تفسير اهل البیت علیهم السلام جلد 3

مشخصات کتاب

سرشناسه:حسینی بهارانچی، سید محمد، 1323 -

عنوان و نام پديدآور:تفسیر اهل البیت علیهم السلام/ تالیف سیدمحمد حسینی بهارانچی.

مشخصات نشر:قم: انتشارات مطیع، 1393 -

مشخصات ظاهری:9ج.

شابک:280000 ريال: ج.1 978-600-7107-24-9 : ؛ ج.3 978-600-7107-56-0 : ؛ ج.4 978-600-7107-51-5 : ؛ 500000 ریال: ج.5 978-600-7107-83-6 : ؛ ج.6 978-600-9900-04-6 : ؛ ج.7 978-600-9900-08-4 : ؛ 1200000 ﷼: ج.8 978-600-9900-09-1 : ؛ ج.9 978-600-990014-5 :

يادداشت:ج. 4 و 6 - 8 (چاپ اول: 1397) (فیپا).

يادداشت:ج.5 (چاپ اول: 1397).

يادداشت:ج.8 (چاپ اول: 1399)

يادداشت:ج.9 (چاپ اول: 1398) (فیپا).

یادداشت:کتابنامه.

مندرجات:ج.1. سوره مبارکه حمد و بقره.- ج.4. سوره های مبارکه یونس- هود - یوسف - رعد - ابراهیم - حجر- نحل و اسراء.- ج.5. سوره های مبارکه کهف - مریم سلام الله علیها- طه - انبیاء - حج - مومنون و نور.- ج.6. سوره های فرقان - شعراء - نمل - قصص - عنکبوت - روم - لقمان - سجده - احزاب و سبأ.- ج.7. سوره های فاطر - یس - صافات - ص - زمر - غافر - فصلت - شوری - زخرف - دخان - جاثیه -احقاف.- ج.8. سوره های مبارکه محمد صلی الله علیه و آله - فتح - حجرات - ق- ذاریات - طور- نجم - قمر - الرحمن- واقعه - حدید - مجادله - حشر - ممتحنه - صف - جمعه - منافقین - تغابن - طلاق - تحریم

موضوع:تفاسیر شیعه -- قرن 14

Qur'an -- Shiite hermeneutics -- 20th century

رده بندی کنگره:BP98/ح3ت7 1393

رده بندی دیویی:297/179

شماره کتابشناسی ملی:4922990

خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

ص: 2

ص: 3

تفسيراهل البیت علیهم السلام(جلد 3)

سوره هاي مباركه انعام، اعراف، انفال، توبه

تاليف خادم اهل البيت عليهم السلام

سيد محمد(سيد قاسم) حسيني بهارانچي

ص: 4

الحمد لله ربّ العالمین وصلواته الدآئمة علی خاتم النّبییّن و علی اله الائمّة المیامین و الاوصیآء المرضیّین، سیّما الامام المنتظر و الحجّة الثّاني عشر روحي و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدآء، سميّ المصطفی و کنيّ المرتضی، الّذي یملاء الله به الارض قسطًا وعدلًا، کما ملئت ظلمًا و جورًا، و لعنة الله الدآئمة علی اعدآئهم و مخالفیهم و منکري فضآئلهم و امامتهم اجمعین الی یوم الدّین.

ص: 5

ص: 6

فهرست مطالب

سوره ی انعام

سوره ی انعام

سوره ی انعام [6]، آیات 1 تا 3 17

سوره ی انعام [6]، آیات 4 تا 9 24

سوره ی انعام [6]، آیات 10 تا 16 28

سوره ی انعام [6]، آیات 17 تا 19 32

سوره ی انعام [6]، آیه ی 20 36

سوره ی انعام [6]، آیات 21 تا 24 38

سوره ی انعام [6]، آیات 25 تا 28 44

سوره ی انعام [6]، آیات 29 تا 32 48

سوره ی انعام [6]، آیات 33 تا 36 50

سوره ی انعام [6]، آیات 37 تا 41 55

ص: 7

سوره ی انعام [6]، آیات 42 تا 45 59

سوره ی انعام [6]، آیات 46 تا 49 63

سوره ی انعام [6]، آیات 50 تا 53 65

سوره ی انعام [6]، آیات 54 تا 58 70

سوره ی انعام [6]، آیات 59 تا 65 75

سوره ی انعام [6]، آیات 66 تا 70 82

سوره ی انعام [6]، آیات 71 تا 73 87

سوره ی انعام [6]، آیات 74 تا 90 88

سوره ی انعام [6]، آیات 91 تا 94 105

سوره ی انعام [6]، آیات 95 تا 101 117

سوره ی انعام [6]، آیات 102 تا 107 125

سوره ی انعام [6]، آیات 108 تا 113 130

سوره ی انعام [6]، آیات 114 تا 117 138

سوره ی انعام [6]، آیات 118 تا 123 142

سوره ی انعام [6]، آیات 124 تا 129 148

سوره ی انعام [6]، آیات 130 تا 135 153

سوره ی انعام [6]، آیات 136 تا 140 156

سوره ی انعام [6]، آیات 141 تا 146 161

سوره ی انعام [6]، آیات 147 تا 151 173

سوره ی انعام [6]، آیات 152 تا 153 188

سوره ی انعام [6]، آیات 154 تا 159 195

ص: 8

سوره ی انعام [6]، آیات 160 202

سوره ی انعام [6]، آیات 161 تا 165 206

سوره ی اعراف

سوره ی اعراف [7]، آیه ی 1 215

سوره ی اعراف [7]، آیات 2 تا 5 219

سوره ی اعراف [7]، آیات 6 تا 10 221

سوره ی اعراف [7]، آیات 11 تا 18 229

سوره ی اعراف [7]، آیات 19 تا 25 241

سوره ی اعراف [7]، آیات 26 تا 28 250

سوره ی اعراف [7]، آیات 29 تا 30 255

سوره ی اعراف [7]، آیات 31 تا 34 258

سوره ی اعراف [7]، آیات 35 تا 41 268

سوره ی اعراف [7]، آیات 42 تا 51 273

سوره ی اعراف [7]، آیات 52 تا 56 286

سوره ی اعراف [7]، آیات 57 تا 64 294

سوره ی اعراف [7]، آیات 65 تا 72 299

سوره ی اعراف [7]، آیات 73 تا 79 305

سوره ی اعراف [7]، آیات 80 تا 84 312

سوره ی اعراف [7]، آیات 85 تا 93 317

سوره ی اعراف [7]، آیات 94 تا 102 321

ص: 9

سوره ی اعراف [7]، آیات 103 تا 129 327

سوره ی اعراف [7]، آیات 130 تا 141 337

سوره ی اعراف [7]، آیات 142 تا 145 345

سوره ی اعراف [7]، آیات 146 تا 153 362

سوره ی اعراف [7]، آیات 154 تا 157 372

سوره ی اعراف [7]، آیات 158 تا 168 391

سوره ی اعراف [7]، آیات 169 تا 174 400

سوره ی اعراف [7]، آیات 175 تا 181 410

سوره ی اعراف [7]، آیات 182 تا 188 421

سوره ی اعراف [7]، آیات 189 تا 202 427

سوره ی اعراف [7]، آیات 203 تا 206 438

سوره ی انفال

سوره ی انفال [8]، آیات 1 تا 14 449

سوره ی انفال [8]، آیات 15 تا 23 489

سوره ی انفال [8]، آیات 24 تا 33 494

سوره ی انفال [8]، آیات 32 تا 41 511

سوره ی انفال [8]، آیات 41 تا 47 526

سوره ی انفال [8]، آیات 48 تا 57 536

سوره ی انفال [8]، آیات 58 تا 67 545

سوره ی انفال [8]، آیات 67 تا 75 556

ص: 10

سوره ی توبه

سوره ی توبه [9]، آیات 1 تا 8 577

سوره ی توبه [9]، آیات 9 تا 15 590

سوره ی توبه [9]، آیات 16 تا 18 594

سوره ی توبه [9]، آیات 19 تا 24 598

سوره ی توبه [9]، آیات 25 تا 29 605

سوره ی توبه [9]، آیات 30 تا 35 617

سوره ی توبه [9]، آیات 36 تا 41 630

سوره ی توبه [9]، آیات 42 تا 57 645

سوره ی توبه [9]، آیات 58 تا 63 655

سوره ی توبه [9]، آیات 64 تا 70 668

سوره ی توبه [9]، آیات 71 تا 78 676

سوره ی توبه [9]، آیات 79 تا 87 688

سوره ی توبه [9]، آیات 88 تا 96 696

سوره ی توبه [9]، آیات 97 تا 106 702

سوره ی توبه [9]، آیات 107 تا 112 721

سوره ی توبه [9]، آیات 113 تا 121 727

سوره ی توبه [9]، آیات 122 تا 129 738

ص: 11

ص: 12

سوره ی انعام

اشاره

محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه -- عدد آیات: 165 آیه

جز شش آیه از «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» تا سه آیه و «قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ» تا سه آیه که در مدینه نازل شده است.(1)

ثواب قرائت سوره ی انعام

از روایات معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود:

این سوره کلا در مکّه نازل شده است، و لکن برخی از مفسّرین گفته اند: «هشت آیه و یا شش آیه و یا دو آیه و یا یک آیه آن در مدینه نازل شده است»و دلیلی بر آن نیست چرا که روایات تصریح نموده: این سوره «جملةً واحدةً»در مکّه نازل شده است. والله العالم.

علیّ بن ابراهیم از حسین بن خالد نقل نموده که حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:سوره ی انعام یک باره [در مکّه] نازل شد و هفتاد هزار ملک با تسبیح و تهلیل و تکبیر، همراه آن بودند و هر کس آن را قرائت نماید آن ملائکه تا

ص: 13


1- 1.. تفسیر صافی.

قیامت برای او استغفار خواهند نمود.(1)

مرحوم کلینی نیز از ابوحمزه نقل نموده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:

سوره ی انعام «جملةً واحدةً» نازل شد و هفتاد هزار ملک آن را همراهی می نمودندتا بر [قلب] حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شد. سپس فرمود: شما نیز باید این سوره را

تعظیم و تجلیل نمایید، چرا که نام خدا در هفتاد موضع آن بیان شده است و اگر مردم برکات و پاداش قرائت آن را می دانستند همواره آن را قرائت می کردند.(2)

مرحوم طبرسی از ابیّ بن کعب نقل نموده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

سوره ی انعام «جملةً واحدةً» بر من نازل شد و هفتاد هزار ملک با تسبیح و تحمید،آن را تشییع نمودند و کسی که آن را قرائت نماید آن هفتاد هزار ملک به عدد هر آیه ای از آن یک شبانه روز برای او صلوات می فرستند.(3)

ص: 14


1- 2.. فانه حدثنی ابی عن الحسین بن خالد عن ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) قال نزلت الانعام جملة واحدة و یشیعها سبعون الف ملک لهم زجل بالتسبیح و التهلیل و التکبیر فمن قراها سبحواله الی یوم القیامة. [تفسیر قمی، ج 1، ص 193]
2- 3.. عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی حَمْزَةَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) اِنَّ سُورَةَ الْاَنْعَامِ نَزَلَتْ جُمْلَةً شَیَّعَهَا سَبْعُونَ اَلْفَ مَلَکٍ حَتَّی اُنْزِلَتْ عَلَی مُحَمَّدٍ9 فَعَظَّمُوهَاوَ بَجَّلُوهَا فَاِنَّ اسْمَ اللَّهِ؟عز؟ فِیهَا فِی سَبْعِینَ مَوْضِعًا وَ لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی قِرَاءَتِهَا مَا تَرَکُوهَا.[کافی، ج 2، ص 622، ح 12]
3- 4.. (جوامع الجامع): للطبرسی، قال: فی حدیث ابی بن کعب، عن النّبی(صلی الله علیه و آله)، قال: «انزلت علی الانعام جملة واحدة، یشیعها سبعون الف ملک، لهم زجل بالتسبیح و التحمید، فمن قراها صلی علیه اولئک السبعون الف ملک، بعدد کل آیة من الانعام یوما و لیلة».[تفسیر برهان، ج 2، ص 396]

برکات قرائت سوره ی انعام

ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:

سوره ی انعام «جملةً واحدةً» نازل شد و هفتاد هزار ملک آن را همراهی می کردند،شما نیز آن را تجلیل و تعظیم نمایید، چرا که نام خدای تبارک و تعالی در هفتادموضع آن برده شده است و اگر مردم فضیلت آن را می دانستند قرائت آن را ترک نمی کردند.

سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود:

کسی که حاجتی داشته باشد و بخواهد خداوند حاجتِ او را برآورده کند، باید چهار رکعت نماز بخواند [دو رکعت دو رکعت] فاتحة الکتاب و سوره ی انعام را در آن قرائت کند و پس از پایان قرائت این سوره بگوید: «یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ یَا کَرِیمُ، یَا عَظِیمُ یَا عَظِیمُ یَا اَعْظَمَ مِنْ کُلِّ عَظِیمٍ، یَا سَمِیعَ الدُّعَاءِ، یَا مَنْ لَا تُغَیِّرُهُ الْاَیَّامُ وَ اللَّیَالِی صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ارْحَمْ ضَعْفِی وَ فَقْرِی وَ فَاقَتِی وَ مَسْکَنَتِی، فَاِنَّکَ اَعْلَمُ بِهَا مِنِّی وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِحَاجَتِی، یَا مَنْ رَحِمَ الشَّیْخَ یَعْقُوبَ حَتَّی رَدَّ عَلَیْهِ یُوسُفَ وَ اَقَرَّ عَیْنَهُ، یَا مَنْ رَحِمَ اَیُّوبَ بَعْدَ طُولِ بَلَائِهِ، یَا مَنْ رَحِمَ مُحَمَّدًا صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ السّلام، وَ مِنَ الْیُتْمِ آوَاهُ وَ نَصَرَهُ عَلَی جَبَابِرَةِ قُرَیْشٍ وَ طَوَاغِیتِهَا وَ اَمْکَنَهُ مِنْهُمْ، یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ یَا مُغِیثُ»، و این را تکرار نماید.

سپس فرمود:

ای ابوبصیر! سوگند به خدایی که جان من به دست قدرت اوست اگر تو خدا را با این دعا، بعد از آن نماز بخوانی و سپس از او همه ی حوائج خود را

ص: 15

بخواهی خداوند بر تو بخل نخواهد ورزید و حاجت تو را عطا خواهد نمود،ان شاء الله.(1)

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:

کسی که سه آیه اوّل این سوره را تا «وَ یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ» قرائت کند، خداوند چهل هزار ملک را موظّف می نماید که تا قیامت همانند عبادت خود را، برای او بنویسند.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

کسی که این سوره را با مشک و زعفران بنویسد و بشوید و شش روز متوالی بنوشد،خیر فراوانی نصیب او خواهد شد و با اذن خداوند از بیماری سودا و دردهای دیگرنجات می یابد.(3)

ص: 16


1- 5.. محمّد بن یعقوب: باسناده عن الحسن بن علی بن ابی حمزة، رفعه، قال: قال ابو عبدالله(علیه السلام): «ان سورة الانعام نزلت جملة، شیعها سبعون الف ملک حتّی انزلت علی محمّد(صلی الله علیه و آله)،فعظموها و بجلوها، فان اسم الله؟عز؟ فیها، فی سبعین موضعا، و لو یعلم الناس ما فی قراءتها ما ترکوها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 395]
2- 6.. جابر بن عبد الله الانصاری عن النّبی9 قال من قرا ثلاث آیات من اول سورة الانعام الی قوله «وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ»وکل الله به اربعین الف ملک یکتبون له مثل عبادتهم الی یوم القیامة و ینزل ملک من السماء السابعة و معه مرزبة من حدید فاذا اراد الشیطان ان یوسوس او یرمی فی قلبه شیئا ضربه بها الی آخر الخبر. [مجمع البیان، ج 4، ص 421]
3- 7.. و روی عن الصّادق(علیه السلام) انه قال: «من کتبها بمسک و زعفران، و شربها ستة ایام متوالیة، یرزق خیرا کثیرا، و لم تصبه سوداء، و عوفی من الاوجاع و الالم باذن الله تعالی». [تفسیر برهان، ج 2، ص 396]

سوره ی انعام [6]، آیات 1 تا 3

متن:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ طینٍ ثُمَّ قَضی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ ثُمَّ اَنْتُمْ تَمْتَرُونَ وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْاَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّكُمْ وَ جَهْرَكُمْ وَ یَعْلَمُ ما تَكْسِبُونَ

لغات:

«عدل» خلاف جور است، و عدلت به غیره ای سویت به، و عدلت عنه ای اعرضت،و عدلت الشئ فاعتدال ای قومته فاستقام و «اجل» مدّت معینی که برای دین و امثال آن قرار می دهند می باشد، و اجل انسان پایان عمر اوست، و اصل اجل به معنای تاخیراست، و آجل نقیض عاجل است، و «امتراء» به معنای شک است.

ص: 17

ترجمه:

به نام خداوند بخشنده بخشایش گر

ستایش برای خداوندی است که آسمان ها و زمین را آفرید، و ظلمت ها و نور را پدید آورد امّا کافران برای پروردگار خود، شریک و شبیه قرار می دهند (با این که دلایل توحید و یگانگی او، در آفرینش جهان آشکار است)! (1) او کسی است که شما را از گل آفرید سپس مدّتی مقرّر داشت (تا انسان تکامل یابد) و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از آن آگاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او،) تردید می کنید! (2) اوست خداوند در آسمان ها و در زمین پنهان و آشکار شما را می داندو از آن چه (انجام می دهید و) به دست می آورید، با خبر است. (3)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه فوق در ردّ چند طایفه است،

1. دهریّه [و کمونیست ها] که می گویند: موجودات عالم ابتدا و انتها ندارند و همواره چنین بوده اند و خواهند بود و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ»، 2. ثنویّه که می گویند: نور و ظلمات مدبّر عالمند و خداونددر پاسخ آنان می فرماید: «وَ جَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَ النُّورَ»، 3. مشرکین عرب که می گویند:بُت های ما خدایان مایند. و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: «ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِم یَعْدِلُونَ»؛و سپس خداوند «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ…» را نازل نمود و آن پاسخ هر کسی است که برای خدا شریک و ضدّی قرار بدهد، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:بگویید: «اِیَّاکَ نَعْبُدُ» یعنی تنها تو را می پرستیم و مانند دهریّه نمی گوییم: «موجودات عالم ابتدا و انتها ندارند و همیشه چنین بوده و خواهند بود». و مانند ثنویّه نمی گوییم: نور و ظلمت مدبّر عالمند». و مانند مشرکین عرب نمی گوییم: «بُت ها خدایان ما هستند»

ص: 18

بلکه می گوییم: «فَلَا نُشْرِکُ بِکَ شَیْئًا، وَ لَا نَدْعُو مِنْ دُونِکَ اِلَهًا» همان گونه که کفّار چنین می گویند، و نیز مانند یهود و نصاری نمی گوییم: خدا را فرزندی است [چنان که خداوند

از قول آنان می فرماید: «قالَتِ الْیَهُودُ عَزَیْزٌ ابْنُ اللهَ وَ قالَتِ النَّصارَی الْمَسیحُ ابْنُ اللَّهِ.»(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود: خداوند بهشت را قبل از دوزخ، و طاعت را قبل از معصیت،

و رحمت را قبل از غضب، و خیر را قبل از شرّ، و زمین را قبل از آسمان، و حیات و زندگی

را قبل از مرگ، و خورشید را قبل از ماه، و نور را قبل از ظلمت آفرید.(2)

ص: 19


1- 8.. الامام ابو محمّد العسکری(علیه السلام)، قال: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انزل الله تعالی الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ فکان فی هذه الآیة رد علی ثلاثة اصناف: لما قال: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فکان ردا علی الدهریة، الذین قالوا: ان الاشیاء لا بدء لها، و هی دائمة. ثم قال: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ فکان ردا علی الثنویة، الذین قالوا: ان النور و الظلمة هما المدبران. ثم قال:ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ فکان ردا علی مشرکی العرب، الذین قالوا: ان اوثاننا آلهة.ثم انزل الله تعالی: قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ الی آخرها، فکان فیها رد علی کل من ادعی من دون الله ضدا او ندا. قال: فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله) لاصحابه: قولوا: اِیَّاکَ نَعْبُدُ ای نعبد واحدا، لا نقول کما قالت الدهریة: ان الاشیاء لا بدء لها، و هی دائمة، و لا کما قالت الثنویة، الذین قالوا: ان النور و الظلمة هما المدبران، و لا کما قال مشرکوا العرب: ان اوثاننا آلهة، فلا نشرک بک شیئا، و لا ندعو من دونک الها، کما یقول هؤلاء الکفار، و لا نقول کما قالت الیهود و النصاری: ان لک ولدا، تعالیت عن ذلک علوا کبیرا». و هذا الحدیث متصل بآخر حدیث یاتی ان شاء الله فی قوله تعالی: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ الآیة من سورة البراءة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 399]
2- 9.. محمّد بن یعقوب: باسناده عن ابن محبوب، عن ابی جعفر الاحول، عن سلام بن المستنیر،عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: «ان الله؟عز؟ خلق الجنة قبل ان یخلق النار، و خلق الطاعة قبل ان یخلق المعصیة، و خلق الرحمة قبل الغضب، و خلق الخیر قبل الشر، و خلق الارض قبل السماء، و خلق الحیاة قبل الموت، و خلق الشمس قبل القمر، و خلق النور قبل الظلمة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 399]

«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٍ ثُمَّ قَضَی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُّسمًّی عِندَهُ ثُمَّ اَنتُمْ تَمْتَرُونَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: مقصود از «ثُمَّ قَضَی اَجَلًا» اجل حتمی خداوند است [که به

ملک الموت ابلاغ می شود] «وَ اَجَلٌ مُّسمًّی» آن اجلی است که بدا [و تجدید نظر] در آن

راه دارد و خداوند اگر بخواهد آن را تقدیم و یا تاخیر می نماید و لکن اجل محتوم تقدیم

و تاخیری ندارد.(2)

حمران بن اعین گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه فوق فرمود:

«اَجَلٌ مُّسمًّی» آن اجلی است که در شب قدر به ملک الموت ابلاغ می شود و خداونددرباره ی آن می فرماید: «فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ»و اَجَل دیگر آن اجلی است که خداوند اگر بخواهد مقدّم می کند و اگر بخواهد تاخیر می اندازد.(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اجل اوّل آن اجل حتمی است که خداوند به ملائکه و پیامبران و مرسلین ابلاغ می نماید و اجل دوّم همان اجل مسمّی است که خداوند از خلایق پنهان می دارد

ص: 20


1- 10..سوره ی انعام، آیه ی 2
2- 11..علی بن ابراهیم، قال: حدثنی ابی، عن النضر بن سوید،عن الحلبی، عن عبد الله بن مسکان، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «الاجل المقضی: هو المحتوم الذی قضاه الله و حتمه، و المسمی: هو الذی فیه البداء، یقدم ما یشاء، و یؤخر ما یشاء، و المحتوم لیس فیه تقدیم و لا تاخیر». [تفسیر برهان، ج 2، ص 400]
3- 12.. عن حمران، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سالته عن قول الله: ثُمَّ قَضی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ.قال: «المسمی ما سمی لملک الموت فی تلک اللیلة، و هو الذی قال الله: فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لا یَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ و هو الذی سمی لملک الموت فی لیلة القدر، و الآخرله فیه المشیئة، ان شاء قدمه، و ان شاء اخره». [تفسیر برهان، ج 2، ص 401]

و نزد او خواهد بود [و بدا و مشیّت درباره ی آن جاری می شود.](1)

«وَ هُوَ اللّهُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الاَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهرَکُمْ وَ یَعْلَمُ مَا تَکْسِبُونَ»(2)

یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) [محمّد بن نعمان] گوید: به امام(علیه السلام) گفتم: «آیا خداوند بذّاته در هر مکانی وجود دارد؟» و آن حضرت(علیه السلام) در جواب من فرمود:

وای بر تو اماکن محدود و دارای اندازه است و اگر تو بگویی:ذات او در مکانی است،او را محدود نموده ای در حالی که او جدای از خلق خود می باشد[چرا که او جسم نیست تا محدود به چیزی باشد] بلکه او از نظر علم و قدرت و احاطه و سلطان بر آنان حاکم و [به احوال شان] آگاه است و علم او به آن چه روی زمین است کم تر از علم او به آن چه در آسمان است نیست و هیچ چیزی از [علم و احاطه] او دور نیست و همه اشیاء نسبت به علم و قدرت و سلطان و حاکمیّت و احاطه او یکسانند.(3)

ص: 21


1- 13.. عن حصین، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قوله: قَضی اَجَلًا وَ اَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ. قال(علیه السلام): «الاجل الاول هو ما نبذه الی الملائکة و الرسل و الانبیاء، و الاجل المسمی عنده هو الذی ستره الله عن الخلائق». [تفسیر برهان، ج 2، ص 401]
2- 14.. سوره ی انعام، آیه ی 3.
3- 15.. ابن بابویه، قال: حدثنا احمد بن محمّد بن یحیی العطار2، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن یعقوب بن یزید، عن الحسن بن علی الخزاز، عن مثنی الحناط، عن ابی جعفر اظنه محمّد بن النعمان قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: وَ هُوَ اللهُ فِی السَّماواتِ وَ فِی الْاَرْضِ قال: «کذلک هو فی کل مکان». قلت: بذّاته؟ قال: «ویحک، ان الاماکن اقدار، فاذا قلت: فی مکان بذّاته، لزمک ان تقول:فی اقدار، و غیر ذلک، و لکن هو بائن من خلقه، محیط بما خلق علما و قدرة و احاطة و سلطانا و ملکا، و لیس علمه بما فی الارض باقل مما فی السماء، و لا یبعد منه شی ء، و الاشیاء له سواء، علما و قدرة و سلطانا و ملکا و احاطة». [تفسیر برهان، ج 2، 402]

شیخ مفید در کتاب ارشاد گوید:

بعضی از علمای یهود نزد ابوبکر آمدند و [عالم بزرگ آنان به ابوبکر] گفت: آیا تو خلیفه پیامبر این امّت هستی؟ ابوبکر گفت: آری. عالم یهودی گفت: ما در تورات یافته ایم که خلفای پیامبران اعلم امّت های خود هستند، پس تو از خدابه من خبر ده و بگو بدانم خدا در آسمان است یا در زمین؟ ابوبکر گفت: خدا درآسمان بر روی عرش قرار دارد. عالم یهودی گفت: پس زمین خالی از خداست و طبق گفته تو خدا در مکانی وجود دارد و در مکانی وجود ندارد! ابوبکر گفت: این سخن زنادقه و منکرین خداست، دور شو از من تا تو را نکشته ام.(1)

پس عالم یهودی تعجّب نمود و از او دور شد و اسلام را به استهزا گرفت، تا این که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) روبه رو شد و آن حضرت(علیه السلام) فرمود: ای یهودی من سوال تو را دانستم و هدف تو را یافتم پس بدان که ما می گوییم: خداوند خالق مکان است

و نیازی به مکان ندارد و منزّه است که در مکانی قرار بگیرد، او در همه ی مکان ها است نه به صورت تماسّ و مجاورت بلکه علم او به همه چیز احاطه دارد و مکانی نیست که خالی از علم و تدبیر او باشد آیا اگر من از کتاب های شما به آن چه گفتم خبر بدهم تو ایمان می آوری؟ عالم یهودی گفت: آری.(2)

ص: 22


1- 16.. الشیخ المفید فی (ارشاده)، قال: و جاءت الروایة: ان بعض احبار الیهود جاء الی ابی بکر، فقال له: انت خلیفة نبی هذه الامة؟ فقال له: نعم. فقال: انا نجد فی التوراة ان خلفاء الانبیاء اعلم اممهم، فاخبرنی عن الله این هو؟ فی السماء ام فی الارض؟ فقال له ابو بکر: هو فی السماء علی العرش. فقال له الیهودی: فاری الارض خالیة منه، و اراه علی هذا القول فی مکان دون مکان؟! فقال له ابو بکر: هذا کلام الزنادقة، اغرب عنی و الا قتلتک.
2- 17.. فولی الحبر متعجّبا یستهزئ بالاسلام، فاستقبله امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فقال له: «یا یهودی، قد عرفت ما سالت عنه، و ما اجبت به، و انا نقول: ان الله؟عز؟ این الاین، فلا این له، و جل ان یحویه مکان، و هو فی کل مکان، بغیر مماسة و لا مجاورة، یحیط علما بما فیها، و لا یخلو شی ء منها من تدبیره، و انی مخبرک بما جاء فی کتاب من کتبکم یصدق ما ذکرته لک، فان عرفته ا تؤمن به؟» فقال الیهودی: نعم. B

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:آیا شما در کتاب های خود نیافته اید که موسی بن عمران(علیه السلام) روزی نشسته بود، ناگهان ملکی از مشرق نزد او آمد و موسی(علیه السلام) به او فرمود: از کجا می آیی؟ آن ملک گفت: از نزد خدا می آیم. پس ملکی از مغرب آمد و موسی(علیه السلام) به او فرمود: از کجا می آیی؟ او نیز گفت: از نزد خدا می آیم.

سپس ملک دیگری آمد و گفت: من از آسمان هفتم از نزد خدا می آیم. و ملک دیگری آمد و گفت: من از طبقه هفتم زمین از نزد خدا می آیم. پس موسی(علیه السلام) گفت: منزّه است خدایی که هیچ مکانی خالی از او نیست و به هیچ مکانی نزدیک تر از مکان دیگر نیست. عالم یهودی گفت: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ» این سخن حقّی است و تو سزاوارتر به جانشینی و مقام پیامبر خود هستی از کسی که به زور بر آن مستولی شده است.(1)

ص: 23


1- 18.. قال: «الستم تجدون فی بعض کتبکم ان موسی بن عمران(علیه السلام) کان ذات یوم جالسا اذ جاءه ملک من المشرق، فقال له موسی: من این اقبلت؟ قال: من عند الله؟عز؟. ثم جاءه ملک من المغرب، فقال له: من این جئت؟ فقال: من عند الله؟عز؟. ثم جاءه ملک آخر فقال: قد جئتک من السماء السابعة، من عند الله تعالی. و جاءه ملک آخر، فقال: قد جئتک من الارض السابعة، من عند الله تعالی. فقال موسی(علیه السلام): سبحان من لا یخلو منه مکان، و لا یکون الی مکان اقرب من مکان».فقال الیهودی: اشهد ان لا اله الا الله، هذا هو الحق، و انک احق بمقام نبیک ممن استولی علیه. [تفسیر برهان، ج 2، ص 402]

سوره ی انعام [6]، آیات 4 تا 9

متن:

وَ ما تَاْتیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ اِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضینَ فَقَدْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ فَسَوْفَ یَاْتیهِمْ اَنْباءُ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ اَ لَمْ یَرَوْا كَمْ اَهْلَكْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْاَرْضِ ما لَمْ نُمَكِّنْ لَكُمْ وَ اَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْرارًا وَ جَعَلْنَا الْاَنْهارَ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَنْشَاْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرینَ وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْكَ كِتابًا فی قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِاَیْدیهِمْ لَقالَ الَّذینَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا سِحْرٌ مُبینٌ وَ قالُوا لَوْ لااُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَكٌ وَ لَوْ اَنْزَلْنا مَلَكًا لَقُضِیَ الْاَمْرُ ثُمَّ لایُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكًا لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ

لغات:

«قرن» اهل هر زمانی را گویند،و زمان هر پیامبر و طبقه ای از علما را قرن گویند، چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خیرکم قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم…» و «مدرارا» یعنی کثیرا غریزا دارا، و اصل «مدرارا» از درّ اللبن است، و درت السماء، اذا امطرت، و «لله دره» یعنی عمله، و «لادر دره» یعنی لاکثر خبره، و «لبست الامر علیه» اذا خلط و اشتبه علیه، و اصله من الستر بالثوب.

ترجمه:

هیچ نشانه و آیه ای از آیات پروردگارشان برای آنان نمی آید، مگر این که از آن روی گردان

می شوند! (4) آنان، حق را هنگامی که سراغ شان آمد، تکذیب کردند! ولی به زودی خبر

آن چه را به باد مسخره می گرفتند، به آنان می رسد (و از نتایج کار خود، آگاه می شوند). (5)

ص: 24

آیا ندیدند چقدر از اقوام پیشین را هلاک کردیم؟! اقوامی که (از شما نیرومندتر بودند و) قدرت هایی به آن ها داده بودیم که به شما ندادیم باران های پی در پی برای آن ها فرستادیم

و از زیر(آبادی های) آن ها، نهرها را جاری ساختیم (اما هنگامی که سرکشی و طغیان کردند،)آنان را به خاطر گناهان شان نابود کردیم و جمعیّت دیگری بعد از آنان پدید آوردیم.(6)(حتّی)اگر ما نامه ای روی صفحه ای بر تو نازل کنیم، و (علاوه بر دیدن و خواندن،)آن را با دستهای خود لمس کنند،باز کافران می گویند: «این، چیزی جز یک سحر آشکار نیست»! (7) (از بهانه های آن ها این بود که) گفتند: «چرا فرشته ای بر او نازل نشده (تا او را در دعوت مردم به سوی خدا همراهی کند؟!)» ولی اگر فرشته ای بفرستیم، (و موضوع، جنبه حسی و شهود پیدا کند،) کار تمام می شود (یعنی اگر مخالفت کنند،) دیگر به آن ها مهلت داده نخواهد شد (و همه هلاک می شوند). (8) و اگر او را فرشته ای قرار می دادیم، حتما وی را به صورت انسانی در می آوردیم (باز به پندار آنان،) کار را بر آن ها مشتبه می ساختیم همان طور که آن ها کار را بر دیگران مشتبه می سازند! (9)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَّجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ»(1)

مولّف گوید:

در شان نزول آیات فوق روایتی نقل شده که معنای آیات را روشن می نماید در تفسیر امام عسکری(علیه السلام) و احتجاج نقل شده که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید: من به پدرم علیّ بن محمّد(علیه السلام) گفتم: آیا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که یهود و مشرکین با آن

ص: 25


1- 19.. سوره ی انعام، آیه ی 9.

حضرت لجاجت و عناد می کردند با آنان مناظره نمی کرد؟پدرم فرمود:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فراوان با آنان مناظره می کرد و روزی آن حضرت در کنار کعبه نشسته بود ناگهان عبدالله بن ابی امیّه مخزومی گفت: ای محمّد ادّعای بزرگی کرده ای و سخن وحشتناکی گفته ای و گمان کرده ای که تو رسول ربّ العالمین هستی در حالی که سزاوار نیست خدای ربّ العالمین و خالق همه عالم، کسی مانند تو را که بشری همانند ما هستی پیامبر خود قرار بدهد و اگر تو پیامبر خدا می بودی باید ملکی تو را تصدیق می نمود و ما او را مشاهده می کردیم، بلکه اگر خدا می خواست پیامبری را برای ما بفرستد او را ملکی قرار می داد نه بشری مانند تو که همانند ما هستی. سپس گفت: ای محمّد تو جز انسان مسحور [و جن زده ای]نیستی و پیامبر خدا نمی باشی.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا! تو شنوای هر صوتی و عالم به هر چیزی هستی و از گفته بندگانت آگاهی. و خداوند این آیات را بر آن حضرت نازل نمود: «وَ قَالُواْ لَوْلا اُنزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ اَنزَلْنَا مَلَکًا لَّقُضِیَ الامْرُ… وَ لَلَبَسْنَا عَلَیْهِم مَّا یَلْبِسُونَ».سپس

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبدالله بن ابی امیّه فرمود: امّا این که می گویی: «اگر پیامبر بودی باید ملکی با تو می بود و تو را تصدیق می کرد و ما او را مشاهده می نمودیم بلکه اگر

ص: 26


1- 20.. و فی الاحتجاج عنه(علیه السلام) قال قلت لابی علی بن محمّد(علیهما السلام) هل کان رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) یناظِرُ الیهود و المشرکین اذا عاتبوه و یحاجّهم قال مرارًا کثیرة انّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) کان قاعدًا ذات یوم بفناءِ الکعبة اذ ابتدا عبد اللَّه بن ابی امیّة المخزومیّ فقال یا محمّد لقد ادّعیت دعویً عظیمة و قلت مقالًا هائلًا زعمت انّک رسول ربّ العالمین و ما ینبغی لربّ العالمین و خالق الخلق اجمعین ان یکون مثلک رسوله بشرًا مثلنا و لو کنت نبیًّا لکان معک ملک یصدّقک و نشاهده بل لو اراد اللَّه ان یبعث الینا نبیًّا لکان انّما یبعث الینا ملکًا لا بشرًا مثلنا ما انت یا محمّد الّا مسحورًا و لست بنبیّ.

خدا می خواست پیامبری برای ما بفرستد ملکی را می فرستاد نه بشری مانند ما را».(1)

سپس فرمود: ملک از جنس این هواست و عین نیست تا حواسّ شما او را درک کند و اگر خداوند چشم های شما را قوی کند و او را مشاهده کنید خواهید گفت: او ملک نیست بلکه او انسانی است چرا که به صورت انسان برای شما ظاهرمی شود تا سخن او را بفهمید و خطاب و مراد او را بشناسید و با این وصف چگونه شما به گفته ملک و صدق کلام او پی می برید؟ از این رو خداوند پیامبر خود را از جنس بشر فرستاد و معجزاتی را به دست او آشکار نمود که در طبیعت بشر وجود ندارد تا شما بدانید که از آن چه او آورده عاجز هستید و این در حقیقت شهادت خداوند است به صدق و راستی پیامبر خود و اگر خداوند ملکی را پیامبر خود قرار می داد و او معجزه ای انجام می داد که بشر از انجام آن ناتوان است برای

شما اطمینان آور نبود چرا که امکان داشت سایر ملائکه نیز چنین توانی را داشته باشند مانند این که شما پرواز پرندگان را می بینید و آن را معجزه آنان نمی دانید چرا که همه پرندگان در طبیعت خود چنین اند و لکن اگر انسانی را ببینید که مانند پرندگان پرواز می کند این برای او معجزه ای خواهد بود. و خداوند کار را بر شما آسان نموده و پیامبر خود را از جنس شما قرار داده تا برای شما حجّت [آشکاری] باشد و شما چیزی را مطالبه می کنید که برای شما حجّتی در آن نخواهد بود….(2)

ص: 27


1- 21.. فقال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) اللّهم انت السّامع لکل صوت و العالم بکلّ شی ء تعلم ما قاله عبادک فانزل علیه یا محمّد وَ قالُوا لَوْ لا اُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ اَنْزَلْنا مَلَکًا لَقُضِیَ الْاَمْرُ الی قوله تعالی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ ثم قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و امّا قولک لی و لو کنت نبیًّا لکان معک ملک یصدّقک و نشاهده بل لو اراد ان یبعث الینا نبیًّا لکان انّما یبعث الینا ملکًا لا بشرًا مثلنا.
2- 22.. فالملک لم تشاهده حواسّکم لانّه من جنس هذا الهواءِ لا عیان منه و لو شاهدتموه بان یزاد فی قوی ابصارکم لقلتم لیس هذا ملکًا بل هذا بشر لانّه انّما کان یظهر لکم بصورة البشر الذی الفتمُوه لتفهموا عنه مقالته و تعرفوا خطابه و مراده فکیف کنتم تعلمون صدق الملک و انّ ما یقوله حقّ بل انّما بعث اللَّه بشرًا رسولًا و اظهر علی یده المعجزات التی لیست فی طبائع البشر الذین قد علمتم ضمائر قلوبکم فتعلمون بعجزکم عمّا جاء به انّه معجزة و انّ ذلک شهادة من اللَّه بالصّدق له و لو ظهر لکم ملک و ظهر علی یده ما یعجز عنه البشر لم یکن فی ذلک ما یدلکم انّ ذلک لیس فی طبائع سائر اجناسه من الملائکة حتّی یصیر ذلک معجزًا الا ترون انّ الطّیور التی تطیر لیس ذلک منها بمعجز لانّ لها اجناسًا یقع منها مثل طیرانها و لو انّ آدمیًّا طار کطیرانها کان ذلک معجزًا فاللَّه؟عز؟ سهّل علیکم الامر و جعله مثلکم بحیث یقوم علیکم حجّته و انتم تقترحون عمل الصّعب الذی لا حجّة فیه الحدیث و یاتی نبذ منه فی سورة الفرقان و آخر فی سورة زخرف ان شاء اللَّه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 109] B

سوره ی انعام [6]، آیات 10 تا 16

متن:

وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَحاقَ بِالَّذینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ قُلْ سیرُوا فِی الْاَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبینَ قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ قُلْ لِلهِ كَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّكُمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ لارَیْبَ فیهِ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ وَ لَهُ ما سَكَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ قُلْ اَ غَیْرَ اللهِ اَتَّخِذُ وَلِیًّا فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لایُطْعَمُ قُلْ اِنِّی اُمِرْتُ اَنْ اَكُونَ اَوَّلَ مَنْ اَسْلَمَ وَ لاتَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكینَ قُلْ اِنِّی اَخافُ اِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبینُ

لغات:

«حاق بهم» یعنی وقع علیهم، و اشتمل علیهم من مکروه، و اللبس: من النفس من

ص: 28

ادراک الشئ و کانه صار مستورات له و اصله من الستر بالثوب، و «حاق بهم» یعنی اشتمل

علیهم من المکروه، و الفاطر الخالق، و الفطرة ابتداء الخلقة، و اصل الفطر، الشق و اذا

السماء الفطرت، ای انشقت.

ترجمه:

(با این حال، نگران نباش!) جمعی از پیامبران پیش از تو را استهزا کردند امّا سرانجام، آن چه را مسخره می کردند، دامان شان را می گرفت (و عذاب الهی بر آن ها فرود آمد). (10) بگو: «روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب کنندگان آیات الهی چه شد؟!» (11) بگو:«آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن کیست؟» بگو: «از آن خداست رحمت (و بخشش)را بر خود،حتم کرده(و به همین دلیل،)به طور قطع همه شما را در روز قیامت، که در آن شکّ و تردیدی نیست،گرد خواهد آورد. (آری،) فقط کسانی که سرمایه های وجود خویش را از دست داده و گرفتار خسران شدند،ایمان نمی آورند.(12) و برای اوست آن چه در شب و روز قرار دارد و او، شنوا و داناست. (13) بگو: «آیا غیر خدا را ولیّ خود انتخاب کنم؟! (خدایی) که آفریننده آسمان ها و زمین است اوست که روزی می دهد، و از کسی روزی نمی گیرد.» بگو: «من مامورم که نخستین مسلمان باشم و (خداوند به من دستور داده که) از مشرکان نباش!» (14) بگو: «من (نیز) اگر نافرمانی پروردگارم کنم، از عذاب روزی بزرگ [روز رستاخیز] می ترسم! (15) آن کس که در آن روز، مجازات الهی به او نرسد،خداوند او را مشمول رحمت خویش ساخته و این همان پیروزی آشکار است.» (16)

ص: 29

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«مَّن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ»(1)

صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:

احتمال دارد معنای این آیه این باشد که عذاب از احدی دور نمی شود مگر با رحمت

خداوند چنان که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: سوگند به خدایی که جان من در اختیار اوست احدی از مردم با عمل خود داخل بهشت نمی شوند. پس برخی

از اصحاب گفتند: یا رسول الله! شما نیز چنین هستید؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من نیز چنین هستم جز آن که خداوند مرا در رحمت و فضل خود داخل نماید. سپس

دست مبارک خود را بر سر گذارد و با صدای بلند این سخن را تکرار نمود.(2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

خدای تبارک و تعالی به بعضی از بندگان خود محبّت خاصّی دارد و آنان را از نعمت خود بهره مند می کند و با عافیت خود آنان را اکرام می کند و با رحمت خود آنان را به بهشت می برد، بلاها و فتنه ها همانند نسیمی از آنان می گذرد و آسیبی به آنان نمی رساند.(3)

ص: 30


1- 23.. سوره ی انعام، آیه ی 16.
2- 24.. فی مجمع البیان مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ یحتمل ان یکون معنی الآیة انه لایصرف العذاب عن احد الا برحمة الله کما روی ان النّبی(صلی الله علیه و آله) قال و الذی نفسی بیده ما من الناس احد یدخل الجنة بعمله، قالوا. و لاانت یا رسول الله؟ قال: و لاانا الا ان یتغمدنی الله برحمته منه و فضل، و وضع یده علی فوق راسه و طول بها صوته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 705]
3- 25.. و عنه عن عبد الله بن میمون عن جعفر بن محمّد عن ابیه ان لله تبارک و تعالی ضنائن من خلقه یغذوهم بنعمته و یحبوهم بعافیته و یدخلهم الجنة برحمته تمر بهم البلایا و الفتن مثل الریاح ما تضرهم شیئا. [قرب الاسناد، ص 13]

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در خطبه شعبانیه فرمود:

کسی که در ماه رمضان صله رحم کند، خداوند در قیامت او را به رحمت خود می رساند [و او داخل بهشت می شود] و کسی که در آن ماه قطع رحم کند خداوند در قیامت رحمت خود را از او قطع خواهد نمود….(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

کسی که مشکلی از مشکلات برادر دینی خود را برطرف کند، خداوند به او نظر رحمت می کند، و او با رحمت خدا داخل بهشت می شود، و خداوند مشکلات دنیا و آخرت او را اصلاح می نماید….(2)

مولّف گوید:

آیات فراوانی در قرآن آمده که رحمت خدا مخصوص به مومنین است و غیر مومن در قیامت از رحمت خدا محروم خواهد بود، مانند آیه «اَهَؤُلاء الَّذِینَ اَقْسَمْتُمْ لَا یَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لَا اَنتُمْ تَحْزَنُونَ» و آیه «یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاء» و آیه «قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ» و آیه«فَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنتُم مِّنَ الْخَاسِرِینَ» و…

ص: 31


1- 26.. وَ مَنْ وَصَلَ فِیهِ رَحِمَهُ وَصَلَهُ اللهُ بِرَحْمَتِهِ یَوْمَ یَلْقَاهُ وَ مَنْ قَطَعَ فِیهِ رَحِمَهُ قَطَعَ اللهُ عَنْهُ رَحْمَتَهُ یَوْمَ یَلْقَاهُ. [امالی صدوق، ص 94]
2- 27.. وَ مَنْ فَرَّجَ عَنْ اَخِیهِ کُرْبَةً مِنْ کُرَبِ الدُّنْیَا نَظَرَ اللهُ اِلَیْهِ بِرَحْمَتِهِ فَنَالَ بِهَا الْجَنَّةَ وَ فَرَّجَ اللهُ عَنْهُ کُرَبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ. [ثواب الاعمال، ص 289]

سوره ی انعام [6]، آیات 17 تا 19

متن:

وَ اِنْ یَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلَّا هُوَ وَ اِنْ یَمْسَسْكَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ

وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیرُ قُلْ اَیُّ شَیْ ءٍ اَكْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهیدٌ بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ اَ اِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ اَنَّ مَعَ اللهِ آلِهَةً اُخْری قُلْ لااَشْهَدُ قُلْ اِنَّما هُوَ اِلهٌ واحِدٌ وَ اِنَّنی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ

لغات:

«بِضُر»یعنی به بلاء و فقر،و«القاهر»الغالب الذی لا یعجزه شی و«حکیم»یعنی یعمل بالصلاح فی جمیع تدبیره، و مضب معنی الواحد و یاتی فی «قل هو الله احد» ان شاء الله.

ترجمه:

اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی تواند آن را برطرف سازد! و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست (و از قدرت او، هر گونه نیکی ساخته است.) (17) اوست که بر بندگان خود،قاهر و مسلّط است و اوست حکیم آگاه! (18) بگو: «بالاترین گواهی، گواهی کیست؟» (و خودت پاسخ بده و) بگو: «خداوند، گواه میان من و شماست و (بهترین دلیل آن این است که) این قرآن بر من وحی شده، تا شما و تمام کسانی را که این قرآن به آن ها می رسد، بیم دهم (و از مخالفت فرمان خدا بترسانم). آیا به راستی شما گواهی می دهید که معبودان دیگری با خداست؟!» بگو: «من هرگز چنین

ص: 32

گواهی نمی دهم».بگو:«اوست تنها معبود یگانه و من از آن چه برای او شریک قرار می دهید، بیزارم!» (19)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«قُلْ اَیُّ شَیْءٍ اَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَبَیْنَکُمْ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مشرکین مکّه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: «خداوند پیامبری غیر از تو نیافت که برای ما بفرستد؟ و ما کسی را نیافتیم که نبوّت تو را تصدیق نماید.» و این سخنان را آنان در ابتدای دعوت، به آن حضرت گفتند، و سپس گفتند: «ما از یهود و نصارا درباره ی تو سوال نمودیم و آنان معتقد بودند که در کتاب های خود نامی از تو برده نشده است. پس تو باید برای ما گواهی بیاوری که بگوید: تو رسول خدا هستی.»از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: خداوند گواه بین من و شماست. «اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ». [و بهترین شاهد محسوس همین قرآن است که من به وسیله آن شما را انذار و آگاهی می دهم.](2)

محمّد بن عیسی بن عبید گوید: موسی بن جعفر(علیهما السلام) به من فرمود:

چه خواهی گفت اگر به تو بگویند: آیا خدا شئ است و یا لا شئ است؟

ص: 33


1- 28.. سوره ی انعام، آیه ی 19.
2- 29.. علی بن ابراهیم: قال: فی روایة ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: قُلْ اَیُّ شَیْ ءٍ اَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ: «و ذلک ان مشرکی اهل مکة قالوا: یا محمّد، ما وجد الله رسولا یرسله غیرک؟! ما نری احدا یصدقک بالذی تقول. و ذلک فی اول ما دعاهم، و هو یومئذ بمکة قالوا: و لقد سالنا عنک الیهود و النصاری، فزعموا انه لیس لک ذکر عندهم، فاتنا بمن یشهد انک رسول الله. قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «الله شهید بینی و بینکم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 404، ح 7]

گفتم: خداوند شئ بودن خود را در آیه«قُلْ اَیُّ شَیْءٍ اَکْبَرُ شَهَادةً قُلِ اللهِ شَهِیدٌ بِیْنِی وَ بَیْنَکُمْ» اثبات نموده است؛ زیرا اگر شئ بودن را از او نفی کنم خدا را انکار نموده ام. فرمود: احسنت راست گفتی.

