سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد5)
سوره های مبارکه
کهف ،مریم سلام الله علیها ،طه، انبیاء،حج،مومنون و نُور
تالیف خادم اهل البیت علیهم السلام
سید محمد (سید قاسم)حسینی بهار انچی
ص: 4
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العالمین وَ صَلَوَاتُهُ الدآئمة علی خَاتَمِ النبیین وَ علی اله الائمة المیامین وَ الاوصیآء المرضیین ، سیّما الامام الْمُنْتَظَرُ وَ الْحُجَّةُ الثانی عشر روحی وَ أَرْوَاحَ العالمین لتراب مُقَدَّمِهِ الفدآء ، سمیّ المصطفی وَ کنیّ المرتضی ، الذی یملاء اللَّهُ بِهِ الارض قِسْطاً وَ عَدْلًا ، کما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً ، وَ لَعْنَةَ اللَّهِ الدآئمة علی اعدآئهم وَ مخالفیهم وَ منکری فضآئلهم وَ امامتهم اجمعین الی یوم الدین .
ص: 5
ص: 6
سوره ی کهف
سوره ی کهف، آیات 1 تا 8 14
سوره ی کهف، آیات 9 تا 26 18
سوره کهف، آیات 27 تا 31 44
سوره ی کهف، آیات 32 تا 49 53
سوره ی کهف، آیات 50 تا 59 64
سوره ی کهف، آیات 60 تا 82 73
سوره ی کهف، آیات 83 تا 101 86
سوره ی کهف، آیات 102 تا 110 95
سوره ی مریم(علیها السلام)
سوره ی مریم، آیات 1 تا 15 107
سوره ی مریم، آیات 16 تا 40 123
سوره ی مریم، آیات 41 تا 50 145
ص: 7
سوره ی مریم، آیات 51 تا 63 151
سوره ی مریم، آیات 64 تا 76 165
سوره ی مریم، آیات 77 تا 98 177
سوره ی طه
سوره ی طه، آیات 1 تا 36 197
سوره ی طه، آیات 37 تا 76 220
سوره ی طه، آیات 77 تا 104 238
سوره ی طه، آیات 105 تا 127 256
سوره ی طه، آیات 128 تا 135 275
سوره ی انبیاء
سوره ی انبیاء، آیات 1 تا 18 289
سوره ی انبیاء، آیات 19 تا 36 298
سوره ی انبیاء، آیات 37 تا 50 322
سوره ی انبیاء، آیات 50 تا 73 329
سوره ی انبیاء، آیات 74 تا 93 340
سوره ی انبیاء، آیات 94 تا 112 369
سوره ی حج
سوره ی حج، آیات 1 تا 13 393
ص: 8
سوره ی حجّ، آیات 14 تا 25 406
سوره ی حج، آیات 26 تا 37 426
سوره ی حج، آیات 38 تا 55 454
سوره ی حج، آیات 56 تا 70 475
سوره ی حج، آیات 71 تا 78 482
سوره ی مؤمنون
سوره ی مؤمنون، آیات 1 تا 11 493
سوره ی مؤمنون، آیات 12 تا 22 508
سوره ی مؤمنون، آیات 23 تا 44 516
سوره ی مؤمنون، آیات 45 تا 74 521
سوره ی مؤمنون، آیات 75 تا 92 536
سوره ی مؤمنون، آیات 93 تا 118 543
سوره ی نور
سوره ی نور، آیات 1 تا 10 566
سوره ی نور، آیات 11 تا 21 579
سوره ی نور، آیات 22 تا 26 588
سوره ی نور، آیات 27 تا 31 591
سوره ی نور، آیات 32 تا 34 602
سوره ی نور، آیات 35 تا 40 608
ص: 9
سوره ی نور، آیات 41 تا 54 624
سوره ی نور، آیات 55 تا 57 635
سوره ی نور، آیات 58 تا 61 640
سوره ی نور، آیات 62 تا 64 649
ص: 10
فهرست مطالب ▪
محلّ نزول: مکّه
به جز آیه ی 28 و آیات 83 تا 101 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی غاشیه نازل شده است.
عدد آیات: 110 آیه.
مرحوم فیض و طبرسی؟رهم؟ می فرمایند: ابن عبّاس گفته است:
این سوره مکیّه است جز آیه «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم…» که در مدینه نازل شده و مربوط به قصّه عیینة بن حصین است، و عدد آیات این سوره 111آیه می باشد.(1)
ثواب قرائت سوره ی کهف
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس آیه آخر کهف را هنگام خواب بخواند در آن ساعتی که می خواهد بیدار خواهد شد.(2)
ص: 11
و نیز فرمود:
هر کس سوره ی کهف را در هر شب جمعه ای بخواند، کفّاره گناهان او، از این جمعه تا جمعه دیگر خواهد بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هر بنده ای که آیه آخر سوره کهف را بخواند، نوری از محل خواب او تا کعبه خواهد داشت و چنین کسی تا بیت المقدس نیز نوری خواهد داشت.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس سوره کهف را در هر شب جمعه ای بخواند، نخواهد مرد مگر با شهادت،و خداوند او را شهید مبعوث خواهد نمود و در قیامت در کنار شهدا می باشد.(3)
ص: 12
و نیز فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و در ظرف بلور تنگ دهنه ای قرار بدهد، او و اهلش ایمن از فقر و دین و آزار مردم خواهند بود، و اگر در انبار حبوبات مانند: گندم و جو و برنج و نخود و امثال آن ها قرار بدهد خداوند آن ها را از آفت حیوانات موذی دفع می نماید.(1)
ص: 13
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا 1 قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا 2 مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا 3 وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا 4 مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا 5 فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا 6 إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا 7 وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا 8
«عَوَج» بالفتح کجی مشهود است و «عِوَج» با لکسر کجی غیر مشهود است، مانند کجی در دین و سخن، و «قَیِّم» به معنای مستقیم است، و «باخع» به معنای
ص: 14
قاتل و مهلک خویش می باشد، و «أسف» مبالغه در حزن و غضب است، و «قَیِّماً» منصوب به حالیّت برای کتاب است، و عامل آن «أَنَزَلَ» می باشد، و «ماکثین» منصوب به حالیّت و به معنای «خالدین» است. و جمله «کبرت کلمةً» محل اختلاف است که عامل نصب در «کلمةً» چیست؟ و فاعل کبرت کدام است؟ بعضی گفته اند: این جمله مانند «نعم رجلاً زید» می باشد و تقدیر آن «کبرت الکلمة کلمةً» است و فاعل حذف شده است به خاطر تکرار کلمه، و «صعید» ظاهر زمین است، و بعضی گفته اند: «صعید» راهی است که در آن گیاه نباشد، و «جُرُز» زمینی است که گیاه نداشته باشد، و سال بی آبی را نیز «جُرُز» گویند.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حمد مخصوص خدایی است که این کتاب (آسمانی) را بر بنده (برگزیده)اش نازل کرد، وهیچ گونه کجی در آن قرار نداد… (1) در حالی که ثابت و مستقیم و نگاهبان کتاب های (آسمانی) دیگر است تا (بدکاران را) از عذاب شدید او بترساند و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می دهند، بشارت دهد که پاداش نیکویی برای آن هاست… (2) (همان بهشت برین) که جاودانه در آن خواهند ماند! (3) و (نیز) آنان را که گفتند: «خداوند، فرزندی (برای خود) انتخاب کرده است»، انذار کند. (4) نه آن ها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج می شود! آن ها فقط دروغ می گویند! (5) گویی می خواهی به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند! (6) ما آنچه روی زمین است را زینت آن قرار دادیم، تا آن ها را بیازماییم که کدامین شان
ص: 15
بهتر عمل می کنند! (7) (ولی) این زرق و برقها پایدار نیست، و ما (سرانجام) قشر روی زمین را خاک بی گیاهی قرار می دهیم! (8)
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا * قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در آیه فوق تقدیم و تأخیر انجام گرفته است، چرا که معنای آیه چنین است «الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ قَیِّمًا وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا».(2)
و نیز گوید:
«لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ» یعنی تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند آنان را از عذاب سخت خداوند بترساند و بر حذر بدارد، و مقصود از «مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا» خلود مؤمنین در بهشت است، و مقصود از «قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا» این است که قریش ملائکه را دختران خدا دانستند، و یهودیان عزیر را فرزند خدا دانستند، و مسیحیان، عیسی را فرزند خدا دانستند، و خداوند، در ردّ سخنان آنان فرمود: «مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبًا.»(3)
ص: 16
ابوحمزه گوید:
امام باقر(علیه السلام) در تأویل «لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ» فرمود: بأس شدید، علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) است چرا که او از طرف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با دشمنان آن حضرت جنگید.(1)
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «باخع» هالک است و مقصود از «أَسَفَا» حزن و اندوه می باشد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم سپس گوید:
مقصود از «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا» درخت و گیاه و چیزهایی است که خداوند روی زمین آفریده است. و مقصود از «سعیداً جُرزاً» از بین رفتن گیاهان و خراب شدن زمین است چنان که از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(4)
ص: 17
امام سجّاد(علیه السلام) درباره ی زهد در دنیا می فرماید:
بدانید که خداوند زیبایی های دنیا را برای اولیای خود دوست نمی دارد و آنان را به آن ترغیب ننموده است، و او دنیا و اهل آن را آفریده تا مردم را بیازماید که کدام شان عمل نیکوتری برای آخرت خود انجام می دهند.(1)
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا 9 إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا 10 فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا 11 ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا 12 نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی 13 وَرَبَطْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا 14 هَؤُلَاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا 15 وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَی الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحمته ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا 16 وَتَرَی الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ
ص: 18
آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا 17 وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا 18 وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَی الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَی طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا 19 إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا 20 وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَی أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا 21 سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا 22 وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا 23 إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَی أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا 24 وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا 25 قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا 26»
¬Kj
«کهف» به معنای غار کوه است، جز آن که وسیع می باشد، و اگر کوچک باشد، به آن غار گویند، و «رقیم» به معنای مرقوم و مکتوب است، مانند جریح و فتیل، و «فِتیَه» جمع فتی است مانند، صبّی و صِبیَة، و غلام و غلمة و قیاس در آن راه ندارد، و «ضَرب» در «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ» یعنی خواب را بر آنان مسلّط نمودیم، مانند «ضربه
ص: 19
الله بالفالج» یعنی خدا او را مبتلای به فلج نمود، و «اَمَد» به معنای غایت و نهایت است، و «شَطَط» خروج از حدّ و غلوّ است، و «اعتزل» و تعزّل به معنای دوری نمودن و کناره گیری کردن است، و «معتزله» گروهی هستند که از حلقه ی درس حسن بصری جدا شدند، و «قرض» به معنای قطع است، و در معنای دیگر نیز استعمال شده است، و «فجوة» جای وسیع را گویند، و فجوة الدار، ساحتها، و «أیقاظ» جمع یقظان به معنای انتباه و بیداری است، و «رقود» جمع راقد به معنای خواب است، و «وصید» از أوصد الباب به معنای أغلقته می باشد، و جمع آن وصائد است و «أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ» یعنی اطّلعنا علیهم.(1)
آیا گمان کردی اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما بودند؟! (9) زمانی را به خاطر بیاور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن، و راه نجاتی برای ما فراهم ساز!» (10) ما (پرده خواب را) در غار بر گوش شان زدیم، و سالها در خواب فرو رفتند. (11) سپس آنان را برانگیختیم تا بدانیم (و این امر آشکار گردد که) کدام یک از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب کرده اند. (12) ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می کنیم، آن ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند، و ما بر هدایت شان افزودیم. (13) و دل های شان را محکم ساختیم در آن موقع که قیام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمان ها و زمین است و ما هرگز غیر او معبودی را نمی خوانیم که اگر چنین کنیم، سخنی بگزاف گفته ایم. (14) این قوم ما هستند که معبودهایی جز خدا انتخاب کرده اند چرا دلیل آشکاری (بر این کار) نمی آورند؟! و چه
ص: 20
کسی ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!» (15) و (به آن ها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستند کناره گیری کردید، به غار پناه برید که پروردگارتان (سایه) رحمتش را بر شما می گستراند و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد! (16) و (اگر در آنجا بودی) خورشید را می دیدی که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمایل می گردد و به هنگام غروب، به سمت چپ و آن ها در محل وسیعی از آن (غار) قرار داشتند این از آیات خداست! هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را گم راه نماید، هرگز ولیّ و راهنمایی برای او نخواهی یافت! (17) و (اگر به آن ها نگاه می کردی) می پنداشتی بیدارند در حالی که در خواب فرو رفته بودند! و ما آن ها را به سمت راست و چپ میگرداندیم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آن ها دست های خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانی می کرد). اگر نگاه شان می کردی، از آنان می گریختی و سر تا پای تو از ترس و وحشت پر می شد! (18) این گونه آن ها را (از خواب) برانگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند یکی از آن ها گفت: «چه مدّت خوابیدید؟!» گفتند: «یک روز، یا بخشی از یک روز!» (و چون نتوانستند مدّت خواب شان را دقیقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدّت خواب تان آگاه تر است! اکنون یک نفر از خودتان را با این سکّه ای که دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد کدام یک از آن ها غذای پاکیزه تری دارند، و مقداری از آن برای روزی شما بیاورد. امّا باید دقّت کند، و هیچ کس را از وضع شما آگاه نسازد… (19) چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان می کنند یا شما را به آیین خویش بازمی گردانند و در آن صورت، هرگز روی رستگاری را نخواهید دید!» (20) و این چنین مردم را متوجّه حال آن ها کردیم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخیز) حقّ است و در پایان جهان و قیام
ص: 21
قیامت شکّی نیست! در آن هنگام که میان خود درباره کار خویش نزاع داشتند، گروهی می گفتند: «بنایی بر آنان بسازید (تا برای همیشه از نظر پنهان شوند! و از آن ها سخن نگویید که) پروردگارشان از وضع آن ها آگاه تر است!» ولی آن ها که از رازشان آگاهی یافتند (و آن را دلیلی بر رستاخیز دیدند) گفتند: «ما مسجدی در کنار (مدفن) آن ها می سازیم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)» (21) گروهی خواهند گفت: «آن هاسه نفر بودند، که چهارمین آن ها سگ شان بود!» و گروهی می گویند: «پنچ نفر بودند، که ششمین آن ها سگ شان بود.» -- همه این ها سخنانی بی دلیل است -- و گروهی می گویند: «آن ها هفت نفر بودند، و هشتمین آن ها سگ شان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاه تر است! و جز گروه کمی، تعداد آن ها را نمی دانند.» پس درباره آنان جز با دلیل سخن مگو و از هیچ کس درباره آن ها سؤال مکن! (22) و هرگز در مورد کاری نگو: «من فردا آن را انجام می دهم»… (23) مگر این که خدا بخواهد! و هر گاه فراموش کردی، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بیاور و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن تر از این هدایت کند!» (24) آن ها در غارشان سی صد سال درنگ کردند، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند. (25) بگو: «خداوند از مدّت توقّفشان آگاه تر است غیب آسمان ها و زمین از آن اوست! راستی چه بینا و شنواست! آن ها هیچ ولیّ و سرپرستی جز او ندارند! و او هیچ کس را در حکم خود شرکت نمی دهد!» (26)
«أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا * إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ…» (1)
ص: 22
مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
سبب نزول سوره کهف این بود که مردم مکّه [یعنی قریش] سه نفر را به نام های: نضربن حارث بن کلده، و عقبة بن ابی معیط، و عاص بن وائل سهمی، به نجران فرستادند، تا مسائلی را از یهود و نصارا یاد بگیرند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال نمایند، پس این سه نفر نزد علمای یهود آمدند و سؤال کردند و علمای یهود گفتند: سه مسأله از محمّد(صلی الله علیه و آله) سؤال کنید، اگر او مطابق آنچه ما اعتقاد داریم پاسخ داد، او صادق است.
سپس یک مسأله دیگری را سؤال کنید. و اگر او ادعای دانستن آن را کرد او کاذب و دروغگو خواهد بود. گروه اعزامی گفتند: آن سه مسأله که باید پاسخ بدهد چیست؟ علمای یهود گفتند: از او سؤال کنید، از آن گروه و فتیه ای که در زمان پیشین از شهر خود خارج شدند و ناپدید گردیدند و به خواب رفتند چه قدر در خواب بودند، تا بیدار شدند؟ و چند نفر بودند؟ و چه چیزی همراه آنان بود و قصّه آنان چگونه بود؟ و از او نیز درباره ی موسی(علیه السلام) هنگامی که خداوند به او فرمود: از آن عالم پیروی کند سؤال کنید و از او سؤال کنید درباره ی کسی که مشرق و مغرب خورشید را سیر کرد تا به سدّ یأجوج و مأجوج رسید، او که بود؟ و قصّه او چگونه بود؟ سپس علمای یهود پاسخ این سه مسأله را نوشتند، و گفتند: اگر او این گونه به شما پاسخ داد، صادق خواهد بود، و اگر جز این پاسخ داد، او را تصدیق ننمایید. گروه اعزامی گفتنتد: مسأله چهارمی که نباید از آن آگاه باشد چیست؟ گفتند: از او بپرسید قیامت چه زمانی خواهد بود؟ پس اگر زمانی برای آن تعیین کرد، او
ص: 23
دروغگو خواهد بود، چرا که زمان حدوث قیامت را جز خدا کسی نمی داند. پس گروه اعزامی به مکّه بازگشتند و نزد ابوطالب(علیه السلام) آمدند و گفتند:
«فرزند برادر تو ادّعا می کند که از آسمان برای او خبر می رسد، و ما می خواهیم مسائلی را از او سؤال کنیم، اگر پاسخ آن ها را بدهد، ما او را صادق می دانیم و اگر پاسخ ندهد، ما او را کاذب و دروغگو می دانیم». ابوطالب(علیه السلام) فرمود: «از هر چه می خواهید از او سؤال کنید» پس آنان آن سه مسئله را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سؤال کردند و آن حضرت فرمود: فردا به شما پاسخ می دهم و «إن شاءالله» نگفت، پس چهل روز وحی از او قطع شد، تا جایی که غمگین گردید، و اصحاب او به شک افتادند، و قریش خشنود شدند و استهزا نمودند و آزار کردند، و ابوطالب نیز غمگین شد، و چون چهل روز گذشت، سوره ی کهف بر آن حضرت نازل شد، و به جبرئیل فرمود: برای چه وحی را به تأخیر انداختی؟! جبرئیل گفت: ما بدون اذن خدا نمی توانیم فرود آییم. پس خداوند [در پاسخ آنان] فرمود: «أَمْ حَسِبْتُ… یعنی ای محمّد! تو گمان کردی که قصّه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما می باشد و سپس قصّه آنان را بیان نمود و فرمود : «إِذْ أَوَی الْفِتْیَةُ إِلَی الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا…».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اصحاب کهف و رقیم در زمان پادشاه جبّار و سرکشی بودند و آن پادشاه آنان را دعوت به بت پرستی می کرد و اگر کسی نمی پذیرفت او را می کشت، و اصحاب کهف مردم خداپرست و مؤمنی بودند، و آن پادشاه جبّار کسانی را به دروازه ی شهر گماشت تا احدی را نگذارند از شهر خارج شود مگر آن
ص: 24
که در مقابل بت ها سجده کند، پس این گروه به بهانه صید از شهر خارج شدند و به چوپانی در بین راه برخورد نمودند و او را به خداپرستی دعوت کردند و او نپذیرفت و لکن سگ او پذیرفت و با آنان همراه شد، از این رو امام صادق(علیه السلام) فرمود: از حیوانات چهارپا تنها سه عدد داخل بهشت می شوند: الاغ بلعم با عورا، و گرگ یوسف(علیه السلام) و سگ اصحاب کهف.
حاصل این که اصحاب کهف به خاطر پادشاه مشرک [یعنی دقیانوس] به بهانه صید از شهر خارج گردیدند و چون شب شد داخل آن غار شدند و سگ آنان نیز با آن ها بود، پس خداوند خواب را بر آنان مسلّط نمود، چنان که می فرماید: «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا» و آنان در خواب بودند و چون خداوند آن پادشاه مشرک و قوم او را هلاک نمود، و مردم دیگری آمدند، اصحاب کهف از خواب بیدار شدند، و از همدیگر سؤال کردند: ما در این جا چه قدر خوابیده ایم؟ پس به خورشید نگاه کردند که بالا رفته، و گفتند: یک روز و یا برخی از روز را در خواب بوده اند، پس پولی را به یکی از همراهان خود دادند و گفتند: ناشناخته وارد شهر شو، و غذایی خریداری کن. چرا که اگر آنان ما را شناسایی کنند، یا ما را می کشند و یا به آیین خود وارد می کنند، پس آن مرد داخل شهر شد، و شهر و مردم را به گونه دیگری دید و آنان را نشناخت و آن ها نیز او را نشناختند و زبان او را نیز نفهمیدند پس به او گفتند: تو از کجا آمده ای؟ و چون او قصّه ی خود را بیان کرد، پادشاه آن شهر با همراهان او آمدند تا به درب غار [کهف] رسیدند، و خداوند ترسی در دل های آنان انداخت و نتوانستند داخل غار شوند، و از بیرون غار گفتند: اینان سه نفرند و چهارمین شان سگ آن هاست و بعضی گفتند: اینان چهار
ص: 25
نفرند و پنجمین شان سگ آن هاست، و بعضی گفتند: اینان پنج نفر هستند و ششمین شان سگ آن هاست، و بعضی گفتند: اینان هفت نفر هستند و هشتمین شان سگ آن هاست» و احدی از مردم شهر جرأت داخل شدن در غار را پیدا نکرد جز آن یک نفری که از غار خارج شده بود، و او چون داخل غار شد دید همراهان او هراس پیدا کرده اند که دقیانوس و همراهان او از آنان اطلاع پیدا کنند، پس آن یک نفری که از غار خارج شده بود به مردم گفت: ما در این مدّت طولانی [309 سال] در خواب بوده ایم» و این برای مردم آیه و نشانه ای از قیامت شد. پس همه آنان گریان شدند و از خدای خود خواستند، تا او آنان را به همان خواب باز گرداند. از سویی پادشاه آن زمان گفت: «خوب است ما مسجدی اطراف آنان بنا کنیم و به زیارت آن ها بیاییم چرا که اینان مردم مؤمنی بوده اند» و آنان در سال شش ماه بر پهلوی راست می خوابند، و شش ماه بر پهلوی چپ می خوابند، و سگ آنان همواره در کنار کهف بر دست های خود تکیه نموده است.(1)
ص: 26
ص: 27
مؤلّف گوید:
درباره ی «کهف ورقیم» دو گونه روایت در کتب حدیث نقل شده است.
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
آن حضرت در تفسیر آیه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا» فرمود: اصحاب کهف مردمی بودند که [از آیین بت پرستی] فرار کردند، و پادشاه آن زمان [دقیانوس] نام آنان و نام پدرانشان و نام قبیله ی آنان را در کتابی از مس ثبت نمود، از این رو خداوند آنان را «أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقِیمِ» نامیده است.(1)
ص: 28
در کتاب محاسن از جابر جعفی مرفوعاً از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
سه نفر برای عبادت از شهر خود خارج شدند و در غار کوهی مشغول عبادت شدند، ناگهان سنگ بزرگی از بالای کوه فرود آمد و بر درب غار قرار گرفت و آنان محبوس شدند، و به همدیگر گفتند: به خدا سوگند راه چاره ای برای ما نیست مگر آن که اگر از روی صداقت عمل خالصی انجام داده ایم به خدای خود عرضه کنیم تا او ما را نجات بدهد، چرا که ما تنها به خاطر گناهانمان در این جا گرفتار شده ایم. پس یکی از آنان گفت:
«خدایا تو می دانی که من عاشق زن زیبایی شدم و مال فراوانی دادم تا او را به دست آوردم و چون خواستم با او عمل زناشویی انجام بدهم، به یاد آتش دوزخ افتادم و از او جدا شدم چرا که از عذاب تو ترسیدم، پس تو این سنگ را از ما دو کن» [و ما را نجات ده] پس مقداری از آن سنگ از در غار کنار رفت، و دیگری گفت: «خدایا تو می دانی که روزی من عدّه ای را اجیر کردم برای زراعت خود که به هر کدام نصف درهم بدهم و چون فارغ شدند اجرت آنان را دادم و یکی از آنان گفت: من به اندازه دو نفر کار کردم و به خدا سوگند یک درهم کامل باید به من بدهی و نیم درهم خود را نزد من رها کرد و رفت و من با آن نیم درهم زراعت نمودن و تو روزی فراوانی از آن به من عطا کردی و چون صاحب نصف درهم آمد و مال خود را مطالبه کرد من ده هزار درهم به او دادم، خدایا اگر تو می دانی که من این عمل را برای تو انجام داده ام، این سنگ را از مقابل ما بردار» پس آن سنگ از درب غار مقداری فاصله گرفت به گونه ای که آنان همدیگر را مشاهده نمودند. سپس سوّمی گفت: «خدایا تو می دانی که پدر و مادر من در خواب بودند، و من قدحی از
ص: 29
شیر برای آنان آوردم و چون ترسیدم که اگر روی زمین بگذارم حشرات زمین داخل آن بروند، روی دست خود نگهداشتم و پدر و مادر خود را بیدار نکردم، تا این که خودشان بیدار شدند و از آن شیر نوشیدند، پس من این کار را برای خشنودی تو انجام داده ام، این سنگ را از ما دور کن» [و ما را نجات بده] پس آن سنگ کنار رفت و راه آنان باز شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «کسی که با خدا راست بگوید نجات پیدا می کند.»(1)
ص: 30
مؤلّف گوید:
روایت اوّل مسنده است و روایت دوّم مرفوعه می باشد، بنابراین باید به روایت اوّل اعتماد شود، علاوه بر این که روایت اوّل را روایات دیگری نیز تأیید می کند. و الله العالم.
«فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا»(1)
در کتاب طبّ الأئمّة از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت فرموده است:
اگر بچّه شیرخواری زیاد گریه کند، و یا کسی در شب هراس و وحشت پیدا نماید، و یا زنی از بیماری در شب به خواب نرود این آیه سبب بهبودی آنان خواهد شد، «فَضَرَبْنَا عَلَی آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَی لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا.»(2)
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی»(3)
ابوعمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) «فرمود:
خدای تبارک و تعالی، ایمان را بر اعضا و جوارح فرزند آدم واجب نموده و بین آن ها تقسیم کرده است، و هر عضوی از انسان دارای سهمی از ایمان است» پس من به آن حضرت عرضه داشتم: نقصان ایمان و تمامیّت آن را فهمیدم،
ص: 31
زیاد شدن آن چه دلیلی دارد؟ فرمود: قول خداوند عزّوجلّ که می فرماید: «وَإِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ أَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِیمَانًا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَهُمْ یَسْتَبْشِرُونَ * وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ.»
و نیز قول خداوند که می فرماید:
«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی.»
سپس فرمود:
اگر در ایمان زیاده و نقصان نبود، کسی بر دیگری فضیلت پیدا نمی کرد، و نعمت ها مساوی بود، و مردم یکسان می بودند، و تفضیلی وجود نداشت، و لکن با تمامیّت و کمال ایمان مؤمنین داخل بهشت می شوند، و با زیاد شدن ایمان درجات شان نزد خداوند متفاوت می شود، و با نقصان ایمان گناهکاران داخل آتش می شوند.(1)
ص: 32
«إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا»(1)
همان گونه که در حدیث علی بن ابراهیم گذشت، در کتاب احتجاج نیز از امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که فرمود:
از بین کسانی که از دنیا رحلت نمودند، عدّه ی زیادی به دنیا بازگشتند [تا مسأله معاد روشن شود] مانند اصحاب کهف که خداوند پس از سی صد [و نُه] سال آنان را زنده نمود، و در زمان مردمی که منکر بعث و قیامت بودند به دنیا بازگشتند، تا دلیل قاطعی بر علیه منکرین قیامت باشد و خداوند با این عمل قدرت خود را به آنان نشان دهد، تا به حقانیّت قیامت پی ببرند. (2)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
از پشت کعبه بیست و هفت نفر به حضرت مهدی قائم؟عج؟ می پیوندند، پانزده نفر از قوم موسی (علیه السلام) کسانی که «یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ» و هفت نفر از اصحاب کهف، و یوشع بن نون، و ابو دجاجه انصاری، و مقداد، و مالک اشتر [و فرد دیگری] و این بیست و هفت نفر از انصار امام زمان(علیه السلام) و کارپردازان او خواهند بود.(3)
ص: 33
«فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاء ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
از نزاع و درگیری و دشمنی با همدیگر پرهیز کنید، چرا که نزاع و خصومت قلب ها را نسبت به برادران دینی بیمار می کند و سبب نفاق خواهد شد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس با سه چیز خدا را ملاقات کند، از هر دری از بهشت که بخواهد وارد بهشت می شود: اخلاق نیک، ترس از خدا در پنهان و آشکار و پرهیز از نزاع، گرچه صاحب حق باشد.(3)
و نیز فرمود:
من ضامن خانه ای در اعلای بهشت، و خانه ای در وسط بهشت، و خانه ای در باغستان بهشت هستم، برای کسی که نزاع و خصومت را ترک کند گرچه صاحب حق باشد.(4)
ص: 34
و نیز فرمود:
چهار خصلت قلب را می میراند: گناه بر روی گناه [بدون توبه] و فراوان سخن گفتن با زن ها، و ممارات و نزاع با احمق، به این که یکی او بگوید و یکی تو بگویی و هرگز به خیری منتهی نشود….(1)
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» فرمود:
خداوند هنگامی که به آدم فرمود: داخل بهشت شو، به او فرمود: «ای آدم نزدیک این شجره مشو» و آن شجره را به او نشان داد پس آدم به پروردگار خود گفت: چگونه ممکن است من به آن نزدیک بشوم در حالی که تو من را و همسرم را از آن نهی نموده ای؟ پس خداوند به آنان فرمود: نزدیک آن شجره نشوید یعنی از آن نخورید. و آدم و حوّا گفتند: «آری، ای پروردگار! ما به آن نزدیک نخواهیم شد و از آن نخواهیم خورد» و لکن «إن شاءالله» نگفتند، و خداوند آنان را به خودشان واگذار نمود. [و شد آنچه شد!!] و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نیز در قرآن فرمود: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ». یعنی هرگز نگو: من فردا چنین خواهم کرد، جز آن که بگویی: اگر خدا خواسته باشد من چنین کاری را انجام بدهم، و مشیّت او این باشد که من نتوانم آن کار را انجام بدهم، در آن صورت من قدرت انجام آن را نخواهم داشت.
ص: 35
سپس فرمود:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ» یعنی اگر فراموش کردی، چون به یاد آوردی بگو: «ان شاء الله.» (1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ» درباره ی سوگند بدون «ان شاء الله» است، که چون به یاد آوردی بگو: «ان شاء الله.»(2)
و در کتاب بحارالأنوار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
تا چهل روز کسی که «إن شاءالله» را فراموش نموده، می تواند «إن شاءالله» را بگوید، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ سؤالات مردم یهود فرمود: «فردا
ص: 36
بیایید تا پاسخ شما را بدهم» و چون «إن شاءالله» نگفت جبرئیل چهل روز وحی را از او قطع نمود و چون پاسخ یهود را آورد [و سوره ی کهف را نازل نمود] به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَلَا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا * إِلَّا أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ.» (1)
مرازم بن حکیم گوید: امام صادق(علیه السلام) دستور داد نامه ای را درباره ی کاری بنویسند و چون نوشته شد و آن حضرت دید که در آن «إن شاءالله» نوشته نشده، فرمود:
چگونه شما امید دارید که این کار انجام شود، در حالی که مشیّت خدا را در آن یاد نکرده اید؟! سپس فرمود: هر کاری را که مکتوب می کنید «إن شاءالله» به دنبال آن بنویسید.(2)
«وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا»(3)
جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«به خدا سوگند مردی از ما اهل بیت بعد از رحلت خود از دنیا، سی صد و نه سال حکومت خواهد نمود» گفتم: آن در چه زمانی خواهد بود؟ فرمود:
ص: 37
پس از رحلت قائم از دنیا. گفتم: حضرت قائم چه مقدار حکومت خواهد کرد؟ فرمود: «حکومت اونوزده سال از روز قیام تا روز رحلت او از دنیا خواهد بود.» گفتم: آیا بعد از مرگ او هرج و مرج خواهد بود؟ فرمود: آری، پنجاه سال، و پس از آن منصور [یعنی امام حسین(علیه السلام)] به دنیا باز می گردد، و انتقام خون خود و خون اصحاب خود را خواهد گرفت، و آن قدر می کشد و اسیر می کند که گفته می شود: «اگر او از ذریّه پیامبران می بود، مردم را این قدر نمی کشت» پس مردم از سیاه و سفید جمع می شوند و او را به حرم خدا باز می گردانند، و چون بلا سخت می شود، منتصر از دنیا می رود، و سفاح [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] به دنیا باز می گردد و به خاطر منتصر خشمگین می شود، و هر دشمن و جائری که با ما دشمن بوده است را می کشد، و مالک کلّ روی زمین می شود، و خداوند امر حکومت او را اصلاح می نماید و سی صد و نه سال حکومت می نماید. سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: ای جابر! آیا می دانی منتصر و سفّاح کیانند؟ فرمود: منتصر حسین(علیه السلام) است و سفّاح امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیهم اجمعین -- می باشد.(1)
ص: 38
شهادت اصحاب کهف به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
مرحوم ابن شهر آشوب از جابر و انس نقل نموده که گویند:
گروهی نزد عمر از علیّ(علیه السلام) بدگویی و تنقیص کردند، و سلمان به عمر گفت: ای عمر آیا به یاد داری روزی را که تو و ابوبکر و من و ابوذّر نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و آن حضرت شمله و عبایی را پهن نمود و ما را بر روی آن نشاند و دست علی(علیه السلام) را گرفت و او را در وسط شمله قرار داد و سپس به ابوبکر فرمود: «ای ابابکر برخیز و بر علی به امامت و خلافت بر مسلمین سلام کن» و به همه ماها نیز چنین فرمود [و همه ما برخاستیم و بر علیّ(علیه السلام) به عنوان امامت و خلافت بر مسلمین سلام کردیم] سپس فرمود: «یا علیّ تو نیز برخیز و بر نور خورشید سلام کن» پس علی(علیه السلام) به خورشید خطاب نمود و گفت: «سلام بر تو ای نور تابان» و خورشید به لرزه آمد و پاسخ داد: «و علیک السّلام یا ولیّ الله و وصیّ رسوله.»
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست های مبارک خود را به طرف آسمان بالا نمود و فرمود:
«خدایا تو به برادر من سلیمان -- برگزیده خود -- ملکی عطا نمودی و باد را در اختیار او قرار دادی -- که غدوّها شهر و رواحها شهر -- پروردگارا! اکنون آن باد را بفرست تا اینان را نزد اصحاب کهف ببرد» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ما دستور داد تا به اصحاب کهف سلام کنیم، پس علی(علیه السلام) به باد فرمود: «یا ریح اِحملینا» یعنی ای باد ما را بالا ببر، پس ما در هوا قرار گرفتیم و باد ما را حرکت می داد آن گونه که خدا می خواست، سپس علیّ(علیه السلام) فرمود: «ای باد
ص: 39
ما را زمین گذار»پس او ما را نزد اصحاب کهف پایین گذارد، و هر کدام از ما به اصحاب کهف سلام کردیم و جوابی از آنان نشنیدیم، پس علیّ(علیه السلام) برخاست و گفت: «السّلام علیکم یا أصحاب الکهف» و ما شنیدیم که اصحاب کهف گفتند: «و علیک السّلام یا وصیّ محمّد، همانا ما گروهی هستیم که از زمان دقیانوس تا کنون در این جا محبوس می باشیم» پس علیّ(علیه السلام) به آنان فرمود: «برای چه سلام این قوم را پاسخ ندادید؟» اصحاب کهف گفتند: «ما کسانی هستیم که جز سلام پیامبر و وصیّ پیامبر را پاسخ نمی دهیم، و تو وصیّ خاتم پیامبران و خلیفه رسول ربّ العالمین هستی».
سپس علی(علیه السلام) به ما فرمود:
در جای خود بنشینید و ما در جای خود نشستیم، و علیّ(علیه السلام) به باد فرمود: «یا ریح اِحملینا» یعنی ای باد ما را بالا ببر،و ناگهان ما در هوا قرار گرفتیم و به خواست خداوند حرکت کردیم، تا این که علیّ(علیه السلام) فرمود: «ای باد ما را پایین گذار» و سپس آن حضرت پای خود را بر زمین زد و آبی ظاهر شد و او وضو گرفت و ما نیز وضو گرفتیم و سپس فرمود: زود است که به نماز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یا برخی از آن برسید و سپس فرمود: «ای باد ما را سوار کن» و باز فرمود: «ما را پایین بیاور» و ناگهان ما خود را در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یافتیم و آن حضرت یک رکعت از نماز صبح را خوانده بود؟
انس بن مالک گوید:
علی(علیه السلام) در کوفه از بالای منبر مسجد کوفه از من درباره ی این قصّه گواهی خواست و به من فرمود: شهادت بده و من شهادت ندادم و مداهنه نمودم و او به من فرمود: «اگر با وصیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مداهنه می کنی و شهادت
ص: 40
نمی دهی، خدا تو را گرفتار پیسی در بدن و بیماری شکم و کوری چشم نماید» و چیزی نگذشت که من پیسی پیدا کردم و کور شدم و نتوانستم روزه بگیرم نه در ماه رمضان و نه در غیر آن.
سپس گوید:
آن بساط [که ما بر آن نشستیم را اهل هربوق به آن حضرت اهدا نموده اند، و کهف نیز در بلاد روم در جایی به نام «ارکدی» و ملک با هندق بود و امروز به آن ضیعه می گویند.
و در روایت دیگری آمده که آن کسا را خطی بن اشرف برادر کعب بن اشرف هدیه داده بود و چون او معجزات علیّ(علیه السلام) را مشاهده نمود مسلمان شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را محمّد نامید.(1)
ص: 41
مؤلّف گوید:
مضمون روایت فوق با اختلافاتی در عبارات و مضامین در تفسیر برهان از کتاب فضائل شاذان نقل شده و شما متن آن را در پاورقی مشاهده می کنید.(1)
ص: 42
ص: 43
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا 27 وَاصْبِرْنَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا 28 وَقُلِ الْحَقُّ
ص: 44
مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا 29 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواوَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا 30 أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَی الْأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا 31».
¬Kj
«فُرُط» به معنای تجاوز از حقّ و خروج از آن است، و أفرط إفراطاً، إذا أسرف و «سُرادق» به معنای خیمه و فسطاط محیط است، و گفته شده: سرادق آن پارچه ای است که اطراف خیمه کشیده می شود، و «مُهل» مسّ گداخته است، و «مرتفق» متکّا را گویند، و ارتفق یعنی اِتّکأ علی مرفقه.
آنچه از کتاب پروردگارت به تو وحی شده تلاوت کن! هیچ چیز سخنان پروردگارت را دگرگون نمی سازد و هرگز پناهگاهی جز او نمی یابی! (27) با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر می خوانند، و تنها رضای او را می طلبند! و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آن ها برمگیر! و از کسانی که قلب شان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن! همانها که از هوای نفس پیروی کردند، و کارهای شان افراطی است. (28) بگو: «این حقّ است از سوی پروردگارتان! هر کس می خواهد ایمان بیاورد (و این حقیقت را پذیرا شود)، و هر کس میخواهد کافر گردد!» ما برای ستمگران آتشی آماده کردیم که سراپرده اش آنان را از هر سو احاطه
ص: 45
کرده است! و اگر تقاضای آب کنند، آبی برای آنان میاورند که همچون فلز گداخته صورتها را بریان می کند! چه بد نوشیدنی، و چه بد محل اجتماعی است! (29) مسلّماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، ما پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهیم کرد! (30) آن ها کسانی هستند که بهشت جاودان برای آنان است باغهایی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می شوند و لباسهایی (فاخر) به رنگ سبز، از حریر نازک و ضخیم، دربر می کنند در حالی که بر تختها تکیه کرده اند. چه پاداش خوبی، و چه جمع نیکویی! (31)
«وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا»(1)
در کتاب طبّ الأئمّة نقل شده که سالم بن محمّد گوید: به امام صادق(علیه السلام) از درد پاهایم شکایت کردم و گفتم: این درد پا، مرا از عبادت خدا و زندگی باز داشته است! امام علیه السلام) فرمود:
پاهای خود را تعویذ کن [و به خدا بسپار]گفتم: ای فرزند رسول خدا به چه چیزی تعویذ نمایم؟ فرمود: «هفت مرتبه آیه فوق را بر آن ها بخوان» پس من به دستور آن حضرت عمل کردم و کاملاً بهبودی پیدا کردم.(2)
ص: 46
«وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ…» (1)
امام باقر و امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:
مقصود از «یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ» نماز صبح و نماز شام است.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق درباره ی سلمان نازل شده، او کسایی پشمین پوشیده بود و طعام خود را در آن قرار داده بود و خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بود، پس عیینة بن حصین وارد شد و دید که سلمان در آن هوای گرم کسایی پوشیده و عرق کرده است! به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله! هنگامی که ما بر شما وارد می شویم این افراد را از نزد خود دور کنید، و چون ما خارج می شویم هر کس را می خواهید در کنار خود قرار بدهید! پس آیه «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ» تا «وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» نازل شد و مقصود از «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» عیینة بن حصین بن حذیفة بن بدر فرازی می باشد.(3)
ص: 47
و در مجمع البیان از ابن مسعود نقل شده که:
سلمان و خبات می گفتند: آیه فوق درباره ی ما نازل شده چرا که اقرع بن حابس تمیمی و عیینة بن حصین فرازی و برخی دیگر از «مؤلّفة قلوبهم» نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و چون دیدند، آن حضرت با بلال و صهیب و خبات و امثال آنان از فقرا نشسته است، آنان را حقیر و ناچیز شمردند و گفتند: «یا رسول الله! اینان را از خود دور کن تا ما با تو خلوت کنیم؟»
عبدالله بن مسعود گوید:
عادت ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بود که ما در کنار او بودیم، تا وقتی که آن حضرت بر می خاست، پس این آیه نازل شد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ … » و از آن به بعد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با ما می نشست، به گونه ای که زانوهای او به ما نزدیک می شد و چون ساعت برخاستن آن حضرت فرا می رسید، ما بر می خاستیم .(1)
ص: 48
«وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیه در مقام وعید عذاب است.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق توسّط جبرئیل چنین نازل شد: «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ ولایة علیّ(علیه السلام) فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا….»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی نیز گوید آیه فوق همین گونه نازل شده است، و سپس گوید:
«مهل» ته نشین های روغن زیتون جوش آمده است، که چون دوزخیان می نوشند صورت های آنان بریان می شود.(4)
ص: 49
زیادبن سلمه گوید: خدمت امام کاظم(علیه السلام) رفتم و آن حضرت به من فرمود:
تو کارمند سلطان ظالم هستی؟ گفتم: آری. فرمود: برای چه؟ گفتم: به خاطر این که من اهل انفاق هستم و مخارج عیال، بر عهده من می باشد، و در آمد دیگری ندارم. پس امام(علیه السلام) فرمود: ای زیاد! اگر من از بالای کوه سقوط کنم و بدنم پاره پاره شود، برای من بهتر از این است که برای این ستمکاران کاری را انجام بدهم و یا قدم روی فرش آنان بگذارم، جز این که برای نجات مؤمنی از گرفتاری و اندوه و بدهکاری باشد. سپس فرمود: ای زیاد! کم ترین عذاب خدا نسبت به کسانی که برای ظلمه کار می کنند این است که در قیامت، زیر خیمه ای از آتش قرار خواهند داشت، تا خداوند از حساب خلائق فارغ شود.(1)
«وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءتْ مُرْتَفَقًا…»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه «مِن مَّاء صَدِیدٍ»(3) فرمود:
آب صدید را چون نزد انسان دوزخی می آورند [با شدّت عطشی که دارد] از آن کراهت پیدا می کند، و چون نزدیک او می برند پوست صورت و پوست سر او می سوزد و می ریزد، و چون می نوشد، روده های او پاره می شود و از عقب
ص: 50
او خارج می گردد، چنان که خداوند می فرماید: «وَسُقُوا مَاءً حَمِیمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءهُمْ»(1)، و می فرماید: «وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ.» (2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ»(3)، فرمود:
زمین در قیامت تبدیل به نان [سفید] می شود و مردم از آن می خورند تا از حساب فارغ شوند: پس شخصی به آن حضرت گفت: آیا مردم در قیامت توجّه به خوردن و آشامیدن دارند؟ و امام(علیه السلام) فرمود: فرزند آدم مجوّف آفریده شده است و ناچار از غذا و آب می باشد. سپس فرمود: آیا مردم قیامت بیشتر در سختی هستند، یا اهل دوزخ؟ در حالی که اهل دوزخ گرسنه و تشنه می شوند و به خدا سوگند فریاد بر می آورند و آب و غذا طلب می کنند، چنان که خداوند
می فرماید: «وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ.»(4)
ص: 51
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ… أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی… وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ»(1)
علی بن ابراهیم با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که من در معراج داخل بهشت شدم در بهشت درخت طوبی را دیدم که اصل آن در خانه علیّ(علیه السلام) بود و در هر قصری و منزلی شاخه ای از آن قرار داشت و اعلای آن درخت ظرف های عطر و حله های دیباج بود، و برای هر بنده مؤمنی هزار هزار جامه ی عطر و در هر جامه ی عطری، یکصد حلّه بود و هر کدام را رنگی بود، و آن ها لباس های اهل بهشت است….»(2)
مؤلّف گوید:
اوصاف اهل بهشت و نعمت های بهشتی و درخت طوبی در ذیل آیات گذشت و خواهد آمد و ما در کتاب «راه بهشت» و کتاب «مژده های رحمت» و کتاب «بشارت های معصومین» و کتاب «کشکول عجایب» نعمت های بهشتی و اوصاف اهل بهشت را بیان نموده ایم.
ص: 52
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا 32 کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا 33 وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا 34 وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا 35 وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَی رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا 36 قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا 37 لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا 38 وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تُرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالًا وَوَلَدًا 39 فَعَسَی رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاء فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا 40 أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا 41 وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَی مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا 42 وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا 43 هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا 44 وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا 45 الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا 46 وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا 47 وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا 48 وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا 49»
¬Kj
ص: 53
«وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ» حفّ القوم بالشیء إذا أطافوا به یعنی درخت خرما، آن دو باغستان را احاطه کرده بود، و «محاورة» گفتگو و بحث و مجادله را گویند، چنان که گفته می شود: «کَلَّمْتُه فما رَجَعَ إِلَیّ حَوَاراً»و«حُسبان» تیرهایی است که به یک هدف پرتاب می شود، و آن از مادّه ی حساب است،ومبالغه به خاطر کثرت عدد تیرها می باشد، و «صعید» طریقی است که در آن گیاهی نباشد، و «أرض زَلِق» و یا «زَلِقَة» زمین بدون گیاه و صاف است که لغزنده باشد، و «صَعِیدًا زَلَقًا» یعنی زمین بدون گیاه و بدون هیچ پست و بلندی، و «هشیم» چیز شکسته و پایمال شده را گویند، و «ذرّ» و «تذریه» به باد رفتن اشیای خفیفه و ریز را گویند، و «مغادرة» به معنای ترک است، و «فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» یعنی ما احدی از آنان را رها نمی کنیم و از قلم نمی اندازیم، و «غدیر» را غدیر گویند به خاطر نداشتن آب، و «اشفاق» خوف از وقوع مکروه را گویند که احتمال عدم وقوع آن باشد، و اصل آن به معنای رقّت است، و شفقت انسان بر پدر و مادر، رقّت بر حال آنان است، و «شَفَق» حمره ی رقیقه است.(1)
(ای پیامبر!) برای آنان مثالی بزن: آن دو مرد، که برای یکی از آن ها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم و در میانشان زراعت پر برکتی قرار دادیم. (32) هر دو باغ، میوه آورده بود، (میوه های فراوان،) و چیزی فروگذار نکرده بود و میان آن دو، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. (33) صاحب این باغ، درآمد فراوانی داشت به همین جهت، به دوستش -- در حالی که با او گفتگو می کرد -- چنین گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات
ص: 54
نیرومندترم!» (34) و در حالی که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خویش گام نهاد، وگفت: «من گمان نمی کنم هرگز این باغ نابود شود! (35) و باور نمی کنم قیامت برپا گردد! و اگر به سوی پروردگارم بازگردانده شوم (و قیامتی در کار باشد)، جایگاهی بهتر از این جا خواهم یافت!» (36) دوست (با ایمان) وی -- در حالی که با او گفتگو می کرد -- گفت: «آیا به خدایی که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفرید، و پس از آن تو را مرد کاملی قرار داد، کافر شدی؟! (37) ولیّ من کسی هستم که «اللَّه» پروردگار من است و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمی دهم! (38) چرا هنگامی که وارد باغت شدی، نگفتی این نعمتی است که خدا خواسته است؟! قوّت (و نیرویی) جز از ناحیه خدا نیست! و اگر می بینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمّی نیست)! (39) شاید پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد و مجازات حساب شده ای از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونه ای که آن را به زمین بی گیاه لغزنده ای مبدّل کند! (40) و یا آب آن در اعمال زمین فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانی آن را به دست آوری!» (41) (به هر حال عذاب الهی فرا رسید،) و تمام میوه های آن نابود شد و او به خاطر هزینه هایی که در آن صرف کرده بود، پیوسته دست های خود را به هم می مالید -- در حالی که تمام باغ بر داربستهایش فرو ریخته بود -- و می گفت: «ای کاش کسی را همتای پروردگارم قرار نداده بودم!» (42) و گروهی نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند یاری دهند و از خودش (نیز) نمی توانست یاری گیرد. (43) در آنجا ثابت شد که ولایت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترین ثواب، و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد! (44) (ای پیامبر!) زندگی دنیا را برای آنان به آبی تشبیه کن که از آسمان فرو می فرستیم و بوسیله آن، گیاهان زمین (سرسبز می شود و) در هم فرومیرود. امّا بعد از مدتی می خشکد
ص: 55
و بادها آن را به هر سو پراکنده می کند و خداوند بر همه چیز تواناست! (45) مال و فرزند، زینت زندگی دنیاست و باقیات صالحات [ارزشهای پایدار و شایسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است! (46) و روزی را به خاطر بیاور که کوه ها را به حرکت درآوریم و توزمین را آشکار (و مسطح) بینی و همه آنان [انسانها] را برمی انگیزیم، و احدی از ایشان را فروگذار نخواهیم کرد! (47) آن ها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند (و به آنان گفته می شود:) همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید ما هرگز موعدی برایتان قرار نخواهیم داد! (48) و کتاب [کتابی که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده می شود، پس گنهکاران را می بینی که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و می گویند: «ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرونگذاشته مگر این که آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالی است که) همه اعمال خود را حاضر می بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی کند. (49)
«وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ…»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیات درباره ی مردی نازل شد که دارای دو باغ بزرگ، ومیوه های فراوان بود و همان گونه که خداوند در این آیات تصریح نموده، آن دو باغ دارای درختان فراوان خرما و انگور و کشت فراوان و آب جاری و نهری از آب بود، و همسایه فقیری در کنار او بود، و صاحب باغ بر همسایه خود فخر و مباهات
ص: 56
نمود و گفت: «أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مالًا وَ أَعَزُّ نَفَراً» یعنی من دارای مال بیشتر و عشیره و هواداران بیشتری هستم.(1)
«وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هر کس در پایان دعای خود بگوید: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ» حاجت او داده می شود.(3)
علی بن اسباط گوید: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود:
هنگامی که در سفر و یا وطن از منزل خود خارج می شوی بگو:
«بِسْمِ اللَّهِ. آمَنْتُ بِاللَّهِ. تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، مَا شَاء اللَّهُ، لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» و اگر این اذکار را بگوئی ملائکه بر صورت های شیاطین می زنند و می گویند: شما بر او راهی ندارید، چرا که او نام خدا را برد و ایمان به او داشت و بر او توکلّ نمود، و گفت: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.» (4)
ص: 57
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) می فرماید:
هر کس تنها به مسافرت می رود باید بگوید: «مَا شَاء اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ اَللَّهُمَّ آنِسْ وَحْشَتِی وَ أَعِنِّی عَلَی وَحْدَتِی وَ أَدِّ غَیْبَتِی.»(1)
جابر جعفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی معنای «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه» سؤال نمودم؟ فرمود:
معنای آن این است: «لَا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِ إِلَّا بِعَوْنِ اللَّهِ وَ لَا قُوَّةَ لَنَا عَلَی طَاعَةِ اللَّهِ إِلَّا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ جل جلاله.»(2)
«هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا…»(3)
در کتاب کافی از علی بن حسان و عبدالرحمان بن کثیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(4)
ص: 58
«الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مردی برخورد نمود که در باغ خود درخت غرس می کرد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توقّف نمود و فرمود: آیا می خواهی من تو را به غرسی راهنمایی کنم که اساس آن محکم تر و میوه ی آن سریع تر و نیکوتر و با دوام تر باشد؟ عرض کرد: آری یا رسول الله. فرمود: «هر صبح و شام بگو: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» و اگر چنین کنی به هر تسبیحه ای برای تو ده درخت در بهشت با انواع میوه ها خواهد بود، و این باقیات و صالحات تو می باشد.» آن مرد گفت: «یا رسول الله! این باغ من صدقه باشد، برای فقرای مسلمین که نیازمند به زکات و صدقه هستند.» و این آیات درباره ی او نازل شد: «فَأَمَّا مَن أَعْطَی وَاتَّقَی * وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی * فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی.»(2)
ص: 59
مؤلّف گوید:
ذیل این آیات در سوره ی لیل نیز، جریان سمرة بن جندب شقیّ و ابوالدحداح مؤمن و وعده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوالدحداح به باغی در بهشت خواهد آمد، إن شاءالله.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مال و فرزند، کشت دنیاست و عمل صالح کشت آخرت است، و بسا خداوند هر دو را برای اقوامی جمع می کند.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اگر خداوند عزّوجلّ درباره ی زینت دنیا می فرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا». زینت آخرت نیز هشت رکعت نماز [و شفع و وتر] در آخر شب است.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
«سپر خود را برگیرید» اصحاب گفتند: آیا دشمنی حاضر شده است؟ فرمود: سپر خود را در مقابل آتش دوزخ برگیرید، و بگویید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ». چرا که این ها مقدّمات و نجات دهندگان [از دوزخ] و باقیات و صالحات است.(3)
ص: 60
و نیز فرمود:
اگر از نماز شب و ریاضت آن، و از مقاتله و جهاد با دشمن عاجز ماندید، از گفتن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» ناتوان نباشید چرا که آن ها از باقیات و صالحات است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی به اصحاب خود فرمود:
آیا اگر شما آنچه از متاع و ظروف و ابزار زندگی دارید را روی هم جمع کنید به آسمان می رسد؟ گفتند: نه یا رسول الله. فرمود: آیا شما را راهنمایی بکنم به چیزی که اصل آن روی زمین باشد، و فرع آن در آسمان؟ گفتند: آری یا رسول الله. فرمود: هنگامی که از نماز فارغ می شوید سی مرتبه بگویید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» چرا که اساس این اذکار در روی زمین است، و فرع آن ها در آسمان است، و این اذکار صاحب خود را از آتش سوزی و غرق شدن وزیر دیوار ماندن و سقوط در چاه و مرگ بد، جلوگیری می نماید، و از باقیات و صالحات می باشد.(2)
ص: 61
«وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا * وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
«مردم در قیامت با کفن های خود محشور می شوند» راوی گفت: مگر کفن های آنان پوسیده و نابود نشده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: آن خدایی که بدن های آنان را زنده می کند، کفن های شان را نیز تجدید می نماید. سؤال شد کسی که بدون کفن مرده باشد چگونه است؟ فرمود: خداوند عورت او را به هر چه بخواهد می پوشاند. سؤال شد؟ آیا مردم به صورت صفوفی، محشور می شوند؟ فرمود: آری، آنان به صورت یکصد و بیست هزار صف در عرصه ی قیامت حاضر خواهند شد.(2)
ابان احمر گوید:
مردی به امام صادق(علیه السلام) گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد، مرا موعظه کنید»
ص: 62
امام(علیه السلام) فرمود: اگر حضور در پیشگاه خداوند حق است، مکر و خدعه برای چیست؟! و ….»(1)
مرحوم طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
مردم روز قیامت هنگامی که از قبرها خارج می شوند، با پای برهنه و ختنه نشده و عریان هستند! عایشه می گوید: من گفتم: یا رسول الله! آیا از همدیگر حیا نمی کنند؟ فرمود: آنان از گرفتاری قیامت غافل از این چیزها می باشند.(2)
مؤلّف گوید:
روایت اوّل مربوط به شیعیان است، و این روایت مربوط به بقیّه مردم است، و الله العالم.
و در سوره ی انعام ذیل آیه «کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ…» روایات این موضوع گذشت.
«یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلَا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا»(3)
ص: 63
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، انسان کتاب خود را بر می دارد، و به او گفته می شود: کتاب خود را بخوان. خالدبن نجیح راوی حدیث گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: آیا از کتاب خود آگاه می شود؟ فرمود: آری همه چیز را به یاد می آورد، و هر لحظه و هر کلمه و هر قدمی که برداشته است را به یاد می آورد مانند این که در این ساعت انجام داده است، از این رو خداوند از قول او می فرماید:«یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها….»(1)
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا 50 مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا 51 وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا 52 وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا 53 وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا 54 وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا 55
ص: 64
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا 56 وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الْهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا 57 وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلًا 58 وَتِلْکَ الْقُرَی أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا 59»
¬Kj
«فِسق» به معنای خروج از حالی به حال زیان باری است، و فَسَقَتِ الرطبة، إذا خرجت من قشرها. و «عَضُد» ما بین مرفق تا کف دست را گویند، و فلان عضدی و اعتضد به: استعاره ی از عضد است به معنای کمک گرفتن، و «موبق» چیزی را گویند که حائل بین دو چیز باشد، و «وَ بَقَ یَبِق وَبُوقاً» یعنی هلک، و «مواقعوها» یعنی ملابسوها بشدّةٍ، و «تصریف» نقل معنا در جهات مختلفه است، و «وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا» یعنی راه گریزی برای جابه جایی و نجات برای آنان نیست، و «إدحاض» به معنای اذهاب إلی الهلاک است، و مکان دحض جای لغزنده را گویند، و «أَکِنَّةً» به معنای پنهان و محبوس بودن است مانند «علی قلوبهم قفل» یعنی بر قلوب آنان حجاب و قفل و مهر زده شده است، و «مؤئلاً» یعنی ملجأً.
به یاد آور زمانی را که ما به فرشتگان گفتیم: «در مقابل آدم (برای خدا) سجده کنید!» آن ها همگی سجده کردند جز ابلیس -- که از جن بود -- و از فرمان پروردگارش
ص: 65
بیرون شد آیا (با این حال،) شما او و فرزندانش را به جای من اولیای خود انتخاب می کنید، در حالی که آن ها دشمن شما هستند؟! (فرمانبرداری از شیطان و فرزندانش به جای اطاعت خدا،) چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران! (50) من هرگز آن ها [ابلیس و فرزندانش] را به هنگام آفرینش آسمان ها و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان، حاضر نساختم! و من هیچ گاه گم راه کنندگان را دستیار خود قرار نمی دهم! (51) به خاطر بیاورید روزی را که (خداوند) می گوید: «همتایانی را که برای من می پنداشتید، بخوانید (تا به کمک شما بشتابند!)» ولی هر چه آن ها را می خوانند، جواب شان نمی دهند و در میان این دو گروه، کانون هلاکتی قرار داده ایم! (52)و گنهکاران، آتش (دوزخ) را می بینند و یقین می کنند که با آن درمی آمیزند، و هیچ گونه راه گریزی از آن نخواهند یافت. (53) و در این قرآن، از هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده ایم ولی انسان بیش از هر چیز، به مجادله می پردازد! (54) و چیزی مردم را بازنداشت از این که -- وقتی هدایت به سراغ شان آمد -- ایمان بیاورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز این که (خیره سری کردند گویی می خواستند) سرنوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب (الهی) در برابرشان قرار گیرد! (55) ما پیامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمی فرستیم اما کافران همواره مجادله به باطل می کنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسیله آن از میان بردارند! و آیات ما، و مجازاتهایی را که به آنان وعده داده شده است، به باد مسخره گرفتند! (56) چه کسی ستمکارتر است از آن کس که آیات پروردگارش به او تذکّر داده شده، و از آن روی گرداند، و آنچه را با دست های خود پیش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دل های این ها پرده هایی افکنده ایم تا نفهمند و در گوشهای شان سنگینی قرار داده ایم (تا صدای حق را نشنوند)! و از این رو اگر آن ها را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی شوند! (57) و پروردگارت،
ص: 66
آمرزنده و صاحب رحمت است اگر می خواست آنان را به خاطر اعمال شان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر برای آن ها می فرستاد ولی برای آنان موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت! (58) این شهرها و آبادیهایی است که ما آن ها را هنگامی که ستم کردند هلاک نمودیم و برای هلاکت شان موعدی قرار دادیم!(آن ها ویرانه هایش را با چشم می بینند، و عبرت نمی گیرند!) (59)
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آن هاست، و خداوند می دانست که ابلیس از ملائکه نیست، از این رو خداوند باطن ابلیس را -- به سبب حمیّت و تعصّب و خشم [بر آدم] -- آشکار نمود [و ابلیس بر آدم سجده نکرد] و گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ.»(2)
جمیل بن درّاج گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا ابلیس از ملائکه بوده و آیا امری از امور آسمان به دست
او بوده است؟ فرمود: او از ملائکه نبود و هیچ امری به او واگذار نشده بود، بلکه او از جنس جنّ بود و با ملائکه می زیست، و ملائکه او را از خود می پنداشتند،
ص: 67
و خداوند می دانست که او از ملائکه نیست و چون خداوند به او فرمود تا به آدم سجده کند، باطن او آشکار گردید.(1)
«مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ…»(2)
شیخ طوسی؟ره؟ در امالی روایت نموده:
هنگامی که مردم با امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از عثمان بیعت نمودند خبر به آن حضرت رسید که معاویه از بیعت امتناع نموده و گفته است: «اگر علی(علیه السلام) مرا بر ولایت شام همانند عثمان ابقاء نماید با او بیعت می کنم: پس مغیره نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین شما می دانید که قبل از شما عمر و عثمان، معاویه را بر ولایت شام ابقا نمودند، شما نیز او را ابقا کنید تا کار اسلام و امور مسلمین به فرجام برسد و سپس شما او را عزل نمایید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ مغیرة فرمود: آیا تو ضمانت می کنی که من بعد از ابقای او زنده باشم و او را عزل نمایم؟ مغیرة گفت: نه. فرمود: «اگر من او را بر دو نفر از مسلمانان در یک شب ظلمانی ولایت بدهم خداوند از من سؤال خواهد نمود، و من نمی خواهم هرگز خداوند چنین سؤالی را از من بکند. و سپس فرمود: «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا.»(3)
ص: 68
در مقتل ابومخنف آمده که امام حسین(علیه السلام) [در یکی از منازل نزدیک به کربلا] نزد عبیدالله حرّ جعفی آمد، و به خیمه او وارد شد، و بر او سلام کرد، و عبیدالله جعفی مقابل آن حضرت برخاست و امام(علیه السلام) نشست و فرمود:
«ای عبیدالله! به یاری ما بیا» پس عبیدالله گفت: «به خدا سوگند من از کوفه خارج نشدم مگر از ترس آن که شما وارد کوفه شوید، و من به کمک شما نمی آیم، چرا که اگر چنین کنم اوّل کسی هستم که کشته می شوم، و لکن شمشیر و اسب خود را به شما می دهم» پس امام(علیه السلام) روی مبارک خود را از او گرداند و فرمود: «اگر تو از جان خود برای ما بخل ورزیدی، ما را نیازی به مال تو نیست: سپس فرمود: «وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا.»(1)
ص: 69
«وَ رَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا» یقین است یعنی اهل دوزخ در قیامت چون آتش را می بینند یقین می کنند که در آن واقع خواهند شد.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی می فرماید:
برخی از مظنّه های کفّار [در قرآن] به معنای یقین است مانند آیه «وَرَأَی الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا»، «أی أیقنوا أنّهم مواقعوها.»(3)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگام وضو چشم خود را باز گذارید، به امید آن که، به آتش دوزخ نیفتد.(4)
مؤلّف گوید:
از این آیه و آیه «وَجِیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی»(5)، و آیه «وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ»(6)، و آیات دیگری همانند این آیات استفاده می شود که دیدن دوزخ و عذاب برای اهل آن بسیار سخت و کمرشکن می باشد،
ص: 70
و از جمله ی «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی» استفاده می شود که اهل دوزخ به خاطر غفلت ها و توجّه نکردن به سخنان پیامبران و اوصیای آنان، از حساب و کیفر اعمال خود غافل مانده و هنگام رؤیت عذاب متذکّر می شوند و این تذکّر برای آنان سودی نخواهد داشت، از این رو باید همواره انسان به یاد مرگ و قیامت باشد، و این خود یک عبادت محسوب می شود چنان که فرموده اند: «ذکر الموت من أفضل العبادة، و أکثروا من ذکر الموت.»(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«لَمْ یُکْثِرْ إِنْسَانٌ ذِکْرَ الْمَوْتِ إِلَّا زَهِدَ فِی الدُّنْیَا.»(2)
یعنی کسی که همواره به یاد مرگ باشد، قطعاً در دنیا اهل زهد خواهد بود. (أعاذنا الله من النار و رزقنا مرافقة الأبرار.)
«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الْإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا»(3)
بسیار روشن است که مثال ها و قصّه های قرآن و تاریخ اقوام گذشته در قرآن برای تنبّه و بیداری و یاد قیامت است و خداوند هرگز سخن بی فائده ای نمی گوید، از این رو روش قرآن در بیان قصّه ها ذکر قسمت های مفید آن هاست و از بیان قسمت هایی که فایده ای ندارد صرف نظر شده است، چرا که قرآن ذکر و هادی و نور و بیان و برهان مبین و موعظه و تذکرة و شفاء قلوب و شفاء صدور و… می باشد.
از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«وَ اعْلَمُوا أَنَ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِی لَا یَغُشُّ وَ الْهَادِی الَّذِی لَا یُضِلُّ وَ الْمُحَدِّثُ الَّذِی لَا یَکْذِبُ وَ مَا جَالَسَ هَذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِیَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ زِیَادَةٍ فِی
ص: 71
هُدًی أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمًی وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ عَلَی أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَا لِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًی فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِکُمْ وَ اسْتَعِینُوا بِهِ عَلَی لَأْوَائِکُمْ [ای شدائدکم] فَإِنَّ فِیهِ شِفَاءً مِنْ أَکْبَرِ الدَّاءِ وَ هُوَ الْکُفْرُ وَ النِّفَاقُ وَ الْغَیُّ وَ الضَّلَالُ فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ وَ تَوَجَّهُوا إِلَیْهِ بِحُبِّهِ وَ لَا تَسْأَلُوا بِهِ خَلْقَهُ إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِمِثْلِهِ….»(1)
«وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ…»(2)
از این آیه معلوم می شود که برخی به خاطر گناه زیاد و قساوت قلب، در مقابل آیات الهی و نشانه های روشن و معجزات پیامبران، از قبول کردن حقایق امتناع می ورزند تا عذاب الهی بر آنان نازل شود، چنان که خداوند می فرماید: «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ»(3). و یا می فرماید: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون»(4). بنابراین بازگشت به ایمان و استغفار برای افراد متمرّد و اهل عناد و تکذیب و اصرار کنندگان در گناه امکان پذیر نیست. و چنین کسانی فقط باید منتظر عذاب الهی باشند مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم لوط و قوم شعیب و چنین کسانی به خاطر گم راهی بسا عذاب الهی را درخواست می کنند، مانند برخی از این امّت که از پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) امتناع کردند و برای خود درخواست عذاب نمودند و هلاک شدند، چنان که خداوند در پاسخ حارث فهری که بعد از شنیدن سخنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر گفت: «اَللَّهُمَّ إِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً مِّنَ السَّمَاء أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ»(5)، و خداوند در پاسخ او فرمود: «سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ.»(6)
ص: 72
از این رو خداوند می فرماید:
«وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَ اتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا» تا آیه 59 واین آیات در مذمّت از کسانی است که معجزات پیامبران را دیده و حقّ برای آنان روشن شده و به خاطر حبّ دنیا و خباثت و آلودگی به گناه، پیامبران را تکذیب نموده و -- با باطل خود -- در مقام مبارزه با حق هستند و آیات الهی و فرستادگان خدا را به مسخره می گیرند. روایتی در ذیل این آیات دیده نشد، چرا که این آیات از آیات محکمات اند، و الله الموفّق.
وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا 60 فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا 61 فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا 62 قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَی الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا 63 قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَی آثَارِهِمَا قَصَصًا 64 فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا 65 قَالَ لَهُ مُوسَی هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا 66 قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا 67 وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا 68 قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا 69 قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلَا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّی أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا 70 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا 71 قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا 72 قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا
ص: 73
تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا 73 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا لَقِیَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا 74 قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا 75 قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا 76 فَانطَلَقَا حَتَّی إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا 77 قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا 78 أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا 79 وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا 80 فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا 81 وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا 82»
¬Kj
«لا أبرح» یعنی لا أزال، به معنای دست بر نمی دارم است، نه به معنای «لا أزول» یعنی از جای خود حرکت نمی کنم، چرا که این معنا با سیر سازگار نیست، و «حُقُب» به معنای زمان و دهر است و جمع آن أحقاب است و «حُقُب» مدّت هشتاد سال است، و «سَرَب» به معنای مذهب و مسلک است، و سارب به معنای ذاهب فی الارض است، و «شیئاً إمراً» یعنی داهیةً عظیمةً، و «إمراً» به معنای فاسدی است که نیاز به اصلاح دارد، و «رجلا إمراً» إذ کان ضعیف الرأی، و «إرهاق» به معنای رسیدن به چیزی و احاطه کردن آن است، و «رهقه الفارس» ای غشیه و أدرکه، و «غلام مراهق» یعنی جوانی که بلوغ اطراف او را گرفته و نزدیک به بلوغ است، و «أرهقه عسراً» یعنی کلّفه، و
ص: 74
مراهق به معنای معسر نیز آمده و در حدیث نبوّی آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «کانَ إِذا دَخَلَ مَکَّةَ مُراهِقاً خَرَج إِلی عَرَفَةَ» یعنی چون وقت برای او ضیق بود، به عرفه می رفت.(1)
به خاطر بیاور هنگامی را که موسی به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم! (60) (ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد). (61) هنگامی که از آن جا گذشتند، (موسی) به یار همسفرش گفت: «غذای ما را بیاور، که سخت از این سفر خسته شده ایم!» (62) گفت: «به خاطر داری هنگامی که ما (برای استراحت) به کنار آن صخره پناه بردیم، من (در آن جا) فراموش کردم جریان ماهی را بازگو کنم -- و فقط شیطان بود که آن را از خاطر من برد -- و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت!» (63) (موسی) گفت: «آن همان بود که ما می خواستیم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالی که پی جویی می کردند. (64)
(در آن جا) بنده ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. (65) موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو تعلیم داده شده و مایه رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟» (66) گفت: «تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی! (67) و چگونه می توانی در برابر چیزی که از رموزش آگاه نیستی شکیبا باشی؟! (68) (موسی) گفت: «به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!» (69) (خضر) گفت: «پس اگر می خواهی بدنبال من بیایی، از هیچ چیز مپرس تا خودم
ص: 75
(به موقع) آن را برای تو بازگو کنم.» (70) آن دو به راه افتادند تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!» (71) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی توانی با من شکیبایی کنی؟!» (72) (موسی) گفت: «مرا به خاطر این فراموشکاریم مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر!» (73) باز به راه خود ادامه دادند، تا این که نوجوانی را دیدند و او آن نوجوان را کشت. (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بی آنکه قتلی کرده باشد، کشتی؟! براستی کار زشتی انجام دادی!» (74) (باز آن مرد عالم) گفت: «آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمی توانی با من صبر کنی؟!» (75) (موسی) گفت: «بعد از این اگر درباره چیزی از تو سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن (زیرا) از سوی من معذور خواهی بود!» (76) باز به راه خود ادامه دادند تا به مردم قریه ای رسیدند از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند ولی آنان از مهمان کردنشان خودداری نمودند (با این حال) در آن جا دیواری یافتند که می خواست فروریزد و (آن مرد عالم) آن را برپا داشت. (موسی) گفت: «(لا اقل) می خواستی در مقابل این کار مزدی
بگیری!» (77) او گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده اما بزودی راز آنچه را که نتوانستی در برابر آن صبر کنی، به تو خبر می دهم. (78) اما آن کشتی مال گروهی از مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و من خواستم آن را معیوب کنم (چرا که) پشت سرشان پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور میگرفت! (79) و اما آن نوجوان، پدر و مادرش با ایمان بودند و بیم داشتیم که آنان را به طغیان و کفر وادارد!(80) از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او، فرزندی پاکتر و بامحبت تر به آن دو بدهد! (81) و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت و پدرشان مرد صالحی بود و پروردگار تو می خواست آن ها به
ص: 76
حد بلوغ برسند و گنج شان را استخراج کنند این رحمتی از پروردگارت بود و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آن ها شکیبایی به خرج دهی!» (82)
«وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّی أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا…»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قصّه ی اصحاب کهف را به قریش خبر داد، قریش گفتند: بگو بدانیم آن عالمی که خداوند موسی(علیه السلام) را امر نمود تا از او پیروی کند، که بود؟ و قصّه ی او چگونه بود؟ پس خداوند فرمود: «وَإِذْ قَالَ مُوسَی لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ…».
سپس گوید:
علّت این تلمّذ و شاگردی کردن موسی این بود که: خداوند با موسی تکلّم نمود «کَلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکْلِیماً» و الواح را بر او نازل کرد و فرمود: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ» و موسی(علیه السلام) پس از آن نزد بنی اسرائیل آمد و بالای منبر رفت و گفت: «تورات بر من نازل شده و خداوند با من سخن گفته است» و با خود گفت: «خداوند مخلوقی عالم تر از من نیافریده است» پس خداوند به جبرئیل(علیه السلام) وحی نمود: «خود را به موسی برسان که اکنون هلاک می شود، و به او بگو: در محلّ تلاقی دو دریا نزد آن صخره، مردی هست که داناتر از تو می باشد، و تو باید نزد او بروی و از او تعلیم بگیری» پس جبرئیل(علیه السلام) بر موسی(علیه السلام) نازل شد، و این خبر را به او داد، و
ص: 77
موسی پیش خود شرمسار گردید، و دانست که خطا کرده و هراس پیدا کرد، و به وصیّ خود یوشع بن نون گفت: «خداوند مرا امر نموده تا از مردی که در محلّ تلاقی دو دریا می باشد، پیروی کنم و از علم او استفاده نمایم» پس یوشع[وصیّ موسی(علیه السلام)] وسیله سفر را آماده کرد و یک ماهی نمک زده ای را برای تغذیه فراهم نمود، و چون با موسی به آن محل رسیدند، مردی را دیدند که به پشت خوابیده و او را نشناختند، پس موسی(علیه السلام) آن ماهی مملوح را بیرون آورد و شست و بر روی آن صخره قرار داد. و از آنجا حرکت کردند و ماهی را فراموش نمودند و آن آب حیوان بود، پس موسی و یوشع خسته شدند و موسی به وصیّ خود گفت: «آتِنا غَداءَنا لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» یعنی غذا را بیاور ما از این سفر خسته شدیم» پس یوشع به یاد آورد که آن ماهی مملوح را از آن صخره بر نداشته [و شیطان او را فراموشی داده است] و به موسی(علیه السلام) گفت:
«إِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ…» من آن ماهی را بر روی آن صخره به جای گذارده ام. پس موسی(علیه السلام) به یاد آورد و گفت: «آن مردی که نزد آن صخره بود، همان کسی است که ما به جستجوی او هستیم» پس به طرف آن صخره بازگشتند و آن مرد را در حال نماز یافتند، و او پس از نماز بر موسی و یوشع سلام کرد….(1)
ص: 78
علی بن ابراهیم قمّی به دنبال حدیث قبل گوید: علیّ بن بلال از یونس نقل نموده که: یونس و هشام بن ابراهیم -- درباره ی عالمی که موسی نزد او رفت تا از علم او بهره مند شود -- اختلاف نمودند که کدامیک اعلم بوده است؟ و آیا جایز است که بر موسی(علیه السلام) با مقام پیامبری و أولوالعزمی کسی حجّت باشد؟! قاسم صیقل گوید: آنان این سؤال را خدمت حضرت رضا(علیه السلام) مکتوب نمودند و آن حضرت در پاسخ نوشتند: «موسی در جزیره ای نزد آن عالم رفت و بر او سلام کرد و او سلام را نشناخت چرا که در آن سرزمین سلام مرسوم نبود و به موسی
گفت: تو کیستی؟ موسی گفت: «من موسی بن عمران هستم» آن عالم [یعنی خضر] گفت: «تو همان موسی هستی که خدا با او سخن گفت؟» موسی(علیه السلام) گفت: آری. عالم گفت: حاجت تو چیست؟ موسی گفت: «من آمده ام تا تو، مرا از علم خود بهره مند کنی» عالم گفت: «من مأمور به چیزی هستم که تو طاقت آن را نداری و تو مأمور به چیزی هستی که من طاقت آن را ندارم.»
سپس آن عالم مصائب و بلاهایی که بر آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین)
ص: 79
وارد می شود را بیان نمود، و هر دو گریستند و گریه آنان شدید شد، سپس آن عالم مقام و منزلت آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) را بیان نمود، و موسی گفت: ای کاش من از آل محمّد (صلوات الله علیهم اجمعین) می بودم؟ تا این که آن عالم مبعث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نام فلان و فلان [یعنی غاصب اوّل و غاصب دوّم] را به زبان جاری کرد و مصائبی که از ناحیه آنان از تکذیب و… بر آن حضرت وارد می شود را بیان نمود، و آیه ی «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ» که هنگام اخذ میثاق درباره ی آنان نازل شده است را تفسیر نمود. پس موسی(علیه السلام) به آن عالم [یعنی خضر] فرمود: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَی أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا؟!» و خضر به او گفت: «إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً…» و موسی(علیه السلام) گفت: «سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا….»(1)
ص: 80
مؤلّف گوید:
از روایات استفاده می شود که نخستین چشمه ای که روی زمین جاری شد، چشمه ی آب حیات بود که موسی ماهی خود را در آن شست، و از روایت حضرت رضا(علیه السلام) روشن نیست که خضر و موسی کدام اعلم هستند؟ و لکن هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: «موسی اعلم از خضر بوده است.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
خضر پیامبر مرسل بود و خداوند تبارک و تعالی او را بر قومی مبعوث نمود و او آنان را به توحید و اقرار به پیامبران خدا و کتاب های آسمانی دعوت نمود، و معجزه و نشانه نبوّت خضر این بود که او بر هر چوب خشک و زمین بی گیاهی می نشست، سبز و خرّم می شد، و به همین علّت او را خضر نامیدند، و نام او، تالیا بن ملکان بن عامربن ارفخشید بن سام بن نوح(علیه السلام) بوده است.(2)
ص: 81
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیه «آتِنا غَداءَنا» و آیه «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» طعام و غذا بوده و موسی (علیه السلام) زود گرسنه می شده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
آن گنجی که برای آن فرزندان یتیم در زیر دیوار نهفته بوده و خضر به خاطر آن گنج، آن دیوار را اقامه نموده است، لوحی از طلا بوده که بر آن نوشته شده بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) عَجِبْتُ لِمَنْ یَعْلَمُ أَنَ
الْمَوْتَ حَقٌّ کَیْفَ یَفْرَحُ عَجِبْتُ لِمَنْ یُؤْمِنُ بِالْقَدَرِ کَیْفَ یفرق [ای یخاف] و یَحْزَنُ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ یَذْکُرُ النَّارَ کَیْفَ یَضْحَکُ عَجِبْتُ لِمَنْ یَرَی الدُّنْیَا وَ تَصَرُّفَ أَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ کَیْفَ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا.»(2)
در تفسیر عیّاشی و مجمع البیان از امام صادق و امام باقر وامیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرموده اند:
جمله «یَأْخُذُ کُلَ سَفِینَةٍ غَصْباً»، «کُلَ سَفِینَةٍ صَالِحَةٍ غَصْباً» بوده است.(3)
ص: 82
واز امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که در تفسیر آیه «وَ أَمَّا الْغُلامُ فَکانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَیْنِ…» فرمود:
خداوند به جای آن نوجوانی که خضر کشت، به پدر و مادر او دختری داد که از او هفتاد پیامبر به وجود آمدند، [و اگر آن جوان زنده می ماند پدر و مادر خود را به کفر وا می داشت.(1)
مرحوم صدوق در کتاب علل با سند خود از ابی سعید عقیصا نقل نموده که گوید:
من به حسن بن علیّ بن ابی طالب(علیهم السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا برای چه شما با معاویه سازش و صلح کردی؟ با آن که می دانستی حق با تو می باشد و او گم راه و ستمگر است؟! امام حسن(علیه السلام) فرمود: ای ابا سعید! آیا من حجّت خدای متعال و امام بعد از پدرم بر این مردم نیستم؟ گفتم: آری. فرمود: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی من و برادرم حسین نفرمود: «حسن و حسین دو امام هستند چه قیام کننده و چه صلح نمایند؟» گفتم: آری. فرمود: پس من امام هستم، چه قیام کنم و چه صلح نمایم.
ص: 83
سپس فرمود:
ای ابا سعید علّت و دلیل مصالحه ی من با معاویه، همان علّت و دلیل مصالحه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با بنی ضمرة و بنی اشجع و اهل مکّه حین انصراف از حدیبیّه است، در حالی که آنان کافر بالتنزیل بودند و معاویه و اصحاب او کفّار بالتأویل هستند [و در ظاهر مسلمان می باشند].
سپس فرمود:
ای ابا سعید اگر من از طرف خدا امام بر مردم هستم، نباید کسی رأی و نظر من را درباره ی صلح با معاویه سفیهانه و بی خردانه بداند، گرچه وجه حکمت برای او پوشیده باشد، آیا تو قصّه خضر را نمی دانی که چون کشتی را سوراخ نمود، و غلام را کشت و دیوار را اقامه کرد، موسی بر عمل او خشم نمود؟ چرا که حکمت آن اعمال را نمی دانست، و چون خضر برای او بیان کرد راضی شد؟ من نیز مانند خضر هستم، و شما به سبب جهل از حکمت کار من، بر من خشم کرده اید!و اگر من چنین نمی کردم احدی از شیعیان ما زنده نمی ماندند، و همه آنان کشته می شدند! (1)
ص: 84
و در همان کتاب از عبدالله بن فضل هاشمی نقل شده که گوید: از امام صادق(علیه السلام)
شنیدم که می فرمود:
برای صاحب این امر [یعنی حضرت مهدی(علیه السلام)] غیبتی خواهد بود که هر انسان منحرفی درباره ی او شک می کند! گفتم: فدای شما شوم برای چه درباره ی او شک می کنند؟ فرمود: «به خاطر حکمتی که خداوند اجازه آشکار نمودن آن را نداده است» گفتم: وجه حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: همان حکمتی که در غیبت پیامبران پیشین بوده است.
