، و «إِفْکٌ افْتَرَاهُ» یعنی کذب اختلقه، و «زور» به معنای کذب است، و «مسحوراً» یعنی مغلوباً علی عقله، و «سعیراً» یعنی ناراً ملتهبةً شدیدةَ الإستعار، و یا «سعیر» نامی از نام های جهنّم است، و «تغیّظاً» به معنای هیجان و غلیان آتش است، به خاطر شدّت غضب الهی، و «مقرّنین» از قَرَن به معنای طنابی است که به وسیله آن حیوانی را می بندند، و «ثُبور» به معنای هلاکت است، و «مثبور» به معنای هلاک شده است، و اصل آن به معنای ممنوع از خیر است، و «بور» جمع بایر است و به معنای هالکین می باشد، و ممکن است مصدر باشد و تثنیه و جمع و مؤنّث و مذکّری برای آن نباشد.
ص: 14
به نام خداوند بخشاینده و بخشایشگر
زوال ناپذیر و پر برکت است کسی که قرآن را بر بنده اش نازل کرد تا بیم دهنده جهانیان باشد. (1)خداوندی که حکومت آسمان ها و زمین از آن اوست، و فرزندی برای خود انتخاب نکرد، و همتایی در حکومت و مالکیّت ندارد، و همه چیز را آفرید، و به دقّت اندازه گیری نمود! (2) آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند معبودانی که چیزی را نمی آفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند، و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند. (3) و کافران گفتند: «این فقط دروغی است که او ساخته، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری داده اند.» آن ها (با این سخن،) ظلم و دروغ بزرگی را مرتکب شدند. (4) و گفتند: «این همان افسانه های پیشینیان است که وی آن را رونویس کرده، و هر صبح و شام بر او املا می شود.» (5) بگو: «کسی آن را نازل کرده که اسرار آسمان ها و زمین را می داند او (همیشه) آمرزنده و مهربان بوده است!» (6) و گفتند: «چرا این پیامبر غذا می خورد و در بازارها راه می رود؟! (نه سنّت فرشتگان را دارد و نه روش شاهان را!) چرا فرشته ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند (و گواه صدق دعوی او باشد)؟! (7) یا گنجی (از آسمان) برای او فرستاده شود، یا باغی داشته باشد که از (میوه) آن بخورد (و امرار معاش کند)؟!» و ستمگران گفتند: «شما تنها از مردی مجنون پیروی می کنید!» (8) ببین چگونه برای تو مثلها زدند و گم راه شدند، آن گونه که قدرت پیدا کردن راه را ندارند! (9) زوال ناپذیر و بزرگ است خدایی که اگر بخواهد برای تو بهتر از این قرار می دهد: باغهایی که نهرها از زیر درختانش جاری است، و (اگر بخواهد) برای تو کاخهایی مجلّل قرار می دهد. (10) (این ها
ص: 15
همه بهانه است) بلکه آنان قیامت را تکذیب کرده اند و ما برای کسی که قیامت را تکذیب کند، آتشی شعله ور و سوزان فراهم کرده ایم! (11) هنگامی که این آتش آنان را از مکانی دور ببیند، صدای وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدن شدید همراه است می شنوند. (12) و هنگامی که در جای تنگ و محدودی از آن افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیرند، فریاد واویلای آنان بلند می شود! (13) (به آنان گفته می شود:) امروز یک بار واویلا نگویید، بلکه بسیار واویلا بگویید! (14) (ای پیامبر!) بگو: «آیا این بهتر است یا بهشت جاویدانی که به پرهیزگاران وعده داده شده؟! بهشتی که پاداش اعمال آن ها، و قرارگاه شان است.» (15) هر چه بخواهند در آنجا برایشان فراهم است جاودانه در آن خواهند ماند این وعده ای است مسلّم که پروردگارت بر عهده گرفته است! (16) (به خاطر بیاور) روزی را که همه آنان و معبودهایی را که غیر از خدا می پرستند جمع می کند، آن گاه به آن ها می گوید: «آیا شما این بندگان مرا گم راه کردید یا خود آنان راه را گم کردند؟!» (17) (در پاسخ) می گویند: «منزّهی تو! برای ما شایسته نبود که غیر از تو اولیایی برگزینیم، ولی آنان و پدرانشان را از نعمتها برخوردار نمودی تا این که (به جای شکر نعمت) یاد تو را فراموش کردند و تباه و هلاک شدند.» (18) (خداوند به آنان می گوید: ببینید) این معبودان، شما را در آنچه می گویید تکذیب کردند! اکنون نمی توانید عذاب الهی را برطرف بسازید، یا از کسی یاری بطلبید! و هر کس از شما ستم کند، عذاب شدیدی به او می چشانیم! (19)
ص: 16
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که از آن حضرت سؤال شد: آیا فرقان و قرآن یک چیز است؟ و یا دو چیز است؟ و امام علیه السلام فرمود:
مقصود از قرآن کل کتاب الهی است، و مقصود از فرقان، بخش محکمات قرآن است که واجب است به آن ها عمل شود. (2)
مرحوم صدوق با سند خود از یزید بن سلام نقل نموده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: برای چه به قرآن فرقان گفته می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به خاطر این که آیات و سوره های آن متفرّق [نازل شده] است و مانند تورات و انجیل و زبور نیست که کلاً به صورت الواح و ورق نازل شده باشد. (3)
مرحوم شیخ مفید نیز در کتاب اختصاص نقل نموده که عبدالله بن سلام گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: آیا خداوند بر تو کتابی نازل نموده؟ فرمود: آری.
ص: 17
گفتم: نام آن کتاب چیست؟ فرمود: فرقان. گفتم: برای چه خداوند نام آن را فرقان قرار داده است؟ فرمود: «به خاطر این که آیات و سوره های آن متفرقّ است، و مانند تورات و انجیل و زبور یک جا به صورت الواح و اوراق نازل نشده است» عبدالله بن سلام گفت: راست گفتی ای محمّد. (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ وَ أَعَانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیات بر بت پرستان و مشرکان احتجاج نموده و می فرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لَا یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا…» سپس گوید: مشرکان می گفتند: «این قرآنی که محمّد صلی الله علیه و آله برای ما می خواند و خبرهایی که می دهد را، از یهودیان یاد گرفته و علمای نصارا به نام ابن قبیصه هر صبح و شام برای او می نویسند».
سپس گوید:
خداوند سخنان آنان را حکایت نموده و در پاسخ آنان گوید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ… بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» تا این که می فرماید: «قُلْ أَنزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا».
سپس علی بن ابراهیم گوید:
در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود: مقصود از «إِلَّا إِفْکٌ افْتَرَاهُ»
کذب است، و مقصود از «أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ»، ابو فکهیّة و حبر و عدّاس و عابس
ص: 18
مولای حویطب است، و جمله «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ» سخن نضر بن حارث بن علقمه
بن کلدة است.
مؤلّف گوید:
روایاتی در اوّل سوره ی آل عمران در این بحث گذشت. (1)
قصّه اسلام آوردن عدّاس
در تاریخ طبری از عمر بن ابراهیم اوسی نقل شده که گوید روایت شده که پس از مرگ ابوطالب مشرکان مکّه رسول خدا صلی الله علیه و آله را تحت فشار قرار دادند، از این رو حضرت اسلام را بر قبائل عرب عرضه می نمود و آنان او را ردّ می کردند و راه را بر او می بستند، پس برخی از آنان گفتند: «قوم و خویشان او بهتر او را می شناسند، در حالی که به او ایمان نیاورده اند، پس چگونه می خواهد ما را اصلاح کند؟!» از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله به طائف رفت و قبیله ثقیف را دید که بزرگانشان نشسته اند -- و
ص: 19
آنان سه برادر بودند -- و آن حضرت آنان را به اسلام دعوت نمود و از خطر دوزخ و غضب خدای جبّار به آنان هشدار داد، پس یکی از آنان گفت: «اگر خداوند تو را به پیامبری مبعوث نموده باشد من لباس کعبه را می دزدم»، و دیگری گفت: «آیا خدا عاجز بود که شخصی، غیر از تو را مبعوث به رسالت کند؟!» و سوّمی گفت: «با او سخن نگویید، او اگر به گمان خود پیامبر خدا باشد، مقام او بالاتر از این است که با ما سخن بگوید، و اگر دروغگو باشد، کلام خود را ضایع نموده است» و سپس شروع به استهزاء نمودند و به قدری به او سنگ پرتاب کردند که پاهای مبارک آن حضرت آغشته به خون شد و حرکت کرد تا داخل انگورستانی شد و با حال پریشان کنار دیواری نشست و فرمود: «اَللَّهُمَّ إنّی أشکو إلیک غربتی و کربتی و هوانی علی الناس، یا أرحم الراحمین، أنت ربّ المستضعفین، أنت ربّ المکروبین، اَللَّهُمَّ إن لم یکن لک علیّ غضب فلا أبالی، و لکن عافیتک أوسع لی، أعوذ بک من سخطک، و بمعافاتک من عقوبتک، و بک منک، لا أحصی الثناء علیک، أنت کما أثنیت علی نفسک، لک الحمد حتّی ترضی، و لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلّی العظیم».
روایت شده که در آن انگورستان عتبة بن ربیعة، و شیبة بن ربیعة بوده اند و رسول خدا صلی الله علیه و آله چون دشمنی آنان را می دانسته نزد آنان نرفته است، پس آنان به غلام خود به نام عدّاس می گویند: دو خوشه انگور و قدحی از آب بردار و برای او ببر و اگر از تو سؤال کرد که هدیّه است یا صدقه؟ بگو: هدیه است، چرا که او صدقه را نمی پذیرد» پس عدّاس به دستور آنان عمل کرد و گفت: هدیّه است و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» و قبول نمود، و عدّاس که نصرانی بود از گفتن «بِسْمِ اللّهِ» تعجّب نمود و به چهره ی آن حضرت نگاه کرد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: اهل کجایی؟ عدّاس گفت: «اهل نینوا هستم» فرمود: آیا اهل مدینه برادرم یونس بن متی -- آن مرد صالح --
ص: 20
هستی؟ عدّاس گفت: چه کسی این خبر را به تو داده است؟ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله قصّه ی
یونس بن متی و پیامبران قبل از او -- مانند نوح و لوط -- را بیان نمود، و عدّاس سجده کرد و دستان آن حضرت را بوسید در حالی که اربابان مشاهده می کردند، و یکی از آنان به دیگری گفت: «او غلام تو را سحر نمود» و چون غلام نزد اربابان خود بازگشت به او گفتند: برای چه سجده کردی و دست های او را بوسیدی؟ غلام گفت: «اکنون در روی زمین کسی اشرف و الطف و مهربان تر و داناتر از او وجود ندارد».
گفتند: برای چه؟ غلام گفت: «او خبری به من داد و مرا به چیزی آگاه نمود که جز پیامبر از آن آگاه نیست» اربابان گفتند: «وای بر تو، او تو را فریب داده و از دین خارج نموده است» غلام گفت: «به خدا سوگند او پیامبر مرسل است» اربابان گفتند: «چه می گویی اکنون قریش تصمیم کشتن او را دارد» غلام گفت: «به خدا سوگند او آنان را خواهد کشت و حاکم و بزرگ آنان خواهد شد، و اگر از او پیروی کنند داخل بهشت می شوند، و اگر پیروی نکنند هلاک می شوند» پس خواستند آن غلام را بزنند و آن غلام در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاک افتاد و مسلمان شد. (1)
ص: 21
«الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُن لَّهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِیرًا» (1)
مؤلّف گوید:
روایاتی درباره ی معنای: مشیّت و تقدیر و اراده و قضا و امضاء وارد شده و ما به برخی از آن ها برای روشن شدن معنای «تقدیر» اشاره می کنیم.
ص: 22
حمران بن سلیمان گوید:
من نامه ای به حضرت رضا علیه السلام نوشتم و سؤال نمودم: آیا کارهای مردم مخلوق است یا غیر مخلوق؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشتند: کارهای مردم دو هزار سال قبل از خلقت آنان در علم خداوند تقدیر و اندازه گیری شده است. (1)
حضرت رضا علیه السلام در نامه خود به مأمون -- درباره حقیقت اسلام و شرایع دین -- نوشت:
«افعال عباد مخلوق خداوند است به خلقت تقدیر، نه خلقت تکوین، و خداوند خالق همه چیزهاست، و ما قائل به جبر و تفویض نیستیم. (2)
مرحوم صدوق در کتاب خصال از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
اعمال سه قسم است: واجبات، محرّمات، فضائل، اما واجبات به امر خدا و رضای خدا و قضا و تقدیر و مشیّت و علم اوست، و امّا محرّمات و معاصی، به امر خدا نیست و لکن به قضا و تقدیر و مشیّت و علم اوست و خداوند
ص: 23
برای آن ها کیفر و عذاب قرار داده است، و اما فضائل [و مستحبات] به امر [وجوبی] خدا نیست، و لکن به رضا و قضا و مشیّت و علم خداوند است. (1)
صاحب تفسیر نورالثّقلین گوید:
معنای این که معاصی به قضای خداست، این است که او از آن ها نهی نموده است، چرا که حکمت او، پرهیز از آن هاست، و معنای این که به قَدَر و تقدیر خداست این است که او مقدار آن ها را می داند، و معنای مشیّت خداوند این است که او خواسته که از انجام آن ها جلوگیری نکند مگر با نهی و پرهیز دادن، نه با جبر و ممنوعیّت اجباری. (2)
ص: 24
«وَ قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ… وَ یَجْعَل لَّکَ قُصُورًا» (1)
مؤلّف گوید:
این آیات و امثال این ها مانند «وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الأَرْضِ یَنبُوعًا» (2)، از اقتراهات و بهانه گیری های مشرکین و کفّار است.
در کتاب احتجاج و تفسیر امام عسکری علیه السلام آمده که آن حضرت می فرماید:
من به پدرم علیّ بن محمّد علیه السلام گفتم: آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله با یهود و مشرکین که با او محاجّه می کردند مناظره و استدلال می نمود؟ فرمود: آری فراوان با آنان مناظره و استدلال می کرد، مانند این که روزی آن حضرت در کنار کعبه نشسته بود، و عبدالله بن ابی امیّه مخزومی به او گفت: «ای محمّد ادعای بزرگی کرده ای و سخن خطرناکی گفته ای و گمان کرده ای که تو رسول ربّ العالمین هستی؟! در حالی که سزاوار نیست برای ربّ العالمین، و خالق همه خلق عالمین، که کسی مانند تو، که بشری همانند ما هستی، و مانند ما غذا می خوری و در بازارها راه می روی، رسول او باشد!» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «خدایا تو هر صدایی را می شنوی، و هر چیزی را می دانی، و از گفته بندگان خود آگاهی». و این آیات بر آن حضرت نازل شد: و خطاب شد: ای محمّد! «وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعام… إلی قوله: مسحوراً» و سپس فرمود: «انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثال… إلی قوله: «وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً».
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به عبدالله بن ابی امیّه مخزومی فرمود:
این که گفتی: من مثل شما غذا می خورم و گمان کردی که به این خاطر
ص: 25
نباید من رسول خدا باشم، سخن نادرستی است، چرا که این امر الهی است و او هر کاری را بخواهد می کند و بر هر چه بخواهد حکم می نماید و او محمود است، و من واحدی را حق اعتراض و چون و چرای به او نیست، آیا نمی بینی که خداوند چگونه برخی را فقیر، و برخی را غنیّی و بی نیاز، و برخی را عزیز، و برخی را ذلیل، و برخی را سالم، و برخی را مریض، و برخی را شریف، و برخی را بدون شرافت قرار داده است؟ در حالی که همه ی آنان غذا می خورند، و فقرا را حق آن نیست که بگویند: برای چه ما را فقیر، و آنان را غنیّ و بی نیاز قرار دادی، و نیز طبقات پایین را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را پایین و آنان را بالا بردی، و نیز افراد زمین گیر و ضعیف را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را زمین گیر و ضعیف قراردادی، و آنان را سالم و توانا، و نیز زشت رویان را حقی نیست که بگویند: برای چه ما را زشت، و آنان را زیبا قرار دادی؟ بلکه اگر چنین بگویند، حکمت خدای خود را ردّ نموده و با او به نزاع برخاسته و کافر شده اند، و پاسخ خداوند به آنان این است که: «أَنَا الْمَلِکُ، الْخَافِضُ الرَّافِعُ، الْمُغْنِی الْمُفْقِرُ، الْمُعِزُّ الْمُذِلُّ، الْمُصَحِّحُ الْمُسْقِمُ -- وَ أَنْتُمُ الْعَبِیدُ لَیْسَ لَکُمْ إِلَّا التَّسْلِیمُ لِی، وَ الِانْقِیَادُ لِحُکْمِی» یعنی منم خدای [حکیم] خافض و رافع و مُغنی و مُفقر و مُعزّ و مُصحّح و مُسقِم، و شمایید بندگان من و چاره ای جز تسلیم و تن دادن به حکم من ندارید، پس اگر تسلیم [تقدیرات حکیمانه] من بودید، بندگان مؤمن من می باشید، و اگر تقدیرات من را انکار نمودید، کافر به من خواهید بود، و با کیفر من هلاک می شوید».
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
و امّا این که می گویی: «من مردی سحر شده [و دیوانه] هستم» چگونه این
ص: 26
نسبت درباره ی من صحیح است، در حالی که شما دانسته اید که من در کمال صحّت عقل و تمیز هستم و از همه شما در عقل و تمیز قوی تر می باشم، آیا شما در طول چهل سالی که من بین شما بوده ام، تا کنون از من خواری و ذلّت و دروغ و خیانت و سخن ناصحیح و سفاهت رأی دیده اید؟ و آیا گمان می کنید کسی که در طول چهل سال به عصمت و درستی زیسته است به حول و قوّه ی خود بوده، و یا به حول و قوّه ی الهی بوده است؟». از این رو خداوند می فرماید: «انظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثَالَ فَضَلُّوا فَلَا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا….» (1)
ص: 27
ص: 28
ص: 29
ص: 30
«وَ قَالَ الظَّالِمُونَ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَّسْحُورًا» (1)
در تفسیر قمّی از جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«جبرئیل آیه فوق را این چنین بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل نمود «وَ قالَ الظَّالِمُونَ لآلَ مُحَمَّدٍ حَقَّهُمْ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا إِلَی وَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام». و مقصود از سبیل علی علیه السلام است. (2)
«بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا» (3)
محمّد بن ابراهیم نعمانی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
شب ها، دوازده ساعت است، و روز نیز دوازده ساعت است، و ماه ها نیز دوازده ماه است، و امامان نیز دوازده امام اند، و نقبا[ی بنی اسرائیل] نیز دوازده نفر بوده اند، و علیّ علیه السلام ساعتی از دوازده ساعت است، چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا.» (4)
ص: 31
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
شب و روز هر کدام دوازده ساعت اند، و علیّ بن ابی طالب علیه السلام شریف ترین ساعت های شب و روز است، چنان که خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن کَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِیرًا.» (1)
مرحوم ابن شهر آشوب نیز از حضرت رضا علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«بَلْ کَذَّبُوا بِالسَّاعَةِ»، یعنی کذّبوا بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ علیه السلام. (2)
«إِذَا رَأَتْهُم مِّن مَّکَانٍ بَعِیدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا * وَ إِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا مُقَرَّنِینَ دَعَوْا هُنَالِکَ ثُبُورًا * لَا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «مَکَانٍ بَعِیدٍ» فاصله یک سال است. (4)
ص: 32
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است که در تفسیر «تَغَیُّظًا وَ زَفِیرًا» فرمود:
آتش دوزخ مانند کوه ها به طرف اهل دوزخ زبانه می کشد. (1)
صاحب مجمع البیان در تفسیر «وَ إِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَکَانًا ضَیِّقًا…» گوید: در حدیثی از امام علیه السلام آمده که فرمود:
سوگند به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، اهل دوزخ را مانند میخی که در دیوار فرو می کنند در آتش وارد می نمایند. (2)
شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از کثیربن طارق نقل نموده که گوید:
من از زیدبن علیّ بن الحسین علیه السلام درباره ی آیه «لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا» سؤال کردم و او گفت: ای کثیر! تو مرد صالحی هستی و متهّم نیستی و من بر تو هراس دارم که [در اثر ارتباط با ظلمه] خود را هلاک کنی، چرا که پیروان هر امام ظالم و ستمگری را هنگام بردن به آتش به نام آن امام ستمگر صدا می زنند، و پیروان آن امام جائر و ستمگر به امام خود می گویند: «ای کسی که ما را هلاک نمودی [و از مسیر حق بازداشتی] اکنون بیا ما را از این عذاب نجات بده و سپس صدای آنان به ویل و ثبور و هلاکت بلند می شود، و در آن ساعت در پاسخ آنان گفته می شود: «لا تَدْعُوا الْیَوْمَ ثُبُورًا وَاحِدًا وَ ادْعُوا ثُبُورًا کَثِیرًا.» (3)
ص: 33
در پایان حدیث فوق آمده که زیدبن علیّ بن الحسین علیه السلام گوید:
پدرم علی بن الحسین از پدر خود حسین بن علیّ علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نمود که آن حضرت به علیّ بن ابیطالب علیه السلام فرمود: «یَا عَلِیُ أَنْتَ وَ أَصْحَابُکَ فِی الْجَنَّةِ أَنْتَ وَ أَتْبَاعُکَ یَا عَلِیُّ فِی الْجَنَّةِ.» (1)
«لَهُمْ فِیهَا مَا یَشَاؤُونَ خَالِدِینَ کَانَ عَلَی رَبِّکَ وَعْدًا مَسْؤُولًا» (2)
مشابه این آیه است آیه «وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ» (3)، و آیه «وَ فِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (4)، و «وَعْدًا مَسْؤُولًا» یا سؤال کننده مؤمنین هستند، چنان که خداوند از قول آنان می فرماید: «رَبَّنَا وَ آتِنَا مَا وَعَدتَّنَا عَلَی رُسُلِکَ» (5)، و یا ملائکه هستند، چنان که از قول آنان می فرماید: «وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ.» (6)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مؤمن در بهشت به اندازه روزهای دنیا بر مائده و سفره الهی می نشیند و در یک نوبت، به اندازه ی آنچه در دنیا خورده است می خورد. (7)
ص: 34
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«فَأَبْشِرْ یَا عَلِیُ وَ بَشِّرْ أَوْلِیَاءَکَ وَ مُحِبِّیکَ مِنَ النَّعِیمِ بِمَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ وَ لَکِنَّ حُثَالَةً مِنَ النَّاسِ یُعَیِّرُونَ زُوَّارَ قُبُورِکُمْ بِزِیَارَتِکُمْ کَمَا تُعَیَّرُ الزَّانِیَةُ بِزِنَاهَا أُولَئِکَ شِرَارُ أُمَّتِی لَا تَنَالُهُمْ شَفَاعَتِی وَ لَا یَرِدُونَ حَوْضِی.» (1)
وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلینَ إِلاَّ إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ وَ جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ وَ کانَ رَبُّکَ بَصیراً (20) وَ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْمَلائِکَةُ أَوْ نَری رَبَّنا لَقَدِ اسْتَکْبَرُوا فی أَنْفُسِهِمْ وَ عَتَوْا عُتُوًّا کَبیراً (21) یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمینَ وَ یَقُولُونَ حجْراً مَحْجُوراً (22) وَ قَدِمْنا إِلی ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً (23) أَصْحابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقیلاً (24) وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّماءُ بِالْغَمامِ وَ نُزِّلَ الْمَلائِکَةُ تَنْزیلاً (25) الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمنِ وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرینَ عَسیراً (26) وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبیلاً (27) یا وَیْلَتی لَیْتَنی لَمْ أَتَّخِذْ فُلاناً خَلیلاً (28) لَقَدْ أَضَلَّنی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنی وَ کانَ الشَّیْطانُ لِلْإِنْسانِ خَذُولاً (29) وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً (30) وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمینَ وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصیراً (31) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کَذلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ
ص: 35
فُؤادَکَ وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً (32) وَ لا یَأْتُونَکَ بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْناکَ بِالْحَقِّ وَ أَحْسَنَ تَفْسیراً (33) الَّذینَ یُحْشَرُونَ عَلی وُجُوهِهِمْ إِلی جَهَنَّمَ أُوْلئِکَ شَرٌّ مَکاناً وَ أَضَلُّ سَبیلاً (34)
«رجاء» به معنای انتظار خیری است که نفس انسان اطمینان به وقوع آن دارد، مانند طَمَعَ و اَمَل، و «لقاء» ملاقات بدون حائل است، و «عُتُوّ» سرکشی و ظلم فاحش است، و «حِجْر» به معنای ضیق و تنگنایی است و به معنای منع نیز آمده است، و «هَباء» غباری است که داخل شعاع خورشید دیده می شود، و فلان و فلانة کنایه از شخص معیّنی از مرد و زن می باشد، و اگر با الف و لام باشد کنایه از حیوان نر و مادّه است، و «مَهجور» به معنای متروک است، و «عَضُّ الیدین» کنایه از غیظ و حسرت است، و «لو لا» برای تحضیض و به معنای هَلّا می باشد، و «وَ رَتَّلْناهُ تَرْتِیلًا» یعنی نزّلناه شیئاً بعد شئٍ فی نحو عشرین سنة، و «وَ أَحْسَنَ تَفْسِیراً» یعنی أحسن بیاناً، و یا أحسن معناً، و «ترتیل» به معنای تبیین است.
ما هیچ یک از رسولان را پیش از تو نفرستادیم مگر این که غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند و بعضی از شما را وسیله امتحان بعضی دیگر قرار دادیم، آیا صبر و شکیبایی می کنید (و از عهده امتحان برمی آیید)؟! و پروردگار تو همواره بصیر و بینا بوده است. (20) و کسانی که امیدی به دیدار ما ندارند (و رستاخیز را انکار می کنند) گفتند: «چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند و یا پروردگارمان را با چشم خود نمی بینیم؟!» آن ها درباره خود تکبّر ورزیدند و طغیان بزرگی کردند! (21)
ص: 36
(آن ها به آرزوی خود می رسند،) امّا روزی که فرشتگان را می بینند، روز بشارت برای مجرمان نخواهد بود (بلکه روز مجازات و کیفر آنان است)! و می گویند: «ما را امان دهید، ما را معاف دارید!» (امّا سودی ندارد!) (22) و ما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم، و همه را همچون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار می دهیم! (23) بهشتیان در آن روز قرارگاه شان از همه بهتر، و استراحتگاه شان نیکوتر است! (24) و (به خاطر آور) روزی را که آسمان با ابرها شکافته می شود، و فرشتگان نازل می گردند. (25) حکومت در آن روز از آن خداوند رحمان است و آن روز، روز سختی برای کافران خواهد بود! (26) و (به خاطر آور) روزی را که ستمکار دست خود را (از شدّت حسرت) به دندان می گزد و می گوید: «ای کاش با رسول (خدا) راهی برگزیده بودم! (27) ای وای بر من، کاش فلان (شخص گم راه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! (28) او مرا از یادآوری (حق) گم راه ساخت بعد از آنکه (یاد حق) به سراغ من آمده بود!» و شیطان همیشه خوارکنند انسان بوده است! (29) و پیامبر عرضه داشت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند». (30) (آری،) این گونه برای هر پیامبری دشمنی از مجرمان قرار دادیم امّا (برای تو) همین بس که پروردگارت هادی و یاور (تو) باشد! (31) و کافران گفتند: «چرا قرآن یک جا بر او نازل نمی شود؟!» این به خاطر آن است که قلب تو را بوسیله آن محکم داریم، و (از این رو) آن را به تدریج بر تو خواندیم. (32) آنان هیچ مثلی برای تو نمی آورند مگر این که ما حق را برای تو می آوریم، و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند)! (33) (تو گم راه نیستی،) آنان که بر صورتهای شان بسوی جهنّم محشور می شوند، بدترین محل را دارند و گم راه ترین افرادند! (34)
ص: 37
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ ما أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا إِنَّهُمْ لَیَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْوَاقِ وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فتنة» اختبار و امتحان است. (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (صلوات الله علیهم أجمعین) را در اتاقی جمع نمود و در را بر آنان بست و فرمود: ای اهل من و ای اهل خدا! خداوند جل جلاله بر شما سلام می رساند و اکنون جبرئیل در کنار شما در این اتاق حاضر است و می گوید: خدای جل جلاله می فرماید: من شما را مبتلای به دشمن شما نموده ام [و او را بر شما مسلّط کرده ام] شما چه می گویید؟ امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام فرمودند: «یا رسول الله ما بر امر خدا و قضای او صبر می کنیم تا بر خدای خود وارد شویم و پاداش کامل او را بیابیم، چرا که ما شنیده ایم که او صابران را به خیر کامل وعده داده است» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله گریان شد به گونه ای که صدای گریه و نحیب او از بیرون اتاق شنیده شد، و این آیه نازل گردید «وَ جَعَلْنَا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ کَانَ رَبُّکَ بَصِیرًا». یعنی خداوند می دانست که آنان صبر خواهند نمود، همان گونه که گفتند: صبر خواهیم کرد، (صلوات الله علیهم أجمعین). (3)
ص: 38
«یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«حِجْرًا مَّحْجُورًا»، یعنی قدراً مقدوراً. (2)
جابر جُفعی گوید: امام باقر علیه السلام حدیث قبض روح کافر را بیان نمود و فرمود:
هنگامی که جان کافر به حلقوم و گلوی او می رسد، ملائکه بر صورت و پشت او می زنند و گفته می شود: «أَخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» (3)، یعنی «جان به در کنید، امروز برای شما عذاب خوار کننده ای خواهد بود، چرا که شما درباره ی خداوند سخنان باطلی را می گفتید، و در مقابل آیات او تکبّر می ورزیدید» و به همین معناست آیه «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لا بُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْراً مَحْجُوراً» یعنی «حَرَاماً عَلَیْکُمُ الْجَنَّةُ مُحَرَّماً.» (4)
ص: 39
«وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا» (1)
سلیمان بن خالد گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
آگاه باشید، به خدا سوگند اعمال آنان [که خداوند آن ها را «هَبَاء مَّنثُورًا» و نابود
می سازد] سفیدتر از قباطی [و پارچه های سفید مصری] می باشد و لکن [علّت این که خداوند اعمال شان را نمی پذیرد و مانند ذرّه های غباری که در نور
ص: 40
خورشید دیده می شود تباه می کند این است که] آنان [از حرام پرهیز نمی کرده اند و] هنگامی که حرام برای شان فراهم می شده از آن دست بر نمی داشته اند. (1)
ابو حمزه ی ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند در قیامت مردمی را مبعوث می کند که [اعمالشان] مقابل آنان نورانی و همانند قباطی [و پارچه های سفید و رقیق مصری] می باشد، و از ناحیه خداوند به آن اعمال گفته می شود: کن «هَبَاءً مَّنثُورًا».
سپس فرمود:
ای اباحمزه آنان اهل نماز و روزه بوده اند، و لکن اگر حرام برایشان فراهم می شده می گرفته اند، و اگر فضیلتی از فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام بیان می شده، انکار می کرده اند، و «هَبَاء مَّنثُورًا» همان ذرّاتی است که تو در شعاع خورشید می بینی. (2)
حذیفة بن یمان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«گروهی روز قیامت مبعوث می شوند که اعمال نیک و حسنات آنان مانند
ص: 41
کوه ها می باشد، و خداوند آن اعمال را «هَبَاء مَّنثُورًا» و نابود می سازد و سپس دستور داده می شود که آنان را به آتش ببرند» پس سلمان عرض کرد: یا رسول الله آنان کیانند؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آگاه باشید که آنان اهل نماز و روزه بوده و مقداری از شب را نیز به عبادت می گذرانده اند و لکن هنگامی که حرامی برایشان آماده می شده به سرعت آن را می گرفته اند. (1)
مؤلّف گوید:
در تفسیر برهان روایت مفصّلی از کتاب عدّة الداعی -- احمدبن فهد حلّی -- نقل شده که در پاورقی مشاهده می کنید. (2)
ص: 42
ص: 43
امید آن که نویسنده و خوانندگان محترم از این حدیث مفصّل پند بگیرند.
ص: 44
و عجیب تر از حدیث فوق حدیثی است که در تفسیر برهان پس از حدیث فوق از تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السلام نقل شده است و شما در پاورقی مشاهده می کنید. (1)
ص: 45
از این دو حدیث ظاهر می شود که اهمّ اسباب قبولی اعمال دو چیز است: 1. پرهیز از حرام، 2. ولایت امیرالمؤمنین و اولاد طاهرین آن حضرت (صلوات الله علیهم أجمعین).
ص: 46
سلیمان بن خالد گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
اعمال بندگان خدا هر پنجشنبه ای بر رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه می شود، و چون روز عرفه فرا می رسد، خداوند اعمال آنان را حبط و «هَبَاء مَّنثُورًا» می نماید، همان گونه که می فرماید: «وَ قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُورًا.»
سلیمان بن خالد گوید: من به امام صادق علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، اعمال چه کسانی را خداوند حبط و «هَبَاءً مَّنثُورًا» می نماید؟ فرمود:
اعمال دشمنان ما و دشمنان شیعیان ما را. (1)
امام سجّاد علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
چه شده است که گروهی، چون نام آل ابراهیم برده می شود شاد می شوند و به همدیگر بشارت می دهند، و چون نام آل محمّد صلی الله علیه و آله برده می شود تنفّر پیدا می کنند و قلوب آنان گرفته می شود؟! سپس فرمود: سوگند به آن خدایی که جان محمّد به دست اوست، اگر بنده ای با عمل هفتاد پیامبر در روز قیامت مبعوث شود، خداوند عمل او را بدون ولایت من و ولایت اهل بیت من نمی پذیرد. (2)
ص: 47
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی این که قبولی اعمال مشروط به ولایت آل محمّد صلی الله علیه و آله است قابل شماره نیست.
«أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
به ما رسیده است -- و خدا داناتر است -- که چون اهل آتش را برای دخول در دوزخ می برند، قبل از دخول در آتش به آنان گفته می شود: «ادْخُلُوا إِلی ظِلٍ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ» یعنی داخل سایه ای شوید از دود آتش که دارای سه شعبه است» و آنان گمان می کنند که آن بهشت است. پس آنان را گروه گروه در وسط روز داخل آتش می برند، از سویی اهل بهشت نیز در همان ساعت نصف النهار با تحفه های مورد علاقه شان که به آنان داده می شود، روانه بهشت می گردند و در منازل خود جایگزین می شوند، چنان که خداوند می فرماید: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا.» (2)
سوید بن غفله گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
هنگامی که مؤمن را داخل قبر می کنند، آن دو ملک، قبر او را به اندازه ی دید
ص: 48
چشم وسیع می نمایند و سپس دری از بهشت به روی او باز می کنند، و به او می گویند: با شادمانی و چشمی روشن، همانند جوان شادمانی بخواب، چنان که خداوند می فرماید: «أَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ أَحْسَنُ مَقِیلًا.» (1)
ص: 49
در مجمع البیان از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
روز قیامت به نصف نمی رسد تا اهل بهشت داخل بهشت می شوند و اهل دوزخ نیز داخل دوزخ می گردند. (1)
«وَ یَوْمَ تَشَقَّقُ السَّمَاء بِالْغَمَامِ وَ نُزِّلَ الْمَلَائِکَةُ تَنزِیلًا * الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَ کَانَ یَوْمًا عَلَی الْکَافِرِینَ عَسِیرًا» (2)
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «غمام» امیرالمؤمنین علیه السلام است. (3)
علی بن اسباط گوید:
اصحاب ما علمای امامیه روایت کرده اند که معصومین علیهم السلام در تفسیر «الْمُلْکُ
ص: 50
یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ» فرموده اند: همیشه ملک و سلطنت مخصوص خدای رحمان است، امروز و قبل از امروز و بعد از امروز و لکن هنگامی که قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله قیام می نماید، جز خدای جل جلاله کسی عبادت و اطاعت نمی شود. (1)
«وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا * یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» یعنی علیّاً ولیّاً، و «یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا» یعنی الثانی، و «أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ» یعنی الولایة، و «وَ کَانَ الشَّیْطَانُ» هو الثانی. (3)
از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل شده که فرموده اند:
این آیات درباره ی دو نفر از بزرگان قریش نازل شد که به زبان مسلمان شدند و با نفاق همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و رسول خدا صلی الله علیه و آله در روز اخوّت و برادری آن دو را برادر قرار داد و یکی از آن ها دیگری را از هدایت منع نمود و هر دو
ص: 51
گم راه و هلاک شدند و خداوند وضع آنان را در قیامت هنگام نزول عذاب حکایت نموده که در آن روز غمگین و متأسّف اند و از کار خود سخت پشیمان می باشند و پشیمانی برای آنان سودی ندارد. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه ی وسیله می فرماید:
«فِیَّ مَنَاقِبُ لَوْ ذَکَرْتُهَا لَعَظُمَ بِهَا الِارْتِفَاعُ…»، یعنی در من فضائل و مناقبی است که اگر بیان کنم منزلت من بزرگ و استماع فضائل من به طول می انجامد، و اگر لباس خلافت را آن دو شقّی به تن کردند، و در چیزی که حقی به آن نداشتند با من منازعه نمودند، و از روی گم راهی و ضلالت بر مسند حکومت سوار شدند، و از جهالت و نادانی خود را لایق آن دانستند، چه بسیار زشت بود عمل آنان، و چه توشه ی بدی برای خود اندوختند، آنان در خانه های (آخرت) خود همدیگر را لعنت خواهند کرد، و از همدیگر بیزاری خواهند جست، و اوّلی به رفیق خود خواهد گفت: «یا لَیْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ»، یعنی ای کاش بین من و تو از مشرق تا مغرب فاصله بود و چه بد رفیقی بودی تو برای من، و دیگری به او پاسخ خواهد داد: «یَا لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْک خَلِیلًا…»، یعنی ای کاش من تو را رفیق خویش نگرفته بودم، چرا که تو مرا از «ذکر» باز داشتی و گم راهم کردی، پس از آن که «ذکر» نزد من آمد، و همواره شیطان انسان را به خواری وا می دارد».
ص: 52
سپس فرمود:
«مقصود از «ذکر» من هستم که او از معرفت به من گم راه شد، و مقصود از «سبیل» نیز من هستم، که او از من روی گرداند، و مقصود از «ایمان» نیز من هستم، که او به آن کافر شد، و مقصود از «قرآن» نیز من هستم که او آن را ترک نمود، و مقصود از «دین» نیز من هستم که او آن را تکذیب کرد، و مقصود از «صراط» نیز من هستم که او از آن منحرف شد….» (1)
در کتاب غیبت نعمانی از جابربن عبدالله انصاری نقل شده که گوید:
گروهی از یمن وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شدند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: گروهی از یمن که مردمی کوشا و طالب حقّند وارد شدند و چون داخل شدند رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی آنان فرمود: آنان مردمی رقیق القلب و دارای ایمان محکم می باشند و در بین آنان مردی خواهد بود که نام او منصور است و او با جمعیّت هفتاد هزار نفری به یاری جانشین من و وصیّ او خواهد آمد و «حَمَائِلُ سُیُوفِهِمْ الْمِسْکُ».
ص: 53
پس اهل یمن گفتند:
یا رسول الله وصیّ شما کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند امر به اعتصام به او نموده است، و می فرماید: «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَ لاَ تَفَرَّقُواْ» (1)، گفتند: یا رسول الله مقصود از «حَبْلِ اللّهِ» در این آیه کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مقصود آیه «إِلاَّ بِحَبْلٍ مِّنْ اللّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ» (2)، است، و «حَبْلِ» خداوند کتاب اوست، و «حَبْلِ» مردم، وصیّ من است». گفتند: یا رسول الله وصیّ شما کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ» (3)، گفتند: یا رسول الله مقصود از «جَنبِ اللَّهِ» کیست؟ فرمود: او کسی است که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَی یَدَیْهِ یَقُولُ یَا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا» و او وصیّ و سبیل و راه به سوی من است بعد از من. گفتند: «یا رسول الله به حق آن خدایی که شما را به حق به پیامبری مبعوث نموده بفرمایید وصیّ شما کیست؟ چرا که ما مشتاق او شده ایم» فرمود: «او کسی است که خداوند او را آیه و نشانه متوسمّین قرار داده است، و اگر شما با قلب پاک و گوش شنوا به او نظر کنید می دانید که او وصیّ من است همان گونه که دانسته و شناخته اید که من پیامبر شما هستم». پس شما بین صفوف مردم گردش کنید و به صورت ها نگاه کنید و قلب شما به هر کس متمایل شد او وصیّ من است» چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» (4)، یعنی قلب ها به وصیّ من و ذریّه ی او تمایل پیدا می کند.
ص: 54
پس ابو عامر اشعری از بین اشعری ها، و ابو غرّه خولانی از بین خولانی ها، و ظبیان و عثمان بن قیس از بنی قیس، و عرنه ی دوسی از بین دوسیّین، و لا حق بن علاقه برخاستند و بین صفوف اصحاب گردش کردند و به صورت ها و چهره های مردم نگاه کردند، و دست امیرالمؤمنین علیه السلام را گرفتند و گفتند: «یا رسول الله به این آقا دل های ما متمایل شد» و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شما نخبه های الهی هستید که وصیّ رسول خدا را قبل معرّفی شناختید، آیا از چه راهی او را شناختید؟ پس آنان در حالی که گریه می کردند با صدای بلند گفتند: «یا رسول الله ما به همه مردم نگاه کردیم و قلوب ما به احدی جز این آقا تمایل پیدا نکرد و چون او را دیدیم تمام وجود ما به او متمایل شد و اشک از چشمانمان سرازیر گردید، و او را برای خود پدری یافتیم و خود را فرزندان او دانستیم» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (1)، را قرائت نمود و فرمود: «شما با عنایت خداوند اهل «رَاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» هستید. و از عذاب و آتش دوزخ دور خواهید بود» سپس جابر گوید: «آنان با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند و با امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل و صفیّن شرکت نمودند و در صفیّن به شهادت رسیدند (رحمة الله علیهم) و از قبل رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان وعده ی بهشت و شهادت در کنار امیرالمؤمنین علیه السلام را داده بود.» (2)
ص: 55
ص: 56
«وَ قَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا» (1)
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
علّت این که واجب است مردم در نماز [مقداری از] قرآن را بخوانند، این است که قرآن متروک و ضایع نشود و همواره محفوظ و زنده و مورد توجّه باشد. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در بخشی از خطبه قبل فرمود:
من همان «ذکر» هستم که او [یعنی آن انسانی که خداوند می فرماید: «یَعَضُ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ» از معرفت به من گم راه گردید، و من همان «سبیل» هستم که او از آن منحرف گردید، و من همان «ایمان» هستم که او نسبت به آن کافر شد، و من همان «قرآن» هستم که او آن را ترک نمود، و من همان «دین» هستم که او آن را تکذیب نمود. (3)
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«أَنَا أَوَّلُ وَافِدٍ عَلَی الْعَزِیزِ الْجَبَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ…»، یعنی من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شوم، و کتاب خدا و اهل بیت
ص: 57
من پس از من وارد می شوند، و سپس امّت من وارد می شوند، و من از آنان درباره ی کتاب خدا و اهل بیت خود سؤال خواهم نمود. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«الْقُرْآنُ هُدًی مِنَ الضَّلَالَةِ، وَ تِبْیَانٌ مِنَ الْعَمی، وَ اسْتِقَالَةٌ مِنَ الْعَثْرَةِ، وَ نُورٌ مِنَ الظُّلْمَةِ، وَ ضِیَاءٌ مِنَ الْأَحْدَاثِ، وَ عِصْمَةٌ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَ رُشْدٌ مِنَ الْغَوَایَةِ، وَ بَیَانٌ مِنَ الْفِتَنِ، وَ بَلَاغٌ مِنَ الدُّنْیَا إِلَی الْآخِرَةِ، وَ فِیهِ کَمَالُ دِینِکُمْ، وَ مَا عَدَلَ أَحَدٌ عَنِ الْقُرْآنِ إِلَّا إِلَی النَّارِ». (2)
یعنی قرآن هدایتی است از [خطر] گم راهی، و روشنگری است از [خطر] کوری باطن، و جبرانی است از لغزش، و نوری است در مقابل ظلمت و تاریکی و بدعت ها، و عصمتی است از هلاکت، و رشد و بینشی است از گم راهی، و بیان و روشنگری است در مقابل فتنه ها، و توشه ای است از دنیا برای آخرت، و کمال دین شما در آن خواهد بود، و احدی از قرآن عدول نمی کند، مگر آن که به طرف آتش می رود.
ص: 58
یعقوب احمر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم:
«من دین و بدهکاری فراوان دارم و به این خاطر از قرآن دور شده ام و آن را فراموش می کنم؟» امام علیه السلام فرمود: از قرآن جدا مشو، از قرآن جدا مشو، چرا که آیه و سوره ی قرآن در قیامت به صورت هزار درجه بهشتی حاضر می شود و می گوید: اگر مرا حفظ کرده بودی، من تو را به این درجات می رساندم. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
قرآن عهد خداوند [و امانت او] است، و سزاوار است مسلمان در عهد الهی نظر کند و در هر روزی پنجاه آیه از آن را بخواند. (2)
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی فضیلت قرآن و فهم و حفظ و قرائت آن در کتاب کافی فراوان نقل شده است مراجعه شود.
در اصول کافی از عبدالله بن سلیمان نقل شده که گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ رَتِّل القرآن تَرْتِیلًا» فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
ترتیل این است که قرآن را کاملاً بیان کنی و آن را مانند شعر و نثر سریع
ص: 59
نخوانی، و لکن قلب های خود را آماده و فارغ کنید. [و به حقایق قرآنی پی ببرید] و همّت شما این نباشد که به آخر سوره برسید. (1)
«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا» (2)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
«هیچ پیامبر و مؤمنی نیست و نبوده و نخواهد بود، مگر آن که حمیم و خویش و هم نشینی او را اذیّت می کند، و اگر چنین نبود از همسایه خود اذیّت می بیند، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ….» (3)
در تفسیر برهان نقل شده که معاویه بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام به مدینه آمد و بالای منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و از امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی نمود، پس امام حسن علیه السلام برخاست و حمد و ثنای الهی نمود و سپس فرمود:
خدای متعال هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد، مگر آن که دشمنی از مجرمین در مقابل او قرار داد، چنان که فرمود: «وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا مِّنَ الْمُجْرِمِینَ وَ کَفَی بِرَبِّکَ هَادِیًا وَ نَصِیرًا»، سپس فرمود: «من فرزند علیّ
ص: 60
بن ابیطالب هستم، و تو فرزند صخر هستی، مادر تو هند است، و مادر من فاطمه است، و جدّه ی تو قتیله است و جدّه ی من خدیجه است، پس خدا لعنت کند از ما آنکه را که نسب او پست تر، و ذکر او زشت تر، و کفر او بزرگ تر، و نفاق او شدیدتر است» پس مردم فریاد زدند: آمین آمین، و معاویه سخن خود را قطع نمود و به منزل خود بازگشت. (1)
«الَّذِینَ یُحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُوْلَئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَ أَضَلُّ سَبِیلًا» (2)
انس بن مالک گوید:
شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا نبیّ الله چگونه کافر در قیامت بر صورت خود محشور می شود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن خدایی که او را [در دنیا] بر قدم هایش به راه انداخته است، می تواند در قیامت او را بر صورت به راه بیندازد. (3)
ص: 61
مؤلّف گوید:
احوال اهل محشر و وضعیّت آنان هنگام حضور در قیامت در آیات قیامت خواهد آمد چنان که در ذیل آیه «وَ إِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا…» (1)، روایاتی در این معنا وارد شده است.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزیراً (35) فَقُلْنَا اذْهَبا إِلَی الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَدَمَّرْناهُمْ تَدْمیراً (36) وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا کَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ وَ جَعَلْناهُمْ لِلنَّاسِ آیَةً وَ أَعْتَدْنا لِلظَّالِمینَ عَذاباً أَلیماً (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثیراً (38) وَ کُلاًّ ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلاًّ تَبَّرْنا تَتْبیراً (39) وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَ فَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَها بَلْ کانُوا لا یَرْجُونَ نُشُوراً (40) وَ إِذا رَأَوْکَ إِنْ یَتَّخِذُونَکَ إِلاَّ هُزُواً أَ هذَا الَّذی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِنْ کادَ لَیُضِلُّنا عَنْ آلِهَتِنا لَوْ لا أَنْ صَبَرْنا عَلَیْها وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبیلاً (42) أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ أَ فَأَنْتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکیلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً (44)
«تدمیر» به معنای هلاک کردن به صورت عجیب است، و دَمَّرَ علی فلانٍ إذا هجم علیه بالمکروه، و «رَسّ» چاهی را گویند که با سنگ و غیر آن پوشیده
ص: 62
نشده باشد، و «تتبیر» نیز به معنای اهلاک است و اسم و مصدر آن تبار به معنای هلاکت است.
و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم و برادرش هارون را یاور او قرار دادیم (35) و گفتیم: «به سوی این قوم که آیات ما را تکذیب کردند بروید!» (امّا آن مردم به مخالفت برخاستند) و ما به شدّت آنان را درهم کوبیدیم! (36) و قوم نوح را هنگامی که رسولان (ما) را تکذیب کردند غرق نمودیم، و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم و برای ستمگران عذاب دردناکی فراهم ساخته ایم! (37) (همچنین) قوم عاد و ثمود و اصحاب الرّس [گروهی که درختان صنوبر را می پرستیدند] و اقوام بسیار دیگری را که در این میان بودند، هلاک کردیم! (38) و برای هر یک از آن ها مثلها زدیم و (چون سودی نداد،) همگی را نابود کردیم! (39) آن ها [مشرکان مکّه] از کنار شهری که باران شرّ [بارانی از سنگهای آسمانی] بر آن باریده بود [دیار قوم لوط] گذشتند آیا آن را نمی دیدند؟! (آری، می دیدند) ولی به رستاخیز ایمان نداشتند! (40) و هنگامی که تو را می بینند، تنها به باد استهزایت می گیرند (و می گویند:) آیا این همان کسی است که خدا او را بعنوان پیامبر برانگیخته است؟! (41) اگر ما بر پرستش خدایانمان استقامت نمی کردیم، بیم آن می رفت که ما را گم راه سازد! امّا هنگامی که عذاب الهی را ببینند، بزودی می فهمند چه کسی گم راهتر بوده است! (42) آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟! (43) آیا گمان می بری بیشتر آنان می شنوند یا می فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گم راهترند! (44)
ص: 63
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ عَادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونًا بَیْنَ ذَلِکَ کَثِیرًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خوم از امام حسین علیه السلام نقل نموده که می فرماید:
سه روز قبل از ضربت خوردن پدرم امیرالمؤمنین علیه السلام یکی از اشراف قبیله تمیم به نام عمرو، نزد آن حضرت آمد و گفت: «یا امیرالمؤمنین اصحاب «رَسّ» کیانند و در چه زمانی بوده اند، و منازل شان کجا بوده و پادشاه آنان که بوده است و آیا خداوند رسولی برای آنان فرستاده و یا نفرستاده و علّت هلاکت آنان چه بوده است؟ چرا که من در قرآن نام آنان را یافته ام و لکن از وضع آنان آگاهی نیافته ام» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: تو سؤالی کردی که احدی قبل از تو چنین سؤالی را از من نکرده است.
و بعد از من نیز هر کس پاسخ این سؤال را بدهد از من نقل خواهد نمود، و در کتاب خدا آیه ای نیست مگر آن که من از آن آگاهی دارم و تفسیر آن، و محل نزول آن، و وقت نزول آن را می دانم. و سپس با دست مبارک خود به سینه خویش اشاره نمود و فرمود: در این جا علم فراوانی جمع است، و لکن طالبین آن ها اندک اند، و زود است که مرا نیابند و ندامت پیدا کنند.
سپس فرمود:
ای برادر تمیمی اصحاب «رَسّ» مردمی بودند که درختی به نام صنوبر را می پرستیدند و در فارسی به آن «شاه درخت» گفته می شد، و آن درخت را یافث بن نوح در کنار چشمه ای به نام «روشاب» غرس نموده بود و حضرت
ص: 64
نوح بعد از طوفان از آن درخت بهره می برد، و اصحاب «رسّ» را به این خاطر اصحاب رسّ نامیدند که پیامبر خود را در زمین فرو بردند و آن پیامبر بعد از سلیمان بن داود علیه السلام می زیست، و اصحاب «رسّ» دارای دوازده قریه در کنار نهری در بلاد مشرق می زیستند و آن نهر را «رسّ» می گفتند، و در آن زمان روی زمین نهری پر آب تر و گواراتر از آن نبود، و قریه ای پر جمعیّت تر از آن قریه ها نبود، و آن دوازده قریه را به نام های: آبان، آذر، دی، بهمن، اسفندار، فروردین، اردیبهشت، خرداد، مرداد، تیر، مهر و شهریور می نامیدند، و بزرگ ترین قریه آنان شهر اسفندار بود که پادشاه شان در آن قریه قرار داشت و او را ترکوذبن غابور بن یارش بن ساذن بن نمرود بن کنعان -- فرعون ابراهیم علیه السلام -- می نامیدند، و در شهر اسفندار، چشمه روشاب و صنوبر قرار داشت، و در هر قریه و شهری از شهرها، دانه ای از حبّه صنوبر را غرس نموده بودند و نهری از چشمه صنوبر را به آن ها باز کرده بودند و آب آن چشمه بزرگ و آب نهرهای وابسته به آن را بر خود حرام می دانستند و از آن ها نمی نوشیدند و به حیوانات خود نیز نمی دادند، و اگر کسی از این قانون تجاوز می کرد او را می کشتند و می گفتند: این آب ها وسیله حیات خدایان ماست، و احدی نباید حیات خدایان ما را کم کند و خود و چهارپایانشان از نهرهای دیگر می نوشیدند…
تا این که فرمود:
آنان آن درخت صنوبر را می پرستیدند و شیطان می آمد و آن درخت صنوبر را به شدّت حرکت می داد و از بین آن سخن می گفت و آنان را با وعده و نویدهای زیادی امیدوار می نمود، و آنان در حال سجده بودند و فرح و شادی شدیدی پیدا می کردند، و در سال دوازده روز به عدد اعیاد خود این مراسم را
ص: 65
برگزار می کردند، و چون عبادت و کفر آنان نسبت به خداوند [ربّ العالمین] به طول انجامید، خداوند پیامبری از بنی اسرائیل از فرزندان یهودای یعقوب علیه السلام را در بین آنان مبعوث نمود، و او مدّت زیادی آنان را دعوت به عبادت خدا و معرفت به ربوبیّت او نمود و مردم از او پیروی نکردند و چون پیامبر خدا شدّت گم راهی و عدم پذیرش آنان را دید و عید آن قریه ی بزرگ فرا رسید، به درگاه خدای خود عرضه داشت: «خدایا بندگان تو مرا تکذیب نمودند و نسبت به تو کافر شدند، و اکنون باز درختی را می پرستند که هیچ سود و زیانی برایشان ندارد، پس تو آن درخت را بخشکان و قدرت و سلطان خود را به آنان نشان ده» و چون مردم آن درخت را خشکیده دیدند وحشت زیادی پیدا کردند و گروهی گفتند:
«این مرد خدایان شما را سحر نموده و گمان کرده که او فرستاده خدای ربّ العالمین است و می خواهد توجّه شما را به سوی خدای خود بازگرداند» و گروهی گفتند: «چنین نیست بلکه خدایان شما چون دیدند او از آنان بدگویی می کند و شما را به عبادت غیر آن ها دعوت می نماید زیبایی و طراوت خود را پنهان نمودند تا شما به خشم آیید و آنان را یاری نمایید». پس رأی همگی بر این شد که آن پیامبر را بکشند، از این رو چاهی عمیق در ته چشمه ی مربوط به صنوبر کندند و دهانه باریکی بر آن قرار دادند و آن پیامبر را در آن چاه داخل کردند و سنگ بزرگی بر دهانه آن چاه گذاردند و آب آن چشمه را به وسیله لوله هایی عبور دادند و گفتند: «ما کسی را که سبب آزردگی خدایانمان شده بود و مردم را از پرستش آنان باز می داشت کشتیم و او را در زیر درخت بزرگ دفن کردیم تا انتقامش را از او بگیرد و نور و
ص: 66
شادابی او باز گردد و از دست ما راضی شود» و در تمام طول آن روز صدای ناله آن پیامبرشان را می شنیدند، و آن پیامبر در آن حال با خدای خود تضرّع می نمود و می فرمود: «ای مولای من! تو تنگنایی و سختی حال و اندوه مرا می دانی و می بینی، پس به ناتوانی و بیچارگی من رحم کن، و زودتر مرا قبض روح فرما، و دعایم را به تأخیر نیانداز» و پیوسته این چنین می گفت تا از دنیا رحلت نمود.
پس خداوند به جبرئیل علیه السلام فرمود: «آیا این مردم که از صبر و مکر من ایمن شده و جز مرا می پرستند، و پیامبر من را کشته اند، گمان می کنند که می توانند در مقابل خشم من مقاومت کنند، و یا از قدرت من بیرون روند؟ برای چه چنین می کنند، در حالی که من از متمرّدینی که از کیفر من هراس ندارند انتقام می گیرم، به عزّت و جلالم سوگند که آنان را با انتقام خود عبرت عالمین قرار خواهم داد».
پس در همان ساعاتی که به مراسم عید خود مشغول بودند، باد سرخ شدیدی وزید و آنان سرگردان و بیچاره شدند و به همدیگر چسبیدند، و زمین زیر پایشان شعله ور شد، و ابر سیاهی بر آنان سایه افکند، و آتش شعله وری مانند قبه ای بر سر آنان فرود آمد، و بدن های شان ذوب شد.
سپس فرمود:
ما از یادآوری خشم خداوند، و عذاب او، به او پناه می بریم، و هر رخدادی به دست قدر اوست، و «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.» (1)
ص: 67
ص: 68
ص: 69
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود نقل نموده که زنی با کنیز خود خدمت امام صادق علیه السلام آمد و گفت:
نظر شما درباره ی زن هایی که با همدیگر همبستر می شوند [و مساحقه می کنند] چیست؟ امام علیه السلام فرمود: «آنان اهل آتش اند، و روز قیامت آنان را می آورند و لباس سرتاسری از آتش و چکمه های آتشین و روسری هایی از آتش، به آنان می پوشانند، و آتش در درون و فروج آنان وارد می شود، و در شکم و فرج های شان ستون های آتشین فرو می شود و سپس به داخل آتش پرتاب می شوند».
پس آن زن گفت: آیا آنچه می گویید در قرآن آمده است؟ فرمود: آری. آن
ص: 70
زن گفت: در کدام آیه؟ فرمود: در این آیه «وَ عَادًا وَ ثَمُودَ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ» و اصحاب رسّ همین زن ها هستند. (1)
و در ذیل آیه «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ»، روایتی موافق روایت فوق نقل شده است و خواهد آمد. (2)
ص: 71
ص: 72
«وَ کُلًّا ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَ کُلًّا تَبَّرْنَا تَتْبِیرًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
یعنی کلّاً کسّرنا تکسیراً، و این لغت نبطیّه است. (2)
«وَ لَقَدْ أَتَوْا عَلَی الْقَرْیَةِ الَّتِی أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ أَفَلَمْ یَکُونُوا یَرَوْنَهَا بَلْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ نُشُورًا» (3)
در روایت ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«و امّا آن قریه ای که «أُمْطِرَتْ مَطَرَ السَّوْءِ» قریه سدوم یعنی قریه لوط است که «أَمْطَرَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ» یعنی من طین. (4)
ص: 73
«أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قریش نازل شد، چرا که آنان در سختی معیشت قرار گرفتند، و از مکّه خارج شدند و متفرّق گردیدند، و هر گاه یکی از آنان درخت و یا سنگ زیبایی را می دید، به آن علاقه پیدا می کرد و آن را می پرستید، و عادت آنان این بود که برای بت های خود قربانی می کردند، و خون قربانی را به بت ها می ریختند، و آن بت سنگی را «سعد صخرةٍ» می نامیدند، و هر گاه شتران و گوسفندانشان بیمار می شدند، نزد آن بت سنگی می آمدند، و گوسفندان و شتران خود را به آن بت می مالیدند [تا شفا یابند] تا این که مردی شتر خود را آورد تا با آن بت تماس پیدا کند و برکت بیابد و شتر او گریخت و فرار کرد و آن مرد این دو بیت را انشاء نمود:
أَتَیْتُ إِلَی سَعْدٍ لِیَجْمَعَ شَمْلَنَا*** فَشَتَّتَنَا سَعْدٌ فَمَا نَحْنُ مِنْ سَعْد
وَ مَا سَعْدٌ إِلَّا صَخْرَةٌ مَسْتَوِیَةٌ *** مِنَ الْأَرْضِ لَا تَهْدِی لِغَیٍّ وَ لَا رُشْدٍ
و باز روز دیگری چون مردی از عرب ها دید که روباهی بر آن بت سنگی بول می کند گفت:
وَ رَبٌ یَبُولُ الثَّعْلَبَانِ بِرَأْسِهِ *** لَقَدْ ذَلَّ مَنْ بَالَتْ عَلَیْهِ الثَّعَالِب
«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا» (2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
امّا «أصحاب المشأمة» یهودا و نصارا هستند، که خداوند درباره ی آنان
ص: 74
می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ»، [یعنی] آنان در تورات و انجیل حضرت محمّد [و ولایت او و اوصیای او] را می شناختند، همان گونه که فرزندان خویش را -- در منازل خود -- می شناختند، و نیز می فرماید: «وَ إِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ * الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ»، یعنی گروهی از آنان حق را کتمان می کنند در حالی که دانای به حقّ هستند، و خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»، یعنی تو نباید در کار خود کوچک ترین تردیدی پیدا بکنی، و چون یهود و نصارا آنچه شناخته و دانسته بودند را انکار کردند، خداوند در این باره آنان را امتحان نمود، و روح ایمان را از آنان گرفت و به جای روح ایمان، روح قوّه و روح شهوت و روح بدن به آنان داد و آنان را مانند چهارپایان دانست، و فرمود: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا»، چرا که چهارپایان سه روح دارند:
«روح قوّه» که با آن بار حمل می کنند،
«روح شهوت» که به خاطر آن علف می خورند،
«روح بدن» که به واسطه آن راه می روند. (1)
ص: 75
به امام صادق علیه السلام گفته شد: آیا شما همه این مردم را «ناس» می دانی؟ فرمود: آری همه آنان ناس هستند جز، 1. تارک مسواک، 2. کسی که در مجلس فشرده ای چهارزانو می نشیند، 3. کسی که کار بیهوده می کند، 4. کسی که با نداشتن دانش جدال می کند، 5. کسی که خود را به بیماری می زند و بیماری ندارد، 6. کسی که بدون مصیبت درخواست عافیت می کند، 7. کسی که با اهل حق مخالفت می کند در حالی که آنان اتفاق در حق دارند، 8. کسی به خوبی های پدران خود افتخار می کند در حالی که خود خالی از خوبی است، و خداوند درباره این گونه افراد می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.» (1)
أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَیْنا قَبْضاً یَسیراً (46) وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِباساً وَ النَّوْمَ سُباتاً وَ جَعَلَ النَّهارَ نُشُوراً (47) وَ هُوَ الَّذی أَرْسَلَ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ
ص: 76
ماءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَ نُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنا أَنْعاماً وَ أَناسِیَّ کَثیراً (49) وَ لَقَدْ صَرَّفْناهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کُفُوراً (50) وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی کُلِّ قَرْیَةٍ نَذیراً (51) فَلا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ جاهِدْهُمْ بِهِ جِهاداً کَبیراً (52) وَ هُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَ حِجْراً مَحْجُوراً (53) وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ کانَ رَبُّکَ قَدیراً (54) وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُهُمْ وَ لا یَضُرُّهُمْ وَ کانَ الْکافِرُ عَلی رَبِّهِ ظَهیراً (55) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (56) قُلْ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلاَّ مَنْ شاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلی رَبِّهِ سَبیلاً (57) وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذی لا یَمُوتُ وَ سَبِّحْ بِحَمْدِهِ وَ کَفی بِهِ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیراً (58) الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمنُ فَسْئَلْ بِهِ خَبیراً (59) وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ أَ نَسْجُدُ لِما تَأْمُرُنا وَ زادَهُمْ نُفُوراً (60) تَبارَکَ الَّذی جَعَلَ فِی السَّماءِ بُرُوجاً وَ جَعَلَ فیها سِراجاً وَ قَمَراً مُنیراً (61) وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ یَذَّکَّرَ أَوْ أَرادَ شُکُوراً (62)
«الیسیر» السهل القریب، و هو نقیض العسیر، و «سُبات» به معنای قطع عمل است، و سبت رأسه إذا حَلَقَه، و «یوم السبت» یعنی یوم قطع العمل، و «نَشر و نُشور» به معنای باز شدن است، نقیض طیّ که به معنای پیچیدن است، و «اَناسی» جمع انسان است، و یاء عوض نون قرار گرفته است، و ممکن است جمع «انسیّ» باشد، مانند کرسیّ و کراسیّ، و «مَرج» به معنای خلط است، و «امر مَریج» یعنی امر مختلط، و «عزوبة الماء» گوارا بودن آب است، و «فرات اعذب المیاه» است، و «مِلْح اُجاج» آب بسیار شور را گویند، و «نَسَب» ارتباط نزدیک از جهت ولادت
ص: 77
است، و «صِهر و مُصاهرة» به معنای قرابت و نزدیکی نکاحی است، و در حدیث آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام بنای مسجد قبا «یُصحر الحجر العظیم إلی بطنه» یعنی یدنیه، و أصهره یعنی أدناه، و «جعل اللیل و النهار خلفةً» یعنی جعل أحدهما مکان الآخر و منه الخلیفة لأنّه یُجعل مکان المُخَلَّف عنه، و از این قبیل است کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بعدی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.»
آیا ندیدی چگونه پروردگارت سایه را گسترده ساخت؟! و اگر می خواست آن را ساکن قرار می داد سپس خورشید را بر وجود آن دلیل قرار دادیم! (45) سپس آن را آهسته جمع می کنیم (و نظام سایه و آفتاب را حاکم می سازیم)! (46) او کسی است که شب را برای شما لباس قرار داد، و خواب را مایه استراحت، و روز را وسیله حرکت و حیات! (47) او کسی است که بادها را بشارتگرانی پیش از رحمتش فرستاد، و از آسمان آبی پاک کننده نازل کردیم… (48) تا بوسیله آن، سرزمین مرده ای را زنده کنیم و آن را به مخلوقاتی که آفریده ایم -- چهارپایان و انسانهای بسیار -- می نوشانیم. (49) ما این آیات را بصورتهای گوناگون برای آنان بیان کردیم تا متذکّر شوند، ولی بیشتر مردم از هر کاری جز انکار و کفر ابا دارند. (50) و اگر می خواستیم، در هر شهر و دیاری بیم دهنده ای برمی انگیختیم (ولی این کار لزومی نداشت). (51) بنا بر این از کافران اطاعت مکن، و بوسیله آن [قرآن] با آنان جهاد بزرگی بنما! (52) او کسی است که دو دریا را در کنار هم قرار داد یکی گوارا و شیرین، و دیگر شور و تلخ و در میان آن ها برزخی قرار داد تا با هم مخلوط نشوند (گویی هر یک به دیگری می گوید:) دور باش و نزدیک نیا! (53) او کسی است که از آب، انسانی را
ص: 78
آفرید سپس او را نسب و سبب قرار داد (و نسل او را از این دو طریق گسترش داد) و پروردگار تو همواره توانا بوده است. (54) آنان جز خدا چیزهایی را می پرستند که نه به آنان سودی می رساند و نه زیانی و کافران همیشه در برابر پروردگارشان (در طریق کفر) پشتیبان یکدیگرند. (55) (ای پیامبر!) ما تو را جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم! (56) بگو: «من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم مگر کسی که بخواهد راهی بسوی پروردگارش برگزیند (این پاداش من است.)» (57) و توکّل کن بر آن زنده ای که هرگز نمی میرد و تسبیح و حمد او را بجا آور و همین بس که او از گناهان بندگانش آگاه است! (58) همان (خدایی) که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو وجود دارد، در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت (و به تدبیر جهان پرداخت، او خداوند) رحمان است از او بخواه که از همه چیز آگاه است! (59) و هنگامی که به آنان گفته شود: «برای خداوند رحمان سجده کنید!» می گویند: «رحمان چیست؟! (ما اصلًا رحمان را نمی شناسیم!) آیا برای چیزی سجده کنیم که تو به ما دستور می دهی؟!» (این سخن را می گویند) و بر نفرت شان افزوده می شود! (60) جاودان و پربرکت است آن (خدایی) که در آسمان منزلگاه هایی برای ستارگان قرار داد و در میان آن، چراغ روشن و ماه تابانی آفرید! (61) و او همان کسی است که شب و روز را جانشین یکدیگر قرار داد برای کسی که بخواهد متذکّر شود یا شکرگزاری کند (و آنچه را در روز کوتاهی کرده در شب انجام دهد و به عکس). (62)
ص: 79
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«أَلَمْ تر إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا» (1)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
«ظِلّ» فاصله بین طلوع فجر و طلوع آفتاب است. (2)
علّامه ابن شهر آشوب در مناقب روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در جحفه زیر درخت کم سایه ای با اصحاب خود فرود آمد و از کمی سایه آن درخت نگران شد، و خداوند به آن درخت کوچک اجازه داد تا بزرگ شد و همه اصحاب را زیر سایه خود جای داد و این آیه نازل شد «أَلَمْ تر إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ…» (3)
«وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا» (4)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که اراده ی وضو کردی به طرف آب حرکت کن مانند این که به طرف رحمت خداوند می روی، چرا که خداوند آب را مفتاح قرب و مناجات و دلیل قدم گذاردن به بساط خدمت خود قرار داده است، و همان گونه که رحمت خداوند گناهان بندگان را پاک می کند، آب نیز نجاست های ظاهری را پاک می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْرًا…»، و
ص: 80
نیز می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ» (1)، و همان گونه که خداوند به وسیله آب نعمت ها را زنده می نماید، با رحمت و فضل خود نیز حیات قلب و طاعات و تفکّر در صفای آب و لطافت و پاکی و برکت و لطیف امتزاج آن را با هر چیزی قرار داده است، پس تو باید آب را برای تطهیر اعضایی که مأمور به تطهیر آن هستی -- و خداوند از تو خواسته که برای ادای فرائض و مستحبّات از عبادات، از آن استفاده کنی -- مصرف نمایی، چرا که هر یک از عبادات را فوائد فراوانی است، و اگر تو آب را با رعایت حرمت آن [که نعمت بزرگی است از نعمت های خداوند] مصرف نمایی، به زودی بهره های فراوانی برای تو خواهد بود، و سپس باید همانند آب که با چیزهای دیگر آمیخته می شود، تو نیز با بندگان و مخلوق خدا آمیخته شوی [و مهر و محبّت خود را با آنان حفظ نمایی] و حق هر چیزی را ادا کنی و تغییر حال پیدا نکنی، و از سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله درس بگیری که فرمود: «مَثَلُ الْمُؤْمِنِ الْمُخْلِصِ کَمَثَلِ الْمَاء»، و نیز باید صفای تو با خدا در جمیع طاعات مانند صفای آب باشد که خداوند آن را از آسمان نازل می کند و می فرماید: «وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء طَهُورًا»، و تو باید هنگام شستن اعضای خود با آب -- برای غسل و وضو -- قلب خود را با تقوا و یقین پاک کنی. (2)
ص: 81
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُورًا» (1)
ابوحمزه گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
آیه فوق را جبرئیل بر رسول خدا صلی الله علیه و آله این چنین نازل نمود، «فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ من أمّتک بولایة علیٍّ إِلَّا کُفُورًا.» (2)
مؤلّف گوید:
مشابه آیه فوق در قرآن فراوان است، مانند «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّکِرٍ» (3) و «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (4) و «وَ قَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ» (5) و «وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلَّا مَنْ یُنِیبُ» (6) و «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» (7) و «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ
ص: 82
بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.» (1)
«وَ هُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
«مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ»، یعنی أرسل البحرین، و «الأجَاجٌ»، المرّ یعنی تلخی، «وَ جَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا»، یعنی حاجزاً، «وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» یعنی حراماً محرّماً به گونه ای که آب شیرین آمیخته به آب تلخ نشود، و یکی از آن ها طعم دیگری را تغییر ندهد. (3)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند:
خدای جل جلاله ولایت ما را بر آب ها عرضه نمود، پس هر کدام آن ها ولایت ما را پذیرفتند شیرین و گوارا شدند، و هر کدام ولایت ما را انکار کردند خداوند آن ها را تلخ و شور و اجاج قرار داد. (4)
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ کَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا» (5)
برید عجلی گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند متعال آدم را از آب شیرین آفرید و همسر او را از سِنْخ و اصل و پایین ترین ضلع او آفرید، و به وسیله این ضلع نسب و سبب جاری شد [و
ص: 83
ارتباط فرزندی و نکاحی ایجاد گردید] و سپس خداوند حوّا را به آدم تزویج نمود و به وسیله این ازدواج ارتباط و خویشی نکاحی و مصاهره ای پیدا شد، چنان که خداوند می فرماید: «فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا»، بنابراین «نسب» از ناحیه مردان به وجود آمد و «صهر» به واسطه زن ها به وجود آمد. (1)
ابن عبّاس گوید:
آیه فوق درباره ی پیامبر و علیّ (صلوات الله علیها) نازل شد، و رسول خدا صلی الله علیه و آله دختر خود فاطمه علیه السلام را به پسر عمّ خود علیّ علیه السلام تزویج نمود، از این رو برای رسول خدا صلی الله علیه و آله «نَسَب و صهر» حاصل شد. (2)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
امیرالمؤمنین علیه السلام چون از جنگ نهروان بازگشت و شنید که معاویه از او
ص: 84
بدگویی و سبّ می کند و اصحاب او را می کشد، خطبه ای خواند… و فرمود: «و أنا الصهر» یقول الله جل جلاله (وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا). (1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
خداوند جل جلاله نطفه ای سفید و نورانی آفرید و از صلب [پیامبران و اوصیا گذرانده شد تا به] صلب عبدالمطلّب رسید و پس از او دو نصف شد، نصف آن را خداوند در [پدرم] عبدالله قرار داد، و نصف دیگر را در ابوطالب، و من از عبدالله به وجود آمدم و علیّ از ابوطالب، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا….» (2)
ص: 85
«وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُهُمْ وَ لَا یَضُرُّهُمْ وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلَی رَبِّهِ ظَهِیرًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در لغت، بسا انسانی را «ربّ» می نامند چنان که حضرت یوسف به یکی از زندانیان که از زندان نجات می یافت فرمود: «اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ» و کلاًّ هر کس مالک چیزی باشد، او را ربّ آن چیز می نامند، بنابراین معنای «وَ کَانَ الْکَافِرُ عَلَی رَبِّهِ ظَهِیرًا»، این است که کافر یعنی دوّمی بر ربّ خود یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام قدرت پیدا کرد [و حقّ او را غصب نمود.] (2)
ابوحمزه گوید: امام باقرعلیه السلام فرمود:
تفسیر این آیه در بطن قرآن این است که علیّ علیه السلام از جهت ولایت و طاعت «ربّ» دوّمی بود، و او بر ربّ خود اظهار قدرت نمود و در معنای دیگر «ربّ» همان خالقی است که قابل توصیف نمی باشد. (3)
ص: 86
«الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا» (1)
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود:
خداوند خیر را روز یکشنبه آفرید، و چنین نبود که شرّ را قبل از خیر بیافریند، و روز یکشنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید، و در روز سه شنبه اقوات و خوراکی های زمین را آفرید، و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را آفرید، و در روز جمعه اقوات آن ها را آفرید، چنان که می فرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.» (2)
صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:
روایت شده که یهود، ابتدای خلقت موجودات را خلاف آنچه در قرآن است گفته اند، از این رو خداوند در پایان آیه می فرماید: «فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا.» (3)
ص: 87
«تَبَارَکَ الَّذِی جَعَلَ فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَ قَمَرًا مُّنِیرًا» (1)
امام باقرعلیه السلام می فرماید:
مقصود از «بُرُوجً» کواکب و ستارگانی است که نشانه بهار و تابستان اند، مانند: ستاره ی حَمَل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد و سنبلة، و برج های پائیز و زمستان: میزان، عقرب، قوس، جُدی، دلو و سمکة هستند، و آن ها دوازده برج می باشند. [و مقصود از «سراج» خورشید است.] (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث «اهلیلجة» [به آن طبیب هندی] در تفسیر آیه «وَ جَعَلَ فِیهَا سِرَاجًا وَ قَمَرًا مُّنِیرًا»، فرمود:
خورشید و ماه را خداوند در مداری همواره شناور نموده و طلوع و غروب می دهد، تا مردم عدد روزها و ماه ها و سال ها را بدانند، و بهار و تابستان و پائیز و زمستان، زمان های مختلفی هستند و همانند اختلاف شب و روز برقرار می باشند. (3)
ص: 88
«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُورًا» (1)
عنبسه ی عابد گوید: امام صادق علیه السلام در تفیسر این آیه فرمود:
مقصود از جایگزینی شب به جای روز و جایگزینی روز به جای شب این است که؛ نماز شب را در روز قضا کنی و نماز روز را در شب قضا کنی. (2)
شخصی به نام جمیل به امام صادق علیه السلام گفت: فدای شما شوم -- ای فرزند رسول خدا -- بسا یک ماه یا دو ماه و یا سه ماه نماز شب از من قضا می شود، آیا می توانم آن ها را در روز قضا کنم؟ امام علیه السلام سه مرتبه فرمود:
«قُرَّةُ عَیْنٍ لَکَ وَ اللَّهِ» خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً…»، و مقصود از این آیه این است که قضای نماز روز را در شب و قضای نماز شب را در روز می توان انجام داد، و این از اسرار پنهانی و مکنون آل محمّد صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 89
وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً (63) وَ الَّذینَ یَبیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً (64) وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها کانَ غَراماً (65) إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (66) وَ الَّذینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً (67) وَ الَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ أَثاماً (68) یُضاعَفْ لَهُ الْعَذابُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ یَخْلُدْ فیهِ مُهاناً (69) إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (70) وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ مَتاباً (71) وَ الَّذینَ لا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً (72) وَ الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْها صُمًّا وَ عُمْیاناً (73) وَ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً (74) أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ یُلَقَّوْنَ فیها تَحِیَّةً وَ سَلاماً (75) خالِدینَ فیها حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً (76) قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزاماً (77)
«هَوناً» یعنی هیّناً بسکینةٍ، و «سَلاماً» یعنی قولاً سالماً من الإثم أو تسلّماً منکم و متارکةً لکم، و «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ»، یعنی یمضون لیلهم بالقیام للصلاة و السجود لربّهم، و «إِنَّ عَذَابَهَا کَانَ غَرَامًا»، یعنی عذاباً ملازماً، و منه الغریم لملازمته، و «لَمْ یَقْتُرُوا» یعنی لم یضیّقوا فی انفاقهم علی عیالهم، او لم ینفقوا فی المعاصی و لم یمنعوا
ص: 90
الحقوق، «کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» من استقامة الطرفین، و «یَلْقَ أَثَامًا» یعنی آثماً، أو یلق جزاء إثمه، و «یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا» یعنی یخلد فی العذاب مع الذّلة و المهانة، و «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» یعنی یکونون صالحین فنکون قریر الأعین بملاقاتهم، و القرور، برد العین عند السرور، و «الزور» الباطل أو الکذب او شهادة الکذب، و فی قرائة اهل البیت علیهم السلام: «وَ اجْعَلْ لَنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ إِمَامًا» و هذه القرائة یلائم المعنا و لیسر فیها التکلّف، و «یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ» یعنی أعلا منازل أهل الجنّة، و «مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی» یعنی لا یعتنی بکم و لا یکترث بکم، و «لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ» یعنی عبادتکم له او لو لا دعوته إیّاکم إلی الدین أو یکون المعنا: «لو لا ما تدعونه من الدعاء و لأنّ الدعاء مخّ العباده، و الله العالم.»
بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبّر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آن ها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آن ها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند) (63) کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می کنند (64) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! عذاب جهنّم را از ما برطرف گردان، که عذابش سخت و پر دوام است! (65) مسلّماً آن (جهنّم)، بد جایگاه و بد محلّ اقامتی است!» (66) و کسانی که هر گاه انفاق کنند، نه اسراف می نمایند و نه سخت گیری بلکه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند. (67) و کسانی که معبود دیگری را با خداوند نمی خوانند و انسانی را که خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی کشند و زنا نمی کنند و هر کس چنین کند، مجازات سختی خواهد دید! (68) عذاب او در قیامت مضاعف می گردد، و همیشه با خواری در آن خواهد ماند! (69) مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، که خداوند گناهان آنان را به حسنات
ص: 91
مبدّل می کند و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است! (70) و کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، بسوی خدا بازگشت می کند (و پاداش خود را از او می گیرد.) (71) و کسانی که شهادت به باطل نمی دهند (و در مجالس باطل شرکت نمی کنند) و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند. (72) و کسانی که هر گاه آیات پروردگارشان به آنان گوشزد شود، کر و کور روی آن نمی افتند. (73) و کسانی که می گویند: «پروردگارا! از همسران و فرزندانمان مایه روشنی چشم ما قرار ده، و ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!» (74) (آری،) آن ها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده می شود و در آن، با تحیّت و سلام رو به رو می شوند. (75) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند چه قرارگاه و محلّ اقامت خوبی! (76) بگو: «پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد شما (آیات خدا و پیامبران را) تکذیب کردید، و (این عمل) دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد!» (77)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا» (1)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود این است که انسان با همان سجیّه و جبلّت خود راه برود و اهل تکلّف و تکبّر نباشد. (2)
ص: 92
امام باقرعلیه السلام فرمود:
مقصود از این آیه اوصیاء علیهم السلام اند که از ترس دشمنان با احتیاط حرکت می کنند. (1)
سلیمان بن جعفر گوید: حضرت ابی الحسن علیه السلام فرمود:
«هُمُ الْأَئِمَّةُ یَتَّقُونَ فِی مَشْیِهِمْ عَلَی الْأَرْضِ.» (2)
زراره و حمران و محمّد بن مسلم از امام باقرعلیه السلام نقل نموده اند که فرمود:
این آیات تا «حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاماً» مربوط به اوصیا [یعنی ائمّه معصومین و یا همه اوصیای پیامبران علیهم السلام] می باشد. (3)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل اشاره به تواضع دارد و روایات آن در کافی ج 2، ص 121 نقل شده است.
«وَ الَّذِینَ إِذَا أَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» (4)
محمّد بن سنان گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود:
«قَوَامً» به معنای معروف و پسندیده است، چنان که خداوند می فرماید:
ص: 93
«عَلَی الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَی الْمُقْتِرِ قَدْرُهُ» (1)، یعنی به اندازه ی نیاز عیال و آنچه صلاح خود و عیال او باشد مصرف نماید و «لَا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا.» (2) و (3)
عبدالملک بن احول گوید: امام صادق علیه السلام آیه فوق را قرائت نمود و مشتی از ریگ را گرفت و مشت خود را جمع کرد و فرمود:
این معنای اقتار است، و سپس مشت دیگری را برداشت و دست خود را باز نمود و همه را ریخت و فرمود: این اسراف [در انفاق] است، و باز مشتی از ریگ را برداشت و مقداری را ریخت و مقداری را نگهداشت و فرمود: این معنای «قَوَامً» است. (4)
سلیمان بن صالح گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: کم ترین درجه اسراف در مصرف چیست؟ فرمود:
این است که تو لباس آبروی خود را برای هر کاری بپوشی، و اضافه ظرف آب را بریزی، و خرما را بخوری و هسته ی آن را این سو و آن سو بیاندازی. (5)
ص: 94
امام باقرعلیه السلام به فرزند خود امام صادق علیه السلام فرمود:
عزیزم، بر تو باد که بین دو خطا یک عمل نیکی انجام بدهی تا آن عمل نیک، آن دو خطا را محو نماید… و سپس فرمود: این معنای آیه شریفه است که می فرماید: «وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا.» (1)
«وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ… وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (2)
مرحوم محمّد ابن ابی عمیر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند جل جلاله به توبه کنندگان سه خصلت داده است، که اگر یکی از آن ها را به همه اهل آسمان ها و اهل زمین می داد نجات می یافتند، 1. او فرموده
ص: 95
است: «إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» (1)، و کسی را که خدا دوست بدارد، او را عذاب نخواهد نمود، 2. فرموده است: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْمًا فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُم وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ * وَ قِهِمُ السَّیِّئَاتِ وَ مَن تَقِ السَّیِّئَاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2). 3. و می فرماید: «وَ الَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَ لَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ لَا یَزْنُونَ وَ مَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا * إِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا.» (3)
ص: 96
محمّد بن مسلم گوید: امام باقرعلیه السلام در تفسیر آیه ی «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» فرمود:
روز قیامت مؤمن [شیعه] گنهکار را به موقف حساب می آورند، و خداوند خود متولّی حساب او خواهد بود، و احدی را از حساب او آگاه نمی کند، سپس خداوند گناهان او را به او معرّفی می نماید، و چون آن مؤمن اقرار به گناهان خود می نماید، خداوند به ملائکه می فرماید: «گناهان او را تبدیل به حسنات کنید و سپس نامه او را به مردم نشان بدهید» و مردم [چون نامه او را می بینند] می گویند: «آیا این بنده یک گناه در نامه او نبوده است» پس خداوند دستور می دهد تا او را به بهشت ببرند، سپس امام باقرعلیه السلام فرمود: این تأویل این آیه است، و این آیه مخصوص گنهکاران از شیعیان ما می باشد. (1)
شیخ مفید رحمة الله علیه در کتاب اختصاص با سند خود از اصبغ بن نباته نقل نموده که گوید:
رفتم خدمت امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) تا بر او سلام کنم، پس به انتظار او نشستم تا وارد شد و من برخاستم و بر او سلام کردم و او دست در دست من
ص: 97
زد و انگشتان خود را داخل انگشتان من نمود و فرمود: ای اصبغ بن نباته!» گفتم: «لَبَّیْکَ وَ سَعْدَیْکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِین»، فرمود: ولیّی ما ولیّی خداست، و چون ولیّی خدا از دنیا می رود، منزلت او نزد خداوند رفیق اعلی می باشد، و خداوند او را از نهری سیراب می کند که از یخ سردتر، و از شهد شیرین تر، و از کف نرم تر است» گفتم: پدر و مادرم فدای شما باد، گرچه گنهکار باشد؟ فرمود: آری، گرچه گنهکار باشد، مگر قرآن نخوانده ای که خداوند می فرماید: «فَأُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا»؟ سپس فرمود:
«ای اصبغ ولیّی ما اگر خدا را ملاقات کند و گناهان او به اندازه کف روی دریا و دانه های رمل باشد، خداوند از او می بخشد، إن شاءالله تعالی.» (1)
و نیز فرمود:
«لَیْسَ فِی الْمَأْکُولِ وَ الْمَشْرُوبِ سَرَفٌ وَ إِنْ کَثُرَ» -- و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَنْ أَعْطَی فِی غَیْرِ حَقٍ فَقَدْ أَسْرَفَ وَ مَنْ مَنَعَ مِنْ حَقٍّ فَقَدْ قَتَّرَ.» (2)
ص: 98
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری نیز به همین مضامین در ذیل آیه فوق نقل شده و ما به همین مقدار بسنده نمودیم.
«وَ الَّذِینَ لَا یَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مقصود از «زور» غنا و آوازه خوانی است. (2)
ایّوب بن خزّاز گوید:
من با عدّه ای وارد مدینه شدیم و خدمت امام صادق علیه السلام رفتیم و آن حضرت به ما فرمودند: بر چه کسی وارد شده اید؟ گفتیم: بر فلانی که اهل خوانندگی و غناخوانی است، فرمود: «کُونُوا کِرَاماً»، و به خدا سوگند ما معنای سخن امام را نفهمیدیم و گمان کردیم می فرماید: «تُفَضِّلُوا عَلَیْهِ»، یعنی شما بر او فضیلت دارید، پس بازگشتیم و گفتیم: ما معنای سخن شما را ندانستیم که فرمودید: «کُونُوا کِرَاماً»؟ فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؟» (3)
ص: 99
«وَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یَخِرُّوا عَلَیْهَا صُمًّا وَ عُمْیَانًا» (1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
یعنی، «مُسْتَبْصِرِینَ لَیْسُوا شکّاکاً.» (2)
سلیمان بن خالد گوید:
من در کنار امام صادق علیه السلام در محمل خود قرآن می خواندم، پس امام علیه السلام خود را به من نزدیک نمود و فرمود: «بخوان» و چون من آیه فوق را خواندم فرمود: «این آیه مربوط به شما می باشد، چرا که شما هر گاه فضائل ما را می گویید، شک و تردیدی در آن ها نمی کنید» و چون آیه «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» را قرائت نمودم فرمود: این آیه درباره ی ما خانواده می باشد. (3)
ص: 100
«وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: آیه فوق نزد امام صادق علیه السلام قرائت شد و آن حضرت فرمود:
«سؤال بزرگی کرده اند آیا آنان خواسته اند که امام متقیّن باشند؟!» گفته شد: ای فرزند رسول خدا مگر این آیه چگونه نازل شده است؟ فرمود: این گونه نازل شده: «وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَ ذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْ لنَا مِنَ الْمُتَّقِینَ إِمَامًا.» (2)
و روایت شده که مقصود از «أَزْوَاجِنَا» خدیجه است، و مقصود از «ذُرِّیَّاتِنَا» فاطمه است، و مقصود از «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» حسن و حسین هستند، و مقصود از «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» علیّ بن ابی طالب و امامان دیگر -- صلوات الله علیهم -- می باشند. (3)
مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب از سعید بن جبیر نقل نموده که گوید:
به خدا سوگند این آیه فقط درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، چرا که دعای او این بود که می فرمود: «رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا»، یعنی فاطمه، و «ذُرِّیَّاتِنَا» یعنی حسن و حسین، و «قُرَّةَ أَعْیُنٍ». سپس گوید: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: به خدا سوگند مقصود من از «قُرَّةَ أَعْیُنٍ» فرزند زیبا نبود و لکن از
ص: 101
خدای خود خواستم تا فرزندان مطیع خدا و خائف و ترسای از او پیدا کنم تا چون به آن ها نگاه می نمایم و آنان را مطیع خدا می بینم، چشم من روشن شود. سپس فرمود: مقصود از «وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا» این است که ما به متقین پیشین اقتدا کنیم و سپس متقیّن به ما اقتدا کنند.
سپس فرمود:
مقصود از «أُوْلَئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُوا…» علیّ بن ابی طالب و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند. که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ یُلَقَّوْنَ فِیهَا تَحِیَّةً وَ سَلَامًا * خَالِدِینَ فِیهَا حَسُنَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقَامًا.» (1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«بهشت با گرفتاری ها و مشکلات همراه است، و دوزخ و آتش با شهوات و هوسرانی ها همراه است».
ص: 102
سپس فرمود: خداوند به داوود علیه السلام فرمود:
بر قلب هر عالم دوستدار شهوات [و دنیاطلبی] حرام است که من او را امام و پیشوای اهل تقوا قرار بدهم. (1)
«قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا» (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
چهار چیز برای انسان [مؤمن] سودمند است و زیانی ندارد، 1-2. ایمان و شکر، چرا که خداوند می فرماید: «مَّا یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِکُمْ إِن شَکَرْتُمْ وَ آمَنتُمْ» (3)، یعنی تا شما مؤمن و شاکر باشید خداوند عذابتان نمی کند، 3. استغفار، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» (4)، یعنی ای رسول من، تا تو بین مردم هستی و تا آنان استغفار می کنند، خداوند آنان را عذاب نخواهد نمود، 4. دعاء، چرا که خداوند می فرماید: «قُلْ مَا یَعْبَأُ بِکُمْ رَبِّی لَوْلَا دُعَاؤُکُمْ فَقَدْ کَذَّبْتُمْ فَسَوْفَ یَکُونُ لِزَامًا.» (5)
ص: 103
برید بن معاویه عجلی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: زیاد قرآن خواندن بهتر است و یا زیاد دعا کردن؟ فرمود:
«زیاد دعا کردن بهتر است» و سپس آیه فوق را قرائت نمود. (1)
ابوالجارود گوید: امام باقر علیه السلام در معنای آیه فوق فرمود: خداوند می فرماید:
اگر دعای شما نبود، عذاب برای شما قطعی بود. (2)
ص: 104
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 197 و آیاتی از آخر سوره از آیه ی 224 تا 227.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی واقعه نازل شده است. (1)
تعداد آیات: 227 آیه.