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

مردم درباره ی توحید سه گروه اند،1. گروهی [او را شئ نمی دانند و] او را انکار می کنند، 2.گروهی او را[شئ می دانند]مانند اشیاء دیگر[و خدای خود را تشبیه به مخلوق می نمایند]،3. گروهی او را شئ می دانند [نه مانند اشیاء دیگر]و خدای خود را تشبیه به مخلوق نمی کنند، و اعتقاد گروه اوّل و دوّم باطل است و خداوند مثل و مانندی ندارد و اعتقاد گروه سوّم صحیح است که می گویند:او شئ است و لکن مانند اشیای دیگر نیست.(1)

«وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ»(2)

مالک جهمی گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم: مقصود از«وَ مَن بَلَغَ» کیست؟ فرمود: «مَنْ بَلَغَ اَنْ یَکُونَ اِمَامًا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله)» یعنی این قرآن به من وحی شد تا من و هر کس

ص: 34


1- 30.. ابن بابویه، قال: حدثنا جعفر بن محمّد بن مسرور(رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمّد بن جعفر بن بطة، قال: حدثنا عدة من اصحابنا، عن محمّد بن عیسی بن عبید، قال: قال لی ابو الحسن(علیه السلام): «ما تقول اذا قیل لک: اخبرنی عن الله؟عز؟، شی ء هو ام لاشی ء؟». قال: قلت: قد اثبت الله؟عز؟ نفسه شیئا، حیث یقول قُلْ اَیُّ شَیْ ءٍ اَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ و اقول: انه شی ء لاکالاشیاء، اذ فی نفی الشیئیة عنه نفیه و ابطاله.قال لی: «صدقت، و احسنت». ثم قال الرّضا(علیه السلام): «للناس فی التوحید ثلاثة مذاهب: نفی، و تشبیه، و اثبات بغیر تشبیه،فمذهب النفی لایجوز، و مذهب التشبیه لایجوز، لان الله تبارک و تعالی لایشبهه شی ء،و السبیل فی الطریقة الثالثة اثبات بلا تشبیه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 404، ح 8]
2- 31.. سوره ی انعام، آیه ی 19.

[از فرزندانم و اوصیایم]به امامت می رسد به وسیله آن مردم را پند و انذار دهد.بنابراین امام نیز همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مردم را با قرآن انذار می نماید.(1)

ابوخالد کابلی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم:

مقصود از «وَ مَن بَلَغَ» کیست و چه چیزی را ابلاغ می کند؟ فرمود: مقصود این است که هر کدام از اوصیای [پیامبر(صلی الله علیه و آله)] به امامت برسد او نیز همانند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به وسیله قرآن مردم را انذار خواهد نمود.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از این آیه این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و هر امامی از جانشینان او قرآن را به همه زبان ها به مردم ابلاغ و انذار می نمایند.(3)

ص: 35


1- 32.. محمّد بن یعقوب: عن الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن الوشاء، عن احمد بن عائذ، عن ابن اذینة، عن مالک الجهنی، قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): قول الله؟عز؟: وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ، قال: «من بلغ ان یکون اماما من آل محمّد(صلی الله علیه و آله) فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول الله(صلی الله علیه و آله)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 405، ح 1]
2- 33.. عن ابی خالد الکابلی قال قلت لابی جعفر ع: «وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» حقیقة ای شی ء عنی بقوله «مَنْ بَلَغَ» قال: فقال من بلغ ان یکون اماما من ذریة الاوصیاء فهو ینذر بالقرآن کما انذر به رسول الله ص. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 356، ح 13]
3- 34.. حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارُ رَحِمَهُ اللهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ عَامِرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ اَبِی نَجْرَانَ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ سُئِلَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ وَ اُوحِیَ اِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِاُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ قَالَ بِکُلِ لِسَانٍ. [علل الشرایع، ج 1، ص 125، باب 105]

سوره ی انعام [6]، آیه ی 20

متن:

الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْكِتَابَ یَعْرِفُونَهُ كَمَا یَعْرِفُونَ اَبْنَاءهُمُ الَّذِینَ خَسِرُواْ اَنفُسَهُمْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ

ترجمه:

آنان که کتاب آسمانی به ایشان داده ایم، بخوبی او[پیامبر]را می شناسند، همان گونه که فرزندان خود را می شناسند فقط کسانی که سرمایه وجود خود را از دست داده اند، ایمان نمی آورند. (20)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی یهود و نصارا نازل شد و مقصود این است که یهود و نصارا در تورات

و انجیل صفات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و صفات [اوصیا و] اصحاب و شیعیان و محل هجرت او را شناخته بودند همان گونه که خداوند می فرماید: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاء عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِّنَ اللهِ وَ رِضْوَانًا سِیمَاهُمْ فِی وُجُوهِهِم مِّنْ اَثَرِ السُّجُودِ ذَلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنجِیلِ…»(1)

ص: 36


1- 35.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنی ابی،عن ابن ابی عمیر، عن حماد، عن حریز، عن ابی عبد الله (علیه السلام)، قال: «نزلت هذه الآیة فی الیهود و النصاری، یقول الله تبارک و تعالی: الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ [یعنی التوراة و الانجیل] یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ اَبْناءَهُمُ یعنی رسول الله(صلی الله علیه و آله) لان الله جل و عز قد انزل علیهم فی التوراة و الانجیل و الزبور صفة محمّد(صلی الله علیه و آله) و صفة اصحابه و مبعثه و مهاجره، و هو قوله: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ تَراهُمْ رُکَّعًا سُجَّدًا یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللهِ وَ رِضْوانًا سِیماهُمْ فِی وُجُوهِهِمْ مِنْ اَثَرِ السُّجُودِ ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْاِنْجِیلِ. B

و این(ها) اوصاف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصاف اصحاب او در تورات و انجیل است، از این رو هنگامی که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت مبعوث نمود اهل کتاب او را [کاملا] می شناختند [همانند این که فرزندان خود را بین فرزندان دیگران می شناختند] چنان که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا

یَعْرِفُونَ اَبْنَاءهُمْ.»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

عمر بن خطّاب به عبدالله بن سلام گفت: آیا شما محمّد(صلی الله علیه و آله) را در کتاب های خود می شناختید؟ عبدالله گفت: آری، به خدا سوگند ما او را با اوصافی که خداوند برای مان بیان نموده بود هنگامی که دیدیم، همانند فرزندان خود [بین فرزندان

مردم] شناختیم. سپس گفت: به خدا سوگند ابن سلام محمّد(صلی الله علیه و آله) را چون دید بهتر از فرزند خود شناخت. [چرا که فرزند خود را احتمال می داد که از نطفه دیگری

باشد و لکن درباره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) هیچ شکّی پیدا نکرد.](2)

ص: 37


1- 36.. فهذه صفة رسول الله(صلی الله علیه و آله) و صفة اصحابه فی التوراة و الانجیل، فلما بعثه الله؟عز؟ عرفه اهل الکتاب کما قال الله جل جلاله». [تفسیر برهان، ج 2، ص 407، ح 1]
2- 37.. و قال علی بن ابراهیم: ان عمر بن الخطاب قال لعبد الله بن سلام: هل تعرفون محمّدا فی کتابکم؟ قال: نعم و الله، نعرفه بالنعت الذی نعته الله لنا اذا رایناه فیکم، کما یعرف احدنا ابنه اذا رآه مع الغلمان، و الذی یحلف به ابن سلام لانا بمحمّد هذا اشد معرفة منی بابنی. [تفسیر برهان، ج 2، ص 407، ح 2]

سوره ی انعام [6]، آیات 21 تا 24

متن:

وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعًا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ اَشْرَكُوا اَیْنَ شُرَكاؤُكُمُ الَّذینَ كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ اِلَّا اَنْ قالُوا وَ اللهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكینَ انْظُرْ كَیْفَ كَذَبُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ

لغات:

«فتنة»در کلام عرب به معنای امتحان است و«فنتن الذهب و الفضه» یعنی طلا و نقره را با آتش ذوب نمودم، و «فتن الرجل بالمراة» یعنی مرد فریفته ی زن شد و زن او را فریب داد.

ترجمه:

چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته [همتایی برای او قایل شده]،

و یا آیات او را تکذیب کرده است؟! مسلما ظالمان، رستگار نخواهند شد! (21) آن روز

که همه آن ها را محشور می کنیم سپس به مشرکان می گوییم: «معبودهای تان، که هم تای

خدا می پنداشتید، کجایند؟» (چرا به یاری شما نمی شتابند؟!) (22) سپس پاسخ و عذر آن ها، چیزی جز این نیست که می گویند: «به خداوندی که پروردگار ماست سوگند

که ما مشرک نبودیم!» (23) ببین چگونه به خودشان (نیز) دروغ می گویند، و آن چه را به دروغ هم تای خدا می پنداشتند، از دست می دهند! (24)

ص: 38

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» این است که غاصبین خلافت و پیروان شان در قیامت [از ترس عذاب] می گویند: به خدا سوگند ما در ولایت علی(علیه السلام) مشرک نبودیم [و کسی را هم تای او قرار ندادیم] و با این سخن عمل خود را تکذیب می نمایند.(1)

در کتاب سلیم بن قیس آمده که امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

[از هفتاد و سه فرقه] فرقه هدایت یافته و مومن و رشید کسانی هستند که به من اعتقاد و ایمان دارند و تسلیم و مطیع و دوست دار من و از دشمن من بیزار و حق من را شناخته و امامت من را پذیرفته و اطاعت از من را از کتاب خدا و سنّت رسول او(صلی الله علیه و آله) واجب دانسته باشند و شک و تردیدی در آن نداشته باشند چرا که خداوند قلوب آنان را نسبت به حق ما نورانی و فضل ما را به آنان الهام نموده است و نواصی و پیشانی آنان را گرفته و آنان را داخل در شیعیان ما نموده و آنان یقین قطعی پیدا کرده اند.(2)

اوصیای بعد از من همان کسانی هستند که خداوند در آیاتی از قرآن نام آنان را

ص: 39


1- 38.. وَ قَوْلِهِ وَ اللهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ قَالَ یَعْنُونَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ ع. [کافی، ج 8، ص 287]
2- 39.. سلیم بن قیس الهلالی: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): «اما الفرقة المهدیة المؤمنة، المسلمة الموفقة المرشدة، فهی المؤمنة بی، المسلمة لامری، المطیعة لی، المتولیة، المتبرئة من عدوی، المحبة لی، المبغضة لعدوی، التی قد عرفت حقی و امامتی و فرض طاعتی من کتاب الله و سنة نبیه(صلی الله علیه و آله)، و لم ترتب، و لم تشک لما قد نور الله فی قلوبها من معرفة حقنا، و عرفها من فضلنا، و الهمها، و اخذ بنواصیها فادخلها فی شیعتنا حتّی اطمانت قلوبها و استیقنت یقینا لایخالطه شک.

پس از نام خود و نام رسول خود ذکر نموده و ما را پاک و معصوم و شاهد بر خلق خود و حجّت روی زمین قرار داده و قرآن را با ما و ما را با قرآن مقرون نموده به گونه ای که ما از قرآن جدا نمی شویم و قرآن نیز از ما جدا نمی شود تا در قیامت نزد کوثر بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شویم، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این گروه همان فرقه ی ناجیه از هفتاد و سه فرقه هستند که از آتش دوزخ و از همه فتنه ها و گم راهی ها و شبهات

نجات می یابند و آنان اهل بهشت اند… و بدون حساب داخل بهشت می شوند.(1)

و هفتاد و دو فرقه دیگر در راه باطل اند و آنان یاوران دین شیطان و شاگردان ابلیس اند و اولیای آنان دشمنان خدا و رسول و مومنین اند و بدون حساب وارد آتش می شوند و از خدا و رسول او بیزارند و خدا و رسول را فراموش نموده و به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) مشرک و کافر گردیده اند و ندانسته غیر خدا را پرستش نموده و گمان کرده اند که راه درستی را رفته اند «وَ هُمْ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا» و در قیامت می گویند: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و همانند این که برای شما سوگند یاد می کنند برای خدا نیز در قیامت سوگند یاد می کنند و گمان می کنند که در پیشگاه خدا آبرویی دارند «اَلَا اِنَّهُمْ هُمُ الْکَاذِبُونَ»….(2)

ص: 40


1- 40.. ان الاوصیاء بعدی الی یوم القیامة هداة مهتدون، الذین قرنهم الله بنفسه و نبیه فی آی من القرآن کثیرة، و طهرنا، و عصمنا، و جعلنا الشهداء علی خلقه، و حجته فی ارضه و خزانه علی علمه، و معادن حکمه و تراجمة وحیه، و جعلنا مع القرآن و القرآن معنا، لانفارقه و لایفارقنا حتّی نرد علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) حوضه، کما قال(صلی الله علیه و آله)، فتلک الفرقة الواحدة من الثلاث و السبعین فرقة، هی الناجیة من النار و من جمیع الفتن و الضلالات و الشبهات، و هم من اهل الجنة حقا، و هم سبعون الفا یدخلون الجنة بغیر حساب.
2- 41.. و جمیع تلک الفرق الاثنین و السبعین فرقة هم المتدینون بغیر الحق، الناصرون لدین الشیطان، الآخذون عن ابلیس و اولیائه، هم اعداء الله تعالی، و اعداء رسوله، و اعداء المؤمنین، یدخلون النار بغیر حساب، برآء من الله و رسوله، و نسوا الله و رسوله، و اشرکوا بالله و رسوله، و کفروا به و عبدوا غیر الله من حیث لایعلمون، و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا، یقولون یوم القیامة: وَ اللهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ عَلی شَیْ ءٍ اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْکاذِبُونَ». B و الحدیث یاتی بتمامه ان شاء الله تعالی فی قوله تعالی:فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ من سورة المجادلة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 409، ح 6]

ابو معمّر سعدی گوید:

شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفت:یا امیرالمؤمنین من درباره ی کتاب خدا شک

پیدا کرده ام.امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:مادرت به عزایت بنشیند چگونه درباره کتاب آسمانی خدا شک نمودی؟!آن مرد گفت:به خاطر این که آیات این کتاب در تناقض می باشد. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «در کدام آیه تو شک پیدا کرده ای؟(1)

آن مرد گفت: خداوند در آیه «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِکَةُ صَفًّا لَّا یَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» می فرماید: کسی در قیامت بدون اذن خداوند نمی تواند سخن بگوید و لکن در آیه دیگر از قول مشرکین می فرماید: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و یا می فرماید: «یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُم بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُم بَعْضًا» و یا می فرماید: «اِنَّ ذَلِکَ لَحَقٌّ تَخَاصُمُ اَهْلِ النَّارِ» و یا می فرماید: «لاتَخْتَصِمُوا لَدَیَّ» از سویی می فرماید: «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَی اَفْوَاهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنَا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ».(2)

ص: 41


1- 42.. عن ابی معمّر السعدی، قال: اتی علیا(علیه السلام) رجل فقال: یا امیرالمؤمنین، انی شککت فی کتاب الله المنزل. فقال له علی(علیه السلام): «ثکلتک امک، و کیف شککت فی کتاب الله المنزل؟» فقال له الرجل: لانی وجدت الکتاب یکذب بعضه بعضا، و ینقض بعضه بعضا. فقال: «هات الذی شککت فیه؟».
2- 43.. فقال: لان الله یقول: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَةُ صَفًّا لایَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَوابًا و یقول حیث استنطقوا، قال الله: وَ اللهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ و یقول: یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ بَعْضًا و یقول: اِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ اَهْلِ النَّارِ و یقول: لاتَخْتَصِمُوا لَدَیَّ و یقول: الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ». B

در این آیات یک بار خداوند می فرماید:«یَتَکَلَّمُونَ»و یک بار می فرماید: «لَایَتَکَلَّمُونَ» و یک بار می فرماید:پوست بدن ها و دست ها و پاها سخن می گویند و یک بار می گوید: «لَّایَتَکَلَّمُونَ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» سپس گفت: یا امیرالمؤمنین برای چه این آیات چنین است؟

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:این آیات مربوط به یک موقف از مواقف قیامت نیست

بلکه مربوط به مواقف گوناگونی است و قیامت پنجاه هزار سال است [و پنجاه موقف دارد] و خداوند همه خلایق را در قیامت جمع می کند و آنان هم دیگر را می شناسند و کسانی که اهل طاعت و پیروی از پیامبران بوده اند و تعاون بر برّ و تقوا داشته اند با هم دیگر سخن می گویند و برای هم دیگر استغفار می کنند و آنان که در دنیا اهل معصیت بوده اند و تعاون بر ظلم و عدوان داشته اند هم دیگر را لعنت می کنند و نیز مستکبران و مستضعفان هم دیگر را لعنت می نمایند.(1)

ص: 42


1- 44.. فمرة یتکلمون، و مرة لایتکلمون، و مرة ینطق الجلود و الایدی و الارجل، و مرة لایتکلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا، فانی ذلک یا امیرالمؤمنین؟ فقال له علی(علیه السلام): «ان ذلک لیس فی موطن واحد، و هی فی مواطن فی ذلک الیوم الذی مقداره خمسون الف سنة، فجمع الله الخلائق فی ذلک الیوم فی موطن یتعارفون فیه، فیکلم بعضهم بعضا، و یستغفر بعضهم لبعض، اولئک الذین بدت منهم الطاعة من الرسل و الاتباع، و تعاونوا علی البر و التقوی فی دار الدنیا، و یلعن اهل المعاصی بعضهم بعضا من الذین بدت منهم المعاصی و تعاونوا علی الظلم و العدوان فی دار الدنیا، و المستکبرون منهم و المستضعفون یلعن بعضهم بعضا و یکفر بعضهم بعضا.

سپس در موقف دیگر جمع می شوندو از هم دیگر فرار می نمایند چنان که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخِیهِ * وَ اُمِّهِ وَ اَبِیهِ» و اینان کسانی هستند که در دنیا تعاون بر ظلم و عدوان داشته اند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «لِکُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنِیهِ» و سپس در موقف دیگری جمع می شوند [و فریاد می کنند] و اگر صداهای آنان به اهل دنیا برسد همه مردم دست از معیشت خود بر می دارند و قلوب آنان دگرگون می شود «الّا ما شاء الله» پس همواره گریه می کنند و چون اشک چشمان شان تمام می شود خون گریه می کنند.(1)

سپس در موقف دیگری قرار می گیرند وچون از[کفر و شرک و…]آنان سوال می شود

می گویند: «وَ اللهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ» و اقرار به کرده های خود نمی کنند،پس خداوند بر دهان های آنان مهر می زند و جلود و دست ها و پاهای آنان را به سخن در می آورد، تا بر اعمال آنان گواهی بدهند و چون مهر از دهان شان برداشته می شود به اعضای خود می گویند: برای چه شما بر علیه ما شهادت دادید؟! و اعضای آنان می گویند:«اَنطَقَنَا اللهُ الَّذِی اَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ».(2)

ص: 43


1- 45.. ثم یجمعون فی موطن یفر بعضهم من بعض، و ذلک قوله یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ اَخِیهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ اذا تعاونوا علی الظلم و العدوان فی دار الدنیا لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَاْنٌ یُغْنِیهِ. ثم یجمعون فی موطن یبکون فیه، فلو ان تلک الاصوات بدت لاهل الدنیا لاذهلت جمیع الخلائق عن معایشهم، و صدعت الجبال، الا ما شاء الله، فلا یزالون یبکون حتّی یبکون الدم.
2- 46.. ثم یجتمعون فی موطن یستنطقون فیه، فیقولون وَ اللهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ و لایقرون بما عملوا،فیختم علی افواههم و تستنطق الایدی و الارجل و الجلود، فتنطق، فتشهد بکل معصیة بدت منهم، ثم یرفع عن السنتهم الختم، فیقولون لجلودهم و ایدیهم و ارجلهم: لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا؟ فتقول: اَنْطَقَنَا اللهُ الَّذِی اَنْطَقَ کُلَّ شَیْ ءٍ.

سپس در موقف دیگری جمع می شوند و خداوند آنان را استنطاق می نماید و احدی سخن نمی گوید، مگر خداوند به او اذن سخن بدهد و به صواب و درستی سخن بگوید؛ سپس خداوند آنان را در موقف دیگری جمع می کند و در آن موقف [اهل ظلم و] صاحبان دیون به خصومت می پردازند و با هم دیگر سخن می گویند؛ و همه این ها قبل از حساب قیامت است و چون حساب شروع می شود کسی به کسی سخن نمی گوید و هر کسی با کار خود مشغول است. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «نَسْاَلُ اللهَ بَرَکَةَ ذَلِکَ الْیَوْمِ. »(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 25 تا 28

متن:

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ اِلَیْكَ وَ جَعَلْنا عَلی قُلُوبِهِمْ اَكِنَّةً اَنْ یَفْقَهُوهُ وَ فی آذانِهِمْ وَقْرًا وَ اِنْ یَرَوْا

كُلَّ آیَةٍ لایُؤْمِنُوا بِها حَتَّی اِذا جاؤُكَ یُجادِلُونَكَ یَقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا اِنْ هذا اِلَّا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ وَ یَنْاَوْنَ عَنْهُ وَ اِنْ یُهْلِكُونَ اِلَّا اَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ وَ لَوْ تَری اِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ وَ لانُكَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ بَلْ بَدا لَهُمْ ما كانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ

لغات:

«اکنة» جمع کنان بر وزن عنان و اعنة به معنای حافظ و ما یستر به الشئ است، و هر چیزی که چیز دیگری را در خود محفوظ دارد کنان است، و استکن الرجل من الحر یعنی

ص: 44


1- 47.. ثم یجمعون فی موطن یستنطق فیه جمیع الخلائق، فلا یتکلم احد الا من اذن له الرحمن و قال صوابا. و یجتمعون فی موطن یختصمون فیه، و یدان لبعض الخلائق من بعض، و هو القول، و ذلک کله قبل الحساب، فاذا اخذ بالحساب، شغل کل امرئ بما لدیه، نسال الله برکة ذلک الیوم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 408، ح 5]

استتر، و «وقر» به معنای سنگین گوش است و «وقر» با کسر واو به معنای حمل است، و «اساطیر» جمع اسطورة ماخوذ از سطر کتابت است، و «جدال» به معنای خصومت است، و «ینئون» عنه یعنی یبعدون عنه.

ترجمه:

پاره ای از آن ها به (سخنان) تو، گوش فرامی دهند ولی بر دل های آنان پرده ها افکنده ایم تا آن را نفهمند و در گوش آن ها، سنگینی قرار داده ایم. و (آن ها به قدری لجوجند که) اگر تمام نشانه های حق را ببینند، ایمان نمی آورند تا آن جا که وقتی به سراغ تو می آیند که با تو پرخاش گری کنند، کافران می گویند: «این ها فقط افسانه های پیشینیان است!» (25) آن ها دیگران را از آن بازمی دارند و خود نیز از آن دوری می کنند آن ها جز خود را هلاک نمی کنند، ولی نمی فهمند! (26) کاش (حال آن ها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند، ببینی! می گویند: ای کاش (بار دیگر، به دنیا) بازگردانده می شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم، و از مومنان می بودیم! (27) (آن ها در واقع پشیمان نیستند،) بلکه اعمال و نیّاتی را که قبلا پنهان می کردند، در برابر آن ها آشکار شده (و به وحشت افتاده اند). و اگر بازگردند، به همان اعمالی که از آن نهی شده بودند باز می گردند آن ها دروغ گویانند. (28)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ اِن یَرَوْاْ کُلَّ آیَةٍ لَّا یُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّی اِذَا جَآؤُوکَ یُجَادِلُونَکَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُواْ…»(1)

جابر بن عبدالله گوید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) را خارج کوفه دیدم و همراه او رفتم تا به قبرستان یهود رسیدیم

ص: 45


1- 48.. سوره ی انعام، آیه ی 25.

و آن حضرت در وسط قبرستان ایستاد و با صدای بلند فرمود: «یا یهود یا یهود» ناگهان از داخل قبور جواب دادند: «لَبَّیْکَ لَبَّیْکَ مُطَاعٌ».

پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:عذاب خدا را چگونه دیدید؟گفتند: «ما به خاطر مخالفت با تو همانند مخالفت با هارون گرفتار عذاب شده ایم و ما همانند دیگرانی که با تو مخالفت نمودند تا قیامت در عذاب خواهیم بود.»(1)

سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) صیحه و فریادی زد و نزدیک بود آسمان ها شکافته شود و من از ترس به صورت بر زمین افتادم و چون به هوش آمدم دیدم امیرالمؤمنین(علیه السلام)

بر تختی از یاقوت سرخ نشسته، و بر سر او تاجی از جواهر، و بر او حلّه هایی سبز و زرد قرار داشت و چهره ی او مانند دائره ی ماه بود.(2)

پس من به آن حضرت گفتم: «مولای من این ملک عظیمی است.» فرمود: «آری ای جابر مُلک ما از مُلک سلیمان بن داود بزرگ تر و سلطان ما اعظم از آن است.»

سپس با آن حضرت (علیه السلام)به کوفه بازگشتیم و من به همراه آن بزرگوار وارد مسجد

کوفه شدم و دیدم که او قدم می زند و می فرماید: «به خدا سوگند من نمی پذیرم، به خدا سوگند چنین چیزی هرگز انجام نخواهد گرفت.»

ص: 46


1- 49.. و روی بحذف الاسناد عن جابر بن عبد الله(رحمه الله)، قال: رایت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) و هو خارج من الکوفة، فتبعته من ورائه حتّی اذا صار الی جبانة الیهود فوقف فی وسطها، و نادی: «یا یهود، یا یهود» فاجابوه من جوف القبور: لبیک لبیک مطلاع. یعنون بذلک یا سیدنا. قال: «کیف ترون العذاب؟» فقالوا: بعصیاننا لک کهارون، فنحن و من عصاک فی العذاب الی یوم القیامة.
2- 50.. ثم صاح صیحة کادت السموات یتفطرن، فوقعت مغشیا علی وجهی من هول ما رایت. فلما افقت رایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) علی سریر من یاقوتة حمراء، علی راسه اکلیل من جوهر، و علیه حلل خضر و صفر، و وجهه کدائرة القمر.

پس من گفتم:«ای مولای من! با چه کسی سخن می گویید، در حالی که من کسی را نمی بینم؟»(1) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «ای جابر! برهوت برای من کشف شد و آن دو نفر [شَنبِوَیه و حبتر] و پیروان شان را دیدم که در داخل تابوتی در برهوت عذاب می شدند و مرا صدا زدند و گفتند: یا اباالحسن یا امیرالمؤمنین! ما را به دنیا بازگردان تا به ولایت و فضل تو اقرار نماییم؛ و من به آنان گفتم: به خدا سوگند چنین نخواهم نمود و به خدا سوگند هرگز چنین چیزی واقع نخواهد شد.»

سپس آن حضرت(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود «وَ لَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ

لَکَاذِبُونَ».سپس فرمود: ای جابر احدی با وصیّ پیامبر مخالفت نمی کند جز آن که در قیامت کور خواهد بود و در عرصه ی قیامت همواره به رو می افتد.(2)

ص: 47


1- 51.. فقلت: یا سیدی، هذا ملک عظیم! قال: «نعم یا جابر، ان ملکنا اعظم من ملک سلیمان بن داود، و سلطاننا اعظم من سلطانه». ثم رجع، و دخلنا الکوفة، و دخلت خلفه الی المسجد، فجعل یخطو خطوات و هو یقول: «لا و الله لافعلت، لاو الله لاکان ذلک ابدا» فقلت: یا مولای لمن تکلم، و لمن تخاطب و لیس اری احدا!
2- 52.. فقال(علیه السلام): «یا جابر، کشف لی عن برهوت فرایت شنبویه و حبترا، و هما یعذبان فی جوف تابوت، فی برهوت، فنادیانی: یا ابا الحسن، یا امیرالمؤمنین، ردنا الی الدنیا نقر بفضلک، و نقر بالولایة لک. فقلت: لاو الله لافعلت، لاو الله لاکان ذلک ابدا». ثم قرا هذه الآیة: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ وَ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ «یا جابر، و ما من احد خالف وصی نبی الا حشره الله اعمی یتکبب فی عرصات القیامة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 412، ح 5]

سوره ی انعام [6]، آیات 29 تا 32

متن:

وَ قالُوا اِنْ هِیَ اِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ وَ لَوْ تَری اِذْ وُقِفُوا عَلی رَبِّهِمْ قالَ اَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ قالُوا بَلی وَ رَبِّنا قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِلِقاءِ اللهِ حَتَّی اِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یا حَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَ هُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ اَلا ساءَ ما یَزِرُونَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا اِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَ فَلا تَعْقِلُونَ

لغات:

«بغتة» یعنی فجاه و ناگهانی، و«حسرة»شدت ندامت است و «تفریط» به معنای تقصیر است و «افراط» زیاده روی و تجاوز از حد است،و«وزر» به معنای ثقل و سنگینی است، و «یزرون» یعنی یفعلون الوزر، و «وزر یزر وزرا» اذا اثم و «عقل و نهی و حجی» نظائرند.

ترجمه:

آن ها گفتند: «چیزی جز این زندگی دنیای ما نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد!»

(29) اگر آن ها را به هنگامی که در پیشگاه پروردگارشان ایستاده اند، ببینی! (به آن ها)

می گوید: «آیا این حق نیست؟» می گویند: «آری، قسم به پروردگارمان (حق است!)»

می گوید: «پس مجازات را بچشید به سزای آن چه انکار می کردید!» (30) آن ها که لقای

پروردگار را تکذیب کردند، مسلما زیان دیدند (و این تکذیب، ادامه می یابد) تا هنگامی

که ناگهان قیامت به سراغ شان بیاید می گویند: «ای افسوس بر ما که درباره آن، کوتاهی

ص: 48

کردیم!»و آن ها (بار سنگین)گناهان شان را بر دوش می کشند چه بد باری بر دوش خواهند

داشت! (31) زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آن ها

که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی اندیشید؟! (32)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ»(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

[هنگامی که] اهل آتش منازل بهشتی خود را می بینند [و به آنان گفته می شود: اگر از خدای خود را اطاعت کرده بودید به این جایگاه ها می رسیدید] می گویند:

«یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا» یعنی چه حسرت بزرگی برای ما رخداد؟! [و در آن حال گناهان خود را به دوش می گیرند و رهسپار دوزخ می شوند.](2)

مولّف گوید:

آیه «وَ لَوْ تَرَی اِذْ وُقِفُواْ عَلَی رَبِّهِمْ قَالَ اَ لَیْسَ هَذَا بِالْحَقِّ» خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می باشد و درباره ی عذاب سخت کفّار و منکرین قیامت است و جواب «لو» چون معلوم بوده حذف شده است چنان که در آیات ذیل نیز حذف شده است.

«وَ لَوْ تَرَیَ اِذْ وُقِفُواْ عَلَی النَّارِ فَقَالُواْ یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَ لَا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»(3)، «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ اَیْدِیهِمْ

ص: 49


1- 53.. سوره ی انعام، آیه ی 31.
2- 54.. روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) فی هذه الآیة یری اهل النّار منازلهم من الجنّة فیقولون یا حَسْرَتَنا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ اَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ تمثیل لاستحقاقهم آضار الآثام اَلا ساءَ ما یَزِرُونَ بئس شیئًا یزرونه و زرهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 115]
3- 55.. سوره ی انعام، آیه ی 27.

اَخْرِجُواْ اَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ»،(1) «وَ لَوْ تَرَی اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ»،(2) «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُو رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا اَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا اِنَّا مُوقِنُونَ»،(3) «وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ اِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا اَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ»،(4) «وَ لَوْ تَرَی اِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَ اُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ ٭ وَ قَالُوا آمَنَّا بِهِ وَ اَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ».(5) در آیات فوق انواع حسرت ها و بیچارگی های کفّار و مشرکین و ستم کاران و پیروان آنان دیده می شود و هر مومنی می تواند با توجّه به این آیات متذکّر قیامت و احوال اهل دوزخ شود و از غفلت ها و سستی ها و هوس های دنیا پرهیز نماید. «اللّهمّ نبّهنا عن نومة الغافلین».

سوره ی انعام [6]، آیات 33 تا 36

متن:

قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَیَحْزُنُكَ الَّذی یَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لایُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلی ما كُذِّبُوا وَ اُوذُوا حَتَّی اَتاهُمْ نَصْرُنا وَ لامُبَدِّلَ لِكَلِماتِ اللهِ وَ لَقَدْ جاءَكَ مِنْ نَبَاِ الْمُرْسَلینَ وَ اِنْ كانَ كَبُرَ عَلَیْكَ اِعْراضُهُمْ فَاِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الْاَرْضِ اَوْ سُلَّمًا فِی السَّماءِ فَتَاْتِیَهُمْ بِآیَةٍ وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدی فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْجاهِلینَ اِنَّما یَسْتَجیبُ الَّذینَ یَسْمَعُونَ وَ الْمَوْتی یَبْعَثُهُمُ اللهُ ثُمَّ اِلَیْهِ یُرْجَعُونَ

ص: 50


1- 56.. سوره ی انعام، آیه ی 93.
2- 57.. سوره ی انفال، آیه ی 50.
3- 58.. سوره ی سجده، آیه ی 12.
4- 59.. سوره ی سبا، آیه ی 31.
5- 60.. سوره ی سبا، آیه ی 52.

لغات:

«نفق» به معنای تونل است،و منافق نیز به خاطر خروج از ایمان به کفر است، و «نفقه» نیز از این معناست چرا که مال از دست دهنده خارج می شود و به عیال می رسد، و «سلّم» به معنای نردبان است و سبب سلامت می شود و «استجابت» از جوب به معنای قطع است و فرق آن با اجابت این است که در استجابت معنای قبول وجود دارد و «یجیب» اعم است.

ترجمه:

ما می دانیم که گفتار آن ها، تو را غمگین می کند ولی (غم مخور! و بدان که) آن ها تو را تکذیب نمی کنند بلکه ظالمان، آیات خدا را انکار می نمایند. (33) پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیبها، صبر و استقامت کردند و (در این راه،) آزار دیدند، تا هنگامی که یاری ما به آن ها رسید. (تو نیز چنین باش! و این، یکی از سنّت های الهی است) و هیچ چیز نمی تواند سنن خدا را تغییر دهد و اخبار پیامبران به تو رسیده است. (34) و اگر اعراض آن ها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمان ها را جست وجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آن ها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمی آورند!) امّا اگر خدا بخواهد، آن ها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش! (35) تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند امّا مردگان(و آن ها که روح انسانی را از دست داده اند، ایمان نمی آورند و) خدا آن ها را (در قیامت)برمی انگیزد سپس به سوی او، بازمی گردند. (36)

ص: 51

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لَقدْ جَاءکَ مِن نَّبَاِ الْمُرْسَلِینَ»

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

شخصی نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیه ی «فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ

اللهِ یَجْحَدُونَ» را قرائت نمود و آن حضرت(علیه السلام) فرمود: «آری به خدا سوگند رسول

خدا(صلی الله علیه و آله) را تکذیب سختی نمودند و لکن مقصود این است که آنان سخن حقّی نداشتند که بتواند حق آن حضرت(صلی الله علیه و آله) را ابطال و تکذیب نمایند. »(1)

حفص بن غیاث گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود: ای حفص [در این دنیا] کسی که صبر کند، مدّت کوتاهی را صبر می کند، و کسی که بی صبری و جزع کند، مدّت کوتاهی را جزع می کند؛ و بر تو باد که در جمیع امور خود صابر باشی، چرا که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به نبوّت مبعوث نمود و او را امر به صبر و رفق کرد و فرمود: «وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا» و فرمود: «اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ السَّیِّئَةَ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.»(2)

ص: 52


1- 61.. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن النضر ابن سوید، عن محمّد بن ابی حمزة، عن یعقوب بن شعیب، عن عمران بن میثم،عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «قرا رجل علی امیرالمؤمنین(علیه السلام): فَاِنَّهُمْ لایُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ فقال: بلی و الله لقد کذبوه اشد التکذیب، و لکنها مخففة: لایکذبونک، ای لایاتون بباطل یکذبون به حقک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 413، ح 3]
2- 62.. ثم قال علی بن ابراهیم، حدثنی ابی، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقری، عن حفص بن غیاث، قال:قال ابو عبد الله(علیه السلام):«یا حفص، ان من صبر صبر قلیلا، و ان من جزع جزع قلیلا ثم قال علیک بالصبر فی جمیع امورک، فان الله بعث محمّدا و امره بالصبر و الرفق، فقال: وَ اصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِیلًا و قال: ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ فَاِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ.

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صبر پیشه کرد تا این که آزارهای سختی و نسبُت های ناگواری به او دادند و سینه او تنگ شد و خداوند به او فرمود: «وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ» سپس او را تکذیب نمودند و نسبُت های ناگواری به او دادند و او محزون و غمگین شد، و خداوند به او فرمود: «قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَ لَکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیَاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ ٭ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَی مَا کُذِّبُواْ وَ اُوذُواْ حَتَّی اَتَاهُمْ نَصْرُنَا.»(1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)خود را ملزم به صبر کرد و نشست و مشغول ذکر خدای تبارک و تعالی شد و مردم او را تکذیب نمودند تا این که فرمود: «من نسبت به خود و خانواده و آبروی خود صبر نمودم و لکن نمی توانم ببینم آنان به پروردگار من توهین می کنند؛» و خداوند این آیه را نازل نمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ ٭ فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ.»(2)

پس رسول خدا(علیه السلام) در جمیع احوال خود صبر نمود و خداوند او را به ائمّه ی از عترت او(علیه السلام) بشارت داد و آنان را توصیف به صبر نمود و فرمود: «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ کَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ.»(3)

ص: 53


1- 63.. فصبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) حتّی نالوه بالعظائم، و رموه بها، فضاق صدره، فانزل الله؟عز؟: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ اَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِما یَقُولُونَ. ثم کذبوه و رموه، فحزن لذلک، فانزل الله تعالی: قَدْ نَعْلَمُ اِنَّهُ لَیَحْزُنُکَ الَّذِی یَقُولُونَ فَاِنَّهُمْ لایُکَذِّبُونَکَ وَ لکِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللهِ یَجْحَدُونَ وَ لَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ اُوذُوا حَتَّی اَتاهُمْ نَصْرُنا.
2- 64.. فالزم نفسه الصبر، فقعدوا و ذکروا الله تبارک و تعالی بالسوء و کذبوه، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): لقد صبرت علی نفسی و اهلی و عرضی، و لاصبر لی علی ذکرهم الهی. فانزل الله: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ فَاصْبِرْ عَلی ما یَقُولُونَ.
3- 65.. فصبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی جمیع احواله، ثم بشر فی الائمة من عترته، و وصفوا بالصبر، فقال: وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً یَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ.

در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«الصَّبْرُ مِنَ الْاِیمَانِ کَالرَّاْسِ مِنْ الْبَدَنِ» و خداوند از او تشکّر نمود و این آیه بر او نازل شد «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنَی عَلَی بَنِی اِسْرَآئِیلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا کَانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ مَا کَانُواْ یَعْرِشُونَ.»(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«این آیه بشارت و انتقام است»و از آن پس خداوند برای رسول خدا مباح نمود که مشرکان را هر کجا بیابد بکشد، و خداوند به دست پیامبر خود و یارانش مشرکان را کشت و این پاداش دنیایی صبر او بود و پاداش صبر او در آخرت ذخیره شد.(2)

«وَ اِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْرَاضُهُمْ…»(3)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله)دوست می داشت که حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف،

مسلمان شود، و در این راه بسیار کوشید، و لکن حارث به خاطر شقاوتی که داشت مسلمان نشد و این برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گران آمد و این آیه نازل شد «وَ اِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْرَاضُهُمْ… الی قوله: نَفَقًا فِی الاَرْضِ…»(4)

ص: 54


1- 66.. فعند ذلک قال(علیه السلام): الصبر من الایمان کالراس من البدن. فشکر الله ذلک له فانزل الله علیه: وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی اِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما کانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما کانُوا یَعْرِشُونَ.
2- 67.. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): آیة بشری و انتقام. فاباح الله قتل المشرکین حیث وجدوا، فقتلهم الله علی یدی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و احبائه، و عجل الله له ثواب صبره، مع ما ادخر له فی الآخرة من الاجر». [تفسیر برهان، ج 2، ص 414، ح 6]
3- 68.. سوره ی انعام، آیه ی 35.
4- 69.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله وَ اِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْراضُهُمْ قال کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یحب اسلام الحارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف دعاه رسول الله(صلی الله علیه و آله) ان یسلم فغلب علیه الشقاء فشق ذلک علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فانزل الله وَ اِنْ کانَ کَبُرَ عَلَیْکَ اِعْراضُهُمْ الی قوله نَفَقًا فِی الْاَرْضِ یقول سربا. [تفسیر قمی، ج 1، ص 197، ح 14] B

سوره ی انعام [6]، آیات 37 تا 41

متن:

وَ قالُوا لَوْ لانُزِّلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ اِنَّ اللهَ قادِرٌ عَلی اَنْ یُنَزِّلَ آیَةً وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْاَرْضِ وَ لاطائِرٍ یَطیرُ بِجَناحَیْهِ اِلَّا اُمَمٌ اَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِی الْكِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُكْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَاِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ قُلْ اَ رَاَیْتَكُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُ اللهِ اَوْ اَتَتْكُمُ السَّاعَةُ اَ غَیْرَ اللهِ تَدْعُونَ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ بَلْ اِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَكْشِفُ ما تَدْعُونَ اِلَیْهِ اِنْ شاءَ وَ تَنْسَوْنَ ما تُشْرِكُونَ

لغات:

«دابة»هر حیوانی است که به آرامی روی زمین راه می رود،و«دبّ یدب دبیبا»اذا مشی مشیا فیه تقارب خطور،و«دبوب و دیبوب»نمام را گویند و فی الحدیث«لا یدخل الجنة دیبوب و لا قلاغ» و القلاع: الواشی بالرجل لیقتلعه.

ترجمه:

و گفتند:«چرا نشانه(و معجزه ای)از طرف پروردگارش بر او نازل نمی شود؟!»بگو:«خداوند،قادر است که نشانه ای نازل کند ولی بیشتر آن ها نمی دانند!»(37) هیچ جنبنده ای در زمین، و هیچ پرنده ای که با دو بال خود پرواز می کند، نیست مگر این که امّت هایی همانند شما هستند. ما هیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم سپس همگی

ص: 55

به سوی پروردگارشان محشور می گردند.(38) آن ها که آیات ما را تکذیب کردند،کرها و

لال هایی هستند که در تاریکی ها قرار دارند. هر کس را خدا بخواهد (و مستحق باشد،) گم راه می کند و هر کس را بخواهد (و شایسته بداند،) بر راه راست قرار خواهد داد.(39) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب پروردگار به سراغ شما آید، یا رستاخیز برپا شود، آیا

(برای حل مشکلات خود،) غیر خدا را می خوانید اگر راست می گویید؟!» (40) (نه،) بلکه

تنها او را می خوانید! و او اگر بخواهد، مشکلی را که به خاطر آن او را خوانده اید، برطرف می سازد و آن چه را (امروز) هم تای خدا قرار می دهید، (در آن روز) فراموش خواهید کرد. (41)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ…»(1)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

خداوند پیامبر ما(صلی الله علیه و آله) را از بین مردم خارج نکرد تا دین خود را کامل نمود و قرآنی را فرستاد که در آن همه حقایق موجود است و حلال و حرام و حدود و احکام و آن چه مردم به آن نیاز دارند کاملا در آن بیان شده است، چنان که می فرماید:

«مَّا فَرَّطْنَا فِی الکِتَابِ مِن شَیْءٍ»(2)

ص: 56


1- 70.. سوره ی انعام، آیه ی 38.
2- 71..محمّد بن یعقوب: عن ابی محمّد القاسم بن العلاء(رحمه الله)، رفعه، عن عبد العزیز بن مسلم، عن الرّضا(علیه السلام)، قال: «ان الله؟عز؟ لم یقبض نبینا(صلی الله علیه و آله) حتی اکمل له الدین، و انزل علیه القرآن فیه تبیان کل شی ء، بین فیه الحلال و الحرام، و الحدود و الاحکام، و جمیع ما یحتاج الیه الناس کملا، فقال ؟عز؟: ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْ ءٍ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 417، ح 2]

«وَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

یعنی، «صُمٌ عَنِ الْهُدَی وَ بُکْمٌ لَا یَتَکَلَّمُونَ بِخَیْرٍ». یعنی کرانی هستند که هدایت نمی شوند، و گنگ هایی هستند که سخن نیکی نمی گویند. «فِی الظُّلُمَاتِ» یعنی آنان در تاریکی کفر به سر می برند.(2)

«مَن یَشَاِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَن یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ»(3)

امام باقر(علیه السلام) در ادامه حدیث فوق می فرماید:

این آیه ردّ گروه قدریّه [یعنی جبریّه] این امّت است،خداوند آنان را در قیامت با صائبین [ستاره پرستان] و نصارا و مجوس محشور خواهد نمود، از این رو می گویند: «رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشْرِکِینَ».(4)

سپس امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آگاه باشید که هر امّتی را مجوسی هست و مجوس این امّت کسانی هستند که می گویند: تقدیری نیست و مشیّت تقدیر و قدرت به دست خود ماست.(5)

ص: 57


1- 72.. سوره ی انعام، آیه ی 39.
2- 73.. ثم قال علی بن ابراهیم: حدثنا احمد بن محمّد، قال: حدثنا جعفر بن عبد الله، قال: حدثنا کثیر ابن عیاش، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله تعالی الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ. یقول: «صم عن الهدی، و بکم لایتکلمون بخیر فِی الظُّلُماتِ یعنی ظلمات الکفر.[تفسیر برهان، ج 2، ص 417، ح 5]
3- 74..سوره ی انعام، آیه ی39.
4- 75.. مَنْ یَشَاِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ و هو رد علی قدریة هذه الامة، یحشرهم الله یوم القیامة مع الصابئین و النصاری و المجوس فیقولون: وَ اللهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ.
5- 76.. یقول الله: انْظُرْ کَیْفَ کَذَبُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ قال فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله):الا ان لکل امة مجوسا، و مجوس هذه الامة الذین یقولون: لاقدر، و لایزعمون ان المشیئة و القدرة الیهم و لهم». (همان) B

علی بن ابراهیم گوید:

در نسخه ی دیگری امام باقر(علیه السلام) می فرماید: آنان می گویند: مشیّت و قدرت نه به

نفع ماست و نه به ضرر ماست. و در نسخه سوّمی آمده که می گویند: مشیّت و قدرت نه به دست ماست و نه برای ماست.

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آیه ی «مَن یَشَاِ اللّهُ یُضْلِلْهُ وَ مَن یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» درباره ی کسانی نازل شده که اوصیای پیامبران را تکذیب می نموده و خداوند آنان را کر و گنگ و در ظلمات و تاریکی قرار داده است.

سپس فرمود:کسانی که از فرزندان ابلیس هستند،به اوصیای پیامبران هرگز ایمان نمی آورند و آنان را تصدیق نمی کنند، و آنان کسانی اند که خداوند گم راه شان می نماید، و از فرزندان آدم کسانی که ایمان به اوصیا داشته باشند در صراط مستقیم خواهند بود….(1)

ص: 58


1- 77.. علی بن ابراهیم: قال: حدثنا جعفر بن احمد قال: حدثنا عبد الکریم، قال: حدثنا محمّد بن علی، قال: حدثنا محمّد بن الفضیل، عن ابی حمزة، قال: سالت ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: وَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَاِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَاْ یَجْعَلْهُ عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ. فقال(علیه السلام): «نزلت فی الذین کذبوا باوصیائهم صُمٌّ وَ بُکْمٌ کما قال الله فِی الظُّلُماتِ من کان من ولد ابلیس فانه لایصدق بالاوصیاء، و لایؤمن بهم ابدا، و هم الذین اضلهم الله، و من کان من ولد آدم آمن بالاوصیاء فهم عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 418، ح 6]

«بَلْ اِیَّاهُ تَدْعُونَ فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ… وَ تَنسَوْنَ مَا تُشْرِکُونَ»(1)

ابوحمزه گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود این است که آنان هنگام بیچارگی خدا را می خوانند وخداوند اگر بخواهد بیچارگی و بلا را از آنان برطرف می کند و آنان در آن شرک، شرک خود را فراموش می نمایند و از بُت های خود غافل می شوند.(2)

سوره ی انعام [6]، آیات 42 تا 45

متن:

وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ فَلَوْلا اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لكِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما كانُوا یَعْمَلُونَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ اَبْوابَ كُلِّ شَیْ ءٍ حَتَّی اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ

لغات:

«باساء»جمع باس به معنای خوف است،و«ضراء» از ضر است، و «تضرع» به معنای تذلّل است، و «مبلس» به معنای شدید الحسرة است و به معنای منقع الحجة نیز می باشد و «دابر القوم» کسی است که آنان را تدبیر می کند و از عقب آنان حرکت می نماید، و دابر بر معنای اصل نیز آمده چنان که خداوند می فرماید: «دابر هولاء مقطوع» و «قطع الله دابره» یعنی قطع اصله.

ص: 59


1- 78.. سوره ی انعام، آیه ی 41.
2- 79.. قال: تدعون الله اذا اصابکم ضر، ثم اذا کشف عنکم ذلک تَنْسَوْنَ ما تُشْرِکُونَ ای تترکون الاصنام. [تفسیر برهان، ج 2، ص 418، ح 6]

ترجمه:

ما به سوی امّت هایی که پیش از تو بودند،(پیامبرانی) فرستادیم(و هنگامی که با این پیامبران به مخالفت برخاستند،) آن ها را با شدّت و رنج و ناراحتی مواجه ساختیم شاید (بیدار شوند و در برابر حق،) خضوع کنند و تسلیم گردند! (42) چرا هنگامی که مجازات ما به آنان رسید، (خضوع نکردند و) تسلیم نشدند؟! بلکه دل های آن ها قساوت پیدا کرد و شیطان، هر کاری را که می کردند، در نظرشان زینت داد! (43) (آری،) هنگامی که (اندرزها سودی نبخشید، و) آن چه را به آن ها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمت ها) را به روی آن ها گشودیم تا (کاملا) خوشحال شدند (و دل به آن بستند) ناگهان آن ها را گرفتیم (و سخت مجازات کردیم) در این هنگام، همگی مایوس شدند (و درهای امید به روی آن ها بسته شد). (44) و (به این ترتیب،) دنباله (زندگی) جمعیّتی که ستم کرده بودند، قطع شد. و ستایش مخصوص خداوند، پروردگار جهانیان است. (45)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آیه «فَلَوْلا اِذْ جَاءهُمْ بَاْسُنَا…»می گوید:بلا و عقوبت که می آید باید مردم به درگاه خدا تضرّع کنند و چون تضرّع نکنند خداوند نعمت های دنیا را بر آنان فراوان می کند و بی نیاز می شوند و این خود عقوبتی است برای آنان و هنگامی که شاد و سرگرم دنیا هستند خداوند ناگهان آنان را می گیرد و ناامید می شوند و این سخنی است که خداوند به موسی هنگام مناجات فرمود.(1)

ص: 60


1- 80.. و قوله؟عز؟ لنبیه(صلی الله علیه و آله): وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا اِلی اُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَاَخَذْناهُمْ بِالْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ یعنی کی یتضرعوا. ثم قال: فَلَوْ لااِذْ جاءَهُمْ یعنی فهلا اذ جاءهم بَاْسُنا تَضَرَّعُوا وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ ما کانُوا یَعْمَلُونَ فلما لم یتضرعوا فتح الله علیهم الدنیا و اغناهم، عقوبة لفعلهم الردی ء، فلما فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ای آیسون، و ذلک قول الله تبارک و تعالی فی مناجاته لموسی(علیه السلام). [تفسیر برهان، ج 2، ص 418، ح 6]B

سپس مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

خداوند در مناجات خود به موسی فرمود: ای موسی هنگامی که دیدی فقر و تنگنایی به طرف تو می آید، به خود بگو: مرحبا به شعار صالحین. و اگر دیدی دنیا به تو روی آورده بگو: این عقوبت دنیایی گناه من است چرا که دنیا به کسی روی نمی آورد مگر برای این که گناه خود را فراموش کند، و در حقیقت اقبال دنیا عقوبت گناهی است که انجام داده است.(1) [اعاذنا الله مِنْ کُلِ مَا یَکْرَهُ].