سپس فرمود:
وجه حکمت غیبت او آشکار نخواهد شد، مگر بعد از ظهور او، چنان که وجه حکمت کارهای خضر(علیه السلام) -- از کشتن غلام و سوراخ کردن کشتی و اقامه دیوار -- برای موسی(علیه السلام) آشکار نشد، جز هنگام جدایی.(1)
ص: 85
وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا 83 إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا 84 فَأَتْبَعَ سَبَبًا 85 حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا 86 قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَی رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا 87 وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَی وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا 88 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا 89 حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا 90 کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا 91 ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا 92 حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا 93 قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا 94 قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا 95 آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّی إِذَا سَاوَی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا 96 فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا 97 قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا 98 وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا 99 وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضًا 100 الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا 101»
«قَرَن» به معنای شاخ است، و «قرون الشَعر» دنباله های موی سر را گویند و «قرنین» در این آیه به همین معناست، چرا که آنان موهای خود را بلند می گذارده اند، و «ذِکر» حضور معنا در نفس است، و اگر حضور، در قلب باشد، به آن تفکّر می گویند، و اگر
ص: 86
با زبان چیزی گفته شود، ذکر زبان خواهد بود، و «سَبَب» اتصال چیزی به چیز دیگر است، از این رو، راه رسیدن به چیزی را سبب گویند، و به همین علّت طناب و باب را سبب گویند. و «حَمَأ» گِل سیاه را گویند، «وَ حَمِئَتِ البئرُ» یعنی چاه را گِل گرفته است، و «سَدّ» جلوگیری کردن از خرق و شکاف است، و طریق مسدود، راه بسته شده را گویند، و «رَدم» به معنای سدّ است، و «ترک» به معنای تخلیه و ضدّ أخذ است، و «مَوج» اضطراب آب را گویند، و «نُزُل» اوّلین پذیرایی از میهمان است، و «نَزیل قوم» گرامی ترین آنان است، چنان که شاعر می گوید:
«نَزِیلُ القومِ أَعظمُهم حُقوقاً،
و حَقُّ اللهِ فی حَقِ النَّزِیل»
ترجمه:
و از تو درباره «ذو القرنین» می پرسند بگو: «بزودی بخشی از سرگذشت او را برای شما بازگو خواهم کرد.» (83) ما به او در روی زمین، قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. (84) او از این اسباب، (پیروی و استفاده) کرد… (85) تا به غروبگاه آفتاب رسید (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل آلودی فرو می رود و در آن جا قومی را یافت گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا می خواهی (آنان) را مجازات کنی، و یا روش نیکویی در مورد آن ها انتخاب نمایی؟» (86) گفت: «اما کسی را که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش بازمی گردد، و خدا او را مجازات شدیدی خواهد کرد! (87) و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما دستور آسانی به او خواهیم داد.» (88) سپس (بار دیگر) از اسبابی (که در اختیار داشت) بهره گرفت… (89) تا به خاستگاه خورشید رسید (در آن جا) دید خورشید بر جمعیّتی طلوع می کند که در برابر (تابش) آفتاب، پوششی برای
ص: 87
آن ها قرار نداده بودیم (و هیچ گونه سایبانی نداشتند). (90) (آری) این چنین بود (کار ذو القرنین)! و ما بخوبی از امکاناتی که نزد او بود آگاه بودیم! (91) (باز) از اسباب مهمّی (که در اختیار داشت) استفاده کرد… (92) (و هم چنان به راه خود ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو (کوه) قومی را یافت که هیچ سخنی را نمی فهمیدند (و زبانشان مخصوص خودشان بود)! (93) (آن گروه به او) گفتند: «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می کنند آیا ممکن است ما هزینه ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آن ها سدّی ایجاد کنی؟!» (94) (ذو القرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده، بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد می کنید)! مرا با نیرویی یاری دهید، تا میان شما و آن ها سدّ محکمی قرار دهم! (95) قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آن ها را روی هم بچینید)!» تا وقتی که کاملًا میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آن ها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم!» (96) (سرانجام چنان سدّ نیرومندی ساخت) که آن ها [طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند و نمی توانستند نقبی در آن ایجاد کنند. (97) (آن گاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! امّا هنگامی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم می کوبد و وعده پروردگارم حق است!» (98) و در آن روز (که جهان پایان می گیرد)، ما آنان را چنان رها می کنیم که درهم موج می زنند و در صور [شیپور] دمیده می شود و ما همه را جمع می کنیم! (99) در آن روز، جهنّم را بر کافران عرضه می داریم! (100) همانها که پرده ای چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایی نداشتند! (101)
ص: 88
«وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا…»(1)
صاحب قرب الإسناد با سند خود، حدیث مفصّلی از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن بیان معجزات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«و از معجزات آن حضرت این است که گروهی از یهودیان نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و گفتند: برای ما اجازه بگیر تا نزد پسر عم تو برویم و از او سؤال کنیم. و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخن آنان را به آن حضرت منتقل نمود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آنان از من چه می خواهند؟ من بنده ای از بندگان خدا هستم و جز آنچه او به من تعلیم نموده من چیزی نمی دانم» سپس فرمود: «به آنان اجازه دخول بده» پس آنان وارد شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: سؤال خود را مطرح می کنید، و یا من بگویم برای چه نزد من آمده اید؟ گفتند: شما بگوئید. فرمود: شما آمده اید درباره ی «ذوالقرنین» از من سؤال کنید! گفتند: آری چنین است. فرمود: «او غلامی از اهل روم بود، و سپس پادشاه شد، و به مشرق و مغرب خورشید رفت، و در مطلع خورشید سدّی بنا نمود» یهودیان گفتند: ما شهادت می دهیم که چنین بوده است.(2)
ص: 89
جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:
«ذوالقرنین» بنده ی صالح خدا بود، و خداوند او را حجّت بر بندگان خود قرار داد، او قوم خود را به خدا دعوت نمود و آنان را امر به تقوا کرد، و مردم ضربه ای بر پیشانی [راست] او زدند، و او مدّت زمانی غائب بود، و مردم گفتند: او مرده و یا هلاک شده، و یا گفتند: آیا به کجا رفته و ناپدید گردیده؟ سپس او ظاهر شد، و مردم ضربه دیگری به پیشانی چپ او زدند، و در بین شما نیز کسی بر سنّت او خواهد بود، و خداوند، ذوالقرنین را روی زمین قدرت عطا نمود، و برای او از هر چیزی وسیله ای قرار داد، و قدرت او از مغرب تا مشرق بود، و خداوند روش و سنّت او را در قائم از فرزندان من قرار خواهد داد، او نیز مالک مشرق تا مغرب عالم می شود، به گونه ای که به هر کجا ذوالقرنین قدم گذارده، او نیز قدم خواهد گذارد، و خداوند گنج های زمین و معادن آن را برای او آشکار می سازد، و او را به وسیله رعب و ترس یاری می کند، و زمین را به وسیله او پر از عدل و داد می نماید، همان گونه که پر از جور و ظلم شده است.(1)
ص: 90
ابوالطفیل گوید: از علیّ(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«ذوالقرنین» نه پیامبر بود و نه رسول بلکه او بنده ای بود که خدا را دوست می داشت و خدا نیز او را دوست می داشت، او دین خدا را یاری کرد، و خداوند نیز او را یاری نمود، او قوم خود را به دین خدا دعوت کرد و مردم ضربه ای بر پیشانی [راست] او زدند و او را کشتند. سپس خداوند او را مبعوث نمود، و باز مردم ضربه ای بر پیشانی چپ او زدند و او را کشتند.(1)
ابوحمزه ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«خداوند بعد از نوح جز به چهار نفر از پیامبران پادشاهی نداد:
نخستین آنان «ذوالقرنین» بود، و نام او عیّاش بود، داوود، سلیمان، یوسف.
امّا عیّاش پادشاه مشرق تا مغرب بود، و امّا داوود، پادشاه شامات تا بلاد اصطخر بود، و سلیمان نیز چنین بود، و امّا یوسف، پادشاه مصر و اطرا آن بود و از آن تجاوز نکرد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر أمّتی را صدّیق و فاروقی است، و صدیّق این امّت و فاروق آن علیّ بن
ص: 91
ابیطالب(علیه السلام) است، و علیّ کشتی نجات این امّت، و باب حطّه [یعنی درب بخشودگی] آن است. سپس فرمود: علیّ(علیه السلام) یوشع و شمعون، و ذوالقرنین این امّت است.(1)
شخصی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید: چگونه ذوالقرنین توانست که شرق و غرب عالم را مالک شود؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند ابر را مطیع او نمود، و اسباب را در اختیار او قرار داد، و نور را برای او مبسوط کرد، و شب و روز برای او یکسان بود.(2)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ -- وَ کانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا»گوید:
در آخرالزمان قبل از قیامت، سدّ «ذوالقرنین» خراب می شود، و یأجوج و مأجوج به دنیا می آیند و مردم را می خورند.(3)
ص: 92
مؤلّف گوید:
اخبار و نظر مفسّرین درباره ی «ذوالقرنین» اختلاف فراوانی دارد و قابل جمع نیست از این رو ما علم آن را به صاحبان علم یعنی ائمّه معصومین(علیهم السلام) واگذار نمودیم، و به همین اندازه اکتفا کردیم، و الله العالم.
«الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا…»(1)
محمّدبن حکیم گوید:
رقعه ای خدمت امام صادق(علیه السلام) دادم و در آن نوشتم: آیا انسان می تواند از پیش خود معرفت پیدا کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: نه. گفتم: معنای این آیه چیست؟ «الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاء عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لَا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا» فرمود: این آیه مانند آیه «ما کانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ» می باشد.
گفتم: آیا خداوند آنان را به چیزی که چاره ای از آن نداشته اند و نمی توانسته اند انجام بدهند ملامت نموده؟ فرمود: از آنچه قدرت بر ترک آن داشته اند و انجام داده اند ملامت شده اند، و اگر انجام نمی دادند ملامتی بر آنان نبود. [و خداوند نسبت به چیزی که خود مانع آنان شده است، ملامت نکرده است.](2)
مؤلّف گوید:
معنای حدیث فوق این است که آنان چون از پذیرش حق امتناع ورزیدند،
ص: 93
خداوند آنان را به منزله افراد کور و نابینا و کر دانسته است، چرا که بعد از نپذیرفتن حق، پرده ای مقابل چشم و گوش آنان قرار گرفته و دیگر حق را نمی توانند بپذیرند و این از ناحیه خود آنان بوده است.
اباصلت هروی گوید:
مأمون الرشید از حضرت رضا(علیه السلام) نسبت به معنای آیه فوق سؤال نمود، و آن حضرت فرمود: پوشیده بودن چشم کاری به ذکر خدا ندارد و ذکر خدا با چشم دیده نمی شود، و لکن خداوند عزّوجلّ منکرین ولایت علی(علیه السلام) را تشبیه به نابیناها نموده است، چرا که آنان سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را درباره ی علیّ(علیه السلام) [به خاطر آن کنیه هایی که از او داشتند] نپذیرفتند [از این رو نسبت به ولایت علیّ(علیه السلام) کور و کر محسوب شدند و نتوانستند اعتقاد به ولایت او پیدا کنند] و مأمون با شنیدن سخن امام رضا(علیه السلام) گفت: «فَرَّجْتَ عَنِّی فَرَّجَ اللَّهُ عَنْکَ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:
«مقصود از «ذکر» در آیه «الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِی» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. ابوبصیر گوید: گفتم: معنای «لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»
ص: 94
چیست؟ فرمود: آنان از شدّت بغض و دشمنی که با علیّ (صلوات الله علیه) داشتند، نمی توانستند نام آن حضرت و اهل بیت او را بشنوند.(1)
مؤلّف گوید:
گناه، بسا انسان را از پذیرش حقّ کر و کور می نماید و صفای قلب از بین می رود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها انْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا» و یا می فرماید: «کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ.»
«أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا 102قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا 103 الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا 104 أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا 105 ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا 106 إِنَّ الَّذِینَ
ص: 95
آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا 107 خَالِدِینَ فِیهَا لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا 108 قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا 109 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا 110»
¬Kj
«فردوس» به معنای بستان و باغی است که در آن درخت های خرما و سایر درختان میوه و گل ها وجود داشته باشد، و «حِوَل» به معنای تحوّل است چنان که گفته می شود: «حال من مکانه حِوَلاً» و بعضی گفته اند: «حِوَل» از حیله است، و بعضی گفته اند: به معنای تحویل و جابه جا کردن است، چنانکه گفته می شود: «حوّلوا عنها تحویلاً و حِوَلاً» و «مَدَد» مصدر است، به معنای آمدن چیزی بعد از چیزی، بعضی گفته اند: مراد از «کلمات» علم الهی است که نهایت ندارد و قابل احصا نیست، و نظیر آن در آیه «وَ لَوْ أَنَ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ -- وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ…» می باشد.
آیا کافران پنداشتند می توانند بندگانم را به جای من اولیای خود انتخاب کنند؟! ما جهنّم را برای پذیرایی کافران آماده کرده ایم! (102) بگو: «آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ (103) آن ها که تلاشهای شان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده با این حال، می پندارند کار نیک انجام می دهند!» (104) آن ها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند به همین جهت، اعمال شان حبط
ص: 96
و نابود شد! از این رو روز قیامت، میزانی برای آن ها برپا نخواهیم کرد! (105) (آری،) این گونه است! کیفرشان دوزخ است، به خاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را به سخریه گرفتند! (106) امّا کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، باغهای بهشت برین محل پذیرایی آنان خواهد بود. (107) آن ها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان از آن جا نمی کنند! (108) بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان می گیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!» (109) بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما (امتیازم این است که) به من وحی می شود که تنها معبودتان معبود یگانه است پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کاری شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند! (110)
«أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه آن دو نفر و پیروانشان هستند که مردم آنان را بر خلاف دستور خداوند ولیّ خود قرار دادند، و گمان کردند که دوستی با آنان سبب نجات شان از عذاب خواهد شد، در حالی که آن ها به خاطر دوستی با آنان کافر شدند.
ابوبصیر گوید: گفتم: معنای «إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلًا»، چیست؟ فرمود:
نزلاً به معنای منزل می باشد، یعنی «ما جهنّم را برای کافران منزل قرار دادیم» و جهنّم برای آن دو و پیروانشان نزد خداوند آماده شده است. گفتم: «نُزُلاً» یعنی چه؟ فرمود: یعنی جایگاه و منزل.(2)
ص: 97
صاحب مجمع از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت «أَفَحَسِبَ» را «أَفَحَسْبُ» قرائت نموده است.(1)
«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»(2)
حضرت رضا(علیه السلام) در نامه ی خود به مأمون درباره ی حقایق و شرایع اسلام و بیزاری از طرفداران حکمیّت در تفسیر آیه فوق مکتوب نمود:
«مقصود از «بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا» ابوموسی اشعری و پیروان اویند، که «ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» سپس فرمود: مقصود از «الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ» کفر به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامت اوست، و به همین خاطر خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا» چرا که آنان کلاب دوزخ می باشند.(3)
ابن کوّا بزرگ خوارج بین سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) به پا خاست و گفت: آیه «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا…» درباره ی کیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: درباره ی اهل کتاب است که به سبب بدعت هایی که در دین خدا وارد کردند
ص: 98
کافر شدند و خداوند اعمال آنان را باطل نمود، سپس فرمود: «اهل نهروان نیز از آنان دور نیستند.»(1)
«أُولَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ…»(2)
مرحوم طبرسی در تفسیر «فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا»، گوید:
در روایت صحیح وارد شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در روز قیامت مرد سمین
و چاقی می آید که به اندازه ی بال پشه ای ارزش ندارد.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- در حدیث مفصّلی که احوال مردم را در قیامت بیان می نماید --
می فرماید:
برخی از آنان، رهبران کفر و پیشوایان ضلالت اند، که خداوند برای آنان وزنی در قیامت قرار نداده است، و اعتنایی به آنان نمی شود، چرا که آنان به امر و نهی خداوند اعتنا نکردند، و در دوزخ مخلّد خواهند بود، و آتش صورت های شان را احاطه می نماید و صورت های زشتی خواهند داشت.(4)
ص: 99
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق درباره ی نصارا و قسّیس ها و علمای آنان و اهل شبهات و هواپرستان از مسلمانان و خوارج و اهل بدعت می باشد.(1)
علی بن سوید گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: آن عجبی که عمل را فاسد می کند کدام
است؟ فرمود:
عجب درجاتی دارد، یکی از درجات آن این است، که کسی عمل ناپسند خود را نیکو بداند و گمان کند عمل نیکی انجام می دهد، و دیگر از درجات آن این است که کسی ایمان بیاورد و بر خدای خود منّت بگذارد، در حالی که خداوند بر او منّت دارد [که او را هدایت نموده است.] (2)
«قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا …»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لَا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلًا» فرمود: یعنی «لَا یُرِیدُونَ
ص: 100
بِهَا بَدَلًا، ْ وَ لَا یَخْرُجُونَ مِنْهَا» و در تفسیر «لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی…» فرمود:
یعنی کلام خدا آخر و نهایت ندارد و منقطع نمی شود. ابوبصیر گوید: گفتم: تفسیر آیه «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا» چیست؟ فرمود: این آیه درباره ی ابوذّر و مقداد و سلمان فارسی و عمّاربن یاسر نازل شد، و خداوند جنّات فردوس را برای آنان منزل و مأوی قرار داد.(1)
عبادة بن صامت گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بهشت یکصد درجه دارد، و بین هر درجه تا درجه دیگر به اندازه ی زمین تا آسمان است و به آن فردوس گفته می شود.(2)
«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ…»(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
معنای «لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» این است که نباید با ولایت آل محمّد (صلوات الله علیهم) دیگران را شریک نمود، چرا که ولایت محمّد و آل محمّد
ص: 101
(صلوات الله علیهم أجمعین) عمل صالح است و شریک کردن دیگران با آن شرک در عبادت پروردگار و کفر به اوست و کسی که چنین کند، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و حق او را انکار نموده است.(1)
ابوالجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ» سؤال شد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که نماز خود را برای خشنودی مردم بخواند، مشرک است، و کسی که زکات خود را برای خشنودی مردم بدهد مشرک است، و کسی که هر عمل واجب دیگری را برای خشنودی مردم انجام بدهد مشرک است، و خداوند عمل ریاکار را قبول نخواهد کرد.(2)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند آیه «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ…» را بر رسول خود نازل نمود و به آن حضرت
ص: 102
فرمود: به مردم بگو: من در بشریّت همانند شمایم، و لکن پروردگارم، من را مخصوص به نبوّت نموده، نه شما را چنان که بعضی را مخصوص به غنا و ثروت نموده و یا مخصوص به صحّت و جمال نموده، پس شما انکار نکنید که مرا نیز مخصوص به نبوّت و پیامبری نموده باشد….(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هیچ بنده ای این آیه را قرائت نمی کند، جز آن که نوری از بستر او تا کعبه امتداد پیدا می کند، و کسی که چنین نوری برای او در بیت الله باشد، تا بیت المقدّس نیز برای او نور خواهد بود. [و ملائکه برای او استغفار می کنند تا صبح شود.](2)
ص: 103
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ بنده ای آیه آخر سوره کهف را هنگام خواب نمی خواند مگر آن که در همان ساعتی که اراده می کند، بیدار خواهد شد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگامی که مشغول وضو گرفتن می شد، اجازه نمی داد کسی آب بر روی دست او بریزد و می فرمود:
نمی خواهم کسی را در نماز [و عبادت خدا] شریک قرار بدهم.(2)
ص: 104
محلّ نزول: مکّه، بالإجماع.
عدد آیات: 98 آیه.
ثواب قرائت سوره ی مریم(علیها السلام)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که همواره سوره ی مریم(علیها السلام) را بخواند، نمی میرد تا نسبت به جان و مال
و فرزند خود بی نیاز شود، و در آخرت از اصحاب و هم نشینان عیسی بن مریم(علیهما السلام)
خواهد بود، و پاداشی مانند ملک سلیمان به او داده خواهد شد.(1)
و نیز فرمود:
کسی که سوره ی مریم(علیها السلام) را بنویسد، و در ظرف شیشه ی دهانه تنگی قرار بدهد،
و در منزل خود گذارد، در خواب خیر فراوان می بیند، کما این که در منزل خود
ص: 105
خیر فراوان می بیند، و اگر آن را بنویسد و در دیوار خانه خود قرار بدهد، از دزد جلوگیری می کند و متاع خانه او بر دزد و سارق حرام می شود، و اگر آب آن را انسان خائف و ترسایی بنوشد، به اذن خداوند ایمن خواهد شد.(1)
ص: 106
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
کهیعص 1 ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا 2 إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا 3 قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا 4 وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا 5 یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا 6 یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا 7 قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیًّا 8 قَالَ کَذَلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا 9 قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَ لَیَالٍ سَوِیًّا 10 فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیًّا 11 یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا 12 وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا 13 وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا 14 وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا 15»
¬Kj
ص: 107
«وَهن» به معنای ضعف و نقصان قوّه است و «وَهَنَ یَهِنُ وَهْناً» از باب ضرب یضرب ضرباً می باشد و «اشتعال» انتشار شعاع آتش است، و جمله «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً» از زیباترین استعارات است، و معنای اشتعال پیری، و انتشار آن می باشد، زجّاج گفته است: هنگامی که پیری زیاد شود عرب می گوید: «اشتعل رأس فلانٍ» و «دعاء» درخواست فعل از مدعوّ است و مقابل آن، اجابت است، چنان که مقابل امر، طاعت است، و «مَوالی» جمع مَولا است و «وَلی» به معنای قرب است، و ابن انباری گوید: موالی در لغت هشت معنا دارد، 1. مُنعم، 2. مُعتِق، 3. مُعتَق، 4. ولیّ، 5. أولی یعنی سزاوارتر، 6. ابن العمّ، 7. همسایه، 8. صهر و حلیف، و برای هر کدام شاهدی از اشعار عرب آورده است، و «عاقر» زن نازا را گویند و به مرد عقیم نیز عاقر گویند، و «غلام» پسر نزدیک به بلوغ است، و «اِغتلم الرجل» إذ اشتدّت شهوته للجماع، و به معنای تلمیذ وشاگرد نیز استعمال شده است، و عِتّی و عِسیّی به یک معناست، و «عَتی یعتو و عسا یعسو، عَتواً و عَسواً فهو عاةٍ و عاسٍ» به کسی گویند که طول زمان، او را به فرسودگی و جفاف کشیده باشد. (1)
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
کهیعص (1) (این) یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زکریّا… (2) در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند… (3) گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده ام! (4) و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که
ص: 108
حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است تو از نزد خود جانشینی به من ببخش… (5) که وارث من و دودمان یعقوب باشد و او را مورد رضایتت قرار ده!» (6) ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می دهیم که نامش «یحیی» است و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده ایم! (7) گفت: «پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقیم است، و من نیز از شدّت پیری افتاده شده ام!» (8) فرمود: «پروردگارت این گونه گفته (و اراده کرده)! این بر من آسان است و قبلًا تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!» (9) عرض کرد: «پروردگارا! نشانه ای برای من قرار ده!» فرمود: «نشانه تو این است که سه شبانه روز قدرت تکلّم (با مردم) نخواهی داشت در حالی که زبانت سالم است!» (10) او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آن ها گفت: «(بشکرانه این موهبت،) صبح و شام خدا را تسبیح گویید!» (11) ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوّت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم! (12) و رحمت و محبّتی از ناحیه خود به او بخشیدیم، و پاکی (دل و جان)! و او پرهیزگار بود! (13) او نسبت به پدر و مادرش نیکوکار بود و جبّار (و متکبّر) و عصیانگر نبود! (14) سلام بر او، آن روز که تولّد یافت، و آن روز که می میرد، و آن روز که زنده برانگیخته می شود! (15)
«کهیعص * ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا * إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاء خَفِیًّا»(1)
مؤلّف گوید:
در ابتدای سوره ی بقره و برخی از سور دیگر گذشت که این حروف رموزی است بین خدا و پیامبر او(صلی الله علیه و آله) و ما چیزی از آن ها نمی فهمیم چرا که این ها
ص: 109
از مجملات قرآن است و به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) «خداوند قرآن را در سه بخش: محکمات و متشابهات و مجملات نازل نمود تا به وسیله آن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او را به مردم معرّفی کند و مردم بدانند که هر کس اطلاع از این اسرار ندارد، او ولیّ و امام و پیشوای مردم از ناحیه خداوند نیست». جز آن که از ناحیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او چیزی درباره ی این حروف آمده باشد، که ما این گونه روایات را در ذیل این حروف نقل می کنیم.
سعدبن عبدالله قمّی گوید: به محضر حضرت قائم؟عج؟ عرضه داشتم: ای فرزند رسول خدا!تأویل «کهیعص» چیست؟ فرمود:
این حروف از خبرهای غیبی است، که خداوند به بنده ی خود زکریّا یاد داده و سپس قصّه آن را بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بیان نموده است، و آن این است که زکریّا از پروردگار خود خواست که نام های خمسه طیّبه [یعنی محمّد، علیّ، فاطمه، حسن و حسین(علیهم السلام)] را به او تعلیم بدهد، و خداوند جبرئیل را مأمور نمود و او این اسماء را به زکریّا تعلیم داد، و زکریّا هنگامی که نام محمّد و علیّ و فاطمه و حسن(علیهم السلام) را به یاد می آورد، غم واندوه و خشم او برطرف می شد، و هنگامی که نام حسین(علیه السلام) را به یاد می آورد، گریه او را مهلت نمی داد و گلوگیر او می شد، پس روزی به خدای خود گفت: خدایا! چگونه است که من نام چهار نفر آنان را که می برم، از غم و اندوه خود تسلّی پیدا می کنم و چون نام حسین(علیه السلام) را می برم اشکم جاری می شود و حزن و اندوه مرا فرا می گیرد[و نمی توانم خود را کنترل کنم؟!] پس خداوند قصّه مصیبت امام حسین(علیه السلام)را با «کهیعص» برای زکریّا بیان نمود، چرا که «کاف» اشاره ی به کربلاست و «ها» اشاره ی به هلاک شدن عترت(علیه السلام) است و «یاء»
ص: 110
اشاره به یزید (لعنه الله) قاتل و ظالم به اوست، و «عین» اشاره ی به عطش امام حسین(علیه السلام) است، و «صاد» اشاره ی به صبر اوست. و چون زکریّا قصّه ی شهادت امام حسین(علیه السلام) را شنید، سه روز از مسجد بیرون نیامد، و اجازه نداد که مردم نزد او بروند، و شروع به گریه و ناله کرد و با خدای خود گفت: «خدایا آیا بهترین خلق خود را به سبب فرزندش عزادار می کنی؟! و چنین بلایی را بر او نازل می نمایی؟! و آیا علیّ و فاطمه(علیهما السلام) را لباس مصیبت می پوشانی و چنین مصیبت سختی را بر آنان وارد می نمایی؟! و سپس گفت: «خدایا! به من نیز در پیری فرزندی بده که نور چشم من باشد و وارث و وصیّ من باشد و همانند حسین(علیه السلام) او را در قلب من جای بده و مرا مفتون به حبّ و دوستی آن کن و به واسطه او مرا گرفتار مصیبت و بلا کن همان گونه که حبیب خود محمّد(صلی الله علیه و آله)را به خاطر فرزندش گرفتار مصیبت نمودی» پس خداوند یحیی را به زکریّا داد و او را به وسیله فرزندش گرفتار مصیبت نمود، و حمل یحیی شش ماه بود و حمل حسین(علیه السلام) نیز شش ماه بود.(1)
ص: 111
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «کهیعص» «أَنَا الْکَافِی الْهَادِی الْوَلِیُ الْعَالِمُ الصّادق الْوَعْدِ» است.
و در سخن دیگری فرمود:
««کاف» کاف بشیعتنا و «ها» هادلهم، و «یا» ولیّ لهم، و «عین» عالم بأهل طاعتنا، و «صاد» صادق لهم و وعد حتّی یبلغ بهم المنزلة التی وعدهم إیّاها فی بطن القرآن.»(1)
ص: 112
و در مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که در دعای خود فرمود:
«أسألک یا کهیعص.»(1)
ابوالجارود گوید:
امام باقر(علیه السلام) «ذِکْرُ رَحْمَةِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا» را «ذِکْرُ رَبِّکَ زَکَرِیَّا فرَحْمَةِ» قرائت نمود.(2)
«رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا…»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردم [قبل از حضرت ابراهیم(علیه السلام)] پیر نمی شدند [و نشانه ای از پیری نداشتند] تا این که ابراهیم(علیه السلام) در محاسن خود دانه های موی سفید را مشاهده نمود و به خدای خود گفت: پروردگارا! این چیست؟ خطاب شد: «این وقار و بزرگواری است» ابراهیم گفت: «خدایا بر وقار من بیفزا.»(4)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ابراهیم(علیه السلام) چون در محاسن خود یک موی سفید دید، گفت: «حمد خدا را که مرا به این مقدار از عمر رساند، و من به اندازه ی یک چشم بر هم زدن گناه نکردم.(5)
ص: 113
ابوالطفیل گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود:
[در زمان های پیش] شخصی پیر می شد و می مرد و آثاری از پیری در او نبود، و بسا شخصی وارد مجلس می شد، که در آن پدر و فرزندان او بودند و او پدر را از فرزند تشخیص نمی داد، و می گفت: پدر شما کدام است؟ و چون زمان ابراهیم(علیه السلام) رسید، او به خدای خود گفت: «خدایا! نشانه ای از پیری در من قرار ده، تا من به آن شناخته شوم» پس موی سر و محاسن او سفید شد، و پیری او ظاهر گردید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود می فرمود:
موی سفید را از بین محاسن خود جدا نکنید، چرا که آن نور مسلمان است، و کسی که در اسلام به پیری برسد، آن پیری برای او در روز قیامت نوری خواهد بود.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
آثار پیری در جلو سر نشانه یمن و برکت است، و در دو طرف صورت و گونه ها شجاعت است، و در پشت سر شوم است.(3)
ص: 114
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
با سه گروه از مردم خداوند در قیامت سخن نمی گوید، و نظر رحمت به آنان نمی کند، و اعمال شان را نمی پذیرد، و عذاب دردناکی برای آنان خواهد بود: 1. کسی که موی سفید را از بین محاسن خود بکند، 2. کسی که جلق بزند، 3. مردی که تن به لواط بدهد.(1)
«وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا * وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا».یعنی «لَمْ یَکُنْ دُعَائِی خَائِباً عِنْدَک» یعنی خدایا من محروم از اجابت دعای خود نبودم.
دارد خادم مسجد باشد، [قانون این بود که] خادم و محرّر برای مسجد، چون به دنیا آمد، و یا داخل مسجد شد تا آخر عمر باید از مسجد خارج نشود، و چون مریم به دنیا آمد، مادر او گفت: خدایا من دختر به دنیا آوردم و پسر و دختر یکسان نیستند، و من او را مریم نامیدم، و او و ذریّه او را از شرّ شیطان رجیم در پناه تو قرار می دهم، پس برای تکفّل او [در مسجد] قرعه زدند و قرعه به نام زکریّا درآمد و زکریّا شوهر خواهر مریم بود، و او مریم را تکفّل
ص: 115
نمود و به داخل مسجد برد و چون به حدّ بلوغ زنانه رسید و مشغول عبادت شد، محراب از نور او نورانی می گشت، پس روزی زکریّا بر او وارد شد و میوه زمستانی را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان نزد او یافت! و به او گفت: ای مریم! این میوه ها از کجا برای تو آمده است؟! مریم گفت:
«این ها از ناحیه ی خداوند است» پس زکریّا دعا کرد و گفت: خدایا من از خویشان خود هراس دارم [که از آیین تو حمایت نکنند] از سویی من پیر شده ام و همسرم نیز عقیم است، پس تو وارثی برای من از آل یعقوب قرار ده که پسندیده و مرضیّ تو باشد….(1)
علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا» گوید:
یعنی زکریّا گفت: «من از ورثه بعد از خود هراس دارم، و همسر من عقیم است» و در آن زمان زکریّا را فرزندی نبود که جایگزین و وارث او باشد، از سویی هدایای بنی اسرائیل و نذورات آنان مخصوص احبار بود، و زکریّا رئیس
ص: 116
احبار بود و همسر او خواهر مریم بنت عمران بن ماثان بود و یعقوب بن ماثان و فرزندان دیگر ماثان در آن زمان رؤسای بنی اسرائیل و فرزندان پادشاهان و ملوک آنان، از فرزندان سلیمان بن داود بودند، از این رو زکریّا گفت: «هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
عیسی بن مریم به قبری برخورد نمود که صاحب آن عذاب می شد،و سال بعد،برآن قبر عبور نمود و صاحب آن عذاب نمی شد، و چون سرّ آن را از خدای خویش سؤال کرد، خداوند به او وحی نمود: «فرزندی از صاحب آن قبر به بلوغ و رشد رسید، و راهی را اصلاح کرد، و یتیمی را پناه داد و ما به خاطر او پدرش را عفو نمودیم» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: میراث خداوند از بنده ی مؤمن خود فرزندی است که بعد از او خدا را عبادت کند.
سپس امام صادق(علیه السلام) آیه مربوط به زکریّا(علیه السلام) را تلاوت نمود که می فرماید:
«هَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیًّا * یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا.»(2)
ص: 117
«یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلَامٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برای حسین(علیه السلام) نیز همنام و همتایی از قبل نبود و آسمان تنها برای یحیی و امام حسین (علیه السلام) چهل روز گریه کرد! گفته شد: گریه آسمان چگونه بود؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: خورشید هنگام طلوع و هنگام غروب قرمز بود، و قاتل یحیی(علیه السلام) ولد الزنا بود و قاتل حسین(علیه السلام) نیز ولد الزنا بود.(2)
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که [با پدرم] حسین به علیّ(علیه السلام) [به طرف کربلا] حرکت می نمودیم او به هر منزلی می رسید و در آنجا اقامت می کرد، یادی از حضرت یحیی و کشته شدن او می نمود و می فرمود: از پستی دنیا نزد خداوند این است که سر یحیی بن زکریّا را برای زنازاده ای از بنی اسرائیل بردند! [و مقصود او این بود که سر او را نیز برای یزید زنازاده می برند.](3)
ص: 118
«یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا * وَحَنَانًا مِّن لَّدُنَّا وَزَکَاةً وَکَانَ تَقِیًّا…»(1)
امام باقر(علیه السلام) ضمن سخن مبسوطی فرمود:
«زکریّا از دنیا رفت و فرزند او یحیی در سنّ کودکی وارث کتاب و حکمت الهی شد، چنان که خداوند می فرماید: «یَا یَحْیَی خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا» و عیسی(علیه السلام) [نیز] چون به هفت سال رسید با وحی خداوند دارای نبوّت و رسالت گردید، بنابراین عیسی(علیه السلام) بر یحیی و همه مردم حجّت شد». [چنان که خداوند می فرماید: «قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا….»(2)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی ازعلمای یهود شام به پدرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: یحیای زکریّا در حال صباوت و کودکی دارای حکم [نبوّت] و حلم و فهم بود، و بدون این که گناهی کرده باشد، از خوف خداوند گریه می کرد و همواره روزه دار بود؟
ص: 119
[در حالی که پیامبر شما چنین نبود؟] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی صحیح است و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) فضیلتی بالاتر از آن داشت، چرا که یحیی بن زکریّا در عصری بود که مردم جاهل نبودند و بت نمی پرستیدند، و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) در بین بت پرستان و حزب شیطان به نبوّت رسید و در حال کودکی دارای نبوّت و فهم بود و هرگز رغبت به بت نکرد و به اعیاد بت پرستان علاقه نداشت و هرگز از او دروغ شنیده نشد، و در بین مردم امین و راستگو و بردبار بود و همواره یک هفته و یا بیشتر و یا کم تر پیاپی روزه می گرفت، و چون از علّت آن سؤال می شد می فرمود: «من مثل شما نیستم، من در زیر سایه رحمت پروردگارم هستم و او به من آب و غذا می دهد»و همواره از خوف خداوند گریه می کرد تا جایی که از اشک او مصلّایش خیس می شد، بدون این که گناهی کرده باشد….(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای جمله «وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا» درباره ی یحیی چیست؟ فرمود:
ص: 120
یحیی هنگامی که در دعای خود می گفت: «یا ربّ یا اَلله» خداوند در جواب او می فرمود: «لبیّک، یا یحیی سل حاجتک.»(1)
«وَبَرًّا بِوَالِدَیْهِ وَلَمْ یَکُن جَبَّارًا عَصِیًّا * وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»(2)
یاسر خادم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
وحشتناک ترین روزها برای این مردم سه روز است، 1. روزی که از شکم مادر خارج می شوند و دنیا را می بینند، 2. روزی که از دنیا می روند و آخرت و اهل آن را مشاهده می کنند، 3. روزی که در قیامت محشور می شوند، و احکامی را می بینند که در دنیا ندیده اند، و خداوند یحیی(علیه السلام) را در این سه موطن سالم و ایمن داشته و فرموده است: «وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا»،و عیسی(علیه السلام) نیز خود را در این سه موطن سالم دانسته و می گوید: «وَالسَلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أَبْعَثُ حَیًّا.»(3)
ص: 121
مرحوم ابن شهر آشوب با سند خود از محمّد بن اسحاق نقل کرده که گوید:
ابوسفیان به علیّ(علیه السلام) گفت: یا ابالحسن من حاجتی به شما دارم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: حاجت تو چیست؟ ابوسفیان گفت: به پسر عمّ خود محمّد(صلی الله علیه و آله) بگو: با ما قراردادی مکتوب تعیین کند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«ای ابوسفیان! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با تو قراردادی تعیین نموده که هرگز از آن باز نمی گردد» و در آن زمان حضرت فاطمه(علیها السلام) پشت پرده بود و امام حسن(علیه السلام) که چهارده ماه بیش نداشت مشغول بازی بود، پس ابوسفیان گفت: ای دختر محمّد به این طفل بگو با جدّ خود به خاطر من سخن بگوید و با کلام خود بر عرب و عجم سیادت پیدا کند؟ پس امام حسن(علیه السلام) [که چهارده ماه بیش نداشت] به طرف ابوسفیان آمد و با یک دست خود بر بینی ابوسفیان و با دست دیگر بر ریش ابوسفیان زد، و خداوند او را به زبان آورد وگفت: ای ابوسفیان بگو: «لا إله إلّا الله، محمّد رسول الله، تا من برای تو شفاعت کنم» پس ابوسفیان گفت: حمد خدایی را سزاست که از ذریّه محمّد مصطفی فرزندی مانند یحیای زکریّا قرار داد و فرمود: «وَآتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیًّا.»(1)
ص: 122
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَانًا شَرْقِیًّا 16 فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَیْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرًا سَوِیًّا 17 قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا 18 قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا 19 قَالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَلَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَلَمْ أَکُ بَغِیًّا 20 قَالَ کَذَلِکِ قَالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَلِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَرَحْمَةً مِّنَّا وَکَانَ أَمْرًا مَّقْضِیًّا 21 فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَتْ بِهِ مَکَانًا قَصِیًّا 22 فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا 23 فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا 24 وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا 25 فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَدًا فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا 26 فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا 27 یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَمَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا 28 فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَن کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا 29 قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا 30 وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا 31 وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا 32 وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا 33 ذَلِکَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِی فِیهِ یَمْتَرُونَ 34 مَا کَانَ لِلَّهِ أَن یَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سُبْحَانَهُ إِذَا قَضَی أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ 35 وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ 36 فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ 37
ص: 123
أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنَا لَکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ 38 وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ 39 إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهَا وَ إِلَیْنَا یُرْجَعُونَ 40»
¬Kj
اصل «نَبْذ» به معنای طرح است و از آن است «فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ» یعنی ألقوه، و «اِنتَبَذَت» یعنی تنحّی ناحیةً، و «اِنتباذ» به معنای گرفتن چیزی، و رها کردن چیز دیگر است، و «قَصِیّ» به معنای بعید است و قاصی خلاف دانی است، و «مَکَانًا شَرْقِیًّا» یعنی خرجت إلی النخلة الیابسة، و «حجاباً» یعنی ستراً و حاجزاً فی محرابها، و «رُوحَنا» یعنی روح الأمین جبرئیل، و «بشراً سویّاً» یعنی فی صورة شابٍّ سویّ الخلق، و «إن کُنتَ تَقیّاً» یعنی إن کنت تتقّی الله، و ضمیر «مِن تحتها» یا به عیسی بر می گردد و یا به جبرئیل، و «هزّی إلیکِ بجذع النخلة» یعنی حرکّی النخلة، و «رطباً جنیّاً» یعنی رطباً طریّاً، و «صوماً» یعنی صَمتاً و سکوتاً، و «شیئاً فرّیاً» فرّی یا از افتراء است و یا عمل بسیار قبیحی را گویند، و «بَغِیّ» به معنای زانی است، و «جبّار» در این جا به معنای ظالم و متجاوز از حق است، و «شقیّاً» از شقاوت است خلاف سعیداً، و «یمترون» از مریه است، و مریه یا به معنای مجادله است، چنان که خداوند می فرماید: «أفتمارونه علی ما یری» و یا به معنای شکّ است، مانند «فبأیّ آلاء ربّک تتماری» و مانند «فلا تک فی مریةٍ منه» و در این جا احتمال هر دو معنا وجود دارد، و «أحزاب و حزب» جمعیّتی را گویند که دارای یک طریقه و مسلک باشند، بر خلاف کفّار که دارای مسالک مختلف هستند، و «مشهد» محلّ شهادت را گویند، و روز قیامت را مشهد گویند، چرا که محلّ شهادت شهود است، و «یوم
ص: 124
عظیم» نیز روز قیامت است، چنان که «یوم الحسرة» نیز روز قیامت است، و «أسمع بهم و أبصر» افعل التعجّب است و شامل شنوایی و بینایی گوش و چشم و قلب می شود، چنان که می فرماید: «یوم تشخص فیه القلوب و الأبصار.»
و در این کتاب (آسمانی)، مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده اش جدا شد، و در ناحیه شرقی (بیت المقدس) قرار گرفت (16) و میان خود و آنان حجابی افکند (تا خلوتگاهش از هر نظر برای عبادت آماده باشد). در این هنگام، ما روح خود را بسوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد! (17) او (سخت ترسید و) گفت: «من از شرّ تو، به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزگاری! (18) گفت: «من فرستاده پروردگار توام (آمده ام) تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم!» (19) گفت: «چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟! در حالی که تا کنون انسانی با من تماس نداشته، و زن آلوده ای هم نبوده ام!» (20) گفت: «مطلب همین است! پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است! (ما او را می آفرینیم، تا قدرت خویش را آشکار سازیم) و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما! و این امری است پایان یافته (و جای گفتگو ندارد)!» (21) سرانجام (مریم) به او باردار شد و او را به نقطه دور دستی برد (و خلوت گزید) (22) درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند (آن قدر ناراحت شد که) گفت: «ای کاش پیش از این مرده بودم، و بکلّی فراموش می شدم!» (23) ناگهان از طرف پایین پایش او را صدا زد که: «غمگین مباش! پروردگارت زیر پای تو چشمه آبی (گوارا) قرار داده است! (24) و این تنه نخل را به طرف خود تکان ده، رطب تازه ای بر تو فرو می ریزد! (25) (از این غذای لذیذ) بخور و (از آن آب گوارا) بنوش و چشمت را (به این مولود جدید) روشن دار! و
ص: 125
هر گاه کسی از انسانها را دیدی، (با اشاره) بگو: من برای خداوند رحمان روزه ای نذر کرده ام بنا بر این امروز با هیچ انسانی هیچ سخن نمی گویم! (و بدان که این نوزاد، خودش از تو دفاع خواهد کرد!)» (26) (مریم) در حالی که او را در آغوش گرفته بود، نزد قومش آورد گفتند: «ای مریم! کار بسیار عجیب و بدی انجام دادی! (27) ای خواهر هارون! نه پدرت مرد بدی بود، و نه مادرت زن بد کاره ای!!» (28) (مریم) به او اشاره کرد گفتند: «چگونه با کودکی که در گاهواره است سخن بگوییم؟!» (29) (ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدایم او کتاب (آسمانی) به من داده و مرا پیامبر قرار داده است! (30) و مرا -- هر جا که باشم -- وجودی پربرکت قرار داده و تا زمانی که زنده ام، مرا به نماز و زکات توصیه کرده است! (31) و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبّار و شقی قرار نداده است! (32) و سلام (خدا) بر من، در آن روز که متولّد شدم، و در آن روز که می میرم، و آن روز که زنده برانگیخته خواهم شد!»(33) این است عیسی پسر مریم گفتار حقّی که در آن تردید می کنند! (34) هرگز برای خدا شایسته نبود که فرزندی اختیار کند! منزّه است او! هر گاه چیزی را فرمان دهد،
می گوید: «موجود باش!» همان دم موجود می شود! (35) و خداوند، پروردگار من و شماست!او را پرستش کنید این است راه راست! (36) ولی (بعد از او) گروه هایی از میان پیروانش اختلاف کردند وای به حال کافران از مشاهده روز بزرگ (رستاخیز)! (37) در آن روز که نزد ما می آیند، چه گوشهای شنوا و چه چشم های بینایی پیدا می کنند! ولی این ستمگران امروز در گم راهی آشکارند! (38) آنان را از روز حسرت [روز رستاخیز که برای همه مایه تأسف است] بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد! و آن ها در غفلتند و ایمان نمی آورند! (39) ما، زمین و تمام کسانی را که بر آن هستند، به ارث می بریم و همگی بسوی ما بازگردانده می شوند! (40)
ص: 126
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا… فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ…»(1)
امام موسی بن جعفر(علیه السلام) پس از پاسخ به سؤالات یکی از علمای نصارا، به او فرمود:
آیا تو می دانی اسم مریم چیست؟ و در چه روزی از ناحیه خداوند، در او دمیده شد؟ و در چه ساعتی از روز بود؟ و در چه روزی مریم وضع حمل کرد و عیسی را به دنیا آورد؟ مرد نصرانی گفت: نمی دانم.
پس امام کاظم(علیه السلام) به او فرمود:
امّا مادر مریم! نام او مرتا بود و به عربی وهیبه می باشد، و امّا روزی که مریم در آن باردار شد! روز جمعه، ساعت زوال ظهر بود، و روح الأمین نیز در همین روز و همین ساعت بر او فرود آمد، و برای مسلمانان روزی و عیدی بهتر از آن نیست و خداوند و پیامبر او حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این روز را تعظیم نموده اند، و از ناحیه خداوند به پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) دستور داده شده، که این روز را عید قرار بدهد؛ و امّا روزی که مریم در آن به دنیا آمده روز سه شنبه ساعت چهارونیم از روز بوده است، و نهری که مریم در کنار آن به دنیا آمده، فرات است….(2)
ص: 127
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نخله ی خرمای مریم، نخله ی خرمای عجوه بوده است [و آن بهترین نخله خرما می باشد] و آن از آسمان نازل شده است و هر چه از اصل و نسل آن روییده، به آن عجوه گفته می شود، بر خلاف نخله های دیگر….(1)
ص: 128
در چندین روایت آمده که مدت حمل حضرت عیسی و امام حسین(علیه السلام) شش ماه بوده است، و در برخی از روایات درباره ی حضرت یحیی نیز چنین آمده است و در روایت علل از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«جز عیسی و امام حسین(علیهما السلام) هیچ حمل شش ماهه ای زنده نمی ماند». و در مجمع البیان از آن حضرت نقل شده که مدّت حمل عیسی نه ساعت بوده است. و الله العالم.(1)
جابر جعفی گوید:
مردی به امام باقر(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! به فریاد من برس، امام(علیه السلام) فرمود: چه شده؟ آن مرد گفت: همسر من از درد مخاض مشرف به مرگ است! امام(علیه السلام) فرمود: این آیه را بر او بخوان «فَأَجَاءهَا الْمَخَاضُ إِلَی جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هَذَا وَکُنتُ نَسْیًا مَّنسِیًّا * فَنَادَاهَا مِن تَحْتِهَا أَلَّا
ص: 129
تَحْزَنِی قَدْ جَعَلَ رَبُّکِ تَحْتَکِ سَرِیًّا * وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا.»(1)
در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که مریم(علیها السلام) به خاطر حیای از مردم، آرزوی مرگ نمود، چرا که در بین قوم خود شخص رشید و با فراستی را سراغ نداشت که او را از این اتّهام منزّه نماید.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- در حدیث أربعأة -- فرمود:
هیچ غذا و دارویی برای زن باردار بهتر از خرمای تازه نیست، چرا که خداوند به مریم می فرماید: «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا * فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْنًا.»(3)
ص: 130
و در سخن دیگری فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اوّل چیزی که زن بعد از وضع حمل می خورد باید خرمای تازه (رطب) باشد، چرا که خداوند به مریم(علیها السلام) می فرماید: «وَهُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَیْکِ رُطَبًا جَنِیًّا» گفته شد: یا رسول الله! اگر فصل رطب نبود چه باید کرد؟ فرمود: هفت دانه از خرمای مدینه را بخورد، وگرنه هفت دانه از خرمای شهرهای دیگر را بخورد، چرا که خداوند می فرماید: «به عزّت و جلال و عظمت و ارتفاع مقامم سوگند! هر زنی که پس از وضع حمل خود خرمای تازه بخورد، فرزند او اگر پسر باشد حلیم خواهد بود و اگر دختر باشد حلیمه خواهد بود.(1)
عبدالله بن کثیر گوید:
امام باقر(علیه السلام) در بیابانی خیمه خود را بر پا نمود، و سپس به اطراف قدم زد تا به درخت خرمای خشکیده ای رسید، و حمد خدا را به جای آورد، و دعایی را خواند که من آن را نشنیدم و سپس فرمود: «ای درخت! ما را اطعام کن از آنچه خداوند در تو قرار داده است» پس [من دیدم که] از آن درخت خرمای
ص: 131
تازه ی قرمز و زرد فرو ریخت و آن حضرت از آن خرما خورد، و به ابوامیّه انصاری که با او بود فرمود: «ای ابوامیّه! اگر برای مریم -- از آن درخت خشکیده، خرمای تازه فرو ریخت، بر ما نیز از این درخت، خرمای تازه فرو ریخت.(1)
نظیر روایت فوق از بصائر الدرجات از سلیمان بن خالد از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2)
و نظیر روایت فوق درباره ی امام حسن(علیه السلام) نیز نقل شده است.(3)
ص: 132
«إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیًّا * فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روزه گرفتن تنها، خودداری از خوردن و آشامیدن نیست، چرا که حضرت مریم گفت: «إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَنِ صَوْمًا» و مقصود از روزه سکوت بوده [و در نسخه ای «صمتاً» آمده است]. سپس فرمود:
شما نیز در هنگام روزه داری زبان و چشم خود را از گناه حفظ کنید، و با همدیگر نزاع نکنید، و حسد نورزید….(2)
مؤلّف گوید:
مفسّرین درباره ی «یَا أُخْتَ هَارُونَ» سخنانی گفته اند که نمی توان به آن ها تکیه نمود و لکن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت مغیرة بن شعبه را نزد نصارای نجران فرستاد و آنان به او گفتند: شما در قرآن می گویید: «یَا أُخْتَ هَارُونَ» در حالی که بین مریم و هارون فاصله زیادی است؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مغیره فرمود: چرا به آنان نگفتی: عادت بنی اسرائیل این بوده که خود را منسوب به پیامبران و صالحین می نموده اند؟ (3)
ص: 133
«قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا * وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ…» (1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً أینما کنت» یعنی نفّاعاً.(2)
در تفسیر «وَ جَعَلَنِی مُبارَکاً» از معصومین(علیهم السلام) روایت شده:
که خداوند به عیسی(علیه السلام) فرمود: «یا عیسی! فَبُورِکْتَ کَبِیراً وَ بُورِکْتَ صَغِیراً حَیْثُ مَا کُنْتَ أَشْهَدُ أَنَّکَ عَبْدِی ابْنُ أَمَتِی» یعنی ای عیسی تو هر کجا باشی در بزرگی و کودکی دارای برکت هستی، و من شهادت می دهم که تو بنده ی من و فرزند کنیز من [مریم] هستی.(3)
برید کناسی گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا عیسی هنگامی که در گهواره سخن گفت، پیامبر و حجّت خدا بر مردم زمان خود بود؟ امام(علیه السلام) فرمود: او در آن زمان پیامبر و حجّت خدا بود و لکن وظیفه رسالت نداشت، مگر تو سخن عیسی را
ص: 134
نشنیدی که گفت: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ… وَجَعَلَنِی نَبِیًّا *… مَا دُمْتُ حَیًّا؟» گفتم: آیا عیسی در آن حال کودکی حجّت خدا بر زکریّا بود؟ فرمود: عیسی در آن حال آیت الهی و رحمت او بر مریم بود. چرا که او سخن گفت و تهمت را از مادر خود برطرف نمود، و در آن حال برای کسانی که سخن او را شنیدند پیامبر خدا و حجّت الهی بود، و سپس تا دو سال سکوت کرد، و زکریّا در زمان سکوت عیسی حجّت خدا بر مردم بود، سپس زکریّا از دنیا رفت و فرزند او یحیی در سنّ هفت سالگی و صباوت وارث کتاب و حکمت شد و به وحی الهی به نبوّت و رسالت زبان گشود، بنابراین [پس از یحیی عیسی، حجّت بر یحیی و بر همه مردم شد. تا این که فرمود: ای ابا خالد [کنیه برید کناسی] زمین حتّی یک روز هم از زمان آدم تا کنون بدون حجّت الهی نبوده است.(1)
ص: 135
شخصی در خراسان به امام هشتم(علیه السلام) گفت: مولای من! اگر برای شما پیش آمدی رخ دهد، امام ما، که خواهد بود؟ پس حضرت رضا(علیه السلام) به فرزند خود ابوجعفر جواد اشاره نمود و فرمود:
این فرزندم امام شما خواهد بود، و چون سؤال کننده سنّ امام جواد(علیه السلام) را برای امامت ناچیز دانست، امام(علیه السلام) فرمود: خداوند تبارک و تعالی عیسی(علیه السلام) را در کمتر از این سنّ، پیامبر خود قرار داد.(1)
در روایتی آمده که حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
عیسی نیز مانند امام جواد(علیه السلام) سه ساله بود.(2)
«وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا * وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا»(3)
معاویة بن وهب گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
بهترین چیزی که مردم به وسیله آن به خدا تقرّب پیدا می کنند، و محبوب ترین عمل نزد خداوند چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: من چیزی را بعد از
ص: 136
معرفت [به امام] بهتر از این نماز نمی دانم، مگر تو نمی بینی که عبد صالح عیسی بن مریم(علیهما السلام) می گوید: «وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیًّا؟!»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از زکات در آیه فوق زکات سرانه و فطره است و زکات اموال نیست، چرا که همه مردم صاحب مال نیستند که زکات مال بر آنان واجب شود، و لکن زکات فطره بر فقیر و غنیّ و صغیر و کبیر واجب است.(2)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی درباره ی تعداد گناهان کبیره می فرماید:
«و از گناهان کبیره است، عقوق والدین، چرا که خداوند عاقّ والدین را جبّار شقّی معرفی نموده، و از قول عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا.» (3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«چه مانع است که مرد مؤمن، به پدر و مادر خود نیکی کند، خواه زنده باشند و خواه مرده
ص: 137
باشند؟ و برای آنان صدقه بدهد، و نماز بخواند، و حج برود، و روزه بگیرد؟ و اگر چنین کند، آنچه انجام داده برای آنان خواهد بود و برای او نیز خواهد بود، و خداوند اضافه بر آن پاداش زیادی -- به خاطر صله و احسان به پدر و مادر -- به او خواهد داد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«به پدرانتان احسان کنید، تا فرزندان شما به شما احسان نمایند، و نسبت به زنان مردم عفیف باشید [و از آنان بهره های جنسی نبرید] تا زنان شما عفیف و پاکدامن باشند.»(2)
«وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا…»(3)
یاسر خادم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
سخت ترین و وحشتناک ترین حالات مردم در سه وقت است: 1. هنگام ولادت و به دنیا آمدن که چشم به دنیا باز می کنند، 2. هنگام مرگ و معاینه آخرت، 3. هنگامی که برای قیامت مبعوث می شوند، و احکامی را می بینند که در دنیا ندیده اند، و خداوند حضرت یحیی را در این مواطن، ایمن نمود و فرمود: «وَالسَّلَامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا.»(4)
ص: 138
وهب یمانی گوید:
مردی از [علمای] یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای محمّد! آیا تو در أمّ الکتاب [و لوح محفوظ] قبل از خلقت آدم، پیامبر بوده ای؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری. او گفت: آیا این اصحاب تو نیز قبل این که خلق شوند [در لوح محفوظ] از اصحاب تو ثبت شده بوده اند؟ فرمود: آری. او گفت: پس برای چه تو، همانند عیسی بن مریم -- به گمان تو -- هنگام ولادت سخن نگفتی و حکمت به زبان تو جاری نشد اگر از پیش پیامبر بوده ای؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من مانند عیسی بن مریم نیستم، چرا که خداوند عیسی را از مادر به دنیا آورد و پدری برای او نبود، همانند آدم که نه پدری برای او بود و نه مادری، و اگر عیسی هنگام ولادت سخن نمی گفت، برای مادر او عذری نزد مردم نبود، چرا که مادر او بدون شوهر این فرزند را به دنیا آورده بود، و مردم او را متّهم به زنا می دانستند، از این رو خداوند فرزند او را به سخن آورد تا برای مادر عذری باشد [و از تهمت مردم خارج شود.] (1)
ص: 139
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ»(1)
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
خداوند درباره ی کم فروشی فرمود: «ویل للمطفّفین» و ویل را برای احدی نام نبرد جز آن که او را کافر نامید، چنان که [پس از مذمّت از اختلاف احزاب] فرمود: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِن مَّشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ.»(2)
جابر جعفی گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:
در گوشه ای منتظر بنشین و هرگز دست و پا حرکت مده و جولان مکن تا علاماتی که در یک سال ظاهر می شود را ببینی، پس ندا کننده ای را می بینی که در دمشق در قریه ای از قریه های آن گرفتار خسف می شود و زمین او را می بلعد، و تعدادی از مسجدهای دمشق را می بینی که سقوط نموده اند، و چون دیدی ترک ها داخل دمشق شدند و به جزیره رسیدند، و رومیان را دیدی که به رمله وارد شدند، در آن سال در کلیّه ی سرزمین مغرب و عرب اختلاف رخ می دهد، و اهل شام در آن زمان سه گروه می شوند گروه: اَصهب، اَبقع و سُفیانی که با طرفدارانش کشتاری به راه می اندازند که هیچ عاملی چنین
ص: 140
کشتاری به راه نیانداخته است، و این گروه از «بنی ذنب الحمار» می باشند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ….»(1)
«وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«یَوْمَ الْحَسْرَةِ» روزی است که مرگ را [بین بهشت و دوزخ] ذبح می کنند! [و این بزرگ ترین حسرت دوزخیان و بزرگ ترین شادی بهشتیان است.]
و در روایت دیگری از آن حضرت نقل شده که درباره ی «یَوْمَ الْحَسْرَةِ» سؤال شد، و فرمود:
روز قیامت پس از آن که اهل بهشت داخل بهشت می شوند، و اهل دوزخ داخل دوزخ می شوند، منادی خداوند ندا می کند: ای اهل بهشت! و ای اهل دوزخ! آیا شما مرگ را در صورت و شکلی می شناسید؟ آنان می گویند: نمی شناسیم. پس مرگ را به صورت گوسفند املحی می آورند، و بین بهشت و دوزخ قرار می دهند و می گویند: همگی مرگ را ببینید و چون همه آنان او را مشاهده می کنند، خداوند امر می نماید تا او را ذبح کنند، و سپس گفته می شود:
ص: 141
ای اهل بهشت! شما را مرگی نیست و تا ابد در بهشت هستید، و ای اهل دوزخ! شما را نیز مرگی نیست و تا ابد در دوزخ خواهید بود.
سپس فرمود:
و این معنای آیه «وَأَنذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ» می باشد، یعنی حکم می شود که اهل بهشت و اهل دوزخ تا ابد در بهشت و دوزخ خواهند ماند!(1)
در ذیل روایت فوق در مجمع البیان آمده که فرمود:
اگر مرگی در قیامت می بود، در آن ساعت اهل بهشت و دوزخ از شادی و اندوه می مردند.(2)
ص: 142
«إِنَّا نَحْنُ نَرِثُ الْأَرْضَ وَمَنْ عَلَیْهَا وَإِلَیْنَا یُرْجَعُونَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند هر چیزی را که خلق نموده، روز قیامت وارث آن خواهد بود.(2) [یعنی مردم پس از خروج از دنیا چیزی جز اعمال خود را به قیامت نمی آورند و مالک چیزی جز آن نخواهند بود!!]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«أَ مَا رَأَیْتُمُ الَّذِینَ یَأْمُلُونَ بَعِیداً وَ یَبْنُونَ مَشِیداً وَ یَجْمَعُونَ کَثِیراً کَیْفَ أَصْبَحَتْ بُیُوتُهُمْ قُبُوراً وَ مَا جَمَعُوا بُوراً وَ صَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِینَ وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَا فِی حَسَنَةٍ یَزِیدُونَ وَ لَا مِنْ سَیِّئَةٍ یَسْتَعْتِبُونَ؟!…»(3)
یعنی «آیا شما ندیدید کسانی را که آرزوهای درازی داشتند، و ساختمان های مجلّل و بلندی را ساختند، و مال های فراوانی را جمع کردند، و [در نهایت] خانه های آنان مبدّل به قبر شد، و آنچه جمع کردند سبب هلاکت آنان گردید، و اموال آنان به وارث منتقل شد، و همسرانشان با دیگران ازدواج نمودند، آنان نه عمل خیری به اعمال خویش افزودند، و نه از گناهی به درگاه خدا توبه کردند؟!…»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
فرزند آدم هنگامی که آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت او می رسد، مال، و فرزندان و عمل او مقابلش مجسّم می شوند، پس او به مال خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند من برای به دست آوردن تو حریص بودم، و نسبت
ص: 143
به انفاق تو [در راه خدا] بسیار بخیل بودم، پس تو برای من چه بهره ای داری؟ مال می گوید: «کفن خود را از من بگیر» سپس به فرزندان خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند! من شما را دوست می داشتم و از شما حمایت می کردم، اکنون شما برای من چه می کنید؟ و فرزندان او می گویند: «ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و در زیر خاک پنهانت می نماییم» سپس به عمل خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند! من از انجام عمل خیر دوری می کردم و تو بر من سنگین بودی، اکنون تو برای من چه خواهی کرد؟ پس عمل او می گوید: «من در قبر و قیامت در کنار تو هستم، تا بر خداوند عرضه شویم.»
سپس فرمود:
و اگر او ولیّ خدا باشد شخصی با جمال زیبا و بوی معطّر و لباس فاخری نزد او می آید، و می گوید: من عمل صالح تو هستم، و از دنیا با تو به بهشت منتقل می شوم….(1)
ص: 144
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا 41 إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا یَسْمَعُ وَلَا یُبْصِرُ وَلَا یُغْنِی عَنکَ شَیْئًا 42 یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی
ص: 145
أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا 43 یَا أَبَتِ لَا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا 44 یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا 45 قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْراهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا 46 قَالَ سَلَامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا 47 وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاء رَبِّی شَقِیًّا 48 فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلًّا جَعَلْنَا نَبِیًّا 49 وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا 50»
¬Kj
«صِدِّیقً» کسی را گویند که فراوان حق را تصدیق می کند، تا این که این لقب نام او می شود، و «رغبة» اگر با «عن» متعدی شود به معنای اعراض است و اگر با «فی» متعدّی شود به معنای میل به چیزی است، و «ترغیب» دعوت به رغبت است، و «انتهاء» خودداری از انجام کار است، چنان که گفته می شود: «نهاه عن الأمر فانتهی» و «نَهی» به معنای زجر و منع است، و «تناهی» بلوغ به نهایت است، و «رجم» به معنای سنگسار کردن است، و به معنای شتم و دشنام نیز می باشد، و «مَلی» به معنای روزگار طولانی است، و «حَفّی» اصرار کننده در سؤال را گویند، و به معنای لطیف و صاحب لطف نیز آمده است، و «تحفّیت به» یعنی با لغت فی إکرامه، و «حفوته من کلّ خیر» یعنی با لغت فی منعه، و «أحفیت شاربی» یعنی -- با لغت فی أخذه، و «أحفیت فی السؤال» یعنی با لغت فیه، و «اعتزال» به معنای جدا شدن است، و «لسان صدقٍ علیّاً» یعنی ثناءً حسناً رفیعاً فی جمیع أهل الأدیان، و مقصود از «لسان صدق» نام نیک است، که به زبان مردم جاری می شود، و او را همواره به خوبی یاد می کنند.
ص: 146
در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! (41) هنگامی که به پدرش گفت: «ای پدر! چرا چیزی را می پرستی که نه می شنود، و نه می بیند، و نه هیچ مشکلی را از تو حلّ می کند؟! (42) ای پدر! دانشی برای من آمده که برای تو نیامده است بنا بر این از من پیروی کن، تا تو را به راه راست هدایت کنم! (43) ای پدر! شیطان را پرستش مکن، که شیطان نسبت به خداوند رحمان، عصیانگر بود! (44) ای پدر! من از این می ترسم که از سوی خداوند رحمان عذابی به تو رسد، در نتیجه از دوستان شیطان باشی!» (45) گفت: «ای ابراهیم! آیا تو از معبودهای من روی گردانی؟! اگر (از این کار) دست برنداری، تو را سنگسار می کنم! و برای مدّتی طولانی از من دور شو!» (46) (ابراهیم) گفت: «سلام بر تو! من بزودی از پروردگارم برایت تقاضای عفو می کنم چرا که او همواره نسبت به من مهربان بوده است! (47) و از شما، و آنچه غیر خدا می خوانید، کناره گیری می کنم و پروردگارم را می خوانم و امیدوارم در خواندن پروردگارم بی پاسخ نمانم!» (48) هنگامی که از آنان و آنچه غیر خدا می پرستیدند کناره گیری کرد، ما اسحاق و یعقوب را به او بخشیدیم و هر یک را پیامبری (بزرگ) قرار دادیم! (49) و از رحمت خود به آنان عطا کردیم و برای آن ها نام نیک و مقام برجسته ای (در میان همه امّتها) قرار دادیم! (50)
«یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا»(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب اعتقادات گوید:
اصحاب ما [علمای امامیّه] گویند: مقصود ابراهیم از پدر، جدّ مادری
ص: 147
ابراهیم بوده است، و پدر حقیقی او تارخ بوده، چرا که به اتفاق امامیّه پدران پیامبران تا حضرت آدم(علیه السلام) مسلمان و اهل توحید و خداشناس بوده اند، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «لَمْ یَزَلْ یَنْقُلُنِیَ اللَّهُ مِنْ أَصْلَابِ الطَّاهِرِینَ إِلَی أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ حَتَّی أَخْرَجَنِی فِی عَالَمِکُمْ هَذَا.»(1)
در حالی که کافر موصوف به طهارت و پاکی نمی شود، و خداوند می فرماید:
«إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ.»
«وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ…»(2)
عبدالله بن مسعود گوید:
عدّه ای در مسجد کوفه به بحث نشستند و گفتند: برای چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) با آن سه نفر همانند طلحه و زبیر و عایشه و معاویه نزاع نکرد [و حق خود را از آنان نگرفت]؟ پس سخنان آنان به گوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید و آن حضرت دستور داد، منادی مردم را جمع کند، و چون جمع شدند بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم سخنانی از شما به من رسیده است، که چنین و چنان گفته اید؟ مردم گفتند: آری امیرالمؤمنین راست می گوید، ما چنین گفته ایم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من در این کار به شش نفر از پیامبران اقتدا کردم، و خداوند در قرآن فرموده است: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» گفتند: آن پیامبران کیانند یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: اوّل آنان ابراهیم(علیه السلام) است که به قوم خود فرمود: «وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ» و اگر شما بگویید: ابراهیم بدون علّت از
ص: 148
قوم خود کناره گیری کرد، کافر شده اید، و اگر بگویید: او به خاطر خلافی که از آنان دیده بود از آنان کناره گیری کرد؟ وصیّ پیامبر سزاوارتر از اوست در معذور بودن و کناره گیری کردن….(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خدا رحمت کند بنده ای را که از خدا حاجتی بخواهد و در خواسته خود اصرار نماید، خواه دعای او مستجاب شود و خواه مستجاب نشود، سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَأَدْعُو رَبِّی عَسَی أَلَّا أَکُونَ بِدُعَاء رَبِّی شَقِیًّا.»(2)
«وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»(3)
ص: 149
علی بن ابراهیم قمّی از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از (رحمتنا) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا»، امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- است.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
نام نیکی که خداوند برای کسی در بین مردم قرار می دهد، بهتر از مالی است که از انسان به وارث منتقل شود و او قدردانی از صاحب آن نکند!(2)
و در سخن دیگری فرمود:
«لسان صدق» و نام نیکی که خداوند برای مؤمن در بین مردم قرار می دهد بهتر از مالی است که خداوند به او بدهد، و او از آن بخورد و بقیّه را برای وارث باقی گذارد.(3)
مؤلّف گوید:
نام نیک برای انسان سبب طلب مغفرت مردم می شود و مردم هر گاه اسمی و یا اثری از او ببینند و یا فرزند او را ملاقات کنند گرچه فرزند ناشایسته ای
ص: 150
باشد، برای او طلب رحمت می کنند، و او را به خوبی یاد می نمایند، و لکن مالی که انسان فقط بخورد و یا برای وارث باقی بگذارد، و در راه خدا ندهد، پاداشی ندارد و کسی او را به نیکی یاد نمی کند، چنان که خداوند می فرماید: «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ»(1) و یا می فرماید: «الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ خَیْرٌ… »(2) و یا می فرماید: «یَحْسَبُ أَنَ مالَهُ أَخْلَدَهُ»(3) و یا می فرماید: «وَ ما یُغْنِی عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّی.»(4)
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا 51 وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا 52 وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا 53 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا 54 وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا 55 وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا 56 وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا 57 أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَن خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا 58 فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا 59 إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا 60 جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا 61 لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا 62 تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیًّا 63»
ص: 151
«مناجات و نجوی» اختصاص دادن کسی به کلام سرّی است، و اصل مناجات به معنای ارتفاع از زمین است و نجیّ به معنای مناجی است، مانند جلیس و ضجیع که به معنای جالس و ضاجع است، و بعضی گفته اند: «نجّی» مصدر است به معنای ارتفاع، و «قرّبناه» یعنی رفعناه. و احتمال می رود که تقدیر آیه «و قرّبناه مکاناً رفیعاً» باشد. و «رفعناه مکاناً علیّاً» «علیّ» به معنای مکان بلند و مرتبه بلند و صاحب عظمت و اقتدار است و «رفیع» فقط به معنای علوّ مکانی است، از این رو خداوند به رفیع توصیف نمی شود، و «رفیع الدرجات» توصیف درجات به رفعت است، و «بُکّی» بر وزن فُعول جمع باکی است، و احتمال دارد که مصدر باشد به معنای بکاء، و «خَلَف» با فتح لام به معنای جانشین صالح است، و اگر با سکون لام باشد به معنای جانشین طالح و فاسد است، و گاهی هر کدام در معنای دیگری استعمال می شود، و «غَیّ» به معنای شرّ، و یا گم راهی [از مسیر بهشت] است و یا وادیی در دوزخ است، و «بکرةً و عشیّاً» یعنی صباحاً و مساءً.
و در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبری والا مقام! (51) ما او را از طرف راست (کوه) طور فراخواندیم و نجواکنان او را (به خود) نزدیک ساختیم (52) و ما از رحمت خود، برادرش هارون را -- که پیامبر بود -- به او بخشیدیم. (53) و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعده هایش صادق، و رسول و پیامبری (بزرگ) بود! (54) او همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود. (55) و در این کتاب، از ادریس (نیز) یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود. (56) و ما او را
ص: 152
به مقام والایی رساندیم. (57) آن ها پیامبرانی بودند که خداوند مشمول نعمت شان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از کسانی که با نوح بر کشتی سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از کسانی که هدایت کردیم و برگزیدیم. آن ها کسانی بودند که وقتی آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده می شد به خاک می افتادند، در حالی که سجده می کردند و گریان بودند. (58) امّا پس از آنان، فرزندان ناشایسته ای روی کار آمدند که نماز را تباه کردند، و از شهوات پیروی نمودند و بزودی (مجازات) گم راهی خود را خواهند دید! (59) مگر آنان که توبه کنند، و ایمان بیاورند، و کار شایسته انجام دهند چنین کسانی داخل بهشت می شوند، و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد. (60) وارد باغهایی جاودانی می شوند که خداوند رحمان بندگانش را به آن وعده داده است هر چند آن را ندیده اند مسلماً وعده خدا تحقق یافتنی است! (61) در آن جا هرگز گفتار لغو و بیهوده ای نمی شنوند و جز سلام در آن جا سخنی نیست و هر صبح و شام، روزی آنان در بهشت مقرّر است. (62) این همان بهشتی است که به بندگان پرهیزگار خود، به ارث می دهیم. (63)
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَی إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا * وَنَادَیْنَاهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ» (1)
حفص بن غیاث از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ابلیس ملعون هنگامی که موسی با خدای خود مناجات می کرد نزد او آمد، و ملکی از ملائکه به ابلیس گفت: از موسی در این حال چه می خواهی؟! ابلیس گفت: همان چیزی که از پدر او آدم در بهشت می خواستم. و سخنان خداوند با
ص: 153
موسی(علیه السلام) این بود که فرمود: «ای موسی! من نماز را قبول نمی کنم، جز از کسی که
در مقابل عظمت من تواضع کند، و خوف من در قلب او ثابت باشد، و روزِ خود را با ذکر و یاد من سپری کند، و با اصرار به گناه، شب خود را سپری نکند، و حقّ اولیا و دوستان من را شناخته باشد» موسی گفت: «خدایا آیا اولیا و دوستان تو ابراهیم و اسحاق و یعقوب هستند؟» خطاب شد: آری چنین است، و لکن مراد [اصلی] من آن کسی است که آدم و حوّا و بهشت و دوزخ را به خاطر او آفریدم. موسی گفت: پروردگارا آن کیست؟ خطاب شد: «محمّد = احمد که من نام او را از نام خود برگزیدم، چرا که من محمود هستم و او محمّد است» موسی گفت:
«پروردگارا! مرا از امّت او قرار ده» خطاب شد: ای موسی! اگر تو به جایگاه او و جایگاه اهل بیت او معرفت پیدا کنی، در زمره ی امّت او خواهی بود، همانا مَثَل او و خاندانش در بین مخلوق من، مانند بهشت فردوس در میان بهشت های دیگر است که برگ هایش پراکنده نمی شود و طعمش تغییر نمی کند، و هر کس معرفت به آنان و حقّشان پیدا کند، من او را از نادانی نجات می دهم، و در تاریکی ها نوری به او عطا می کنم، و قبل از آن که مرا بخواند، خواسته او را اجابت می کنم.
ای موسی! هنگامی که فقر به سوی تو می آید، بگو: ای نشانه صالحین خوش آمدی! و هنگامی که مال و ثروت به طرف تو می آید بگو: این عقوبت گناهی است که سراغم آمده. ای موسی! دنیا دار مجازات و کیفر است، و من آدم را در این دنیا بعد از ارتکاب خطا، عقوبت نمودم، و دنیا و اهل آن را ملعون قرار دادم، مگر آن که [کسی] دنیا را برای من طلب کند.
ای موسی! بندگان شایسته من به اندازه شناخت و علم شان به دنیا، از آن
ص: 154
کناره گیری می کنند، و دیگر مخلوقات من به اندازه نادانی شان به آن تمایل پیدا می کنند، و در بین بندگان من کسی نیست که دنیا را بزرگ بشمارد، و از آن خیری ببیند، و چشمش به آن روشن شود، و هر کس دنیا را به دیده تحقیر بنگرد از آن بهره مند می گردد.
سپس امام صادق(علیه السلام) در ادامه سخن خود فرمود:
اگر قدرت آن را داشتید که معروف و شناخته نشوید، چنین کنید، چرا که لازم نیست مردم از شما تعریف کنند، و اگر شما نزد خداوند محبوب باشید و مردم شما را دوست نداشته باشند، ملامتی بر شما نیست، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: «لَا خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلَّا لِأَحَدِ رَجُلَیْنِ رَجُلٍ أسلف ذنوباً فیتدارکها بالتوبة، و رجلٍ یسارع فی الخیرات» یعنی ماندن در دنیا خیری ندارد، مگر برای دو نفر، 1. کسی که از گناهانی که انجام داده توبه کند [و خود را پاک نماید] 2. کسی که در اعمال خیر سبقت بگیرد و کوشا باشد، امّا این که چگونه توبه ی او پذیرفته می شود؟ به خدا سوگند اگر آنقدر سجده کند که گردنش بشکند، خداوند بدون ولایت ما توبه او را نمی پذیرد.
تا این که فرمود:
بدانید که هر کس به حقّ ما پی ببرد و حقّ ما را بشناسد، و امید ثواب داشته باشد، در شبانه روز به نصف مدّ طعام، و چیزی که عورت او را بپوشاند، و جایی که سر خود را به زمین گذارد، راضی می شود، و در این حال باز خائف و ترسان از عذاب خدا خواهد بود.(1)
ص: 155
ص: 156
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا»(1)
زراره گوید از امام باقر(علیه السلام) سؤال کردم معنای «وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا»، چیست و چه فرقی بین رسول و نبیّ می باشد؟ فرمود:
نبیّ کسی است که وحی را در خواب می بیند و صدای ملک را می شنود و او را نمی بیند، و رسول کسی است که در خواب [یا بیداری] صدا را می شنود و ملک وحی را نیز می بیند….(2)
برید عجلی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا مقصود از اسماعیل در آیه «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ…» آیا اسماعیل فرزند ابراهیم(علیه السلام) است؟ که مردم گمان می کنند؟ فرمود: اسماعیل(علیه السلام) قبل از پدر خود ابراهیم از دنیا رفت و در زمان او ابراهیم حجّت خدا و قائم به دین و صاحب شریعت بود، و در آن صورت اسماعیل بر چه امّتی می تواند پیامبر باشد؟ گفتم: فدای شما شوم پس مقصود از اسماعیل در این آیه کیست؟
فرمود:
مقصود اسماعیل بن حزقیل است که خداوند او را به قوم خود مبعوث نمود و مردم او را تکذیب نمودند و به قتل رساندند و پوست صورت او را کندند،
ص: 157
و خداوند بر آنان غضب نمود و ملک عذاب سطاطائیل را نزد او فرستاد و به او گفت: ای اسماعیل من سطاطائیل، ملک عذاب هستم و خداوند مرا نزد تو فرستاده تا اگر بخواهی قوم تو را به انواع عذاب ها کیفر کنم؟ پس اسماعیل گفت: «ای سطاطائیل مرا به تو حاجتی نیست» و خداوند به او وحی نمود: ای اسماعیل حاجت تو چیست؟ اسماعیل گفت: «خدایا تو از مردم برای خود پیمان ربوبیّت گرفتی و برای محمّد(صلی الله علیه و آله) پیمان نبوّت گرفتی و برای وصیّ او پیمان ولایت گرفتی و به خلق خود خبر دادی که امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) با حسین بن علیّ(علیه السلام) بعد از پیامبر خود چه خواهند کرد؟ و به حسین(علیه السلام) وعده دادی تا او را به دنیا بازگردانی تا انتقام خون خود را از قاتلین خویش بگیرد، و حاجت من این است که مرا نیز به دنیا بازگردانی تا انتقام خود را از این مردم بگیرم همان گونه که حسین(علیه السلام) را باز می گردانی». پس خداوند به اسماعیل بن حزقیل وعده رجعت به دنیا را داد و او نیز با امام حسین -- صلوات الله علیه -- به دنیا باز خواهد گشت.(1)
ص: 158
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ثَلَاثٌ مَنْ کُنَ فِیهِ. کَانَ مُنَافِقاً -- وَ إِنْ صَامَ وَ صَلّی. وَ زَعَمَ أَنَّهُ مُسْلِمٌ -- : مَنْ إِذَا ائْتُمِنَ خَانَ، وَ إِذَا حَدَّثَ کَذِبَ، وَ إِذَا وَعَدَ أَخْلَفَ؛ إِنَّ اللَّهَ -- جل جلاله -- قَالَ فِی کِتَابِهِ:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ» وَ قَالَ: «إِنَّ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» وَ قال جل جلاله: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعِیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا.»»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به این علّت اسماعیل [بن حزقیل] صادق الوعد نامیده شد، که با مردی در مکانی وعده کرد و یک سال در آن مکان به انتظار او ماند و خداوند او را «صادق الوعد» نامید و پس از یک سال آن مرد به وعده گاه آمد و اسماعیل به او گفت: من تا کنون منتظر تو بودم.(2)
ص: 159
«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا»(1)
جابر از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل کرده که فرمود:
جبرئیل به من خبر داد که ملکی از ملائکه نزد خداوند منزلت بزرگی داشت و مورد خشم خداوند قرار گرفت و خداوند او را از آسمان به زمین فرستاد، پس آن ملک نزد ادریس آمد و گفت: «تو نزد خداوند منزلت والایی داری، برای من نزد او شفاعت کن» و ادریس سه شب پیاپی نماز خواند و روزهایش را روزه گرفت و در هنگام سحر برای آن ملک دعا کرد و دعای او مستجاب گردید، و آن ملک به ادریس گفت:
حال که دعای تو مستجاب شد و من آزاد شدم، اکنون من می خواهم تو را پاداش بدهم، پس تو چیزی از من طلب کن؟ ادریس گفت: «آیا می توانی ملک الموت را به من نشان بدهی؟ تا با او انس بگیرم، چرا که یاد او همه چیز را برای من ناگوار کرده است» پس آن ملک بال های خود را گشود و ادریس را سوار کرد و به آسمان دنیا بالا برد و به جستجوی ملک الموت بود، و به او گفتند: «باید بالاتر بروی» پس او بالا رفت تا ملک الموت را بین آسمان چهارم و پنجم پیدا کرد و او را صدا زد و گفت:
ای ملک الموت! چرا من تو را اندوهگین و با صورت درهم کشیده می بینم؟ ملک الموت گفت: «به خاطر این که من در زیر سایه عرش دستور گرفتم که روح انسانی را بین آسمان چهارم و پنجم بگیرم» پس ادریس با شنیدن این جملات دگرگون شد و بی هوش گردید، و ملک الموت در همان ساعت او را قبض روح نمود و خداوند درباره ی او فرمود: «وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا.» (2)
ص: 160
مؤلّف گوید:
روایت فوق را علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود(1) با سند صحیح و عبارت دیگری از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده است و ما به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر کردیم.
و در تفسیر قمّی نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من در معراج چون به آسمان چهارم رفتم مردی را دیدم و به جبرئیل گفتم: این مرد کیست؟ او گفت: «این ادریس است که خداوند او را به مقام بلند رسانده است» پس من بر او سلام کردم و او نیز بر من سلام کرد و من برای او استغفار کردم و او نیز برای من استغفار نمود.(2)
ص: 161
«أُوْلَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ… فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ»(1)
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا» ما هستیم.(2)
داودبن فرقد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «إِنَ الصَّلاةَ کانَتْ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً» چیست؟ فرمود:
یعنی واجب و نوشته شده. سپس فرمود: این گونه نیست که اگر نماز خود را مختصری زودتر و یا دیرتر بخوانی زیانی به تو برساند، مادامی که به ضایع کردن نرسد، چرا که خداوند می فرماید: «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا.»(3)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
مقصود از «أَضَاعُوا الصَّلَاةَ» تأخیر انداختن نماز از اوّل وقت است، نه ترک کردن آن.(4)
ص: 162
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ» ساختن بناهای محکم [و مجلّل]، و سوار شدن مرکب های چشمگیر، و پوشیدن لباس های [زیبای] مشهور است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس از امّت من از چهار خصلت سالم بماند اهل بهشت خواهد بود، 1. دخول در دنیا، 2. پیروی از هوسرانی، 3. شهوت شکم، 4. شهوت زناشویی.(2)
«لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلَّا سَلَامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق بهشت دنیا [و برزخ] است و دلیل آن این است که در قیامت «بُکْرَةً وَعَشِیًّا»، وجود ندارد و صبح و شام مربوط به جنّات دنیا می باشد که ارواح مؤمنین به آن ها منتقل می شود و خورشید در آن ها طلوع و غروب می نماید.(4)
ص: 163
شهاب بن عبد ربّه گوید: به امام صادق(علیه السلام) از بیماری [شکم] و تخمه شکایت کردم و آن حضرت فرمود:
اوّل روز و آخر روز غذا بخور و چیزی بین آن مخور که سبب فساد بدن تو خواهد شد، مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا.»(1)
«تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیًّا»(2)
مؤلّف گوید:
آیه فوق بالصراحه تقوا را سبب دخول بهشت معرّفی می کند و آیات فراوان دیگری نیز به این معنا دلالت دارد که به برخی از آن ها اشاره می شود:
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ *… أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.»(3)
«وَنُودُواْ أَن تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(4)
«إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ….»(5)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَی رَبِّهِمْ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ.» (6)
ص: 164
«مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُکُلُهَا دَآئِمٌ وِظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَواْ ….»(1)
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(2)
«یَوْمَ لَا یَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ * وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ.»(3)
«وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا.»(4)
«وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا 64 رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا 65 وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا 66 أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا 67 فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا 68 ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمَنِ عِتِیًّا 69 ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیًّا 70 وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا 71 ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا 72 وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَّقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا 73 وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا 74 قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا
ص: 165
الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضْعَفُ جُندًا 75 وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا 76»
¬Kj
«الجثیّ» جمع الجاثی به معنای به زانو در آمدن است چنان که گفته می شود: جثی علی رکبتیه و در اوائل این سوره گذشت و «شیعه» به معنای جماعت متعاون به همدیگر است، بر انجام کاری، و «تشایع القوم» إذا تعاونوا و «صلیّا» مصدر صَلی یَصْلی صَلیّاً مانند لقی یلقی لقیّاً است، و صلی یصلی صُلِیّاً مانند مضی یمضی مُضیّاً است و «حتماً مقضیّاً» لفظاً و معنیً مانند قطعاً و جزماً است، و «نَدِیّ و نادی» به معنای مجلس است و «دار الندوة» مجلسی بود که مشرکین و قبائل عرب و ابلیس در آن جمع شدند و متحدّ شدند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را چهل نفر از چهل قبیله در یک شب بکشند، و در مکّه به آن دار قصّی می گفتند و آنان برای تیمّن، در آن جمع می شدند و مشورت می کردند، و ندوت القوم أندوهم یعنی جمعتهم فی مجلسٍ، و «أَثاث» به معنای متاع است مانند فرش و لباس و… و «رِئْیاً» اسم مرئیّ است مانند ذبح که اسم مذبوح است، و «مَرَدّ» به معنای عاقبت و بازگشت است.