مرحوم فیض می فرماید:
سوره شعراء کلاً مکّی است جز آیه «وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» تا آخر سوره که مدنی می باشد. (2)
ثواب قرائت سوره ی شعراء
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره های سه گانه طواسین را در شب جمعه بخواند، از اولیای خدا و در جوار و کنف او خواهد بود، و هرگز در دنیا ترسی پیدا نمی کند، و در آخرت از بهشت به او داده می شود تا راضی گردد بلکه فوق رضای او به او داده می شود،
ص: 105
و خداوند یک صد همسر از حورالعین به او تزویج می نماید. (1)
و در مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی شعرا را بخواند، خداوند به عدد آن کسانی که نوح و هود و شعیب و صالح و ابراهیم علیهم السلام را تصدیق و یا تکذیب نموده اند، ده حسنه به او می دهد و نیز به عدد کسانی که عیسی را تکذیب نموده و محمّد صلی الله علیه و آله را تصدیق کرده اند، ده حسنه به او اعطا می کند. (2)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند، طه و طواسین را عوض الواح موسی به من داد.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«طسم»، «طا» به معنای طور سیناء است، و «س» اسکندریّه است، و «م» مکّه است، و نیز فرمود: «طا» شجره ی طوبی است، و «سین» سدرة المنتهی است، و «میم» محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 106
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2) لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعینَ (4) وَ ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ کانُوا عَنْهُ مُعْرِضینَ (5) فَقَدْ کَذَّبُوا فَسَیَأْتیهِمْ أَنْبؤُا ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (6) أَ وَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الْأَرْضِ کَمْ أَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (7) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (8) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (9)
«المُبین» البیّن اعجازه أو المبیّن للإعجاز، و «بَاخِعٌ نَّفْسَکَ» یعنی هالک و قاتل، و «زَوْجٍ کَرِیمٍ» یعنی محمودٍ ذی فوائد، و «الْعَزِیزُ» القادر الذی لا یعجزه شئ.
ص: 107
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طسم (1) این آیات کتاب روشنگر است. (2) گویی می خواهی جان خود را از شدّت اندوه از دست دهی به خاطر این که آن ها ایمان نمی آورند! (3) اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه ای نازل می کنیم که گردنهای شان در برابر آن خاضع گردد! (4) و هیچ ذکر تازه ای از سوی خداوند مهربان برای آن ها نمی آید مگر این که از آن روی گردان می شوند! (5) آنان تکذیب کردند امّا بزودی اخبار (کیفر) آنچه را استهزا می کردند به آنان می رسد! (6) آیا آنان به زمین نگاه نکردند که چقدر از انواع گیاهان پرارزش در آن رویاندیم؟! (7) در این، نشانه روشنی است (بر وجود خدا) ولی بیشترشان هرگز مؤمن نبوده اند! (8) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (9)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«طسم * تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
معنای «طس» أنا الطالب السمیع است، و معنای «طسم» یعنی أنا الطالب السمیع المبدئ المعید. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی من از خدا خواستم که بین من و تو ولایت قرار بدهد، و او اجابت نمود، و از او خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از
ص: 108
او خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد و او اجابت نمود» پس مردی [یعنی اوّلی] گفت: «به خدا سوگند یک صاع از خرما که داخل مشک کهنه ای باشد، بهتر از چیزهایی است که محمّد صلی الله علیه و آله از خدای خود خواسته است» سپس گفت: «خوب بود از خداوند مَلَکی را طلب می کرد که او را مقابل دشمنانش یاری کند، و یا گنجی را طلب می کرد که فقر خود را بر طرف نماید!» پس خداوند این آیه را نازل نمود «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ.» (1)
«إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» (2)
عمر بن حنظلة گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
«قبل از قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پنج علامت خواهد بود:
صیحه ی آسمانی،
خروج سفیانی،
خَسف در بیداء،
کشته شدن نفس زکیّه،
خروج یمانی».
گفتم: فدای شما شوم، اگر یکی از اهل بیت شما قبل از این علامت ها قیام نماید آیا ما با او همراه شویم؟
ص: 109
فرمود:
خیر. پس روز بعد، من این آیه را خواندم «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» گفتم: آیا این آیه همان صیحه است؟ فرمود: بیدار باشید که چون این آیه از آسمان نازل شد دشمنان خدا [یعنی بنی امیه] در مقابل آن خاضع خواهند بود. (1)
محمّد بن ابراهیم نعمانی با سند خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ» سؤال شد، و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: پس از سه چیز منتظر فرج باشید گفته شد: آن سه چیز کدام است؟ فرمود: «اختلاف اهل شام بین خود، و پرچم های سیاهی از ناحیه خراسان،
و فَزَعَة و وحشتی در ماه رمضان» گفته شد: فَزعة در ماه رمضان چیست؟
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مگر شما سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» و این آیه دختران جوان را از حجله بیرون می کند، و خواب را بیدار و بیدار را به وحشت می اندازد. (2)
ص: 110
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه فوق نقل شده و ما آن ها را در کتاب «دولة المهدیّ» و کتاب «نشانه های ظهور» نقل نموده ایم و از خداوند ظهور امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را خواستاریم.
وَ إِذْ نادی رَبُّکَ مُوسی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا یَتَّقُونَ (11) قالَ رَبِّ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (12) وَ یَضیقُ صَدْری وَ لا یَنْطَلِقُ لِسانی فَأَرْسِلْ إِلی هارُونَ (13) وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (14) قالَ کَلاَّ فَاذْهَبا بِآیاتِنا إِنَّا مَعَکُمْ مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِیا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمینَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنا بَنی إِسْرائیلَ (17) قالَ أَ لَمْ نُرَبِّکَ فینا وَلیداً وَ لَبِثْتَ فینا مِنْ عُمُرِکَ سِنینَ (18) وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرینَ (19) قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لی رَبِّی حُکْماً وَ جَعَلَنی مِنَ الْمُرْسَلینَ (21) وَ تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَیَّ أَنْ عَبَّدْتَ بَنی إِسْرائیلَ (22) قالَ فِرْعَوْنُ وَ ما رَبُّ الْعالَمینَ (23) قالَ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُمَا إِنْ کُنْتُمْ مُوقِنینَ (24) قالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَسْتَمِعُونَ (25) قالَ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبائِکُمُ الْأَوَّلینَ (26) قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ ما بَیْنَهُما
ص: 111
إِنْ کُنْتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهَاً غَیْری لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونینَ (29) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُکَ بِشَیْ ءٍ مُبینٍ (30) قالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (31) فَأَلْقی عَصاهُ فَإِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ (32) وَ نَزَعَ یَدَهُ فَإِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ (33) قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ (34) یُریدُ أَنْ یُخْرِجَکُمْ مِنْ أَرْضِکُمْ بِسِحْرِهِ فَما ذا تَأْمُرُونَ (35) قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ ابْعَثْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (36) یَأْتُوکَ بِکُلِّ سَحَّارٍ عَلیمٍ (37) فَجُمِعَ السَّحَرَةُ لِمیقاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (38) وَ قیلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنْتُمْ مُجْتَمِعُونَ (39) لَعَلَّنا نَتَّبِعُ السَّحَرَةَ إِنْ کانُوا هُمُ الْغالِبینَ (40) فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ کُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ (41) قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ (42) قالَ لَهُمْ مُوسی أَلْقُوا ما أَنْتُمْ مُلْقُونَ (43) فَأَلْقَوْا حِبالَهُمْ وَ عِصِیَّهُمْ وَ قالُوا بِعِزَّةِ فِرْعَوْنَ إِنَّا لَنَحْنُ الْغالِبُونَ (44) فَأَلْقی مُوسی عَصاهُ فَإِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ (45) فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ (46) قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ (47) رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ (48) قالَ آمَنْتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ مِنْ خِلافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّکُمْ أَجْمَعینَ (49) قالُوا لا ضَیْرَ إِنَّا إِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ (50) إِنَّا نَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لَنا رَبُّنا خَطایانا أَنْ کُنَّا أَوَّلَ الْمُؤْمِنینَ (51) وَ أَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنْ أَسْرِ بِعِبادی إِنَّکُمْ مُتَّبَعُونَ (52) َأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ (53) إِنَّ هؤُلاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلیلُونَ (54) وَ إِنَّهُمْ لَنا لَغائِظُونَ (55) وَ إِنَّا لَجَمیعٌ حاذِرُونَ (56) فَأَخْرَجْناهُمْ مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (57) وَ کُنُوزٍ وَ مَقامٍ کَریمٍ (58) کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها بَنی إِسْرائیلَ (59) فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقینَ (60) فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسی إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (61) قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعی رَبِّی سَیَهْدینِ (62) فَأَوْحَیْنا إِلی مُوسی أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظیمِ (63) وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرینَ (64) وَ أَنْجَیْنا مُوسی وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعینَ (65) ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرینَ (66) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (67) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (68)
ص: 112
«سری و أسری» دو لغت است به معنای سیر کردن و سیر دادن، و «شِرذمة» باقیمانده از گروه کثیر را گویند، و شرذمه از هر چیزی گروه باقیمانده ناچیز آن را گویند، و «کنوز» اموال پنهان شده در مخفیگاه ها را می گویند، و «اتّبعه و تبعه» إذا اقتفی أثره، و «إشراق» دخول در هنگام طلوع خورشید را گویند، و «شَرَقَ الشمس و شَرَقَتِ الشمس» هنگام طلوع و تنویر خورشید را گویند، و «أشرقنا» یعنی دخلنا فی وقت شروق الشمس، و «تَراءَ الجمعان» یعنی تقابلا بحیث یری کلّ منهما صاحبه، و «إدراک» به معنای رسیدن و ملحق شدن است، و «أدرکه» یعنی لحقه، و أدرک الزرع و أدرک الغلام یعنی لحق ببلوغه و حصاده، و «طَود» به معنای کوه است، و «اِزدلاف» تقریب نمودن است، و «لیلة المزدلفة» یعنی لیلة الإجتماع، و «آخر» به معنای دیگر است چنان که گویند: نجی الله أحدهما و أهلک الآخر الثانی.
(به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو… (10) قوم فرعون، آیا آنان (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهیز نمی کنند؟! (11) (موسی) عرض کرد: «پروردگارا! از آن بیم دارم که مرا تکذیب کنند، (12) و سینه ام تنگ شود، و زبانم بقدر کافی گویا نیست (برادرم) هارون را نیز رسالت ده (تا مرا یاری کند)! (13) و آنان (به اعتقاد خودشان) بر گردن من گناهی دارند می ترسم مرا بکشند (و این رسالت به پایان نرسد)! (14) فرمود: «چنین نیست، (آنان کاری نمی توانند انجام دهند)! شما هر دو با آیات ما (برای هدایتشان) بروید ما با شما هستیم و (سخنانتان را) می شنویم! (15) به سراغ فرعون بروید و بگویید: ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم (16) بنی اسرائیل را با ما بفرست!» (آن ها
ص: 113
به سراغ فرعون آمدند) (17) (فرعون) گفت: «آیا ما تو را در کودکی در میان خود پرورش ندادیم، و سالهایی از زندگیت را در میان ما نبودی؟! (18) و سرانجام، آن کارت را (که نمی بایست انجام دهی) انجام دادی (و یک نفر از ما را کشتی)، و تو از ناسپاسانی!» (19) (موسی) گفت: «من آن کار را انجام دادم در حالی که از بی خبران بودم! (20) پس هنگامی که از شما ترسیدم فرار کردم و پروردگارم به من حکمت و دانش بخشید، و مرا از پیامبران قرار داد! (21) آیا این منتّی است که تو بر من می گذاری که بنی اسرائیل را برده خود ساخته ای؟!» (22) فرعون گفت: «پروردگار عالمیان چیست؟!» (23) (موسی) گفت: «پروردگار آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین هستید!». (24) (فرعون) به اطرافیانش گفت: «آیا نمی شنوید (این مرد چه می گوید)؟!» (25) (موسی) گفت: «او پروردگار شما و پروردگار نیاکان شماست!» (26) (فرعون) گفت: «پیامبری که بسوی شما فرستاده شده مسلّماً دیوانه است!» (27) (موسی) گفت: «او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه میان آن دو است می باشد، اگر شما عقل و اندیشه خود را به کار می گرفتید!» (28) (فرعون خشمگین شد و) گفت: «اگر معبودی غیر از من برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد!» (29) (موسی) گفت: «حتّی اگر نشانه آشکاری برای تو بیاورم (باز ایمان نمی آوری)؟!» (30) گفت: «اگر راست می گویی آن را بیاور!» (31) در این هنگام موسی عصای خود را افکند، و ناگهان مار عظیم و آشکاری شد (32) و دست خود را (در گریبان فرو برد و) بیرون آورد، و در برابر بینندگان سفید و روشن بود. (33) (فرعون) به گروهی که اطراف او بودند گفت: «این ساحر آگاه و ماهری است! (34) او می خواهد با سحرش شما را از سرزمینتان بیرون کند! شما چه نظر می دهید؟» (35) گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران را برای بسیج به تمام
ص: 114
شهرها اعزام کن، (36) تا هر ساحر ماهر و دانایی را نزد تو آورند!» (37) سرانجام ساحران برای وعده گاه روز معیّنی جمع آوری شدند. (38) و به مردم گفته شد: «آیا شما نیز (در این صحنه) اجتماع می کنید… (39) تا اگر ساحران پیروز شوند، از آنان پیروی کنیم؟!» (40) هنگامی که ساحران آمدند، به فرعون گفتند: «آیا اگر ما پیروز شویم، پاداش مهمّی خواهیم داشت؟» (41) گفت: «(آری،) و در آن صورت شما از مقرّبان خواهید بود!» (42) (روز موعود فرا رسید و همگی جمع شدند) موسی به ساحران گفت: «آنچه را می خواهید بیفکنید، بیفکنید!» (43) آن ها طنابها و عصاهای خود را افکندند و گفتند: «به عزّت فرعون، ما قطعاً پیروزیم!» (44) سپس موسی عصایش را افکند، ناگهان تمام وسایل دروغین آن ها را بلعید! (45) فوراً همه ساحران به سجده افتادند. (46) گفتند: «ما به پروردگار عالمیان ایمان آوردیم، (47) پروردگار موسی و هارون!» (48) (فرعون) گفت: «آیا پیش از این که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته (و این یک توطئه است)! امّا بزودی خواهید دانست! دست ها و پاهای شما را بعکس یکدیگر قطع می کنم، و همه شما را به دار می آویزم!» (49) گفتند: «مهمّ نیست، (هر کاری از دستت ساخته است بکن)! ما بسوی پروردگارمان بازمی گردیم! (50) ما امیدواریم که پروردگارمان خطاهای ما را ببخشد، چرا که ما نخستین ایمان آورندگان بودیم!» (51) و به موسی وحی کردیم که شبانه بندگانم را (از مصر) کوچ ده، زیرا شما مورد تعقیب هستید!» (52) فرعون (از این ماجرا آگاه شد و) مأموران بسیج نیرو را به شهرها فرستاد، (53) (و گفت:) این ها مسلّماً گروهی اندکند (54) و این ها ما را به خشم آورده اند (55) و ما همگی آماده پیکاریم!» (56) (سرانجام فرعونیان مغلوب شدند،) و ما آن ها را از باغها و چشمه ها بیرون راندیم،
ص: 115
(57) و از گنجها و قصرهای مجلّل! (58) (آری،) این چنین کردیم! و بنی اسرائیل را وارث آن ها ساختیم! (59) آنان به تعقیب بنی اسرائیل پرداختند، و به هنگام طلوع آفتاب به آن ها رسیدند. (60) هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: «ما در چنگال فرعونیان گرفتار شدیم!» (61) (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» (62) و بدنبال آن به موسی وحی کردیم: «عصایت را به دریا بزن!» (عصایش را به دریا زد،) و دریا از هم شکافته شد، و هر بخشی همچون کوه عظیمی بود! (63) و در آنجا دیگران [لشکر فرعون] را نیز (به دریا) نزدیک ساختیم! (64) و موسی و تمام کسانی را که با او بودند نجات دادیم! (65) پس دیگران را غرق کردیم! (66) در این جریان، نشانه روشنی است ولی بیشترشان ایمان نیاوردند! (چرا که طالب حق نبودند) (67) و پروردگارت شکست ناپذیر و مهربان است! (68)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِذْ نَادَی رَبُّکَ مُوسَی أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ * قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَلَا یَتَّقُونَ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابان بن عثمان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
هنگامی که خداوند موسی علیه السلام را به طرف فرعون فرستاد، موسی به درب خانه فرعون آمد و اجازه دخول خواست و فرعون به او اجازه نداد و موسی علیه السلام عصای خود را به درب خانه فرعون زد و همه درهای قصر او باز شد و موسی داخل گردید و به فرعون فرمود: من رسول خدا هستم و تو باید بنی اسرائیل را همراه من بفرستی.
ص: 116
فرعون گفت: «أَ لَمْ نُرَبِّکَ فِینا وَلِیداً وَ لَبِثْتَ فِینا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَ أَنْتَ مِنَ الْکافِرِینَ»؟ یعنی آیا ما تو را مانند فرزندی نگهداری نکردیم و سال هایی از عمر خود را بین ما نگذراندی و آن مرد قبطی را کشتی و به احسان من کفران کردی؟! موسی فرمود: هنگامی که من آن مرد قبطی را کشتم راه را گم کردم و چون از شما ترسیدم فرار کردم و پس از آن خداوند عالمین به من حکمتی مرحمت نمود و مرا از پیامبران خود قرار داد، و تو آن نعمت و تربیّت خود را بر من منّت می گذاری در حالی که بنی اسرائیل را عبد خود قرار دادی.
فرعون گفت: پروردگار عالمین چگونه است؟ -- و از کیفیّت سؤال نمود و موسی از ذات مقدّس الهی پاسخ داد و -- گفت: «رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا إن کُنتُم مُّوقِنِینَ»، یعنی پروردگار آسمان ها و زمین است اگر شما اهل یقین باشید. پس فرعون از روی تعجّب به اصحاب خود روی کرد و گفت: «أَلَا تَسْتَمِعُونَ» یعنی آیا نمی بینید که من از کیفیّت سؤال می کنم و او از ذات خدای خود پاسخ می دهد؟! پس موسی گفت: «او پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شماست» و فرعون به اصحاب خود گفت: ببینید او چگونه پاسخ می دهد و سپس به موسی گفت: «لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ» یعنی اگر خدایی جز من را برگزینی، تو را از زندانیان قرار خواهم داد» حضرت موسی علیه السلام فرمود: «آیا برای تو نشانه ی آشکاری بیاورم؟» فرعون گفت: «اگر از راستگویان هستی بیاور» پس موسی عصای خود را انداخت و ناگهان عصا اژدهای آشکاری شد، و همه یاران فرعون فرار کردند، و فرعون سخت وحشت نمود و نتوانست آرام بگیرد و به موسی گفت:
ص: 117
«تو را به خدا و شیری که خورده ای، اژدها را از من دور کن» پس موسی اژدها را از او دور نمود و سپس دست خود را از گریبان بیرون آورد و نوری از آن برای مردم آشکار شد، و چون موسی عصا را گرفت فرعون آرام شد و خواست که به موسی ایمان بیاورد و او را تصدیق کند و لکن وزیر او هامان برخاست و به او گفت: «تا کنون خدا بودی و پرستش می شدی، و اکنون می خواهی پیرو غلامی بشوی؟! از این رو فرعون به اطرافیان خود گفت:
«موسی ساحری داناست و می خواهد شما را با سحر خود از این منطقه خارج نماید شما چه می گویید؟… تا این که روز معلومی را مقرّر کردند و فرعون دستور داد تا همه ساحران جمع شوند تا با موسی مقابله کنند -- البتّه فرعون و هامان خود ساحر بودند و به وسیله سحر بر مردم غالب شده بودند، و فرعون با سحر ادعای خدایی کرده بود -- تا این که هزار ساحر جمع شدند و از بین آنان یکصد نفر را انتخاب کردند و از بین یکصد نفر هشتاد نفر انتخاب شدند و ساحران به فرعون گفتند: «تو می دانی که در دنیا کسی ساحرتر از ما نیست، اکنون بگو اگر ما بر موسی غالب شدیم پاداش ما نزد تو چه خواهد بود؟» فرعون گفت:
«در آن صورت شما نزد من از مقربّان خواهید بود و من شما را در ملک خود شریک خواهم نمود» ساحران گفتند: «اگر موسی بر ما غالب شد و سحر ما را باطل نمود و ما دانستیم که کار او از راه سحر و حیله نبوده و به او ایمان آوردیم، تو چه خواهی کرد؟» فرعون گفت: اگر او بر شما غالب شد، من نیز او را تصدیق خواهم نمود، و لکن شما باید تمام حیله خود را به کار ببرید تا بر او غالب شوید.
ص: 118
امام صادق علیه السلام سپس فرمود:
روز وعده ی آنان روز عیدی بود و چون خورشید در آن روز بالا آمد فرعون مردم را با ساحران جمع نمود، و او را قبّه ای بود که چهل متر طول داشت و آن را با آهن و فولاد تزیین نموده بود و به قدری نورانی و زیبا بود که چون خورشید بر آن می تابید کسی نمی توانست به آن نگاه کند، پس فرعون و هامان بر بالای آن قبّه نشستند و به پایین نگاه می کردند و حضرت موسی علیه السلام آمد در حالی که به آسمان نگاه می کرد، و ساحران به فرعون گفتند: این مردی که ما می بینیم، به آسمان نگاه می کند و هرگز سحر ما به آسمان نمی رسد» در حالی که آنان به مردم تعهّد و ضمانت داده بودند که غالب خواهند شد، پس ساحران به حضرت موسی علیه السلام گفتند: «یا تو شروع کن و یا ما شروع می کنیم؟» و موسی به آنان فرمود: «شما شروع کنید» پس آنان طناب ها و ابزار سحر خود را رها کردند و به شکل مارها در آمد و حرکت و حمله می کردند، و ساحران گفتند: سوگند به عزّت فرعون ما غالب خواهیم بود، مردم را وحشت گرفت و موسی نیز در باطن خود هراس پیدا کرد و به او خطاب شد: «لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی * وَ أَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَ لَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی.» (1)
یعنی ای موسی هراس مکن تو بر آنان پیروزی، عصای خود را به طرف آن ها بینداز تا همه را ببلعد، چرا که کار آنان سحر است و ساحر پیروز نخواهد شد» پس موسی عصای خود را انداخت و آن عصا مانند مسِّ گداخته شد و به صورت اژدها در آمد و سر خود را بالا نمود و دهان باز کرد و قبّه فرعون را
ص: 119
به دهان گرفت و گرداند و ابزار سحر ساحران را بلعید و آنان مغلوب شدند و مردم از ترس فرار کردند و از بس این صحنه با عظمت بود کسی نمی توانست آن را توصیف نماید و مردم در حال فرار زیر دست و پا رفتند و ده هزار نفر از مرد و زن و کودک کشته شدند و آن اژدها اطراف قبّه فرعون می گردید، و فرعون و هامان از وحشت لباس های خود را آلوده کردند و موی سرهای آنان سفید شد و غش کردند، و موسی نیز همانند مردم گریخت، تا این که خداوند به او فرمود: «خُذْهَا وَ لَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی.» (1)
پس موسی بازگشت و عبای خود را بر دست خود پیچید و دست خود را داخل دهان اژدها نمود و ناگهان اژدها به صورت همان عصا در آمد و ساحران همان گونه که خداوند می فرماید: «فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ» چون چنین دیدند ایمان آوردند و گفتند: «آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَی وَهَارُونَ» و فرعون سخت خشمگین شد و گفت: «آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ…» یعنی «آیا به موسی ایمان آوردید قبل از آن که من به شما اجازه بدهم؟ همانا موسی بزرگ شما ساحران است و او به شما سحر آموخته است، پس زود است که بدانید من دست و پای شما را بر خلاف همدیگر قطع خواهم نمود و همه شما را به دار خواهم آویخت».
و ساحران که ایمان به موسی آورده بودند گفتند: «باکی نیست ما به سوی پروردگار خود باز می گردیم» از این رو فرعون همه کسانی را که ایمان به موسی آورده بودند زندانی کرد، تا زمانی که خداوند عذاب طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر بنی اسرائیل نازل نمود و فرعون آنان را آزاد کرد
ص: 120
و خداوند به موسی فرمود: بندگان من را از شهر خارج کن، چرا که فرعون با لشکرش شما را تعقیب می نماید، پس موسی بنی اسرائیل را حرکت داد تا از دریا بگذرند، و فرعون لشگر خود را از همه شهرها جمع نمود و آنان ششصد هزار نفر بودند و خود در بین هزار هزار نفر حرکت نمود و موسی و پیروان او را تعقیب کرد و چون لشگر موسی به رود نیل رسیدند و فرعون با لشگریانش به آنان نزدیک شدند اصحاب موسی علیه السلام گفتند: «ای موسی ما گرفتار شدیم» و موسی فرمود: «کَلَّا إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»، یعنی هرگز ما گرفتار نشده ایم و وعده ی خداوند حق است و خدا با من می باشد و او مرا نجات خواهد داد، و چون موسی به دریا نزدیک شد، به دریا گفت:
«راه باز کن» دریا گفت: ای موسی آیا تکبّر می کنی و به من می گویی راه باز کن در حالی که من هرگز خدا را معصیت نکرده ام و در بین شما معصیت بوده است؟! موسی فرمود: ای دریا بترس از معصیت خدا چرا که تو می دانی آدم به خاطر معصیت از بهشت اخراج شد و ابلیس نیز به خاطر معصیت لعنت شد» پس دریا گفت: «پروردگار من بزرگ و مطاع است و احدی حق ندارد نافرمانی او را بکند» پس یوشع بن نون [وصیّ موسی] به موسی گفت: مگر پروردگارت تو را به چه چیز امر کرده است؟ موسی گفت: «به عبور از دریا» پس یوشع اسب خود را به آب زد [و بر روی آب حرکت نمود] و خداوند به موسی وحی نمود:
«أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ»، و موسی عصای خود را به دریا زد و دریا شکافته شد و آب ها مانند دو کوه بزرگ از همدیگر جدا شدند و راه برای بنی اسرائیل فراهم شد و موسی با عصای خود دوازده راه برای دوازده سبط بنی اسرائیل
ص: 121
در دریا باز نمود و خورشید کف دریا را خشکاند چنان که خداوند می فرماید: «فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَ لَا تَخْشَی» (1)، و موسی با اصحاب خود وارد دریا شدند، و برخی که با موسی بودند هراس پیدا کردند و گفتند: ما خویشان خود را نمی بینیم؟ موسی فرمود: آنان نیز در داخل دریا حرکت می کنند و چون سخن موسی را تصدیق نکردند خداوند به دریا امر نمود تا روزنه هایی بین آب ها پیدا شود و آنان همدیگر را ببینند و با همدیگر سخن بگویند.
سپس فرعون با لشگریان خود به دریا رسید و به آنان گفت: «آیا نمی دانید که من پروردگار بزرگ شمایم و به این خاطر دریا برای من شکافته شده است؟» و لکن احدی جرئت نکرد که داخل دریا شود حتّی اسب ها از ترس آب، وارد دریا نشدند، تا این که فرعون به ساحل دریا قدم گذارد و منجّم او گفت: داخل دریا مشو و از او جلوگیری کرد و فرعون نپذیرفت و بر اسب خود سوار شد تا داخل دریا شود و لکن اسب او به داخل دریا نرفت، تا این که جبرئیل بر اسب مادّه ای سوار شد و از جلو حرکت نمود و چون اسب فرعون اسب مادّه را مقابل خود دید به او مایل شد و داخل دریا گردید و سپس اصحاب فرعون نیز به دنبال فرعون، کلاًّ داخل دریا شدند و آخرین نفر از اصحاب فرعون که داخل دریا شد، مساوی بود با آخرین نفر از اصحاب موسی که از دریا خارج شد، و در آن وقت آب دریا پیوسته شد و مانند کوه بر سر فرعونیان فرو ریخت و در آن حال فرعون گفت:
«آمَنَتْ أنّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَ أَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (2). پس جبرئیل
ص: 122
مشتی از لجن برداشت و بر دهان فرعون زد و گفت: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ.» (1) و (2)
ص: 123
ص: 124
ص: 125
مؤلّف گوید:
آنچه در این روایت آمده خلاصه همه روایات این قصّه است.
باید گفت: در ماجرای حضرت موسی علیه السلام با فرعون عبرت هایی است که به برخی از آن ها اشاره می شود و به برخی از آن ها در آیات پیشین و آیات آینده اشاره شده و خواهد شد، إن شاءالله.
«وَ أَنجَیْنَا مُوسَی وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ * إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ» (1)
معیار ارزش، هدف و نیّت انسان هاست.
سلیمان بن جعفر جعفری گوید: از حضرت ابی الحسن علیه السلام شنیدم که به پدرم می فرمود:
«برای چه تو با عبدالرحمان بن یعقوب -- که قائل به تجسّم و توصیف و سخنان خطرناکی است درباره ی خداوند و خداوند قابل توصیف نیست -- رفت و آمد می کنی؟ سپس فرمود: یا باید با او رفت و آمد کنی و نزد ما نیایی و یا نزد ما بیایی و نزد او نروی» پدرم گفت: «من به اعتقادات او کاری ندارم»
ص: 126
حضرت کاظم علیه السلام فرمود: آیا می دانی که در بین اصحاب موسی علیه السلام مردی بود که پدرش از فرعونیان بود و چون لشگر فرعون به لشگر موسی نزدیک شد، او رفت تا پدر خود را نصیحت کند و چون فرعونیان غرق شدند او نیز غرق شد، آیا تو نمی ترسی که همانند او گرفتار عذاب بشوی و چون خبر آن مرد به موسی علیه السلام رسید، موسی از جبرئیل درباره ی او سؤال نمود و جبرئیل فرمود: او غرق شد، رحمت خدا بر او باد چرا که عذاب چون نازل شود هر کس در کنار گنهکاران باشد، گرفتار خواهد شد. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
گروهی از اصحاب موسی علیه السلام گفتند: «چه خوب است ما بین لشگر فرعون برویم و از دنیای آنان بهره مند شویم، و چون موسی -- طبق وعده ی خداوند -- پیروز شود به او بازگردیم» پس چنین کردند و چون موسی علیه السلام و پیروان او از فرعونیان فرار کردند، آنان بر مرکب های خود سوار شدند تا خود را به جمعیّت
ص: 127
موسی علیه السلام برسانند، و لکن خداوند ملائکه ای را فرستاد و ملائکه آنان را به لشگر فرعون بازگرداندند و همانند فرعونیان غرق شدند. (1)
علّت ابتلای پیامبران و امّت های آنان
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ای فرمود:
اگر خداوند اراده کرده بود که برای پیامبران گنج ها و معادن و باغستان ها و پرندگان و حیوانات وحشی را مسخّر کند و در اختیار آنان قرار بدهد، چنین می کرد، و لکن در آن صورت امتحانی و بلایی و جزا و پاداشی وجود نداشت و امتحانی انجام نمی شد تا اهل عافیت به پاداش اهل بلا برسند و مؤمنین نیز به ثواب محسنین نائل شوند، و اگر خداوند به اجبار مردم را وادار به ایمان و هدایت می نمود، امتحان از همه مردم برداشته می شد، [و در آن صورت اهل بهشت مستحق بهشت نبودند و اهل دوزخ نیز مستحق آتش نبودند.] (2)
ص: 128
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْراهیمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبیهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاکِفینَ (71) قالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (73) قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَیْتُمْ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لی إِلاَّ رَبَّ الْعالَمینَ (77) الَّذی خَلَقَنی فَهُوَ یَهْدینِ (78) وَ الَّذی هُوَ یُطْعِمُنی وَ یَسْقینِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفینِ (80) وَ الَّذی یُمیتُنی ثُمَّ یُحْیینِ (81) وَ الَّذی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لی خَطیئَتی یَوْمَ الدِّینِ (82) رَبِّ هَبْ لی حُکْماً وَ أَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ (83) وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ (84) وَ اجْعَلْنی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعیمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبی إِنَّهُ کانَ مِنَ الضَّالِّینَ (86) وَ لا تُخْزِنی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (87) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88) إِلاَّ مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقینَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحیمُ لِلْغاوینَ (91) وَ قیلَ لَهُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (93) فَکُبْکِبُوا فیها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلیسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فیها یَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعالَمینَ (98) وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعینَ (100) وَ لا صَدیقٍ حَمیمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (102) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (103) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (104)
«أقدم و متقدّم و أوّل و أسبق» نظائراند، یعنی چیزی که قبل از چیز دیگر بوده است و «قدیم» چیزی را گویند که قبل از او چیزی نبوده است و مقابل آن «ابدی و ازلی»
ص: 129
است که بعد از آن چیزی نخواهد بود، و «أزلفت الجنّة» یعنی قرّبت الجنّة و «بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ» یعنی أظهرت الجحیم، و «تبریز و ابراز» به معنای آشکار نمودن است، و لازم آن، «بَرَزَ یَبرُز بُروزاً» به معنای آشکار شدن است و «غاوی» عامل بما یوجب الخیبة من الثواب است، و «کُبکِبُوا» در اصل کببوا بوده و به معنای روی همدیگر ریخته شدن است، یعنی اهل دوزخ را مانند هیزمی که روی هم انباشته می کنند در دوزخ می ریزند، و «حمیم» یعنی حامی و قریبی که تو او را دوست می داری و او نیز تو را دوست می دارد.
و بر آنان خبر ابراهیم را بخوان، (69) هنگامی که به پدر و قومش گفت: «چه چیز را می پرستید؟!» (70) گفتند: «بتهایی را می پرستیم، و همه روز ملازم عبادت آن هاییم.» (71) گفت: «آیا هنگامی که آن ها را می خوانید صدای شما را می شنوند؟! (72) یا سود و زیانی به شما می رسانند؟!» (73) گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می کنند.» (74) گفت: «آیا دیدید (این) چیزهایی را که پیوسته پرستش می کردید… (75) شما و پدران پیشین شما، (76) همه آن ها دشمن من هستند (و من دشمن آن ها)، مگر پروردگار عالمیان! (77) همان کسی که مرا آفرید، و پیوسته راهنماییم می کند، (78) و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، (79) و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد، (80) و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند، (81) و کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد! (82) پروردگارا! به من علم و دانش ببخش، و مرا به صالحان ملحق کن! (83) و برای من در میان امّتهای آینده، زبان صدق (و ذکر خیری) قرار ده! (84) و مرا وارثان بهشت پرنعمت گردان! (85) و پدرم [عمویم] را بیامرز، که او از گم راهان بود! (86) و در آن
ص: 130
روز که مردم برانگیخته می شوند، مرا شرمنده و رسوا مکن! (87) در آن روز که مال و فرزندان سودی نمی بخشد، (88) مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!» (89) (در آن روز،) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می شود، (90) و دوزخ برای گم راهان آشکار می گردد، (91) و به آنان گفته می شود: «کجا هستند معبودانی که آن ها را پرستش می کردید… (92) معبودهایی غیر از خدا؟! آیا آن ها شما را یاری می کنند، یا کسی به یاری آن ها می آید؟!» (93) در آن هنگام همه آن معبودان با عابدان گم راه به دوزخ افکنده می شوند (94) و همچنین همگی لشکریان ابلیس! (95) آن ها در آنجا در حالی که به مخاصمه برخاسته اند می گویند: (96) «به خدا سوگند که ما در گم راهی آشکاری بودیم، (97) چون شما را با پروردگار عالمیان برابر می شمردیم! (98) امّا کسی جز مجرمان ما را گم راه نکرد! (99) (افسوس که امروز) شفاعت کنندگانی برای ما وجود ندارد، (100) و نه دوست گرم و پرمحبّتی! (101) ای کاش بار دیگر (به دنیا) بازگردیم و از مؤمنان باشیم!» (102) در این ماجرا، نشانه (و عبرتی) است ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (103) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ * وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ…» (1)
مرحوم صدوق در کتاب معانی الأخبار با سند خود از مفضّل بن عمر نقل کرده که گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای آیه ی «وَ إِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ…» چیست؟ و امام علیه السلام معنای ابتلای ابراهیم علیه السلام را بیان نمود، تا
ص: 131
این که فرمود: و معنای توکّل در آیات «الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ…» است و ابراهیم علیه السلام از خدای خود درخواست حکم و ملحق شدن به صالحین را نمود و فرمود: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» و مقصود از صالحین کسانی هستند که تنها به حکم الهی حکم می کنند و به آراء و قیاس حکم نمی کنند مگر آن که شاهد صدقی داشته باشند که خداوند در آیه «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» به آن اشاره نموده است و حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند زبان صدق و صادق طلب نمود و خداوند برای او و پیامبران دیگر لسان صدق قرار داد، و مقصود از لسان صدق علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، چرا که خداوند در آیه دیگر می فرماید: «وَ جَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا…» (1) و (2)
ص: 132
ص: 133
اهل سنّت نیز از امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» نقل کرده اند که فرمود:
مقصود از این آیه علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، و چون ولایت او بر ابراهیم علیه السلام عرضه شد ابراهیم گفت: «خدایا او را از ذریّه ی من قرار ده و خداوند دعای او را اجابت نمود. (1)
«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
قلب سلیم قلبی است که چون خدا را ملاقات می کند، جز [محبّت] خدا
ص: 134
در آن نباشد، و فرمود: هر قلبی که در آن شرک و یا شک باشد، ساقط و بی ارزش است و هدف پیامبران از زهد در دنیا این بوده که قلوب شان برای آخرت فارغ باشد. (1)
و نیز فرمود:
قلب سلیم این است که سالم از حبّ دنیا باشد. و مؤیّد این روایت است سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: «حُبُ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ.» (2)
و نیز فرمود:
کسی که دارای نیّت صادق باشد، دارای قلب سالم است، چرا که سلامت قلب از آفت های دنیا، نیّت را در همه امور خالص می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَ لَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ.» (3)
«وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ *… فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ * وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ *…» (4)
ابوبصیر گوید:
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَ الْغَاوُونَ» فرمود: مقصود از این
ص: 135
آیه کسانی هستند که با زبان خود عدالت را توصیف می نمایند و بر خلاف آن عمل می کنند. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
جنود ابلیس، ذریّه ی إبلیس اند از شیاطین. (2)
و در تفسیر علی بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
این آیه درباره بنی امیّه نازل شده و مقصود از «غَاوُونَ» بنی عبّاس هستند. سپس علیّ بن ابراهیم رحمة الله علیه گوید: مقصود از «إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ» این است که پیروان بنی امیّه و بنی عبّاس به پیشوایان شان در دوزخ می گویند: «به خدا سوگند ما در گم راهی آشکاری بودیم، چرا که شما را به جای پروردگار عالمین و همتای او گرفتیم و از شما اطاعت کردم و شما را اربابان خود دانستیم» و سپس می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (3)
«فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ * فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» (4)
ص: 136
عبد الحمید وابشی گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: ما را همسایه ای است که به همه محرمات و محارم الهی بی حرمتی می کند، حتّی نماز را ترک می نماید تا چه رسد واجبات دیگر را؟ امام علیه السلام فرمود: «سبحان الله» و عمل او را خطرناک و بزرگ دانست و سپس فرمود: «آیا بدتر از او را به تو خبر بدهم؟» گفتم: آری، فرمود: بدتر از او ناصبی و دشمن ما [و دشمن شیعیان ما] می باشد.
تا این که فرمود:
تو آگاه باش که هر بنده ای که نام ما اهل بیت را بشنود و قلب او برای ما رقّت پیدا کند قطعاً ملائکه خداوند دست رحمت به پشت او می کشند، و همه گناهان او بخشوده می شود، جز این که گناهی انجام داده باشد که او را از ایمان خارج کرده باشد، و شفاعت در قیامت پذیرفته است و لکن درباره ی ناصبی پذیرفته نمی شود، و بسا مؤمن برای همسایه خود شفاعت می کند در حالی که او هیچ عمل خیری ندارد و مؤمن می گوید: «خدایا این همسایه من بود و به من آزاری نمی کرد و خداوند شفاعت او را درباره ی آن همسایه می پذیرد و می فرماید: من پروردگار تو هستم و من سزاوارترم که از تو حمایت کنم» پس خداوند شفاعت مؤمن را درباره ی همسایه او می پذیرد و او را به بهشت می برد، در حالی که هیچ کار خوبی نداشته است، سپس فرمود: پایین ترین مؤمنین حق شفاعت از سی نفر را دارند، و در چنین وقتی اهل آتش می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
ص: 137
اهمیّت دوست و صدیق در قیامت
امام صادق علیه السلام فرمود:
به قدری منزلت صَدیق و دوست در قیامت بزرگ است که اهل دوزخ قبل از خویشان به دوستان خود پناهنده می شوند و از آنان فریادرسی می طلبند، چنان که خداوند می فرماید: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
مؤمن در بهشت می گوید: دوست من فلانی چه شد؟ در حالی که دوست او در دوزخ قرار دارد، پس خداوند متعال می فرماید: «دوست او را به بهشت
ص: 138
نزد او ببرید» و چون ملائکه چنین می کنند، دوزخیان می گویند: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام [به کسی که می گفت: فلانی دوست من است] فرمود:
آیا یکی از شما هنگام نیاز دست خود را در جیب دوست خود می کند و پول مقدار نیاز خود را بردارد؟ گفت: خیر. فرمود: پس شما برادر و دوست نشده اید. (2)
امام صادق علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
اول سخن و تیتر نامه عمل مؤمن پس از مرگ سخنانی است که مردم درباره ی او می گویند، پس اگر او را به خوبی یاد کنند خوب خواهد بود، و اگر او را به بدی یاد کنند بد خواهد بود، و نخستین تحفه ای که پس از مرگ به مؤمن داده می شود، این است که خداوند او و تشییع کنندگان او را می آمرزد.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
ای فضیل بن عبد الملک! داخل مسجد نمی شود جز اهل مسجد [و علاقه مندان به آن] و از هر خانواده ای نجیب آنان به مسجد می رود، سپس فرمود: ای فضیل، اهل مسجد از مسجد خارج نمی شود مگر آن که کم ترین
ص: 139
بهره ی او یکی از سه چیز است، یا دعایی کرده که خداوند با آن دعا او را به بهشت می برد، و یا دعایی کرده و خداوند بلایی را در دنیا از او برطرف می کند، و یا برادر و دوستی را پیدا می کند که در راه خدا از او استفاده خواهد نمود.
سپس فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
مسلمان بعد از اسلام فائده و بهره ای به دست نمی آورد که مانند برادر و دوست در راه خدا باشد، تا این که فرمود: ای فضیل از فقرای شیعیان ما دوری نکنید، چرا که فقیر از شیعیان ما در قیامت به اندازه ی دو قبیله [بزرگ عرب:] ربیعه و مضرّ شفاعت می کند.
سپس فرمود:
ای فضیل، مؤمن را به این خاطر مؤمن گویند که او از خداوند امان می خواهد و خداوند به او امان می دهد، مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که هنگام شفاعت یکی از شما در قیامت نسبت به دوست خود از قول اهل دوزخ می فرماید: «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِینَ * وَ لَا صَدِیقٍ حَمِیمٍ.» (1)
ص: 140
کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلینَ (105) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (106) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (108) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (109) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (110) قالُوا أَ نُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ (111) قالَ وَ ما عِلْمی بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسابُهُمْ إِلاَّ عَلی رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنینَ (114) إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ (115) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومینَ (116) قالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمی کَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً وَ نَجِّنی وَ مَنْ مَعِیَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (118) فَأَنْجَیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنا بَعْدُ الْباقینَ (120) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (121) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (122) کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلینَ (123) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَ لا تَتَّقُونَ (124) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (126) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (127) أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ ریعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ (128) وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَ إِذا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارینَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (131) وَ اتَّقُوا الَّذی أَمَدَّکُمْ بِما تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّکُمْ بِأَنْعامٍ وَ بَنینَ (133) وَ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (134) إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (135) قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظینَ (136) إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلینَ (137) وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (138) فَکَذَّبُوهُ فَأَهْلَکْناهُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (139) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (140 )کَذَّبَتْ ثَمُودُ
ص: 141
الْمُرْسَلینَ (141) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صالِحٌ أَ لا تَتَّقُونَ (142) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (144) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (145) أَ تُتْرَکُونَ فی ما هاهُنا آمِنینَ (146) فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ (147) وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضیمٌ (148) وَ تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً فارِهینَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (150) وَ لا تُطیعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفینَ (151) الَّذینَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (152) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (153)
«أرذلون و أرذال» افراد پست و بی ارزش را گویند، و «رذیله» نقیض فضیلت است، و «طَرْد» به معنای دور کردن با تنفّر است، و «أَطْرَدَه» یعنی جعله طریداً، و «رَجْم» سنگ پراندن است، و به تیراندازی رجم نمی گویند، و «مشتوم» را مرجوم گویند، به خاطر مذمّتی که در معنای شتم وجود دارد، و «انتهاء و نهایت» رسیدن به حدّ معین است، و «فتح» به معنای حکم است و حاکم را «فتّاح» گویند، چرا که با حکم خود فتح و فصل می کند، و «ریع» به معنای ارتفاع و بلندی است، و جمع آن اریاع و ریعة می باشد، و «مصانع» جمع مصنع به معنای مأخذ آب است، و به معنای قصور و حصون آمده است، و «بطش» به معنای ضربت و قتل با تازیانه و شمشیر است، و «جبّار» صاحب قدرت و سلطانی است که دارای علوّ مرتبه باشد، و این صفنت درباره ی خداوند مدح و ستایش است و درباره ی غیر او مذمّت است چرا که این معنا در عبد با تکلّف گفته می شود و عبد لایق آن نخواهد بود، و «طلعها هضیم» یعنی لطیف، و «هَضَمَه حَقَّه» یعنی نقصه، و «هضم الطعام» یعنی لطف، و «مُسَحَّر» کسی را گویند که پیاپی سحر شده باشد، و «سوء» زیانی است که صاحب آن از آن زیان با خبر شود.
ص: 142
و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (104) قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، (105) هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (106) مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم! (107) تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (108) من برای این دعوت، هیچ مزدی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (109) پس، تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید!» (110) گفتند: «آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالی که افراد پست و بی ارزش از تو پیروی کرده اند؟!» (111) (نوح) گفت: «من چه می دانم آن ها چه کاری داشته اند! (112) حساب آن ها تنها با پروردگار من است اگر شما می فهمیدید! (113) و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد. (114) من تنها انذارکننده ای آشکارم.» (115) گفتند: «ای نوح! اگر (از حرفهایت) دست برنداری، سنگباران خواهی شد!» (116) گفت: «پروردگارا! قوم من، مرا تکذیب کردند! (117) اکنون میان من و آن ها جدایی بیفکن و مرا و مؤمنانی را که با من هستند رهایی بخش!» (118) ما، او و کسانی را که با او بودند، در آن کشتی که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود، رهایی بخشیدیم! (119) سپس بقیه را غرق کردیم! (120) در این ماجرا نشانه روشنی است امّا بیشتر آنان مؤمن نبودند. (121) و پروردگار تو عزیز و رحیم است. (122) قوم عاد (نیز) رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (123) هنگامی که برادرشان هود گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (124) مسلماً من برای شما پیامبری امین هستم. (125) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (126) من در برابر این دعوت، هیچ اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (127) آیا شما بر هر مکان مرتفعی نشانه ای از روی هوا و هوس می سازید؟! (128) و قصرها
ص: 143
و قلعه های زیبا و محکم بنا می کنید شاید در دنیا جاودانه بمانید؟! (129) و هنگامی که کسی را مجازات می کنید همچون جبّاران کیفر می دهید! (130) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (131) و از (نافرمانی) خدایی بپرهیزید که شما را به نعمتهایی که می دانید امداد کرده (132) شما را به چهارپایان و نیز پسران (لایق و برومند) امداد فرموده (133) همچنین به باغها و چشمه ها! (134) (اگر کفران کنید،) من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم!» (135) آن ها [قوم عاد] گفتند: «برای ما تفاوت نمی کند، چه ما را انذار کنی یا نکنی (بیهوده خود را خسته مکن)! (136) این همان روش (و افسانه های) پیشینیان است! (137) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (138) آنان هود را تکذیب کردند، ما هم نابودشان کردیم و در این، آیت و نشانه ای است (برای آگاهان) ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (139) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (140) قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (141) هنگامی که صالح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (142) من برای شما پیامبری امین هستم! (143) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (144) من در برابر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (145) آیا شما تصوّر می کنید همیشه در نهایت امنیّت در نعمتهایی که این جاست می مانید، (146) در این باغها و چشمه ها، (147) در این زراعتها و نخلهایی که میوه هایش شیرین و رسیده است؟! (148) و از کوه ها خانه هایی می تراشید، و در آن به عیش و نوش می پردازید! (149) پس از خدا بترسید و مرا اطاعت کنید! (150) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید! (151) همانها که در زمین فساد می کنند و اصلاح نمی کنند!» (152) گفتند: «(ای صالح!) تو از افسون شدگانی (و عقل خود را از دست داده ای!) (153)
ص: 144
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِینَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از مرسلین حضرت نوح و پیامبران قبل از او تا آدم علیهم السلام اند. (2)
«قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَ اتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «الْأَرْذَلُونَ»، فقرا هستند. (4)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از «فَافْتَحْ بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ فَتْحاً» یعنی نوح پس از تکذیب شدن، و ایمان نیاوردن مردم به او، به خدای خود گفت: «اِقض بینی و بینهم قضاءً» یعنی خدایا تو بین من و آنان حکم کن. (5)
«فَأَنجَیْنَاهُ وَ مَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ *…» (6)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«فُلْکِ الْمَشْحُونِ»، آن کشتی را گویند که ساختار آن کامل شده و تنها باید به دریا وارد شود، و مقصود از «أَ تَبْنُونَ بِکُلِ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ» این است که آنان از
ص: 145
روی استهزاء در هر طریق و راهی آیه و نشانه ای قرار می دادند و آن نشانه نام علیّ علیه السلام بود. (1) مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید: «بَطَشْتُمْ جَبَّارِینَ» یعنی تقتلون بالغضب من غیر استحقاقٍ. «وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ» یعنی ممتلیً، و «بُیُوتًا فَارِهِینَ» یعنی حاذقین، سپس گوید: «فَرِهِینَ» نیز قرائت شده یعنی بَطرین. (2)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ» یعنی به نوح علیه السلام گفتند: تو نیز مثل ما اجوف هستی و نیاز به عذا داری و اگر پیامبر می بودی نباید چنین باشی. (3)
«أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ * وَ تَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ» (4)
مرحوم طبرسی در تفسیر «أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ» گوید:
یعنی شما بناهایی را بنا می کنید که نیاز به سکنای آن ندارید و هدف شما عبث و بیهوده کاری و بازی و لهو است. سپس گوید: مؤیّد این معنا روایت انس است که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله قبّه و ساختمانی را مشاهده نمود و فرمود: این ساختمان از کیست؟ گفته شد: از مردی از انصار است، و چیزی نگذشت که آن مرد انصاری آمد و به هر کس سلام کرد سلام او را پاسخ ندادند و او فهمید که مورد غضب و خشم واقع شده است پس به
ص: 146
بعضی از دوستان خود گفت: و الله رسول خدا صلی الله علیه و آله از کار من ناخوش آمده و من نمی دانم برای چه بوده است؟ اصحاب گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله قبّه و ساختمان تو را دید و فرمود: این ساختمان از کیست؟ و ما تو را معرّفی کردیم. پس آن مرد انصاری علّت کراهت رسول خدا صلی الله علیه و آله را دانست و ساختمان را کلاً خراب کرد، و چون رسول آن مخروبه را دید فرمود: این ساختمان چه شد؟ اصحاب گفتند: ما کراهت شما را به او خبر دادیم، از این رو ساختمان را خراب کرد. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: هر بنایی که ساخته می شود اگر نیاز ضروری به آن نباشد در روز قیامت وبال صاحب آن خواهد بود. (1)
ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا فَأْتِ بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (154) قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِرْبٌ وَ
ص: 147
لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ (155) وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابُ یَوْمٍ عَظیمٍ (156) فَعَقَرُوها فَأَصْبَحُوا نادِمینَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذابُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (158) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (159) کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ (160) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ (161) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (163) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (164) أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ (165) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ (166) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ (167) قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ (168) رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ (170) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرینَ (172) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (173) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (174) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (175) کَذَّبَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ الْمُرْسَلینَ (176) إِذْ قالَ لَهُمْ شُعَیْبٌ أَ لا تَتَّقُونَ (177) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ (179) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلی رَبِّ الْعالَمینَ (180) أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ (181) وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ (182) وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (183) وَ اتَّقُوا الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلینَ (184) قالُوا إِنَّما أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرینَ (185) وَ ما أَنْتَ إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُنا وَ إِنْ نَظُنُّکَ لَمِنَ الْکاذِبینَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَیْنا کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (187) قالَ رَبِّی أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ (188) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کانَ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ (189) إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ (190) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (191)
«مسحّر» کسی را گویند که چندین بار سحر شده است، و «سوء» زیان و ضرری است که صاحب آن بفهمد و او را ناخوش آید «یسوؤه وقوعه»، و «عَقر» قطع کردن
ص: 148
چیزی از بدن زنده است که اگر زیاد شود می میرد، و «عادی و ظالم و جائر» نظائراند، و «عادی» از عدوان است و اصل آن از «عَدو» به معنای سرعت در راه رفتن است، و «قالی» به معنای مبغض است، و «قَلاه یَقْلیه» یعنی أبغضه، و «غابِر» باقیمانده ناچیز از چیزی را گویند مانند خاکی که از جاروب کردن بالا می رود، و «تدمیر» به معنای اهلاک وحشتناک است، و «أیکه» باغستان پر از درخت را گویند و جمع آن «أیک» است، و «مُخسرین» جمع مُخسِر به معنای کسی است که در معرض خسران و ورشکستگی باشد و سرمایه خود را از دست بدهد، و نقیض آن «رابح» است، و «جِبِلّة» -- با کسر جیم و باء -- خلقت و طبیعت انسان را گویند.
تو فقط بشری همچون مایی اگر راست می گویی آیت و نشانه ای بیاور!» (154) گفت: «این ناقه ای است (که آیت الهی است) برای او سهمی (از آب قریه)، و برای شما سهم روز معیّنی است! (155) کمترین آزاری به آن نرسانید، که عذاب روزی بزرگ شما را فرا خواهد گرفت!» (156) سرانجام بر آن (ناقه) حمله نموده آن را «پی» کردند (و هلاک نمودند) سپس از کرده خود پشیمان شدند! (157) و عذاب الهی آنان را فرا گرفت در این، آیت و نشانه ای است ولی بیشتر آنان مؤمن نبودند! (158) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (159) قوم لوط فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند، (160) هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (161) من برای شما پیامبری امین هستم! (162) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (163) من در برابر این دعوت، اجری از شما نمی طلبم، اجر من فقط بر پروردگار عالمیان است! (164) آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می روید (و همجنس بازی می کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!) (165)
ص: 149
و همسرانی را که پروردگارتان برای شما آفریده است رها می کنید؟! (حقّاً) شما قوم تجاوزگری هستید!» (166) گفتند: «ای لوط! اگر (از این سخنان) دست برنداری، به یقین از اخراج شدگان خواهی بود!» (167) گفت: «من دشمن سرسخت اعمال شما هستم! (168) پروردگارا! من و خاندانم را از آنچه این ها انجام می دهند رهایی بخش!» (169) ما او و تمامی خاندانش را نجات دادیم، (170) جز پیر زنی که در میان بازماندگان بود! (171) سپس دیگران را هلاک کردیم! (172) و بارانی (از سنگ) بر آن ها فرستادیم چه باران بدی بود باران انذارشدگان! (173) در این (ماجرای قوم لوط و سرنوشت شوم آن ها) آیتی است امّا بیشترشان مؤمن نبودند. (174) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (175) اصحاب ایکه [شهری نزدیک مدین] رسولان (خدا) را تکذیب کردند، (176) هنگامی که شعیب به آن ها گفت: «آیا تقوا پیشه نمی کنید؟! (177) مسلّماً من برای شما پیامبری امین هستم! (178) پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید! (179) من در برابر این دعوت، پاداشی از شما نمی طلبم اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است! (180) حق پیمانه را ادا کنید (و کم فروشی نکنید)، و دیگران را به خسارت نیفکنید! (181) و با ترازوی صحیح وزن کنید! (182) و حق مردم را کم نگذارید، و در زمین تلاش برای فساد نکنید! (183) و از (نافرمانی) کسی که شما و اقوام پیشین را آفرید بپرهیزید!» (184) آن ها گفتند: «تو فقط از افسون شدگانی! (185) تو بشری همچون مایی، تنها گمانی که درباره تو داریم این است که از دروغگویانی! (186) اگر راست می گویی، سنگهایی از آسمان بر سر ما بباران!» (187) (شعیب) گفت: «پروردگار من به اعمالی که شما انجام می دهید داناتر است!» (188) سرانجام او را تکذیب کردند، و عذاب روز سایبان (سایبانی از ابر صاعقه خیز) آن ها را فراگرفت یقیناً آن عذاب روز بزرگی بود!
ص: 150
(189) در این ماجرا، آیت و نشانه ای است ولی بیشتر آن ها مؤمن نبودند. (190) و پروردگار تو عزیز و رحیم است! (191)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ… فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام پس از بیان قصّه قوم صالح علیه السلام [که در سوره ی هود گذشت] فرمود:
خداوند به صالح علیه السلام وحی نمود: «ای صالح به قوم خود بگو: خداوند یک روز از آب را برای این شتر قرار داده و یک روز را برای شما» و چون روز شرب آن شتر می رسید و از آن آب می نوشید، مردم از بزرگ و کوچک می آمدند و از شیر او می نوشیدند، و چون روز شرب مردم می رسید نیز مردم از آن آب می نوشیدند و از شیر شتر نیز می نوشیدند و در روز آنان سهمی از آب برای اشتر نبود… [تا این که شتر را نیز پی کردند و کشتند و گرفتار عذاب شدند.] (2)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در سوره ی هود گذشت.
ص: 151
در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
نهری که ناقه صالح از آن می نوشید نخستین نهری بود که روی زمین پیدا شد و خداوند آن را برای صالح [و ناقه او] از زمین بیرون آورد چنان که می فرماید: «لَّهَا شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَّعْلُومٍ.» (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
تنها چیزی که مردم را در ثواب و عقاب جمع می کند، رضایت و سخط است، چرا که ناقه صالح را یک نفر پی کرد و لکن خداوند عذاب را بر همه آن مردم نازل نمود به خاطر این که که همه آنان به عمل پی کننده ی ناقه صالح راضی شدند، چنان که می فرماید: «فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِینَ». و چیزی نگذشت که سر زمین آنان مانند سکّه گداخته با خواری در زمین فرو رفت. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالِینَ» ای من المبغضین. (3)
و در تفسیر «وَ اتَّقُوا الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِینَ» گوید:
یعنی، الخلق الأوّلین، و «فَکَذَّبُوهُ» یعنی قوم شعیب، و در تفسیر «فَأَخَذَهُمْ
ص: 152
عَذَابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ کَانَ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» و درباره ی«أَصْحابُ الْأَیْکَةِ» از امام باقر علیه السلام نقل نموده که ایکة به معنای غیضة یعنی درخت پر شاخه و برگ است، و در تفسیر «عَذَابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ…» فرمود: ظُلّة به معنای حرارت و گرمی و سموم است و به خدا سوگند برای ما روایت شده که آنان را در حالی که در خانه های خود بودند، حرارتی فرا گرفت و چون از خانه های خود به دنبال هوای خنک به طرف آن ابری رفتند که خداوند عذاب خود را در آن پنهان کرده بود، آن ابر آنان را احاطه نمود و صیحه ی کشنده ای آنان را گرفت و در خانه های خود هلاک شدند، و آنان قوم شعیب بودند و الله أعلم. (1)
مؤلّف گوید:
قبلاً به طور تفصیل قصّه قوم صالح و قوم لوط و اصحاب أیکه و قوم شعیب و بخس آنان در میزان و کیل گذشت، به امید آن که همه ما از قصّه های قرآن و ماجراهای پیامبران و امّت های گذشته پند بگیریم، چنان که خداوند در پایان این آیات می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً وَ مَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ * وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ.»
ص: 153
وَ إِنَّهُ لَتَنْزیلُ رَبِّ الْعالَمینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ (193) عَلی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرینَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفی زُبُرِ الْأَوَّلینَ (196) أَ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنی إِسْرائیلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْناهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ (200) لا یُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (201) فَیَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (202) فَیَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا یَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَیْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنینَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما کانُوا یُوعَدُونَ (206) ما أَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یُمَتَّعُونَ (207) وَ ما أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208) ذِکْری وَ ما کُنَّا ظالِمینَ (209) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیاطینُ (210) وَ ما یَنْبَغی لَهُمْ وَ ما یَسْتَطیعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212) فَلا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبینَ (213) وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ الْأَقْرَبینَ (214) وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (215) فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزیزِ الرَّحیمِ (217) الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ (218) وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلی مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطینُ (221) تَنَزَّلُ عَلی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ (222) یُلْقُونَ السَّمْعَ وَ أَکْثَرُهُمْ کاذِبُونَ (223) وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ (224) أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فی کُلِّ وادٍ یَهیمُونَ (225) وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ (226) إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (227)
«أَعْجَمِینَ» جمع أعجم به معنای کسی است که قدرت تکلّم به زبان عربی را
ص: 154
ندارد. و عجمی نقیض عربی است و أعجمی نقیض فصیح است، و «عَشِیرَة» به معنای خویش است، و به خاطر معاشرت انسان با آن و بالعکس به آن ها عشیره گفته می شود، و «أَفَّاکٍ» به معنای کذّاب است، و اصل افک به معنای مقلوب و وارونه است، و اَفّاک کسی است که فراوان خبرها را به کذب و دروغ بر می گرداند، و «أَثِیمٍ» فاعل اثم و گناه و قبیح است، و «هائم» به معنای ذاهب است، و یا به معنای ذاهب بر خلاف عدل و اعتدال است، و شعرای غیر مؤمن و غیر متدیّن در هر وادی و میدانی -- حق یا باطل -- قدم می گذارند، و خداوند در این آیه از هر شاعری مذمّت ننموده است، و لذا می فرماید: «إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا…»، و «غاوون» به فرموده امام صادق علیه السلام کسانی هستند که تعلّم و تفقّه آنان از روی علم نبوده و خود گم راه شده و دیگران را گم راه کرده اند» و در روایت دیگری فرمود: آنان «قُصّاص» یعنی قصّه پردازها هستند. (1)
مسلّماً این (قرآن) از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است! (192) روح الامین آن را نازل کرده است… (193) بر قلب (پاک) تو، تا از انذارکنندگان باشی! (194) آن را به زبان عربی آشکار (نازل کرد)! (195) و توصیف آن در کتاب های پیشینیان نیز آمده است! (196) آیا همین نشانه برای آن ها کافی نیست که علمای بنی اسرائیل بخوبی از آن آگاهند؟! (197) هر گاه ما آن را بر بعضی از عجم [غیر عرب] ها نازل می کردیم… (198) و او آن را بر ایشان می خواند، به آن ایمان نمی آورند! (199) (آری،) این گونه (با بیانی رسا) قرآن را در دل های مجرمان وارد می کنیم! (200) (امّا) به آن ایمان نمی آورند تا عذاب دردناک را با چشم خود ببینند! (201) ناگهان به سراغ شان
ص: 155
می آید، در حالی که توجّه ندارند! (202) و (در آن هنگام) می گویند: «آیا به ما مهلتی داده خواهد شد؟!» (203) آیا برای عذاب ما عجله می کنند؟! (204) به ما خبر ده، اگر (باز هم) سالیانی آن ها را از این زندگی بهره مند سازیم… (205) سپس عذابی که به آن ها وعده داده شده به سراغ شان بیاید… (206) این تمتع و بهره گیری از دنیا برای آن ها سودی نخواهد داشت! (207) ما هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر این که انذارکنندگانی (از پیامبران الهی) داشتند. (208) تا متذکّر شوند و ما هرگز ستمکار نبودیم! (که بدون اتمام حجّت مجازات کنیم) (209) شیاطین و جنیّان (هرگز) این آیات را نازل نکردند! (210) و برای آن ها سزاوار نیست و قدرت ندارند! (211) آن ها از استراق سمع (و شنیدن اخبار آسمان ها) برکنارند! (212) (ای پیامبر!) هیچ معبودی را با خداوند مخوان، که از معذّبین خواهی بود! (213) و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن! (214) و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می کنند بگستر! (215) اگر تو را نافرمانی کنند بگو: «من از آنچه شما انجام می دهید بیزارم!» (216) و بر خداوند عزیز و رحیم توکّل کن! (217) همان کسی که تو را به هنگامی که (برای عبادت) برمی خیزی می بیند (218) و (نیز) حرکت تو را در میان سجده کنندگان! (219) اوست خدای شنوا و دانا. (220) آیا به شما خبر دهم که شیاطین بر چه کسی نازل می شوند؟! (221) آن ها بر هر دروغگوی گنهکار نازل می گردند (222) آنچه را می شنوند (به دیگران) القا می کنند و بیشترشان دروغگو هستند! (223) (پیامبر اسلام شاعر نیست) شاعران کسانی هستند که گم راهان از آنان پیروی می کنند. (224) آیا نمی بینی آن ها در هر وادی سرگردانند؟ (225) و سخنانی می گویند که (به آن ها) عمل نمی کنند؟! (226) مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام می دهند و خدا را بسیار یاد می کنند، و به هنگامی
ص: 156
که مورد ستم واقع می شوند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) برمی خیزند (و از شعر در این راه کمک می گیرند) آن ها که ستم کردند به زودی می دانند که بازگشت شان به کجاست! (227)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ *…» (1)
از امام باقر علیه السلام سؤال شد: آیا ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در روز غدیر از طرف خداوند «رَبِّ الْعَالَمِینَ» توسط جبرئیل نازل شد؟ امام باقرعلیه السلام فرمود:
«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ * عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ * بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ * وَ إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ»، «قَالَ هِیَ الْوَلَایَةُ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی آری ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام توسّط جبرئیل بر قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله به زبان عربّی -- گویا -- نازل شد، و در کتب پیامبران پیشین نیز ولایت آن حضرت نازل شده بود. [و پیامبران موظّف به ابلاغ آن بودند.] (2)
امام کاظم علیه السلام فرمود:
ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام در جمیع کتاب های پیامبران نوشته شده
ص: 157
بود، و خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد مگر با نبوّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و ولایت وصیّ او علیّ بن ابی طالب علیه السلام. (1)
امام باقر یا امام صادق علیه السلام فرمود:
معنای «بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُّبِینٍ» این است که زبان عربی، مُبَیِّن زبان های دیگر است و زبان های دیگر مُبَیِّن زبان عربی نیست [و زبان عربی کامل ترین زبان هاست.] (2)
«وَ لَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ * فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَّا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
اگر قرآن بر عجم ها نازل می شد، عرب ها به آن ایمان نمی آوردند و بر عرب [و به زبان عربی] نازل شد، و عجم ها به آن ایمان آوردند، و این یک فضیلت است برای عجم ها. (4)
ص: 158
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند کتابی و وحیی را نازل ننمود مگر با کلام عربی و چون وحی در گوش های پیامبران علیهم السلام قرار می گرفت تبدیل به زبان قوم شان می شد، و در گوش مبارک پیامبر ما صلی الله علیه و آله به زبان عربی وارد می شود و آن حضرت با قوم خود با کلام عربی سخن می گفت، و هر کسی با هر زبانی با او سخن می گفت در گوش آن حضرت به عربی ترجمه می شد، و ترجمه کننده جبرئیل بود که به احترام آن بزرگوار ترجمه می نمود، و این تشریفی بود از ناحیه خداوند نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله. (1)
«أَفَرَأَیْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِینَ * ثُمَّ جَاءهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ * مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در خواب دید که بنی امیّه بعد از او بر منبر او بالا می روند و مردم را به جاهلیّت باز می گردانند و گم راه شان می کنند، از این رو محزون و غمگین شد، و جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا رسول الله برای چه من تو را غمگین و محزون می بینم؟ و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله خواب خود را بیان نمود
ص: 159
جبرئیل گفت: سوگند به آن خدایی که تو را به حق به پیامبری مبعوث نمود، این چیزی است که من اطلاعی از آن ندارم، پس به آسمان صعود نمود و این آیات و سوره ی قدر را برای دلجوئی آن حضرت آورد، و خداوند شب قدر را برای او و امّت [شایسته] او بهتر از هزار ماه حکومت بنی امیّه قرار داد. (1)
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید:
مقصود از «ثُمَّ جَاءهُم مَّا کَانُوا یُوعَدُونَ…»، قیام قائم آل محمّد علیه السلام است، و مقصود از «مَا أَغْنَی عَنْهُم مَّا کَانُوا یُمَتَّعُونَ» بنی امیّه هستند که از دنیای خود بهره مند شدند. [و این بهره مندی مانع عذاب آنان نمی شود.] (2)
ص: 160
«وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (1)
حضرت رضا علیه السلام در مجلس مأمون در مرو خراسان که جماعتی از علمای عراق و خراسان جمع شده بودند… و به آن حضرت گفتند: «آیا خداوند در قرآن تفسیری از برگزیدگان خود نموده است؟» و آن حضرت در پاسخ فرمود:
آری خداوند جدای از باطن در ظاهر نیز در دوازده موضع در قرآن به این مسأله تصریح نموده است و نخستین موضع آن در آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطَکَ الْمُخْلَصِینَ»، است و این آیه در قرائة ابیّ کعب و در مصحف عبدالله بن مسعود چنین است و این منزلت بالا و فضل عظیم و شرف بلندی است چرا که مراد از «عَشِیرَة أَقْرَبِینَ وَ رَهْطَ الْمُخْلَصِینَ» آل آن حضرت هستند. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که این آیه نازل شد «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ وَ رَهْطَکَ الْمُخْلَصِینَ»، رسول خدا صلی الله علیه و آله، فرزندان عبدالمطلب را -- که در آن زمان چهل نفر بودند -- دعوت نمود و به آنان فرمود: کدامیک از شما می خواهد برادر، و وارث، و وزیر، و وصیّ و خلیفه من بین شما بعد از من باشد، و این سخن را به یکایک
ص: 161
آنان عرضه نمود و هیچ کدام نپذیرفتند و چون نوبت به من رسید، من گفتم: «یا رسول الله من می پذیرم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلّب! این [علیّ] برادر، و وارث، و وزیر، و خلیفه من بین شما بعد از من خواهد بود» پس همگی برخاستند و خندیدند و به ابوطالب گفتند: تو مأمور شدی که از این جوان اطاعت نمایی و دستور او را بشنوی و عمل کنی. (1)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق با تفصیل بیشتر در امالی طوسی (2)، تأویل الآیات (3)، تفسیر قمی (4)، مجمع البیان (5)، شواهد التنزیل (6) و تفسیر برهان (7) نقل شده است. (8)
ص: 162
ص: 163
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «رَهْطَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ». علیّ بن ابیطالب، و حمزة، و جعفر، و حسن، و حسین، و ائّمه از آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند. (1)
و در کتاب مسند احمد بن حنبل از علیّ علیه السلام نقل شده که فرمود:
هنگامی که آیه «وَ أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»، نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله از اهل بیت خود دعوت نمود و سی نفر از آنان جمع شدند و از غذای او خوردند و از آشامیدنی او نوشیدند، و سپس به آنان فرمود: کدامیک از شما ضمانت دین و وعده های مرا می کند، تا هم نشین من باشد در بهشت، و در دنیا نیز خلیفه من باشد در بین خانواده من؟ پس مردی [که نام او برده نشده] گفت: یا رسول الله! آیا شما کسی را می یابی برای چنین کاری؟ و آن حضرت سخن خود را بر اهل بیت خویش عرضه نمود، و علیّ علیه السلام فرمود: من آماده هستم. (2)
ص: 164
مؤلّف گوید:
همان گونه که مشاهده می شود اهل سنّت به جای خلیفتی فی أمّتی، خلیفتی فی أهلی نقل کرده اند و الحقّ معلوم.
و در مجمع البیان در ذیل آیه فوق روایت مفصّلی از براءبن عازب نقل شده و ثعلبی نیز آن را در تفسیر خود آورده است و در این روایت آمده:
«مَنْ یُوَاخِینِی وَ یُوَازِرُنِی یَکُونُ وَلِیِّی وَ وَصِیِّی بَعْدِی وَ خَلِیفَتِی… فَقَامَ الْقَوْمُ وَ هُمْ یَقُولُونَ لِأَبِی طَالِبٍ أَطِعْ ابْنَکَ فَقَدْ أُمِّرَ عَلَیْک.» (1)
ص: 165
«وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ * فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از (فَإِنْ عَصَوْکَ) این است که اگر [منافقین و دنیاطلبان] بعد از تو از دستوری که درباره ی علیّ علیه السلام و امامت و ولایت او و ولایت ائمّه بعد از او علیهم السلام از امر و دستور تو نافرمانی کردند، مانند این است که در حال زنده بودن تو از تو نافرمانی کنند. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند عزیزترین خلق خود یعنی سیّد عالَم وجود، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را امر به تواضع نموده و می فرماید: «وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی بال رحمت خود را بر سر پیروان خود از مؤمنان فرود آور.
سپس فرمود:
تواضع مزرعه خشوع و ترس و خشیت [از خداوند] و حیا می باشد، و این خصلت های خوب به دست نمی آید، مگر از تواضع، و شرافت کامل حقیقی نیز حاصل نمی شود مگر برای کسی که در پیشگاه ذات پروردگار متعال متواضع باشد… (3)
ص: 166
«وَ تَوَکَّلْ عَلَی الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ * الَّذِی یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
یعنی «یَرَاکَ حِینَ تَقُومُ» فی النبوّة، و «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» یعنی «فِی أَصْلَابِ النَّبِیِّینَ صلوات الله علیهم.» (2)
جابر بن عبدالله انصاری گوید:
از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: در آن زمان که آدم در بهشت بود شما کجا بودید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: من در صلب او بودم، و نیز هنگامی که به زمین هبوط نمود در صلب او بودم، و هنگامی که نوح علیه السلام داخل کشتی شد من در صلب او بودم، و هنگامی که ابراهیم علیه السلام به آتش پرتاب شد من در صلب او بودم، و هرگز از اجداد من کسی از سفاح و زنا به وجود نیامده است، و خداوند جل جلاله همواره مرا از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل نموده، و همه آنان هادی و مهتدی بوده اند، تا این که خداوند از من میثاق و عهد پیامبری و اسلام را گرفت، و همه اوصاف مرا بیان نمود و در تورات و انجیل مرا به آن اوصاف معرّفی کرد، تا این که مرا به آسمان برد و نام مرا از نام خود گرفت
ص: 167
و امّت مرا حامدون قرار داد، و خداوند صاحب عرش و محمود است و من محمّد هستم. صلی الله علیه و آله. (1)
ص: 168
مرحوم صدوق گوید:
حدیث فوق از طرق فراوانی روایت شده است.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله جابه جایی خود را در اصلاب پیامبران از پیامبری به پیامبر دیگر می دیده است، تا این که خداوند او را از صلب پدرش خارج نموده است، و از زمان آدم تا حضرت عبدالله همه اصلاب طاهر و طاهره بوده و زنا و سفاحی بین آن ها نبوده است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه ی کوفه نشسته بود و مردم اطراف او جمع بودند، پس مردی به پا خاست و گفت: «یا امیرالمؤمنین شما اکنون در جایگاهی هستید که خداوند برای شما قرار داده است، در حالی که پدر شما در آتش عذاب می شود؟»
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: ساکت باش خدا دهن تو را پاره کند، سپس فرمود: «سوگند به خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به حق به نبوّت و پیامبری مبعوث نمود، اگر پدر من برای همه گنهکاران روی زمین شفاعت کند، خداوند شفاعت او را می پذیرد، آیا پدر من عذاب می شود و من قسمت کننده ی آتش هستم؟!»
تا این که فرمود:
سوگند به آن خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به حق مبعوث به نبوّت نمود،
ص: 169
نور ابوطالب علیه السلام در روز قیامت بر انوار همه مردم غالب است، مگر پنج نور: نور محمّد صلی الله علیه و آله نور من، نور فاطمه، نور حسن و نور حسین و نور امامان از فرزندان حسین، چرا که نور ابوطالب از نور ما می باشد، و خداوند نور ما را دو هزار سال قبل از خلقت آدم آفریده است. (1)
جابر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
قبل از رحلت من از دنیا چیزی را بالا و پائین نگذارید، چرا که من از جلو و پشت سر شما را می بینم و سپس آیه فوق را تلاوت نمود. (2)
«هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلَی مَن تَنَزَّلُ الشَّیَاطِینُ * تَنَزَّلُ عَلَی کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ» (3)
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
مقصود از کسانی که شیاطین بر آنان همواره فرود می آیند و افّاک و أثیم هستند، هفت نفر می باشند:
1-مغیره؛ 2. بُنان؛ 3. صائد؛ 4. حمزة بن عمّارة بربری؛ 5. حارث شامی؛
ص: 170
6. عبدالله بن حارث؛ 7. ابن الخطّاب. (1)
«وَ الشُّعَرَاء یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ * وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا…» (2)
امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمود:
آیا تو دیده ای که کسی از شاعری پیروی کند؟! همانا مقصود از این شعرا کسانی هستند که برای دین خدا درس نمی خوانند، از این رو گم راه و گم راه کننده می باشند. (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از شعرا، فقها [ی از اهل سنّت] هستند که قلوب مردم را به باطل میل می دهند، و اینان شعرایی هستند که از آنان پیروی می شود. (4)
ص: 171
و نیز فرمود:
آنان کسانی هستند که علم و دانش را به حقیقت نیافته اند، از این رو گم راه و گم راه کننده می باشند. (1)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شده که دین خدا را با آرا و نظرات خود تغییر دادند و از امر خداوند مخالفت نمودند، و گرنه تا کنون تو ندیده ای ای که کسی از شاعری پیروی کند، و مقصود از این آیه کسانی هستند که با آرای خود دینی را وضع کردند و مردم از آنان پیروی کردند، و مؤیّد این معناست جمله «أَلَمْ تر أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ»، یعنی نمی بینی که آنان با استدلال های باطل خود جدال های گم راه کننده ای انجام می دهند و به هر مسیر و مذهب باطلی قدم می گذارند. «وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ مَا لَا یَفْعَلُونَ»، یعنی مردم را به چیزهایی نصیحت می کنند که خود اهل آن نیستند، و از منکر نهی می کنند و خود اهل آن منکر هستند، و امر به معروف می کنند و خود به معروف عمل نمی نمایند، همان گونه که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فِی کُلِّ وَادٍ یَهِیمُونَ…» و آنان کسانی هستند که حقّ آل محمّد صلی الله علیه و آله را غصب نمودند، تا این که گوید:
سپس خداوند آل محمّد صلی الله علیه و آله و شیعیان راستین آنان را ذکر نموده و می فرماید:
«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا وَ انتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا»
ص: 172
و سپس دشمنان آنان را یاد نموده و می فرماید: «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ» و سپس گوید: به خدا سوگند این آیه چنین نازل شده است. (1)
حضرت رضا علیه السلام از پدران خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
هر کس دوست می دارد که به دین من تمسّک نماید و پس از من به کشتی نجات سوار شود، باید به علیّ بن ابیطالب علیه السلام اقتدا کند، و با دشمنان او دشمن باشد و با دوستان او دوست باشد، چرا که او وصیّ و خلیفه من است بر این امّت -- در حیات و پس از مرگ من -- و او امیر بر هر مسلمان و هر مؤمنی خواهد بود، سخن او سخن من است و امر و نهی او امر و نهی من است و پیرو او پیرو من و یاور او یاور من و خاذل او خاذل من است، و کسی که با او مخالفت کند خداوند بهشت را بر او حرام نموده است و جایگاه او را دوزخ قرار داده است، و کسی که علیّ را یاری نکند خداوند در قیامت او را خوار خواهد نمود، و کسی که علیّ علیه السلام را یاری کند خداوند در قیامت او را یاری خواهد کرد و هنگام سؤال حجّت را به او تلقین می نماید.
ص: 173
سپس فرمود:
حسن و حسین بعد از پدر خود دو امام امّت من هستند، و آنان دو آقای جوانان اهل بهشت اند، و مادرشان سیّده ی زنان عالم است و پدرشان آقای اوصیا می باشد، و از حسین من نه امام متولّد خواهد شد و نهمین آنان قائم از فرزندان من است، و اطاعت از آنان اطاعت از من می باشد، و نافرمان از آنان نافرمانی از من است، و من به خدای خود شکایت می کنم از کسانی که فضیلت و مقام آنان را انکار می کنند، و حق آنان را بعد از من ضایع می نمایند و «کفی بالله ولیًّا، و کفی بالله نصیرًا لعترتی، و أئمّة أمّتی، و منتقمًا من الجاحدین لحقّهم (وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ.)» (1)
ص: 174
«إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثِیرًا…» (1)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: مقصود از این ذکر کثیر چیست؟ فرمود:
هر کس تسبیح حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را بگوید، ذکر کثیر خدا را گفته است. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
«سخت ترین چیزی که خداوند بر مردم واجب نموده، ذکر فراوان خداوند است» سپس فرمود: مقصود من گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» نیست، گرچه این ها نیز ذکر [زبان] است، و لکن مقصود من ذکر و یاد خداست هنگام حلال و حرام، که اگر طاعت خدا پیش آمد عمل کند و اگر معصیت خدا پیش آمد ترک نماید. (3)
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
هر کس در پنهانی به یاد خدا باشد، به راستی خدا را فراوان یاد نموده است، همانا منافقین آشکارا خدا را یاد می کنند، و در پنهانی به یاد او نیستند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا.» (4)
ص: 175
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مؤمن به خصلت هایی سخت تر از سه خصلت آزموده و مبتلا نشده است به گونه ای که از انجام آن ها محروم بماند» گفته شد: آن خصلت ها چیست؟ فرمود:
مواسات و کمک به مردم، انصاف با آنان و سوّم فراوان به یاد خدا بودن».
سپس فرمود:
مقصود من از ذکر خداوند، گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ…» نیست و لکن هنگام حلال و حرام به یاد خدا باشد. (1)
ص: 176
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی شعراء نازل شده است.
عدد آیات: آیات آن 93 آیه است. و برخی 94 و یا 95 آیه دانسته اند.
ثواب قرائت سوره ی نمل
امام صادق علیه السلام می فرماید:
کسی که سوره های طواسین یعنی شعراء و نمل و قصص را در شب جمعه بخواند، از اولیای خداوند و در جوار و پناه او خواهد بود، و هرگز در دنیا ترس و بیمی پیدا نمی کند، و از نعمت های بهشت به قدری به او داده می شود تا راضی و خشنود گردد، بلکه فوق خشنودی او به او داده می شود، و خداوند یکصد زن از حورالعین را به او تزویج می کند. (1)
ص: 177
در تفسیر مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که ذیل روایت فوق فرمود:
… و خداوند او را در کنار پیامبران و مرسلین و اوصیای راشدین آنان در بهشت
عدن -- که وسط بهشت است -- ساکن می نماید. (1)
و در مجمع البیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی «طس» سلیمان یعنی سوره ی نمل را قرائت کند خداوند ده برابر کسانی که حضرت سلیمان و هود و شعیب و صالح و ابراهیم علیهم السلام را تصدیق و یا تکذیب کرده اند، را به او پاداش می دهد، و چنین کسی چون از قبر خود خارج می شود، ندای «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» سر می دهد. ابن عبّاس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند «طه» و «طواسین» را به جای الواح موسی علیه السلام به من عطا نمود. (2)
و در کتاب معانی الأخبار از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
… و أمّا «طس» به معنای «أَنَا الطَّالِبُ السَّمِیعُ» است. (3)
ص: 178
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طس تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتابٍ مُبینٍ (1) هُدیً وَ بُشْری لِلْمُؤْمِنینَ (2) الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3) إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4) أُوْلئِکَ الَّذینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ (6) إِذْ قالَ مُوسی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ناراً سَآتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ آتیکُمْ بِشِهابٍ قَبَسٍ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (7) فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها وَ سُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (8) یا مُوسی إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9) وَ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی لا تَخَفْ إِنِّی لا یَخافُ لَدَیَّ الْمُرْسَلُونَ (10) إِلاَّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحیمٌ (11) وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فی تِسْعِ آیاتٍ إِلی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (12) فَلَمَّا جاءَتْهُمْ آیاتُنا مُبْصِرَةً قالُوا هذا سِحْرٌ مُبینٌ (13) وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ (14)
ص: 179
«یَعْمَهُونَ»، یعنی یتحیّرون کمن ضلّ عن الطریق، و «الْأَخْسَرُونَ»، یعنی أشدّ الناس خسراناً لإستبدالهم النار بالجنّة، و «بِشِهَابٍ قَبَسٍ»، یعنی بشعلة نارٍ مقبوسة، و «إِصطلاء» به معنای استدفاء و گرم شدن است، و «بُورِکَ مَن فِی النَّارِ»، یعنی من فی مکان النار و هو البقعة المبارکة، و «تَهْتَزُّ» یعنی تتحرّک، و «کَأَنَّهَا جَانٌّ»، یعنی حیّة، و «لَمْ یُعَقِّبْ»، یعنی لم یرجع، و «إِلَّا مَن ظَلَمَ»، امّا متصلّ أو منفصل و المتّصل یفید أنّ بعض المرسلین یخافون بسبب خطائهم و ترکهم الأولی، و آیات التسع عبارة من: «الفلق، و الطوفان، و الجرادة، و القملّ، و الضفادع، و الدم، و الطمس، و الجدب، و نقص الثمرات» و «مبصرةً» یعنی واضحةً، و «وَ جَحَدُوا بِهَا»، یعنی بالآیات کذّبوا، و «ظُلْمًا وَ عُلُوًّا» یعنی ظلماً لأنفسهم بسبب استکبارهم.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طس -- این آیات قرآن و کتاب مبین است، (1) وسیله هدایت و بشارت برای مؤمنان است (2) همان کسانی که نماز را برپا می دارند، و زکات را ادا می کنند، و آنان به آخرت یقین دارند. (3) کسانی که به آخرت ایمان ندارند، اعمال (بد) شان را برای آنان زینت می دهیم بطوری که سرگردان می شوند. (4) آنان کسانی هستند که عذاب بد (و دردناک) برای آن هاست و آن ها در آخرت، زیانکارترین مردمند! (5) به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می شود. (6) (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت: «من آتشی از دور دیدم (همین جا توقّف کنید) بزودی خبری از آن برای شما می آورم، یا شعله آتشی تا گرم شوید.» (7) هنگامی که نزد آتش آمد، ندایی برخاست که: «مبارک باد آن کس که در آتش
ص: 180
است و کسی که در اطراف آن است [فرشتگان و موسی] و منزّه است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (8) ای موسی! من خداوند عزیز و حکیمم! (9) و عصایت را بیفکن! -- هنگامی که (موسی) به آن نگاه کرد، دید (با سرعت) همچون ماری به هر سو می دود (ترسید و) به عقب برگشت، و حتّی پشت سر خود را نگاه نکرد -- ای موسی! نترس، که رسولان در نزد من نمی ترسند! (10) مگر کسی که ستم کند سپس بدی را به نیکی تبدیل نماید، که (توبه او را می پذیرم، و) من غفور و رحیمم! (11) و دستت را در گریبانت داخل کن هنگامی که خارج می شود، سفید و درخشنده است بی آنکه عیبی در آن باشد این در زمره معجزات نه گانه ای است که تو با آن ها بسوی فرعون و قومش فرستاده می شوی آنان قومی فاسق و طغیانگرند!» (12) و هنگامی که آیات روشنی بخش ما به سراغ آن ها آمد گفتند: «این سحری است آشکار!» (13) و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود! (14)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آیَاتٍ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام و امام باقر علیه السلام به یکی از اصحاب خود فرمودند:
هنگام حجامت و خروج خون بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَعُوذُ بِاللَّهِ الْکَرِیمِ مِنَ الْعَیْنِ فِی الدَّمِ وَ مِنْ کُلِّ سُوءٍ فِی حِجَامَتِی هَذِهِ»، سپس فرمود: بدان که اگر تو این دعا را بخوانی، همه خیر و خوبی را برای خود جمع نموده ای، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ
ص: 181
السُّوءُ» (1)، و مقصود از «سُّوءُ»، در این آیه فقر است، و نیز خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَی بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء»، و «سُّوءُ»، در این آیه زنا می باشد (2)، و نیز می فرماید: «وَ أَدْخِلْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»، و «سُّوءُ» در این آیه به معنای مرض [برص] می باشد، پس تو همه این ها را هنگام حجامت و خروج خون برای خود جمع کن. (3)
ص: 182
مؤلّف گوید:
مضمون این آیات و روایات مربوط به آن ها در سوره ی قصص و بنی اسرائیل گذشت مراجعه شود.
«فَلَمَّا جَاءتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ * وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ» (1)
ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: کفر در کتاب خدا چند قسم است؟ فرمود:
کفر در کتاب خدا پنج قسم است: 1-2. کفر به معنای انکار ربوبیّت خداوند که بگوید: «لَا رَبَ وَ لَا جَنَّةَ وَ لَا نَارَ»، و این کفر دو گروه از منکرین خداوند است مانند دهریّه و مادیّین که می گویند: «وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ» (2)، و این دینی است که به فکر خود ساخته اند، بدون آن که تحقیق و دقّتی در آن کرده باشند چنان که خداوند می فرماید: «إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» (3)، و نیز می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» (4)، یعنی این گروه از کافران را چه انذار کنی و چه انذار نکنی ایمان به توحید و یگانگی خداوند نمی آورند، و این یکی از اقسام کفر است، و امّا وجه دیگر از کفر این است که حقانیّت را دانسته و برای او روشن شده و باز انکار می کند، و این را جحود و انکار بعد از معرفت گویند چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَحَدُوا
ص: 183
بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا» و در آیه دیگری می فرماید: «وَ کَانُواْ مِن قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَی الَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّه عَلَی الْکَافِرِینَ».
و این تفسیر دو صورت از اقسام کفر است. (1)
مؤلّف گوید:
تکمیل حدیث فوق در اوّل سوره ی بقره ذیل آیه «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» گذشت.
مرحوم کلینی در جلد اوّل کافی باب کفر و ایمان روایات این موضوع را به طور
ص: 184
کامل نقل نموده است، چنان که مرحوم صدوق نیز در کتاب توحید این گونه روایات را به تفصیل نقل نموده است.
وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ وَ سُلَیْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنینَ (15) وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ قالَ یا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتینا مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبینُ (16) وَ حُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (17) حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (18) فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَ قالَ رَبِّ أَوْزِعْنی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلی والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَدْخِلْنی بِرَحْمَتِکَ فی عِبادِکَ الصَّالِحینَ (19) وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کانَ مِنَ الْغائِبینَ (20) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطانٍ مُبینٍ (21) فَمَکَثَ غَیْرَ بَعیدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقینٍ (22) إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظیمٌ (23) وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ فَهُمْ لا یَهْتَدُونَ (24) أَلاَّ یَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذی یُخْرِجُ الْخَبْ ءَ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ (25) اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ (26) قالَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکاذِبینَ (27) اذْهَبْ بِکِتابی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ (28) قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتابٌ کَریمٌ (29) إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ (30) أَلاَّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونی مُسْلِمینَ (31) قالَتْ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونی فی أَمْری ما کُنْتُ قاطِعَةً أَمْراً حَتَّی
ص: 185
تَشْهَدُونِ (32) قالُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّةٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدیدٍ وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُری ما ذا تَأْمُرینَ (33) قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُونَ (34) وَ إِنِّی مُرْسِلَةٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ (35) فَلَمَّا جاءَ سُلَیْمانَ قالَ أَ تُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ (36) ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِها وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْها أَذِلَّةً وَ هُمْ صاغِرُونَ (37) قالَ یا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتینی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونی مُسْلِمینَ (38) قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمینٌ (39) قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (40) قالَ نَکِّرُوا لَها عَرْشَها نَنْظُرْ أَ تَهْتَدی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جاءَتْ قیلَ أَ هکَذا عَرْشُکِ قالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ کُنَّا مُسْلِمینَ (42) وَ صَدَّها ما کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها کانَتْ مِنْ قَوْمٍ کافِرینَ (43) قیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَواریرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ (44)
«یُوزَعُونَ»، یعنی یوقفون و ممنوعون و محبوسون، و اصل «وَزْع» به معنای منع و کفّ است، و «حَطم» به معنای کسر و شکستن است، و «حُطَمة» از نام های دوزخ است، و «حُطام» چیزی است که شکسته می شود، و «ایزاع» به معنای الهام است، و «نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا»، یعنی غیّروها بحالٍ ینکرها صاحبها إذا رأها، و «صَرح» به معنای قصر است و هر بنای مشرف را صرح گویند، و صرحة الدار صحنها، و اصل
ص: 186
صَرْحَ به معنای وَضَحَ است، و تصریح به معنای توضیح است، و «لجّة» آب زیاد را گویند، و جمع آن لُجَج است، و «مُّمَرَّدٌ» به معنای مُمَلّس است، و غلام امرد به معنای نوجوانی است که در صورت او مویی نروییده باشد، و «شجره ی مراء» یعنی درختی که برگی ندارد.
