سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -
عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.
مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -
مشخصات ظاهری:9ج.
شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :
يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).
يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).
يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)
يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).
یادداشت:کتابنامه.
مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم
موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14
Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century
رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393
رده بندی دیویی:297/179
شماره کتابشناسی ملی:4922990
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
ص: 2
ص: 3
تفسیر اهل البیت علیهم السلام
(جلد4)
سوره های مبارکه یونس علیه السلام هود علیه السلام یوسف علیه السلام رعد ، ابراهیم علیه السلام حجر ، نحل و اسراء
تالیف خادم هل البیت علیهم السلام
سید محمد (سید قاسم) حسینی بهارانچی
ص: 4
الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّاني عشر روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء، سميّ المصطفی و کنيّ المرتضی، الّذي یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکري فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.
ص: 5
ص: 6
سوره ی یونس(علیه السلام)
سوره ی یونس [10]، آیات 1 تا 10 13
سوره ی یونس [10]، آیات 11 تا 20 24
سوره ی یونس [10]، آیات 21 تا 30 30
سوره ی یونس [10]، آیات 31 تا 43 40
سوره ی یونس [10]، آیات 44 تا 56 47
سوره ی یونس [10]، آیات 57 تا 67 53
سوره ی یونس [10]، آیات 68 تا 82 66
سوره ی یونس [10]، آیات 83 تا 93 72
سوره ی یونس [10]، آیات 94 تا 106 81
سوره ی یونس [10]، آیات 107 تا 109 107
سوره ی هود(علیه السلام)
سوره ی هود، آیات 1 تا 11 117
ص: 7
سوره ی هود، آیات 12 تا 24 131
سوره ی هود، آیات 25 تا 39 145
سوره ی هود، آیه ی 40 تا 49 154
سوره ی هود، آیات 50 تا 68 163
سوره ی هود، آیات 69 تا 83 180
سوره ی هود، آیات 84 تا 95 191
سوره ی هود، آیات 96 تا 109 199
سوره ی هود، آیات 110 تا 123 208
سوره ی یوسف(علیه السلام)
سوره ی یوسف، آیات 1 تا 14 229
سوره ی یوسف، آیات 15 تا 22 243
سوره ی یوسف، آیات 23 تا 34 248
سوره ی یوسف، آیات 35 تا 49 253
سوره ی یوسف، آیات 50 تا 67 264
سوره ی یوسف، آیات 68 تا 86 276
سوره ی یوسف، آیات 87 تا 102 285
سوره ی یوسف، آیات 103 تا آخر 304
سوره ی رعد
سوره ی رعد، آیات 1 تا 11 315
ص: 8
سوره ی رعد، آیات 12 تا 19 333
سوره ی رعد، آیات 20 تا 30 346
سوره ی رعد، آیات 31 تا 43 362
سوره ی ابراهیم(علیه السلام)
سوره ی ابراهیم، آیات 1 تا 10 385
سوره ی ابراهیم، آیات 11 تا 18 394
سوره ی ابراهیم، آیات 19 تا 31 401
سوره ی ابراهیم، آیات 32 تا 52 421
سوره ی حِجر
سوره ی حِجر، آیات 1 تا 27 447
سوره ی حجر، آیات 28 تا 77 466
سوره ی حجر، آیه ی 78 تا 99 501
سوره ی نحل
سوره ی نحل، آیات 1 تا 21 521
سوره ی نحل، آیه ی 22 تا 35 534
سوره ی نحل، آیات 36 تا 55 542
سوره ی نحل، آیات 56 تا 76 558
سوره ی نحل، آیات 77 تا 100 575
ص: 9
سوره ی نحل، آیات 101 تا 114 601
سوره ی نحل، آیات 115 تا 128 612
سوره ی اسراء (بنی اسراییل)
سوره ی اسراء، آیات 1 تا 12 625
سوره ی اسراء، آیات 13 تا 28 650
سوره ی اسراء، آیات 29 تا 48 672
سوره ی اسراء، آیات 49 تا 65 696
سوره ی اسراء، آیات 66 تا 84 716
سوره ی اسراء، آیات 85 تا 100 748
سوره ی اسراء، آیات 101 تا 111 767
ص: 10
محل نزول: مکّه ی مکرّمه به جز آیات 40، 94، 95 و 96 که در مدینه ی منوّره نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره اسراء نازل شده است.(1) مرحوم فیض می فرماید:
این سوره مکّی است، مگر آیات 94، 95 و 96 آن که مدنی است؛ و از آیه ی «فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ…» شروع می شود.
ثواب قرائت سوره ی یونس(علیه السلام) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی یونس را در هر دو ماه یا سه ماه قرائت نماید خوف آن نمی رود که از جاهلان باشد و در قیامت از مقرّبان خدا خواهد بود.(2)
ص: 11
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی یونس را قرائت کند به عدد تصدیق کنندگان و تکذیب کنندگان یونس به او پاداش و حسنات داده می شود….(1)
ص: 12
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ الْحَكیمِ اَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَبًا اَنْ اَوْحَیْنا اِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ اَنْ اَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ ما مِنْ شَفیعٍ اِلَّا مِنْ بَعْدِ اِذْنِهِ ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ اَ فَلا تَذَكَّرُونَ اِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمیعًا وَعْدَ اللهِ حَقًّا اِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذینَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذاب اَلیمٌ بِما كانُوا یَكْفرُونَ هُوَ الَّذی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ ما خَلَقَ اللهُ ذلِكَ اِلَّا بِالْحَقِّ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ اِنَّ فی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ اِنَّ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَاَنُّوا بِها وَ الَّذینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ
ص: 13
اُول-ٰٓئِكَ مَاْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ یَهْدیهِمْ رَبُّهُمْ بِایمانِهِمْ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْاَنْهارُ فی جَنَّاتِ النَّعیمِ دَعْواهُمْ فیها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ اَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ
«ثمّ استوی علی العرش» عرش به معنای جای بلند است و در این آیه به معنای علم الهی است چنان که کرسیّ نیز به همین معناست، و استوی، به معنای استقرار است و درباره ی ذات مقدّس حق به معنای استیلا و احاطه بر عالم وجود است مانند «اِنَ اللهَ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» و در هر دو آیه به معنای قدرت و احاطه بر تدبیر عالم است.
«ما مِن شَفیعٍ اِلّا» شَفع و شفاعت به معنای منضم کردن چیزی به چیز دیگر است و شفع به معنای جفت است و شفیع کسی است که خود را در کنار مجرم قرار می دهد و واسطه عفو و رحمت خدا می شود.
«لا یَرجونَ لِقاءَنا» رجاء، امید صادق است و لقای خداوند رسیدن به وعده های اوست و امید به لقای خداوند به معنای انتظار و عمل کردن به موجبات خشنودی خداوند است و کسی که چنین امیدی را ندارد حریص به انجام اعمال نیک و موجبات خشنودی خدا نیست و اگر بگوید امید و انتظار لقای خدا را دارم انتظار او کاذب خواهد بود. «تَحیَّتهُم فیها سَلامٌ» تحیّت، دعا و سلام و احترام و ثناگویی است و با توجّه به اصل لغت، درخواست زنده ماندن است.
به نام خداوند بخشنده بخشایش گر
الر، این آیات کتاب استوار و حکمت آمیز است! (1) آیا برای مردم، موجب شگفتی
ص: 14
بود که به مردی از آن ها وحی فرستادیم که مردم را (از عواقب کفر و گناه) بترسان، و به کسانی که ایمان آورده اند بشارت ده که برای آن ها، سابقه نیک (و پاداشهای مسلّم) نزد پروردگارشان است؟! (امّا) کافران گفتند: «این مرد، ساحر آشکاری است!» (2) پروردگار شما، خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت، و به تدبیر کار (جهان) پرداخت هیچ شفاعت کننده ای، جز با اذن او نیست این است خداوند، پروردگار شما! پس او را پرستش کنید! آیا متذکّر نمی شوید؟! (3) بازگشت همه شما به سوی اوست! خداوند وعده حقّی فرموده او آفرینش را آغاز می کند، سپس آن را بازمی گرداند، تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بعدالت جزا دهد و برای کسانی که کافر شدند، نوشیدنی از مایع سوزان است و عذابی دردناک، به خاطر آن که کفر می ورزیدند! (4) او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد و برای آن منزلگاه هایی مقدّر کرد، تا عدد سالها و حساب (کارها) را بدانید خداوند این را جز بحق نیافریده او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانشند، شرح می دهد! (5) مسلّما در آمد و شد شب و روز، و آن چه خداوند در آسمان ها و زمین آفریده، آیات (و نشانه هایی) است برای گروهی که پرهیزگارند (و حقایق را می بینند).
(6) آن ها که ایمان به ملاقات ما (و روز رستاخیز) ندارند، و به زندگی دنیا خشنود شدند و بر آن تکیه کردند، و آن ها که از آیات ما غافلند، (7) (همه) آن ها جایگاهشان آتش است، به خاطر کارهایی که انجام می دادند! (8) (ولی) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آن ها را در پرتو ایمان شان هدایت می کند از زیر (قصرهای) آن ها در باغ های بهشت، نهرها جاری است. (9) گفتار (و دعای) آن ها در بهشت این است که: «خداوندا، منزهی تو!» و تحیّت آن ها در آن جا: سلام و آخرین سخنشان این است که: «حمد، مخصوص پروردگار عالمیان است!» (10)
ص: 15
«الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «الر» «انا الله الرؤف» است.(2) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
«الر» حرفی از حروف اسم اعظم خداوند است، که در قرآن پراکنده شده، و هنگامی که پیامبر و امام(علیهما السلام) آن ها را در کنار هم قرار دهند و خدا را با آن ها بخوانند دعایشان مستجاب می شود.(3)
«وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُواْ اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِندَ رَبِّهِمْ…»(4) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «قَدَمَ صِدْقٍ» شفاعت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.(5)
ص: 16
و در کافی و تفسیر عیّاشی و تفسیر قمّی از آن حضرت نقل شده:
«قَدَمَ صِدْقٍ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است.(1) و در کافی و تفسیر عیّاشی از آن حضرت نقل شده:
مقصود از «قَدَمَ صِدْقٍ» ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) سپس مرحوم فیض گوید:
روایات فوق با هم دیگر تنافی ندارند، چرا که امور فوق متلازم اند.(3) «اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ»(4) روایات مربوط به خلقت آسمان ها و زمین در شش روز، در سوره ی اعراف گذشت، و در این جا به یک روایت اکتفا می شود.
عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند خیر را در روز یک شنبه آفرید و شرّ را قبل از خیر نیافرید، و در روز یک شنبه و دوشنبه زمین ها را آفرید، و در روز سه شنبه خوراکی های روی زمین را آفرید، و آسمان ها را در روز چهارشنبه و پنجشنبه آفرید، و خوراکی های
ص: 17
آن ها را در روز جمعه آفرید، از این رو آسمان ها و زمین و آن چه در آن هاست را در شش روز آفرید.(1) «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ…»(2) ابوذر غفاری گوید:
دست من در دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و راه می رفتیم و به خورشید نگاه می کردیم تا غروب نمود و من گفتم: یا رسول الله! خورشید در کجا غروب می کند؟ [و کجا خواهد رفت؟] فرمود: به آسمان ها می رود تا به آسمان هفتم می رسد و تحت عرش قرار می گیرد و در پیشگاه خدا همراه ملائکه سجده می کند و سپس می گوید: «خدایا آیا از مشرق طلوع کنم یا از مغرب» چنان که خداوند می فرماید: «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» یعنی این صنع پروردگار است که مُلک او عزیز و او عالم به خلق خود می باشد، سپس فرمود: پس جبرییل می آید و حلّه ای از نور عرش به مقدار ساعات روز در طول سال بر خورشید می پوشاند همانند این که شما لباس خود را می پوشید و سپس خورشید از مشرق خود طلوع می کند. تا این که
ص: 18
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من می بینم که خورشید سه روز حبس می شود و دیگر حلّه ی نوری بر او پوشانده نمی شود و مامور خواهد شد که از مغرب طلوع کند، چنان که خداوند می فرماید: «اِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ * وَ اِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ» و ماه نیز همانند خورشید چون غروب می نماید به آسمان هفتم می رود و در زیر عرش سجده می کند و جبرییل حله ای از نور کرسی بر او می پوشاند چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا». ابوذر گوید: سپس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به کناری رفتیم و نماز مغرب را خواندیم.(1)
ص: 19
محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
فدای شما شوم برای چه خورشید گرم تر از ماه است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند خورشید را از نور آتش و صفو آب به صورت هفت طبقه خلق نمود و لباسی از آتش بر آن پوشاند، از این رو گرم تر از ماه می باشد. گفتم: فدای شما شوم ماه را چگونه آفرید؟ فرمود: ماه را از نور آتش و صفو آب به صورت هفت طبقه خلق نمود و بر او لباسی از آب پوشاند، از این رو ماه سردتر از خورشید است.(1) «اَنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَاَنُّواْ بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «آیات» در این آیه، امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند، و دلیل آن سخن آن حضرت است که فرمود: خداوند آیه ای بزرگ تر از من ندارد.(3)
ص: 20
مولّف گوید:
مؤیّد سخن فوق روایاتی است که می گوید: مقصود از نبا عظیم در آیه «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَاِ الْعَظِیمِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(1) تفسیر آیه فوق از آیه «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا»، [آخر کهف] روشن می شود.
«اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الاَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ…»(2) مولّف گوید:
نوید هدایت خداوند نسبت به مومنان صالح و شایسته در آیات فراوانی از قرآن به چشم می خورد از این رو امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سوال عبدالله بن فضل هاشمی از آیه «مَن یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِی وَ مَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا» فرمود: خداوند ظالمین را در قیامت از دار کرامت خود گم راه خواهد نمود، و اهل ایمان و عمل صالح را به بهشت هدایت خواهد کرد، همان گونه که می فرماید: «وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء» و می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ
ص: 21
آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ یَهْدِیهِمْ رَبُّهُمْ بِاِیمَانِهِمْ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الاَنْهَارُ فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ.»(1) البتّه معلوم است که مقصود از مومنان در آیه فوق پیروان اهل بیت(علیهم السلام) هستند.
«دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَ آخِرُ دَعْوَاهُمْ اَنِ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود سوالاتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمود و در مورد سوال از تسبیح، پیامبر خدا فرمود: هنگامی که بنده می گوید: «سبحان الله» هر چیزی در زیر عرش با او تسبیح می گوید و خداوند به گوینده تسبیح ده برابر آن ها پاداش می دهد، و هنگامی که می گوید: «الحمد لله» خداوند نعمت های دنیا را به او می دهد، تا این که خدا را ملاقات کند و نعمت های آخرت را نیز به او بدهد؛ سپس فرمود: «الحمد لله» همان کلمه ای است که اهل بهشت هنگام دخول در بهشت می گویند؛ و هر ذکری در دنیا پایان می پذیرد، جز «الحمد لله» که در بهشت
ص: 22
نیز ادامه دارد، چنان که خداوند می فرماید: «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ و آخر دعواهم ان الحمد لله ربّ العالمین.»(1) مولّف گوید:
آیه فوق با آیه دیگری تلفیق شده است، و جمله «یوم یلقونه» مربوط به آیه دیگری است. از این رو ما اصلاح نمودیم.
ص: 23
زید شحّام گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی تسبیح سوال کردم و آن حضرت فرمود:
تسبیح یکی از اسماء الله و سخن اهل بهشت است.(1)
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ اِلَیْهِمْ اَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ وَ اِذا مَسَّ الْاِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ اَوْ قاعِدًا اَوْ قائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَاَنْ لَمْ یَدْعُنا اِلی ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ لَقَدْ اَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما كانُوا لِیُؤْمِنُوا كَذلِكَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمینَ ثُمَّ جَعَلْناكُمْ خَلائِفَ فِی الْاَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ كَیْفَ تَعْمَلُونَ وَ اِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لایَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا اَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَكُونُ لی اَنْ اُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا ما یُوحی اِلَیَّ اِنِّی اَخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ قُلْ لَوْ شاءَ اللهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْكُمْ وَ لااَدْراكُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فیكُمْ عُمُرًا مِنْ قَبْلِهِ اَ فَلا تَعْقِلُونَ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَضُرُّهُمْ وَ لایَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللهِ قُلْ اَ تُنَبِّئُونَ اللهَ بِما لایَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَ لافِی الْاَرْضِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِكُونَ وَ ما كانَ النَّاسُ اِلَّا اُمَّةً واحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لاكَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فیما فیهِ یَخْتَلِفُونَ وَ یَقُولُونَ لَوْ لااُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ
ص: 24
«زُیّن للمسرفین» اسراف تجاوز از حدّ را گویند، صاحب صحاح گوید: «السَرَف ضدّ القصد» یعنی اسراف ضدّ میانه روی است مرحوم طبرسی گوید: اگر تجاوز از حدّ در جانب افراط باشد؛ اسراف گفته می شود و اگر در جانب تقصیر باشد، سَرَف گفته می شود و در قرآن همه جا از باب افعّال آمده و اسراف در گناه در آیه «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ…»(1)، آمده است و اسراف در خوردن و آشامیدن در آیه «و کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(2)، آمده است و اسراف در هیچ چیزی صحیح نیست حتّی در انفاق در راه خدا و در انفاق در زندگی چنان که خداوند می فرماید:
«وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»(3)، و یا می فرماید: «وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلَی عُنُقِکَ وَ لَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ….»(4) «ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الاَرْضِ»: ظاهر این است که این آیه و آیه «وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الاَرْضِ…»(5)، به یک معنا باشد و آن یا به معنای خلیفة الله بودن است و یا به معنای جانشین شدن از گذشتگان است و علّامه طباطبائی این دو آیه و آیه «یَا دَاوُودُ اِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْاَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» و آیه «اِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً»(6)، را به معنای خلافت الهیّه دانسته است. و الله العالم.
اگر همان گونه که مردم در به دست آوردن «خوبی»ها عجله دارند، خداوند در مجازات شان شتاب می کرد، (به زودی) عمرشان به پایان می رسید (و همگی نابود
ص: 25
می شدند) ولی کسانی را که ایمان به لقای ما ندارند، به حال خود رها می کنیم تا در طغیان شان سرگردان شوند! (11) هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال:) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می خواند امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمال شان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی کنند)! (12) ما امّتهای پیش از شما را، هنگامی که ظلم کردند، هلاک نمودیم در حالی که پیامبران شان دلایل روشن برای آن ها آوردند، ولی آن ها ایمان نیاوردند این گونه گروه مجرمان را کیفر می دهیم! (13) سپس شما را جانشینان آن ها در روی زمین پس از ایشان قرار دادیم تا ببینیم شما چگونه عمل می کنید! (14) و هنگامی که آیات روشن ما بر آن ها خوانده می شود، کسانی که ایمان به لقای ما (و روز رستاخیز) ندارند می گویند: «قرآنی غیر از این بیاور، یا آن را تبدیل کن! (و آیات نکوهش بُت ها را بردار)» بگو: «من حق ندارم که از پیش خود آن را تغییر دهم فقط از چیزی که بر من وحی می شود، پیروی می کنم! من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم!» (15) بگو: «اگر خدا می خواست، من این آیات را بر شما نمی خواندم و خداوند از آن آگاهتان نمی کرد چه این که مدّتها پیش از این، در میان شما زندگی نمودم (و هرگز آیه ای نیاوردم) آیا نمی فهمید؟!» (16) چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، یا آیات او را تکذیب می کند؟! مسلما مجرمان رستگار نخواهند شد! (17) آن ها غیر از خدا، چیزهایی را می پرستند که نه به آنان زیان می رساند، و نه سودی می بخشد و می گویند: «این ها شفیعان ما نزد خدا هستند!» بگو: «آیا خدا را به چیزی خبر می دهید که در آسمان ها و زمین سراغ ندارد؟!»
ص: 26
منزه است او، و برتر است از آن هم تایانی که قرار می دهند! (18) (در آغاز) همه مردم امّت واحدی بودند سپس اختلاف کردند و اگر فرمانی از طرف پروردگارت (درباره عدم مجازات سریع آنان) از قبل صادر نشده بود، در میان آن ها در آن چه اختلاف داشتند داوری می شد (و سپس همگی به مجازات می رسیدند).
(19) می گویند: «چرا معجزه ای از پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!» بگو: «غیب (و معجزات) تنها برای خدا (و به فرمان او) است! شما در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم! (شما در انتظار معجزات بهانه جویانه باشید، و من هم در انتظار مجازات شما!)» (20)
«وَ اِذَا تُتْلَی عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ…»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه قریش بوده اند که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: قرآنی غیر از این قرآن بیاور، چرا که تو این قرآن را از یهود و نصارا تعلیم گرفته ای» و خداوند فرمود: به آنان بگو: اگر امر خداوند نبود من این قرآن را برای شما نمی خواندم و خداوند شما را از آن باخبر نمی کرد و شما دیدید که من چهل سال بین شما زیستم و چیزی از آن را برای شما نگفتم، تا این که خداوند این قرآن را به من وحی نمود.
سپس علی بن ابراهیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود قریش از «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) بوده است یعنی دیگری جز علی بن ابی طالب(علیه السلام) را برای ما امام و پیشوا قرار ده.
و مقصود از «قُلْ مَا یَکُونُ لِی اَنْ اُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِی اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ»
ص: 27
این است که به آنان بگو: من حق ندارم از پیش خود جز علی(علیه السلام) را معرّفی کنم چرا که وحی الهی مربوط به ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و او امیرالمؤمنین خواهد بود و من جز از وحی الهی پیروی نخواهم نمود.(1) مفضّل بن عمر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای قول خداوند: «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هَذَا اَوْ بَدِّلْهُ» چیست؟ فرمود:
آنان می گفته اند: به جای علی(علیه السلام) دیگری را جانشین خود قرار ده.(2) ابوحمزه ی ثمالی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
آنان می گفتند: اگر به جای علی(علیه السلام) ابوبکر یا عمر تعیین می شد ما از او پیروی می کردیم.(3)
ص: 28
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این آیه همواره می فرمود:
«اِنِّی اَخَافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ» یعنی من اگر از امر خدای خود نافرمانی کنم و دیگری جز علی(علیه السلام) را به جای خود معرّفی کنم از عذاب روز بزرگ قیامت ایمن نیستم و هراس دارم» تا این که سوره ی فتح نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دیگر این آیه را تکرار نکرد.(1) «وَ یَقُولُونَ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«متّقین» در آیه ی «الم * ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًی لِّلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» شیعیان علی(علیه السلام) اند و «غیب» حضرت حجّت قائم(علیه السلام) است و شاهد آن آیه «وَ یَقُولُونَ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ اِنَّمَا الْغَیْبُ لِلهِ فَانْتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ» است.(3)
ص: 29
حضرت رضا(علیه السلام) آیه فوق را قرائت نمود و فرمود:
چه قدر صبر و انتظار فرج نیکوست، پس بر شما باد به صبر چرا که فرج بعد از ناامیدی می رسد. سپس فرمود: امّت های قبل از شما صابرتر از شما بودند!(1)
وَ اِذا اَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُمْ اِذا لَهُمْ مَكْرٌ فی آیاتِنا قُلِ اللهُ اَسْرَعُ مَكْرًا اِنَّ رُسُلَنا یَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ هُوَ الَّذی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّی اِذا كُنْتُمْ فِی الْفُلْكِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكانٍ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ اُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ اَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ فَلَمَّا اَنْجاهُمْ اِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّما بَغْیُكُمْ عَلی اَنْفُسِكُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ اِلَیْنا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ اِنَّما مَثَلُ الْحَیاةِ الدُّنْیا كَماءٍ اَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْاَرْضِ مِمَّا یَاْكُلُ النَّاسُ وَ الْاَنْعامُ حَتَّی اِذا اَخَذَتِ الْاَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ اَهْلُها اَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها اَتاها اَمْرُنا لَیْلًا اَوْ نَهارًا فَجَعَلْناها حَصیدًا كَاَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْاَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ وَ اللهُ یَدْعُوا اِلی دارِ السَّلامِ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ لِلَّذینَ
ص: 30
اَحْسَنُوا الْحُسْنی وَ زِیادَةٌ وَ لایَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لاذِلَّةٌ اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ الَّذینَ كَسَبُوا السَّیِّئاتِ جَزاءُ سَیِّئَةٍ بِمِثْلِها وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ عاصِمٍ كَاَنَّما اُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ اَشْرَكُوا مَكانَكُمْ اَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ اِیَّانا تَعْبُدُونَ فَكَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ اِنْ كُنَّا عَنْ عِبادَتِكُمْ لَغافِلینَ هُنالِكَ تَبْلُوا كُلُّ نَفْسٍ ما اَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا اِلَی اللهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ
«قُلِ اللّهُ اَسْرَعُ مَکْرًا»: مکر به معنای حیله است و درباره ی خداوند مکر به این معنا نیست بلکه خداوند به آنان کیفر مکر را می دهد. «فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا»: حَصَد الزرع یعنی محصود و مزروع را برداشت نمود و حصید به معنای محصود است. «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ»: دار السّلام به معنای بهشت است که سالم از هر عیب و نقص است.
«وَ لَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ»: رَهق به معنای پوشاندن و یا رسیدن است یعنی کدورت و تیرگی و ذلّت چهره ی آنان را نمی پوشاند و یا به چهره ی آنان نمی رسد، چنان که می فرماید: «سَاُرْهِقُهُ صَعُودًا»(1)، یعنی او را به عقبه سختی می رسانیم.
هنگامی که به مردم، پس از ناراحتی که به آن ها رسیده است، رحمتی بچشانیم، در آیات ما نیرنگ می کنند (، و برای آن نعمت و رحمت توجیهات ناروا می کنند) بگو:
ص: 31
«خداوند سریعتر از شما مکر [چاره جویی] می کند و رسولان [فرشتگان] ما، آن چه نیرنگ می کنید (و نقشه می کشید)، می نویسند!» (21) او کسی است که شما را در خشکی و دریا سیر می دهد زمانی که در کشتی قرار می گیرید، و بادهای موافق آنان را (به سوی مقصد) حرکت میدهد و خوشحال می شوند، ناگهان طوفان شدیدی می وزد و امواج از هر سو به سراغ آن ها می آید و گمان می کنند هلاک خواهند شد در آن هنگام، خدا را از روی اخلاص می خوانند که: «اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود!» (22) امّا هنگامی که خدا آن ها را رهایی بخشید، (باز) به ناحق، در زمین ستم می کنند.
ای مردم! ستمهای شما، به زیان خود شماست! از زندگی دنیا بهره (میبرید)، سپس بازگشت شما به سوی ماست و ما، شما را به آن چه عمل می کردید، خبر می دهیم! (23) مثل زندگی دنیا، همانند آبی است که از آسمان نازل کرده ایم که در پی آن، گیاهان (گوناگون) زمین که مردم و چهارپایان از آن می خورند می روید تا زمانی که زمین، زیبایی خود را یافته و آراسته می گردد، و اهل آن مطمئن می شوند که می توانند از آن بهره مند گردند، (ناگهان) فرمان ما، شب هنگام یا در روز، (برای نابودی آن) فرامی رسد (سرما یا صاعقه ای را بر آن مسلّط می سازیم) و آن چنان آن را درو می کنیم که گویی دیروز هرگز (چنین کشتزاری) نبوده است! این گونه، آیات خود را برای گروهی که می اندیشند، شرح می دهیم! (24) و خداوند به سرای صلح و سلامت دعوت می کند و هر کس را بخواهد (و شایسته و لایق ببیند)، به راه راست هدایت می نماید. (25) کسانی که نیکی کردند، پاداش نیک و افزون بر آن دارند و تاریکی و ذلّت، چهره های شان را نمی پوشاند آن ها اهل بهشتند، و جاودانه در آن خواهند ماند. (26) امّا کسانی که مرتکب گناهان شدند، جزای بدی بمقدار آن دارند و ذلّت و خواری، چهره آنان را می پوشاند و هیچ چیز نمی تواند آن ها را از (مجازات) خدا نگه دارد! (چهره های شان آن چنان تاریک است که)
ص: 32
گویی با پاره هایی از شب تاریک، صورت آن ها پوشیده شده! آن ها اهل دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند! (27) (به خاطر بیاورید) روزی را که همه آن ها را جمع می کنیم، سپس به مشرکان می گوییم: «شما و معبودهای تان در جای خودتان باشید (تا به حسابتان رسیدگی شود!)» سپس آن ها را از هم جدا می سازیم (و از هر یک جداگانه سوال می کنیم). و معبودهای شان (به آن ها) می گویند: «شما (هرگز) ما را عبادت نمی کردید!» (28) (آن ها در پاسخ می گویند:) همین بس که خدا میان ما و شما گواه باشد، اگر ما از عبادت شما غافل بودیم! (29) در آن جا، هر کس عملی را که قبلا انجام داده است، می آزماید. و همگی به سوی «اللَّه» مولا و سرپرستِ حقیقی خود بازگردانده می شوند و چیزهایی را که به دروغ هم تای خدا قرار داده بودند، گم و نابود می شوند! (30)
«دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»(1) مولّف گوید:
چون فطرت و خلقت انسان بر خداشناسی و توجّه به خداوند است، در حال بیچارگی که از همه اسباب جدا می شود، به خدا توجّه می نماید و نجات خود را از او می خواهد و باز میثاق بندگی خود را تجدید می کند و می گوید: «لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» یعنی خدایا اگر مرا از این مهلکه نجات بدهی حتما از بندگان شاکر تو خواهم بود» و از این خطاب روشن می شود که او در حال بیچارگی خدای خود را می بیند و این دیدن به چشم قلب است، گرچه پس از نجات باز به حال غفلت پیشین خود باز می گردد! و این از ادلّه مسلّم
ص: 33
خداشناسی است، چنان که امام صادق(علیه السلام) همین را دلیل خداشناسی معرّفی نمود و خداوند نیز در چند جای قرآن به این معنا اشاره نموده است، و امام صادق(علیه السلام) برای تفهیم این مساله به بیچاره شدن در کشتی مثال زد که خداوند می فرماید: «فَاِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ.»(1) از آیه فوق بر می آید که افراد غافل به خاطر برخورداری از نعمت های خداوند به عوض شاکر بودن کفران می کنند و از خدا دور می شوند در حالی که اگر شاکر نعمت های خدا می بودند نعمت بر آنان افزون می شد و در دنیا و آخرت سعادتمند بودند و لکن در اثر کفران نعمت، دنیا و آخرت خود را از دست می دهند از این رو در حال بیچارگی که به مقتضای فطرت به خدا توجّه می کنند، وعده شکرگذاری می دهند و می گویند: «لَئِنْ اَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنِّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» و چون خداوند آنان را نجات می دهد باز به فساد و ظلم خود ادامه می دهند چنان که می فرماید: «فَلَمَّا اَنجَاهُمْ اِذَا هُمْ یَبْغُونَ فِی الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ».
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم مَّتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ اِلَینَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
سه چیز است که به صاحب خود باز می گردد: 1. عهدشکنی، 2. ظلم و آزار به مردم، 3. مکر و حیله، چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم.»(3)
ص: 34
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه ای که به شیعیان خود نوشت و جریان خروج عایشه به بصره و خطای بزرگ طلحه و زبیر را بیان نمود فرمود:
چه خطایی بزرگ تر از عمل طلحه و زبیر است که آنان همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از خانه بیرون بردند و حجابی که خدا برای او با ماندن در خانه قرار داده بود برطرف نمودند و همسران خود را در خانه حفظ کردند، حقّا آنان حرمت خدا و رسول او را حفظ نکردند؛ سپس فرمود: در کتاب خدا آمده که سه خصلت است که به صاحبانش باز می گردد، 1. ظلم و تجاوز به حقوق دیگران، 2. مکر و حیله با مردم، 3. عهد شکنی؛ چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی اَنفُسِکُم» و می فرماید: «فَمَن نَّکَثَ فَاِنَّمَا یَنکُثُ عَلَی نَفْسِهِ» و می فرماید: «وَ لَا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ اِلَّا بِاَهْلِهِ» و آنان به من ظلم کردند و بیعت شکنی و مکر و حیله نمودند.(1) «اِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء اَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء… اَتَاهَا اَمْرُنَا لَیْلًا اَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا…»(2) امام سجّاد(علیه السلام) با تلاوت آیه فوق اصحاب خود را امر به زهد نمود و فرمود:
ای بندگان خدا همان گونه که خداوند در ذیل آیه فوق می فرماید: «کَذَلِکَ نُفَصّلُ الْاَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» شما از تفکّر کنندگان و عاقبت اندیشان باشید.(3)
ص: 35
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در ضمن خطبه ای فرمود:
«فاجعلوا عباد اللَّه اجتهادکم فی هذه، التّزوّد من یومها القصیر لیوم الآخرة الطّویلة…» یعنی ای بندگان خدا! با توجّه به بی اعتباری دنیا، شما باید گوش خود را در این دنیای کوتاه مصروف [او معطوف به آیات قرآن] و به دست آوردن توشه برای آخرت طولانی قرار بدهید، چرا که دنیا دار عمل است و آخرت دار قرار و پاداش است پس علایق خود را از دنیا قطع کنید، و بدانید که مغرور و فریب خورده کسی است که فریب دنیا را بخورد… و سپس آیه فوق را تلاوت نمود «اِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا.»(1) «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
سلام از نام های خداوند است و «دَارِ السَّلاَمِ» که خداوند برای بندگان و اولیای خود خلق نموده بهشت است.(3)
ص: 36
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند نخستین کسی است که مردم را به خود دعوت نموده و آنان را به طاعت و پیروی از خود خوانده است، چنان که می فرماید: «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ.»(1) امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «دَارِ السَّلاَمِ» بهشت است و مقصود از «وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2) «لِّلَّذِینَ اَحْسَنُواْ الْحُسْنَی وَ زِیَادَةٌ وَ لَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لَا ذِلَّةٌ اُوْلَئِکَ اَصْحَابُ الْجَنَّةِ…»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به محمّد بن ابی بکر هنگامی که او را برای ولایت مصر اعزام نمود دستور داد که آیه فوق را برای مردم بخواند و فرمود:
مقصود از «الحسنی» بهشت است و مقصود از «زیادة» دنیا می باشد. [یعنی خداوند به نیکوکاران دنیا و آخرت را می دهد.](4)
ص: 37
امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:
«حسنی» بهشت است و «زیادة» دنیاست و آن چه خداوند از دنیا به نیکوکاران بدهد در آخرت از آنان حساب نمی خواهد و خداوند ثواب دنیا و آخرت را به نیکوترین وجه در دنیا و آخرت به آنان می دهد و بر صورت های آنان گرد سختی و ذلّت نمی نشیند و همواره اهل بهشت خواهند بود.(1) در نهج البیان از علی بن ابراهیم قمّی نقل شده که گوید:
«زیادة» بخشش خداوند است و «قَتَر» گرسنگی و فقر است و «ذلّة» ترس و خوف است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر چیزی را کیل و وزنی است، مگر قطره اشکی که از خوف خدا ریخته شود که
ص: 38
دریاهای آتش دوزخ را خاموش می کند، زمانی که چشم از خوف خدا گریان شود، سایر بدن بر آتش حرام می شود و چون اشک بر گونه ها جاری گردد، فقر و ذلّت و ترس برای صاحبش نخواهد بود و خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد نمود و اگر یک نفر برای نجات امّتی به درگاه خدا اشک بریزد خداوند به آن امّت ترحّم خواهد کرد.(1) و در روایت دیگری فرمود:
هر چشمی روز قیامت گریان است مگر چشمی که از خوف خدا گریان شده باشد….(2) «وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ اَشْرَکُواْ مَکَانَکُمْ اَنتُمْ وَ شُرَکَآؤُکُمْ فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ…»(3)
ص: 39
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فَزَیَّلْنَا بَیْنَهُمْ» این است که خداوند آتشی بین جمعیّت کفّار و مومنین قرار می دهد و آنان را از هم دیگر جدا می سازد؛ و مقصود از «هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَّا اَسْلَفَتْ» این است که هر کسی باید در قیامت به دنبال اعمال گذشته خود برود و در پیشگاه خدا حاضر شود تا این که گوید: بقیّه آیات از محکمات است.(1)
قُلْ مَنْ یَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ اَمَّنْ یَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْاَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللهُ فَقُلْ اَ فَلا تَتَّقُونَ فَذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ اِلَّا الضَّلالُ فَاَنَّی تُصْرَفُونَ كَذلِكَ حَقَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ عَلَی الَّذینَ فَسَقُوا اَنَّهُمْ لایُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ قُلِ اللهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ فَاَنَّی تُؤْفَكُونَ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ یَهْدی اِلَی الْحَقِّ قُلِ اللهُ یَهْدی لِلْحَقِّ اَ فَمَنْ یَهْدی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَنْ یُتَّبَعَ اَمَّنْ لایَهِدِّی اِلَّا اَنْ یُهْدی فَما لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُونَ وَ ما یَتَّبِعُ اَكْثَرُهُمْ اِلَّا ظَنًّا اِنَّ الظَّنَّ لایُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا اِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما یَفْعَلُونَ وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ اَنْ یُفْتَری مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ
ص: 40
تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ الْكِتابِ لارَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ بَلْ كَذَّبُوا بِما لَمْ یُحیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْویلُهُ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الظَّالِمینَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ لایُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِالْمُفْسِدینَ وَ اِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لی عَمَلی وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ اَنْتُمْ بَریئُونَ مِمَّا اَعْمَلُ وَ اَنَا بَری ءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُونَ اِلَیْكَ اَ فَاَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لایَعْقِلُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْظُرُ اِلَیْكَ اَ فَاَنْتَ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ لَوْ كانُوا لایُبْصِرُونَ
«حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»: حقّ به معنای ثابت و ضدّ باطل است؛ راغب گوید: اصل حقّ به معنای مطابقت و موافقت است. صاحب مجمع گوید: حقّ به معنای وقوع هر چیزی در محل خود است و این معنا با جمیع مصادیق سازگار است، و کَلم به معنای زخم و تاثیر است و کلمه و کلام در نفوس تاثیر می گذارد و تکلیم و تکلّم به معنای سخن گفتن است و «کلمة الله» چیز با اهمیّتی را گویند چه خوب باشد و چه بد که به عیسی(علیه السلام) کلمه گفته شده، و به عذاب خدا نیز کلمة آلله گفته می شود، و «کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» و آیه «اَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ» به همین معناست؛ و «کلمات الله» نعمت های بزرگ خداست و روایت شده که ائمّه معصومین(علیهم السلام) «کلمات الله» هستند.
«و لمّا یات تاویله»: اَوْل و تاویل به معنای رجوع است و تاویل واقع و خارج یک عمل و یک خبر است.(1)
ص: 41
بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشم هاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می کند؟» به زودی (در پاسخ) می گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی کنید (و از خدا نمی ترسید)؟! (31) آن است خداوند، پروردگار حقّ شما (دارای همه این صفات)! با این حال، بعد از حق، چه چیزی جز گم راهی وجود دارد؟! پس چرا (از پرستش او) روی گردان می شوید؟! (32) اینچنین فرمان پروردگارت بر فاسقان مسلّم شده که آن ها (پس از این همه لجاجت و گناه)، ایمان نخواهند آورد! (33) بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، آفرینش را ایجاد می کند و سپس بازمی گرداند؟!» بگو: «تنها خدا آفرینش را ایجاد کرده، سپس بازمی گرداند با این حال، چرا از حق روی گردان می شوید؟!» (34) بگو: «آیا هیچ یک از معبودهای شما، به سوی حق هدایت می کند؟! بگو: «تنها خدا به حق هدایت می کند! آیا کسی که هدایت به سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟!» (35) و بیشتر آن ها، جز از گمان (و پندارهای بی اساس)، پیروی نمی کنند (در حالی که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بی نیاز نمی سازد (و به حق نمی رساند)! به یقین، خداوند از آن چه انجام می دهند، آگاه است! (36) شایسته نبود (و امکان نداشت) که این قرآن، بدون وحی الهی به خدا نسبت داده شود ولی تصدیقی است برای آن چه پیش از آن است (از کتب آسمانی)، و شرح و تفصیلی بر آن ها است شکّی در آن نیست، و از طرف پروردگار جهانیان است. (37) آیا آن ها می گویند: «او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است»؟! بگو: «اگر راست می گویید، یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را می توانید (به یاری) طلبید!» (38)
ص: 42
(ولی آن ها از روی علم و دانش قرآن را انکار نکردند) بلکه چیزی را تکذیب کردند که آگاهی از آن نداشتند، و هنوز واقعیّتش بر آنان روشن نشده است! پیشینیان آن ها نیز همین گونه تکذیب کردند پس بنگر عاقبت کار ظالمان چگونه بود! (39) بعضی از آن ها، به آن ایمان می آورند و بعضی ایمان نمی آورند و پروردگارت به مفسدان آگاهتر است (و آن ها را بهتر می شناسد)! (40) و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: «عمل من برای من، و عمل شما برای شماست! شما از آن چه من انجام می دهم بیزارید و من (نیز) از آن چه شما انجام می دهید بیزارم!» (41) گروهی از آنان، به سوی تو گوش فرامی دهند (امّا گویی هیچ نمی شنوند و کرند)! آیا تو می توانی سخن خود را به گوش کران برسانی، هر چند نفهمند؟! (42) و گروهی از آنان، به سوی تو می نگرند (امّا گویی هیچ نمی بینند)! آیا تو می توانی نابینایان را هدایت کنی، هر چند نبینند؟! (43)
«قُلْ هَلْ مِن شُرَکَآئِکُم مَّن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت ابوبکر قضاوتی نمود که احدی قبل از او چنین قضاوتی نکرده بود و این نخستین قضاوتی بود که آن حضرت بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام داد و آن این بود که چون خلافت به دست ابوبکر افتاد مردی را نزد او آوردند که شراب خورده بود و ابوبکر به او گفت: آیا شراب خوردی؟ و آن مرد گفت:
آری. ابوبکر گفت: شراب که حرام بود برای چه خوردی؟ آن مرد گفت:
هنگامی که من مسلمان شدم خانه من بین شرابخواران بود و آن ها شراب را حلال
ص: 43
می دانستند و اگر من می دانستم که آن حرام است پرهیز می کردم. پس ابوبکر رو به عمر کرد و گفت: تو چه می گویی درباره ی این مرد؟ عمر گفت: این مشکل سختی است و تنها ابوالحسن [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] می تواند پاسخگوی آن باشد.
پس ابوبکر به غلام خود گفت: علی(علیه السلام) را بگو بیاید. عمر گفت: ما باید به منزل حاکم برویم. پس با سلمان به منزل امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و قصّه آن مرد را بیان کردند و علی(علیه السلام) به ابوبکر فرمود: او را بین مهاجرین و انصار بگردان و ببین کسی آیه حرمت شراب را به او گفته است یا نگفته؟ و اگر کسی گفته باید شهادت بدهد و گرنه چیزی بر او نیست پس کسی چنین شهادتی نداد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را رها نمود، سپس سلمان به آن حضرت گفت: شما آنان را راهنمایی نمودی؟! امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من می خواستم حجّت را بر آنان نسبت به آیه ای که درباره ی من و آنان نازل شده است کامل نمایم و آن این آیه است «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»(1)
ص: 44
حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند پیامبران و ائمّه(علیه السلام) را موفّق می نماید و از مخازن علم و حکمت های خود به قدری به آنان عطا می کند که به احدی از اهل زمان آنان عطا نمی کند چنان که می فرماید: «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ اَحَقُّ اَن یُتَّبَعَ اَمَّن لَّا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ.»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَ فَمَن یَهْدِی اِلَی الْحَقِّ» محمّد و آل محمّد می باشند و مقصود از «مَن لا یَهِدِّیَ اِلَّا اَن یُهْدَی» مخالفین اهل بیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعد از او هستند.(2) «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ کَذَلِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ…»(3)
ص: 45
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی رجعت نازل شد و مخالفین آن را تکذیب و انکار کردند و گفتند:
رجعتی نخواهد بود.
سپس گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر «وَ مِنهُم مَّن لا یُؤْمِنُ بِهِ» فرمود: منکرین رجعت دشمنان محمّد و آل آن حضرت هستند!(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند بندگان خود را به دو آیه مخصوص نمود، [و از آنان پیمان گرفت] 1. چیزی را که نمی دانند نگویند و فرمود: «اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ»، 2. چیزی را که از آن آگاهی ندارند انکار نکنند، و فرمود: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ.»(2) زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی مسایل بزرگی مانند رجعت و امثال آن
ص: 46
سوال کردم و آن حضرت فرمود:
زمان این گونه امور نرسیده است و خداوند می فرماید: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ.»(1) علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ اِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ…» گوید:
مقصود رجعت و قیام حضرت مهدی قائم؟عج؟ است.(2) [سپس گوید: بقیّه آیات از محکمات است.]
اِنَّ اللهَ لایَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئًا وَ لكِنَّ النَّاسَ اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ كَاَنْ لَمْ یَلْبَثُوا اِلَّا ساعَةً مِنَ النَّهارِ یَتَعارَفُونَ بَیْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدینَ وَ اِمَّا نُرِیَنَّكَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اَوْ نَتَوَفَّیَنَّكَ فَاِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللهُ شَهیدٌ عَلی ما یَفْعَلُونَ وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ رَسُولٌ فَاِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ قُلْ لااَمْلِكُ لِنَفْسی ضَرًّا وَ لانَفْعًا
ص: 47
اِلَّا ما شاءَ اللهُ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ اِذا جاءَ اَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُهُ بَیاتًا اَوْ نَهارًا ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ اَ ثُمَّ اِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ آلْآنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ ثُمَّ قیلَ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلَّا بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ وَ یَسْتَنْبِئُونَكَ اَ حَقٌّ هُوَ قُلْ ای وَ رَبِّی اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ وَ لَوْ اَنَّ لِكُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ اَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَاَوُا الْعَذابَ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ اَلا اِنَّ لِلهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَلا اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
«اِمَّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ»: مقصود از «بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ» رجعت و قیام حضرت مهدی قائم؟عج؟ است.
«ان اتاکم عذابه بیاتًا»: بیات در این جا که مقابل نهار واقع شده مقصود از آن لیل است.
«وَ یَسْتَنبِئُونَکَ اَ حَقٌّ هُوَ»: یعنی از تو اهل مکه: سوال می کنند آیا آن [یعنی امامت علی(علیه السلام)] حق است؟ بگو: آری به خدایم سوگند او حق است و وصیّ من است و شما را قدرتی بر ردّ آن نیست. [و ظالم غاصبین حق خلافت اند].
«وَ لَوْ اَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ»: مظلوم در این آیه، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و ظلم، حق امامت آنان است.
«لاَفْتَدَتْ بِهِ»: زمان فدا دادن ظالمان رجعت و قیامت است.
«وَ اَسَرُّواْ النَّدَامَةَ»: پوشاندن ندامت هنگام دیدن عذاب، به خاطر شماتت است.(1)
ص: 48
مولّف گوید: لغات آیات فوق روشن است و نیاز به بیان ندارد چنان که آیات نیز از محکمات است جز برخی که در فضائل اهل بیت(علیهم السلام) تاویل شده است والله العالم.
خداوند هیچ به مردم ستم نمی کند ولی این مردمند که به خویشتن ستم می کند! (44) (به یاد آور) روزی را که (خداوند) آن ها را جمع (و محشور) می سازد آن چنان که (احساس می کنند) گویی جز ساعتی از روز، (در دنیا) توقّف نکردند به آن مقدار که یک دیگر را (ببینند و) بشناسند! مسلّما آن ها که لقای خداوند (و روز رستاخیز) را تکذیب کردند، زیان بردند و هدایت نیافتند! (45) اگر ما، پاره ای از مجازاتهایی را که به آن ها وعده داده ایم، (در حال حیات تو (به تو نشان دهیم، و یا) پیش از آن که گرفتار عذاب شوند،) تو را از دنیا ببریم، در هر حال، بازگشتشان به سوی ماست سپس خداوند بر آن چه آن ها انجام می دادند گواه است! (46) برای هر امّتی، رسولی است هنگامی که رسولشان به سوی آنان بیاید، بعدالت در میان آن ها داوری می شود و ستمی به آن ها نخواهد شد! (47) و می گویند: «اگر راست می گویی، این وعده (مجازات) کی خواهد بود؟» (48) بگو: «من (حتّی) برای خودم زیان و سودی را مالک نیستم، (تا چه رسد برای شما!) مگر آن چه خدا بخواهد. (این مقدار می دانم که) برای هر قوم و ملّتی، سرآمدی است هنگامی که اجل آن ها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تاخیر می کنند، و نه پیشی می گیرند! (49) بگو: «اگر مجازات او، شب هنگام یا در روز به سراغ شما آید (، آیا می توانید آن را از خود دفع کنید؟!)» پس مجرمان برای چه عجله می کنند؟! (50) یا این که آن گاه که واقع شد، به آن ایمان می آورید! (به شما گفته می شود:) حالا؟! در حالی که قبلا برای آن عجله می کردید! (ولی اکنون چه سود!) (51) سپس به کسانی که ستم کردند گفته می شود: عذاب ابدی را بچشید! آیا جز به آن چه انجام می دادید
ص: 49
کیفر داده می شوید؟!» (52) از تو می پرسند: «آیا آن (وعده مجازات الهی) حقّ است؟» بگو: «آری، به پروردگارم سوگند، قطعا حقّ است و شما نمی توانید از آن جلوگیری کنید!» (53) و هر کس که ستم کرده، اگر تمامی آن چه روی زمین است در اختیار داشته باشد، (همه را از هول عذاب،) برای نجات خویش می دهد! و هنگامی که عذاب را ببینند، (پشیمان می شوند امّا) پشیمانی خود را کتمان می کنند (، مبادا رسواتر شوند)! و در میان آن ها، بعدالت داوری می شود و ستمی بر آن ها نخواهد شد! (54) آگاه باشید آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن خداست! آگاه باشید وعده خدا حقّ است، ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (55) اوست که زنده می کند و می میراند، و به سوی او بازگردانده می شوید! (56)
«وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولٌ فَاِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(1) جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه سوال کردم فرمود:
تفسیر باطن این آیه این است که در هر قرنی [و زمانی] برای این امّت، رسولی [و امامی] از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می کند. و آنان اولیا و رسولانند. سپس فرمود:
و امّا معنای آیه «فَاِذَا جَاء رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُم بِالْقِسْطِ» این است که رسولان به عدل بین مردم حکم می کنند و ظلمی به مردم نمی شود، [و این تاویل و باطن آیه است.](2)
ص: 50
«اِذَا جَاء اَجَلُهُمْ فَلاَ یَسْتَاْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ»(1) حمران بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال کردم فرمود:
مقصود از اجل همان تاریخی است که در شب قدر برای ملک الموت تعیین شده است.(2) و در تفسیر آیه «ثُمَّ قَضَی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ» در اوّل سوره انعام روایاتی در این معنا گذشت. «قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَتَاکُمْ عَذَابُهُ بَیَاتًا اَوْ نَهَارًا مَّاذَا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ»(3) علی بن ابراهیم گوید: در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود عذابی است در آخرالزّمان که بر فسّاق اهل قبله نازل می شود، در حالی که آنان نزول عذاب را بر خود انکار می کنند.
سپس علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «اَ ثُمَّ اِذَا مَا وَقَعَ آمَنْتُم بِهِ» زمان رجعت می باشد، و به آنان گفته می شود:
آیا اکنون به امیرالمؤمنین ایمان می آورید؟ در حالی که قبلا او را تکذیب می کردید؟! سپس به کسانی که به آل محمّد ظلم کردند و حق آنان را غصب نمودند گفته می شود: «وَ ذُوقُوا عَذَابَ الْخُلْدِ….»(4)
ص: 51
«وَ یَسْتَنبِئُونَکَ اَ حَقٌّ هُوَ قُلْ اِی وَ رَبِّی اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا اَنتُمْ بِمُعْجِزِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از «اِنَّهُ لَحَقٌّ» علی(علیه السلام) است و خداوند می فرماید: ای محمّد آنان از وصیّ تو سوال می کنند بگو: به خدایم سوگند او وصیّ من است.(2) «وَ لَوْ اَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مَا فِی الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ…»(3) علیّ بن ابراهیم گوید:
مقصود: ظلم نسبت به حقّ آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و زمان افتدا رجعت است، سپس از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: پنهان کردن ندامت به خاطر شماتت است.(4)
ص: 52
یا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ قُلْ اَ رَاَیْتُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ لَكُمْ مِنْ رِزْقٍ فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامًا وَ حَلالًا قُلْ آللهُ اَذِنَ لَكُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ وَ ما ظَنُّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْكَذِبَ یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَشْكُرُونَ وَ ما تَكُونُ فی شَاْنٍ وَ ما تَتْلُوا مِنْهُ مِنْ قُرْآنٍ وَ لاتَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلَّا كُنَّا عَلَیْكُمْ شُهُودًا اِذْ تُفیضُونَ فیهِ وَ ما یَعْزُبُ عَنْ رَبِّكَ مِنْ مِثْقالِ ذَرَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لافِی السَّماءِ وَ لااَصْغَرَ مِنْ ذلِكَ وَ لااَكْبَرَ اِلَّا فی كِتابٍ مُبینٍ اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللهِ لاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ الَّذینَ آمَنُوا وَ كانُوا یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْری فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لاتَبْدیلَ لِكَلِماتِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ لایَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ اِنَّ الْعِزَّةَ لِلهِ جَمیعًا هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ اَلا اِنَّ لِلهِ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ وَ ما یَتَّبِعُ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ شُرَكاءَ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلَّا یَخْرُصُونَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ لِتَسْكُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِرًا اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ اِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ
ص: 53
«قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ»: وعظ به معنای اندرز دادن است و اسم مصدر آن موعظه و عظه می باشد. «وَ شِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ»: شفا به فتح شین به معنای کنار و حاشیه است، و شِفا به کسر شین به معنای صحّت و سلامت است، راغب گوید: شفای از مرض به معنای رسیدن به کنار سلامتی است و آن اسم مصدر است، و شاید مراد از شفا صحّت قلب است چرا که مرض، تنها مرض بدن نیست و قرآن قلوب را نیز بیمار شمرده و می فرماید: «فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ.»(1) «اِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ»: فاض فیضا، به معنای جاری شدن است و «فاض السیل» یعنی سیل به سرعت جاری شد و به معنای پر شدن نیز آمده است مانند «فاض الاناء فیضًا» و به معنای وارد شدن نیز آمده و «افضتم من عرفات» به معنای کوچ با کثرت است و در این آیه به معنای ورود است.
«وَ مَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ»: عزب عنّی فلان، یعنی غاب و خفی عنّی یعنی چیزی از علم خدا دور و پنهان نیست.
ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است و درمانی برای آن چه در سینه هاست (درمانی برای دل های شما) و هدایت و رحمتی است برای مومنان! (57) بگو: «به فضل و رحمت خدا باید خوشحال شوند که این، از تمام آن چه گردآوری کرده اند، بهتر است!» (58) بگو: «آیا روزیهایی را که خداوند بر شما نازل کرده دیده اید، که بعضی از آن را لال، و بعضی را حرام نموده اید؟!» بگو: «آیا خداوند به شما اجازه داده، یا بر خدا افترا می بندید (و از پیش خود، حلال و حرام
ص: 54
می کنید؟!)» (59) آن ها که بر خدا افترا می بندند، درباره (مجازات) روز رستاخیز، چه می اندیشند؟! خداوند نسبت به همه مردم فضل (و بخشش) دارد، امّا اکثر آن ها سپاسگزاری نمی کنند! (60) در هیچ حال (و اندیشه ای) نیستی، و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنی، و هیچ عملی را انجام نمی دهید، مگر این که ما گواه بر شما هستیم در آن هنگام که وارد آن می شوید! و هیچ چیز در زمین و آسمان، از پروردگار تو مخفی نمی ماند حتّی به اندازه سنگینی ذرّه ای، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر، مگر این که (همه آن ها) در کتاب آشکار (و لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است! (61) آگاه باشید (دوستان و) اولیای خدا، نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند! (62) همان ها که ایمان آوردند، و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز می کردند. (63) در زندگی دنیا و در آخرت، شاد (و مسرور) ند وعده های الهی تخلّف ناپذیر است! این است آن رستگاری بزرگ! (64) سخن آن ها تو را غمگین نسازد! تمام عزّت (و قدرت)، از آن خداست و او شنوا و داناست! (65) آگاه باشید تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از آن خدا می باشند! و آن ها که غیر خدا را هم تای او می خوانند، (از منطق و دلیلی) پیروی نمی کنند آن ها فقط از پندار بی اساس پیروی می کنند و آن ها فقط دروغ می گویند! (66) او کسی است که شب را برای شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید و روز را روشنی بخش (تا به تلاش زندگی پردازید) در این ها نشانه هایی است برای کسانی که گوش شنوا دارند! (67) گفتند: «خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! (از هر عیب و نقص و احتیاجی) منزه است! او بی نیاز است! از آن اوست آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است! شما هیچ گونه دلیلی بر این ادعا ندارید! آیا به خدا نسبتی می دهید که نمی دانید؟! (68)
ص: 55
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ شِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه فوق از محکمات است؛ سپس گوید: مقصود از این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قرآن است؛ و مقصود از «فلیفرحوا» شیعیان هستند؛ و مقصود از «ممّا یجمعون» اموالی است که دشمنان جمع می کنند. یعنی پیامبر و قرآن که شفای صدور و هدایت و رحمت برای شیعیان است بهتر از اموالی است که دشمنان جمع می کنند.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردی از درد سینه خود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکایت نمود و آن حضرت به او فرمود:
از قرآن شفا بگیر، چرا که خداوند می فرماید: «وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ.»(3)
ص: 56
«قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ»(1) ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از این آیه این است که: اقرار به نبوّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و قبول ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) [و اقتدای به او] بهتر از آن چه است که مخالفین از مال دنیا جمع می کنند.(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
«فَلْیَفْرَحُواْ بولایة محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُ هَؤُلَاءِ مِنْ دُنْیَاهُمْ».(3) امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوار مرکب خود بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پیاده همراه او می رفت، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یا اباالحسن یا سوار شو و یا بازگرد، چرا که خداوند به من امر کرده که اگر سواره بودم تو نیز باید سواره باشی و اگر پیاده بودم تو نیز باید پیاده باشی و اگر من نشستم تو نیز بنشینی جز این که بخواهی حدّی از حدود الهی را به پای داری و ناچار باشی که بایستی… سپس فرمود: سوگند به خدایی که محمّد را به حق به نبوّت مبعوث نمود: به من ایمان نیاورده کسی که مقام تو را انکار کند، و اقرار به نبوّت من نکرده کسی که
ص: 57
حق تو را انکار نماید و به من اعتقاد پیدا نکرده کسی که نسبت به تو کافر باشد، همانا فضل تو از فضل من است و فضل من از فضل خداست چنان که می فرماید:
«قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ».
تا این که فرمود: فضل الله پیامبر شماست و رحمت او ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و شیعیان باید با اعتقاد به نبوّت من و ولایت علی شاد باشید و این برای آنان بهتر از آن چه است که مخالفین از مال و اهل و اولاد در دنیا جمع می کنند؛ سپس فرمود:… به راستی کسانی که ولایت تو را نپذیرفتند هدایت نشدند و از دین خدا گم راه گردیدند و این فرموده ی خدای من است که می فرماید:
«وَ اِنِّی لَغَفَّارٌ لِّمَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَی.»(1)
ص: 58
«قُلْ اَ رَاَیْتُم مَّا اَنزَلَ اللّهُ لَکُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلاَلًا قُلْ آللّهُ اَذِنَ لَکُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه اهل کتاب [یعنی یهود و نصارا] هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا» «وَ جَعَلُواْ لِلهِ مِمِّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الاَنْعَامِ نَصِیبًا…»(2)، و خداوند در این آیه بر آنان احتجاج نموده و می فرماید: «آللّهُ اَذِنَ لَکُمْ اَمْ عَلَی اللهِ تَفْتَرُونَ.»(3) «وَ مَا تَکُونُ فِی شَاْنٍ وَ مَا تَتْلُو مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَ لَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ اِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُودًا»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و هر گاه او این آیه را می خواند شدیدا
ص: 59
گریه می کرد.(1) مرحوم طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هر گاه این آیه را تلاوت می نمود شدیدا گریه می کرد.(2) «اَلا اِنَّ اَوْلِیَاء اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَة…»(3) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال شد: اولیای خدا کیانند؟ فرمود:
آنان کسانی هستند که دیدن آنان مردم را به یاد خدا می اندازد.(4) و نیز فرمود: کسی که خدا را شناخته و او را بزرگ بداند، دهان خود را از هر کلام [ناشایست] و شکم خود را از هر طعام [غیر حلال] منع می کند و رنج روزه و نماز را به خود می دهد. گفته شد: پدر و مادر ما فدای شما باد یا رسول الله! آیا چنین مردمی اولیای خدا محسوب می شوند؟ فرمود: اولیای خدا سکوت شان ذکر خداست و نگاه شان عبرت است و سخن شان حکمت است و حرکت شان بین مردم برکتاست و اگر عمرشان تعیین نشده بود، ارواح آنان در بدن های شان به خاطر ترس از عذاب و شوق بر ثواب قرار نمی گرفت.(5)
ص: 60
عقبه گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
ای عقبه در قیامت خداوند از بندگان خود عملی را قبول نمی کند مگر آن که مانند شما اعتقاد به ولایت محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) داشته باشند و بین یکی از شما [که ولایت ما را پذیرفته و بین بهشت] و آن چه چشم او را روشن می کند فاصله ای جز رسیدن جان به گلوی او نیست و سپس آن حضرت با دست به گردن خود اشاره نمود و به جای خود تکیه کرد پس معلّی که در کنار من بود مرا فشار داد و گفت: سوال کن در آن هنگام چه چیزی را خواهد دید؟ و من گفتم: ای فرزند رسول خدا در آن حال چه چیزی را خواهد دید؟ فرمود: «خواهد دید» و من سوال خود را بیش از ده مرتبه تکرار نمودم و آن حضرت فقط می فرمود: «خواهد دید» سپس در پایان نشست و فرمود: ای عقبه! گفتم: لبّیک و سعدیک! فرمود: حتما می خواهی بدانی چه خواهد دید؟ گفتم: آری. ای فرزند رسول خدا، چرا که دین من دین شماست و اگر دین من از دستم برود [و نادان باشم] چگونه می توانم هر ساعت شما را بیابم و گریه مرا گرفت و آن حضرت به من رقّت نمود و فرمود:
«به خدا سوگند آن دو را خواهد دید» گفتم: پدر و مادرم فدای شما آن دو کیانند؟ فرمود: «آن دو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی (صلوات الله علیه) هستند» سپس فرمود: ای عقبه هیچ انسان مومنی نمی میرد مگر آن که آن دو را خواهد دید» گفتم: هنگامی که مومن آنان را می بیند آیا به دنیا باز می گردد؟ فرمود: به دنیا باز نمی گردد. گفتم:
آنان چیزی به او می گویند؟ فرمود: آری آنان وارد بر مومن می شوند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بالای سر او می نشیند و علی(علیه السلام) پایین پای او می نشیند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود را بر او
ص: 61
می افکند و می فرماید: «ای ولیّ خدا بشارت بر تو باد من رسول خدا هستم و من برای تو بهتر از دنیا هستم و سپس علی(علیه السلام) خود را بر او می افکند و می فرماید: ای ولیّ خدا بشارت بر تو باد، من علی بن ابی طالب هستم که تو او را دوست می داشتی، آگاه باش که من اکنون برای تو بسیار نافع خواهم بود»! سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: آن چه گفتم در کتاب خدای(عزوجل) موجود است؛ گفتم: فدای شما شوم در کجای کتاب خدا فرمود: در سوره ی یونس که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللّهِ.»(1)
ص: 62
ابن عبّاس گوید:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آیه «اَلا اِنَّ اَوْلِیَاء اللهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» سوال شد: این اولیاء کیانند؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آنان مردمی هستند که عبادت خود را خالص انجام می دهند و هنگامی که مردم به ظاهر دنیا می نگرند آنان به باطن دنیا نگاه می کنند و هنگامی که مردم به دنیا مغرور شده اند آنان به پایان دنیا می اندیشند از این رو دنیا را رها می کنند چرا که می دانند دنیا آنان را رها خواهد نمود و پا روی دنیا می گذارند چرا که می دانند دنیا به زودی با آنان چنین خواهد کرد و آنان را نابود خواهد نمود….(1) و در سخن دیگری فرمود: آیا می دانید اولیای خدا کیانند؟ گفته شد: کیانند آنان یا امیرالمؤمنین؟ فرمود: اولیای خدا ما هستیم و پیروان ما بعد از ما طُوبَی لَنَا وَ طُوبَی
ص: 63
لَهُمْ اَفْضَلُ مِنْ طُوبَانَا» یعنی آنان بهتر از شما هستند! گفته شد: برای چه آنان بهتر از ما هستند؟ مگر این نیست که ما و آنان به یک آیین معتقدیم؟! فرمود: آنان چیزهایی را تحمّل می کنند و بر آن صبر می نمایند که شما نمی کنید.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» فرمود:
هنگامی که یکی از شما جان او به گلو می رسد، ملک الموت بر او نازل می شود و به او می گوید: امّا آن چه به آن امیدوار بودی به تو داده شد، و از آن چه هراس داشتی از آن ایمن گردیدی، و سپس از قبر دری به منزل او در بهشت باز می کند و به او می گوید: به خانه بهشتی خود بنگر و ببین این ها رسول خدا و علی و حسن و حسین (صلوات الله علیهم اجمعین) هستند که رفقای تو می باشند.(2)
ص: 64
سلیم بن قیس گوید:
به امیرالمؤمنین گفتم: اصلحک الله، آیا کسی که ایمان به خدا و معرفت به امام خود داشته باشد و مطیع امر او باشد و از دنیا برود اهل بهشت خواهد بود؟ فرمود:
آری، اگر او خدا را ملاقات کند و از کسانی، باشد که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ» و «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ…» و «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» اهل بهشت خواهد بود. سپس فرمود: و از اهل ایمان کسانی که اهل کبائر باشند و خدا را ملاقات کنند، این مشیّت خداست که اگر بخواهد آنان را به خاطر گناه عذاب می کند و اگر بخواهد با رحمت خود می بخشد. گفتم: آیا آنان را با داشتن ایمان به آتش می برد؟! فرمود: به خاطر گناه آری، چرا که از مومنینی نیستند که خدا فرموده: «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ» و نیز از کسانی نیستند که خدا فرموده: «وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ» و از کسانی هستند که خداوند فرموده: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ» و یا فرموده:
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ».(1)
ص: 65
قالُوا اتَّخَذَ اللهُ وَلَدًا سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِیُّ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ اِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ قُلْ اِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْكَذِبَ لایُفْلِحُونَ مَتاعٌ فِی الدُّنْیا ثُمَّ اِلَیْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذیقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدیدَ بِما كانُوا یَكْفُرُونَ وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ نُوحٍ اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ اِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیْكُمْ مَقامی وَ تَذْكیری بِآیاتِ اللهِ فَعَلَی اللهِ تَوَكَّلْتُ فَاَجْمِعُوا اَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لایَكُنْ اَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا اِلَیَّ وَ لاتُنْظِرُونِ فَاِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَما سَاَلْتُكُمْ مِنْ اَجْرٍ اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمینَ فَكَذَّبُوهُ فَنَجَّیْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَ جَعَلْناهُمْ خَلائِفَ وَ اَغْرَقْنَا الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرینَ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا اِلی قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدینَ ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی وَ هارُونَ اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبینٌ قالَ مُوسی اَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ اَ سِحْرٌ هذا وَ لایُفْلِحُ السَّاحِرُونَ قالُوا اَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِیاءُ فِی الْاَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنینَ وَ قالَ فِرْعَوْنُ ائْتُونی بِكُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ فَلَمَّا جاءَ السَّحَرَةُ قالَ لَهُمْ مُوسی اَلْقُوا ما اَنْتُمْ مُلْقُونَ فَلَمَّا اَلْقَوْا قالَ مُوسی ما جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ اِنَّ اللهَ سَیُبْطِلُهُ اِنَّ اللهَ لایُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدینَ وَ یُحِقُّ اللهُ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ
ص: 66
«اَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً»: غُمّه به معنای حزن و شدّت و به معنای مبهم و پوشیده نیز گفته شده است و «امرٌ غُمّه» یعنی امر مبهم و مشکوک و حضرت نوح می خواهد بگوید:
«یارانتان را جمع کنید و درباره ی قتل و طرد من تصمیم بگیرید، تا کار بر شما مشتبه [و یا سخت و یا سبب اندوه شما] نشود» و این امر تعجیزی است یعنی کاری از شما ساخته نیست و خداوند یاور من است.
«ولا تنظرون»: انظار به معنای امهال است و «یاء» به سبب لای ناهیه حذف شده و کسره قائم مقام آن گردیده است. «اجئتنا لِتَلفِتَنا»: لَفت به معنای برگرداندن و منصرف کردن است و التفات به معنای توجّه کردن و روکردن است.
گفتند: «خداوند فرزندی برای خود انتخاب کرده است»! (از هر عیب و نقص و احتیاجی) منزه است! او بی نیاز است! از آن اوست آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است! شما هیچ گونه دلیلی بر این ادعا ندارید! آیا به خدا نسبتی می دهید که نمی دانید؟! (68) بگو: «آن ها که به خدا دروغ می بندند، (هرگز) رستگار نمی شوند! (69) بهره ای (ناچیز) از دنیا دارند سپس بازگشتشان به سوی ماست و بعد، به آن ها مجازات شدید به سزای کفرشان می چشانیم! (70) سرگذشت نوح را بر آن ها بخوان! در آن هنگام که به قوم خود گفت: «ای قوم من! اگر تذکّرات من نسبت به آیات الهی، بر شما سنگین (و غیر قابل تحمّل) است، (هر کار از دستتان ساخته است بکنید.) من بر خدا توکّل کرده ام! فکر خود، و قدرت معبودهای تان را جمع کنید سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند (تمام جوانب کارتان را بنگرید) سپس به حیات من پایان دهید، و (لحظه ای) مهلتم ندهید! (امّا توانایی ندارید!) (71) و اگر از قبول دعوتم روی بگردانید، (کار
ص: 67
نادرستی کرده اید چه این که) من از شما مزدی نمی خواهم مزد من، تنها بر خداست! و من مامورم که از مسلمین [تسلیم شدگان در برابر فرمان خدا] باشم!» (72) امّا آن ها او را تکذیب کردند! و ما، او و کسانی را که با او در کشتی بودند، نجات دادیم و آنان را جانشین (و وارث کافران) قرار دادیم و کسانی را که آیات ما را تکذیب کردند، غرق نمودیم! پس ببین عاقبت کار کسانی که انذار شدند (و به انذار الهی اهمیّت ندادند)، چگونه بود! (73) سپس بعد از نوح، رسولانی به سوی قومشان فرستادیم آنان دلایل روشن برای شان آوردند امّا آن ها، به چیزی که پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند! اینچنین بر دل های تجاوزکاران مهر می نهیم (تا چیزی را درک نکنند)! (74) بعد از آن ها، موسی و هارون را با آیات خود به سوی فرعون و اطرافیانش فرستادیم امّا آن ها تکبّر کردند (و زیر بار حق نرفتند چرا که) آن ها گروهی مجرم بودند! (75) و هنگامی که حق از نزد ما بسراغ آن ها آمد، گفتند: «این، سحری است آشکار!» (76) موسی گفت: «آیا درباره حقّ، هنگامی که به سوی شما آمد، (چنین) می گویید؟! آیا این سحر است؟! در حالی که ساحران (هرگز) رستگار (و پیروز) نمی شوند! (77) گفتند: «آیا آمده ای که ما را، از آن چه پدرانمان را بر آن یافتیم، منصرف سازی و بزرگی (و ریاست) در روی زمین، از آن شما دو تن باشد؟! ما (هرگز) به شما ایمان نمی آوریم!» (78) فرعون گفت: «(بروید و) هر جادوگر (و ساحر) دانایی را نزد من آورید!» (79) هنگامی که ساحران (به میدان مبارزه) آمدند، موسی به آن ها گفت: «آن چه (از وسایل سحر) را می توانید بیفکنید، بیفکنید!» (80) هنگامی که افکندند، موسی گفت: «آن چه شما آوردید، سحر است که خداوند به زودی آن را باطل می کند چرا که خداوند (هرگز) عمل مفسدان را اصلاح نمی کند! (81) او حق را به وعده خویش، تحقق می بخشد هر چند مجرمان کراهت داشته باشند!» (82)
ص: 68
«فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ کَذَلِکَ نَطْبَعُ عَلَی قُلوبِ الْمُعْتَدِینَ»(1) مولّف گوید:
اخباری درباره ی این آیه در سوره ی اعراف گذشت و در این جا به برخی از آن ها اشاره می شود.
زراره و حُمران از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند خلق خود را در اظلّه [یعنی خلقت ذرّ] آفرید و پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را بر آنان مبعوث نمود و در آن عالم برخی به او ایمان آوردند و برخی او را تکذیب نمودند. و چون به صورت خلقت دوّم آنان را آفرید و پیامبر خود را آخرین پیامبر قرار داد باز همان هایی که در خلقت اوّل به او ایمان آورده بودند به او ایمان آوردند و کسانی که نبوّت او را نپذیرفته بودند نیز به او ایمان نیاوردند، از این رو خداوند می فرماید: «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ» یعنی کسانی که این پیامبر را در عالم ذرّ و اظلّه تکذیب کرده بودند در این عالم نیز او را تکذیب نمودند.(2) ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه «ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِ رُسُلًا اِلَی قَوْمِهِمْ فَجَآؤُوهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ» فرمود:
خداوند پیامبران را بر مردم هنگامی که در پشت پدران و رحم های مادران بودند مبعوث نمود، و هر کس در آن زمان پیامبران خدا را تصدیق نمود، بعد از آن نیز که
ص: 69
لباس خلقت پیدا کرد آنان را تصدیق کرد و هر کس در آن زمان آنان را تکذیب کرده بود بعد از آن نیز آنان را تکذیب کرد.(1) مولّف گوید:
از روایات وارده درباره ی ظهور حضرت بقیّة الله(علیه السلام) و آیه شریفه «هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا اَن تَاْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ»(2) نیز استفاده می شود که هر کس قبل از ظهور آن حضرت به او ایمان آورده است هنگامی که او ظهور می کند نیز به او ایمان خواهد آورد و الّا فلا، و روایات در ذیل این آیه فراوان است چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند، همه مردم در آن روز ایمان می آورند و لکن برای آنان سودی ندارد چرا که قبلا ایمان نیاورده اند.(3)
ص: 70
ص: 71
فَما آمَنَ لِمُوسی اِلَّا ذُرِّیَّةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِمْ اَنْ یَفْتِنَهُمْ وَ اِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْاَرْضِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفینَ وَ قالَ مُوسی یا قَوْمِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ فَعَلَیْهِ تَوَكَّلُوا اِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمینَ فَقالُوا عَلَی اللهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا فِتْنَةً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نَجِّنا بِرَحْمَتِكَ مِنَ الْقَوْمِ الْكافِرینَ وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی وَ اَخیهِ اَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُما بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُوا بُیُوتَكُمْ قِبْلَةً وَ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ وَ قالَ مُوسی رَبَّنا اِنَّكَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَاَهُ زینَةً وَ اَمْوالًا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا رَبَّنا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی اَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلیمَ قالَ قَدْ اُجیبَتْ دَعْوَتُكُما فَاسْتَقیما وَ لاتَتَّبِعانِ سَبیلَ الَّذینَ لایَعْلَمُونَ وَ جاوَزْنا بِبَنی اِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَاَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْیًا وَ عَدْوًا حَتَّی اِذا اَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ اَنَّهُ لااِلهَ اِلَّا الَّذی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا اِسْرائیلَ وَ اَنَا مِنَ الْمُسْلِمینَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ فَالْیَوْمَ نُنَجِّیكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آیَةً وَ اِنَّ كَثیرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُونَ وَ لَقَدْ بَوَّاْنا بَنی اِسْرائیلَ مُبَوَّاَ صِدْقٍ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّی جاءَهُمُ الْعِلْمُ اِنَّ رَبَّكَ یَقْضی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما كانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ
«رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی اَمْوَالِهِمْ»: طَمس: به معنای محو شدن و کهنه شدن و به معنای محو کردن و هلاک کردن نیز آمده است، یعنی خدایا اموال شان را محو کن [و هلاک کن] و دل های آنان را سخت گردان.
ص: 72
«وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ»: شدّ به معنای محکم بستن است مانند: «و شددنا ملکه» و «نشدّ عضدک باخیک» و در این آیه محکم و سخت بودن قلب به معنای بسته بودن آن است از پذیرش حق که به آن قساوت نیز گفته می شود.
«بَغْیًا وَ عَدْوًا»: «بَغی» به معنای ظلم و ابتغاء به معنای طلب است و بغی طلب همراه با تجاوز است و اصل البغی مجاوزة الحدّ است. «و عَدو» به معنای تجاوز از مرز اعتدال و عدالت است اگر با جوارح باشد و اگر با قلب باشد به آن عداوت و معادات گویند و «عَدو» در راه رفتن نیز تجاوز از حدّ اعتدال است و به معنای دشمنی نیز می آید مانند عدوّ و اعداء، و عداوت دشمنی قلبی است و عدوّ دشمن ظاهری است.
(در آغاز،) هیچ کس به موسی ایمان نیاورد، مگر گروهی از فرزندان قوم او (آن هم) با ترس از فرعون و اطرافیانش، مبادا آن ها را شکنجه کنند زیرا فرعون، برتری جویی در زمین داشت و از اسرافکاران بود! (83) موسی گفت: «ای قوم من! اگر شما به خدا ایمان آورده اید، بر او توکّل کنید اگر تسلیم فرمان او هستید!» (84) گفتند: «تنها بر خدا توکّل داریم پروردگارا! ما را مورد شکنجه گروه ستم گر قرار مده! (85) و ما را با رحمتت از (دست) قوم کافر رهایی بخش! (86) و به موسی و برادرش وحی کردیم که: «برای قوم خود، خانه هایی در سرزمین مصر انتخاب کنید و خانه های تان را مقابل یک دیگر (و متمرکز) قرار دهید! و نماز را برپا دارید! و به مومنان بشارت ده (که سرانجام پیروز می شوند!)» (87) موسی گفت: «پروردگارا! تو فرعون و اطرافیانش را زینت و اموالی (سرشار) در زندگی دنیا داده ای، پروردگارا! در نتیجه (بندگانت را) از راه تو گم راه می سازند! پروردگارا! اموال شان را نابود کن! و (بجرم گناهان شان،) دل های شان را سخت و سنگین ساز، به گونه ای که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند!» (88) فرمود: «دعای شما پذیرفته شد!
ص: 73
استقامت به خرج دهید و از راه (و رسم) کسانی که نمی دانند، تبعیت نکنید!» (89) (سرانجام) بنی اسراییل را از دریا [رود عظیم نیل] عبور دادیم و فرعون و لشکرش از سر ظلم و تجاوز، به دنبال آن ها رفتند هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبودی، جز کسی که بنی اسراییل به او ایمان آورده اند، وجود ندارد و من از مسلمین هستم!» (90) (امّا به او خطاب شد:) الآن؟! در حالی که قبلا عصیان کردی، و از مفسدان بودی! (91) ولی امروز، بدنت را (از آب) نجات می دهیم، تا عبرتی برای آیندگان باشی! و بسیاری از مردم، از آیات ما غافلند! (92) (سپس) بنی اسراییل را در جایگاه صدق (و راستی) منزل دادیم و از روزیهای پاکیزه به آن ها عطا کردیم (امّا آن ها به نزاع و اختلاف برخاستند!) و اختلاف نکردند، مگر بعد از آن که علم و آگاهی به سراغ شان آمد! پروردگار تو روز قیامت، در آن چه اختلاف می کردند، میان آن ها داوری می کند! (93)
«فَقَالُواْ عَلَی اللهِ تَوَکَّلْنَا رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
آل فرعون قوم موسی را به [زور] به اطاعت و خدمت خود وا می داشتند و می گفتند:
اگر اینان نزد خدا کرامتی داشتند خداوند ما را بر آنان مسلّط نمی کرد» از این رو موسی(علیه السلام) به قوم خود فرمود: «یَا قَوْمِ اِن کُنتُمْ آمَنتُم بِاللهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ اِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ» و قوم او گفتند: ما بر خدا توکّلّ کردیم.(2)
ص: 74
زراره و حمران و محمّد بن مسلم روایت کرده اند که امام(علیه السلام) فرمود:
«لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ» یعنی«لَا تُسَلِّطْهُمْ عَلَیْنَا فَتَفْتِنَهُمْ بِنَا» آنان را بر ما مسلّط نکن و گم راهی آنان را به سبب ما قرار مده.(1) «وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی وَ اَخِیهِ اَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً…»(2) در مجلسی که مامون برای مناظره علما با حضرت رضا(علیه السلام) تشکیل داد و علما از آن حضرت سوال کردند… آیا خداوند در قرآن برگزیدگان خود را بیان کرده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند جز آن چه در باطن آیات ذکر نموده در ظاهر آیات نیز در دوازده مورد آنان را نام برده است… تا این که فرمود: چهارم این که خداوند دستور داد مردم درهای خانه های خود را به مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ببندند مگر عترت آن حضرت و در این باره اعتراض هایی شد و عبّاس به آن حضرت گفت: یا رسول الله تو ما را از مسجد خود بیرون کردی و علی را به مسجد راه دادی؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من چنین نکردم این خدا بود که او را آزاد گذارد و شما را بیرون کرد» سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: و این معنای حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که به علی(علیه السلام) فرمود: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی». پس علمای مجلس گفتند:
این در کجای قرآن آمده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: «آیه مربوط به آن را برای شما خواهم خواند» گفتند: آن کدام آیه است؟ فرمود: «وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی وَ اَخِیهِ
ص: 75
اَن تَبَوَّءَا لِقَوْمِکُمَا بِمِصْرَ بُیُوتًا وَ اجْعَلُواْ بُیُوتَکُمْ قِبْلَةً» خداوند در این آیه منزلت هارون را نسبت به موسی بیان نموده و منزلت علی(علیه السلام) نیز نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مانند منزلت هارون نسبت به موسی می باشد و این دلیل روشنی است که از سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز معلوم می شود که فرمود: «ای مردم آگاه باشید که هیچ جُنُبی حق وارد شدن به این مسجد را ندارد مگر محمّد و آل او». پس علما گفتند:
یا ابالحسن این تفسیر و این بیان جایی جز نزد شما اهل بیت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یافت نمی شود؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: چه کسی می تواند این منزلت را برای ما انکار نماید؟! در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا مَدِینَةُ الْحِکْمَةِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا فَمَنْ اَرَادَ الْمَدِینَةَ فَلْیَاْتِهَا مِنْ بَابِهَا».
سپس فرمود: آن چه بیان نمودم و برای شما شرح دادم از فضیلت و شرافت و تقدّم عترت و برگزیده بودن آنان و پاکی و طهارت شان چیزهایی است که هیچ معاندی نمی تواند انکار کند….(1)
ص: 76
ابو رافع گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مردم خطبه خواند و فرمود: ای مردم! خداوند(عزوجل) به موسی و هارون دستور داد تا برای قوم خود در مصر مساجدی بنا کنند و دستور داد تا در مسجد موسی و هارون هیچ جُنُبی نماند و با همسر خود مقاربت نکند مگر هارون و ذریّه او، و علی(علیه السلام) برای من همانند هارون است برای موسی بنابراین نباید در مسجد من کسی با همسر خود مقاربت کند و در حال جنابت در آن بماند مگر علی و فرزندان او، و اگر کسی از این دستور خوش ندارد به آن طرف برود. و با دست مبارک خود اشاره به شام نمود.(1) محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا هارون برادر پدر و مادری موسی بوده؟ فرمود: آری… تا این که گوید: گفتم: آیا وحی بر هر دو نازل می شده است؟ فرمود: وحی بر موسی نازل می شده و موسی برای هارون بیان می کرده است.(2)
ص: 77
«قَالَ قَدْ اُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَ لَا تَتَّبِعَآنِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
بین درخواست موسی(علیه السلام) که گفت: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَی اَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلَی قُلُوبِهِمْ…» و پاسخ و اجابت خداوند که فرمود: «قَدْ اُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا…» چهل سال فاصله شد و خداوند به فرعون مهلت داد و سپس خداوند فرمود: «فَاَخَذَهُ اللهُ نَکَالَ الْآخِرَةِ وَ الْاُولَی» و جبرییل گوید: من با خدای خود درباره ی فرعون منازعه [و مکالمه] شدیدی کردم و گفتم: خدایا! او را رها می کنی، در حالی که می گوید:
«اَنَا رَبُّکُمُ الْاَعْلَی؟!» و خداوند به من فرمود: این حرف را بنده ای مانند تو می زند!(2) «حَتَّی اِذَا اَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنتُ…»(3) ابراهیم بن محمّد همدانی گوید:
به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند فرعون را غرق نمود در حالی که او ایمان آورد و اقرار به یگانگی او کرد؟ فرمود: به علّت این که او هنگام دیدن عذاب ایمان آورد و ایمان در این حال پذیرفته نیست و این حکم خدا بوده و خواهد بود
ص: 78
چنان که می فرماید: «فَلَمَّا رَاَوْا بَاْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ * فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ اِیمَانُهُمْ لَمَّا رَاَوْا بَاْسَنَا» و نیز می فرماید: «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا» و فرعون هنگام غرق شدن گفت: «آمَنتُ اَنَّهُ لا اِلِهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو اِسْرَائِیلَ وَ اَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و در جواب او گفته شد: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ * فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً…» و فرعون در آن حال از سر تا قدم در لباس آهنین جنگ بود و چون غرق شد خداوند بدن او را بر روی بلندی قرار داد تا مردم ببینند و برای آنان عبرت باشد، چرا که بدن او با آن همه سنگینی آهن باید زیر آب می رفت.
سپس فرمود: و علّت دیگر نجات نیافتن او این بود که در حال غرق شدن به موسی پناه برد و خداوند به موسی فرمود: تو به او پناه مده، چرا که تو خالق او نیستی و اگر او به من پناهنده شده بود من او را پناه می دادم.(1)
ص: 79
«فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً…»(1) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
حضرت موسی به بنی اسراییل فرمود: خداوند فرعون را غرق نمود؛ و بنی اسراییل نپذیرفتند، از این رو خداوند به دریا امر نمود تا بدن او را به ساحل بیفکند تا مردم ببینند.(2) «وَ لَقَدْ بَوَّاْنَا بَنِی اِسْرَائِیلَ مُبَوَّاَ صِدْقٍ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که خداوند فرعون [و فرعونیان] را غرق نمود و بنی اسراییل را به مصر بازگرداند [و اختلاف پیدا کردند و…].
مولّف گوید:
طبیعت امّت ها این بوده و هست که چون امنیّت و آرامش پیدا می کنند و از تنگناها خارج می شوند به خوش گذرانی و بهانه گیری و اختلاف می پردازند و خداوند نیز می فرماید: «اِنَّ الْاِنسَانَ لَیَطْغَی * اَن رَّآهُ اسْتَغْنَی»(4)، و یا می فرماید: «فَاِذَا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَی الْبَرِّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»(5)، و این از امتحانات بزرگ الهی است و در این امتحان جز مومنان خالص و با
ص: 80
بصیرت نجات پیدا نمی کنند، چرا که قانع بودن و راضی بودن به تقدیرات خداوند که بهترین عبادت است در بین اهل عافیت کم تر یافت می شود و اهل بلا هستند که ارزش قناعت و نعمت های خدا را می دانند، بنی اسراییل نیز تا هنگامی که گرفتار ظلم فرعون بودند ارزش عافیت و آرامش و امنیّت را می دانستند و چون نجات پیدا کردند و از دریا خارج شدند شروع به بهانه گیری نمودند چنان که در سوره ی بقره گذشت که آنان پس از نجات از دریا گفتند: «لَن نَّصْبِرَ عَلَیَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الاَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَ قِثَّآئِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا…» و خداوند فرمود: «اَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ اَدْنَی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَاِنَّ لَکُم مَّا سَاَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللهِ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّ کَانُواْ یَعْتَدُونَ.»(1) و «مُبَوَّاَ صِدْقٍ…» یعنی ما جایگاه شایسته و مرضیّ مردم را مانند مصر و شامات برای بنی اسراییل آماده کردیم و روزی پاک و طیّب برای آنان قرار دادیم و آنان با آن که حقایق را می دانستند و تورات را خوانده بودند و نشانه های پیامبر موعود را نیز می دانستند اختلاف کردند و چون حقّ برای آنان روشن شد و نپذیرفتند گرفتار عذاب شدند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اخْتَلَفُواْ حَتَّی جَاءهُمُ الْعِلْمُ اِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ».
فَاِنْ كُنْتَ فی شَكٍّ مِمَّا اَنْزَلْنا اِلَیْكَ فَسْئَلِ الَّذینَ یَقْرَؤُنَ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جاءَكَ
ص: 81
الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ المُمْتَرینَ وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِ اللهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخاسِرینَ اِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ كَلِمَتُ رَبِّكَ لایُؤْمِنُونَ وَ لَوْ جاءَتْهُمْ كُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْاَلیمَ فَلَوْ لاكانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها ایمانُها اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ اِلی حینٍ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْاَرْضِ كُلُّهُمْ جَمیعًا اَ فَاَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَكُونُوا مُؤْمِنینَ وَ ما كانَ لِنَفْسٍ اَنْ تُؤْمِنَ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لایَعْقِلُونَ قُلِ انْظُرُوا ما ذا فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما تُغْنِی الْآیاتُ وَ النُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لایُؤْمِنُونَ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ اِلَّا مِثْلَ اَیَّامِ الَّذینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا كَذلِكَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنینَ قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنْ كُنْتُمْ فی شَكٍّ مِنْ دینی فَلا اَعْبُدُ الَّذینَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ لكِنْ اَعْبُدُ اللهَ الَّذی یَتَوَفَّاكُمْ وَ اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفًا وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ لاتَدْعُ مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَنْفَعُكَ وَ لایَضُرُّكَ فَاِنْ فَعَلْتَ فَاِنَّكَ اِذًا مِنَ الظَّالِمینَ
«کَلِمَتُ رَبِّکَ»: یعنی عذاب الهی و یا مرگ با کفر، و «کلمة الله» به چیز با اهمیّتی گفته می شود و معنای آن در آیه 33 از همین سوره گذشت «کَذَلِکَ حَقَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ عَلَی الَّذِینَ فَسَقُواْ» و به همین معناست آیه «اَ فَمَنْ حَقَّ عَلَیْهِ کَلِمَةُ الْعَذَابِ».
«وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا»: حَنَف بر وزن فَرَس به معنای میل به حق است و راغب گوید: حَنَف: میل از ضلالت به استقامت است و جَنَف: میل از استقامت به ضلالت است و حنیف: مایل به حق است چنان که خداوند درباره ی ابراهیم(علیه السلام) می فرماید: «کَانَ
ص: 82
حَنِیفًا مُّسْلِمًا»(1)، و خداوند در این آیه به پیامبر خود می فرماید: «وَ اَنْ اَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا».
«وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ»: امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «آیات» آل محمّد و مقصود از «نُذُر» پیامران اند.(2)
و اگر در آن چه بر تو نازل کرده ایم تردیدی داری، از کسانی که پیش از تو کتاب آسمانی را می خواندند بپرس، به یقین، «حق» از طرف پروردگارت به تو رسیده است بنا بر این، هرگز از تردیدکنندگان مباش! [مسلما او تردیدی نداشت! این درسی برای مردم بود!] (94) و از آن ها مباش که آیات خدا را تکذیب کردند، که از زیان کاران خواهی بود! (95) (و بدان) آن ها که فرمان پروردگار تو بر آنان تحقق یافته، (و بجرم اعمال شان، توفیق هدایت را از آن ها گرفته هرگز) ایمان نمی آورند، (96) هر چند تمام آیات (و نشانه های الهی) به آنان برسد، تا زمانی که عذاب دردناک را ببینند! (زیرا تاریکی گناه، قلبهای شان را فرا گرفته، و راهی به روشنایی ندارند!) (97) چرا هیچ یک از شهرها و آبادی ها ایمان نیاوردند که (ایمان شان بموقع باشد، و) به حال شان مفید افتد؟! مگر قوم یونس، هنگامی که آن ها ایمان آوردند، عذاب رسوا کننده را در زندگی دنیا از آنان برطرف ساختیم و تا مدّت معیّنی [پایان زندگی و اجلشان] آن ها را بهره مند ساختیم. (98) و اگر پروردگار تو می خواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان می آوردند آیا تو می خواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!) (99) (اما)
ص: 83
هیچ کس نمی تواند ایمان بیاورد، جز به فرمان خدا (و توفیق و یاری و هدایت او)! و پلیدی (کفر و گناه) را بر کسانی قرار می دهد که نمی اندیشند. (100) بگو: «نگاه کنید چه چیز (از آیات خدا و نشانه های توحیدش) در آسمان ها و زمین است!» امّا این آیات و انذارها به حال کسانی که (به خاطر لجاجت) ایمان نمی آورند مفید نخواهد بود! (101) آیا آن ها (چیزی) جز همانند روزهای پیشینیان (و بلاها و مجازاتهای شان) را انتظار می کشند؟! بگو: «شما انتظار بکشید، من نیز با شما انتظار می کشم!» (102) سپس (هنگام نزول بلا و مجازات،) فرستادگان خود و کسانی را که (به آنان) ایمان می آورند، نجات می دهیم و همین گونه، بر ما حق است که مومنان (به تو) را (نیز) رهایی بخشیم! (103) بگو: «ای مردم! اگر در عقیده من شک دارید، من آن هایی را که جز خدا می پرستید، نمی پرستم! تنها خداوندی را پرستش می کنم که شما را می میراند! و من مامورم که از مومنان باشم! (104) و (به من دستور داده شده که:) روی خود را به آیینی متوجّه ساز که از هر گونه شرک، خالی است و از مشرکان مباش! (105) و جز خدا، چیزی را که نه سودی به تو می رساند و نه زیانی، مخوان! که اگر چنین کنی، از ستم کاران خواهی بود! (106)
«فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ لَقَدْ جَاءکَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»(1) مولّف گوید:
ظاهر آیه فوق با شان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سازگار نیست و به همین علّت برخی از نادان ها گفته اند: مگر می شود گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی آیات قرآن تردید داشته؟ تا شک خود را با سوال از اهل کتاب برطرف نماید و از ممترین نباشد؟!
ص: 84
در حالی که معنای آیه چیز دیگری است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هیچ شکّی در آیات الهی نداشته است؛ و به همین علّت اعتقاد نویسنده این است که احدی حق ندارد در تفسیر آیات قرآن بدون مراجعه به سخنان و تفاسیر اهل البیت(علیهم السلام) چیزی بگوید وگرنه گرفتار تفسیر به رای و «منْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَاْیِهِ فَلْیَتَبَوَّاْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار» خواهد شد و ما در سخنان خاندان وحی(علیهم السلام) اسرار و بطونی را از آیات قرآن دیده ایم که هرگز آن اسرار و بطون به فهم هیچ عالمی نمی رسد و یکی از آن آیات آیه فوق است! علی بن ابراهیم قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت و خداوند درباره ی علی(علیه السلام) و مقام و شرافت و عظمت او چیزهایی به آن حضرت وحی نمود و سپس او را به بیت المعمور بردند و پیامبران جمع شدند و پشت سر او نماز خواندند، آن حضرت از فضائلی که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) به او وحی نموده بود تعجّب نمود و خداوند این آیه را بر او نازل نمود «فَاِن کُنتَ فِی شَکٍّ مِّمَّا اَنزَلْنَا اِلَیْکَ فَاسْاَلِ الَّذِینَ یَقْرَؤُونَ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکَ» یعنی اگر درباه ی فضائل علی(علیه السلام) شکّ و تردیدی داری از پیامبران دیگر سوال کن، چرا که ما فضائل علی(علیه السلام) را در کتاب های آنان نازل نموده ایم همان گونه که بر تو نازل کردیم. «وَ لَا تَکُونَنَّ مِنَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِ اللهِ فَتَکُونَ مِنَ الْخَاسِرِینَ» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند پیامبر خدا نه شک در آیات خدا نمود و نه سوالی نمود.(1)
ص: 85
موسی بن محمّد از برادر خود امام هادی(علیه السلام) برای یحیی بن اکثم که گفته بود:
مخاطب این آیه کیست؟ و اگر مخاطب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باشد او هرگز شکّی در آیات خدا نداشته و اگر غیر او باشد لازم می آید کتاب بر غیر آن حضرت نازل شده باشد سوال نمود و امام هادی(علیه السلام) فرمود:
مخاطب این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و او شکّی در آیات خدا نداشته است و لکن جاهلان گفتند: برای چه خداوند پیامبری از ملائکه برای ما نمی فرستد تا فرق ملائکه و انسان ها در عدم نیاز به خوردن و آشامیدن و رفت و آمد در اسواق معلوم شود؟ از این رو خداوند به پیامبر خود وحی نمود: که در حضور این مردم جاهل، از اهل کتاب سوال کن: «آیا خداوند پیامبری قبل از من فرستاده که نیاز به خوردن و آشامیدن و رفت و آمد در اسواق نداشته باشد؟ تا من نیز همانند او باشم؟!» بنابراین شک مربوط به آن جاهلان بوده و پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) شکّی نداشته است و نسبت شک به آن حضرت برای همراهی و ارفاق به آنان بوده چنان که در آیه «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ اَبْنَاءنَا وَ اَبْنَاءکُمْ وَ نِسَاءنَا وَ نِسَاءکُمْ… فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الْکَاذِبِینَ» اگر می فرمود: «فَنَجْعَل لَّعْنَةُ اللهِ عَلَیکم» دعوت آن حضرت را برای مباهله قبول نمی کردند، و خداوند می دانسته که پیامبرش شکّی در آیات او ندارد و از کاذبین نیست و پیامبر او نیز می دانسته که نسبت به آن چه می گوید صادق است و لکن می خواسته با مردم با انصاف و سازگار باشد تا سخن او را بپذیرند.(1)
ص: 86
صاحب تفسیر صافی گوید:
اخبار دیگری نیز به این معنا آمده و نظیر این آیه در سوره زخرف خواهد آمد، و مطابق هر دو دسته روایات خطاب، در آیه فوق از قبیل «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است.(1) «اِنَّ الَّذِینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ * وَ لَوْ جَاءتْهُمْ کُلُّ آیَةٍ حَتَّی یَرَوُاْ الْعَذَابَ الاَلِیمَ»(2)
ص: 87
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه کسانی هستند که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر آنان عرضه شد و خداوند ایمان به ولایت او را بر آنان واجب نمود و آنان انکار کردند و ایمان به آن حضرت نیاوردند [گرچه همه آیات برای آنان خوانده شد] تا عذاب دردناک خدا را دیدند!(1) مولّف گوید:
حقّا این آیه خبر اعجازی می دهد، چرا که ما، هر چه بر منکرین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواندیم نپذیرفتند، گرچه حرفی برای گفتن نداشتند، از این رو امام صادق(علیه السلام) فرمود: با آنان مجادله و منازعه نکنید که سودی نخواهد داشت.
«فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا اِیمَانُهَا اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ…»(2) برخی از مفسّرین گویند:
«لو لا» به معنای «هلّا» می باشد و برای تحضیض است یعنی نباید اهل گناه صبر کنند تا عذاب بر آنان نازل شود، بلکه باید قبل از نزول عذاب ایمان بیاورند و توبه کنند و تا عذاب را معاینه نکرده اند از گناه خود پشیمان شوند، نه آن که مانند فرعون، هنگامی که عذاب را مشاهده نمود گفت: «آمَنتُ اَنَّهُ لا اِلِهَ اِلَّا الَّذِی آمَنَتْ
ص: 88
بِهِ بَنُو اِسْرَائِیلَ وَ اَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» و خداوند به او فرمود: «آلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» جز قوم یونس که چون آثار عذاب را دیدند توبه کردند و خداوند توبه ی آنان را پذیرفت «اِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّآ آمَنُواْ کَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الخِزْیِ فِی الْحَیَاةَ الدُّنْیَا…» بنابراین جمله ی «فَلَوْلاَ کَانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا اِیمَانُهَا» به معنای «ما کانت» است.
در تفسیر جوامع الجامع آمده که یونس در قریه ای در موصل مبعوث به رسالت شد و مردم او را تکذیب نمودند و یونس با خشم از بین آنان خارج شد، و چون او را نیافتند، از عذاب هراس پیدا کردند و عجّه و ناله نمودند و گریان شدند، و خداوند عذاب را از آنان برطرف نمود در حالی که عذاب به آنان نزدیک شده بود.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: ما در بعضی از کتاب های امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتیم که نوشته شده بود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از قول جبرییل به من فرمود: یونس بن متی را خداوند در سنّ سی سالگی بین مردم مبعوث به نبوّت نمود، او مردی کم صبر و تندخو بود و قدرت حمل بار نبوّت را نداشت و با مردم مدارا نمی کرد و سی و سه سال مردم را به ایمان به خدا و تصدیق به نبوّت و پیروی از خویش دعوت نمود و کسی به او ایمان نیاورد و او را تصدیق نکرد مگر دو نفر، به نام روبیل و تنوخا، و روبیل از خانواده ی علم و نبوّت و حکمت بود و با یونس قبل از مقام نبوّت رفیق و هم نشین بود، و تنوخا مردی مستضعف و عابد و زاهد بود و بهره ای از علم و حکمت نداشت و روبیل دارای گوسفند بود و از آن ها
ص: 89
ارتزاق می کرد و تنوخا هیزم کش بود و هیزم ها را بر سر می گذاشت و از این راه معاش می کرد و روبیل را منزلتی نزد یونس بود که تنوخا را نبود و این به خاطر دانش و حکمت روبیل و سابقه رفاقت او با یونس بود، و هنگامی که یونس دید مردم به او ایمان نمی آورند و او را اجابت نمی کنند آزرده شد و دانست که صبر او ناچیز است.(1) از این رو به درگاه پروردگار خود شکوه نمود و گفت: خدایا تو مرا به این قوم مبعوث نمودی و من سی سال داشتم و سی و سه سال است که مردم را دعوت به ایمان به تو و تصدیق به رسالت خود می نمایم و از عذاب و عقوبت تو آنان را می ترسانم و آنان مرا تکذیب می کنند و به من ایمان نمی آورند و نبوّت مرا انکار و رسالت مرا سبک می شمارند و مرا تهدید به قتل نموده اند و من ترس آن را دارم که مرا بکشند! پس تو عذاب خود را بر آنان فرو فرست چرا که آنان ایمان نخواهند آورد.(2)
ص: 90
پس خداوند به یونس فرمود: در بین این مردم حمل و جنین و طفل و پیرمرد و زن های ناتوان هستند و من حاکم عادل می باشم و رحمت من سابق بر خشم و غضب من است و من صغار از قوم تو را به خاطر گناه کبار عذاب نمی نمایم، از سویی آنان بندگان و مخلوق و نان خورهای من اند و من دوست می دارم که به آنان ارفاق کنم و انتظار توبه آنان را دارم و تو را فرستادم تا حافظ و مهربان با آن ها باشی و مانند خویشِ نزدیک، آن چه می توانی از رافت نبوّت درباره ی آنان دریغ نکنی و با حلم رسالت بر آنان صبور باشی و مانند طبیبی دانا آنان را معالجه و مداوا کنی و لکن تو با رفق و مدارا قلوب آنان را به دست نیاوردی و سیاست پیامبران را در حق آنان عمل نکردی و سپس از سوء نظر خود از من برای آنان درخواست عذاب نمودی و این از کم صبری تو بود و بنده ی من نوح بیش از تو بر قوم خود صبر نمود و ملایمت و صبر او نزد من بهتر و ابلغ در قطع عذر آنان بود و چون او برای من غضب نمود من نیز برای او غضب کردم و چون مرا خواند او را اجابت نمودم.(1)
ص: 91
پس یونس گفت: پروردگارا! من به خاطر تو بر آنان غضب نمودم و هنگامی که نافرمانی تو را کردند به آنان نفرین کردم و به عزّتت سوگند من هرگز به آنان رافتی ندارم و بعد از کفر و تکذیب شان نسبت به نبوّت من هرگز نگاه محبّت و خیرخواهی به آنان نمی کنم پس تو عذاب خود را بر آنان فرو فرست، چرا که آنان هرگز ایمان نخواهند آورد.(1) و خداوند فرمود: «ای یونس! آنان بیش از یک صد هزار جمعیّت هستند و بلاد من را آباد می کنند و دوستان و بندگان من از آنان به دنیا می آیند… و من عالم به اسرار آنان هستم و تو به ظاهر آنان عالم هستی، ای یونس من خواسته تو را نسبت به عذاب آنان اجابت نمودم و [لکن] خواسته تو بهره ی تو را نزد من زیاد نمی کند و شان تو را بالا نمی برد و زود است که در ماه شوّال چهارشنبه وسط ماه بعد از طلوع خورشید عذاب بر آنان نازل شود و تو آنان را آگاه کن.»(2) پس یونس خشنود شد و رنجی پیدا نکرد و عاقبت آن را ندانست و نزد تنوخای عابد رفت و این خبر را به او ابلاغ نمود و به او گفت: برخیز تا برویم و این خبر را به مردم بگوییم؛ تنوخا گفت: بگذار در گناه و غفلت بمانند تا عذاب بر آنان نازل شود و لکن یونس گفت:
ص: 92
باید با روبیل که مرد عالم و حکیم و از خاندان نبوّت است مشورت کنیم و چون نزد روبیل آمدند و این خبر را به او دادند و گفتند: تو نیز بیا تا این خبر را به مردم بدهیم.(1) روبیل به یونس گفت: «به پروردگار خود بازگرد و مانند پیامبری حکیم و رسولی کریم از او بخواه تا عذاب را از آنان بردارد، چرا که او بی نیاز ازعذاب آنان است و ارفاق به بندگان خود را دوست می دارد و این کار برای تو ضرری ندارد و از منزلت تو نزد خداوند نمی کاهد و شاید قوم تو بعد از کفر به ایمان بازگردند پس شتاب مکن و به آنان ارفاق کن» و تنوخا به روبیل گفت: «وای بر تو این چه پیشنهادی است که به یونس می کنی؟! آیا پس از آن که قوم یونس به خدای خود کافر شده اند و پیامبر او را تکذیب نموده اند و او را از خانه هایش بیرون کرده و می کوشیده اند تا او را سنگسار نمایند تو چنین می گویی؟! پس روبیل به تنوخا گفت: «ساکت باش تو مردی عابد هستی و علم و دانشی نداری.»(2)
ص: 93
و سپس رو به یونس نمود و گفت: «بگو بدانم: اگر خدا عذاب بر قوم تو بفرستد، آیا همه ی آنان را هلاک می کند و یا برخی را باقی می گذارد؟» یونس گفت: همه آنان را هلاک خواهد نمود و من در وجود خود ترحّمی بر آنان نمی بینم تا از خدای خود بخواهم که عذاب را از آنان برطرف کند؛ روبیل گفت: ای یونس شاید خداوند به آنان ترحّم نماید؟ چرا که او ارحم الراحمین است و ممکن است عذاب را از آنان برطرف نماید و در آن صورت تو نزد آنان کذّاب خواهی بود؛ پس تنوخا گفت: وای بر تو ای روبیل حرف بزرگی زدی! چرا که پیامبر خدا به تو خبر می دهد که خدا به او وعده عذاب داده و تو قول خدا و قول پیامبر او را رد می کنی و تشکیک می نمایی؟! بدان که با این کار اعمال تو حبط خواهد شد.(1) و روبیل به او گفت: رای تو فاسد است و سپس به یونس گفت: بگو بدانم آیا طبق وحیی که خداوند به تو نموده و وعده عذابی که به تو داده و وعده ی او حق است اگر عذاب بر آنان نازل شود و قوم تو هلاک شوند و شهر و دیار آنان خراب گردد، آیا خدا نام تو را از نبوّت محو نمی کند و رسالت تو باطل نمی شود و تو مانند یکی از ضعفای مردم نخواهی بود در حالی که به دست تو بیش از یک صد هزار نفر هلاک شده اند؟!(2)
ص: 94
پس یونس به حرف او گوش نکرد و با تنوخا نزد مردم رفت و به آنان خبر داد که خداوند روز چهارشنبه وسط شوّال بعد از طلوع خورشید عذاب را بر آنان نازل خواهد کرد، پس مردم او را تکذیب کردند و با شدّت او را از بین خود اخراج نمودند و یونس با تنوخا از شهر خارج شدند و در نزدیکی آن اقامت کردند و منتظر عذاب بودند و روبیل بین مردم بود تا ماه شوّال رسید و روز موعد نزدیک شد، پس بالای کوه رفت و با صدای بلند به قوم خود گفت: من روبیل هستم و خیر شما را می خواهم و اکنون وقت عذابی که پیامبر شما وعده داده بود فرا رسیده است، پس ببینید چه باید بکنید؟!(1) پس سخن او آنان را به وحشت انداخت و نزد او آمدند و گفتند: تو مرد عالم و حکیمی هستی و ما ترحّم تو را بر خود شناخته ایم و دانستیم که عذاب نزدیک شده است اکنون تو صلاح ما را در چه می دانی؟ هر دستوری بدهی انجام می دهیم؛ روبیل گفت: من صلاح شما را در این می دانم که همگی هنگام طلوع فجر روز چهارشنبه جمع شوید و اطفال را از مادران شان جدا کنید و اطفال را در پایین کوه قرار دهید و مادران شان را در دامنه کوه
ص: 95
و همگی از صغیر و کبیر گریه و ناله سر بدهید و به درگاه خدا تضرّع و توبه و استغفار کنید و سرهای خود را به آسمان بالا کنید و بگویید: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا وَ کَذَّبْنَا نَبِیَّکَ وَ تُبْنَا اِلَیْکَ مِنْ ذُنُوبِنَا وَ اِنْ لَا تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ الْمُعَذَّبِینَ فَاقْبَلْ تَوْبَتَنَا وَ ارْحَمْنَا یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ» و سپس گریه و فریاد و ناله و تضرّع به خدا و توبه خود را ادامه بدهید تا خورشید غروب کند و یا خداوند عذاب را از شما بردارد.(1) پس همه مردم نظر روبیل را پذیرفتند و چون روز چهارشنبه موعود رسید، روبیل مقداری از آنان فاصله گرفت به گونه ای که صدای ناله آنان را بشنود و عذاب را نیز ببیند و چون روز چهارشنبه فرا رسید و خورشید بیرون آمد باد زرد تاریکی با سرعت و صدای سختی وزید و چون مردم آن را دیدند همگی مشغول گریه و ناله و تضرّع به درگاه خدا شدند و توبه و استغفار کردند و گریه اطفال نیز بلند شد و مادران شان را طلب کردند و نیز فرزندان حیوانات صدا بلند کردند و شیر مادران شان را طلب کردند و چهارپایان به طلب چراگاه خود بودند و به این حال بودند و یونس و تنوخا صدای آنان را می شنیدند و از خدا برای آنان
ص: 96
درخواست عذاب سخت می کردند و روبیل نیز صدای آنان را می شنید و از خداوند برای آنان درخواست برطرف شدن عذاب را می نمود.(1) تا این که ظهر شد و درهای آسمان گشوده شد و خشم خداوند ساکت گردید و به آنان ترحّم نمود و دعاهای شان را مستجاب و توبه آنان را قبول کرد و از لغزش آن ها درگذشت و به اسرافیل فرمود: آنان به من تضرّع و زاری کردند و توبه نمودند و من به آنان ترحّم کردم و توبه آنان را قبول کردم و من توّاب و رحیم هستم و توبه بنده خود را سریعا قبول می کنم و یونس با من شرط نکرد که عذاب را از آنان برطرف نکنم… اسرافیل گفت: خدایا عذاب تو به آنان نزدیک شده و نزدیک است که هلاک شوند و من چگونه عذاب را از آنان برطرف نمایم؟! پس خداوند فرمود: هرگز وقت آن نگذشته و من ملائکه را امر کردم تا عذاب را از آنان برطرف نماید….(2)
ص: 97
ص: 98
ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
قوم یونس چون یونس را آزار کردند به آنان نفرین کرد و روز اوّل صورتشان زرد شد و روز دوّم سیاه شد و خداوند وعده عذاب به آنان داد و عذاب نازل شد و آنان به درگاه خدا ضجّه و ناله نمودند و فرزندان را از مادران جدا کردند و طناب به گردن آویختند و خاکستر بر سر کردند و گفتند: ما به خدای یونس ایمان آوردیم و خداوند عذاب را از آنان دور نمود و یونس گمان کرد آنان هلاک شده اند و چون آنان را در عافیت دید خشم نمود و از بین آنان خارج شد چنان که خداوند می فرماید:
«وَ ذَا النُّونِ اِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا…» و سوار کشتی شد و در آن کشتی دو نفر بودند، پس کشتی اضطراب پیدا کرد و ملّاح گفت: در کشتی مطلوبی [و گنه کاری] است پس یونس گفت: من هستم و برخاست تا خود را به دریا افکند، و چون ماهی بزرگی را دید که دهن باز کرده پس یونس از او ترسید و آن دو نفر او را گرفتند و گفتند:
ما سه نفر هستیم و باید قرعه بزنیم و سه مرتبه قرعه زدند و به نام یونس در آمد و یونس خود را در آب انداخت و آن ماهی [حوت] او را بلعید و در دریاها سیر نمود تا به بحر مسجور رسید که قارون در آن معذّب بود، پس قارون صدای او را شنید و از ملک
ص: 99
مامور خود خواست تا با او تکلّم نماید و به او اجازه داده شد و به یونس گفت:
موسی چه شد؟ گفت: از دنیا رفت. گفت: هارون چه شد؟ گفت: او نیز از دنیا رفت؛ پس گریه سختی کرد، و از کلثوم خواهر موسی که نامزد او بود سوال کرد و یونس گفت: او نیز از دنیا رفت، پس گفت: «وا اسفا علی آل عمران» و به خاطر این خداوند به آن ملکی که مامور عذاب او بود فرمود: عذاب را تا آخر دنیا از او بردارد، چرا که به [خویشان و] قوم خود ترحّم کرد.(1)
ص: 100
معمّر بن خلّاد گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
یونس را خدا دستوری داد و او به قوم خویش اعلام نمود و عذاب بر آنان سایه افکند، پس آن ها فرزندان را از مادران جدا کردند و چهار پایان را نیز از فرزندان شان جدا ساختند و به درگاه خدا ضجّه و ناله کردند و خداوند عذاب را از آنان برداشت و یونس از آن خمشگین شد و در کشتی سوار شد و آن ماهی بزرگ [حوت] او را بلعید و سه روز در شکم ماهی بود و [چون گفت: «سُبْحانَکَ اِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»] ماهی او را بیرون انداخت و پوست و موی بدن او از بین رفت و خداوند درخت کدو را بر او سایبان قرار داد و چون آن درخت خشکید به خدای خود گفت: خدایا درختی که بر من سایبان قرار دادی خشکید! و خداوند به او فرمود: تو برای درختی که سایبان تو بود جزع می کنی و جزع نکردی برای قومت که بیش از یک صد هزار نفر بودند و عذاب برای آنان آمد.(1) «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الاَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا اَفَاَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ»(2) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای آیه فوق این است که اگر خدا می خواست مردم را به اجبار وادار به ایمان
ص: 101
بکند می توانست. [و در آن صورت ایمان آنان ارزشی نمی داشت و پاداشی برای آن نبود.](1) اباصلت هروی گوید:
مامون الرشید از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال نمود و آن حضرت از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نمود که فرمود: مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «اگر شما مردم را به اجبار به اسلام دعوت کنی جمعیّت ما فراوان می شود و در مقابل دشمنان خود قوی خواهیم شد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنان فرمود:
«من نمی خواهم خدا را ملاقات کنم و کاری کرده باشم که خدا به من نفرموده باشد و من از متکلّفین و اکراه کنندگان نیستم» پس آیه «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الاَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا» نازل شد یعنی خداوند اگر می خواست مردم را در دنیا به اجبار و اضطرار وادار به ایمان می کرد، همان گونه که هنگام دیدن قیامت و عذاب در آخرت مجبور به ایمان می شوند، و خداوند می فرماید: اگر من در دنیا مردم را به اجبار وادار به ایمان می کردم مستحقّ ثواب و ستایش نبودند و لکن من خواسته ام آنان با اختیار و بدون اجبار ایمان بیاورند تا مستحقّ ثواب و کرامت و خلود در بهشت شوند و به پیامبر خود فرمود: آیا تو می خواهی مردم را به ایمان اجبار کنی؟ سپس فرمود: و امّا سخن خداوند که می فرماید: «وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ اَن تُؤْمِنَ اِلَّا بِاِذْنِ اللّهِ» به معنای تحریم و جلوگیری از ایمان نیست بلکه به معنای اذن خداوند است و اذن خداوند امر او به ایمان است و اجبار به ایمان زمانی است که تکلیف برطرف شود و تعبّدی وجود نداشته باشد. پس مامون گفت: مساله را برای من
ص: 102
روشن نمودی یا اباالحسن فرّج الله عنک.(1) امام صادق(علیه السلام) به عقبه فرمود:
اعتقاد خود را [به ولایت ما] قرار بدهید نه برای مردم چرا که هر کاری برای خدا باشد، پاداش آن بر خدا خواهد بود و هر کاری برای مردم باشد، به خدا نمی رسد، و با مردم درباره ی اعتقادات خود نزاع و مخاصمه نکنید، چرا که خصومت قلب ها را مریض می نماید و خداوند به رسول خود می فرماید: ای محمّد! «تو نمی توانی هر که را بخواهی هدایت کنی و لکن خداست که هر کس را بخواهد هدایت می نماید». «اَ فَاَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ».