(پس از تأخیر وحی، جبرئیل به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد:) ما جز بفرمان پروردگار تو، نازل نمی شویم آنچه پیش روی ما، و پشت سر ما، و آنچه میان این دو می باشد، همه از آنِ اوست و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده (و نیست)! (64) همان پروردگار آسمان ها و زمین، و آنچه میان آن دو قرار دارد! او را پرستش کن
ص: 166
و در راه عبادتش شکیبا باش! آیا مثل و مانندی برای او می یابی؟! (65) انسان می گوید: «آیا پس از مردن، زنده (از قبر) بیرون خواهم آمد؟!» (66) آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟! (67) سوگند به پروردگارت که همه آن ها را همراه با شیاطین در قیامت جمع می کنیم سپس همه را -- در حالی که به زانو درآمده اند -- گرداگرد جهنّم حاضر می سازیم. (68) سپس از هر گروه و جمعیّتی، کسانی را که در برابر خداوند رحمان از همه سرکش تر بوده اند، جدا می کنیم. (69) بعد از آن، ما بخوبی از کسانی که برای سوختن در آتش سزاوارترند، آگاه تریم! (70) و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنّم می شوید این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت! (71) سپس آن ها را که تقوا پیشه کردند از آن رهایی می بخشیم و ظالمان را -- در حالی که (از ضعف و ذلّت) به زانو درآمده اند -- در آن رها می سازیم. (72) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، کافران به مؤمنان می گویند: «کدام یک از دو گروه [ما و شما] جایگاهش بهتر، و جلسات انس و مشورتش زیباتر، و بخشش او بیشتر است؟!» (73) چه بسیار اقوامی را پیش از آنان نابود کردیم که هم مال و ثروت شان از آن ها بهتر بود، و هم ظاهرشان آراسته تر! (74) بگو: «کسی که در گم راهی است، باید خداوند به او مهلت دهد تا زمانی که وعده الهی را با چشم خود ببینند: یا عذاب (این دنیا)، یا (عذاب) قیامت! (آن روز) خواهند دانست چه کسی جایش بدتر، و لشکرش ناتوان تر است!» (75) (امّا) کسانی که در راه هدایت گام نهادند، خداوند بر هدایت شان می افزاید و آثار شایسته ای که (از انسان) باقی می ماند، ثوابش در پیشگاه پروردگارت بهتر، و عاقبتش خوب تر است! (76)
ص: 167
«وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»(1)
ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرئیل فرمود:
چه مانع است که تو بیش از پیش ما را زیارت کنی؟ و این آیه نازل شد: «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ….»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا»، فرمود:
پروردگار ما منزّه از فراموشی و نسیان است، او هرگز نسیان و غفلتی پیدا نمی کند و حفیظ و علیم است.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دنبال حدیث قبل در تفسیر «هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا» به سؤال کننده فرمود:
تأویل این آیه این است که آیا جز خداوند، احدی از اسماء الله آگاهی دارد؟ سپس به او فرمود: بپرهیز از این که قرآن را به رأی خود تفسیر نمایی، تا این که تفسیر آن را از علما [ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] بیاموزی، چرا که بسا تنزیلی شباهت به کلام بشر دارد در حالی که کلام خداست، و تأویل آن شباهت به کلام بشر ندارد و همان گونه که هیچ چیزی شبیه به خدا نیست، کارهای خدا [و سخن او] نیز شبیه به کارهای بشر نیست و هیچ سخنی از سخنان او نیز
ص: 168
شبیه به سخنان بشر نیست چرا که کلام خدای تبارک و تعالی صفت اوست و کلام بشر افعال بشر است، بنابراین، کلام خدا شباهتی به کلام بشر ندارد، و اگر تو قرآن را به رأی خود تفسیر کنی گم راه و هلاک خواهی شد.(1)
«أَوَلَا یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا»(2)
مؤلّف گوید:
مشابه این آیه، آیه اوّل سوره ی انسان است که می فرماید: «هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ* لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» و تفسیر آن خواهد آمد إن شاءالله.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» فرمود:
«لا مقدَّراً و لا مکوّناً» یعنی آیا انسان به یاد نمی آورد که ما او را آفریدیم و پیش از آن، نه اندازه گیری شده بود و نه وجود داشت؟!
ص: 169
و در سخن دیگری فرمود:
نه نامی از او نوشته شده بود و نه علمی به او تعلّق پیدا کرده بود «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً فِی کِتَابٍ وَ لَا عِلْمٍ.»(1)
مؤلّف گوید:
این گونه آیات که به صورت سؤال تقریری بیان می شود، اشاره دارد که عقل و فطرت انسان اعتراف می کند که او مخلوق و مربوب خداوند است و لکن به خاطر غفلت ها و تمایلات دنیا، خالق خود را نادیده می گیرد و به او توجّه نمی کند!! از این رو خداوند پس از آیه فوق به صورت تهدید و اعلان خطر می فرماید: «فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا * ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمَنِ عِتِیًّا * ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیًّا.»
«وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا * ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا وَّنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»(2)
مؤلّف گوید:
روایات مختلف و نظرات گوناگونی درباره ی «ان منکم الّا واردها» وجود
ص: 170
دارد. برخی از روایات صریح در این است که ورود به معنای دخول است، و برخی ورود را از قبیل «فلّما ورد ماء مدین» و «أدلی واردهم دلوه» و «ورد ماء بنی فلان» دانسته اند، و از برخی از روایات درباره ی صراط ظاهر می شود که ورود به معنای عبور است و عبور برای هر کسی به گونه ای است، و در بعضی از روایات آمده که ورود همان دخول است و لکن آتش برای مؤمن سرد و سلامت می شود همانند ابراهیم(علیه السلام) و برای کافر و مشرک عذاب الیم است.
و البتّه این روایات برای اهل فنّ ظاهر و قابل توجیه است و آنچه مهمّ است اعلان خطری است که خداوند در آیه فوق نموده و راه نجات را تقوا معرّفی کرده است، و از برخی از روایات استفاده می شود که صراط و دوزخ دارای شعور هستند و صراط برای مؤمن باز و گشاده می شود و برای کافر و مشرک و برخی از گنهکاران از مو باریک تر و از شمشیر برّنده تر است و آتش به مؤمن می گوید: زود بگذر که سردی تو نزدیک است شعله من را خاموش کند، و الله العالم.اکنون به روایات این بخش توجّه می کنیم و از خداوند توفیق تقوا و عصمت می طلبیم و می گوییم: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.»
علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا»، گوید:
در قیامت دریاها تبدیل به آتش می شود و ظالمین هنگام عبور از صراط در آن آتش ریخته می شوند.
سپس گوید:
در حدیث دیگری وارد شده که آیه فوق با آیه «إِنَ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی -- أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ» نسخ شده است.(1)
ص: 171
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از ورود دخول نیست، چنان که در جمله «وردنا ماء بنی فلان» [و یا جمله «فلمّا ورد ماء مدین»] مقصود دخول نیست.(1)
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مردم وارد آتش می شوند و سپس به خاطر اعمال شان خارج می گردند: برخی مانند چشم بر هم زدن، و برخی مانند وزش باد، و برخی مانند دویدن اسب، و برخی مانند اسب سوار، و برخی مانند دویدن انسان، و برخی مانند راه رفتن انسان، [و این به خاطر تفاوت اعمال آنان است.](2)
ص: 172
ابوسمیّه گوید:
ما درباره ی معنای ورود اختلاف پیدا کردیم و بعضی گفتند: مؤمن داخل آتش نمی شود، و بعضی گفتند: همه مردم داخل آتش می شوند، و سپس خداوند اهل تقوا را نجات می دهد. پس من جابربن عبدالله را ملاقات نمودم و این مسأله را از او سؤال کردم، و او با انگشت خود اشاره به گوش های خود نمود و گفت: کر شوم اگر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیده باشم که فرمود: مقصود از ورود دخول است، و هیچ انسان نیکوکار و فاجری نیست مگر آن که داخل دوزخ می شود، و دوزخ برای مؤمنین سرد و سلامت است، همان گونه که برای ابراهیم سرد و سلامت شد، تا جایی که دوزخ از سردی مؤمن ناله می کند [و می گوید: از من دور شو که شعله مرا خاموش می کنی] سپس فرمود: خداوند اهل تقوا را نجات می دهد و ستمکاران را در آتش رها می نماید.(1)
و روایت شده که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ورود سؤال شد و آن حضرت فرمود:
خداوند متعال آتش را در قیامت مانند روغن جامد قرار می دهد و مردم را گرد آن جمع می کند، و سپس منادی از ناحیه خداوند می فرماید: «اصحاب خود را بگیر و اصحاب من را رها کن» سپس فرمود: سوگند به آن خدایی که
ص: 173
جان من به دست اوست آتش به اصحاب خود داناتر از مادر به فرزند خویش می باشد!!(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات امامیه گوید:
روایت شده که احدی از اهل توحید هنگامی که داخل آتش می شوند رنجی نمی بینند، و درد و الم آنان هنگامی است که از آتش خارج می شوند، و این رنج و اَلَم به خاطر اعمالی است که انجام داده اند و خداوند هرگز به بندگان خود ظلم نمی کند.(2)
عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
تب پیشگام مرگ می باشد و آن زندان مؤمن روی زمین است، و آن بهره و سهم مؤمن است از آتش دوزخ.(3)
«قُلْ مَن کَانَ فِی الضَّلَالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّی إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ …»(4)
ص: 174
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا…» فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قریش را به ولایت ما دعوت نمود و آنان سخن او را انکار نمودند و فرار کردند. و در تفسیر «قُلْ مَنْ کانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمنُ مَدًّا» فرمود: همه قریش در ضلالت و گم راهی ماندند، و به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و به ولایت ما ایمان نیاوردند و همواره گم راه و گم راه کننده بودند و خداوند آنان را در ضلالت و طغیانشان امداد نمود تا مرگ آنان فرا رسید، و مصداق «شَرٌّ مَکاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً» شدند، ابوبصیر گوید: گفتم: مقصود از «حَتَّی اذا رَاوْا ما یُوعَدُونَ» چیست؟ فرمود:
مقصود: خروج قائم؟عج؟ است و آن معنای ساعت می باشد، و در آن روز به حقانیّت وعده ی خدا و آنچه از طرف او به دست حضرت قائم؟عج؟ بر آنان می رسد پی خواهند برد، و آنان در آن روز بدترین وضعیّت و ناتوانی را نزد آن حضرت خواهند داشت.(1)
ص: 175
«وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَّرَدًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) در ادامه حدیث فوق در تفسیر «وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًی…» می فرماید:
در آن روز خداوند مؤمنان هدایت یافته را به خاطر اطاعت از حضرت مهدی(علیه السلام) بر ایمانشان می افزاید چرا که آنان امامت او را می پذیرند و انکار نمی کنند.(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ…» گفتن مؤمن: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ اللَّهُ وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، زمین سفیدی را دیدم که ملائکه بر روی آن با خشتی از طلا و خشتی از نقره ساختمان می کردند و بسا دست از کار بر می داشتند، پس من به آنان گفتم: برای چه مقداری مشغول ساختن می شوید و مقداری دست باز می دارید؟ گفتند: «ما منتظر آمدن نفقه و مصالح ساختمان می مانیم» گفتم: نفقه و مصالح شما چیست؟ گفتند: ما منتظریم که مؤمن در دنیا بگوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ
ص: 176
وَ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ» و چون شروع می کند ما نیز شروع می کنیم و چون رها می کند ما نیز رها می کنیم.(1)
مؤلّف گوید:
در سوره ی کهف در تفسیر «وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ»(2) روایات مفصّلی در این معنا گذشت.
أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا 77 أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا 78 کَلَّا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا 79 وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا 80 وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا 81 کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا 82 أَلَمْ تر أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا 83 فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا 84 یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا 85 وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا 86 لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا 87 وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا 88 لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا 89 تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا 90
ص: 177
أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا 91 وَمَا یَنبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَن یَتَّخِذَ وَلَدًا 92 إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِلَّا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا 93 لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا 94 وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا 95 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا 96 فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا 97 وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا 98»
¬Kj
«الأَزّ» «أَزَّه یَأَزّه أَزّاً و أزیزاً» به معنای وادار کردن بر کاری می باشد، و أزّتِ القدر إذ غَلَت، و در حدیث آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «کان یصلّی و أزیز جوفه کأزیز الرجل من البکاء» و «وَفْد» و وُفُود جمع وافد است، و «وفد یَفدِ وَفداً و أوفد علی الشیء» یعنی أشرف علیه، و «سَوق» وادار کردن به سیر است، و ساق قدم نیز باعتبار استمرار سیر است، و سُوق را نیز به این جهت سوق گویند که به وسیله آن مردم به دنبال بیع و شرا می روند، و «وِرْد» جماعتی را گویند که وارد بر آب می شوند، و «أَدّ» امر بزرگی را گویند، و «لَدّ» شدّت خصومت را گویند، و «أَلَدَ» و ألدّ الخصام یعنی أشدّ الخصام خصومةً، و جمع أَلَدَّ، لُدّ است، و «رِکْز» صوت خفیف را گویند.
آیا دیدی کسی را که به آیات ما کافر شد، و گفت: «اموال و فرزندان فراوانی به من داده خواهد شد»؟! (77) آیا او از غیب آگاه گشته، یا نزد خدا عهد و پیمانی گرفته است؟! (78) هرگز چنین نیست! ما بزودی آنچه را می گوید می نویسیم و عذاب را بر او مستمرّ خواهیم داشت! (79) آنچه را او می گوید (از اموال و فرزندان)، از او به
ص: 178
ارث می بریم، و به صورت تنها نزد ما خواهد آمد! (80) و آنان غیر از خدا، معبودانی را برای خود برگزیدند تا مایه عزّت شان باشد! (چه پندار خامی!) (81) هرگز چنین نیست! به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد (بلکه) بر ضدّشان قیام می کنند! (82) آیا ندیدی که ما شیاطین را بسوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیداً تحریک کنند؟! (83) پس درباره آنان شتاب مکن ما آن ها (و اعمالشان) را به دقت شماره میکنیم! (84) در آن روز که پرهیزگاران را دسته جمعی بسوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) محشور می کنیم… (85) و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به جهنّم می رانیم… (86) آنان هرگز مالک شفاعت نیستند مگر کسی که نزد خداوند رحمان، عهد و پیمانی دارد. (87) و گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود برگزیده است». (88) راستی مطلب زشت و زننده ای گفتید! (89) نزدیک است به خاطر این سخن آسمان ها از هم متلاشی گردد، و زمین شکافته شود، و کوه ها بشدّت فرو ریزد… (90) از این رو که برای خداوند رحمان فرزندی قائل شدند! (91) در حالی که هرگز برای خداوند رحمان سزاوار نیست که فرزندی برگزیند! (92) تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، بنده اویند! (93) خداوند همه آن ها را احصا کرده، و به دقّت شمرده است! (94) و همگی روز رستاخیز، تک و تنها نزد او حاضر می شوند! (95) مسلّماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، خداوند رحمان محبّتی برای آنان در دل ها قرار می دهد! (96) و ما فقط آن [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختیم تا پرهیزگاران را بوسیله آن بشارت دهی، و دشمنان سرسخت را با آنان انذار کنی. (97) چه بسیار اقوام (بی ایمان و گنهکاری) را که پیش از آنان هلاک کردیم آیا احدی از آن ها را احساس می کنی؟! یا کمترین صدایی از آنان می شنوی؟! (98)
ص: 179
«أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لَأُوتَیَنَّ مَالًا وَوَلَدًا * أَاطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا…» (1)
امام باقر(علیه السلام) در شأن نزول آیات فوق می فرماید:
عاص بن وائل قرشی سهمی که یکی از مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود به خَبَاب بن اَرَت بدهکار بود و چون خَباب مال خود را از او طلب کرد، عاص بن وائل گفت: «مگر شما نمی گوئید در بهشت طلا و نقره و حریر وجود دارد؟ خَباب گفت: آری. عاص گفت: پس وعده گاه ما در بهشت باشد، و به خدا سوگند در بهشت بیش از تو به من چیزهایی [از مال و طلا و نقره] داده می شود که به تو داده نخواهد شد» و خداوند در پاسخ او فرمود: «أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً کَلَّا سَنَکْتُبُ ما یَقُولُ وَ نَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذابِ مَدًّا وَ نَرِثُهُ ما یَقُولُ وَ یَأْتِینا فَرْداً….»(2)
ص: 180
«وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا * کَلَّا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
معنای «وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا»، این است که در قیامت بت ها از آنان بیزاری می جویند.
سپس فرمود:
مقصود از عبادت در این آیه سجود و رکوع نیست، بلکه مقصود اطاعت از مخلوق است، و هر کس به خاطر اطاعت از مخلوق از خالق خود نافرمانی کند، عبادت مخلوق را کرده است. (2)
ودر تفسیر «أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا» فرمود:
هنگامی که آنان در دنیا طغیان کردند و در فتنه دنیا از مخلوق اطاعت نمودند خداوند در دنیا آنان را به حال خود واگذارد، و شیاطین جنّ و انس را بر آنان گماشت تا آنان را بر اطاعت و عبادت مخلوق ترغیب نمایند، و سپس به پیامبر خود فرمود: «فَلَا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» یعنی ای
ص: 181
رسول من! تو بر آنان شتاب و هراس مکن، ما مسیر کفر و طغیان و فتنه را برای آنان فراهم نموده ایم.(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات فوق درباره ی مانع زکات و مانع معروف و عمل خیر نازل شده است، و خداوند سلطان ظالم و یا شیاطین را بر آنان می گمارد تا به جای پرداخت نکردن زکات، مال خود را در غیر طاعت خدا صرف کنند و گرفتار عذاب خدا شوند.(2)
و در کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا» عدد ایّام نیست بلکه مقصود عدد انفاس است.(3)
ص: 182
و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغة نقل شده که فرمود:
«نَفَسُ المَرْء خُطَاهُ إلی أجَلِه» یعنی نفس کشیدن انسان گام های اوست به طرف مرگ.(1)
و فرمود:
هر چیز معدودی رو به نقص و کم شدن است و هر چیزی که انتظار آن کشیده می شود خواهد آمد.
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا»(2)
مرحوم صدوق با سند خود از محمّد بن عبدالله حکمی -- حاکم نوقان -- نقل نموده که گوید:
دو نفر از ری [یعنی تهران] بر من وارد شدند و نامه ای از سلطان ری برای نضربن احمد امیر بخارا آورده بودند، و یکی از آنان اهل ری و شیعه بود و دیگری اهل قم و ناصبی بود و چون به نیشابور رسیدند، آن مردی که اهل ری بود به مرد قمّی گفت: آیا بهتر نیست ما اوّل به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) برویم و سپس به بخارا برویم؟ پس مرد قمّی ناصبی گفت: «سلطان، ما را به بخارا فرستاده و ما نباید به راه دیگری برویم تا از رسالت خود فارغ شویم» پس به بخارا رفتند و چون در بازگشت، به طوس رسیدند مرد شیعی به مرد قمّی ناصبی گفت: آیا به زیارت حضرت رضا(علیه السلام) نرویم؟ ناصبی گفت: من هنگامی که از قم خارج شدم مرجئی و خارجی بودم و نمی خواهم هنگام بازگشت به قم، رافضی باشم»
ص: 183
پس مرد رازی وسائل خود را نزد ناصبی گذارد و سوار بر الاغی شد و به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفت و به خدّام آن حضرت گفت: «امشب اجازه بدهید من در حرم بمانم و کلید حرم را به من بسپارید» تا این که گوید: داخل حرم شدم و درها را بستم و مشغول زیارت شدم و سپس در بالای سر مبارک آن حضرت هر چه توانستم نماز خواندم و شروع کردم از اوّل قرآن بخوانم و هر چه می خواندم صدای قرائت دیگری را نیز می شنیدم، پس قرائت خود را متوقّف کردم و اطراف حرم را جستجو نمودم و کسی را نیافتم، پس به جای خود بازگشتم و قرآن را از اوّل شروع نمودم و باز شنیدم که کسی همواره مانند من قرآن را تلاوت می کند، تا رسیدم به آخر سوره مریم و چون گفتم:
«یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا» از قبر مطّهر این چنین شنیدم: «یَوْمَ یُحشَرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا * وَیُساقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَی جَهَنَّمَ وِرْدًا»، و بقیّه قرآن را ختم نمودم و صاحب صوت نیز ختم نمود و چون صبح شد به نوقان بازگشتم و از هر کدام از قرّاء سؤال کردم گفتند: «این قرائت از جهت لفظ و معنا مستقیم است و لکن کسی این گونه این آیه را تا کنون قرائت نکرده است» تا این که به نیشابور بازگشتم و از هر کس سؤال کردم کسی از این قرائت اطلاعی نداشت تا به ری بازگشتم و چون از برخی از قرّاء سؤال کردم گفتند: تو این قرائت را از کجا آورده ای؟ گفتم: «حادثه ای برای من رخ داد و به این قرائت پی بردم» پس آن قاری گفت: این قرائت رسول خداست به روایت اهل البیت(علیهم السلام) سپس از من پرسید برای چه تو درباره ی این آیه سؤال کردی؟ پس من قصّه خود را برای او گفتم و این قرائت صحیح به نظر من آمد.(1)
ص: 184
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من نخستین کسی هستم که در قیامت بر خدای عزیز جبّار وارد می شوم و
ص: 185
سپس کتاب او و اهل بیت من و پس از آن امّت من وارد می شوند و سپس من از امّت خود، درباره ی کتاب خدا و اهل بیت خویش سؤال خواهم نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
علیّ(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی «یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمَنِ وَفْدًا» سؤال نمود، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی! وَفد اشخاص سوار بر مرکب را گویند، و آنان مردانی هستند که تقوای خدا را رعایت نموده اند، از این رو خداوند آنان را دوست داشته و مخصوص به کرامت خود قرار داده و از اعمال آنان راضی شده و آنان را متقیّن نامیده است.
سپس فرمود:
یا علی! سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آنان از قبور خود در قیامت خارج می شوند، در حالی که صورت های آنان مانند برف، و لباس های آنان مانند شیر، سفید است و کفش های آنان از طلا، و شراک کفش های شان از لؤلؤ است و می درخشد.(2)
ص: 186
مؤلّف گوید:
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی پس از نقل روایت فوق روایت مفصّلی را نقل نموده است(1) که در پاورقی مشاهده می شود.
«لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»(2)
ص: 187
مؤلّف گوید:
برای «مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، سه معنا در روایات ذکر شده است، 1. ولایت امیرالمؤمنین و امامان بعد از آن حضرت، 2. وصیّت هنگام مرگ، 3. دعائی که هر صبح و شام باید خوانده شود.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«کسانی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه بعد از آن حضرت را [که عهد الهی است] نپذیرفته باشند، حق شفاعت ندارند و کسی نمی تواند برای آنان شفاعت کند، و شفاعت کنندگان تنها برای کسی شفاعت می کنند که «اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، و مقصود از عهد، ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او است.(1)
امام صادق(علیه السلام) از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که وصیّت او هنگام مرگ نیکو نباشد در مروّت و جوانمردی او نقصی خواهد بود، راوی گوید: گفتم: یا رسول الله! چگونه باید هنگام مرگ وصیّت کند؟ فرمود: چون مرگ او فرا می رسد و مردم گرد او جمع می شوند بگوید:
«اَللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ -- عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ -- إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ -- وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ -- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَرَسُولُکَ -- وَ أَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَ أَنَّ النَّارَ حَقٌّ -- وَ أَنَّ الْبَعْثَ
ص: 188
حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ -- وَ الْقَدَرَ وَ الْمِیزَانَ حَقٌّ -- وَ أَنَّ الدِّینَ کَمَا وَصَفْتَ -- وَ أَنَّ الْإِسْلَامَ کَمَاشَرَعْتَ -- وَ أَنَّ الْقَوْلَ کَمَا حَدَّثْتَ وَ أَنَّ الْقُرْآنَ کَمَا أَنْزَلْتَ -- وَ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ الْمُبِینُ -- جَزَی اللَّهُ مُحَمَّداً خَیْرَ الْجَزَاءِ وَ حیّ [حَیَّا] اللَّهُ مُحَمَّداً وَ آلَهُ بِالسَّلَامِ -- اَللَّهُمَّ یَا عُدَّتِی عِنْدَ کُرْبَتِی -- وَ یَا صَاحِبِی عِنْدَ شِدَّتِی وَ یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی یَا إِلَهِی وَ إِلَهَ آبَائِی -- لَا تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ -- فَإِنَّکَ إِنْ تَکِلْنِی إِلَی نَفْسِی -- کُنْتُ أَقْرَبَ مِنَ الشَّرِّ وَ أَبْعَدَ مِنَ الْخَیْرِ -- وَ أَسْرَی فِی الْفِتَنِ وَحْدِی -- فَآنِسْ فِی الْقَبْرِ وَحْشَتِی -- وَ اجْعَلْ لِی عَهْداً یَوْمَ أَلْقَاکَ مَنْشُوراً».
و سپس نیازهای خود را می گوید، و دلیل این وصیّت در سوره ی مریم(علیه السلام) است که خداوند می فرماید: «لَا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِندَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا»، و این وصیّت و عهد میّت است و بر هر مسلمانی واجب است که این وصیّت را حفظ نماید و یاد بگیرد، وامیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را به من تعلیم نمود و فرمود: جبرئیل آن را به من یاد داد.(1)
ص: 189
مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع الجامع از ابن مسعود نقل نموده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی به اصحاب خود فرمود: آیا یکی از شما عاجز است که هر صبح و شامی با خدای خود عهد و پیمانی قرار بدهد؟! اصحاب گفتند: عهد و پیمان با خداچگونه است؟ فرمود: هر صبح و شام بگوید: «اَللَّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ -- عالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الرَّحْمَنَ الرَّحِیمَ -- إِنِّی أَعْهَدُ إِلَیْکَ فِی دَارِ الدُّنْیَا أَنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ -- وَحْدَکَ لَاشَرِیکَ لَکَ -- وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ -- إن تکلنی إلی نفسی تقرّبنی من الشرّ و تباعدنی من الخیر، و إنّی لا أثق إلّا برحمتک فاجعل لی عندک عهدا توفینیه یوم القیمة، إنّک لا تخلف المیعاد ». و چون این عهدنامه را هر صبح و شام بخواند مُهری بر آن زده می شود و در زیر عرش قرار می گیرد و روز قیامت منادی صدا می زند: کجایند کسانی که نزد خداوند عهدی سپرده اند؟ و داخل بهشت می شوند.(1)
ص: 190
«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا * لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا * تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الْأَرْضُ وَ تَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا * أَن دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آیات هنگامی نازل شد که قریش گفتند: «برای خدا فرزندی است، و ملائکه دختران خدایند » و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا» یعنی سخن بزرگ و خطرناکی را گفتید که نزدیک است آسمان ها به سبب آن دگرگون و زمین شکافته و کوه ها فرو ریزد! از چنین نسبتی که به خدای رحمان دادند و برای او فرزندی ادّعا کردند، در حالی که او منزّه از چنین نسبتی است، و شایسته نیست درباره ی او چنین چیزی گفته شود.(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
درختان از اوّل خلقت همواره بدون شوک و تیغ بودند تا هنگامی که مشرکین برای خداوندادّعای فرزند کردند، در حالی که خداوند منزّه از چنین نسبتی بود، و نزدیک بود آسمان ها و زمین از این سخن شکافته و پاره شوند و کوه ها
ص: 191
فرو ریزند! و از آن به بعد درختان دارای تیغ و شوک شدند از ترس آن که با سخن مشرکین عذاب نازل شود….(1)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا…»(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و «ودّاً» ولایت آن حضرت می باشد.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با صدای بلند در آخرین نماز خود برای امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعا نمود و فرمود:
«اَللَّهُمَّ هَبْ لِعَلِیٍ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْهَیْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ» و این آیه نازل شد: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا * فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» و مقصود از «قَوْمًا لُّدًّا» بنوامیّه هستند، پس «رکع» [یعنی یکی از آن دو منافق] گفت: «به خدا سوگند! یک صاع از خرما در یک پوست کهنه نزد من بهتر از چیزی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از پروردگار خود خواسته است، آیا بهتر نبود که او از خداوند مَلکی [یا مُلکی] را طلب می کرد که از او حمایت کند، و یا گنجی
ص: 192
را طلب می کرد که از فقر نجات یابد؟ پس ده آیه از سوره هود در این باره نازل شد که اوّل آن ها این است، «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ و….»(1)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید:
«در تفسیر آیه «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» اقوال [و روایاتی] گفته شده است:
این آیه اختصاص به علیّ(علیه السلام) دارد، و هیچ مؤمنی نیست مگر آن که در قلب او محبّت علیّ(علیه السلام) جا دارد، و این نظر ابن عبّاس است.
ابوحمزه ثمالی در تفسیر خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود:
بگو: «اَللَّهُمَّ اجعل عندک عهداً، و اجعل لی فی قلوب المؤمنین وُدّاً» و چون علیّ(علیه السلام) این دو جمله را گفت این آیه نازل شد.»(2)
ص: 193
و مؤیّد روایت اوّل روایت صحیحی است که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:من اگر با شمشیر خود به بینی مؤمن بزنم تا مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت، و اگر همه دنیا را به منافق بدهم که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت، چرا که این چیزی است که بر آن حکم شده و بر زبان رسول امّی(صلی الله علیه و آله) جاری شده است که فرمود: «یَا عَلِیُ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِق.»(1)
«وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا»(2)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند امّت های بی شماری را تا کنون هلاک نموده است و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)
می فرماید: ای محمّد! «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُم مِّنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا» یعنی ذکراً و الحمد لله.(3)
و از معصومین(علیهم السلام) روایت شده که خداوند عیسی(علیه السلام) را موعظه نمود و فرمود:
قدم در منازل و آثار پیشینیان بگذار و آنان را صدا بزن و با آنان سخن بگو و ببین احدی از آنان را می یابی و موعظه خود را از آنان بگیر و بدان که تو نیز به آنان ملحق خواهی شد.(4)
ص: 194
محل نزول: مکّه جز آیه 130 و 131 که در مدینه نازل شده است.
عدد آیات: 135 آیه [به اعتقاد قرّاء کوفّی و 140 آیه شامّی و 134 آیه حجازی].
ترتیب نزول: بعد از سوره ی مریم نازل شده است.(1)
ثواب قرائت سوره ی طه
اسحاق بن عمّار از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: قرائت سوره ی طه را ترک نکنید، چرا که خداوند این سوره را دوست می دارد، و هر کس آن را قرائت کند را نیز دوست می دارد، و کسی که همیشه آن را قرائت کند، خداوند در قیامت نامه عمل او را به دست راستش می دهد، و آنچه را در حال اسلام انجام داده حساب نمی کند،و آنقدر به او پاداش می دهد تا راضی شود.(2)
ص: 195
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را در پارچه حریر سبزی بنویسد و برای خواستگاری برود به خواسته خود می رسد، و اگر برای اصلاح بین گروهی برود نیز موفّق خواهد شد و کسی با او مخالفت نمی کند، و اگر بین دو لشگر متخاصم برود، جنگ از بین آنان برداشته می شود، و اگر آب آن را مظلومی بنوشد با قدرت خدا ظلم از او برداشته می شود، و مسرور خواهد شد، و اگر دختری با آب آن غسل کند، ازدواج او فراهم خواهد شد با اذن خداوند.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اهل بهشت از قرآن جز یس و طه را قرائت نمی کنند. [و فرمود: خداوند سوره طه و یس را دو هزار سال قبل از خلقت آدم قرائت نمود و چون ملائکه آن ها را شنیدند گفتند: خوشا به حال امّتی که این سوره ها بر آنان نازل می شود، و خوشا به حال قلب هایی که این سوره ها را در بر می گیرد، و خوشا به حال زبان هایی که این سوره ها را تکلّم می کند.(2)
ص: 196
«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
طه 1 مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی 2 إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی 3 تَنزِیلًا مِّمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّمَاوَاتِ الْعُلَی 4 الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی 5 لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی 6 وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی 7 اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی 8 وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی 9 إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی 10 فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِی یَا مُوسَی 11 إِنِّی أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی 12 وَأَنَا اخْتَرْتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی 13 إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی 14 إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَکَادُ أُخْفِیهَا لِتُجْزَی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَی 15 فَلاَ یَصُدَّنَّکَ عَنْهَا مَنْ لاَ یُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَی 16 وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی 17 قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی 18 قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی 19 فَأَلْقَاهَا فَإِذَا هِیَ حَیَّةٌ تَسْعَی 20
ص: 197
قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَی 21 وَاضْمُمْ یَدَکَ إِلَی جَنَاحِکَ تَخْرُجْ بَیْضَاء مِنْ غَیْرِ سُوءٍ آیَةً أُخْرَی 22 لِنُرِیَکَ مِنْ آیَاتِنَا الْکُبْرَی 23 اذْهَبْ إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی 24 قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی 25 وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی 26 وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی 27 یَفْقَهُوا قَوْلِی 28 وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی 29 هَارُونَ أَخِی 30 اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی 31 وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی 32 کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثِیرًا 33وَنَذْکُرَکَ کَثِیرًا 34 إِنَّکَ کُنتَ بِنَا بَصِیرًا 35 قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَا مُوسَی 36»
¬Kj
«لِتَشْقی» از مشقّت و تعب است، نه از شقاوت و سخت دلی، و «تَحْتَ الثَری» یعنی تحت التراب و تحت أرض البحار من طبقات الأرض من المعادن و غیرها، «و أخفی» یعنی آنچه به خاطر برسد و یا به خاطر نرسد، و در حدیث آمده که «سرّ» چیزی است که تو آن را در باطن خود پنهان می کنی، و «أخفی» چیزی است که به خاطر می آید و فراموش می شود، و «قَبَس» شعله ای از آتش است که با چوب و یا وسیله دیگر از آتش گرفته می شود، و «طُوی» به معنای پاکی است و آن مصدر و تأکید و یا عطف بیان «وادی» می باشد، و «توکّأ علی کذا» یعنی اعتمد علیه، و «أحشّ بها علی غنمی» یعنی، با عصای خود درخت ها را تکان می دهم تا از برگ آن ها گوسفندانم بخورند ، و «مآرب» جمع مأربة به معنای حوائج است، و «عقدة اللسان» روان نبودن سخن است و این به خاطر این است که موسی در کودکی ریش فرعون را کشید و دو نیم کرد و فرعون خواست او را بکشد و آسیه گفت: او بچّه است و فرعون او را آزمایش نمود و مقابل او ظرفی از درّ و ظرفی از دانه های آتش قرار دادند و جبرئیل او را واداشت تا دانه آتش را برداشت و به دهان گذارد و زبانش آسیب دید.
ص: 198
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
طه (1) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را به زحمت بیفکنی! (2) آن را فقط برای یادآوری کسانی که (از خدا) می ترسند نازل ساختیم. (3) (این قرآن) از سوی کسی نازل شده که زمین و آسمان های بلند را آفریده است. (4) همان بخشنده ای که بر عرش مسلّط است. (5) از آن اوست آنچه در آسمان ها، و آنچه در زمین، و آنچه میان آن دو، و آنچه در زیر خاک (پنهان) است! (6) اگر سخن آشکارا بگویی (یا مخفی کنی)، او اسرار -- و حتّی پنهان تر از آن -- را نیز می داند! (7) او خداوندی است که معبودی جز او نیست و نامهای نیکوتر از آن اوست! (8) و آیا خبر موسی به تو رسیده است؟ (9) هنگامی که (از دور) آتشی مشاهده کرد، و به خانواده خود گفت: «(اندکی) درنگ کنید که من آتشی دیدم! شاید شعله ای از آن برای شما بیاورم یا بوسیله این آتش راه را پیدا کنم!» (10) هنگامی که نزد آتش آمد، ندا داده شد که: «ای موسی! (11) من پروردگار توام! کفشهایت را بیرون آر، که تو در سرزمین مقدّس «طوی» هستی!(12) و من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدم اکنون به آنچه بر تو وحی می شود، گوش فرا ده! (13) من «اللَّه» هستم معبودی جز من نیست! مرا بپرست، و نماز را برای یاد من بپادار! (14) بطور قطع رستاخیز خواهد آمد! می خواهم آن را پنهان کنم، تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود، جزا داده شود! (15) پس مبادا کسی که به آن ایمان ندارد و از هوسهای خویش پیروی می کند، تو را از آن بازدارد که هلاک خواهی شد! (16) و آن چیست در دست راست تو، ای موسی؟!(17) گفت: «این عصای من است بر آن تکیه می کنم، برگ درختان را با آن برای گوسفندانم فرومی ریزم و مرا با آن کارها و نیازهای دیگری است. (18) گفت: «ای
ص: 199
موسی! آن را بیفکن.»(19) پس موسی آن (عصا) را افکند، که ناگهان اژدهایی شد که به هر سو می شتافت. (20) گفت: «آن را بگیر و نترس، ما آن را به صورت اولش بازمی گردانیم. (21) و دستت را به گریبانت ببر، تا سفید و بی عیب بیرون آید این نشانه دیگری (از سوی خداوند) است. (22) تا از نشانه های بزرگ خویش به تو نشان دهیم. (23) اینک به سوی فرعون برو، که او طغیان کرده است.» (24) (موسی) گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده کن (25) و کارم را برایم آسان گردان! (26) و گره از زبانم بگشای؛ (27) تا سخنان مرا بفهمند! (28) و وزیری از خاندانم برای من قرار ده… (29) برادرم هارون را! (30) با او پشتم را محکم کن؛ (31) و او را در کارم شریک ساز؛ (32) تا تو را بسیار تسبیح گوییم؛ (33) و تو را بسیار یاد کنیم؛ (34) چرا که تو همیشه از حال ما آگاه بوده ای!» (35) فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد! (36)
«طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی * إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی…»(1)
امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره [به مدّت ده سال] هنگام نماز بر سر انگشتان خود می ایستاد، تا این که [پاهای او] ورم کرد و خداوند این آیه را نازل نمود: «طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی * إِلَّا تَذْکِرَةً لِّمَن یَخْشَی»، و «طه» به لغت قبیله طی به معنای «یا محمّد» است.(2)
ص: 200
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخنان مفصّلی به سفیان بن سعید ثوری می فرماید:
و اما «طه» یکی از نام های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و معنای آن: «یَا طَالِبَ الْحَقِ الْهَادِی إِلَیْهِ» می باشد.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ده سال در حال نماز بر سر انگشتان خود می ایستاد تا پاهای او ورم کرد و رنگ صورتش زرد شد، و تمام شب را به عبادت می ایستاد تا خداوند به او فرمود: «طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی» بل لتسعد به….(2)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب امالی از ابن عبّاس نقل نموده که گوید:
ما نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بودیم، ناگهان جبرئیل(علیه السلام) نازل شد، و با او جامی از بلور احمر مملوّ از مشک و عنبر بود، و در آن هنگام علیّ و حسن و حسین(علیهم السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند، پس جبرئیل بر رسول خدا سلام کرد و گفت: «خداوند بر تو سلام و تحیّت می فرستد، و تو را امر نموده که بر علی و فرزندان او تحیّت بفرستی.» ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آن جام بلور در دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار گرفت، با زبان فصیح سه مرتبه گفت: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و سه مرتبه گفت: «ألله أکبر» و سپس این آیات را تلاوت نمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* طه * مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی….»(3)
ص: 201
ابن عبّاس به دنبال حدیث فوق گوید:
و چون آن جام در دست علی(علیه السلام) قرار گرفت، باز به سخن آمد و گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ». پس علی(علیه السلام) آن بلور را بوئید و سپس به امام حسن(علیه السلام) اهدا نمود، و آن بلور در دست امام حسن(علیه السلام) گفت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ عَمَّ یَتَساءَلُونَ عَنِ النَّبَإِ الْعَظیمِ الَّذی هُمْ فیهِ مُخْتَلِفُونَ» پس امام حسن(علیه السلام) آن را بوئید و به امام حسین (علیه السلام) اهدا نمود و چون در دست امام حسین(علیه السلام) قرار گرفت گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قُل لَّا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ» و سپس به دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بازگشت و گفت: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* الله نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ». ابن عبّاس گوید: سپس من ندانستم که -- به قدرت خدا -- به آسمان رفت و یا در زمین پنهان شد.(1)
ص: 202
«الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی * لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَی» (1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند در این آیه خود را توصیف نموده که مسلّط و مستولی بر عرش قدرت است، و او با خلق خود مباینت دارد، و هرگز عرش حامل او نیست و عرش او را در بر ندارد و عرش او را مقیّد به چیزی نمی کند، [و سخن کسانی که می گویند عرش حامل خداوند است و او بر عرش تکیه زده و… صحیح نیست چرا که این سخنان مستلزم تشبیه خداوند به مخلوق است]. و لکن ما می گوییم: خداوند حامل عرش و ممسک و نگهدارنده آن است، همان گونه که خود فرموده است: «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» بنابراین ما درباره ی عرش و کرسیّ چیزی را می گوییم که خداوند فرموده، و هرگز نمی گوییم: عرش و کرسیّ در برگیرنده خدایند، و نمی گوییم: خداوند؟عز؟ نیاز به مکان و یا به چیزی از مخلوق خود دارد، بلکه می گوییم: خلق او محتاج به اویند.(2)
ص: 203
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
«اسْتَوَی مِنْ کُلِ شَیْ ءٍ فَلَیْسَ شَیْ ءٌ أَقْرَبَ إِلَیْهِ مِنْ شَیْ ء» یعنی [قدرت خداوند و علم و احاطه او] نسبت به همه ی چیزها یکسان و مساوی است، و هیچ چیزی به او نزدیک تر و یا دورتر از چیز دیگر نیست.(1)
و در سخن دیگری فرمود: «کَذبَ مَنْ زَعَمَ أَنَ اللَّهَ جل جلاله فِی شَیْ ءٍ أَوْ مِنْ شَیْ ءٍ أَوْ عَلَی شَیْ ءٍ.»(2)
یعنی دروغ گفته کسی که گمان کرده: خداوند عزوّجلّ از چیزی به وجود آمده، و یا در چیزی قرار گرفته، و یا بر چیزی قرار دارد!!
و در اصول کافی و بصائر الدرجات از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که پس از ذکر ائمه(علیهم السلام) فرمود:
خداوند آنان را ارکان زمین قرار داد، تا زمین اهل خود را فرو نبرد، و آنان را حجّت بالغه بر اهل زمین و بر کسانی که در زیر زمین و «تحت الثری» هستند قرار داد.(3)
ص: 204
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری ذیل آیه فوق آمده که برخی مناسب با آیات دیگر است و برخی نیز از متشابهات می باشد.
«وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ یَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سرّ چیزی است که تو در باطن خود پنهان می کنی و پنهان تر از سرّ چیزی است که به خاطر تو می آید و تو آن را فراموش می نمایی.(2)
این روایت را صاحب مجمع نیز از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده است.«وَهَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ مُوسَی * إِذْ رَأَی نَارًا فَقَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّی آتِیکُم مِّنْهَا بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَی النَّارِ هُدًی…»(3)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
حضرت موسی(علیه السلام) [پس از بازگشت از نزد شعیب] در بین راه گرفتار سرما شد، و راه را گم کرد و چون آتشی را از دور دید به خانواده ی خود گفت: شما این جا بمانید تا من شعله ای از این آتش را بیاورم و شما گرم شوید و راه را نیز
ص: 205
پیدا کنم. و چون نزدیک آتش آمد، به او خطاب شد: ای موسی من پروردگار توام.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«اخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی» یعنی ارفع خوفیک چرا که موسی(علیه السلام) در آن حال از دو چیز هراس داشت، 1. همسر خود را در حال مخاض و زایمان رها کرده بود، 2. از فرعون نیز هراس داشت، و خداوند فرمود: این دو خوف و هراس را از خود دور کن [چرا که تو اکنون در وادی مقدس و پاکی هستی.(2)
در کتاب کمال الدین روایت شده که سعدبن عبدالله قمّی ضمن روایت مفصّلی که سؤالات خود را از حضرت بقیّة الله(علیه السلام) می نماید می گوید:
به آن حضرت گفتم: ای فرزند رسول خدا! معنای «فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی»چیست؟ همانا فقهای شیعه و اهل سنّت می گویند: کفش های موسی از پوست الاغ مرده ای بوده است و به این خاطر خداوند به او فرموده: کفش های خود را بیرون کن؟ پس امام -- صلوات الله علیه -- فرموده: هر کس چنین سخنی را بگوید به موسی(علیه السلام) تهمت زده و او را نادان دانسته است، چرا که یا نماز موسی با پوشیدن آن ها جایز بوده و یا جایز نبوده، و اگر جایز بوده باید در آن بقعه اگر مقدّس نمی بود جایز می بود، و اگر آن بقعه مقدّس و مطهّر
ص: 206
بوده، مقدس تر و مطهرتر از نماز نبوده است، و اگر نماز در آن کفش ها حرام بوده لازم می آید که موسی(علیه السلام) اطلاع از حلال و حرام و شرائط نماز نداشته باشد، و این کفر خواهد بود.
سعدبن عبدالله گوید:
گفتم: ای مولای من تأویل این آیه چیست؟ فرمود: موسی با پروردگار خود در وادی مقدّس مناجات نمود و به خدای خود گفت: «پروردگارا من محبّت خود را برای تو خالص نمودم و قلب خود را از غیر تو شستشو دادم» در حالی که او علاقه شدیدی به خانواده خود داشت و خداوند به او فرمود: «اخْلَعْ نَعْلَیْکَ» یعنی اگر محبّت تو به من خالص است، محبّت خانواده ی خود را از قلبت بیرون کن و قلب خود را از میل به غیر از من شست وشو بده.(1)
ص: 207
مؤلّف گوید:
با توجّه به روایت فوق، روایتی که از امام صادق(علیه السلام) در کتاب فقیه نقل شده که فرموده باشد: کفش های موسی(علیه السلام) از پوست الاغ مرده بوده است صحیح نخواهد بود.(1)
«اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَی»(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند نود و نه اسم دارد و هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت می شود.(3)
ص: 208
مؤلّف گوید:
ما «أَسْمَاء الْحُسْنَی»، را در کتاب «پیام های قرآنی» جمع آوری نمودیم طالبین به آن کتاب مراجعه نمایند.
«إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِی وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِکْرِی…»(1)
مؤلّف گوید:
خداوند در این آیه پس از امر موسی(علیه السلام) به عبادت او را امر به اقامه نماز نموده و نماز را وسیله یاد خود معرّفی کرده است و معلوم است که بهترین حالات بنده در دنیا حالت ذکر و یاد خداوند است که خود می فرماید: «وَ لَذِکْرُ اللَّهِ أکبر» و در تفسیر آیه «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً». روایتی از معصومین(علیهم السلام) نقل شده که می فرمایند: خداوند برای هر چیزی [و هر عبادتی] حدّی معین نموده و به آن حدّ راضی شده است و لکن برای ذکر و یاد خود حدّی قرار نداده و فرموده است: فراوان خدای خود را یاد کنید و ذاکر او باشید.(2)
از آیه ی فوق نیز استفاده می شود که سه چیز نزد خداوند از همه چیزها مهم ترو ارزشمندتر است:
اقرار به توحید و گفتن: «لا إله إلّا الله»،
ص: 209
پرستش خداوند که هدف از خلقت است،
اقامه نماز که وسیله ذکر خداوند است، و ذکر خداوند بهترین حالات انسان است.
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی * وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی»(1)
ابوذر غفّاری گوید:
روزی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز ظهر را خواندیم و سائلی در مسجد اظهار نیاز نمود و کسی چیزی به او نداد پس دست خود را بالا کرد و گفت: «خدایا! من در مسجد رسول تو اظهار نیاز نمودم و احدی به من چیزی نداد» پس علیّ(علیه السلام) که در حال رکوع بود، با انگشت کوچک خود که دارای انگشتر بود به سائل اشاره کرد و سائل آمد و انگشتر را از انگشت او گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشاهده می کرد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز فارغ گردید سر به آسمان نمود و فرمود: خدایا! برادرم موسی به تو گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی * وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی * یَفْقَهُوا قَوْلِی * وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی * هَارُونَ أَخِی * اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی * وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی». پس تو این آیه را بر او نازل نمودی: «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً فَلا یَصِلُونَ إِلَیْکُما». خدایا من
نیز نبیّ تو و صفیّ تو محمّد هستم پس تو به من نیز شرح صدر ده، و کار را بر من آسان کن، و علی را وزیر من قرار ده و پشتم را به او محکم کن»
ص: 210
ابوذرّ گوید:
به خدا سوگند سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به پایان نرسیده بود که جبرئیل از طرف خداوند بر او نازل شد و گفت: «ای محمّد بخوان. فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل گفت: بخوان: «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ.»(1)
ص: 211
هشام بن سالم گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: کدامیک از امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) افضل بوده اند؟ فرمود: امام حسن افضل بوده است» گفتم: پس چگونه امامت در صلب حسین قرار گرفته است؟ فرمود: خداوند می خواسته سنّت موسی و هارون را در حسن و حسین جاری نماید، و همان گونه که موسی و هارون در نبوّت شریک بوده اند، حسن و حسین نیز در امامت شریک بوده اند، و خداوند نبوّت را در صلب هارون قرار داد و در صلب موسی قرار نداد گرچه موسی افضل از هارون بود.(1)
و در تفسیر قمّی از محمّدبن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
فرعون همواره فرزندان «پسر» بنی اسرائیل را می کشت در حالی که موسی(علیه السلام) را تربیت و اکرام می نمود و نمی دانست که هلاکت او به دست موسی می باشد، و چون موسی به راه افتاد روزی نزد فرعون عطسه نمود و گفت: «الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ
ص: 212
الْعَالَمِینَ» و فرعون ناراحت شد و گفت: این چه سخنی است که می گویی؟! پس موسی پرید و ریش فرعون را که بلند بود گرفت و کند و فرعون سخت آزار دید و خواست که او را بکشد و لکن همسر او آسیه گفت: این بچه کودک است و نمی داند چه می گوید: و تو نباید او را بزنی» فرعون گفت: او می داند که چه می گوید» آسیه گفت: او را آزمایش کن و مقابل او خرما و دانه های آتش را قرار بده پس اگر بین آن ها تمیز داد حرف تو صحیح است، پس فرعون ظرفی از خرما و ظرفی از آتش را مقابل موسی گذارد و به او گفت: بخور، پس موسی خواست که خرما را
بردارد، که جبرئیل دست او را به طرف آتش برد و موسی آتش را به دهان گذارد و زبان او سوخت و گریه و شیون نمود، و آسیه گفت: آیا من نگفتم: او نمی فهمد؟ و فرعون از او گذشت.
محمّد بن مسلم راوی حدیث گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا هارون برادر، پدر و مادری موسی بوده است؟ فرمود: آری،
مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَأْسِی»
گفتم: کدام یک بزرگ تر بوده اند؟ فرمود: هارون؛ گفتم آیا وحی بر هر دو نازل می شده است؟ فرمود: وحی بر موسی نازل می شده و موسی به هارون یاد می داده است؛ گفتم: آیا احکام و قضایا و امر و نهی را هر دو انجام می داده اند؟ فرمود: موسی با پروردگار خود مناجات می نموده و علم را می نوشته و بین بنی اسرائیل قضاوت می کرده است، و هارون در نبودن موسی و رفتن او به مناجات، جایگزین موسی بوده است….(1)
ص: 213
و در تفسیر قمّی از محمّدبن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که مادر موسی به موسی باردار شد حمل او آشکار نبود تا هنگام ولادت، و فرعون زنان قبطی را بر زنان بنی اسرائیل گماشته بود، چرا که شنیده بود بنی اسرائیل می گویند: «مردی از بین ما به نام موسی به دنیا می آید و سبب هلاکت فرعون و قوم او خواهد شد» و فرعون با شنیدن این سخن گفت: «من فرزندان پسر آنان را می کشم که چنین چیزی رخ ندهد» از این رو بین زن و مرد بنی اسرائیل جدایی انداخت و مردان آنان را زندانی کرد، و چون مادر موسی فرزند خود را به دنیا آورد، نگاهی به او کرد و غمگین و محزون شد و گریه کرد و گفت: «الساعه او را می کشند» پس خداوند محبّت موسی را در دل آن زن قبطیّه ای که مأمور اطلاعاتی فرعون بود انداخت و آن زن به مادر موسی گفت: برای چه ترسیده ای و رنگ صورت تو زرد
ص: 214
شده است؟ مادر موسی گفت: می ترسم فرزندم را بکشند» آن زن گفت: «هراس مکن» و این به خاطر آن بود که هر کس موسی را می دید، او را دوست می داشت چنان که خداوند می فرماید: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی.»(1)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند به موسی می فرماید: «وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی»؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری خداوند محبّت موسی را در دل ها انداخت، و لکن بهتر از آن را به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) داد چرا که مردم بعد از شهادت به یگانگی خدا، شهادت به رسالت او می دهند و این را بر سر منابر [و مأذنه ها] با صدای بلند می گویند، و هر کجا صدای ذکر خدا [و شهادت به وحدانیّت او] بلند شود، نام محمّد [و شهادت به رسالت او] نیز بلند می شود.(2)
ص: 215
«وَمَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَی * قَالَ هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّأُ عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمِی وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی»(1)
محمّدبن فیض گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
عصای موسی اوّل عصای آدم بود و سپس به دست شعیب آمد و پس از او به دست موسی رسید، و آن اکنون نزد ما می باشد و من هم اکنون آن را دیدم که سبز و تازه بود مانند همان روزی که از درخت جدا شده بود، و این عصا قدرت سخن گفتن دارد و اگر با او سخن بگوییم به ما پاسخ می دهد، و برای قائم ما؟عج؟ آماده می باشد و او با این عصا کاری که موسی(علیه السلام) انجام داد را انجام می دهد و این عصا قدرت بنیان براندازی دارد و باطل ها را می بلعد و هر چه به او دستور داده شود را انجام می دهد و آن را دو شاخه و شعبه است یکی از آن ها روی زمین است و دیگری در سقف است و بین دو شعبه آن بیست متر است و با زبان خود باطل ها را می بلعد.(2)
ص: 216
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
عصای موسی از درختان بهشتی جدا شد، و جبرئیل آن را به موسی داد، هنگامی که موسی به طرف مدین [و ملاقات با شعیب] حرکت می کرد، و این عصا، و تابوت آدم، در بحیره ی طبریّه می باشد، و هرگز هیچ کدام کهنه نمی شوند و تغییر نمی کنند، تا حضرت قائم؟عج؟ آن ها را هنگام قیام خارج نمایند.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
الواح تورات و عصای موسی(علیه السلام) نزد ما می باشد و ما وارث پیامبرانیم.(2)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
آیا سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نشنیدید که فرمود: به خدا سوگند! خاتم سلیمان و عصای موسی به شما داده خواهد شد.(3)
ص: 217
عمربن ابراهیم اوسی گوید از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
در آن شبی که مرا به آسمان بردند جبرئیل در مقام خود توقّف نمود و من از تحیّت ملائکه جدا شدم و به مقامی رسیدم که صدایی در آنجا نبود و زنده ها و مرده ها برای من یکسان بودند و قلب من مضطرب و سختی بر من دو چندان شد، پس صدای منادی را شنیدم که با زبان علیّ(علیه السلام) مرا صدا زد و گفت: ای محمّد بایست که پروردگار بر تو درود می فرستد. گفتم: او چگونه بر من درود و صلوات می فرستد در حالی که بی نیاز از درود و صلوات است؟ و چگونه علیّ(علیه السلام) به این مقام رسیده است؟ پس خداوند متعال فرمود: ای محمّد بخوان: «هُوَ
الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَ مَلائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» و درود من برای تو و امّت تو رحمت بر شما خواهد بود، و امّا این که صدای علیّ(علیه السلام) را شنیدی، به این خاطر بود که برادر تو موسی بن عمران چون به کوه طور آمد و آن امور با عظمت را دید، از شنیدن وحی غافل شد و من او را با سخن گفتن
-- که نزد او شیرین تر از همه چیز بود -- از آن هیبت جدا نمودم و به او گفتم: «وَ ما تِلْکَ بِیَمِینِکَ یا مُوسی»؟ و چون علیّ(علیه السلام) نیز از همه مردم نزد تو محبوب تر بود، من با لغت علیّ با تو سخن گفتم تا قلب تو آرامش پیدا کند، و وحی خدا را دریابی». و در تفسیر «ولی فیها مآرب أخری» فرمود: در آن عصا هزار معجزه بود.(1)
ص: 218
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به آنچه امید نداری بیشتر امیدوار باش، تا به آنچه امیدوار هستی، چرا که موسی(علیه السلام) [در آن حالی که گرفتار سرما و گم کردن راه شده بود] رفت تا برای خانواده ی خود آتش بیاورد [تا از سرما نجات یابند] و خداوند در آن حال با او سخن گفت و چون بازگشت پیامبر خدا بود، و ملکه ی سبا نزد سلیمان رفت و مسلمان شد [و با او ازدواج نمود] و ساحران فرعون برای عزّت و غلبه فرعون خارج شدند و مؤمن بازگشتند!(1)
ص: 219
«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی 37 إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی 38 أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَّهُ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِّنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَی عَیْنِی 39 إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی مَن یَکْفُلُهُ فَرَجَعْنَاکَ إِلَی أُمِّکَ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی 40 وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی 41 اذْهَبْ أَنتَ وَأَخُوکَ بِآیَاتِی وَلَا تَنِیَا فِی ذِکْرِی 42 اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی 43 فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی 44 قَالَا رَبَّنَا إِنَّنَا نَخَافُ أَن یَفْرُطَ عَلَیْنَا أَوْ أَن یَطْغَی 45 قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِی مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَی 46 فَأْتِیَاهُ فَقُولَا إِنَّا رَسُولَا رَبِّکَ فَأَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَا تُعَذِّبْهُمْ قَدْ جِئْنَاکَ بِآیَةٍ مِّن رَّبِّکَ وَالسَّلَامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَی 47 إِنَّا قَدْ أُوحِیَ إِلَیْنَا أَنَّ الْعَذَابَ عَلَی مَن کَذَّبَ وَتَوَلَّی 48 قَالَ فَمَن رَّبُّکُمَا یَا مُوسَی 49 قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی 50 قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَی 51 قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لَّا یَضِلُّ رَبِّی وَلَا یَنسَی 52 الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّی 53 کُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی 54 مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی 55 وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَی 56 قَالَ أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِکَ یَا مُوسَی 57 فَلَنَأْتِیَنَّکَ بِسِحْرٍ مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَیْنَنَا وَبَیْنَکَ مَوْعِدًا لَّا نُخْلِفُهُ نَحْنُ وَلَا أَنتَ مَکَانًا سُوًی 58 قَالَ مَوْعِدُکُمْ یَوْمُ الزِّینَةِ وَأَن یُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًی 59 فَتَوَلَّی فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ کَیْدَهُ ثُمَّ أَتَی 60 قَالَ لَهُم مُّوسَی وَیْلَکُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَی اللَّهِ کَذِبًا فَیُسْحِتَکُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَی 61
ص: 220
فَتَنَازَعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَی 62 قَالُوا إِنْ هَذَانِ لَسَاحِرَانِ یُرِیدَانِ أَن یُخْرِجَاکُم مِّنْ أَرْضِکُم بِسِحْرِهِمَا وَیَذْهَبَا بِطَرِیقَتِکُمُ الْمُثْلَی 63 فَأَجْمِعُوا کَیْدَکُمْ ثُمَّ ائْتُوا صَفًّا وَقَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی 64 قَالُوا یَا مُوسَی إِمَّا أَن تُلْقِیَ وَإِمَّا أَن نَّکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَی 65 قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَی 66 فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی 67 قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی 68 وَأَلْقِ مَا فِی یَمِینِکَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا إِنَّمَا صَنَعُوا کَیْدُ سَاحِرٍ وَلَا یُفْلِحُ السَّاحِرُ حَیْثُ أَتَی 69 فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّدًا قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَی 70 قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِّنْ خِلَافٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَابًا وَأَبْقَی 71 قَالُوا لَن نُّؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هَذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا 72 إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی 73 إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِمًا فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لَا یَمُوتُ فِیهَا وَلَا یَحْیی 74 وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی 75جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاء مَن تَزَکَّی 76»
¬Kj
«وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ»، «مَنّ» به معنای قطع است و «أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» یعنی غیر مقطوع و «منّ» نعمتی است که از دیگران قطع می شود و به صاحب نعمت می رسد، و «مرّةً» به معنای کرّةً واحدة است، و «قَذْفْ» به معنای طرح و انداختن است، و «یَمّ» به معنای دریاست، و «إصطناع» به معنای صنع است و صنع اختصاص دادن خیر است به کسی، و «لا تَنیا» از وَنی یَنی وَنْیاً به معنای سستی کردن است، و «فَرط و فارط» به کسی گویند که زودتر از دیگران وارد آب شود، کما یقال: «قد فرط العجل
ص: 221
علینا» و «افراط» به معنای اسراف است، و مفرط کسی است که از حقّ جلو افتاده است، و «تفریط» به معنای تقصیر است، چرا که مقصّر از حقّ عقب مانده است، و «قَرْن» اهل هر عصری را گویند که در بین آنان پیامبر و یا امامی و یا عالم و پیشوای مطاعی بوده باشد، و گرنه به آن «قرْن» گفته نمی شود، و «ذوی النهی» صاحبان عقل را گویند، چرا که آنان مردم را از کارهای قبیح نهی می کنند، و «لَقْف» اخذ با سرعت است، و «کبیر» به معنای رئیس است، و «اِیثار» به معنای اختیار است، و «تَزکّی» طلب زکاء و نماء در خیر است، و زکات به همین معناست، چرا که مال به سبب زکات رشد و برکت پیدا می کند.
و ما بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم… (37) آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود الهام کردیم… (38) که: «او را در صندوقی بیفکن، و آن صندوق را به دریا بینداز، تا دریا آن را به ساحل افکند و دشمن من و دشمن او، آن را برگیرد!» و من محبّتی از خودم بر تو افکندم، تا در برابر دیدگان [علم] من، ساخته شوی (و پرورش یابی)! (39) در آن هنگام که خواهرت (در نزدیکی کاخ فرعون) راه می رفت و می گفت: «آیا کسی را به شما نشان دهم که این نوزاد را کفالت می کند (و دایه خوبی برای او خواهد بود)!» پس تو را به مادرت بازگرداندیم، تا چشمش به تو روشن شود و غمگین نگردد! و تو یکی (از فرعونیان) را کشتی اما ما تو را از اندوه نجات دادیم! و بارها تو را آزمودیم! پس از آن، سالیانی در میان مردم «مدین» توقّف نمودی سپس در زمان مقدّر (برای فرمان رسالت) به این جا آمدی، ای موسی! (40) و من تو را برای خودم ساختم (و پرورش دادم)! (41) (اکنون) تو و برادرت با آیات من بروید، و در یاد من کوتاهی نکنید! (42) بسوی فرعون بروید که طغیان کرده است! (43)
ص: 222
اما بنرمی با او سخن بگویید شاید متذکّر شود، یا (از خدا) بترسد! (44) (موسی و هارون) گفتند: «پروردگارا! از این می ترسیم که بر ما پیشی گیرد (و قبل از بیان حق، ما را آزار دهد) یا طغیان کند (و نپذیرد)!» (45) فرمود: «نترسید! من با شما هستم (همه چیز را) می شنوم و می بینم! (46) به سراغ او بروید و بگویید: «ما فرستادگان پروردگار توایم! بنی اسرائیل را با ما بفرست و آنان را شکنجه و آزار مکن! ما نشانه روشنی از سوی پروردگارت برای تو آورده ایم! و درود بر آن کس باد که از هدایت پیروی می کند! (47) به ما وحی شده که عذاب بر کسی است که (آیات الهی را) تکذیب کند و سرپیچی نماید!» (48) (فرعون) گفت: «پروردگار شما کیست، ای موسی؟!» (49) گفت: «پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است!» (50) گفت: «پس تکلیف نسلهای گذشته (که به این ها ایمان نداشتند) چه خواهد شد؟!» (51) گفت: «آگاهی مربوط به آن ها، نزد پروردگارم در کتابی ثبت است پروردگارم هرگز گم راه نمی شود، و فراموش نمی کند (و آنچه شایسته آن هاست به ایشان می دهد)! (52) همان خداوندی که زمین را برای شما محل آسایش قرار داد و راه هایی در آن ایجاد کرد و از آسمان، آبی فرستاد!» که با آن، انواع گوناگون گیاهان را (از خاک تیره) برآوردیم. (53) هم خودتان بخورید و هم چهارپایانتان را در آن به چرا برید! مسلّماً در این ها نشانه های روشنی برای خردمندان است! (54) ما شما را از آن [زمین] آفریدیم و در آن بازمی گردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می آوریم! (55) ما همه آیات خود را به او نشان دادیم اما او تکذیب کرد و سرباز زد! (56) گفت: «ای موسی! آیا آمده ای که با سحر خود، ما را از سرزمینمان بیرون کنی؟! (57) قطعاً ما هم سحری همانند آن برای تو خواهیم آورد! هم اکنون (تاریخش را تعیین کن، و) موعدی میان ما و
ص: 223
خودت قرار ده که نه ما و نه تو، از آن تخلّف نکنیم آن هم در مکانی که نسبت به همه یکسان باشد!» (58) گفت: «میعاد ما و شما روز زینت [روز عید] است به شرط این که همه مردم، هنگامی که روز، بالا می آید، جمع شوند!» (59) فرعون آن مجلس را ترک گفت و تمام مکر و فریب خود را جمع کرد و سپس همه را (در روز موعود) آورد. (60) موسی به آنان گفت: «وای بر شما! دروغ بر خدا نبندید، که شما را با عذابی نابود می سازد! و هر کس که (بر خدا) دروغ ببندد، نومید (و شکست خورده) می شود!» (61) آن ها در میان خود، در مورد ادامه راه شان به نزاع برخاستند و مخفیانه و درگوشی با هم سخن گفتند. (62) گفتند: «این دو (نفر) مسلّماً ساحرند! می خواهند با سحرشان شما را از سرزمینتان بیرون کنند و راه و رسم نمونه شما را از بین ببرند! (63) اکنون که چنین است، تمام نیرو و نقشه خود را جمع کنید، و در یک صف (به میدان مبارزه) بیایید امروز رستگاری از آن کسی است که برتری خود را اثبات کند! (64) (ساحران) گفتند: «ای موسی! آیا تو اول (عصای خود را) می افکنی، یا ما کسانی باشیم که اول بیفکنیم؟!» (65) گفت: «شما اول بیفکنید!» در این هنگام طنابها و عصاهای آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر می رسید که حرکت می کند! (66) موسی ترس خفیفی در دل احساس کرد (مبادا مردم گم راه شوند)! (67) گفتیم: «نترس! تو مسلّماً (پیروز و) برتری! (68) و آنچه را در دست راست داری بیفکن، تمام آنچه را ساخته اند می بلعد! آنچه ساخته اند تنها مکر ساحر است و ساحر هر جا رود رستگار نخواهد شد!» (69) (موسی عصای خود را افکند، و آنچه را که آن ها ساخته بودند بلعید.) ساحران همگی به سجده افتادند و گفتند: «ما به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردیم!» (70) (فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ شماست که به
ص: 224
شما سحر آموخته است! به یقین دست ها و پاهایتان را بطور مخالف قطع می کنم و شما را از تنه های نخل به دار می آویزم و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!» (71) گفتند: «سوگند به آن کسی که ما را آفریده، هرگز تو را بر دلایل روشنی که برای ما آمده، مقدّم نخواهیم داشت! هر حکمی می خواهی بکن تو تنها در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی! (72) ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهانمان و آنچه را از سحر بر ما تحمیل کردی ببخشاید و خدا بهتر و پایدارتر است!» (73) هر کس در محضر پروردگارش خطاکار حاضر شود، آتش دوزخ برای اوست در آن جا، نه می میرد و نه زندگی می کند! (74) و هر کس با ایمان نزد او آید، و اعمال صالح انجام داده باشد، چنین کسانی درجات عالی دارند… (75) باغهای جاویدان بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، در حالی که همیشه در آن خواهند بود این است پاداش کسی که خود را پاک نماید! (76)
«إِذْ أَوْحَیْنَا إِلَی أُمِّکَ مَا یُوحَی * أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ…»(1)
در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) به دنبال سخنان قبل آمده که فرمود:
خداوند برای مادر موسی تابوتی را فرستاد و به او گفته شد: «فرزند خود را در تابوت [و صندوق] گذار و به دریا انداز و خوف و هراسی پیدا مکن، ما او را به تو باز خواهیم گرداند، و از پیامبرانش قرار خواهیم داد» پس مادر موسی فرزند خود را در آن تابوت [و صندوق] گذارد، و سر آن را پوشاند و به رود نیل انداخت، و فرعون در کنار نیل قصرهایی برای تفریح ساخته بود، و در حالی که با آسیه نشسته بود، نگاهش به آن تابوت افتاد که امواج آب دریا و باد آن را بالا و پایین
ص: 225
می اندازد تا رسید نزدیک قصر فرعون و فرعون دستور داد تا ملّاحان آن را گرفتند و نزد او بردند، و چون فرعون تابوت را باز کرد و بچّه ای را در آن مشاهده نمود گفت: این از بنی اسرائیل است [و باید کشته شود] و لکن خداوند محبّت شدیدی را از آن بچّه در دل فرعون و آسیه انداخت و چون خواست او را بکشد آسیه گفت: «او را مکش امید است برای ما سودمند باشد و یا او را به فرزندی برگزینیم» و آنان نمی دانستند که او همان موسی می باشد، از سویی فرعون را فرزندی نبود، پس گفت: او را به زنی بدهید تا از او مراقبت نماید، پس هر زنی را آوردند موسی پستان او را نگرفت و فرعون غمگین شد، پس خواهر موسی که به جستجوی برادر خود بود به آنان گفت: آیا می خواهید من خانواده ای را برای شما معرّفی کنم که این بچه را به خوبی نگهداری نمایند؟ فرعون گفت: آری. پس مادر موسی را آوردند و چون او فرزند خود را به دامن گرفت و پستان به دهان او گذارد موسی پستان مادر خود را گرفت و شیر او را نوشید و فرعون و اهل او خشنود شدند و به مادر موسی اکرام کردند و گفتند: تو این بچّه را برای ما تربیت کن و هر چه بخواهی ما به تو می دهیم…
راوی حدیث محمّدبن مسلم گوید:
پس من به امام باقر(علیه السلام) گفتم: چه مقدار موسی از مادر خود جدا شد تا این که خداوند او را به مادر بازگرداند؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: سه روز.(1)
ص: 226
ص: 227
«وَقَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّیْنَاکَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فِی أَهْلِ مَدْیَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَی قَدَرٍ یَا مُوسَی»(1)
ابن عبّاس گوید:
موسی(علیه السلام) یک مرد قبطی کافری را کشته بود.
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل است که فرمود: خدا رحمت کند برادرم موسی را که در سنّ دوازده سالگی مردی را از روی خطا به قتل رساند.(2)
مؤلّف گوید:
در این سوره(3)، قصّه کشتن قبطی بیان شده و خداوند می فرماید: «وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ…» و از روایات -- همان گونه که خواهد آمد -- استفاده می شود که موسی(علیه السلام) قصد کشتن آن قبطی را نداشت واو در سنّ دوازده سالگی بود و لکن قوّی و شجاع و غیور بود و با یک مشت که بر قبطی زد کار او را تمام کرد. و هدف او این بود که شرّ او را برطرف کند و چون خبر به فرعون رسید که موسی یک نفر از قبطیان را کشته است، فرعون تصمیم گرفت که او را بکشد و موسی ترسید و هراسان شد و به طرف مدین و شهر شعیب فرار کرد و در بین راه غذایی نداشت که خود را تأمین کند از این رو تا مدین که هشت منزل و مرحله بود از علف بیابان خورد و چون به مدین رسید شدیداً گرسنه بود و دید که مردم گوسفندان خود را از مشربه [و چشمه ای] آب می دهند،
ص: 228
پس کنار دیواری ایستاد و دید که مردم از همدیگر سبقت می گیرند و دختران شعیب را راه نمی دهند که گوسفندان خود را آب بدهند، پس جلو رفت و نوبت آب را گرفت و گوسفندان شعیب را آب داد گرچه نمی دانست آنان دختران شعیب هستند و پس از آب دادن گوسفندان، کنار دیوار رفت و گفت: «رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ» یعنی خدایا اگر غذایی برای من بفرستی من نیازمند به آن هستم. پس دختران شعیب کمک موسی را به پدر خود گزارش دادند و شعیب یکی از آنان را -- که بعداً همسر موسی قرار گرفت -- فرستاد و او به موسی گفت: پدرمان تو را می طلبد تا اجرت کار تو را بدهد «إنّ أبانا یدعوک لیجزیک أجرما سقیت» و از آن پس موسی نجات پیدا کرد…
«اذْهَبَا إِلَی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی…»(1)
محمّدبن ابی عمیر گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای آیه فوق چیست؟ فرمود: مقصود از «قَوْلًا لَّیِّنًا» گفتن کنیه فرعون است یعنی «ای موسی و ای هارون! فرعون را با کنیه ی او صدا بزنید و بگویید: یا ابا مصعب» چرا که کنیه ی فرعون ابا مصعب ولیدبن مصعب بوده است.
و امّا قول خداوند که می فرماید:
«لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَی» خداوند را شکّی در عدم هدایت فرعون نبود، و «لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ» را به این خاطر فرمود که موسی حریص بر هدایت فرعون باشد و به طرف او برود به امید آن که هدایت شود، وگرنه خداوند می دانست که فرعون متذکّر نمی شود و نمی ترسد مگر هنگام رؤیت عذاب، مگر نشنیدی که
ص: 229
خداوند می فرماید: «حَتَّی إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ أَنَّهُ لا إِلِهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و خداوند ایمان او را نپذیرفت و فرمود: «آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ؟»(1)
عدیّ بن حاتم -- که در برخی از جنگ های امیرالمؤمنین(علیه السلام) شرکت نموده -- گوید:
علیّ(علیه السلام) در لیلة الهریر صفیّن، چون با لشکر معاویه ملاقات نمود با صدای بلند فرمود: «به خدا سوگند من حتماً معاویه و اصحاب او را خواهم کشت» و در پایان آهسته فرمود: «إن شاءالله» پس من به او گفتم: یا امیرالمؤمنین شما اوّل سوگند یاد کردید و سپس «إن شاءالله» گفتید؟! فرمود: در جنگ خدعه مشروع است و اصحاب من مرا راستگو می دانند و من خواستم اصحاب خود را امیدوار کنم تا سست نشوند و فرار نکنند، پس تو این معنا را بفهم که بعد از این برای تو نافع خواهد بود، إن شاءالله تعالی.(2)
ص: 230
«قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی *… إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»(1)
محمّدبن مسلم گوید:از امام صادق(علیه السلام) از معنای «أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی» سؤال کردم فرمود:
هیچ مخلوقی از مخلوقات [حیوانی و انسانی] نیست مگر آن که با سجیّه خود -- مرد و زن -- جنس خویش را می شناسد. گفتم: معنای «ثُمَّ هَدَی» چیست؟ فرمود: با سجیّه ی خود نکاح و ازدواج قانونی را از عمل سفاح و زنا می شناسد.(2)
مؤلّف گوید:
تفصیل قصّه فرعون و موسی و هارون در سخن امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در سوره ی قصص و شعرا خواهد آمد إن شاءالله.
ص: 231
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»، فرمود:
به خدا سوگند ما صاحبان عقل و أولی النهی هستیم. راوی گوید: گفتم: فدای شما شوم معنای «لِّأُوْلِی النُّهَی»، چیست؟ فرمود: مقصود خبرهای نهانی است که خداوند در اختیار پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) قرار داده که بعد از او ابوبکر ادعای خلافت خواهد نمود و امر امّت را به دست خواهد گرفت و پس از او آن دیگری یعنی عمر چنین خواهد کرد و بعد از آن دو سومی یعنی عثمان و بنی امیّه ادعای خلافت خواهند نمود و امر امت را به دست خواهند گرفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این خبرها را [به مردم] داد و همان گونه که خدا به پیامبر خود خبر داده بود و آن حضرت به علیّ(علیه السلام) خبر داد، واقع گردید، چنان که علی(علیه السلام) نیز خبر حکومت بنی امیه را بعداز خود به ما داد، و همان گونه که فرموده بود واقع شد و این معنای آیاتی است که خداوند در قرآن یاد نموده و می فرماید: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی»، یعنی علم همه این آیات نزد ما می باشد و ما به امر خداوند صبر کردیم، بنابراین ماییم «قُوَّامُ اللَّهِ عَلَی خَلْقِهِ -- وَ خُزَّانُهُ عَلَی دِینِهِ» و ماییم که این اسرار را حفظ و نگهداری می کنیم و از دشمنان خود پنهان می نماییم چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز [در مکه] اسرار خود را پنهان نمود تا خداوند به او اجازه ی هجرت داد و با مشرکین به جنگ برخاست، ما نیز همان روش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را خواهیم داشت تا وقتی که خداوند اجازه بدهد که با شمشیر، دین او را آشکار سازیم و مردم را به آن دعوت نماییم و پس از مهجوریّت آیین خدا، باز ما مردم را به آن وا بداریم همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در اوّل مردم را به دین خدا واداشت. (1)
ص: 232
مؤلّف گوید:
روایت فوق با سندهای دیگری نیز نقل شده است به تفسیر برهان و تفسیر قمّی و… مراجعه شود.
«مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی»(1)
عبدالرحمان بن حمّاد گوید: از امام عسکری(علیه السلام) سؤال کردم: برای چه میّت را غسل جنابت می دهند؟ فرمود:
خداوند تبارک و تعالی اعلی و اخلص از آن است که کارها را به دست قدرت خود انجام بدهد، او دو ملک خلّاق دارد، و هنگامی که می خواهد مخلوقی را بیافریند، به آن دو ملک دستور می دهد و آنان از آن خاکی که خداوند می فرماید: «مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی»، مقداری بر می دارند و با آن نطفه ای که در رحم ریخته می شود، مخلوط می کنند و سپس می گویند: خدایا چگونه خلق کنیم؟ پس خداوند به آنچه اراده کرده دستور می دهد: مرد یا زن، مؤمن یا کافر، سیاه یا سفید، شقیّ یا سعید، و هنگامی که او می میرد آن نطفه از او جدا می شود، و به این خاطر میّت را غسل جنابت می دهند.(2)
ص: 233
روایت فوق با اختلاف مختصری در کافی نیز نقل شده است.(1)
ص: 234
و در کافی از محمّد بن مسلم از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
هر کس از هر خاکی خلق شده باشد در آن خاک دفن خواهد شد.(1)
مردی به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: معنای سجده ی اوّل چیست؟ فرمود:
تأویل آن این است که خدایا تو ما را از زمین آفریدی، و چون سر از سجده ی اوّل بلند می کند می گوید: خدایا تو ما را از زمین بیرون آوردی، و چون به سجده ی دوّم می رود می گوید: خدایا تو ما را به زمین باز می گردانی، و چون سر از سجده ی دوّم بلند می کند می گوید: خدایا تو باز ما را از زمین خارج خواهی نمود.
[و در قیامت حاضر خواهیم شد.](2)
ص: 235
«فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی * قُلْنَا لَا تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی…»(1)
اسماعیل بن فضل هاشمی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه موسی(علیه السلام) از سحر ساحران ترسید و ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که او را در منجنیق گذاردند تا به آتش بیندازند نترسید؟
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که در منجنیق قرار گرفت به انواری که در صلب او بود [یعنی محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم] توسّل پیدا کرد، و موسی(علیه السلام) چنین نکرد از این رو ابراهیم نترسید و موسی ترسید.(2)
معمّربن راشد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مردی از یهود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و مقابل آن حضرت ایستاد و به او خیره
ص: 236
شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای یهودی حاجت تو چیست؟ مرد یهودی گفت: آیا تو افضلی یا موسی بن عمران که خداوند با او تکلّم نمود، و تورات را بر او نازل کرد، و عصا را به او داد، و دریا را برای او شکافت، و ابر را بر سر او سایه افکند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بنده را خوش نیاید که از خود تعریف و ستایش کند، و لکن من می گویم: آدم(علیه السلام) هنگامی که گرفتار آن خطا شد،برای قبولی توبه خود گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا غَفَرْتَ لِی» و خداوند توبه او را قبول نمود، و نوح(علیه السلام) چون داخل کشتی شد و از غرق شدن ترسید گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنَ الْغَرَقِ» و خداوند او را از غرق شدن نجات داد، و ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که در آتش افکنده شد گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا أَنْجَیْتَنِی مِنها» و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت نمود، و موسی(علیه السلام) هنگامی که عصای خود را رها کرد و ترسید، گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ لَمَّا آمَنْتَنِی» وخداوند به او فرمود: «لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی» سپس فرمود: ای یهودی! اگر موسی(علیه السلام) مرا درک کند و به من و نبوّت من ایمان نیاورد، خداوند چیزی را از او قبول نمی کند، و نبوّت او برای او سودی نخواهد داشت، تا این که فرمود: ای یهودی هنگامی که مهدی(علیه السلام)،از ذریّه ی من قیام می کند، عیسی بن مریم از آسمان برای یاری او فرود خواهد آمد، و او را مقدّم خواهد کرد و به نماز او اقتدا خواهد نمود.(1)
ص: 237
«وَمَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی…»(1)
عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه ی «أَفَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ وَمَأْوَاهُ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ * هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللّهِ» فرمود:
مقصود از درجات ائمّه هستند و به خدا سوگند آنان درجات مؤمنین اند، و با ولایت و معرفت شان به ما، خداوند پاداش اعمال شان را مضاعف می کند و آنان را به درجات عالی بالا می برد.(2)
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی
ص: 238
77 فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ بِجُنُودِهِ فَغَشِیَهُم مِّنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ 78 وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی 79 یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ قَدْ أَنجَیْنَاکُم مِّنْ عَدُوِّکُمْ وَوَاعَدْنَاکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الْأَیْمَنَ وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَی 80 کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلَا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی 81 وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی 82 وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی 83 قَالَ هُمْ أُولَاء عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی 84 قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ 85 فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی 86 قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلَکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذَلِکَ أَلْقَی السَّامِرِیُّ 87 فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُکُمْ وَإِلَهُ مُوسَی فَنَسِیَ 88 أَفَلَا یَرَوْنَ أَلَّا یَرْجِعُ إِلَیْهِمْ قَوْلًا وَلَا یَمْلِکُ لَهُمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا 89 وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی 90 قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی 91 قَالَ یَا هَارُونُ مَا مَنَعَکَ إِذْ رَأَیْتَهُمْ ضَلُّوا 92 أَلَّا تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَیْتَ أَمْرِی 93 قَالَ یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی 94 قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُّ 95 قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَکَذَلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی 96 قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَن تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَکَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَی إِلَهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفًا 97 إِنَّمَا إِلَهُکُمُ اللَّهُ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ وَسِعَ کُلَّ شَیْءٍ عِلْمًا 98 کَذَلِکَ نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آتَیْنَاکَ مِن لَّدُنَّا ذِکْرًا 99 مَنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ یَحْمِلُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وِزْرًا 100 خَالِدِینَ فِیهِ وَسَاء لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حِمْلًا 101 یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا 102 یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا 103 نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ إِذْ یَقُولُ أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا یَوْمًا 104»
ص: 239
«فِی الْبَحْرِ یَبَسًا» یَبَس به معنای یابس و جمع آن أیباس است و جمع یُبس -- با سکون باء -- یُبوس است، و «أسف» به معنای غضب شدید است، و به معنای حزن و اندوه نیز می باشد، و «وِزر» به معنای ثقل و به معنای حمل است و «أوزار» به معنای احمال و اثقال است، و سلاح را وزر گویند، به خاطر سنگینی آن بر صاحبش، و «خُوار» صدای ناهنجار شدید است، مانند صدای گاو و امثال آن، و «عکوف» به معنای اقامه و ملازم بودن با چیزی است، و از این قبیل است اعتکاف در مسجد، و «رقب یرقب رقباناً» به معنای انتظار است، و «بصر بالشیء» إذا صار علیماً به، و «أبصر یُبصِر» به معنای رؤیت و دیدن است، و «ظَلتَ علیه عاکفاً» اصل آن ظللتَ بوده یعنی وقفتَ، و «لننسفنّه» به معنای کوبیدن چیزی است که پوست آن جدا شود، و مقصود از آن در این آیه پرتاب کردن ذرّات آن گوساله سامری است به دریا.