و ما به داوود و سلیمان، دانشی عظیم دادیم و آنان گفتند: «ستایش از آن خداوندی است که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمنش برتری بخشید.» (15) و سلیمان وارث داوود شد، و گفت: «ای مردم! زبان پرندگان به ما تعلیم داده شده، و از هر چیز به ما عطا گردیده این فضیلت آشکاری است.» (16) لشکریان سلیمان، از جنّ و انس و پرندگان، نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقّف می کردند تا به هم ملحق شوند! (17) (آن ها حرکت کردند) تا به سرزمین مورچگان رسیدند مورچه ای گفت: «به لانه های خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند!» (18) سلیمان از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت: «پروردگارا! شکر نعمتهایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام کن، و توفیق ده تا عمل صالحی که موجب رضای توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد کن!» (19) (سلیمان) در جستجوی آن پرنده [هدهد] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمی بینم، یا این که او از غایبان است؟! (20) قطعاً او را کیفر شدیدی خواهم داد، یا او را ذبح می کنم، یا باید دلیل روشنی (برای غیبتش) برای من بیاورد! (21) چندان درنگ نکرد (که هدهد آمد و) گفت: «من بر چیزی آگاهی یافتم که تو بر آن آگاهی نیافتی من از سرزمین «سبا» یک خبر قطعی برای تو آورده ام! (22) من زنی را دیدم که بر آنان حکومت می کند، و همه چیز در
ص: 187
اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظیمی دارد! (23) او و قومش را دیدم که برای غیر خدا -- خورشید -- سجده می کنند و شیطان اعمال شان را در نظرشان جلوه داده، و آن ها را از راه بازداشته و از این رو هدایت نمی شوند!» (24) چرا برای خداوندی سجده نمی کنند که آنچه را در آسمان ها و زمین پنهان است خارج (و آشکار) می سازد، و آنچه را پنهان می دارید یا آشکار می کنید می داند؟! (25) خداوندی که معبودی جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است! (26) (سلیمان) گفت: «ما تحقیق می کنیم ببینیم راست گفتی یا از دروغگویان هستی؟ (27) این نامه مرا ببر و بر آنان بیفکن سپس برگرد (و در گوشه ای توقّف کن) ببین آن ها چه عکس العملی نشان می دهند! (28) (ملکه سبا) گفت: «ای اشراف! نامه پرارزشی به سوی من افکنده شده! (29) این نامه از سلیمان است، و چنین می باشد: به نام خداوند بخشنده مهربان (30) توصیه من این است که نسبت به من برتری جویی نکنید، و بسوی من آیید در حالی که تسلیم حقّ هستید!» (31) (سپس) گفت: «ای اشراف (و ای بزرگان)! نظر خود را در این امر مهمّ به من بازگو کنید، که من هیچ کار مهمّی را بدون حضور (و مشورت) شما انجام نداده ام! (32) گفتند: «ما دارای نیروی کافی و قدرت جنگی فراوان هستیم، ولی تصمیم نهایی با توست ببین چه دستور می دهی!» (33) گفت: پادشاهان هنگامی که وارد منطقه آبادی شوند آن را به فساد و تباهی می کشند، و عزیزان آنجا را ذلیل می کنند (آری) کار آنان همین گونه است! (34) و من (اکنون جنگ را صلاح نمی بینم،) هدیه گرانبهایی برای آنان می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند (و از این طریق آن ها را بیازمایم)!» (35) هنگامی که (فرستاده ملکه سبا) ا نزد سلیمان آمد، گفت: «می خواهید مرا با مال کمک کنید (و فریب دهید)؟! آنچه خدا به من داده، بهتر است از آنچه به شما
ص: 188
داده است بلکه شما هستید که به هدیه هایتان خوشحال می شوید! (36) بسوی آنان بازگرد (و اعلام کن) با لشکریانی به سراغ آنان می آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنان را از آن (سرزمین آباد) با ذلّت و خواری بیرون می رانیم!» (37) (سلیمان) گفت: «ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او را برای من می آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» (38) عفریتی از جنّ گفت: «من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم!» (39) (امّا) کسی که دانشی از کتاب (آسمانی) داشت گفت: «پیش از آنکه چشم بر هم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد!» و هنگامی که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می کند و هر کس کفران نماید (بزیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنیّ و کریم است!» (40) (سلیمان) گفت: «تخت او را برایش ناشناس سازید ببینم آیا متوجّه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟! (41) هنگامی که آمد، به او گفته شد: «آیا تخت تو این گونه است؟» گفت: گویا خود آن است! و ما پیش از این هم آگاه بودیم و اسلام آورده بودیم!» (42) و او را از آنچه غیر از خدا میپرستید بازداشت، که او [ملکه سبا] از قوم کافران بود. (43) به او گفته شد: «داخل حیاط (قصر) شو!» هنگامی که نظر به آن افکند، پنداشت نهر آبی است و ساق پاهای خود را برهنه کرد (تا از آب بگذرد امّا سلیمان) گفت: «(این آب نیست،) بلکه قصری است از بلور صاف!» (ملکه سبا) گفت: «پروردگارا! من به خود ستم کردم و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!» (44)
ص: 189
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ وَ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ» (1)
عبدالله بن الحسن از پدران خود علیهم السلام نقل نموده:
که چون ابوبکر تصمیم گرفت که حضرت فاطمه علیها السلام را از فدک منع کند، آن بانو نزد ابوبکر آمد و فرمود: «ای پسر ابوقحافه، آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدر خود ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟ چه سخن بی اساس و نابجایی گفته ای، آیا دانسته و از روی عمد کتاب خدا را رها کردید و به پشت سر انداختید؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ وَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُودَ…» (2)
صاحب مناقب پس از نقل حدیث فوق از عایشه گوید:
پس از غصب فدک، حضرت زهرا علیها السلام با ابوبکر سخن نگفت تا از دنیا رحلت نمود، مرگ او را به ابوبکر خبر ندادند، تا بر او نماز بخواند. (3)
ص: 190
ابراهیم حمّاد گوید:
به امام کاظم علیه السلام گفتم: فدای شما شوم آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وارث همه ی پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان آن حضرت؟ فرمود: «آری، خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد جز آن که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اعلم از او بود» گفتم: عیسی بن مریم با اذن خداوند مرده ها را زنده می کرد؟! فرمود: آری چنین است، و سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می فهمید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای همه این منازل و فضائل بود. (1)
ابوبصیر گوید: امام کاظم علیه السلام به من فرمود:
ای ابا محمّد! کلام احدی از مردم حتّی پرندگان و چهارپایان و هر صاحب روحی بر امام پوشیده نیست، و هر کس دارای چنین خصلت ها نباشد، امام نخواهد بود… (2)
ص: 191
محمّد بن مسلم گوید:
روزی خدمت امام باقر علیه السلام بودم، ناگهان طیر «ورشان» با همسر خود بر دیوار نشست و صدایی از آنان بلند شد، و چون امام باقر علیه السلام پاسخ آنان را داد، پرواز کردند و بر دیوار دیگری نشستند و صدایی از نر بر مادّه بلند شد، و سپس پرواز کردند و دور شدند، پس من به امام باقر علیه السلام گفتم: فدای شما شوم قصّه این پرنده چه بود؟ فرمود: ای محمّد بن مسلم هر چه خداوند خلق نموده، از پرندگان و چهارپایان و هر حیوان صاحب روحی، نسبت به ما، مطیع تر و شنواتر از بنی آدم اند، و این پرنده «ورشان» به همسر خود بدبین شده بود و همسر او سوگند یاد نمود که خلافی مرتکب نشده است و «ورشان» از او نپذیرفت و همسر او گفت: آیا راضی می شوی به حکم محمّد بن علیّ؟ و چون راضی شدند، من به «ورشان» گفتم: تو در حقّ او ظلم کردی، پس پرنده ی «ورشان» سخن همسر خود را تصدیق نمود و پرواز کردند و رفتند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
سلیمان بن داود علیه السلام جز علم نبوّت همه لغات و زبان ها و سخن حیوانات
ص: 192
و پرندگان و درّندگان را می دانست، او هنگام جنگ به زبان فارسی سخن می گفت، و بین وزرا و جنود و اهل مملکت خود به زبان رومی تکلّم می کرد، و چون با همسران خود خلوت می نمود به زبان سریانی و نبطی سخن می گفت، و چون در محراب عبادت می رفت با زبان عربی با خدای خود مناجات می کرد، و هنگامی که با وفود و خصما می نشست به زبان عبرانی سخن می گفت. (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
خداوند به سلیمان بن داود حکومت شرق تا غرب را داد، او هفتصد و شش ماه حکومت کرد، و بر همه اهل دنیا از جنّ و انس و شیاطین و حیوانات و طیور و سباع حاکم بود، و دانش هر چیزی به او داده شده بود، و زبان هر چیزی را می دانست، و در زمان او صنایع عجیبه ای انجام گرفت و به گوش مردم رسید، چنان که خداوند می فرماید: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ.» (2)
ص: 193
بدر، خادم حضرت رضا علیه السلام گوید:
اسحاق بن عمّار وارد بر موسی بن جعفر شد و نشست پس مردی از خراسان وارد بر آن حضرت شد و با لغتی با او سخن گفت که مثل آن را نشنیده بودم و مانند صدای پرنده بود و امام علیه السلام همانند سخن او، به او پاسخ داد تا مسائل او تمام شد و از خدمت امام خارج گردید، پس من به امام علیه السلام گفتم: من تا کنون چنین لغتی را نشنیده بودم! فرمود: «این نوعی از لغت اهل چین است و مردم چین چنین سخن نمی گویند».
سپس فرمود:
آیا تعجّب کردی از سخن گفتن من با او؟ گفتم: جای تعجب دارد، فرمود: عجیب تر این است که امام سخن حیوانات و پرندگان و هر حیوان صاحب روحی را می داند، و چیزی بر امام پوشیده نیست. (1)
امام حسین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که پرنده ی «نسر» فریاد می کند، می گوید: «ای فرزند آدم هر چه
ص: 194
می خواهی زندگی کن، پایان کار تو مرگ است» و هنگامی که کلاغ فریاد می کند، می گوید: «راحتی در دوری از مردم است» و هنگامی که «قنبرة» فریاد می کند، می گوید: «اَللَّهُمَّ الْعَنْ مُبْغِضِی آلِ مُحَمَّدٍ» و هنگامی که «خطاف» فریاد می کند، سوره ی حمد را قرائت می کند و «و لا الضَالِّینَ» را مثل قاری با مدّ می خواند. (1)
ابوحمزه گوید:
در خانه حضرت زین العابدین علیه السلام بودم و گنجشک ها روی درختی شیون می کردند، و امام علیه السلام به من فرمود: آیا می دانی این ها چه می گویند؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: این ها تسبیح خداوند را می گویند و روزی خود را می طلبند. (2)
و در روایت دیگری فرمود:
آنان تسبیح خدا را می گویند و رزق خود را می طلبند. سپس فرمود: «عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیْءٍ.» (3)
ص: 195
مؤلّف گوید:
روایات درباره ی سخن حیوانات، و مبارک بودن بعضی از آنان، و شوم بودن برخی دیگر فراوان است و ما به جهت اختصار به همین اندازه بسنده نمودیم.
«وَ حُشِرَ لِسُلَیْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنسِ وَ الطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت سلیمان بر تخت خود نشست و باد او را به وادی مورچگان برد و آن وادی منطقه طلاخیز بود و سلیمان مورچه ها را بر آن وادی گماشته بود، و این همان سخن امام صادق علیه السلام است که می فرماید: خداوند را وادی و بیابانی است که در آن طلا و نقره
می روید و خداوند آن بیابان را به وسیله ضعیف ترین خلق خود که مورچه است حفاظت می نماید، و اگر شتر بخاتی خراسانی بخواهد وارد آن شود نمی تواند.
سپس گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَهُمْ یُوزَعُونَ»، این است که به دستور سلیمان همه لشگر او یک جا آمده و حبس می شدند. (2)
ص: 196
امام صادق علیه السلام می فرماید:
حضرت سلیمان دارای اسم اعظم خدا بود و چون با آن اسم از خداوند سؤال می کرد خداوند خواسته او را عطا می نمود و دعای او را مستجاب می کرد، و اگر سلیمان در این زمان می بود، به ما احتیاج داشت. (1)
مؤلّف گوید:
حدیث فوق اشاره دارد که ائمّه معصومین علیهم السلام «کلمات الله، و اسماء الله»اند و خداوند به وسیله آنان به مردم روزی می دهد و دعای آنان را مستجاب می نماید.
«حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ… فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبِّ…» (2)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آن مورچه به مورچه های دیگر گفت: «ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ»، باد صدای مورچه را در هوا به سلیمان رساند، و سلیمان توقّف نمود و فرمود: این مورچه را بیاورید، و چون او را نزد سلیمان آوردند، سلیمان به او فرمود: آیا تو نمی دانی که من پیامبر خدا هستم و به احدی ظلم نمی کنم؟ مورچه گفت: آری می دانم. سلیمان فرمود: پس برای چه مورچه ها را از ظلم من ترساندی؟ و گفتی: «یَا أَیُّهَا النَّمْلُ
ص: 197
ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ»؟ مورچه گفت: «ترسیدم زینت و تشریفات تو را ببینند و خود را با تو مقایسه کنند و از خدای خود دور شوند»
سپس گفت:
«ای سلیمان! تو بزرگ تری یا پدرت داود؟» سلیمان فرمود: «پدرم بزرگ تر است» مورچه گفت: پس برای چه نام تو یک حرف بیش از نام پدرت دارد؟ سلیمان گفت: علّت آن را نمی دانم. مورچه گفت: به خاطر این است که پدرت جراحات خود را با آب محبّت الهی معالجه می نمود، از این رو به او داود گفته شد، و من امیدوارم که تو نیز به پدرت ملحق شوی.
سپس مورچه به سلیمان گفت: آیا می دانی خداوند برای چه باد را فقط برای تو مسخّر نمود؟ سلیمان گفت: علّت آن را نمی دانم. مورچه گفت: «خداوند می خواست به تو بفهماند که اگر او همه چیزها را -- همانند باد -- برای تو مسخّر می نمود، زوال آن ها از دست تو مانند زوال باد می بود» پس سلیمان از سخن مورچه تعجّب نمود و تبسّم کرد. (1)
ص: 198
«وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لَا أَرَی الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا…» (1)
یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام گوید:
به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله وارث همه پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان آن حضرت؟ فرمود: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث به رسالت نکرد مگر آن که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله اعلم از او بود. گفتم: عیسی بن مریم با اذن خداوند مرده ها را زنده می نمود؟! فرمود: راست می گویی و سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می دانست، و رسول خدا صلی الله علیه و آله بر همه این معجزات و منازل توانا بود، سپس فرمود:
سلیمان بن داود هنگامی که هدهد را [بین پرندگان] ندید درباره ی او شک کرد و فرمود: برای چه، من هدهد را نمی بینم، آیا او از حضور نزد من غایب گردیده؟! و بر او خشم کرد و گفت: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» و علّت غضب او این بود که هدهد سلیمان را از مراکز آب آگاه می نمود، و خداوند به این پرنده قدرتی داده بود که به سلیمان نداده بود، در حالی که باد و مورچه و جنّ و انس و شیاطین از او اطاعت می کردند، و لکن سلیمان در هوا مراکز آب را نمی شناخت و هدهد می شناخت، و خداوند در کتاب خود می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ… أَوْ کُلِّمَ بِهِ
ص: 199
الْمَوْتی»، یعنی به وسیله قرآن کوه ها به حرکت در می آید و با مردگان می توان سخن گفت، و ما وارث این قرآن هستیم که به وسیله آن می توان کوه ها را حرکت داد و با طیّ الأرض به شهرها [ی دور] دست پیدا نمود، و مرده ها را زنده کرد، و ما خانواده قدرت داریم که در هوا [همانند هدهد] مراکز آب را بشناسیم، و در کتاب خدا آیاتی است که با اذن خداوند به هر چیزی می توان دست یافت، و خداوند برای ما در «أُمِ الْکِتَابِ» چنین قدرتی را قرار داده است، چنان که می فرماید: «وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» و باز می فرماید: «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» و ماییم کسانی که خداوند آنان را برگزیده است، و ماییم وارث این کتاب که در آن هر چیزی بیان شده است و می فرماید: «فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْ ءٍ» (1). [اصل این آیه
ص: 200
در سوره ی نحل (1) چنین است: «وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ»]
امام صادق علیه السلام می فرماید:
عاصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان علیه السلام به سلیمان گفت: ای سلیمان برای چه شما هدهد را دوست می دارید در حالی که او از نظر منشأ و بو پست ترین پرنده هاست؟!
سلیمان گفت:
به خاطر این که او آب را از پشت کوه ها می بیند؛ عاصف گفت: پس برای چه به وسیله مشتی از خاک او را صید می کنند؟ سلیمان گفت: تقدیرات خدا را از یاد نبر، چرا که هر گاه تقدیر خدا باشد چشم جایی را نمی بیند «إذا جاء القدر عمی البصر.» (2)
ص: 201
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
در بال هر هدهدی که خداوند خلق نموده به لغت سریانیّة نوشته شده است: «آلُ مُحَمَّدٍ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ صلوات الله علیهم أجمعین.» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
شش حیوان را نکشید،
1. مورچه، 2. زنبور عسل، 3. ضفدع [یعنی غورباغه]، 4. صرد [یعنی بوم]، 5. هدهد، 6. خطاف [یعنی خفّاش].
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
و امّا هدهد؛ او راهنمای سلیمان بود به ملک بلقیس. (2)
در تفسیر برهان از تحفة الإخوان روایت شده که سلیمان بن داود علیه السلام چون پرندگان را خواست تا با آنان سخن بگوید جبرئیل و میکائیل آن ها را گرد او جمع کردند، جبرئیل پرندگان زمین از مشرق تا مغرب را جمع نمود و میکائیل پرندگان هوا و کوه ها را جمع نمود، و سلیمان به عجائب خلقت و زیبایی آنان می نگریست و با آنان سخن می گفت و هر صنفی از آنان از وضع خانه ها و معاش و لانه ها و تخم
ص: 202
گذاری و آلودگی زنانه خود خبر می دادند، و آخرین پرنده ای که نزد سلیمان آمد، و جمال و زیبایی و بها و گردن کشیده او برای سلیمان جلب توجه نمود، خروس بود، تا این که بال های خود را بر هم زد و صیحه ای زد و صدای او به همه ملائکه و طیور حاضر رسید و به آنان گفت: «یَا غَافِلِینَ اذْکُرُوا اللَّهَ» یعنی ای غافل ها به یاد خدا باشید؛ سپس گفت:
ای سلیمان من با پدر تو ابراهیم علیه السلام بودم هنگامی که خداوند او را بر دشمن او نمرود پیروز نمود، و به وسیله پشّه او را از پای در آورد و من بیشتر اوقات از پدر تو ابراهیم علیه السلام می شنیدم که آیه ملک را قرائت می کرد «قُلِ اَللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء…» (1). سپس گفت: ای سلیمان بدان که من هر گاه در شب یا روز صیحه می زنم و می خوانم با صدای خود جنّ و شیاطین را می ترسانم، و امّا ابلیس از صدای من مانند مسّ گداخته ذوب می شود. (2)
ص: 203
«فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ * إِنِّی وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِن کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ…» (1)
در آیه گذشته خداوند می فرماید:
هنگامی که سلیمان علیه السلام هدهد را بین پرندگان ندید فرمود: «برای چه او غایب است؟ من او را عذاب خواهم نمود، و یا او را ذبح می کنم، جز آن که دلیل روشنی برای غیبت خود داشته باشد»
پس چیزی نگذشت که هدهد آمد و گفت: «ای سلیمان من از چیزی آگاه شده ام که تو به آن آگاه نیستی، و من برای تو از مملکت سبأ یک خبر قطعی آورده ام، و آن این است که زنی را یافتم که بر مردم حکومت می کند، و همه چیز برای او فراهم شده و قدرت و تخت سلطنتی بزرگی دارد و او و پیروانش به جای پرستش خداوند، خورشید را می پرستند، و شیطان آنان را فریب داده و راه حق را بر آنان بسته است…
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
حضرت سلیمان در پاسخ هدهد فرمود: من بررسی می کنم تا صدق و کذب سخن تو را به دست آورم، اکنون این نامه را ببر و بر آنان فرو انداز، و بنگر که پاسخ آنان چه خواهد بود؟
«اذْهَبْ بِکِتابِی هذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا یَرْجِعُونَ»، پس هدهد
ص: 204
گفت: ملکه سبأ در حصن منیعی قرار دارد و بر عرش عظیمی می نشیند؟ سلیمان گفت: نامه من را بر قبّه او فرو انداز پس هدهد نامه سلیمان را آورد و در دامن ملکه سبأ انداخت و او ترسید و جنود و رؤسای ارتش خود را جمع کرد و به آنان گفت: «نامه کریمانه و مهرزده ای بر من فرود آمده است؟! (1)
«قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ * قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِی…» (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود:
خدای تبارک و تعالی به من فرمود: «ای محمّد ما به تو سبع مثانی و قرآن عظیم دادیم» و خداوند با فاتحة الکتاب بر من منّت و تفضّل نموده و آن را معادل قرآن عظیم قرار داده و «فاتحة الکتاب» شریف ترین چیزهایی است که در کنوز عرش قرار دارد و خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را مخصوص به آن نموده و احدی از پیامبران را در این نعمت بزرگ شریک محمّد قرار نداده است، جز سلیمان علیه السلام که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» آن را به او عطا نموده چنان که از سخن بلقیس حکایت نموده و می فرماید: «إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ…» (3)
ص: 205
مرحوم علی بن ابرهیم قمّی به دنبال سخن پیشین خود گوید:
ملکه ی سبأ با جنود خود مشورت نمود و گفت: «من هدیه ای برای سلیمان می فرستم و او را آزمایش می نمایم، او اگر پادشاه باشد مایل به دنیا خواهد بود و بر ما قدرت پیدا نخواهد کرد، و اگر پیامبر خدا باشد همان گونه که ادّعا می کند، ما طاقت مقابله با او را نداریم، چرا که پروردگار جل جلاله مغلوب کسی نمی شود» پس جعبه و حقّه ای که در آن طلاهای بزرگی بود آماده کرد و به فرستاده خود گفت: «به سلیمان بگو: درب این جعبه را بدون آهن و آتش سوراخ کند» و چون فرستاده او این سخن را به سلیمان گفت سلیمان به برخی از کرم ها دستور داد و آن کرم نخی را به دهان گرفت و آن نخ را به داخل جعبه نمود و از آن سو خارج کرد، و سلیمان به فرستاده بلقیس فرمود: «فَما آتانِیَ اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتاکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ…»، یعنی آنچه خدا به من عطا نموده بهتر از هدیّه شماست و شما به هدیّه خود دلخوش کرده اید و من ملکه سبأ را با نیرویی، نزد خود حاضر می کنم که آنان طاقت مقابله با آن را نخواهند داشت و با ذلّت و خواری از سرزمین خود خارج خواهند شد» پس فرستاده ملکه سبأ سخن سلیمان علیه السلام به ملکه سبأ خبر داد و او دانست که
ص: 206
راه نجاتی برای او نیست از این رو خود با همراهانش به طرف سلیمان علیه السلام حرکت کرد. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم به دنبال سخن قبل گوید:
و چون سلیمان دانست که ملکه سبأ به طرف او حرکت نموده، نخست به جنیّان و شیاطین فرمود: کدامیک از شما تخت او را قبل از آمدنش نزد من می آورید؟ پس بزرگ جنیّان گفت: «من قبل از آن که شما از این مجلس برخیزید، آن را حاضر می کنم، و بر این کار قویّ و امین خواهم بود» سلیمان فرمود: «من سریع تر از این می خواهم» پس عاصف بن برخیا وزیر او گفت: «من در کم تر از چشم بر هم زدن تو، آن را حاضر می کنم» و خدا را با نام اعظم او خواند، و تخت بلقیس یک باره از زیر تخت سلیمان بیرون آمد. (2)
ص: 207
«قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مقصود از «الَّذِی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» در آیه «کَفی بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ، وَ من عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» امیر المؤمنین علیه السلام است».
راوی حدیث ابن اذینه گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا «الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ» اعلم است و یا «الَّذِی عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»؟ امام علیه السلام فرمود:
«دانش کسی که نزد او «عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ» است در مقابل کسی که نزد او «عِلْمُ الْکِتَابِ» است، به اندازه آبی است که پشّه با بال خود از دریا بر می دارد، چرا که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: دانش آدم که از آسمان هبوط نمود، و دانش همه پیامبران تا خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله در عترت پیامبر خاتم جمع شده است. (2)
ص: 208
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است، و نزد عاصف بن برخیا یک حرف از آن بوده است و با تکلّم به آن یک حرف زمین بین او و بین تخت بلقیس خسف شد و چون تخت او را به دست گرفت، زمین به حال خود بازگشت، و این در کم تر از چشم بر هم زدن انجام گرفت، و نزد ما خانواده از اسم اعظم هفتاد و دو حرف می باشد، و یک حرف دیگر را، خداوند مخصوص به خود نموده است، «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.» (1)
مؤلّف گوید:
در روایات آمده که سلیمان، عاجز از عمل عاصف نبود و لکن می خواست جنّ و انس بدانند که وصیّ او عاصف است.
در کتاب خرائج و جرائح نقل شده که یکی از خوارج با دیگری خصومت داشت و امیرالمؤمنین علیه السلام طبق حکم خدا و رسول او صلی الله علیه و آله بین آنان حکم نمود، و آن مرد خارجی گفت: «یا علی حکم به عدل نکردی» پس علیّ علیه السلام فرمود:
«اخْسَأْ عَدُوَّ اللَّهِ» و ناگهان آن مرد خارجی، به شکل سگ در آمد و لباس های او در هوا پرواز نمودند، و آن خارجی به صورت سگ شروع به «بِص بِص» نمود و گریه کرد و امیرالمؤمنین علیه السلام به حال او رقّت نمود و از خداوند خواست تا
ص: 209
به حال اوّل بازگردد، و او باز به شکل انسان شد و لباس های او به او بازگشت و سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا سلیمان -- که خداوند درباره ی وصیّ او می فرماید: «الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ» -- و پیامبر شما کدام یک افضل هستند؟
تا این که به آن حضرت گفته شد: در این صورت شما در جنگ با معاویه نیاز به انصار و یاورانی ندارید؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من به این خاطر با معاویه و اصحاب او می جنگم که می خواهم آنان را دعوت به اسلام کنم و حجّت را بر آنان تمام نمایم، و اگر به من اجازه دعا داده شود، دعای من ردّ نخواهد شد و فوراً اجابت می شود. (1)
«قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِیرَ…» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مقصود از «لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…». کفر به نعمت های الهی است [و کفر انکار و جحود نیست…] (3)
ص: 210
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
معنای سخن حضرت سلیمان که فرمود: «لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ…» این است که خداوند این سلطنت و ملک را به من عطا نمود تا ببیند آیا شاکر نعمت های او هستم و یا نعمت های او را کفران می نمایم؟ و ببیند آیا من کسی را که از نظر دنیا پایین تر از خود می بینم از نظر علمی او را بالاتر از خود می دانم یا نمی دانم؟ از این رو خداوند سلیمان را امر به شکر نمود. (1)
سپس گوید:
حضرت سلیمان علیه السلام دستور داد تا برای او خانه ای از قواریر و شیشه بنا کنند و آن را بر روی آب قرار بدهند، و چون این خانه آماده شد و ملکه سبأ وارد بر سلیمان گردید، به او گفته شد: وارد این خانه بشود، و ملکه سبا گمان کرد وارد آب می شود از این رو لباس خود را بالا زد و ساق پای او آشکار شد و موی زیادی داشت. پس به او گفته شد: «این خانه از شیشه است». [هراس مکن]، پس ملکه سبأ گفت: «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» و چون مسلمان شد حضرت سلیمان با او ازدواج نمود، و او بلقیس دختر شرح حمیریّه بود، و سلیمان به شیاطین گفت تا نوره را آماده
ص: 211
کردند و حمام هایی ساختند تا بلقیس موهای بدن خود را با نوره برطرف نماید، و نوره از آن روز به دست شیاطین ساخته شد، چنان که آسیاب آبی را نیز شیاطین ساختند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«کُنْ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَی مِنْکَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَی علیه السلام خَرَجَ لِیَقْتَبِسَ نَاراً فَرَجَعَ نَبِیّاً مُرْسَلًا، وَ خَرَجَتْ مَلِکَةُ سَبَإٍ، فَأَسْلَمَتْ مَعَ سُلَیْمَانَ علیه السلام.» (2)
یعنی نسبت به آنچه امیدوار به آن نیستی بیشتر امیدوار باش تا آنچه را به آن امیدواری، چرا که حضرت موسی علیه السلام [در آن شبی که از خانه شعیب با خانواده خود خارج شد در آن هوای سرد راه را گم کرد و از دور آتشی را دید و] رفت که برای خانواده خود آتشی بیاورد تا گرم شوند، و چون بازگشت پیامبر مرسل بود. [و چنین
ص: 212
چیزی را باور نمی کرد] و نیز ملکه سبأ، به طرف سلیمان آمد [تا کشته نشود] و به دست سلیمان مسلمان شد [و با او ازدواج نمود] و چنین چیزی را باور نمی کرد.
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلی ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَریقانِ یَخْتَصِمُونَ (45) قالَ یا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ لَوْ لا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (46) قالُوا اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ قالَ طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ (47) وَ کانَ فِی الْمَدینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یُصْلِحُونَ (48) قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصادِقُونَ (49) وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (50) فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعینَ (51) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (52) وَ أَنْجَیْنَا الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ (53) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (54) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (55) فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ (56) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرینَ (57) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ (58) قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59) َمَّنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَةٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60) أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَراراً وَ جَعَلَ خِلالَها أَنْهاراً وَ جَعَلَ لَها رَواسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حاجِزاً أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (61) أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلیلاً ما تَذَکَّرُونَ (62) أَمَّنْ یَهْدیکُمْ
ص: 213
فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ تَعالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63) أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَ إِلهٌ مَعَ اللَّهِ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (64) قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ ما یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ (65) بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ بَلْ هُمْ فی شَکٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ (66) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا أَ إِذا کُنَّا تُراباً وَ آباؤُنا أَ إِنَّا لَمُخْرَجُونَ (67) لَقَدْ وُعِدْنا هذا نَحْنُ وَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ إِنْ هذا إِلاَّ أَساطیرُ الْأَوَّلینَ (68) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ (69) وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَکُنْ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (70) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (71) قُلْ عَسی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذی تَسْتَعْجِلُونَ (72) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ (73) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (74) وَ ما مِنْ غائِبَةٍ فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (75)
«حدائق»، جمع حدیقه به معنای باغ و بستانی است که در اطراف دیوار باشد، و بعضی گفته اند: حدیقه بستانی است که در آن درخت خرما باشد، و «قرار» مکان مطمئن و مسطح را گویند که آب روی آن قرار بگیرد، و به باغچه ای که سطح آن پائین باشد نیز «قرارة» گویند، چنان که ابن عبّاس می گفت: «علمی فی علم علیّ کالقرارة» یعنی کالغدیر فی مقابل البحر، و «برهان» به معنای سخن با استدلال و منطق است، و «ردف لکم» و أردفت و لحقت و ألحقت به یک معناست، و ترادفوا یعنی تلاحقوا، و اصل «ردف» به معنا نزدیک شدن است و «تُکِنُّ صُدُورُهُمْ» از کَنّ یَکِنّ به معنای ستر یستر است، و «کننت الشئ فی نفسک» و «أکننته» إذا سترته فی نفسک فهو مکنّ و مکنون.
ص: 214
ما به سوی «ثمود»، برادرشان «صالح» را فرستادیم که: خدای یگانه را بپرستید! امّا آنان به دو گروه تقسیم شدند که به مخاصمه پرداختند. (45) (صالح) گفت: «ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله می کنید (و عذاب الهی را می طلبید نه رحمت او را)؟! چرا از خداوند تقاضای آمرزش نمی کنید تا شاید مشمول رحمت (او) شوید؟!» (46) آن ها گفتند: «ما تو را و کسانی که با تو هستند به فال بد گرفتیم!» (صالح) گفت: «فال (نیک و) بد شما نزد خداست (و همه مقدّرات به قدرت او تعیین می گردد) بلکه شما گروهی هستید فریب خورده! (47) و در آن شهر، نه گروهک بودند که در زمین فساد می کردند و اصلاح نمی کردند. (48) آن ها گفتند: «بیایید قسم یاد کنید به خدا که بر او [صالح] و خانواده اش شبیخون می زنیم (و آن ها را به قتل می رسانیم) سپس به ولیّ دم او می گوییم: ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم!» (49) آن ها نقشه مهمّی کشیدند، و ما هم نقشه مهمّی در حالی که آن ها درک نمی کردند! (50) بنگر عاقبت توطئه آن ها چه شد، که ما آن ها و قوم شان همگی را نابود کردیم (51) این خانه های آن هاست که به خاطر ظلم و ستم شان خالی مانده و در این نشانه روشنی است برای کسانی که آگاهند! (52) و کسانی را که ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند نجات دادیم! (53) و لوط را (به یاد آور) هنگامی که به قومش گفت: «آیا شما به سراغ کار بسیار زشتی می روید در حالی که (نتایج شوم آن را) می بینید؟! (54) آیا شما بجای زنان، از روی شهوت به سراغ مردان می روید؟! شما قومی نادانید!» (55) آن ها پاسخی جز این نداشتند که (به یکدیگر) گفتند: «خاندان لوط را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که این ها افرادی پاکدامن هستند!» (56) ما او و
ص: 215
خانواده اش را نجات دادیم، بجز همسرش که مقدّر کردیم جزء باقی ماندگان (در آن شهر) باشد! (57) سپس بارانی (از سنگ) بر سر آن ها باراندیم (و همگی زیر آن مدفون شدند) و چه بد است باران انذارشدگان! (58) بگو: «حمد مخصوص خداست و سلام بر بندگان برگزیده اش!» آیا خداوند بهتر است یا بتهایی که همتای او قرار می دهند؟! (59) (آیا بتهایی که معبود شما هستند بهترند) یا کسی که آسمان ها و زمین را آفریده؟! و برای شما از آسمان، آبی فرستاد که با آن، باغهایی زیبا و سرورانگیز رویاندیم شما هرگز قدرت نداشتید درختان آن را برویانید! آیا معبود دیگری با خداست؟! نه، بلکه آن ها گروهی هستند که (از روی نادانی، مخلوقات را) همطراز (پروردگارشان) قرار می دهند! (60) یا کسی که زمین را مستقرّ و آرام قرار داد، و میان آن نهرهایی روان ساخت، و برای آن کوه های ثابت و پابرجا ایجاد کرد، و میان دو دریا مانعی قرار داد (تا با هم مخلوط نشوند با این حال) آیا معبودی با خداست؟! نه، بلکه بیشتر آنان نمی دانند (و جاهلند)! (61) یا کسی که دعای مضطرّ را اجابت می کند و گرفتاری را برطرف می سازد، و شما را خلفای زمین قرار می دهد آیا معبودی با خداست؟! کمتر متذکّر می شوید! (62) یا کسی که شما را در تاریکیهای صحرا و دریا هدایت می کند، و کسی که بادها را بعنوان بشارت پیش از نزول رحمتش می فرستد آیا معبودی با خداست؟! خداوند برتر است از آنچه برای او شریک قرار می دهند! (63) یا کسی که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می کند، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی می دهد آیا معبودی با خداست؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید اگر راست می گویید!» (64) بگو: «کسانی که در آسمان ها و زمین هستند غیب نمی دانند جز خدا، و نمی دانند کی برانگیخته می شوند!» (65) آن ها [مشرکان] اطلاع صحیحی درباره آخرت ندارند بلکه در اصل
ص: 216
آن شکّ دارند بلکه نسبت به آن نابینایند! (66) و کافران گفتند: «آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاک شدیم، (زنده می شویم و) از دل خاک بیرون می آییم؟! (67) این وعده ای است که به ما و پدرانمان از پیش داده شده این ها همان افسانه های خرافی پیشینیان است!» (68) بگو: «در روی زمین سیر کنید و ببینید عاقبت کار مجرمان به کجا رسید!» (69) از (تکذیب و انکار) آنان غمگین مباش، و سینه ات از توطئه آنان تنگ نشود! (70) آن ها می گویند: «این وعده (عذاب که به ما می دهید) کی خواهد آمد اگر راست می گویید؟!» (71) بگو: «شاید پاره ای از آنچه درباره آن شتاب می کنید، نزدیک و در کنار شما باشد!» (72) مسلّماً پروردگار تو نسبت به مردم، فضل (و رحمت) دارد ولی بیشترشان شکرگزار نیستند! (73) و پروردگارت آنچه را در سینه های شان پنهان می دارند و آنچه را آشکار می کنند بخوبی می داند! (74) و هیچ موجود پنهانی در آسمان و زمین نیست مگر این که در کتاب مبین (در لوح محفوظ و علم بی پایان پروردگار) ثبت است! (75)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذَا هُمْ فَرِیقَانِ یَخْتَصِمُونَ *… وَ إِنَّا لَصَادِقُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَرِیقَانِ» دو فرقه مصدّق و مکذّب است، و مکذّب و کافر آنان می گفته اند: «أَ تَشْهَدُونَ أَنَ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ»؟ و مؤمنان آنان می گفته اند: «إِنَّا بِالَّذِی أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُون» و در مقابل آنان کفّار می گفته اند: «إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ» و نیز می گفته اند: «یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِآیَةٍ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ» و
ص: 217
حضرت صالح [با اعجاز] شتر زنده ای [از کوه برای آنان بیرون] آورد، و آنان آن شتر را کشتند، و کشنده ی شتر مردی سرخ رو و ازرق و زنازاده بود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم پس از نقل حدیث فوق در تفسیر «لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» گوید:
آنان قبل از درخواست ناقه، برای امتحان، به حضرت صالح گفتند: «[اگر راست می گویی] عذاب دردناکی بر سر ما بیاور» و مقصود از «سَّیِّئَةِ» عذاب، و مقصود از «حَسَنَةِ» رحمت است، و علّت این که گفتند: «اطَّیَّرْنا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ» این بوده که گرسنگی شدیدی پیدا کردند، و گفتند: «این به خاطر شومی تو و پیروان تو است» و صالح در پاسخ آنان فرمود: «طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ» یعنی خیر و شرّ و شومی شما از ناحیه خداوند است و خداوند می خواهد شما را امتحان و آزمایش نماید، چنان که می فرماید: «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ.» (2)
ص: 218
«وَ کَانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لَا یُصْلِحُونَ * قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ… وَ کَانُوا یَتَّقُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» گروه های (نه گانه ای) بودند که روی زمین معصیت خدا را می کردند، و «تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ» یعنی سوگند یاد کردند که حضرت صالح، را بکشند و بر بازماندگان او سوگند یاد کنند که ما از هلاکت او اطلاعی نداریم و راستگو هستیم، و چون شبانه آمدند تا او را بکشند، ملائکه در اطراف صالح بودند و از او حفاظت می کردند، پس ملائکه در خانه صالح به آنان حمله کردند و با سنگ آنان را کشتند، و بقیّه قوم صالح به وسیله صیحه و رجفه در خانه های خود هلاک شدند. (2)
«قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلَامٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ *… أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزًا أَ إِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ *…» (3)
انس بن مالک گوید:
هنگامی که این آیات پنجگانه نازل شد، علیّ علیه السلام تعجّب نمود و مانند گنجشک
ص: 219
پرید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: تو را چه می شود یا علیّ؟ و علیّ علیه السلام گفت: «یا رسول الله تعجّب کردم از کفر آنان و حلم خداوند متعال از آن ها» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله با دست خود صورت علیّ علیه السلام را مسح نمود و فرمود: بشارت باد تو را که هیچ مؤمنی بغض و دشمنی تو را پیدا نمی کند و هیچ منافقی نیز تو را دوست نخواهد داشت، و اگر تو نمی بودی «حزب الله» شناخته نمی شدند. (1)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
مقصود از «عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی» آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند.
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه در تفسیر «فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا» (2)، گوید:
هرگز خلافت در آل فلان و آل فلان و آل فلان، و آل طلحة، و آل زبیر قرار نخواهد گرفت. (3)
امام کاظم علیه السلام فرمود:
بر خداوند حق است که در هر خانه ای که معصیت شود آن خانه را خراب کند و خورشید بر زمین آن بتابد تا پاک شود. (4)
ص: 220
«أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ أَ إِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ» (1)
عمران بن حصین گوید:
من و عمر بن خطاب نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودیم و علی علیه السلام در کنار آن حضرت بود و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت نمود علیّ علیه السلام مانند گنجشکی پرید و تعجّب نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: یا علیّ تو را چه می شود؟ و علیّ علیه السلام عرضه داشت: برای چه بر آشفته نشوم در حالی که خداوند ما را خلفای روی زمین قرار می دهد؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آرام باش، به خدا سوگند تا قیامت تو را دوست نمی دارد مگر مؤمن، و تو را دشمن نمی دارد مگر منافق [کافر.] (2)
ص: 221
مؤلّف گوید:
این حدیث فراوان نقل شده است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
این آیه در باره ی قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله نازل شده است، و به خدا سوگند اوست مضطّر، که [چون قیام می کند] دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم علیه السلام می خواند، و خدا را می خواند و خداوند او را اجابت می نماید، و امر او را اصلاح می کند، و او را خلیفه خود در روی زمین قرار می دهد. سپس علیّ بن ابراهیم قمّی گوید: و این مفاد آیه: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» است که تأویل آن بعد از تنزیل آن می باشد. (2)
ص: 222
اسماعیل بن جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
برای صاحب این امر غیبتی در بین این کوه ها خواهد بود. و با دست مبارک اشاره به ناحیه کوه ذی طوای مکّه نمود، تا این که فرمود: غیبت او ادامه خواهد داشت تا زمانی که قبل از قیام خود یکی از موالی خود را بفرستد تا از یاران او سؤال کند: شما چند نفر هستید؟ و آنان گویند: ما قریب به چهل نفر می باشیم، پس به آنان گوید: حال شما چگونه خواهد بود، اگر صاحب الأمر خود را ببینید؟ و آنان گویند: «به خدا سوگند اگر او با کوه ها بخواهد جنگ کند ما در کنار او خواهیم بود» پس به آنان گفته می شود: «ده نفر از رؤسای خود را معرّفی کنید» و آنان ده نفر را معرّفی می کنند، و آن ده نفر با آن حضرت ملاقات می نمایند، و آقا به آنان شب آینده را وعده می دهد.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند! مثل این که می بینم او پشت خود را به حجر الأسود داده و با مردم مناشده می کند و می گوید: «ای مردم! کسی که می خواهد درباره ی خداوند با من سخن بگوید، بیاید. اکنون من از همه مردم به خدا سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره آدم با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به آدم سزاوارترم، ای مردم چه کسی می خواهد درباره ی نوح با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به نوح سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی ابراهیم با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به ابراهیم سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی موسی با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به موسی سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی عیسی با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به
ص: 223
عیسی سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی محمّد صلی الله علیه و آله با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به محمّد صلی الله علیه و آله سزاوارترم، ای مردم! چه کسی می خواهد درباره ی کتاب خدا (قرآن) با من سخن بگوید؟ همانا من از همه مردم به کتاب خدا سزاوارترم» و سپس نزد مقام ابراهیم علیه السلام می آید و دو رکعت نماز می خواند، و به حقانیّت خویش سوگند یاد می کند.
سپس امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند او همان مضطّری است که خداوند درباره ی او می فرماید: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ» و این آیه درباره ی او و برای او نازل شده است. (1)
ص: 224
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
به خدا سوگند، مثل این که می بینم حضرت قائم مهدی علیه السلام پشت خود را به حجرالأسود نموده… تا این که فرمود: به خدا سوگند مقصود از مضطّر در کتاب خدا که می فرماید: (أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ) قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله است، و اوّل کسی که با او بیعت می کند جبرئیل علیه السلام است و پس از او آن سی صد و سیزده نفر هستند، و آنان برخی با حرکت روی زمین به او ملحق می شوند، و برخی یک باره با طیّ الأرض خود را به او می رسانند و از فراش خود ناپدید می شوند چنان که خداوند می فرماید: «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ؛ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمِیعاً» و مقصود از خیرات ولایت [آل محمّد صلی الله علیه و آله] است. (1)
ص: 225
«قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ وَ مَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ…» (1)
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج گوید:
یکی از توقیعات وارده از ناحیه حضرت صاحب الأمر در پاسخ غلات که در جواب نامه محمّد بن علیّ بن هلال کرخی وارد شده این است که فرمود: «ای محمّد بن علی، خدای جل جلاله منزّه از توصیفات واصفین است، و ما هرگز در علم و قدرت خداوند شریک نیستیم، و جز او کسی از غیب آگاه نیست همان گونه که خود می فرماید: «قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» و من و همه پدرانم از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و پیامبران دیگر از اوّلین و نیز پدرانم از آخرین مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و علیّ بن ابیطالب و حسن و حسین و ائمّه دیگر (صلوات الله علیهم أجمعین) تا زمان من، همگی بنده های خدا هستیم [و اگر از او روی بگردانیم مبتلای به سختی دنیا و عذاب و کوری در آخرت خواهیم شد] چنان که می فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَ قَدْ کُنتُ بَصِیرًا * قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی.» (2) و (3)
ص: 226
در نهج البلاغة نقل شده که برخی از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام چون از آن حضرت برخی از خبرهای آینده را شنیدند گفتند: «لَقَدْ أُعْطِیتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عِلْمَ الْغَیْبِ»؟ و آن حضرت تبسّم نمود و به سؤال کننده فرمود:
این علم غیب نیست، و این چیزی است که من از صاحب علمی آموخته ام، و علم غیب، علم به بر پا شدن قیامت می باشد [که در چه زمانی واقع خواهد شد؟] و آن اختصاص به خداوند دارد چنان که می فرماید: «إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ…» و اوست که می داند فرزند در رحم پسر است یا دختر، و زشت است یا زیبا، و سخّی است یا بخیل، و شقیّ است یا سعید، و اهل دوزخ و هیزم جهنّم است یا هم نشین پیامبران است در بهشت؟ و این ها علم غیب است که جز خداوند کسی نمی داند، و غیر از این ها علومی است که خداوند به پیامبر خود آموخته و آن حضرت به من آموخته و از خداوند خواسته است که در سینه من بماند… (1)
ص: 227
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «بَلِ ادَّارَکَ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَةِ…» گوید:
«علموا ما کانوا جهلوا فی الدنیا» یعنی آنان در قیامت نسبت به آنچه در دنیا جاهل به آن بودند عالم می شوند. (1)
إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَکْثَرَ الَّذی هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ (76) وَ إِنَّهُ لَهُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ (77) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْعَلیمُ (78) فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبینِ (79) إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (80) وَ ما أَنْتَ بِهادِی الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (81) وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ (82) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ (83) حَتَّی إِذا جاؤُ قالَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآیاتی وَ لَمْ تُحیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا یَنْطِقُونَ (85) أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (86) وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ
ص: 228
فِی الْأَرْضِ إِلاَّ مَنْ شاءَ اللَّهُ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ داخِرینَ (87) وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ صُنْعَ اللَّهِ الَّذی أَتْقَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ إِنَّهُ خَبیرٌ بِما تَفْعَلُونَ (88) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذی حَرَّمَها وَ لَهُ کُلُّ شَیْ ءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ (91) وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدی فَإِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرینَ (92) وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُریکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)
«صُمّ» جمع أصمّ به معنای کر و ناشنوا می باشد، چنان که «بُکم» جمع أبکم به معنای گنگ و «عُمْی» جمع أعمی به معنای کور است، و «إذا وقع القول» قول به معنای مقول [یعنی ما وعدوه من البعث و العذاب] است، و مقصود از «دابّة الأرض» طبق روایات فراوان امیر المؤمنین علیه السلام است، که به دست او عصای موسی و خاتم سلیمان می باشد و بر مؤمن و کافر نشانه و علامت می گذارد، و «یوزعون» یعنی یُحْبَسون، و در روایات، تفسیر به رجعت شده است، و حشر اکبر قیامت است، چرا که می فرماید: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» و «داخرین» به معنای صاغرین است، و «من جاء بالحسنة» حسنة، در این آیه به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام به معنای محبّت اهل البیت، و «سیّئة» به معنای بغض اهل البیت علیهم السلام است، و «البلدة الذی حرّمها» یعنی جعلها حرماً آمناً.
ص: 229
این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارند برای آنان بیان می کند (76) و مایه هدایت و رحمت برای مؤمنان است! (77) پروردگار تو میان آن ها در قیامت به حکم خود داوری می کند و اوست قادر دانا. (78) پس بر خدا توکّل کن، که تو بر حقّ آشکار هستی! (79) مسلّماً تو نمی توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی توانی کران را هنگامی که روی برمی گردانند و پشت می کنند فراخوانی! (80) و نیز نمی توانی کوران را از گم راهیشان برهانی تو فقط میتوانی سخن خود را به گوش کسانی برسانی که آماده پذیرش ایمان به آیات ما هستند و در برابر حق تسلیمند! (81) و هنگامی که فرمان عذاب آن ها رسد (و در آستانه رستاخیز قرار گیرند)، جنبنده ای را از زمین برای آن ها خارج می کنیم که با آنان تکلّم می کند (و می گوید) که مردم به آیات ما ایمان نمی آوردند. (82) (به خاطر آور) روزی را که ما از هر امّتی، گروهی را از کسانی که آیات ما را تکذیب می کردند محشور می کنیم و آن ها را نگه می داریم تا به یکدیگر ملحق شوند! (83) تا زمانی که (به پای حساب) می آیند، (به آنان) می گوید: «آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟! شما چه اعمالی انجام می دادید؟!» (84) در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلم شان بر آن ها واقع می شود، و آن ها سخنی ندارند که بگویند! (85) یا ندیدند که ما شب را برای آرامش آن ها قرار دادیم و روز را روشنی بخش؟! در این امور نشانه های روشنی است برای کسانی که ایمان می آورند (و آماده قبول حقند). (86) و (به خاطر آورید) روزی را که در «صور» دمیده می شود، و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند در وحشت فرو می روند، جز کسانی که خدا خواسته و همگی با خضوع در پیشگاه او حاضر می شوند! (87) کوه ها را
ص: 230
می بینی، و آن ها را ساکن و جامد می پنداری، در حالی که مانند ابر در حرکتند این صنع و آفرینش خداوندی است که همه چیز را متقن آفریده او از کارهایی که شما انجام می دهید مسلّماً آگاه است! (88) کسانی که کار نیکی انجام دهند پاداشی بهتر از آن خواهند داشت و آنان از وحشت آن روز در امانند! (89) و آن ها که اعمال بدی انجام دهند، به صورت در آتش افکنده می شوند آیا جزایی جز آنچه عمل می کردید خواهید داشت؟! (90) (بگو:) من مأمورم پروردگار این شهر (مقدّس مکّه) را عبادت کنم، همان کسی که این شهر را حرمت بخشیده در حالی که همه چیز از آن اوست! و من مأمورم که از مسلمین باشم (91)و این که قرآن را تلاوت کنم! هر کس هدایت شود بسود خود هدایت شده و هر کس گم راه گردد (زیانش متوجّه خود اوست) بگو: «من فقط از انذارکنندگانم!» (92) بگو: «حمد و ستایش مخصوص ذات خداست بزودی آیاتش را به شما نشان می دهد تا آن را بشناسید و پروردگار تو از آنچه انجام می دهید غافل نیست! (93)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من از طرف خداوند قسمت کننده ی بهشت و دوزخ هستم، و کسی داخل دوزخ نمی شود مگر با تعیین من، و من فاروق اکبر و امام و پیشوای کسانی هستم که بعد از من می آیند، و من امانتدار صاحب امانت، پیش از خود هستم، و جز احمد صلی الله علیه و آله کسی بر من پیشی نمی گیرد، و من و او بر یک مسلک
ص: 231
و روش هستیم، با این تفاوت که نام وی با نام من متفاوت است و به من شش چیز داده شده است: علم منایا [و رؤیاها] و علم بلاها و علم وصایا و فصل خطاب، و من صاحب رجعت ها [و حمله های آتشین] و صاحب دولت دول، و صاحب عصا و میسم [و نشان گذاری] هستم، و من همان دابّة الأرض هستم که با مردم سخن می گوید. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد به امیرالمؤمنین علیه السلام برخورد نمود که رمل ها را زیر سر مبارک خود قرار داده و به خواب رفته بود، پس با پای خود او را حرکت داد و فرمود: «ای «دَابَّةً الْأَرْضِ» برخیز» پس یکی از اصحاب عرضه داشت: یا رسول الله! ما می توانیم همدیگر را با این نام صدا بزنیم؟ فرمود: نه والله، این نام، مخصوص او می باشد، و اوست همان «دَابَّةً الْأَرْضِ» که خداوند در قرآن از او یاد نموده و می فرماید: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ». سپس فرمود: یا علی، هنگامی که آخرالزمان فرا می رسد، خداوند تو را در زیباترین صورت خارج
ص: 232
می کند، و به دست تو میسم و علامت داغ گذاری خواهد بود و تو به وسیله آن دشمنان خویش را داغ می گذاری، پس شخصی به امام صادق علیه السلام گفت: مردم می گویند: آن دابّة «تَکْلِمُهُمْ» یعنی آنان را مجروح می کند؟ و امام صادق علیه السلام از این سخن خشمگین شد و فرمود: «خدا آنان را در دوزخ مجروح نماید، معنای «تُکَلِّمُهُمْ» از کلام و سخن گفتن است و این آیه مربوط به رجعت می باشد، چنان که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتَّی إِذَا جَاؤُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» سپس فرمود: مقصود از «آیات» امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السلام هستند» پس آن مرد گفت: «عامّه [یعنی اهل تسنّن] گویند: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا» مربوط به قیامت است؟» و امام صادق علیه السلام در پاسخ او فرمود: «آیا در قیامت خداوند از هر امّتی گروهی را محشور می کند و بقیّه را رها می نماید؟!»
بنابراین، این آیه مربوط به قیامت نیست بلکه مربوط به رجعت است، و آیه مربوط به قیامت این آیه است «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا.» (1) و (2)
ص: 233
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق در چندین روایت نقل شده است و ما به همین اندازه بسنده کردیم.
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ * وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
مقصود از «حَسَنَةِ» معرفت به ولایت و محبّت ما اهل البیت است، و «سَّیِّئَةِ» به معنای انکار ولایت، و بغض و دشمنی با ما اهل البیت است. (2)
ص: 234
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا» (1)، فرمود: هر کس ولایت اوصیای از آل محمّد صلی الله علیه و آله را پذیرفته باشد، و از آنان پیروی کند، خداوند ولایت پیامبران گذشته و مؤمنین نخست را بر او می افزاید، تا ولایت او به ولایت آدم علیه السلام برسد، چنان که می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» و مقصود از «خَیْرٌ مِّنْهَا»، دخول در بهشت است، و در آیه دیگر می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» (2)، یعنی پاداش مودّتی که از شما خواستم و جز آن را نخواستم، برای خود شماست، چرا که شما به وسیله آن هدایت می شوید و از عذاب قیامت نجات پیدا می کنید. (3)
عمّار ساباتی گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: ابوامیّه از شما نقل کرد که فرموده اید: «با داشتن ایمان هیچ عمل خلافی به انسان آسیب نمی رساند، و با داشتن کفر هیچ عمل خیری برای انسان سودی ندارد؟» امام صادق علیه السلام فرمود: او از تفسیر این کلام از من سؤال نکرد، و مقصود من این بود که هر کس ولایت امام -- از آل محمّد صلی الله علیه و آله -- را پذیرفته باشد، و اعمال خیری انجام دهد، از او پذیرفته
ص: 235
می شود و پاداش چندین برابر و فراوانی به او خداوند می دهد، و نیز کسانی که ولایت امام جائری را که از طرف خداوند تعیین نشده است را پذیرفته باشند، هیچ عمل صالحی از آنان پذیرفته نمی شود».
ابو امیّه گفت: «مگر این نیست که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ»؟ پس چگونه عمل صالح برای کسانی که ولایت ائمه جور را پذیرفته اند سودی ندارد؟»
امام صادق علیه السلام فرمود:
آیا تو می دانی مقصود از «حَسَنَةِ»، در این آیه چیست؟ مقصود از «حَسَنَةِ»، معرفت به امام و اطاعت از اوست، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»، و مقصود از «سَّیِّئَةِ»، انکار امام من عند الله است.
سپس فرمود:
کسی که در روز قیامت با ولایت امام جائری -- که از ناحیه خداوند نمی باشد -- بیاید و منکر حقّ ما باشد، و ولایت ما را انکار نموده باشد، خداوند متعال او را با صورت به آتش دوزخ می افکند. (1)
ص: 236
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در کتب حدیث شیعه به این معنا وارد شده است، و ما خلاصه آن ها را نقل نمودیم و از طریق اهل تسنّن نیز در ذیل آیه فوق این روایت نقل شده است، چنان که در تفسیر حِبَری از ابو عبدالله جدلی نقل شده که گوید: من خدمت علی علیه السلام رسیدم و آن حضرت به من فرمود: آیا به تو خبر بدهم از آن «حَسَنَةِ»ای که هر کس روز قیامت بیاورد خداوند او را داخل بهشت می نماید و پاداش هایی به او می دهد؟ و آیا به تو خبر بدهم از «سَّیِّئَةِ»ای که هر کس روز قیامت بیاورد، خداوند او را با صورت به آتش می افکند و هیچ عملی را از او نمی پذیرد؟ جَدَلی گوید: گفتم: آری یا امیرالمؤمنین. فرمود: «حَسَنَةِ» دوستی با ما اهل بیت است و «سَّیِّئَةِ» دشمنی با ما اهل بیت است. (1)
ص: 237
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا…»، نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد: خدایا بیش از این به من عطا کن، پس این آیه نازل شد «مَّن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً»، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که کثیری که خدا می فرماید قابل شماره نیست و نهایت ندارد. (1)
«إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که قریش کعبه را خراب کردند سنگی در زیر ارکان آن یافتند و نوشته ای بر آن بود و مردی را دعوت کردند تا آن نوشته را خواند، و آن نوشته چنین بود: «أَنَا اللَّهُ ذُو بَکَّةَ حَرَّمْتُهَا یَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ وَضَعْتُهَا بَیْنَ هَذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ
ص: 238
وَ حَفَفْتُهَا بِسَبْعَةِ أَمْلَاکٍ حَفّاً»، یعنی من پروردگار صاحب کعبه هستم و در روزی که آسمان ها و زمین را تجلیل نمودم کعبه را صاحب حرمت نمودم و آن را بین این دو کوه قرار دادم و به وسیله هفت نفر از ملائکه آن را حفظ کردم. (1)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مکّه آمد و آن را فتح نمود، درب کعبه را باز کرد و دستور داد تا تصاویر داخل کعبه را محو کنند، و سپس دو طرف درب کعبه را گرفت و فرمود: «ای مردم آگاه باشید که خداوند هنگام خلقت آسمان ها و زمین مکّه را حرام نمود [و به آن حرمت داد] از این رو مکّه تا قیامت حرام خواهد بود، و صید آن دنبال نمی شود، و درخت آن قطع نمی گردد، «وَ لَا یُخْتَلَی خَلَاهَا»، یعنی گیاه آن قطع نمی شود و گم شده آن برای کسی حلال نیست جز آن که بخواهد معرّفی کند» پس عبّاس عرض کرد: «یا رسول الله، مگر گیاه خوشبوی اذخر؟» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِلَّا الْإِذْخِر.» (2)
ص: 239
معاویة بن عمّار گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله روز فتح مکّه فرمود:
خداوند هنگام خلقت آسمان ها و زمین مکّه را حرام نمود و تا قیامت حرام خواهد بود، و بر احدی قبل از من و بعد از من حلال نخواهد شد، و برای من نیز حلال نخواهد بود مگر یک ساعت از روز. (1)
«وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیات در این آیه امیرالمؤمنین و ائمّه معصومین علیهم السلام هستند که چون در رجعت به دنیا باز می گردند، دشمنان، آنان را می شناسند، و شاهد این معنا سخن امیر المؤمنین علیه السلام است که می فرماید: «مَا لِلَّهِ آیَةٌ أَکْبَرُ مِنِّی»، یعنی به خدا سوگند، خدا را آیه ای بزرگ تر از من نیست. (3)
ابوحمزه ثمالی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، شیعیان شما از تفسیر آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» (4)، سؤال می کنند. فرمود:
«من مختار هستم که اگر بخواهم به آنان پاسخ بدهم و اگر نخواهم ندهم»
ص: 240
سپس فرمود: «و لکن به تو از تفسیر آن خبر می دهم» گفتم: مقصود از «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ»، چیست؟ [و مقصود از نبأ عظیم کدام است؟] فرمود: این آیه درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، و او می فرمود: «مَا لِلَّهِ آیَةٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ نَبَأٌ هُوَ أَعْظَمُ مِنِّی.» (1)
مؤلّف گوید:
تفسیر آیات به ائمّة علیهم السلام در ذیل آیه «قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ» (2)، گذشت.
ص: 241
ص: 242
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه، به جز آیات 52 تا 55 که در مدینه ی منوّره نازل شده؛ و آیه ی 85 که در جُحفه -- هنگام هجرت -- نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نمل نازل شده است. (1)
عدد آیات: 88 آیه.
ثواب قرائت سوره ی قصص
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر کس سوره های «طواسین» سه گانه را در شب جمعه بخواند، از اولیای خدا
و در جوار الهی و پناه او خواهد بود، و در دنیا هرگز بیم و ترسی نخواهد داشت، و در آخرت پاداشی به او داده می شود تا خشنود گردد بلکه فوق خشنودی او باشد، و خداوند یکصد نفر از حورالعین را به او تزویج می نماید. (2)
ص: 243
و از آن حضرت نیز نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی قصص را بنویسد و بر کسی که مبطون باشد و یا بیماری طحال و کبد و شکم و ورم داشته باشد، بیاویزد، و یا آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، درد از او برطرف می شود، با اذن خداوند متعال. (1)
مؤلّف گوید:
این روایات در اوّل سوره شعرا گذشت، مراجعه شود.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی قصص را بخواند، خداوند به عدد کسانی که حضرت موسی علیه السلام را تصدیق و یا تکذیب کرده اند ده حسنه و پاداش به او می دهد، و هر ملکی که در آسمان ها و زمین است روز قیامت شهادت می دهند که او صادق بوده است نسبت به آیه «کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ الاَّ وَجْهَهُ.» (2)
ص: 244
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
طسم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ (2) نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (3) إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یَسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدینَ (4) وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ (5) وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ (6) وَ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ (7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما کانُوا خاطِئینَ (8) وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لی وَ لَکَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ یَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (9) وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی فارِغاً إِنْ کادَتْ لَتُبْدی بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلی قَلْبِها لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (10) وَ قالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ
ص: 245
جُنُبٍ وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (11) وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ (12) فَرَدَدْناهُ إِلی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (13) وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوی آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (14) وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ عَلی حینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها فَوَجَدَ فیها رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلانِ هذا مِنْ شیعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ (15) قالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْ لی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ (16) قالَ رَبِّ بِما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهیراً لِلْمُجْرِمینَ (17) فَأَصْبَحَ فِی الْمَدینَةِ خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِی اسْتَنْصَرَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ قالَ لَهُ مُوسی إِنَّکَ لَغَوِیٌّ مُبینٌ (18) فَلَمَّا أَنْ أَرادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذی هُوَ عَدُوٌّ لَهُما قالَ یا مُوسی أَ تُریدُ أَنْ تَقْتُلَنی کَما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُریدُ إِلاَّ أَنْ تَکُونَ جَبَّاراً فِی الْأَرْضِ وَ ما تُریدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحینَ (19) وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدینَةِ یَسْعی قالَ یا مُوسی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحینَ (20) فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (21) وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْیَنَ قالَ عَسی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنی سَواءَ السَّبیلِ (22) وَ لَمَّا وَرَدَ ماءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُودانِ قالَ ما خَطْبُکُما قالَتا لا نَسْقی حَتَّی یُصْدِرَ الرِّعاءُ وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ (23) فَسَقی لَهُما ثُمَّ تَوَلَّی إِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ (24) فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ (25) قالَتْ إِحْداهُما یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمینُ (26) قالَ إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَی ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ عَلی أَنْ تَأْجُرَنی ثَمانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِکَ وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحینَ (27) قالَ ذلِکَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ
ص: 246
أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللَّهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ (28) فَلَمَّا قَضی مُوسَی الْأَجَلَ وَ سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً قالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ناراً لَعَلِّی آتیکُمْ مِنْها بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ (29) فَلَمَّا أَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَنْ یا مُوسی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ (30) وَ أَنْ أَلْقِ عَصاکَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ کَأَنَّها جَانٌّ وَلَّی مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ یا مُوسی أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنینَ (31) اسْلُکْ یَدَکَ فی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَناحَکَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِکَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّکَ إِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقینَ (32) قالَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُونِ (33) وَ أَخی هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعی رِدْءاً یُصَدِّقُنی إِنِّی أَخافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ (34) قالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما بِآیاتِنا أَنْتُما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغالِبُونَ (35) فَلَمَّا جاءَهُمْ مُوسی بِآیاتِنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُفْتَریً وَ ما سَمِعْنا بِهذا فی آبائِنَا الْأَوَّلینَ (36) وَ قالَ مُوسی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ جاءَ بِالْهُدی مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (37) وَ قالَ فِرْعَوْنُ یا أَیُّهَا الْمَلَأُ ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْری فَأَوْقِدْ لی یا هامانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لی صَرْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِلی إِلهِ مُوسی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْکاذِبینَ (38) وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْنا لا یُرْجَعُونَ (39) فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ (40) وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ (41) وَ أَتْبَعْناهُمْ فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحینَ (42) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُولی بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (43)
ص: 247
«قُصّیِهِ» از قَصَّ به معنای پی گیری کردن و به جستجوی چیزی رفتن است، و قَصَص نیز به معنای به دنبال رفتن است، و «قِصاص» دنبال کردن جانی است برای تلافی جنایت، و «فبصرت به عن جُنُبٍ» یعنی أبْصَرْته عن بُعدٍ، و «مَراضِع» جمع مرضعة به معنای دایه است، و «ناصحون» از نصح به معنای خیرخواهی و اخلاص عمل از فساد است، و آن نقیض غِشّ می باشد، و «وَکَزَه» یعنی دَفَعَه، و بعضی گفته اند: «وَکَزَه» یعنی مشتی به او زد، و «لَکَزَ و لَهَزَ» نیز به همین معناست، و «تَرَقُّب» به معنای انتظار است، و «اِسْتصراخ» فریادرسی برای نجات از دشمن است، و «اِئتمار» و «اِرتیاء» به معنای تشاوُر است، و «أستمرالقوم و اِرتاءَ» به یک معناست، و «تلقاء مَدْیَن» یعنی هذاؤه، و «من تلقاء نفسه» یعنی من حذاء داعی نفسه، و «سَواء السبیل» یعنی وسط الطریق، و «زادَ شاتَهُ او إبله عن الشئ» یعنی حبسه و منعه عنه، و «خَطْب» امر بزرگ و با اهمیّت را گویند، و «خِطبة و خُطبة و خِطاب» نیز چیز دارای عظمت و اهمیّت است، و «و ما خطبکما» یعنی و ما شأنکما و «رِعاء» جمع راعی به معنای چوبان است، و به «رَعیان و رعاة» نیز جمع بسته می شود، و «جَذْوَة» به معنای قطعه ای از هیزم آتش گرفته است، و «صَرْح» بنای عالی مانند قصر است، و اصل صَرْح و تصریح به معنای ظهور و اظهار است، و «نَبْذ» به معنای القا و طرح است، و «منبوذ» به معنای مطروح است، و «قبح» به معنای ابعاد است و «قَبَّحَه الله» یعنی أبعده، أو جعله قبیحاً، و بعضی گفته اند: قبحّه یعنی أهلکه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
طسم! (1) این ها از آیات کتاب مبین است! (2) ما از داستان موسی و فرعون
ص: 248
بحقّ بر تو می خوانیم، برای گروهی که (طالب حقّند و) ایمان می آورند! (3) فرعون در زمین برتری جویی کرد، و اهل آن را به گروه های مختلفی تقسیم نمود گروهی را به ضعف و ناتوانی می کشاند، پسرانشان را سر می برید و زنانشان را (برای کنیزی و خدمت) زنده نگه می داشت او به یقین از مفسدان بود! (4) ما می خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم! (5) و حکومت شان را در زمین پابرجا سازیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان، آنچه را از آن ها [بنی اسرائیل] بیم داشتند نشان دهیم! (6) ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، وی را در دریا (ی نیل) بیفکن و نترس و غمگین مباش، که ما او را به تو بازمی گردانیم، و او را از رسولان قرار می دهیم!» (7) (هنگامی که مادر بفرمان خدا او را به دریا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مایه اندوه شان گردد! مسلّماً فرعون و هامان و لشکریانشان خطاکار بودند. (8) همسر فرعون (چون دید آن ها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشید شاید برای ما مفید باشد، یا او را بعنوان پسر خود برگزینیم!» و آن ها نمی فهمیدند (که دشمن اصلی خود را در آغوش خویش می پرورانند)! (9) (سرانجام) قلب مادر موسی از همه چیز (جز یاد فرزندش) تهی گشت و اگر دل او را (بوسیله ایمان و امید) محکم نکرده بودیم، نزدیک بود مطلب را افشا کند! (10) و (مادر موسی) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پیگیری کن!» او نیز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالی که آنان بی خبر بودند. (11) ما همه زنان شیرده را از پیش بر او حرام کردیم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد) و خواهرش (که بیتابی مأموران را برای پیدا کردن دایه مشاهده کرد) گفت: «آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که می توانند این نوزاد را برای شما کفالت کنند و
ص: 249
خیرخواه او باشند؟!» (12) ما او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش روشن شود و غمگین نباشد و بداند که وعده الهی حق است ولی بیشتر آنان نمی دانند! (13) و هنگامی که (موسی) نیرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او دادیم و این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم! (14) او به هنگامی که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند یکی از پیروان او بود (و از بنی اسرائیل)، و دیگری از دشمنانش، آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وی تقاضای کمک نمود موسی مشت محکمی بر سینه او زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد) موسی گفت: «این (نزاع شما) از عمل شیطان بود، که او دشمن و گم راه کننده آشکاری است» (15) (سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم مرا ببخش!» خداوند او را بخشید، که او غفور و رحیم است! (16) عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتی که به من دادی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود!» (17) موسی در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای (و در جستجوی اخبار) ناگهان دید همان کسی که دیروز از او یاری طلبیده بود فریاد می زند و از او کمک می خواهد، موسی به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گم راهی هستی!» (18) و هنگامی که خواست با کسی که دشمن هر دوی آن ها بود درگیر شود و با قدرت مانع او گردد، (فریادش بلند شد،) گفت: «ای موسی می خواهی! مرا بکشی همان گونه که دیروز انسانی را کشتی؟! تو فقط می خواهی جبّاری در روی زمین باشی، و نمی خواهی از مصلحان باشی!» (19) (در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [مرکز فرعونیان] آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشسته اند فوراً از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!» (20) موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر
ص: 250
لحظه در انتظار حادثه ای عرض کرد: «پروردگارا! مرا از این قوم ظالم رهایی بخش!» (21) و هنگامی که متوجّه جانب مدین شد گفت: «امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند!» (22) و هنگامی که به (چاه) آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب می کنند و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمی شوند موسی) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمی دهید؟!)» گفتند: «ما آن ها را آب نمی دهیم تا چوپانها همگی خارج شوند و پدر ما پیر مرد کهنسالی است (و قادر بر این کارها نیست.)!» (23) موسی برای (گوسفندان) آن دو آب کشید سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکی بر من فرستی، به آن نیازمندم!» (24) ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!» (25) یکی از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زیرا بهترین کسی را که می توانی استخدام کنی آن کسی است که قویّ و امین باشد (و او همین مرد است)!» (26) (شعیب) گفت: «من می خواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار کنی و اگر آن را تا ده سال افزایش دهی، محبّتی از ناحیه توست من نمی خواهم کار سنگینی بر دوش تو بگذارم و ان شاء اللَّه مرا از صالحان خواهی یافت» (27) (موسی) گفت: «(مانعی ندارد،) این قراردادی میان من و تو باشد البته هر کدام از این دو مدّت را انجام دهم ستمی بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما می گوییم گواه است!» (28) هنگامی
ص: 251
که موسی مدّت خود را به پایان رسانید و همراه خانواده اش (از مدین به سوی مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشی دید! به خانواده اش گفت: «درنگ کنید که من آتشی دیدم! (می روم) شاید خبری از آن برای شما بیاورم، یا شعله ای از آتش تا با آن گرم شوید!» (29) هنگامی که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست درّه، در آن سرزمین پر برکت، از میان یک درخت ندا داده شد که: «ای موسی! منم خداوند، پروردگار جهانیان! (30) عصایت را بیفکن!» هنگامی که (عصا را افکند و) دید همچون ماری با سرعت حرکت می کند، ترسید و به عقب برگشت، و حتّی پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستی! (31) دستت را در گریبان خود فروبر، هنگامی که خارج می شود سفید و درخشنده است بدون عیب و نقص و دست هایت را بر سینه ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! این دو [معجزه عصا و ید بیضا] برهان روشن از پروردگارت بسوی فرعون و اطرافیان اوست، که آنان قوم فاسقی هستند!» (32) عرض کرد: «پروردگارا! من یک تن از آنان را کشته ام می ترسم مرا به قتل برسانند! (33) و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند می ترسم مرا تکذیب کنند!» (34) فرمود: «بزودی بازوان تو را بوسیله برادرت محکم (و نیرومند) می کنیم، و برای شما سلطه و برتری قرار می دهیم و به برکت آیات ما، بر شما دست نمی یابند شما و پیروانتان پیروزید!» (35) هنگامی که موسی معجزات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: «این چیزی جز سحر نیست که بدروغ به خدا بسته شده ما هرگز چنین چیزی را در نیاکان خود نشنیده ایم!» (36) موسی گفت: «پروردگارم از حال کسانی که هدایت را از نزد او آورده اند، و کسانی که عاقبت نیک سرا (ی دنیا و آخرت) از آن آن هاست آگاه تر است! مسلّماً ظالمان رستگار نخواهند شد!» (37) فرعون
ص: 252
گفت: «ای جمعیت اشراف! من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (امّا برای تحقیق بیشتر،) ای هامان، برایم آتشی بر گل بیفروز (و آجرهای محکم بساز)، و برای من برج بلندی ترتیب ده تا از خدای موسی خبر گیرم هر چند من گمان می کنم او از دروغگویان است!» (38) (سرانجام) فرعون و لشکریانش بدون حقّ در زمین استکبار کردند، و پنداشتند بسوی ما بازگردانده نمی شوند! (39) ما نیز او و لشکریانش را گرفتیم و به دریا افکندیم اکنون بنگر پایان کار ظالمان چگونه بود! (40) و آنان [فرعونیان] را پیشوایانی قرار دادیم که به آتش (دوزخ) دعوت می کنند و روز رستاخیز یاری نخواهند شد! (41) و در این دنیا نیز لعنتی بدنبال آنان قرار دادیم و روز قیامت از زشت رویانند! (42) و ما به موسی کتاب آسمانی دادیم بعد از آنکه اقوام قرون نخستین را هلاک نمودیم کتابی که برای مردم بصیرت آفرین بود، و مایه هدایت و رحمت شاید متذکر شوند! (43)
تفسیر أهل البیت علیهم السلام:
«تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ * نَتْلُوا عَلَیْکَ مِن نَّبَإِ مُوسَی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که مرگ یوسف بن یعقوب فرا رسید، او آل یعقوب را جمع نمود -- و آنان هشتاد نفر بودند -- و به آنان فرمود: «زود است که قبطیان [و طرفداران فرعون] بر شما مسلّط شوند و سخت شما را تحت فشار و عذاب قرار بدهند، و خداوند شما را به دست مردی از فرزندان لاوی بن یعقوب به نام موسی بن عمران -- که جوانی گندم گون و بلند قامت و دارای موهای پیچیده می باشد
ص: 253
-- نجات خواهد داد» از این رو بنی اسرائیل [از عشق به موسی] بسا فرزند خود را عمران نامگذاری می کردند، و عمران فرزند خود را موسی می نامید.
ابان بن عثمان راوی حدیث فوق از ابوبصیر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود: هنوز موسی بن عمران قیام نکرده بود که قبل از او پنجاه نفر کذّاب از بنی اسرائیل قیام کردند و همه آنان ادّعا می کردند که موسی هستند. پس به فرعون خبر رسید که بنی اسرائیل از او بدگویی می کنند و انتظار قیام موسی علیه السلام را دارند، از سویی ساحران و کاهنان فرعون، -- به او گفتند: هلاکت تو و آیین تو و پیروان تو به دست آن جوانی است که در این سال متولّد خواهد شد!! از این رو فرعون زن های قابله را بر زنان بنی اسرائیل گماشت و گفت: در این سال هر مولود پسری به دنیا می آید باید کشته شود، و بر مادر موسی نیز قابله ای را گماشته بود، و چون بنی اسرائیل چنین دیدند گفتند: «اگر فرزندان پسر کشته شوند و زن ها باقی بمانند، ما هلاک خواهیم شد و کسی از ما باقی نمی ماند، پس بیایید تا پیمان ببندیم و با زن ها همبستر نشویم» عمران پدر موسی علیه السلام گفت: شما از همسرانتان جدا نشوید، چرا که امر خداوند واقع خواهد شد ولو مشرکان را خوش نیاید، سپس گفت:
خدایا من زناشویی را بر خود حرام نمی کنم، و هر کس بر خود حرام کند، من بر خود حرام نخواهم نمود، از این رو او با همسر خود همبستر شد و همسر او به موسی باردار گردید، و فرعون قابله ای را بر او گماشت و آن قابله از مادر موسی جدا نمی شد، و چون مادر موسی باردار شد، محبّت شدیدی به فرزند خود پیدا نمود -- چنان که همه حجّت های الهی مورد محبّت مادران [و پدران] خود هستند -- و هراس پیدا نمود و قابله به او گفت: برای چه رنگ
ص: 254
تو زرده شده و تو همواره آب می شوی؟! مادر موسی گفت: مرا ملامت مکن، من ترس آن دارم که چون فرزندم به دنیا آید او را بکشند. قابله گفت: «محزون مباش، من او را از مأمورین پنهان خواهم کرد» و لکن مادر موسی او را تصدیق نکرد و چون موسی به دنیا آمد، مادر موسی رو به او کرد و گفت: «ما شاء الله» پس قابله گفت:
مگر نگفتم: من او را پنهان می نمایم؟ پس آن نوزاد را به اطاق پسین برد و کار او را مرتّب کرد و بازگشت و به مأمورین گفت: «باز گردید، خون بسته ای بیش نبود» و چون آنان بازگشتند مادر موسی فرزند خود را شیر داد، و چون ترسید که صدای او بلند شود و مأمورین اطلاع پیدا کنند، خداوند به او وحی نمود: «تا صندوق و تابوتی تهیّه کند و فرزند خود را در آن قرار بدهد و به نیل بیندازد» پس او دستور خدا را عمل نمود و چشم به صندوق دوخته بود و می دید که آب آن صندوق را در خود فرو می برد و باد آن را به حرکت در می آورد و چون چنین دید خواست که فریاد بزند و لکن خداوند قلب او را آرامش داد.
از سویی همسر فرعون آسیه -- آن زن صالحه که از بنی اسرائیل بود -- به فرعون گفت: «در این ایّام بهار برای همه ما خیمه ای در کنار نیل بزن تا تفریح کنیم» و قبّه و خیمه ای برای او زدند و او دید صندوقی روی آب حرکت می کند، پس به خدّام خود گفت: آیا نمی بینید این صندوق را؟ گفتند: آری به خدا سوگند می بینیم، و چون نزدیک شد، آسیه خود برخاست و آن را گرفت و نزدیک بود که غرق شود، پس صندوق را باز نمودند و نوزاد زیبایی در آن یافتند که از همه مردم زیباتر بود و همگی شاد شدند و آسیه گفت: این فرزند
ص: 255
من است و او را در دامن خود گذارد، و خدّام گفتند: آری ای بانوی بزرگوار شما را فرزندی نیست و باید او را فرزند خود قرار بدهید، پس آسیه نزد فرعون رفت و گفت: «من یک نوزاد پاک و شیرینی را به دست آوردم و می خواهم برای ما فرزندی باشد و نور چشم من و تو قرار بگیرد و تو نباید او را بکشی» فرعون گفت: او را از کجا یافتی؟ آسیه گفت: نمی دانم از کیست و ما او را از روی آب گرفتیم» پس با او سخن گفت تا او را راضی نمود.
و چون مردم فهمیدند که فرعون فرزند خوانده ای را گرفته است، سران مملکت او همسران خود را فرستادند تا او را نگهداری کند و به او شیر بدهد، و موسی علیه السلام پستان احدی از آنان را نگرفت، و آسیه گفت: از همه زنان دعوت کنید تا شاید پستان یکی از آنان را بگیرد، پس زنان دیگر نیز آمدند و موسی پستان احدی از آنان را نگرفت، تا این که مادر موسی به خواهر خود گفت: به دربار فرعون داخل شود و ببین اثری از فرزندم می یابی؟ پس خواهر موسی به درب خانه فرعون آمد و گفت: شنیده ام شما به دنبال دایه ای می گردید؟ گفتند: آری. او گفت: من زن صالحه ای را می شناسم که او فرزند شما را شیر بدهد و نگهداری کند» و چون وارد شد آسیه به او گفت: آیا تو از بنی اسرائیلی و یا از قبطی ها هستی؟ او گفت:
من از بنی اسرائیل هستم، آسیه گفت: ما را به تو حاجتی نیست، پس زن های دربار گفتند: او را رد نکنید تا ببینید آیا این کودک پستان او را می گیرد یا نمی گیرد، آسیه گفت: گیرم پستان او را بگیرد، فرعون راضی نمی شود که دایه از بنی اسرائیل باشد، آنان گفتند: شما او را احضار کنید تا ببینید پستان او را می گیرد؟ پس آسیه گفت: او را بیاورید، و خواهر موسی نزد مادر موسی آمد
ص: 256
و گفت: همسر پادشاه تو را می طلبد و چون مادر موسی وارد شد و فرزند خود را به دامن گرفت و پستان در دهن او گذارد، موسی پستان مادر را گرفت و شیر فراوانی به دهان او جاری شد، و چون آسیه چنین دید نزد فرعون رفت و گفت: برای فرزند خود دایه ای یافتم و فرزندم پستان او را گرفت» فرعون گفت: او از کدام طایفه است؟ آسیه گفت: از بنی اسرائیل است، فرعون گفت: امکان ندارد که من اجازه بدهم، طفل از بنی اسرائیل باشد و دایه نیز از بنی اسرائیل باشد، پس آسیه به فرعون اصرار کرد تا او را راضی نمود، و به او گفت: از چه می ترسی این فرزند تو است؟!
تا این که موسی در خانه فرعون بزرگ شد، و مادر و خواهر و قابله او را کتمان و مستور می داشتند، و مادر موسی و قابله از دنیا رفتند و بنی اسرائیل موسی را نمی شناختند، گرچه همواره بنی اسرائیل به جستجوی او بودند و لکن او را نمی شناختند، و به فرعون خبر رسید که آنان به جستجوی موسی هستند، و او آنان را خواست و شکنجه نمود و از گفتگوی آنان درباره ی موسی نهی کرد، تا این که بنی اسرائیل از انتظار موسی خسته شدند و در شب مهتابی نزد عالم خود رفتند و گفتند: ما تکیه به احادیث کرده ایم و منتظر موسی هستیم، آیا تا کی ما باید گرفتار عذاب فرعون باشیم؟! آن عالم گفت: به خدا سوگند شما چنین خواهید بود تا زمانی که خداوند فرزندی از نسل لاوی بن یعقوب را -- که نام او موسی و فرزند عمران خواهد بود و جوانی بلند قامت و پیچیده مو می باشد را -- آشکار سازد» پس در همان حال موسی علیه السلام را دیدند که بر استری سوار است و نزد آنان می آید و آن عالم که مردی سالخورده بود، سر خود را بالا نمود و با نشانه هایی که داشت او شناخت و به او گفت: «مَا
ص: 257
اسْمُکَ یَرْحَمُکَ اللَّهُ» موسی فرمود: من موسی هستم، گفت: فرزند کیستی؟ فرمود: فرزند عمران می باشم، پس پیرمرد عالم دوید و دست او را بوسه زد و همه مردم افتادند و پاهای موسی را بوسه زدند و او را شناختند و موسی نیز یاران و شیعیان خود را شناخت.
تا این که مدّتی گذشت و روزی موسی وارد شهری از شهرهای فرعون شد و دید یکی از شیعیان او با یکی از قبطیان از آل فرعون در حال مقاتله و جنگ است، و آن مرد شیعی از موسی کمک خواست و موسی مشتی بر آن قبطی زد و او را کشت، و خداوند به موسی شجاعت و قدرت جسمی داده بود، پس این قصّه منتشر شد و گفتند: موسی مردی از قبطیان آل فرعون را کشته است، از این رو موسی بر جان خود ترسید و در فکر فرار بود که روز بعد نیز همان شخص که روز قبل از موسی فریادرسی کرده بود باز با دیگری در جنگ بود و از موسی یاری طلبید و موسی به او گفت: تو آدم گم راه آشکاری هستی، چرا که دیروز با مردی و امروز نیز با مرد دیگری در افتاده ای؟! و چون موسی خواست که آن قبطی را بزند او گفت: آیا باز می خواهی مرا نیز بکشی همان گونه که دیروز یک نفر را کشتی؟! پس تو می خواهی در روی زمین جبّاری باشی و نمی خواهی اهل صلح و صلاح باشی؟!
از این رو موسی در مخاطره قرار گرفت و همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ جَاء رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی…»، مؤمن آل فرعون به موسی گفت: «اکنون فرعونیان می خواهند تو را بکشند، پس تو باید از شهر خارج شوی و من از تو خیرخواهی می کنم».
پس موسی هراس پیدا کرد و از مصر خارج شد، بدون آن که مرکبی و خادمی
ص: 258
و توشه ای داشته باشد و از پست و بلندی های بیابان گذشت تا به شهر مدین رسید و با خستگی و گرسنگی زیر درختی نشست، ناگهان دید پایین آن درخت چاهی است و مردم مشغول آب گرفتن از آن چاه هستند، و دو دختر ناتوانی را دید که می خواهند گوسفندان خود را آب بدهند و کسی به آنان نوبت نمی دهد، پس موسی علیه السلام به آنان گفت: شما را چه می شود؟ آنان گفتند: «پدرمان پیرمردی است و ما را توان تزاحم با مردان نیست و صبر می کنیم تا همه مردم بروند تا ما آب برداریم» پس موسی علیه السلام به آنان ترحّم نمود و دلو آنان را گرفت و فرمود: گوسفندان خود را بیاورید و گوسفندان آنان را سیراب نمود و آنان صبحگاه قبل از مردم دیگر به منزل بازگشتند و سپس موسی به طرف آن درخت بازگشت و نشست و گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» (1)، یعنی خدایا من به پاره ی نانی نیازمند هستم».
و روایت شده که موسی علیه السلام در آن وقت به پاره ی خرمایی نیازمند بود. و چون آن دو دختر به خانه بازگشتند، پدرشان [شعیب] فرمود: چه زود بازگشتید؟! گفتند: «مرد صالح و مهربانی گوسفندان ما را سیراب نمود» پس حضرت شعیب علیه السلام به یکی از آنان فرمود: «او را دعوت کن تا نزد من بیاید» و آن دختر [که بعداً همسر موسی گردید] با رعایت حیا نزد موسی علیه السلام آمد و گفت: «پدرم شما را دعوت نموده تا مزد کارتان را بدهد».
و روایت شده که موسی علیه السلام به او فرمود: راه را به من نشان ده و پشت سر من حرکت کن، چرا که ما فرزندان یعقوب پشت سر زن ها نگاه نمی کنیم، و چون موسی علیه السلام نزد شعیب آمد و ماجرای خود را بیان نمود، شعیب گفت:
ص: 259
«هراس مکن که از مردم ستمکار نجات یافتی» پس یکی از آن دو دختر به پدر خود گفت: پدر جان، موسی را اجیر کن، چرا که او اجیر قوی و امینی برای تو خواهد بود» و شعیب به موسی علیه السلام فرمود: «من می خواهم یکی از این دو دختر را به تو تزویج نمایم و تو هشت سالی برای من کار بکنی و اگر ده سال برای من کار بکنی، با میل خود خواهد بود».
و روایت شده که حضرت موسی علیه السلام همان ده سال را در خدمت شعیب بود، چرا که پیامبران علیهم السلام عمل کامل و تمام را انجام می دهند.
و چون مدّت خدمت موسی تمام شد، او با خانواده خود به طرف بیت المقدس حرکت نمود، و شبانگاه راه را گم کرد و از دور آتشی را دید و به خانواده خود گفت: این جا بمانید تا من از آتشی که دیدم مقداری بیاورم تا گرم شوید و از راه نیز اطلاعی پیدا کنم، و چون نزد آن آتش آمد دید درختی است که از پایین تا بالا شعله ور است و هر چه به او نزدیک می شود او از موسی دور می گردد، پس موسی ترسید و بازگشت و سپس آن درخت به او نزدیک شد، و از کنار وادی ایمن در آن بقعه مبارکه از آن درخت ندا آمد: «یَا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ * وَ أَنْ أَلْقِ عَصَاکَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ کَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّی مُدْبِرًا وَ لَمْ یُعَقِّبْ» (1)، یعنی ای موسی من خدای ربّ العالمین هستم، عصای خود را رها کن، و چون موسی عصای خود را رها نمود، مانند ماری حرکت کرد و موسی پا به فرار گذارد و بازنگشت چرا که دید از دهان آن مار شعله آتشی خارج می شود، پس خداوند به او فرمود: باز گرد، و موسی بازگشت در حالی که بدن او می لرزید و قدم های او مضطرب بود و به خدای
ص: 260
خود گفت: خدایا آیا کلامی که من می شنوم کلام تو است؟ خطاب شد: آری آسوده باش، پس موسی آرامش و امنیّت پیدا کرد و پای خود را روی دم آن مار گذارد و سر او را گرفت و ناگهان دید تبدیل به عصا شد، سپس به او گفته شد: «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی.» (1)
و روایت شده که به این خاطر مأمور به بیرون آوردن کفش شد که کفش او از پوست الاغ مرده ای بود. و روایت شده که خداوند به او فرمود: «اِخلع خوفیک خوفک من ضیاع أهلک و خوفک من فرعون»، یعنی خوف از ضایع شدن خانواده و خوف از فرعون را از خود دور کن» و سپس خداوند او را با معجزه ی ید بیضاء و عصا به طرف فرعون فرستاد. (2)
ص: 261
ص: 262
ص: 263
ص: 264
امام صادق علیه السلام به برخی از اصحاب خود فرمود:
به آنچه امیدوار نیستی امیدوارتر باش از آنچه به آن امیدواری، چرا که موسی بن عمران رفت تا برای خانواده خود آتشی بیاورد، و چون بازگشت پیامبر مرسل بود، و خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح نمود، و همین گونه خداوند امر امام دوازدهم حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را اصلاح خواهد کرد، و او را از حیرت و غیبت به نور فرج و ظهور تبدیل خواهد نمود. (1)
ص: 265
«إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا… إِنَّهُ کَانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه به پیامبر خود صلی الله علیه و آله خبر داده که «موسی و اصحاب او از ناحیه فرعون گرفتار قتل و ظلم شدند» تا تسلیتی باشد برای این پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت به مصائبی که اهل بیت او از امّت او خواهند دید، و خداوند بعد از تسلیت تفضّل نموده و آنان را خلیفه خود در روی زمین و امامان امّت قرار داده، و وعده کرده که آنان با دشمنانشان به دنیا باز می گردند و بین آنان عدالت جاری می شود. (2)
«وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ * وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ جُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ» (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پایان یکی از سخنان خود فرمود:
مثل قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در غیبت او و فرار او از مردم و پنهانی او از آنان، مَثَل
ص: 266
موسی علیه السلام است، که او نیز مدّتی خائف و پنهان بود، تا این که خداوند اجازه قیام و مطالبه حق خود و کشتن دشمنانش را به او داد و فرمود:
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ…» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
منهال بن عمرو، حضرت علیّ بن الحسین علیه السلام را ملاقات نمود و به او گفت: ای فرزند رسول خدا حال شما چگونه است؟ و علی بن الحسین علیه السلام به او فرمود: وای بر تو، هنوز وقت آن نرسیده که بدانی حال من چگونه است؟!
ص: 267
سپس فرمود: ما در بین این مردم، مانند بنی اسرائیل در بین آل فرعون شدیم! فرزندان ما را سر می برند و زنان ما را زنده می گذارند! و کار به جایی رسیده که اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله که خیر البریّة و بهترین مردم بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله هستند را بر روی منبرها لعنت می کنند، و دشمنان ما صاحب مال و شرف می شوند، و دوستان ما مورد اهانت و تحقیر قرار می گیرند، و حق شان پایمال می شود، و همواره شیعیان ما چنین وضعی دارند!!