ص: 103
سپس فرمود: «این مردم را رها کنید [و کاری به اعتقادات آنان نداشته باشید] چرا که آنان دین خود را از مردم گرفته اند و لکن شما شیعیان دین خود را از رسول خدا و علی (صلوات الله علیهما) گرفته اید بنابراین شما با آنان یکسان نیستید» تا این که فرمود: من از پدرم شنیدم که می فرمود: خداوند اگر برای بنده ای نوشته باشد که اعتقاد به ولایت ما پیدا کند، او سریعا به ولایت ما می پیوندد، سریع تر از مرغی که به آشیانه خود باز می گردد.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ یَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ» فرمود:
رجس در این جا به معنای شکّ است و به خدا سوگند ما هرگز در دین خود شک نمی کنیم.(2) مولّف گوید:
معنای رجس در آیه «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» به طور تفصیل خواهد آمد ان شاءالله.
ص: 104
«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُون»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «آیات» آل محمّد هستند، و مقصود از «نُذُر» پیامبران(علیهم السلام)اند.(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست به معراج برود جبرییل(علیه السلام) براق را آورد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر آن سوار شد و به بیت المقدّس رفت و گروهی از پیامبران را ملاقات نمود و در همان شب به مکّه بازگشت و به اصحاب خود فرمود: «من در این شب به بیت المقدّس رفتم و با برادران خود از پیامبران ملاقات نمودم» پس مردم گفتند:
یا رسول الله شما چگونه در این شب به بیت المقدّس رفتید [و بازگشتید؟] فرمود:
«جبرییل برای من براق را آورد و من بر آن سوار شدم و به بیت المقدّس رفتم و نشانه آن این است که من شتران ابوسفیان را در کنار آب فلان قبیله دیدم و آنان شتر ماده ای را گم کرده بودند و در جست وجوی او بودند» پس مردم به هم دیگر گفتند: او با سرعت رفته و بازگشته و لکن شما که شام را دیده اید از او سوال کنید:
بازارها و درها و تجّار آن چگونه بودند؟ و چون این سوال را کردند، جبراییل شام را مقابل رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داد و آن حضرت فرمود: «سوال کننده کجاست» پس آنان سوالاتی از وضع شام کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پاسخ داد و عده ی کمی ایمان آوردند و این معنای قول خداوند است که می فرماید: «وَ مَا تُغْنِی الآیَاتُ وَ النُّذُرُ
ص: 105
عَن قَوْمٍ لَّا یُؤْمِنُونَ» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نعوذ بالله ان لا نؤمن بالله و رسوله، آمنّا بالله و رسوله.»(1) «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَ الَّذِینَ آمَنُواْ کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چه مانع است شما را که شهادت به بهشت بدهید برای کسی که با ولایت ما از دنیا برود؟ چرا که خداوند می فرماید: «کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ.»(3)
ص: 106
امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه «مَا لَنَا لَا نَرَی رِجَالًا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْاَشْرَارِ…» فرمود:
به خدا سوگند مخالفین شما در دوزخ می گردند و دو نفر شما را نمی یابند بلکه به خدا سوگند یک نفر شما را هم نمی یابند.(1)
وَ اِنْ یَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصیبُ بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنِ اهْتَدی فَاِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ ما اَنَا عَلَیْكُمْ بِوَكیلٍ وَ اتَّبِعْ ما یُوحی اِلَیْكَ وَ اصْبِرْ حَتَّی یَحْكُمَ اللهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ
«وَ اِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ»: ضَرّ به فتح در قرآن همیشه همراه با نفع آمده، مانند «مَا لَا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا»(2)، بر خلاف ضُرّ بضمّ که هیچ گاه همراه با نفع نیامده است مانند «یَا اَیُّهَا الْعَزِیزُ
ص: 107
مَسَّنَا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ»(1)، و مانند «وَ اَیُّوبَ اِذْ نَادَی رَبَّهُ اَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ اَنتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»(2)، راغب در مفردات و جوهری در صحاح «ضُرّ» به ضمّ را بدحالی و بیچارگی دانسته اند، و طبرسی از صاحب العین نقل کرده که ضَرّ و ضُرّ دو لغت است و اگر مقابل نفع باشد باید مفتوح خوانده شود و اقرب الموارد هر دو را به معنای ضدّ نفع و بدحالی و سختی دانسته است و فرقی بین آن ها نگذارده. «فَلاَ کَاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ»: کَشف به معنای اظهار آمده مانند «وَ کَشَفَتْ عَن سَاقَیْهَا»(3)، و به معنای ازاله نیز آمده مانند این آیه و آیه «ثُمَّ اِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنکُمْ.»(4)
و اگر خداوند، (برای امتحان یا کیفر گناه،) زیانی به تو رساند، هیچ کس جز او آن را برطرف نمی سازد و اگر اراده خیری برای تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! آن را به هر کس از بندگانش بخواهد می رساند و او غفور و رحیم است!» (107) بگو: «ای مردم! حق از طرف پروردگارتان به سراغ شما آمده هر کس (در پرتو آن) هدایت یابد، برای خود هدایت شده و هر کس گم راه گردد، به زیان خود گم راه می گردد و من مامور (به اجبار) شما نیستم!» (108) و از آن چه بر تو وحی می شود پیروی کن، و شکیبا باش (و استقامت نما)، تا خداوند فرمان (پیروزی) را صادر کند و او بهترین حاکمان است! (109)
«وَ اِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ…»(5) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس را گرفتاری و یا اندوه و یا مصیبت و یا بلا و یا سختی معیشت رخ دهد باید
ص: 108
بگوید: «اللهُ رَبِّی وَ لَا اُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که حادثه ناگوار و یا پیش آمد سخت و یا مصیبتی بر کسی وارد شود باید زانوها و دست ها را برهنه کند و دست ها و پاها و سینه خود را به زمین بچسباند و در حال سجده حاجت خود را از خداوند بخواهد.(2) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
هنگامی که برادران یوسف، یوسف را در چاه نداختند، جبرییل(علیه السلام) نزد او آمد و گفت:
ای جوان این جا چه می کنی؟ یوسف(علیه السلام) گفت: برادرانم مرا در این چاه انداخته اند.
جبرییل(علیه السلام) گفت: آیا دوست می داری که از این چاه نجات پیدا کنی؟ یوسف(علیه السلام) گفت:
این با خداست او اگر بخواهد مرا نجات می دهد. پس جبرییل(علیه السلام) گفت: خداوند می گوید: این دعا را بخوان تا تو را از این چاه نجات بدهیم. یوسف(علیه السلام) گفت: آن دعا چیست؟ جبرییل(علیه السلام) گفت: بگو: «اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُکَ بِاَنَ لَکَ الْحَمْدَ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ* ذُو الْجَلالِ وَ الْاِکْرامِ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا اَنَا فِیهِ فَرَجًا وَ مَخْرَجًا» سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: بقیّه قصّه یوسف همان ا ست که خداوند در کتاب خود بیان نموده.(3)
ص: 109
مولّف گوید:
نظیر این آیه در سوره انعام(1) گذشت و آیه فوق و آیه قبل از آن درباره ی توحید افعّالی و اعتماد و توکّل به خداوند است و این گونه آیات در قرآن فراوان است، مانند «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بَالِغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا»(2)، و «اَ لَیْسَ اللهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ»(3)، و «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ»(4)، و «فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُواْ اِن کُنتُم مُّسْلِمِینَ.»(5) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» فرمود: معنای این آیه که می فرماید:
«بیشتر کسانی که ایمان می آورند مشرک هستند» این است که شخصی بگوید:
«اگر فلانی نبود من هلاک شده بودم و اگر فلانی نبود من گرفتار فلان مشکل و فلان مشکل می شدم و اگر فلانی نبود اهل و عیال من تباه می شدند» نمی بینی او برای خدا شریکی در روزی و رفع مشکلات از خود قرار داده؟! راوی حدیث گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: اگر بگوییم: «لَوْ لَا اَنَّ اللهَ مَنَّ عَلَیَ بِفُلَانٍ لَهَلَکْتُ» چگونه است؟
ص: 110
فرمود: این گونه و امثال آن [که قدرت خدا و حاکمیّت او را از یاد نبرید] مانعی ندارد.(1) «قُلْ یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنِ اهْتَدَی فَاِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَ مَن ضَلَّ فَاِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا…»(2) این آیه و آیه «اِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًا وَ اِمَّا کَفُورًا»(3)، و آیه «لَا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا کَسَبَتْ وَ عَلَیْهَا مَا اکْتَسَبَتْ»(4)، و آیه «لَا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْسًا اِلَّا مَا آتَاهَا»(5)، و آیات فراوان دیگری در قرآن، دلالت روشنی بر اختیار و انتخاب انسان دارد؛ و از این آیات روشن می شود که هدایت و ضلالت و شکر نعمت های الهی و کفران آن ها و حرکت به طرف خیر و شرّ از روی اختیار و اراده و انتخاب اوست و خداوند در وجود انسان ها و فطرت آنان قدرت تشخیص حق از باطل را قرار داده و عقول منفصله که پیامبرانند، حقایق را از نظر تکلیف روشن کرده اند، چنان که در این آیه می فرماید: «یَا اَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ مِن رَّبِّکُمْ…» و پیامبران داخلی نیز که عقول متّصل مردم هستند همواره به انسان بیدار باش و تذکّر می دهند چنان که خداوند می فرماید: «وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ»(6)، و خداوند به اندازه ی عقل، مردم را مکلّف نموده و به وسیله عقل، آنان را عقوبت و یا پاداش می دهد و کسی که به راه باطل می رود و یا دست به کارهای زشت و گناه و ظلم دراز می کند، می داند
ص: 111
که چه می کند و از روی اختیار و انتخاب به طرف باطل و ظلم و گناه می رود و هرگز کسی او را اجبار نکرده است، و در قیامت راه عذری ندارد و خداوند به چنین افرادی در قیامت می فرماید: «فیم کنتم» و آنان می گویند: «کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْاَرْضِ» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «اَ لَمْ تَکُنْ اَرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا» یعنی ملائکه هنگامی که ستم کاران را قبض روح می کنند، به آنان می گویند: شما در چه وضعی بودید [که با گناه و ظلم و… از دنیا خارج می شوید؟] آنان می گویند: «ما گرفتار ستم کاران بودیم و آنان ما را ناتوان کرده بودند» پس ملائکه به آنان می گویند: «مگر زمین خدا گسترده نبود که از بین ستم کاران خارج شوید [و به آیین پیامبران در آیید؟] و چون عذری ندارند، خداوند می فرماید: «فَاُوْلَئِکَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ سَاءتْ مَصِیرًا.»(1) «وَ اتَّبِعْ مَا یُوحَی اِلَیْکَ وَ اصْبِرْ حَتَّیَ یَحْکُمَ اللّهُ وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ»(2) مولّف گوید:
از این آیه بر می آید که اطاعت و پیروی، و صبر و استقامت، دو وظیفه بزرگ پیامبران، و پیروان آنان است، و هر کدام از این دو نقصانی پیدا کند عبودیّت الهی ناقص می باشد و مورد قبول نخواهد بود؛ و پیامبران الهی به این دو وظیفه عمل می کرده اند و اگر احیانا پیامبری مانند حضرت یونس کم صبری کرده گرفتار سختی ها شده است! و امّا امّت ها، فراوان از این دو عامل که اساس سعادت و تعالی و تقرّب به درگاه الهی بوده تخلّف کرده اند «الّا القلیل ممّن و فی لرعایة الحقّ فیهم…» و می توان گفت: کلیّه امّت ها در اثر عدم اطاعت از پیامبران و اوصیای آنان گرفتار فشارهای ستم کاران شدند، و در اثر بی صبری و یا کم صبری پیامدهای سختی برای آنان به وجود آمده است، برای
ص: 112
مثال قوم موسی با کم صبری چهل سال در بیابان «تیه» سرگردان بودند و همه امّت ها در اثر عدم اطاعت از پیامبران و اوصیای آنان، سال های متمادی گرفتار طاغوت ها گردیدند، و سخت تر از آن این که در اثر عدم اطاعت از فرمان پیامبر و امام، خون های فراوانی از اولیای خدا و مردم دیگر ریخته شد و طاغوت ها بر مردم مسلّط شدند چنان که بعد از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در اثر عدم اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) حوادث بسیار تلخی رخداد، و خون هایی ریخته شد و فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) کشته شدند و به نظر نویسنده همه این خونریزی ها و بدعت ها و مصیبت ها در اثر عدم اطاعت از دستور پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای آن حضرت بود وگرنه حکومت ها به دست نااهلان داده نمی شد و این امّت هفتاد و سه فرقه نمی شدند و این همه اختلاف و دشمنی ایجاد نمی شد، چنان که حضرت زهرا[[3]] فرمود: «اگر گذارده بودند امامت به دست صاحب اصلی آن قرار بگیرد، تا قیامت دو نفر هم اختلاف پیدا نمی کردند، «وَ لَکِنْ قَدَّمُوا مَنْ اَخَّرَهُ اللهُ وَ اَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اللَّهُ…».
و چه زیبا خداوند از این خطر جلوگیری نموده و می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ اَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الاَمْرِ مِنکُمْ»(1) و یا می فرماید: «اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لَا تُبْطِلُوا اَعْمَالَکُمْ»(2) و یا می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ»(3) و چه زیبا خداوند قلم را امر نمود تا این مجلّد، به کلمه ی صادقین پایان یابد «و لله الحمد اوّلًا وَ آخرًا».
ص: 113
ص: 114
محل نزول: مطابق نظر اکثر مفسّرین مکّه است.(1) جز آیات 12، 17 و 114 که مدنی هستند.(2) تعداد آیات: 123 آیه.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی یونس نازل شده است.
ثواب قرائت سوره ی هود(علیه السلام) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را در روز جمعه قرائت کند خداوند او را در روز قیامت با پیامبران محشور خواهد نمود، و مانند کسی خواهد بود که گناهی را مرتکب نشده است.(3)
ص: 115
در سخن دیگری فرمود:
هر کس سوره ی هود را در هر جمعه قرائت کند، خداوند او را در زمره ی مومنان و پیامبران محشور می نماید، و حساب او را آسان می کند، و چون در قیامت برانگیخته می شود گناهی بر او نوشته نشده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد و همراه خود ببرد، خداوند به او نیرویی می دهد که بر یک صد نفر پیروز شود، و دشمنان مرعوب او خواهند شد.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس این سوره را قرائت کند، خداوند به عدد کسانی که حضرت هود و پیامبران دیگر را تکذیب و یا تصدیق کرده اند به او پاداش خواهد داد، و روز قیامت، درجه ی شهدا را دارد و حساب آسانی برای او خواهد بود.(3)
ص: 116
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر کِتابٌ اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ خَبیرٍ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنَّنی لَکُمْ مِنْهُ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ وَ اَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعًا حَسَنًا اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ اِلَی اللهِ مَرْجِعُکُمْ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اَلا اِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ اَلا حینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیابَهُمْ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فی کِتابٍ مُبینٍ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَئِنْ قُلْتَ اِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا سِحْرٌ مُبینٌ وَ لَئِنْ اَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ اِلی اُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ ما یَحْبِسُهُ اَلا یَوْمَ یَاْتیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ وَ لَئِنْ اَذَقْنَا الْاِنْسانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ
ص: 117
نَزَعْناها مِنْهُ اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ وَ لَئِنْ اَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئاتُ عَنِّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ اِلَّا الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ اُولئِكَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبیرٌ
«یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ»: یعطفونها بنجواهم. یعنی با نجوای خود سینه های خویش را به هم دیگر نزدیک می کنند. «اَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ»، یعنی حین یتغطّون بثیابهم یعنی هنگامی که آنان لباس بر سر می کشند تا سخن خدا را نشنوند را، ما می دانیم. چنان که خداوند می فرماید: «جَعَلُوا اَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ»(1). «وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا»: یعنی خداوند نسبت به هر جنبنده و رزق او و هر کدام آنان که در رحم مادرها مستقرّ و ثابت اند و یا مستقرّ نمی شوند و ثابت نمی مانند، آگاه است. «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء»: یعنی قبل از خلقت آسمان ها و زمین عرش الهی بر روی آب بوده است.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، این کتابی است که آیاتش استحکام یافته سپس تشریح شده و از نزد خداوند حکیم و آگاه (نازل گردیده) است! (1) (دعوت من این است) که: جز «اللَّه» را نپرستید! من از سوی او برای شما بیم دهنده و بشارت دهنده ام! (2) و این که: از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید تا شما را تا مدّت معیّنی، (از مواهب زندگی این جهان،) به خوبی بهره مند سازد و به هر صاحب فضیلتی، به مقدار فضیلتش
ص: 118
ببخشد! و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید، من بر شما از عذاب روز بزرگی بیمناکم! (3) (بدانید) بازگشت شما به سوی «اللَّه» است، و او بر هر چیز تواناست! (4) آگاه باشید، آن ها (سرها را به هم نزدیک ساخته، و) سینه هاشان را در کنار هم قرار می دهند، تا خود (و سخنان خویش) را از او [پیامبر] پنهان دارند! آگاه باشید، آن گاه که آن ها لباس های شان را به خود می پیچند و خویش را در آن پنهان می کنند، (خداوند) می داند آن چه را پنهان می کنند و آن چه را آشکار می سازند چرا که او، از اسرار درون سینه ها، آگاه است! (5) هیچ جنبنده ای در زمین نیست مگر این که روزی او بر خداست! او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را می داند همه این ها در کتاب آشکاری ثبت است! [در لوح محفوظ، در کتاب علم خدا] (6) او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت (به خاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است! و اگر (به آن ها) بگویی: «شما بعد از مرگ، برانگیخته می شوید! «مسلّما» کافران می گویند: «این سحری آشکار است!» (7) و اگر مجازات را تا زمان محدودی از آن ها به تاخیر اندازیم، (از روی استهزا می گویند: «چه چیز مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، آن روز که (عذاب) به سراغ شان آید، از آن ها بازگردانده نخواهد شد (و هیچ قدرتی مانع آن نخواهد بود) و آن چه را مسخره می کردند، دامانشان را می گیرد! (8) و اگر از جانب خویش، نعمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، بسیار نومید و ناسپاس خواهد بود! (9) و اگر بعد از شدّت و رنجی که به او رسیده، نعمت هایی به او بچشانیم، می گوید: «مشکلات از من برطرف شد، و دیگر باز نخواهد گشت!» و غرق شادی و غفلت و فخرفروشی می شود… (10) مگر آن ها که (در سایه ایمان راستین) صبر و استقامت ورزیدند و کارهای شایسته انجام دادند که برای آن ها، آمرزش و اجر بزرگی است! (11)
ص: 119
«وَ اَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا اِلَی اَجَلٍ مُّسَمًّی وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ اِن تَوَلَّوْاْ فَاِنِّیَ اَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ اَنِ اسْتَغْفِرُواْ» مومنان شیعه اند، و مقصود از «وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(2) و در روایات اهل سنّت نیز از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مقصود از «وَ یُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(3) «وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «عَلَی اللهِ رِزْقُهَا» این است که خداوند رزق همه مخلوق خود را تکفّل و ضمانت نموده است، و مقصود از «وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا» این است که خداوند آگاه است از کسی که زنده می ماند و یا می میرد.(5)
ص: 120
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مردی از اهل بادیه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «یا رسول الله! مرا عائله ای سنگین است و من دارای پسر و دختر و برادران و خواهران، و فرزندان فرزندان، و فرزندان برادران، و فرزندان خواهران خود هستم و معیشت ما به سختی می گذرد و اگر صلاح می دانید، از خداوند بخواهید تا به ما وسعت بدهد؟» و سپس گریان شد و مسلمانان بر او رقّت نمودند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِی الاَرْضِ اِلَّا عَلَی اللهِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ».
سپس فرمود: «کسی که این شکم های گرسنه و مورد ضمانت خدا را کفالت کند، بر خداوند واجب است که رزق او را فراوان نماید، به همان اندازه که به آنان کمک می نماید» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حقّ آن مرد دعا نمود و مردم آمّین گفتند، جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
من از شخصی شنیدم که آن مرد در زمان خلافت عمر در بهترین وضعیّت اجتماعی و مالی قرار داشته و دعای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حقّ او به اجابت رسیده است.(1)
ص: 121
«وَ هُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً»(1) تفسیر این آیه در اوّل سوره ی یونس گذشت و در روایتی، از تفسیر عیّاشی نقل شده که مقدّرات خداوند در ایّام هفته، بیان شده است.(2) داوود رقّی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء» سوال نمودم و آن حضرت فرمود: مردم [یعنی اهل سنّت] درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: «عرش بر روی آب قرار داشته و خداوند بر فراز آن قرار گرفته بوده است» امام صادق(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، و کسی که چنین اعتقادی داشته باشد، خداوند را نیاز به محلّی قرار داده و او را به اوصاف مخلوق توصیف نموده است، و چنین کسی باید بگوید: محلّی که خدا بر آن قرار گرفته قویّ تر از او می باشد؛ من گفتم: فدای شما شوم برای من معنای این آیه را بیان فرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
خداوند قبل از آن که زمین و آسمان و جنّ و انس و خورشید و ماهی وجود داشته باشد، دین و دانش خود را بر روی آب قرار داد و چون خواست که خلق را بیافریند، آنان را [در عالم ذرّ] مقابل خود قرار داد و فرمود: پروردگار شما کیست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) نخستین کسانی بودند که گفتند: «انت ربّنا»
ص: 122
و خداوند علم و دین خود را به آنان داد و به ملائکه فرمود: اینان حاملان دین و علم و امنای من بین مردم می باشند و از مردم نسبت به آنان سوال خواهد شد، سپس خداوند به بنی آدم فرمود: «به ربوبیّت خداوند، و ولایت و اطاعت از محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) اقرار نمایید» و مردم گفتند: «ربّنا اقررنا» یعنی پروردگارا ما اقرار نمودیم. سپس خداوند به ملائکه فرمود: «شما شاهد باشید» ملائکه گفتند:
ما بر آنان گواه خواهیم بود، تا فردا نگویند: ما از این غافل بودیم و یا بگویند:
«پدران ما پیش از ما مشرک بودند و ما ذریّه ی آنان بودیم، آیا ما را به عمل پدرانمان که اهل باطل بودند مؤاخذه می کنید؟! چنان که خداوند می فرماید:» «اَوْ تَقُولُواْ اِنَّمَا اَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ اَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؟» سپس امام صادق(علیه السلام) به داود رقّی فرمود: ای داود! ولایت ما در میثاق و عالم ذرّ بر مردم تاکید شده است.(1)
ص: 123
محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
نخست، هر چیزی [از] آب بود و عرش خداوند بر آب قرار داشت و خداوند به آب امر کرد تا آتش شد، و به آتش امر کرد تا جماد شد و دودی از آن برخاست و خداوند از آن دود، آسمان ها را آفرید، و زمین را از آب آفرید، سپس آب و آتش و باد، با هم دیگر نزاع کردند و هر کدام می گفتند: من جند بزرگ خدایم. و خداوند به باد فرمود: تو جند بزرگ من هستی.(1) سفیان بن عیینه گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «لِیَبْلُوَکُمْ اَیُّکُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً» فرمود:
مقصود خداوند این نیست که عمل چه کسی بیشتر است، بلکه مقصود او این است که عمل چه کسی بهتر و صحیح تر است و درستی و صحّت عمل، به معنای ترس از خدا و نیّت درست و صادق است؛ سپس فرمود: و خلوص تا آخر عمل، سخت تر از اصل عمل است، و عمل خالص آن عملی است که تو نخواهی جز خدا کسی از تو ستایش نماید، و نیّت افضل از عمل است؛ سپس فرمود: آگاه باشید که نیّت اساس عمل است، چنان که خداوند می فرماید: «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ» یعنی علی نیّته.(2)
ص: 124
«وَ لَئِنْ اَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ اِلَی اُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ اَلاَ یَوْمَ یَاْتِیهِمْ…»(1) مقصود از امّت معدوده در روایات: اصحاب و یاران حضرت مهدی(علیه السلام) می باشند که عدد آنان در ابتدای امر، عدد اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر خواهد بود و در این آیه خداوند می فرماید: اگر ما عذاب را از مشرکین تا زمان ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) به تاخیر بیندازیم خواهند گفت: چه چیز مانع آن شده است؟ اسحاق بن عبدالعزیز گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از عذاب در این آیه خروج مهدی قائم(علیه السلام) است، و مقصود از امّت معدوده اهل بدر هستند [که عدد آنان 313 نفر بوده است] و عدد اصحاب حضرت مهدی(علیه السلام) نیز در ابتدای امر 313 می باشد.(2)
ص: 126
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«امّت معدودة» اصحاب قائم(علیه السلام) هستند و آنان 313 نفر خواهند بود.
سپس علی بن ابراهیم گوید: امّت در کتاب خدا به معانی زیادی آمده است:
به معنای مذهب، چنان که خداوند می فرماید:
«کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی مذهبًا واحدًا.
جماعتی از مردم، چنان که خداوند می فرماید:
«وَجَدَ عَلَیْهِ اُمَّةً مِّنَ النَّاسِ» یعنی حضرت موسی(علیه السلام) هنگامی که به مدین رسید جماعتی از مردم را دید… خداوند یک نفر را نیز امّت دانسته است، چنان که می فرماید:
«اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا».
اصناف همه حیوانات [و انسان ها] را خداوند امّت دانسته است چنان که می فرماید:
«وَ اِن مِّنْ اُمَّةٍ اِلَّا خلَا فِیهَا نَذِیرٌ».
امّت به معنای پیروان حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز آمده چنان که خداوند می فرماید:
«کَذَلِکَ اَرْسَلْنَاکَ فِی اُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهَا اُمَمٌ» و مقصود امّت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) است.
امّت به معنای وقت و زمان نیز آمده چنان که خداوند می فرماید:
«وَ قَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ» یعنی بعد وقتٍ و نیز می فرماید: «اِلَی اُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ» یعنی الی وقتٍ معدودٍ.
به معنای همه ی مخلوق، چنان که می فرماید:
«وَ تَرَی کُلَّ اُمَّةٍ جَاثِیَةً کُلُّ اُمَّةٍ تُدْعَی اِلَی کِتَابِهَا الْیَوْمَ» و یا می فرماید: «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ» و به این معنا در قرآن
ص: 127
فراوان آمده است.(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
معنای این آیه این است که خداوند می فرماید: اگر ما آنان را تا زمان خروج قائم(علیه السلام) در دنیا نگه بداریم و سپس در زمان خروج او آنان را عذاب شان کنیم آنان خواهند گفت: «چرا از اوّل به ما گفته نشد که عذاب شما در زمان خروج قائم(علیه السلام) است؟» و با این معنا، جمله ی «ما یحبسه» به معنای استهزاء خواهد بود.(2)
ص: 128
«وَ لَئِنْ اَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی اِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
یعنی اگر خداوند بنده ای را بی نیاز کند و سپس تهیدست شود، سخت گرفتار یاس و ناامیدی و بیتابی می شود و چون خداوند مشکل او را برطرف نماید، گوید:
ناهان من برطرف شد و شادی و فخر او را احاطه می کند!(2) برخی از مفسّرین «کفر» در آیه قبل را که می فرماید:
«اِنَّهُ لَیَؤُسٌ کَفُورٌ» به معنای کفران نعمت دانسته اند چنان که در آیه «لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» نیز به معنای کفران نعمت است و یَؤُس و کَفُور مبالغه در یاس و کفر است.
در روایات و دعاها آمده که رضای به تقدیرات خداوند بهترین عبادت است. و قانع بودن سبب بی نیازی انسان می شود و در دعای زیبایی نقل شده که امام(علیه السلام) می فرماید:
«اللَّهُمَ قَنِّعْنِی بِمَا رَزَقْتَنِی وَ بَارِکْ لِی فِیمَا آتَیْتَنِی».(3) «اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ اُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ کَبِیرٌ»(4) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«یعنی صبروا فی الشدّة و عملوا الصالحات فی الرخاء» یعنی مومنان شایسته در
ص: 129
سختی ها صبر می کنند و در حال آرامش و راحتی و نعمت، به اعمال صالحه می پردازند.(1) مرحوم کلینی در کتاب کافی در باب صبر روایاتی را آورده که به برخی از آن ها اشاره می شود.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«الصَّبْرُ رَاْسُ الْاِیمَانِ» یعنی صبر اساس ایمان است.(2) و نیز فرمود: کسی که صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر کرده، و کسی که جزع و بیتابی کند نیز مدّت کوتاهی را بیتابی نموده. سپس فرمود: بر تو باد به صبر در جمیع امور خود، چرا که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود و او را امر به صبر کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (3)، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر کرد تا جایی که او را کذّاب و مجنون و ساحر و مفتری و… دانستند و سینه او تنگ شد و خداوند به او فرمود:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ.»(4)و(5)
ص: 130
فَلَعَلَّكَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحی اِلَیْكَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ اَنْ یَقُولُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ اَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَكٌ اِنَّما اَنْتَ نَذیرٌ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ وَکیلٌ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَاْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ فَاِلَّمْ یَسْتَجیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّما اُنْزِلَ بِعِلْمِ اللهِ وَ اَنْ لا اِلهَ اِلَّا هُوَ فَهَلْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ اُولئِكَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ اِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ اَ فَمَنْ کانَ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسی اِمامًا وَ رَحْمَةً اُولئِكَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْاَحْزابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فی مِرْیَةٍ مِنْهُ اِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا اُولئِكَ یُعْرَضُونَ عَلی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الْاَشْهادُ هؤُلاءِ الَّذینَ کَذَبُوا عَلی رَبِّهِمْ اَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمینَ الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ اُولئِكَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزینَ فِی الْاَرْضِ وَ ما کانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیاءَ یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ ما کانُوا یَسْتَطیعُونَ السَّمْعَ وَ ما کانُوا یُبْصِرُونَ اُولئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْاَخْسَرُونَ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ اَخْبَتُوا اِلی رَبِّهِمْ اُولئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها
ص: 131
خالِدُونَ مَثَلُ الْفَریقَیْنِ کَالْاَعْمی وَ الْاَصَمِّ وَ الْبَصیرِ وَ السَّمیعِ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا اَ فَلا تَذَکَّرُونَ
«ضائق و ضیق» به یک معناست و ضائق در این جا انسب است به خاطر عروض و تطابق با تارک. و «کنز» به معنای مال مدفون و مجتمع است و در شرع مقدّس هر مالی که حق واجب آن پرداخت نشود کنز و گنج نامیده می شود گرچه مدفون نباشد؛ و «افتری و خلق و خرص و خرق» به معنای کذب است؛ و «استجاب و اجاب» به معنای طلب حاجت است، و «زینت» به معنای تحسین الشئ بشئ آخر است؛ و «توفیة» به معنای تادیة الحق بالتمام است؛ و «البخس» نقصان الحق، و «بیّنه» حجّت فارق بین حقّ و باطل است؛ و «یعرضون علی ربّهم» عرض علی الله: حضور در مقام حساب اعمال است؛ و «اخبات» به معنای طمانینه و استواء است، و عِوَج: عدول از طریق صواب است، و عوج در دین بالکسر است و در اجسام بالفتح است، و «ما انتم بمعجزین» یعنی ما انتم بممتنعین، و «لا جَرَم» ای لا قطع قاطع.(1)
شاید (ابلاغ) بعض آیاتی که به تو وحی می شود را، (به خاطر عدم پذیرش آن ها) ترک کنی (و به تاخیر اندازی) و سینه ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که می گویند:
«چرا گنجی بر او نازل نشده؟! و یا چرا فرشته ای همراه او نیامده است؟!» (ابلاغ کن، و نگران و ناراحت مباش! چرا که) تو فقط بیم دهنده ای و خداوند، نگاه بان و ناظر بر همه
ص: 132
چیز است (و به حساب آنان می رسد)! (12) آن ها می گویند: «او به دروغ این (قرآن) را (به خدا) نسبت داده (و ساختگی است)!» بگو: «اگر راست می گویید، شما هم ده سوره ساختگی همانند این قرآن بیاورید و تمام کسانی را که می توانید -- غیر از خدا -- (برای این کار) دعوت کنید!» (13) و اگر آن ها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید (قرآن) تنها با علم الهی نازل شده و هیچ معبودی جز او نیست! آیا با این حال، تسلیم می شوید؟ (14) کسانی که زندگی دنیا و زینت آن را بخواهند، (نتیجه) اعمال شان را در همین دنیا بطور کامل به آن ها می دهیم و چیزی کم و کاست از آن ها نخواهد شد! (15) (ولی) آن ها در آخرت، جز آتش، (سهمی) نخواهند داشت و آن چه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند، بر باد می رود و آن چه را عمل می کردند، باطل و بی اثر می شود! (16) آیا آن کس که دلیل آشکاری از پروردگار خویش دارد، و به دنبال آن، شاهدی از سوی او می باشد، و پیش از آن، کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (گواهی بر آن می دهد، هم چون کسی است که چنین نباشد)؟ ! آن ها [حق طلبان و حقیقت جویان] به او (که دارای این ویژگی هاست،) ایمان می آورند! و هر کس از گروه های مختلف به او کافر شود، آتش وعده گاه اوست! پس، تردیدی در آن نداشته باش که آن حق است از پروردگارت! ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (17) چه کسی ستم کارتر است از کسانی که بر خدا افترا می بندند؟! آنان (روز رستاخیز) بر پروردگارشان عرضه می شوند، در حالی که شاهدان [پیامبران و فرشتگان] می گویند: «این ها همان ها هستند که به پروردگارشان دروغ بستند! ای لعنت خدا بر ظالمان باد!» (18) همان ها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند و راه حق را کج و معوج نشان می دهند و به سرای آخرت کافرند! (19) آن ها هیچ گاه توانایی فرار در زمین را ندارند و جز خدا، پشتیبانهایی نمی یابند! عذاب خدا برای آن ها مضاعف خواهد بود (چرا که هم خودشان گم راه بودند، و هم دیگران را گم راه ساختند) آن ها هرگز
ص: 133
توانایی شنیدن (حق را) نداشتند و (حقیقت را) نمی دیدند! (20) آنان کسانی هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده اند و تمام معبودهای دروغین از نظرشان گم شدند… (21) (به ناچار) آن ها در سرای آخرت، قطعا از همه زیان کارترند! (22) کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و در برابر پروردگارشان خضوع و خشوع کردند، آن ها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند! (23) حال این دو گروه [مومنان و منکران]، حال «نابینا و کر» و «بینا و شنوا» است آیا این دو، همانند یک دیگرند؟! آیا پند نمی گیرند؟! (24)
«فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَی اِلَیْکَ وَ ضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ اَن یَقُولُواْ لَوْلاَ اُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ…»(1) در شان نزول این آیه سه روایت نقل شده است:
روایت عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) که فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود:
«من از خدای خود خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از او خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد و او اجابت نمود» پس برخی از قریش گفتند: «به خدا سوگند صاعی از خرما -- در مشک پوسیده -- نزد ما بهتر از این خواسته است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از پروردگار خود طلب نموده، برای چه از پروردگار خود ملکی در خواست نکرد که او را کمک نماید و یا گنجی طلب ننمود تا فقر خود را برطرف کند» پس این آیه نازل شد.(2)
ص: 134
ابن عبّاس گوید:
بزرگان مکّه -- از قریش -- نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «ای محمّد! اگر تو رسول خدا هستی این کوه های مکّه را برای ما تبدیل به طلا کن، و یا ملائکه را حاضر کن تا نزد ما شهادت به پیامبری تو بدهند» پس این آیه نازل شد.(1) شیخ طوسی در کتاب امالی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در حجة الوداع] به وادی قُدَید [غدیر] رسید، به علی بن ابی طالب(علیه السلام) فرمود: «یا علی! من از خدای(عزوجل) خواستم که بین من و تو ولایت و دوستی قرار بدهد و او اجابت نمود، و نیز از او خواستم که بین من و تو برادری قرار بدهد و او اجابت نمود، و از او نیز خواستم که تو را وصیّ من قرار بدهد، و او اجابت نمود» پس دو نفر از قریش [یعنی ابوبکر و عمر] گفتند: به خدا سوگند یک صاع از خرما در یک مَشک پوسیده نزد ما بهتر از چیزهایی است که محمّد(صلی الله علیه و آله) از خدای خود خواسته است، برای چه او از خدای خود ملکی را درخواست نمی کند، که بر دشمن خود پیروز شود و یا گنجی را طلب نمی کند که فقر او برطرف
ص: 135
شود. سپس گفتند: «به خدا سوگند او هر [حقّی و] باطلی را از خدای خود طلب کند، به او می دهد». پس این آیه نازل شد.
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) دعا نمود و در آخرین نمازهای خود دست به دعا بلند کرد و با صدای بلند که مردم می شنیدند فرمود: «اَللَّهُمَ هَبْ لِعَلِیٍ الْمَوَدَّةَ فِی صُدُورِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْهَیْبَةَ وَ الْعَظَمَةَ فِی صُدُورِ الْمُنَافِقِینَ» و چون این دعا را نمود خداوند این آیه را نازل کرد «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» پس آن دو نفر آن جملات را گفتند…(1) «اَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَاْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللهِ اِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»(2) ظاهر، این آیه این است که منافقین می گفتند: محمّد(صلی الله علیه و آله) این قرآن را خود ساخته و پیوسته است و به دروغ به خداوند نسبت می دهد» و خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
ص: 136
به آنان بگو: شما نیز اگر راست می گویید ده سوره همانند آن را بسازید و بیاورید و از هر که می خواهید کمک بگیرید.
و لکن علی بن ابراهیم قمّی در تاویل آن می گوید:
مشرکین و منافقین می گفتند: «خداوند محمّد(صلی الله علیه و آله) را امر به اعلان ولایت علی بن ابی طالب نکرده و او از پیش خود درباره ی او چنین می گوید: و خداوند در پاسخ آنان در این آیه می فرماید: «اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ…» و در آیه دیگری می فرماید: «فَاِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ فَاعْلَمُواْ اَنَّمَا اُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ» یعنی ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از ناحیه خداوند و با علم او نازل شده است.(1) «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ»(2) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
معنای این آیه این است که، کسی که عمل خیری را انجام بدهد تا خداوند در دنیا به او پاداش بدهد، خداوند پاداش او را در دنیا به او می دهد و در آخرت جز آتش برای او نخواهد بود.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شخصی پس از موقف عرفات از پدرم سوال نمود: آیا شما اعتقاد دارید که خداوند
ص: 137
دعای همه این مردم را اجابت می کند؟ و پدرم فرمود: هر کس در این موقف عرفات حضور پیدا کند خداوند او را می بخشد چه مومن باشد و چه کافر، تا آن که فرمود:
اگر کافر برای دنیا، در این موقف حضور پیدا کند خداوند گناهان گذشته او را می آمرزد به شرط آن که از شرک خود توبه کند، و اگر توبه نکند باز خداوند پاداش حضور او را [در دنیا] خواهد داد، چنان که می فرماید: «مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَ زِینَتَهَا نُوَفِّ اِلَیْهِمْ اَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَ هُمْ فِیهَا لَا یُبْخَسُونَ * اُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ اِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ.»(1) مولّف گوید:
تفصیل روایت فوق در ذیل آیه «فَاِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ» گذشت.
«اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی اِمامًا وَ رَحْمَةً اُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ»(2) علیّ بن ابراهیم قمّی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
ص: 138
آیه فوق این چنین نازل شده است «اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ اِمامًا وَ رَحْمَةً وَ مِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَی اُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ». سپس فرمود: دشمنان در این آیه تقدیم و تاخیر انجام داده اند.(1) امام کاظم(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «شَاهِدٌ مِّنْهُ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
اگر مسند قضاوت برای من آماده شود، من بین اهل تورات با تورات حکم خواهم نمود، و بین اهل انجیل با انجیل خواهم حکم نمود، و بین اهل قرآن با قرآن حکم خواهم نمود به گونه ای که قضاوت من به آسمان صعود کند [و اهل آسمان ها از آن خشنود شوند]. سپس فرمود: به خدا سوگند هیچ آیه ای از قرآن در شب و یا در روز نازل نشد، جز آن که من دانستم درباره چه کسی نازل شد… پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! کدام آیه درباره ی شما نازل شد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیا این آیه را نشنیده ای که خداوند می فرماید: «اَ فَمَن کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «عَلَی بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ» است، و «وَ یَتْلُوهُ
ص: 139
شَاهِدٌ مِّنْهُ» من هستم.(1) مولّف گوید:
مضمون روایات فوق را شیخ طوسی در امالی(2) و شیخ مفید در امالی(3)، و سلیم بن قیس در کتاب خود(4) و عیّاشی در تفسیر خود(5)، و دیگران نیز در کتب حدیث نقل کرده اند، و از اهل سنّت نیز صاحب کشف الغمّه(6) و ابونعیم و ثعلبی و ابن مغازلی و خوارزمی و ابن مردویه و دیگران نیز نقل کرده اند.(7) «وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ»(8) این قسمت از آیه 17 و آیه 18 در مقام مذمّت از منکرین نبوّت و امامت است و خداوند در این قسمت از آیه آنان را کافر نامیده و در آیه 18 آنان را سخت ترین ظالمان و مفتریان و دروغ گویان بر خداوند نامیده است.
ص: 140
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در بخشی از خطبه وسیله می فرماید: خداوند در کتاب خود می فرماید:
«مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اَطَاعَ اللّهَ وَ مَن تَوَلَّی فَمَا اَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا» و در این آیه اطاعت پیامبر خود را مقرون به طاعت خود، و معصیت و نافرمانی از او را نافرمانی از خود دانسته است و این دلیل بر تفویض و اختیارات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و معیار اطاعت و عصیان است و خداوند این معنا را در عدّه ای از آیات قرآن بیان نموده چنان که در تحریص بر پیروی از پیامبر خود و تصدیق و قبول دعوت او می فرماید:
«قُلْ اِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» و مقتضای این آیه این است که پیروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مساوی با محبّت خداست و رضایت و خشنودی او مساوی با آمرزش گناهان و نهایت رستگاری و واجب شدن بهشت است، چنان که اعراض از اطاعت او مساوی با خشم و سخط و دوری از خداوند و دخول در آتش خواهد بود، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ مَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ» یعنی انکار و نافرمانی او از روی عصبیّت سبب دخول در آتش خواهد شد.(1)
ص: 141
«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا اُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَی رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الاَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَی رَبِّهِمْ…»(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق تا «وَ یَبْغُونَهَا عِوَجًا» می فرماید:
آنان کسانی بودند که راه خدا را خارج از استقامت و صواب می دانستند.(2) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
خداوند پنج چیز را بر مردم واجب نمود و آنان چهار چیز آن را گرفتند و پنجمی را رها کردند. مردم گفتند: آن چهار چیز چیست؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «نماز، زکات، حجّ و روزه» گفتند: آن پنجمی که مردم رها کردند چیست؟ فرمود: «ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام)» گفتند: آیا ولایت علی بن ابی طالب از طرف خدا واجب شده است؟ فرمود: آری خدا ولایت او را واجب نموده است، چنان که می فرماید:
«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا…».(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ یَقُولُ الاَشْهَادُ» ائمّه(علیهم السلام) هستند.(4)
ص: 142
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «اشهاد» ائمّه(علیهم السلام)اند، و مقصود از «اَلَا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» ظالمین به آل محمّد صلوات علیهم اجمعین هستند که حق آنان را غصب نمودند، و مقصود از «وَ یَبْغُونَهَا عِوَجًا» کسانی هستند که راه خدا -- یعنی امامت -- را می بندند، و آن را انحراف از حقّ می دانند، و معنای «مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ» این است که آنان نمی توانند نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) [و فضایل او] را بشنوند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «اُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ اَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ» یعنی روز قیامت اعتقاد کسانی که جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) را امام خود می دانستند باطل می شود و آن را از یاد می برند.(1) «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ اَخْبَتُواْ اِلَی رَبِّهِمْ اُوْلَئِکَ اَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از زید شحّام نقل نموده که گوید:
من به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در بین ما مردی است که به او کُلَیْب گفته می شود، و هر چه از شما نقل می شود او می گوید: من تسلیم هستم و ما او را کلیب تسلیم می گوییم؟ پس امام صادق(علیه السلام) بر او ترحّم نمود و فرمود: آیا می دانید تسلیم
ص: 143
چیست؟ پس ما سکوت نمودیم و آن حضرت فرمود: به خدا سوگند تسلیم، همان اخبات است که خداوند می فرماید: «اِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ اَخْبَتُواْ اِلَی رَبِّهِمْ.»(1) «مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالاَعْمَی وَ الاَصَمِّ وَ الْبَصِیرِ وَ السَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً اَ فَلاَ تَذَکَّرُونَ»(2) این آیه از محکمات است و خداوند در این آیه مومن را بصیر و سمیع و کافر و مخالف را کور و کر معرّفی نموده و از عدم توجّه به این معنا مذمّت نموده و در آیات فراوانی امر به تذکّر و تدّبر و تعقّل کرده است.
برای نمونه خداوند می فرماید:
«اَ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ اَمْ عَلَی قُلُوبٍ اَقْفَالُهَا»(3) و یا می فرماید: «وَ قالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنَّا فِی اَصْحابِ السَّعِیرِ»(4) و یا می فرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَاْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَ الاِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»(5) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
«اَلَا لَا خَیْرَ فِی عِلْمٍ لَیْسَ فِیهِ تَفَهُّمٌ اَلَا لَا خَیْرَ فِی قِرَاءَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَدَبُّرٌ اَلَا لَا خَیْرَ فِی عِبَادَةٍ لَیْسَ فِیهَا تَفَکُّر…»(6) یعنی آگاه باشید که علم بدون فهم، و قرائت بدون تدبّر، و عبادت بدون تفکّر، خیری ندارد.
ص: 144
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
«تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ، قال الله: اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْباب.»(1) یعنی یک ساعت فکر کردن بهتر از یک سال عبادت است، و خداوند می فرماید:
تنها صاحبان عقل متذکّر و بیدار می شوند.
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحًا اِلی قَوْمِهِ اِنِّی لَکُمْ نَذیرٌ مُبینٌ اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلیمٍ فَقالَ الْمَلَاُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراكَ اِلَّا بَشَرًا مِثْلَنا وَ ما نَراكَ اتَّبَعَكَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِیَ الرَّاْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ اَ نُلْزِمُکُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها کارِهُونَ وَ یا قَوْمِ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالًا اِنْ اَجرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی اَراکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ وَ یا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللهِ اِنْ طَرَدْتُهُمْ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ لا اَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا اَقُولُ اِنِّی مَلَكٌ وَ لا اَقُولُ لِلَّذینَ تَزْدَری اَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللهُ خَیْرًا اللهُ اَعْلَمُ بِما فی اَنْفُسِهِمْ اِنِّی اِذًا لَمِنَ الظَّالِمینَ قالُوا یا نُوحُ قَدْ جادَلْتَنا فَاَکْثَرْتَ جِدالَنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ قالَ اِنَّما یَاْتیکُمْ بِهِ اللهُ اِنْ شاءَ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ وَ لا یَنْفَعُکُمْ نُصْحی اِنْ اَرَدْتُ اَنْ اَنْصَحَ لَکُمْ اِنْ کانَ اللهُ یُریدُ اَنْ یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ اَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ اِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ اِجْرامی وَ اَنَا بَری ءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ وَ اُوحِیَ اِلی نُوحٍ اَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ اِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ
ص: 145
بِما کانُوا یَفْعَلُونَ وَ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِاَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی فِی الَّذینَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ وَ یَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ کُلَّما مَرَّ عَلَیْهِ مَلَاٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ اِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَاِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَما تَسْخَرُونَ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَاْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ
«وَ مَآ اَنَاْ بِطَارِدِ»، طرد به معنای دور کردن با خواری است؛ و از دراء: به معنای ناچیز شمردن است؛ و جدال و مجادله: مقابله با خصم و سست کردن دلیل او با دلیلی مطابق مذهب اوست؛ و فرق بین حِجاج و جدال این است که هدف از حِجاج اثبات حق است و هدف از جِدال رجوع خصم از مذهب خود می باشد؛ «فَلاَ تَبْتَئِسْ» ابتئاس به معنای حزن با آرامش است، و بُؤْس به معنای فقر نیز آمده است، و صناعت به معنای حرفه است، و سخریّه به معنای ضعیف شمردن عقل دیگران است؛ و خِزی به معنای خواری است.
ما نوح را به سوی قومش فرستادیم (نخستین بار به آن ها گفت): «من برای شما بیم دهنده ای آشکارم! (25) جز «اللَّه» [خدای یگانه یکتا] را نپرستید زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم! (26) اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری هم چون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز گروهی اراذل ساده لوح، مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم بلکه شما را دروغ گو تصوّر می کنیم!» (27) (نوح) گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته
ص: 146
باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد -- و بر شما مخفی مانده -- (آیا باز هم رسالت مرا انکار می کنید)؟ ! آیا ما می توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با این که شما کراهت دارید؟! (28) ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی طلبم اجر من، تنها بر خداست! و من، آن ها را که ایمان آورده اند، (به خاطر شما) از خود طرد نمی کنم چرا که آن ها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آن ها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود) ولی شما را قوم جاهلی می بینم! (29) ای قوم! چه کسی مرا در برابر (مجازات) خدا یاری می دهد اگر آنان را طرد کنم؟! آیا اندیشه نمی کنید؟! (30) من هرگز به شما نمی گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی دانم! و نمی گویم من فرشته ام! و (نیز) نمی گویم کسانی که در نظر شما خوار می آیند، خداوند خیری به آن ها نخواهد داد خدا از دل آنان آگاهتر است! (با این حال، اگر آن ها را برانم،) در این صورت از ستم کاران خواهم بود!» (31) (نوح) گفت: «اگر خدا اراده کند، خواهد آورد و شما قدرت فرار (از آن را) نخواهید داشت! (32) گفتند: «ای نوح! با ما جر و بحث کردی، و زیاد هم جر و بحث کردی! (بس است!) اکنون اگر راستی می گویی، آن چه را (از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!» (33) (اما چه سود که) هر گاه خدا بخواهد شما را (به خاطر گناهانتان) گم راه سازد، و من بخواهم شما را اندرز دهم، اندرز من سودی به حالتان نخواهد داشت! او پروردگار شماست و به سوی او بازگشت داده می شوید.» (34) (مشرکان) می گویند: «او [محمّد (ص)] این سخنان را بدروغ به خدا نسبت داده است! «بگو: «اگر من این ها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر عهده من است ولی من از گناهان شما بیزارم!» (35) به نوح وحی شد که:
«جز آن ها که (تا کنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد! پس، از کارهایی که می کردند، غمگین مباش! (36) و (اکنون) در حضور ما و طبق وحی ما،
ص: 147
کشتی بساز! و درباره آن ها که ستم کردند شفاعت مکن، که (همه) آن ها غرق شدنی هستند!» (37) او مشغول ساختن کشتی بود، و هر زمان گروهی از اشراف قومش بر او می گذشتند، او را مسخره می کردند (ولی نوح) گفت: «اگر ما را مسخره می کنید، ما نیز شما را همین گونه مسخره خواهیم کرد! (38) به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش خواهد آمد، و مجازات جاودان بر او وارد خواهد شد!» (39)
«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ اِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ * اَنْ لا تَعْبُدُوا اِلَّا اللهَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ اَلیمٍ * فَقالَ الْمَلَاُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ ما نَراکَ اِلَّا بَشَراً مِثْلَنا وَ ما نَراکَ اتَّبَعَکَ اِلَّا الَّذینَ هُمْ اَراذِلُنا بادِیَ الرَّاْیِ وَ ما نَری لَکُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کاذِبینَ * قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ اَ نُلْزِمُکُمُوها وَ اَنْتُمْ لَها کارِهُونَ * وَ یا قَوْمِ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مالاً اِنْ اَجرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ ما اَنَا بِطارِدِ الَّذینَ آمَنُوا اِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَ لکِنِّی اَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «فریقین» در آیه قبل مومنین و کافرین اند و مقصود از «الَّذِینَ هُمْ اَراذِلُنا» فقرا و مساکینی از قوم نوح بوده اند که در ظاهر آنان را پست می شمرده اند.(2) و نوح فرمود:
من هرگز مومنان را از خود طرد نخواهم نمود و حساب آنان با خداست چنان که خداوند به پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) نیز می فرماید: «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ آمنوا…» و یا
ص: 148
می فرماید: «عبَسَ وَ تَوَلَّی… وَ اَمَّا مَنْ جاءَکَ یَسْعی وَ هُوَ یَخْشی فَاَنْتَ عَنْهُ تَلَهَّی…» و نیز به دنبال آیات فوق از قول نوح(علیه السلام) می فرماید: «وَ لا اَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی اَعْیُنُکُمْ…» یعنی نوح به اشراف از امّت خود گفت: «من نسبت به کسانی که شما به چشم کم به آنان نگاه می کنید و آنان را کوچک می شمارید هرگز نمی گویم خداوند خیری در آنان قرار نداده است».
«وَ اُوحِیَ اِلَی نُوحٍ اَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ اِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»(1) مرحوم صدوق با سند خود از عبدالسّلام هروی نقل نموده که گوید:
به امام رضا(علیه السلام) گفتم: برای چه خداوند قوم نوح(علیه السلام) را غرق نمود در حالی که بین آنان اطفال و افراد بی گناه وجود داشتند؟! امام(علیه السلام) فرمود: اطفال و بی گناهی بین آنان نبود، چرا که خداوند، مردان و زنان آنان را چهل سال عقیم نمود و سپس آنان را غرق کرد و خداوند هرگز بی گناهان را عذاب نمی کند و آنان که غرق شدند کسانی بودند که پیامبر خدا را تکذیب می کردند و اگر تکذیب نمی کردند به عمل تکذیب کنندگان راضی بودند، و اگر کسی غایب باشد و گناهی را انجام ندهد و راضی به عمل گناه کاران باشد، مانند همان حاضرین در گناه خواهد بود.(2)
ص: 149
«وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِاَعْیُنِنَا وَ وَحْیِنَا وَ لَا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ اِنَّهُم مُّغْرَقُونَ»(1)
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
طول کشتی نوح ششصد متر و عرض آن چهارصد متر و ارتفاع آن یک صد متر بوده است و چون روی آب قرار گرفت، گرد کعبه هفت دور طواف نمود و بین صفا و مروه نیز هفت شوط رفت و آمد کرد و سپس بر کوه جودی قرار گرفت.(2) مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… نوح(علیه السلام) مردی نجّار بود و خداوند او را به پیامبری مبعوث کرد، و نوح نخستین کسی بود که کشتی را اختراع کرد. سپس فرمود: نوح نُه صد و پنجاه سال مردم را دعوت کرد و مردم او را مسخره و استهزا می کردند [و تنها هشت نفر به او ایمان آوردند] و چون چنین دید به آنان نفرین کرد و گفت: «یَا رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَی الْاَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا * اِنَّکَ اِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَ لَا یَلِدُوا اِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا». از این رو خداوند به او فرمود: «با سرعت یک کشتی بزرگ را بساز» پس نوح در مسجد کوفه با دست خود با چوب کشتی را ساخت….
مفضّل گوید: گفتم: فدای شما بشوم چه قدر طول کشید تا او کشتی را ساخت؟ فرمود: هشتاد سال گفتم: عامّه می گویند: «پانصد سال طول کشید» فرمود: هرگز چنین نبود چرا که خداوند می فرماید: «اَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِاَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا.» مفضّل گوید: گفتم: معنای آیه «حَتَّی اِذا جاءَ اَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ» چیست؟ و تنّور کجا
ص: 150
قرار داشته است؟! فرمود: «تنّور در خانه پیرزن مومنه ای پشت به قبله در زاویه باب الفیل امروز قرار داشته است» گفتم: آیا آب از آن تنّور شروع شده است؟ فرمود:
آری خداوند می خواسته معجزه ای برای قوم نوح باشد، و سپس خداوند باران شدید و چشمه های جوشان را بر آن افزوده و قوم نوح را غرق نموده و نوح و همراهان او را که در کشتی بوده اند نجات داده است.
مفضّل گوید: گفتم: نوح(علیه السلام) چند روز در کشتی مانده تا آب فرو رفته است؟ فرمود:
هفت شبانه روز و در این روزها هفت دور گرد کعبه طواف [و سعی] نموده است.
گفتم: آیا مسجد کوفه در آن زمان وجود داشته است؟ فرمود: آری مسجد کوفه مصلّای پیامبران بوده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که به معراج رفت جبرییل به او گفت: به مسجد پدرت آدم فرود آی و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرود آمد و در مسجد کوفه نماز خواند و سپس جبرییل او را به آسمان برد.(1)
ص: 151
سلمان فارسی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی فضیلت مسجد کوفه فرمود:
کشتی نوح در مسجد کوفه ساخته شد و در مسجد کوفه آب از تنّور فوران نمود و خانه و مسجد نوح، مسجد کوفه بوده است و تنّور در زاویه سمت راست قبله مسجد بوده است.(1)
ص: 152
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نوح(علیه السلام) کشتی را در مدّت یک صد سال ساخت و سپس خداوند او را امر نمود تا از هر هشت جفت از حیواناتی که آدم از بهشت آورد، دو عدد داخل کشتی قرار بدهد، تا زندگی مردم بعد از نوح تامین شود، و نوح از چهارپایان هشت گانه: دو گوسفند و دو بُز و دو شتر و دو گاو اهلی و وحشی در کشتی قرار داد و سپس همه حیوانات و انسان ها غرق شدند.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلِیلٌ» فرمود:
هشت نفر به نوح ایمان آوردند.(2) مولّف گوید:
تفصیل بیشتر این قصّه در آیات آینده بیان خواهد شد.
ص: 153
حَتَّی اِذا جاءَ اَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ اَهْلَكَ اِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ اِلَّا قَلیلٌ وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها اِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ قالَ سَآوی اِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ وَ قیلَ یا اَرْضُ ابْلَعی ماءَكِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نادی نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ اِنَّ ابْنی مِنْ اَهْلی وَ اِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ اَنْتَ اَحْکَمُ الْحاکِمینَ قالَ یا نُوحُ اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ فَلا تَسْئَلْنِ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنِّی اَعِظُكَ اَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلینَ قالَ رَبِّ اِنِّی اَعُوذُ بِكَ اَنْ اَسْئَلَكَ ما لَیْسَ لی بِهِ عِلْمٌ وَ اِلَّا تَغْفِرْ لی وَ تَرْحَمْنی اَکُنْ مِنَ الْخاسِرینَ قیلَ یا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْكَ وَ عَلی اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَ اُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذابٌ اَلیمٌ تِلْكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیها اِلَیْكَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها اَنْتَ وَ لا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا فَاصْبِرْ اِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقینَ
«وَ فَارَ التَّنُّورُ»: فور، به معنای غلیان و ارتفاع است، و تنّور، یا تنوّر، طبخ نان است و خداوند می خواسته به اعجاز از محل غیر متعارف آب جاری شود و آن تنّور آدم بوده که در خانه پیرزنی در کنار مسجد کوفه قرار داشته است چنان که در روایت گذشته به آن اشاره
ص: 154
شد، و یا به معنای طلوع صبح است که می گویند: نوّر الصبح تنویراً چنان که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده است، و «مدرارا»: جریان پیوسته و به اندازه ی باران است و لفظ آن مِفعّال برای مبالغه است.(1)
(این وضع هم چنان ادامه یافت) تا آن زمان که فرمان ما فرا رسید، و تنور جوشیدن گرفت (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی از حیوانات (از نر و ماده) یک زوج در آن (کشتی) حمل کن! همچنین خاندانت را (بر آن سوار کن) -- مگر آن ها که قبلًا وعده هلاک آنان داده شده [همسر و یکی از فرزندانت] -- و همچنین مومنان را!» امّا جز عدّه کمی همراه او ایمان نیاوردند! (40) او گفت: «به نام خدا بر آن سوار شوید! و هنگام حرکت و توقف کشتی، یاد او کنید، که پروردگارم آمرزنده و مهربان است!» (41) و آن کشتی، آن ها را از میان امواجی هم چون کوه ها حرکت میداد (در این هنگام،) نوح فرزندش را که در گوشه ای بود صدا زد: «پسرم! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش!» (42) گفت: «به زودی به کوهی پناه میبرم تا مرا از آب حفظ کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگه داری در برابر فرمان خدا نیست مگر آن کس را که او رحم کند!» در این هنگام، موج در میان آن دو حایل شد و او در زمره غرق شدگان قرار گرفت! (43) و گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بر! و ای آسمان، خودداری کن! و آب فرو نشست و کار پایان یافت و (کشتی) بر (دامنه کوه) جودی، پهلو گرفت و (در این هنگام،) گفته شد:» دور باد قوم ستم گر (از سعادت و نجات و رحمت خدا!)» (44) نوح به پروردگارش عرض کرد: «پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است و تو از همه حکم کنندگان برتری!» (45) فرمود:
«ای نوح! او از اهل تو نیست! او عمل غیر صالحی است [فرد ناشایسته ای است]! پس،
ص: 155
آن چه را از آن آگاه نیستی، از من مخواه! من به تو اندرز می دهم تا از جاهلان نباشی!» (46) عرض کرد: «پروردگارا! من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که از آن آگاهی ندارم! و اگر مرا نبخشی، و بر من رحم نکنی، از زیان کاران خواهم بود!» (47) (به نوح) گفته شد: «ای نوح! با سلامت و برکاتی از ناحیه ما بر تو و بر تمام امّت هایی که با تواند، فرود آی! و امّت های نیز هستند که ما آن ها را از نعمت ها بهره مند خواهیم ساخت، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آن ها می رسد (، چرا که این نعمت ها را کفران می کنند!)» (48) این ها از خبرهای غیب است که به تو (ای پیامبر) وحی می کنیم نه تو، و نه قومت، این ها را پیش از این نمی دانستید! بنا بر این، صبر و استقامت کن، که عاقبت از آن پرهیزگاران است! (49)
«وَ قالَ ارْکَبُوا فیها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها اِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحیمٌ * وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نوح(علیه السلام) سگ را داخل کشتی نمود و ولدالزنا را داخل نکرد.(2) در کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح مشغول ساختن کشتی بود همسر نوح نزد نوح آمد و گفت: «از تنّور آب جاری شده است» پس نوح با سرعت نزد تنّور آمد و طبقی بر در تنّور گذارد
ص: 156
و آن را مهر کرد و آب ساکن شد و چون از ساختن کشتی فارغ گردید، مهر را باز کرد و طبق را برطرف نمود و آب فواران نمود.(1) و در کافی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح از ساختن کشتی فارغ گردید، آب تنّور فوارن نمود و وعده شروع عذاب از ناحیه خداوند همین بود، پس همسر نوح آمد و گفت: تنّور فوران نمود و نوح بر آن مهری زد و آب ایستاد و سپس نوح کسانی را که می خواست، داخل کشتی قرار داد و هر که را نمی خواست خارج نمود و خاتم و مهر را از در تنّور برداشت و آب جوشش کرد چنان که خداوند می فرماید: «فَفَتَحْنَا اَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ» [یعنی درهای آسمان را سریع و فراوان از آب باز نمودیم] و می فرماید: «وَ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ عُیُوناً، فَالْتَقَی الْماءُ عَلی اَمْرٍ قَدْ قُدِرَ» سپس فرمود: جریان آب از وسط مسجد کوفه شما شروع شد.(2) و در تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح از ساختن کشتی فارغ گردید خداوند او را امر نمود تا با لغت سریانیّه همه حیوانات را صدا بزند و چون چنین کرد حیوانات حاضر شدند
ص: 157
و نوح از هر جنسی از حیوانات یک جفت را در کشتی سوار نمود و کلّ کسانی که از همه دنیا به او ایمان آورده بودند هشتاد نفر بودند، و خداوند به نوح فرمود:
«احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ» و محل ساختن کشتی در مسجد کوفه بود و در آن روزی که خداوند اراده ی هلاک نمودن قوم نوح را نمود، همسر نوح خبر از فوران تنّور را داد و نوح قبل از آن، محل حیوانات را در کشتی تعیین نموده بود، و غذای آنان را نیز آماده کرده بود و چون همسر نوح فریاد کرد: که آب از تنّور جاری شده، نوح آمد و با گِل درب تنّور را مهر کرد و پس از آماده شدن و جایگزین شدن حیوانات درب تنّور را باز نمود و ابری آمد و خورشید را پوشاند و از آسمان آب یکباره جاری شد و از زمین نیز آب جوشش کرد، چنان که خداوند می فرماید: «فَفَتَحْنَا اَبْوَابَ السَّمَاء بِمَاء مُّنْهَمِرٍ * وَ فَجَّرْنَا الْاَرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَی الْمَاء عَلَی اَمْرٍ قَدْ قُدِرَ.»(1)
ص: 158
«وَ هِیَ تَجْری بِهِمْ فی مَوْجٍ کَالْجِبالِ وَ نادی نُوحٌ ابْنَهُ وَ کانَ فی مَعْزِلٍ یا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنا وَ لا تَکُنْ مَعَ الْکافِرینَ»(1) امام کاظم و امام رضا(علیهما السلام) فرمودند:
هنگامی که نوح سوار کشتی شد، خداوند به او فرمود: «ای نوح! اگر از غرق شدن می ترسی، هزار مرتبه «لا اله الّا الله» بگو و سپس درخواست نجات کن تا من تو را و همراهانت را نجات بدهم» و چون نوح و همراهانش در کشتی مستقرّ شدند و کشتی روی آب قرار گرفت باد شدیدی وزید و مهلت نداد که نوح هزار مرتبه «لا اله الّا الله» را بگوید، پس به لغت سریانیّه گفت: «هیلولیا اَلْفاً اَلْفاً یَا ماریا یَا ماریا اتقن» و باد آرام شد و کشتی به راه خود ادامه داد و نوح گفت: «سزاوار است که من «لا اله الّا الله» را از خود جدا نکنم، چرا که خداوند به واسطه آن مرا از غرق شدن نجات داد» پس نقش خاتم خود را «لا اله الّا الله اَلْفَ مَرَّةٍ یَا رَبِ اَصْلِحْ» قرار داد.(2) در احتجاج از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هنگامی که نوح سوار بر کشتی شد و از غرق شدن ترسید گفت: «اللّهمّ، انّی اسالک بمحمّد و آل محمّد لمّا انجیتنی من الغرق» و خداوند او را نجات داد.(3)
ص: 159
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهَ» فرمود:
کنعان فرزند نوح نبوده بلکه فرزند همسر او بوده است، چرا که در لغت طیّ فرزند همسر، فرزند گفته می شود…(1) و از امام امیرالمؤمنین و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام) نقل شده که آیه فوق را «وَ نادی نُوحٌ ابْنَهَ» قرائت نموده اند. و مرحوم فیض پس از نقل روایت فوق می گوید:
و روایت شده که «ابنَها» قرائت نموده اند و ضمیر به همسر نوح بر می گردد.(2) «قالَ سَآوی اِلی جَبَلٍ یَعْصِمُنی مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقینَ»(3) امام صادق(علیه السلام) هنگامی که مشرّف به نجف شد، فرمود:
این همان کوهی است که فرزند جدّم به آن پناه برد و گفت: «سَآوِی اِلَی جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء» و خداوند به این کوه وحی نمود: ای کوه آیا احدی می تواند از قدرت من فرار کند و به تو پناهنده شود؟! پس کوه در زمین فرو رفت و تا شام قطعه قطعه شد.(4)
ص: 160
بعضی خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) عرض کردند: افلاطون گفته است: «حوادث، تیرهایی است، و افلاک کمان هایی است، و انسان ها هدف هستند، و تیرانداز خداوند است، پس راه فرار کجاست؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
راه فرار خداست که می فرماید: «فَفِرُّوا اِلَی اللَّهِ.»(1)و(2) «وَ قیلَ یا اَرْضُ ابْلَعی ماءَکِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعی وَ غیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قیلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمینَ»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود…:
پس از هلاکت فرزند نوح و امّت او، موج، کشتی نوح را به مکّه سیر داد و نوح گرد کعبه طواف نمود و همه دنیا جز محل کعبه زیر آب رفت و به همین علّت کعبه را بیت عتیق گفتند، چرا که کعبه غرق نشد و نجات یافت، در حالی که چهل روز از آسمان آب فرو می ریخت و از زمین نیز آب می جوشید… و نوح دست به دعا بلند کرد و گفت:
«یا دهان ایقن» یعنی یا ربّ احبس، خدایا بس کن» پس خداوند به زمین امر نمود تا آب خود را ببلعد و فرمود: «یا اَرْضُ ابْلَعِی ماءَکِ وَ یا سَماءُ اَقْلِعِی» یعنی ای آسمان بس کن و «وَ غِیضَ الْماءُ وَ قُضِیَ الْاَمْرُ، وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِ» پس زمین آب خود را بلعید و آب آسمان خواست که روی زمین بریزد و زمین اجازه نداد و گفت: خداوند مرا امر کرده که آب خود را ببلعم و آب آسمان در قسمتی از زمین باقیمانده، و کشتی نوح بر کوه جودی در موصل، که کوه بزرگی است، قرار گرفت، و آب [آسمان] به دریاهای اطراف دنیا رفت و خداوند به نوح خطاب نمود: «یَا نُوحُ اهْبِطْ…».
ص: 161
«یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی اُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَاُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1) پس نوح در موصل با هشتاد نفری که همراه او بودند [و حیوانات داخل کشتی] پیاده شد، و نوح را دختری بود در کشتی و به وسیله او نسل نوح ادامه پیدا کرد، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
نوح یکی از دو پدر بنی آدم است.(2) مرحوم صدوق در کتاب فقیه با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
نوح در روز اوّل ماه رجب سوار بر کشتی شد، و به همراهان خود فرمود: «این روز را روزه بگیرید» و فرمود: کسی که این روز را روزه بگیرد دوزخ به اندازه یک سال
ص: 162
از او دور می شود.(1) حسن بن علی وشّا گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) شنیدم که فرمود: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَهْلِکَ، اِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ» فرمود:
مردم گمان می کنند که معنای آیه این است که «کنعان فرزند نوح نبوده بلکه فرزند انسان غیر صالحی بوده است» در حالی که دروغ می گویند او فرزند نوح بوده و لکن چون در عمل مخالف پدر خود بود، خداوند او را عمل غیر صالح دانسته است.(2)
وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا مُفْتَرُونَ یا قَوْمِ لااَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی الَّذی فَطَرَنی اَ فَلا تَعْقِلُونَ وَ یا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْرارًا وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً اِلی قُوَّتِکُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمینَ قالُوا یا هُودُ ما جِئْتَنا بِبَیِّنَةٍ وَ ما نَحْنُ بِتارِکی آلِهَتِنا عَنْ قَوْلِكَ وَ ما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنینَ اِنْ نَقُولُ اِلَّا اعْتَراكَ بَعْضُ آلِهَتِنا بِسُوءٍ قالَ اِنِّی اُشْهِدُ اللهَ
ص: 163
وَ اشْهَدُوا اَنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ مِنْ دُونِهِ فَکیدُونی جَمیعًا ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ اِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ اِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها اِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ اَبْلَغْتُکُمْ ما اُرْسِلْتُ بِهِ اِلَیْکُمْ وَ یَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا اِنَّ رَبِّی عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ حَفیظٌ وَ لَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا هُودًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ نَجَّیْناهُمْ مِنْ عَذابٍ غَلیظٍ وَ تِلْكَ عادٌ جَحَدُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْا رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُوا اَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنیدٍ وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ الدُّنْیا لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَلا اِنَّ عادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْدًا لِعادٍ قَوْمِ هُودٍ وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ هُوَ اَنْشَاَکُمْ مِنَ الْاَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فیها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی قَریبٌ مُجیبٌ قالُوا یا صالِحُ قَدْ کُنْتَ فینا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا اَ تَنْهانا اَنْ نَعْبُدَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا وَ اِنَّنا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا اِلَیْهِ مُریبٍ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنی مِنَ اللهِ اِنْ عَصَیْتُهُ فَما تَزیدُونَنی غَیْرَ تَخْسیرٍ وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوها تَاْکُلْ فی اَرْضِ اللهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَاْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فی دارِکُمْ ثَلاثَةَ اَیَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ فَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزیزُ وَ اَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَاَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ کَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها اَلا اِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ اَلا بُعْدًا لِثَمُودَ
فَطر، به معنای شقّ و شکافتن است و خداوند، فاطر است، یعنی خالق است چرا که او دانه اوّل را می شکافد. و مدرار، فرو ریختن پیوسته و فراوان و به اندازه ی نیاز است. و فرق بین انظار و تاخیر این است که انظار، امهال برای دقّت و مطالعه است و تاخیر خلاف
ص: 164
تقدیم است، و انشاء ایجاد ابتدایی بدون کمک گرفتن است، و استعمار، در خواست عمران است، و مسّ و لمس به یک معناست، و غنا در اصل به معنای اکتفاء است و غنی بالمال یعنی اکتفی به.
(ما) به سوی (قوم) عاد، برادرشان «هود» را فرستادیم (به آن ها) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! شما فقط تهمت می زنید (و بُت ها را شریک او می خوانید)! (50) ای قوم من! من از شما برای این (رسالت)، پاداشی نمی طلبم پاداش من، تنها بر کسی است که مرا آفریده است آیا نمی فهمید؟! (51) و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید، تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید! و گنه کارانه، روی (از حق) بر نتابید!» (52) گفتند: «ای هود! تو دلیل روشنی برای ما نیاورده ای! و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو، رها نخواهیم کرد! و ما (اصلًا) به تو ایمان نمی آوریم! (53) ما (درباره تو) فقط می گوییم: بعضی از خدایان ما، به تو زیان رسانده (و عقلت را ربوده) اند!» (هود) گفت: «من خدا را به شهادت می طلبم، شما نیز گواه باشید که من بیزارم از آن چه شریک (خدا) قرار می دهید… (54) از آن چه غیر او (می پرستید)! حال که چنین است، همگی برای من نقشه بکشید و مرا مهلت ندهید! (اما بدانید کاری از دست شما ساخته نیست!) (55) من، بر «اللَّه» که پروردگار من و شماست، توکّل کرده ام! هیچ جنبنده ای نیست مگر این که او بر آن تسلّط دارد (اما سلطه ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است! (56) پس اگر روی برگردانید، من رسالتی را که مامور بودم به شما رساندم و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما می کند و شما کمترین ضرری به او نمی رسانید پروردگارم حافظ و نگاه بان هر چیز است!» (57) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، «هود»
ص: 165
و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آن ها را از عذاب شدید، رهایی بخشیدیم! (58) و این قوم «عاد» بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند و پیامبران او را معصیت نمودند و از فرمان هر ستم گر دشمن حق، پیروی کردند! (59) آنان، در این دنیا و روز قیامت، لعنت (و نام ننگینی) به دنبال دارند! بدانید «عاد» نسبت به پروردگارشان کفر ورزیدند! دور باد «عاد» -- قوم هود -- (از رحمت خدا، و خیر و سعادت)! (60) و به سوی قوم «ثمود»، برادرشان «صالح» را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید، که پروردگارم (به بندگان خود) نزدیک، و اجابت کننده (خواسته های آن ها) است!» (61) گفتند: «ای صالح! تو پیش از این، مایه امید ما بودی! آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان می پرستیدند، نهی می کنی؟! در حالی که ما، در مورد آن چه به سوی آن دعوتمان می کنی، در شک و تردید هستیم!» (62) گفت: «ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد (، می توانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟ ! اگر من نافرمانی او کنم، چه کسی می تواند مرا در برابر وی یاری دهد؟! پس، (سخنان) شما، جز اطمینان به زیان کار بودن تان، چیزی بر من نمی افزاید! (63) ای قوم من! این «ناقه» خداوند است، که برای شما نشانه ای است بگذارید در زمین خدا به چرا مشغول شود هیچ گونه آزاری به آن نرسانید، که به زودی عذاب خدا شما را خواهد گرفت!» (64) (اما) آن ها آن (ناقه) را از پای در آوردند! و (صالح به آن ها) گفت:
«(مهلت شما تمام شد!) سه روز در خانه های تان بهره مند گردید (و بعد از آن، عذاب الهی فرا خواهد رسید) این وعده ای است که دروغ نخواهد بود!» (65) و هنگامی که فرمان (مجازات) ما فرا رسید، صالح و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود
ص: 166
(از آن عذاب) و از رسوایی آن روز، رهایی بخشیدیم چرا که پروردگارت قوی و شکست ناپذیر است! (66) و کسانی را که ستم کرده بودند، صیحه (آسمانی) فروگرفت و در خانه های شان به روی افتادند و مردند… (67) آن چنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودند! بدانید قوم ثمود، پروردگارشان را انکار کردند! دور باد قوم ثمود (از رحمت پروردگار)! (68)
«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ اِلَهٍ غَیْرُهُ…»(1) در تفسیر قمّی آمده:
شهرهای قوم عاد در بادیه، سمت مشرق بود و آنان را چهار منزلگاه و زراعت و نخلستان فراوانی بود و قامت های بلندی داشتند و عمرهای طولانی می کردند و بُت می پرستیدند و خداوند هود را فرستاد تا آنان را به اسلام دعوت کند و از بُت پرستی دست بردارند، پس آنان هود را نپذیرفتند و به او ایمان نیاوردند و به او آزار نمودند، پس هفت سال باران نیامد و گرفتار قحطی شدند.
از سویی عاد [یعنی هود] زراعت فراوانی داشت و کشت خود را آب می داد، از این رو گروهی به درب خانه او آمدند و گفتند: «بلاد ما را بی آبی گرفته و ما آمده ایم تا از هود بخواهیم دعا کند و باران برای ما ببارد» پس زنی از خانه خارج شد و به آنان گفت: اگر هود دعایی می داشت برای خود دعا می کرد، که زراعت او سوخته است! گفتند: هود اکنون کجاست؟ آن زن گفت: در فلان منطقه است. پس آنان نزد هود آمدند و گفتند: ای پیامبر خدا! بلاد ما، بی آب شده و باران نیامده و شما از خدا بخواه تا باران را بفرستد و دیار ما سیراب شود.
ص: 167
پس هود آماده نماز شد و برای آنان دعا کرد، و فرمود: باز گردید، که باران خواهد آمد و بلاد شما سیراب خواهد گردید. آنان گفتند: ای هود ما امر عجیبی را دیدیم. فرمود: چه دیدید؟ گفتند: ما، در منزل شما زن زشت رو و شمطا و عورایی را دیدیم که به ما گفت: اگر هود را دعایی بود برای خود دعا می کرد که کشت او سوخته است! هود فرمود: او همسر من است و من برای او از خدا طول عمر می طلبم! پس آنان به هود گفتند: برای چه؟! فرمود: به خاطر این که خداوند مومنی را خلق نکرده مگر آن که دشمنی او را آزار می دهد، و آن زن دشمن من است و من دوست می دارم که دشمن من مملوک من باشد نه مالک من.
پس هود در بین قوم خود مشغول دعوت به توحید و پرهیز از بُت پرستی بود، تا بلاد آنان آباد و سیراب شد، چنان که خداوند می فرماید: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا…» و چون ایمان نیاوردند خداوند «رِیحٍ صَرْصَرٍ» یعنی باد تند و سرد را بر آنان نازل نمود [و هلاک شدند] چنان که خداوند در سوره ی قمر می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَ نُذُرِ * اِنَّا اَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ» و در سوره ی الحاقّه نیز می فرماید: «وَ اَمَّا عَادٌ فَاُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ * سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَ ثَمَانِیَةَ اَیَّامٍ حُسُومًا…».(1)
ص: 168
مولّف گوید:
در سوره ی اعراف کیفیّت هلاکت قوم هود گذشت.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی سپس گوید:
هنگامی که قوم هود گفتند: «یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَ مَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ» و به هود ایمان نیاوردند خداوند عذاب «رِیحٍ صَرْصَرٍ» یعنی باد سرد را بر آنان نازل نمود و هلاک شدند.(1)
ص: 169
عبدالله بن سنان از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
و امّا «ریح عقیم» باد نابود کننده و عذابی است که به هر چیزی، از انسان و گیاه برخورد کند، آن را نابود می نماید، و آن بادی است که در زیر هفت زمین قرار دارد و تا کنون برای [هلاکت] کسی خارج نشده مگر برای هلاکت قوم هود هنگامی که مورد غضب خدا قرار گرفتند…(1) «اِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی از اهل کوفه به علی بن الحسین(علیه السلام) که در مسجدالحرام نشسته بود گفت:
علی(علیه السلام) می فرمود: «ان اخواننا بغوا علینا» یعنی «برادران ما بر ما ستم کردند؟! و ما آنان را کشتیم» و این اقرار به این است که او برادران خود از مومنین را کشته است» پس امام سجّاد(علیه السلام) گریان شد و دست خود را بر چشم خویش کشید و فرمود: چگونه تو یقین پیدا کرده ای که پدر من مومنین را کشته است؟! سپس به او فرمود: مگر کتاب خدا را نخوانده ای که می فرماید: «وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُوداً…» و خداوند قوم هود را هلاک نمود، و هود را نجات داد، و نیز خداوند می فرماید: «وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحاً» و خداوند قوم ثمود را هلاک کرد و صالح را نجات داد؟!(3)
ص: 170
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
یعنی خداوند بر حقّ است و به حقّ عمل می کند و پاداش احسان را به احسان می دهد، و پاداش بدی را به بدی می دهد، و هر که را بخواهد عفو می کند و می بخشد.(1) «وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ اِلَهٍ غَیْرُهُ»(2) مرحوم کلینی در کتاب کافی با سند خود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جبرییل سوال کرد: هلاکت قوم صالح چگونه بوده است؟ جبرییل گفت: ای محمّد! صالح در سنّ شانزده سالگی در بین قوم خود مبعوث به رسالت شد و تا یک صد و بیست سال مردم را دعوت نمود و مردم جوابی به او ندادند، و آنان هفتاد بُت داشتند و آن ها را می پرستیدند و خدایان خود می دانستند! و چون صالح چنین دید، به آنان گفت: «من در سنّ شانزده سالگی مبعوث برای شما شدم و اکنون یک صد و بیست سال دارم و [شما هنوز دعوت مرا نپذیرفته اید!] اکنون دو چیز را به شما پیشنهاد می نمایم: آن چه را می خواهید، بگویید، تا من از خدای خود سوال کنم و او خواسته شما را انجام بدهد، [و شما به حقانیّت من پی ببرید]. و یا من از خدایان شما درخواست می کنم و آنان مرا
ص: 171
اجابت کنند، پس اگر خدایان شما به خواسته من عمل کردند من از بین شما بیرون می روم، چرا که من شما را خسته کردم و شما نیز مرا خسته کردید!(1) قوم صالح گفتند: «ای صالح به راستی با انصاف با ما سخن گفتی» و سپس با صالح(علیه السلام) وعده کردند که در روز معیّنی بیایند و به این پیمان عمل کنند، پس در آن روز آمدند و بُت های خویش را به پشت گرفته و آوردند و طعام و غذای خود را خوردند و چون فارغ شدند به صالح(علیه السلام) گفتند: بیا و خواسته خود را از بُت های ما طلب کن؛ پس صالح(علیه السلام) به بزرگ آنان فرمود: نام این بُت چیست؟ و چون نام او را گفت، صالح او را صدا زد و بُت پاسخی نداد، پس صالح(علیه السلام) فرمود: چرا پاسخ نمی دهد؟ گفتند: از دیگری سوال کن، پس صالح(علیه السلام) از همه بُت ها سوال کرد و پاسخی نشنید.(2)
ص: 172
و صاحبان آن ها به بُت های خود گفتند: برای چه پاسخ صالح را نمی دهید؟! و آنان پاسخی ندادند، پس آنان به صالح گفتند: ساعتی از ما و بُت هایمان فاصله بگیر، و سپس بساط و لباس و فرش های خود را دور انداختند و در خاک غوطه ور شدند و خاک بر سر ریختند و به بُت های خود گفتند: اگر امروز پاسخ صالح را ندهید او ما را رسوا خواهد نمود؛ و سپس به صالح(علیه السلام) گفتند: اکنون خواسته خود را از بُت های ما مطرح کن.(1) پس صالح آنان را صدا زد و پاسخی ندادند، و صالح فرمود: ای مردم! این روز به پایان رسید و بُت های شما به من پاسخی ندادند، اکنون شما هر چه می خواهید بگویید تا من از خدای خود طلب کنم و او فوراً به شما پاسخ بدهد و خواسته شما را عمل کند.(2) پس هفتاد نفر از بزرگان آنان که مورد توجّه مردم بودند آماده شدند و گفتند:
ای صالح! ما خواسته خود را می گوییم، اگر خدای تو ما را اجابت نمود ما از تو پیروی می کنیم و دعوت تو را اجابت می نماییم و همه مردم با تو بیعت خواهند نمود.(3)
ص: 173
صالح(علیه السلام) فرمود: هر چه می خواهید بگویید، آنان گفتند: ما را نزدیک این کوه ببر؛ پس صالح با آنان نزد آن کوه آمد و آنان گفتند: از خدای خود بخواه که برای ما الآن از این کوه یک شتر سرخ سالم ده ساله که خطّی در دو پهلوی او باشد خارج نماید.(1) صالح(علیه السلام) فرمود: «شما سوالی کردید که برای من بزرگ است و برای خدای من ناچیز و آسان است» و چون صالح خواسته ی آنان را به درگاه خدای خود عرضه نمود، ناگهان از کوه صدایی بلند شد که نزدیک بود عقول آنان پرواز کند و سپس آن کوه سخت به خود لرزید و مانند زنی که درد زایمان پیدا کند، اضطراب پیدا کرد و فوراً سر شتر از آن خارج شد و پس از آن گردن و سایر بدن او از کوه خارج گردید و روی پاهای خود ایستاد.(2) و چون مردم چنین دیدند گفتند: «چه زود خدای تو خواسته ما را بر آورده نمود؟! اکنون از خدای خود بخواه که این شتر فرزند خود را نیز به دنیا بیاورد» و صالح درخواست آنان را از خدای خود خواست و ناگهان آن شتر فرزند خود را به دنیا آورد و گرد مادر خود حرکت نمود و صالح به آنان گفت: آیا شما خواسته دیگری
ص: 174
دارید؟ گفتند: سوال دیگری نداریم و اکنون شما با ما نزد مردم بیا تا آن چه ما دیدیم را به آنان بگوییم و آنان نیز ایمان بیاورند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنوز آن هفتاد نفر به مردم نرسیده بودند که شصت و چهار نفر آنان مرتد شدند و گفتند: این سحر و دروغ بود؛ و چون نزد مردم رسیدند، آن شش نفر گفتند: «صالح حق است» و بقیّه آنان گفتند: دروغ و سحر است و چون بازگشتند یک نفر از آن شش نفر باز مرتد شد و او از کسانی بود که ناقه ی صالح را پی کردند!(2) «فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ اَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»(3) ابوبصیر گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُوا اَ بَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ اِنَّا اِذًا لَّفِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ» سوال کردم.
امام(علیه السلام) فرمود:
این آیه درباره ی کسانی است که صالح پیغمبر(علیه السلام) را تکذیب نمودند و گفتند:
ص: 175
«آیا ما باید از یک نفر انسانی مانند خودمان، پیروی کنیم؟! اگر چنین باشد ما در ضلالت و گم راهی خواهیم بود.» سپس فرمود:
خداوند هیچ قومی را هلاک نکرد، جز آن که پیش از آن پیامبرانی را فرستاد و حجّت را بر آنان تمام نمود، برای مثال، خداوند صالح را به طرف قوم ثمود فرستاد [و او بیش از یک صد سال آنان را موعظه و انذار نمود] و دعوت او را نپذیرفتند و با او تندی و سرکشی کردند و گفتند: ما به تو ایمان نمی آوریم تا از این کوه برای ما شتر ده ساله بیرون بیاوری؛ و آن کوه را آنان می پرستیدند و مقابل او تعظیم می کردند و هر سال برای آن قربانی می نمودند و گرد او جمع می شدند! و به صالح(علیه السلام) گفتند: «اگر تو پیامبری، از خدای خود بخواه تا برای ما از این کوه شتر ده ساله خارج کند» و خداوند خواسته آنان را انجام داد و به صالح فرمود: «به آنان بگو: یک روز آب مخصوص این شتر است و یک روز مخصوص شماست» و چون روز آب آن شتر می رسید و آب می نوشید او را می بستند و محبوس می نمودند و صغیر و کبیر آنان از شیر او می نوشیدند و چون روز بعد می رسید به آن شتر سهم آبی نمی دادند و خود می نوشیدند.
و سال ها به این کارشان ادامه دادند و سپس با خدای خود به ستیز برخاستند و به هم دیگر گفتند: «این شتر را بکشید و خود را راحت نمایید، ما راضی نیستیم که یک روز آب مخصوص او باشد و یک روز مخصوص ما باشد» پس برای کسی که آن شتر را بکشد اجرتی تعیین کردند و گفتند: ما هر چه بخواهد به او می دهیم، پس مرد سرخ روی زنازاده ای نزد آنان آمد که به او «قدّار شقیّ» می گفتند --
ص: 176
و او نزد آنان از اشقیا و بدترین مردم بود، پس پولی به او دادند و او در کمین نشست و چون شتر در روز خود آب نوشید و خواست بازگردد ضربتی به او زد و چون کارساز نشد ضربت دیگری به او زد و شتر روی زمین افتاد و کشته شد و فرزند او به کوه فرار نمود و سر به آسمان بلند نمود و سه مرتبه ناله زد و قوم صالح همگی در کشتن او شرکت نمودند و گوشت او را بین خود تقسیم کردند و صغیر و کبیر آنان از آن گوشت خوردند و چون صالح(علیه السلام) چنین دید به آنان فرمود: برای چه چنین کردید، آیا از دستور پروردگار خود تخلّف نمودید؟! پس خداوند به صالح(علیه السلام) وحی نمود: «قوم تو طغیان و سرکشی کردند و ناقه الهی را که حجّت بر آنان بود کشتند، در حالی که زیانی برای آنان نداشت، بلکه بزرگ ترین منفعت را از آن می بردند! پس به آنان بگو: «من تا سه روز دیگر عذاب خود را بر شما می فرستم و اگر توبه کردند و به خدای خود بازگشتند من توبه آنان را می پذیرم و عذاب را از آنان بر می دارم و گرنه عذاب من در روز سوم به آنان خواهد رسید» و صالح(علیه السلام) نزد آنان آمد و پیام خداوند را به آنان ابلاغ نمود و لکن آنان سخت دل تر شدند و گفتند:
«ای صالح اگر راست می گویی آن چه به ما وعده می دادی را بیاور» صالح(علیه السلام) فرمود: «شما فردا صورت های تان زرد می شود و روز دوّم سرخ می شود و روز سوّم سیاه می شود» و چون روز اوّل صورت های آنان زرد شد، به هم دیگر گفتند: آن چه صالح می گفت انجام گرفت! پس متمرّدین از آنان گفتند: «ما گوش به حرف صالح نمی دهیم، و حرف او را نمی پذیریم، گرچه بزرگ و خطرناک باشد» و چون روز دوّم رسید و صورت های شان قرمز شد، به هم دیگر گفتند: آن چه صالح گفت
ص: 177
انجام گرفت! و لکن متمرّدین و سرکشان آنان گفتند: «اگر همه ی ما هلاک شویم، ما به سخن صالح گوش نمی کنیم، و خدایان خود را -- که پدرانمان می پرستیده اند -- رها نمی کنیم» و چون توبه نکردند و به خدای خود باز نگشتند، روز سوّم صورت های آنان سیاه شد و به هم دیگر گفتند: «وعده ی صالح فرا رسید!» و متمرّدین از آنان گفتند:
آن چه صالح می گفت انجام گرفت و چون نیمه شب فرا رسید جبرییل فریادی بر آنان زد که گوش های شان را پاره کرد و دل های آنان دو نیم شد و جگرهای شان متلاشی گردید و مردم در این سه روز کفن پوشیدند و بر خود حنوط و کافور پاشیدند و یقین کردند که عذاب بر آنان نازل خواهد شد، و با صیحه جبرییل(علیه السلام) در یک چشم بر هم زدن صغیر و کبیرشان هلاک شدند، بلکه حیوانات شان نیز هلاک شدند و احدی در دیارشان باقی نماند، و پس از صیحه ی جبرییل خداوند آتشی از آسمان فرستاد و همه آنان سوختند، و قصّه ی قوم صالح این چنین رقم خورد!(1)
ص: 178
ص: 179
وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا اِبْراهیمَ بِالْبُشْری قالُوا سَلامًا قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنیذٍ فَلَمَّا رَای اَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ اِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَ اَوْجَسَ مِنْهُمْ خیفَةً قالُوا لا تَخَفْ اِنَّا اُرْسِلْنا اِلی قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَاَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْناها بِاِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ اِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتی اَ اَلِدُ وَ اَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلی شَیْخًا اِنَّ هذا لَشَیْ ءٌ عَجیبٌ قالُوا اَ تَعْجَبینَ مِنْ اَمْرِ اللهِ رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ اِنَّهُ حَمیدٌ مَجیدٌ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ اِنَّ اِبْراهیمَ لَحَلیمٌ اَوَّاهٌ مُنیبٌ یا اِبْراهیمُ اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ اِنَّهُمْ آتیهِمْ عَذابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطًا سی ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَ قالَ هذا یَوْمٌ عَصیبٌ وَ جاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ اِلَیْهِ وَ مِنْ قَبْلُ کانُوا یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتی هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی اَ لَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فی بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُریدُ قالَ لَوْ اَنَّ لی بِکُمْ قُوَّةً اَوْ آوی اِلی رُکْنٍ شَدیدٍ قالُوا یا لُوطُ اِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ یَصِلُوا اِلَیْكَ فَاَسْرِ بِاَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ
ص: 180
مِنْکُمْ اَحَدٌ اِلَّا امْرَاَتَكَ اِنَّهُ مُصیبُها ما اَصابَهُمْ اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ اَ لَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ فَلَمَّا جاءَ اَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ اَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِیَ مِنَ الظَّالِمینَ بِبَعیدٍ
«عِجل و عَجول» فرزند گاو مادّه را گویند و این نام به خاطر تعجیل و قرب ولادت اوست؛ و «حنیذ» به معنای گوشت مشویّ و بریان کرده است؛ و «نکرتُه و انکرتُه» به معنای ناشناخته بودن است؛ و «اوجَسَ» به معنای ترس باطنی است و «بَعل» به معنای زوج است و اصل آن به معنای قائم به امر است؛ و «مجید» به معنای کریم است؛ و «روع» به معنای ترس است و به معنای نَفس و قلب نیز آمده چنان که گفته می شود: «القی فی روعی»؛ و «ردّ» و «دفع» به یک معناست و دفع اعمّ از ردّ است چرا که ردّ، دفع به طرف خلف است، و «سیئ بهم» از سوء است و یقال: سَوؤتُه فسیء کما یقال: سررته فسرّ، و فرق بین سوء و قبیح این است که سوء بدی و زشتی ظاهری است و قبیح زشتی باطنی است؛ و «ضاق فلان ذَرعاً» در جایی گفته می شود که انسان راه نجات و خلاصی ندارد؛ و «عصیب» به معنای شدید در شرّ است، و عصبت الشئ یعنی شدّدته، و «قِطَع من اللیل» قطعه عظیمه شب و یا نصف شب را گویند؛ و «سجّیل» فارسی و به معنای سنگ و گل است؛ و سجّیل و سجیّن به یک معناست؛ و «منضود» به معنای پیوستگی و در کنار هم دیگر قرار گرفتن است؛ و «مسوّمةً» از سیماء به معنای علامت است؛ و حیوان سائِمه را به این علّت سائمّه گویند که علامتی بر او قرار می دهند.(1)
ص: 181
فرستادگان ما [فرشتگان] برای ابراهیم بشارت آوردند گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت:
«سلام!» و طولی نکشید که گوساله بریانی (برای آن ها) آورد. (69) (اما) هنگامی که دید دست آن ها به آن نمی رسد (و از آن نمی خورند، کار) آن ها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود. به او گفتند: «نترس! ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم!» (70) و همسرش ایستاده بود، (از خوشحالی) خندید پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.
(71) گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند می آورم در حالی که پیر زنم، و این شوهرم پیر مردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!» (72) گفتند: «آیا از فرمان خدا تعجّب می کنی؟! این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او ستوده و والا است!» (73) هنگامی که ترس ابراهیم فرو نشست، و بشارت به او رسید، درباره قوم لوط با ما مجادله می کرد… (74) چرا که ابراهیم، بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود! (75) ای ابراهیم! از این (درخواست) صرف نظر کن، که فرمان پروردگارت فرا رسیده و بطور قطع عذاب (الهی) به سراغ آن ها می آید و برگشت ندارد! (76) و هنگامی که رسولان ما [فرشتگان عذاب] به سراغ لوط آمدند، از آمدنشان ناراحت شد و قلبش پریشان گشت و گفت: «امروز روز سختی است!» (زیرا آن ها را نشناخت و ترسید قوم تبهکار مزاحم آن ها شوند.) (77) قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) بسرعت به سراغ او آمدند -- و قبلًا کارهای بد انجام می دادند -- گفت: «ای قوم من! این ها دختران منند برای شما پاکیزه ترند! (با آن ها ازدواج کنید و از زشتکاری چشم بپوشید!) از خدا بترسید و مرا در مورد میهمانانم رسوا نسازید! آیا در میان شما یک مرد فهمیده و آگاه وجود ندارد؟!» (78) گفتند: «تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم و خوب می دانی ما چه می خواهیم!» (79) گفت: «(افسوس!) ای کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا تکیه گاه
ص: 182
و پشتیبان محکمی در اختیار من بود! (آن گاه می دانستم با شما زشت سیرتان ددمنش چه کنم!)» (80) (فرشتگان عذاب) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان پروردگار توایم! آن ها هرگز دسترسی به تو پیدا نخواهند کرد! در دل شب، خانواده ات را (از این شهر) حرکت ده! و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند مگر همسرت، که او هم به همان بلایی که آن ها گرفتار می شوند، گرفتار خواهد شد! موعد آن ها صبح است آیا صبح نزدیک نیست؟!» (81) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و دیار) را زیر و رو کردیم و بارانی از سنگ [گِلهای متحجر] متراکم بر روی هم، بر آن ها نازل نمودیم… (82) (سنگ هایی که) نزد پروردگارت نشاندار بود و آن، (از سایر) ستم گران دور نیست! (83)
«وَ لَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا اِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُواْ سَلاَمًا قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ اَن جَاء بِعِجْلٍ حَنیذٍ»(1) در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند چهار ملک را برای هلاکت قوم لوط فرستاد: جبرییل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل، و آنان نزد ابراهیم(علیه السلام) آمدند و بر او سلام کردند در حالی که صورت های خود را پوشانده بودند و ابراهیم(علیه السلام) آنان را نشناخت و لکن قیافه های نیکی را از آنان مشاهده نمود از این رو به خود گفت:
من خود باید به آنان خدمت نمایم و چون میهمان نواز بود برای آنان گوساله سمینی را طبخ نمود و نزد آنان آورد و چون دید دست های آنان به طرف آن نمی رود هراس پیدا کرد و ترسید، از این رو جبرییل(علیه السلام) عمامه خود را کنار زد و ابراهیم(علیه السلام) او را شناخت و فرمود: تو جبرییل هستی؟ فرمود: آری. پس همسر ابراهیم(علیه السلام) نیز او را شناخت [و خشنود و خندان شد] و جبرییل(علیه السلام) به او بشارت اسحاق و پس از
ص: 183
اسحاق بشارت یعقوب را داد همسر ابراهیم گفت: آیا من که پیرزنی هستم و شوهرم نیز پیرمردی است فرزند پیدا می کنیم؟! جبرییل فرمود: آری، از امر خدا دور نیست و تعجّب مکن… سپس ابراهیم(علیه السلام) به آنان فرمود: شما برای چه به زمین فرود آمده اید؟ گفتند: «ما برای هلاک نمودن قوم لوط آمده ایم» ابراهیم(علیه السلام) فرمود: آیا اگر بین آنان یک صد نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر بین آنان پنجاه نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت:
اگر بین آنان سی نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر بین آنان بیست نفر مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم گفت: اگر پنج نفر بین آنان مومن باشند آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل گفت: نه. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: اگر یک نفر بین آنان مومن باشد آنان را هلاک می کنید؟ جبرییل(علیه السلام) گفت: نه. ابراهیم(علیه السلام) فرمود: در بین آنان لوط می باشد! جبرییل و ملائکه دیگر گفتند: ما داناتریم که لوط بین آنان است و ما خانواده او، جز همسرش را نجات خواهیم داد و همسر او از هلاک شوندگان خواهد بود و سپس از ابراهیم(علیه السلام) جدا شدند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امام حسن(علیه السلام) فرمود:
این سخنان، نشان می دهد که ابراهیم می خواسته از هلاکت قوم لوط جلوگیری کند، چنان که خداوند پس از آن می فرماید: «فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْراهیمَ الرَّوْعُ وَ جاءَتْهُ الْبُشْری یُجادِلُنا فی قَوْمِ لُوطٍ.» سپس جبرییل با همراهانش صورت های خود را پوشاندند و نزد لوط آمدند و او در نزدیکی قریه مشغول زراعت بود پس بر او سلام کردند، و چون حضرت لوط آنان را
ص: 184
دید که دارای قیافه های زیبا و لباس ها و عمامه های سفید هستند به آنان فرمود:
به منزل من بیایید؛ و آنان را به منزل خود برد و لکن از آبروی خود هراس پیدا کرد و پیش خود گفت: این چه کاری بود که من کردم، من که قوم خود را می شناسم که با میهمانان چه می کنند؟! پس به آنان گفت:
شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید! جبرییل گفت: ما، در هلاکت آنان عجله نمی کنیم تا تو سه مرتبه بر [عمل] آنان شهادت بدهی؛ اکنون یک مرتبه شهادت دادی. پس ساعتی حرکت کردند و باز لوط به آنان گفت: شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید! و جبرییل گفت: این شهادت دوّم؛ و چون گذشتند و به درب مدینه رسیدند، باز لوط به آنان گفت: شما بر بدترین خلق خدا وارد شده اید؛ و جبرییل گفت: این شهادت سوّم است. پس لوط و ملائکه وارد شهر شدند و به منزل لوط داخل گردیدند، و چون همسر لوط آنان را با آن زیبایی دید، بالای بام خانه رفت و دست های خود را بر هم زد و لکن مردم نشنیدند.
پس پایین آمد و آتش روشن نمود و دودی از آن بالا رفت، و مردم چون دود را دیدند به سرعت به در خانه لوط آمدند، و همسر لوط به آنان گفت: در خانه ی ما مردان زیبایی آمده اند که من تا کنون مانند آنان را ندیده ام. پس لوط در مقابل آنان قرار گرفت و فرمود: «ای مردم از خدا بترسید و مرا در مقابل میهمانانم شرمسار نکنید، آیا یک مرد رشید و فهمیده ای بین شما نیست؟! سپس فرمود: «این دختران من آماده اند و اگر با آنان ازدواج کنید برای شما پاک تر خواهند بود» و سپس همه آنان را به حلال دعوت کرد، و آنان گفتند: «ما را در دختران تو حقّی نیست و تو می دانی که ما چه می خواهیم» لوط فرمود: ای کاش مرا بر شما قدرتی می بود، و یا می توانستم به محل امنی بروم» پس جبرییل فرمود:
ص: 185
ای کاش لوط می دانست که چه قدرتی در اختیار اوست.
تا این که مردم به خانه لوط هجوم بردند و جبرییل صیحه و فریادی بر آنان زد و به لوط فرمود: رها کن آنان را تا داخل شوند، و چون داخل شدند جبرییل با انگشت خود به آنان اشاره کرد و کور شدند، چنان که خداوند می فرماید: «فَطَمَسْنَا اَعْیُنَهُمْ» و سپس جبرییل به لوط فرمود: ما فرستادگان پرورگار توایم و آنان به تو آسیبی نمی توانند برسانند، و تو با خانواده خود در نیمه شب از شهر خارج شوید و خداوند ما را برای هلاکت این مردم فرستاده است.
لوط(علیه السلام) فرمود: «ای جبرییل در کار خود شتاب کن» جبرییل(علیه السلام) فرمود: وعده ی هلاکت آنان صبح است آیا صبح نزدیک نیست؟ و جبرییل لوط را گفت تا با اهل خود خارج شوند -- مگر همسر او -- و سپس با بال خود شهر قوم لوط را از هفت طبقه زمین بالا برد تا جایی که اهل آسمان دنیا صدای سگ ها و خروس های آنان را شنیدند و سپس آن را وارونه کرد و بر آن شهر و اطراف آن سنگ بارید.
[چنان که خداوند می فرماید: «جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَ اَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ…»](1)
ص: 186
ص: 187
در روایت مفصّلی آمده که امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
قوم لوط بهترین مردمی بودند که خداوند خلق نموده بود، و لکن ابلیس برای گم راه کردن آنان کوشید، و از خوبی های آنان این بود که همگی با هم برای کار و تلاش از شهر خارج می شدند و زن ها در شهر باقی می ماندند، و چون به خانه باز می گشتند ابلیس کشت و زرع آنان را تخریب می کرد تا این که در کمین او نشستند و دیدند او جوان زیبایی است! پس به او گفتند: تویی که متاع و کشت ما را تخریب می کنی؟! و همگی بر آن شدند که او را بکشند، پس او را نزد مردی سپردند و چون شب فرا رسید، او صاحب خانه را صدا زد و گفت:
پدر من شب ها مرا روی شکم خود می خوابانید؛ صاحب خانه گفت: بیا روی شکم من بخواب و چون روی شکم او خوابید، لواط را به او یاد داد و این عمل بین مردان رایج شد و مردم دیگر، به سراغ زن ها نرفتند، و هر که را می دیدند که از جادّه عبور می کند او را می گرفتند و با او لواط می کردند، از این رو مردم، از مسیر شهر آنان سفر نمی کردند؛ و چون ابلیس دانست که آنان زن ها را رها نمودند، به سراغ آنان آمد و خود را به صورت یک زن در آورد و به آنان گفت:
آیا مردان شما با هم دیگر لواط می کنند؟ گفتند: «آری ما دیده ایم که چنین می کنند» پس ابلیس خود ارضایی [و مساحقه] را نیز به آنان یاد داد، و هر چه حضرت لوط آنان را نصیحت و اندرز می داد و از این عمل نهی می کرد، ابلیس آنان را به این عمل ترغیب می نمود، تا این که زن ها نیز خود را از مردان بی نیاز دانستند و چون حجّت بر آنان تمام شد، خداوند جبرییل و میکائیل و اسرافیل را برای هلاکت آنان فرستاد…
ص: 188
[همان گونه که در حدیث قبل با اختلاف مختصری بیان شد.](1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که اصرار بر لواط داشته باشد نمی میرد تا خداوند سنگی از سنگ های قوم لوط را بر او پرتاب کند و بمیرد، و احدی آن را نبیند.(2)
ص: 189
و در تفسیر آیه «وَ اَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ» فرمود:
هر بنده ای که عمل قوم لوط را حلال بداند، خداوند هنگام مرگ یکی از سنگ هایی که بر سر قوم لوط کوبید، بر سر او خواهد کوبید، تا هلاک شود، و لکن مردم آن را نخواهند دید!(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی روایت نموده:
مقصود لوط(علیه السلام) که به قوم خود گفت: «هؤُلاءِ بَناتِی» همسران آنان بود نه دختران خود، چرا که پیامبر، پدر امّت خود می باشد و لوط می خواست مردم را به حلال دعوت کند و نمی خواست به حرام دعوت نماید.(2) و روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «وَ مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ» فرمود:
جبرییل به من گفت: مقصود، ظالمین از امّت تو می باشند، که در هر ساعت به خاطر ظلمی که می کنند سزاوار است سنگی بر سر آنان فرود آید.