ما به موسی وحی فرستادیم که: «شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر و برای آن ها راهی خشک در دریا بگشا که نه از تعقیب (فرعونیان) خواهی ترسید، و نه از غرق شدن در دریا!» (77) (به این ترتیب) فرعون با لشکریانش آن ها را دنبال کردند و دریا آنان را (در میان امواج خروشان خود) بطور کامل پوشانید! (78) فرعون قوم خود را گم راه ساخت و هرگز هدایت نکرد! (79) ای بنی اسرائیل! ما شما را از چنگال دشمنتان نجات دادیم و در طرف راست کوه طور، با شما وعده گذاردیم و «منّ» و «سلوی» بر شما نازل کردیم! (80) بخورید از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم و در آن طغیان نکنید، که غضب من بر شما وارد شود و هر کس غضبم بر او وارد شود، سقوب می کند! (81) و من هر که را توبه کند، و ایمان آورد، و عمل صالح انجام
ص: 240
دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم! (82) ای موسی! چه چیز سبب شد که از قومت پیشی گیری، و (برای آمدن به کوه طور) عجله کنی؟! (83) عرض کرد: «پروردگارا! آنان در پی منند و من به سوی تو شتاب کردم، تا از من خشنود شوی!» (84) فرمود: «ما قوم تو را بعد از تو، آزمودیم و سامری آن ها را گم راه ساخت!» (85) موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت و گفت: «ای قوم من! مگر پروردگارتان وعده نیکویی به شما نداد؟! آیا مدّت جدایی من از شما به طول انجامید، یا می خواستید غضب پروردگارتان بر شما نازل شود که با وعده من مخالفت کردید؟!» (86) گفتند: «ما به میل و اراده خود از وعده تو تخلّف نکردیم بلکه مقداری از زیورهای قوم را که با خود داشتیم افکندیم!» و سامری این چنین القا کرد… (87) و برای آنان مجسّمه گوساله ای که صدایی همچون صدای گوساله (واقعی) داشت پدید آورد
و (به یکدیگر) گفتند: «این خدای شما، و خدای موسی است!» و او فراموش کرد (پیمانی را که با خدا بسته بود)! (88) آیا نمی بینند که (این گوساله) هیچ پاسخی به آنان نمی دهد، و مالک هیچ گونه سود و زیانی برای آن ها نیست؟! (89) و پیش از آن، هارون به آن ها گفته بود: «ای قوم من! شما به این وسیله مورد آزمایش قرار گرفته اید! پروردگار شما خداوند رحمان است! پس، از من پیروی کنید، و فرمانم را اطاعت نمایید!» (90) ولی آن ها گفتند: «ما هم چنان گرد آن می گردیم (و به پرستش گوساله ادامه می دهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد!» (91) (موسی) گفت: «ای هارون! چرا هنگامی که دیدی آن ها گم راه شدند… (92) از من پیروی نکردی؟! آیا فرمان مرا عصیان نمودی؟!» (93) (هارون) گفت: «ای فرزند مادرم! [ای برادر!] ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویی تو میان بنی اسرائیل تفرقه انداختی، و سفارش مرا به کار نبستی!» (94) (موسی رو به سامری کرد و) گفت: «تو چرا این کار را کردی، ای سامری؟!» (95) گفت: «من چیزی دیدم که آن ها
ص: 241
ندیدند من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و این چنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!» (96) (موسی) گفت: «برو، که بهره تو در زندگی دنیا این است که (هر کس با تو نزدیک شود) بگویی «با من تماس نگیر!» و تو میعادی (از عذاب خدا) داری، که هرگز تخلّف نخواهد شد! (اکنون) بنگر به این معبودت که پیوسته آن را پرستش می کردی! و ببین ما آن را نخست می سوزانیم سپس ذرّات آن را به دریا می پاشیم! (97) معبود شما تنها خداوندی است که جز او معبودی نیست و علم او همه چیز را فرا گرفته است!» (98) این گونه بخشی از اخبار پیشین را برای تو بازگو می کنیم و ما از نزد خود، ذکر (و قرآنی) به تو دادیم! (99) هر کس از آن روی گردان شود، روز قیامت بار سنگینی (از گناه و مسئولیّت) بر دوش خواهد داشت! (100) در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند و بد باری است برای آن ها در روز قیامت! (101) همان روزی که در «صور» دمیده می شود و مجرمان را با بدنهای کبود، در آن روز جمع می کنیم! (102) آن ها آهسته با هم گفتگو می کنند (بعضی می گویند:) شما فقط ده (شبانه روز در عالم برزخ) توقّف کردید! (و نمی دانند چقدر طولانی بوده است!) (103) ما به آنچه آن ها می گویند آگاه تریم، هنگامی که نیکوروش ترین آن ها می گوید: «شما تنها یک روز درنگ کردید!» (104)
«وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَی مُوسَی أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی»(1)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام -- در اثنای کلام مفصّل امیرالمؤمنین(علیه السلام) -- گفت: برای
ص: 242
موسی دریا شکافته شد و برای او راه عبور از دریا باز شد، آیا برای محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز چنین چیزی انجام گرفت؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنچه گفتی صحیح است، و لکن به محمّد(صلی الله علیه و آله) بهتر از این داده شد، و آن این بود که ما با او به طرف حنین حرکت می کردیم ناگهان به منطقه سیلی رسیدیم که آب آن زیاد بود و چون بررسی کردیم به اندازه چهارده قامت عمق آن بود و اصحاب گفتند: «یا رسول الله! دشمن پشت سر ما می باشد، و این وادی [آب] جلوی ما قرار دارد!» همان سخنی که اصحاب موسی به موسی گفتند «إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مرکب خود پایین آمد و فرمود: «خدایا تو برای هر پیامبر مرسلی نشانه و دلالتی قرار دادی پس اکنون قدرت خود را به من نشان ده و سپس آن حضرت -- صلوات الله علیه وآله -- بر اسب خود سوار شد و اسب او از آب عبور نمود بدون آن که پاهای او تر شود، ودیگران نیز عبور کردند، بدون آن که پاهای شترانشان تر شود و ما با پیروزی از آن جنگ بازگشتیم.(1)
داود رقّی گوید: موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود:
کسی که در سفر، از دزدها و درّنده ها هراس داشته باشد، آیه «لَّا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَی» را بنویسد و به گردن چهارپای خود بیاویزد، و اگر چنین کند به اذن خداوند ایمن خواهد بود.
ص: 243
داوود رقّی گوید:
من به این دستور عمل کردم و به حج رفتم و در بیابان گروهی از اعراب قافله ای را که من بین آنان بودم گرفتند و لکن سوگند به آن خدایی که محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به نبوّت و مخصوص به رسالت نمود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به امامت شرافت داد، احدی از آنان با من درگیر نشدند و خداوند آنان را نسبت به من کور گردانیده بود!(1)
«وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی»(2)
در کتاب سعد السعود سیّد بن طاوس از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
جبرئیل به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:… فرعون به قوم خود گفت: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» و هنگامی که دید دریا برای اصحاب موسی(علیه السلام) خشک شده و راهی در آن باز شده است، به قوم خود گفت: «این دریا که می بینید خشک شده از ترس من است» و چون مردم او را تصدیق نمودند و غرق شدند، خداوند فرمود: «وَأَضَلَّ فِرْعَوْنُ قَوْمَهُ وَمَا هَدَی.»(3)
ص: 244
«وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:
دامن این انزع یعنی علیّ(علیه السلام) را بگیرید [تا نجات پیدا کنید] چرا که او صدیّق اکبر و فاروق بین حق و باطل است [او اوّل کسی است که ایمان به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) آورده و معیار حق و باطل اوست] و کسی که او را دوست بدارد، خداوند او را هدایت می کند، و کسی که او را دشمن بدارد، خداوند او را گم راه می نماید، و کسی که از فرمان او تخلّف کند و از او جدا شود، خداوند او را نابود می کند.
سپس فرمود:
دو سبط من -- حسن و حسین -- از اویند و آنان فرزندان من هستند، و از نسل حسین امامان دیگری به وجود خواهند آمد، و خداوند فهم و علم من را به آنان عطا نموده، پس شما آنان را دوست بدارید، و ولایت شان را بپذیرید، و با دشمنانشان رابطه دوستی برقرار نکنید، که خشم و غضب خداوند بر شما فرود خواهد آمد، و بر هرکس خشم و غضب خداوند فرود آید، در دوزخ سقوط نموده است، و دنیا بهره ی کوتاه فریبنده ای بیش نیست.(2)
ص: 245
در کتاب احتجاج نقل شده که: عمروبن عبید [فقیه اهل تسنّن در بصره] برای امتحان نزد امام باقر(علیه السلام) آمد و گفت: فدای شما بشوم! مقصود از غضب خدا در آیه «وَمَن یَحْلل عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی»، چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ای عمرو! غضب خدا عقاب اوست [و در ذات الهی تغییری حاصل نمی شود] و هر کس گمان کند که چیزی ذات مقدّس الهی را تغییر می دهد، کافر شده است.(1)
«وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی»(2)
مؤلّف گوید:
از روایات فراوانی استفاده می شود که مقصود از «ثُمَّ اهْتَدَی» پذیرفتن ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، ودر تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «ثُمَ اهْتَدی إِلَی وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»، سپس فرمود: به خدا سوگند اگر بنده ای در تمام عمر خود بین رکن و مقام عبادت کند و سپس بمیرد و ولایت ما را نپذیرفته باشد، قطعاً خداوند او را با صورت به آتش خواهد افکند.(3)
ص: 246
صاحب مجمع سپس گوید:
این روایت را ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل و عیّاشی در تفسیر خود نقل کرده اند.
مرحوم صدوق در کتاب امالی با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به راستی هر کس تو را نشناخته [و ولایت تو را نپذیرفته] گم راه شده است، و هرگز خدا را نشناخته است. و کسی که تو را نشناخته باشد و ولایت تو را نپذیرفته باشد، خدا را نشناخته است، و این معنای سخن پروردگار من است که می فرماید: «وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی.»(1)
در تفسیر قمّی از حارث بن عمر از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:
ای حارث ببین چگونه خداوند توبه و ایمان و عمل صالح را مشروط به هدایت و ولایت ما نموده است؟ به خدا سوگند اگر منکر ولایت ما در عمل به وظائف دین خود کوشا باشد، چیزی را خداوند از او قبول نمی کند تا هدایت پیدا کند؛ حارث گوید: گفتم: فدای شما شوم هدایت به چه کسی پیدا کند؟ فرمود: هدایت به ما پیدا کند و ولایت ما را بپذیرد.(2)
ص: 247
«وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
انسان مشتاق [و عاشق لقای خداوند به خاطر علاقه ای که به معشوق خود دارد] میل به غذا و آشامیدن ندارد و خواب شیرین نمی رود و با دوست و رفیق خود انس نمی گیرد و انس به خانه و آرامش در آن پیدا نمی کند، و لباس زیبا نمی پوشد و آرام نمی گیرد و شب و روز عبادت می کند تا به معشوق خود برسد و با زبان شوق با او مناجات کند و آنچه در باطن دارد را با او در میان گذارد، چنان که خداوند این معنا را از موسی بن عمران خبر داده که او در میعاد پروردگار خود گوید: «وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی»، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر حال موسی فرمود: او در مدّت رفت و آمد خود برای مناجات با خداوند چهل روز از شوق ملاقات پروردگار خود میل به آب و غذا و خواب و امیال دیگر زندگی نداشت.(2)
ص: 248
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
موسی در مناجات خود با خداوند گفت: خدایا! سامری آن گوساله را ساخت [و به مردم گفت: این خدای شما و خدای موسی است] آیا صدای خُوار از کجا در او به وجود آمد؟! پس خداوند به او وحی نمود: این فتنه و امتحان من بود نسبت به آنان [چرا که آنان مرا رها کردند و سراغ گوساله رفتند] پس تو از این مسأله ریشه یابی مکن.(1)
«قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
علّت گرفتاری و امتحان آنان به فته سامری و عبادت گوساله این بود: که موسی(علیه السلام) طبق وعده ی خداوند، به بنی اسرائیل وعده داده بود که تورات را تا سی روز دیگر برای آنان بیاورد و موسی برادر خود هارون را به جای خود گماشت و به میقات پروردگار خود رفت و چون سی روز گذشت و بازنگشت بنی اسرائیل عصیان کردند و از هارون اطاعت ننمودند و خواستند او را بکشند و گفتند: «موسی دروغ گفته و از ما فرار کرده است» پس ابلیس به صورت مردی نزد آنان آمد و گفت:
«موسی از شما فرار کرده و هرگز باز نمی گردد، پس شما طلاها و زیورهای خود را بیاورید تا من برای شما خدایی بسازم و شما او را عبادت کنید» از سویی
ص: 249
سامری -- در آن روزی که خداوند فرعونیان را غرق نمود -- در مقدّمه قوم موسی(علیه السلام)
بود و جبرئیل را دید که بر اسبی سوار است و هر کجا اسب او پای خود را بر زمین می گذارد آن محل حرکت می کند، سامری که از خوبان اصحاب موسی بود با دیدن آن منظره مقداری از خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را برداشت و در کیسه ای ریخت و همواره به خا طر آن بر بنی اسرائیل افتخار می کرد، و چون ابلیس برای بنی اسرائیل گوساله را ساخت، به سامری گفت: آن خاک را بیاور، و ابلیس آن خاک را در جوف گوساله ریخت و گوساله حرکت نمود و صدای خُوار پیدا کرد و بر او مو و کرک روئید و بنی اسرائیل در مقابل آن سجده کردند و عدد سجده کنندگان به هفتاد هزار نفر رسید و هارون به آنان گفت: «یَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّکُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِی وَأَطِیعُوا أَمْرِی» پس آنان قصد کشتن هارون را کردند و گفتند: «لَن نَّبْرَحَ عَلَیْهِ عَاکِفِینَ حَتَّی یَرْجِعَ إِلَیْنَا مُوسَی» و هارون از آنان گریخت، و به این حال بودند تا مدّت چهل شب مناجات موسی گذشت و روز دهم ذی حجّه رسید و خداوند الواح تورات را -- که در آن ها احکام مورد نیاز و تاریخ و قصص وجود داشت را نازل نمود و به موسی وحی فرمود: «إنّا قد فتنّا قومک من بعدک و أضلهّم السامریّ» یعنی ای موسی ما، در نبودن تو مردم را در فتنه و آزمایش قرار دادیم و سامری آنان را گم راه نمود ومردم گوساله ای را پرستیدند که دارای خوار بود! موسی گفت: گوساله را سامری درست کرد، خوار از ناحیه چه کسی بود؟ خطاب شد: «از ناحیه من بود. سپس فرمود: ای موسی، من دیدم آنان از من رو گرداندند و به گوساله توجّه کردند، پس من بر فتنه آنان افزودم»!!
سپس فرمود:
موسی با شنیدن این خبر با خشم و غضب به قوم خود بازگشت و به آنان
ص: 250
فرمود: «أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْدًا حَسَنًا أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی»، و سپس الواح را رها کرد و سر و ریش برادر خود را گرفت و کشید و گفت: «برای چه هنگامی که دیدی گم راه شدند، از آنان جدا نشدی و از من پیروی نکردی آیا از دستور من تخلّف نمودی؟!» هارون گفت: «یَا ابْنَ أُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَلَا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی»، و بنی اسرائیل به موسی گفتند: «ما از وعده ای که با تو کردیم مخالفت ننمودیم و لکن شیطان برای ما از زینت های فرعونیان [و طلاهای آنان] گوساله ای ساخت و سامری خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را در آن ریخت و گوساله خواری پیدا کرد»!!
سپس موسی(علیه السلام) به سامری فرمود:
ای سامری برای چه چنین کردی؟! سامری گفت: «من خاک زیر قدم مرکب جبرئیل را گرفتم و نگهداشتم تا در آن گوساله ریختم و این گونه نفس من مرا فریب داد» پس موسی گوساله سامری را آتش زد و خاکستر آن را به دریا ریخت و به سامری فرمود: «دور شو و تا آخر عمر تو و دودمان تو باید از مردم جدا باشید و بگویید: کسی نزدیک ما نیاید، تا مردم بدانند شما از نسل سامری هستید و فریب شما را نخورند».
[واز عجایب این است که آنان هم اکنون نیز در مصر و شام معروف به «لامساس» هستند] پس موسی خواست که سامری را بکشد و خداوند به او وحی نمود: او را نکش چرا که او مرد با سخاوتی می باشد.(1)
ص: 251
ص: 252
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ پیامبری را خداوند مبعوث نکرد مگر آن که در زمان او دو شیطان او را آزار نمودند و پس از او نیز مردم را گم راه کردند، و از برای پنج پیامبر اولوالعزم -- نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد(صلی الله علیه و آله)-دو شیطان وجود داشت و دو شیطان نوح(علیه السلام)، فقنطیفوس و خوام بودند، و دو شیطان ابراهیم(علیه السلام)، فکمیل و ردام بودند، و دو شیطان موسی(علیه السلام) سامری و مرعقیبا بودند، و دو شیطان عیسی(علیه السلام)، بولس و مربسون بودند، و دو شیطان محمّد(صلی الله علیه و آله) جستر و زریق بودند.(1)
ابوذرّ گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بدترین اوّلین و آخرین دوازده نفر هستند: شش نفر از اوّلین و شش نفر از آخرین، و شش نفر از اوّلین: فرزند آدم [قابیل] بود که برادر خود [هابیل] را کشت و فرعون
ص: 253
و هامان و قارون و سامریّ و دجّال بودند و نام دجال در اوّلین است و خروج او در آخرین می باشد، و امّا آن شش نفر از آخرین: عِجل یعنی نعثل و فرعون [یعنی اوّلی و یا معاویه] و هامان این امّت: زیاد، و قارون این امّت یعنی سعید، و سامریّ [این امّت] یعنی ابوموسی عبدالله بن قیس است، چرا که او نیز همانند سامری قوم موسی گفت: «لامساس» یعنی لا قتال، وابتر یعنی عمروبن العاص.(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: به آن حضرت گفتم: برای چه موسی(علیه السلام) سر و ریش هارون را گرفت در حالی که او گناهی نداشت؟ پس امام(علیه السلام)فرمود:
به این خاطر سر و ریش او را گرفت که هارون چون دید بنی اسرائیل گوساله پرست شدند، از آنان جدا نشد و خود را به موسی ملحق نکرد و اگر چنین کرده بود عذاب بر آنان نازل می شد! چنان که موسی گفت: «ما منعک إذ رأیتهم ضلّوا ألّا تتبعّن أفعصیت أمری» و هارون در پاسخ موسی گفت: «اگر چنین کرده بودم بنی اسرائیل اختلاف پیدا می کردند و تو می گفتی: اختلاف بین بنی اسرائیل ایجاد کردی و به گفته من عمل نکردی» و خداوند سخن هارون را نقل کرده
که گفت: «خَشِیتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی.»(2)
ص: 254
«وَنَحْشُرُ الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ زُرْقًا * یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا عَشْرًا…»(1)
علیّ بن ابراهیم گوید:
«زُرقاً» یعنی أعینهم مزرقه لا یقدرون أین یطرفوها، و «یَتَخَافَتُونَ بَیْنَهُمْ» یعنی یُسِرُّ بعضهم إلی بعضٍ. و «أَمْثَلُهُمْ طَرِیقَةً» یعنی أعلمهم و أصلحهم.(2)
ص: 255
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا 105 فَیَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا 106 لَا تَرَی فِیهَا عِوَجًا وَلَا أَمْتًا 107 یَوْمَئِذٍ یَتَّبِعُونَ الدَّاعِیَ لَا عِوَجَ لَهُ وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا 108 یَوْمَئِذٍ لَّا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِیَ لَهُ قَوْلًا 109 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا 110 وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا 111 وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا 112 وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا وَصَرَّفْنَا فِیهِ مِنَ الْوَعِیدِ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْرًا 113 فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا 114 وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا 115 وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَی 116 فَقُلْنَا یَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَّکَ وَلِزَوْجِکَ فَلَا یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی 117 إِنَّ لَکَ أَلَّا تَجُوعَ فِیهَا وَلَا تَعْرَی 118 وَأَنَّکَ لَا تَظْمَأُ فِیهَا وَلَا تَضْحَی 119 فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَی 120 فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی 121 ثُمَّ اجْتَبَاهُ رَبُّهُ فَتَابَ عَلَیْهِ وَهَدَی 122 قَالَ اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًی فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشْقَی 123 وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی 124 قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَی وَقَدْ کُنتُ بَصِیرًا 125 قَالَ کَذَلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَکَذَلِکَ الْیَوْمَ تُنسَی 126 وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی 127»
¬Kj
ص: 256
«یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا»، نَسَفَ فلان الطعام بالمنسف: إذا ذرّه و ذرأه لیطیر قشوره، و «صَفصَف» زمین صافی را گویند که درخت و گیاهی در آن نباشد، و «قاعاً صفصفاً» زمین مستوی و ملساء را گویند، و «أمت» به معنای برآمدگی است، یقال: مدّحبله حتّی ما ترک فیه أمتاً، و «هَمس» صوت خفیف و صدای ضعیف را گویند: «و عَنَتِ الوجوه» یعنی خضعت و ذلّت، و «عانی» به معنای اسیر است، و أخذت الشیء عنوةً یعنی چیزی را با غلبه بر صاحب آن گرفتم، و «هَضْم» به معنای نقص است، و «هَضَمتِ المعدة» یعنی نقصت، و «عَزْم» به معنای اراده قبلی برای انجام کاری است، و «ضحیً» هنگام ظاهر شدن خورشید را گویند، و «ضنک» به معنای ضیق و تنگنایی است، و منزل ضنک و عیش ضنک به معنای مضیقه جسمی و معنوی است، و «آناء اللیل» یعنی ساعات لیل.
و از تو درباره کوه ها سؤال می کنند بگو: «پروردگارم آن ها را (متلاشی کرده) بر باد می دهد! (105) سپس زمین را صاف و هموار و بی آب و گیاه رها می سازد… (106) به گونه ای که در آن، هیچ پستی و بلندی نمی بینی!» (107) در آن روز، همه از دعوت کننده الهی پیروی نموده، و قدرت بر مخالفت او نخواهند داشت (و همگی از قبرها برمی خیزند) و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می شود و جز صدای آهسته چیزی نمی شنوی! (108) در آن روز، شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد، جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده، و به گفتار او راضی است. (109) آنچه را پیش رو دارند، و آنچه را (در دنیا) پشت سرگذاشته اند می داند ولی آن ها به (علم) او احاطه ندارند! (110) و (در آن روز) همه چهره ها در برابر خداوند
ص: 257
حیّ قیوم، خاضع می شود و مأیوس (و زیانکار) است آن که بار ستمی بر دوش دارد! (111) (امّا) آن کس که کارهای شایسته انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلمی می ترسد، و نه از نقصان حقش. (112) و این گونه آن را قرآنی عربی [فصیح و گویا] نازل کردیم، و انواع وعیدها (و انذارها) را در آن بازگو نمودیم، شاید تقوا پیشه کنند یا برای آنان تذکّری پدید آورد! (113) پس بلندمرتبه است خداوندی که سلطان حقّ است! پس نسبت به (تلاوت) قرآن عجله مکن، پیش از آنکه وحی آن بر تو تمام شود و بگو: «پروردگارا! علم مرا افزون کن!» (114) پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم امّا او فراموش کرد و عزم استواری برای او نیافتیم! (115) و به یاد آور هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» همگی سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد (و سجده نکرد)! (116) پس گفتیم: «ای آدم! این (ابلیس) دشمن تو و (دشمن) همسر توست! مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به زحمت و رنج خواهی افتاد! (117) (امّا تو در بهشت راحت هستی! و مزیّتش) برای تو این است که در آن گرسنه و برهنه نخواهی شد (118) و در آن تشنه نمی شوی، و حرارت آفتاب آزارت نمی دهد!» (119) ولی شیطان او را وسوسه کرد و گفت: «ای آدم! آیا می خواهی تو را به درخت زندگی جاوید، و ملکی بی زوال راهنمایی کنم؟!» (120) سرانجام هر دو از آن خوردند، (و لباس بهشتیشان فرو ریخت،) و عورت شان آشکار گشت و برای پوشاندن خود، از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند! (آری) آدم پروردگارش را نافرمانی کرد، و از پاداش او محروم شد! (121) سپس پروردگارش او را برگزید، و توبه اش را پذیرفت، و هدایتش نمود. (122) (خداوند) فرمود: «هر دو از آن (بهشت) فرود آیید، در حالی که دشمن یکدیگر خواهید بود! ولی هر گاه هدایت من به سراغ شما آید، هر کس از هدایت من پیروی کند، نه گم راه می شود، و نه
ص: 258
در رنج خواهد بود! (123) و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت و روز قیامت، او را نابینا محشور می کنیم!» (124) می گوید: «پروردگارا! چرا نابینا محشورم کردی؟! من که بینا بودم!» (125) می فرماید: «آن گونه که آیات من برای تو آمد، و تو آن ها را فراموش کردی امروز نیز تو فراموش خواهی شد!» (126) و این گونه جزا می دهیم کسی را که اسراف کند، و به آیات پروردگارش ایمان نیاورد! و عذاب آخرت، شدیدتر و پایدارتر است! (127)
«وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ یَنسِفُهَا رَبِّی نَسْفًا *… وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»(1)
مردی از قبیله ثقیف به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: روز قیامت کوه ها با آن عظمت چه خواهند شد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند به وسیله بادها آن ها را مانند رمل ها متفّرق می نماید.(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«قاعاً صَفْصَفاً» یعنی زمین بدون خاشاک، و زمینی که گیاهی ندارد.(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْسًا»، فرمود:
هنگامی که روز قیامت فرا می رسد، خداوند همه مردم را روی زمین جمع
ص: 259
می کند، در حالی که عریان و پا برهنه اند، پس آنقدر می مانند که شدیداً عرق می کنند، و تنفّس آنان سخت می شود و پنجاه سال به این حالت خواهند ماند، تا این که منادی از ناحیه عرش ندا می کند: «أَیْنَ النَّبِیُ الْأُمِّیُ»؟ پس مردم می گویند: سخن تو را شنیدیم، نام او چیست؟ پس ندا می شود؟ «أَیْنَ نَبِیُّ الرَّحْمَةِ أَیْنَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأُمِّیُّ»؟ پس حضرت محمّد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جلو می آید، تا به حوض کوثر می رسد، و طول کوثر از ایله تا صنعا [یعنی از ینبع حجاز تا صنعای یمن] می باشد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر کوثر می ایستد، و سپس منادی، امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا می زند و او نیز جلوی مردم در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می ایستد، سپس اجازه داده می شود که مردم حرکت کنند، و در آن روز برخی وارد بر حوض می شوند [و سیراب می گردند] و برخی ممنوع می شوند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می بیند که گروهی از دوستان ما از کوثر ممنوع می شوند، گریان می گردد، و می گوید: «یَا رَبِ شِیعَةُ عَلِیٍ أَرَاهُمْ قَدْ صُرِفُوا تِلْقَاءَ أَصْحَابِ النَّارِ وَ مُنِعُوا عَنِ الْحَوْضِ»؟! یعنی پروردگارا! شیعه علیّ را می بینم که به طرف آتش برده می شوند و از حوض من ممنوع شده اند؟! پس خداوند ملکی را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرستد و به آن حضرت می گوید: ای محمّد! برای چه گریه می کنی؟ و آن حضرت می فرماید: «برای گروهی از شیعیان علیّ گریه می کنم» پس آن ملک می گوید: ای محمّد خداوند می فرماید: من شیعیان علیّ را به تو بخشیدم و گناه شان را به خاطر محبّتی که به تو و عترت تو دارند آمرزیدم، و آنان را به تو و به امامانی که اعتقاد به آنان دارند محلق نمودم و آنان را در زمره ی تو قرار دادم، پس تو آن ها را وارد حوض خود گردان.
ص: 260
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود:
در آن روز چه بسیارند کسانی که گریه می کنند و صدا می زنند:
یا محمّد!! و در آن روز احدی از دوستان و اهل ولایت ما نیست که دوست ما و دشمن دشمنان ما باشد و از آنان برائت جسته باشد، جز آن که با ما و در حزب ما و وارد به حوض ما خواهد شد.(1)
ص: 261
«یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا…»(1)
مرحوم صدوق در کتاب توحید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در پاسخ شخصی که آیاتی از قرآن بر او مشتبه شده بود فرمود:
… مقصود از «وَلَا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْمًا» این است که خلایق نمی توانند احاطه علمی به خدا پیدا کنند، چرا که خداوند تبارک و تعالی بر دیده های قلوب آنان پرده انداخته و فهم آنان قادر بر علم به کیفیت او نیست و قلب آنان قادر بر اثبات حدّی برای او نیست، بنابراین نباید تو او را توصیف کنی، جز همانگونه که او خود را توصیف نموده است، از این رو خداوند می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر» الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن الخالق البارئ المصوّر» سپس فرمود: بنابراین هیچ موجودی از موجودات عالم مثل اوست.(2)
صفوان بن یحیی گوید:
ابوقَرَّه محدّث از علمای اهل سنّت از من خواست تا من او را خدمت حضرت رضا(علیه السلام) ببرم، پس من از امام(علیه السلام) اجازه گرفتم و ابوقرّه خدمت آن حضرت آمد و از احکام حلال و حرام سؤال کرد تا سؤال او به توحید رسید
ص: 262
و ابوقرّه گفت: برای ما روایت شده که خداوند رؤیت و کلام را مخصوص به دو پیامبر قرار داده است، کلام و سخن گفتن را مخصوص به موسی و رؤیت را مخصوص به محمّد(صلی الله علیه و آله) قرار داده است؟ پس امام هشتم(علیه السلام) به او فرمود: تو فکر می کنی چه کسانی از طرف خدا احکام الهی را باید به مردم ابلاغ نمایند؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ» و می فرماید: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» و می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؟ آیا محمّد(صلی الله علیه و آله) از این آیات مستثنی می باشد و آیا این آیات شامل او نمی شود؟ ابوقرّه گفت: آری شامل او نیز می شود. امام(علیه السلام) فرمود: چگونه ممکن است کسی از طرف خداوند برای همه مردم مبعوث به نبوّت شود و بگوید: خدا را عبادت کنید، و درباره ی خداوند بگوید: «لَا تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ»، «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» و «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» و سپس بگوید: «من با چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمی پیدا کردم» در حالی که او بشری مانند دیگران است؟ آیا شما حیا نمی کنید و چنین چیزی را می گویید؟! سپس فرمود: آیا زنادقه چنین چیزی را می توانند بگویند؟! ابوقرّه گفت: مگر خداوند نمی فرماید:
«وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْری»؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: بعد از این آیه خداوند مقصود از رؤیت را بیان نموده و فرموده است: «لَقَدْ رَأی مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْری» و آیات خدا چیزی غیر از خداست و خداوند می فرماید: «وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً» در حالی که اگر چشم ها خدا را ببیند احاطه علمی به او پیدا نموده است!! ابوقرّه گفت: پس شما روایات را تکذیب می کنی؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آری اگر روایات مخالف با قرآن باشد، ما آن ها را تکذیب می کنیم، از
ص: 263
سویی مسلمانان اجماع و اتفّاق دارند که احدی احاطه علمی به خدا پیدا نمی کند، و چشم ها او را نمی بیند و مثل و مانندی برای او نیست.(1)
«وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ *… وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا»(2)
موسی بن جعفر از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که شخصی درباره ی آیه ی «یَوْمَئِذٍ لا تَنْفَعُ الشَّفاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» از امام باقر(علیه السلام) سؤال نمود و آن حضرت به او فرمود:
در قیامت کسی به شفاعت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نمی رسد، مگر آن که
ص: 264
اطاعت از آل محمّد(علیه السلام) کرده باشد، و خداوند از قول و عمل او راضی باشد و زندگی و حیات و ممات او با دوستی آل محمّد انجام شده باشد و خداوند از سخن و رفتار او درباره ی آنان خشنود باشد.
سپس فرمود:
مقصود از «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَیِّ الْقَیُّومِ وَقَدْ خَابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْمًا» ظلم به آل محمّد(علیهم السلام) می باشد و آیه این چنین نازل شده است: «وَ قَدْ خابَ مَنْ حَمَلَ ظُلْما لآلِ محمّد» تا این که فرمود: مقصود از «وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا یَخَافُ ظُلْمًا وَلَا هَضْمًا» مؤمنی است که دارای محبّت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و دشمنی با دشمنان آنان باشد.(1)
«وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که قرآن بر او نازل می شد، قبل از آن که جبرئیل آیه و معنای آن را کامل کند، آن حضرت زودتر شروع به خواندن آن می نمود، از این رو خداوند به او فرمود: «وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِن قَبْلِ أَن یُقْضَی إِلَیْکَ وَحْیُهُ» یعنی
ص: 265
قبل از آن که جبرئیل از قرائت آن فارغ شود، شتاب به خواندن قرآن مکن و بگو: «رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا.»(1)
ابو یحیای صنعانی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«ای یحیی برای ما در شب های جمعه مقام و شأن بزرگی است!» گفتم: فدای شما شوم! آن مقام و شأن چیست؟ فرمود: از ناحیه ی خداوند به ارواح پیامبران گذشته و اوصیای آنان اجازه داده می شود، تا با روح وصیّی که بین شماست [و امام زمان شما می باشد به عرش بروند و هفت دور طواف کنند، و نزد هر کدام از پایه های عرش دو رکعت نماز بخوانند و سپس به ابدان خود در روی زمین بازگردند، و با این عمل ارواح پیامبران و اوصیا کاملاً مسرور می شوند، و بر علم آن وصیّ [و امام زمان شما] بسیار افزوده خواهد شد.(2)
در کافی از مفضّل نقل شده که گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«برای ما در هر شب جمعه سرور و شادی خواهد بود» پس من گفتم: خداوند
ص: 266
سرور شما را فراوان نماید، آن سرور چیست؟ فرمود: چون شب جمعه می شود، روح رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) نزد عرش می آیند و ما نیز با آنان هستیم، و چون ارواح ما به بدن هایمان باز می گردد بر علوم ما افزوده می شود و اگر چنین نبود علم و دانش ما تمام می شد.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چهار گروه از چهار چیز سیر نمی شوند: 1. زمین از باران، 2. چشم از نگاه کردن، 3. زن از مرد، 4. عالم از علم.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله. حق علم چیست؟ فرمود: «سکوت» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «استماع و گوش دادن» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «حفظ کردن» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: «عمل کردن به علم» او گفت: سپس چیست؟ فرمود: انتشار دادن و تعلیم نمودن به دیگران.(3)
ص: 267
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دنیا کلاًّ محلّ جهل است، جز مواضع علم، و علم کلاًّ حجّت است جز مقداری که به آن عمل شود، و عمل کلاًّ ریاست جز مقداری که خالص باشد، و اخلاص مواجه با خطر است تا وقتی که بنده عاقبت خود را ببیند و مشاهده کند.(1)
«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ…» یعنی عهدنا إلیه فی محمّد و الأئمّة من بعده» یعنی «ما از آدم درباره ی محمّد و امامان بعد از او پیمان گرفتیم،و او پیمان را ترک کرد و ما از او عزمی درباره ی مقام آنان نیافتیم» سپس فرمود: «أولوالعزم به این خاطر اولوالعزم نامیده شدند که خداوند با آنان درباره ی حضرت محمّد و اوصیای بعد از او و حضرت مهدی و سیره ی او پیمان بست و آنان به مقام محمّد و آل محمّد اعتراف نمودند.(3)
ص: 268
مؤلّف گوید:
روایت فوق را علی بن ابراهیم قمّی همانند کلینی نقل نموده، و صدوق نیز با سند خود از جابر بن یزید جعفی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده است.(1)
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی با آدم(علیه السلام) پیمان بست که نزدیک آن شجره نرود و چون زمانی که در علم خدا گذشته بود که او از آن شجره بخورد، فرا رسید، آدم فراموش کرد و از آن شجره خورد چنان که خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.» (2)
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند آیه فوق بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) این چنین نازل شد: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ من کلماتٍ فی محمّد و علیّ و الحسن و الحسین و الأئمّة من ذریّتهم(علیهم السلام) فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.»(3)
ص: 269
ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند از پیامبران میثاق و پیمان گرفت و فرمود: «ألست بربّکم قالوا بلی» فرمود: «این محمّد نیز رسول من است و علی امیرالمؤمنین است» و برای پیامبران نبوّت ثابت شد، و خداوند از «أولوالعزم» میثاق گرفت و فرمود: «من پروردگار شمایم، و محمّد رسول من است و علی امیرالمؤمنین است و اوصیای بعد از او ولاة امر و خزّان علم من هستند، و من به وسیله مهدیّ(علیه السلام) دین خود را یاری می کنم، و دولت خود را آشکار می سازم و از دشمنانم انتقام می گیرم و مردم طوعاً و کرهاً مرا خواهند پرستید» پس پیامبران گفتند: «خدایا ما اقرار کردیم و گواه هستیم» و لکن آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود، از این رو «أولوالعزم» -- درباره ی حضرت مهدی -- مخصوص به آن پنج نفر شد، و آدم را عزیمت و پیمانی حاصل نشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا.»(1)
ص: 270
«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ… وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»(1)
مؤلّف گوید:
قصّه سجده ی ملائکه بر آدم -- احتراماً و اعزازاً به خلقت او و آنچه از انوار مقدّسه محمّد و آل محمّد صلوات الله علیهم أجمعین در صلب او وجود داشت -- گذشت، و نیز ترک سجده ی ابلیس و مطرود گردیدن او از درگاه خداوند، و سوگند او برای گم راه کردن بنی آدم، و وسوسه او نسبت به آدم و حوّا در بهشت دنیایی و خوردن آنان از آن شجره ی منهیّه و توبه آدم با توسّل به محمّد و آل او(علیهم السلام) نیز گذشت از این رو در این جا به اختصار به برخی از موضوعات گذشته اشاره می شود.
در کتاب عیون الأخبار از ابوالصلت هروی نقل شده که گوید:
هنگامی که مأمون برای مناظره ی با حضرت رضا(علیه السلام) علمای اسلام و یهود و نصارا و مجوس و صابئین و سایر فرقه های انحرافی را جمع نمود و احدی از آنان از آن مجلس خارج نشد جز آن که حضرت رضا(علیه السلام) سخن او را ابطال نمود و او اعتراف به حقانیّت سخن امام(علیه السلام) کرد، علیّ بن جهم برخاست و گفت: ای فرزند رسول خدا آیا شما اعتقاد به عصمت پیامبران دارید؟ فرمود: آری. علیّ بن جهم گفت: پس با آیه «وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»، چه می کنی؟!
ص: 271
امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند عزوّجلّ آدم را روی زمین خلق نمود تا حجّت و خلیفه او در بین مردم باشد و برای بهشت دنیایی او را خلق نفرمود، و معصیت آدم در آن بهشت بود نه در روی زمین، و این به خاطر انجام گرفتن مقدرّات الهی بود، و چون آدم به زمین هبوط نمود و حجّت و خلیفه خدا در روی زمین شد، معصوم بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «إِنَ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ.»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیزدر پاسخ یکی از گم راهانی که می گفت:
خداوند آشکارا لغزش های پیامبران خود را بیان نموده و می فرماید: «وَعَصَی
ص: 272
آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی»، فرمود: آنچه خداوند از لغزش های پیامبران در کتاب خود بیان نموده از ادّل دلائل بر حکمت باهره و قدرت قاهره و عزّت ظاهره ی اوست، چرا که او می دانسته که براهین و معجزات پیامبران(علیه السلام) آنان را در مقابل امتّ ها بزرگ می نماید و آنان گرفتار غلوّ و انحراف می شوند و بسا پیامبران را خدای خود می پندارند، چنان که نصارا عیسی(علیه السلام) را خدای خود دانستند، بنابراین ذکر تخلّفات پیامبران برای این است که مردم بدانند آنان به مرتبه اُلوهیّت نرسیده اند و الوهیّت مخصوص به خداوند است.(1)
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی…»(2)
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند «مَعِیشَةً ضَنکًا» مربوط به نصّاب و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است. گفتم: فدای شما شوم، شما می بینید که آنان تا آخر عمر در زندگی شاد و وسعت به سر می برند؟!فرمود: به خدا سوگند این در زمان رجعت خواهد بود که آنان از بیچارگی ناچار به خوردن نجاست خود می شوند؟!(3)
ص: 273
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَن ذِکْرِی» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است گفتم: معنای «وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی» چیست؟ فرمود: کوری چشم در آخرت و کوری قلب در دنیا، نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)است.
سپس فرمود:
منکر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) روز قیامت متحیّر است و می گوید: «خدایا! برای چه مرا کور محشور نمودی در حالی که من در دنیا چشم داشتم؟» و خداوند به او می گوید: «آیات ما یعنی ائمّه(علیهم السلام) نزد تو آمدند، و تو آنان را نادیده گرفتی و فراموش شان کردی، امروز نیز تو فراموش می شوی، یعنی تو آنان را ترک کردی در دنیا و به سخن آنان گوش نکردی و از آنان اطاعت ننمودی، امروز نیز خداوند تو را در آتش رها می کند و به سخن تو گوش نمی دهد!(1)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
… هر کس از دنیا برود و دارای صحّت بدن و مال بوده باشد و به حج نرفته باشد از کسانی خواهد بود که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ
ص: 274
الْقِیَامَةِ أَعْمَی» گفتم: سبحان الله او اعمی و نابینا خواهد بود؟! فرمود: خداوند او را از مسیر بهشت کور کرده است.(1)
«وَکَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَلَمْ یُؤْمِن بِآیَاتِ رَبِّهِ وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَأَبْقَی»(2)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) [به دنبال حدیث پیشین] گفتم: مقصود از این آیه چیست؟ فرمود:
یعنی کسی که غیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در ولایت آن حضرت شریک بداند، و به آیات پروردگار خود یعنی امامان بعد از امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایمان نیاورده باشد، و از روی عناد از آنان پیروی نکند و ولایت آنان را نپذیرد، عذاب آخرت برای او سخت تر [از دیگران] و دائم خواهد بود….(3)
أَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ کَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ یَمْشُونَ فِی مَسَاکِنِهِمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی
128 وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی 129 فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ
ص: 275
رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَی 130 وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَی 131 وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی 132 وَقَالُوا لَوْلَا یَأْتِینَا بِآیَةٍ مِّن رَّبِّهِ أَوَلَمْ تَأْتِهِم بَیِّنَةُ مَا فِی الصُّحُفِ الْأُولَی 133 وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَی 134 قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ
فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی 135»
¬Kj
«أُوْلِی النُّهَی» یعنی اصحاب العقول، «لَکَانَ لِزَامًا» یعنی یلزمهم العذاب، و «وَأَجَلٌ مُسَمًّی» یعنی اگر اجل و مدّتی برای آنان تعیین نشده بود، عذاب آنان را می گرفت، و «وَأَجَلٌ مُسَمًّی» عطف بر کلمة است یعنی اگر وعده ی تأخیر عذاب و تعیین مدّت نشده بود، عذاب فوراً آنان را می گرفت، و «آنَاء اللَّیْلِ» یعنی ساعات اللیل، و «زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا» یعنی زیبایی دنیا، و هر چیز نورانی را، زاهر گویند، و در اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمده که آن حضرت «أزهر اللون» یعنی نیّر اللون بوده اند.
آیا برای هدایت آنان کافی نیست که بسیاری از نسلهای پیشین را (که طغیان و فساد کردند) هلاک نمودیم، و این ها در مسکنهای (ویران شده) آنان راه می روند! مسلّماً در این امر، نشانه های روشنی برای خردمندان است. (128) و اگر سنّت و تقدیر پروردگارت و ملاحظه زمان مقرّر نبود، عذاب الهی بزودی دامان آنان را می گرفت! (129) پس در برابر آنچه می گویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن تسبیح و حمد
ص: 276
پروردگارت را بجا آور و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را)تسبیح گوی باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی! (130) و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادّی، که به گروه هایی از آنان داده ایم، میفکن! این ها شکوفه های زندگی دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است! (131) خانواده خود را به نماز فرمان ده و بر انجام آن شکیبا باش! از تو روزی نمی خواهیم (بلکه) ما به تو روزی می دهیم و عاقبت نیک برای تقواست! (132) گفتند: «چرا (پیامبر) معجزه و نشانه ای از سوی پروردگارش برای ما نمی آورد؟! (بگو:) آیا خبرهای روشنی که در کتاب های (آسمانی) نخستین بوده، برای آن ها نیامد؟! (133) اگر ما آنان را پیش از آن (که قرآن نازل شود) با عذابی هلاک می کردیم، (در قیامت) می گفتند: «پروردگارا! چرا پیامبری برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم، پیش از آنکه ذلیل و رسوا شویم!» (134) بگو: «همه (ما و شما) در انتظاریم! (ما در انتظار وعده پیروزی، و شما در انتظار شکست ما!) حال که چنین است، انتظار بکشید! امّا بزودی می دانید چه کسی از اصحاب صراط مستقیم، و چه کسی هدایت یافته است! (135)
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَکَانَ لِزَامًا وَأَجَلٌ مُسَمًّی * فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ…»(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لِّأُوْلِی النُّهَی» امامان از آل محمّد(علیه السلام) هستند و هر کجا در قرآن «أُوْلِی النُّهَی» باشد، مقصود، آنان هستند.(2)
ص: 277
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی النُّهَی» ما هستیم.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ» کلمه ی تأخیر عذاب است و اگر چنین نبود عذاب بر آنان [یعنی کفّار و یا مشرکین در بدر] نازل می شد، و مقصود از «لَکَانَ لِزَامًا» هلاکت و عذاب است.(2)
«فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاء اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ»(3)
اسماعیل بن فضل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر هر مسلمانی واجب است، قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن، ده مرتبه بگوید: «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحُکم، یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»؛ راوی گوید: من بعد از «وَ لَهُ الْحُکم وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ»، «وَ یُمِیتُ وَ یُحْیِی» را اضافه نمودم و امام(علیه السلام) فرمود: همان گونه که من گفتم بخوان.(4)
ص: 278
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ بعضی از یهود فرمود:
نماز صبح، به خاطر این است که خورشید بر دو شاخ شیطان طلوع می کند، از این رو خداوند مرا امر نموده که قبل از سجده کردن کافر در مقابل خورشید، امّت من نماز بخوانند و در مقابل خداوند سجده کنند. [از این رو قبل از غروب نیز که خورشید پرستان در مقابل خورشید سجده می کنند، نماز عصر خوانده می شود.](1)
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: مقصود از «آناءَ اللَّیْلِ ساجِداً وَ قائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» چیست؟ فرمود:
مقصود نماز شب است. گفتم: «وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضی» به چه معناست؟
فرمود: نافله های روزانه است. گفتم: «وَ إِدْبارَ النُّجُومِ» فرمود: دو رکعت نافله صبح است.گفتم: «وَ أَدْبارَ السُّجُودِ»؟ فرمود: دو رکعت نافله مغرب است.(2)
ص: 279
«وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) به عمروبن سعدبن هلال فرمود:
هرگز به کسانی که [از نظر مادّی] فوق تو هستند نگاه نکن و همین برای تو بس که خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ» و نیز می فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا….»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مستقیم نشست و فرمود: کسی که تسلیم امر الهی و تقدیر او نباشد، باید از حسرت خود را هلاک کند، و کسی که چشم خود را به سوی متاع دنیایی که در دست مردم است بدوزد، اندوه او طولانی و غیظ او شفا پیدا نخواهد کرد، و کسی که معرفت به
ص: 280
نعمت های مادّی خدا نداشته باشد، عمر او کوتاه و عذاب او نزدیک خواهد بود!(1)
«وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْهَا لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَی»(2)
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [مدّت ها] قبل از اذان صبح در سحرها به درب خانه فاطمه(علیها السلام) می آمد و می فرمود: «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. وَ بَرَکَاتُهُ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّه: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً.»(3)
ودرروایت علی بن ابراهیم آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس نزول آیه فوق هر روز به درب خانه ی علی(علیه السلام) می آمد و می فرمود:
«السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ. وَ بَرَکَاتُهُ» و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) می فرمودند: «وَ عَلَیْکَ السَّلَامُ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ» سپس رسول
ص: 281
خدا(صلی الله علیه و آله) دست های مبارک به دو طرف درب خانه ی آنان می گذارد و می فرمود: «الصَّلَاةَ الصَّلَاةَ یَرْحَمُکُمُ اللَّهُ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». و تا آخر عمر در مدینه این عمل ادامه داشت، و ابوالحمراء، خادم آن حضرت گوید: من شاهد آن بودم.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«لَا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ» یعنی نباید رزقی که از ناحیه خداوند ضمانت شده است، شما را از عمل واجب باز دارد.(2)
در آیه فوق خداوند اوّل امر به نماز نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
خانواده خود را به نماز امر کن و بر آن پایدار و صابر باش، و به خاطر معاش و روزی، از نماز غافل مشو، چرا که ما نسبت به معاش و روزی، تو را مؤاخذه نمی کنیم بلکه ما روزی دهنده شما هستیم و عاقبت نیک برای اهل تقوا می باشد.
مؤلّف گوید:
آیه فوق از باب «ایّاک عنّی و اسمعی یا جاره» می باشد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز در امر نماز سستی و کوتاهی نمی کرد و به خاطر رزق و روزی نماز را از یاد نمی برد، بنابراین بر همه مسلمانان واجب و لازم است که خانواده و فرزندان
ص: 282
خود را امر به نماز بکنند و در این راه صابر و کوشا باشند، وگرنه نماز بین خانواده مورد بی اعتنایی و تضییع قرار می گیرد و این خطرناک ترین مشکل خانواده ها خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ * الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِینَ هُمْ یُرَاؤُونَ * وَیَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ».و ظاهر این آیه اعلان خطر و عذاب است برای ضایع کردن نماز،و به دنبال آن ریاکاری و جلوگیری از ماعون و اعمال خیر و احسان به مردم خواهد بود!! «أعاذنا الله من ذلک کله و لا حول و لا قوّة إلّا بالله.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی به موسی(علیه السلام) فرمود: ای موسی! وصیّت مرا در چهار چیز حفظ کن… تا وقتی که نبینی کنوز و گنج های من تمام شده، برای روزی خود غمگین مباش.(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نخستین چیزی که امّت مرا به آتش می فرستد، شهوت فرج و شهوت شکم است و بیشتر چیزی که سبب بهشت می شود، تقوا و حسن خلق است.(2)
ص: 283
و در روایتی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابی ذّر فرمود:
«و لو أنّ ابن آدم فرّ من رزقه کما یفرّ من الموت لیدرکه».یعنی اگر فرزند آدم از رزق خود فرار کند، همان گونه که از مرگ خود فرار می کند، رزق او به او خواهد رسید.(1)
«قُلْ کُلٌّ مُّتَرَبِّصٌ فَتَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی»(2)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: پدرم فرمود:
مقصود از «الصِّرَاطِ السَّوِیِّ» حضرت قائم [آل محمّد] -- صلوات الله علیه -- است، و مقصود از «وَمَنِ اهْتَدَی» نیزآن حضرت است، و کسی هدایت می یابد که با اطاعت از او هدایت شود، و این آیه مانند آیه «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ. وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» می باشد، و مقصود: اهتدای به ولایت ماست.(3)
رَزین بن حبیش گوید: از امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- شنیدم که می فرمود:
هنگامی که میّت را داخل قبر می نمایند دو ملک به نام های: منکر و نکیر نزد او می آیند، و نخست از پروردگار او و سپس از پیامبر و از امام او سؤال می کنند، و اگر پاسخ صحیح بدهد نجات پیدا می کند، و اگر متحیّر شود
ص: 284
و نتواند پاسخ بدهد، او را عذاب می کنند؛ پس مردی گفت: اگر کسی خدا و پیامبر خود را شناخته باشد حال او چگونه خواهد بود؟ فرمود: او مُذَبذَب است، نه داخل گروه اهل نجات است و نه داخل گروه اهل عذاب است او گم راه خواهد بود؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: «مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا» و این شخص نیز راه نجاتی ندارد.»
همان گونه که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد:
ولیّ ما در این کیست؟ و آن حضرت فرمود: ولیّ شما در این زمان علیّ(علیه السلام) است و بعد از او نیز برای هر زمانی حجّتی و عالمی است که خداوند به وسیله او حجّت را بر مردم تمام می کند، و این صحیح نیست که برخی از افراد گم راه همانند گم راهان پیشین که چون پیامبرانشان از دنیا می رفتند می گفتند: «رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَی». و این از ضلالت و گم راهی آنان و جهالت شان به آیات الهی یعنی اوصیای پیامبران بود و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «قُلْ تَرَبَّصُوا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِیِّ وَمَنِ اهْتَدَی»، و تربّص و انتظار آنان این بود که می گفتند: «ما از معرفت به اوصیا معذور هستیم، تا امام خود را بشناسیم» و خداوند آنان را ملامت نموده، چرا که اوصیاء همان اصحاب صراط هستند که نزد صراط می ایستند، و احدی داخل بهشت نمی شود مگر آن که آنان را هنگام میثاق شناخته باشند، و خداوند در کتاب خود آنان را معرّفی نموده و می فرماید: «وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ» و آنان گواهان بر اولیای خود هستند، و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شهید و شاهد بر آنان است، همان گونه که در میثاق از آنان
ص: 285
پیمان گرفته شده و خداوند می فرماید: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً….»(1)
ص: 286
محل نزول: مکّه.
تعداد آیات: 112 آیه به قرائت اهل کوفه و 111 آیه به قرائت دیگران، و آیه مورد اختلاف «ما لا یَنْفَعُکُمْ شَیْئاً وَ لا یَضُرُّکُمْ» می باشد. (1)
ثواب قرائت سوره ی انبیاء
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که از روی محبّت سوره ی انبیاء را قرائت کند، او همراه با جمیع پیامبران در بهشت خواهد بود، و در تمام عمر در چشم مردم عزیز می باشد.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی انبیاء را قرائت کند، خداوند حساب او را آسان و هر پیامبری که
ص: 287
نام او در این سوره برده شده، به او سلام می کند و با او مصافحه می نماید، و هر کس آن را روی پوست آهو [و غیر آن] بنویسد و بخوابد از خواب خود بیدار نمی شود مگر آن که به اذن الهی در خواب عجایب شیرین و با مسرّتی را خواهد دید.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که این سوره را روی پوست آهویی بنویسد و به کمر خود ببندد و بخوابد، از خواب بیدار نخواهد شد، مگر آن که آن نوشته از کمر او برداشته می شود [و مشکلات او اصلاح می گردد]. و خواندن این سوره برای بیماران و کسانی که به خواب نمی روند مؤثّر خواهد بود، و به اذن خداوند شفا خواهند یافت.(2)
ص: 288
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ 1 مَا یَأْتِیهِم مِّن ذِکْرٍ مَّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یَلْعَبُونَ 2 لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ 3 قَالَ رَبِّی یَعْلَمُ الْقَوْلَ فِی السَّمَاء وَالأَرْضِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ 4 بَلْ قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ بَلِ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ شَاعِرٌ فَلْیَأْتِنَا بِآیَةٍ کَمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ 5 مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَفَهُمْ یُؤْمِنُونَ 6 وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 7 وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا کَانُوا خَالِدِینَ 8 ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَیْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاء وَأَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ 9 لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 10 وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ 11 فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ 12 لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ 13 قَالُوا یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ 14
ص: 289
فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ 15 وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ 16 لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ 17 بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ 18
¬Kj
«قَصم» به معنای شکستن است، و «قاصم الجبابرة» یعنی درهم شکننده ی جبّاران، و «إنشاء» به معنای ایجاد است، و اختراع و ابداع نیز به همین معناست، و «رَکض» دویدن با شدّت است، و «رَکَضَ دابّته» یعنی ضربها حتّی تعدو، و «ارتکاض الصبّی» اضطرا به فی الرحم، و «ترفه» به معنای نعمت است، و «مُترَف» به معنای متنعّم است، و «زاهق» به معنای هالک است و به معنای سمین نیز می آید، و «یَدمغه» از «دمغ» به معنای شکستن سر تا دماغ است، و «دَمَغَهَ یَدمَغُهُ» إذا أصاب دماغه.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
حساب مردم به آنان نزدیک شده، در حالی که در غفلتند و روی گردانند! (1) هیچ یادآوری تازه ای از طرف پروردگارشان برای آن ها نمی آید، مگر آنکه با بازی (و شوخی) به آن گوش می دهند! (2) این در حالی است که دل های شان در لهو و بی خبری فرو رفته است! و ستمگران پنهانی نجوا کردند (و گفتند): «آیا جز این است که او بشری همانند شماست؟! آیا به سراغ سحر می روید، با این که (چشم دارید و) می بینید؟! (3) (پیامبر) گفت: «پروردگارم همه سخنان را، چه در آسمان باشد و چه در زمین، می داند و او شنوا و داناست!» (4) آن ها گفتند: «(آنچه محمّد(صلی الله علیه و آله)
ص: 290
آورده وحی نیست) بلکه خوابهایی آشفته است! اصلًا آن را بدروغ به خدا بسته نه، بلکه او یک شاعر است! (اگر راست می گوید) باید معجزه ای برای ما بیاورد همان گونه که پیامبران پیشین (با معجزات) فرستاده شدند!» (5) تمام آبادیهایی که پیش از این ها هلاک کردیم (تقاضای معجزات گوناگون کردند، و خواسته آنان عملی شد، ولی) هرگز ایمان نیاوردند آیا این ها ایمان می آورند؟! (6) ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر!) اگر نمی دانید، از آگاهان بپرسید. (7) آنان را پیکرهایی که غذا نخورند قرار ندادیم! عمر جاویدان هم نداشتند! (8) سپس وعده ای را که به آنان داده بودیم، وفا کردیم! آن ها و هر کس را که می خواستیم (از چنگ دشمنانشان)نجات دادیم و مسرفان را هلاک نمودیم! (9) ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر (و بیداری) شما در آن است! آیا نمی فهمید؟! (10) چه بسیار آبادیهای ستمگری را در هم شکستیم و بعد از آن ها، قوم دیگری روی کار آوردیم! (11) هنگامی که عذاب ما را احساس کردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند! (12) (گفتیم:) فرار نکنید و به زندگی پر ناز و نعمت، و به مسکنهای پر زرق و برقتان بازگردید! شاید (سائلان بیایند و) از شما تقاضا کنند (شما هم آنان را محروم بازگردانید)! (13) گفتند: «ای وای بر ما! به یقین ما ستمگر بودیم!» (14) و هم چنان این سخن را تکرار می کردند، تا آن ها را درو کرده و خاموش ساختیم! (15) ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آن هاست از روی بازی نیافریدیم! (16) (بفرض محال) اگر می خواستیم سرگرمی انتخاب کنیم، چیزی متناسب خود انتخاب می کردیم! (17) بلکه ما حق را بر سر باطل می کوبیم تا آن را هلاک سازد و این گونه، باطل محو و نابود می شود! امّا وای بر شما از توصیفی که (درباره خدا و هدف آفرینش) می کنید! (18)
ص: 291
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ * لَاهِیَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ»(1)
علی بن ابراهیم در تفسیر «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ…» می فرماید:
یعنی قیامت و ساعت و حساب نزدیک است.
و صاحب مجمع البیان می فرماید:
قیامت به این خاطر قریب و نزدیک شمرده شده که یکی از اشراط ساعت، مبعث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد و آن انجام گرفته و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مبعوث شدن من و قیامت مانند این دو انگشت من است [که در کنار همدیگر قرار دارند.](2)
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«إِنَ الدُّنْیَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ [سریعة] فَلَمْ یَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ کَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ». یعنی، دنیا با سرعت رو از شما گردانده و چیزی از آن باقی نمانده مگر به اندازه ی آبی که تَهِ ظرف می ماند.(3)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» فرمود:
مقصود، دشمنی آنان با اهل بیت و ظلم به آنان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است،
ص: 292
چنان که خداوند می فرماید: «وَأَسَرُّواْ النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ.»(1)
«فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ»(2)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
به خدا سوگند مائیم اهل ذکر. گفتم: شما مسئول هستید؟ فرمود: آری. گفتم: سؤال کنندگان ما هستیم؟ فرمود: آری. گفتم: پس بر ما واجب است که از شما سؤال کنیم؟ فرمود: آری. گفتم: و بر شما واجب است که جواب بدهید؟ فرمود: این به اختیار ماست، اگر بخواهیم جواب می دهیم و اگر نخواهیم جواب نمی دهیم. سپس این آیه را تلاوت نمود: «هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ.»(3)
محمّدبن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: گروهی بین ما هستند که گمان می کنند: «أَهْلَ الذِّکْرِ» در آیه «فَاسْأَلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» یهود و نصارا هستند؟
ص: 293
امام(علیه السلام) فرمود:
«اگر این گونه باشد آنان شما را به دین خود دعوت می کنند» سپس با دست خود به سینه خویش اشاره نمود و فرمود: اهل ذکر ماییم و ماییم مسئولون، و ذکر، دو معنا دارد، 1. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنان که خداوند می فرماید: «ذکراً رسولاً»، 2. قرآن، چنان که می فرماید: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ». (بنابراین آنان اهل قرآن و اهل پیامبرند، و در سوره نحل تفصیل این معنا گذشت.)(1)
«لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ کِتَابًا فِیهِ ذِکْرُکُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»(2)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فِیهِ ذِکْرُکُمْ» اطاعت شما [شیعیان] از امام و پیشوای بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که سبب عزّت شما می باشد.(3)
ص: 294
برخی از بزرگان گفته اند:
«معنای این آیه این است که اطاعت از امام حقّ، بعد از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سبب
ذکر و شرافت شما است.»(1)
«وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِینَ *… یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ…»(2)
حضرت زین العابدین(علیه السلام) درباره ی زهد در دنیا می فرماید:
خداوند در کتاب خود به گوش شما رسانده است که او با ستمکاران از اقوام پیشین چه کرده! چنان که می فرماید: «وَکَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْیَةٍ کَانَتْ ظَالِمَةً» و مقصود اهل قریه است، تا این که می فرماید: «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَرْکُضُونَ» یعنی چون عذاب ما را احساس کردند ناگهان فرار نمودند، و خداوند به آنان می فرماید: «لَا تَرْکُضُوا وَارْجِعُوا إِلَی مَا أُتْرِفْتُمْ فِیهِ وَمَسَاکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْأَلُونَ» [و این نوعی تحقیر است نسبت به آنان] و چون عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: «یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ» و این گونه بود سخن آنان، تا ما با عذاب خود آنان را درو کردیم وهلاک شدند «فَمَا زَالَت تِّلْکَ دَعْوَاهُمْ حَتَّی جَعَلْنَاهُمْ حَصِیدًا خَامِدِینَ» سپس فرمود: به خدا سوگند این آیات موعظه و اعلان خطر است، اگر شما پند بگیرید و بترسید؟!(3)
ص: 295
بدر بن خلیل گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُون…» فرمود:
هنگامی که قائم ما؟عج؟ قیام می کند، به سراغ بنی امیّه -- در شام -- می فرستد، و آنان به روم فرار می کنند و رومیان به آنان می گویند: ما شما را راه نمی دهیم تا به نصرانیّت در آیید» پس آنان صلیب به گردن می آویزند و نصرانی می شوند، و چون اصحاب مهدی قائم؟عج؟ رومیان را می یابند،آنان در خواست امان و صلح می کنند، و اصحاب قائم؟عج؟ به آنان می گویند: به شما امان نمی دهیم تا کسانی که از ما نزد شما هستند را به ما باز گردانید و چون چنین می کنند، به
آنان می گویند: «باید گنج هایی را که از آن ها اطلاع دارید معرّفی کنید» و آنان در این هنگام می گویند: «یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ…» و این سخن را همواره می گویند تا با شمشیر به دست اصحاب مهدی کشته می شوند…(1)
ص: 296
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا…»(1)
عبد الأعلی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی غنا سؤال کردم و گفتم: مخالفین [یعنی اهل سنّت] گمان کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه داده که گفته شود:
«جئناکم، جئناکم -- حیّونا حیّونا نحیّکم»؟ فرمود: دروغ می گویند، چرا که خداوند می فرماید: «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن کُنَّا فَاعِلِینَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَی الْبَاطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» سپس فرمود: «وای بر فلانی از این سخنانی که می گوید». عبد الأعلی گوید: آن شخص در مجلس حاضر نبود.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هرگز باطلی مقابل حق قرار نمی گیرد، جز آن که حق بر باطل غالب خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِ عَلَی الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ.»(3)
ص: 297
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«مَنْ صَارَعَ الْحَقَ صَرَعَه» یعنی کسی که با حق کشتی بگیرد، حق او را زمین می زند.(1)
و در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«مَا تَدَارَأَ اثْنَانِ فِی أَمْرٍ قَطُّ، فَأَعْطی أَحَدُهُمَا النَّصَفَ من صَاحِبه فَلَمْ یَقْبَلْ مِنْهُ، إِلَّا أُدِیلَ مِنْهُ». یعنی هرگز دو نفر با همدیگر نزاع نمی کنند که یکی از آنان به رفیق خود انصاف بدهد [و به حق راضی باشد] و آن دیگری سخن او را نپذیرد، مگر آن که مغلوب خواهد شد.(2)
وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ 19 یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ 20 أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِّنَ الْأَرْضِ هُمْ یُنشِرُونَ 21 لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ 22 لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ 23 أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ هَذَا ذِکْرُ مَن مَّعِیَ وَذِکْرُ مَن قَبْلِی بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ 24 وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَنَّهُ لَاإِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ 25 وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ 26 لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ 27 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ 28 وَمَن یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلَهٌ مِّن دُونِهِ فَذَلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ 29 أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا
ص: 298
رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ 30 وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ 31 وَجَعَلْنَا السَّمَاء سَقْفًا مَّحْفُوظًا وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ 32 وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ 33 وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ 34 کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ 35 وَإِذَا رَآکَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُوًا أَهَذَا الَّذِی یَذْکُرُ آلِهَتَکُمْ
وَهُم بِذِکْرِ الرَّحْمَنِ هُمْ کَافِرُونَ 36»
¬Kj
«استحسار» به معنای ناتوانی و از پای در آمدن است، و «رواسی» به معنای کوه هاست، و «راسیه» به معنای ثابته است، و «مَید» به معنای اضطراب در جهات است، و «فَجّ» به معنای طریق وسیع بین دو کوه است، و «فلک» در اصل به معنای هر چیز مدوّر است، و «فلکة المغزل» به خاطر دائره بودن آن است، و سباحه و عوم و سبح و جری به معنای شناور بودن است، و «هَزْو» و سخریّه به یک معناست.
از آن اوست آنان که در آسمان ها و زمینند! و آن ها که نزد اویند [فرشتگان] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمی ورزند، و هرگز خسته نمی شوند. (19) (تمام) شب و روز را تسبیح می گویند و سست نمی گردند. (20) آیا آن ها خدایانی از زمین برگزیدند که (خلق می کنند و) منتشر می سازند؟! (21) اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان
ص: 299
دیگری بود، فاسد می شدند (و نظام جهان به هم می خورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصیفی که آن ها می کنند! (22) هیچ کس نمی تواند بر کار او خرده بگیرد ولی در کارهای آن ها، جای سؤال و ایراد است! (23) آیا آن ها معبودانی جز خدا برگزیدند؟! بگو: «دلیلتان را بیاورید! این سخن کسانی است که با من هستند، و سخن کسانی [پیامبرانی] است که پیش از من بودند!» امّا بیشتر آن ها حق را نمی دانند و به همین دلیل (از آن) روی گردانند. (24) ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر این که به او وحی کردیم که: «معبودی جز من نیست پس تنها مرا پرستش کنید.» (25) آن ها گفتند: «خداوند رحمان فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! او منزه است (از این عیب و نقص) آن ها [فرشتگان] بندگان شایسته اویند. (26) هرگز در سخن بر او پیشی نمی گیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل می کنند. (27) او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آن ها را می داند و آن ها جز برای کسی که خدا راضی (به شفاعت برای او) است شفاعت نمی کنند و از ترس او بیمناکند. (28) و هر کس از آن ها بگوید: «من جز خدا، معبودی دیگرم»، کیفر او را جهنّم می دهیم! و ستمگران را این گونه کیفر خواهیم داد. (29) آیا کافران ندیدند که آسمان ها و زمین به هم پیوسته بودند، و ما آن ها را از یکدیگر باز کردیم و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم؟! آیا ایمان نمی آورند؟! (30) و در زمین، کوه های ثابت و پابرجایی قرار دادیم، مبادا آن ها را بلرزاند! و در آن، درّه ها و راه هایی قرار دادیم تا هدایت شوند! (31) و آسمان را سقف محفوظی قرار دادیم ولی آن ها از آیات آن روی گردانند. (32) او کسی است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید هر یک در مداری در حرکتند! (33) پیش از تو (نیز) برای هیچ انسانی جاودانگی قرار ندادیم (وانگهی آن ها که انتظار مرگ تو را می کشند،) آیا اگر تو بمیری، آنان جاوید خواهند
ص: 300
بود؟! (34) هر انسانی طعم مرگ را می چشد! و شما را با بدیها و خوبیها آزمایش می کنیم و سرانجام بسوی ما بازگردانده می شوید! (35) هنگامی که کافران تو را می بینند، کاری جزاستهزا کردن تو ندارند (و می گویند:) آیا این همان کسی است که سخن از خدایان شما می گوید؟! در حالی که خودشان ذکر خداوند رحمان را انکار می کنند. (36)
«وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ…»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
ملائکه معصوم و محفوظ از کفر و کارهای زشت هستند، و این به خاطر الطاف الهی به آنان است و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «لا یَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ. وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ» و نیز درباره ی آنان می فرماید: «وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ [یعنی ملائکة] لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلَا یَسْتَحْسِرُونَ* یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ.»(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی را ملائکه ای است که هر قسمت از بدن آنان خدای؟عز؟ را با صداهای گوناگون، تسبیح و حمد می گوید، و آنان [از خشوعی که دارند]
ص: 301
سرهای خود را به آسمان بالا نمی کنند، و نیز سرهای خود را به طرف پاهای خود پایین نمی اندازند، به خاطر گریه و ترس از خداوند؟عز؟.(1)
امام سجّاد(علیه السلام) ضمن حدیث طولانی درباره ی خلقت عرش می فرماید:
عرش را هشت پایه است و بر هر پایه و رکنی از آن، ملائکه مأمورند که عدد آنان را جز خداوند نمی داند، و آنان شب و روز خدا را تسبیح می کنند و خسته نمی شوند!(2)
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا ملائکه می خوابند؟ فرمود:
جز خداوند هر موجود زنده ای می خوابد، ملائکه نیز می خوابند.گفتم: خداوند می فرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لَا یَفْتُرُونَ»؟ فرمود: می خوابند و لکن نفس های آنان تسبیح است.(3)
ص: 302
و در حدیث معراج آمده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
سپس با جبرئیل به ملائکه ای برخورد کردیم که خداوند هر گونه می خواسته آنان را آفریده، و صورت های شان را هر گونه می خواسته قرار داده است، و هیچ بخشی از بدن های آنان نبود مگر آن که تسبیح و حمد خدا را با صداهای بلند و لغات گوناگون با گریه و خوف از خدا انجام می داد، و من از جبرئیل از احوال آنان سؤال نمودم و او گفت: «همین گونه که می بینی آن ها خلق شده اند، و هرگز یکی از آنان تا کنون با ملکی که در کنار اوست سخن نگفته است، و هرگز از خوف خداوند سرهای خود را بالا و یا پایین نبرده اند» پس من بر آنان سلام کردم و آنان با اشاره ی سر به من جواب دادند و از خشوعی که داشتند به من نگاه نکردند، پس جبرئیل به آنان گفت: این محمّد پیامبر رحمت است و خداوند او را به رسالت و نبوّت بر بندگان خود مبعوث نموده و او خاتم پیامبران و آقای آنان است، آیا با او سخن نمی گوئید؟ و چون این سخن را از جبرئیل شنیدند روی خود را به من کردند و سلام نمودند و مرا گرامی داشتند و به من و امّت من
بشارت به خیر و سعادت دادند.(1)
ص: 303
«لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ»(1)
هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) در پاسخ یکی از منکرین توحید فرمود:
اگر بگویی خداوند متعدد است [و دو خدا عالم را تدبیر می نمایند] جز این نیست که یا هر دو را قدیم و قویّ بدانی و یا هر دو را ضعیف بدانی و یا یکی از آنان را قوی و دیگری را ضعیف بدانی، پس اگر هر دو قوی باشند برای چه یکی از آنان دیگری را از بین نمی برد تا خود تدبیر عالم را به دست بگیرد؟ و اگر بگویی یکی از آنان قویّ و دیگری ضعیف است ثابت می شود که آن قوی حاکم و صاحب تدبیر است، چرا که به اعتقاد تو دیگری ضعیف می باشد، از سویی اگر بگویی آنان دو خدایند، باید یا بگویی: از هر جهت متفّق هستند و یا متفّرق و مختلف اند؟ و چون ما عالم را منظّم می بینیم و در جریان و حرکت شب و روز و خورشید و ماه اختلالی نمی یابیم،معلوم می شود که مدبّر یکی است، و اگر تو ادعای خلاف توحید بکنی باید دلیلی برای عدم نظم بیاوری تا بتوانی دو خدا و دو مدبّر را تصوّر کنی و در آن صورت مواضع عدم نظم چیز سوّمی خواهد بود و اگر مدّعی سه خدا شوی باز این معنا تکرار می شود و باید معتقد به پنج خدا و… باشی و آن بی نهایت خواهد بود.(2)
ص: 304
هشام بن حکم گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: دلیل بر توحید و یگانگی خدا چیست؟ فرمود:
اتصّال تدبیر و تمامیّت و کمال صنع، و تدبیر [صحیح]، چنان که خداوند می فرماید: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا.»(1)
امام صادق(علیه السلام) در حدیث اهلیلجه می فرماید:
اگر خدای دیگری جز خدای واحد می بود، هر کدام آنان هر چه را می خواست خلق می کرد «لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ» و یکی بر دیگری سلطه و قدرت پیدا می کرد و او را از بین می برد «وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ» و هر کدام کار دیگری را فاسد و دگرگون می نمود «و لأفسد کُلُ وَاحِدٍ مِنْهُمَا عَلَی صَاحِبِهِ.»(2)
ص: 305
«لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ * أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ…»(1)
ابن اذینه گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم درباره ی قضا و قدر چه می فرمایید؟ فرمود:
می گویم: خدای تبارک و تعالی هنگامی که در قیامت مردم را جمع می کند، از آنچه به آنان دستور داده سؤال می کند و از چیزهایی که بر آنان قضا و تقدیر نموده سؤال نمی کند.(2)
جابر جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! ما مشاهده می کنیم که برخی از فرزندان، مرده به دنیا می آیند، و برخی با خلقت ناقص، و برخی نابینا و گنگ و کر، و برخی چون به دنیا می آیند می میرند، و برخی تا نزدیک بلوغ زنده می مانند، و برخی به پیری می رسند، علّت آن چیست؟! امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند به تدبیر و خلقت، اولی و سزاوارتر از مردم است، چرا که او خالق و مالک آنان است، بنابراین او هر کس را از عمر [و یا ادامه عمر] منع کند، حقّی از او ضایع ننموده، چرا که طلبی نداشته است، و کسی را که به او عمر داده، او نیز طلبی از خداوند نداشته است و خداوند به او تفضّل و احسان
ص: 306
نموده است و اگر به کسی تفضّل نکند خلاف عدل او نخواهد بود، «وَلَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ.»
جابر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! چگونه است که خداوند از کار خود سؤال نمی شود؟ فرمود:
به خاطر این که او کار خلاف حکمت و صواب انجام نمی دهد، و اوست: متکبّر و جبّار و واحد قهّار، پس کسی که در خود از قضای الهی سختی وحرجی احساس می کند، کافر شده است، و کسی که چیزی از افعال و تقدیرات خداوند را انکار کند و ناپسند بداند [حکمت] خدا را انکار کرده است.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
ای فرزند آدم! تو با مشیّت من، آنچه می خواهی را اراده می کنی، و با نیروی من واجبات مرا انجام می دهی، و با نعمت من قدرت بر معصیت من پیدا
ص: 307
می کنی، و من تو را شنوا و بینا و توانا قرار دادم، و آنچه از خوبی به تو برسد از خداوند است، و آنچه بدی به تو برسد و گناه بکنی، از ناحیه تو خواهد بود، چرا که من به حسنات تو سزاوارتر از تو هستم و تو به گناهان خود سزاوارتر از من هستی و به این خاطر است که احدی حق ندارد از کار من سؤال کند [و مرا مؤاخذه کند] و لکن مردم مورد سؤال و مؤاخذه می شوند. «لَا أُسْأَلُ عَمَّا أفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «هَذَا ذِکْرُ مَنْ مَعِیَ وَ ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» می فرماید:
مقصود از «مَنْ مَعِیَ» موجودین هستند و مقصود از «ذِکْرُ مَنْ قَبْلِی» گذشتگان می باشند.(2)
«وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ…»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق نصارا هستند که گفتند: «إِنَ الْمَسِیحَ ابْنُ اللَّهِ» و یهود هستند که گفتند: «عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ» و نیز کسانی هستند که درباره ی ائمّه(علیهم السلام) غلوّ نمودند، [و نیز گروهی مانند مشرکین ملائکه را دختران خدا نامیدند] و خداوند خود را تنزیه نموده و می فرماید: «سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ» یعنی
ص: 308
خداوند منزّه است از این که فرزندی داشته باشد وکسانی را که گمان کردند فرزندان خدا هستند آنان بندگان مکرّم خداوندند، و در سوره زمر نیز خداوند پاسخ آنان را داده و می فرماید: «لَوْ أَرادَ اللَّهُ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَداً -- لَاصْطَفی مِمَّا یَخْلُقُ ما یَشاءُ.»(1)
اصبغ بن نباته گوید:
ما پشت سر امیرالمؤمنین(علیه السلام) حرکت می کردیم و مردی از قریش با ما بود و گفت: یا امیرالمؤمنین! شما گروهی از مردم را کشتید، و اطفالی را یتیم کردید، و کردید آنچه کردید؟! پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او توجّه نمود و فرمود: «إِخْسَأ».
و ناگهان آن مرد سگ سیاهی شد و به آن حضرت پناهنده شد و دم خود را تکان می داد، پس امیر المؤمنین(علیه السلام) او را دید و به او ترحّم نمود و لب های مبارک خود را حرکت داد و آن مرد به حال اوّل بازگشت، پس دیگری به آن حضرت گفت: یا امیرالمؤمنین شما چنین قدرتی دارید و معاویه با شما دشمنی می کند؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نَحْنُ عِبَادُ اللَّهِ مُکْرَمُونَ لَا نَسْبِقُهُ بِالْقَوْلِ وَ نَحْنُ بِأَمْرِهِ عَامِلُونَ» یعنی ما بندگان گرامی خدا هستیم و بر کار خدا پیشی نمی گیریم و سخنی خلاف او نمی گوییم و به دستور او عمل می نماییم.(2)
ص: 309
مؤلّف گوید:
به همین مضمون روایت دیگری نیز قبل از این روایت در خرائج نقل شده است.(1)
«لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَایَشْفَعُونَ…» (2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود می فرماید:
خداوند پس از مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) عده ای از بندگان خود را مخصوص به کرامت و علوّ مقام و مرتبه رسول خود نموده و آنان را دعوت کنندگان مردم به سوی خود و راهنمایان آنان در هر قرن و زمانی قرار داده است، و خلقت آنان را قبل از عالم ذرّ، به صورت انوار آفریده و ناطق به تمجید و تحمید و شکر خود نموده است و آنان را حجّت های خویش بر همه اهل توحید و اهل عبودیّت معرّفی کرده و موجودات عالم [جز انسان] را با لغات گوناگون ناطق به فضائل آنان و ربوبیّت خود و خضوع در پیشگاه «فاطر الأرضین و السماوات» وا داشته است و اولیای خود را شاهد بر خلّاقیّت خویش نموده
ص: 310
و آنان را بر هر چه می خواسته ولایت داده و نیز آنان بندگانی [مطیع و] بیان کننده و تراجم مشیّت و اراده ی خود قرار داده که «لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ * یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ.»(1)
حضرت هادی(علیه السلام) در زیارت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
[زائر آن حضرت باید بگوید:] «یَا وَلِیَ اللَّهِ إِنَ لِی ذُنُوباً کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَی رَبِّکَ عزّوجلّ، فَإِنَ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَحْمُوداً، وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ جَاهاً وَ شَفَاعَةً، وَ قَالَ الله تَعَالَی: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی.»(2)
ص: 311
«وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»(1)
حضرت رضا(علیه السلام) از پدران خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«هر کس ایمان به حوض من نداشته باشد، خدا او را وارد بر حوض من نکند، و هر کس ایمان به شفاعت من نداشته باشد، خداوند او را به شفاعت من نرساند» سپس فرمود: «شفاعت من تنها برای اهل کبائر از امّت من است، و امّا نیکوکاران، نیازی به شفاعت من نخواهند داشت.»
حسین بن خالد راوی حدیث گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا! معنای آیه «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» چیست؟ فرمود:
«لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی دِینَه». یعنی شفاعت نمی کنند مگر برای کسانی که دین شان مورد قبول و رضایت باشد. [و شیعه دوازده امامی باشند.](2)
محمّدبن ابی عمیر گوید: از حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مخلّد در آتش دوزخ نخواهند بود، مگر اهل کفر و انکار حق و اهل ضلالت و شرک، و از مؤمنین هر کس از گناهان کبیره پرهیز کند، صغائر از او سؤال نمی شود، چنان که
ص: 312
خداوند می فرماید: «إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلًا کَرِیماً». گفتم: ای فرزند رسول خدا! شفاعت برای چه کسانی از مؤمنین خواهد بود؟ فرمود: پدرم از پدران خود از علیّ(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: شفاعت من مخصوص به اهل کبائر از امّتم می باشد، و امّا نیکوکاران و محسنین را نیازی به شفاعت من نیست.
ابن ابی عمیر گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: چگونه شفاعت اختصاص به اهل کبائر دارد، در حالی که خداوند متعال می فرماید: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» و کسی که اهل کبائر باشد، مورد رضایت خدا نیست؟! فرمود:
ای ابا احمد! هیچ مؤمنی نیست که مرتکب گناهی شود، مگر آن که پشیمان خواهد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «کَفی بِالنَّدَمِ تَوْبَةً» یعنی برای توبه، پشیمانی کافیست و نیز فرموده است: «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَةٌ وَ سَاءَتْهُ سَیِّئَةٌ فَهُوَ مُؤْمِنٌ» یعنی «هر کس از کار نیک خشنود شود و از کار بد پشیمان گردد مؤمن خواهد بود» و کسی که از گناه خود پشیمان نباشد مؤمن نخواهد بود، و شفاعت برای او واجب نخواهد شد، و او ظالم محسوب می شود و خداوند می فرماید: «ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ حَمِیمٍ وَ لا شَفِیعٍ یُطاعُ» گفتم: ای فرزند رسول خدا! چگونه کسی که از گناه خود نادم نباشد مؤمن نیست؟ فرمود: ای ابا احمد! کسی که مرتکب گناه کبیره شود و بداند کیفر خواهد شد، قطعاً پشیمان خواهد بود و چون پشیمان می شود تائب و مستحقّ شفاعت می گردد، و اگر از گناه خود پشیمان نشود و اصرار به گناه داشته باشد، بخشوده نمی شود، چرا که او مؤمن به عقوبت و کیفر گناه خود نیست و اگر مؤمن به عقوبت می بود، پشیمان می شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «لَا کَبِیرَةَ مَعَ الِاسْتِغْفَارِ وَ
ص: 313
لَا صَغِیرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ» و امّا این که خداوند می فرماید: «وَلَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی» یعنی «لَا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَی دِینَه» و دین اقرار به جزا، نسبت به حسنات و سیّئات است، پس کسی که دین او مورد رضایت خداوند است قطعاً پس از گناه پشیمان می شود، چرا که به قیامت و عقاب معرفت دارد.(1)
ص: 314
«أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ»(1)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل نموده که عمروبن عبید [عالم و فقیه اهل تسنّن] نزد امام باقر(علیه السلام) آمد تا با سؤالات خود آن حضرت را بیازماید، پس گفت: فدای شما شوم معنای آیه «أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ…» چیست؟ ورتق و فتق چه معنایی دارد؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آسمان نخست بسته بود و بارانی نمی بارید، و زمین نیز بسته بود و گیاهی در آن نمی رویید. پس عمروبن عبید ناتوان شد و چیزی نگفت، و باز سؤال کرد و گفت: فدای شما شوم! مقصود از غضب الهی در آیه «وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوی» چیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: غضب خداوند عقاب اوست، و اگر کسی گمان کند که چیزی خدا را تغییر می دهد، کافر شده است.(2)
شیخ مفید؟ره؟ در کتاب اختصاص با سند خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مردی از یهود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد! تو گمان کرده ای
ص: 315
که رسول خدا هستی و همانند موسی به تو وحی می شود؟» رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود: «آری، من آقای فرزندان آدم هستم و فخری نمی کنم و من خاتم پیامبران و پیشوای متقیّن و رسول ربّ العالمین هستم.» مرد یهودی گفت: آیا فرستاده ی خدا به عرب هستی و یا به عجم و یا به ما؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:من فرستاده خداوند به همه مردم هستم.