سپس فرمود:
عجم ها حرمت و حق عرب را رعایت می کردند، به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از عرب بود، و عرب ها حق قریش را رعایت می کردند، به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از قریش بود، و قریش بر عرب افتخار می کرد به خاطر این که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از قریش بود، و عرب بر عجم افتخار می کرد که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله از عرب بود، و اکنون ای منهال کسی حق ما اهل بیت محمّد صلی الله علیه و آله را نمی شناسد!!! (1)
ص: 268
امام سجّاد علیه السلام فرمود:
سوگند به خدایی که حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را بشیر و نذیر قرارداد، ابرار و نیکان از ما اهل بیت و شیعیانشان، مانند موسی و شیعیان او هستند، و دشمنان ما و پیروان آنان مانند فرعون و پیروان اویند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«بدون شک دنیا بعد از پشت کردن به ما، رو به ما خواهد نمود، مانند اسب چموشی که رو به فرزند خود خواهد نمود» و سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ.» (2)
مفضّل گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نگاهی به علیّ و حسن و حسین علیهم السلام نمود و گریان شد، و فرمود:
«شمائید مستضعفین بعد از من» پس من به امام صادق علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا معنای این سخن چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: معنای آن این است: که شما امامان بعد از من هستید، چرا که خداوند می فرماید: «وَ نُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ». سپس فرمود: تا قیامت این آیه درباره ی ما جاری خواهد بود. (3)
ص: 269
مؤلّف گوید:
در روایات فراوانی آمده که تأویل آیه فوق درباره ی ائمّه اهل البیت علیهم السلام است و ما به این مقدار بسنده کردیم. و در ذیل روایت گذشته از تفسیر قمّی از امام باقر علیه السلام آمده است: که فرمود: فرعون همواره فرزندان نوزاد بنی اسرائیل را به خاطر موسی می کشت، در حالی که موسی علیه السلام [در خانه او بود و او] را تربیت می نمود و اکرام می کرد و نمی دانست که هلاکت و نابودی او به دست موسی می باشد، تا این که موسی علیه السلام به راه افتاد و روزی نزد فرعون عطسه کرد و گفت: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، پس فرعون را خوش نیامد و لطمه ای به صورت موسی زد و گفت: این چه حرفی است که می زنی؟! و موسی علیه السلام نیز پرید و ریش فرعون را -- که بلند بود گرفت و] کند، و فرعون شدیداً متألّم و متأثّر شد و خواست که موسی را بکشد، پس همسر او آسیه گفت: این بچّه است و نمی داند چه می گوید، و تو نباید او را اذیّت می کردی. فرعون گفت: بلکه می فهمد. آسیه گفت: «او را آزمایش کن و مقابل او آتش سرخ شده و خرما قرار بده، پس اگر بین آن ها تمیز داد تو راست می گویی وگرنه تو اشتباه کرده ای» پس فرعون آتش و خرما را مقابل موسی گذارد و گفت: بخور و موسی
ص: 270
چون خواست دست خود را به طرف خرما ببرد، جبرئیل دست او را به طرف آتش گرداند و موسی آتش را به دهان گذارد و زبان او سوخت و شروع به گریه کرد، و آسیه به فرعون گفت: آیا من نگفتم او چیزی نمی فهمد؟ و فرعون از او گذشت.
راوی گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: چه مقدار طول کشید تا خداوند موسی را به مادر بازگرداند؟ فرمود: سه روز، گفتم: آیا هارون برادر پدر و مادری موسی بود؟ فرمود آری، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَأْسِی» (1). گفتم: کدام یک بزرگ تر بودند؟ فرمود: هارون بزرگ تر بود، گفتم: آیا بر هر دو وحی نازل می شد؟ فرمود: بر موسی وحی نازل می شد و او تعلیم هارون می کرد. گفتم: آیا بیان احکام و قضاوت و امر و نهی را هر دو انجام می دادند؟ فرمود: موسی با خدای خود مناجات می نمود و علم را می نوشت و بین بنی اسرائیل قضاوت می کرد و هنگامی که او به مناجات می رفت، هارون جانشین او بود، گفتم: کدام یک زودتر از دنیا رفتند؟ فرمود: هارون قبل از موسی از دنیا رفت، و هر دو در تیه [و بیابان] از دنیا رفتند، گفتم: آیا موسی را فرزندانی بود؟ فرمود: موسی فرزندی نداشت، و ذریّه آنان از نسل هارون بود.
سپس فرمود:
موسی علیه السلام همواره نزد فرعون در بهترین کرامت و تکریم فرعون بود، تا به بلوغ مردی رسید و فرعون از سخنان توحیدی و خداپرستانه موسی کراهت داشت
ص: 271
و چون تصمیم کشتن موسی را گرفت موسی از خانه او خارج شد… و پس از کشتن آن قبطی به طرف مدین حرکت نمود و تا مدین سه روز راه بود….
گفتم: آیا صحیح است که موسی با دختری ازدواج کند و مدّتی اجیر پدر او باشد؟ امام علیه السلام فرمود: موسی می دانست که به شرط خود عمل خواهد نمود، گفتم: فدای شما شوم شعیب کدام یک از دو دختر خود را به موسی تزویج نمود؟ فرمود: همان دختر که به پدر خود گفت: «یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ» (1)، و چون مدّت اجاره ی موسی تمام شد موسی علیه السلام به شعیب گفت: من باید به وطن خود نزد مادر و اهل و خویشان خویش بازگردم اکنون برای من نزد شما چیست؟ شعیب علیه السلام فرمود: در این سال گوسفندان من هر فرزند سیاه سفیدی به دنیا آورند برای تو خواهد بود، پس موسی چون خواست قوچ ها را شبانه داخل گوسفندان کند عصایی را بین آن ها در زمین فرو می برد و عبای سیاه سفیدی را بر آن می انداخت و در آن سال هر گوسفندی فرزندی پیدا کرد سیاه و سفید بود و در پایان سال موسی علیه السلام همسر خود را سوار کرد و شعیب علیه السلام از پیش خود توشه ای به او داد و چون خواست با گوسفندان خود به طرف مصر حرکت کند به شعیب گفت:
من عصای خود را می خواهم؟ -- و عصاهای پیامبران نزد شعیب بود و به ارث به او رسیده بود -- پس شعیب به موسی گفت: داخل اطاق شود و یکی از عصاها را با خود ببر، و چون موسی داخل اطاق شد، عصای نوح و ابراهیم علیهما السلام به طرف او آمدند و موسی آن ها را گرفت، و شعیب گفت: «این ها را رها کن و عصای دیگری را بگیر» و موسی آن ها را رها کرد تا عصای
ص: 272
دیگری بگیرد، و باز آن ها به طرف موسی پریدند و موسی رها کرد تا سه مرتبه این وضعیت تکرار شد و شعیب چون چنین دید گفت: «بردار آن ها را چرا که خداوند تو را مخصوص به آن ها نموده است» پس موسی علیه السلام با گوسفندان و اهل خود به طرف مصر حرکت کرد و چون به بیابان رسید سرمای شدید و باد و تاریکی آنان را فرا گرفت و موسی از دور آتشی را دید و همان گونه که خداوند می فرماید:
«فَلَمَّا قَضَی مُوسَیالْأَجَلَ وَ سَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ» (1). موسی علیه السلام به طرف آن آتش رفت تا مقداری از آن بگیرد، ناگهان دید آن درختی است و شعله آن بالا می رود و چون خواست چیزی از آن را بگیرد آتش به طرف دیگر رفت و موسی ترسید و بازگشت و آتش نیز به درخت بازگردید و این عمل سه مرتبه تکرار شد و دیگر موسی به طرف آن درخت نرفت و خداوند به او خطاب کرد:
«یَا مُوسَی إِنِّی أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (2). و موسی گفت: دلیل این سخن چیست؟ و خداوند فرمود: «در دست تو چیست ای موسی؟ موسی گفت: «عصای من است» خطاب شد: «ای موسی آن را رها کن» و چون رها کرد مار زنده ای شد و حرکت کرده و موسی ترسید و بازگشت و خداوند به او فرمود: «خُذْهَا وَ لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ»، سپس فرمود: «اسْلُکْ یَدَکَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ»، یعنی من غیر علّةٍ و این به این خاطر بود که موسی علیه السلام بسیار
ص: 273
گندم گون بود، پس موسی دست خود را از گریبان خارج کرد و دنیا برای او روشن شد، و خداوند به او فرمود:
«فَذَانِکَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّکَ إِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (1). پس موسی گفت: «رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن یَقْتُلُونِ * وَ أَخِی هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَخَافُ أَن یُکَذِّبُونِ * قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ.» (2) و (3)
ص: 274
ص: 275
ص: 276
ص: 277
ص: 278
مؤلّف گوید:
روایت فوق با روایتی که نخست بیان شد مشترکاتی داشت و لکن در هر کدام خصوصیّات اضافه ای بود که ناچار باید بیان می شد از این رو هر دو را با حذف موارد تکرار حتّی الامکان بیان کردیم و الله الموفّق.
«قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا بِآیَاتِنَا أَنتُمَا وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغَالِبُونَ» (1)
بُرسی گوید:
روایت شده که فرعون -- لعنه الله -- طلا را دوست می داشت و هنگامی که هارون به برادر خود پیوست و موسی و هارون نزد فرعون آمدند و از او هراس پیدا کردند، ناگهان سواری با لباس طلایی و شمشیر طلایی مقابل آنان ظاهر شد و به فرعون گفت: «اجابت کن موسی و هارون را وگرنه تو را خواهم کشت» و فرعون از سخن او دگرگون شد و گفت: فردا نزد من بیایید و چون موسی و هارون خارج شدند، فرعون دربان ها را خواست و آنان را مؤاخذه کرد و گفت: این سواره چگونه بدون اجازه ی من وارد شده است؟! و آنان به عزّت فرعون سوگند یاد کردند که جز موسی و هارون کسی وارد نشد. سپس گوید: آن سواره مثال علیّ علیه السلام بوده و او کسی است که خداوند به وسیله او پیامبران خود را در پنهانی یاری می کند، و حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را آشکارا به وسیله ی او یاری می نماید، چرا که او کلمة الله الکبرای خداوند است و خداوند او را برای کمک به اولیای خود به هر شکلی بخواهد ظاهر می کند، و پیامبران خدا با این کلمه خدا را می خوانند و خداوند آنان را اجابت می کند و نجات
ص: 279
می دهد و به همین اشاره دارد آیه «وَ نَجْعَلُ لَکُمَا سُلْطَانًا فَلَا یَصِلُونَ إِلَیْکُمَا
بِآیَاتِنَا»، ابن عبّاس گوید: آیه کبرای موسی و هارون همین سواره است. (1)
بُرسی نیز گوید:
اصحاب تاریخ روایت کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی نشسته بود و یکی از بزرگان جنّی ها نزد او بود و مسائل مشکل خود را سؤال می کرد، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد آن مرد جنّی کوچک شد تا به اندازه ی گنجشکی در آمد و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله مرا از این آقا پناه بده، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: از چه کسی تو را پناه بدهم؟ او گفت: از این جوانی که به طرف ما می آید، فرمود: برای چه؟ جنّی گفت: «من در روز طوفان خواستم کشتی نوح را غرق کنم و چون دست خود را به کشتی دراز کردم او ضربتی به من زد و دست مرا قطع نمود» و سپس دست قطع شده خود را نشان داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آری این جوان همان است.
ص: 280
سپس بُرسی گوید:
با همین اسناد روایت شده که یکی از جنّی ها نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، و چون امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد، آن مرد جنّی به رسول خدا صلی الله علیه و آله پناه برد و گفت: یا رسول الله این جوانی که به طرف ما می آید کیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: مگر او با تو چه کرده است؟ مرد جنّی گفت: من از امر سلیمان تمرّد کردم و سلیمان گروهی از جنیّان را سراغ من فرستاد و من بر آنان غالب شدم، ناگهان این سواره مرا اسیر و مجروح نمود، و این محل ضربت اوست که هنوز بهبود نیافته است. (1)
«وَ قَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرِی فَأَوْقِدْ لِی یَا هَامَانُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَل لِّی صَرْحًا…» (2)
علیّ بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
هامان برای فرعون برجی [بلند] در هوا بنا نمود و آنقدر آن را بالا برد که بیش
ص: 281
از آن -- به خاطر بادهای جوّ بالا -- کسی نمی توانست بالا برود، و به فرعون گفت: بیش از این نمی توان بالا رفت، از این رو خداوند بادها را مأمور کرد تا آن را فرو ریختند و سپس فرعون و هامان صندوقی ساختند و چهار جوجه از جوجه های عقاب را از لانه ها گرفتند و پرورش دادند تا به نهایت قدرت رسیدند، و به پای هر کدام طنابی بستند و یک سر آن را به گوشه ای از صندوق متصّل کردند و آنان را گرسنه گذاردند و گوشتی را بر سر چوبی بالای سر آن ها قرار دادند و چون عقاب ها به طعمه خود نگاه کردند پرواز نمودند و صندوق را که در آن فرعون و هامان نشسته بودند بالا بردند و یک روز در حال پرواز بودند، تا این که فرعون به هامان گفت: به آسمان بنگر و ببین آیا ما به آسمان رسیده ایم؟ هامان گفت: من آسمان را همان گونه که روی زمین دیده ام می بینم و لکن زمین را نمی بینم و تنها دریاها و آب ها را می بینم و آن چهار عقاب پرواز کردند تا خورشید غروب کرد و دیگر آب ها و دریاها نیز دیده نشدند و فرعون به هامان گفت: به آسمان بنگر و ببین چگونه است؟ و هامان گفت: «من ستارگان را همان گونه که روی زمین می دیدم می بینم و از زمین جز ظلمت و تاریکی چیزی را نمی بینم» آن گاه بادها مأمور شدند تا آن ها را واژگون کنند، و صندوق واژگون شد و با سرعت به طرف زمین بازگشت و سقوط کرد و لکن هنوز فرعون، متکبّر و لجوج بود، چنان که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ، وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ.» (1)
ص: 282
مرحوم علیّ بن ابراهیم در تفسیر «فَحَشَرَ فَنَادَی * فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی * فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَی» (1)، گوید:
نکال به معنای عقوبت است و مقصود از عقوبت آخر «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی» می باشد و مقصود از عقوبت أولی «ما عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرِی»، می باشد و خداوند فرعون را به خاطر این دو سخن هلاک نمود. (2)
ص: 283
مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان (1)، از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
بین آن دو سخن فرعون چهل سال فاصله شد. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
ائمّه در کتاب خدا دو قسم است: 1. ائمّه حق چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (3)، و آنان کسانی هستند که امر خدا را بر امر مردم مقدّم می داشتند و حکم او را بر حکم مردم مقدم می نمودند، 2. ائمّه باطل، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ» و آنان کسانی هستند که امر خود را بر امر خدا و حکم خود را بر حکم خدا مقدّم می داشتند و با هواهای نفسانی خود خلاف حکم خدا حکم می کردند. (4)
وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلی مُوسَی الْأَمْرَ وَ ما کُنْتَ مِنَ الشَّاهِدینَ (44) وَ لکِنَّا
ص: 284
أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما کُنْتَ ثاوِیاً فی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ لکِنَّا کُنَّا مُرْسِلینَ (45) وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا وَ لکِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (46) وَ لَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ (47) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (50) وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (51) الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ (52) وَ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمینَ (53) أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (54) وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لا نَبْتَغِی الْجاهِلینَ (55) إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ (56) وَ قالُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُدی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنا أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْبی إِلَیْهِ ثَمَراتُ کُلِّ شَیْ ءٍ رِزْقاً مِنْ لَدُنَّا وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (57) وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ بَطِرَتْ مَعیشَتَها فَتِلْکَ مَساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ إِلاَّ قَلیلاً وَ کُنَّا نَحْنُ الْوارِثینَ (58) وَ ما کانَ رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُری حَتَّی یَبْعَثَ فی أُمِّها رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِنا وَ ما کُنَّا مُهْلِکِی الْقُری إِلاَّ وَ أَهْلُها ظالِمُونَ (59) وَ ما أُوتیتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَمَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ زینَتُها وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی أَ فَلا تَعْقِلُونَ (60)
ص: 285
«بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ»، یعنی مکان غربی و یا کوه غربی و یا وادی غربی، و «قَضَیْنا إِلی مُوسَی»، یعنی أوحینا إلی موسی، و «أمر» در این جا به معنای رسالت و شریعت است، و «ثاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ»، یعنی مقیماً، و «تظاهرا» یعنی تعاونا بالسحر، و «وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ»، یعنی قرآن را پیاپی برای آنان فرستادیم، و توصیل به معنای متّصل نمودن ریسمان ها به همدیگر است، و «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، یعنی یدفعون السیّئة بالحسنة، و «تَخَطّف» اخذ و گرفتن چیزی است بالکلیّه، و «یُجبی إلیه ثمرات کلّ شئ» یعنی یُجلب إلیه یعنی انواع میوه ها از جاهای دیگر به اهل مکّه می رسد و به سوی آنان سرازیر می شود، و «بَطِرَتْ مَعِیشَتَها»، از «بَطَر» به معنای طغیان هنگام نعمت است، و بعضی گفته اند: به معنای تکبّر هنگام نعمت است و یا تکبّر از پذیرفتن حق است.
تو در جانب غربی نبودی هنگامی که ما فرمان نبوّت را به موسی دادیم و تو از شاهدان نبودی (در آن هنگام که معجزات را در اختیار موسی گذاردیم)! (44) ولی ما اقوامی را در اعصار مختلف خلق کردیم، و زمانهای طولانی بر آن ها گذشت (که آثار انبیا از دل های شان محو شد پس تو را با کتاب آسمانیت فرستادیم)! تو هرگز در میان مردم مدین اقامت نداشتی تا (از وضع آنان آگاه باشی و) آیات ما را برای آن ها [مشرکان مکّه] بخوانی، ولی ما بودیم که تو را فرستادیم (و این آیات را در اختیارت قرار دادیم)! (45) تو در کنار طور نبودی زمانی که ما ندا دادیم ولی این رحمتی از سوی پروردگارت بود (که این اخبار را در اختیار تو نهاد) تا بوسیله آن قومی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است شاید متذکّر شوند!
ص: 286
(46) هر گاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمال شان به آنان می رسید، می گفتند: «پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟!» (47) ولی هنگامی که حقّ از نزد ما برای آن ها آمد گفتند: «چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه جویانی همانند آنان، معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند: «این دو نفر [موسی و هارون] دو ساحرند که دست به دست هم داده اند (تا ما را گم راه کنند) و ما به هر دو کافریم»؟! (48) بگو: «اگر راست می گویید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست)، کتابی هدایت بخش تر از این دو از نزد خدا بیاورید، تا من از آن پیروی کنم!» (49) اگر این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان که آنان تنها از هوسهای خود پیروی می کنند! و آیا گم راهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته، کسی پیدا می شود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی کند! (50) ما آیات قرآن را یکی پس از دیگری برای آنان آوردیم شاید متذکّر شوند! (51) کسانی که قبلًا کتاب آسمانی به آنان داده ایم به آن [قرآن] ایمان می آورند! (52) و هنگامی که بر آنان خوانده شود می گویند: «به آن ایمان آوردیم این ها همه حق است و از سوی پروردگار ماست ما پیش از این هم مسلمان بودیم!» (53) آن ها کسانی هستند که به خاطر شکیباییشان، اجر و پاداش شان را دو بار دریافت می دارند و بوسیله نیکیها بدیها را دفع می کنند و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می نمایند (54) و هر گاه سخن لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی می گردانند و می گویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان سلام بر شما (سلام وداع) ما خواهان جاهلان نیستیم!» (55) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ولی خداوند هر کس را
ص: 287
بخواهد هدایت می کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است! (56) آن ها گفتند: «ما اگر هدایت را همراه تو پذیرا شویم، ما را از سرزمینمان می ربایند!» آیا ما حرم امنی در اختیار آن ها قرار ندادیم که ثمرات هر چیزی (از هر شهر و دیاری) بسوی آن آورده می شود؟! رزقی است از جانب ما ولی بیشتر آنان نمی دانند! (57) و چه بسیار از شهرها و آبادیهایی را که بر اثر فراوانی نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کردیم! این خانه های آن هاست (که ویران شده)، و بعد از آنان جز اندکی کسی در آن ها سکونت نکرد و ما وارث آنان بودیم! (58) و پروردگار تو هرگز شهرها و آبادیها را هلاک نمی کرد تا این که در کانون آن ها پیامبری مبعوث کند که آیات ما را بر آنان بخواند و ما هرگز آبادیها و شهرها را هلاک نکردیم مگر آنکه اهلش ظالم بودند! (59) آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است آیا اندیشه نمی کنید؟! (60)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَیْنَا وَ لَکِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّکَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِیرٍ مِّن قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (1)
شیخ طوسی از سلیمان دیلمی نقل کرده که گوید: به مولای خود امام صادق علیه السلام گفتم: معنای «وَ مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ» چیست؟ فرمود:
«نامه ای است که خداوند دو هزار سال قبل از خلقت این مردم بر ورقه ای نوشته و بر روی عرش قرار داده است» گفتم: در آن نامه چه بوده است؟ فرمود: در آن نوشته شده بوده: «ای شیعیان آل محمّد صلی الله علیه و آله قبل از آن که شما از من سؤال کنید من خواسته شما را عطا نمودم، و قبل آن که شما مرا عصیان
ص: 288
کنید، من شما را عفو کردم و بخشیدم، کسی که با ولایت آل محمّد صلی الله علیه و آله مرا ملاقات کند، من با رحمت خود او را داخل بهشت خواهم نمود. (1)
در کتاب عیون از حضرت رضا علیه السلام و در تفسیر امام عسکری علیه السلام نیز نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هنگامی که خداوند جل جلاله موسی بن عمران را مبعوث به نبوّت نمود، و او را برگزید، و با او مناجات نمود، و دریا را برای او شکافت، و بنی اسرائیل را نجات داد، و تورات و الواح را به او عطا نمود، موسی منزلت خود را نزد خداوند بلند دید و گفت: «پروردگارا تو، به من کرامتی نمودی که به احدی از پیامبران قبل از من چنین کرامتی نکردی» و خداوند در پاسخ او فرمود: ای موسی مگر نمی دانی که محمّد صلی الله علیه و آله نزد من از همه مخلوق افضل است؟ موسی علیه السلام گفت: «پروردگارا اگر محمّد نزد تو از جمیع مخلوق افضل است، آیا در آل پیامبران کسی افضل از آل من هست؟ خطاب شد: ای موسی، مگر ندانسته ای که فضل آل محمّد بر جمیع آل پیامبران مانند فضل محمّد بر جمیع پیامبران است؟ موسی گفت: خدایا، اگر آل محمّد نزد تو چنین
ص: 289
هستند، آیا در بین اصحاب پیامبران کسی افضل از اصحاب من وجود دارد؟ خطاب شد:
ای موسی، مگر نمی دانی که فضیلت اصحاب محمّد نسبت به جمیع اصحاب پیامبران مانند فضیلت آل محمّد بر جمیع آل پیامبران، و مانند فضیلت محمّد بر جمیع پیامبران است؟ موسی گفت: خدایا، اگر محمّد و آل او علیهم السلام و اصحاب او چنین اند، آیا کسی در بین امّت های پیامبران نزد تو افضل از امّت من خواهد بود؟ در حالی که تو ابر را بر سر آنان سایه افکندی و «مَنّ و سَلوا» را بر آنان نازل نمودی و دریا را برای آنان شکافتی؟ پس خداوند به موسی خطاب نمود: ای موسی، آیا نمی دانی که فضل امّت محمّد بر جمیع امّت ها، مانند فضل محمّد است بر جمیع خلق من؟
پس موسی علیه السلام گفت: «خدایا ای کاش من آنان را می دیدم» و خداوند به او فرمود: ای موسی تو هرگز آنان را نخواهی دید و ظهور آنان در این زمان نیست و لکن زود است که در بهشت آنان را ببینی و تو در بهشت «عَدن» و «فردوس» آنان یعنی محمّد صلی الله علیه و آله و آل او را خواهی دید که در نعمت های بهشتی متنعّم اند و در خیرات آن ساکن خواهند بود، آیا دوست می داری که سخن آنان را بشنوی؟ موسی گفت:
آری، خطاب شد: ای موسی برخیز و کمر بندگی را ببند و مانند عبد ذلیلی مقابل سیّد جلیل خود بایست» و چون موسی چنین کرد، پروردگار ما جل جلاله ندا کرد: «ای امّت محمّد» پس همه آنان در صلب پدران و ارحام مادران پاسخ دادند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ، لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ، إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ
ص: 290
الْمُلْکَ لَاشَرِیکَ لَک لَبَّیْکَ» -- سپس حضرت عسکری علیه السلام فرمود: این پاسخ آن ها شعار حج قرار گرفت -- و سپس خداوند به امّت محمّد خطاب نمود: ای امّت محمّد، قضا و حکم من بر شما این است که رحمت من بر غضب من [نسبت به شما] سبقت دارد، و عفو من بر عقوبت من سابق است، همانا من شما را قبل از آن که مرا بخوانید اجابت نموده ام، و قبل از آن که از من سؤال کنید من به شما عطا نمودم، و هر کدام از شما اگر مرا با شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ، و أَنَ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»، ملاقات کند، و در گفتار خود صادق و در افعال خود با حقیقت باشد، و علیّ بن ابیطالب علیه السلام را برادر و ولیّ و وصیّ بعد از رسول من بداند، و اطاعت او را همانند اطاعت محمّد صلی الله علیه و آله بر خود واجب بداند و… من او را داخل بهشت خود خواهم نمود، گرچه گناهان او به اندازه ی کف روی دریا باشد».
سپس امام عسکری علیه السلام فرمود:
و چون خداوند پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را به نبوّت مبعوث نمود، به او فرمود: «وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ…»، یعنی «ای محمّد تو در کنار کوه طور نبودی آن گاه که ما امّت تو را این چنین کرامت نمودیم». و سپس به او می فرماید: بگو: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» که خداوند مرا به این کرامت و فضیلت مخصوص نمود».
و به امّت او نیز می فرماید:
شما نیز بگویید: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»، که خداوند ما را به این فضیلت مخصوص نمود.» (1)
ص: 291
ص: 292
«فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهْوَاءهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ» فرمود:
او کسی است دین خود را با رأی و هوای نفس خود برگزیده، و از امام منصوب از ناحیه خداوند یعنی ائمّه ی هدی (صلوات الله علیهم أجمعین) نگرفته [و از آنان پیروی نکرده است.] (2)
و از حضرت کاظم علیه السلام نیز نقل شده که فرمود:
مقصود از آیه فوق کسی است که دین خود را از رأی و هوای نفس خود برگزیند، بدون پیروی از امامی از ائمّه هدی علیهم السلام. (3)
ص: 293
امام باقر علیه السلام به سدیر فرمود:
آیا می خواهی من کسانی که راه دین خدا را می بندند را به تو نشان بدهم؟ و سپس به ابوحنیفه و سفیان ثوری که در مسجد گرد هم نشسته بودند نگاه کرد و فرمود: «این هایند که راه دین خدا را می بندند، بدون آن که هدایتی از ناحیه خداوند شده باشند و کتاب مبیّن حق از باطل در اختیارشان باشد».
سپس فرمود:
اگر این افراد خبیث در خانه های خود می نشستند، مردم کسانی را نمی یافتند و ناچار به جستجوی دین خدا و رسول او بودند و نزد ما می آمدند و ما آنان را از خدا و رسول او صلی الله علیه و آله آگاه می ساختیم… . (1)
مؤلّف گوید:
روایات در این معنا فراوان است، به کتاب کافی جلد یک و کتب دیگر مراجعه شود.
ص: 294
«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ» (1)
این آیه مرادف آیه «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ» (2)، می باشد.
یونس بن یعقوب گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
«یعنی إمام بعد إمام.» (3)
و از موسی بن جعفر علیه السلام نقل شده که فرمود:
«إمام إلی امامٍ.» (4)
مرحوم شیخ طوسی در امالی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«إمام بعد إمامٍ.» (5)
یعنی، ما همواره برای هدایت مردم پیامبری بعد از پیامبر و امامی بعد از امامی را فرستادیم تا زمین خالی از حجّت نباشد و کسی را نشاید که بگوید: «رَبَنّا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا مُنْذِراً…» (6). و تا هر کسی با بیّنه و نشانه های
ص: 295
حق به طرف حق و یا باطل برود «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ.» (1)
«أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (2)
ابو الجارود گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: خداوند به اهل کتاب خیر فراوان داده است؟ فرمود: کدام خیر فراوان؟ گفتم: قول خداوند که می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ یُؤْمِنُونَ»، تا این که می فرماید: «أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا» فرمود: خداوند به شما نیز داده است، و این آیه را تلاوت نمود «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ یَجْعَل لَّکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ…» (3). سپس فرمود: مقصود از «نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» امامی است که شما به او اقتدا می کنید. (4)
ص: 296
هشام بن سالم گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر «أُوْلَئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا» فرمود:
مقصود صبر بر تقیّه است، و «وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، «حَسَنَةِ» به معنای تقیّه و «سَّیِّئَةَ» به معنای اذاعه و ترک تقیّه است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مؤمن داخل قبر خود می شود، نماز طرف راست اوست، و زکات طرف چپ اوست، و احسان و نیکی او بالای سر اوست، و صبر در گوشه ای می رود، و چون آن دو ملک برای سؤال می آیند، صبر به نماز و زکات می گوید: به فریاد صاحب خود برسید، و اگر عاجز و ناتوان هستید، من از او حمایت خواهم کرد. (2)
مرحوم طبرسی از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از «وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، این است که با مدارای با مردم مانع از آزار آنان می شوند. (3)
ص: 297
امام صادق علیه السلام فرمود:
ما اهل صبر هستیم، و شیعیان ما از ما صابرترند، چرا که ما بر آنچه می دانیم صبر می نماییم، و آنان بر آنچه نمی دانند صبر می کنند. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ یَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ»، یعنی ائمّه علیهم السلام با خوبی های خود، بدی های دیگران را برطرف می کنند، و سپس گوید: لغو به معنای کذب و لهو و غنا است، و مقصود از «أَعْرضُواْ عَنْهُ» ائمّه علیهم السلام هستند. (2)
«إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاء وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (3)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
این آیه درباره ی حضرت ابوطالب نازل شده است، و از ائمّه هدی علیهم السلام نقل شده که ابوطالب مسلمان مرده است و علمای شیعه بر این معنا اتفّاق دارند، و اشعار ابوطالب نیز آمیخته به اسلام و تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشد. (4)
ص: 298
مؤلّف گوید:
مرحوم علّامه امینی در کتاب الغدیر بابی درباره اسلام ابوطالب باز نموده و سخن کسانی که می گویند: او کافر مرده است را ردّ نموده، و عبارات و اشعار ابوطالب را که دلالت بر ایمان او به رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد و آیه ای از قرآن را در این باره نقل نموده است. (1)
«وَ قَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَی مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ…» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
این آیه درباره ی قریش نازل شد، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به اسلام و هجرت دعوت نمود، و آنان گفتند: «اگر ما از تو پیروی کنیم دشمنان، ما را از مکّه خارج خواهند کرد» و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «أَ وَ لَمْ نُمَکِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا…» یعنی آیا ما مکّه را برای آنان حرم امن قرار ندادیم و همه ثمرات و میوه ها را از ناحیه خود به آن گسیل نداشتیم؟ (3)
امام صادق علیه السلام فرمود:
موعود در آیه «أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ» (4)، علیّ بن ابیطالب علیه السلام
ص: 299
است که خداوند به او وعده داده که برای او از دشمنانش در دنیا انتقام بگیرد و در آخرت نیز او و دوستانش را به بهشت ببرد. (1)
أَ فَمَنْ وَعَدْناهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ لاقیهِ کَمَنْ مَتَّعْناهُ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیامَةِ مِنَ الْمُحْضَرینَ (61) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (62) قالَ الَّذینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنا هؤُلاءِ الَّذینَ أَغْوَیْنا أَغْوَیْناهُمْ کَما غَوَیْنا تَبَرَّأْنا إِلَیْکَ ما کانُوا إِیَّانا یَعْبُدُونَ (63) وَ قیلَ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا الْعَذابَ لَوْ أَنَّهُمْ کانُوا یَهْتَدُونَ (64) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ ما ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلینَ (65) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْباءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ لا یَتَساءَلُونَ (66) فَأَمَّا مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَعَسی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحینَ (67) وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (68) وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ (69) وَ هُوَ اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (70) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُونَ (71) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهارَ سَرْمَداً إِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فیهِ أَ فَلا تُبْصِرُونَ (72) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (73) وَ یَوْمَ یُنادیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (74)
ص: 300
وَ نَزَعْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ شَهیداً فَقُلْنا هاتُوا بُرْهانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ (75)
«مُتعة» به معنای بهره و منفعت است، با این فرق که متعه منفعت با لذّت است و لکن منفعت گاهی همراه با سختی است بنابراین هر متعه ای منفعت است و لکن هر منفعتی متعه نیست، و «اِحضار» آماده کردن چیزی است به گونه ای که مشاهده شود، و «زَعْم» به معنای گمان و یا علم است، و «سَرمَد» به معنای ابد و دائم است و برخی گفته اند: «سَرمد» به معنای ازلی و ابدی است، و «ضَلّ» به معنای غابَ و گم راهی از حق است.
آیا کسی که به او وعده نیکو داده ایم و به آن خواهد رسید، همانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم سپس روز قیامت (برای حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟! (61) روزی را (به خاطر بیاورید) که خداوند آنان را ندا میدهد و میگوید: «کجا هستند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (62) گروهی (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آن ها مسلم شده است میگویند: «پروردگارا! ما این ها [عابدان] را گم راه کردیم (آری) ما آن ها را گم راه کردیم همان گونه که خودمان گم راه شدیم ما از آنان به سوی تو بیزاری می جوییم آنان در حقیقت ما را نمی پرستیدند (بلکه هوای نفس خود را پرستش می کردند)!» (63) و به آن ها [عابدان] گفته می شود: «معبودهایتان را که همتای خدا می پنداشتید بخوانید (تا شما را یاری
ص: 301
کنند)!» معبودهای شان را می خوانند، ولی جوابی به آنان نمی دهند! و (در این هنگام) عذاب الهی را (با چشم خود) می بینند، و آرزو می کنند ای کاش هدایت یافته بودند! (64) (به خاطر آورید) روزی را که خداوند آنان را ندا می دهد و می گوید: «چه پاسخی به پیامبران (من) گفتید؟!» (65) در آن روز، همه اخبار به آنان پوشیده می ماند، (حتی نمی توانند) از یکدیگر سؤالی کنند! (66) اما کسی که توبه کند، و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، امید است از رستگاران باشد! (67) پروردگار تو هر چه بخواهد می آفریند، و هر چه بخواهد برمی گزیند آنان (در برابر او) اختیاری ندارند منزه است خداوند، و برتر است از همتایانی که برای او قائل می شوند! (68) و پروردگار تو می داند آنچه را که سینه های شان پنهان می دارد و آنچه را آشکار می سازند! (69) و او خدایی است که معبودی جز او نیست ستایش برای اوست در این جهان و در جهان دیگر حاکمیت (نیز) از آن اوست و همه شما به سوی او بازگردانده می شوید! (70) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند شب را تا قیامت بر شما جاودان سازد، آیا معبودی جز خدا می تواند روشنایی برای شما بیاورد؟! آیا نمی شنوید؟!» (71) بگو: «به من خبر دهید اگر خداوند روز را تا قیامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غیر از خداست که شبی برای شما بیاورد تا در آن آرامش یابید؟ آیا نمی بینید؟!» (72) و از رحمت اوست که برای شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشید و هم برای بهره گیری از فضل خدا تلاش کنید، و شاید شکر نعمت او را بجا آورید! (73) (به خاطر آورید) روزی را که آن ها را ندا می دهد و می گوید: «کجایند همتایانی که برای من می پنداشتید؟!» (74) (در آن روز) از هر امتی گواهی برمی گزینیم و (به مشرکان) می گوییم: «دلیل خود را بیاورید!» اما آن ها می دانند که حق از آن خداست، و تمام آنچه را افترا می بستند از (نظر) آن ها گم خواهد شد! (75)
ص: 302
تفسیر أهل البیت علیهم السلام:
«وَ یَوْمَ یُنَادِیهِمْ فَیَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
اهل تسنّن روایت کرده اند که این آیه مربوط به قیامت است، و امّا امامیّه از محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: هنگامی که بنده داخل قبر می شود و منکر و نکیر نزد او می آیند، او از آنان می ترسد، پس به او می گویند: تو درباره ی این مرد [یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله] که در بین شما بود چه می گویی؟ پس اگر مؤمن باشد، می گوید: «من گواهی می دهم که او رسول خدا بود و به حق آمده بود» پس به او می گویند: «به خواب ناز خود باش، و شیطان از او دور می شود، و قبر او هفت ذراع وسیع می گردد، و جای خود را در بهشت می بیند.
سپس فرمود:
و اگر کافر باشد، در پاسخ سؤالِ از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: «من او را نمی شناسم» و آن دو ملک ضربه ای آتشین به او می زنند که جز انسان ها همه خلایق صدای آن را می شنوند، و شیطانی بر او مسلّط می شود که چشمان او مانند مس گداخته و یا آتش است و مانند برق خاطف می باشد، و به او می گوید: «من برادر تو هستم» و مارها و عقرب ها بر او مسلّط می شوند و قبر او تاریک خواهد بود، و قبر به او فشاری می دهد که پهلوهای او در همدیگر فرو می روند. (2)
ص: 303
«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ * وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ»، این است که خداوند امام را انتخاب می کند، و مردم را حق انتخاب امام نیست. (2)
سپس گوید:
مقصود از «وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ مَا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ مَا یُعْلِنُونَ»، این است که آنان تصمیم انتخاب امام را از پیش نموده بودند و خداوند در این آیه از باطن آنان به پیامبر خود خبر می دهد. (3)
حضرت رضا علیه السلام در وصف امام و منزلت او فرمود:
… آیا این مردم قدر امامت و منزلت او را بین امّت می دانند تا بتوانند او را
ص: 304
انتخاب کنند؟… تا این که فرمود: آنان قدم در جای سختی گذاردند، و به دروغ و افترا سخن گفتند، و در ضلالت و گم راهی دوری قرار گرفتند و مردم را نیز گم راه کردند!! چرا که خود را در حیرت و بیچارگی قرار دادند، و دانسته امام خود را رها کردند، و شیطان، این گم راهی را برای آنان زینت داد و از راه حق گم راه شان نمود، در حالی که امام شان را خوب شناخته بودند.
سپس فرمود:
آنان انتخاب خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را رها کردند، و انتخاب خود را صحیح دانستند، در حالی که قرآن با صدای بلند به آنان می گوید: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ»، و نیز می فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ، إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.» (1)
سعد بن عبدالله قمّی گوید:
به حضرت بقیّة الله قائم و حجّت الهی علیه السلام عرضه داشتم: به من خبر دهید برای چه مردم از انتخاب امام برای خود ممنوع هستند؟ فرمود: امام مصلح را می گویی و یا امام مفسد را؟ گفتم: امام مصلح را می گویم، فرمود: آیا امکان
ص: 305
دارد که انتخاب آنان صحیح نباشد و به جای مصلح مفسد را انتخاب کنند، با توجّه به این که صلاح و فساد، یک امر باطنی است و جز خداوند کسی از آن آگاه نیست؟ گفتم: آری. فرمود: علّت همین است.
سپس فرمود:
«من علّت این مسأله را با دلیل و برهانی که عقل تو بپذیرد برای تو بیان می کنم.» تا این که فرمود: آیا تو فکر می کنی که پیامبرانی مانند موسی و عیسی [و دیگران از پیامبران علیهم السلام] که صاحب وحی و عصمت و مؤیّد از طرف خداوند بوده اند با آن عقل فراوان که دارند در انتخاب خود خطا می کنند و آیا امکان دارد که به جای مؤمن، منافق را انتخاب کنند؟ گفتم: خیر. فرمود: اکنون بنگر این موسی کلیم الله، با وفور عقل و کمال علم و نزول وحی بر او، چگونه از اعیان قوم خود و کسانی که صاحب عسکر او بودند، برای میقات پروردگار خود هفتاد نفر را که شکّی در ایمان و اخلاص آنان نداشت انتخاب نمود و در نهایت آنان از منافقین بودند و انتخاب او به خطا رفت؟! و خداوند فرمود: «وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا… لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی أَرِنَا اللّهِ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ»، و چون ما می بینیم که انتخاب برگزیدگان خداوند خطا دارد و آنان به جای اصلح افسد را انتخاب نموده اند، و گمان می کرده اند که اصلح را انتخاب می کنند، یقین می کنیم که انتخاب باید از ناحیه کسی باشد که از باطن های مردم آگاه است، و بسیار روشن است که انتخاب مهاجران و انصار ارزشی نداشته و آنان حق انتخاب نداشته اند، گرچه به گمان خود اهل صلاح را انتخاب کرده باشند. (1)
ص: 306
ص: 308
ص: 309
ص: 310
إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ (76) وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ (77) قالَ إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ (78) فَخَرَجَ عَلی قَوْمِهِ فی زینَتِهِ قالَ الَّذینَ یُریدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظیمٍ (79) وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا یُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ (80) َخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما کانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما کانَ مِنَ المُنْتَصِرینَ (81) وَ أَصْبَحَ الَّذینَ تَمَنَّوْا مَکانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا لَخَسَفَ
ص: 311
بِنا وَیْکَأَنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (82) تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ (83) مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَی الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (84) إِنَّ الَّذی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَ مَنْ هُوَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (85) وَ ما کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْقی إِلَیْکَ الْکِتابُ إِلاَّ رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُونَنَّ ظَهیراً لِلْکافِرینَ (86) وَ لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ ادْعُ إِلی رَبِّکَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ (87) وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ کُلُّ شَیْ ءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (88)
«بَغی» به معنای سرکشی و سلطه و سیطره ی بدون حق است، از این رو به حکّام جور و ستمگر بغاة گویند، و «کَنز» به معنای مالی است که زیر زمین انباشته شده باشد، و این معنای لغوی و عرفی کنز است، و در شرع مقدّس به مالی کنز می گویند که زکات آن داده نشده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ…» (1). و «مفتاح» جمع مِفتَح و مفاتیح جمع مفتاح است و هر دو به معنای آلت فتح یعنی کلید است، و «ناءَ یَنوءُ نَوْءًا» به معنای قیام و بلند شدن با بار سنگین است، و ناءنی الحمل، إذات أثقلنی، و «عُصبة» جماعت پیوسته و شجاع را گویند، و «بالعُصبة أولی القوّة» کسانی هستند که مفاتیح -- جمع مِفتح به معنای کلید و یا جمع مَفتح به معنای خزانه -- را به دوش می گرفته اند، و عدد آن ها ده نفر و یا چهل نفر و یا شصت نفر نقل شده است، و «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا ذاته، و از معصومین علیهم السلام نقل
ص: 312
شده که «إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا حجج الله و هم وجه الله، و «مَعاد» یا به معنای رجعت است، و یا به معنای قیامت، و یا به معنای بازگشت به مکّه هنگام فتح مکّه است.
قارون از قوم موسی بود، اما بر آنان ستم کرد ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود! (به خاطر آورید) هنگامی را که قومش به او گفتند: «این همه شادی مغرورانه مکن، که خداوند شادی کنندگان مغرور را دوست نمی دارد! (76) و در آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را بطلب و بهره ات را از دنیا فراموش مکن و همان گونه که خدا به تو نیکی کرده نیکی کن و هرگز در زمین در جستجوی فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! (77) (قارون) گفت: «این ثروت را بوسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام!» آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از او هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟! (و هنگامی که عذاب الهی فرا رسد،) مجرمان از گناهانشان سؤال نمی شوند. (78) (روزی قارون) با تمام زینت خود در برابر قومش ظاهر شد، آن ها که خواهان زندگی دنیا بودند گفتند: «ای کاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نیز داشتیم! به راستی که او بهره عظیمی دارد!» (79) اما کسانی که علم و دانش به آن ها داده شده بود گفتند: «وای بر شما ثواب الهی برای کسانی که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام می دهند بهتر است، اما جز صابران آن را دریافت نمی کنند.» (80) سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند، و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد. (81) و آن ها که دیروز آرزو می کردند بجای او باشند (هنگامی که این صحنه را دیدند) گفتند: «وای بر ما! گویی خدا روزی را بر هر کس از بندگانش بخواهد گسترش می دهد
ص: 313
یا تنگ می گیرد! اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را نیز به قعر زمین فرو می برد! ای وای گویی کافران هرگز رستگار نمی شوند! (82) (آری،) این سرای آخر تو را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده برتری جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است! (83) کسی که کار نیکی انجام دهد، برای او پاداشی بهتر از آن است و به کسانی که کارهای بد انجام دهند، مجازات بدکاران جز (به مقدار) اعمال شان نخواهد بود. (84) آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به جایگاهت [زادگاهت] بازمی گرداند! بگو: «پروردگار من از همه بهتر می داند چه کسی (برنامه) هدایت آورده، و چه کسی در گم راهی آشکار است!» (85) و تو هرگز امید نداشتی که این کتاب آسمانی به تو القا گردد ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد! اکنون که چنین است، هرگز از کافران پشتیبانی مکن! (86) و هرگز (آن ها) تو را از آیات خداوند، بعد از آنکه بر تو نازل گشت، بازندارند! و بسوی پروردگارت دعوت کن، و هرگز از مشرکان مباش! (87) معبود دیگری را با خدا مخوان، که هیچ معبودی جز او نیست همه چیز جز ذات (پاک) او فانی می شود حاکمیت تنها از آن اوست و همه بسوی او بازگردانده می شوید! (88)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَفْتَرُونَ» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید امام باقر علیه السلام فرمود:
«وَ نَزَعْنَا مِن کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیدًا»، یعنی «من کلّ فرقةٍ من هذه الأمّة إمامها» یعنی ما امام هر فرقه ای از این امّت را می خوانیم، و به آنان می گوییم: برهان
ص: 314
و دلیل حقانیّت خود را بیاورید، و در آن روز فرقه های باطل می دانند که حق، فرموده ی خداوند است و به باطل خود اعتراف می کنند. (1)
مؤلّف گوید:
نظیر آیه فوق این آیه است: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ….» (2)
«إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسَی فَبَغَی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ…» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«عصبة جمعیّت بین ده تا نوزده می باشد» سپس گوید: کلیدهای خزائن قارون را جمعیّت عُصبه حمل می کردند، و چون مردم به او گفتند: «از زیادی ثروت دنیا شاد مباش چرا که خداوند چنین شادمانی را دوست نمی دارد، و با آنچه خداوند به تو داده است آخرت خود را آباد کن، و بهره مندی خود را از دنیا فراموش مکن، و همان گونه که خداوند به تو احسان نموده، تو نیز به مردم احسان کن، و طالب فساد مباش، که خداوند مفسدان را دوست نمی دارد» قارون در پاسخ آنان گفت: «من این مال را از ناحیه علم کیما به دست آورده ام» و خداوند در پاسخ او فرمود: آیا او نمی داند که خداوند مردمانی قوّی تر و دارای اموال بیشتری را قبل از او هلاک نمود؟! (4)
ص: 315
امیر المؤمنین علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا» فرمود:
یعنی از صحّت و قوّت و فراغت و جوانی و نشاط خود غافل مشو، و با این نیروها آخرت خود را دریاب. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود: خداوند به موسی وحی نمود:
از مال فراوان شاد مشو، و همواره از یاد من غافل مباش، چرا که مال فراوان سبب فراموشی گناهان می شود، و ترک ذکر من قلب ها را فراموشی می دهد. (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
روز قیامت بنده ای را می آورند و به او گفته می شود: احتجاج کن. پس آن بنده می گوید: «خدایا تو مرا خلق کردی و هدایت نمودی و وسعت مال به من دادی، و من همواره بر خلق تو وسعت و گشایش قرار دادم، تا تو امروز
ص: 316
کار را بر من آسان کنی و رحمت خود را شامل حال من نمایی» پس خداوند متعال می فرماید: بنده ی من راست می گوید، او را داخل بهشت کنید. (1)
«فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ * وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیْرٌ لِّمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الصَّابِرُونَ» (2)
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود:
قارون از بنی اسرائیل و پسر خاله موسی علیه السلام و از سبط موسی علیه السلام بوده است. (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ» یعنی قارون با لباس های رنگارنگ در حالی که لباس او روی زمین کشیده می شد، بین مردم ظاهر شد، و مردم چون او را دیدند گفتند: «ای کاش ما نیز مانند قارون دارای چنین اموالی بودیم، چرا که او صاحب بهره بزرگی است از دنیا».
و یاران پاک و مخلص موسی علیه السلام به آنان گفتند: «وای بر شما، پاداش خداوند
ص: 317
برای اهل ایمان و عمل صالح بهتر از مال دنیا می باشد، و به پاداش خداوند نمی رسند جز اهل صبر و شکیبایی… تا این که گوید:
سبب هلاکت قارون این بود، که چون موسی بنی اسرائیل، را از مصر خارج نمود و آنان در بیابان قرار گرفتند و خداوند برای آنان «منّ و سلوا» را نازل نمود، و برای آن ها به دست موسی دوازده چشمه از بین سنگ جاری نمود، مردم به خوشگذرانی روی آوردند و به موسی گفتند: ما نمی توانیم با یک نوع از غذا صبر کنیم، و تو از خدای خود بخواه تا او از زمین برای ما سبزیجات و خیار و سیر و عدس و پیاز خارج کند» (1) و موسی علیه السلام به آنان فرمود: آیا چیز بهتر را رها می کنید و به جای آن خواهان چیز بدتری هستید؟! اکنون وارد شهر مصر شوید تا آنچه می خواهید را بیابید» (2). آنان گفتند: داخل شهر مردمی جبّار هستند و ما هرگز داخل شهر نمی شویم، تا آن ها خارج شوند، و سپس گفتند:
«ای موسی تو با پروردگارت با آنان جنگ کنید و ما در این جا نشسته ایم.» و لکن خداوند ورود آنان را به شهر مصر واجب نمود، و عدم دستیابی آنان را به شهر تا چهل سال مقدّر کرد، از این رو آنان در آن بیابان چهل سال سرگردان بودند و از اوّل شب آماده قیام می شدند و مشغول قرائت تورات و دعا و گریه بودند و راهی برای قیام و حرکت پیدا نمی کردند و قارون از آنان بود و بهتر از دیگران تورات را قرائت می کرد، و اهل عمل به کیمیا بود، و چون ماندن بنی اسرائیل در تیه [و بیابان] و توبه کردن آنان طولانی شد، و قارون از توبه کردن با بنی اسرائیل امتناع ورزید، و موسی علیه السلام که او را دوست می داشت به او فرمود:
«قوم تو در حال توبه هستند و تو از آنان جدا شده ای؟! برخیز و داخل در بین
ص: 318
آنان شو و گرنه خداوند عذاب بر تو می فرستد» پس قارون به سخن موسی بی اعتنایی نمود و سخن او را به استهزا گرفت، و موسی علیه السلام با اندوه از نزد او خارج شد، و در کنار قصر او نشست در حالی که جُبّه ای از مو به دوش و کفشی از پوست حمار بر پا و عصایی به دست او بود، پس قارون دستور داد تا خاکستری مخلوط به آب را بر سر موسی ریختند و چون چنین کردند، موسی علیه السلام به شدّت خشمگین شد، و در کتف موسی علیه السلام چند تار مو بود که چون خشمگین می شد، آن موها سیخ می شد و از زیر جامه هایش بیرون می آمد و خون از سر آن ها جاری می شد، از این رو موسی علیه السلام دست به دعا بلند کرد و گفت:
«پروردگارا اگر به خاطر من به خشم نیایی من پیامبر تو نیستم» و خداوند به موسی وحی نمود: «من به زمین امر کردم که به فرمان تو باشد، و تو هر دستوری داری به او بده» از سویی قارون دستور داده بود که درهای قصر را ببندند، و چون موسی علیه السلام خواست قارون را باز ملاقات کند و درها را بسته دید، به درها اشاره نمود و آن ها فوراً باز شدند و موسی با خشم وارد بر قارون شد، و قارون احساس کرد که عذاب نازل شده است، از این رو به موسی گفت: «من تو را به حق خویشاوندی که بین ماست سوگند می دهم که از من درگذری» موسی علیه السلام فرمود: «ای پسر لاوی سخن بس کن» و به زمین فرمود: «قارون را در خود فرو بر» ناگاه قصر قارون با آنچه در آن بود در زمین فرو رفت و زمین او را با قصرش در خود فرو برد، و لکن خداوند در این باره به موسی طعنه زد، و موسی گفت: «پروردگارا او مرا به حق خویشاوندی سوگند داد، و اگر به حق تو سوگند می داد او را اجابت می کردم و عذرش را می پذیرفتم».
ص: 319
پس خداوند به موسی علیه السلام فرمود: چرا به پسر لاوی گفتی: سخن بس کن؟ موسی گفت: «پرودگارا! اگر من دانستم که تو از پذیرفتن توبه ی قارون خشنود می شوی، قطعاً خواسته او را برآورده می نمودم» و خداوند در پاسخ موسی فرمود: ای موسی! به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند، اگر قارون آن گونه که تو را خطاب نمود، مرا خطاب می کرد، من حتماً دعای او را مستجاب می کردم، و چون تو را مورد خطاب قرار داد، ما او را به تو واگذاردیم.
سپس فرمود:
ای موسی بن عمران از مرگ هراس نکن زیرا من مرگ را بر هر کسی نوشته ام، و من برای تو بستری فراهم نموده ام که چون وارد آن شوی چشمانت روشن گردد، پس موسی همراه وصّی خود به کوه طور رفت، و در بین راه مردی را دید که به طرف او می آید، در حالی که یک سبد بزرگ و بیلی همراه دارد، پس موسی علیه السلام به او گفت: چه می خواهی؟ آن مرد گفت: «مردی از اولیای خدا در گذشته و می خواهم گوری برای او حفر کنم» موسی علیه السلام گفت:
آیا می خواهی تو را یاری کنم؟ آن مرد گفت: آری. و چون قبر را حفر کردند و آن مرد خواست وارد قبر شود، موسی گفت: چه می کنی؟ آن مرد گفت: وارد قبر می شوم تا ببینم آرامگاه [و لحد] آن چگونه است؟ موسی علیه السلام گفت: این کار را به من واگذار، و موسی خود داخل قبر شد و در لحد خوابید، و همان وقت ملک الموت او را قبض روح نمود و کوه او را در میان گرفت و به هم پیوست. (1)
ص: 320
ص: 321
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ» (1)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
ای حفص! دنیا نزد من چیزی جز مردار نیست که هنگام اضطرار از آن می خورم.
سپس فرمود:
ای حفص! خدای تبارک و تعالی می دانسته که بندگان او چه خواهند کرد و به سوی چه چیزی حرکت خواهند نمود، از این رو هنگام گناهان آنان، حلیم است و در مجازات آنان شتاب نمی کند، چرا که مجازات آنان از او فوت نمی شود، پس تو مغرور به حلم خداوند مشو، و از گناه و مخالفت خداوند بترس.
ص: 322
سپس این آیه را تلاوت نمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ…» و گریان شد و فرمود: به خدا سوگند با این آیه آرزوهای کاذب و خیالی از بین رفت. تا این که فرمود: به خدا سوگند ابرار و نیکان رستگار شدند، آیا می دانی آنان کیانند؟ آنان کسانی هستند که هرگز به مورچه ای ظلم نمی کنند، و تو بدان که دانش حقیقی ترس از خداوند است، و غرور و اغترار، جهل و نادانی است، ای حفص! در قیامت هفتاد گناه از جاهل بخشوده می شود قبل از آن که یک گناه از عالم بخشوده شود.
تا این که فرمود:
هر کس برای خدا تحصیل علم کند، و برای خدا به دیگران تعلیم بدهد، و به آنچه می داند عمل کند، در ملکوت آسمان ها عظیم خوانده می شود، و گفته خواهد شد: او برای خدا یاد گرفت و برای خدا عمل کرد، و برای خدا تعلیم نمود.
حفص گوید:
به امام علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، زهد در دنیا چیست؟ فرمود: خداوند معنای آن را در قرآن بیان نموده است و می فرماید: «لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَی مَا فَاتَکُمْ وَ لَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» (1). سپس فرمود: «داناترین مردم به خداوند، ترساترین آنان است و ترساترین آنان از خداوند داناترین آنان به خداوند است، و داناترین آنان به خداوند، زاهدترین آنان در دنیا می باشد» پس مردی به آن حضرت گفت: «ای فرزند رسول خدا! به من سفارشی بفرمایید» و امام علیه السلام به او فرمود: هر کجا هستی از خدا بترس، تا گرفتار وحشت نشوی. (2)
ص: 323
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که من، به امر ولایت و خلافت قیام نمودم، گروهی [مانند عایشه و طلحه و زبیر و…] بیعت خود را شکستند، و گروهی مانند خوارج از حق منحرف شدند، و گروهی [مانند اصحاب صفیّن و معاویه و…] فاسق شدند، مانند این که نشنیده بودند خداوند می فرماید: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»، آری به خدا سوگند شنیده و دانسته بودند و لکن دنیا در چشم آنان زیبا جلوه داده شده بود، و زینت دنیا فریب شان داده بود. (1)
ص: 324
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله ضمن سخن مفصّلی فرمود:
من شما را به تقوای خدا و توجّه به او سفارش می کنم، و خداوند نیز به شما سفارش نموده که من برای شما نذیر مبین هستم و شما نباید در بلاد خدا و بین بندگان او در مقابل خداوند [و بندگان او] بزرگی و سلطه گری کنید چرا که او به من و شما فرموده است: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.» (1)
در تفسیر مجمع البیان از زادان روایت شده که گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام در زمان خلافت خود در بازارها حرکت می نمود، و گم شده ها را راهنمایی می کرد، و به ضعفا کمک می نمود و به فروشندگانِ طعام و میوه ها و سبزیجات که می رسید، قرآن را باز می کرد و این آیه را برای آنان می خواند: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لَا فَسَادًا» و می فرمود: این آیه درباره ی ولات و حکّام عدل و اهل تواضع و درباره ی اهل قدرت -- از سایر مردم -- نازل شده است. (2)
ص: 325
در ذیل آیه فوق مرحوم سیّدبن طاووس گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده که فرمود:
بسا کسی عجبی پیدا می کند، که بند کفش او از بند کفش رفیقش بهتر است، و با این فکر مصداق آیه فوق قرار می گیرد. و رواه الأعرج عن أمیرالمؤمنین علیه السلام. (1)
«إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ مَن جَاء بِالْهُدَی وَ مَنْ هُوَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ» (2)
مؤلّف گوید:
بین مفسّرین شیعه و اهل تسنّن اختلاف است که مقصود از «معاد» در این آیه چیست؟
و روایات معصومین علیهم السلام دلالت دارد که مقصود رجعت آنان است، چرا که در آن زمان آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» و آیه «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیراً وَ نَذِیراً» تحقّق پیدا می کند و در آن زمان، هیچ نقطه ای از زمین باقی نمی ماند، مگر آن که در آن ندای شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بلند خواهد بود، بنابراین آیه فوق یکی از آیات رجعت می باشد.
ص: 326
و در چندین روایت آمده که مقصود از «معاد» در آیه فوق قیامت نیست بلکه مقصود رجعت است. ابوخالد کابلی گوید: امام سجّاد علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
در رجعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و ائمّه علیهم السلام به دنیا باز خواهند گشت. (1)
صالح بن میثم گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: «برای من حدیث بخوانید» امام علیه السلام فرمود: مگر تو از پدرت میثم حدیث نشنیده ای؟ گفتم: من بچّه بودم که پدرم از دنیا رفت، سپس گفتم: «من سخنی می گویم، و شما اگر گفته من را صحیح دانستید، سکوت کنید، و اگر خطا دانستید، هدایتم کنید»، پس گفتم: من اعتقاد دارم که علیّ علیه السلام «دَابَّةُ الْأَرْضِ» است، و امام علیه السلام سکوت نمود، و فرمود: به خدا سوگند تو اعتقاد داری که علیّ علیه السلام به دنیا رجعت خواهد نمود و باز خواهد گشت، و این آیه را قرائت نمود «إِنَ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ». گفتم: اراده کرده بودم که همین سؤال را از شما بکنم و فراموش نمودم، فرمود: آیا می خواهی من مسأله بزرگتری را به تو خبر بدهم؟ و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا» (2). و فرمود: «در زمان رجعت هیچ جایی از زمین نیست مگر آن که در آن صدای شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» بلند خواهد بود» و سپس با دست مبارک خود اشاره به آفاق زمین نمود. (3)
ص: 327
ابو مروان گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه «إِنَ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ»، سؤال کردم، و آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند دنیا به پایان نمی رسد، تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و علیّ علیه السلام به «ثویّه» کوفه بازگردند و مسجدی را در محلّی از کوفه بنا کنند که دارای دوازده هزار در باشد. (1)
«وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه 86 قصص که می فرماید: «… فَلا تَکُونَنَ ظَهِیراً لِلْکافِرِینَ» خطاب به رسول
ص: 328
خداست و لکن مربوط به مردم است، چنان که امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند پیامبر خود را مبعوث نمود با «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ.» (1)
حارث بن مغیره نضری گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ی آیه «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» سؤال شد، و امام علیه السلام فرمود:
آنان یعنی اهل سنّت چه می گویند؟ گفتم: می گویند: «همه چیز از بین می رود مگر خداوند» فرمود: سبحان الله حرف خطرناکی زده اند، چرا که معنای آیه این است که همه چیز هلاک می شود مگر وجه الله که مردم از ناحیه آن به خدا می رسند [و اطاعت از محمّد و آل محمّد وسیله رسیدن به خداست بنابراین وجه الله محمّد و آل او هستند.] (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
ما همان «مثانی» هستیم که خداوند به پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله عطا
ص: 329
نمود [و آن حضرت فرمود: أعطیت المثانی…] و ما همان «وجه الله» هستیم که بین شما رفت و آمد می کنیم، و ما همان «عین الله» در بین مردم می باشیم، و ما همان «ید الله» مبسوطه به رحمت هستیم بر بندگان خدا، و ما امام متقیّن هستیم، خواه گروهی ما را بشناسند و خواه نشناسند. و جاهل به حق ما باشند. (1)
مروان بن صباح گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند ما را نیکو خلق نمود، و صورت های ما را نیکوترین صورت ها قرار داد، و او ما را در بین بندگان، زبان ناطق خود، و دست باز رأفت و رحمت خود، و وجه الله، و باب الله، و خزانه داران خود در آسمان و زمین قرار داد، و به خاطر ما درخت ها میوه می دهد، و نهرها جاری می شود، و باران از آسمان می بارد، و گیاه ها از زمین می روید، و خداوند با عبادت ما عبادت می شود، و اگر ما نمی بودیم خداوند عبادت نمی شد! (2)
ص: 330
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
آیا معنای آیه «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» [چنان که بعضی گفته اند]، این است که هر چیزی هلاک می شود و تنها وجه او باقی می ماند؟! در حالی که خداوند بزرگ تر از این است که توصیف شود! بلکه معنای آیه این است که هر چیزی از بین می رود، مگر دین خدا، و مقصود از «وجه الله» ما هستیم که از ناحیه ی ما مردم به دین خدا وارد می شوند، و تا زمانی که خداوند بخواهد مردم در دنیا باقی بمانند، ما در بین بندگان او باقی هستیم، و هر گاه نخواسته باشد که مردم باقی بمانند، ما را نزد خود می برد، و آن گونه که دوست بدارد با ما عمل می کند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ کسی که از آیه فوق سؤال نمود، فرمود:
این آیه چنین نازل شده است: «کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا دینهُ» چرا که محال است چیزی کلّاً هلاک شود و وجه آن باقی بماند، و این معنا درباره ی خداوند [که جسم نیست] صحیح نمی باشد، چرا که او اجلّ و اعظم و اکرم از این توصیف است، و مقصود این است که هر کس از خدا نیست، هلاک خواهد
ص: 331
شد [جز دین خدا و کسی که از خدا باشد مانند اولیای خدا] آیا نمی بینی که خداوند در آیه دیگری می فرماید: «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِکْرَامِ؟) (1)، و بین خلق خود و وجه خود فاصله انداخته است. [چرا که وجه خدا دین خدا و اولیای دین او هستند.] (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«إِلَّا وَجْهَهُ» یعنی إلّا ما أرید به وجه الله، و وجه الله علیّ علیه السلام). (3)
ص: 332
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه، به جز 11 آیه ی ابتدای آن.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی روم نازل شده است.
شأن نزول: بعضی گفته اند آیات اوّل این سوره درباره ی عمّار یاسر و مسلمان دیگر نازل شده است.
عدد آیات: 69 آیه [اجماعاً]. (1)
ثواب قرائت سوره ی عنکبوت
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس سوره ی عنکبوت و روم را در شب بیست و سوّم ماه رمضان قرائت کند، به خدا سوگند او اهل بهشت است و من هرگز استثنایی در آن قرار نمی دهم، و هراسی از این ضمانت ندارم که گناهی بر من نوشته شود، چرا که این دو سوره نزد خداوند منزلت بالایی دارند. (2)
ص: 333
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود:
کسی که سوره ی عنکبوت را بخواند، خداوند ده برابر عدد مؤمنین و مؤمنات و منافقین و منافقات، به او پاداش می دهد، و کسی که آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، همه بیماری های او به اذن خداوند برطرف می شود. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
… کسی که این سوره را در بستر و فراش خود قرائت کند و انگشت خود را دور ناف خویش بگرداند تمام شب را تا صبح به خواب خواهد رفت به اذن خداوند. (2)
ص: 334
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ (2) وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ (3) أَمْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ (4) مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (5) وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ (6) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذی کانُوا یَعْمَلُونَ (7) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحینَ (9) وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذا أُوذِیَ فِی اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ کَعَذابِ اللَّهِ وَ لَئِنْ جاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ إِنَّا کُنَّا مَعَکُمْ أَ وَ لَیْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِما فی صُدُورِ الْعالَمینَ (10) وَ لَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْمُنافِقینَ
ص: 335
(11) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْ ءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (12) وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقالَهُمْ وَ أَثْقالاً مَعَ أَثْقالِهِمْ وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (13)
«ثِقْل» متاع و اثاث خانه را گویند و جمع آن اثقال است چنان که در قرآن گفته می شود: «وَ تَحْمِلُ أَثْقالَکُمْ من بلدٍ إِلی بَلَدٍ»، و «اِرْتَحَلَ قوم بثقلهم» و به همین معناست حدیث «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثّقلین کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی، أَنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»، یکی از علمای نحو گوید: کتاب خدا و اهل بیت رسول الله صلی الله علیه و آله را به این خاطر ثقلین گفته اند که پذیرفتن آن ها سنگین است، و دیگران گفته اند: عرب به هر چیز خطیر و با اهمیّت ثَقیل گوید و این به خاطر تفخیم و تعظیم و اهمیّت این دو چیز است چنان که خداوند جنّ و انس را ثَقَلَیْن نامیده چرا که بر مخلوقات دیگر فضیلت دارند، و «طوفان» آب فراوان را گویند چرا که به خاطر زیادی به اطراف زمین طواف می کند، و «الطوفان موت جارف» نیز به خاطر کثرت آن است، و موت جارف مرگ همگانی است، و موت، به خاطر زیادی، به طوفان تشبیه شده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (2) ما کسانی را که پیش از آنان بودند آزمودیم
ص: 336
(و این ها را نیز امتحان می کنیم) باید علم خدا درباره کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند تحقق یابد! (3) آیا کسانی که اعمال بد انجام می دهند گمان کردند بر قدرت ما چیره خواهند شد؟! چه بد داوری می کنند! (4) کسی که امید به لقاء اللَّه (و رستاخیز) دارد (باید در اطاعت فرمان او بکوشد!) زیرا سرآمدی را که خدا تعیین کرده فرامی رسد و او شنوا و داناست! (5) کسی که جهاد و تلاش کند، برای خود جهاد می کند چرا که خداوند از همه جهانیان بی نیاز است. (6) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، گناهان آنان را می پوشانیم (و می بخشیم) و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش می دهیم. (7) ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو (مشرک باشند و) تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آن ها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام می دادید با خبر خواهم ساخت! (8) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادند، آن ها را در زمره صالحان وارد خواهیم کرد! (9) و از مردم کسانی هستند که می گویند: «به خدا ایمان آورده ایم!» اما هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار می بینند، آزار مردم را همچون عذاب الهی می شمارند (و از آن سخت وحشت می کنند) ولی هنگامی که پیروزی از سوی پروردگارت (برای شما) بیاید، می گویند: «ما هم با شما بودیم (و در این پیروزی شریکیم)»!! آیا خداوند به آنچه در سینه های جهانیان است آگاه تر نیست؟! (10) مسلماً خداوند مؤمنان را می شناسد، و به یقین منافقان را (نیز) می شناسد. (11)
ص: 337
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…» (1)
امیر المؤمنین علیه السلام در ادامه ی خطبه ای از خطب خود فرمود:
«وَ لکِنَّ اللَّهَ جل جلاله یَخْتَبِرُ عَبِیدَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ…» یعنی خداوند بندگان خود را به انواع شدائد می آزماید، و آنان را به انواع مجاهدات موظّف می کند، و به انواع مکاره و بلاها مبتلا می نماید، تا تکبّر از قلوب آنان خارج شود، و ناتوانی و ذلّت خود را بیابند، تا این که بلاها و آزمایش ها درهایی برای فضل او، و اسباب و دلیلی برای عفو و فتنه او باشد، چنان که می فرماید: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…» (2)
محمّد بن فضیل گوید حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر] علیه السلام فرمود:
عبّاس عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد و گفت: «بیا تا نزد مردم برویم و آنان با تو بیعت بکنند» امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: آیا تو گمان می کنی آنان با من بیعت می کنند؟ عبّاس گفت: «آری» امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: پس آیه عنکبوت چه می شود که خداوند می فرماید: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…» (3)
ص: 338
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود:
هنگامی که آیه «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…»، نازل شد، من به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: مقصود از این فتنه چیست؟ فرمود: «یَا عَلِیُ إِنَّکَ مُبْتَلًی بِکَ وَ إِنَّکَ مُخَاصَمٌ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومَةِ». یعنی یا علی این فتنه درباره ی تو است و تو گرفتار آن هستی پس خود را آماده کن، چرا که مردم با تو مخاصمه خواهند نمود و تو باید آماده خصومت و دشمنی آنان باشی. (1)
عمروبن ثابت گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: معنای سخن خداوند به رسول خود صلی الله علیه و آله چیست که می فرماید: «لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ» (2). امام باقر علیه السلام فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله حریص بود که علیّ بن ابیطالب علیه السلام بعد از او حاکم بر مردم باشد [و کسی با او مزاحمت نکند] در حالی که خداوند عالم به غیر آن بود [و
ص: 339
می خواست امّت را امتحان کند]، از این رو فرمود: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ…»، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی راضی شد. (1)
علقمه و أبو أیّوب گویند:
هنگامی که آیات «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ…» نازل شد رسول خدا صلی الله علیه و آله به عمّار فرمود: «زود است که بعد از من فتنه و شرور و فسادی رخ بدهد، و شمشیر بین مردم حاکم شود و همدیگر را بکشند و از یکدیگر برائت و بیزاری بجویند، و چون تو چنین دیدی بر تو باد به این اصلح که در دست راست من قرار دارد، یعنی علیّ بن ابیطالب علیه السلام پس اگر همه مردم، راهی را در پیش گرفتند، تو از راه علی علیه السلام جدا مشو، چرا که علیّ تو را از راه حقّ و هدایت باز نمی دارد و به راه باطل نمی برد و اطاعت او اطاعت من و اطاعت من اطاعت خداست. (2)
ص: 340
«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاء مَا یَحْکُمُونَ» (1)
ابن عبّاس گوید:
این آیه درباره ی عتبه و شیبة فرزندان ابوسفیان و ولید بن عتبه نازل شد که در جنگ بدر به دست علی علیه السلام و حمزه و عبیده کشته شدند، و درباره ی علیّ و حمزه و عبیده نیز آیه «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما یُجاهِدُ لِنَفْسِهِ» نازل شد. (2)
و از طریق مخالفین نیز نقل شده که در تفسیر «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ» امیرالمؤمنین علیه السلام گوید: به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: این فتنه چیست؟ فرمود:
یا علی این فتنه مربوط به تو است و مردم به خاطر تو امتحان می شوند و با تو دشمنی و مخاصمه می نمایند پس خود را آماده دشمنی و مخاصمه آنان کن. (3)
جابر گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: معنای آیه «لَیْسَ لَکَ مِنَ الأَمْرِ شَیْءٌ» (4)، چیست؟ فرمود: ای جابر! خداوند چیزی را اراده کرده بود که بر خلاف اراده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، گفتم: مقصود از این اراده چه بود؟ فرمود: مقصود این بود که
ص: 341
خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: امر علی علیه السلام با من است -- و امر غیر علیّ نیز با من است -- ای محمّد آیا من در کتاب خود بر تو نازل نکردم: «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ… فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ». پس رسول خدا صلی الله علیه و آله امر علی علیه السلام را به خدا واگذار نمود. (1)
مرحوم شیخ مفید در ارشاد گوید:
روایت شده که چون کار بیعت با ابوبکر تمام شد و مردم با او بیعت کردند، شخصی نزد امیر المؤمنین علیه السلام آمد -- و آن حضرت تازه قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله را صاف کرده بود و در دست او بیلی بود -- پس به آن حضرت گفت: «مردم با ابوبکر بیعت کردند، و انصار به سبب اختلاف خوار و محروم شدند، و طلقا (یعنی آزادشدگان بعد از فتح مکّه) سبقت گرفتند و از ترس این که شما بنی هاشم صاحب خلافت بشوید، با ابوبکر بیعت کردند» پس امیرالمؤمنین علیه السلام یک طرف بیل را بر زمین گذارد و در حالی که دست او به بیل بود فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…» الی قوله: «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ.» (2)
ص: 342
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِی الصَّالِحِینَ» (1)
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» (2)، سؤال کردم، فرمود:
آن دو پدر و والدانی که خداوند شکر آنان را واجب نموده کسانی هستند که علم را تولید نموده و وارث علم و صاحب حکم هستند و مردم مأمور به اطاعت آنان می باشند، و «إِلَیَّ الْمَصِیرُ»، یعنی بازگشت مردم به خدا خواهد بود، و راهنمای این بازگشت آن والدان [یعنی آن دو پدر] می باشند، و سپس خداوند درباره ی ابن حنتمه یعنی عمر و رفیق او ابوبکر گوید: «وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی»، یعنی ای رسول من اگر آن دو بکوشند تا تو «لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»، (3) یعنی «تا تو را درباره ی وصیّ خود منحرف سازند، از آنان پیروی مکن و به سخن شان گوش فرامده».
ص: 343
سپس خداوند سخن خود را معطوف به والدین نَسَبی نموده و می فرماید:
«وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً [یعنی] فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوا الْوَالِدَیْنِ فَإِنَّ رِضَاهُمَا رِضَا اللَّهِ وَ سَخَطَهُمَا سَخَطُ اللَّهِ.» (1)
امام عسکری علیه السلام درباره ی آیه «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً» (2)، فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
بهترین والدین شما -- که بیش از همه سزاوار شکر هستند -- محمّد و علیّ می باشند. (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
من و علیّ دو پدر این امّتیم و حقّ ما بر آنان بزرگ تر از حق پدر و مادر نسبی
ص: 344
می باشد، چرا که ما آنان را -- اگر از ما اطاعت بکنند -- از آتش نجات می دهیم و به بهشت می بریم، و آنان را در عبودیّت به خوبان و احرار ملحق می کنیم. (1)
فاطمه زهرا صلوات الله علیها فرمود:
محمّد و علیّ صلوات الله علیهما دو پدر این امّتند، آنان کجی ها و انحرافات امّت را برطرف می کنند، و از عذاب دائم نجات شان می دهند -- اگر از آنان اطاعت کنند -- و نعمت های جاوید بهشتی را برای آنان مباح می کنند، اگر با آنان موافقت نمایند. (2)
امام حسن علیه السلام می فرماید:
محمّد و علیّ (صلوات الله علیهما) دو پدر این امت اند، پس خوشا به حال کسی که به حق آنان عارف باشد، و در همه حالات از آن ها اطاعت کند، تا خداوند او را از بهترین سکّان بهشت، و سعادتمند به کرامات و رضوان خود قرار بدهد. (3)
امام سجّاد علیه السلام می فرماید:
اگر پدر و مادر به خاطر احسانشان به اولاد حق بزرگی بر اولاد دارند، احسان
ص: 345
محمّد و علیّ علیهما السلام به این امّت بزرگتر و عظیم تر می باشد، بنابراین حق محمّد و علیّ بزرگتر از حق پدر و مادر می باشد. (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
هر کس بخواهد بداند که قدر و منزلت او نزد خداوند چگونه است، باید ببیند مقام محمّد و علیّ علیهما السلام -- که دو پدر او هستند و افضل از پدر و مادر اویند -- نزد او چگونه است؟ (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
کسی که حق پدران واقعی خود -- یعنی محمّد و علیّ علیهما السلام -- را رعایت کند، آنچه از حق پدر و مادر نسبی و بندگان دیگر خدا را که ضایع نموده باشد به او ضرر نمی زند، چرا که محمّد و علیّ صلوات الله علیهما می فرماید: ثواب نماز هر کسی به اندازه ی تعظیم او نسبت به محمّد و علیّ علیهما السلام بیشتر خواهد شد. (3)
امام رضا علیه السلام می فرماید:
آیا شما کراهت ندارید که از پدر و مادر نسبی خود جدا شوید و نسب شما از آنان قطع گردد؟ مردم گفتند: «آری به خدا سوگند از چنین چیزی کراهت
ص: 346
داریم» حضرت رضا علیه السلام فرمود: پس بکوشید که از پدر و مادر واقعی خود که افضل از پدر و مادر نسبی شما هستند جدا نشوید. (1)
شخصی به امام جواد علیه السلام گفت: «اگر مرا قطعه قطعه کنند و بدنم را مقراض نمایند، من دست از محبّت محمّد و علیّ علیهما السلام بر نمی دارم» امام جواد علیه السلام به او فرمود:
اگر چنین باشد، آنان در قیامت بیش از یکصد میلیون برابر آنچه تو درباره ی آنان ابراز محبّت نموده ای به تو محبّت خواهند نمود. (2)
امام هادی علیه السلام فرمود:
هر کس پدران دینی او -- یعنی محمّد و علی علیهما السلام -- نزد او از پدر و مادر نسبی عزیزتر نباشند، نزد خداوند قدر و منزلتی نخواهد داشت. (3)
امام عسکری علیه السلام فرمود:
کسی که اطاعت از پدران دینی خود -- محمّد و علیّ -- را مقدّم بر اطاعت از پدر و مادر نسبی خود نماید، خداوند به او می فرماید: حقّاً تو را بر دیگران مقدّم
ص: 347
خواهم کرد، همان گونه که تو حقّ مرا مقدّم نمودی، و من تو را مشرّف به محضر
پدران دینی تو -- محمّد و علیّ -- می نمایم، همان گونه که تو به خود شرافت دادی
و محبّت آنان را بر محبّت پدر و مادر نسبی خود مقدّم داشتی. (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِیلَنَا وَ لْنَحْمِلْ خَطَایَاکُمْ وَ مَا هُم بِحَامِلِینَ مِنْ خَطَایَاهُم مِّن شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ * وَ لَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَ لَیُسْأَلُنَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کفّار به مؤمنین می گفتند: «شما با ما باشید [و از دین خود دست بردارید] باکی برای شما نیست و از آنچه می ترسید، اگر حق باشد، ما گناهان شما را به عهده می گیریم و کیفر و عذاب آن ها را تحمّل می کنیم» از این رو خداوند آنان را دو مرتبه عذاب خواهد نمود یک مرتبه به خاطر گناهانشان و یک مرتبه به خاطر گناهان دیگران که تحملّ نموده اند. (3)
اسحاق لیثی گوید: به امام باقر علیه السلام گفتم: ای فرزند رسول خدا، چه قدر شگفت آور است این که می فرمایید:
حسنات و اعمال خوب دشمنان شما به نامه های شیعیان شما باز
ص: 348
می گردد، و گناهان دوستان و شیعیان شما به نامه های دشمنان شما منتقل می شود؟! امام باقر علیه السلام فرمود: «آری به خدایی که جز او خدایی نیست -- و او دانه را در زمین می شکافد و انسان را می آفریند و او خالق آسمان و زمین است -- همین گونه است، و آنچه من به تو خبر دادم جز حق و صدق نیست، و خداوند در حق آنان [یعنی دشمنان ما] ظلم نخواهد نمود «و ما الله بظلّامٍ للعبید»، و آنچه من به تو خبر دادم بدون کم و کاست در قرآن موجود است».
اسحاق لیثی گوید:
گفتم: آیا آنچه فرمودید عیناً در قرآن موجود است؟ فرمود: آری در بیش از سی جای قرآن موجود است، آیا می خواهی برای تو بخوانم؟ گفتم: «آری، ای فرزند رسول خدا» پس امام علیه السلام آیه فوق را قرائت نمود. (1)
ص: 349
مؤلّف گوید:
ترجمه حدیث فوق به طور کامل ذیل آیه «لِیَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ…» (1) گذشت. (2)
ص: 350
ص: 351
ص: 352
ص: 353
وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ (14) فَأَنْجَیْناهُ وَ أَصْحابَ السَّفینَةِ وَ جَعَلْناها آیَةً لِلْعالَمینَ (15) وَ إِبْراهیمَ إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (16) إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَ اعْبُدُوهُ وَ اشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (17) وَ إِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ (18) أَ وَ لَمْ یَرَوْا کَیْفَ یُبْدِئُ اللَّهُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ (19) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ
ص: 354
یُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (20) یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ یَرْحَمُ مَنْ یَشاءُ وَ إِلَیْهِ تُقْلَبُونَ (21) وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا نَصیرٍ (22) وَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ لِقائِهِ أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتی وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (23) فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (24) وَ قالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضاً وَ مَأْواکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ ناصِرینَ (25) فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قالَ إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (26) وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ جَعَلْنا فی ذُرِّیَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ وَ آتَیْناهُ أَجْرَهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ (27) وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ (28) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبیلَ وَ تَأْتُونَ فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ فَما کانَ جَوابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادقینَ (29) قالَ رَبِّ انْصُرْنی عَلَی الْقَوْمِ الْمُفْسِدینَ (30) وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا إِنَّا مُهْلِکُوا أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَها کانُوا ظالِمینَ (31) قالَ إِنَّ فیها لُوطاً قالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فیها لَنُنَجِّیَنَّهُ وَ أَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (32) وَ لَمَّا أَنْ جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالُوا لا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ امْرَأَتَکَ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ (33) إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلی أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ (34) وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (35) وَ إِلی مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدینَ (36) فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ (37) وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ قَدْ تَبَیَّنَ لَکُمْ مِنْ مَساکِنِهِمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبیلِ وَ کانُوا مُسْتَبْصِرینَ (38) وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسی بِالْبَیِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ما کانُوا سابِقینَ (39)
ص: 355
فَکُلاًّ أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40) مَثَلُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (41) إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (42) وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ (43)
«طوفان» آب زیادی را گویند که به اطراف زمین طواف و گردش می کند، و موت تشبیه به طوفان شده به خاطر کثرت، چنان که گفته می شود: «أفناهم الطوفان و هو موت جارف» و «هاجر القوم من دارٍ الی دارٍ»، یعنی خانه اوّل را ترک نمودند و به خانه دوّم رفتند، و اصل مهاجرت، خروج صحرانشین به شهر است، و «تَهَجّر» یعنی تشبّه بالمهاجرین، و «تَهَجّروا» یعنی أخلصوا الهجرة لله، و «نادی و ندی» مجلسی را گویند که مردم برای مشورت در آن جمع می شوند، و «دار الندوة» خانه قصّی بن کلاب بوده که اعراب مکّه در آن جمع می شده اند و آن را متبّرک می دانسته اند، و مشرکین مکّه برای از بین بردن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در این خانه جمع شدند و ابوسفیان رئیس آنان بود و ابلیس نیز به صورت مردی از اهل نجد در بین آنان آمد و نهایت تصمیم آنان با تأیید ابلیس این شد که از چهل قبیله چهل نفر با شمشیر نیمه شب به خانه آن حضرت حمله کنند و او را بکشند تا بنی هاشم نتوانند قصاص کنند، و «رَجفَة» لرزش زمین زیر قدم ها می باشد، و «بحر رجاف» یعنی دریای متلاطم و مضطرب، و «حاصِب» باد تندی را گویند که بین آن سنگریزه باشد و «خَسف» فرو رفتن در زمین را گویند، و «خَسَفَ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ»، یعنی خداوند او را در زمین فرو برد؛ و «خسف
ص: 356
قمر»، از بین رفتن نور اوست، و خسوف برای قمر استعمال می شود و «کسوف برای خورشید، و مقصود از بین رفتن نور قمر و شمس است، و جمع عنکبوت، عناکب است و مؤنّث و مذکّر آن یکسان است، و عنکباء نیز استعمال شده است.
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم و او را در میان آنان هزار سال مگر پنجاه سال، درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فراگرفت در حالی که ظالم بودند. (14) ما او و سرنشینان کشتی را رهایی بخشیدیم، و آن را آیتی برای جهانیان قرار دادیم! (15) ما ابراهیم را (نیز) فرستادیم، هنگامی که به قومش گفت: «خدا را پرستش کنید و از (عذاب) او بپرهیزید که این برای شما بهتر است اگر بدانید! (16) شما غیر از خدا فقط بتهایی (از سنگ و چوب) را می پرستید و دروغی به هم می بافید آن هایی را که غیر از خدا پرستش می کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می شوید! (17) اگر شما (مرا) تکذیب کنید (جای تعجب نیست)، امتهایی پیش از شما نیز (پیامبرانشان را) تکذیب کردند وظیفه فرستاده (خدا) جز ابلاغ آشکار نیست». (18) آیا آنان ندیدند چگونه خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس بازمی گرداند؟! این کار برای خدا آسان است! (19) بگو: «در زمین بگردید و بنگرید خداوند چگونه آفرینش را آغاز کرده است؟ سپس خداوند (به همین گونه) جهان آخرت را ایجاد می کند یقیناً خدا بر هر چیز توانا است! (20) هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) مجازات می کند، و هر کس را بخواهد مورد رحمت قرار می دهد و شما را به سوی او بازمی گردانند. (21) شما هرگز نمی توانید بر اراده خدا چیره شوید و از حوزه قدرت او در زمین و آسمان بگریزید و برای شما جز
ص: 357
خدا، ولی و یاوری نیست!» (22) کسانی که به آیات خدا و دیدار او کافر شدند، از رحمت من مأیوسند و برای آن ها عذاب دردناکی است! (23) اما جواب قوم او [ابراهیم] جز این نبود که گفتند: «او را بکشید یا بسوزانید!» ولی خداوند او را از آتش رهایی بخشید در این ماجرا نشانه هایی است برای کسانی که ایمان می آورند. (24) (ابراهیم) گفت: «شما غیر از خدا بتهایی برای خود انتخاب کرده اید که مایه دوستی و محبت میان شما در زندگی دنیا باشد سپس روز قیامت از یکدیگر بیزاری می جویید و یکدیگر را لعن می کنید و جایگاه (همه) شما آتش است و هیچ یار و یاوری برای شما نخواهد بود!» (25) و لوط به او [ابراهیم] ایمان آورد، و (ابراهیم) گفت: «من بسوی پروردگارم هجرت می کنم که او صاحب قدرت و حکیم است!» (26) و (در اواخر عمر،) اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و نبوت و کتاب آسمانی را در دودمانش قرار دادیم و پاداش او را در دنیا دادیم و او در آخرت از صالحان است! (27) و لوط را فرستادیم هنگامی که به قوم خود گفت: «شما عمل بسیار زشتی انجام می دهید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما آن را انجام نداده است! (28) آیا شما به سراغ مردان می روید و راه (تداوم نسل انسان) را قطع می کنید و در مجلستان اعمال ناپسند انجام می دهید؟! «اما پاسخ قومش جز این نبود که گفتند:» اگر راست می گویی عذاب الهی را برای ما بیاور! (29) (لوط) عرض کرد: «پروردگارا! مرا در برابر این قوم تبهکار یاری فرما!» (30) و هنگامی که فرستادگان ما (از فرشتگان) بشارت (تولد فرزند) برای ابراهیم آوردند، گفتند: «ما اهل این شهر و آبادی را [و به شهرهای قوم لوط اشاره کردند] هلاک خواهیم کرد، چرا که اهل آن ستمگرند!» (31) (ابراهیم) گفت: «در این آبادی لوط است!» گفتند: «ما به کسانی که در آن هستند آگاه تریم! او و خانواده اش را نجات می دهیم جز همسرش که در
ص: 358
میان قوم (گنهکار) باقی خواهد ماند.» (32) هنگامی که فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از دیدن آن ها بد حال و دلتنگ شد گفتند: «نترس و غمگین مباش، ما تو و خانواده ات را نجات خواهیم داد، جز همسرت که در میان قوم باقی می ماند. (33) ما بر اهل این شهر و آبادی به خاطر گناهانشان، عذابی از آسمان فرو خواهیم ریخت!» (34) و از این آبادی نشانه روشنی (و درس عبرتی) برای کسانی که می اندیشند باقی گذاردیم! (35) و ما بسوی «مدین»، برادرشان «شعیب» را فرستادیم گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید، و به روز بازپسین امیدوار باشید، و در زمین فساد نکنید!» (36) (ولی) آن ها او را تکذیب کردند، و به این سبب زلزله آنان را فراگرفت، و بامدادان در خانه های خود به رو در افتاده و مرده بودند! (37) ما طایفه «عاد» و «ثمود» را نیز (هلاک کردیم)، و مساکن (ویران شده) آنان برای شما آشکار است شیطان اعمال شان را برای آنان آراسته بود، از این رو آنان را از راه (خدا) بازداشت در حالی که بینا بودند. (38) و «قارون» و «فرعون» و «هامان» را نیز هلاک کردیم موسی با دلایل روشن به سراغ شان آمد، امّا آنان در زمین برتری جویی کردند، ولی نتوانستند بر خدا پیشی گیرند! (39) ما هر یک از آنان را به گناهانشان گرفتیم، بر بعضی از آن ها طوفانی از سنگریزه فرستادیم، و بعضی از آنان را صیحه آسمانی فروگرفت، و بعضی دیگر را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم خداوند هرگز به آن ها ستم نکرد، ولی آن ها خودشان بر خود ستم می کردند! (40) مثَل کسانی که غیر از خدا را اولیای خود برگزیدند، مثَل عنکبوت است که خانه ای برای خود انتخاب کرده در حالی که سست ترین خانه های خانه عنکبوت است اگر می دانستند! (41) خداوند آنچه را غیر از او می خوانند می داند، و او شکست ناپذیر و حکیم است. (42) این ها مثالهایی است که ما برای مردم می زنیم، و جز دانایان آن را درک نمی کنند. (43)
ص: 359
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
نوح علیه السلام دو هزار و سی صد سال عمر کرد، هشتصد و پنجاه سال آن قبل از نبوّت او بود و نهصد و پنجاه سال مردم را دعوت به آئین خود نمود، و پانصد سال بعد از هلاکت مردم و پیاده شدن از کشتی و فرو رفتن آب زنده ماند و شهرها را بنا نمود و فرزندان خود را در آن ها ساکن کرد، تا این که ملک الموت نزد او آمد و او در زیر آفتاب بود و به او گفت: «السّلام علیک» و نوح سلام ملک الموت را پاسخ داد و گفت: برای چه آمده ای؟ ملک الموت گفت: «آمده ام تا تو را قبض روح کنم» نوح گفت: اجازه بده از زیر آفتاب به سایه بیایم؟ ملک الموت گفت: «اجازه دادم» پس نوح به سایه آمد و گفت: «ای ملک الموت تمام عمر من در دنیا مانند این بود که از آفتاب به سایه آمدم، اکنون امر خدا ارا اجرا کن» پس ملک الموت او را قبض روح نمود. (2)
ص: 360
امام صادق علیه السلام در سخن دیگری می فرماید:
نوح علیه السلام بعد از طوفان پانصد سال زندگی کرد، سپس جبرئیل علیه السلام نزد او آمد و گفت: ای نوح، نبوّت تو تمام شد، و عمر تو به پایان رسید، پس اسم اعظم و میراث علم و آثار نبوّت را به فرزند خود «سام» تحویل بده، چرا که [خداوند می فرماید:] «من زمین را بدون حجّت و عالمی که به واسطه او اطاعت و بندگی من شناخته شود، و واسطه نجات باشد تا پیامبر بعدی رها نخواهم نمود، چرا که من حکم کرده ام که برای هر قومی هادی و راهنمایی قرار بدهم، تا به وسیله او اهل سعادت را هدایت کنم و حجّت را بر اشقیا تمام نمایم».