«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ اَبْوَابَ کُلِّ شَیْءٍ…»(2)

ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

امّا آیه «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ» یعنی هنگامی که مردم ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) که

مامور به پذیرفتن آن بودند را ترک کردند، ما دولت دنیا را برای آنان فراهم نمودیم و آنان روی زمین سلطه پیدا کردند. و امّا آیه «حَتَّی اِذَا فَرِحُواْ بِمَا اُوتُواْ اَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَاِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» یعنی هنگامی که حضرت مهدی قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می کند عقوبت ما یک باره آنان را فرا می گیرد مثل این که قدرت و سلطانی

ص: 61


1- 81.. ثم قال علی بن ابراهیم: حدثنی ابی، عن القاسم بن محمّد، عن سلیمان بن داود المنقری،عن حفص بن غیاث، عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «کان فی مناجاة الله لموسی(علیه السلام): یا موسی،اذا رایت الفقر مقبلا فقل: مرحبا بشعار الصالحین. و اذا رایت الغنی مقبلا فقل: ذنب عجلت عقوبته. فما فتح الله علی احد هذه الدنیا الا بذنب ینسیه ذلک الذنب، فلا یتوب، فیکون اقبال الدنیا علیه عقوبة لذنبه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 418، ح 7]
2- 82.. سوره ی انعام، آیه ی 44.

نداشته اند.بنابراین آخر این آیه یعنی«فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ» درباره ی محمّد(صلی الله علیه و آله) [و آل او] نازل شده است.(1)

«فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(2)

فضیل بن عیاض گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مسلمان با تقوا و ورع کیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمود:

کسی که از محارم خدا و غاصبین خلافت پرهیز نماید. سپس فرمود: و اگر از شبهات پرهیز نکند وارد محرّمات می شود و نمی فهمد و اگر حرام و منکر را ببیند و از آن نهی نکند و قادر بر آن باشد در حقیقت دوست داشته که نافرمانی خدا انجام شود و این، مبارزه و دشمنی با خداوند، محسوب می شود؛ و کسی که باقی ماندن ظالمین را دوست بدارد، انجام گناه را دوست داشته است در حالی که خداوند خود را نسبت به هلاک نمودن ستم کاران ستایش نموده و می فرماید: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ.»(3)

ص: 62


1- 83.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنا جعفر بن احمد، قال: حدثنی عبد الکریم بن عبد الرحیم، عن محمّد بن علی، عن محمّد بن الفضیل، عن ابی حمزة، قال: سالت ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله تعالی: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیْهِمْ اَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ. قال: «اما قوله: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ یعنی فلما ترکوا ولایة علی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و قد امروا بها فَتَحْنا عَلَیْهِمْ اَبْوابَ کُلِّ شَیْ ءٍ یعنی دولتهم فی الدنیا، و ما بسط لهم فیها. و اما قوله: حَتَّی اِذا فَرِحُوا بِما اُوتُوا اَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَاِذا هُمْ مُبْلِسُونَ یعنی بذلک قیام القائم(علیه السلام)، حتّی کانهم لم یکن لهم سلطان قط، فذلک قوله بَغْتَةً فنزلت بخبره هذه الآیة علی محمّد(صلی الله علیه و آله)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 419، ح 1]
2- 84.. سوره ی انعام، آیه ی45 .
3- 85.. ابن بابویه: عن ابیه، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن القاسم بن محمّد الاصفهانی، عن سلیمان ابن داود المنقری، عن فضیل بن عیاض، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: قلت له: من الورع من الناس؟ فقال: «الذی یتورع عن محارم الله، و یجتنب هؤلاء، و اذا لم یتق الشبهات وقع فی الحرام، و هو لایعرفه، و اذا رای المنکر فلم ینکره، و هو یقوی علیه، فقد احب ان یعصی الله، و من احب ان یعصی الله فقد بارز الله بالعداوة، و من احب بقاء الظالمین فقد احب ان یعصی الله، ان الله تبارک و تعالی حمد نفسه علی اهلاک الظلمة فقال: فَقُطِعَ دابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِینَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 419، ح 3]B

سوره ی انعام [6]، آیات 46 تا 49

متن:

قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللهُ سَمْعَكُمْ وَ اَبْصارَكُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِكُمْ مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَاْتیكُمْ بِهِ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ قُلْ اَرَاَیْتَكُمْ اِنْ اَتاكُمْ عَذابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَكُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ وَ ما نُرْسِلُ الْمُرْسَلینَ اِلَّا مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ فَمَنْ آمَنَ وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا یَمَسُّهُمُ الْعَذابُ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ

ترجمه:

بگو:«به من خبر دهید اگر خداوند،گوش و چشم های تان را بگیرد، و بر دل های شما مهر نهد (که چیزی را نفهمید)، چه کسی جز خداست که آن ها را به شما بدهد؟!» ببین

چگونه آیات را به گونه های مختلف برای آن ها شرح می دهیم، سپس آن ها روی می گردانند!

(46) بگو: «به من خبر دهید اگر عذاب خدا به طور ناگهانی (و پنهانی) یا آشکارا به سراغ

شما بیاید، آیا جز جمعیّت ستم کار هلاک می شوند؟!» (47) ما پیامبران را،جز (به عنوان) بشارت دهنده و بیم دهنده، نمی فرستیم آن ها که ایمان بیاورند و (خویشتن را)اصلاح کنند، نه ترسی بر آن هاست و نه غمگین می شوند. (48) و آن ها که آیات ما را تکذیب کردند، عذاب (پروردگار) به خاطر نافرمانی ها به آنان می رسد. (49)

ص: 63

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«قُلْ اَرَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصَارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلَی قُلُوبِکُم»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید: «ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ»یعنی یکذبون.(2)

و در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) آمده که فرمود:

مقصود از«اِنْ اَخَذَ اللّهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصَارَکُمْ» این است که اگر خدا هدایت را از شما بگیرد [و چشم و گوش شما را از کار بیندازد] چه کسی جز خدا شما را هدایت خواهد نمود؟! و فرمود: «ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ.»(3)

«قُلْ اَ رَاَیْتَکُمْ اِنْ اَتَاکُمْ عَذَابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ»(4)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به مدینه هجرت نمود و اصحاب آن حضرت(صلی الله علیه و آله) مبتلای به سختی و بیماری شدند و به آن حضرت شکایت نمودند و خداوند به رسول خود(صلی الله علیه و آله) فرمود: به آنان بگو: اگر عذاب خدا «بَغْتَةً» یا «جَهْرَةً» می آمد تنها ستم کاران هلاک می شدند [و شما آسیبی نمی دیدید پس به خاطر سختی ها و بیماری ها شکوه نکنید.(5)

ص: 64


1- 86.. سوره ی انعام، آیه ی 46.
2- 87.. و قوله «ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ» ای یکذبون. [تفسیر قمی، ج 1، ص 201]
3- 88.. و عنه: قال: و فی روایة ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله تعالی: قُلْ اَ رَاَیْتُمْ اِنْ اَخَذَ اللهُ سَمْعَکُمْ وَ اَبْصارَکُمْ وَ خَتَمَ عَلی قُلُوبِکُمْ، قال: «یقول: ان اخذ الله منکم الهدی مَنْ اِلهٌ غَیْرُ اللهِ یَاْتِیکُمْ بِهِ انْظُرْ کَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ ثُمَّ هُمْ یَصْدِفُونَ یقول: یعرضون».[تفسیر برهان، ج 2، ص 421، ح 10]
4- 89.. سوره ی انعام، آیه ی 47.
5- 90.. و اما قوله قُلْ اَ رَاَیْتَکُمْ اِنْ اَتاکُمْ عَذابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ فانها نزلت لما هاجر رسول الله (صلی الله علیه و آله) الی المدینة و اصاب اصحابه الجهد و العلل و المرض فشکوا ذلک الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فانزل الله؟عز؟ قُلْ لهم یا محمّد اَ رَاَیْتَکُمْ اِنْ اَتاکُمْ عَذابُ اللهِ بَغْتَةً اَوْ جَهْرَةً هَلْ یُهْلَکُ اِلَّا الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ، ای انهم لایصیبهم الا الجهد و الضرر فی الدنیا، فاما العذاب الالیم الذی فیه الهلاک فلا یصیب الا القوم الظالمین. [تفسیر قمی، ج 1، ص 201]B

سوره ی انعام [6]، آیات 50 تا 53

متن:

قُلْ لااَقُولُ لَكُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللهِ وَ لااَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لااَقُولُ لَكُمْ اِنِّی مَلَكٌ اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا ما یُوحی اِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْاَعْمی وَ الْبَصیرُ اَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ وَ اَنْذِرْ بِهِ الَّذینَ یَخافُونَ اَنْ یُحْشَرُوا اِلی رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لاشَفیعٌ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ وَ لاتَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْكَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِكَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمینَ وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیَقُولُوا اَ هؤُلاءِ مَنَّ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا اَ لَیْسَ اللهُ بِاَعْلَمَ بِالشَّاكِرینَ

لغات:

«صدف عن الشئ صدوفا»اذا مال عنه، و صدف و صدفة بمعنی الجانب و الناحیة و صدف کل بناء مرتفع، و فی الحدیث کان النّبی(صلی الله علیه و آله) اذا ممر بصدف مائل اسرع المشی.

ترجمه:

بگو:«من نمی گویم خزاین خدا نزد من است و من،(جز آن چه خدا به من بیاموزد،)از غیب آگاه نیستم! و به شما نمی گویم من فرشته ام تنها از آن چه به من وحی می شود پیروی می کنم.» بگو: «آیا نابینا و بینا مساویند؟! پس چرا نمی اندیشید؟!» (50) و به وسیله آن (قرآن)، کسانی را که از روز حشر و رستاخیز می ترسند، بیم ده! (روزی که در آن،) یاور و سرپرست و شفاعت کننده ای جز او [خدا] ندارند شاید پرهیزگاری پیشه

ص: 65

کنند!(51)وکسانی را که صبح و شام خدا را می خوانند،و جز ذات پاک او نظری ندارند، از خود دور مکن!نه چیزی از حساب آن ها بر توست،ونه چیزی از حساب تو بر آن ها! اگر آن ها را طرد کنی، از ستم گران خواهی بود! (52) و این چنین بعضی از آن ها را با بعض دیگر آزمودیم (توانگران را به وسیله فقیران) تا بگویند: «آیا این ها هستند که خداوند از میان ما (برگزیده، و) بر آن ها منّت گذارده (و نعمت ایمان بخشیده است؟!» آیا خداوند، شاکران را بهتر نمی شناسد؟! (53)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«قُل لَّا اَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللهِ وَ لا اَعْلَمُ الْغَیْبَ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که موسی(علیه السلام)به کوه طور رفت به خدای خود گفت:خدایا خزائن خود را به من نشان ده؛ پس خداوند به او فرمود: ای موسی خزائن من این است که هر گاه چیزی را اراده کنم آن چیز انجام خواهد گرفت. «اِذَا اَرَدْتُ شَیْئًا اَنْ اَقُولَ لَهُ: کُنْ فَیَکُون.»(2)

«اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ…»(3)

گروهی خدمت حضرت رضا(علیه السلام) جمع بودند و درباره ی دو حدیث مختلفی که در

یک مساله از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده بود نزاع می کردند و حضرت رضا(علیه السلام) به آنان فرمود:

ص: 66


1- 91.. سوره ی انعام، آیه ی 50.
2- 92.. فی التوحید و المعانی و المجالس عن الصّادق(علیه السلام) لما صعد موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلّلام الی الطّور فنادی ربّه؟عز؟ قال یا ربّ ارنی خزائنک فقال تعالی یا موسی انّما خزائنی اذا اردت شیئًا ان اقول له کن فیکون. [تفسیر صافی، ج 2، ص 122]
3- 93.. سوره ی انعام، آیه ی 50.

خداوند چیزهایی را حرام و چیزهایی را حلال و چیزهایی را واجب نموده است و اگر روایتی درباره تحلیل حرام خدا و یا تحریم حلال خدا و یا مباح شدن واجبی رسیده باشد، نمی توان پذیرفت چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام نکرد، و واجبات و احکام الهی را تغییر نداد و درباره همه این ها تسلیم و مطیع و اجراکننده دستور خدا بود، همان گونه که خداوند به آن حضرت می فرماید: بگو: «اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا مَا یُوحَی اِلَیَّ» بنابراین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیرو امر خدا و مبلّغ رسالت الهی بوده است.(1)

«وَ اَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ اَن یُحْشَرُواْ اِلَی رَبِّهِمْ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از این آیه این است که خداوند می فرماید:ای رسول من با این قرآن کسانی را انذار کن که علاقه به ملاقات خداوند و امید به رحمت او را دارند، و قرآن شفاعت کننده ای است که خداوند شفاعت او را می پذیرد.(3)

ص: 67


1- 94.. فی العیون عن الرّضا علیه السّلام انّه سئل یومًا و قد اجتمع عنده قوم من اصحابه و قد کانوا یتنازعون فی الحدیثین المختلفین عن رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فی الشّی ء الواحد فقال ان اللَّه؟عز؟حرّم حرامًا و احلّ حلالًا و فرض فرائض فما جاء فی تحلیل ما حرّم اللَّه او تحریم ما احلّ اللَّه او رفع فریضة فی کتاب اللَّه رسمها قائم بلا نسخ نسخ ذلک فذلک شی ء لایسع الاخذ به لانّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) لم یکن لیحرّم ما احلّ اللَّه و لالیحلّل ما حرّم اللَّه و لالیغیّر فرائض اللَّه و احکامه و کان فی ذلک کلّه متّبعًا مسلّمًا مؤدِّیًا عن اللَّه؟عز؟ و ذلک قول اللَّه؟عز؟ اِنْ اَتَّبِعُ اِلَّا ما یُوحی اِلَیَّ فکان متّبعًا للَّه مؤدّیًا عن اللَّه ما امر به من تبلیغ الرّسالة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 122]
2- 95.. سوره ی انعام، آیه ی 51.
3- 96.. الطبرسی: قال الصّادق(علیه السلام): «انذر بالقرآن من یرجون الوصول الی ربهم برغبتهم فیما عنده، فان القرآن شافع مشفع». [تفسیر برهان، ج 2، ص 422، ح 2]

«وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

سبب نزول این آیه این بوده که گروهی[از مهاجرین] فقیر و مومن در مدینه [که محل زندگی و خانه ای نداشتند] روی صفه در کنار مسجد زندگی می کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را در آن محل اسکان داده بود و از ایشان دلجویی می نمود و بسا طعام و غذایی برای آنان می فرستاد و آنان همواره با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بودند و آن حضرت با آنان می نشست و مانوس بود و اغنیاء و خوش گذرانان دوست نمی داشتند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان هم نشین باشد و چون نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می آمدند می گفتند: «یا رسول الله این ها را از خود دور کن» تا این که روزی یکی از متکلّمین از انصار نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و دید یکی از اصحاب صفه خود را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چسبانده و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با او سخن می گوید، پس مرد انصار در جایی دور از آنان نشست و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نزدیک بیا و او نزدیک نیامد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا ترسیدی فقر او به تو سرایت کند؟! و چون مرد انصاری گفت: «یا رسول الله این ها را از خود دور کن» این آیه نازل شد «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم….»(2)

ص: 68


1- 97.. سوره ی انعام، آیه ی 52.
2- 98.. علی بن ابراهیم: کان سبب نزولها انه کان بالمدینة قوم فقراء مومنون یسمون اهل الصفة، و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) امرهم ان یکونوا فی صفة یاوون الیها، و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یتعاهدهم بنفسه، و ربما حمل الیهم ما یاکلون، و کانوا یختلفون الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فیقربهم و یقعد معهم، و یؤنسهم، و کان اذا جاء الاغنیاء و المترفون من اصحابه انکروا علیه ذلک، و یقولون له: اطردهم عنک. B فجاء یوما رجل من الانصار الی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و عنده رجل من اصحاب الصفة، قد لصق برسول الله(صلی الله علیه و آله) و رسول الله یحدثه، فقعد الانصاری بالبعد منهما، فقال له رسول الله(صلی الله علیه و آله):«تقدم» فلم یفعل، فقال له رسول الله(صلی الله علیه و آله): «لعلک خفت ان یلزق فقره بک؟!». فقال الانصاری: اطرد هؤلاء عنک. فانزل الله: وَ لاتَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 422، ح 3]

اصبغ بن نباته گوید:

هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز جمعه ای خطبه می خواند اشعث بن قیس از میان مردم حرکت نمود و نزد آن حضرت آمد و گفت: یا امیرالمؤمنین فقرا مانع من شدند که روی شما را ببینم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من چگونه می توانم آنان را از خود دور نمایم، آیا مردمی را از خود دور کنم که اوّل روز به دنبال روزی خدا هستند و آخر روز ذکر خدا را می گویند؟! سپس فرمود: اگر چنین کنم از ستم کاران خواهم بود.(1)

«وَ کَذَلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّیَقُولواْ اَهَؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَیْهِم مِّن بَیْنِنَا…»(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید: خداوند می فرماید:

ما این گونه اغنیاء را به خاطر ثروت شان می آزماییم تا معلوم شود آنان چگونه با فقرا مواساة و کمک می نمایند و چگونه حقوقی که خداوند در اموال شان واجب نموده است را پرداخت می نمایند؟ و فقرا را نیز امتحان می کنیم تا معلوم شود

ص: 69


1- 99.. عن الاصبغ بن نباتة قال بینما علی(علیه السلام) یخطب یوم الجمعة علی المنبر فجاء الاشعث بن قیس یتخطی رقاب الناس فقال: یا امیرالمؤمنین حالت الحمد بینی و بین وجهک، قال: فقال علی ع: ما لی و ما للضیاطرة اطرد قوما غدوا اول النهار یطلبون رزق الله، و آخر النهار ذکروا الله، ا فاطردهم فاکون من الظالمین. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 360، ح 26]
2- 100.. سوره ی انعام، آیه ی 53.

صبر آنان بر فقر چگونه است و چگونه از اموال ثروتمندان قطع طمع می کنند؟و تا ثروتمندان بگویند: آیا خداوند از بین ما بر فقرا منّت نهاده [و آنان رادوست می دارد؟! آری خداوند علّت توجّه خود به فقرا را شاکر بودن آنان دانسته و می فرماید: «اَ لَیْسَ اللّهُ بِاَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ.»(1)

زرارة گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» فرمود:

هنگامی که جان به این جا برسد و با دست خود به گلوی خویش اشاره نمود و فرمود: برای عالم توبه ای نیست، و برای جاهل راه توبه باز است.(2)

سوره ی انعام [6]، آیات 54 تا 58

متن:

وَ اِذا جاءَكَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لِتَسْتَبینَ سَبیلُ الْمُجْرِمینَ قُلْ اِنِّی نُهیتُ اَنْ اَعْبُدَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قُلْ لااَتَّبِعُ اَهْواءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ اِذًا وَ ما اَنَا مِنَ الْمُهْتَدینَ قُلْ اِنِّی عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ كَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ماتَسْتَعْجِلُونَ بِهِ اِنِ الْحُكْمُ اِلَّا لِلهِ

ص: 70


1- 101.. ثم قال وَ کَذلِکَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ ای اختبرنا الاغنیاء بالغناء لننظر کیف مواساتهم للفقراء و کیف یخرجون ما فرض الله علیهم فی اموالهم، فاختبرنا الفقراء لننظر کیف صبرهم علی الفقر و عما فی ایدی الاغنیاء و لِیَقُولُوا ای الفقراء اَ هؤُلاءِ الاغنیاء مَنَّ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنْ بَیْنِنا اَ لَیْسَ اللهُ بِاَعْلَمَ بِالشَّاکِرِینَ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 202]
2- 102.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ اِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ اَهْوَی بِیَدِهِ اِلَی حَلْقِهِ لَمْ یَکُنْ لِلْعَالِمِ تَوْبَةٌ وَ کَانَتْ لِلْجَاهِلِ تَوْبَةٌ. [کافی، 2، ص 440، ح 3]

یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ قُلْ لَوْ اَنَّ عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْاَمْرُ بَیْنی وَ بَیْنَكُمْ وَ اللهُ اَعْلَمُ بِالظَّالِمینَ

لغات:

«خزائن» جمع خزانة است،و آن اسم مکانی است که در آن چیزی را نگه داری می کنند. «سلام» در لغت چهار معنا دارد. 1. مصدر سلمت سلاما، 2. جمع سلامة،3. یکی از اسماء الله 4. نام درختی است، و سلام به معنای مصدر دعاء است برای دیگری که از آفات سالم بماند، و سلامی که نام خداوند است به معنای: ذوالسّلام است یعنی او مالک سلام است و بنده خود را از مکروه نجات می دهد، و به صلح نیز سلام گویند، و «بینه» علامت و دلالتی است که حق و باطل را جدا می کند، و «بیان» نیز به معنای دلالت است، و «استعجال» طلب کردن چیزی است در غیر وقت آن، و «حکم» فصل بالتمام امر است.

ترجمه:

هر گاه کسانی که به آیات ما ایمان دارند نزد تو آیند،به آن ها بگو:«سلام بر شما پروردگارتان، رحمت را بر خود فرض کرده هر کس از شما کار بدی از روی نادانی کند، سپس توبه و اصلاح (و جبران) نماید، (مشمول رحمت خدا می شود چرا که) او آمرزنده مهربان است.» (54) و این چنین آیات را برمیشمریم، (تا حقیقت بر شما روشن شود،)

و راه گناه کاران آشکار گردد.(55) بگو:«من از پرستش کسانی که غیر از خدا می خوانید، نهی شده ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی کنم اگر چنین کنم، گم راه شده ام و از هدایت یافتگان نخواهم بود!» (56) بگو: «من دلیل روشنی از پروردگارم دارم و شما آن را تکذیب کرده اید! آن چه شما درباره آن (از نزول عذاب الهی)

ص: 71

عجله دارید،به دستِ من نیست!حکم و فرمان، تنها از آنِ خداست!حق را از باطل جدا می کند، و او بهترین جدا کننده (حق از باطل) است.» (57) بگو: «اگر آن چه درباره آن عجله دارید نزد من بود، (و به درخواست شما ترتیب اثر می دادم، عذاب الهی بر شما نازل می گشت) و کار میان من و شما پایان گرفته بود ولی خداوند ظالمان را بهتر می شناسد (و بموقع مجازات می کند.)» (58)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه «وَ اِذَا جَاءکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ…» گوید:

خداوند بر پیامبر خود واجب نموده که بر گناه کاران تائب سلام نماید و بگوید:خداوند رحمت خود را بر مومنان گنه کار تائب واجب نموده است.(1)

زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که نفس و جان انسان به گلو رسید سپس با دست خود به گلوی خویش اشاره نموده و فرمود: در این وقت برای عالم توبه ای نیست و برای جاهل وقت توبه باقی است [و نیز فرمود: این آیه درباره ی توبه کنندگان از مومنین نیز نازل شده است.](2)

ص: 72


1- 103.. ثم فرض الله علی رسوله(صلی الله علیه و آله) ان یسلم علی التوابین و الذین عملوا السیئات ثم تابوا فقال وَ اِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ یعنی اوجب الرحمة لمن تاب و الدلیل علی ذلک قوله اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 202]
2- 104.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ اِذَا بَلَغَتِ النَّفْسُ هَذِهِ وَ اَهْوَی بِیَدِهِ اِلَی حَلْقِهِ لَمْ یَکُنْ لِلْعَالِمِ تَوْبَةٌ وَ کَانَتْ لِلْجَاهِلِ تَوْبَةٌ. [کافی، ج 2، ص 440، ح 3]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خدا رحمت کند بنده ای را که قبل از مرگ توبه کند، چرا که توبه انسان مومن را از چرک گناه پاک می کند و از شقاوت و هلاکت نجات می دهد و خداوند قبول توبه را نسبت به صالحین بر خود واجب نموده است و می فرماید: «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» و نیز می فرماید: «وَ مَن یَعْمَلْ سُوءًا اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللّهَ یَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِیمًا.»(1)

بعضی گفته اند: آیه «وَ اِذا جاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیاتِنا…»درباره علی(علیه السلام) و حمزه و زید نازل شده است؛ و بعضی گفته اند: درباره اصحاب صفه نازل شده است، و بعضی گفته اند درباره ی حمزه و جعفر و عمّار و مصعب بن عمیر و غیر آنان نازل شده است؛ و روایت شده که گروهی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: ما گناهان فراوانی انجام داده ایم. و آن حضرت(صلی الله علیه و آله) سکوت نمود و این آیه نازل شد.

مرحوم فیض پس از نقل آن چه گذشت می فرماید: منافاتی بین این روایات نیست.(2)

ص: 73


1- 105.. العیّاشی: عن ابی عمرو الزبیری، عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «رحم الله عبدا تاب الی الله قبل الموت، فان التوبة مطهّرة من دنس الخطیئة، و منقذة من شقاء الهلکة، فرض الله بها علی نفسه لعباده الصالحین، فقال: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ اَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءًا بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ اَصْلَحَ فَاَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا اَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللهَ یَجِدِ اللهَ غَفُورًا رَحِیمًا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 424]
2- 106.. و قیل انّ جماعةً اتوا رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و قالوا انّا اصبنا ذنوبًا کثیرة فسکت عنهم فنزلت. [تفسیر صافی، ج 2، ص 124]

«وَ کَذَلِکَ نفَصِّلُ الآیَاتِ وَ لِتَسْتَبِینَ سَبِیلُ الْمُجْرِمِینَ»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود این است که با ذکر آیات الهی بطلان اعتقاد و مذهب مجرمین [یعنی غاصبین خلافت] معلوم شود.(2)

«قُل لَّوْ اَنَّ عِندِی مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الاَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ…»(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از این آیه این است که خداوند به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به منافقین و غاصبین بگو: اگر من مامور بودم که آن چه شما در باطن خود پنهان کرده اید را

آشکار کنم و بگویم: که «شما انتظار می کشید تا مرگ من فرا رسد و بعد از من به اهل بیت من ظلم کنید» چنین می کردم، و کار من با شما به نهایت می رسید، و لکن من مامور به چنین چیزی نیستم؛ و مَثَل شما همان گونه است که خداوند می فرماید: «کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا اَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ» یعنی زمین به نور محمّد(صلی الله علیه و آله) [و اسلام] روشن شد همانند این که به نور خورشید روشن می شود، و مَثَل حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) مَثَل خورشید است و مَثَل وصیّ او مَثَل ماه است، چنان که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیَاء وَ الْقَمَرَ نُورًا» و یا می فرماید: «وَ آیَةٌ لَّهُمْ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَاِذَا هُم مُّظْلِمُونَ» و یا می فرماید: «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ» یعنی هنگامی که خداوند حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را قبض روح نمود، برای منافقین ظلمت

ص: 74


1- 107.. سوره ی انعام، آیه ی 55.
2- 108.. یعنی مذهبهم و طریقتهم تستبین اذا وصفناهم. [تفسیر قمی، ج 1، ص 202]
3- 109.. سوره ی انعام، آیه ی 58.

و تاریکی پدید آمد و آنان مقام و فضیلت اهل بیت او را نیافتند و نپذیرفتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ.»(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 59 تا 65

متن:

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها اِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلَّا یَعْلَمُها وَ لاحَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لارَطْبٍ وَ لایابِسٍ اِلَّا فی كِتابٍ مُبینٍ وَ هُوَ الَّذی یَتَوَفَّاكُمْ بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ ثُمَّ یَبْعَثُكُمْ فیهِ لِیُقْضی اَجَلٌ مُسَمًّی ثُمَّ اِلَیْهِ مَرْجِعُكُمْ ثُمَّ یُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ وَ یُرْسِلُ عَلَیْكُمْ حَفَظَةً حَتَّی اِذا جاءَ اَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَ هُمْ لایُفَرِّطُونَ ثُمَّ رُدُّوا اِلَی اللهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ اَلا لَهُ الْحُكْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحاسِبینَ قُلْ مَنْ یُنَجِّیكُمْ مِنْ

ص: 75


1- 110.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن محمّد، عن علی بن العبّاس، عن علی بن حماد، عن عمرو بن شمر، عن جابر، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: «قال الله؟عز؟ لمحمّد(صلی الله علیه و آله): قُلْ لَوْ اَنَّ عِنْدِی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضِیَ الْاَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ قال: لو انی امرت ان اعلمکم الذی اخفیتم فی صدورکم من استعجالکم بموتی لتظلموا اهل بیتی من بعدی، فکان مثلکم کما قال الله؟عز؟: کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نارًا فَلَمَّا اَضاءَتْ ما حَوْلَهُ یقول: اضاءت الارض بنور محمّد(صلی الله علیه و آله) کما تضی ء الشمس، فضرب الله مثل محمّد(صلی الله علیه و آله) الشمس، و مثل الوصی القمر، و هو قول الله؟عز؟: هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا و قوله: وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَاِذا هُمْ مُظْلِمُونَ و قوله؟عز؟: ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لایُبْصِرُونَ یعنی قبض محمّد(صلی الله علیه و آله) فظهرت الظلمة فلم یبصروا فضل اهل بیته، و هو قول الله؟عز؟: وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لایُبْصِرُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 424]

ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً لَئِنْ اَنْجانا مِنْ هذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرین َقُلِ اللهُ یُنَجِّیكُمْ مِنْها وَ مِنْ كُلِّ كَرْبٍ ثُمَّ اَنْتُمْ تُشْرِكُونَ قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلی اَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِكُمْ اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِكُمْ اَوْ یَلْبِسَكُمْ شِیَعًا وَ یُذیقَ بَعْضَكُمْ بَاْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَیْفَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لَعَلَّهُمْ یَفْقَهُونَ

لغات:

«مفاتح» جمع مفتح به معنای کلید است، و «مفتح» با فتح میم به معنای خزانه است، و فراء گفته است: «انّ مفاتحه لتنوء بالعصبة» یعنی خزائنه، و «توفی» قبض الشی علی التمام است، و توفیت الشئ و استوفیته یعنی آن چیز را دریافت نمودم، و «جرح» عمل با جارحة است و اجتراح به معنای اکتساب است، و لبست علیهم الامر اذا لم ابینه و خلطت بعضه ببعض، و «اللبس» اختلاط الامر و اختلاط الکلام و کل فرقة شیعة علی حدة و شیعت فلانا: اتبعته، و التشیع» هو الاتباع علی وجه التدین، و الشیعة صارت فی العرف اسما لتبعی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) علی سبیل الاعتقاد بامامته بعد النّبی(صلی الله علیه و آله) بلافصل.

ترجمه:

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست و جز او، کسی آن ها را نمی داند. او آن چه را در خشکی و دریاست می داند هیچ برگی (از درختی) نمی افتد، مگر این که از آن آگاه است و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز این که در کتابی آشکار [در کتاب علم خدا] ثبت است. (59) او کسی است که (روح) شما را در شب (به هنگام خواب) می گیرد و از آن چه در روز کرده اید، با خبر است سپس در روز شما را (از خواب) برمی انگیزد و (این وضع هم چنان ادامه می یابد) تا سرآمد معینی فرا

ص: 76

رسد سپس بازگشت شما به سوی اوست و سپس شما را از آن چه عمل می کردید،با خبر

می سازد. (60) او بر بندگان خود تسلّط کامل دارد و مراقبانی بر شما می گمارد تا زمانی که یکی از شما را مرگ فرا رسد (در این موقع،) فرستادگان ما جان او را می گیرند و آن ها (در نگاهداری حساب عمر و اعمال بندگان،) کوتاهی نمی کنند. (61) سپس (تمام بندگان) به سوی خدا، که مولای حقیقی آن هاست، بازمی گردند. بدانید که حکم و داوری، مخصوص اوست و او،سریعترین حسابگران است! (62) بگو:«چه کسی شما را از تاریکی های خشکی و دریا رهایی می بخشد؟ در حالی که او را با حالت تضرع (و آشکارا) و در پنهانی می خوانید (و می گویید:) اگر از این (خطرات و ظلمت ها) ما را رهایی می بخشد، از شکر گزاران خواهیم بود.» (63) بگو: «خداوند شما را از این ها، و از هر مشکل و ناراحتی، نجات می دهد باز هم شما برای او شریک قرار می دهید!(و راه کفر می پویید.)» (64) بگو: «او قادر است که از بالا یا از زیر پای شما، عذابی بر شما بفرستد یا به صورت دسته های پراکنده شما را با هم بیامیزد و طعم جنگ (و اختلاف) را به هر یک از شما به وسیله دیگری بچشاند.» ببین چگونه آیات گوناگون را (برای آن ها) بازگو می کنیم! شاید بفهمند (و بازگردند)! (65)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لَا یَعْلَمُهَا اِلَّا هُوَ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» علم غیب است و مقصود از «مِن وَرَقَةٍ» فرزند سقط شده است و مقصود از «حَبَّةٍ» فرزند است و مقصود از «ظُلُمَاتِ الاَرْضِ» ارحام زنان است

ص: 77


1- 111.. سوره ی انعام، آیه ی 59.

و مقصود از«وَ لَا رَطْبٍ»فرزندی است که زنده و باقی می ماند و مقصود از«وَ لَا یَابِسٍ» صورت فرزند در رحم است و همه این ها در کتاب مبین [و علم الهی]ثابت می باشد .(1)

حسین بن خالد گوید:

به امام کاظم(علیه السلام)عرض کردم: مقصود از آیه «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ…» چیست؟ فرمود: ورقه بچّه سقطی است که از رحم مادر پایین می آید قبل از آن که صدایی از او بلند شود. گفتم: «وَ لَا حَبَّةٍ» چیست؟ فرمود: فرزندی است که صدایی از او بلند شود و سقط شود. گفتم: «وَ لَا رَطْبٍ» چیست؟ فرمود: مضغه ای است که در رحم ساکن شود قبل از آن که خلقت او تمام شده باشد. گفتم: «وَ لَا یَابِسٍ» چیست؟ فرمود: فرزند تامّ الخلقه است. گفتم: «فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) چیست؟ فرمود:یعنی فی امام مبین.(2)

ص: 78


1- 112.. قال علی بن ابراهیم: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ یعنی علم الغیب لایَعْلَمُها اِلَّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلَّا یَعْلَمُها وَ لاحَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لارَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ قال: الورقة: السقط، و الحبة: الولد، و ظلمات الارض: الارحام، و الرطب: ما یبقی و یحیا، و الیابس: صورة ما تغیض الارحام، و کل ذلک فی کتاب مبین. [تفسیر برهان، ج 2، ص 425]
2- 113.. عن الحسین بن خالد، قال: سالت ابا الحسن(علیه السلام) عن قول الله: وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ اِلَّا یَعْلَمُها وَ لاحَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لارَطْبٍ وَ لایابِسٍ اِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ، فقال: «الورقة: السقط، یسقط من بطن امه من قبل ان یهل الولد». قال: فقلت: و قوله وَ لاحَبَّةٍ؟ قال: «یعنی الولد فی بطن امه اذا هل و یسقط من قبل الولادة».قال:قلت: قوله: وَ لارَطْبٍ؟ قال: «یعنی المضغة اذا اسکنت فی الرحم قبل ان یتم خلقها، قبل ان ینتقل». قال: قلت: قوله: وَ لایابِسٍ؟ قال: «الولد التام». قال: قلت: فِی کِتابٍ مُبِینٍ؟ قال: «فی امام مبین». [تفسیر برهان، ج 2، ص 426]

«وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَ یَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از«یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ»خواب است[که روح به طور موقّت از انسان جدا می شود] و مقصود از «مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ»عمل روزانه انسان است.و مقصود از«ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ» عمل خوب و بد انسان است [که خداوند او را در قیامت به خاطر عمل مبعوث خواهد نمود.](2)

«حَتَّیَ اِذَا جَاء اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَ هُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»(3)

در کتاب من لا یحضره الفقیه از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که از آن حضرت درباره ی آیات ذیل سوال شد: 1.«اللهُ یَتَوَفَّی الْاَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا…»(4)، 2. «قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»(5)، 3. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلآئِکَةُ طَیِّبِینَ»(6)، 4. «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی اَنفُسِهِمْ»(7)، 5. «اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ.»(8)

سپس سائل گفت:بسا در یک ساعت در اطراف عالم فراوان می میرند که عدد آنان را جزخدا نمی داند و این چگونه خواهد بود؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند برای ملک الموت اعوانی از ملائکه قرار داده است که به دستور او ارواح مردم را قبض می کنند،همان گونه که رئیس شرطه اعوانی دارد که آنان را برای انجام حوائج خود به این سو و آن سو می فرستد، بنابراین صحیح است بگوییم: ملائکه قبض روح می کنند، و صحیح

ص: 79


1- 114.. سوره ی انعام، آیه ی 60.
2- 115.. و قوله وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ یعنی بالنوم وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ یعنی ما عملتم بالنهار و قوله ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ یعنی ما عملتم من الخیر و الشر. [تفسیر قمی، ج 1، ص 203]
3- 116.. سوره ی انعام، آیه ی 61.
4- 117.. سوره ی الزّمر، آیه ی 42.
5- 118.. سوره ی السجدة، آیه ی 11.
6- 119.. سوره ی النّحل، آیه ی 32.
7- 120.. سوره ی النّحل، آیه ی 28.
8- 121.. سوره ی الانفال، آیه ی 50.

است بگوییم:ملک الموت قبض روح می کند،و صحیح است بگوییم:خداوند قبض روح می نماید.(1)

«ثُمَّ رُدُّواْ اِلَی اللهِ مَوْلاَهُمُ الْحَقِّ اَلاَ لَهُ الْحُکْمُ وَ هُوَ اَسْرَعُ الْحَاسِبِینَ»(2)

در کتاب اعتقادات صدوق; نقل شده که خداوند در روز قیامت با یک خطاب به اوّلین و آخرین حساب بندگان خود را انجام می دهد و هر کسی خطاب مخصوص به خود و عمل خود را می شنود و گمان می کند که تنها او مخاطب خداوند است نه دیگری و خداوند عاجز نیست که همه خلایق را در یک آن واحد خطاب می کند و هر کسی خطاب مخصوص به خود را بشنود و در آن روز خداوند حساب اوّلین و آخرین را در نصف ساعت دنیا [و آن واحد] انجام خواهد داد.(3)

ص: 80


1- 122.. ابن بابویه: قال: سئل الصّادق(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: اللهُ یَتَوَفَّی الْاَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها و عن قول الله؟عز؟: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ و عن قول الله؟عز؟: الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبِینَ و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمِی اَنْفُسِهِمْ و عن قوله؟عز؟: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا و عن قوله: وَ لَوْ تَری اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ و قد یموت فی الساعة الواحدة فی جمیع الآفاق ما لایحصیه الا الله؟عز؟، فکیف هذا؟ فقال: «ان الله تبارک و تعالی جعل لملک الموت اعوانا من الملائکة، یقبضون الارواح بمنزلة صاحب الشرطة له اعوان من الانس، یبعثهم فی حوائجه، فتتوفاهم الملائکة،و یتوفاهم ملک الموت من الملائکة مع ما یقبضه هو، و یتوفاهم الله؟عز؟ من ملک الموت». [تفسیر برهان، ج 2، ص 427]
2- 123.. سوره ی انعام، آیه ی 62.
3- 124.. و فی الاِعتقادات انّ اللَّه تعالی یخاطب عباده من الاَولین و الآخرین یوم القیامة بمجمل حساب عَمَلهم مخاطبة واحدة یسمع منها کل واحد قضیته دون غیره و یظنّ انّه المخاطب دون غیره لایشغله؟عز؟ مخاطبة عن مخاطبة و یفرغ من حساب الاولین و الآخرین فی مقدار نصف ساعة من ساعات الدّنیا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 127]

«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی اَن یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ اَوْ مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ اَوْ یَلْبِسَکُمْ

شِیَعًا…»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

«عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ» عذاب دخان و صیحه آسمانی است، و «مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ» خسف و فرو رفتن در زمین است، و «یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» اختلاف در دین و طعن به هم دیگر است، و «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم» کشتن هم دیگر می باشد، و همه این ها مربوط به مسلمانان اهل قبله است.(2)

و از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

مقصود از«مِّن فَوْقِکُمْ»سلاطین ستم گراند،و مقصود از«مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ»غلامان و نوکران ناشایسته و کسانی هستند که خیری در آنان نیست، و مقصوداز «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَاْسَ بَعْضٍ» همسایه ناشایسته است.(3)

ص: 81


1- 125.. سوره ی انعام، آیه ی 65.
2- 126.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله «هُوَ الْقادِرُ عَلی اَنْ یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ» هو الدخان و الصیحة «اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ» و هو الخسف «اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» و هو اختلاف فی الدین و طعن بعضکم علی بعض «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَاْسَ بَعْضٍ» و هو ان یقتل بعضکم بعضا، و کل هذا فی اهل القبلة. [تفسیر قمی، ج 1، ص 204]
3- 127.. ان من فوقکم السلاطین الظلمة و من تحت ارجلکم العبید السوء و من لاخیر فیه عن ابن عبّاس و هو المروی عن ابی عبد الله(علیه السلام) B «اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» ای یخلطکم فرقا مختلفی الاهواء لاتکونون شیعة واحدة و قیل هو ان یکلهم الی انفسهم فلا یلطف لهم اللطف الذی یؤمنون عنده و یخلیهم من الطافه بذنوبهم السالفة و قیل عنی به یضرب بعضکم ببعض بما یلقیه بینکم من العداوة و العصبیة و هو المروی عن ابی عبد الله (علیه السلام) «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَاْسَ بَعْضٍ» ای قتال بعض و حرب بعض و معناه یقتل بعضکم بعضا حتّی یفنی بعضکم بعضا کما قال وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًا بِما کانُوا یَکْسِبُونَ و قیل هو سواء الجوار. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 487]

و نیز از آن حضرت(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«عَذَابًا مِّن فَوْقِکُمْ»سلطان ظالم است،و «مِن تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ» افراد پست و کسانی اند که خیری در آنان نیست، و «اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا» عصبیّت و قومیّت است، و «وَ یُذِیقَ بَعْضَکُم بَاْسَ بَعْضٍ» همسایه آزاری است.(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 66 تا 70

متن:

وَ كَذَّبَ بِهِ قَوْمُكَ وَ هُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیْكُمْ بِوَكیلٍ لِكُلِّ نَبَاٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ وَ لكِنْ ذِكْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَكِّرْ بِهِ اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما كَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیٌّ وَ لاشَفیعٌ وَ اِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْها اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ اُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ بِما كانُوا یَكْفُرُونَ

ص: 82


1- 128.. فقوله «یَبْعَثَ عَلَیْکُمْ عَذابًا مِنْ فَوْقِکُمْ» قال السلطان الجائر اَوْ مِنْ تَحْتِ اَرْجُلِکُمْ قال السفلة و من لاخیر فیه اَوْ یَلْبِسَکُمْ شِیَعًا قال العصبیة وَ یُذِیقَ بَعْضَکُمْ بَاْسَ بَعْضٍ قال سوء الجوار. [تفسیر قمی، ج 1، ص 203]

لغات:

«ابسلوا بما کسبوا»ابسلته بحریرته، ای اسلمته بها،و المستبسل:المستسلم الذی یعلم انه لایقدر علی التخلص و«ان تعدل کل عدل»العدل الفداء و اصله المثل،و «الحمیم» الماء الحارّ احم حارّ و منه الحمام.

ترجمه:

قوم و جمعیّت تو،آن(آیات الهی)را تکذیب و انکار کردند،در حالی که حق است!(به آن ها) بگو: «من مسوول (ایمان آوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان.)» (66) هر خیری (که خداوند به شما داده،) سرانجام قرارگاهی دارد، (و در موعد خود انجام میگیرد.) و به زودی خواهید دانست! (67) هر گاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا می کنند، از آن ها روی بگردان تا به سخن دیگری بپردازند! و اگر شیطان از یاد تو ببرد، هرگز پس از یاد آمدن با این جمعیّت ستم گر منشین! (68) و (اگر) افراد با تقوا (برای ارشاد و اندرز با آن ها بنشینند)، چیزی از حساب (و گناه) آن ها بر ایشان نیست ولی (این کار، باید تنها) برای یادآوری آن ها باشد، شاید (بشنوند و) تقوی پیشه کنند! (69) و رها کن کسانی را که آیین (فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند، و زندگی دنیا، آن ها را مغرور ساخته، و با این (قرآن)، به آن ها یادآوری نما، تا گرفتار (عواقب شوم) اعمال خود نشوند! (و در قیامت) جز خدا، نه یاوری دارند، و نه شفاعت کننده ای! و (چنین کسی) هر گونه عوضی بپردازد، از او پذیرفته نخواهد شد آن ها کسانی هستند که گرفتار اعمالی شده اند که خود انجام داده اند نوشابه ای از آب سوزان برای آن هاست و عذاب دردناکی به خاطر این که کفر می ورزیدند (و آیات الهی را انکار) می کردند. (70)

ص: 83

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ…» (1)

عبدالاعلی ابن اعین گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کس ایمان به خدا و قیامت داشته باشد نباید در مجلسی بنشیند که به امامی دشنام داده می شود و یا از مسلمانی غیبت می شود، چرا که خداوند در قرآن می فرماید: «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ…».(2)

امام سجّاد(علیه السلام) به فرزند خود می فرماید:تو حق نداری با هر کسی می خواهی بنشینی،چرا که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ…»

سپس فرمود: و حق نداری هر چه را می خواهی بگویی، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ…» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز فرمود: «رَحِمَ اللهُ عَبْدًا قَالَ خَیْرًا فَغَنِمَ اَوْ صَمَتَ فَسَلِم» یعنی خدا رحمت کند بنده ای را که سخن خوبی بگوید و بهره مند شود، و یا سکوت کند و سالم بماند.

سپس فرمود: و حق نداری هر چه را می خواهی بشنوی، چرا که خداوند می فرماید: «انَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».(3)

ص: 84


1- 129.. سوره ی انعام، آیه ی 68.
2- 130.. اخبرنا احمد بن ادریس عن احمد بن محمّد عن الحسین بن سعید عن فضالة بن ایوب عن سیف بن عمیرة عن عبد الاعلی بن اعین قال قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فلا یجلس فی مجلس یسب فیه امام او یغتاب فیه مسلم ان الله یقول فی کتابه «وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا… الخ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 204]
3- 131.. ابن بابویه، قال: حدثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل;، قال: حدثنا علی بن الحسین السعدآبادی، عن احمد بن ابی عبد الله البرقی، عن عبد العظیم بن عبد الله الحسنی، قال: حدثنی علی بن جعفر، عن اخیه موسی بن جعفر، عن ابیه(علیهما السلام)، قال: «قال علی بن الحسین(علیه السلام): لیس لک ان تقعد مع من شئت، لان الله تبارک و تعالی یقول: وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. و لیس لک ان تتکلم بما شئت. B لان الله؟عز؟ قال: وَ لاتَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ، و لان رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال: رحم الله عبدا قال خیرا فغنم، او صمت فسلم. و لیس لک ان تسمع ما شئت، لان الله؟عز؟ یقول: اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 430]

مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

هنگامی که آیه«فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»نازل شد،مسلمانان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله)عرض کردند:اگر مشرکان به قرآن استهزا نمایند وما وظیفه داشته باشیم که از آنان دور شویم نباید داخل مسجدالحرام شویم و نباید گرد کعبه طواف نماییم؟! پس این آیه نازل شد «وَ مَا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَیْءٍ» و آنان را امر نمود تا به اندازه ی توان مشرکین را پند دهند.(1)

مرحوم علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ مَا عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَیْءٍ» گوید:

یعنی اهل تقوا را خداوند به خاطر بی تقواها مؤاخذه نمی کند، و لکن مومنین اهل تقوا باید آنان را پند دهند تا شاید تقوا پیشه کنند و بترسند.(2)

ص: 85


1- 132..قال ابو جعفر (علیه السلام) لما نزلت «فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ»قال المسلمون کیف نصنع ان کان کلما استهزا المشرکون بالقرآن قمنا و ترکناهم فلا ندخل اذا المسجد الحرام و لانطوف بالبیت الحرام فانزل الله سبحانه «وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ» امرهم بتذکیرهم و تبصیرهم ما استطاعوا. [مجمع البیان، ج 4، ص 489]
2- 133.. و قوله وَ ما عَلَی الَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ ای لیس یؤخذ المتقون بحساب الذین لایتقون. [تفسیر قمی، ج 2، ص 204]

از امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا» فرمود:

مقصود جدال در قرآن است(1)و(2).

«وَ اِن تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لَّا یُؤْخَذْ مِنْهَا…»(3)

علیّ بن ابراهیم قمی; گوید:

یعنی کسانی که قرآن،و دین خدا را، به استهزا و بازی می گیرند،به خاطر کفرشان در قیامت گرفتار عذاب خواهند بود، و به آب جوشان و عذاب دردناک جهنّم خواهند رسید، و هر چیزی را بخواهند فدا بدهند تا نجات پیدا کنند، از آنان پذیرفته نخواهد شد، چرا که آنان کافر شده اند.(4)

ص: 86


1- 134.. عن ربعی بن عبد الله عمن ذکره عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قول الله «وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا» قال: الکلام فی الله و الجدال فی القرآن. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 362، ح 31]
2- 135.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ یَا بُنَیَّ اخْتَرِ الْمَجَالِسَ عَلَی عَیْنِکَ فَاِنْ رَاَیْتَ قَوْمًا یَذْکُرُونَ اللهَ جَلَّ وَ عَزَّ فَاجْلِسْ مَعَهُمْ فَاِنْ تَکُنْ عَالِمًا نَفَعَکَ عِلْمُکَ وَ اِنْ تَکُنْ جَاهِلًا عَلَّمُوکَ وَ لَعَلَّ اللهَ اَنْ یُظِلَّهُمْ بِرَحْمَتِهِ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ وَ اِذَا رَاَیْتَ قَوْمًا لَا یَذْکُرُونَ اللهَ فَلَا تَجْلِسْ مَعَهُمْ فَاِنْ تَکُنْ عَالِمًا لَمْ یَنْفَعْکَ عِلْمُکَ وَ اِنْ کُنْتَ جَاهِلًا یَزِیدُوکَ جَهْلًا وَ لَعَلَّ اللهَ اَنْ یُظِلَّهُمْ بِعُقُوبَةٍ فَیَعُمَّکَ مَعَهُمْ. [کافی، ج 1، ص 39]
3- 136.. سوره ی انعام، آیه ی 70.
4- 137.. ثم قال وَ ذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا یعنی الملاهی وَ ذَکِّرْ بِهِ اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ ای تسلم لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیٌّ وَ لاشَفِیعٌ وَ اِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لایُؤْخَذْ مِنْها یعنی یوم القیامة لایقبل منها فداء و لاصرف اُول-ٰٓئِکَ الَّذِینَ اُبْسِلُوا بِما کَسَبُوا ای اسلموا باعمالهم. [تفسیر قمی، ج 2، ص 204]

سوره ی انعام [6]، آیات 71 تا 73

متن:

قُلْ اَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللهِ ما لایَنْفَعُنا وَ لایَضُرُّنا وَ نُرَدُّ عَلی اَعْقابِنا بَعْدَ اِذْ هَدانَا اللهُ كَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیاطینُ فِی الْاَرْضِ حَیْرانَ لَهُ اَصْحابٌ یَدْعُونَهُ اِلَی الْهُدَی ائْتِنا قُلْ اِنَّ هُدَی اللهِ هُوَ الْهُدی وَ اُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ وَ اَنْ اَقیمُوا الصَّلاةَ وَ اتَّقُوهُ وَ هُوَ الَّذی اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ بِالْحَقِّ وَ یَوْمَ یَقُولُ كُنْ فَیَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَ لَهُ الْمُلْكُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ وَ هُوَ الْحَكیمُ الْخَبیرُ

لغات:

«استهوته الشیطان»من قولهم: هوی من الجبل اذا تردی منه، و کسی که از راه مستقیم منحرف می شود راه تشبیه به کسی نموده اند که از کوه پرت می شود، و اهویّته و استهویّته بمعنی، و «حیران» به کسی گویند که متردد در کاری باشد و راه نجات خود را نداند.