سپس مرد یهودی سؤالاتی کرد و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به او پاسخ داد و پس از شنیدن هر پاسخی، مرد یهودی می گفت: «صدّقت یا محمّد» سپس گفت: به من بگویید: فضل شما بر پیامبران چیست؟ و فضل عشیره و اهل بیت شما بر مردم دیگر چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «امّا فضل من بر پیامبران این است که همه پیامبران بر قوم خود نفرین کردند و خداوند دعای آنان را مستجاب کرد و من دعای خود را ذخیره نموده ام برای شفاعت امّت خود در قیامت، و امّا فضل عشیره و اهل بیت و ذریّه من بر مردم، مانند فضل آب بر چیزهای دیگر است، چنان که خداوند می فرماید: «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاء کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلَا یُؤْمِنُونَ» و محبّت اهل بیت و عشیره و ذریّه من سبب کامل شدن دین است»، پس مرد یهودی گفت: صدقت یا محمّد.(1)
ص: 316
ابوالربیع گوید:
در سالی که هشام بن عبدالملک به حجّ رفته بود من و عدّه ای همراه امام باقر(علیه السلام) به حجّ رفتیم و در آن سال نافع غلام عمربن خطّاب نیز همراه هشام بود، و چون نافع دید که مردم در کنار رکن حجرالأسود گرد امام باقر(علیه السلام) جمع شده اند به هشام گفت: یا امیر المؤمنین این مرد کیست که مردم این گونه گرد او جمع شده اند؟ هشام گفت: «او پیامبر اهل کوفه محمّدبن علیّ بن الحسین(علیهم السلام) است» نافع گفت: «ای هشام تو شاهد باش که من نزد او خواهم رفت و سؤالاتی از او خواهم نمود که جز پیامبر و یا پیامبرزاده و یا وصیّ پیامبر نمی تواند پاسخ آن ها را بدهد» هشام گفت:
«سؤالات خود را بکن شاید بتوانی او را خجل و شرمسار نمایی» پس نافع آمد و مردم برای او راه باز کردند تا خود را به امام باقر(علیه السلام) نزدیک کرد و گفت: «ای محمّدبن علی من تورات و انجیل و زبور و قرآن را خوانده ام و حلال و حرام آن ها را دانسته ام و آمده ام سؤالاتی را از شما بکنم که جز پیامبر و وصیّ پیامبر و فرزند پیامبر، قادر بر پاسخ آن ها نیستند.» امام باقر(علیه السلام) سر مبارک خود را بالا نمود و فرمود: «از هر چه می خواهی سؤال کن» پس نافع مسائل خود را مطرح نمود و امام(علیه السلام) پاسخ آن ها را داد و یکی از سؤالات او این بود که گفت: «مقصود از آیه «أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا
ص: 317
فَفَتَقْنَاهُمَا» چیست؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خداوند آدم را به زمین هبوط داد آسمان ها بسته بود و باران نمی بارید و زمین نیز گیاهی نمی رویاند، و چون خداوند توبه آدم را پذیرفت آسمان بارید و ابرها را خداوند دستور داد تا ببارند و زمین را امر نمود تا اشجار و میوه ها را برویاند و نهرها پر از آب شود و این معنای رتق و فتق آسمان ها و زمین است» نافع گفت: راست گفتی ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله).(1)
ص: 318
مؤلّف گوید:
حدیث فوق در تفسیر آیه «وَ نادی أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ…» آیه 46 اعراف گذشت.
«وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ * کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) خبر داد که بعد از او اهل بیت او گرفتار می شوند و دیگران خلافت را غاصبانه از آنان می گیرند او غمگین شد، و خداوند [برای تسلیت به او] فرمود: «وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ…» تا این که فرمود: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» یعنی ما شما را با خیر یعنی با مال و سلامت، و با شرّ، یعنی با بیماری و فقر آزمایش می کنیم و شما به سوی ما باز خواهید گشت و با این سخن خداوند به رسول خود (صلی الله علیه و آله) اعلام نمود که هر انسان و هر موجود زنده ای خواهد مرد.
ص: 319
امیرالمؤمنین(علیه السلام) روزی به دنبال جنازه ای حرکت می نمود وچون شنید که مردی می خندد، به او فرمود:
تو فکر می کنی که مرگ برای غیر ما نوشته شده؟ و وعده ی حقّ خداوند بر غیر ما واجب شده؟ و امواتی که تشییع می کنیم مسافرانی هستند که به زودی به ما باز می گردند؟! آیا ما بدن های آنان را در قبرهای شان نمی گذاریم، و میراث آنان را نمی خوریم و باز گمان می کنیم که پس از آنان در دنیا جاوید خواهیم ماند؟! به راستی ما پندها را فراموش کردیم و آفات را از خود بروز دادیم.
سپس فرمود:
ای مردم خوشا به حال کسی که عیبش او را از گفتن عیوب دیگران باز دارد، و بدون احساس نقصی، تواضع کند، و با اهل فقه و رحمت هم نشین باشد، و با ناتوان ها و مساکین رفت و آمد کند، و مال خود را که جمع نموده در غیر معصیت [و در راه خیر] مصرف کند.
تا این که فرمود:
ای مردم! خوشا به حال کسی که نفس او ذلیل باشد، و کسب و درآمدش پاکیزه باشد، و باطن او صالح و پاک باشد، و اخلاق او نیکو باشد، و اضافه مال خود را انفاق کند، و اضافه ی سخن خود را نگهدارد، و شرّ خود را از مردم دور نماید، و به سنّت و روش دین راضی باشد و به طرف بدعت نرود، ای مردم: خوشا به حال کسی که ملازم خانه خود باشد، و پاره نان خود را بخورد، و بر خطاهای خود بگرید، و خود را به زحمت بیندازد، و مردم از او راحت باشند.(1)
ص: 320
زراره گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا کسی که کشته می شود مرده است؟ فرمود: موت، موت است ، و قتل، قتل است. گفتم: مگر این نیست که هر کس کشته شود مرده است؟! فرمود: «سخن خدا صادق تر از سخن تو است، او در قرآن بین کشته شدن و مردن فرق گذارده و می فرماید: «أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ» و می فرماید: «وَ لَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَی اللَّهِ تُحْشَرُونَ» بنابراین موت، موت است و قتل، قتل است و چنین نیست که تو می گویی» گفتم: خداوند می فرماید: «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ»؟ فرمود: کسی که کشته می شود طعم مرگ را نچشیده است، و ناچار باید به دنیا بازگردد تا مرگ را بچشد.(1)
ص: 321
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیمار شد، و برخی به عیادت او رفتند و گفتند: چگونه است حال شما یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: شرّ است؛ گفتند: این سخن، سخن مثل شما نیست؟! فرمود: خداوند می فرماید: «وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً» و خیر صحّت و بی نیازی است و شرّ بیماری و فقر است.(1)
خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ 37 وَیَقُولُونَ مَتَی هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ 38 لَوْ یَعْلَمُ الَّذِینَ کَفَرُوا حِینَ لَا یَکُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَلَا عَن ظُهُورِهِمْ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ 39 بَلْ تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا یَسْتَطِیعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ یُنظَرُونَ 40 وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِکَ فَحَاقَ بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُم مَّا کَانُوا بِهِ
ص: 322
یَسْتَهْزِؤُون 41 قُلْ مَن یَکْلَؤُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِم مُّعْرِضُونَ 42 أَمْ لَهُمْ آلِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَ أَنفُسِهِمْ وَلَا هُم مِّنَّا یُصْحَبُونَ 43 بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّی طَالَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ أَفَلَا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا أَفَهُمُ الْغَالِبُونَ 44 قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُکُم بِالْوَحْیِ وَلَا یَسْمَعُ الصُّمُّ الدُّعَاء إِذَا مَا یُنذَرُونَ 45 وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ 46 وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ 47 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِیَاء وَ ذِکْرًا لِّلْمُتَّقِینَ 48 الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَهُم مِّنَ السَّاعَةِ مُشْفِقُونَ 49 وَهَذَا ذِکْرٌ مُّبَارَکٌ أَنزَلْنَاهُ أَفَأَنتُمْ لَهُ مُنکِرُونَ 50»
¬Kj
«مَن یَکْلَؤُکُم» کلائه به معنای حفظ است، و «نفخه» به معنای وقعه، عذاب سبک و یسیر است و «نفحة طیّبة» ضدّ آن است، و «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» یعنی موازین عدل، و تقدیر آن «نضع الموازین ذوات القسط» است، و مراد از «ساعة» قیامت است، و «اشفاق» هراس از کیفر اعمال است وگرنه خشیت از ذات مقدّس پروردگار کریم و رحیم و ارحم الراحمین معنا ندارد، و «ذکر» در این جا به معنای قرآن است، و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز «ذکر» گفته شده همان گونه که گذشت، و «ذِکْراً رَسُولًا» به همین معناست.
(آری،) انسان از عجله آفریده شده ولی عجله نکنید بزودی آیاتم را به شما نشان
ص: 323
خواهم داد! (37) آن ها می گویند: «اگر راست میگویید، این وعده (قیامت) کی فرا می رسد؟!» (38) ولی اگر کافران می دانستند زمانی که (فرا می رسد) نمی توانند شعله های آتش را از صورت و از پشتهای خود دور کنند، و هیچ کس آنان را یاری نمی کند (این قدر درباره قیامت شتاب نمی کردند)! (39) (آری، این مجازات الهی) بطور ناگهانی به سراغ شان می آید و مبهوت شان می کند آن چنان که توانایی دفع آن را ندارند، و به آن ها مهلت داده نمی شود! (40) (اگر تو را استهزا کنند نگران نباش،) پیامبران پیش از تو را (نیز) استهزا کردند امّا سرانجام، آنچه را استهزا می کردند دامان مسخره کنندگان را گرفت (و مجازات الهی آن ها را در هم کوبید)! (41) بگو: «چه کسی شما را در شب و روز از (مجازات) خداوند بخشنده نگاه می دارد؟!» ولی آنان از یاد پروردگارشان روی گردانند! (42) آیا آن ها خدایانی دارند که می توانند در برابر ما از آنان دفاع کنند؟! (این خدایان ساختگی، حتّی) نمی توانند خودشان را یاری دهند (تا چه رسد به دیگران) و نه از ناحیه ما با نیرویی یاری می شوند! (43) ما آن ها و پدرانشان را (از نعمتها) بهره مند ساختیم، تا آنجا که عمر طولانی پیدا کردند (و مایه غرور و طغیانشان شد) آیا نمی بینند که ما پیوسته به سراغ زمین آمده، و از آن (و اهلش) می کاهیم؟! آیا آن ها غالبند (یا ما)؟! (44) بگو: «من تنها بوسیله وحی شما را انذار می کنم!» ولی آن ها که گوشهای شان کر است، هنگامی که انذار می شوند، سخنان را نمی شنوند! (45) اگر کمترین عذاب پروردگارت به آنان برسد، فریادشان بلند می شود که: «ای وای بر ما! ما همگی ستمگر بودیم!» (46) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم پس به هیچ کس کمترین ستمی نمی شود و اگر بمقدار سنگینی یک دانه خردل (کار نیک و بدی) باشد، ما آن را حاضر می کنیم و کافی است که ما حساب کننده باشیم! (47) ما به موسی
ص: 324
و هارون، «فرقان»[وسیله جدا کردن حق از باطل] و نور، و آنچه مایه یادآوری برای پرهیزگاران است، دادیم. (48) همانان که از پروردگارشان در نهان می ترسند، و از قیامت بیم دارند! (49) و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50)
«خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود و در بیشتر بدن او روح داخل شد [و به زانوهای او رسید] آدم از جای خود به طرف میوه های بهشت پرید!(2)
علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که روح در آدم دمیده شد و به زانوهای او رسید، خواست حرکت کند، نتوانست، از این رو خداوند فرمود: «خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ.»(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
از عجله و شتاب در امور، قبل رسیدن وقت مناسب هر امری، پرهیز کن، و هنگام امکان و وقت مناسب کوتاهی مکن، و چون کاری قابل انجام نیست
ص: 325
لجاجت مکن، و چون وقت انجام آن رسید سستی مکن، و هر کاری را در وقت خود انجام بده.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سلامت در امور نیاز به دقّت کامل دارد، و عجله سبب ندامت و پشیمانی می شود، و کسی که عملی را در غیر وقت خود شروع کند، نتیجه آن در زمان مناسب به دست نخواهد آمد.(2)
«أَفَلَا یَرَوْنَ أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«نُقْصَانُهَا ذَهَابُ عَالِمِهَا» یعنی کم شدن اطراف زمین به معنای رحلت عالِم از دنیاست.(4)
مؤلّف گوید:
روایات در معنای این آیه در سوره ی رعد گذشت.
«وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ»(5)
ص: 326
سعیدبن مسیّب گوید: حضرت زین العابدین(علیه السلام) در سخنان خود که مردم را موعظه می نمود در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند پس از آیه «وَ کَمْ قَصَمْنا مِنْ قَرْیَةٍ…» باز سخن از اهل گناه و معاصی به میان آورده و می فرماید: «وَلَئِن مَّسَّتْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّکَ لَیَقُولُنَّ یَا وَیْلَنَا إِنَّا کُنَّا ظَالِمِینَ» سپس فرمود: اگر شما مردم بگویید: مقصود از آیات فوق اهل شرک است من می گویم: خداوند به دنبال این آیات می فرماید: «وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ»؟! و شما بدانید که برای اهل شرک، موازین نصب نمی شود و نامه هایی تنظیم نمی گردد، بلکه آنان یکباره به دوزخ برده می شوند و نصب موازین و باز کردن نامه ها، برای [گنهکاران] اهل اسلام است، پس ای بندگان خدا! تقوای خدا را از یاد نبرید!(1)
«وَنَضَعُ الْمَوَازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئًا…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» پیامبران و اوصیا هستند.(3)
ص: 327
و در سخن دیگری فرمود:
«مقصود: پیامبران و أئمّه آل بیت محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(1)
و در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در پاسخ زندیقی که مسائلی را سؤال کرده بود فرمود:
«مقصود از «مَوَازِینَ الْقِسْطَ» میزان عدل است که در قیامت دین خلایق به وسیله آن وزن می شود، و خداوند آنان را نسبت به حقوقی که بر همدیگر داشته اند پاداش می دهد و حق مظلوم را از ظالم می گیرد.
سپس فرمود:
معنای قول خداوند «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» و «وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ» قلّت حساب و کثرت حساب است، و مردم در قیامت دارای طبقات و منازلی هستند، برخی حساب آسانی دارند و با شادی به اهل خود باز می گردند و برخی بدون حساب داخل بهشت می شوند، چرا که از دنیا چیزی برای خود بر نداشته اند، و حساب قیامت بر اساس بهره مندی از دنیاست، و برخی را مانند أئمّه کفر و پیشوایان ضلالت بر نقیر [یعنی نخ وسط هسته خرما] و قطمیر [یعنی پوست روی هسته خرما] مؤاخذه می کنند، و برای آنان وزنی نیست و اعتنایی به آنان نمی شود، چرا که آنان در دنیا اعتنایی به امر و نهی خدا نداشته اند، از این رو خالدِ در دوزخ می باشند و آتش صورت های آنان را احاطه نموده و صورت های شان زشت می باشد.(2)
ص: 328
و نیز در احتجاج از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در جواب سائلی که گفت: آیا اعمال وزن می شود؟ فرمود:
اعمال جسم نیست که وزن شود، بلکه اوصاف اعمال وزن می شود و کسی نیاز به وزن دارد که از عدد اشیا جاهل باشد و سنگینی و سبکی آن ها را نداند. در حالی که چیزی بر خداوند پوشیده نیست. سائل گفت: پس معنای میزان چیست؟ فرمود: میزان به معنای عدل است. سائل گفت: معنای «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» چیست؟ فرمود: یعنی کسی که عمل او رجحان پیدا کند.(1)
وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ 51 إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِیلُ
ص: 329
الَّتِی أَنتُمْ لَهَا عَاکِفُونَ 52 قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِینَ 53 قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ 54 قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ 55 قَالَ بَل رَّبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذَلِکُم مِّنَ الشَّاهِدِینَ 56 وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ 57 فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا کَبِیرًا لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ 58 قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ 59 قَالُوا سَمِعْنَا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ 60 قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ 61 قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هَذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمُ 62 قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هَذَا فَاسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ 63 فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ 64 ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا هَؤُلَاء یَنطِقُونَ 65 قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمْ شَیْئًا وَلَا یَضُرُّکُمْ 66 أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 67 قَالُوا حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ 68 قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَی إِبْرَاهِیمَ 69 وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ 70 وَنَجَّیْنَاهُ وَلُوطًا إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ 71 وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ 72 وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ 73»
¬Kj
«نافله» به معنای عطیّه ی خاصّ است، و «نفل» به معنای نفعی است که زائد بر واجب باشد و مورد ستایش قرار بگیرد و از این قبیل است نافله نماز و آن زائد بر واجب است، و بعضی گفته اند: نافله به معنای غنیمت است، و «عاکفون» به معنای مقیمون است، و «جُذاذاً» یعنی قِطاعاً و قِطَعاً، و «أفٍّ لکم» یعنی قُبْحاً لکم و آن صدای آدم متضجّر است، و «الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» شام است که
ص: 330
بیشتر پیامبران در آن مبعوث شده اند، و خداوند اسحاق و یعقوب را عطیّه و یا زیاده از خواسته ابراهیم به او عطا نمود.(1)
و این (قرآن) ذکر مبارکی است که (بر شما) نازل کردیم آیا شما آن را انکار می کنید؟! (50) ما وسیله رشد ابراهیم را از قبل به او دادیم و از (شایستگی) او آگاه بودیم… (51) آن هنگام که به پدرش (آزر) و قوم او گفت: «این مجسمه های بی روح چیست که شما همواره آن ها را پرستش می کنید؟!» (52) گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آن ها را عبادت می کنند.» (53) گفت: «مسلّماً هم شما و هم پدرانتان، در گم راهی آشکاری بوده اید!» (54) گفتند: «آیا مطلب حقّی برای ما آورده ای، یا شوخی می کنی؟!» (55) گفت: «(کاملًا حقّ آورده ام) پروردگار شما همان پروردگار آسمان ها و زمین است که آن ها را ایجاد کرده و من بر این امر، از گواهانم! (56) و به خدا سوگند، در غیاب شما، نقشه ای برای نابودی بتهایتان می کشم!» (57) سرانجام (با استفاده از یک فرصت مناسب)، همه آن ها -- جز بت بزرگشان -- را قطعه قطعه کرد شاید سراغ او بیایند (و او حقایق را بازگو کند)! (58) (هنگامی که منظره بتها را دیدند،) گفتند: «هر کس با خدایان ما چنین کرده، قطعاً از ستمگران است (و باید کیفر سخت ببیند)!» (59) (گروهی) گفتند: «شنیدیم نوجوانی از (مخالفت با) بتها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.» (60) (جمعیّت) گفتند: «او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، تا گواهی دهند!» (61) (هنگامی که ابراهیم را حاضر کردند،) گفتند: «تو این کار را با خدایان ما کرده ای، ای ابراهیم؟!» (62) گفت: «بلکه این کار را بزرگ شان کرده است! از آن ها بپرسید اگر سخن می گویند!» (63)
ص: 331
آن ها به و جدان خویش بازگشتند و (به خود) گفتند: «حقّا که شما ستمگرید!» (64) سپس بر سرهای شان واژگونه شدند (و حکم و جدان را بکلّی فراموش کردند و گفتند:) تو می دانی که این ها سخن نمی گویند! (65) (ابراهیم) گفت: «آیا جز خدا چیزی را می پرستید که نه کمترین سودی برای شما دارد، و نه زیانی به شما می رساند! (نه امیدی به سودشان دارید، و نه ترسی از زیانشان!) (66) اف بر شما و بر آنچه جز خدا می پرستید! آیا اندیشه نمی کنید (و عقل ندارید)؟! (67) گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است!» (68) (سرانجام او را به آتش افکندند ولی ما) گفتیم: «ای آتش! بر ابراهیم سرد و سالم باش!» (69) آن ها می خواستند ابراهیم را با این نقشه نابود کنند ولی ما آن ها را زیانکارترین مردم قرار دادیم! (70) و او و لوط را به سرزمین (شام) -- که آن را برای همه جهانیان پربرکت ساختیم -- نجات دادیم! (71) و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! (72) و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم و تنها ما را عبادت می کردند. (73)
«وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَکُنَّا بِه عَالِمِینَ *… بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
ابراهیم(علیه السلام) مردم را از بت پرستی نهی نمود و آنان به سخن او گوش فرا ندادند و چون عید آنان فرا رسید و نمرود و اهل مملکت او از شهر خارج شدند و ابراهیم اظهار کراهت نمود و از شهر خارج نشد و نمرود او را مسئول
ص: 332
بت خانه قرار داد، وابراهیم طعامی فراهم کرد و داخل بت خانه برد و مقابل هر کدام از بت ها قرار داد و گفت: بخور و چون بت دعوت ابراهیم را اجابت نمی کرد، دست و پای او را می شکست و این عمل را با همه بت ها انجام داد و سپس تبر را به گردن بت بزرگ انداخت، و چون نمرود و اهل مملکت او از عید بازگشتند و وضع بت ها را دیدند، گفتند:
«هر کس این عمل را با خدایان ما انجام داده، از ستمکاران خواهد بود» پس برخی گفتند: «در این جا جوانی بود که از بت ها بدگویی می کرد و او ابراهیم فرزند آذر است» پس او را نزد نمرود آوردند و نمرود به پدر ابراهیم گفت: آیا تو به من خیانت کردی و اعتقاد این فرزند را کتمان نمودی؟ آذر گفت: این کار را مادر او کرده است پس نمرود مادر ابراهیم را خواست و به او گفت: برای چه تو اعتقاد این جوان را کتمان کردی و او با خدایان ما چنین کرد؟! مادر ابراهیم گفت: «ای پادشاه! من به خاطر رعیّت تو چنین کردم» نمرود گفت: برای چه؟ مادر ابراهیم گفت: من دیدم که تو فرزندان پسر مردم را می کشی، و نسل آنان قطع خواهد شد، پس با خود گفتم: «اگر من این فرزند را به مأمورین بدهم و او را بکشند و دست از کشتن بقیّه مردم بردارند باکی نیست و اگر دست از کشتن بقیّه مردم بر نمی دارند، من این فرزند را نگه می دارم تا نسل مردم قطع نشود و اکنون تو او را یافته ای اگر می خواهی، او را بکش و دست از کشتن بقیّه فرزندان مردم بردار» پس نمرود حرف او را پسندید و به ابراهیم گفت: ای ابراهیم چه کسی با خدایان ما چنین کرده است؟! ابراهیم(علیه السلام) فرمود: آن بت بزرگ چنین کاری را انجام داده است، اگر سخن می گویند شما از آنان سؤال کنید.
ص: 333
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
به خدا سوگند بت بزرگ چنین نکرده بود و ابراهیم(علیه السلام) نیز دروغ نگفت، چرا که عمل بت بزرگ را معلّق بر سخن گفتن او نمود، یعنی اگر سخن می گوید، چنین کاری را انجام داده است -- پس نمرود درباره ی ابراهیم با قوم خود مشورت نمود و آنان گفتند: «او را آتش بزنید و خدایان خود را یاری کنید»
در این جا امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«قوم نمرود چون ناپاک [و زنازاده] بودند به نمرود گفتند: «ابراهیم را آتش بزنید و خدایان خود را یاری کنید» و قوم فرعون چون زنازاده و ناپاک نبودند به فرعون گفتند: موسی و برادرش را نگهدار و ساحران را خبر کن تا امر او روشن شود» پس نمرود ابراهیم را حبس نمود تا هیزم جمع کردند و در روز موعود، نمرود و لشکر او آماده شدند، تا ببینند چگونه ابراهیم در آتش افکنده می شود، پس ابلیس آمد و برای آنان منجنیق ساخت تا بتوانند ابراهیم را در وسط آتش قرار بدهند، و آتش به قدری زیاد بود که پرندگان هنگام عبور از آن می سوختند، پس ابراهیم را در منجنیق گذاردند، و پدر ابراهیم آمد و مشتی بر ابراهیم زد و گفت: «دست از اعتقاد خود بردار».
از سویی خداوند ملائکه را به آسمان دنیا فرستاد و همه موجودات از خداو ند درخواست نجات ابراهیم را کردند، و زمین گفت: خدایا احدی جز ابراهیم در روی زمین، تو را نمی پرستد و اکنون او را آتش می زنند؟! و ملائکه گفتند: خدایا خلیل تو ابراهیم در آتش انداخته می شود؟! خطاب شد: «اگر او مرا بخواند نجاتش می دهم».
جبرئیل گفت: خدایا او خلیل توست و جز او کسی تو را روی زمین پرستش
ص: 334
نمی کند و تو دشمن خود را بر او مسلّط نموده ای و او می خواهد ابراهیم را آتش بزند؟! خطاب شد: «ای جبرئیل ساکت باش این سخن کسی است که راه چاره را بسته بداند در حالی که او بنده ی من است و من هر گاه بخواهم نجاتش می دهم و اگر او مرا بخواند او را اجابت می کنم» پس ابراهیم(علیه السلام) پروردگار خود را با سوره ی اخلاص خواند و گفت: «یَا اللَّهُ یَا وَاحِدُ یَا أَحَدُ یَا صَمَدُ -- یَا مَنْ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ -- وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ» خدایا با رحمت خود مرا از آتش نجات ده. پس جبرئیل در هوا ابراهیم را که در منجنیق بود ملاقات نمود و گفت:
ای ابراهیم! آیا به من نیازی نداری؟! ابراهیم(علیه السلام) فرمود: احتیاج دارم و لکن به تواحتیاج ندارم و به پروردگار عالم نیاز دارم» پس جبرئیل به او انگشتری داد که بر آن نوشته شده بود: «لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ -- أَلْجَأْتُ ظَهْرِی إِلَی اللَّهِ أَسْنَدْتُ أَمْرِی إِلَی [قُوَّةِ] اللَّهِ وَ فَوَّضْتُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ» پس خداوند به آتش وحی نمود: «ای آتش برای ابراهیم سرد باش» و ابراهیم(علیه السلام) از سرما دندان هایش لرزید، تا این که خداوند فرمود: «وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ» پس جبرئیل وارد آتش شد و کنار ابراهیم نشست و با او سخن گفت و این منظره را نمرود دید و گفت:
هر کس می خواهد خدایی برگزیند باید خدایی مثل خدای ابراهیم برگزیند!» پس یکی از بزرگان قوم نمرود گفت: «من آتش را سوگند دادم، که او را نمی سوزا ند» پس شعله ای از آتش آمد و او را گرفت و هلاک شد، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: پس از این قصّه لوط به ابراهیم ایمان آورد و به طرف شام مهاجرت نمود و چون نمرود دید ابراهیم(علیه السلام) در باغستان سبزی بین
ص: 335
آتش نشسته و پیرمردی با او سخن می گوید، به آزر گفت: چه قدر فرزند تو نزد خدایش عزیز و گرامی است؟! امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود: «وزغ [یعنی مارمولک] همواره در آتش ابراهیم می دمید تا شعله ور شود و ضفدع [یعنی قورباغه] آب می آرود تا آتش را خاموش کند، و چون خداوند به آتش فرمود: «کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» سه روز در دنیا آتش نسوزاند.(1)
ص: 336
ص: 337
مؤلّف گوید:
روایت فوق به طور خلاصه در کافی و امالی صدوق از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده است.(1)
اصبغ بن نباته گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به گروهی برخورد نمود که با شطرنج بازی می کردند و به آنان فرمود: «ما هذِهِ التَّماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَها عاکِفُونَ؟»(2)
امام کاظم(علیه السلام) از پدران خود از امام حسین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یکی از علمای یهود شام نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: ابراهیم(علیه السلام) برای خدا بت های قوم خود را شکست [آیا پیامبر شما چنین کاری را کرد؟] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز سی صد و شصت بت را از کعبه فرو ریخت و از جزیرة العرب دور نمود و با بت پرستان جنگید و آنان را ذلیل نمود….(3)
ابراهیم بن ابی زیاد کرخی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که ابراهیم(علیه السلام) بت های نمرود را شکست، نمرود دستور داد تا او را بستند و محبوس نمودند و حوضی از آتش آماده کردند و ابراهیم(علیه السلام) را در
ص: 338
آن انداختند و از او دور شدند تا آتش ها سرد و خاموش شد و چون بازگشتند ابراهیم را سالم و آزاد دیدند، پس نمرود دستور داد او را از بلاد خود بیرون کنند و مرکب و مالی را در اختیار او نگذارند، پس ابراهیم(علیه السلام) با آنان محاجّه نمود و گفت: «اگر مرکب و مال مرا بگیرید باید آنچه از عمر من در بلاد شما گذشته است را به من باز گردانید» و قاضی نمرود نظر ابراهیم(علیه السلام) را تأیید نمود، پس نمرود گفت: مال و حیوانات او را به او بدهید و او را از بلاد من بیرون کنید، چرا که اگر او در بلاد من بماند دین شما و خدایانتان را تباه می کند!…(1)
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً وَکُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِینَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً…»(2)
در عیون الأخبار و کافی حدیث مفصّلی از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی مقام امام وامامت نقل شده که آن حضرت در بخشی از آن می فرماید:
سپس خداوند امامت را در پاکان از ذریّه ابراهیم(علیه السلام) قرار داد و فرمود: «وَوَهَبْنَا لَهُ
إِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ… * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ
ص: 339
الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ» سپس فرمود: و همواره امامت در ذریّه ی ابراهیم(علیه السلام) قرناً بعد قرنٍ به ارث رسیده تا به پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) منتقل شده است از این رو خداوند می فرماید: «إِنَ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» بنابراین، در نهایت امامت مخصوص آن حضرت شده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امر الهی به گردن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انداخت و سپس به امر الهی در ذریّه ی او که اصفیا و مخصوصین به ایمان و علم الهی بودند قرار گرفت و خداوند درباره ی آنان فرمود: «قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ * لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِی کِتابِ اللَّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ» و تا قیامت مخصوص آنان خواهد بود، چرا که بعد از حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) پیامبری نخواهد آمد.(1)
وَلُوطًا آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کَانَت تَّعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِینَ 74 وَأَدْخَلْنَاهُ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ 75 وَنُوحًا إِذْ نَادَی مِن قَبْلُ
ص: 340
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّیْنَاهُ وَأَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظِیمِ 76 وَنَصَرْنَاهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ 77 وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ 78 فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ 79 وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ 80 وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ 81 وَمِنَ الشَّیَاطِینِ مَن یَغُوصُونَ لَهُ وَیَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِکَ وَکُنَّا لَهُمْ حَافِظِینَ 82 وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ 83 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَذِکْرَی لِلْعَابِدِینَ 84 وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ 85 وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ 86 وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ 87 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ 88 وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ 89 فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ 90 وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ 91 إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ 92 وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ 93»
¬Kj
«إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ»، نَفْش و نَفَش: رها شدن شتر و گوسفند است در شب،و «لَبوس» لباس زره است و خداوند صنعت آن را به داود یاد داده است، و «وَأَرَادُوا بِهِ کَیْدًا» یعنی شرّاٌ و تدبیراً فی إهلاکه، و ابن عبّاس در باره ی «فجعلناهم الأخسرین»
ص: 341
گوید: خداوند پشّه را بر نمرود و اسب های او مسلّط کرد و پشّه گوشت های آنان را خورد، و خون های آنان را مکید و یکی از پشّه ها در دماغ نمرود رفت و او را هلاک نمود و معنای آیه این است که آنان برای ابراهیم کید و حیله کردند و کید آنان به خودشان بازگشت!!و «رِیحَاً عَاصِفَةً» یعنی شدیدة الهبوب طیّبة فی نفسها کما قال «رُخاءً، وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» یا به معنای این است که «وُلد له ضعف ما هلک» و یا «أحیاهم و ولد له مثلهم» و «أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» یعنی خود را از حرام پاک نمود، و «فَنَفَخْنا فِیها مِنْ رُوحِنا» یعنی ما به وسیله روح الأمین در او دمیدیم و او به عیسی باردار شد، و «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ» یعنی ملّت اسلام، ملّت شما خواهد بود، و «أُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی مجتمعةً غیر متفرّقة.
و لوط را (به یاد آور) که به او حکومت و علم دادیم و از شهری که اعمال زشت و کثیف انجام می دادند، رهایی بخشیدیم چرا که آن ها مردم بد و فاسقی بودند! (74) و او را در رحمت خود داخل کردیم و او از صالحان بود. (75) و نوح را (به یاد آور) هنگامی که پیش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعای او را مستجاب کردیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم (76) و او را در برابر جمعیّتی که آیات ما را تکذیب کرده بودند یاری دادیم چرا که قوم بدی بودند از این رو همه آن ها را غرق کردیم! (77) و داوود و سلیمان را (به خاطر بیاور) هنگامی که درباره کشتزاری که گوسفندان بی شبان قوم، شبانگاه در آن چریده (و آن را تباه کرده) بودند، داوری می کردند و ما بر حکم آنان شاهد بودیم. (78) ما (حکم واقعی) آن را به سلیمان فهماندیم و به هر یک از آنان (شایستگی) داوری، و علم فراوانی دادیم و کوه ها و پرندگان را با داوود مسخّر ساختیم، که (همراه او) تسبیح (خدا) می گفتند و ما این
ص: 342
کار را انجام دادیم! (79) و ساختن زره را به خاطر شما به او تعلیم دادیم، تا شما را در جنگهایتان حفظ کند آیا شکرگزار (این نعمتهای خدا) هستید؟ (80) و تندباد را مسخّر سلیمان ساختیم، که بفرمان او بسوی سرزمینی که آن را پربرکت کرده بودیم جریان می یافت و ما از همه چیز آگاه بوده ایم. (81) و گروهی از شیاطین (را نیز مسخّر او قرار دادیم، که در دریا) برایش غوّاصی می کردند و کارهایی غیر از این (نیز) برای او انجام می دادند و ما آن ها را (از سرکشی) حفظ می کردیم! (82) و ایّوب را (به یاد آور) هنگامی که پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): «بد حالی و مشکلات به من روی آورده و تو مهربانترین مهربانانی!» (83) ما دعای او را مستجاب کردیم و ناراحتیهایی را که داشت برطرف ساختیم و خاندانش را به او بازگرداندیم و همانندشان را بر آن ها افزودیم تا رحمتی از سوی ما و تذکّری برای عبادت کنندگان باشد.(84) و اسماعیل و ادریس و ذا الکفل را (به یاد آور) که همه از صابران بودند. (85)و ما آنان را در رحمت خود وارد ساختیم چرا که آن ها از صالحان بودند. (86) و ذا النون [یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!» (87) ما دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم و این گونه مؤمنان را نجات می دهیم! (88) و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن) و تو بهترین وارثانی!» (89) ما هم دعای او را پذیرفتیم، و یحیی را به او بخشیدیم و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (بارداری)کردیم چرا که آنان (خاندانی بودند که) همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می کردند و در
ص: 343
حال بیم و امید ما را می خواندند و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند. (90) و به یاد آور زنی را که دامان خود را پاک نگه داشت و ما از روح خود در او دمیدیم و او و فرزندش [مسیح] را نشانه بزرگی برای جهانیان قرار دادیم! (91) این (پیامبران بزرگ و پیروانشان) همه امّت واحدی بودند (و پیرو یک هدف) و من پروردگار شما هستم پس مرا پرستش کنید! (92) (گروهی از پیروان ناآگاه آن ها) کار خود را به تفرقه در میان خود کشاندند (ولی سرانجام) همگی بسوی ما بازمی گردند! (93)
«وَدَاوُودَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«نَفْش» چریدن حیوان در شب را گویند، و بر صاحب کشت لازم است که کشت خود را در روز حفاظت کند، و بر صاحب گله واجب نیست که گله خود را در روز حفظ نماید، و او باید آن ها را در روز بچراند و ارزاق آن ها در روز است بنابراین اگر گله [و ماشیه] در روز مزرعه ای را خراب کردند بر صاحب ماشیه ضمانتی نیست، امّا اگر در شب مزرعه ای را خراب کنند ضامن خواهند بود و این معنای نَفش است و داود نیز همین گونه حکم نمود و گفت: صاحب زرع باید خسارت خود را از گوسفندان دریافت کند و آن ها را بگیرد، و لکن سلیمان(علیه السلام) گفت: باید از شیر و پشم آن ها در آن سال دریافت نماید.(2)
ص: 344
و در حدیث دیگری ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا داود و سلیمان در یک قضیّه واحده حکم کردند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند به پیامبران قبل از داود وحی نموده بود: «هر گوسفندی که شبانه به کشت مردم وارد شود، ملک صاحب کشت خواهد بود و در روز صاحب زرع باید زرع خویش را محافظت کند و در شب صاحب غنم و گوسفند باید گوسفند خود را حفظ نماید» و داود به همان حکم پیامبران پیشین حکم نموده بود و لکن خداوند به سیلمان وحی نمود: هر گوسفندی که در زرعی وارد شود صاحب زرع تنها می تواند از آنچه در شکم گوسفندان است حق خود را بگیرد و این سنّت بعد از سلیمان جاری شد چنان که خداوند می فرماید: «وَکُلًّا آتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا»، بنابراین هر کدام از داود و سلیمان، به حکم الهی حکم نمودند [و خلافی انجام ندادند].(1)
ص: 345
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
در بنی اسرائیل مردی دارای باغ انگور بود و در آخر شب گوسفندان دیگری وارد باغ او شدند و درختان انگور او را تباه کردند و صاحب باغ نزد داود آمد و از صاحب گوسفندان شکایت کرد و داود(علیه السلام) به او گفت: نزد سلیمان بروید تا او برای شما حکم نماید، پس نزد سلیمان(علیه السلام) آمدند و سلیمان(علیه السلام) فرمود: «اگر گوسفندان اصل و فرع را خورده اند باید صاحب گوسفندان، گوسفندان و آنچه در شکم آنان است را به صاحب باغ بدهد، و اگر گوسفندان اصل درختان انگور را از بین نبرده اند و میوه ی آن ها را فاسد کرده اند باید فرزندان گوسفندان را به صاحب باغ انگور بدهد» و حکم داود نیز همین بود و مقصود این بود که بنی اسرائیل بدانند سلیمان وصیّ داود است وگرنه آنان اختلافی در این حکم نداشتند و اگر اختلافی می داشتند باید خداوند می فرمود: «وَکُنَّا لِحُکْمِها شَاهِدِینَ.»(1)
ص: 346
مؤلّف گوید:
از روایات فوق استفاده می شود که حضرت داود و حضرت سلیمان مخالف حکم خدا حکم نکردند بلکه حکم آنان مخالف با دیگری نیز نبوده است گرچه برخی چنین گمان کرده اند و حاصل مجموع روایات چنان که برخی از اعلام فرموده اند، این است که صاحب مزرعه انگور با صاحب گوسفندان منازعه داشته اند و گوسفندان شبانه به مزرعه انگور مردم حمله بردند و کشت مردم را فاسد نمودند و طبق شرایع قبل از اسلام حفظ زراعت در روز به عهده صاحب زرع بوده و حفظ اغنام و گوسفندان در شب به عهده صاحب آنان بوده و به قرینه «نَفَشَتْ غَنَمُ الْقَوْمِ» در شب این قصّه واقع شده و صاحب اغنام ضامن بوده است و اگر زرع به کلّی از بین رفته بود اغنام را باید تا یکسال به صاحب زرع بدهند چنان که داود حکم نمود و مسأله را به سلیمان ارجاع داد تا مردم بدانند او نیز دارای مقام نبوّت و وصایت است و گفته شده: که سلیمان قبل از بلوغ به مقام رسالت رسیده بود چنان که عیسی و یحیی و حضرت جواد و حضرت هادی و حضرت بقیّة الله(علیهم السلام) نیز قبل از بلوغ به نبوّت و امامت نائل شدند و حضرت سلیمان مخالف حضرت داود حکم نکرد بلکه حکم پدر خود را توضیح داد و حکم اوتقیید بعد از اطلاق بود که اگر زرع به کلّی از بین رفته و دیگر نمی روید باید اغنام را به صاحب زرع بدهند و اگر اغنام، فقط شاخه و برگ آن را خورده اند، باید آنچه در شکم اغنام است از بچه و شیر را به صاحب زرع بدهند.
گرچه در شریعت اسلام باید تفاوت بین قیمت حال صحّت و حال فساد را
ص: 347
به صاحب زرع بدهند و اگر به کلّی از بین رفته کلّ قیمت را به صاحب زرع بدهند [و این گونه دقیق تر خسارت جبران می شود.](1)
مؤلّف گوید:
توضیح کامل قصّه در روایت معاویة بن عمّار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: امامت، عهد معهودی است از ناحیه خداوند برای افراد معیّنی به گونه ای که امام حق ندارد آن را جز به امام بعد از خود واگذار نماید و خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: «از اهل خود وصیّ برای خویش انتخاب کن، چرا که در علم من گذشته است که هیچ پیامبری را مبعوث نکنم جز آن که وصیّ برای او از خانواده اش تعیین نمایم».
و داود را فرزندانی بود و در بین آنان جوانی بود که داود مادر او را دوست می داشت و داود پس از دریافت وحی نزد او آمد و گفت: «خداوند به من امر نموده که از فرزندان خود وصیّ انتخاب کنم» همسر او گفت: «باید فرزند مرا انتخاب کنی» داود گفت: «چنین خواهم نمود» از سویی در علم خدا گذشته بود که وصیّ داود سلیمان خواهد بود، و خداوند به او وحی نمود: «بدون دستور من کسی را انتخاب مکن» پس دو نفر برای فصل خصومت نزد داود آمدند که گوسفندان یکی از آنان [شبانه] به انگورستان دیگری آسیب رسانده بود، پس خداوند به داود وحی نمود که فرزندان خود را جمع کن و هر کدام در این قضیّه حکم صحیح نمود او وصیّ تو خواهد بود، از این رو داود فرزندان خود را جمع کرد، و صاحب گوسفندان و صاحب انگورستان نزاع خود را مطرح کردند و سلیمان به صاحب انگورستان گفت: گوسفندان
ص: 348
این مرد در چه وقتی وارد انگورستان تو شدند؟ او گفت: «شبانه وارد شدند» سلیمان(علیه السلام) فرمود: «ای صاحب اغنام! تو باید فرزندان گوسفندان و پشم آن ها را تا یک سال در اختیار صاحب انگورستان قرار بدهی» داود فرمود: ای سلیمان چرا خود گوسفندان را نگفتی در اختیار او باشند -- همان گونه که علمای بنی اسرائیل می گویند -- تا قیمت گوسفندان به جای قیمت انگورستان باشد؟ سلیمان گفت: «درختان انگور از بین نرفته است بلکه شاخ و برگ و میوه آن ها از بین رفته است و در سال آینده به جای خود باز می گردد».
پس خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: «قضاوت صحیح همین است که سلیمان گفت، و تو چیزی را اراده کردی و ما چیز دیگری را اراده نمودیم» پس داود نزد همسر خود رفت و گفت: ما چیزی را اراده کردیم و خداوند چیز دیگری را اراده نمود و آنچه خدا اراده نموده انجام خواهد شد و ما به امر الهی راضی هستیم و تسلیم او می باشیم.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اوصیا نیز حق ندارند از امر الهی تخلّف کنند بلکه باید امامت و وصایت را به صاحب آن [که از طرف خداوند تعیین شده] بسپارند.(1)
ص: 349
«وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ * وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَّکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِّن بَأْسِکُمْ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که داود(علیه السلام) از منزل خود خارج می شد و شروع به خواندن کتاب الهی زبور می نمود، هر کوه و سنگ و پرنده ای با او هم صدا می شد.(2)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: «داود بر خطای خود
ص: 350
آنقدر گریه کرد که کوه ها به خاطر خوف او از خداوند، با او همراه شدند؟!» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی و لکن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مقامی بالاتر از این را دارا بود، او هنگامی که به نماز می ایستاد به خاطر گریه ای که می کرد از درون سینه او مانند ظرف آبی که روی آتش جوش بخورد صدایی شنیده می شد، در حالی که خداوند او را از عذاب ایمن داشته بود، و او می خواست در مقابل پروردگار خود خشوع نماید و امام و پیشوای پیروان خود باشد، و اگر با داود کوه ها حرکت می کردند و تسبیح می گفتند، برای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز بالاتر از این را انجام دادند، چرا که ما در کنار او بالای کوه حرا بودیم و دیدیم که کوه به احترام او حرکت نمود و آن حضرت به کوه فرمود:
قرار بگیر که بر روی تو جز پیامبر و صدیق و شهید قرار ندارد، پس کوه امر آن حضرت را اطاعت نمود و قرار گرفت و مطیع او شد، و روزی با آن حضرت از کنار کوهی می گذشتیم که آن کوه گریه می کرد و اشک او جاری بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: برای چه گریه می کنی؟ او گفت: یا رسول الله! مسیح از من عبور نمود و مردم را از آتش دوزخ می ترساند و می گفت: «گیرانه آتش دوزخ سنگ ها و مردم می باشند» و من می ترسم که از آن سنگ ها باشم؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «هراس مکن، مقصود از سنگ ها، سنگ های کبریت است» و با سخن آن حضرت کوه آرام گرفت و سخن او را پذیرفت.(1)
ص: 351
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
خداوند به داود(علیه السلام) وحی نمود: تو خوب بنده ای هستی، جز آن که معاش تو از بیت المال است و با دست خود کار نمی کنی! پس داود(علیه السلام) چهل روز گریه کرد و خداوند به آهن وحی نمود: برای بنده من داود نرم شو، و خداوند آهن را برای او نرم قرار داد و داود در هر روزی یک زره می بافت و هزار درهم می فروخت، و با دست خود سی صد و شصت زره بافت و به سی صد و شصت هزار درهم فروخت و از بیت المال بی نیاز شد.(1)
ص: 352
«وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا…»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
معنای «الرِّیحَ عَاصِفَةً» این است که آن باد به امر سلیمان از هر سو که او امر می کرد حرکت می نمود، و مقصود از «الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا» بیت المقدس و شام بوده است.(2)
«وَأَیُّوبَ إِذْ نَادَی رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ…»(3)
مؤلّف گوید:
مصائبی که از ناحیه خداوند بر ایّوب وارد شد برای آزمایش و ترفیع مقام ایّوب بود و هرگز خداوند او را مورد نفرت مردم و سبب ذلّت او قرار نداد، و هرگز عقل و زیبایی صورت را از او نگرفت و او را گرفتار سرزنش و ملامت و خفّت قرار نداد، و صبر و شکر ایّوب در تمام این مصائب برقرار بود بنابراین مصائب ایّوب به خاطر خطا و گناه نبوده و اگر کسی جز این گفته باشد صحیح نخواهد بود. اکنون به روایات ذیل آیه فوق توجّه می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی در مسجد جامع کوفه به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: یا امیرالمؤمنین درباره ی روز چهارشنبه و بدنامی [و شومی] آن به من خبر دهید و بفرمایید آن کدام چهارشنبه است؟ امیر المؤمنین(علیه السلام) فرمود: آن چهارشنبه هفته آخر ماه است که به آن محاق گفته می شود و در آن روز قابیل برادر خود هابیل را
ص: 353
کشت، و ابراهیم(علیه السلام) در آتش انداخته شد، و ایّوب(علیه السلام) مبتلای به از دست دادن مال و فرزندان خویش گردید و [بدون هیچ گناهی] هفت سال مورد امتحان قرار گرفت.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ایّوب به خاطر گناه مبتلای به بلا نشد، چرا که پیامبران معصوم هستند و گناه و انحرافی پیدا نمی کنند، نه گناه بزرگ و نه گناه کوچک.
سپس فرمود:
ایّوب با همه بلاهایی که داشت هرگز بدن او بد بو نشد، و زیبایی صورت او از بین نرفت، وچرک و خونی از بدن او خارج نگردید، و کسی از او تنفّر پیدا نکرد، و بدن او کرم پیدا نکرد، و پیامبران دیگر نیز هرگز این گونه نشدند، آری مردم به خاطر ضعف و فقر ایّوب از او دوری کردند، چرا که مقام او را نزد خداوند نمی دانستند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بزرگ ترین بلاها برای پیامبران است و پس از آنان هر کس به آنان نزدیک تر باشد بلای بیشتری خواهد داشت و خداوند ایّوب را با این بلاها از چشم مردم انداخت تا درباره ی او ادّعای خدایی نکنند، و بدانند که ثواب خداوند یا از روی استحقاق است و یا از روی اختصاص و امتحان است چرا که
ص: 354
خداوند نعمت های فراوانی را به ایّوب داده بود، و این ابتلا، برای این بود که مردم هیچ ضعیفی را به خاطر ضعف و هیچ فقیری را به خاطر فقر و هیچ مریضی را به خاطر مرض و بیماری ناچیز نشمارند و بدانند که خداوند هر کس را بخواهد [و مصلحت او بداند] مریض می کند و هر کس را بخواهد شفا می دهد، هر گونه که بخواهد و هر زمان که بخواهد، و آن بلاها را برای هر کس بخواهد عبرت و برای هر کس بخواهد شقاوت قرار می دهد، و او در همه این احوالات در تقدیر و قضای خود عادل و حکیم است و درباره ی بندگان خود آنچه اصلح به حال آنان است را انجام می دهد، «وَ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ.»(1)
ص: 355
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بلای ایّوب به خاطر نعمتی بود که خداوند به او در دنیا عطا نمود و او شکر آن نعمت را به جای آورد، و در آن زمان ابلیس از مادون عرش محجوب نبود، و چون عمل ایّوب و شکر او بالا رفت، ابلیس به او حسد پیدا کرد و گفت: خدایا ایّوب به خاطر این نعمت ها شکر می کند و اگر تو این نعمت ها را از او بگیری شکر هیچ نعمتی را نخواهد کرد….(1)
و در روایتی از امام کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
… در پایان زمان بلیّه ی ایّوب، برخی از اصحاب و یاران ایّوب به او گفتند: ما کسی را ندیده ایم که به این بلاها مبتلا شده باشد، مگر آن که به سبب فساد باطن او بوده است و شاید تو نیّت بدی در باطن خود داری که گرفتار این بلاها شده ای؟! پس ایّوب طاقت نیاورد و به خدای خود عرضه داشت: خدایا تو مرا به این بلاها آزمودی در حالی که می دانی هر چه برای من رخ می دهد
ص: 356
من سخت تر آن را بر بدن خود می پذیرم، و غذایی نمی خورم مگر آن که یتیمی در کنار سفره ی من باشد، و اگر کسی از طرف تو با من مناظره کند من حجّت خود را بیان خواهم نمود.
پس خداوند ابری را مقابل او فرستاد و از داخل ابر گوینده ای گفت: «ای ایّوب حجّت خود را بیان کن» پس ایّوب خود را آماده کرد و گفت: «خدایا تو مرا مبتلا نمودی در حالی که من سخت ترین رخدادها را بر خود پذیرفتم، و هرگز طعامی نخوردم مگر آن که یتیمی در کنار سفره ی من بود» پس به او گفته شد: ای ایّوب چه کسی طاعت خدا را محبوب تو نمود؟» وایّوب مشتی از خاک برداشت و در دهان خود گذارد و گفت: خدایا تو طاعت [و عبادت] را محبوب من قرار دادی!(1)
ص: 357
در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند؟عز؟ مؤمن را به هر بلایی مبتلا می کند و به هر وسیله ای می میراند، و لکن عقل او را نمی گیرد [و او خود را نمی کشد].
سپس فرمود:
آیا ندیدی که خداوند چگونه ابلیس را بر مال و خانواده ایّوب مسلّط نمود و لکن او را بر عقل ایّوب مسلّط نکرد، تا بتواند موّحد و خداپرست باشد!(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ آتَیْناهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» فرمود:
خداوند خویشان ایّوب(علیه السلام) که قبل از بلا و در زمان [هفت سال] بلا از دنیا رفته بودند را برای ایّوب زنده نمود.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند کسانی را که قبل از بلا با اجل های خود مرده بودند و کسانی را که در زمان بلا مرده بودند را برای ایّوب زنده نمود. [و این معنای «وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ» است.](3)
ص: 358
«وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)
ابوحمزه ی ثمالی گوید:
حضرت زین العابدین(علیه السلام) ماهی نهنگ که یونس بن متی را بلعیده بود را صدا زد، و آن ماهی مانند کوهی بزرگ سر از دریا بالا آورد و گفت: «لبیّک لبیّک یا ولیّ الله» پس امام(علیه السلام) به او فرمود: تو کیستی؟ او گفت: «مولای من! من ماهی یونس هستم» امام(علیه السلام) فرمود: «قصّه یونس را بیان کن» آن ماهی گفت: ای مولای من! خداوند متعال هیچ پیامبری را از زمان آدم تا جدّ شما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت نکرد مگر آن که ولایت شما اهل بیت را بر او عرضه نمود، پس هر کدام از پیامبران آن را پذیرفتند سلامت و نجات پیدا کردند، و هر کدام توقّف کردند و یا از حمل آن خودداری نمودند، همانند آدم گرفتار مصیبت شدند، و به همین خاطر نوح گرفتار خطر غرق شد، و ابراهیم گرفتار خطر آتش گردید، و یوسف گرفتار چاه شد، و ایّوب گرفتار بلا گردید و…[و با توسّل به محمّد و آل او(علیهم السلام) نجات یافتند!](2)
ص: 359
در کتاب عیون در باب ذکر مجلس امام رضا(علیه السلام) با مأمون و اهل ملل و مذاهب و عقائد گوناگون آمده که علیّ بن جهم در آن مجلس از آن حضرت درباره ی عصمت پیامبران و آیه «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» سؤال نمود و حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: مظنّه در این جا به معنای یقین است و یونس یقین داشت که خداوند هرگز بر او در روزی سخت نخواهد گرفت و اگر گمان می کرد که خداوند بر او قدرت پیدا نمی کند کافر می بود.(1)
و در روایت دیگری حضرت رضا(علیه السلام) در آن مجلس فرمود:
«ذّهَبَ یونس مُغَاضِبًا لقومه» بنابراین او یقین داشت که خداوند «لَنْ یُضَیِّقَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» چنان که در آیه «وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ» آمده است
ص: 360
سپس فرمود: مقصود از «ظلمات» ظلمت شب و ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی می باشد و مقصود از «سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» ترک عبادت در بطن حوت است که خداوند برای او فراهم نموده بود و خداوند دعای یونس را مستجاب کرد به خاطر تسبیح او در آن تاریکی ها و فرمود: «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون» و مأمون گفت: «لِلَّهِ دَرُّکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ.»(1)
ابوجمیله گوید:
مردی از اهل خراسان در ربذه به امام صادق(علیه السلام) گفت: فدای شما شوم من فرزندی پیدا نکرده ام؟! امام(علیه السلام) فرمود: هنگامی که به شهر خود بازگشتی و خواستی با اهل خود همبستر شوی آیه «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» را تا سه آیه دیگر بخوان، و اگر چنین کنی إن شاءالله خداوند فرزندی به تو خواهد داد.(2)
ص: 361
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند عذاب هیچ قومی را [پس از نزول] از آنان برنداشت مگر عذاب قوم یونس را، چرا که یونس همواره قوم خود را به اسلام دعوت نمود و آنان نپذیرفتند و یونس تصمیم گرفت که در حق آنان نفرین کند، از سویی در بین قوم یونس، عابدی بود به نام ملیخا [تنوخا] و عالمی بود به نام روبیل و عابد همواره از یونس برای مردم درخواست نفرین می کرد، و عالم یعنی روبیل، او را از نفرین کردن نهی می نمود و می گفت: به آنان نفرین مکن، چرا که خدا درخواست تو را اجابت می نماید، ولکن دوست نمی دارد که بندگان خود را هلاک نماید، و یونس سخن عابد را پذیرفت و سخن عالم را نپذیرفت و به قوم خود نفرین کرد، و خداوند به او وحی نمود: «در سال فلان و ماه فلان و روز فلان عذاب خواهد آمد» و چون وقت عذاب نزدیک شد یونس با عابد از بین مردم خارج شدند و آن عالم بین آنان ماند و چون عذاب نزدیک شد، به مردم گفت:
«ای مردم به خدا پناه ببرید شاید او به شما ترحّم نماید و عذاب را از شما بردارد» مردم گفتند: چگونه به خدا پناه ببریم؟ عالم گفت: همگی به صحرا و بیابان بروید و مادران را از بچّه ها جدا کنید و همگی مشغول به دعا و گریه باشید» و چون چنین کردند، خداوند به آنان ترحّم نمود و عذاب را از آنان برداشت و بین کوه ها متفرّق کرد و مردم مشاهده می کردند، تا این که یونس به طرف آنان آمد تا ببیند چگونه خداوند آنان را هلاک نموده است؟! و چون
ص: 362
نزدیک شهر رسید و زارعین را دید که در زمین خود زراعت می کنند به آنان گفت: قوم یونس چه شدند؟ و آنان که او را نمی شناختند گفتند: یونس به آنان نفرین کرد و عذاب بر آنان نازل شد و لکن همگی جمع شدند و دعا و گریه سر دادند و خداوند به آنان ترحّم نمود و عذاب را از آنان برداشت و بین کوه ها پخش نمود.
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
آنان در آن روزها به دنبال یونس می گردیدند تا به او ایمان بیاورند، پس یونس خشمگین شد و رفت و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا….»(1)
ص: 363
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
من تعجّب دارم از کسی که از چهار چیز هراس و فزع پیدا می کند و [برای نجات خود] به چهار چیز پناه نمی برد؟! تا این که فرمود: من تعجّب می کنم از کسی که اندوه و غم او را گرفته و توجّه نمی کند به آیه ی «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» چرا که خداوند به دنبال آن می فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ؟!»
و تعجّب می کنم از کسی که از چیزی می ترسد و به آیه «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» توجّه نمی کند؟ چرا که بعد از آن خداوند می فرماید: «فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ. وَ فَضْلٍ لَمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ؟!»
و تعجّب می کنم از کسی که با او مکر کرده اند، چگونه پناه نمی برد به آیه «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ» چرا که بعد از آن خداوند می فرماید: «فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا.»(1)
مؤلّف گوید:
قصّه یونس در غیر از این سوره در چند جای قرآن بیان شده است:
سوره ی صافات آیات 148-139: «وَإِنَّ یُونُسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ * إِذْ أَبَقَ إِلَی
ص: 364
الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ * فَسَاهَمَ فَکَانَ مِنْ الْمُدْحَضِینَ * فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ * فَلَوْلَا أَنَّهُ کَانَ مِنْ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاء وَهُوَ سَقِیمٌ * وَأَنبَتْنَا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِّن یَقْطِینٍ * وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَی مِئَةِ أَلْفٍ أَوْ یَزِیدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ».
سوره ی یونس آیه 98: «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِیمَانُهَا إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَی حِینٍ».
روایت شده که چون یونس با آن عابد از بین مردم خارج شدند، به دریا رسیدند و کشتی مشحون به جمعیّت عازم حرکت بود و چون سوار شدند و کشتی به وسط دریا رسید حوت یعنی نهنگ مقابل کشتی دهن باز کرد و به سوی یونس نگریست و چون یونس به طرف دیگر رفت حوت نیز به آن طرف رو کرد و کشتیبان گفت: یک نفر عابق فراری در کشتی قرار دارد و باید او را در دهان ماهی انداخت وگرنه کشتی بر می گردد و همه اهل کشتی هلاک می شوند پس حضرت یونس گفت: «آن عابق فراری من هستم» و اهل کشتی چون آثار صلاح در او دیدند قبول نکردند و بنابر قرعه گذاردند و تا سه مرتبه، قرعه به نام یونس در آمد و ناچار او را به دریا انداختند و نهنگ او را بلعید و خداوند به نهنگ فرمود: «او طعمه تو نیست باید او را نگهداری کنی».
و در این جا یونس گفت: «فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَن لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ….»(1)
«وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ * وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ» (2)
ص: 365
بعضی از مفسّرین گویند:
صبر اسماعیل به خاطر زندگی او در مکّه بوده که در آن زمان «وادی غیر ذی ذرع» و بدون امکانات بوده است و قصّه آن در آیات حج گذشت.
و امّا ادریس نامش اخنوخ بود و یکی از اجداد نوح به شمار می رفت و سی صد و شصت و پنج سال مردم را دعوت نمود و به او ایمان نیاوردند و هلاک شدند، و او اوّل کسی بود که خیّاطی نمود و اوّل کسی بود که خطّ و کتابت را انجام داد و نیز اوّل کسی بود که علم نجوم را یاد داد و سپس به آسمان ها سیر نمود و در آسمان ششم یا هفتم اقامت کرد و هنگام ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به زمین می آید و از یاوران او خواهد بود.
و امّا ذا الکفل را گفته اند: او کفالت هفتاد نفر از پیامبران را می کرده است و بعضی گفته اند: نام او «الیاس» و یا «یَسَع» بوده است، و صبر او در زمانی بوده که یهود مشرک شده بودند و از تورات جز اسمی باقی نمانده بود و بارها تحریف شده بود [چنان که تورات فعلی نیزدارای خرافاتی است و به نام اسفار تورات آن را کتاب آسمانی می دانند.]
سپس گوید:
از سیاق آیات استفاده می شود که «ذا الکفل» از پیامبران بوده است.(1)
«وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی… »(2)
شیخ طوسی با سند خود از محمّد صیمری کاتب نقل کرده که گوید:
من با دختر جعفر بن محمّد کاتب ازدواج نمودم و شدیداً به او علاقه داشتم
ص: 366
و فرزندی از او پیدا نکردم پس خدمت حضرت هادی(علیه السلام) رسیدم و مشکل خود را مطرح نمودم و آن حضرت تبسّم نمود و فرمود: انگشتر فیروزه ای تهیّه کن و بر آن بنویس: «رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ» و من به دستور آن حضرت عمل کردم و قبل از آن که یک سال بگذرد خداوند به من فرزند پسری عطا نمود.(1)
و در کافی از حارث نضری نقل شده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من از خانواده ای هستم که همه آنان مرده اند و مرا فرزندی نیست؟! امام(علیه السلام) فرمود:
در حال سجده خدا را بخوان و بگو: «رَبِ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا * رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ» و من به دستور آن حضرت عمل کردم و خداوند دو فرزند پسر به نام های علی و حسین به من عطا نمود.(2)
ص: 367
امام سجّاد(علیه السلام) به بعضی از اصحاب خود فرمود:
به طالب فرزند بگویید: این دعا را بخواند: «رَبِ لا تَذَرْنِی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثِین وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی فِی حَیَاتِی وَ یَسْتَغْفِرُ لِی بَعْدَ مَوْتِی وَ اجْعَلْهُ لِی خَلْقاً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّیْطَانِ فِیهِ نَصِیباً» سپس هفتاد مرتبه بگوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ إِنَّکَ أَنْتَ الْتوّاب الرَّحِیمُ.»(1)
مؤلّف گوید:
دعاهای دیگری نیز برای طلب فرزند نقل شده و در کتاب شریف «مفاتیح الجنان» موجود است. و در روایتی آمده که هر کس بخواهد فرزند او پسر شود، اگر قبل چهار ماه اوّل نیّت کند که نام او را محمّد و یا علیّ -- علیهما الصلاة و السّلام -- قرار بدهد فرزند او پسر خواهد شد، و من به این روایت عمل کردم وفرزند پسری خداوند به من داد و لکن اگر مصلحت خود را به خدا واگذار نموده بودم بهتر بود.
«وَالَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ»(2)
ص: 368
مؤلّف گوید:
قصّه حضرت مریم و فرزند او حضرت عیسی(علیهما السلام) در سوره ی آل عمران(1) و سوره ی مریم(2) و جاهای دیگر گذشت.
مرحوم علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود از «أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا» این است که هیچ مرد نامحرمی او را ندید، و مقصود از «فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا» ریح مخلوقه است یعنی أمرنا.
و بعضی گفته اند -- چنان که روایت نیز گویای آن است و آیات به آن اشاره دارد: مقصود از روح؛ روح الأمین است که به امر الهی نزد او آمد و در او دمید و او به عیسی(علیه السلام) باردار شد … و بقیّه آیات از محکمات است.
فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ 94 وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ 95 حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ 96 وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ 97 إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمْ لَهَا وَارِدُونَ 98 لَوْ کَانَ هَؤُلَاء آلِهَةً مَّا وَرَدُوهَا وَکُلٌّ فِیهَا خَالِدُونَ 99 لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَهُمْ فِیهَا لَا یَسْمَعُونَ 100 إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ 101 لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ 102 لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ 103 یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ
ص: 369
السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ 104 وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ 105 إِنَّ فِی هَذَا لَبَلَاغًا لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ 106 وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ 107 قُلْ إِنَّمَا یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ 108 فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنتُکُمْ عَلَی سَوَاء وَإِنْ أَدْرِی أَقَرِیبٌ أَم بَعِیدٌ مَّا تُوعَدُونَ 109 إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَیَعْلَمُ مَا تَکْتُمُونَ 110وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ 111 قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ وَرَبُّنَا الرَّحْمَنُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ 112».
¬Kj
«حَدَب» محل ارتفاع از زمین را گویند و «مِنْ کُلِ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ» یعنی یأجوج و مأجوج با سرعت از هر بلندی سرازیر می شوند و «شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا» شخوص به معنای خروج از منزل و یا شهر را گویند، و شَخَصَ بَصَره إذا نظر إلی الشئ کأنّه خرج إلیه، و «حَسیس و حِسّ» به معنای حرکت است، و «حَصَبُ جَهَنَّمَ»، یعنی هیزم جهنّم و در قرائت امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده که آن حضرت «حَطَبُ جَهَنَّمَ» قرائت نموده است.
و هر کس چیزی از اعمال شایسته بجا آورد، در حالی که ایمان داشته باشد، کوشش او ناسپاسی نخواهد شد و ما تمام اعمال او را (برای پاداش) می نویسیم. (94) و حرام است بر شهرها و آبادیهایی که (بر اثر گناه) نابودشان کردیم (که به دنیا بازگردند) آن ها هرگز باز نخواهند گشت! (95) تا آن زمان که «یأجوج» و «مأجوج» گشوده شوند و آن ها از هر محلّ مرتفعی بسرعت عبور می کنند. (96) و
ص: 370
وعده حقّ [قیامت] نزدیک می شود در آن هنگام چشم های کافران از وحشت از حرکت بازمی ماند (می گویند:) ای وای بر ما که از این (جریان) در غفلت بودیم بلکه ما ستمکار بودیم! (97) شما و آنچه غیر خدا می پرستید، هیزم جهنّم خواهید بود و همگی در آن وارد می شوید. (98) اگر این ها خدایانی بودند، هرگز وارد آن نمی شدند! در حالی که همگی در آن جاودانه خواهند بود. (99) برای آنان در آن [دوزخ] ناله های دردناکی است و چیزی نمی شنوند. (100) (امّا) کسانی که از قبل، وعده نیک از سوی ما به آن ها داده شده [مؤمنان صالح] از آن دور نگاهداشته می شوند. (101) آن ها صدای آتش دوزخ را نمی شوند و در آنچه دل شان بخواهد، جاودانه متنعّم هستند. (102) وحشت بزرگ، آن ها را اندوهگین نمی کند و فرشتگان به استقبال شان می آیند، (و می گویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد! (103) در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم، آن را بازمی گردانیم این وعده ای است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد. (104) در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!» (105) در این، ابلاغ روشنی است برای جمعیّت عبادت کنندگان! (106) ما تو را جز برای رحمت جهانیان نفرستادیم. (107) بگو: «تنها چیزی که به من وحی می شود این است که معبود شما خدای یگانه است آیا (با این حال) تسلیم (حقّ) می شوید؟ (و بتها را کنار می گذارید؟)» (108) اگر باز (روی گردان شوند، بگو: «من به همه شما یکسان اعلام خطر می کنم و نمی دانم آیا وعده (عذاب خدا) که به شما داده می شود نزدیک است یا دور! (109) او سخنان آشکار را می داند، و آنچه را کتمان می کنید (نیز) می داند (و چیزی بر او پوشیده نیست)! (110) و من نمی دانم شاید این آزمایشی برای شماست و مایه
ص: 371
بهره گیری تا مدّتی (معیّن)! (111) (و پیامبر) گفت: «پروردگارا! به حق داوری فرما (و این طغیانگران را کیفر ده)! و پروردگار ما (خداوند) رحمان است که در برابر نسبتهای ناروای شما، از او استمداد می طلبم!» (112)
«فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ یکی از منکرین خدا که می گفت: «خدا می گوید: «فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ» و می گوید: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ -- وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی» و از آیه اوّل روشن می شود که اعمال نیک بدون پاداش نمی ماند و از آیه دوّم ظاهر می شود که ایمان و اعمال نیک سودی ندارد مگر بعد از هدایت [و این دو آیه با همدیگر تضادّ دارد]» فرمود:
اعمال صالحه بدون هدایت سودی ندارد، و چنین نیست که به هر کس مؤمن گویند، اهل نجات باشد و از گم راهی دور نباشد و اگر چنین می بود باید یهود که اعتراف به خدا و توحید دارند بلکه سایر کسانی که اقرار به یگانگی خدا دارند مانند ابلیس و پایین تر از ابلیس، مؤمن باشند، در حالی که کافر می باشند از این رو خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُون» و یا می فرماید: «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ.»(2)
ص: 372
ص: 373
ص: 374
«وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا یَرْجِعُونَ»(1)
محمّدبن مسلم گوید: امام باقر و امام صادق(علیها السلام) فرمودند:
هر قریه و شهری که خداوند اهل آن را با عذاب هلاک نموده، در رجعت [معصومین(علیهم السلام)] به دنیا باز نمی گردند، و این آیه از بزرگ ترین ادّله رجعت است چرا که نزد همه اهل اسلام مسلّم است که مردم کلّاً به قیامت باز می گردند چه هلاک شده باشند و چه هلاک نشده باشند.(2)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در ذیل آیه فوق نقل شده و ما اختصاراً نقل نکردیم.
«حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ»(3)
علی بن ابراهیم گوید: در آخرالزمان یأجوج و مأجوج [که وصف آنان در قصّه ذی
ص: 375
القرنین گذشت] به دنیا باز می گردند و [به شهرها حمله می کنند و همه چیزها و] مردم را می خورند.(1)
«إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ… إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه «إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ»، نازل شد اهل مکّه شدیداً هراس پیدا کردند و عبدالله بن زبعری [بزرگ مشرکین] و کفّار قریش این آیات را بررسی کردند و ابن زبعری گفت: آیا محمّد به این آیات تکلّم نمود؟ گفتند: آری. پس ابن زبعری به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا این آیاتی که خوانده ای درباره ی ما و خدایان ما می باشد و یا مربوط به همه امّت های بت پرست و خدایان آنان می باشد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری این آیات درباره شما و خدایان شما و درباره ی امّت های مشرک پیشین و خدایان آنان نازل شده است، جز کسانی که خداوند آنان را استثنا نموده است. ابن زبعری گفت: به خدا سوگند من با شما مخاصمه خواهم نمود، سپس گفت:
آیا شما از عیسی به خوبی یاد نمی کنی در حالی که نصارا او و مادرش را می پرستند؟ و آیا گروهی از این مردم ملائکه را پرستش نمی کنند، و آیا آنان با معبودهای شان در آتش خواهند بود؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چنین
ص: 376
نیست» و قریش شروع به هیاهو و خندیدن کردند و گفتند: «ابن زبعری تو را مغلوب نمود». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما به باطل سخن گفتید، چرا که من گفتم: مگر آنان که خدا استثنا نموده است و خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها، وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ»، سپس علی بن ابراهیم گوید: مقصود از «أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ»، ملائکه و عیسی بن مریم(علیهم السلام) هستند.(1)
در کتاب علل الشرایع و قرب الإسناد حمیری از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند در قیامت هر چیزی را که مورد پرستش مردم بوده مانند خورشید و ماه و… می آورد و سپس از انسان هایی که آن ها را می پرستیده اند سؤال
ص: 377
می کند [که برای چه آن ها را می پرستیدید؟] و آنان می گویند: ما آن ها را پرستیدیم تا به تو تقرّب بجوییم [و آنان در پیشگاه تو از ما شفاعت نمایند «ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی» و خداوند به ملائکه می فرماید: پرستش کنندگان و معبودان آنان را به آتش ببرید، جز کسانی را که من استثنا نموده ام «فَأُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ.»
امام صادق(علیه السلام) در ذیل روایت علل الشرایع می فرماید:
«وَ ذَلِکَ أَنَّهُمَا عُبِدَا فَرَضِیَا.»(1)
«إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا…»(2)
ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند شیعیان ما را -- با داشتن گناهان و غیر گناهانی که بین آنان وجود دارد -- با چهره های سفید [و نورانی] در حالی که عورات آنان مستور و ایمن از هراس قیامت اند و راه نجات شان آسان و سختی ها از آنان برداشته شده، و بر مرکب هایی از یاقوت سوار هستند، مبعوث می نماید، و آنان همواره در بهشت می گردند، و نوری از آن ها می درخشد و سفره های بهشتی برایشان گسترده می شود و از غذاهای بهشتی می خورند، در حالی که مردم در قیامت گرفتار حساب می باشند!! چنان که خداوند می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ
ص: 378
لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ * لَا یَسْمَعُونَ حَسِیسَهَا وَهُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنفُسُهُمْ خَالِدُونَ. »(1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علیّ(علیه السلام) فرمود:
… یا علی! تو و شیعیان تو در کنار حوض کوثر خواهید بود، و هر که را دوست بدارید سیراب می کنید، و از هر که کراهت داشته باشید او را منع می کنید، و شما در آن روزِ «فزع اکبر» در زیر سایه عرش در امان خواهید بود، و مردم در آن روز در وحشت و هراس اند و شما در امانید و اندوهی ندارید، و درباره ی شما، آیه ی «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُم مِّنَّا الْحُسْنَی أُوْلَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ» نازل شده و نیز درباره ی شما نازل شده، آیه ی «لَا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ هَذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ.»(2)
ص: 379
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«به اعمال نیک بشتابید، تا هم نشین و«جیران الله» و در بهشت در کنار پیامبران باشید، و ملائکه به زیارت شما بیایند، و خدا گوش های شما را از شنیدن صداهای آتش دوزخ دور می دارد و بدن های شما را از درد و الم مصون می دارد، و این فضل خداوند است که او به هر کس بخواهد عطا می نماید، «وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیم.»(1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوان دیگری در این معنا در ذیل آیه فوق نقل شده، مراجعه شود.
«یَوْمَ نَطْوِی السَّمَاء کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سجلّ، نام ملکی است که نامه ها را درهم می پیچد و معنای درهم پیچیدن او این است که آن ها را نابود و تبدیل به دخان و دود می نماید، و زمین را نیز تبدیل به آتش می کند.(3)
ابن عبّاس گوید:
هنگامی که آیه «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، غشوه ای بر آن حضرت مستولی گردید و او را به حجره ی امّ سلمه بردند،
ص: 380
و اصحاب منتظر نماز بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیرون نیامد، پس مسلمانان جمع شدند و گفتند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را چه می شود؟ امّ سلمه گفت: «پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را توان آمدن نیست» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج شد و بالای منبر رفت و فرمود: «ای مردم! شما همانگونه که به دنیا آمده اید -- با پای برهنه و عریان در قیامت در پیشگاه خداوند حاضر می شوید» سپس این آیه را قرائت نمود: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً» و پس از آن این آیه را قرائت نمود: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مردم [پس از مردن] از روی زمین به زیر زمین و از فضای باز به محل تنگ و از انس با خانواده به غربت و از نور به ظلمت و تاریکی منتقل می شوند و سپس از قبرها با پای برهنه و عریان وارد قیامت می شوند، چنان که خداوند می فرماید: «کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ وَعْداً عَلَیْنا إِنَّا کُنَّا فاعِلِینَ.»(2)
ص: 381
«وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ…»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از عبد الله سنان نقل نموده که گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود از زبور وذکر چیست؟ فرمود:
ذکر [همه کتاب های آسمانی است که] نزد خداوند است، و زبور کتابی است که بر داود نازل شده است، و هر کتابی که از طرف خداوند نازل شده، نزد اهل علم است و ماییم اهل علم. (2)
و در کتاب تأویل الآیات آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(3)
و در همان کتاب از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «لِّقَوْمٍ عَابِدِینَ»، شیعیان ما هستند.(4)
ص: 382
و در همان کتاب از آن حضرت نقل شده که فرمود: «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) در آخرالزمان هستند.(1)
مؤلّف گوید:
اخبار و آیات مربوط به حضرت مهدی(علیه السلام) و این که مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب آن حضرت در آخرالزمان هستند، اختصاص به شیعه ندارد بلکه علمای اهل تسنّن نیز این اخبار را نقل کرده اند.
مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«مقصود از «عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ»، اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) در آخرالزمان هستند» سپس گوید: «وَ یدلّ علیه ما رواه الخاصّ و العام عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ: لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَبْعَثَ رَجُلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْما». سپس گوید: احمد بن حسین بیهقی در کتاب بعث و نشور اخبار فراوانی را در این معنا نقل کرده است… تا این که گوید: «و من جملتها ما حدّثنا به أبو الحسن حافده… عَنِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) أَنَّهُ قَالَ: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ، حَتَّی یَبْعَثَ فیه رَجُلًا مِنّی أؤ مِن أَهْلِ بَیْتِی و فی بعضها: «یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی یَمْلَؤُ الأرض عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً….»(2)
ص: 383
«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روایت مفصّلی در پاسخ برخی از منکرین خدا فرمود:
و امّا آیه «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ»، تو می بینی که اهل مال از مخالفین و کفّار به کفر و اعتقاد باطل خود تا کنون باقی مانده اند و اگر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 384
رحمت برای آنان بود باید همه آنان هدایت می شدند و از عذاب سعیر نجات می یافتند، بنابراین [رحمت بودن آن حضرت به این معنا نیست که بالاجبار همه مردم هدایت شوند، بلکه به این است که] خداوند می خواسته پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را وسیله هدایت و مهلت و مدارای با مردم قرار بدهد، چرا که پیامبران قبل مبعوث بر تصریح و شفّاف گویی بودند و با کنایه و اشاره سخن نمی گفتند و اگر مردم تسلیم امر آنان می بودند سالم می ماندند و اگر مخالفت می کردند هلاک می شدند و گرفتار عذاب بودند و انواع عذاب ها بر آنان نازل می شد، و لکن خداوند از قبل می دانست که پیامبر ما و اوصیای او صبر فراوان دارند، و پیامبران گذشته چنین صبری را نداشتند، از این رو خداوند پیامبر ما را مبعوث به تعریض و اشاره و ارفاق نمود و آن حضرت نیز حجّت الهی و جانشین خود را با تعریض -- نه با تصریح -- معرّفی کرد و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ»، و یا فرمود: «هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»، البتّه روش است که شیوه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) این نبود که سخن بی اساس و بی معنایی را بگوید، و بر امّت لازم بود که در معنای «هُوَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی»، دقّت کنند و بدانند که در موسی و هارون برادری و نبوّت موجود بوده و لکن درباره ی پیامبر و وصیّ او هر دو موجود نبوده و به همین خاطر فرموده است: «إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی» و همان گونه که موسی هارون را خلیفه خود قرار داد و به او فرمود: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی»، این پیامبر نیز فرمود: «أنتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی»، و اگر پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) درباره ی وصیّ خود با تصریح کامل می فرمود: امامت بعد از من را جز برای فلانی قرار ندهید و گرنه عذاب بر شما نازل خواهد شد، عذاب بر امّت
ص: 385
او نازل می شد و جایی برای ارفاق و امهال و مهلت دادن نمی ماند. [و این معنای رحمت بودن این پیامبر(صلی الله علیه و آله) است.](1)
و در کتاب کافی از حضرت کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در 27 رجب [یعنی روز مبعث] «رحمةً للعالمین» قرار داد از این رو هر کس آن روز را روزه بگیرد خداوند برای او روزه شصت ماه را می نویسد.(2)
ص: 386
عبدالرحیم قصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قائم ما قیامت می کند حُمَیْرا را به دنیا باز می گرداند و حدّ الهی را بر او جاری می نماید، و انتقام دختر پیامبر فاطمه(علیه السلام) را از او می گیرد. عبدالرحمان قصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم برای چه حمیرا را تازیانه می زند؟ فرمود: برای تهمتی که او به مادر ابراهیم زد. گفتم: چرا عقوبت او را خداوند به تأخیر انداخت؟ فرمود: به خاطر این که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را رحمت برای همه اهل عالم قرار داد و قائم ما؟عج؟ را برای آنان نقمت و انتقام قرار داد.(1)
«وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»(2)
امام کاظم(علیه السلام) در سخنان خود به هارون الرشید و موسی بن مهدی فرمود:
من شب چهارشنبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در خواب دیدم و به من فرمود: ای موسی تو محبوس و مظلوم خواهی بود؟ گفتم: آری یا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محبوس و مظلوم خواهم بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سخن را سه مرتبه بر من تکرار نمود و سپس فرمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ.»(3)
ص: 387
در احتجاج طبرسی روایت شده که معاویه چون وارد کوفه شد، به او گفتند: «حسن بن علی(علیه السلام) در بین مردم عزّت پیدا کرده و بزرگی می کند و خوب است که تو او را روی منبر پایین تر از خود قرار بدهی تا از چشم مردم بیفتد» پس معاویه نپیذیرفت و مردم اصرار کردند، تا معاویه این کار را انجام داد و امام حسن(علیه السلام) بالای منبر رفت و حمد و ثنای خدا را انجام داد و سپس فرمود: امّا بعد: اگر شما اطراف عالم بگردید تا مردی را پیدا کنید که جدّ او پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد جز من و برادرم را پیدا نخواهید نمود، و ما حقّ امارت و ولایت خود را به این طاغیه دادیم -- و با دست مبارک خود به معاویه اشاره نمود -- و او اکنون در جایگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته است و ما صلاح دیدیم که حفظ خون مسلمانان بهتر از ریخته شدن خون آنان است. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»، و با دست مبارک خود به معاویه اشاره نمود. پس معاویه گفت: مقصود تو از این آیه چیست؟ امام(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: من همان چیزی را که خدا اراده نموده اراده کردم.(1)
ص: 388
در مناقب ابن شهر آشوب روایت شده که امام حسن(علیه السلام) پس از صلح با معاویه فرمود:
ای مردم اگر شما بین جابلق و جابرس بگردید تا مردی را پیدا کنید که جدّ او پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) باشد، جز من و برادرم را پیدا نخواهید نمود. سپس فرمود: معاویه با من نسبت به حق خلافت منازعه نمود و من حق خود را به خاطر صلاح امّت و حفظ خون آنان رها کردم و شما با من بیعت کردید که هر چه من کردم بپذیرید و با من همراه و موافق و مطیع باشید و من چنین صلاح دیدم و این برای معاویه که آرزوی خلافت داشت حجّت خواهد بود. [و خداوند از او مؤاخذه خواهد نمود]، و سپس این آیه را تلاوت فرمود: «وَإِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَّکُمْ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ.»(1)
ص: 389
ص: 390
محلّ نزول: مدینه، جز آیات 52، 53، 54، 55، که بین مکّه و مدینه نازل شده است.
تعداد آیات: 78 آیه.
ترتیب نزول: بعد از سوره ی نور نازل شده است.(1)
و گفته شده: این سوره در مکّه نازل شده مگر آیاتی از آن که آن چهار آیه می باشد، و عدد آیات آن را، 78، 77، 76، 75 و 74 نیز گفته اند.(2)
ثواب قرائت سوره ی حج
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی حج را در بین هر سه روزی بخواند سال بر او نمی گذرد تا به حج برود، و اگر در سفر حج از دنیا برود، داخل بهشت خواهد شد. راوی گوید: گفتم: اگر از اهل خلاف باشد چگونه خواهد بود؟ فرمود: به او تخفیف داده می شود.(3)
ص: 391
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس این سوره را قرائت کند خداوند به عدد کسانی که به حج و عمره رفته و یا خواهند رفت به او پاداش خواهد داد، و کسی که آن را روی پوست آهو بنویسد و در مرکبی قرار بدهد، از هر سو باد به او و اهل او هجوم می آورد و همه آنان هلاک خواهد شد، و این کار، صحیح و حلالی نباشد مگر نسبت به ظالمین و محاربین و راه زن ها.(1)
و از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده:
اگر کسی این سوره را در پوست آهو بنویسد و در کنار مرکبی قرار بدهد باد از هر سو او را احاطه می کند و مرکب او دگرگون می شود، و اگر نوشته شود و شسته شود و آب آن را در محل نشستن سلطان جائری بپاشند، ملک او به اذن خداوند از بین می رود.(2)
ص: 392
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ 1 یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ 2 وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ 3 کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلَّاهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ 4 یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاء إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّی وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلَا یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ 5 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی وَأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 6 وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لَّا رَیْبَ فِیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ 7 وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ
ص: 393
مُّنِیرٍ 8 ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَذَابَ الْحَرِیقِ 9 ذَلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ 10 وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ 11 یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ 12 یَدْعُو لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ 13»
¬Kj
«زَلزَلة و زِلزال» حرکت شدید و وحشتناک را گویند، و «زَلزال» با فتحه اسم مصدر است؛ و «ذهول» به معنای ذهاب و جدا شدن از وحشت و حیرت است، و «حَمْل» با فتح حاء، به معنای بارداری زن و یا بارداری درخت اس-، و «حِمْل» با کسر حاء، باری را گویند که بر پشت و یا بر روی سر می گذارند و «شیطان مرید» شیطان متجرّی برای فساد است، و «صخرة مرداء» سنگ نرم و صاف را گویند، و اَمْرَء نیز از این قبیل است، و «بهیج» به معنای «حسن الصورة» یعنی صاحب صورت نیکوست، و «حرف» به معنای طرف و جانب است، و «اطمئنان» به معنای تمکّن و آرامش است، و «فتنه» در این جا به معنای محنت و سختی است و «اِنْقَلَب علی وجهه» یعنی رجع، و «عَشیر» به معنای معاشر و مصاحب است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
ای مردم! از (عذاب) پروردگارتان بترسید، که زلزله رستاخیز امر عظیمی است!