و در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود این است که: امّت تو نیز اگر عمل قوم لوط را انجام بدهند همان کیفر را خواهند داشت.(3)
ص: 190
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «فَما لَبِثَ اَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) به ملائکه فرمود: بخورید، و آنان گفتند: «نمی خوریم تا قیمت و عوض آن را به ما خبر بدهی» پس ابراهیم(علیه السلام) فرمود: هنگام شروع بگویید: «بسم الله» و چون فارغ شدید بگویید: «الحمد لله» پس جبرییل رو به اصحاب خود نمود و گفت: حق است که خدا او را خلیل خود قرار بدهد!(1)
وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ اِنِّی اَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ وَ یا قَوْمِ اَوْفُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْاَرْضِ مُفْسِدینَ بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ قالُوا یا شُعَیْبُ اَ صَلاتُكَ تَاْمُرُكَ اَنْ نَتْرُكَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا اَوْ اَنْ نَفْعَلَ فی اَمْوالِنا ما نَشؤُا اِنَّكَ لَاَنْتَ الْحَلیمُ الرَّشیدُ قالَ یا قَوْمِ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَ ما اُریدُ اَنْ اُخالِفَکُمْ اِلی ما اَنْهاکُمْ عَنْهُ اِنْ اُریدُ اِلَّا الْاِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفیقی اِلَّا بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنیبُ وَ یا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقاقی اَنْ یُصیبَکُمْ مِثْلُ ما اَصابَ قَوْمَ نُوحٍ اَوْ قَوْمَ هُودٍ اَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعیدٍ وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی رَحیمٌ وَدُودٌ قالُوا یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمَّا تَقُولُ وَ اِنَّا لَنَراكَ فینا ضَعیفًا وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما اَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ قالَ یا قَوْمِ اَ رَهْطی اَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللهِ
ص: 191
وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا اِنَّ رَبِّی بِما تَعْمَلُونَ مُحیطٌ وَ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ اِنِّی عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَاْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ وَ مَنْ هُوَ کاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا اِنِّی مَعَکُمْ رَقیبٌ وَ لَمَّا جاءَ اَمْرُنا نَجَّیْنا شُعَیْبًا وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ اَخَذَتِ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَاَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ کَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها اَلا بُعْدًا لِمَدْیَنَ کَما بَعِدَتْ ثَمُودُ
اوفوا المکیال و المیزان: «وزن» به معنای تعدیل چیزی با چیز دیگر است؛ با آلت تعدیل، و «توفیق» موافقت عمل با صواب است و مُوَفِّق جز خداوند نیست، و «شقاق و مُشاقّه» جدایی همراه با دشمنی است. و «فِقه» به معنای فهم است، و «فقیه» اصطلاحاً به معنای فهیم و دانای به بخشی از علوم سمعیّه دین است، و عالم و فقیه در اصول دین، فهیم و عالم به دلائل عقلیّه است، و «رَجْم» به معنای سنگسار کردن است، و «اعزّ» به معنای قویّ تر، ضدّ اذلّ است، و ظِهریّ، به معنای بی اعتنایی و چیزی را پشت سر انداختن است [و در فارسی گفته می شود: او فلان چیز را پشت سر انداخت و یا پشت گوش انداخت و به آن اعتنایی نکرد.](1)
و به سوی «مدین» برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که جز او، معبود دیگری برای شما نیست! پیمانه و وزن را کم نکنید (و دست به کم فروشی نزنید)! من (هم اکنون) شما را در نعمت می بینم (ولی) از عذاب روز فراگیر،
ص: 192
بر شما بیمناکم! (84) و ای قوم من! پیمانه و وزن را با عدالت، تمام دهید! و بر اشیاء (و اجناس) مردم، عیب نگذارید و از حق آنان نکاهید! و در زمین به فساد نکوشید! (85) آن چه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایه های حلال)، برای شان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مامور بر اجبارتان به ایمان) نیستم! (86) گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو دستور می دهد که آن چه را پدرانمان می پرستیدند، ترک کنیم یا آن چه را می خواهیم در اموالمان انجام ندهیم؟! تو که مرد بردبار و فهمیده ای هستی!» (87) گفت: «ای قوم! به من بگویید، هر گاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد، (آیا می توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی خواهم چیزی که شما را از آن باز می دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -- تا آن جا که توانایی دارم -- نمی خواهم! و توفیق من، جز به خدا نیست! بر او توکّل کردم و به سوی او بازمی گردم! (88) و ای قوم من! دشمنی و مخالفت با من، سبب نشود که شما به همان سرنوشتی که قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح گرفتار شدند، گرفتار شوید! و قوم لوط از شما چندان دور نیست! (89) از پروردگار خود، آمرزش بطلبید و به سوی او بازگردید که پروردگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است!» (90) گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آن چه را می گویی، ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود، ضعیف می یابیم و اگر (به خاطر) قبیله کوچکت نبود، تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری!» (91) گفت: «ای قوم! آیا قبیله کوچک من، نزد شما عزیزتر از خداوند است؟! در حالی که (فرمان) او را پشت سر انداخته اید! پروردگارم به آن چه انجام می دهید، احاطه دارد (و آگاه است)! (92) ای قوم! هر کاری از دستتان ساخته است، انجام دهید، من هم کار خود را خواهم کرد و به زودی خواهید دانست چه کسی عذاب خوارکننده به سراغش می آید، و چه کسی دروغ گوست! شما انتظار بکشید، من هم در
ص: 193
انتظارم!» (93) و هنگامی که فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم و آن ها را که ستم کردند، صیحه (آسمانی) فرو گرفت و در دیار خود، به رو افتادند (و مردند). .. (94) آن چنان که گویی هرگز از ساکنان آن (دیار) نبودند! دور باد مدین (و اهل آن) از رحمت خدا، همان گونه که قوم ثمود دور شدند! (95)
«وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْباً قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِکْیالَ وَ الْمیزانَ اِنِّی اَراکُمْ بِخَیْرٍ وَ اِنِّی اَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ مُحیطٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند شعیب را به اهل مدین مبعوث نمود و مدین قریه ای است در راه شام [و بین مصر و شام است] و اهل مدین به شعیب ایمان نیاوردند و خداوند سخنان آنان را برای شعیب نقل نموده که گفتند: «ای شعیب آیا نماز تو، تو را امر می کند، که ما دست از آن چه پدرانمان می پرستیده اند، بر داریم؟!» و نیز گفتند: «تو سفیه و جاهل هستی» در حالی که خداوند از قول آنان حکایت نموده که گفته اند: «لَاَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ» [و شعیب را به خوبی یاد نموده اند] سپس گوید: خداوند قوم شعیب را به خاطر کم فروشی و نقص در مکیال و میزان هلاک نمود، و شعیب به آنان فرمود: «اَ رَاَیْتُمْ اِن کُنتُ عَلَیَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا…»(2)
ص: 194
امام رضا(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ ارْتَقِبُواْ اِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ» و «فَانتَظِرُواْ اِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُنتَظِرِینَ» فرمود:
«چه قدر صبر و انتظار فرج نیکوست سپس فرمود: «بر شما باد به صبر، چرا که فرج تنها پس از ناامیدی می رسد؛ و آنان که قبل از شما بودند، از شما صابرتر بودند.(1) «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ ما اَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظٍ»(2) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا به حضرت بقیّة الله، امیرالمؤمنین گفته می شود؟ فرمود:
این لقب جز به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) گفته نمی شود، و احدی قبل از او و بعد او خود را امیرالمؤمنین نمی نامد مگر آن که کافر باشد؛ راوی گوید: گفتم:
فدای شما شوم، چگونه بر حضرت قائم(علیه السلام) سلام می کنند؟ فرمود: می گویند:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللَّهِ» سپس امام(علیه السلام) این آیه را قرائت نمود «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین.»(3)
ص: 195
احمد بن اسحاق بن سعد اشعری گوید:
[ما در خانه امام عسکری(علیه السلام) بودیم] و آن حضرت بر ما وارد شد در حالی که فرزندی سه ساله و نورانی مانند «لیلة البدر» ماه شب چهاردهم در روی شانه او بود و به من فرمود: ای احمد بن اسحاق اگر کرامت تو نزد خدا و اولیای او ایجاب نمی کرد، من این فرزندم را به تو نشان نمی دادم، او همنام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است… تا این که گوید:
آن فرزند به زبان فصیح عربی فرمود: «اَنَا بَقِیَّةُ اللهِ فِی اَرْضِهِ وَ الْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ اَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ» یعنی «من بقیة الله روی زمین هستم و من انتقام گیرنده ی از دشمنان خدا هستم، ای احمد بن اسحاق بعد از معاینه و دیدن دنبال دلیل دیگری نباش…»(1) امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی که سخن از حضرت قائم(علیه السلام) به میان آورده فرمود:
هنگامی که او قیام می نماید پشت خود را به کعبه می دهد و اصحاب او که
ص: 196
سیصد و سیزده نفر هستند گرد او جمع می شوند، و نخستین سخن او این آیه است «بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِین» سپس می فرماید: «من هستم بقیّة الله و حجّت خدا و خلیفه ی او بر شما» پس هر کس به او سلام می کند می گوید:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّةَ اللهِ فِی اَرْضِهِ.»(1) «وَ مَا تَوْفِیقِی اِلَّا بِاللهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ اُنِیبُ»(2) عبدالله فضل هاشمی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم فرمود:
هنگامی که بنده امر خدا را اطاعت نمود، عمل او موافق امر الهی قرار می گیرد، و آن بنده را موفّق می گویند، و هنگامی که بنده بخواهد داخل گناه و معصیت خدا بشود و خداوند بین او و آن گناه مانع شود، ترک آن گناه با توفیق خداوند بوده است، و اگر مانع او از گناه نشود و بنده آن گناه را انجام بدهد، خداوند او را خوار کرده و یاریش ننموده و توفیق ترک گناه را به او نداده است!(3)
ص: 197
«وَ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ اِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ»(1) امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث مفصّلی نقل نموده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود:
اگر شما گناه نمی کردید، و استغفار نمی نمودید، خداوند مخلوق دیگری را خلق می کرد تا گناه کنند و استغفار نمایند و او آنان را بیامرزد! سپس فرمود:
مومن [همواره] مورد آزمایش قرار می گیرد [و خطا می کند] و فراوان توبه می نماید، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ» و یا می فرماید: «اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ اِلَیْهِ.»(2)
ص: 198
امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
چهار خصلت است که در هر کس باشد در نور اعظم خدا خواهد بود… تا این که فرمود: و کسی که خطایی بکند و سپس بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ.»(1)
وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبینٍ اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَاَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ وَ اُتْبِعُوا فی هذِهِ لَعْنَةً وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْقُری نَقُصُّهُ عَلَیْكَ مِنْها قائِمٌ وَ حَصیدٌ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ فَما اَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ لَمَّا جاءَ اَمْرُ رَبِّكَ وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبیبٍ وَ کَذلِكَ اَخْذُ رَبِّكَ اِذا اَخَذَ الْقُری وَ هِیَ ظالِمَةٌ اِنَّ اَخْذَهُ اَلیمٌ شَدیدٌ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِكَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِكَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ وَ ما نُؤَخِّرُهُ اِلَّا لِاَجَلٍ مَعْدُودٍ یَوْمَ یَاْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعیدٌ فَاَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ اِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ اِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ وَ اَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْاَرْضُ اِلَّا ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ فَلا تَكُ فی مِرْیَةٍ مِمَّا یَعْبُدُ هؤُلاءِ ما یَعْبُدُونَ اِلَّا کَما یَعْبُدُ آباؤُهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصیبَهُمْ غَیْرَ مَنْقُوصٍ
«اقدَمَ قَومَه و یُقدِمُ قَومَه» هنگامی گفته می شود که کسی از جلو حرکت کند و بقیّه به دنبال او بروند، و «ورد» به معنای ورود و دخول است، و «اورَدَهُم النارَ» به معنای وارد کردن فرعون پیروان خود را در آتش است، و «وِرْد» به معنای آب است و فرعون به
ص: 199
جای سیراب کردن قوم خود آنان را در آتش وارد نمود! چنان که «رِفد» به معنای کمک و احسان است و در مورد نفع استعمال می شود و فرعون عوض کمک و احسان، قوم خود را گرفتار عذاب کرد، از این رو خداوند می فرماید: «بئس الورد المورود» و «بئس الرفد المرفود» و «حصید» به معنای محصود است و «حَصْد» قطع زرع است، و «شقا و شقاوت و شِقوة» به یک معناست و ضدّ سعادت است، و «زفیر» صدای اوّل الاغ است و شهیق آخر آن است. و «تتبیب» به معنای هلاک نمودن است و «تبّت یده» یعنی قطعت و خسرت، و «یَوْمٌ مَشْهُودٌ»، و «یوم الموعود»، و «یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ» یوم القیامة است که خداوند اوّلین و آخرین را در آن جمع می نماید، و «مجذوذ» به معنای مقطوع است، و «مِریة» به معنای شکّ است.(1)
ما، موسی را با آیات خود و دلیل آشکاری فرستادیم… (96) به سوی فرعون و اطرافیانش امّا آن ها از فرمان فرعون پیروی کردند در حالی که فرمان فرعون، مایه رشد و نجات نبود! (97) روز قیامت، او در پیشاپیش قومش خواهد بود و (به جای چشمه های زلال بهشت) آن ها را وارد آتش می کند! و چه بد آبشخوری است (آتش)، که بر آن وارد می شوند! (98) آنان در این جهان و روز قیامت، لعنتی به دنبال دارند و چه بد عطایی است (لعن و دوری از رحمت خدا)، که نصیب آنان می شود! (99) این از اخبار شهرها و آبادیهاست که ما برای تو بازگو می کنیم که بعضی (هنوز) برپا هستند، و بعضی درو شده اند (و از میان رفته اند)! (100) ما به آن ها ستم نکردیم بلکه آن ها خودشان بر خویشتن ستم روا داشتند! و هنگامی که فرمان مجازات الهی فرا رسید، معبودانی را که غیر از خدا می خواندند، آن ها را یاری نکردند و جز بر هلاکت آنان
ص: 200
نیفزودند! (101) و اینچنین است مجازات پروردگار تو، هنگامی که شهرها و آبادیهای ظالم را مجازات می کند! (آری،) مجازات او، دردناک و شدید است! (102) در این، نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد همان روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و روزی که همه آن را مشاهده می کنند. (103) و ما آن (مجازات) را، جز تا زمان محدودی، تاخیر نمی اندازیم! (104) آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد، هیچ کس جز به اجازه او سخن نمی گوید گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت! (105) امّا آن ها که بدبخت شدند، در آتشند و برای آنان در آن جا، «زفیر» و «شهیق» [ناله های طولانی دم و بازدم] است… (106) جاودانه در آن خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست مگر آن چه پروردگارت بخواهد! پروردگارت هر چه را بخواهد انجام می دهد! (107) امّا آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست، مگر آن چه پروردگارت بخواهد! بخششی است قطع نشدنی! (108) پس شکّ و تردیدی (در باطل بودن) معبودهایی که آن ها می پرستند، به خود راه مده! آن ها همان گونه این معبودها را پرستش می کنند که پدرانشان قبلًا می پرستیدند، و ما نصیب آنان را بی کم و کاست خواهیم داد! (109)
«وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ * اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاتَّبَعُوا اَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ ما اَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشیدٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ» یعنی هلاکت و غرق در دنیا، و عذاب در قیامت.
ص: 201
«اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ»(1) و نیز گوید:
مقصود از «یَوْمٌ مَشْهُودٌ» روزی است که پیامبران و مرسلین بر امّت های خود گواهی می دهند. [و آن روز قیامت است].(2) امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) می فرمایند:
«یَوْمٌ مَشْهُودٌ» روز عرفه است، و «یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ» روز قیامت است، چنان که «یوم الموعود» نیز روز قیامت است.(3) «یَوْمَ یَاْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ»(4) در کتاب توحید از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
منافاتی بین آیه «لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ اِلَّا بِاِذْنِهِ» و امثال این آیه مانند «لا یتکلمون اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلًا» با آیه «هَذَا یَوْمُ لَا یَنطِقُونَ * وَ لَا یُؤْذَنُ لَهُمْ فَیَعْتَذِرُونَ» نیست چرا که آیه دوّم مربوط به مواقف دیگری است غیر از موقف آیه اوّل.(5) مولّف گوید:
بحث شقیّ و سعید در آیات گذشته و آینده بیان شده و بیان خواهد شد و در این آیه از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «کسی که در ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) وارد شود [سعادتمند است و] داخل بهشت می شود و کسی که در ولایت دشمنان آنان وارد
ص: 202
شود [شقیّ است و] داخل آتش می شود، و مراد از استثناء در آیه «اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ» خروج و دخول به خاطر قبول ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و عدم قبول آن است.(1) «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ اِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در این آیه و آیه بعد از آن می فرماید:
این دو آیه مربوط به آتش برزخ قبل از قیامت است و مقصود از «وَ اَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا» بهشت های برزخی است که ارواح مومنین منتقل به آن ها می شوند، و مقصود از «عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ» غیر مقطوع از نعمت های آخرت و بهشت عدن است که متّصل به بهشت برزخی خواهد بود، و این آیه ردّ بر کسانی است که منکر عذاب قبر و ثواب و عقاب آن می باشند.(3)
ص: 203
مرحوم فیض پس از نقل سخن فوق گوید: مؤیّد این تفسیر [که از روایات گرفته شده] قول خداوند است که می فرماید:
«النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا» و امام صادق(علیه السلام) فرمود: این آیه مربوط به آتش برزخ است قبل از قیامت، چرا که صبح و شامی در قیامت نیست، سپس فرمود:
مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «َیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ اَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ اَشَدَّ الْعَذَابِ.» سپس گوید:
مؤیّد این معنا این است که در همین آیات آمده: «مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ» و مقصود، سماوات دنیا و ارض دنیا می باشد، و این چیز معلومی است.
تا این که گوید: در تفسیر عیّاشی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
مراد از بهشت و نار در این آیه، ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و ولایت دشمنان آنان است.
سپس گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جاهل به علم تفسیر [از مخالفین] می گوید: معنای «اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ» این است که خداوند اهل بهشت و دوزخ را پس از مدّتی از بهشت و دوزخ خارج می نماید و کسی در بهشت و دوزخ نمی ماند» و این دروغی است که آنان می گویند، و خداوند در قیامت هرگز اهل بهشت و اهل دوزخ را از بهشت و دوزخ خارج نخواهد نمود، آری برخی از اهل دوزخ [که گنه کاران اهل ایمان اند] از دوزخ
ص: 204
خارج می شوند، و جز آنان احدی خارج نمی شود، چنان که خداوند می فرماید:
«ماکِثِینَ فِیهِ اَبَداً.» از این رو امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
دو آیه فوق درباره ی غیر اهل خلود از اهل شقاوت و سعادت است.(1) مولّف گوید:
مؤیّد آن چه گذشت روایات دیگری است که در حدّ اختصار بیان می شود.
حسین بن سعید اهوازی در کتاب زهد از ابو جعفر احول نقل کرده که گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: به ما رسیده که درهای جهنّم پس از مدّتی بسته می شود؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند چنین نیست و همواره دوزخیان در دوزخ
ص: 205
خواهند بود؛ گفتم: پس معنای این آیه چیست؟ «خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الاَرْضُ اِلَّا مَا شَاء رَبُّکَ؟» فرمود: این آیه درباره ی کسانی است که از دوزخ نجات می یابند.(1) محمّد بن مسلم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی اهل جهنّم سوال کردم، فرمود: پدرم می فرمود:
[برخی از] اهل جهنّم نجات پیدا می کنند و به چشمه ای کنار درب بهشت به نام چشمه حَیَوان می رسند و از آب آن به بدن آنان می پاشند و گوشت و پوست و موی بدن آنان می روید [و داخل بهشت می شوند.](2) عمر بن ابان گوید: از امام کاظم(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
[برخی از] اهل جهنّم به سبب گناهانشان جهنّم می روند، و با عفو خداوند نجات پیدا می کنند و از دوزخ خارج می شوند.(3) ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
گروهی به سبب شفاعت ما از دوزخ خارج می شوند و در آبی که از بهشت
ص: 206
خارج می شود غسل می کنند و گوشت و خون در بدنشان می روید و آثار عذاب از آنان برطرف می شود و چون داخل بهشت می شوند، به آنان اهل جهنّم گفته می شود، و همه آنان می گویند: خدایا این نام را از ما برطرف کن. پس این نام برداشته می شود [و اهل بهشت این نام را فراموش می کنند].
ابوبصیر گوید: سپس امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
ای ابوبصیر! دشمنان علی(علیه السلام) همان کسانی هستند که در آتش مخلّد خواهند بود و شفاعت به فریاد آنان نمی رسد.(1) حمران بن اعین گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
کفّار و مشرکین در دوزخ، اهل توحید را سرزنش می کنند و می گویند: ما نمی بینیم که توحید برای شما فایده ای داشته باشد! و اکنون ما و شما یکسان هستیم! پس خداوند از اهل توحید حمایت می کند، و به ملائکه می فرماید: از آنان شفاعت کنید، پس ملائکه برای هر کس، خدا بخواهد شفاعت می کنند، سپس خداوند به مومنین نیز می فرماید از آنان شفاعت کنید. و چون شفاعت می کنند و کسی باقی نمی ماند خداوند می فرماید: «من ارحم الراحمین هستم، همگی با رحمت من، از دوزخ خارج شوید» پس آنان مانند ملخ [های فراوان] از دوزخ خارج می شوند.(2)
ص: 207
مولّف گوید:
در روایات معصومین(علیهم السلام) نقل شده و مرحوم صدوق نیز در کتاب اعتقادات امامیه تحریر نموده که خداوند نسبت به اطفال و مجانین و کسانی که در فترة رسل از دنیا رفته اند و… در قیامت امتحانی برگذار می کند و آتشی آماده می نماید و به آنان گفته می شود: پروردگار شما امر نموده که داخل آتش شوید و هر کس داخل شود آتش بر او سلامت خواهد بود و هر کس داخل نشود معذّب خواهد شد.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فیهِ وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَ اِنَّهُمْ لَفی شَکٍّ مِنْهُ مُریبٍ وَ اِنَّ کُلاًّ لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّكَ اَعْمالَهُمْ اِنَّهُ بِما یَعْمَلُونَ خَبیرٌ فَاسْتَقِمْ کَما اُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا اِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ لا تَرْکَنُوا اِلَی الَّذینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِكَ ذِکْری لِلذَّاکِرینَ وَ اصْبِرْ فَاِنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ فَلَوْ لا کانَ مِنَ الْقُرُونِ مِنْ قَبْلِکُمْ اُولُوا بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسادِ فِی الْاَرْضِ اِلَّا قَلیلًا مِمَّنْ اَنْجَیْنا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذینَ ظَلَمُوا ما اُتْرِفُوا فیهِ وَ کانُوا مُجْرِمینَ وَ ما کانَ رَبُّكَ لِیُهْلِكَ
ص: 208
الْقُری بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها مُصْلِحُونَ وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ اِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّكَ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ اَجْمَعینَ وَ کُلاًّ نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ فی هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنینَ وَ قُلْ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ اِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ وَ لِلهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُ الْاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
«وَ لَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ» رکون به معنای اعتماد به چیزی یا شخصی است و ضدّ آن نفور و نفرت و بیزاری است، و «صبر» تحمّل و حبس نفس است از خروج و حرکت به باطل و خلاف، و اصل صبر به معنای تلخی و مرارت است و به همین علّت گفته می شود: «الحقُ مرّ» چرا که پذیرفتن و قبول حقّ بسا تلخ است، از این رو پاداش صابران بدون حساب داده می شود، و «بقیّه» باقیمانده ی چیزی است که بیشتر آن تلف شده است، و گفته می شود: «فی فلانٍ بقیّة خیرٍ» یعنی در او خیر و فضیلتی است قابل ستایش؛ و «و اترفوا فی هذه الدنیا» ترفه به معنای نعمت و لذّت است، یعنی ستم کاران از لذّت های دنیا پیروی کردند و به آن ها سرگرم شدند! و «قَصَص» خبرهای پیوسته و دنباله دار است، و قَصَّه یَقُصّهُ: اذا اتّبع اثره: و «نبا» خبر بزرگ و با اهمیّت است، و «فؤاد» به معنای قلب است، و «مکانة» به معنای طریقه ی عملی است و به معنای منزلت و قدر نیز آمده چنان که گفته می شود: «له مکانة عند السلطان» و «انتظار» طلب ادراک است، و فرق بین انتظار و ترجّی این است که ترجّی انتظار خیر است و انتظار اعمّ از خیر و شرّ است.(1)
ص: 209
ما به موسی کتاب آسمانی دادیم سپس در آن اختلاف شد و اگر فرمان قبلی خدا (در زمینه آزمایش و اتمام حجّت بر آن ها) نبود، در میان آنان داوری می شد! و آن ها (هنوز) در شکّ اند، شکّی آمیخته به بدگمانی! (110) و پروردگارت اعمال هر یک را بی کم و کاست به آن ها خواهد داد او به آن چه عمل می کنند آگاه است! (111) پس همان گونه که فرمان یافته ای، استقامت کن و همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده اند (باید استقامت کنند)! و طغیان نکنید، که خداوند آن چه را انجام می دهید می بیند! (112) و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال، هیچ ولیّ و سرپرستی جز خدا نخواهید داشت و یاری نمی شوید! (113) در دو طرف روز، و اوایل شب، نماز را برپا دار چرا که حسنات، سیئات (و آثار آن ها را) از بین می برند این تذکّری است برای کسانی که اهل تذکّرند! (114) و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد! (115) چرا در قرون (و اقوام) قبل از شما، دانشمندان صاحب قدرتی نبودند که از فساد در زمین جلوگیری کنند؟! مگر اندکی از آن ها، که نجاتشان دادیم! و آنان که ستم می کردند، از تنعّم و کامجویی پیروی کردند و گناه کار بودند (و نابود شدند)! (116) و چنین نبود که پروردگارت آبادیها را بظلم و ستم نابود کند در حالی که اهلش در صدد اصلاح بوده باشند! (117) و اگر پروردگارت می خواست، همه مردم را یک امّت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد ولی آن ها همواره مختلفند… (118) مگر کسی را که پروردگارت رحم کند! و برای همین (پذیرش رحمت) آن ها را آفرید! و فرمان پروردگارت قطعی شده که: جهنّم را از همه (سرکشان و طاغیان) جنّ و انس پر خواهم کرد! (119) ما از هر یک از سرگذشتهای انبیا برای تو بازگو کردیم، تا به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قویّ گردد. و در این (اخبار
ص: 210
و سرگذشتها،) برای تو حقّ، و برای مومنان موعظه و تذکّر آمده است. (120) و به آن ها که ایمان نمی آورند، بگو: «هر چه در قدرت دارید، انجام دهید! ما هم انجام می دهیم! (121) و انتظار بکشید! ما هم منتظریم! (122) و (آگاهی از) غیب (و اسرار نهان) آسمان ها و زمین، تنها از آن خداست و همه کارها به سوی او بازمی گردد! پس او را پرستش کن! و بر او توکّل نما! و پروردگارت از کارهایی که می کنید، هرگز غافل نیست! (123)
«فَاسْتَقِمْ کَمَا اُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَکَ وَ لَا تَطْغَوْاْ اِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ» و مقصود آن حضرت این آیه بوده است و چون از آن حضرت سوال شد: چه زود پیری به سراغ شما آمده؟ فرمود: «شَیَّبَتْنِی سُورَةُ هُودٍ لمکان فَاسْتَقِمْ.» مولّف گوید:
حقا تحمّل بار سنگین رسالت و استقامت در آن بسیار سخت است، و جمله «وَ مَن تَابَ مَعَکَ» نیز برای امّت و پیروان او بسیار سنگین و خطرناک است، و لکن ما غافلیم! «وَ لَا تَرْکَنُواْ اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللهِ مِنْ اَوْلِیَاء…»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مردی نزد سلطانی برود و دوست داشته باشد که او زنده باشد و دست خود را در کیسه نماید و به او چیزی بدهد.(3)
ص: 211
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «رکون به ظالمان» دوستی و خیرخواهی و اطاعت از آنان است.
صاحب تفسیر مجمع این معنا را از ائمّه معصومین(علیهم السلام) نقل نموده است.
در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ» خلود نیست و لکن [میل و اطاعت و خیرخواهی از آنان] سبب می شود که آتش با شما تماس پیدا کند، پس شما نباید به آنان تمایل پیدا کنید.(1) مولّف گوید:
در روایات ما فراوان آمده که ظالم و معین ظالم و راضی به ظلم ظالم هر سه شریک هستند!(2) «وَ اَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَ زُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذَّاکِرینَ»(3) زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی نمازهای واجب سوال کردم، فرمود:
در شبانه روز پنج نماز واجب است، گفتم: آیا خداوند آن ها را در کتاب خود نام برده؟ فرمود: آری، خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ
ص: 212
الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» و دلوک شمس زوال شمس است و بین دلوک شمس تا غسق لیل، چهار نماز واجب است، و «غَسَقِ اللَّیْلِ» نصف شب می باشد. سپس فرمود: «و قرآن الفجر انّ قرآن الفجر کان مشهوداً» و این پنجمین نماز است؛ و در آیه دیگری نیز خداوند [به طور اجمال] نمازهای واجب را بیان نموده و فرموده است:
«وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ…» و «وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ» اشاره ی به نماز عشا می باشد، و در آیه دیگری نیز [به اجمال] به نمازهای واجب اشاره نموده و فرموده است: «حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطی» و «صَّلاةِ الْوُسْطی» نماز ظهر است و این نخستین نمازی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وسط روز خوانده و آن بین نماز صبح و نماز عصر است.(1)
ص: 213
فضیل بن عثمان مرادی گوید: امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نمود که فرمود:
چهار چیز در هر کس باشد هلاک نخواهد شد:
بنده ای که کار نیکی را انجام بدهد و نیّت او نیکو باشد، خداوند ده حسنه به او می دهد، و اگر نیّت انجام دادن آن را داشته و نتوانسته انجام بدهد، به خاطر حسن نیّت خداوند یک حسنه به او می دهد و اگر نیّت کار بدی را بکند و انجام ندهد چیزی بر او نوشته نمی شود و اگر آن عمل را انجام بدهد هفت ساعت بر او مهلت داده می شود، و ملک حسنات به ملک سیّئات می گوید: شتاب مکن شاید او پس از آن گناه کار نیکی انجام بدهد و گناه او محو و نابود شود، چرا که خداوند می فرماید «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» و یا استغفار کند و بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْعَزِیزَ الْحَکِیمَ الْغَفُورَ الرَّحِیمَ ذَا الْجَلَالِ وَ الْاِکْرَامِ وَ اَتُوبُ اِلَیْهِ» و اگر چنین کند، چیزی بر او نوشته نمی شود، و اگر آن هفت ساعت بگذرد و کار نیکی نکند و استغفار نیز ننماید، ملک حسنات به ملک سیّئات می گوید: گناه این شقّی محروم را بنویس.(1)
ص: 214
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» فرمود:
نمازهای شب مومن گناهان روز او را از بین می برد.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
از حبیب خود رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: امیدوار کننده ترین آیات قرآن آیه «وَ اَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ…» است. سپس فرمود: یا علی سوگند به خدایی که مرا به حقّ «بشیر و نذیر» مبعوث نمود، هنگامی که یکی از شما شروع به وضو گرفتن می کند، گناهان او از اعضا و جوارح او می ریزد و چون با صورت و قلب خود به خدا رو می کند و به نماز می ایستد، از نماز خود فارغ نمی شود مگر این که همانند وقت ولادت خود از مادر، از گناه پاک می شود و اگر گناهی بین دو نماز انجام بدهد نیز از او بخشوده می شود.
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همه ی نمازهای پنجگانه را شماره نمود و فرمود:
یا علی مَثَل نمازهای شبانه روزی برای امّت من مَثَل نهر جاری در کنار خانه یکی از شماست و همان گونه که یکی از شما اگر در آن نهر پنج نوبت در شبانه روز غسل کند هیچ چرکی در بدن او باقی نمی ماند، نمازهای شبانه روزی نیز به خدا سوگند همین گونه است، [و پس از انجام آن ها، هیچ گناهی برای صاحب آن ها باقی نخواهد ماند و بخشوده خواهد شد.](2)
ص: 215
شیخ طوسی در کتاب امالی خود در حدیث مفصّلی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند با انجام هر عمل نیکی گناهی را از صاحبش برطرف می نماید، چنان که می فرماید: «اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ.»(1) جمیل بن صالح گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
فریب سخنان مردم را مخور [و از تعریف و تمجید آنان خود را منزّه مشمار]، چرا که آنان گناهان تو را به دوش نمی گیرند، نکند روز خود را به حرف های بیهوده تمام کنی، همانا اعمال تو را ملائکه ضبط می کنند.
سپس فرمود:
هیچ چیزی برای محو گناهان بزرگ گذشته، بهتر از اعمال نیک نیست، چرا که تو اعمال خیر خود را می بینی و شاد و مسرور می شوی، و هیچ عمل شرک آمیزی را کوچک مشمار که فردای قیامت آن را می بینی و شرمسار می شوی.
ص: 216
از این رو خداوند می فرماید:
«اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَی لِلذَّاکِرِینَ.»(1) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، شخصی اموال حرامی را به دست می آورد و با آن ها صدقه می دهد و صله رحم می کند و حجّ می رود تا گناهان او بخشوده شود، و می گوید:
«اِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ»؟ امام(علیه السلام) فرمود:
گناه کفّاره گناه نمی شود و لکن کار نیک کفّاره گناه می شود…(2) مولّف گوید:
در بحث حبط و تکفیر ذیل آیه 53 مائده روایات زیادی در کتاب تفسیر برهان (ج 2، ص 313) مناسب این آیه نقل شده، مراجعه شود.
ص: 217
«فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ اُوْلُواْ بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الاَرْضِ اِلَّا قَلِیلاً مِّمَّنْ اَنجَیْنَا مِنْهُمْ…»(1) این آیه تذکّر به این امّت است که اگر در بین امّت های پیشین گروهی امر به معروف و نهی از منکر می کردند گرفتار عذاب نمی شدند، و این امّت نیز اگر امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند مانند امّت های پیشین که گرفتار عذاب شدند، گرفتار عذاب خواهند شد.
و این معنا در روایات فراوانی نقل شده است، و در تاریخ بعضی از امت ها مانند امّت شعیب آمده که خداوند به او وحی نمود: «ما می خواهیم یک صد هزار نفر از امّت تو را هلاک کنیم، چهل هزار نفر از فسّاق و شصت هزار نفر از ابرار» پس شعیب عرضه داشت:
خدایا! گنه کاران را به خاطر گناهشان هلاک می کنی «فَمَا بَالُ الْاَخْیَارِ؟!» خوبان را برای چه؟! خطاب شد: به خاطر این که با گنه کاران سازش نمودند و امر به معروف و نهی از منکر نکردند و به خاطر ما خشم ننمودند!(2) «وَ مَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَی بِظُلْمٍ وَ اَهْلُهَا مُصْلِحُونَ»(3) این آیه مانند آیه «اِنَّ اللّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ»(4)، و آیه «وَ ما کانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ»(5)، و آیه «وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَ لکِن کَانُواْ اَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ»(6)، دلالت می کند که خداوند عادل است و به احدی ظلم نخواهد نمود و این اعتقاد شیعه امامیّه و معتزله است و لکن اشاعره
ص: 218
و یهود و نصارا منکر عدل خدا هستند و می گویند: «خدا قدرت بر هر چیزی را دارد و امکان دارد و می تواند بهترین خلق خود مانند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و سایر پیامبران و اولیای خود را به جهنّم ببرد و کسانی مانند فرعون و شدّاد و نمرود و قاتلین اولیای خود را به بهشت ببرد و اگر چنین کاری را بکند کسی حق اعتراض ندارد و ملامتی بر او نخواهد بود» «لَا یُسْاَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْاَلُونَ»(1)، در حالی که قدرت ملازمه ی با انجام ظلم و کار قبیح ندارد و کار قبیح بر خداوند بلکه بر اولیای او ممتنع است و امکان ندارد آنان کار خلاف عقل انجام بدهند، در حالی که قدرت آن را دارند و همین ارزش است که با داشتن قدرت کار خلاف و قبیح و زشتی را انجام ندهند وگرنه فضیلتی نخواهند داشت و مستحقّ تمجید و تفضیل نخواهند بود، تا چه رسد به خداوند که منزّه از هر عیبی است، چنین چیزی را نسبت بدهند! «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از ابی عبیده ی حَذّاء نقل نموده که گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی استطاعت [و اختیار] و سخنان [مخالفین از] مردم [درباره ی جبر و تفویض و…] سوال کردم و آن حضرت این آیه را تلاوت نمود «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ».
و سپس فرمود:
ای ابوعبیده، مردم در رسیدن به حق و انتخاب صحیح مختلف اند و همه آنان در هلاکت قرار گرفته اند! گفتم: معنای «اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ» چیست؟ فرمود:
مقصود از این آیه شیعیان ما هستند و خداوند با رحمت خود آنان را خلق نمود،
ص: 219
چنان که می فرماید: «وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سپس فرمود: مقصود از رحمت اطاعت از امام است که خداوند می فرماید: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» و آن علم امام است و مقصود از «کُلَّ شَیْ ءٍ» شیعیان ما هستند [که از علوم ما بهره مند می شوند].
سپس فرمود:
مقصود از «فَسَاَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» شیعیان ما هستند که از ولایت غیر امام و اطاعت از غیر او پرهیز می کنند [و تنها ولایت ما را می پذیرند] سپس فرمود: مقصود از آیه «یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ» این است که پیروان مسیح(علیه السلام) در تورات و انجیل وصف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و وصیّ و قائم ما(علیه السلام) را مشاهده کرده بودند و در تورات و انجیل آمده بود که پیامبر خدا و اوصیای او به آنان امر به معروف و نهی از منکر خواهند نمود و مقصود از «منکر» انکار فضل امام است، و مقصود از «وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ» علومی است که مردم از آنان می گیرند و بهره مند می شوند، و مقصود از «وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» سخن مخالف حقّ امام است، و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهانی است که قبل از معرفت به امام داشته اند، و مقصود از «وَ الْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ» سخنانی است که قبل از معرفت به امام می گفته اند و فضل امام را انکار می کرده اند، و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهان آنان است، و پس از اعتقاد به ولایت امام، خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» یعنی آنان که ایمان به امام آوردند، و مقام او را تصدیق کردند، و او را یاری نمودند، و از نوری که با او نازل شده [یعنی قرآن] پیروی کردند حقاً رستگار شدند، یعنی کسانی که از پرستش طاغوت و جبت پرهیز کردند؛ و جبت و طاغوت: فلان و فلان اند، و مقصود از عبادت
ص: 220
اطاعت از آنان است. و سپس خداوند به آنان می فرماید: «اَنِیبُوا اِلی رَبِّکُمْ وَ اَسْلِمُوا لَهُ» و پاداش آنان را می دهد و می فرماید: «لَهُم الْبُشْری فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ فِی الاخِرَةِ» و آنان را بشارت می دهد به قیام حضرت قائم(علیه السلام) و ظهور او و کشته شدن دشمنان خدا و نجات پیروان او [در دنیا و در آخرت، و وارد شدن بر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و آل آن حضرت در کنار کوثر.(1)
ص: 221
ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنسَ اِلَّا لِیَعْبُدُونِ» سوال کردم، فرمود:
مقصود این است که آنان را خلق نمود تا امر به عبادت بکند و به آنان ترحم نماید سپس از آن حضرت درباره ی آیه ی «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سوال نمودم فرمود: آنان را خلق نمود تا اعمالی که موجب رحمت اوست را انجام بدهند و به آنان ترّحم نماید.(1) عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «وَ لَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» سوال شد و آن حضرت فرمود:
مردم قبل از پیامبران، امّت واحده بودند. [و آئینی نداشتند] و خداوند پیامبران را فرستاد تا حجّت بر آنان تمام شد.(2) امام سجّاد(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ…» فرمود:
مقصود، مخالفین ما هستند که همه آنان با هم دیگر در دین خود اختلاف دارند، و مقصود از «اِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ» دوستان ما از مومنین اند و خداوند
ص: 222
آنان را از طینت پاک آفرید! چنان که ابراهیم(علیه السلام) به خدای خود گفت: «رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَ ارْزُقْ اَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ» و مقصود از این آیه ما هستیم و شیعیان ما، سپس فرمود: «وَ مَن کَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَلِیلاً ثُمَّ اَضْطَرُّهُ اِلَی عَذَابِ النَّارِ» و به خدا سوگند مقصود خداوند از این آیه کسانی از این امّت هستند که خلافت وصیّ پیامبر(صلی الله علیه و آله) را انکار کردند و از او پیروی نکردند، و این چنین است، به خدا سوگند، حال این امّت.(1) مولّف گوید:
روایات مربوط به خلقت و آفرینش خداوند در کتاب کافی نقل شده مراجعه شود.
«وَ لِلهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ اِلَیْهِ یُرْجَعُ الاَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَ تَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ»(2) معنای توکّل:
مرحوم صدوق در کتاب معانی الاخبار با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
جبرییل نزد من آمد و گفت: «ای رسول خدا! خداوند تبارک و تعالی مرا نزد تو
ص: 223
فرستاده با هدیّه ای که به احدی قبل از تو نداده است». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن هدیّه چیست؟ جبرییل گفت: «صبر و چیزی بهتر از صبر» گفتم: بهتر از صبر چیست؟ جبرییل گفت: «رضا و چیزی بهتر از رضا» گفتم: بهتر از رضا چیست؟ جبرییل گفت: «اخلاص و چیزی بهتر از اخلاص» گفتم: بهتر از اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: «یقین و چیزی بهتر از یقین» گفتم: بهتر از یقین چیست؟ جبرییل گفت: «توکّل به خدا» گفتم: توکّل به خدا چیست؟ جبرییل گفت: «این که بدانی، مخلوق نمی توانند به تو نفع و زیانی برسانند و نمی توانند عطا و منعی بکنند؟ و عبد متوکّل باید از مخلوق خدا مایوس باشد، و اگر چنین بود هرگز برای غیر خدا کار نمی کند، و امید به غیر خدا ندارد و از غیر خدا نمی ترسد و به غیر او طمع نمی کند، و این معنای توکّل است» گفتم: ای جبرییل معنای صبر چیست؟ جبرییل گفت: «این است که در سختی صبر کنی همان گونه که در عافیت صبر می کنی و در ناداری و فقر صبر کنی همان گونه که در حال غنا و ثروت صبر می کنی، و در بلا صبر کنی همان گونه که در عافیت صبر می کنی و به خاطر بلا -- نزد مخلوق -- از خالق شکایت نکنی» گفتم: معنای قناعت چیست؟ جبرییل گفت: «به قلیل دنیا قانع باشی و بر آن شکر کنی» گفتم: معنای رضا چیست؟ جبرییل گفت: «در بود و نبود دنیا بر خالق خود خشم نکنی، و به عمل ناچیز خود راضی نشوی» گفتم: معنای زهد چیست؟ جبرییل گفت: «زاهد کسی است که آن چه خدا دوست می دارد را دوست بدارد، و آن چه خدا دشمن می دارد را دشمن بدارد، و از حلال دنیا و زینت های آن صرف نظر نماید و پرهیز کند همان گونه که از
ص: 224
آتش پرهیز می نماید، و آرزوی خود را از دنیا کوتاه کند، و اجل را مقابل چشم خود ببیند.» گفتم: معنای اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: «بنده ی مخلص کسی است که از مردم چیزی نخواهد تا خود بیابد، و چون به دست آورد راضی باشد و اگر چیزی از دنیا نزد او باقی ماند در راه خدا بدهد، چرا که هر کس از مخلوق سوال نکرد، به عبودیّت خدا اقرار نموده است، و اگر یافت، و راضی شد، از خدا راضی شده است و خداوند تبارک و تعالی نیز از او راضی خواهد بود، و اگر از آن چه داشت در راه خدا داد، به پروردگار خود اطمینان داشته است.» گفتم: معنای یقین چیست؟ جبرییل گفت: «مؤمن چون کاری را برای خدا می کند، مانند این است که او را می بیند، و اگر او خدا را نبیند، خدا او را می بیند، پس باید یقین داشته باشد که آن چه به او می رسد، خطایی در آن رخ نداده و آن چه به او نمی رسد نیز خطایی در آن نبوده و در این حال دارای یقین شده است، و همه این ها شاخه های توکّل و درجات زهد است.(1)
ص: 225
ص: 226
محل نزول: مکّه، مگر آیه 1، 2، 3 و 7 که در مدینه نازل شده است.
تعداد آیات: 111 آیه.(1) از ابن عبّاس نقل شده که چهار آیه اوّل و آیه هفتم «لَقَدْ کانَ فِی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلِینَ» در مدینه نازل شده است. (2) ثواب قرائت سوره ی یوسف(علیه السلام) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
کسی که سوره ی یوسف را در هر روز و یا در هر شب بخواند، خداوند در روز قیامت، جمال او را جمال یوسف قرار می دهد، و ترس و وحشتی نخواهد داشت، و از بندگان شایسته خدا خواهد بود، و این در تورات نوشته شده است.(3)
ص: 227
و در روایت دیگری فرمود:
… از زنا و فحشا ایمن خواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
زن ها را در غرفه ها جای ندهید، و نوشتن را به آنان تعلیم نکنید، و سوره ی یوسف را به آنان یاد ندهید، و به آنان ریسندگی و سوره ی نور را یاد بدهید.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
به زن ها سوره ی یوسف را یاد ندهید و بر آنان نخوانید، چرا که این سوره برای آنان فتنه است، و سوره ی نور را به آنان یاد بدهید که در آن مواعظ و نصایح خواهد بود.(3) و نیز فرمود:
سوره ی یوسف را به غلامان خود یاد بدهید تا خداوند سکرات و سختی های مرگ را برای شما آسان نماید و نیرویی به شما بدهد که هیچ مسلمانی بر شما حسد نبرد.(4)
ص: 228
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبینِ اِنَّا اَنْزَلْناهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْكَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما اَوْحَیْنا اِلَیْكَ هذَا الْقُرْآنَ وَ اِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغافِلینَ اِذْ قالَ یُوسُفُ لِاَبیهِ یا اَبَتِ اِنِّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاكَ عَلی اِخْوَتِكَ فَیَکیدُوا لَكَ کَیْدًا اِنَّ الشَّیْطانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ وَ کَذلِكَ یَجْتَبیكَ رَبُّكَ وَ یُعَلِّمُكَ مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ وَ عَلی آلِ یَعْقُوبَ کَما اَتَمَّها عَلی اَبَوَیْكَ مِنْ قَبْلُ اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبَّكَ عَلیمٌ حَکیمٌ لَقَدْ کانَ فی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیاتٌ لِلسَّائِلینَ اِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلی اَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفی ضَلالٍ مُبینٍ اقْتُلُوا یُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صالِحینَ قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلْقُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ قالُوا یا اَبانا
ص: 229
ما لَكَ لا تَاْمَنَّا عَلی یُوسُفَ وَ اِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ اَرْسِلْهُ مَعَنا غَدًا یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ قالَ اِنِّی لَیَحْزُنُنی اَنْ تَذْهَبُوا بِهِ وَ اَخافُ اَنْ یَاْکُلَهُ الذِّئْبُ وَ اَنْتُمْ عَنْهُ غافِلُونَ قالُوا لَئِنْ اَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّا اِذًا لَخاسِرُونَ
«رؤیا» به معنای خواب دیدن و تصوّر معنا در خواب است و چون در خواب تصوّر می کند خیال می کند آن را دیده است، و «کید» به معنای طلب حیله است، از کاد یکید کیداً، و «اجتباء» به معنای انتخاب است و آن در امور عالیه استعمال می شود، و «جَبَیتَ الماء» اذا جمعته، و آیه و علامت و عبرت به یک معناست، و «عُصبة» به معنای جماعتی است که برای هم دیگر تعصّب دارند و از هم دیگر حمایت می کنند، و عدد آنان بین ده تا پانزده می باشد و یا بین ده تا چهل می باشد، و مفردی ندارد، مانند قوم و رَهْط و نَفَر، و فرق بین محبّت و شهوت این است که در محبّت شهوت و لذّت نیست و در شهوت لذّت جنسی وجود دارد، و «جُبّ» به معنای چاه است، چرا که خاک آن جدا شده و به آب رسیده است، و «سیّاره» گروه مسافر را گویند که در بلاد سیر می کنند، و التقاط و لقطة و لقیط به معنای چیزی است که بدون گمان به دست می آید.(1)
به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر الر، آن آیات کتاب آشکار است! (1) ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید شما درک کنید (و بیندیشید)! (2) ما بهترین سرگذشتها را از طریق این قرآن -- که به تو وحی کردیم
ص: 230
-- بر تو بازگو می کنیم و مسلّما پیش از این، از آن خبر نداشتی! (3) (به خاطر بیاور) هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: «پدرم! من در خواب دیدم که یازده ستاره، و خورشید و ماه در برابرم سجده می کنند!» (4) گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند چرا که شیطان، دشمن آشکار انسان است! (5) و این گونه پروردگارت تو را برمی گزیند و از تعبیر خوابها به تو می آموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام و کامل می کند، همان گونه که پیش از این، بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد به یقین، پروردگار تو دانا و حکیم است!» (6) در (داستان) یوسف و برادرانش، نشانه ها (ی هدایت) برای سوال کنندگان بود! (7) هنگامی که (برادران) گفتند: «یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدر، از ما محبوبترند در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم! مسلّما پدر ما، در گم راهی آشکاری است! (8) یوسف را بکشید یا او را به سرزمین دوردستی بیفکنید تا توجّه پدر، فقط به شما باشد و بعد از آن، (از گناه خود توبه می کنید و) افراد صالحی خواهید بود! (9) یکی از آن ها گفت: «یوسف را نکشید! و اگر می خواهید کاری انجام دهید، او را در نهانگاه چاه بیفکنید تا بعضی از قافله ها او را برگیرند (و با خود به مکان دوری ببرند)!» (10) (و برای انجام این کار، برادران نزد پدر آمدند و) گفتند: «پدرجان! چرا تو درباره (برادرمان) یوسف، به ما اطمینان نمی کنی؟! در حالی که ما خیرخواه او هستیم! (11) فردا او را با ما (به خارج شهر) بفرست، تا غذای کافی بخورد و تفریح کند و ما نگه بان او هستیم!» (12) (پدر) گفت: «من از بردن او غمگین می شوم و از این می ترسم که گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشید!» (13) گفتند: «با این که ما گروه نیرومندی هستیم، اگر گرگ او را بخورد، ما از زیان کاران خواهیم بود (و هرگز چنین چیزی) ممکن نیست!)» (14)
ص: 231
«اِنَّا اَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زبان عربی را یاد بگیرید، چرا که آن زبانی است که خداوند با آن با مردم سخن گفته است.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در یکی از خطبه های خود فرمود:
… «اَحْسَنَ الْقَصَصِ» این قرآن است.(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در یکی از خطبه های خود فرمود:
«اَحْسَنَ الْقَصَصِ»، «وَ اَبْلَغَ الْمَوْعِظَةِ وَ اَنْفَعَ التَّذَکُّرِ»، کتاب خدای(عزوجل) است.(4) امام باقر(علیه السلام) نیز در خطبه ای که به آن حضرت نسبت داده شده فرمود:
کتاب خدا، اصدق الحدیث و احسن القصص می باشد…(5) «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَ اِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ»(6)
ص: 232
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پیامبران، وحی الهی را به یکی از پنج صورت دریافت می کنند: برخی از آنان صدایی مانند صدای رشته های زنجیر را می شنوند و مقصود خداوند را از آن دریافت می کنند، و برخی مانند یوسف و ابراهیم، در خواب به آنان خبر داده می شود، و برخی ملک وحی را می بینند [مانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] و وحی را از او می شنوند، و برخی وحی در قلوبشان ثبت و در گوش های شان وارد می شود.(1) «اِذْ قَالَ یُوسُفُ لِاَبِیهِ یَا اَبتِ اِنِّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»(2) جابربن عبدالله انصاری گوید:
یکی از علمای یهود به نام «بشان» نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ای محمّد! نام ستارگانی که یوسف در خواب دید و بر او سجده کردند چیست؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او پاسخ نداد، تا این که جبرییل بر او نازل شد و نام آن ها را به او خبر داد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به بشان یهودی فرمود: اگر من نام آن ها را به تو بگویم، تو مسلمان می شوی؟ بشان گفت: آری. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «نام آن ها: خوبان، طارق، ذیال، ذوالکتفان، قابس، وثاب، عموران، فیلق، صبیح، صدوح، ذوالفروع، ضیاء و نور است، و یوسف در افق آسمان دید که آنان بر او سجده می کنند، و چون به پدر خود گفت، یعقوب گفت: «این نشانه امر پراکنده ای است
ص: 233
که خداوند آن را جمع خواهد نمود» پس بشان یهودی گفت: «به خدا سوگند این نام ها همان نام های ستارگان است» و سپس مسلمان شد.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
تاویل و تعبیر خواب یوسف این بوده که او به زودی مالک مصر می شود و پدر و برادرانش بر او وارد می شوند، و مراد از شمس، مادر یوسف راحیل بوده و مراد از قمر، پدر او یعقوب بوده که چون بر او وارد شدند مقابل او برای خدا سجده ی شکر کردند.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یوسف یازده برادر داشت و یکی از آنان به نام «بنیامین» برادر پدر و مادری او بود [و بقیّه برادران پدری او بودند] و یعقوب، اسراییل الله، یعنی خالص الله، فرزند اسحاق نبی الله، فرزند ابراهیم خلیل الله بود، و هنگامی که یوسف آن خواب را دید
ص: 234
نه سال داشت و پدر او یعقوب به او گفت: «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی اِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً…»(1) امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:
در اوایل خلقت کسی خواب نمی دید، تا این که خداوند پیامبری را بین مردم مبعوث نمود، و او مردم را به اطاعت و عبادت خداوند دعوت کرد، و مردم به او گفتند: اگر ما عبادت و اطاعت خدا را بکنیم، پاداش ما چه خواهد بود؟ سپس [آن پیامبر را تحقیر نمودند و] گفتند: «تو از جهت مالی و قبیله ای عزیزتر و قوی تر از ما نیستی!» آن پیامبر به آنان گفت: «اگر شما از من اطاعت کنید، خداوند شما را به بهشت می برد و اگر نافرمانی کنید، شما را در آتش می برد» مردم به او گفتند:
بهشت و آتش چیست؟ و چون برای آنان توصیف کرد، گفتند: در چه زمانی ما در بهشت و یا آتش وارد می شویم؟ فرمود: «پس از مردن» مردم گفتند: «ما مردگان خود را دیده ایم که پس از مرگ تبدیل به خاک و استخوان شده اند!» و سپس بر تکذیب و توهین خود نسبت به آن پیامبر افزودند، تا این که خداوند خواب را برای آنان پدید آورد، و از آن پس آن پیامبر فرمود: خداوند حجّت را بر شما تمام نمود، و ارواح شما این چنین پس از مرگ متنعّم و یا معذّب
ص: 235
خواهند بود، گرچه بدن های شما می پوسد، تا زمانی که قیامت بر پا شود و خداوند همین بدن ها را باز زنده نماید.(1) ابوحمزه ی ثمالی گوید:
من روز جمعه ای نماز صبح را با امام سجّاد(علیه السلام) در مدینه خواندم و چون آن حضرت از نماز و تعقیب خود فارغ گردید، من همراه او بودم تا به خانه بازگشت و به کنیز خود به نام سکینه فرمود: «هر سایلی به درب خانه من می آید او را اطعام کنید، چرا که امروز روز جمعه است» پس من گفتم: هر سایلی مستحق و نیازمند نیست! امام(علیه السلام) فرمود:
«ای ثابت [نام ابوحمزه] من می ترسم برخی از سایل ها نیازمند باشد و اگر ما او را رد کنیم، همان بلایی که بر یعقوب و آل یعقوب وارد شد، بر ما اهل البیت نیز وارد شود» سپس فرمود: هر سایلی را اطعام کنید، هر سایلی را اطعام کنید، همانا یعقوب هر روز گوسفندی را ذبح می کرد و از آن صدقه می داد
ص: 236
و خود و عیال او نیز از آن می خوردند، تا این که روزی سایل مومن غریب و روزه دار فقیری که نزد خداوند منزلتی داشت و شب جمعه ای بود به درب خانه یعقوب عبور نمود و هنگام افطار صدا زد:
«سایل غریب گرسنه ای را، از فضل طعام خود اطعام کنید» و این سخن را چند مرتبه تکرار کرد و آنان صدای او را شنیدند و حق او را نشناختند و او را تصدیق نکردند و چون سایل مایوس شد و او را اطعام نکردند و شب فرا رسید، با چشم گریان بازگشت و به خداوند شکوه نمود و اشک او جاری بود و آن شب را با گرسنگی گذراند و باز روزه گرفت و بر گرسنگی صبر کرد و خدا را ستایش نمود، و در آن شب یعقوب و اهل بیت او با شکم های سیر خوابیدند و چون صبح شد هنوز طعام اضافه ای داشتند! امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
صبح آن روز خداوند به یعقوب وحی نمود: «ای یعقوب بنده من را ذلیل کردی و خشم من را به وجود آوردی و مستحق ادب و نزول عقوبت و بلای من شدی و اکنون تو و فرزندانت گرفتار بلا خواهید شد» سپس فرمود: ای یعقوب محبوب ترین و گرامی ترین پیامبران من کسانی هستند که به مساکین از بندگان من ترحّم کنند و آنان را به خود نزدیک نموده و اطعام نمایند، و ملجا و پناه آنان باشند.
ای یعقوب! آیا به بنده ی من ذمیال [نام آن فقیر] که کوشای در عبادت من بود و به چیز کمی قانع بود و به درب خانه تو آمد و هنگام افطار تو را صدا زد و گفت:
«به سایل غریب قانع اطعام نمایید» شما او را اطعام نکردید و او با چشم گریان بازگشت و به من شکایت نمود و شب را گرسنه طی کرد و مرا ستایش کرد و صبر نمود
ص: 237
و با گرسنگی، باز روزه گرفت و تو ای یعقوب و فرزندانت سیر بودید و چون صبح شد هنوز طعام اضافه شما باقی بود؟! سپس فرمود:
«ای یعقوب! آیا ندانستی که عقوبت و گرفتاری به اولیای من، سریع تر از دشمنان من است؟! و این به خاطر این است که من نظر به اولیایم دارم و دشمنان خود را با نعمت های خود غافلگیر می کنم؟! پس آگاه باش که به عزّتم سوگند بر تو بلای خود را خواهم فرستاد و تو و فرزندانت را گرفتار مصائب خواهم نمود و تو را با عقوبت خود تادیب خواهم کرد، پس آماده بلای من باشید و به قضای من راضی و بر مصائب من صابر باشید.
ابوحمزه گوید: به امام سجاد(علیه السلام) گفتم:
فدای شما شوم، یوسف آن خواب را در چه زمانی دید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
در همان شبی که یعقوب و فرزندانش سیر خوابیدند و به آن سایل گرسنه چیزی ندادند، و چون یوسف آن خواب را دید و برای پدر خود بیان کرد، یعقوب با توجّه به وحی خداوند، برای آماده شدن بلا، غمگین شد، و به یوسف فرمود: «لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلی اِخْوَتِکَ» چرا که من می ترسم آنان برای تو حیله ای کنند. و لکن یوسف کتمان نکرد و خواب خود را بر برادران خود آشکار نمود.
سپس امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
نخستین بلایی که بر یعقوب و آل او نازل شد، حسد برادران یوسف بود نسبت به یوسف و به دنبال آن، اندوه یعقوب بر یوسف شدید شد، و هراس پیدا کرد که وعده ی عقوبت خداوند، درباره ی یوسف باشد و چون برادران یوسف محبّت پدر خود را نسبت به یوسف دیدند بر آنان سخت آمد [و گرفتار
ص: 238
حسد شدند] و…(1)
ص: 239
«لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَ اِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ * اِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَ اَخُوهُ اَحَبُّ اِلَی اَبِینَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ اِنَّ اَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ * اقْتُلُواْ یُوسُفَ اَوِ اطْرَحُوهُ اَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ اَبِیکُمْ»(1) امام سجّاد(علیه السلام) به دنبال حدیث قبل می فرماید:
به خاطر محروم کردن آن سایل، قدرت و قضا و امر الهی درباره ی یعقوب و یوسف و برادران او غالب شد، و یعقوب نتوانست بلا را از خود و فرزندان خود دفع کند، از این رو با کراهت یوسف را تحویل برادران او داد و آماده ی بلا گردید، و چون برادران یوسف، یوسف را با خود بردند، یعقوب با سرعت خود را به آنان رساند و یوسف را از آنان گرفت و به آغوش کشید و گریان شد و سپس او را به آنان باز گرداند،
ص: 240
و برادران یوسف از آن پس یوسف را به سرعت بردند، از ترس آن که پدرشان باز به آنان برسد و یوسف را بگیرد و به آنان باز نگرداند و چون از پدر دور شدند، یوسف را داخل جنگلی بردند و گفتند: «او را می کشیم و بدن او را زیر این درخت می اندازیم تا امشب گرگ او را بخورد» پس بزرگ آنان گفت:
«یوسف را نکشید و لکن او را داخل چاه اندازید، تا اهل قافله و عابرین او را برای خود بردارند پس او را نزد چاه آوردند و داخل چاه انداختند و گمان کردند که او غرق خواهد شد و چون یوسف به قعر چاه رسید صدا زد: «ای فرزندان رومین! سلام من را به یعقوب برسانید» و چون سخن او را شنیدند به هم دیگر گفتند: «از این جا نمی رویم تا یقین کنیم او مرده است» پس کنار چاه ماندند تا از حیات او ناامید شدند و شبانه نزد پدر آمدند و با چشم گریان گفتند: «ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم و یوسف را نزد متاع خود قرار دادیم و گرگ او را خورد» پس یعقوب با شنیدن سخنان آنان گریان شد و گفت: «اِنَّا لِلهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعونَ» و به یاد آمادگی بلای خدا افتاد و صبوری نمود و به فرزندان خود گفت: «شما اشتباه فهمیده اید» چرا که خداوند قبل از آن که تعبیر خواب صادق یوسف را به من نشان دهد، او را خوراک گرگ نخواهد نمود.
ابوحمزه گوید:
سخن امام(علیه السلام) از این جا قطع شد و من روز دیگر به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، شما سخن خود را دیروز درباره یعقوب و یوسف و برادران او قطع کردید، اکنون به سخن خود ادامه بدهید؟ امام(علیه السلام) فرمود:
برادران یوسف چون صبح شد، با خود گفتند! برویم ببینیم آیا یوسف زنده مانده
ص: 241
یا مرده است؟ و چون نزد آن چاه آمدند دیدند گروهی نزد آن چاه آمده و یکی از آنان دلو خود را وارد چاه کرد و دید جوانی به دلو آویزان شده، پس به رفقای خود گفت:
«یا بشری هذا غلام» پس برادران یوسف نزدیک آمدند و گفتند: «این غلام از ما می باشد و دیروز از دست ما رها شده و در این چاه افتاده است و امروز ما آمده ایم او را از چاه خارج کنیم» پس او را از دست اهل قافله گرفتند و به کناری بردند و به او گفتند: «یا باید اقرار کنی که غلام ما هستی، تا تو را به اهل این قافله بفروشیم و یا تو را خواهیم کشت» یوسف گفت: مرا نکشید و هر کار دیگری می خواهید بکنید» پس او را نزد قافله آوردند و گفتند: آیا کسی بین شما هست که این غلام را خریداری کند؟ پس یکی از آنان او را به بیست درهم خریداری نمود و به شهر مصر آورد و او را به پادشاه مصر فروخت چنان که خداوند می فرماید: «وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَاَتِهِ اَکْرِمِی مَثْواهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنا…»(1)
ص: 242
فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَ اَجْمَعُوا اَنْ یَجْعَلُوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ وَ اَوْحَیْنا اِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِاَمْرِهِمْ هذا وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ وَ جاؤُ اَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ قالُوا یا اَبانا اِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَاَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما اَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ وَ جاؤُ عَلی قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْرًا فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ وَ جاءَتْ سَیَّارَةٌ فَاَرْسَلُوا وارِدَهُمْ فَاَدْلی دَلْوَهُ قالَ یا بُشْری هذا غُلامٌ وَ اَسَرُّوهُ بِضاعَةً وَ اللهُ عَلیمٌ بِما یَعْمَلُونَ وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدینَ وَ قالَ الَّذِی اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَاَتِهِ اَکْرِمی مَثْواهُ عَسی اَنْ یَنْفَعَنا اَوْ
ص: 243
نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ کَذلِكَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْاَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ وَ اللهُ غالِبٌ عَلی اَمْرِهِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ وَ لَمَّا بَلَغَ اَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْمًا وَ عِلْمًا وَ کَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ
«حُزن» یعنی اندوه و آن دردی است که از فراق محبوب بر قلب وارد می شود، و «عشاء» آخر روز را گویند، و بعضی گفته اند: عشاء اوّل تاریکی شب است، و استباق، از مسابقه است و هدف از آن روشن شدن فرد قوی تر است و صِراع نیز به همین معناست، و «دمٍ کَذِبٍ» یعنی دم مکذوب، و «تسویل» تزیین نفس به نحو فریب است، و «وارد» کسی است که قبل از اهل قافله سراغ آب می رود، و «بضاعة» سرمایه است، و «شراء» به معنای فروختن است، و «ثَمَن» عوض چیزی است که فروخته می شود، و «بَخس» کم فروشی در کیل و وزن است، و «ثوی و مثوا» محل اقامت است، و «اکرام» عطا و احسان بزرگ است، و «اشُدّ» جمعی است بدون مفرد، و یا واحدی است که بر وزن جمع آمده است.(1)
هنگامی که او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند وی را در مخفی گاه چاه قرار دهند، (سرانجام مقصد خود را عملی ساختند) و به او وحی فرستادیم که آن ها را در آینده از این کارشان با خبر خواهی ساخت در حالی که آن ها نمی دانند! (15) (برادران یوسف) شب هنگام، گریان به سراغ پدر آمدند. (16) گفتند: «ای پدر! ما رفتیم و مشغول مسابقه شدیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاردیم و گرگ او را خورد! تو هرگز سخن ما
ص: 244
را باور نخواهی کرد، هر چند راست گو باشیم!» (17) و پیراهن او را با خونی دروغین (آغشته ساخته، نزد پدر) آوردند گفت: «هوس های نفسانی شما این کار را برای شان آراسته! من صبر جمیل (و شکیبایی خالی از ناسپاسی) خواهم داشت و در برابر آن چه می گویید، از خداوند یاری می طلبم!» (18) و (در همین حال) کاروانی فرا رسید و مامور آب را (به سراغ آب) فرستادند او دلو خود را در چاه افکند (ناگهان) صدا زد: «مژده باد! این کودکی است (زیبا و دوست داشتنی!)» و این امر را بعنوان یک سرمایه از دیگران مخفی داشتند. و خداوند به آن چه آن ها انجام می دادند، آگاه بود. (19) و (سرانجام،) او را به بهای کمی -- چند درهم -- فروختند و نسبت به (فروختن) او، بی رغبت بودند (چرا که می ترسیدند رازشان فاش شود). (20) و آن کس که او را از سرزمین مصر خرید [عزیز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وی را گرامی دار، شاید برای ما سودمند باشد و یا او را بعنوان فرزند انتخاب کنیم!» و اینچنین یوسف را در آن سرزمین متمکّن ساختیم! (ما این کار را کردیم، تا او را بزرگ داریم و) از علم تعبیر خواب به او بیاموزیم خداوند بر کار خود پیروز است، ولی بیشتر مردم نمی دانند! (21) و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت] و «علم» به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22)
«وَ قَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَاَتِهِ اَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَی اَن یَنفَعَنَا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا…»(1) در ادامه حدیث پیشین ابوحمزه گوید: به امام سجّاد(علیه السلام) گفتم:
هنگامی که یوسف را در چاه انداختند او چند ساله بود؟ فرمود: نه ساله بود.
گفتم: بین منزل یعقوب و مصر چه قدر فاصله بود؟ فرمود: دوازده روز راه بود، سپس فرمود: یوسف زیباترین انسان زمان خود بود، از این رو زن پادشاه مصر
ص: 245
به او علاقه مند شد و از او درخواست زناشویی نمود و یوسف به او گفت:
معاذالله! ما از خانواده ای هستیم که زنا نمی کنیم». پس [زلیخا] درها را بست و گفت: هراسی بر تو نیست و خود را بر روی یوسف انداخت، پس یوسف در را باز نمود و از او فرار کرد و زلیخا خود را به او رساند و لباس او را از پشت کشید و لباس را از او جدا کرد و یوسف باز از دست او فرار نمود، ناگهان عزیز مصر وارد خانه شد و زلیخا گفت: آیا کیفر کسی که به خانواده تو قصد سویی بکند جز زندان و یا عذاب دردناک است؟ و چون پادشاه خواست که یوسف را کیفر دهد، یوسف به او گفت: به پروردگار یعقوب سوگند، که من نیّت بدی به خانواده تو نداشتم و او مرا به خود دعوت نمود و من از او دوری کردم، و تو از این بچّه شیرخواره سوال کن تا بگوید: کدام یک از ما قصد سویی داشته است؟ امام سجّاد(علیه السلام) سپس فرمود:
در آن روز بچّه شیرخواری از خویشان زلیخا نزد او بود و خداوند برای قضاوت، آن بچّه را به سخن آورد و آن بچّه به پادشاه گفت: به پیراهن یوسف بنگر اگر از جلو پاره شده است، او اهل گناه بوده و اگر از پشت پاره شده است زلیخا اهل گناه بوده است و چون پادشاه دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است از سخن آن بچّه بر آشفته شد و به همسر خود گفت: این کید و مکر از شما زنان است و مکر شما بزرگ می باشد، و به یوسف گفت: این سخن را بازگو مکن.
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
و لکن یوسف این قصّه را پنهان نکرد و در شهر منتشر شد و زنان مصر گفتند:
ص: 246
«زن پادشاه شیفته غلام خود یوسف شده است» و چون این خبر به گوش زلیخا رسید، زنان مصر را دعوت به اطعام کرد و جلسه ای تشکیل داد و به دست هر کدام آنان کاردی داد و سپس به یوسف گفت: بر آنان وارد شود، و چون زنان مصر یوسف را دیدند زیبایی او را بزرگ شمردند و بی اختیار دست های خود را بریدند و گفتند:
«مَا هَذَا بَشَرًا اِنْ هَذَا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»، پس زلیخا، به آنان گفت: «این همان جوانی است که شما مرا نسبت به علاقه به او ملامت کردید» تا این که همه آن زن ها، پنهان از شوهران خود از یوسف درخواست ملاقات نمودند و یوسف از زیارت آنان امتناع ورزید و فرمود: «وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»، یعنی «خدایا اگر کید آنان را از من دور نکنی من به آن ها مایل می شوم و از جاهلان خواهم بود» و خداوند کید آنان را از یوسف برطرف نمود، و چون قصّه یوسف و زلیخا و زن های مصری شایع شد، پادشاه با شنیدن سخنان آن بچّه شیرخواره، مصلحت دید که یوسف را زندانی کند و چون یوسف زندانی شد دو نفر جوان نیز در کنار او زندانی شدند و خداوند ماجرای آنان را در این آیات بیان نموده است.(1)
ص: 247
وَ راوَدَتْهُ الَّتی هُوَ فی بَیْتِها عَنْ نَفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْاَبْوابَ وَ قالَتْ هَیْتَ لَكَ قالَ مَعاذَ اللهِ اِنَّهُ رَبِّی اَحْسَنَ مَثْوایَ اِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا اَنْ رَای بُرْهانَ رَبِّهِ کَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ اِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُخْلَصینَ وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ اَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ اَرادَ بِاَهْلِكَ سُوءًا
ص: 248
اِلَّا اَنْ یُسْجَنَ اَوْ عَذابٌ اَلیمٌ قالَ هِیَ راوَدَتْنی عَنْ نَفْسی وَ شَهِدَ شاهِدٌ مِنْ اَهْلِها اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْکاذِبینَ وَ اِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ فَلَمَّا رَای قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ اِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ اِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیمٌ یُوسُفُ اَعْرِضْ عَنْ هذا وَ اسْتَغْفِری لِذَنْبِكِ اِنَّكِ کُنْتِ مِنَ الْخاطِئینَ وَ قالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدینَةِ امْرَاَتُ الْعَزیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فی ضَلالٍ مُبینٍ فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ اَرْسَلَتْ اِلَیْهِنَّ وَ اَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکًَا وَ آتَتْ کُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِکِّینًا وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَاَیْنَهُ اَکْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلهِ ما هذا بَشَرًا اِنْ هذا اِلَّا مَلَكٌ کَریمٌ قالَتْ فَذلِکُنَّ الَّذی لُمْتُنَّنی فیهِ وَ لَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرینَ قالَ رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی اِلَیْهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُنْ مِنَ الْجاهِلینَ فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ
«مراودة» خواستار شدن چیزی است با نرمی و ارفاق تا رسیدن به مقصد، و در این آیه کنایه از چیزی است که زن ها از مردها می خواهند؛ «وَغَلَّقَتِ الاَبْوَابَ» به معنای بستن درهاست به گونه ای که باز کردن آن ها سخت باشد، «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» یعنی زلیخا عزم و اراده جدّی نمود که یوسف را به زنا وادارد و یوسف عزم و اراده نمود که زلیخا را بکشد، چنان که در تفسیر روایی خواهد آمد، «و معاذ الله» مفعول مطلق و برای تاکید است و تقدیر آن «اعوذ بالله معاذاً» است یعنی به شدّت به خدا پناه می برم؛ و «قُدَّ مِن قُبُلٍ»، به معنای پاره شدن طولی است، و «عزیز» به معنای منیع و غالب است
ص: 249
«و فتی» به معنای پسر جوان است و «فتاة» به معنای دختر جوان است و عرب به عبد نیز فتی می گوید، و «اکبار» به معنای اعظام و اجلال است؛ و بعضی گفته اند: معنای «اکبرنه» این است که زن های مصری چون یوسف را دیدند حیض شدند.(1)
و هنگامی که به بلوغ و قوّت رسید، ما «حکم» [نبوّت] و «علم» به او دادیم و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم! (22) و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد درها را بست و گفت: «بیا (به سوی آن چه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه می برم به خدا! او [عزیز مصر] صاحب نعمت من است مقام مرا گرامی داشته (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّما ظالمان رستگار نمی شوند!» (23) آن زن قصد او کرد و او نیز -- اگر برهان پروردگار را نمی دید -- قصد وی می نمود! اینچنین کردیم تا بدی و فحشا را از او دور سازیم چرا که او از بندگان مخلص ما بود! (24) و هر دو به سوی در، دویدند (در حالی که همسر عزیز، یوسف را تعقیب می کرد) و پیراهن او را از پشت (کشید و) پاره کرد. و در این هنگام، آقای آن زن را دم در یافتند! آن زن گفت: «کیفر کسی که بخواهد نسبت به اهل تو خیانت کند، جز زندان و یا عذاب دردناک، چه خواهد بود؟!» (25) (یوسف) گفت: «او مرا با اصرار به سوی خود دعوت کرد!» و در این هنگام، شاهدی از خانواده آن زن شهادت داد که: «اگر پیراهن او از پیش رو پاره شده، آن آن راست می گوید، و او از دروغ گویان است. (26) و اگر پیراهنش از پشت پاره شده، آن زن دروغ می گوید، و او از راست گویان است.» (27) هنگامی که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف] از پشت پاره شده، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است و مکر و حیله شما زنان، عظیم است! (28) یوسف از این موضوع، صرف نظر کن!
ص: 250
و تو ای زن نیز از گناهت استغفار کن، که از خطاکاران بودی!» (29) (این جریان در شهر منعکس شد) گروهی از زنان شهر گفتند: «همسر عزیز، جوانش [غلامش] را به سوی خود دعوت می کند! عشق این جوان، در اعماق قلبش نفوذ کرده، ما او را در گم راهی آشکاری می بینیم!» (30) هنگامی که (همسر عزیز) از فکر آن ها با خبر شد، به سراغ شان فرستاد (و از آن ها دعوت کرد) و برای آن ها پشتی (گرانبها، و مجلس باشکوهی) فراهم ساخت و به دست هر کدام، چاقویی (برای بریدن میوه) داد و در این موقع (به یوسف) گفت:
«وارد مجلس آنان شو!» هنگامی که چشمشان به او افتاد، او را بسیار بزرگ (و زیبا) شمردند و (بی توجّه) دستهای خود را بریدند و گفتند: «منزّه است خدا! این بشر نیست این یک فرشته بزرگوار است!» (31) (همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که به خاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری،) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد! و اگر آن چه را دستور می دهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد و مسلّما خوار و ذلیل خواهد شد!» (32) (یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آن چه این ها مرا به سوی آن می خوانند! و اگر مکر و نیرنگ آن ها را از من باز نگردانی، به سوی آنان متمایل خواهم شد و از جاهلان خواهم بود!» (33) پروردگارش دعای او را اجابت کرد و مکر آنان را از او بگردانید چرا که او شنوا و داناست! (34)
«رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی اِلَیْهِ وَ اِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ اَصْبُ اِلَیْهِنَّ وَ اَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ»(1) تفسیر آیات فوق در بخش پیشین گذشت و نکاتی از آن ها باقی مانده است که به اختصار بیان می شود.
ص: 251
امام هشتم حضرت علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) و آیه ی «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا» می فرماید:
زلیخا برای معصیت خدا می کوشید و یوسف می کوشید که اگر زلیخا بخواهد او را مجبور به زنا کند، او را بکشد، چرا که یوسف سخت از انجام گناه بیزار بود، از این رو خداوند یوسف را از خطر زنا و خطر قتل نجات داد، چنان که می فرماید: «کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاء»، و مقصود از «سُّوء وَ فَحْشَاء» قتل و زنا می باشد.(1) و در مجلس دیگری آن حضرت در پاسخ همین سوال به مامون عبّاسی فرمود:
زلیخا می کوشید که یوسف را به زنا وادار کند، و اگر یوسف برهان پروردگار خود را نمی دید او نیز همّت به زنا می کرد، جز آن که یوسف معصوم بود و معصوم همّت به گناه نمی کند.
سپس فرمود: پدرم از پدر خود امام صادق(علیه السلام) نقل نمود که فرموده:
زلیخا می کوشید تا زنا کند و یوسف می کوشید تا زنا نکند؛ پس مامون گفت:
«لِلهِ دَرُّکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ.»(2)
ص: 252
و از علی بن الحسین(علیه السلام) در تفسیر آیه «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ»، نقل شده که فرمود:
زلیخا همسر عزیز مصر [هنگام دعوت یوسف به زنا] برخاست و لباسی بر روی بُت خود انداخت و یوسف به او گفت: برای چه چنین کردی؟ زلیخا گفت: از این بُت حیا می کنم که مرا در این حال ببیند! پس یوسف به او گفت: آیا تو از چیزی که نمی بیند و نمی شنود و نمی فهمد و نمی خورد و نمی آشامد، حیا می کنی؟! و من از کسی که انسان را آفریده و به او دانش تعلیم نموده، حیا نکنم؟! سپس امام سجاد(علیه السلام) فرمود: این معنای «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ» است.(1) مولّف گوید:
سخنانی در بین اهل سنّت درباره ی «لَوْلا اَن رَّاَی بُرْهَانَ رَبِّهِ» گفته شده و لکن حق همان چیزی است که امام سجّاد(علیه السلام) فرموده است.
ثُمَّ بَدا لَهُمْ مِنْ بَعْدِ ما رَاَوُا الْآیاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حینٍ وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ اَحَدُهُما اِنِّی اَرانی اَعْصِرُ خَمْرًا وَ قالَ الْآخَرُ اِنِّی اَرانی اَحْمِلُ فَوْقَ رَاْسی خُبْزًا تَاْکُلُ الطَّیْرُ
ص: 253
مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَاْویلِهِ اِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنینَ قالَ لا یَاْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ اِلَّا نَبَّاْتُکُما بِتَاْویلِهِ قَبْلَ اَنْ یَاْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی اِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبائی اِبْراهیمَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ ما کانَ لَنا اَنْ نُشْرِكَ بِاللهِ مِنْ شَیْ ءٍ ذلِكَ مِنْ فَضْلِ اللهِ عَلَیْنا وَ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ یا صاحِبَیِ السِّجْنِ اَ اَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ اَمِ اللهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ اِلَّا اَسْماءً سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اِنِ الْحُکْمُ اِلَّا لِلهِ اَمَرَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ یا صاحِبَیِ السِّجْنِ اَمَّا اَحَدُکُما فَیَسْقی رَبَّهُ خَمْرًا وَ اَمَّا الْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَاْکُلُ الطَّیْرُ مِنْ رَاْسِهِ قُضِیَ الْاَمْرُ الَّذی فیهِ تَسْتَفْتِیانِ وَ قالَ لِلَّذی ظَنَّ اَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنی عِنْدَ رَبِّكَ فَاَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ وَ قالَ الْمَلِكُ اِنِّی اَری سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یابِساتٍ یا اَیُّهَا الْمَلَاُ اَفْتُونی فی رُءْیایَ اِنْ کُنْتُمْ لِلرُّءْیا تَعْبُرُونَ قالُوا اَضْغاثُ اَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَاْویلِ الْاَحْلامِ بِعالِمینَ وَ قالَ الَّذی نَجا مِنْهُما وَ ادَّکَرَ بَعْدَ اُمَّةٍ اَنَا اُنَبِّئُکُمْ بِتَاْویلِهِ فَاَرْسِلُونِ یُوسُفُ اَیُّهَا الصِّدِّیقُ اَفْتِنا فی سَبْعِ بَقَراتٍ سِمانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجافٌ وَ سَبْعِ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یابِساتٍ لَعَلِّی اَرْجِعُ اِلَی النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ قالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنینَ دَاَبًا فَما حَصَدْتُمْ فَذَرُوهُ فی سُنْبُلِهِ اِلَّا قَلیلًا مِمَّا تَاْکُلُونَ ثُمَّ یَاْتی مِنْ بَعْدِ ذلِكَ سَبْعٌ شِدادٌ یَاْکُلْنَ ما قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ اِلَّا قَلیلًا مِمَّا تُحْصِنُونَ ثُمَّ یَاْتی مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عامٌ فیهِ یُغاثُ النَّاسُ وَ فیهِ یَعْصِرُونَ
«فَتَیان» تثنیه فتی می باشد، و عرب به مملوک خود فتی و فتاة می گوید و در حدیث آمده: «لَا یَقُولَنَ اَحَدُکُمْ عَبْدِی وَ اَمَتِی، وَ لَکِنْ لِیَقُلْ فَتَایَ وَ فَتَاتِی». و «تاویل» به معنای خبر
ص: 254
دادن از چیز حاضر است به آن چه به آن بازگشت خواهد نمود، و «تاویل قرآن» به معنای، مآل و بازگشت به معنای دیگر است، و «تعلیم» به معنای تفهیم دلالت لفظ است، و «اتّباع» به معنای پیروی از متبوع و طلب الحاق به اوست و «صاحب» به معنای ملازم است، و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملازمین آن حضرت هستند، و «قیّم» به معنای مستقیم است، و «بضعة سنین» یعنی قطعه ای از روزگار، و به همین معناست حدیث «فاطمة بضعة منّی» و «عجاف» جمع عَجْف به معنای لاغری است و «تعبیر» تفسیر رؤیا و خواب است، و «اضغاث» خواب های آشفته است.(1)
و بعد از آن که نشانه ها (ی پاکی یوسف) را دیدند، تصمیم گرفتند او را تا مدّتی زندانی کنند! (35) و دو جوان، همراه او وارد زندان شدند یکی از آن دو گفت: «من در خواب دیدم که (انگور برای) شراب می فشارم!» و دیگری گفت: «من در خواب دیدم که نان بر سرم حمل می کنم و پرندگان از آن می خورند ما را از تعبیر این خواب آگاه کن که تو را از نیکوکاران می بینیم.» (36) (یوسف) گفت: «پیش از آن که جیره غذایی شما فرا رسد، شما را از تعبیر خوابتان آگاه خواهم ساخت. این، از دانشی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خدا ایمان ندارند، و به سرای دیگر کافرند، ترک گفتم (و شایسته چنین موهبتی شدم)! (37) من از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردم! برای ما شایسته نبود چیزی را همتای خدا قرار دهیم این از فضل خدا بر ما و بر مردم است ولی بیشتر مردم شکرگزاری نمی کنند! (38) ای دوستان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟! (39) این معبودهایی که غیر از خدا می پرستید، چیزی جز اسمهایی (بی مسمّا) که شما و پدران تان آن ها را خدا نامیده اید،
ص: 255
نیست خداوند هیچ دلیلی بر آن نازل نکرده حکم تنها از آن خداست فرمان داده که غیر از او را نپرستید! این است آیین پابرجا ولی بیشتر مردم نمی دانند! (40) ای دوستان زندانی من! امّا یکی از شما (دو نفر، آزاد می شود و) ساقی شراب برای صاحب خود خواهد شد و امّا دیگری به دار آویخته می شود و پرندگان از سر او می خورند! و مطلبی که درباره آن (از من) نظر خواستید، قطعی و حتمی است!» (41) و به آن یکی از آن دو نفر، که می دانست رهایی می یابد، گفت: «مرا نزد صاحبت [سلطان مصر] یادآوری کن!» ولی شیطان یادآوری او را نزد صاحبش از خاطر وی برد و به دنبال آن، (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند. (42) پادشاه گفت: «من در خواب دیدم هفت گاو چاق را که هفت گاو لاغر آن ها را می خورند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده (که خشکیده ها بر سبزها پیچیدند و آن ها را از بین بردند.) ای جمعیّت اشراف! درباره خواب من نظر دهید، اگر خواب را تعبیر می کنید!» (43) گفتند: «خوابهای پریشان و پراکنده ای است و ما از تعبیر این گونه خوابها آگاه نیستیم!» (44) و یکی از آن دو که نجات یافته بود -- و بعد از مدّتی به خاطرش آمد -- گفت: «من تاویل آن را به شما خبر می دهم مرا (به سراغ آن جوان زندانی) بفرستید!» (45) (او به زندان آمد، و چنین گفت:) یوسف، ای مرد بسیار راست گو! درباره این خواب اظهار نظر کن که هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر می خورند و هفت خوشه تر، و هفت خوشه خشکیده تا من به سوی مردم بازگردم، شاید (از تعبیر این خواب) آگاه شوند! (46) گفت: «هفت سال با جدیّت زراعت می کنید و آن چه را درو کردید، جز کمی که می خورید، در خوشه های خود باقی بگذارید (و ذخیره نمایید). (47) پس از آن، هفت سال سخت (و خشکی و قحطی) می آید، که آن چه را برای آن سالها ذخیره کرده اید، می خورند جز کمی که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. (48) سپس سالی فرامی رسد که باران فراوان نصیب
ص: 256
مردم می شود و در آن سال، مردم عصاره (میوه ها و دانه های روغنی را) می گیرند (و سال پر برکتی است.)» (49)
«ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَاَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّی حِینٍ…»(1) امام هشتم(علیه السلام) فرمود:
«زندانبان یوسف به یوسف(علیه السلام) گفت: من بسیار تو را دوست دارم.» یوسف به او گفت: هر چه بر سر من آمده به خاطر همین دوستی بوده، چرا که خاله من به سبب دوستی با من، مرا دزدید، و پدرم چون مرا دوست می داشت برادرانم به من حسد بردند، و همسر عزیز مصر که مرا دوست داشت به زندانم انداخت! سپس فرمود:
یوسف در زندان به خدای خود گفت: خدایا برای چه من به زندان افتادم؟ خطاب شد: تو خود گفتی: «رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی اِلَیْهِ»، و چرا نگفتی: «خدایا من عافیت را بیشتر دوست دارم از چیزی که این زن ها مرا به آن دعوت می کنند؟»(2)
ص: 257
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود از آیات: شهادت آن بچّه، و پاره شدن پیراهن یوسف از پشت، و شنیدن عزیز مصر صدای آن را از پشت در نسبت به دویدن زلیخا به دنبال یوسف است، و چون یوسف از زلیخا نافرمانی نمود زلیخا همواره به شوهر خود اصرار نمود تا یوسف را زندانی کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
جبرییل در زندان نزد یوسف آمد و گفت: ای یوسف! پس از هر نمازی بگو:
«اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ ارْزُقْنِی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا اَحْتَسِبُ.»(2) «وَ قَالَ لِلَّذِی ظَنَّ اَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَاَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ…»(3) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که پادشاه مصر دستور حبس یوسف را صادر نمود و یوسف در زندان خواب آن دو نفر را تعبیر کرد و به یکی از آنان که گمان کرد نجات می یابد و ساقی
ص: 258
عزیز مصر می شود گفت: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ» و به خدای خود پناه نبرد و نجات خود را از او نخواست و آن یار یوسف فراموش نمود و یوسف هفت سال در زندان ماند و خداوند در همان ساعت به او وحی نمود:
ای یوسف! چه کسی خوابی که دیدی را به تو تعلیم و نشان داد؟ یوسف گفت: پروردگارا تو به من نشان دادی. خطاب شد: چه کسی تو را محبوب پدرت نمود؟ گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی آن قافله را فرستاد تا تو از چاه نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی آن دعا را تعلیم تو کرد تا از چاه نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی تو را از کید و مکر آن زن نجات داد؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد:
چه کسی آن بچّه را به زبان آورد تا تو از تهمت نجات یافتی؟ یوسف گفت: خدایا تو بودی. خطاب شد: چه کسی علم تعبیر خواب را به تو الهام نمود؟ یوسف گفت:
خدایا تو الهام نمودی. خطاب شد: پس برای چه به غیر من پناهنده شدی و به من پناه نبردی تا تو را از زندان نجات بدهم و به بنده ای از بندگان من پناه بردی تا تو را نزد مخلوق من یاد کند! و به من پناه نبردی؟! اکنون به خاطر خطای خود باید هفت سال در زندان بمانی!(1)
ص: 259
و در حدیث دیگری امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که یوسف به یکی از آن دو زندانی که نجات می یافت گفت: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ» جبرییل نزد او آمد و پای خود را به او زد و طبقه هفتم زمین را برای او آشکار نمود و به یوسف گفت: بنگر چه می بینی؟ یوسف گفت: سنگ کوچکی را می بینم. پس جبرییل آن سنگ را شکافت و گفت: چه می بینی؟ یوسف گفت:
کرم کوچکی را در وسط آن می بینم! جبرییل گفت: رازق این کرم کوچک کیست؟ یوسف گفت: رازق او خداست. جبرییل گفت: پروردگار تو می گوید: من این کرم را در وسط سنگ در قعر زمین فراموش نمی کنم، آیا تو گمان می کنی که من تو را فراموش می کنم و تو به آن زندانی می گویی: «اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ»؟! همانا به طور مسلّم، تو به سبب این سخن، هفت سال در زندان خواهی ماند.
پس یوسف گریان شد و به سبب گریه او ماهیان دریا گریان شدند، تا این که اهل زندان از گریه او اذیّت شدند و گفتند: یک روز گریه کند و یک روز ساکت بماند، و حال یوسف در آن روزی که گریه نمی کرد بدتر بود.(1)
ص: 260
«وَ قَالَ الْمَلِکُ اِنِّی اَرَی سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَاْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَ سَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَ اُخَرَ یَابِسَاتٍ…»(1) در تفسیر قمّی آمده که چون حجّت خداوند بر یوسف تمام شد، و در اثر توجّه به مخلوق، خداوند به او فرمود:
«باید هفت سال دیگر در زندان بمانی» یوسف گفت: «خدایا به حق پدرانم بر تو، فرجی برای من برسان» پس خداوند به او وحی نمود: «ای یوسف چه حقّی پدران تو بر من دارند؟! اگر پدرت آدم را می گویی همانا من او را به دست قدرت خود خلق نمودم و از روح خود در او دمیدم و او را در بهشت خود ساکن کردم و به او امر کردم که به یکی از درختان آن نزدیک نشود و او مرا عصیان نمود و از من سوال کرد و من توبه او را پذیرفتم، و اگر پدرت نوح را می گویی، همانا من او را از بین خلق خود برگزیدم و رسول خود قرار دادم و چون مردم از او اطاعت نکردند، او هلاکت قوم خود را از من خواست و من دعای او را مستجاب کردم و قوم او را غرق نمودم و او و یارانش را نجات دادم؛ و اگر پدرت ابراهیم را می گویی، همانا من او را خلیل خود قرار دادم و از آتش نجاتش دادم و آتش را برای او سرد و سلامت قرار دادم؛ و اگر پدرت یعقوب را می گویی، همانا من به او دوازده فرزند عطا کردم و یکی از آنان را از او دور کردم، و او آنقدر گریه کرد تا نابینا شد، و در کنار راه می نشست و شکایت مرا به مخلوق می برد! پس چه حقّی پدران تو بر من دارند؟ تا این که جبرییل(علیه السلام) به یوسف گفت: بگو: «اَسْاَلُکَ بِمَنِّکَ الْعَظِیمِ وَ اِحْسَانِکَ
ص: 261
الْقَدِیمِ…» و چون چنین گفت خداوند فرجی برای او رساند و پادشاه آن خواب را دید و یوسف نجات پیدا کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خواب سه قسم است، 1. بشارت خداوند به مومن؛ 2. تحذیر از شیطان؛ 3. اضغاث و احلام.(2)
ص: 262
و در سخن دیگری فرمود: مومن هنگام خواب روح او به آسمان می رود و آن چه در ملکوت آسمان ها از تقدیر و تدبیر ببیند حق و ثابت است. و آن چه در زمین ببیند، اضغاث و احلام است…(1) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
فاطمه[[3]] در خواب دید که حسن و حسین او(علیهما السلام) ذبح شدند و یا کشته شدند و به این خاطر محزون شد، و چون به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواب را احضار نمود و فرمود: یا رؤیا! پس خواب مقابل او حاضر شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا تو این بلا را به فاطمه نشان دادی؟ گفت: خیر. پس به اضغاث و احلام فرمود: آیا تو این بلا را به فاطمه نشان داده ای؟ او گفت: آری یا رسول الله؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: برای چه؟ او گفت: خواستم او را محزون نمایم؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه فرمود: سخن او را شنیدی؟ خواب تو اثری ندارد.(2)
ص: 263
امام صادق(علیه السلام) آیه «عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَ فِیهِ یَعْصِرُونَ» را «یُعْصَرُونَ» به معنای یُمطَرون به صیغه مجهول قرائت نمود و فرمود:
خداوند می فرماید: «وَ اَنزَلْنَا مِنَ الْمُعْصِرَاتِ مَاء ثَجَّاجًا.»(1)
وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ اِلی رَبِّكَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ اِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ قالَ ما خَطْبُکُنَّ اِذْ راوَدْتُنَّ یُوسُفَ عَنْ نَفْسِهِ قُلْنَ حاشَ لِلهِ ما عَلِمْنا عَلَیْهِ مِنْ سُوءٍ قالَتِ امْرَاَةُ الْعَزیزِ الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ اَنَا راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ وَ اِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقینَ ذلِكَ لِیَعْلَمَ اَنِّی لَمْ اَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَ اَنَّ اللهَ لا یَهْدی کَیْدَ الْخائِنینَ وَ ما اُبَرِّئُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ اِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی اِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ وَ قالَ الْمَلِكُ ائْتُونی بِهِ اَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ اِنَّكَ الْیَوْمَ لَدَیْنا
ص: 264
مَکینٌ اَمینٌ قالَ اجْعَلْنی عَلی خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ وَ کَذلِكَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْاَرْضِ یَتَبَوَّاُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ لَاَجْرُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ وَ جاءَ اِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونی بِاَخٍ لَکُمْ مِنْ اَبیکُمْ اَ لا تَرَوْنَ اَنِّی اُوفِی الْکَیْلَ وَ اَنَا خَیْرُ الْمُنْزِلینَ فَاِنْ لَمْ تَاْتُونی بِهِ فَلا کَیْلَ لَکُمْ عِنْدی وَ لا تَقْرَبُونِ قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ اَباهُ وَ اِنَّا لَفاعِلُونَ وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها اِذَا انْقَلَبُوا اِلی اَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ فَلَمَّا رَجَعُوا اِلی اَبیهِمْ قالُوا یا اَبانا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَاَرْسِلْ مَعَنا اَخانا نَکْتَلْ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ قالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ اِلَّا کَما اَمِنْتُکُمْ عَلی اَخیهِ مِنْ قَبْلُ فَاللهُ خَیْرٌ حافِظًا وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ وَ لَمَّا فَتَحُوا مَتاعَهُمْ وَجَدُوا بِضاعَتَهُمْ رُدَّتْ اِلَیْهِمْ قالُوا یا اَبانا ما نَبْغی هذِهِ بِضاعَتُنا رُدَّتْ اِلَیْنا وَ نَمیرُ اَهْلَنا وَ نَحْفَظُ اَخانا وَ نَزْدادُ کَیْلَ بَعیرٍ ذلِكَ کَیْلٌ یَسیرٌ قالَ لَنْ اُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّی تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللهِ لَتَاْتُنَّنِی بِهِ اِلَّا اَنْ یُحاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قالَ اللهُ عَلی ما نَقُولُ وَکیلٌ وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ اَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما اُغْنی عَنْکُمْ مِنَ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ اِنِ الْحُکْمُ اِلَّا لِلهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
«مَا خَطْبُکُنَّ» خَطب: امر مهمّی را گویند که انسان با برادر دینی خود به سبب آن برخورد می کند و «خطب جلیل» یعنی «امر عظیم» و «حَصحَصَ الحقّ» یعنی ثَبَت الحقّ و استقَرّ، برخی گفته اند «حَصْحَصَ» از حصّه است یعنی حق از باطل جدا شد و روشن گردید.
و «کید» به معنای حیله است، برای اضرار به دیگری. «استخلصه لنفسی» استخلاص
ص: 265
به معنای طلب خلوص چیزی است از شایبه ی اشتراک یعنی او را مخصوص خود قرار می دهم؛ خلاصه نیز به معنای خالص معنا است؛ و «مکین» از مکانت است و اصل آن تمکّن در امور است؛ «یَتَبَوَّاُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء» یعنی هر کجا بخواهد در زمین اتّخاذ مسکن کند و ماوا گزیند، و «جهاز بیت» متاع آن است، جهّزت فلاناً: هیّات جهاز سفره، و «رحال» اوعیه و ظرف های متاع می باشد و مفرد آن رحل است، و «کِلتُ فلاناً» یعنی کیلی به او دادم و «اکتلت علیه» یعنی کیلی از او گرفتم.(1)
پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولی هنگامی که فرستاده ی او نزد وی [یوسف] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به نیرنگ آن ها آگاه است.» (50) (پادشاه آن زنان را طلبید و) گفت: «به هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کار شما چه بود؟» گفتند: «منزّه است خدا، ما هیچ عیبی در او نیافتیم!» (در این هنگام) همسر عزیز گفت: «الآن حق آشکار گشت! من بودم که او را به سوی خود دعوت کردم و او از راست گویان است! (51) این سخن را به خاطر آن گفتم تا بداند من در غیاب به او خیانت نکردم و خداوند مکر خائنان را هدایت نمی کند! (52) من هرگز خودم را تبرئه نمی کنم، که نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر می کند مگر آن چه را پروردگارم رحم کند! پروردگارم آمرزنده و مهربان است.» (53) پادشاه گفت: «او [یوسف] را نزد من آورید، تا وی را مخصوص خود گردانم!» هنگامی که (یوسف نزد وی آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه به عقل و درایت او پی برد و) گفت: «تو امروز نزد ما جایگاهی والا داری، و مورد اعتماد هستی!» (54) (یوسف) گفت: «مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار ده،
ص: 266
که نگه دارنده و آگاهم!» (55) و این گونه ما به یوسف در سرزمین (مصر) قدرت دادیم، که هر جا می خواست در آن منزل می گزید (و تصرّف می کرد)! ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم (و شایسته بدانیم) می بخشیم و پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کنیم! (56) (امّا) پاداش آخرت، برای کسانی که ایمان آورده و پرهیزگاری داشتند، بهتر است! (57) (سرزمین کنعان را قحطی فرا گرفت) برادران یوسف (در پی موادّ غذایی به مصر) آمدند و بر او وارد شدند. او آنان را شناخت ولی آن ها او را نشناختند. (58) و هنگامی که (یوسف) بارهای آنان را آماده ساخت، گفت: «(نوبت آینده) آن برادری را که از پدر دارید، نزد من آورید! آیا نمی بینید من حق پیمانه را ادا می کنم، و من بهترین میزبانان هستم؟! (59) و اگر او را نزد من نیاورید، نه کیل (و پیمانه ای از غلّه) نزد من خواهید داشت و نه (اصلًا) به من نزدیک شوید!» (60) گفتند: «ما با پدرش گفت وگو خواهیم کرد (و سعی می کنیم موافقتش را جلب نمائیم) و ما این کار را خواهیم کرد!» (61) (سپس) به کارگزاران خود گفت: «آن چه را بعنوان قیمت پرداخته اند، دربارهای شان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند و شاید برگردند!» (62) هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «ای پدر! دستور داده شده که (بدون حضور برادرمان بنیامین) پیمانه ای (از غلّه) به ما ندهند پس برادرمان را با ما بفرست، تا سهمی (از غلّه) دریافت داریم و ما او را محافظت خواهیم کرد!» (63) گفت: «آیا نسبت به او به شما اطمینان کنم همان گونه که نسبت به برادرش (یوسف) اطمینان کردم (و دیدید چه شد)؟ ! و (در هر حال،) خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است» (64) و هنگامی که متاع خود را گشودند، دیدند سرمایه آن ها به آن ها بازگردانده شده! گفتند: «پدر! ما دیگر چه میخواهیم؟! این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است! (پس چه بهتر که برادر را با ما بفرستی) و ما برای خانواده خویش موادّ غذایی
ص: 267
می آوریم و برادرمان را حفظ خواهیم کرد و یک بار شتر زیادتر دریافت خواهیم داشت این پیمانه (بار) کوچکی است!» (65) گفت: «من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد، تا پیمان مؤکّد الهی بدهید که او را حتماً نزد من خواهید آورد! مگر این که (بر اثر مرگ یا علّت دیگر،) قدرت از شما سلب گردد. و هنگامی که آن ها پیمان استوار خود را در اختیار او گذاردند، گفت: «خداوند، نسبت به آن چه می گوییم، ناظر و نگه بان است!» (66) و (هنگامی که می خواستند حرکت کنند، یعقوب) گفت: «فرزندان من! از یک در وارد نشوید بلکه از درهای متفرّق وارد گردید (تا توجّه مردم به سوی شما جلب نشود)! و (من با این دستور،) نمی توانم حادثه ای را که از سوی خدا حتمی است، از شما دفع کنم! حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست! بر او توکّل کرده ام و همه متوکّلان باید بر او توکّل کنند!» (67)
«وَ قَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ اِلَی رَبِّکَ فَاسْاَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی قَطَّعْنَ اَیْدِیَهُنَّ»(1) امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من اگر به جای یوسف بودم هنگامی که پادشاه فرستاد، تا او را از زندان خارج و نزد پادشاه حاضر کنند، تا خواب او را تعبیر نماید، با آنان سخن نمی گفتم تا مرا از زندان خارج کنند، و من از صبر یوسف تعجّب دارم، که چیزی درباره ی همسر پادشاه نگفت تا خداوند، عذر او را آشکار نمود.(2)
ص: 268
و روایت شده که یوسف(علیه السلام) هنگام خروج از زندان، برای زندانیان دعا کرد و گفت:
«خدایا قلوب خوبان را به آنان معطوف کن، و اخبار را از آنان پنهان مدار» و به همین علّت زندانیان به اخبار بلاد آگاه تر بودند، و بر درب زندان نیز نوشت: «این جا قبور احیاء، و بیت الاحزان، و محلّ عبرت خوبان، و شماتت دشمنان است.»(1) شخصی به حضرت رضا(علیه السلام) گفت:
چگونه شما ولایت عهدی مامون را پذیرفتید؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
ای مرد آیا پیامبر افضل است یا وصیّ پیامبر؟ آن مرد گفت: پیامبر. فرمود: مسلمان بهتر است یا مشرک؟ آن مرد گفت: مسلمان. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: عزیز مصر مشرک بود و یوسف پیامبر بود، در حالی که مامون مسلمان است و من وصیّ پیامبرم، و یوسف از عزیز مصر خواست که او را خزینه دار [و وزیر دارایی خود] قرار بدهد، و گفت: «اجْعَلْنِی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ»، در حالی که من مجبور به پذیرفتن ولایت عهدی مامون شدم [وگرنه او مرا می کشت و شرط کردم که در کاری دخالت نکنم، «فَاِلَی اللهِ الْمُشْتَکَی وَ هُوَ الْمُسْتَعَانُ.»](2)
ص: 269
مولّف گوید:
مضمون روایت فوق در چندین روایت دیگر نقل شده است، به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.
«قالَ اجْعَلْنی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ * وَ کَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الاَرْضِ…»(1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:
حضرت یوسف [پس از تعبیر خواب عزیز مصر] شروع به ذخیره ی گندم کرد و در هفت سال فراوانی، گندم ها را ذخیره نمود [و جز مقدار ضروری بقیّه را در خوشه باقی گذارد] و در انبارها نگه داری می کرد و چون هفت سال فراوانی گذشت و هفت سال قحطی رسید شروع به فروختن گندم ها کرد و در سال اوّل گندم ها را به درهم و دینار فروخت تا در مصر درهم و دیناری باقی نماند، و در سال دوّم گندم ها را به زیورها و جواهر فروخت تا در مصر زیور و جواهری باقی نماند، و همه آن ها در اختیار یوسف قرار گرفت. و در سال سوّم گندم ها را به چهارپایان و گوسفندان فروخت، تا این که در مصر و حوالی آن چهارپا و گوسفندانی باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال چهارم، گندم ها را به غلام ها و کنیزها
ص: 270
فروخت تا در مصر و اطراف آن غلام و کنیزی باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال پنجم، گندم ها را به خانه ها و زمین ها فروخت، تا در مصر خانه و زمینی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت و در سال ششم گندم ها را به مزارع و نهرها فروخت، تا در مصر و اطراف آن مزارع و نهری باقی نماند و در ملک یوسف قرار گرفت، و در سال هفتم، گندم ها را در مقابل خود مردم فروخت و هر که در مصر و اطراف آن بود غلام یوسف شد، تا این که یوسف مالک مردم و غلامان و اموال آنان گردید، و مردم گفتند: ما تا کنون ندیده بودیم و نشنیده بودیم که خداوند به پادشاهی چنین حکمت و علم و تدبیری داده باشد! سپس یوسف به پادشاه مصر فرمود: نظر تو درباره ی آن چه خداوند از ملک مصر و اهل آن به من داده است چیست؟ همانا من نخواستم زندگی مردم را تباه کنم و آنان را گرفتار بلا نمایم و وبال بر آنان باشم، و لکن خداوند آنان را به سبب من نجات داد؟ پادشاه مصر گفت: رای، رای تو است و هر چه می خواهی بکن. پس یوسف گفت: من خدا را و تو را گواه می گیرم، که اهل مصر را آزاد نمودم و اموال و غلامان شان را به آنان بازگرداندم و خاتم پادشاهی و تخت و تاج تو را به تو باز گرداندم که عوض آن تو به روش و سیره ی من عمل کنی و به حکم من حکم نمایی.
پس پادشاه گفت: این افتخار و شرف من است که جز به سیره و روش تو عمل نکنم و جز به حکم تو حکم ننمایم، و اگر تو نبودی من توان چنین کاری را نداشتم و چنین چیزی به فکر من نمی آمد و من اکنون شهادت می دهم و می گویم: «لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ، وَ اَنَّک رَسُولُهُ» و تو را بر ولایتی که به تو دادم ابقاء می کنم، «فانَّکَ لَدَیْنا مَکِینٌ اَمِینٌ.»(1)
ص: 271
ابوبصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در سخنان خود می فرمود:
هنگامی که یعقوب یوسف را از دست داد و دیگر او را نیافت اندوه و گریه او شدید شد، تا به سبب آن چشمان او سفید و نابینا شد و نیاز شدیدی پیدا کرد و احوال او دگرگون گردید…(1)
ص: 272
«وَ جَاء اِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ»(1) امام باقر(علیه السلام) به دنبال حدیث فوق فرمود:
یعقوب هر سال در زمستان و تابستان از مصر گندم می خرید، تا این که گروهی از فرزندان خود را با مال کمی به مصر فرستاد و آنان با رفقای خود وارد بر یوسف شدند -- و این در زمانی بود که عزیز مصر، یوسف را ولایت بر مصر داده بود -- پس یوسف برادران خود را شناخت و آنان او را به خاطر قدرت و هیبت نشناختند.
و یوسف به آنان فرمود: شما پولی که آورده اید قبل از دیگران بیاورید؛ و سپس به مامورین خود فرمود: هر چه زودتر کیل [و سهم] این ها را کامل تحویل دهید و چون فارغ شدید پول شان را در بین بارها قرار دهید و به آنان خبر ندهید، پس مامورین امتثال امر نمودند.
و یوسف به برادران خود [که او را نمی شناختند] گفت: به من خبر رسیده که شما دو برادر پدری داشته اید، آیا آنان چه شده اند؟ برادران گفتند: «یکی از آنان -- که بزرگ تر بود -- را گرگ خورد و آن دیگری که کوچک تر بود نزد پدرمان می باشد، و پدرمان او را از خود جدا نمی کند، و علاقه شدیدی به او دارد.» یوسف گفت: من دوست می دارم که در سفر آینده او را با خود بیاورید، تا بتوانید کیل و گندم خود را بگیرید، و اگر او را نیاورید برای شما کیلی و گندمی نخواهد بود، و من علاقه ای به شما نخواهم داشت؛ «فَاِن لَّمْ تَاْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَ لَا تَقْرَبُونِ * قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ اَبَاهُ وَ اِنَّا لَفَاعِلُونَ…» گفتند: ما پدر را قانع خواهیم نمود و او را خواهیم آورد.
ص: 273
و چون در بازگشت نزد پدر آمدند و بار خود را باز کردند و سرمایه خویش را بین آن یافتند به پدر خود گفتند: ما ستم نکرده ایم [و دروغ نمی گوییم] اکنون یک بار اضافه گرفته ایم و سرمایه ما به ما، بازگردانده شده [و عزیز مصر گفته باید آن برادر خود را در سفر آینده بیاورید تا من به شما کیل بیشتری بدهم وگرنه کیلی برای شما نیست و من شما را نخواهم پذیرفت]. پس بنیامین را با ما بفرست تا ما کیل خود را بگیریم، و ما او را حفظ خواهیم نمود.
یعقوب(علیه السلام) گفت: «آیا من به شما اطمینان کنم، همان گونه که نسبت به برادرش یوسف اطمینان کردم؟!» و چون شش ماه گذشت و نیاز به گندم پیدا کردند، یعقوب(علیه السلام) آنان را با بنیامین و سرمایه کمی فرستاد و از آنان پیمان مؤکّد گرفت که بنیامین را به من بازگردانید، جز آن که همگی مغلوب شوید و نتوانید او را بازگردانید.
پس آنان با قافله به طرف مصر حرکت کردند و چون وارد بر یوسف شدند، یوسف به آنان گفت: آیا بنیامین را با خود آورده اید؟ گفتند: آری. یوسف گفت: او را نزد من بیاورید. و چون او را به کاخ یوسف -- که کسی را در آن راه نمی داد -- فرستادند، یوسف او را در آغوش گرفت و گریه کرد و به او گفت: «من برادر تو یوسف هستم پس از کار من ناراحت مشو و آن چه به تو گفتم را کتمان کن و اندوهی به خود راه مده.» سپس بنیامین را از نزد خود خارج نمود و دستور داد تا سرمایه آنان را بگیرند و با سرعت بار آنان را تحویل دهند و چون فارغ شدند ظرف کیل پادشاه را در بار بنیامین قرار دهند و این چنین کردند و چون قافله به سوی کنعان رهسپار شد،
ص: 274
مامورین، خود را به آنان رساندند و گفتند: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسارِقُونَ…»(1)
ص: 275
وَ لَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ اَمَرَهُمْ اَبُوهُمْ ما کانَ یُغْنی عَنْهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا حاجَةً فی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضاها وَ اِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ وَ لَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی اِلَیْهِ اَخاهُ قالَ اِنِّی اَنَا اَخُوكَ فَلا تَبْتَئِسْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقایَةَ فی رَحْلِ اَخیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعیرُ اِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قالُوا وَ اَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعیرٍ وَ اَنَا بِهِ زَعیمٌ قالُوا تَاللهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْاَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقینَ قالُوا فَما جَزاؤُهُ اِنْ کُنْتُمْ کاذِبینَ قالُوا جَزاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزاؤُهُ کَذلِكَ نَجْزِی الظَّالِمینَ فَبَدَاَ بِاَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعاءِ اَخیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَها مِنْ وِعاءِ اَخیهِ کَذلِكَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَاْخُذَ اَخاهُ فی دینِ الْمَلِكِ اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ وَ فَوْقَ کُلِّ ذی عِلْمٍ عَلیمٌ قالُوا اِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَاَسَرَّها یُوسُفُ فی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرٌّ مَکانًا وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ قالُوا یا اَیُّهَا الْعَزیزُ اِنَّ لَهُ اَبًا شَیْخًا کَبیرًا فَخُذْ اَحَدَنا مَکانَهُ اِنَّا نَراكَ مِنَ الْمُحْسِنینَ قالَ مَعاذَ اللهِ اَنْ نَاْخُذَ اِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ اِنَّا اِذًا لَظالِمُونَ فَلَمَّا اسْتَیْاَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قالَ کَبیرُهُمْ اَ لَمْ تَعْلَمُوا اَنَّ اَباکُمْ قَدْ اَخَذَ عَلَیْکُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللهِ وَ مِنْ قَبْلُ ما فَرَّطْتُمْ فی یُوسُفَ فَلَنْ اَبْرَحَ الْاَرْضَ حَتَّی یَاْذَنَ لی اَبی اَوْ یَحْکُمَ اللهُ لی وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمینَ ارْجِعُوا اِلی اَبیکُمْ فَقُولُوا یا اَبانا اِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَ ما شَهِدْنا اِلَّا بِما عَلِمْنا وَ ما کُنَّا لِلْغَیْبِ حافِظینَ وَ سْئَلِ الْقَرْیَةَ الَّتی کُنَّا فیها وَ الْعیرَ الَّتی اَقْبَلْنا فیها وَ اِنَّا لَصادِقُونَ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْرًا فَصَبْرٌ جَمیلٌ عَسَی اللهُ اَنْ
ص: 276
یَاْتِیَنی بِهِمْ جَمیعًا اِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا اَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظیمٌ قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضًا اَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ قالَ اِنَّما اَشْکُوا بَثِّی وَ حُزْنی اِلَی اللهِ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ
«آوی الیه» آوی یاوی: اذا صار الیه یعنی به سوی او رفت؛ «و لا تبتئس» یعنی لا تحزن؛ «و سقایة» ظرفی است که از آن آب می نوشند، و بعضی گفته اند: «سقایة» و صواع به یک معناست، و «اذان و تاذین» به معنای اعلان است که با اُذُن شنیده می شود، و آذنته یعنی اعلمته، و «عیر» به معنای قافله است، و «حِمل» با کسر حاء، باری است که بر حمار و غیر آن قرار نگرفته باشد، و با فتح حاء «حَمل» وقتی است که حمل شده باشد و جمع آن حمول و احمال است، و «زعیم» به معنای کفیل و ضمین است، و «زعیم» قائم به امر قوم و رئیس آنان را می گویند، و «یاس» به معنای قطع امید و طمع است و به صیغه استفعّال نیز به همین معناست، و «نجوی» اسم و مصدر استعمال شده مانند «و اذهم نجوی» یعنی یتناجون و مصدر آن مانند «انّما النجوی من الشیطان» است، و «کظم» به معنای فرو بردن حزن و نگه داری آن در قلب و اظهار نکردن به دیگران است، «و تفتؤ تذکّر» یعنی تو همواره یوسف را یاد می کنی، و «حَرَض»، مشرّف بر هلاک را گویند و به معنای فاسد در جسم و عقل نیز آمده است، و «احرضه» یعنی افسده، و حرضته علی کذا یعنی امرته به.(1)
ص: 277
و هنگامی که از همان طریق که پدر به آن ها دستور داده بود وارد شدند، این کار هیچ حادثه حتمی الهی را نمی توانست از آن ها دور سازد، جز حاجتی در دل یعقوب (که از این طریق) انجام شد (و خاطرش آرام گرفت) و او به خاطر تعلیمی که ما به او دادیم، علم فراوانی داشت ولی بیشتر مردم نمی دانند! (68) هنگامی که (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش را نزد خود جای داد و گفت: «من برادر تو هستم، از آن چه آن ها انجام می دادند، غمگین و ناراحت نباش!» (69) و هنگامی که (مامور یوسف) بارهای آن ها را بست، ظرف آبخوری پادشاه را در بارِ برادرش گذاشت سپس کسی صدا زد «ای اهل قافله، شما دزد هستید!» (70) آن ها رو به سوی او کردند و گفتند: «چه چیز گم کرده اید؟» (71) گفتند: «پیمانه پادشاه را! و هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر (غلّه) به او داده می شود و من ضامن این (پاداش) هستم!» (72) گفتند: «به خدا سوگند شما می دانید ما نیامده ایم که در این سرزمین فساد کنیم و ما (هرگز) دزد نبوده ایم!» (73) آن ها گفتند: «اگر دروغ گو باشید، کیفرش چیست؟» (74) گفتند: «هر کس (آن پیمانه) در بارِ او پیدا شود، خودش کیفر آن خواهد بود (و به خاطر این کار، برده شما خواهد شد) ما این گونه ستم گران را کیفر می دهیم!» (75) در این هنگام، (یوسف) قبل از بار برادرش، به کاوش بارهای آن ها پرداخت سپس آن را از بارِ برادرش بیرون آورد این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمی توانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد، مگر آن که خدا بخواهد! درجات هر کس را بخواهیم بالا می بریم و برتر از هر صاحب علمی، عالمی است! (76) (برادران) گفتند: «اگر او [بنیامین] دزدی کند، (جای تعجّب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدی کرد» یوسف (سخت
ص: 278
ناراحت شد، و) این (ناراحتی) را در درون خود پنهان داشت، و برای آن ها آشکار نکرد (همین اندازه) گفت: «شما (از دیدگاه من،) از نظر منزلت بدترین مردمید! و خدا از آن چه توصیف می کنید، آگاهتر است!» (77) گفتند: «ای عزیز! او پدر پیری دارد (که سخت ناراحت می شود) یکی از ما را به جای او بگیر ما تو را از نیکوکاران می بینیم!» (78) گفت: «پناه بر خدا که ما غیر از آن کس که متاع خود را نزد او یافته ایم بگیریم در آن صورت، از ظالمان خواهیم بود!» (79) هنگامی که (برادران) از او مایوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمی دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمی کنم، تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا درباره من داوری کند، که او بهترین حکم کنندگان است! (80) شما به سوی پدرتان بازگردید و بگویید: پدر (جان)، پسرت دزدی کرد! و ما جز به آن چه می دانستیم گواهی ندادیم و ما از غیب آگاه نبودیم! (81) (و اگر اطمینان نداری،) از آن شهر که در آن بودیم سوال کن، و نیز از آن قافله که با آن آمدیم (بپرس)! و ما (در گفتار خود) صادق هستیم!» (82) (یعقوب) گفت: «(هوای) نفس شما، مساله را چنین در نظرتان آراسته است! من صبر می کنم، صبری زیبا (و خالی از کفران)! امیدوارم خداوند همه آن ها را به من بازگرداند چرا که او دانا و حکیم است! (83) و از آن ها روی برگرداند و گفت: «وا اسفا بر یوسف!» و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا خشم خود را فرو می برد (و هرگز کفران نمی کرد)! (84) گفتند: «به خدا تو آن قدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرار گیری، یا هلاک گردی!» (85) گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا می گویم (و شکایت نزد او می برم)! و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید! (86)
ص: 279
«فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ اَخِیهِ ثُمَّ اَذَّنَ مُؤَذِّنٌ اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ…»(1) به دنبال حدیث قبل امام باقر(علیه السلام) فرمود:
یوسف ظرف پادشاه را در بار برادر خود بنیامین قرار داد و چون قافله به طرف کنعان حرکت کرد، آنان را صدا زد و گفت: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ…»، و سپس همان گونه که در آیات آمده برادر خود بنیامین را گرفت و به آنان فرمود: از شهر ما خارج شوید و آنان هر چه کردند که یوسف یکی از آنان را به جای بنیامین بگیرد نپذیرفت، و چون بر پدر خود وارد شدند یعقوب به آنان فرمود: ابن یامین چه شد؟! گفتند: «او جام پادشاه را سرقت نمود و پادشاه او را نگهداشت و محبوس شد و تو اگر حرف ما را باور نداری از قافله و اهل آن شهر سوال کن تا به تو خبر بدهند» پس یعقوب گفت: «اِنَّا لِلهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ رَاجِعونَ» و اشک او جاری گردید و اندوه او شدید شد و کمر او خمیده گردید.(2)
ص: 280
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که برادران یوسف برای بار دوّم نزد یوسف آمدند و برادر خود بنیامین را با خود آوردند، یوسف برای آنان سفره هایی گسترد و فرمود: «هر کدام از شما در کنار برادر مادری خود بنشیند» پس همه آنان بر سر سفره نشستند جز بنیامین که ایستاده بود، پس یوسف به او گفت: چرا در کنار برادران خود نمی نشینی؟ بنامین گفت: من در بین آنان برادر مادری ندارم» یوسف گفت: آیا برادر مادری تو همان کسی بوده که این ها گمان کرده اند: گرگ او را خورده است؟ بنیامین گفت: آری. پس یوسف گفت:
بیا در کنار من بنشین. و چون برادران یوسف چنین دیدند، دست از غذا کشیدند و گفتند: ما چیزی را اراده کردیم و خداوند از انجام آن امتناع دارد و می خواهد فرزندان یامین را بر ما فضیلت بدهد…(1)
ص: 281
«فَبَدَاَ بِاَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء اَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء اَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ…»(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«تقیّه از دین خداست» گفتم: آیا راستی تقیّه از دین خداست؟ فرمود: آری به خدا قسم از دین خداست، چنان که یوسف گفت: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ».
سپس فرمود: به خدا سوگند شتردارها چیزی را ندزدیده بودند، و یوسف به خاطر تقیّه فرمود: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» ابراهیم نیز به همین علّت فرمود:
«انّی سقیم» و به خدا سوگند او سقیم و مریض نبود.(2) حسن صیقل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای ما از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» فرمود:
به خدا سوگند آنان سارق نبودند و یوسف نیز دروغ نگفته است، چنان که ابراهیم نیز در سخن خود که فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ اِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ» به خدا سوگند دروغ نگفته است. امام صادق(علیه السلام) فرمود: ای صیقل شما چه می گویید؟ صیقل گوید: گفتم: ما چیزی جز تسلیم نداریم.