پس نوح علیه السلام اسم اکبر و میراث علم و آثار نبّوت را به فرزند خود «سام» تحویل داد، و امّا فرزندان دیگر او، حام و یافث را دانشی نبود که از آن استفاده کنند، و نوح به آنان نوید هود علیه السلام را داد و فرمود: از او پیروی کنید، و به آنان دستور داد تا در هر سال یک مرتبه وصیّت نامه او را باز کنند و به آن نظر نمایند، و این پیمان نوح بود برای آنان. (1)
ص: 361
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مکالمه ای که با یهودیان داشت به آنان فرمود:
نوح نهصد و پنجاه سال مردم را دعوت نمود و در نهایت همان گونه خداوند می فرماید: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ»، جمعیّت کمی به او ایمان آوردند، در حالی که پیروان من در مدّت کوتاه و سنّ کم من، بیش از همه پیروان نوح اند با طول عمر او و کبر سن او؟! (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام در جواب مرد شامی در مسجد کوفه که از نام نوح سؤال نمود فرمود:
نام او سَکَن بوده و به این خاطر به او نوح گفته اند که نهصد و پنجاه سال برای قوم خود نوحه نموده است. (2)
ص: 362
و در بعضی از روایات آمده که نام او عبد الغفّار بوده و چون بر حال خود نوحه می کرده به او نوح گفته اند. (1)
و در بعضی از روایات آمده که نام او عبدالمطلب و یا عبدالأعلی بوده و او را نوح گفته اند به خاطر این که پانصد سال به حال خود گریه کرده است [به خاطر درخواست عذابی که برای قوم خود کرده بوده است.] (2)
«وَ قَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَّوَدَّةَ بَیْنِکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ… * فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا»، فرمود:
یعنی «یَتَبَرَّأُ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ.» (4)
علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه در تفسیر «فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَ قَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی»، گوید:
مقصود ایمان لوط به ابراهیم است، و مهاجر کسی است که از گناهان هجرت و دوری کند و به خداوند بازگردد. (5)
ص: 363
ابراهیم کرخی گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
حضرت ابراهیم علیه السلام از بیت المقدس به شام مهاجرت کرد تا به انتهای شامات رسید، و لوط را در ابتدای شامات به جای خود گذارد. (1)
مالک جُهنی گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
ای مالک! هر قومی که در دنیا به امامی [از طاغوت ها] اقتدا کرده اند، روز قیامت آن امام آنان را لعنت می کند و آنان نیز آن امام را لعنت می کنند، جز شما و امثال شما [که از طاغوت ها پیروی نکرده اید…] (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ آن شخصی که آیاتی از قرآن برای او مشتبه شده بود فرمود:
… معنای آیه «یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا»، این است که مستکبرین و مستضعفین در قیامت «یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا» و کفر در این آیه به معنای برائت و بیزاری است، و نظیر آن
ص: 364
در سوره ی ابراهیم است که شیطان به پیروان خود می گوید: «إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ» و نیز ابراهیم علیه السلام به بت پرستان می گوید: «کفرنا بکم»، یعنی تبرّأنا. (1)
ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل کرده که آن حضرت در پایان حدیث مفصّلی می فرماید:
برخی از پیامبران نبوّت شان عام بوده [مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله] و برخی خاصّ و محدود به منطقه ای بوده است، امّا ابراهیم علیه السلام نبوّت او اوّل در «کوثا» که قریه ای بوده، محدود می شده است، و سپس از آن محل مهاجرت نموده، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلی رَبِّی سَیَهْدِینِ»
ص: 365
و هجرت او بدون قتال بوده است، و امّا اسحاق: نبوّت او بعد از ابراهیم بوده است، و امّا یعقوب نبوّت او به سرزمین کنعان بوده و سپس به مصر مهاجرت نموده و در آنجا وفات یافته است. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
پیامبران و مرسلین چهار گونه بوده اند: برخی پیامبر خود بوده و جز خود مأمور به هدایت دیگری نبوده است، و برخی پیامبر بوده اند و وحی را تنها در خواب می شنیده و در بیداری سفیر وحی را نمی دیده و مبعوث به هدایت کسی نبوده و تابع امام و پیامبر دیگری بوده اند مانند لوط که تابع ابراهیم علیه السلام بوده است… (2)
ص: 366
زیاد کرخی گوید: امام صادق علیه السلام می فرمود:
مادر ابراهیم ساره و مادر لوط ورقه و یا رقیّه دختران اَحجّ بوده اند و اَحجّ پیامبر منذر بوده و لکن رسول نبوده است. (1)
«وَ لُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ…» (2)
ابوبصیر گوید: امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
ابلیس در صورت زیبای زنانه نزد قوم لوط آمد و با لباس زیبایی از جوانان آنان خواست تا با او لواط کنند، و اگر از آنان می خواست تا با آنان لواط نماید، از او نمی پذیرفتند و لکن خواست تا مفعول واقع شود، از این رو آنان با او لواط کردند و چون لذّت آن را چشیدند آنان را رها کرد و از آن پس مردها سراغ همدیگر رفتند [و از همسران خود دوری جستند، سپس نزد زنان آمد و به صورت زن، زن ها را نیز به عمل مساحقه واداشت.] (3)
ص: 367
مؤلّف گوید:
قضایای قوم لوط و هلاکت آنان در سوره ی هود گذشت و در سوره ی ذاریات نیز خواهد آمد، إن شاءالله.
«أَ ئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِیلَ وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ…» (1)
حضرت رضا علیه السلام در تفسیر «وَ تَأْتُونَ فِی نَادِیکُمُ الْمُنکَرَ»، فرمود:
قوم لوط در مجالس خود بدون رعایت ادب و حیا مقابل همدیگر ضرطه در می کردند. (2)
مؤلّف گوید:
سبب هلاکت و عذاب قوم لوط چند چیز بوده است:
عمل زشت لواط که در آیه فوق و چندین آیه دیگر از آن مذمّت و نکوهش شده است،
عمل منکر آنان در مجالس و بی حیائی و بی مبالاتی آنان که عمل زشت خود را منکر نمی پنداشتند،
پاسخ آنان به پیامبر خدا، که اگر راست می گویی عذاب خدا را بر ما بفرست،
درخواست حضرت لوط از خداوند، تا عذابی بر آنان بفرستد، و در برخی از
ص: 368
روایات آمده که خداوند هیچ قومی را به خاطر زنا هلاک نکرده و لکن به خاطر لواط قوم لوط را هلاک نموده است، چرا که لواط نسل انسان را قطع می کند.
مرحوم علّامه سیّد هاشم بحرانی در تفسیر برهان روایت بسیار مفصّلی را از کتاب تحفة الإخوان در ماجرای قوم لوط و هلاکت آنان از امام صادق علیه السلام نقل نموده است خوانندگان می توانند به آن کتاب مراجعه نمایند. (1)
ص: 369
ص: 370
ص: 371
ص: 372
ص: 373
ص: 374
ص: 375
ص: 376
در تفسیر نورالثّقلین، حدیثی از کافی در این رابطه نقل شده است طالبین می توانند مراجعه نمایند. (1)
ص: 377
«وَ لَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ…» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله از جبرئیل پرسید: هلاکت قوم لوط چگونه بود؟ جبرئیل گفت:
قوم لوط اهل قریه ای بودند که از بول و غایط پرهیز نمی کردند و خود را نمی شستند و غسل جنابت نیز نمی کردند، و مردمی بخیل بودند و به کسی اطعام نمی کردند، و لوط بین آنان رفت و سی سال بین آنان بود و آنان را به دستورات و احکام الهی آگاه نمود و از عمل لواط و کارهای زشت بر حذر می داشت و مردم از او پیروی و اطاعت نکردند، و خداوند قبل از آنکه آنان را عذاب کند، رسولانی را فرستاد تا آنان را از خطر عذاب بترسانند، و چون از امر الهی تمرّد کردند، ملائکه عذاب را فرستاد تا مؤمنین را از آن قریه خارج کنند و در آن قریه از مؤمنین یک خانه بیش نبود و آن خانه لوط بود، و ملائکه
ص: 378
به لوط گفتند: «شبانه با اهل خود از آن قریه خارج شو» و لوط نیمه شب با دختران خود از آن قریه خارج شد و همسر او نزد قوم لوط رفت تا خبر خروج لوط را به آنان بدهد.
سپس جبرئیل گفت:
چون فجر طالع شد از ناحیه عرش به من خطاب رسید: «عذاب خدا بر قوم لوط حتم شده است، پس توبه زمین هبوط کن و قریه قوم لوط و آنچه در آن هست را با طبقات هفتگانه زمین به آسمان بالا ببر تا امر الهی برای واژگون کردن آن فرا رسد، و تنها منزل لوط را برای عبرت عابرین باقی گذار» پس من به زمین هبوط نمودم و با بال راست خود شرق قریه قوم لوط را و با بال چپ غرب آن را از هفت طبقه زمین کندم و آن را بالا بردم تا جایی که اهل آسمان صدای خروس ها و سگ های آن ها را می شنیدند، و چون خورشید طلوع نمود از عرش به من خطاب شد: «ای جبرئیل قریه قوم لوط را زیر و رو کن» پس من آن را وارونه کردم و خداوند سنگریزه های عذاب را بر آنان بارید، و این عذاب از ظالمین امّت تو دور نیست. (1)
ص: 379
«مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاء کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام از پدر خود از جدّ خود امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مسخ شده های از بنی آدم سیزده چیزاند:… و امّا عنکبوت: زن بد اخلاقی بوده که از همسر خود نافرمانی می کرده و از او رو می گردانده و خداوند او را به صورت عنکبوت در آورده است.
و در روایت دیگری فرمود:
او زنی بوده که به شوهر خود خیانت می نموده است. (2)
ص: 380
و نیز فرمود:
رها کردن تار عنکبوت در خانه سبب فقر می شود. (1)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
… و امّا عنکبوت، زنی بوده که شوهر خود را سخریه و استهزاء می نموده، و در بعضی از نسخه ها آمده: شوهر خود را سحر می کرده است. (2)
«وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ» (3)
امام باقر علیه السلام فرمود:
مقصود از عنکبوت، حمیراء است. (4)
ص: 381
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «إِلَّا الْعَالِمُونَ»، آل محمّد صلی الله علیه و آله هستند. (1)
جابر گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود:
عالم کسی است که خدا را شناخته باشد و به طاعت و دستور او عمل کند، و از سخط و خشم او پرهیز نماید. (2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ»، فرمود:
«مقصود از «أُوتُوا الْعِلْمَ»، فقط ائمه هستند». سپس فرمود: «وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ»، یعنی عالمون نیز آنان هستند. (3)
ص: 382
خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ (44) اتْلُ ما أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتابِ وَ أَقِمِ الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَصْنَعُونَ (45) وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46) وَ کَذلِکَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ فَالَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هؤُلاءِ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الْکافِرُونَ (47) وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ (48) بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ (49) وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّما أَنَا نَذیرٌ مُبینٌ (50) أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی عَلَیْهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْری لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (51) قُلْ کَفی بِاللَّهِ بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ شَهیداً یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الَّذینَ آمَنُوا بِالْباطِلِ وَ کَفَرُوا بِاللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ (52) وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَوْ لا أَجَلٌ مُسَمًّی لَجاءَهُمُ الْعَذابُ وَ لَیَأْتِیَنَّهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ (53) یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ (54) یَوْمَ یَغْشاهُمُ الْعَذابُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَ یَقُولُ ذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (55)
«جَدَل» چیزی را به شدّت پیچیدن است، و «جدلته» إذا فتلته فتلاً شدیداً، و جدال پیچاندن خصم است از مذهب و مرام او با حِجاج، و «ارتیاب و ریبة» شک همراه با اتّهام است.
ص: 383
خداوند، آسمان ها و زمین را به حق آفرید و در این آیتی است برای مؤمنان. (44) آنچه را از کتاب (آسمانی) به تو وحی شده تلاوت کن، و نماز را برپا دار، که نماز (انسان را) از زشتیها و گناه بازمی دارد، و یاد خدا بزرگتر است و خداوند می داند شما چه کارهایی انجام می دهید! (45) با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید، مگر کسانی از آنان که ستم کردند و (به آن ها) بگویید: «ما به تمام آنچه از سوی خدا بر ما و شما نازل شده ایمان آورده ایم، و معبود ما و شما یکی است، و ما در برابر او تسلیم هستیم!» (46) و این گونه، کتاب [قرآن] را بر تو نازل کردیم، کسانی که کتاب (آسمانی) به آن ها داده ایم به این کتاب ایمان می آورند و بعضی از این گروه [مشرکان] نیز به آن مؤمن می شوند و آیات ما را جز کافران انکار نمی کنند. (47) تو هرگز پیش از این کتابی نمی خواندی، و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند! (48) ولی این آیات روشنی است که در سینه دانشوران جای دارد و آیات ما را جز ستمگران انکار نمی کنند! (49) گفتند: «چرا معجزاتی از سوی پروردگارش بر او نازل نشده؟!» بگو: «معجزات همه نزد خداست (و به فرمان او نازل می شود، نه به میل من و شما) من تنها بیم دهنده ای آشکارم! (50) آیا برای آنان کافی نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آن ها تلاوت می شود؟! در این، رحمت و تذکّری است برای کسانی که ایمان می آورند (و این معجزه بسیار واضحی است). (51) بگو: «همین بس که خدا میان من و شما گواه است آنچه را در آسمان ها و زمین است می داند و کسانی که به باطل ایمان آوردند و به خدا کافر شدند زیانکاران واقعی هستند! (52) آنان با شتاب از تو عذاب را می طلبند و اگر موعد
ص: 384
مقرّری تعیین نشده بود، عذاب (الهی) به سراغ آنان می آمد و سرانجام این عذاب بطور ناگهانی بر آن ها نازل می شود در حالی که نمی دانند (و غافلند). (53) آنان با عجله از تو عذاب می طلبند، در حالی که جهنّم به کافران احاطه دارد! (54) آن روز که عذاب (الهی) آن ها را از بالای سر و پایین پایشان فرامی گیرد و به آن ها می گوید: «بچشید آنچه را عمل می کردید» (روز سخت و دردناکی برای آن هاست!) (55)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«اتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
کسی که نماز، او را از فحشا و منکر باز ندارد، آن نماز جز دوری از خدا اثری برای او ندارد. (2)
مرحوم طبرسی گوید: اصحاب ما از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند که فرمود:
هر کس بخواهد بداند نماز او قبول شده و یا قبول نشده باید ببیند آیا نماز او را از فحشا و منکر منع کرده و یا منع نکرده است؟ پس به همان اندازه که منع کرده قبول شده، و بقیّه قبول نشده است. (3)
ص: 385
مرحوم کلینی با سند خود از سعد خفّاف نقل نموده که گوید:
من پس از سخنان طولانی که از امام باقر علیه السلام شنیدم به آن حضرت گفتم: آیا قرآن سخن می گوید: پس امام علیه السلام تبسّم نمود و فرمود: «خدا ضعفای از شیعیان ما را رحمت کند آنان اهل تسلیم اند» سپس فرمود: آری نماز [هم] تکلّم می کند و دارای خلقت و صورتی است و امر و نهی می کند».
سعد خفّاف گوید:
با شنیدن سخن امام رنگ صورت من تغییر کرد، و گفتم: «این چیزی است که من نمی توانم بین مردم مطرح کنم!» امام علیه السلام فرمود: «مگر مردم جز شیعیان ما هستند؟ و اگر آنان نماز را نشناخته باشند، حق ما را انکار کرده اند» سپس فرمود: ای سعد! می خواهی سخن گفتن قرآن را به تو بگویم؟ گفتم: آری -- درود خدا بر شما باد -- فرمود: «إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ» و نهی کلام است، و فحشا و منکر رجال اند، و «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ»، ماییم و ما اکبر و بزرگ تر از نمازیم. (1)
ص: 386
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أَکْبَرُ»، یاد خداوند است هنگام حلال و حرام. (1)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری در ذیل آیه فوق در تفسیر نورالثّقلین، (2) نقل شده است و ما به این اندازه بسنده کردیم و الله الموفّق.
«وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا…» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از اهل کتاب، یهود و نصارا هستند، و مقصود از «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، قرآن است. (4)
مؤلّف گوید:
در سوره ی نحل ذیل آیه 125 «ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ -- وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»، روایت مفصّلی درباره ی جدال احسن و جدال غیر احسن از تفسیر امام عسکری علیه السلام گذشت، آن روایت در ذیل این آیه نیز در تفسیر برهان، آمده در پاورقی مشاهده می کنید. (5)
ص: 387
ص: 388
امام صادق علیه السلام فرمود:
جدالی که خداوند نموده و می فرماید: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ و َهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ… تا أَ وَ لَیْسَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَی أَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ»، (1) جدال احسن و صحیح است، چرا که در این جدال و استدلال دستگیره ی کافر قطع شده و شبهه ی او برطرف گردیده است، امّا جدال و استدلال غیر احسن این است که تو حقّی را انکار کنی چرا که قدرت فرق بین حق و باطل را نداری، و باطل طرف خود را نمی توانی اثبات نمایی و این عمل حرامی است چرا که تو نیز مانند طرف، به باطلی اعتراف کرده ای و یا حقّی را انکار نموده ای. (2)
ص: 389
ص: 390
«وَ کَذَلِکَ أَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مِنْ هَؤُلَاء مَن یُؤْمِنُ بِهِ وَ مَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الْکَافِرُونَ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»، آل محمّد علیهم السلام هستند، و مقصود از «وَ مِنْ هَؤُلَاء مَن یُؤْمِنُ»، اهل ایمان از اهل قبله می باشند. (2)
«وَ مَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه معطوف بر آیه پنجم سوره فرقان است که مشرکین و منافقین درباره ی سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفتند: «أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ اکْتَتَبَها فَهِیَ تُمْلی عَلَیْهِ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» و خداوند در آن سوره در پاسخ آنان فرمود: «قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِی یَعْلَمُ السِّرَّ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» و در این سوره نیز می فرماید: «وَ مَا کُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن کِتَابٍ وَ لَا تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ»، یعنی ای رسول من آنان گفتند: «این آیات اسطوره ها و بافته های پیشینیان است که هر صبح و شام بر تو املا می کنند» به آنان بگو: این آیات را خدایی فرستاده که اسرار آسمان ها و زمین را می داند. از سویی تو قبل از نزول این آیات چیزی را نخوانده و چیزی را ننوشته بودی تا سبب شک و تردید افراد گم راه شود. (4)
ص: 391
حضرت رضا علیه السلام در آن مجلسی که با اهل ادیان درباره ی توحید داشتند در بین سخنان خود فرمودند:
از نشانه های حقانیّت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و آئین او این است که او قبل از دعوت و نبوّت خود یتیم و فقیر و اجیر و شبانی بود که نزد کسی آموزش ندید و چیزی ننوشت و معلّمی نداشت و با این اوصاف قرآنی را آورد که در آن قصّه ها و قضایای پیامبران پیشین علیهم السلام و اخبار آنان بدون کم و کاست قرار دارد، و اخباری از گذشتگان و آیندگان تا قیامت در آن موجود است. (1)
«بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ» (2)
ابوبصیر گوید:
امام باقر علیه السلام پس از قرائت آیه فوق با دست خود اشاره به سینه مبارک نمود، [و فرمود: مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ما هستیم.] (3)
ص: 392
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» ائمّه علیهم السلام اند. (1)
ابوبصیر گوید: امام باقر علیه السلام پس از تلاوت آیه فوق فرمود:
«به خدا سوگند مقصود علم همه قرآن است و آنچه بین دفتین قرآن است مراد است». گفتم: فدای شما شوم مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» کیانند؟ فرمود: جز ما چه کسانی می توانند باشند؟» (2)
مؤلّف گوید:
روایات زیاد دیگری به این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
یا عِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضی واسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ (56) کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنا تُرْجَعُونَ (57) وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلینَ (58) الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (59) وَ کَأَیِّنْ
ص: 393
مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (60) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّی یُؤْفَکُونَ (61) اللَّهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ (62) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ (63) وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ (64) فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ (65) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ وَ لِیَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (66) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنا حَرَماً آمِناً وَ یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَةِ اللَّهِ یَکْفُرُونَ (67) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُ أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْکافِرینَ (68) وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ (69)
«حَیَوان و حَیاة» دو مصدر حَیَّ حَیاةً و حَیَواناً است و به یک معناست، و حیات عرضی است که اجزایی را به منزله شئ واحد قرار می دهد. تا بتوان به آن قادر و عالم گفت، و خاصیّت حیات ادراک است، و «تخطّف» تناول و گرفتن چیزی با سرعت است، چنان که گفته می شود: اِخْتَطَفَ الطَیْرَ وصاده.
ای بندگان من که ایمان آورده اید! زمین من وسیع است، پس تنها مرا بپرستید (و در برابر فشارهای دشمنان تسلیم نشوید)! (56) هر انسانی مرگ را می چشد، سپس شما را بسوی ما بازمی گردانند. (57) و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام
ص: 394
دادند، آنان را در غرفه هایی از بهشت جای می دهیم که نهرها در زیر آن جاری است جاودانه در آن خواهند ماند چه خوب است پاداش عمل کنندگان! (58) همانها که (در برابر مشکلات) صبر (و استقامت) کردند و بر پروردگارشان توکّل می کنند. (59) چه بسا جنبنده ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد، خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. (60) و هر گاه از آنان بپرسی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است؟» می گویند: «اللَّه»! پس با این حال چگونه آنان را (از عبادت خدا) منحرف می سازند؟! (61) خداوند روزی را برای هر کس از بندگانش بخواهد گسترده می کند، و برای هر کس بخواهد محدود می سازد خداوند به همه چیز داناست! (62) و اگر از آنان بپرسی: «چه کسی از آسمان آبی فرستاد و بوسیله آن زمین را پس از مردنش زنده کرد؟ می گویند: «اللَّه»! بگو: «حمد و ستایش مخصوص خداست!» امّا بیشتر آن ها نمی دانند. (63) این زندگی دنیا چیزی جز سرگرمی و بازی نیست و زندگی واقعی سرای آخرت است، اگر می دانستند! (64) هنگامی که بر سوار بر کشتی شوند، خدا را با اخلاص می خوانند (و غیر او را فراموش می کنند) امّا هنگامی که خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک می شوند! (65) (بگذار) آنچه را (از آیات) به آن ها داده ایم انکار کنند و از لذّات زودگذر زندگی بهره گیرند امّا بزودی خواهند فهمید! (66) آیا ندیدند که ما حرم امنی (برای آن ها) قرار دادیم در حالی که مردم را در اطراف آنان (در بیرون این حرم) می ربایند؟! آیا به باطل ایمان می آورند و نعمت خدا را کفران می کنند؟! (67) چه کسی ستمکارتر از آن کس است که بر خدا دروغ بسته یا حق را پس از آنکه به سراغش آمده تکذیب نماید؟! آیا جایگاه کافران در دوزخ نیست؟! (68) و آن ها که در راه ما (با خلوص نیّت) جهاد کنند، قطعاً به راه های خود، هدایت شان خواهیم کرد و خداوند با نیکوکاران است. (69)
ص: 395
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضِی وَاسِعَةٌ فَإِیَّایَ فَاعْبُدُونِ» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:
«یعنی زمین من وسیع و گسترده است و شما نباید از پادشاهان فاسق اطاعت
کنید، و اگر می ترسید که آنان شما را از دین جدا کنند، باید مهاجرت کنید» چنان که خداوند می فرماید: «فِیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ» (2)، یعنی روز قیامت به گروهی خداوند می فرماید: «شما در دنیا چه می کردید که از انجام دستورات دین خود باز ماندید؟» آنان می گویند: «کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ»، یعنی «ما روی زمین گرفتار سلطه جبّاران بودیم» و خداوند می فرماید: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیهَا» و در این آیه در پاسخ آنان می فرماید: ای بندگان مؤمن من، زمین من گستره است و شما باید مرا پرستش کنید. (3)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
معنای آیه فوق این است که اگر در زمینی که تو در آن زندگی می کنی گناه و معصیت انجام می شود تو باید به جای دیگری مهاجرت کنی. (4)
ص: 396
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که به خاطر دینش از زمینی به زمین دیگر فرار کند بهشت برای او واجب می شود، و در بهشت رفیق ابراهیم و محمّد علیهما خواهد بود. (1)
«کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ» (2)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هنگامی که آیه «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ»، نازل شد، من به خدای خود گفتم: آیا همه خلایق جز پیامبران می میرند؟ پس این آیه نازل شد، «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَیْنَا تُرْجَعُونَ.» (3)
زراره می گوید:
کراهت داشتم که از امام باقر علیه السلام درباره ی رجعت سؤال کنم، و پیش خود گفتم: سؤال لطیفی را مطرح می کنم تا جواب خود را بگیرم، پس به آن حضرت گفتم: آیا کسی که کشته می شود مرده است؟ فرمود: «نه، مردن، مردن است و کشته شدن نیز کشته شدن است» گفتم: مگر این نیست که هر کس کشته شود مرده است؟ فرمود: «سخن خدا از سخن تو صادق تر است، و خداوند بین این دو فرق گذارده و می فرماید: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ» و یا می فرماید: «وَ
ص: 397
لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» و چنین نیست که تو می گویی» گفتم: خداوند می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ؟»، فرمود: کسی که کشته شود نمرده است، و ناچار باید هر کسی طعم مرگ را بچشد. (1)
«وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
عادت عرب این بود که از ترس گرسنگی فرزندان خود را می کشتند از این رو خداوند به آنان فرمود: «الله یرزقهم و إیّاکم» (3). و در این آیه نیز می فرماید: چه بسیار جنبنده ای که رزق خود را نمی تواند تهیّه و حمل کند و خداوند او و شما را روزی می دهد و او شنوا و داناست. (4)
عبد الله بن عمر گوید:
همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه خارج شدیم تا به باغ های انصار رسیدیم، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله شروع کرد و از خرماها [که ریخته بود] خورد، و به من
ص: 398
فرمود: چرا تو نمی خوری؟ گفتم: یا رسول الله میل ندارم، فرمود: «لکن من میل دارم چرا که این چهارمین روز است که من طعامی نخورده ام، و اگر بخواهم، خدای خود را می خوانم تا به من همانند ملک کسرا و قیصر روم را بدهد، پس تو ای فرزند عمر چه حالی خواهی داشت زمانی که مردم به خاطر ضعف یقین روزی یکسال خود را ذخیره می کنند»؟ و به خدا سوگند چیزی نگذشت که این آیه نازل شد «وَ کَأَیِّن مِن دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» (1)
«وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» (2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم از ابی الجارود نقل کرده که گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه مربوط به آل محمّد صلی الله علیه و آله و پیروان آنان است. (3)
جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از بازگشت از جنگ نهروان در کوفه خطبه ای خواند چرا که به او خبر رسید: معاویه به او سبّ و دشنام می دهد و از او بدگویی می کند و اصحاب او را می کشد پس آن حضرت در خطبه ی خود فرمود: ای
ص: 399
مردم آگاه باشید که من در قرآن مخصوص به نام هایی هستم، و شما بترسید از این که آن ها را نپذیرید و در دین خود گم راه شوید. سپس فرمود: خداوند در قرآن فرموده است: «إِنَ اللَّهَ مَعَ الصّادقینَ» و من آن صادق هستم.
[شاید مقصود آن حضرت مفاد آیه «وَ کُونُوا مَعَ الصّادقینَ» باشد چرا که در قرآن جمله ای به صورت «إِنَ اللَّهَ مَعَ الصّادقینَ» وجود ندارد] سپس فرمود: و من هستم مؤذّن در دنیا و مؤذّن در آخرت که خداوند می فرماید: «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» (1). و نیز می فرماید: «وَ أَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ» (2). و من هستم آن اذان و اعلان برائت از مشرکین از ناحیه خدا و رسول او، و من هستم «محسن» که خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» و من هستم صاحب قلب که خداوند می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَی لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ» (3)، و من هستم «ذاکر» که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَ قُعُودًا وَ عَلَیَ جُنُوبِهِمْ.» (4)
سپس فرمود:
ما هستیم اصحاب اعراف: یعنی من و عمویم حمزه و برادرم و پسر عمّم، و به خدای فالق حبّ و نوا، هرگز دوست ما داخل آتش نمی شود، و هرگز دشمن ما داخل بهشت نمی گردد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» و من هستم آن صهری که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاء بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» (5)، و من هستم آن «أُذُنٌ واعِیَةٌ» و
ص: 400
گوش نگاه دارنده که خداوند می فرماید: «وَتَعِیَهَا أُذُنٌ وَاعِیَةٌ» (1)، و من هستم آن «سَلَم» که تسلیم رسول خدا صلی الله علیه و آله بودم و خداوند فرمود: «وَ رَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ» (2)، و یکی از فرزندان من «مهدیّ» این امّت است. (3)
ص: 401
در چندین روایت آمده که مقصود از «إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»، امیرالمؤمنین علیه السلام است.
و در برخی آمده که امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه درباره ی ما نازل شده است. (1)
ص: 402
ص: 403
ص: 404
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 17 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از انشقاق نازل شده است. (1)
عدد آیات: 60 آیه [و یا 59 آیه].
ثواب قرائت سوره ی روم
بخشی از فضیلت قرائت این سوره در اوّل سوره ی عنکبوت گذشت.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند خداوند به عدد هر ملکی که در آسمان و زمین خدا را تسبیح می کند ده حسنه به او می دهد، و آنچه در روز و شب خود ضایع نموده است را به دست می آورد… . (2)
ص: 405
ص: 406
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) غُلِبَتِ الرُّومُ (2) فی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ (3) فی بِضْعِ سِنینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4) بِنَصْرِ اللَّهِ یَنْصُرُ مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (5) وَعْدَ اللَّهِ لا یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (6) یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7) أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ (8) أَ وَ لَمْ یَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (9) ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ (10) اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (11) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ (12) وَ لَمْ یَکُنْ لَهُمْ مِنْ
ص: 407
شُرَکائِهِمْ شُفَعاءُ وَ کانُوا بِشُرَکائِهِمْ کافِرینَ (13) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ (14) فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَهُمْ فی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ (15) وَ أَمَّا الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ فَأُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (16) فَسُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَ حینَ تُصْبِحُونَ (17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حینَ تُظْهِرُونَ (18) یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19)
«غَلْب و غَلَبة» مصدر غلبتُ غلبةً است، و غَلَبه به معنای استیلای بر قرن است با قهر و قدرت، و «بِضع» عدد بین سه تا ده را گویند، و بَضْعَة به معنای قطعه است، و بَضَعتُه ای قطعته، و «بضاعة» قطعه ای از مال را گویند که در تجارت دور می زند، و «بُضع» به معنای آلت زنانه است، و «اِبلاس» به معنای یأس و ناامیدی از خیر است، و بعضی گفته اند: به معنای تحیّر هنگام محکومیّت است، و «یُحبرون» از حِبرة به معنای شادی و مسّرت است، و «حِبْر» به معنای عالم و به معنای جمال نیز آمده است، و در حدیث آمده که «یخرج رجل من النار ذهب حِبرة» و «تحبیر» به معنای تحسین است، و «روضة» باغستان باطراوت است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) رومیان مغلوب شدند! (2) (و این شکست) در سرزمین نزدیکی رخ داد امّا آنان پس از (این) مغلوبیّت بزودی غلبه خواهند کرد… (3) در چند سال همه کارها از آن خداست چه قبل و چه بعد (از این شکست و پیروزی) و در آن روز،
ص: 408
مؤمنان (به خاطر پیروزی دیگری) خوشحال خواهند شد… (4) به سبب یاری خداوند و او هر کس را بخواهد یاری می دهد و او صاحب قدرت و رحیم است! (5) این وعده ای است که خدا کرده و خداوند هرگز از وعده اش تخلّف نمی کند ولی بیشتر مردم نمی دانند! (6) آن ها فقط ظاهری از زندگی دنیا را می دانند، و از آخرت (و پایان کار) غافلند! (7) آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است جز به حق و برای زمان معیّنی نیافریده است؟! ولی بسیاری از مردم (رستاخیز و) لقای پروردگارشان را منکرند! (8) آیا در زمین گردش نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که قبل از آنان بودند چگونه بود؟! آن ها نیرومندتر از اینان بودند، و زمین را (برای زراعت و آبادی) بیش از اینان دگرگون ساختند و آباد کردند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغ شان آمدند (امّا آن ها انکار کردند و کیفر خود را دیدند) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، آن ها به خودشان ستم می کردند! (9) سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند! (10) خداوند آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، سپس شما را بسوی او باز می گردانند! (11) آن روز که قیامت برپا می شود، مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند! (12) و برای آنان شفیعانی از معبودانشان نخواهد بود، و نسبت به معبودهایی که آن ها را همتای خدا قرار داده بودند کافر می شوند! (13) آن روز که قیامت برپا می گردد، (مردم) از هم جدا می شوند (14) امّا آنان که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادند، در باغی از بهشت شاد و مسرور خواهند بود. (15) و امّا آنان که به آیات ما و لقای آخرت کافر شدند، در عذاب الهی احضار می شوند. (16) منزّه است خداوند به هنگامی که شام می کنید و صبح می کنید (17) و حمد و ستایش مخصوص اوست در آسمان
ص: 409
و زمین، و به هنگام عصر و هنگامی که ظهر می کنید. (18) او زنده را از مرده بیرون می آورد، و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش حیات می بخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده می شوید! (19)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ * فِی بِضْعِ سِنِینَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ یَنصُرُ مَن یَشَاء وَ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ…» (1)
مؤلّف گوید:
برای آیه فوق در روایات چندین تفسیر و یا تأویل شده است و به اختصار بیان می شود.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
آیه فوق درباره ی ما و بنی امیّه می باشد. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«غُلِبَتِ الرُّومُ»، یعنی بنی امیّة، و «وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ»، یعنی هنگام قیام قائم آل محمّد علیه السلام. (3)
ص: 410
مفسّرین گویند:
مقصود از مغلوب پادشاه روم و مقصود از غالب پادشاه فارس، و غالب نهایی مسلمانان هستند و این آیه از معجزات قرآن است که از آینده خبر داده است. (1)
ابوعبیده گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی آیه «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، فرمود:
برای این آیه تأویلی است که جز خدا و راسخون فی العلم از آل محمّد صلی الله علیه و آله کسی از آن آگاه نیست و آن این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که به مدینه هجرت نمود و اسلام را اظهار نمود، نامه ای به پادشاه روم نوشت و به دست یکی از اصحاب خود داد و در آن نامه پادشاه روم را به اسلام دعوت نمود، و به پادشاه فارس نیز نامه ای نوشت و او را به اسلام دعوت کرد و پادشاه روم به نامه آن حضرت و فرستاده ی او احترام نمود، و امّا پادشاه فارس به نامه رسول خدا صلی الله علیه و آله و فرستاده ی او توهین کرد و نامه آن حضرت را پاره نمود، و در آن زمان پادشاه فارس با پادشاه روم مشغول جنگ بود، و مسلمانان علاقه داشتند که پادشاه روم بر پادشاه فارس غالب شود، چرا که به پادشاه روم امید بیشتری داشتند، و چون پادشاه فارس غالب شد، مسلمانان غمگین شدند و خداوند این آیات را نازل نمود «الم * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، یعنی فارس در «أَدْنَی الْأَرْضِ» -- که شامات و اطراف آن بود -- بر رومیان غالب شد،
ص: 411
و «وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ»، یعنی فارس پس از غالب شدن بر رومیان مغلوب مسلمانان خواهند شد، و چون مسلمانان با فارس جنگ گردند و پیروز و غالب شدند، مسلمانان به خاطر نصرت الهی شاد شدند.
ابوعبیده گوید:
به امام باقر علیه السلام گفتم: خداوند می فرماید: «فِی بِضْعِ سِنِینَ» در حالی که بیش از بضع سنین [که بین سه یا هفت است] فاصله شد تا مسلمانان ایران، فارس را فتح نمودند، و فتح آنان در زمان خلافت عمر بود؟! امام باقر علیه السلام فرمود: آیا من به تو نگفتم: این آیه را تأویل و تفسیری است، و قرآن را ناسخ و منسوخی است؟ مگر تو نشنیدی که خداوند در ذیل این آیه می فرماید: «لِلَّهِ الْأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ»؟ یعنی مشیّت به دست اوست و او آنچه را گفته بسا مقدّم و مؤخّر می نماید تا هنگامی که قضای او برای نصرت مؤمنان حتم شود و مؤمنان خشنود گردند، چنان که می فرماید: «وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِ اللَّهِ» یعنی روزی که قضای او برای یاری مؤمنان حتم می شود. (1)
ص: 412
در برخی از روایات آمده:
مقصود از «غُلِبَتِ الرُّومُ * فِی أَدْنَی الْأَرْضِ»، بنی امیّه اند و پس از مدّتی بنی عبّاس بر آنان غالب می شوند.
در کتاب «الاستغاثة» مرحوم شیخ میثم آمده که گوید:
برای ما از طریق علمای اهل البیت علیهم السلام روایت شده و آن از اسرار و علومی است که به دست علمای شیعه رسیده است و آن این است که فرموده اند: گروهی خود را به قریش منسوب نمودند در حالی که از قریش نبودند، و این را جز وارثین علم رسالت و معدن نبوّت نمی دانستند، و آن گروه بنی امیّه بودند که اصل آنان رومی بوده و تأویل آیه فوق درباره ی آنان می باشد، چرا که آنان نخست غالب بر ملک [و قدرت و خلافت] شدند، و پس از آن بنی عبّاس بر آنان غالب شدند. [و هر دو گروه غاصب و ظالم بودند.] (1)
ص: 413
«وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ * فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
قیامت روز جمعه، بین نماز ظهر و عصر بر پا می شود. (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
شنبه مخصوص به ماست و یکشنبه مخصوص به شیعیان ماست.
و در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
روز جمعه سیّد و آقای روزهاست… تا این که فرمود: هیچ ملک مقرّب و هیچ آسمان و زمین و باد و کوه و خشکی و دریایی نیست مگر آن که در روز جمعه هراس دارند که قیامت به پا شود. (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ» فرمود:
یعنی «أ و لم یسیروا فی القرآن.» (4)
ص: 414
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ»، یعنی یُکرمون. (1)
«فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ» (2)
آیه فوق و آیه ی «وَ أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ» (3)، و آیه «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» (4)، درباره ی نمازهای واجب شبانه روزی نازل شده است، و خداوند این پنج نماز را به جای پنجاه نماز -- که بر امت های پیشین واجب بوده -- از این امّت پذیرفته است چنان که در حدیث معراج آمده که خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «من از امّت تو آصار و شدائد و سختی ها را برداشتم [چنان که در آیه «رَبَّنَا وَ لاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا…»، به این اشاره شده است] سپس خداوند می فرماید: من از امّت های پیشین هیچ عبادت و عملی را نمی پذیرفتم مگر در مکان هایی که خود برای آنان تعیین نموده بودم گرچه از آنان دور بود، در حالی که برای تو و امّت تو زمین را پاک کننده و مسجد قرار دادم. [و امّت تو در همه جای زمین می توانند مرا عبادت کنند] و این از آصار و سختی هایی است که من از امّت تو برداشتم، و نیز امّت های پیشین
ص: 415
قربانی های خود را باید به دوش می گرفتند و به بیت المقدس می بردند و قربانی هر کس قبول می شد، من آتشی می فرستادم تا آن را بخورد، و اگر از او نمی پذیرفتم با ناامیدی باز می گشت، در حالی که من محل قربانی های امّت تو را شکم های فقرا و مساکین قرار دادم، و قربانی هر کسی را قبول کنم چندین برابر به او پاداش می دهم. و اگر قبول نکنم عقوبت های دنیا را از او برطرف می نمایم، و این نیز از آصار و سختی هایی است که من از امت تو برداشتم، و نیز بر امّت های پیشین در نیمه های شب و وسط روزها نماز را واجب نمودم، و این نیز از آصار و سختی هایی است که بر آنان بود و من آن را از امّت تو برداشتم، و نماز آنان را در اوقات نشاط مانند اوّل و آخر روزها و شب ها قرار دادم، و نیز بر امّت های پیشین پنجاه نماز در پنجاه وقت نازل نمودم، و این از آصار و سختی ها بود. و من از امّت تو این سختی را برداشتم… (1)
ص: 416
ص: 417
ص: 418
ص: 419
در حدیث معراج آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
هنگامی که من از معراج بازگشتم [در آسمان هفتم] به ابراهیم برخوردم و او سؤالی از من نکرد، تا این که [در آسمان چهارم] به موسی علیه السلام برخورد کردم و او به من گفت: ای محمّد صلی الله علیه و آله چه کردی؟ گفتم: پروردگارم فرمود: «من بر هر پیامبری قبل از تو پنجاه نماز واجب نمودم و بر تو و امّت تو نیز پنجاه نماز واجب کردم» موسی علیه السلام گفت:
ص: 420
«ای محمّد، امّت تو آخرین امّت است و ضعیف تر از همه امّت هاست و طاقت این اندازه نماز را ندارد، و خداوند خواسته تو را ردّ نخواهد نمود، پس تو بازگرد و از خدای خود تخفیف بگیر» پس من به سدرة المنتهی بازگشتم و در پیشگاه خدای خود سجده کردم و گفتم: «خدایا پنجاه نماز بر من و امّت من واجب نمودی و من و امتّم طاقت آن را نداریم، پس سبک کن بر من» و خداوند ده نماز را برای من کم نمود و چون نزد موسی بازگشتم و به او خبر دادم، موسی گفت: «بازگرد و تخفیف بگیر» و در هر نوبت که باز می گشتم در مقابل پروردگار خود سجده می کردم و خداوند تخفیف می داد تا به ده نماز رسید، و باز موسی گفت:
تو طاقت نداری و من بازگشتم و خداوند باز پنج نماز را از من برداشت، و باز موسی گفت: طاقت آن را نداری. و من گفتم: از خدای خود حیا می کنم که بیش از این تخفیف طلب کنم و بر این پنج نماز صبر می کنم، پس منادی از ناحیه خداوند به من گفت: حال که صبر کردی ما این پنج نماز را از تو به جای پنجاه نماز قبول کردیم و هر نمازی را ده برابر پاداش دادیم، و هر کس از امّت تو یک کار نیک انجام بدهد ده برابر به او پاداش داده می شود، و اگر برای کار نیکی همّت نماید و نتواند آن کار نیک را انجام بدهد یک پاداش به او داده می شود و هر کس از امّت تو یک گناه انجام بدهد، یک کیفر خواهد داشت، و اگر نیّت آن را بکند و انجام ندهد من چیزی برای او نمی نویسم.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
خدا از ناحیه این امّت به موسی علیه السلام جزای خیر بدهد. (1)
ص: 421
در تفسیر جوامع الجامع از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
هر کس دوست می دارد که برای او پاداش کامل باشد، باید بگوید: «فَسُبْحانَ اللَّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیًّا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ.» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مقصود از «یُخْرِجُ الْحَیَ مِنَ الْمَیِّتِ»، خارج شدن مؤمن از کافر است،
ص: 422
و مقصود از «وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِ» خارج شدن کافر از مؤمن است، و مقصود از «یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ»، ردّ اعتقاد دهریّه و کمونیست هاست [که برای عالم خالق و آفریدگاری معتقد نیستند.] (1)
مؤلّف گوید:
در کتاب علل الشرایع، روایت مفصّلی درباره ی اسرار نمازهای پنجگانه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید. (2)
ص: 423
وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ (20) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (21) وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْعالِمینَ (22) وَ مِنْ آیاتِهِ مَنامُکُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ابْتِغاؤُکُمْ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (23) وَ مِنْ آیاتِهِ یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ یُنَزِّلُ مِنَ السَّماءِ ماءً فَیُحْیی بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (24) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ تَقُومَ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ ثُمَّ إِذا دَعاکُمْ دَعْوَةً مِنَ الْأَرْضِ إِذا أَنْتُمْ تَخْرُجُونَ (25) وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ (26) وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلی فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27) ضَرَبَ لَکُمْ
ص: 424
مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِکُمْ هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فی ما رَزَقْناکُمْ فَأَنْتُمْ فیهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ کَخیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (28) بَلِ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ فَمَنْ یَهْدی مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ (29) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (30) مُنیبینَ إِلَیْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکینَ (31) مِنَ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ کانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (32) وَ إِذا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنیبینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (33) لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (34) أَمْ أَنْزَلْنا عَلَیْهِمْ سُلْطاناً فَهُوَ یَتَکَلَّمُ بِما کانُوا بِهِ یُشْرِکُونَ (35) وَ إِذا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِها وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ إِذا هُمْ یَقْنَطُونَ (36) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (37)
«إنابة» به معنای انقطاع الی الله است با طاعت و بندگی خدا، و اصل آن به معنای قطع است، و ممکن است از «ناب ینوب» به معنای رجوع پیاپی باشد و در این صورت انابه به معنای توبه و رجوع پیاپی خواهد بود، و «شِیَع» به معنای فرقه هاست، و هر فرقه ای را شیعه گویند به خاطر این که برخی از آنان برخی دیگر را همراهی و پیروی می کنند، و «شیعة الحق» کسانی را گویند که بر حق اجتماع نموده و از آن پیروی می نمایند، و «شیعة أمیرالمؤمنین علیه السلام» کسانی هستند که بر حق با او اجتماع نموده و از او پیروی می کنند، و در روایتی آمده: «الشیعة من شایع علیّاً علیه السلام» یعنی شیعه کسی است که همراه علیّ علیه السلام حرکت کند و از او پیروی نماید.
ص: 425
از نشانه های او این است که شما را از خاک آفرید، سپس بناگاه انسانهایی شدید و در روی زمین گسترش یافتید! (20) و از نشانه های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفرید تا در کنار آنان آرامش یابید، و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد در این نشانه هایی است برای گروهی که تفکّر می کنند! (21) و از آیات او آفرینش آسمان ها و زمین، و تفاوت زبانها و رنگهای شماست در این نشانه هایی است برای عالمان! (22) و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش) در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند! (23) و از آیات او این است که برق و رعد را به شما نشان می دهد که هم مایه ترس و هم امید است (ترس از صاعقه، و امید به نزول باران)، و از آسمان آبی فرو می فرستد که زمین را بعد از مردنش بوسیله آن زنده می کند در این نشانه هایی است برای جمعیّتی که می اندیشند! (24) و از آیات او این است که آسمان و زمین به فرمان او برپاست سپس هنگامی که شما را (در قیامت) از زمین فراخواند، ناگهان همه خارج می شوید (و در صحنه محشر حضور می یابید)! (25) و از آن اوست تمام کسانی که در آسمان ها و زمین اند و همگی در برابر او خاضع و مطیع اند! (26) او کسی است که آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، و این کار برای او آسانتر می باشد و برای اوست توصیف برتر در آسمان ها و زمین و اوست توانمند و حکیم! (27) خداوند مثالی از خودتان، برای شما زده است: آیا (اگر مملوک و برده ای داشته باشید)، این برده های شما هرگز در روزیهایی که به شما داده ایم شریک شما می باشند آن چنان که هر دو مساوی بوده و از تصرّف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید، آن گونه که در مورد
ص: 426
شرکای آزاد خود بیم دارید؟! این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقّل می کنند شرح می دهیم. (28) ولی ظالمان بدون علم و آگاهی، از هوی و هوسهای خود پیروی کردند! پس چه کسی می تواند آنان را که خدا گم راه کرده است هدایت کند؟! و برای آن ها هیچ یاوری نخواهد بود! (29) پس روی خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده دگرگونی در آفرینش الهی نیست این است آیین استوار ولی اکثر مردم نمی دانند! (30) این باید در حالی باشد که شما بسوی او بازگشت می کنید و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزید، نماز را برپا دارید و از مشرکان نباشید… (31) از کسانی که دین خود را پراکنده ساختند و به دسته ها و گروه ها تقسیم شدند! و (عجب این که) هر گروهی به آنچه نزد آن هاست (دلبسته و) خوشحالند! (32) هنگامی که رنج و زیانی به مردم برسد، پروردگار خود را می خوانند و توبه کنان بسوی او بازمی گردند امّا همین که رحمتی از خودش به آنان بچشاند، بناگاه گروهی از آنان نسبت به پروردگارشان مشرک می شوند. (33) (بگذار) نعمتهایی را که ما به آن ها داده ایم کفران کنند! و (از نعمتهای زودگذر دنیا هر چه می توانید) بهره گیرید امّا بزودی خواهید دانست (که نتیجه کفران و کامجوییهای بی حساب شما چه بوده است)! (34) آیا ما دلیل محکمی بر آنان فرستادیم که از شرکشان سخن می گوید (و آن را موجّه می شمارد)؟! (35) و هنگامی که رحمتی به مردم بچشانیم، از آن خوشحال می شوند و هر گاه رنج و مصیبتی به خاطر اعمالی که انجام داده اند به آنان رسد، ناگهان مأیوس می شوند! (36) آیا ندیدند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می سازد؟! در این نشانه هایی است برای گروهی که ایمان می آورند. (37)
ص: 427
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» (1)
مؤلّف گوید:
آیات فوق و آیات مشابه آن ها که در قرآن فراوان دیده می شود راهنمای فطرت و عقل انسان است به نشانه ها و آیات خداشناسی که دلالت بر عظمت و قدرت و حکمت و رحمت الهی دارد و تدبّر در آن ها بر همه مردم واجب و لازم است و اساس عبادت همین تدبّر در آیات الهی است چنان معصومین علیهم السلام فرموده اند: «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ بل الْعِبَادَةُ کثرة التدّبر.»
از این رو در تفسیر آیه «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یؤمنون» و آیه «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» (2)، و آیه «وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»، روایت شده که مقصود از «لِقَومٍ یُؤْمِنُونَ» و «لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» و «لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ»، ائمّه معصومین علیه السلام هستند یعنی مصداق کامل و اتمّ این آیات آنان می باشند.
عبدالله بن سلیمان گوید:
به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا به امام چیزی تفویض شده، همان گونه که به سلیمان بن داود تفویض شد؟ فرمود: آری. و این سخن پس از آن بود که از آن حضرت شخصی چیزی را سؤال کرد و امام پاسخی به او داد، و دیگری همان سؤال را کرد و امام پاسخ دیگری داد، و سؤال کننده ی سوّمی همان سؤال را کرد و امام پاسخ دیگری را به او داد و سپس فرمود: «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ
ص: 428
أَوْ أَعطِ بِغَیْرِ حِسَابٍ» (1)، و فرمود: این قرائت علیّ علیه السلام است [وگرنه در مصحف بین مردم «فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِساب» می باشد].
عبدالله بن سلیمان گوید:
به امام علیه السلام گفتم: آیا امام که به سه نفر، یک سؤال را سه گونه پاسخ می دهد، او آن سه نفر را می شناسد؟ فرمود: «سبحان الله! مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ» (2)، و متوسمّین همان ائمه علیهم السلام هستند، و «وَ إِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ» (3)، یعنی امام در سبیل [و راه عبور مردم] اقامت دارد و هرگز خارج نمی شود.
سپس به من فرمود:
«آری امام چون کسی را ببیند، و یا صدای او را از پشت دیواری بشنود، او را می شناسد و می داند که او در چه حالی می باشد، و رنگ او را نیز می داند» سپس فرمود: خداوند می فرماید: «وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّلْعَالِمِینَ» و مقصود از «لِّلْعَالِمِینَ»، علمای اهل بیت هستند، و آنان هر سخنی را می شناسند و ناطق آن را می دانند که اهل نجات است و یا اهل هلاکت است، از این رو پاسخ آنان را متفاوت می دهند. (4)
ص: 429
در کتاب علل الشرایع از عبد الله بن یزید بن سلام نقل شده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: برای چه آدم آدم نامیده شد؟ فرمود: «به خاطر این که از خاک زمین و [رنگ] ادیم آن آفریده شد» گفتم: آیا خلقت آدم از همه اقسام خاک ها آفریده شد و یا از یک قسم آن آفریده شد؟ فرمود: «بلکه از همه اقسام خاک ها آفریده شد، و اگر از یک قسم آن آفریده شده بود، مردم همدیگر را نمی شناختند» گفتم: آیا برای این معنا مَثَلی هست؟ فرمود: آری، تو می بینی که خاک اقسامی دارد مانند خاک سفید، سبز، زرد، تیره و خاک بین قرمز و زرد، و خاک شیرین و شور، و نرم و خشن، و به همین علّت مردم برخی لیّن و نرم اند و برخی خشن و برخی سفید و برخی زرد و برخی سرخ و برخی سیاه، همانند رنگ های خاک… (1)
ص: 430
مؤلّف گوید:
تشریح و تفصیل آثار و عجایب خلقت انسان، در حدیث مفضّل از امام صادق علیه السلام بیان شده و شما می توانید به کتاب «راه خدا شناسی» از مؤلّف، مراجعه نمایید.
«ضَرَبَ لَکُم مَّثَلًا مِنْ أَنفُسِکُمْ هَل لَّکُم مِّن مَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُم مِّن شُرَکَاء فِی مَا رَزَقْنَاکُمْ فَأَنتُمْ فِیهِ سَوَاء تَخَافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سبب نزول آیه فوق این بود که قریش و اعراب دیگر در تلبیه حجّ خود می گفتند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ لَبَّیْکَ -- إِنَّ الْحَمْدَ وَ النِّعْمَةَ لَکَ وَ الْمُلْکَ لَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ» و این همان تلبیه ی ابراهیم و پیامبران علیهم السلام بود. و لکن ابلیس به صورت پیرمردی آمد و به آنان گفت: «این تلبیه پدران شما نیست» گفتند: تلبیه پدران ما چگونه بوده؟ ابلیس گفت: پدران شما می گفتند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ، إلّا شریک هو لک»، پس قریش این گونه لبیّک را نپذیرفتند تا این که ابلیس به آنان گفت: «صبر کنید تا من بقیّه سخن خود را برای شما بگویم» گفتند: بقیّه سخن تو چیست؟ ابلیس گفت: «إِلَّا شَرِیکٌ لَکَ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ مَا یَمْلِکُ» سپس گفت: آیا این گونه نیست که خداوند مالک شریک و مالک آن چه شریک مالک است می باشد؟ پس قریش راضی شدند و تنها قریش این گونه لبیّک می گفتند، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت
ص: 431
شد، این گونه لبیّک را صحیح ندانست و فرمود: این شرک به خدا می باشد و خداوند آیه فوق را نازل نمود: «ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُم»، علی بن ابراهیم سپس گوید: خداوند در این آیه به مردم می گوید: آیا شما راضی می شوید که شریکی در مال شما پیدا شود؟ سپس گوید راضی می شوید که برای من شریکی قرار بدهید؟! (1)
«وَ مِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ وَ ابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ» (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث مفضّل فرمود:
«شب بیداری باعث خواب و استراحت بدن می شود و استراحت بدن سبب تقویت بدن می شود.» (3)
ص: 432
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
در فرزندان آدم سی صد و شصت رگ وجود دارد، یکصد و هشتاد رگ متحرّک، و یکصد و هشتاد رگ ساکن، و اگر رگ های متحرّک ساکن شود، نمی تواند بخوابد، و نیز اگر رگ های ساکن متحرّک شود نمی تواند بخوابد، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله چون صبح می شد سی صد مرتبه می فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ الْعالَمِینَ* کَثِیراً عَلَی کُلِّ حَالٍ» و چون شب می شد نیز همین عمل را انجام می داد. (1)
حضرت رضا علیه السلام می فرماید:
یکی از اهل شام در مسجد کوفه به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: خواب چند قسم است؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خواب چهار قسم است:
خواب پیامبران، و آنان به پشت می خوابند به گونه ای که چون بیدار شوند روی آنان به قبله خواهند بود، و چشم های آنان به خاطر انتظار وحی پروردگارشان به خواب نمی رود؛
خواب مؤمنان، و آنان روی دست راست می خوابند به گونه ای که صورت های شان به طرف قبله باشد؛
ص: 433
خواب پادشاهان و فرزندان آنان است که بر روی دست چپ می خوابند تا لذّت طعام را بیشتر ببرند و بر آنان گوارا باشد؛
ابلیس و پیروان او و هر دیوانه و هر بیماری، به رو می خوابند. (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
مادر سلیمان بن داود به فرزند خود گفت: «از خواب زیاد شب بپرهیز، چرا که خواب زیاد شب، سبب فقر در قیامت می شود.» (2)
مؤلّف گوید:
به نظر می رسد که مقصود مادر سلیمان، توصیه به تهجّد و عبادت در شب بوده است.
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله سه نفر را لعنت نمود:
کسی که تنها غذا بخورد،
کسی که تنها به سفر برود،
ص: 434
کسی که در خانه ای تنها بخوابد. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند از سه خصلت خشم دارد:
خواب بدون شب بیداری،
خنده ی بدون تعجّب،
خوردن غذا در حال سیری. (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام به اصحاب خود در حدیث «أربعأة» فرمود:
… هنگامی که یکی از شما می خوابد باید دست راست خود را زیر راست صورت خود گذارد، چرا که او نمی داند از این خواب بیدار می شود و یا بیدار نمی شود [و مرگ او فرا می رسد] و نباید پیشانی بر سر عصا گذارد، و نباید به رو بخوابد، و اگر دیدید کسی به رو خوابیده او را بیدار کنید و نگذارید این چنین بخوابد، و چون یکی از شما می خوابد باید دست راست خود را زیر راست صورت خود قرار بدهد و بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَضَعْتُ جَنْبِی لِلَّهِ عَلَی مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ دِینِ مُحَمَّدٍ وَ وَلَایَةِ مَنِ افْتَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُنْ»، و کسی که هنگام خواب این دعا را بخواند، از شرّ دزد و فریب دهنده، و فرود آمدن سقف در امان خواهد ماند، و ملائکه برای او استغفار می کنند، و کسی که هنگام رفتن در بستر خواب سوره ی «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، را بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را مأمور می کند تا او را در آن شب حفظ نمایند،
ص: 435
و هنگامی که یکی از شما می خواهد بخوابد، نباید سر بر بالش گذارد تا بگوید: «أُعِیذُ نَفْسِی وَ دِینِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ خَوَاتِیمَ عَمَلِی وَ مَا رَزَقَنِی رَبِّی وَ خَوَّلَنِی بِعِزَّةِ اللَّهِ وَ عَظَمَةِ اللَّهِ وَ جَبَرُوتِ اللَّهِ وَ سُلْطَانِ اللَّهِ وَ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ رَأْفَةِ اللَّهِ وَ غُفْرَانِ اللَّهِ وَ قُوَّةِ اللَّهِ وَ قُدْرَةِ اللَّهِ وَ جَلَالِ اللَّهِ وَ بِصُنْعِ اللَّهِ وَ أَرْکَانِ اللَّهِ وَ بِجَمْعِ اللَّهِ وَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ و بِقُدْرَةِ اللَّهِ عَلَی مَا یَشَاءُ مِنْ شَرِّ السَّامَّةِ وَ الْهَامَّةِ وَ مِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِنْ شَرِّ مَا یَدِبُّ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فِیها، ٍ وَ مِنْ کُلِ دَابَّةٍ رَبِّی آخِذٌ بِناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، ٍ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ».
سپس فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره با این کلمات حسن و حسین علیهما السلام را در پناه خدا قرار می داد و به دیگران نیز چنین امر می نمود.
و هر گاه یکی از شما از خواب بیدار می شود باید بگوید: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَلِیمُ الْکَرِیمُ الْحَیُ الْقَیُّومُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ سُبْحَانَ رَبِّ النَّبِیِّینَ وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ وَ سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ رَبِّ الْأَرَضِینَ السَّبْعِ وَ مَا فِیهِنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» و چون پس از خواب می نشیند قبل از به پاخاستن بگوید: «حَسْبِیَ اللَّهُ، حَسْبِیَ الرَّبُّ مِنَ الْعِبَادِ حَسْبِیَ الَّذِی هُوَ حَسْبِی مُنْذُ کُنْتُ حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ.» (1)
ص: 436
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (1)
عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: مقصود از «فِطْرَةَ اللَّهِ»، چیست؟ فرمود:
مقصود اسلام است، و خداوند هنگام میثاق گرفتن از مردم به آنان [در عالم ذرّ] فرمود: «أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ» (2)؟ و آنان گفتند: «بلی و خداوند آنان را بر فطرت توحید آفرید و از مؤمن و کافر پیمان گرفت. (3)
ص: 437
و در بعضی از روایات آمده:
«فَطَرَهُمْ جَمِیعاً عَلَی التَّوْحِیدِ» و در بعضی آمده: «فطرهم علی الولایة.» (1)
زراره گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «حُنَفاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ» (2)، فرمود:
حَنَفیّه همان فطرت است. که خداوند مردم را بر آن آفریده [و آن فطرت توحید است] و تبدیلی در خلقت خدا نیست و خداوند مردم را بر فطرت و سرشت معرفت به خود آفریده است.
زراره گوید:
گفتم: مقصود از «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنفُسِهِمْ أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» (3)، چیست؟ فرمود: خداوند فرزندان آدم را تا قیامت از پشت او به صورت ذرّ خارج نمود و خود را به آنان معرّفی کرد، و اگر چنین نمی کرد احدی پروردگار خود را نمی شناخت، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «کُلُ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ یَعْنِی الْمَعْرِفَةَ بِأَنَّ اللَّهَ جل جلاله
ص: 438
خَالِقُهُ»، سپس فرمود: به این خاطر خداوند میفرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ.» (1) و (2)
حضرت رضا علیه السلام از پدران خود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که در تفسیر «فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»، فرمود:
مقصود فطرت بر «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله، عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین ولیّ الله» است و توحید همه این هاست. (3)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»، فرمود:
یعنی به نماز بایست و توجّه به راست و چپ نکن. (4)
ص: 439
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را امر نموده تا در نماز خالصاً مخلصاً به طرف قبله توجّه کند و از عبادت بت ها پرهیز نماید. (1)
فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (38) وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ (39) اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَفْعَلُ مِنْ ذلِکُمْ مِنْ شَیْ ءٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ (40) ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (41) قُلْ سیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلُ کانَ أَکْثَرُهُمْ مُشْرِکینَ (42) فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئِذٍ یَصَّدَّعُونَ (43) مَنْ کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِأَنْفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ (44) لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْکافِرینَ (45) وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیاحَ مُبَشِّراتٍ وَ لِیُذیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (46) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ رُسُلاً إِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ (47) اللَّهُ الَّذی یُرْسِلُ
ص: 440
الرِّیاحَ فَتُثیرُ سَحاباً فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلالِهِ فَإِذا أَصابَ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ إِذا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ (48) وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ مِنْ قَبْلِهِ لَمُبْلِسینَ (49) فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ (50) وَ لَئِنْ أَرْسَلْنا ریحاً فَرَأَوْهُ مُصْفَرًّا لَظَلُّوا مِنْ بَعْدِهِ یَکْفُرُونَ (51) فَإِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتی وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرینَ (52) وَ ما أَنْتَ بِهادِ الْعُمْیِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآیاتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ (53) اللَّهُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفاً وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ هُوَ الْعَلیمُ الْقَدیرُ (54) وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُؤْفَکُونَ (55) وَ قالَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (56) فَیَوْمَئِذٍ لا یَنْفَعُ الَّذینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ (57) وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآیَةٍ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ مُبْطِلُونَ (58) کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلی قُلُوبِ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ (59) فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذینَ لا یُوقِنُونَ (60)
«فآتِ ذالقربی حقّه» یعنی حق خویشان را بپرداز، و مقصود از این حق خمس است، و از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: هنگامی که این آیه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، آن حضرت فدک را به حضرت فاطمه علیها السلام داد، و «مفلحون» یعنی فائزون به نعمت های جاوید، و «ربا» به معنای زیاده ی حرام در معامله و قرض است، و «لیربو» یعنی لیزید، و «دین قیّم» یعنی دین پا بر جا و مستقیم، و «یَصَدّعون» از صَدع
ص: 441
به معنای شقّ است یعنی یتصدّون و یتفرقّون إلی الجنّة و النار، و «یجعله کِسَفاً» یعنی قِطَعاً متفرّقة، و «وَدْق» به معنای باران است، و «یستبشرون» یعنی یفرحون، و «مبلسین» یعنی آیسین و مأیوسین، و «عُمْی» جمع اَعمی است، و «صُمّ» جمع اَصَمّ است، و «و لا هم یُستَعتَبونَ» یعنی لا یُطلب منهم العتبی و الرجوع إلی تحصیل الرّضا من الله.
پس حقّ نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن! این برای آن ها که رضای خدا را می طلبند بهتر است، و چنین کسانی رستگارانند. (38) آنچه بعنوان ربا می پردازید تا در اموال مردم فزونی یابد، نزد خدا فزونی نخواهد یافت و آنچه را بعنوان زکات می پردازید و تنها رضای خدا را می طلبید (مایه برکت است و) کسانی که چنین می کنند دارای پاداش مضاعفند. (39) خداوند همان کسی است که شما را آفرید، سپس روزی داد، بعد می میراند، سپس زنده می کند آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده اید چیزی از این کارها را می توانند انجام دهند؟! او منزّه و برتر است از آنچه همتای او قرار می دهند. (40) فساد، در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است خدا می خواهد نتیجه بعضی از اعمال شان را به آنان بچشاند، شاید (بسوی حق) بازگردند! (41) بگو: «در زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت کسانی که قبل از شما بودند چگونه بود؟ بیشتر آن ها مشرک بودند! (42) روی خود را بسوی آیین مستقیم و پایدار بدار، پیش از آنکه روزی فرا رسد که هیچ کس نمی تواند آن را از خدا بازگرداند در آن روز مردم به گروه هایی تقسیم می شوند: (43) هر کس کافر شود، کفرش بر زیان خود اوست و آن ها که کار شایسته انجام دهند، به سود خودشان آماده می سازند. (44) این برای آن است که
ص: 442
خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، از فضلش پاداش دهد او کافران را دوست نمی دارد! (45) و از آیات (عظمت) خدا این است که بادها را بعنوان بشارتگرانی می فرستد تا شما را از رحمتش بچشاند (و سیراب کند) و کشتیها بفرمانش حرکت کنند و از فضل او بهره گیرید شاید شکرگزاری کنید. (46) و پیش از تو پیامبرانی را بسوی قوم شان فرستادیم آن ها با دلایل روشن به سراغ قوم خود رفتند، ولی (هنگامی که اندرزها سودی نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یاری کردیم) و یاری مؤمنان، همواره حقّی است بر عهده ما! (47) خداوند همان کسی است که بادها را می فرستد تا ابرهایی را به حرکت در آورند، سپس آن ها را در پهنه آسمان آن گونه که بخواهد می گستراند و متراکم می سازد در این هنگام دانه های باران را می بینی که از لا به لای آن خارج می شود، هنگامی که این (باران حیاتبخش) را به هر کس از بندگانش که بخواهد می رساند، ناگهان خوشحال می شوند… (48) و قطعاً پیش از آنکه بر آنان نازل شود مایوس بودند! (49) به آثار رحمت الهی بنگر که چگونه زمین را بعد از مردنش زنده می کند چنین کسی (که زمین مرده را زنده کرد) زنده کننده مردگان (در قیامت) است و او بر همه چیز تواناست! (50) و اگر ما بادی بفرستیم (داغ و سوزان)، و بر اثر آن زراعت و باغ خود را زرد و پژمرده ببینند، (مأیوس شده و) پس از آن راه کفران پیش می گیرند! (51) تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند! (52) و (نیز) نمی توانی نابینایان را از گم راهیشان هدایت کنی تو تنها سخنت را به گوش کسانی می رسانی که ایمان به آیات ما می آورند و در برابر حق تسلیمند! (53) خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید سپس بعد از ناتوانی، قوّت بخشید و باز بعد از
ص: 443
قوّت، ضعف و پیری قرار داد او هر چه بخواهد می آفریند، و دانا و تواناست. (54) و روزی که قیامت برپا شود، مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند! این چنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند. (55) ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند: «شما بفرمان خدا تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است، امّا شما نمی دانستید!» (56) آن روز عذرخواهی ظالمان سودی به حال شان ندارد، و توبه آنان پذیرفته نمی شود. (57) ما برای مردم در این قرآن از هر گونه مثال و مطلبی بیان کردیم و اگر آیه ای برای آنان بیاوری، کافران می گویند: «شما اهل باطلید (و این ها سحر و جادو است)!» (58) این گونه خداوند بر دل های آنان که آگاهی ندارند مهر می نهد! (59) اکنون که چنین است صبر پیشه کن که وعده خدا حق است و هرگز کسانی که ایمان ندارند تو را خشمگین نسازند (و از راه خود منحرف نکنند)! (60)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ وَ الْمِسْکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، و او بر همه مهاجرین و انصار قدرت پیدا کرد، فرستاد تا وکیل فاطمه علیها السلام را از منطقه فدک بیرون کردند، و فاطمه علیها السلام نزد ابوبکر آمد و فرمود: «آیا مرا از میراث پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله منع کردی و وکیل مرا از فدک اخراج نمودی، در حالی که پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی فدک را به من داد؟!»
ص: 444
ابوبکر گفت: «باید شهودی برای مالکیّت فدک بیاوری» پس فاطمه علیها السلام امّ ایمن را که از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله بود آورد، و امّ ایمن به ابوبکر گفت: ای ابوبکر من شهادت نمی دهم تا این که قبل از آن با تو در مورد سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله -- درباره من -- احتجاج کنم، سپس گفت: ای ابابکر تو را به خدا سوگند، آیا می دانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «امّ ایمن از زن های بهشتی است؟ ابوبکر گفت: آری. سپس امّ ایمن گفت: «اکنون من شهادت می دهم که خداوند به رسول خدا صلی الله علیه و آله وحی نمود و فرمود: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله به امر الهی فدک را به فاطمه علیها السلام داد».
سپس علی علیه السلام نیز آمد و همین گونه شهادت داد، و ابوبکر نامه ی ردّ فدک را برای فاطمه نوشت و به دست او داد، و چون عمر داخل شد به ابوبکر گفت: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: «فاطمه علیها السلام ادّعای مالکیّت فدک را نمود و امّ ایمن و علیّ علیه السلام برای او شهادت دادند، و من برای او این نامه را نوشتم تا فدک را به او برگردانند» پس عمر نامه را از فاطمه علیها السلام گرفت و پاره کرد و گفت: فدی مال همه مسلمانان است، و اوس بن حدثان و عایشه و حفصه آمدند و گفتند: ما شهادت می دهیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ» یعنی ما «پیامبران چیزی از مال خود را به ارث نمی گذاریم و هر چه از ما بماند صدقه است برای مسلمانان» سپس گفتند: «علیّ علیه السلام همسر فاطمه علیها السلام است و به نفع خود شهادت می دهد، و امّ ایمن زن صالحه ای است و اگر دیگری همانند او شهادت می داد ما به شهادت آن ها توجّه می کردیم». پس فاطمه علیها السلام با چشم گریان و محزون به خانه بازگشت، و پس از آن علیّ علیه السلام به مسجد آمد و به ابوبکر که بین
ص: 445
مهاجرین و انصار بود فرمود: ای ابوبکر، برای چه فاطمه علیه السلام را از میراث پدر خود منع کردی؟ در حالی که او در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله مالک [فدک] بود؟ ابوبکر گفت: «فدک مربوط به همه ی مسلمانان است، و اگر فاطمه شهودی اقامه کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را به او داده است، ما می پذیریم وگرنه حقّی به آن نخواهد داشت».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابوبکر آیا بر خلاف حکم خدا بر ما حکم می کنی؟! ابوبکر گفت: «چنین نیست» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا اگر من درباره ی اموالی که در دست مسلمانان است ادّعایی بکنم تو از من دلیل و بیّنه طلب می کنی و یا از آنان؟ ابوبکر گفت: «از شما که مدّعی هستی دلیل و بینه مطالبه می کنم» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر در دست من چیزی باشد و مسلمانان ادّعای آن را بکنند، آیا از من مطالبه بیّنه می کنی -- که در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و بعد از او مالک آن بوده ام، و یا از مسلمانان که مدّعی آن هستند مطالبه بیّنه می کنی؟ پس ابوبکر ساکت ماند، و عمر گفت: «یا علیّ رها کن ما را از این سخنان چرا که ما قدرت بر ردّ کلام تو را نداریم، سپس گفت: اگر تو شهود عدلی برای مالکیّت فاطمه نسبت به فدک نیاوری، فدک متعلّق به مسلمانان خواهد بود، و برای تو و فاطمه حقی در آن نمی باشد».
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابابکر آیا کتاب خدا را خوانده ای؟ ابوبکر گفت: آری. فرمود: بگو بدانم آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1)، درباره ی ما نازل شد، یا درباره ی غیر ما؟ ابوبکر گفت: درباره ی شما. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: آیا اگر دو شاهد شهادت به زنای
ص: 446
فاطمه بدهند تو چه می کنی؟ ابوبکر گفت: همانند مسلمانان دیگر بر او حدّ جاری می کنم. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر چنین کنی، تو نزد خداوند از کافران خواهی بود. ابوبکر گفت: برای چه؟ فرمود: به خاطر این که شهادت خدا را به پاکی فاطمه ردّ کرده ای، و شهادت مردم را درباره ی او پذیرفته ای همان گونه که حکم خدا و حکم رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مورد فدک نسبت به او رد کردی، و شهادت یک اعرابی را که بر پاشنه پای خود بول می کند -- مانند اوس بن حدثان -- پذیرفتی و فدک را از فاطمه گرفتی و گمان کردی که آن مربوط به همه مسلمانان است، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «الْبَیِّنَةَ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینَ عَلَی مَنِ ادُّعِیَ عَلَیْهِ» پس سر و صدای مردم بلند شد و برخی از آنان گریان شدند و گفتند: به خدا سوگند علیّ علیه السلام راست می گوید، و علی علیه السلام به خانه خود بازگشت.
و سپس فاطمه علیها السلام داخل مسجد شد و اطراف قبر پدر طواف نمود و گریان شد و فرمود:
إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ الْأَرْضِ وَابِلَهَا *** وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لَا تَغِب
و سپس ابوبکر به منزل خود بازگشت و عمر را خواست و به او گفت: آیا مجلس علی و سخنان او را امروز با ما دیدی؟ به خدا سوگند اگر باز چنین برخوردی با ما بکند حکومت ما را دگرگون خواهد نمود، نظرتو چیست؟ عمر گفت: «نظر من این است که تو دستور قتل او را بدهی» ابوبکر گفت: چه کسی جرئت کشتن او را دارد؟ عمر گفت: «خالدبن ولید می تواند» پس خالد را خواستند و به او گفتند: «ما تو را برای کار بزرگی انتخاب نموده ایم» خالد گفت: هر کاری بگویید می کنم گرچه کشتن علیّ بن ابیطالب باشد» گفتند:
ص: 447
«مقصود ما همین است» خالد گفت: چه وقت او را بکشم؟ ابوبکر گفت: «هنگامی که او برای نماز حاضر می شود، تو در کنار او بایست و چون من سلام نماز را دادم گردن او را بزن». خالد گفت: «چنین خواهم کرد» پس اسمای بنت عمیس -- که در آن زمان همسر ابوبکر بود -- به کنیز خود گفت: نزد فاطمه و علی می روی و سلام مرا به آنان می رسانی و به علی علیه السلام می گویی: «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ» (1)، پس آن کنیز نزد علیّ علیه السلام آمد و گفت: «اسماء بنت عمیس به شما سلام می رساند و می گوید: «إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ». امیرالمؤمنین علیه السلام به کنیز فرمود: به او بگو: خداوند از آنان جلوگیری خواهد نمود، و سپس آماده نماز شد و به مسجد آمد و پشت سر ابوبکر ایستاد و اما نماز را فرادی خواند و خالد نیز با شمشیر در کنار او ایستاد و چون ابوبکر مشغول تشهدّ شد، از آنچه به خالد گفته بود پشیمان شد، چرا که ترسید فتنه ای رخ بدهد و قدرت و شجاعت علی علیه السلام را نیز می دانست و در فکر فرو رفته بود و جرئت این که نماز را سلام بدهد را نمی کرد، تا جایی که مردم گمان کردند او شک کرده سپس به خالد توجّه کرد و گفت:
«یَا خَالِدُ لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُکَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، امیرالمؤمنین علیه السلام به خالد فرمود: او به تو چه گفته بود؟ خالد گفت: «دستور داده بود که گردن تو را بزنم» فرمود: آیا تو چنین کاری را می کردی؟ خالد گفت: «به خدا سوگند اگر مرا نهی نکرده بود تو را بعد از سلام می کشتم» پس امیرالمؤمنین علیه السلام او را بر زمین زد و مردم گرد او جمع شدند، و عمر گفت: «به خدای کعبه سوگند
ص: 448
الآن او را می کشد» تا این که مردم گفتند: با أباالحسن الله الله، به حق صاحب این قبر او را رها کن، و امیرالمؤمنین علیه السلام او را رها نمود و متوجّه عمر شد و او را نیز بر زمین زد و فرمود: ای پسر صحّاک [زنازاده] اگر پیمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و تقدیر خداوند [بر مظلومیّت ما] نبود تو می دانستی که کدام یک از ما بی پناه تر است و سپس داخل منزل خود شد. (1)
ص: 449
ص: 450
ص: 451
«وَ مَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ وَ مَا آتَیْتُم مِّن زَکَاةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
ربا دو قسم است: ربایی که خوردن آن حلال است، و ربایی که خوردن آن حرام می باشد، امّا ربای حلال این است که تو مالی را به کسی بدهی و بخواهی او بیش از آن را به تو بازگرداند و لکن شرطی با او نکنی، و این ربای حلال است و با این نیّت تو پاداشی نزد خداوند نخواهی داشت، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَا آتَیْتُم مِّن رِّبًا لِّیَرْبُوَ فِی أَمْوَالِ النَّاسِ فَلَا یَرْبُو عِندَ اللَّهِ» و امّا ربایی که نباید خورد، آن ربایی است که خداوند از آن نهی نموده و وعده عذاب و آتش بر آن داده [و آن به خاطر شرط اضافه است چنان که فرموده اند: «إنّما یجئی الرِّبَا مِنْ قِبَلِ الشَّرْطِ.»] (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
بر درب بهشت نوشته شده: پاداش قرض هیجده برابر است و پاداش صدقه ده برابر است. (3)
ص: 452
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
سپس خداوند عظمت و قدرت و تفضّل خود را نسبت به مخلوق خویش یاد نموده و می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً»، یعنی ترفع سحاباً «فَیَبْسُطُهُ فِی السَّماءِ کَیْفَ یَشاءُ -- وَ یَجْعَلُهُ کِسَفاً»، یعنی یجعل بعضه علی بعضٍ، «فَتَرَی الْوَدْقَ»، یعنی المطر، و قوله: «َمُبْلِسِین»، یعنی آیسین، تا این که گوید: آیه «فَانْظُرْ إِلی آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ کَیْفَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها -- إِنَّ ذلِکَ لَمُحْیِ الْمَوْتی»، ردّ بر دهریّة و منکرین خدا می باشد. (1)
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ هَلْ مِن شُرَکَائِکُم مَّن یَفْعَلُ مِن ذَلِکُم مِّن شَیْءٍ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (2)
مرحوم صدوق در کتاب عیون از یاسر خادم نقل کرده که گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: نظر شما درباره ی تفویض چیست؟ فرمود:
خداوند متعال امر دین خود را به پیامبر خویش واگذار نموده و فرموده است: «وَ مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (3)، و امّا خلقت و رزق را
ص: 453
به کسی واگذار نکرده است، چنان که می فرماید: «اللّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ» (1)، و می فرماید: «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ…» (2)
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (3)
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند ظهور فساد در روی زمین و دریا هنگامی شد که در سقیفه بنی ساعده انصار گفتند: از ما امیری و از شما [یعنی مهاجرین] امیری. (4)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در روی زمین فساد حیوان، به نیامدن باران است، و هلاکت حیوانات دریا نیز به همیت علّت است. سپس گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حیات
ص: 454
حیوانات دریا به وسیله باران است، و هنگامی که باران نیاید در زمین و دریا فساد ظاهر می شود و آن به خاطر گناهان و معصیت های فراوان است. (1)
آثار گناهان و معاصی
امام صادق علیه السلام فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد بغی و تجاوز به حقوق مردم است، و گناهانی که سبب ندامت و پشیمانی می شود آدم کشی است، و گناهانی که
نقمت و گرفتاری ایجاد می کند ظلم به مردم است و گناهانی که آبروی انسان را
می برد، شرابخواری است، و گناهانی که رزق را حبس می کند ربا می باشد، و گناهانی که عمر انسان را کوتاه می کند قطع رحم است، و گناهانی که مانع اجابت دعا می شود و فضا را تیره می کند عقوق والدین است. (2)
ابوخالد کابلی گوید: از امام سجّاد علیه السلام شنیدم که فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهد، تجاوز به حقوق مردم و ظلم به آنان و دست کشیدن از عمل خیر و کفران نعمت و ترک شکر است چنان که خداوند جل جلاله می فرماید: «انَ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتیَّ یُغَیِّرُوا ما بِانْفُسِهِمْ…» (3)
ص: 455
«مَن کَفَرَ فَعَلَیْهِ کُفْرُهُ وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
عمل صالح به بهشت می رود و جایگاه صاحب خود را در بهشت فراهم می کند، همانند این که یکی از شما غلام خود را می فرستد تا خانه او را آماده و مفروش نماید. سپس این آیه را قرائت نمود و «وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ.» (2)
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق در چند روایت دیگر نقل شده است. (3)
ص: 456
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَیْبَةً یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ» (1)
امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثی ادّله روشنی برای اثبات صانع و آفریدگار جهان بیان نمود تا این که ابن ابی العوجاء به آن حضرت گفت: اگر گفته شما حق باشد، چه مانع بوده که پرردگار عالم خود را برای مخلوق آشکار کند و آنان را دعوت به عبادت خویش نماید، تا این که اختلافی وجود نداشته باشد؟ سپس گفت: برای چه او خود را از مخلوق خویش پنهان نموده و پیامبرانی را به سوی آنان فرستاده؟ در حالی که اگر خود را برای مخلوق آشکار می نمود مردم زودتر به او ایمان می آوردند؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
وای بر تو چگونه خود را از تو پنهان نموده کسی که قدرت خود را در وجود تو نشان داده و تو را به وجود آورده و تو قبلاً نبودی، و بعد از خردسالی تو را به پیری رسانده، و بعد از ضعف و ناتوانی به تو قدرت و توان داده، و بعد از قدرت و توانایی تو را ضعیف نموده، و بعد از صحّت تو را سقیم نموده و بعد از سقم تو را صحّت و سلامت داده، و بعد از غَضَب تو را خشنود نموده، و بعد از خشنودی تو را به خشم آورده، و بعد از شادی تو را محزون نموده، و بعد از حزن تو را شاد نموده، و بعد از دوستی تو را خشمگین کرده، و بعد از انات و خضوع به تو عزم داده، و بعد از عزم به تو انات و خضوع داده، و بعد از کراهت به تو شهوت داده و بعد از شهوت به تو کراهت داده، و بعد از رغبت
ص: 457
به تو هراس و ترس داده، و بعد از هراس به تو رغبت داده، و بعد از یأس و ناامیدی به تو رجا و امید داده، و بعد از امید به تو یأس و ناامیدی داده و… (1)
«وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتَابِ اللَّهِ إِلَی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا یَوْمُ الْبَعْثِ وَ لَکِنَّکُمْ کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (2)
حضرت رضا علیه السلام در توصیف امام و کسی که حق امامت دارد و دیگران چنین حقّی را ندارند فرمود:
امامت همواره در ذریّه ی ابراهیم علیه السلام بود و در هر عصری و قرنی امامت به
ص: 458
کسی به ارث می رسید، تا آن که خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را وارث او قرار داد و فرمود: «إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» (1)، و از آن پس امامت مخصوص به رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و آن حضرت امامت را به امر الهی به عهده علیّ علیه السلام قرار داد و پس از او در ذریّه او و برگزیدگان خدا قرار گرفت، -- آنان که از ناحیه خداوند دارای علم و ایمان بودند -- چنان که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ -- لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ» و این آیه مخصوص به فرزندان علیّ علیه السلام است تا قیامت، چرا که پیامبری بعد از حضرت محمّد صلی الله علیه و آله نمی باشد. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
در آیه فوق تقدیم و تأخیر انجام گرفته است و آیه چنین بوده: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ، فِی کِتابِ اللَّهِ لَقَدْ لَبِثْتُمْ، إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ.» (3)
ص: 459
«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ و َلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ»، یعنی لا یبغضنّک، سپس گوید: علی بن ابی طالب علیه السلام مشغول نماز بود، و ابن کوّای خارجی هنگامی که آن حضرت مشغول قرائت شد، این آیه را خواند: «وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (2)، و علیّ علیه السلام با شنیدن این آیه سکوت نمود، تا ابن کوّا ساکت شد و سپس به قرائت خود ادامه داد و باز ابن کوّا همان آیه را قرائت نمود و علیّ علیه السلام باز سکوت نمود تا این که سه مرتبه این عمل تکرار شد و امیرالمؤمنین علیه السلام در پاسخ ابن کوّا فرمود: «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ.» (3)
مؤلّف گوید:
روایت فوق با تفصیل بیشتر در تهذیب از امام صادق علیه السلام نقل شده است. (4)
ص: 460
امام باقر علیه السلام می فرماید:
مردم کوفه به زید بن علیّ بن الحسین علیه السلام نامه هایی نوشته بودند و او را دعوت به قیام و حرکت به کوفه کرده بودند، و زید نزد من آمد و این خبر را به من داد و من به او گفتم: آیا این نامه ها به خاطر نامه ای است که تو به آنان نوشته ای و یا آنان از پیش خود تو را دعوت کرده اند؟ زید گفت: «آنان از پیش خود به خاطر معرفت شان به ما و حق ما بر آنان و قرابت ما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و وجوب محبّت و اطاعت ما در قرآن و مضیقه ای ما بین مردم داریم این نامه ها را نوشته اند.»
امام باقر علیه السلام فرمود:
اطاعت مردم از ما یک امر واجب الهی و سنّتی است که خداوند در اوّلین و آخرین قرار داده است و لکن وجوب طاعت مردم مربوط به یکی از ماها می باشد، و امّا محبّت مربوط به همه ماهاست، و امر خداوند نسبت به اولیای او پیوسته و حکم خاصّ و حتم و تقدیر معیّنی است و مدّت آن [نسبت به هر امامی از ما] معلوم است، «وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» و تو نباید فریب آنان را بخوری، چرا که آنان در قیامت پاسخگوی مسئولیت
ص: 461
چنین کاری برای تو نیستند، پس شتاب مکن در این کار که سبب مغلوب شدن و شکست تو می شود و خداوند به خاطر عجله و شتاب مردم شتاب نخواهد نمود… (1)
ص: 462
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه.
به جز آیات 27، 28 و 29 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی صافّات نازل شده است. (1)
عدد آیات: 34 آیه [و اهل حجاز 33 آیه گفته اند و الله العالم].
ثواب قرائت سوره ی لقمان
امام باقر علیه السلام می فرماید:
کسی که این سوره را هر شب بخواند خداوند ملائکه ای را در آن شب مأمور می کند که تا صبح او را از شرّ ابلیس و جنود او حفظ نمایند، و اگر در روز بخواند، ملائکه تا آخر آن روز او را از شرّ ابلیس و جنود او حفظ خواهند نمود. (2)
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی لقمان را بخواند، لقمان در روز قیامت رفیق او خواهد بود، و به
ص: 463
عدد هر کسی که امر به معروف و نهی از منکر نموده، ده حسنه به او داده می شود، و کسی که آن را بنویسد و بشوید و آب آن را بنوشد، دردهای درونی او از بین می رود، و کسی که خون بدن او جاری باشد و بند نیاید، اگر این سوره را بنویسد و به محل خون بیاویزد، به اذن خداوند خون او بند می آید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و آن را بشوید و آب آن را به مرد و یا زنی که بیماری غاشیه و یا هر بیماری دیگری دارد بنوشاند، آن بیمار به اذن خدا شفا می یابد، و از تب ایمن می شود، و هر آزاری از او برطرف می گردد. (2)
ص: 464
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ (2) هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ (3) الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (4) أُولئِکَ عَلی هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 5 وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَری لَهْوَ الْحَدیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ (6) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها کَأَنَّ فی أُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلیمٍ (7) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعیمِ (8) خالِدینَ فیها وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (9) خَلَقَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها وَ أَلْقی فِی الْأَرْضِ رَواسِیَ أَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَریمٍ (10) هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونی ما ذا خَلَقَ الَّذینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فی ضَلالٍ مُبینٍ (11) وَ لَقَدْ آتَیْنا لُقْمانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ (12) وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ
ص: 465
یَعِظُهُ یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیمٌ (13) وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلی وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فی عامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصیرُ (14) وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (15) یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّماواتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطیفٌ خَبیرٌ (16) یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ (17) وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ (18) وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ (19)
«حکیم» سخن محکم و یا سخن دارای حکمت را گویند و به صاحب حکمت نیز حکیم گویند، و «لهو الحدیث» سخنی را گویند که انسان را از خیر باز می دارد مانند غنا و آوازه خوانی و قصّه بافی ها و سخنان مضحک و حرف های بیهوده و بی فایده، و «هُزُواً» یعنی سُخریّةً، و «عذاب مهین» یعنی عذاب همراه با اهانت، و «وَقر» یعنی کر بودن، و «زوجٍ کریمٍ» یعنی دارای منافع، و «لقمان» فرزند خواهر ایّوب و یا فرزند خاله یعقوب بوده است، و عمر او طولانی شده، تا به زمان داود علیه السلام رسیده است، و «حکمت» به عقل و علم و عمل نیک گفته می شود و سخن صحیح را نیز حکمت گویند، و «حَمَلَته أمّه وهناً علی وهنٍ» یعنی ضعفاً علی ضعفٍ، و «معرُوفاً» یعنی مقبولاً شرعاً و عرفاً، و «خَرْدَل» دانه بسیار ریز را گویند، و «لا تصعّر خدّک» یعنی لا تمله یعنی از روی تکبّر روی خود را از مردم مگردان، و «مَرَحاً» یعنی بَطَراً، و «مختال فخور» یعنی متکبّر فخر فروش.
ص: 466
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) این آیات کتاب حکیم است (کتابی پرمحتوا و استوار)! (2) مایه هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. (3) همانان که نماز را برپا می دارند، و زکات را می پردازند و آن ها به آخرت یقین دارند. (4) آنان بر طریق هدایت از پروردگارشانند، و آنانند رستگاران! (5) و بعضی از مردم سخنان بیهوده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گم راه سازند و آیات الهی را به استهزا گیرند برای آنان عذابی خوارکننده است! (6) و هنگامی که آیات ما بر او خوانده می شود، مستکبرانه روی برمی گرداند، گویی آن را نشنیده است گویی اصلًا گوشهایش سنگین است! او را به عذابی دردناک بشارت ده! (7) (ولی) کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، باغهای پرنعمت بهشت از آن آن هاست (8) جاودانه در آن خواهند ماند این وعده حتمی الهی است و اوست عزیز و حکیم (شکست ناپذیر و دانا). (9) (او) آسمان ها را بدون ستونی که آن را ببینید آفرید، و در زمین کوه هایی افکند تا شما را نلرزاند (و جایگاه شما آرام باشد) و از هر گونه جنبنده ای روی آن منتشر ساخت و از آسمان آبی نازل کردیم و بوسیله آن در روی زمین انواع گوناگونی از جفتهای گیاهان پر ارزش رویاندیم. (10) این آفرینش خداست امّا به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریده اند؟! ولی ظالمان در گم راهی آشکارند. (11) ما به لقمان حکمت دادیم (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمی رساند) چرا که خداوند بی نیاز و ستوده است. (12) (به خاطر بیاور) هنگامی را که لقمان به فرزندش -- در حالی که او را موعظه می کرد -- گفت: «پسرم! چیزی را همتای خدا قرار
ص: 467
مده که شرک، ظلم بزرگی است.» (13) و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم مادرش او را با ناتوانی روی ناتوانی حمل کرد (به هنگام بارداری هر روز رنج و ناراحتی تازه ای را متحمّل می شد)، و دوران شیرخوارگی او در دو سال پایان می یابد (آری به او توصیه کردم) که برای من و برای پدر و مادرت شکر بجا آور که بازگشت (همه شما) به سوی من است! (14) و هر گاه آن دو، تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی، که از آن آگاهی نداری (بلکه می دانی باطل است)، از ایشان اطاعت مکن، ولی با آن دو، در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن و از راه کسانی پیروی کن که توبه کنان به سوی من آمده اند سپس بازگشت همه شما به سوی من است و من شما را از آنچه عمل می کردید آگاه می کنم. (15) پسرم! اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشه ای از) آسمان ها
و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد خداوند دقیق و آگاه است! (16) پسرم! نماز را برپا دار، و امر به معروف و نهی از منکر کن، و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهمّ است! (17) (پسرم!) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست ندارد. (18) (پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است. (19)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ یَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ» (1)
ابوبصیر گوید: از امام باقر علیه السلام درباره ی کسب و درآمد زن های آوازه خوان سؤال
ص: 468
کردم، فرمود:
اگر مردها در آن مجالس وارد می شوند حرام است، و اگر برای مجالس زنانه عروسی باشد مانعی ندارد چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ…» (1)
محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر علیه السلام شنیدم که فرمود:
«غنا و آوازه خوانی از چیزهایی است که خداوند برای آن وعده ی عذاب داده است» و سپس آیه فوق را تلاوت نمود. (2)
زمحشری در کتاب «ربیع الأبرار» از ابی امامه از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«تعلیم زن های آوازه خوان و خرید و فروش آنان و تجارت نمودن با آنان و قیمت شان حرام است و آیه فوق بر من نازل نشد مگر درباره آنان» سپس فرمود: سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث به رسالت نمود. هیچ مردی صدای خود را به غنا چرخ نمی دهد، جز آن که خداوند دو شیطان بر
ص: 469
شانه های او قرار می دهد و آنان [از خوشحالی] پاهای خود را به سینه ی او می زنند تا وقتی که ساکت شود. (1)
علی بن ابراهیم رحمة الله علیه در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود، غنا و شرابخواری و جمیع اسباب لهو و بازیگری است که مردم را از راه خدا منحرف می کند. (2)
«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَ أَلْقَی فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَ بَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَ أَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
معنای «مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ»، کلّ لونٍ حسنٍ است و زوج به معنای رنگ زرد و سبز و قرمز است، و کریم به معنای نیکو و حسن می باشد، و «خَلْقُ اللَّهِ»، یعنی مخلوق الله و مصدر به معنای مفعول است چرا که «خَلْقُ»، قابل اشاره نیست. (4)
ص: 470
حسین بن خالد گوید: حضرت رضا علیه السلام در تفسیر آیه «وَ السَّماءِ ذاتِ الْحُبُکِ»، فرمود:
«آسمان بر زمین استوار است» و انگشتان خود را مشبّک نمود، پس من گفتم: چگونه آسمان بر زمین استوار است در حالی که خداوند می فرماید: «رَفَعَ السَّمَاءَ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»؟ امام علیه السلام فرمود: سبحان الله، مگر خداوند نمی فرماید: «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها»؟ گفتم: آری. فرمود: پس عمد و پایه ای هست و شما نمی بینید. (1)
و لکن امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلَا عَمَدٍ قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ» یعنی
ص: 471
از نشانه های خلقت او، خلقت آسمان ها است که در جای خود میخکوب شده است بدون ستون و بدون پایه برقرار است. (1)
مؤلّف گوید:
شاید روایت اوّل به خاطر فکر راوی آن گونه بیان شده است، و الله العالم.