ص: 394
(1) روزی که آن را می بینید، (آن چنان وحشت سراپای همه را فرامی گیرد که) هر مادرشیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش می کند و هر بارداری جنین خود را بر زمین می نهد و مردم را مست می بینی، در حالی که مست نیستند ولی عذاب خدا شدید است! (2) گروهی از مردم، بدون هیچ علم و دانشی، به مجادله درباره خدا برمی خیزند و از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند. (3) بر او نوشته شده که هر کس ولایتش را بر گردن نهد، بطور مسلّم گم راهش می سازد، و به آتش سوزان راهنماییش می کند! (4) ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از «مضغه» [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل تا برای شما روشن سازیم (که بر هر چیز قادریم)! و جنین هایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم (مادران) قرار می دهیم (و آنچه را بخواهیم ساقط می کنیم) بعد شما را بصورت طفل بیرون می آوریم سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می میرند و بعضی آن قدر عمر می کنند که به بدترین مرحله زندگی (و پیری) می رسند آن چنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی دانند! (از سوی دیگر،) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده می بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می فرستیم، به حرکت درمی آید و می روید و از هر نوع گیاهان زیبا می رویاند! (5) این به خاطر آن است که (بدانید) خداوند حق است و اوست که مردگان را زنده می کند و بر هر چیزی تواناست. (6)
و این که رستاخیز آمدنی است، و شکّی در آن نیست و خداوند تمام کسانی را که در قبرها هستند زنده می کند. (7) و گروهی از مردم، بدون هیچ دانش و هیچ هدایت و کتاب روشنی بخشی، درباره خدا مجادله می کنند! (8) آن ها با تکبّر و بی اعتنایی
ص: 395
(نسبت به سخنان الهی)، می خواهند مردم را از راه خدا گم راه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است و در قیامت، عذاب سوزان به آن ها می چشانیم! (9) (و به آنان می گوییم:) این در برابر چیزی است که دست هایتان از پیش برای شما فرستاده و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند! (10) بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است) همین که (دنیا به آن ها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می کنند اما اگر مصیبتی برای امتحان به آن ها برسد، دگرگون می شوند (و به کفر رومی آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده اند، و هم آخرت را و این همان خسران و زیان آشکار است! (11) او جز خدا کسی را می خواند که نه زیانی به او می رساند، و نه سودی این همان گم راهی بسیار عمیق است. (12) او کسی را می خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است چه بد مولا و یاور، و بد مونس و معاشر یاست! (13)
عمران بن حصین و ابوسعید خدری گویند:
دو آیه اوّل سوره حجّ در شبی از شب های جنگ بنی المصطلق -- که قبیله ای از یهود و از بطن خزاعه بودند -- نازل شد، و در آن وقت مردم در حال حرکت بودند و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را صدا زد، همگی گرد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و آن حضرت این دو آیه را برای آنان خواند، و تا کنون دیده نشده بود که مردم با شنیدن آیات قرآن این قدر گریه کنند، و چون صبح شد، زین های اسب ها را پاین نیاوردند و خیمه ای برقرار نکردند، و برخی گریان و برخی در حال فکر و اندوه بودند پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود:
آیا شما می دانید، روز زلزال چه روزی است؟ گفتند: «خدا و رسول او داناترند»
ص: 396
فرمود: آن روزی است که خداوند به آدم می گوید: «گروهی از فرزندان تو را به آتش می فرستیم» آدم می گوید: از هر گروه چه مقدار؟ خداوند می فرماید: «از هر هزار نفر 999 نفر را به آتش می فرستیم و یک نفر را به بهشت روانه می کنیم.» پس این سخنان بر مسلمانان سخت آمد و گریان شدند و گفتند: یا رسول الله چه کسی ما را نجات می دهد؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من به شما بشارت می دهم که دو مخلوق دیگر مانند یأجوج و مأجوج از شما می باشند و آن ها با هر جمعیّتی باشند آنان را فراوان می کنند، و مَثَل شما بین مردم مانند یک موی سفید در بدن گاو سیاه است…
سپس فرمود:
«من امیدوارم که شما یک چهارم اهل بهشت باشید» پس مردم از شوق تکبیر گفتند، تا این که فرمود: من امیدوارم که شما یک سوّم اهل بهشت باشید، و سپس فرمود: من امیدوارم که شما دوسوّم اهل بهشت باشید، چرا که اهل بهشت یکصد و بیست صفّ می باشند و هشتاد صفّ آن ها امّت من هستند.
تا این که فرمود:
از امّت من هفتاد هزار نفر بدون حساب داخل بهشت می شوند.
و در برخی از روایات آمده که عمربن خطّاب گفت: آیا هفتاد هزار از امّت شما بدون حساب داخل بهشت می شوند؟ فرمود: آری با هر کدام آنان هفتاد هزار نفر خواهد بود. پس شخصی به نام «عکاشة بن محصن» گفت: یا رسول الله! دعا کنید خداوند مرا یکی از آنان قرار بدهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا او را از اهل بهشت قرار ده» و پس از او مردی از انصار گفت: «یا رسول الله از خدا بخواه که من نیز از اهل
ص: 397
بهشت باشم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «عکاشة بر تو سبقت گرفت» ابن عبّاس گوید: آن مرد انصاری از منافقین بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای او دعا نکرد.(1)
ودر احتجاج طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ التَّقْوَی التَّقْوَی وَ احْذَرُوا السَّاعَةَ» یعنی ای مردم! تقوا را، تقوا را،
ص: 398
از یاد نبرید، و از ساعت قیامت بترسید، همان گونه که خداوند می فرماید: «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ.»(1)
در کتاب توحید صدوق از عبدالله بن سلام مولای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بخشی از سخنان خود فرمود: خداوند در قیامت به آتشی به نام «فَلَق» -- که سخت ترین عذاب جهنّم است -- دستور می دهد، تا از مکان خود خارج شود، و مکان آن در دوزخ، سیاه و تاریک و دارای زنجیرهای آتشین و غلّ های دوزخ است، و خداوند به او امر می نماید، تا یک بار در صورت اهل محشر بدمد، و از شدّت دمیدن او آسمان ها گسیخته می شود، و ستارگان خاموش می شوند، و دریاهای آتش تاریک می گردد، و کوه ها از بین می رود، و چشم ها تاریک می شود، و زنان باردار وضع حمل می کنند، و فرزندان از وحشت آن، در قیامت پیر می شوند!(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر و «تَضَعُ کُلُ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» گوید:
هر زن بارداری که هنگام زلزله الساعة از دنیا برود، در قیامت وضع حمل خواهد نمود.(3)
ص: 399
مسلم بن قیس گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
من دو آیه از قرآن را می شناسم که برای آسان شدن کار [زایمان] بر زن مؤثّر خواهد بود، و آن ها باید در پوست آهو [و یا چیز دیگر] نوشته شود و زن به گردن خود بیاویزد، هفت بار بنویسد: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»، و یک بار بنویسد: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَا هُم بِسُکَارَی وَلَکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«مخلّقه» وقتی است که جنین تامّ و کامل باشد، و«غیر مخلّقه» سقط است.امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «لیبیّن لکم» یعنی شما نیز در رحم مادرانتان چنین بوده اید. «و نُقرّ فی الأرحام ما نشاء» یعنی ما هر نطفه ای را بخواهیم در رحم ها ثابت نگه می داریم و سقط نخواهد شد. [و آن همان نطفه ای است که در عالم ذرّ از او میثاق گرفته شده است.](2)
ص: 400
احمدبن ابی نصر گوید: از امام هشتم(علیه السلام) خواستم که برای زن بارداری از خویشانم دعا کند، و آن حضرت فرمود: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
دعا برای حمل باید قبل از چهار ماه باشد… سپس فرمود: نطفه سی روز در رحم نطفه است و سی روز علقه است و سی روز مضغه است و سی روز «مخلّقه و غیر مخلّقه» است و چون چهار ماه آن تمام شود خداوند دو ملک «خلّاقین» را می فرستد تا صورت و شکل او را آماده کنند و رزق و اجل او را بنویسند و شقاوت و سعادت او را تعیین نمایند.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند می خواهد مردم را در قیامت مبعوث نماید، دستور می دهد تا آسمان چهل روز باران ببارد و به وسیله آن بدن های مردم پیوسته می شود و گوشت بر آن ها می روید.(2)
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ * ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ …» (3)
ص: 401
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس با مردم از غیر راه استدلال شرعی مخاصمه و مناظره کند با خالقیّت و ربوبیّت خدا مخاصمه نموده است چنان که خداوند می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًی وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ» و عذاب هیچ کس سخت تر از عذاب کسی که لباس دیانت و عبادت را بپوشد و بدون حقیقت و معنای صحیح [و مایه علمی و استدلال صحیح] با مردم مخاصمه کند نیست.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر آیه فوق گوید:
این آیه درباره ی ابوجهل نازل شد و «ثانی عطفه» یعنی از حق رو گرداند «لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ الله»، یعنی تا مردم را از راه خدا و راه ایمان گم راه نماید.(2)
مؤلّف گوید:
در تفسیر آیه «وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(3) و «وَ جادِلُهم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(4)، معنای مجادله صحیح و غیر صحیح و «بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ» و «بِالَّتِی هِیَ غیر أَحْسَنُ»، گذشت و روایات آن به تفصیل بیان شد.
ص: 402
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ…»(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) به نام ضُرِیْس گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«بسا آیه ای درباره ی یک نفر نازل می شود و درباره ی پیروان او نیز جاری خواهد بود» ضُرِیْس گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا هر کسی که بر خلاف شما [ندانسته و با ناآگاهی] حرکتی بکند و یا سخنی را بگوید از آنانی خواهد بود که خداوند می فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ» فرمود: آری بسا همین گونه خواهد بود.(2)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این ها کسانی هستند که خدا را عبادت می کنند و از عبادت غیر خدا پرهیز می نمایند و لکن درباره ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آیین او شک دارند و سخن از اسلام و شهادت به یگانگی خدا و رسالت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گویند، و اقرار به قرآن می کنند و لکن درباره ی رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آیین او شک دارند، گرچه درباره ی خداوند شکّی ندارند»
ص: 403
سپس فرمود:
«مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ یَعْنِی عَلَی شَکٍّ فِی مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) وَ مَا جَاءَ بِهِ» و «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ» یعنی عافیت در جان و مال و فرزندان و «اطْمَأَنَّ بِهِ» یعنی رضی به و «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» یعنی بیماری بدن و از بین رفتن مال و اگر آنان چنین گرفتاری هایی را پیدا کنند می گویند: «این به خاطر اقرار به نبوّت محمّد(صلی الله علیه و آله) است» و گرفتار شکّ و توقّف می شوند و با خدا و رسول او دشمن خواهند شد و رسالت پیامبر و آیین او را انکار می نمایند!(1)
و در روایت دیگری آمده که زراره از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
آنان مردمی بودند که خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ما صبر می کنیم تا اگر با ایمان به شما، اموالمان زیاد شود و عافیت پیدا کنیم و فرزندانمان سالم گردند، باور می کنیم که تو راستگو هستی و رسول خدا می باشی و اگر جز این شود، درباره ی شما تأمّل خواهیم نمود» از این رو خداوند می فرماید: «فَإِنْ
ص: 404
أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ»، یعنی در دنیا «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ» یعنی بلا و مصیبت در بدن؛ و «انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ»، یعنی انقلب علی شکّه و شرکه، تا این که برخی به معرفت می رسند و ایمان در قلب آنان وارد می شود و از شکّ خارج می شوند و برخی بر شکّ خود باقی می مانند و مشرک می گردند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
در بین مردم کسانی هستند که با ترک دنیا برای دنیا، دنیا و آخرت خود را تباه کردند و گمان کردند که لذّت ریاست باطل افضل از اموال و نعمت های مباح و حلال است از این رو نعمت های حلال دنیا را رها کردند، برای به دست آوردن ریاست باطل!(2)
ص: 405
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ 14 مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاء ثُمَّ لِیَقْطَعْ فَلْیَنظُرْ هَلْ یُذْهِبَنَّ کَیْدُهُ مَا یَغِیظُ 15 وَکَذَلِکَ أَنزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یُرِیدُ 16 إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ 17 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء 18 هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ 19 یُصْهَرُ بِهِ مَا فِی بُطُونِهِمْ وَالْجُلُودُ 20 وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِیدٍ 21 کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ 22 إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤًا وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ 23 وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ 24 إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ 25»
¬Kj
«لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ»، یعنی لن یعطیه و لن یجوده، و «نصرالله أرض فلانٍ» ای جاد علیه بالمطر، و «سَبَب» چیزی را گویند که به وسیله آن به چیز دیگری دست پیدا می شود،
ص: 406
و به همین خاطر به طناب و باب و طریق سبب می گویند، و «خصم» واحد و جمع و مذکّر و مؤنّث آن یکسان است، و خصمان تثنیه دو گروه است مانند طائفتان، و «حمیم» آب جوش را گویند، و «صِهر» به معنای ذوب کردن است، و «مقامع» جمع مقمعه است، به معنای آلت کوبیدن، و «حریق» به معنای مُحَّرق است مانند ألیم، و «اساور» جمع اسوار است، و سِوار و سُوار نیز استعمال شده و جمع آن ها اسوره است. و «عاکف» مقیم و ملازم را گویند، و «بادی» از بدی یبدو به معنای ظهور است، و بدوی، حضری را گویند و بادی در این آیه به معنای طاری و وارد است.(1)
خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که نهرها زیر درختانش جاری است (آری،) خدا هر چه را اراده کند انجام می دهد! (14) هر کس گمان می کند که خدا پیامبرش را در دنیا و آخرت یاری نخواهد کرد (و از این نظر عصبانی است، هر کاری از دستش ساخته است بکند)، ریسمانی به سقف خانه خود بیاویزد، و خود را حلق آویز و نفس خود را قطع کند (و تا لبه پرتگاه مرگ پیش رود) ببیند آیا این کار خشم او را فرو می نشاند؟! (15) این گونه ما آن [قرآن] را بصورت آیات روشنی نازل کردیم و خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند. (16) مسلّماً کسانی که ایمان آورده اند، و یهود و صابئان [ستاره پرستان] و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می کند (و حق را از باطل جدا می سازد) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است. (17) آیا ندیدی که تمام کسانی که در آسمان ها و کسانی که در زمینند برای خدا سجده می کنند؟!و (همچنین) خورشید و ماه و ستارگان و کوه ها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردم!
ص: 407
امّا بسیاری (ابا دارند، و) فرمان عذاب درباره آنان حتمی است و هر کس را خدا خوار کند،کسی او را گرامی نخواهد داشت! خداوند هر کار را بخواهد (و صلاح بداند) انجام می دهد! (18) اینان دو گروهند که درباره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند کسانی که کافر شدند، لباسهایی از آتش برای آن ها بریده شده، و مایع سوزان و جوشان بر سرشان ریخته می شود (19) آن چنان که هم درونشان با آن آب می شود، و هم پوستهایشان. (20) و برای آنان گرزهایی از آهن (سوزان) است. (21) هر گاه بخواهند از غم و اندوه های دوزخ خارج شوند، آن ها را به آن بازمی گردانند و (به آنان گفته می شود:) بچشید عذاب سوزان را! (22) خداوند کسانی را که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، در باغهایی از بهشت وارد می کند که از زیر درختانش نهرها جاری است آنان با دستبندهایی از طلا و مروارید زینت می شوند و در آنجا لباسهای شان از حریر است. (23) و بسوی سخنان پاکیزه هدایت می شوند، و به راه خداوند شایسته ستایش، راهنمایی می گردند. (24) کسانی که کافر شدند، و مؤمنان را از راه خدا بازداشتند، و (همچنین) از مسجد الحرام، که آن را برای همه مردم، برابر قرار دادیم، چه کسانی که در آنجا زندگی می کنند یا از نقاط دور وارد می شوند (، مستحقّ عذابی دردناکند) و هر کس بخواهد در این سرزمین از راه حق منحرف گردد و دست به ستم زند، ما از عذابی دردناک به او می چشانیم! (25)
«مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ فَلْیَمْدُدْ بِسَبَبٍ إِلَی السَّمَاء…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مظنّه در قرآن دو قسم است: مظنّه به معنای یقین و علم و مظنّه به معنای
ص: 408
شک و در این آیه مظنّه به معنای شک است و معنای این آیه این است که هر کس شک داشته باشد در این که خداوند پاداش او را در دنیا و آخرت می دهد و یا نمی دهد؟ باید یک سبب و وسیله و راهنمایی بین خود و خدا قرار دهد و سپس ببیند آیا چیزی به دست می آورد که حیله و غیظ او را برطرف نماید؟(1)
مؤلّف گوید:
مرحوم قمی؟ره؟ ضمیر «یَنصُرَهُ اللَّهُ» را به فاعل یظنّ ارجاع داده است و لکن در روایت عیسی بن داود نجّار از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) روزی فرمود: خداوند به من وعده ی نصرت داده که به وسیله ملائکه مرا یاری کند و او یاور من خواهد بود و به وسیله ملائکه و علیّ(علیه السلام) مرا یاری می نماید و تنها از بین اهل بیت من علیّ(علیه السلام) را یاور من قرار داده است، و برای قوم من سخت و ناگوار آمده که خداوند علیّ(علیه السلام) را مخصوص به نصرت من نموده و این سبب خشم آنان شده است، از این رو خداوند این آیه را نازل نموده و می فرماید: «مَن کَانَ یَظُنُّ أَن لَّن یَنصُرَهُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ…» یعنی هر کس چنین گمانی دارد که خدا به واسطه ملائکه و علیّ،
ص: 409
مرا یاری نخواهد نمود، پس ریسمانی به گردن خود بیندازد و خود را حلق آویز کند و بمیرد تا ببیند آیا کید و حیله اش خشم او را برطرف می کند؟!(1)
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَارَی وَالْمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ…»(2)
اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»، پس اشعث بن قیس برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! چگونه از مجوس جزیه گرفته می شود، در حالی که آنان نه پیامبری داشته اند و نه کتابی بر آنان نازل شده است؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری ای اشعث! خداوند بر آنان رسول و کتابی فرستاد، و آنان پادشاهی داشتند و او شبی در حال مستی با دختر خود همبستر شد و چون صبح شد مردم به او گفتند: تو دین ما را آلوده کردی و از بین بردی و باید آماده شوی تا حدّ خدا را بر تو جاری کنیم» آن پادشاه گفت: جمع شوید تا من سخن خود را با شما بگویم، اگر عذری نداشتم شما آنچه می گویید را عمل کنید» پس مردم جمع شدند و پادشاه به آنان گفت: آیا شما می دانید که
ص: 410
خداوند مخلوقی خلق نکرده که نزد او عزیزتر از آدم و حوّا باشد؟ گفتند: راست می گویی» پادشاه گفت: مگر آدم دختران خویش را به پسران خود تزویج نکرد؟ گفتند: راست می گویی دیانت همین است، و سخن پادشاه را پذیرفتند و خداوند علم و دانش را از سینه های آنان خارج نمود و کتاب خود را از آنان گرفت و کافر شدند و در قیامت بدون حساب داخل آتش خواهد شد. سپس فرمود: منافقین بدتر از آنان می باشند.» پس اشعث گفت: به خدا سوگند تا کنون چنین پاسخی را نشنیده بودم و به خدا سوگند هرگز چنین سؤالاتی را نخواهم کرد.(1)
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَمَن فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ… »(2)
ص: 411
مرحوم شیخ مفید در کتاب اختصاص با سند خود از ابی الصباح کنانی نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«خورشید در شبانه روز چهار مرتبه سجده می کند، و اوّل سجده او هنگامی است که به طرف افق می رسد و تو نور صبح کاذب را می بینی و آن قبل از صبح صادق است» گفتم: آری فدای شما شوم چنین است که می گوئید» فرمود: «در آن حال خورشید در حال سجده می باشد و چون از سجده فارغ می شود، فجر طلوع می کند و وقت نماز می رسد، و امّا سجده ی دوّم او هنگامی است که در وسط کره زمین قرار می گیرد و روز بالا می آید، و خورشید قبل از زوال محاذی عرش سجده می کند و چون از سجده فارغ می گردد ظهر می شود و وقت نماز فرا می رسد، و امّا سجده ی سوّم او هنگامی است که غروب می کند و چون از سجده خود فارغ می گردد نیمه شب خواهد بود و آن زوال شب نامیده می شود، همانند زوال ظهر.(1)
مؤلّف گوید:
در این روایت سجده ی چهارم خورشید بیان نشده است و در ذیل آیه 5
ص: 412
سوره ی یونس روایتی از ابوذرّ درباره سجده خورشید و ماه گذشت مراجعه شود.
«وَمَن یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاء…»(1)
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته شد: مردی درباره ی مشیّت، سخنانی می گوید؟ فرمود: بگویید بیاید و چون آمد امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: ای بنده ی خدا بگو بدانم آیا خداوند تو را آن گونه که می خواست آفرید و یا آن گونه که تو می خواستی، آن مرد گفت: آن گونه که او می خواست آفرید. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را مریض می نماید و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را شفا می دهد و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. فرمود: آیا او هر گاه بخواهد تو را داخل می نماید و یا هر گاه تو بخواهی؟ آن مرد گفت: هر گاه او بخواهد. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: اگر جز این می گفتی گردن تو را می زدم.(2)
ص: 413
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
مشیّت از صفات افعال است، بنابراین کسی که گمان کند: خداوند همواره از ازل صاحب اراده و مشیّت بوده موحّد نخواهد بود.(1)
مؤلّف گوید:
روایات بحث اراده و مشیّت در کتاب کافی مفصّلاً نقل شده است.
«هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ فَالَّذِینَ کَفَرُوا قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ»(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ کَفَرُوا» کفر به ولایت علیّ(علیه السلام) است.(3)
نضر بن مالک گوید: به امام حسین(علیه السلام) گفتم: مقصود از «هَذَانِ خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» چیست؟ فرمود:
ما و بنی امیّه هستیم که درباره ی خداوند خصومت پیدا کردیم، ما گفتیم: «صَدَقَ اللَّهُ» و آنان گفتند: «کَذِبَ اللَّهُ» بنابراین ما و آنان در قیامت مخاصمه خواهیم داشت.(4)
ص: 414
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«من نخستین کسی هستم که روز قیامت در پیشگاه خداوند آماده ی خصومت می شوم» قیس بن سعد [راوی حدیث] گوید: آیه فوق درباره ی علیّ و حمزه و عبیده نازل شد که در بدر، شیبه و عتبه و ولید را از پای درآوردند.(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «خَصْمَانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و بنی امیّه هستند،اهل بیت(علیهم السلام) می گویند: «صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» و بنی امیّه می گویند: «کَذِبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ». و مقصود از «فالذین کفروا» بنی امیّه هستند، و نیز «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیَابٌ مِّن نَّارٍ یُصَبُّ مِن فَوْقِ رُؤُوسِهِمُ الْحَمِیمُ…» تا «وَلَهُم مَّقَامِعُ مِنْ حَدِید» مربوط به آنان است، یعنی آتش آنان را فرا می گیرد و لب پایین آنان تا ناف
ص: 415
فرو می ریزد، و لب بالایشان تا وسط سر جمع می شود، و بر سرهای شان پتک های آهنین کوبیده می شود.(1)
«کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»(2)
ابوبصیر می گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «ای فرزند رسول خدا! قلب من قساوت پیدا کرده است، مرا [آگاهی بدهید و از خطرهایی که در پیش دارم] بترسانید»
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ای ابا محمّد! آماده ی حیات و زندگی [ابدی و] طولانی باش، چرا که جبرئیل(علیه السلام) روزی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و پریشان و غمگین بود در حالی که قبل از آن با تبسّم و شادی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای جبرئیل چه شده که امروز غمگین هستی؟! جبرئیل گفت: ای محمّد خدای عزّوجلّ دستور داد تا در آتش دوزخ هزار سال دمیدند تا سفید شد، سپس هزار سال دمیدند تا سرخ شد و سپس هزار سال دمیدند تا سیاه شد، و اکنون سیاه و تاریک است، و اگر قطره ای از «ضریع» آن در آب های دنیا بریزد اهل دنیا از بوی بد آن هلاک خواهند شد، و اگر حلقه ای از زنجیر هفتاد ذراعی آن بر روی دنیا قرار بگیرد از حرارت آن دنیا ذوب خواهد شد، و اگر لباسی از لباس های اهل دوزخ بین آسمان و زمین آویزان شود اهل زمین از بوی تعفّن و حرارت آن می میرند!!
ص: 416
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخنان گریان شد و جبرئیل نیز گریست، و خداوند ملکی را نزد آنان فرستاد و به آنان گفت: «پروردگارتان به شما سلام می رساند و می فرماید: من شما را حفظ می کنم از گناه و چنین عذابی» امام صادق(علیه السلام) فرمود: پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جبرئیل را متبسّم و خندان ندید.
تا این که فرمود:
اهل دوزخ آتش را بزرگ و خطرناک می دانند، و اهل بهشت نیز بهشت و نعمت های آن را بزرگ می شمارند، و اهل دوزخ هنگامی که داخل دوزخ می افتند هفتاد سال طول می کشد تا به قعر آن برسند، و چون به قعر آتش می رسند و بالا می آیند با پتک های آهنین بر سرهای آنان می کوبند تا باز به قعر دوزخ باز گردند و همواره حال آنان چنین خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید:
«کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِیقِ»، و چون پوست بدن های شان سوخته می شود، پوست تازه ای بر آنان می روید» [و همواره این گونه گرفتار عذاب خواهند بود]. سپس امام صادق(علیه السلام) به ابوبصیر فرمود: «آیا بس است برای تو ای ابا محمّد؟» ابوبصیر گوید: گفتم: «آری آری بس است برای من.»(1)
ص: 417
أقول: «أعاذنا الله من عذاب النار و من کلّ سوءٍ و مکروه فی مواقف القیامة إنّه رؤوف رحیم.»
«إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ…»(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ای فرزند رسول خدا مرا تشویق
و امیدوار کنید، فرمود:
ای ابا محمّد، نزدیک ترین نعمت های بهشتی این است که بوی آن ها از فاصله ی هزار سال دنیا به قلوب اهل بهشت میرسد و پایین ترین اهل بهشت از جهت منزلت و مقام کسی است که اگر جنّ و انس بر او وارد شوند و میهمان او باشند او می تواند با غذا و نوشیدنی از همه آنان پذیرایی کند،
ص: 418
و چیزی از نعمت هایی که در اختیار دارد کم نشود، و پایین ترین منزلت اهل بهشت برای کسی است که چون وارد بهشت شود، سه باغستان برای او آماده می شود و چون به نزدیک ترین آن ها قدم می گذارد، همسران و خدمتکاران و نهرها و میوه های بی شماری را می بیند که چشمانش روشن و قلب او شاد می گردد و هنگامی که شکر و سپاس خدا را به جای می آورد به او گفته می شود:
«سر خود را بالا کن و باغستان دیگری را ببین، چرا که در این باغ چیزهایی است که در دیگری نیست» پس می گوید: «خدایا همین را به من بده» و خداوند به او می فرماید: «اگر من این باغستان را هم به تو بدهم باغستان دیگری را طلب خواهی نمود» او می گوید: «خدایا! همین را می خواهم همین را می خواهیم» و چون وارد باغستان می شود و شکر و سپاس خدا را به جای می آورد، ندا می رسد: برای او دری به بهشت باز کنید، پس به او گفته می شود: سرت را بالا کن و چون سر خود را بالا می کند می بیند که دری از درهای بهشت جاویدان به رویش گشوده شده است و در آن چندین برابر نعمت هایی که پیش از آن برخوردار بوده است را می بیند، و چون مسرّت و شادی او چندین برابر می گردد، می گوید: خداوندا! ستایش بی پایان مخصوص توست که بر من منّت نهادی و بهشت هایی را به من بخشیدی و مرا از دوزخ نجات دادی.
ابوبصیر گوید:
من با شنیدن این سخنان اشکم جاری شد و به امام صادق(علیه السلام) گفتم: جانم فدای شما باد، بیشتر بفرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود: ای ابا محمّد! در
ص: 419
بهشت نهری هست که در کناره های آن دخترانی می رویند و هر گاه مؤمن از آنان عبور کند و به دختری مایل شود او را از جای خود می کند و خداوند به جای او دختر دیگری را می رویاند.
ابوبصیر گوید:
گفتم: فدای شما شوم بیشتر بفرمایید، فرمود: ای ابوبصیر در بهشت به مؤمن هشتصد زن باکره و چهار هزار زن بیوه و دو نفر از حوریان چشم درشت را تزویج می نمایند گفتم: فدای شما شوم هشتصد زن باکره؟ فرمود: «آری، و با هر کدام همبستر شود باز او باکره می گردد» گفتم: فدای شما شوم، حوریان چشم درشت از چه آفریده شده اند؟ فرمود: از خاک نورانی بهشت آفریده شده اند، و مغز استخوان ساق پاهای آنان از زیر هفتاد پوشش نمایان است و جگر مؤمن آیینه حوریّه است و جگر حوریّه آیینه مؤمن است.
گفتم:
فدای شما شوم! آیا آنان با اهل بهشت سخن می گویند؟ فرمود: آری آنان سخنانی با بهشتیان می گویند که احدی آن گونه سخن را نشنیده است. گفتم: سخن آنان چیست؟ فرمود: آنان با صدای نرم و شیوا [و دلربا] می گویند: ما همسران جاودانه ای هستیم که مرگ نداریم، و ما زنان شادابی هستیم که پژمرده نمی شویم، و ما جاودانانی هستیم که از همسران خود جدا نمی شویم، و ما شادمانانی هستیم که خشمگین نمی شویم، خوشا به حال کسی که برای ما آفریده شده، و خوشا به حال کسی که ما برای او آفریده شده ایم، و ما کسانی هستیم که اگر سر یکی از ماها از آسمان آویزان به طرف زمین شود نور او
ص: 420
چشم ها را خیره خواهد کرد….(1)
مؤلّف گوید:
ما وصف بهشت و نعمت های بهشتی و اسباب دخول در بهشت را در
ص: 421
کتاب «راه بهشت» بیان نمودیم علاقه مندان به آن کتاب مراجعه فرمایند و نویسنده را از دعای خیر خویش بهره مند نمایند.
«وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ»(1)
ضریس کُناسی گوید: از امام باقر(علیه السلام) تفسیر آیه فوق را سؤال کردم، فرمود:
به خدا سوگند مقصود از این آیه همین ولایتی است که شما به آن اعتقاد دارید.(2)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَهُدُوا» جعفر و حمزه و عبیدة و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار هستند، و مقصود از «صِرَاطِ الْحَمِیدِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از «وَهُدُوا إِلَی الطَّیِّبِ مِنَ الْقَوْلِ» توحید و اخلاص است، و مقصود از «وَهُدُوا إِلَی صِرَاطِ الْحَمِیدِ» ولایت اهل البیت(علیهم السلام) است.(4)
ص: 422
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ»(1)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی قریش مکّه نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از دخول به مکّه منع کردند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معاویه اوّل کسی بود که در مکّه درب خانه خود را به روی مردم بست و حجّاج بیت الله را از ورود به خانه خود منع کرد، و خداوند فرموده بود: «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» در حالی که مردم [قبل از آن] چون وارد مکّه می شدند وارد خانه های اهل مکّه می شدند و میهمان آنان بودند تا حج به پایان برسد.
سپس فرمود:
معاویه صاحب سلسله و زنجیری است که خداوند درباره ی او می فرماید: «فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ * إِنَّهُ کَانَ لَا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ»(3)،و او فرعون این امّت بود.(4)
ص: 423
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» می فرماید:
خانه های مکّه در قدیم در نداشت و اوّل کسی که درب دو لنگه ای برای خانه خود قرار داد معاویة بن ابی سفیان بود، و صحیح نیست که اهل مکّه احدی از حجّاج را از خانه ها و منازل خود منع کنند.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اهل مکّه را نهی نمود که خانه های خود را اجاره بدهند و درهای خانه ها را ببندند چرا که خداوند می فرماید: «سَوَاء الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ» سپس گوید: این دستور را ابوبکر و عمر و عثمان و علیّ(علیه السلام) انجام دادند و در زمان معاویه تعطیل شد.(2)
«وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»(3)
از امام صادق(علیه السلام) در مسجدالحرام سؤال شد: یکی از پرندگان درّنده روی کعبه نشسته و به هر کبوتری از کبوتران حرم آزار می کند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
او را بگیرید و بکشید چرا که در حرم الهی ظلم و الحاد نموده است.(4)
ص: 424
و در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق فرمود:
هر ظلمی الحاد است و ضرب خادم بدون گناه نیز الحاد می باشد. [همان] ابوالصباح کنانی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«هر ظلمی که کسی در مکّه انجام بدهد خواه سرقت باشد و خواه به کسی ظلم کند و یا هر گونه ظلم دیگری باشد من آن را الحاد می دانم و به همین علّت مردم پرهیز می نمودند از این که ساکن حرم شوند.»(1)
و در سخن دیگری فرمود:
هر کس در مکّه و حرم الهی غیر خدا را بپرستد، و یا ولایت غیر اولیای خدا را داشته باشد، ملحد و ظالم است و بر خداوند است که عذاب الیم را به او بچشاند.(2)
عبدالرحمان بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی کسانی نازل شد که داخل کعبه شدند و با همدیگر عقد و قرارداد بستند که بر کفر خود باقی باشند و آنچه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده است را انکار کنند و به همین علّت در خانه کعبه ملحد شدند،
ص: 425
چرا که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ولیّ او [امیرالمؤمنین](علیه السلام) ظلم کردند «فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ.»(1)
مؤلّف گوید:
روایات دیگری نیز در این معنا نقل شده که از ذکر آن ها صرف نظر شد.
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ 26 وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ 27 لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ 28 ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ 29 ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ 30 حُنَفَاء لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ وَمَن یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاء فَتَخْطَفُهُ الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِهِ الرِّیحُ فِی مَکَانٍ سَحِیقٍ 31 ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ 32 لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ 33 وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا لِیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ فَإِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَلَهُ أَسْلِمُوا وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ 34 الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی
ص: 426
الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ 35 وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 36 لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ 37»
¬Kj
«مکان البیت» مکان جایی را گویند که مردم بر آن تکیه و قرار می گیرند، و مکان و موضع و مستقّر به یک معناست و «رجال» جمع راجل است به معنای پیاده رفتن مانند صِحاب و قیام که جمع صاحب و قائم است و «ضامر» شتر لاغر را گویند که از راه رفتن زیاد لاغر شده است، و «عمیق» به معنای بعید است و «بائس» کسی را گویند که گرسنگی او را زیان رسانده، و «فقیر» کسی را گویند که مالی ندارد، و بؤس و بائس به معنای سختی و ناتوانی است، و «تَفَث» به معنای چرکی و آلودگی است، و «خَطف و إخطاف» به معنای استلاب و گرفتن و ربودن است، و «سحیق» به معنای بعید است، و «شعائر» علامات مناسک حج است که به سبب آن ها اسرار حج به دست می آید، و «مَنْسَک» محل عبادت اس-، و «نُسُک» به معنای عبادت است، و «اخبات» به معنای خضوع و طمأنینه است، و «خَبْت» مکان مطمئن و یا منخفض است، و «بُدُن» جمع بَدَنه به معنای شتر فربه است و به معنای ضخیم نیز آمده است و «وجوب» به معنای وقوع است، و «معتر» به معنای سائل است.(1)
ص: 427
(به خاطر بیاور) زمانی را که جای خانه (کعبه) را برای ابراهیم آماده ساختیم (تا خانه را بنا کند و به او گفتیم:) چیزی را همتای من قرار مده! و خانه ام را برای طواف کنندگان و قیام کنندگان و رکوع کنندگان و سجودکنندگان (از آلودگی بتها و از هر گونه آلودگی) پاک ساز! (26) و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکبهای لاغر از هر راه دوری بسوی تو بیایند… (27) تا شاهد منافع گوناگون خویش (در این برنامه حیاتبخش) باشند و در ایّام معیّنی نام خدا را، بر چهارپایانی که به آنان داده است، (به هنگام قربانی کردن) ببرند پس از گوشت آن ها بخورید و بینوای فقیر را نیز اطعام نمایید! (28) سپس، باید آلودگیهای شان را برطرف سازند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گرد خانه گرامی کعبه، طواف کنند. (29) (مناسک حج) این است! و هر کس برنامه های الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده می شود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید! (30) (برنامه و مناسک حج را انجام دهید) در حالی که همگی خالص برای خدا باشد! هیچ گونه همتایی برای او قائل نشوید! و هر کس همتایی برای خدا قرار دهد، گویی از آسمان سقوب کرده، و پرندگان (در وسط هوا) او را می ربایند و یا تندباد او را به جای دوردستی پرتاب می کند! (31) این است (مناسک حج)! و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد، این کار نشانه تقوای دل هاست. (32) در آن (حیوانات قربانی)، منافعی برای شماست تا زمان معیّنی [روز ذبح آن ها] سپس محل آن، خانه قدیمی و گرامی (کعبه) است. (33) برای هر امّتی قربانگاهی قرار دادیم، تا نام خدا را (به هنگام قربانی) بر چهار پایانی که به آنان روزی داده ایم ببرند، و خدای شما معبود
ص: 428
واحدی است در برابر (فرمان) او تسلیم شوید و بشارت ده متواضعان و تسلیم شوندگان را. (34) همانها که چون نام خدا برده می شود، دل های شان پر از خوف (پروردگار) می گردد و شکیبایان در برابر مصیبتهایی که به آنان می رسد و آن ها که نماز را برپا می دارند، و از آنچه به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند. (35) و شترهای چاق و فربه را (در مراسم حج) برای شما از شعائر الهی قرار دادیم در آن ها برای شما خیر و برکت است نام خدا را (هنگام قربانی کردن) در حالی که به صف ایستاده اند بر آن ها ببرید و هنگامی که پهلوهای شان آرام گرفت (و جان دادند)، از گوشت آن ها بخورید، و مستمندان قانع و فقیران را نیز از آن اطعام کنید! این گونه ما آن ها را مسخّرتان ساختیم، تا شکر خدا را بجا آورید. (36) نه گوشتها و نه خونهای آن ها، هرگز به خدا نمی رسد. آنچه به او می رسد، تقوا و پرهیزگاری شماست. این گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته، تا او را به خاطر آنکه شما را هدایت کرده است بزرگ بشمرید و بشارت ده نیکوکاران را! (37)
«وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِیمَ مَکَانَ الْبَیْتِ أَن لَّا تُشْرِکْ بِی شَیْئًا وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
با توجّه به این آیه سزاوار است که بنده خدا داخل مکّه نشود مگر با پاکی و برطرف کردن چرک و عرق بدن و با غسل.(2)
ص: 429
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند اطراف کعبه، یکصد و بیست رحمت قرار داده است: شصت رحمت برای طواف کنندگان، و چهل رحمت برای نمازگزاران، و بیست رحمت برای نگاه کنندگان به کعبه.(1)
عمران حلبی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا زن ها برای دخول به مسجدالحرام و رفتن کنار کعبه باید غسل کنند؟ فرمود: آری خداوند می فرماید:
«وَطَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْقَائِمِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ»، و سزاوار است که بنده ی خدا داخل مسجد الحرام نشود مگر پاک باشد و عرق و آلودگی بدن خود را برطرف نماید و با غسل وارد شود. (2)
امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «طَّائِفِینَ وَ قَائِمِینَ وَراکعِینَ وَ ساجدین»، آل محمّد صلوات الله علیهم اجمعین هستند. (3)
ص: 430
مؤلّف گوید:
در سوره ی بقره مشابه آیه فوق گذشت و روایات در ذیل آن بیان شد.
«وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ»(1)
قال علی بن ابراهیم:
«رِجَالًا» یعنی علی أرجلهم، «وَعَلَی کُلِّ ضَامِرٍ» یعنی «کلّ إبلٍ مهزولةٍ».
سپس گوید:
هنگامی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) از ساختن کعبه فارغ شد، خداوند به او امر نمود تا مردم را به حج دعوت نماید، ابراهیم عرضه داشت: پروردگارا صدای من به کجا می رسد؟ خطاب شد: «تو اعلان کن من صدای تو را به مردم می رسانم».
پس ابراهیم بالای مقام رفت -- و مقام در آن زمان چسبیده ی به کعبه بود -- و مقام او را بالا برد، به قدری که از کوه ها بالاتر رفت و سپس انگشتان خود را در گوش هایش داخل کرد، و به شرق و غرب عالم رو کرد و فرمود:
«ای مردم بر شما حج بیت الله عتیق واجب گردید، پس امر خدای خود را اجابت کنید» پس صدای او به قعر دریاهای هفتگانه و بین مشرق و مغرب و همه اطراف زمین رسید، و هر کس در صلب پدرها و رحم مادرها بود گفت: «لبیّک اَللَّهُمَّ لبیّک» سپس فرمود:
مگر نمی بینی مردم به حجّ می آیند و لبّیک می گویند؟ و هر کس از آن زمان تا قیامت حج به جا آورده و به جا می آورد، همان کسی است که به ندای ابراهیم(علیه السلام) لبیّک گفته است و مقصود از «فِیهِ آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ»(2) همان ندای ابراهیم(علیه السلام) در بالای مقام است.
ص: 431
سپس گوید:
مردی به نام «اَساف» و زنی به نام «نائلة» در کعبه زنا کردند و مسخ شدند و به صورت دو سنگ در آمدند، و قریش آن ها را دو بت قرار دادند و پرستش کردند، و این گونه بود تا مکّه فتح گردید و پیرزنی از آن خارج شد و صورت خود را می خراشید و می گفت: «وای بر من» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «این همان نائله است و اکنون مأیوس می باشد که دیگر در بلاد شما او را بپرستند.(1)
عبیدالله بن علی حلبی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: تلبیه و لبیّک گفتن از کجا پیدا شد؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا…»، و ابراهیم مردم را دعوت به حج کرد، و در پاسخ او از هر فجّ عمیقی مردم لبّیک گفتند.(2)
ص: 432
مرحوم صدوق در کتاب علل الشرایع از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که خداوند به ابراهیم وحی نمود: «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» ابراهیم(علیه السلام) سنگی که اثر قدم او در آن مانده بود و مقام ابراهیم به آن گفته می شد را کنار کعبه قرار داد و سپس بر بالای آن رفت و با صدای بلند دستور خدا را درباره ی اعلان به حج انجام داد… تا پس از زمانی مردم [جاهلیّت] چون اطراف مقام ازدحام می کردند، تصمیم گرفتند که آن را از کنار کعبه به محلی که اکنون در آن قرار دارد منتقل کنند تا طواف برای مردم آسان باشد، و چون خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود آن حضرت مقام ابراهیم را به جای اوّل آن قرار داد و این گونه بود در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و زمان ابوبکر و ابتدای خلافت عمر، و سپس عمر بین مردم اعلام نمود: مردم گرد مقام ازدحام می کنند [و طواف به سختی انجام می شود] چه کسی جای مقام را در زمان جاهلیّت می داند؟ پس پیرمردی گفت: من فاصله ی آن را تا بیت در زمان جاهلیّت اندازه گیری کرده ام. عمر گفت: آن اندازه در اختیار توست؟ گفت: آری و ریسمانی را که نگهداری کرده بود آورد و عمر دستور داد تا مقام را به محلی که در جاهلیّت قرار داشت منتقل کردند [و تا کنون نیز مقام در همان محل قرار دارد واین یکی از بدعت های عمر است.](1)
ص: 433
صاحب مجمع البیان گوید:
امام صادق(علیه السلام) آیه فوق را «یَأْتُوکَ رجالًا»، با تشدید و ضمّ راء قرائت نموده و نیز «یَأْتُوکَ» را «تأتون» قرائت نموده است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ده سال در مدینه بود و حج به جا نیاورد تا خداوند آیه «وَأَذِّن فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا…»، را بر او نازل نمود و آن حضرت به مؤذّنین فرمود تا با صدای بلند به مردم بگویند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این سال به حجّ می رود، پس مردم مدینه و اطراف و اعراب بادیه اطلاع پیدا کردند و همگی برای حج با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آماده شدند تا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی کنند
ص: 434
و هر کاری را که آن حضرت انجام می دهد آنان نیز انجام بدهند، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چهار روز به آخر ذی قعده از مدینه خارج شد و چون به میقات شجره رسید، ظهر شد و غسل کرد و داخل مسجد شجره شد و نماز ظهر را انجام داد و عازم حج گردید تا به منطقه بیدا رسید و مردم دو صف شدند [یک صفّ حج افراد نیّت کردند و با لبیّک محرم شدند و صفّ دیگر قربانی همراه آوردند و حجّ قران نیّت نمودند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) 66 و یا 64 قربانی با خود داشت و حج قران نیّت نمود….](1)
ص: 435
ص: 436
مؤلّف گوید:
تفصیل حجّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روایت علی بن ابراهیم قمّی بیان شده و مناسک حج نیز در کتب مناسک بررسی کامل شده است تکرار نمی شود، و ما متن روایت حجّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در پاورقی ذکر نمودیم.
ص: 437
«لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ عَلَی مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ…» (1)
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ مسائل محمّدبن سنان درباره ی فلسفه احکام فرمود:
«وَ عِلَّةُ الْحَجِ الْوِفَادَةُ إِلَی اللَّهِ جل جلاله…»، یعنی فلسفه حجّ میهمانی خدای عزوّجلّ و درخواست مزید نعمت، و خروج از گناهان و توبه از خطاهای گذشته و روی کرد به عبادت و اطاعت خداوند در آینده و به دست آوردن اموال و رنج سفر عبادت و پرهیز از شهوات و لذّات دنیا و تقرّب به خداوند با عبادات، و خضوع و تواضع و ذلّت بنده در پیشگاه خداوند، و تحمّل سرما و گرما و امنیّت و ترس و خطر و این حالات را همواره بر خود تحمل کردن، و منافع دیگری برای همه مردم است مانند حالت خوف و رجا در پیشگاه خداوند و دوری از قساوت قلب و شقاوت نفس و فراموش نمودن خداوند و بسته شدن راه امید و یأس از رحمت الهی، و نیز از برکات حج این است که حقوق [ضایع شده] تجدید می شود و انسان از فساد دور می نماید، و مردم شرق و غرب و دریا و خشکی از حجّاج و غیر حجّاج و تاجر و کاسب و خریداران و فروشندگان و فقرا از حج بهره مند می شوند و نیازهای مردم در حدّ ممکن در اطراف بلاد به خاطر اجتماع حج برآورده می شود، و این معنای «لِیَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ»می باشد.(2)
ص: 438
ص: 439
فضل بن شاذان نیز درباره ی علل احکام گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) عرض کردم: فلسفه وجوب حج چیست؟ فرمود:
میهمانی خداوند متعال و درخواست مزید نعمت. و سپس آن حضرت همان سخنانی که محمّدبن سنان در حدیث قبل نقل کرد را بیان نمود تا این که فرمود: «مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام) إِلَی کُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِیَةٍ کَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ وَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُم.» (1)
ص: 440
«وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ فِی أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«أَیَّامٍ مَّعْلُومَاتٍ»، دهه ی ذیحجّه است، و «أَیَّامٍ مَّعْدوداتٍ» ایّام تشریق [یعنی روز عید قربان و سه روز بعد از آن] است.(2)
و در روایت زید شحّام آمده که آن حضرت فرمود:
ایّام معلومات و ایّام معدودات یکی است و آن ایّام تشریق است.(3)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
مقصود از «وَیَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ» همان تکبیراتی است که پس از پانزده نماز واجب خوانده می شود، و اوّل آن ها ظهر عید قربان می باشد. [و تا ظهر روز دوازدهم ادامه خواهد داشت.](4)
ص: 441
«فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»(1)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ…» فرمود:
فقیر کسی است که از مردم سؤال نمی کند، و مسکین [به معنای از کار افتاده است و] حال او سخت تر از فقیر است، و بائس حالش سخت تر از آن دو است….(2)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَأَطْعِمُوا الْبَائِسَ الْفَقِیرَ»، فرمود:
بائس زمین گیری است که نمی تواند از خانه خارج شود.(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) [در پایان حدیث قبل] فرمود:
آنچه را خدا بر تو واجب نموده آشکار نمودن آن بهتر از پنهان نمودن آن است، و آنچه را بر تو واجب ننموده، پنهان کردنش بهتر می باشد، و اگر مردی آشکارا زکات خود را به دوش بگیرد و تقسیم کند، نیکو و زیبا خواهد بود.(4)
ص: 442
«ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَلْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ»(1)
معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از تمامیّت حجّ و عمره این است که از مفاخره و فخر فروشی پرهیز کنی و بر تو باد به تقوا و ورعی که تو را از گناهان مانع شود، چرا که خداوند می فرماید: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ…»، سپس فرمود: از مصادیق تَفَث [و آلودگی] این است که تو در حال احرام حرف زشتی را بزنی، و کفّاره آن این است که چون داخل مکّه شدی و طواف خانه خدا را انجام دادی پاکیزه و نیکو سخن بگویی.(2)
ص: 443
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
«تَفَث» گرفتن ناخن و برطرف نمودن چرکی ها و جدا کردن احرام است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«تَفَث» سر تراشیدن و برطرف کردن آلودگی بدن است.(2)
و فرمود:
مقصود از «وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» طواف نساء می باشد.(3)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«بَیْتِ عَتِیقِ»، بیت آزاد از مردم است که احدی مالک آن نیست.(4)
ص: 444
ابوحمزه ی ثمالی گوید: به امام باقر(علیه السلام) در مسجدالحرام گفتم: برای چه خداوند کعبه را بیت عتیق نامیده است؟ فرمود:
برای این که هر خانه ای را صاحبی است جز کعبه که آزاد است و جز خداوند مالکی ندارد، و خداوند کعبه را قبل از زمین آفرید و زمین را از زیر کعبه گسترده نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کعبه را «بَیْتِ عَتِیقِ»، گویند به خاطر این که در زمان نوح کعبه و حرم از غرق شدن آزاد شد و آب آن را نگرفت.(2)
و روایت شده که چون امام صادق(علیه السلام) نگاهش به مردم افتاد که طواف می کردند، فرمود:
این مردم همانند زمان جاهلیّت طواف می کنند. سپس فرمود: آگاه باشید، که به خدا سوگند، این گونه مردم امر نشده اند، بلکه آنان امر شده اند که گرد این سنگ ها طواف کنند، و سپس نزد ما بیایند و دوستی و محبّت و اطاعت خود را نسبت به ما اعلان نمایند. سپس این آیه را قرائت نمود: «ثُمَّ
ص: 445
لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ»، و فرمود: «تَفَث» به معنای غبارآلودگی است، و «نَذْر» به معنای لقای امام(علیه السلام) است.(1)
«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَیْرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَکُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا یُتْلَی عَلَیْکُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «حُرُمَاتِ اللَّهِ»، سه حرمت واجب است که هر کس یکی از آن ها را قطع و هتک نماید شرک به خدا پیدا کرده است:
هتک حرمت الهی درباره ی خانه کعبه،
هتک حرمت به قرآن و تعطیل آن و عمل به غیر آن،
هتک حرمت آنچه خداوند واجب نموده نسبت به اطاعت و دوستی ما.(3)
حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی فلسفه طواف [و حرمت کعبه] در پاسخ محمّدبن سنان فرمود:
فلسفه طواف کعبه و خانه خدا این است که: خداوند به ملائکه فرمود: «إِنِّی
ص: 446
جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً»، و ملائکه گفتند: «قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» و با این سخن، کلام خداوند را ردّ نمودند، و پشیمان شدند و پناه به عرش بردند و درخواست عفو نمودند و خداوند استغفار آنان را دوست داشت و پذیرفت و در آسمان چهارم خانه ای به نام ضُراح مقابل عرش قرار داد، و سپس در آسمان دنیا خانه ای به نام بیت العمور مقابل ضراح قرار داد [تا ملائکه گرد آن ها طواف کنند و استغفار نمایند] و سپس این بیت [یعنی کعبه] را مقابل بیت المعمور قرار داد و آدم را امر کرد تا گرد آن طواف کند [و توبه و استغفار نماید] و آدم گرد خانه کعبه طواف نمود و خداوند توبه او را قبول کرد، و این عمل تا قیامت در فرزندان آدم جاری [و سنّت] شد.(1)
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(2)
زید شحّام گوید: حضرت صادق(علیه السلام) فرمود:
«قَوْلَ الزُّورِ»، غناست، و مقصود از «الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ» شطرنج است.(3)
ص: 447
و در سخن دیگری فرمود:
رجس، شطرنج است و قول زور، غنا و آوازه خوانی [حرام] است.(1)
مرحوم طبرسی گوید:
اصحاب ما روایت کرده اند که بازی با شطرنج و نرد و سایر انواع قمار، رجس مساوی با بت پرستی می باشد، و قول زور، شامل غنا و سایر اقوال مُلهی و لهوی و تحریک کننده می شود. (2)
حمّاد بن عثمان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از «قَوْلَ الزُّورِ»، است که شخصی به آوازه خوان بگوید: «أحسنت.»(3)
«ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَی الْقُلُوبِ * لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی ثُمَّ مَحِلُّهَا إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ * وَلِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا…»(4)
ص: 448
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «حنفاء لله غیر مشرکین»، و معنای حنفیّه و [حَنیفیّه] فرمود:
حنفیّه همان فطرت انسان هاست که خداوند آنان را بر فطرت توحید آفریده است، و تبدیلی برای خلقت خدا نیست.(1)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از تعظیم شعائر الله: تعظیم شتر قربانی و انتخاب بهتر آن است و «لَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمًّی»، یعنی حاجی می تواند بر شتر قربانی تا هنگام نحر سوار شود و از شیر او بنوشد. و لکن بر او فشار نیاورد و شیر او را نیز به نهایت ندوشد.(2)
و همین معنا در کافی و فقیه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.(3)
ص: 449
«… وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ * الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلَاةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
از پدرم [امام صادق(علیه السلام)] سؤال کردم: مقصود از مخبتین کیانند؟ فرمود: این آیه تنها درباره ی ما نازل شده است.(2)
«وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَکُم مِّن شَعَائِرِ اللَّهِ لَکُمْ فِیهَا خَیْرٌ فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَکُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ کَذَلِکَ سَخَّرْنَاهَا لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا صَوَافَّ»، هنگامی است که شترها را برای نحر صف می کنند و دست های آنان را از کف تا زانو می بندند و «وَجَبَتْ جُنُوبُهَا»، هنگامی است که شتر به زمین می افتند. و فرمود: و چون بر زمین می افتند از آن ها بخورید، و به قانع -- یعنی کسی که آنچه به او می دهند راضی است و صورت بر نمی گرداند -- و معتّر -- یعنی کسی که عبور می کند تا چیزی به او بدهند -- بدهید.(4)
ص: 450
و در سخن دیگری فرمود:
«قانع» کسی است که هر چه به او بدهی راضی است، و «معترّ» کسی است که بر تو عبور می کند، و «سائل» کسی است که سؤال می نماید و «بائس» همان فقیر است.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
سعید بن عبدالملک به حجّ رفت و از پدرم پرسید من قربانی کردم، آن را چه کنم؟ پدرم فرمود: آن را سه قسمت کن، یک قسمت آن را با اهل خود بخورید، و یک قسمت آن را به قانع و معتّر بده، و قسمت دیگر را به مساکین اطعام کن. گفتم: آیا مساکین همان سؤال کننده ها نیستند؟ فرمود: آری. و سپس معنای قانع و معترّ را بیان نمود.(2)
ص: 451
«لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ کَذَلِکَ سَخَّرَهَا لَکُمْ لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ وَبَشِّرِ الْمُحْسِنِینَ»(1)
ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
فلسفه قربانی چیست؟ فرمود: با اوّلین قطره خون او که روی زمین می ریزد، صاحب آن آمرزیده می شود، و دیگر این که خداوند بداند چه کسانی در پنهانی از خداوند می ترسند، از این رو خداوند می فرماید: «لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَاؤُهَا وَلَکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ»، سپس فرمود: تو ببین چگونه خداوند قربانی هابیل را قبول نمود و قربانی قابیل را ردّ کرد؟!(2)
روایت شده که مردم زمان جاهلیّت هنگامی که شتر قربانی می کردند، خون آن ها را به کعبه می مالیدند، و چون مسلمانان به حج رفتند و خواستند چنین کاری را بکنند، این آیه نازل شد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «لِتُکَبِّرُوا اللَّهَ عَلَی مَا هَدَاکُمْ»، گوید:
تکبیرات ایّام تشریق پس از نمازها در منی از ظهر عید تا پانزده نماز است، و در شهرهای دیگر تا ده نماز است.(4)
ص: 452
منصوربن حازم گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ» (1)، فرمود:
مقصود ایّام تشریق است… تا این که فرمود: تکبیرات چنین است: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ لِلَّهِ الْحَمْدُ اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا هَدَانَا اللَّهُ أَکْبَرُ عَلَی مَا رَزَقَنَا مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعَامِ.»(2)
و در سخن دیگری فرمود:
تکبیرات در ایّام تشریق، از نماز ظهر روز عید است تا نماز صبح روز سوم، و در شهرهای دیگر بعد از ده نماز است، و کسی که در منی بماند و نماز ظهر و عصر را بخواند باید تکبیرات را بگوید.(3)
ص: 453
إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ 38 أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ
ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ 39 الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ
وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ کَثِیرًا وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ 40 الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ 41 وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ 42 وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ 43 وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ 44 فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ 45 أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ 46 وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ 47 وَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ 48} قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ 49 فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ 50 وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ 51 وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 52 لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِینَ لَفِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ 53 وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آمَنُوا إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 54 وَلَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ حَتَّی تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً أَوْ یَأْتِیَهُمْ عَذَابُ یَوْمٍ عَقِیمٍ 55»
ص: 454
«صومعه» محلّ عبادت راهب است و اصل آن از انضمام و ملاصق بودن است، و «صومعه» و «بِیَع» هر دو کنیسه و عبادتگاه نصارا و یهود است، و «خاویة» از «خوت الدار خواءً» به معنای فرو ریختن خانه و یا عروش انگور است، و «بِئر معطلّةٍ» یعنی چاه بدون صاحب و «قصر مشید» یعنی مرتفع، از «شاد الرجل بناه» است، و بعضی گفته اند: «مشید» یعنی گچکاری شده، و «ألقی الشیطان فی أُمنیّته» یعنی وسوس إلیه فیها بالباطل، و «لَفی شِقاقٍ بعیدٍ» یعنی لفی خلافٍ بعید عن الحقّ، و «فتخبت له قلوبهم» یعنی تخشع و تطمئنّ، و «عذاب یوم عقیم» یعنی یوم لاخیر فیه أو لا مثل له، کالریح العقیم التی لا تأتی بخیرٍ.
خداوند از کسانی که ایمان آورده اند دفاع می کند خداوند هیچ خیانتکار ناسپاسی را دوست ندارد! (38) به کسانی که جنگ بر آنان تحمیل گردیده، اجازه جهاد داده شده است چرا که مورد ستم قرار گرفته اند و خدا بر یاری آن ها تواناست. (39) همانها که از خانه و شهر خود، به ناحق رانده شدند، جز این که می گفتند: «پروردگار ما، خدای یکتاست!» و اگر خداوند بعضی از مردم را بوسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها، و معابد یهود و نصارا، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد! و خداوند کسانی را که یاری او کنند (و از آیینش دفاع نمایند) یاری می کند خداوند قوی و شکست ناپذیر است. (40) همان کسانی که هر گاه در زمین به آن ها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند، و زکات می دهند، و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و پایان همه کارها از آن خداست! (41) اگر تو را تکذیب کنند، (امر تازه ای نیست) پیش از آن ها قوم نوح و عاد و ثمود (پیامبرانشان را) تکذیب کردند. (42) و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط (43)
ص: 455
و اصحاب مدین (قوم شعیب) و نیز موسی (از سوی فرعونیان) تکذیب شد امّا من به کافران مهلت دادم، سپس آن ها را مجازات کردم. دیدی چگونه (عمل آن ها را) انکار نمودم (و چگونه به آنان پاسخ گفتم)؟! (44) چه بسیار شهرها و آبادیهایی که آن ها را نابود و هلاک کردیم در حالی که (مردمش) ستمگر بودند، بگونه ای که بر سقفهای خود فروریخت! (نخست سقفها ویران گشت و بعد دیوارها بر روی سقفها!) و چه بسیار چاه پر آب که بی صاحب ماند و چه بسیار قصرهای محکم و مرتفع! (45) آیا آنان در زمین سیر نکردند، تا دل هایی داشته باشند که حقیقت را با آن درک کنند یا گوشهای شنوایی که با آن (ندای حق را) بشنوند؟! چرا که چشم های ظاهر نابینا نمی شود، بلکه دل هایی که در سینه هاست کور می شود. (46) آنان از تو تقاضای شتاب در عذاب می کنند در حالی که خداوند هرگز از وعده خود تخلّف نخواهد کرد! و یک روز نزد پروردگارت، همانند هزار سال از سالهایی است که شما می شمرید! (47) و چه بسیار شهرها و آبادیهایی که به آن ها مهلت دادم، در حالی که ستمگر بودند (امّا از این مهلت برای اصلاح خویش استفاده نکردند.) سپس آن ها را مجازات کردم و بازگشت، تنها بسوی من است! (48) بگو: «ای مردم! من برای شما بیم دهنده آشکاری هستم! (49) آن ها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آمرزش و روزی پر ارزشی برای آن هاست! (50) و آن ها که در (محو) آیات ما تلاش کردند، و چنین می پنداشتند که می توانند بر اراده حتمی ما غالب شوند، اصحاب دوزخند!» (51) هیچ پیامبری را پیش از تو نفرستادیم مگر این که هر گاه آرزو می کرد (و طرحی برای پیشبرد اهداف الهی خود می ریخت)، شیطان القائاتی در آن می کرد امّا خداوند القائات شیطان را از میان می برد، سپس آیات خود را استحکام می بخشید و خداوند علیم و حکیم است. (52) هدف این بود که خداوند القای
ص: 456
شیطان را آزمونی قرار دهد برای آن ها که در دل های شان بیماری است، و آن ها که سنگدلند و ظالمان در عداوت شدید دور از حقّ قرار گرفته اند! (53) و (نیز) هدف این بود که آگاهان بدانند این حقّی است از سوی پروردگارت، و در نتیجه به آن ایمان بیاورند، و دل های شان در برابر آن خاضع گردد و خداوند کسانی را که ایمان آوردند، بسوی صراط مستقیم هدایت می کند. (54) کافران همواره در باره قرآن در شکّ هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم [روزی که قادر بر جبران گذشته نیستند] به سراغ شان آید! (55)
«إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ»(1)
اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«الَّذِینَ آمَنُوا» در این آیه ما هستیم و خداوند در مورد اسراری که شیعیان ما از ما فاش می کنند [و برای ما ایجاد خطر می نمایند] از ما دفاع می نماید.(2)
«أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ * الَّذِینَ أُخْرِجُوا…»(3)
مؤلّف گوید:
این آیات درباره ی پیامبر و اصحاب او و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) نازل شده و درباره ی
ص: 457
دیگران نیز جاری خواهد بود و به این معنا در بعضی از روایات تصریح شده است.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیات فوق درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علیّ و جعفر و حمزه نازل شد و درباره حسین(علیه السلام) نیز جاری شد.(1)
موسی بن جعفر از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که آیه فوق تا «وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»، درباره ی آل محمّد(علیهم السلام) نازل شده است.(2)
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:
آیات فوق درباره ی قائم؟عج؟ و یاران او نازل شده است.(3)
ص: 458
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
این آیات تنها درباره ما یعنی امیرالمؤمنین و ذریّه او(علیهم السلام) و مظلومیّت فاطمه(علیها السلام) نازل شد.(1)
«الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ…»(2)
امام صادق(علیه السلام) و «صَلَوات» را به ضمّ صاد و لام به معنای حُصون، قرائت نموده است. (3)
حمران گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
این آیه درباره ی گروهی از صالحان نازل شد که آنان از بین مردم فاسد، از ترس فاسد شدن، مهاجرت نمودند و خداوند دست آن مردم فاسد را از آنان قطع کرد و به وسیله آن مردم بدکار و فاسد، شرّ کفّار را از مردم نیکوکار برطرف نمود، بدون آن که پاداشی به مردم بدکار بدهد، و در میان ما نیز همانند آن ها وجود دارد.
مؤلّف گوید:
این به معنای «اَللَّهُمَّ اشغل الظالمین بالظالمین و اجعلنا بینهم سالمین غانمین»است.(4)
ص: 459
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه فوق ائمّه(علیهم السلام) می باشند و آنان اعلام هستند و اگر صبر و انتظار فرج آنان نمی بود، همه آنان کشته می شدند، از این رو خداوند می فرماید: «وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ.»(1)
«الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ * وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ…»(2)
مؤلّف گوید:
این آیات نیز مطابق روایات، درباره ی اهل بیت(علیهم السلام) نازل شده است، و مقصود از «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ»، فقط آنان هستند.
موسی بن جعفر(علیه السلام) از پدران خود نقل نموده که فرموده اند:
«نحن هم» یعنی مقصود از این آیه ما هستیم.(3)
ص: 460
و این معنا در چندین روایت نقل شده است و مفصّل ترین آن ها روایت ذیل است.
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
روزی من در مسجد نزد پدرم [امام صادق(علیه السلام)] بودم که ناگهان مردی مقابل او آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! من درباره ی آیه ای درمانده شدم، و چون از جابر بن یزید جعفی سؤال کردم او مرا به شما راهنمایی کرد. پدرم فرمود: آن آیه چیست؟ آن مرد گفت: آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ…»، پس پدرم فرمود: این آیه درباره ی ما نازل شده است، و قصّه آن این است که فلان و فلان [یعنی ابوبکر و عمر] با گروهی که همراه آنان بودند -- و نام آنان برده شد -- نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و گفتند: یا رسول الله! امر خلافت بعد شما به دست چه کسی سپرده خواهد شد؟ سپس گفتند:
به خدا سوگند اگر به دست یکی از اهل بیت شما بیفتد، ما بر جان خود هراس خواهیم داشت! و اگر به دست دیگران بیفتد شاید آنان به ما رحم کنند، و نزدیک تر به [خواسته های] ما باشند. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شدیداً از سخن آنان خشمگین گردید و فرمود: «به خدا سوگند اگر شما به خدا و رسول او ایمان می داشتید با اهل بیت من دشمنی نمی کردید، چرا که دشمنی با آنان دشمنی با من است، و دشمنی با من کفر به ذات مقدّس الهی است، و اکنون شما منتظر مرگ من هستید.
ص: 461
سپس فرمود:
به خدا سوگند اگر خداوند در روی زمین به آنان قدرت بدهد، آن ها نماز را به پا خواهند نمود، و زکات را ادا می کنند، و امر به معروف و نهی از منکر خواهند کرد، و خداوند، بینی کسانی که دشمن من و دشمن اهل بیت من و ذریّه ی من هستند را به خاک خواهد مالید، و ذلیل خواهند شد» وخداوند این آیات را نازل نمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»، وآنان این سخنان را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نپذیرفتند و خداوند باز آیات ذیل را نازل نمود: «وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ * وَقَوْمُ إِبْرَاهِیمَ وَقَوْمُ لُوطٍ * وَأَصْحَابُ مَدْیَنَ وَکُذِّبَ مُوسَی فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کَانَ نَکِیرِ.»(1)
ص: 462
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیه «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ…»، درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او می باشد، و خداوند شرق و غرب عالم را در اختیار آنان قرار می دهد، و به دست آن ها دین خود را حاکم می نماید، و هر باطل و بدعتی را از بین می برد، همان گونه که نادانان حق را نابود کردند، سپس فرمود: در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او اثری از ظلم باقی نمی ماند و آنان امر به معروف و نهی از منکر خواهند نمود، «وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ.»(1)
مؤلّف گوید:
روایت فوق در تفسیر قمّی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(2)
«فَکَأَیِّن مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»(3)
مؤلّف گوید:
از روایات زیادی استفاده می شود که جمله «وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، ضرب
ص: 463
المثلی است برای مظلومیّت امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا و ائّمه معصومین دیگر(علیهم السلام) و ما به برخی از این روایات اشاره می کنیم.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
عروش، سقف خانه و اطراف و جوانب آن را گویند. سپس گوید: و امّا قول خداوند: «وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، مثلی است که برای محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) تطبیق شده است و چاه معطلّ چاهی است که از آن آب بیرون نمی آید یعنی مردم از آن آب نمی کشند، و مقصود از آن امامی است که غائب [و یا ساکت] باشد و از او استفاده نشود تا وقت ظهور و قیام او، «وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، یعنی محلّ بلند، و آن مَثَل امیرالمؤمنین و امامان دیگر(علیهم السلام) و فضائل فراوان آنان است که بین مردم منتشر و شناخته شده است و پرواز می کند تا مشرف به دنیا شود و دین خدا درعالم حاکم گردد و آیه «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» به وقوع پیوندد، چنان که شاعر گوید:
بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ وَ قَصْرٌ مُشْرِفٌ
مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ مُسْتَطْرَفٌ
فَالْقَصْرُ مَجْدُهُمُ الَّذِی لَا یُرْتَقَی
وَ الْبِئْرُ عِلْمُهُمُ الَّذِی لَا یُنْزَف 1
علی بن جعفر از برادر خود موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل نموده که می فرماید:«بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» امام ساکت و صامت است [که ناچار به تقیّه می باشد]، «وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ»، امام ناطق [و آزاد] است.(1)
ص: 464
سهل بن سهل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» فاطمه و فرزندان او(علیهم السلام)اند که از ملک و ولایت و حکومت معطّل مانده اند.(1)
و در مناقب ابن شهر آشوب از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ» رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، و «بِئْرٌ مُعَطَّلَةٌ» علی(علیه السلام) است.(2)
مؤلّف گوید:
سیاق آیه اقتضا می کند که«وَ بِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَّشِیدٍ»، همان چا ه های آب و قصرهای بلند پادشاهان و مترفین است که هلاک شده اند و این ها برای عبرت، از آنان باقی مانده است، و روایات فوق از باب تشبیه و تأویل است، و الله العالم.
«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ …»(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
معنای «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ»، «أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی الْقُرْآنِ» است.(4)
ص: 465
و در سخن دیگری فرمود:
«هلاک شده کسی که به جهالت باقی مانده است، و هدایت شده، کسی که تعقّل و بینش پیدا کرده، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، یعنی [از نادانی] چشم ها کور نمی شود و لکن قلب هایی که در سینه ها جا دارد کور می شود، سپس فرمود: چگونه هدایت می شود کسی که بینش ندارد و چگونه بینش پیدا می کند کسی که تدبّر و تعقل ندارد، تا این که فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و از اهل بیت او(علیهم السلام) پیروی کنید، و به آنچه از طرف خداوند نازل شده اقرار نمایید، و از آثار هدایت [و نشانه های اهل حق و اولیای دین] پیروی نمایید، چرا که آنان نشانه ها [و الگوها]ی امانت و تقوا هستند….»(1)
امام سجّاد(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
برای هر بنده ای چهار چشم است: با دو چشم امور دین و دنیای خود را می بیند، و با دو چشم دیگر امر آخرت خود را می بیند، و خداوند به هر بنده ای که اراداه خیر و احسان داشته باشد، دو چشم قلب او را می گشاید، تا به وسیله آن ها امور غیبی و آخرتی خود را ببیند، و اگر اراده خیر و احسان به او نداشته باشد، قلب او را نمی گشاید [و حقایق را به او نشان نمی دهد.](2)
ص: 466
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تنها شیعیان ما هستند که دارای چهار چشم می باشند، دو چشم در سر دارند و دو چشم در قلب، و بدانید که همه خلایق چنین اند. سپس فرمود: آگاه باشید که خداوند عزّوجلّ چشم های [قلب] شما را باز نموده، و چشم های قلوب آنان [یعنی مخالفین] را کور نموده است.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
اعتبار و تعقّل نیست، مگر برای اهل صفا و بصیرت، چنان که خداوند می فرماید: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»، و نیز می فرماید: «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ»، پس کسی که خداوند چشم قلب او را گشوده، و چشم سر او را به سبب تعقّل و تدبّر بینا کرده، حقّاً منزلت والا و مُلک عظیمی به او داده است.(2)
ص: 467
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد، دو چشم قلب او را می گشاید و او امور پنهان را مشاهده می نماید.(1)
«وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْمًا عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ»(2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «لابِثِینَ فِیها أَحْقاباً» فرمود:
احقاب، هشت حقب است و حقب هشتاد سال است، و سال سی صد و شصت روز است، و یک روز به اندازه ی هزار سال شماست.(3)
امام صادق(علیه السلام) در ضمن سخن مفصّلی فرمود:
در قیامت پنجاه موقف و ایستگاه هست، و هر موقف و ایستگاهی به اندازه ی هزار سال شما می باشد. و سپس این آیه را تلاوت نمود: «فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ.»(4)
ص: 468
از ائمّه ی معصومین(علیهم السلام) روایت شده که خداوند در نصایح خود به عیسی صلوات الله علیه فرمود:
مرا عبادت کن برای روزی که مانند هزار سال شما می باشد، تا من برای هر کار نیک چندین برابر به تو پاداش بدهم.(1)
«فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ * وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ…»، آل محمّد صلوات الله علیهم أجمعین هستند، و مقصود از «وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا…»، کسانی اند که سعی در قطع مودّت و محبّت آل محمّد(علیهم السلام) دارند و می کوشند که آنان را عاجز و ناتوان سازند، چنین کسانی اهل دوزخ می باشند و آن ها همان چهار نفر هستند: یکی تمیمی و یکی عَدَوی و دو اموی.(3)
ص: 469
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطَانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ…» (1)
مؤلّف گوید:
اهل تسنّن در تفسیر آیه فوق سخنان غیر قابل قبولی را گفته اند، که هرگز نسبت به قرآن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چنین سخنانی شایسته نیست و ما ذکر آن ها را در این تفسیر صحیح نمی دانیم.
و لکن در تفسیر قمّی و تأویل الآیات از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که فرموده اند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی شدیداً گرسنه بود و میهمان مردی از انصار شد و او یک بز مادّه ی کوچکی را برای آن حضرت ذبح نمود و طبخ کرد و شاخه خرمای رطب و بُسری را نیز قطع نمود و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گذارد و آن حضرت آرزو نمود که علی(علیه السلام) بیاید و با او هم غذا شود از این رو فرمود: اکنون مردی از اهل بهشت بر شما وارد می شود، و [لکن شیطان واداشت تا] ابوبکر و عمر و عثمان آمدند و سپس علی(علیه السلام) آمد [و این سبب فتنه و امتحان شد و منافقین این را دلیل بر اعتقاد خود دانستند و لکن مؤمنین تردیدی در اعتقاد خود پیدا نکردند]، و آیه فوق نازل شد.(2)
ص: 470
و در روایت علیّ بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) آمده که «رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آرزو نمود که علیّ و فاطمه و حسن و حسین(علیهما السلام) بیایند و با او هم غذا شوند، و ابوبکر و عمر آمدند و سپس علیّ(علیه السلام) بعد از آنان آمد و آیه فوق نازل شد و این برای منافقین فتنه ای شد و مؤمنین حقیقت را دانستند و آیه فوق حقیقت را روشن نمود» سپس گوید: در روایت نیز آمده که مقصود از شیطان آن دو نفر بوده اند و مقصود از «فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»، بیماری شک در ولایت علی(علیه السلام) بوده و مقصود از «صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ»، امیرالمؤمنین(علیه السلام) می باشد، و مقصود از «وَ لا یَزالُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ»، شکّ در ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام) است، و مقصود از «یَوْمٍ عَقِیمٍ»، روز قیامت است که مانندی ندارد و هیچ روزی مثل آن روز نیست!!(1)
ص: 471
مؤلّف گوید:
از برخی از مفسّرین شیعه تعجّب است که به خاطر سخنان اهل تسنّن، کلّ روایات ذیل این آیات را غیر صحیح دانسته اند. بلکه روایات مربوط به «مُحدَّث» بودن امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر(علیهم السلام) را نیز غیر صحیح و موجب تحریف دانسته است. در حالی که ما از این گونه روایات فراوان داریم و ناقلین آن ها قائل به تحریف نیستند و می گویند: این گونه روایات دالّ بر همان اسرار و بطون قرآن است که تنها نزد اهل البیت(علیهم السلام) می باشد و الله العالم.
حکم بن عتیبه گوید: حضرت زین العابدین(علیه السلام) به من فرمود:
«آیا تو می دانی امیرالمؤمنین از کدام آیه قرآن قاتل خود را شناخت و امور بزرگ و عجیبی را به مردم خبر داد؟» گفتم: به خدا سوگند ای فرزند رسول خدا من نمی دانم، شما به من خبر بدهید؟ فرمود: از سخن خداوند که می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ وَ لَا مُحَدَّثٍ»، گفتم: آیا علیّ «مُحدَّث»[و هم سخن با ملائکه] بوده است؟ فرمود: آری، و هر امامی از ما چنین است.(1)
ص: 472
برید عجلی گوید: امام باقر(علیه السلام) درباره ی رسول و نبیّ و مُحَدَّث فرمود:
رسول کسی است که ملائکه نزد او می آیند و او آن ها را می بیند و آنان رسالت الهی را به او ابلاغ می کنند، و نبیّ کسی است که در خواب به او رسالت الهی وحی می شود، و مُحدَّث کسی است که در بیداری صدای ملائکه و سخن آنان را می شنود و کسی را نمی بیند بلکه در گوش و قلب او مطالب القا می شود.(1)
عبدالله بن ابی یعفور گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
آیا علوم در قلب علیّ(علیه السلام) وارد می شد، و یا در سینه و گوش او القا می شد؟ فرمود: «علیّ(علیه السلام) محدَّث بود» و چون من در سؤال خود اصرار کردم فرمود: در جنگ بنی النضیر و بنی قریظه جبرئیل در طرف راست علیّ(علیه السلام) و میکائیل در طرف چپ او بودند و با او سخن می گفتند.(2)
ص: 473
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی محدَّث بودن امیرالمؤمنین و ائمّه دیگر(علیهم السلام) در تفسیر برهان و تفاسیر روایی دیگر نقل شده است و ما خلاصه آن ها را نقل نمودیم. اکنون برخی از روایات مربوط به مقام امامت را یادآور می شویم.
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: منزلت امام چگونه است؟ فرمود:
«امام صدای ملک را می شنود و او را نمی بیند» و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍ وَ لَا مُحَدَّثٍ».(1)
زید شحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند تبارک و تعالی قبل از آن که ابراهیم(علیه السلام) را پیامبر قرار بدهد، او را عبد خود برگزید، و قبل از آن که او را رسول خود برگزیند او را نبیّ برگزید و قبل از آن که او را خلیل خود برگزیند او را رسول خود برگزید، و قبل از آن که او را امام برگزیند او را خلیل خود برگزید. [بنابراین، مقام امامت فوق نبوّت و رسالت و خلّت است.](2)
ص: 474
ابوذّر گوید: علیّ(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود:
خداوند عزّوجلّ یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آفرید، و گرامی ترین آنان نزد او من هستم -- و فخری نمی کنم -- و خداوند یکصد و بیست و چهار وصیّ آفرید و علی گرامی ترین و افضل آنان است.(1)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هیچ نبیّ و رسولی به نبوّت و رسالت نرسید جز آن که موظّف به اقرار به ولایت ما و فضل ما بر دیگران بود.(2)
الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِّلَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ 56 وَالَّذِینَ
ص: 475
کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ 57 وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ 58 لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ 59 ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ 60 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 61 ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ 62 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ 63 لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ 64 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی الْأَرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِیمٌ 65 وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ 66 لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ 67 وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ 68 اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ 69 أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ 70»
¬Kj
«مُدْخلاً» مصدر میمی و یا اسم مکان است و محلّ دخول، بهشت می باشد، و «مَنْسکاً» یعنی شریعةً أو متعبّداً.
حکومت و فرمانروایی در آن روز از آن خداست و میان آن ها داوری می کند: کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغهای پرنعمت بهشتند (56) و
ص: 476
کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، عذاب خوارکننده ای برای آن هاست! (57) و کسانی که در راه خدا هجرت کردند، سپس کشته شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند، خداوند به آن ها روزی نیکویی می دهد که او بهترین روزی دهندگان است! (58) خداوند آنان را در محلی وارد می کند که از آن خشنود خواهند بود و خداوند دانا و بردبار است. (59) (آری،) مطلب چنین است! و هر کس به همان مقدار که به او ستم شده مجازات کند، سپس مورد تعدّی قرار گیرد، خدا او را یاری خواهد کرد یقیناً خداوند بخشنده و آمرزنده است! (60) این (وعده نصرت الهی) به خاطر آن است (که او بر هر چیز قادر است خداوندی) که شب را در روز، و روز را در شب داخل می کند و خداوند شنوا و بیناست! (61) این به خاطر آن است که خداوند حقّ است و آنچه را غیر از او می خوانند باطل است و خداوند بلندمقام و بزرگ است! (62) آیا ندیدی خداوند از آسمان، آبی فرستاد، و زمین (بر اثر آن) سرسبز و خرّم می گردد؟! و خداوند لطیف و آگاه است. (63) آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است از آن اوست و خداوند بی نیاز، و شایسته هر گونه ستایش است! (64) آیا ندیدی که خداوند آنچه را در زمین است مسخّر شما کرد و (نیز) کشتیهایی را که به فرمان او بر صفحه اقیانوسها حرکت می کنند و آسمان [کرات و سنگهای آسمانی] را نگه می دارد، تا جز بفرمان او، بر زمین فرو نیفتند؟ خداوند نسبت به مردم رحیم و مهربان است! (65) و او کسی است که شما را زنده کرد، سپس می میراند، بار دیگر زنده می کند، امّا این انسان بسیار ناسپاس است. (66) برای هر امّتی عبادتی قرار دادیم، تا آن عبادت را (در پیشگاه خدا) انجام دهند پس نباید در این امر با تو به نزاع برخیزند! بسوی پروردگارت دعوت کن، که بر هدایت مستقیم قرار داری (و راه راست همین است که تو می پویی). (67) و اگر آنان با تو به جدال برخیزند، بگو: «خدا از کارهایی
ص: 477
که شما انجام می دهید آگاه تر است! (68) و خداوند در روز قیامت، میان شما در آنچه اختلاف می کردید، داوری می کند!» (69) آیا نمی دانستی خداوند آنچه را در آسمان و زمین است می داند؟! همه این ها در کتابی ثبت است (همان کتاب علم بی پایان پروردگار) و این بر خداوند آسان است! (70)
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ * وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا …»(1)
علی بن ابراهیم قمی؟ره؟ گوید:
مقصود از «کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا»، کفر به ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) و تکذیب ولایت آنان است و خداوند به تکذیب کنندگان وعده عذاب خوار کننده ای داده است و سپس پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و مهاجرین از اصحاب او را یاد نموده و می فرماید: «و آنان که در راه خدا هجرت نمودند و کشته شدند و یا مردند خداوند روزی نیکی [از نعمت های بهشتی] به آنان خواهد داد.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا…»، درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقط نازل شده است.(3)
ص: 478
«وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ»(1)
علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، هنگامی که قریش آن حضرت را از مکّه اخراج نمودند و او به طرف غار ثور فرار نمود و آنان به جستجوی او بودند تا او را بکشند، و خداوند در جنگ بدر آنان را مؤاخذه نمود و عتبه و شیبه و ولید و ابوجهل و حنظله فرزند ابوسفیان و گروه دیگری کشته شدند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود به خاطر آن بنی امیّه امام حسین(علیه السلام) و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را از روی ظلم و دشمنی که با بنی هاشم داشتند کشتند چنان که یزید پس از کشتن فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به اشعار ذیل تمثّل جست و گفت:
«لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا
جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ
لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً
ثُمَّ قَالُوا یَا یَزِیدُ لَا تُشَلَ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ
مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا کَانَ فَعَلَ
قَدْ قَتَلْنَا الْقَرْمَ مِنْ سَادَاتِهِمْ
وَ عَدَلْنَاهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَل
و دیگری در وصف یزید گوید:
یَقُولُ وَ الرَّأْسُ مَطْرُوحٌ یُقَلِّبُهُ
یَا لَیْتَ أَشْیَاخَنَا الْمَاضِینَ بِالْحَضَرِ
حَتَّی یَقِیسُوا قِیَاساً لَا یُقَاسُ بِهِ
أَیَّامَ بَدْرٍ وَ کَانَ الْوَزْنُ بِالْقَدَر
و خداوند در پاسخ یزید می فرماید:
«وَمَنْ عَاقَبَ»، یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله) «بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ»، هنگامی که خواستند
ص: 479
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بکشند و او از مکّه هجرت نمود «ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ»، یعنی کشته شدن امام حسین(علیه السلام) به دست یزید «لَیَنصُرَنَّهُ اللَّهُ»، یعنی به وسیله فرزند او قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله)خداوند او را یاری خواهد نمود.(1)
«لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلَا یُنَازِعُنَّکَ فِی الْأَمْرِ وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ …»(2)
عیسی بن داود گوید: امام کاظم(علیه السلام) از پدر خود امام صادق(علیه السلام) نقل نمود که چون آیه فوق نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را جمع نمود و فرمود:
ای جماعت مهاجران و انصار خداوند می فرماید: «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنسَکًا هُمْ
ص: 480
نَاسِکُوهُ»، و منسک همان امام است که خداوند برای هر امّتی پس از پیامبر خود امامی قرار داده تا هنگامی که پیامبر دیگری بیاید. سپس فرمود: آگاه باشید که ملازم بودن با امام و اطاعت از او همان دین [خدا] و همان منسک است و امام علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است که امام شما بعد از من می باشد. سپس فرمود: من شما را به هدایت امامی دعوت می کنم که او اهل هدایت و [صراط] مستقیم است.
پس مردم از این سخنان تعجّب کردند و گفتند: به خدا سوگند اگر چنین باشد اختلاف و نزاع پیدا می کنیم و ما هرگز راضی به اطاعت او نیستیم گرچه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شیفته او باشد» و خداوند این آیات را نازل نمود «وَادْعُ إِلَی رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَی هُدًی مُّسْتَقِیمٍ * وَإِن جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ * اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ * أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاء وَالْأَرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ.»(1)
ص: 481
وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُم بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ 71 وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ 72 یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِن یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لَّا یَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ 73 مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ 74 اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ 75 یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ 76 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 77 وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ 78»
¬Kj
«یَکَادُونَ یَسْطُونَ»، سَطوة: برخورد و حمله هولناک برای ترساندن است، و سطوة و بطشة به یک معناست، «و ملّة أبیکم» یعنی آیین ابراهیمی و تقدیر آن «و اتبعّوا و الزموا ملّة أبیکم» است، چرا که قبل از آن «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» می باشد یعنی علیکم ملّة أبیکم، و «حَرَج» مشقّت شدید است، و «مِنْ حَرَجٍ»، تأکید عدم
ص: 482
حرج است. یعنی در هیچ کجای دین الهی و دستورات آن حرج و مشقّت نیست، و این معنای «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها»، می باشد.