پس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ص: 282
خداوند دو چیز را دوست می دارد و دو چیز را دشمن می دارد: خداوند تکبّر مومن را در جنگ مقابل دشمن دوست می دارد و نیز دروغ را برای اصلاح دوست می دارد؛ در حالی که تکبّر و بزرگی کردن را بین مردم، و در راه رفتن دشمن می دارد، و نیز دروغ را در غیر اصلاح دشمن می دارد سپس فرمود: ابراهیم(علیه السلام) به خاطر اصلاح فرمود: «بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا» و مقصود او این بود که از بُت ها کاری نمی آید، و یوسف(علیه السلام) نیز به خاطر اصلاح فرمود: «اَیَّتُهَا الْعِیرُ اِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ» [و می خواست طبق قانون عزیز مصر برادر خود بنیامین را نگه دارد.](1) «قَالُواْ اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَاَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قالَ اَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ»(2) داود بن قاسم جعفری گوید: مردی از قم از امام عسکری(علیه السلام) درباره ی آیه «اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ…» سوال نمود و من حاضر بودم و امام عسکری(علیه السلام) به او فرمود:
یوسف سرقتی نکرده بود، جز این که یعقوب را کمربندی بود که از ابراهیم به ارث برده بود و هر کس این کمربند را می دزدید، عبد صاحب آن می شد و جبرییل از آن سرقت خبر می داد، و آن کمربند نزد ساره دختر اسحاق بن ابراهیم
ص: 283
بود، و ساره یوسف را دوست می داشت و می خواست او را فرزند خود قرار بدهد، از این رو آن کمربند را گرفت و به کمر یوسف بست و لباس او را بر روی آن قرار داد و به یعقوب گفت:
کمربند دزدیده شده است. پس جبرییل نزد یعقوب آمد و گفت: کمربند نزد یوسف است و نگفت ساره به کمر او بسته است -- چرا که خداوند اراده ای کرده بود -- پس یعقوب یوسف را تفتیش نمود و چون کمربند را از کمر او باز کرد ساره گفت: «یوسف کمربند را از من دزدیده است و من سزاوارتر به او هستم» پس یعقوب گفت: «او عبد تو باشد به شرط آن که او را نفروشی و به او آزار نکنی» ساره گفت:
«من او را می پذیرم به شرط آن که او را از من نگیری و من فوراً او را آزاد نمایم» پس یعقوب یوسف را به ساره داد و ساره او را آزاد نمود، و به همین خاطر برادران یوسف گفتند: «اِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ اَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ». ابوهاشم جعفری گوید: من پیش خود فکر کردم و تعجّب نمودم از قصّه یوسف، که فاصله زیادی بین یعقوب و یوسف نبوده و یعقوب از فراق یوسف نابینا شده از بس برای او محزون بوده است؟! پس امام عسکری(علیه السلام) از باطن من آگاه شد و فرمود: به خدا پناه ببر از آن چه فکر می کنی، چرا که خداوند اگر می خواست، با فاصله بیش از این حجاب را برطرف می نمود تا یعقوب یوسف خود را ببیند، و لکن برای هر چیزی اجلی است و آن چه در علم خدا گذشته باید عملی شود و اختیار اولیای خدا به دست خداست.(1)
ص: 284
یا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ اَخیهِ وَ لا تَیْاَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لا یَیْاَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْکافِرُونَ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قالُوا یا اَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا اِنَّ اللهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ قالَ هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخیهِ اِذْ اَنْتُمْ جاهِلُونَ قالُوا اَ اِنَّكَ لَاَنْتَ یُوسُفُ قالَ اَنَا یُوسُفُ وَ هذا اَخی قَدْ مَنَّ اللهُ عَلَیْنا اِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَاِنَّ اللهَ لا یُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ
ص: 285
قالُوا تَاللهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللهُ عَلَیْنا وَ اِنْ کُنَّا لَخاطِئینَ قالَ لا تَثْریبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ اذْهَبُوا بِقَمیصی هذا فَاَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ اَبی یَاْتِ بَصیرًا وَ اْتُونی بِاَهْلِکُمْ اَجْمَعینَ وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قالَ اَبُوهُمْ اِنِّی لَاَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا اَنْ تُفَنِّدُونِ قالُوا تَاللهِ اِنَّكَ لَفی ضَلالِكَ الْقَدیمِ فَلَمَّا اَنْ جاءَ الْبَشیرُ اَلْقاهُ عَلی وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصیرًا قالَ اَ لَمْ اَقُلْ لَکُمْ اِنِّی اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ قالُوا یا اَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا اِنَّا کُنَّا خاطِئینَ قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ فَلَمَّا دَخَلُوا عَلی یُوسُفَ آوی اِلَیْهِ اَبَوَیْهِ وَ قالَ ادْخُلُوا مِصْرَ اِنْ شاءَ اللهُ آمِنینَ وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدًا وَ قالَ یا اَبَتِ هذا تَاْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ اَحْسَنَ بی اِذْ اَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ اَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ اِخْوَتی اِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ اِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی مِنَ الْمُلْكِ وَ عَلَّمْتَنی مِنْ تَاْویلِ الْاَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنی مُسْلِمًا وَ اَلْحِقْنی بِالصَّالِحینَ ذلِكَ مِنْ اَنْباءِ الْغَیْبِ نُوحیهِ اِلَیْكَ وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ اِذْ اَجْمَعُوا اَمْرَهُمْ وَ هُمْ یَمْکُرُونَ
«جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ» ازجاء، به معنای بازار و به معنای پرداخت تدریجی آمده چنان که خداوند می فرماید: «یُزجی سَحاباً» و مراد از «بضاعت مزجاة» در این آیه سرمایه ناچیز و ناقص است، و «قَدْ مَنَ اللهُ عَلَیْنا» مَنَّ به معنای نعمت است، و ایثار، تفضیل یکی از دو چیز بر دیگری است مانند اختبار و اجتباء، و «ماثرة» به معنای مکرمه است، و «تثریب» به معنای توبیخ است، و «فصَلَت العیر» یعنی قطع العیر، و «تفنید» به معنای تضعیف رای است و «فَنَد» به معنای ضعف رای است. (و بقیّه لغات قبلاً بیان شد.)
ص: 286
پسرانم! بروید، و از یوسف و برادرش جست وجو کنید و از رحمت خدا مایوس نشوید که تنها گروه کافران، از رحمت خدا مایوس می شوند!» (87) هنگامی که آن ها بر او [یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! ما و خاندان ما را ناراحتی فرا گرفته، و متاع کمی (برای خرید موادّ غذایی) با خود آورده ایم پیمانه را برای ما کامل کن و بر ما تصدّق و بخشش نما، که خداوند بخشندگان را پاداش می دهد!» (88) گفت: «آیا دانستید با یوسف و برادرش چه کردید، آن گاه که جاهل بودید؟!» (89) گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟!» گفت: «(آری،) من یوسفم، و این برادر من است! خداوند بر ما منّت گذارد هر کس تقوا پیشه کند، و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می شود) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند!» (90) گفتند: «به خدا سوگند، خداوند تو را بر ما برتری بخشیده و ما خطاکار بودیم!» (91) (یوسف) گفت: «امروز ملامت و توبیخی بر شما نیست! خداوند شما را می بخشد و او مهربانترین مهربانان است! (92) این پیراهن مرا ببرید، و بر صورت پدرم بیندازید، بینا می شود! و همه نزدیکان خود را نزد من بیاورید!» (93) هنگامی که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: «من بوی یوسف را احساس می کنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید!» (94) گفتند: «به خدا تو در همان گم راهی سابقت هستی!» (95) امّا هنگامی که بشارت دهنده فرا رسید، آن (پیراهن) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد! گفت: «آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید؟!» (96) گفتند: «پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم!» (97) گفت: «به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش می طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!» (98) و هنگامی که بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادر خود را در آغوش گرفت، و گفت: «همگی داخل مصر شوید، که
ص: 287
انشاء اللَّه در امن و امان خواهید بود!» (99) و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همگی به خاطر او به سجده افتادند و گفت: «پدر! این تعبیر خوابی است که قبلًا دیدم پروردگارم آن را حقّ قرار داد! و او به من نیکی کرد هنگامی که مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به این جا) آورد بعد از آن که شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد. پروردگارم نسبت به آن چه می خواهد (و شایسته می داند،) صاحب لطف است چرا که او دانا و حکیم است! (100) پروردگارا! بخشی (عظیم) از حکومت به من بخشیدی، و مرا از علم تعبیر خوابها آگاه ساختی! ای آفریننده آسمان ها و زمین! تو ولیّ و سرپرست من در دنیا و آخرت هستی، مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق فرما!» (101) این از خبرهای غیب است که به تو وحی می فرستیم! تو (هرگز) نزد آن ها نبودی هنگامی که تصمیم می گرفتند و نقشه می کشیدند! (102)
«یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ وَ لَا تَیْاَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که بنیامین از یعقوب گرفته شد، یعقوب خدای خود را صدا زد و گفت:
پروردگارا! آیا به من رحم نمی کنی؟ چشمم را از من گرفتی، و فرزندم را نیز از من گرفتی؟! پس خداوند به او وحی نمود: اگر آن دو را بمیرانم، باز زنده می کنم تا بین تو و آنان را جمع نمایم، و لکن به یاد آور گوسفندی را که ذبح نمودی و بریان کردی و خوردی و فلان فقیر و فلان فقیر در کنار تو روزه دار بودند و تو چیزی از آن را به آنان ندادی؟!(2)
ص: 288
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یعقوب به ملک الموت گفت: آیا ارواحی که قبض روح می کنی را به طور اجتماع قبض روح می کنی و یا متفرقاً و منفرداً قبض روح می کنی؟ ملک الموت گفت:
متفرّق و منفرد قبض روح می کنم. یعقوب گفت: آیا در بین ارواح، یوسف را قبض روح کرده ای؟ ملک الموت گفت: خیر. پس یعقوب به فرزندان خود گفت:
«اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ.»(1) در تفسیر عیّاشی در ادامه بحث گذشته ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
اندوه و حزن یعقوب شدید شد تا جایی که کمر او خمیده گردید، و دنیا به یعقوب و فرزندان او پشت کرد و سخت نیازمند و فقیر شدند و غذایی در خانه نداشتند، و در این هنگام یعقوب به فرزندان خود گفت:
«اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَ اَخِیهِ وَ لَا تَیْاَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ…» پس چند نفر از فرزندان یعقوب حرکت کردند و یعقوب سرمایه ی کمی را همراه نامه ای به عزیز مصر فرستاد و از او خواست که در حق او و فرزندانش مرحمتی بکند، و به فرزندان خود سفارش کرد که نامه را قبل از پرداخت بضاعت و سرمایه، تحویل عزیز مصر
ص: 289
بدهند، و در آن نامه نوشت:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»، به عزیز مصر و مظهر عدل و کامل دهنده کیل، از یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم خلیل الرّحمن صاحب نمرود، آن کسی که هیزم و آتش فراهم کرد، برای سوزاندن ابراهیم و خدا آتش او را برای ابراهیم سرد و سلامت قرار داد و ابراهیم را از آتش نمرود نجات بخشید، ای عزیز مصر! من به تو اطّلاع می دهم که ما از خانواده های قدیمی هستیم و همواره از ناحیه خداوند -- برای امتحان -- بر ما بلا سرازیر بوده و خداوند می خواسته ما را در بلا و آسایش بیازماید، و اکنون بیست سال است که بلا پیاپی بر من فرود آمده، و اوّل آن ها این بوده که من فرزندی داشتم و نام او را یوسف قرار داده بودم، و او از بین فرزندان من، میوه ی دلم و نور چشمم و سبب سرور و شادی من بود، و برادران او -- که از مادر از او جدا بودند -- از من خواستند که او را با خود ببرند تا به بازی و چرا مشغول باشد، و من او را صبحگاهی با آنان فرستادم و شبانگاه بازگشتند و گفتند: «گرگ او را خورد» در حالی که گریه می کردند و پیراهن خونی او را به گمان خود آورده بودند، و از آن روز اندوه من بر او سخت شد و گریه من فراوان گردید، تا این که چشمانم از اندوه سفید و نابینا شد، و برادر دیگری داشت که از یک مادر و پدر بودند، و او نیز انیس و رفیق من بود و من او را شدیداً دوست می داشتم، و هر گاه به یاد یوسف می افتادم، او را به سینه و آغوش خود می گرفتم و برخی از غم ها و غصّه های من برطرف می شد، و برادران او به من گفتند: شما او را از من خواسته ای و به آنان گفته ای:
«اگر [در سفر آینده] او را با خود نیاورید من غلّه و گندمی به شما نخواهم داد پس من او را نیز همراه برادرانش فرستادم تا بتوانند غلّه و گندم خود را بگیرند و چون بازگشتند او را نیاوردند و گفتند: فرزند تو کیل پادشاه را دزدیده است! در حالی که
ص: 290
ما خانواده، اهل دزدی و سرقت نیستیم و شما این فرزند من را نیز حبس کرده اید و مرا گرفتار مصیبت و فراق او نموده اید و اکنون از فراق و اندوه کمر من خمیده شده و به واسطه این گرفتاری و گرفتاری های پیاپی پیشین، مصیبت من بزرگ شده است، پس تو بر من منّت گذار و او را آزاد کن و سهم غلّه و گندم ما را از لطف خود با قیمت نازل بپرداز و در تسهیل و آزادی آل یعقوب شتاب کن».
و چون فرزندان یعقوب نامه پدر خود را گرفتند و به طرف مصر حرکت کردند، جبرییل بر یعقوب نازل شد و گفت: ای یعقوب! پروردگارت به تو می گوید:
چه کسی تو را به مصائبی که به عزیز مصر نوشتی مبتلا نمود؟ یعقوب گفت: «تو مرا به آن ها مبتلا نمودی و این عقوبت و تادیب تو بود» خطاب شد: چه کسی غیر از من می تواند این بلاها را از تو برطرف کند؟ یعقوب گفت: جز تو کسی نمی تواند . خطاب شد: پس چرا از من حیا نکردی و مصائب خود را به غیر من شکایت کردی و به من شکوه ننمودی؟! یعقوب گفت: «اَسْتَغْفِرُکَ یَا اِلَهِی وَ اَتُوبُ اِلَیْکَ وَ اَشْکُو بَثِّی وَ حُزْنِی اِلَیْکَ» پس خداوند فرمود: «تادیب و مجازات من نسبت به تو و فرزندان گنه کارت به پایان رسید؛ و اگر تو مصائب خود را از همان اوّل به من شکوه می کردی و استغفار و توبه می نمودی، من آن مصیبت ها را از تو برطرف می نمودم، و لکن شیطان تو را از یاد من فراموشی داد و تو را از رحمت من ناامید نمود، در حالی که من خدای بخشنده و کریمی هستم، و مستغفرین از بندگان و تائبین و راغبین به رحمت خود را دوست می دارم، ای یعقوب! اکنون من یوسف و برادر او را به تو باز خواهم گرداند، و آن چه از مال دنیا و گوشت و خون بدن تو از بین رفته است را به تو باز خواهم داد و چشمان تو را بینا خواهم نمود و کمر تو را راست خواهم کرد، پس
ص: 291
شاد باش و آرامش پیدا کن، و بدان که آن چه من بر سر تو آوردم برای تادیب تو بود و تو باید تادیب من را بپذیری».
امام باقر(علیه السلام) در ادامه می فرماید:
فرزندان یعقوب نامه ی پدر خود را به مصر بردند و در دارالسلطنة به دست یوسف دادند و گفتند: «یَا اَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَاَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنَآ» سپس گفتند: برادرمان ابن یامین را به ما بازگردان و این نامه ی پدر ماست که به شما نوشته و از شما خواسته که بر ما منّت نهید و او را آزاد نمایید».
پس یوسف نامه پدر خود را گرفت و بوسید و بر چشمان خود گذارد و به قدری گریه کرد که پیراهن او از اشک چشمش خیس شد. و سپس رو به برادران خود نمود و گفت: «هَلْ عَلِمْتُمْ ما فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ اَخِیهِ»؟! برادران یوسف گفتند: آیا تو یوسف هستی؟ فرمود: آری من یوسفم و این برادرم می باشد و خداوند بر ما منّت نهاد.
برادران یوسف گفتند: «به خدا سوگند! خداوند تو را بر ما فضیلت داد و اکنون تو ما را رسوا مکن و مجازاتمان منما و ما را ببخش» یوسف فرمود: امروز ملامتی بر شما نیست خداوند شما را بیامرزد، همانا او ارحم الراحمین است.(1)
ص: 292
ص: 293
سدیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
قائم [آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] شباهتی به یوسف(علیه السلام) دارد. گفتم: مثل این که شما به یاد او و یاد غیبت او افتاده اید؟ فرمود: در این امّت کسانی که منکر او شوند، خوک صفتانی بیش نیستند! سپس فرمود: برادران یوسف همانند کالای تجارتی به یوسف نگریستند و او را فروختند، و بعدها او را دیدند و با وی به گفت وگو پرداختند، و او نیز با آنان سخن گفت، و او را نشناختند، تا آن که گفت: «من یوسفم و این برادر من است» و چه بسا به خاطر افکاری که این امّت ملعونه نسبت به صاحب الامر(علیه السلام) دارند خداوند تبارک و تعالی، با حجّت خویش آن کند که با یوسف کرد.
یوسف حکومت مصر را داشت و میان او و پدرش هیجده روز فاصله بود، و اگر می خواست پدر را با خبر کند، می توانست، [و این کار را انجام نداد] و یعقوب با پسرانش از زمان بشارت تا رسیدن به مصر نُه روز در راه بودند، و این امّت [یعنی منکرین امامت حضرت مهدی(علیه السلام)] نمی توانند بپذیرند که خداوند متعال
ص: 294
می تواند همان کاری را که با یوسف نمود، با حجّت خود بکند! یعنی حجّت او در بازارهای شان راه برود و بر فرش های شان قدم گذارد، تا زمانی که خداوند متعال این اجازه را به او بدهد، همان گونه که به یوسف اجازه داد و در جواب برادرانش که گفتند: «آیا تو همان یوسفی؟ فرمود: من یوسف هستم.(1) مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که آن آتش را برای سوزاندن ابراهیم افروختند، جبرییل آمد و لباسی از لباس های بهشت را بر او پوشاند، و در اثر آن لباس سرما و گرما به او اصابت نکرد، و هنگام مرگ، ابراهیم آن لباس را در یک تمیمه [یعنی حرزی] قرار داد، و آن را به گردن اسحاق آویخت و اسحاق نیز آن را به گردن یعقوب انداخت، و چون یوسف به دنیا آمد، یعقوب آن را به گردن یوسف انداخت، تا یوسف گرفتار آن بلاها شد، و چون یوسف آن پیراهن را از داخل آن تمیمه بیرون آورد، یعقوب بوی آن را شنید و گفت: «اِنِّی لَاَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ اَن تُفَنِّدُونِ» و این پیراهن همان پیراهنی است که از بهشت فرود آمد.
ص: 295
مفضّل گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، سرانجام، این پیراهن به دست چه کسی رسید؟ فرمود:
هر پیامبری علم و یا هر چیز دیگری را که به ارث بگذارد، به حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خواهد رسید، و ما وارثان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.(1) در کمال الدین روایت شده:
که چون حضرت قائم(علیه السلام) قیام نماید، پیراهن یوسف و عصای موسی و خاتم سلیمان با او خواهد بود.(2) «قَالُواْ یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا اِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قالَ سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ»(3) اسماعیل بن فضل هاشمی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه یعقوب(علیه السلام) در پاسخ فرزندان خود که گفتند:
«یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا…» فرمود: در آینده برای شما استغفار خواهم نمود؟ و لکن
ص: 296
یوسف در پاسخ برادران خود که گفتند: «تَاللهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا وَ اِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ» فرمود: «لَا تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَ هُوَ اَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» و پاسخ آنان را به آینده موکول نکرد؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که قلب جوان رقیق تر و نرم تر از قلب پیر است، از سویی جنایت فرزندان یعقوب مستقیماً بر یوسف بوده است و جنایت شان بر یعقوب با واسطه بوده، از این رو یوسف زودتر از حق خود گذشت و یعقوب عفو خود را به تاخیر انداخت چرا که عفو او مربوط به حق دیگری بود، از این رو استغفار را به سحر شب جمعه موکول کرد.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهترین وقت برای دعا و درخواست از خداوند سحرها می باشد. و سپس آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: به همین خاطر یعقوب دعا را به سحر انداخت.(2)
ص: 297
حنّان بن سُدیر از پدر خود سدیر نقل کرده که گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: آیا فرزندان یعقوب پیامبر بودند؟ فرمود:
پیامبر نبودند و لکن فرزندان پیامبر و اسباط بودند و از دنیا خارج نشدند مگر با توبه و یادآوری و اعتراف به خطا، و سعادتمند، از دنیا رفتند، در حالی که شیخین بدون توبه از دنیا رفتند و به ظلم خود بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) اعتراف نکردند، و لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر آنان باد.(1) «وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَ قَالَ یَا اَبَتِ هَذَا تَاْوِیلُ رُؤْیَایَ…»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یوسف هنگامی که پدر پیرمرد او، بر او وارد شد، عزّتِ سلطنت او را گرفت و به احترام پدر پایین نیامد و به این خاطر جبرییل(علیه السلام) نازل شد و گفت: ای یوسف دست خود را باز کن.
و چون کف دست خود را باز نمود نوری از آن جدا شد و به آسمان بالا رفت، و یوسف به جبرییل گفت: این نوری که از دست من جدا شد چه بود؟ جبرییل گفت: این نور نبوّت بود که از نسل تو جدا شد، و این عقوبت تو است که در مقابل پدر پیرمرد خود، پایین نیامدی، از این رو از نسل تو، پیامبری به وجود نخواهد آمد! (3)
ص: 298
یحیی بن اکثم از حضرت رضا(علیه السلام) سوال کرد: معنای آیه «وَ رَفَعَ اَبَوَیْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا» چیست؟ آیا یعقوب و فرزندان او در مقابل یوسف سجده کردند در حالی که پیامبر بودند؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
سجده یعقوب و فرزندان او برای یوسف نبود، بلکه اطاعت از خدا و احترام به یوسف بود، چنان که سجود ملائکه به آدم، اطاعت خدا و تحیّت برای آدم بود، از این رو یعقوب و فرزندان او و یوسف همگی در مقابل خدا سجده کردند، برای شکرانه ملاقات و اجتماع خود، و یوسف در آن حال گفت: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِن تَاْوِیلِ الاَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ اَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنُیَا وَ الآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَ اَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ» پس جبرییل نازل شد و به یوسف گفت:
دست خود را باز کن و چون باز نمود نوری از بین انگشتان او خارج گردید، و یوسف گفت: ای جبرییل! این نور چیست؟ جبرائیل گفت: «این نور نبوّت است که خداوند از صلب تو خارج کرد، چرا که در مقابل پدر خود به پا نخواستی» و نور نبوّت را خداوند از آن روز در صلب برادر یوسف لاوی قرار داد چرا که او هنگامی که می خواستند یوسف را بکشند گفت: «لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِ» و خداوند از او تشکّر نمود، و هنگامی که یوسف بنیامین را نگهداشت و برادران او خواستند به کنعان بازگردند لاوی گفت: «لَنْ اَبْرَحَ الاَرْضَ حَتَّیَ یَاْذَنَ لِی اَبِی اَوْ یَحْکُمَ اللّهُ لِی وَ هُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ» و خداوند از او تشکّر نمود و پیامبران بنی اسراییل، از نسل لاوی بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم(علیهم السلام) به وجود آمدند….
تا این که فرمود:
ص: 299
یعقوب به فرزند خود یوسف گفت: بگو بدانم برادران تو هنگامی که تو را از نزد من بردند با تو چه کردند؟ یوسف گفت: ای پدر مرا از این سوال معاف بدار. یعقوب گفت: پس برخی از آن را به من بگو، یوسف گفت: «برادران من هنگامی که مرا نزد چاه بردند گفتند: پیراهن خود را بیرون کن. پس من به آنان گفتم: ای برادران! از خدا بترسید و مرا برهنه نکنید، پس کارد خود را بیرون کردند و گفتند: اگر پیراهن خود را بیرون نکنی تو را سر می بریم. و من پیراهن خود را بیرون کردم و آنان مرا عریان در چاه انداختند» پس یعقوب ناله ای زد و بیهوش شد، و چون به حال خود بازگشت گفت:
فرزندم ادامه بده. یوسف به پدر خود گفت: من از شما مسالت می کنم که به حق خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب مرا معاف نمایی، و یعقوب او را معاف نمود.(1)
ص: 300
«یَا اَبَتِ هَذَا تَاْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ اَحْسَنَ بَی اِذْ اَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَ جَاء بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ…»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند در زندان به یوسف وحی نمود: «ای پسر یعقوب! چه شد که در کنار گنه کاران زندانی، محبوس شدی؟ پس یوسف به خطای خود اعتراف نمود… و خداوند به او فرمود: این دعا را بخوان [تا نجات یابی]: «یَا کَبِیرَ کُلِ کَبِیرٍ یَا مَنْ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا وَزِیرَ یَا خَالِقَ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ الْمُنِیرِ یَا عِصْمَةَ الْمُضْطَرِّ الضَّرِیرِ یَا قَاصِمَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ یَا مُغْنِیَ الْبَائِسِ الْفَقِیرِ یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیرِ یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الْاَسِیرِ اَسْاَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اَنْ تَجْعَلَ لِی مِنْ اَمْرِی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً وَ تَرْزُقَنِی مِنْ حَیْثُ اَحْتَسِبُ وَ مِنْ حَیْثُ لَا اَحْتَسِبُ». و چون صبح شد پادشاه دستور داد او را آزاد کردند، چنان که خداوند از قول او می فرماید: «وَ قَدْ اَحْسَنَ بَی اِذْ اَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ.»(2)
ص: 301
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
[پس از آن که عزیز مصر در ایّام قحطی از دنیا رفت] همسر او فقیر و نیازمند شد [و کنار راه می نشست و گدایی می کرد] به او گفتند: خوب است نزد یوسف بروی و از او راه خلاصی بیابی تا این که مشورت کرد و بعضی گفتند: ما بر جان تو از او هراس داریم [چرا که تو در حق او ستم کرده ای] زلیخا گفت: هیهات! من از کسی که از خدا می ترسد نمی ترسم، و چون زلیخا وارد بر یوسف شد و او را در جایگاه سلطنتی دید، گفت: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی جَعَلَ الْعَبِیدَ مُلُوکاً بِطَاعَتِهِ، وَ جَعَلَ الْمُلُوکَ عَبِیداً بِمَعْصِیَتِهِ» یعنی ستایش خدایی را که غلامان را به سبب اطاعت و بندگی، پادشاه قرار داد، و پادشاهان را به سبب معصیت و گناه، غلام قرار داد. یوسف گفت: چه می خواهی؟ زلیخا گفت: دعا کن جوانی من باز گردد پس یوسف دعا کرد و او جوان شد و یوسف با او ازدواج نمود و او را باکره یافت و به او گفت: آیا این بهتر و زیباتر نبود؟! پس زلیخا گفت: من شیفته تو شدم به خاطر چهار چیز: 1. من زیباترین زنِ زمان خود بودم؛ 2. تو نیز زیباترین مرد زمانِ خود بودی؛ 3. من بکر بودم؛ 4. همسرم عنین و ناتوان از زناشویی بود.(1)
ص: 302
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یوسف هنگامی که داخل زندان شد، دوازده ساله بود، و هیجده سال در زندان ماند، و پس از خروج از زندان هشتاد سال زنده بود، بنابراین مدّت عمر او یک صد و ده سال بوده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
[پس از مرگ عزیز مصر زلیخا فقیر شد] و خواست که بر یوسف [که عزیز مصر بود] وارد شود، به او گفتند: «ما می ترسیم تو را نزد یوسف ببریم، چرا که تو، به او آزار رسانده ای» زلیخا گفت: «من از کسی که از خدا می ترسد نمی ترسم» و چون وارد بر یوسف شد، یوسف به او فرمود: چرا رنگ صورت تو تغییر کرده [و پژمرده شده ای]؟ زلیخا گفت: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی جَعَلَ الْمُلُوکَ بِمَعْصِیَتِهِمْ عَبِیداً وَ جَعَلَ الْعَبِیدَ بِطَاعَتِهِمْ مُلُوکاً» یوسف فرمود: برای چه با من آن گونه عمل کردی؟! زلیخا گفت: «به خاطر زیبایی تو بود» یوسف فرمود: «چگونه خواهی بود اگر پیامبری مانند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در آخر الزمان ببینی؟! همانا او زیباتر از من خواهد بود، اخلاق او نیز نیکوتر از من است، سخاوت او نیز بیشتر از من است؟!» زلیخا گفت:
راست می گویی. یوسف فرمود: از کجا دانستی که من راست می گویم؟ زلیخا گفت:
ص: 303
«به خاطر این که محبّت او در قلب من جای گرفت» پس خداوند به یوسف وحی نمود:
«او راست می گوید، و من او را دوست می دارم، به خاطر این که او محمّد(صلی الله علیه و آله) را دوست می دارد». سپس خداوند یوسف را امر نمود تا با او ازدواج نماید.(1)
وَ ما اَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنینَ وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمینَ وَ کَاَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ اَ فَاَمِنُوا اَنْ تَاْتِیَهُمْ غاشِیَةٌ مِنْ عَذابِ اللهِ اَوْ تَاْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَ هُمْ لا یَشْعُرُونَ قُلْ هذِهِ سَبیلی اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنی وَ سُبْحانَ اللهِ وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکینَ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلَّا رِجالًا نُوحی اِلَیْهِمْ مِنْ اَهْلِ الْقُری اَ فَلَمْ یَسیرُوا فِی الْاَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ اتَّقَوْا اَ فَلا تَعْقِلُونَ حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَاْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ
ص: 304
لَقَدْ کانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِی الْاَلْبابِ ما کانَ حَدیثًا یُفْتَری وَ لکِنْ تَصْدیقَ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصیلَ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
«حِرص» طلب کردن چیزی است با جدیّت و وَلَع، «و عالَم و عالَمین» همه موجودات زنده ای است که قابل دانستن باشند، و بعضی گفته اند: «عالَم» همه ی موجوداتی است که فلک آن ها را احاطه نموده است، و «غاشیة» به معنای پوشاننده است و مقصود عذابی است که همه را در بر می گیرد، و «بَغتَةً» یعنی فُجاةً و ناگهانی، و فرود آمدن چیزی که انتظار و توقّع آن نبوده است را بغتةً و فجاةً گویند، و «دین اسلام» یعنی دین تسلیم، «و سبیل» مؤنّث و مذکّر آن یکسان است و آن طریقه رسیدن به حق و خداوند است، و «بصیرة» نیروی بینش [صحیح] حقایق است، و «سَیْر» مرور طولانی را گویند، و «اِسْتَیْاَسَ» از یاس و ناامیدی است، و یَئِسَ و اِسْتَیْاَسَ به یک معناست، و «بَاس» به معنای شدّت امر بر نفس است و لذا بُؤْس به معنای فقر آمده است، و به همین معناست، لا باس علیک، و «قَصَص» به معنای خبرهای پی در پی می باشد، و «عبرت» به معنای دلالت و راهنمایی بر طلب چیزی است، و «الباب» جمع لُبّ به معنای عقل است، و لُبّ، خالص چیزی را گویند و چون عقل، نفیس ترین چیزی است که در انسان وجود دارد، آن را لُبّ گویند و لُبّ هر چیزی بهترین آن است. و «تصدیق» به معنای اقرار به صدق و راستی و حقانیّت چیزی است، و «تفصیل» به معنای تنظیم و مرتّب نمودن است، از این رو بیان حقایق و جدا نمودن حق از باطل را تفصیل گویند.
و الله العالم.(1)
ص: 305
و بیشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشی، ایمان نمی آورند! (103) و تو (هرگز) از آن ها پاداشی نمی طلبی آن نیست مگر تذکّری برای جهانیان! (104) و چه بسیار نشانه ای (از خدا) در آسمان ها و زمین که آن ها از کنارش می گذرند، و از آن رویگردانند! (105) و بیشتر آن ها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند! (106) آیا ایمن از آنند که عذاب فراگیری از سوی خدا به سراغ آنان بیاید، یا ساعت رستاخیز ناگهان فرارسد، در حالی که متوجّه نیستند؟! (107) بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!» (108) و ما نفرستادیم پیش از تو، جز مردانی از اهل آبادیها که به آن ها وحی می کردیم! آیا (مخالفان دعوت تو،) در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آن ها بودند چه شد؟! و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است! آیا فکر نمی کنید؟! (109) (پیامبران به دعوت خود، و دشمنان آن ها به مخالفت خود هم چنان ادامه دادند) تا آن گاه که رسولان مایوس شدند، و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است در این هنگام، یاری ما به سراغ آن ها آمد آنان را که خواستیم نجات یافتند و مجازات و عذاب ما از قوم گنه کار بازگردانده نمی شود! (110) در سرگذشت آن ها درس عبرتی برای صاحبان اندیشه بود! این ها داستان دروغین نبود بلکه (وحی آسمانی است، و) هماهنگ است با آن چه پیش روی او (از کتب آسمانی پیشین) قرار دارد و شرح هر چیزی (که پایه سعادت انسان است) و هدایت و رحمتی است برای گروهی که ایمان می آورند! (111)
تردیدی نیست که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حریص و کوشا برای هدایت مردم بوده تا جایی که خداوند می فرماید:
«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَی آثَارِهِمْ اِن لَّمْ یُؤْمِنُوا»(1)، و یا می فرماید: «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(2)، و یا می فرماید: «اَمَّا مَنِ اسْتَغْنَی * فَاَنتَ لَهُ تَصَدَّی * وَ مَا عَلَیْکَ اَلَّا یَزَّکَّی»(3). از این رو در آیات زیادی آمده که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «اِنْ اَنتَ اِلَّا نَذِیرٌ» و یا می فرماید: «اِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ اَحْبَبْتَ وَ لَکِنَّ اللهَ یَهْدِی مَن یَشَاء»(4). و علّت این است که از اوّل دنیا تا کنون اکثر مردم در گم راهی و باطل و عدم تعقّل و عدم شعور و عدم علم و عدم ایمان بوده اند و خواهند بود، و با بودن پیامبران و اوصیا و انذار و تبشیر و اتمام حجّت، باز مردم به واسطه علاقه به دنیا و قساوت ها و علاقه و ارتباطی که با طاغوت ها و حکّام ستم گر دارند کم تر توفیق و قابلیّت پذیرفتن سخنان پیامبران را پیدا می کنند، و دشمنان پیدا و پنهان آنان را به انواع مختلف به طرف باطل دعوت می کنند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا اَکْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ».
«وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ»(5) و در بین مومنان نیز اکثر آنان مشرک در طاعت و یا مشرک افعّالی هستند یعنی ایمان آنان همراه با اطاعت از شیطان و یا حاکم ستم گر و یا نفس امّاره و یا زن و فرزند می باشد، و کارها را به دست خدا نمی دانند و خدا را از یاد می برند و تکیه بر مال و قدرت و هم نشین و… می کنند!
ص: 307
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از این آیه، شرک در طاعت است نه شرک در عبادت.
امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
مقصود از آیه فوق شرک در طاعت است نه شرک در عبادت، سپس می فرماید:
گناهانی که مردم انجام می دهند، شرک در طاعت است، چرا که اطاعت از شیطان می کنند و مشرک در طاعت می شوند، نه این که غیر خدا را بپرستند.
امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود این است که کسی بگوید: «اگر فلانی نبود من چنین و چنان می شدم، و اگر فلانی نبود، زن و بچّه من تباه می شدند» سپس فرمود: «آیا نمی بینی او برای خدا در ملک و ملکوت او شریک قرار داد، و گمان کرد مخلوق روزی او را فراهم کرده، و او بلا را از او دور نموده است؟!» راوی حدیث مالک بن عطیّه گوید: به آن حضرت گفتم: آیا اگر بگوید: «لَوْ لَا اَنْ مَنَ اللهُ عَلَیَ بِفُلَانٍ لَهَلَکْتُ» چگونه است؟ فرمود: آری این شرک نیست. [چرا که خدا را اصل قرار داده است.](1)
ص: 308
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی اَدْعُو اِلَی اللهِ عَلَی بَصِیرَةٍ اَنَاْ وَ مَنِ اتَّبَعَنِی وَ سُبْحَانَ اللهِ وَ مَا اَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
مقصود از «اَدْعُو اِلَی اللّهِ…»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از «وَ مَنِ اتَّبَعَنِی» علی بن ابی طالب و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2) علی بن حسّان گوید: به امام جواد(علیه السلام) گفتم: مولای من! مردم به خاطر کمی سنّ و نوجوان بودن شما، امامت شما را انکار می کنند؟! امام جواد(علیه السلام) فرمود:
برای چه انکار می کنند؟! مگر خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نمی فرماید: «قُلْ هذِهِ سَبِیلِی اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی؟» سپس فرمود: به خدا سوگند [در اوّل بعثت] جز علی(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی نکرد، و او نه سال داشت و من نیز نه سال دارم.(3)
ص: 309
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا وارد شده و ما به خاطر اختصار بیان نکردیم.
«حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا…»(1) علیّ بن محمّد بن جهم گوید:
من در مجلس مامون حاضر بودم که مامون به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا شما پیامبران خدا را معصوم می دانید؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری. مامون گفت: پس معنای قول خداوند چیست که می فرماید: «حَتَّی اِذَا اسْتَیْاَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءهُمْ نَصْرُنَا…»، [و یاس آنان چه معنایی دارد؟] امام(علیه السلام) فرمود: «معنای آیه این است که پیامبران از هدایت قوم خود مایوس شدند، و قوم آنان گمان کردند که پیامبران دروغ می گویند، و در این هنگام خداوند نصرت و یاری خود را برای پیامبران فرستاد». پس مامون گفت: «لِلهِ دَرُّکَ یَا اَبَا الْحَسَنِ» یعنی چه نیکو سخن گفتی یا ابا الحسن.(2)
ص: 310
زراره گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چگونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نترسید که آن چه از طرف خداوند بر او نازل می شود را شیطان در آن رخنه کرده باشد؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند هنگامی که بنده ای را رسول خود قرار می دهد، سکینه و وقار را برای او می فرستد، و او آن چه از طرف خدا نازل می شود را به چشم می بیند. [و هیچ شکّ و تردیدی پیدا نمی کند.](1)
ص: 311
ص: 312
سوره ی رعد محلّ نزول: مکیّة کلّاً 43 آیة(1) «مدنیّه کلاً نزلت بعد سورة محمّد(صلی الله علیه و آله) و هی ثلاث و اربعون آیة».(2) و قیل: الّا آخر آیةٍ منها.
و قیل: الّا آیتین منها نزلتا بمکّة و هما: «و لو انّ قرآناً سیّرت…» و ما بعدها.
ثواب قرائت سوره ی رعد امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که فراوان سوره ی رعد را قرائت کند، خداوند او را مبتلای به صاعقه نمی کند، گرچه ناصبی باشد، و ناصبی از همه مردم بدتر است، و اگر مومن و شیعه باشد خداوند بدون حساب او را وارد بهشت می کند. و شفاعت همه ی آشنایان -- از خانواده و برادران مومن -- خود را خواهد کرد.(3)
ص: 313
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، پاداش او ده حسنه است که وزن آن ها به اندازه ی ابرهای گذشته و آینده باشد، و روز قیامت از وفاکنندگان به عهد خدا مبعوث می شود، و کسی که آن را بنویسد و بر درب خانه سلطان ظالمی قرار بدهد، آن سلطان هلاک می شود و حکومت او از بین می رود.(1) مضمون روایت فوق با مختصر تغییری از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2)
ص: 314
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ المر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ وَ الَّذی اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ اللهُ الَّذی رَفَعَ السَّماواتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِاَجَلٍ مُسَمًّی یُدَبِّرُ الْاَمْرَ یُفَصِّلُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ بِلِقاءِ رَبِّکُمْ تُوقِنُونَ وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْاَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ اَنْهارًا وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ فِی الْاَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِنْ اَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخیلٌ صِنْوانٌ وَ غَیْرُ صِنْوانٍ یُسْقی بِماءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلی بَعْضٍ فِی الْاُکُلِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ اِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ اَ اِذا کُنَّا تُرابًا اَ اِنَّا لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ اُولئِكَ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ اُولئِكَ الْاَغْلالُ فی اَعْناقِهِمْ وَ اُولئِكَ اَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ یَسْتَعْجِلُونَكَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِمُ الْمَثُلاتُ وَ اِنَّ رَبَّكَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنَّاسِ عَلی ظُلْمِهِمْ
ص: 315
وَ اِنَّ رَبَّكَ لَشَدیدُ الْعِقابِ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّه اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ اللهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ اُنْثی وَ ما تَغیضُ الْاَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ
«بغیر عَمَدٍ» عُمُد و عَمَد، هر دو جمع عمود و عماداند جز این که عَمَد اسم جمع است.
«و ان تعجّب فعجب» عجب و تعجّب، هجوم مالا یعرف سببه علی النفس است، و «اَغلال» جمع غلّ است و آن طوقی است که به وسیله آن دست ها به گردن بسته می شود، و «تعجیل» تقدیم چیزی است قبل از وقت آن، و «سیّئه» خصلتی است که نفس را آزرده می کند، و نقیض آن حسنه است که نفس را شاد می کند، و «مُثُلات» به معنای عقوبات است و مفرد آن «مُثلة» است مانند غرفة و غُرفات، و «تغیض الارحام» ای تنقص الارحام، و «متعالی» یعنی جلّ عن کلّ ثناءٍ.
و بعضی گفته اند:
«متعالی» مقتدری است که محال است کسی با او برابر باشد، و «سارب» به معنای ساری و جاری با سرعت است، و سَرَب با فتح سین و فتح راء، آبی است که لبریز می شود، و گفته شده: که «سارب» به معنای ذاهب فی الارض است، و خَلَّ سَرَبَه، یعنی خلّ طریقه، و «معقّبات» به معنای متناوبات است که هر کدام جایگزین دیگری می شوند، و «تعقیب» چیزی را به عقب چیز دیگری آوردن است،
ص: 316
و «معقّب» کسی است که دین و طلب خود را پیاپی مطالبه می نماید، و از این معناست، عقاب، چرا که به دنبال جرم می آید.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر المر، این ها آیات کتاب (آسمانی) است و آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده، حقّ است ولی بیشتر مردم ایمان نمی آورند! (1) خدا همان کسی است که آسمان ها را، بدون ستونهایی که برای شما دیدنی باشد، برافراشت، سپس بر عرش استیلا یافت (و زمام تدبیر جهان را در کف قدرت گرفت) و خورشید و ماه را مسخّر ساخت، که هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند! کارها را او تدبیر می کند آیات را (برای شما) تشریح می نماید شاید به لقای پروردگارتان یقین پیدا کنید! (2) و او کسی است که زمین را گسترد و در آن کوه ها و نهرهایی قرار داد و در آن از تمام میوه ها دو جفت آفرید (پرده سیاه) شب را بر روز می پوشاند در این ها آیاتی است برای گروهی که تفکر می کنند! (3) و در روی زمین، قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند و (نیز) باغ هایی از انگور و زراعت و نخلها، (و درختان میوه گوناگون) که گاه بر یک پایه می رویند و گاه بر دو پایه (و عجیب تر آن که) همه آن ها از یک آب سیراب می شوند! و با این حال، بعضی از آن ها را از جهت میوه بر دیگری برتری می دهیم در این ها نشانه هایی است برای گروهی که عقل خویش را به کار می گیرند! (4) و اگر (از چیزی) تعجّب می کنی، عجیب گفتار آن هاست که می گویند: «آیا هنگامی که ما خاک شدیم، (بار دیگر زنده می شویم و) به خلقت جدیدی بازمی گردیم؟!» آن ها کسانی هستند که به پروردگارشان کافر شده اند و آنان غل و زنجیرها در گردنشان است و آن ها اهل دوزخند، و جاودانه در آن خواهند ماند! (5) آن ها
ص: 317
پیش از حسنه (و رحمت)، از تو تقاضای شتاب در سیّئه (و عذاب) می کنند با این که پیش از آن ها بلاهای عبرت انگیز نازل شده است! و پروردگار تو نسبت به مردم -- با این که ظلم می کنند -- دارای مغفرت است و (در عین حال،) پروردگارت دارای عذاب شدید است! (6) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه ای) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بیم دهنده ای! و برای هر گروهی هدایت کننده ای است (و این ها همه بهانه است، نه برای جست وجوی حقیقت)! (7) خدا از جنین هایی که هر (انسان یا حیوان) مادّه ای حمل می کند آگاه است و نیز از آن چه رحمها کم می کنند (و پیش از موعد مقرّر می زایند)، و هم از آن چه افزون می کنند (و بعد از موقع میزایند) و هر چیز نزد او مقدار معینی دارد. (8) او از غیب و شهود آگاه، و بزرگ و متعالی است! (9) برای او یکسان است کسانی از شما که پنهانی سخن بگویند، یا آن را آشکار سازند و کسانی که شبانگاه مخفیانه حرکت می کنند، یا در روشنایی روز. (10) برای انسان، مامورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمی] حفظ می کنند (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سویی به قومی (به خاطر اعمال شان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا، سرپرستی نخواهند داشت! (11)
«المر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَ الَّذِیَ اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ الْحَقُّ…»(1) «اللّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ…»(2) تفسیر حروف مقطّعه ی قرآن در اوّل بقره و سوره های بعد از آن بیان گردید و در این جا
ص: 318
مختصری درباره ی «المر» از آن چه معصومین(علیهم السلام) فرموده اند بیان می شود.
سفیان بن سعید ثوری گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای «المر» چیست؟ فرمود:
خداوند [با این حروف] می خواهد بفرماید: «اَنَا اللهُ الْمُحْیِی الْمُمِیتُ الرَّازِقُ» یعنی تنها منم خدای زنده کننده و میراننده و رزق دهنده.(1) ابو لبید گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
در حروف [مقطّعه] قرآن دانش فراوانی است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با عدد «الم» قیام نمود و نورش آشکار گردید و سخن او ثابت شد، و آن روزی که باید به دنیا می آمد، به دنیا آمد، و از هزاره ی هفتم یک صد و سه سال گذشته بود، و اگر عدد حروف مقطّعه را با حذف مکرّرات جمع کنند چنین تاریخی به دست خواهد آمد، و هر حرفی از آن حروف که روزگارش منقضی شود، حتماً شخصی از بنی هاشم قیام خواهد نمود. سپس درباره ی «المص» فرمود: الف یعنی یک و لام یعنی سی، و میم یعنی چهل و صاد یعنی نود و جمع آن ها «161» می شود و آن آغاز قیام امام حسین(علیه السلام) است و «المر الله» چون بگذرد یکی از فرزندان عبّاس قیام می کند و مدّت حکومت آنان «المص» است و قائم ما هنگام انقضای آن قیام می نماید، پس تو آن را خوب بفهم و به یاد داشته باش و آن را کتمان کن.(2)
ص: 319
حسین بن خالد گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: معنای «وَ السَّمَاء ذَاتِ الْحُبُکِ» چیست؟ پس آن حضرت انگشتان خود را مشبّک نمود و فرمود:
آسمان نیز به طور مشبّک بر بالای زمین است. گفتم: چگونه آسمان بر زمین مشبّک است در حالی که خداوند می فرماید: «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا؟» پس امام(علیه السلام) فرمود: سبحان الله! مگر نمی فرماید: «بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا؟» گفتم: آری.
فرمود: آسمان پایه دارد امّا شما نمی بینید. گفتم: چگونه؟ پس آن حضرت دست چپ خود را باز نمود و دست راست خود را بر روی کف دست چپ قرار داد، و فرمود:
این معنای قرار گرفتن آسمان بر بالای زمین است.(1) تفسیر آیه «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» در سوره ی «طه» خواهد آمد ان شاء الله.
«وَ فِی الاَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَ جَنَّاتٌ مِّنْ اَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاء وَاحِدٍ»(2)
ص: 320
جابربن عبدالله انصاری گوید: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که به علی(علیه السلام) می فرمود:
«مردم از درخت های گوناگون به وجود آمدند، و من و تو از یک درخت به وجود آمدیم» سپس این آیه را قرائت نمود «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ اَعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَی بِمَاء وَاحِدٍ» یعنی بالنّبی و بک.(1) سلمان نیز روایت فوق را از آن حضرت نقل نموده و در روایتی آمده که فرمود:
«من و علی از یک ریشه و یک درخت هستیم و مردم از درختان مختلفی هستند.»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ» یعنی متّصلةٌ بعضها ببعضٍ. و «صِنْوَانٌ وَ غَیْرُ صِنْوَانٍ» یعنی نحل هایی که برخی از اصل واحداند، و «غَیْرُ صِنْوَانٍ» یعنی نخل هایی که اصول آن ها مختلف است. [و یا مراد: امثال و غیر امثال است] سپس گوید: مراد از «مثلات» عذاب [و عقوبات] است.(3)
ص: 321
و در نهج البلاغة آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
از عذاب هایی که بر امّت های پیشین نازل شد بترسید. نکند مثلات [و عقوبت هایی] که به سبب اعمال بد، بر آنان واقع شد بر شما نیز نازل شود، پس باید نسبت به اعمال خوب و بد خود هوشیار باشید.(1) «اِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَی ظُلْمِهِمْ…»(2) در تفسیر مجمع نقل شده که چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
اگر عفو و گذشت خدا نبود، احدی زندگی گوارا نمی داشت، و اگر وعید و عقوبت خدا نبود، هر کسی غافل و متّکی به رحمت خدا می بود.(3) ابراهیم بن عبّاس گوید:
ما در مجلس حضرت رضا(علیه السلام) صحبت از گناهان کبیره می کردیم و این که معتزله می گویند: «گناهان کبیره بخشوده نمی شود».
پس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
قرآن بر خلاف اعتقاد معتزله نازل شده است، چرا که می فرماید: «اِنَّ رَبَّکَ لَذُو
ص: 322
مَغْفِرَةٍ لِّلنَّاسِ عَلَی ظُلْمِهِمْ…»(1) «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْلآ اُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِّن رَّبِّهِ اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»(2) مسعدة بن صدقه گوید:
من خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که پیرمرد کمر خمیده ی عصا به دستی وارد شد و سلام کرد و امام(علیه السلام) پاسخ سلام او را داد و آن پیرمرد گفت: ای فرزند رسول خدا دست خود را بدهید تا ببوسم. پس دست آن حضرت را بوسه زد و گریان شد و امام(علیه السلام) فرمود: ای پیرمرد برای چه گریه می کنی؟ پیرمرد گفت: فدای شما شوم! من یک صدسال است که منتظر قائم شما هستم و همواره می گویم: این ماه و این سال می آید، در حالی که به پیری رسیده ام و ناتوان و فرسوده شده ام و مرگ من نزدیک شده و هنوز آن امیدی که درباره ی شما داشته ام حاصل نشده است، جز این که می بینم شما را می کشند و آواره می کنند، و دشمنان شما را می بینم که بال در آورده اند و بر بالای سر مردم پرواز می کنند! چگونه گریان نباشم؟! امام صادق(علیه السلام) گریان شد و فرمود:
ای پیرمرد! اگر خدا تو را زنده بدارد و قائم ما را به ببینی، درجه بلندی خواهی داشت، و اگر قبل از آن، مرگ تو فرا برسد روز قیامت با ثقل رسول خدا(صلی الله علیه و آله)
ص: 323
خواهی بود و ماییم ثقل آن حضرت، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ فَتَمَسَّکُوا بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی اَهْلَ بَیْتِی» پس پیرمرد گفت: پس از این سخن، مرا باکی نیست.
سپس امام صادق(علیه السلام) به او فرمود:
ای پیرمرد بدان که قائم ما از صلب امام حسن عسکری خواهد بود، و او از صلب امام هادی خواهد بود، و امام هادی از صلب امام جواد خواهد بود، و امام جواد از صلب امام رضا خواهد بود، و امام رضا از صلب فرزندم امام کاظم خواهد بود و سپس اشاره به فرزند خود امام کاظم نمود و فرمود: او نیز از صلب من خارج شده است، و ما دوازده امام هستیم و همه ما معصوم و پاک هستیم. پیرمرد گفت:
مولای من! آیا برخی از شما فضیلت بر برخی دیگر دارد؟ فرمود: ما در فضیلت یکسان هستیم و لکن بعضی از ما اعلم از بعض دیگری است.
سپس فرمود:
ای پیرمرد! به خدا سوگند اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد خداوند آن روز را طولانی خواهد نمود، تا قائم ما اهل بیت قیام نماید، و تو آگاه باش که شیعیان ما در زمان غیبت قائم ما گرفتار فتنه و حیرت خواهند شد، و در آن زمان خداوند مخلصین و پاکان را بر امامت ما پایدار و ثابت نگاه خواهد داشت، و سپس فرمود: خدایا تو آنان را بر اعتقاد به ولایت ما کمک کن.(1)
ص: 324
برید عجلی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» فرمود:
«مُنذِرٌ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و (هَادٍ) هر امامی از ما خانواده است که مردم را به آن چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورده، هدایت می نماید و هادیان بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) و اوصیای او یکی پس از دیگری می باشند.(1)
ص: 325
عبّاد بن عبدالله گوید: علی(علیه السلام) فرمود:
«هیچ آیه ای از قرآن نازل نشد، جز این که من دانستم کجا نازل شد، و درباره ی چه کسی نازل شد، و در کوه نازل شد، و یا روی زمین نازل شد». پس به آن حضرت گفته شد: چه آیه ای درباره ی شما نازل شد؟ علی(علیه السلام) فرمود: اگر سوال نمی کردید نمی گفتم و اکنون می گویم: [یکی از آیاتی که درباره ی من نازل شد] آیه ی «اِنَّمَا اَنتَ مُنذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «مُنذِرٌ» است، و من هادی و راهنمای به چیزهایی هستم که بر او نازل شده است.(1) «اللّهُ یَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ کُلُّ اُنثَی وَ مَا تَغِیضُ الاَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ وَ کُلُّ شَیْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ * عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعَالِ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از آیه فوق این است که تنها خدا می داند که فرزندی در ارحام هست و یا نیست [و یا بیش از یک فرزند است] و یا پسر و دختر با هم هستند [و یا یکی از آنان می باشند.](3)
ص: 326
و در سخن دیگری فرمود:
«ما تَحْمِلُ کُلُ اُنْثی» یعنی تنها خدا می داند که در ارحام، فرزند پسر قرار گرفته یا دختر و «وَ ما تَغِیضُ الْاَرْحامُ» یعنی تنها خدا می داند که حمل کم تر از نه ماه است و یا به اندازه ای که زن در دوران حمل خون دیده بر نه ماه افزوده شده است، یعنی اگر زن در ایّام حمل پنج روز و یا بیشتر خون دیده باشد، بر نه ماه او افزوده می شود.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ» فرمود:
غیب چیزی است که وجود پیدا نکرده و شهادت چیزی است که وجود پیدا کرده است.(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «سَوَاء مِّنکُم مَّنْ اَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَن جَهَرَ بِهِ» فرمود:
برای خدا پنهان و آشکار یکسان است.
مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ» کاری است که در جوف خانه خود انجام دهد، و مقصود از «سَارِبٌ بِالنَّهَارِ» کاری است که زیر زمین انجام دهد، و همه این ها برای خداوند معلوم است و او می داند.(3)
ص: 327
«لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّهِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه نزد امام صادق(علیه السلام) قرائت شد، و آن حضرت به قاری فرمود: آیا شما عرب نیستید؟ چگونه صحیح است که «مُعَقِّبَاتٌ مِّن بَیْنِ یَدَیْهِ» باشد؟ بلکه معقّب از خلف است. آن مرد قاری گفت: فدای شما شوم! چگونه باید بخوانم؟ فرمود:
این آیه چنین نازل شده است: «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِّن خَلْفِهِ وَ رَقِیبٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ اَمْرِ اللّهِ»، سپس فرمود: چه کسی قدرت دارد که در مقابل خدا از چیزی نگه داری کند؟! و مقصود از این آیه، ملائکه هستند که مامور به حفظ مردم می باشند.(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ملائکه مامورند، که انسان را از افتادن در چاه و قرار گرفتن زیر دیوار و هر خطر دیگری حفظ نمایند، و چون تقدیر خداوند فرا رسد، او را رها می کنند و به مقادیر الهی می سپارند، و محافظان انسان دو ملک شب هستند، و به دنبال آنان دو ملک روز می آیند و او را حفظ می کنند [تا تقدیر حتمی او فرا رسد.](3)
ص: 328
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا نقل شده که از ذکر آن ها خودداری شد.
«اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ وَ اِذَا اَرَادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلاَ مَرَدَّ لَهُ»(1) حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیه ی «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» و آیه سوره ی نوح که می فرمایند: «وَ لَا یَنفَعُکُمْ نُصْحِی اِنْ اَرَدتُّ اَنْ اَنصَحَ لَکُمْ اِن کَانَ اللّهُ یُرِیدُ اَن یُغْوِیَکُمْ» می فرماید: امور به دست خداوند است و او هر که را بخواهد هدایت می نماید. [یعنی هر کس را شایسته بداند او را هدایت می نماید و هر کس را شایسته نداند به حال خود وا می گذارد.](2) امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
گناهانی که نعمت ها را تغییر می دهند عبارتند از: 1. ظلم به مردم؛ 2. دست برداشتن از کارهای خیر؛ 3. کفران نعمت ها؛ 4. شاکر نبودن نسبت به نعمت های خدا؛ چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ.»(3)
ص: 329
مرحوم عیّاشی از سلیمان بن عبدالله نقل نموده که گوید:
خدمت حضرت رضا(علیه السلام) نشسته بودم که زنی نزد او آمد که صورتش به پشت برگردانیده شده بود، پس امام(علیه السلام) دست راست خود را به پیشانی آن زن گذارد، و دست چپ خود را به پشت سر او گذارد، و از سمت راست صورت آن زن را فشار داد و این آیه را خواند: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» و صورت آن زن به حال اوّلیه آن بازگشت، و امام(علیه السلام) به او فرمود: «مواظب باش که دیگر آن کار را انجام ندهی» از امام(علیه السلام) پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! مگر او چه کرده بوده است؟! فرمود:
«تا خود او درباره ی کار خود سخن نگوید پنهان خواهد بود» پس از آن زن سوال کردند و او گفت: هوویی داشتم و در بین نماز گمان کردم شوهرم با اوست، پس روی خود را برگرداندم و دیدم او تنهاست، پس صورتم به این شکل درآمد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم فرمود:
خداوند قضای حتمی نموده که اگر به بنده ای نعمتی را عطا کند آن نعمت را از او نگیرد، مگر آن که آن بنده مرتکب گناهی شود و مستوجب محرومیّت
ص: 330
از آن نعمت گردد، از این رو می فرماید: «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ.»(1) حسین بن مکفوف در نامه خود به امام هشتم(علیه السلام) نوشت:
فدای شما شوم، دعایی به من بیاموزید که استجابت آن به تاخیر نیفتد، و بفرمایید معنای استغفاری که نوح به آن وعده داده چیست؟ و استغفاری که صاحب آن به عذاب مبتلا نمی شود چیست؟ و معنای آیه «وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا…» چیست؟ و جمله، «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ» یعنی چه؟ و جمله، «وَ مَنْ اَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَاِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکًا» یعنی چه؟ و نیز جمله، «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» چه معنایی دارد؟ امام(علیه السلام) در پاسخ او مرقوم فرمود:
خداوند پاداش شما را دو چندان کند و جزای نیکی به شما بدهد، سلام و درود خدا و رحمت و برکاتش بر همه شما باد، امّا پاسخ به سوالات تو چنین است:
استغفاری که نوح به قوم خود دستور داد و گفت: «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ اِنَّهُ کَانَ غَفَّارًا» هزار مرتبه است؛ معنای «وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» این است که خداوند مومن متوکّل را کفایت می نماید، و هر کس از مخالفت خدا پرهیز نماید، خداوند او را از مشکلات نجات می دهد و روزی بی گمان به او عطا می کند؛ معنای «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ» این است که هر کس به امامان معصوم(علیهم السلام) ایمان
ص: 331
داشته باشد؛ و به نیکی از آنان اطاعت نماید به راه خدا رفته و از هدایت او پیروی نموده است؛ و مقصود از «اِنَّ اللّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنْفُسِهِمْ» این است که خداوند برای هیچ کس بدی نمی خواهد، مگر آن که او با گناهان خویش که مرتکب می شود، سبب تغییر حال و سختی زندگی خود بشود.
و امام(علیه السلام) این جملات را به دست مبارک خود نوشت.(1) مولّف گوید:
آیه فوق یک قانون کلّی است به نام قانون «مکافات اعمال» و خداوند آن را سبب عبرت و تنبّه قرار داده و در آیات قرآن و روایات نیز فراوان به آن اشاره شده است، مانند «کَمَا تَدِینُ تُدَانُ» و «ان تَظلم تُظلم» و «ان تغفر تغفر» و «من کان لله کان الله له» و «فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ * وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ» و می توان گفت: دنیا نیز قیامت صغرایی است و هر کسی به لوازم اعمال خود در این
ص: 332
دنیا می رسد، همان گونه که در قیامت کبرا هر کسی به لوازم نهایی اعمال خود خواهد رسید.
هُوَ الَّذی یُریکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقالَ وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِهِ وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصیبُ بِها مَنْ یَشاءُ وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی اللهِ وَ هُوَ شَدیدُ الْمِحالِ لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لا یَسْتَجیبُونَ لَهُمْ بِشَیْ ءٍ اِلَّا کَباسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْماءِ لِیَبْلُغَ فاهُ وَ ما هُوَ بِبالِغِهِ وَ ما دُعاءُ الْکافِرینَ اِلَّا فی ضَلالٍ وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ قُلِ اللهُ قُلْ اَ فَاتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ لا یَمْلِکُونَ لِاَنْفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ اَمْ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِها فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رابِیًا وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغاءَ حِلْیَةٍ اَوْ مَتاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِكَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْاَرْضِ کَذلِكَ یَضْرِبُ اللهُ الْاَمْثالَ لِلَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمُ الْحُسْنی وَ الَّذینَ لَمْ یَسْتَجیبُوا لَهُ لَوْ اَنَّ لَهُمْ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ اُولئِكَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسابِ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ اَ فَمَنْ یَعْلَمُ اَنَّما اُنْزِلَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ اَعْمی اِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْبابِ
ص: 333
«یریکم البرق» اراه یُریه اراءةً، به معنای نشان دادن است، و مرئیّ، دیده شده را گویند، و «سحاب» جمع سحابة است چرا که وصف او ثقال آمده، و «صواعق» جمع صاعقه است و آن آتشی است که از آسمان فرود می آید، و «رعد و برق» در اوّل سوره ی بقره بیان شد، و «مِحال» در این جا به معنای اخذ مجرم با عقوبت است، و «مماحله» زورآزمایی را گویند، و «استجابَهُ وَ اَجابَه» به یک معناست، جز آن که در استجابه معنای طلب وجود دارد، و «ظِلال» به معنای ستر از دیدن شئ مقابل است، و «ظِلّ و ظَلیل» به معنای پوشاندن خود از نور خورشید است، و «فِیء» به معنای سایه است مانند ظُلّه، و «آصال» جمع اصُل و اصُل جمع اصیل است و جمع الجمع می باشد و به معنای زمان بین عصر و مغرب است، و «اودیة» جمع وادی، پایین کوه را گویند که آب باران در آن جمع می شود و به آن درّه نیز گفته می شود، و «قَدْر» به معنای اندازه است، و «ایقاد» به معنای انداختن هیزم در آتش است مانند استوقدت و توقّدت، و «متاع» چیزی است که از آن بهره مند می شوند، و «مکث» ماندن طولانی در محلّی است، و «الباب» به معنای عقول است و لبّ الشئ، خالصه و اجوده و لبّ الانسان عقله لانّه اجلّ ما فیه و لبّ النخلة، قلبها.(1)
او کسی است که برق را به شما نشان می دهد، که هم مایه ترس است و هم مایه امید و ابرهای سنگین بار ایجاد می کند! (12) و رعد، تسبیح و حمد او می گوید و (نیز) فرشتگان از ترس او! و صاعقه ها را می فرستد و هر کس را بخواهد گرفتار آن می سازد، (در حالی که آن ها با مشاهده این همه آیات الهی، باز هم) درباره خدا به مجادله مشغولند! و او قدرتی بی انتها (و مجازاتی دردناک) دارد! (13) دعوت حق از آن اوست! و کسانی را که (مشرکان) غیر از خدا
ص: 334
می خوانند، (هرگز) به دعوت آن ها پاسخ نمی گویند! آن ها هم چون کسی هستند که کفهای (دست) خود را به سوی آب می گشاید تا آب به دهانش برسد، و هرگز نخواهد رسید! و دعای کافران، جز در ضلال (و گم راهی) نیست! (14) تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند -- از روی اطاعت یا اکراه -- و همچنین سایه های شان، هر صبح و عصر برای خدا سجده می کنند. (15) بگو: «چه کسی پروردگار آسمان ها و زمین است؟» بگو: «اللَّه!» (سپس) بگو:
«آیا اولیا (و خدایانی) غیر از او برای خود برگزیده اید که (حتّی) مالک سود و زیان خود نیستند (تا چه رسد به شما؟!)» بگو: «آیا نابینا و بینا یکسانند؟! یا ظلمتها و نور برابرند؟! آیا آن ها همتایانی برای خدا قرار دادند به خاطر این که آنان همانند خدا آفرینشی داشتند، و این آفرینشها بر آن ها مشتبه شده است؟!» بگو: «خدا خالق همه چیز است و اوست یکتا و پیروز!» (16) خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر درّه و رودخانه ای به اندازه آن ها سیلابی جاری شد سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آن چه (در کوره ها،) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید -- خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند! -- امّا کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آن چه به مردم سود می رساند [آب یا فلز خالص] در زمین می ماند خداوند اینچنین مثال می زند! (17) برای آن ها که دعوت پروردگارشان را اجابت کردند، (سرانجام و) نتیجه نیکوتر است و کسانی که دعوت او را اجابت نکردند، (آن چنان در وحشت عذاب الهی فرو می روند، که) اگر تمام آن چه روی زمین است، و همانندش، از آنِ آن ها باشد، همه را برای رهایی از عذاب می دهند! (ولی از آن ها پذیرفته نخواهد شد!) و حساب بدی برای آن ها است و جایگاهشان جهنم، و چه بد جایگاهی است! (18) آیا کسی که می داند آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکّر می شوند… (19)
ص: 335
«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ یُنْشِیءُ السَّحَابَ الثِّقَالَ…»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
برق آسمان، خوف برای مسافر، و طمع برای مقیم است.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن همه گونه می میرد و لکن اگر ذاکر خدا باشد با صاعقه نمی میرد.(3) و در سخن دیگری فرمود:
صاعقه ها به کسی که ذاکر خدا باشد نمی رسد، و ذاکر خدا کسی است که [هر روز] یک صد آیه از قرآن بخواند.(4) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند ابرها را وسیله ی غربال باران قرار داده است و تگرگ را ذوب می کند، تا به
ص: 336
آب تبدیل شود، مبادا با چیزی برخورد کند و زیانی وارد نماید، و آن تگرگ هایی که سرد است [و تبدیل به آب نشده] و صاعقه هایی که می بینید عقوبتی است از ناحیه خداوند، که بر هر کسی از بندگان خود بخواهد وارد می نماید. سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: به باران و هلال ماه اشاره نکنید، چرا که خداوند از این کار خوش ندارد.(1) ابوبصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: رعد چیست؟ فرمود: رعد مانند مردی است که به دنبال شترها می رود و آنان را با گفتن: های های حرکت می دهد، رعد نیز این گونه ابرها را حرکت می دهد. گفتم: برق چیست؟ فرمود: برق نیز ابزار و آلتی است در دست ملائکه و به سبب آن ابرها را می زنند تا به جایی بروند که خداوند باران را در آن جا تقدیر نموده است.(2) شیخ طوسی در امالی از انس بن مالک روایت کرده:
که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شخصی را نزد یکی از پادشاهان بزرگ عرب که خود را خدای مردم می دانست فرستاد تا او را به خدای ربّ العالمین دعوت کند، پس آن
ص: 337
پادشاه پرسید خدایی که مرا به آن دعوت می کنی آیا از جنس طلا و یا نقره و یا آهن است؟ فرستاده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز آمد و عرض کرد: چنین می گوید؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
باز نزد او برگرد و او را به توحید دعوت کن. فرستاده عرض کرد او مرد متمرّدی است و هدایت نمی شود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نزد او بازگرد و او را دعوت کن و چون فرستاده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد او بازگشت و همان سخنان را با او در میان گذارد و او تمرّد و فرعونیّت نمود، ناگهان ابر غرّش کرد و بر سر آن فرعون صاعقه ی آتشی فرستاد و کاسه سر او را جدا کرد، از این رو خداوند می فرماید: «وَ یُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیُصِیبُ بِهَا مَن یَشَاء وَ هُمْ یُجَادِلُونَ فِی اللهِ وَ هُوَ شَدِیدُ الْمِحَالِ.»(1) «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ اِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این مَثَلی است که خداوند برای بُت پرستان و کسانی که غیر خدا را می پرستند زده است چرا که بُت ها و چیزهای دیگری که مردم می پرستند، پاسخی به آنان
ص: 338
نمی دهند و سودی برای ایشان ندارند و مانند کسی می مانند که بخواهد با دو دست خود آبی بردارد و به دهان برساند و نتواند و خواندن بُت ها و معبودها [ی بی شعور] چیزی جز ضلالت و باطل نیست.(1) سپس علی بن ابراهیم قمّی از جابر از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند:
مردی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! من امر عظیمی را مشاهده کردم. فرمود: چه دیدی؟ آن مرد گفت: من یک بیماری داشتم و گفته شد که از آب چاهی در احقاف بنوشم، پس من مشک آبی را با ظرفی با خود بردم تا از آب آن چاه بردارم و چون چنین کردم، ناگهان دیدم چیزی مانند زنجیر از آسمان پایین آمد و گفت: «الآن به من آب بده که می میرم» پس من سر خود را بالا کردم و قدح آب را بلند کردم تا به او آب بدهم، ناگهان دیدم او مردی است که زنجیر به گردن او آویخته شده و چون خواستم به او آب بدهم کسی او را گرفت و در مقابل خورشید بیاویخت و چون من به کار خود مشغول شدم، برای مرتبه ی دوّم آمد و گفت:
«العطش العطش، الآن به من آب بده که می میرم» و چون من قدح آب را برای او بالا بردم، کسی او را گرفت و مقابل خورشید قرارش داد، و این عمل سه مرتبه تکرار شد، پس من مشک خود را بستم و به او آب ندادم! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این قابیل فرزند آدم است که برادر خود را کشت و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَجِیبُونَ لَهُم بِشَیْءٍ اِلَّا کَبَاسِطِ کَفَّیْهِ اِلَی الْمَاء -- الی قوله:
ص: 339
فِی ضَلاَلٍ.»(1) «وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ»(2) در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
از اهل آسمان، ملائکه ای هستند که طوعاً و رغبتاً در مقابل خدا سجده می کنند، و از اهل زمین نیز کسانی هستند که در اسلام متولّد شده اند، و طوعاً و رغبتاً خدا را سجده می کنند، و لکن کسانی که اجبار به اسلام شده اند، با کراهت سجده می کنند، و کسی که سجده نمی کند سایه او در هر صبح و شام برای خدا سجده می کند.(3)
ص: 340
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» دعا کردن قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب خورشید است و این دو ساعت وقت اجابت دعا می باشد.(1) «قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ اَ فَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ اَوْلِیَاء لَا یَمْلِکُونَ لِاَنْفُسِهِمْ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُماتُ وَ النُّورُ اَمْ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ خَلَقُوا کَخَلْقِهِ فَتَشابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللهُ خالِقُ کُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه از محکمات است و مقصود از ظلمات، کفر است و مقصود از نور، ایمان است و مقصود از اعمی و بصیر، کافر و مومن است.(3) «اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا…»(4) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء» نزول حقّ است، و مقصود از «فَسَالَتْ اَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا» این است که قلوب مردم هر کدام به اندازه ی یقین خود حق را می پذیرند، یعنی صاحب یقین به اندازه ی یقین خود و صاحب شکّ به اندازه ی شکّ خود، و «فَاحْتَمَلَ
ص: 341
السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا» یعنی، فاحتمل الهواء باطلاً کثیراً، و «مَاء»، به معنای حق است، و «اَوْدِیَةٌ» به معنای قلوب است، و «سَّیْلُ» هوای نفس است، و «زَبَدً» باطل است، و «حِلْیَةٍ اَوْ مَتَاعٍ» حقّ است، و همان گونه که کف آب در دنیا آهن را فاسد می کند و از استفاده ساقط می نماید، کسی که همراه با باطل باشد فاسد می شود، و روز قیامت مورد استفاده قرار نمی گیرد، بنابراین متاع و حُلیه حق است و هر کس در دنیا همراه حق باشد روز قیامت بهره مند خواهد شد، و این چنین خداوند مَثَل ها را بیان می کند.
سپس گوید:
«فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا» یعنی مُرتفعاً، و «وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاء حِلْیَةٍ اَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ» یعنی «مَا یَخْرُجُ مِنَ الْمَاءِ مِنَ الْجَوَاهِرِ» و این مَثَل برای ثبوت حقّ در قلوب مومنین است که ثابت می ماند و در قلوب کفّار ثابت نمی ماند. «کَذلِکَ یَضْرِبُ اللهُ الْحَقَّ وَ الْباطِلَ» و «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً» یعنی یبطل [و یزول] و این مثل مشرکین است و «وَ اَمَّا ما یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْاَرْضِ» مَثَل مومنین است، از این رو خداوند می فرماید:
«کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللّهُ الاَمْثَالَ * لِلَّذِینَ اسْتَجَابُواْ لِرَبِّهِمُ الْحُسْنَی وَ الَّذِینَ لَمْ یَسْتَجِیبُواْ لَهُ لَوْ اَنَّ لَهُم مَّا فِی الاَرْضِ جَمِیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْاْ بِهِ اُوْلَئِکَ لَهُمْ سُوءُ الْحِسَابِ وَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهَادُ» و لکن مومنین هنگامی که حدیثی را می شنوند در قلب آنان ثابت می ماند و به آن امیدوار می شوند و ایمان پیدا می کنند و مَثَل آنان مَثَل آبی است که روی زمینی قرار بگیرد و از آن گیاه و میوه و امثال آن بروید، امّا مَثَل آن زمینی که از آب منتفع نمی شود، مَثَل آن کفی است که روی دریا قرار گیرد و باد آن را از بین ببرد و نابود شود.(1)
ص: 342
مرحوم طبرسی نیز در احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در توصیف کفّار فرمود:
کفر و کافر مانند کف روی آب است که نابود می شود و امّا آن چه برای مومنان سودمند است مانند آبی است که روی زمین صالح قرار بگیرد و سودمند باشد.
سپس فرمود:
ص: 343
«زَبَد» در این آیه سخن باطل کافران است که در کنار قرآن قرار می دهند و مضمحل و نابود خواهد شد، و آن چه برای مردم سودمند است آیات الهی است که باطلی از پیش رو و از پشت سر به او زیان نمی رساند و قلب ها آن را باور می کنند، و مقصود از «ارض» در این آیه محل و قرار علم است [و آن قلوب مومنین است.](1) صاحب مجمع البیان در معنای «سوء الحساب» از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
«سوء الحساب» این است که خداوند از آنان، نه عمل نیکی را می پذیرد، و نه گناهی را عفو می کند.(2) «اَ فَمَن یَعْلَمُ اَنَّمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ اَعْمَی اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ»(3) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَ فَمَن یَعْلَمُ اَنَّمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَبِّکَ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(4) ابن عبّاس گوید:
ص: 344
آیه فوق درباره ی علی(علیه السلام) نازل شده است، و «کَمَنْ هُوَ اَعْمی» درباره اوّلی است.(1) امام حسن(علیه السلام) فرمود:
حوائج خود را از «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» طلب کنید و مقصود از «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» صاحبان عقول است، و آنان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرموده: «اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(2) عقبة بن خالد گوید: امام صادق(علیه السلام) چون نگاهش بر ما افتاد فرمود:
من ملاقات شما را دوست می دارم. و سپس نزد ما نشست و فرمود: شما در قرآن «اُوْلُواْ الاَلْبَابِ» نامیده شده اید، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(3) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
یک ساعت اندیشیدن بهتر از یک سال عبادت است چرا که خداوند می فرماید:
«اِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُوْلُواْ الاَلْبَابِ.»(4)
ص: 345
الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ اَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ اُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَی الدَّارِ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ اَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما اَمَرَ اللهُ بِهِ اَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْاَرْضِ اُولئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ اللهُ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ وَ فَرِحُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ اِلَّا مَتاعٌ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ اِنَّ اللهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ الَّذینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللهِ اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ کَذلِكَ اَرْسَلْناكَ فی اُمَّةٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِها اُمَمٌ لِتَتْلُوَا عَلَیْهِمُ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ قُلْ هُوَ رَبِّی لا اِلهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ اِلَیْهِ مَتابِ
«میثاق» به معنای پیمان محکم است، و «وصل» ضمیمه شدن چیزی به چیز دیگری است بدون فاصله، و «خَوف و خَشیَت و فَزَع» هراس از ضرر و خطر است، و «سوء» رخداد ناگوار است، و «حساب» احصاء عمل عامل است چه خوب و چه بد، و «سِرّ» اخفای
ص: 346
معنا در نفس است، و «سرور» نیز شادی باطن است و به همین معناست، و «دَرءْ» به معنای دفع است، و «جنّات عَدن» یعنی جنّات با اقامت طولانی، و «صَلاح» چیزی است که عقل و شرع به آن دعوت می کند، و «عقبی» به معنای عاقبت و نهایت است، و «انابه» رجوع به حق است با توجّه، و ناب ینوب نوباً و نوبَةً، به معنای رجوع بعد از رجوع است، و «طوبی» مؤنّث اطیب است، و «مَتاب» از تاب یتوب توبةً و توباً و متاباً است.(1)
آن ها که به عهد الهی وفا می کنند، و پیمان را نمی شکنند… (20) و آن ها که پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده، برقرار میدارند و از پروردگارشان می ترسند و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند… (21) و آن ها که به خاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند و نماز را برپا می دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، در پنهان و آشکار، انفاق می کنند و با حسنات، سیئات را از میان می برند پایان نیک سرای دیگر، از آن آن هاست… (22) (همان) باغ های جاویدان بهشتی که وارد آن می شوند و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آن ها و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می گردند… (23) (و به آنان می گویند:) سلام بر شما به خاطر صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرای (جاویدان)! (24) آن ها که عهد الهی را پس از محکم کردن می شکنند، و پیوندهایی را که خدا دستور به برقراری آن داده قطع می کنند، و در روی زمین فساد می نمایند، لعنت برای آن هاست و بدی (و مجازات) سرای آخرت! (25) خدا روزی را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) وسیع، برای هر کس بخواهد (و مصلحت بداند،) تنگ قرار می دهد ولی آن ها [کافران] به زندگی دنیا، شاد (و خوشحال) شدند
ص: 347
در حالی که زندگی دنیا در برابر آخرت، متاع ناچیزی است! (26) کسانی که کافر شدند می گویند: «چرا آیه (و معجزه) ای از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» بگو: «خداوند هر کس را بخواهد گم راه، و هر کس را که بازگردد، به سوی خودش هدایت می کند! (کمبودی در معجزه ها نیست لجاجت آن ها مانع است!)» (27) آن ها کسانی هستند که ایمان آورده اند، و دل های شان به یاد خدا مطمئن (و آرام) است آگاه باشید، تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد! (28) آن ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزه ترین (زندگی) نصیبشان است و بهترین سرانجامها! (29) همان گونه (که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم،) تو را به میان امّتی فرستادیم که پیش از آن ها امّتهای دیگری آمدند و رفتند، تا آن چه را به تو وحی نموده ایم بر آنان بخوانی، در حالی که به رحمان [خداوندی که رحمتش همگان را فراگرفته] کفر می ورزند بگو: «او پروردگار من است! معبودی جز او نیست! بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوی اوست!» (30)
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لَا یِنقُضُونَ الْمِیثَاقَ * وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ…»(1) ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
رَحِم، به عرش خدا آویخته است و می گوید: «خدایا رحمت خود را وصل کن به کسی که مرا وصل می کند، و رحمت خود را قطع کن از کسی که مرا قطع می کند» و این رَحِم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و رَحِم هر صاحب رحمی نیز چنین است چنان که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ…».(2)
ص: 348
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» خویشان تواند.(1) و در سخن دیگری فرمود:
مقصود، رحم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است و درباره ی خویشان تو نیز می باشد؛ سپس فرمود: تو از کسانی مباش که می گویند: آیه فقط درباره ی یک چیز نازل شده است.(2) محمّد بن فضیل گوید: حضرت ابی الحسن [موسی بن جعفر(علیهما السلام)] فرمود:
رحم آل محمّد معلّق به عرش می باشد و می گوید: «خدایا! رحمت خود را وصل کن به کسی که مرا وصل می کند و قطع کن از کسی که مرا قطع می کند» و این درباره ی هر رحمی نیز می باشد و آیه «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیمانی است که [خداوند] از مردم گرفته و میثاقی است که در عالم ذرّ نسبت به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه بعد از او(علیهم السلام) از آنان گرفته شده است. چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللهِ وَ لَا یَنقُضُونَ
ص: 349
الْمِیثَاقَ.» سپس خداوند دشمنان آنان را ذکر کرده و می فرماید:
«وَ الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِن بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَآ اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الاَرْضِ اُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»(1)، و این نقض عهد درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و این همان چیزی است که خداوند در عالم ذرّ از مردم پیمان گرفته و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز در غدیر خمّ از آنان بیعت و پیمان گرفت و درباره ی نقض این بیعت خداوند می فرماید: «اُوْلَئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ.»(2) حمّاد بن عثمان گوید:
مردی خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید و از یکی از اصحاب آن حضرت شکایت کرد، ناگهان آن شخص -- مورد شکایت -- وارد شد و امام(علیه السلام) به او فرمود: برای چه این مرد از تو شکایت می کند؟! او گفت: او به خاطر این که من دین خود را از او مطالبه کرده ام از من شکایت می نماید! پس امام(علیه السلام) خشمگین شد و نشست و فرمود:
آیا تو فکر می کنی که چون طلب خود را مطالبه کرده ای گناهی نکرده ای؟! بگو بدانم: آیا خداوند که می فرماید: «وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ» مردم در قیامت از ظلم
ص: 350
خدا هراس دارند؟ به خدا سوگند ترس آنان فقط از مطالبه حقوق و بدهکاری هاست و خداوند آن را «سُوءَ الحِسَابِ» نامیده است، پس تو بدان که هر کس در دنیا به برادر خود سخت گیری کند گناه کرده است [و حساب سختی در قیامت خواهد داشت.](1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«احسان به پدر و مادر و صله رحم، حساب قیامت را آسان می کند» سپس این آیه را تلاوت نمود «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ.»(2) صفوان بن مهران جمّال گوید:
بین عبدالله بن حسن و بین امام صادق(علیه السلام) نزاعی رخ داد، تا جایی که صدای آنان بلند شد و مردم جمع شدند و آنان در آن شب از هم دیگر جدا شدند، و چون صبح شد، من برای کاری از خانه خارج شدم و امام صادق(علیه السلام) را دیدم که درب خانه عبدالله بن حسن ایستاده و به کنیز عبدالله می گوید: به عبدالله بگو: ابو عبدالله درب خانه است. پس من دیدم ناگهان عبدالله بن حسن از خانه خارج شد
ص: 351
و به امام صادق(علیه السلام) گفت:
برای چه شما [خود را به زحمت انداخته اید و] صبح زودی به این جا آمده اید؟! و امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او فرمود: من امروز صبح این آیه را تلاوت کردم «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ». پس دیدم امام صادق(علیه السلام) و عبدالله بن حسن هم دیگر را به آغوش گرفتند و هر دو گریه می کردند و عبدالله ابن حسن گفت: «مثل این که من تا کنون به این آیه برخورد نکرده بودم!»(1) یکی از کنیزان [امّ ولد] امام صادق(علیه السلام) گوید: امام(علیه السلام) هنگام مرگ فرمود:
«به حسن بن علی بن الحسین -- که او را حسن افطس می گفتند -- هفتاد دینار بدهید» پس من گفتم: آیا شما به کسی که کارد به روی شما کشید، چنین مبلغی را می دهید؟! فرمود: آرام باش مگر قرآن نخوانده ای؟! گفتم: آری. فرمود: سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخَافُونَ سُوءَ الحِسَابِ»؟ و نیز می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ»؟! سپس فرمود: مقصود از «یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ» صله به امام است
ص: 352
در هر سال، کم یا زیاد. سپس فرمود: مقصود من فقط تزکیه و پاک شدن شماست.(1) «وَ الَّذِینَ صَبَرُواْ ابْتِغَاء وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ اَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً…»(2) ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که آن حضرت به علی(علیه السلام) فرمود:
«یا علی! هیچ خانه ای نیست که در آن شادمانی و سروری باشد و در پی آن غم و اندوهی برای اهل آن نیاید، و هیچ اندوهی نیست مگر آن که گشایشی در پی آن خواهد بود، به جز اندوه دوزخیان که آن را پایانی نیست، بنابراین، هر گاه مرتکب کار زشتی شدی، در پی آن، کار خوبی را انجام بده، تا به سرعت آن را محو کند، و بر تو باد به کارهای خوب، چرا که کارهای خوب از شکست ها و خطرها جلوگیری می نماید». سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: این سخنان را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها برای تادیب مردم می فرمود، نه این که علی(علیه السلام) مرتکب عمل زشتی شده باشد.(3)
ص: 353
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر شانه عبّاس گذارد و چون علی(علیه السلام) وارد شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست بر گردن او انداخت و بین دو چشم او را بوسه زد، پس عبّاس بر علی(علیه السلام) سلام کرد و چون علی(علیه السلام) پاسخ او را به آرامی داد، عبّاس ناراحت شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله! مثل این که علی نمی خواهد دست از غرور و تکبّر خود بردارد؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: درباره ی علی چنین مگو، چرا که همین چند لحظه پیش، جبرییل بر من نازل شد و به من گفت: من دو فرشته ی موکّل بر علی(علیه السلام) را دیدم و به من گفتند: «از روزی که علی(علیه السلام) پا به این جهان گذارده، ما ندیده ایم که گناهی از او سر بزند و گناهی ما بر او ننوشته ایم.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
اگر برای حساب قیامت ترس و وحشتی نبود، مگر شرم از حضور در پیشگاه خداوند، و آشکار شدن امور پنهان، سزاوار بود که انسان [مؤمن] از بالای کوه ها پایین نیاید و به شهر و دیار وارد نشود و از خوردن و آشامیدن صرف نظر کند،
ص: 354
جز به اندازه ی اضطرار و جلوگیری از تلف!(1) «جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ اَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ المَلاَئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِّ بَابٍ * سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»(2) علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:
این دو آیه درباره ی ائمّه و شیعیان آنان که صابر هستند نازل شده است.(3) یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید: امام(علیه السلام) فرمود:
ما صابریم و شیعیان ما از ما صابرتراند. گفتم: فدای شما شوم! چگونه شیعیان شما صابرتر از شما هستند؟! فرمود: به خاطر این که ما بر چیزی که [عاقبت آن را] می دانیم صبر می کنیم و آنان بر چیزی که نمی دانند صبر می نمایند.(4) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
ص: 355
«صبر دو قسم است: 1 -- صبر هنگام مصیبت که نیکو و زیباست؛ 2 -- بهتر از صبر هنگام مصیبت صبر هنگام محرّمات خداوند است. سپس فرمود: ذکر و یاد خدا نیز دو قسم است: 1 -- ذکر خدا هنگام مصیبت؛ 2 -- و بهتر از آن، ذکر و یاد خدا هنگام حرام الهی است که تو را از انجام حرام مانع شود.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
صبر سه قسم است: 1 -- صبر هنگام مصیبت؛ 2 -- صبر بر طاعت خداوند؛ 3 -- صبر بر ترک معصیت.
پس کسی که بر مصیبتی صبر کند تا آن مصیبت برطرف شود، خداوند سیصد درجه برای او می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه دیگر فاصله زمین تا آسمان است، و کسی که بر طاعت خدا صبر کند، خداوند ششصد درجه برای او می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه ی دیگر فاصله قعر زمین تا عرش الهی است، و کسی که بر معصیت خدا صبر کند، خداوند برای او نُه صد درجه می نویسد، که ما بین هر درجه تا درجه ی دیگر از قعر زمین تا انتهای عرش الهی است.(2)
ص: 356
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
از مومنان، هر کس بر بلا صبر کند، پاداش هزار شهید را خواهد داشت.(1) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
ملائکه چون هنگام مرگ، مومن را ملاقات می کنند، می گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ»، یعنی سلام بر شما به خاطر صبر بر فقر دنیا، چه نیکوست عاقبت شما یعنی شهدا.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که مومن داخل قبر می شود، نماز در سمت راست او، و زکات در سمت چپ او، و احسان او، بر او سایه افکنده، و صبر در کناری قرار گرفته، و چون دو ملک قبر وارد می شوند تا از او سوال کنند، صبر به نماز و زکات و احسان می گوید: به فریاد صاحب خود برسید، و اگر شما ناتوانید، من به فریاد او خواهم رسید.(3) ابو ولّاد گوید:
ص: 357
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم! یکی از اصحاب ما که مرد با تقوا و مسلمان کثیر الصلاة بود، گرفتار لهو و غنا شده است؟! امام(علیه السلام) فرمود: آیا این کار، او را از نماز اوّل وقت و روزه و عیادت مریض و تشییع جنازه و زیارت برادران مومن، باز داشته است؟ گفتم: خیر. فرمود: این از خطوات شیطان است و بر او بخشوده خواهد شد، ان شاءالله.
سپس فرمود:
گروهی از ملائکه فرزندان آدم را به خاطر مشغول شدن به انواع لذّات و شهوات سرزنش کردند -- مقصودم لذّت های حلال است نه حرام -- و خداوند نکوهش آنان را نپذیرفت و در وجود آنان نیز لذّات و شهوات قرار داد تا دیگر بندگان مومن را ملامت نکنند، و چون گرفتار لذّت ها و شهوت ها شدند، به درگاه خدا تضرّع کردند و گفتند: «پروردگارا! از ما در گذر و ما را به همان فطرت و سرشتی که آفریده بودی بازگردان، چرا که ما می ترسیم در وادی حیرت و شبهه قرار بگیریم» و خداوند آن حالت را از آنان برداشت.
سپس فرمود:
هنگامی که در قیامت بهشتیان وارد بهشت می شوند، همین فرشته ها اجازه ی ورود بر آنان را می طلبند و خداوند به آنان اجازه می دهد و آنان وارد بر بهشتیان می شوند و می گویند: «سلام علیکم بما صبرتم.»(1)
ص: 358
«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(1) «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ»(2) علی بن ابراهیم قمّی در تاویل آیه فوق گوید:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُواْ» شیعیانند و مقصود از «بِذِکْرِ اللّهِ» امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ذکر حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) [نیز] ذکر الله و حجاب خداست و دل ها به سبب او آرامش می یابد.(4)
ص: 359
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مقصود از «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ» ما اهل بیت و شیعیانمان هستیم.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» فرمود:
طوبی درختی است در بهشت در خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) و در خانه هر یک از شیعیان آن حضرت، شاخه ای از آن قرار دارد و زیر سایه هر برگی از آن امّتی از امّت ها استفاده می کنند.
سپس فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره فاطمه[[3]] را می بوسید و چون عایشه اظهار کراهت نمود، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای عایشه! هنگامی که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، جبرییل مرا نزد درخت طوبی برد و از میوه ی آن به من داد و چون خوردم و به زمین آمدم و با خدیجه هم بستر شدم او به فاطمه باردار شد و هر گاه من فاطمه را می بوسم بوی درخت طوبی را از او می یابم.(2)
ص: 360
ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«درخت طوبی برای کسی است که در زمان غیبت قائم ما، به ولایت ما تمسّک نموده باشد، و انحرافی از آن پیدا نکرده باشد» پس من گفتم: فدای شما شوم درخت طوبی چیست؟ فرمود: درختی است در بهشت که اصل آن در خانه علی(علیه السلام) است و در خانه هر مومنی شاخه ای از آن قرار دارد، چنان که خداوند می فرماید: «طُوبَی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر ما وارد شد و صورت مبارکش مانند دائره ماه نورانی بود، پس عبدالرّحمن بن عوف برخاست و گفت: یا رسول الله! این چه نوری است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بشارتی از ناحیه خداوند درباره ی علی و فاطمه برای من آمده که خداوند علی را به فاطمه تزویج نموده و به رضوان خازن بهشت دستور داده، تا درخت طوبی را تکان بدهد و چون چنین کرده از آن درخت به عدد دوستان اهل بیت من، چک ها [و ورقعه ها]یی فرود آمده [که سند ورود به بهشت خواهد بود] و خداوند در زیر آن درخت ملائکه ای از نور آفریده و به دست هر کدام
ص: 361
آنان یکی از آن چک ها را داده و چون قیامت بر پا می شود، آن ملائکه بین مردم ندا خواهند کرد و به هر یک از دوستان ما یکی از آن ها را خواهند داد و به برکت پسر عمم علی و دخترم فاطمه آنان از دوزخ نجات پیدا می کنند و داخل بهشت می شوند.(1) مولّف گوید:
درباره ی درخت طوبی در ذیل آیه فوق روایات فراوانی است. علاقه مندان به تفسیر برهان و نور الثّقلین مراجعه فرمایند.
وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْاَرْضُ اَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی بَلْ لِلهِ الْاَمْرُ جَمیعًا اَ فَلَمْ یَیْاَسِ الَّذینَ آمَنُوا اَنْ لَوْ یَشاءُ اللهُ لَهَدَی النَّاسَ جَمیعًا وَ لا یَزالُ الَّذینَ کَفَرُوا تُصیبُهُمْ بِما صَنَعُوا قارِعَةٌ اَوْ تَحُلُّ قَریبًا مِنْ دارِهِمْ حَتَّی یَاْتِیَ وَعْدُ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمیعادَ وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَمْلَیْتُ لِلَّذینَ کَفَرُوا ثُمَّ اَخَذْتُهُمْ فَکَیْفَ کانَ عِقابِ
ص: 362
اَ فَمَنْ هُوَ قائِمٌ عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ جَعَلُوا لِلهِ شُرَکاءَ قُلْ سَمُّوهُمْ اَمْ تُنَبِّئُونَهُ بِما لا یَعْلَمُ فِی الْاَرْضِ اَمْ بِظاهِرٍ مِنَ الْقَوْلِ بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ لَهُمْ عَذابٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ اَشَقُّ وَ ما لَهُمْ مِنَ اللهِ مِنْ واقٍ مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ اُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْكَ عُقْبَی الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَی الْکافِرینَ النَّارُ وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَفْرَحُونَ بِما اُنْزِلَ اِلَیْكَ وَ مِنَ الْاَحْزابِ مَنْ یُنْکِرُ بَعْضَهُ قُلْ اِنَّما اُمِرْتُ اَنْ اَعْبُدَ اللهَ وَ لا اُشْرِكَ بِهِ اِلَیْهِ اَدْعُوا وَ اِلَیْهِ مَآبِ وَ کَذلِكَ اَنْزَلْناهُ حُکْمًا عَرَبِیًّا وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْواءَهُمْ بَعْدَ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَكَ مِنَ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا واقٍ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَ جَعَلْنا لَهُمْ اَزْواجًا وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ اَنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ وَ اِنْ ما نُرِیَنَّكَ بَعْضَ الَّذی نَعِدُهُمْ اَوْ نَتَوَفَّیَنَّكَ فَاِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ اَ وَ لَمْ یَرَوْا اَنَّا نَاْتِی الْاَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ اَطْرافِها وَ اللهُ یَحْکُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُکْمِهِ وَ هُوَ سَریعُ الْحِسابِ وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلهِ الْمَکْرُ جَمیعًا یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّارِ وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ
«تسییر» تفعیل، از سار یَسیرُ سَیراً، به معنای سیر کردن و به سیر انداختن است، و «تقطیع» تکثیر از قطع است و «قطع» تفصیل متّصل است، و «قارعة» حادثه ی سخت روزگار است، و به همین علّت قیامت را قارعه می گویند، و «قَرْع» به معنای کوبیدن و ضَرْب است، و «قوارع قرآن» آیاتی است که هر کس قرائت کند، ایمن از شیطان
ص: 363
می باشد، و «استهزاء» به معنای کوچک شمردن است، و «املاء» به معنای تاخیر است، و «مَلَوان» به معنای شب و روز است، و «اطراف الارض» نواحی آن را گویند، و «مکر» به معنای حیله است، و «شاهد و شهید» به معنای گواه است و در شهید مبالغه وجود دارد، و «شهادت» به معنای بیان حقیقت از راه مشاهده است و به آن «بیّنة» نیز می گویند، و «من عنده علم الکتاب» اضافه علم به کتاب است و دلالت بر علم به جمیع کتاب می کند، بر خلاف «و قال الذی عنده علم من الکتاب» که دلالت بر علم به برخی از کتاب دارد.
اگر به وسیله قرآن، کوه ها به حرکت درآیند یا زمینها قطعه قطعه شوند، یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد!) ولی همه کارها در اختیار خداست! آیا آن ها که ایمان آورده اند نمی دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را (به اجبار) هدایت می کند (امّا هدایت اجباری سودی ندارد)! و پیوسته بلاهای کوبنده ای بر کافران به خاطر اعمال شان وارد می شود، و یا به نزدیکی خانه آن ها فرود می آید، تا وعده (نهایی) خدا فرا رسد به یقین خداوند در وعد خود تخلّف نمی کند! (31) (تنها تو را استهزا نکردند،) پیامبران پیش از تو را نیز مورد استهزا قرار دادند من به کافران مهلت دادم سپس آن ها را گرفتم دیدی مجازات من چگونه بود؟! (32) آیا کسی که بالای سر همه ایستاده، (و حافظ و نگه بان و مراقب همه است،) و اعمال همه را می بیند (، هم چون کسی است که هیچ یک از این صفات را ندارد)؟ ! آنان برای خدا همتایانی قرار دادند بگو: «آن ها را نام ببرید! آیا چیزی را به او خبر می دهید که از وجود آن در روی زمین بی خبر است، یا سخنان ظاهری (و تو خالی) می گویید؟!» (نه، شریکی برای خدا وجود ندارد) بلکه در نظر کافران، دروغهای شان زینت داده شده، (و بر اثر ناپاکی درون، چنین
ص: 364
می پندارند که واقعیتی دارد) و آن ها از راه (خدا) بازداشته شده اند و هر کس را خدا گم راه کند، راهنمایی برای او وجود نخواهد داشت! (33) در دنیا، برای آن ها عذابی (دردناک) است و عذاب آخرت سخت تر است و در برابر (عذاب) خدا، هیچ کس نمی تواند آن ها را نگه دارد! (34) توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه آن همیشگی، و سایه اش دائمی است این سرانجام کسانی است که پرهیزگاری پیشه کردند و سرانجام کافران، آتش است! (35) کسانی که کتاب آسمانی به آنان داده ایم، از آن چه بر تو نازل شده، خوشحالند و بعضی از احزاب (و گروه ها)، قسمتی از آن را انکار می کنند بگو: «من مامورم که «اللَّه» را بپرستم و شریکی برای او قائل نشوم! به سوی او دعوت می کنم و بازگشت من به سوی اوست!» (36) همان گونه (که به پیامبران پیشین کتاب آسمانی دادیم،) بر تو نیز این (قرآن) را بعنوان فرمان روشن و صریحی نازل کردیم و اگر از هوس های آنان -- بعد از آن که آگاهی برای تو آمده -- پیروی کنی، هیچ کس در برابر خدا، از تو حمایت و جلوگیری نخواهد کرد. (37) ما پیش از تو (نیز) رسولانی فرستادیم و برای آن ها همسران و فرزندانی قرار دادیم و هیچ رسولی نمی توانست از (پیش خود) معجزه ای بیاورد، مگر به فرمان خدا! هر زمانی نوشته ای دارد (و برای هر کاری، موعدی مقرّر است)! (38) خداوند هر چه را بخواهد محو، و هر چه را بخواهد اثبات می کند و «امّ الکتاب» [لوح محفوظ] نزد اوست! (39) و اگر پاره ای از مجازاتها را که به آن ها وعده می دهیم به تو نشان دهیم، یا (پیش از فرا رسیدن این مجازاتها) تو را بمیرانیم، در هر حال تو فقط مامور ابلاغ هستی و حساب (آن ها) بر ماست. (40) آیا ندیدند که ما پیوسته به سراغ زمین می آییم و از اطراف (و جوانب) آن کم می کنیم؟! (و جامعه ها، تمدّنها، و دانشمندان تدریجاً از میان می روند.) و خداوند حکومت می کند و هیچ کس را یارای جلوگیری یا ردّ احکام
ص: 365
او نیست و او سریع الحساب است! (41) پیش از آنان نیز کسانی طرحها و نقشه ها کشیدند ولی تمام طرحها و نقشه ها از آن خداست! او از کار هر کس آگاه است و به زودی کفّار می دانند سرانجام (نیک و بد) در سرای دیگر از آن کیست! (42) آن ها که کافر شدند می گویند: «تو پیامبر نیستی!» بگو: «کافی است که خداوند، و کسی که علم کتاب (و آگاهی بر قرآن) نزد اوست، میان من و شما گواه باشند!» (43)
«وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاَرْضُ اَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی…»(1) در کافی و بصائر الدرجات از موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل شده که عبدالحمید گوید:
به آن حضرت گفتم: فدای شما شوم، آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارث علوم همه پیامبران بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: از زمان آدم تا زمان خود؟ فرمود: خداوند هیچ پیامبری را به رسالت معبوث نکرده، مگر آن که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) اعلم از او بوده.
گفتم: عیسی بن مریم مرده را زنده می کرد؟ فرمود: راست گفتی، سلیمان بن داود نیز سخن پرندگان را می فهمید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز قدرت این چیزها را داشت.
سپس فرمود: سلیمان بن داود، هنگامی که هُدهُد را غایب دید گفت: «ما لِیَ لا اَرَی الْهُدْهُدَ اَمْ کانَ مِنَ الْغائِبِینَ» و بر او غضب نمود و گفت: «لَاُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا اَوْ لَاَذْبَحَنَّهُ اَوْ لَیَاْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» و به این خاطر بر هُدهُد خشم کرد که هدهد از بالا مکان آب را روی زمین می دانست و این چیزی بود که خدا به این پرنده داده بود و به سلیمان نداده بود، در حالی که باد و مورچه و جنّ و انس و شیاطین مطیع سلیمان بودند سپس فرمود: این در حالی است که خداوند در قرآن می فرماید:
«وَ لَوْ اَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ…» و ما وارث این قرآن هستیم که به سبب آن کوه ها
ص: 366
به حرکت در می آید، و شهرها قطعه قطعه می شود، و مرده ها زنده می شوند، و ما آن چه را هُدهُد می دانست می دانیم…(1) مولّف گوید:
علوم قرآن که در آن «تبیان لکلّ شئ» است و خداوند می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» مخصوص رسول خدا و جانشینان او(صلی الله علیه و آله) است و این مساله در انتهای سوره رعد بیان خواهد شد ان شاء الله.
ص: 367
«… وَ لَا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُواْ تُصِیبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ اَوْ تَحُلُّ قَرِیبًا مِّن دَارِهِمْ…»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
مقصود از «قارعة» نقمت و عذاب است که یا بر خود آنان وارد می شود، و یا بر مردمی در نزدیکی آنان واقع می شود و آن ها می شنوند و می بینند، و کسانی که این نقمت و عذاب بر آنان واقع می شود گناه کاران از کفّارند، و از این رخداد، عبرت پیدا نمی کنند، و از مصیبتی که در کنارشان واقع می شود پند نمی گیرند، و این گونه هستند تا وعده ی خداوند نسبت به نصرت و یاری مومنان فرا رسد و خداوند کافران را خوار نماید.(2) مولّف گوید:
این آیه نقطه مقابل آیه 28 و 29، این سوره می باشد که ایمان را سبب امنیّت و آرامش دانسته و می فرماید: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللهِ اَلاَ بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» و در آیه ی فوق خداوند کفر و نافرمانی را سبب نقمت و عذاب و گرفتاری و ترس و وحشت دانسته است.
«لَّهُمْ عَذَابٌ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ لَعَذَابُ الآخِرَةِ اَشَقُّ وَ مَا لَهُم مِّنَ اللهِ مِن وَاقٍ»(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
این آتشی که در دنیاست، یک جزء از هفتاد جزء آتش جهنّم است و هفتاد مرتبه
ص: 368
خاموش شده و سپس شعله ور گردیده است و اگر جز این می بود، هیچ انسانی نمی توانست آن را خاموش کند، و آتش دنیا را چون در قیامت می آورند و وارد بر آتش جهنّم می شود، فریاد و ناله ای از او بلند می گردد که هر ملک مقرّب و هر پیامبر مرسلی به زانو در می آید.(1) «مَّثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ اُکُلُهَا دَآئِمٌ وِ ظِلُّهَا تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَواْ…»(2) بعضی از مفسّرین «مَّثَلُ الْجَنَّةِ» را به معنای توصیف بهشت دانسته اند، در حالی که «مَثَل» به معنای تشبیه است و چون اوصاف بهشت و دوزخ را نمی توان بیان نمود، خداوند برای فهم عموم، به چیزهایی که بین مردم مشاهده می شود، بهشت را تشبیه نموده و می فرماید: «مثل بهشت مثل باغ های مشجّر و جوی های در بین آن هاست که در تمام فصول سبز و خرّم و دارای میوه باشد» وگرنه خداوند می فرماید: «فِیهَا مَا تَشْتَهِی الْاَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْاَعْیُنُ» و در روایات آمده که: «فِیهَا مَا لَا عَیْنٌ رَاَتْ وَ لَا اُذُنٌ سَمِعَتْ وَ لَا خَطَرَ عَلَی قَلْبِ بَشَرٍ.»(3) «وَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا اُنزِلَ اِلَیْکَ وَ مِنَ الاَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ»(4) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
برخی از اهل کتاب چون قرآن بر آنان تلاوت شد، خشنود شدند و اشک شوق
ص: 369
ریختند، سپس فرمود: مقصود از آیه فوق [به زبان تاویل] علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، و مقصود از «وَ مِنَ الاَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ» کسانی هستند که تاویل آن را درباره ی علی و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) انکار کردند و به برخی از آیات قرآن ایمان داشتند و برخی را انکار کردند، و امّا مشرکان، همه آیات را انکار کردند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را نیز انکار کردند.(1) «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً وَ ما کانَ لِرَسُولٍ اَنْ یَاْتِیَ بِآیَةٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ لِکُلِّ اَجَلٍ کِتابٌ»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پدرم به شیعیان خود می فرمود: فاصله ای بین شما و رسیدن به آن وقتی که چشم شما روشن شود و مورد غبطه [دشمنانتان] قرار بگیرد، نمانده جز این که جان شما به گلویتان برسد. و با دست خود اشاره به حلق خویش نمود و سپس این آیه را قرائت نمود «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً» و فرمود: ماییم ذریّه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) .(3)
ص: 370
امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرموده:
خداوند مردم را در دو بخش آفرید و یک بخش را انتخاب نمود و آن را سه قسمت نمود و باز دو قسمت را رها کرد و یک قسمت را انتخاب نمود و قریش را از این قسمت آفرید و از قریش فرزندان عبدالمطلب را انتخاب کرد. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: و از بین آنان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را انتخاب کرد و ما ذریّه اوییم، و اگر گفته شود: برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ذریّه ای هست، این مردم انکار می کنند در حالی که خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِکَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ اَزْوَاجًا وَ ذُرِّیَّةً»، و ما ذریّه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.
راوی حدیث فوق مفضّل بن صالح که این حدیث را از امام صادق(علیه السلام) شنیده گوید:
به آن حضرت گفتم: من شهادت می دهم که شما ذرّیه ی پیامبر هستی. سپس گفتم: فدای شما شوم، از خدا بخواهید که مرا در دنیا و آخرت با شما قرار بدهد؟ پس امام صادق(علیه السلام) برای من دعا کرد و من دست او را بوسیدم.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
ما ذرّیه ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم. سپس فرمود: به خدا سوگند من نمی دانم برای چه این مردم با ما دشمنی می کنند؟! آنان با ما دشمنی نمی کنند، مگر به خاطر
ص: 371
این که ما خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم!(1) «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ»(2) مولّف گوید:
روایات درباره ی محو و اثبات و معنای آیه فوق فراوان است و در تفسیر برهان و نورالثّقلین بیشتر آن ها نقل شده است و ما نمونه هایی از آن ها را نقل می کنیم.
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
تردیدی نیست که محو نسبت به چیزی گفته می شود که قبل از آن ثابت بوده، و اثبات درباره ی چیزی است که قبلاً نبوده و به اثبات می رسد؟(3) عمّار بن موسی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال شد، و آن حضرت فرمود:
کتابی که مقادیر امور در آن نوشته شده، خداوند هر چه را بخواهد از آن محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می نماید، مانند این که به وسیله دعا قضای الهی محو می شود [و آن دعا به اجابت می رسد] و بر آن دعا نوشته شده که این دعا قضا را برطرف می کند، و چون چیزی در حکم الهی به «امّ الکتاب» برسد، دعا آن را تغییری نمی دهد.(4)
ص: 372
حمران بن اعین گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود:
ای حمران هنگامی که شب قدر فرا می رسد، و ملائکه کاتب، به آسمان دنیا فرود می آیند، مقدّرات آن سال را در آن شب می نویسند، [و لکن این مقدّرات حتمی نیست] و اگر خدا بخواهد چیزی را جلو می اندازد، و یا به تاخیر می اندازد، و یا کم می کند و یا زیاد می نماید، و به آن ملک دستور می دهد: تا هر چه را می خواهد محو کند و به جای آن چیز دیگری را ثبت نماید. پس من به آن حضرت گفتم: آیا هر چیزی که باید انجام شود، نزد خداوند در کتاب ثبت شده است؟ فرمود: آری. گفتم: آیا پس از آن چه خواهد شد؟ فرمود: سبحان الله! پس از آن نیز خداوند هر چه را بخواهد به وجود می آورد، [و دست خدا بسته نیست و تقدیر او نهایتی ندارد.](1) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: امام صادق و امام باقر و امام سجّاد و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام) می فرمودند:
به خدا سوگند اگر آیه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ» در قرآن نمی بود، ما برای شما اخبار و حوادث را تا قیامت بیان می کردیم.(2)
ص: 373
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به صورت ذرّ، فرزندان آدم را بر آدم عرضه نمود، در حالی که برخی پیامبر و برخی پادشاه و برخی مومن و برخی کافر بودند و چون آدم فرزند خود، داود را دید، عرضه داشت: پروردگارا! این کیست که به او کرامت و قدرت داده ای و عمر او کوتاه است؟ پس خداوند به او وحی نمود: این فرزند تو داود است و عمر او چهل سال است، و من آجال و ارزاق خلایق را نوشته ام و هر کدام را بخواهم محو می کنم و هر کدام را بخواهم اثبات می نمایم، و اگر تو چیزی از عمر خود را برای او قرار بدهی، من بر عمر او می افزایم.
پس آدم(علیه السلام) گفت: «خدایا من شصت سال از عمر خود را به داود دادم تا عمر او یک صد سال باشد» و خداوند به جبرییل و میکائیل و ملک الموت فرمود: «این را بر او مکتوب کنید چرا که فراموش خواهد کرد» پس آنان گفته ی آدم را نوشتند و با بال های خود با طینت علیین مهر کردند.
[و ملک الموت برای قبض روح آدم در تاریخ معیّن فرود آمد و آدم گفت: «هنوز عمر من به پایان نرسیده است» ملک الموت گفت: «مگر مقداری از عمر خود را به داود نبخشیدی؟» آدم گفت: «من به یاد ندارم و باید آن نوشته را بیاوری.» امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
از آن روز خداوند به بندگان خود دستور داد که دیون خود را مکتوب نمایند،
ص: 374
چرا که آدم فراموش کرد و آن چه به عهده گرفته بود را انکار نمود، در حالی که دروغ نمی گفت و فراموش نموده بود.(1)
ص: 375
ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) به من فرمودند:
ای ابوحمزه! اگر ما به تو خبر دادیم که فلان کار، در فلان تاریخ انجام می شود [دست خدا بسته نیست و] خداوند هر چه را اراده کند انجام می شود، و اگر امروز به تو خبری دادیم، و فردا خلاف آن را به تو خبر دادیم، به خاطر این است که خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و هر چه را بخواهد اثبات می نماید.(1) عمرو بن حَمِق گوید:
هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) را در مسجد کوفه ضربت زدند، من به عیادت او رفتم و به آن حضرت گفتم: باکی بر شما نیست و این ضربت خدشه ای بوده [و ان شاءالله شما بهبودی پیدا می کنید] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «به جان خودم سوگند، من از بین شما خواهم رفت» سپس سه مرتبه فرمود: «تا هفتاد سال دیگر بلا ادامه دارد.» گفتم:
آیا پس از آن، رخاء و آسایش خواهد بود؟ پس جواب نداد و بیهوش شد، و امّ کلثوم شروع به گریه نمود، و چون به هوش آمد، به امّ کلثوم فرمود: «مرا آزار مده، هرگز تو آن چه را من می بینم نمی بینی، همانا ملائکه آسمان های هفتگانه پشت سر هم دیگر ایستاده اند و پیامبران می گویند: یا علی! بیا به طرف ما که برای تو بهتر خواهد بود.»