امام صادق علیه السلام در حدیث اهلیلجة به آن طبیب هندی می فرماید:
تو می بینی که چشم انسان از اجزاء مختلف و متصلی آفریده شده که بعضی از آن ها با دیگری ارتباط دارد و عقل و قلب انسان می گوید: این مخلوق را خالقی است و عقل با دلالت چشم نسبت به عظمت آسمان و ارتفاع آن -- بدون ستون و پایه ای که آن را نگهدارد و به این سو و آن سو متمایل نشود و به زمین سقوط ننماید و به بالا صعود نکند و دیگر دیده نشود -- می گوید: این بنیان را آفریدگاری است… (2)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَ مَن یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ» (3)
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
مقصود از حکمت در این آیه فهم و عقل است. (4)
ص: 472
حمّاد گوید:
از امام صادق علیه السلام درباره ی لقمان و حکمت او سؤال نمودم، فرمود: به خدا سوگند لقمان را خداوند به خاطر مال و خانواده و قدرت جسمی و جمال حکمت نداد، و لکن او در رابطه با امر الهی مردی قویّ و متورّع و پرهیزکار بود و همواره ساکت و عمیق النظر و طویل الفکر و نافذ البصیرة و بی نیاز از فکر دیگران بود، او هیچ گاه در روز نمی خوابید، و احدی او را در حال بول و غایط و غسل ندید، چراکه شدیداً خود را می پوشاند، و در کار خود تحفّظ داشت و عمیق النظر بود، و از ترس گناه هیچ گاه نخندید و خشم نکرد و با کسی مزاح ننمود، و به خاطر دنیا هرگز خشنود و غمگین نشد، او ازدواج های فراوان و فرزندان زیادی داشت، و بیشتر آنان قبل از او مردند و او برای مرگ احدی از آنان گریه نکرد، و به هیچ مردمی که نزاع و قتالی می کردند برخورد نکرد، مگر آن که ایستاد تا آنان را صلح داد و سخن نیکویی را از احدی نشنید تا آن که از تفسیر و گوینده ی آن سؤال کرد، او همواره با فقها و حکما می نشست، و با قضات و ملوک و حکّام خلوت می کرد و به قضات، خطر قضاوت را گوشزد می نمود، و ملوک و سلاطین را از مغرور شدن به مهلت الهی متذکّر می نمود، و خود عبرت می گرفت و راه جهاد با نفس خویش را می آموخت و از وسوسه شیطان پرهیز می نمود، و همواره قلب خود را با فکر، و نفس خود را با عبرت ها، معالجه می کرد، او به کارهای بیهوده مشغول نمی شد، از این رو خداوند به او حکمت و عصمت عطا نمود و ملائکه را مأمور کرد تا هنگام قائله و استراحت بین روز، نزد او بروند، به گونه ای که او صدای آنان را بشنود
ص: 473
و آنان را نبیند، و به او بگویند: ای لقمان آیا دوست می داری که خداوند تو را خلیفه خود در روی زمین قرار بدهد و بین مردم حکم نمایی؟ لقمان گفت: اگر او مرا امر کند اطاعت خواهم کرد، چرا که در آن صورت به من کمک می کند و علم و عصمت عطا خواهد نمود، و اگر مرا مخیّر نماید عافیت و دوری از این کار را انتخاب خواهم کرد.
پس ملائکه از علّت این پاسخ سؤال کردند و لقمان گفت: به خاطر این که حکم و قضاوت بین مردم سخت ترین وظائف دینی است و همراه با بیشترین
فتنه و بلا و خذلان است و معینی برای انسان نخواهد بود، و قاضی گرفتار انواع ظلم ها خواهد شد، او بین دو امر قرار دارد: اگر در قضاوت خود مصیبت باشد، سالم می ماند و اگر خطا کند از راه بهشت منحرف شده است… . (1)
ص: 474
علیّ بن نضر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از حکمت در آیه «وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ» این است که خداوند به لقمان معرفت امام زمان او را داده بود. (1)
ص: 475
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» (1)
امام صادق علیه السلام در ادامه حدیث فوق فرمود:
لقمان به فرزند خود مواعظ عجیب و تکان دهنده ای نمود، و یکی از مواعظ او این بود که به فرزند خود فرمود: فرزند عزیزم! تو از زمانی که به دنیا آمدی روی تو به آخرت بود و پشت تو به دنیا بود، و خانه ای که تو به طرف آن حرکت می کنی به تو نزدیک تر است از خانه ای که به آن پشت می نمایی و از آن دور می شوی، ای فرزند من با علما هم نشین باش و با ادب [برای تعلّم] مقابل شان زانو بزن، و با آنان جدال مکن که تو را از حضور در مجلس شان منع خواهند کرد، و از دنیا به قدر نیاز برگیر، و یک باره دنیا را کنار نزن که نیازمند و عیال دیگران باشی و به گونه ای داخل دنیا مشو که به آخرت خود زیان برسانی و روزی روزه بگیر تا شهوت خود را بشکنی، و به قدری روزه نگیر که از نماز باز بمانی، چرا که نماز را خداوند بیش از روزه دوست می دارد.
سپس فرمود:
فرزند عزیزم! دنیا به منزله دریای عمیقی است و مردم فراوانی در آن غرق شده اند، و تو باید کشتی نجات خود را بر روی این دریا، ایمان و توکّل به خدا قرار بدهی و زاد و توشه تو تقوا باشد، و اگر نجات یابی با رحمت خدا خواهد بود و اگر هلاک شوی به خاطر گناهان تو می باشد.
ای فرزند عزیزم! اگر در کودکی [و جوانی] ادب پیدا کنی در بزرگی از آن بهره مند خواهی شد،… تا این که فرمود: فرزند عزیزم آن گونه از خدا بترس که
ص: 476
اگر عبادت جنّ و انس را در قیامت بیاوری او تو را عذاب نماید، و آن گونه به او امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را در قیامت بیاوری، امید آمرزش او را داشته باشی.
فرزند او گفت: پدر جان چگونه می توانم ترس و امید را در یک قلب جمع کنم؟ لقمان فرمود: فرزندم! اگر قلب مؤمن را بشکافند، دو نور در آن یافت خواهد شد: نور خوف و نور رجاء و اگر آن ها را وزن کنند ذرّه ای تفاوت نخواهد داشت، چرا که مؤمن سخن خدا را تصدیق می کند و کسی که سخن خدا را تصدیق کند، امر خدا را امتثال می نماید، و کسی که امر خدا را امتثال نکند سخن خدا را تصدیق نکرده است… (1)
ص: 477
مرحوم طبرسی نیز گوید: در تفسیر آیه فوق نقل شده:
که مولای لقمان به لقمان گفت: «گوسفندی را ذبح کن و دو قطعه از بهترین آن را برای من بیاور» پس لقمان گوسفندی را ذبح نمود و قلب و زبان او را برای مولای خود آورد، و پس از گذشت ایّامی باز مولا گفت: گوسفندی را ذبح کن و دو قطعه از بدترین آن را برای من بیاور» پس لقمان همان قلب و زبان را برای او آورد، و چون مولا از او سؤال کرد، لقمان گفت: آن ها اگر طیّب و پاک باشند بهترین عضو انسانند و اگر پلید و خبیث باشند بدترین عضو او می باشند… (1)
ص: 478
«وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ * وَ إِن جَاهَدَاکَ عَلی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَهْنًا عَلَی وَهْنٍ»، یعنی ضعفاً علی ضعفٍ. (2)
امام سجّاد علیه السلام در رساله حقوق خود می فرماید:
و امّا حق مادرت این است که بدانی او تو را در شرائطی حمل کرده که احدی دیگر را حمل نمی کند، و از میوه ی قلب خود به تو عطا نموده که احدی چنین احسان
ص: 479
و عطایی را به کسی نمی کند، و با جمیع اعضا و جوارح خود از تو حمایت نموده و باکی نداشته که خود گرسنه باشد و تو را سیر کند، و خود تشنه باشد و تو را آب بدهد و خود عریان باشد و تو را بپوشاند، و خود زیر آفتاب باشد و بر تو سایه افکند، و خود بیدار بماند و تو، به خواب بروی، و سرما و گرما را به خود بخرد و تو آزار سرما و گرما را نبینی از این رو تو قدرت شکر زحمات او را نداری مگر به کمک و توفیق خداوند.
و امّا حق پدرت این است که بدانی او اصل تو است، و اگر او نبود تو نبودی، پس هر گاه تو دارای نعمت های الهی شدی، بدان که پدرت اصل آن نعمت هاست و تو باید به همین اندازه حمد و شکر خدا را به جای آوری. «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.» (1)
معمّر بن حَلّاد گوید: به حضرت رضا علیه السلام گفتم: آیا اگر پدر و مادر من اهل معرفت و ولایت شما نباشند من باز وظیفه دارم که به آنان دعا کنم؟ فرمود:
به آنان دعا کن و از طرف آنان صدقه بده و اگر زنده هستند و حقّ ما را نمی شناسند، با آنان مدارا کن، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند مرا برای رحمت مبعوث کرد نه برای عقوق. (2)
ص: 480
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: سپس به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: سپس به چه کسی احسان نمایم؟ فرمود: «به مادرت» او گفت: «پس از آن به چه کسی احسان کنم؟ فرمود: به پدرت. (1)
محمّد بن مروان گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
چه مانع است یکی از شما را که به پدر و مادر خود احسان کند، خواه زنده باشند و خواه مرده باشند؟ نماز برای آنان بخواند و صدقه برای آنان بدهد، و حج برای آنان برود، و روزه برای آنان بگیرد، تا برای خود و برای آنان سودمند باشد؟ و خداوند به خاطر احسان و صله ای که به آنان می نماید خیر فراوانی بر او بیفزاید. (2)
و نیز گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
مردی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله به من توصیه ای بفرمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شرک به خدا نیاور ولو تو را به آتش بسوزانند و عذاب کنند، مگر آن که تقیّه کنی و قلب تو مطمئنّ به ایمان باشد، و از پدر و مادر خود
ص: 481
اطاعت کن و به آنان احسان نما گرچه مرده باشند، و اگر تو را امر کردند که از اهل و مال خود خارج شوی از آنان اطاعت کن، چرا که این از ایمان است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
شکر هر نعمتی گرچه بزرگ باشد این است که صاحب آن خدای جل جلاله را حمد و ستایش کند. (2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: آیا برای شکر حدّی هست که چون بنده انجام بدهد شاکر محسوب شود؟ فرمود:
آری، خدا را بر هر نعمتی -- نسبت به مال و اهل -- حمد و ستایش نماید، و اگر در مال او حقّی باشد ادا نماید… (3)
ص: 482
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که خداوند نعمتی به او بدهد، و او با قلب خود آن نعمت را از خدا بداند، حقّاً شکر آن را ادا کرده است. (1)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند به موسی علیه السلام وحی نمود: «ای موسی حقّ شکر من را ادا کن» موسی علیه السلام گفت: پروردگارا چگونه حق شکر تو را می توانم انجام دهم در حالی که هر شکری بکنم نعمتی از نعمت های تو است و نیاز به شکر دیگری دارد؟ خطاب شد: ای موسی الآن حق شکر من را ادا کردی که دانستی شکر نعمت یکی از نعمت های من است. (2)
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
کسی که از واسطه های نعمت های الهی تشکّر نکند، شکر خدا را نکرده است. (3)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید:
امام صادق علیه السلام به عبد الواحد انصاری درباره ی احسان به پدر و مادر
ص: 483
سفارش نمود و آیه «وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً»، را تلاوت کرد و ما گمان کردیم مقصود آن حضرت آیه ای است که در سوره بنی اسرائیل آمده و خداوند می فرماید: «وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»، و چون روز بعد آن حضرت را ملاقات نمودیم فرمود: مقصود من آیه سوره ی لقمان بود که خداوند می فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا وَ إِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفاً»، سپس فرمود: این بزرگ تر و مهم تر از امر به صله و احسان و رعایت حق آنان است در همه حالات چرا که خداوند در این آیه امر به صله و احسان نموده گرچه آنان بکوشند که فرزند خود را به شرک وا بدارند و این دلالت بر بزرگی حق آنان دارد. (1)
اصبغ بن نباته گوید: از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره ی آیه «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» سؤال شد و آن حضرت فرمود:
پدرانی که خداوند حق شکر آنان را واجب نموده، پدرانی هستند که تولید علم نمودند و حکمت هایی را از خود به جای گذاردند، و خداوند مردم را امر نموده که از آنان اطاعت کنند، تا این که فرمود: خداوند -- در ذیل آیه فوق
ص: 484
درباره ی پدر و مادر -- فرموده است: «وَ إِنْ جاهَداکَ عَلی أَنْ تُشْرِکَ بِی…» و مقصود شرک در وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله است یعنی اگر پدر و مادر بکوشند تا تو را از اطاعت امامی که تو مأمور به اطاعت از او هستی باز دارند و به اطاعت دیگران تو را وا بدارند، نباید از آنان اطاعت کنی.
و در تفسیر «وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ»، فرمود:
نخست به خدا انابه کنید و سپس به طرف ما بیایید و از خدا بترسید و نافرمانی پدران روحانی و معنوی خود را نکنید، چرا که رضا و خشنودی آنان خشنودی خداوند است و خشم آنان خشم خداوند می باشد. (1)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل تنزیل بود و روایت دوّم تأویل است و قرآن از این گونه آیات فراوان دارد بلکه در برخی از موارد صدر آیه درباره ی چیزی است و ذیل آن درباره ی چیز دیگری است و این معنا را تنها راسخون در علم می دانند و
ص: 485
دیگران ظاهری را از آیه می بینند و اسرار آن را نمی دانند، و این معنا در سوره عنکبوت (1) گذشت.
مرحوم محدّث بحرانی در تفسیر «أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوالِدَیْکَ»، گوید:
از ائمّه علیهم السلام روایت شده که این آیه درباره ی حضرت محمّد و علیّ (صلوات الله علیهما) نازل شده است چنان که در مناقب ابن شهر آشوب (2) نقل شده است.
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
«أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.» (3)
و فرمود:
«أَنَا وَ عَلِیٌ مَوْلَیَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.» (4)
و فرمود:
«أنا و علی أبوا هذه الأمة، فعلی عاقّ والدیه لعنة الله.» (5)
اصبغ بن نباته گوید:
هنگامی که ابن ملجم (لعنه الله) بر سر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام ضربت زد، من با گروهی به درب خانه آن حضرت جمع شدیم و چون از داخل خانه صدای گریه شنیدیم ما نیز گریان شدیم، پس امام حسن علیه السلام خارج شد
ص: 486
و فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «به خانه های خود بروید» پس همه رفتند و من نرفتم و صدای گریه از خانه آن حضرت بلندتر شد و من گریان شدم و باز امام حسن علیه السلام خارج شد و فرمود: مگر من نگفتم: به خانه های خود بازگردید؟ پس من گفتم: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا من توان بازگشت ندارم و نمی توانم از در این خانه باز گردم تا امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) را ببینم، و باز گریان شدم، پس امام حسن علیه السلام به خانه بازگشت و خارج شد و فرمود: «داخل شو» پس من داخل شدم و دیدم مولایم تکیه نموده و عمامه زردی بر سر خود بسته و صورت مبارک او نیز زرد شده است به گونه ای که ندانستم کدامیک زردتر است پس خود را روی مولایم انداختم و او را بوسیدم و گریان شدم. و امیرالمؤمنین علیه السلام به من فرمود:
گریه مکن ای اصبغ به خدا سوگند این بهشت است [مقابل من] پس من گفتم: فدای شما شوم به خدا سوگند من می دانم شما به طرف بهشت می روید و لکن من برای فراق شما یا امیرالمؤمنین گریه می کنم، سپس گفتم: فدای شما شوم حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله برایم بگویید، چرا که من چنین می بینم که هرگز پس از این از شما حدیثی نشنوم!!
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
آری ای اصبغ -- روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا خواست و به من فرمود: یا علی می روی به مسجد و مردم را جمع می کنی و سپس بالای منبر من می روی و پس از حمد و ثنای الهی فراوان بر من صلوات می فرستی و می گویی: ای مردم من فرستاده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم و او به شما می گوید: «لعنت خدا و ملائکه مقرّبین و پیامبران مرسلین و لعنت من بر کسی که خود را به غیر
ص: 487
پدر خویش منسوب نماید و یا مولایی غیر از موالی خود را بپذیرد و یا در اجرت اجیری ظلم کند» پس من داخل مسجد شدم و بالای منبر رفتم و چون مردم قریش و اهل مسجد مرا دیدند گرد من جمع شدند و من حمد و ثنای الهی را انجام دادم و بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان صلوات فرستادم و سپس گفتم: ای مردم! من فرستاده ی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، و او به شما می فرماید: «آگاه باشید! لعنت خدا و لعنت ملائکه مقرّبین و لعنت پیامبران مرسل و لعنت من بر کسی که خود را به غیر پدر خویش منسوب نماید و یا مولایی غیر از موالی خود برگزیند و یا در اجرت اجیری ظلم کند».
پس احدی از مردم چیزی نگفت مگر عمربن خطّاب که گفت: «رسالت خود را یا اباالحسن ابلاغ نمودی و لکن سخن مبهمی گفتی» پس من گفتم: این جمله را به رسول خدا صلی الله علیه و آله ابلاغ خواهم نمود و سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشتم و این خبر را به آن حضرت ابلاغ نمودم و رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: به مسجد بازگرد و باز بالای منبر من حمد و ثنای الهی را بگو و بر من درود بفرست و سپس بگو: «ای مردم ما هر سخنی به شما بگوییم تأویل و تفسیر آن نزد ما می باشد، آگاه باشید که من پدر شمایم و من مولای شمایم و من اجیر شمایم.» (1)
ص: 488
ص: 489
«یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (1)
ابوصیر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
از گناهانی که کوچک شمرده می شود بترسید، چرا که آن ها را طالب و مؤاخذه
کننده ای هست، و نباید یکی از شما بگوید: من گناه می کنم و سپس استغفار
می نمایم به خاطر این که خداوند می فرماید: «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ» (2)، یعنی ما آنچه را مردم پیش فرستاده اند و آثار آنان را می نویسیم و هر چیزی را در امام مبین جمع آوری نموده ایم [و امام همه اعمال مردم را می داند] و نیز می فرماید: «إِنَّهَا إِن تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ فَتَکُن فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الْأَرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ.» (3)
روایت فوق را مرحوم طبرسی نیز از عیّاشی از ابن مسکان از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
نباید یکی از شما بگوید: «أُذْنِبُ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»، همانا برای هر گناهی طالبی هست و خداوند می فرماید: «إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ….» (4)
ص: 490
مؤلّف گوید:
مرادف آیه فوق آیه سوره ی زلزال است که می فرماید: «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ. أعاذنا الله من الغفلة و النسیان و تر ذکره و الحقّ إنّ قول أمیرالمؤمنین علیه السلام حقّ لانّه یقول: «لو أعطیت مقالید السماوات و الأرض أن أسلب من نملة جلد شعیرةٍ ما أسلبها.»
«یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبِرْ عَلَی مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
من بعد از معرفت [به امام] هیچ عملی را بهتر از این نماز نمی دانم، آیا نمی بینی که بنده صالح عیسی بن مریم علیه السلام می گوید: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ ما دُمْتُ حَیًّا»؟ [یعنی حضرت عیسی علیه السلام هنگام ولادت برای رفع اتهام از مادر خود به زبان آمد و گفت: من بنده ی خدا هستم و او به من کتاب داده و مرا پیامبر خود قرار داده و من هر کجا باشم دارای برکت هستم و خداوند -- تا زنده ام -- به من سفارش به نماز و زکات و احسان به مادرم را نموده است.] (2)
ص: 491
و نیز فرمود:
«أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَی اللَّهِ جل جلاله الصَّلَاةُ وَ هِیَ آخِرُ وَصَایَا الْأَنْبِیَاءِ.» (1)
یعنی محبوب ترین اعمال نزد خداوند نماز است و آن آخرین وصیّت پیامبران بوده است.
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِ تَقِیٍ.» (2)
یعنی نماز برای هر مؤمن با تقوا وسیله رسیدن به قرب خداست.
امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزند خود محمّد بن الحنفیّة درباره ی امر به معروف و نهی از منکر فرمود:
فرزند عزیزم! مواعظ حکما را بپذیر، و در دستورات آنان تدبّر کن، و به آنچه امر می کنی خود پیش از دیگران عمل کن، و از آنچه نهی می کنی بیش از دیگران پرهیز کن، و امر به معروف کن تا اهل معروف و عمل به کار نیک شوی، چرا که تمامیّت امور نزد خداوند به امر به معروف و نهی از منکر است. (3)
ص: 492
امام کاظم علیه السلام فرمود:
اگر امر به معروف و نهی از منکر نکنید [و این دو واجب الهی را ترک کنید] اشرار بر شما مسلّط خواهند شد، و دیگر دعای خوبانتان در حق شما مستجاب نمی شود. (1)
امام باقر و امام صادق علیهما السلام می فرمایند:
وای بر مردمی که امر به معروف و نهی از منکر را وظیفه دینی خود نمی دانند. (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«بئس القوم یعیبون الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر.» (3)
یعنی چه بد مردمی هستند آنان که امر به معروف و نهی از منکر را عیب می دانند.
امام صادق علیه السلام به حفص بن غیاث فرمود:
ای حفص [در دنیا] هر کس صبر کند مدّت کمی صبر می کند و هر کس جزع و بی صبری کند کمی جزع و بی صبری کرده، سپس فرمود: بر تو باد که در جمیع امور خود صبر کنی، چرا که خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث
ص: 493
نمود و او را امر به صبر و رفق و مدارا کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا، وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ أُولِی النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِیلا» (1)، و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (2). از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله صبر پیشه کرد تا جایی که مصیبت های بزرگی بر او وارد کردند و نسبت های خطرناکی به او دادند… . (3)
«وَ لَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (4)
امام صادق علیه السلام در معنای این آیه می فرماید:
یعنی از روی تکبّر صورت خود را از مردم نگردان، و از کسی که با تو سخن می گوید از بی اعتنایی، روی از او مگردان. (5)
ص: 494
امام باقر علیه السلام در تفسیر «وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا» فرمود:
یعنی با بزرگی و تکبّر راه مرو، چرا که خداوند هر متکبّر و فخر فروشی را دوست نمی دارد و بر آنان خشم می نماید. «إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله به مردی از بنی تمیم نصیحت نمود و فرمود: از رها کردن ازار و لباس خود بر روی زمین پرهیز کن، چرا که این از تکبّر است و خداوند متکبّر را دوست نمی دارد. (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که با تکبّر روی زمین راه برود، زمین و آنچه روی زمین است و آنچه زیر زمین است او را لعنت می کنند. (3)
امام باقر علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
وای بر کسی که در مقابل جبّار آسمان ها و زمین، در روی زمین تکبّر می نماید. (4)
ص: 495
مرحوم صدوق گوید:
در مناهی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده که آن حضرت از راه رفتن با تکبّر نهی نموده و فرمود: کسی که لباسی را بپوشد و با آن تکبّر کند، خداوند در کنار دوزخ او را در زمین فرو خواهد برد و هم نشین قارون خواهد بود، چرا که قارون اوّل کسی بود که به خود بالید و تکبّر کرد و خداوند او را با خانه [و اموال او] زیر زمین کرد، و هر کس تکبّر کند با جبروت خداوند منازعه نموده است. (1)
«وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِن صَوْتِکَ إِنَّ أَنکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ» (2)
امام صادق علیه السلام در حدیث مفصّلی -- پس از بیان این که خدای تبارک و تعالی ایمان را بر جمیع اعضا و جوارح انسان تقسیم و واجب نمود -- می فرماید:
خداوند بر پاهای انسان واجب نموده که به طرف معاصی و گناهان حرکت نکند، و بر آن ها واجب نموده که به طرف اعمالی حرکت کند که موجب خشنودی خداوند باشد، از این رو فرموده است: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً -- إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا». []، و فرموده است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ.» (3)
ص: 496
امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«سُرْعَةُ الْمَشْیِ تَذْهَبُ بِبَهَاءِ الْمُؤْمِن» یعنی راه رفتن با سرعت ارزش مؤمن را از بین می برد و او را سبک می نماید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «صَوْتُ حَمِیرِ» عطسه ی وحشتناک است. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
«أنکر الأصوات» عطسه ی با صدای بلند و قبیح است و نیز اگر کسی صدای خود را بیش از حدّ بلند کند «أنکر الأصوات» است، جز آن که بخواهد مردم را دعوت کند و یا تلاوت قرآن نماید. [و یا اذان بگوید و یا گم شده ای را اعلان کند و یا صلوات بفرستد.] (3)
ص: 497
شیخ برسی در تفسیر خود از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از «حَمِیرِ» در این آیه آن حیوان نیست، چرا که خداوند کریم تر از این این است که چیزی را خلق کند و سپس از او مذمّت نماید، بلکه مقصود «زریق و صاحب اوست، و آنان در تابوتی از آتش به صورت حمار هستند، و چون در آتش نعره می کشند، اهل آتش از صدای آنان وحشت می کنند. (1)
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (20) وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلی عَذابِ السَّعیرِ (21) وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی وَ إِلَی اللَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (22) وَ مَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (23) نُمَتِّعُهُمْ قَلیلاً ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلی عَذابٍ غَلیظٍ (24) وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (25) لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ (26) وَ لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (27) ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ إِلاَّ کَنَفْسٍ واحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ بَصیرٌ (28) أَ لَمْ تَرَ
ص: 498
أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَ أَنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ (29) ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (30) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیاتِهِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (31) وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (32) یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْماً لا یَجْزی والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَ لا مَوْلُودٌ هُوَ جازٍ عَنْ والِدِهِ شَیْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ لا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (33) إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْری نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْری نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ (34)
«أسبغ علیکم نعمه» یعنی أوسَعَ و أتمّ، و «ظاهرةً و باطنةً» یعنی محسوسةً و معقولةً أو معلومةً» و قال الباقر علیه السلام: «النعم الظاهرة، النّبیّ صلی الله علیه و آله و ما جاء به، و الباطنة: و لا یتنا أهل البیت» و «یجادل فی الله بغیر علمٍ» یعنی یحاجّ فی توحیده بغیر علمٍ و حجّةٍ، و «الکتاب منیر» یعنی کتاب مِنْ عِنْدِ الله، و «یُسْلم وجهه إلی الله» یعنی یفوّض أمره إلیه، و «عذاب غلیظ» یعنی عذاب شدید و ثقیل، و «کلمات الله» الأدّلة الدالّة علی علمه و قدرته و حکمته، و فی الحدیث: أنّ کلمات الله هم الأئمّة علیهم السلام، و «الباطل» الزائل الذی لیس بشئ، و «صبّار و شکور» مبالغه در صبر و شکر است، و «حقّ» امر ثابتی است که تخلّفی در آن نیست.
ص: 499
(پسرم!) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن از صدای خود بکاه (و هرگز فریاد مزن) که زشت ترین صداها صدای خران است. (19) آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهای آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانی داشته است؟! ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا مجادله می کنند! (20) و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید!»، می گویند: «نه، بلکه ما از چیزی پیروی می کنیم که پدران خود را بر آن یافتیم!» آیا حتّی اگر شیطان آنان را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیّت می کنند)؟! (21) کسی که روی خود را تسلیم خدا کند در حالی که نیکوکار باشد، به دستگیره محکمی چنگ زده (و به تکیه گاه مطمئنی تکیه کرده است) و عاقبت همه کارها به سوی خداست. (22) و کسی که کافر شود، کفر او تو را غمگین نسازد بازگشت همه آنان به سوی ماست و ما آن ها را از اعمالی که انجام داده اند (و نتایج شوم آن) آگاه خواهیم ساخت خداوند به آنچه درون سینه هاست آگاه است. (23) ما اندکی آن ها را از متاع دنیا بهره مند می کنیم، سپس آن ها را به تحمّل عذاب شدیدی وادار می سازیم! (24) و هر گاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمان ها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می گویند: «اللَّه»، بگو: «الحمد للَّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی دانند! (25) آنچه در آسمان ها و زمین است از آن خداست، چرا که خداوند بی نیاز و شایسته ستایش است! (26) و اگر همه درختان روی زمین قلم شود، و دریا برای آن مرکّب گردد، و هفت دریاچه به آن افزوده شود، این ها همه تمام می شود ولی کلمات خدا پایان نمی گیرد خداوند عزیز و حکیم است. (27) آفرینش و برانگیختن (و زندگی دوباره)
ص: 500
همه شما (در قیامت) همانند یک فرد بیش نیست خداوند شنوا و بیناست! (28) آیا ندیدی که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل می کند، و خورشید و ماه را مسخّر ساخته و هر کدام تا سرآمد یعنی به حرکت خود ادامه می دهند؟! خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (29) این ها همه دلیل بر آن است که خداوند حقّ است، و آنچه غیر از او می خوانند باطل است، و خداوند بلند مقام و بزرگ مرتبه است! (30) آیا ندیدی کشتیها بر (صفحه) دریاها به فرمان خدا، و به (برکت) نعمت او حرکت می کنند تا بخشی از آیاتش را به شما نشان دهد؟! در این ها نشانه هایی است برای کسانی که شکیبا و شکرگزارند! (31) و هنگامی که (در سفر دریا) موجی همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالای سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص می خوانند امّا وقتی آن ها را به خشکی رساند و نجات داد، بعضی راه اعتدال را پیش می گیرند (و به ایمان خود وفادار می مانند، در حالی که بعضی دیگر فراموش کرده راه کفر پیش می گیرند) ولی آیات ما را هیچ کس جز پیمان شکنان ناسپاس انکار نمی کنند! (32) ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمّل می کند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را به یقین وعده الهی حقّ است پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد! (33) آگاهی از زمان قیام قیامت مخصوص خداست، و اوست که باران را نازل می کند، و آنچه را که در رحم ها (ی مادران) است می داند، و هیچ کس نمی داند فردا چه به دست می آورد، و هیچ کس نمی داند در چه سرزمینی می میرد؟ خداوند عالم و آگاه است! (34)
ص: 501
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًی وَ لَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ» (1)
جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
مقصود از نعمت ظاهری پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و آئین او از معرفت خدا و توحید -- اوست، و امّا مقصود از نعمت باطنه ولایت و محبّت ما اهل بیت می باشد. سپس فرمود: به خدا سوگند گروهی [مانند شیعیان] به این نعمت ظاهری و این نعمت باطنی اعتقاد پیدا کردند، و گروهی تنها به نعمت ظاهری [یعنی نعمت نبوّت و آیین اسلام] اعتقاد پیدا کردند و به نعمت باطنی [یعنی ولایت ما اهل البیت] اعتقاد پیدا نکردند، از این رو خداوند به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُواْ آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ» (2). و رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام نزول این آیه خشنود شد، چرا که خداوند ایمان آنان را نپذیرفت مگر با اعتقاد به ولایت و محبّت ما. (3)
ص: 502
زیاد ازدی گوید: امام کاظم علیه السلام فرمود:
نعمت ظاهری، امام ظاهر و آشکار است، و نعمت باطنی امام غائب است. پس من گفتم: آیا در بین امامان کسی غائب می شود؟ فرمود: آری، او از چشم مردم پنهان می گردد و لکن یاد و ذکر او در قلوب مؤمنان غائب نمی شود و او دوازدهمین امام از ما می باشد، و خدا هر سختی را برای او آسان می کند، و گنج های زمین را برای او آشکار می سازد، و هر دوری را برای او نزدیک می نماید، و هر جبّار عنیدی را به دست او نابود می نماید، و هر شیطان مریدی را به دست او هلاک می کند، و او فرزند بهترین کنیز است و ولادت او بر مردم [یعنی مخالفین] مخفی می شود، و کسی حق ندارد او را به نامش یاد کند تا وقتی که خداوند او را آشکار سازد، و او زمین را پر از عدل و داد می نماید، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد. (1)
ص: 503
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًی وَ لَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ * وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
آیه فوق درباره ی نضربن حارث نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «اتَّبِعْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّک» یعنی «از آنچه پروردگارت برای تو نازل نموده پیروی کن» و او گفت: «بلکه من از عادات پدرانم پیروی می کنم» پس این آیه نازل شد. (2)
«وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی وَ إِلَی اللَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (3)
امام کاظم از پدران خود علیهم السلام نقل نموده که فرموده اند:
«عُرْوَةِ الْوُثْقَی» مودّت ما اهل بیت است. (4)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس دوست می دارد که به «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» تمسّک نماید که هرگز شکستی در
ص: 504
آن نباشد، باید به ولایت برادر و وصیّ من علیّ بن ابیطالب علیه السلام تمسّک کند، چرا که هر کس او را دوست بدارد و ولایت او را بپذیرد هلاک نخواهد شد، و هر کس او را دشمن بدارد و بغض او را داشته باشد نجات نخواهد یافت. (1)
محمّد بن شاذان از طریق عامّه از حضرت رضا از پدرانش علیهم السلام نقل نموده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«زود است که بعد از من فتنه تاریک و کوری پیدا شود، و هر کس به «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» تمسّک کند از آن فتنه نجات خواهد یافت» گفته شد: یا رسول الله «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» چیست؟ فرمود: «ولایت سیّد الوصییّن علیه السلام است» گفته شد: سیّد الوصییّن کیست؟ فرمود: «امیرالمؤمنین است» گفته شد: أمیرالمؤمنین کیست؟ فرمود: «آقا و مولای مسلمانان و امام آنان بعد از من است» گفته شد: یا رسول الله مولا و امام مسلمین بعد از شما کیست؟ فرمود: برادرم علیّ بن ابیطالب است. (2)
ص: 505
مؤلّف گوید:
روایات در تفسیر «عُرْوَةِ الْوُثْقَی» فراوان است و برخی از آن ها در تفسیر آیة الکرسی گذشت.
«وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» (1)
مرحوم طبرسی گوید:
امام صادق علیه السلام «الْبَحْرُ یَمُدُّهُ» را «و البحرُ مِدادهُ» خوانده است. (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت نزول این آیه این بوده که یهود درباره ی روح از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال کردند، و آن حضرت فرمود: «الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی، وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا» یعنی روح از امر پروردگار من است و شما را دانش کمی می باشد، یهود گفتند: تنها ماییم که دارای دانش کمی هستیم و یا همه مردم چنین اند؟ فرمود: «همه مردم چنین اند». یهود گفتند: ای محمّد اگر تو دارای دانش کمی هستی چگونه قرآن بر تو نازل شده [در حالی که آن تبیان کلّ شئ است «وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» و به ما نیز تورات داده شده است «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً؟» پس خداوند این آیه را نازل نمود: «وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ…» و از این ایه روشن شد که علم خداوند بیش
ص: 506
از این هاست، و آنچه از علم به شما داده شده، نزد شما کثیر و فراوان است، و لکن نزد خداوند قلیل و ناچیز است. (1)
یحیی بن اکثم به حضرت ابی الحسن هادی علیه السلام عرض کرد:
معنای آیه «سَبْعَةُ أَبْحُرٍ، ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ» چیست؟ امام علیه السلام فرمود: هفت دریا عبارت است از: عین کبریت، عین یمن، عین برهوت، عین طبریّة، جمّة ما سیدان، جمّة افریقیّة، عین با هوران. [و جُمّة: مکانی را گویند که آب در آن جمع می شود] سپس فرمود: و ماییم کلمات الله که هرگز فضائل ما شماره نمی گردد و تمام نمی شود. (2)
ص: 507
«مَّا خَلْقُکُمْ وَ لَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه می فرماید:
به ما رسیده (و الله أعلم) که اهل کتاب به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله گفتند: «خداوند -- همان گونه که تو گمان می کنی و ما اعتقاد داریم -- ما را در مراحلی مانند نطفه و علقه و مضغه و… آفریده است، آیا چگونه ما در قیامت در یک ساعت زنده و مبعوث می شویم؟!» و در پاسخ آنان این آیه نازل شد: «مَّا خَلْقُکُمْ وَ لَا بَعْثُکُمْ إِلَّا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ»، «إِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون.» (2)
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَ اخْشَوْا یَوْمًا لَّا یَجْزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَ لَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ» (3)
امیرالمؤمنین علیه السلام پس از کلام مفصّلی، در پاسخ سائلی که گفت:
چه کسی از این مردم رأی صحیح و عمل درستی دارد؟ فرمود: کسی که فریب مردم را نخورده باشد و به خود مغرور نشده باشد، و دنیا با جلوه های خود او را گول نزده باشد. (4)
ص: 508
و در حدیث آمده:
«الکیّس، من حاسب نفسه و عمل لما بعد الموت. و الفاجر، من اتّبع نفسه هواها و تمنّی علی اللَّه». یعنی انسان زیرک و دانا کسی است که خود را به حساب بکشد و برای بعد از مرگ خود کاری بکند، و فاجر کسی است که از هوای نفس خود پیروی کند و خود را طلبکار خدا بداند. (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام -- به کسی که بدون توجّه به سخن خود، از دنیا مذمّت می نمود -- فرمود:
دنیا خانه صدق است، برای کسی که او را تصدیق کند [و خوب او را بشناسد] و خانه عافیت است، برای کسی که به او معرفت پیدا کرده باشد، و خانه ثروت است، برای کسی که از آن توشه بگیرد. تا این که فرمود: دنیا مسجد و محلّ عبادت پیامبران و وحی الهی و مصلّای ملائکه خداوند و محلّ تجارت اولیای اوست و اولیای خدا، در دنیا رحمت خدا را به دست می آورند، و سود و درآمد دنیا، بهشت است.
تا این که فرمود:
چگونه کسی می تواند از دنیا مذمّت کند؟ در حالی که دنیا، به فرزندان خود اعلان خطر و فراق نموده و خود را توصیف کرده و با سرور خود مردم را به سرور آخرت تشویق نموده، و با بلاهای خود، بلاهای آخرت را گوشزد نموده، تا تخویف و تحذیر و ترغیب و ترهیب کرده باشد؛ پس ای کسی که از دنیا مذمّت می کنی، و می گویی او تو را فریب داده است، دنیا چگونه تو را فریب
ص: 509
داده؟ آیا به این که قبرهای مادران و پدرانت را به تو نشان داده تو را فریب داده است؟ در حالی که تو بسیار برای شفای آنان کوشیدی، و اطبا را برای آنان توصیف نمودی و برای شفای آنان به جستجوی داروها رفتی، و داروها ثمربخش نشد، و سفارشات تو به اطبا کارساز نگردید و این صحنه ها به تو هشدار داد و دنیا روزهای آخر زندگی و افتادن در بستر مرگ را به یاد تو آورد که در آن حال گریه تو، سودی نخواهد داشت و دوستان تو نیز کارساز نخواهند بود! (1)
«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ مَا فِی الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
علم به این پنج چیز مخصوص خداود و از صفات اوست و هیچ ملک مقرّب و بنیّ مرسلی از آن ها آگاه نیست. (3)
ص: 510
روایت فوق را صدوق نیز در کتاب «مَنْ لَا یَحْضُرُهُ الْفَقِیهُ» (1)، از امام صادق علیه السلام نقل نموده است.
ابن ابی الحدید نقل نموده که امیرالمؤمنین علیه السلام هنگامی که خواست، برای جنگ با خوارج حرکت کند، یکی از منجمیّن به آن حضرت گفت: «شما سه ساعت که از روز می گذرد حرکت کن، و اگر الآن حرکت کنی، به شما و اصحاب شما آسیب می رسد».
امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود:
آیا تو می دانی در شکم اسب من فرزند نری قرار دارد و یا فرزند مادّه ای؟ منجّم گفت: «اگر محاسبه کنم می دانم» امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هر کس تو را تصدیق کند قرآن را تکذیب نموده است، چرا که خداوند می فرماید: «إِنَ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ…» سپس فرمود:
حضرت محمّد صلی الله علیه و آله چنین ادّعایی را نکرد، آیا تو گمان کرده ای که می توانی برای سفر من، ساعت خیر و ساعت شرّ را بدانی؟ اگر کسی تو را تصدیق کند، باید از استعانه و کمک خواستن از خدا بی نیاز باشد. سپس فرمود: «اَللَّهُمَّ لَا طَیْرَ إِلَّا طَیْرُکَ، وَ لَا ضَیْرَ إِلَّا ضَیْرُکَ، وَ لَاإِلَهَ غَیْرُکَ.»
یعنی خدایا فالی نیست مگر فال تو. و منعی نیست مگر منع تو، و معبودی جز تو نیست. (2)
ص: 511
در پایان حدیث فوق از حَبّه عُرَنی نقل شده که گوید:
امیرالمؤمنین علیه السلام در همان ساعتی که منجّم او را از حرکت در آن نهی کرد، حرکت نمود، و چون ما حرکت کردیم و به خوارج رسیدیم آنان به ما تیراندازی کردند، و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: خودداری کنید، و باز آنان تیراندازی کردند و فرمود خودداری کنید و پس از مرتبه سوّم فرمود: الآن قتال با آنان نیکوست، به آنان حمله کنید. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که نطفه در رحم واقع می شود خداوند ملکی را می فرستد تا از آن خاکی که او باید در آن دفن شود مقداری برگیرد و به آن نطفه بیامیزد، از این رو همواره قلب او متمایل به آن خاک می باشد، تا در آن دفن شود. (2)
ص: 512
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه؛
به جز آیه ی 16 تا 20 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مومنون نازل شده است. (1)
عدد آیات: 30 آیه و یا 29 آیه است.
ثواب قرائت سوره ی سجده
مرحوم صدوق از حسین بن ابی علا از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی سجده را در هر شب جمعه ای قرائت کند، خداوند نامه عمل او را به دست راست او می دهد، و اعمال او را محاسبه نمی کند، و در بهشت از رفقای محمّد و اهل بیت علیه السلام خواهد بود. (2)
از کتاب «خواصّ القرآن» نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، مانند کسی خواهد بود که شب قدر را احیا نموده
ص: 513
است، و کسی که آن را بنویسد و بر خود بیاویزد، از بیماری تب، و سردرد، و درد مفاصل ایمن خواهد بود. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره ی سجده را بنویسد و بر خود بیاویزد، از تب ایمن می شود، و اگر بشوید و آب آن را بنوشد، گم راهی و انحراف او برطرف می شود، و با اذن خداوند به تب سوّم مبتلا نمی شود. [تب سوّم، تب روز سوّم را گویند.] (2)
و از جابر نقل شده که گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نمی خوابید تا سوره ی «الم تنزیل» و سوره ی «ملک» را بخواند. (3)
در کتاب خصال از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
سوره های سجده [و عزائم] چهار سوره است:
علق، نجم، الم تنزیل و حم سجده. (4)
ص: 514
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الم (1) تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ (2) أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (3) اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفیعٍ أَ فَلا تَتَذَکَّرُونَ (4) یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (5) ذلِکَ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْعَزیزُ الرَّحیمُ (6) الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طینٍ (7) ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ (8) ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلیلاً ما تَشْکُرُونَ (9) وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ أَ إِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ (10) قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ (11) وَ لَوْ تَری إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً إِنَّا
ص: 515
مُوقِنُونَ (12) وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها وَ لکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّی لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ (13) فَذُوقُوا بِما نَسیتُمْ لِقاءَ یَوْمِکُمْ هذا إِنَّا نَسیناکُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (14)
«العرش» در آیه 54 اعراف تفسیر شد، و «ولیّ» در این آیه به معنای ناصر است، و «عزیز» به معنای غالب و منیع است و در این جا به قرینه رحیم به معنای منیع، شایسته تر است، و «سلاله» به معنای خالص و صفوه است، و «مَهین» به معنای حقیر و پست است، و «توفّی» به معنای دریافت کامل است، و «استوفی الدَیْن» یعنی طلب خود را کاملاً دریافت نمود، و «توکیل» واگذار کردن کار است به دیگری، و «نَکس» به معنای قلب و وارونه کردن است، و «أفئدة» جمع فؤاد به معنای قلب است، و «أبصرنا» یعنی صدّقنا.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
الم (1) این کتابی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده، و شک و تردیدی در آن نیست! (2) ولی آنان می گویند: «(محمّد) آن را بدروغ به خدا بسته است»، امّا این سخن حقّی است از سوی پروردگارت تا گروهی را انذار کنی که پیش از تو هیچ انذارکننده ای برای آنان نیامده است، شاید (پند گیرند و) هدایت شوند! (3) خداوند کسی است که آسمان ها و زمین و آنچه را میان این دو است در شش روز [شش دوران] آفرید، سپس بر عرش (قدرت) قرار گرفت هیچ سرپرست
ص: 516
و شفاعت کننده ای برای شما جز او نیست آیا متذکّر نمی شوید؟! (4) امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می کند سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید بسوی او بالا می رود (و دنیا پایان می یابد). (5) او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است، و شکست ناپذیر و مهربان است! (6) او همان کسی است که هر چه را آفرید نیکو آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد (7) سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید. (8) سپس (اندام) او را موزون ساخت و از روح خویش در وی دمید و برای شما گوش و چشم ها و دل ها قرار داد امّا کمتر شکر نعمتهای او را بجا می آورید! (9) آن ها گفتند: «آیا هنگامی که ما (مردیم و) در زمین گم شدیم، آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» ولی آنان لقای پروردگارشان را انکار می کنند (و می خواهند با انکار معاد، آزادانه به هوسرانی خویش ادامه دهند). (10) بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را می گیرد سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمی گردانند.» (11) و اگر ببینی مجرمان را هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان سر به زیر افکنده، می گویند: «پروردگارا! آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم ما را بازگردان تا کار شایسته ای انجام دهیم ما (به قیامت) یقین داریم!» (12) و اگر می خواستیم به هر انسانی هدایت لازمش را (از روی اجبار بدهیم) می دادیم ولی (من آن ها را آزاد گذارده ام و) سخن و وعده ام حق است که دوزخ را (از افراد بی ایمان و گنهکار) از جنّ و انس همگی پر کنم! (13) (و به آن ها می گویم:) بچشید (عذاب جهنّم را)! به خاطر این که دیدار امروزتان را فراموش کردید، ما نیز شما را فراموش کردیم و بچشید عذاب جاودان را به خاطر اعمالی که انجام می دادید! (14)
ص: 517
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ مَا لَکُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَ لَا شَفِیعٍ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ» (1)
عبد الله بن سِنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
خداوند خیر را در روز یکشنبه آفرید، و شرّ را قبل از خیر خلق نفرمود، و در روز یکشنبه و دوشنبه زمین ها را خلق نمود، و در روز سه شنبه اقوات و خوارکی های آن ها را خلق نمود، و در روز چهارشنبه و پنجشنبه آسمان ها را خلق نمود، و در روز جمعه اقوات و خوراکی ها را خلق کرد، همان گونه که می فرماید: «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ.» (2)
مؤلّف گوید:
معنای «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» در سوره ی «طه» گذشت.
«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاء إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ» (3)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از تدبیر امور، امر و نهی الهی به بندگان می باشد، و همه این ها روز
ص: 518
قیامت ظاهر می شود، و مقدار آن روز، هزار سال از سال های دنیاست. (1)
امام صادق علیه السلام پس از سخنان مفصّلی فرمود:
در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه وجود دارد و هر موقفی هزار سال از سال های دنیاست. و سپس این آیه را قرائت نمود: «فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خمسین أَلْفَ سَنَةٍ.» (2) و (3)
مؤلّف گوید:
اخبار این موضوع با تفصیل در سوره حج ذیل آیه «وَ إِنَ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» گذشت.
«الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاء مَّهِینٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ» (4)
مؤلّف گوید:
خَلَقَه با فتح لام و سکون آن قرائت شده است و در معنا تفاوتی ندارد.
ص: 519
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «انسان» حضرت آدم علیه السلام است، و «نَسل» به معنای ذریّه است [سُمیّت به لأنّها تنسلّ و تنفصل من سلالةٍ] و نَسل فرزندان سلالة است و سلالة به معنای زبده و صفوه ی از چیزی است، و مقصود از «مَّاء مَّهِینٍ» نطفه است، و «سوّاه» یعنی استحاله من نطفةٍ إلی علقةٍ؛ و من علقةٍ إلی مضغة، حتّی نفخ فیه الروح. (1)
حضرت رضا علیه السلام در پاسخ سلیمان مزوری که متکلم خراسان نامیده می شد و خود را یکتای در علم کلام می دانست و منکر بدا بود، فرمود:
ای سلیمان برای چه منکر بداء [و مشیّت مستمرّ خداوند] شده ای؟ در حالی که خداوند می فرماید: «أولم یری الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً» و می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُ الْخَلْقَ ثُمَ یُعیدُهُ» و می فرماید: «بَدِیعُ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضِ» و می فرماید: «یَزِید فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» و می فرماید: «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنسَانِ مِن طِینٍ» و می فرماید: «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ -- إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِم» و می فرماید: «وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتابٍ…» و مسأله بدا و استمرار مشیّت الهی از این آیات روشن و واضح است؟! (2)
ص: 520
«قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
… من در معراج به ملکی از ملائکه برخورد نمودم که نشسته بود و همه دنیا مقابل او قرارداشت و در دست او لوحی از نور بود و در آن نگاه می کرد و توجّه به طرف راست و چپ خود نمی نمود و همواره با حال حزن در آن لوح نگاه می کرد، پس من به جبرئیل گفتم: این کیست؟ جبرئیل گفت: این ملک الموت است و همواره مشغول قبض ارواح می باشد. پس من گفتم: ای جبرئیل مرا نزد او ببر تا با او سخن بگویم، پس مرا نزد او برد و من بر او سلام کردم، و جبرئیل به او گفت: این محمّد و نبیّ رحمت صلی الله علیه و آله است که خداوند او را به سوی بندگان خود فرستاده. پس ملک الموت بر من سلام و تحیّت فرستاد و گفت: «من به شما بشارت می دهم و همه خیر را در امّت شما
ص: 521
می بینم»، و من گفتم: «الحمد لله المنّان، ذی النعم و الإحسان علی عباده، ذلک من فضل ربّی و رحمته علیَّ».
سپس جبرئیل گفت:
«کار این ملک از همه ملائکه سخت تر است» من گفتم: آیا هر کس تا کنون مرده و بعد از این خواهد مرد را، این ملک قبض روح می نماید؟ جبرئیل گفت: آری پس من به او گفتم: آیا تو آنان را هر کجا که باشند می بینی؟ گفت: آری. سپس گفت: «خداوند دنیا را در مقابل من چنان مسخّر نموده که همه دنیا برای من مانند درهمی است که در دست کسی باشد و آن را زیر و رو کند هر گونه که بخواهد، و هیچ خانه ای نیست مگر آن که من در هر روز پنج مرتبه در آن نظر می کنم، و چون اهل خانه ای بر میّت خود گریه می کنند، من به آنان می گویم: بر میّت خود گریه نکنید، چرا که من برای یکایک شما می آیم، تا احدی از شما باقی نماند». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: حقّا که مرگ امر بزرگ و داهیه و مصیبت بزرگی است، جبرئیل گفت: و بعد از مرگ مصیبت بزرگ تر و بزرگ تر است!! (1)
ص: 522
اسباط بن سالم گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: فدای شما شوم، آیا ملک الموت می داند چه کسی را باید قبض روح نماید؟ فرمود:
او از پیش خود نمی داند، تا برگه هایی از آسمان نازل شود و به او گفته شود: «فلانی فرزند فلانی را قبض روح کن.» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که ملک الموت برای قبض روح محتضر می آید، او را می بندد، و گرنه محتضر آرام نمی گیرد [و فرار می کند.] (2)
جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد یکی از انصار که مرد صالحی بود، هنگام مرگ حاضر شد و چون ملک الموت را دید به او فرمود: «به او ارفاق کن او صاحب من و مرد مؤمنی است» ملک الموت گفت: ای محمّد شاد و مطمئن باش، چرا که من با هر مؤمنی رفیق و دوست هستم».
سپس گفت:
ای محمّد بدان که من چون فرزند آدم را قبض روح می نمایم و صدای ناله و
ص: 523
فریاد اهل او بلند می شود، من در کنار خانه او می ایستم و روح او در دست من است و به آنان می گویم: به خدا سوگند ما ظلم به او نکرده ایم و قبل از اجل او را قبض روح ننموده ایم و گناهی در قبض روح او نکرده ایم و اگر شما راضی به کار خدا باشید و بر آن صبر کنید، مورد ستایش هستید و خداوند به شما پاداش خواهد داد، و اگر جزع و بی صبری کنید گناهکار و مورد خشم خدا خواهید بود، و شما حق اعتراض به ما را ندارید، و ما باز برای قبض روح شما خواهیم آمد، پس شما از بی صبری و شکایت شدیداً پرهیز کنید، چرا که من سراغ هر خانه ای در زمین و دریا خواهم آمد، و در هر روزی پنج مرتبه هنگام نمازها به هر خانه ای سر می زنم، تا جایی که ما به آنان آگاه تر از خود آنان هستیم. سپس ملک الموت به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا محمّد! اگر من بخواهم روح یک پشه ای را قبض کنم، بدون امر الهی نمی توانم قبض نمایم، و من خود مؤمن را هنگام مرگ به شهادت به «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله» تلقین می نمایم. (1)
ص: 524
رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذّر فرمود:
ای ابوذّر! هنگامی که من در معراج به آسمان رفتم به ملکی برخورد کردم که بر روی کرسیّ از نور نشسته بود، و بر سر او تاجی از نور بود، و یکی از پاهای او در مشرق و دیگری در مغرب بود، و مقابل او لوحی بود و در آن نگاه می کرد و دنیا مقابل چشم او و مخلوق مقابل او بودند، و دست او به مشرق و مغرب می رسید، پس من به جبرئیل گفتم: این کیست که من ملکی بزرگ تر از او ندیده ام؟ جبرئیل گفت: «این عزرائیل است نزدیک او برو و به او سلام کن» پس من نزد او رفتم و گفتم: «سَلَامٌ عَلَیْکَ حَبِیبِی مَلَکَ الْمَوْتِ» پس او گفت: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا أَحْمَدُ مَا فَعَلَ ابْنُ عَمِّکَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ؟» گفتم: آیا تو پسر عمّ من را می شناسی؟ عزرائیل گفت: چگونه او را نمی شناسم؟ در حالی که خداوند جل جلاله مرا مأمور به قبض روح همه مخلوق نموده جز روح تو و روح علیّ بن ابیطالب، و خداوند خود شما را با مشیّت خویش قبض روح می نماید. (1)
ص: 525
مؤلّف گوید:
روایات مربوط به قبض روح مؤمن و کافر فراوان است و ما برخی از آن ها را در کتاب «راه بهشت» نقل کردیم.
«وَ لَوْ تَرَی إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ» (1)
در برخی از روایات آمده که مرگ را سه هزار «سکرة الموت» هست و هر «سکرة الموت» سخت تر از هزار ضربه شمشیر است… و ملک الموت را اعوانی است که عدد آنان را جز خدا نمی داند، و هر کدام آنان اگر مجاز باشند می توانند آسمان ها و زمین های هفتگانه را به صورت یک لقمه ببلعند، و غصّه و لحظه ای از لحظات مرگ سخت تر از هزار ضربه شمشیر است، و هر چه خداوند آفریده تا اجل خود زنده است و چون مدّت و اجل او تمام شود محکوم به فنا خواهد بود. (2)
ص: 526
إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (15) تَتَجافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (16) فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (17) أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُونَ (18) أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوی نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ (19) وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ (20) وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (21) وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ ذُکِّرَ بِآیاتِ رَبِّهِ ثُمَّ أَعْرَضَ عَنْها إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمینَ مُنْتَقِمُونَ (22) وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَلا تَکُنْ فی مِرْیَةٍ مِنْ لِقائِهِ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی إِسْرائیلَ (23) وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (24) إِنَّ رَبَّکَ هُوَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ (25) أَ وَ لَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فی مَساکِنِهِمْ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ أَ فَلا یَسْمَعُونَ (26) أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْماءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَ أَنْفُسُهُمْ أَ فَلا یُبْصِرُونَ (27) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (28) قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذینَ کَفَرُوا إیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ (29) فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ (30)
«تجافی» به معنای تباعد و دوری از چیزی است، و «مضجع» به معنای فرش و
ص: 527
بستر و خوابگاه است و جمع آن مضاجع است، و «ما أخفی لهم» یعنی ما أخر لهم، و «قرّة عینٍ» یعنی چیزی که سبب روشنائی چشم و شادی روح است و به آن گفته می شود: «لا عین رأت و لا أذن سمعت و لا خطر علی قلب شرٍ»، و «عذاب الأدنی» یعنی عذاب دنیا مانند قتل و اسارت و قحط، و روایت شده که «عذاب أدنی» در رجعت خواهد بود، و «عذاب أکبر» عذاب آخرت است، و «مریة» به معنای شک است، و «أرض جُرُز» زمین خالی شده از بنا و سکنه است، و «یوم الفتح» یعنی یوم النصر، و «سَوْق» به معنای سیر دادن حیوان و یا انسان مجرم است، و بعضی گویند: «جُرُز» زمین خشک و خالی از نبات و گیاه است.
تنها کسانی که به آیات ما ایمان می آورند که هر وقت این آیات به آنان یادآوری شود به سجده می افتند و تسبیح و حمد پروردگارشان را بجا می آورند، و تکبّر نمی کنند. (15) پهلوهای شان از بسترها در دل شب دور می شود (و بپا می خیزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بیم و امید می خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند! (16) هیچ کس نمی داند چه پاداشهای مهمّی که مایه روشنی چشم هاست برای آن ها نهفته شده، این پاداش کارهایی است که انجام می دادند! (17) آیا کسی که باایمان باشد همچون کسی است که فاسق است؟! نه، هرگز این دو برابر نیستند. (18) امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت جاویدان از آن آن ها خواهد بود، این وسیله پذیرایی (خداوند) از آن هاست به پاداش آنچه انجام می دادند. (19) و امّا کسانی که فاسق شدند (و از اطاعت خدا سرباز زدند)، جایگاه همیشگی آن ها آتش است هر زمان بخواهند از آن خارج شوند، آن ها را به آن بازمی گردانند و به آنان گفته
ص: 528
می شود: «بچشید عذاب آتشی را که انکار می کردید!» (20) به آنان از عذاب نزدیک (عذاب این دنیا) پیش از عذاب بزرگ (آخرت) می چشانیم، شاید بازگردند! (21) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او یادآوری شده و او از آن اعراض کرده است؟! مسلّماً ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت! (22) ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و شک نداشته باش که او آیات الهی را دریافت داشت و ما آن را وسیله هدایت بنی اسرائیل قرار دادیم! (23) و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند. (24) البتّه پروردگار تو میان آنان روز قیامت در آنچه اختلاف داشتند داوری می کند (و هر کس را به سزای اعمالش می رساند)! (25) آیا برای هدایت آن ها همین کافی نیست که افراد زیادی را که در قرن پیش از آنان زندگی داشتند هلاک کردیم؟! این ها در مساکن (ویران شده) آنان راه می روند در این آیاتی است (از قدرت خداوند و مجازات دردناک مجرمان) آیا نمی شنوند؟! (26) آیا ندیدند که ما آب را بسوی زمینهای خشک می رانیم و بوسیله آن زراعتهایی می رویانیم که هم چهارپایانشان از آن می خورند و هم خودشان تغذیه می کنند آیا نمی بینند؟! (27) آنان می گویند: «اگر راست می گویید، این پیروزی شما کی خواهد بود؟!» (28) بگو: «روز پیروزی، ایمان آوردن، سودی به حال کافران نخواهد داشت و به آن ها هیچ مهلت داده نمی شود!» (29) حال که چنین است، از آن ها روی بگردان و منتظر باش آن ها نیز منتظرند! (تو منتظر رحمت خدا و آن ها هم منتظر عذاب او!) (30)
ص: 529
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«إِنَّمَا یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا الَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُوا بِهَا… * تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ * فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: اصل اسلام و فرع اسلام و قلّه و منزلت بالای اسلام چیست؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اصل اسلام نماز است، و فرع آن زکات است، و قلّه و منزلت بالای آن جهاد در راه خداست.
آن مرد گفت: یا رسول الله! ابواب خیر کدام است؟ فرمود: «روزه سپری است [در مقابل آتش دوزخ] و صدقه خطاها و گناهان را پاک می کند، و قیام مرد برای تجهّد و مناجات با پروردگار در نیمه شب. از ابواب خیر است» و سپس این آیه را تلاوت نمود «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ.» (2)
ص: 530
ابوعبیده حذّاء گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه فوق به من فرمود:
شاید تو فکر می کنی که اهل تهجّد و نماز شب، شب ها به خواب نمی روند؟ گفتم: خدا و رسول او داناترند. فرمود: چاره ای از راحت گذاردن این بدن نیست و تو باید او را راحت بگذاری تا روح از آن خارج شود، و بدن استراحت کند، و چون روح به بدن بازر می گردد، بدن برای کار و تلاش قوی تر باشد، چنان که خداوند می فرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ…».
سپس فرمود:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین علیه السلام و پیروان و شیعیان او نازل شد، و آنان اوّل شب می خوابیدند و چون ثلثی از شب و یا آنچه خدا می خواست می گذشت، به درگاه خدای خود پناه می بردند، و در حال ترس از عذاب و امید و طمع به عطای او بودند، و خداوند در قرآن احوال آنان را برای پیامبر خود بیان نموده و فرموده است: که از عطای خود آنان را بهر ه مند می کند، و در جوار رحمت خود در بهشت قرارشان خواهد داد، و ترس و هراس شان را برطرف خواهد نمود» گفتم: فدای شما شوم، اگر من آخر شب به پا خواستم چه بگویم؟ فرمود: بگو:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَ إِلَهِ الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی یُحْیِی الْمَوْتَی وَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ». سپس فرمود: اگر تو چنین بگویی پلیدی شیطان و وسوسه های او از تو دور می شود، إن شاءالله تعالی. (1)
ص: 531
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر عمل نیکی را که بنده انجام بدهد، ثواب و پاداش آن در قرآن ذکر شده است مگر نماز شب که به خاطر بزرگی ثواب آن نزد خداوند، پاداش آن بیان نشده است و خداوند می فرماید: «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ… إلی قوله: یَعْمَلُونَ….» (1)
حسین بن سعید در کتاب زهد از ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند به دست قدرت خود بهشتی آفریده که جز او کسی آن را ندیده است و هیچ مخلوقی اطلاعی از آن ندارد و در هر صبحگاهی گشوده می شود و خداوند به او می فرماید: «بوی خوش خود را فراوان کن، بوی خوش خود را فراوان کن» و آن بهشت می گوید: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ».
ص: 532
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
و این بهشت همان بهشتی است که خداوند درباره ی آن می فرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِیَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْیُنٍ جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ.» (1)
مرحوم طبرسی در معنای آیه «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا…»، از امام باقر و امام صادق علیهما السلام نقل نموده که فرموده اند:
مقصود از این آیه این است که آنان خود را از بستر بلند می کنند برای نماز شب و آنان همان متهجّدان در شب هستند که از بسترها به پا می خیزند برای نماز و عبادت. (2)
امام صادق علیه السلام در تفسیر «تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ…»، فرمود:
«کَانُوا لَا یَنَامُونَ حَتَّی یُصَلُّوا الْعَتَمَةَ»، یعنی آنان کسانی هستند که نمی خوابند تا نماز عشا را بخوانند. (3)
ص: 533
و نیز فرمود:
«إِنَّ النَّاسَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَی ثَلَاثَةِ أَوْجُهٍ: فَطَبَقَةٌ یَعْبُدُونَهُ رَغْبَةً فِی ثَوَابِهِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْحُرَصَاءِ وَ هُوَ الطَّمَعُ، وَ آخَرُونَ یَعْبُدُونَهُ فَرَقاً مِنَ النَّارِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ هِیَ الرَّهْبَةُ، وَ لَکِنِّی أَعْبُدُهُ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْکِرَامِ وَ هُوَ الْأَمْنُ…» (1)
یعنی عبادت مردم سه گونه است: گروهی خدا را به خاطر ثواب و پاداش عبادت می کنند، و این عبادت اهل طمع است، و گروهی از ترس عذاب او را عبادت می کنند، و این عبادت غلامان است، و لکن من به خاطر محبّت، خدا را عبادت می کنم و این عبادت کرام و صاحبان امنیّت است.
«أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ * أَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوَی نُزُلًا بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ * وَ أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا فَمَأْوَاهُمُ النَّارُ کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِیدُوا فِیهَا وَ قِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّذِی کُنتُم بِهِ تُکَذِّبُونَ» (2)
امام باقر علیه السلام در تفسیر آیه «أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ…»، فرمود:
امیرالمؤمنین علیه السلام و ولید بن عقبة بن ابی معیط تشاجر و نزاعی پیدا کردند و ولید فاسق به آن حضرت گفت: «به خدا سوگند زبان من و بزرگی من و قدرت جنگی من از شما قوی تر است» و امیرالمؤمنین به او فرمود: «ساکت باش ای فاسق» و پس از آن، آیات فوق نازل شد، بنابراین مقصود از «أَمَّا
ص: 534
الَّذِینَ آمَنُوا…» علیّ بن ابیطالب علیه السلام است، و مقصود از «أَمَّا الَّذِینَ فَسَقُوا…»، ولید بن عقبة است. (1)
در مناقب ابن شهر آشوب از امام باقر علیه السلام نقل شده که آن حضرت پس از ذکر روایت فوق فرمود:
سپس حسّان بن ثابت این قصّه را به شعر در آورد و گفت:
أَنْزَلَ اللَّهُ وَ الْکِتَابُ عَزِیزٌ *** فِی عَلِیٍّ وَ فِی الْوَلِیدِ قُرْآناً
فَتَبَوَّأَ الْوَلِیدُ مِنْ ذَاکَ فِسْقاً *** وَ عَلِیٌّ مُبَوَّأٌ إِیمَاناً
لَیْسَ مَنْ کَانَ مُؤْمِناً عَرَفَ اللَّهَ *** کَمَنْ کَانَ فَاسِقاً خَوَّاناً
سَوْفَ یُجْزَی الْوَلِیدُ خِزْیاً وَ نَاراً *** وَ عَلِیٌّ لَا شَکَّ یُجْزَی جِنَانا
«وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (2)
مفضّل گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» گرانی، و عذاب اکبر شمشیر حضرت مهدی علیه السلام است. (3)
ص: 535
و در روایت دیگری فرمود:
«الْعَذَابِ الْأَدْنَی» «دَابَّةُ الْأَرْضِ» یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام است. (1)
مؤلّف گوید:
این معنا در سوره ی نمل در تفسیر آیه «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ…» (2) گذشت.
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» فراق احبّه و دوستان است در دنیا، تا مردم به فکر فراق اموات بیفتند، چنان که یعقوب علیه السلام تأسّف بر فراق یوسف را تحمّل نمود تا از فراق غیر او نجات یابد. (3)
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی» «دَابَّةُ الْأَرْضِ» و دجّال است. (4)
ص: 536
و در سخن دیگری فرمود:
«عَذَابِ الْأَدْنَی»، قحطی و بی آبی است، و «عذاب أکبر»، خروج و قیام حضرت مهدی علیه السلام با شمشیر است در آخرالزمان. (1)
«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ» (2)
امام باقر علیه السلام فرمود:
پیشوایان و امامان در کتاب خدا دو قسم اند: امام عدل و امام جور، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» و امامان عدل به امر خدا و دستورات او مردم را هدایت می کنند، نه به امر مردم [و ستمکاران]، و آنان امر خدا را مقدّم بر امر طاغوت ها می نمایند و حکم او را مقدّم بر حکم آنان قرار می دهند، و خداوند درباره ی طاغوت ها می فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ» (3)، یعنی طاغوت ها امر خود را مقدّم بر امر خدا می کنند، و حکم خود را مقدّم بر حکم خدا می نمایند و بر خلاف کتاب خدا، به خواسته های نفسانی خود عمل می کنند. (4)
ص: 537
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در جمیع احوال خود صبر کرد، و خداوند بشارت ائمّه ی -- از اهل بیت -- را به او داد و آنان را به صبر توصیف نمود و فرمود: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ.» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
آیه فوق فقط درباره ی فرزندان فاطمه علیها السلام نازل شد. (2)
صاحب مناقب گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به علیّ و فاطمه علیهما السلام دعا نمود و فرمود:
«اَللَّهُمَّ اجْمَعْ شَمْلَهُمَا وَ أَلِّفْ بَیْنَ قُلُوبِهِمَا وَ اجْعَلْهُمَا وَ ذُرِّیَّتَهُمَا مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ وَ ارْزُقْهُمَا ذُرِّیَّةً طَاهِرَةً طَیِّبَةً مُبَارَکَةً وَ اجْعَلْ فِی ذُرِّیَّتِهِمَا الْبَرَکَةَ وَ اجْعَلْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِکَ إِلَی طَاعَتِکَ وَ یَأْمُرُونَ بِمَا یُرْضِیکَ». یعنی، خدایا زندگی علی و فاطمه علیهما السلام را سامان بده، و قلب های شان را مرتبط به همدیگر کن و ذریّه آنان را وارثان بهشت گردان، و علی و فاطمه علیهما السلام را ذریّه پاک و مبارک و طیّب روزی کن، و در ذریّه ی آنان برکت قرار ده، و آنان را امامانی که هادی به
ص: 538
امر تو باشند و مردم را به اطاعت و خشنودی تو بخوانند قرار ده. (1)
«أَ وَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَسُوقُ الْمَاء إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْکُلُ مِنْهُ…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«أَرْضِ الْجُرُزِ»، زمین خراب را گویند، و این مَثَلی است که خداوند برای رجعت
و حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف زده است، و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را از رجعت خبر داد، آنان گفتند: «مَتَی هَذَا الْفَتْحُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» و خداوند فرمود: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَی دُونَ الْعَذَابِ الْأَکْبَرِ» (3). و چون گفتند: «مَتَی هَذَا الْفَتْحُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»، خداوند به پیامبر خود فرمود: «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ انْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُون»، یعنی به آنان بگو: هنگام فتح و ظهور حضرت مهدی علیه السلام ایمان کسانی که به قیام او کافر بوده اند سودی برایشان ندارد و به آنان مهلت داده نمی شود، پس ای رسول من، تو از منکرین رجعت و قیام حضرت مهدی علیه السلام اعراض کن و منتظر وعده خدا باش، آنان نیز منتظر عذاب خواهند بود. (4)
ص: 539
ابن درّاج گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که در تفسیر آیه «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ»، فرمود:
مقصود، روز فتح دنیا برای حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است، و در آن روز کسانی که ایمان به قیام او نیاورده باشند و یقین به قیام او پیدا نکرده اند سودی از ایمان و تقرّب خود به خداوند نمی برند، و تنها اعتقاد به قیام اوست که ایمان را سودمند می کند و پاداش بنده و شأن او را نزد خداوند بزرگ می نماید، و سبب دخول در بهشت و دوری از دوزخ می شود، و این پاداش کسانی است که ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و ذریّه پاک او را پذیرفته اند. (1)
مؤلّف گوید:
بحث رجعت و قیام حضرت مهدی علیه السلام در ذیل آیات مربوط به خود گذشت و خواهد آمد و ما در کتاب «دولة المهدی علیه السلام» و کتاب «دولت ها صالحین» این بحث را مشروحاً بیان نمودیم و در کتب بزرگان از اعلام نیز درباره ی رجعت و قیام مهدی علیه السلام مشروحاً بیان شده است.
ص: 540
محلّ نزول: مدینه ی منوّره [اجماعاً]
ترتیب نزول: بعد از سوره ی آل عمران نازل شده است.
عدد آیات: 73 آیه [اجماعاً].
ثواب قرائت سوره ی احزاب
امام صادق علیه السلام فرمود:
«هر کس فراوان سوره ی احزاب را بخواند، روز قیامت در جوار حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و خانواده او خواهد بود. سپس فرمود: سوره ی احزاب دارای فضایح و زشتی های مردان و زنان قریش و غیر قریش است….» (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
کسی که سوره ی احزاب را قرائت کند و به خانواده خود و دیگران بیاموزد به او امان از عذاب قبر داده می شود، و کسی که آن را در پوست آهو بنویسد و در ظرفی
ص: 541
قرار بدهد و در منزل خود گذارد، برای دختران و خواهران و خویشان اول
فراوان خواستگار می آید، و همه مردم به اذن الهی به او رغبت پیدا می کنند،
گرچه فقیر باشد. (1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده است. (2)
ابیّ بن کعب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
«وَ مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْأَحْزَابِ وَ عَلَّمَهَا أَهْلَهُ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُهُ أُعْطِیَ الْأَمَانَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْر». یعنی کسی که سوره ی احزاب را قرائت کند، و به خانواده و غلامان و کنیزان خود یاد بدهد، به او امان از عذاب قبر داده می شود. (3)
ص: 542
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلیماً حَکیماً (1) وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً (2) وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (3) ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَکُمُ اللاَّئی تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِکُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُمْ ذلِکُمْ قَوْلُکُمْ بِأَفْواهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبیلَ (4) ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوالیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُناحٌ فیما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لکِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (5) النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلی أَوْلِیائِکُمْ مَعْرُوفاً کانَ ذلِکَ فِی الْکِتابِ مَسْطُوراً (6) وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً (7) لِیَسْئَلَ الصّادقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً أَلیماً (8)
ص: 543
«ظِهار» یک روش جاهلی است و آن این است که مرد به همسر خود بگوید: «تو برای من مانند مادر من می باشی» کنایه از این که تو همسر من نیستی، و این یک نوع طلاق محسوب می شده است و اسلام از آن جلوگیری نموده و برای آن کفّاره قرار داده است، و «اَدعیاء» جمع دعّی به معنای فرزندی است که به غیر پدر او نسبت داده می شود و به آن پسر خوانده می گویند، و زمان جاهلیّت مردم پسر خوانده را فرزند خود می دانسته اند، و اسلام آن را نپذیرفته است، چرا که مردم زید بن حارثه که فرزند خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله بود را فرزند آن حضرت می دانستند و می گفتند: «او فرزند محمّد صلی الله علیه و آله است» و اسلام در این آیه آن را ردّ نموده و می فرماید: «ادْعُوهُمْ لِابائِهِمْ»، و «أولو الأرحام»، یعنی خویشان، و «میثاق» یعنی عهد و پیمان، و «میثاق غلیظ» یعنی پیمانی که به وسیله قسم و سوگند تأکید می شود.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای پیامبر! تقوای الهی پیشه کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن که خداوند عالم و حکیم است. (1) و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است. (2) و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خداوند حافظ و مدافع (انسان) باشد! (3) خداوند برای هیچ کس دو دل در درونش نیافریده و هرگز همسرانتان را که مورد «ظهار» قرار می دهید مادران شما قرار نداده و (نیز) فرزندخوانده های شما را فرزند حقیقی شما قرار نداده است این سخن شماست که به دهان خود می گویید (سخنی باطل و بی پایه) امّا خداوند حقّ را می گوید و او به راه راست هدایت می کند. (4) آن ها را به نام پدرانشان بخوانید که
ص: 544
این کار نزد خدا عادلانه تر است و اگر پدرانشان را نمی شناسید، آن ها برادران دینی و موالی شما هستند امّا گناهی بر شما نیست در خطاهایی که از شما سرمی زند (و بی توجّه آن ها را به نام دیگران صدا می زنید)، ولی آنچه را از روی عمد می گویید (مورد حساب قرار خواهد داد) و خداوند آمرزنده و رحیم است. (5) پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او مادران آن ها [مؤمنان] محسوب می شوند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر از مؤمنان و مهاجران در آنچه خدا مقرّر داشته اولی هستند، مگر این که بخواهید نسبت به دوستانتان نیکی کنید (و سهمی از اموال خود را به آن ها بدهید) این حکم در کتاب (الهی) نوشته شده است. (6) (به خاطر آور) هنگامی را که از پیامبران پیمان گرفتیم، و (همچنین) از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم، و ما از همه آنان پیمان محکمی گرفتیم (که در ادای مسئولیت تبلیغ و رسالت کوتاهی نکنند)! (7) به این منظور که خدا راستگویان را از صدق شان (در ایمان و عمل صالح) سؤال کند و برای کافران عذابی دردناک آماده ساخته است. (8)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: امام صادق علیه السلام درباره ی این آیه و امثال آن فرمود:
خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را به «إِیَّاکِ أَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ»، مبعوث نمود، بنابراین در ظاهر این خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله است و لکن مقصود امّت او می باشد. (2)
ص: 545
مرحوم طبرسی گوید:
این آیه درباره ی ابوسفیان بن حرب و عکرمة بن ابی جهل و ابوالأعور سلمی نازل شد که بعد از جنگ احد به خاطر امانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان داد وارد مدینه شدند و با برخی از منافقین مانند: عبدالله بن ابیّ و عبدالله بن سعید بن ابی سرح و طعمة بن ابیرق، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و گفتند: ای محمّد! شما دست از بدگوئی خدایان ما: «لات و عزّی و مناة» بردار و بگو: «آن ها در پیشگاه خداوند برای پرستش کنندگان خود شفاعت خواهند نمود» ما نیز تو را آزاد می گذاریم. [هر گونه می خواهی خدای خود را پرستش کن].
و این سخن برای رسول خدا صلی الله علیه و آله گران آمد، و عمر بن خطّاب گفت: «یا رسول الله اجازه بدهید تا ما آنان را بکشیم» و رسول خدا صلی الله علیه و آله نپذیرفت و فرمود: من به آنان امان داده ام و سپس دستور داد تا آنان را از مدینه خارج کردند و این آیه نازل شد: «وَ لَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَ الْمُنَافِقِینَ….» (1)
ص: 546
«مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هر کس در نماز قلب او به چیزی جز خداوند تعلّق و توجّه پیدا کند، او به آن چیز نزدیک خواهد بود و از حقیقت نماز و آنچه خدا خواسته است دور خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ.» (2)
صالح بن میثم تمّار گوید:
در کتاب پدرم یافتم که گوید: شبی خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم و آن حضرت به ما فرمود: بنده ای که در محبّت ما هرگز کوتاهی و قصور نداشته باشد، به خاطر آن خیری است که خداوند در قلب او قرار داده، و هرگز کسی که دشمنان ما را دوست می دارد، ما را دوست نمی دارد، چرا که دو محبّت در یک قلب جمع نمی شود، چنان که خداوند می فرماید: «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ». تا با یکی از دو قلب گروهی را دوست بدار و با دیگری دشمنان آنان را دوست بدارد، و کسی که ما را دوست می دارد محبّت او خالص خواهد بود، مانند طلایی که غشیّ در آن نباشد… . (3)
ص: 547
امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند در وجود یک نفر دو قلب قرار نداده تا با یکی از آن ها گروهی را دوست بدارد و با دیگری دشمنان آنان را دوست بدارد. (1)
مرحوم طبرسی گوید:
آیه فوق درباره ی حمید بن معمّر بن حبیب فهدی نازل شد، چرا که او مرد عاقل و با حافظه ای بود و هر چه را می شنید حفظ می کرد، از این رو می گفت: من در باطن خود دو قلب دارم و با هر کدام می فهمم و تعقّل می کنم، بیش از آنچه محمّد صلی الله علیه و آله می فهمد، و قریش او را «ذوالقلبین» می نامیدند، تا این که در جنگ بدر مشرکان مغلوب شدند و او نیز بین آنان بود و یکی از دو کفش خود را به پا کرده بود و دیگری را به دست گرفته بود، پس ابوسفیان به او گفت: مردم قریش چه شدند؟ او گفت: مغلوب شدند، ابوسفیان گفت: چرا تو یک کفش خود را به پا کرده و دیگری به دست گرفته ای؟ حمید بن معمّر گفت: من نفهمیدم و فکر کردم هر دو را به پا کرده ام، و از آن روز قریش
ص: 548
فهمیدند که او بیش از یک قلب ندارد، چرا که کفش خود را فراموش کرده و در دست گرفته است! (1)
امام صادق علیه السلام فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود:
هیچ بنده ای نیست که خداوند قلب او را به ایمان آزموده باشد، مگر آن که محبّت ما را در قلب خود خواهد یافت و ما را دوست می دارد، و هیچ بنده ای نیست که مورد غضب خدا باشد، مگر آن که بغض و دشمنی ما را در قلب خود می یابد و ما را دشمن می دارد، و ما از دوستان خود شاد می شویم و برای آنان طلب مغفرت می نماییم، و دشمنان خود را دشمن می داریم، و دوست ما همواره منتظر رحمت الهی می باشد، و ابواب رحمت الهی همواره به روی او گشوده است، و دشمن ما همواره در سرازیری آتش دوزخ قرار دارد، و آن سرازیری او را به جهنّم می رساند، سپس فرمود: برای اهل رحمت، رحمت خدا گوارا باد، و هلاکت و ویل بر اهل آتش باد، چنان که خداوند می فرماید: «فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ.» (2) و (3)
ص: 549
«وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ اللَّائِی تُظَاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهَاتِکُمْ» (1)
مؤلّف گوید:
همانگونه که گذشت و در ابتدای سوره ی مجادله خواهد آمد، طلاق در زمان جاهلیّت این بوده که مرد به همسر خود می گفته: «ظَهْرُکِ کَظَهْرِ أُمّی»، یعنی پشت تو مانند پشت مادر من است یعنی من با تو همبستر نخواهم شد و این را طلاق و جدایی از همسر می دانسته اند و اسلام این عمل را تحریم نمود و برای آن کیفر و کفّاره قرار داد، و در این زمان ها به حمد الله متروک شده و برخی از مسلمانان حتّی اسم و معنای آن را نمی دانند و در فقه ما کتابی به نام کتاب ظهار برای احکام و حدود آن ثابت مانده است و ما روایات و
ص: 550
احکام آن را در سوره مجادله در ذیل آیه «قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجادِلُکَ فِی زَوْجِها…»، خواهیم آورد، إن شاءالله.
«… وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءکُمْ أَبْنَاءکُمْ ذَلِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِی السَّبِیلَ * ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ…» (1)
ماجرای زید بن حارثه پسر خوانده رسول خدا صلی الله علیه و آله و همسر او زینب بنت جَحش
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود: سبب نزول این آیه این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از ازدواج با خدیجه خویلد روزی به خاطر تجارت با خدیجه به بازار عکاظ رفت و دید که زید بن حارثه را به عنوان غلام به فروش گذارده اند و چون او را غلامی کیّس و زیرک و صاحب فهم و رأی نیکویی دید، او را خریداری نمود، و چون به رسالت و پیامبری مبعثو شد او را به اسلام دعوت کرد و او مسلمان شد و به او غلام محمّد صلی الله علیه و آله می گفتند، و چون این خبر به پدر او حارثه فرزند شراحیل کلبی رسید که مردی جلیل القدر بود در مکّه نزد ابوطالب رفت و گفت:
«فرزند من اسیر شده و در دست فرزند برادر شما می باشد و شما از او بخواهید تا یا او را بفروشد و یا فدیه بگیرد و یا آزادش کند» و چون ابوطالب با رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن گفت، آن حضرت فرمود: من او را آزاد کردم هر کجا می خواهد برود، پس حارثه برخاست و دست فرزند خود را گرفت و گفت: «تو باید به شرف و حسب خود باز گردی» زید گفت: «من هرگز از رسول خدا صلی الله علیه و آله
ص: 551
جدا نمی شوم» حارثه گفت: آیا می خواهی از حَسَب و نَسَب خود جدا شوی و غلام قریش باشی؟ زید گفت: «من تا زنده هستم از رسول خدا صلی الله علیه و آله جدا نمی شوم» پس حارثه گفت:
«ای مردم قریش شاهد باشید که زید فرزند من است و من از او ارث می برم و او نیز از من ارث می برد» تا این که زید را مردم فرزند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله خواندند، و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را دوست می داشت و او را «زید الحبّ» می نامید تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله به مدینه هجرت نمود و در مدینه زینب دختر جحش را به او تزویج کرد، پس روزی زید نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نیامد و آن حضرت به منزل او رفت تا سراغی از او بگیرد، ناگهان همسر او را دید که در وسط هجره نشسته و عطری را می ساید و چون زن جمیله و زیبایی بود رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ خَالِقِ النُّورِ وَ تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ». و سپس به خانه خود بازگشت، پس زید به خانه بازگشت و زینب سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله را به او منتقل نمود و زید گفت: آیا می خواهی تو را طلاق بدهم تا رسول خدا با تو ازدواج نماید؟ چرا که شاید تو مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده باشی؟ زینب گفت: «می ترسم تو مرا طلاق بدهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله با من ازدواج نکند» پس زید نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت:
پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله زینب چنین سخنانی را به من گفت آیا شما اجازه می دهید که من او را طلاق بدهم و شما با او ازدواج نمایید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «برگرد و از خدا بترس و همسر خویش را نگهدار» چنان که خداوند می فرماید: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ
ص: 552
مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا… وَ کَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا» (1) و طبق این آیه خداوند رسول خدا صلی الله علیه و آله را به فوق عرش به زینب بنت جحش تزویج نمود، و منافقین گفتند: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همسران فرزندان ما را بر ما حرام نموده و خود با همسر فرزند خود ازدواج می نماید» در حالی که زید فرزند خوانده آن حضرت بود و فرزند نسبی او نبود [و خداوند در این قصّه می خواست بفرماید: فرزند خوانده فرزند محسوب نمی شود] از این رو فرمود: «وَ ما جَعَلَ أَدْعِیاءَکُمْ أَبْناءَکُم…»، و در پایان فرمود: «ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَ لَکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا * النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا.» (2)و (3)
ص: 553
ص: 554
«النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَ أُوْلُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَن تَفْعَلُوا إِلَی أَوْلِیَائِکُم مَّعْرُوفًا کَانَ ذَلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«این آیه درباره ی امارت و امامت نازل شد و درباره ی فرزندان امام حسین علیه السلام جاری خواهد بود، و ما از مؤمنین و مهاجرین و انصار سزاوارتر به امامت و به رسول خدا صلی الله علیه و آله هستیم» عبدالرحیم بن قصیر گوید: به آن حضرت گفتم: آیا برای فرزندان جعفر بن ابیطالب و فرزندان عبّاس در آن بهره ای هست؟ فرمود: «برای آنان در امامت بهره ای نیست» پس من فرزندان عبدالمطلّب را شماره کردم و آن حضرت فرمود: چنین نیست، و لکن فراموش کردم که از فرزندان امام حسن علیه السلام سؤال کنم و چون روز دیگر این سؤال را مطرح کردم فرمود: به خدا سوگند جز ما هیچ کدام از منسوبین به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بهره ای از آن ندارند. (2)
ص: 555
مرحوم کلینی با سند خود از ثویر از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
هرگز امامت بعد از حسن و حسین علیهما السلام در دو برادر قرار نگرفت و پس از امام حسین علیه السلام به علیّ بن الحسین علیه السلام منتقل شد چنان که خداوند می فرماید: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ»، بنابراین پس از علیّ بن الحسین علیه السلام امامت در فرزندان امامان قرار خواهد داشت. (1)
ابوبصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود علی علیه السلام از هر کس سزاوارتر به امامت بر مردم بود، چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان او را به مردم معرّفی نموده بود تا جایی که [در غدیر خم] دست او را گرفت و او را به عنوان امام و خلیفه بعد از خود به مردم نشان داد و علی علیه السلام قبل از رحلت نمودن از دنیا هرگز محمّد حنفیّه و عبّاس و هیچ فرزندی از فرزندان خود را به عنوان امام بعد از خود تعیین نکرد، و گرنه حسن و حسین علیهما السلام می گفتند: خداوند همان گونه که امر به اطاعت شما نموده است امر به اطاعت ما نیز نموده است، و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همان گونه که شما را برای امامت تعیین نموده ما را نیز تعیین نموده و همان گونه که آیه تطهیر درباره شما نازل شده درباره ما نیز نازل شده است از این رو پس از رحلت علی علیه السلام امام حسن علیه السلام که فرزند بزرگ تر او بود سزاوارتر به امامت بود و پس از او امام حسین علیه السلام سزاوارتر به امامت بود چرا که خداوند می فرماید: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ
ص: 556
بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و اگر امام حسن علیه السلام امامت را در فرزندان خود قرار می داد امام حسین علیه السلام می فرمود: خداوند همان گونه که امر به اطاعت از شما و اطاعت از پدر شما نموده امر به اطاعت از من نیز نموده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همان گونه که درباره ی شما تبلیغ نموده درباره ی من نیز تبلیغ نموده و آیه تطهیر را نیز درباره ی همه ما نازل نموده است، و پس از امام حسین علیه السلام نیز طبق آیه «أُولُوا الْأَرْحامِ» جز علیّ بن الحسین و سپس محمّد بن علیّ و… [تا امام زمان علیه السلام] کسی شایسته امامت نبوده و نخواهد بود. (1)
ص: 557
مؤلّف گوید:
آیه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُهاجِرِینَ…»، به چند معنا در روایات تفسیر شده است:
خلافت و امامت بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله همان گونه که گذشت،
طبقات ارث که بعد از عصبة و صاحبان سهم به خویشان دیگر می رسد،
امام صادق علیه السلام فرمود:
این آیه درباره ی امامت فرزندان امام حسین علیه السلام نازل شده است. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
این آیه در باره ی علیّ بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است چرا که او «رَحِم» رسول خدا صلی الله علیه و آله است و به امارت و ملک و ایمان سزاوارتر از مؤمنین و مهاجرین می باشد (2)، و آیه صلاحیّت همه معانی فوق را دارد. (3)
ص: 558
ص: 559
ص: 560
ص: 561
ص: 562
ص: 563
«وَ إِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَ مِنکَ وَ مِن نُّوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنَا مِنْهُم مِّیثَاقًا غَلِیظًا * لِیَسْأَلَ الصّادقینَ عَن صِدْقِهِمْ وَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا أَلِیمًا» (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
نخستین کسی که به میثاق و پیمان الهی سبقت گرفت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، چرا که او نزدیک ترین خلق به قرب الهی بود و دارای منزلتی بود که چون جبرائیل او را به معراج برد و به آسمان ها قدم گذارد به مکانی قدم گذارد که
ص: 564
جبرائیل به او گفت: «تو به جایی قدم گذاردی که هیچ ملک مقرّب و هیچ پیامبر مرسلی قدم نگذارده است».
و اگر روح و نفس او از آن مکان نمی بود به آن مقام قرب نمی رسید که خداوند می فرماید:
«فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی» (1)، و «أَوْ أَدْنَی» یعنی بل أدنی [یعنی او به نهایت قرب الهی رسید]. و میثاق الهی نخست بر اولیای الهی علیهم السلام وارد شد.
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
خداوند از پیامبران برای خود میثاق ربوبیّت گرفت و از آنان برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله میثاق و پیمان نبوّت گرفت و برای امیرالمؤمنین و ائمّه بعد از او علیهم السلام میثاق امامت گرفت و فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیَّکُمْ -- وَ عَلِیٌّ إِمَامَکُمْ وَ الْأَئِمَّةُ الْهَادُونَ أَئِمَّتَکُمْ؟» و آنان گفتند: «بَلی شَهِدْنا»، پس خداوند فرمود: من از شما پیمان گرفتم تا در قیامت نگویید: «ما از چنین پیمانی غافل بودیم» بنابراین خداوند نخست از پیامبران برای خود پیمان ربوبیّت گرفت و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ».