ترجمه:

بگو:«آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم(و عبادت کنیم)که نه سودی به حال مال دارد،

نه زیانی و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آن که خداوند ما را هدایت کرده است؟!

همانند کسی که بر اثر وسوسه های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می کنند (و می گویند:) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است و ما دستور دادیم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم. (71) و (نیز به ما فرمان داده شده به) این که: نماز را برپا دارید! و از او

ص: 87

بپرهیزید!و تنها اوست که به سویش محشور خواهید شد.»(72) اوست که آسمان ها و زمین را بحق آفرید و آن روز که (به هر چیز) می گوید: «موجود باش!» موجود می شود سخن او، حق است و در آن روز که در «صور» دمیده می شود، حکومت مخصوص اوست، از پنهان و آشکار با خبر است، و اوست حکیم و آگاه. (73)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ یَوْمَ یَقُولُ کُنْ فَیَکُونُ» می فرماید: خداوند هر چه را اراده کند می فرماید: «کُنْ فَیَکُونُ» یعنی باش، پس آماده می شود، و نیازی به صدا زدن و فریاد کردن ندارد بلکه سخن او فعل اوست، در حالی که چیزی که اراده نموده، از قبل نمونه ای نداشته و….(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 74 تا 90

متن:

وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ لِاَبیهِ آزَرَ اَ تَتَّخِذُ اَصْنامًا آلِهَةً اِنِّی اَراكَ وَ قَوْمَكَ فی ضَلالٍ مُبینٍ وَ كَذلِكَ نُری اِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لِیَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای كَوْكَبًا قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الْآفِلینَ فَلَمَّا رَاَی الْقَمَرَ بازِغًا قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا اَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنی رَبِّی لَاَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ

ص: 88


1- 138.. یَقُولُ لِمَنْ اَرَادَ کَوْنَهُ کُنْ فَیَکُونُ لَا بِصَوْتٍ یَقْرَعُ وَ لَا بِنِدَاءٍ یُسْمَعُ وَ اِنَّمَا کَلَامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ اَنْشَاَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ یَکُنْ مِنْ قَبْلِ ذَلِکَ کَائِنًا وَ لَوْ کَانَ قَدِیمًا لَکَانَ اِلَهًا ثَانِیًا لَا یُقَالُ کَانَ بَعْدَ اَنْ لَمْ یَکُنْ فَتَجْرِیَ عَلَیْهِ الصِّفَاتُ الْمُحْدَثَاتُ وَ لَا یَکُونُ بَیْنَهَا وَ بَیْنَهُ فَصْلٌ وَ لَا لَهُ عَلَیْهَا فَضْلٌ فَیَسْتَوِیَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ وَ یَتَکَافَاَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدِیعُ خَلَقَ الْخَلَائِقَ عَلَی غَیْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَیْرِهِ وَ لَمْ یَسْتَعِنْ عَلَی خَلْقِهَا بِاَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ. [نهج البلاغه، ج 2، خطبه 186]

فَلَمَّا رَاَی الشَّمْسَ بازِغَةً قالَ هذا رَبِّی هذا اَكْبَرُ فَلَمَّا اَفَلَتْ قالَ یا قَوْمِ اِنِّی بَری ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ حَنیفًا وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ اَ تُحاجُّونِّی فِی اللهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لااَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ اِلَّا اَنْ یَشاءَ رَبِّی شَیْئًا وَسِعَ رَبِّی كُلَّ شَیْ ءٍ عِلْمًا اَ فَلا تَتَذَكَّرُونَ وَ كَیْفَ اَخافُ ما اَشْرَكْتُمْ وَ لاتَخافُونَ اَنَّكُمْ اَشْرَكْتُمْ بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ عَلَیْكُمْ سُلْطانًا فَاَیُّ الْفَریقَیْنِ اَحَقُّ بِالْاَمْنِ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا ایمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِكَ لَهُمُ الْاَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ وَ تِلْكَ حُجَّتُنا آتَیْناها اِبْراهیمَ عَلی قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ اِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ وَ وَهَبْنا لَهُ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحًا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ

وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ

وَ زَكَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عیسی وَ اِلْیاسَ كُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ وَ اِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطًا وَ كلاًّ فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ اِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ذلِكَ هُدَی اللهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ اَشْرَكُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما كانُوا یَعْمَلُونَ اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ وَ الْحُكْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَاِنْ یَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَكَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِكافِرینَ اُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لااَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ هُوَ اِلَّا ذِكْری لِلْعالَمینَ

لغات:

«اصنام»جمع صنم است،و صنم بت دارای صورت است،و «من» بت غیر مصور است، و «آلهة»جمع اله است مثل ازار و آزرة و «مبین» به معنای بین و ظاهر است، و «ملکوت» به منزله ی ملک است و ملکوت مبالغه در ملک است، و «جنّ علیه اللیل» یعنی اظلم علیه، و هر چیز مستوری را با جن و اجن تعبیر می کنند، و حجن به جان به خاطر مستور بودن آن است، و «بزوق» به معنای طلوع است، و بزغت الشمس اذا

ص: 89

طلعت و سه روز و اوّل ماه هلال گویند و سپس تا آخر ماه را قمر گویند و قمر به خاطر بیاض و روشنی اوست، و حمار اقمر الاغ سفید را گویند و «حنیف» به معنای مایل به حق است، و «ظلم» در لغت وضع الشی فی غیر موضعه است.

ترجمه:

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که ابراهیم به پدرش [عمویش] «آزر» گفت: «آیا بت هایی را معبودان خود انتخاب می کنی؟! من، تو و قوم تو را در گم راهی آشکاری می بینم.» (74) و این چنین، ملکوت آسمان ها و زمین (و حکومت مطلقه خداوند بر آن ها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند،) و اهل یقین گردد. (75) هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید، ستاره ای مشاهده کرد، گفت: «این خدای من است؟»امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «غروب کنندگان را دوست ندارم!» (76) و هنگامی که ماه را دید که (سینه افق را) می شکافد، گفت: «این خدای من است؟» امّا هنگامی که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند، مسلّما از گروه گم راهان خواهم بود.» (77) و هنگامی که خورشید را دید که (سینه افق را) می شکافت، گفت: «این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: «ای قوم من از شریکهایی که شما (برای خدا) می سازید، بیزارم! (78) من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان ها و زمین را آفریده من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم! (79) ولی قوم او [ابراهیم]، با وی به گفت وگو و ستیز پرداختند گفت: «آیا درباره خدا با من گفت وگو و ستیز می کنید؟! در حالی که خداوند، مرا با دلایل روشن هدایت کرده و من از آن چه شما هم تای (خدا) قرار می دهید، نمی ترسم (و به من زیانی نمی رسانند)! مگر پروردگارم چیزی را بخواهد! وسعت آگاهی پروردگارم همه چیز را در برمی گیرد آیا متذکّر (و بیدار) نمی شوید؟! (80) چگونه من از بت های شما بترسم؟!

ص: 90

در حالی که شما از این نمی ترسید که برای خدا، هم تایی قرار داده اید که هیچ گونه دلیلی درباره آن، بر شما نازل نکرده است! (راست بگویید) کدام یک از این دو دسته (بت پرستان و خداپرستان)، شایسته تر به ایمنی (از مجازات) هستند اگر می دانید؟! (81) (آری،) آن ها که ایمان آوردند، و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند، ایمنی تنها از آن آن هاست و آن ها هدایت یافتگانند!» (82) این ها دلایل ما بود که به ابراهیم در برابر قومش دادیم! درجات هر کس را بخواهیم (و شایسته بدانیم،) بالا می بریم پروردگار تو، حکیم و داناست. (83) و اسحاق و یعقوب را به او [ابراهیم] بخشیدیم و هر دو را هدایت کردیم و نوح را (نیز) پیش از آن هدایت نمودیم و از فرزندان او، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم! (84) و (همچنین) زکریّا و یحیی و عیسی و الیاس را همه از صالحان بودند. (85) و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را و همه را بر جهانیان برتری دادیم. (86) و از پدران و فرزندان و برادران آن ها (افرادی را برتری دادیم) و برگزیدیم و به راه راست، هدایت نمودیم. (87) این، هدایت خداست که هر کس از بندگان خود را بخواهد با آن راهنمایی می کند! و اگر آن ها مشرک شوند، اعمال (نیکی) که انجام داده اند، نابود می گردد (و نتیجه ای از آن نمی گیرند). (88) آن ها کسانی هستند که کتاب و حکم و نبوّت به آنان دادیم و اگر (بفرض) نسبت به آن کفر ورزند، (آیین حقّ زمین نمی ماند زیرا) کسان دیگری را نگاه بان آن می سازیم که نسبت به آن، کافر نیستند. (89) آن ها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده پس به هدایت آنان اقتدا کن! (و) بگو: «در برابر این (رسالت و تبلیغ)، پاداشی از شما نمی طلبم! این (رسالت)، چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست!(این وظیفه من است)» (90)

ص: 91

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ اِذْ قَالَ اِبْرَاهِیمُ لاَبِیهِ آزَرَ اَتَتَّخِذُ اَصْنَامًا آلِهَةً…»(1)

صاحب مجمع البیان گوید: زجّاج گفته:

اختلافی بین علمای انساب نیست که نام پدر ابراهیم(علیه السلام) تارخ بوده است.

سپس صاحب مجمع البیان گوید:

این نشان می دهد که سخن علمای امامیّه که می گویند: آزر، جدّ مادری ابراهیم و یا عموی او بوده نمی تواند سخن صحیحی باشد چرا که تردیدی بین علمای شیعه نیست که پدران رسول خدا(صلی الله علیه و آله)تا آدم(علیه السلام) همگی مومن به خدا و اهل توحیدبوده اند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: خداوند همواره من را از اصلاب پاک به ارحام پاک منتقل نموده تا به عالم شما رسیده ایم و هرگز چرک جاهلیّت مرا آلوده نکرده است.

سپس گوید:

اگر در بین پدران آن حضرت کافری می بود او آنان را به پاکی یاد نمی کرد با توجّه

به این که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ».(2)

ص: 92


1- 139.. سوره ی انعام، آیه ی 74.
2- 140.. فی المجمع قال عن الزّجّاج لیس بین النّسابین اختلاف فی انّ اسم ابی ابراهیم تارح قال و هذا یقوی ما قاله اصحابنا انّ آزَرَ کان جد ابراهیم(علیه السلام) لامّه او کان عمّه من حیث صحّ عندهم انّ آباء النّبیّ(صلی الله علیه و آله) الی آدم علیه السّلام کان کلّهم موحّدینَ و اجمعت الطائفة علی ذلک و رووا عن النّبیّ(صلی الله علیه و آله) انّه قال لم یزل ینقلنی اللَّه تعالی من اصلاب الطّاهرین الی ارحام المطهّرات حتّی اخرجنی فی عالمکم هذا لم یدنّسنی بدنس الجاهلیة و لو کان فی آبائه کافر لم یصف جمیعهم بالطّهارة مع قوله اِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 130]

در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام)نقل شده که در تفسیر آیه ی فوق فرمود:اسم پدر ابراهیم آزر بوده است، و العلم عند الله.(1)

«وَ کَذَلِکَ نُرِی اِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که ابراهیم ملکوت[و حقایق]آسمان ها و زمین را مشاهده نمود،مردی را در حال زنا دید و او را نفرین کرد و او هلاک شد تا این که سه نفر را در حال زنا دید و آنان را نفرین کرد و هلاک شدند، پس خداوند به او وحی نمود: ای ابراهیم دعای تو مستجاب است و لکن به بندگان من نفرین مکن، چرا که من آنان را خلق کرده ام [و همه چیز آنان را می دانم] و اگر می خواستم، آنان را خلق نمی کردم، همانا من آنان را خلق کردم و آنان دارای احوال مختلفی هستند، برخی از آنان مرا عبادت می کنند و شریکی در عبادت من قرار نمی دهند و من آنان را پاداش می دهم؛ و برخی غیر مرا عبادت می کنند و از سیطره و قدرت من خارج نیستند؛ و برخی غیر مرا عبادت می کنند و من از صلب آنان کسانی را خارج می کنم که مرا عبادت خواهند نمود.(3)

ص: 93


1- 141.. و العیّاشی عنه(علیه السلام) انّه سئل عن قوله تعالی: «وَ اِذْ قالَ اِبْراهِیمُ لِاَبِیهِ آزَرَ» قال کان اسم ابیه آزر و العلمُ عند اللَّه «اَ تَتَّخِذُ اَصْنامًا آلِهَةً اِنِّی اَراکَ وَ قَوْمَکَ فِی ضَلالٍ» عن الحقّ «مُبِینٍ» ظاهر الضلالة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 131]
2- 142..سوره ی انعام، آیه ی 75.
3- 143.. و عنه: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد بن عیسی، و علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن ابی ایوب الخزاز، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «لما رای ابراهیم(علیه السلام) ملکوت السماوات و الارض التفت فرای رجلا یزنی، فدعا علیه فمات، ثم رای آخر، فدعا علیه فمات، حتّی رای ثلاثة فدعا علیهم فماتوا، فاوحی الله عز ذکره الیه: یا ابراهیم، ان دعوتک مجابة، فلا تدع علی عبادی، فانی لو شئت لم اخلقهم، انی خلقت خلقی علی ثلاثة اصناف: عبد یعبدنی لایشرک بی شیئا فاثیبه، و عبد عبد غیری فلن یفوتنی، و عبد عبد غیری فاخرج من صلبه من یعبدنی». [تفسیر برهان، ج 2، ص 433]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

همان گونه که برای ابراهیم(علیه السلام) اسرار زمین و آسمان و عرش و آن چه در آن ها وجود داشت آشکار شد برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز آن اسرار آشکار گردید.(1)

و در سخن دیگری فرمود:

اسرار آسمان های هفتگانه برای ابراهیم آشکار شد، تا جایی که فوق عرش را مشاهده نمود و اسرار طبقات هفتگانه زمین نیز برای او آشکار شد [و او همه چیز را مشاهده نمود] و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نیز اسرار آسمان ها و زمین آشکار گشت و برای امیر المؤمنین(علیه السلام) و امامان بعد از او نیز اسرار آسمان ها و زمین آشکار شده و خواهد شد.(2)

علی بن محمّد جهم گوید:

مامون در مجلس خود به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا! آیا

ص: 94


1- 144.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنی ابی، عن اسماعیل بن مرار، عن یونس بن عبدالرّحمن، عن هشام، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «کشط له عن الارض و من علیها، و عن السماء و من فیها، و الملک الذی یحملها، و العرش و من علیه، و فعل ذلک برسول الله و امیرالمؤمنین(علیهم السلام)».[تفسیر برهان، ج 2، ص 434]
2- 145.. محمّد بن الحسن الصفار: عن احمد بن محمّد، عن ابیه، عن عبد الله بن المغیرة، عن عبد الله بن مسکان، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): وَ کَذلِکَ نُرِی اِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ، قال: «کشط لابراهیم السماوات السبع حتّی نظر الی ما فوق العرش، و کشط له الارضون السبع، و فعل بمحمّد(صلی الله علیه و آله) مثل ذلک، و انی لاری صاحبکم و الائمة من بعده قد فعل بهم مثل ذلک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 432]

شما نمی گویید که پیامبران معصوم اند؟فرمود:آری.پس مامون آیاتی از قرآن را درباره پیامبران مطرح کرد و آن حضرت پاسخ داد و یکی از آیات مورد سوال او مربوط به حضرت ابراهیم (علیه السلام) بود که خداوند می فرماید: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَاَی کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی…» سپس گفت: آیا ابراهیم(علیه السلام)درباره ی خدای خود یقین نداشت؟(1)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: ابراهیم(علیه السلام) هنگامی که از مخفیگاه خود خارج شد با سه گروه از مردم روبه رو شد، گروهی ستاره ی زهره را می پرستیدند و گروهی ماه را

می پرستیدند و گروهی خورشید را می پرستیدند، پس ابراهیم به صورت سوال و انکار، هنگامی که شب فرا رسید و ستاره ی زهره را دید گفت: آیا این پروردگار من است؟ و چون غروب کرد، گفت: من خدایی که [متغیّر باشد و] غروب کند را دوست نمی دارم. چرا که غروب کردن از صفات مخلوق حادث است نه از صفات خالق قدیم و همین گونه گفت: هنگامی که ماه و خورشید را مشاهده نمود و این به صورت انکار و استخبار بود نه به صورت اخبار و اقرار، از این رو چون ستاره و ماه و خورشید غروب کردند به پرستش کنندگان آنان گفت: «اِنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ * اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ حَنِیفًا وَ مَا اَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ.»(2)

ص: 95


1- 146.. ابن بابویه: قال: حدثنا تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی(رضی الله عنه)، قال: حدثنا ابی،عن حمدان ابن سلیمان النیسابوری،عن علی بن محمّد بن الجهم،قال: حضرت مجلس المامون و عنده الرّضا علی بن موسی(علیهما السلام) فقال له المامون: یا بن رسول الله، الیس من قولک ان الانبیاء معصومون؟ قال: «بلی». قال: فساله عن آیات من القرآن فی الانبیاء(علیهم السلام)، فکان فیما ساله ان قال له: فاخبرنی عن قول الله؟عز؟ فی ابراهیم(علیه السلام): فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَای کَوْکَبًا قالَ هذا رَبِّی.
2- 147.. فقال الرّضا(علیه السلام): «ان ابراهیم(علیه السلام) وقع الی ثلاثة اصناف: صنف یعبد الزهرة، و صنف یعبد القمر، و صنف یعبد الشمس، و ذلک حین خرج من السرب الذی اخفی فیه، فلما جن علیه اللیل فرای الزهرة قال: هذا ربی؟! علی الانکار و الاستخبار، فلما افل الکوکب قال: لااحب الآفلین لان الافول من صفات المحدث لامن صفات القدیم، فلما رای القمر بازغا قال: هذا ربی؟! علی الانکار و الاستخبار، فلما افل قال: لئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین، فلما اصبح و رای الشمس بازغة قال: هذا ربی؟! هذا اکبر من الزهرة و القمر، علی الانکار و الاستخبار، لاعلی الاخبار و الاقرار، فلما افلت قال للاصناف الثلاثة من عبدة الزهرة و القمر و الشمس: یا قَوْمِ اِنِّی بَرِی ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ حَنِیفًا وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ.

هدف ابراهیم(علیه السلام) این بود که دین آنان را ابطال نماید و آشکار سازد که چیزهایی مثل زهره و ماه و خورشید قابل پرستش نیستند و باید خالق و آفریدگار آنان را پرستش نمود که خالق آسمان ها و زمین و همه عالم است و این احتجاج همان چیزی بود که خداوند به ابراهیم الهام نموده بود، چنان که می فرماید: «وَ تِلْکَ حُجَّتُنَا آتَیْنَاهَا اِبْرَاهِیمَ عَلَی قَوْمِهِ» پس مامون گفت: ای فرزند رسول خدا! حقا سخن زیبایی را بیان نمودی.(1)

مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان گوید:

حق این است که آزر عموی ابراهیم(علیه السلام) بوده و نام پدر ابراهیم تارخ بوده است؛

و برخی از اصحاب امامیه گفته اند: آزر جدّ مادری ابراهیم(علیه السلام) بوده، چرا که

ص: 96


1- 148.. و انما اراد ابراهیم(علیه السلام) بما قال ان یبین لهم بطلان دینهم، و یثبت عندهم ان العبادة لاتحق لما کان بصفة الزهرة و القمر و الشمس، و انما تحق العبادة لخالقها، و خالق السماوات و الارض، و کان ما احتج به علی قومه مما الهمه الله؟عز؟ و آتاه کما قال؟عز؟: وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها اِبْراهِیمَ عَلی قَوْمِهِ». فقال المامون: لله درک، یا بن رسول الله. [تفسیر برهان، ج 2، ص 432]

پدران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تا آدم موحّد و خداشناس بوده اند و از آن حضرت(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «لم یزل ینقلنا الله تعالی فی اصلابٍ طاهرین و ارحامٍ مطهّرات» سپس گوید:

روایات این بخش در ذیل آیه «وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ» خواهد آمد، از سویی خداوند از قول یعقوب و فرزندان او حکایت می کند و می فرماید: «اَمْ کُنتُمْ شُهَدَاء اِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ اِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی قَالُواْ نَعْبُدُ اِلَهَکَ وَ اِلَهَ آبَائِکَ اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ وَ اِسْحَقَ اِلَهًا وَاحِدًا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» و در این آیه اسماعیل از پدران یعقوب شمرده شده در حالی که عموی او بوده است.(1)

«الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ اُوْلَئِکَ لَهُمُ الاَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُونَ»(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مقصود از ظلم در این آیه شک است.»(3) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود از «وَ لَمْ یَلْبِسُواْ اِیمَانَهُم بِظُلْمٍ» این است که ولایت آل محمّد(صلی الله علیه و آله) را آمیخته به ولایت فلان و فلان نکنند.»(4) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود از ظلم شرک

ص: 97


1- 149.. رووا عنه(علیه السلام) قوله: «لم یزل ینقلنا الله تعالی من اصلاب الطاهرین الی ارحام المطهّرات».قلت: ستاتی ان شاء الله تعالی الروایات فی ذلک، فی قوله تعالی: وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدِینَ؛ و قال الله؟عز؟ حکایة عن یعقوب(علیه السلام) و بنیه: اَمْ کُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ اِذْ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ اِلهَکَ وَ اِلهَ آبائِکَ اِبْراهِیمَ وَ اِسْماعِیلَ وَ اِسْحاقَ اِلهًا واحِدًا وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ففی هذه الآیة اطلق علی ان اسماعیل من آباء یعقوب، و انما هو عمّه. [تفسیر برهان، ج 2، ص 443]
2- 150.. سوره ی انعام، آیه ی 82.
3- 151.. عَنْهُ عَنْ اَبِیهِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی بْنِ عِمْرَانَ الْحَلَبِیِّ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ بِشَکٍ. [کافی، ج 2، ص 399، ح 4]
4- 152.. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی زَاهِرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَی الْخَشَّابِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ کَثِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِی قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ قَالَ بِمَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ(صلی الله علیه و آله) مِنَ الْوَلَایَةِ وَ لَمْ یَخْلِطُوهَا بِوَلَایَةِ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ فَهُوَ الْمُلَبَّسُ بِالظُّلْمِ. [کافی، ج 1، ص 413، ح 3]B

است.»(1) و در سخن دیگری فرمود: «مقصود این است که ایمان آنان همراه با ظلم و بدعت نباشد.»(2)

ابو بصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:

شیطان در پیری نزد من آمده و اصرار دارد که مرا ناامید کند؟

امام صادق(علیه السلام) فرمود: به او بگو:

ای کافر و ای مشرک دروغ می گویی، من به پروردگار خود ایمان دارم و نماز می خوانم

و روزه می گیرم و ثنای او را می گویم و ایمان خود را آمیخته به ظلم نمی کنم.(3)

ص: 98


1- 153.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید، عن ابی عمرو الزبیری، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قوله تعالی: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ، قال: «هو الشرک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 444]
2- 154.. … ثُمَّ ذَکَرَ مَنْ اَذِنَ لَهُ فِی الدُّعَاءِ اِلَیْهِ بَعْدَهُ وَ بَعْدَ رَسُولِهِ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ اُمَّةٌ یَدْعُونَ اِلَی الْخَیْرِ وَ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ثُمَّ اَخْبَرَ عَنْ هَذِهِ الْاُمَّةِ وَ مِمَّنْ هِیَ وَ اَنَّهَا مِنْ ذُرِّیَّةِ اِبْرَاهِیمَ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ اِسْمَاعِیلَ مِنْ سُکَّانِ الْحَرَمِ مِمَّنْ لَمْ یَعْبُدُوا غَیْرَ اللهِ قَطُّ الَّذِینَ وَجَبَتْ لَهُمُ الدَّعْوَةُ دَعْوَةُ اِبْرَاهِیمَ وَ اِسْمَاعِیلَ مِنْ اَهْلِ الْمَسْجِدِ الَّذِینَ اَخْبَرَ عَنْهُمْ فِی کِتَابِهِ اَنَّهُ اَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرًا الَّذِینَ وَصَفْنَاهُمْ قَبْلَ هَذَا فِی صِفَةِ اُمَّةِ اِبْرَاهِیمَ(علیه السلام) الَّذِینَ عَنَاهُمُ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی قَوْلِهِ اَدْعُوا اِلَی اللهِ عَلی بَصِیرَةٍ اَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی یَعْنِی اَوَّلَ مَنِ اتَّبَعَهُ عَلَی الْاِیمَانِ بِهِ وَ التَّصْدِیقِ لَهُ بِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ؟عز؟ مِنَ الْاُمَّةِ الَّتِی بُعِثَ فِیهَا وَ مِنْهَا وَ اِلَیْهَا قَبْلَ الْخَلْقِ مِمَّنْ لَمْ یُشْرِکْ بِاللهِ قَطُّ وَ لَمْ یَلْبِسْ اِیمَانَهُ بِظُلْمٍ وَ هُوَ الشِّرْکُ ثُمَّ ذَکَرَ اَتْبَاعَ نَبِیِّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ اَتْبَاعَ هَذِهِ الْاُمَّةِ الَّتِی وَصَفَهَا فِی کِتَابِهِ بِالْاَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ جَعَلَهَا دَاعِیَةً اِلَیْهِ وَ اَذِنَ لَهَا فِی الدُّعَاءِ اِلَیْهِ… [کافی، ج 5، ص 13، ح 1]
3- 155.. و رواه و اصحابه عن ابی بصیر قال قلت له: انه قد الح علی الشیطان عند کبر سنی یقنطنی، قال:قل کذبت یا کافر یا مشرک، انی اومن بربی، و اصلی له و اصوم و اثنی علیه،و لاالبس ایمانی بظلم. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 366، ح 44]B

جابر جعفی نقل کرده:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسیری حرکت می نمود و از دور یک سیاهی دید و فرمود: این کسی است که همراه و انیسی ندارد. پس آن مرد نزدیک شد و بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سلام کرد. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: در مدینه چه می خواهی؟ آن مرد گفت: می خواهم محمّد(صلی الله علیه و آله) را ببینم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: محمّد من هستم. آن مرد گفت: هفت روز است که تنها در بیابان سیر می کنم و احدی را ندیدم و غذایی نخوردم جز آن چه حیوان من می خورد پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اسلام را بر او عرضه نمود و او مسلمان شد و ناگهان آن حیوان او را زمین زد و از دنیا رفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا او را غسل دادند و کفن کردند و سپس بر او نماز خواند و چون او را در قبر گذاردند فرمود: این از کسانی است که ایمان آورد و ایمان خود را آمیخته به ظلم نکرد. «مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ.»(1)

عبدالله بن مسعود گوید:

هنگامی که این آیه نازل شد اصحاب ترسیدند و گفتند: یا رسول الله چه کسی از ما به خود ظلم نمی کند؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این گونه نیست که شما گمان

ص: 99


1- 156.. عن جابر الجعفی عمن حدثه قال بینا رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی مسیر له اذ رای سوادا من بعید، فقال: هذا سواد لاعهد له بانیس، فلما دنا سلم فقال له رسول الله ص: این اراد الرجل قال: اراد یثرب قال: و ما اردت بها قال: اردت محمّدا قال:فانا محمّد، قال: و الذی بعثک بالحق ما رایت انسانا مذ سبعة ایام و لاطعمت طعاما الا ما تناول منه دابتی قال: فعرض علیه الاسلام فاسلم قال: فعضته راحلته فمات و امر به فغسل و کفن، ثم صلی علیه النّبی(صلی الله علیه و آله)، قال: فلما وضع فی اللحد قال: هذا من الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ… [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 366، ح 45]

کرده اید.سپس فرمود: مگر شما سخن لقمان بنده صالح خدا را را نشنیده اید که به فرزند خود گفت: «یَا بُنَیَّ لَا تُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ؟»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:«مقصود از ظلم در این آیه گم راهی و فوق آن است.»(2) و در سخن دیگری فرمود:«مقصود از ظالم در این آیه خوارج و اصحاب آنان هستند.» (3)

عبدالرّحمن بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) درباره ی این آیه فرمود:

مقصود ولایتی است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از طرف خداوند آورده است، و مردم نباید آن را با ولایت فلان و فلان آمیخته نمایند؛ سپس فرمود: ایمان یک باره تغییر

نمی کند بلکه تدریجا به ضلالت و کفر کشیده می شود. گفتم: مگر بین ضلالت و کفر منزلتی هست؟ فرمود: دستگیره های ایمان فراوان است.(4)

در روایتی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده: این آیه دنباله سخن ابراهیم(علیه السلام) است.(5)

ص: 100


1- 157.. و عن ابن مسعود لمّا نزلت هذه الآیة شقّ علی النّاس و قالوا یا رسول اللَّه و ایّنا لم یظلم نفسه فقال انّه لیس الذی تعنون ا لم تسمعُوا الی ما قال العبد الصالح علیه السّلام یا بُنَیَّ لاتُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 136]
2- 158..و العیّاشی عن الصّادق علیه السّلام فی هذه الآیة قال الظلم الضّلال فما فوقه.همان
3- 159.. عن ابی بصیر، قال: سالته عن قول الله: الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ. قال: «نعوذ بالله یا ابا بصیر ان تکون ممن لبس ایمانه بظلم». ثم قال: «اولئک الخوارج و اصحابهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 444]
4- 160.. عن عبدالرّحمن بن کثیر الهاشمی عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ» قال: آمنوا بما جاء به محمّد(صلی الله علیه و آله) من الولایة، و لم یخلطوها بولایة فلان و فلان، فهو اللبس بظلم، و قال: اما الایمان فلیس یتبعض کله و لکن یتبعض قلیلا قلیلا قلت: بین الضلال و الکفر منزلة قال: ما اکثر عری الایمان. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 366، ح 49]
5- 161.. فی مجمع البیان «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا» الایة و روی عن عبد الله بن مسعود قال لما نزلت هذه الایة شق علی الناس و قالوا: یا رسول الله و اینا لم یظلم نفسه؟ فقال(علیه السلام): انه لیس الذی یعنون الم تسمعوا الی ما قال العبد الصالح «یا بُنَیَّ لاتُشْرِکْ بِاللهِ اِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ» و اختلف فی هذه الایة فقیل: انه من تمام قول ابراهیم(علیه السلام) و روی ذلک عن علی(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 739، ح 157]

«وَ وَهَبْنَا لَهُ اِسْحَقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنَا وَ نُوحًا… وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ…اُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللّهُ…»(1)

در اصول کافی از ابی الجارود نقل شده که گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود: ای ابی الجارود مخالفین درباره ی حسن و حسین(علیهما السلام) به شما چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند: حسن و حسین فرزندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیستند. فرمود: شما به آنان چه می گویید؟ گفتم: ما در مقابل آنان به آیه «وَ مِن ذُرِّیَّتِهِ دَاوُودَ وَ سُلَیْمَانَ… وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیَی وَ عِیسَی» استدلال می کنیم و می گوییم: خداوند عیسی را از ذریّه نوح [و ابراهیم] قرار داده در حالی که عیسی از ناحیه مادر ملحق به نوح [و ابراهیم] می شود و ما نیز از ناحیه ی مادرمان فاطمه(علیها السلام) به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملحق می شویم….(2)

مولّف گوید:

این معنا در چند روایت در تفسیر قمّی و عیّاشی و کافی و عیون اخبار الرّضا(علیه السلام) نقل شده است.

ص: 101


1- 162.. سوره ی انعام، آیه ی 84.
2- 163.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد بن خالد عن الحسن بن ظریف عن عبد الصمد بن بشیر عن ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) قال قال لی ابو جعفر(علیه السلام): یا ابا الجارود ما یقولون لکم فی الحسن و الحسین(علیهما السلام)؟ قلت: ینکرون علینا انهما ابنا رسول الله(صلی الله علیه و آله)، قال: فبای شی ء احتججتم علیهم؟ قلت: احتججنا علیهم بقول الله؟عز؟ فی عیسی بن مریم(علیه السلام): «وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی» فجعل عیسی بن مریم من ذریة نوح و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 742]

«فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ»(1)

محمّد بن حمران گوید:

شخصی خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت:ما تعجّب نداریم از عیسی بن زید بن علی که ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را نپذیرفته است، مگر در ظاهر؛ و شاید او جز خدا هفتاد معبود دیگر را نیز می پرستد؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: چه باید کرد؟! خداوند [درباره ی این گونه افراد] می فرماید: «فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَکَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّیْسُواْ بِهَا بِکَافِرِینَ» و سپس با دست مبارک خود به ما اشاره نمود، پس من گفتم: به خدا سوگند آن چه را فرمودید دانستم و اعتقاد دارم.(2)

در کافی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

یعنی اگر امّت تو به آیین اسلام کافر شدند ما اهل بیت تو را به ایمان به تو موکّل نمودیم و آنان هرگز به آن کافر نخواهند شد و ما ایمان به آیین تو را بعد از تو از آنان دریغ نمی کنیم و آنان علمای امّت تو و وُلاة امر بعد تو خواهند بود و آنان دارای علمی هستند که در آن کذب و گناه و دنیاطلبی و ریا نخواهد بود.(3)

ص: 102


1- 164.. سوره ی انعام، آیه ی 89.
2- 165.. فی تفسیر العیّاشی عن محمّد بن حمران قال کنت عند ابی عبد الله(علیه السلام) فجاءه رجل و قال: یا ابا عبد الله ما نتعجّب من عیسی بن زید بن علی یزعم انه ما یتولی علیا(علیه السلام) الا علی الظاهر، و ما ندری لعله کان یعبد سبعین الها من دون الله؟ قال فقال: و ما اصنع؟ قال الله: فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ و اوما بیده الینا فقلت: نعقلها و الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 743]
3- 166.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن الحسن بن محبوب، عن محمّد بن الفضیل، عن ابی حمزة، عن ابی جعفر(علیه السلام): «قال الله؟عز؟ فی کتابه وَ نُوحًا هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ اَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی وَ اِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحِینَ وَ اِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطًا وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَی الْعالَمِینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ اِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ اِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، اُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ فانه وکل بالفضل من اهل بیته و الاخوان و الذریة، و هو قول الله تبارک و تعالی: فان تکفر بها امتک فقد وکلنا اهل بیتک بالایمان الذی ارسلتک به، فلا یکفرون به ابدا، و لااضیع الایمان الذی ارسلتک به من اهل بیتک من بعدک، علماء امتک و ولاة امری بعدک، و اهل استنباط العلم الذی لیس فیه کذب و لااثم و لازور و لابطر و لاریاء». [تفسیر برهان، ج 2، ص 447]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

یاوران و اصحاب صاحب این امر محفوظ هستند و اگر همه مردم از[کنار] اودور شوند خداوند اصحاب و یاران او را جمع می کند و آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ.»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم گوید:

«فَاِن یَکْفُرْ بِهَا هَؤُلاء» یعنی اگر[برخی از] اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و قریش و منکرین بیعت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آیین این پیامبر کافر شدند ما کسانی را برای ایمان به آن می گماریم که به آن کافر نباشند؛ مانند شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام).(2)

ص: 103


1- 167.. محمّد بن ابراهیم النعمانی، قال: اخبرنا احمد بن محمّد بن سعید بن عقدة، قال: حدثنا علی بن الحسن بن فضال، قال: حدثنا محمّد بن عمر و محمّد بن الولید، قالا: حدثنا حماد بن عثمان، عن سلیمان بن هارون العجلی، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: «ان صاحب هذا الامر محفوظ له اصحابه، لو ذهب الناس جمیعا اتی الله له باصحابه. و هم الذین قال الله؟عز؟: فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ، و هم الذین قال الله فیهم: فَسَوْفَ یَاْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ».[تفسیر برهان، ج 2، ص 448]
2- 168.. و قال علی بن ابراهیم: قول الله؟عز؟: ذلِکَ هُدَی اللهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ اَشْرَکُوا یعنی الانبیاء الذین تقدم ذکرهم لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ثم قال: اُول-ٰٓئِکَ الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَاِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ یعنی اصحابه و قریشا و من انکر بیعة امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْمًا لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ یعنی شیعة امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ثم قال تادیبا لرسول الله(صلی الله علیه و آله): اُول-ٰٓئِکَ الَّذِینَ هَدَی اللهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ یا محمّد. ثم قال: قُلْ لقومک لااَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ یعنی علی النبوة و القرآن اَجْرًا اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْری لِلْعالَمِینَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 450]B

«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ هُوَ اِلَّا ذِکْرَی لِلْعَالَمِینَ»(1)

مولّف گوید:

آیاتی در قرآن، تصریح دارد که پیامبران(علیهم السلام) مامور بوده اند از مردم پاداش و مزدی

برای رسالت خود نخواهند و در این آیه خداوند به رسول گرامی اسلام می فرماید: بگو: «من پاداشی از شما طلب نمی کنم و این قرآن [و نبوّت] من تنها برای بیداری عالمیان است» و از این آیه روشن می شود که نبوّت آن حضرت نسبت به عموم انسان ها و اهل عالم بوده است.

و در خداوند به هود می فرماید:

بگو: «یَا قَوْمِ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی الَّذِی فَطَرَنِی اَ فَلاَ تَعْقِلُونَ»(2) یعنی ای مردم! من پاداشی برای رسالت خود از شما نمی خواهم و پاداش من تنها بر خدایی است که مرا آفریده، آیا شما تعقّل نمی کنید؟!

و نیز به پیامبر خود می فرماید:

«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی وَ مَن یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا»(3)

یعنی[ای رسول من! به مردم]بگو:«من برای رسالت خود از شما مزدی جز دوستی[اهل بیت و] خویشان خود طلب نمی کنم و کسی که عمل نیکی را انجام بدهد

ص: 104


1- 169.. سوره ی انعام، آیه ی 90.
2- 170.. سوره ی هود، آیه ی 51.
3- 171.. سوره ی شوری، آیه ی 23.

[و محبّت اهل بیت من را دارا باشد]ما پاداش نیک بیشتری به او می دهیم.»

و می فرماید:

«قُلْ مَا سَاَلْتُکُم مِّنْ اَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللَّهِ…»(1) یعنی، [ای رسول من! به مردم] بگو: پاداشی که از شما خواستم به خاطر نجات خودتان بود و پاداش من تنها بر خدایی است که بر هر چیزی گواه است.

و نیز می فرماید:

«وَ یَا قَوْمِ لا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا اِنْ اَجْرِیَ اِلَّا عَلَی اللهِ وَ مَآ اَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ…»(2) یعنی، حضرت هود(علیه السلام) به قوم خود گفت: من از شما برای رسالت خود مالی را طلب نمی کنم و پاداش من را تنها خدا می دهد…

سلام بن مستنیر گوید:

از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه ی«قُل لَّا اَسْاَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَی» سوال نمودم و آن حضرت(علیه السلام)فرمود:به خدا سوگند این مودّت و دوستی نسبت به حضرت محمّد و اهل بیت او(صلی الله علیه و آله) از ناحیه خداوند، بر مردم واجب شده است.(3)

سوره ی انعام [6]، آیات 91 تا 94

متن:

وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قالُوا ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسی نُورًا وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا

ص: 105


1- 172.. سوره ی سبا، آیه ی 47.
2- 173.. سوره ی هود، آیه ی 29.
3- 174.. عنه عن ابن محبوب عن ابی جعفر الاحول عن سلام بن المستنیر قال سالت ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟ قُلْ لااَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرًا اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی فقال هی و الله فریضة من الله علی العباد لمحمّد(صلی الله علیه و آله) فی اهل بیته. [محاسن، ج 1، ص 144]

وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا اَنْتُمْ وَ لاآباؤُكُمْ قُلِ اللهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ وَ هذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ قالَ اُوحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللهُ وَ لَوْ تَری اِذِ الظَّالِمُونَ فی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِكَةُ باسِطُوا اَیْدیهِمْ اَخْرِجُوا اَنْفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما كُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ كُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی كَما خَلَقْناكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَری مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ اَنَّهُمْ فیكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ

لغات:

«و من اظلم ممن افتری»اصل معنای افتراء به معنای قطع است مانند:«فریت الادیم افریه فریا» و افتراء قطع بر خبری است که حقیقت ندارد، و «فترة» به معنای غشیه است و «غمرة کل شی معظمه» و «غمرات الموت شدائده» و «عذاب اللهون» با ضم هاء به معنای

هوان و خواری است، و با فتح هاء به معنای راحتی و رفق است مانند«یمشون علی الارض هونا» و فرادی جمع فرد و فرید و فرد است و عرب می گوید: فرادای و فراء مانند ثلاث و رباع، و «تخویل» به معنای اعطاء است مانند تمویل که تملیک اموال است و خوله الله یعنی اعطاه مالا و «زعم» گاهی حق است و گاهی باطل است و به معنای گمان و اعتقاد استعمال می شود.

ترجمه:

آن ها خدا را درست نشناختند که گفتند: «خدا، هیچ چیز بر هیچ انسانی، نفرستاده

ص: 106

است!» بگو: «چه کسی کتابی را که موسی آورد، نازل کرد؟! کتابی که برای مردم، نور و هدایت بود امّا شما) آن را به صورت پراکنده قرار می دهید قسمتی را آشکار، و قسمت زیادی را پنهان می دارید و مطالبی به شما تعلیم داده شده که نه شما و نه پدران تان، از آن با خبر نبودید!» بگو: «خدا!» سپس آن ها را در گفت وگوهای لجاجت آمیزشان رها کن، تا بازی کنند! (91) و این کتابی است که ما آن را نازل کردیم کتابی است پربرکت، که آن چه را پیش از آن آمده، تصدیق می کند (آن را فرستادیم تا مردم را به پاداشهای الهی، بشارت دهی،) و تا (اهل) امّ القری [مکّه] و کسانی را که گرد آن هستند، بترسانی! (یقین بدان) آن ها که به آخرت ایمان دارند،و به آن ایمان می آورند و بر نمازهای خویش،مراقبت می کنند! (92) چه کسی ستم کارتر است از کسی که دروغی به خدا ببندد، یا بگوید: «بر من، وحی فرستاده شده»، در حالی که به او وحی نشده است، و کسی که بگوید: «من نیز همانند آن چه خدا نازل کرده است، نازل می کنم»؟! و اگر ببینی هنگامی که (این) ظالمان در شداید مرگ فرو رفته اند، و فرشتگان دستها را گشوده، به آنان می گویند: «جان خود را خارج سازید! امروز در برابر دروغهایی که به خدا بستید و نسبت به آیات او تکبّر ورزیدید، مجازات خوارکننده ای خواهید دید»! (به حال آن ها تاسف خواهی خورد) (93) و (روز قیامت به آن ها گفته می شود:) همه شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه که روز اوّل شما را آفریدیم! و آن چه را به شما بخشیده بودیم، پشت سر گذاردید! و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید، با شما نمی بینیم! پیوندهای شما بریده شده است و تمام آن چه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید، از شما دور و گم شده اند! (94)

ص: 107

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند [به صفات مخلوق خود] توصیف نمی شود و چگونه می توان او را توصیف نمود در حالی که در کتاب خود می فرماید: «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» و خداوند به هر چه توصیف شود بزرگ تر از آن خواهد بود.(2)

محمّد بن عیسی بن عبید گوید:

از حضرت هادی(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ الْاَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّماوَاتُ

مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ» سوال نمودم و آن حضرت فرمود: این آیه ملامت خداست از کسانی که او را به مخلوق تشبیه نمودند. سپس فرمود: مگر نمی بینی خداوند می فرماید: «وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْاَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ السَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ»، و یا می فرماید: «وَ مَا قَدَرُواْ اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قَالُواْ مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی بَشَرٍ مِّن شَیْءٍ» سپس خداوند خود را از قبضه و یمین منزّه نموده و می فرماید: «سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ.»(3)

ص: 108


1- 175.. سوره ی انعام، آیه ی 91.
2- 176.. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان، عن حماد بن عیسی، عن ربعی بن عبد الله، عن الفضیل بن یسار، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: «ان الله لایوصف، و کیف یوصف و قد قال فی کتابه: وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ؟ فلا یوصف به قدر الا کان اعظم من ذلک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 450]
3- 177.. ابن بابویه، قال: حدثنا محمّد بن محمّد بن عصام الکلینی(رضی الله عنه)، قال: حدثنا محمّد بن یعقوب الکلینی، قال: حدثنا علی بن محمّد المعروف بعلان الکلینی، قال:حدثنا محمّد بن عیسی بن عبید، قال: سالت ابا الحسن علی بن محمّد العسکری(علیهم السلام) عن قول الله؟عز؟: وَ الْاَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ. فقال: «ذلک تعییر الله تبارک و تعالی لمن شبهه بخلقه، الا تری انه قال: وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ و معناه اذ قالوا: ان الارض جمیعا قبضته یوم القیامة و السماوات مطویات بیمینه، کما قال الله؟عز؟: وَ ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ اِذْ قالُوا ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ ثم نزه؟عز؟ نفسه،عن القبضة و الیمین فقال: سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 450]

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

«کلّما میّزتموه باوهامکم فی ادقّ معانیه [فهو] مخلوق مصنوع مثلکم مردود الیکم».یعنی هر چه را شما با کمال دقّت فکرتان خدا بدانید، او خدا نیست بلکه او مخلوق و ساخته فکر شما و همانند شما خواهد بود.(1)

از این رو بهترین مخلوق خدا حضرت خاتم النّبیّین صلوات الله علیه و آله فرمود:«ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.»(2)

«تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِیرًا»(3)

عبدالله بن سنان گوید:

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «قُلْ مَنْ اَنزَلَ الْکِتَابَ الَّذِی جَاء بِهِ مُوسَی نُورًا وَ هُدًی

لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِیسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ کَثِیرًا» فرمود: قوم یهود همواره هر چه از آیات

توراترا می خواستند آشکار می کردند و هر چه را می خواستند پنهان می نمودند.

سپس فرمود:

قوم یهود همواره هر چه می خواستند [از تورات] پنهان می داشتند و هر چه را می خواستند آشکار می ساختند.(4)

ص: 109


1- 178.. بحارالانوار، ج 66، ص 293.
2- 179.. حق الیقین شبرّ، ص 47.
3- 180.. سوره ی انعام، آیه ی 91.
4- 181.. عن عبد الله بن سنان قال سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله: «قُلْ مَنْ اَنْزَلَ الْکِتابَ الَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی نُورًا وَ هُدیً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطِیسَ تُبْدُونَها» قال: کانوا یکتمون ما شاءوا و یبدون ما شاءوا. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 369، ح 58]

و در روایت دیگری فرمود:

آنان [تورات آن] کتاب آسمانی را بر روی کاغذ می نوشتند و هر مقداری را که می خواستند آشکار می کردند و هر مقداری را می خواستند پنهان می کردند.

سپس فرمود:

کلّ کتاب تورات که از ناحیه ی خدا نازل شده بوده است نزد اهل علم [یعنی محمّد و آل محمّد(صلی الله علیه و آله) موجود است.(1)

«وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَی عَلَی اللهِ کَذِبًا اَوْ قَالَ اُوْحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْءٌ…»(2)

در چند روایت در کافی و تفسیر عیّاشی و تفسیر قمّی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

این آیه درباره ی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نازل شد، او برادر رضاعی عثمان بود و در مدینه مسلمان شد و چون خطّ زیبایی داشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام وحی

می فرمود بیاید و آیات نازل شده را بنویسد.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون به او می فرمود بنویس «وَ اللهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» او می نوشت «وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»و چون می فرمود: بنویس:«وَ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»او می نوشت:«وَ اللهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود: «همان گونه که می گویم بنویس

و تغییری در آن مده» تا این که مرتد شد و به مکّه بازگشت و به مشرکین قریش گفت: «به خدا سوگند محمّد(صلی الله علیه و آله)نمی داند چه می گوید و من همانند چیزی که او [به عنوان وحی] می گوید را می توانم بگویم و او از آن انکاری ندارد، بنابراین من

ص: 110


1- 182.. و فی روایة اخری عنه(علیه السلام) قال کانوا یکتبونه فی القراطیس ثم یبدون ما شاءوا و یخفون ما شاءوا و قال: کل کتاب انزل فهو عند اهل العلم. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 369، ح 58]
2- 183.. سوره ی انعام، آیه ی 93.

نیز می توانم همانند او آیاتی را نازل کنم». پس این آیات درباره ی او نازل شد.