ص: 376
پس من گفتم: یا امیرالمؤمنین! شما گفتید: «تا هفتاد سال دیگر بلا ادامه دارد» آیا پس از آن رخا و آسایشی هست؟ فرمود: آری. بعد از بلا، رخا و آسایش خواهد بود، سپس فرمود: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»(1) امام صادق از پدر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
انسانی از عمر او جز سه سال باقی نمانده و چون صله رحم می کند، خداوند عمر او را به سی و سه سال طولانی می کند، و انسانی سی و سه سال به عمر او باقی است و چون قطع رحم می کند، خداوند عمر او را سه سال یا کم تر قرار می دهد. راوی گوید: امام صادق(علیه السلام) پس از روایت فوق این آیه را تلاوت نمود: «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»(2)
ص: 377
«اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اَنَّا نَاْتِی الاَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اَطْرَافِهَا…»(1) جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: پدرم علی بن الحسین می فرمود:
نفس من با سرعت علاقه به مرگ و کشته شدن دارد سپس فرمود: مقصود از آیه «اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اَنَّا نَاْتِی الاَرْضَ نَنقُصُهَا مِنْ اَطْرَافِهَا» فقدان علما می باشد.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از آیه فوق: فقدان علما و فقها و خوبان امّت است.(3) «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ»(4) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
خداوند از آیه «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» ما را اراده کرده و علی اوّل ما و افضل ما و بهترین ماست بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) .(5)
ص: 378
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. سوال شد: آیا صاحب آیه «الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمُ من الْکِتابِ» که [عاصف برخیا وصیّ سلیمان بوده] اعلم بوده و یا صاحب آیه «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» [که مقصود امیرالمؤمنین(علیه السلام) است]؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: «نسبت کسی که برخی از کتاب را عالم بوده، به کسی که همه کتاب را عالم بوده، [نسبت قطره به دریاست و] نسبت آبی است که پشه ای با بال خود از دریا بردارد و آن را با همه ی دریا مقایسه کنند» سپس فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: آگاه باشید! علمی که خدا به آدم داد و همه علومی که به سبب آن ها پیامبران خود را تا خاتم پیامبران فضیلت داد، نزد عترت خاتم النّبیّین(صلی الله علیه و آله) است.(1) عبدالله بن بکیر گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم و سخن از سلیمان و علم و ملک او به میان آمد، پس امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«به سلیمان بن داود جز یک حرف از اسم اعظم خدا، داده نشد و امام شما
ص: 379
علی بن ابی طالب(علیه السلام) را خداوند درباره ی او می فرماید: «قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و به خدا سوگند او دارای علم کلّ کتاب بوده است» پس من گفتم: فدای شما شوم، به خدا سوگند راست گفتید، همین گونه است.(1) عبدالله بن ولید گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«این مردم [یعنی مخالفین] درباره ی پیامبران اولوالعزم و امیرالمؤمنین(علیه السلام) چه می گویند؟» گفتم: «آنان احدی را بر پیامبران اولوالعزم مقدّم نمی کنند!» امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند درباره ی موسی می فرماید: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً» و نمی فرماید: «کُلِّ شَیْ ءٍ» و درباره ی عیسی می فرماید: «وَ لِاُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و درباره ی امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و خداوند [امیرالمؤمنین] علی(علیه السلام) را عالم به کلّ کتاب معرّفی نموده است، در حالی که درباره ی کتاب خود قرآن می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ» و علم این کتاب کلاًّ نزد علی(علیه السلام) می باشد.(2)
ص: 380
ثعلبی در تفسیر خود از ابن عبّاس و از عبدالله بن عطا از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که به آن حضرت گفته شد: مردم گمان کرده اند که مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» عبدالله بن سلام است؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چنین نیست، بلکه مقصود، علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(1) نیز ثعلبی روایت نموده که از سعید بن جبیر سوال شد: آیا مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» عبدالله بن سلام است؟ سعید بن جبیر گفت:
چنین نیست چرا که این سوره در مکّه نازل شده و عبدالله بن سلام در مدینه مسلمان شده است.(2) سپس ثعلبی گوید: ابن عبّاس نیز گفته: به خدا سوگند مقصود از این آیه علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، چرا که تنها او بود که عالم به تفسیر و تاویل و ناسخ و منسوخ و حلال و حرام قرآن بود.(3)
ص: 381
ثعلبی نیز گوید: از ابن حنفیّه روایت شده که مقصود از «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، و علم کتاب از ابتدا تا انتها نزد او بوده است.(1)
ص: 382
سوره ی ابراهیم(علیه السلام) محلّ نزول: مکّه، جز آیه 28 و 29 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره نوح نازل شده است.(1) مرحوم فیض گوید: محلّ نزول: مکّه، جز دو آیه «ا لَم تر الَی الَّذینَ بَدَّلوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْراً» تا «فبِئْسَ الْقَرارُ» که درباره ی کشته های مشرکین در بدر نازل شده است و عدد آیات این سوره، 55 آیه است.(2) ثواب قرائت سوره ی ابراهیم(علیه السلام) مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس سوره ی ابراهیم و حجر را در دو رکعت نماز جمعه بخواند، هرگز گرفتار فقر و دیوانگی و مصیبت نشود.(3)
ص: 383
صاحب کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هر کس سوره ی ابراهیم را بخواند، خداوند به تعداد مردمی که بُت می پرستیده و یا بُت نمی پرستیده اند به او حسنه و پاداش می دهد، و هر کس این سوره را بر روی پارچه سفیدی بنویسد، و بر بازوی کودکی بیاویزد، آن کودک از گریه و بی تابی و آن چه کودکان به آن مبتلا می شوند، در امان خواهد بود.(1) و در حدیث دیگری آمده که امام صادق(علیه السلام) در پایان حدیث فوق فرمود:
و خداوند به لطف خویش، از شیر گرفتن را بر آن کودک آسان می نماید.(2)
ص: 384
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ اللهِ الَّذی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ وَ وَیْلٌ لِلْکافِرینَ مِنْ عَذابٍ شَدیدٍ الَّذینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا اُولئِكَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ اِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللهِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ وَ اِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ اَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ اَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَاَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ وَ قالَ مُوسی اِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعًا فَاِنَّ اللهَ لَغَنِیٌّ
ص: 385
حَمیدٌ اَ لَمْ یَاْتِکُمْ نَبَؤُا الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذینَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا یَعْلَمُهُمْ اِلَّا اللهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرَدُّوا اَیْدِیَهُمْ فی اَفْواهِهِمْ وَ قالُوا اِنَّا کَفَرْنا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ اِنَّا لَفی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا اِلَیْهِ مُریبٍ قالَتْ رُسُلُهُمْ اَ فِی اللهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یَدْعُوکُمْ لِیَغْفِرَ لَکُمْ مِنْ ذُنُوبِکُمْ وَ یُؤَخِّرَکُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی قالُوا اِنْ اَنْتُمْ اِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنا تُریدُونَ اَنْ تَصُدُّونا عَمَّا کانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَاْتُونا بِسُلْطانٍ مُبینٍ
«عزیز» به معنای قادر و توانای بر هر چیزی است، که هرگز مغلوب کسی نشود، و «حمید» به معنای محمود و ستوده است، و «استحباب» طلب چیزی است با محبّت، و به معنای میل و علاقه و طلب نیز آمده است، و «ابتغاء» به معنای طلب است. و «تذکیر» به معنای بیدار باش است بر خلاف سهو، و «صَبّار» کثیر الصبر است و «تاذّن» به معنای اعلام است. و «اذّن» و «تاذّن» به یک معناست، و «ریب» بدترین شک است، و «مریب» متّهم را گویند که سخن او اتّهام آور است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، (این) کتابی است که بر تو نازل کردیم، تا مردم را از تاریکی ها (ی شرک و ظلم و جهل،) به سوی روشنایی (ایمان و عدل و آگاهی،) بفرمان پروردگارشان در آوری، به سوی راه خداوند عزیز و حمید. (1) همان خدایی که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین
ص: 386
است، از آن اوست وای بر کافران از مجازات شدید (الهی)! (2) همان ها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و (مردم را) از راه خدا باز می دارند و می خواهند راه حق را منحرف سازند آن ها در گم راهی دوری هستند! (3) ما هیچ پیامبری را، جز به زبان قومش، نفرستادیم تا (حقایق را) برای آن ها آشکار سازد سپس خدا هر کس را بخواهد (و مستحق بداند) گم راه، و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت می کند و او توانا و حکیم است. (4) ما موسی را با آیات خود فرستادیم (و دستور دادیم:) قومت را از ظلمات به نور بیرون آر! و «ایّام اللَّه» را به آنان یاد آور! در این، نشانه هایی است برای هر صبر کننده شکرگزار! (5) و (به خاطر بیاور) هنگامی را که موسی به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانی که شما را از (چنگال) آل فرعون رهایی بخشید! همان ها که شما را به بدترین وجهی عذاب می کردند پسرانتان را سر می بریدند، و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود!» (6) و (همچنین به خاطر بیاورید) هنگامی را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!» (7) و موسی (به بنی اسراییل) گفت: «اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید، (به خدا زیانی نمی رسد چرا که) خداوند، بی نیاز و شایسته ستایش است!» (8) آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند، به شما نرسید؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و آن ها که پس از ایشان بودند همان ها که جز خداوند از آنان آگاه نیست پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند، ولی آن ها (از روی تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند:
«ما به آن چه شما به آن فرستاده شده اید، کافریم! و نسبت به آن چه ما را به سوی آن می خوانید، شکّ و تردید داریم!» (9) رسولان آن ها گفتند: «آیا در خدا شکّ است؟! خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده او شما را دعوت می کند تا گناهانتان را ببخشد،
ص: 387
و تا موعد مقرّری شما را باقی گذارد!» آن ها گفتند: «(ما این ها را نمی فهمیم! همین اندازه می دانیم که) شما انسان هایی همانند ما هستید، می خواهید ما را از آن چه پدرانمان می پرستیدند بازدارید شما دلیل و معجزه روشنی برای ما بیاورید!» (10)
«الَر کِتَابٌ اَنزَلْنَاهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ بِاِذْنِ رَبِّهِمْ اِلی صِراطِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«یَعْنِی مِنَ الْکُفْرِ اِلَی الْاِیمَانِ»، و مقصود از صراط، طریق واضح و امامت ائمّه(علیهم السلام) است.(2) مولّف گوید:
مقصود از «صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» همان صراط مستقیمی است که در سوره حمد خداوند می فرماید: بگویید: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِمْ…» و معنای صراط دنیا و صراط آخرت، و مقصود از «مَن اَنعَمتَ عَلَیهِمْ» در تفسیر سوره ی حمد گذشت.
و در تفسیر آیه «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّوُرِ» در سوره بقرة ذیل آیة الکرسی -- گذشت که مقصود: خروج از ظلمات گناه به نور توبه است و خداوند در آن آیه نسبت اخراج را به خود داده است و در این آیه نسبت اخراج را به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) داده است.
ص: 388
«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ اِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللّهُ مَن یَشَاء…»(1) جابر بن عبدالله انصاری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) -- ضمن حدیث مفصّلی -- نقل نموده که فرمود:
خداوند بر من منّت نهاد و فرمود: ای محمّد! من هر پیامبری را که به امّت خود مبعوث نمودم، او را با زبان آنان فرستادم، و تو را مبعوث بر هر انسان سیاه و سفیدی نمودم. [و زبان همه آنان را به تو آموختم.](2) امام صادق از پدر خود امام باقر(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند هیچ کتابی و هیچ وحیی را نازل نکرده مگر به زبان عربی، و لکن هنگام رسیدن به گوش پیامبران، به زبان قوم آنان تبدیل می شده است، و وحی در گوش مبارک پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) به عربی وارد می شده و چون با قوم خود به عربی سخن می گفته، سخن او در گوش آنان به زبان خودشان توسّط جبرییل ترجمه می شده است و این تشریف و تعظیم الهی بوده نسبت به آن حضرت.(3) عبدالله بن بکیر رجایی گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مبعوث به عموم مردم نبود، و آیا خداوند در قرآن نفرموده:
ص: 389
«وَ مَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ»؟ و آیا او مبعوث به شرق و غرب و اهل آسمان و اهل زمین از جنّ و انس نبوده؟ و آیا رسالت او به همه آنان نرسیده است؟ گفتم:
نمی دانم. فرمود:
ای ابن بکیر! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مدینه خارج نشد، پس چگونه شرق و غرب عالم صدای او را شنیدند؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: خدای تبارک و تعالی به جبرییل دستور داد، و او زمین را با بال خود از جای خود کند و مقابل چشم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرار داد، و زمین مقابل او همانند کف دست او بود و اهل مشرق و مغرب را می دید و با هر قومی به زبان خودشان سخن می گفت و آنان را به خدا و نبوّت خود دعوت می نمود، بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اهل هر قریه و هر شهری را دعوت به رسالت خود کرد.(1) «وَ لَقَدْ اَرْسَلْنَا مُوسَی بِآیَاتِنَا اَنْ اَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللّهِ…»(2)
ص: 390
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«وَ ذَکِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللّهِ» یعنی بآلاء الله [و نعمه.]»(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«اَیَّامِ اللّهِ» روز قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و روز مرگ [و روز رجعت ائمّه(علیهم السلام)] و روز قیامت است.(2) جابر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَیَّامِ اللّهِ» نعمت های خداوند و بلاهای اوست، و «بلاء» امتحان خداوند است.(3) «وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِن کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ»(4) معاویة بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس را خداوند سه چیز عطا نمود، از سه چیز محروم نخواهد شد، کسی که توفیق دعا داده شد، از اجابت محروم نمی شود، و کسی که توفیق شکر داده شد، توفیق زیاده نعمت داده خواهد شد، و کسی که توفیق توکّل داده شد، خداوند او را کفایت خواهد نمود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»
ص: 391
و «لَئِن شَکَرْتُمْ لاَزِیدَنَّکُمْ» و «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که گوشه هایی از نعمت به سوی شما آمد، با کوتاهی از شکر، ادامه آن را مانع نشوید.(2) علیّ بن فضّال گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
سجده شکر بعد از نماز واجب، تشکّر از خداست که به بنده ی خود توفیق ادای فریضه نماز را داده و کم ترین آن این است که در حال سجده بگوید: «شُکْراً لِلَّهِ، شُکْراً لِلَّهِ، شُکْراً لِلَّهِ». علی بن فضّال گوید: گفتم: معنای «شُکْراً لِلَّهِ» چیست؟ فرمود:
می گوید: «این سجده من تشکّر از خداست که به من توفیق خدمت و انجام این واجب را داده است» و شکر موجب زیادی نعمت می شود و اگر در این نماز تقصیری داشته به سبب سجده ی شکر جبران می شود.(3)
ص: 392
مولّف گوید:
روایات درباره ی شکر نعمت های خداوند در ذیل آیه فوق فراوان است به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه شود.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
معنای «وَ لَئِن کَفَرْتُمْ…» کفر به نعمت های الهی می باشد.(1) «اَ لَمْ یَاْتِکُمْ نَبَاُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ… فَرَدُّواْ اَیْدِیَهُمْ فِی اَفْوَاهِهِمْ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَرَدُّواْ اَیْدِیَهُمْ فِی اَفْوَاهِهِمْ» «یَعْنِی فِی اَفْوَاهِ الْاَنْبِیَاءِ». «وَ قَالُواْ اِنَّا کَفَرْنَا بِمَا اُرْسِلْتُم بِهِ…» یعنی هنگامی که پیامبران آنان را دعوت به دین خدا می کردند، دست های خود را در دهان پیامبران قرار می دادند و می گفتند: ما به آن چه شما بر آن فرستاده شده اید کافریم.(3) مولّف گوید:
استفهام در آیه فوق تقریری و توبیخی است، و هدف بیان احوال امّت های گذشته و عبرت آموزی از سرنوشت آنان است و خداوند در مقام قصّه پردازی نبوده است، از این رو تفکّر و تامّل در احوالات گذشتگان عبادت است، چنان که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند: «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ یومٍ و لیلةٍ» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَةٍ» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً» و یا «خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ الف سَنَة».
ص: 393
قالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ اِنْ نَحْنُ اِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَ لکِنَّ اللهَ یَمُنُّ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ ما کانَ لَنا اَنْ نَاْتِیَکُمْ بِسُلْطانٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ وَ ما لَنا اَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ اَرْضِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا فَاَوْحی اِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمینَ وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خافَ مَقامی وَ خافَ وَعیدِ وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنیدٍ مِنْ وَرائِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقی مِنْ ماءٍ صَدیدٍ یَتَجَرَّعُهُ وَ لا یَکادُ یُسیغُهُ وَ یَاْتیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ما هُوَ بِمَیِّتٍ وَ مِنْ وَرائِهِ عَذابٌ غَلیظٌ مَثَلُ الَّذینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ اَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلی شَیْ ءٍ ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ
«و استفتحوا» استفتاح طلب فتح و پیروزی است، و «خَیْبَة» ناامیدی است و خلاف آن، قدرت بر به دست آوردن منفعت است و آن ضدّ نجاح به معنای درک مطلوب است، و «جبّار عنید» طالب منزلتی بلند است که حق او نیست، و اگر عبدی موصوف به جبّار شود، مذمّت اوست و اگر خداوند موصوف به جّبار شود مدح اوست، چرا که او را قدرت و علوّ منزلت بی پایان است، و «عنید» مبالغه ی در عناد و امتناع از پذیرفتن حق است به خاطر کبر و ظلم و بغی، و «صدید» چرکی است که از جراحت خارج می شود، و «قیح» خون مخلوط با چرک است و این نوشابه دوزخیان است و «تجرّع» نوشیدن جرعه، جرعه است، و «اساغة» ریختن نوشابه در حلق است.(1)
ص: 394
پیامبرانشان به آن ها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد (و شایسته بداند)، نعمت می بخشد (و مقام رسالت عطا می کند)! و ما هرگز نمی توانیم معجزه ای جز بفرمان خدا بیاوریم! (و از تهدیدهای شما نمی هراسیم) افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند! (11) و چرا بر خدا توکّل نکنیم، با این که ما را به راه های (سعادت) رهبری کرده است؟! و ما بطور مسلّم در برابر آزارهای شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش بر نمی داریم)! و توکّل کنندگان، باید فقط بر خدا توکّل کنند!» (12) (ولی) کافران به پیامبران خود گفتند: «ما قطعا شما را از سرزمین خود بیرون خواهیم کرد، مگر این که به آیین ما بازگردید!» در این حال، پروردگارشان به آن ها وحی فرستاد که: «ما ظالمان را هلاک می کنیم! (13) و شما را بعد از آنان در زمین سکوت خواهیم داد، این (موفقیّت)، برای کسی است که از مقام (عدالت) من بترسد و از عذاب (من) بیمناک باشد!» (14) و آن ها (از خدا) تقاضای فتح و پیروزی (بر کفار) کردند و (سرانجام) هر گردنکش منحرفی نومید و نابود شد! (15) به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود! (16) بزحمت جرعه جرعه آن را سرمی کشد و هرگز حاضر نیست به میل خود آن را بیاشامد و مرگ از هر جا به سراغ او می آید ولی با این همه نمی میرد! و به دنبال آن، عذاب شدیدی است! (17) اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، هم چون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی! آن ها توانایی ندارند کمترین چیزی از آن چه را انجام داده اند، به دست آورند و این همان گم راهی دور و دراز است! (18)
ص: 395
«وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُم مِّنْ اَرْضِنَآ اَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا فَاَوْحَی اِلَیْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ * وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الاَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
کسی که برای طمع به خانه همسایه، به او ظلم کند، خداوند همسایه او را وارث خانه او قرار خواهد داد. و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیه فوق را تلاوت نمود.(2) صاحب تفسیر مجمع البیان نیز در ذیل آیه فوق گوید:
«جاء فی الحدیث من آذی جاره ورّثه الله داره.» در کتاب جعفر بن محمّد دوریستی از ابن مسعود نقل شده که گوید:
هنگامی که آیه «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا اَنفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن را برای اصحاب خود تلاوت نمود، جوانی به رو افتاد و غش کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست بر سینه او گذارد و احساس نمود که قلب او می خواهد از بدنش خارج شود، پس به او فرمود: ای جوان بگو: «لا اله الّا الله» پس آن جوان تکانی خورد و گفت: «لا اله الّا الله» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او بشارت بهشت داد و اصحاب گفتند: یا رسول الله! تنها او را بشارت بهشت دادید؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر سخن خدا را نشنیده اید که می فرماید: «ذَلِکَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِی وَ خَافَ وَعِیدِ.»(3)
ص: 396
«وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ * مِّن وَرَآئِهِ جَهَنَّمُ وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ»(1) ابو بصیر گوید:
روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بین اصحاب خود نشسته بود، ناگهان امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: در تو شباهتی از عیسی بن مریم وجود دارد، و اگر ترس از این نبود که مردم آن چه درباره ی عیسی بن مریم گفتند را درباره ی تو بگویند [و تو را خدای خود بدانند] من امروز درباره ی تو سخنی را می گفتم که مردم خاک زیر قدم تو را برای تبرّک بردارند.
ابو بصیر گوید:
با شنیدن این سخن آن دو اعرابی [نادان] خشمگین شدند و خداوند این آیه را نازل نمود «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا اَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ اَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ اِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ * اِنْ هُوَ اِلَّا عَبْدٌ اَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی اِسْرَائِیلَ * وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم» -- یعنی من بنی هاشم -- «مَّلَائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ».
ابو بصیر گوید:
با شنیدن این سخنان حارث بن عمرو فهری به خشم آمد و گفت: «اللَّهُمَّ اِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنَا…» یعنی «خدایا اگر آن چه رسول تو درباره ی
ص: 397
علی بن ابی طالب می گوید حق است و از جانب تو می باشد، تو سنگی از آسمان بر ما فرو فرست و یا عذاب دردناکی بر ما وارد کن» پس خداوند گفته حارث فهری را [برای اثبات حقانیّت سخن پیامبر خود] درباره ی او عملی کرد [و سنگی از آسمان فرود آمد و او را هلاک نمود و درباره ی بقیّه مسلمانان] این آیه نازل شده «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به حارث فهری فرمود:
«یا توبه کن و یا از این جا خارج شو؟» حارث فهری گفت: ای محمّد! تو باید برای سایر قریش نیز کرامتی قرار می دادی و چنین نکردی و بنی هاشم را بر عرب و عجم فضیلت دادی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این کار حق من نیست بلکه حق خداست [او هر کس را بخواهد عزّت می دهد و هر کس را بخواهد خوار می نماید] حارث فهری گفت:
«قلب من مایل به توبه نیست، و لکن از نزد شما خارج می شوم» پس سوار بر مرکب خود شد و چون از مدینه خارج گردید، سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و او را هلاک نمود و این آیه نازل شد: «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِّنَ اللهِ ذِی الْمَعَارِجِ». پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منافقین اطراف خود فرمود: بروید رفیق خود را بنگرید که آن چه از خدا درخواست کرد، بر سر او فرود آمد، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(1)
ص: 398
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«جَبَّارٍ عَنِیدٍ» هر کسی است که از گفتن: «لا اله الّا الله» انکار داشته باشد.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«جَبَّارٍ عَنِیدٍ» کسی است که از حقّ روی بگرداند و زیر بار حق نرود.(2)
ص: 399
«وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ * یَتَجَرَّعُهُ وَ لَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَ یَاْتِیهِ الْمَوْتُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَ مَا هُوَ بِمَیِّتٍ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«مَّاء صَدِیدٍ» خون و چرکی است که در دوزخ از فروج زن های زناکار خارج می شود.(2) ابو امامه گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر «وَ یُسْقَی مِن مَّاء صَدِیدٍ» فرمود:
چون آب صدید را نزد او می آورند، از آن کراهت دارد و دوری می کند و چون به او نزدیک می شود، صورتش بریان می شود و پوست سرش می ریزد و چون می نوشد، روده های او از پایین اش خارج می گردد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ سُقُوا مَاء حَمِیمًا فَقَطَّعَ اَمْعَاءهُمْ» و یا می فرماید: «وَ اِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ.»(3) «مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ اَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَی شَیْءٍ…»(4) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
پیشوایان ظلم و پیروان شان، از دین خدا جدا شده اند، آنان گم راه شده و مردم
ص: 400
را نیز گم راه کرده اند، و خداوند درباره ی اعمال آنان می فرماید: «اَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ…» یعنی اعمال آنان مانند خاکستری است که باد تندی بر آن بوزد و چیزی از آن باقی نماند…(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود کسانی هستند که اقرار به ولایت امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- نکردند و اعمال شان باطل گردیده و همانند خاکستر به باد رفته است.(2)
اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَاْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ وَ ما ذلِكَ عَلَی اللهِ بِعَزیزٍ وَ بَرَزُوا لِلهِ جَمیعًا فَقالَ الضُّعَفاءُ لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا اِنَّا کُنَّا لَکُمْ تَبَعًا فَهَلْ اَنْتُمْ مُغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذابِ اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ قالُوا لَوْ هَدانَا اللهُ لَهَدَیْناکُمْ سَواءٌ عَلَیْنا اَ جَزِعْنا اَمْ صَبَرْنا ما لَنا مِنْ مَحیصٍ وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْاَمْرُ اِنَّ اللهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ اِلَّا اَنْ دَعَوْتُکُمْ
ص: 401
فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا اَنْفُسَکُمْ ما اَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما اَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ اِنِّی کَفَرْتُ بِما اَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ اُدْخِلَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها بِاِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ اَ لَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتی اُکُلَها کُلَّ حینٍ بِاِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اللهُ الْاَمْثالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْاَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ یُثَبِّتُ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ وَ جَعَلُوا لِلهِ اَنْدادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَاِنَّ مَصیرَکُمْ اِلَی النَّارِ قُلْ لِعِبادِیَ الَّذینَ آمَنُوا یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خِلالٌ
«و بَرَزوا لله» بروز به معنای خروج از ابهام و محسوس شدن است و بَرَزَ للقتال ای ظهر له و «ضَعف» نقصان قوّه است و اضعفه فضعف به معنای اِضْعاف و قبول ضعف است، و استکبار و تکبّر و تجبّر به یک معناست، و آن به معنای بلند پروازی می باشد، و «تَبَع» جمع تابع است، و «اغنی عنه» به معنای دفع عنه فاغناه است، و «ما لنا من محیص» یعنی مالنا من زوالٍ عن المکروه، و «الجزَعْ» بی صبری و انزعاج النفس بورود المکروه می باشد و آن مقابل صبر است، و «اِصراخ» به معنای فریادرسی است، چنان که گفته می شود:
استصرخنی فاصرخته یعنی به من پناه آورد و من او را پناه دادم، و «تحیّت» ملاقات با کرامت است، و «اجتثاث» کندن چیزی از ریشه است و «احلال» قرار دادن چیزی
ص: 402
در محلّی است، و «بَوار» به معنای هلاکت است، و «قوم بور» قوم هلاک شده است و «خِلال و خُلّه» به معنای مصادقه و دوستی است، و ممکن است خِلال جمع خُلّه باشد، مانند قُلّه و قِلال، و خِلال به معنای خصال نیز آمده است.
آیا ندیدی خداوند، آسمان ها و زمین را بحق آفریده است؟! اگر بخواهد، شما را می برد و خلق تازه ای می آورد! (19) و این کار برای خدا مشکل نیست! (20) و (در قیامت)، همه آن ها در برابر خدا ظاهر می شوند در این هنگام، ضعفا [دنباله روان نادان] به مستکبران (و رهبران گم راه) می گویند: «ما پیروان شما بودیم! آیا (اکنون که به خاطر پیروی از شما گرفتار مجازات الهی شده ایم،) شما حاضرید سهمی از عذاب الهی را بپذیرید و از ما بردارید؟» آن ها می گویند: «اگر خدا ما را هدایت کرده بود، ما نیز شما را هدایت می کردیم! (ولی کار از این ها گذشته است،) چه بیتابی کنیم و چه شکیبایی، تفاوتی برای ما ندارد راه گریزی برای ما نیست!» (21) و شیطان، هنگامی که کار تمام می شود، می گوید: «خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده (باطل) دادم، و تخلّف کردم! من بر شما تسلّطی نداشتم، جز این که دعوتتان کردم و شما دعوت مرا پذیرفتید! بنابراین، مرا سرزنش نکنید خود را سرزنش کنید! نه من فریادرس شما هستم، و نه شما فریادرس من! من نسبت به شرک شما درباره خود، که از قبل داشتید، (و اطاعت مرا همردیف اطاعت خدا قرار دادید) بیزار و کافرم!» مسلّما ستم کاران عذاب دردناکی دارند! (22) و کسانی را که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، به باغ های بهشت وارد می کنند باغ هایی که نهرها از زیر درختانش جاری است به اذن پروردگارشان، جاودانه در آن می مانند و تحیّت آن ها در آن، «سلام» است. (23) آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت،
ص: 403
و شاخه آن در آسمان است؟! (24) هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می دهد.
و خداوند برای مردم مثلها می زند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند)! (25) (همچنین) «کلمه خبیثه» (و سخن آلوده) را به درخت ناپاکی تشبیه کرده که از روی زمین برکنده شده، و قرار و ثباتی ندارد. (26) خداوند کسانی را که ایمان آوردند، به خاطر گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار می دارد هم در این جهان، و هم در سرای دیگر! و ستم گران را گم راه می سازد، (و لطف خود را از آن ها برمی گیرد) خداوند هر کار را بخواهد (و مصلحت بداند) انجام می دهد! (27) آیا ندیدی کسانی را که نعمت خدا را به کفران تبدیل کردند، و قوم خود را به سرای نیستی و نابودی کشاندند؟! (28) (سرای نیستی و نابودی، همان) جهنم است که آن ها در آتش آن وارد می شوند و بد قرارگاهی است! (29) آن ها برای خدا همتایانی قرار داده اند، تا (مردم را) از راه او (منحرف و) گم راه سازند بگو: «(چند روزی از زندگی دنیا و لذّات آن) بهره گیرید امّا عاقبت کار شما به سوی آتش (دوزخ) است!» (30) به بندگان من که ایمان آورده اند بگو نماز را برپا دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، پنهان و آشکار، انفاق کنند پیش از آن که روزی فرا رسد که نه در آن خرید و فروش است، و نه دوستی! (نه با مال می توانند از کیفر خدا رهایی یابند، و نه با پیوندهای مادی!) (31)
«وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ» یعنی هنگامی که دنیا پایان یافت؛ سپس گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: هر کجا در قرآن «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ» آمده، مقصود دوّمی می باشد که از اولیای شیطان است.(2)
ص: 404
و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الاَمْرُ» دومی می باشد، و در قرآن هر کجا «وَ قَالَ الشَّیْطَانُ» گفته شده، جز دوّمی نیست.(1) ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، ابلیس را در حالی که هفتاد غلّ و هفتاد قید به او زده اند می آورند، پس اوّلی نگاه می کند به «زَفَر» [یعنی دوّمی] که یک صد و بیست غلّ و یک صد و بیست قید به او زده اند تا این که ابلیس می گوید:
این کیست که خدا عذاب او را دو چندان نموده؟! در حالی که همه ی این خلق را من گم راه کرده ام؟! پس به او گفته می شود:
«این زَفَر است» ابلیس می گوید: برای چه این عذاب بزرگ برای او آماده شده است؟! گفته می شود: به خاطر ظلم و ستمی که به علی(علیه السلام) کرده است. پس ابلیس به او می گوید: ویل و ثبور بر تو باد، آیا نمی دانی که خداوند مرا امر کرد تا به آدم(علیه السلام) سجده کنم و من نافرمانی کردم، و از خدا خواستم تا به من قدرت بر محمّد و اهل بیت او(صلی الله علیه و آله) و شیعیان او را بدهد، و خدا خواسته مرا اجابت نکرد، و فرمود:
«اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ» پس من از این استثناء آنان را نشناختم و گفتم: «وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ» و تو را غرور گرفت
ص: 405
[و در حقّ علی(علیه السلام) ظلم کردی؟!] پس «زَفَر» را احضار می کنند، و ابلیس به او خطاب می کند: برای چه به علی(علیه السلام) و به مردمی که از او پیروی کردند ظلم کردی؟ پس «زَفَر» به ابلیس می گوید: «تو مرا ه این کار امر کردی» و ابلیس به او می گوید: برای چه تو خدای خود را نافرمانی کردی و از من اطاعت نمودی؟! در حالی که خدا بر شما وعده ی حق داد و من به شما وعده ی دروغ دادم، و اجباری بر شما نداشتم؟! «اِنَّ اللّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدتُّکُمْ فَاَخْلَفْتُکُمْ وَ مَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُم مِّن سُلْطَانٍ.»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
خداوند این مردم را [به حق] دعوت نمود و آنان [اطاعت نکردند و] اختلاف نمودند! و اگر شیطان آنان را دعوت نموده بود می پذیرفتند و اجابت می کردند!(2)
ص: 406
«اِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ اَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ اِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از کفر در این آیه کفر برائت است و ابلیس در قیامت از اولیا و دوستان خود برائت می جوید و می گوید: «اِنِّی کَفَرْتُ بِمَآ اَشْرَکْتُمُونِ مِن قَبْلُ» [و مقصود از شرک نیز شرک در طاعت است.](2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:
کفر در آیه فوق و آیه «یَکْفُرُ بَعْضُهُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً» کفر برائت است، و مقصود ابراهیم(علیه السلام) نیز که می فرماید: «کفرنا بکم» یعنی، تبرانا منکم.(3) «اَ لَمْ تر کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّمَاء»(4) عمرو بن حریث گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال کردم فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصل شجره ی طیّبه است، و امیرالمؤمنین فرع آن است، و ائمّه ی از ذریّه ی آنان، شاخه های آن هستند، و علم ائمّه(علیهم السلام) میوه های آن است، و شیعیانشان از مومنین، برگ های آن درخت هستند.
ص: 407
سپس فرمود: آیا این درخت چیز دیگری دارد؟ گفتم: نه به خدا! فرمود: هنگامی که مومن به دنیا می آید برگی به آن درخت افزوده می شود، و هنگامی که مومنی از دنیا می رود برگی از آن می ریزد.(1) سلام بن المستنیر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصل شجره است از بنی هاشم، و علی(علیه السلام) فرع آن است، و فاطمه[[3]] عنصر [و شاخه ای از] آن است، و شاخه های دیگر آن ائمّه(علیهم السلام) اند و برگ های آن شیعیان اند، و هر گاه یکی از آنان بمیرد برگی از آن ساقط می شود، و هر گاه یکی از آنان به دنیا آید برگی بر آن افزوده می گردد. گفتم: فدای شما شوم معنای «تُؤْتِی اُکُلَها کُلَ حِینٍ بِاِذْنِ رَبِّها» چیست؟ فرمود: احکام حلال و حرام است که هر سال از امام به شیعیان می رسد.(2)
ص: 408
و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) اصل شجره اند، و فرع آن ولایت اهل البیت(علیهم السلام) است برای کسی که داخل ولایت شان بشود.(1) «وَ مَثلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
این آیه را خداوند برای مَثَل و نمودار دشمنان آل محمّد(صلی الله علیه و آله) بیان نموده، و می فرماید: آنان مانند درخت خبیثه ای هستند که از زمین بیرون افتاده و قرار و ثباتی ندارد.(3)
ص: 409
و در سخن دیگری ابوجارود از آن حضرت نقل نموده که فرمود:
مقصود، کفّار هستند، که اعمال شان به آسمان بالا نمی رود، و بنی امیّه نیز اعمال شان -- جز کمی از آنان -- به آسمان بالا نمی رود و در هیچ مجلس و مسجدی خدا را یاد نمی کنند.(1) مرحوم طبرسی نیز در تفسیر مجمع البیان از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
این آیه، مَثَل بنی امیّه است.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی کسی که نذر کرده بود: زمانی را روزه بگیرد، فرمود:
«زمان» پنج ماه است و «حین» شش ماه است چنان که خداوند می فرماید: «تُؤْتِی اُکُلَها کُلَ حِینٍ بِاِذْنِ رَبِّها.»(3) مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در تفسیر قمّی و عیّاشی نقل شده که نیازی به ذکر آن ها نیست.
ص: 410
در مصباح کفعمی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
کسی که بر بدن او ثؤلول [یعنی زگیل و میخک] باشد، هفت مرتبه، در ماه های ناقص، این آیه و آیه ی «وَ بُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا * فَکَانَتْ هَبَاء مُّنبَثًّا» را بخواند، تا برطرف شود.(1) «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که برای فرزند آدم آخرین روز دنیا و اوّلین روز آخرت فرا می رسد، مال و فرزند و عمل او مقابلش مجسّم می شوند، پس او روی خود را به مال خویش می کند و می گوید: به خدا سوگند من برای به دست آوردن تو حریص بودم و [برای صرف کردن تو در راه خیر] بخیل بودم، تو برای من چه سودی داری؟ مال می گوید:
«کفن خود را از من بگیر» سپس روی خود را به فرزندان خویش می کند و می گوید:
به خدا سوگند من شما را دوست می داشتم، و از شما حمایت می کردم، اکنون شما برای من چه می کنید؟ و آنان می گویند: ما تو را تا قبر همراهی می کنیم و سپس تو را زیر خاک پنهان می نماییم.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سپس به عمل خود توجّه می کند و می گوید: به خدا سوگند من از کار [خیر] پرهیز می کردم و عمل [خیر] بر من سنگین بود، امروز تو برای من چه خواهی کرد؟ پس عمل او می گوید: من همراه و قرین تو هستم -- در قبر و قیامت -- تا بر خداوند عرضه
ص: 411
شویم. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اگر او ولیّ خدا باشد، شخص بسیار خوشبو و بسیار زیبا و با لباس فاخری نزد او می آید و به او می گوید: من به تو بشارت به روح و ریحان و بهشت می دهم و مقدم تو را «خیر مقدم» می گویم، پس محتضر به او می گوید: تو کیستی؟ او می گوید: من عمل صالح تو هستم و از دنیا تا بهشت همراه تو خواهم بود.
سپس فرمود: او [یعنی میّت] به خوبی غسل دهنده ی خود را می شناسد و حاملین خود را سوگند می دهد و می گوید: «در دفن من تعجیل کنید» و چون داخل قبر خود می شود، آن دو ملک قبر، در حالی که موهای آنان روی زمین کشیده می شود، و زمین را با قدم های خود می خراشند، و صدایشان مانند رعد قاصف [و صدای کوبنده است] و چشمانشان مانند برق زننده است، وارد قبر می شوند، و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ و دین تو چیست؟ و پیامبر تو کیست؟ پس او می گوید: «الله ربّی، و دینی الاسلام، و نبییّ محمّد(صلی الله علیه و آله)» و آنان می گویند:
«خدا تو را در آن چه دوست می داری و خشنود می شوی ثابت بدارد» و این معنای آیه قرآن است که خداوند می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» و سپس آن دو ملک به اندازه ی دید چشم، قبر او را می گشایند و دری از بهشت به روی او باز می نمایند و به او می گویند: «با دلی شاد و چشمی روشن همانند جوانی خوشخواب بخواب» چنان که خداوند می فرماید:
«اَصْحَابُ الْجَنَّةِ یَوْمَئِذٍ خَیْرٌ مُّسْتَقَرًّا وَ اَحْسَنُ مَقِیلًا…»(1)
ص: 412
مرحوم کلینی با سند خود از ابوبصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که جنازه مومن از خانه ی او خارج می شود، ملائکه ی زیادی او را تشییع می کنند [و برای او درخواست رحمت می نمایند] و چون به قبر خود نزدیک می شود زمین [قبر] به او می گوید: «خوش آمدی، به خدا سوگند من دوست می داشتم که مثل تو بر روی من راه برود، اکنون خواهی دید که من با تو چه خواهم نمود؟» پس قبر او، به اندازه ی دید چشم وسیع می شود، و آن دو ملک قبر، بر او وارد می شوند و آنان «منکر و نکیر» در قبر می باشند، و روح او را تا گردن باز می گردانند، و او را می نشانند و به او می گویند:
ص: 413
«دین تو چیست؟ می گوید: «اسلام» می گویند: «پیامبر تو کیست؟» می گوید:
«محمّد(صلی الله علیه و آله)» می گویند: امام تو کیست؟ می گوید: امام من فلانی است [و نام امام خود را می برد] پس منادی از طرف آسمان ندا می کند: «بنده ی من راست می گوید، قبر او را از بهشت مفروش کنید، و دری از بهشت به روی او باز نمایید، و لباس بهشتی به او بپوشانید، تا وقتی که نزد ما بیاید، و آن چه نزد ما می باشد برای او بهتر خواهد بود.» سپس به او گفته می شود: «همانند عروس بخواب خوابی که در آن آشفتگی نباشد».
سپس فرمود: و اگر کافر باشد، ملائکه [عذاب] به تشییع او می آیند و او را تا قبر لعنت می کنند، و قبر به او می گوید: «لَا مَرْحَباً بِکَ وَ لَا اَهْلًا» به خدا سوگند، من دشمن می داشتم که مثل تو بر روی من راه برود و خواهی دید که من با تو چه خواهم نمود؟ پس زمین آن چنان او را فشار می دهد که درون او در هم فشرده می شود. تا این که فرمود: سپس آن دو ملک قبر بر او وارد می شوند.
ابوبصیر گوید:
من به امام(علیه السلام) عرض کردم: فدای شما شوم، آیا آن دو ملک قبر بر مومن و کافر یکسان و به یک صورت وارد می شوند؟ فرمود: نه. آن دو ملک او را می نشانند و روح او را تا بالای سینه به او بر می گردانند و به او می گویند: پروردگار تو کیست؟ پس زبان او گره می خورد و می گوید: من از مردم شنیده ام که چنین و چنان می گویند. پس آن دو ملک می گویند:
آیا تو چنین چیزی را ندانسته ای؟ سپس به او می گویند: دین تو چیست؟ پس زبان او گره می خورد، و آنان می گویند: «نفهمیده [و ندانسته]ای» تا این که به او می گویند: پیامبر تو کیست؟ و او می گوید: من از مردم شنیده ام که می گویند…»
ص: 414
و آنان می گویند: تو پیامبر خود را نشناخته ای» سپس گویند: امام زمان تو کیست؟ [و او باز می گوید: من از مردم شنیده ام که می گویند…] پس منادی از طرف آسمان صدا می زند: «بنده ی من دروغ می گوید، قبر او را با آتش فرش کنید، و از لباس های آتشین بر او بپوشانید و دری از آتش [دوزخ] را به روی او باز نمایید، تا [قیامت بر پا شود و] نزد ما بیاید و آن چه ما برای او اندوخته ایم بدتر از این است».
پس آن دو ملک با گرزهای آتشین سه مرتبه بر قبر او می زنند، و در هر مرتبه چنان قبر او شعله ور می شود که پرواز می کند و اگر یکی از این ضربه های آتشین را بر کوه های مکّه بزنند خاکستر می شوند.
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند مارهایی را در قبر، بر او مسلّط می نماید و آن ها او را شدیداً نیش می زنند و شیطان اندوه او را فراوان می نماید، و عذاب او را همه خلایق جز جنّ و انس می شنوند، و او صدای راه رفتن و تکان دادن دست های آنان را می شنود، و این معنای آیه قرآن است که می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللّهُ مَا یَشَاء.»(1)
ص: 415
در روایات اهل سنّت نیز از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
مقصود از «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا…» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
شیطان هنگام مرگِ همه اولیا و شیعیان ما حاضر می شود و می کوشد تا او را
ص: 416
از اعتقاد خود بازگرداند و گم راه کند، و خداوند چنین چیزی را نمی خواهد [و ایمان و اعتقاد او را حفظ می کند] چنان که می فرماید: «یُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ.»(1) «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ»(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
برای چه مردم سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تغییر دادند و دیگران را به جای وصیّ او برگزیدند آیا نمی ترسند که عذاب خدا بر آنان نازل شود؟! و سپس آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللّهِ…» را تلاوت نمود و فرمود: ما هستیم آن نعمتی که خداوند بر بندگان خود ارزانی داشته است، در حالی که در قیامت هر که نجات پیدا می کند به وسیله ما نجات پیدا می کند!(3) عبدالرّحمن بن کثیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا…» سوال نمودم، و آن حضرت فرمود:
ص: 417
مقصود خداوند همه قریش هستند که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمنی کردند و با او جنگیدند و وصیّ او را انکار نمودند.(1) حارث نضری گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا» سوال کردم، آن حضرت فرمود:
مردم درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: می گویند: «مقصود از این آیه آن دو گروه بسیار فاجر [و خطرناک] از قریش یعنی بنی امیّه و بنی مغیرة می باشند» امام(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند مقصود همه ی قریش می باشند، چرا که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: من قریش را بر عرب فضیلت دادم و نعمت خود را بر آنان نازل کردم و پیامبری برای آنان فرستادم، و آنان نعمت من را کفران نمودند [و نبوّت پیامبر من را انکار کردند] و قوم خود را به هلاکت رساندند! «وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ.»(2) عثمان بن عیسی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُواْ
ص: 418
نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا…» سوال کردم و آن حضرت فرمود:
این آیه درباره ی دو گروه ستم گر از قریش نازل شد و آنان بنی امیّه و بنی مغیره بودند و بنی مغیره را خداوند در جنگ بدر هلاک نمود و بنی امیّه مدّتی مهلت پیدا می کنند [و سپس هلاک می شوند]. سپس فرمود: به خدا سوگند ما هستیم آن نعمتی که خدا بر بندگان خود ارزانی داشته است و به واسطه ما رستگار می شود هر که رستگار می شود.(1) زید شحّام گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
از امیرالمؤمنین(علیه السلام) به من رسیده که مقصود از آیه فوق بنی امیّه و بنی مغیره اند؟ و بنی مغیره در بدر کشته شدند و بنی امیّه تا زمانی مهلت پیدا می کنند؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند خداوند از این آیه همه قریش را اراده نموده است، آنان که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمنی کردند و با او جنگیدند!(2) «قُل لِّعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُواْ یُقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ یُنفِقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فیهِ وَ لا خِلالٌ»(3)
ص: 419
سماعة بن مِهران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند برای فقرا در اموال اغنیا فریضه و واجبی قرار داده که چاره ای از پرداخت آن ندارند و ستایشی برای آنان نخواهد بود، و آن زکات است که با پرداخت آن از کشته شدن محفوظ می مانند و مسلمان محسوب می شوند، و لکن خداوند در اموال اغنیا چیزی غیر از زکات قرار داده و فرموده است: «فِی اَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» و حقّ معلوم غیر از زکات است و آن چیزی است که انسان مسلمان در مال خود واجب می نماید و لازم است که به اندازه ی طاقت و توان خود آن را در هر هفته و یا هر ماه بر خود لازم نماید و بپردازد، چنان که خداوند می فرماید:
«وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً» و ماعون نیز همین گونه است، و آن قرض و یا متاعی است که به دیگری عاریه می دهد و عمل خیر و نیکی است که انجام می دهد، و نیز از چیزهایی که غیر از زکات خداوند واجب نموده صله ای است که به خویشان خود می نماید و آن غیر از زکات است، چنان که می فرماید:
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یُوصَلَ» و هر کس آن چه را خداوند بر او واجب نموده بپردازد، وظیفه خود را انجام داده و شاکر نعمت های خداوند بوده و خداوند او را بر انجام این وظیفه ستایش نموده و باید مطابق آن چه توانایی دارد، بر دیگران [یعنی ارحام و فقرا] انفاق نماید و با توفیق و کمک خداوند از انجام چنین عملی دریغ نکند و خدا را شاکر باشد به خاطر توفیق و کمکی که به او نموده است.(1)
ص: 420
سماعه نیز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
خداوند برای فقرا در اموال اغنیا سهمی واجب نموده و آن زکات است که با پرداخت آن مردم مورد ستایش قرار نمی گیرند، چرا که با پرداخت زکات خون آنان محفوظ می ماند، و مسلمان نامیده می شوند، و لکن خداوند در اموال اغنیاء حقوقی برای فقرا -- غیر از زکات -- قرار داده و فرموده است: «وَ اَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلاَنِیَةً.»(1)
اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقًا لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِاَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْاَنْهارَ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَیْنِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَاَلْتُمُوهُ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها اِنَّ الْاِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ رَبِّ اِنَّهُنَّ اَضْلَلْنَ کَثیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانی فَاِنَّكَ غَفُورٌ رَحیمٌ رَبَّنا اِنِّی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی اِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ رَبَّنا اِنَّكَ تَعْلَمُ ما نُخْفی وَ ما نُعْلِنُ وَ ما یَخْفی عَلَی اللهِ مِنْ شَیْ ءٍ فِی الْاَرْضِ وَ لا فِی السَّماءِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی وَهَبَ لی
ص: 421
عَلَی الْکِبَرِ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ اِنَّ رَبِّی لَسَمیعُ الدُّعاءِ رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاءِ رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ وَ لا تَحْسَبَنَّ اللهَ غافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ اِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْاَبْصارُ مُهْطِعینَ مُقْنِعی رُؤُسِهِمْ لا یَرْتَدُّ اِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ اَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ وَ اَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَاْتیهِمُ الْعَذابُ فَیَقُولُ الَّذینَ ظَلَمُوا رَبَّنا اَخِّرْنا اِلی اَجَلٍ قَریبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ اَ وَ لَمْ تَکُونُوا اَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَکُمْ مِنْ زَوالٍ وَ سَکَنْتُمْ فی مَساکِنِ الَّذینَ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ وَ تَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَکُمُ الْاَمْثالَ وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللهِ مَکْرُهُمْ وَ اِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ فَلا تَحْسَبَنَّ اللهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ ذُو انتِقامٍ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ وَ تَرَی الْمُجْرِمینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنینَ فِی الْاَصْفادِ سَرابیلُهُمْ مِنْ قَطِرانٍ وَ تَغْشی وُجُوهَهُمُ النَّارُ لِیَجْزِیَ اللهُ کُلَّ نَفْسٍ ما کَسَبَتْ اِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا اَنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ اُولُوا الْاَلْبابِ
«دائِبَیْن» به معنای جاریین است، و «بوادٍ» وادی به معنای دامنه کوه است، و نهرهای بزرگ را اودیه می گویند، چرا که اطراف آن ها کوه است، و «مهطعین» به معنای مسرعین است، و «مقنعین» به معنای رافعین است، یعنی آنان سرهای خود را بالا نموده و به سرعت به سوی جزا حرکت می کنند و از هراسی که دارند چشم بر هم نمی گذارند، و «افئدتهم هواء» یعنی دل های آنان از خوف و ترس تهی شده و مانند هوا گردیده است. و «بُروز» به معنای ظهور است، و «اَصفاد» جمع صَفَد به معنای غلّ است که به وسیله آن دست ها
ص: 422
به گردن بسته می شود، و «مُقرَّنین» از تقرین به معنای جمع کردن و بستن اعضا به هم دیگر با غلّ و زنجیر و طناب است، و «اصفاد» جمع صفد است و صفّدته بالحدید: قیّدته به، و «اصفاد» چیزهایی است که به وسیله آن ها مجرم را می بندند.(1)
خداوند همان کسی است که آسمان ها و زمین را آفرید و از آسمان، آبی نازل کرد و با آن، میوه ها (ی مختلف) را برای روزی شما (از زمین) بیرون آورد و کشتی ها را مسخّر شما گردانید، تا بر صفحه دریا به فرمان او حرکت کنند و نهرها را (نیز) مسخّر شما نمود (32) و خورشید و ماه را -- که با برنامه منظّمی در کارند -- به تسخیر شما درآورد و شب و روز را (نیز) مسخّر شما ساخت (33) و از هر چیزی که از او خواستید، به شما داد و اگر نعمت های خدا را بشمارید، هرگز آن ها را شماره نتوانید کرد! انسان، ستم گر و ناسپاس است! (34) (به یاد آورید) زمانی را که ابراهیم گفت: «پروردگارا! این شهر [مکّه] را شهر امنی قرار ده! و من و فرزندانم را از پرستش بُت ها دور نگاه دار! (35) پروردگارا! آن ها [بتها] بسیاری از مردم را گم راه ساختند! هر کس از من پیروی کند از من است و هر کس نافرمانی من کند، تو بخشنده و مهربانی! (36) پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بی آب و علفی، در کنار خانه ای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند تو دل های گروهی از مردم را متوجّه آن ها ساز و از ثمرات به آن ها روزی ده شاید آنان شکر تو را بجای آورند! (37) پروردگارا! تو می دانی آن چه را ما پنهان و یا آشکار می کنیم و چیزی در زمین و آسمان بر خدا پنهان نیست! (38) حمد خدای را که در پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید مسلّما پروردگار من، شنونده (و اجابت کننده) دعاست. (39) پروردگارا: مرا برپا کننده نماز قرار ده، و از فرزندانم (نیز چنین فرما)، پروردگارا: دعای مرا
ص: 423
بپذیر! (40) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه مومنان را، در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز! (41) گمان مبر که خدا، از آن چه ظالمان انجام می دهند، غافل است! (نه، بلکه کیفر) آن ها را برای روزی تاخیر انداخته است که چشم ها در آن (به خاطر ترس و وحشت) از حرکت بازمی ایستد… (42) گردنها را کشیده، سرها را به آسمان بلندکرده، حتّی پلک چشم های شان از حرکت بازمی ماند زیرا به هر طرف نگاه کنند، آثار عذاب آشکار است!) و (در این حال) دل های شان (فرومی ریزد و از اندیشه و امید،) خالی می گردد! (43) و مردم را از روزی که عذاب الهی به سراغ شان می آید، بترسان! آن روز که ظالمان می گویند: «پروردگارا! مدّت کوتاهی ما را مهلت ده، تا دعوت تو را بپذیریم و از پیامبران پیروی کنیم!» (امّا پاسخ می شنوند که:) مگر قبلًا سوگند یاد نکرده بودید که زوال و فنایی برای شما نیست؟! (44) (آری شما بودید که) در منازل (و کاخهای) کسانی که به خویشتن ستم کردند، ساکن شدید و برای شما آشکار شد چگونه با آنان رفتار کردیم و برای شما، مثلها (از سرگذشت پیشینیان) زدیم (باز هم بیدار نشدید)! (45) آن ها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند و همه مکرها (و توطئه های شان) نزد خدا آشکار است، هر چند مکرشان چنان باشد که کوه ها را از جا برکند! (46) پس گمان مبر که خدا وعده ای را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند! چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است. (47) در آن روز که این زمین به زمین دیگر، و آسمان ها (به آسمان های دیگری) مبدل می شود، و آنان در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر می گردند! (48) و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر می بینی! (که دستها و گردنهای شان را به هم بسته است!) (49) لباسهای شان از قطران [ماده چسبنده بد بوی قابل اشتعال] است و صورتهای شان را آتش می پوشاند… (50) تا خداوند هر کس را، هر آن چه انجام داده، جزا دهد! به یقین، خداوند سریع الحساب است! (51) این (قرآن،) پیام (و ابلاغی) برای (عموم) مردم است تا همه به وسیله آن انذار شوند، و بدانند او خدا یکتاست و تا صاحبان مغز (و اندیشه) پند گیرند! (52)
ص: 424
«اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ وَ اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ… * وَ سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ…»(1) مولّف گوید:
تفسیر روایی این آیه در اوّل سوره ی هود آیه «وَ هُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء»(2)، و در اوّل سوره ی بقره آیه «الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الاَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاء بِنَاء وَ اَنزَلَ مِنَ السَّمَاء مَاء…»(3)، بیان شد، و نیز تفسیر روایی آیه «وَ سَخَّر لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» در سوره ی یونس ذیل آیه «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا»(4) بیان گردید، مراجعه شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَآئِبَینَ» فرمود:
«ساریین فِی مَرْضَاتِهِ یُبْلِیَانِ کُلَ جَدِیدٍ وَ یُقَرِّبَانِ کُلَّ بَعِیدٍ». یعنی خورشید و ماه همواره در مسیر رضایت خداوند سیر می کنند و هر تازه ای را کهنه و هر دوری را نزدیک می نمایند.(5) «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا…»(6) امام سجّاد(علیه السلام) می فرمود:
منزّه است خدایی که معرفت خود را به احدی نداد، مگر با اقرار به تقصیر در
ص: 425
معرفت، چنان که معرفت ادراک خود را نیز به احدی نداد، جز به اندازه ی علم به عدم ادراک خود، از این رو خداوند از عارفین معترف به تقصیر در معرفت تشکّر نمود، و معرفت به تقصیر را شکر آنان قرار داد، چنان که اعتراف علما را به عدم درک او، ایمان آنان محسوب نمود، چرا که او می دانست: وسعت و طاقت بندگان او بیش از این نیست، و احدی از مخلوق او به نهایت عبادت نمی رسد، و چگونه کسی می تواند به منتهای عبادت خدایی برسد که حدّ و اندازه و کیفیّتی برای او نیست، و او از حدّ و اندازه متعالی و منزّه است؟!(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» فرمود:
کسی که در سختی باشد و نتواند به حجّ برود، باید نزد قبر امام حسین(علیه السلام) برود، و معرفت پیدا کند، و این برای او از حجّ کفایت می کند. سپس فرمود: این اختصاص به معسر و فقیر ندارد، بلکه متمکّن از حجّ نیز، اگر حجّ واجب خود را انجام داده باشد و باز بخواهد، حجّ مستحبّی انجام بدهد و مانعی برای او رخ بدهد و در روز عرفه به زیارت امام حسین(علیه السلام) برود، از حجّ و عمره ی او کفایت می کند و خداوند پاداش چندین حجّ به او خواهد داد. راوی گوید: گفتم: زیارت امام حسین(علیه السلام) با چند حج و چند عمره برابر است؟ فرمود: قابل شماره نیست.
ص: 426
گفتم: آیا یک صد حج و عمره پاداش آن است؟ فرمود: چه کسی می تواند شماره کند؟ گفتم: آیا به اندازه ی هزار حج و عمره پاداش دارد؟ فرمود: بیش از آن است.
و سپس فرمود: «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا.»(1) «وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ اَن نَّعْبُدَ الاَصْنَامَ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:
خداوند امامت را از کسی که سابقه کفر [و پرستش بت] داشته منع نموده، چرا که آن چه را به عهده ی پیامبران و اولیای خود واگذار نموده، شایسته نیست به کسانی بدهد که بُت می پرستیده اند، از این رو به ابراهیم می فرماید: «لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» یعنی مشرکین، چرا که شرک ظلم بزرگی است، و چون ابراهیم(علیه السلام) دانست که عهد الهی و امامت به بُت پرستان داده نمی شود گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنام.»(3)
ص: 427
عبدالله بن مسعود گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«من با دعای پدرم ابراهیم به وجود آمده ام» پس ما گفتیم: چگونه شما با دعای ابراهیم به وجود آمده اید؟ فرمود: خداوند به ابراهیم وحی نمود: «اِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ اِمَامًا» و چون این وحی بر او نازل شد، خشنود گردید و گفت: «وَ مِن ذُرِّیَّتِی»؟ یعنی از ذریّه من نیز امام خواهند بود؟ و خداوند به او خطاب کرد: «ای ابراهیم! من به تو عهد و پیمان و وعده ای نمی دهم که به آن وفا نکنم» ابراهیم گفت:
آن وعده و عهد چیست که به آن وفا نمی کنی؟ فرمود: «من به ذریّه ی تو اگر ظالم باشند امامت را نمی دهم» ابراهیم گفت: خدایا ظالم از ذریّه من کیست که تو امامت را به او نمی دهی؟ خطاب شد: «من هرگز به کسی که در مقابل بُت سجده کرده باشد، عهد امامت را نمی دهم و او شایسته ی آن نیست» از این رو ابراهیم گفت: «وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ اَنْ نَعْبُدَ الْاَصْنامَ * رَبِ اِنَّهُنَ اَضْلَلْنَ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ».
سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به همین علّت امامت و دعوت الهی به من و برادرم علی منتهی شد، چرا که هیچ کدام از ما هرگز در مقابل بُت سجده نکردیم و خداوند مرا پیامبر، و علی را وصیّ من قرار داد.(1)
ص: 428
«فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود فرمود:
«اِنَ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ»(2)، یعنی «سزاوارترین مردم به ابراهیم و این پیامبر، پیروان آنانند» سپس فرمود: این آیه و آیه «وَ اُوْلُو الْاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ» دلیل بر آن است که ما از همه مردم سزاوارتر به ابراهیم(علیه السلام) هستیم و ما وارث اوییم و ما اولو الارحامی هستیم که وارث کعبه می باشیم و ما آل ابراهیم هستیم، آیا شما می توانید از ملّت ابراهیم اعراض کنید در حالی که خداوند می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی»؟!(3) عمر بن یزید گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
«ای پسر یزید! به خدا سوگند تو از ما خانواده هستی» گفتم: فدای شما شوم، مقصود شما این است که از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم؟ فرمود: «به خدا سوگند آری از آنان هستی» گفتم: فدای شما شوم، راستی از آنان هستم؟! فرمود: آری به خدا سوگند از آنان هستی، مگر تو قرآن نخوانده ای که خدای(عزوجل) می فرماید: «اِنَّ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ اللّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» و یا
ص: 429
می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»؟(1) ابوعمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را پذیرفته باشد و آنان را به خاطر قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر همه مردم مقدّم [و افضل] بداند، او از آل محمّد محسوب می شود، نه آن که ذاتاً از آنان باشد، بلکه به خاطر ولایت پذیری و پیروی از آن ها، منسوب به آنان می شود، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ» و نیز از قول ابراهیم می فرماید: «فَمَن تَبِعَنِی فَاِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصَانِی فَاِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(2) «رَّبَّنَا اِنِّی اَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ…»(3) هشام بن حکم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابراهیم(علیه السلام) در بادیه و اطراف شام سکونت داشت و چون از هاجر اسماعیل به دنیا آمد، ساره همسر اوّل ابراهیم بسیار غمگین شد، که فرزندی از ابراهیم به دنیا نیاورده است، از این رو ابراهیم را درباره هاجر آزار می داد و غصّه مند می نمود،
ص: 430
و ابراهیم به خدای خود شکوه نمود و خداوند به او فرمود: «مَثَل زن مَثَل استخوانی است که کج باشد، اگر آن را رها کنی بهره ی خود را از او می بری و اگر بخواهی آن را راست کنی می شکند و تو از آن بی بهره می شوی.» سپس به ابراهیم دستور داد تا هاجر و اسماعیل را در جای دیگری ببرد، ابراهیم عرضه داشت: خدایا آنان را به کجا ببرم؟ خطاب شد: به حرم من و محل امن من و اوّلین بقعه ای که از زمین خلق نمودم و آن مکّه است. پس جبرییل را فرستاد و او مرکب بُراق را آماده نمود و ابراهیم و هاجر و اسماعیل را سوار کرد و آنان را حرکت داد و ابراهیم به هر مکان سبز و دارای درخت و نخلستانی می رسید می گفت: این جا، این جا، و جبرییل می گفت: بیا بیا، تا او را در مکّه در کنار کعبه فرود آورد.
از سویی ابراهیم با ساره عهد بسته بود که هر کجا آنان را ببرد خود از مرکب پیاده نشود تا به نزد ساره بازگردد، و چون هاجر و اسماعیل در کنار کعبه پیاده شدند درختی در آن محل بود و هاجر عبای خود را بر آن انداخت و زیر سایه ی آن نشستند، و چون ابراهیم خواست که از آنان خداحافظی کند و نزد ساره برود، هاجر به او گفت: ای ابراهیم! برای چه ما را در جایی که هیچ انیس و آب و زرعی نیست، رها می کنی؟! ابراهیم فرمود: خدایی که مرا چنین امر کرده شما را کفایت خواهد نمود، سپس بازگشت و چون به کوه ذی طوی رسید، به خدای خود گفت:
«رَّبَّنَا اِنِّی اَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» و سپس گذشت و هاجر و اسماعیل در آن جا ماندند…. بقیّه این حدیث در سورة بقره ذیل آیه «وَ اِذْ یَرْفَعُ اِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَ اِسْمَاعِیلُ…» بیان شد.(1)
ص: 431
امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
ماییم ذریّه ابراهیم و ماییم بقیّه آن ذریّه ابراهیمی.(1) و در سخن دیگری فرمود:
به خدا سوگند ما بقیّه آن عترت و ذریّه [ابراهیمی] هستیم.(2)
ص: 432
فضیل بن یسار گوید: امام باقر(علیه السلام) هنگامی که دید مردم اطراف کعبه طواف می کنند، فرمود:
در جاهلیّت نیز مردم همین گونه طواف می کردند! سپس فرمود: [طواف مقبول این است که] خداوند به آنان فرموده: پس از طواف [و انجام حجّ] نزد ما بیایند و ولایت و محبّت خود را نسبت به ما عرضه کنند [و تجدید نمایند] و آمادگی خود را برای یاری ما اعلام کنند. و سپس این آیه را تلاوت نمود «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ.»(1) امام باقر(علیه السلام) به قتادة بن دعامّه [یکی از مشاهیر علمای عامّه] فرمود:
کسی که با زاد و توشه و مرکب حلال از خانه خود به قصد زیارت کعبه خارج شود و حق ما را [در امامت] شناخته باشد، قلب او مایل به ما خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید: «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ» و مقصود از «اِلَیْهِمْ» ما هستیم و کعبه نیست و اگر کعبه می بود، باید «اِلَیْهِ» می فرمود. سپس فرمود:
به خدا سوگند، ماییم نتیجه دعای ابراهیم(علیه السلام) [که فرمود: «فَاجْعَلْ اَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی اِلَیْهِمْ»] و ماییم که هر کس قلبش ما را دوست بدارد، حجّ او قبول است،
ص: 433
وگرنه حج او قبول نخواهد بود، سپس فرمود: ای قتاده! اگر کسی این گونه باشد، ایمن از عذاب جهنّم خواهد بود…(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ» فرمود:
مقصود: ثمرات قلوب است.(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
[با دعای حضرت ابراهیم(علیه السلام)] همه میوه ها از اطراف عالم به طرف مکّه حمل می شود، و خداوند دعای ابراهیم(علیه السلام) را به گونه ای مستجاب نموده که هر میوه ای در بلاد شرق و غرب باشد در مکّه یافت می شود، تا جایی که حکایت شده: در یک روز میوه های چهار فصل در مکّه یافت می شود.(3) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَا یَخْفَی عَلَی اللهِ مِن شَیْءٍ» فرمود:
خداوند تبارک و تعالی نیّت عبد خود را هنگام دعا می داند و لکن دوست می دارد که حوائج او مطرح شود، پس هر گاه حاجتی داشتی نام حاجت خود را به درگاه
ص: 434
خداوند ببر.(1) «وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ قَالَ: اِنَّ اللَّهَ(عزوجل) یَعْلَمُ حَاجَتَکَ وَ مَا تُرِیدُ وَ لَکِنْ یُحِبُّ اَنْ تُبَثَّ اِلَیْهِ الْحَوَائِج.»(2) «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»(3) جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم فرمود:
این کلمه را کتّاب وحی به غلط نوشته اند و استغفار ابراهیم برای پدر خود به خاطر وعده ای بود که به او داده بود [وگرنه هنگامی که دانست او دشمن خداست برای او استغفار نکرد و فرمود: «رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَلَدَیَّ» یعنی اسماعیل و اسحاق و حسن و حسین» سپس فرمود: به خدا سوگند حسن و حسین فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستند.(4) علی بن ابراهیم قمّی نیز گوید:
این آیه این گونه نازل شده است: «وَ لِوَلَدَیَّ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحَاقَ.»(5)
ص: 435
«وَ لَا تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ اِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الاَبْصَارُ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:
ستم کاران از ترس دوزخ چشمانشان خیره می شود و باز می ماند و قدرت بر هم گذاردن آن را ندارند و قلوب آنان از خفقان و وحشت پاره پاره می شود!(2) مولّف گوید:
سختی قیامت برای اهل دوزخ و سمتکاران، قابل توصیف نیست، و چه خوب است که ما از این آیات پند بگیریم و بدانیم که حساب قیامت دقیق است و ذرّة المثقال کار خوب و کار بد ما محاسبه می شود و در بین این آیات، آیات سوره ی زلزال و آیه ی «… یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا اَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَ تَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَ مَا هُم بِسُکَارَی وَ لَکِنَّ عَذَابَ اللهِ شَدِیدٌ» بیشتر وضع آن روز را روشن می نماید، «اعاذنا الله من بلایا الدنیا و عذاب الاخرة انّه رحیم بعباده».
«رَبَّنَا اَخِّرْنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ…»(3) «رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا اَخَّرْتَنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ»(4) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند آن چه حسن بن علی(علیه السلام) انجام داد برای این امّت بهتر از آن چه بود که خورشید بر آن می تابد. سپس فرمود: به خدا سوگند درباره ی صلح امام حسن(علیه السلام) آیه «اَ لَمْ تر اِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ اَیْدِیَکُمْ وَ اَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ» نازل شد و مقصود ترک قتال و اطاعت از امام بود و مردم در زمان امام حسن(علیه السلام)
ص: 436
درخواست جنگ کردند [در حالی که شرایط آن فراهم نبود] و چون در زمان امام حسین(علیه السلام) خداوند جنگ را بر آنان واجب نمود تا از امام خود دفاع کنند گفتند: «رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا اَخَّرْتَنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ»، «رَبَّنَا اَخِّرْنَا اِلَی اَجَلٍ قَرِیبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَکَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ…» و مقصود آنان تاخیر جنگ به زمان حضرت قائم(علیه السلام) بود.(1) «وَ قَدْ مَکَرُواْ مَکْرَهُمْ وَ عِندَ اللهِ مَکْرُهُمْ وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ»(2) روایت شده که خدمت امام صادق(علیه السلام) سخن از خانه های خلفای عبّاسی برده شد و یکی از اصحاب آن حضرت گفت: «ای کاش ببینیم خدا آن ها را خراب نموده و یا به دست ما خراب شود» پس امام(علیه السلام) به او فرمود:
چنین مگو، بلکه بگو: از مساکن قائم(علیه السلام) و یاران او شود، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ سَکَنتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ اَنفُسَهُمْ»(3)
ص: 437
امیرالمؤمنین(علیه السلام) [در تفسیر آیه «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ»] می فرماید:
نمرود می خواست به آسمان دست پیدا کند، پس چهار باز شکاری را گرفت و آن ها را تربیت نمود و سپس تابوتی از چوب تهیّه نمود و به چهار گوشه آن طنابی بست و طناب ها را به پاهای چهار باز شکاری بست و مردی را در بین آن تابوت قرار داد و در وسط تابوت عمودی قرار داد و بر سر آن گوشتی آماده نمود و بازهای شکاری را پرواز داد و آنان به طرف طعمه پرواز نمودند و بسیار بالا رفتند و هر چه آن مرد نگاه کرد آسمان را همان گونه دید و چون به طرف زمین نگاه کرد کوه ها را ندید و پس از ساعتی باز نگاه کرد و آسمان را همان گونه دید و زمین را به صورت آب مشاهده کرد و چون عمود را به طرف پایین قرار داد و بازهای شکاری به خاطر طعمه خود به طرف پایین آمدند، کوه ها هراس پیدا کردند [از این که وعده ی قیامت رسیده باشد] چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ.»(1)
ص: 438
شیخ طوسی در کتاب مجالس خود از ابو بصیر نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود می فرمود:
از خدا بترسید و از امامان خود اطاعت کنید و آن چه آنان می گویند را بگویید و نسبت به آن چه سکوت می کنند ساکت باشید، چرا که شما در حکومت کسانی زندگی می کنید که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ اِن کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ» و مقصود آن حضرت بنی عبّاس بود، سپس فرمود: از خدا بترسید و در چنین زمانی با عشایر آنان نیکی کنید و به تشییع جنازه آنان بروید و امانت آنان را ادا کنید و بر شما باد به حج خانه خدا و آن را ترک نکنید، چرا که اگر همه ساله حج به جا بیاورید مکاره و مصائب دنیا و سختی های قیامت از شما برطرف می شود.(1) «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ وَ بَرَزُواْ للّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(2) زراره گوید: ابرش کلبی از امام باقر(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
زمین در روز قیامت تبدیل به قرصه نان هایی پاکیزه می شود، و مردم در مدّت حساب قیامت از آن ها می خورند. ابرش گفت: آیا مردم در آن روز به فکر خوردن
ص: 439
و آشامیدن هستند؟! امام(علیه السلام) فرمود: مردم در آتش از خوردن و آشامیدنِ ضریع و حمیم مشغول نیستند، و در قیامت و وقت حساب نیز به طور مسلّم مشغول نخواهند بود.(1) محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
«خداوند هنگامی که زمین را آفرید، هفت گروه از مخلوق را آفرید که از فرزندان آدم نبودند و هر کدام را روی زمین ساکن نمود و سپس آدم و ذریّه او را آفرید.» تا این که فرمود: به خدا سوگند بهشت از زمانی که خلق شده، از ارواح مومنین خالی نبوده، و آتش و دوزخ نیز از آن هنگام که خلق شده، خالی از کفّار و عصاة نبوده است، و شاید شما گمان کرده اید که چون در قیامت ارواح مومنین با بدن های شان به بهشت می روند، و ارواح کافران با بدن های شان به دوزخ می روند، پس از آن کسی خدا را پرستش نمی کند، و خداوند مخلوق دیگری را خلق نمی کند، تا او را عبادت کنند و به یگانگی او اقرار نمایند؟! آری به خدا سوگند او خلق دیگری را -- که به صورت زن و مرد نباشند -- خلق خواهد کرد، تا او را عبادت کنند و به یگانگی او اعتراف نمایند و به عظمت او پی ببرند، و برای آنان نیز زمین و آسمانی را خلق خواهد نمود.
ص: 440
همان گونه که می فرماید: «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ» و نیز می فرماید:
«اَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْاَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ.»(1) از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده که در سخنی قیامت را توصیف نموده و فرمود:
«تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ» یعنی زمین تبدیل به زمین دیگری می شود که بر روی آن گناه نشده باشد و آن زمین صاف و آشکار است و کوه و گیاهی بر آن نیست همان گونه که خداوند از اوّل آن را آفریده است [«یعنی یوم دحو الارض.»](2)
ص: 441
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
زمین در موقف قیامت تبدیل به نان سفید می شود و مومنین از آن می خورند «وَ تَرَی الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُّقَرَّنِینَ فِی الاَصْفَادِ» یعنی مجرمین را می بینی که در آن روز بعضی را به بعض دیگر می بندند.(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «سَرَابِیلُهُم مِّن قَطِرَانٍ» فرمود:
پیراهن های آنان از قَطِران است و قطران پیراهن زرد آتشین است که مذاب می باشد و در نهایت حرارت است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ تَغْشَی وُجُوهَهُمْ النَّارُ» یعنی آنان پیراهن های زرد آتشین را می پوشند و آتش صورت های شان را احاطه می کند!(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: جبرییل گفت:
اگر سربالی [و بیرجامه ای] از سرابیل اهل آتش بین آسمان و زمین معلّق شود اهل زمین از بوی بد آن می میرند.(3)
ص: 442
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز همان گونه که در نهج البلاغة آمده می فرماید:
«وَ اَلْبَسَهُمْ سَرَابِیلَ الْقَطِرَانِ وَ مُقَطَّعَاتِ النِّیرَانِ فِی عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ وَ بَابٍ قَدْ اُطْبِقَ عَلَی اَهْلِهِ» یعنی خداوند لباس های بدبو و آتشین بر دوزخیان می پوشاند و آنان را در عذابی از آتش قرار می دهد که حرارت آن شدید است، و آنان را در خانه ای از آتش قرار می دهد و درب آن را بر آنان می بندد!(1) «اقول مسکیناً ضعیفاً خائفاً مستجیراً: یا ربّ اسالک بحقّ محمّد و اهل بیته صلواتک علیهم اجمعین ان تعتقنا من النار و تدخلنا الجنّة مع الابرار برحمتک الواسعة التی وسعت کلّ شئٍ یا ربّ برحمتک استغیث فاغثنی یا ارحم الراحمین.»
ص: 443
ص: 444
محل نزول: مکّه ی مکرّمه محل نزول: مکّه، جز آیه 87 که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: بعد از سوره یوسف نازل شده است.
عدد آیات: 99 آیه.(1) محل نزول: در مکّه نازل شده است مگر آیه «و لقد آتیناک سبعاً من الثانی» و آیه «کَمَا اَنزَلْنَا عَلَی المُقْتَسِمِینَ * الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ.»(2) ثواب قرائت سوره ی حِجر در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
کسی که سوره حِجر را قرائت کند، به عدد مهاجرین و انصار [و مستهزئین] به او پاداش داده می شود، و کسی که آن را با زعفران بنویسد و به زنی که شیر او ناچیز است بدهد، شیر او فراوان می شود، و اگر بر بازوی خود ببندد و خرید و فروش کند، خرید و فروش او زیاد می شود، و مردم معامله کردن با او را دوست می دارند و تا
ص: 445
این نوشته بر بازوی او باشد، رزق او فراوان می گردد، با اذن خداوند متعال.(1) امام صادق(علیه السلام) اضافه بر حدیث فوق فرمود:
… و اگر آن را در خزینه و یا جیب خود قرار بدهد، کسب او فراوان می شود و کسی از معامله با او دوری نمی کند و مردم معامله با او را دوست می دارند.(2) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود:
کسی که سوره ی ابراهیم و حِجر را در هر جمعه در دو رکعت نماز خود قرائت کند، هرگز فقر و جنون و بلا به او نمی رسد.(3)
ص: 446
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الر تِلْكَ آیاتُ الْکِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ رُبَما یَوَدُّ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ کانُوا مُسْلِمینَ ذَرْهُمْ یَاْکُلُوا وَ یَتَمَتَّعُوا وَ یُلْهِهِمُ الْاَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ وَ ما اَهْلَکْنا مِنْ قَرْیَةٍ اِلَّا وَ لَها کِتابٌ مَعْلُومٌ ما تَسْبِقُ مِنْ اُمَّةٍ اَجَلَها وَ ما یَسْتَاْخِرُونَ وَ قالُوا یا اَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ اِنَّكَ لَمَجْنُونٌ لَوْ ما تَاْتینا بِالْمَلائِکَةِ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ ما نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ اِلَّا بِالْحَقِّ وَ ما کانُوا اِذًا مُنْظَرینَ اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فی شِیَعِ الْاَوَّلینَ وَ ما یَاْتیهِمْ مِنْ رَسُولٍ اِلَّا کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ کَذلِكَ نَسْلُکُهُ فی قُلُوبِ الْمُجْرِمینَ لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ قَدْ خَلَتْ سُنَّةُ الْاَوَّلینَ وَ لَوْ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ بابًا مِنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فیهِ یَعْرُجُونَ لَقالُوا اِنَّما سُکِّرَتْ اَبْصارُنا بَلْ نَحْنُ قَوْمٌ مَسْحُورُونَ وَ لَقَدْ جَعَلْنا فِی السَّماءِ بُرُوجًا وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرینَ وَ حَفِظْناها مِنْ کُلِّ شَیْطانٍ رَجیمٍ اِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبینٌ وَ الْاَرْضَ
ص: 447
مَدَدْناها وَ اَلْقَیْنا فیها رَواسِیَ وَ اَنْبَتْنا فیها مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ بِرازِقینَ وَ اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ وَ اَرْسَلْنَا الرِّیاحَ لَواقِحَ فَاَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَسْقَیْناکُمُوهُ وَ ما اَنْتُمْ لَهُ بِخازِنینَ وَ اِنَّا لَنَحْنُ نُحْیی وَ نُمیتُ وَ نَحْنُ الْوارِثُونَ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمینَ مِنْکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَاْخِرینَ وَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ یَحْشُرُهُمْ اِنَّهُ حَکیمٌ عَلیمٌ وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ
«فی شیع الاوّلین» شیع جمع شیعه به معنای فرقه است و اصل آن از مشایعت و متابعت است و شایع فلاناً علی امرٍ، تابعه علیه، و از این قبیل است، شیعه ی علی(علیه السلام) و مقصود پیروان و معتقدین به امامت اویند و در حدیث امّ سلمه از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «شِیعَةُ عَلِیٍ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» و «سَلَکَ و اَسلَکَ» به یک معناست و مصدر آن سَلک و سُلوک است. و «یعرجون» از عروج به معنای صعود با نردبان و امثال آن است، و «سکّرت ابصارنا» یعنی غشّیت ابصارنا و معنای آن عدم درک اشیاء علی حقیقتها می باشد، و «بُروج جمع برج» به معنای ظهور است، و در روایتی آمده است که مقصود کواکب و ستارگان است، و تبرّجت المراة اذا اظهرت زینتها، و «رجیم» به معنای مرجوم است، و «رَجم» به معنای رَمی بدون آلت است که اکثراً به خطا می رود، و از این قبیل است «رجم به غیب» در انتساب های بدون دلیل، و «رجمته» به معنای شتمته نیز آمده است، و «شهاب» قطعه ای از آتش است و شیاطین را خداوند پس از ولادت رسول خود(صلی الله علیه و آله) به وسیله شهاب از آسمان ها رمی نمود. و «رواسی» جبال ثابت
ص: 448
را گویند [که اعتدال زمین را حفظ می کنند] و «معایش» جمع معیشت است و آن طلب نمودن اسباب رزق است در طول حیات. و رزق را بسا انسان طلب می کند با تکسّب و تلاش، و بسا بدون طلب برای او فراهم می شود و آن را عیش و معیشت گوارا گویند، و «لواقح» بادهایی است که ابرها را به حرکت در می آورد تا آب را حمل کنند؛ و «صلصال» گِل خشکیده را گویند، و «مسنون» به معنای مصبوب است، و بعضی گفته اند: به معنای متغیّر است و «سنّت» به معنای طریقت است، و جمع «جانّ» جَنان است و «ریح سموم» باد آتشین است.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر الر، این آیات کتاب، و قرآن مبین است. (1) کافران (هنگامی که آثار شوم اعمال خود را ببینند،) چه بسا آرزو می کنند که ای کاش مسلمان بودند! (2) بگذار آن ها بخورند، و بهره گیرند، و آرزوها آنان را غافل سازد ولی به زودی خواهند فهمید! (3) ما اهل هیچ شهر و دیاری را هلاک نکردیم مگر این که اجل معیّن (و زمان تغییر ناپذیری) داشتند! (4) هیچ گروهی از اجل خود پیشی نمی گیرد و از آن عقب نخواهد افتاد! (5) و گفتند: «ای کسی که «ذکر» [قرآن] بر او نازل شده، مسلماً تو دیوانه ای! (6) اگر راست می گویی، چرا فرشتگان را نزد ما نمی زوری؟!» (7) (امّا این ها باید بدانند) ما فرشتگان را، جز بحق، نازل نمی کنیم، و هر گاه نازل شوند، دیگر به این ها مهلت داده نمی شود (و در صورت انکار، به عذاب الهی نابود می گردند)! (8) ما قرآن را نازل کردیم و ما بطور قطع نگه دار آنیم! (9) ما پیش از تو (نیز) پیامبرانی در میان امّتهای نخستین فرستادیم. (10) هیچ پیامبری به سراغ آن ها نمی آمد مگر این که او را مسخره می کردند. (11) ما اینچنین (و از هر طریق
ص: 449
ممکن) قرآن را به درون دل های مجرمان راه می دهیم! (12) (اما با این حال،) آن ها به آن ایمان نمی آورند روش اقوام پیشین نیز چنین بود! (13) و اگر دری از آسمان به روی آنان بگشاییم، و آن ها پیوسته در آن بالا روند… (14) باز می گویند: «ما را چشم بندی کرده اند بلکه ما (سر تا پا) سحر شده ایم!» (15) ما در آسمان برجهایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان آراستیم. (16) و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم (17) مگر آن کس که استراق سمع کند (و دزدانه گوش فرا دهد) که «شهاب مبین» او را تعقیب می کند (و می راند) (18) و زمین را گستردیم و در آن کوه های ثابتی افکندیم و از هر گیاه موزون، در آن رویاندیم (19) و برای شما انواع وسایل زندگی در آن قرار دادیم همچنین برای کسانی که شما نمی توانید به آن ها روزی دهید! (20) و خزائن همه چیز، تنها نزد ماست ولی ما جز به اندازه معیّن آن را نازل نمی کنیم! (21) ما بادها را برای بارور ساختن (ابرها و گیاهان) فرستادیم و از آسمان آبی نازل کردیم، و شما را با آن سیراب ساختیم در حالی که شما توانایی حفظ و نگه داری آن را نداشتید! (22) ماییم که زنده می کنیم و می میرانیم و ماییم وارث (همه جهان)! (23) ما، هم پیشینیان شما را دانستیم و هم متاخّران را! (24) پروردگار تو، قطعا آن ها را (در قیامت) جمع و محشور می کند چرا که او حکیم و داناست! (25) ما انسان را از گِل خشکیده ای (هم چون سفال) که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم! (26) و جن را پیش از آن، از آتش گرم و سوزان خلق کردیم! (27)
«رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت که می شود، منادی از طرف خداوند ندا می کند: «داخل بهشت
ص: 450
نمی شود مگر مسلمان» و در آن روز، کافران دوست می دارند [و آرزو می کنند] که ای کاش مسلمان می بودند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
هنگامی که من و شیعیانم در قیامت حاضر می شویم، عثمان و شیعیان او و بزرگان بنی امیّه و کافران دوست می دارند که ای کاش مسلمان بودند [و کافر نشده بودند.](2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«لَوْ کَانُواْ مُسَلِّمِین» صحیح است. [یعنی ای کاش ما تسلیم امر خدا و رسول او شده بودیم و از ولایت اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) سرپیچی نکرده بودیم.](3) امام عسکری(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید: «خداوند(عزوجل) فرموده است:
«وَ اتَّقُواْ یَوْماً لاَّ تَجْزِی نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَیْئاً» یعنی بترسید از روزی که کسی هنگام جان
ص: 451
دادن نمی تواند از دیگری عذابی را برطرف کند، و کسی نمی تواند از کسی برای تاخیر مرگ شفاعت نماید، و کسی نمی تواند فدای دیگری شود و او را رها کنند.
سپس می فرماید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:
چنین کسی آرزوی مرگ می کند، چرا که شفاعت و فدیه و فداکاری برای او نیست، و امّا در قیامت ما و نزدیکان مان -- به نهایت -- از شیعیان مان دفاع می کنیم، و حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) و پاکان از آل آنان در اعراف [که آن محلّی است بین بهشت و دوزخ] جمع می شوند، و چون برخی از شیعیان خود را در عرصه قیامت مقصّر و در سختی می بینیم، خوبان از شیعیان خود -- مانند سلمان و مقداد و ابی ذر و عمّار و امثال آنان در هر عصری تا قیامت -- را می فرستیم و آنان مانند باز شکاری [و صَقر] می روند و همانند طعمه، گنه کاران از شیعیان ما را بر می گیرند و به بهشت می برند، و سپس ما خوبان از شیعیان خود را برای نجات دوستان [گنه کارمان] می فرستیم و آنان مانند پرنده ای که دانه ی خود را از روی زمین بر می دارد، دوستان ما را از عرصه قیامت بر می گیرند و در حضور ما به بهشت می برند، و بسا برای یک نفر از گنه کاران شیعیان ما -- پس از آن که از موقف ولایت و تقیّه و حقوق برادران خود گذشته -- یک صد هزار و بیشتر از ناصبی ها و دشمنان اهل البیت(علیهم السلام) را می آورند و به عوض او به دوزخ می برند و به او می گویند: «این ها به جای تو به دوزخ می روند!» چنان که خداوند می فرماید: «رُّبَمَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُواْ…» یعنی کفروا بالولایة، «لَوْ کَانُواْ مُسْلِمِینَ».
یعنی کافرانِ به ولایت اهل البیت(علیهم السلام) در آن روز می گویند: ای کاش ما در دنیا مطیع ائمّه(علیهم السلام) می بودیم تا مخالفین در این روز فدای ما بشوند و به جای ما به دوزخ بروند.(1)
ص: 452
«وَ لَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاء بُرُوجًا وَ زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ * وَ حَفِظْنَاهَا مِن کُلِّ شَیْطَانٍ رَّجِیمٍ * اِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَاَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُّبِینٌ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
قبل از ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شیاطین به آسمان ها می رفتند و تجسّس می نمودند [و اخباری را به دست می آورند] و چون آن حضرت به دنیا آمد شیاطین [به وسیله شهاب مبین] از آسمان ها ممنوع گردیدند.(2)
ص: 453
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
از آمنه مادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: هنگامی که من به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باردار شدم، حمل او را احساس نکردم، و در خواب دیدم که به من گفته شد:
«تو، به بهترین مردم باردار شده ای» و چون فرزندم به دنیا آمد، دست ها و زانوهای خود را روی زمین گذارد و سر مبارک خود را به آسمان بالا نمود، و نوری از من خارج شد، و بین زمین و آسمان را روشن کرد، و شیاطین از آسمان به وسیله ستارگان رانده شدند، و قریش چون مشاهده نمودند که شهاب ها در آسمان حرکت می کنند، ترسیدند و گمان کردند: قیامت می خواهد بر پا شود، از این رو نزد شیخ خود ولید بن مغیره جمع شدند و از او در این باره سوال کردند، او گفت:
«اگر ستاره هایی که به وسیله آن ها در تاریکی شب استفاده می کنید از بین رفته است، قیامت می خواهد رخ بدهد، وگرنه حادثه ای روی زمین رخ داده است» و کاهن یهود گفت: «در این شب بهترین پیامبران و خاتم آنان به دنیا آمده است، و او آن پیامبری است که در کتاب های ما به آن وعده داده شده است، و چون او به دنیا بیاید، شیاطین رانده خواهند شد، و از آسمان ممنوع می گردند» پس مردم از هم دیگر سوال کردند، و معلوم شد که از عبدالله فرزند عبدالمطلب فرزندی به دنیا آمده است، پس نزد آمنه آمدند، و به او گفتند:
فرزند خود را بیاور تا این یهودی او را ببیند، پس آمنه فرزند خود را در قماطی پیچید، و نزد او آورد، و مرد یهودی نگاهی در چشم او کرد و چون مهر نبوّت را در پشت او دید، روی زمین افتاد، و غش کرد، و مردم به او خندیدند، و او گفت: «آیا می خندید؟! این همان پیامبر صاحب شمشیر است، و شما را نابود خواهد نمود، و از این پس نبوّت از بنی اسراییل قطع شد» پس مردم متفرّق شدند، و سخن یهودی را
ص: 454
به یک دیگر خبر دادند، و چون شیاطین از آسمان رانده شدند، آنان را خوش نیامد و نزد ابلیس جمع شدند و گفتند: ما از آسمان رانده شدیم؟! ابلیس گفت: «جست وجو کنید، همانا امری در دنیا حادث شده است» پس هر چه کردند چیزی نیافتند و ابلیس گفت: من خود باید جست وجو کنم، پس او مشرق و مغرب عالم را سیر کرد تا به حرم رسید و دید اطراف حرم را ملائکه احاطه کرده اند و جبرییل بر در حرم ایستاده و به دست او حربه ای است و چون ابلیس خواست وارد شود بر او صیحه ای زد و فرمود:
«اخسا یا ملعون» پس او خود را به صورت گنجشکی قرار داد و گفت: من سوالی دارم، جبرییل فرمود: سوال تو چیست؟ ابلیس گفت: چه خبر تازه ای است و شما برای چه جمع شده اید؟ جبرییل فرمود: «پیامبر این امّت به دنیا آمده و او خاتم پیامبران و افضل آنان است» ابلیس گفت: آیا مرا در او نصیبی هست؟ فرمود:
نه. ابلیس گفت: آیا در امّت او نصیبی دارم؟ جبرییل گفت: آری. ابلیس گفت:
به همین راضی شدم.(1)
ص: 455
مولّف گوید:
روایات درباره ی ولادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و حوادثی که هنگام ولادت آن حضرت رخ داده است در احوالات آن بزرگوار ذکر شده و در تفسیر برهان(1)، و کتب دیگر نقل شده است، ما نیز در کتاب «پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)» و کتاب «رهبران معصوم» به تفصیل بیان نموده ایم، مراجعه شود.
ص: 456
«وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ اِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از خزائن آبی است که از آسمان نازل می شود و به وسیله آن غذای هر نوع از حیوان -- به همان اندازه که خداوند مقدّر نموده -- از زمین می روید.(2) امام صادق از پدر خود از جدّ خود(علیهم السلام) نقل نموده که فرمود:
«معنای «وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ» این است که در عرش خدا تمثال جمیع آن چه خدا در زمین و دریا خلق نموده موجود است…»(3)
ص: 457
مسعدة بن صدقه گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: پدرم از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل کرد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خداوند(عزوجل) ابر را غربال باران قرار داد، و ابرها یخ ها را آب می کنند تا به صورت باران بر مردم ببارد و آسیبی به کسی نرساند، و آن چه را شما از سرما و صاعقه ها می بینید عقوبت الهی است که بر سر هر کس بخواهد فرو می ریزد» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
به باران و ماه اشاره نکنید، چرا که خداوند آن را مکروه می دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که موسی(علیه السلام) به کوه طور رفت به خدای خود گفت: پروردگارا خزائن خود را به من نشان ده؟ خطاب شد: ای موسی! خزائن من این است که هر چه را اراده کنم می گویم: بشو و آن می شود.(2) «وَ اَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَاَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء فَاَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَ مَا اَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
ص: 458
مقصود از «وَ اَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ» این است که خداوند به سبب بادها درختان را تلقیح و باردار می نماید.(1) امام باقر(علیه السلام) در پاسخ ابو بصیر که از بادها سوال کرد فرمود:
برخی از بادهای رحمت درختان را تلقیح می کنند، و برخی را خداوند قبل از نزول رحمت می فرستد، و برخی از آن ها ابرها را برای باران به حرکت در می آورد، و برخی، ابرها را بین آسمان و زمین ثابت نگاه می دارد، و برخی ابرها را می فشارد تا با اذن خداوند باران ببارند.(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از بادها بدگویی نکنید چرا که برخی، بشارت اند و برخی، برای بیم دادن اند و برخی، درختان را باردار می کنند، و شما از خداوند درخواست خیر آن ها را بکنید، و به خدا پناه ببرید از شرّ آن ها [نکند عذاب الهی باشند.](3) «وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمِینَ مِنکُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَاْخِرِینَ»(4)
ص: 459
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مُسْتَاْخِرِینَ» مومنین از این امّت هستند.(1) در نهج البیان شیبانی از امام صادق(علیه السلام) روایت شده که فرمود:
مقصود از «مُسْتَقْدِمِینَ» اصحاب حسنات اند، و مقصود از «مُسْتَاْخِرِینَ» اصحاب سیئّات و گنه کارانند.(2) «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«مِن صَلْصَالٍ» یعنی من الماء المتصلصل بالطین و «حَمَاٍ مَّسْنُونٍ» یعنی طین متغیّر.(4) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند(عزوجل) مومن را از خاک بهشت و کافر را از خاک آتش خلق نمود سپس فرمود:
هنگامی که خداوند به بنده ای اراده ی خیر بکند، روح و جسد او را پاک می نماید، از این رو هر عمل خیری را بشنود می شناسد [و می پذیرد] و هر منکری را بشنود انکار می کند. راوی این حدیث عبد الغفّار جازی گوید: از آن حضرت نیز شنیدم که
ص: 460
می فرمود: طینت ها سه طینت اند: 1. طینت پیامبران؛ 2. طینت مومنین و طینت مومنین از همان طینت پیامبران است، جز این که طینت پیامبران زبده و اصل است و پیامبران را بر مومنین فضیلتی است، و مومنین فرع آنان هستند و از طین لازب می باشند و خداوند بین پیامبران و شیعیانشان فرق نگذارده است؛ 3.
طینت ناصبی ها و دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) که از «حماء مسنون» می باشد؛ 4. و امّا مستضعفین طینت شان از خاک است، از این رو مومن از ایمان خود باز نمی گردد و ناصبی نیز از دشمنی خود دست بر نمی دارد، و البتّه مشیّت خداوند درباره ی آنان ثابت است. [«یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاء وَ یُثْبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الْکِتَابِ.»](1) مرحوم عیّاشی از جابر از امام باقر از امیرالمؤمنین(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود: خداوند به ملائکه فرمود:
«اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * فَاِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ» و این را خداوند از پیش به ملائکه فرمود، تا حجّت را بر آنان تمام نموده باشد، و هیچ قومی را خداوند تغییر وضعیّت نمی دهد مگر پس از اتمام حجّت و بسته شدن راه عذر آنان، از این رو خداوند با دست قدرت خود کفی از آب شیرین را برداشت و آن را آمیخت تا جامد شد.
ص: 461
و سپس فرمود:
پیامبران و مرسلین و بندگان صالح و ائمّه ی هادین و مهتدین و دعوت کنندگان به بهشت و پیروان آنان را تا قیامت از تو خلق می کنم و باکی ندارم و کسی را حق اعتراض و سوال از من نیست و مردم هستند که مورد اعتراض و سوال واقع می شوند، و سپس خداوند کفی از آب شور و تلخ را برداشت و آن ها را بیامیخت تا جامد شد و فرمود: جبّارین و فرعون ها و مستکبران سرکش و اخوان شیاطین و پیشوایان کفر و دعوت کنندگان به دوزخ و پیروان آنان را تا قیامت از تو خلق می کنم و کسی را حق سوال از من نیست و این مردم اند که مورد سوال واقع می شوند. و سپس خداوند برای خود در این ها مشیّت و بداء را قرار داد، و لکن درباره ی اصحاب الیمین شرط بدا قرار نداد و سپس آن دو آب را به هم دیگر آمیخت و آن را مقابل عرش خود قرار داد و آن دو آب به صورت گِل تازه بود.(1)
ص: 462
در کتاب تحفة الاخوان از ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
هنگامی که خداوند نار سموم را آفرید و آن آتشی بود که در آن حرارت و دودی نبود و از آن «جانّ» را آفرید، چنان که می فرماید: «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» و آن را مارِج نامید و همسر او را نیز از آن آفرید و نام او را مارِجه قرار داد و چون با هم مواقعه نمودند فرزندی به نام جانّ به دنیا آمد و سپس جانّ فرزندی پیدا کرد و آن را جنّ نامید و قبائل جنّ از او پیدا شدند و ابلیس ملعون نیز از آنان بود…(1)
ص: 463
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پدرها، سه پدر بودند: 1. آدم و او مومن متولّد شد؛ 2. جانّ که کافر متولّد شد؛ 3. ابلیس، او نیز کافر متولّد شد، و این دو گروه زایمان و نتاجی نداشتند بلکه مانند مرغ تخم می گذاشتند و جوجه می شد و فرزندانشان تنها مرد بودند و زن در بین آنان نبود.(1)
ص: 464
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ» گوید:
جانّ پدر ابلیس بوده و فرزندان او مومن و کافر و یهود و نصارا بوده اند و دین آنان مختلف بوده است، و شیاطین از فرزندان ابلیس می باشند و در بین آنان تنها یک نفر مومن بوده است و نام او «هام بن همیم بن لا قیس بن ابلیس» است، او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را مردی جسیم و عظیم و وحشتناک دید و به او فرمود:
تو کیستی؟ او گفت: «من هام بن همیم بن لاقیس بن ابلیس هستم، و هنگامی که قابیل، هابیل را کشت من جوانی بودم و از اعتصام و سلامت طعام نهی می کردم و به افساد طعام امر می کردم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «چه بد بنده ای بوده ای، چه خوب بود جوان با خیر و پیرمرد مطیعی می بودی» او گفت: «ای محمّد شما گذشته مرا رها کنید، من به دست نوح توبه کردم، و در کشتی با او بودم و او را از نفرین به قوم خود سرزنش نمودم، و با ابراهیم بودم در آن هنگام که او را در آتش انداختند و خداوند آتش را برای او سرد و سلامت قرار داد، و با موسی بودم هنگامی که خداوند فرعون را غرق کرد و بنی اسراییل را نجات داد، و با هود بودم هنگامی که به قوم خود نفرین کرد و من او را سرزنش نمودم، و با صالح بودم و چون او به قوم خود نفرین نمود او را سرزنش کردم، و من کتاب های آسمانی را قرائت کردم و آن ها آمدن تو را بشارت داده بودند و مرا نیز نسبت به ایمان به تو بشارت داده بودند و بر تو سلام فرستاده بودند که تو افضل پیامبران و گرامی ترین آنان هستی، چیزی از آن چه خدا بر تو نازل نموده را به من تعلیم کن».
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «چیزی به او یاد بده» هام گفت: ای محمّد من جز از پیامبر و یا وصیّ پیامبر اطاعت نمی کنم، این جوان کیست؟
ص: 465
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «او برادر و وصیّ و وزیر و وارث من علی بن ابی طالب است» هام گفت: «آری ما نام او را در کتب الیا یافته ایم» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) او را تعلیم نمود و او در لیلة الهریر صفّین نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد.(1)
وَ اِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِکَةِ اِنِّی خالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ فَاِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ اِلَّا
ص: 466
اِبْلیسَ اَبی اَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ قالَ یا اِبْلیسُ ما لَكَ اَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ قالَ لَمْ اَکُنْ لِاَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَاٍ مَسْنُونٍ قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّكَ رَجیمٌ وَ اِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَةَ اِلی یَوْمِ الدِّینِ قالَ رَبِّ فَاَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَاِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ اِلی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قالَ رَبِّ بِما اَغْوَیْتَنی لَاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعینَ اِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوینَ وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعینَ لَها سَبْعَةُ اَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ اِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ اِخْوانًا عَلی سُرُرٍ مُتَقابِلینَ لا یَمَسُّهُمْ فیها نَصَبٌ وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجینَ نَبِّئْ عِبادی اَنِّی اَنَا الْغَفُورُ الرَّحیمُ وَ اَنَّ عَذابی هُوَ الْعَذابُ الْاَلیمُ وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ اِبْراهیمَ اِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقالُوا سَلامًا قالَ اِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ قالُوا لا تَوْجَلْ اِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلیمٍ قالَ اَ بَشَّرْتُمُونی عَلی اَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ قالُوا بَشَّرْناكَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقانِطینَ قالَ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّالُّونَ قالَ فَما خَطْبُکُمْ اَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ قالُوا اِنَّا اُرْسِلْنا اِلی قَوْمٍ مُجْرِمینَ اِلَّا آلَ لُوطٍ اِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ اَجْمَعینَ اِلَّا امْرَاَتَهُ قَدَّرْنا اِنَّها لَمِنَ الْغابِرینَ فَلَمَّا جاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قالَ اِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ قالُوا بَلْ جِئْناكَ بِما کانُوا فیهِ یَمْتَرُونَ وَ اَتَیْناكَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّا لَصادِقُونَ فَاَسْرِ بِاَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ اتَّبِعْ اَدْبارَهُمْ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ اَحَدٌ وَ امْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ وَ قَضَیْنا اِلَیْهِ ذلِكَ الْاَمْرَ اَنَّ دابِرَ هؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحینَ وَ جاءَ اَهْلُ الْمَدینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ قالَ اِنَّ هؤُلاءِ ضَیْفی فَلا تَفْضَحُونِ وَ اتَّقُوا اللهَ وَ لا تُخْزُونِ قالُوا اَ وَ لَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعالَمینَ قالَ هؤُلاءِ بَناتی اِنْ کُنْتُمْ فاعِلینَ لَعَمْرُكَ اِنَّهُمْ لَفی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقینَ فَجَعَلْنا عالِیَها
ص: 467
سافِلَها وَ اَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ وَ اِنَّها لَبِسَبیلٍ مُقیمٍ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِلْمُؤْمِنینَ
«صلصال» گِل خشکیده است، و به صدای آهن و صدای رعد صلصله گویند، و «رعد» صدای شدیدی است که در هوا می پیچد، و «صَلَّ یُصِلُّ» یعنی صَوَّتَ یُصّوِتُ، و معنای صلصال در بخش قبل بیان شد، و «حما» جمع حَمَاَة می باشد، و آن طین متغیّر مایل به سواد است، و مسنون، به معنای مصبوب است و آن از «سننت الماء علی وجهه» به معنای صَبَبتُه می باشد، و معنای جانّ و سموم گذشت، و «اغواء» دعوت به غیّ و شقاوت است، خلاف ارشاد و هدایت، و این اصل معنای غیّ است و امکان دارد، «اغوا» به معنای حکم به غیّ باشد و این در مقام مذمّت می باشد، و «تزیین» این است که چیزی در نفس و یا عقل به حقانیّت و یا باطل بودن مورد قبول قرار بگیرد، و «اغواء شیطان» تزیین باطل است به صورت حق، تا باطل را به گمان حق بودن بپذیرند، و «غِلّ» به معنای حِقد و کینه است و غُلّ چیزی است که به گردن آویخته می شود، و «غَلول» به معنای خیانت نیز آمده است، و «سریر» مجلس رفیع و محل سرور است، و جمع آن اسِرَّة و سُرُر می باشد، و «نَصْب» به معنای تعب و وهن می باشد و مشتقّ از انتصاب است، و «ضَیف» کسی را گویند که وارد بر دیگری می شود برای پذیرایی و مفرد و تثنیه و جمع آن یکسان است و بسا به صورت جمع استعمال می شود مانند «اضیاف و ضیوف و ضیفان» و «وَجَل» به معنای خوف است، و «خَطْب» امر جلیل و مهمّی را گویند و از آن است «خِطبه» به معنای خواستگاری و «خُطبه» به معنای خطابه، و «مجرم» منقطع از حق را گویند که به باطل گراییده و خود را از محاسن و خوبی ها جدا کرده و به قبایح
ص: 468
و بدی ها روی آورده، و «غابر» باقیمانده از هالکین را گویند، و «اسراء» سیر دادن در شب می باشد، و «قِطَع» جمع قطعه است مانند تمر و تمره، و «ادبار» جمع دَبر به معنای خلف است، و «قُبُل» جهت قُدّام و جلو را گویند، و استعمال در فرج نیز شده است، و «دابر» به معنای اصل است، و برخی گفته اند «دابر» به معنای آخر است، و عقب مرد را نیز دابر او گویند، و «عُمْر و عَمْر» به یک معناست و اگر به عَمْر سوگند یاد شود با فتح خوانده می شود مانند لَعَمری و لعمرک.(1)
و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده، می آفرینم. (28) هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید!» (29) همه فرشتگان، بی استثنا، سجده کردند… (30) جز ابلیس، که ابا کرد از این که با سجده کنندگان باشد. (31) (خداوند) فرمود: «ای ابلیس! چرا با سجده کنندگان نیستی؟!» (32) گفت: «من هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده است آفریده ای، سجده نخواهم کرد!» (33) فرمود: «از صف آن ها [فرشتگان] بیرون رو، که رانده شده ای (از درگاه ما!). (34) و لعنت (و دوری از رحمت حق) تا روز قیامت بر تو خواهد بود!» (35) گفت: «پروردگارا! مرا تا روز رستاخیز مهلت ده (و زنده بگذار!)» (36) فرمود: «تو از مهلت یافتگانی! (37) (امّا نه تا روز رستاخیز، بلکه) تا روز وقت معیّنی.» (38) گفت: «پروردگارا! چون مرا گم راه ساختی، من (نعمت های مادّی را) در زمین در نظر آن ها زینت می دهم، و همگی را گم راه خواهم ساخت، (39) مگر بندگان مخلصت را.» (40) فرمود: «این راه مستقیمی است که بر عهده من است
ص: 469
(و سنّت همیشگیم). .. (41) که بر بندگانم تسلّط نخواهی یافت مگر گم راهانی که از تو پیروی می کنند (42) و دوزخ، میعادگاه همه آن هاست! (43) هفت در دارد و برای هر دری، گروه معیّنی از آن ها تقسیم شده اند! (44) به یقین، پرهیزگاران در باغ ها (ی سرسبز بهشت) و در کنار چشمه ها هستند. (45) (فرشتگان به آن ها می گویند:) داخل این باغ ها شوید با سلامت و امنیّت! (46) هر گونه غلِّ [حسد و کینه و دشمنی] را از سینه آن ها برمی کنیم (و روحشان را پاک می سازیم) در حالی که همه برابرند، و بر تختها رو به روی یک دیگر قرار دارند. (47) هیچ خستگی و تعبی در آن جا به آن ها نمی رسد، و هیچ گاه از آن اخراج نمی گردند! (48) بندگانم را آگاه کن که من بخشنده مهربانم! (49) و (این که) عذاب و کیفر من، همان عذاب دردناک است! (50) و به آن ها از مهمان های ابراهیم خبر ده! (51) هنگامی که بر او وارد شدند و سلام کردند (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!» (52) گفتند: «نترس، ما تو را به پسری دانا بشارت می دهیم!» (53) گفت:
«آیا به من (چنین) بشارت می دهید با این که پیر شده ام؟! به چه چیز بشارت می دهید؟!» (54) گفتند: «تو را به حق بشارت دادیم از مایوسان مباش!» (55) گفت:
«جز گم راهان، چه کسی از رحمت پروردگارش مایوس می شود؟!» (56) (سپس) گفت:
«ماموریت شما چیست ای فرستادگان خدا؟» (57) گفتند: «ما به سوی قومی گنه کار ماموریت یافته ایم (تا آن ها را هلاک کنیم)! (58) مگر خاندان لوط، که همگی آن ها را نجات خواهیم داد… (59) به جز همسرش، که مقدّر داشتیم از بازماندگان (در شهر، و هلاک شوندگان) باشد!» (60) هنگامی که فرستادگان (خدا) به سراغ خاندان لوط آمدند… (61) (لوط) گفت: «شما گروه ناشناسی هستید!» (62) گفتند: «ما همان چیزی را برای تو آورده ایم که آن ها [کافران] در آن تردید داشتند (آری،) ما مامور عذابیم)! (63) ما واقعیّت مسلّمی را برای تو آورده ایم و راست می گوییم! (64) پس، خانواده ات را در
ص: 470
اواخر شب با خود بردار، و از این جا ببر و خودت به دنبال آن ها حرکت کن و کسی از شما به پشت سر خویش ننگرد مامور هستید بروید!» (65) و ما به لوط این موضوع را وحی فرستادیم که صبحگاهان، همه آن ها ریشه کن خواهند شد. (66) (از سوی دیگر،) اهل شهر (از ورود میهمانان با خبر شدند، و بطرف خانه لوط) آمدند در حالی که شادمان بودند. (67) (لوط) گفت: «این ها میهمانان منند آبروی مرا نریزید! (68) و از خدا بترسید، و مرا شرمنده نسازید!» (69) گفتند: «مگر ما تو را از جهانیان نهی نکردیم (و نگفتیم کسی را به میهمانی نپذیر؟!» (70) گفت: «دختران من حاضرند، اگر می خواهید کار صحیحی انجام دهید (با آن ها ازدواج کنید، و از گناه و آلودگی بپرهیزید!)» (71) به جان تو سوگند، این ها در مستی خود سرگردانند (و عقل و شعور خود را از دست داده اند)! (72) سرانجام، هنگام طلوع آفتاب، صیحه (مرگبار -- بصورت صاعقه یا زمین لرزه -- ) آن ها را فراگرفت! (73) سپس (شهر و آبادی آن ها را زیر و رو کردیم) بالای آن را پایین قرار دادیم و بارانی از سنگ بر آن ها فرو ریختیم! (74) در این (سرگذشت عبرت انگیز)، نشانه هایی است برای هوشیاران! (75) و ویرانه های سرزمین آن ها، بر سر راه (کاروانها)، همواره ثابت و برقرار است (76) در این، نشانه ای است برای مومنان! (77)
«وَ اِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَاٍ مَّسْنُونٍ * فَاِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
خداوند جلّ جلاله به ملائکه فرمود: «اِنِّی خَالِقٌ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ…» و این را قبل از خلقت آدم به ملائکه فرمود تا حجّت را بر آنان تمام نموده باشد… و ما این روایت را
ص: 471
در ذیل آیه 26 ترجمه نمودیم و آن روایت بسیار مفصّلی بود و در تفسیر عیّاشی و علل الشرایع و تفسیر نورالثّقلین(1) نیز نقل شده است.
در کتاب علل نیز از امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی آمده که فرمود:
چون خداوند منفرد به وحدانیّت بود، هر چیزی را از عدم و نیستی به وجود آورد، و هفت روز آب شیرین را بر زمین طیّب و طاهری جاری ساخت و سپس آب را از آن برطرف نمود و قبضه ای از گِل زبده آن را برداشت و آن را طینت ما اهل البیت قرار داد، و سپس قبضه ی دیگری از پایین آن برداشت، و آن طینت شیعیان ما شد، و سپس ما را برای خود برگزید، و اگر طینت شیعیان ما همین گونه می ماند [و آمیخته به طینت دشمنان ما نمی شد] احدی از شیعیان ما زنا و سرقت و لواط و شرب خمر و گناهان دیگر را مرتکب نمی شدند.
و باز خداوند، هفت روز آب شور را بر زمین ملعونه ای جاری نمود و سپس آب را قطع کرد و قبضه ای از طینت ملعونه را -- که آن از «حما مسنون» و طینت خبال و فساد است و طینت دشمنان ما می باشد را -- برگرفت و با طینت شیعیان ما آمیخت و اگر چنین نمی کرد و طینت آنان را با طینت شیعیان ما آمیخته نمی نمود، آنان به صورت آدم ها نمی بودند و اقرار به شهادتین نمی کردند و نماز و روزه و زکات و حجّ انجام نمی دادند و احدی از آنان را به اخلاق نیک نمی دیدی و لکن خداوند، این دو طینت را مخلوط نمود و مانند پوستی که دباغی شود آن ها را با آن دو آب به هم دیگر آمیخت، و آن چه تو از برادر خود می بینی از لواط و شراب و غیره، از طینت اوّلیّه و جوهر ذات و ایمان او نیست بلکه به سبب برخورد با طینت دشمنان ما می باشد، و اگر از دشمنان ما زیبایی و حسن خلق و نماز و روزه
ص: 472
و حج و صدقه و کار خیر می بینی، از جوهر ذات آنان نیست، بلکه به خاطر تماسّ با طینت اهل ایمان است.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از روح در کلام خداوند که می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» روح مخلوقه است، چنان که روحی که در عیسی(علیه السلام) دمیده شد روح مخلوقه بود.(2)
ص: 473
امام باقر(علیه السلام) در چند روایت فرمود:
«نسبت روح به خداوند به اعتبار خلقت است نه آن که خداوند از روح خود آدم را خلق نموده باشد، و این مانند نسبت هایی است که خداوند به خود داده و می فرماید: بیتی و کعبتی [و داری.](1) «اِلَّا اِبْلِیسَ اَبَی اَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ * قَالَ لَمْ اَکُن لِّاَسْجُدَ لِبَشَرٍ…»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
… خداوند آن چه نزد ملائکه ودیعه سپرده بود، و پیمانی که در وصیّت خود به آنان درباره ی اعتقاد به سجده به آدم، گرفته بود را مطالبه نمود که باید در مقابل آدم به خاطر کرامت او خضوع کنند و سجده نمایند، از این رو به آنان فرمود: «اسْجُدُواْ لآدَمَ» پس همه ملائکه سجده نمودند، مگر ابلیس و قبیله ی او که به خاطر حمیّت و غلبه شقاوت و بالیدن به خلقت از آتش و ناچیز شمردن خلقت خاکی،
ص: 474
از سجده ی به آدم امتناع نمودند [و از درگاه خداوند رانده شدند و ابلیس گفت:
حال که مرا گم راه کردی، تا قیامت مرا زنده بدار [و مهلت بده] و خداوند به خاطر خشم بر ابلیس و تمامیّت بلا و امتحان و انجام وعده ای که به او داده بود، او را مهلت داد و فرمود: «فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابلیس چهار مرتبه، صدا به ناله و فریاد بلند نمود: 1. روزی که مورد لعنت خدا قرار گرفت؛ 2. روزی که به زمین هبوط نمود؛ 3. هنگامی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مبعوث به رسالت شد؛ 4. هنگامی که سوره ی امّ الکتاب نازل شد.(2)
ص: 475
امام هادی(علیه السلام) فرمود:
رجیم به معنای مرجوم به لعن و مطرود از خیر می باشد، و هر مومنی شیطان را یاد می کند به او لعنت خواهد نمود، و در علم خدا گذشته که چون قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام کند، هر مومنی در زمان او به ابلیس سنگ خواهد زد، همان گونه که قبل از آن مرجوم به لعن بوده است.(1) وهب بن جمیع گوید: از امام صادق(علیه السلام) نسبت به سخن ابلیس که گفت:
«فَاَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ» و خداوند که به او فرمود: «فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». سوال کردم و گفتم: فدای شما شوم! یوم وقت معلوم چه روزی است؟ فرمود: آیا تو گمان می کنی که روز قیامت است؟ چنین نیست، بلکه خداوند او را تا روز قیام قائم ما مهلت داده است، و چون آن حضرت قیام کند، ابلیس در مسجد کوفه مقابل او به زانو می افتد و می گوید: ای وای از این روز؛ پس حضرت مهدی(علیه السلام) پیشانی او را می گیرد و گردن او را می زند، و این همان روز معلوم است.(2)
ص: 476
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امام سجّاد(علیه السلام) نزد ملتزم [قبل از رکن یمانی] می گفت:
«اللَّهُمَّ اِنَ عِنْدِی اَفْوَاجاً مِنْ ذُنُوبٍ وَ اَفْوَاجاً مِنْ خَطَایَا وَ عِنْدَکَ اَفْوَاجٌ مِنْ رَحْمَةٍ وَ اَفْوَاجٌ مِنْ مَغْفِرَةٍ یَا مَنِ اسْتَجَابَ لِاَبْغَضِ خَلْقِهِ اِلَیْهِ اِذْ قَالَ اَنْظِرْنِی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ اسْتَجِبْ لِی وَ افْعَلْ بِی کَذَا وَ کَذَا.»(1) «قَالَ رَبِّ فَاَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَاِنَّکَ مِنَ الْمُنظَرِینَ * اِلَی یَومِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(2) مولّف گوید:
در روایت قبل، از تفسیر عیّاشی گذشت که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «وقت معلوم، زمان قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است و ابلیس به دست او کشته خواهد شد» و در روایت دیگری که مرحوم صدوق از آن حضرت نقل نموده آمده که ابلیس بین دو نفخه صور که پانصد سال است می میرد.(3) و باز از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
در یوم وقت معلوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابلیس را بر روی صخره ی بیت المقدّس ذبح
ص: 477
خواهد نمود.(1) و در روایتی دیگر: در زمان رجعت جنگی سخت بین ابلیس و امیرالمؤمنین(علیه السلام) واقع می شود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با حربه ای بر کتف او می زند و او و جمیع پیروانش هلاک می شوند و چون ابلیس کشته می شود، تنها خداوند پرستش می شود و کسی به او شرک نمی ورزد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از آن چهل و چهار هزار سال حکومت می کند…(2)
ص: 478
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ابلیس در آسمان چهارم دو رکعت نماز خواند که شش هزار سال طول کشید و این عبادت سبب شد که خداوند او را مهلت بدهد تا یوم وقت معلوم.(1) «قَالَ رَبِّ بِمَآ اَغْوَیْتَنِی لاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معنای اغوای شیطان -- که به صورت تزیین دنیا و تاکید در اغوا بیان شده -- می فرماید:
سوگند به جان خودم که ابلیس تیرهای خطرناک خود را بالا برده، و کمان خود را به شدّت کشیده، تا شما را هدف قرار بدهد، و از نزدیک به شما تیراندازی کند، همان گونه که می گوید: «رَبِّ بِمَآ اَغْوَیْتَنِی لاُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الاَرْضِ وَ لاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ» و این تیراندازی از چشم شما پنهان است و تیرهای او به هدف می رسد، و اهل حمیّت و عصبیّت و تکبّر و جاهلیّت او را تصدیق می کنند، [و از او پیروی می نمایند.](3)
ص: 479
مرحوم صدوق در کتاب معانی الاخبار گوید:
جبرییل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای جبرائیل! معنای اخلاص چیست؟ جبرییل گفت: مخلص کسی است که از مردم چیزی نخواهد تا خود بیابد و چون به خواسته خود رسید راضی باشد، و اگر چیزی نزد او بماند به دیگران بدهد، و چون از مخلوق سوال نکند به عبودیّت خدا اقرار نموده، و چون راضی شود، از خدا راضی شده است، و خداوند از او راضی خواهد بود، و چون چیزی را در راه خدا می دهد، به خدای خود اطمینان نموده…(1) «قَالَ هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ * اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ»(2) ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) در معنای «هَذَا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» سوال نمودم فرمود:
به خدا سوگند علی(علیه السلام) مقصود است و به خدا سوگند او میزان و صِرَاط مُسْتَقِیم است.(3)
ص: 480
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
عمر بن خطّاب نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شما همواره به علی بن ابی طالب می گویی: «اَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی» در حالی که نام هارون در قرآن آمده و نام علی نیامده است؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای غلیظ ای اعرابی! آیا نشنیده ای که خدا می فرماید: «هَذَا صِرَاط عَلیٍّ مُسْتَقِیمٌ»؟!(1) در تفسیر عیّاشی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2) جابر گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:
معنای «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» چیست؟ فرمود: خداوند به ابلیس می فرماید: تو را قدرت نیست که بندگان مرا به بهشت و یا دوزخ بفرستی.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یعنی، «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ اَنْ تُحَبِّبَ اِلَیْهِمُ الْکُفْرَ وَ تُبَغِّضَ اِلَیْهِمُ الْاِیمَان». یعنی
ص: 481
تو قدرت نداری که آنان را علاقه مند به کفر بکنی و یا ایمان را مبغوض آنان قرار بدهی.(1) و در سخن دیگری فرمود:
مقصود از «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» ما و شیعیانمان هستیم، و ما اهل بیت رحمت، و اهل بیت نعمت، و اهل بیت برکت هستیم، و ما روی زمین بنیان [حق و اسلام] هستیم و شیعیان ما دستگیره های اسلامند و دعای ابراهیم مربوط به ما و شیعیان ما بوده است.(2) ابو بصیر وارد بر امام صادق(علیه السلام) شد، در حالی که نَفَس، او را از کار انداخته بود، و چون به جای خود نشست، امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: این چه حالی است که از تو می بینم؟ تا این که فرمود: خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: «اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ» سپس فرمود: به خدا سوگند مقصود از این آیه جز ائمّه و شیعیانشان نیستند.(3)
ص: 482
مولّف گوید:
در روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل سنّت آمده که صراط مستقیم امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و یا او و اوصیای اویند، و ما در تفسیر «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ» در سوره حمد آن روایات را نقل کردیم.
«وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَةُ اَبْوَابٍ لِّکُلِّ بَابٍ مِّنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ»(1) امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود زین العابدین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
دوزخ را هفت در می باشد از یکی از درهای آن فرعون و هامان و قارون وارد می شوند، و از دری مشرکان و کفّار -- که طرفة العینی به خدا ایمان نیاورده اند -- وارد می شوند، و از دری بنی امیّه وارد می شوند و آن در، مخصوص آنان است و کسی با آنان تزاحم ندارد، و آن ها باب «لَظی» و باب «سَقَر» و باب «هاویة» است و چون وارد می شوند به مدّت هفتاد خریف [که هر خریف هفتاد سال است] در آن سقوط می کنند و چون آتش فوران و جوشش می کند به مدّت هفتاد خریف آنان را بالا می اندازد و همواره و تا ابد چنین خواهند بود، و آنان مخلّد و جاوید در آتش هستند؛ و از دری نیز دشمنان ما و کسانی که با ما جنگیده اند و ما را حمایت نکرده اند وارد می شوند، و این بزرگ ترین و سوزان ترین [و سخت ترین] ابواب دوزخ است.
محمّد بن فضیل راوی حدیث فوق گوید: به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آن دری که فرمودید: بنی امیّه از آن وارد می شوند، آیا مقصود شما کسانی اند که با حال شرک مرده اند؟ و یا شامل کسانی نیز از بنی امیّه می شود که اسلام را درک کرده و مسلمان شده اند؟ امام(علیه السلام) فرمود: بی مادر شوی! مگر نشنیدی که جدّم فرمود:
ص: 483
دوزخ دری مخصوص به مشرکان و کافران دارد و هر مشرک و کافری که ایمان به روز حساب نداشته از آن در وارد می شود؟! و درِ دیگری مخصوص به بنی امیّه و ابوسفیان و معاویه و آل مروان است و آنان از این در وارد می شوند، و چنان آتش، آنان را نابود می کند که صدای فریاد و واعیه ی آنان شنیده نمی شود، و آنان در آن آتش نه زنده می مانند و نه می میرند!(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری از پدران خود از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
برای بهشت هشت در می باشد، از یکی از درهای آن، پیامبران و صدّیقین وارد می شوند، و از دری از آن، شهدا و صالحین وارد می شوند و از پنج در دیگر شیعیان
ص: 484
و دوستان ما وارد می شوند، و من همواره بر صراط می ایستم و دعا می کنم و می گویم: پروردگارا شیعیان و دوستان و یاوران من و کسانی که در دنیا مرا دوست می داشته [و ولایت مرا پذیرفته اند] را سالم بدار [تا از صراط عبور کنند و داخل بهشت شوند].
پس ندایی از عرش می رسد: «دعای تو پذیرفته شده و ما تو را شفیع شیعیان تو قرار دادیم» و به هر مردی از شیعیان و دوستان و یاوران من که با دشمنان من جنگیده است، و با عمل و گفتار خود از من حمایت کرده است، اجازه داده می شود که از هفتاد هزار از همسایگان و خویشان خود شفاعت نماید.
تا این که فرمود: و از در دیگری از بهشت، بقیّه مسلمانانی که گوینده ی شهادتین بوده اند و در قلوب آنان ذرّه ای دشمنی نسبت به ما خانواده نبوده است، وارد بهشت می شوند.(1) مرحوم سیّد بن طاوس در کتاب «الدُّرُوعِ الْوَاقِیَةِ» از کتاب «زهد النّبیّ(صلی الله علیه و آله)» از ابو محمّد جعفر بن احمد قمّی نقل نموده که گوید:
ص: 485
هنگامی که آیه «وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ اَجْمَعِینَ * لَهَا سَبْعَةُ اَبْوَابٍ…» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به شدّت گریان شد، و اصحاب او نیز به خاطر آن حضرت گریان شدند و نمی دانستند که جبرییل چه آیه ای بر آن حضرت نازل نموده است و هیچ کدام جرئت سخن گفتن با آن حضرت را نداشتند، از سویی عادت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این بود که چون فاطمه[[3]] را می دید خشنود می شد، از این رو یکی از اصحاب [مانند سلمان] به درب خانه فاطمه[[3]] آمد و دید آن بانو مشغول آسیاب کردن جو می باشد و می گوید:
«وَ ما عِنْدَ اللهِ خَیْرٌ وَ اَبْقی» پس سلام کرد و قصّه ی حال رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و گریه او را بیان نمود، پس فاطمه[[3]] برخاست و چادر کهنه خود را -- که دوازده جای آن را با لیف خرما وصله نموده بود -- بر سر نمود و چون خارج شد و نظر سلمان به چادر او افتاد گریه کرد و گفت: چه قدر حزن آور است که قیصر و کسرا در لباس حریر و سندس به سر ببرند و دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با چنین چادری زندگی می کند؟! و چون فاطمه[[3]] وارد بر پدر خود شد گفت:
«یا رسول الله! سلمان از لباس من تعجّب نموده است، سوگند به خدایی که شما را به حق مبعوث به رسالت نمود، پنج سال است که فرش من و علی تنها پوست گوسفندی است که روزها برای شتر خود علف روی آن می ریزیم و چون شب می شود فرش ما می باشد و بالش ما نیز پوستی است که از لیف خرما پر شده است» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به سلمان فرمود: «ای سلمان! دخترم فاطمه از پیشگامان در خوبی هاست» سپس فاطمه[[3]] عرضه داشت: پدر جان فدای شما شوم، چه چیزی شما را گریان کرده است؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این دو آیه ای که جبرائیل آورده بود را تلاوت نمود و فاطمه[[3]] به رو افتاد و فرمود:
ص: 486
«وای وای بر کسی که داخل آتش شود» و سلمان گفت: «ای کاش من گوسفندی بودم و مرا ذبح می کردند و گوشت مرا می خوردند و نام آتش را نمی شنیدم» و ابوذرّ گفت: «ای کاش مادرم نازا بود و مرا به دنیا نیاورده بود و من اسم آتش را نمی شنیدم» و عمّار گفت: «ای کاش من پرنده ای بودم و در بیابان ها پرواز می کردم و در بین پرندگان محشور می شدم و بر من حساب و عقابی نبود و نام آتش را نمی شنیدم» و علی(علیه السلام) فرمود: «ای کاش درّندگان گوشت مرا پاره پاره می کردند و ای کاش مادر مرا نزاییده بود و نام آتش را نمی شنیدم و سپس علی(علیه السلام) دست روی سر گذارد و شروع به گریه نمود و فرمود:
«وای از سفر طولانی قیامت، و وای از کمی زاد و توشه ی سفر و وای از روزی که دوزخیان وارد آتش می شوند و در بین آتش رفت و آمد می کنند و از سگ های دوزخ فرار می کنند! آنان مریضانی هستند که احدی، از آنان عیادت نمی کند، و مجروحانی هستند که معالجه نمی شوند، و اسیرانی هستند که آزاد نمی شوند، آنان از آتش می خورند، و از آتش می آشامند، و در طبقات آن رفت و آمد می کنند، و پس از پوشیدن لباس پنبه و کتان، لباس آنان پاره های آتش است، و بعد از معانقه با همسران خود در دنیا، در آغوش شیاطین خواهند بود!(1)
ص: 487
مولّف گوید:
روایات مفصّل دیگری نیز درباره ی ابواب دوزخ و درکات آن در تفسیر نورالثّقلین نقل شده که در پاورقی مشاهده می شود.(1)
ص: 488
ص: 489
«اِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطب خود می فرماید:
آگاه باشید که تقوا مرکب آرام و ذلیلی است، [برای رسیدن به بهشت و سعادت] و افسر آن، به دست مومنان داده شده و اگر آنان بر این مرکب رام سوار شوند او آنان را به بهشت می رساند و درهای بهشت به روی آن ها باز می شود و بوی بهشت را می شنوند و به آنان گفته می شود: «ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ آمِنِینَ.»(2)
ص: 490
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن حدیث مفصّلی پس از ذکر علی و اولاد او(علیهم السلام) می فرماید:
آگاه باشید که دوستان [و شیعیان] آنان کسانی هستند که با امنیت و آرامش وارد بهشت می شوند، و ملائکه با آنان ملاقات می کنند و بر آنان سلام می نمایند و می گویند: «طبتم فادخلوها خالدین» یعنی شما پاکیزه شدید، پس برای همیشه وارد بهشت شوید.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: علی(علیه السلام) می فرمود:
خشم نکنید و خشم نکنید، و آشکارا، سلام کنید و زیبا سخن بگویید، و شبانگاه که مردم در خوابند نماز [شب] بخوانید، تا با سلامت داخل بهشت شوید. سپس این آیه را تلاوت نمود: «السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ…»(2) «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ»(3) عمرو بن ابی المقدام می گوید: امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود می فرمود:
به خدا سوگند تنها شمایید که خداوند درباره ی شما می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ…»(4)
ص: 491
و در سخن دیگری به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! خداوند شما را در کتاب خود یاد نموده و می فرماید: «اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» سپس فرمود: به خدا سوگند خداوند از این سخن جز شما را اراده نکرده است…(1) محمّد بن مروان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هیچ مرد و زنی از شما نیست جز آن که ملائکه بر آنان سلام می کنند. سپس فرمود:
شما هستید که خداوند می فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ.»(2) در روایات اهل سنّت نیز تفسیر فوق دیده می شود چنان که حافظ ابو نعیم از ابو هریره نقل کرده که گوید: علی بن ابی طالب(علیه السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت:
یا رسول الله! آیا شما من را بیشتر دوست می دارید و یا فاطمه را؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه را بیشتر از تو دوست می دارم و تو را عزیزتر از او می دانم. سپس فرمود:
مثل این که می بینم تو نزد حوض من قرار داری و مردم را از ورود به حوض من دور می کنی و بر حوض من ظرف هایی است به عدد ستارگان آسمان و تو و حسن
ص: 492
و حسین و حمزه و جعفر در بهشت هستید «اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» سپس فرمود: «و تو و شیعیانت با من خواهید بود» و این آیه را تلاوت نمود «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ اِخْوَانًا عَلَی سُرُرٍ مُّتَقَابِلِینَ» و هیچ کدام از شما پشت سر دیگری نگاه نمی کنید [بلکه روبروی هم دیگر هستید.](1) «وَ نَبِّئْهُمْ عَن ضَیْفِ اِ بْراَهِیمَ *… * قَالُواْ لَا تَوْجَلْ اِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ»(2) مولّف گوید:
قصّه ضیف ابراهیم(علیه السلام) در سوره ی هود گذشت و در این جا روایتی که عیّاشی نقل نموده ما نقل می کنیم:
محمّد بن قاسم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
ساره به ابراهیم(علیه السلام) گفت: «پیر شدی [و فرزندی پیدا نکردی! خوب است از خدا بخواهی که فرزندی به تو بدهد و چشمان تو روشن شود؟ همانا خداوند تو را خلیل خود برگزیده و او دعای تو را مستجاب خواهد کرد ان شاء الله». از این رو ابراهیم(علیه السلام) از خدای خود خواست تا فرزند علیم و دانایی به او عطا کند، و خداوند به او وحی کرد: «من به تو غلام علیمی می دهم، امّا تو را به خاطر او نسبت به اطاعت از خود امتحان خواهم نمود».
ص: 493
امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود: پس از این بشارت، سه سال طول کشید تا خداوند اسماعیل را به ابراهیم(علیه السلام) عطا نمود. [و امتحان سختی پیدا کرد و مامور شد تا فرزند خود را قربانی کند…](1) «قَالُواْ اِنَّا اُرْسِلْنَا اِلَی قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ * اِلَّا آلَ لُوطٍ اِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ اَجْمَعِینَ»(2) ابوبصیر از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
لوط سی سال در بین قوم خود ماند و آنان را به دین خدا دعوت نمود و از عقاب و عذاب خداوند بر حذر داشت. امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: «قوم لوط، پس از قضای حاجت، خود را نمی شستند و غسل جنابت نمی کردند و لوط و اهل بیت او، پس از قضای حاجت خود را می شستند و نظافت می کردند و غسل جنابت می نمودند و لوط و ابراهیم پسر خاله هم دیگر بودند، و ساره همسر ابراهیم خواهر لوط بود، و ابراهیم و لوط دو پیامبر مرسل و انذار کننده بودند، و لوط مرد با سخاوت و کریم و میهمان نوازی بود، و مردم او را از این کار منع می کردند، و چون دیدند لوط میهمانان غریبی پیدا کرده است، به او گفتند: «ما تو را از این کار نهی کردیم و اگر چنین کنی ما سراغ میهمانان تو خواهیم آمد و تو را خوار خواهیم نمود» از این رو، لوط میهمانان خود را پنهان می کرد، و عشیره و خویشاوندی نداشت [که از او حمایت کنند].
ص: 494
امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: لوط و ابراهیم توقّع عذاب برای قوم لوط نداشتند و ابراهیم و لوط منزلت بزرگی نزد خداوند داشتند، و خداوند همواره به خاطر ابراهیم که خلیل او بود و لوط که مورد محبّت او بود، عذاب را از قوم لوط تاخیر می انداخت، تا این که غضب الهی بر آنان شدید شد و خداوند عذاب را بر آنان مقدّر نمود و به عوض آن، به ابراهیم(علیه السلام) فرزندی داد، تا تسلّی خاطر او باشد، و ملائکه را نزد ابراهیم فرستاد و آنان شبانه بر او وارد شدند و ابراهیم(علیه السلام) از آنان هراس پیدا کرد که شاید دزدانی باشند، و چون ملائکه فزع و ترس ابراهیم(علیه السلام) را دیدند گفتند: «سلام» و ابراهیم(علیه السلام) پاسخ داد و گفت: «ما از شما هراس پیدا کردیم» و آنان گفتند:
«هراس مکن، ما تو را به فرزند دانایی بشارت می دهیم، و مقصودشان اسماعیل بود و ابراهیم(علیه السلام) به آنان گفت: آیا بعد از پیری به من بشارت فرزند می دهید؟! آنان گفتند: «ما به حق، به تو بشارت می دهیم، ناامید مباش» پس ابراهیم(علیه السلام) به آنان فرمود: بعد از این بشارت کار شما چیست؟ گفتند: ما برای هلاکت قوم مجرم و گنه کار لوط آمده ایم تا آنان را از عذاب خدای ربّ العالمین هراس بدهیم» ابراهیم به آنان فرمود: در بین این قوم، لوط قرار دارد [آیا او را نیز هلاک می کنید؟!] آنان گفتند:
«ما بهتر می دانیم که لوط بین آنان است و ما او را با خانواده اش نجات خواهیم داد جز همسرش را که از هلاک شوندگان خواهد بود».
و چون مامورین خداوند نزد لوط آمدند، لوط گفت: «شما ناآشنا هستید» گفتند:
«ما آمده ایم برای انذار قوم تو نسبت به عذاب الهی، پس تو باید پس از هفت شبانه روز، شبانه از بین قوم خود خارج شوی و احدی از شما به پشت سر خود نگاه نکند، جز همسر تو که همانند مردم دیگر گرفتار عذاب خواهد شد».
ص: 495
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که طلوع صبح روز هشتم فرا رسید، فرستادگان خدا نزد ابراهیم آمدند و او را به اسحاق بشارت دادند و هلاکت قوم لوط را نیز به او تسلیت گفتند…(1)
ص: 496
«قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ»(1) ابراهیم(علیه السلام) که بعد از پیری و کبر سنّ بشارت اسماعیل به او داده شد، تعجّب نمود و گفت: آیا بعد از پیری به من بشارت فرزند می دهید؟ و ملائکه به او گفتند:
ما به حق، به تو بشارت دادیم و تو نباید ناامید [از رحمت و عطای خدا] باشی و ابراهیم فرمود: از رحمت خدا ناامید نمی شوند مگر گم راهان.
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نشانه کبر سن و پیری سه چیز است: 1. ضعف بصر و بینایی؛ 2. خمیده شدن کمر؛ 3. ضعف و ناتوانی قدم.(2) صفوان جمّال گوید:
من نماز خود را با امام صادق(علیه السلام) خواندم، و آن حضرت سر به زیر انداخت و گفت:
«خدایا مرا از رحمت خود ناامید مگردان» و سپس با صدای بلند فرمود: «وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ ؟!»(3)
ص: 497
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در حدیث مفصّلی فرمود: خداوند می فرماید:
«ای فرزند آدم! تو با احسان من، قدرت بر اطاعت من پیدا کردی، و با بدگمانی خود به من، از رحمت من ناامید شدی!(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
چند چیز از گناهان کبیره است: 1 -- قنوط و ناامیدی از رحمت خدا، 2 -- امن از مکر خدا، 3 -- قتل نفس حرام، 4 -- عقوق والدین، 5 -- خوردن مال یتیم 6 -- رباخواری.(2) «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ * وَ اِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُّقیمٍ * اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّلْمُؤمِنِینَ»(3) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هیچ مخلوقی نیست مگر آن که بین دو چشم او نوشته شده، مومن است یا کافر، و این از چشم شما پوشیده است و لکن از چشم ائمّه آل محمّد(صلی الله علیه و آله)پوشیده نیست،
ص: 498
از این رو هر کس بر آنان وارد شود، او را می شناسند که مومن است یا کافر. سپس این آیه را تلاوت نمود «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ.»(1) عبد الکریم بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
هیچ بنده ای به دنیا نمی آید جز آن که بین دو چشمان او نوشته شده، مومن است یا کافر، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ». سپس فرمود: «ما دشمنان و دوستان خود را می شناسیم…»(2) اسباط بیّاع زطی گوید: خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که مردی درباره ی آیه فوق سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
«مُتَوَسِّمِینَ» ما هستیم، و «سَبِیلٍ مُّقیمٍ» نیز بین ما مقیم است.(3)
ص: 499
امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
پیامبر(صلی الله علیه و آله) «متوسّم» بود و بعد از او من و امامان از ذریّه من «مُتَوَسِّمِینَ» هستند.(1) شخصی به نام «هلال» -- امیر مدینه -- گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
ای فرزند رسول خدا مساله ای در فکر من هست و می خواهم از شما سوال کنم؟ امام(علیه السلام) فرمود:
«اگر بخواهی من از مساله تو خبر خواهم داد وگرنه سوال کن» پس من گفتم:
شما از چه راهی به آن چه در باطن من هست اطّلاع پیدا می کنید؟!
ص: 500
حضرت(علیه السلام) فرمود:
به وسیله توسّم و تفرّس، مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّلْمُتَوَسِّمِینَ»؟! و مگر سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را نشنیده ای که می فرماید:
«فَاتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ؟!»(1)
وَ اِنْ کانَ اَصْحابُ الْاَیْکَةِ لَظالِمینَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ اِنَّهُما لَبِاِمامٍ مُبینٍ وَ لَقَدْ کَذَّبَ اَصْحابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلینَ وَ آتَیْناهُمْ آیاتِنا فَکانُوا عَنْها مُعْرِضینَ وَ کانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا آمِنینَ فَاَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحینَ فَما اَغْنی عَنْهُمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما اِلَّا بِالْحَقِّ وَ اِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْخَلاَّقُ الْعَلیمُ وَ لَقَدْ آتَیْناكَ سَبْعًا مِنَ الْمَثانی وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْكَ اِلی ما مَتَّعْنا بِهِ اَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ قُلْ اِنِّی اَنَا النَّذیرُ الْمُبینُ کَما اَنْزَلْنا عَلَی الْمُقْتَسِمینَ الَّذینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضینَ فَوَ رَبِّكَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ اَجْمَعینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ اِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئینَ الَّذینَ یَجْعَلُونَ
ص: 501
مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّكَ یَضیقُ صَدْرُكَ بِما یَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ کُنْ مِنَ السَّاجِدینَ وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّی یَاْتِیَكَ الْیَقینُ
«اَیْکة» مفرد اَیْک است، به معنای درختان درهم پیچیده، و بعضی گفته اند: «ایکه» به معنای غیضه است، و متوسّم ناظر در علامت است، و «توسّم فیه الخیر» اذ عرف سمة ذلک فیه، و «امام» به معنای طریق است و «امام مبین» لوح محفوظ است، و امّا اِمام در لغت به معنای پیشوا و کسی است که از او پیروی می شود، و «حِجر» به معنای منع است و عقل را حِجر گویند، به خاطر این که مانع از قبایح است، و «عِضین» جمع «عِضة» است و اصل آن عِضْوَة و تعضیة است و آن به معنای تفریق و جداسازی است، و عَضَیتُ الشئ اَی فرّقته و بعّضته.(1)
«اصحاب الایکه» [صاحبان سرزمینهای پردرخت قوم شعیب] مسلماً قوم ستم گری بودند! (78) ما از آن ها انتقام گرفتیم و (شهرهای ویران شده) این دو [قوم لوط و اصحاب الایکه] بر سر راه (شما در سفرهای شام)، آشکار است! (79) و «اصحاب حجر» [قوم ثمود] پیامبران را تکذیب کردند! (80) ما آیات خود را به آنان دادیم ولی آن ها از آن روی گرداندند! (81) آن ها خانه های امن در دل کوه ها می تراشیدند. (82) امّا سرانجام صیحه (مرگبار)، صبحگاهان آنان را فرا گرفت (83) و آن چه را به دست آورده بودند، آن ها را از عذاب الهی نجات نداد! (84) ما آسمان ها و زمین و آن چه را میان آن دو است، جز بحق نیافریدیم و ساعت موعود [قیامت] قطعا فرا خواهد رسید (و جزای
ص: 502
هر کس به او می رسد)! پس، از آن ها به طرز شایسته ای صرف نظر کن (و آن ها را بر نادانیهای شان ملامت ننما)! (85) به یقین، پروردگار تو، آفریننده آگاه است! (86) ما به تو سوره حمد و قرآن عظیم دادیم! (87) (بنا بر این،) هرگز چشم خود را به نعمت های (مادّی)، که به گروه هایی از آن ها [کفّار] دادیم، میفکن! و به خاطر آن چه آن ها دارند، غمگین مباش! و بال (عطوفت) خود را برای مومنین فرود آر! (88) و بگو: «من انذارکننده آشکارم!» (89) (ما بر آن ها عذابی می فرستیم) همان گونه که بر تجزیه گران (آیات الهی) فرستادیم! (90) همان ها که قرآن را تقسیم کردند (آن چه را به سودشان بود پذیرفتند، و آن چه را بر خلاف هوسهای شان بود رها نمودند)! (91) به پروردگارت سوگند، (در قیامت) از همه آن ها سوال خواهیم کرد… (92) از آن چه عمل می کردند! (93) آن چه را ماموریت داری، آشکارا بیان کن! و از مشرکان روی گردان (و به آن ها اعتنا نکن)! (94) ما شرّ استهزاکنندگان را از تو دفع خواهیم کرد (95) همان ها که معبود دیگری با خدا قرار دادند امّا به زودی می فهمند! (96) ما می دانیم سینه ات از آن چه آن ها می گویند تنگ می شود (و تو را سخت ناراحت می کنند). (97) (برای دفع ناراحتی آنان) پروردگارت را تسبیح و حمد گو! و از سجده کنندگان باش! (98) و پروردگارت را عبادت کن تا یقین [مرگ] تو فرا رسد! (99)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ»(1) در آیه قبل خداوند پیامبر(صلی الله علیه و آله) را در مقابل کفّار و مشرکین امر به صفحِ جمیل نمود:
«فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ».
ص: 503
امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
«صفح جمیل عفو بدون عتاب و تندی است» و عین این سخن از حضرت رضا(علیه السلام) نیز نقل شده است.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
سبع مثانی و قرآن عظیم، سوره ی فاتحه است، راوی حدیث محمّد بن مسلم می گوید: گفتم: آیا «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» از آیات سبع مثانی می باشد؟ فرمود:
آری افضل آن هاست.(2) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
سبع مثانی، سوره ی حمد است و آن هفت آیه می باشد و یکی از آیات آن «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» است و به این سبب سبع مثانی به آن گفته شده که در دو رکعت اوّل نمازها خوانده می شود.(3)
ص: 504
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
ماییم «سبع مثانی» که خداوند آن را به پیامبر خود داده است، و ماییم «وجه الله» که بین شما رفت و آمد می کنیم و هر کس ما را بشناسد [به سعادت رسیده و] معرفت پیدا کرده و هر کس ما را نشناخته [و امامت ما را نپذیرفته] راه یقین و معرفت برای او باز است.
و در نسخه ای آمده که فرمود:
«وَ مَنْ جَهِلَنَا فَاَمَامُهُ السَّعِیر» یعنی هر کس ما را نشناسد مقابل او سعیر دوزخ است.
والله العالم.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس [بهره ای از] قرآن به او داده شود، و گمان کند به کسی بهره ی بیشتری داده شده است، به راستی بزرگ شمرده چیزی را که خدا کوچک شمرده و کوچک شمرده چیزی را که خدا بزرگ شمرده است!(2)
ص: 505
«لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ اَزْوَاجًا مِّنْهُمْ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(1) در شان نزول آیه فوق روایت شده که امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) می فرمایند:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تنگنا و سختی واقع شد، و از یکی از یهودیان درخواست وام و قرض نمود، و آن مرد یهودی گفت: به خدا سوگند محمّد را گوسفند و شتری نیست، پس من برای چه به او قرض بدهم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من امین خدا هستم در زمین و آسمان و اگر تو مرا برای چیزی امین قرار بدهی، آن چیز را به تو خواهم داد. و سپس «بدرقة» یعنی سپری از پوست را نزد او گرو گذارد، و این آیه نازل شد، «لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلَی مَا مَتَّعْنَا…»(2) مولّف گوید:
این خطاب از قبیل، «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» می باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که آیه فوق نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که راضی و تسلیم به مقدّرات خدا نباشد خود را به خاطر حسرت های دنیا هلاک می کند، و کسی که چشم خود را به اموال مردم بدوزد، اندوه او فراوان می شود و غیظ او شفا نمی یابد، و کسی که نعمت های خدا را منحصر
ص: 506
در خوراک و پوشاک بداند [و توجّه به نعمت های دیگر خدا نداشته باشد] دانش او ناچیز و عذاب او نزدیک است، و کسی که غصّه دنیا را بخورد، بر خدا خشم نموده است، و کسی که از مصیبتی که بر او وارد شده به مردم شکایت کند، از خدا شکایت نموده است، و از این امّت کسی که قاری قرآن باشد و داخل آتش شود، از کسانی خواهد بود که «یَتَّخِذُ آیاتِ اللهِ هُزُواً»، و کسی که نزد ثروت مندی برود و در مقابل او خضوع کند تا از مال او چیزی به او برسد، دو ثلث دین او از بین رفته است!(1) «کَمَا اَنزَلْنَا عَلَی المُقْتَسِمِینَ * الَّذِینَ جَعَلُوا الْقُرْآنَ عِضِینَ * فَوَرَبِّکَ لَنَسْاَلَنَّهُمْ اَجْمَعِیْنَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود این است که آنان [یعنی قریش] قرآن را تقسیم و تفریق نمودند و از آن ترتیب و تالیفی که خدا در آن قرار داده بود خارج نمودند [و مطابق خواسته های خود آن را جابه جا کردند.](3)
ص: 507
از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
مقصود از این آیه قریش هستند.(1) مولّف گوید:
در روایات فراوانی که گذشت و خواهد آمد، این معنا یادآوری شده است، مانند تغییر در آیه «آل یاسین» که «الیاسین» خوانده اند و تغییر در آیه «وَ صِراطُ عَلَیٍّ مُسْتَقِیمٌ» که «صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» خوانده اند و… و با این جابه جایی ها خواسته اند، فضایل اهل البیت(علیهم السلام) را پنهان نمایند و خداوند سوگند یاد نموده که از آن ها مؤاخذه خواهد نمود.
و بعضی گفته اند: شاید مقصود، یهود و نصارا باشند که برخی از آیات قرآن را پذیرفتند و برخی را انکار نمودند و خداوند از آنان مذمّت نموده است. و الله العالم.
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پنج سال در مکّه پنهان و خائف بود و رسالت خود را آشکار نمی کرد و تنها علی و خدیجه(علیهما السلام) به او ایمان آورده بودند و سپس خداوند به او امر نمود تا رسالت خود را آشکار سازد و فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ…» و چون این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امر خود را آشکار نمود.(3)
ص: 508
عبید الله بن علی حلبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول وحی، سیزده سال در مکّه ماند و چند سال در پنهانی به سر می برد و رسالت خود را آشکار نمی کرد، سه سال در [مضیقه و] هراس از مشرکین به سر برد و امر خود را آشکار نکرد، تا خداوند به او فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ…» و پس از نزول این آیه رسالت خود را آشکار نمود.(1) محمّد بن ابی عمیر نقل نموده:
که مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پنج نفر بوده اند: 1. ولید بن مغیره ی مخزومی؛ 2. عاص بن وائل سهمی؛ 3. اسود بن عبد یغوث زهری؛ 4. اسود بن مطلّب؛ 5. حارث بن طلاطله ثقفی.(2)
ص: 509
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پاسخ یکی از یهودیان شام و علمای آنان که درباره ی مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال نمود فرمود:
خداوند به پیامبر خود فرمود: «اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» و آنان پنج نفر بودند، و همه آنان را در یک روز خداوند کشت بدون آن که بتوانند کسی را بکشند، امّا ولید بن مغیره، با تیر مردی از بنی خزاعه کشته شد، و آن مرد خزاعی به تیر خود پر بسته بود و به ولید اصابت کرد و رگ بالای صاعد او را قطع نمود و ولید از پای در آمد و گفت:
خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ و عاص بن وائل سهمی برای کاری به گردنه ی کداء در بالای مکّه رفته بود و سنگی از زیر پایش لغزید و سقوط نمود و تکّه تکّه شد، در حالی که می گفت:
خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت، اسود بن عبد یغوت نیز همراه غلامش می خواست نزد پسرش زمعه برود، پس اندکی در گردنه کداء -- زیر سایه درختی -- نشست و جبرییل آمد و سر او را محکم به درخت کوبید، او به غلامش گفت: مرا نجات بده، غلام گفت: من کسی را نمی بینم جز این که تو خود سر خویش را به درخت می کوبی، او نیز به هلاکت رسید، در حالی که می گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت.
امّا حارث بن طلاطله، هنگامی که باد گرم و سوزانی می وزید از خانه بیرون آمد و به یک مرد حبشی سیاه چهره تبدیل شد و چون به خانه بازگشت و گفت: «من حارث هستم» اهل خانه حرف او را نپذیرفتند و او را کشتند، و او نیز در آن حال می گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ اسود بن مطلّب نیز ماهی شوری را خورد
ص: 510
و بیماری عطش پیدا کرد و آنقدر آب خورد تا شکمش پاره شد و هلاک گردید و در آن حال گفت: خدای محمّد(صلی الله علیه و آله) مرا کشت؛ و همه این حوادث در یک ساعت واقع شد. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آنان صبح آن روز نزد حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) بودند و به او می گفتند: «ای محمّد ما تا ظهر به تو مهلت می دهیم، اگر از سخنان خود بازنگشتی تو را خواهیم کشت» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از سخن آنان غمگین شد و به خانه خود رفت و در را بست و در ساعت مقرّر جبرییل نزد او آمد و گفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید:
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» یعنی رسالت خود را برای اهل مکّه آشکار کن «وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای جبرییل! با تهدید مسخره کنندگان (چه کنم)؟ جبرییل گفت: «اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» یعنی ما شرّ آنان را از تو برطرف نمودیم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ساعتی پیش آنان نزد من بودند؟! جبرییل گفت:
«شرّ آنان از تو برطرف شد» و این گونه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسالتش را آشکار نمود!(1)
ص: 511
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
آیه «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ» سه سال پس از نبوّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز دوشنبه به رسالت رسید علی(علیه السلام) روز سه شنبه اسلام آورد و سپس خدیجه همسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مسلمان شد، تا این که ابوطالب وارد بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شد و دید آن حضرت به نماز ایستاده و علی(علیه السلام) در کنار او قرار دارد پس ابوطالب به جعفر که همراه او بود فرمود: تو نیز در کنار پسر عمّ خود به نماز بایست، پس جعفر نیز در طرف چپ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاد
ص: 512
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین آنان به جلو رفت و آنان پشت سر آن حضرت قرار گرفتند و پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به نماز می ایستاد و علی و جعفر و زید بن حارثه و خدیجه به او اقتدا می کردند و چون سه سال گذشت، خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * اِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ…»(1)
ص: 513
ص: 514
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ…»(1) امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
… رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون فضایل وصیّ خود علی(علیه السلام) را بیان نمود در قلوب اصحاب او نفاق به وجود آمد، و سخنانی را در این باره گفتند، و چون به گوش رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید غمگین و ناراحت شد، و خداوند به او فرمود:
ای محمّد! «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ»، «فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ» یعنی آنان بدون حجّت سخن می گویند. از سویی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان الفت برقرار می نمود، و از آنان کمک می گرفت، و همواره چیزی از فضایل وصیّ خود را بیان می نمود، تا این که این سوره نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون مرگ خود را نزدیک دید رسماً درباره ی وصیّ خود با آنان احتجاج نمود.(2)
ص: 515
حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:
کسی که [در دنیا] صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر کرده است، و کسی که جزع و بی صبری کند مدّت کوتاهی را بی صبری کرده است. سپس فرمود: بر تو باد به صبر در همه امور چرا که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت خود نمود و او را امر به صبر و ارفاق کرد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر نمود، چرا که خداوند به او فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا * وَ ذَرْنِی وَ الْمُکَذِّبِینَ اُولِی النَّعْمَةِ»(1)، و فرمود: «ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ * وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ مَا یُلَقَّاهَا اِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ.»(2) سپس فرمود: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) به قدری در مقابل مشرکین صبر کرد، تا نسبت های خطرناکی به او دادند و صبر او لبریز شد، و به ستوه آمد، و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ.»(3)
ص: 516
«وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاْتِیَکَ الْیَقِینُ»(1) در کتاب مصباح الشریعه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
عمل کنندگان همه هلاک شدند، جز آنان که عملشان عبادت و بندگی خدا بود، و عابدان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که عبادتشان از روی علم و آگاهی بود، و عالمان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که در علم خود صادق و راست گو بودند، و صادقان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که اهل اخلاص بودند، و مخلصان نیز همه هلاک شدند، جز آنان که باتقوا و پرهیزکار بودند، و با تقواها نیز همه هلاک شدند، جز آنان که اهل یقین بودند، و آنان که به یقین رسیده اند، بر خُلق و سرشتی عظیم دست یافته اند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَاْتِیَکَ الْیَقِینُ.»(2)
ص: 517
ص: 518
سوره ی نحل محلّ نزول: مکّه، جز سه آیه ی آخر آن که در مدینه نازل شده است.
ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره ی کهف نازل شده است.
عدد آیات: آیات این سوره 118 آیه است.(1) مرحوم فیض گوید: سوره نحل 118 آیه است و چهل آیه اوّل آن در مکّه نازل شده و بقیّه آن از «وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فِی اللّهِ» تا آخر سوره در مدینه نازل شده است و برخی گفته اند: همه سوره در مکّه نازل شده جز سه آیه آخر آن که در مدینه نازل شده است.(2) ثواب قرائت سوره ی نحل مرحوم صدوق در کتاب ثواب الاعمال از محمّد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هر کس در هر ماه سوره ی نحل را بخواند، از خسارت و ضرر و زیان محفوظ می ماند، و هفتاد نوع از بلاها و مصائب از او دور می شود، که ساده ترین آن ها، دیوانگی
ص: 519
و جذام و پیسی خواهد بود، و جایگاه او بهشت «عَدن» می باشد که در وسط بهشت قرار دارد.(1) و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
هر کس این سوره را بخواند، خداوند نعمت هایی که به او داده است را، بر او حساب نمی کند، و اگر در آن روز و آن شبی که این سوره را خوانده از دنیا برود، پاداش کسی را خواهد داشت که با وصیّت نیکو از دنیا رفته باشد، و اگر آن را بنویسد و در باغی دفن کند، همه ی درختان آن باغ می سوزد، و اگر در خانه ای گذاشته شود قبل از پایان سال اهل آن خانه می میرند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اگر این سوره را بنویسد، و در دیوار باغی بگذارد، میوه های آن باغ می ریزد، و اگر در منزلی گذارده شود، اهل آن قبل از پایان سال هلاک می شوند، پس باید از خدا ترسید، و این کار را به جز در حق ظالم، انجام نداد.(3)
ص: 520
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ اَتی اَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ یُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ بِالرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ اَنْ اَنْذِرُوا اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا فَاتَّقُونِ َلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ خَلَقَ الْاِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ وَ الْاَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَاْکُلُونَ وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ وَ تَحْمِلُ اَثْقالَکُمْ اِلی بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بالِغیهِ اِلَّا بِشِقِّ الْاَنْفُسِ اِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زینَةً وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ وَ عَلَی اللهِ قَصْدُ السَّبیلِ وَ مِنْها جائِرٌ وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعینَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمُونَ یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْاَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ اِنَّ فی ذلِكَ
ص: 521
لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ ما ذَرَاَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مُخْتَلِفًا اَلْوانُهُ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَذَّکَّرُونَ وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَاْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیًّا وَ تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَی الْفُلْكَ مَواخِرَ فیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ وَ اَلْقی فِی الْاَرْضِ رَواسِیَ اَنْ تَمیدَ بِکُمْ وَ اَنْهارًا وَ سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ اَ فَمَنْ یَخْلُقُ کَمَنْ لا یَخْلُقُ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لا تُحْصُوها اِنَّ اللهَ لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ اللهُ یَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُونَ وَ الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ لا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیاءٍ وَ ما یَشْعُرُونَ اَیَّانَ یُبْعَثُونَ
برخی گفته اند: «تسبیح» در لغت [و استعمالات قرآن] چهار معنی دارد: 1. تنزیه کقوله تعالی: «سُبْحانَ الَّذِی اَسْری بِعَبْدِهِ»؛ 2. به معنای استثناء کقوله: «لَوْ لا تُسَبِّحُونَ»؛ ای تستثنون، و استثناء به معنای «ان شاء الله» گفتن است، 3. به معنای نماز کقوله: «فَلَوْ لا اَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ»؛ 4. به معنای نور، چنان که در حدیث آمده: «فلو لا سبحات وجهه» یعنی نور وجهه، و روح نیز به ده معنا آمده است: 1. حیاة النفوس؛ 2. رحمت؛ چنان که در آیه «فَرَوح و ریحان» آمده؛ 3. نبوّت، چنان که در «یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ اَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ»؛ 4. عیسی روح الله؛ 5. جبرییل؛ 6. به معنای نفخ؛ 7. به معنای وحی، چنان که در آیه «وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ رُوحاً مِنْ اَمْرِنا» آمده است؛ 8. ملکی اعظم از همه ملائکه؛ 9. به معنای نفس، «فاذا نام العبد خرجت نفسه و بقی روحه و اذا مات خرجت نفسه و روحه معاً…»، و اَنْعام جمع نَعَم به معنای شتر است، و «دِفْئ» وسیله پوشش است، و «اراحة» بازگرداندن گلّه به خوابگاه آنان است، و «سروح» خروج گلّه به چراگاه است،
ص: 522
و «قصد السبیل» یعنی استقامت طریق، و «جائر» به معنای مایل به باطل است، و «تسیمون الابل» به معنای چرانیدن ابل است، و «سامَتَ» یعنی رَعَت و «ابل سائمّه» شتری است که خود به چرا می رود و «ابل معلوفه» آن شتری است که به او علف می دهند، و «مواخر» جمع مَخْربه معنای شکافته شدن آب است، چنان که گفته می شود: «مخرت السفینة الماء»، یعنی کشتی آب را شکافت، و «مَخْر» صدای وزیدن باد را نیز گویند، و مَخَر الارض یعنی شقّها للزراعة، و «ان تمید بکم» یعنی تضطرب بکم.
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر فرمان خدا (برای مجازات مشرکان و مجرمان،) فرا رسیده است برای آن عجله نکنید! منزّه و برتر است خداوند از آن چه همتای او قرار می دهند! (1) فرشتگان را با روح (الهی) بفرمانش بر هر کس از بندگانش بخواهد نازل می کند (و به آن ها دستور می دهد) که مردم را انذار کنید (و بگویید:) معبودی جز من نیست از (مخالفت دستور) من، بپرهیزید! (2) آسمان ها و زمین را بحق آفرید او برتر است از این که همتایی برای او قرار می دهند! (3) انسان را از نطفه بی ارزشی آفرید و سرانجام (او موجودی فصیح، و) مدافع آشکار از خویشتن گردید! (4) و چهارپایان را آفرید در حالی که در آن ها، برای شما وسیله پوشش، و منافع دیگری است و از گوشت آن ها می خورید! (5) و در آن ها برای شما زینت و شکوه است به هنگامی که آن ها را به استراحتگاهشان بازمی گردانید، و هنگامی که (صبحگاهان) به صحرا می فرستید! (6) آن ها بارهای سنگین شما را به شهری حمل می کنند که جز با مشقّت زیاد، به آن نمی رسیدید پروردگارتان رؤوف و رحیم است (که این وسایل حیات را در اختیارتان قرار داده)! (7) همچنین اسبها و استرها و الاغها را آفرید تا بر آن ها سوار شوید و زینت شما باشد، و چیزهایی می آفریند که نمی دانید. (8) و بر
ص: 523
خداست که راه راست را (به بندگان) نشان دهد امّا بعضی از راه ها بیراهه است! و اگر خدا بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (ولی اجبار سودی ندارد). (9) او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد، که نوشیدن شما از آن است و (همچنین) گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می برید، نیز از آن است. (10) خداوند با آن (آب باران)، برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه ها می رویاند مسلماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است. (11) او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند در این، نشانه هایی است (از عظمت خدا،) برای گروهی که عقل خود را به کار می گیرند! (12) (علاوه بر این،) مخلوقاتی را که در زمین به رنگهای گوناگون آفریده نیز مسخّر (فرمان شما) ساخت در این، نشانه روشنی است برای گروهی که متذکّر می شوند! (13) او کسی است که دریا را مسخّر (شما) ساخت تا از آن، گوشت تازه بخورید و زیوری برای پوشیدن (مانند مروارید) از آن استخراج کنید و کشتیها را می بینی که سینه دریا را می شکافند تا شما (به تجارت پردازید و) از فضل خدا بهره گیرید شاید شکر نعمت های او را بجا آورید! (14) و در زمین، کوه های ثابت و محکمی افکند تا لرزش آن را نسبت به شما بگیرد و نهرها و راه هایی ایجاد کرد، تا هدایت شوید. (15) و (نیز) علاماتی قرار داد و (شب هنگام) به وسیله ستارگان هدایت می شوند. (16) آیا کسی که (این گونه مخلوقات را) می آفریند، هم چون کسی است که نمی آفریند؟! آیا متذکّر نمی شوید؟! (17) و اگر نعمت های خدا را بشمارید، هرگز نمی توانید آن ها را احصا کنید خداوند بخشنده و مهربان است! (18) خداوند آن چه را پنهان می دارید و آن چه را آشکار می سازید، می داند. (19) معبودهایی را که غیر از خدا می خوانند، چیزی را خلق نمی کنند بلکه خودشان هم مخلوقند! (20) آن ها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند و نمی دانند (عبادت کنندگانشان) در چه زمانی محشور می شوند! (21)
ص: 524
«اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ * یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ»(1) یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) از آن حضرت درباره ی آیه فوق سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از امری تا زمان معیّنی خبر بدهد، نباید مردم شتاب کنند، تا آن وقت فرا برسد، سپس فرمود: خدا اگر خبر بدهد چیزی به وقوع خواهد رسید، مثل آن است که واقع شده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ…»(2) ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
هنگامی که خداوند قیام قائم(علیه السلام) را اراده نماید، جبرییل را به صورت پرنده سفیدی می فرستد، و او یک پای خود را روی کعبه می گذارد و پای دیگر خود را روی بیت المقدّس می گذارد، و با صدای بلند می گوید: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ»، سپس قائم(علیه السلام) حضور پیدا می کند و دو رکعت نماز نزد مقام ابراهیم می خواند و باز می گردد و اصحاب او که 313 نفر هستند اطراف او خواهند بود، و برخی از آنان شبانه از بستر خود جدا می شوند و خود را به آن حضرت می رسانند، پس حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کند در حالی که در دست او سنگی است و چون آن را می اندازد، زمین سبز و خرّم می شود.(3)
ص: 525
عبد الرّحمن بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
مقصود از «اَتَی اَمْرُ اللّهِ» امر ما می باشد و خداوند امر نموده که درباره ی آن عجله و شتاب نکنید و خداوند قائم ما را به وسیله گروهی از ملائکه و مومنین و رعب و ترس تایید خواهد نمود، همانند وقتی که پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) قیام نمود، و خداوند درباره ی او فرمود: «کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ.»(1) شیخ مفید نیز این روایت را در کتاب غیبت خود(2)، از عبد الرّحمن بن کثیر نقل نموده است.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه زمانی نازل شد که قریش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که عذاب بر آنان نازل شود و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «اَتَی اَمْرُ اللهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ.»(3) «یُنَزِّلُ الْمَلآئِکَةَ بِالْرُّوحِ مِنْ اَمْرِهِ عَلَی مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ اَنْ اَنذِرُواْ اَنَّهُ لا اِلهَ اِلَّا اَنَا فَاتَّقُونِ»(4) ابو بصیر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی فوق سوال کردم، فرمود:
مقصود جبرییل است که بر پیامبران نازل می شود، و مقصود از روح آن ملکی است
ص: 526
که همواره با پیامبران و اوصیای آنان می باشد و از آنان جدا نمی شود و حقایق را به آنان تفهیم می کند و از طرف خداوند آنان را تقویت و کمک می نماید، تا با «لا اله الّا الله و محمّد رسول الله» خداوند پرستش شود و مردم بنده مطیع و منقاد او گردند، چه این که جنّ و انس و ملک، تنها، با شهادت به یگانگی خداوند و رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) خدا را می پرستند و عبادت می کنند و خداوند همه مخلوقات را برای عبادت خویش خلق نموده است.(1) امام باقر(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
مقصود خداوند از «اَنذِرُواْ اَنَّهُ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَاْ فَاتَّقُونِ» کتاب خدا و دعوت پیامبران است [و ملائکه به آنان می گویند که این گونه بگویند.](2) «خَلَقَ الاِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَاِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ * وَ الاَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ…»(3) مولّف گوید:
از این آیه تا آیه 18 خداوند درباره ی خلقت انسان و حیوانات و نزول باران و روئیدن گیاه و درخت و میوه ها و خلقت شب و روز و خورشد و ماه و ستارگان و بهره گیری
ص: 527
انسان از نعمت های زمینی و دریائی و خلقت کوه ها برای آرامش زمین و نعمت های گوناگون دیگر سخن گفته و در پایان فرموده است: «اگر شما نعمت های خدا را شماره کنید به نهایتی نخواهید رسید و نمی توانید آن ها را احصا نمایید».
این آیات حقّا نشانه هایی از قدرت و حکمت و علم الهی است و باید سبب تقویت ایمان و اقرار به عجز و ناتوانی انسان از شکر نعمت های الهی بشود و حق شکر او را به جا بیاورد، و حق شکر خداوند همان گونه که در روایات آمده این است که خود را عاجز از شکر نعمت های خدا بداند از این رو معصومین(علیهم السلام) در سخنان و دعاهای خود فرموده اند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ…»(1) روایت شده که حضرت زین العابدین(علیه السلام) هنگامی که آیه ی «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَةَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» را قرائت می نمود، می فرمود:
«سُبْحَانَ مَنْ لَمْ یَجْعَلْ فِی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ نِعَمِهِ اِلَّا الْمَعْرِفَةَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهَا، کَمَا لَمْ یَجْعَلْ فِی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ اِدْرَاکِهِ اَکْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ باَنَّهُ لَایُدْرِکُهُ، فَشَکَرَ -- جَلَّ وَ عَزَّ -- مَعْرِفَةَ الْعَارِفِینَ بِالتَّقْصِیرِ عَنْ مَعْرِفَةِ شُکْرِهِ، فَجَعَلَ مَعْرِفَتَهُمْ بِالتَّقْصِیرِ شُکْراً کَمَا عَلِمَ عِلْمَ الْعَالِمِینَ اَنَّهُمْ لَایُدْرِکُونَهُ، فَجَعَلَهُ اِیمَاناً، عِلْماً مِنْهُ اَنَّهُ قَدرُ وُسْعِ الْعِبَادِ، فَلَا یَتَجَاوَزُ ذلِکَ، فَاِنَّ شَیْئاً مِنْ خَلْقِهِ لَایَبْلُغُ مُدی عِبَادَتِهِ، وَ کَیْفَ یُبْلَغُ مَدی عِبَادَتِهِ مَنْ لَامُدی لَهُ وَ لَا کَیْفَ، تَعَالَی اللهُ عَنْ ذلِکَ عُلُوّاً کَبِیراً.»(2)
ص: 528
مولّف گوید:
حقّا در این جملات باید تامّل نمود وگرنه انسان گرفتار غرور و عجب و خودپسندی و غفلت خواهد شد، و در سوره ی ابراهیم نیز در تفسیر آیه «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللهِ لَا تُحْصُوهَا» روایاتی در این معنا گذشت و ما باید عاجزانه اعتراف به تقصیر و نادانی و ناتوانی خود بکنیم و بگوییم: «اللَّهُمَّ لَاتَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ، وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ.»(1) اکنون می گوییم:
آیات فوق از محکمات است و ما به برخی از لغات آن ها اشاره می کنیم. مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الْاَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فِیها دِفْ ءٌ وَ مَنافِعُ» گوید:
«دفء» حواشی شتر را گویند؛ بلکه باید ادفاء گفته شود و آن ها پوشش هایی است مانند پشم و کرک شتر که مردم به وسیله آن ها خود را می پوشانند.
و در تفسیر «وَ لَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَ حِینَ تَسْرَحُونَ» گوید:
یعنی هنگامی که این چهارپایان از چراگاه باز می گردند و هنگامی که به چراگاه می روند برای شما زیبایی دارند.
ص: 529
و در تفسیر «وَ تَحْمِلُ اَثْقَالَکُمْ اِلَی بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُواْ بَالِغِیهِ اِلَّا بِشِقِّ الاَنفُسِ» گوید:
یعنی شما بارهای سنگین خود را از شهری مانند مکّه و مدینه و شهرهای دیگر بر این چهارپایان حمل می کنید، در حالی که خود نمی توانید این بارهای سنگین را جابه جا کنید مگر با سختی فراوان.(1) و در تفسیر «وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا وَ زِینَةً» زراره گوید:
از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) درباره ی گوشت آن ها سوال نمودم، فرمود: «ما از گوشت آن ها کراهت داریم» زراره گوید: گفتم: مگر این نیست که گوشت آن ها حلال است؟ فرمود: آری حلال است و لکن مردم از گوشت آن ها اعراض نموده اند، و خداوند حیواناتی را به خاطر گوشت آفریده [مانند گوسفند و گاو و…] و این حیوانات را برای سواری آفریده است.(2)
ص: 530
و در تفسیر «وَ یَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» گوید:
مقصود عجایبی از مخلوقات دریائی و زمینی است [که بشر به آن ها پی نبرده است.](1) و در تفسیر «تَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیَةً تَلْبَسُونَها» گوید:
مقصود جواهر و چیزهای ارزشمندی است که از دریا به دست می آید.(2) «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ»(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه فرمود:
مقصود از نجم ستاره «جُدیّ» است که ثابت است و بنای قبله بر آن است، و به وسیله این ستاره در دریا و خشکی مردم [قبله و] راه ها را پیدا می کنند.(4) امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:
این آیه ظاهری دارد و باطنی دارد و ظاهر آن این است که مقصود از «نجم» ستاره ی جُدیّ می باشد که هیچ گاه غروب نمی کند و به وسیله آن در خشکی و دریا قبله
ص: 531
و راه ها شناخته می شود.(1) داود جصّاص گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
مقصود از نجم رسول خداست(صلی الله علیه و آله) و مقصود از علامات، ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2) حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:
علامات ما هستیم و نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد.(3) و در روایت دیگری از امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از نجم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و در چندین روایت در تفسیر عیّاشی آمده که نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و علامات اوصیای او(علیهم السلام) هستند که مردم به واسطه آنان هدایت می شوند.(4)
ص: 532
مرحوم طبرسی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
مائیم علامات و نجم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و آن حضرت فرمود: خداوند نجوم را، امان برای اهل آسمان ها قرار داد، و اهل بیت من را نیز امان برای اهل زمین قرار داد.(1) مولّف گوید:
در سوره ابراهیم ذیل آیه «وَ آتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَاَلْتُمُوهُ…»(2) تفسیر آیه «وَ اِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ…»(3) گذشت.
«وَ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * اَمْواتٌ غَیْرُ اَحْیَاء…»(4) مولّف گوید:
خداوند در آیات پیشین نعمت های خود را که دلالت بر خلقت و قدرت و علم و حکمت و رحمت او داشت بیان نمود، و اکنون در ردّ مشرکین و بُت پرستان می فرماید: «آنان بُت هایی را می پرستند که هرگز چیزی را نمی آفرینند و خود مخلوق و آفریده دیگری هستند، بلکه مردگانی می باشند که نمی دانند در چه زمانی در قیامت محشور خواهند شد» چنان که در آیات دیگری نیز می فرماید:
ص: 533
«اَ فَمَن یَخْلُقُ کَمَن لاَّ یَخْلُقُ اَ فَلا تَذَکَّرُونَ»(1)، و یا می فرماید: «اَ یُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ * وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لَا اَنفُسَهُمْ یَنصُرُونَ * وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَتَّبِعُوکُمْ سَوَاء عَلَیْکُمْ اَ دَعَوْتُمُوهُمْ اَمْ اَنتُمْ صَامِتُونَ…»(2)، و یا می فرماید:
«وَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَ لآ اَنفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ * وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ…»(3)
اِلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ لا جَرَمَ اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ وَ اِذا قیلَ لَهُمْ ما ذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ لِیَحْمِلُوا اَوْزارَهُمْ کامِلَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ مِنْ اَوْزارِ الَّذینَ یُضِلُّونَهُمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ اَلا ساءَ ما یَزِرُونَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَاَتَی اللهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ اَتاهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ ثُمَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُخْزیهِمْ وَ یَقُولُ اَیْنَ شُرَکائِیَ الَّذینَ کُنْتُمْ تُشَاقُّونَ فیهِمْ قالَ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ اِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ السُّوءَ عَلَی الْکافِرینَ الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی اَنْفُسِهِمْ فَاَلْقَوُا السَّلَمَ ما کُنَّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلی اِنَّ اللهَ عَلیمٌ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ فَادْخُلُوا اَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرینَ وَ قیلَ لِلَّذینَ اتَّقَوْا ما ذا اَنْزَلَ رَبُّکُمْ قالُوا خَیْرًا لِلَّذینَ اَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ لَهُمْ فیها ما یَشاؤُنَ کَذلِكَ یَجْزِی اللهُ
ص: 534
الْمُتَّقینَ الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ اَمْرُ رَبِّكَ کَذلِكَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللهُ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ فَاَصابَهُمْ سَیِّئاتُ ما عَمِلُوا وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ وَ قالَ الَّذینَ اَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ نَحْنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْ ءٍ کَذلِكَ فَعَلَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَی الرُّسُلِ اِلَّا الْبَلاغُ الْمُبینُ
«قواعد» جمع قاعدة، به معنای اساس و بنیان و پایه است، و «شقاق» به معنای خلاف و جدایی در معنا است، و «تُشاقّون» یعنی شما در یک جانب، و مسلمانان در جانب دیگر، از این رو به کسی که از اطاعت امام و جماعت مسلمین جدا شده باشد می گویند: «شقّ عصا المسلمین» و اصل شِقّ، به معنای نصف است یعنی او در شقِّ، غیر از شقّ مسلمانان قرار گرفته است، و «بلاغ و ابلاغ» رساندن معنا به غیر است، و حرص، طلب چیزی است با جدیّت و کوشش.(1)
معبود شما خداوند یگانه است امّا کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، دل های شان (حق را) انکار می کند و مستکبرند. (22) قطعا خداوند از آن چه پنهان می دارند و آن چه آشکار می سازند با خبر است او مستکبران را دوست نمی دارد! (23) و هنگامی که به آن ها گفته شود: «پروردگار شما چه نازل کرده است؟» می گویند: «این ها
ص: 535
(وحی الهی نیست) همان افسانه های دروغین پیشینیان است!» (24) آن ها باید روز قیامت، (هم) بار گناهان خود را بطور کامل بر دوش کشند و هم سهمی از گناهان کسانی که به خاطر جهل، گم راهشان می سازند! بدانید آن ها بار سنگین بدی بر دوش می کشند! (25) کسانی که قبل از ایشان بودند (نیز) از این توطئه ها داشتند ولی خداوند به سراغ شالوده (زندگی) آن ها رفت و آن را از اساس ویران کرد و سقف از بالا بر سرشان فرو ریخت و عذاب (الهی) از آن جایی که نمی دانستند به سراغ شان آمد! (26) سپس روز قیامت خدا آن ها را رسوا می سازد و می گوید: «شریکانی که شما برای من ساختید، و به خاطر آن ها با دیگران دشمنی می کردید، کجا هستید؟!» (در این هنگام،) کسانی که به آن ها علم داده شده می گویند: «رسوایی و بدبختی، امروز بر کافران است!» (27) همان ها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که به خود ظلم کرده بودند! در این موقع آن ها تسلیم می شوند (و بدروغ می گویند:) ما کار بدی انجام نمی دادیم! آری، خداوند به آن چه انجام می دادید عالم است! (28) (به آن ها گفته می شود:) اکنون از درهای جهنم وارد شوید در حالی که جاودانه در آن خواهید بود! چه جای بدی است جایگاه مستکبران! (29) (ولی هنگامی که) به پرهیزگاران گفته می شد: «پروردگار شما چه چیز نازل کرده است؟» می گفتند: «خیر (و سعادت)» (آری،) برای کسانی که نیکی کردند، در این دنیا نیکی است و سرای آخرت از آن هم بهتر است و چه خوب است سرای پرهیزگاران! (30) باغ هایی از بهشت جاویدان است که همگی وارد آن می شوند نهرها از زیر درختانش می گذرد هر چه بخواهند در آن جا هست خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش می دهد! (31) همان ها که فرشتگان (مرگ) روحشان را می گیرند در حالی که پاک و پاکیزه اند به آن ها می گویند: «سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام می دادید!» (32) آیا آن ها انتظاری جز این دارند که فرشتگان (قبض ارواح) به سراغ شان
ص: 536
بیایند، یا فرمان پروردگارت (برای مجازاتشان) فرا رسد (آن گاه توبه کنند؟! ولی توبه آن ها در آن زمان بی اثر است! آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز چنین کردند! خداوند به آن ها ستم نکرد ولی آنان به خویشتن ستم می نمودند! (33) و سرانجام بدیهای اعمال شان به آن ها رسید و آن چه را (از وعده های عذاب) استهزا می کردند، بر آنان وارد شد. (34) مشرکان گفتند: «اگر خدا می خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را پرستش نمی کردیم و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی ساختیم!» (آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند ولی آیا پیامبران وظیفه ای جز ابلاغ آشکار دارند؟! (35)
«اِلَهُکُمْ اِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ وَ هُم مُّسْتَکْبِرُونَ * لا جَرَمَ اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ اِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «فَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ» عدم ایمان به رجعت است، و مقصود از «قُلُوبُهُم مُّنکِرَةٌ»، «قُلُوبُهُم کافرة» می باشد، و مقصود از «وَ هُم مُّسْتَکْبِرُونَ» تکبّر از پذیرفتن ولایت علی(علیه السلام) است، از این رو خداوند پس از آن می فرماید: «لَا جَرَمَ اَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ» یعنی خداوند به خوبی سخنان آشکار و پنهان آنان را درباره ی علی(علیه السلام) می داند، و او مستکبران از ولایت علی(علیه السلام) را دوست نمی دارد، بلکه آنان مبغوض اویند.(2)
ص: 537
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
آیه «24» این گونه نازل شده است: «وَ اِذَا قِیلَ لَهُم مَّاذَا اَنزَلَ رَبُّکُمْ فی علیٍّ قَالُواْ اَسَاطِیرُ الاَوَّلِینَ» و مقصودشان گفته های بنی اسراییل است، و مقصود از «لِیَحْمِلُواْ اَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» این است که آنان کفر خود را در قیامت کامل خواهند نمود، و گناه خود و گناه کسانی که از روی جهل گم راهشان نموده اند را نیز به دوش خواهند گرفت.(1) «لِیَحْمِلُواْ اَوْزَارَهُمْ کَامِلَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ مِنْ اَوْزَارِ الَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(2) کمیت اسدی شاعر گوید:
خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم، و آن حضرت به من فرمود: به خدا سوگند اگر مالی نزد ما بود به تو می دادیم، و لکن من آن چه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی حسّان گفت:
به تو می گویم، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «همواره روح القدس با تو خواهد بود تا وقتی که از ما دفاع کنی».
کمیت می گوید: گفتم: از وضع آن دو نفر به من خبر دهید؟ ناگهان امام(علیه السلام) بالش و وساده را گرفت و آن را دو نیم کرد و به سینه گرفت و فرمود: به خدا سوگند ای
ص: 538
کمیت! هر خون ناحقّی که ریخته شود، و هر مالی که به ناحق گرفته شود و هر سنگی جای سنگ دیگری قرار بگیرد، گناه آن به گردن آن دو نفر خواهد بود!(1) «قَدْ مَکَرَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَاَتَی اللّهُ بُنْیَانَهُم مِّنَ الْقَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ اَتَاهُمُ الْعَذَابُ…»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«این آیه درباره ی دشمنان آل محمّد(علیهم السلام) است و مقصود از «بنیان» خانه مکرشان می باشد که در آن اجتماع می نمودند، و آن خانه را خداوند از بنیان بر کند چرا که در آن خانه، هدف خطرناکی داشتند و مومنین نمی دانستند، و چون مردند خداوند برای همیشه آنان را در آتش قرار داد.»(3) مولّف گوید:
آن چه گذشت خلاصه چند روایت است از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام).
مردی در مسجد کوفه مقابل امیرالمؤمنین(علیه السلام) ایستاد و گفت: یا امیرالمؤمنین!
ص: 539
درباره ی روز چهارشنبه و فال بد زدن به آن، برای من توضیح بدهید که آن کدام چهارشنبه است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آن، چهارشنبه آخر ماه است که به آن محاق گویند، و در آن روز قابیل برادر خود هابیل را کشته است، و ابراهیم را در آتش انداخته اند، و سقف بر آنان فرود آمده است «فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَ اَتَاهُمُ الْعَذَابُ.»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «قَالَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْعِلْمَ اِنَّ الْخِزْیَ الْیَوْمَ وَ الْسُّوءَ عَلَی الْکَافِرِینَ» ائمّه(علیهم السلام) هستند، که در روز قیامت به دشمنان خود می گویند: کجا رفتند کسانی که شما به آنان شرک می ورزیدید و از آنان در دنیا اطاعت می کردید؟!(2) «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ فَاَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ…»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
هیچ کس از مردم نیست مگر آن که هنگام جان دادن می داند که از کدام گروه خواهد بود، و آیا برای او بهشت آماده شده است و یا دوزخ؟ او اگر ولیّ خدا باشد، درهای بهشت برای او باز می شود، و راه بهشت برای او آماده خواهد بود، و آن چه
ص: 540
خداوند برای او آماده کرده است را می بیند و به همین خاطر، خود را فارغ از هر چیزی می کند، و هر سخنی و بار سنگینی از او برداشته می شود.
و اگر دشمن خدا باشد در آن حال درهای آتش به روی او باز می شود، و راه های آتش برای او آماده می گردد، و به آن چه خداوند برای او آماده نموده می نگرد، و به سوی هر سختی و مکروهی رو می آورد، و وارد بر هر شرّی می شود، و همه این مناظر را هنگام مرگ می بیند و یقین می کند، چنان که خداوند [درباره ی آنان] می فرماید:
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ فَاَلْقَوُاْ السَّلَمَ مَا کُنَّا نَعْمَلُ مِن سُوءٍ بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ».
و [درباره ی زیان کاران] می فرماید:
«بَلَی اِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ * فَادْخُلُواْ اَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَی الْمُتَکَبِّرِینَ».
سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
بر شما باد به تقوای خدا، چرا که همه خیر در تقوا می باشد، و خیری در غیر تقوا نیست، و با تقوا خوبی ها [و برکات] به دست می آید، و خیر دنیا و آخرت در آن هاست و تقوی به غیر عنایت خدا به دست نخواهد آمد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ قِیلَ لِلَّذِینَ اتَّقَوْاْ مَاذَا اَنزَلَ رَبُّکُمْ قَالُواْ خَیْرًا لِّلَّذِینَ اَحْسَنُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِینَ.»(1)
ص: 541
«الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از (طَیِّبِینَ) مومنانی هستند، که ولادت و نطفه آنان پاک بوده است.
سپس گوید: مقصود از بشارت در دنیا، و بشارت در آخرت در آیه «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا وَ فِی الآخِرَةِ» این است که در دنیا مومن خواب های خوب می بیند و در آخرت و هنگام مرگ نیز به او بشارت داده می شود، چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ.»(2)
وَ لَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسُولًا اَنِ اعْبُدُوا اللهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَی اللهُ
ص: 542
وَ مِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ فَسیرُوا فِی الْاَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبینَ اِنْ تَحْرِصْ عَلی هُداهُمْ فَاِنَّ اللهَ لا یَهْدی مَنْ یُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ وَ اَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ اَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ اللهُ مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ لِیُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذی یَخْتَلِفُونَ فیهِ وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّهُمْ کانُوا کاذِبینَ اِنَّما قَوْلُنا لِشَیْ ءٍ اِذا اَرَدْناهُ اَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ وَ الَّذینَ هاجَرُوا فِی اللهِ مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ لَاَجْرُ الْآخِرَةِ اَکْبَرُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الَّذینَ صَبَرُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ اِلَّا رِجالًا نُوحی اِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ اَنْزَلْنا اِلَیْكَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ اَ فَاَمِنَ الَّذینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ اَنْ یَخْسِفَ اللهُ بِهِمُ الْاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ اَوْ یَاْخُذَهُمْ فی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزینَ اَوْ یَاْخُذَهُمْ عَلی تَخَوُّفٍ فَاِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحیمٌ اَ وَ لَمْ یَرَوْا اِلی ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْ ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّدًا لِلهِ وَ هُمْ داخِرُونَ وَ لِلهِ یَسْجُدُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِکَةُ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ وَ قالَ اللهُ لا تَتَّخِذُوا اِلهَیْنِ اثْنَیْنِ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ فَاِیَّایَ فَارْهَبُونِ وَ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لَهُ الدِّینُ واصِبًا اَ فَغَیْرَ اللهِ تَتَّقُونَ وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ اِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَاِلَیْهِ تَجْئَرُونَ ثُمَّ اِذا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ اِذا فَریقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا بِما آتَیْناهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ
«حِرص» طلب نمودن چیزی با جدیّت و کوشش است و «حَرَصَ یَحْرصُ» از باب علم
ص: 543
یعلم است و «تخوّف» به معنای تنقّص است، و آن این است که به تدریج از آنان گرفته شود، تا احدی باقی نماند و این حالتی است که از آن خوف فنا و هلاک پیدا می شود، و «دین واصب» دین دائم و واجب است، و «وَصَبَ الشئ وَصُوباً» اذا دام و «وصب الدین» یعنی وجب و ثبت، و «وَصْب» به معنای اَلَم و درد نیز می آید و آن به خاطر دوام عمل است که سبب ناتوانی و بیماری می شود، و «تجئرون» از جُؤار، به معنای فریاد و استغاثه است و «جَاَرَ الثور» اذا رفع صوته من جوعٍ و غیره.
ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید!» خداوند گروهی را هدایت کرد و گروهی ضلالت و گم راهی دامانشان را گرفت پس در روی زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بود! (36) هر قدر بر هدایت آن ها حریص باشی، (سودی ندارد چرا) که خداوند کسی را که گم راه ساخت، هدایت نمی کند و آن ها یاورانی نخواهند داشت! (37) آن ها سوگندهای شدید به خدا یاد کردند که: «هرگز خداوند کسی را که می میرد، برنمی انگیزد!» آری، این وعده قطعی خداست (که همه مردگان را برای جزا بازمی گرداند) ولی بیشتر مردم نمی دانند! (38) هدف این است که آن چه را در آن اختلاف داشتند، برای آن ها روشن سازد و کسانی که منکر شدند، بدانند دروغ می گفتند! (39) (رستاخیز مردگان برای ما مشکل نیست زیرا) وقتی چیزی را اراده می کنیم، فقط به آن می گوییم: «موجود باش!» بلافاصله موجود می شود. (40) آن ها که پس از ستم دیدن در راه خدا، هجرت کردند، در این دنیا جایگاه (و مقام) خوبی به آن ها می دهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگتر است اگر می دانستند! (41) آن ها کسانی هستند که صبر و استقامت پیشه کردند، و تنها بر پروردگارشان توکّل می کنند. (42) و پیش از تو، جز مردانی که به آن ها وحی می کردیم، نفرستادیم! اگر نمی دانید، از آگاهان
ص: 544
بپرسید (تا تعجّب نکنید از این که پیامبر اسلام از میان همین مردان برانگیخته شده است)! (43) (از آن ها بپرسید که) از دلایل روشن و کتب (پیامبران پیشین آگاهند!) و ما این ذکر [قرآن] را بر تو نازل کردیم، تا آن چه به سوی مردم نازل شده است برای آن ها روشن سازی و شاید اندیشه کنند! (44) آیا توطئه گران از این ایمن گشتند که ممکن است خدا آن ها را در زمین فروبرد، و یا مجازات (الهی)، از آن جا که انتظارش را ندارند، به سراغ شان آید؟!… (45) یا به هنگامی (که برای کسب مال و ثروت افزونتر) در رفت و آمدند، دامانشان را بگیرد در حالی که قادر به فرار نیستند؟!… (46) یا بطور تدریجی، با هشدارهای خوف انگیز آنان را گرفتار سازد؟! چرا که پروردگار شما، رؤوف و رحیم است.
(47) آیا آن ها مخلوقات خدا را ندیدند که سایه های شان از راست و چپ حرکت دارند، و با خضوع برای خدا سجده می کنند؟! (48) (نه تنها سایه ها، بلکه) تمام آن چه در آسمان ها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا سجده می کنند و تکبّر نمی ورزند. (49) آن ها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آن هاست، می ترسند و آن چه را ماموریت دارند انجام می دهند. (50) خداوند فرمان داده: «دو معبود (برای خود) انتخاب نکنید معبود (شما) همان خدای یگانه است تنها از (کیفر) من بترسید!» (51) آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن اوست و دین خالص (نیز) همواره از آن او می باشد آیا از غیر او می ترسید؟! (52) آن چه از نعمت ها دارید، همه از سوی خداست! و هنگامی که ناراحتی به شما رسد، فقط او را می خوانید! (53) (امّا) هنگامی که ناراحتی و رنج را از شما برطرف می سازد، ناگاه گروهی از شما برای پروردگارشان همتا قائل می شوند. (54) (بگذار) تا نعمت هایی را که به آن ها داده ایم کفران کنند! (اکنون) چند روزی (از متاع دنیا) بهره گیرید، امّا به زودی خواهید دانست (سرانجام کارتان به کجا خواهد کشید)! (55)
ص: 545
«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولاً اَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ…»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند هرگز پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد، مگر آن که او را به ولایت ما، و برائت و بیزاری از دشمنان ما موظّف نمود، چنان که می فرماید: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولاً اَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ…» و در آیه ی «وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَةُ» فرمود:
ضلالت به خاطر تکذیب آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و سپس فرمود: «فَسِیرُواْ فِی الاَرْضِ فَانظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ». [مانند عاد و ثمود و…](2) «وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»(3) ابو بصیر گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «وَ اَقْسَمُواْ بِاللّهِ…» چیست؟ فرمود: تو چه می گویی درباره ی این آیه؟ گفتم: مشرکین چنین گمانی می کنند، و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد می کنند، که مردگان دیگر زنده نمی شوند. فرمود: «تَبّاً لِمَنْ قَالَ هَذَا» سپس فرمود: «آیا مشرکان چنین سوگندی را به خدا یا به لات و عُزّی می خورند؟!» گفتم: فدای شما شوم معنای آیه را شما بیان کنید، فرمود:
ص: 546
ای ابو بصیر هنگامی که قائم ما قیام می کند، خداوند گروهی از شیعیان ما را پس از مرگ زنده می کند، و با او بیعت می کنند، در حالی که شمشیرهای شان را به شانه گذارده و آماده حمایت از ولیّ خدا هستند، و چون این خبر به شیعیان ما که زنده اند می رسد، می گویند: «فلانی و فلانی و فلانی از قبرهای شان خارج شده اند، و در خدمت حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند» و چون این خبر به گوش دشمنان ما می رسد، می گویند: «ای جماعت شیعه چقدر شما دروغ می گویید، آیا این دولت شماست و شما چنین دروغی را در این دولت می گویید؟! نه به خدا کسی که مرده است تا قیامت زنده نمی شود، و زندگی نخواهد نمود» و خداوند سخن آنان را در این آیه حکایت نموده و می فرماید:
«وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ…»(1) فضیل بن یسار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:
اگر سفیانی قیام کند، وظیفه من چیست؟ فرمود: «اگر او قیام کرد من به تو نامه ای
ص: 547
می نویسم» گفتم: نشانه نامه شما چیست؟ فرمود: نامه من فلان نشانه و فلان نشانه را دارد… و سپس این آیه را تلاوت نمود: «وَ اَقْسَمُواْ بِاللهِ جَهْدَ اَیْمَانِهِمْ لَا یَبْعَثُ اللّهُ مَن یَمُوتُ بَلَی وَعْدًا عَلَیْهِ…»(1) مولّف گوید:
روایات دیگری نیز به این معنا در کافی و تفسیر قمّی و عیّاشی نقل شده و ما به خاطر اختصار نقل نکردیم.
«اِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ اِذَا اَرَدْنَاهُ اَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ»(2) مرحوم کلینی با سند خود از صفوان بن یحیی نقل نموده که گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: معنای اراده ی خداوند و اراده ی مردم را برای من بیان فرمایید؟ امام(علیه السلام) فرمود: اراده مردم چیزی است که در باطن خود آماده می کنند، و سپس طبق آن عمل می کنند، و امّا اراده ی خداوند، ایجاد کاری است که او اراده نموده است، و نیاز به چیز دیگری ندارد، چرا که خداوند نیاز به فکر و تصمیم و حرکت ندارد، و این صفات مربوط به خلق اوست، و اراده ی خداوند این است که به چیزی بگوید: موجود باش و آن چیز موجود می شود و نیاز به لفظ و زبان و فکر و کوشش ندارد.(3)
ص: 548
«وَ مَا اَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ اِلَّا رِجَالاً نُّوحِی اِلَیْهِمْ فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«ذِکر» من هستم و امامان بعد از من اهل ذکر می باشند.(2) امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه «وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْاَلُونَ»، فرمود:
مائیم قوم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مائیم «مسوولون» و از ما سوال خواهد شد.(3) وشّاء گوید:
به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم، مقصود از «فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…» چیست؟ فرمود: ما اهل «ذکر» هستیم و از ما باید سوال شود. گفتم:
شما مسؤلون هستید، و ما سایل می باشیم؟ فرمود: آری. گفتم: بر ما واجب است که از شما سوال کنیم؟ فرمود: آری. گفتم:
بر شما نیز واجب است که به ما پاسخ بدهید؟ فرمود: بر ما واجب نیست پاسخ بدهیم و ما اگر بخواهیم پاسخ می دهیم و اگر نخواهیم پاسخ نمی دهیم.
ص: 549
مگر سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ اَوْ اَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسَابٍ.»(1) مولّف گوید:
روایات فراوانی به این معنا در کتب حدیث آمده و ما از ذکر آن ها صرف نظر کردیم.
احمد بن ابی نصر بزنطی گوید:
من نامه ای به حضرت رضا(علیه السلام) نوشتم و مسایلی را سوال کردم و آن حضرت در پاسخ به برخی از سوالات من آیه «فَاسْاَلُواْ اَهْلَ الذِّکْرِ اِن کُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ…» و آیه «وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ»، را مرقوم نمود و فرمود: بر شما واجب است که سوال کنید، و بر ما واجب نیست که پاسخ بدهیم، چرا که خداوند می فرماید: «فَاِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ اَنَّمَا یَتَّبِعُونَ اَهْوَاءهُمْ وَ مَنْ اَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَیْرِ هُدًی مِّنَ اللَّهِ.»(2)
ص: 550
و در برخی از روایات نیز آمده که مقصود از ذکر قرآن است و اهل آن آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کتاب خدا «ذکر» است و «اهل ذکر» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می باشند، و خداوند مردم را امر نموده که از آنان سوال کنند و از جهّال و نادان ها سوال نکنند و خداوند قرآن را ذکر نامیده چنان که می فرماید: «وَ اَنزَلْنَا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ»، و در آیه دیگری می فرماید: «وَ اِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْاَلُونَ.»(2) مولّف گوید:
این معنا نیز در عدّه ای از روایات آمده، طالبین به تفسیر برهان و نورالثّقلین مراجعه نمایند.
ص: 551
«اَ فَاَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُواْ السَّیِّئَاتِ اَن یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ…»(1) از روایات استفاده می شود که آیه فوق اشاره به قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و هلاکت لشکر سفیانی در سرزمین بیدا -- بین مکّه و مدینه -- دارد و ائمّه(علیهم السلام) به اصحاب خود تذکّر داده اند: که اگر حضرت مهدی(علیه السلام) را با پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و یاران او که 313 نفر هستند، مشاهده کردید، و دیدید که به طرف مدینه می رود و به بیدا که می رسد، می فرماید: این جا جایی است که خداوند دشمنان را در زمین فرو می برد و آیه فوق درباره ی آنان نازل شده است، بدانید که باید از او اطاعت و پیروی نمایید.(2) امام باقر(علیه السلام) به جابر جعفی می فرماید:
… بپرهیزید از قیام گروه های اندک از آل محمّد، چرا که آنان را پرچمی است [و آن پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیست] و برای آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز پرچمی است [و آن پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، و شما باید از این پرچم حمایت کنید، و چون یکی از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) [یعنی حضرت مهدی(علیه السلام)] با اصحاب خود که 313 نفر هستند، قیام نمود، و پرچم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به دست او بود، و به طرف مدینه آمد، و به سرزمین بیدا رسید، خواهد گفت: این جا مکان هلاکت دشمنان ماست، که زمین آنان را
ص: 552
فرو می برد و خداوند درباره ی آنان فرموده است: «اَ فَاَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُواْ السَّیِّئَاتِ اَن یَخْسِفَ اللّهُ بِهِمُ الاَرْضَ اَوْ یَاْتِیَهُمُ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ * اَوْ یَاْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ.»(1)
ص: 553
ص: 554
امام صادق(علیه السلام) نیز درباره ی آیه فوق فرمود:
آنان دشمنان خدا هستند، و مسخ می شوند، و از شهر خارج می گردند، و روی زمین سیر می کنند، [و زمین بیدا آنان را فرو می برد.](1) «اَ وَ لَمْ یَرَوْاْ اِلَی مَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ یَتَفَیَّاُ ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الْشَّمَآئِلِ سُجَّدًا لِلهِ وَ هُمْ دَاخِرُونَ»(2) مولّف گوید:
مفاد آیه فوق این است که کفّار و مشرکین باید بنگرند که همه مخلوقاتِ سایه انداز مقهور قدرت الهی می باشند، و در مقابل عظمت و قدرت او تسلیم هستند، و ذلیل و مطیع و منقاد اویند.
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«مقصود از «یَتَفَیَّؤُ ظِلاَلُهُ»» سجود [هر ظلّ و صاحب ظلّی] است در پیشگاه خداوند، و تحویل و تغییر هر سایه ای خضوع در مقابل خالق است».
چنان که خداوند پس از این آیه می فرماید:
«وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الاَرْضِ مِن دَآبَّةٍ وَ الْمَلآئِکَةُ وَ هُمْ لَا یَسْتَکْبِرُونَ * یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ.» و در سوره ی رعد(3) می فرماید:
«وَ لِلهِ یَسْجُدُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ طَوْعًا وَ کَرْهًا وَ ظِلالُهُم بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» و در
ص: 555
سوره ی حج(1) می فرماید: «اَ لَمْ تر اَنَّ اللهَ یَسْجُدُ لَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَن فِی الْاَرْضِ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبَالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ وَ کَثِیرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ…» صاحب مجمع البیان گوید:
در روایت صحیحی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: خداوند ملائکه ای در آسمان های هفتگانه دارد که از آن هنگام که آفریده شده اند، تا قیامت از خوف خداوند بدنشان می لرزد، و از هر قطره اشکی که از خوف خدا می ریزند، خداوند ملکی را خلق می کند و چون قیامت به پا می شود، سرهای خود را بالا می کنند و می گویند: خدایا ما حق عبادت تو را به جای نیاوردیم.(2) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، برای چه جایز نیست که آفریدگار جهان بیش از یکی باشد؟ امام صادق(علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
اگر دو صانع و خالق باشد، یا هر دو قدیم و قویّ هستند، و یا یکی از آنان قویّ و دیگری ضعیف است، و اگر هر دو قویّ باشند، باید یکی از آنان بتواند دیگری
ص: 556
را از بین ببرد، و خود تنها حاکم باشد، و اگر یکی از آنان ضعیف باشد، آن که قویّ است حاکم و غالب خواهد بود، و اگر هر دو قوی باشند در تدبیر اختلاف خواهند داشت، و نظام عالم دگرگون خواهد شد، و چون ما مشاهده می کنیم که عالم در کمال نظام و تدبیر صحیح است، می یابیم که حاکم متعدّد نیست.(1) «وَ مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللهِ ثُمَّ اِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَاِلَیْهِ تَجْاَرُونَ»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:
کسی که نعمت های خدا را منحصر در خوراک و پوشاک بداند، عمل او ناچیز و عذاب او نزدیک خواهد بود.(3) ابان بن تغلب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هیچ بنده ای نیست که گناهی بکند و پشیمان شود، مگر آن که خداوند او را می بخشد، قبل از آن که استغفار نماید، و هیچ بنده ای نیست که خداوند نعمتی به او بدهد و او نعمت را از خدا بداند، جز آن که خداوند او را خواهد
ص: 557
بخشید، قبل از آن که حمد و سپاس خدا را به جا آورد.(1) اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که به یاد نعمت های خدا افتادی، می روی در جای خلوتی که احدی تو را نبیند، و صورت خود را روی زمین می گذاری [و شکر خدا را به جا می آوری] و در مقابل خدا تواضع می کنی، و اگر بین مردم بودی دست روی شکم می گذاری و در پیشگاه خدا تواضع می کنی، و این پیش خداوند برای تو محبوب تر خواهد بود…(2)
وَ یَجْعَلُونَ لِما لا یَعْلَمُونَ نَصیبًا مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ وَ یَجْعَلُونَ لِلهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما یَشْتَهُونَ وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالْاُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظیمٌ یَتَواری مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ لِلَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلهِ الْمَثَلُ الْاَعْلی وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ
ص: 558
مُسَمًّی فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ وَ یَجْعَلُونَ لِلهِ ما یَکْرَهُونَ وَ تَصِفُ اَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ اَنَّ لَهُمُ الْحُسْنی لا جَرَمَ اَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ اَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ تَاللهِ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ ما اَنْزَلْنا عَلَیْكَ الْکِتابَ اِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اختَلَفُوا فیهِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اللهُ اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ وَ اِنَّ لَکُمْ فِی الْاَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقیکُمْ مِمَّا فی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَنًا خالِصًا سائِغًا لِلشَّارِبینَ وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخیلِ وَ الْاَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ وَ اَوْحی رَبُّكَ اِلَی النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکی سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلًا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ اَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ اللهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا اِنَّ اللهَ عَلیمٌ قَدیرٌ وَ اللهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلی بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَکَتْ اَیْمانُهُمْ فَهُمْ فیهِ سَواءٌ اَ فَبِنِعْمَةِ اللهِ یَجْحَدُونَ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَزْواجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ اَ فَبِالْباطِلِ یُؤْمِنُونَ وَ بِنِعْمَتِ اللهِ هُمْ یَکْفُرُونَ وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ ما لا یَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ شَیْئًا وَ لا یَسْتَطیعُونَ فَلا تَضْرِبُوا لِلهِ الْاَمْثالَ اِنَّ اللهَ یَعْلَمُ وَ اَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ مَنْ رَزَقْناهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ اَحَدُهُما اَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلی شَیْ ءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلی مَوْلاهُ اَیْنَما یُوَجِّهْهُ لا یَاْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوی هُوَ وَ مَنْ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
ص: 559
«ظَلّ بفعل کذا» اذا فعله فی صدر النهار، فهو بمعنی اضحی بفعل کذا، و «کظیم» به معنای غصّه مندی است و صاحب آن از اندوه زیاد، سخن نمی گوید، و «هَون» به معنای هَوان و به معنای مشقّت است، و «مُفرطون» به معنای متروکون و به معنای معجّلون آمده، و فرط در لغت به معنای تقدّم است و «فَرَط منّی قول» یعنی تقدّم منّی، و مفرطون در آیه به معنای مقدّمون الی النار است و «مفرّطون» نیز به همین معناست و اگر کسی به معنای متروکون معنا کرده به همین خاطر است، و عبرت به معنای موعظه است، و به معنای چیزی که از آن عبرت گرفته می شود نیز می باشد، و «فرث» به معنای ثفل و ته نشینی چیزی است، و «ساغ الطعام» یعنی طعام را به راحتی فرو برد، و سُکر در لغت چند معنا دارد: 1. نوشابه مست کننده؛ 2. طعام گوارا؛ 3. به معنای آرامش و سکون؛ 4. مستی و تحیّر. و «ذُلَل» جمع ذلول به معنای رام و مطیع است و «دابّة الذلول» حیوان رام را گویند، و «رَذل» به معنای پست و دون است، و «رذال» جمع آن است، و «حَفَدة» جمع حافد، فرزندان دختر را گویند، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: ما حفده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم، و «حافد» در لغت به معنای مسرع در طاعت و خدمت است، و «ابکم» فرزند گنگ را گویند که نه می فهمد و نه می تواند بفهماند و مقابل آن، انسان سلیم الحواسّ و نفّاع و صاحب رشد و دیانت است، که مردم را امر به عدالت می نماید، و «کلّ» به معنای سنگین است و «کلّ عن الامر اذا ثقل علیه» و «کلّت السکّین» اذا غلظت شفرتها، و لسان کلیل، زبان غیر گویا را گویند.(1)
آنان برای بُت هایی که هیچ گونه سود و زیانی از آن ها سراغ ندارند، سهمی از آن چه
ص: 560
به آنان روزی داده ایم قرار می دهند به خدا سوگند، (در دادگاه قیامت،) از این افتراها که می بندید، بازپرسی خواهید شد! (56) آن ها (در پندار خود،) برای خداوند دختران قرار می دهند -- منزّه است (از این که فرزندی داشته باشد) -- ولی برای خودشان، آن چه را میل دارند قائل می شوند… (57) در حالی که هر گاه به یکی از آن ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می شود و به شدّت خشمگین می گردد… (58) به خاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد (و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند! (59) برای آن ها که به سرای آخرت ایمان ندارند، صفات زشت است و برای خدا، صفات عالی است و او قدرتمند و حکیم است. (60) و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مجازات می کرد، جنبنده ای را بر پشت زمین باقی نمی گذارد ولی آن ها را تا زمان معیّنی به تاخیر می اندازد. و هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تاخیر می کنند، و نه ساعتی پیشی می گیرند. (61) آن ها برای خدا چیزهایی قرار می دهند که خودشان از آن کراهت دارند [فرزندان دختر] با این حال زبانشان به دروغ می گوید سرانجام نیکی دارند! از این رو برای آنان آتش است و آن ها از پیشگامان (دوزخ) اند. (62) به خدا سوگند، به سوی امّت های پیش از تو پیامبرانی فرستادیم امّا شیطان اعمال شان را در نظرشان آراست و امروز او ولیّ و سرپرستشان است و مجازات دردناکی برای آن هاست! (63) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آن چه را در آن اختلاف دارند، برای آن ها روشن کنی و (این قرآن) مایه هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند! (64) خداوند از آسمان، آبی فرستاد و زمین را، پس از آن که مرده بود، حیات بخشید! در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که گوش شنوا دارند! (65) و در وجود چهارپایان، برای شما (درسهای) عبرتی است: از درون شکم آن ها، از میان غذاهای هضم شده و خون، شیر
ص: 561
خالص و گوارا به شما می نوشانیم! (66) و از میوه های درختان نخل و انگور، مسکرات (ناپاک) و روزی خوب و پاکیزه می گیرید در این، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که اندیشه می کنند! (67) و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که:
«از کوه ها و درختان و داربستهایی که مردم می سازند، خانه هایی برگزین! (68) سپس از تمام ثمرات (و شیره گلها) بخور و راه هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، براحتی بپیما! «از درون شکم آن ها، نوشیدنی با رنگهای مختلف خارج می شود که در آن، شفا برای مردم است به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که می اندیشند. (69) خداوند شما را آفرید سپس شما را می میراند بعضی از شما به نامطلوب ترین سنین بالای عمر می رسند، تا بعد از علم و آگاهی، چیزی ندانند (و همه چیز را فراموش کنند) خداوند دانا و تواناست! (70) خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد (چرا که استعدادها و تلاش های تان متفاوت است)! امّا آن ها که برتری داده شده اند، حاضر نیستند از روزی خود به بردگانشان بدهند و همگی در آن مساوی گردند آیا آنان نعمت خدا را انکار می نمایند (که شکر او را ادا نمی کنند)؟ ! (71) خداوند برای شما از جنس خودتان همسرانی قرار داد و از همسرانتان برای شما فرزندان و نوه هایی به وجود آورد و از پاکیزه ها به شما روزی داد آیا به باطل ایمان می آورند، و نعمت خدا را انکار می کنند؟! (72) آن ها غیر از خدا، موجوداتی را می پرستند که هیچ رزقی را برای آنان از آسمان ها و زمین در اختیار ندارند و توان این کار را نیز ندارند. (73) پس، برای خدا امثال (و شبیه ها) قائل نشوید! خدا می داند، و شما نمی دانید. (74) خداوند مثالی زده: برده مملوکی را که قادر بر هیچ چیز نیست و انسان (با ایمانی) را که از جانب خود، رزقی نیکو به او بخشیده ایم، و او پنهان و آشکار از آن چه خدا به او داده، انفاق می کند آیا این دو نفر یکسانند؟! شکر مخصوص خداست، ولی اکثر آن ها نمی دانند! (75)
ص: 562
خداوند مثالی (دیگر) زده است: دو نفر را، که یکی از آن دو، گنگ مادرزاد است و قادر بر هیچ کاری نیست و سربار صاحبش می باشد او را در پی هر کاری بفرستد، خوب انجام نمی دهد آیا چنین انسانی، با کسی که امر به عدل و داد می کند، و بر راهی راست قرار دارد، برابر است؟! (76)
«وَ یَجْعَلُونَ لِمَا لَا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللهِ لَتُسْاَلُنَّ عَمَّا کُنتُمْ تَفْتَرُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مشرکین عرب همواره برای بُت های خود، سهمی از زراعت و شترها و گوسفندان خود را قرار می دادند و خداوند در این آیه از این عمل نکوهش نموده و می فرماید:
به خدا سوگند شما از این عمل جاهلانه و افتراآمیز، سوال خواهید شد.
و نیز گوید:
قریش مکّه می گفتند: ملائکه دختران خدایند، و چیزی را به خدا نسبت می دادند که خود دوست نمی داشتند، چرا که آنان دختران را دوست نمی داشتند [و زنده به گور می کردند].
از این رو، خداوند در آیه 57 می فرماید: «وَ لَهُم مَّا یَشْتَهُونَ» و در آیه 58 می فرماید:
«وَ اِذَا بُشِّرَ اَحَدُهُمْ بِالاُنثَی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ کَظِیمٌ * یَتَوَارَی مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ اَ یُمْسِکُهُ عَلی هُونٍ اَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ اَلا ساءَ ما یَحْکُمُونَ».(2) این وضع تفکّر زمان جاهلیّت بوده که دختران را برای خود ننگ می دانسته اند، و آن چه را نمی پسندیده اند به خدا نسبت می داده و می گفته اند: آنان فرزندان خدا هستند.
ص: 563
و اگر به یکی از آنان خبر می رسیده: که فرزند دختری پیدا کرده ای، صورت او از شرمندگی سیاه می شد و این خبر برای او بسیار ناگوار بوده است، تا جایی که از شرمساری، خود را پنهان می کرده، و متحیّر می مانده که چه باید بکند «آیا با خواری او را نگه دارد، و یا او را زنده به گور نماید؟!» در حالی که اسلام دختر را رحمت و احسان خدا می داند و پسر را نعمت می داند، و خداوند از رحمت و احسان خود سوال نخواهد کرد، و لکن از نعمت هایی که به مردم داده سوال خواهد نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«الْبَنَاتُ حَسَنَاتٌ وَ الْبَنُونَ نِعَمٌ وَ الْحَسَنَاتُ یُثَابُ عَلَیْهَا وَ النِّعَمُ یُسئَلُ عَنْهَا». یعنی دختران، حسنات شما و پسران نعمت های خدایند، و خداوند به خاطر حسنات به شما پاداش می دهد، و از نعمت ها سوال خواهد نمود.
و در سخن دیگری امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بشارت ولادت فاطمه[[3]] داده شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در صورت اصحاب خود کراهت احساس نمود و به آنان فرمود: برای چه شما از دختران کراهت دارید؟! در حالی که دختر گلی است که من می بویم و رزق او هم با خداست؟!(2)
ص: 564
«وَ مَا اَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ اِلَّا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»(1) انس بن مالک [خادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
برای من آب وضو فراهم کن پس من فوراً آب وضو را فراهم کردم و آن حضرت وضو گرفت و به جای خود بازگشت و سپس به من فرمود: «ای انس اوّل کسی که وارد بر من می شود، امیرالمؤمنین و سیّد المسلمین و قائد الغرّ المحجّلین خواهد بود».
انس می گوید: پس من پیش خود گفتم: «خدایا وارد شونده را از قوم من قرار بده».
سپس گوید: ناگهان شنیدم که درب خانه را می کوبند و چون باز نمودم، علی بن ابی طالب(علیه السلام) بود، پس او وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم که چون او را دید، با شادی برخاست و ایستاد و چون علی(علیه السلام) نزد او آمد او را در آغوش گرفت و دستان خود را به صورت کشید و با آن ها صورت علی(علیه السلام) را مسح نمود و سپس دستان خود را به صورت علی(علیه السلام) کشید و با آن ها صورت خود را مسح نمود، پس علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله امروز با من برخوردی نمودی که تا کنون چنین برخوردی را نکرده بودی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: باکی نیست، تو وصیّ و خلیفه من هستی و تویی که اختلافات مردم را برطرف می کنی، و حقیقت را بیان می نمایی، و از طرف من حقایق را بیان می کنی، و نبوّت من را به گوش مردم می رسانی.(2)
ص: 565
مولّف گوید:
حدیث فوق در کتب اهل سنّت نیز موجود است، و ابو نعیم در «حلیّة الابرار» و موفّق بن احمد نیز در کتاب «فضایل امیرالمؤمنین(علیه السلام)» این حدیث را از انس بن مالک با مختصر اختلافی در عبارت نقل کرده اند.
«وَ اِنَّ لَکُمْ فِی الاَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهِ مِن بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
احدی از آشامیدن شیر، گلوگیر نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «لَّبَنًا خَالِصًا سَآئِغًا لِلشَّارِبِینَ.»(2) شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: «من شیر نوشیدم، و آزارم داد» امام(علیه السلام) به او فرمود:
به خدا سوگند شیر به کسی زیان نمی رساند، و تو شیر را با چیز دیگری خورده ای، و آن چیز، به تو آزار رسانده است، و گمان کرده ای که شیر به تو آزار رسانده!(3)
ص: 566
و در سخن دیگری فرمود:
شیر غذای پیامبران است.(1) و در سخن دیگری فرمود:
شیر گاو، دوا و دارو می باشد.(2) شخصی به امام باقر(علیه السلام) از ناراحتی معده، شکایت نمود، و امام(علیه السلام) به او فرمود:
چه مانع است تو را که از شیر گاو استفاده کنی؟! سپس فرمود: آیا تا کنون از شیر گاو خورده ای؟ گفتم: بارها خورده ام فرمود: چگونه یافتی آن را؟ گفتم: «معده را اصلاح می کند و شحم کلیه ها را تامین می کند و اشتها می آورد» پس امام(علیه السلام) فرمود: اگر وقت آن بود، با تو به ینبع [روستایی بین مکّه و مدینه] می رفتیم و از آن می نوشیدیم.(3)
ص: 567
«وَ مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الاَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا اِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «سَکراً» خَلّ و سِرکه است و مقصود از «رِزْقًا حَسَنًا» زبیب و کشمش است.
و در تفسیر عیّاشی از سعید بن یسار از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند به نوح دستور داد تا از هر درختی و حیوانی یک جفت داخل کشتی قرار بدهد؛ پس نوح، فحلِ درخت خرما و عَجْوة [که بهترین نوع خرما می باشد] را که جفت یک دیگرند، وارد کشتی نمود و چون مردم غرق شدند و کشتی به زمین نشست، خداوند به نوح امر نمود تا درخت انگور را غرس کند، پس ابلیس آمد و او را از این کار منع نمود، و نوح با او درگیر شد، و ابلیس گفت: این درخت مربوط به من و یاران من می باشد، و نوح با ابلیس صلح کرد، که یک چهارم برای ابلیس باشد و سه چهارم برای نوح، و خداوند در کتاب خود فرمود: «مِن ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَ الاَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَ رِزْقًا حَسَنًا» و مسلمانان به این آیه عمل می کردند تا این که آیه تحریم شراب نازل شد و خداوند فرمود: «اِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الاَنصَابُ…» و این آیه، آیه ی قبل را نسخ نمود [و گرفتن شراب از انگور و… ممنوع گردید.](2)
ص: 568
مولّف گوید:
برخی از مفسّرین «سَکَراً» را به معنای شیرینی دانسته اند، و برخی خمر دانسته اند، و قمّی (رحمه الله) خلّ دانسته، و ظاهر روایت گذشته خمر است.
و در روایت دیگری آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابلیس با نوح درباره ی درخت انگور نزاع نمود، و جبرییل به نوح گفت: «او را حقی در این درخت هست» و نوح ثلث آن را به او داد و او نپذیرفت و نصف آن را به او داد و او نپذیرفت، پس جبرییل آمد و دو ثلث آن را سوزاند و گفت: ای نوح! آن چه آتش گرفت سهم ابلیس بود و آن چه باقیمانده سهم تو می باشد.(1) «وَ اَوْحَی رَبُّکَ اِلَی النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
وحی در این آیه به معنای الهام است، و زنبور عسل با الهام الهی از همه ی گل ها می گیرد، و تبدیل به عسل می کند. سپس گوید: حریز بن عبد الله نقل کرده که:
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند مقصود از نَحْل ما هستیم، و خداوند به ما وحی نموده است،
ص: 569
و مقصود از «اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا» این است که خداوند امر کرده ما از عرب شیعیانی برگزینیم، و مقصود از «وَ مِنَ الشَّجَرِ» شیعیان ما از عجم هستند، و مقصود از «وَ مِمَّا یَعْرِشُونَ» شیعیان ما از موالی هستند [و موالی غلامان آزاد شده را گویند] و مقصود از «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ اَلْوَانُهُ» علومی است که از ما به شما شیعیان مان می رسد.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کشتن شش پرنده نهی نمود، و اوّل آن ها زنبور عسل بود… سپس فرمود:
«زنبور عسل گل های پاک را می خورد و تبدیل به غذای پاک و طیّب می کند، و این همان حیوانی است که خداوند به او وحی [و الهام] نموده است، و او نه از جنّ است و نه از انسان است…»(2) سیف بن عمیره گوید:
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: من بیماری خاصّی دارم و به خاطر آن شراب می خورم. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه آب نمی خوری که خداوند هر زنده ای را از آب
ص: 570
زنده نگهداشته است؟! آن شخص گفت: با حال من مساعد نیست. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه عسل نمی خوری، که خداوند درباره ی آن می فرماید: «فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ»؟ آن شخص گفت: عسل پیدا نمی کنم. امام(علیه السلام) فرمود: برای چه شیر نمی خوری که سبب رشد بدن و محکم شدن استخوان تو بشود؟ آن شخص گفت: با مزاج من مساعد نیست. امام(علیه السلام) فرمود: می خواهی من به تو بگویم:
شراب بنوش؟ به خدا سوگند چنین نخواهم گفت.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
سه چیز حافظه را قوّی می کند و بلغم را از بین می برد: 1. قرآن؛ 2. عسل؛ 3. شیر.(2) شخصی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: من بیماری درونی و دلدرد دارم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
آیا همسری داری؟ گفت: آری. فرمود: به او بگو: با رضایت چیزی از مال خود را به تو ببخشد، و سپس با آن مال عسل تهیّه کن، و مقداری از آب باران را با آن مخلوط کن و سپس بنوش، چرا که من در کتاب خدا دیده ام که می فرماید: «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء مُّبَارَکًا» و می فرماید: «یَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ اَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاء لِلنَّاسِ»، و می فرماید: «فَاِن طِبْنَ لَکُمْ عَن شَیْءٍ مِّنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَّرِیئًا»
ص: 571
و هنگامی که برکت و شفا و گوارا و سازگار بودن جمع شوند، تو شفا خواهی یافت، ان شاء الله. پس آن شخص به دستور امیرالمؤمنین(علیه السلام) عمل نمود و شفا یافت.(1) «وَ اللّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَ مِنکُم مَّن یُرَدُّ اِلَی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لَا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا…»(2) مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که بنده به سنّ یک صد سال می رسد، به «ارذل عمر» [و نهایت پیری و ناتوانی] رسیده است.(3) مرحوم طبرسی نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمودند:
«ارذل عمر» هفتاد و پنج سال است.(4) و روایت شده که «ارذل عمر» این است که عقل انسان در اثر پیری و کهولت به اندازه ی عقل فرزند هفت ساله بشود.(5)
ص: 572
علیّ بن مغیره گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:
هنگامی که مومن به چهل سال می رسد، خداوند او را از جنون و جذام و پیسی ایمن می کند، و چون به پنجاه سال می رسد، حساب او را سبک می نماید، و چون به شصت سال می رسد، خداوند توفیق انابه و راز و نیاز به او می دهد، و چون به هفتاد سال می رسد، اهل آسمان او را دوست می دارند، و چون به هشتاد سال می رسد، خداوند دستور می دهد تا حسنات و اعمال نیک او را بنویسند، و گناهان او را رها کنند، و چون به نود سال می رسد، خداوند گناهان گذشته و آینده ی او را می آمرزد، و نوشته می شود: او اسیر خدا در روی زمین است.(1) «وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّنْ اَنفُسِکُمْ اَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُم مِّنْ اَزْوَاجِکُم بَنِینَ وَ حَفَدَةً وَ رَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«حفدة» فرزندان دختر را گویند، و ما حفده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم.
ص: 573
و در روایت دیگری فرمود:
«حفده» یاوران انسان هستند.(1) و در لغت نیز، حفده و حافد، به کسی گفته می شود که کوشای در خدمت و اطاعت از انسان باشد.(2) «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ اَحَدُهُمَا اَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَیَ شَیْءٍ وَ هُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلاهُ… هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این مثَل را خداوند برای کفّار زده و به آنان می فرماید: چگونه می توان مساوی دانست: مرد گنگی را که قادر بر چیزی نیست [و نمی فهمد و نمی تواند بفهماند و کَلِّ بر مولای خود می باشد، با مردی که امر به عدالت می کند و بر صراط مستقیم قرار دارد؟! سپس گوید: مقصود از «وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ائمّه معصومین(علیهم السلام) هستند.(4) امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:
مقصود از «وَ مَن یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» علی بن ابی طالب(علیه السلام) است و اوست که بر صراط مستقیم می باشد.(5)
ص: 574
مولّف گوید:
این معنا در تفسیر آیه 75 نیز گذشت که فرمود: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوکًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا…»
وَ لِلهِ غَیْبُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما اَمْرُ السَّاعَةِ اِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ اِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ وَ اللهُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْاَبْصارَ وَ الْاَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ اَ لَمْ یَرَوْا اِلَی الطَّیْرِ مُسَخَّراتٍ فی جَوِّ السَّماءِ ما یُمْسِکُهُنَّ اِلَّا اللهُ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ جُلُودِ الْاَنْعامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَها یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ اِقامَتِکُمْ وَ مِنْ اَصْوافِها وَ اَوْبارِها وَ اَشْعارِها اَثاثًا وَ مَتاعًا اِلی حینٍ وَ اللهُ جَعَلَ لَکُمْ مِمَّا خَلَقَ ظِلالًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْجِبالِ اَکْنانًا وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَاْسَکُمْ کَذلِكَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّما عَلَیْكَ الْبَلاغُ الْمُبینُ یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَها وَ اَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِنْ کُلِّ اُمَّةٍ شَهیدًا ثُمَّ لا یُؤْذَنُ لِلَّذینَ کَفَرُوا وَ لا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ وَ اِذا رَاَی الَّذینَ ظَلَمُوا الْعَذابَ فَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ وَ اِذا رَاَی الَّذینَ اَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِكَ فَاَلْقَوْا اِلَیْهِمُ الْقَوْلَ اِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ وَ اَلْقَوْا اِلَی اللهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ زِدْناهُمْ عَذابًا فَوْقَ الْعَذابِ بِما کانُوا یُفْسِدُونَ وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ اُمَّةٍ شَهیدًا عَلَیْهِمْ مِنْ اَنْفُسِهِمْ وَ جِئْنا بِكَ شَهیدًا عَلی هؤُلاءِ وَ نَزَّلْنا عَلَیْكَ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً
ص: 575
وَ رَحْمَةً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ اِنَّ اللهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاِحْسانِ وَ ایتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ یَنْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ وَ اَوْفُوا بِعَهْدِ اللهِ اِذا عاهَدْتُمْ وَ لا تَنْقُضُوا الْاَیْمانَ بَعْدَ تَوْکیدِها وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللهَ عَلَیْکُمْ کَفیلًا اِنَّ اللهَ یَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ وَ لا تَکُونُوا کَالَّتی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اَنْکاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ اَنْ تَکُونَ اُمَّةٌ هِیَ اَرْبی مِنْ اُمَّةٍ اِنَّما یَبْلُوکُمُ اللهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ ما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَکُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَ لکِنْ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ لا تَتَّخِذُوا اَیْمانَکُمْ دَخَلًا بَیْنَکُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها وَ تَذُوقُوا السُّوءَ بِما صَدَدْتُمْ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ لَکُمْ عَذابٌ عَظیمٌ وَ لا تَشْتَرُوا بِعَهْدِ اللهِ ثَمَنًا قَلیلًا اِنَّما عِنْدَ اللهِ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذینَ صَبَرُوا اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ مَنْ عَمِلَ صالِحًا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ فَاِذا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیمِ اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ اِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ
«امّهات» در اصل «اُمّات» بوده و هاء برای تاکید اضافه شده، چنان که در اهرقت نیز هاء اضافه شده و اصل آن اَرَقتُ بوده است. و «اَفئدة» جمع فؤاد است، و «جَوّ» هوای دور زمین است. و «سَکَن» هر چیزی را گویند که محل آرامش باشد، و «مسکن» نیز محلّ سکونت و آرامش است، و «سَکَن» با فتح به معنای خانه است، و «سکون» به معنای اهل خانه است. و «اثاث» متاع خانه است که زیاد باشد، و آن جمع بدون مفرد است،
ص: 576
و «متاع» نیز مفرد ندارد، و «اکنان» جمع کِنّ است و آن محلّی است که صاحب آن خود را در آن پنهان می کند، و اکَننتَه ای اخفیته، از این رو لباس و قمیص و زره و کلاه خود را کِنّ گویند، و «عَتَب» به معنای آشتی و رجوع به مسرّت طرف است و معنای «لا یُستعتبون» این است که راه طلب آشتی بر آنان بسته شده است، و «استعتبه» یعنی طلب منه ان یعتب، و «اعتبک فلان» اذا صار الی ما تحبّ. و «القیت الیه مقالةً» ای قلتها له، و «تلقّاها» یعنی قبلها، و «سِلم و استسلام» به معنای انقیاد و پذیرفتن است؛ و «تبیان و بیان» به یک معناست، و «انکاث» جمع نکث به معنای نقض و پاره کردن است، و هر چیزی که بعد از محکم شدن پاره شود به آن نَکث گویند، و کسی که از اطاعت امام خود خارج می شود را ناکث می نامند؛ و «دَخَل» به معنای دَغَل و خدعه است، و «اربی» از ربا به معنای زیاده است.(1)
غیب آسمان ها و زمین، مخصوص خداست (و او همه را می داند) و امر قیامت (بقدری نزدیک و آسان است) درست همانند چشم برهم زدن، و یا از آن هم نزدیکتر چرا که خدا بر هر چیزی تواناست! (77) و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی دانستید و برای شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید! (78) آیا آن ها به پرندگانی که بر فراز آسمان ها نگه داشته شده، نظر نیفکندند؟ هیچ کس جز خدا آن ها را نگاه نمی دارد در این امر، نشانه هایی (از عظمت و قدرت خدا) است برای کسانی که ایمان می آورند! (79) و خدا برای شما از خانه های تان محل سکونت (و آرامش) قرار داد و از پوست چهارپایان نیز برای شما خانه هایی قرار داد که روز کوچ کردن و روز اقامتتان، به آسانی می توانید آن ها را جا به جا کنید و از پشم و کرک
ص: 577
و موی آن ها، برای شما اثاث و متاع (و وسایل مختلف زندگی) تا زمان معیّنی قرار داد.