آن ها غیر از خداوند، چیزهایی را می پرستند که او هیچ گونه دلیلی بر آن نازل نکرده است، و چیزهایی را که علم و آگاهی به آن ندارند! و برای ستمگران، یاور و راهنمایی نیست! (71) و هنگامی که آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، در چهره کافران آثار انکار مشاهده می کنی، آن چنان که نزدیک است برخیزند و با مشت به کسانی که آیات ما را بر آن ها میخوانند حمله کنند! بگو: «آیا شما را به بدتر از این خبر دهم؟ همان آتش سوزنده [دوزخ] که خدا به کافران وعده داده و بد سرانجامی است!» (72) ای مردم! مثلی زده شده است، به آن گوش فرا دهید: کسانی را که غیر از خدا می خوانید، هرگز نمی توانند مگسی بیافرینند، هر چند برای این کار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چیزی از آن ها برباید، نمی توانند آن را باز پس گیرند! هم این طلب کنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم این عابدان، و هم آن معبودان)! (73) خدا را آن گونه که باید بشناسند نشناختند خداوند قویّ و شکست ناپذیر است! (74) خداوند از فرشتگان رسولانی برمی گزیند، و همچنین از مردم خداوند شنوا و بیناست! (75) آنچه را در پیش روی آن ها و پشت سر آن هاست می داند و همه امور بسوی خدا بازمی گردد. (76) ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید، و سجود بجا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید، و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید! (77) و در راه خدا جهاد کنید، و حقّ جهادش را ادا نمایید! او شما را برگزید، و در دین (اسلام) کار سنگین و سختی بر شما قرار نداد از آیین پدرتان ابراهیم پیروی کنید خداوند شما را در کتاب های پیشین و در
ص: 483
این کتاب آسمانی «مسلمان» نامید، تا پیامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و به خدا تمسّک جویید، که او مولا و سرپرست شماست! چه مولای خوب، و چه یاور شایسته ای! (78)
«وَإِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا…»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
[منافقین از] اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگاه آیه ای درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و وجوب اطاعت و بیان فضائل او و یا درباره ی اهل و فرزندان او نازل می شد اظهار خشم و نارضایتی می کردند، تا جایی که می خواستند به او حمله کنند و او را بکشند. و در شب عقبه [در بازگشت از حجّة الوداع] نیز از غیظ و حسد و خشم و دشمنی اراده ی کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نمودند، تا این که این آیه نازل شد.(2)
ص: 484
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَن یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عادت مشرکین قریش این بود که بت های خود را اطراف کعبه با مُشک و عنبر خوشبو می کردند، و بت «یغوث» مقابل باب کعبه بود، و بت «یعوق» در طرف راست کعبه بود، و بت «نَسْر» در سمت چپ کعبه بود و مشرکین هنگام دخول کعبه در مقابل «یغوث» سجده می کردند و خم نمی شدند، و سپس دور می زدند تا به «یعوق» برسند [و در مقابل او تعظیم کنند] و سپس دور می زدند تا به «نَسر» می رسیدند [و مقابل او نیز تعظیم می کردند] و سپس لبیّک می گفتند و صدا می زدند: «لَبَّیْکَ اَللَّهُمَّ لَبَّیْکَ -- لَبَّیْکَ لَاشَرِیکَ لَکَ إِلَّا شَرِیکٌ هُوَ لَکَ تَمْلِکُهُ وَ مَا مَلَکَ»، پس خداوند مگس چهار بالی را که سبز رنگ بود فرستاد، و آن مگس چیزی از مشک و عنبری که بر بت ها مالیده بودند را باقی نگذارد و همه آن ها را خورد و خداوند آیه فوق را نازل نمود.(2)
ص: 485
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه بر مشرکین قریش و کفّاری که غیر خدا را می پرستیدند احتجاج نموده و می فرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ…»، و مقصود از طالب مشرکین و مقصود از مطلوب آن مگس می باشد که هر دو ضعیف و ناتوانند.(1)
«اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ…»(2)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند از ملائکه: جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و ملک الموت را انتخاب نموده، و از مردم: پیامبران و اوصیا را، و از بین پیامبران: نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد -- صلوات الله علیه وآله وعلیهم أجمعین -- را انتخاب کرده است، و از بین این پنج پیامبر [اولوالعزم]: پیامبر اسلام حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را انتخاب نموده است، و از بین اوصیا: امیرالمؤمنین و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) را انتخاب نموده است.(3)
ص: 486
ابوذّر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
پیامبران یکصد و بیست و چهار هزار نفر بوده اند. گفتم: پیامبران مرسل از بین آنان چند نفر بوده اند؟ فرمود: سی صد و سیزده نفر بوده اند.(1)
مؤلّف گوید:
این گونه احادیث به طور کامل در ذیل آیه «إِنَ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولی صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی» از سوره ی اعلی خواهد آمد، إن شاءالله.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(2)
«وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَی وَنِعْمَ النَّصِیرُ»(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در این آیات خداوند ائمّه طاهرین(علیهم السلام) را خطاب نموده و پس از امر به رکوع و سجود
و عبادت و اعمال خیر که اسباب رستگاری است خداوند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را
شاهد بر ائمّه، و ائمّه(علیهم السلام) را شاهد بر مردم و مؤمنین قرار داده است.(4)
ص: 487
سماعه گوید: به امام [یعنی امام صادق(علیه السلام)] گفتم: آیا رکوع و سجود در قرآن آمده است؟ فرمود:
آری در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا…»، گفتم: حدّ رکوع و سجود چگونه است؟ فرمود: امّا واجب آن گفتن: سه مرتبه «سبحان الله» است، و کسی که توان طول دادن رکوع و سجود را داشته باشد هر اندازه رکوع و سجود خود را طول بدهد در تسبیح و تحمید و تمجید و دعا و تضرّع با خدا خواهد بود، و نزدیک ترین حال بنده به خداوند حال سجود است، و امّا امام جماعت سزاوار نیست نماز خود را طولانی کند، چرا که در بین مردم صاحب حاجت و ضعیف وجود دارد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که با مردم جماعت بر قرار می نمود
نماز خود را به خاطر آنان سبک می کرد.(1)
عیسی بن داود گوید: امام کاظم از قول پدر خود امام صادق(علیهما السلام) فرمود:
خداوند در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا…»، شما را امر به رکوع و سجود و عبادت نموده و عبادت را بر شما واجب کرده است، و امّا مقصود از «وَافْعَلُوا الْخَیْرَ» اطاعت از امیر المؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مقصود از «وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ»، شیعیان آل محمّد(علیهم السلام) هستند. وخداوند در باره ی آل محمّد می فرماید: «در راه خدا با جدیّت کامل جهاد کنید و کوشا باشید، چرا که او شما را از بین مردم برگزیده، و در دین خود بر شما مضیقه و تنگنایی قرار نداده و این آیین، آیین پدر شما ابراهیم است و او از پیش، شما را مسلمان نامیده و در این آیین نیز مسلمان
ص: 488
نامیده شده اید، تا پیامبر خدا شاهد بر شما باشد -- ای آل محمّد و ای کسانی که اطاعت از شما بر مسلمانان واجب است -- و شما نیز شاهد بر مردم هستید [در قیامت] ومردم با شما قطع رحم نمودند و حق شما را ضایع کردند، و کتاب خدا را پاره پاره نمودند، و حکم دیگران را بر حکم شما مقدّم کردند، پس شما کناره گیری و تقیّه کنید و نماز را بر پا بدارید و زکات را ادا کنید و بر خدا اعتصام و توکلّ نمایید، چرا که او مولای شما و مولای شیعیان شما می باشد، و او چه نیکو مولا و سرپرست و یاوری است برای شما.»(1)
سلیم بن قیس در کتاب خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود:
شما را به خدا سوگند، آیا شما به یاد ندارید، که چون خداوند در سوره ی حج فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ
ص: 489
حَرَجٍ مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاء عَلَی النَّاسِ»، سلمان برخاست و گفت: یا رسول الله! کیانند کسانی که تو بر آنان شاهد هستی، و آنان شاهد بر مردمند، و خداوند آنان را برگزیده است، و حرج و مضیقه ای در دین بر آنان قرار نداده؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ سلمان فرمود: آنان سیزده نفر هستند: من هستم و برادرم علیّ و یازده نفر از فرزندان علیّ؟ پس اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفتند: آری خدایا تو شاهدی که ما این سخن را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم.(1)
ص: 490
محل نزول: مکّه ی مکرّمه
تعداد آیات: 118 آیه به قرائت کوفی و 119 آیه به قرائت دیگران
ترتیب نزول: بعد از سوره ی انبیا نازل شده است.(1)
ثواب قرائت سوره ی مؤمنون
مرحوم صدوق در کتاب ثواب الأعمال با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
کسی که سوره ی مؤمنون را قرائت نماید، خداوند عاقبت او را سعادت قرار می دهد، و اگر همواره در هر جمعه ای این سوره را بخواند منزل او در فردوس اعلی کنار پیامبران و مرسلین خواهد بود.(2)
ص: 491
و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که این سوره را قرائت کند، ملائکه او را به روح و ریحان بشارت می دهند، و هنگام مرگ او را به چیزی که چشم او روشن شود مژده خواهند داد.(1)
و فرمود:
کسی که این سوره را بنویسد و به گردن شرابخوار بیندازد، او شراب را دشمن می دارد و هرگز نزدیک آن نمی رود. [و در روایتی آمده که آن را هرگز به یاد نمی آورد.](2)
ص: 492
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ 1 الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ 2 وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ 3 وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ 4 وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ 5 إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ 6 فَمَنِ ابْتَغَی وَرَاء ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ 7 وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ 8 وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ 9 أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ 10 الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ 11»
¬Kj
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ»، أفلح به معنای فازولازم معنا شده است، مانند اشکل و ممکن است به حذف مفعول باشد یعنی «أفلحوا أنفسهم»، و «لغو» چیز بی فایده و ساقط از اعتبار عقلانی را گویند، خواه سخن باشد و خواه عمل، و «فروج» کنایه از آلت زناشویی
ص: 493
مرد و زن می باشد و استعمال آن در قرآن به صورت کنایه است، و «عادون» به معنای متجاوزون است، و «یحافظون» به معنای حفظ اوقات و حدود نماز است و صیغه مضارع برای تکرار و استمرار است و محافظت اعمّ از خشوع است و تکراری وجود ندارد، و «یرثون» نیز برای استمرار است، چرا که آنان برای همیشه و ابد در بهشت خواهند ماند و مقصود وارث بودن مکان های دوزخیان در بهشت می باشد، چرا که خداوند برای هر انسانی منزلی در بهشت و منزلی در دوزخ آفریده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
مؤمنان رستگار شدند (1) آن ها که در نمازشان خشوع دارند (2) و آن ها که از لغو و بیهودگی روی گردانند (3) و آن ها که زکات را انجام می دهند (4) و آن ها که دامان خود را (از آلوده شدن به بی عفتی) حفظ می کنند (5) تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزانشان دارند، که در بهره گیری از آنان ملامت نمی شوند (6) و کسانی که غیر از این طریق را طلب کنند، تجاوزگرند! (7) و آن ها که امانتها و عهد خود را رعایت می کنند (8) و آن ها که بر نمازهای شان مواظبت می نمایند (9) (آری،) آن ها وارثانند! (10) (وارثانی) که بهشت برین را ارث می برند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (11)
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ…»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که خداوند بهشت را آفرید به او فرمود: سخن بگو و بهشت گفت:
ص: 494
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ.»(1)
کامل تمّار گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
ای کامل آیا می دانی معنای «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» چیست؟ گفتم: یعنی مؤمنان رستگار شدند و داخل بهشت گردیدند، فرمود: یعنی «قَدْ أَفْلَحَ الْمُسَلِّمون» و معنای آیه این است که اهل تسلیم نجبا و رستگاران و برگزیدگانند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیات «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ… تا الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین -- صلوات الله علیهم اجمعین -- نازل شده است.(3)
شیخ طوسی در کتاب مجالس و امالی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) از پدر خود امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
عبّاس بن عبد المطلب و یزید بن قعنت با گروهی از بنی هاشم وگروهی از بنی العزّی مقابل کعبه نشسته بودند، ناگهان فاطمه بنت اسد بن هاشم
ص: 495
مادر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که باردار به آن حضرت بود و نه ماه از حمل او گذشته بود وارد مسجد الحرام شد و چون مقابل کعبه قرار گرفت درد زایمان بر او عارض گردید و به کعبه اشاره کرد و سر به آسمان بلند نمود و گفت:
«پروردگارا! من ایمان به تو و به آنچه رسول تو آورده و به آنچه پیامبران دیگر تو آورده اند و به هر کتابی که از طرف تو نازل شده و به کلام جدّ خود ابراهیم(علیه السلام) -- که بانی این کعبه و بیت عتیق تو بوده-، و تو را به حقّ این بیت و کسی که آن را بنا نموده، و به حق مولودی که در رحم دارم و با من سخن می گوید و انس می گیرد و من می دانم که او یکی از آیات تو می باشد، سوگند می دهم که کار ولادت این فرزند را برای من آسان نمایی.»
عبّاس بن عبدالمطلب و یزیدبن قعنب گویند:
هنگامی که فاطمه بنت اسد این سخنان را گفت و دعا نمود ما دیدیم که کعبه از پشت گشوده شد و فاطمه بنت اسد داخل کعبه گردید و دیوار کعبه به اذن خدا پیوسته شد و ما کوشیدیم تا درب کعبه باز شود و برخی از زن ها به کمک فاطمه بنت اسد بروند و لکن درب کعبه گشوده نشد و ما دانستیم که این امر الهی است و فاطمه سه روز در داخل کعبه ماند و مردم مکّه و زن های مخدّره این قصّه را به همدیگر بازگو کردند، و پس از سه روز همان موضع کعبه گشوده شد و فاطمه در حالی که فرزند خود علی(علیه السلام) را روی دست داشت خارج گردید، در حالی که می گفت:
ای مردم خداوند مرا بر همه زن ها برگزید و فضیلت داد، و من بر زن های پیشین خود فضیلت پیدا کردم، چرا که خداوند آسیه دختر مزاحم را برگزید، و او خدا را در پنهانی در جایی که خدا دوست نمی داشت عبادت شود --
ص: 496
مگر از روی اضطرار و ناچاری -- عبادت کرد، و مریم دختر عمران در بیابان زایمان نمود و خداوند کار را بر او آسان نمود و عیسی(علیه السلام) را به دنیا آورد و درخت خرمای خشکیده را تکان داد و خرمای تازه برای او فرو ریخت، در حالی که خداوند مرا بر گزید و بر آن دو فضیلت داد، بلکه بر همه زنان عالم مرا برتری داد، چرا که من در کعبه فرزند خود را به دنیا آوردم و سه روز در کعبه ماندم و از میوه های بهشتی و ارزاق آن خوردم و چون از کعبه خارج شدم و فرزندم روی دستم بود هاتفی به من گفت:
ای فاطمه! او را علیّ نامگذار چرا که من علیّ اعلی هستم، و با قدرت و عزّت و جلال و قسط و عدلم او را آفریدم، و نام او را از نام خود برگزیدم و او را تأدیب نمودم، و او نخستین کسی است که بر بام خانه من اذان خواهد گفت و بت ها را از کعبه فرو خواهد ریخت و مرا تعظیم و تمجید و تهلیل خواهد کرد و سپس از حبیب من و پیامبر و برگزیده ی من محمّد(صلی الله علیه و آله) حمایت خواهد کرد و او امام و وصییّ [و خلیفه] پیامبر من خواهد بود، پس خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و یاریش کند و وای بر کسی که از او نافرمانی کند و یاریش نکند و حق او را انکار نماید.
سپس گوید:
و چون ابوطالب(علیه السلام) او را دید خشنود شد و او بر پدر خود سلام کرد و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَتِ. وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، تا این که گوید: و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جای خود پرید و بر او سلام کرد و خندید و گفت: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ»، تا این که با اذن خداوند صدای او باز شد و فرمود: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ* قَدْ أَفْلَحَ
ص: 497
الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ…»، تا آخر آیات و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مؤمنین به خاطر تو رستگار شدند، و به خدا سوگند تو امیر آنان هستی و تو آنان را از علم و دانش خود بهره مند خواهی کرد، و به خدا سوگند تو دلیل و راهنمای آنان می باشی و آنان به وسیله تو هدایت خواهند شد.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه بنت اسد فرمود:
«نزد عمویش حمزه برود و او را به این مولود بشارت دهد» فاطمه بنت اسد گفت: اگر من خارج شوم چه کسی او را نگه می دارد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من او را نگه می دارم، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) زبان خود را در دهان علی(علیه السلام) گذارد و دوازده چشمه از آن جاری شد، و به این خاطر آن روز را روز ترویه نامیدند.
تا این که گوید:
چون فاطمه بنت اسد بازگشت و دید نوری از فرزند او به آسمان بالا می رود. او را در قماطی پیچید، و علیّ(علیه السلام) قماط را باز نمود، تا این که او را در دو قماط پیچید و علیّ(علیه السلام) آن هارا باز نمود، و در سه قماط پیچید و علیّ(علیه السلام) آن هارا باز نمود، و در چهار قماط محکم پیچید و علی(علیه السلام) آن ها را باز نمود، و در پنج قماط دیباج که محکم تر بوده پیچید و علی(علیه السلام) همه آن ها را باز نمود تا این که در شش قماط دیباج و یک قماط از اَدَم پیچید و علی(علیه السلام) به اذن الهی همه را پاره کرد و گفت: «ای مادر دست های مرا نبند چرا که من می خواهم دست به دعا بلند کنم و با خدای خود راز و نیاز نمایم» و ابوطالب گفت: زود است که این فرزند دارای شأن و مقام بلندی شود.
و روز بعد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر فاطمه بنت اسد وارد شد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را
ص: 498
دید و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلام کرد و خندید و اشاره نمود که «مرا بگیر و از آنچه دیروز به من نوشاندی امروز نیز بنوشان» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را بر گرفت و فاطمه بنت اسد گفت:
«به خدای کعبه سوگند او رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شناخت» و به همین خاطر روز عرفه را عرفه گفتند، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن روز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را شناخت، و چون روز سوّم که روز دهم ذی حجّه بود فرا رسید ابوطالب(علیه السلام) بین مردم اعلام نمود و آنان را به ولیمه فرزند خود علی(علیه السلام) دعوت کرد و سی صد شتر و هزار گاو و گوسفند ذبح کرد و ولیمه بزرگی به مردم داد و فرمود: «هر کس می خواهد از ولیمه فرزندم علیّ بخورد، هفت دور طواف کعبه کند و داخل شود و بر فرزندم علی سلام کند چرا که خداوند به او شرافت و منزلتی داده است» و به خاطر عمل ابوطالب روز عید قربان شرافت یافت و سنّت قربانی [و طواف] برقرار شد.(1)
ص: 499
ص: 500
ص: 501
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»، فرمود:
خشوع، چشم فرود آوردن و اقبال و توجّه در نماز است….(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
باید نماز گزار در نماز خود خشوع داشته باشد، چرا که هر کس قلب او خاشع باشد، جوارح او نیز خاشع است و غافل نیست.(2)
روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از نزول این آیه در حال نماز سر به آسمان بالا می نمود و چون این آیه نازل شد سر فرود آورد.(3)
«وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ»(4)
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد ضمن کلام مفصّلی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«کُلُ قَوْلٍ لَیْسَ فِیهِ لله ذِکْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ»، یعنی هر سخنی که در آن ذکر خدا نباشد لغو و بیهوده است.(5)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
معنای اعراض از لغو این است که شخصی به تو سخن زشت و باطلی بگوید و یا چیزی را به تو نسبت بدهد که در تو نیست و تو از او اعراض کنی و پاسخی به او ندهی.(6)
ص: 502
و در روایت دیگری فرمود: لغو آوازه خوانی و صداهای لهوی دیگر است.(1)
مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات گوید:
از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: آیا گوش دادن به سخنان قصّه پردازان حلال است؟ فرمود: خیر.(2)
در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را ندهد، نه مؤمن است و نه مسلمان و هیچ حرمت و احترامی ندارد. (3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را نپردازد،نه مؤمن است و نه مسلمان، و او همان کسی است که هنگام مرگ می گوید: «رَبِ ارْجِعُونِ لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ.»
و در روایت دیگری فرمود:
هر کس زکات مال خود را ندهد هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود.(4)
ص: 503
«وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ…» (1)
ابوساره گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «متعه» یعنی عقد موقّت سؤال کردم، فرمود: حلال است، و تو جز با زن با حیا و عفت ازدواج نکن، چرا که خداوند می فرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ»، سپس فرمود: عفّت خود را در اختیار کسی که نسبت به مال خود به او اطمینان نداری مگذار.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
دورترین حال بنده به خداوند زمانی است که همّت او شکم و شهوت او باشد.(3)
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی فرمود:
خداوند بر چشم واجب نموده که به چیزهایی که حرام نموده نگاه نکند، و از هر چه حرام نموده اعراض نماید، و این عمل وظیفه چشم و از آثار ایمان است. سپس آیه «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ»، را تا «وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَ»،
ص: 504
تلاوت و تفسیر نمود و فرمود: هر چه در قرآن دستور حفظ فرج آمده، مقصود حفظ از زناست جز در این آیه که مقصود حفظ از نگاه حرام است.(1)
امام باقر(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود به نام «نجم» فرمود:
همه شما در بهشت با ما هستید، جز آن که بسیار زشت است که یکی از شما داخل بهشت شود و ساتر نداشته باشد و عورت او آشکار باشد» نجم گوید: گفتم: فدای شما شوم آیا چنین چیزی خواهد بود؟ فرمود: آری، اگر شکم و عفّت خود را حفظ نکرده باشد، چنین خواهد بود.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نخستین کسانی از امّت من، که داخل آتش می شوند، به خاطر شکم و شهوت فرج است، و بیشترین کسانی که داخل بهشت می شوند، به خاطر تقوای الهی و حسن خلق است.(3)
ص: 505
«وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ»(1)
فضیل گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
این آیه مربوط به حفظ اوقات و حدود نمازهای واجب است، و آیه «الَّذِینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»، مربوط به نمازهای نافله و مستحبی است.(2)
علی بن ابراهیم گوید:
«یُحَافِظُونَ»، علی أوقاتها و حدودها. یعنی مقصود حفظ اوقات و حدود نمازهای واجب است. (3)
«أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(4)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ»(5)، و آیه «أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»، درباره ی من نازل شده است.(6)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند هیچ انسانی را خلق نکرده مگر آن که منزلی در بهشت و منزلی در
ص: 506
دوزخ برای او آفریده است، و چون اهل بهشت داخل بهشت و اهل دوزخ داخل دوزخ می شوند، منادی خداوند ندا می کند: ای اهل بهشت به دوزخ بنگرید و چون می نگرند و منازل خود را در دوزخ می بینند، به آنان گفته می شود: اگر شما نافرمانی خدا را کرده بودید جایگاه شما در این جا بود. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر کسی در آن وقت از شادی می مرد آنان از شادی می مردند، از این که عذاب دوزخ از آنان برطرف شده است. تا این که فرمود: سپس منادی خداوند به اهل دوزخ ندا می کند: سرهای خود را بالا کنید، پس آنان سرهای خود را بالا می کنند، و منازل خود و نعمت های بهشت را در بهشت می بینند و به آنان گفته می شود: «این ها منازل شما در بهشت است که اگر اطاعت خدا را می کردید به آن ها می رسیدید» بنابراین بهشتیان منازل دوزخیان را در بهشت به ارث می برند و دوزخیان نیز منازل بهشتیان را در دوزخ به ارث می برند و این معنای آیه «أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ» می باشد.(1)
ص: 507
مؤلّف گوید:
از آیات گذشته معلوم شد که علّت خلود اهل بهشت در بهشت، و اهل دوزخ در دوزخ نیّت های آنان می باشد و روز قیامت پس از دخول اهل بهشت در بهشت و دخول اهل دوزخ در دوزخ، منادی خداوند به اهل بهشت و اهل دوزخ ندا می کند و می گوید: آیا شما مرگ را به صورت و هیئتی دیده اید؟ آنان می گویند: خیر. پس مرگ را به صورت گوسفندی می آورند و بین بهشت و دوزخ ذبح می کنند و به اهل بهشت و اهل دوزخ گفته می شود: «شما برای همیشه و تا ابد در بهشت و دوزخ خواهید ماند». سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «بنیّاتهم خلّدوا، هَؤُلَاءِ فِی الْجَنَّةِ وَ هَؤُلَاءِ فِی النَّارِ». أعاذنا الله من النارورزقنا مرافقة الابرار.»(1)
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِینٍ 12 ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ 13 ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ 14 ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ 15 ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ 16 وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ 17 وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ 18 فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ 19 وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ 20 وَإِنَّ لَکُمْ فِی الْأَنْعَامِ
ص: 508
لَعِبْرَةً نُّسقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ 21 وَعَلَیْهَا وَعَلَی الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ 22»
¬Kj
«سلالة» اسم مصدر و چیزی است که از چیزی جدا و خلاص می شود از این رو نطفه و فرزند را سلاله گویند، بنابراین سلاله صفوه و خالص چیزی را گویند، و «نطفه» در لغت به معنای آب قلیل است، و به آب کثیر نیز گفته می شود، و بعضی گفته اند: «سلالة» صفو از کدر است، و مقصود یا شخص آدم(علیه السلام) است و یا جنس انسان است و «علقه» خون جامد است، و «مضغه» قطعه گوشتی را گویند، و «طرائق» جمع طریقه به معنای راه و مسیر آسمان هاست، که طُرُق ملائکه می باشد، و «طور سیناء» کوه طور است، و «صبغٍ» به معنای نان خورشی است که نان به وسیله آن روغنی می شود، و در فارسی به آن نان روغنی گویند.
سپس او را نطفه ای در قرارگاه مطمئن [رحم] قرار دادیم (13) سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را بصورت استخوانهایی درآوردیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است! (14) سپس شما بعد از آن می میرید (15) سپس در روز قیامت برانگیخته می شوید! (16) ما بر بالای سر شما هفت راه [طبقات هفتگانه آسمان] قرار دادیم و ما (هرگز) از خلق (خود) غافل نبوده ایم! (17) و از آسمان، آبی به اندازه معیّن نازل کردیم و آن را
ص: 509
در زمین (در جایگاه مخصوصی) ساکن نمودیم و ما بر از بین بردن آن کاملًا قادریم! (18) سپس بوسیله آن باغهایی از درختان نخل و انگور برای شما ایجاد کردیم باغهایی که در آن میوه های بسیار است و از آن میخورید! (19) و (نیز) درختی را که از طور سینا می روید [درخت زیتون]، و از آن روغن و «نان خورش» برای خورندگان فراهم می گردد (آفریدیم)! (20) و برای شما در چهارپایان عبرتی است از آنچه در درون آن هاست [از شیر] شما را سیراب می کنیم و برای شما در آن ها منافع بسیاری است و از گوشت آن ها می خورید (21) و بر آن ها و بر کشتیها سوار می شوید! (22)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
نطفه چهل روز در رحم می باشد، و سپس تا چهل روز به صورت علقه [خون بسته] است، و سپس تا چهل روز مضغه [مانند گوشت جویده] است، و چون به چهار ماه کامل می رسد، خداوند دو ملک خلّاق را می فرستد و آنان می گویند: پروردگارا! آیا مرد اراده کرده ای یا زن؟ پس [هر چه خداوند امر کند] اطاعت می کنند، و سپس می گویند: پروردگارا او شقّی است یا سعید؟ و اجل و عمر و روزی او چگونه است؟ سپس فرمود: همه احوال و امور او تعیین می شود [و آن دو ملک می نویسند] و نیز میثاق [عالم ذرّ] را بین دو چشم او می نویسند، و چون مدّت عالم رحم را خداوند بر او تمام می کند، ملکی را می فرستد و آن ملک او را زجر می دهد و او به دنیا می آید، در حالی که میثاق خود را فراموش کرده است. راوی گوید: به آن حضرت گفتم: آیا امکان دارد که با دعا، دختر پسر شود و یا پسر دختر شود؟ فرمود: خداوند هر چه را بخواهد انجام می دهد.(1)
ص: 510
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«مقصود از «ثُمَ انْشَاْناهُ خَلْقًا اخَرَ»، دمیدن روح است در بدن.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند عزّوجلّ برای رحم زن چهار ظرف قرار داده است، پس اگر نطفه در ظرف اوّل قرار بگیرد، مربوط به پدر است [و فرزند شبیه به پدر خود خواهد بود] و اگر در ظرف دوم قرار بگیرد مربوط به مادر خواهد بود [و فرزند شبیه به مادر می شود] و اگر در ظرف سوّم قرار بگیرد مربوط به عموها خواهد بود [و فرزند شبیه به عموی خود می شود] و اگر در ظرف چهارم قرار بگیرد مربوط به خالوها می باشد [و فرزند شبیه به خالوهای خود می شود.](2)
ص: 511
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از مواعظ لقمان به فرزند خود این بود که گفت:ای فرزند عزیزم! هر کس یقین او ضعیف و نیّت او در طلب روزی سست است [و خدا را به راستی رازق خود نمی داند] باید به سخن خداوند درباره ی جنین در شکم مادر فکر کند، که در جای بسته ای قرار دارد و سرما و گرما را نمی فهمد و خداوند روزی او را می دهد و چون مدّت حمل او تمام می شود، او را از رحم مادر خارج می کند [و غذای او را در پستان مادر آماده می نماید و…!!](1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی درباره ی مراحل خلقت و عالم جنین وارد شده است و ما خلاصه آن ها را ذکر نمودیم طالبین به تفسیر برهان و نورالثّقلین و تفسیرهای روایی دیگر مراجعه کنند.
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی قدرت خداوند سؤال شد و آن حضرت خطابه ای خواند و پس از حمد و ثنای الهی فرمود:
خداوند را ملائکه ای است، که اگر یکی از آنان به زمین هبوط نماید زمین گنجایش او را ندارد چرا که خلقت او بزرگ و بال های او فراوان است و برخی از ملائکه به قدری بزرگ هستند که اگر جن و انس مکلّف به توصیف او شوند نمی توانند او را توصیف نمایند، چرا که بین مفاصل او فاصله زیادی است و ترکیب او بسیار زیباست و چگونه می توان او را توصیف نمود در حالی که
ص: 512
بین شانه ها و گوش های او فاصله هفتصد سال راه است، و برخی از آن ها به قدری بزرگ است که یکی از بال های او افق زمین را مسدود می کند تا چه رسد به بزرگی بدن او، و برخی از آن ها به اندازه آسمان ها می باشند، و برخی از آن ها به قدری بزرگ هستند که همه آب های دنیا در یک انگشت آنان جمع می شود، و برخی از آن ها به قدری بزرگ هستند که بر روی اشک چشمانشان کشتی ها جاری می شوند، سپس فرمود: «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ.»(1)
«وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الْأَرْضِ وَإِنَّا عَلَی ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ…»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ»، نهرها و چشمه ها و چاه هاست.(3)
ابن عبّاس از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خدای تبارک و تعالی از بهشت پنج نهر در روی زمین جاری نمود: نهر «سیحون» و آن نهری است در هند، و نهر «جیحون» و آن نهری است در بلخ، و نهر «دجله
ص: 513
و فرات» که در عراق قرار دارد، و نهر «نیل» و آن در مصر می باشد، و خداوند این نهرها را از یک نهر بهشتی نازل نمود و روی زمین جاری ساخت، و برای مردم در روی زمین در آن ها بهره های فراوانی است، و این معنای قول خداوند است که می فرماید: «وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاءً بِقَدَرٍ….»(1)
«وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاء تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ»(2)
عبدالله ابن عبّاس گوید:
به این علّت کوه طور را که موسی(علیه السلام) بر آن مناجات نمود، «طُورِ سَیْنَاء» نامیدند که درخت زیتون بر آن روئیده بود، و هر کوهی که بر روی آن گیاه ها و درخت های مفید روییده باشد آن را «طُورِ سَیْنَاء» و «طور سینین» گویند، و هر کوهی که دارای گیاه و درخت نباشد به آن طور می گویند، و طور سینا و طور سینین به آن نمی گویند.(3)
ص: 514
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«شجرة الزیتون» مَثَل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و طور
به معنای کوه است و سیناء به معنای درخت زیتون است.(1)
و در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: درخت زیتون درخت مبارکی است، وشما همواره از میوه و روغن آن استفاده کنید.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) وصیّت نمود:
«جنازه مرا به پشت کوفه ببرید و هر کجا قدم های شما ایستاد و بادی وزید، در همان محل مرا دفن کنید، چرا که آن محل ابتدای «طور سیناء» می باشد». و آن حضرت را در همان محل دفن کردند.(3)
امام صادق(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی درباره ی قبر مبارک امیرالمؤمنین(علیه السلام) و غُرِیّ [یعنی نجف] می فرماید:
نجف پاره ای از کوه طور است که خداوند با موسی(علیه السلام) بر روی آن تکلّم نمود، و عیسی(علیه السلام) را بر روی آن تقدیس کرد، و ابراهیم(علیه السلام) را بر روی آن خلیل
ص: 515
خود قرار داد، و محمّد(صلی الله علیه و آله) را بر روی آن حبیب خود بر گزید، و آن را مسکن پیامبران قرار داد.
سپس فرمود:
به خدا سوگند پس از آدم و نوح-دو پدر پاک امیرالمؤمنین(علیهم السلام) -- کسی بهتر از امیر المؤمنین(علیه السلام) در آن محل [یعنی نجف] ساکن و مدفون نشده است.(1)
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ 23 فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ 24 إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّی حِینٍ 25 قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ 26 فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ 27 فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَی الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 28 وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ 29 إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ 30 ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ 31 فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ
ص: 516
32 وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ 33 وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ 34 أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ 35 هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ 36 إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ 37 إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَی عَلَی اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ 38 قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ 39 قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ {المؤمنون/40} فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاء فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 41 ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ 42 مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ 43 ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاء أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ 44».
¬Kj
«مَلَأ» به معنای اشراف قوم است، و مقصود از «مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا»، وعده ی هلاکت فرزند نوح است مانند فرزند آدم «کنعان» و مادر او «واغلة» و «وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»، یعنی مختبرین عبادنا و «إنْ» مخفّفة است. و لام لمبتلین لام فارق بین شرطیّه و مخفّفه است، و مقصود از «قَرْنًا آخَرِینَ»، قوم عاد هستند و پیامبرشان هود(علیه السلام) است «وَأَتْرَفْنَاهُمْ»، یعنی أنعمناهم بلذّةِ العیش، و مقصود از «قُرُونًا آخَرِینَ»، قوم صالح و قوم لوط و شعیب است، و «أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا»، یعنی متتابعین یتبع بعضهم بعضاً، و «و جعلناهم احادیث» یعنی از آنان چیزی جز اخباری در دست مردم باقی نماند، و «غُثاء» گیاه خشک را گویند، و «هامد» نیز درخت و گیاه خشکیده را گویند.
ص: 517
و ما نوح را بسوی قومش فرستادیم او به آن ها گفت: «ای قوم من! خداوند یکتا را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا (از پرستش بتها) پرهیز نمی کنید؟! (23) جمعیّت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: «این مرد جز بشری همچون شما نیست، که می خواهد بر شما برتری جوید! اگر خدا می خواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل می کرد ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیده ایم! (24) او فقط مردی است که به نوعی جنون مبتلاست! پس مدّتی درباره او صبر کنید (تا مرگش فرا رسد، یا از این بیماری رهایی یابد!)» (25) (نوح) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (26) ما به نوح وحی کردیم که: «کشتی را در حضور ما، و مطابق وحی ما بساز. و هنگامی که فرمان ما (برای غرق آنان) فرا رسد، و آب از تنور بجوشد (که نشانه فرا رسیدن طوفان است)، از هر یک از انواع حیوانات یک جفت در کشتی سوار کن و همچنین خانواده ات را، مگر آنانی که قبلًا وعده هلاکشان داده شده [همسر و فرزند کافرت] و دیگر درباره ستمگران با من سخن مگو، که آنان همگی هلاک خواهند شد. (27) و هنگامی که تو و همه کسانی که با تو هستند بر کشتی سوار شدید، بگو: «ستایش برای خدایی است که ما را از قوم ستمگر نجات بخشید!» (28) و بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پربرکت فرود آر، و تو بهترین فرودآورندگانی!» (29) (آری،) در این ماجرا (برای صاحبان عقل و اندیشه) آیات و نشانه هایی است و ما مسلّماً همگان را آزمایش می کنیم! (30) سپس جمعیّت دیگری را بعد از آن ها به وجود آوردیم. (31) و در میان آنان رسولی از خودشان فرستادیم که: «خدا را بپرستید جز او معبودی برای شما نیست آیا (با این همه، از شرک و بت پرستی) پرهیز نمی کنید؟!» (32) ولی اشرافیان (خودخواه)
ص: 518
از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: «این بشری است مثل شما از آنچه می خورید می خورد و از آنچه می نوشید می نوشد! (پس چگونه می تواند پیامبر باشد؟!) (33) و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید. (34) آیا او به شما وعده می دهد هنگامی که مردید و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدید، بار دیگر (از قبرها) بیرون آورده می شوید؟! (35) هیهات، هیهات از این وعده هایی که به شما داده می شود! (36) مسلّماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست پیوسته گروهی از ما می میریم، و نسل دیگری جای ما را می گیرد و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد! (37) او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد!» (38) (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیبهای آنان یاری کن!» (39) (خداوند) فرمود: «بزودی از کار خود پشیمان خواهند شد! (امّا زمانی که دیگر سودی به حال شان ندارد.)» (40) سرانجام صیحه آسمانی آن ها را به حق فرو گرفت و ما آن ها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)! (41) سپس اقوام دیگری را پس از آن ها پدید آوردیم. (42) هیچ ا متی بر اجل و سر رسید حتمی خود پیشی نمی گیرد، و از آن تأخیر نیز نمی کند. (43) سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم هر زمان رسولی برای (هدایت) قومی می آمد، او را تکذیب می کردند ولی ما این امّتهای سرکش را یکی پس از دیگری هلاک نمودیم، و آن ها را احادیثی قرار دادیم (چنان محو شدند که تنها نام و گفتگویی از آنان باقی ماند.) دور باد (از رحمت خدا) قومی که ایمان نمی آورند! (44)
ص: 519
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ…»(1)
مؤلّف گوید:
قضایای مربوط به حضرت نوح(علیه السلام) در آیات سوره ی هود گذشت و اجمال آن آیات در این سوره آمده است و نیازی به تکرار آن قضایا و روایات آن ها نیست، و در سور آینده نیز چنین آیاتی خواهد آمد إن شاءالله وتفسیر آیات بعد از آن ها نیز در سوره های پیشین بیان شد.
«وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ * إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»(2)
ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا برای شکر حدّی هست که چون رعایت شود، بنده را شاکر گویند؟ فرمود: آری. گفتم: حدّ آن چیست؟ فرمود: خدا را بر هر نعمتی که به او داده، از اهل و مال و… شاکر باشد، و اگر حقّی به مال او تعلّق دارد ادا نماید، و از ادای شکر، این است که بگوید: «أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ.»(3)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که وارد منزلی شدی بگو: «اَللَّهُمَّ أَنزِلْنِی مُنزَلًا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ
ص: 520
الْمُنزِلِینَ»، و اگر چنین کنی خیر آن منزل را می یابی و از شرّ آن در امان خواهی بود.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ»، فرمود:
ای مردم خداوند شما را اطمینان داده که ظلمی به شما نکند، و لکن نفرموده که شما را امتحان نکند.(2)
ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ 45 إِلَی فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ 46 فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ 47 فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ 48 وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ 49 وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ 50 یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ 51 وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ 52 فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ 53 فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ 54 أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ 55 نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لَّا یَشْعُرُونَ 56 إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ 57 وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ 58 وَالَّذِینَ هُم
ص: 521
بِرَبِّهِمْ لَا یُشْرِکُونَ 59 وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ 60 أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ 61 وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ 62 بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ 63 حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ 64 لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ 65 قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ 66 مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ 67 أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءهُمُ الْأَوَّلِینَ 68 أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ 69 أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ 70 وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ 71 أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ 72 وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 73 وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ 74»
¬Kj
«وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا»، وُسع دون طاقت است، و «تکلیف» تحمیل چیز با مشقّت است، و از کلفت گرفته شده، و تکلیف خداوند، برای رسیدن بنده به نفع است، و «غَمْرَة» به معنای ستر است، «و غمرات موت» شدائد آن است، و هر شدّتی را غمرة گویند، و «تجئرون» به معنای تستغیثون است، و «نکوص» به معنای رجوع به عقب است، و مقصود از آن اعراض است، و «خِراج و خَرج» به معنای مالیات است.
سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و دلیلی روشن فرستادیم… (45)
ص: 522
بسوی فرعون و اطرافیان اشرافی او امّا آن ها تکبّر کردند، و آن ها مردمی برتری جوی بودند. (46) آن ها گفتند: «آیا ما به دو انسان همانند خودمان ایمان بیاوریم، در حالی که قوم آن ها بردگان ما هستند؟!» (47) (آری،) آن ها این دو را تکذیب کردند و سرانجام همگی هلاک شدند. (48)و ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم شاید آنان [بنی اسرائیل] هدایت شوند. (49) و ما فرزند مریم [عیسی] و مادرش را آیت و نشانه ای قرار دادیم و آن ها را در سرزمین مرتفعی که دارای امنیّت و آب جاری بود جای دادیم. (50) ای پیامبران! از غذاهای پاکیزه بخورید، و عمل صالح انجام دهید، که من به آنچه انجام می دهید آگاهم. (51) و این امّت شما امّت واحدی است و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید! (52) امّا آن ها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند، و هر گروهی به راهی رفتند (و عجب این که) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند! (53) آن ها را در جهل و غفلت شان بگذار تا زمانی (که مرگ شان فرا رسد یا گرفتار عذاب الهی شوند). (54) آن ها گمان می کنند اموال و فرزندانی که بعنوان کمک به آنان می دهیم… (55) برای این است که درهای خیرات را با شتاب به روی آن ها بگشاییم!! (چنین نیست) بلکه آن ها نمی فهمند (که این وسیله امتحانشان است). (56) مسلّماً کسانی که از خوف پروردگارشان بیمناکند، (57) و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند، (58) و آن ها که به پروردگارشان شرک نمی ورزند، (59) و آن ها که نهایت کوشش را در انجام طاعات به خرج می دهند و با این حال، دل های شان هراسناک است از این که سرانجام بسوی پروردگارشان بازمی گردند، (60) (آری) چنین کسانی در خیرات سرعت می کنند و از دیگران پیشی می گیرند (و مشمول عنایات ما هستند). (61) و ما هیچ کس را جز به اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم
ص: 523
و نزد ما کتابی است که (تمام اعمال بندگان را ثبت کرده و) به حق سخن می گوید و به آنان هیچ ستمی نمی شود. (62) ولی دل های آن ها از این نامه اعمال (و روز حساب و آیات قرآن) در بی خبری فرورفته و اعمال (زشت) دیگری جز این دارند که پیوسته آن را انجام می دهند… (63) تا زمانی که متنعّمان مغرور آن ها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام، ناله های دردناک و استغاثه آمیز سرمی دهند! (64) (امّا به آن ها گفته می شود:) امروز فریاد نکنید، زیرا از سوی ما یاری نخواهید شد! (65) (آیا فراموش کرده اید که) در گذشته آیات من پیوسته بر شما خوانده می شد امّا شما اعراض کرده به عقب بازمی گشتید؟! (66) در حالی که در برابر او [پیامبر] استکبار می کردید، و شبها در جلسات خود به بدگویی می پرداختید؟! (67) آیا آن ها در این گفتار نیندیشیدند، یا این که چیزی برای آنان آمده که برای نیاکانشان نیامده است؟! (68) یا این که پیامبرشان را نشناختند (و از سوابق او آگاه نیستند)، از این رو او را انکار می کنند؟! (69) یا می گویند او دیوانه است؟! ولی او حق را برای آنان آورده امّا بیشترشان از حق کراهت دارند (و گریزانند). (70) و اگر حق از هوسهای آن ها پیروی کند، آسمان ها و زمین و همه کسانی که در آن ها هستند تباه می شوند! ولی ما قرآنی به آن ها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آن هاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! (71) یا این که تو از آن ها مزد و هزینه ای (در برابر دعوتت) می خواهی؟ با این که مزد پروردگارت بهتر، و او بهترین روزی دهندگان است! (72) بطور قطع و یقین، تو آنان را به راه راست دعوت می کنی. (73) امّا کسانی که به آخرت ایمان ندارند از این راه منحرفند! (74)
ص: 524
«وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «آیةً» حجّت و دلیل حقانیّت است.(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود: امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «رَبْوَه» کوفه است، و مقصود از «قرار» مسجد کوفه است، و مقصود از «معین» فرات است.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «رَبْوَه» نجف کوفه است، و مقصود از «مَعین» فرات است.(4)
ص: 525
«یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(1)
مرحوم شیخ طوسی در کتاب مجالس نقل نموده که مردی نزد امام صادق(علیه السلام) گفت: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ رِزْقاً طَیِّباً»وامام صادق(علیه السلام) به او فرمود:
هیهات، هیهات، این قوت پیامبران است، ولکن تو از خدای خود رزقی طلب کن که در قیامت تو را به خاطر آن عذاب نکند، سپس فرمود: «هیهات» چرا که خداوند می فرماید: «یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا.»(2)
معمّربن خلّاد گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود: امام باقر(علیه السلام) دید مردی می گوید: «اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ رِزْقِکَ الْحَلَالِ»، امام باقر(علیه السلام) به او فرمود:
تو از خدا قوت پیامبران را سؤال کردی [و آن برای تو میّسر نیست] و لکن بگو: «خدایا من از تو رزق وسیع و پاک می خواهم.»(3)
محمّد بن ابی نصر گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، از خدا بخواهید روزی حلال نصیب من کند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
آیا می دانی حلال چیست؟ گفتم فدای شما شوم، حلال نزد ما درآمد پاک
ص: 526
است، فرمود: حضرت علی بن الحسین(علیه السلام) می فرمود: حلال قوت برگزیدگان خداست، و لکن تو بگو: خدایا رزق واسع به من بده.(1)
«وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ»(2)
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«أُمَّةً وَاحِدَةً»، آل محمّد(علیهم السلام) هستند.(3)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«أُمَّةً وَاحِدَةً»، یعنی علی مذهبٍ واحد.(4)
و در تفسیر «کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون» گوید:
یعنی هر کسی که برای خود دینی انتخاب نموده، به آن شادمان است.(5)
«إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ * وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ…»(6)
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیات «أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ…» به فرموده امام باقر(علیه السلام)
ص: 527
درباره ی علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) نازل شده است و احدی بر او در این معنا سبقت نگرفته است.(1)
امام کاظم(علیه السلام) می فرماید: پدرم می فرمود:
آیات فوق درباره امیرالمؤمنین و فرزندان او(علیهم السلام) نازل شده است.(2)
«وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ * أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ… »(3)
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود شفقت و امید و هراس و ترس آنان است از این که اعمال شان پذیرفته نشود اگر اطاعت خداوند را نکرده باشند، و امیدوارند که از آنان قبول شود.(4)
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر می توانید کاری کنید که شناخته نشوید. سپس فرمود: باکی نیست که مردم از شما تعریف نکنند، و باکی نیست که مورد مذمّت آنان باشید، اگر نزد خداوند پسندیده باشید، چرا که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: ماندن در
ص: 528
دنیا خیری ندارد مگر برای دو نفر: یکی آن که هر روز به نیکی و کارهای خوب خود بیفزایید، و دیگر کسی که گناهان خود را به وسیله توبه جبران نماید.
سپس فرمود:
چگونه توبه او می تواند پذیرفته شود؟ به خدا سوگند: اگر به قدری سجده کند که گردن او قطع شود بدون ولایت ما اهل بیت، خداوند عملی را از او نمی پذیرد و توبه او را قبول نمی کند، و آگاه باشید که هر کس حقّ ما را شناخته باشد، و به واسطه ما امیدوار به ثواب باشد، و به قوت نصف مدّ در هر روز راضی باشد، و به چیزی که عورت او را بپوشاند قانع شود، و به سایه بانی که بالای سر او باشد صبر کند، به خدا سوگند باز خائف و ترسان خواهد بود، و دوست می دارد که بهره ی او از دنیا همین باشد، چرا که این گونه خداوند مردم را در قرآن توصیف نموده و می فرماید: «وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ»، سپس فرمود: آیا می دانی مقصود آنان از «ما أتوا به» چیست؟ به خدا سوگند همان اطاعت و بندگی و محبّت و ولایت ما می باشد، و آنان با این حال هراس دارند که اعمال شان پذیرفته نشود، و به خدا سوگند ترس آنان از این نیست که شکّی در دیانت و اعتقاد خود داشته باشند، و لکن می ترسند که در محبّت و اطاعت از ما مقصّر باشند!
سپس فرمود:
اگر می توانی از خانه خود خارج نشوی خارج مشو، چرا که اگر خارج شدی باید بر خود لازم بدانی که غیبت نکنی، و دروغ نگویی، و حسد نورزی، و ریاکاری نکنی، و مداهنه و ظاهرسازی ننمایی. تا این که فرمود: چه خوب صومعه ای است خانه مؤمن، که چشم او را از گناه، و زبان و فرج او را از خطا حفظ می نماید.
ص: 529
سپس فرمود:
کسی که نعمت های خدا را با قلب خود شناخته باشد، مستحق مزید نعمت خواهد بود قبل از آن که با زبان خود اظهار شکر نماید، و کسی که گمان کند بر دیگری فضیلت و برتری دارد، از مستکبران خواهد بود.
حفص بن غیاث گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: به این خاطر خود را برتر می داند که مرتکب گناهی مانند گناه برادر خود نشده است؟ فرمود: هیهات، هیهات، چرا که شاید خداوند آن برادر گناهکار را بخشیده باشد، و تو را برای حساب نگاه بدارند، مگر تو قصّه ساحران موسی(علیه السلام) را نخوانده ای؟ سپس فرمود: چه بسیارند کسانی که به خاطر نعمت های خداوند مغرور شده اند، و چه بسیارند کسانی که خداوند آنان را با نعمت های خود غافل نگهداشته است، و یا مردم را ثنا گوی آنان قرار داده [و آنان از عیوب و گناهان خود غافل مانده اند].
سپس فرمود:
من امید نجات دارم برای عارفین به حق ما از این امّت، مگر برای سه نفر:
همنشین سلطان جائر، 2. اهل هوا و هوسرانی، 3. فاسقی که علنی گناه می کند….(1)
ص: 530
«وَلَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(1)
حمزة بن حمران گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در قلب من چیزی قرار گرفته و می خواهم از شما سؤال کنم و حق را از شما بشنوم؟ فرمود: آنچه در قلب تو است آسیبی به تو نمی رساند. گفتم: من [درباره استطاعت و اختیار چنین] می گویم: خداوند تبارک و تعالی بندگان خود را به چیزی که استطاعت آن را ندارند تکلیف نکرده است، و به هر چه تکلیف نموده آنان استطاعت آن را دارند، و آنان هیچ عملی را انجام نمی دهند مگر با اراده و مشیّت و قضا و قدر الهی. [و اگر
ص: 531
او بخواهد می تواند از آنان جلوگیری نماید] فرمود: این که تو می گویی همان دین خداست که من و پدرانم به آن اعتقاد داریم.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
[عقوبت] نُه چیز از امّت من برداشته شده است: خطا، نسیان، اکراه، چیزی که طاقت آن را ندارند، چیزی که نمی دانند، چیزی که مضطّر به آن باشند، حسد [مادامی که اعمال نشود]، فال بد، تفکّر در وسوسه در خلقت، مادامی که به زبان جاری نشود.(2)
مؤلّف گوید:
ظاهر روایت فوق این است که امور نه گانه فوق برای این امّت مؤاخذه و عقوبت ندارد گرچه برخی از آن ها مانند حَسَد و فال بد نکوهیده و مذموم می باشد، گرچه به عمل و زبان نرسد.
ص: 532
ضمناً روایات مربوط به استطاعت و اختیار فراوان است و ما از ذکر آن ها صرف نظر نمودیم چرا که در ذیل آیات دیگری گذشت و خواهد آمد إن شاءالله.
«حَتَّی إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ * لَا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ… * قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ…»(1)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
مقصود از عذاب، کشته شدن مشرکین در بدر، و یا گرسنگی آنان است، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان نفرین نمود و فرمود: «اَللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَی مُضَرَ، وَ اجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»، از این رو خداوند آنان را مبتلای به قحطی نمود تا جایی که مردارها و سگ ها و استخوان های سوخته و ظرف های پوستی و فرزندانشان را خوردند.(2)
«وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ»(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «حقّ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، به دلیل آیه «قَدْ
ص: 533
جاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِ مِنْ رَبِّکُمْ»(1)، و مقصود از «بالحقّ» در این آیه ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
سپس گوید:
دلیل دیگر، آیه «وَیَسْتَنبِئُونَکَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَرَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ»(2)، می باشد، یعنی ای محمّد! اهل مکّه درباره ی علی(علیه السلام) از تو سؤال می کنند: آیا امامت علیّ حقّ است؟ بگو: آری به پروردگارم سوگند امامت او حق و از جانب خداوند است. تا این که گوید: امثال این ایه در قرآن فراوان است. مانند آیه «وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»، یعنی إلی ولایة أمیرالمؤمنین(علیه السلام). و آیه «وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»، یعنی عن الإمام لحائدون.(3)
«وَإِنَّ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ»(4)
امام حسین(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «صراط» در این آیه ولایت ما اهل البیت است.(5)
ص: 534
و از مخالفین نیز صاحب کشف الغمّة گوید:
مقصود از «صراط» محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1)
مُقَرَّن گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ابن کوّاء فرمود:
خداوند تبارک و تعالی اگر می خواست خود را به بندگان خویش معرّفی می نمود و لکن او ما را ابواب و صراط و راهی که به او منتهی می شود قرار داده است، پس کسی که از ولایت ما عدول کند، و یا دیگران را بر ما مقدّم نماید، از صراط [مستقیم دین] منحرف شده است.(2)
ص: 535
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه وسیله بعد از ذکر آن دو شقّی می فرماید:
… یکی از آن دو در قیامت به رفیق خود می گوید: «یا لَیْتَ بَیْنی وَ بَیْنَکَ بُعْدَ المَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ القَرینِ»، و دیگری در پاسخ او می گوید: «یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا * لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا»، سپس فرمود: من همان ذکری هستم که او از آن گم راه شد، و من همان سبیلی هستم که او از آن منحرف شد، و من همان ایمانی هستم که او به آن کافر شد، و من همان قرآنی هستم که او آن را محجور نمود، و من همان دینی هستم که او آن را تکذیب کرد، و من همان صراطی هستم که او از آن منحرف گردید.(1)
وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ 75 وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ 76 حَتَّی إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ 77 وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا مَّا تَشْکُرُونَ 78 وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ 79 وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ 80 بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ 81 قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا
ص: 536
وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ 82 لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ 83 قُل لِّمَنِ الْأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 84 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ 85 قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ 86 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ 87 قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 88 سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ 89 بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ 90 مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ 91 عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ 92»
¬Kj
«استکانة» به معنای خضوع است، یعنی آنان در پیشگاه پروردگار خود خضوع نکردند، و «أکانة» یعنی أخضعه، و بعضی گفته اند: «استکان» از سکینه و سکون است و اصل استکانوا استکنوا بوده است، و «اساطیر» به معنای اکاذیب و دروغ پردازی هاست، و «ملکوت» به معنای ملک و سلطنت است و تاء آن برای مبالغه می باشد، و «هو یجیر» یعنی یمنع من یشاء، و «لا یجار علیه» یعنی لا یمنع منه أحد، و «مبلسون» به معنای آیسون است یعنی در آن حال که عذاب بر آنان نازل می شود، هیچ امیدی به نجات ندارند.
و اگر به آنان رحم کنید و گرفتاریها و مشکلات شان را برطرف سازیم، (نه تنها بیدار نمی شوند، بلکه) در طغیانشان لجاجت می ورزند و (در این وادی) سرگردان می مانند! (75) ما آن ها را به عذاب و بلا گرفتار ساختیم (تا بیدار شوند)، امّا آنان نه در برابر
ص: 537
پروردگارشان تواضع کردند، و نه به درگاهش تضرّع می کنند! (76) (این وضع هم چنان ادامه می یابد) تا زمانی که دری از عذاب شدید به روی آنان بگشاییم، (و چنان گرفتار می شوند که) ناگهان بکلّی مأیوس گردند. (77) و او کسی است که برای شما گوش و چشم و قلب [عقل] ایجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا می آورید. (78) و او کسی است که شما را در زمین آفرید؛ و به سوی او محشور می شوید! (79) و او کسی است که زنده می کند و می میراند؛ و رفت و آمد شب و روز از آن اوست؛ آیا اندیشه نمی کنید؟! (80) (نه،) بلکه آنان نیز مثل آنچه پیشینیان گفته بودند گفتند. (81) آن ها گفتند: «آیا هنگامی که مردیم و خاک و استخوانهایی (پوسیده) شدیم، آیا بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! (82) این وعده به ما و پدرانمان از قبل داده شده؛ این فقط افسانه های پیشینیان است!» (83) بگو: «زمین و کسانی که در آن هستند از آن کیست، اگر شما می دانید؟!» (84) بزودی (در پاسخ تو) می گویند: «همه از آن خداست!» بگو: «آیا متذکّر نمی شوید؟!» (85) بگو: «چه کسی پروردگار آسمان های هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟» (86) بزودی خواهند گفت: «همه این ها از آن خداست!» بگو: «آیا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید و دست از شرک برنمی دارید)؟!» (87) بگو: «اگر می دانید، چه کسی حکومت همه موجودات را در دست دارد، و به بی پناهان پناه می دهد، و نیاز به پناه دادن ندارد؟!» (88) خواهند گفت: «(همه این ها) از آن خداست» بگو: «با این حال چگونه می گویید سحر شده اید (و این سخنان سحر و افسون است)؟!» (89) نه، (واقع این است که) ما حقّ را برای آن ها آوردیم؛ و آنان دروغ می گویند! (90) خدا هرگز فرزندی برای خود انتخاب نکرده؛ و معبود دیگری با او نیست؛ که اگر چنین می شد، هر یک از خدایان مخلوقات خود را تدبیر و اداره می کردند و بعضی بر بعضی دیگر برتری می جستند (و جهان هستی به تباهی
ص: 538
کشیده می شد)؛ منزّه است خدا از آنچه آنان توصیف می کنند! (91) او دانای نهان و آشکار است؛ پس برتر است از آنچه برای او همتا قرار می دهند! (92)
«وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(1)
مرحوم طبرسی در جوامع گوید:
[پس از نفرین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مشرکین مکّة در اثر فشارهایی که به آن حضرت و اصحاب او آوردند همان گونه که در تفسیر آیه «حَتَّی إِذا أَخَذْنا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذابِ»، گذشت] اهل مکّه گرفتار قحطی شدند و ابوسفیان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من شما را به حق خدا و رحم سوگند می دهم، آیا شما نمی گویید که «رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ»، هستید؟ فرمود: آری. ابوسفیان گفت: «شما پدران ما را با شمشیر و فرزندان را با گرسنگی کشتید» [و مقصود او از پدران، کشته های بدر و غیره بود.](2)
«وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ»(3)
محمّدبن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
استکانه، به معنای خضوع است، و تضرّع به معنای دو دست را به دعا بلند
ص: 539
کردن و تضرّع با آن هاست.(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز در ذیل این آیه می فرماید:
«التضرّع رفع الیدین.»(2)
و در سخن دیگری می فرماید:
«استکانه» دعا کردن است، و تضرّع بلند کردن دو دست در نماز [برای قنوت] است.(3)
«حَتَّی إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ»(4)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از عذاب در آیه قبل، گرسنگی و ترس و قتل است [و ترس از قتل، بعد از فتح مکّه برای مشرکین رخ داد] و «مُبْلِسُونَ» در این آیه به معنای آیسون است.(5)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ»، امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است،
ص: 540
هنگامی که در رجعت به دنیا باز می گردد [و با دشمنان خود می جنگد و از آنان انتقام می گیرد.](1)
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ …»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
این آیه ردّ بر ثَنَوِیّه است که قائل به دو خدا هستند، و خداوند در ردّ آنان می فرماید: اگر در عالم دو خدا حاکم باشد، باید هر کدام طالب علوّ و برتری و سلطه بر دیگری باشند و یکی از آنان بخواهد انسانی را بیافریند و دیگری بخواهد حیوانی را بیافریند، تا هر دو دارای مشیّت باشند و محال است که در یک آن یک چیز،انسان و حیوان باشد، و چون ما نزاعی در خلقت نمی بینیم معلوم می شود که عالم دو مدبّر ندارد، از این رو خداوند می فرماید: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ» و مشابه این آیه، آیه «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»می باشد.(3)
ص: 541
«عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ»(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «غیب» چیزی است که به وجود نیامده، و مقصود از «شهادت» چیزی است که به وجود آمده است. [و خداوند عالم به غیب و شهود است.](2)
فتح بن یزید جرجانی گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: آیا خداوند می داند چیزی که در قدیم به وجود نیامده اگر به وجود می آمد چگونه بود؟ فرمود: وای بر تو مسائل شخصی را سؤال می کنی، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «لَوْ کانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا»، و یا می فرماید: «وَلَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ»، و یا در جواب اهل دوزخ که می گویند: «أَخْرِجْنا نَعْمَلْ صالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ» می فرماید: «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ» پس خداوند عالم است به چیزی که نبوده، و می داند که اگر می بود چگونه بود.(3)
ص: 542
قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ 93 رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ 94 وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ 95 ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ 96 وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ 97 وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ 98 حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ 99 لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ 100 فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ 101 فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 102 وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ 103 تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ 104 أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَی عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ 105 قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ 106 رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ 107 قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ 108 إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ 109 فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّی أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ 110 إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ 111 قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ 112 قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ 113 قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ 114 أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ 115 فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ 116 وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ 117 وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ 118»
¬Kj
ص: 543
«مِنْ هَمَزَاتِ» همز به معنای دفع با شدّت است، و همزه ی شیطان، وادار کردن او به معاصی با فریب و اغواء است، و «برزخ» مانع بین دو چیز را گویند، و هر فصلی که بین دو چیز واقع می شود برزخ است، و مقصود از «وراء» در این جا به معنای قدّام و جلو است، و «لَفْح و نَفْح» به یک معناست، و «لَفْح» شدیدتر است، و «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ» یعنی آتش صورت های آنان را زشت می کند، و «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ» یعنی صورت های شان درهم کشیده می شود و دندان های آنان آشکار می گردد، و «اخْسَؤُوا فِیهَا» از خَسْأ به معنای دور کردن با زجر است، و إخْسَأ یعنی تباعد، تباعد، و سخریّه، به معنای استهزا و مسخره کردن است.
بگو: «پروردگار من! اگر عذابهایی را که به آنان وعده داده می شود به من نشان دهی (و در زندگیم آن را ببینم)… (93) پروردگار من! مرا (در این عذابها) با گروه ستمگران قرار مده!» (94) و ما تواناییم که آنچه را به آن ها وعده می دهیم به تو نشان دهیم! (95) بدی را به بهترین راه و روش دفع کن (و پاسخ بدی را به نیکی ده)! ما به آنچه توصیف می کنند آگاه تریم! (96) و بگو: «پروردگارا! از وسوسه های شیاطین به تو پناه می برم! (97) و از این که آنان نزد من حاضر شوند (نیز) -- ای پروردگار من -- به تو پناه می برم!» (98) (آن ها هم چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! (99) شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته
ص: 544
شوند! (100) هنگامی که در «صور» دمیده شود، هیچ یک از پیوندهای خویشاوندی میان آن ها در آن روز نخواهد بود و از یکدیگر تقاضای کمک نمی کنند (چون کاری از کسی ساخته نیست)! (101) و کسانی که وزنه اعمال شان سنگین است، همان رستگارانند! (102) و آنان که وزنه اعمال شان سبک باشد، کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده، در جهنّم جاودانه خواهند ماند! (103) شعله های سوزان آتش همچون شمشیر به صورتهای شان نواخته می شود و در دوزخ چهره ای عبوس دارند. (104) (به آن ها گفته می شود:) آیا آیات من بر شما خوانده نمی شد، و شما آن را تکذیب می کردید؟! (105) می گویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قوم گم راهی بودیم! (106) پروردگارا! ما را از این (دوزخ) بیرون آر، اگر بار دیگر تکرار کردیم قطعاً ستمگریم (و مستحق عذاب)!» (107) (خداوند) می گوید: «دور شوید در دوزخ، و با من سخن مگویید! (108) (فراموش کرده اید) گروهی از بندگانم را که می گفتند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم ما را ببخش و بر ما رحم کن و تو بهترین رحم کنندگانی! (109) امّا شما آن ها را به باد مسخره گرفتید تا شما را از یاد من غافل کردند و شما به آنان می خندیدید! (110) ولی من امروز آن ها را به خاطر صبر و استقامت شان پاداش دادم آن ها پیروز و رستگارند!» (111) (خداوند) می گوید: «چند سال در روی زمین توقّف کردید؟» (112) (در پاسخ) می گویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتی از یک روز! از آن ها که می توانند بشمارند بپرس!» (113) می گوید: «(آری،) شما مقدار کمی توقّف نمودید اگر می دانستید!» (114) آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم، و بسوی ما باز نمی گردید؟ (115) پس برتر است خداوندی که فرمانروای حقّ است (از این که شما را بی هدف آفریده باشد)! معبودی جز او نیست و او پروردگار عرش کریم است! (116) و هر کس معبود دیگری را با خدا بخواند -- و
ص: 545
مسلّماً هیچ دلیلی بر آن نخواهد داشت -- حساب او نزد پروردگارش خواهد بود یقیناً کافران رستگار نخواهند شد! (117) و بگو: «پروردگارا! مرا ببخش و رحمت کن و تو بهترین رحم کنندگانی! (118)
«قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ * رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ»(1)
از ابن عبّاس و جابربن عبدالله انصاری نقل شده -- و جابر گوید:
در آن وقت من از همه مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک تر بودم -- و جابر و ابن عبّاس گویند: ما در حجّة الوداع در منی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم که می فرمود: من اکنون به شما خبر می دهم که بعد از من شما کافر خواهید شد و با شمشیر گردن همدیگر را خواهید زد!! و به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا در بین کتیبه و لشکری خواهید دید که گردن شما را می زنند. جابر گوید: سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عقب سر خود التفات نمود و باز روی مبارک به جمعیّت نمود و فرمود: و یا علیّ را خواهید دید که در بین لشکری با شما می جنگند.
سپس جابر گوید:
این جبرئیل بود که در مرتبه دوّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فشار داد و گفت: «أو علّی أو علّی» و این آیه نازل شد: «قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ * رَبِّ فَلَا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ * وَإِنَّا عَلَی أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ.»(2)
ص: 546
در مجمع البیان نیز از حاکم ابوالقاسم حسکانی از ابن عبّاس و جابر نقل شده که گویند:
ما در سال حجّة الوداع در منی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدیم که به مردم می فرمود: نکند بعد از من به کفر بازگردید و با شمشیر گردن همدیگر را بزنید، و به خدا سوگند اگر چنین کنید، مرا در بین کتیبه ای خواهید دید که گردن شما را می زنند. جابر گوید: پس کسی شانه چپ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را فشار داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: -«و یا علّی خواهد بود». و سپس این آیه نازل شد: «قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی….»(1)
«ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ»(2)
مرحوم کلینی در کافی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ص: 547
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در طول زمان بعثت تا رحلت از دنیا -- از تواضعی که در مقابل خداوند داشت -- هیچ گاه هنگام نشستن به چیزی تکیه نکرد، و هرگز همنشین او زانوهای او را ندید، و با کسی مصافحه نکرد که دست خود را زودتر بکشد، بلکه دست او در دست مصافحه کننده بود تا او دست خود را بکشد، و هرگز آن حضرت -- صلوات الله علیه و آله -- برخورد بد را به بدی پاسخ نداد و به دستور خداوند که به او فرموده بود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، عمل می نمود، و هرگز سائلی را ردّ نکرد -- اگر چیزی داشت به او می داد وگرنه می فرمود: خدا می رساند، و هرگز برای کسی چیزی به عهده ی خدا نگذارد مگر آن که خداوند اجابت نمود، و آن حضرت [بسا] به کسی وعده بهشت می داد. و خداوند برای او امضا می نمود.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
برادر او امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز بعد از او چنین بود، او جان خود را فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمود، و هرگز از حرام دنیا نخورد تا از دنیا رحلت نمود، و به خدا سوگند اگر دو امر حلال برای او رخ می داد که هر دو طاعت خدا بود، او سخت ترین آن ها را بر بدن خود انتخاب می کرد، و به خدا سوگند او با تلاش دستان خود، هزار بنده را در راه خدا آزاد نمود، و به خدا سوگند احدی جز او نتوانست همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خدا را عبادت کند، و به خدا سوگند هیچ کار سختی بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیش نیامد مگر آن که آن کار را به علی(علیه السلام) واگذار می نمود، به خاطر اطمینانی که به او داشت، و بسا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را به جنگی می فرستاد و پرچم اسلام را به دست او می داد و جبرئیل در سمت
ص: 548
راست او بود و میکائیل در سمت چپ او بود، و از آن جنگ باز نمی گشت تا خداوند او را پیروز می نمود.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
علیّ(علیه السلام) در غذا خوردن، از همه مردم به سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزدیک تر بود، همواره غذای او نان و روغن بود، و به مردم نان و گوشت اطعام می کرد، او به دست مبارک خود آب می کشید و هیزم جمع آوری می کرد، و فاطمه(علیه السلام) نیز با دست خود آسیاب می کرد و خمیر می نمود و نان می پخت و لباس را وصله می زد، در حالی که او از همه زنان زیباتر بود، «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهَا وَ عَلَی أَبِیهَا وَ بَعْلِهَا وَ بنیهَا الطَّاهِرِینَ.»(2)
ص: 549
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ»، فرمود:
أحسن تقیّةً است که خداوند به دنبال آن می فرماید: «فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.»(1)
«حَتَّی إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا»(2)
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
مانع زکات هنگام مرگ درخواست بازگشت به دنیا را می کند، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ….»(3)
و در سخن دیگری فرمود:
هر کس قیراطی از زکات را منع کند، نه مؤمن است و نه مسلمان، چنان که
ص: 550
خداوند می فرماید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ.»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
آیه فوق درباره ی مانع زکات و خمس نازل شده است.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که کافر از دنیا می رود هفتاد هزار ملک عذاب، او را تا قبر مشایعت می کنند، و آن کافر حاملین خود را با صدای بلند -- که همه خلایق جز جن و انس می شوند -- سوگند می دهد [که او را به طرف قبر نبرند] و می گوید: «لَوْ أَنَ لِی کَرَّةً فَأَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»، یعنی ای کاش مرا بازگشتی بود و من از مؤمنان می شدم» و نیز می گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ» و ملائکه عذاب در جواب او می گویند: «کَلَّا إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها.»(3)
ص: 551
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
هر صاحب مالی که زکات و یا خمس مال خود را ندهد، خداوند در قیامت او را در بقعه و زمینی بی آب و علف و خالی از سکنه حبس می کند، و حیوان وحشی
خطرناکی را به جان او می اندازد تا همواره به او حمله کند، و چون او راه فراری را از او نمی بیند، دست خود را مقابل آن حیوان می گیرد و آن حیوان دست او را گاز می گیرد، و هر ثروتمندی که دارای شتر و گاو و یا گوسفند باشد و خمس و زکات مال خود را نپردازد، خداوند روز قیامت او را در زمینی بی آب و علف و خالی از سکنه می اندازد و حیوان های شاخ دار، او را شاخ می زنند، و حیوانات سُم دار با سُم به او می زنند، و هر ثروتمندی که دارای باغ خرما و انگور و یا زمین های کشاورزی باشد، و زکات آن ها را نپردازد، خداوند در قیامت آن زمین هارا تا هفت طبقه همراه جانورانش مانند طوقی به گردن او می آویزد.(1)
«وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ…»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
ص: 552
برزخ امر بین امرین است و آن ثواب و عقاب بین دنیا و آخرت می باشد، و این آیه ردّ بر کسانی است که منکر عذاب قبر و ثواب و عقاب قبل از قیامت اند، در حالی که امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «به خدا سوگند من برای شما [شیعیان] جز از برزخ نمی ترسم، و امّا هنگامی که کار به دست ما بیاید، ما شما را سزاواتر [به شفاعت] می دانیم» و نیز حضرت زین العابدین(علیه السلام) می فرماید: قبر یا باغی از باغستان های بهشت است، و یا گودالی از گودال های دوزخ است.(1)
عمربن یزید گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: من از شما شنیدم که فرمودید: «کلیّه شیعیان ما با گناهانی که دارند در بهشت هستند؟» امام(علیه السلام) فرمود: «من به تو راست گفتم، به خدا سوگند همه آنان در بهشت خواهند بود.» گفتم فدای شما شوم، گناهان آنان زیاد و بزرگ است؟ فرمود: «امّا در قیامت همه شما با شفاعت پیامبر مطاع و یا وصیّ پیامبر -- صلوات الله علیهم أجمعین -- در بهشت خواهید بود، و لکن به خدا سوگند من برای شما از برزخ می ترسم.» گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: «برزخ قبر است، از هنگام مرگ تا قیامت.»(2)
ص: 553
زراره گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: برای چه آن دو چوب تر را در کنار میّت می گذارند؟
حضرت(علیه السلام) فرمود:
«به خاطر این که آن دو چوب تا نخشکیده عذاب و حسابی برای میّت نخواهد بود» سپس فرمود: همه عذاب در یک روز و در یک ساعت است به اندازه دفن میّت و بازگشت مردم، و آن دو چوب برای این است که عذاب و حسابی برای میّت نباشد، و پس از خشکیدن آن دو چوب نیز عذاب و حسابی برای او نخواهد بود، إن شاءالله.(1)
یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید:
به آن حضرت گفتم: برادر من در بغداد است و من می ترسم که در بغداد از دنیا برود؟ فرمود: «باکی نیست، چرا که هر مؤمنی در شرق و یا غرب عالم از دنیا برود، خداوند روح او را به وادی السّلام می آورد» گفتم: وادی السّلام کجاست؟ فرمود: پشت کوفه است، و من اکنون می بینم که ارواح مؤمنین در وادی السّلام [یعنی نجف] گرد هم نشسته اند و با همدیگر سخن می گویند .(2)
ص: 554
مؤلّف گوید:
ما اخبار مربوط به برزخ را در کتاب «راه بهشت» با تفصیل نقل نموده ایم مراجعه شود.
«فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ…»(1)
صاحب مجمع از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هر حسب و نسبی روز قیامت قطع می شود مگر حسب و نسب من.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
فرزند صفیّه دختر عبدالمطلّب از دنیا رفت و چون صفیّه از خانه بیرون آمد، عمر به او گفت: «گوشواره ی خود را بپوشان، چرا که خویشی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای تو سودی ندارد» صفیّه گفت: ای ناپاک آیا تو گوشواره ای از من دیدی؟! و سپس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گریان شد و سخن عمر را به اطلاع آن حضرت رساند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خارج شد و مردم را صدا زد و چون جمع شدند فرمود: برای چه، کسانی گمان کرده اند: که قرابت و خویشی با من سودی ندارد؟! سپس فرمود: هنگامی که من در مقام محمود [یعنی مقام شفاعت] قرار بگیرم شفاعت خواهم نمود….(3)
ص: 555
مرحوم صدوق در کتاب عیون -- در باب سخنان حضرت رضا(علیه السلام) به برادر خود زید بن موسی که به نسب خود بر دیگران افتخار می کرد -- از ابراهیم بن محمّد ثقفی نقل نموده که گوید:از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هر کس گنهکاری را دوست بدارد، او نیز گنهکار است، و هر کس بنده ی مطیعی را دوست بدارد، او نیز مطیع محسوب می شود، و هر کس به ظالمی کمک کند، او نیز ظالم است، و هر کس ظالمی را خوار کند، او عادل است، و بین خدا و احدی قرابت و خویشی وجود ندراد، و احدی به ولایت خدا نمی رسد مگر به وسیله طاعت و بندگی.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فرزندان عبدالمطلّب فرمود: [فردای قیامت] با اعمالتان نزد من بیایید، نه با حسب و نسب تان، چرا که خداوند می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ * فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ
ص: 556
هُمُ الْمُفْلِحُونَ….»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
احدی روز قیامت تقدّم [به بهشت] پیدا نمی کند مگر با اعمال نیک خود، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای مردم! عربیّت باب شادی [و نجات] نیست، بلکه یک زبان و لغتی است برای گفتگو، و هر کس به آن تکلّم کند او را عربی گویند.
سپس فرمود:
آگاه باشید که همه شما فرزندان آدم هستید، و آدم از خاک آفریده شده است، و گرامی ترین شما نزد خداوند، با تقواترین شما خواهد بود، و دلیل این مسأله قول خداوند است که می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ * فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ…» یعنی هنگامی که در صور دمیده می شود و قیامت بر پا می گردد، هر کس به سبب اعمال نیکی که انجام داده، نامه او سنگین ورستگار خواهد بود، و کسانی که نامه عمل شان سبک باشد و کارهای نیک نداشته باشند، زیانکار می باشند و در دوزخ
ص: 557
مخلّد خواهند بود.(1)
محمّدبن جریر طبری شیعی در مسند فاطمه(علیها السلام) از جهم بن ابی جهمة نقل کرده که گوید:از امام کاظم ابی الحسن موسی بن جعفر(علیهما السلام) شنیدم که می فرمود:
خداوند تبارک و تعالی ارواح را دو هزار سال قبل از ابدان آفرید، و هر کدام از ارواح که در آسمان با دیگری مأنوس شد در روی زمین نیز با آو مأنوس خواهد بود، و هر کدام که در آسمان با دیگری مأنوس نبود، در روی زمین نیز مأنوس نخواهد بود، و چون حضرت قائم؟عج؟ قیام می کند، برادرانی که در دیانت برادرند، از همدیگر ارث می برند، و برادران نسبی از یکدیگر ارث نمی برند، چنان که خداوند می فرماید: «فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءلُونَ .»(2)
ص: 558
در برخی از روایات از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
آیه «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»، درباره ی ما نازل شده است.(1)
«وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ…»(2)
ابوسعید خدری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
«کَالِحُونَ»، به معنای سوخته شدن و زشت شدن صورت های اهل دوزخ است به گونه ای که لب بالای آنان تا وسط سر جمع می شود و لب پائین آن ها تا ناف آویزان می گردد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم گوید: «تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ»؛ یعنی آتش صورت آنان را می سوزاند، «وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ»؛ یعنی دهن های آنان باز و صورت های شان سیاه و سوخته می گردد.(4)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی که در آن احوال مردم را در قیامت بیان
ص: 559
می نماید، می فرماید:
و برخی از آنان پیشوایان کفر و ضلالت اند، و خداوند برای آنان در قیامت میزانی قرار نمی دهد و به آنان اعتنایی نمی کند، چرا که آنان به امر و نهی خداوند اعتنایی نداشته اند. سپس می فرماید: «فَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ * تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ.»(1)
و در بخش دیگری از حدیث فوق می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قیامت بر منافقین امّت خود به کفر و الحاد و عناد و نقض عهد و تغییر سنّت و ظلم به اهل بیت خود و ارتداد و رجوع و بازگشت به جاهلیّت و اقتداء به امّت های پیشین که نسبت به پیامبرانشان ظلم و خیانت نمودند، شهادت می دهد و آنان در پاسخ می گویند: «رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اِخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ.»(2)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ قال
ص: 560
«اِخْسَؤُوا فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ»» گوید:
روایت شده (و الله اعلم) که آنان در حالی که به همدیگر فشار می دهند هفتاد سال طول می کشد تا به قعر جهنّم می رسند.(1)
«إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ»(2)
عبدالله بن مسعود گوید:
مقصود از این آیه، صبر علیّ بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) است در راه خدا بر طاعات و گرسنگی و فقر و بلاهای دنیا و آنان اند رستگاران. «أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ. »(3)
«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ * فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ»(4)
محمّدبن عمّاره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: هدف خداوند از خلقت عالم چه بوده است؟ فرمود:
خداوند، عالم را بیهوده نیافریده است، بلکه برای اظهار قدرت و تکلیف مردم به طاعت آفریده تا آنان از این راه به رضوان الهی برسند، و هدف این
ص: 561
نبوده که از مردم نفعی به او برسد و یا ضرری از او دفع شود بلکه آنان را آفریده تا به آنان نفعی برساند و به نعمت ابدی برسند.(1)
مسعدة بن صدقه گوید:
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: آیا خداوند ما را برای عَجَب و شگفتی آفریده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: این چه سخنی است که می گویی؟ آن شخص گفت: آیا خداوند ما را برای فنا و نابودی آفریده است؟ فرمود: ساکت باش ای برادر زاده، خداوند ما را برای بقا و ابدیّت آفریده است، مگر نمی دانی که بهشت فانی نمی شود، و دوزخ خاموش نمی گردد، و ما از خانه ای به خانه دیگری منتقل می شویم [و مرگ به معنای فنا و نابودی نیست؟.](2)
ص: 562
محل نزول: مدینه ی منوّره
تعداد آیات: 64 آیه.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی نساء نازل شده است.(1)
از امام باقر(علیه السلام) نقل شده:
امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
سوره ی نور بعد از سوره ی نساء نازل شده است، به دلیل این که در سوره ی نساء آمده: «وَ اللَّاتِی یَأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا»،
مقصود از سبیل در این ایه قول خداوند است در سوره نور که می فرماید:
«سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ.»(2)
ص: 563
ثواب قرائت سوره ی نور
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اموال و عفّت خودتان را با تلاوت سوره نور حفظ کنید، و عفّت زنان خود را نیز با تلاوت [و تعلیم] سوره نور تأمین نمایید، چرا که اگر کسی همواره در هر روز و یا در هر شب این سوره را بخواند، احدی از اهل بیت او تا آخر عمر بدی نمی بینند [وزنا نخواهند کرد]، و چون از دنیا برود هفتاد هزار ملک او را تا قبرش مشایعت می کنند، و برای او دعا و استغفار می نمایند تا داخل قبر شود.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد و در عبا و یا در بستر خود قرار دهد، هرگز محتلم نمی شود ….(2)
ص: 564
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
زن ها را در غرفه ها ساکن نکنید و به آنان کتابت یاد ندهید، و ریسندگی و سوره ی نور را به آن ها یاد بدهید.(1)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به زن هایتان سوره ی یوسف را یاد ندهید و آن را برای آنان نخوانید، چرا که در این سوره فتنه [و خطر انحراف] وجود دارد، و به آنان سوره ی نور را یاد بدهید که مواعظی در آن هست .(2)
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که سوره ی نور را قرائت کند، خداوند به عدد هر زن و مرد مؤمنی که آمده، و اکنون زنده می باشند، ده حسنه به او پاداش خواهد داد.(3)
ص: 565
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 1 الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ 2 الزَّانِی لَا یَنکِحُ إلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ 3 وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 4 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 5 وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الصّادقینَ 6 وَالْخَامِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ إِن کَانَ مِنَ الْکَاذِبِینَ 7 وَیَدْرَأُ عَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ 8 وَالْخَامِسَةَ أَنَّ غَضَبَ اللَّهِ عَلَیْهَا إِن کَانَ مِنَ الصّادقینَ 9 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ 10»
ص: 566
«سُورَةٌ»، یا از «سور البناء» یعنی از ارتفاع بنا، گرفته شده، چرا که سوره در نفوس مردم مقام بلندی دارد، و یا از «سور البناء» به معنای ساقی از اسواق بنا یعنی پاره ای از پاره های آن است، و در این صورت سوره به معنای قطعه ای از قرآن است، و «فَرَضَ» به معنای وَجَبَ است، و «وجب» یا بدون جعل جاعل است، مانند وجوب شکر منعم که به دلالت عقل واجب است، و یا وجوب و لزوم آن به سبب امر آمر است، و «زنا» عمل نکاح است بدون عقد شرعی و بدون شبهه عقد، و هر وطی حرامی زنا نیست، چرا که وطی در حال حیض و نفاس حرام است و لکن زنا نیست، و «جَلْد» به معنای تازیانه است، و رأفت به معنای عطوفت و یا به معنای رحمت و ترحّم به دیگری است که در حال درد و تألّم باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر
(این) سوره ای است که آن را فرو فرستادیم، و (عمل به آن را) واجب نمودیم، و در آن آیات روشنی نازل کردیم، شاید شما متذکّر شوید! (1) هر یک از زن و مرد زناکار را صد تازیانه بزنید و نباید رأفت (و محبّت کاذب) نسبت به آن دو شما را از اجرای حکم الهی مانع شود، اگر به خدا و روز جزا ایمان دارید! و باید گروهی از مؤمنان مجازات شان را مشاهده کنند! (2) مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمی کند و زن زناکار را، جز مرد زناکار یا مشرک، به ازدواج خود درنمی آورد و این کار بر مؤمنان حرام شده است! (3) و کسانی که آنان پاکدامن را متّهم می کنند، سپس چهار شاهد (بر مدّعای خود) نمی آورند، آن ها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادت شان را هرگز نپذیرید و آن ها همان فاسقانند! (4) مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند
ص: 567
و جبران نمایند (که خداوند آن ها را می بخشد) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. (5) و کسانی که همسران خود را (به عمل منافی عفّت) متّهم می کنند، و گواهانی جز خودشان ندارند، هر یک از آن ها باید چهار مرتبه به نام خدا شهادت دهد که از راستگویان است (6) و در پنجمین بار بگوید که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد. (7) آن زن نیز می تواند کیفر (زنا) را از خود دور کند، به این طریق که چهار بار خدا را به شهادت طلبد که آن مرد (در این نسبتی که به او می دهد) از دروغگویان است. (8) و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر آن مرد از راستگویان باشد. (9) و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و این که او توبه پذیر و حکیم است (بسیاری از شما گرفتار مجازات سخت الهی می شدید)! (10)
«سُورَةٌ أَنزَلْنَاهَا وَفَرَضْنَاهَا وَأَنزَلْنَا فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لَّعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِئَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ…»(1)
همان گونه که از جمله «فِیهَا آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ»، استفاده می شود، احکام و حدودی که در این سوره آمده اوّلاً روشن و بدون ابهام است و ثانیاً این قوانین برای تذکّر و بیداری مردم است که به طرف چنین اعمالی روی نیاورند و جامعه به فساد کشیده نشود، از این رو می فرماید: هنگام اجرای این حدود نباید شما رأفتی پیدا کنید و باید حدّ کامل را درباره ی مجرم اجرا نمایید، چرا که این ترحّم خلاف مصلحت جامعه و سبب اشاعه فحشا خواهد شد، بنابراین، اجرای این حدود خشونت و بی رحمی محسوب نمی شود بلکه ترک آن بی رحمی و ظلم بر جامعه خواهد بود، و چه زیباست سخن خداوند که می فرماید:
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ»؛ یعنی ای صاحبان عقل و خرد،
ص: 568
بدانید که قصاص کردن قاتل، به نفع شماست و مایه حیات و زنده ماندن انسان ها می شود [و هرگز خشونت و قساوت و بی رحمی نخواهد بود] چرا که با کشتن یک قاتل جان انسان های دیگر محفوظ خواهد ماند، و این که فرموده است: «باید گروهی از مؤمنان شاهد اجرای حدّ زنا باشند» به خاطر این است که همگان عبرت بگیرند و به طرف چنین گناهانی نروند و در این گونه گناهان، عقل باید بر عاطفه حاکم باشد، وگرنه، اعمال عاطفه سبب گسترش فساد و آلودگی خانواده ها خواهد شد، بنابراین اسلام دین خشونت و شمشیر نیست، بلکه دین عدالت و تعقّل است و عواطف در جای خود صحیح است و اسلام دین عاطفه نیز می باشد، به دلیل دستورات فراوانی که در حقوق متقابل بین پدر و فرزند و زن و شوهر و خویشان و همسایگان و برادران مؤمن وجود دارد.