سپس خداوند چند نفر از پیامبران خود مانند نوح و ابراهیم و موسی و عیسی را نام برد و از بین آنان افضل شان را یاد کرد و فرمود:
«و منک» و او را که افضل بود مقدّم نمود و سپس فرمود: «وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَی وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ» و معلوم شد که این پنج نفر افضل پیامبران هستند و رسول خدا صلی الله علیه و آله افضل از آنان است، و سپس خداوند برای رسول خود صلی الله علیه و آله از پیامبران پیمان گرفت که به او ایمان بیاورند و وصیّ او امیرالمؤمنین علیه السلام را
ص: 565
یاری نمایند و فرمود: «وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّیْنَ لَمَا آتَیْتُکُم مِّن کِتَابٍ وَ حِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءکُمْ رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ» (1)، و مقصود او از «رَسُولٌ مُّصَدِّقٌ لِّمَا مَعَکُمْ»، رسول خدا صلی الله علیه و آله) است و مقصود او از «لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنصُرُنَّهُ»، امیرالمؤمنین علیه السلام است، و خداوند از پیامبران خود پیمان گرفت، تا این پیمان را به امّت های خود خبر بدهند و ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر علیهم السلام را بپذیرند. (2)
ص: 566
امام صادق علیه السلام در تفسیر «لِیَسْئَلَ الصّادقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ…»، فرمود:
هنگامی که در قیامت خداوند از صادق -- درباره ی صدق او -- سؤای می کند تا به او پاداش بدهد، حال کاذب چگونه خواهد بود؟! (1)
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً (9) إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا (10) هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً (11) وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُوراً (12) وَ إِذْ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ یا أَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقامَ لَکُمْ فَارْجِعُوا وَ یَسْتَأْذِنُ فَریقٌ مِنْهُمُ النَّبِیَّ یَقُولُونَ إِنَّ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ وَ ما هِیَ بِعَوْرَةٍ إِنْ یُریدُونَ إِلاَّ فِراراً (13) وَ لَوْ دُخِلَتْ عَلَیْهِمْ مِنْ أَقْطارِها ثُمَّ سُئِلُوا الْفِتْنَةَ لَآتَوْها وَ ما تَلَبَّثُوا بِها إِلاَّ یَسیراً (14) وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ الْأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْؤُلاً (15) قُلْ لَنْ یَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَ إِذاً لا تُمَتَّعُونَ إِلاَّ قَلیلاً (16) قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً وَ لا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (17) قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقینَ مِنْکُمْ وَ الْقائِلینَ لِإِخْوانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنا وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاَّ قَلیلاً (18) أَشِحَّةً عَلَیْکُمْ فَإِذا جاءَ الْخَوْفُ رَأَیْتَهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ تَدُورُ أَعْیُنُهُمْ کَالَّذی یُغْشی عَلَیْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکُمْ بِأَلْسِنَةٍ حِدادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیْرِ أُولئِکَ
ص: 567
لَمْ یُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمالَهُمْ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (19) یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ وَ لَوْ کانُوا فیکُمْ ما قاتَلُوا إِلاَّ قَلیلاً (20) لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیراً (21) وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إیماناً وَ تَسْلیماً (22)
«هُنا لک» اشاره به دور است، و «هُنا» اشاره به نزدیک است، و «هناک» برای متوسط است مانند: ذلک و ذا و ذاک، و «زِلْزال» اضطراب بزرگ است، و «زَلْزَلَة» اضطراب و لرزش زمین است، و «غُرور» چیز مکروه را محبوب نشان دادن است، و «غَرور» شیطان است، و «یثرب» زمین مدینه است و بعضی گفته اند: یثرب نفس مدینه است، مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی رحمة الله علیه گوید: یثرب و طیبة و طابة و دار و سکینة و حائزة و محبورة و محبّة و محبوبة و عَذراء و مرحومه و قاصمة و یندد، سیزده نام مدینه اند، و «عورة» جایی را گویند که بر آن هراسی باشد و مکان معور و دار معورة خانه و جایی را گویند که دیواری و حرزی اطراف آن نباشد، و «قَطْر و اَقطار» به معنای ناحیه و جانب است، و «معوّقین» از عَوَق به معنای صرف و بازگرداندن است و رجل عَوَق و عَوّقة الذی یعوّق الناس عن الخیر، و «بَأْس» به معنای حَرْب و جنگ است و اصل آن به معنای شدّت است، و «أشحّة» جمع شحیح به معنای بخل شدید است، و «سَلَقوکم» از سَلق به معنای سخن تند و فریاد است و خطیب «مِسْلَق و مِصْلَق» خطیب فصیح را گویند، و «حداد» جمع حدید به معنای چیز برّنده است و ضدّ آن کلیل است، و «احزاب» به معنای جماعات است، و «بادی»
ص: 568
و «بَدَوّی» به معنای صحرانشین است، و در حدیث آمده: «من بَدی جَفا»، یعنی کسی که در بادیه و صحرا زندگی کند اهل جفا خواهد بود و «جَفوَة الأعراب» یعنی جفا و بی وفایی صحرانشینان.
ای کسانی که ایمان آورده اید! نعمت خدا را بر خود به یاد آورید در آن هنگام که لشکرهایی (عظیم) به سراغ شما آمدند ولی ما باد و طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آن ها را نمی دیدید (و به این وسیله آن ها را در هم شکستیم) و خداوند همیشه به آنچه انجام می دهید بینا بوده است. (9) (به خاطر بیاورید) زمانی را که آن ها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشم ها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا می بردید. (10) آنجا بود که مؤمنان آزمایش شدند و تکان سختی خوردند! (11) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که منافقان و بیماردلان می گفتند: «خدا و پیامبرش جز وعده های دروغین به ما نداده اند!» (12) و (نیز) به خاطر آورید زمانی را که گروهی از آن ها گفتند: «ای اهل یثرب (ای مردم مدینه)! این جا جای توقّف شما نیست به خانه های خود بازگردید!» و گروهی از آنان از پیامبر اجازه بازگشت می خواستند و می گفتند: «خانه های ما بی حفاظ است!»، در حالی که بی حفاظ نبود آن ها فقط می خواستند (از جنگ) فرار کنند. (13) آن ها چنان بودند که اگر دشمنان از اطراف مدینه بر آنان وارد می شدند و پیشنهاد بازگشت به سوی شرک به آنان می کردند می پذیرفتند، و جز مدّت کمی (برای انتخاب این راه) درنگ نمی کردند! (14) (در حالی که) آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت (و
ص: 569
در برابر آن مسئولند)! (15) بگو: «اگر از مرگ یا کشته شدن فرار کنید، سودی به حال شما نخواهد داشت و در آن هنگام جز بهره کمی از زندگانی نخواهید گرفت!» (16) بگو: «چه کسی می تواند شما را در برابر اراده خدا حفظ کند اگر او بدی یا رحمتی را برای شما اراده کند؟!» و آن ها جز خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت. (17) خداوند کسانی که مردم را از جنگ بازمی داشتند و کسانی را که به برادران خود می گفتند: «بسوی ما بیایید (و خود را از معرکه بیرون کشید)» بخوبی می شناسد و آن ها (مردمی ضعیفند و) جز اندکی پیکار نمی کنند! (18) آن ها در همه چیز نسبت به شما بخیلند و هنگامی که (لحظات) ترس (و بحرانی) پیش آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند، و چشم های شان در حدقه می چرخد، که گویی می خواهند قالب تهی کنند! امّا وقتی حالت خوف و ترس فرو نشست، زبانهای تند و خشن خود را با انبوهی از خشم و عصبانیت بر شما می گشایند (و سهم خود را از غنایم مطالبه می کنند!) در حالی که در آن نیز حریص و بخیلند آن ها (هرگز) ایمان نیاورده اند، از این رو خداوند اعمال شان را حبط و نابود کرد و این کار بر خدا آسان است. (19) آن ها گمان می کنند هنوز لشکر احزاب نرفته اند و اگر برگردند (از ترس آنان) دوست می دارند در میان اعراب بادیه نشین پراکنده (و پنهان) شوند و از اخبار شما جویا گردند و اگر در میان شما باشند جز اندکی پیکار نمی کنند! (20) مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود، برای آن ها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. (21) (امّا) مؤمنان وقتی لشکر احزاب را دیدند گفتند: «این همان است که خدا و رسولش به ما وعده داده، و خدا و رسولش راست گفته اند!» و این موضوع جز بر ایمان و تسلیم آنان نیفزود. (22) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی
ص: 570
که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند.
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرًا * إِذْ جَاؤُوکُم مِّن فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنکُمْ وَ إِذْ زَاغَتْ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا…» (1)
«جنگ احزاب»
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی جنگ احزاب [یعنی جنگ خندق] نازل شد، در این جنگ مشرکین قریش و اعراب مخالف رسول خدا صلی الله علیه و آله در سال پنجم هجری با جمعیّت ده هزار نفری خود با قبیله کنانه و سلیم و فزاره آماده جنگ با آن حضرت شدند از سویی یهود بنی النضیر را که رسول خدا صلی الله علیه و آله از مدینه -- به خاطر خیانتی که کرده بودند -- اخراج نموده بود به خیبر رفتند و رئیس آنان حُیَّ بن اخطب در مکّه نزد قریش رفت و گفت: «محمّد صلی الله علیه و آله ما و بنی عمّ مان بنی قینقاع را از خانه و شهرمان بیرون کرد و شما با هم پیمانانتان جمع شوید تا همگی به مدینه حمله کنیم چرا که ما در مدینه هفتصد نفر نیروی قوّی از یهود داریم و ما با آنان نیز همدست می شویم» و مقصود او یهود بنی قریظه بود که با رسول خدا صلی الله علیه و آله پیمان صلح امضا کرده بودند و حُیّ
ص: 571
بن اخطب گفت: من آنان را وادار به نقض عهد می نمایم تا با ما هماهنگ شوند و شما از بالای مدینه و ما از پایین مدینه به محمّد و همراهان او حمله می کنیم و پیروز خواهیم بود … (1)
مرحوم علّامه ابن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابیطالب علیه السلام گوید:
غزوه ی خندق که به احزاب نیز معروف است، [بعد از غزوه ی بنی النضیر] بین مسلمانان و قبایل قریش و قبایل یهود رخ داد. خداوند در آیات: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ ریحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیراً * إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدیداً» به آن اشاره نموده است. [این جنگ بزرگ ترین
ص: 572
جنگ کفار و یهودیان با مسلمانان بوده است و همان گونه که از آیات فوق مشخص می شود، مسلمانان در این جنگ در سختی و ناتوانی شدیدی به سر بردند و خداوند با دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله پیروزی را نصیب آنان نمود.]
در این جنگ ابوسفیان با لشکری از قریش، حارث بن عوف با لشکری از قبیله ی بنی مرّه، وبرة بن طریف و مسعود بن جبله با لشکری از قبیله اشجع، طلیحة بن خویلد اسدی با لشکری از قبیله بنی اسد، عیینة بن حصن فزاری با لشکری از قبیله غطفان و بنی فزاره، قیس بن غیلان و ابوالأعور سلمی با لشکری از قبیله بنی سلیم، و از یهودیان نیز حیّی بن أخطب، کنانة بن ربیع، سلام بن ابی الحقیق و هوذة بن قیس والبی همگی با سربازان خود اطراف مدینه را محاصره نمودند، که تعداد آنان به هیجده هزار نفر می رسید در حالی که سپاه مسلمانان بیش از سه هزار نفر نبود. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از این وضعیت آگاه شد با اصحاب خود درباره چگونگی مقابله با آنان مشورت نمود و همه ی آنان گفتند:
ما در مدینه می مانیم و از خود دفاع می کنیم؛ ولی سلمان گفت: صلاح این است که ما اطراف مدینه خندقی حفر کنیم تا دشن نتواند از هر سو به ما حمله کند. رسول خدا صلی الله علیه و آله نظر سلمان را پذیرفت و مسلمانان اطراف مدینه را خندق حفر کردند. [و در آن آتش ریختند]. حدود بیست و چند روز گذشت و درگیری و جنگ تنها به صورت تیراندازی انجام می گرفت و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله ناتوانی اصحاب خویش را مشاهده نمود با سعد بن معاذ و سعد بن عباده مشورت کرد که یک سوم درختان میوه مدینه را به دشمن واگذار کنند تا جنگ خاتمه یابد. آنان نپذیرفتند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ص: 573
«خداوند هرگز پیامبر خود را خوار و ذلیل نمی کند و او را بی پناه نمی گذارد و جز این نیست که به وعده ی نصرت خود وفا خواهد نمود.» سپس قیام نمود و دستور جهاد و وعده ی پیروزی داد.
این درحالی بود که کفار و مشرکین مشغول شراب خواری و آوازه خوانی و [مغرور] پیروزی و قدرت خود بودند؛ مسلمانان نیز از ترس عمروبن عبدودّ هراس شدیدی به دل داشتند. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله مشغول دعا شد و در حالی که اشک از دیدگانش جاری می شد دست به دعا بلند کرد و با تضرّع فرمود: «یا صریخ المکروبین، یا مجیب دعوة المضطرّین، إکشف همّی و کربی فقد تری حالی.»
عبدالله بن اوفی می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در آن حال به مشرکین و کفار نفرین نمود و فرمود:
«ای خدایی که تو فرستاننده ی کتاب و سریع الحساب هستی، تو احزاب را مغلوب نما.» پس عمروبن عبدودّ جلو آمد و برای خود مبارز طلب کرد، عکرمة بن ابی جهل مخزومی، ضرار بن ابی الخطاب و مرداس فهری نیز به میدان آمدند و مبارز طلبیدند.
واقدی گوید:
نوفل بن عبدالله بن مغیره نیز به میدان آمد و مبارز طلب کرد، سپس همگی مقابل خندق ایستادند و گفتند: به خدا سوگند! این [خندق] حیله جدیدی است که عربها چنین نمی کردند. سپس عمروبن عبدودّ این شعر را خواند:
یَا لَکَ مِنْ مَکِیدَةٍ مَا أَنْکَرَکَ لَا بُدَّ لِلْمَلْهُوبِ مِنْ أَنْ یَعْبُرَکَ
و سوار بر اسب خود شد و از جایگاه تنگی پرید و خود را به آن طرف خندق
ص: 574
رساند. طبری می گوید: ناگهان علی علیه السلام با عده ای از یاران خود آن باریک راه را گرفت و به همراهان خود فرمود: این جا را حفظ کنید؛ و خود با عمرو درگیر شد و او را از پای درآورد و هلاک نمود. پس مشرکین از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خواستند که جسد عمرو را به ده هزار درهم به آنان بفروشد، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جسد او برای شما باشد. ما پول مرده ها را نمی خوریم.»
محمّد بن اسحاق می گوید:
در این جنگ شش نفر از مسلمانان و سه نفر از مشرکین کشته شدند و چون آیه: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ…» نازل شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله حذیفه را فرستاد تا از وضعیت مشرکین با خبر شود. حذیفه می گوید: هنگامی که نزد مشرکین رفتم ناگهان دیدم باد شدیدی وزید، به گونه ای که آتش های آنان را خاموش، خیمه های شان را واژگون و نیزه های شان را پرتاب نمود. و از شدّت وزش باد ریگها و خاکها با فشار به طرف آنان پرتاب می شد و آن ها نیز صورتهای خود را گرفته بودند. حتّی صدای برخورد ریگها را به سپرهای شان می شنیدم و در حالی که فریاد میزدند: خود را نجات دهید، خود را نجات دهید، فرار کردند.
ابوالحسن مداینی می گوید:
هنگامی که خبر کشته شدن عمروبن عبدودّ به «خنساء»، خواهرش رسید گفت: چه کسی توانست بر او چیره شود و او را بکشد؟ گفتند: علی بن ابی طالب علیه السلام پس او گفت: حقیقتاً او به جنگ شجاعان رفته و با همتای خود به میدان قدم نهاده و مرگ او به دست مرد کریم و بزرگواری انجام گرفته است. سپس به قبیله خود بنی عامر خطاب نمود و گفت: من هیچ افتخاری
ص: 575
را بالاتر از این برای برادرم نمی دانم. و این دو بیت را سرود:
لَوْ کَانَ قَاتِلُ عَمْرٍو غَیْرَ قَاتِلِهِ لَکُنْتُ أَبْکِی عَلَیْهِ آخِرَ الْأَبَدِ
لَکِنَّ قَاتِلَهُ مَنْ لَا یُعَابُ بِهِ مَنْ کَانَ بِدْعاً قَدِیماً بَیْضَةَ الْبَلَد
خواهران دیگر عمروبن عبدود مانند کبشه، عمره و همچنین دخترش أم کلثوم از او چنین یاد کردند:
أَسَدَانِ فِی ضِیقِ الْمِکَرِّ تَصَاوَلَا وَ کِلَاهُمَا کُفْوٌ کَرِیمٌ بَاسِلٌ
فَتَخَالَسَا مُهَجَ النُّفُوسِ کِلَاهُمَا وَسْطَ الْمَدَارِ مُخَاتِلٌ وَ مُقَاتِلٌ
وَ کِلَاهُمَا حَفِظَا الْقِرَاعَ حَفِیظَةً لَمْ یَثْنِهِ مِنْ ذَاکَ شُغْلٌ شَاغِلٌ
فَاذْهَبْ عَلِیُّ فَمَا ظَفِرْتَ بِمِثْلِهِ قَوْلٌ سَدِیدٌ لَیْسَ فِیهِ تَحَامُلٌ
فَالثَّأْرُ عِنْدِی یَا عَلِیُّ وَ لَیْتَنِی أَدْرَکْتُهُ وَ الْعَقْلُ مِنِّی کَامِلٌ
ذَلَّتْ قُرَیْشٌ بَعْدَ مَقْتَلِ فَارِسٍ فَالذُّلُّ مَهْلِکُهَا وَ خِزْیٌ شَامِل
سپس خنساء گفت:
به خدا سوگند! قریش برای همیشه به خاطر خون برادرم انتقام جویی خواهند نمود. (1)
ص: 576
ص: 577
«وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا * الی قوله: إِنَ بُیُوتَنا عَوْرَةٌ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی دوّمی نازل شد، هنگامی که او به عبد الرحمان بن عوف گفت: بیا تا ما محمّد صلی الله علیه و آله را تحویل قریش بدهیم و به قوم خود قریش بازگردیم (2). [و به همان اعتقادات بت پرستی ادامه بدهیم].
سپس گوید:
خداوند در این آیات مؤمنین راستین را -- که اخبار رسول خدا صلی الله علیه و آله را نسبت به مشکلات این جنگ تصدیق نمودند -- توصیف نموده و می فرماید: «وَ لَمَّا
ص: 578
رَأَی الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِیمَانًا وَ تَسْلِیمًا.» (1) و (2)
مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً (23) لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصّادقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقینَ إِنْ شاءَ أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً (24) وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنالُوا خَیْراً وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ الْقِتالَ وَ کانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزیزاً (25) وَ أَنْزَلَ الَّذینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصیهِمْ وَ قَذَفَ فی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَریقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَریقاً (26) وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیراً (27)
«من قضی نَحْبَه» نَحْب به معنای نذر، و به معنای مرگ، و به معنای خطر، و به معنای سرعت سیر در یک شبانه روز آمده است، و «مظاهرة و ظهیر» به معنای معاونه و کمک می باشد، و «ظهیر» به معنای معین است، و «صَیاصی» حصون و قلعه هایی است که در آن ها پناه گرفته می شود، و «صیصه» مفرد آن است، و
ص: 579
مقصود از «من قضی نَحبَه» حمزه ی سیّد الشهدا است که نذر کرده بود بجنگد تا کشته شود، و مقصود از «من ینتنظر» علی علیه السلام است که انتظار شهادت داشت و اینان عهد و پیمان خود را تغییر ندادند، و «لم ینالوا خیراً» یعنی ظَفَراً، و «أرضاً لم تَطَئوها» یعنی خیبر چرا که مجاهدین در آن قدم نگذاردند و دشمن خود از دیار خویش فرار نمود.
در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. (23) هدف این است که خداوند صادقان را به خاطر صدق شان پاداش دهد، و منافقان را هر گاه اراده کند عذاب نماید یا (اگر توبه کنند) توبه آن ها را بپذیرد چرا که خداوند آمرزنده و رحیم است. (24) خدا کافران را با دلی پر از خشم بازگرداند بی آنکه نتیجه ای از کار خود گرفته باشند و خداوند (در این میدان)، مؤمنان را از جنگ بی نیاز ساخت (و پیروزی را نصیب شان کرد) و خدا قویّ و شکست ناپذیر است! (25) و خداوند گروهی از اهل کتاب [یهود] را که از آنان [مشرکان عرب] حمایت کردند از قلعه های محکم شان پایین کشید و در دل های شان رعب افکند (و کارشان به جایی رسید که) گروهی را به قتل می رساندید و گروهی را اسیر می کردید! (26) و زمینها و خانه ها و اموال شان را در اختیار شما گذاشت، و (همچنین) زمینی را که هرگز در آن گام ننهاده بودید و خداوند بر هر چیز تواناست! (27)
ص: 580
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«مِن الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا * لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصّادقینَ بِصِدْقِهِمْ وَ یُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
من و عمویم حمزه و برادرم جعفر و پسر عمّم عبیدة بن حارث با خدای جل جلاله و رسول او صلی الله علیه و آله پیمانی بستیم و به پیمان خود وفا کردیم و آنان قبل از من به مقصود خود رسیدند و خدا خواسته که من پس از آنان به مقصود خود [یعنی شهادت در راه خدا] برسم از این رو می فرماید: «من الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ»، یعنی حمزه و جعفر و عبیده «وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»، و این من هستم که منتظر [شهادت] می باشم و تغییر و تبدیلی در پیمان خود با خدا نکرده ام. (2)
و در حدیث دیگری فرمود:
پیمان آنان با خداوند این بود که در هیچ جنگی فرار نکنند و همه آنان به
ص: 581
پیمان خود عمل کردند و این آیه درباره ی آنان نازل شد، و حمزه در جنگ احد شهید شد و جعفر در جنگ موته شهید شد… . (1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی! هر کس دارای محبّت تو باشد و بمیرد، دین خود را ادا نموده است، و هر کس دارای محبّت تو باشد و نمرده باشد، او منتظر وعده ی خدا خواهد بود و خورشید طلوع و غروب نمی کند مگر آن که برای دوستان تو همراه با رزق و ایمان [و نور] خواهد بود. (2)
در ارشاد مفید رحمة الله علیه در مقتل امام حسین علیه السلام آمده:
که آن حضرت چون دید مسلم بن عوسجه به زمین افتاد و هنوز رمقی از حیات داشت فرمود: رحمک الله یا مسلم «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (3)
ص: 582
و در مقتل ابی مخنف آمده که امام حسین علیه السلام هنگامی که فهمید نماینده او عبدالله بن یقطر در کوفه به شهادت رسیده است چشمان او پر از اشک شد و بر گونه های او جاری گردید و فرمود:
«فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (1)
و در کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل شده که اصحاب امام حسین علیه السلام در کربلا هنگامی که می خواستند به میدان بروند با امام خود وداع می کردند و می گفتند: «السّلام علیک یا ابن رسول الله» و آن حضرت در پاسخ آنان می فرمود: «و علیک السّلام»، ما نیز پس از شما خواهیم آمد و این آیه را تلاوت نمود «فَمِنْهُم مَّن قَضَی نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا.» (2)
«وَ رَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ وَ کَانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا» (3)
مرحوم علامه ابن شهر آشوب از امام صادق علیه السلام [و ابن مسعود] نقل نموده که در تفسیر «وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ»، فرمود:
خداوند به واسطه علی علیه السلام -- که عمرو بن عبد ودّ را کشت -- جنگ احزاب را به پیروزی رساند و بقیّه مسلمانان آسوده شدند.
ص: 583
سپس گوید:
آیه «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ» (1)، در روز جنگ احزاب درباره ی علی علیه السلام نازل شد. (2)
در کتاب تأویل الآیات نقل شده که عبدالله بن مسعود آیه فوق را چنین می خواند:
«وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بعلیٍّ»، یعنی مسلمانان در جنگ احزاب به خاطر علی علیه السلام پیروز شدند، چرا که مشرکین و احزاب در جنگ خندق متحّد شده بودند.
و خلاصه قصّه این جنگ این است که عمرو بن عبدودّ در این جنگ شرکت نموده بود و او شجاع قریش و با هزار نفر برابر بود و در جنگ بدر شرکت نمود و در جنگ احد شرکت نکرد و در جنگ خندق قبل از دیگران به میدان آمد تا مردم شجاعت او را ببینند و چون خندق را دید گفت: «این کید و حیله ای است که ما تا کنون ندیده بودیم». پس با اسب خود از خندق گذشت و در مقابل مسلمانان ایستاد و مبارز طلبید و کسی برای مقابله با او برنخاست، تا این که علی علیه السلام برخاست و به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: «یا رسول الله من آماده رزم با او هستم» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بنشین او عمرو است» و باز عمرو مبارز طلبید و کسی پاسخ او را نداد و علیّ علیه السلام گفت: یا رسول الله من آماده هستم و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او عمرو است و کسی آماده رزم با او نشد تا
ص: 584
این که علی علیه السلام عرض کرد: «یا رسول الله اگر او عمرو است من نیز علیّ بن ابیطالب هستم» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به او اجازه داد.
حذیفه گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله زره «ذات الفضول» خود را به او پوشاند و ذوالفقار را به او داد، و عمامه سحاب خود را بر سر او گذارد و او را روانه میدان نمود و فرمود:
همه ایمان در مقابل همه شرک قرار گرفت و سپس فرمود: «خدایا او را از یمن و یسار و شرق و غرب و فوق و تحت حفظ کن» و چون عمرو او را دید گفت: تو کیستی؟ علیّ علیه السلام فرمود: «من علیّ بن ابیطالب هستم» عمرو گفت: «من خوش ندارم تو را بکشم، بازگرد تا فرد بزرگ تری از اعمام تو بیاید» پس علی علیه السلام به او فرمود:
«و لکن به خدا سوگند من کراهتی از کشتن تو ندارم» پس عمر خشمگین شد و از اسب خود پایین آمد و اسب خود را پی کرد و ضربتی بر سر علی علیه السلام زد و آن حضرت سپر خود را بالا گرفت و شمشیر عمر و سپر را شکافت و آسیبی بر سر او وارد شد و سپس علی علیه السلام ضربتی بر گردن او زد و عمرو به زمین افتاد و گرد و غبار بلند شد و ما صدای تکبیر علی علیه السلام را شنیدیم و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «به خدا سوگند علی عمرو را کشت» و سپس علی علیه السلام سر او را جدا نمود و به طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد در حالی که از صورت او نور می درخشید، و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: بشارت باد تو را یا علی، اگر امروز عمل تو را با عمل امّت محمّد موازنه کنند عمل تو بر آنان برتری خواهد داشت، چرا که -- با کشته شدن عمرو -- در خانه های همه مشرکین شکست وارد شد و در خانه های همه مسلمین عزّت وارد شد.
ص: 585
تا این که گوید:
و چون عمرو کشته شد همه احزاب و مشرکین شکست خوردند و خداوند نیز، باد عذاب و ملائکه عذاب را بر آنان فرو فرستاد و مشرکین و احزاب بدون جنگ فرار کردند و فرار آنان به خاطر کشته شدن عمرو بود از این رو خداوند فرمود: «وَ کَفَی اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بعلیٍّ علیه السلام.» (1)
ص: 586
«وَ أَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا * وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَ کَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا» (1)
مرحوم طبرسی در کتاب «إعلام الوری» از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
[در جنگ خندق چون کار سخت شد] رسول خدا صلی الله علیه و آله در نیمه شب بر بالای آن کوهی که مسجد فتح بر آن قرار دارد رفت و به اصحاب خود فرمود: چه کسی می رود از مشرکین برای من خبر بیاورد تا بهشت برای او باشد؟ پس احدی پاسخ نداد و چون آن حضرت سخن خود را بار دوّم و سوّم تکرار نمود حذیفه برخاست و رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: «بین آنان می روی تا سخن شان را بشنوی و با احدی سخن نگویی تا نزد من بیایی و سپس به او دعا کرد و
ص: 587
فرمود: «خدایا او را حفظ کن تا نزد من بازگردد» و سپس به نماز ایستاد و با صدای بلند فرمود: «یَا صَرِیخَ الْمَکْرُوبِینَ وَ یَا مُجِیبَ الْمُضْطَرِّینَ -- َ اکْشِفْ هَمِّی وَ کَرْبِی فَقَدْ تَرَی حَالِی وَ حَالَ مَن مَعِی». پس جبرئیل علیه السلام نازل شده و گفت: «یا رسول الله، خدا سخن تو را شنید و دعای تو را مستجاب نمود و خطر دشمنان را از تو برطرف نمود» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله خشنود گردید و دست به دعا بلند کرد و اشک او جاری شد و فرمود: شکراً شکراً خدایا تو را شاکرم که به من و اصحاب من پناه دادی. سپس جبرئیل علیه السلام گفت: «یا رسول الله خداوند تو را یاری نمود و از آسمان بر سر آنان بادی همراه با ریگ فرستاد و از آسمان چهارم نیز بر سر آنان باد جنادل [یعنی ملائکه عذاب] فرو فرستاد.»
حذیفه گوید:
من چون بین مشرکین رفتم دیدم باد زندگی آنان را دگرگون کرده و آتش های شان را خاموش نموده، و جُند اوّل خداوند -- یعنی آن باد شدید -- همه چیزشان را در هم کوبیده و آنان خود را از ریگ هایی که می وزد می پوشانند و من صدای ریگ ها را که به سپرها می خورد می شنیدم و سپس لشگر بزرگ الهی بر آن ها فرود آمد، و ابوسفیان فریاد کرد: «النجاء النجاء» [یعنی نجات با چیست]، و سپس عیینة بن حصین و حارث بن عوف نیز همین سخن را سر دادند، و حذیفه نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و این حوادث را به آن حضرت گزارش داد و خداوند این آیه را نازل نمود «اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا… .» (1)
سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله با مسلمانان داخل مدینه شدند و فاطمه علیها السلام آبی
ص: 588
آماده کرد تا سر و صورت مبارک پدر را بشوید، ناگهان جبرئیل علیه السلام آمد -- در حالی که بر اسبی سوار بود و عمامه سفیدی بر سر و قطیفه ای از استبرق که درّ و یاقوت بر آن آویزان بود بر تن داشت و غباری بر او نشسته بود وارد شد -- و رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و غبار از صورت او برطرف نمود، پس جبرئیل گفت: رحمک الله آیا سلاح را زمین گذاردی در حالی که ملائکه آسمان سلاح خود را زمین نگذارده اند؟! و من همواره دشمن را پی گرفته ام تا به «روحاء» رسیده ام، سپس گفت: برخیز و به طرف برادران آنان از اهل کتاب حرکت کن، چرا که به خدا سوگند من آنان را مانند بیضه ای که بر سنگی کوبیده شود نابود خواهم نمود.
پس رسول خدا صلی الله علیه و آله علیّ علیه السلام را خواست و فرمود:
«پرچم مهاجرین را بگیر و به طرف یهود بنی قریظه حرکت کن و من بر شما واجب نمودم که نماز عصر را جز در بنی قریظه نخوانید» از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام با مهاجرین و بنو عبد الأشهل و همه بنی النجّار حرکت نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله مردان دیگری را به کمک او فرستاد و برخی از آنان نماز عصر خود را بعد از نماز عشاء خواندند، پس یهود بنی قریظه از بالای خانه های خود شروع به سبّ و دشنام نمودند و گفتند: «خدا تو را و پسر عمّت را هلاک کند» و رسول خدا ایستاده بود و پاسخ آنان را نمی داد و چون امیرالمؤمنین علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و اصحاب او را دید عرض کرد: فدای شما شوم یا رسول الله نزدیک آنان مشو چرا که خداوند آنان را کیفر خواهد نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست که یهود به او دشنام داده اند از این رو فرمود: آنان اگر مرا ببینند دیگر به من دشنام نخواهند داد، سپس نزدیک آنان رفت و فرمود:
ص: 589
«یَا إِخْوَةَ الْقِرَدَةِ»، یعنی ای برادران بوزینه ما پیامبران اگر بر قومی وارد شویم و به جنگ آنان بیاییم گرفتار عذاب خواهند شد، ای برده های طواغیت و ستمکاران! دور شوید، خدا شما را دور کند».
پس صدای آنان از اطراف بلند شد و گفتند: ای ابا القاسم تو فحّاش نبودی، چه شده که این گونه سخن می گویی؟!
امام صادق علیه السلام می فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله در این وقت حیا نمود از این سخنان و عصا از دست او افتاد و عبای او ساقط شد و آنان را محاصره کرد و بیست و پنج روز در محاصره بودند و مسلمان نشدند تا این که حکم سعد بن مُعاذ را پذیرفتند و سعد حکم نمود که «مردانشان کشته شوند و زنان و فرزندان آنان اسیر شوند و اموال شان تقسیم شود و خانه های آنان به مهاجرین داده شود نه به انصار» و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای سعد تو حکم خدا را درباره ی آنان گفتی» سپس اسیران را در خانه ای حبس نمودند، و ده نفر از مردانشان را آوردند و امیرالمؤمنین علیه السلام آنان را گردن زد و ده نفر را زبیر گردن زد و هر کدام از اصحاب یک نفر و یا دو نفر را گردن زدند و سپس زخم سعد منفجر شد و از دنیا رفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله عبای خود را بر زمین گذارد و بدن سعد را تشییع نمود… . (1)
ص: 590
ص: 591
یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها فَتَعالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَ أُسَرِّحْکُنَّ سَراحاً جَمیلاً (28) وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً (29) یا نِساءَ النَّبِیِّ مَنْ یَأْتِ مِنْکُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ یُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَیْنِ وَ کانَ ذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیراً (30) وَ مَنْ یَقْنُتْ مِنْکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ
ص: 592
تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً کَریماً (31) یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً (32) وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولی وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً (33) وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلی فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیراً (34) إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصّادقینَ وَ الصّادقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً (35)
«ضِعف» دو برابر چیزی را گویند و ضاعفته یعنی زدت علیه مثله و «ضَعف» نقصان قوّة است، و «تَبَرُّج» این است که زن محاسن و زیبایی های خود را ظاهر کند، و «فاحِشَة مبینّة» گناهی را گویند که زشتی آن آشکار باشد و نمونه معروف آن زنا می باشد، و «قنوت» به معنای اطاعت است و «وَ مَنْ یَقْنُتْ منکنّ» یعنی، یدم علی الطاعة، و «رِزقاً کریماً» یعنی، رزقاً الکرامة فی الجنّة، و «فلا تخضعن بالقول» یعنی سخن خود را با نرمی و ناز همراه نکنید که سبب تحریک غریزه جنسی شود، و «قول معروف» در این جا قول بعید از رَیْبه است که طمع جنس مخالف را بر نمی انگیزد، و «قَرنَ و یا قِرنَ» امر به قرار و ماندن در خانه است و این امر اختصاص به همسران پیامبر صلی الله علیه و آله ندارد گرچه آنان سزاوارترند.
ص: 593
ای پیامبر! به همسرانت بگو: «اگر شما زندگی دنیا و زرق و برق آن را می خواهید بیایید با هدیه ای شما را بهره مند سازم و شما را بطرز نیکویی رها سازم! (28) و اگر شما خدا و پیامبرش و سرای آخرت را می خواهید، خداوند برای نیکوکاران شما پاداش عظیمی آماده ساخته است.» (29) ای همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشی مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و این برای خدا آسان است. (30) و هر کس از شما برای خدا و پیامبرش خضوع کند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزی پرارزشی برای او آماده کرده ایم. (31) ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از آنان معمولی نیستید اگر تقوا پیشه کنید پس به گونه ای هوس انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! (32) و در خانه های خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید خداوند فقط می خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. (33) آنچه را در خانه های شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده می شود یاد کنید خداوند لطیف و خبیر است! (34) به یقین، مردان مسلمان و زنان مسلمان، مردان با ایمان و زنان با ایمان، مردان مطیع فرمان خدا و زنان مطیع فرمان خدا، مردان راستگو و زنان راستگو، مردان صابر و شکیبا و زنان صابر و شکیبا، مردان با خشوع و زنان با خشوع، مردان انفاق کننده و زنان انفاق کننده، مردان روزه دار و زنان روزه دار، مردان پاکدامن و زنان پاکدامن و مردانی که بسیار به یاد خدا هستند و زنانی که بسیار یاد خدا می کنند، خداوند برای همه آنان مغفرت و پاداش عظیمی فراهم ساخته است. (35)
ص: 594
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ…» (1)
مرحوم طبرسی گوید: مفسّران گفته اند:
همسران پیامبر که نه نفر بودند از آن حضرت مطالبه زینت های دنیا و نفقه بیشتری را کردند، و به خاطر غیرت زنانه خود رسول خدا صلی الله علیه و آله را آزار نمودند از این رو آن حضرت یک ماه از آنان کناره گیری نمود و سپس این آیه نازل شد.
سپس گوید همسران آن حضرت در آن زمان نه نفر بودند: عایشه، و حفصه، و امّ حبیبه و دختر ابوسفیان، و سوده دختر زمعه، و امّ سلمة دختر أبی امیّه بودند و از غیر قریش: صفیّه دختر حیّ بن اخطب خیبریّه، و میمونه دختر حارث هلالیّه، و زینب دختر جحش اسدیّه، و جویریّة، دختر حارث مصطلقیه، بودند. (2)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: آیا اگر مردی امر طلاق را به اختیار همسر خود قرار بدهد و آن زن طلاق را انتخاب کند از شوهر خود جدا خواهد شد؟ امام علیه السلام فرمود:
این مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است و لکن دیگران اگر مایل به طلاق باشند باید طلاق بدهند و آیه فوق مربوط به رسول خدا صلی الله علیه و آله است. (3)
ص: 595
امام صادق علیه السلام می فرماید:
زینب دختر جحش به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: یا رسول الله آیا شما رسول خدا هستید و از ما صرف نظر می کنید؟! و حفصه گفت: «اگر شما ما را طلاق بدهید ما همسران دیگری که کفو ما باشند خواهیم یافت» پس بیست روز وحی از آن حضرت قطع شد، و سپس خداوند از رسول خود حمایت نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا…»، و همسران آن حضرت خدا و رسول او را اختیار نمودند، و اگر دنیا و زینت های آن را اختیار می کردند از آن حضرت جدا می شدند و این برای آنان به منزله ی طلاق می بود. (1)
مؤلّف گوید:
به همین مضمون است حدیث 3 و 4 و 5 و 6 کافی بلکه احادیث بعد از آن ها نیز به همین معناست.
و در برخی از این روایات آمده که آن حضرت بیست و نه روز از آنان کناره گیری کردند و سپس آن آیه نازل شد.
ص: 596
عبدالأعلی ابن اعین گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
بعضی از همسران رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند: «آیا محمّد گمان می کند که اگر ما را طلاق بدهد ما در بین قوم خود کفوی پیدا نمی کنیم؟». و خداوند از بالای هفت آسمان بر آنان خشم نمود [و آیه فوق را نازل کرد] و به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: تا آنان را بین دنیا و آخرت مخیّر نماید، پس زینب بنت جحش برخاست و رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و گفت: من خدا و رسول او را انتخاب می کنم [و برخی مثل عایشه و حفصه و… مورد خشم خدا قرار گرفتند.] (1)
علی بن ابراهیم قمی رحمة الله علیه گوید:
سبب نزول آیه فوق این بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله چون از جنگ خیبر بازگشت و گنج آل ابی الحُقَیق را که در این جنگ به دست آورده بود بین مسلمانان تقسیم نمود همسران او [برخی] گفتند: این گنج را بین ما تقسیم کن و
ص: 597
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «من به امر خداوند بین مسلمانان تقسیم کردم» و آنان خشمگین شدند و گفتند: شاید شما فکر می کنید که اگر ما را طلاق بدهید ما شوهرانی از قوم خود که کفو ما باشند پیدا نمی کنیم؟! پس خداوند از گفته آنان خشمگین شد، و دستور داد تا آن حضرت از آنان کناره گیری کند و آن حضرت 29 روز از آنان کناره گیری کرد و در مشربه امّ ابراهیم ماند تا آنان حیض شدند و پاک شدند و خداوند آیه تخییر را نازل نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ إِن کُنتُنَّ تُرِدْنَ…»، پس امّ سلمه قبل از دیگران برخاست و گفت: من خدا و رسول او را انتخاب نمودم و سپس همه آنان همین سخن را گفتند و با آن حضرت معانقه نمودند و این آیه نازل شد: «تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء» (1). امام صادق علیه السلام فرمود: «ترجی» به معنای طلاق است و «تؤوی» به معنای نکاح است. (2)
ص: 598
«یَا نِسَاء النَّبِیِّ مَن یَأْتِ مِنکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ وَ کَانَ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرًا * وَ مَن یَقْنُتْ مِنکُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحًا نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَیْنِ وَ أَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا کَرِیمًا» (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از «فَاحِشَةٍ مُّبَیِّنَةٍ»، جنگ جمل و خروج عایشه برای جنگ با امیرالمؤمنین علیه السلام است. (2)
امام باقر علیه السلام در تفسیر «یُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَیْنِ»، فرمود:
یعنی کار نیک زنان پیامبر صلی الله علیه و آله خوب و بد آنان در آخرت دو چندان است. (3)
شخصی به امام سجّاد علیه السلام گفت: «شما اهل البیت آمرزیده هستید» و آن حضرت خشمگین شد و فرمود:
ما سزاوارتریم که خداوند آنچه درباره ی همسران رسول خود صلی الله علیه و آله فرموده درباره ی ما نیز اجرا کند، و برای نیکوکاران ما دو پاداش باشد و برای گنهکاران مان نیز عذاب دو چندان باشد. و سپس دو آیه فوق را قرائت نمود. (4)
ص: 599
«وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی وَ أَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَ آتِینَ الزَّکَاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» (1)
مرحوم صدوق در کتاب کمال الدین با سند خود از عبدالله بن مسعود نقل نموده که گوید:
به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتم: یا رسول الله! بدن شما را بعد از رحلت از دنیا چه کسی غسل خواهد داد؟ فرمود: «هر پیامبری را وصیّ او غسل می دهد» گفتم: وصیّ شما کیست؟ فرمود: «علیّ بن ابیطالب است» گفتم: او بعد از شما چند سال زنده خواهد ماند؟ فرمود: سی سال.
سپس فرمود:
یوشع بن نون وصیّ موسی نیز بعداز موسی سی سال زنده بود و صفرا دختر شعیب که همسر موسی بود، به جنگ با او برخاست و گفت: «من از تو سزاوارتر به جانشینی موسی هستم» و یوشع با او جنگید و پیروان او را کشت و همسر موسی را اسیر نمود و به خوبی از او محافظت کرد، و دختر ابوبکر نیز با چندین هزار نفر از این امّت به جنگ با علیّ علیه السلام قیام خواهد نمود و علیّ پیروان او را خواهد کشت و او را اسیر خواهد نمود و از او به خوبی مواظبت خواهد کرد، و خداوند درباره ی او در قرآن فرمود: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَی» و جاهلیّت «أُولَی»، خروج همسر موسی بر یوشع بوده است. (2)
ص: 600
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
هنگامی که آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ»، نازل شد من در خانه امّ سلمه خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدم و آن حضرت به من فرمود: «یا علیّ! این آیه درباره ی تو و حسن و حسین و امامان دیگر از فرزندان تو نازل شده است» پس من گفتم: یا رسول الله: بعد از شما چند امام خواهند بود؟ فرمود: امامان بعد از من تو هستی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و حسن بن علی و حجّت از فرزندان حسین، و من این چنین نام آنان را مکتوب بر ساق عرش دیدم، و چون از خداوند سؤال کردم فرمود: ای محمّد اینان امامان پاک و معصوم بعد از تو هستند و دشمنانشان مورد لعنت خواهند بود. (1)
ص: 601
مؤلّف گوید:
به این معنا روایات دیگری از امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام و ائمه دیگر نقل شده است. (1)
ص: 602
و در کتاب خصال از عامبربن واثله نقل شده که گوید:
من در مجلس شورای سقیفه حاضر بودم که علی علیه السلام می فرمود: مردم ابوبکر را برای خلافت تعیین نمودند در حالی که به خدا سوگند خلافت حق من بود و من سزاوارتر به آن بودم، و سپس ابوبکر عمر را جانشین خود نمود در حالی که به خدا سوگند من سزاوارتر به آن بودم و آن حق من بود و عمر پنج نفر دیگر را تعیین نمود و من را ششمین آنان قرار داد و هیچ کدام آن پنج نفر بر من فضیلتی نداشتند، و اگر بخواهم می توانم بر آنان احتجاج کنم و آنان را
ص: 603
محکوم نمایم و هیچ عرب و عجم و معاهد [از اهل کتاب] و مشرکی نتواند سخنی در پاسخ من بگوید.
سپس آن حضرت احتجاجات خود را بر اهل شورای سقیفه بیان کرد و یکی از آن احتجاجات این بود که به آنان فرمود: شما را به خدا سوگند آیا بین شما کسی هست که خداوند آیه تطهیر را درباره ی او نازل نموده باشد چنان که خداوند به رسول خود فرمود: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، و در آن روز رسول خدا صلی الله علیه و آله کسای خیبریّه خود را به دوش گرفت و فاطمه و حسن و حسین را به خود چسبانید و سپس فرمود: «خدایا این هایند اهل بیت من، پس تو آنان را از هر رجس و پلیدی دور کن و به کمال طهارت و پاکی برسان»؟ پس اهل شورا گفتند: خدایا تو می دانی که این آیه تنها درباره ی علیّ و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد. (1)
ص: 604
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در کتاب های شیعه و اهل تسنّن در ذیل آیه فوق نقل شده که همه آن ها صحیح و نزدیک به تواتر است و ما آن ها را در کتاب «آیات الفضائل» ذیل این آیه نقل کرده ایم، مراجعه شود. مرحوم محدّث بحرانی در تفسیر برهان (1)، بیش از شصت روایت در ذیل این آیه نقل نموده است.
و اگر گفته شود: صدر آیه فوق درباره ی همسران پیامبر صلی الله علیه و آله است و خداوند آنان را امر نموده که «در خانه های خود بمانند و همانند زنان جاهلیّت بین مردم ظاهر نشوند و زینت های خویش را آشکار نسازند و نماز را به پا بدارند و زکات را پرداخت کنند و از خدا و رسول او اطاعت نمایند» و پس از آن فرموده است: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا»، در حالی که روایات گذشته این قسمت از آیه را مخصوص به علیّ و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام نموده است؟
پاسخ این است که در تفسیر عیّاشی از زراره از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
هیچ چیزی مانند تفسیر قرآن از عقول مردم دور نیست (و عقل های مردم از فهم تفسیر قرآن از هر چیزی دورتر است] چرا که بسا اوّل آیه درباره ی چیزی است و وسط آن درباره ی چیزی و آخر آن درباره ی چیز دیگری است مانند آیه «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا.» (2)
ص: 605
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «وَ اذْکُرْنَ مَا یُتْلَی فِی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ» عطف بر «نساء النبّی…»، می باشد، و آیه «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ… َأَجْرًا عَظِیمًا» عطف بر «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» می باشد. (1)
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْقَانِتِینَ وَ الْقَانِتَاتِ وَ الصّادقینَ وَ الصّادقاتِ…» (2)
رسول خدا صلی الله علیه و آله در تفسیر مسلم و مؤمن فرمود:
مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او سالم باشند، و مؤمن کسی است که همسایه او از شرّ او در امان باشد، و ایمان به من نیاورده کسی که با شکم سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد. (3)
فضیل بن یسار گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
ایمان اسلام را در بر دارد و لکن اسلام با ایمان شریک نیست. سپس فرمود: ایمان در قلب ها قرار می گیرد و اسلام [بر زبان جاری می شود و] بر اساس آن
ص: 606
ازدواج و میراث و امنیّت جانی برقرار می شود، و ایمان شریک با اسلام است و اسلام شریک با ایمان نیست. (1)
عبد الملک بن اعین گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
ایمان اقرار به زبان و اعتقاد به قلب و عمل به ارکان و واجبات است… . (2)
مؤلّف گوید:
احادیث فراوان و صحیح در این معنا نقل شده به کتاب کافی و غیره مراجعه شود.
وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً (36) وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ
ص: 607
أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفی فی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضی زَیْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناکَها لِکَیْ لا یَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ فی أَزْواجِ أَدْعِیائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (37) ما کانَ عَلَی النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ کانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَراً مَقْدُوراً (38) الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفی بِاللَّهِ حَسیباً (39) ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ
مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (40) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثیراً (41) وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصیلاً (42) هُوَ الَّذی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ وَ کانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً (43) تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً کَریماً (44) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً (45) وَ داعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ
وَ سِراجاً مُنیراً (46) وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلاً کَبیراً (47) وَ لا تُطِعِ
الْکافِرینَ وَ الْمُنافِقینَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی بِاللَّهِ وَکیلاً (48)
«الخِیَرة» به معنای تخییر و یا به معنای انتخاب و اختیار چیزی برای دیگری است، و «وَطَر» به معنای حاجت و قضای شهوت است، خلیل نحوی می گوید: «وَطَر» هر حاجتی است که تو بر آن همّت گماری و چون به آن برسی گفته می شود: «قَضَی وَطَرَه» یعنی به نیاز و حاجت خود رسید، و «اِرجاء» به معنای تأخیر و تبعید چیزی و یا حکمی است مانند تأخیر عذاب و عقاب گناه، و «إیواء» به معنای پناه دادن و نگهداشتن و کسی را در حبال خویش قرار دادن است، چنان که «آوی إلیه اَبَویه» به همین معناست، و «مأوی» به معنای پناهگاه است، و «استیناس» به معنای انس گرفتن است و ضدّ آن «استیحاش» است و ضد اُنس وحشت است.
ص: 608
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را بکند، به گم راهی آشکاری گرفتار شده است! (36) (به خاطر بیاور) زمانی را که به آن کس که خداوند به او نعمت داده بود و تو نیز به او نعمت داده بودی [به فرزند خوانده ات «زید»] می گفتی: «همسرت را نگاه دار و از خدا بپرهیز!» (و پیوسته این امر را تکرار می کردی) و در دل چیزی را پنهان می داشتی که خداوند آن را آشکار می کند و از مردم می ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی! هنگامی که زید نیازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسری تو درآوردیم تا مشکلی برای مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده هایشان -- هنگامی که طلاق گیرند -- نباشد و فرمان خدا انجام شدنی است (و سنّت غلط تحریم این زنان باید شکسته شود). (37) هیچ گونه منعی بر پیامبر در آنچه خدا بر او واجب کرده نیست این سنّت الهی در مورد کسانی که پیش از این بوده اند نیز جاری بوده و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است! (38) (پیامبران) پیشین کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و (تنها) از او می ترسیدند، و از هیچ کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال آن ها) است! (39) محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است! (40) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را بسیار یاد کنید، (41) و صبح و شام او را تسبیح گویید! (42) او کسی است که بر شما درود و رحمت می فرستد، و فرشتگان او (نیز) برای شما تقاضای رحمت می کنند تا شما را از ظلمات (جهل و شرک گناه) به سوی
ص: 609
نور (ایمان و علم و تقوا) رهنمون گردد او نسبت به مؤمنان همواره مهربان بوده است! (43) تحیّت آنان در روزی که او را دیدار می کنند سلام است و برای آن ها پاداش پرارزشی فراهم ساخته است. (44) ای پیامبر! ما تو را گواه فرستادیم و بشارت دهنده و انذارکننده! (45) و تو را دعوت کننده بسوی خدا به فرمان او قرار دادیم، و چراغی روشنی بخش! (46) و مؤمنان را بشارت ده که برای آنان از سوی خدا فضل بزرگی است. (47) و از کافران و منافقان اطاعت مکن، و به آزارهای آن ها اعتنا منما، و بر خدا توکّل کن، و همین بس که خدا حامی و مدافع (تو) است! (48)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا» (1)
عبد العزیز بن مسلم گوید:
هنگامی که ما در خدمت حضرت رضا علیه السلام وارد مرو خراسان شدیم در مسجد جامع مرو اجتماع نمودیم و همراهان من دربارهٔ مسأله امامت سخن گفتند و اختلاف مردم را درباره ی امامت فراوان مطرح کردند، پس من وارد بر مولای خود علیّ بن موسی علیه السلام شدم و سخنان و اختلاف آنان را یادآوری نمودم و آن حضرت تبسّم نمود و فرمود: ای عبد العزیز! مردم در جهالت ماندند و در دین خود فریب خوردند، چرا که خداوند عزّوجّل پیامبر خود را از دنیا خارج نکرد مگر آن که دین او را کامل نمود… تا این که فرمود:
این مردم قدم در جای سخت و خطرناکی گذاردند و خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را متهّم نمودند [و گفتند: رسول خدا صلی الله علیه و آله جانشینی برای خود معیّن نکرده
ص: 610
است] از این رو در حیرت و بیچارگی قرار گرفتند چرا که امام خود را نشناختند و او را نپذیرفتند و شیطان اعمال شان را برای آنان زینت داد و آنان را از راه حق منحرف نمود، در حالی که راه حق را خوب می شناختند، آنان انتخاب و اختیار خدا و رسول او صلی الله علیه و آله را رها کردند و با فکر خود برای خویش [امام] انتخاب نمودند، و قرآن با صدا و ندای روشن فرمود: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاء وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» (1)، یعنی ای رسول من پروردگار تو هر چه را بخواهد خلق می کند و هر که را بخواهد انتخاب می نماید و مردم را حق انتخاب [امام] نیست و او منزّه از عمل شرک آمیز آنان است. و در آیه دیگری می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ.» (2)
اصبغ بن نباته گوید: امیر المؤمنین علیه السلام به شخصی فرمود:
اگر از خالق خود اطاعت نمی کنی نباید رزق او را بخوری، و اگر ولایت دشمن
ص: 611
او را پذیرفته ای باید از مُلک او خارج شوی، و اگر قانع به رضا و تقدیر او نیستی باید خدای دیگری طلب کنی. (1)
حسین بن خالد از حضرت رضا علیه السلام از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که خداوند می فرماید:
هر کس راضی به قضای من نباشد و به تقدیر من ایمان نداشته باشد باید خدایی غیر من پیدا کند. (2)
و نیز رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
خداوند هر تقدیر و قضایی بکند خیر مؤمن است. (3)
«وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِی أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِ أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ…» (4)
ابو الصلت هروی گوید:
هنگامی که مأمون دانشمندان از مسلمانان و یهود و نصاری و مجوس و صابئین و سایر علمای دیگر را برای مناظره با علی بن موسی الرّضا علیه السلام جمع کرد و آن حضرت همه آنان را مجاب و محکوم نمود و پاسخ آنان را
ص: 612
از کتب خودشان بیان نمود، علی بن محمّد بن جهم برخاست و گفت: ای فرزند رسول خدا آیا شما پیامبران را معصوم می دانید؟ فرمود: آری. او گفت: شما دربارهٔ آیه «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» (1) و آیه «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ» (2) و آیه «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» (3)، چه می فرمایید؟… و آن حضرت همان گونه که در مواضع خود گذشت همه را پاسخ داد تا این که علی بن محمّد بن جهم گفت: نظر شما درباره ی آیه مربوط به رسول خدا صلی الله علیه و آله که می فرماید: «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ» چه می فرمایید؟
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
وای بر تو -- ای علی بن محمّد بن جهم -- از خدا بترس و پیامبران خدا را متّهم به فحشا مکن و با فکر و رأی خود کتاب خدا را تفسیر مکن، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (4)، و سپس پاسخ مربوط به آیات گذشته را بیان نمود و فرمود: و امّا راجع به آیه «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ»، باید دانست که خداوند همسران پیامبر خود را در دنیا و در آخرت به آن حضرت معرّفی نمود و فرمود: آنان أمّهات مؤمنین هستند، و یکی از همسران دنیایی آن حضرت زینب دختر جحش بود و آن زن در آن زمان همسر زید بن حارثه بود، از این رو رسول خدا صلی الله علیه و آله این امر را پنهان نمود، مبادا منافقین بگویند: «او زنی را از همسران خود می داند که اکنون همسر دیگری است!» از این رو خداوند فرمود: «وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ» سپس فرمود: خداوند سه زن را
ص: 613
خود تزویج نمود، 1- حوّا را به آدم علیه السلام، 2- زینب را به رسول خدا صلی الله علیه و آله، چنان که فرمود «فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا» 3- فاطمه علیها السلام را به علیّ علیه السلام. سپس علی بن محمّد بن جهم گریان شد و گفت: من توبه نمودم و پس از این سخنی درباره ی پیامبران علیهم السلام جز سخن شما را نخواهم گفت. (1)
ص: 614
ص: 615
مرحوم علی بن ابراهیم از ابی الجارود از امام باقر علیه السلام نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیات فوق فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله از دختر عموی خود زینب بنت جحش اسدیّه برای زید بن حارثه [پسر خوانده خود] خواستگاری نمود و زینب گفت: «یا رسول الله اجازه بدهید تا من در این باره فکری بکنم» پس این آیه نازل شد: «وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُّبِینًا» و زینب گفت: «یا رسول الله اختیار من با شما هر چه می خواهید بکنید» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله زینب را به زید بن حارثه تزویج کرد و مدّتی گذشت و آنان در چیزی اختلاف و نزاع پیدا کردند و زید گفت: یا رسول الله، زینب بر من تکبّر می کند و با زبان خویش مرا آزار می دهد اجازه بدهید من او را طلاق بدهم پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به زینب توجّه نمود و از زیبایی او تعجب کرد و به زید فرمود: «از خدا بترس و همسر خود را نگهداری کن و به او احسان نما».
و چیزی نگذشت که زید زینب را طلاق داد و چون عدّهٔ طلاق او گذشت خداوند به رسول خود فرمود: ما زینب را به تو تزویج نمودیم و این آیه نازل شد
ص: 616
«فَلَمَّا قَضَی زَیْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا.) (1)و (2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام سجّاد علیه السلام نقل نموده که در تفسیر «وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ) فرمود:
«چیزی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در باطن خود پنهان نمود این بود که خداوند به او فرمود: «زینب بنت جحش از همسران تو خواهد بود و زید او را طلاق خواهد داد» و لکن رسول خدا صلی الله علیه و آله از ترس منافقین این قصّه را پنهان نمود و به زید فرمود: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» و خداوند به آن حضرت فرمود: برای چه از منافقین هراس کردی و به زید گفتی: «أَمْسِکْ عَلَیْکَ زَوْجَکَ» در حالی که ما به تو خبر دادیم که زینب از همسران تو خواهد بود؟» (3)
ص: 617
«مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَ لَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» (1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
این آیه در پاسخ قریش نازل شد که می گفتند: «محمّد ما را سرزنش می کند که بچه هایی را تربیت می کنیم و آنان را فرزندان خود می دانیم و خود زید بن حارثه را فرزند خود می داند.» (2)
و در اصول کافی نقل شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله در سنّ بیست و چند سالگی با خدیجه ازدواج نمود و قبل از مبعث از او قاسم و رقیّه و امّ کلثوم را پیدا کرد و بعد از مبعث طیّب و طاهر و فاطمه علیهم السلام را پیدا نمود.
و در روایت دیگری آمده که بعد از مبعث تنها فاطمه علیها السلام از خدیجه متولد شد و طیّب و طاهر قبل از مبعث به دنیا آمدند. (3)
ص: 618
و در کتاب فقیه از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود آن حضرت فرمود: «حَزِنَّا عَلَیْکَ یَا إِبْرَاهِیمُ وَ إِنَّا لَصَابِرُونَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّبَّ». یعنی ای ابراهیم ما بر تو محزون هستیم و صبر می کنیم، قلب محزون است و چشم می گرید و ما چیزی نمی گوییم که سبب خشم خدا شود. (1)
و در مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که فرمود:
این فرزندم حسن سیّد و آقا و بزرگوار است.
و نیز فرمود:
حسن و حسین علیهما السلام «ابْنَایَ هَذَانِ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا».
و فرمود:
فرزندان دختر هر کسی به پدرشان نسبت داده می شوند جز فرزندان فاطمه که من پدر آنان هستم. (2)
ص: 619
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَ أَصِیلًا» (1)
زرارة گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
تسبیح فاطمه زهرا علیها السلام ذکر کثیر است که خداوند می فرماید: «اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا.» (2)
ابن قدّاح گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
هر دستوری حدّی دارد و محدود به آن حدّ است مگر ذکر خدا که حدّ و اندازه ای برای آن نیست. سپس فرمود: «خداوند برای واجبات حدّی قرار داده و هر کس حدّ آن ها را رعایت کند به وظیفه خود عمل نموده است چنان که ماه رمضان حدّ روزه است و هر کس آن ماه را روزه بگیرد حدّ آن را رعایت نموده است و برای حج نیز حدّی است که چون رعایت شود حجّ انجام شده است، مگر ذکر خداوند که خداوند حدّی برای آن قرار نداده و به قلیل و کم آن راضی نمی شود». سپس امام علیه السلام آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: خداوند برای ذکر حدّی قرار نداده است… . (3)
ص: 620
ابو بصیر می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
شیعیان ما چون در خلوت قرار می گیرند فراوان ذکر خدا را می گویند. (1)
و در سخن دیگری فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمود:
کسی که فراوان ذکر خدا را بگوید خداوند او را دوست می دارد و برای او دو برائت می نویسد: برائت از آتش دوزخ و برائت از نفاق. (2)
ص: 621
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
هر کس پنهانی خدا را یاد کند، خدا را فراوان یاد کرده است. سپس فرمود: منافقین آشکارا خدا را یاد می کردند و در پنهانی او را یاد نمی کردند و خداوند از آنان مذمّت نموده و می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ -- وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا.» (1)
عبد الله بن بکیر گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: پایین ترین درجه ذکر کثیر چیست؟ فرمود:
سی و سه مرتبه تسبیح گفتن بعد از هر نماز است. (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
مردم طاقت و توان سه خصلت را ندارند: گذشت و عفو از دیگران، و کمک و مواسات با برادران دینی از مال خود و فراوان به یاد خداوند بودن.
زید شحّام گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
مؤمن مبتلا نشده به چیزی سخت تر از: مواسات مالی با برادران دینی و انصاف دادن با آنان و فراوان به یاد خدا بودن.
ص: 622
سپس فرمود:
مقصود من از یاد خدا گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ و لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ و اللّهُ أکبر» نیست بلکه مقصود من به یاد خدا بودن هنگام حلال و حرام است. (1)
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که ده مرتبه بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله صلوات بفرستد خدا و ملائکه یکصد مرتبه بر او صلوات می فرستند و اگر یکصد مرتبه بر محمّد و آل او صلوات بفرستد خدا و ملائکه هزار مرتبه بر او صلوات می فرستند.
چنان که خداوند می فرماید:
«هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ وَ کَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا.» (3)
ص: 623
و در سخن دیگری فرمود:
هنگامی که نام رسول خدا صلی الله علیه و آله برده می شود فراوان بر او صلوات بفرستید، چرا که هر کس یک مرتبه بر آن حضرت صلوات بفرستد، خداوند هزار صلوات در هزار صفّ از ملائکه برای او می فرستد، و هیچ موجودی نیست مگر آن که به خاطر صلوات خداوند و صلوات ملائکه، بر او صلوات می فرستد، و هرکس رغبت به این عمل نداشته باشد جاهل و مغرور خواهد بود و خدا و رسول و اهل بیت آن حضرت از او بیزار خواهند بود. (1)
و در سخن دیگری می فرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هر کس بر من صلوات بفرستد، خدا و ملائکه برای او صلوات می فرستند، پس هر کس می خواهد کم بفرستد و هر کس می خواهد زیاد بفرستد. (2)
ص: 624
مرحوم سیّد هاشم بحرانی در تفسیر برهان از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
در شب معراج که من به آسمان برده شدم [در مقامی رسیدم و] جبرئیل در مقام خود توقّف نمود و من از شنیدن تحیّت ملائکه و کلام آنان دور شدم و به مقامی رسیدم که هیچ صدایی را نمی شنیدم و مردگان و زنده ها نزد من مساوی بودند و قلبم مضطرب شد و مصیبت من دو چندان گردید تا این که شنیدم ندا کننده ای با لغت و کلام علیّ بن ابی طالب به من فرمود: ای محمّد توقّف کن همانا پروردگارت درود و صلوات می فرستد. گفتم: او بی نیاز از درود برای احدی است، چگونه درود می فرستد؟ و علیّ علیه السلام چگونه به این مقام راه یافته است؟! پس خداوند متعال به من فرمود: ای محمّد بخوان: «هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ»، سپس فرمود: صلوات من برای تو و امّت تو رحمت است، و امّا شنیدن صدای علیّ به این علّت است که برادر تو موسی بن عمران چون به کوه طور آمد و امور بزرگی را مشاهده کرد از شنیدن وحی غافل شد و من او را به چیزی مانند عصا که از همه چیز آن را بیشتر دوست می داشت مشغول نمودم و به او گفتم: «وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی» (1)، و تو را نیز به خاطر این که علیّ بن ابی طالب نزد تو از همه چیز محبوب تر بود با لغت و کلام او مشغول نمودم [و آرامش دادم] تا قلب تو از هراس آرام بگیرد و وحی الهی را درک کنی. (2)
ص: 625
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه صلوات خواهد آمد و ما در آخر کتاب «کشکول عجائب» آن ها را ذکر کرده ایم.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَّ فَما لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَها فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَراحاً جَمیلاً (49) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ مِمَّا أَفاءَ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَناتِ عَمِّکَ وَ بَناتِ عَمَّاتِکَ وَ بَناتِ خالِکَ وَ بَناتِ خالاتِکَ اللاَّتی هاجَرْنَ مَعَکَ وَ امْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرادَ النَّبِیُّ أَنْ یَسْتَنْکِحَها خالِصَةً لَکَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ قَدْ عَلِمْنا ما فَرَضْنا عَلَیْهِمْ فی أَزْواجِهِمْ وَ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ لِکَیْلا یَکُونَ عَلَیْکَ حَرَجٌ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (50) تُرْجی مَنْ تَشاءُ مِنْهُنَّ وَ تُؤْوی إِلَیْکَ مَنْ تَشاءُ وَ مَنِ ابْتَغَیْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلا جُناحَ عَلَیْکَ ذلِکَ أَدْنی أَنْ تَقَرَّ أَعْیُنُهُنَّ وَ لا یَحْزَنَّ وَ یَرْضَیْنَ بِما آتَیْتَهُنَّ کُلُّهُنَّ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فی قُلُوبِکُمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَلیماً (51) لا یَحِلُّ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ
ص: 626
مِنْ أَزْواجٍ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ حُسْنُهُنَّ إِلاَّ ما مَلَکَتْ یَمینُکَ وَ کانَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ رَقیباً (52) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیماً (53) إِنْ تُبْدُوا شَیْئاً أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلیماً (54) لا جُناحَ عَلَیْهِنَّ فی آبائِهِنَّ وَ لا أَبْنائِهِنَّ وَ لا إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ إِخْوانِهِنَّ وَ لا أَبْناءِ أَخَواتِهِنَّ وَ لا نِسائِهِنَّ وَ لا ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُنَّ وَ اتَّقینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیداً (55) إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (56)
«تَمَسُّوهُنّ» یعنی تجامعوهنّ، و «سَرِّحوهنّ» یعنی خلّوا سبیلهنّ، و «آتیت أجورهنّ» یعنی مُهورهنّ، و «غیر ناظرین إناه» یعنی غیر منتظرین إدراکه، و «من وراء حجاب» یعنی من وراء سترٍ، و «و لانسائهنّ» یعنی المؤمنات أوکلّ النساء، و «إنّ الله و ملائکته یصلّون علی النّبی» یعنی یثنون علیه و یعظّمونه.
اقول: و قد مضی بعض اللغات فی ذیل الآیات المتقدّمة.
ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با زنان با ایمان ازدواج کردید و قبل از همبستر شدن طلاق دادید، عدّه ای برای شما بر آن ها نیست که بخواهید حساب آن را نگاه دارید آن ها را با هدیه مناسبی بهره مند سازید و بطرز شایسته ای
ص: 627
رهای شان کنید. (49) ای پیامبر! ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته ای برای تو حلال کردیم، و همچنین کنیزانی که از طریق غنایمی که خدا به تو بخشیده است مالک شده ای و دختران عموی تو، و دختران عمّه ها، و دختران دایی تو، و دختران خاله ها که با تو مهاجرت کردند (ازدواج با آن ها برای تو حلال است) و هر گاه رن با ایمانی خود را به پیامبر ببخشد (و مهری برای خود نخواهد) چنانچه پیامبر بخواهد می تواند او را به همسری برگزیند امّا چنین ازدواجی تنها برای تو مجاز است نه دیگر مؤمنان ما می دانیم برای آنان در مورد همسرانشان و کنیزانشان چه حکمی مقرّر داشته ایم (و مصلحت آنان چه حکمی را ایجاب می کند) این به خاطر آن است که مشکلی (در ادای رسالت) بر تو نباشد (و از این راه حامیان فزونتری فراهم سازی) و خداوند آمرزنده و مهربان است! (50) (موعد) هر یک از همسرانت را بخواهی می توانی به تأخیر اندازی، و هر کدام را بخواهی نزد خود جای دهی و هر گاه بعضی از آنان را که برکنار ساخته ای بخواهی نزد خود جای دهی، گناهی بر تو نیست این حکم الهی برای روشنی چشم آنان، و این که غمگین نباشند و به آنچه به آنان می دهی همگی راضی شوند نزدیکتر است و خدا آنچه را در قلوب شماست می داند، و خداوند دانا و بردبار است (از مصالح بندگان خود با خبر است، و در کیفر آن ها عجله نمی کند)! (51) بعد از این دیگر زنی بر تو حلال نیست، و نمی توانی همسرانت را به همسران دیگری مبدّل کنی [بعضی را طلاق دهی و همسر دیگری به جای او برگزینی] هر چند جمال آن ها مورد توجّه تو واقع شود، مگر آنچه که بصورت کنیز در ملک تو درآید! و خداوند ناظر و مراقب هر چیز است (و با این حکم فشار قبایل عرب را در اختیار همسر از آنان، از تو برداشتیم). (52) ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه های پیامبر داخل نشوید مگر به شما
ص: 628
برای صرف غذا اجازه داده شود، در حالی که (قبل از موعد نیایید و) در انتظار وقت غذا ننشینید امّا هنگامی که دعوت شدید داخل شوید و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید، و (بعد از صرف غذا) به بحث و صحبت ننشینید این عمل، پیامبر را ناراحت می نماید، ولی از شما شرم می کند (و چیزی نمی گوید) امّا خداوند از (بیان) حق شرم ندارد! و هنگامی که چیزی از وسایل زندگی را (بعنوان عاریت) از آنان [همسران پیامبر] می خواهید از پشت پرده بخواهید این کار برای پاکی دل های شما و آن ها بهتر است! و شما حق ندارید رسول خدا را آزار دهید، و نه هرگز همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید که این کار نزد خدا بزرگ است! (53) اگر چیزی را آشکار کنید یا آن را پنهان دارید، خداوند از همه چیز آگاه است! (54) بر آنان [همسران پیامبر] گناهی نیست در مورد پدران و فرزندان و برادران و فرزندان برادران و فرزندان خواهران خود و زنان مسلمان و بردگان خویش (که بدون حجاب و پرده با آن ها تماس بگیرند) و تقوای الهی را پیشه کنید که خداوند نسبت به هر چیزی شاهد و آگاه است. (55) خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستد ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید. (56)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَکَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَکُمْ عَلَیْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (1)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «فَمَتِّعُوهُنَّ وَ سَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» فرمود:
هنگامی که همسران خود را طلاق می دهید [اضافه بر مهریّه آنان] مطابق
ص: 629
توان خود به زیبایی و اخلاق نیک آنان را از مال خود بهره مند کنید، چرا که آنان با اندوه و هراس بزرگ و شماتت دشمنان از خانه شما برمی گردند، و خداوند کریم است و حیامی کند و اهل حیا را دوست می دارد، و گرامی ترین شما کسانی هستند که بیشتر به همسران خود اکرام می کنند. (1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
عبد الله بن سِنان از پدرم سؤال کرد: مردی با زنی ازدواج نموده و با او خلوت کرده و لکن با او همبستر نشده و او را طلاق داده آیا بر زن عدّه ای هست؟ فرمود: عدّه به خاطر آب است، گفته شد: اگر با او همبستر شده باشد و لکن انزال نکرده باشد چگونه خواهد بود؟ فرمود: اگر همبستر شده است غسل و مهر و عدّه واجب شده است. (2)
مؤلّف گوید:
بحث فقهی آیه موکول به کتب فقهی و رساله های عملی می شود.
ص: 630
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَکَ أَزْوَاجَکَ اللَّاتِی آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ مَا مَلَکَتْ یَمِینُکَ مِمَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَیْکَ وَ بَنَاتِ عَمِّکَ وَ بَنَاتِ عَمَّاتِکَ وَ بَنَاتِ خَالِکَ وَ بَنَاتِ خَالَاتِکَ…» (1)
حلبی گوید به امام صادق علیه السلام گفتم:
خداوند برای پیامبر خود صلی الله علیه و آله چند همسر را حلال نموده است؟ فرمود: هر چه را او بخواهد. گفتم: معنای «لا یَحِلُ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ»، چیست؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله حق دارد هر که را می خواهد از دختران عموها و عمّه ها و خالوها و خاله ها و زن هایی که با او از مکّه هجرت نموده اند همسر بگیرد و با آنان ازدواج نماید، و نیز از زن های مؤمنه هر کدام خود را به او ببخشند برای او حلال خواهد بود و نیاز به عقد و مهر ندارد و برای دیگران چنین چیزی حلال نیست و باید عقد کنند و مهر بدهند چنان که خداوند می فرماید: «وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ… خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ).
گفتم: معنای «تُرْجِی مَن تَشَاء مِنْهُنَّ وَ تُؤْوِی إِلَیْکَ مَن تَشَاء»، چیست؟ فرمود: «تُؤْوِی» به معنای نکاح و پذیرفتن است و «تُرْجِی» به معنای ترک آن است. گفتم: معنای «لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاء مِن بَعْدُ»، چیست؟ فرمود: مقصود زن هایی است که ازدواج با آنان بر او و دیگران حرام است مانند: مادران و دختران و خواهران و… که در آیه «حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَ بَنَاتُکُمْ وَ أَخَوَاتُکُمْ…» (2)، ذکر شده است.
سپس فرمود:
معنای «لا یَحِلُ لَکَ النِّساءُ مِنْ بَعْدُ وَ لا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ…»، این است که زن هایی که در آیه فوق حرام شده [مانند مادران و خواهران و…] بر آن حضرت حرام خواهد بود و اگر تبدیل همسر به همسر برای آن حضرت حرام
ص: 631
باشد -- که اهل سنّت می گویند -- لازم می آید برای شما چیزهایی حلال باشد و برای رسول خدا صلی الله علیه و آله حلال نباشد در حالی که چنین نیست و خداوند ازدواج با هر زنی را بر او. حلال نموده جز کسانی که در آیه فوق بیان شده [مانند مادران و خواهران و دختران و….] (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
جمله ی «أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْواجٍ» عطف به قصّه ی همسر زید بن حارثه است
یعنی پس از این، برای تو جایز نیست با زنی که همسر دیگری بوده و او به خاطر
ص: 632
علاقه تو به او - شوهر او، او را طلاق بدهد و تو با او ازدواج بکنی [چرا که این ماجرا برای حلّ مسأله پسر خوانده رخ داد که مردم پسر خونده را فرزند خود می دانستند.] (1)
«وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَةً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول این آیه این بود که زنی از انصار خود را زینت و آماده نمود و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: یا رسول الله من خود را به شما بخشیدم آیا حاجتی به من دارید؟ پس عایشه خشمگین شد و به او گفت: «خدا روی تو را زشت نماید چقدر تو علاقه به مردها داری؟!» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای عایشه! او زمانی به رسول خدا رغبت کرد که تو به او رغبت نکردی.
سپس فرمود:
خدا تو را مورد رحمت خود قرار دهد و به همه شما انصار ترحّم نماید، چرا که مردان شما مرا یاری کردند و زنان شما به من رغبت نمودند اکنون بازگرد، چرا که من منتظر وحی خدا و امر او هستم پس این آیه نازل شد «وَ امْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ…» و این عمل یعنی بخشیدن زن، خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله جز برای آن حضرت حلال نبوده است. (3)
ص: 633
امام صادق علیه السلام فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله با پانزده زن ازدواج نمود و با سیزده نفر آنان خلوت نمود و با دو نفر آنان همبستر نشد و هنگامی که آن حضرت از دنیا رحلت نمود نه همسر داشت و امّا آن دو همسری که با آنان همبستر نشد: عَمرة و شَنباء بودند و آن سیزده نفر دیگر: نخستین آنان خدیجه بنت خولید بود و سپس سوده بنت زَمعَه، اُمّ سلمة، عایشة، حفصة، زینب بنت جحش، زینب بنت خُزَیمة، اُمّ حبیب [رملة بنت ابی سفیان]، میمونه بنت حارث، زینب بنت عُمَیس، جویریه بنت حارث، و صفیّه بنت حیّ ابن اخطب بودند، و نام آن زنی که خود را به رسول خدا صلی الله علیه و آله بخشید خوله بنت حکیم سلمی بود، و آن حضرت دو کنیز داشت به نام ماریه قبطیّه و ریحانه خندقیّه که برای آنان سهم زنانه قرار داده بود. و آن نه همسری که آن حضرت هنگام رحلت از دنیا داشت: عایشه، حفصه، امّ سلمه، زینب بنت جحش، میمونه بنت حارث، امّ حبیب بنت ابوسفیان، صفیّه بنت حیّ بن اخطب، جویریّه بنت حارث و سوده بنت زمعه بودند و در بین همسران آن حضرت، خدیجه افضل آنان بود و سپس امّ سلمه و جویریّه بنت حارث. [و میمونه.] (1)
ص: 634
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلَی طَعَامٍ غَیْرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَ لَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَ لَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله با زینب دختر جحش ازدواج نمود از علاقه ای که به او داشت ولیمه ای آماده کرد و اصحاب را دعوت نمود و عادت اصحاب این بود که پس از خوردن غذا دوست می داشتند خدمت آن حضرت بنشینند و گفتگو کنند، از سویی رسول خدا صلی الله علیه و آله دوست می داشت با زینب
ص: 635
خلوت کند از این رو آیه فوق نازل شد و از این آیه ظاهر می شود که آنان بدون اجازه داخل خانه آن حضرت می شده اند. (1)
ابن عبّاس گوید:
پس از نزول آیه فوق مردم بعد از خوردن غذای رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه آن حضرت خارج شدند و آن بزرگوار هفت شبانه روز نزد زینب ماند و سپس به خانه امّ سلمه آمد و شب تا صبح نزد او بود و چون روز بالا آمد امیرالمؤمنین علیه السلام به درب خانه امّ سلمه آمد و ملایم در را کوبید و امّ سلمه ندانست کوبنده در کیست و رسول خدا صلی الله علیه و آله دانست و فرمود: در را باز کن. امّ سلمه گفت: یا رسول الله آیا او چنین منزلتی دارد که من با این حال باید برخیزم و در را برای او باز کنم؟! در حالی که دیروز خداوند دربارهٔ ما فرمود: «و إذا سألتموهنّ متاعاً فسألوهنّ من وراء حجاب؟!» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله خشمگین شد و فرمود: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» (2)، و سپس فرمود: «برخیز و در را به روی او باز کن چرا که او مردی دانا و بزرگوار و حلیم است و خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول نیز او را دوست می دارند و او تا مطمئن نشود که تو پس از گشودن در پنهان شده ای در را باز نخواهد نمود». پس امّ سلمه که نمی دانست کوبنده در کیست و تنها اوصاف او را شنیده بود
ص: 636
برخاست و گفت: «بَخْ بَخْ لِرَجُلٍ یُحِبُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و سپس در را باز کرد و امیر المؤمنین علیه السلام صبر کرد تا او پنهان گردید و سپس وارد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شد و بر آن حضرت سلام کرد، پس رسول خدا صلی الله علیه و آله به امّ سلمه فرمود: «آیا او را می شناسی؟» امّ سلمه گفت:
آری او علی بن ابیطالب است، گوارا باد او را چنین مقامی» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: راست گفتی او علی بن ابیطالب است و گوشت او گوشت من و خون او خون من است، و او برای من همانند هارون برای موسی می باشد جز آن که بعد از من پیامبری نیست. سپس فرمود: ای امّ سلمه گوش کن و گواه باش که این آقا علی بن ابیطالب می باشد و او امیر المؤمنین و سیّد الوصیّین است، او گنجینه علم من و دروازه دانش من و وصّی بر اموات اهل بیت من می باشد و او خلیفه من بر امتم خواهد بود، و او دنیا و آخرت برادر من است و در آن مقام عالی بهشتی با من خواهد بود، و تو شاهد باش ای امّ سلمه که او با ناکثین [یعنی طلحه و زبیر] و قاسطین [یعنی معاویه و پیروانش] و مارقین [یعنی خوارج] جنگ خواهد کرد. (1)
ص: 637
شیخ طوسی رحمة الله علیه در کتاب امالی با سند خود از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
امام حسین علیه السلام در بیماری و مسمومیّت برادر خود امام حسن علیه السلام که منتهی به مرگ او گردید به عیادت برادر خود آمد و امام حسن علیه السلام به او وصیّت نمود و فرمود: بنویس ای برادر! «هَذَا مَا أَوْصَی بِهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ إِلَی أَخِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام»: یعنی این چیزی است که حسن بن علی به برادر خود حسین بن علی وصیّت می نماید: او شهادت به یگانگی خداوند می دهد و به برادر خود وصیّت می کند که خدا را آن گونه که حق عبادت اوست عبادت کند، چرا که شریکی در ملک او نیست و او را ولیّی که او را خوار کند نخواهد بود و او همه چیز را آفریده، و به کمال حکمت و تدبیر رسانده است و او سزاوار
ص: 638
پرستش و ستایش است، و کسی که از او اطاعت کند به کمال می رسد و کسی که از او نافرمانی کند گم راه می شود، و کسی که به او باز گردد و توبه کند هدایت می یابد.
سپس فرمود:
«ای حسین! من تو را نسبت به خانواده و فرزندان و اهل بیت تو [و خود] سفارش می نمایم که از گنهکاران آنان بگذری و اعمال نیکوکاران آنان را بپذیری و بر آنان پدری کنی و جایگزین من باشی، و مرا کنار جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله دفن کنی، چرا که من سزاوارتر به او و خانه او هستم، از کسانی که بدون اذن او به خانه او داخل شده اند، در حالی که بعد از جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله کتابی بر آنان نازل نشده است و خداوند در کتابی که بر پیامبر خود نازل نموده می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ»، و به خدا سوگند خداوند نه در زمان حیات آن حضرت اجازه داده که بدون اذن وارد خانه او شوند و نه بعد ازوفات او!در حالی که ما از طرف خداوند مأذون هستیم که به خاطر ارثی که از رسول خدا صلی الله علیه و آله می بریم وارد خانه او شویم، ولکن اگر دیدی از این کار جلوگیری می کنند من تو را به حق قرابت و خویشی با رسول خدا صلی الله علیه و آله سوگند می دهم که نگذاری به اندازه ی خون حجامت خونریزی شود، تا ما جدّمان رسول خدا صلی الله علیه و آله را ملاقات نماییم و به او خبر دهیم که مردم بعد از او با ما چه کردند؟!» و سپس از دنیا رحلت نمود. (1)
ص: 639
«وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمًا * إِن تُبْدُوا شَیْئًا أَوْ تُخْفُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
سبب نزول این آیه این بود که چون خداوند با انزال آیه «النَّبِیُّ أَوْلَی بِالْمُؤْمِنِینَ
ص: 640
مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» (1)، ازدواج همسران پیامبر خود را بر مؤمنین حرام نمود، طلحة بن عبید الله خشمگین شد و گفت: «آیا محمّد صلی الله علیه و آله همسران خود را بر ما حرام می نماید و با همسران ما ازدواج می کند؟ و سپس گفت: اگر او از دنیا برود ما با همسران او ازدواج خواهیم نمود، همان گونه که او با همسران ما ازدواج می کند» پس این آیه نازل شد، «وَ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لَا أَن تَنکِحُوا أَزْوَاجَهُ….» (2)
ابو الجارود گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که آیه «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حُسْنًا» (3)، را تلاوت نمود و فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از دو پدر این امّت است. گفته شد: آن پدر دیگر کیست؟ فرمود: علی علیه السلام است، سپس فرمود و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله بر ما حرام اند… . (4)
ص: 641
مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب طرائف خود می گوید:
و از طرائفی که اهل سنّت دربارهٔ عثمان و طلحه نقل کرده اند این است که سدیّ در تفسیر خود در ذیل آیه فوق گوید: هنگامی که ابو سلمه و خنیس بن حذافه از دنیا رفتند و رسول خدا صلی الله علیه و آله با همسران آنان امّ سلمه و حفصه ازدواج نمود، طلحه و عثمان گفتند: آیا محمّد بعد از مرگ ما با همسران ما ازدواج می نماید و ما نباید بعد از او با همسران او ازدواج کنیم؟! به خدا سوگند اگر او از دنیا رحلت کند ما همسران او را بین خود تقسیم می کنیم. و طلحه عایشه را اراده کرد و عثمان امّ سلمه را، پس آیه فوق و این آیه نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا.» (1) و (2)
«لَّا جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَ لَا أَبْنَائِهِنَّ وَ لَا إِخْوَانِهِنَّ وَ لَا أَبْنَاء إِخْوَانِهِنَّ وَ لَا أَبْنَاء أَخَوَاتِهِنَّ وَ لَا نِسَائِهِنَّ وَ لَا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ وَ اتَّقِینَ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: خداوند در آیه پیشین فرمود:
«لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلَّا أَن یُؤْذَنَ لَکُمْ…» و در این آیه می فرماید: این گروه از
ص: 642
خویشان و وابستگان به همسران پیامبر هستند و بدون اجازه می توانند وارد خانه های آن حضرت بشوند. (1)
إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً (56) إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً (57) وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبیناً (58) یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنینَ یُدْنینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلاَبِیبِهِنَّ ذلِکَ أَدْنی أَنْ یُعْرَفْنَ فَلا یُؤْذَیْنَ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (59) لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لا یُجاوِرُونَکَ فیها إِلاَّ قَلیلاً (60) مَلْعُونینَ أَیْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتیلاً (61) سُنَّةَ اللَّهِ فِی الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدیلاً (62) یَسْئَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ ما یُدْریکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَریباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعیراً (64) خالِدینَ فیها أَبَداً لا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لا نَصیراً (65) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یا لَیْتَنا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولاَ (66) وَ قالُوا رَبَّنا إِنَّا أَطَعْنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ (67) رَبَّنا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْناً کَبیراً (68) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَکُونُوا کَالَّذینَ آذَوْا مُوسی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قالُوا وَ کانَ عِنْدَ اللَّهِ وَجیهاً (69) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظیماً (71) إِنَّا
ص: 643
عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً (73)
«جَلْباب» به معنای خِمار و وسیله پوشش سر و صورت زن است، و «اِرْجاف» اشاعه باطل است و اصل آن به معنای اضطراب است، و ارجاف دریا اضطراب آن است، و ارجاف الناس بالشئ اضطرابهم بالخوض فیه، و «تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» یعنی تضطرب و تزلزل، و «إغراء» دعوت و اصرار به انجام چیزی است، و «أغراه بالشئ»: أولع به، «یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ» یعنی مقداری از جلباب خود را روی صورت های خویش رها کنند تا کسی نداند آنان کنیز نیستند و تعرّضی به آنان نشود، و «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» یعنی لنأمرنّک بقتالهم و إجلائهم، و «أین ما ثُقفوا»: یعنی أینما وُجدوا، و «سعیر» آتش شعله ور را گویند.
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستد ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملًا تسلیم (فرمان او) باشید. (56) آن ها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آن ها عذاب خوارکننده ای آماده کرده است. (57) و آنان که مردان و زنان باایمان را به خاطر کاری که انجام نداده اند آزار می دهند بار بهتان و گناه آشکاری را به دوش کشیده اند. (58) ای پیامبر! به همسران و دخترانت و
ص: 644
زنان مؤمنان بگو: «جلبابها [روسری های بلند] خود را بر خویش فروافکنند، این کار برای این که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند بهتر است (و اگر تا کنون خطا و کوتاهی از آن ها سر زده توبه کنند) خداوند همواره آمرزنده رحیم است. (59) اگر منافقان و بیماردلان و آن ها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان می شورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمی توانند در کنار تو در این شهر بمانند! (60) و از همه جا طرد می شوند، و هر جا یافته شوند گرفته خواهند شد و به سختی به قتل خواهند رسید! (61) این سنّت خداوند در اقوام پیشین است، و برای سنّت الهی هیچ گونه تغییر نخواهی یافت! (62) مردم از تو درباره (زمان قیام) قیامت سؤال می کنند، بگو: «علم آن تنها نزد خداست!» و چه می دانی شاید قیامت نزدیک باشد! (63) خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است، (64) در حالی که همواره در آن تا ابد می مانند، و ولیّ و یاوری نخواهند یافت! (65) در آن روز که صورتهای آنان در آتش (دوزخ) دگرگون خواهد شد (از کار خویش پشیمان می شوند و) می گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!» (66) و می گویند: «پروردگارا! ما از سران و بزرگان خود اطاعت کردیم و ما را گم راه ساختند! (67) پروردگارا! آنان را از عذاب، دو چندان ده و آن ها را لعن بزرگی فرما!» (68) ای کسانی که ایمان آورده اید! همانند کسانی نباشید که موسی را آزار دادند و خداوند او را از آنچه در حق او می گفتند مبرا ساخت و او نزد خداوند، آبرومند (و گرانقدر) بود! (69) ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و سخن حق بگویید… (70) تا خدا کارهای شما را اصلاح کند و گناهانتان را بیامرزد و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری (و پیروزی) عظیمی
ص: 645
دست یافته است! (71) ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، آن ها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند امّا انسان آن را بر دوش کشید او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)! (72) هدف این بود که خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را (از مؤمنان جدا سازد و آنان را) عذاب کند، و خدا رحمت خود را بر مردان و زنان باایمان بفرستد خداوند همواره آمرزنده و رحیم است! (73)
تفسیر اهل بیت علیهم السلام:
«إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» (1)
مؤلّف گوید:
ما روایات مربوط به صلوات را در پایان کتاب «کشکول عجائب» ذکر نمودیم و در ذیل این آیه نیز به برخی از آن ها اشاره می نماییم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس بر پیامبر و آل او صلوات بفرستد در حقیقت می خواهد بگوید: من بر میثاقی که در عالم ذرّ با خدای خود بستم و در آیه «أَ لَسْتَ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی» به آن اشاره شده است برقرار و وفادار هستم. (2)
ص: 646
ابو حمزه گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه فوق فرمود:
صلوات خداوند رحمت است، و صلوات ملائکه تزکیه [و شهادت به پاکی محمّد و آل او] است، و صلوات مؤمنین دعا و در خواست رحمت است. سپس فرمود: و امّا «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» به معنای اطاعت و تسلیم و فرمان برداری از محمّد و آل او علیهم السلام است. ابو حمزه گوید: به امام علیه السلام گفتم: ما چگونه بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستیم؟ فرمود: بگویید: «صَلَوَاتُ اللَّهِ وَ صَلَوَاتُ مَلَائِکَتِهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جَمِیعِ خَلْقِهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» گفتم: پاداش این صلوات چیست؟ فرمود: به خدا سوگند خارج شدن از گناهان است همانند روزی که از مادر متولّد شده است. (1)
ابو مغیرة گوید امام کاظم علیه السلام فرمود:
«کسی که بعد از نماز صبح و مغرب قبل از آن که حرکت کند و با کسی سخن بگوید این آیه را بخواند و سپس بگوید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ ذُرِّیَّتِهِ»،
ص: 647
خداوند یکصد حاجت او را برآورده می کند، هفتاد حاجت در دنیا و سی حاجت در آخرت» گفتم: معنای صلوات خدا و ملائکه و مؤمنین چیست؟ فرمود: صلوات خداوند رحمت اوست، و صلوات ملائکه تزکیه و شهادت به پاکی محمّد و آل اوست، و صلوات مؤمنین درخواست رحمت است برای آنان. (1)
شیخ طوسی در کتاب مجالس از جابر از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
ملکی از ملائکه از خداوند درخواست نمود که صدای همه بندگان خدا را بشنود و خداوند این قدرت را به او عطا نمود و این ملک تا قیامت زنده است
ص: 648
و هر کدام از مؤمنین که بگوید: «صلّی الله علی محمّد و آله وسلّم» آن ملک می گوید: «و علیک السّلام» و سپس ملک به رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: «یا رسول الله! فلانی به شما سلام می رساند» و رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: «بر او باد سلام من.» (1)
کعب بن عجره گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود:
این گونه بر من صلوات بفرستید: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ، وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِید، وَ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، کَمَا بَارَکْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَ آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ.» (2)
امام صادق علیه السلام فرمود:
هر دعایی مردود و محجوب از درگاه خداوند است تا صاحب آن بر محمّد و آل او صلوات بفرستد. (3)
ص: 649
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که هنگام عطسه دست خود را روی بینی گذارد و بگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، الْحَمْدُ لِلَّهِ حَمْداً کَثِیراً کَمَا هُوَ أَهْلُهُ، وَ صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ»، از بینی چپ او پرنده ای بزرگ تر از مگس و کوچک تر از ملخ خارج می شود و در زیر عرش تا قیامت برای او استغفار می کند. (1)
و در سخن دیگری فرمود:
چون شب جمعه می شود ملائکه ای به عدد ذرّ [ذرّه ها، مورچه ها] از آسمان فرود می آیند و با قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره تا شب شنبه تنها صلوات بر محمّد و آل او - صلّی الله علیه و علیهم - را می نویسند، پس شما فراوان صلوات بفرستید؛ سپس فرمود: از سنّت است که در هر جمعه هزار مرتبه بر محمّد و اهل بیت او صلوات فرستاده شود، و در روزهای دیگر یکصد مرتبه سنّت است. (2)
ص: 650
و نیز فرمود:
هنگامی که نام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برده می شود فراوان بر او صلوات بفرستید، چرا که هر کس یک مرتبه بر آن حضرت صلوات بفرستد خداوند هزار صلوات در هزار صف از ملائکه برای او می فرستد و هر مخلوقی نیز به خاطر صلوات خدا و صلوات ملائکه بر او صلوات می فرستند، بنابراین هر کس رغبت به صلوات بر محمّد و آل او نداشته باشد جاهل مغروری است که خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام از او بیزارند. (1)
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
هیچ چیزی در قیامت در میزان عمل سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل او نیست، و چون اعمال بنده ای را در میزان می گذارند و سبک می باشد رسول خدا صلی الله علیه و آله می آید و صلوات او را در نامه آن بنده قرار می دهد و نامه او سنگین می شود. (2)
ص: 651
مرحوم صدوق در کتاب امالی از امیر المؤمنین علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
کسی که بر من صلوات بفرستد و بر آل من صلوات نفرستد بوی بهشت را نمی شنود، در حالی که بوی بهشت از فاصله پانصد سال راه به اهل آن می رسد. (1)
امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
آیه فوق ظاهری دارد و باطنی، ظاهر آن جمله «صلّوا علیه» است و باطن آن جمله «وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً» می باشد، و «سَلِّمُوا تَسْلِیماً» یعنی تسلیم وصیّ پیامبر صلی الله علیه و آله و خلیفه او باشید، چرا که آن حضرت وصیّ خود را بر همه شما فضیلت داد.