(80) و (نیز) خداوند از آن چه آفریده است سایه هایی برای شما قرار داده و از کوه ها پناهگاه هایی و برای شما پیراهن هایی آفریده، که شما را از گرما (و سرما) حفظ می کند و پیراهن هایی که به هنگام جنگ، حافظ شماست این گونه نعمت هایش را بر شما کامل می کند، شاید تسلیم فرمان او شوید! (81) (با این همه،) اگر روی برتابند، (نگران مباش) تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری. (82) آن ها نعمت خدا را می شناسند سپس آن را انکار می کنند و اکثرشان کافرند! (83) (به خاطر بیاورید) روزی را که از هر امّتی گواهی بر آنان برمی انگیزیم سپس به آنان که کفر ورزیدند، اجازه (سخن گفتن) داده نمی شود (بلکه دست و پا و گوش و چشم، حتّی پوست تن آن ها گواهی می دهند!) و (نیز) اجازه عذرخواهی و تقاضای عفو به آنان نمی دهند! (84) و هنگامی که ظالمان عذاب را ببینند، نه به آن ها تخفیف داده می شود، و نه مهلت! (85) و هنگامی که مشرکان معبودهایی را که همتای خدا قرار دادند می بینند، می گویند: «پروردگارا! این ها همتایانی هستند که ما به جای تو، آن ها را می خواندیم! «در این هنگام، معبودان به آن ها می گویند: «شما دروغ گو هستید! (شما هوای نفس خود را پرستش می کردید!)» (86) و در آن روز، همگی (ناگزیر) در پیشگاه خدا تسلیم می شوند و تمام آن چه را (نسبت به خدا) دروغ می بستند، گم و نابود می شود! (87) کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا بازداشتند، به خاطر فسادی که می کردند، عذابی بر عذاب شان می افزاییم! (88) (به یاد آورید) روزی را که از هر امتی، گواهی از خودشان بر آن ها برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم! و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز، و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است! (89) خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم، نهی می کند خداوند به شما اندرز
ص: 578
می دهد، شاید متذکّر شوید! (90) و هنگامی که با خدا عهد بستید، به عهد او وفا کنید! و سوگندها را بعد از محکم ساختن نشکنید، در حالی که خدا را کفیل و ضامن بر (سوگند) خود قرار داده اید، به یقین خداوند از آن چه انجام می دهید، آگاه است! (91) همانند آن زن (سبک مغز) نباشید که پشم های تابیده خود را، پس از استحکام، وامی تابید! در حالی که (سوگند و پیمان) خود را وسیله خیانت و فساد قرار می دهید به خاطر این که گروهی، جمعیّتشان از گروه دیگر بیشتر است (و کثرت دشمن را بهانه ای برای شکستن بیعت با پیامبر می شمرید)! خدا فقط شما را با این وسیله آزمایش می کند و به یقین روز قیامت، آن چه را در آن اختلاف داشتید، برای شما روشن می سازد! (92) و اگر خدا می خواست، همه شما را امت واحدی قرار می داد (و همه را به اجبار وادار به ایمان می کرد امّا ایمان اجباری فایده ای ندارد!) ولی خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گم راه، و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت می کند! (به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب می کند!) و یقیناً شما از آن چه انجام می دادید، بازپرسی خواهید شد! (93) سوگند های تان را وسیله تقلّب و خیانت در میان خود قرار ندهید، مبادا گامی بعد از ثابت گشتن (بر ایمان) متزلزل شود و به خاطر بازداشتن (مردم) از راه خدا، آثار سوء آن را بچشید! و برای شما، عذاب عظیمی خواهد بود! (94) و (هرگز) پیمان الهی را با بهای کمی مبادله نکنید (و هر بهایی در برابر آن ناچیز است!) آن چه نزد خداست، برای شما بهتر است اگر می دانستید. (95) آن چه نزد شماست فانی می شود امّا آن چه نزد خداست باقی است و به کسانی که صبر و استقامت پیشه کنند، مطابق بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش خواهیم داد. (96) هر کس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مومن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد. (97)
ص: 579
هنگامی که قرآن می خوانی، از شرّ شیطان مطرود، به خدا پناه بر! (98) چرا که او، بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می کنند، تسلّطی ندارد. (99) تسلّط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند، و آن ها که نسبت به او [خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند) (100)
«وَ اللّهُ اَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَیْئًا وَ جَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَ الاَبْصَارَ وَ الاَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»(1) یونس بن یعقوب گوید:
گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) مانند حمران بن اعین و محمّد بن اعین و محمّد بن نعمان و هشام بن سالم و طیّار، و جماعتی دیگر که در بین آنان هشام بن حکم بود خدمت امام صادق(علیه السلام) جمع بودند، امام صادق(علیه السلام) به هشام بن حکم که جوانی بود فرمود: آیا به ما خبر نمی دهی که با عمرو بن عبید [عالم سنّی] چه کردی؟ و چگونه از او سوال نمودی؟ هشام گفت: ای فرزند رسول خدا! من در مقابل شما حیا می کنم سخن بگویم و زبان من به سخن باز نمی شود. امام(علیه السلام) فرمود: «هر گاه ما دستوری به شما می دهیم باید عمل کنید». هشام گفت:
من اطّلاع پیدا کردم که عمرو بن عبید منزلتی پیدا نموده و کرسی درسی در مسجد بصره دارد، و برای من سنگین آمد، از این رو به بصره رفتم و در روز جمعه ای دیدم او در مسجد بصره حلقه درس بزرگی دارد، و شمله و ردایی پوشیده، و مردم از او سوال می کنند، پس من -- از بین جمعیّت -- خود را به او رساندم، و به او گفتم: ایّها العالم! من مرد غریبی هستم، اجازه ی سوال به من می دهی؟ او گفت: آری.
ص: 580
به او گفتم:
آیا تو چشم داری؟ او گفت: ای فرزند! این چه سوالی است که می کنی؟ گفتم:
سوالات من این گونه است. او گفت: سوال کن، گرچه سوال تو احمقانه باشد.
گفتم: آیا به من پاسخ می دهی؟ گفت: آری. گفتم: آیا تو چشم داری؟ گفت: آری.
گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: رنگ ها و اشخاص را می بینم. گفتم: آیا تو بینی داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: با آن بوها را استشمام می کنم.
گفتم: آیا تو دهان و زبان داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: طعم غذا را می چشم. گفتم: آیا تو گوش داری؟ گفت: آری. گفتم: با آن چه می کنی؟ گفت: صداها را می شنوم. گفتم: آیا تو قلب [و عقل] داری؟ گفت: آری. گفتم:
با آن چه می کنی؟ گفت: به وسیله آن، صحّت و درستی حرکت جوارح و حواسّ خود را تشخیص می دهم، گفتم: آیا جوارح و حواسّ تو بی نیاز از قلب تو نیستند؟ گفت: نه. گفتم: چگونه بی نیاز نیستند، در حالی که در سلامت و صحّت هستند؟! او گفت: ای فرزند! جوارح و اعضای بدن من اگر در چیزی که بوئیده و یا دیده و یا چشیده و یا شنیده اند شک کنند، به قلب مراجعه می کنند و قلب حقیقت را برای آنان روشن می کند و شک آنان را برطرف می نماید. پس به او گفتم:
بنابراین خداوند قلب تو را برای برطرف کردن شکّ جوارح تو قرار داده است؟ گفت: آری. گفتم: پس چاره ای از وجود قلب نیست وگرنه جوارح تو به یقین و صحّت کار خود پی نمی برند؟ گفت: آری چنین است.
به او گفتم: ای ابا مروان! خدایی که جوارح تو را بدون امام و پیشوایی که شکّ آنان را برطرف کند نگذارده، تا در حیرت و سرگردانی نمانند، آیا این مخلوق را در اختلاف و حیرت و شکّ باقی می گذارد، و برای آنان امامی قرار نمی دهد، تا به
ص: 581
وسیله او شکّ خود را برطرف کنند؟ و برای جوارح تو امام و راهنمایی قرار می دهد تا آنان را از شکّ و حیرت نجات دهد؟ پس عمرو بن عبید ساکت ماند، و به من گفت: آیا تو هشام بن حکم هستی؟ گفتم: نه، گفت: آیا از هم نشینان اویی؟ گفتم:
نه، گفت: تو اهل کجایی؟ گفتم: اهل کوفه هستم» گفت: پس تو همان هشام بن حکم هستی، و سپس مرا در آغوش گرفت و در جای خود نشاند و از جای خود برنخاست تا من برخاستم.
پس امام صادق(علیه السلام) خندان شد و فرمود: این مطالب را تو از که آموختی؟ گفتم:
این ها را از شما آموختم و خود مرتّب کردم، امام(علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند این ها در کتب ابراهیم و موسی(علیهما السلام) وجود دارد.(1)
ص: 582
«وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّن بُیُوتِکُمْ سَکَنًا وَ جَعَلَ لَکُم مِّن جُلُودِ الاَنْعَامِ بُیُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا یَوْمَ ظَعْنِکُمْ وَ یَوْمَ اِقَامَتِکُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود از «بُیُوتِکُمْ سَکَنًا» مساکن زندگی مردم است. و مقصود از «مِّن جُلُودِ الاَنْعَامِ بُیُوتًا» خیمه های چرمی است که خانه سیّار وطن و سفر است [برای دامداران] و مقصود از «وَ اللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلاً» سایبان هایی است که مردم از آن ها استفاده می کنند…(2)
ص: 583
و در تفسیر «وَ جَعَلَ لَکُمْ سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» سلیمان بن خالد گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی گرما و سرما سوال کردم و گفتم: سرما و گرما از کجا بوجود می آید؟ امام(علیه السلام) فرمود: ای ابا ایّوب! مِرّیخ سیّاره ی بسیار گرم است، و زُحَل سیّاره ی بسیار سرد است، و هر گاه مرّیخ بالاتر برود، زُحَل به پایین افق می آید [و هوا سرد می شود] و شروع این جابه جایی در بهار است و این دو سیّاره همواره همین گونه به زمین دور و نزدیک می شوند، و به مدّت سه ماه، دایما مرّیخ یک درجه به زمین نزدیک می شود، و زحل یک درجه از زمین دورتر می شود، تا این که مرّیخ کاملا در آسمان بالا آمده و قابل رؤیت می شود، و زحل کاملا دور می گردد، و هوا گرم می شود، و در اواخر تابستان، و اوایل پاییز جریان عکس می شود، و زُحل به زمین نزدیک می شود، و مرّیخ از آن دور می گردد، و در اوایل زمستان، مرّیخ کاملا از زمین دور است، و زحل نزدیک است، و لذا هوا سرد می شود، و امّا اگر در تابستان [بر خلاف معمول] روزی هوا سرد بود، به علّت تاثیر ماه است، چنان که اگر در زمستان روز گرمی داشتیم، به خاطر تاثیر خورشید است، و این تقدیر و اندازه گیری خداوند توانا و عزیز است، و من بنده ی پروردگار جهانیان هستم، [و به تقدیر او راضی می باشم.](1)
ص: 584
«یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»(1) احمد بن عیسی از امام صادق(علیه السلام) از پدر خود از جدّ خود زین العابدین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که آیه ی «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ». نازل شد، عدّه ای از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجد مدینه جمع شدند، و به یک دیگر گفتند: شما درباره ی این آیه چه می گویید؟ پس برخی از آنان گفتند:
«اگر ما به این آیه کافر بشویم به همه آیات کافر خواهیم بود، و اگر به این آیه ایمان بیاوریم برای ما ذلّت خواهد بود، چرا که فرزند ابوطالب [یعنی امیرالمؤمنین(علیه السلام)] بر ما حاکم خواهد شد» سپس گفتند: «ما می دانیم که محمّد(صلی الله علیه و آله) در آن چه می گوید، صادق است، و ما باید ولایت و نبوّت او را بپذیریم و لکن از علی به دستور او اطاعت نکنیم» پس این آیه نازل شد: «یَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللهِ ثُمَّ یُنکِرُونَهَا وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ»، تا این که فرمود: مقصود از «نِعْمَتَ اللّهِ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام)
ص: 585
است، و مقصود از «وَ اَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ» کفر به ولایت اوست.(1) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«برای چه گروهی از این مردم سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را تغییر دادند، و از دین او عدول نمودند؟ آیا نمی ترسند که عذاب بر آنان نازل شود؟!» سپس این آیه را تلاوت نمود: «الَّذِینَ بَدَّلُواْ نِعْمَةَ اللهِ کُفْرًا وَ اَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ * جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَ بِئْسَ الْقَرَارُ»(2)، سپس فرمود: به خدا سوگند ما هستیم آن نعمتی که خدا به بندگان خود داده، و به واسطه ما، هر کسی که رستگار شده رستگار شده است.(3)
ص: 586
مولّف گوید:
روایات دیگری نیز در ذیل این آیه آمده و ما به همین دو روایت اکتفا نمودیم.
«وَ یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا ثُمَّ لَا یُؤْذَنُ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ وَ لَا هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»(1) ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
شهود بر این امّت ما هستیم.(2) مرحوم طبرسی در تفسیر آیه فوق گوید:
مقصود از «یَوْمَ نَبْعَثُ مِن کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا» قیامت است که خداوند از هر امّتی شاهدی اقامه می کند، و آن شاهد پیامبران و عدول از هر عصری هستند که بر اعمال مردم شهادت می دهند، چنان که امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای هر زمان و امّتی امامی خواهد بود، و هر امّتی در قیامت با امام خود مبعوث خواهد شد، [و او شاهد بر اعمال آنان خواهد بود.](3) مرحوم علی بن ابراهیم نیز در تفسیر آیه فوق گوید:
برای هر زمان و هر امّتی امامی خواهد بود و روز قیامت هر امّتی با امام خود
ص: 587
مبعوث خواهد شد.(1) «الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ صَدُّواْ عَن سَبِیلِ اللهِ زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفْسِدُونَ»(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از آیه فوق کسانی هستند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کافر شدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) را از خلافت منع کردند و مردم را نیز از ولایت آن حضرت منع نمودند، و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «زِدْنَاهُمْ عَذَابًا فَوْقَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یُفْسِدُونَ.»(3) «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ اُمَّةٍ شَهِیدًا عَلَیْهِم مِّنْ اَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ…»(4) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«شَهِیدًا عَلَیْهِم» ائمّه(علیهم السلام) هستند، و «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، که شاهد بر ائمّه می باشد و آنان شاهد بر مردم هستند.(5) حمّاد لحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
به خدا سوگند ما به آن چه در آسمان ها و زمین و بین آن ها است دانا هستیم، و به آن چه در بهشت و دوزخ و بین آن ها است، دانا هستیم» پس من با تحیّر به آن
ص: 588
حضرت نگاه کردم، و آن حضرت سه مرتبه به من فرمود: «آن چه گفتم در کتاب خدا موجود است» و آیه فوق را تلاوت نمود، و سپس فرمود: این آیه گوید: در قرآن همه چیز بیان شده است [و ما عالم به علوم قرآن هستیم.](1) عبد الله بن ولید گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند درباره ی موسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» و ما از این آیه می فهمیم که خداوند علم هر چیزی را به موسی نداده است، و درباره ی عیسی(علیه السلام) می فرماید: «لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ» و این آیه می گوید: ما دانش آن چه را که مردم در آن اختلاف داشتند به عیسی دادیم و لکن برای حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(2) عدّه ای از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گویند: امام(علیه السلام) فرمود:
به راستی من اخبار آسمان ها، و اخبار زمین، و اخبار گذشته، و اخبار آن چه وجود دارد را می دانم، همانند چیزی که در کف دستم باشد، و همه را از کتاب خدا می دانم، چنان که خداوند می فرماید: «فیه تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(3)
ص: 589
حضرت رضا(علیه السلام) در مجلسی که با اصحاب ادیان و مقالات درباره ی توحید سخن می گفت، فرمود:
… از معجزات و نشانه های پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) این است که او، یتیم و فقیر و چوپان و اجیر بوده و نزد احدی کتابت نیاموخته، و معلّمی ندیده است، و با این شرایط قرآنی آورده که در آن، قصّه های پیامبران(علیهم السلام) و اخبار آنان، دقیق و حرف به حرف بیان شده، و اخبار گذشتگان و آیندگان تا قیامت در آن موجود است.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند تبارک و تعالی هر چه را امّت نیاز به آن داشته، در کتاب خود نازل نموده، و برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بیان کرده است، و نیز برای هر چیزی حدّی و دلیلی قرار داده، و برای کسی که تجاوز از حدود الهی بکند نیز قانونی و حدّی معیّن کرده است.(2) مولّف گوید:
روایات در ذیل آیه فوق بسیار است و ما به همین اندازه اکتفا نمودیم.
ص: 590
«اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»(1) روزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد بر اصحاب خود شد، و آنان درباره ی مروّت و جوانمردی سخن می گفتند، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود:
برای چه شما به کتاب خدا توجّه نمی کنید؟! گفتند: یا امیرالمؤمنین به کجای قرآن توجّه کنیم؟ فرمود: به آیه ی «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی…»، سپس فرمود: عدل به معنای انصاف است، و احسان به معنای تفضّل و بزرگواری است.(2) عکرمه گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون این آیه را بر ولید بن مغیرة [سردار کفر] قرائت نمود، او گفت:
فرزند برادر باز بخوان، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را باز خواند، مغیره گفت: این آیه بسیار شیرین و دارای زیبایی و بهجت است، اعلای آن پر از میوه و اسفل آن آب فراوان [و گوارا] است و این سخن بشر نیست.(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
مجموع تقوا و پرهیزکاری در آیه «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ…» جمع شده است.(4)
ص: 591
اسماعیل حریری گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود:
این آیه را همان گونه که من می خوانم بخوان «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الاِحْسَانِ وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی حقّه…» گفتم: فدای شما شوم، ما در قرائت زید، این گونه نمی خوانیم؟ فرمود: «و لکن ما در قرائت علی(علیه السلام) این گونه می خوانیم» گفتم: معنای «بالعدل» چیست؟ فرمود: شهادت به «لا اله الّا الله» گفتم: معنای «احسان» چیست؟ فرمود: «شهادت به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)» گفتم: معنای «وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی حقّه» چیست؟ فرمود: «ادای حقّ هر امامی به امام دیگر» گفتم: معنای «وَ یَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَ الْمُنکَرِ» چیست؟ فرمود: ولایت فلان و فلان است.(1) عطاء همدانی گوید: امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:
عدل، شهادت به «لا اله الّا الله» است، و احسان ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است، و «فحشا» اوّلی و «منکر» دوّمی و «بغی» سوّمی می باشد.(2) سعد اسکاف گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:
مقصود از «اِنَّ اللّهَ یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ» حضرت محّمد(صلی الله علیه و آله) است، و هر کس از او اطاعت کند عادل خواهد بود؛ و مقصود از «وَ الاِحْسَانِ» علی(علیه السلام) است، و هر کس ولایت
ص: 592
او را بپذیرد، او اهل احسان است، و محسن در بهشت می باشد، و «وَ اِیتَاء ذِی الْقُرْبَی» خویشی ما با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند بندگان خود را امر به مودّت و دوستی و ادای حق ما نموده است، و آنان را از فحشا و منکر نهی نموده است، و منکر و فحشا کسی است که به ما اهل بیت ظلم کند و حق ما را نشناسد، و مردم را به غیر ما دعوت نماید.(1) «وَ اَوْفُواْ بِعَهْدِ اللهِ اِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…»(2) زید بن جهم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آن دو نفر فرمود: به علی(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین، سلام کنید، و در این مساله تاکید و سفارش جدّی نمود، آنان به آن حضرت گفتند: آیا این دستور از ناحیه خداست، یا از ناحیه رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: از ناحیه خدا و رسول خدا می باشد و این آیه نازل شد «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…» و مقصود خداوند سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان و پاسخ آنان است که گفتند: آیا این دستور از طرف خداست، و یا از طرف رسول اوست؟…(3)
ص: 593
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از طرف خداوند نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خمّ فرمود: «به علی(علیه السلام) به نام امیرالمؤمنین(علیه السلام) سلام بدهید» آن دو نفر گفتند: این دستور از ناحیه ی خداست، و یا از ناحیه ی رسول اوست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آری حقّا از طرف خدا و رسول اوست، و علی امیرالمؤمنین و امام المتّقین و قائد الغرّ المحجّلین است، و خداوند او را در روز قیامت بر صراط می گمارد و او دوستان خود را داخل بهشت می برد، و دشمنان خود را به داخل دوزخ می افکند» و سپس این آیه نازل شد: «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللّهَ عَلَیْکُمْ کَفِیلاً اِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ» یعنی این دستور از ناحیه خدا و رسول اوست، و سپس خداوند، مَثَلی برای آنان زد و فرمود: «وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ.»(1)
ص: 594
مولّف گوید:
روایات در ذیل آیه فوق، فراوان است و به همین اندازه اکتفا شد.
«وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ اَنکَاثًا تَتَّخِذُونَ اَیْمَانَکُمْ دَخَلاً بَیْنَکُمْ…»(1) زید بن جهم گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
هنگامی که در غدیر خم به امر خداوند مردم بر علی(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین سلام نمودند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اوّلی فرمود: «برخیز و بر علی به نام امیرالمؤمنین سلام کن» و او گفت: آیا این دستور از طرف خداست و یا از طرف رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «آری از طرف خدا و رسول اوست» سپس به رفیق او فرمود: «برخیز و بر علی به نام امیرالمؤمنین سلام کن» و او نیز گفت: آیا از طرف خداست و یا از طرف رسول خداست؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری از طرف خدا و رسول خداست. سپس به مقداد فرمود: «برخیز و بر علی با نام امیرالمؤمنین سلام کن» و مقداد سخن آنان را نگفت [و بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) با نام امیرالمؤمنین سلام کرد] و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوذرّ و سلمان نیز چنین فرمود، و آنان بی درنگ بر امیرالمؤمنین سلام کردند، و چون آن دو [یعنی ابابکر و عمر] از مجلس خارج شدند، گفتند: «به خدا سوگند ما هرگز چنین سلامی را نخواهیم داد» و خداوند آیه «وَ لَا تَنقُضُواْ الاَیْمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا…» و آیه «وَ لَا تَکُونُواْ کَالَّتِی نَقَضَتْ
ص: 595
غَزْلَهَا…» را نازل نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) در ذیل روایت گذشته و در تفسیر «اِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللّهُ بِهِ وَ لَیُبَیِّنَنَّ لَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ…»(2)، فرمود:
یعنی «اِنَّمَا یَبْلُوکُمُ اللّهُ بعلیِّ» و در معنای «فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِها» فرمود: یعنی «بَعْدَ مَا سَلَّمْتُمْ عَلَی عَلِیٍ بِاِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ…» یعنی این امتحانی است که خداوند درباره ی علی(علیه السلام) نسبت به شما انجام داد و شما بعد از بیعت با او، نقض بیعت کردید و «وَ تَذُوقُواْ الْسُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِیلِ اللهِ وَ لَکُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» یعنی شما با نقض بیعت خود و بستن راه مردم از ولایت علی(علیه السلام) گرفتار عذاب بزرگی خواهید شد…(3)
ص: 596
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُم…»(1) به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: ابا الخطّاب [یعنی قتادة بن دعامة که اوّل از شیعیان بود و سپس به اهل تسنّن پیوست] از شما نقل کرد که فرموده اید: «هنگامی که حق را شناختی، هر کاری بکنی به تو آسیبی نمی رساند» امام(علیه السلام) فرمود:
خدا لعنت کند ابا الخطّاب را، به خدا سوگند من چنین چیزی را به او نگفتم، ولکن به او گفتم: هنگامی که معرفت به حق پیدا کردی هر عمل خیری می خواهی بکن از تو پذیرفته می شود، چرا که خداوند می فرماید: «مَنْ عَمِلَ سَیِّئَةً فَلَا یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ»(2)، و نیز می فرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ اَوْ اُنثَی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً…»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از «حَیَاةً طَیِّبَةً» قانع بودن به روزی و تقدیر خداوند است.(4)
ص: 597
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«حَیَاةً طَیِّبَةً» یعنی قناعت [و راضی بودن به داده های خداوند.](1) در تفسیر مجمع البیان نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
«حَیَاةً طَیِّبَةً» یعنی قناعت و رضایت به تقدیر خداوند.(2) «فَاِذَا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ * اِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُواْ وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ»(3) فرات بن احنف گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
اوّل هر کتاب آسمانی «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بوده است، و اگر تو «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را قرائت کنی باکی نیست که استعاذه نکنی و آن تو را در بین آسمان و زمین حفظ خواهد نمود.(4) عبد الله بن مسعود گوید: در حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: «اَعُوذُ بِاللهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بگو: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» چرا که جبرییل این گونه برای من قرائت
ص: 598
نمود.(1) حنّان بن سدیر گوید: نماز مغرب را با امام صادق(علیه السلام) خواندم و آن حضرت با صدای بلند فرمود:
«اَعُوذُ بِاللهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ اَعُوذُ بِاللهِ اَنْ یَحْضُرُونِ». و سپس با صدای بلند فرمود: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ.»(2) عبد العظیم حسنی گوید: از امام هادی(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
رجیم به معنای مرجوم به لعن، و مطرود از خیر است، و هیچ مومنی او را یاد نمی کند، مگر آن که او را لعنت می نماید، و در علم سابق خداوند گذشته، که چون حضرت قائم(علیه السلام) قیام می نماید، هر مومنی در زمان او شیطان را با سنگ طرد می کند، چنان که قبل از آن او را با لعنت طرد می کرده اند.(3) حلبی گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی استعاذه ی از شیطان هنگام شروع هر سوره سوال نمودم؟ فرمود:
«آری پناه به خدا ببر از شیطان رجیم» و سپس فرمود: شیطان رجیم، خبیث ترین
ص: 599
شیاطین است. گفتم: برای چه او را «رجیم» می گویند؟ فرمود: به خاطر این که مردم او را از رحمت خدا دور می دانند. گفتم: آیا از رجم های مردم چیزی به او اصابت می کند؟ فرمود: نه، و لکن در علم خدا گذشته که او رجیم است.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن مفصّلی فرمود:
قاری قرآن نیاز به سه چیز دارد: 1. قلب خاشع؛ 2. بدن فارغ؛ 3. جای خلوت.
و چون قلب او خاشع شود، شیطان رجیم از او فرار می کند، چنان که خداوند می فرماید: «فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ.»(2) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «انّما سلطانه…» فرمود:
شیطان نمی تواند مومن را از دین و از ولایت ما خارج کند، امّا نسبت به گناهان می تواند اثرگذار باشد، مانند دیگران و بر بدن او نیز می تواند تاثیر داشته باشد چنان که درباره ی ایّوب چنین کرد…(3)
ص: 600
وَ اِذا بَدَّلْنا آیَةً مَکانَ آیَةٍ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِما یُنَزِّلُ قالُوا اِنَّما اَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هُدیً وَ بُشْری لِلْمُسْلِمینَ وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ اِنَّما یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذی یُلْحِدُونَ اِلَیْهِ اَعْجَمِیٌّ وَ هذا لِسانٌ عَرَبِیٌّ مُبینٌ اِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ لا یَهْدیهِمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ اِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْکاذِبُونَ مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ ایمانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْایمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ ذلِكَ بِاَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَی الْآخِرَةِ وَ اَنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ اُولئِكَ الَّذینَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصارِهِمْ وَ اُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ لا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذینَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ یَوْمَ تَاْتی کُلُّ نَفْسٍ تُجادِلُ عَنْ نَفْسِها وَ تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ وَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلًا قَرْیَةً کانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَاْتیها رِزْقُها رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللهِ فَاَذاقَهَا اللهُ لِباسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِما کانُوا یَصْنَعُونَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَاَخَذَهُمُ
ص: 601
الْعَذابُ وَ هُمْ ظالِمُونَ فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ حَلالًا طَیِّبًا وَ اشْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ اِنْ کُنْتُمْ اِیَّاهُ تَعْبُدُونَ
«تبدیل» در لغت، برداشتن چیزی و گذاردن چیزی به جای آن است، و بدّله و ابدله و استبدل به، به یک معناست، و «لسان» به معنای زبان و به معنای لغت نیز می باشد، و «انعُم» جمع نعمت است، و بعضی گویند: مفرد «انعُم» نَعَم و یا نعماء است.(1)
و هنگامی که آیه ای را به آیه دیگر مبدّل کنیم [حکمی را نسخ نماییم] -- و خدا بهتر می داند چه حکمی را نازل کند -- آن ها می گویند: «تو افترا می بندی!» امّا بیشترشان (حقیقت را) نمی دانند! (101) بگو، روح القدس آن را از جانب پروردگارت بحقّ نازل کرده، تا افراد باایمان را ثابت قدم گرداند و هدایت و بشارتی است برای عموم مسلمانان! (102) ما می دانیم که آن ها می گویند: «این آیات را انسانی به او تعلیم می دهد!» در حالی که زبان کسی که این ها را به او نسبت می دهند عجمی است ولی این (قرآن)، زبان عربی آشکار است! (103) به یقین، کسانی که به آیات الهی ایمان نمی آورند، خدا آن ها را هدایت نمی کند و برای آنان عذاب دردناکی است. (104) تنها کسانی دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند (آری،) دروغ گویان واقعی آن ها هستند! (105) کسانی که بعد از ایمان کافر شوند -- به جز آن ها که تحت فشار واقع شده اند در حالی که قلب شان آرام و با ایمان است -- آری، آن ها که سینه خود را برای پذیرش کفر گشوده اند، غضب خدا بر آن هاست
ص: 602
و عذاب عظیمی در انتظارشان! (106) این به خاطر آن است که زندگی دنیا (و پست را) بر آخرت ترجیح دادند و خداوند افراد بی ایمان (لجوج) را هدایت نمی کند. (107) آن ها کسانی هستند که (بر اثر فزونی گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همین دلیل نمی فهمند،) و غافلان واقعی همان ها هستند! (108) و ناچار آن ها در آخرت زیان کارند. (109) امّا پروردگار تو نسبت به کسانی که بعد از فریب خوردن، (به ایمان بازگشتند و) هجرت کردند سپس جهاد کردند و در راه خدا استقامت نمودند پروردگارت، بعد از انجام این کارها، بخشنده و مهربان است (و آن ها را مشمول رحمت خود می سازد). (110) (به یاد آورید) روزی را که هر کس (در فکر خویشتن است و تنها) به دفاع از خود برمی خیزد و نتیجه اعمال هر کسی، بی کم و کاست، به او داده می شود و به آن ها ظلم نخواهد شد! (111) خداوند (برای آنان که کفران نعمت می کنند،) مثلی زده است: منطقه آبادی که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزیش از هر جا می رسید امّا به نعمت های خدا ناسپاسی کردند و خداوند به خاطر اعمالی که انجام می دادند، لباس گرسنگی و ترس را بر اندامشان پوشانید! (112) پیامبری از خودشان به سراغ آن ها آمد، او را تکذیب کردند از این رو عذاب الهی آن ها را فراگرفت در حالی که ظالم بودند! (113) پس، از آن چه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را می پرستید! (114)
«وَ اِذَا بَدَّلْنَا آیَةً مَّکَانَ آیَةٍ وَ اللّهُ اَعْلَمُ بِمَا یُنَزِّلُ قَالُواْ اِنَّمَا اَنتَ مُفْتَرٍ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
هنگامی که آیه ای نسخ می شد، به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می گفتند: «تو اهل افترا و دروغ
ص: 603
هستی» و خداوند به رسول خود می فرماید: به آنان بگو: «روح القدس [یعنی جبریل آن را] به حقّ از طرف خدا نازل نموده است، تا مومنین را در ایمان ثابت نماید، و هدایت و بشارت برای مسلمانان باشد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خدای تبارک و تعالی روح القدس را خلق نمود، و مخلوقی از ملائکه را خلق نکرد که نزدیک تر به او باشد، گرچه روح القدس گرامی ترین مخلوق او نیست و هر گاه خداوند چیزی را اراده کند، به او محوّل می نماید و او به نجوم محوّل می نماید، و انجام می شود.(2) «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّهُمْ یَقُولُونَ اِنَّمَا یُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ اِلَیْهِ اَعْجَمِیٌّ وَ هَذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ…»(3) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
قریش می گفتند: این آیات را انسانی [به نام ابو فکیهة غلام ابن حضرمی که اعجمی اللسان بود] به او تعلیم نموده است» و ابو فکیهه از اهل کتاب بود و ایمان آورده و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیروی می نمود، و خداوند در پاسخ آنان می فرماید:
ص: 604
ابو فکیهه عجمی است و این پیامبر [و این قرآن] عربیّ مبین است.(1) «اِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللهِ وَ اُوْلئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ»(2) عبّاس بن هلال گوید: حضرت رضا(علیه السلام) نام مرد دروغ گویی را برد و فرمود:
«اِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ.»(3) یحیی بن سالم گوید:
به امام باقر(علیه السلام) گفتم: اهل کوفه روایت می کنند: که علی(علیه السلام) فرموده است: زود است شما را وادار به سبّ و دشنام و برائت و بیزاری از من بکنند، پس اگر شما را به سبّ من وادار کردند مرا سبّ کنید، و اگر شما را به برائت از من دعوت کردند، همانا من بر دین محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم و شما از من برائت نجویید؟ سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:
چقدر بر علی(علیه السلام) دروغ می بندند؟! چرا که علی(علیه السلام) تنها فرمود: «زود است شما را به سبّ و بیزاری از من وادار کنند، و اگر شما را به سبّ از من واداشتند مرا سبّ کنید، و اگر به برائت و بیزاری از من وادار کردند، من بر دین محمّد(صلی الله علیه و آله) هستم» و نفرمود: از من برائت نجویید.
راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم، اگر کسی حاضر باشد که کشته شود، و برائت نجوید، چگونه
ص: 605
خواهد بود؟ فرمود: نه، به خدا سوگند چنین تکلیفی ندارد، و باید همان کاری که عمّار کرد بکند، چرا که خداوند می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاِیمانِ.»(1) «مَن کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعْدِ ایمَانِهِ اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»(2) عبدالله بن عجلان گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ضحّاک بن قیس شیبانی خارجی در کوفه قیام کرده و نزدیک است که ما را اجبار به برائت از علی(علیه السلام) نماید، وظیفه ما چیست؟ فرمود:
«از علی(علیه السلام) بیزاری بجوی» گفتم: به نظر شما چه کاری بهتر است؟ فرمود: «همان کاری که عمّار بن یاسر انجام داد، چرا که مشرکین مکّه او را گرفتند و گفتند: از رسول خدا بیزاری بجوی» و او بیزاری جست و این آیه درباره ی او نازل شد: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ» و خداوند او را معذور دانست.(3)
ص: 606
ابو عمرو زبیری گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… و امّا ایمانی که خداوند بر قلب واجب نموده چند چیز است: 1. اقرار به شهادتین؛ 2. معرفت و عقد قلب؛ 3. رضای به تقدیرات خداوند؛ 4. تسلیم و اعتقاد به «لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ اِلَهاً وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً، وَ اَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». و اقرار به آن چه از طرف خداوند نازل شده -- مانند پیامبران و کتاب های آسمانی -- و این ها چیزهایی است که خداوند بر قلب واجب نموده، و عمل قلب محسوب می شود، چنان که خداوند می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ…» و نیز فرموده است: «اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» آن چه گفته شد، چیزهایی است که خداوند بر قلب واجب نموده و [خلاصه] آن ها اقرار و معرفت است، و معرفت عمل قلب و اساس ایمان می باشد…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
از امّت من، [عقوبت] چهار چیز برداشته شده است: خطا، فراموشی، اکراه و اجبار، چیزی که طاقت آن را ندارند، چنان که خداوند می فرماید: «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا اِن نَّسِینَا اَوْ اَخْطَاْنَا رَبَّنَا وَ لَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا اِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا
ص: 607
وَ لَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا» و نیز می فرماید: «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ.»(1) مولّف گوید:
آیه فوق از ادلّه تقیّه نیز می باشد، از این رو ناچاریم برخی از روایات تقیّه را نیز نقل کنیم.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«تقیّه سپر [بلای] مومن است و کسی که تقیّه نمی کند ایمان ندارد.» راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم، معنای آیه «اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاِیمَانِ» چیست؟ فرمود: مگر تقیّه جز این است؟!(2) علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید: مقصود از این آیه عمّار بن یاسر است که مشرکین قریش در مکّه او را گرفتند، و با آتش او را شکنجه کردند، تا با زبان خود به خواسته آنان اقرار نمود، و لکن قلب او اقرار به ایمان داشت.
سپس گوید: مقصود از «وَ لَکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ…» عبد الله بن ابی سرح بن حارث است، و خداوند درباره ی او [و امثال او] می فرماید:
«فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» چرا که آنان دنیا را بر آخرت مقدّم
ص: 608
نمودند و خداوند کافران را هدایت نخواهد کرد، و خداوند بر گوش و چشم و قلب آنان مهر زده و از غافلان می باشند «لَا جَرَمَ اَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»(1) «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِن بَعْدِ مَا فُتِنُواْ ثُمَّ جَاهَدُواْ وَ صَبَرُواْ اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»(2) علیّ بن ابراهیم گوید:
این آیه درباره ی عمّار یاسر [و امثال او] نازل شده است [و از محکمات و مسلّمات است]. اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره اصحاب خود را دعوت [به حق و درستی و شایستگی و…] می کرد و لکن خداوند به هر کدام اراده ی خیر می داشت [و شایسته بود] او سخن آن حضرت را گوش می کرد، و می پذیرفت و اقرار به حقانیّت آن می کرد، و هر که را شایسته نمی دانست و اراده ی خیری به او نداشت، بر قلب او مهر می زد، و او سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گوش نمی کرد، و نمی پذیرفت و تعقّل نمی نمود، چنان که خداوند می فرماید: «اُولَئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ اَبْصَارِهِمْ وَ اُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ.»(3)
ص: 609
«وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَاْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّهِ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه درباره ی مردمی نازل شد که نهر آبی داشتند، به نام «ثرثار و یا بلیان» و شهرهای شان سبز و خرّم و دارای نعمت های فراوان بود، تا این که برای استنجا و قضای حاجت خود، به جای سنگ از نان استفاده کردند، و گفتند: نان نرم تر است، و چون به نعمت های خدا کفران نمودند، و آن ها را ناچیز دانستند، خداوند نهر آب آنان را گرفت، و مبتلای به بی آبی شدند و ناچار -- از گرسنگی -- نیازمند به آن نان هایی شدند که با آن ها استجنا نموده بودند تا جایی که نیاز به تقسیم و سهم بندی آن ها پیدا کردند!(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
قومی از بنی اسراییل در نعمت فراوان بودند، و طعام و موادّ غذایی آنان تامین می شد، تا این که [از فراوانی نعمت] با خمیر نان، دانه هایی درست کردند، و در شهرهای شان به جای سنگ با آن ها استنجا نمودند، و خداوند [به خاطر کفران و بی احترامی به
ص: 610
نعمت ها] آنان را مضطرّ نمود، تا همان دانه هایی را که از نان تهیّه می کردند و با آن ها استنجا می نمودند را، بفروشند و بخورند، و این را خداوند [برای عبرت] در قرآن بیان نموده و می فرماید: «وَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُّطْمَئِنَّةً یَاْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللهِ فَاَذَاقَهَا اللّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
پدرم [امام باقر علیه السّلام] بعد از غذا خوردن، انگشتان خود را، با دهان خویش تمیز می کرد و با دستمال تمیز نمی کرد، مبادا به خرده های طعام بی احترامی شود، و می فرمود: من بسا خرده ی نانی را می یابم که از سفره جدا شده و آن را جست وجو می کنم، و خادم به من می خندد! و سپس قصّه قومی از بنی اسراییل، که به واسطه بی احترامی به نان، نعمت از آن ها گرفته شد را بیان نمود…(2)
ص: 611
اِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَاِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ لا تَقُولُوا لِما تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللهِ الْکَذِبَ اِنَّ الَّذینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ مَتاعٌ قَلیلٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا ما قَصَصْنا عَلَیْكَ مِنْ قَبْلُ وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لکِنْ کانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ اِنَّ رَبَّكَ لِلَّذینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ اَصْلَحُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ اِنَّ اِبْراهیمَ کانَ اُمَّةً قانِتًا لِلهِ حَنیفًا وَ لَمْ یَكُ مِنَ الْمُشْرِکینَ شاکِرًا لِاَنْعُمِهِ اجْتَباهُ وَ هَداهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ اِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحینَ ثُمَّ اَوْحَیْنا اِلَیْكَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ اِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَی الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ وَ اِنَّ رَبَّكَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما کانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ ادْعُ اِلی سَبیلِ رَبِّكَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ وَ اِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا بِمِثْلِ ما عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ وَ اصْبِرْ وَ ما صَبْرُكَ اِلَّا بِاللهِ وَ لا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَ لا تَكُ فی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ اِنَّ اللهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ
«اهلال» رفع صوت و بلند کردن صدا را گویند و اهلال صبیّ، صدای گریه او هنگام ولادت است، و عادت عرب این بوده که هنگام ذبح حیوان -- برای بُت ها -- صدای خود را
ص: 612
بلند می کرده اند، که این ذبیحه برای فلان بُت می باشد، و خداوند حیوانی که برای بُت ها بح می شده است را حرام نموده، و این تحریم در آیه 173 سوره ی بقره و آیه 3 مائده و 145 انعام و 115 نحل ذکر شده است. و «بجهالةٍ» یعنی از روی نادانی و بی توجّهی، نه به معنای عدم علم و بی اطّلاعی، و جهل و جهالت به هر دو معنا استعمال شده است، و «امّت» به معنای قوم و گروه است، و به یک شخصیّت جامع و کامل نیز گفته می شود، و حکمت، دلیل و برهانِ عقلانی و صحیح را گویند، و «جدال بالتی هی احسن» نیز به همین معناست.(1)
خداوند، تنها مردار، خون، گوشت خوک و آن چه را با نام غیر خدا سر بریده اند، بر شما حرام کرده است امّا کسانی که ناچار شوند، در حالی که تجاوز و تعدّی از حدّ ننمایند، (خدا آن ها را می بخشد چرا که) خدا بخشنده و مهربان است. (115) به خاطر دروغی که بر زبانتان جاری می شود (و چیزی را مجاز و چیزی را ممنوع می کنید،) نگویید: «این حلال است و آن حرام»، تا بر خدا افترا ببندید به یقین کسانی که به خدا دروغ می بندند، رستگار نخواهند شد! (116) بهره کمی است (که در این دنیا نصیبشان می شود) و عذاب دردناکی در انتظار آنان است! (117) چیزهایی را که پیش از این برای تو شرح دادیم، بر یهود حرام کردیم ما به آن ها ستم نکردیم، امّا آن ها به خودشان ظلم و ستم می کردند! (118) امّا پروردگارت نسبت به آن ها که از روی جهالت، بدی کرده اند، سپس توبه کرده و در مقام جبران برآمده اند، پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. (119) ابراهیم (به تنهایی) امّتی بود مطیع فرمان خدا خالی از هر گونه انحراف و از مشرکان نبود (120) شکرگزار نعمت های پروردگار بود خدا او را برگزید و به راهی راست هدایت نمود! (121)
ص: 613
ما در دنیا به او (همّت) نیکویی دادیم و در آخرت از نیکان است! (122) سپس به تو وحی فرستادیم که از آیین ابراهیم -- که ایمانی خالص داشت و از مشرکان نبود -- پیروی کن! (123) (تحریمهای) روز شنبه (برای یهود) فقط بعنوان یک مجازات بود، که در آن هم اختلاف کردند و پروردگارت روز قیامت، در آن چه اختلاف داشتند، میان آن ها داوری می کند! (124) با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما! و با آن ها به روشی که نیکوتر است، استدلال و مناظره کن! پروردگارت، از هر کسی بهتر می داند چه کسی از راه او گم راه شده است و او به هدایت یافتگان داناتر است. (125) و هر گاه خواستید مجازات کنید، تنها بمقداری که به شما تعدّی شده کیفر دهید! و اگر شکیبایی کنید، این کار برای شکیبایان بهتر است. (126) صبر کن، و صبر تو فقط برای خدا و به توفیق خدا باشد! و به خاطر (کارهای) آن ها، اندوهگین و دلسرد مشو! و از توطئه های آن ها، در تنگنا قرار مگیر! (127) خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند، و کسانی که نیکوکارند. (128)
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ…»(1) عبد الرحیم قصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) به عبدالملک بن اعین فرمود:
چنین بنویسید: «هنگامی که بنده ای گناه کبیره و یا صغیره ای را -- که خداوند از آن نهی نموده -- انجام می دهد، از ایمان خارج، و اسم مومن از او برداشته می شود و اسم مسلمان بر او باقی می ماند، و اگر توبه و استغفار نماید، به ایمان باز می گردد، و سبب کفر و جحود او نمی شود، و اگر چیزی را که خدا حلال نموده، بگوید: این حرام است، و یا چیزی را که خدا حرام کرده بگوید: این حلال است، و بدان اعتقاد نماید، از ایمان و اسلام خارج شده، و به کفر گراییده است، و چنین کسی مانند
ص: 614
این است که داخل حرم خدا و سپس داخل کعبه شود و در کعبه حدثی انجام بدهد، و کیفر او این است که او را از حرم خارج کنند و گردن او را بزنند و به دوزخ برود…(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
سه مجلس مورد غضب و خشم خدا می باشد، و خداوند بر اهل آن ها عقوبت می فرستد، و شما نباید با اهل این مجالس هم نشین شوید، و نباید با آنان رفت و آمد داشته باشید: 1. مجلسی که شخصی در آن به دروغ فتوا می دهد؛ 2. مجلسی که در آن نام دشمنان ما زنده و نام ما، در آن پنهان و مخفی می باشد؛ 3. مجلسی که تو می دانی از نام ما و معارف ما در آن جلوگیری می شود». سپس امام صادق(علیه السلام) سه آیه از قرآن را درباره ی این مجالس قرائت نمود:
«وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.» «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ.»
ص: 615
«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ.»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس قرآن را با رای و فکر خود تفسیر کند، بر خدا افترا و تهمت زده است.(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه فوق گوید:
این آیه مربوط به یهود است که از پیش خود چیزهایی را بر خود حرام و یا حلال می کردند، و خداوند درباره ی آنان فرموده است: «وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا». و تفسیر آن در سوره ی بقره گذشت.(3) «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُواْ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَ اَصْلَحُواْ اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»(4)
ص: 616
تردیدی نیست که توبه و بازگشت به خدا و اصلاح و جبران گناهان، سبب آمرزش خداوند خواهد بود، و یاس و قنوط و ناامیدی از رحمت خداوند از گناهان بزرگ است، چرا که خداوند با صراحت می فرماید: «قَالَ وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ اِلَّا الضَّآلُّونَ»(1)، و یا می فرماید: «قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَی اَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا»(2). و در آیات پیشین، توبه کسانی که از روی حقیقت، ندامت پیدا کردند و به خدای خود بازگشتند، فراوان بیان شد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ هُوَ الَّذِی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَعْفُو عَنِ السَّیِّئَاتِ.»(3) و در روایت معتبر و معروفی آمده که معصومین(علیهم السلام) فرموده اند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لَاذَنْبَ لَهُ» و در سوره ی توبه خداوند می فرماید: «اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ.»(4) «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ…»(5) مسعدة بن صدقه گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
امّت به یک نفر و بیشتر گفته می شود، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ» یعنی مطیعاً لله…(6) و در سخن دیگری فرمود:
خداوند با این آیه، ابراهیم(علیه السلام) را [بر همه مردم زمان خود] فضیلت داده است.(7)
ص: 617
سماعة بن مهران گوید: از عبد صالح [یعنی موسی بن جعفر(علیه السلام)] شنیدم که می فرمود:
در گذشته ی دنیا روزگاری گذشت که فقط یک نفر، خدا را می پرستید [و جز او کسی موحّد نبود] و اگر می بود خداوند بر او می افزود، چنان که می فرماید: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» و سال ها فقط ابراهیم(علیه السلام) بود که خدا را می پرستید، تا این که خداوند اسماعیل و اسحاق را به او داد و این سه نفر، خداپرست بودند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
خداوند به این خاطر فرموده است: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ کَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِلهِ حَنِیفًا» که جز او کسی بر آیین توحیدی نبوده، از این رو خداوند او را، امّت واحده نامیده است. سپس فرمود: «قانتاً» یعنی مطیعاً و «حنیفاَ» یعنی مسلماً و «هَداهُ اِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ» یعنی الی الطریق الواضح.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
برای مومنان زیرک و دانا چیزی بهتر از اقتدا [به ولیّ خدا] نیست، چراکه آن راه
ص: 618
روشن دیانت است، چنان که خداوند می فرماید: «ثُمَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ اَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ اِبْراهِیمَ حَنِیفاً»، و اگر در دین خدا راهی بهتر از اقتدا می بود، خداوند پیامبران و اولیای خود را به آن دعوت می کرد.(1) عبد الله بن سلیمان صیرفی گوید:
از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر آیه ی «اِنَّ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ» فرمود: به خدا سوگند شما [شیعیان] بر دین ابراهیم و منهاج او هستید، و شما سزاوارتر به اویید، و شما هستید که بر دین من و پدران من می باشید.(2) حسین بن علی(علیهما السلام) فرمود:
احدی جز ما و شیعیان ما بر ملّت ابراهیم نیست و بقیّه مردم از ملّت ابراهیم بیزارند.(3) «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ رَبَّکَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(4) امام صادق(علیه السلام) در حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند نخستین کسی است، که مردم را به خود دعوت نموده، و اطاعت و پیروی
ص: 619
از خود را، بر آنان واجب کرده است، و می فرماید: «وَ اللّهُ یَدْعُو اِلَی دَارِ السَّلاَمِ وَ یَهْدِی مَن یَشَاء اِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» و سپس به پیامبر خود فرموده است: «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» یعنی بالقرآن.(1) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
به خدا سوگند، ما همان راه و سبیلی هستیم که خداوند شما را به پیروی از آن امر نموده است، و جدال «بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» به وسیله قرآن است.(2) امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: نزد امام صادق(علیه السلام) سخن از جدال در دین و این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ائمّه(علیهم السلام) از آن نهی کرده اند، مطرح شد، و امام صادق(علیه السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طور کلّی از جدال و مناظره نهی نکرده است، بلکه آن حضرت از جدال غیر صحیح و «بغیر الَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» نهی نموده است، مگر شما سخن خدا را نشنیده اید، که می فرماید: «ادْعُ اِلِی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ» از این رو جدال و مناظره ی صحیح را علما، مقرون به دیانت می دانند، و جدال و مناظره ی غیر صحیح را خداوند بر شیعیان ما، حرام نموده است، و پیامبر خود را امر نموده: تا با منکرین قیامت جدال کند، و خود
ص: 620
-- از قول منکر قیامت -- در قرآن می فرماید: «وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ»؟ و سپس در ردّ او به پیامبر خود می فرماید: بگو: «یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.»(1) و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
ما برای اثبات دین الهی، به زبان هفتاد پیغمبر مناظره و جدال می نماییم.(2) «وَ اِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
در جنگ اُحد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کسی از حال عموی من اطّلاع دارد؟ پس حارث بن صَمت [صمة] گفت: من از محلّ [شهادت] او اطّلاع دارم، و چون نزد بدن حمزه آمد [و دید که بدن او را مثله کرده اند] نخواست این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدهد، تا این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «یا علی! به جست وجوی عموی خود برو» و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز هنگامی که وضع بدن
ص: 621
حمزه را دید، نخواست این خبر را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بدهد، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خود نزد بدن حمزه آمد و چون وضع بدن او را دید گریان شد، و فرمود: تا کنون موقفی سخت تر از این برای من رخ نداده بود، و اگر خداوند مرا بر قریش مسلّط کند، هفتاد نفر از آنان را خواهم کشت. پس جبرییل نازل شد، و این آیه را آورد: «وَ اِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئِن صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِّلصَّابِرینَ». قال(صلی الله علیه و آله):
فَاَصْبِر. یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: صبر می کنم.(1) مولّف گوید:
نظیر حدیث فوق در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.
ص: 622
محل نزول: مکّه ی مکرّمه محل نزول: مکّه، و برخی گفته اند: جز پنج آیه از آن و یا جز هشت آیه از آن.
عدد آیات: 111 آیه.(1) ثواب قرائت سوره ی اسراء (بنی اسراییل) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که سوره ی اسراء را در هر شب جمعه ای بخواند، از دنیا نمی رود تا حضرت قائم؟عج؟ را درک نماید، و از یاران او باشد.(2) ابیّ بن کعب گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که سوره ی بنی اسراییل را بخواند و -- هنگام ذکر حقّ والدین -- قلب او رقّت پیدا کند، خداوند در بهشت، به اندازه ی دو قنطار، به او پاداش می دهد، و قنطار هزار و دویست اوقیه است، و اوقیه بهتر از دنیا و آن چه در دنیا هست
ص: 623
می باشد.(1) و در کتاب خواصّ القرآن از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:
کسی که این سوره را بخواند و قلب او -- هنگام ذکر حق پدر و مادر -- رقّت پیدا کند، در بهشت قنطاری به او می دهند، و قنطار یک هزار و دویست اوقیه است و اوقیه، بهتر از دنیا و آن چه در آن است می باشد، و کسی که آن را بنویسد، و در پارچه حریر سبزی با خود همراه داشته باشد، چون تیراندازی کند، تیر او به هدف می رسد، و خطا نمی رود، و اگر در ظرفی قرار بدهد و از آب آن بنوشد، سخن او گویا، و زبان او به درستی کلام، باز شود، و بر فهم او افزوده گردد.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس این سوره را بنویسد، و در پارچه حریر سبزی برای حفظ خود قرار بدهد و بر خود بیاویزد، تیر او به خطا نرود. اگر برای بچّه ای با زعفران بنویسند و از آب آن به او بنوشانند و آن نوشته را به او بیاویزند با اذن خداوند سخن باز کند، و تکلّم نماید.(3)
ص: 624
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الْاَقْصَی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ وَ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ جَعَلْناهُ هُدیً لِبَنی اِسْرائیلَ اَلَّا تَتَّخِذُوا مِنْ دُونی وَکیلًا ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ اِنَّهُ کانَ عَبْدًا شَکُورًا وَ قَضَیْنا اِلی بَنی اِسْرائیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْاَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبیرًا فَاِذا جاءَ وَعْدُ اُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِبادًا لَنا اُولی بَاْسٍ شَدیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْناکُمْ بِاَمْوالٍ وَ بَنینَ وَ جَعَلْناکُمْ اَکْثَرَ نَفیرًا اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَاْتُمْ فَلَها فَاِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبیرًا عَسی رَبُّکُمْ اَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ اِنْ عُدْتُمْ عُدْنا وَ جَعَلْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ حَصیرًا اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنینَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحاتِ اَنَّ لَهُمْ
ص: 625
اَجْرًا کَبیرًا وَ اَنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ اَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا اَلیمًا وَ یَدْعُ الْاِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ الْاِنْسانُ عَجُولًا وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلًا
«و قضینا الی بنی اسراییل» قضاء به معنای فصل خصومت و فصل هر امری است با قاطعیّت، و به همین علّت قاضی را قاضی می گویند، و به معنای خَلْق و اِحْداث نیز آمده، چنان که خداوند می فرماید: «فقضاهنّ سبع سمواتٍ» و به معنای ایجاب و حکم نیز آمده، چنان که می فرماید: «و قضی ربّک الّا تعبدوا الّا ایّاه» و به معنای اعلام و اِخبار نیز آمده، و این آیه به همین معناست؛ و «لَتَعلُنّ علّواً» از علّو و بلندپروازی است، و «جاسوا خلال الدیار» از جَوْس به معنای تخلّل در دیار و جاسوسی کردن است، و «کَرَّة» به معنای رجعت است، و نفیر، عددی از رجال را گویند، و امکان دارد جمع نفر باشد، مانند عبد و عبید، و «تتبیر» به معنای اهلاک است، و «تبار و هلاک و دمار» به یک معناست، و «حصیر» به معنای حبس و زندان است، و به معنای بسط و بساط منسوج نیز آمده است، و مبصرةً، یعنی مضیئةً منیرةً.(1)
به نام خداوند بخشنده بخشایشگر پاک و منزّه است خدایی که بنده اش را در یک شب، از مسجد الحرام به مسجد
ص: 626
الاقصی -- که گرداگردش را پربرکت ساخته ایم -- برد، تا برخی از آیات خود را به او نشان دهیم چرا که او شنوا و بیناست. (1) ما به موسی کتاب آسمانی دادیم و آن را وسیله هدایت بنی اسراییل ساختیم (و گفتیم:) غیر ما را تکیه گاه خود قرار ندهید! (2) ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! او بنده شکرگزاری بود. (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید!) (3) ما به بنی اسراییل در کتاب (تورات) اعلام کردیم که دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و برتری جویی بزرگی خواهید نمود. (4) هنگامی که نخستین وعده فرا رسد، گروهی از بندگان پیکارجوی خود را بر ضدّ شما میانگیزیم (تا شما را سخت در هم کوبند حتّی برای به دست آوردن مجرمان)، خانه ها را جست وجو می کنند و این وعده ای است قطعی! (5) سپس شما را بر آن ها چیره می کنیم و شما را به وسیله داراییها و فرزندانی کمک خواهیم کرد و نفرات شما را بیشتر (از دشمن) قرار می دهیم.
(6) اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می کنید و اگر بدی کنید باز هم به خود می کنید.
و هنگامی که وعده دوم فرا رسد، (آن چنان دشمن بر شما سخت خواهد گرفت که) آثار غم و اندوه در صورت های تان ظاهر می شود و داخل مسجد (الاقصی) می شوند همان گونه که بار اوّل وارد شدند و آن چه را زیر سلطه خود می گیرند، در هم می کوبند.
(7) امید است پروردگارتان به شما رحم کند! هر گاه برگردید، ما هم بازمی گردیم و جهنّم را برای کافران، زندان سختی قرار دادیم. (8) این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می کند و به مومنانی که اعمال صالح انجام می دهند، بشارت می دهد که برای آن ها پاداش بزرگی است. (9) و این که آن ها که به قیامت ایمان نمی آورند، عذاب دردناکی برای آنان آماده ساخته ایم. (10) انسان (بر اثر شتابزدگی)، بدیها را طلب می کند آن گونه که نیکیها را می طلبد و انسان، همیشه عجول بوده است! (11) ما شب و روز را دو نشانه توحید و عظمت خود قرار دادیم سپس نشانه شب را محو کرده، و نشانه روز را روشنی بخش
ص: 627
ساختیم تا (در پرتو آن،) فضل پروردگارتان را بطلبید (و به تلاش زندگی برخیزید)، و عدد سالها و حساب را بدانید و هر چیزی را بطور مشخّص و آشکار، بیان کردیم. (12)
«سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ»(1) هشام بن حکم گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ» سوال نمودم، فرمود:
به معنای «انفة اللّه» یعنی تنزیه الله است [یعنی خداوند از صفات مخلوقین منزّه است.](2) در تفسیر عیّاشی روایت شده که از امام صادق(علیه السلام) درباره ی فضیلت مساجد، سوال شد، و آن حضرت فرمود:
فضیلت مسجد الحرام و مسجد النّبیّ(صلی الله علیه و آله) بیش از همه مساجد است. راوی گوید:
گفتم: فدای شما شوم «مسجد الاقصی» چگونه است؟ فرمود: آن در آسمان است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آن مسجد به معراج برده شد. گفتم: مردم می گویند:
مسجدالاقصی، بیت المقدّس است؟ فرمود: مسجد کوفه افضل از آن است.(3)
ص: 628
اسماعیل جعفی گوید:
در مسجد الحرام نشسته بودم، امام باقر(علیه السلام) نیز در ناحیه ای نشسته بود، پس سر مبارک بلند نمود و نگاهی به آسمان، و نگاهی به کعبه کرد، و سپس فرمود:
«سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی» و سه مرتبه این آیه را تکرار نمود و سپس روی مبارک خود را به من نمود و فرمود: ای عراقی! عراقی ها درباره ی این آیه چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: «رسول خدا از مسجد الحرام به بیت المقدّس برده شد» فرمود: آن گونه نیست که آنان می گویند، و لکن از این جا به آسمان برده شد، و دست مبارک را به آسمان بالا برد، و فرمود:
مابین این دو، حرم می باشد…(1) در کتاب احتجاج طبرسی از ابن عبّاس نقل شده که گوید:
یهودیان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: موسی از شما بهتر بوده است. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: برای چه؟ گفتند: «به خاطر این که خداوند با او چهار هزار کلمه سخن گفت، و با شما هیچ سخنی نگفت!» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «به من بهتر از این داده شد» گفتند: آن چه بود؟ فرمود: سخن خداوند که می فرماید: «سُبْحَانَ الَّذِی اَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ اِلَی الْمَسْجِدِ الاَقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ»، و من بر بال جبرییل
ص: 629
سوار شدم و او مرا به آسمان هفتم برد و از «سدرة المنتهی» که نزد آن «جنّة الماوی» است گذشتم، تا به ساق عرش در آویختم و از آن جا به من ندا رسید: «اِنِّی اَنَا اللهُ لَا اِلَهَ اِلَّا اَنَا السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ الرَّءُوفُ الرَّحِیمُ» و من خدا را با قلب خود دیدم، نه با چشم خود و این افضل از آن است. پس یهودیان گفتند:
راست گفتی ای محمّد، آن چه گفتی در تورات نوشته شده است…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک صد و بیست مرتبه به معراج رفت و در هر مرتبه خداوند نسبت به ولایت علی(علیه السلام) و ائمّه دیگر از فرزندان او(علیهم السلام) سفارش نمود، بیش از آن چه درباره ی واجبات سفارش می نمود.(2) علی بن ابی حمزه گوید:
من حاضر بودم که ابو بصیر به امام صادق(علیه السلام) گفت: فدای شما شوم! چند مرتبه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به معراج رفت؟ فرمود: دو مرتبه. سپس فرمود: جبرییل آن حضرت
ص: 630
را در مقامی بلند قرار داد و گفت: «ای محمّد! در این جا بایست که هرگز هیچ ملک مقرّب و هیچ پیامبر مرسلی نایستاده است» سپس گفت: «پروردگار تو بر خود درود می فرستد»، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه بر خود درود می فرستد؟ جبرییل گفت: می فرماید: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ اَنَا رَبُ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوحِ سَبَقَتْ رَحْمَتِی غَضَبِی» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه داشت: «اللَّهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقام قرب آن حضرت به خداوند، همان گونه است که خدا می فرماید: «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» پس ابو بصیر به آن حضرت گفت: فدای شما شوم! معنای «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» چیست؟ فرمود: فاصله بین دو طرف تا سر قوس، و بین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و خداوند حجابی در حال تلؤلؤ بود و من فکر می کنم از زبرجد بود، و آن حضرت در روزنه ای، مانند سوراخ سوزن نگاه کرد، و خدا داند که چگونه نور عظمت الهی را مشاهده نمود، پس خداوند به او فرمود: «ای محمّد!» عرضه داشت: «لَبَّیْکَ رَبِّی» فرمود: چه کسی را برای امّت خود پس از خویش قرار دادی؟ عرضه داشت: خدا داناتر است. خطاب شد: «عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْمُسْلِمِینَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِینَ» جانشین تو است.
علی بن ابی حمزه گوید: سپس امام صادق(علیه السلام) به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! به خدا سوگند ولایت علی در روی زمین تعیین نشد، بلکه خداوند در آسمان به طور مشافهه و حضوری آن را تعیین کرد.(1)
ص: 631
ثابت بن دینار گوید:
به حضرت زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب(علیهم السلام) گفتم: آیا خداوند -- جلّ جلاله -- دارای مکان است؟ فرمود: او منزّه از مکان است. گفتم: پس برای چه پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را به آسمان برد؟ فرمود: برای این که ملکوت آسمان ها و عجائب خلقت و صنع خود را به او نشان بدهد… [و ملائکه او را ببینند، و او عجائب صنع خدا را برای مردم بیان کند].(1) (مرکب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در معراج) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرییل بُراق را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد، و آن کوچک تر از استر و بزرگ تر از حمار بود، و گوش های او مضطرب، و چشمان او در حافر، و گام های او به اندازه ی دید چشم بود، هنگامی که به کوه برخورد می نمود، دست های او کوتاه و پاهای او بلند
ص: 632
می شد، و چون هبوط می نمود، دست های او بلند و پاهای او کوتاه می شد، پشت او مهدّب بود، و دو بال در پشت خود داشت.(1) مرحوم صدوق با سند خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
خداوند برای من براق را مسخّر نمود و آن از چهارپایان بهشت است، و قامت او، نه کوتاه، و نه بلند است، و اگر خداوند به او اجازه بدهد دنیا و آخرت را با یک گام خود طی می کند، و او زیباترین چهارپایان است.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواست به معراج برود، براق همراه جبرییل و میکایل و اسرافیل آماده شد، و یکی از آنان، رکاب او را گرفت، و دیگری لجام و افسار او را گرفت، و سوّمی لباس را بر براق قرار داد و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [خواست] سوار شود، براق چموشی کرد، و جبرییل به او لطمه ای زد و گفت: آرام بگیر ای براق، چرا که تا کنون کسی مانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر تو سوار نشده و پس از این نیز سوار نخواهد شد.(3)
ص: 633
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من در ابطح [بالای مکه] خوابیده بودم و علی(علیه السلام) طرف راست من بود، و جعفر طرف چپ من بود، و حمزه مقابل من بود، ناگهان صدای بال های ملائکه را شنیدم، و گوینده ای گفت: ای جبرییل بر کدام یک از این ها مبعوث شده ای؟ پس جبرییل به من اشاره کرد، و گفت: او آقای فرزندان آدم است، و این وصّی و وزیر و خلیفه اوست و این یکی عموی او حمزه ی سیّد الشهدا است، و این یکی پسر عم او جعفر است، که در بهشت دو بال خواهد داشت و با ملائکه پرواز می نماید.
سپس گفت: او را رها کن تا چشم های او به خواب باشد، و گوش و قلب او شنوا و بیدار باشند و برای او مَثَلی بزنید و آن این که: پادشاهی خانه ای بنا کند، و خوان طعامی گسترده نماید، و دعوت کننده ای بفرستد، تا مردم را به آن خوان طعام دعوت نماید. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن پادشاه خداوند است؛ و آن خانه دنیاست؛ و آن خوان طعام، بهشت است؛ و دعوت کننده من هستم…(1)
ص: 634
(شفاعت حضرت موسی(علیه السلام) برای تخفیف نماز) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را در معراج به پنجاه نماز امر نمود، و آن حضرت به هر پیامبری [در آسمان ها] برخورد نمود، از او چیزی را سوال نکردند، جز موسی بن عمران(علیه السلام) که گفت: خداوند به چند نماز تو را امر نمود؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به پنجاه نماز. پس موسی گفت: از پروردگارت تخفیف طلب کن، چرا که امّت تو طاقت آن را ندارند، و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تخفیف خواست، ده نماز از او برداشته شد، و در بازگشت، باز هیچ پیامبری از او سوالی نکرد مگر موسی(علیه السلام) که گفت: خداوند تو را به چند نماز امر کرد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
به چهل نماز. پس موسی(علیه السلام) گفت: «امّت تو طاقت آن را ندارند، و از خدای خود تخفیف بگیر» و باز ده نماز کم شد [و این جریان تکرار شد] تا به پنج نماز رسید
ص: 635
و باز موسی(علیه السلام) گفت: امّت تو طاقت آن را ندارند، و از خدای خود تخفیف بگیر.
و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من حیا می کنم که باز به خدای خود مراجعه کنم و تخفیف بخواهم و به پنج نماز راضی هستم و جبرییل آمد و گفت: خداوند تبارک و تعالی می فرماید: حال که بر پنج نماز راضی شدی، ما آن را به جای پنجاه نماز از امّت تو قبول کردیم و امّت تو هر عملی انجام بدهد، ما، ده برابر به او پاداش خواهیم داد «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ امْثالِها.»(1)
ص: 636
مولّف گوید:
ماجرای معراج رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و برخورد او با ملائکه و پیامبران و دیدن بهشت و دوزخ و… بسیار مفصّل است و مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود آن را نقل نموده، و ما در برخی از کتاب های خود ترجمه نموده ایم از این رو در این جا به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر کردیم، طالبین به کتاب «رهبران معصوم»(1)، و کتاب های دیگر مراجعه نمایند.
«اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ»(2) ابو بصیر گوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: پروردگار ما از ازل بوده است، و علم عین ذات او بوده در حالی که معلومی نبوده، و سمع و شنوایی عین ذات او بوده، در حالی که مسموعی نبوده و بینایی عین ذات او بوده در حالی که مُبصَری نبوده، و قدرت عین ذات او بوده، در حالی که مقدوری نبوده، او چون عالَم را آفریده، علم او واقع بر معلوم گردید، و سمع او، واقع بر مسموع گردید، و بصر او واقع بر مُبصَر گردید، و قدرت او واقع بر مقدور گردید.
ابو بصیر گوید:
گفتم: آیا خدا از ازل متکلّم بوده است؟ فرمود: کلام صفت حادث است.
[و صفت ذاتی و ازلی خدا نیست، مانند علم و قدرت] چرا که خدا بوده و متکلّمی نبوده است.(3)
ص: 637
و در سخن دیگری فرمود:
خداوند سمیع بدون سمع، و بصیر بدون بصر است، او به ذاته می شنود و می بیند [و نیاز به آلت سمع و بصر ندارد…](1) «اِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا»(2) امام باقر(علیه السلام) درباره ی شکور بودن نوح(علیه السلام) می فرماید:
عادت نوح(علیه السلام) این بود که او هر صبح و شام می گفت: «اَمْسَیْتُ اَشْهَدُ اَنَّهُ مَا اَمْسَی بِی مِنْ نِعْمَةٍ -- فِی دِینٍ اَوْ دُنْیَا -- فَاِنَّهَا مِنَ اللهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْحَمْدُ عَلَیَّ بِهَا کَثِیراً وَ الشُّکْرُ کَثِیراً» از این رو خداوند(عزوجل) درباره ی او فرمود: «اِنَّهُ کانَ عَبْداً شَکُوراً.»(3)
ص: 638
مرحوم صدوق و کلینی نیز در کتاب فقیه و کافی همین دعا را با اختلاف مختصری از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده اند.(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
عایشه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای چه شما خود را به زحمت می اندازید، در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده ی شما را بخشیده است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ای عایشه! آیا من عبد شکور خدا نباشم؟ امام باقر(علیه السلام) سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای قیام و تهجّد شبانه خود بر انگشتان پای خود می ایستاد، از این رو خداوند به او فرمود: «طه * مَا اَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَی.»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر صبح و شام ده مرتبه بگو: «اللَّهُمَّ مَا اَصْبَحَتْ بِی مِنْ نِعْمَةٍ اَوْ عَافِیَةٍ مِنْ دِینٍ اَوْ دُنْیَا فَمِنْکَ وَحْدَکَ لَا شَرِیکَ لَکَ لَکَ الْحَمْدُ وَ لَکَ الشُّکْرُ بِهَا عَلَیَّ یَا رَبِّ حَتَّی تَرْضَی وَ بَعْدَ الرِّضَا». سپس فرمود: اگر هر صبح و شام چنین بگویی، شکر خدا را نسبت
ص: 639
به نعمت های او در آن روز و آن شب انجام داده ای.(1) «وَ قَضَیْنَا اِلَی بَنِی اِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ» قتل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و نیزه زدن به امام حسن(علیهما السلام) است، و مقصود از «وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا» کشتن امام حسین(علیه السلام) است، و مقصود از «فَاِذَا جَاء وَعْدُ اُولاهُمَا» انتقام از خون امام حسین(علیه السلام) است، و مقصود از «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا اُوْلِی بَاْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ» بندگانی هستند که قبل از خروج حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کنند و انتقام خون آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را می گیرند و آنان را می کشند، و مقصود از «وَ کَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً» قیام قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است، و مقصود از «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ» رجعت و خروج امام حسین(علیه السلام) است با هفتاد نفر از اصحابش، و اصحاب او دارای کلاه خودهای زرّین می باشند و به مردم می گویند: «این حسین(علیه السلام) است که خروج کرده» تا مومنان را شکّی نباشد و بدانند او دجّال و شیطان نیست، و حضرت مهدی
ص: 640
قائم(علیه السلام) در میان آنان خواهد بود و چون مومنان یقین می کنند که او حسین(علیه السلام) است، حضرت مهدی(علیه السلام) از دنیا می رود، و امام حسین(علیه السلام) او را غسل می دهد، و کفن می کند، و حنوط می نماید، و در قبر می گذارد، چرا که امام و وصیّ را، فقط امام و وصیّ باید تجهیز و تدفین نماید.(1) و در تفسیر عیّاشی در انتهای حدیث قبل آمده: «ثُمَ یَمْلِکُهُمُ الْحُسَیْنُ حَتَّی یَقَعَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ» یعنی سپس امام حسین(علیه السلام) بر مردم حکومت خواهد نمود، تا زمانی که ابروهای او بر روی چشمانش قرار بگیرد.(2) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی آیه فوق را به گونه دیگری تطبیق نموده و گوید:
«لَتُفْسِدُنَّ فِی الاَرْضِ مَرَّتَیْنِ» یعنی اوّلی و دوّمی، و یاران آنان، و عهدشکنی شان،
ص: 641
«وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا» یعنی ادّعای خلافتشان [که با اجبار و شلّاق مردم را به بیعت با خود دعوت کردند] و «فَاِذَا جَاء وَعْدُ اُولاهُمَا» یعنی ماجرای جنگ جمل، و «بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا اُوْلِی بَاْسٍ شَدِیدٍ» یعنی امیرالمؤمنین -- صلوات الله علیه -- و یاران او، و «فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ» یعنی شما را می طلبند و می کشند، و «وَ کَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً» یعنی چنین چیزی قطعا انجام خواهد گرفت و «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ» خطاب به بنی امیّه است که بر آل محمّد(صلی الله علیه و آله) مسلّط خواهند شد، و «وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا» نیز خطاب به بنی امیّه است و خداوند می فرماید: «ما جمعیّت شما را بر جمعیّت حسن و حسین(علیهما السلام) و یارانشان افزون نمودیم، تا آنان را کشتید و زنان از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را اسیر کردید!(1) مولّف گوید:
آیه ی فوق چنان که از روایات ذیل آن استفاده می شود از آیات رجعت می باشد.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نخستین کسی که به دنیا باز می گردد، حسین بن علی(علیه السلام) [و یاران او] و یزید بن معاویه و یاران او می باشند، و امام حسین(علیه السلام) [و یاران او] همان گونه که در کربلا
ص: 642
کشته شده اند، آنان را خواهند کشت. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا.»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه خود فرمود: ای مردم قبل از آن که مرا نیابید، هر چه می خواهید از من بپرسید، چرا که در درون من علوم فراوانی جمع شده است، و شما قبل از آن که فتنه شرقیّه رخ دهد که قائد و سائق و راکب آن ملعون خواهند بود، از آن سوال کنید. سپس اشاره به حکومت بنی امیّه و طولانی شدن غیبت حضرت مهدی(علیه السلام) می نماید، که در اثر طولانی شدن غیبت آن حضرت مردم می گویند: «مَاتَ اَوْ هَلَکَ وَ بِاَیِ وَادٍ سَلَکَ» و سپس می فرماید: در چنین زمانی امید به فرج داشته باشید و آن تاویل این آیه می باشد که خداوند می فرماید: «ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ اَمْدَدْنَاکُم بِاَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ اَکْثَرَ نَفِیرًا.» تا این که می فرماید:
سوگند به خدایی که دانه را شکافت، و انسان را آفرید، در آن زمان پادشاهانی در ناز و نعمت زندگی خواهند نمود، و هیچ کدام آنان از دنیا نمی روند تا هزار فرزند پسر پیدا کنند، و در آن زمان مردم از بدعت و آفت و… ایمن خواهند بود، و به کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) عمل می کنند، و آفات و شبهات از آنان برطرف می شود.(2)
ص: 643
«… فَاِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُواْ ما عَلَوْا تَتْبیراً»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«فَاِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ» یعنی قیام حضرت مهدی -- صلوات الله علیه -- و اصحاب او، و «لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ» خطاب به دشمنان اهل بیت(علیهم السلام) است، یعنی در آن زمان صورت های شما [از شکست و بیچارگی] سیاه می شود، و «وَ لِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ اَوَّلَ مَرَّةٍ» یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اصحاب او و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ و «وَ لِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا» یعنی حضرت مهدی(علیه السلام) و یاران او که بر شما [یعنی بنی امیّه] قدرت پیدا می کنند و شما را می کشند.
علی بن ابراهیم قمّی گوید:
سپس خداوند روی سخن به آل محمّد(علیهم السلام) نموده و فرموده است: «عَسَی رَبُّکُمْ اَن یَرْحَمَکُمْ» یعنی امید است خداوند به شما ترحّم کند، و شما را بر دشمنانتان پیروز نماید. و باز روی خطاب به بنی امیّه نموده و می فرماید: «وَ اِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا» یعنی اگر شما با سفیانی به جنگ با آل محمّد و شیعیانشان برخیزید، ما نیز با قائم آل محمّد (صلوات الله علیهم) به جنگ شما می آییم و ما جهنّم را زندانی
ص: 644
برای کافران قرار داده ایم.(1) «اِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ اَنَّ لَهُمْ اَجْرًا کَبِیرًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «القرآن یدعو و یهدی الی الامام.»(3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:
«مَنِ اسْتَنْصَحَ اللهَ وُفِّقَ وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلًا هُدِیَ لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ» یعنی، کسی که از
ص: 645
قرآن طلب نصح و خیرخواهی کند، موفّق می شود، و کسی که سخن قرآن را دلیل و راهنمای خود قرار بدهد، به صراط مستقیم هدایت خواهد شد.(1) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
«امامان از ما [اهل البیت] جز معصوم، نیستند، و معصوم علامتی در ظاهر خلقت ندارد، تا به آن شناخته شود، و امام نیز باید منصوص و تعیین شده از طرف خدا باشد» گفته شد: ای فرزند رسول خدا! معنای معصوم چیست؟ فرمود:
معصوم کسی است که به ریسمان خدا پناه برده باشد، و ریسمان خدا قرآن است و قرآن هادی به امام است، چنان که خداوند می فرماید: «اِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی ای یبین لِلَّتِی هِیَ اَقْوَمُ» یعنی «یَهْدِی اِلَی الْاِمَامِ(علیه السلام).»(2) «وَ یَدْعُ الاِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً»(3) در تفسیر عیّاشی از سلمان فارسی روایت شده که فرمود:
هنگام آفرینش آدم، خداوند نخست چشم های آدم را خلق نمود، و آدم به خلقت سایر اعضای خود می نگریست، و چون به پاهایش رسید، خواست برخیزد و نتوانست [و سقوط نمود] و خداوند فرمود: «وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً»، و نیز هنوز
ص: 646
خلقت او تمام نشده بود که دست بلند کرد و خوشه انگوری را گرفت و مشغول خوردن شد.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که خداوند آدم را خلق نمود، و از روح خود در او دمید یکباره پرید تا قبل از تمام شدن خلقت بلند شود، پس به زمین خورد، و خداوند فرمود: «و خُلِقَ الاِنسَانُ عَجُولاً.»(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
ای انسان، راه نجات و راه هلاکت خود را بشناس، تا از خداوند چیزی که سبب هلاکت تو است را طلب نکنی، و گمان کنی که نجات تو در آن است، چرا که خداوند می فرماید: «وَ یَدْعُ الاِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءهُ بِالْخَیْرِ وَ کَانَ الاِنسَانُ عَجُولاً.»(3) «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِنْ رَبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنینَ وَ الْحِسابَ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصیلاً»(4)
ص: 647
ابو الطفیل گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
«سَلُونِی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونِی» و فرمود: «سَلُونِی عَنْ کِتَابِ اللَّهِ…» یعنی «هر چه می خواهید از من سوال کنید، قبل از آن که مرا نیابید» و فرمود: «از کتاب خدا از من سوال کنید [هر چه را که می خواهید] چرا که هیچ آیه ای نیست مگر آن که من می دانم، در شب نازل شده است و یا در روز، در بیابان نازل شده است یا در کوه» پس ابن کوّاء -- از خوارج -- گفت: این تیرگی در ماه چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مرد کوری درباره ی زن کوری سوال می نماید. سپس فرمود: آیا نشنیدی که خداوند می فرماید: «فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً» این معنای محو و تاریکی ماه است.(1) عبد الله عمر گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری نزدیک به مرگ خود فرمود:
برادرم علی(علیه السلام) را بگوئید بیاید پس علی(علیه السلام) وارد شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با علی روی خود را به دیوار کردند، و لباسی بر سر خود کشیدند در حالی که مردم پشت درب جمع بودند، [و چون راز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با علی(علیه السلام) به پایان رسید] و علی(علیه السلام) از اطاق خارج شد، مردی گفت: یا علی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) سرّی برای تو گفت؟ فرمود: «آری او هزار باب از علم را به من آموخت، که از هر باب هزار باب علم باز می شود» آن مرد
ص: 648
گفت: آیا همه را حفظ کردی؟ فرمود: «آری و تعقّل نیز نمودم» پس آن مرد گفت:
بگو بدانم آن تیرگی که در ماه است چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً» پس آن مرد گفت: یا علی حقّا حفظ کرده ای و تعقّل نموده ای.(1) عبد الله بن یزید بن سلام گوید:
به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: علّت این که نور ماه و خورشید یکسان نیست چیست؟ فرمود: هنگامی که خداوند خورشید و ماه را آفرید، آن ها از او اطاعت نمودند، و نافرمانی نکردند، پس خداوند به جبرییل(علیه السلام) فرمود: نور ماه را محو کند، و چون جبرییل چنین کرد، خط های سیاهی در قرص ماه ظاهر شد [و نور آن ضعیف گردید] و اگر خداوند ماه را به حال خود رها می کرد، همانند خورشید بود، و شب و روز مشخّص نبود، و روزه دار نمی دانست چه قدر باید روزه بگیرد، و مردم عدد سال ها [و ماه ها و حساب] را نمی دانستند، از این رو خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنَا آیَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّکُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِینَ وَ الْحِسَابَ» پس عبد الله بن سلام گفت: راست گفتی
ص: 649
ای محمّد(صلی الله علیه و آله)…(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بر صفحه ماه نوشته شده: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، علی ولیِّ الله» و این همان سیاهی است که در آن دیده می شود.(2)
وَ کُلَّ اِنسانٍ اَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتابًا یَلْقاهُ مَنْشُورًا اقْرَاْ کِتابَكَ کَفی بِنَفْسِكَ الْیَوْمَ عَلَیْكَ حَسیبًا مَنِ اهْتَدی فَاِنَّما یَهْتَدی لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَاِنَّما یَضِلُّ عَلَیْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری وَ ما کُنَّا مُعَذِّبینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا وَ اِذا اَرَدْنا اَنْ نُهْلِكَ قَرْیَةً اَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیرًا وَ کَمْ اَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا
ص: 650
مَنْ کانَ یُریدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فیها ما نَشاءُ لِمَنْ نُریدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاها مَذْمُومًا مَدْحُورًا وَ مَنْ اَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعْیَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولئِكَ کانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُورًا کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَلْآخِرَةُ اَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ اَکْبَرُ تَفْضیلًا لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا وَ قَضی رَبُّكَ اَلَّا تَعْبُدُوا اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْکِبَرَ اَحَدُهُما اَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَریمًا وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیرًا رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِما فی نُفُوسِکُمْ اِنْ تَکُونُوا صالِحینَ فَاِنَّهُ کانَ لِلْاَوَّابینَ غَفُورًا وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیرًا اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَةٍ مِنْ رَبِّكَ تَرْجُوها فَقُلْ لَهُمْ قَوْلًا مَیْسُورًا
«انسان» به مرد و زن گفته می شود و اگر بخواهی مشخّص کنی باید بگویی: زن و یا مرد، مانند بعیر که به شتر نر و مادّه گفته می شود، و به مادّه، جمل گویند و به نر، ناقه گویند، و اشتقاق انسان، یا از «اِنس» است و یا از «اُنس» و بعضی گفته اند: از «نسیان» است و اصل آن «انسیان» بوده، و یاء آن حذف شده است، و مقصود از «طائر» عمل انسان است، و علّت این که طائر را به عنق اختصاص داده این است که، عمل از انسان جدا نمی شود، و بر او آویخته می باشد، همانند قلّاده، و عرب گردن را به جای ذات انسان استعمال می کند و می گوید: «اعتقت رقبةً» و «مترفین» از ترفه به معنای نعمت است، و بعضی گفته اند: «مُترَف» به معنای متروک است، و «تدمیر» به معنای اهلاک است، و «دمار» به
ص: 651
معنای هلاکت است، و «ذَمَمتُهُ فهو مَذْمُوم و مَذؤُوم» به معنای نکوهش است و «مَدْحور» به معنای مطرود است، چنان که گفته می شود: «اللّهمّ ادحر عنّی الشیطان» یعنی خدایا شیطان را از من دور کن، و «تبذیر» به معنای تفریق است، که با اسراف انجام می گیرد، چنان که بذر، در زمین، پخش می شود، جز این که تبذیر به صورت اسراف و افساد است، و اگر چنین نباشد آن را تبذیر نگویند، و «اعراض» ممکن است به معنای روی گرداندن باشد، به واسطه اشتغال به چیزی، و ممکن است به معنای اذلال باشد.
و هر انسانی، اعمالش را بر گردنش آویخته ایم و روز قیامت، کتابی برای او بیرون می آوریم که آن را در برابر خود، گشوده می بیند! (این همان نامه اعمال اوست!) (13) (و به او می گوییم:) کتابت را بخوان، کافی است که امروز، خود حسابگر خویش باشی! (14) هر کس هدایت شود، برای خود هدایت یافته و آن کس که گم راه گردد، به زیان خود گم راه شده است و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نمی کشد و ما هرگز (قومی را) مجازات نخواهیم کرد، مگر آن که پیامبری مبعوث کرده باشیم (تا وظایفشان را بیان کند.) (15) و هنگامی که بخواهیم شهر و دیاری را هلاک کنیم، نخست اوامر خود را برای «مترفین» (و ثروتمندان مست شهوت) آن جا، بیان می داریم، سپس هنگامی که به مخالفت برخاستند و استحقاق مجازات یافتند، آن ها را به شدّت درهم می کوبیم. (16) چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح، زندگی می کردند (و طبق همین سنت،) آن ها را هلاک کردیم! و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگانش آگاه، و نسبت به آن بیناست. (17) آن کس که (تنها) زندگی زودگذر (دنیا) را می طلبد، آن مقدار از آن را که بخواهیم -- و به هر کس اراده کنیم -- می دهیم سپس دوزخ را برای او قرار خواهیم داد، که در آتش سوزانش می سوزد در حالی که نکوهیده و رانده (درگاه خدا)
ص: 652
است. (18) و آن کس که سرای آخرت را بطلبد، و برای آن سعی و کوشش کند -- در حالی که ایمان داشته باشد -- سعی و تلاش او، (از سوی خدا) پاداش داده خواهد شد. (19) هر یک از این دو گروه را از عطای پروردگارت، بهره و کمک می دهیم و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است. (20) ببین چگونه بعضی را (در دنیا به خاطر تلاششان) بر بعضی دیگر برتری بخشیده ایم درجات آخرت و برتریهایش، از این هم بیشتر است! (21) هرگز معبود دیگری را با خدا قرار مده، که نکوهیده و بی یار و یاور خواهی نشست! (22) و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید! هر گاه یکی از آن دو، یا هر دوی آن ها، نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آن ها روا مدار! و بر آن ها فریاد مزن! و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آن ها بگو! (23) و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر! و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آن ها مرا در کوچکی تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده!» (24) پروردگار شما از درون دل های تان آگاهتر است (اگر لغزشی در این زمینه داشتید) هر گاه صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشت کنندگان را می بخشد. (25) و حقّ نزدیکان را بپرداز، و (همچنین حق) مستمند و وامانده در راه را! و هرگز اسراف و تبذیر مکن، (26) چرا که تبذیرکنندگان، برادران شیاطینند و شیطان در برابر پروردگارش، بسیار ناسپاس بود! (27) و هر گاه از آنان [مستمندان] روی برتابی، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی (تا گشایشی در کارت پدید آید و به آن ها کمک کنی)، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آن ها سخن بگو! (28)
«وَ کُلَّ اِنسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا * اقْرَاْ کَتَابَکَ کَفی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیباً»(1)
ص: 653
سدیر صیرفی گوید: روزی امام صادق(علیه السلام) فرمود:
… امروز صبح در کتاب جفر -- که مشتمل بر علم منایا و بلایا و علم گذشته و آینده تا قیامت است و خداوند آن را مخصوص به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و امامان بعد از او(علیهم السلام) نموده است -- تامّل نمودم، و ولادت امام غایب، و طول عمر او، و ابتلای مومنین در زمان غیبت او، و [شبهات و] شکّ هایی که در قلوب آنان در طول غیبت آن حضرت رخ می دهد، و ارتداد و بازگشت آنان از دین را در آن مشاهده نمودم، و به یاد آیه شریفه قرآن افتادم که خداوند می فرماید: «وَ کُلَّ اِنسَانٍ اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ…» و مقصود از طائر ولایت ما می باشد، از این رو رقّت و اندوه مرا فرا گرفت!(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «اَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ» فرمود:
یعنی هر انسانی، خیر و شرّ او، با اوست و نمی تواند از آن جدا شود، تا وقتی که در قیامت نامه عمل او به او داده شود.(2)
ص: 654
و در تفسیر عیّاشی از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمودند:
«طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ» یعنی تقدیری که برای او شده، به گردن او خواهد بود، و از او جدا نخواهد شد.(1) امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «اقْرَاْ کَتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیبًا» فرمود:
هنگامی که انسان از دنیا می رود، آن چه عمل کرده، و برای او نوشته شده است، را به یاد می آورد، مانند این که الآن انجام داده است، از این رو می گوید: «یَا وَیْلَتَنَا مَا لِهَذَا الْکِتَابِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَ لَا کَبِیرَةً اِلَّا اَحْصَاهَا»(2)، یعنی ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را از یاد نبرده مگر آن که همه را احصا نموده است؟!(3) «وَ اِذَا اَرَدْنَا اَن نُّهْلِکَ قَرْیَةً اَمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمیراً»(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «امرنا اکابرها.»(5)
ص: 655
و در سخن دیگری می فرماید:
«امّرنا» با تشدید میم و معنای آن «کثّرنا» می باشد.(1) در مجمع البیان نیز از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت «آمرنا» خوانده است.(2) «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا»(3) ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه فرمود:
اگر کسی عملی را که خدا بر او واجب نموده، برای خدا، و ثواب آخرت انجام ندهد، بلکه برای پاداش دنیائی انجام بدهد، خداوند از دنیا به هر اندازه که بخواهد، به او پاداش می دهد، و پاداش آخرت برای او نخواهد بود [بلکه جهنّم و دوزخ کیفر او خواهد بود] چرا که خداوند به او نیرو و ابزار دنیایی را داده، تا آن را صرف طاعت خدا بکند، و لکن او صرف معصیت خدا نموده، و خداوند به این علّت او را عذاب خواهد نمود!(4) مولّف گوید:
روایات مربوط به نیّت نیز، همین معنا را دلالت دارد، و در تفسیر آیه شریفه «قُلْ
ص: 656
کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدی سَبِیلًا» از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: یعنی «یعمل علی نیّته.»(1) «وَ مَنْ اَرَادَ الآخِرَةَ وَ سَعَی لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا…»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر کس اراده و نیّت او آخرت است، باید زینت های دنیا [و علاقه به آن ها] را رها کند.(3) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
[اگر می خواهی نیّت تو در احرام حج خالص باشد] باید بگویی: «اُحْرِمُ لَکَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ عِظَامِی وَ مُخِّی وَ عَصَبِی مِنَ النِّسَاءِ وَ الثِّیَابِ وَ الطِّیبِ اَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَکَ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ…».
یعنی خدایا! من برای خشنودی تو و پاداش آخرت، پوست و گوشت و مو و خون و استخوان ها و مخّ و رگ های بدن خود را، از بهره گیری از زن ها و بوی خوش، حرام می کنم، و احرام می بندم…(4)
ص: 657
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود: روز قیامت مردی را حاضر می کنند و به او می گویند:
«در پیشگاه خدا احتجاج کن» پس او می گوید: خدایا! تو مرا آفریدی و هدایتم نمودی، و به من وسعت مال دادی، و من همواره به بندگان تو کمک مالی کردم و سختی را از آنان برداشتم تا تو امروز رحمت خود را بر من گسترده کنی، و کار را بر من آسان نمایی. پس خداوند می فرماید: بنده من راست می گوید، او را به بهشت ببرید.(1) امام صادق(علیه السلام) [درباره ی درجات خلوص نیّت] می فرماید:
بندگان خدا، سه دسته هستند: گروهی خدا را از ترس [دوزخ و عذاب] عبادت می کنند و عبادت آنان عبادت عبید و غلامان است؛ و گروهی خدا را برای پاداش و ثواب عبادت می کنند، و عبادت آنان عبادت اجیران و کارگران است، و گروهی خدا را عبادت می کنند، به خاطر محبّت و عشقی که به خدا دارند، و عبادت آنان عبادت احرار است، و آن افضل از همه عبادات است.(2)
ص: 658
امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «اِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لَا نُرِیدُ مِنکُمْ…» می فرماید:
به خدا سوگند، آنان این کلمات را به زبان جاری نکردند، بلکه در باطن خود چنین نیّتی را داشتند: که ما از شما نه پاداشی می خواهیم و نه تشکّری، و شما را اطعام نمودیم فقط، برای خشنودی خدا، و پاداش او.(1) «انظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ اَکْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ اَکْبَرُ تَفْضِیلاً»(2) روایت شده که بین بالاترین درجات بهشت، تا پایین ترین درجات آن، فاصله بین آسمان و زمین است.(3) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
نگویید: یک بهشت، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مِنْ دُونِهِما جَنَّتانِ» و نیز نگوئید:
بهشت یک درجه دارد، چرا که خداوند می فرماید: «دَرَجَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضِ» سپس فرمود: «مردم با اعمال شان بر یک دیگر فضیلت پیدا می کنند» ابو بصیر گوید: گفتم: مومنین داخل بهشت می شوند، و بسا علاقه دارند، هم دیگر را ببینند، در حالی که برخی مقامشان بالاتر از دیگری است؟ فرمود: آن که مقام بالاتری دارد، می تواند، پایین بیاید و رفیق خود را ببیند، و لکن آن که پایین تر
ص: 659
است، نمی تواند، بالا برود، چرا که مرتبه او اقتضا نمی کند، آری اگر دوست داشته باشند که با هم ملاقات کنند، در «اسِرّة» هم دیگر را ملاقات می کنند».
[و اَسِرّه و اَسْرَه، بزرگان از خویشان را گویند و آن جمع سریر، و محلّی است در بهشت که بزرگان از خاندان نبوّت بر آن می نشینند و مسرور خواهند بود.](1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
فردای قیامت بندگان خدا به اندازه ی عقل های شان به درجات عالیه بهشت می رسند.(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خدا داند برخی از مردم [مؤمن] چقدر در دوزخ قرار می گیرند، و سپس خداوند به آنان ترحّم می کند، و در پایین ترین درجات بهشتی، قرار می گیرند، آنان پس از خروج از دوزخ در نهر حیات، غسل می کنند، و وارد بهشت می شوند، و اهل بهشت آنان را «جهنّمیّون» می نامند، و اگر یکی از آنان اهل دنیا را به میهمانی بخواند، غذا و انواع وسایل ضیافت را خواهد داشت، و هیچ کم و کاستی پیدا نمی کند.(3)
ص: 660
سلیمان دیلمی گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فلانی عبادت و دیانت و فضل او چنین و چنان است؟! امام(علیه السلام) فرمود: عقل او چگونه است؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: ثواب و پاداش به اندازه ی عقل است. سپس فرمود: مردی در بنی اسراییل، در جزیره ای از جزائر دریای خضر -- که دارای آب و درخت و گیاه بود -- عبادت می کرد، روزی ملکی از ملائکه او را دید، و گفت:
خدایا پاداش عبادت این بنده ی خود را به من نشان بده. و چون خداوند به او نشان داد، و آن را کم و ناچیز شمرد، خداوند به او فرمود: باید با او همنشین شوی تا علّت آن را بدانی. پس آن ملک به صورت انسانی نزد او آمد و آن عابد به او گفت: تو کیستی؟ ملک گفت: من وصف تو را که در این جزیره عبادت می کنی شنیده ام و می خواهم در کنار تو عبادت کنم. پس آن روز را با او عبادت کرد، و چون صبح شد، به او گفت: مکان عبادت تو سبز و خرّم است، و جای مناسبی است برای عبادت! عابد گفت: این مکان عیبی هم دارد. ملک گفت: عیب آن چیست؟ عابد گفت: پروردگار ما را چهارپایی نیست، و اگر او حماری می داشت، این علف ها را می خورد، و ضایع نمی شد! ملک گفت: مگر خدای تو حماری ندارد؟ عابد گفت: اگر می داشت این علف ها، از بین نمی رفت. پس خداوند به آن ملک وحی نمود: که ما او را به اندازه ی عقلش پاداش می دهیم.(1)
ص: 661
«وَ قَضَی رَبُّکَ اَلَّا تَعْبُدُواْ اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما اُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً»(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سه مرتبه سفارش مادر را نمود و یک مرتبه سفارش پدر را کرد.(2) ابو ولّاد حنّاط گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
احسان به پدر و مادر، این است که، با آنان برخورد نیکو داشته باشی، و نگذاری که نیاز خود را به تو بگویند، گرچه از نظر مالی بی نیاز باشند، مگر توجّه نکرده ای که خداوند می فرماید: «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» یعنی به خیر و خوبی [و بهشت] نمی رسید تا از آن چه دوست می دارید در راه خدا انفاق نمایید؟! سپس فرمود: مقصود از «اِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ اَحَدُهُمَا اَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ اُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْهُمَا» این است که اگر آنان در اثر پیری، تو را زجر دادند، به آنان «اُف» مگو،
ص: 662
و اظهار انزجار مکن، و اگر تو را زدند، به آنان بگو: «خدا شما را بیامرزد» و این معنای «وَ قُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا» می باشد، و مقصود از «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ…» این است که نظر خشم آلود به آنان مکن، بلکه با نگاه محبّت و رحمت به آنان نظر کن، و صدای خود را بالای صدای آنان قرار مده، و دست خود را بالای دست آنان بلند مکن، و مقابل آنان راه مرو.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
بهترین کار برای پدر و مادر بعد از مرگ: نماز و استغفار و ادای دین و اکرام صدیق و صله ی با خویشان آنان است.(2)
ص: 663
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
پایین ترین مرتبه ی عقوق «اُفّ» گفتن به پدر و مادر است، و اگر خداوند چیزی سبک تر از آن می دانست، از آن نهی می نمود.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
حق پدر بر فرزند، چهار چیز است: 1. او را با نامش صدا نزند [بلکه او را پدر بخواند]؛ 2. مقابل او راه نرود؛ 3. قبل از او ننشیند؛ 4. سبب دشنام مردم به او نشود.(2) مولّف گوید:
روایات درباره ی حقّ پدر و مادر و عقوق آنان، فراوان است به کتاب کافی و غیره مراجعه شود.
«رَّبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَا فِی نُفُوسِکُمْ اِن تَکُونُواْ صَالِحِینَ فَاِنَّهُ کَانَ لِلاَوَّابِینَ غَفُورًا»(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «کَانَ لِلاَوَّابِینَ غَفُورًا» متعبّدینی هستند که فراوان توبه می کنند.(4) و در سخن دیگری به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! بر شما باد به ورع، و کوشش در عبادت، و ادای امانت، و راست گویی
ص: 664
و معاشرت نیکو، با هم نشینان، و طول سجده؛ سپس فرمود: این روش «اوّابین» است. ابو بصیر گوید: اوّابین به معنای توّابین است.(1) هشام بن سالم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که چهار رکعت نماز [دو رکعت دو رکعت] بخواند و در هر رکعت پنجاه مرتبه سوره ی «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ» را بخواند، این نماز فاطمه[[3]] خواهد بود، و آن نماز اوّابین است.(2) «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذیراً * اِنَّ الْمُبَذِّرینَ کانُوا اِخْوانَ الشَّیاطینِ وَ کانَ الشَّیْطانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً»(3) علمای اهل سنّت، در مجلس مامون، به حضرت رضا(علیه السلام) گفتند: آیا خداوند در قرآن معنای برگزیدگان خود را بیان نموده است؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
خداوند علاوه بر باطن، در دوازده جای از قرآن نام برگزیدگان خود را در ظاهر، و صریح قرآن بیان نموده است. تا این که فرمود: پنجم، آیه شریفه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و این خصوصیّتی است که مخصوص به خویشان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد، و خداوند آنان را بر همه ی امّت برگزیده است، و چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فاطمه[[3]] را طلب نمود و فرمود: ای فاطمه! فاطمه[[3]] عرضه داشت: لبیّک یا رسول الله! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: فدک مخصوص به من
ص: 665
می باشد، چرا که مسلمانان برای به دست آوردن آن جنگی نکرده اند، و من آن را طبق دستور خداوند، به تو واگذار نمودم، و آن برای تو و فرزندان تو خواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مقصود از «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» حقّ وصایت علی(علیه السلام) است و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را وصیّ خود قرار داد، و اسم اعظم، و میراث علم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و آثار نبوّت نیز حق ذی القربی است.(2) علی بن اسباط گوید:
هنگامی که حضرت کاظم(علیه السلام) وارد بر هارون الرشید شد، و دید که او مظالم را به اهلش باز می گرداند، به او فرمود: یا امیرالمؤمنین! برای چه مظالم ما، باز
ص: 666
نمی گردد؟! هارون گفت: مظلمه شما چیست یا ابا الحسن؟ فرمود: خداوند هنگامی که فدک و اطراف آن را برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فتح نمود، مسلمانان برای به دست آوردن آن جنگی نکردند [و اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیدا کرد] و خداوند خود این آیه را نازل نمود: «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ندانست «ذا القربی» کیانند؟ و از جبرییل سوال کرد، و جبرییل به پروردگار خود مراجعه نمود، و خداوند به او وحی کرد: «فدک را به فاطمه[[3]] بده» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به فاطمه[[3]] فرمود: «ای فاطمه! خداوند مرا امر کرده که فدک را تحویل تو بدهم» فاطمه[[3]] فرمود:
«یا رسول الله، من فدک را از شما و از خداوند قبول نمودم» و همواره وکلای فاطمه[[3]] در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن کار می کردند، و چون ابو بکر به خلافت رسید، وکلای فاطمه[[3]] را از فدک اخراج نمود، و فاطمه[[3]] نزد ابو بکر آمد، و فرمود:
«فدک را به من بازگردان» ابو بکر گفت: «باید شاهدی بیاوری که برای تو شهادت بدهد» پس فاطمه[[3]] امیرالمؤمنین(علیه السلام) و امّ ایمن را آورد، و آنان برای او شهادت دادند، و ابو بکر نامه ای برای فاطمه[[3]] نوشت و دستور داد، فدک را به او بازگردانند و چون فاطمه[[3]] از نزد ابو بکر خارج شد، عمر او را دید و گفت: ای دختر محمّد(صلی الله علیه و آله) این نامه چیست؟ فاطمه[[3]] فرمود:
نامه ای است که ابو بکر برای من نوشته است، عمر گفت: «به من نشان بده» پس فاطمه[[3]] امتناع نمود، و عمر آن را به زور از فاطمه[[3]] گرفت، و به آن نگاه کرد، و آب دهان به آن انداخت، و آن را محو نمود، و پاره کرد [و سوزاند] و به فاطمه[[3]] گفت: «پدر تو برای فدک جنگ نکرده، پس تو ریسمان به گردن ما بینداز، و ما را نزد حاکم ببر، و آن را بگیر» [و این سخن را از روی استهزا و توهین گفت] پس
ص: 667
هارون الرشید گفت: «یا اباالحسن! حدّ فدک را برای من بیان کن» موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمود:
«حدّی از آن کوه اُحد است، و حدّی از آن عریش مصر است، و حدّی از آن سیف البحر [یعنی ساحل بحر] است، و حدّی از آن دومة الجندل [بین مدینه و شام] است». هارون گفت: آیا همه ی این ها فدک است؟! فرمود: «آری، همه ی این ها بدون جنگ به دست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فتح شده است» هارون گفت: این ها زیاد است، و من باید درباره ی آن فکری بکنم.(1)
ص: 668
«وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا * اِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُواْ اِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا» یعنی «لَا تُبَذِّرْ [فی] ولایة علیِ(علیه السلام)» یعنی درباره ی ولایت علی(علیه السلام) تبذیر [و تضییع و کوتاهی] مکن.(2) امام صادق(علیه السلام) به یکی از اصحاب خود فرمود:
«از خدا بترس، و اسراف مکن و سخت گیر نیز مباش، و بین این دو را انتخاب کن [چرا که خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا.»(3) سپس فرمود: تبذیر از اسراف است و خداوند می فرماید: «وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا.»(4) عبد الرّحمن بن حجّاج گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِیرًا.» سوال نمودم، فرمود: هر کس مالی را در غیر راه خدا صرف کند، تبذیر کننده خواهد بود، و اگر در راه خدا صرف کند مقتصد و میانه رو خواهد بود.(5)
ص: 669
بشر بن مروان گوید:
وارد بر امام صادق(علیه السلام) شدیم و آن حضرت دستور داد تا خرما آوردند، و ما با آن حضرت از آن خرما می خوردیم، و یکی از ماها هسته ی خرمایی را دور انداخت، و امام(علیه السلام) دست از خوردن برداشت و فرمود: چنین مکن، چرا که این کار از تبذیر است و [تبذیر فساد است و] خداوند فساد را دوست نمی دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنایة فرمود:
تو باید در زندگی و مصرف با مومنین هماهنگ [و یکسان] باشی، چرا که بهترین روش، و سالم ترین آن، حدّ متوسّط است و تو نباید از مبذّرین باشی.(2) «وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّکَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّیْسُورًا»(3) صاحب مجمع البیان گوید:
روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این آیه اگر فقیری از او سوال می کرد، و چیزی نداشت که به او بدهد، می فرمود: «یرزقنا اللّه و ایّاکم من فضله» یعنی خدا از فضل و کرم خود به ما و شما روزی بدهد.(4)
ص: 670
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
فقیر [چون سوال می کند] هدیّه خداوند است، که به غنیّ روی آورده، پس اگر غنیّ حاجت فقیر را برآورده کند، هدیّه خدا را قبول نموده است، و اگر نه هدیّه خدا را رد کرده است.(1) مرحوم ابن شهر آشوب نقل کرده که فاطمه[[3]] به خاطر سختی های زندگی از پدر خود درخواست کنیز کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گریان شد و فرمود:
«به خدا سوگند، در مسجد چهارصد فقیر گرسنه و بی لباس هستند، و من نمی خواهم تو با داشتن کنیز از پاداش آخرت محروم شوی، وگرنه کنیزی را در اختیار تو قرار می دادم، از سویی می ترسم فردای قیامت، علی بن ابی طالب(علیه السلام) با تو مخاصمه کند و حقش را مطالبه نماید» سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جای خادم تسبیحات را به فاطمه[[3]] یاد داد، و چون آیه «وَ اِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَاء رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّکَ…» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کنیزی را به فاطمه[[3]] عطا نمود و نام او را فضّه قرار داد.(2)
ص: 671
وَ لا تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً اِلی عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا اِنَّ رَبَّكَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا وَ لا تَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُمْ اِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطًْا کَبیرًا وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی اِنَّهُ کانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبیلًا وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطانًا فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ اِنَّهُ کانَ مَنْصُورًا وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ اِلَّا بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کانَ مَسْؤُلًا وَ اَوْفُوا الْکَیْلَ اِذا کِلْتُمْ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ ذلِكَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْویلًا وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُولئِكَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا وَ لا تَمْشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحًا اِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ الْاَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا کُلُّ ذلِكَ کانَ سَیِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَکْرُوهًا ذلِكَ مِمَّا اَوْحی اِلَیْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ لا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلهًا آخَرَ فَتُلْقی فی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَدْحُورًا اَ فَاَصْفاکُمْ رَبُّکُمْ بِالْبَنینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلائِکَةِ اِناثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلًا عَظیمًا وَ لَقَدْ صَرَّفْنا فی هذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَ ما یَزیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا قُلْ لَوْ کانَ مَعَهُ آلِهَةٌ کَما یَقُولُونَ اِذًا لاَبْتَغَوْا اِلی ذِی الْعَرْشِ سَبیلًا سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبیرًا تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْاَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ اِنْ مِنْ شَیْ ءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ اِنَّهُ کانَ حَلیمًا غَفُورًا وَ اِذا قَرَاْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجابًا مَسْتُورًا
ص: 672
وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَکِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ اِذا ذَکَرْتَ رَبَّكَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلی اَدْبارِهِمْ نُفُورًا نَحْنُ اَعْلَمُ بِما یَسْتَمِعُونَ بِهِ اِذْ یَسْتَمِعُونَ اِلَیْكَ وَ اِذْ هُمْ نَجْوی اِذْ یَقُولُ الظَّالِمُونَ اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلَّا رَجُلًا مَسْحُورًا انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْاَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطیعُونَ سَبیلًا
«ملوماً محسوراً» «حَسْر» به معنای کشف است، و حَسَر عن ذراعه، اذا کشف عنه، و «حَسْرت» به معنای اندوه است، و «حسیر و محسور» به معنای درمانده است که آن چه داشته از دست داده است. «ولا تَقْفُ» از «قَفو» به معنای، دنبال کردن چیزی است، و علم قیافه، دانشی است که به سبب آن، آثار و نشانه ها دنبال می شود، و آن را علم کهانت و قیافه گویند، و آن حرام می باشد، و قافه یقوفه، و قفاه یقفوه، به یک معناست، و «لن تخرق الارض» از «خَرق» به معنای قطع است. «و فی آذانهم وَقْراً» و «وَقَرًا» بالفتح به معنای سنگینی گوش است، و بالکسر «وِقر» به معنای حمل است، و اصل در حمل سنگینی است، و «نفور» جمع نافر است و بر مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می شود، مانند رکوع و سجود و شهود، و «نجوی» مصدری است که بر مفرد و تثنیه و جمع، و مذکّر و مؤنّث اطلاق می شود، و آن سخن گفتن پنهانی است.(1)
هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما) و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشای، تا مورد سرزنش قرار گیری و از کار فرومانی! (29) به یقین،
ص: 673
پروردگارت روزی را برای هر کس بخواهد، گشاده یا تنگ می دارد او نسبت به بندگانش، آگاه و بیناست. (30) و فرزندانتان را از ترس فقر، نکشید! ما آن ها و شما را روزی می دهیم مسلماً کشتن آن ها گناه بزرگی است! (31) و نزدیک زنا نشوید، که کار بسیار زشت، و بد راهی است! (32) و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولیش سلطه (و حق قصاص) قرار دادیم امّا در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است! (33) و به مال یتیم، جز به بهترین راه نزدیک نشوید، تا به سر حد بلوغ رسد! و به عهد (خود) وفا کنید، که از عهد سوال می شود! (34) و هنگامی که پیمانه می کنید، حق پیمانه را ادا نمایید، و با ترازوی درست وزن کنید! این برای شما بهتر، و عاقبتش نیکوتر است. (35) از آن چه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسوولند. (36) و روی زمین، با تکبر راه مرو! تو نمی توانی زمین را بشکافی، و طول قامتت هرگز به کوه ها نمی رسد! (37) همه این ها گناهش نزد پروردگار تو ناپسند است. (38) این (احکام)، از حکمتهایی است که پروردگارت به تو وحی فرستاده و هرگز معبودی با خدا قرار مده، که در جهنم افکنده می شوی، در حالی که سرزنش شده، و رانده (درگاه خدا) خواهی بود! (39) آیا پروردگارتان فرزندان پسر را مخصوص شما ساخته، و خودش دخترانی از فرشتگان برگزیده است؟! شما سخن بزرگ (و بسیار زشتی) می گویید! (40) ما در این قرآن، انواع بیانات موثّر را آوردیم تا متذکّر شوند! ولی (گروهی از کوردلان،) جز بر نفرتشان نمی افزاید. (41) بگو: «اگر آن چنان که آن ها می گویند با او خدایانی بود، در این صورت، (خدایان) سعی می کردند راهی به سوی (خداوند) صاحب عرش پیدا کنند.» (42) او پاک و برتر است از آن چه آن ها می گویند، بسیار برتر و منزّه تر! (43) آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آن ها هستند، همه تسبیح او می گویند و هر
ص: 674
موجودی، تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید او بردبار و آمرزنده است. (44) و هنگامی که قرآن می خوانی، میان تو و آن ها که به آخرت ایمان نمی آورند، حجاب ناپیدایی قرار می دهیم (45) و بر دل های شان پوششهایی، تا آن را نفهمند و در گوشهای شان سنگینی و هنگامی که پروردگارت را در قرآن به یگانگی یاد می کنی، آن ها پشت می کنند و از تو روی بر می گردانند. (46) هنگامی که به سخنان تو گوش فرا می دهند، ما بهتر می دانیم برای چه گوش فرا می دهند (و همچنین) در آن هنگام که با هم نجوا می کنند آن گاه که ستم گران می گویند: «شما جز از انسانی که افسون شده، پیروی نمی کنید!» (47) ببین چگونه برای تو مثلها زدند! در نتیجه گم راه شدند، و نمی توانند راه حق را پیدا کنند. (48)
«وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً اِلَی عُنُقِکَ وَ لَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
«احسار» به معنای فقر و فاقه است.(2) عجلان گوید:
خدمت امام صادق(علیه السلام) بودم که سایلی از او سؤل کرد، و آن حضرت دست در زنبیل نمود و مشتی از خرما به او داد، سپس دیگری آمد و سوال کرد و آن حضرت مشتی از خرما به او داد، و باز مرد سایل دیگری آمد، و سوال کرد، و آن حضرت
ص: 675
مشتی از خرما به او داد، و چون سایل چهارمی آمد و سوال کرد، امام(علیه السلام) فرمود: «خدا رازق ما و تو است» سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [قبل از نزول این آیه] هیچ سایلی را ردّ نمی کرد، پس زنی فرزند خود را نزد آن حضرت فرستاد و به او گفت: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال کن، و اگر فرمود: «چیزی نزد ما نیست» بگو: «پیراهن خود را به من بده» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیراهن خود را بیرون آورد و به او داد و خداوند این آیه را نازل نمود و پیامبر خود را امر به اقتصاد و میانه روی کرد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را تعلیم نمود، که چگونه انفاق نماید، و علّت آن این بود، که آن حضرت جز «اوقیه ای از ذهب» چیزی نداشت که انفاق نماید پس سایلی آمد و چیزی از او خواست و چون آن حضرت چیزی نداشت که به او بدهد، سایل او را ملامت نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غمگین شد، چرا که رحیم و رقیق القلب بود [و هر چه داشته بود را انفاق کرده بود، پس خداوند این آیه را نازل نمود:
«وَ لَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً…» و به او فرمود:
[ای رسول من] مردم از تو سوال می کنند، و عذر تو را نمی پذیرند، و اگر تو هر چه داری
ص: 676
را یک باره به آنان بدهی، تهی دست و ناتوان خواهی شد [و کسی عذر تو را نمی پذیرد.](1) عبد الله بن سنان [از امام صادق(علیه السلام)] نقل کرده که در تفسیر آیه «وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»(2)، فرمود:
«بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا» این است که «مقداری را در راه خدا بدهی، و مقداری را برای خود نگه داری» و سپس چیزی را در دست خود قرار داد و بین انگشتان خود را باز گذارد، و مقداری را در دست خود نگهداشت، و مقداری را ریخت، و در معنای «لاتَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ» دست خود را یکباره باز نمود و فرمود: این است معنای «کُلَّ الْبَسْطِ» و سپس فرمود: «بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»، چیزی است که از بین انگشتان می ریزد، و بقیّه در کف دست می ماند.(3)
ص: 677
«اِنَّ رَبَّکَ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاء وَ یَقْدِرُ اِنَّهُ کَانَ بِعِبَادِهِ خَبِیرًا بَصِیرًا»(1) در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
خداوند ارزاق [مردم] را اندازه گیری و تقدیر نمود، و برخی را زیاد، و برخی را کم قرار داد، و [تقدیر و] تعدیل آن ها را به وسعت و ضیق دانست تا به واسطه سختی و آسانی رزق، مردم را بیازماید و شکر و صبر آنان را امتحان کند، و گروه غنیّ و ثروتمند، و گروه فقیر و نیازمند آزموده شوند.(2) «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم انَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْاً کَبِیرًا»(3) اسحاق بن عمّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«کسی که حجّ برود، هرگز فقیر و تهی دست نمی شود» گفتم: اِملاق چیست؟ فرمود: «اِملاق فقر و تهی دستی است» سپس فرمود: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم.»(4) محمّد بن صالح گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
… خداوند در مکّه -- در سوره ی بنی اسراییل -- از چیزهایی نهی نمود، و [لکن به خاطر ارفاق] شدّت و وعده عذاب در آن ها نبود، چنان که فرمود: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ اِیَّاکُم انَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْاً کَبِیرًا…»، [و لکن در پایان نسبت به شرک
ص: 678
و بُت پرستی، فرمود: «وَ لَا تَجْعَلْ مَعَ اللهِ اِلَهًا آخَرَ فَتُلْقَی فِی جَهَنَّمَ مَلُومًا مَّدْحُورًا.»](1) «وَ لَا تَقْرَبُواْ الزِّنَی اِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاء سَبِیلاً»(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«فَاحِشَة» به معنای معصیت است، و «مَقْت» به معنای مبغوضیّت است، و «ساء سبیلاً» یعنی زناکار اشدّ عذاب را دارد، و «زنا» از بزرگ ترین کبائر است.(3)
ص: 679
حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ به نامه محمّد بن سنان نوشت:
«خداوند زنا را به خاطر فساد یعنی قتل نفس، و از بین رفتن نسبت ها، و ترک تربیت اطفال، و فساد میراث، و مفاسد دیگر حرام نموده است.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:
یا علی! در زنا شش خصلت [و نکبت] وجود دارد: سه خصلت در دنیا، و سه خصلت در آخرت، و امّا در دنیا: آبروی صورت، از زناکار گرفته می شود، و عمر او کوتاه می گردد، و رزق او قطع می شود، و امّا در آخرت، حساب سختی دارد، و مورد خشم و غضب خداوند است، و همواره در دوزخ خواهد ماند.(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که چهار چیز آشکار شود، چهار عقوبت رخ می دهد… هنگامی که زنا آشکار شود، زلزله آشکار خواهد شد.(3)
ص: 680
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
در هر خانه ای اگر یکی از چهار چیز وارد شود، آن خانه خراب خواهد شد، و آباد نخواهد گردید: خیانت، سرقت، شرابخواری و زنا.(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
زمین از سه چیز بیش از هر چیزی به درگاه خداوند ناله می زند: از ریخته شدن خون ناحق، از غسل جنابت از زنا، و از خواب بر آن قبل از طلوع خورشید.(2) «وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ اِلَّا بِالحَقِّ وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا…»(3) از امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه سوال شد: فرمود:
این آیه درباره ی امام حسین(علیه السلام) نازل شده است، و اگر اهل زمین را به خاطر او بکشند، اسراف نخواهد بود.(4) اسحاق بن عمّار گوید:
به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: مقصود از آیه «وَ مَن قُتِلَ مَظْلُومًا…» چیست؟ و معنای اسراف چگونه است؟ فرمود: «خداوند نهی نموده از این که غیر قاتل کشته شود،
ص: 681
و یا قاتل را پس از کشتن مُثله کنند» گفتم: معنای «اِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا» چیست؟ فرمود:
چه نصرت و حمایتی از مقتول، بالاتر از این است که قاتل را تحویل اولیای مقتول بدهند، تا آنان او را بکشند و هیچ جرم دنیایی و آخرتی بر آنان نباشد؟!(1) ابو العبّاس گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی دو نفری که یک نفر را بکشند، سوال نمودم؟ فرمود:
ولیّ مقتول مخیّر است که هر کدام آنان را بکشد و آن قاتل دیگر نصف دیه به اولیای آن قاتلی که کشته شده است بدهد تا به فرزندان او برسد، و نیز اگر مردی، زنی را بکشد، اگر اولیای زن دیه را بپذیرند، مشکلی نیست و اگر بخواهند قاتل را بکشند، باید نصف دیه به قاتل بدهند و سپس او را بکشند [چرا که دیه زن نصف دیه مرد است] چنان که خداوند می فرماید: «فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَانًا فَلاَ یُسْرِف فِّی الْقَتْلِ…»(2)
ص: 682
سلام بن مستنیر گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم؟ فرمود: مقصود از این آیه حسین بن علی(علیه السلام) است، که مظلوم کشته شد، و ما اولیای خون او هستیم، و قائم ما انتقام او را می گیرد، و آنقدر می کشد که مردم می گویند: اسراف نمود.