و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مکّه را فتح نمود دستور قتل او را صادر کرد و لکن عثمان او را در مسجد نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و گفت: یا رسول الله! از او بگذر. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سکوت نمود و چون عثمان سخن خود را تکرار کرد فرمود: او برای تو باشد و چون عبدالله بن ابی سرح خارج شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: مگر من نگفتم: هر کس او را یافت باید او را بکشد؟ پس مردی گفت: یا رسول الله! من منتظر بودم شما اشاره ای بکنی و من او را بکشم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ما پیامبران با اشاره،به کشتن کسی امر نمی کنیم. و عبدالله پس از آن از طلقا بود و عثمان او را والی مصر قرار داد.(1)

ص: 111


1- 184.. محمّد بن یعقوب: عن ابی علی الاشعری، عن محمّد بن عبد الجبار، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن ابی بصیر، عن احدهما(علیهما السلام) قال: سالته عن قول الله؟عز؟: وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا اَوْ قالَ اُوحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْ ءٌ. قال: «نزلت فی ابن ابی سرح الذی کان عثمان استعمله علی مصر، و هو ممن کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم فتح مکة هدر دمه، و کان یکتب لرسول الله(صلی الله علیه و آله)، فاذا انزل الله؟عز؟: اَنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ کتب: ان الله علیم حکیم، فیقول له رسول الله(صلی الله علیه و آله): دعها فان الله عزیز حکیم. و کان ابن ابی سرح یقول للمنافقین: انی لاقول من نفسی مثل ما یجی ء به فما یغیر علی. فانزل الله تبارک و تعالی فیه الذی انزل». علی بن ابراهیم،قال: حدثنی ابی، عن صفوان،عن ابن مسکان، عن ابی بصیر،عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «ان عبد الله بن سعد بن ابی سرح، کان اخا لعثمان من الرّضاعة، قدم الی المدینة و اسلم، و کان له خط حسن، و کان اذا نزل الوحی علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) دعاه لیکتب ما نزل علیه، فکان اذا قال له رسول الله(صلی الله علیه و آله): سَمِیعٌ بَصِیرٌ یکتب: سمیع علیم. و اذا قال: وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ یکتب: بصیر، و یفرق بین التاء و الیاء. و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقول: هو واحد. فارتد کافرا و رجع الی مکة، و قال لقریش: و الله ما یدری محمّد ما یقول، انا اقول مثل ما یقول، فلا ینکر علی ذلک،فانا انزل مثل ما انزل الله. فانزل الله علی نبیه(صلی الله علیه و آله) فی ذلک وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا اَوْ قالَ اُوحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ. فلما فتح رسول الله(صلی الله علیه و آله) مکة امر بقتله، فجاء به عثمان، و قد اخذ بیده و رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی المسجد، فقال: یا رسول الله، اعف عنه. فسکت رسول الله(صلی الله علیه و آله) ثم اعاد فسکت رسول الله(صلی الله علیه و آله)، ثم اعاد، فقال: هو لک. فلما مر قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): الم اقل: من رآه فلیقتله؟ فقال رجل: کانت عینی الیک یا رسول الله ان تشیر الی فاقتله. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): ان الانبیاء لایقتلون بالاشارة. فکان من الطلقاء». [تفسیر برهان، ج 2، ص 452، ح 1 و 2]

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از آیه فوق کسی است که از پیش خود ادّعای امامت کند[و امامت او از ناحیه خداوند نباشد.](1)

مرحوم طبرسی گوید:

برخی گفته اند: این آیه درباره ی مسیلمه کذاب هنگامی که ادّعای پیامبری می کرد نازل شده است.(2)

«وَ لَوْ تَرَی اِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلآئِکَةُ بَاسِطُواْ اَیْدِیهِمْ…»(3)

علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده که فرمود:

این آیه درباره ی معاویه و بنی امیّه و شرکا و پیشوایان آنان نازل شده و مقصود از«لَقَد تَّقَطَّعَ بَیْنَکُمْ» قطع شدن محبّت و دوستی آنان است در قیامت و مقصود

ص: 112


1- 185.. عن ابی بصیر عن ابی جعفر(علیه السلام) «وَ مَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِبًا اَوْ قالَ اُوحِیَ اِلَیَّ وَ لَمْ یُوحَ اِلَیْهِ شَیْ ءٌ وَ مَنْ قالَ سَاُنْزِلُ مِثْلَ ما اَنْزَلَ اللَّهُ» قال: من ادعی الامامة دون الامام(علیه السلام).[تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 370، ح 61]
2- 186.. اختلفوا فیمن نزلت هذه الآیة فقیل نزلت فی مسیلمة حیث ادعی النبوة. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 518]
3- 187.. سوره ی انعام، آیه ی 93.

از«وَ ضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمْ تَزْعُمُونَ»باطل بودن اعتقادات آنان است[که در قیامت برای آنان آشکار می شود.](1)

امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) می فرمایند:

مقصود از «فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ» عطش آنان [در قیامت] است.(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که خداوند می خواهد کافر را قبض روح کند به ملک الموت می فرماید:ای ملک الموت با اعوان خود نزد دشمن من بروید، چرا که من او را به نیکی آزمودم و او را به دارالسّلام و بهشت دعوت کردم و او نپذیرفت و به من دشنام داد و به نعمت های من کافر شد. پس او را قبض روح کن تا من روح او را در آتش بیفکنم.(3)

ص: 113


1- 188.. و قال علی بن ابراهیم: ثم حکی الله؟عز؟ ما یلقی اعداء آل محمّد(علیهم السلام) عند الموت، فقال: وَ لَوْ تَری اِذِ الظَّالِمُونَ آل محمّد حقهم فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ وَ الْمَلائِکَةُ باسِطُوا اَیْدِیهِمْ اَخْرِجُوا اَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ قال: العطش بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ قال: ما انزل الله فی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) تجحدون به، ثم قال: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادی کَما خَلَقْناکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَ ما نَری مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ اَنَّهُمْ فِیکُمْ شُرَکاءُ و الشرکاء: ائمتّهم لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ ای المودة وَ ضَلَّ عَنْکُمْ ای بطل ما کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ. ثم قال علی بن ابراهیم: و حدثنی ابی، عن بعض اصحابنا، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، انه قال: «نزلت هذه الآیة فی معاویة و بنی امیة و شرکائهم و ائمتّهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 452]
2- 189.. عن سلام عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: «الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ» قال: العطش یوم القیامة. عن الفضیل قال سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «اَخْرِجُوا اَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ» قال: العطش. [تفسیر عیّاشی، ج 1، 370، ح 62، ص 63]
3- 190.. (کتاب صفة الجنة و النار): عن سعید بن جناح، قال: حدثنی عوف بن عبد الله الازدی، عن جابر ابن یزید الجعفی، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: «اذا اراد الله قبض روح الکافر قال: یا ملک الموت، انطلق انت و اعوانک الی عدوی، فانی قد ابتلیته فاحسنت البلاء، و دعوته الی دار السّلام فابی الا ان یشتمنی، و کفر بی و بنعمتی و شتمنی علی عرشی، فاقبض روحه حتّی تکبه فی النار.B

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

در آن هنگام ملک الموت با چهره ای گرفته در حالی که چشم های او مانند برق خاطف حرکت می کند، و صدای او مانند رعد قاصف، و رنگ او مانند شب ظلمانی است و نفس او مانند شعله آتش، و سر او در آسمان دنیاست،و پاهای او یکی در مشرق و دیگری در مغرب است، و به دست او سیخی است دارای شاخه های فراوان، و همراه او پانصد نفر از ملائکه اند، و تازیانه هایی از شعله های دوزخ به دست آنان است، و همراه آنان عبایی از مو و اخگری [پاره آتشی] از اخگرهای دوزخ است، بر آن کافر وارد می شوند و فرشته ای از خازنان دوزخ به نام سحفطائیل بر او وارد می شود و جرعه ای از آتش به او می نوشاند که تا ابد تشنه خواهد بود تا وارد آتش شود؛ و چون آن کافر به فرشته مرگ می نگرد،چشم او

خیره می شود وعقل از سر او می پرد و به فرشته مرگ می گوید: مرا به دنیا بازگردان.و فرشته مرگ می گوید: «کَلَّا اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها»(1)، یعنی هرگز این خواسته انجام نمی گیرد و این سخنی است که او می گوید.(2)

ص: 114


1- 191.. سوره ی مومنون، آیه ی 100.
2- 192.. قال فیجیئه ملک الموت بوجه کریه کالح، عیناه کالبرق الخاطف، و صوته کالرعد القاصف، لونه کقطع اللیل المظلم، نفسه کلهب النار، راسه فی السماء الدنیا، و رجل فی المشرق و رجل فی المغرب، و قدماه فی الهواء، معه سفود کثیر الشعب، معه خمس مائة ملک اعوانا، معهم سیاط من قلب جهنم، لینها لین السیاط، و هی من لهب جهنم، و معهم مسح اسود و جمرة من جمر جهنم، ثم یدخل علیه ملک من خزان جهنم یقال له: سحفطائیل فیسقیه شربة من النار، لایزال منها عطشانا، حتّی یدخل النار، فاذا نظر الی ملک الموت شخص بصره و طار عقله، قال: یا ملک الموت، ارجعون». قال: «فیقول ملک الموت: کَلَّا اِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها».

سپس به فرشته مرگ می گوید:پس من اموال و فرزندان و اهل خود را به که واگذار کنم؟ فرشته مرگ می گوید: آنان را رها کن و به طرف آتش حرکت کن؛ و سپس با آن سیخ های آتشین چنان بر او می زنند که رشته های آن وارد اعضای بدن او می شود و سپس فرشته مرگ با شدّت روح او را از قدم هایش قبض می کند و چون به زانوهای او می رسد به یارانش می گوید: تا با تازیانه به جانش بیفتند و سپس این شکنجه را از او بر می دارند و سختی مرگ را به او می چشانند و همانند این که هزار شمشیر بر او وارد می شود شکنجه می بیند که اگر قدرت جن و انس را می داشت هر رگی از رگ های او از آن شکنجه، شکایت می نمود و این شکنجه مانند سیخی خواهد بود که شاخه های زیادی داشته باشد و بر پشمی وارد شود و آن را احاطه

کند و چیزی از آن را باقی نگذارد و این چنین جان کافر از هر رگ و عضوی از بدن او خارج می شود و چون روح او به کامش می رسد فرشتگان عذاب بر صورت و باسن او می زنند و به او گفته می شود:«اَخْرِجُواْ اَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ» و این همان سخن خداوند است که می فرماید: «یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلَائِکَةَ لَا بُشْرَی یَوْمَئِذٍ لِّلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَّحْجُورًا»(1)، یعنی روزی که[چون]فرشتگان را ببینند بشارتی در آن روز برای گنه کاران نیست و فرشتگان گویند: به راستی اینان از رحمت خدا دورند.(2)

ص: 115


1- 193.. سوره ی فرقان، آیه ی 22.
2- 194.. قال: «فیقول: یا ملک الموت، فالی من ادع مالی و اهلی و ولدی و عشیرتی و ما کنت فیه من الدنیا؟ فیقول: دعهم لغیرک و اخرج الی النار». قال:«فیضربه بالسفود ضربة فلا یبقی منه شعبة الا اثبتها»فی کل عرق و مفصل، ثم یجذبه جذبة فیسل روحه من قدمیه نشطا، فاذا بلغت الرکبتین امر اعوانه فاکبوا علیه بالسیاط ضربا، ثم یرفعه عنه، فیذیقه سکراته و غمراته قبل خروجها کانما ضرب بالف سیف، فلو کان له قوة الجن و الانس لاشتکی کل عرق منه علی حیاله بمنزلة سفود کثیر الشعب القی علی صوف مبتل. ثم یطوقه، فلم یات علی شی ء الا انتزعه، کذلک خروج نفس الکافر من عرق و عضو و مفصل و شعرة، فاذا بلغت الحلقوم ضربت الملائکة وجهه و دبره، و قیل: اَخْرِجُوا اَنْفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذابَ الْهُونِ بِما کُنْتُمْ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَ کُنْتُمْ عَنْ آیاتِهِ تَسْتَکْبِرُونَ و ذلک قوله: یَوْمَ یَرَوْنَ الْمَلائِکَةَ لابُشْری یَوْمَئِذٍ لِلْمُجْرِمِینَ وَ یَقُولُونَ حِجْرًا مَحْجُورًا فیقولون: حراما علیکم الجنة محرما».

سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آن گاه روح او از بدن خارج می شود و فرشتگان عذاب آن را میان چکش و سندان می گذارند،به گونه ای که انگشتانش شکسته می شود و چشمان او آخرین عضو اوست که از بدنش کنده می شود و سپس بوی بدی از او منتشر می شود که اهل آسمان از آن آزرده می گردند و می گویند: لعنت خدا بر این روح کافر و گندیده باد و سپس خدا و همه لعنت کنندگان او را لعنت می نمایند و چون روح او به آسمان اوّل می رسد درهای آسمان به روی او بسته می شود، چنان که خداوند می فرماید: «لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوَابُ السَّمَاء وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَ کَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ»(1)، یعنی درهای آسمان بر آنان گشوده نمی شود و داخل بهشت نخواهند شد مگر آن که شتر داخل سوراخ سوزن شود و ما این گونه مجرمان را کیفر می کنیم….(2)

ص: 116


1- 195.. سوره ی اعراف، آیه ی 40.
2- 196.. و قال: «تخرج روحه فیضعها ملک الموت بین مطرقة و سندان فیفضخ اطراف انامله،و آخر ما یشدخ منه العینان، فیسطع لها ریح منتن یتاذی منه اهل السماء کلهم اجمعون،فیقولون: لعنة الله علیها من روح کافرة منتنة خرجت من الدنیا. فیلعنه الله، و یلعنه اللاعنون. فاذا اتی بروحه الی السماء الدنیا اغلقت عنه ابواب السماء، و ذلک قوله: لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیاطِ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ یقول الله: ردوها علیه فمنها خلقتهم و فیها اعیدهم و منها اخرجهم تارة اخری».[تفسیر برهان، ج 2، ص 454]B

سوره ی انعام [6]، آیات 95 تا 101

متن:

اِنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ ذلِكُمُ اللهُ فَاَنَّی تُؤْفَكُونَ فالِقُ الْاِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَكَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبانًا ذلِكَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ وَ هُوَ الَّذی جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ وَ هُوَ الَّذی اَنْشَاَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَفْقَهُونَ وَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَاَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ كُلِّ شَیْ ءٍ فَاَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِرًا نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراكِبًا وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ اَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهًا وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا اِلی ثَمَرِهِ اِذا اَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ اِنَّ فی ذلِكُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ جَعَلُوا لِلهِ شُرَكاءَ الْجِنَّ وَ خَلَقَهُمْ وَ خَرَقُوا لَهُ بَنینَ وَ بَناتٍ بِغَیْرِ عِلْمٍ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَصِفُونَ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ اَنَّی یَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ صاحِبَةٌ وَ خَلَقَ كُلَّ شَیْ ءٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ

لغات:

«فلق»به معنای شق است و فلق صبح شکافته شدن تاریکی و ظهور سفیدی صبح است و فلق به معنای محل مطمئن زمین نیز می باشد، و «حب» جمع حبة و آن دانه ای است که هسته ندارد مانند گندم و جوف و «ذوی» جمع نواة است، و اصباح و صبح به یک معناست، و «سکن» محل سکونت را گویند، و «حسبان» جمع حساب و یا مصدر حسبت الحساب است، و «حسبان» بالکسر حاء جمع حصبانة به معنای و ساده است

ص: 117

و «خضر» به معنای اخضر است، و در حدیث آمده که «انّ الدنیا حلوة خضرة» یعنی دنیا

سبز و گوارا است و عرب بسا اخضر را اسود می گوید مانند سواد عراق که به خاطر سبزی

فراوان به او سواد گفته می شود، «و متراکب» متفاعل از رکوب است و «طلع نخل» اوّل

ظهور خرماست،و «قنوان» جمع قنو به معنای شاخه درخت خرماست که به آن عذق گویند و عذق با فتح درخت خرماست، و نیع رسیدن ثمره است.

ترجمه:

خداوند، شکافنده دانه و هسته است زنده را از مرده خارج می سازد،و مرده را از زنده بیرون می آورد این است خدای شما! پس چگونه از حقّ منحرف می شوید؟! (95) او شکافنده صبح است و شب را مایه آرامش، و خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داده است این، اندازه گیری خداوند توانای داناست! (96) او کسی است که ستارگان را برای شما قرار داد، تا در تاریکی های خشکی و دریا، به وسیله آن ها راه یابید! ما نشانه ها (ی خود) را برای کسانی که می دانند، (و اهل فکر و اندیشه اند) بیان داشتیم! (97) او کسی است که شما را از یک نفس آفرید! و شما دو گروه هستید: بعضی پایدار (از نظر ایمان یا خلقت کامل)، و بعضی ناپایدار ما آیات خود را برای کسانی که می فهمند، تشریح نمودیم! (98) او کسی است که از آسمان، آبی نازل کرد، و به وسیله آن، گیاهان گوناگون رویاندیم و از آن، ساقه ها و شاخه های سبز، خارج ساختیم و از آن ها دانه های متراکم، و از شکوفه نخل، شکوفه هایی با رشته های باریک بیرون فرستادیم و باغ هایی از انواع انگور و زیتون و انار، (گاه) شبیه به یک دیگر، و (گاه) بی شباهت! هنگامی که میوه می دهد، به میوه آن و طرز رسیدنش بنگرید که در آن، نشانه هایی (از عظمت خدا) برای افراد باایمان است! (99) آنان برای خدا هم تایانی از جنّ قرار دادند،در حالی که خداوند همه آن ها را آفریده است و برای خدا، به دروغ و از روی جهل، پسران و دخترانی ساختند منزّه است خدا، و برتر است از آن چه توصیف می کنند! (100) او پدید آورنده

ص: 118

آسمان ها و زمین است چگونه ممکن است فرزندی داشته باشد؟!حال آن که همسری نداشته، و همه چیز را آفریده و او به همه چیز داناست. (101)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«اِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَی یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ…»(1)

مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از«حَبِّ»مومن است چنان که خداوند می فرماید:«وَ اَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی» و فرمود: «الحبّ» یعنی آن که محبوب خداست و «النوی» یعنی آن که از حق اعراض نموده است.(2)

علی بن ابراهیم گوید:

مقصود از«فَالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوَی»شکافته شدن علم از ناحیه ی ائمّه(علیه السلام) است و «النوی» چیزی است که جدای از آنان است، و مقصود از «یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ» خروج مومن از کافر است و مقصود از «وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ» خروج کافر از مومن است.(3)

ص: 119


1- 197.. سوره ی انعام، آیه ی 95.
2- 198.. عن المفضّل، قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قوله: فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی. قال: «الحب: المؤمن، و ذلک قوله: وَ اَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی و النوی: هو الکافر الذی نای عن الحق فلم یقبله». [تفسیر برهان، ج 3، ص 457]
3- 199.. حدثنی ابی عن ابیه عن بعض اصحابنا عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قال نزلت هذه الآیة فی معاویة و بنی امیة و شرکائهم و ائمتّهم. و قوله اِنَّ اللهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوی قال الحب ما احبه و النوی ما ناء عن الحق و قال ایضا الحب ان یفلق العلم من الائمة و النوی ما بعد عنه یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَیِّتِ مِنَ الْحَیِّ قال المؤمن من الکافر و الکافر من المؤمن. [تفسیر قمی، ج 1، ص 211]

در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

مقصود از «الحَبِّ»طینت مومنان است که مورد محبّت خدا هستند؛و مقصود از «النوی» طینت کافران است که از هر خیری دور هستند.(1)

«فَالِقُ الاِصْبَاحِ وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْبَانًا…»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

اوّل شب سیر مکن چرا که خداوند آن را وقت آرامش و سکون قرار داده است نه وقت سیر و حرکت پس در این ساعت به بدن خود استراحت بده.(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

ازدواج خود را در شب قرار بده چرا که خداوند آن را وقت آرامش و سکون قرار داده

است.(4)

در روایتی آمده که [امام(علیه السلام)] می فرماید:

در شب به دنبال حوائج خود نروید،چرا که شب ظلمانی است.امام سجّاد(علیه السلام) به غلامان خود می فرمود: حیوانات را شب ذبح نکنید، چرا که خداوند شب را برای هر چیزی آرامش قرار داده است.(5)

ص: 120


1- 200.. فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) فی حدیث الطّینة الْحَبِ طینة المؤمنین القی اللَّه علیهَا المحبّة وَ النَّوی طینة الکافرین الذین ناوا عن کل خیر و انما سمّیَ النّوی من اجل انه نای عن کل خیر و تباعد منه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 141]
2- 201.. سوره ی انعام، آیه ی 96.
3- 202.. و جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَنًا یسکن فیه الخلق کما قال لِتَسْکُنُوا فِیهِ فی نهج البلاغة و لاتسر اوّل اللّیل فانّ اللَّه جعله سکنًا و قدّره مقامًا لاظعنًا فارح فیه بدنک و روّح ظهرک. [تفسیر صافی، ج 2، ص 141]
4- 203.. و فی الکافی عن الباقر(علیه السلام) تزوّج باللّیل فانّ اللَّه جعله سکنًا. (همان)
5- 204.. و فی روایة و لاتطلبوا الحوائج باللّیل فانّه مظلم. (همان)

«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید: مقصود از «نجوم» آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند. (2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

امامان از اهل بیت من، همانند نجوم اند، به هر کدام اقتدا کنید هدایت می شوید.(3)

مولّف گوید:

آن چه اهل تسنّن نقل کرده اند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است: «اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ» از احادیث موضوعه و ساختگی است.

موسی بن نصر رازی گوید:

از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی حدیث مروی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) «اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ» سوال شد، و آن حضرت فرمود: مقصود از «اصحابی» در این حدیث کسانی هستند که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دین او را تبدیل و تغییر نداده اند. سوال شد: از کجا معلوم می شود که آنان دین خدا را تبدیل و تغییر

داده اند؟ فرمود: از حدیثی که اهل تسنّن از آن حضرت نقل کرده اند که فرمود:(4)

ص: 121


1- 205.. سوره ی انعام، آیه ی 97.
2- 206.. و قوله وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قال النجوم آل محمّد(صلی الله علیه و آله). [تفسیر قمی، ج 1، ص 211]
3- 207.. قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) الائمة من اهل بیتی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم. [دعائم الاسلام، ج 1، ص 86]
4- 208.. و روی الصدوق فی اعتقادات الامامیه (ص 65): وَ قَالَ النَّبِیُّ(صلی الله علیه و آله): «لَیَخْتَلِجَنَّ قَوْمٌ مِنْ اَصْحَابِی دُونِی وَ اَنَا عَلَی الْحَوْضِ،فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ، فَاُنَادِی:یَا رَبِّ، اَصْحَابِی، اَصْحَابِی. فَیُقَالُ لِی: اِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا اَحْدَثُوا بَعْدَکَ». یعنی رسول خدا فرمود: [من قبل از شما وارد حوض کوثر می شوم و] گروهی از شما از ورود به آن ممنوع می گردند و چون من میگویم: خدایا اینان اصحاب من بوده اند، به من گفته می شود: تو نمی دانی اینان بعد از تو چه بدعتهایی در دین خدا احداث نمودند.

روز قیامت گروهی از اصحاب من از حوض کوثر دور می شوند همانند شترهای غریبی که به سبب شترهای اهلی از آب دور می شوند؛ و من در آن روز می گویم: خدایا این ها اصحاب من بوده اند؟! و به من گفته می شود: تو نمی دانی آنان بعد از تو در دین خدا چه بدعت هایی را وارد کردند. پس آنان را به طرف دوزخ می برند و من می گویم: هلاکت و لعنت بر آنان باد.

سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

آیا شما فکر می کنید که این لعنت جز برای اهل بدعت است؟!و یا گمان می کنید که صحابی بودن کسی را از خطا معصوم می نماید؟ در حالی که در بین اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کسانی مانند سمرة بن جندب و عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه

و امثال آنان از سران منافقین، وجود داشتند.(1)

«وَ هُوَ الَّذِیَ اَنشَاَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ…»(2)

ص: 122


1- 209.. حَدَّثَنَا الْحَاکِمُ اَبُو عَلِیٍّ الْحُسَیْنُ بْنُ اَحْمَدَ الْبَیْهَقِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی الصَّوْلِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَی بْنِ نَصْرٍ الرَّازِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی قَالَ سُئِلَ الرِّضَا(علیه السلام) عَنْ قَوْلِ النَّبِیِّ(صلی الله علیه و آله) اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمُ اقْتَدَیْتُمُ اهْتَدَیْتُمْ وَ عَنْ قَوْلِهِ(علیه السلام) دَعُوا لِی اَصْحَابِی فَقَالَ (علیه السلام) هَذَا صَحِیحٌ یُرِیدُ مَنْ لَمْ یُغَیِّرْ بَعْدَهُ وَ لَمْ یُبَدِّلْ قِیلَ وَ کَیْفَ یَعْلَمُ اَنَّهُمْ قَدْ غَیَّرُوا اَوْ بَدَّلُوا قَالَ لَمَّا یَرْوُونَهُ مِنْ اَنَّهُ(صلی الله علیه و آله) قَالَ لَیُذَادَنَّ بِرِجَالٍ مِنْ اَصْحَابِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ حَوْضِی کَمَا تُذَادُ غَرَائِبُ الْاِبِلِ عَنِ الْمَاءِ فَاَقُولُ یَا رَبِّ اَصْحَابِی اَصْحَابِی فَیُقَالُ لِی اِنَّکَ لَا تَدْرِی مَا اَحْدَثُوا بَعْدَکَ فَیُؤْخَذُ بِهِمْ ذَاتَ الشِّمَالِ فَاَقُولُ بُعْدًا لَهُمْ وَ سُحْقًا لَهُمْ اَ فَتَرَی هَذَا لِمَنْ لَمْ یُغَیِّرْ وَ لَمْ یُبَدِّلْ. [عیون الاخبار، ج2، ص 87، ح 33]
2- 210.. سوره ی انعام، آیه ی 98.

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ» آدم(علیه السلام) است؛ و مقصود از «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» ایمان ثابت و ایمان غیر ثابت است [که با فتنه و آزمایش سلب می شود.](1)

در کتاب کافی از حضرت کاظم(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

خداوند پیامبران را برای نبوّت آفرید و آنان از مقام نبوّت جدا نخواهند شد؛و مومنان [خالص] را نیز بر اساس ایمان آفرید و از ایمان خارج نخواهند شد؛ و گروهی ایمان عاریه ای [و موقّت] دارند و اگر مشیّت او [و قابلیّت آنان] اقتضا کند ایمان آنان را ثابت می نماید؛ و اگر مشیّت او اقتضا کند ایمان را از آنان سلب می نماید، چنان که می فرماید: «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ». سپس فرمود: ایمان فلان کس را خداوند عاریه قرار داد و چون او ما را تکذیب نمود [و یا بر ما دروغ بست] خداوند ایمان را از او سلب نمود.(2)

ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:

مردم شهر تو درباره ی آیه ی «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» چه می گویند؟ گفتم: آنان می گویند:

ص: 123


1- 211.. و قوله وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِها فِی ظُلُماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قال النجوم آل محمّد(علیهم السلام) و قوله وَ هُوَ الَّذِی اَنْشَاَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ قال من آدم فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قال المستقر الایمان الذی یثبت فی قلب الرجل الی ان یموت و المستودع هو المسلوب منه الایمان. [تفسیر قمی، ج 1، ص 211]
2- 212.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن اسماعیل بن مرار، عن یونس، عن بعض اصحابنا، عن ابی الحسن(علیه السلام)، قال: «ان الله خلق النّبیین علی النبوة، فلا یکونون الا انبیاء، و خلق المؤمنین علی الایمان فلا یکونون الا مومنین، و اعار قوما ایمانا فان شاء تممه لهم، و ان شاء سلبهم ایاه قال و فیهم جرت فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ». و قال لی: «ان فلانا کان مستودعا فلما کذب علینا سلبه الله ایمانه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 458، ح 2]

مستقرّ در رحم و مستودع در صلب؛فرمود:دروغ می گویند چرا که مقصود از مستقرّایمانی است که در قلب ثابت بماند و هرگز از صاحبش جدا نشود؛ و مقصود از مستودع ایمانی است که مدّتی در قلب می ماند و سپس زائل می شود و ایمان زبیر چنین بود.(1)

محمّد بن سلیمان دیلمی گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم شیعیان شما می گویند: ایمان مستقرّ

و مستودع است شما به من چیزی را یاد بدهید که چون بگویم ایمانم کامل شود؟ فرمود: پس از هر نماز واجبی بگو: «رَضِیتُ بِاللهِ رَبًّا وَ بِمُحَمَّدٍ(صلی الله علیه و آله) نَبِیًّا وَ بِالْاِسْلَامِ دِینًا وَ بِالْقُرْآنِ کِتَابًا وَ بِالْکَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِیٍ وَلِیًّا وَ اِمَامًا وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ الْاَئِمَّةِ

صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ [الْاَئِمَّةِ] اللَّهُمَّ اِنِّی رَضِیتُ بِهِمْ اَئِمَّةً فَارْضَنِی لَهُمْ اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.»(2)

ص: 124


1- 213.. العیّاشی، عن ابی بصیر، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: قلت: وَ هُوَ الَّذِی اَنْشَاَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قال: «ما یقول اهل بلدک الذی انت فیه؟». قال: قلت: یقولون: مستقر فی الرحم، و مستودع فی الصلب. فقال: «کذبوا، المستقر: ما استقر الایمان فی قلبه فلا ینزع منه ابدا، و المستودع: الذی یستودع الایمان زمانا ثم یسلبه، و قد کان الزبیر منهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 458، ح 4]
2- 214.. الشیخ فی (التهذیب): باسناده عن محمّد بن علی بن محبوب، عن ابراهیم بن اسحاق النهاوندی، عن ابی عاصم یوسف، عن محمّد بن سلیمان الدیلمی، قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام)، فقلت له: جعلت فداک، ان شیعتک تقول ان الایمان مستقر و مستودع، فعلمنی شیئا اذا انا قلته استکملت الایمان. قال: «قل فی دبر کل صلاة فریضة: رضیت بالله ربا، و بمحمّد نبیا، و بالاسلام دینا، و بالقرآن کتابا، و بالکعبة قبلة، و بعلی ولیا و اماما، و بالحسن و الحسین و الائمة (صلوات الله علیهم)، اللهم انی رضیت بهم ائمة فارضنی لهم، انک علی کل شی ء قدیر». [تفسیر برهان، ج 2، ص 460، ح 12]

«بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ اَنَّی یَکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَ لَمْ تَکُن لَّهُ صَاحِبَةٌ وَ خَلَقَ کُلَّ شَیْءٍ»(1)

سدیر صیرفی گوید:

حمران بن اعین درباره ی این آیه از امام باقر(علیه السلام) سوال نمود و آن حضرت فرمود:

خداوند با علم خود همه اشیاء را ایجاد نموده و بدون این که نمونه ای قبل از آن بوده باشد او آسمان ها و زمین را خلق کرده است، در حالی که قبل از آن آسمان و زمینی نبوده است چنان که می فرماید: «وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاء.»(2) و(3)

سوره ی انعام [6]، آیات 102 تا 107

متن:

ذلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لااِلهَ اِلَّا هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیْ ءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ وَكیلٌ لاتُدْرِكُهُ

الْاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ قَدْ جاءَكُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما اَنَا عَلَیْكُمْ بِحَفیظٍ وَ كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ وَ لِیَقُولُوا دَرَسْتَ وَ لِنُبَیِّنَهُ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ اتَّبِعْ ما اُوحِیَ اِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ لااِلهَ اِلَّا هُوَ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكینَ وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما اَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَیْهِمْ حَفیظًا وَ ما اَنْتَ عَلَیْهِمْ بِوَكیلٍ

ص: 125


1- 215.. سوره ی انعام، آیه ی 101.
2- 216.. سوره ی هود، آیه ی 7.
3- 217 .. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن یحیی، عن عبد الله بن محمّد بن عیسی، عن الحسن بن محبوب، عن علی بن رئاب، عن سدیر الصیرفی، قال: سمعت حمران بن اعین یسال ابا جعفر(علیه السلام)، عن قول الله؟عز؟: بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ، فقال ابو جعفر(علیه السلام): «ان الله؟عز؟ ابتدع الاشیاء کلها بعلمه علی غیر مثال کان قبله، فابتدع السماوات و الارضین و لم یکن قبلهن سماوات و لاارضون، اما تسمع لقوله تعالی: وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ؟». [تفسیر برهان، ج 2، ص 460، ح 14]

لغات:

وکیل بر هر چیزی حافظ و نگه بان اوست تا آسیبی را از او دفع کند،و بعضی گفته اند:وکیل کسی است که امور به او واگذار می شود، و وکلت الیه هذا الامر ای ولیته تدبیره،و از این رو مومن کار خود را به خدا وامی گذارد، و بصیرت تیزبینی و حقیقت یابی است،و «ابصار» به معنای ادراک است، و «درس» استمرار تلاوت و خواندن است،و «وحی» القاء معنا در نفس است به طور پنهان، و اعراض انصراف و گرداندن صورت است به قصد ترک و عدم تمایل.

ترجمه:

(آری،)این است پروردگار شما! هیچ معبودی جز او نیست آفریدگار همه چیز است او را بپرستید و او نگه بان و مدبّر همه موجودات است.(102) چشم ها او را نمی بینند ولی او همه چشم ها را می بیند و او بخشنده (انواع نعمت ها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. (103) دلایل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد کسی که (به وسیله آن، حقّ را) ببیند، به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می باشد و من نگاه بان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمی کنم) (104) و اینچنین آیات (خود) را تشریح می کنیم بگذار آن ها بگویند: «تو درس خوانده ای (و آن ها را از دیگری آموخته ای)»! می خواهیم آن را برای کسانی که آماده درک حقایقند، روشن سازیم. (105) از آن چه که از سوی پروردگارت بر تو وحی شده، پیروی کن! هیچ معبودی جز او نیست! و از مشرکان، روی بگردان! (106) اگر خدا می خواست، (همه به اجبار ایمان می آوردند،) و هیچ یک مشرک نمی شدند و ما تو را مسوول (اعمال) آن ها قرار نداده ایم و وظیفه نداری آن ها را (به ایمان) مجبور سازی! (107)

ص: 126

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ»این است که کسی نمی تواند خدا را در وهم و فکر خودبیاورد و مقصود از ابصار در این آیه چشم های ظاهری نیست چنان که آیه «قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ» به معنای چشم های ظاهری نیست؛ و مقصود از «وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا» نیز کوری چشم های ظاهری نیست؛ چنان که در عرف نیز مردم می گویند: «فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالشِّعْرِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالْفِقْهِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالدَّرَاهِمِ وَ فُلَانٌ بَصِیرٌ بِالثِّیَابِ» چرا که خداوند بزرگ تر از آن است که با چشم دیده شود.(2)

ابوهاشم جعفری گوید:

به امام باقر(علیه السلام) عرض کردم: معنای «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ» چیست؟ فرمود: ای اباهاشم اوهام[و خاطرات]قلب ها دقیق تر[و وسیع تر] از دید چشم هاست اکنون تو با اوهام قلب خود شهرهای زنگ و هند و شهرهایی که ندیده ای را تصوّر می کنی و با این قدرت وهمی که داری خدا را نمی توانی تصوّر کنی تا چه رسد او را ببینی.(3)

ص: 127


1- 218.. سوره ی انعام، آیه ی 103.
2- 219.. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد بن عیسی، عن ابن ابی نجران، عن عبد الله بن سنان، عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله تعالی: لاتُدْرِکُهُ الْاَبْصارُ. قال:«احاطة الوهم، الا تری الی قوله: قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ لیس یعنی بصر العیون فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ لیس یعنی من البصر بعینه، وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها لیس یعنی عمی العیون، انما عنی احاطة الوهم، کما یقال: فلان بصیر بالشعر، و فلان بصیر بالفقه، و فلان بصیر بالدراهم، و فلان بصیر بالثیاب، الله اعظم من ان یری بالعین». [تفسیر برهان، ج 2، ص 461، ح 1]
3- 220.. و عنه: عن محمّد بن ابی عبد الله، عمن ذکره، عن محمّد بن عیسی، عن داود بن القاسم ابی هاشم الجعفری، قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام): لاتُدْرِکُهُ الْاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْاَبْصارَ. B فقال: «یا ابا هاشم، اوهام القلوب ادق من ابصار العیون، انت قد تدرک بوهمک السندو الهند و البلدان التی لم تدخلها و لاتدرکها ببصرک، و اوهام القلوب لاتدرکه، فکیف ابصار العیون!». [تفسیر برهان، ج 2، ص 462، ح 3]

اسماعیل بن فضل گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم:آیا در قیامت خداوند دیده می شود؟ فرمود:«سُبْحَانَ اللهِ

وَ تَعَالَی عَنْ ذَلِکَ عُلُوًّا کَبِیرًا». سپس فرمود: ای اسماعیل چشم ها چیزهایی را می بیند که دارای رنگ و کیفیّت باشد؛ و خداوند خالق رنگ ها و کیفیّات است.(1)

ذوالریاستین گوید:

به حضرت رضا(علیه السلام)گفتم:مردم درباره ی دیده شدن خداوند اختلاف نموده اند،شما چه می فرمایید؟امام(علیه السلام) فرمود: ای ابوالعبّاس! هر کس خدا را به غیر آن چه خود توصیف نموده توصیف نماید افترا و تهمت بزرگی بر او وارد کرده است وخداوند می فرماید: «لَّا تُدْرِکُهُ الاَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الاَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ».

سپس فرمود:

مقصود از این ابصار[اوهام است] و این چشم ها نیست بلکه مقصود اوهام و چشم هایی است که در قلوب مردم است و اوهام مردم نمی تواند خدا را ببیند و درک کند و کیفیّت او را بفهمد، [تا چه رسد چشم های ظاهری بتواند او را ببیند.](2)

ص: 128


1- 221.. باسناده الی اسمعیل بن الفضل قال. سالت ابا عبد الله جعفر بن محمّد الصّادق(علیهما السلام) عن الله تبارک و تعالی هل یری فی المعاد؟ فقال: سبحان الله و تعالی عن ذلک علوا کبیرا، یا ابن الفضل ان الابصار لاتدرک الا ماله لون و کیفیة، و الله تعالی خالق الالوان و الکیفیة.[تفسیر نور الثّقلین، ج 1، ص 753، ح 220]
2- 222.. عن الاشعث بن حاتم، قال: قال ذو الریاستین: قلت لابی الحسن الرّضا(علیه السلام): جعلت فداک، اخبرنی عما اختلف فیه الناس من الرؤیة، فقال بعضهم: لایری. B فقال:«یا ابا العبّاس، من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه فقد عظم الفریة علی الله،قال الله: لاتُدْرِکُهُ الْاَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْاَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ هذه الابصار لیست هی الاعین، انما هی الابصار التی فی القلب، لایقع علیه الاوهام، و لایدرک کیف هو».[تفسیر برهان، ج 2، ص 466، ح 9]

«قَدْ جَاءکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه ردّ بر فرقه جبریّه است که می گویند:«مردم انتخاب و اختیاری ندارند و همه کارها را خدا انجام می دهد».و خداوند در ردّ آنان می فرماید: کسی که [در اثر تقوا و بندگی] بینش و روشنایی باطن پیدا کند به نفع خود عمل کرده و کسی که به خاطر گناهان باطن خود را کور کند به زیان خود عمل کرده [و انتخاب و اختیار داشته است.](2)

علی بن ابراهیم قمّی نیزدر تفسیر آیه«وَ لَوْ شَاء اللّهُ مَا اَشْرَکُواْ»گوید: این آیه نیز مقاله جبریّه است و به آن استدلال می کنند و می گویند: «ما در اختیار مشیّت خدا هستیم و هر چه می کنیم خواسته خداوند است و ما را در آن دخالتی نیست». در حالی که این آیه به این معناست که اگر خداوند بخواهد همه مردم را معصوم قرار بدهد تا کسی او را معصیت نکند می تواند این کار را انجام دهد و لکن او مردم را امر و نهی کرده و نعمت هایی را به آنان ارزانی داشته تا کاستی ها و نواقص آنان را برطرف سازد و این همان حجّتی است که خداوند بر آنان دارد [و به آنان استطاعت و اختیار داده است]

ص: 129


1- 223.. سوره ی انعام، آیه ی 104.
2- 224.. و قال علی بن ابراهیم،فی قوله تعالی: قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ اَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها: یعنی عمی النفس،و ذلک لاکتسابها المعاصی، و هو رد علی المجبرة الذین یزعمون انه لیس لهم فعل و لااکتساب. [تفسیر برهان، ج 2، ص 466، ح 10]

تا سزاوار ثواب و عقاب باشند و آن چه بر آنان تفضّل و رحمت و آمرزش و بخشش نموده

است صادق و قابل فهم باشد.(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 108 تا 113

متن:

وَ لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ كَذلِكَ زَیَّنَّا لِكُلِّ اُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ اِلی رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ اَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ اَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ اِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللهِ وَ ما یُشْعِرُكُمْ اَنَّها اِذا جاءَتْ لایُؤْمِنُونَ وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصارَهُمْ كَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ وَ لَوْ اَنَّنا نَزَّلْنا اِلَیْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَ كَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ كُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلًا ما كانُوا لِیُؤْمِنُوا اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْاِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ وَ لِتَصْغی اِلَیْهِ اَفْئِدَةُ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ لِیَرْضَوْهُ وَ لِیَقْتَرِفُوا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ

ص: 130


1- 225.. و قال علی بن ابراهیم: قوله تعالی: وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما اَشْرَکُوا فهو الذی یحتج به المجبرة: انا بمشیئة الله نفعل کل الافعّال، و لیس لنا فیها صنع. فانما معنی ذلک انه لو شاء الله ان یجعل الناس کلهم معصومین حتّی کان لایعصیه احد لفعل ذلک، و لکن امرهم و نهاهم و امتحنهم و اعطاهم ما ازال علتهم، و هی الحجة علیهم من الله، یعنی الاستطاعة، لیستحقوا الثواب و العقاب، و لیصدقوا ما قال الله من التفضل و المغفرة و الرحمة و العفو و الصفح. [تفسیر برهان، ج 2، ص 466، ح 13]

لغات:

«سبّ و شتم و مذمت»کسی را به زشتی، و قبح یاد نمودن است، و اصل سبّ یا از سبب است و یا به معنای قطع است، و «جهد» با فتح به معنای مشقت است و با ضم به معنای طاقت و توان است، و بعضی گفته اند: «جهد» با فتح به معنای مبالغه است، و «جهدوا ایمانهم» یعنی بالغوا فی یمینهم، و «حشر» به معنای جمع کردن با اجبار است و هر جمع کردن را حشر گویند، و «زخرف» چیز مزین را گویند، و زخرفه یعنی زینه،و زخرف به معنای زینت به طلا می باشد، و غرور ظاهر فریبنده است که باطن آن مکروه می باشد، و «غرور» شیطان است که مردم را فریب می دهد، و ضغیت و اصغیت الیه به معنای گوش فرادادن است، و «اقتراف» به معنای اکتساب اثم و گناه است، و قارف و اقترف الذنب یعنی فعله.

ترجمه:

(به معبود)کسانی که غیر خدا را می خوانند دشنام ندهید،مبادا آن ها (نیز) از روی(ظلم و) جهل، خدا را دشنام دهند! اینچنین برای هر امّتی عملشان را زینت دادیم سپس بازگشت همه آنان به سوی پروردگارشان است و آن ها را از آن چه عمل می کردند، آگاه می سازد (و پاداش و کیفر می دهد). (108) با نهایت اصرار، به خدا سوگند یاد کردندکه اگر نشانه ای [معجزه ای] برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان می آورند بگو: «معجزات فقط از سوی خداست (و در اختیار من نیست که به میل شما معجزه ای بیاورم) و شما از کجا می دانید که هر گاه معجزه ای بیاید (ایمان می آورند؟ خیر،) ایمان نمی آورند!»(109) و ما دل ها و چشم های آن ها را واژگونه می سازیم (آری آن ها ایمان نمی آورند) همان گونه که در آغاز، به آن ایمان نیاوردند! و آنان را در حال طغیان و سرکشی، به خود وامی گذاریم تا سرگردان شوند! (110) (و حتّی) اگر فرشتگان را بر آن ها نازل می کردیم،

ص: 131

و مردگان با آنان سخن می گفتند، و همه چیز را در برابر آن ها جمع می نمودیم، هرگز ایمان

نمی آوردند مگر آن که خدا بخواهد! ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (111) اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم آن ها به طور سری (و درگوشی)سخنان فریبنده و بی اساس(برای اغفال مردم)به یک دیگر می گفتند و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند(و می توانست جلو آن ها را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد.) بنا بر این، آن ها و تهمتهای شان را به حال خود واگذار! (112) نتیجه (وسوسه های شیطان و تبلیغات شیطان صفتان) این خواهد شد که دل های منکران قیامت، به آن ها متمایل گردد و به آن راضی شوند و هر گناهی که بخواهند، انجام دهند! (113)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(1)

مسعدة بن صدقه گوید:

از امام صادق(علیه السلام) درباره ی سخن رسول خدا(صلی الله علیه و آله): «اِنَّ الشِّرْکَ اَخْفَی مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَی صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِی لَیْلَةٍ ظَلْمَاءَ»سوال شد، و امام صادق(علیه السلام) فرمود: عادت مومنین در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)این بود که به خدایان مشرکین سبّ و دشنام می دادند از این رو مشرکان نیز به خدای مومنان دشنام می دادند، پس خداوند مومنان را ازدشنام به خدایان مشرکین نهی نمود،تا مشرکان و کفّار به خدای مومنان دشنام ندهند وگرنه مومنین نیز ندانسته [و ناخواسته] مشرک به خدا خواهند بود؛ و خداوند [برای حلّ این مشکل] فرمود: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ.»(2)

ص: 132


1- 226.. سوره ی انعام، آیه ی 108.
2- 227.. فانه حدثنی ابی عن مسعدة بن صدقة عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال انه سئل عن قول النّبی(صلی الله علیه و آله)ان الشرک اخفی من دبیب النمل علی صفاة سوداء فی لیلة ظلماء، فقال کان المؤمنون یسبون ما یعبد المشرکون من دون الله و کان المشرکون یسبون ما یعبد المؤمنون فنهی الله المؤمنین عن سب آلهتهم لکیلا یسب الکفار اله المؤمنین فیکون المؤمنون قد اشرکوا بالله من حیث لایعلمون فقال: «وَ لاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ». [تفسیر قمی، ج 1، ص 213، ح 14]

اسحاق بن موسی گوید:

برادر و عمویم برای من حدیث کردند که امام صادق(علیه السلام) به شیعیان خود فرمود:

خداوند به سه مجلس خشم دارد و بر اهل آن عقوبت می فرستد و شما نباید با آنان هم نشین شوید و در جلسات شان شرکت نمایید: 1. مجلسی که اهل آن دروغ می گویند، 2. مجلسی که ذکر دشمنان ما در آن تازه و مورد توجّه است و ذکر ما کهنه و نامطلوب است، 3. مجلسی که اهل آن مردم را از ما دور می کنند و تو آن را می دانی. سپس امام صادق(علیه السلام) سه آیه از قرآن تلاوت نمود که گویی در دهان و یا در کف دست او آماده بود «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»، «وَ اِذَا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ»، «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَی اللهِ الْکَذِبَ.»(1)

ص: 133


1- 228.. محمّد بن یعقوب: عن الحسین بن محمّد، عن علی بن محمّد بن سعد، عن محمّد بن مسلم، عن اسحاق بن موسی، قال: حدثنی اخی و عمی، عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «ثلاثة مجالس یمقتها الله و یرسل نقمته علی اهلها فلا تقاعدوهم و لاتجالسوهم: مجلسا فیه من یصف لسانه کذبا فی فتیاه، و مجلسا ذکر اعدائنا فیه جدید و ذکرنا فیه رث، و مجلسا فیه من یصد عنا و انت تعلم». قال: ثم تلا ابو عبد الله(علیه السلام) ثلاث آیات من کتاب الله کانما کن فی فیه او قال فی کفه:وَ لاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ،وَ اِذا رَاَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَاَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِوَ لاتَقُولُوا لِما تَصِفُ اَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هذا حَلالٌ وَ هذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَی اللهِ الْکَذِبَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 467، ح 2]

عمرو طیالسی گوید:

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللهِ فَیَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ»، فرمود: ای عمرو آیا تو کسی را دیده ای که به خدا دشنام بدهد؟ گفتم: فدای شما شوم مقصود شما چیست؟ فرمود: هر کس به ولیّ خدا دشنام بدهد به خدا دشنام داده است.(1)

«وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ…»(2)

قریش و مشرکین مکّه سوگندهای غلیظ یاد نمودندکه اگر نشانه و معجزه ای برای آنان نازل شود ایمان خواهند آورد و خداوند در آیه قبل فرمود:«وَ مَا یُشْعِرُکُمْ اَنَّهَا اِذَا جَاءتْ لَا یُؤْمِنُونَ».

و در روایت ابوالجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

معنای«وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصَارَهُمْ» این است که خداوند می فرماید: ما قلوب آنان را زیر و رو می کنیم و پایین آن ها را بالا می بریم و بالای آن ها را پایین می آوریم و چشم های [دل] آنان را کور می کنیم و آنان هدایت را نمی یابند.

سپس فرمود:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: اوّلین جهادی که به آن مکلّف می شوید: جهاد با دست

ص: 134


1- 229.. العیّاشی: عن عمر الطیالسی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سالته عن قول الله: وَ لاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَیَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ. قال: فقال: «یا عمر، هل رایت احدا یسب الله؟» قال: فقلت: جعلنی الله فداک، فکیف؟ قال: «من سب ولی الله فقد سب الله». [تفسیر برهان، ج 2، ص 467، ح 3]
2- 230.. سوره ی انعام، آیه ی 110.

و سپس جهاد با زبان و سپس جهاد با قلوب شماست و هر کس از شما قلب او معروف و کار پسندیده ای را نیکو نداند و مُنکَر و کار زشتی را زشت نشمارد قلب او وارونه می شود و پس از آن هیچ خیری را پذیرا نخواهد بود همان گونه که در عالم ذرّ و میثاق نپذیرفته است و چنین کسانی گم راه خواهند شد همان گونه که خداوند می فرماید: «کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ»(1).

«وَ لَوْ اَنَّنَا نَزَّلْنَا اِلَیْهِمُ الْمَلآئِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتَی وَ حَشَرْنَا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْءٍ قُبُلًا مَّا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ…»(2)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

خداوند سپس درباره ی آن کوردلانی که قلب های شان واژگون شده می فرماید:اگر ما ملائکه را بر آنان فرو فرستیم و مرده ها با آنان سخن بگویند و هر حقیقتی را مقابل چشم شان قرار بدهیم ایمان نخواهند آورد. سپس گوید: این آیه نیز از آیاتی است که جبریّین به آن استدلال می کنند. [در حالی که این آیه ارتباطی به جبر ندارد و دالّ بر سوء اختیار آنان است و از جمله ی «وَ لَکِنَّ اَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ» ظاهر می شود که آنان به اختیار خود در مسیر جهالت و گم راهی می روند.](3)

ص: 135


1- 231.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله «وَ نُقَلِّبُ اَفْئِدَتَهُمْ وَ اَبْصارَهُمْ» یقول ننکس قلوبهم فیکون اسفل قلوبهم اعلاها و نعمی ابصارهم فلا یبصرون بالهدی، و قال علی بن ابی طالب(علیه السلام) ان اول ما یغلبون [یقلبون] علیه من الجهاد الجهاد بایدیکم ثم الجهاد بالسنتکم ثم الجهاد بقلوبکم فمن لم یعرف قلبه معروفا و لم ینکر منکرا نکس قلبه فجعل اسفله اعلاه فلا یقبل خیرا ابدا کَما لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ اَوَّلَ مَرَّةٍ یعنی فی الذر و المیثاق وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ای یضلون. [تفسیر قمی، ج 1، ص 213، ح 5]
2- 232.. سوره ی انعام، آیه ی 111.
3- 233.. ثم عرف الله نبیه(صلی الله علیه و آله) ما فی ضمائرهم و انهم منافقون وَ لَوْ اَنَّنا نَزَّلْنا اِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتی وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ ءٍ قُبُلًا ای عیانا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ و هذا ایضا ما یحتجون به المجبرة و معنی قوله اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ الا ان یجبرهم علی الایمان. [تفسیر قمی، ج 1، ص 213، ح 5]

«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نِبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الاِنسِ وَ الْجِنِّ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از این آیه این است که خداوند هیچ پیامبری را نمی فرستد جز آن که در امت او شیاطینی از جنّ و انس خواهند بود و آنان به هم دیگر القا می کنند که ایمان به دین پیامبر نیاورید و مردم را با سخنان فریبنده خود از ایمان به آن پیامبر باز می دارند.