سپس فرمود:
این همان چیزی است که من به تو خبر دادم و گفتم: تأویل آن را جز کسی که حسّ لطیف و ذهن صافی و صحیح داشته باشد نمی داند. (2)
ص: 652
مؤلّف گوید:
در روایات اهل تسنّن نیز احادیث فراوانی درباره صلوات بر آل وارد شده ولکن آنان مقیّد هستند که آل پیامبر صلی الله علیه و آله را یاد نکنند و صلوات بر آنان نفرستند.
و أقول معتقداً بأنّهم: لمّا عموا عن ذکر آل المصطفی - دخلوا فی کلّ شرٍّ و بلا.
ثعلبی در تفسیر آیه فوق از ابو ایّوب انصاری نقل نموده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هفت سال ملائکه بر من و علیّ صلوات فرستادند چرا که در آن زمان جز من و علی کسی نماز نمی خواند. (1)
و در همان تفسیر از انس بن مالک نقل شده که گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
هفت سال ملائکه بر من و علی صلوات فرستادند چرا که در آن زمان گوینده
شهادتین جز من و علی نبود و تنها شهادت من و علی به آسمان بالا می رفت. (2)
ص: 653
امام باقر علیه السلام می فرماید:
هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام رسول خدا صلی الله علیه و آله را غسل داد و کفن نمود دستور داد تا مردم ده نفر، ده نفر وارد شدند و امیرالمؤمنین علیه السلام در وسط آنان ایستاد و فرمود: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیمًا» و مردم نیز همراه آن حضرت آیه فوق را می خواندند تا این که همه اهل مدینه و اهل عوالی و اطراف این گونه بر آن حضرت نماز خواندند. (1)
«إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا * وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِینًا» (2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از طریق اهل سنّت از زید بن علیّ بن الحسین علیهما السلام نقل نموده که گوید:
پدرم علیّ بن الحسین علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود فرمود:
پدرم حسین بن علی علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود از پدر خود علیّ بن ابیطالب علیهما السلام در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که محاسن خود را در دست گرفته بود نقل نمود که فرمود:
ص: 654
یا علیّ! هر کس به مویی از موهای تو آزار برساند، به من آزار رسانده است و هر کس به من آزار برساند، به خدا آزار رسانده است، و هر کس به خدا آزار برساند، لعنت خدا بر او باد. (1)
علّامه ابن شهر آشوب از واحدی در اسباب النزول، و مقاتل بن سلیمان و ابوالقاسم قشیری در تفسیرهای خود نقل کرده اند که آیه «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا…» درباره ی علیّ بن ابیطالب علیه السلام نازل شده است، چرا که گروهی از منافقین او را آزار می کردند و از او بدگویی می نمودند و نسبت دروغ به او می دادند. (2)
و در همان کتاب از ابن مردویه از جابر از عمر بن خطّاب نقل شده که گوید:
من همواره به علی علیه السلام ظلم و جفا می کردم تا این که رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا ملاقات نمود و به من فرمود: «ای عمر تو به من آزار نموده ای» پس من گفتم:
ص: 655
به خدا پناه می برم از آزار به رسول خدا؟! فرمود:تو علی علیه السلام را آزار نمودی، و هر کس او را آزار کند، مرا آزار نموده است. (1)
و نیز از طریق اهل سنّت ترمذی در جامع و ابو نعیم در حلیة و بخاری در صحیح و موصلی در مسند و احمد در فضائل و مسند و خطیب در اربعین از عمران بن حُصَین و ابن عبّاس و بریدة نقل شده که گویند:
علیّ علیه السلام [در یکی از جنگ ها پس از خاتمه جنگ] مایل شد یکی از کنیزها را به قیمت عادله خریداری کند و حاطب بن ابی بلتعه و بریدهٔ اسلمی قیمت آن کنیز را بالا می بردند و چون قیمت آن به مقدار قیمت عادله روز رسید علی علیه السلام به آن قیمت کنیز را خریداری نمود ولکن پس از ورود به مدینه بریدة مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت:
«علی یکی از کنیزان را برای خود برداشت» و رسول خدا صلی الله علیه و آله از او روگرداند، سپس سمت راست آن حضرت و سمت چپ او و پشت سر او آمد و از علی علیه السلام شکایت نمود و همان سخنان را گفت و آن حضرت روی مبارک از او گرداند و خشمگین شد به گونه ای که صورت مبارک او تغییر نمود و رنگ مبارکش متغیر شد و رگ های گردن او متورّم گردید و فرمود: «ای بریدة برای چه امروز به رسول خدا آزار می دهی؟! مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا»؟
ص: 656
سپس فرمود: آیا تو نمی دانی که علیّ از من است و من از علیّ هستم و هر کس به علیّ اذیّت کند به من اذیّت نموده و هر کس به من اذیّت نماید خدا را اذیّت نموده و هر کس خدا را اذیّت کند بر خدا حق است که او را با عذاب دردناک جهنّم آزار نماید؟»
سپس فرمود:
«ای بریدة تو داناتری یا خداوند؟ تو داناتری یا قرّاء لوح محفوظ؟ تو داناتری یا ملک ارحام؟ تو داناتری یا حفظه اعمال علیّ بن ابیطالب؟» بریدة گفت: «بلکه حفظه اعمال علی علیه السلام داناترند» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: اکنون جبرئیل از حفظه علیّ علیه السلام خبر می دهد که آنان گویند: «ما از زمان ولادت علی علیه السلام تاکنون خطایی بر او ننوشته ایم» سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله از ملک ارحام و قرّاء لوح محفوظ نیز سؤال نمود و سه مرتبه فرمود: شما چگونه درباره ی علیّ علیه السلام فکر می کنید؟ تا این که فرمود: علیّ از من است و من از او هستم و او ولیّ هر مؤمنی است بعد از من. (1)
ص: 657
مؤلّف گوید:
روایت فوق با تفصیل بیشتری در تفسیر امام عسکری علیه السلام نقل شده است و مرحوم سیّد هاشم بحرانی نیز در تفسیر برهان (1) آن را ذیل آیه فوق نقل نموده است. مراجعه شود.
«یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَ بَنَاتِکَ وَ نِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در «و الذین یؤذون المؤمنین و المؤمنات»، مقصود از مومنین و مومنات، امام علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام می باشند و آیه در سایر مردم نیز جاری است، سپس گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: کسی که به مرد مؤمنی و یا زن مؤمنی تهمت بزند، روز قیامت خداوند او را در «طینت خبال» یعنی در چرک هایی که از فروج زنان جهنّمی خارج می شود نگاه می دارد، تا از گفته خود خارج شود [و هرگز خارج نخواهد شد].
ص: 658
سپس گوید:
و امّا قول خداوند که می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْواجِکَ وَ بَناتِکَ وَ نِساءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَ.»
سبب نزول آیه بوده که زن ها چون نماز مغرب و عشاء و صبح را با رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواندند در بازگشت به خانه های خود جوان ها [ی بی مبالات] متعرض آنان می شدند و به آنان آزار می کردند از این رو خداوند به همسران و دختران پیامبر خود صلی الله علیه و آله و همسران مؤمنین دستور پوشش داد.
عبدالله بن سِنان گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
شبی از شب ها رسول خدا صلی الله علیه و آله برای نماز عشاء به مسجد نیامد تا زن ها و بچّه ها به خواب رفتند و عمر به درب خانه آن حضرت آمد و گفت: «یا رسول الله زن ها و بچّه ها به خواب رفتند» پس رسول خدا صلی الله علیه و آله از خانه خارج شد و فرمود: شما حق ندارید مرا اذیّت کنید و به من دستور بدهید بلکه شما باید سخن مرا بشنوید و اطاعت نمایید. (1)
عبدالله بن سِنان گوید:
شخصی آیه «وَ الَّذِینَ یُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ…» را نزد امام صادق علیه السلام قرائت نمود و امام علیه السلام فرمود: این کیفر آزار به مؤمنین است آیا پاداش شاد
ص: 659
نمودن آنان چگونه است؟ پس من گفتم: فدای شما شوم، پاداش آنان ده حسنه است. فرمود: آری به خدا سوگند هزار هزار حسنه است. (1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
روز قیامت که می شود، منادی خداوند صدا می زند: کجایند کسانی که مانع کار اولیای من شدند و به آنان آزار نمودند؟ پس گروهی قیام می کنند که گوشت به صورت های شان نیست. سپس گفته می شود: «این هایند کسانی که به مؤمنین آزار نمودند و با آن ها دشمنی کردند و به خاطر اعتقادشان آنان را ملامت و سرزنش نمودند» و سپس آنان را روانه جهنّم می کنند. (2)
«لَئِن لَّمْ یَنتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یُجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا…» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق دربارهٔ گروهی از منافقین مدینه نازل شد که همواره هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به جنگ می رفت شعار نابودی آن حضرت را سر می دادند و
ص: 660
می گفتند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله کشته شد و اسیر گردید» و مسلمانان به سبب این شعارها اندوهگین می شدند و به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکوه نمودند از این رو خداوند گوید: «لَنُغْرِیَنَّکَ بِهِمْ» یعنی «نأمرک بإخراجهم من المدینة.» (1)
امام باقر علیه السلام در تفسیر «مَلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِیلًا» فرمود:
یعنی بر آنان لعنت بعد از لعنت از ناحیه خداوند واجب شد. (2)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند مؤمن را لعنت نمی کند، چرا که می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لَّا یَجِدُونَ وَلِیًّا وَ لَا نَصِیرًا.» (3)
«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا *… یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا * وَ قَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا» (4)
ص: 661
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی می گوید:
این آیات اشاره به غاصبین حقّ محمّد و آل محّمد (صلوات الله علیهم اجمعین) است، و مقصود از «یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَ أَطَعْنَا الرَّسُولَا» اطاعت از خدا و رسول او است درباره ی امیر المؤمینن (صلوات الله علیه)، و مقصود از «سَادَتَنَا وَ کُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا» آن دو نفر هستند که شروع به ظلم و غصب حق امیر المؤنین علیه السلام نمودند، و مقصود از «سبیل» امیر المؤمنین علیه السلام است چرا که آن حضرت سبیل و طریق به بهشت است و آنان از این سبیل و طریق گم راه شدند. [و مردم را نیز گم راه نمودند.] (1)
و در مصباح شیخ طوسی رحمة الله علیه نقل شده که امیر المؤمنین علیه السلام در روز غدیر خطبه ای خواند و در آن خطبه فرمود:
… به وسیله اقرار به توحید و اطاعت از کسانی که خداوند شما را مأمور به اطاعت از آنان نموده به خدا تقرّب بجویید و به کفّار تمسّک و توسّل نجویید و ظلم و تجاوز، شما را از راه رشد و سعادت گم راه نکند، و از کسانی که گم راه شدند و مردم را گم راه نمودند پیروی ننمایید چرا که خداوند آنان را در کتاب خود مذمّت نموده و می فرماید: آنان در قیامت می گویند: «إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا * رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا.» (2)
ص: 662
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا» (1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل فرموده که بنی اسرائیل درباره موسی علیه السلام می گفتند: «او آلت مردی ندارد» و موسی علیه السلام برای غسل به جایی می رفت که احدی از مردم او را نبیند، پس روزی در شطّی از نهر غسل می کرد و لباس خود را روی سنگی گذارده بود و خداوند آن سنگ را امر نمود تا از موسی علیه السلام دور شد و بنی اسرائیل او را عریان دیدند و دانستند که بی جا سخن می گفته اند از این رو خداوند می فرماید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَی فَبَرَّأَهُ اللَّهُ…».
سپس گوید:
از ائمّه ما علیهم السلام نقل شده که در تفسیر این آیه فرموده اند: مقصود این است که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دربارهٔ علیّ و امامان بعد از او علیهم السلام آزار ندهید، چنان که بنی اسرائیل موسی علیه السلام را آزار دادند. (2)
ص: 663
و در امالی صدوق از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
بنی اسرائیل می گفتند: موسی عنّین است و او را آزار می دادند و خداوند او را از عیب تبرئه نمود و فرمود: «فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَ کَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا.» (1)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ مَن یُطِعْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا» (2)
امام صادق علیه السلام به عبّاد بن کثیر صوفی بصری فرمود:
وای بر تو ای عبّاد آیا مغرور شدی از این که شکم و فرج خود را حفظ کردی؟ [و به فکر سخن و اعتقاد خود نیستی؟] در حالی که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا…». سپس فرمود: بدان که خداوند چیزی را از تو قبول نمی کند مگر آن که سخن و مقاله اعتقادی تو حق و صحیح و استوار باشد. (3)
ص: 664
ابو بصیر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود:
آیه فوق این گونه نازل شده است: «وَ مَن یُطِعْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فی ولایة علیّ و الأئمّة من بعده فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا.» (1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق در تأویل الآیات و مناقب ابن شهر آشوب نیز نقل شده است.
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا * لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ…» (2)
در تفسیر این آیه روایت مفصّلی را مرحوم صدوق در معانی الأخبار از مفضّل از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
خداوند تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از اجساد آفرید و اعلا و اشرف آن ها را ارواح محمّد و علّی و فاطمه و حسن و حسین و ائمّه بعد از آنان (صلوات الله علیهم اجمعین) قرار داد، و سپس ولایت این ارواح را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه نمود و نور آنان آسمان و زمین و کوه ها را احاطه نمود، و خداوند به آسمان ها و زمین و کوه ها فرمود: این ها دوستان و اولیا و حجّت های من بر مخلوق من هستند و همه ی پیشوایان من از آنان می باشند، و من هیچ مخلوقی را خلق نکردم که نزد من محبوب تر از این ها باشد، و بهشت خود را برای این ها و دوستان این ها آفریدم، و دوزخ را نیز برای مخالفین و دشمنان این ها آفریدم، پس هر کس ادعای منزلت و مقام
ص: 665
آنان را بکند، او را عذابی خواهم نمود که احدی را چنین عذابی نکرده باشم و او را در کنار مشرکین، در پایین ترین جای دوزخ و آتش خود قرار خواهم داد و کسی که اقرار به ولایت آنان بکند و ادعای منزلت و مقام آنان را نداشته باشد، من او را در بهشت کنار آنان قرار خواهم داد و در بهشت هر چه بخواهد نزد من برای او آماده است و من کرامت خود را برای آنان مباح نموده ام و آنان را در جوار رحمت خود قرار داده ام، و آنان را شفیعان گنهکاران از بندگان خود قرار داده ام، بنابراین ولایت آنان نزد مخلوق من امانت است، و شما ای آسمان و ای زمین و ای کوه ها، کدامیک از شما این امانت سنگین را حمل می کنید، و مقام آنان را ادّعا نمی نمایید؟ پس آسمان ها و زمین و کوه ها از حمل این امامت و ادعّای منزلت آنان هراس کردند و امتناع نمودند.
و چون خداوند جل جلاله آدم و حوّا را در بهشت ساکن نمود، به آنان فرمود: «وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» (1). یعنی از نعمت های بهشتی هرگونه که می خواهید بخورید و لکن نزدیک به شجره گندم [یعنی شجرهٔ ولایت محمّد و آل او صلوات الله علیهم اجمعین] نشوید که از ظالمین خواهید شد.
پس آدم و حوّا در بهشت به منزلت [و انوار] محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین و امامان بعد از آنان (صلوات الله علیهم) نگاه کردند، و چون مقام آنان را در بهشت اشرف منازل بهشتی یافتند گفتند: خدایا این منزلت برای کیست؟ پس خداوند فرمود: سر خود را بالا کنید و ساق عرش من را ببینید و آنان چون نگاه کردند و نام محمّد و علیّ و فاطمه و حسن و حسین و امامان
ص: 666
بعد از آنان صلوات الله علیهم اجمعین را بر ساق عرش مکتوب دیدند، گفتند: خدایا چقدر منزلت این ها نزد تو گرامی و محبوب و با شرافت می باشد؟! و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر آنان نبودند من شما را خلق نمی کردم، چرا که آنان مخزن های علم، و امنای سرّ من هستند، مبادا شما به آنان نگاه حسد نمایید و مقام و منزلت شان را آرزو کنید که مورد نهی و عصیان من قرار می گیرید و از ظالمین خواهید بود.
و آدم و حوّا گفتند: «خدایا ظالمان آن ها کیانند؟» و خداوند فرمود: آنان کسانی هستند که به ناحق منزلت آنان را ادّعا می نمایند. پس آدم و حوّا گفتند: «خدایا جایگاه ظالمین آنان را در آتش به ما نشان ده، همان گونه که منزلت اولیای خود را در بهشت به ما نشان دادی» پس خداوند آتش را امر نمود تا با انواع عذاب ها و عقوبت ها ظاهر شد، و خداوند فرمود: جایگاه ظالمین آنان که ادّعای منزلت و مقام آنان را می کنند در پایین ترین طبقه این آتش خواهد بود، و هر چه می خواهند از این آتش خارج شوند، به آن باز گردانده می شوند، و هر چه پوست بدن های شان سوخته می شود پوست تازه ای بر آن ها می روید تا عذاب را بچشند.
سپس خطاب شد: «ای آدم و ای حوّا نکند به این انوار و حجّت های من نگاه حسد نمایید و گرنه شما را از جوار خود پایین خواهم فرستاد و شما خوار خواهید شد» پس شیطان آنان را وسوسه نمود تا از آن شجره حسد خوردند و لباس های شان فرو ریخت و شیطان به آنان گفت: «خدا شما را از این شجره نهی نکرده، و اگر از آن بخورید دو ملک می شوید و در بهشت مخلّد خواهید بود» و برای آنان سوگند یاد نمود که من خیرخواه شما هستم و
ص: 667
آنان را فریب داد تا به آن انوار مقدّسه نگاه حسد نمودند و منزلت شان را برای خود خواستند و خوار شدند و… و به زمین فرود آمدند و گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و خداوند فرمود: «از جوار من پایین روید و اکنون شما به خود واگذار شدید و باید با دست خود طلب معاش و روزی نمایید» و هنگامی که خداوند اراده نمود که توبه آنان را بپذیرد، جبرئیل آمد و به آنان گفت: «شما به خود ظلم کردید و به خاطر این که منزلت محمّد و آل او را که بر شما فضیلت داده شدند آرزو نمودید [و به آنان حسد بردید] از جوار رحمت الهی دور گردیدید، و اکنون خدای خود را به حق آن هایی که نام شان را بر عرش خداوند دیدید بخوانید تا او توبهٔ شما را بپذیرد».
پس آدم و حوّا گفتند: «اَللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِحَقِ الْأَکْرَمِینَ عَلَیْکَ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَّا تُبْتَ عَلَیْنَا وَ رَحِمْتَنَا» و خداوند توبه آنان را پذیرفت چرا که او توبه پذیر و مهربان است، از این رو پیامبران پس از آدم هراس پیدا کردند و این امانت را حفظ نمودند و به اوصیا و خوبان از امّت های خود نیز خبر دادند و آنان نیز از حمل این امانت امتناع کردند و از ادعای چنین مقامی هراس داشتند، و لکن آن انسان [معلوم] چنین مقامی را ادّعا نمود و او تا قیامت اصل هر ظلمی خواهد بود [و هر ظلم و جنایت و خونی که ریخته شده و می شود به عهدهٔ او می باشد] چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا.» (1)
ص: 668
ص: 669
امام صادق علیه السلام فرمود:
مقصود از امانت، ولایت است و مقصود از انسان، ابو الشرور منافق است. (1)
ص: 670
حضرت رضا علیه السلام فرمود:
مقصود از امانت ولایت است که هر کس به ناحق ادّعا کند کافر خواهد بود. (1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در ذیل آیه فوق نقل شده و ما برخی از آن ها را در کتاب «آیات الفضائل» نقل نموده ایم مراجعه شود.
ص: 671
ص: 672
محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه،
به جز آیه ی 6 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی لقمان نازل شده است.
عدد آیات: 54 یا 55 آیه.
ثواب قرائت سوره ی سبأ
امام صادق علیه السلام فرمود:
کسی که سوره ی سبأ و فاطر را در شب قرائت نماید همواره در آن شب در پناه و حفظ خداوند است، و کسی که در روز آن ها را قرائت کند مکروهی در آن روز به او نمی رسد، و از خیر دنیا و خیر آخرت آن چه به قلب او خطور نکرده و آرزوی او به آن نرسیده به او عطا خواهد شد. (1)
ص: 673
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمود:
کسی که سورهٔ سبأ را بخواند، هر چیزی در قیامت رفیق صالح او خواهد بود… . (1)
و در سخن دیگری فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و بر خود بیاویزد هیچ چهارپایی و موری به او نزدیک نمی شود، و اگر بشوید و آب آن را بیاشامد و به صورت بریزد و از چیزی هراس داشته باشد ایمن می شود و آرامش می یابد و وحشتی پیدا نمی کند. (2)
در تفسیر مجمع البیان از ابّی بن کعب از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:
کسی که سورهٔ سبأ را قرائت کند هر پیامبر و رسولی در قیامت رفیق او خواهد بود و با او مصافحه می نماید. (3)
ص: 674
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکیمُ الْخَبیرُ (1) یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنْها وَ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها وَ هُوَ الرَّحیمُ الْغَفُورُ (2) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لا تَأْتینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عالِمِ الْغَیْبِ لا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ لا أَصْغَرُ مِنْ ذلِکَ وَ لا أَکْبَرُ إِلاَّ فی کِتابٍ مُبینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4) وَ الَّذینَ سَعَوْا فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلیمٌ (5) وَ یَرَی الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذی أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدی إِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (6) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7) أَفْتَری عَلَی اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8) أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلی ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ
ص: 675
نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9) وَ لَقَدْ آتَیْنا داوُدَ مِنَّا فَضْلاً یا جِبالُ أَوِّبی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّی بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ (11) وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ وَ أَسَلْنا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنا نُذِقْهُ مِنْ عَذابِ السَّعیرِ (12) یَعْمَلُونَ لَهُ ما یَشاءُ مِنْ مَحاریبَ وَ تَماثیلَ وَ جِفانٍ کَالْجَوابِ وَ قُدُورٍ راسِیاتٍ اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ (13) فَلَمَّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهینِ (14)
«حَمْد» توصیف نیکوی همراه با تعظیم است و نقیض آن مذمّت یعنی توصیف به زشتی همراه با تحقیر است، و «حمد» را مراتبی است و اعلای آن به صورت عبادت است و آن مخصوص خداوند می باشد، چرا که احسان خداوند به مخلوق با هیچ احسانی مقایسه نمی شود و حمد برای احسان و انعام است، و «ولوج» به معنای دخول است، و «عروج» به معنای صعود است، و معارج درجات صعود را گویند، و «عَزَبَ عنه یعزِبِ و یَعزُب» به معنای بُعد و دوری است، و در حدیث آمده که «من قرأ القرآن فی أربعین لیلةٍ فقد عَزُب» ای بَعُد عهده بما ابتلأ منه و أبطأ فی تلاوته یعنی هر کس قرآن را در چهل شب
تلاوت کند و به پایان برساند در تلاوت آن کندی کرده و دور مانده است، و «أَوِّبِی» از تأویب به معنای ترجیع با تسبیح است، و «سَابِغ» لباس کامل است، و «سَرد» به معنای آهن است، و «جوابی» جمع جابیه به معنای حوض بزرگ است، و «مِنْسَأَة» به معنای عصای بزرگ است و «تَمَاثِیل» صورت ها و عکس ها را گویند.
ص: 676
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد (و ستایش) مخصوص خداوندی است که تمام آنچه در آسمان ها و زمین است از آن اوست و (نیز) حمد (و سپاس) برای اوست در سرای آخرت و او حکیم و آگاه است. (1) آنچه در زمین فرومی رود و آنچه را از آن برمی آید می داند، و (همچنین) آنچه از آسمان نازل می شود و آنچه بر آن بالا می رود و او مهربان و آمرزنده است. (2) کافران گفتند: «قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد!» بگو: «آری به پروردگارم سوگند که به سراغ شما خواهد آمد، خداوندی که از غیب آگاه است و به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمان ها و زمین از علم او دور نخواهد ماند، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر این که در کتابی آشکار ثبت است!» (3) تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند پاداش دهد برای آنان مغفرت و روزی پرارزشی است! (4) و کسانی که سعی در (تکذیب) آیات ما داشتند و گمان کردند می توانند از حوزه قدرت ما بگریزند، عذابی بد و دردناک خواهند داشت! (5) کسانی که به ایشان علم داده شده، آنچه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده حق می دانند و به راه خداوند عزیز و حمید هدایت می کند. (6) و کافران گفتند: «آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مُردید و) سخت از هم متلاشی شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت؟! (7) آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در عذاب و گم راهی دوری هستند (و نشانه گم راهی آن ها همین انکار شدید است). (8) آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم
ص: 677
آن ها را (با یک زمین لرزه) در زمین فرومی بریم، یا قطعه هایی از سنگهای آسمانی را بر آن ها فرومی ریزیم در این نشانه ای است (بر قدرت خدا) برای هر بنده توبه کار! (9) و ما به داوود از سوی خود فضیلتی بزرگ بخشیدیم (ما به کوه ها و پرندگان گفتیم:) ای کوه ها و ای پرندگان! با او هم آواز شوید و همراه او تسبیح خدا گویید! و آهن را برای او نرم کردیم. (10) (و به او گفتیم:) زره های کامل و فراخ بساز، و حلقه ها را به اندازه و متناسب کن! و عمل صالح بجا آورید که من به آنچه انجام میدهید بینا هستم! (11) و برای سلیمان باد را مسخّر ساختیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را می پیمود و عصرگاهان مسیر یک ماه را و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار می کردند و هر کدام از آن ها که از فرمان ما سرپیچی می کرد، او را عذاب آتش سوزان می چشانیم! (12) آن ها هر چه سلیمان می خواست برایش درست می کردند: معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود و به آنان گفتیم:) ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید ولی عده کمی از بندگان من شکرگزارند! (13) (با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم، کسی آن ها را از مرگ وی آگاه نساخت مگر جنبنده زمین [موریانه] که عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) هنگامی که بر زمین افتاد جنّیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند! (14)
ص: 678
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَ مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء…» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: «مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ» یعنی ما یدخل فیها، و «مَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاء»، یعنی المطر، و «وَ مَا یَخْرُجُ مِنْهَا» یعنی النبات، و «وَ مَا یَعْرُجُ فِیهَا» یعنی من اعمال العباد، سپس خداوند از قول مادیّین و دهری ها می فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ» و در پاسخ آنان به پیامبر خود صلی الله علیه و آله می فرماید: «قُلْ بَلَی وَ رَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ…».
امام صادق علیه السلام در تفسیر «مَا یَکُونُ مِن نَّجْوَی ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَ لَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ…» (2)، فرمود:
مقصود این است که خداوند واحد و احدیّ الذات و مباین با خلق خود می باشد و شباهتی به آنان ندارد [لیس کمثله شئ -- وَ لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُوًا أَحَدٌ] این گونه او خود را توصیف نموده و او اشراف و احاطه و قدرت بر هر چیزی دارد، و مقصود از «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِی الْأَرْضِ…» احاطه و علم اوست، و «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ» یعنی لایعزب عن علمه و قدرته مثقال ذرّة و اگر کسی بگوید«لَا یَعْزُبُ عَنْهُ» یعنی لایعزب عن ذاته، قائل به تجسّم شده و خدا را تشبیه به مخلوق نموده است. (3)
ص: 679
«وَ یَرَی الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَ یَهْدِی إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ…» امیر المؤمنین علیه السلام است که آیین رسول خدا صلی الله علیه و آله را تصدیق نمود، و در مقابل آن، خداوند سخن کافران را بیان نموده و می فرماید: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ….» (2)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلًا یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَ الطَّیْرَ وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ * أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَ قَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَ اعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
داود علیه السلام هنگامی که در صحرا و بیابان زبور را قرائت می کرد کوه ها و پرندگان و حیوانات وحشی با او تسبیح می گفتند، و خداوند آهن را برای او مانند شمع نرم نموده بود، تا این که از این راه به خواسته خود رسید [و 360 زره بافت و 360 هزار درهم به دست آورد] سپس گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: حوائج خود را روزهای سه شنبه طلب کنید، چرا که در چنین روزی خداوند برای داود علیه السلام آهن را نرم نمود. (4)
ص: 680
و در کافی نیز از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود:
هر کس امور زندگی، بر او سخت شود باید روز سه شنبه سراغ کارهای خود برود، چرا که در این روز خداوند آهن را برای داود علیه السلام نرم نمود. (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«سَابِغَاتٍ» یعنی زره ها، و «مسامیر» یعنی میخ هایی که در حلقه های زره قرار می گیرد.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
خداوند به داود علیه السلام وحی نمود: «تو بنده خوبی هستی جز آن که از بیت المال می خوری و با دست خود کار نمی کنی» پس داود علیه السلام چهل روز گریه کرد و خداوند به حدید و آهن فرمود: برای بنده من داود نرم شو، و خداوند آهن را برای او نرم نمود، و داود هر روز یک زره می بافت و به هزار درهم می فروخت، تا این که سی صد و شصت زره بافت و به سی صد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال بی نیاز گردید. (2)
ص: 681
در کتاب مناقب از سعید بن مسیّب نقل شده که می گوید:
مردم بار مکّه نمی بستند تا حضرت زین العابدین علیه السلام حرکت کند و من نیز همراه آن حضرت حرکت نمودم تا این که او در بعضی از منازل توقّف نمود و دو رکعت نماز خواند و چون در سجده خود مشغول تسبیح خداوند شد من دیدم هر کلوخی و درختی با او تسبیح خدا را می گوید، پس من وحشت نمودم و آن حضرت سر مبارک بالا نمود و فرمود: ای سعید وحشت کردی؟ گفتم: آری ای فرزند رسول خدا، فرمود: این تسبیح اعظم الهی است.
و در روایت دیگری از سعید بن مسیّب نقل شده که گوید:
علما و قرّاء برای حج حرکت نمی کردند تا حضرت زین العابدین علیه السلام حرکت کند، و آن حضرت برای آنان سویق ترش و شیرین فراهم می نمود و خود نمی خورد و من روزی او را در حال سجده دیدم و به خدا سوگند مشاهده نمودم که درخت ها و کلوخ ها و راحله و رحل با او تسبیح می گویند. (1)
ص: 682
«وَ لِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهْرٌ وَ أَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَ مِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ مَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ * یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
باد، کرسیّ سلیمان را صبح گاه به اندازه مسیر یک ماه حرکت می داد، و در عصرگاه نیز چنین می کرد، و خداوند می فرماید: ما برای سلیمان چشمه ای از مس گداخته فراهم نمودیم و از جنیّیان گروهی را در خدمت او گماشتیم و اگر یکی از آنان از امر ما تخلّف می کرد او را عذاب سعیر می چشاندیم و آنان برای او محراب ها و تصاویر می ساختند و تصاویر آنان از درخت ها بود نه از جانداران. (2)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
به خدا سوگند تماثیلی که اجنّه برای سلیمان انجام می دادند تماثیل مردها و زن ها نبود بلکه تماثیل درخت ها و امثال آن بود. (3)
ص: 683
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ» یعنی اجنّه برای سلیمان ظرف های بزرگی مانند حفره و گودال می ساختند، و «وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ» یعنی دیگ های ثابت، و «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا» یعنی ای آل داود کاری کنید که در خور شکر و سپاس خداوند باشد. (1)
در مناقب ابن شهر آشوب از اصبغ بن نباته نقل شده که گوید:
به امام حسین علیه السلام گفتم: ای مولای من، می خواهم چیزی از شما سؤال کنم که خود به آن یقین دارم و آن از اسرار الهی است و آن سرّ نزد شما نهفته است پس امام حسین علیه السلام فرمود: ای اصبغ می خواهی سخن و خطاب رسول خدا صلی الله علیه و آله را در مسجد قبا به ابوبکر ببینی؟ گفتم: همین را اراده کرده بودم. فرمود برخیز. پس من برخاستم و در حالی که با آن حضرت در کوفه بودیم، ناگهان خود را با آن حضرت در مسجد قبا دیدم و امام علیه السلام تبسّم نمود و فرمود: ای اصبغ خداوند باد را در اختیار سلیمان بن داود گذارد و باد او را صبحگاه به اندازه یک ماه راه می برد و عصرگاه نیز او را به اندازهٔ یک ماه راه می برد و خداوند به من بیش از او قدرت داد. پس من گفتم: «به خدا سوگند راست گفتید ای فرزند رسول خدا» فرمود: البتّه ماییم کسانی که علم کتاب و آن چه در آن بیان شده است نزد ماست، و آن چه نزد ما هست نزد احدی
ص: 684
از خلق خدا نیست، چرا که ما اهل سرّ خدا هستیم» و سپس تبسّم نمود و فرمود: «ما آل الله و وارثین رسول الله صلی الله علیه و آله هستیم» پس من گفتم: خدا را بر این نعمت سپاس و حمد می گویم، تا این که فرمود: داخل مسجد قبا شو، و چون داخل شدم ناگهان دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله عبایی به دوش داشت و در محراب نشسته بود، ناگهانی دیدم امیر المؤمنین علیّ علیه السلام با دست خود گریبان اعسر [یعنی ادون] را گرفته بود و رسول خدا صلی الله علیه و آله انگشت به دندان گرفته و با حال خشم به او می فرمود: «چه بد جانشینی شدی تو و یارانت برای من، لعنت خدا و لعنت من بر شما باد….» (1)
ص: 685
در تفسیر سوره ی نمل ذیل آیه «وَ قَالَتْ نَمْلَةٌ» گذشت که آن مورچه به سلیمان علیه السلام گفت: آیا می دانی برای چه خداوند از بین این مردم تنها برای تو باد را مسخّر نمود؟ سلیمان گفت: «نمی دانم» مورچه گفت: «خداوند می خواهد به تو بگوید: اگر من همه این مملکت را برای تو مسخّر و در اختیار تو قرار بدهم، زوال آن از تو مانند زوال باد است و مانند بادی از دست تو می رود» پس سلیمان تبسّم نمود. (1)
مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب «سعد السعود» از تفسیر اسحاق بن ابراهیم قزوینی از انس بن مالک نقل نموده که گوید:
برای رسول خدا صلی الله علیه و آله فرشی از قریه «بهندف» هدیه آوردند و آن حضرت دستور داد تا علی علیه السلام و ابوبکر و عمر و عثمان و زبیر و عبد الرحمان بن عوف و سعد [بن ابی وقّاص] بر آن بنشینند، و به علی علیه السلام فرمود: بگو: «ای باد ما را حمل کن و بالا ببر» پس باد آنان را نزد اصحاب کهف برد و ابوبکر و عمر بر اصحاب کهف سلام کردند و پاسخی نشنیدند و علی علیه السلام برخاست و بر آنان سلام کرد و پاسخ دادند، پس ابوبکر گفت: یا علی! چه شد که پاسخ ما را ندادند و پاسخ تو را دادند؟ پس علی علیه السلام از آنان سؤال نمود: برای چه پاسخ آنان را ندادید؟ اصحاب کهف گفتند: ما بعد از مرگ، پاسخ کسی جز پیامبر و وصیّ پیامبر را نمی دهیم» سپس علیّ علیه السلام فرمود: ای باد ما را حمل کن و بالا ببر و باد آنان را بالا برد و سپس در جایی فرمود: ما را زمین گذار و چون به زمین رسید پای مبارک بر زمین زد و آبی ظاهر شد و وضو گرفت و ما نیز وضو گرفتیم و سپس فرمود: ای بادما را حمل کن و بالا ببر پس باد ما را در
ص: 686
مدینه پایین آورد و ما به نماز صبح رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدیم و آن حضرت این آیه را تلاوت می نمود: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» و چون نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله تمام شد، فرمود: یا علی آیا شما قصّه خود را می گویید و یا دوست می دارید که من قصّه شما را بگویم؟ آنان گفتند: یا رسول الله شما بگویید. انس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله قصّه آنان را بدون کم و کاست بیان نمود. (1)
«یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاء مِن مَّحَارِیبَ وَ تَمَاثِیلَ وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ» (2)
امام حسین علیه السلام می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیر المؤمنین علیه السلام گفت: خداوند شیاطین
ص: 687
را برای سلیمان علیه السلام مسخّر نمود و آنان را در خدمت او قرار داد و آن چه سلیمان از محراب ها و تماثیل و… می خواست آنان برای او آماده می کردند، آیا برای پیامبر شما چنین چیزی بود؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: «آری سلیمان چنین بود و خداوند به پیامبر ما حضرت محمّد صلی الله علیه و آله بالاتر از این را عطا نمود، چرا که شیاطین و اجنّه -- با ادامه کفر خود -- در اختیار سلیمان بودند و خداوندشیاطین و اجنّه را با ایمان در خدمت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله قرار داد و نه نفر از اشراف جنّ [از مناطق مختلف به نام های…] همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ إِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِّنَ الْجِنِّ» خدمت آن حضرت آمدند و از گم راهی خود عذرخواهی کردند چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَمَا ظَنَنتُمْ أَن لَّن یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَدًا» (1)، و هفتاد و یک هزار نفر آنان آمدند و مسلمان شدند و با رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به نماز و روزه و زکات و حج و جهاد و خیرخواهی از مسلمانان بیعت نمودند، و از سخنان خود عذرخواهی کردند«بِأَنَّهُمْ قَالُوا عَلَی اللَّهِ شَطَطاً» و این فضیلت بالاتر از فضیلت سلیمان است» سپس فرمود: منزّه است خدایی که اجنّه و شیاطین را بعد از تمرّد و کفر و اعتقاد به این که خداوند را فرزندانی هست، به برکت وجود پیامبر خود صلی الله علیه و آله هدایت نمود و آن حضرت را بر جنّ و انس مبعوث کرد و جمعیّت بی شماری به او ایمان آوردند. (2)
ص: 688
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ جِفَانٍ کَالْجَوَابِ» یعنی ظرف های بزرگی مانند حفره و گودال برای سلیمان می ساختند، و «قُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ» یعنی دیگ های بزرگی که ثابت بود، و «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا» یعنی اعملوا ما تشکروا علیه، «وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
مؤلّف گوید:
حقاً شکر گزاران نعمت های بی پایان الهی اندک و ناچیزند و تا نعمتی از مردم گرفته نشود ارزش و قیمت آن را نمی دانند تا چه رسد که شکر آن ها را به جا آورند و یا حقّ شکر خداوند رحمان و رحیم را انجام دهند و نعمت ها را از او بدانند و در همان راهی که او خواسته مصرف نمایند، بلکه غفلت ها به
ص: 689
جایی می رسد که به جای شکر نعمت های خدای ربّ العالمین نعمت ها را صرف گناه و نافرمانی او می نمایند و این بزرگ ترین ناسپاسی خداوند است «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» و چه خوب است ما نعمت ها را بشناسیم و از آنِ خدا بدانیم و اعتراف به تقصیر خود بکنیم و خود را عاجز از ادای شکر خداوند بدانیم و با داشتن این همه نعمت از خدای خود گلایه نکنیم، بلکه شاکر او باشیم.
برخی از اصحاب حضرت رضا علیه السلام خدمت آن حضرت رسیدند و گفتند: ما قبلاً در وسعت و زندگی شیرینی بودیم و اکنون وضع ما تغییر کرده و در سختی و تنگنا قرار گرفته ایم، شما از خدای عزّوجلّ بخواهید که نعمت های خود را به ما بازگرداند.
حضرت رضا علیه السلام به آنان فرمود:
آیا می خواهید مانند پادشاهان باشید؟ سپس به برخی از آنان فرمود: آیا می خواهی مانند طاهر و هرثمه باشی و از استانداران مأمون و مخالفان ما باشی؟ او گفت: به خدا سوگند نمی خواهم از مخالفین شما باشم، گر چه دنیا برای من طلا و نقره شود. امام علیه السلام فرمود: بنابراین شما از همه مردم [از نظر مالی و اعتقادی] بهتر و سرمایه شما بیش تر است و باید خدا را شاکر باشید و خداوند فرموده است: «لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ» و فرموده است: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْرًا وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
ص: 690
امام صادق علیه السلام می فرماید:
اگر عبادتی نزد خداوند برای بندگان مخلص خداوند بالاتر از شکر در همه حالات می بود خداوند به آن اشاره می نمود و بندگان مخلص خود را به آن اختصاص می داد و چون نزد خداوند عملی بهتر از شکر نبوده می فرماید: «وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ.» (1)
«فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ» (2)
در کتاب عیون الأخبار از حضرت رضا از پدرانش از امام باقر علیهم السلام نقل شده که فرمود:
سلیمان بن داود علیهما السلام روزی به اصحاب خود فرمود: «خداوند به من ملک و سلطنتی داده که سزاوار احدی بعد از من نیست، او باد و انس و جنّ و پرنده و حیوانات وحشی را در اختیار من قرار داده و به من سخن پرندگان را آموخته است و از هر چیزی عطایی و بهره ای به من داده و با همه قدرت و مُلک و نیرویی که به من داده شده، روزی بر من نمی گذرد که من در تمام آن شاد
ص: 691
و مسرور باشم و اکنون می خواهم که روز آینده در قصر خود تنها باشم و به ممالک خود بنگرم و شما به کسی اجازه ندهید که بر من وارد شود و سبب کدورت و سلب آسایش من شود».
پس وزرا و ندمای او گفتند: «اطاعت می شود» پس سلیمان علیه السلام عصای خود را به دست گرفت و به بالاترین محل قصر خود رفت و تکیه به عصا نمود و با شادی و مسرّت به ممالک خود نظاره کرد، ناگهان جوان زیبایی را دید که با لباس نیکویی از یکی از گوشه های قصر وارد شد، و سلیمان به او گفت: چه کسی به تو اجازه ورود داد تا در چنین روزی بر من وارد شدی؟ آن جوان زیبا گفت: «من با اذن مالک این قصر داخل شدم» پس سلیمان گفت: آری مالک و ربّ این قصر سزاوارتر به آن است، تو کیستی؟ جوان گفت: «من ملک الموت هستم» سلیمان گفت: برای چه آمده ای؟ ملک الموت گفت: «برای قبض روح تو آمده ام» سلیمان گفت: «به آن چه مأمور شده ای عمل کن، چرا که روز سرور و شادی من همین روز است و خداوند نخواسته که برای من سروری قبل از ملاقات او باشد.»
پس ملک الموت سلیمان را همان گونه که بر عصا تکیه کرده بود قبض روح نمود، و روزهایی پیکر سلیمان به همین حال ماند و مردم به او نگاه می کردند و گمان می کردند او زنده است، تا این که بین آنان اختلاف رخ داد، و برخی گفتند: سلیمان در این روزهای زیاد غذایی نخورد و خسته نشد و به خواب نرفت پس او پروردگار ماست و ما باید او را پرستش کنیم، و گروهی گفتند: او ما را سحر نموده و در چشم ما خود را این گونه نشان می دهد، و افراد با ایمان گفتند: او بنده خدا و پیامبر اوست و خداوند هر گونه بخواهد
ص: 692
امور او را تدبیر می نماید و چون اختلاف کردند خداوند موریانه را فرستاد تا عصای او را خورد و عصا شکست و سلیمان به رو افتاد و اجنّه از موریانه تشکّر نمودند و به این خاطر موریانه هر کجا باشد در کنار او آب و گل فراهم است و خداوند درباره این قصّه می فرماید: «فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَی مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ…».
سپس امام صادق علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند این آیه چنین نازل شد: «فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الإنسُ أَن الْجِنَّ لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ.» (1)
ص: 693
امام صادق علیه السلام می فرماید:
شیاطین از موریانه تشکر کردند که عصای سلیمان علیه السلام را خورد و او سقوط نمود و به موریانه گفتند: بر تو باد به خراب کردن و بر ما باد که برای تو آب و گل را آماده کنیم از این رو هر کجا موریانه باشد آب و گل در کنار او موجود است. (1)
مؤلّف گوید:
قصّه مرگ سلیمان علیه السلام در چند روایت با مختصر اختلاف نقل شده است، به تفسیر نور الثّقلین مراجعه شود.
ص: 694
لَقَدْ کانَ لِسَبَإٍ فی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمینٍ وَ شِمالٍ کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَیْ ءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلیلٍ (16) ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِما کَفَرُوا وَ هَلْ نُجازی إِلاَّ الْکَفُورَ (17) وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتی بارَکْنا فیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فیهَا السَّیْرَ سیرُوا فیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنینَ (18) فَقالُوا رَبَّنا باعِدْ بَیْنَ أَسْفارِنا وَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَجَعَلْناهُمْ أَحادیثَ وَ مَزَّقْناهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19) وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ (20) وَ ما کانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ (21) قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ لا یَمْلِکُونَ مِثْقالَ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ وَ ما لَهُمْ فیهِما مِنْ شِرْکٍ وَ ما لَهُ مِنْهُمْ مِنْ ظَهیرٍ (22) وَ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذا فُزِّعَ عَنْ قُلُوبِهِمْ قالُوا ما ذا قالَ رَبُّکُمْ قالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبیرُ (23) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلی هُدیً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ (24) قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنا رَبُّنا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلیمُ (26) قُلْ أَرُونِیَ الَّذینَ أَلْحَقْتُمْ بِهِ شُرَکاءَ کَلاَّ بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزیزُ الْحَکیمُ (27) وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (28) وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ 29 قُلْ لَکُمْ میعادُ یَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (30) وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لَنْ نُؤْمِنَ بِهذَا الْقُرْآنِ وَ لا بِالَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَری إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا
ص: 695
لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنینَ (31) قالَ الَّذینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدی بَعْدَ إِذْ جاءَکُمْ بَلْ کُنْتُمْ مُجْرِمینَ (32) وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَ ما أَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَذیرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ (34) وَ قالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ (36) وَ ما أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ بِالَّتی تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفی إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ (37) وَ الَّذینَ یَسْعَوْنَ فی آیاتِنا مُعاجِزینَ أُولئِکَ فِی الْعَذابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ یَقْدِرُ لَهُ وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (39)
«سَیْلَ الْعَرِمِ» عَرِمَ به معنای مُسَنّاة و محل جمع آب است، و «عرامة الماء» ذها به کلّ مذهب، و بعضی گفته اند: «عَرِم» محل جمع شدن آب سیل است، و بعضی گفته اند: «عَرِم» باران شدید است، و «أُکُلُ» به معنای ثمره و میوه است، و «خَمْط» هر گیاه تلخ را گویند، و «أَثْل» گیاه طرفاء را گویند که ثمر و میوه ای ندارد، و «فهو یخلقه» یعنی یجعل له خَلَفاً عوضاً عاجلاً و آجلاً، و «فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ» یعنی کُشِفَ الفزع عن قلوبهم.
ص: 696
برای قوم «سبا» در محل سکونت شان نشانه ای (از قدرت الهی) بود: دو باغ (بزرگ و گسترده) از راست و چپ (رودخانه عظیم با میوه های فراوان و به آن ها گفتیم:) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را بجا آورید شهری است پاک و پاکیزه، و پروردگاری آمرزنده (و مهربان)! (15) امّا آن ها (از خدا) روی گردان شدند، و ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (پربرکت) شان را به دو باغ (بی ارزش) با میوه های تلخ و درختان شوره گز و اندکی درخت سدر مبدّل ساختیم! (16) این کیفر را به خاطر کفرانشان به آن ها دادیم و آیا جز کفران کننده را کیفر می دهیم؟! (17) و میان آن ها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم و سفر در میان آن ها را بطور متناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید! (18) ولی (این ناسپاس مردم) گفتند: «پروردگارا! میان سفرهای ما دوری بیفکن» (تا بینوایان نتوانند دوش به دوش اغنیا سفر کنند! و به این طریق) آن ها به خویشتن ستم کردند! و ما آنان را داستانهایی (برای عبرت دیگران) قرار دادیم و جمعیّت شان را متلاشی ساختیم در این ماجرا، نشانه های عبرتی برای هر صابر شکرگزار است. (19) (آری) بیقین، ابلیس گمان خود را درباره آن ها محقّق یافت که همگی از او پیروی کردند جز گروه اندکی از مؤمنان! (20) او سلطه بر آنان نداشت جز برای این که مؤمنان به آخرت را از آن ها که در شکّ هستند باز شناسیم و پروردگار تو، نگاهبان همه چیز است! (21) بگو: «کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید بخوانید! (آن ها هرگز گرهی از کار شما نمی گشایند، چرا که) آن ها به اندازه ذرّه ای در آسمان ها و زمین مالک نیستند، و نه در (خلقت و مالکیّت) آن ها شریکند، و نه یاور او (در آفرینش)
ص: 697
بودند. (22) هیچ شفاعتی نزد او، جز برای کسانی که اذن داده، سودی ندارد! (در آن روز همه در اضطرابند) تا زمانی که اضطراب از دل های آنان زایل گردد (و فرمان از ناحیه او صادر شود در این هنگام مجرمان به شفیعان) می گویند: «پروردگارتان چه دستوری داده؟» می گویند: «حقّ را (بیان کرد و اجازه شفاعت درباره مستحقّان داد) و اوست بلندمقام و بزرگ مرتبه!» (23) بگو: «چه کسی شما را از آسمان ها و زمین روزی می دهد؟» بگو: «اللَّه! و ما یا شما بر (طریق) هدایت یا در ضلالت آشکاری هستیم!» (24) بگو: «شما از گناهی که ما کرده ایم سؤال نخواهید شد، (همان گونه که) ما در برابر اعمال شما مسئول نیستیم!» (25) بگو: «پروردگار ما همه ما را جمع می کند، سپس در میان ما به حق داوری می نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می سازد)، و اوست داور (و جدا کننده) آگاه!» (26) بگو: «کسانی را که بعنوان شریک به او ملحق ساخته اید به من نشان دهید! هرگز چنین نیست! (او شریک و شبیهی ندارد)، بلکه او خداوند عزیز و حکیم است! (27) و ما تو را جز برای همه مردم نفرستادیم تا (آن ها را به پاداشهای الهی) بشارت دهی و (از عذاب او) بترسانی ولی بیشتر مردم نمی دانند! (28) می گویند: «اگر راست می گویید، این وعده (رستاخیز) کی خواهد بود؟!» (29) بگو: «وعده شما روزی خواهد بود که نه ساعتی از آن تأخیر می کنید و نه (بر آن) پیشی خواهید گرفت!» (30) کافران گفتند: «ما هرگز به این قرآن و کتاب های دیگری که پیش از آن بوده ایمان نخواهیم آورد!» اگر ببینی هنگامی که این ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و جزا) نگه داشته شده اند در حالی که هر کدام گناه خود را به گردن دیگری می اندازد (از وضع آن ها تعجّب می کنی)! مستضعفان به مستکبران می گویند: «اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم!» (31) (امّا) مستکبران به مستضعفان پاسخ می دهند: «آیا ما شما را
ص: 698
از هدایت بازداشتیم بعد از آنکه به سراغ شما آمد (و آن را بخوبی دریافتید)؟! بلکه شما خود مجرم بودید!» (32) و مستضعفان به مستکبران می گویند: «وسوسه های فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گم راهی ما شد)، هنگامی که به ما دستور می دادید که به خداوند کافر شویم و همتایانی برای او قرار دهیم!» و آنان هنگامی که عذاب (الهی) را می بینند پشیمانی خود را پنهان می کنند (تا بیشتر رسوا نشوند)! و ما غل و زنجیرها در گردن کافران می نهیم آیا جز آنچه عمل می کردند به آن ها جزا داده می شود؟! (33) و ما در هیچ شهر و دیاری پیامبری بیم دهنده نفرستادیم مگر این که مترفین آن ها (که مست ناز و نعمت بودند) گفتند: «ما به آنچه فرستاده شده اید کافریم!» (34) و گفتند: «اموال و اولاد ما (از همه) بیشتر است (و این نشانه علاقه خدا به ماست!) و ما هرگز مجازات نخواهیم شد!» (35) بگو: «پروردگار من روزی را برای هر کس بخواهد وسیع یا تنگ می کند، (این ربطی به قرب در درگاه او ندارد) ولی بیشتر مردم نمی دانند! (36) اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرّب نمی سازد، جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند و آن ها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیّت خواهند بود! (37) و کسانی که برای انکار و ابطال آیات ما تلاش می کنند و می پندارند از چنگ قدرت ما فرار خواهند کرد، در عذاب (الهی) احضار می شوند! (38) بگو: «پروردگارم روزی را برای هر کس بخواهد وسعت می بخشد، و برای هر کس بخواهد تنگ (و محدود) می سازد و هر چیزی را (در راه او) انفاق کنید، عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند) و او بهترین روزی دهندگان است!» (39)
ص: 699
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَ شِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّغَفُورٌ» (1)
امام باقر علیه السلام می فرماید:
قوم سبأ مردمی بودند [از اولاد سبأ بن یشخب بن یعرب بن قحطان و] در نعمت و وسعت زندگی می کردند، و قریه ها و شهرهای آنان به همدیگر متّصل بود، و نهرهای جاری و اموال فراوانی داشتند، از این رو به نعمت های خداوند کافر شدند و به فساد و طغیان رو آوردند و خداوند عزّوجلّ سیل بزرگی را بر آنان فرستاد و سیل قریه ها و شهرها و خانه ها و اموال شان را از بین برد و همه را غرق خود و به جای آن باغستان هایی که داشتند، دو باغستان غیر مثمر و دارای میوه های تلخ و غیر قابل استفاده و مختصری از درخت سدر برای آنان ماند، و این به خاطر کفران و ناسپاسی آنان بود چنان که خداوند می فرماید: «ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَ هَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ.» (2)
ص: 700
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت سلیمان علیه السلام به لشکریان خود دستور داد تا از دریای یمن خلیجی از آب شیرین به بلاد هند باز کنند و سدّ بزرگی برای خلیج قرار دهند، و راه هایی در آن فراهم کنند تا مردم بتوانند به مقدار نیاز از آب آن استفاده نمایند، و آنان همواره از آن آب به اندازه نیاز استفاده می کردند، و آنان را دو باغستان بسیار بزرگ بود -- در یمین و شمال راه -- و طول آن ها مسیر ده روز راه بود و اگر کسی در این مسیر حرکت می کرد خورشید بر او نمی تابید، چرا که درخت های در هم پیچیده ای بالای سر او سایه افکنده بودند، و چون به فساد و گناه روی آوردند و از امر پروردگار خود تمرّد نمودند و افراد مؤمن و صالح، آنان را نهی کردند و آنان توجّه نکردند، خداوند موش های بزرگی را فرستاد تا این که آن سدّ را سوراخ نمودند و آن سنگ های بزرگ را -- که مردها نمی توانستند از جا بر کنند -- از جا کندند و مردم چون چنین دیدند فرار کردند و چون سدّ خراب شد یکباره سیل آمد و درختان و خانه ها و شهرها را ویران نمود و درخت ها را از زمین خارج کرد و خداوند این قصّه را در آیات فوق بیان نموده است. (1)
ص: 701
«وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًی ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أَیَّامًا آمِنِینَ» (1)
زید شحّام گوید: قتاده [که از علمای اهل سنّت است] وارد بر امام باقر علیه السلام شد، و امام علیه السلام به او فرمود:
ای قتاده توئی فقیه و عالم بصره؟ قتاده گفت! آری مردم چنین گمان کرده اند. امام علیه السلام فرمود: به من خبر رسیده که تو قرآن را تفسیر می کنی؟ قتاده گفت: «آری چنین است.» امام علیه السلام فرمود: آیا از روی علم تفسیر می کنی و یا از روی جهل؟ قتاده گفت: از روی علم تفسیر می کنم. امام علیه السلام فرمود: اگر از روی علم تفسیر می کنی من می خواهم از تو سؤالی بکنم قتاده گفت: سؤال کنید. امام علیه السلام فرمود: بگو بدانم معنای سخن خداوند که می فرماید: «وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أَیَّامًا آمِنِینَ» چیست؟ قتاده گفت: این آیه مربوط به کسی است که برای زیارت خانه خدا با توشه و مرکب حلال حرکت کرده باشد، و چنین کسی در امنیّت و امان خواهد بود تا به خانه خود باز گردد، امام علیه السلام فرمود: ای قتاده تو را به خدا سوگند آیا تو نمی دانی که بسا افرادی با زاد و توشه و مرکب حلال به طرف خانه خدا می روند و گرفتار راهزن ها و
ص: 702
دزدان می شوند و مال آنان را می گیرند و به شدّت مورد ضرب واقع می شوند؟ قتاده گفت: آری خدا می داند که چنین است.
امام باقر علیه السلام فرمود:
وای بر تو ای قتاده، اگر تو قرآن را پیش خود تفسیر بکنی سببب هلاکت خود و دیگران شده ای، و اگر از کسانی مانند خود گرفته باشی باز خود و دیگران را هلاک کرده ای. سپس فرمود: وای بر تو ای قتاده، این آیه مربوط به کسی است که برای زیارت خانه خدا با زاد و توشه و مرکب حلال حرکت کند و عارف به حقّ ما باشد و قلب او عشق و هوای ما را داشته باشد، چنان که خداوند می فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» (1)، و در این آیه مقصود خداوند زیارت بیت الله الحرام نبوده است، چرا که اگر چنین می بود باید «تهوی إلیه» می فرمود، و به خدا سوگند مقصود از دعای ابراهیم علیه السلام ما بوده ایم، و هر کس که عشق ما را در دل داشته باشد حجّ او مقبول است و گرنه حجّ او مقبول و پذیرفته نیست. سپس فرمود: در آن آیه نیز کسی که دارای محبّت و علاقه به ما باشد در قیامت ایمن از عذاب جهنّم است.
قتاده گفت: به خدا سوگند پس از این من این آیه را همین گونه تفسیر خواهم نمود. امام باقر علیه السلام [هنگامی که دید قتاده باز قصد تفسیر قرآن را دارد] فرمود: تنها، کسانی که مخاطب قرآن اند و قرآن در خانه های آنان نازل شده است، قرآن را می شناسند و می توانند تفسیر کنند. (2)
ص: 703
محمّد بن صالح همدانی می گوید:
با امام زمان علیه السلام مکاتبه نمودم و آن حضرت در تفسیر آیه «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً» فرمود: به خدا سوگند مقصود از «الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها» ما هستیم و مقصود از «قُریً ظاهِرَةً» شما شیعیان هستید. (1)
ص: 704
مرحوم صدوق در علل الشرایع از امام صادق علیه السلام نقل نموده که فرمود:
«سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ» مربوط به زمان قیام قائم ما اهل بیت علیه السلام است. (1)
حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:
مقصود از آیه فوق «آمنین من الزیغ» است یعنی پیروان اهل بیت علیه السلام نسبت به آن چه از احکام دین و دنیای خود از اهل بیت علیهم السلام می گیرند ایمن از انحراف از حق هستند. (2)
«وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ * وَ مَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَ رَبُّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ» (3)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام فرمود:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم دست علیّ علیه السلام را گرفت و بالا برد [و او را به عنوان وصیّ و خلیفه خود معرّفی نمود] ابلیس در بین جنود و لشکریان خود فریادی زد و آنان از خشکی و دریا نزد او جمع شدند و گفتند: ای آقای ما شما را چه می شود -- که این گونه فریاد کردید -؟ ابلیس گفت: «این پیامبر کاری کرد که اگر تمام شود هرگز نافرمانی خدا نخواهد شد»
ص: 705
فرزندان و لشگر او گفتند: ای مولای ما، شما که آدم را توانستی گم راه کنی این مردم را نیز می توانی گم راه نمایی. و چون منافقین گفتند: «این آقا از روی هوا و هوس سخن می گوید» و یکی از آن دو به دیگری گفت: «آیا نمی بینی چشمان او مانند دیوانه به این سو و آن سو می گردد» و مقصودشان رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، ابلیس باز با شادی و طرب فریادی زد، و فرزندان خود را جمع نمود و گفت:
شما دانستید که من آدم را قبلاً گم راه نمودم و فریب دادم؟ گفتند: آری. ابلیس گفت: «آدم تنها نقض عهد نمود ولکن به خدای خود کافر نشد، و این ها نقض عهد و پیمان شکنی کردند و به پیامبر خود نیز کافر شدند» و چون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود و مردم غیر علیّ علیه السلام را برای خلافت برگزیدند، ابلیس از خوشحالی تاج ملک بر سر گذاشت و منبری نصب نمود و لشگر خود را جمع کرد و لباس زینت پوشید و به آنان گفت: «به طرب و شادی مشغول باشید، چرا که این مردم از خدا اطاعت نخواهند کرد تا زمانی که امامی قیام کند». سپس امام باقر علیه السلام آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: تأویل این آیه مربوط به زمانی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنیا رحلت نمود، و ظنّ او به مردم زمانی بود که منافقین گفتند: «إنّه ینطق عن الهوی» و شیطان آنان را به این سخن واداشت و او را تصدیق کردند. (1)
ص: 706
امام صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که خداوند پیامبر خود صلی الله علیه و آله را امر نمود و فرمود: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ فی علیٍّ» و رسول خدا صلی الله علیه و آله در غدیر خم علی علیه السلام را منصوب به خلافت و امامت بعد از خود نمود و فرمود: «من کنت مولاه فهذا فعلّی مولاه» شیاطین گرد ابلیس و شیطان بزرگ جمع شدند و خاک بر سر خود ریختند و گفتند: «این مرد امروز عقد و پیمانی را از مردم گرفت که تا قیامت کسی نمی تواند آن را از بین ببرد» پس ابلیس بزرگ گفت: «هرگز چنین نخواهد شد چرا که این مردمی که گرد او جمع شده اند به من وعده ای داده اند و تخلّف نخواهند نمود» پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ» یعنی ابلیس گمان خود را نسبت به عهد شکنی مردم به حقیقت رساند. (1)
ص: 708
«وَ لَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّی إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
یعنی شفاعت احدی از پیامبران و مرسلین علیهم السلام در قیامت بدون اذن خداوند انجام نمی گیرد مگر شفاعت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله چرا که خداوند قبل از قیامت به آن حضرت اذن شفاعت داده است، و شفاعت اول برای آن حضرت است و سپس برای ائمّه از اولاد او و پس از آن برای پیامبران دیگر علیهم السلام است. (2)
ابو ایمن به امام باقر علیه السلام گفت: مردم مغرور شده اند و همواره می گویند: «شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ شَفَاعَةُ مُحَمَّدٍ؟!» پس امام علیه السلام خشمگین شد - به گونه ای که رنگ مبارکش تغییر نمود - و فرمود:
«وای بر تو ای ابا ایمن آیا از این که شکم و شهوت خود را حفظ کردی مغرور شدی؟! آگاه باش که اگر فزع و وحشت و بیچارگی های قیامت را می دیدی نیاز به شفاعت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را احساس می کردی، مگر نمی دانی که آن حضرت برای کسانی شفاعت می کند که مستحق عذاب هستند و آتش برای آنان واجب شده است».
سپس فرمود:
«احدی از اوّلین و آخرین نیست مگر آن که در قیامت محتاج به شفاعت حضرت محمّد صلی الله علیه و آله است» تا این که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله برای امّت خود
ص: 709
شفاعت می کند، و ما برای شیعیانمان شفاعت می کنیم، و شیعیان ما برای خویشان و اهل خود شفاعت می کنند، و مؤمن به اندازه دو قبیله [بزرگ عرب] ربیعه و مضرّ شفاعت می کند، و حتّی برای خادم خود شفاعت می نماید و می گوید: خدایا! او به من خدمت کرد و در گرما و سرما مرا حفظ نمود. (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند در قیامت شفاعت احدی از پیامبران و مرسلین را نمی پذیرد مگر آن که به آنان اذن بدهد، مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله که خداوند قبل از قیامت به آن حضرت اذن داده است، بنابراین شفاعت اوّل حق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله است و سپس حقّ امیر المؤمنین و ائمه دیگر علیهم السلام است و پس از آنان حق پیامبران (صلوات الله علیهم اجمعین) است. (2)
ص: 710
سماعه گوید: از امام صادق علیه السلام دربارهٔ شفاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت سؤال کردم فرمود:
مردم در قیامت جمع می شوند و از حرارت قیامت در عرق خود فرو می روند، سپس می گویند: ما را نزد پدرمان آدم ببرید تا برای ما شفاعت کند، پس نزد آدم علیه السلام می آیند و می گویند: برای ما نزد پروردگار خود شفاعت کن، آدم می گوید: «مرا خطایی است و من از پروردگار خود حیا می کنم، بر شما باد به نوح» و نوح نیز آنان را به پیامبر دیگری حواله می دهد، تا به عیسی علیه السلام می رسند و عیسی می گوید: بر شما باد به محمّد صلی الله علیه و آله پس آنان خدمت آن حضرت می آیند و از او درخواست شفاعت می کنند و رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را به در بهشت می آورد و در پیشگاه خداوند می ایستد و تا مدّتی سجده می کند، تا این که خطاب می رسد: ای محمّد سر خود را بالا کن و برای هر که می خواهی شفاعت کن و هر چه می خواهی سؤال کن، پذیرفته خواهد شد، پس آن حضرت درباره ی آنان شفاعت می کند. (1)
ص: 711
«وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَ نَذِیرًا وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (1)
عبد الله بن بکیر دجانی گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود:
آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ» مبعوث برای شرق و غرب عالم نیست؟ و آیا او پیامبر اهل زمین و اهل آسمان و جنّ و انس نیست؟ و اگر چنین بوده است چگونه رسالت خود را به همه عالم می رسانده؟ [در حالی که او در مدینه قرار داشته است؟] گفتم: من نمی دانم. فرمود: «ای عبد الله بکر رسول خدا صلی الله علیه و آله که از مدینه خارج نمی شد چگونه رسالت خود را به اهل مشرق و مغرب می رساند؟» گفتم: نمی دانم. فرمود: خداوند جبرئیل را امر کرد تا با یک پر از بال خود زمین را بر کند و مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار بدهد، از این رو همواره نقاط زمین مقابل او همانند کف دست های مبارکش آماده بود و به اهل مشرق و مغرب نگاه می کرد و با هر قومی به زبان آنان گفتگو می نمود، و آنان را دعوت به توحید و نبوّت خود می نمود، از این رو آن حضرت اهل هر قریه و شهری را به نبوّت و رسالت خود دعوت نمود. (2)
ص: 712
مؤلّف گوید:
روایت فوق در کامل الزیارات نیز از عبد الله بن بکر از امام صادق علیه السلام نقل شده و در ذیل آن آمده که امام صادق علیه السلام فرمود: حجّت و امام بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز همین گونه است و این دلیل روشنی است برای حلّ مسأله امامت و خلافت که بین امّت وجود دارد، و تنها امام باید به حقوق مردم رسیدگی کند. (1)
ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر علیه السلام نقل نموده که فرمود:
… پیامبران برخی مبعوث به گروه خاصّی بوده اند و برخی برای عموم مبعوث شده اند: امّا نوح: مبعوث بر عموم مردم روی زمین شد، و امّا هود: تنها
ص: 713
مبعوث به قوم عاد شد، و امّا صالح: مبعوث به قوم ثمود شد که روستای آنان به چهل خانه نمی رسید و در ساحل دریا زندگی می کردند، و امّا شعیب: مبعوث به اهل قریه مدین شد که جمعیّت آنان به چهل خانوار نمی رسید، و امّا ابراهیم: اوّل به اهل قریه کوثا از قریه های سواد و مناطق بیابانی شد و سپس از آن محل هجرت نمود و هجرت او کوتاه بود و خداوند در قرآن از قول او می فرماید: «إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَی رَبِّی سیهدین» و هجرت او بدون جنگ و قتال بود، و امّا اسحاق: نبوّت او بعد از ابراهیم بود، و امّا یعقوب نبوّت او به سرزمین کنعان بود و سپس به مصر رفت و در آن جا از دنیا رحلت نمود و جسد او را به کنعان بردند، و امّا یوسف: در خواب دید که یازده ستاره و خورسید و ماه در مقابل او سجده نمودند و ابتدای نبوّت او در مصر بود و خداوند بعد از یوسف اسباط دوازده گانه را فرستاد، و سپس موسی و هارون را و خداوند بعد از موسی یوشع بن نون را به طرف بنی اسرائیل فرستاد و نبوّت او اوّل در بیابان تیه بود که بنی اسرائیل در آن گرفتار شده بودند، و سپس پیامبران فراوانی را خداوند فرستاد و برخی از آنان را در قرآن برای پیامبر ما صلی الله علیه و آله بیان نمود و برخی را بیان ننمود، تا این که خداوند عیسی علیه السلام را بر بنی اسرائیل مبعوث نمود و نبوّت او مخصوص بنی اسرائیل و در بیت المقدّس بود و پس از او دوازده نفر یاران او حواریّین بودند و چون عیسی علیه السلام به آسمان برده شد اهل ایمان در تقیّه بودند تا خداوند حضرت محمّد صلی الله علیه و آله را مبعوث به جنّ و انس نمود و او خاتم پیامبران قرار گرفت. (1)
ص: 714
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ لَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ *… وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از«الَّذِینَ کَفَرُوا» کفّار قریش و غیر قریش هستند و خداوند در این آیات احوال و اقوال آنان را برای پیامبر صلی الله علیه و آله بیان می فرماید. سپس گوید: مقصود از «وَ لَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ» کتاب های پیامبران گذشته است، سپس گوید:
ص: 715
مقصود از «بل مکر اللیل و النهار» مکر و حیله منافقین و قریش است که همواره شب و روز نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله انجام می دادند، و مقصود از «وَ أَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ» به فرموده امام صادق علیه السلام این است که آنان به خاطر عذاب و ندامت و پشیمانی، خود را از ترس شماتت دشمنان پنهان می کنند. (1)
«وَ قَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ * قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَ یَقْدِرُ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ * وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا…» (2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
کفّار قریش بر خدا [و رسول او صلی الله علیه و آله] به خاطر غنا و ثروت خود افتخار نمودند
ص: 716
و خداوند در پاسخ آنان فرموده است: ای رسول من به انان بگو: پروردگار من به هر کس صلاح بداند مال و ثروت می دهد و به هر کس صلاح نداند نمی دهد، از سویی اموال و اولاد، شما را به خدا نزدیک نمی کنند، جز آن که اهل ایمان و عمل صالح باشید. (1)
ابو بصیر گوید: ما نزد امام باقر علیه السلام سخن از اغنیا و ثروتمندان شیعه را مطرح کردیم، و امام علیه السلام را خوش نیامد و فرمود:
ای ابو بصیر مؤمن اگر غنّی و ثروتمند باشد و نسبت به خویشان و برادران خود مهربان و اهل کمک و احسان باشد خداوند پاداش او را دو چندان می دهد، چرا که در کتاب خود می فرماید: «وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (2)
ص: 717
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: مردی نزد امام صادق علیه السلام سخن از صاحبان مال نمود و از انان بدگویی کرد و امام علیه السلام به او فرمود:
ساکت باش، چرا که غنّی و ثروتمند اگر به خویشان خود با مال خویش صله کند و به برادران خود احسان نماید خداوند پاداش او را دو چندان خواهد کرد، همان گونه که می فرماید: «وَ مَا أَمْوَالُکُمْ وَ لَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَی إِلَّا مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (1)
امیر المؤمنین علیه السلام در پایان حدیثی درباره اغنیای وَصول می فرماید:
خداوند در قیامت به آنان، به هر دینار یا درهمی که در راه خدا داده اند، ده برابر تا هفتصد برابر پاداش می دهد، چنان که می فرماید: «جَزَاء مِّن رَّبِّکَ عَطَاءً حِسَابًا» (2)، و می فرماید: «أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ.» (3)
ص: 718
«وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» (1)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام گوید: به آن حضرت گفتم: دو آیه در قرآن آمده و من به وعده ای که در آن ها داده شده نرسیده ام؟ امام علیه السلام فرمود:
آن دو آیه کدام است؟ گفتم: قول خداوند که می فرماید: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ» (2)، و ما دعا می کنیم و اجابت نمی شود، امام علیه السلام فرمود: آیا فکر می کنی که خداوند جل جلاله خلف وعده می نماید؟ گفتم: نه. فرمود: پس برای چه چنین می گویی؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: پس من به تو خبر می دهم که: هر کس اوامر خدا را اطاعت نماید و سپس از راه صحیح دعا نماید خداوند دعای او را مستجاب می نماید. گفتم: راه صحیح دعا چیست؟ فرمود: نخست حمد خدا را به جای می آوری، و نعمت های او را یاد می کنی و او را شکر می کنی، و سپس بر محمّد و آل او صلوات می فرستی، و سپس گناهان خود را بیاد می آوری و به آن ها اقرار می نمایی و به خدا پناه می بری از گناهان خود، و این معنای صحیح بودن دعاست.
سپس فرمود:
آن آیه دیگر کدام است؟ گفتم: آیه «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» و من انفاق می کنم و جایگزینی نمی بینم؟ امام علیه السلام فرمود: آیا فکر می کنی که خداوند خلف وعده می نماید؟ گفتم: نه. فرمود: پس برای چه چنین می گویی؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: اگر یکی از شما مالی را از راه حلال به دست آورد و در راه حلال صرف کند، خداوند جای آن را پر خواهد نمود. (3)
ص: 719
امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند امر [و تقدیر] خود را در هر شب جمعه ای از اوّل شب تا طلوع فجر به آسمان دنیا نازل می کند و در شب های دیگر در ثلث سوّم شب امر خود را نازل می نماید و در این ساعات از شب ها دو ملک از ناحیه خداوند ندا می کنند: «آیا توبه کننده ای هست که توبه کند و توبه او پذیرفته شود؟ آیا استغفار کننده ای هست که استغفار نماید و خداوند او را ببخشد؟ و آیا سؤال کننده ای هست که سؤال کند و خواسته ی او عطا شود؟ سپس آن دو ملک گویند: «خدایا انفاق هر انفاق کننده ای را جبران کن، و هر بخیل و ممسکی را گرفتار تلف و خسارت کن» و چون فجر طلوع می نماید امر الهی به عرش باز می گردد و ارزاق بندگان خدا تقسیم می شود.
سپس امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود:
ای فضیل نصیب و سهم تو قول خداوند است که می فرماید: «وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ.» (1)
ص: 720
وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلائِکَةِ أَ هؤُلاءِ إِیَّاکُمْ کانُوا یَعْبُدُونَ (40) قالُوا سُبْحانَکَ أَنْتَ وَلِیُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ کانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا وَ نَقُولُ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّتی کُنْتُمْ بِها تُکَذِّبُونَ (42) وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالُوا ما هذا إِلاَّ رَجُلٌ یُریدُ أَنْ یَصُدَّکُمْ عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُکُمْ وَ قالُوا ما هذا إِلاَّ إِفْکٌ مُفْتَریً وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ إِنْ هذا إِلاَّ سِحْرٌ مُبینٌ (43) وَ ما آتَیْناهُمْ مِنْ کُتُبٍ یَدْرُسُونَها وَ ما أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ قَبْلَکَ مِنْ نَذیرٍ (44) وَ کَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَیْناهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلی فَکَیْفَ کانَ نَکیرِ (45) قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنی وَ فُرادی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ (46) قُلْ ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ شَهیدٌ (47) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ 48 قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ ما یُبْدِئُ الْباطِلُ وَ ما یُعیدُ (49) قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلی نَفْسی وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ (50) وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا
ص: 721
فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَریبٍ (51) وَ قالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّناوُشُ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (52) وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ (53) وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ کَما فُعِلَ بِأَشْیاعِهِمْ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فی شَکٍّ مُریبٍ (54)
«إِفْکٌ» به معنای کذب است و «إِفْکٌ مُّفْتَرًی» دروغ بستن به خداوند است، و «کَفَرُوا لِلْحَقِّ» یعنی کفروا بالقرآن، و «سِحْرٌ مُّبِینٌ» یعنی سحر بیّن و آشکار، و «یَدْرُسُونَهَا» یعنی یعلّمونها، و «مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ» یعنی عُشر ما آتیناهم، و «نَکِیرِ» یعنی انکاری علیهم بالعقوبة و الإهلاک، و «جِنَّةٍ» یعنی جنون، و «یَقْذِفُ بِالْحَقِّ» یعنی یلقیه إلی أنبیائه و یُرمی به الباطل فیدمغه، و «التَّنَاوُشُ» گرفتن چیزی را با سهولت گویند، و «یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ» یعنی یرجمون بما غاب علمه عنهم، و «شَکٍّ مُّرِیبٍ» یعنی شکّ موجب للریب.
(به خاطر بیاور) روزی را که خداوند همه آنان را بر می انگیزد، سپس به فرشتگان می گوید: «آیا این ها شما را پرستش می کردند؟!» (40) آن ها می گویند: «منزّهی (از این که همتایی داشته باشی)! تنها تو ولیّ مایی، نه آن ها (آن ها ما را پرستش نمی کردند) بلکه جنّ را پرستش می نمودند و اکثرشان به آن ها ایمان داشتند!» (41) (آری) امروز هیچ یک از شما نسبت به دیگری مالک سود و زیانی نیست! و به ظالمان می گوییم: «بچشید عذاب آتشی را که تکذیب می کردید!» (42) و هنگامی که آیات روشنگر ما بر آنان خوانده می شود، می گویند: «او فقط مردی است که
ص: 722
می خواهد شما را از آنچه پدرانتان می پرستیدند بازدارد!» و می گویند: «این جز دروغ بزرگی که (به خدا) بسته شده چیز دیگری نیست!» و کافران هنگامی که حق به سراغ شان آمد گفتند: «این، جز افسونی آشکار نیست!» (43) ما (قبلا) چیزی از کتاب های آسمانی را به آنان نداده ایم که آن را بخوانند (و به اتّکای آن سخنان تو را تکذیب کنند)، و پیش از تو هیچ بیم دهنده [پیامبری] برای آنان نفرستادیم! (44) کسانی که پیش از آنان بودند (نیز آیات الهی را) تکذیب کردند، در حالی که این ها به یک دهم آنچه به آنان دادیم نمی رسند! (آری) آن ها رسولان مرا تکذیب کردند پس ببین مجازات من (نسبت به آن ها) چگونه بود! (45) بگو: «شما را تنها به یک چیز اندرز می دهم، و آن این که: دو نفر دو نفر یا یک نفر یک نفر برای خدا قیام کنید، سپس بیندیشید این دوست و همنشین شما [محمّد] هیچ گونه جنونی ندارد او فقط بیم دهنده شما در برابر عذاب شدید (الهی) است!» (46) بگو: «هر اجر و پاداشی از شما خواسته ام برای خود شماست اجر من تنها بر خداوند است، و او بر همه چیز گواه است!» (47) بگو: «پروردگار من حق را (بر دل پیامبران خود) می افکند، که او دانای غیبها (و اسرار نهان) است.» (48) بگو: «حق آمد! و باطل (کاری از آن ساخته نیست و) نمی تواند آغازگر چیزی باشد و نه تجدیدکننده آن!» (49) بگو: «اگر من گم راه شوم، از ناحیه خود گم راه می شوم و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی می کند هدایت می یابم او شنوای نزدیک است!» (50) اگر ببینی هنگامی که فریادشان بلند می شود امّا نمی توانند (از عذاب الهی) بگریزند، و آن ها را از جای نزدیکی (که حتّی انتظارش را ندارند) می گیرند (از درماندگی آن ها تعجّب خواهی کرد)! (51) و (در آن حال) می گویند: «به حقّ ایمان آوردیم!»، ولی چگونه می توانند از فاصله دور به آن دسترسی پیدا کنند! (52) آن ها پیش از این
ص: 723
(که در نهایت آزادی بودند) به آن کافر شدند و دورادور، و غائبانه (و بدون آگاهی). نسبت های ناروا می دادند. (53) (سرانجام) میان آن ها و خواسته های شان جدایی افکنده شد، همان گونه که با پیروان (و هم مسلکان) آن ها از قبل عمل شد، چرا که آن ها در شک و تردید بودند! (54)
تفسیر اهل البیت علیهم السلام:
«وَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَ مَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَیْنَاهُمْ فَکَذَّبُوا رُسُلِی فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ» (1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از بعضی از معصومین علیهم السلام در تفسیر آیه فوق نقل نموده که فرموده اند:
یعنی «و ما بلغ ما آتینا رسلهم معشار ما آتینا محمّداً و آل محمّد علیهم السلام». یعنی قبل از کفّار قریش امّت های پیشین نیز پیامبران ما را تکذیب نمودند در حالی که آن چه ما به پیامبران پیشین دادیم یک دهم چیزهایی نیست که ما به محمّد و آل محمّد علیهم السلام داده ایم. (2)
«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرَادَی ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (3)
ص: 724
امام باقر علیه السلام فرمود:
«أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ» یعنی أعظکم بولایة علیّ علیه السلام. (1)
یعقوب بن یزید گوید: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از «وَاحِدَةٍ» ولایت است. گفتم: چگونه؟ فرمود: هنگامی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را منصوب به امامت و خلافت بر مردم نمود و فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» مردی غیبت او را نمود و گفت: «محمّد هر روز دعوت به امر جدیدی می کند و او نخست اهل بیت خود را بر ما حاکم نمود» پس این آیه را خداوند نازل نمود و به پیامبر خود صلی الله علیه و آله فرمود: بگو: من به یک چیز شما را موعظه می نمایم و این [یعنی ولایت علیّ و فرزندان او علیهم السلام] همان چیزی است که پروردگارتان بر شما واجب نموده است. یعقوب بن یزید گوید: به امام صادق علیه السلام گفتم: معنای «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَفُرَادَی» چیست؟ فرمود: امّا «مَثْنَی» یعنی طاعت رسول خدا صلی الله علیه و آله و طاعت امیر المؤمنین علیه السلام، و امّا «فُرَادَی» یعنی طاعت یکایک امامان از ذریّه محمّد و علی علیهما السلام. سپس فرمود: و به خدا سوگند ای یعقوب بن یزید معنای آیه جز این نیست. (2)
ص: 725
امیر المؤمنین علیه السلام در تفسیر آیه فوق به یکی از اصحاب خود می فرماید:
خداوند واجبات و آیات فرائض خود را در اوقات مختلفه نازل نمود همان گونه که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید، و اگر می خواست، در کم تر از چشم بر هم زدن خلق می نمود ولکن ارفاق و مدارا را مَثَلی برای پیامبران و حجّت های خویش بر مردم قرار داد و اوّل چیزی که واجب نمود را، اقرار به وحدانیّت و ربوبیّت و شهادت به یگانگی خود قرار داد و چون اقرار به یگانگی او نمودند، اقرار به نبوّت و رسالت پیامبر خود صلی الله علیه و آله را واجب نمود، و چون رسالت آن حضرت را پذیرفتند، نماز و سپس زکات و سپس روزه و سپس حج و سپس صدقات و حقوق مالی دیگر را واجب نمود، و منافقین به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند:
آیا خداوند چیز دیگری را واجب می نماید تا ما بدانیم و مطمئن شویم که چیز دیگری واجب نیست؟ و چون چنین سؤالی را کردند خداوند فرمود: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ» یعنی من شما را به یک چیز سفارش می نمایم و آن ولایت است و سپس این آیه نازل شد «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» (1)، و اختلافی نیست بین امّت که احدی در آن روز جز یک نفر [یعنی شخص علیّ بن ابیطالب علیه السلام] در حال رکوع زکات نداده بود و اگر اسم او در قرآن ذکر شده بود دشمنان نام او را مانند چیزهای دیگر از قرآن حذف می کردند، و این معنا و امثال آن از چیزهایی
ص: 726
است که من برای تو از کتاب خدا روشن نمودم، برای این که محرّفون از آن اطلاع پیدا نکنند و به دست تو و امثال تو برسد و پس از روشن شدن مسأله ولایت خداوند فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا.» (1) و (2)
«قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَ هُوَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (3)
جابر گوید: امام باقر علیه السلام در تفسیر «وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا» (4)، فرمود:
کسی که ولایت اوصیای آل محمّد صلی الله علیه و آله را پذیرفته باشد و از آنان پیروی نماید
ص: 727
خداوند به او ولایت پیامبران گذشته و مؤمنین اوّلین تا آدم علیه السلام را به او عطا می کند، چنان که می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» (1)، و او را داخل بهشت می نماید، چنان که می فرماید: «قُلْ مَا سَأَلْتُکُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ» یعنی اجر و پاداش مودّت -- و محبّتی که من جز آن را از شما نخواسته ام -- برای شماست و شما به سبب آن هدایت می یابید و از عذاب قیامت نجات پیدا می کنید. (2)
و در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله از قوم خود خواست که خویشان او را دوست بدارند و به آنان آزار نکنند. سپس فرمود: «فَهُوَ لَکُمْ» یعنی ثواب محبّت شما به خویشان من برای خودتان می باشد. (3)
«قُلْ جَاء الْحَقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ» (4)
حمّاد بن عثمان می گوید:
اسماعیل [فرزند امام صادق علیه السلام] ولیمه ای داد و امام صادق علیه السلام به او
ص: 728
فرمود: بر تو باد به فقرا و مساکین و تو باید آنان را سیر کنی چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ.» (1)
عبد الله بن مسعود گوید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که داخل مکّه شد [و مکّه را فتح نمود] سی صد و شصت بت اطراف کعبه بود و آن حضرت با چوبی که در دست داشت به آن ها می زد و می فرمود: «جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» و می فرمود: «جَاء الْحَقُّ وَ مَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَ مَا یُعِیدُ.» (2)
«وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ أَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ * وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ * وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ» (3)
حارث همدانی گوید: امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
مهدی آل محمّد صلی الله علیه و آله دارای چشمی اَقبَل [الأقبل من القَبَل و هو اقبال السواد علی الأنف] می باشد [کأنّه ینظر الی أنفه] و دارای موهایی مجعّد است و خالی به گونه دارد و حرکت او از مشرق است و چون قیام می کند سفیانی نیز
ص: 729
قیام خواهد نمود و سفیانی نه ماه ادامه دارد و از شام حرکت می کند و اهل شام از او اطاعت می نمایند، مگر گروهی که پایبند به دیانت اند و خداوند آنان را از رفتن به طرف سفیانی حفظ می نماید و سپس سفیانی با لشکر خونخواری وارد منطقه مدینه می شود و چون به بیداء مدینه می رسد خداوند او را در زمین فرو می برد، چنان که می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ.» (1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند من هم اکنون می بینم که قائم آل محمّد علیه السلام پشت خود را به حجر الأسود داده و حق خود را بیان می کند و به خدا سوگند یاد می کند و می فرماید: ای مردم هر کس می خواهد درباره خداوند سخن بگوید، من سزاوارتر به آدم هستم، و هر کس می خواهد درباره نوح سخن بگوید، من سزاوارتر به نوح هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ ابراهیم سخن بگوید، من سزاوارتر به ابراهیم هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ موسی سخن بگوید، من سزاوارتر به موسی هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ عیسی سخن بگوید،
ص: 730
من سزاوارتر به عیسی هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ رسول خدا صلی الله علیه و آله سخن بگوید، من سزاوارتر به او هستم، و هر کس می خواهد دربارهٔ کتاب خدا قرآن سخن بگوید، من سزاوارتر به کتاب خدا هستم.
سپس آن حضرت نزد مقام ابراهیم می آید و دو رکعت نماز می خواند و خدا را بر حق خود گواه می گیرد. تا این که امام باقر علیه السلام فرمود: به خدا قسم او همان مضطرّی است که خداوند در قرآن می فرماید: «أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفَاء الْأَرْضِ.» (1)
سپس فرمود:
اوّل کسی که با او بیعت می کند جبرئیل است و سپس آن 313 نفر هستند، که برخی از آنان روی زمین حرکت می کنند تا به او می رسند و بعضی با طیّ الأرض یک باره از بستر خود ناپدید می شوند و خدمت آن حضرت می رسند همان گونه که امیر المؤمنین علیه السلام خبر داده است و خداوند نیز درباره آنان فرموده است: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ أَیْنَ مَا تَکُونُواْ یَأْتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِیعًا.» (2)
سپس مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «خَیْرَاتِ» ولایت است، و در آیه دیگری خداوند دربارهٔ آنان می فرماید: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَی أُمَّةٍ مَّعْدُودَة» (3) و «أُمَّةٍ مَّعْدُودَة» اصحاب حضرت مهدی علیه السلام اند که همه آنان در یک ساعت نزد آن حضرت جمع می شوند و چون آن بزرگوار به منطقه بیدا می رسد، سفیانی با لشگر خود به طرف او می آیند و خداوند به زمین امر می کند تا آنان را در خود فرو ببرد،
ص: 731
چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ» یعنی بالقائم من آل محمّد صلی الله علیه و آله «وَ أَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ…وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ» یعنی «یشتهون أن لا یعذّبوا» و راه چاره ای از عذاب پیدا نمی کنند «کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ» [یعنی] همان گونه که مکذّبین قبل از آنان هلاک شدند و راه چاره ای پیدا نکردند.
در تفسیر عیّاشی از امام باقر علیه السلام نقل شده که می فرماید:
برای صاحب این ولایت غیبتی خواهد بود… تا این که می فرماید: او مردم را به کتاب خدا و سنّت رسول او صلی الله علیه و آله و ولایت امیر المؤنین علیه السلام و بیزاری از دشمنان او دعوت می کند، و کسی را نام نمی برد تا به بیداء می رسد و جیش سفیانی به جنگ او می آید و خداوند زمین را امر می کند تا آنان را در خود فرو ببرد، چنان که می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ * وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ» یعنی لشگر سفیانی در آن هنگام می گویند: «آمَنَّا بِهِ» یعنی ما به قائم آل محمّد صلی الله علیه و آله ایمان آوردیم «وَ قَدْ کَفَرُوا بِهِ» یعنی در آن حال به او ایمان می آوردند در حالی که قبلاً به او کافر شده بودند، پس احدی از آنان باقی نمی مانند مگر دو نفر که به آنان وَتر وُتَیْره گویند و از آل مراد هستند و صورت های شان به عقب برگشته است و به عقب راه می روند و این دو نفر به مردم خبر می دهند که بر سر لشکر سفیانی چه آمده است. (1)
ص: 732
مؤلّف گوید:
حدیث فوق به طور کامل در سوره انفال ذیل آیه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه» (1) گذشت.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
حضرت مهدی علیه السلام چون در مکّه قیام می کند [و از مکّه خارج می شود] و به مُرّ یعنی اطراف مدینه می رسد به او خبر می رسد که عامل و والی او را [اهل مکّه] کشته اند، پس به مکّه باز می گردد و فقط کشندگان او را می کشد و سپس حرکت می کند و مردم را دعوت می نماید تا به بَیداء می رسد و جیش سفیانی مقابل او می ایستد و خداوند به زمین امر می کند تا جیش سفیانی را ببلعد چنان که خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ أُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ….» (2)
ص: 733
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم)
پایان جلد ششم تفسیر اهل البیت علیهم السلام
ص: 734