اکنون می گوییم:
آیه اوّل و دوّم این سوره دارای سه حکم و دستور است،
اگر زناکار [پیرو] دارای همسر نباشد باید یکصد تازیانه به او زده شود،
هنگام اجرای حدّ نباید به او ترحّم نمود،
باید گروهی از مؤمنان شاهد اجرای این حدّ الهی باشند.
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ مرد و زن [صاحب همسری] سنگسار نمی شود مگر آنکه چهار نفر شاهد [مرد] بر زنای آنان -- مانند دخول و خروج میل سرمه دان در سرمه دان -- شهادت داده باشند.(1)
ص: 569
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
زناکاری که صاحب همسر باشد، باید سنگسار شود، و اگر [صاحب همسر نباشد و یا] مالک همسر باشد و لکن هنوز با او خلوت نکرده باشد، یکصد تازیانه به او زده می شود و یکسال تبعید می گردد.(1)
عبدالله بن طلحه گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر پیرمرد و پیرزن زنا کنند، اول آنان را باید یکصد تازیانه بزنند و سپس سنگسارشان نمایند، و اگر مرد میان سال باشد و صاحب همسر باشد او را فقط سنگسار می کنند، و اگر جوان بالغ نوسال باشد، یکصد تازیانه به او می زنند و یکسال او را از شهر خود تبعید به شهر دیگری می نمایند.(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
زنا اقسامی دارد، و حدّ زنا، نیز اقسامی دارد، از این رو هنگامی که شش نفر را نزد عمر آوردند -- و آنان را در حال زنا گرفته بودند، عمر خواست بر هر کدام آنان حدّ زنا جاری کند -- امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «ای عمر این گونه نیست حکم آن ها» عمر گفت: «پس شما خودتان حدّ الهی را بر آنان جاری کنید» و
ص: 570
امیرالمؤمنین(علیه السلام) یکی از آنان را گردن زد، و دوّمی را سنگسار نمود، و سوّمی را یکصد تازیانه زد، و چهارمی را نصف حدّ زد، و پنجمی را تعزیر کرد، و ششمی را آزاد نمود، و عمر تعجّب کرد و گفت: یا اباالحسن چگونه پنج گونه حدّ بر آنان جاری کردی و یک نفر را آزاد نمودی؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اوّلی [اهل کتاب و] ذمّی بود و از قانون ذمّه خارج شده بود و حکم او با شمشیر بود، و دوّمی مردی دارای همسر بود، و ما او را سنگسار کردیم و سوّمی بدون همسر بود و ما یکصد تازیانه به او زدیم، و چهارمی غلام مملوکی بود و ما نصف حدّ زنا را بر او وارد کردیم، و پنجمی اشتباه گرفته بود و ما او را تعزیر کردیم و ادب نمودیم، و ششمی دیوانه بود و تکلیفی نداشت و ما او را آزاد نمودیم.(1)
ص: 571
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مرد را در حال ایستاده حدّ می زنند، و زن را در حال نشسته و بر همه بدن آنان جز سر و پایین بدن شلّاق می زنند.(1)
اسحاق بن عمّار گوید:
از حضرت کاظم(علیه السلام) سؤال کردم، چگونه بر زناکار حدّ می زنند؟ فرمود: «با شدّت تمام» گفتم: آیا از روی لباس می زنند؟ فرمود: لباس را از بدن او بیرون می آورند. گفتم: حدّ کسی که به دیگری نسبت زنا داده چگونه است؟ فرمود: به طور متوسط از روی لباس بر همه بدن او می زنند.(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ»، فرمود:
یعنی در اقامه حدّ الهی، به زانی ترحّم نکنید، و در تفسیر «وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ»، فرمود: یک نفر نیز طائفه است.(3)
ص: 572
«الزَّانِی لَا یَنکِحُ إلَّا زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَالزَّانِیَةُ لَا یَنکِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَحُرِّمَ ذَلِکَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ »(1)
مفسّرین گویند:
نهی این آیه از ازدواج با زانی و مشرک تنزیهی است؛ یعنی بهتر است که زانی با زانی و یا با مشرک ازدواج کند و مؤمنان با او ازدواج نکنند، و حرمت را نیز حمل بر کراهت نموده اند در حالی که ازدواج با مشرک را کلّاً حرام می دانند، و در فرض حرمت ازدواج با زانی و زانیه، در صورتی حرمت دارد که زنا آشکار باشد و یا حدّ الهی بر زانی جاری شده باشد و اگر مستور باشد و یا توبه کرده باشد ازدواج مانعی ندارد، و الله العالم.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه فوق در مدینه نازل شده است و خداوند زانی و زانیه را در این آیه مؤمن ندانسته است، و احدی از اهل علم شک ندارد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زانی هنگام زنا مؤمن نخواهد بود، چنان که سارق هنگام سرقت مؤمن نخواهد بود، و هنگام زنا و سرقت، ایمان از او جدا می شود مانند جدا شدن لباس از بدن انسان.(2)
ص: 573
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از زانی و زانیه، زنان و مردانی بوده اند که مشهور به زنا [و دارای پرچم] و نزد مردم معروف بوده اند -- و مردم امروز نیز همین گونه اند -- بنابراین کسی که حدّ زنا بر او جاری شود و یا متهّم به زنا باشد برای احدی سزاوار نیست که با او ازدواج نماید، مگر آن که از توبه او اطلاع پیدا کند.(1)
معاویة بن وهب گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردی با زنی ازدواج می کند و پس از آن می فهمد که آن زن زنا می داده است؟ امام(علیه السلام) فرمود: صداقی که داده پس بگیرد و به اندازه ای که از آن زن بهره زناشویی برده اجرت به او بدهد و او را طلاق بدهد و می تواند او را رها کند.(2)
مؤلّف گوید:
روایات یاد شده نیاز به بررسی فقهی و فتوای فقیه دارد.
«وَالَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ یَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِینَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا
ص: 574
لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1)
محمّدبن سالم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن سخن مفصّلی می فرماید:
این آیه در مدینه نازل شده و خداوند کسانی که اصرار بر تهمت [و نسبت زنا به مردم] دارند را از ایمان به خدا بیزار و فاسق نامیده و فاسق را در آیه «أَفَمَن کَانَ مُؤْمِنًا کَمَن کَانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ»، مقابل مؤمن قرار داده است، و در آیه «إِنَ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ»، فاسق را منافق نامیده است، و در آیه «إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»، او را از اولیای شیطان دانسته است، و در آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ»، او را ملعون [و مستحقّ عذاب بزرگ] دانسته است، و در ذیل این آیه می فرماید: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَیْدِیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»، در حالی که شهادت اعضا و جوارح مربوط به کسانی است که عذاب بر آنان واجب شده است، و امّا مؤمن نامه عملش به دست راستش داده می شود، چنان که خداوند می فرماید: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا.»(2)
ص: 575
امام صادق(علیه السلام) در پاسخ ابوحنیفه -- که می گفت: با توجّه به این که قتل از زنا بزرگ تر
است برای چه قتل با دو شاهد اثبات می شود و زنا نیاز به چهار شاهد دارد؟ -- فرمود:
شهادت به زنا بر دو نفر حدّ را واجب می کند از این رو نیاز به چهار شاهد دارد، و در شهادت به قتل، حدّ بر یک نفر واجب می شود.(1)
سماعه گوید: از امام [صادق](علیه السلام) درباره ی شهود زور [یعنی کسانی که نسبت زنا به کسی داده اند] سؤال کردم [حدّ آنان چگونه است؟] فرمود:
امام در هر زمان صلاح بداند به آنان [هشتاد] تازیانه می زند، و آنان را بین مردم می گرداند، تا مردم آن ها را بشناسند. سپس فرمود: و امّا قول خداوند که
ص: 576
می فرماید: «وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ * إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا»؛ یعنی شهادت آنان را نپذیرید جز آن که توبه کنند. گفتم: توبه آنان چگونه معلوم می شود؟ فرمود: به این که مقابل مردم خود را تکذیب کند تا حدّ بر او جاری شود و استغفار نماید، و اگر چنین کند توبه او معلوم می شود.(1)
«وَالَّذِینَ یَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یَکُن لَّهُمْ شُهَدَاء إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ …»(2)
زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه فرمود:
مقصود از این آیه کسی است که به همسر خود نسبت زنا می دهد، پس اگر چنین نسبتی به او بدهد و سپس اقرار کند که تهمت به او زده است [هشتاد] تازیانه به او زده می شود و همسر او به او باز می گردد، و اگر به گفته خود اصرار کند باید چهار مرتبه به نام خدا سوگند بخورد که راست گفته است و در مرتبه پنجم خود را لعنت کند، اگر از دروغگویان باشد، و اگر آن زن نیز بخواهد از عذاب سنگسار نجات یابد، باید چهار مرتبه به نام خدا سوگند بخورد که آن مرد از دروغگویان است، و در مرتبه پنجم بگوید: غضب خدا بر من باشد اگر او از راستگویان باشد، و اگر مرد چنین نگوید حدّ قذف بر او جاری می شود و سپس این زن تا قیامت بر این مرد حرام خواهد بود.
ص: 577
زراره گوید:
گفتم: اگر این زن و مرد از همدیگر جدا شوند و فرزند آنان از دنیا برود چگونه خواهد بود؟ فرمود: مادر او وارث او خواهد بود، و اگر مادر از دنیا برود، خالوهای آن فرزند وارث او خواهند بود، و هر کس از خویشان بگوید: آن فرزند زنازاده است حدّ قذف یعنی هشتاد تازیانه به او زده می شود. گفتم: اگر آن مرد پس از آن، اقرار به فرزندی فرزند بکند آیا فرزند او می شود؟ فرمود: هرگز چنین چیزی امکان ندارد و از این فرزند ارث نمی برد و لکن فرزند از او ارث می برد.(1)
مؤلّف گوید:
بحث لعان در کتب فقهیّه مبسوطاً بیان شده و آیه از محکمات است و روایات فوق برای توضیح آیه و عبرت بیان شد، «عَصَمَانا اللَّهُ بِالتَّقْوَی. وَ وَفَّقَنَا لِمَا یُحِبُّ وَ یَرْضَی.»
ص: 578
«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
«فَضْلُ اللَّهِ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و «رَحْمَتُهُ» ولایت ائمّه(علیهم السلام) است.(2)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
«فَضْلُ اللَّهِ»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و «و رَحْمَتُهُ» علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است.(3)
ودر سخن دیگر فرمود:
«رَحْمَتُهُ» رسول الله(صلی الله علیه و آله) است، و «فَضْلُ اللَّهِ»، علیّ بن ابی طالب(علیه السلام) است.(4)
و در مناقب آل ابی طالب از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
«فَضْلُ اللَّهِ»، حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است و «رَحْمَتُهُ» علی(علیه السلام) است.(5)
إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ 11 لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ
ص: 579
ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرًا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُّبِینٌ 12 لَوْلَا جَاؤُوا عَلَیْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاء فَإِذْ لَمْ یَأْتُوا بِالشُّهَدَاء فَأُوْلَئِکَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْکَاذِبُونَ 13 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ لَمَسَّکُمْ فِی مَا أَفَضْتُمْ فِیهِ عَذَابٌ عَظِیمٌ 14 إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ 15 وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا یَکُونُ لَنَا أَن نَّتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ 16 یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ 17 وَیُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 18 إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ 19 وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّه رَؤُوفٌ رَحِیمٌ 20 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَا مِنکُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَلَکِنَّ
اللَّهَ یُزَکِّی مَن یَشَاء وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ21»
¬Kj
«إفک» به معنای کذب [و تهمت] بزرگ است، و «عصبة» به معنای جماعت است، و «تَوَلَّی کِبْرَهُ»؛ یعنی تحمّل معظمه، و «لو لا» به معنای هلّا می باشد، و «أفضتم» یعنی خضتم، و «خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ»، تسویلات شیطان است به اشاعه ی فاحشه، و «فحشاء» به معنای أقبح القبیح است، و «ما زکی» یعنی ما طهر من دنس الذنوب.
مسلّماً کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکّل و توطئه گر) از
ص: 580
شما بودند امّا گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است آن ها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند و از آنان کسی که بخش مهمّ آن را بر عهده داشت عذاب عظیمی برای اوست! (11) چرا هنگامی که این (تهمت) را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود (و کسی که همچون خود آن ها بود) گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟! (12) چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند! (13) و اگر فضل و رحمت الهی در دنیا و آخرت شامل شما نمی شد، به خاطر این گناهی که کردید عذاب سختی به شما می رسید! (14) به خاطر بیاورید زمانی را که این شایعه را از زبان یکدیگر می گرفتید، و با دهان خود سخنی می گفتید که به آن یقین نداشتید و آن را کوچک می پنداشتید در حالی که نزد خدا بزرگ است! (15) چرا هنگامی که آن را شنیدید نگفتید: «ما حق نداریم که به این سخن تکلّم کنیم خداوندا منزّهی تو، این بهتان بزرگی است»؟! (16) خداوند شما را اندرز می دهد که هرگز چنین کاری را تکرار نکنید اگر ایمان دارید! (17) و خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است. (18) کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، عذاب دردناکی برای آنان در دنیا و آخرت است و خداوند می داند و شما نمی دانید! (19) و اگر فضل و رحمت الهی شامل حال شما نبود و این که خدا مهربان و رحیم است (مجازات سختی دامانتان را می گرفت)! (20) ای کسانی که ایمان آورده اید! از گامهای شیطان پیروی نکنید! هر کس پیرو شیطان شود (گم راهش می سازد، زیرا) او به فحشا و منکر فرمان می دهد! و اگر فضل و رحمت الهی بر شما نبود، هرگز احدی از شما پاک نمی شد ولی خداوند هر که را بخواهد تزکیه می کند، و خدا شنوا و داناست! (21)
ص: 581
«إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّکُم بَلْ هُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اکْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِی تَوَلَّی کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِیمٌ…»(1)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
اهل تسنّن گویند: این آیات درباره ی تهمت به عایشه از ناحیه قبیله بنی خزاعه در جنگ بنی المصطلق بوده است، و امّا شیعه روایت کرده که این آیات درباره ماریه قبطیّه مادر ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده و عایشه به او تهمت زنا زده است.(2)
سپس علی بن ابراهیم با سند خود از زراره نقل نموده که گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت آن حضرت اندوه شدیدی پیدا کرد و عایشه گفت: برای چه اندوه پیدا کرده ای؟ او فرزند جریح قبطی بود [و فرزند شما نبود.]
پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علیّ(علیه السلام) را [در ظاهر] فرستاد و دستور داد تا جریح را بکشد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با شمشیر حرکت نمود و جُریح را در باغی یافت و چون خواست او را بکشد جریح بالای درخت خرمایی رفت و چون علیّ(علیه السلام) او را تعقیب نمود او خود را از بالای درخت پایین انداخت و عورت او آشکار
ص: 582
شد و آن حضرت دانست که او آلت مردانه ندارد. پس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: یا رسول الله! سوگند به خدایی که شما را به حق مبعوث به رسالت نمود، او نه آلت مردانه دارد و نه آلت زنانه. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدا را سپاس می گویم که او این عمل زشت را از ما خانواده دور نمود.(1)
عبدالله بن بکیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می دانست که عایشه به دروغ جریح قبطی را به زنا متهم نموده و با این حال دستور قتل او را داد و یا نمی دانست و خداوند با تثبّت و دقّت علیّ(علیه السلام) قبطی را از کشته شدن نجات داد؟ فرمود: به خدا سوگند او می دانست عایشه به دروغ این نسبت را به او داده است، و لکن در ظاهر علیّ(علیه السلام) را برای کشتن
ص: 583
قبطی فرستاد تا بلکه عایشه از حرف خود بازگردد، امّا عایشه از گناه خود بازنگشت و به کشته شدن یک مسلمان بی گناه راضی شد. سپس فرمود: و اگر دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نسبت به قتل قبطی جدّی بود، علیّ(علیه السلام) از کشتن او منصرف نمی شد.(1)
«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ …»(2)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّت خود به محمّدبن الحنفیّه فرمود:
فرزند عزیزم! چیزی را که نمی دانی مگو، بلکه هر آنچه می دانی را نیز مگو، چرا که خداوند تبارک و تعالی بر اعضا و جوارح تو چیزهایی را واجب نموده است و روز قیامت به خاطر آن ها بر تو احتجاج خواهد نمود و از تو سؤال خواهد کرد، و درباره ی این اعضا تذکّر و هشدار داده و آن ها را به حال خود رها نکرده و فرموده است: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» و نیز فرموده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ». و سپس اعضا و جوارح تو را به عبادت و اطاعت خود خوانده و می فرماید:
ص: 584
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» و این فریضه جامعی است بر جوارح تو، و نیز فرموده است: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا »(1)، و مقصو از مساجد صورت و دست ها و زانوها و انگشتان بزرگ پاها می باشد، و نیز درباره ی اعضا و جوارح گوید: «وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ»(2) و مقصود از جلود فروج است.(3)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یقین را به خاطر شک، و آشکار را به خاطر پنهان، رها مکن، و درباره ی چیزی که ندیده ای و برای تو خبر آورده اند، حکم مکن، چرا که خداوند امر غیبت و بدگمانی به برادران دینی و مؤمنین را بزرگ شمرده است تا چه رسد به جرأت در سخن گفتن و اعتقاد به دروغ و بهتان درباره ی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 585
که خداوند درباره ی آنان فرموده است: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَّا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّنًا وَهُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِیمٌ.»(1)
«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»(2)
محمّدبن حُمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس درباره ی برادر مؤمن خود چیزهایی [از زشتی ها] که با چشم خود دیده و با گوش خود شنیده است را بگوید مشمول آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا…»، خواهد بود.(3)
محمّدبن فضیل گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، بسا از یکی از برادران مؤمن من به من خبر می رسد که او کار ناشایسته ای را کرده است، و چون از او سؤال می کنم می گوید: من چنین کاری را نکرده ام، در حالی که گروهی از معتمدین از برادران من چنین خبری را به من داده اند من چه باید بکنم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
ص: 586
گوش و چشم خود را درباره ی برادر مؤمن خود تکذیب کن و اگر پنجاه نفر بر علیه او شهادت دادند و او انکار نمود آن پنجاه نفر را تکذیب کن و سخن برادر خود را تصدیق نما و هرگز کاری که سبب هتک حرمت و آبرو و مروّت او باشد را برای کسی بازگو مکن و گرنه مشمول آیه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا…»، خواهی بود.(1)
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بر هر مؤمنی واجب است که هفتاد گناه کبیره را از برادر مؤمن خود بپوشاند.(2)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ما در کتاب علیّ(علیه السلام) یافتیم که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر بالای منبر فرمود: «سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، هیچ مؤمنی هرگز به خیر دنیا و آخرت نمی رسد، مگر با حسن ظنّ به خدای عزّوجلّ و خود داری از غیبت مؤمنین. سپس فرمود: سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، خداوند عزّوجلّ
ص: 587
هیچ مؤمنی را بعد از توبه و استغفار عذاب نخواهد نمود مگر به خاطر بدگمانی به خداوند عزّوجلّ و غیبت کردن از مؤمنین.(1)
وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 22 إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ 23 یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَأَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ 24 یَوْمَئِذٍ یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ وَیَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ 25 الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ 26»
¬Kj
«وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ»؛ یعنی «لا یقصر» به معنای کوتاهی کردن و از «إلو» است یعنی صاحبان مال و وسعت نباید از کمک به خویشان و فقرا و مهاجران کوتاهی کنند، و «عفو» به معنای بخشیدن، و «صفح» به معنای رو برگرداندن است، و «محصنات» به معنای زن های عفیفه و پاکدامن است، و امکان دارد که «لا یأتل» به معنای لا یحلف باشدوالله العالم.
ص: 588
آن ها که از میان شما دارای برتری (مالی) و وسعت زندگی هستند نباید سوگند یاد کنند که از انفاق نسبت به نزدیکان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دریغ نمایند آن ها باید عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمی دارید خداوند شما را ببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است! (22) کسانی که زنان پاکدامن و بی خبر (از هر گونه آلودگی) و مؤمن را متهم می سازند، در دنیا و آخرت از رحمت الهی بدورند و عذاب بزرگی برای آن هاست. (23) در آن روز زبانها و دست ها و پاهای شان بر ضدّ آن ها به اعمالی که مرتکب می شدند گواهی می دهد! (24) آن روز، خداوند جزای واقعی آنان را بی کم و کاست می دهد و می دانند که خداوند حق آشکار است! (25) زنان ناپاک از آن مردان ناپاکند، و مردان ناپاک نیز به زنان ناپاک تعلّق دارند و زنان پاک از آن مردان پاک، و مردان پاک از آن زنان پاکند! اینان از نسبتهای ناروایی که (ناپاکان) به آنان می دهند مبرّا هستند و برای آنان آمرزش (الهی) و روزی پرارزشی است! (26)
«وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَی وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «أُوْلِی الْقُرْبَی»، در آیه فوق خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اند.
سپس گوید:
مقصود از آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ…»، غافلات از
ص: 589
فواحش اند، و قبلاً در روایات گذشت که مقصود از این آیه و مورد آن، آیه «إِنَّ الَّذِینَ جَاؤُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَةٌ مِّنکُمْ…»، می باشد.(1)
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ…»(2)
مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل نموده که فرموده اند:
این آیه مانند آیه «الزَّانِی لا یَنْکِحُ إِلَّا زانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً» می باشد، و گروهی می خواستند با زنان زانیه ازدواج کنند و خداوند آنان را نهی نمود، و برای آنان شایسته ندانست که با زنان زانیه ازدواج نمایند.(3)
ابوحمزه گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به یکی از شیعیان می فرمود:
شما «طیبیّن» هستید و زنان شما «طیّبات» هستند….(4)
ص: 590
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام حسن مجتبی(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت ضمن سخن مفصّلی که در مجلس معاویه و اصحابش بیان نمود و آنان را محکوم کرد و سنگی در گلویشان فرو برد فرمود:
«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ» و سپس به معاویه فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه تو و پیروانت هستید، و مقصود از «وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ»، به خدا سوگند، علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) و اصحاب و شیعیان او هستند.(1)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ 27 فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ 28 لَّیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ مَسْکُونَةٍ فِیهَا مَتَاعٌ لَّکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَکْتُمُونَ 29 قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا
ص: 591
یَصْنَعُونَ 30 وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ 31»
¬Kj
«استیناس» طلب انس است چنان که خداوند می فرماید: «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً»؛ یعنی علمتم منهم رشداً، و ابن عبّاس «تستأذنوا» قرائت نموده است، و «غَضّ» به معنای نقصان است و غضّ من صوته و من بصره ای نقص و غضضت الشئ فتغضغض إذا نقص، و «الإربة» الحاجةِ، و گفته شده:«یغضّوا» مجزوم است و اصل آن لیغضّوا بوده مانند «یغضضن» و لکن لم یظهر فیه الإعراب لکونه مبنیّاً.
ای کسانی که ایمان آورده اید! در خانه هایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید این برای شما بهتر است شاید متذکّر شوید! (27) و اگر کسی را در آن نیافتید، وارد نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شد: «بازگردید!» بازگردید این برای شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است! (28) (ولی) گناهی بر شما نیست که وارد خانه های غیر مسکونی بشوید که در آن متاعی متعلّق به شما وجود دارد و خدا آنچه را
ص: 592
آشکار می کنید و آنچه را پنهان می دارید، می داند! (29) به مؤمنان بگو چشم های خود را (از نگاه به نامحرمان) فروگیرند، و عفاف خود را حفظ کنند این برای آنان پاکیزه تر است خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است! (30) و به آنان با ایمان بگو چشم های خود را (از نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و زینت خود را -- جز آن مقدار که نمایان است -- آشکار ننمایند و (اطراف) روسری های خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان [کنیزانشان]، یا افراد سفیه که تمایلی به زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند و هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای خلخال که برپا دارند به گوش رسد). و همگی بسوی خدا بازگردید ای مؤمنان، تا رستگار شوید! (31)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتًا غَیْرَ بُیُوتِکُمْ حَتَّی تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَی أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیهَا أَحَدًا فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یُؤْذَنَ لَکُمْ وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«استیناس» صدای کفش و سلام است.(2)
ص: 593
و در سخن دیگر فرمود:
مقصود از «بُیُوتاً غَیْرَ مَسْکونةِ فیها مَتاعٌ لَکُم»، حمام ها و خان ها و آسیاب هاست که بدون اجازه داخل آن ها می شوی.(1)
ابوایّوب انصاری گوید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: استیناس چیست؟ فرمود:
این است که قبل از ورود بگوید: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ»، و با تنحنح وارد بر اهل خانه شود.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نهی کرد که مردی وارد بر زن ها شود مگر با اجازه از اولیای آنان.(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که بر پدر خود وارد می شود باید اجازه بگیرد و لکن پدر لازم نیست از فرزند اجازه دخول بگیرد و نیز کسی که می خواهد بر دختر و خواهر خود که دارای همسر هستند وارد شود باید اجازه بگیرد.(4)
ص: 594
صاحب مجمع البیان گوید:
روایت شده که مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیا باید برای وارد شدن بر مادرم اجازه بگیرم؟ فرمود: آری. آن مرد گفت: جز من کسی به مادرم خدمت نمی کند؟ فرمود: آیا دوست می درای مادر خود را عریان ببینی؟ آن مرد گفت: خیر. فرمود: پس باید اجازه ورود بگیری.(1)
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَی لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ …»(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
در قرآن هر کجا حفظ فروج آمده مربوط به زنا می باشد جز این آیه که مربوط به نگاه است. و در سخن دیگری فرمود: خداوند تبارک و تعالی ایمان را بر همه ی اعضا و جوارح فرزند آدم واجب نموده است و بر چشم واجب نموده که به چیزهای حرام نگاه نکند و این سهم ایمان چشم است چنان که خداوند می فرماید: «وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»؛ یعنی به زنان مؤمنه بگو: چشمان خود را فرو بندند و فروج خود را از نگاه زن ها مانند خوهران و خویشان دیگر حفظ نمایند.(3)
ص: 595
امّ سلمه گوید:
من و میمونه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودیم و عبدالله بن امّ مکتوم نابینا وارد شد و آن حضرت به ما فرمود: پنهان شوید. پس ما گفتیم: یا رسول الله او که نابیناست و ما را نمی بیند؟ فرمود: آیا شما هم نابینایید و او را نمی بینید؟(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جوانی از انصار با زنی در مدینه روبرو شد، و در آن وقت زن ها تا پشت گوش های خود را می پوشاندند، پس آن جوان به آن زن خیره شد و چون گذشت، باز در پشت سر او نگاه می کرد تا این که سر او به دیوار خورد و به وسیله استخوان و یا شیشه ای که در دیوار بود سر او شکافته شد و چون آن زن گذشت، آن جوان دید خون بر سینه و لباس او جاری شده است، پس با خود گفت: به خدا سوگند، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواهم رفت و به او خبر خواهم داد، و چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: چه شده
ص: 596
است؟ و جوان قصّه خود را بیان کرد، جبرئیل این آیه را آورد «قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ ….»(1)
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: مرد، چه اندازه می تواند به زن نامحرم نگاه کند؟ امام(علیه السلام) فرمود:
فقط به صورت و قدم ها و دست های او تا مچ می تواند نگاه کند.(2)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
یا علی نگاه اوّل برای تو [حلال] است و نگاه دوّم حرام و زیانبار است.(3)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بین تعلیمات خود به اصحاب خویش فرمود:
در بین اعضای بدن عضوی ناسپاس تر از چشم نیست، پس شما او را آزاد نگذارید که شما را از یاد خدا باز خواهد داشت.
ص: 597
سپس فرمود:
هنگامی که مرد عریان می شود، شیطان به او نگاه می کند و طمع می نماید، پس شما خود را بپوشانید، چرا که صحیح نیست کسی ران های خود را آشکار کند و بین مردم بنشیند، تا این که فرمود: نگاه اوّل شما به زن نامحرم حلال است و باید از نگاه دوّم پرهیز کنید و از فتنه حذر نمایید و اگر یکی از شما زنی را دید و آن زن او را جلب توجّه کرد، باید فوراً نزد همسر خود برود، چرا که همسر او نیز دارای همین متاع است و باید چشم از آن زن بگرداند و شیطان را در قلب خود راه ندهد، و اگر همسری ندارد باید دو رکعت نماز بخواند و فراوان حمد خدا را به جا آورد و صلوات بر پیامبر و آل او بفرستد و سپس فضل خدا را طلب کند و اگر چنین کند خداوند با رحمت خود او را بی نیاز خواهد نمود [و همسری برای او فراهم خواهد کرد.](1)
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
همه چشم ها روز قیامت گریان است مگر سه چشم: چشمی که از خوف خدا گریه کرده باشد، چشمی که از حرام های خدا فرو بسته شده باشد، چشمی که در راه خدا شب را بیدار مانده باشد.(2)
ص: 598
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ مردی از شام -- در مسجد کوفه -- فرمود:
چهار چیز از چهار چیز سیر نمی شوند: زمین از باران، چشم از نگاه، زن از مرد، عالم از علم.(1)
مردی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
آیا کسی که می خواهد با زنی ازدواج کند می تواند به موها و محاسن و زیبایی های او نگاه کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باکی نیست، اگر هدف او لذّت بردن نباشد.
صاحب مجمع در تفسیر «وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ»، گوید:
یعنی زن ها باید مواضع زینت خود را برای شوهران خویش آشکار نمایند، تا میل آنان را به خود جلب نموده و شهوت شان را تحریک نمایند، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به زنانی که برای شوهران خود خضاب نمی کنند و سرمه به چشم خود نمی کشند، و دعوت شوهران خود را برای زناشویی اجابت نمی کنند و هر گاه شوهران شان آنان را دعوت کنند به دروغ می گویند: «ما آلودگی ماهیانه داریم» لعنت نموده است.(2)
ص: 599
«وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(1)
امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
توبه نصوح این است که باطن همانند ظاهر بلکه بهتر از آن باشد.(2)
مرحوم صدوق گوید:
روایت شده که توبه نصوح این است که تائب از گناهی توبه کند و نیّت او این باشد که هرگز به آن گناه بازنگردد.(3)
و در حدیث اُبیّ آمده که گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی معنای توبه نصوح سؤال کردم، فرمود:
توبه نصوح توبه خالصی است که تائب پس از آن به آن گناه باز نگردد.(4)
ص: 600
به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفته شد: توبه نصوح چیست؟ فرمود:
پشیمانی قلبی و استغفار با زبان و قصد بازنگشتن به آن گناه.(1)
«أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء…»(2)
از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که مقصود از «أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ» غلامان و کنیزان است.(3)
زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ» فرمود:
او انسان احمقی است که سراغ زن ها نمی رود.(4)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «أَوِ التَّابِعِینَ…»، پیرمردی است که نیاز به زن ها ندارد.(5)
ص: 601
وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ 32 وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 33 وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَیْکُمْ آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَمَثَلًا مِّنَ الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلِکُمْ وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِینَ 34»
¬Kj
«أَیَامَی» جمع اَیِّم است و آن زنی است که همسر ندارد، خواه بکر باشد و خواه ثیّب، و به مردی که همسر ندارد نیز اَیّم گویند، و «اِنکاح» به معنای تزویج است و نکح به معنای تزوجّ است، و أنکح غیره یعنی او را تزویج نمود، و «استعفاف» و «تعفّف» به معنای طلب عفّت و استعمال عفّت است و کتاب و مکاتبه این است که کسی با مملوک خود قراردادی بنویسد که مالی را بدهد تا آزاد شود.
مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد خداوند گشایش دهنده و آگاه است! (32) و کسانی که امکانی برای
ص: 602
ازدواج نمی یابند، باید پاکدامنی پیشه کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز گرداند! و آن بردگانتان که خواستار مکاتبه [قرار داد مخصوص برای آزاد شدن] هستند، با آنان قرار داد ببندید اگر رشد و صلاح در آنان احساس می کنید (که بعد از آزادی، توانایی زندگی مستقل را دارند) و چیزی از مال خدا را که به شما داده است به آنان بدهید! و کنیزان خود را برای دستیابی متاع ناپایدار زندگی دنیا مجبور به خود فروشی نکنید اگر خودشان می خواهند پاک بمانند! و هر کس آن ها را (بر این کار) اجبار کند، (سپس پشیمان گردد،) خداوند بعد از این اجبار آن ها غفور و رحیم است! (توبه کنید و بازگردید، تا خدا شما را ببخشد!) (33) ما بر شما آیاتی فرستادیم که حقایق بسیاری را تبیین می کند، و اخباری از کسانی که پیش از شما بودند، و موعظه و اندرزی برای پرهیزگاران! (34)
«وَأَنکِحُوا الْأَیَامَی مِنکُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَائِکُمْ إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ»(1)
اسحاق بن عمّار گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا صحیح است که مردم می گویند مردی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفت و گفت: من فقیر و ناتوانم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر به ازدواج نمود و او ازدواج کرد و باز آمد و گفت: «فقیرم» و باز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را امر به ازدواج کرد تا این که این سخن سه مرتبه تکرار شد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آری این حدیث حق است و سپس فرمود: رزق با زن و بچه می آید.(2)
ص: 603
و از آن حضرت از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس از ترس فقر و ناداری ازدواج نکند، به خدای خود گمان بد برده است، چرا که خداوند می فرماید: «إِن یَکُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ.»(1)
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
جوانی از انصار مدینه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: من تهی دست هستم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «ازدواج کن» پس آن جوان حیا کرد و گفت: «من حیا می کنم که باز از فقر خود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمایم» پس مردی از انصار به او گفت: «من یک دختر زیبایی دارم» و سپس آن دختر را به آن جوان تزویج نمود، و خداوند آن جوان را بی نیاز کرد و چون این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به همه جوان ها فرمود: بر شما باد به ازدواج.(2)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ» یعنی کسی که ازدواج کند، نصف دین خود را
ص: 604
حفظ کرده است. و در حدیث دیگری آمده: «فَلْیَتَّقِ اللَّهَ فِی النِّصْفِ الْآخَرِ أَوِ الْبَاقِی» یعنی از خدا بترسید نسبت به نصف دیگر آن [که از راه های دیگر از بین نرود.](1)
مؤلّف گوید:
روایات فراوانی در اهمیّت ازدواج و آثار و برکات آن و مذّمت از ترک آن آمده و ما آن ها را در کتاب آئین همسرداری آوردیم.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتَّی یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ»، فرمود:
ازدواج کنند تا خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز نماید، [یعنی حتّی یغنیهم الله من فضله بالنکاح.](2)
«… وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْکِتَابَ مِمَّا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ فَکَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ…»(3)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «خیر» در این آیه: شهادت به «لا إله إلّا اللَّه. و أنّ محمّداً رسول اللَّه»،
ص: 605
است و این که کاری و شغلی و حرفه ای داشته باشد.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
«إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا»؛ یعنی «إِنْ عَلِمْتُمْ دیناً و مالاً.»(2)
سماعه گوید: امام(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
اگر می داند که آن مملوک مالی ندارد و از مردم سؤال خواهد نمود، باز با او مکاتبه کند، چرا که خداوند بندگان خود را به واسطه یکدیگر روزی می دهد سپس فرمود: «وَ الْمُؤْمِنُ مُعَانٌ وَ یُقَالُ وَ الْمُحْسِنُ مُعَانٌ»؛ یعنی برای مؤمن و محسن کمک فراهم می شود و خداوند به آنان کمک خواهد نمود.(3)
«… وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُکْرِههُّنَّ …»(4)
مرحوم علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
عادت عرب ها و قریش مکّه این بود که کنیزان را می خریدند، و مبلغ سنگینی را تعیین می کردند و می گفتند: «بروید زنا بدهید و از درآمد آن این مبلغ را
ص: 606
بپردازید» و خداوند آنان را از این عمل نهی نموده و می فرماید: «وَلَا تُکْرِهُوا فَتَیَاتِکُمْ عَلَی الْبِغَاء»، [به ویژه اگر آنان مایل به چنین کاری نباشند] و جمله «فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِکْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؛ یعنی اگر شما آنان را به چنین کاری اکراه کنید، خداوند نسبت به آنان بخشنده و مهربان است. سپس گوید: در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: آیه فوق با آیه ی «فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَی الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ»(1)، نسخ شده است.(2)
صاحب مجمع البیان گوید:
بعضی گفته اند: عبدالله بن ابیّ [منافق] شش عدد کنیز داشت و آنان را به تکسّب به زنا وادار می کرد، و چون آیه تحریم زنا نازل شد آن کنیزها به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمودند و این آیه نازل شد.(3)
مؤلّف گوید:
بعضی در ترجمه، جمله «غَفُورٌ رَّحِیمٌ»، را درباره اکراه کنندگان دانسته اند و از روایات استفاده می شود که وعده غفران و رحمت مربوط به کنیزان است که مورد اکراه قرار گرفته اند نه مربوط به اکراه کنندگان. و الله العالم.
ص: 607
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ 35 فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ 36 رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ 37 لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ 38 وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ 39 أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ 40»
¬Kj
«کَمِشْکَاةٍ»، یعنی کوّةٍ غیر نافذةٍ، «فِیهَا مِصْبَاحٌ»، ای سراج، و بعضی گفته اند: مشکاة شیشه قندیل است و مصباح فتیله آن است، و «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ» یعنی در قندیل زجاجه است و زجاجه مانند ستاره ی درخشانی است که نور او تلألؤ دارد و نور آن از شجره ی مبارکه یعنی کثیر المنافع است و زیتون بدل شجره است، «لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ»؛ یعنی لا تصیبها الشمس بغروبها و شروقها فقط بل تصیبها
ص: 608
کلّ النهار، «وَ مِصْبَاحٌ» به معنای سراج است، و اصل آن به معنای بیاض است و «أصبح» به معنای ابیض است و «سَراب» شعاعی است که از دور به گمان انسان آب می آید و به آن آب نما گویند، و چون وسط روز در هوای گرم آفتاب بر سنگ ها می تابد به گمان می رسد که آب است، و «قیعة» جمع قاع به معنای زمین منبسط است، و «لجّة البحر»، به معنای آب فراوانی است که در دریا روی هم متراکم شده باشد و به خاطر آن ساحل دیده نشود.
خداوند نور آسمان ها و زمین است مثل نور خداوند همانند چراغدانی است که در آن چراغی (پر فروغ) باشد، آن چراغ در حبابی قرار گیرد، حبابی شفاف و درخشنده همچون یک ستاره فروزان، این چراغ با روغنی افروخته می شود که از درخت پربرکت زیتونی گرفته شده که نه شرقی است و نه غربی (روغنش آن چنان صاف و خالص است که) نزدیک است بدون تماس با آتش شعله ور شود نوری است بر فراز نوری و خدا هر کس را بخواهد به نور خود هدایت می کند، و خداوند به هر چیزی داناست. (35) (این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد) خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود، و صبح و شام در آن ها تسبیح او می گویند… (36) مردانی که نه تجارت و نه معامله ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی کند آن ها از روزی می ترسند که در آن، دل ها و چشم ها زیر و رو می شود. (37) (آن ها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداش شان بیفزاید و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای
ص: 609
خویش بهره مند می سازد). (38) کسانی که کافر شدند، اعمال شان همچون سرابی است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب می پندارد امّا هنگامی که به سراغ آن می آید چیزی نمی یابد، و خدا را نزد آن می یابد که حساب او را بطور کامل می دهد و خداوند سریع الحساب است! (39) یا همچون ظلماتی در یک دریای عمیق و پهناور که موج آن را پوشانده، و بر فراز آن موج دیگری، و بر فراز آن ابری تاریک است ظلمتهایی است یکی بر فراز دیگری، آن گونه که هر گاه دست خود را خارج کند ممکن نیست آن را ببیند! و کسی که خدا نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست! (40)
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ…»(1)
مؤلّف گوید:
درباره ی این آیه تأویلاتی در روایات نقل شده و این آیه دارای اشارات و کنایاتی است، مانند این که فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ »، چیست؟ فرمود: خداوند چنین است و او نور آسمان ها و نور زمین است. گفتم: «مَثَلُ نُورِهِ» چیست؟ فرمود: مقصود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است. گفتم: «کَمِشْکَاةٍ» چیست؟ فرمود: سینه محمّد(صلی الله علیه و آله) است، گفتم: «فِیهَا مِصْبَاحٌ»، چیست؟ فرمود: مقصود نور علم او یعنی نبوّت است. گفتم: «الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ» چیست؟ فرمود: برای هر چه خوانده شود مانند ستاره ی درخ شان است. گفتم: «یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ
ص: 610
زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ» چیست؟ فرمود: مقصود امیرالمؤمنین علیّ بن ابیطالب(علیه السلام) است که نه شرقی یعنی نه یهودیّ است و نه غربی است یعنی نه نصرانی است. گفتم: «یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ»، چیست؟ فرمود:
یعنی یکاد العلم یخرج من فم العالم من آل محمّد من قبل أن ینطق به. گفتم:«نُورٌ عَلَی نُورٍ»، چیست؟ فرمود: یعنی امامی بعد از امام دیگر است.(1)
مؤلّف گوید:
گرچه احدی به ذات الهی پی نمی برد و لکن صفات او مانند علم و قدرت و… در تمام موجودات عالم ظاهر است. و انسان به هر چه بنگرد خدا را می بیند، «و فی کلّ شی ء له آیة تدلّ علی أنّه واحد» و قال علیّ(علیه السلام): «ما رأیت شیئاً إلّا و رأیت الله قبله و بعده و معه.»(2)
ص: 611
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ »(1)
جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از بیوت، بیوت پیامبران(علیهم السلام) است و خانه علیّ(علیه السلام) نیز از آن ها می باشد.(2)
عبدالله بن جُندُب گوید:
من در نامه ای به حضرت رضا(علیه السلام) نوشتم: مقصود از «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ…» و «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ…» چیست؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشت: «امّا بعد: شکّی نیست که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) امین خدا در بین مردم بود، و چون از دنیا رحلت نمود، ما اهل بیت، وارث او بودیم، پس ما نیز امنای خداوند هستیم در روی زمین، و علم منایا و بلایا و انساب عرب و مولد اسلام نزد ما می باشد، و ما هر فرقه و گروهی که یکصد نفر را گم راه و یا هدایت کنند را ما می شناسیم و از سائق و قائد و ناعق آنان خبر داریم، و ما هر کس را ببینیم به حقیقت ایمان و نفاق او آگاهیم، و نام شیعیان ما و نام پدرانشان [برای ما] مکتوب شده است و خداوند از ما و آنان میثاق و پیمان گرفته است، و آنان به هر کجا ما قدم گذاریم قدم می گذارند، و به هر راهی برویم همراه ما خواهند بود، و جز ما و آنان تا قیامت کسی بر ملّت ابراهیم نخواهد بود، و
ص: 612
در قیامت ما به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پناهنده می شویم، و آن حضرت به خداوند پناهنده می شود، یعنی پیامبر خدا به نور خدا و ما به نور پیامبر پناهنده می شویم و شیعیان ما به نور ما پناهنده می شوند، و کسی که از ما جدا شود هلاک خواهد شد، و کسی که از ما پیروی کند نجات خواهد یافت، و کسی که از ما جدا شود و منکر ولایت ما باشد کافر خواهد بود، و پیرو ما و پیرو اولیای ما مؤمن می باشد، و هرگز کافر ما را دوست نخواهد داشت، و مؤمن دشمن ما نخواهد شد، و هر کس با محبّت ما از دنیا برود، بر خداوند حق است که او را با ما مبعوث نماید،و ما برای پیروان خود نور هستیم، و کسی که از ما هدایت طلب کند ما او را هدایت خواهیم نمود، و کسی که از ما نباشد بهره ای از اسلام ندارد، و خداوند دین خود را با ما شروع نموده و به وسیله ما ختم خواهد نمود، و به خاطر ما خداوند به شما روزی می دهد، و گیاهان می روید، و به خاطر ما باران می بارد، و به خاطر ما خداوند شما را از غرق شدن نجات می دهد، و از خسف در زمین ایمن می دارد، و به خاطر ما خداوند شما را در دنیا، و در قبر و در قیامت، و هنگام عبور از صراط و میزان و دخول در بهشت بهره مند می نماید.
سپس فرمود:
مَثَلَ ما در کتاب خدا مَثَل مشکاة در قندیل است و ما مشکاة هستیم که در آن مصباح است و مصباح حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(1)
ص: 613
ص: 614
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ»، می فرماید:
آنان اهل تجارت بودند و لکن چون وقت نماز می رسید تجارت را رها می کردند و به نماز حاضر می شدند، و پاداش این ها بزرگ تر از کسی است که تجارت نمی کند [و تنها اهل نماز است.](1)
امام صادق(علیه السلام) به بعضی از اصحاب خود فرمود:
شما اهل صلاح نخواهید بود تا اهل معرفت شوید، و اهل معرفت نخواهید بود تا اهل تصدیق شوید، و اهل تصدیق نخواهید بود تا اهل تسلیم شوید، و این ها چهار باب است -- صلاح، معرفت، تصدیق و تسلیم -- و اوّل آن ها با آخر آن ها تحقق پیدا می کند، و کسانی که سه مرحله اوّل را به دست آوردند و به مرحله چهارم نرسیدند از حقیقت دور شدند و حیران گردیدند، چرا که خداوند جز عمل صالح را نمی پذیرد، و قبولی را مشروط به وفای به شروط
ص: 615
و پیمان ها نموده است پس کسانی که به شرط خدا وفا کنند و به میثاق و پیمان او عمل نمایند به وعده های او می رسند و به پاداش کامل او دست پیدا می کنند.
سپس فرمود:
خدای تبارک و تعالی راه های هدایت را به بندگان خود خبر داده، و نشانه های حق را تعیین نموده و به مردم خبر داده تا چگونه حرکت و سلوک نمایند و فرموده است: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی»(1)، و نیز فرموده است: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ»(2)، پس کسی که نسبت به اوامر خدا تقوا داشته باشد، هنگامی که خدا را ملاقات می کند مؤمن به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد بود.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیهات، هیهات، گروهی در جهالت ماندند و قبل از هدایت مردند و گمان کردند که ایمان آورده اند، در حالی که مشرک بودند و ندانستند، چرا که هر کس خانه ها را از در وارد شود، هدایت شده، و اگر از غیر در وارد شود، راه ضلالت را پیموده است، و خداوند طاعت ولیّ امر خود را متصّل به طاعت رسول خود(صلی الله علیه و آله) نموده، و طاعت رسول خود(صلی الله علیه و آله) را متصّل به طاعت خود نموده، پس کسی که از طاعت «اولی الأمر» سرپیچی کند نه طاعت خدا را نموده و نه طاعت رسول او را، و طاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اقرار به آنچه است که از طرف خدا نازل شده، پس شما باید زینت خود را هنگام دخول هر مسجدی برگیرید، و به دنبال بیوت و خانه هایی باشید که خداوند به آن ها عزّت داده و نام او در آن ها برده می شود
ص: 616
و به شما خبر داده که در آن خانه ها «رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّکَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ….»(1)
ص: 617
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ…»، بیوت و خانه های آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و آن ها خانه های علیّ و فاطمه و حسن و حسین و حمزه و جعفر صلوات الله علیهم أجمعین است.(1)
ابن عبّاس گوید:
شخصی در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه «فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ…»، را قرائت کرد پس من گفتم: یا رسول الله این ها چه خانه هایی است؟ فرمود: خانه های پیامبران است و با دست خود اشاره ی به خانه فاطمه(علیها السلام) نمود.(2)
«وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ…»(3)
ص: 618
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند در این آیه مَثَلی برای منکرین ولایت علیّ و فرزندان او یعنی ائمّه(علیهم السلام) زده و می فرماید: «وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ…» و سراب آب نمایی است که در بیابان از دور دیده می شود و انسان آن را آب می پندارد و در حقیقت چیزی نیست و چون انسانِ تشنه، به سراغ آن می رود چیزی نمی یابد، و «قیعة» بیابان صاف را گویند.(1)
جابربن یزید جعفی گوید: از امام باقر(علیه السلام) در باره ی این آیه سؤال کردم، و آن حضرت فرمود:
مقصود از «وَالَّذِینَ کَفَرُوا»، بنو امیّه هستند، و مقصود از «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء»، نعثل (یعنی عثمان) است و او مردم را [در قیامت] به طرف سراب می برد «حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ.»(2)
مرحوم ابن شهر آشوب گوید:
پادشاه روم در نامه ای، از معاویه چند چیز را سؤال کرد و یکی از سؤالات او این بود که «لاشئ»، چیست؟ و چون معاویه متحیّر شد، عمروبن عاص به او گفت:
ص: 619
اسب چابکی را برای فروش نزد لشکر علیّ(علیه السلام) بفرست، و چون از صاحب اسب قیمت آن را سؤال می کنند، بگوید: من آن را به «لاشئ»، می فروشم تا بلکه این مشکل حلّ شود. پس مردی از شام سوار اسبی شد و داخل لشگر علیّ(علیه السلام) گردید، و علیّ(علیه السلام) چون او را دید به قنبر فرمود: «اسب را خریداری کن» پس قنبر به مرد شامی گفت: قیمت این اسب چه قدر است؟ مرد شامی گفت: قیمت آن «لاشئ»، است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) به قنبر فرمود: از او بگیر قنبر گفت: «لاشئ»، را بدهید. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را به صحرا برد و سراب را به او نشان داد و فرمود: این «لاشئ»، است، مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّی إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا؟.»(1)
از ابوحنیفه نیز درباره ی «لاشئ» سؤال شد، و او استری که ده هزار درهم قیمت داشت نزد امام صادق(علیه السلام) فرستاد و آن حضرت آن را به «لاشئ» خریداری نمود و فرمود:
فردا «لا شئ» را به شما تحویل می دهم و روز بعد ابوحنیفه را در وسط روز به صحرا برد و سرابی را به او نشان داد و آیه فوق را قرائت نمود، و ابوحنیفه
ص: 620
غمگین نزد اصحاب خود بازگشت و گفت: استر را بیهوده از دست دادم و ده هزار درهم خسارت نمودم!!(1)
«أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(2)
مؤلّف گوید:
این آیه نیز مانند آیه قبل، مَثَلی است برای دشمنان و مخالفین اهل البیت(علیهم السلام) صالح بن سهل همدانی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «أَوْ کَظُلُمَاتٍ»
ص: 621
اوّلی و رفیق اوست، و مقصود از «یَغْشَاهُ مَوْجٌ» سوّمی است، و مقصود از «مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»، معاویه لعنه الله و فتنه های بنی امیّه است، و مقصود از «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ»، مؤمن است که در ظلمت فتنه بنی امیّه قرار گرفته [و از بس تاریکی های فتنه شدید است دست خود را در تاریکی نمی بیند، و «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا» یعنی «لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ له إماماً من ولد فاطمة(علیها السلام) فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» یعنی فما له من إمامٍ یوم القیامة.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «أَوْ کَظُلُمَاتٍ» ابوبکر و عمر است، و مقصود از «فِی بَحْرٍ لُجِّیٍ یَغْشاهُ موجٌ» عثمان است و مقصود از «مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ»، طلحه و زبیر است، و مقصود از «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» معاویه و یزید و فتنه های بنی امیّه است، و مقصود از «إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا»، مؤمن است در ظلمت فتنه بنی امیّه، و مقصود از «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا»، یعنی لم یجعل له إماماً من ولد فاطمة(علیها السلام)، و مقصود از «فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»، یعنی فما له من امامٍ یوم القیامة یمشی بنوره کما قال سبحانه: «نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ»(2)، سپس
ص: 622
فرمود: مؤمنان در روز قیامت نورشان از مقابل و در طرف راست آنان حرکت می کند تا به منازل بهشتی خود برسند.(1)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از«یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ»، اصحاب جمل و صفیّن و نهروان هستند،و مقصود از«مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» بنی امیّه است، و مقصود از«إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ»، امیر المؤمنین(علیه السلام) است که در تاریکی های آنان قرار گرفته است، و «لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا» یعنی هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) بین آنان سخن به حکمت می گشاید احدی از آنان سخن او را نمی پذیرد، جز آنان که اقرار به ولایت و امامت او دارند، و «وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا» یعنی لم یجعل الله له إماماً فی الدنیا فما له فی الآخرة من إمامٍ یرشده و یتبعّه إلی الجنّة.(2)
ص: 623
أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ 41 وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَإِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ 42 أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ 43 یُقَلِّبُ اللَّهُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِی الْأَبْصَارِ 44 وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ 45 لَقَدْ أَنزَلْنَا آیَاتٍ مُّبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ 46 وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ 47 وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ 48 وَإِن یَکُن لَّهُمُ الْحَقُّ یَأْتُوا إِلَیْهِ مُذْعِنِینَ 49 أَفِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُوا أَمْ یَخَافُونَ أَن یَحِیفَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَرَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ 50 إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 51 وَمَن یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ 52 وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ 53 قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ 54»
¬Kj
ص: 624
«إزجاء و تزجیه» به معنای سوق دادن و وادار کردن به حرکت است، و «رُکام» به معنای تراکم و متراکم شدن چیزی است که برروی چیز دیگرانباشته شده باشد، و «رکم» به معنای مجتمع خاک و گِل می باشد، و «وَدْق» به معنای باران است، و «دقّت المطر» و «دقّت السماء» إذا اُمطرت، و «خلال» جمع خَلَل به معنای فرجه و شکاف بین دو چیز است، و «بَرَد» به معنای سردی و خلاف «حَرّ» است، و «سَنا برقه» مقصورًا به معنای ضوء و نور است، و ممدوداً به معنای رفعت است، و «مذعنین» به معنای مسرعین است، و آن به معنای اسراع با اطاعت است، و أذعن لی بحقّی ای طاوعنی و اسرع الی قضاء حاجتی، و «حَیْف» به معنای جور و ستم است، و «فوز» به معنای رسیدن به بهره بزرگ است.
آیا ندیدی تمام آنان که در آسمان ها و زمینند برای خدا تسبیح می کنند، و همچنین پرندگان به هنگامی که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هر یک از آن ها نماز و تسبیح خود را می داند و خداوند به آنچه انجام میدهند داناست! (41) و از برای خداست حکومت و مالکیّت آسمان ها و زمین و بازگشت (تمامی موجودات) بسوی اوست! (42) آیا ندیدی که خداوند ابرهایی را به آرامی می راند، سپس میان آن ها پیوند می دهد، و بعد آن را متراکم می سازد؟! در این حال، دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود و از آسمان -- از کوه هایی که در آن است [ابرهایی که همچون کوه ها انباشته شده اند] -- دانه های تگرگ نازل می کند، و هر کس را بخواهد بوسیله آن زیان می رساند، و از هر کس بخواهد این زیان را برطرف می کند نزدیک است درخشندگی برق آن (ابرها) چشم ها را ببرد! (43) خداوند شب و روز
ص: 625
را دگرگون می سازد در این عبرتی است برای صاحبان بصیرت! (44) و خداوند هر جنبنده ای را از آبی آفرید گروهی از آن ها بر شکم خود راه می روند، و گروهی بر دو پای خود، و گروهی بر چهار پا راه می روند خداوند هر چه را بخواهد می آفریند، زیرا خدا بر همه چیز تواناست! (45) ما آیات روشنگری نازل کردیم و خدا هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند! (46) آن ها می گویند: «به خدا و پیامبر ایمان داریم و اطاعت می کنیم!» ولی بعد از این ادّعا، گروهی از آنان رویگردان می شوند آن ها (در حقیقت) مؤمن نیستند! (47) و هنگامی که از آنان دعوت شود که بسوی خدا و پیامبرش بیایند تا در میانشان داوری کند، ناگهان گروهی از آنان رویگردان می شوند! (48) ولی اگر حق داشته باشند (و داوری به نفع آنان شود) با سرعت و تسلیم
بسوی او می آیند! (49) آیا در دل های آنان بیماری است، یا شکّ و تردید دارند، یا می ترسند خدا و رسولش بر آنان ستم کنند؟! نه، بلکه آن ها خودشان ستمگرند! (50) سخن مؤمنان، هنگامی که بسوی خدا و رسولش دعوت شوند تا میان آنان داوری کند، تنها این است که می گویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم!» و این ها همان رستگاران واقعی هستند. (51) و هر کس خدا و پیامبرش را اطاعت کند، و از خدا بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند! (52) آن ها با نهایت تأکید سوگند یاد کردند که اگر به آنان فرمان دهی، (از خانه و اموال خود) بیرون می روند (و جان را در طبق اخلاص گذارده تقدیم می کنند) بگو: «سوگند یاد نکنید شما طاعت خالصانه نشان دهید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است!» (53) بگو: «خدا را اطاعت کنید، و از پیامبرش فرمان برید! و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسئول اعمال خود! امّا اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست!» (54)
ص: 626
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ… »(1)
اصبغ بن نباته گوید:
ابن کوّای خارجی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! به خدا سوگند آیه ای از کتاب خدا قلب مرا فاسد نموده و مرا نسبت به دینم به شک انداخته است؟ امیر المؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: مادرت به عزایت بنشیند و بی فرزند شود، کدام آیه؟ ابن کوّا گفت: آیه «وَالطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِیحَهُ.»
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ای ابن کوّا، خدای تبارک و تعالی ملائکه را به صورت های گوناگونی آفریده است، و خداوند را فرشته ای است به صورت خروس، دارای صدایی گرفته و خاکستری رنگ است و پنجه هایش تا اعماق طبقه هفتم زمین فرو رفته و تاج سرش زیر عرش خم شده است، و او را دو بال است، یکی از جنس آتش تا خاور و دیگری از جنس برف است تا باختر، و چون وقت نماز می رسد آن خروس بر پنجه های خود می ایستد و گردن خویش را از زیر عرش بر افراشته و مانند خروس های خانگی بال های خود را بر هم می زند، در حالی که نه آن بال آتشین بال برفی را آب می کند، و نه آن بال برفی بال آتشین را خاموش می نماید، و سپس ندا در می دهد: «أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَاشَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ أَنَّ وَصِیَّهُ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ أَنَ اللَّهَ سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ
ص: 627
الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ». سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خروس های خانگی این صدا را می شنوند، بال های خویش را بر هم می زنند و با او هم صدا می شوند، و این آیه درباره ی خروس های زمینی می باشد.(1)
مرحوم صدوق با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرموده:
خدای تبارک و تعالی را ملکی است که نصف بالای بدن او آتش است و نصف پایین بدن او یخ می باشد، در حالی که نه آتش یخ را آب می کند و نه یخ آتش را خاموش می کند، و این ملک همواره با صدای بلند می گوید: «منزّه است خدایی که از حرارت این آتش جلوگیری می کند، و به سبب آن
ص: 628
این یخ آب نمی شود، و نیز از سردی این یخ جلوگیری می کند و به سبب آن حرارت این آتش از بین نمی رود» و سپس می گوید: ای خدایی که بین یخ و آتش الفت انداختی، بین قلب های مؤمنین از بندگانت در طاعت خود الفت قرار ده.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ مالی در دریا و خشکی از بین نمی رود، مگر به خاطر ترک زکات، و هیچ پرنده ای صید نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح.(2)
مؤلّف گوید:
در ذیل آیه فوق روایات عجیبی درباره ی عجایب خلقت نقل شده و ما به خاطر اختصار از نقل آن ها صرف نظر نمودیم.(3)
«أَلَمْ تر أَنَّ اللَّهَ یُزْجِی سَحَابًا ثُمَّ یُؤَلِّفُ بَیْنَهُ ثُمَّ یَجْعَلُهُ رُکَامًا فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلَالِهِ وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاء مِن جِبَالٍ فِیهَا مِن بَرَدٍ فَیُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاء وَیَصْرِفُهُ عَن مَّن یَشَاء یَکَادُ سَنَا بَرْقِهِ یَذْهَبُ بِالْأَبْصَارِ»(4)
ص: 629
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
خداوند عزوجّل ابر را غربال باران قرار داده، و ابرها یخ ها را ذوب می کنند تا به صورت آب در آید و به کسی آسیب نرساند، و اگر شما [در بعضی از احوال] صاعقه و تگرگ می بینید، به خاطر نقمت و عذاب الهی است که او بر هر کس بخواهد وارد می نماید؛ سپس فرمود: به باران و ماه اشاره نکنید که خداوند از این کار کراهت دارد.(1)
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام شروع باران زیر باران می ایستاد به اندازه ای که سر و محاسن
و لباس او تر می شد، و می فرمود: این آب، تازه از عرش جدا شده است.
و سپس می فرمود:
در زیر عرش دریائی است که از آن ارزاق حیوانات تأمین می شود، و هنگامی که خداوند اراده می کند که از رحمت خود ارزاق آنان را فراهم کند، به آن دریا وحی می کند، تا باران ببارد و به اندازه ای که خدا می خواهد از هر آسمانی به آسمان پایین تر می بارد، تا به آسمان دنیا می رسد و بر روی ابرها می ریزد، و ابرها به منزله ی غربال می باشند، و سپس به باد وحی می کند تا یخ های آن را آب کند و به جاهای معیّنی بفرستد و به صورت باران آرام [و یا تند] فرو ریزد،
ص: 630
و بر هر قطره ای از باران ملکی مأمور است که آن را در جای خود قرار بدهد، و هر بارانی ببارد عدد قطره ها و وزن آن ها معیّن شده است، مگر بارانی که در زمان طوفان نوح بارید و آن را «ماء منهر» نامیدند و وزن و عدد آن معلوم نبود.(1)
«وَاللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّةٍ مِن مَّاء فَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی بَطْنِهِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی رِجْلَیْنِ وَمِنْهُم مَّن یَمْشِی عَلَی أَرْبَعٍ یَخْلُقُ اللَّهُ مَا یَشَاء إِنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
انسان ها بر دو پا راه می روند، و مارها بر شکم راه می روند، و بهائم بر چهار پا راه می روند، امام صادق(علیه السلام) فرمود: برخی از حیوانات بر بیشتر از چهارپا راه می روند.(3)
ص: 631
مرحوم طبرسی در مجمع البیان روایت فوق را از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده است.(1)
مؤلّف گوید:
معنای صدر آیه مطابق است با آیه «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ.»
«وَیَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَبِالرَّسُولِ وَأَطَعْنَا ثُمَّ یَتَوَلَّی فَرِیقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِکَ وَمَا أُوْلَئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ *… إِلَی قوله: هُمُ الْفَائِزُونَ »(2)
ابی الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آیات فوق درباره ی شخصی نازل شد که زمینی را از علی(علیه السلام) خریداری نمود و به خاطر گفته دوستانش پشیمان گردید و به علیّ(علیه السلام) گفت: «مرا نیازی به این زمین نیست» و علی(علیه السلام) فرمود: «تو با رضایت خریداری نمودی و اکنون بیا تا خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برویم تا او بین ما حکم کند» پس دوستان آن مرد گفتند: «نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرو و قضاوت او را نپذیر آن مرد به علیّ(علیه السلام) گفت: بیا تا نزد ابوبکر و یا عمر برویم، و نزد هر کدام می خواهی مخاصمه کنیم» علیّ(علیه السلام) فرمود: «به خدا سوگند باید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین من و تو حکم کند و من به غیر او راضی نمی شوم» و این آیات در این ماجرا نازل شد.(3)
ص: 632
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عثمان نازل شد و قصّه آن این است که نزاعی بین امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عثمان درباره باغستانی رخ داد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عثمان فرمود: آیا راضی هستی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین ما حکم کند؟ پس عبدالرحمان بن عوف به عثمان گفت: «به قضاوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی مشو، چرا که او به نفع علیّ(علیه السلام) حکم خواهد کرد و لکن او را نزد ابن شیبه یهودی ببر» پس عثمان به علیّ(علیه السلام) گفت: «من راضی نمی شوم مگر به حکم ابن شیبه یهودی» و ابن شیبه به آنان گفت: «شما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر وحی الهی امین می دانید و درباره ی حکم و قضاوت او را متهّم می کنید!» پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَإِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ… تا أُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» و سپس درباره ی علیّ(علیه السلام) فرمود: «إِنَّمَا کَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا دُعُوا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ أَن یَقُولُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ تا أُوْلَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ.»(1)
ص: 633
«وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ لَئِنْ أَمَرْتَهُمْ لَیَخْرُجُنَّ قُل لَّا تُقْسِمُوا طَاعَةٌ مَّعْرُوفَةٌ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»(1)
عبدالله بن عجلان گوید:
خدمت امام صادق(علیه السلام) از قیام حضرت مهدی(علیه السلام) سخن به میان آمد و من گفتم: چگونه ما به قیام آن حضرت پی می بریم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: هنگام قیام او، هر کدام از شما صحیفه ای زیر سر خود می یابد که در آن نوشته است: «طاعةمعروفة.»(2)
مؤلّف گوید:
نشانه های قیام و ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) فراوان است، و ما آن ها را در کتاب «دولة المهدی» و «نشانه های ظهور» و «بشارت های مهدویّت» بیان نموده ایم.
«قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»(3)
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «علیه ما حمّل» می فرماید:
وظیفه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) توجّه و گوش دادن به فرمان خدا، و اطاعت از فرمان او،
ص: 634
و امانتداری، و صبر است. و در تفسیر «وَعَلَیْکُم مَّا حُمِّلْتُمْ» می فرماید: مقصود پیمان و عهدی است که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) از شما گرفته است و خداوند در قرآن اطاعت از او را بر شما واجب نموده است. سپس فرمود: مقصود از «وَإِن تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا» اطاعت از علیّ(علیه السلام) است که سبب هدایت امّت خواهد شد، و آیه فوق «وَإِن تُطِیعُوا علیًّا تَهْتَدُوا» نازل شده است.(1)
وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ 55 وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ 56 لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مُعْجِزِینَ فِی الْأَرْضِ وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَلَبِئْسَ الْمَصِیرُ 57»
¬Kj
ص: 635
«لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ»، یعنی یجعلهم خلفاء فی أرضه متصرّفین بأمره، و «لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» یعنی رجاءً للرحمة.
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آن ها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت و ترس شان را به امنیّت و آرامش مبدّل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت. و کسانی که پس از آن کافر شوند، آن ها فاسقانند. (55) و نماز را برپا دارید، و زکات را بدهید، و رسول (خدا) را اطاعت کنید تا مشمول رحمت (او) شوید. (56) گمان مبر کافران می توانند از چنگال مجازات الهی در زمین فرار کنند! جایگاه آنان آتش است، و چه بد جایگاهی است! (57)
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ… »(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه عطف به آیه 37 این سوره است که می فرماید: «رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ…». [یعنی مصداق هر دو آیه أئمّه اهل البیت(علیهم السلام) هستند].
ص: 636
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه ائمّه(علیهم السلام)اند.(1)
حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
ائمّه(علیهم السلام) «خلفاء الله عزّوجلّ فی أرضه» هستند.(2)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه فوق درباره ی حضرت قائم؟عج؟ و اصحاب او نازل شده است.(3)
یونس بن ظبیان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که شب جمعه می شود، خداوند تبارک و تعالی ملکی را به آسمان دنیا می فرستد و چون فجر صبح طالع می گردد این ملک بر عرش فوق بیت
ص: 637
المعمور می نشیند، و برای حضرت محمّد و علیّ و حسن و حسین -- صلوات الله علیهم أجمعین -- منبرهایی از نور نصب می شود و آنان بر آن منبرها بالا می روند، و ملائکه و پیامبران و مؤمنین به خاطر آنان اجتماع می کنند و آسمان [ها] گشوده می شود، و چون ظهر روز جمعه فرا می رسد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: پروردگارا تو در کتاب خود وعده نموده ای و فرموده ای: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا…» سپس ملائکه و پیامبران(علیهم السلام) نیز همین سخن را می گویند، و حضرت محمّد و علیّ و حسن و حسین(علیهم السلام) در پیشگاه ذات مقدّس حق سجده می کنند و می گویند: پروردگارا! خشم کن [به دشمنان اولیائت] چرا که حریم تو هتک شد و برگزیدگان تو کشته شدند، و بندگان صالح تو ذلیل گشتند، پس خداوند آنچه مشیّت اوست را انجام می دهد، و آن روز، روز معلوم است.«ذَلِکَ یَوْمٌ مَعْلُومٌ.»(1)
ص: 638
مرحوم طبرسی اقوالی درباره ی آیه فوق نقل می کند و سپس می گوید:
«و المروّی عن أهل البیت(علیهم السلام) أنّها فی المهدیّ من آل محمّد(صلی الله علیه و آله).» (1)
و سپس گوید:
مرحوم عیّاشی با سند خود از حضرت علیّ بن الحسین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت این آیه را قرائت نمود و فرمود: به خدا سوگند مقصود از مؤمنین در این آیه شیعیان اهل البیت(علیهم السلام) هستند و خداوند این وعده را برای آنان به دست مردی از ما اهل البیت یعنی مهدیّ این امّت(علیه السلام) انجام خواهد داد، و مهدیّ این امّت همان کسی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی او فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود تا مردی از عترت من که همنام من می باشد، دارای ولایت و حکومت شود و زمین را پر از عدل و داد نماید، پس از آن که پر از ظلم و جور شده باشد» سپس مرحوم طبرسی گوید: مثل این روایت از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز روایت شده است.(2)
مؤلّف گوید:
ذیل حدیث فوق در فصول المهمّة(3)، و منتخب کنزالعمّال (4) نقل شده است،
ص: 639
و ما روایات و آیات مربوط به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را در کتاب «دولة المهدی» یا حکومت امام زمان(علیه السلام) بیان نموده ایم.
«وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(1)
مرحوم کلینی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند عزّوجلّ زکات را همراه نماز ذکر نموده و می فرماید: «وَأَقِیمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ» پس کسی که نماز بخواند و زکات ندهد، نماز نخوانده است.(2)
مؤلّف گوید:
روایات و آیات مربوط به نماز و زکات فراوان بیان شده و ما نیز در کتاب «واجبات اسلام» آن ها را مفصّلاً بیان نموده ایم.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَی بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 58 وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنکُمُ الْحُلُمَ فَلْیَسْتَأْذِنُوا کَمَا اسْتَأْذَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ 59 وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ
ص: 640
غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ 60 لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُوا مِن بُیُوتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ آبَائِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أُمَّهَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ إِخْوَانِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخَوَاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَعْمَامِکُمْ أَوْ بُیُوتِ عَمَّاتِکُمْ أَوْ بُیُوتِ أَخْوَالِکُمْ أَوْ بُیُوتِ خَالَاتِکُمْ أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون 61»
¬Kj
«التبّرج» إظهار المرأة محاسنها التی یجب علیها سترها، و أصله من الظهور و منه البرج و هو البناء العالی لظهوره، و «حَرَج» به معنای ضیق و تنگی است، و مشتق از «حَرَجة» به معنای درخت درهم پیچیده است و جمع آن حَرَجات و حِراج است، و حَرَجَ فلان إذا أثم و تحرّج من کذا إذا تأثمّ من فعله، و «أشتات» جمع شتّ به معنای متفرّق است.
ای کسانی که ایمان آورده اید! بردگان شما، و همچنین کودکانتان که به حدّ بلوغ نرسیده اند، در سه وقت باید از شما اجازه بگیرند: پیش از نماز صبح، و نیمروز هنگامی که لباسهای (معمولی) خود را بیرون می آورید، و بعد از نماز عشا این سه وقت خصوصی برای شماست امّا بعد از این سه وقت، گناهی بر شما و بر آنان نیست (که بدون اذن وارد شوند) و بر گرد یکدیگر بگردید (و با صفا و صمیمیّت به یکدیگر خدمت نمایید). این گونه خداوند آیات را برای شما بیان می کند، و خداوند دانا و حکیم
ص: 641
است! (58) و هنگامی که اطفال شما به سنّ بلوغ رسند باید اجازه بگیرند، همان گونه که اشخاصی که پیش از آنان بودند اجازه می گرفتند این چنین خداوند آیاتش را برای شما بیان می کند، و خدا دانا و حکیم است! (59) و زنان از کارافتاده ای که امید به ازدواج ندارند، گناهی بر آنان نیست که لباسهای (رویین) خود را بر زمین بگذارند، بشرط این که در برابر مردم خودآرایی نکنند و اگر خود را بپوشانند برای آنان بهتر است و خداوند شنوا و داناست. (60) بر نابینا و افراد لنگ و بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانه های خودتان [خانه های فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب می شود بدون اجازه خاصّی] غذا بخورید و همچنین خانه های پدرانتان، یا خانه های مادرانتان، یا خانه های برادرانتان، یا خانه های خواهرانتان، یا خانه های عموهایتان، یا خانه های عمّه هایتان، یا خانه های داییهایتان، یا خانه های خاله هایتان، یا خانه ای که کلیدش در اختیار شماست، یا خانه های دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دسته جمعی یا جداگانه غذا بخورید و هنگامی که داخل خانه ای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی خداوند، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند آیات را برای شما روشن می کند، باشد که بیندیشید! (61)
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن…»(1)
جرّاح مدائنی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
باید غلامان و فرزندان شما که هنوز به بلوغ نرسیده اند، در سه ساعت از شبانه روز
ص: 642
-- همان گونه که خداوند فرموده است -- برای ورود بر شما اجازه بگیرند و بر مادر و خواهر و خاله و دیگران از محارم [و غیر محارم] خود بدون اجازه وارد نشوند، و شما به آنان اجازه ورود ندهید تا سلام کنند، و سلام طاعت خداوند است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
باید خادمی که به بلوغ رسیده نیز در آن سه ساعت اجازه ورود بگیرد گرچه اطاق او در همان خانه باشد و آن سه ساعت یکی بعد از نماز عشا [هنگام خوابیدن] است، و دیگری هنگام اذان صبح است، و ساعت سوّم هنگام استراحت ظهر می باشد، و خداوند این دستور را به خاطر این داده که این ساعت ها، ساعت های خلوت با همسر می باشد.(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
جوانی که به بلوغ شرعی رسیده است نباید بدون اجازه وارد بر مادر و یا دختر و یا خواهر و یا زنان دیگر شود مگر با اجازه، و اهل خانه نیز نباید به او اجازه ورود بدهند، تا سلام کند، چرا که سلام طاعت خدای رحمان است.(2)
ص: 643
«وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یَرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَةٍ وَأَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَّهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «أَن یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ» خمار و جلباب یعنی روسری و چادر است. حلبی گوید: گفتم: مقابل چه کسی می توانند حجاب خود را زمین گذارند؟ فرمود: نزد هر کس که باشد، به شرط آن که آرایش نکرده باشند، و اگر حجاب خود را زمین نگذارند برای آنان بهتر خواهد بود.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «یَضَعْنَ ثِیَابَهُنَّ» فقط جلباب است.(3)
ص: 644
امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:
مقصود جلباب است.(1)
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زمین گذاردن خمار و جلباب مربوط به پیره زن است.(2)
ابوالصباح کنانی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: قواعد از زن ها چه مقدار از لباس خود را می توانند زمین بگذارند؟ فرمود:
فقط جلباب را، مگر آن که کنیز باشند و کنیز می تواند خمار را نیز زمین بگذارد.(3)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی زن هایی است که از حیض و ازدواج افتاده اند و برای آنان جایز است که حجاب خود را رها کنند و لکن بهتر است که خود را بپوشانند و مقابل مردان ظاهر نشوند.(4)
ص: 645
«لَیْسَ عَلَی الْأَعْمَی حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی الْمَرِیضِ حَرَجٌ وَلَا عَلَی أَنفُسِکُمْ أَن تَأْکُلُو ا…»(1)
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
اهل مدینه قبل از آن که مسلمان شوند، با کور و لنگ و مریض غذا نمی خوردند و از آنان کناره گیری می کردند، و انصار نسبت به آنان بزرگی می کردند و می گفتند: «نابینا غذا را نمی بیند، و آدم لنگ برای غذا خوردن ناتوان است، و مریض مانند آدم صحیح غذا نمی خورد» از این رو غذای آنان را در محل جدایی قرار می دادند و هم غذا شدن با آنان را عیب می دانستند، و نابیناها و مریض ها می گفتند: «شاید ما سبب آزار آنان می شویم اگر با آن ها غذا بخوریم» و به این خاطر از غذا خوردن با مردم دیگر دوری می کردند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه آمد و اهل مدینه مسلمان شدند و این سؤال را از آن حضرت نمودند خداوند این آیه را نازل نمود: «لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْکُلُوا جَمِیعًا أَوْ أَشْتَاتًا.»(2)
ص: 646
محمّد حلبی گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «أَوْ صَدِیقِکُمْ» فرمود:
به خدا سوگند معنای این آیه این است که شخصی داخل خانه دوست خود شود و بدون اذن او از غذای او و یا چیز دیگری که دارد بخورد.(1)
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگر در تفسیر «أَوْ مَا مَلَکْتُم مَّفَاتِحَهُ أَوْ صَدِیقِکُمْ» فرمود:
کسانی که خداوند در این آیه نام برده است را شما می توانید بدون اجازه از خرما و نان خورش آنان بخورید، و زن نیز بدون اذن شوهر می تواند این گونه چیزها را اطعام کند و امّا چیزهای دیگر مانند طعام را نمی تواند اطعام کند.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
وکیل می تواند از مال موکّل خود که کلیددار اوست بدون اجازه بخورد.(3)
ص: 647
«فَإِذَا دَخَلْتُم بُیُوتًا فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً…»(1)
ابوالصباح گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی فوق سؤال کردم فرمود:
مقصود این است که مرد هنگام دخول بر اهل بیت خود به آنان سلام کند و آنان نیز به او پاسخ بدهند، و این معنای «فَسَلِّمُوا عَلَی أَنفُسِکُمْ تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً» می باشد.(2)
و در سخن دیگری فرمود:
هر گاه یکی از شما می خواهد وارد خانه خود شود، اگر کسی در خانه هست باید بر او سلام کند، و اگر کسی در خانه نیست باید بگوید: «السَلامُ عَلَیْنا مِنْ عِنْدِ رَبِّنا» چنان که خداوند می فرماید: «تَحِیَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَارَکَةً طَیِّبَةً.»(3)
ص: 648
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ 62 لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ 63 أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ 64»
¬Kj
«تَسَلُّل» به معنای خروج پنهانی است، و تَسَلَّلَ فلان من بین أصحابه إذ خَرَج من جملتهم، و«سَلَّة» به معنای سرقت پنهانی است، چنان که «إسلال» نیز به همین معناست، و در حدیث آمده که «لا إغلال و لا إسلال» یعنی خیانت و دزدی در اسلام نیست، و «لِواذ» این است که خود را به وسیله چیزی پنهان نماید، از ترس آن که دیده شود، و بعضی گفته اند: «لِواذ» به معنای اعتصام و پناهنده شدن است از «لاذ بفلانٍ إذ اعتصم به»، و بعضی گفته اند: «مُلاوَذَة» در این جا به معنای مخالفت است چرا که خداوند بعد از آن می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» و «خالفه إلی الأمر» إذا ذهب إلیه دونه کما قال سبحانه: «وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ» و لکن «خالفه عن الأمر» إذا صدّ عنه دونه کما فی هذه الآیة، و الله العالم.
ص: 649
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند و هنگامی که در کار مهمّی با او باشند، بی اجازه او جایی نمی روند، کسانی که از تو اجازه می گیرند، براستی به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند! در این صورت، هر گاه برای بعضی کارهای مهمّ خود از تو اجازه بخواهند، به هر یک از آنان که می خواهی (و صلاح می بینی) اجازه ده، و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده و مهربان است! (62) صدا کردن پیامبر را در میان خود، مانند صدا کردن یکدیگر قرار ندهی خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند، و یکی پس از دیگری فرار می کنند می داند! پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند، باید بترسند از این که فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آن ها برسد! (63) آگاه باشید که برای خداست آنچه در آسمان ها و زمین است او می داند آنچه را که شما بر آن هستید، و (می داند) روزی را که بسوی او بازمی گردند و آن ها را از اعمالی که انجام دادند آگاه می سازد و خداوند به هر چیزی داناست! (64)
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ…»(1)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی کسانی نازل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را بر امری از امور مهم و یا برای حرکت به جهاد در راه خدا جمع می نموده و آنان بدون اجازه ی ایشان متفرّق می شده اند و خداوند در این آیه آنان را از این عمل نهی نموده است.(2)
ص: 650
سپس گوید:
و قسمت دوّم آیه «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ…»
درباره ی حنظلة بن ابی عیّاش نازل شده است و او در شب قبل از حرکت برای جنگ ازدواج نموده بود و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست تا شب را نزد همسر خود بماند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همان گونه که در این آیه آمده است به او اجازه داد و او صبحگاه در حالی که جنب بود خود را به سپاه رساند و کشته شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من ملائکه را دیدم که حنظله را با آب «مُزن» بهشتی و ظرف های نقره ای بین آسمان و زمین غسل می دادند، از این رو او را «غسیل الملائکة» نامیدند.(1)
«لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا… »(2)
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:
یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را صدا نزنید آن گونه که همدیگر را صدا می زنید [و حرمت او را حفظ کنید] سپس گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: یعنی نگوئید: «یا محمّد» و «یا ابا القاسم» بلکه بگوئید: «یا نبیّ الله» و «یا رسول الله.»(3)
ص: 651
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: فاطمه زهرا(علیها السلام) فرمود:
هنگامی که این آیه نازل شد، من خواستم بگویم: ای پدر، و خطاب خود را تغییر دادم و گفتم: «یا رسول الله» پس پدرم روی مبارک خود را به من نمود و فرمود: دخترم! این آیه برای تو و خانواده تو نیست، تو از من هستی و من از تو هستم، و این آیه درباره ی اهل جفا و نادان ها نازل شده است، و تو اگر به من «یا أباه» بگویی در قلب من محبوب تر است و خداوند نیز راضی تر خواهد بود، سپس فرمود: تو نیکو فرزندی هستی برای من و سپس صورت مرا بوسید و با آب دهان خود مرا مسح نمود و من پس از آن نیازی به طیب و عطر نداشتم.(1)
«فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»(2)
ص: 652
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
فتنه در این آیه به معنای بلیّه است و «عَذَابٌ أَلِیمٌ» به معنای قتل و کشته شدن است. [یعنی بی ادبی و مخالفت با امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ورعایت نکردن حرمت آن حضرت، سبب بلا و یا قتل خواهد شد].(1)
سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاء بَعْضِکُم
بَعْضًا»، فرمود:
یعنی نگویید: یا محمّد و یا أباالقاسم، بلکه بگویید: یا نبیّ الله و یا رسول الله.
و سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ»
یعنی یعصون أمره «أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(2)
مرحوم کلینی در کتاب کافی از ابوعلی نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم
که می فرمود:
شما نباید چیزی را که ما در پنهان گفته ایم و در آشکار خلاف آن را گفته ایم و یا در آشکار چیزی را گفته ایم و در پنهان خلاف آن را گفته ایم را برای مردم بازگو کنید، بلکه باید آنچه ما می گوییم را بگویید و از آنچه ما خاموش هستیم خاموش باشید، چرا که شما دانسته اید که خداوند برای احدی از مردم خیری در مخالفت
ص: 653
با ما قرار نداده است، چنان که می فرماید: «فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.»(1)
مرحوم کلینی از عبدالأعلی نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که درتفسیر آیه فوق می فرمود:
مقصود فتنه در دین و یا جراحت و آسیبی است که خداوند پاداشی برای آن قرار نخواهد داد. (2)
مرحوم طبرسی در تفسیر جوامع از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مقصود از «تصیبهم فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» ظلم سلطان جائر و یا عذاب الیم در آخرت است.(3)
أقول: إلی هنا تمّت سورة النور من مجلّد 5 من «تفسیر أهل الیبت» علیهم أفضل صلوات المصلّین).
ص: 654
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به
لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم. (والله العالم)
پایان جلد پنجم تفسیر اهل البیت:
ص: 655