سپس این مفسّر از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

خداوند هیچ پیامبری را به رسالت مبعوث نکرد مگر آن که در بین امّت او دو شیطان انسی وجود داشت که او را آزار می دادند و بعد از او نیز مردم را گم راه می نمودند. سپس گوید: امّا دو شیطان انسی نوح(علیه السلام) قیطیقوس و خرام بودند؛و دو شیطان انسی ابراهیم(علیه السلام)، کمسل و زرام بودند؛ و دو شیطان انسی موسی(علیه السلام)، سامری و مرعتیجا بودند؛ و دو شیطان انسی عیسی(علیه السلام)، بولس و مریتون بودند و دو شیطان انسی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) حبتر و زریق بودند.(2)

ص: 136


1- 234.. سوره ی انعام، آیه ی 112.
2- 235.. و حدثنی ابی عن الحسین بن سعید عن بعض رجاله عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال ما بعث الله نبیا الا و فی امته شیطانان یؤذیانه و یضلان الناس بعده فاما صاحبا نوح فقنطیفوص [فغنطیغوص] و خرام، و اما صاحبا ابراهیم فمکثل [مکیل] و رزام، و اما صاحبا موسی فالسامری و مرعقیبا [مرعتیبا] و اما صاحبا عیسی فبولس [یرلیس یرلیش] و مریتون [مریبون] و اما صاحبا محمّد(صلی الله علیه و آله) فحبتر [جبتر] و زریق [زلام]. [تفسیر قمی، ج 1، ص 214، ح 6]

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان گوید:

از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که فرمود:شیطان ها هنگام ملاقات با هم دیگر آن چه موجب گم راهی مردم است را به یک دیگر القا م کنند تا همه آنان راه گم راهی مردم را بدانند.(1)

«وَ لِتَصْغَی اِلَیْهِ اَفْئِدَةُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ…»(2)

علی بن ابراهیم گوید:

[لام «لِتَصْغَی» لام عاقبت است و]مقصود این است که یکی از حکمت های وساوس شیاطین جنّ و انس این خواهد بود که افراد غیر مومن به آخرت و قیامت گوش به سخنان منافقین بدهند و به آن ها خشنود شوند و منافقین نیز با زبان غرورآمیز خود آنان را راضی نمایند از این رو خداوند به صورت سوال انکاری به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: به آنان بگو: آیا من جز خدا را حاکم بین خود و شما قرار دهم؟ در حالی که او کتابی برای شما فرستاده که حق را از باطل جدا می کند.(3)

ص: 137


1- 236.. و روی عن ابی جعفر (علیه السلام) ایضا انه قال ان الشیاطین یلقی بعضهم بعضا فیلقی الیه ما یغوی به الخلق حتّی یتعلم بعضهم من بعض. [مجمع البیان، ج 4، ص 545]
2- 237.. سوره ی انعام، آیه ی 133.
3- 238.. و قوله وَ لِتَصْغی اِلَیْهِ اَفْئِدَةُ الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ تصغی الیه ای یستمع لقوله المنافقون و یرضونه بالسنتهم و لایؤمنون بقلوبهم وَ لِیَقْتَرِفُوا ای ینتظروا ما هُمْ مُقْتَرِفُونَ ثم قال قل لهم یا محمّد اَ فَغَیْرَ اللهِ اَبْتَغِی حَکَمًا وَ هُوَ الَّذِی اَنْزَلَ اِلَیْکُمُ الْکِتابَ مُفَصَّلًا یعنی یفصل بین الحق و الباطل. [تفسیر قمی، ج 1، ص 214]

سوره ی انعام [6]، آیات 114 تا 117

متن:

اَ فَغَیْرَ اللهِ اَبْتَغی حَكَمًا وَ هُوَ الَّذی اَنْزَلَ اِلَیْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلًا وَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْلَمُونَ اَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرینَ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لامُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ وَ اِنْ تُطِعْ اَكْثَرَ مَنْ فِی الْاَرْضِ یُضِلُّوكَ عَنْ سَبیلِ اللهِ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ هُمْ اِلَّا یَخْرُصُونَ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ مَنْ یَضِلُّ عَنْ سَبیلِهِ وَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ

لغات:

«تبدیل»چیزی را جای چیز دیگری قرار دادن است،و«صدق»خبری است که مطابق با واقع باشد،و«عدل» ضد جور است،و افعّال خداوند کلا عدل است و فرق بین اکثر و اعظم این است که اعظم وصف واحد قرار می گیرد و اکثر چنین نیست، آری به جای اعظم اکبر گفته می شود، و «یخرصون» به معنای یکذبون است، واصل خرص به معنای قطع است، و تخریص به معنای تخمین است و «اعلم» اگر بعد از آن «من» نباشد دو معنا دارد: 1. اعلم من الکل، مانند الله اکبر، 2. به معنای علیم که به آن افعل و صفی گویند.

ترجمه:

(با این حال،)آیا غیر خدا را به داوری طلبم؟!در حالی که اوست که این کتاب آسمانی را، که همه چیز در آن آمده،به سوی شما فرستاده است و کسانی که به آن ها کتاب آسمانی داده ایم می دانند این کتاب، بحق از طرف پروردگارت نازل شده بنا بر این

ص: 138

از تردیدکنندگان مباش! (114) و کلام پروردگار تو، با صدق و عدل، به حدّ تمام رسید

هیچ کس نمی تواند کلمات او را دگرگون سازد و او شنونده داناست. (115) اگر از بیشتر

کسانی که در روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گم راه می کنند(زیرا) آن ها تنها از گمان پیروی می نمایند، و تخمین و حدس (واهی) می زنند.(116) پروردگارت به کسانی که از راه او گم راه گشته اند،آگاهتر است و همچنین از کسانی که هدایت یافته اند. (117)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(1)

امام صادق (علیه السلام) فرمود:

هنگامی که خداوند تبارک و تعالی م خواهد امام(علیه السلام) را خلق نماید امر می کند تا

ملکی از زیر عرش شربت آبی را بر دارد و به پدر آن امام بنوشاند تا از آن آب آن امام آفریده شود پس آن آب [تبدیل به نطفه می شود و] چهل شبانه روز در شکم مادر می ماند و در آن مدّت چیزی را نمی شنود و پس از آن شنوا می شود و چون به دنیا می آید خداوند همان ملک را می فرستد و او مقابل دو چشم آن امام می نویسد: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و چون از این مرحله می گذرد و امام به امامت می رسد خداوند برای او عمودی از نور قرار می دهد تا اعمال اهل شهر خود را مشاهده کند و به این وسیله خداوند حجّت را بر بندگان خود تمام می نماید.(2)

ص: 139


1- 239.. سوره ی انعام، آیه ی 115.
2- 240.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن محمّد، عن عبد الله بن اسحاق العلوی، عن محمّد بن زید الرزامی، عن محمّد بن سلیمان الدیلمی، عن علی بن ابی حمزة، عن ابی بصیر، قال: حججنا مع ابی عبد الله(علیه السلام) فی السنة التی ولد فیها ابنه موسی(علیه السلام)، فلما نزلنا الابواء وضع لنا الغداء، و کان اذا وضع الطعام بین اصحابه اکثر و اطاب. قال: فبینا نحن ناکل اذ اتاه رسول حمیدة، فقال له: ان حمیدة تقول: قد انکرت نفسی، و قد وجدت ما کنت اجد اذ حضرت ولادتی، و قد امرتنی ان لااستبقک بابنک هذا. فقام ابو عبد الله(علیه السلام) فانطلق مع الرسول، فلما انصرف قال له اصحابه: سرک الله، و جعلنا فداک، فما انت صنعت من حمیدة؟ قال: «سلمها الله، و قد وهب لی غلاما، و هو خیر من برا الله تعالی فی خلقه، و لقد اخبرتنی حمیدة عنه بامر ظننت انی لااعرفه، و لقد کنت اعلم به منها». فقلت: جعلت فداک، و ما الذی اخبرتک به حمیدة عنه؟ قال: «ذکرت انه سقط من بطنها حین سقط واضعا یدیه علی الارض، رافعا راسه الی السماء، فاخبرتها ان ذلک امارة رسول الله(صلی الله علیه و آله) و امارة الوصی من بعده». فقلت: جعلت فداک، و ما هذا من امارة رسول الله(صلی الله علیه و آله) و امارة الوصی من بعده؟ فقال لی: «انه لما کانت اللیلة التی علق فیها بجدی اتی آت جد ابی بکاس فیه شربة ارق من الماء، و الین من الزبد، و احلی من الشهد، و ابرد من الثلج، و ابیض من اللبن، فسقاه ایاه، و امره بالجماع، فقام، فجامع، فعلق بجدی. و لما ان کانت اللیلة التی علق فیها بابی اتی آت جدی، فسقاه کما سقی جد ابی، و امره بمثل الذی امره، فقام، فجامع، فعلق بابی و لما ان کانت اللیلة التی علق فیها بی اتی آت ابی، فسقاه بما سقاهم، و امره بالذی امرهم به، فقام، فجامع، فعلق بی. و لما ان کانت اللیلة التی علق فیها بابنی اتانی آت کما اتاهم، ففعل بی کما فعل بهم، فقمت و یعلم الله انی مسرور بما یهب الله لی، فجامعت، فعلق بابنی هذا المولود، فدونکم، فهو و الله صاحبکم من بعدی. ان نطفة الامام مما اخبرتک، و اذا سکنت النطفة فی الرحم اربعة اشهر و انشئ فیها الروح، بعث الله تبارک و تعالی ملکا یقال له حیوان، فکتب علی عضده الایمن: وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ و اذا وقع من بطن امه وقع واضعا یدیه علی الارض، رافعا راسه الی السماء. فاما وضعه یدیه علی الارض فانه یقبض کل علم لله انزله من السماء الی الارض، و اما رفعه راسه الی السماء فان منادیا ینادی به من بطنان العرش من قبل رب العزة من الافق الاعلی باسمه و اسم ابیه، یقول: یا فلان بن فلان، اثبت تثبت، فلعظیم ما خلقتک، انت صفوتی من خلقی،و موضع سری، و عیبة علمی، و امینی علی وحیی،و خلیفتی فی ارضی، لک و لمن تولاک اوجبت رحمتی، و منحت جنانی، و احللت جواری، ثم و عزتی وجلالی لاصلین من عاداک اشد عذابی، و ان وسعت علیه فی دنیاه من سعة رزقی. فاذا انقطع الصوت صوت المنادی اجابه هو، واضعا یدیه، رافعا راسه الی السماء یقول: شَهِدَ اللهُ اَنَّهُ لااِلهَ اِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ اُولُوا الْعِلْمِ قائِمًا بِالْقِسْطِ لااِلهَ اِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ قال فاذا قال ذلک اعطاه الله العلم الاول و العلم الآخر، و استحق زیارة الروح فی لیلة القدر». قلت: جعلت فداک، الروح لیس هو جبرییل؟ قال: «الروح هو اعظم من جبرییل، ان جبرییل من الملائکة، و ان الروح هو خلق اعظم من الملائکة(علیهم السلام)، الیس یقول الله تبارک و تعالی:تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ؟». [تفسیر برهان، ج 2، ص 470، ح 3]

ص: 140

محمّد بن مروان گوید:از امام صادق(علیه السلام)شنیدم که می فرمود:امام در شکم مادر

می شنود و چون به دنیا می آید بین دو شانه او نوشته می شود:«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» و چون امر امامت به او واگذار می شود خداوند

عمودی از نور برای او قرار می دهد و به سبب آن عمل مردم هر شهری را می بیند.(1)

و در روایت دیگری امام صادق(علیه السلام) می فرماید:هنگامی که امام(علیه السلام) در شکم مادر خلق می شود بر بازوی راست او نوشته می شود: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لَّا مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ».(2)

ص: 141


1- 241.. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الربیع بن محمّد المسلی، عن محمّد بن مروان، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: «ان الامام لیسمع فی بطن امه، فاذا ولد خط بین کتفیه: وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ فاذا صار الامر الیه جعل الله له عمودا من نور یبصر به ما یعمل اهل کل بلدة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 472، ح 4]
2- 242.. فحدثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال اذا خلق الله الامام فی بطن امه یکتب علی عضده الایمن وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقًا وَ عَدْلًا لامُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 214، ح 6]

در روایات فراوانی آمده:

مقصود از«کَلِمَاتُ اللَّهِ» در آیه «وَ لَوْ اَنَّمَا فِی الْاَرْضِ مِن شَجَرَةٍ اَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ»(1)، و مقصود از «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً»(2)، امامان معصوم(علیهم السلام) می باشند.

چنان که در مناقب آل ابی طالب از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

خداوند آیاتی از قرآن را درباره ی ما نازل نموده…تا این که می فرماید:آیه«مَّا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ» و آیه «وَ جَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً» و… درباره ی ما نازل شده است.(3)

و در این آیه نیز مقصود از«وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ»همان گونه که روایت گذشته به آن اشاره دارد امام معصوم(علیه السلام) است.

شعرای اهل بیت(علیهم السلام) نیز اشعار زیبایی در این باره مطابق روایات گفته اند که مشاهده می فرمایید. (نمونه، کلمات الله فیکم نزلت).

سوره ی انعام [6]، آیات 118 تا 123

متن:

فَكُلُوا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ اِنْ كُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنینَ وَ ما لَكُمْ اَلَّا تَاْكُلُوا مِمَّا ذُكِرَاسْمُ اللهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْكُمْ اِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ اِلَیْهِ وَ اِنَّ كَثیرًا لَیُضِلُّونَ بِاَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ رَبَّكَ هُوَ اَعْلَمُ بِالْمُعْتَدینَ وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاِثْمِ وَ باطِنَهُ اِنَّ الَّذینَ یَكْسِبُونَ الْاِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما كانُوا یَقْتَرِفُونَ وَ لاتَاْكُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْكَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ وَ اِنَّهُ لَفِسْقٌ وَ اِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوكُمْ وَ اِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّكُمْ

ص: 142


1- 243.. سوره ی لقمان، آیه ی 27.
2- 244.. سوره ی زخرف، آیه ی 28.
3- 245.. و فی القرآن ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللهِ و له وَ جَعَلَها کَلِمَةً باقِیَةً. [مناقب، ج 3، ص 240]

لَمُشْرِكُونَ اَ وَ مَنْ كانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُیِّنَ لِلْكافِرینَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فی كُلِّ قَرْیَةٍ اَكابِرَ مُجْرِمیها لِیَمْكُرُوا فیها وَ ما یَمْكُرُونَ اِلَّا بِاَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ

لغات:

«اکابر»جمع اکبر است،چنان که گفته می شود:جماعت اکابرة و اصاغرة،و اصل«مکر» به معنای فتل خلاف رشد است.

ترجمه:

از(گوشت)آن چه نام خدا(هنگام سر بریدن)بر آن گفته شده،بخورید(و غیر از آن نخورید) اگر به آیات او ایمان دارید!(118) چرا از چیزها[گوشتها]یی که نام خدا بر آن ها برده شده نمی خورید؟! در حالی که (خداوند) آن چه را بر شما حرام بوده، بیان کرده است!مگر این که ناچار باشید (که در این صورت، خوردن از گوشت آن حیوانات جایز است.) و بسیاری از مردم، به خاطر هوی و هوس و بی دانشی، (دیگران را) گم راه می سازند و پروردگارت، تجاوزکاران را بهتر می شناسد. (119) گناهان آشکار و پنهان را رها کنید! زیرا کسانی که گناه می کنند، به زودی در برابر آن چه مرتکب می شدند، مجازات خواهند شد. (120) و از آن چه نام خدا بر آن برده نشده، نخورید! این کار گناه است و شیاطین به دوستان خود مطالبی مخفیانه القا می کنند، تا با شما به مجادله برخیزند اگر از آن ها اطاعت کنید، شما هم مشرک خواهید بود! (121) آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمت ها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است. (122) و (نیز) این گونه در هر شهر

ص: 143

و آبادی، بزرگان گنه کاری قرار دادیم (افرادی که همه گونه قدرت در اختیارشان گذاردیم امّا آن ها سوء استفاده کرده، و راه خطا پیش گرفتند) و سرانجام کارشان این شد که به مکر (و فریب مردم) پرداختند ولی تنها خودشان را فریب می دهند و نمی فهمند! (123)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«فَکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ اِن کُنتُمْ بِآیَاتِهِ مُؤْمِنِینَ»(1)

آیه فوق در مقام مذمّت از یهود است که حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال می کردند و به مسلمانان می گفتند: «آیا شما از حیوانی که خود کشته اید می خورید، و از حیوانی که خدا کشته است نمی خورید؟»و خداوند در پاسخ آنان می فرماید: تنها از حیوانی که نام خدا هنگام ذبح آن برده شده بخورید نه حیوانی که نام غیر خدا بر او برده شده و یا مرده است و این دستور خداست اگر شما به آیات او ایمان دارید؟(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از این آیه و آیه بعد از آن حرمت ذبیحه یهود ونصاری و ذبایحی است که بر خلاف دستور اسلام انجام گرفته باشد.(3)

ص: 144


1- 246.. سوره ی انعام، آیه ی 118.
2- 247.. فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ مسبب عن انکار اتباع المضلین الذین یحرمون الحلال و یحلون الحرام و ذلک انهم قالوا للمسلمین ا تاکلون ممّا قتلتم انتم و لاتاکلون ممّا قتل ربّکم فقیل فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ علی ذبحه خاصة دون ما یذکر علیه اسم غیره او مات حتف انفه اِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ فان الایمان بها یقتضی استباحة ما احلّه اللَّه و اجتناب ما حرّمه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 151]
3- 248.. و قال علی بن ابراهیم: فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ قال: من الذبائح. ثم قال: وَ ما لَکُمْ اَلَّا تَاْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ وَ قَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ ای یقترفون بین لکم.[تفسیر برهان، ج 2، ص 474، ح 5]

محمّد بن مسلم می گوید:

به امام صادق(علیه السلام)گفتم:شخصی با گفتن«لا اله الّا الله»و«سبحان الله»و یا«الحمد لله»و یا«الله اکبر»سر حیوان را می برد؟امام(علیه السلام)فرمود:همه این ها نام خداست.(1)

محمّد بن سنان گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا ذبیحه زن و پسر نوجوان حلال است؟ فرمود: اگر هنگام ذبح نام خدا را ببرد مانعی نیست؛ سپس فرمود:اگر مرد مسلمانی فراموش کندو نام خدا را نبرد در صورتی که متّهم [به ترک عمدی] نباشد باکی نیست.(2)

حمران بن اعین گوید:

امام صادق(علیه السلام) فرمود: ذبیحه ناصبی و یهودی را نخور مگر آن که بشنوی که نام خدا را هنگام ذبح برده است؛ سپس فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «وَ لا تَاْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ»؟(3)

مولّف گوید:

مساله تسمیه مشروحا در فقه بحث شده است مراجعه شود.

ص: 145


1- 249.. عن محمّد بن مسلم، قال: سالته عن الرجل یذبح الذبیحة فیهلل، او یسبح، او یحمد، او یکبر، قال: «هذا کله من اسماء الله». [تفسیر برهان، ج 2، ص 474، ح 2]
2- 250.. عن ابن سنان، عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سالته عن ذبیحة المراة و الغلام هل یؤکل؟ قال: «نعم، اذا کانت المراة مسلمة و ذکرت اسم الله حلت ذبیحتها، و اذا کان الغلام قویا علی الذبح و ذکر اسم الله حلت ذبیحته، و اذا کان الرجل مسلما فنسی ان یسمی فلا باس باکله اذا لم تتهمه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 474، ح 3]
3- 251.. عن حمران، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول فی ذبیحة الناصب و الیهودی قال: «لا تاکل ذبیحته حتّی تسمعه یذکر اسم الله، اما سمعت قول الله: وَ لاتَاْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللهِ عَلَیْهِ؟». [تفسیر برهان، ج 2، ص 474، ح 4]

«وَ ذَرُواْ ظَاهِرَ الاِثْمِ وَ بَاطِنَهُ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از«ظَاهِرَ الاِثْمِ»گناهانی است که مردم انجام می دهند و مقصود از «وَ بَاطِنَهُ» شرک و شک است که در قلب ها قرار دارد.(2)

«وَ اِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ اِلَی اَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ…»(3)

داود بن فرقد گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم من کنار قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نماز می خواندم ناگاه مردی پشت سر من گفت: «اَ تُرِیدُونَ اَن تَهْدُواْ مَنْ اَضَلَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَرْکَسَهُم بِمَا کَسَبُواْ»پس نگاه کردم که ببینم این کیست که این آیه را به من تاویل می کند؟ ولکن او را ندیدم و گفتم:«اِنَ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ…» ناگهان دیدم هارون بن سعد [زیدی] وارد شد و معلوم گردید که او بوده است، پس امام صادق(علیه السلام) خندید و به او فرمود: پاسخ خود را گرفتی و یا فرمود: به اذن خدا پاسخ خود را گرفتی.(4)

ص: 146


1- 252.. سوره ی انعام، آیه ی 120.
2- 253.. و قوله وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْاِثْمِ وَ باطِنَهُ اِنَّ الَّذِینَ یَکْسِبُونَ الْاِثْمَ سَیُجْزَوْنَ بِما کانُوا یَقْتَرِفُونَ قال الظاهر من الاثم المعاصی و الباطن الشرک و الشک فی القلب. [تفسیر قمی، ج 1، ص 215]
3- 254.. سوره ی انعام، آیه ی 121.
4- 255.. عن داود بن فرقد قال قلت لابی عبد الله ع: جعلت فداک کنت اصلی عند القبر و اذا رجل خلفی یقول: «اَ تُرِیدُونَ اَنْ تَهْدُوا مَنْ اَضَلَّ اللهُ وَ اللهُ اَرْکَسَهُمْ بِما کَسَبُوا» قال: فالتفت الیه و قد تاول علی هذه الآیة و ما ادری من هو و انا اقول: «وَ اِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ اِلی اَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ وَ اِنْ اَطَعْتُمُوهُمْ اِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ» فاذا هو هارون بن سعد، قال: فضحک ابو عبد الله(علیه السلام) ثم قال اذا اصبت الجواب او قال الکلام باذن الله. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 375، ح 88]

«اَوَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ…»(1)

برید عجلی گوید:

امام باقر(علیه السلام) فرمود: مقصود از «کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ»کسی است که معرفت به

امام ندارد و مقصود از«اَ وَ مَن کَانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْنَاهُ…»کسی است که معرفت به امام پیدا می کند[و خداوند او را هدایت می نماید] و مقصود از «نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» امام معصومی است که باید به او اقتدا نماید.(2)

و در سخن دیگری فرمود:

«میّت» کسی است که معرفت به ولایت امام ندارد و «نور» علی بن ابی طالب(علیه السلام)

است و «کَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ» این مردم هستند که معرفت [به امام] ندارند.(3)

«وَ کَذَلِکَ جَعَلْنَا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ اَکَابِرَ مُجَرِمِیهَا لِیَمْکُرُواْ فِیهَا…»(4)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «اَکَابِرَ مُجَرِمِیهَا» رؤسای هر بلده و روستایی می باشند [که با پیامبران و اوصیا و علمای دین در تضادّ و مکر و حیله اند و آنان طاغوت های هر زمانی

ص: 147


1- 256.. سوره ی انعام، آیه ی 122.
2- 257.. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنْ بُرَیْدٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا جَعْفَرٍ(علیه السلام) یَقُولُ فِی قَوْلِ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ فَقَالَ مَیْتٌ لَا یَعْرِفُ شَیْئًا وَ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ اِمَامًا یُؤْتَمُّ بِهِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها قَالَ الَّذِی لَا یَعْرِفُ الْاِمَامَ. [کافی، ج 1، ص 185، ح 13]
3- 258.. و فی روایة اخری عن برید العجلی قال سالت ابا جعفر(علیه السلام) عن قول الله «اَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَاَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» قال: المیت الذی لایعرف هذا الشان، یعنی هذا الامر «وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا» اماما یاتم به یعنی علی بن ابی طالب(علیهما السلام). [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 378، ح 90]
4- 259.. سوره ی انعام، آیه ی 123.

هستند]و خداوند می فرماید:ما به آنان مهلت دادیم تا در نهایت به مکر و حیله خود عمل کنند و البّته مکرشان به خودشان باز می گردد و نمی فهمند.(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 124 تا 129

متن:

وَ اِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما اُوتِیَ رُسُلُ اللهِ اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ اَجْرَمُوا صَغارٌ عِنْدَ اللهِ وَ عَذابٌ شَدیدٌ بِما كانُوا یَمْكُرُونَ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا كَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ كَذلِكَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقیمًا قَدْ فَصَّلْنَا الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَذَّكَّرُونَ لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ هُوَ وَلِیُّهُمْ بِما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ یَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعًا یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْاِنْسِ وَ قالَ اَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْاِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا الَّذی اَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْواكُمْ خالِدینَ فیها اِلَّا ما شاءَ اللهُ اِنَّ رَبَّكَ حَكیمٌ عَلیمٌ وَ كَذلِكَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمینَ بَعْضًا بِما كانُوا یَكْسِبُونَ

لغات:

«اجرام»به معنای اقدام بر عمل قبیح است،و اصل جرم به معنای قطع است،و به گناه جرم گفته می شود و «صغار» ذلتی است که صاحب آن نزد خویش کوچک می شود، چنان که گفته می شود: «صغر الانسان یصغر صغارا و صغرا، و الحرج و الحرج» به معنای سنگین ترین سختی می باشد.

ص: 148


1- 260.. و قوله وَ کَذلِکَ جَعَلْنا فِی کُلِّ قَرْیَةٍ اَکابِرَ مُجْرِمِیها یعنی رؤساء لِیَمْکُرُوا فِیها وَ ما یَمْکُرُونَ اِلَّا بِاَنْفُسِهِمْ وَ ما یَشْعُرُونَ ای یمکرون بانفسهم لان الله یعذبهم علیه. [تفسیر قمی، ج 1، ص 216]

ترجمه:

و هنگامی که آیه ای برای آن ها بیاید، می گویند: «ما هرگز ایمان نمی آوریم، مگر این که همانند چیزی که به پیامبران خدا داده شده، به ما هم داده شود!» خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد! به زودی کسانی که مرتکب گناه شدند، (و مردم را از راه حق منحرف ساختند،) در مقابل مکر (و فریب و نیرنگی) که می کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا، و عذاب شدید خواهند شد. (124) آن کس را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه اش را برای (پذیرش) اسلام، گشاده می سازد و آن کس را که به خاطر اعمال خلافش بخواهد گم راه سازد، سینه اش را آن چنان تنگ می کند که گویا می خواهد به آسمان بالا برود این گونه خداوند پلیدی را بر افرادی که ایمان نمی آورند قرار می دهد! (125) و این راه مستقیم (و سنت جاویدان) پروردگار توست ما آیات خود را برای کسانی که پند می گیرند، بیان کردیم! (126) برای آن ها (در بهشت) خانه امن و امان نزد پروردگارشان خواهد بود و او، ولیّ و یاور آن هاست به خاطر اعمال (نیکی) که انجام می دادند. (127) در آن روز که (خدا) همه آن ها را جمع و محشور میسازد، (می گوید:) ای جمعیّت شیاطین و جن! شما افراد زیادی از انسانها را گم راه ساختید! دوستان و پیروان آن ها از میان انسانها می گویند: «پروردگارا! هر یک از ما دو گروه [پیشوایان و پیروان گم راه] از دیگری استفاده کردیم (ما به لذّات هوس آلود و زودگذر رسیدیم و آن ها بر ما حکومت کردند)و به اجلی که برای ما مقرّر داشته بودی رسیدیم.» (خداوند) می گوید: «آتش جایگاه شماست جاودانه در آن خواهید ماند، مگر آن چه خدا بخواهد» پروردگار تو حکیم و داناست. (128) ما این گونه بعضی ازستم گران را به بعضی دیگر وامی گذاریم به سبب اعمالی که انجام می دادند.(129)

ص: 149

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ…»(1)

ابن سنان گوید:

از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که فرمود:شما [شیعیان]سزاوارتر به ورع و تقوا هستید،

مریض ها را عیادت کنید و به تشییع جنازه ها بروید، این مردم [یعنی مخالفین]به راه های باطل و انحرافی رفتند و شما طبق دستور خدا حرکت کردید «اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ.»(2)

روایت شده ابوجهل[که یکی از اکابر ستم گران بود]می گفت: ما با فرزندان عبد مناف[و بنی هاشم]در شرافت و نسب نزاع نمودیم و در مسابقه بر هم دیگر پیشی نگرفتیم،تا این که گفتند: در بین ما پیامبری است که به او وحی می شود. سپس گفت: به خدا سوگند ما به نبوّت و پیامبری او راضی نمی شویم و هرگز از او پیروی نمی کنیم، تا همان گونه که بر او وحی نازل می شود بر ما نیز وحی نازل شود. پس این آیه نازل شد «وَ اِذَا جَاءتْهُمْ آیَةٌ قَالُواْ لَن نُّؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتَی مِثْلَ مَا اُوتِیَ»و سپس خداوند پاسخ آنان را چنین داد «اللّهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ» یعنی نبوّت به نسب و مال نیست بلکه به فضائل نفسانی است و خداوند به هر کس خواسته به او عطا نموده و او را شایسته مقام نبوّت دانسته است.(3)

ص: 150


1- 261.. سوره ی انعام، آیه ی 124.
2- 262.. عن صفوان عن ابن سنان قال: سمعته یقول انتم احق الناس بالورع عودوا المرضی و شیعوا الجنائز، ان الناس ذهبوا کذا و کذا و ذهبتم حیث ذهب الله، اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 376، ح 91]
3- 263.. وَ اِذا جاءَتْهُمْ آیَةٌ قالُوا القمیّ قال الاکابر لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّی نُؤْتی مِثْلَ ما اُوتِیَ رُسُلُ اللهِ روی انّ ابا جهل قال زاحمنا بنو عبد مناف فی الشرف حتّی اذا صرنا کفرسی رهان قالوا منَّا نبیّ یوحی الیه و اللَّه لانرضی به و لانَتبعه ابدًا الا ان یاتینا وحی کما یاتیه فنزلت و نحوه قوله؟عز؟ بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ اَنْ یُؤْتی صُحُفًا مُنَشَّرَةً اللهُ اَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ استیناف للردّ علیهم بانّ النبوّة لیست بالنّسب و المال و انّما هی بفضائل نفسانیّة یخصّ اللَّه بها من یشاء من عباده فیجتبی لرسالته من علم انّه یصلح لها و هو اعلم بالمکان الذی فیه یضعها و قرئ رسالاته. [تفسیر صافی، ج 2، ص 154] B

«فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اگر خداوند به بنده ای نظر لطف و عنایتی بکند در قلب او نقطه ای از نور قرار می دهد و منافذ و مسامع و روزنه های قلب او را می گشاید و ملکی را می گمارد تا او رانگه داری کند [و در اعتقاد و عمل پایدار باشد] و اگر به او نظر لطف و نیکی نداشته باشد، در قلب او نقطه سیاهی قرار می دهد و روزنه های قلب او را مسدود می کندو شیطانی را بر او می گمارد تا او را گم راه نماید، همان گونه که می فرماید:«فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ وَ مَن یُرِدْ اَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَاَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء».(2)

و در سخن دیگری فرمود:

قلب در باطن انسان به جست وجوی حق می رود و چون آن را می یابد آرام می گیرد،همان گونه که خداوند می فرماید: «فَمَن یُرِدِ اللّهُ اَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِسْلاَمِ…»(3)

ص: 151


1- 264.. سوره ی انعام، آیه ی 125.
2- 265.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ قَالَ اِنَّ اللهَ؟عز؟ اِذَا اَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْرًا نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَکًا یُسَدِّدُهُ وَ اِذَا اَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءًا نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ قَلْبِهِ وَ وَکَّلَ بِهِ شَیْطَانًا یُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ. [کافی، ج 1، ص 166، ح 2]
3- 266.. عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ اَبِی جَمِیلَةَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِیِّ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ اِنَّ الْقَلْبَ لَیَتَجَلْجَلُ فِی الْجَوْفِ یَطْلُبُ الْحَقَّ فَاِذَا اَصَابَهُ اطْمَاَنَّ وَ قَرَّ ثُمَّ تَلَا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) هَذِهِ الْآیَةَ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ اِلَی قَوْلِهِ کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ. [کافی، ج 2، ص 421، ح 5] B

و در روایت دیگری حضرت رضا(علیه السلام)معنای دو حدیث فوق را روشن تر بیان نموده

و می فرماید:

اگر خداوند بخواهد کسی را به ایمان و به بهشت و دار کرامت خود در آخرت هدایت نماید، سینه او را برای تسلیم و اطمینان به خود و وعده های قیامت و پاداش آخرت باز می نماید تا اطمینان به وعده های او پیدا کند و اگر کسانی را به خاطر کفر و گناه بخواهد گم راه کند و از بهشت و دار کرامت خود در آخرت باز دارد سینه آنان را تنگ می نماید تا به سبب شک و اضطراب در اعتقاد در کفر خود باقی بمانند و همانند کسانی باشند که خداوند می فرماید: «کَاَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ».(1)

امام صادق(علیه السلام) به موسی بن اَشیَم فرمود:

…آیا تو می دانی معنای حَرَج در آیه«وَ مَن یُرِدْ اَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا» چیست؟ گفتم: من نمی دانم. پس آن حضرت انگشتان خود را جمع نمود و فرمود:

ص: 152


1- 267.. حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ الْعَطَّارُ بِنَیْسَابُورَ سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَ خَمْسِینَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَةَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ النَّیْسَابُورِیِّ قَالَ سَاَلْتُ اَبَا الْحَسَنِ عَلِیَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا(علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ؟عز؟ فَمَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ قَالَ مَنْ یُرِدِ اللهُ اَنْ یَهْدِیَهُ بِاِیمَانِهِ فِی الدُّنْیَا اِلَی جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلتَّسْلِیمِ لِلهِ وَ الثِّقَةِ بِهِ وَ السُّکُونِ اِلَی مَا وَعَدَهُ مِنْ ثَوَابِهِ حَتَّی یَطْمَئِنَّ اِلَیْهِ وَ مَنْ یُرِدْ اَنْ یُضِلَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ وَ دَارِ کَرَامَتِهِ فِی الْآخِرَةِ لِکُفْرِهِ وَ عِصْیَانِهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا حَتَّی یَشُکَّ فِی کُفْرِهِ وَ یَضْطَرِبَ مِنِ اعْتِقَادِهِ قَلْبُهُ حَتَّی یَصِیرَ کَاَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ کَذلِکَ یَجْعَلُ اللهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ. [معانی الاخبار، ص 145، ح 2]

ببین این دست من بسته است و چیزی از آن خارج و داخل نمی شود[قلب بسته نیز چنین است.]…(1)

«وَ قَالَ اَوْلِیَآؤُهُم مِّنَ الاِنسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ…»(2)

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه و آیه «وَ کَذَلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًا بِمَا کَانُواْ یَکْسِبُونَ» گوید:

هر کس با قومی دوستی برقرار کند از آنان خواهد بود گرچه از جنس آنان[و موافق اعتقاد آنان] نباشد و به خاطر آن دوستی در قیامت با آنان خواهد بود.(3)

سوره ی انعام [6]، آیات 130 تا 135

متن:

یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ اَ لَمْ یَاْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیاتی وَ یُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ یَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلی اَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ شَهِدُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرینَ ذلِكَ اَنْ لَمْ یَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُری بِظُلْمٍ وَ اَهْلُها غافِلُونَ وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ وَ رَبُّكَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ اِنْ یَشَاْ یُذْهِبْكُمْ وَ یَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما یَشاءُ كَما اَنْشَاَكُمْ مِنْ ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرینَ

ص: 153


1- 268.. و عنه، قال: و قال ابو عبد الله(علیه السلام) لموسی بن اشیم: «ا تدری ما الحرج؟» قال: قلت: لا. فقال بیده و ضم اصابعه کالشی ء المصمت، لایدخل فیه شی ء، و لایخرج منه شی ء. [تفسیر برهان، ج 2، ص 478، ح 9]
2- 269.. سوره ی انعام، آیه ی 128.
3- 270.. قال: و قوله: رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا الَّذِی اَجَّلْتَ لَنا یعنی القیامة. و قوله: وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضًا بِما کانُوا یَکْسِبُونَ قال: نولی کل من تولی اولیاءهم فیکونون معهم یوم القیامة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 479، ح 13]

اِنَّ ما تُوعَدُونَ لَآتٍ وَ ما اَنْتُمْ بِمُعْجِزینَ قُلْ یا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلی مَكانَتِكُمْ اِنِّی عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ اِنَّهُ لایُفْلِحُ الظَّالِمُونَ

لغات:

غفلت از معنا و سهو و غروب از معنا نظائراند، و ضد غفلت یقظة است، و ضد سهو ذکر و ضد عزوب حضور است،و «انشاء» به معنای ابتدا و ایجاد است،و«انشا الله الخلق» ابتدعهم و ابتداهم و«توعدون»من الایعاد او من الوعد الوعد فی الخیر و الایعاد فی الشر،و«مکانت» یعنی منزلت.

ترجمه:

(در آن روز به آن ها می گوید:)ای گروه جنّ و انس!آیا رسولانی از شما به سوی شما نیامدند که آیات مرا برای شان بازگو می کردند،و شما را از ملاقات چنین روزی بیم می دادند؟! آن ها می گویند: «بر ضدّ خودمان گواهی می دهیم (آری،) ما بد کردیم)» و زندگی (پر زرق و برق) دنیا آن ها را فریب داد و به زیان خود گواهی می دهند که کافر بودند! (130) این به خاطر آن است که پروردگارت هیچ گاه (مردم) شهرها و آبادی ها را به خاطر ستمهای شان در حال غفلت و بی خبری هلاک نمی کند.(بلکه قبلا رسولانی برای آن ها می فرستد.)(131) و برای هر یک(از این دو دسته)،درجات (و مراتبی)است از آن چه عمل کردند وپروردگارت از اعمالی که انجام می دهند، غافل نیست. (132) پروردگارت بی نیاز و مهربان است (پس به کسی ستم نمی کند بلکه همه، نتیجه اعمال خود را می گیرند) اگر بخواهد، همه شما را می برد سپس هر کس را بخواهد جانشین شما می سازد همان طور که شما را از نسل اقوام دیگری به وجود آورد.(133)آن چه به شما وعده داده می شود،یقینا می آید و شما نمی توانید (خدا را)

ص: 154

ناتوان سازید(و از عدالت وکیفر او فرار کنید)!(134) بگو:«ای قوم من! هر کار در قدرت دارید بکنید! من (هم به وظیفه خود) عمل می کنم امّا به زودی خواهید دانست چه کسی سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزی با چه کسی است! امّا) به یقین، ظالمان رستگار نخواهند شد!» (135)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الاِنسِ اَلَمْ یَاْتِکُمْ رُسُلٌ مِّنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَ یُنذِرُونَکُمْ لِقَاء یَوْمِکُمْ هَذَا…»(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

«هُوَ الَّذِی اَسْکَنَ الدُّنْیَا خَلْقَهُ وَ بَعَثَ اِلَی الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ رُسُلَهُ لِیَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا…». یعنی خداوند مخلوق خود را در دنیا اسکان دارد و پیامبران خود را برای [هدایت] جنّ و انس فرستاده تا پرده از روی حقایق دنیا بردارند و جن و انس را از خطرهای دنیا بر حذر بدارند و برای عبرت گرفتن مردم دنیا را با مَثَل هایی معرفی کنند و عیوب آن را آشکار سازند و راه اندیشیدن و عبرت های آن را نسبت به مصائب و بلاها و بیماری ها و حلال و حرام، برای آنان باز نمایند و آن چه را که خداوند برای خوبیان از بهشت و برای معصیت کاران از آتش و خواری آماده نموده، روشن نماید.(2)

ص: 155


1- 271.. سوره ی انعام، آیه ی 130.
2- 272.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام). هو الذی اسکن الدنیا خلقه، و بعث الی الجن و الانس رسله، لیکشفوا لهم عن غطائها، و لیحذروهم من ضرائها، و لیضربوا لهم امثالها، و لیبصروهم عیوبها و لینهجوا علیهم بمعتبر من تصرف مصائبها و اسقامها و حلالها و حرامها، و ما اعد الله سبحانه للمطیعین منهم و العصاة من جنة و نار و کرامة و هو ان.[تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 768، ح 289]

حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:

مردی از شام به کوفه آمد و در مسجد کوفه سوالات فراوانی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نمود و یکی از سوالات او این بود که گفت: آیا خداوند برای اجنّه نیز پیامبری فرستاد؟

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری خداوند پیامبری به نام یوسف برای آنان فرستاد و او آنان را دعوت به [اطاعت و بندگی] خدا نمود و آنان او را کشتند.(1)

مولّف گوید:

این حدیث منافات با آیات و احادیث دیگری که می فرماید:خداوند حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)را برای جنّ و انس مبعوث نموده است ندارد، و امکان دارد خداوند در زمان های پیشین برای آنان پیامبری به نام یوسف فرستاده باشد. و الله العالم.

سوره ی انعام [6]، آیات 136 تا 140

متن:

وَ جَعَلُوا لِلهِ مِمَّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْاَنْعامِ نَصیبًا فَقالُوا هذا لِلهِ بِزَعْمِهِمْ وَ هذا لِشُرَكائِنا فَما كانَ لِشُرَكائِهِمْ فَلا یَصِلُ اِلَی اللهِ وَ ما كانَ لِلهِ فَهُوَ یَصِلُ اِلی شُرَكائِهِمْ ساءَ ما یَحْكُمُونَ وَ كَذلِكَ زَیَّنَ لِكَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِكینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دینَهُمْ وَ لَوْ شاءَ اللهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لایَطْعَمُها اِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَ اَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَ اَنْعامٌ لایَذْكُرُونَ اسْمَ اللهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزیهِمْ بِما كانُوا یَفْتَرُونَ وَ قالُوا ما فی بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ

ص: 156


1- 273.. فی عیون الاخبار فی باب ما جاء عن الرّضا(علیه السلام) من خبر الشامی و ما سال عنه امیر المؤمنین(علیه السلام) فی جامع الکوفة حدیث طویل و فیه و سالته هل بعث الله تعالی نبیا الی الجن؟ فقال. نعم بعث الیهم نبیا یقال له یوسف فدعاهم الی الله؟عز؟ فقتلوه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 768، ح 290]

لِذُكُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی اَزْواجِنا وَ اِنْ یَكُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فیهِ شُرَكاءُ سَیَجْزیهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَكیمٌ

عَلیمٌ قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللهُ افْتِراءً عَلَی اللهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما كانُوا مُهْتَدینَ

لغات:

«الذرء»خلقت به صورت اختراع و نو آوری است،و اصل آن به معنای ظهور است،و«حرث» به معنای زرع است،و«انعام» جمع نعم به معنای گوسفند وگاو و شتر است و به حیوانات سُم دار انعام گفته نمی شود، «و ارداء» به معنای اهلاک است و «ردی یردی ردیا» یعنی هلک، و «تردی الحجر من راس الجبل» یعنی سقط من راس الجبل، و «الحجر» به معنای حرام و به معنای عقل آمده و حجر المراة با فتح و کسر به معنای دامن و حضانت اوست.

ترجمه:

آن ها [مشرکان]سهمی از آن چه خداوند از زراعت و چهارپایان آفریده،برای او قرار دادند (و سهمی برای بُت ها!) و بگمان خود گفتند: «این مال خداست! و این هم مال شرکای ما [یعنی بُت ها] است!» آن چه مال شرکای آن ها بود، به خدا نمی رسید ولی آن چه مال خدا بود، به شرکایشان می رسید!(آری، اگر سهم بُت ها با کمبودی مواجه می شد، مال خدا را به بُت ها می دادند امّا عکس آن را مجاز نمی دانستند!) چه بد حکم می کنند (که علاوه بر شرک، حتّی خدا راکم تر از بُت ها می دانند)!(136)همین گونه شرکای آن ها [بتها]،قتل فرزندان شان را در نظرشان جلوه دادند (کودکان خود را قربانی بُت ها می کردند، و افتخار می نمودند!) سرانجام آن ها را به هلاکت افکندند و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا می خواست،

ص: 157

چنین نمی کردند(زیرا می توانست جلو آنان را بگیرد ولی اجبار سودی ندارد.)بنا بر این، آن ها و تهمتهای شان را به حال خود واگذار (و به آن ها اعتنا مکن)! (137) و گفتند: «این قسمت از چهارپایان و زراعت (که مخصوص بُت هاست، برای همه) ممنوع است و جز کسانی که ما بخواهیم به گمان آن ها نباید از آن بخورند! و (این ها) چهارپایانی است که سوارشدن بر آن ها (بر ما) حرام شده است!» و (نیز) چهارپایانی (بود) که (هنگام ذبح،) نام خدا را بر آن نمی بردند، و به خدا دروغ می بستند (و می گفتند: «این احکام، همه از ناحیه اوست.») به زودی (خدا) کیفر افتراهای آن ها را می دهد! (138) و گفتند: «آن چه (از بچّه) در شکم این حیوانات است، مخصوص مردان ماست و بر همسران ما حرام است! امّا اگر مرده باشد [مرده متولّد شود]، همگی در آن شریکند.» به زودی (خدا) کیفر این توصیف (و احکام دروغین) آن ها را می دهد او حکیم و داناست. (139) به یقین آن ها که فرزندان خود را از روی جهل و نادانی کشتند، گرفتار خسران شدند (زیرا) آن چه را خدا به آن ها روزی داده بود، بر خود تحریم کردند و بر خدا افترا بستند. آن ها گم راه شدند و (هرگز) هدایت

نیافته بودند. (140)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ جَعَلُواْ لِلهِ مِمِّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الاَنْعَامِ نَصِیبًا…»(1)

علی بن ابراهیم گوید:

عرب های مشرک [در زمان جاهلیّت] هنگامی که زراعت می کردند می گفتند:این [قسمت] مربوط به خدا و این [قسمت] مربوط به بُت ها، و چون آبیاری می نمودند و آب از سهم خدا به سهم بُت ها داخل می شد، راه آن را نمی بستند

ص: 158


1- 274.. سوره ی انعام، آیه ی 136.

و می گفتند: خدا بی نیاز است،و چون آب از سهم بُت ها وارد سهم خدا می شد،راه آن را می بستند و می گفتند: خدا نیازی ندارد. پس خداوند این آیات را نازل نمود و سخنان و عمل آنان را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) بازگو کرد.(1)

مرحوم طبرسی همین معنا را در تفسیر این آیات ذکر نموده و گوید:

این چیزی است که از ائمّه ما(علیه السلام) روایت شده است.(2)

ص: 159


1- 275.. و قوله وَ جَعَلُوا لِلهِ مِمَّا ذَرَاَ… ساءَ ما یَحْکُمُونَ فان العرب اذا زرعوا زرعا قالوا هذا لله و هذا لآلهتنا و کانوا اذا سقوها فحرف الماء من الذی لله فی الذی للاصنام لم یسدوه و قالوا الله اغنی، و اذا حرف من الذی للاصنام فی الذی لله سدوه و قالوا الله اغنی، و اذا وقع شی ء من الذی لله فی الذی للاصنام لم یردوه و قالوا الله اغنی، و اذا وقع شی ء من الذی للاصنام فی الذی لله ردوه و قالوا الله اغنی، فانزل الله فی ذلک علی نبیه(صلی الله علیه و آله) و حکی فعلهم، و قولهم فقال «وَ جَعَلُوا لِلهِ مِمَّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَ الْاَنْعامِ نَصِیبًا… الخ» [تفسیر قمی، ج 1، ص 217]
2- 276.. انه کان اذا اختلط ما جعل للاصنام بما جعل لله تعالی ردوه و اذا اختلط ما جعل لله بما جعل للاصنام ترکوه و قالوا الله اغنی و اذا تخرق الماء من الذی لله فی الذی للاصنام لم یسدوه و اذا تخرق من الذی للاصنام فی الذی لله سدوه و قالوا الله اغنی عن ابن عبّاس و قتادة و هو المروی عن ائمتنا:. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 571]

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر آیه«وَ کَذَلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلاَدِهِمْ شُرَکَآؤُهُمْ …» گوید:

یعنی نیاکان شان کشتن فرزندان شان را برای آنان جلوه دادند،و در نتیجه آنان را فریب دادند و دین شان را بر آنان مشتبه ساختند.(1)

«وَ قَالُواْ هَذِهِ اَنْعَامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ لَّا یَطْعَمُهَا اِلَّا مَن نّشَاء بِزَعْمِهِمْ وَ اَنْعَامٌ…»(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مشرکین چهارپایان را برای گروهی ممنوع می کردند،وچهارپایانی را نیز به نام های:بحیرة و سائبة و وصیلة و حام، می نامیدند و سوار شدن بر آنان را حرام می دانستند و اگر جنینی از شکم حیوانی زنده بیرون می آمد خوردن آن را بر زن ها حرام می دانستند و اگر مرده بیرون می آمد خوردن آن را بر همه مجاز می دانستند؛ و خداوند گفتار و کردارشان را در این آیات برای رسول(صلی الله علیه و آله) حکایت نموده است.(3)

«قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ قَتَلُواْ اَوْلاَدَهُمْ سَفَهًا بِغَیْرِ عِلْمٍ…»(4)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آن ها مردمی[از مشرکین]بودند که فرزندان دختر را ننگ می دانستند و از روی غیرت آنان را می کشتند و گروهی دیگر به خاطر ترس از گرسنگی و فقر فرزندان خود را می کشتند و خداوند به آنان می فرماید: «وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلاَدَکُم مِّنْ امْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ اِیَّاهُمْ».(5)

ص: 160


1- 277.. و قوله: وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ قال یعنی اسلافهم زینوا لهم قتل اولادهم لِیُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُوا عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ یعنی یغیروهم. [تفسیر قمی، ج 1، ص 217]
2- 278.. سوره ی انعام، آیه ی 138.
3- 279.. و قوله وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَ حَرْثٌ حِجْرٌ قال الحجر المحرم لایَطْعَمُها اِلَّا مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ قال کانوا یحرمونها علی قوم وَ اَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها یعنی البحیرة و السائبة و الوصیلة و الحام وَ اَنْعامٌ لایَذْکُرُونَ اسْمَ اللهِ عَلَیْهَا افْتِراءً عَلَیْهِ سَیَجْزِیهِمْ بِما کانُوا یَفْتَرُونَ وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی اَزْواجِنا وَ اِنْ یَکُنْ مَیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکاءُ فکانوا یحرمون الجنین الذی یخرجوه من بطون الانعام یحرمونه علی النّساء فاذا کان میتا یاکلوه الرجال و النّساء، فحکی الله قولهم لرسول الله(صلی الله علیه و آله). [تفسیر قمی، ج 1، ص 217]
4- 280.. سوره ی انعام، آیه ی 140.
5- 281.. وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللهُ و هم قوم یقتلون اولادهم من البنات للغیرة و قوم کانوا یقتلون اولادهم من الجوع، و هذا معطوف علی قوله «وَ کَذلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ» فقال الله «وَ لاتَقْتُلُوا اَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ اِیَّاهُمْ». [تفسیر قمی، ج 1، ص 218]

سوره ی انعام [6]، آیات 141 تا 146

متن:

وَ هُوَ الَّذی اَنْشَاَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفًا اُكُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ

وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهًا وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ كُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ اِذا اَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ وَ مِنَ الْاَنْعامِ حَمُولَةً وَ فَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ وَ لاتَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ ثَمانِیَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّكَرَیْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَیَیْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ اَرْحامُ الْاُنْثَیَیْنِ نَبِّئُونی بِعِلْمٍ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّكَرَیْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَیَیْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ اَرْحامُ الْاُنْثَیَیْنِ اَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ اِذْ وَصَّاكُمُ اللهُ بِهذا فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا لِیُضِلَّ النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ اِنَّ اللهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ قُلْ لااَجِدُ فی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلَّا اَنْ یَكُونَ مَیْتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقًا اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لاعادٍ فَاِنَّ رَبَّكَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ عَلَی الَّذینَ هادُوا حَرَّمْنا كُلَّ ذی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما اِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اَوِ الْحَوایا اَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِكَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ اِنَّا لَصادِقُونَ

لغات:

«انشاء»احداث فعل است ابتداء بدون وجود نمونه و مثالی مانند ابتدا و ابتداع،و «خلق» به معنای تقدیر و ترتیب است،و «جنات» باغستان هایی است که دارای درخت های درهم پیچیده باشد، و «روضه» علف زار سبز و خرم است و «زهر» طراوت و نورانیّت کشت زار است، و «عرش» عرش گویند، و عرش به معنای سقف

ص: 161

و ملک آمده و عرش درخت انگور معروف است،و«اسراف» زیاده روی در مصرف است و «حموله»حیوان بارکش است و«ذی ظفر»حیوانات ناخن دار را گویند، و «حوایا» فضولات داخل شکم حیوان را گویند و مفرد آن حاویه است.