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرمود:
مقصود از مقتول در این آیه حسین بن علی(علیه السلام) است، و ولیِّ خون او حضرت قائم؟عج؟ می باشد، و اسراف در قتل این است که غیر قاتل کشته شود، و خون امام حسین(علیه السلام) منصور است و دنیا تمام نخواهد شد، تا مردی از آل رسول الله(صلی الله علیه و آله) انتقام خون او را بگیرد، و زمین را پر از عدل نماید، پس از آن که پر از جور و ظلم شده باشد.(1) «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
یتیمی، تا احتلام است، و احتلام رشد و بلوغ اوست.(3)
ص: 683
عبد الله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که پسر، به سیزده سال رسید و داخل چهارده سال شد، آن چه بر محتلمین [و افراد بالغ] واجب است، بر او نیز واجب خواهد بود، خواه محتلم شده باشد و خواه نشده باشد، و اعمال نیک و حسنات، برای او نوشته می شود، و هر تصرّفی را، در اموال خود می تواند بکند، جز آن که سفیه و یا ضعیف [العقل] باشد [که در آن صورت حکم بالغ را ندارد.](1) مولّف گوید:
مشهور بین فقها درباره ی بلوغ پسرها، پانزده سال است، و لکن برخی از فقها سنّ بلوغ را طبق روایت فوق سیزده سال دانسته اند، لطفاً به کتب فقهی مراجعه شود.
عنبسة بن مصعب گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
در سه چیز خداوند برای احدی عذر و رخصتی قرار نداده است: 1. احسان به پدر و مادر خوب باشند یا بد؛ 2. ادای امانت برای خوب و بد؛ 3. وفای به عهد، برای خوب و بد.(2) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که بنده به سنّ سی و سه سال می رسد، به بلوغ و رشد خود رسیده است،
ص: 684
و چون به چهل سال می رسد، به نهایت رشد خود رسیده، و چون به چهل و یک سال می رسد، در نقصان قرار می گیرد، و کسی که به پنجاه سال می رسد سزاوار است که خود را در حال نزع و جان دادن بداند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:
فرزند در هفت سالگی، گوش او سوراخ می شود، و در نه سالگی وادار به نماز می شود، و در ده سالگی بستر او جدا می شود، و در چهارده سالگی محتلم می شود، و در بیست و یک سالگی قامت او به نهایت بلندی می رسد، و در بیست و هشت سالگی عقل او کامل می شود، و این جدای از تجارب و اطّلاعات اکتسابی خواهد بود.(2) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
مقصود از «اوفوا بالعهد» این است که اگر با کسی پیمان و عهدی بستی به آن وفا کن.(3) «وَ اَوْفُوا الْکَیْلَ اِذا کِلْتُمْ وَ زِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَ اَحْسَنُ تَاْوِیلاً»(4)
ص: 685
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
«قسطاس» همان میزانی است که زبانه دارد.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
در شما دو خصلت وجود دارد، که امّت های پیشین به سبب آن ها هلاک شدند! گفتند: یا رسول الله آن دو خصلت چیست؟ فرمود: خیانت در ترازو و کیل.(2) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
در کتاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) یافتم که می فرماید: هنگامی که بعد از من، زنا آشکار می شود، مرگ ناگهانی رخ خواهد داد، و هنگامی که کم فروشی بشود، خداوند مردم را گرفتار قحطی و نایابی [ارزاق] می کند، و هنگامی که زکات داده نشود، زمین برکات خود را منع می کند، و زراعت و درخت و معادن از زمین بیرون نمی آید، و هنگامی که در قضاوت و حکم، ظلم و ستم شود، مردم در گناه و ظلم به یک دیگر کمک می کنند. و هنگامی که عهد و پیمان ها را بشکنند، خداوند اشرار را بر آنان مسلّط می کند، و چون خوبانشان دعا کنند، دعای آنان مستجاب نمی شود.(3)
ص: 686
مولّف گوید:
خداوند در چندین آیه از قرآن اعلان خطر نموده و دستور داده که در کیل و وزن خیانت نشود، و در سوره ی مطفّفین صریحاً می فرماید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * اَلَا یَظُنُّ اُولَئِکَ اَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ * یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ…؛ وای بر کم فروشان، آنان که چون بر مردم کیل و یا وزن می کنند و خریداری می نمایند کامل می گیرند، و چون کیل و وزن می کنند و می فروشند، کم فروشی می نمایند.» قوم حضرت شعیب(علیه السلام) نیز به خاطر کم فروشی گرفتار عذاب شدند، و احتمال دارد که ویل همان گونه که در روایات وارد شده است، چاهی در دوزخ باشد که عذاب آن سخت ترین عذاب دوزخ است، اعاذنا الله منها.
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً.»(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
«وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» یعنی چیزی که نمی دانی به احدی نسبت مده، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که به مومنی تهمت بزند، در طینت خبال [یعنی چرکی که از فروج زنان اهل دوزخ خارج می شود] می ماند، تا از گفته خود در آید.(2)
ص: 687
شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت:
من همسایه ای دارم که کنیزان او بر عود [یعنی تنبک] می زنند و آوازه خوانی می کنند، و بسا من در بیت الخلا بیشتر می نشینم، تا صدای آنان را بشنوم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
تو را به خدا! چنین کاری را می کرده ای؟! مگر سخن خداوند را نشنیده ای که می فرماید: «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً».
آن مرد گفت:
مثل این که من تا کنون این آیه کتاب خدا را از هیچ عرب و عجمی نشنیده بودم، و اکنون این کار را ترک خواهم نمود و از خداوند طلب مغفرت می نمایم.(1) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:
تو نباید، هر چه را دوست می داری بگویی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدا رحمت کند بنده ای را که حرف خیری بزند، و بهره ای ببرد، و یا سکوت نماید، تا سالم بماند» سپس فرمود: تو حق نداری هر چیزی را بشنوی، چرا که خداوند می فرماید: «گوش و چشم و دل، همگی در قیامت مورد سوال واقع می شوند…»(2)
ص: 688
«وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً»(1) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
خداوند -- تبارک و تعالی -- ایمان را بر اعضا و جوارح بنی آدم واجب و تقسیم نموده است، و بر پاهای او واجب نموده، که به طرف معاصی خداوند نرود، و به طرف آن چه خداوند دوست می دارد برود، و فرموده است: «وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً.»(2) امیرالمؤمنین(علیه السلام) به فرزند خود محمّد بن الحنفیّة فرمود:
خداوند بر پاهای تو واجب نموده، که تو آنان را در طاعت او حرکت بدهی، و مانند گناه کاران [و متکبّران] با آن ها راه نروی، و فرموده است: «وَ لَا تَمْشِ فِی الاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الاَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً * کُلُّ ذَلِکَ کَانَ سَیٍّئُهُ عِنْدَ رَبِّکَ مَکْرُوهًا.»(3)
ص: 689
«اَ فَاَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِکَةِ اِنَاثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیمًا»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر کاری که با زید بن حارثه داشت وارد منزل او شد، و چشم مبارکش به همسر او افتاد که مشغول شستشو بود و چون او را زیبا دید، فرمود: «منزّه است خدایی که تو را آفریده» و هدف او تنزیه خداوند و ردّ سخن کسانی بود که ملائکه را دختران خدا می پنداشتند، و خداوند درباره ی آنان فرموده است:
«اَ فَاَصْفَاکُمْ رَبُّکُم بِالْبَنِینَ وَ اتَّخَذَ مِنَ الْمَلآئِکَةِ اِنَاثًا اِنَّکُمْ لَتَقُولُونَ قَوْلاً عَظِیمًا»، تا این که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که همسر زید بن حارثه را در حال شستشو دید، فرمود: منزّه است خدا -- یی که تو را آفریده -- از این که فرزندی مانند تو برگزیند که نیاز به تطهیر و غسل داشته باشد!(2) «وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُواْ وَ مَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا»(3)
ص: 690
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
یعنی «وَ لَقَدْ ذکرنَا علیاً فِی الْقُرْآنِ» چرا که علی(علیه السلام) «ذکر» است «فما زادهم اِلَّا نُفُورًا» یعنی مردم از ذکر علی(علیه السلام) در قرآن جز دوری و نفرت پیدا نکردند.(1) مرحوم علی بن ابراهیم گوید:
«وَ مَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا نُفُورًا» یعنی هنگامی که قرآن را می شنوند، از آن فرار می کنند و آن را تکذیب می نمایند.(2) «وَ اِن مِّن شَیْءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَ لَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ اِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا»(3) داود رقّی گوید:
از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال نمودم فرمود: صدای شکستن دیوارها، ذکر و تسبیح آنان است.(4) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:
به صورت های حیوانات نزنید و صورت های آنان را داغ نگذارید، چرا که آنان
ص: 691
خدای خود را تسبیح می کنند.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
هیچ حیوانی در هوا و در روی زمین صید نمی شود، مگر به خاطر ترک تسبیح.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
مردی به پدرم گفت: پدر و مادرم فدای شما باد، آیا جمادات نیز تسبیح خدا را می گویند؟ فرمود: آری. مگر صدای شکستن چوب را داخل دیوار خانه نشنیده ای؟ آن صدای تسبیح او می باشد؛ سپس فرمود: «فَسُبْحَانَ اللهِ عَلَی کُلِّ حَالٍ.»(3) مولّف گوید:
در روایات آمده که بهترین ذکرها: صلوات بر محمّد و آل محمّد و «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ اللهُ وَ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَ اللهُ اَکْبَرُ»، و «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» است. و فرموده اند عاجزترین مردم کسی است که مشغول کاری نباشد، و ذکر خدا را نگوید.
«وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا»(4)
ص: 692
امام حسین(علیه السلام) می فرماید:
یکی از علمای یهود شام، به پدرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند ابراهیم(علیه السلام) را به سه حجاب، از شرّ نمرود حفظ نمود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی ولکن خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با پنج حجاب از شرّ کسانی که می خواستند او را بکشند، حفظ نمود. سپس فرمود: حجاب پنجم آیه «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ…»(1) اسماء دختر ابو بکر گوید:
هنگامی که این سوره نازل شد، امّ جمیل همسر ابو لهب سنگی برداشت و آمد تا بر سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بزند، و آن حضرت قرآن خواند، و امّ جمیل او را ندید، و این آیه را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قرائت کرد. «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ…»(2)
ص: 693
مرحوم طبرسی در کتاب احتجاج از امام کاظم(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
یکی از یهودیان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: خداوند ابراهیم(علیه السلام) را از شرّ نمرود با سه حجاب حفظ نمود؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: چنین است که می گویی، ولکن خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را از شرّ کسانی که قصد کشتن او را داشتند، با پنج حجاب حفظ کرد، و آن حضرت دو حجاب بیش از ابراهیم داشت؛ چنان که خداوند می فرماید: «وَ جَعَلْنَا مِن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ سَدًّا» و این حجاب اوّل است و «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا» حجاب دوّم است، و «فَاَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» حجاب سوّم است، و آیه «وَ اِذَا قَرَاْتَ الْقُرآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا»، حجاب چهارم است، و آیه «فَهِیَ اِلَی الاَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ» حجاب پنجم است.(1) علی بن ابراهیم قمّی گوید:
خداوند در این آیه به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: خداوند با خواندن قرآن شیاطین را از تو محجوب می نماید. سپس گوید: «اکنّةً» به معنای حجاب و غِشاویِ از فهم قرآن است، و «وَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرًا» یعنی گوش های آنان کر می شود.
سپس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که در شب با قرآن تهجّد می نمود، از بس
ص: 694
قرائت او زیبا بود، قریش به او گوش فرا می دادند، و هنگامی که «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» را قرائت می نمود، آنان فرار می کردند.(1) مضمون حدیث فوق در تفسیر عیّاشی نیز از زید بن علی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده است.(2) مولّف گوید:
دعاهای فراوان، و دستورالعمل هایی از معصومین(علیهم السلام) برای حفظ و نجات از
ص: 695
ظالم، و بلاهای گوناگون وارد شده است، و مرحوم محدّث بزرگوار قمّی برخی از آن ها را در کتاب شریف، «مفاتیح الجنان» نقل نموده است، و در روایات راجع به صدقه آمده، که صدقه هفتاد بلا را از انسان دور می کند، و صدقه برای نجات از شرّ ظالم، و برای نجات از هر خطر و هراس، و برای حفظ اموال، و برای موفّقیّت در کارها، و برای نجات از فقر و برای پیروزی در امور، و در اوّل هر روز، و در اوّل هر شب، و برای رفع نحوست ها، و برای نجات از چشم بدخواهان، و برای سود و در آمد کسب و… نافع خواهد بود.
وَ قالُوا اَ اِذا کُنَّا عِظامًا وَ رُفاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدیدًا قُلْ کُونُوا حِجارَةً اَوْ حَدیدًا اَوْ خَلْقًا مِمَّا یَکْبُرُ فی صُدُورِکُمْ فَسَیَقُولُونَ مَنْ یُعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ اِلَیْكَ رُؤُسَهُمْ وَ یَقُولُونَ مَتی هُوَ قُلْ عَسی اَنْ یَکُونَ قَریبًا یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجیبُونَ بِحَمْدِهِ وَ تَظُنُّونَ اِنْ لَبِثْتُمْ اِلَّا قَلیلًا وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی هِیَ اَحْسَنُ اِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ اِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْاِنْسانِ عَدُوًّا مُبینًا رَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِکُمْ اِنْ یَشَاْ یَرْحَمْکُمْ اَوْ اِنْ یَشَاْ یُعَذِّبْکُمْ وَ ما اَرْسَلْناكَ عَلَیْهِمْ وَکیلًا وَ رَبُّكَ اَعْلَمُ بِمَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُورًا قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَ لا تَحْویلًا اُولئِكَ الَّذینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ اِلی رَبِّهِمُ الْوَسیلَةَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخافُونَ عَذابَهُ اِنَّ عَذابَ رَبِّكَ کانَ مَحْذُورًا وَ اِنْ مِنْ قَرْیَةٍ اِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَةِ اَوْ مُعَذِّبُوها عَذابًا شَدیدًا کانَ ذلِكَ فِی الْکِتابِ مَسْطُورًا
ص: 696
وَ ما مَنَعَنا اَنْ نُرْسِلَ بِالْآیاتِ اِلَّا اَنْ کَذَّبَ بِهَا الْاَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْویفًا وَ اِذْ قُلْنا لَكَ اِنَّ رَبَّكَ اَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی اَرَیْناكَ اِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما یَزیدُهُمْ اِلَّا طُغْیانًا کَبیرًا وَ اِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلیسَ قالَ اَ اَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طینًا قالَ اَ رَاَیْتَكَ هذَا الَّذی کَرَّمْتَ عَلَیَّ لَئِنْ اَخَّرْتَنِ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لَاَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ اِلَّا قَلیلًا قالَ اذْهَبْ فَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ فَاِنَّ جَهَنَّمَ جَزاؤُکُمْ جَزاءً مَوْفُورًا وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِكَ وَ اَجْلِبْ عَلَیْهِمْ بِخَیْلِكَ وَ رَجِلِكَ وَ شارِکْهُمْ فِی الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلَّا غُرُورًا اِنَّ عِبادی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ وَ کَفی بِرَبِّكَ وَکیلًا
«عظاماً و رُفاةً» رفات هر چیز شکسته و فرسوده را گویند، و وزن فُعال بیشتر در چیزهایی است که شکسته و خورد شده و قطعه قطعه شده باشد، و «رَفَتَ الشئ رفتاً فهو مرفوت اذا صار کالحطام» و «نغض» حرکت سر را گویند که بالا و پایین شود، و نَغَضَ السنّ: یعنی دندان تحرّک پیدا کرد، چنان که گویند: «فتغضّت من هرمٍ اسنانها» و «یبغون الی ربّهم الوسیلة»: وسیله به معنای قربت و تقرّب است، و «واسل» به معنای راغب است، چنان که شاعر معروف عرب «لبید» گوید: «علی کلّ ذی دینٍ الی الله واسل» زجّاج گوید: وسیله و سوال و طلب، به یک معناست. و «احتناک» گرفتن و جدا نمودن چیزی است از اصل و ریشه، و «احتنک فلان ما عند فلانٍ من مالٍ او علمٍ» یعنی آن چه از مال و علم داشت را از او گرفت، «و احتنک الجراد الزرع» یعنی ملخ همه ی زراعت را خورد؛ و بعضی
ص: 697
گفته اند: از «احتنک الرّابة» است، و آن این است که در حنک اسفل او طنابی قرار بدهند و او را بکشند و ببرند؛ و «موفور» چیز کامل را گویند، «و استفزاز» وادار کردن با سرعت و یا کندی را گویند، و اصل آن به معنای قطع است؛ و «استطاعة» قوّه و نیرویی است که با آن اعضا و جوارح به کار گرفته می شود، و «طوع و طاعت» نیز به معنای انقیاد و فرمان برداری است؛ و «اجلاب» به زور بردن سائق است، و «جَلبة» شدّت صوت را گویند، و «اجلب الرجل علی صاحبه، اذا توعّد بالشّر و جمع علیه الجیش.»(1)
و گفتند: «آیا هنگامی که ما، استخوانهای پوسیده و پراکنده ای شدیم، دگر بار آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (49) بگو: «شما سنگ باشید یا آهن، (50) یا هر مخلوقی که در نظر شما، از آن هم سخت تر است (و از حیات و زندگی دورتر می باشد، باز خدا قادر است شما را به زندگی مجدّد بازگرداند). آن ها به زودی می گویند: «چه کسی ما را بازمی گرداند؟!» بگو: «همان کسی که نخستین بار شما را آفرید.» آنان سر خود را (از روی تعجّب و انکار،) به سوی تو خم می کنند و می گویند: «در چه زمانی خواهد بود؟!» بگو: «شاید نزدیک باشد! (51) همان روز که شما را (از قبر های تان) فرامی خواند شما هم اجابت می کنید در حالی که حمد او را می گویید می پندارید تنها مدّت کوتاهی (در جهان برزخ) درنگ کرده اید!» (52) به بندگانم بگو: «سخنی بگویند که بهترین باشد! چرا که (شیطان به وسیله سخنان ناموزون)، میان آن ها فتنه و فساد می کند همیشه شیطان دشمن آشکاری برای انسان بوده است! (53) پروردگار شما، از (نیات و اعمال) شما آگاهتر است اگر بخواهد (و شایسته بداند)، شما را مشمول رحمت خود می سازد و اگر بخواهد، مجازات می کند و ما تو را بعنوان مامور بر آنان نفرستاده ایم (که آنان را
ص: 698
مجبور به ایمان کنی!) (54) پروردگار تو، از حال همه کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، آگاهتر است و (اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، به خاطر شایستگی توست،) ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم. (55) بگو:
«کسانی را که غیر از خدا (معبود خود) می پندارید، بخوانید! آن ها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند، و نه تغییری در آن ایجاد کنند.» (56) کسانی را که آنان می خوانند، خودشان وسیله ای (برای تقرب) به پروردگارشان می جویند، وسیله ای هر چه نزدیکتر و به رحمت او امیدوارند و از عذاب او می ترسند چرا که عذاب پروردگارت، همواره در خور پرهیز و وحشت است! (57) هیچ شهر و آبادی نیست مگر این که آن را پیش از روز قیامت هلاک می کنیم یا (اگر گناه کارند،) به عذاب شدیدی گرفتارشان خواهیم ساخت این، در کتاب الهی [لوح محفوظ] ثبت است. (58) هیچ چیز مانع ما نبود که این معجزات (درخواستی بهانه جویان) را بفرستیم جز این که پیشینیان (که همین درخواستها را داشتند، و با ایشان هماهنگ بودند)، آن را تکذیب کردند (از جمله،) ما به (قوم) ثمود، ناقه دادیم (معجزه ای) که روشنگر بود امّا بر آن ستم کردند (و ناقه را کشتند). ما معجزات را فقط برای بیم دادن (و اتمام حجت) می فرستیم. (59) (به یاد آور) زمانی را که به تو گفتیم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملًا آگاه است.) و ما آن رؤیایی را که به تو نشان دادیم، فقط برای آزمایش مردم بود همچنین شجره ملعونه [درخت نفرین شده] را که در قرآن ذکر کرده ایم. ما آن ها را بیم داده (و انذار) می کنیم امّا جز طغیان عظیم، چیزی بر آن ها نمی افزاید!» (60) (به یاد آورید) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید!» آن ها همگی سجده کردند، جز ابلیس که گفت: «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریده ای؟!» (61) (سپس) گفت: «به من بگو، این کسی را که بر من برتری داده ای (به چه دلیل بوده است؟) اگر مرا تا روز قیامت
ص: 699
زنده بگذاری، همه فرزندانش را، جز عدّه کمی، گم راه و ریشه کن خواهم ساخت!» (62) فرمود: «برو! هر کس از آنان از تو تبعیت کند، جهنم کیفر شماست، کیفری است فراوان! (63) هر کدام از آن ها را می توانی با صدایت تحریک کن! و لشکر سواره و پیاده ات را بر آن ها گسیل دار! و در ثروت و فرزندانشان شرکت جوی! و آنان را با وعده ها سرگرم کن! -- ولی شیطان، جز فریب و دروغ، وعده ای به آن ها نمی دهد -- (64)
«وَ قَالُواْ اَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا…»(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
ابیّ بن خلف استخوان پوسیده ای را از داخل دیواری گرفت، و با دست خود پاره پاره کرد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: «اَئِذَا کُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؟» پس خداوند در پاسخ او فرمود: «قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی اَنشَاَهَا اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ.»(2) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «اَوْ خَلْقاً مِمَّا یَکْبُرُ فِی صُدُورِکُمْ» مرگ است.(3) «وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ وَ آتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا»(4) مرحوم ابن شهر آشوب از امام کاظم(علیه السلام) روایت نموده که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به سبب علم و فضل و عقل، بر همه ی پیامبران فضیلت داد، و علی بن ابی طالب(علیه السلام)
ص: 700
را نیز به سبب علم و عقل بر همه ی صدّیقین فضیلت داد.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«خداوند مخلوقی افضل و اکرم و بهتر از من نیافریده است» پس من گفتم:
یا رسول الله آیا شما افضل از جبرییل هستی؟ فرمود: خداوند تبارک و تعالی پیامبران مرسل خود را بر ملائکه مقرّب خود فضیلت داده است، و مرا بر جمیع پیامبران و مرسلین فضیلت داده، و پس از من تو را و امامان از فرزندان تو را بر دیگران فضیلت داده است، و ملائکه خدّام ما و خدّام دوستان ما هستند.(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
برخی از قریش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: برای چه شما بر پیامبران سبقت گرفته ای، و افضل از آنان هستی، در حالی که خاتم آنان می باشی؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من در میثاق، هنگامی که خداوند از پیامبران خود پیمان گرفت، و فرمود:
«ا لستُ بربّکم قالوا بلی» نخستین پیامبری بودم که به خدای خود «بلی» گفتم،
ص: 701
از این رو در اقرار به ربوبیّت خداوند، بر آنان سبقت گرفتم.(1) ابن ابی یعفور گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
آقای پیامبران و مرسلین و اولو العزم که به خاطر آنان آسیاب عالم می چرخد:
نوح(علیه السلام) و ابراهیم(علیه السلام) و موسی(علیه السلام) و عیسی(علیه السلام) و محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:
خداوند پیامبران اولو العزم را به خاطر علم شان بر پیامبران دیگر فضیلت داد، و ما را در فضلشان بر آنان فضیلت داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عالم به چیزهایی بود که آنان نبودند، و آن حضرت علم خود را به ما تعلیم نمود، و ما علم خود را برای شیعیان خود روایت نمودیم، پس هر کدام آنان که سخنان ما را پذیرفتند، مقام بلندتری پیدا کردند، و ما هر کجا باشیم شیعیان ما با ما هستند.(3)
ص: 702
«قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَ لَا تَحْوِیلاً…»(1) امام صادق(علیه السلام) هر گاه بیمار می شد می فرمود:
خدایا تو در قرآن از کسانی که غیر تو را می خوانند ملامت و سرزنش نموده و می فرمایی: «قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ…» پس ای خدایی که جز او کسی نمی تواند بلا و بیماری مرا برطرف کند، درود و صلوات خود را بر محمّد و آل او بفرست، و بلا را از من برطرف کن و آن را به کسی منتقل نما که پروردگار دیگری را می پرستد.(2) مولّف گوید:
آیه فوق ظاهر در شرک عبادی و افعّالی می باشد از این رو در تفسیر آیه «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ» امام صادق(علیه السلام) فرمود: بیشتر اهل ایمان گرفتار شرک افعّالی هستند و آن این است که می گویند: «اگر فلانی نبود، من هلاک شده بودم، و اگر فلانی نبود، اهل و عیال من ضایع شده بودند» راوی حدیث گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: اگر بگوید: «اگر خدا بر من منّت نگذارده بود، و فلانی را واسطه ی اصلاح کار من نکرده بود، من هلاک و تباه می شدم» چگونه است؟ امام(علیه السلام) فرمود:
اگر این گونه و امثال آن بگوید [و خدا را موثّر اصلی بداند] باکی نیست.(3)
ص: 703
«اُولَئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ اِلَی رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ اَیُّهُمْ اَقْرَبُ وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَ یَخَافُونَ عَذَابَهُ…»(1) حارث بن مغیره و یا پدرش گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: در وصیّت های لقمان چه چیزهایی بود؟ فرمود:
چیزهای عجیبی بود، و عجیب ترین آن ها این بود، که به فرزند خود فرمود:
«از خدای خود آن گونه بترس که اگر عبادت جنّ و انس را انجام بدهی، باز او تو را عذاب نماید، و به خدای خود آن گونه امیدوار باش که اگر گناه جنّ و انس را انجام داده باشی، او به تو ترحّم نماید».
سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: پدرم می فرمود: هیچ بنده ی مومنی نیست، مگر آن که در قلب او، دو نور وجود دارد:» نور ترس و نور امید، و اگر ترس و امید او را موازنه کنند، هیچ کدام بر دیگری افزونی ندارد.(2) مولّف گوید:
درباره ی خوف و رجا، روایات فراوانی وارد شده، و ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
ص: 704
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
کسی که از خدا بترسد، خداوند هر چیزی را از او می ترساند.(1) به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: گروهی گناه می کنند، و می گویند: «ما امیدوار [به عفو خدا] هستیم» و این گونه هستند تا از دنیا می روند؟ امام(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند، آرزوهای کاذب، آنان را از راه حقّ منحرف نموده است، و آنان حقیقتاً امیدوار نیستند، چرا که هر کس امید به چیزی داشته باشد، آن را طلب می کند، و هر کس از چیزی بترسد، از آن فرار می نماید.(2) و در سخن دیگری فرمود:
حبّ جاه و ریاست و شهرت، در قلب انسان خائف و باتقوا، جمع نمی شود.(3) حمزة بن حمران گوید:
از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: یکی از خطبه هایی که از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) باقی مانده است این است که فرمود: «ای مردم… آگاه باشید، که مومن بین دو هراس به سر می برد، 1. گذشته های او، که نمی داند خدا با او چه خواهد نمود؛ 2. باقیمانده ی عمر او، که نمی داند خداوند چه تقدیری برای او خواهد کرد؟ پس
ص: 705
باید بنده ی مومن نیرویی که دارد را صرف نجات خود بکند، و از دنیا برای آخرت خود ذخیره نماید، و قبل از پیری، از جوانی خود بهره بگیرد، و قبل از مردن، از حیات خود استفاده کند.
سپس فرمود: سوگند به خدایی که جان محمّد(صلی الله علیه و آله) در اختیار اوست، بعد از دنیا، راهی برای نجات و خشنود نمودن خدا نیست، چرا که بعد از مرگ یا بهشت است و یا دوزخ!(1) «وَ اِن مَّن قَرْیَةٍ اِلَّا نَحْنُ مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ اَوْ مُعَذِّبُوهَا عَذَابًا شَدِیدًا…»(2) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مهلکوها» مرگ و مردن است.(3) محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیز از امّت هاست، و هلاکت به معنای مرگ است.(4)
ص: 706
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مقصود از «مُهْلِکُوهَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ» مرگ و یا کشته شدن و یا غیر آن می باشد. یعنی قبل از قیامت خوبان و مومنین با کشته شدن، و یا حوادث دیگری می میرند و غیر مومنین با عذاب شدیدی می میرند.(1) «وَ مَا مَنَعَنَا اَن نُّرْسِلَ بِالآیَاتِ اِلَّا اَن کَذَّبَ بِهَا الاَوَّلُونَ وَ آتَیْنا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِها وَ ما نُرْسِلُ بِالْآیاتِ اِلَّا تَخْویفاً»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر و شان نزول این آیه می فرماید:
مردم [مکّه] از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که آیه و نشانه ای از طرف خداوند برای آنان نازل شود؛ پس جبرییل نازل شد و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: خداوند می فرماید:
مانعی برای ما نیست که آیاتی را بفرستیم، جز این که همین درخواست را امّت های پیشین کردند، و ما آیاتی برای آنان فرستادیم، و آنان ایمان نیاوردند، و ما آنان را هلاک نمودیم، از این رو ما خواسته ی امّت تو را، به تاخیر انداختیم.
[تا همانند امّت های پیشین هلاکت نشوند.](3)
ص: 707
«وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا»(1) در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:
مقصود از «فتنة» در آیه «وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی اَرَیْناکَ اِلَّا فِتْنَة…» آزمایش خداوند و کوردلی مردم مکّه یعنی مشرکین و منافقین است و مقصود از شجره ی ملعونه در قرآن، بنی امیّه هستند.(2) امام حسن(علیه السلام) در سخن مفصّلی [که به عدّه ای پاسخ داده است]، به مروان بن حکم بن العاص فرموده:
امّا تو ای مروان! این تنها من نیستم که به تو و پدرت عاص بن وائل [که از مستهزئین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود] دشنام و سبّ می کنم، بلکه خداوند(عزوجل) در قرآن، به تو و پدرت و اهل بیت و ذریّه تو لعنت نموده است، و به فرموده ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا قیامت هر کس از نسل پدر تو به دنیا بیاید ملعون خواهد بود.
سپس فرمود: به خدا سوگند ای مروان نه تو و نه احدی از کسانی که در محضر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند، شکّی ندارند که رسول خدا شما را لعنت نمود، و خداوند چنین تخویف و تشدیدی را سبب طغیان بزرگ تو دانست و فرمود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ اِلَّا طُغْیَانًا کَبِیرًا»، و تو و ذریّه ی تو ای مروان! شجره ی ملعونه هستید!(3)
ص: 708
از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) سخن مفصّلی نقل شده که فرمودند:
خداوند آن دسته از اهل کتاب را که پایدار به کتاب خدا بودند و در ظاهر و باطن به آن عمل می کردند، شجره ای معرّفی نمود، که اصل آن ثابت و فرع آن در آسمان می باشد، و همواره با اذن پروردگار خود، میوه می دهد، و مقصود خداوند علوم حقّه ای است که در هر زمان [از ناحیه ی ما] به آنان می رسد.
سپس فرمودند:
و خداوند دشمنان آنان را شجره ی ملعونه ای قرار داد که همواره می کوشند تا با زبان خود نور خدا را خاموش نمایند، در حالی که خداوند اراده نموده، تا نور خود را کامل نماید، و اگر منافقانِ ملعون می دانستند که این آیات در مذمّت از آنان است، این آیات را همانند آیات دیگری که از قرآن جدا نمودند، جدا می کردند.(1)
ص: 709
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) [در زمان خلافت عمر] به عمر فرمود:
ای ابا حفص! می خواهی بگویم: درباره ی بنی امیّه چه آیاتی نازل شده است؟ عمر گفت: آری. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ» درباره ی آنان نازل شده است! پس عمر خشمگین شد و گفت: دروغ می گویی، بنی امیّه از تو بهتر هستند و بیشتر به خویشان خود کمک می کنند!(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
روزی مردم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را با نهایت تاسّف و حزن و اندوه دیدند و گفتند:
یا رسول الله شما را چه می شود؟! فرمود: دیشب در خواب بچّه های بنی امیّه را دیدم که بر منبر من بالا می رفتند، پس گفتم: خدایا در زمان حیات من چنین خواهد شد؟! و خداوند فرمود: بلکه بعد تو چنین خواهد شد.(2) ابو الطفیل گوید:
در مسجد کوفه بودم که علی(علیه السلام) بالای منبر سخن می گفت و ابن کوّای [خارجی] در آخر مسجد صدا زد: یا امیرالمؤمنین! معنای «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی القُرْآنِ» چیست؟ فرمود: مقصود آن دو فاجر از قریش و از بنی امیّه می باشند. [و مقصود آن حضرت خلفای ثلاثه بود.](3)
ص: 710
مولّف گوید:
روایات فراوانی در تفسیر آیه فوق وارد شده که مقصود از «شَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ» در قرآن غاصبین خلافت و بنی امیّه هستند، به تفسیر عیّاشی و مجمع البیان و احتجاج و تفسیر قمّی و…، مراجعه شود.
«وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَ اَجْلِبْ عَلَیْهِم بِخَیْلِکَ وَ رَجِلِکَ وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ وَ عِدْهُمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ اِلَّا غُرُوراً»(1) ابلیس اوّل کسی است که به خاطر تعصّب و منیّت و تکبّر، نسبت به آدم(علیه السلام) از امر خداوند سرپیچی نمود و به آدم سجده نکرد و از درگاه خداوند رانده شد، و مورد لعنت او قرار گرفت و با خدای خود محاجّه کرد، و او را اغواکننده و گم راه کننده خود دانست و گفت: «حال که با من چنین کردی اگر تا قیامت به من مهلت بدهی، من فرزندان آدم را گم راه می کنم -- جز آنان که مخلص باشند» -- خداوند نیز به او فرمود: هر کس از تو پیروی کند، ما او را با تو در جهنّم عذاب خواهیم کرد، پس تو هر چه می توانی برای گم راهی آنان بکوش «وَ اسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ…» یعنی آن چه می توانی با صدا زدن، آنان را وادار به گناه و نافرمانی من کن و با لشکر پیاده نظام و سواره نظام خود بر آنان بتاز، و در اموال و اولاد آنان شرکت کن و….
ابن عبّاس در تفسیر «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ» گوید:
امام حسن(علیه السلام) روزی با یزید بن معاویه خرما می خورد و یزید به آن حضرت گفت:
«ای حسن من همواره با تو دشمن بوده ام» امام حسن(علیه السلام) به او فرمود: ای یزید!
ص: 711
بدان که ابلیس هنگام انعقاد نطفه تو با پدرت معاویه شریک بود، و تو، از نطفه پدرت و ابلیس -- که با هم دیگر مخلوط شد -- به دنیا آمدی از این رو دشمن من هستی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ» و نیز شیطان با جدّ تو حرب نیز در جماع شریک شد، و از آنان جدّ دیگر تو صخر به دنیا آمد، و او نیز با جدّ من رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دشمن بود!(1) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
خداوند بهشت را بر هر انسان فحّاش بی حیایی که باکی ندارد، از آن چه می گوید و از آن چه درباره ی او می گویند، حرام نموده است. سپس فرمود: «و اگر تو بررسی کنی او را ناپاک و شرک شیطان خواهی یافت.» به آن حضرت گفته شد: آیا در بین مردم شرک شیطان وجود دارد؟ فرمود: مگر سخن خدا را قرائت نکرده ای که می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ.»(2)
ص: 712
امام صادق(علیه السلام) به ابو بصیر فرمود:
ای ابا محمّد! کسی که با همسر خود خلوت می کند چه می گوید؟ ابو بصیر گوید:
گفتم: چه می تواند بگوید؟ فرمود: آیا به تو یاد بدهم که چه کلماتی را بگویی؟ گفتم:
آری. فرمود: در آن حال باید بگویی: «اللَّهُمَّ اِنْ قَضَیْتَ لِی فِی رَحِمِهَا شَیْئاً فَاجْعَلْهُ بَارّاً تَقِیّاً وَ اجْعَلْهُ مُسْلِماً سَوِیّاً وَ لَا تَجْعَلْ فِیهِ شِرْکاً لِلشَّیْطَانِ» گفتم: از کجا معلوم می شود که شیطان شرکت نموده، و فرزند شرک شیطان است؟ فرمود: مگر قرآن نخوانده ای که می فرماید: «وَ شَارِکْهُمْ فِی الاَمْوَالِ وَ الاَوْلادِ؟» سپس فرمود: شیطان هنگام مجامعت و همبستر شدن مرد با زن، می آید و همانند مرد عمل می کند و او نیز کار زناشویی انجام می دهد. گفتم: نشانه آن چیست؟ فرمود: دوستی و دشمنی با ما اهل بیت نشانه آن است، و کسی که ما را دوست بدارد نطفه ی او نطفه ی بنده خداست، و کسی که ما را دوست نداشته باشد، نطفه او نطفه ی شیطان است(1).
ص: 713
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
هر کس باکی نداشته باشد، از آن چه می گوید، و از آن چه درباره ی او گفته می شود، شرک شیطان است، و کسی که باکی نداشته باشد که مردم او را در حال گناه ببینند، او نیز شرک شیطان است، و کسی که بدون تَرِه [یعنی ظلم و انتقام گیری] غیبت برادر خود را بکند، شرک شیطان است، و کسی که علاقه شدیدی به حرام و زنا داشته باشد، شرک شیطان است.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
اگر نطفه از مال حرام باشد، فرزند شرک شیطان است، و شیطان با پدر او در جماع شریک بوده است.(2) و فرمود: هنگامی که کسی زنا می کند، شیطان نیز آلت خود را داخل می نماید، و نطفه او با نطفه زانی مخلوط می شود و خداوند فرزند را از هر دو نطفه خلق می کند و این فرزند شرک شیطان خواهد بود.(3)
ص: 714
«اِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطَانٌ وَ کَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً»(1) مولّف گوید:
مقصود از «عبادی» عباد مُخلَصین است، به قرینه آیه ی «اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(2)، و «وَکَفَی بِرَبِّکَ وَکِیلاً» اشاره ی به راه نجات از شرّ شیطان است که باید تنها به خداوند توکّل کنند، و از شرّ شیطان، به او پناه ببرند و استعاذه نمایند.
مرحوم عیّاشی از یکی از ائمّه(علیهم السلام) روایت نموده که فرموده اند:
مقصود از «عبادی» علی(علیه السلام) است، و این آیه درباره ی او نازل شده است، و در ذیل این روایت آمده که امام(علیه السلام) می فرماید: ما امیدواریم که این آیه درباره همه ی بندگان محبوب خدا جاری باشد.(3) و در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که می فرماید:
بترسید که دشمن خدا -- شیطان -- شما را گم راه نماید، و با لشکر پیاده نظام و سواره نظام خود، شما را وادار به گناه نماید، و به خدا سوگند او بر پدر شما آدم فخر نمود.
و حسب شما را خراب کرد، و نَسَب شما را آلوده نمود، و با لشکر پیاده و سواره ی خود، هر کجا توانست راه را بر شما بست و…(4)
ص: 715
رَبُّکُمُ الَّذی یُزْجی لَکُمُ الْفُلْكَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ اِنَّهُ کانَ بِکُمْ رَحیمًا وَ اِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ اِلَّا اِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْاِنْسانُ کَفُورًا اَ فَاَمِنْتُمْ اَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جانِبَ الْبَرِّ اَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حاصِبًا ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ وَکیلًا اَمْ اَمِنْتُمْ اَنْ یُعیدَکُمْ فیهِ تارَةً اُخْری فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِما کَفَرْتُمْ ثُمَّ لا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنا بِهِ تَبیعًا وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلًا یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِاِمامِهِمْ فَمَنْ اُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمینِهِ فَاُولئِكَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتیلًا وَ مَنْ کانَ فی هذِهِ اَعْمی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ اَعْمی وَ اَضَلُّ سَبیلًا وَ اِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ اِذًا لاَتَّخَذُوكَ خَلیلًا وَ لَوْ لا اَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلًا اِذًا لَاَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ عَلَیْنا نَصیرًا وَ اِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْاَرْضِ لِیُخْرِجُوكَ مِنْها وَ اِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَكَ اِلَّا قَلیلًا سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَكَ مِنْ رُسُلِنا وَ لا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلًا اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُودًا وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نافِلَةً لَكَ عَسی اَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقامًا مَحْمُودًا وَ قُلْ رَبِّ اَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْكَ سُلْطانًا نَصیرًا وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ اِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقًا وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ اِلَّا خَسارًا وَ اِذا اَنْعَمْنا عَلَی الْاِنْسانِ اَعْرَضَ وَ نَای بِجانِبِهِ وَ اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ کانَ یَؤُسًا قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدی سَبیلًا
ص: 716
«اِزجاء» سوق دادن و پی کردن چیزی است، از حالی به حال دیگر، و «حاصِباً» از حَصَبَهُ بالحجارة حصباً یعنی رماه به رمیاً متتابعاً» به معنای پیاپی سنگباران کردن است، و بعضی گفته اند: «حاصب» باد همراه با سنگ ریزه است، و «قاصف» باد تند است، و «لِیَفتِنونکَ»، یعنی نزدیک بود که تو را گرفتار فتنه نمایند، و «لیستفزّونک من الارض» یعنی نزدیک بود تو را وادار نمایند تا از مکّه خارج شوی، و «اقم الصلاة لدلوک الشمس» دُلوک به معنای زوال است، و بعضی گفته اند: دلوک شمس، از زوال شمس تا غروب آن است، و «دَلَکَتِ الشمس» اذا مالت، و «تهجّد» به معنای تیقّظ و بیداری است، و «هجود» به معنای خواب است، و «هَجَدّتَه» اذا نَوَّمتَه، و «نافلة و نَفل» به معنای [زیاده و] غنیمت است، و «شاکلة» به معنای [سجیّة] و طریقت است، [و در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) آمده که فرمود: «یعمل علی شاکلته» یعنی علی نیّته.](1)
پروردگارتان کسی است که کشتی را در دریا برای شما به حرکت درمی آورد، تا از نعمت او بهره مند شوید او نسبت به شما مهربان است. (66) و هنگامی که در دریا ناراحتی به شما برسد، جز او، تمام کسانی را که (برای حل مشکلات خود) می خوانید، فراموش می کنید امّا هنگامی که شما را به خشکی نجات دهد، روی می گردانید و انسان، بسیار ناسپاس است! (67) آیا از این ایمن هستید که در خشکی (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد، یا طوفانی از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند)، سپس حافظ (و یاوری) برای خود نیابید؟! (68) یا این که ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا
ص: 717
بازگرداند، و تندباد کوبنده ای بر شما بفرستد، و شما را به خاطر کفرتان غرق کند، سپس دادخواه و خونخواهی در برابر ما پیدا نکنید؟! (69) ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم و آن ها را در خشکی و دریا، (بر مرکبهای راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهای پاکیزه به آنان روزی دادیم و آن ها را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کرده ایم، برتری بخشیدیم. (70) (به یاد آورید) روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم! کسانی که نامه عملشان به دست راستشان داده شود، آن را (با شادی و سرور) می خوانند و بقدر رشته شکاف هسته خرمایی به آنان ستم نمی شود! (71) امّا کسی که در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گم راهتر است! (72) نزدیک بود آن ها تو را (با وسوسه های خود) از آن چه بر تو وحی کرده ایم بفریبند، تا غیر آن را به ما نسبت دهی و در آن صورت، تو را به دوستی خود برمیگزینند! (73) و اگر ما تو را ثابت قدم نمی ساختیم (و در پرتو مقام عصمت، مصون از انحراف نبودی)، نزدیک بود به آنان تمایل کنی. (74) اگر چنین می کردی، ما دو برابر مجازات (مشرکان) در زندگی دنیا، و دو برابر (مجازات) آن ها را بعد از مرگ، به تو می چشاندیم سپس در برابر ما، یاوری برای خود نمی یافتی! (75) و نزدیک بود (با نیرنگ و توطئه) تو را از این سرزمین بلغزانند، تا از آن بیرونت کنند! و هر گاه چنین می کردند، (گرفتار مجازات سخت الهی شده،) و پس از تو، جز مدّت کمی باقی نمی ماندند! (76) این سنت (ما در مورد) پیامبرانی است که پیش از تو فرستادیم و هرگز برای سنت ما تغییر و دگرگونی نخواهی یافت! (77) نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب [نیمه شب] برپا دار و همچنین قرآن فجر [نماز صبح] را چرا که قرآن فجر، مشهود (فرشتگان شب و روز) است! (78) و پاسی از شب را (از خواب برخیز، و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافی برای توست امید است پروردگارت تو را به مقامی در خور ستایش برانگیزد! (79) و بگو: «پروردگارا! مرا (در هر کار،) با صداقت وارد
ص: 718
کن، و با صداقت خارج ساز! و از سوی خود، حجتی یاری کننده برایم قرار ده!» (80) و بگو: «حق آمد، و باطل نابود شد یقیناً باطل نابود شدنی است!» (81) و از قرآن، آن چه شفا و رحمت است برای مومنان، نازل می کنیم و ستم گران را جز خسران (و زیان) نمی افزاید.
(82) هنگامی که به انسان نعمت می بخشیم، (از حق) روی می گرداند و متکبرانه دور می شود و هنگامی که (کمترین) بدی به او می رسد، (از همه چیز) مایوس می گردد! (83) بگو: «هر کس طبق روش (و خلق و خوی) خود عمل می کند و پروردگارتان کسانی را که راهشان نیکوتر است، بهتر می شناسد.» (84)
«وَ اِذَا مَسَّکُمُ الْضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ اِلَّا اِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ اِلَی الْبَرِّ اَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْاِنْسانُ کَفُوراً»(1) مرحوم صدوق با سند خود از امام عسکری(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» فرمود:
«الله» آن معبودی است که هر مخلوقی هنگام حاجت و سختی، و ناامید شدن از اسباب، به او پناه می برد، و تو، هنگامی که می گویی: «بِسْمِ اللّهِ» یعنی من نسبت به همه امور خود، از خدایی استمداد و کمک می خواهم که جز او کسی سزاوار عبادت و پرستش نیست، آن خدایی که هر بیچاره ای به او پناهنده شود، او را پناه می دهد، و هر دعاکننده ای او را بخواند، او را اجابت می نماید.
چنان که امام صادق(علیه السلام) در پاسخ کسی که می گفت: «ای فرزند رسول خدا، خدا را برای من معرّفی کن، چرا که منکرین خدا، مرا متحیّر نموده اند» فرمود:
ای بنده ی خدا! آیا تا کنون سوار بر کشتی شده ای؟ او گفت: آری. فرمود: آیا
ص: 719
کشتی تو شکسته است به گونه ای که هیچ کشتی دیگر و هیچ غوّاصی برای نجات تو نباشد؟ او گفت: آری؛ فرمود: آیا در آن حال قلب تو متوجّه کسی شده است که او قادر بر نجات تو باشد، و تو را از این مهلکه و خطر رهایی بخشد؟ او گفت: آری. امام صادق(علیه السلام) فرمود: او همان خدایی است که هنگام بیچارگی، جز او کسی نجات دهنده و پناه دهنده نیست…(1) ابو الجارود گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«قاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» به قرائت ما «عاصِفاً مِنَ الرِّیحِ» است.(2) «وَ لَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ…»(3)
ص: 720
امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:
«کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ» یعنی، ما بنی آدم را بر سایر خلق خود فضیلت دادیم. «وَ حَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» یعنی آنان را بر هر خشک و تری مسلّط نمودیم و دریا و خشکی را برای آنان مسخّر کردیم. «وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ» یعنی از همه میوه های پاکیزه، آنان را بهره مند نمودیم. «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» یعنی هر حیوان چرنده و پرنده ای، با دهان خود آب و غذا می خورد، و دست خود را برای آب و غذا بالا نمی برد، جز بنی آدم که با دست خود غذا می خورد و این فضیلتی است برای آنان.(1) جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» فرمود:
هر مخلوقی از حیوانات سر به زیر است، [و روی پاها و دست های خود قرار دارد] جز انسان که سربلند می باشد، و دارای قامت راست و مستقیم است.(2) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ» فرمود:
آسمان ها و زمین و آن چه از مخلوق بین آن هاست، در جوف کرسیّ قرار دارند،
ص: 721
و چهار ملک با اذن پروردگار، آن را حمل می کنند، و یکی از چهار ملک به صورت انسان است، و صورت انسان گرامی ترین صورت هاست نزد خداوند…(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
عبادت علی بن الحسین زین العابدین(علیه السلام) این بود که چون طعام و غذا را مقابل او می گذاردند می فرمود: «خدایا! این از منّت و فضل و عطای تو است، پس تو آن را برای ما با برکت و گوارا گردان، و چون خوردیم، باز برای ما جایگزین فرما، و چه بسا کسانی نیازمند به این غذا هستند، و تو آن را روزی ما نمودی، و به ما احسان کردی؛ خدایا تو ما را از شکرگزاران قرار ده.» و چون سفره ی طعام برچیده می شد، می فرمود: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی حَمَلَنَا فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقَنَا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلَنَا عَلَی کَثِیرٍ مِنْ خَلْقِهِ اَوْ مِمَّنْ خَلَقَ تَفْضِیلًا» یعنی ستایش خدایی را که دریا و خشکی را برای ما مسخّر نمود و از روزی های پاکیزه به ما عطا کرد، و ما را بر بیشتر مخلوق خود فضیلت داد.(2)
ص: 722
عبد الله بن سنان گوید:
از امام صادق(علیه السلام) سوال کردم و گفتم: آیا ملائکه افضل اند یا بنی آدم؟ فرمود:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمود: خداوند در ملائکه فقط عقل قرار داد، و در چهارپایان فقط شهوت قرار داد، و در بنی آدم عقل و شهوت را با هم قرار داد، پس کسی که عقل او غالب بر شهوتش باشد، بهتر از ملائکه است، و کسی که شهوت او غالب بر عقلش باشد، بدتر و پست تر از چهارپایان است!(1) ابو الصباح کنانی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:
«خداوند هیچ مخلوقی را خلق نکرده که نزد او گرامی تر از مومن باشد، چرا که ملائکه، خدّام مومنین اند، و جوار خداوند مخصوص به مومنین است، و بهشت برای مومنین است، و حور العین برای مومنین است و…»(2) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
من افضل از جبرییل و میکائیل و اسرافیل و جمیع ملائکه مقرّب خدا هستم،
ص: 723
و من خیر البریّه و سیّد و آقای فرزندان آدم هستم.(1) «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ فَمَنْ اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(2) یعقوب بن شعیب گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: «مقصود از «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» چیست؟ فرمود: روز قیامت خداوند مردم هر قرنی از این امّت را با امامشان صدا می زند.
گفتم: بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مردم قرن خود، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) با مردم قرن خود، و امام حسن(علیه السلام) با مردم قرن خود، و امام حسین(علیه السلام) با مردم قرن خود، که در زمان آنان به شهادت رسیده است، می آیند؟ فرمود: آری.(3) حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
هر قومی را در قیامت، با امام زمانشان و کتاب خدا، و سنّت پیامبرشان، صدا می زنند.(4)
ص: 724
اصبغ بن نباته گوید:
امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ما دستور داد تا از کوفه به مدائن برویم، پس ما روز یکشنبه حرکت کردیم، و عمرو بن حریث با هفت نفر دیگر نیامدند، و برای تفریح به مکانی در حیره به نام «خورنق» رفتند و گفتند: ما چهارشنبه حرکت می کنیم و قبل از آن که دیگران جمع شوند خود را به علی(علیه السلام) می رسانیم. پس مشغول غذا خوردن بودند که سوسماری را صید کردند، و عمرو بن حریث آن را روی دست خود گرفت و گفت:
این امیرالمؤمنین است، با او بیعت کنید، پس همگی با او بیعت نمودند، و شب چهارشنبه حرکت کردند و روز جمعه وارد مسجد مدائن شدند، در حالی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) خطبه می خواند، و چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنان را دید، فرمود:
«ای مردم! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من هزار حدیث یاد داد، و از هر حدیثی هزار باب از علم برایم گشوده شد، و هر بابی را هزار مفتاح و کلید می باشد، و خداوند جلّ جلاله می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» و اکنون من برای شما به خداوند سوگند یاد می کنم، که روز قیامت هشت نفر را با امامشان صدا می زنند، و امام آنان سوسمار است، و اگر بخواهم می توانم آنان را معرّفی نمایم».
اصبغ بن نباته گوید:
من در آن حال عمرو بن حریث را دیدم، که چون سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را شنید، از شرمندگی و حیا، مانند شاخه خرمایی سر به زیر شد.(1)
ص: 725
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که آیه «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» نازل شد، مسلمانان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: یا رسول الله! آیا شما امام همه ی مردم نیستید؟ فرمود: آری من رسول خدا هستم، برای همه مردم و لکن بعد از من از طرف خداوند امامانی از اهل بیت من خواهند بود، و مردم آنان را تکذیب می کنند و پیشوایان کفر و ضلالت و پیروان شان به آنان ظلم خواهند کرد؛ و کسانی که امامان از اهل بیت مرا دوست بدارند، و تصدیق نمایند، و از آنان پیروی کنند، از من خواهند بود، و با من هم نشین می باشند و زود است که مرا ملاقات نمایند.
سپس فرمود: آگاه باشید که هر کس به آنان ظلم کند، و آنان را تکذیب نماید، از من نیست و با من هم نشین نخواهد بود، و من از او بیزار هستم.(1)
ص: 726
«فَمَنْ اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»(1) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روز قیامت که می شود، هر کسی را با نام امام خود که در زمان او مرده است، صدا می زنند. پس اگر متنبّه [و اهل معرفت به امام خود] باشد، نامه او را به دست راستش می دهند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ» و چون نامه او به دست راستش داده می شود، می گوید: «هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ اِنِّی ظَنَنْتُ اَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ…»(2)، و مقصود از کتاب، امام است، پس کسی که امام خود را رها کند مشمول آیه ی «فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ»(3)، خواهد بود، و کسی که امامت او را انکار نماید، از اصحاب شمال است و خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ اَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا اَصْحَابُ الشِّمَالِ * فِی سَمُومٍ وَ حَمِیمٍ * وَ ظِلٍّ مِّن یَحْمُومٍ.»(4)و(5) عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
زمین بدون امامی که حلال خدا را حلال قرار بدهد، و حرام او را حرام قرار بدهد، نخواهد ماند، چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُنَاسٍ بِاِمَامِهِمْ». سپس
ص: 727
فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «کسی که بدون امام بمیرد. [و اعتقاد به امامت امام عادل من عند الله پیدا نکند] مردن او مردن جاهلیّت خواهد بود.
عمّار ساباطی گوید:
مردم با شنیدن این سخنان، گردن های خود را کشیدند و چشمان خود را باز کردند، و امام صادق(علیه السلام) به آنان فرمود: مگر شما زمان جاهلیّت جهلاء «و تیره» را نمی شناسید؟ [یعنی در این زمان نیز مردم به واسطه نشناختن امام خود، مانند مردم زمان جاهلیّت جهلاء هستند.](1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جوارح و اعضای بدن، بر علیه کسی شهادت می دهند، که عذاب بر او واجب شده باشد، و امّا مومن، نامه عمل او به دست راستش داده می شود، و خشنود است، چنان که خداوند می فرماید: «فَاَمّا مَن اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَاُوْلَئِکَ یَقْرَؤُونَ کِتَابَهُمْ وَ لَا یُظْلَمُونَ فَتِیلاً»، [و فتیل: آن نخ وسط هسته خرما را گویند.](2)
ص: 728
«وَ مَن کَانَ فِی هَذِهِ اَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ اَعْمَی وَ اَضَلُّ سَبِیلاً»(1) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:
کسی که -- با توجّه به خلقت آسمان ها و زمین، و رفت و آمد شب و روز، و سیر فلک و خورشید و ماه، و آیات عجیب دیگر این عالم -- در نیافته باشد که پشت این همه عجایب [و نشانه های علم و قدرت و حکمت و…] عجایب بزرگ تری خواهد بود، او [کور است و] در آخرت کورتر خواهد بود.(2) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
آیه ی فوق درباره ی کسی است که حجّ واجب خود را به تاخیر می اندازد تا از دنیا می رود.(3) رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
کسی که قرآن را بخواند و به آن عمل نکند، خداوند روز قیامت او را کور محشور می نماید، و او به خدای خود می گوید: «رَبِ لِمَ حَشَرْتَنِی اَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً.
قالَ کَذلِکَ اَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی» یعنی «خدایا برای چه مرا کور محشور نمودی در حالی که من در دنیا چشم داشتم؟ و خداوند به او می فرماید:
ص: 729
آیات ما برای تو آمد، و تو آن ها را به فراموشی سپردی [و به آن ها عمل نکردی] و ما نیز امروز تو را فراموش کردیم» و سپس دستور داده می شود که او را به جهنّم ببرند.(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
سخت ترین کور، آن کوری است، که از فهم فضایل ما، کور است، و یا با ما دشمنی می کند، بدون این که از ما گناه و خطایی به گوش او رسیده باشد، جز این که ما او را به حق دعوت کرده ایم، و دیگران او را به فتنه و دنیا دعوت کرده اند، و او فتنه و دنیا را پذیرفته، و نسبت به ما دشمنی و برائت پیدا کرده است!(2) «وَ اِن کَادُواْ لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ لِتفْتَرِیَ عَلَیْنَا غَیْرَهُ وَ اِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً…»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
مقصود از این آیه، این بوده است که منافقین به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فشار می آورده اند، تا آن حضرت او را به خلافت و جانشینی بعد از خود نصب نکند [و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آنان هراس داشت و از جبرییل اجازه ی تاخیر می گرفت، تا این که خداوند فرمود: «وَ اِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غدیر خمّ، ابلاغ رسالت کرد] سپس گوید: «وَ اِذًا لاَّتَّخَذُوکَ خَلِیلاً» یعنی منافقین در صورتی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی
ص: 730
می شدند، که شخصی غیر از امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به جای خود نصب نماید، و در آن صورت او را خلیل و دوست خود می گرفتند!(1) حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) فرمود:
آیاتی مانند: «عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ…» و «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ…» و «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً» از باب: «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است که در فارسی گفته می شود: «من به در می زنم تا دیوار بشنود: و ظاهر خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و لکن مقصود امّت او می باشند.(2) و در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت به ابی یعفور فرمود:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که مکّه را فتح نمود، بُت های قریش را از مسجدالحرام بیرون ریخت، و قریش، بُتی در مروه داشتند، و از آن حضرت خواستند که آن را رها نماید، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حیا نمود و خواست که آن را رها کند، و سپس دستور داد که آن را نیز بشکنند، پس این آیه نازل شد: «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً.»(3)
ص: 731
عبدالله بن عثمان بجلی نقل نموده که ابوبکر و عمر، و دخترانشان عایشه و حفصه، نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جمع شدند و درباره ی علی(علیه السلام) با آن حضرت سخن گفتند [تا بلکه او را جانشین خود قرار ندهد] و عادت آن حضرت این بود که با آنان ملایمت و نرمی نشان می داد، و سخن آنان را ردّ نمی کرد، پس این آیه نازل شد: «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلاً…»(1) مولّف گوید:
خلاصه روایات این بخش بیان شد، و تفصیل بیشتر در روایت مفصّلی است که در تفسیر عیّاشی در ذیل آیه «سُنَّةَ مَنْ قَدْ اَرْسَلْنا قَبْلَکَ مِنْ رُسُلِنا…» از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده است.(2)
ص: 732
«اَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا»(1) از امام صادق(علیه السلام) سوال شد، برای چه نماز مغرب سه رکعت است، و در سفر و وطن تغییری نمی کند، و بعد از آن، نماز عشا چهار رکعت است [و در سفر شکسته می شود]؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:
خداوند متعال همه ی نمازها [ی شبانه روزی] را دو رکعت دو رکعت قرار داد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وطن دو رکعت بر آن ها افزود، جز مغرب و صبح، که چون ولادت فاطمه[[3]] را به او بشارت دادند به شکرانه این مولود یک رکعت بر نماز مغرب
ص: 733
افزود و چون حسن و حسین(علیهما السلام) به دنیا آمدند به شکرانه آن دو فرزند، دو رکعت بر نمازها افزود و نماز مغرب را در سفر و وطن سه رکعت قرار داد و فرمود:
«لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ». [و نماز صبح به حال خود ماند.](1) زراره گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی نمازهایی که خداوند واجب نموده سوال نمودم؟ فرمود:
خداوند پنج نماز در شبانه روز واجب نموده است. گفتم: آیا آن ها را در کتاب خود نام برده و بیان نموده است؟ فرمود: آری، خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) فرموده:
«اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ» و دلوک شمس، زوال شمس است، و بین دلوک شمس تا غَسَق لیل چهار نماز را نام برده و تعیین نموده است، و غَسَقِ لیل نصف شب می باشد و سپس فرموده است: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً» و این [نماز صبح و] نماز پنجمی می باشد.(2)
ص: 734
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
اوّل وقت نماز عشا، ذهاب حمره یعنی برطرف شدن سرخی [بعد از غروب خورشید] است، و آخر وقت آن غَسَقِ لیل یعنی نصف شب است.(1) اسحاق بن عمّار گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: بهترین وقت نماز صبح کدام است؟ فرمود: هنگام طلوع فجر. چرا که خداوند می فرماید: «وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ اِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا» یعنی نماز فجر، که ملائکه ی شب و ملائکه ی روز شاهد آن هستند، و هنگامی که بنده، نماز صبح را هنگام طلوع فجر بخواند، دو مرتبه برای او نوشته می شود، چرا که ملائکه ی شب و ملائکه ی روز آن را می نویسند.(2) امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) فرمودند:
«غَسَق اللیل» نصف شب است، و منادی خداوند چون نصف شب می رسد، صدا می زند: هر کس تا این ساعت به خواب رفته و نماز عشای خود را نخوانده، چشمان او به خواب نرود…(3)
ص: 735
یزید بن خلیفه گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: عمر بن حنظله از ناحیه شما خبر از اوقات نمازها داد؟ فرمود: او بر ما دروغ نمی بندد. گفتم: او گفت: شما فرموده اید: «نخستین نمازی که خداوند بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) واجب نمود، نماز ظهر بود، که خداوند می فرماید:
«اَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ اِلی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ» و چون زوال شمس شود تو باید همه چیز را رها کنی و نماز ظهر را بخوانی و سپس فرصت داری، تا سایه شاخص به مثل آن برسد، و این آخر وقت [فضیلت] ظهر است، و پس از آن وقت [فضیلت] عصر می رسد، و آن ادامه دارد تا سایه شاخص دو برابر شاخص شود، و آن مساء خواهد بود». امام صادق(علیه السلام) فرمود: او راست گفته است.(1) «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(2)
ص: 736
عمّار ساباطی گوید:
ما نزد امام صادق(علیه السلام) در منی نشسته بودیم، شخصی به آن حضرت گفت: نظر شما درباره ی نوافل چیست؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: واجب است. پس ما و آن سوال کننده وحشت کردیم، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود من واجب بودن نوافل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ.»(1) از وصیّت هایی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود این بود که فرمود:
یا علی! برای مومن در دنیا سه شادی وجود دارد: 1. ملاقات با اخوان و برادران دینی؛ 2. هنگام افطار روزه؛ 3. هنگام تهجّد و شب بیداری آخر شب.(2) مردی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین! من از نماز شب محروم شدم؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: تو مردی هستی که گناهان تو، تو را بسته است.(3) امام صادق(علیه السلام) فرمود:
بسا کسی یک دروغ می گوید و از نماز شب محروم می شود، و چون از نماز شب
ص: 737
محروم می شود، از رزق نیز محروم می شود.(1) و نیز فرمود:
بر شما باد به نماز شب، چرا که نماز شب، سنّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و شیوه ی صالحین قبل، و دور کننده ی بیماری از اجساد شماست.(2) و نیز فرمود:
نماز شب صورت ها را نورانی، و شب را معطّر، و رزق را، می رساند.(3) از امام زین العابدین(علیه السلام) سوال شد:
برای چه افراد متهجّد و شب زنده دار، دارای صورت های نورانی هستند؟! امام(علیه السلام) فرمود:
به خاطر این که، با خدای خود خلوت می کنند، و خداوند لباسی از نور خود به آنان می پوشاند.(4) سماعه گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی شفاعت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در قیامت سوال کردم. حضرت(علیه السلام) فرمود:
ص: 738
روز قیامت مردم، از عرق [و گرما] به تنگ می آیند، و می گویند: ما را نزد آدم ببرید تا برای ما شفاعت کند. پس نزد آدم می آیند، و می گویند: «برای ما در پیشگاه خداوند شفاعت کن» آدم می گوید: مرا خطا و گناهی است، بر شما باد به نوح.
پس نزد نوح می روند و او نیز آنان را به پیامبر بعد از خود محوّل می کند. و هر پیامبری آنان را به پیامبر بعد از خود محوّل می نماید، تا این که نزد عیسی می آیند و او نیز می گوید: بر شما باد به محمّد رسول الله (صلی الله علیه و آله و علی جمیع الانبیاء) و چون به آن حضرت پناهنده می شوند و از او درخواست شفاعت می نمایند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را به درب بهشت می آورد، و مقابل باب الرّحمن می ایستد، و سپس به خاک می افتد، و سجده می کند، و خدا داند که سجده ی او چه قدر طولانی می شود تا این که خداوند به او می فرماید: «سر از سجده بردار، و شفاعت کن، تا شفاعت تو پذیرفته شود و سوال کن، تا به تو عطا شود» و این معنای سخن خداوند است که می فرماید» «عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا».(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: از رسول خدا شنیدم که می فرمود:
هنگامی که مردم در قیامت محشور می شوند، منادی پروردگار ندا می کند:
ص: 739
«یا رسول الله! خداوند -- جلّ اسمه -- تو را ایمن نموده [و اجازه داده] که تو پاداش دوستان خود، و دوستان اهل بیت خود [که به خاطر تو آنان را دوست می داشته اند، و به خاطر تو با دشمنانشان دشمن بوده اند] را بدهی، پس تو هر گونه که می خواهی به آنان پاداش بده» و من می گویم: «پروردگارا! پاداش آنان بهشت باشد» پس ندا می رسد: «هر گونه تو می خواهی آنان را در بهشت جایگزین کن» و این همان مقام محمودی است که به من وعده داده شده است.(1) انس بن مالک گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدم که نزد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) آمد، و این آیه را تلاوت نمود: «وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَی اَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»، سپس فرمود: یا علی! پروردگار(عزوجل) مرا نسبت به اهل توحید از امّتم مالک شفاعت نمود و مرا ممنوع کرد که از دشمنان تو و از دشمنان فرزندان تو بعد از من شفاعت کنم.(2) شیخ مفید در کتاب «روضة الواعظین» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که من به مقام محمود [یعنی مقام شفاعت] برسم، از خدای خود برای
ص: 740
اهل کبائر از امّتم، درخواست شفاعت می کنم، و خداوند به من، برای آنان اجازه ی شفاعت خواهد داد، و به خدا سوگند، من برای کسانی که به ذریّه من آزار نموده اند، درخواست شفاعت نخواهم نمود.(1) شیخ صدوق در کتاب «اعتقادات امامیّه» گوید:
اعتقاد امامیّه درباره ی شفاعت این است که شفاعت مربوط به گنه کاران از شیعه است، چه گناه آنان کبیره باشد، و چه صغیره… تا این که گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس ایمان به شفاعت من نداشته باشد، خداوند شفاعت من را به او نرساند… و شفاعت حقّ پیامبران و اوصیای آنان است، و در بین مومنین نیز کسانی هستند که، حقّ دارند، به اندازه ی قبیله ربیعه و مضرّ [که دو قبیله بزرگ عرب بوده اند] شفاعت کنند، و آن که کم ترین مرتبه شفاعت را دارد، شفاعت سی هزار نفر را می کند…(2) «رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا»(3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
این آیه، روز فتح مکّه نازل شد، و هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواست وارد مکّه شود، خداوند به او فرمود: ای محمّد! بگو: «اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ…»(4)
ص: 741
ابراهیم بن نعیم گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«هر گاه از وارد شدن بر جایی هراس داشتی بگو: «رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَل لِّی مِن لَّدُنکَ سُلْطَانًا نَّصِیرًا»، و هنگامی که آن چه می ترسیدی را مشاهده کردی، آیة الکرسی را قرائت کن.»(1) «وَ قُلْ جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(2) امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
هنگامی که قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام نماید، دولت های باطل از بین خواهند رفت.(3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه غدیر فرمود:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ لَا تَضِلُّوا عَنْهُ…» یعنی ای مردم! از طریق علی گم راه نشوید، و از او فرار ننمایید، و ولایت او را انکار نکنید، علی کسی است که مردم را به راه حق هدایت می کند، و به حق عمل می نماید، و باطل را از بین می برد، و از آن نهی می نماید.(4)
ص: 742
عبد الله بن مسعود گوید:
رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داخل مکّه شد، در حالی که سیصد و شصت بُت اطراف کعبه بود، پس با چوبی که در دست داشت شروع کرد، و بر آن ها کوبید و فرمود:
«جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا.»(1) حکیمه خاتون عمّه حضرت عسکری(علیه السلام) گوید:
مهدی؟عج؟ چون به دنیا آمد، نظیف و پاکیزه بود، و نیازی به ختنه و امثال آن نداشت، و بر بازوی راست او نوشته شده بود: «جَاء الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَاطِلُ اِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا»(2) «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اَلَّا خَسَارًا»(3) امام صادق(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:
شفای حتمی، در علم قرآن است، چرا که خداوند می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء…» و قرآن شفای دردهای مردم، و رحمت برای اهل قرآن است، و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست، و اهل قرآن ائمّه ی هدایت کننده ای هستند، چنان که خداوند درباره آنان می فرماید: «ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا.»(4)و(5)
ص: 743
امام باقر(علیه السلام) می فرماید:
جبرییل آیه فوق را، این چنین بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل نمود: «وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ آل محمّد حقّهم اِلَّا خَساراً» یعنی ما قرآن را برای مومنین شفا و رحمت نازل کردیم، و این قرآن برای ظالمین به حقّ آل محمّد (صلوات الله علیهم)، جز خسران نخواهد بود.(1) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
احدی از مومنین بیمار نمی شود، جز آن که اگر با اخلاص نیّت، محلّ درد را مسح کند، و این آیه را بخواند «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء…» حتماً شفا خواهد یافت، هر گونه بیماری که داشته باشد، چرا که خداوند می فرماید:
«شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ.»(2) امام صادق(علیه السلام) به عبد الله بن سنان فرمود:
ای عبد الله بن سنان! اشکالی در رُقیة و عُوذة و نَشرة [یعنی چیزهایی مانند دو سوره ی آخر قرآن و حرزها و دعاها، که خواندن آن ها نجات از ترس و جنون و…
ص: 744
می باشد] نیست، اگر از قرآن باشد، و کسی را که قرآن شفا ندهد، شفایی برای او نباشد، و آیا چیزی، برای شفا، موثّرتر از قرآن هست؟ مگر این نیست که خداوند می فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاء وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ؟»(1) «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ اَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ اَهْدَی سَبِیلاً»(2) امام صادق(علیه السلام) می فرماید:
نیّت افضل از عمل است، و شما آگاه باشید که نیّت [در حقیقت] عمل می باشد. سپس آیه فوق را تلاوت نمود و فرمود: مقصود از شاکله، نیّت است [یعنی هر کسی بر اساس نیّت عمل می کند، و پاداش داده می شود، از این رو تنها پروردگار شما خوب می داند، که چه کسی بیشتر و بهتر هدایت یافته است، چرا که او از نیّت ها و ضمائر مردم آگاه است.](3) امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:
علّت خلود دوزخیان در دوزخ، نیّت های آنان است، چرا که نیّت آنان این بوده که هر چه در دنیا بمانند، معصیت خدا را انجام بدهند، و علّت خلود اهل بهشت در بهشت نیز این است که نیّت آنان در دنیا این بوده، که هر چه در دنیا بمانند، اطاعت خدا را بکنند، و هر دو گروه به خاطر نیّت های شان در بهشت
ص: 745
و دوزخ مخلّد و جاوید خواهند بود. سپس امام صادق(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود:
«قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِهِ.»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از حضرت رضا(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:
هنگامی که قیامت بر پا می شود، مومن مقابل پروردگار خود قرار می گیرد، و خداوند خود متولّی حسنات و حساب او خواهد بود، پس خداوند اعمال او را بر او عرضه می کند، و مومن در نامه عمل خود می نگرد، و نخستین چیزی که مشاهده می کند گناهان اوست، و [از خجالت] رنگ صورت او تغییر می نماید، و بندهای بدن او می لرزد، و وحشت می کند، و سپس حسنات و اعمال نیک خود را می بیند، و چشم او روشن، و روح او شاد می شود و سپس نگاه به پاداش ها و ثواب هایی که خداوند به او عطا نموده است می کند و بسیار شاد می گردد، و خداوند به ملائکه می فرماید: «نامه های دیگر او که عملی برای آن ها انجام نداده است را بیاورید» و چون می آورند و در آن ها نظر می کند، می گوید: «خدایا به عزّتت سوگند، من می دانم که چنین اعمالی را انجام نداده ام» و خداوند به او می فرماید:
«راست می گویی، و لکن تو این اعمال را نیّت کردی، و ما برای تو نوشتیم» سپس خداوند، پاداش آن اعمال را به او عطا می نماید.(2)
ص: 746
مولّف گوید:
از آیات قرآن و سخنان معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که اساس خیر و سعادت اخلاص نیّت است، و آن سخت ترین اعمال مومنین است، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «تَخْلِیصُ النِّیَّةِ عَنِ الْفَسَادِ اَشَدُّ عَلَی الْعَامِلِینَ مِنْ طُولِ الْجِهَادِ [مِنْ طُولِ الْاجِتهَادِ.]» یعنی خالص کردن نیّت از فساد برای عمل کنندگان سخت تر از طولانی شدن جهاد [و یا سخت تر از سرتاسر کوشش هاست] و راهی برای اصلاح آن جز استمداد از خداوند و استعاذه ی به او نیست، از این رو پس از نیّت نماز، مستحّب است نمازگزار از شرّ شیطان به خدا پناه ببرد و بگوید: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» و بسیار روشن است که بدون خالص شدن نیّت هیچ عملی پذیرفته نیست! خداوند نیز در قرآن می فرماید:
«فَاعْبُدِ اللهَ مُخْلِصًا لَّهُ الدِّینَ * اَلَا لِلهِ الدِّینُ الْخَالِصُ»(1)، و می فرماید: «وَ مَا اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اللهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاء… وَ ذَلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ»(2)، و می فرماید: «فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ اَحَدًا»(3)، و می فرماید:
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ
ص: 747
فِی الْآخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ»(1)، و می فرماید: «مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا»(2). «اعاذنا الله من سوء النیّة بحقّ محمّد و آله صلوات الله علیهم اجمعین.»
وَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ ما اُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ اِلَّا قَلیلًا وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَكَ بِهِ عَلَیْنا وَکیلًا اِلَّا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ اِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْكَ کَبیرًا قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْاِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلی اَنْ یَاْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا وَ لَقَدْ صَرَّفْنا لِلنَّاسِ فی هذَا الْقُرْآنِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ فَاَبی اَکْثَرُ النَّاسِ اِلَّا کُفُورًا وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْاَرْضِ یَنْبُوعًا اَوْ تَکُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیرًا اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفًا اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلًا اَوْ یَکُونَ لَكَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّكَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتابًا نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَرًا رَسُولًا وَ ما مَنَعَ النَّاسَ اَنْ یُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدی اِلَّا اَنْ قالُوا اَ بَعَثَ اللهُ بَشَرًا رَسُولًا قُلْ لَوْ کانَ فِی الْاَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکًا رَسُولًا قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیدًا بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیرًا بَصیرًا وَ مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِهِ وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَلی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُمًّا مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعیرًا ذلِكَ جَزاؤُهُمْ بِاَنَّهُمْ کَفَرُوا بِآیاتِنا وَ قالُوا
ص: 748
اَ اِذا کُنَّا عِظامًا وَ رُفاتًا اَ اِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدیدًا اَ وَ لَمْ یَرَوْا اَنَّ اللهَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ قادِرٌ عَلی اَنْ یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَ جَعَلَ لَهُمْ اَجَلًا لا رَیْبَ فیهِ فَاَبَی الظَّالِمُونَ اِلَّا کُفُورًا قُلْ لَوْ اَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذًا لَاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْاِنْفاقِ وَ کانَ الْاِنْسانُ قَتُورًا
«مُظاهر و ظَهیر» به معنای معین است، و از ظَهر می باشد، چرا که ظهیر، برای تقویت خود پشت به دیگری می دهد، تا او را کمک نماید. و «تصریف» به معنای تصییر و گرداندن است، و تصریف کلام، گرداندن کلام است در معانی مختلف، و «تفجیر» به معنای تشقیق و جدا کردن، و یا باز کردن است و «فَجر» را به این خاطر فجر گویند، که در آن وقت شکافی از نور بین تاریکی شب ایجاد می شود، و عمود شب شکاف پیدا می کند، چنان که «فجور» نیز خروج از صلاح به فساد است و فاجر در عمود حق شکاف ایجاد می نماید، و «ینبوع» یفعول است و به معنای محلّ جوشش آب می باشد، و «قبیل» به معنای کفیل است، و «قبلت قبالةً» یعنی کفلت کفالةً، و «تقبّل» به معنای تکفّل است، و بعضی گفته اند: از مقابله به معنای معاینه است، و «کلّما خبت» از خبو، به معنای سکون است، و مراد سکون نار از التهاب است، و «قتور» از قتر و تقتیر به معنای تضییق است و فعول وزن مبالغه است، و «قَتَر و تقتّر و اقتر و قتّر» سخت گرفتن در نفقه است.(1)
و از تو درباره «روح» سوال می کنند، بگو: «روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی
ص: 749
از دانش، به شما داده نشده است!» (85) و اگر بخواهیم، آن چه را بر تو وحی فرستاده ایم، از تو می گیریم سپس کسی را نمی یابی که در برابر ما، از تو دفاع کند… (86) مگر رحمت پروردگارت (شامل حالت گردد،) که فضل پروردگارت بر تو بزرگ بوده است! (87) بگو: «اگر انسان ها و پریان (جن و انس) اتّفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند، همانند آن را نخواهند آورد هر چند یک دیگر را (در این کار) کمک کنند. (88) ما در این قرآن، برای مردم از هر چیز نمونه ای آوردیم (و همه معارف در آن جمع است) امّا بیشتر مردم (در برابر آن، از هر کاری) جز انکار، ابا داشتند! (89) و گفتند: «ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا این که چشمه جوشانی از این سرزمین (خشک و سوزان) برای ما خارج سازی… (90) یا باغی از نخل و انگور از آن تو باشد و نهرها در لابه لای آن جاری کنی… (91) یا قطعات (سنگ های) آسمان را -- آن چنان که می پنداری -- بر سر ما فرود آری یا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بیاوری… (92) یا برای تو خانه ای پر نقش و نگار از طلا باشد یا به آسمان بالا روی حتّی اگر به آسمان روی، ایمان نمی آوریم مگر آن که نامه ای بر ما فرود آوری که آن را بخوانیم! «بگو:» منزّه است پروردگارم (از این سخنان بی معنی)! مگر من جز انسانی فرستاده خدا هستم؟! (93) تنها چیزی که بعد از آمدن هدایت مانع شد مردم ایمان بیاورند، این بود (که از روی نادانی و بی خبری) گفتند: «آیا خداوند بشری را بعنوان رسول فرستاده است؟!» (94) بگو: «(حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می کردند، و) با آرامش گام برمی داشتند، ما فرشته ای را به عنوان رسول، بر آن ها می فرستادیم!» (چرا که رهنمای هر گروهی باید از جنس خودشان باشد). (95) بگو: «همین کافی است که خداوند، میان من و شما گواه باشد چرا که او نسبت به بندگانش آگاه و بیناست! (96) هر کس را خدا هدایت کند، هدایت یافته واقعی اوست و هر کس را (به خاطر اعمالش) گم راه سازد، هادیان و سرپرستانی غیر خدا برای او نخواهی یافت و روز
ص: 750
قیامت، آن ها را بر صورتهای شان محشور می کنیم، در حالی که نابینا و گنگ و کرند جایگاهشان دوزخ است هر زمان آتش آن فرونشیند، شعله تازه ای بر آنان می افزاییم! (97) این کیفر آن هاست، به خاطر این که نسبت به آیات ما کافر شدند و گفتند: «آیا هنگامی که ما استخوانهای پوسیده و خاکهای پراکنده ای شدیم، بار دیگر آفرینش تازه ای خواهیم یافت؟!» (98) آیا نمی دانند خدایی که آسمان ها و زمین را آفریده، قادر است مثل آنان را بیافریند (و به زندگی جدید بازشان گرداند)؟ ! و برای آنان سرآمدی قطعی -- که شکّی در آن نیست -- قرار داده امّا ظالمان، جز کفر و انکار را پذیرا نیستند! (99)
«وَ یَسْاَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً»(1) ابو بصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
روح ملکی است بزرگ تر از جبرییل و میکائیل، و او همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده و همواره با ائمّة(علیهم السلام) می باشد، و او از ملکوت است.(2) ابو بصیر نیز گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که درباره ی آیه فوق فرمود:
روح مخلوقی است بزرگ تر از جبرییل و میکائیل و او با احدی از پیامبران جز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نبوده است، و او با ائمّة(علیهم السلام) نیز می باشد و آنان را تایید می نماید، و این گونه نیست که هر چه را طلب کند بیابد.(3)
ص: 751
زراره گوید:
از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه فوق سوال کردم، فرمود: روح مخلوقی از مخلوقات خداوند است، و اوست که [به امر الهی] هر چه را بخواهد در خلقت می افزاید.(1) حمران بن اعین گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر آیه «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ…» فرمودند:
خدای تبارک و تعالی، احد و صمد است، و صمد چیزی است که جوف ندارد، و روح خلقی از مخلوق خداست و آن بینایی و قوّت و تاییدی است که خداوند در قلوب مومنین و پیامبران قرار می دهد.(2) ابو بصیر گوید:
از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) درباره آیه «وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ…» سوال کردم:
روح چیست؟ فرمود: همان چیزی است که در چهارپایان و مردم وجود دارد. گفتم:
آن چیست؟ فرمود: او از ملکوت [و مجردّات] و قدرت [الهی] است.(3)
ص: 752
عبد الرّحمن بن حجّاج گوید:
به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه هنگامی که روح از بدن خارج می شود، انسان احساس می نماید، و هنگامی که داخل می شود، احساس نمی کند؟ فرمود:
به خاطر این که بدن با روح رشد کرده است.(1) امام باقر(علیه السلام) فرمود:
هنگامی که روح مامور شد، در بدن آدم داخل شود، کراهت پیدا کرد، پس خداوند او را امر کرد، تا با کراهت داخل شود، و با کراهت خارج گردد.(2) نوفلی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:
مومن هنگامی که می خوابد روح او به طرف آسمان حرکت می کند. پس من گفتم:
آیا روح مومن به آسمان صعود می کند؟ فرمود: آری. گفتم: آیا چیزی از آن در بدنش نمی ماند؟ فرمود: اگر چیزی از آن در بدنش نماند می میرد. گفتم: چگونه روح او از بندش خارج می شود؟ فرمود: آیا خورشید را نمی بینی که در جای خود قرار دارد و نور و شعاع او به زمین می تابد؟ روح مومن نیز چنین است، اصل آن در بدن است و حرکت و شعاع آن به طرف آسمان بالا می رود…(3)
ص: 753
مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:
قوم یهود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) درباره ی روح سوال کردند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:
«الرُّوحُ مِنْ اَمْرِ رَبِّی وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً» پس یهود گفتند: آیا ماییم که از دانش کمی برخورداریم؟ فرمود: بلکه همه مردم چنین اند. قوم یهود گفتند: این دو سخن قابل جمع نیست، چرا که شما از سویی می گویی: «وَ مَا اُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ اِلَّا قَلِیلاً» و باز می گویی مقصود، همه مردم هستند، در حالی که خداوند به تو قرآن داده، و به ما تورات داده، و درباره ی تورات می گویی: «وَ مَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا؟» پس خداوند این آیه را در پاسخ آنان نازل نمود «وَ لَوْ اَنَّمَا فِی الْاَرْضِ مِن شَجَرَةٍ اَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ»(1)، سپس گوید: خداوند در این آیه می فرماید: «عِلْمُ اللهِ اَکْبَرُ مِنْ ذَلِکَ، وَ مَا اُوتِیتُمْ کَثِیرٌ فیکُمْ قَلِیلٌ عِنْدَ اللَّهِ». یعنی دانش شما در مقابل دانش خدا ناچیز است.(2)
ص: 754
«وَ لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنَا وَکِیلاً»(1) حضرت رضا(علیه السلام) در سخنان خود با سلیمان مروزی [یکی از علمای فرقه مفوّضه] فرمود:
ای جاهل! آیا می گویی: علم ملازم با اراده است؟ سلیمان گفت: آری. فرمود: پس اگر خداوند چیزی را اراده نکند آن را نمی داند؟ سلیمان گفت: آری. فرمود: چه دلیلی داری که اراده ی خدا علم اوست؟ در حالی که خداوند بسا چیزی را می داند و اراده ی آن را هرگز نمی کند؟ چنان که به پیامبر خدا می فرماید: «وَ لَئِن شِئْنَا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ» در حالی که او می داند چگونه وحی خود را از پیامبرش بگیرد، و هرگز چنین کاری را نخواهد کرد؟ سلیمان گفت:
به خاطر این که خدا بعد از خلقت تغییری نمی دهد. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
این سخن، سخن یهود است [که می گویند: «یَدُ اللهِ مَغْلُولَةٌ»] و اگر این سخن صحیح باشد پس چگونه خداوند می فرماید: «ادْعُونِی اَسْتَجِبْ لَکُمْ»؟ سلیمان گفت: مقصود این است که خدا قادر بر اجابت دعاست. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:
آیا خدا به مردم وعده ای می دهد که نمی خواهد به آن عمل کند؟ در حالی که می فرماید: «یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ» و یا می فرماید: «یَمْحُوا اللهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّ الْکِتابِ» و با این آیات چگونه تو می گویی: خدا پس از خلقت، از کار خود فارغ شده، و دخالتی در امور نمی کند؟! پس سلیمان مبهوت شد، و پاسخی نداد.(2)
ص: 755
مولّف گوید: در روایت پیشین گذشت که این آیه از باب «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» می باشد.
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا»(1) حضرت رضا(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر حروف مقطّعه قرآن [مانند الم و المر و…] فرموده: خداوند متعال این قرآن را با همین حروفی که عرب به آن تکلّم می کند فرستاده است، [و می فرماید: شما اگر می توانید، با این حروفی که در اختیار دارید، با قرآن مقابله کنید، و همانند آن را بیاورید، و هرگز قدرت آن را ندارید، گرچه به هم دیگر کمک بدهید]. و می فرماید:
«قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرًا.»(2)
ص: 756
در کتاب خرائج، -- ضمن بیان اَعلام زمان -- از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که: ابن ابی العوجا و سه نفر دیگر از دهریّه و منکرین خدا در مکّه کنار مقام ابراهیم(علیه السلام) با هم دیگر اتّفاق کردند که هر کدام با قرآن معارضه کنند، و یک چهارم قرآن را [با عبارات دیگری مطابق همان معنا] بیاورند، و در سال آینده کنار مقام ابراهیم(علیه السلام) اجتماع کنند، و چون یک سال گذشت، و آنان در کنار مقام ابراهیم جمع شدند، یکی از آنان گفت: «من چون آیه ی «وَ قِیلَ یَا اَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَ یَا سَمَاء اَقْلِعِی وَ غِیضَ الْمَاء وَ قُضِیَ الاَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ وَ قِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»(1)، را دیدم، از معارضه و مقابله با قرآن صرف نظر کردم» و دیگری گفت» «من چون آیه ی «فَلَمَّا اسْتَیْاَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا…»(2)، را دیدم، از مقابله با قرآن مایوس شدم» و همگی این مساله را پنهان می کردند، تا این که امام صادق(علیه السلام) به آنان برخورد نمود و روی مبارک به آن ها کرد و فرمود: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَی اَن یَاْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا یَاْتُونَ بِمِثْلِهِ…» پس آنان مبهوت و درمانده شدند، و پاسخی ندادند.(3) مولّف گوید: بحث اعجاز قرآن، و رسوایی کسانی که با قرآن مقابله کردند، و یا اعتراف به اعجاز و شیرینی آن نمودند در مقدّمه ی این تفسیر در جلد اوّل بیان شد، و در مقدّمه ی بیشتر تفاسیر دیگر نیز مانند تفسیر صافی و اطیب البیان و برهان و… بیان شده است.
ص: 757
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ فَاَبَی اَکْثَرُ النَّاسِ اِلَّا کُفُورًا»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: جبرییل آیه فوق را این گونه نازل نمود: «فَاَبَی اَکْثَرُ النَّاسِ بولایة علی(علیه السلام) اِلَّا کُفُورًا». یعنی ما در این قرآن همه حقایق را آوردیم، و بیشتر مردم نسبت به ولایت علی(علیه السلام) کفر ورزیدند.(2) «وَ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الاَرْضِ یَنبُوعًا * اَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّةٌ مِنْ نَخیلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْاَنْهارَ خِلالَها تَفْجیراً (91) اَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ کَما زَعَمْتَ عَلَیْنا کِسَفاً اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلائِکَةِ قَبیلاً * اَوْ یَکُونَ لَکَ بَیْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ اَوْ تَرْقی فِی السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنا کِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّی هَلْ کُنْتُ اِلَّا بَشَراً رَسُولاً * وَ ما مَنَعَ النَّاسَ اَنْ یُؤْمِنُوا اِذْ جاءَهُمُ الْهُدی اِلَّا اَنْ قالُوا اَ بَعَثَ اللهُ بَشَراً رَسُولاً * قُلْ لَوْ کانَ فِی الْاَرْضِ مَلائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَکاً رَسُولاً * قُلْ کَفی بِاللهِ شَهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُمْ اِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبیراً بَصیراً» (3) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: مقصود از «ینبوع» چشمه است؛ و مقصود از «جَنَّة» بستان و باغستان است؛ و مقصود از «اَوْ تُسْقِطَ السَّمَاء کَمَا زَعَمْتَ عَلَیْنَا کِسَفًا» این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرموده بود: «زود است که عذابی از آسمان بر شما فرود آید» چرا که خداوند می فرماید: «وَ اِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاء سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ» از این رو آنان از روی استهزاء درخواست آن عذاب را می کردند و مقصود از «قبیل» در «اَوْ تَاْتِیَ بِاللهِ وَ الْمَلآئِکَةِ قَبِیلاً» یعنی کثیراً و مقصود از «وَ لَن نُّؤْمِنَ لِرُقِیِّکَ حَتَّی تُنَزِّلَ عَلَیْنَا کِتَابًا نَّقْرَؤُهُ» این است که ما به تو ایمان نمی آوریم تا تو به آسمان بروی و نامه ای بیاوری که خداوند
ص: 758
در آن نوشته باشد: «محمّد راست گو و صادق است و من او را فرستاده ام» و چهار نفر از ملائکه همراه نامه بیایند و شهادت بدهند که خداوند این نامه را نوشته است. و خداوند در پاسخ آنان فرمود: بگو: «سُبْحَانَ رَبِّی هَلْ کُنتُ اَلَّا بَشَرًا رَّسُولاً.» (1) در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود: علّت این که گفتند: «اَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً» این بود که می گفتند: «اَجِنّه قبل از ما روی زمین زندگی می کردند، و خداوند پیامبری از ملائکه برای آنان فرستاد، و اگر خداوند برای ما پیامبری می خواهد بفرستد، باید ملکی از ملائکه را بفرستد.» از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ اَن یُؤْمِنُواْ اِذْ جَاءهُمُ الْهُدَی اِلَّا اَن قَالُواْ اَ بَعَثَ اللّهُ بَشَرًا رَّسُولاً.» (2) در احتجاج و تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام) در سوره ی بقره ذیل آیه «اَمْ تُرِیدُونَ اَن تَسْاَلُواْ رَسُولَکُمْ کَمَا سُئِلَ مُوسَی مِن قَبْلُ» روایت مفصّلی نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روزی در کنار کعبه نشسته بود و جماعتی از قریش و بزرگان آن ها مانند: ولید بن مغیره ی
ص: 759
مخزومی، و ابو البختری بن هشام، و ابو جهل بن هشام، و عاص بن وائل سهمی، و عبد الله بن ابی امیّة مخزومی و گروه زیادی از قریش نزد آن حضرت آمدند، در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای عدّه ای از اصحاب خود کتاب خدا را می خواند، و امر و نهی الهی را برای آنان بیان می کرد؛ پس مشرکین به هم دیگر گفتند:
«کار محمّد(صلی الله علیه و آله) بالا گرفته، بیایید تا او را سرزنش و محکوم کنیم، و رسالت او را ابطال نماییم، تا بین اصحاب خود سبک و ناچیز شود، بلکه دست از ادّعای باطل خود بردارد، پس اگر دست بردار نشد او را با شمشیر علاج نماییم». ابوجهل گفت: مسوولیّت سخن گفتن با او را چه کسی می پذیرد؟ پس عبد الله بن ابی امیّه مخزومی گفت: اگر بپذیرید من آماده هستم، و می توانم در مقابل او قرار بگیرم. ابوجهل گفت:
آری تو شایسته آن هستی، سپس نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند، و عبد الله بن ابی امیّه گفت:
«ای محمّد! تو ادّعای بزرگی کرده ای، و گمان کرده ای که فرستاده ی خدای ربّ العالمین هستی، در حالی که سزاوار نیست که خدای ربّ العالمین، و خالق همه خلق عالم، شخصی مانند تو را -- که بشری هستی همانند ما و همانند ما می خوری و می آشامی و در بازارها راه می روی -- رسول خود قرار بدهد، چرا که پادشاه روم و پادشاه فارس کسی را از طرف خود به جایی نمی فرستند، مگر آن که دارای مال زیاد و عظمت و قصر و خیام و عبید و خدّام باشد! و ربّ العالمین فوق این هاست، و این ها بندگان او هستند، و اگر تو پیامبر خدا می بودی، باید ملکی تو را تصدیق می کرد، و ما او را مشاهده می کردیم، بلکه اگر خدا می خواست، پیامبری برای ما بفرستد، ملکی از ملائکه را می فرستاد، نه بشری مانند تو را که همانند ما هستی، و تو ای محمّد! جز یک مرد مجنون و مسحوری نیستی و پیامبر خدا نمی باشی.» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا سخن تو کامل شد و یا
ص: 760
سخن دیگری داری؟… (1)
ص: 761
ص: 762
ص: 763
ص: 764
مولّف گوید: روایت فوق بسیار مفصّل است و در ذیل آیه «اَمْ تُریدُونَ اَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسی» (1) گذشت، و متن آن این جا در پاورقی آمده است ملاحظه شود.
«وَ نَحْشُرُهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی وُجُوهِهِمْ عُمْیًا وَ بُکْمًا وَ صُمًّا مَّاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا» (2) امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید: در جهنّم، منطقه ای هست به نام «سعیر» که چون آتش جهنّم فرو می نشیند «سعیر» آن را شعله ور می سازد، چنان که خداوند می فرماید:
«کُلَّمَا خَبَتْ زِدْنَاهُمْ سَعِیرًا.» (3) امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «مرجئه» [یعنی کسانی که از ولایت آن حضرت جدا شدند] در قیامت کور وارد محشر می شوند و امامشان نیز کور خواهد بود، و چون برخی از امّت های دیگر آنان را می بینند، می گویند: «همه امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) کور هستند» و من به آنان می گویم: این ها از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) نیستند، و این ها به خاطر تبدیل ها و تغییرهایی که [در دین خدا] دادند خداوند وضع آنان را تغییر داده است! (4)
ص: 765
ابوذرّ گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود: ای ابوذرّ منکر ولایت علی(علیه السلام) در قیامت کور و گنگ وارد می شود، و در تاریکی های قیامت همواره به رو می افتد و فریاد می کند:
«حسرت بر من باد که نسبت به «جنب الله» تفریط کردم» [و حق او را نشناختم] در حالی که طوقی از آتش به گردن اوست. (1) انس بن مالک گوید: مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای پیامبر خدا! چگونه کافر در روز قیامت با صورت خود محشور می شود؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آن خدایی که او را بر روی پاها، به راه انداخته است، می تواند در قیامت او را بر روی صورت به راه بیندازد. (2) «قُل لَّوْ اَنتُمْ تَمْلِکُونَ خَزَآئِنَ رَحْمَةِ رَبِّی اِذًا لَّاَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الاِنفَاقِ وَ کَانَ الانسَانُ قَتُورًا» (3) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: اگر اموال و امور در دست مردم می بود، از ترس فقر به مردم فقیر چیزی نمی دادند، «وَ کَانَ الانسَانُ قَتُورًا» یعنی همواره طبیعت انسان بخیل بودن است. (4)
ص: 766
روایات درباره ی بخل و سخاوت فراوان است به کتاب های کافی و محاسن و بحار (1)، و فقه الرّضا (2)، و مستدرک السفینة (3)، و مصباح الشریعة (4)، مراجعه شود.
وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنی اِسْرائیلَ اِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ اِنِّی لَاَظُنُّكَ یا مُوسی مَسْحُورًا قالَ لَقَدْ عَلِمْتَ ما اَنْزَلَ هؤُلاءِ اِلَّا رَبُّ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ بَصائِرَ وَ اِنِّی لَاَظُنُّكَ یا فِرْعَوْنُ مَثْبُورًا فَاَرادَ اَنْ یَسْتَفِزَّهُمْ مِنَ الْاَرْضِ فَاَغْرَقْناهُ وَ مَنْ مَعَهُ جَمیعًا وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَنی اِسْرائیلَ اسْکُنُوا الْاَرْضَ فَاِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِکُمْ لَفیفًا وَ بِالْحَقِّ اَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ وَ ما اَرْسَلْناكَ اِلَّا مُبَشِّرًا وَ نَذیرًا وَ قُرْآنًا فَرَقْناهُ لِتَقْرَاَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزیلًا قُلْ آمِنُوا بِهِ اَوْ لا تُؤْمِنُوا اِنَّ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ اِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ سُجَّدًا وَ یَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا اِنْ کانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولًا وَ یَخِرُّونَ لِلْاَذْقانِ یَبْکُونَ وَ یَزیدُهُمْ خُشُوعًا قُلِ ادْعُوا اللهَ اَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ اَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِكَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِكَ سَبیلًا وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریكٌ فِی الْمُلْكِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبیرًا
ص: 767
«ثبور» به معنای هلاکت است، و «رجلٌ مثبور» یعنی محبوس عن الخیرات؛ و «مسحور» به معنای مجنون است؛ و «اَن یَسْتَفِزَّهُم مِّنَ الاَرْضِ» استفزاز همان گونه که گذشت، به معنای دور کردن و جدا کردن تدریجی و یا دفعی می باشد یعنی فرعون تصمیم گرفت که موسی و اصحاب او را از سرزمین مصر بیرون کند، و «لفیف» به معنای مختلط است و جماعت اگر از قبائل مختلف باشند، به آنان لفیف گفته می شود.
و در روایتی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: «لفیفاً یعنی جمیعاً» و در روایت دیگری آمده که لفیفاً یعنی من کلّ ناحیةٍ، و «قرآناً فرقناه» یعنی انزلناه متفّرقاً و یا مفرِّقاً بین الحقّ و الباطل؛ و «علی مُکْثٍ» یعنی علی مهلةٍ و تدریجٍ، و «تنزیل» نزول تدریجی را گویند و انزال نزول دفعی را گویند، مانند «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ» و «یخرّون» یعنی یسقطون علی وجوهم، و آن به معنای به رو افتادن است، و «اذقان» در این جا به معنای وجوه است، و «خشوع» خضوع قلب است، و «وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا» جهر به معنای رفع صوت است، و تخافت، صدایی است که خود گوینده نمی شنود.
ما به موسی نه معجزه روشن دادیم پس از بنی اسراییل سوال کن آن زمان که این (معجزات نه گانه) به سراغ آن ها آمد (چگونه بودند)؟ ! فرعون به او گفت: «ای موسی! گمان می کنم تو دیوانه (یا ساحری)!» (101) (موسی) گفت: «تو می دانی این آیات را جز پروردگار آسمان ها و زمین -- برای روشنی دل ها -- نفرستاده و من گمان می کنم ای فرعون، تو (به زودی) هلاک خواهی شد!» (102) پس (فرعون) تصمیم گرفت آنان را از آن سرزمین ریشه کن سازد ولی ما، او و تمام کسانی را که با او بودند، غرق کردیم. (103) و بعد از آن به بنی اسراییل گفتیم: «در این سرزمین [مصر و شام] ساکن شوید! امّا هنگامی که وعده
ص: 768
آخرت فرا رسد، همه شما را دسته جمعی (به آن دادگاه عدل) می آوریم» (104) و ما قرآن را بحق نازل کردیم و بحق نازل شد و تو را، جز بعنوان بشارت دهنده و بیم دهنده، نفرستادیم! (105) و قرآنی که آیاتش را از هم جدا کردیم، تا آن را با درنگ بر مردم بخوانی و آن را بتدریج نازل کردیم. (106) بگو: «خواه به آن ایمان بیاورید، و خواه ایمان نیاورید، کسانی که پیش از آن به آن ها دانش داده شده، هنگامی که (این آیات) بر آنان خوانده می شود، سجده کنان به خاک می افتند… (107) و می گویند: «منزّه است پروردگار ما، که وعده هایش به یقین انجام شدنی است!» (108) آن ها (بی اختیار) به زمین می افتند و گریه می کنند و (تلاوت این آیات، همواره) بر خشوع شان می افزاید. (109) بگو: ««اللَّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است و) برای او بهترین نامهاست!» و نمازت را زیاد بلند، یا خیلی آهسته نخوان و در میان آن دو، راهی (معتدل) انتخاب کن! (110) و بگو: «ستایش برای خداوندی است که نه فرزندی برای خود انتخاب کرده، و نه شریکی در حکومت دارد، و نه به خاطر ضعف و ذلّت، (حامی و) سرپرستی برای اوست!» و او را بسیار بزرگ بشمار! (111)
«وَ لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَی تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ فَاسْاَلْ بَنِی اِسْرَائِیلَ اِذْ جَاءهُمْ…»(1) مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید: آیات بیّنات و معجزه آسای موسی(علیه السلام) عبارت است از: طوفان، ملخ، شپش، قورباغه، خون، سنگ [مخصوص]، شکافته شدن دریا، عصا و یَد بَیْضاء.(2)
ص: 769
حضرت باقر(علیه السلام) می فرماید: مقصود از «تِسْعَ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ» طوفان، ملخ، شپش، قورباغه ها، خون، حجر [مخصوص]، شکافته شدن دریا، عصا و یَدِ بیضاء است.(1) روایت فوق در خصال از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.(2) صاحب مجمع البیان پس از نقل روایات فوق گوید: «درباره ی آیات و معجزات نه گانه موسی(علیه السلام) اختلاف است» تا این که گوید: برخی گفته اند: «نه آیه از احکام بوده است».
سپس گوید: صفوان بن عسال گفته: یکی از یهودی ها به رفیق خود گفت: «بیا تا از این پیامبر سوالی بکنیم» و سپس به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: آیات بیّنات موسی(علیه السلام) چه بوده است؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: 1. برای خدا شریکی قرار ندهید؛ 2. اسراف نکنید؛ 3. زنا نکنید؛ 4. به ناحق کسی را نکشید؛ 5. از بی گناهی، نزد سلطان سعایت نکنید تا او را بکشد؛ 6. سحر نکنید؛ 7. ربا نخورید؛ 8. زن های پاک را به زنا نسبت ندهید؛ 9. از جنگ در راه خدا فرار نکنید. سپس فرمود: «بر شما باد ای یهودیان که روز شنبه ماهی نگیرید.» پس آن سوال کننده دست مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بوسید و گفت: من شهادت می دهم که تو پیامبر [خدا] هستی.(3)
ص: 770
محمّد بن عمران گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود: یکی از علمای یهود مدینه با عدّه ای از اهل بیت خود به کوفه آمدند، و چون به درب مسجد اعظم کوفه رسیدند، مرکب های خود را خواباندند و شخصی را خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرستادند که ما از حجاز آمده ایم و از شما سوالی داریم، آیا نزد ما می آیی و یا ما داخل مسجد شویم، و نزد شما بیاییم؟ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد آنان آمد… و فرمود: حاجت شما چیست؟ بزرگ آنان گفت:
ای پسر ابوطالب! این چه بدعتی است که تو در دین محمّد(صلی الله علیه و آله) وارد کرده ای؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: کدام بدعت؟ عالم یهودی گفت: گروهی از مردم حجاز می گویند: تو گروهی از مسلمانان را که به یگانگی خدا شهادت می داده اند، و نبوّت محمّد را قبول نکرده بودند را کشته ای؟! [و مقصود او جنگ جمل بود.] امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من تو را به آن نه آیه ای که بر موسی(علیه السلام) در طور سینا نازل شد، و به حق کنیسه های مقدّس پنجگانه و به حقّ سَبْت دیّان [یعنی قاضی و حاکم] سوگند می دهم، آیا تو نمی دانی که یوشع بن نون بعد از وفات موسی با مردمی که شهادت به یگانگی خدا می دادند، و نبوّت موسی را قبول نکرده بودند جنگید و همین گونه آنان را کشت؟ پس عالم یهودی گفت: آری، و من اکنون شهادت می دهم که تو ناموس موسی هستی…(1)
ص: 771
«لَقَدْ عَلِمْتَ مَا اَنزَلَ هَؤُلاء اِلَّا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ بَصَآئِرَ وَ اِنِّی لَاَظُنُّکَ یَا فِرْعَونُ مَثْبُورًا»(1) امام باقر(علیه السلام) می فرماید: فرعون تصمیم گرفت که موسی و اصحاب او را از سرزمین مصر بیرون کند، در حالی که او و قومش می دانستند که آیات و معجزات موسی(علیه السلام) جز از ناحیه ی خداوند نبوده است.(2) «وَ یَخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ یَبْکُونَ وَ یَزِیدُهُمْ خُشُوعًا»(3) اسحاق بن عمّار گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: شخصی در پیشانی خود قرحه
ص: 772
و دمّلی دارد، و نمی تواند بر آن سجده کند؟ امام(علیه السلام) فرمود: بر دو طرف موی خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر ابروی راست خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر ابروی چپ خود سجده کند، و اگر نمی تواند بر چانه ی خود سجده کند. گفتم: آیا بر چانه خود سجده نماید؟! فرمود: مگر کتاب خدا را نخوانده ای که می فرماید: «یَخِرُّونَ لِلاَذْقَانِ سُجَّدًا.»(1) «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اَیًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الاَسْمَاء الْحُسْنَی…»(2) ابن سنان گوید: به حضرت رضا(علیه السلام) گفتم: آیا خداوند قبل از خلقت خلق، عارف به نفس خود بوده است؟ فرمود: آری. گفتم: آیا او خود را می دیده و صدای خود را می شنیده است؟ فرمود: نیاز به چنین چیزی نداشته است، او نه سوالی از خود می کرده و نه از خود طلب می نموده، چرا که او نفس خود بوده، و نفس او جز او نبوده، و قدرت او بر هر چیزی نافذ بوده، و نیازی به این که نام خود را ببرد نداشته است، و لکن برای خود نام هایی انتخاب نموده تا مخلوق، او را به این نام ها بخوانند، چرا که اگر با نام او را صدا نزنند شناخته نمی شود، و نخستین نامی که برای خود انتخاب نموده، «علیّ عظیم» است، چرا که او اعلای از همه ی اشیاء است، پس او الله است و نام او علی عظیم است، و این نخستین نام اوست، و او بر همه ی چیزها علوّ دارد.(3)
ص: 773
مرحوم صدوق در کتاب فقیه گوید: از وصایای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این است، که به علی(علیه السلام) فرمود: یا علی! آیه «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ اَیًّا مَّا تَدْعُواْ…» [تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»] برای امّت من امان از سرقت و دزدی می باشد.(1) اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «سوگند به آن خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حقّ مبعوث نمود، و اهل بیت او را گرامی داشت، مردم هر مشکلی داشته باشند، مانند خطر سوختن، و غرق شدن، و سرقت اموال، و جدا شدن چهارپا از صاحبش، و گم شدن چیزی، و فرار غلامی، در قرآن برای آن ها راه نجات وجود دارد.
و هر کس می خواهد بداند، از من سوال کند.» پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین! به من خبر دهید، راه نجات از دزد چیست، چرا که هر شب، دزد مال من را سرقت می نماید؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: هنگامی که می خواهی به بستر خواب داخل شوی بگو: «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ…» تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا.»(2)
ص: 774
«… وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتِکَ وَ لا تُخافِتْ بِها وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبیلاً»(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود: جهر در قرائت: بلند کردن صدا می باشد، و تخافت در قرائت:
این است که صدای خود را نشنوی، و باید بین این دو را انتخاب کنی.(2) زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود: کسی که عمداً نمازی را که باید آهسته بخواند بلند بخواند، و یا نمازی را که باید بلند بخواند آهسته بخواند، نماز او باطل خواهد بود، و باید اعاده کند، و اگر از روی جهل و فراموشی بوده باشد، نماز او صحیح است.(3) زراره و حمران بن اعین و محمّد بن مسلم از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که در تفسیر آیه فوق فرمودند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مکّه صدای خود را در قرائت بلند می نمود، و مشرکین مکان او را می دانستند و به او اذیّت می کردند، و خداوند این آیه را بر او نازل نمود.(4) ابو بصیر و زراره و حمران و محمّد بن مسلم گویند: امام باقر(علیه السلام) فرمود: آیه فوق با آیه
ص: 775
«فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» نسخ شده است.(1) محمّد بن عمران گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: برای چه نماز جمعه و نماز مغرب و نماز عشا و نماز صبح بلند خوانده می شود، و نماز ظهر و عصر آهسته خوانده می شود؟ فرمود: به خاطر این که، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون به معراج رفت نخستین نمازی که خداوند بر او واجب نمود، نماز ظهر جمعه بود، و ملائکه به او اقتدا کردند و خداوند به پیامبرش امر نمود که آن نماز را بلند بخواند، تا فضل او بر ملائکه آشکار شود، سپس نماز عصر را بر او واجب نمود، و ملائکه مامور به اقتدای به او نشدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مامور شد که آن را آهسته بخواند، سپس نماز مغرب و عشا بر او واجب شد، و ملائکه به او اقتدا کردند، و خداوند او را امر نمود تا نماز خود را با صدای بلند بخواند، و چون نزدیک فجر صبح شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به زمین آمد و خداوند نماز صبح را بر او واجب کرد، و به او دستور داد تا آن را بلند بخواند، و فضل او بر مردم روشن شود، چنان که بر ملائکه روشن شد…(2)
ص: 776
ابو حمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) [در تاویل آیه فوق] فرمود: تفسیر این آیه این است که خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: ولایت علی و کرامت او را نزد من، بر مردم آشکار مکن، تا من به تو امر نمایم، و از خود علی(علیه السلام) کتمان مکن، و او را از کرامت من آگاه کن.
جابر نیز این روایت را از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده و امام(علیه السلام) در ذیل آن می فرماید: و امّا معنای قول خداوند که می فرماید: «وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلاً» این است: که باید از من سوال کنی، تا من به تو اجازه ی آشکار نمودن ولایت علی(علیه السلام) را بدهم. سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند در غدیر خم به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) اجازه داد تا ولایت علی(علیه السلام) را آشکار سازد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن روز فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ مَوْلَاهُ، اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.»(1) «وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدًا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»(2) جابر گوید: مردی خراسانی، از مکّه بازگشت، و نزد حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد
ص: 777
و گفت: ای فرزند رسول خدا من از مکّه بازگشته ام و به زیارت شما آمده ام تا برای من دعا کنی، چرا که من بیماری طحال دارم» امام(علیه السلام) فرمود: خداوند داروی درد تو را در قرآن بیان نموده و آن این است که آیات «قُلِ ادْعُواْ اللّهَ اَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ» را تا «وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرًا»، با آب زمزم و زعفران بنویسی و بنوشی، و خداوند بیماری تو را برطرف خواهد نمود.(1) امام صادق(علیه السلام) فرمود: برای بیماری، و بدهکاری، و بهبود زندگی، بگو: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی الْحَیِ الَّذِی لا یَمُوتُ وَ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً.»(2) شخصی نزد امام صادق(علیه السلام) گفت: «الله اکبر» امام(علیه السلام) به او فرمود: خدا از چه چیز بزرگ تر است؟ عرض کرد: «از هر چیزی بزرگ تر است» پس امام(علیه السلام) به او فرمود: خدا را محدود
ص: 778
کردی، و اندازه ای برای او قرار دادی [و او را تشبیه به مخلوق نمودی] آن مرد گفت: چگونه بگویم؟ فرمود: بگو: «اللهُ اَکْبَرُ مِنْ اَنْ یُوصَفَ». یعنی خداوند بزرگ تر از آن است که توصیف شود [و با چیزی مقایسه شود.](1) سلیمان بن مهران گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چگونه گفتن: «الله اکبر» فشار جمعیّت را هنگام ورود به مسجد الحرام از باب بنی شیبه برطرف می کند؟! فرمود: به خاطر این که «الله اکبر» یعنی خداوند بزرگ تر از این است که مانند بُت های تراشیده شده و خدایان ساختگی باشد.(2) ابن عبّاس و مجاهد و سعید بن جبیر گویند: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات آخر این سوره را به خانواده ی خود تعلیم می نمود.(3)
ص: 779
مولّف گوید:
یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمناً لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم.
(والله العالم) پایان جلد چهارم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام)
ص: 780