ترجمه:

اوست که باغ های معروش[باغ هایی که درختانش روی داربست ها قرار دارد]،و باغ های غیر معروش[باغ هایی که نیاز به داربست ندارد]را آفرید همچنین نخل و انواع زراعت را، که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند و(نیز) درخت زیتون و انار را، که از جهتی با هم شبیه، و از جهتی تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یک دیگر است، در حالی که طعم میوه آن ها متفاوت می باشد.) از میوه آن، به هنگامی که به ثمر می نشیند، بخورید! و حقّ آن را به هنگام درو، بپردازید! و اسراف نکنید، که خداوند مسرفان را دوست ندارد! (141) (او کسی است که) از چهارپایان، برای شما حیوانات باربر، و حیوانات کوچک (برای منافع دیگر) آفرید از آن چه به شما روزی داده است، بخورید! و از گامهای شیطان پیروی ننمایید، که او دشمن آشکار شماست! (142)هشت جفت از چهارپایان (برای شما) آفرید از میش دو جفت، و از بز دو جفت بگو:«آیا خداوند نرهای آن ها را حرام کرده، یا ماده ها را؟ یا آن چه شکم ماده ها در برگرفته؟ اگر راست می گویید (و بر تحریم این ها دلیلی دارید)، به من خبر دهید!» (143) و از شتر یک جفت، و از گاو هم یک جفت (برای شما آفرید) بگو: «کدامیک از این ها را خدا حرام کرده است؟ نرها یا ماده ها را؟ یا آن چه را شکم ماده ها دربرگرفته؟ یا هنگامی که خدا شما را به این موضوع توصیه کرد، شما گواه (بر این تحریم) بودید؟! پس چه کسی ستم کارتر است از آن کس که بر خدا دروغ می بندد، تا مردم را از روی جهل گم راه سازد؟!خداوند هیچ گاه ستم گران را هدایت نمی کند» (144) بگو: «در آن چه

ص: 162

بر من وحی شده، هیچ غذای حرامی نمی یابم به جز این که مردار باشد، یا خونی که (از بدن حیوان) بیرون ریخته، یا گوشت خوک که این ها همه پلیدند یا حیوانی که به گناه، هنگام سر بریدن، نام غیر خدا [نام بُت ها] بر آن برده شده است.» امّا کسی که مضطر (به خوردن این محرمات) شود، بی آن که خواهان لذت باشد و یا زیاده روی کند (گناهی بر او نیست) زیرا پروردگارت، آمرزنده مهربان است. (145) و بر یهودیان، هر حیوان ناخن دار[حیواناتی که سم یک پارچه دارند]را حرام کردیم و از گاو و گوسفند،پیه و چربیشان را بر آنان تحریم نمودیم مگر چربی هایی که بر پشت آن ها قرار دارد، و یا در دو طرف پهلوها، و یا آن ها که با استخوان آمیخته است این را به خاطر ستمی که می کردند به آن ها کیفر دادیم و ما راست می گوییم. (146)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

در کشت[و زراعت]دو حقّ واجب است،1. حقّی که گرفته می شود[و آن زکات واجب است]، 2. حقّی که خود می پردازی، امّا حقّی که گرفته می شود، عشر و نصف عشر است و امّا حقی که تو می پردازی چیزی است که خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» و آن این است که هر فقیری نزد مزرعه می آید، کفّی از گندم به او بدهید….(2)

ص: 163


1- 282.. سوره ی انعام، آیه ی 141.
2- 283.. عن معاویة بن میسرة،قال:سمعت ابا عبد الله(علیه السلام)،یقول:«فی الزرع حقان: حق تؤخذ به،و حق تعطیه،فاما الذی تؤخذ به فالعشر و نصف العشر،و اما الحق الذی تعطیه فانه یقول:وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ فالضغث تعطیه، ثم الضغث حتّی تفرغ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 485]

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این کفّ از طعام که به مسکین می دهید صدقه است.(1)

معاویة بن شریح گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

در کشت دو حق واجب وجود دارد: حقّی که بر شما واجب است [و از شما گرفته می شود] و حقّی که خود می پردازی.سپس فرمود: امّا چیزی که بر شما واجب است یک دهم ونصف یک دهم است و امّا چیزی که خود باید بدهی سخن خداوند است که می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» یعنی از برداشت هر بار [که درو می کنی] مقداری [به اندازه ی یک کف طعام] به هر فقیر می دهی تا به پایان برسد.(2)

زراره و محمّد بن مسلم و ابوبصیر گویند: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» فرمود:

صاحب کشت به فقیری که نزد او می آید مشتی از گندم[و امثال آن]را باید صدقه بدهد و به نگه بان نیز غیر از دست مزدی که به او می دهی باید یک خوشه خرما و یا دو خوشه و یا سه خوشه باقی گذارد.(3)

ص: 164


1- 284.. و عن الباقر(علیه السلام) هذا من الصدقة تعطی المسکین القبضة بعد القبضة و من الجذاذ الحفنة بعد الحفنة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 162]
2- 285.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ شُرَیْحٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ فِی الزَّرْعِ حَقَّانِ حَقٌّ تُؤْخَذُ بِهِ وَ حَقٌّ تُعْطِیهِ قُلْتُ وَ مَا الَّذِی اُوخَذُ بِهِ وَ مَا الَّذِی اُعْطِیهِ قَالَ اَمَّا الَّذِی تُؤْخَذُ بِهِ فَالْعُشْرُ وَ نِصْفُ الْعُشْرِوَاَمَّا الَّذِی تُعْطِیهِ فَقَوْلُ اللَّهِ؟عز؟وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ یَعْنِی مِنْ حَصْدِکَ الشَّیْ ءَ بَعْدَ الشَّیْ ءِ وَلَا اَعْلَمُهُ اِلَّا قَالَ الضِّغْثَ ثُمَّ الضِّغْثَ حَتَّی یَفْرُغَ.[کافی، ج 3، ص 564، ح 1]
3- 286.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسی، عن حریز، عن زرارة ومحمّد بن مسلم و ابی بصیر، عن ابی جعفر(علیه السلام)،فی قول الله؟عز؟: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ فقالوا جمیعا: قال ابو جعفر(علیه السلام): «هذا من الصدقة، یعطی المسکین القبضة بعد القبضة، و من الجذاذ الحفنة بعد الحفنة، حتّی یفرغ، و تعطی الحارس اجرا معلوما، و یترک من النخل معافارة و ام جعرور، و یترک للحارس ان یکون فی الحائط العذق، و العذقان، و الثلاثة لحفظه ایاه».[تفسیر برهان، ج 2، ص 483، ح 5]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مردی از انصار بیش از یک کفّ به فقرا داد و چیزی برای اهل و عیال او نماند و این آیه نازل شد.(1)

ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

شبانه خوشه های خرما را نبرید و شبانه اضحیّه و قربانی خود را نکشید و شبانه کشت خود را جمع نکنید[و شبانه بذر خود را نپاشید]چرا که قانع و معتر در شب سراغ شما نمی آیند.

ابوبصیر گوید: گفتم: قانع و معتر کیانند؟ فرمود:

قانع کسی است که به داده تو قانع می شود و معتر کسی است که بر تو می گذرد

و از تو سوال می نماید و اگر شبانه کشت خود را برداری قانع و معتر نزد تو نخواهند آمد و خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ» یعنی روز برداشت که فقرا نزد شما می آیند به هر کدام مشتی از طعام بدهید و نیز هنگام رسیدن میوه و بذرافشانی از هر کدام مشتی به فقرا بدهید و در شب محصول خود را برداشت نکنید.(2)

ص: 165


1- 287.. و عن الصّادق(علیه السلام) انّه سئل عن هذه الآیة فقال کان فلان بن فلان الانصاری و سمّاه کان له حرث و کان اذا اخذه تصدق به و یبقی هو و عیاله بغیر شی ء فجعل اللَّه؟عز؟ ذلک سرفًا و فی الکافی عنه(علیه السلام) فی حدیث قال و فی غیر آیة من کتاب اللَّه یقول اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ فنهاهم عن الاسراف و نهاهم عن التقتیر لکن امر بین امرین لایعطی جمیع ما عنده ثم یدعو اللَّه ان یرزقه فلا یستجیبُ له. [تفسیر صافی، ج 2، ص 163]
2- 288.. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد، عن الحسن بن علی الوشاء،عن عبد الله بن مسکان، عن ابی بصیر،عن ابی عبد الله(علیه السلام)،قال:«لا تصرم باللیل،و لاتحصد باللیل،و لاتضح الاضحیة باللیل، و لاتبذر باللیل، فانک ان تفعل لم یاتک القانع و المعتر». B فقلت:ما القانع و المعتر؟قال:«القانع:الذی یقنع بما تعطیه،و المعتر:الذی یمر بک فیسالک، و ان حصدت باللیل لم یاتک السوال،و هو قول الله؟عز؟: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ عند الحصاد یعنی القبضة بعد القبضة اذا حصدته، و اذا اخرج فالحفنة بعد الحفنة، و کذلک عند الصرام، و کذلک [عند البذر، و] لاتبذر باللیل لانک تعطی من البذر کما تعطی من الحصاد». [تفسیر برهان، ج 2، ص 483، ح 6]

احمد بن محمّد بن ابی نصر گوید:به حضرت رضا(علیه السلام)گفتم: معنای«وَ لَا تُسْرِفُواْ»

در این آیه چیست؟ فرمود:… پدرم می فرمود:

در زمان برداشت خرما و گندم به فقرا و مستمندان[قانع و معتر]یک کف طعام و خرما باید داده شود و کسی که دو کف بدهد اسراف کرده است و پدرم هنگام برداشت محصول چون دید غلامان او دو کف طعام به سوال کننده می دهند، فریاد نمود و فرمود: یک کف بدهید و قبضه قبضه و خوشه خوشه بدهید….(1)

ص: 166


1- 289.. عبد الله بن جعفر الحمیری من کتابه (قرب الاسناد): عن احمد بن محمّد بن ابی نصر، قال: سالته یعنی الرّضا(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لاتُسْرِفُوا ای شی ء الاسراف؟ قال: «هکذا یقراها من قبلکم؟». قلت: نعم. قال: «افتح الفم بالحاء قلت: حصاده و کان ابی یقول: من الاسراف فی الحصاد و الجذاذ ان یصدق الرجل بکفیه جمیعا، و کان ابی اذا حضر حصد شی ء من هذا فرای واحدا من غلمانه یصدق بکفیه صاح به، و قال: اعط بید واحدة،القبضة بعد القبضة،و الضغث بعد الضغث،من السنبل.و انتم تسمونه الاندر». [تفسیر برهان، ج 2، ص 484، ح 11]

مولّف گوید:

روایات فوق مفاد آیه«وَ الَّذِینَ اِذَا اَنفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامًا»می باشد.

«ثَمَانِیَةَ اَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

حضرت نوح(علیه السلام) [هنگام طوفان] هشت عدد حیوان را داخل کشتی قرار داد چنان که خداوند می فرماید: «ثَمَانِیَةَ اَزْوَاجٍ مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ…» از گوسفند دو عدد [نر و مادّه] یکی اهلی و دیگری وحشی تا صید آن حلال باشد و از بز نیز یکی اهلی و دیگری وحشی و بیابانی؛ و از شتر نیز یکی اهلی و دیگری وحشی؛ و از گاو نیز یکی اهلی و دیگری وحشی؛ و از هر پرنده نیز یکی اهلی و دیگری وحشی، وارد کشتی نمود و سپس اهل زمین غرق شدند.(2)

داود رقّی گوید:

برخی از خوارج به من گفتند:خداوند در این آیه چه چیزی را حلال و چند چیزی را حرام کرده است؟ و من پاسخی نداشتم به آنان بدهم، تا به حج رفتم و

ص: 167


1- 290.. سوره ی انعام، آیه ی 143.
2- 291.. فی روضة الکافی محمّد بن ابی عبد الله عن محمّد بن الحسین عن محمّد بن سنان عن اسمعیل الجعفی و عبد الکریم بن عمر و عبد الحمید بن ابی الدیلم عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال:لما حمل نوح فی السفینة الازواج الثمانیة التی قال الله؟عز؟: «ثَمانِیَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ» وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ فکان من الضان اثنین زوج داجنة یربیها الناس و الزوج الآخر الضان التی تکون فی الجبال الوحشیة احل لهم صیدها، وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ زوج داجنة یربیها الناس، و الزوج الآخر الظباء التی تکون فی المفاوز وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ البخاتی و العراب وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ زوج داجنة للناس الزوج و الآخر البقر الوحشیة و کل طیر طیب وحشی و انسی، ثم غرقت الارض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 358، ح 91]

خدمت امام صادق(علیه السلام)رسیدم و گفتم:فدای شما شوم چنین سوالی از من کرده اند؟ پس امام(علیه السلام) فرمود: خداوند برای قربانی در منی گوسفند و بز اهلی را حلال نمود و گوسفند و بز کوهی را حرام کرد و فرمود: «مِّنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ…» و نیز شتر اهلی [اعراب] را حلال نمود و شتر کوهی[بخاتی]را حرام کرد و نیز گاو اهلی را حلال نمود و گاو کوهی را حرام کرد و فرمود: «وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الاِبْلِ اثْنَیْنِ» پس من از حج بازگشتم و به آن مرد خارجی همین پاسخ را دادم و او گفت:این چیزی است که تو از حجازآورده ای.(1)

نظیر روایت فوق را عیّاشی نیز از صفوان جمّال از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده و در پایان آن آمده:

آن مرد خارجی،چون پاسخ امام صادق(علیه السلام)را شنید گفت:اگر جدّ او[یعنی امیر المؤمنین(علیه السلام)] آن خونریزی ها را [در جنگ صفیّن و…] نکرده بود من جز او را امام خود قرار نمی دادم!(2)

ص: 168


1- 292 .. الشیخ المفید فی (الاختصاص)، عن محمّد بن الحسن الصفار، و الحسن بن متیل، عن ابراهیم ابن هاشم، عن ابراهیم بن محمّد، عن السلمی، عن داود الرقی، قال: سالنی بعض الخوارج عن قول الله تبارک و تعالی: مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ الی قوله وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ ما الذی احل الله من ذلک، و ما الذی حرم الله؟ قال: فلم یکن عندی فی ذلک شی ء، فحججت، فدخلت علی ابی عبد الله(علیه السلام)، فقلت: جعلت فداک، ان رجلا من الخوارج سالنی عن کذا و کذا، فقال(علیه السلام): «ان الله؟عز؟ احل فی الاضحیة بمنی الضان و المعز الاهلیة، و حرم فیها الجبلیة، و ذلک قوله؟عز؟: مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ و ان الله؟عز؟ احل فی الاضحیة بمنی الابل العراب و حرم فیها البخاتی، و احل فیها البقر الاهلیة و حرم فیها الجبلیة، فذلک قوله: وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ». قال: فانصرفت الی صاحبی، فاخبرته بهذا الجواب، فقال: هذا شی ء حملته الابل من الحجاز. [تفسیر برهان، ج 2، ص 488، ح 3]
2- 293.. عن صفوان الجمال قال کان متجری الی مصر و کان لی بها صدیق من الخوارج فاتانی وقت خروجی الی الحج، فقال لی: هل سمعت من جعفر بن محمّد(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟:«ثَمانِیَةَ اَزْواجٍ مِنَ الضَّاْنِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْمَعْزِ اثْنَیْنِ قُلْ آلذَّکَرَیْنِ حَرَّمَ اَمِ الْاُنْثَیَیْنِ اَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیْهِ اَرْحامُ الْاُنْثَیَیْنِ» «وَ مِنَ الْاِبِلِ اثْنَیْنِ وَ مِنَ الْبَقَرِ اثْنَیْنِ» ایا احل و ایا حرم قلت: ما سمعت منه فی هذا شیئا، فقال لی: انت علی الخروج فاحب ان تساله عن ذلک، قال: فحججت فدخلت علی ابی عبد الله(علیه السلام) فسالته عن مسالة الخارجی، فقال لی: حرم من الضان و من المعز الجبلیة و احل الاهلیة یعنی فی الاضاحی، و احل من الابل العراب، و من البقر الاهلیة، و حرم من البقر الجبلیة، و من الابل البخاتی یعنی فی الاضاحی، قال: فلما انصرفت اخبرته، فقال: اما انه لو لاما اهرق جده من الدماء ما اتخذت اماما غیره. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 381، ح 117]B

مرحوم فیض در تفسیر صافی گوید:

شاید علّت تحریم غیر اهلی از حیوانات یاد شده برای قربانی در مناه،این بوده باشد که غیر اهلی صید محسوب می شود و آن برای محرم حرام است.(1)

«قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَی طَاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلَّا اَن یَکُونَ مَیْتَةً…»(2)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

برخی به خاطر این آیه گفته اند: جز آن چه در این آیه حرام شمرده شده حرامی وجود ندارد، از این رو همه ی چهارپایان، از بوزینه ها و سگ ها و درّندگان و گرگ ها و شیرها و استرها و الاغ ها و همه ی چهارپایان دیگر را حلال دانسته و اشتباه بزرگی را مرتکب شده اند،در حالی که این آیه در ردّ چیزهایی است که مشرکین عرب بر خود حرام و یا حلال دانسته اند و خداوند در این آیات

ص: 169


1- 294.. اقول: لعل الخارجی کان قد سمع تحریم الاضحیة ببعض هذه الازواج الثمانیة مع حلّها کلّها فاراد ان یمتحن بمعرفته داود و لعل علة تحریم الاضحیة بالجَبَلیّة منها بمنی کونها صیدًا و تحریمها بالبخت لعلةٍ اخری. [تفسیر صافی، ج 2، ص 165]
2- 295.. سوره ی انعام، آیه ی 145.

گفته های آنان را برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بازگو نموده است و آنان می گفته اند:

«وَ قَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَذِهِ الاَنْعَامِ خَالِصَةٌ لِّذُکُورِنَا وَ مُحَرَّمٌ عَلَی اَزْوَاجِنَا وَ اِن یَکُن مَّیْتَةً فَهُمْ فِیهِ شُرَکَاء…» سپس گوید: آنان جنین حیوان را اگر زنده بود، بر زن ها حرام می دانستند و اگر مرده بود، برای همه حلال می پنداشتند.(1)

مولّف گوید:

در مورد آیه فوق این سوال مطرح است که حیوانات حرام گوشت منحصر به این چهار چیز یعنی مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی که به جای نام خدا نام بُت ها بر آن برده می شود نیست، چرا که در سوره ی مائده(2) همان گونه که گذشت مخنقه، موقوذة، متردیّة، و غیره از حیواناتی که خوردن آن ها حرام است، نام برده

شده؛ و نیز در اخبار صحیح آمده که هر پرنده ای که دارای مخلب و دندان های شکاری باشد و یا هر ماهی که پولک نداشته باشد خوردن آن حرام است. در پاسخ سوال فوق برخی از مفسّرین فرموده اند: آیه سوره ی مائده مربوط به اقسام

ص: 170


1- 296.. و قد احتج قوم بهذه الآیة قُلْ لااَجِدُ فِی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلَّا اَنْ یَکُونَ مَیْتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقًا اُهِلَّ لِغَیْرِ اللهِ بِهِ فتاولوا هذه الآیة انه لیس شی ء محرما الا هذا، و احلوا کل شی ء من البهائم، القردة و الکلاب و السباع و الذئاب و الاسد و البغال و الحمیر و الدواب، و زعموا ان ذلک کله حلال لقوله «قُلْ لااَجِدُ فِی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ» و غلطوا فی هذا غلطا بینا و انما هذه الآیة رد علی ما احلت العرب و حرمت، لان العرب کانت تحلل علی نفسها اشیاء وتحرم اشیاء فحکی الله ذلک لنبیه(صلی الله علیه و آله)ما قالوا،فقال: وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلی اَزْواجِنا فکان اذا سقط الجنین حیا اکله الرجال و حرم علی النّساء، و اذا کان میتا اکله الرجال و النّساء، و قد مضی ذکره و هو قوله «وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُکُورِنا… الخ.» [تفسیر قمی، ج 1، ص 219، ح 8]
2- 297.. سوره ی مائده، آیه ی 4.

مردار است و در این آیه نیز مردار به صورت اجمال ذکر شده و در مورد بقیّه باید گفت: حرمت آن ها در حدّ حرمت این چهار چیزی که در این آیه آمده نیست، از این رو حرمت آن ها را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیان نموده است و خوردن آن ها مورد کراهت است. سپس گوید: و امّا این که گفته شود: این سوره در مکّه نازل شده و سوره مائده در مدینه نازل شده و محرّماتی که در این آیه نیامده در مدینه نازل شده است؛ با تصریح برخی از اخبار سازگار نیست. تا این که گوید: توجیه مرحوم قمّی نیز پذیرفته نیست چرا که با اخبار موافقت ندارد، در بعضی از اخبار تصریح شده است که جز آن چه در این آیه آمده حرام دیگری نیست؛ سپس اخبار وارده ی در ذیل این آیه را بیان نموده که در تفسیر برهان نیز نقل شده است و متن آن اخبار چنین است:

در تهذیب شیخ از امام صادق(علیه السلام)و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که از آن دو امام سوال شد:

خوردن جِرّی[ماهی املسی که یهود نمی خورند]و مار ماهی و زِمّیر[نوعی از ماهی که پولک ندارد] و نیز ماهیانی که اصلا پوست [و پولک] ندارند چگونه است؟

و امام(علیه السلام) به روایتی فرمود:

این آیه را قرائت نماید (قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا…) و سپس امام(علیه السلام) فرمود:حرام همانی است که خدا و رسول او حرام نموده اند و لکن مردم بسا از چیزهایی

کراهت دارند، و ما نیز آن ها را مکروه می داریم.

از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نیز درباره ی پرندگان وحشی و حیوانات وحشی مانند خارپشت و خفّاش [خطّاف] و الاغ و استر و اسب سوال شد. امام(علیه السلام) فرمود:

حرام همان چیزهایی است که خداوند در کتاب خود حرام نموده است.

ص: 171

از سویی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز فتح خیبر از خوردن گوشت الاغ نهی نمود در حالی که گوشت الاغ حرام نیست و آن حضرت به خاطر این که مردم الاغ ها را ذبح نکنند و از سواری آن ها بهره ببرند فرمود: از گوشت الاغ نخورید. سپس امام(علیه السلام) به راوی فرمود: این آیه را تلاوت کن «قُل لَّا اَجِدُ فِی مَا اُوْحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا…».(1)

«وَ عَلَی الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ وَ مِنَ الْبَقَرِ وَ الْغَنَمِ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُمَا…» (2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

آن چه در این آیه حرام شده مربوط به بنی اسراییل است.(3)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از این آیه یهود هستند که خداوند گوشت پرندگان و پیه حیوانات را بر آنان حرام نمود در حالی که آن چه خداوند حرام نمود را دوست می داشتند؛ و از پیه حیوانات تنها آن چه بر پشت گوسفند ودر دو طرف او خارج ازشکم قرار دارد و آن چه به استخوان ها متصل است را برای آنان حلال نمود و این

ص: 172


1- 298.. ففی التهذیب عن الصّادق(علیه السلام) و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) انّه سئل عن الجرّی و المار ما هی و الزِّمّیر و ما لیس له قشر من السمک حرام هو فقال لی یا محمّد اقرا هذه الآیة التی فی الانعام قُلْ لااَجِدُ فِی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ فقال فقراتها حتّی فرغت منها فقال انّما الحرام ما حرم اللَّه و رسوله فی کتابه و لکنهم قد کانوا یعافون عن اشیاءٍ فنحن نعافها. و عن الباقر و العیّاشی عن الصّادق(علیهما السلام) انّه سئل عن سباع الطیر و الوحش حتّی ذکر له القنافذ و الوطواط و الحمیر و البغال و الخیل فقال لیس الحرام الا ما حرم اللَّه فی کتابه و قد نهی رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) یوم خیبر عن اکل لحوم الحمیر و انّما نهاهم من اجل ظهورهم ان یفنوها و لیست الحمیر بحرام ثم قال اقرا هذه الآیة قُلْ لااَجِدُ الآیة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 167]
2- 299.. سوره ی انعام، آیه ی 146.
3- 300.. عن محمّد الحلبی عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال حرم علی بنی اسراییل کل ذی ظفر و الشحوم اِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اَوِ الْحَوایا اَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 383]

به خاطر ظلم وسرکشی آنان بود چرا که پادشاهان بنی اسراییل فقرا را ازخوردن گوشت پرندگان و پیه های حیوانات منع می کردند و خداوند آن چه را از فقرا منع می کردند بر آنان حرام نمود و فرمود: «ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِبَغْیِهِمْ وِ اِنَّا لَصَادِقُونَ.»(1)

سوره ی انعام [6]، آیات 147 تا 151

متن:

فَاِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ رَبُّكُمْ ذُو رَحْمَةٍ واسِعَةٍ وَلایُرَدُّ بَاْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ سَیَقُولُ الَّذینَ اَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللهُ ما اَشْرَكْنا وَ لاآباؤُنا وَ لاحَرَّمْنا مِنْ شَیْ ءٍ كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ حَتَّی ذاقُوا بَاْسَنا قُلْ هَلْ عِنْدَكُمْ مِنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنا اِنْ تَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ اِنْ اَنْتُمْ اِلَّاتَخْرُصُونَ قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ اَجْمَعینَ قُلْ هَلُمَّ شُهَداءَكُمُ الَّذینَ یَشْهَدُونَ اَنَّ اللهَ حَرَّمَ هذا فَاِنْ شَهِدُوا فَلا تَشْهَدْ مَعَهُمْ وَ لاتَتَّبِعْ اَهْواءَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَ هُمْ بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَیْكُمْ اَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوالِدَیْنِ اِحْسانًا وَ لاتَقْتُلُوا اَوْلادَكُمْ مِنْ اِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ اِیَّاهُمْ وَ لاتَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لاتَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ اِلَّا بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ

ص: 173


1- 301.. و قوله وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا کُلَّ ذِی ظُفُرٍ» یعنی الیهود، حرم الله علیهم لحوم الطیر، و حرم علیهم الشحوم و کانوا یحبونها الا ما کان علی ظهور الغنم او فی جانبه خارجا من البطن و هو قوله حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ شُحُومَهُما اِلَّا ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما اَوِ الْحَوایا ای الجنبین اَوْ مَا اخْتَلَطَ بِعَظْمٍ ذلِکَ جَزَیْناهُمْ بِبَغْیِهِمْ وَ اِنَّا لَصادِقُونَ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 220]

لغات:

«هلم»یعنی بیاورید«و هلم شهداءکم»یعنی هاتوا شهداءکم و میم هلم به خاطر تشدید مفتوح است،مانند ردّ و بعضی گفته اند:اسم فعل است مانند: روید و صه و مه،و «تعالوا» مشتق از علو است و باید داعی علی باشد، و «تلاوت» به معنای قرائت است، و «املاق» به معنای افلاس از مال و زاد است، و «فواحش» جمع فاحشة به معنای عمل بسیار قبیح است و قبیح، شامل کوچک و بزرگ می شود لذا گفته می شود: قرد یعنی بوزینه قبیح الصورة است و گفته نمی شود فاحش الصورة است و ضد قبیح حسن است، و فاحش چنین نیست.

ترجمه:

اگر تو را تکذیب کنند(و این حقایق را نپذیرند)، به آن ها بگو:«پروردگار شما،رحمت

گسترده ای دارد امّا مجازات او هم از مجرمان دفع شدنی نیست! (و اگر ادامه دهید کیفر

شما حتمی است)(147)به زودی مشرکان(برای تبرئه خویش)می گویند:«اگرخدا می خواست ، نه ما مشرک می شدیم و نه پدران ما و نه چیزی را تحریم می کردیم!»کسانی که پیش از آن ها بودند نیز، همین گونه دروغ می گفتند و سرانجام (طعم) کیفر ما را چشیدند. بگو: «آیا دلیل روشنی (بر این موضوع) دارید؟ پس آن را به ما نشان دهید؟ شما فقط از پندارهای بی اساس پیروی می کنید، و تخمینهای نابجا می زنید.» (148) بگو: «دلیل رسا (و قاطع) برای خداست (دلیلی که برای هیچ کس بهانه ای باقی نمی گذارد).و اگر او بخواهد، همه شما را (به اجبار) هدایت می کند. (ولی چون هدایت اجباری بی ثمر است، این کار را نمی کند.)» (149) بگو: «گواهان خود را، که گواهی می دهند خداوند این ها را حرام کرده است، بیاورید!» اگر آن ها (به دروغ) گواهی دهند، تو با آنان(هم صدا نشو! و) گواهی نده! و از هوی و هوس کسانی که آیات ما را تکذیب کردند،

ص: 174

و کسانی که به آخرت ایمان ندارند و برای خدا شریک قایلند،پیروی مکن!(150) بگو: «بیایید آن چه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برای شان بخوانم:این که چیزی را شریک خدا قرار ندهید! و به پدر و مادر نیکی کنید! و فرزندانتان را از (ترس) فقر، نکشید! ما شما و آن ها را روزی می دهیم و نزدیک کارهای زشت نروید، چه آشکار باشد چه پنهان! و انسانی را که خداوند محترم شمرده، به قتل نرسانید!مگر بحق (و از روی استحقاق) این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش کرده، شاید درک کنید! (151)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ اَجْمَعِینَ»(1)

مسعدة بن زیاد گوید: امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: روز قیامت خداوند به بنده ی خود می فرماید: ای بنده ی من آیا عالم بودی؟ [و احکام خدا را می دانستی] پس اگر بگوید: آری. خداوند به او می فرماید: پس برای چه، چیزی را که می دانستی به آن عمل نکردی؟ و اگر بگوید: من جاهل و نادان بودم. خداوند به او می فرماید:برای چه نرفتی یاد بگیری و عمل کنی.پس آن بنده محکوم می شود و این معنای حجّت بالغه خداوند است. (2)

ص: 175


1- 302.. سوره ی انعام، آیه ی 149.
2- 303.. الشیخ فی (امالیه)، قال: حدثنا محمّد بن محمّد یعنی الشیخ المفید قال: اخبرنی ابوالقاسم جعفر بن محمّد، قال: حدثنی محمّد بن محمّد بن عبد الله بن جعفر الحمیری، عن ابیه، عن هارون بن مسلم، عن مسعدة بن زیاد، قال: سمعت جعفر بن محمّد(علیهم السلام) و قد سئل عن قوله تعالی: فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ. فقال: «ان الله تبارک و تعالی یقول للعبد یوم القیامة: عبدی ا کنت عالما؟ فان قال: نعم، قال له: ا فلا عملت بما علمت؟و ان قال: کنت جاهلا، قال له: ا فلا تعلمت حتّی تعمل، فیخصمه، فتلک الحجة البالغة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 492، ح 3]

امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:

ما حجّت بالغه خداوند هستیم بر کسانی که روی زمین تا آسمان زندگی می کنند.(1)

امام صادق(علیه السلام) در سخن مفصّلی فرمود: حجّت بالغه الهی سخنی است که عالم

و جاهل می فهمند، چرا که خداوند کریم تر و عادل تر از آن است که بدون حجّت بنده ی

خود را عذاب نماید. سپس فرمود: هرگز خداوند بعد از هدایت، کسی را گم راه نمی کند

تا حقیقت را برای او بیان نماید. سپس امام صادق(علیه السلام) ماجرای اتمام حجّت رسول

خدا(صلی الله علیه و آله) را در غدیر خم بیان نمود و فرمود: آنان که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به راه غیر اهل البیت(علیهم السلام) رفتند حجّت بر آنان تمام شده بود چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)….(2)

ص: 176


1- 304.. الحسین قال سمعت ابا طالب القمی یروی عن سدیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال نحن الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ علی من دون السماء و فوق الارض. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 383، ص 122]
2- 305.. العلامة الحلی فی (الکشکول): عن احمد بن عبدالرّحمن الناوردی، یوم الجمعة فی شهر رمضان، سنة عشرین و ثلاث مائة، قال: قال الحسین بن العبّاس، عن المفضّل الکرمانی، قال: حدثنی محمّد بن صدقة،قال:قال محمّد بن سنان، عن المفضّل بن عمر الجعفی، قال: سالت مولای جعفر بن محمّد الصّادق(علیهما السلام) عن قول الله؟عز؟: قُلْ فَلِلهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ اَجْمَعِینَ. فقال جعفر بن محمّد(علیهما السلام): «الحجة البالغة: التی تبلغ الجاهل من اهل الکتاب فیعلمها بجهله کما یعلمها العالم بعلمه، لان الله تعالی اکرم و اعدل من ان یعذب احدا الا بحجة». ثم تلا جعفر بن محمّد(علیهما السلام):وَ ما کانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ. ثم انشا جعفر بن محمّد(علیهما السلام) محدثا یقول: «ما مضی رسول الله(صلی الله علیه و آله) الا بعد اکمال الدین و اتمام النعمة و رضا الرب، و انزل الله علی نبیه(صلی الله علیه و آله) بکراع الغمیم: یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ لان رسول الله(صلی الله علیه و آله) خاف الارتداد من المنافقینالذین کانوا یسرون عداوة علی(علیه السلام)، و یعلنون موالاته خوفا من القتل، فلما صار النّبی(صلی الله علیه و آله) بغدیر خم بعد انصرافه من حجة الوداع، انتصب للمهاجرین و الانصار قائما یخاطبهم، فقال بعد ما حمد الله و اثنی علیه: معاشر المهاجرین و الانصار، ا لست اولی بکم من انفسکم؟ فقالوا: اللهم نعم. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اللهم اشهد. ثلاثا. ثم قال: یا علی. فقال: لبیک یا رسول الله. فقال له: قم، فان الله امرنی ان ابلغ فیک رسالاته، انزل بها جبرییل یا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. فقام الیه علی(علیه السلام)، فاخذ رسول الله(صلی الله علیه و آله) بضبعه فشاله، حتّی رای الناس بیاض ابطیهما، ثم قال: من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره،و اخذل من خذله فاول قائم قام من المهاجرین و الانصار عمر بن الخطاب، فقال: بخ بخ لک یا علی، اصبحت مولای و مولی کل مومن و مومنة. فنزل جبرییل(علیه السلام) بقول الله؟عز؟: الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاِسْلامَ دِینًا فبعلی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی هذا الیوم اکمل الله لکم معاشر المهاجرین و الانصار دینکم، و اتم علیکم نعمته، و رضی لکم الاسلام دینا، فاسمعوا له و اطیعوا له تفوزوا. و اعلموا ان مثل علی فیکم کمثل سفینة نوح، من رکبها نجا، و من تخلف عنها غرق، و من تقدمها مرق، و مثل علی فیکم کمثل باب حطة فی بنی اسراییل، من دخله کان آمنا و نجا، و من تخلف عنه هلک و غوی. فما مر علی المنافقین یوم کان اشد علیهم منه، و قد کان المنافقون یعرفون علی عهد رسول الله(صلی الله علیه و آله) ببغض علی(علیه السلام)، فانزل علی نبیه(صلی الله علیه و آله): اَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ اَنْ لَنْ یُخْرِجَ اللهُ اَضْغانَهُمْ وَ لَوْ نَشاءُ لَاَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ، وَ اللهُ یَعْلَمُ اِسْرارَهُمْ و السر بغض علی(علیه السلام)، فماج الناس فی ذلک القول من رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی علی(علیه السلام)، و قالوا فاکثروا القول. فلما انصرف رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی المدینة خطب اصحابه، و قال: ان الله تعالی اختص علیا بثلاث خصال لم یعطها احد من الاولین و الآخرین، فاعرفوها، فانه الصدیق الاکبر، و الفاروق الاعظم، اید الله به الدین و اعز به الاسلام و نصر به نبیکم. فقام الیه عمر بن الخطاب، و قال: ما هذه الخصال الثلاث التی اعطاها الله علیا، و لم یعطها احدا من الاولین و الآخرین؟فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله):اختص علیا باخ مثل نبیکم محمّد خاتم النّبیین لیس لاحد اخ مثلی، و اختصه بزوجة مثل فاطمة و لم یختص احدا بزوجة مثلها، و اختصه بابنین مثل الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة و لیس لاحد ابنان مثلهما، فهل تعلمون له نظیرا، او تعرفون له شبیها ان جبرییل نزل علی یوم احد فقال: یا محمّد، اسمع: لاسیف الا ذو الفقار، و لافتی الا علی یعلمنی انه لاسیف کسیف علی، و لافتی هو کعلی، و قد نادی قبل ذلک یوم بدر ملک یقال له رضوان، من السماء الدنیا، لاسیف الا ذو الفقار، و لافتی الا علی. ان علیا سیّد المتقین و امام المؤمنین،و قائد الغر المحجلین، لایبغضه من قریش الا دعی،و لامن العرب الا سفحی، و لامن سائر الناس الا شقی، و لامن سائر النّساء الا سلقلقیة.ان الله؟عز؟ جعل علیا للناس بین المهاجرین و الانصار، و بین خلقه [و بینه]، فمن عرفه و والاه کان مومنا،و من جهله و لم یواله و لم یعاد من عاداه کان ضالا،ا فآمنتم یا معاشر المسلمین. یقولها ثلاثا. قالوا: آمنا و سلمنا یا رسول الله. فآمنوا بعلی بالسنتهم، و کفروا بقلوبهم، فانزل الله علی نبیه(صلی الله علیه و آله): یا اَیُّهَا الرَّسُولُ لایَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِاَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ فقال لهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) ذلک بمشهد من اصحابه: لم یحبک یا علی من اصحابی الا مومن تقی، و لایبغضک الا منافق شقی، و انت یا علی و شیعتک الفائزون یوم القیامة، ان شیعتک یردون علی الحوض بیض وجوههم، [وشیعة عدوک من امتی یردون علی الحوض سود الوجوه]،فتسقی انت شیعتک،وتمنع عدوک. فانزل الله تعالی: یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ بموالاة علی و معاداة علی فَاَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ اَ کَفَرْتُمْ بَعْدَ اِیمانِکُمْ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ وَ اَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللهِ هُمْ فِیها خالِدُونَ. فلما نادی[بها]رسول الله(صلی الله علیه و آله)،قال المنافقون:الا ان محمّدا لایزال یرفع بضبع علی، و یتلو علینا آیة من القرآن بعد آیة [غوایة] و ترجیحا له علینا. ثم اجتمعوا لیلا. فقالوا: ان محمّدا خدعنا عن دیننا الذی کنا علیه [فی الجاهلیة]، فقال: من قال لااله الا الله فله ما لنا و علیه ما علینا. و الآن قد خالف هذا القول الی غیره، فقام خطیبا فقال: انا سیّد ولد آدم و لافخر. فحملناها، ثم قال: علی سیّد العرب. ثم فضله علی جمیع العالمین من الاولین و الآخرین، فقال: علی خیر البشر و من ابی فقد کفر. ثم قال: فاطمة سیدة نساء العالمین. ثم قال: الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنة. ثم قال: حمزة سیّد الشهداء، و جعفر ذو الجناحین یطیر بهما مع الملائکة حیث یشاء، و العبّاس عمه جلدة بین عینیه و صنو ابیه، و له السقایة فی دار الدنیا [و بنی شیبة لهم السدانة، فجمع خصال الخیر و منازل الفضل و الشرف فی الدنیا] و الآخرة له و لاهل بیته خاصة، و جعلنا من اتباعه و اتباع اهل بیته. فقال النضر بن الحارث الفهری: اذا کان غد اجتمعوا عند رسول الله حتّی اقبل انا و اتقاضاه ما وعدنا به فی بدء الاسلام، و انظر ما یقول، ثم نحتج. فلما اصبحوا فعلوا ذلک، فاقبل النضر بن الحارث فسلم علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قال: یا رسول الله، اذا کنت انت سیّد ولد آدم،و اخوک سیّد العرب،و ابنتک فاطمة سیدة نساء العالمین،و ابناک الحسن و الحسین سیدی شباب اهل الجنة، و عمک حمزة سیّد الشهداء، و ابن عمک ذو الجناحین یطیر مع الملائکة حیث یشاء، و عمک جلدة بین عینیک و صنو ابیک، و بنو شیبة لهم السدانة، فما لسائر قریش و العرب؟ فقد اعلمتنا فی بدء الاسلام انا اذا کنا آمنا بما تقول کان لنا مالک و علینا ما علیک. فاطرق رسول الله(صلی الله علیه و آله) طویلا ثم رفع راسه، فقال: ما انا و الله فعلت بهم هذا، بل الله فعل بهم هذا، فما ذنبی؟! فولی النضر بن الحارث و هو یقول: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم. فانزل الله مقالة النضر بن الحارث، و نزلت هذه الآیة وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ الی قوله: وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی النضر بن الحارث الفهری،فاحضره و تلا علیه الآیة،فقال: یا رسول الله،انی قد اسررت ذلک جمیعه،انا و من لم تجعل له ما جعلته لک و لاهل بیتک من الشرف و الفضل فی الدنیا و الآخرة، فقد اظهر الله ما اسررنا به، اما انا فانی اسالک ان تاذن لی فاخرج من المدینة، فانی لااطیق المقام [بها]. فوعظه النّبی(صلی الله علیه و آله)[و قال]:ان ربک کریم،فان انت صبرت و تصابرت لم یخلک من مواهبه،فارض وسلم، فان الله یمتحن خلقه بضروب من المکاره، و یخفف عمن یشاء، و له الخلق و الامر، مواهبه عظیمة، و احسانه واسع. فابی النضر بن الحارث، و ساله الاذن، فاذن له رسول الله(صلی الله علیه و آله).فاقبل الی بیته، و شد علی راحلته ثم رکبها مغضبا و هو یقول: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم. فلما صار بظهر المدینة و اذا بطیر فی مخلبه جندلة فارسلها علیه، فوقعت علی هامته، ثم دخلت فی دماغه، و خرجت من جوفه، و وقعت علی ظهر راحلته، و خرجت من بطنها، فاضطربت الراحلة و سقطت، و سقط النضر بن الحارث من علیها میتین، فانزل الله تعالی: سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللهِ ذِی الْمَعارِجِ. فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعد ذلک الی المنافقین الذین اجتمعوا لیلا مع النضر بن الحارث فتلا علیهم الآیة، و قال: اخرجوا الی صاحبکم الفهری حتّی تنظروا الیه. فلما راوه انتحبوا و بکوا، و قالوا: من ابغض علیا و اظهر بغضه قتله علی بسیفه، و من خرج من المدینة بغضا لعلی انزل الله علیه ما نری، لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل من شیعة علی، مثل سلمان و ابی ذر و المقداد و عمار و اشباههم من ضعفاء الشیعة. فاوحی الله الی نبیه(صلی الله علیه و آله) ما قالوا،فلما انصرفوا الی المدینة اعلمهم رسول الله (صلی الله علیه و آله)، فحلفوا بالله کاذبین انهم لم یقولوا، فانزل الله فیهم: یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ بظاهر القول لرسول الله(صلی الله علیه و آله): انا قد آمنا و اسلمنا لله و للرسول فیما امرنا به من طاعة علی وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا من قتل محمّد(صلی الله علیه و آله)لیلة العقبة،و اخراج ضعفاء الشیعة من المدینة بغضا لعلی،و تغیضا علیه وَ ما نَقَمُوا اِلَّا اَنْ اَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ بسیف علی فی حروب رسول الله(صلی الله علیه و آله) و فتوحه فَاِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَهُمْ وَ اِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللهُ عَذابًا اَلِیمًا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصِیرٍ فلما تلاها رسول الله(صلی الله علیه و آله) قالوا: تبنا یا رسول الله، بالسنتهم دون قلوبهم. فلما اجتمعوا ایضا قالوا:انا لانسر فی امر علی و اهل بیته واتباعه شیئا الا اظهره الله علی محمّد، فتلاه علینا، فقد خطبنا محمّد، فقال فی کلمته: ایها الناس، لم تکن نبوة الانبیاء الا نسخت بعد نبیها ملکا و جبروتا. فلیت لنا فی هذا الملک نصیبا، اذا لم یکن لنا فی الآخرة ملک، و لانحن من شیعة علی، و انما نظر موالاته و الایمان به لیکون لنا فی الارض ولیا و نصیرا، و اما فی السماء فلا حاجة لنا به، لاالی علی و لاالی غیر علی، و ان محمّدا یخبرنا ان الملک من بعده لایستتم[لاحد]من امته حتّی یوالی علیا و ینصره و یعینه،فانزل الله علی نبیه (صلی الله علیه و آله): اَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَاِذًا لایُؤْتُونَ النَّاسَ ای علی وشیعته نَقِیرًا اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ اِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا کما آتینا محمّدا و آل محمّد فی الدنیا و الآخرة فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا. فخطب رسول الله(صلی الله علیه و آله) عند ذلک اصحابه فقال لهم: معاشر المهاجرین و الانصار، ما بال اصحابی اذا ذکر لهم ابراهیم [و آل ابراهیم] تهللت وجوههم و استبشرت قلوبهم، و اذا ذکر محمّد و آل محمّد تغیرت وجوههم و ضاقت صدورهم؟ ان الله تعالی لم یعط ابراهیم و آل ابراهیم شیئا الا اعطی محمّدا و آل محمّد مثله، و نحن فی الحقیقة آل ابراهیم. ان الله ما اصطفی نبیا الا اصطفی آل [ذلک] النّبی، فجعل منهم الصدیقین و الشهداء و الصالحین. هذا جبرییل(علیه السلام) یتلو علی من ربی ما توهمتم و طویتم و اسررتم و اعلنتم فیما بینکم من امر آل محمّد، ثم تلا علیهم اَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَاِذًا لایُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا فحلفوا بالله کاذبین انهم لم یسروا و لم یعلنوا فیما بینهم. فانزل الله: قالُوا نَشْهَدُ اِنَّکَ لَرَسُولُ اللهِ وَ اللهُ یَعْلَمُ اِنَّکَ لَرَسُولُهُ وَ اللهُ یَشْهَدُ اِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ ای لو کنت عندهم یا رسول الله ما حلفوا بالله کاذبین اتَّخَذُوا اَیْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللهِ اِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ ذلِکَ بِاَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا فَطُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 492، ح 5]

ص: 177

ص: 178

ص: 179

ص: 180

امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:

خداوند بر مردم دو حجّت دارد:حجّت ظاهری و حجّت باطنی،حجّت ظاهری پیامبران و مرسلین و امامان هستند و حجّت باطنی عقل های آنان است.(1)

«قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اَلَّا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا… الی قَولِهِ: لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»(2)

ص: 181


1- 306.. و فی الکافی عن الکاظم(علیه السلام) ان للَّه علی الناس حجتین حجة ظاهرة و حجة باطنة فاما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمّة امّا الباطنة فالعقول. [تفسیر صافی، ج 2، ص 168]
2- 307.. سوره ی انعام، آیه ی 151.

ابوبصیر گوید:

خدمت امام باقر(علیه السلام)بودم و آن حضرت بر فراش خود تکیه زده بود وچون این آیات محکمات سوره ی انعام خوانده شد فرمود: هفتاد هزار ملک از ملائکه این آیات را تشییع نمودند.(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آیات فوق آیات محکماتی هستند و هرگز چیزی آن ها را نسخ نکرده و هفتاد هزار از ملائکه هنگام نزول، آن ها را تشییع نموده اند و در این آیات دستوراتی است بر جمیع بنی آدم و آن ها «امّ الکتاب» هستند و هر کس به این آیات عمل کند داخل بهشت می شود و هر کس عمل نکند اهل دوزخ خواهد بود.

کعب الاحبار [از علمای یهود که مسلمان شد] گفت:

سوگند به خدایی که جان من به دست اوست در اوّل تورات نوشته شده: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قُلْ تَعَالَوْاْ اَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ…».

مولّف گوید:

آیات فوق در مقام مذمّت و نکوهش از چیزهایی است که قوم یهود در آیات پیشین بر خود حرام نموده بودند، این آیات درباره ی اثبات اصول محرّمات الهی است، و بزرگ ترین گناه که شرک به خداوند است را اوّل بیان نموده و می فرماید: «اَلَّا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا» و شرک به خداوند بزرگ ترین گناهان کبیره است،و در حکم شرک به خداوند است هر انحراف و کفر و گم راهی که با ایمان

ص: 182


1- 308.. العیّاشی: عن ابی بصیر، قال: کنت جالسا عند ابی جعفر(علیه السلام) و هو متکئ علی فراشه اذ قرا الآیات المحکمات التی لم ینسخهن شی ء من الانعام و قال: «شیعها سبعون الف ملک: قُلْ تَعالَوْا اَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ اَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 497، ح 7]

به خدا«مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ»منافات داشته باشد از این رو در زیارت جامعه،امام هادی(علیه السلام) می فرماید: «من خالفکم مشرک» یعنی کسانی که با شما امامان اهل البیت مخالفت کنند مشرک اند» و نیز در حدیث مقبوله ابن حنظله آمده که اگر کسی حکم فقیه جامع الشرایطی را ردّ کند مانند این است که حکم امام معصوم(علیه السلام) و حکم خدا را ردّ نموده باشد و سپس امام صادق(علیه السلام) می فرماید: و آن در حدّ شرک به خداوند است. و تعبیر روایت چنین است: «و الرادّ علیه کالرادّ علینا و الرادّ علینا کالرادّ علی الله و الرادّ علی الله فی حدّ الشرک بالله».(1)

ص: 183


1- 309.. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَیْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ رَجُلَیْنِ مِنْ اَصْحَابِنَا بَیْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِی دَیْنٍ اَوْ مِیرَاثٍ فَتَحَاکَمَا اِلَی السُّلْطَانِ وَ اِلَی الْقُضَاةِ اَ یَحِلُّ ذَلِکَ قَالَ مَنْ تَحَاکَمَ اِلَیْهِمْ فِی حَقٍّ اَوْ بَاطِلٍ فَاِنَّمَا تَحَاکَمَ اِلَی الطَّاغُوتِ وَ مَا یَحْکُمُ لَهُ فَاِنَّمَا یَاْخُذُ سُحْتًا وَ اِنْ کَانَ حَقًّا ثَابِتًا لِاَنَّهُ اَخَذَهُ بِحُکْمِ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ اَمَرَ اللهُ اَنْ یُکْفَرَ بِهِ قَالَ اللهُ تَعَالَی یُرِیدُونَ اَنْ یَتَحاکَمُوا اِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ اُمِرُوا اَنْ یَکْفُرُوا بِهِ قُلْتُ فَکَیْفَ یَصْنَعَانِ قَالَ یَنْظُرَانِ اِلَی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ اَحْکَامَنَا فَلْیَرْضَوْا بِهِ حَکَمًا فَاِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِمًا فَاِذَا حَکَمَ بِحُکْمِنَا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَاِنَّمَا اسْتَخَفَّ بِحُکْمِ اللهِ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَّادُّ عَلَی اللهِ وَ هُوَ عَلَی حَدِّ الشِّرْکِ بِاللهِ قُلْتُ فَاِنْ کَانَ کُلُّ رَجُلٍ اخْتَارَ رَجُلًا مِنْ اَصْحَابِنَا فَرَضِیَا اَنْ یَکُونَا النَّاظِرَیْنِ فِی حَقِّهِمَا وَ اخْتَلَفَا فِیمَا حَکَمَا وَ کِلَاهُمَا اخْتَلَفَا فِی حَدِیثِکُمْ قَالَ الْحُکْمُ مَا حَکَمَ بِهِ اَعْدَلُهُمَا وَ اَفْقَهُهُمَا وَ اَصْدَقُهُمَا فِی الْحَدِیثِ وَ اَوْرَعُهُمَا وَ لَا یَلْتَفِتْ اِلَی مَا یَحْکُمُ بِهِ الْآخَرُ قَالَ قُلْتُ فَاِنَّهُمَا عَدْلَانِ مَرْضِیَّانِ عِنْدَ اَصْحَابِنَا لَا یُفَضَّلُ وَاحِدٌ مِنْهُمَا عَلَی الْآخَرِ قَالَ فَقَالَ یُنْظَرُ اِلَی مَا کَانَ مِنْ رِوَایَتِهِمْ عَنَّا فِی ذَلِکَ الَّذِی حَکَمَا بِهِ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ مِنْ اَصْحَابِکَ فَیُؤْخَذُ بِهِ مِنْ حُکْمِنَا وَ یُتْرَکُ الشَّاذُّ الَّذِی لَیْسَ بِمَشْهُورٍ عِنْدَ اَصْحَابِکَ فَاِنَّ الْمُجْمَعَ عَلَیْهِ لَا رَیْبَ فِیهِ وَ اِنَّمَا الْاُمُورُ ثَلَاثَةٌ اَمْرٌ بَیِّنٌ رُشْدُهُ فَیُتَّبَعُ وَ اَمْرٌ بَیِّنٌ غَیُّهُ فَیُجْتَنَبُ وَ اَمْرٌ مُشْکِلٌ یُرَدُّ عِلْمُهُ اِلَی اللهِ وَ اِلَی رَسُولِهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) حَلَالٌ بَیِّنٌ وَ حَرَامٌ بَیِّنٌ وَ شُبُهَاتٌ بَیْنَ ذَلِکَ فَمَنْ تَرَکَ الشُّبُهَاتِ نَجَا مِنَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ مَنْ اَخَذَ بِالشُّبُهَاتِ ارْتَکَبَ الْمُحَرَّمَاتِ وَ هَلَکَ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُ قُلْتُ فَاِنْ کَانَ الْخَبَرَانِ عَنْکُمَا مَشْهُورَیْنِ قَدْ رَوَاهُمَا الثِّقَاتُ عَنْکُمْ قَالَ یُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُکْمُهُ حُکْمَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَیُؤْخَذُ بِهِ وَ یُتْرَکُ مَا خَالَفَ حُکْمُهُ حُکْمَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّةَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ اَ رَاَیْتَ اِنْ کَانَ الْفَقِیهَانِ عَرَفَا حُکْمَهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَجَدْنَا اَحَدَ الْخَبَرَیْنِ مُوَافِقًا لِلْعَامَّةِ وَ الْآخَرَ مُخَالِفًا لَهُمْ بِاَیِّ الْخَبَرَیْنِ یُؤْخَذُ قَالَ مَا خَالَفَ الْعَامَّةَ فَفِیهِ الرَّشَادُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَاِنْ وَافَقَهُمَا الْخَبَرَانِ جَمِیعًا قَالَ یُنْظَرُ اِلَی مَا هُمْ اِلَیْهِ اَمْیَلُ حُکَّامُهُمْ وَ قُضَاتُهُمْ فَیُتْرَکُ وَ یُؤْخَذُ بِالْآخَرِ قُلْتُ فَاِنْ وَافَقَ حُکَّامُهُمُ الْخَبَرَیْنِ جَمِیعًا قَالَ اِذَا کَانَ ذَلِکَ فَاَرْجِهْ حَتَّی تَلْقَی اِمَامَکَ فَاِنَّ الْوُقُوفَ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ خَیْرٌ مِنَ الِاقْتِحَامِ فِی الْهَلَکَاتِ. [کافی، ج 1، ص 67، ح 10]B

«وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا…»(1)

از این آیه ظاهر می شود که بعد از شرک به خداوند خطرناک ترین عمل، ترک احسان به پدر و مادر است،و پس از توحید در عبادت و اعتقاد به یگانگی خداوند، بهترین عمل احسان به پدر و مادر است چنان که خداوند می فرماید: «اَلَّا تَعْبُدُواْ اِلَّا اِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَانًا…». (2)

و در حکم والدین نسبی است والدین حقیقی چنان که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «اَنَا وَ عَلِیٌ اَبَوَا هَذِهِ الْاُمَّةِ» یعنی من و علی دو پدر این امّت هستیم. و در روایتی آمده که هر کسی سه پدر دارد، 1. پدری که او را به دنیا آورده، 2. پدری که او را تعلیم نموده، 3. پدری که دختر خود را به او تزویج کرده است؛ و ظاهر این روایت این است که اگر رعایت حقوق آنان نشود عقوق و ظلم در حق آنان می شود و آن خطر بزرگی خواهد بود و ما نباید از آن غافل باشیم، «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ.»

ص: 184


1- 310.. سوره ی انعام، آیه ی 151.
2- 311.. سوره ی اسراء، آیه ی 23.

«وَ لَا تَقْتُلُواْ اَوْلاَدَکُم مِّنْ امْلاَقٍ…»(1)

این آیه مذمّت از برخی از مشرکین است که فرزندان خود را از ترس فقر و ناداری می کشتند، از این رو خداوند می فرماید: نسبت به روزی خود هراس نداشته باشید، ما هستیم که روزی شما و فرزندان تان را می دهیم و عجیب این است که خداوند به خاطر همین فکر بی اساس سوگند یاد نموده و می فرماید: «وَ فِی السَّمَاء رِزْقُکُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَاء وَ الْاَرْضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا اَنَّکُمْ تَنطِقُونَ».(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز می فرماید:

«اَلَا وَ اِنَ رُوحَ الْاَمِینِ نَفَثَ فِی رُوعِی اَنَّهُ لَن تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ، وَ اَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ، وَ لَا یَحْمِلْ اَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ اَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَاِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللهِ اِلَّا بِطَاعَتِهِ».(3)

یعنی، ای مردم آگاه باشید که جبرییل امین به من خبر داد: هرگز کسی از دنیا نمی رود

مگر آن که رزق خود را کامل خورده باشد، پس از خدا بترسید و رزق و روزی خود را از راه حلال و بدون اضطراب و عجله به دست آورید و کندی روزی شما را به طرف حرام نکشاند، چرا که وعده های خداوند، بدون اطاعت از او به دست نمی آید.

ص: 185


1- 312.. سوره ی انعام، آیه ی 151.
2- 313.. سوره ی زاریات، آیه ی 22.
3- 314.. عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ خَطَبَ رَسُولُ اللَّهِ(علیه السلام) فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ فَقَالَ یَا اَیُّهَا النَّاسُ وَ اللهِ مَا مِنْ شَیْ ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ النَّارِ اِلَّا وَ قَدْ اَمَرْتُکُمْ بِهِ وَ مَا مِنْ شَیْ ءٍ یُقَرِّبُکُمْ مِنَ النَّارِ وَ یُبَاعِدُکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ اِلَّا وَ قَدْ نَهَیْتُکُمْ عَنْهُ اَلَا وَ اِنَّ الرُّوحَ الْاَمِینَ نَفَثَ فِی رُوعِی اَنَّهُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ حَتَّی تَسْتَکْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَجْمِلُوا فِی الطَّلَبِ وَ لَا یَحْمِلْ اَحَدَکُمْ اسْتِبْطَاءُ شَیْ ءٍ مِنَ الرِّزْقِ اَنْ یَطْلُبَهُ بِغَیْرِ حِلِّهِ فَاِنَّهُ لَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللهِ اِلَّا بِطَاعَتِهِ. [کافی، ج 2، ص 74، ح 2]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز می فرماید:

«طَلَبَ الْعِلْمِ اَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ؛ اِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ، قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ، وَ ضَمِنَهُ، وَ سَیَفِی لَکُمْ، وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ اَهْلِهِ، وَ قَدْ اُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ اَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ مِنْ اَهْلِهِ».(1)

یعنی، طلب علم بر شما واجب تر از طلب مال است،چرا که مال را عادلی مانند خداوند بین شما تقسیم نموده است و علم نزد اهلش جمع شده و شما مامور هستید که علم را از اهل آن بگیرید و فقط باید از آنان طلب کنید.

«وَ لَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ…»(2)

اهل لغت گویند:

فحشا اخصّ از قبیح است، و جمیع محرّمات شرعی و عقلی را قبایح گویند و قبیح مراتبی دارد و شامل مکروهات و منافیات مروّت نیز می شود و درجات اعلای قبایح فواحش است و غیر معصوم خالی از قبایح عرفیّه و مکروهات شرعیّه و منافیات مروّت نیست و معصوم از فواحش و قبایح دور است.

امام سجّاد(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» ازدواج با زن پدر است. [که در جاهلیّت آن را حلال

ص: 186


1- 315.. عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ غَیْرُهُ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی جَمِیعًا عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی اِسْحَاقَ السَّبِیعِیِّ عَمَّنْ حَدَّثَهُ قَالَ سَمِعْتُ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ یَقُولُ اَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا اَنَّ کَمَالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ اَلَا وَ اِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ اَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ اِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیَفِی لَکُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ اَهْلِهِ وَ قَدْ اُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ اَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ. [کافی، ج 1، ص 30، ح 4]
2- 316.. سوره ی انعام، آیه ی 151.

می دانسته اند]و آن فاحشه آشکار است، و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» عمل زنا می باشد و آن فاحشه پنهان است.(1)

«وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ اِلَّا بِالْحَقِّ…»(2)

قتل نفس مومن از گناهان بسیار بزرگ است از این رو خداوند در سوره ی نساء(3) نیز می فرماید: «وَ مَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا» و در سوره ی مائده(4) می فرماید:«مَن قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ اَوْ فَسَادٍ فِی الاَرْضِ فَکَاَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا» و برخی از قتل ها عذاب سخت تری دارد مانند کشتن فرزندان بی گناه از ترس فقر که در آیه قبل ذکر شد و یازنده به گور کردن دخترها در زمان جاهلیّت و یا سقط نمودن جنین که در روایت آمده روز قیامت قبل از هر چیزی از آن سوال می شود چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِاَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ».

آن چه گفته شد، مربوط به زمان جاهلیّت است و لکن مع الاسف در این زمان ها نیز برخی کم تر از مردم جاهلیّت نیستند و فرزند بی گناه خود را به بهانه های بی اساسی سقط می کنند و یا پزشک بچّه زنده را تکه تکه می کند و از رحم مادر بیرون می آورد و خود را مسلمان می داند!

ص: 187


1- 317.. عن عمرو بن ابی المقدام عن ابیه عن علی بن الحسین(صلی الله علیه و آله) قال «الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» قال: ما ظهر منها نکاح امراة الاب و ما بطن الزنا. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 383، ح 124]
2- 318.. سوره ی انعام، آیه ی 151.
3- 319.. سوره ی نساء، آیه ی 93.
4- 320.. سوره ی مائده، آیه ی 32.

سوره ی انعام [6]، آیات 152 تا 153

متن:

وَ لاتَقْرَبُوا مالَ الْیَتیمِ اِلَّا بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ بِالْقِسْطِ

لانُكَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَها وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبی وَ بِعَهْدِ اللهِ اَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ اَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبیلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ

لغات:

«الاشد» جمع شد است مانند اشر که جمع شرّ و اضر که جمع ضرّ و شد به معنای قوه است و «شد النهار» ارتفاع نهار است، و بعضی گویند: اشد جمع شدة است مثل انعم و نعمة.

ترجمه:

و به مال یتیم، جز به بهترین صورت (و برای اصلاح)، نزدیک نشوید، تا به حد رشد خود برسد! و حق پیمانه و وزن را بعدالت ادا کنید! هیچ کس را، جز بمقدار تواناییش، تکلیف نمی کنیم و هنگامی که سخنی می گویید، عدالت را رعایت نمایید، حتّی اگر در مورد نزدیکان (شما) بوده باشد و به پیمان خدا وفا کنید، این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، تا متذکّر شوید! (152) این راه مستقیم من است، از آن پیروی کنید! و از راه های پراکنده (و انحرافی) پیروی نکنید، که شما را از طریق حق، دور می سازد! این چیزی است که خداوند شما را به آن سفارش می کند، شاید پرهیزگاری پیشه کنید!» (153)

ص: 188

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ اِلَّا بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ اَشُدَّهُ…»(1)

مولّف گوید:

خداوند درباره ی چند چیز اعلان خطر نموده و می فرماید:نزدیک آن ها نشوید،1«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْیَتِیمِ»،2«وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنی»، 3 «وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ» از این آیات ظاهر می شود که خطر مال یتیم و زنا و فواحش بزرگ است ونزدیک شدن به آن ها سبب ورود در آن ها می شود و راه نجات از آن ها این است که مومن وارد مقدّمات آن ها نشود و از موارد شبهه پرهیز نماید وگرنه گرفتار خواهد شد «اعاذنا الله منها و من کلّ ما کره الله بفضله و کرمه انّه هو المنّان الکریم».

مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی به نام «اَکْلَ مَالِ الْیَتِیمِ»باز نموده و روایاتی از معصومین (علیهم السلام) در ذیل آن نقل نموده است که به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند برای خوردن مال یتیم دو عقوبت و کیفر قرار داده است: عقوبت و کیفر آخرت و آن آتش دوزخ است، و عقوبت دنیا این است که فرموده است «وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُواْ مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُواْ عَلَیْهِمْ…»(2)، یعنی کسانی که به یتیمان ظلم می کنند باید بترسند که فرزندان آنان نیز گرفتار ظلم خواهند شد.(3)

ص: 189


1- 321.. سوره ی انعام، آیه ی 152.
2- 322.. سوره ی نساء، آیه ی 9.
3- 323.. عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَی عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) اَوْعَدَ اللهُ؟عز؟ فِی مَالِ الْیَتِیمِ بِعُقُوبَتَیْنِ اِحْدَاهُمَا عُقُوبَةُ الْآخِرَةِ النَّارُ وَ اَمَّا عُقُوبَةُ الدُّنْیَا فَقَوْلُهُ؟عز؟ وَ لْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافًا خافُوا عَلَیْهِمْ الْآیَةَ یَعْنِی لِیَخْشَ اَنْ اَخْلُفَهُ فِی ذُرِّیَّتِهِ کَمَا صَنَعَ بِهَؤُلَاءِ الْیَتَامَی. [کافی، ج 5، ص 128، ح 1]

روایت فوق می گوید:

کسانی که در حق ایتام ظلم می کنند در حقیقت در حق فرزندان خود ظلم کرده اند و باید از این کیفر و عقوبت الهی بترسند.

2. عجلان ابی صالح گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی کیفر خوردن مال یتیم سوال نمودم و آن حضرت(علیه السلام) فرمود:

کیفر آن را خداوند در آیه «اِنَّ الَّذِینَ یَاْکُلُونَ اَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْمًا اِنَّمَا یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ

نَارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا»(1)،بیان نموده است؛سپس فرمود: هر کسی یتیمی را کفالت کند تا به رشد خود برسد و بی نیاز شود خداوند بهشت را برای او واجب می نماید همان گونه که آتش را برای خورنده ی مال یتیم واجب نموده است. (2)

مولّف گوید:

وجه اختصاص حرمت به مال یتیم با توجّه به این که تصرّف در مال هر کسی جایز نیست، این است که تصرّف در اموال بالغین با رضایت آنان جایز است و لکن تصرّف در مال یتیم ظلما با رضایت یتیم نیز حرام است.

«وَ اَوْفُواْ الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَهَا…»(3)

یکی دیگر از گناهان کبیره کم فروشی و خیانت در کیل و میزان است و آن عمل

ص: 190


1- 324.. سوره ی نساء، آیه ی 10.
2- 325.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ عَجْلَانَ اَبِی صَالِحٍ قَالَ سَاَلْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ اَکْلِ مَالِ الْیَتِیمِ فَقَالَ هُوَ کَمَا قَالَ اللهُ؟عز؟ اِنَّ الَّذِینَ یَاْکُلُونَ اَمْوالَ الْیَتامی ظُلْمًا اِنَّما یَاْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نارًا وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا ثُمَّ قَالَ(علیه السلام) مِنْ غَیْرِ اَنْ اَسْاَلَهُ مَنْ عَالَ یَتِیمًا حَتَّی یَنْقَطِعَ یُتْمُهُ اَوْ یَسْتَغْنِیَ بِنَفْسِهِ اَوْجَبَ اللهُ؟عز؟ لَهُ الْجَنَّةَ کَمَا اَوْجَبَ النَّارَ لِمَنْ اَکَلَ مَالَ الْیَتِیمِ. [کافی، ج 5، ص 128، ح 2]
3- 326.. سوره ی انعام، آیه ی 152.

قوم شعیب بوده و به خاطر این عمل عذاب بر آنان نازل شده است و در سوره ی مطفّفین نیز وعده ویل و عذاب بر آن داده شده و خداوند در اوّل این سوره می فرماید: «وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ * الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * اَلَا یَظُنُّ اُولَئِکَ اَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظِیمٍ».

و در روایتی آمده که ویل چاهی است در جهنّم و عذاب آن سخت ترین عذاب است و چه خوب است که فروشندگان برای خود برکت و خیر فراوان فراهم کنند و از عذاب سخت دوزخ هراس داشته باشند و آداب تجارت را رعایت کنند و به جای کم فروشی، بیشتر بدهند و کم تر بگیرند تا کسب و کار آنان برکت بیشتری پیدا کند از سویی کم فروشی علاوه بر تخلّف از حکم خداوند و عذاب دوزخ، خیانت است و سبب دین و بدهکاری نیز می شود؛ و در قیامت برای دو درهم، هفتاد نماز بدهکار را می گیرند و به طلبکار می دهند!

«وَ اِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَ بِعَهْدِ اللهِ اَوْفُواْ…»(1)

در این آیه خداوند پس از امر به وفای در کیل و وزن و منع از کم فروشی، عدالت در سخن را نیز بیان نموده و به این نکته مهم یادآور شده که به خاطر خویشان بی عدالتی نکنید و پیمان خدا را که باید به حق سخن بگویید از یاد نبرید چرا که خویشان شما در روز حساب و میزان قیامت به فریاد شما نمی رسند؛ چنان که در آیه دیگری می فرماید: «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی وَ اِن تَدْعُ مُثْقَلَةٌ اِلَی حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی»(2)،یعنی در قیامت کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی گیرد و اگر تو بخواهی بارخود را به دوش دیگری گذاری او به دوش نخواهد گرفت گرچه خویش توباشد.

ص: 191


1- 327.. سوره ی انعام، آیه ی 152.
2- 328.. سوره ی فاطر، آیه ی 18.

عدالت خواهی وانصاف اقتضا می کند که انسان با دشمن خود نیز بی عدالتی نکند و حق او را ضایع ننماید همان گونه که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ…»،(1) «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَ لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی اَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَ اتَّقُواْ اللّهَ اِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»،(2)«قُلْ اَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ…»،(3) «وَ اُمِرْتُ لِاَعْدِلَ بَیْنَکُمُ»،(4) «وَ اَقْسِطُوا اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»،(5)«لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ اَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».(6)

«وَ اَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم

بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»(7)

مولّف گوید:

صراط مستقیم، دین و راه رسیدن به خداست، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اوصیای او نیزصراط مستقیم نامیده شده اند چرا که آنان نیز درمسیر حق و دین خدا حرکت می کنند، چنان که راه پیامبران گذشته و صدیقیّن و شهدا و صالحین نیز راه مستقیم خداست، و ما در هر شبانه روز واجب است ده مرتبه بگوییم: «اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ اَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ».

و صراط مستقیم یک صراط است که خداوند در این آیه امر به پیروی از آن نموده است و لکن صراط های غیر مستقیم فراوانند و هر راهی که جز راه مستقیم دین خداو اولیای او باشد راه انحرافی است، و انسان را از خدا جدا می کند، از این رو در این آیه خداوند می فرماید: «وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» یعنی از راه های دیگر نروید

ص: 192


1- 329.. سوره ی نساء، آیه ی 135.
2- 330..سوره ی مائده، آیه ی 8.
3- 331 .. سوره ی اعراف، آیه ی 29.
4- 332.. سوره ی شوری، آیه ی 15.
5- 333.. سوره ی حجرات، آیه ی 9.
6- 334.. سوره ی حدید، آیه ی 25.
7- 335.. سوره ی انعام، آیه ی 153.

که شما را از خدا جدا می کند و این وصیّت خدا می باشد به شما و اگر به این وصیّت عمل

کنید از خطر و عذاب نجات خواهید یافت «ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».

در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه نقل شده که فرمود:

من از خدا درخواست نمودم که او علی(علیه السلام) را صراط مستقیم خود قرار بدهد و خداوند به خواسته من عمل نمود.(1)

و در احتجاج از آن حضرت نقل شده که در خطبه غدیر فرمود:

ای مردم!خداوند مرا امر و نهی نمود و من نیز علی(علیه السلام) را امر و نهی نمودم و او به امر و نهی الهی آگاه شد، پس شما از او پیروی کنید تا سالم بمانید و هدایت شوید و از نهی او پرهیز کنید تا به کمال و رشد خود برسید و به طرف مراد و مقصود او حرکت کنید و به راه های دیگر نروید.

تا این که فرمود:

ای مردم! من همان صراط مستقیمی هستم که خداوند شما را به پیروی از آن امر نموده است و پس از من علی(علیه السّلام) و فرزندانم از نسل او صراط مستقیم و امامانی هستند که مردم را به راه حق هدایت می نمایند.(2)

در تفسیر عیّاشی نقل شد که امام باقر(علیه السلام) به برید عجلی فرمود: آیا می دانی مقصود از

ص: 193


1- 336.. فی روضة الواعظین عن النّبی(صلی الله علیه و آله) فی هذه الآیة سالت اللَّه ان یجعلها لعلیّ(علیه السلام) ففعل. [تفسیر صافی، ج 2، ص 171]
2- 337.. و فی الاحتِجاج عنه(علیه السلام) فی خطبة الغدیر معاشر الناس اِنّ اللَّه قد امرنی و نهانی و قد اَمرت علیًا و نهیته فعلم الامر و النّهی من ربّه فاسمعوا لامره تسلموا و اطیعوه تهتدوا و انتهوا نهیه ترشدوا و صیروا الی مراده و لاتتفرق بکم السّبل عن سبیله معاشر الناس انا الصراط المستقیم الذی آمرکم باتباعه ثمّ علی من بعدی ثم ولدی من صلبه ائمّة یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 171]

«وَ اَنَّ هَذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا» چیست؟ برید گوید: گفتم: نمی دانم. فرمود: مقصود از صراط

مستقیم در این آیه ولایت علی و اوصیای بعد از او(علیهم السلام) است. سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از «فَاتَّبِعُوهُ» چیست؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: مقصود پیروی از علی بن

ابی طالب(علیه السلام) است.سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از«وَ لَا تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ»چیست؟ گفتم: نمی دانم. فرمود: به خدا سوگند مقصود ولایت فلان و فلان است. سپس فرمود: آیا می دانی مقصود از «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ» چیست؟

گفتم:

نمی دانم. فرمود: مقصود جدا شدن از راه علی(علیه السلام) است.(1)

مولّف گوید:

روایات فراوان دیگری نیز به این مضامین نقل شده که ما به همین اندازه بسنده کردیم. (2)

ص: 194


1- 338.. و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) انه قال لبرید العجلیّ تدری ما یعنی بصراطی مستقیمًا قال قلت لاقال ولایة علی و الاوصیاء(علیهم السلام) قال و تدری ما یعنی فَاتَّبِعُوهُ قال قلت لاقال یعنی علی بن ابی طالب قال و تدری ما یعنی وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ قال قلت لاقال ولایة فلان و فلان و اللَّه قال و تدری ما یعنی فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ قال قلت لاقال یعنی سبیل علی(علیه السلام). [تفسیر صافی، ج 2، ص 171]
2- 339..عن برید العجلی عن ابی جعفر(علیه السلام)قال«وَ اَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ»قال:ا تدری ما یعنی ب صِراطِی مُسْتَقِیمًا قلت:لا، قال: ولایة علی و الاوصیاء، قال:و تدری ما یعنی فَاتَّبِعُوهُ قال: قلت: لاقال: یعنی علی بن ابی طالب ص، قال: و تدری ما یعنی «وَ لاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» قلت: لا، قال: ولایة فلان و فلان و الله، قال: و تدری ما یعنی «فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» قلت: لاقال: یعنی سبیل علی ع. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 383، ح 125]

سوره ی انعام [6]، آیات 154 تا 159

متن:

ثُمَّ آتَیْنا مُوسَی الْكِتابَ تَمامًا عَلَی الَّذی اَحْسَنَ وَ تَفْصیلًا لِكُلِّ شَیْ ءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ وَ هذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ اَنْ تَقُولُوا اِنَّما اُنْزِلَ الْكِتابُ عَلی طائِفَتَیْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ اِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلینَ اَوْ تَقُولُوا لَوْ اَنَّا اُنْزِلَ عَلَیْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا اَهْدی مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآیاتِ اللهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِی الَّذینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیاتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا یَصْدِفُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِكَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّكَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ یَوْمَ یَاْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لایَنْفَعُ نَفْسًا ایمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ فی ایمانِها خَیْرًا قُلِ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ اِنَّ الَّذینَ فَرَّقُوا دینَهُمْ وَ كانُوا شِیَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فی شَیْ ءٍ اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلَی اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا یَفْعَلُونَ

لغات:

«شیع»فرقه هایی است که در باطل مشترکند و اختلافاتی با هم دیگر دارند،و اصل لغت به معنای اتباع است،بنابراین شیع و شیعه به کسانی گویند که از هم دیگر پیروی می کنند، و شیعیان علی(علیه السلام) پیروان اویند.

ترجمه:

سپس به موسی کتاب(آسمانی)دادیم (و نعمت خود را) بر آن ها که نیکوکار بودند، کامل کردیم و همه چیز را (که مورد نیاز آن ها بود، در آن) روشن ساختیم کتابی که مایه هدایت و رحمت بود شاید به لقای پروردگارشان (و روز رستاخیز)، ایمان بیاورند!

ص: 195

(154)و این کتابی است پر برکت،که ما(بر تو)نازل کردیم از آن پیروی کنید،و پرهیزگاری پیشه نمائید، باشد که مورد رحمت (خدا) قرار گیرید! (155) (ما این کتاب

را با این امتیازات نازل کردیم) تا نگویید: «کتاب آسمانی تنها بر دو طایفه پیش از ما

[یهود و نصاری] نازل شده بود و ما از بحث و بررسی آن ها بی خبر بودیم»! (156) یا

نگویید: «اگر کتاب آسمانی بر ما نازل می شد، از آن ها هدایت یافته تر بودیم»!اینک آیات و دلایل روشن از جانب پروردگارتان، و هدایت و رحمت برای شما آمد! پس، چه کسی ستم کارتر است از کسی که آیات خدا را تکذیب کرده، و از آن روی گردانده است؟! امّا به زودی کسانی را که از آیات ما روی می گردانند، به خاطر همین اعراض بی دلیل شان، مجازات شدید خواهیم کرد! (157) آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان (مرگ) به سراغ شان آیند، یا خداوند (خودش) به سوی آن ها بیاید، یا بعضی از آیات پروردگارت (و نشانه های رستاخیز)؟! امّا آن روز که بعضی از آیات پروردگارت تحقّق پذیرد، ایمان آوردن افرادی که قبلا ایمان نیاورده اند، یا در ایمان شان عمل نیکی انجام نداده اند، سودی به حال شان نخواهد داشت! بگو: «(اکنون که شما چنین انتظارات نادرستی دارید،) انتظار بکشید ما هم انتظار (کیفر شما را) می کشیم!» (158) کسانی که آیین خود را پراکنده ساختند، و به دسته های گوناگون (و مذاهب مختلف) تقسیم شدند، تو هیچ گونه رابطه ای با آن ها نداری! سر و کار آن ها تنها با خداست سپس خدا آن ها را از آن چه انجام می دادند، با خبر می کند. (159)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا اَن تَاْتِیهُمُ الْمَلآئِکَةُ اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ…. یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ»(1)

ص: 196


1- 340.. سوره ی انعام، آیه ی 158.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معنای آیه فوق می فرماید: خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

آیا منافقان و مشرکان انتظار دارند که ملائکه نزد آنان آیند و آنان ملائکه را به چشم ببینند و یا [امر] پروردگار تو نزد آنان بیاید و یا برخی از آیات پروردگار تو را مشاهده کنند؟! [تا به تو ایمان بیاورند]سپس فرمود:مقصود از«اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ»عذاب پروردگار است که بر امّت های پیشین نازل می شد.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام)در پایان حدیث فوق درتفسیر«اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ»می فرماید:

مقصود از بعض آیات پروردگار: طلوع خورشید از سمت مغرب است.

در تفسیر قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند هر کس ایمان بیاورد ایمان او سودی نخواهد داشت.(2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که خورشید از مغرب طلوع می کند همه مردم در آن روز ایمان می آورند و لکن برای آنان سودی ندارد؛ سپس این آیه را تلاوت نمود «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا».(3)

ص: 197


1- 341.. فی الاحتجاج عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی معنی هذه الآیة انما خاطب نبینا هل ینتظر المنافقون و المشرکون اِلَّا اَنْ تَاْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ فیعاینوهم اَوْ یَاْتِیَ رَبُّکَ اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یعنی بذلک امرربّک و الآیات هی العذاب فی دار الدنیا کما عذب الامم السالفة و القرون الخالیة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 172]
2- 342.. و القمی عن الباقر(علیه السلام) نزلت او اکتسبت فِی اِیمانِها خَیْرًا قال اذا طلعت الشمس من مغربها من آمن فی ذلک الیوم لم ینفعه ایمانه ابدًا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]
3- 343.. و فی الخصال عنه(علیه السلام) فاذا طلعت الشمس من مغربها آمن الناس کلهم فی ذلک الیوم فیومئذ لایَنْفَعُ نَفْسًا اِیمانُها. [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]

و از امام باقر(علیه السلام)و امام صادق(علیه السلام)نقل شده که درتفسیرآیه فوق فرموده اند:

مقصود از«بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ»طلوع خورشید از مغرب و خروج دجّال و دخان ودود [عذاب] است وکسی که اصرار در گناه و انحراف داشته و عمل صالحی به مقتضای ایمان خود انجام نداده هنگامی که این آیات و نشانه ها می آید ایمان برای او سودی ندارد.(1)

از امام صادق و یا امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

در چنین روزی کثرت گناه مومن و قلّت حسنات او بین او و بین ایمان فاصله می اندازد و در حال ایمان عمل خیری را نمی تواند انجام بدهد.(2)

در کتاب اکمال الدین از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:

مقصود: خروج قائم منتظر است.و نیز فرمود: مقصود از آیات در این آیه ائمّه(علیهم السلام) هستند و آیه درباره ی انتظار حضرت قائم(علیه السلام) است و در آن روز ایمان آوردن کسی که از قبل ایمان نیاورده [و در میثاق، امامت او را نپذیرفته] سودی ندارد.(3)

ص: 198


1- 344.. و مثله فی الکافی والعیّاشی عنهما(علیهما السلام)فی قوله یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ قال طلوع الشمس من المغرب و خروج الدّجال والدخان والرجل یکون مصرًّا ولم یعمل عمل الاِیمان ثم تجی ء الآیات فلا ینفعه ایمانه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]
2- 345.. و عن احدهما(علیهما السلام) فی قوله اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمانِها خَیْرًا قال المؤمن العاصی حالت بینه و بین ایمانه کثرة ذنوبه و قِلّة حَسَناته فلم یکسب فی ایمانه خیرًا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]
3- 346.. و فی الاکمال عنه(علیه السلام) فی هذه الآیة یعنی خروج القائم المنتظر. و عنه(علیه السلام)قال الآیات هم الائمّة(علیهم السلام)والآیة المنتظرة القائم(علیه السلام) فیومئِذ لایَنْفَعُ نَفْسًا اِیمانُها. [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در ضمن حدیثی دجّال و قاتل او را ذکر می کند و می فرماید:

پس از آن «الطّامة الکبری» خواهد آمد. گفته شد: یا امیرالمؤمنین «طامّة الکبری» چیست؟ فرمود: مقصود خارج شدن «دابّة الارض» است، او نزدیک صفا خروج می کند و به دست او خاتم سلیمان و عصای موسی(علیه السلام) است و خاتم سلیمان را به پیشانی هر مومنی می گذارد، نوشته می شود: او مومن حقیقی است و به پیشانی هر کافری می گذارد، نوشته می شود: او کافر حقیقی است، تا این که مومن به کافر می گوید: وای بر تو ای کافر؛ و کافر به مومن می گوید: خوشا به حال تو ای مومن همانا من دوست می دارم مثل تو باشم و به رستگاری بزرگی برسم؛ سپس «دَابَّةُ الْاَرْضِ» سر خود را بالا می کند و به اذن خداوند مردم مشرق و مغرب[و همه اهل عالم]او را می بینند؛ و این بعد از طلوع خورشید از مغرب است و در آن وقت توبه کسی پذیرفته نمی شود و هیچ عمل خیری از کسی قبول نمی شود. سپس این آیه را تلاوت نمود «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا». سپس راوی این حدیث، صعصعة بن صوهان گفت: مقصود از طلوع خورشید از مغرب خروج قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) است. [و مقصود از «دَابَّةُ الْاَرْضِ» در روایات دیگر شخص امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.](1)

ص: 199


1- 347.. و عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی حدیث یذکر فیه خروج الدجال و قاتله یقول فی آخره الّا انّ بعد ذلک الطّامّة الکبری قیل و ما ذلک یا امیرالمؤمنین قال خروج دابّة الارض من عند الصّفا معها خاتم سلیمان و عصا موسی(علیه السلام) تضع الخاتم علی وجه کل مومن فینطبع فیه هذا مومن حقًّا و تضعه علی وجه کل کافر فینکت هذا کافر حقًّا حتّی انّ المؤمن لینادی الویل لک یا کافر و انّ الکافر لینادی طوبی لک یا مومن وددت انّی کنت مثلک فافوز فوزًا عظیمًا ثم ترفع الدابّة راسها فیراها من بین الخافقین «1» باذن اللَّه جلّ جلاله و ذلک بعد طلوع الشّمس من مغربها فعند ذلک ترفع التوبة فلا تقبل توبة و لاعمل یرفع و لاینفع نفسًا ایمانها لم تکن آمَنَتْ من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا ثم فسّر صعصعة راوی هذا الحدیث طلوع الشمس من مغربها بخروج القائم(علیه السلام). [تفسیر صافی، ج 2، ص 173]B

مولّف گوید:

ما نشانه های قیام حضرت مهدی(علیه السلام) را در کتاب «دولة المهدی» و کتاب «انتظار مهدی» ذکر کرده ایم، مراجعه شود.

«اِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیَعًا لَّسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ اِنَّمَا اَمْرُهُمْ اِلَی اللهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ»(1)

در تفسیر مجمع و عیّاشی از امیرالمؤمنین و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که این آیه را «اِنَّ الَّذِینَ فَارَّقُواْ دِینَهُمْ» قرائت نموده اند.(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام)همواره این آیه را چنین قرائت می نمود و می فرمود: به خدا سوگند این مردم [بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] از دین خود جدا شدند.(3)

درتفسیرمجمع از امام باقر(علیه السلام)نقل شده که درتفسیر«وَکَانُواْ شِیَعًا»فرمود:مقصود از این آیه، «اهل ضلالت و گم راهی و اصحاب شبهات و بدعت های این امّت هستند.

ص: 200


1- 348.. سوره ی انعام، آیه ی 159.
2- 349.. اِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ بددوه فآمنوا ببعض وکفروا ببعض وافترقوا فیه وقرئ فارقوا ای باینواونسبها فی المجمع الی امیرالمؤمنین (علیه السلام). [تفسیر صافی، ج 2، ص 174]
3- 350.. و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) قال کان علی(علیه السلام) یقرؤها فارقوا دینهم قال فارق و اللَّه القوم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 174]

در تفسیر قمّی آمده که مقصود از این آیه کسانی هستند که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) جدا شدند و احزاب و گروه گروه گردیدند.(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

به خدا سوگند این مردم از دین خود جدا شدند.در حدیث معروف نبوی(صلی الله علیه و آله) که در کتب شیعه و اهل سنّت نقل شده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زود است که امّت من به هفتاد وسه فرقه تقسیم شوند و جز یک فرقه از آنان بقیّه در آتش خواهند بود؛ و آن یک فرقه کسانی هستند که از وصیّ و جانشین من علی بن ابی طالب(علیه السلام)

پیروی می کنند.(2)

مولّف گوید:

توضیح کامل این آیه در خطبه غدیرخمّ داده شده است و این آیه یکی از آیاتی است که به حوادث بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و به اختلافات امّت بعد از آن حضرت اشاره نموده است، خواننده محترم باید به خطبه غدیر و کتاب «آیات الفضائل»و کتب دیگر مانند الغدیر و عبقات و احقاق الحق و… مراجعه نماید.

ص: 201


1- 351.. فی المجمع عن الباقر(علیه السلام) انّهم اهل الضّلال و اصحاب الشبهات والبدع من هذه الامّة.و القمّی قال فارقوا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و صاروا احزابًا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 174]
2- 352.. و عن الصّادق(علیه السلام) فی هذه الآیة فارق القوم و اللَّه دِینَهُمْ. و فی الحدیث النبوی ستفرق امتی علی ثلاث و سبعین فرقة کلها فی النار الا واحدة و هی التی تتبع وصیّی علیًا.[تفسیر صافی، ج 2، ص 174]

سوره ی انعام [6]، آیات 160

متن:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی اِلَّا مِثْلَها وَ هُمْ لایُظْلَمُونَ

ترجمه:

هر کس کار نیکی را بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی را انجام دهد،

جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید و ستمی بر آن ها نخواهد شد. (160)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که آیه «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِّنْهَا» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پروردگارا بیش از این به من عطا کن، پس خداوند این آیه را نازل نمود «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا.»…(1)

مرحوم فیض پس از نقل حدیث فوق گوید:

این کم ترین اضعافی است که خداوند به بندگان خود وعده داده است و خداوند

وعده ی هفتاد برابر و هفتصد برابر و «بِغَیْرِ حِسَابٍ» نیز به بندگان خود داده است.(2)

ص: 202


1- 353.. فی المجمع عن الصّادق(علیه السلام) لما نزلت هذه الآیة مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) ربّ زدنی فانزل اللَّه سبحانه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها الحدیث. [تفسیر صافی، ج 2، ص 175]
2- 354.. اقول: هذا اقل ما وعد من الاضعاف و قد جاء الوعد بسبعین و سبع مائة و بغیر حساب. [تفسیر صافی، ج 2، ص 175]

از امام باقر(علیه السلام)سوال شد: آیا مومن نسبت به فضائل واحکام وحدود و غیره فضیلتی بر مسلم دارد؟ امام(علیه السلام) فرمود:

در آن چه گفتی فضیلتی بر هم دیگر ندارند و یکسان هستند، و لکن مومن نسبت به اعمال و اسباب تقرّب به خداوند، بر مسلم فضیلت دارد.

گفته شد:

مگر این نیست که خداوند می فرماید:«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا» و شما نیز اعتقاد دارید که مسلم و مومن در نماز و زکات و روزه و حج یکسان اند؟

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آیا خداوند نفرموده است:«وَ اللّهَ یُضَاعِفَ لَمن یشاء»و این مومنین هستند که خداوند پاداش آنان را چند برابر تا هفتاد برابر قرار می دهد و به خاطر صحّت نیّات و ایمان شان بیش از این نیز به آنان خواهد داد.(1)

در تفسیر قمّی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

این آیه درباره ی همه مسلمانان است و لکن آنان که اهل ولایت ما نیستند پاداش خود را در دنیا می گیرند و در آخرت بهره ای نخواهند داشت.(2)

ص: 203


1- 355.. و فی الکافی عن الباقر(علیه السلام) انّه سئل هل للمؤمن فضل علی المسلم فی شی ء من الفضائل و الاحکام و الحدود و غیر ذلک فقال لاهما یجریان فی ذلک مجری واحد و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی اعمالها و ما یتقربان به الی اللَّه؟عز؟ قیل الیس اللَّه؟عز؟ یقول مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها و زعمت انهم مجتمعون علی الصلوة و الزکوة و الصوم و الحجّ مع المؤمن قال الیس قد قال اللَّه فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافًا کَثِیرَةً فالمؤمنون هم الذین یضاعف اللَّه لهم حسناتهم لکل حسنة بسبعین ضعفًا فهذا فضل المؤمن و یزیده اللَّه فی حسناته علی قدر صحة ایمانه اضعافًا کثیرة و یفعل اللَّه بالمؤمنین ما یشاء من الخیر. (همان)
2- 356.. و فی الکافی عن الباقر(علیه السلام) انّه سئل هل للمؤمن فضل علی المسلم فی شی ء من الفضائل و الاحکام و الحدود و غیر ذلک فقال لاهما یجریان فی ذلک مجری واحد و لکن للمؤمن فضل علی المسلم فی اعمالها و ما یتقربان به الی اللَّه؟عز؟ قیل الیس اللَّه؟عز؟ یقول مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها و زعمت انهم مجتمعون علی الصلوة و الزکوة و الصوم و الحجّ مع المؤمن قال الیس قد قال اللَّه فَیُضاعِفَهُ لَهُ اَضْعافًا کَثِیرَةً فالمؤمنون هم الذین یضاعف اللَّه لهم حسناتهم لکل حسنة بسبعین ضعفًا فهذا فضل المؤمن و یزیده اللَّه فی حسناته علی قدر صحة ایمانه اضعافًا کثیرة و یفعل اللَّه بالمؤمنین ما یشاء من الخیر. [تفسیر صافی، ج 2، ص 175]B

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا» فرمود:

هنگامی که خداوند به شیطان قدرت بر[نفوذ در خون و روح] فرزندان آدم(علیه السلام) را داد، آدم به خدای خود گفت: یا ربّ تو شیطان را بر فرزندان من مسلّط نمودی و او را همانند خون در عروق آنان راه دادی و… پس به من و فرزندان من چه دادی؟ و خداوند به آدم فرمود: من برای تو و فرزندان تو برای هر گناه یک کیفر قرار دادم و برای هر عمل نیکی که انجام می دهند ده پاداش قرار دادم. آدم گفت: پروردگارا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: راه توبه را تا هنگام مرگ برای شما باز گذاردم.آدم گفت: بیش ازاین عطا کن. خطاب شد:آنان را می بخشم و باکی ندارم. آدم گفت: همین برای من بس باشد.(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

کسی که نیّت روزه [مستحبّی] کرده باشد و وارد بر برادر دینی خود شود و او طعامی برای او بیاورد باید خواسته او را اجابت کند و او را خشنود نماید،

ص: 204


1- 357.. القمّی عن الصّادق(علیه السلام) لما اعطی اللَّه سبحانه ابلیس ما اعطاه من القوّة قال آدم یا ربّ سلطته علی ولدی و اجریته فیهم مجری الدّم فی العروق و اعطیته ما اعطیتَه فما لی و لولدی فقال لک و لولدک السّیئة بواحدة و الحسنة بعشر امثالها قال ربّ زدنی قال التوبة مبسوطة الی ان تبلغ النّفس الحلقوم فقال یا ربّ زدنی قال اغفر و لاابالی قال حسبی. [تفسیر صافی، ج 2، ص 176]

و اگر چنین کند خداوند پاداش ده روزه به او می دهد چنان که می فرماید:«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا».(1)

امام سجّاد(علیه السلام) می فرمود:

وای بر کسی که، یکی های او بیش از ده تاهای او باشد. گفته شد: مقصود شما چیست؟ فرمود: مگر نشنیده ای که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی اِلَّا مِثْلَهَا»؟ سپس فرمود: خداوند یک عمل نیک را ده پاداش می دهد و یک عمل زشت را یک کیفر می دهد و پناه به خدا می بریم که کسی در روز ده گناه بکند و ده کیفر برای او باشد و یک عمل نیک انجام ندهد که ده پاداش پیدا کندوحسنات او بر سیّئات او پیشی بگیرد.(2)

ص: 205


1- 358.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد، عن البرقی،عن القاسم بن محمّد،عن العیص،عن نجم بن حطیم،عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: «من نوی الصوم ثم دخل علی اخیه فساله ان یفطر عنده فلیفطر و لیدخل علیه السرور، فانه یحتسب له بذلک الیوم عشرة ایام،و هو قول الله؟عز؟:مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 504، ح 4]
2- 359.. ابن بابویه: عن ابیه، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن یعقوب بن یزید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «کان علی بن الحسین (صلوات الله علیهما) یقول: ویل لمن غلبت آحاده اعشاره». فقلت له: و کیف هذا؟ فقال: «اما سمعت الله؟عز؟ یقول: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی اِلَّا مِثْلَها؟ فالحسنة الواحدة اذا عملها کتبت له عشرا، و السیئة الواحدة اذا عملها کتبت له واحدة، فنعوذ بالله ممن یرتکب فی یوم واحد عشر سیئات ولاتکون له حسنة واحدة فتغلب حسناته سیئاته». [تفسیر برهان، ج 2، ص 504، ح 5]

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود خداوند از «حسنة» در این آیه، ولایت ما اهل البیت است؛ و مقصود خداوند از «سیئة» در این آیه دشمنی با ما اهل البیت است.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

روزه گرفتن سه روز در هر ماه پاداش روزه ی عمر را دارد، چرا که خداوند می فرماید: «مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثَالِهَا».(2)

سوره ی انعام [6]، آیات 161 تا 165

متن:

قُلْ اِنَّنی هَدانی رَبِّی اِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دینًا قِیَمًا مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفًا وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكینَ

قُلْ اِنَّ صَلاتی وَ نُسُكی وَ مَحْیایَ وَ مَماتی لِلهِ رَبِّ الْعالَمینَ لاشَریكَ لَهُ وَ بِذلِكَ اُمِرْتُ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمینَ قُلْ اَ غَیْرَ اللهِ اَبْغی رَبًّا وَ هُوَ رَبُّ كُلِّ شَیْ ءٍ وَ لاتَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلَّا عَلَیْها وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری ثُمَّ اِلی رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَكُمْ فی ما آتاكُمْ اِنَّ رَبَّكَ سَریعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ

ص: 206


1- 360.. قال محمّد بن عیسی فی روایة شریف عن محمّد بن علی و ما رایت محمّدیا مثله قط: الحسنة التی عنی الله ولایتنا اهل البیت، و السیئة عداوتنا اهل البیت. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 386، ح 137]
2- 361.. عن عبد الله الحلبی عن ابی عبد الله(علیه السلام) عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) قال صیام شهر الصبر و ثلاثة ایام فی الشهر یذهب بلابل الصدور و صیام ثلاثة ایام فی الشهر صوم الدهر ان الله یقول: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها». [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 387، ح 141]

لغات:

«ملت» به معنای آیین و شریعت است، و آن از املاء می باشد، چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله) آیات الهی را بر امّت خود املاء می کند، «و نسک» به معنای عبادت است و «فلان ناسک» یعنی یؤدی المناسک التی وجبت علیه، و «رب» به معنای مالک است، و اصل آن از تربیت است و خداوند مالک و مربّیݥ عالمین است، و «وزر» به معنای اثم و گناه است، و «خلائف الارض» یعنی یخلق بعضکم بعضا کلما مضی قرن خلفهم قرن، و «لیبلوکم» یعنی لیختبرکم فی الجان، و المال کیف تشکرون الله نعمه.

ترجمه:

بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده آیینی پابرجا (و ضامن سعادت دین و دنیا) آیین ابراهیم که از آیینهای خرافی روی برگرداند و از مشرکان نبود.» (161) بگو: «نماز و تمام عبادات من،و زندگی ومرگ من، همه برای خداوند پروردگار جهانیان است.(162) هم تایی برای او نیست و به همین مامور شده ام و من نخستین مسلمانم!» (163) بگو: «آیا غیر خدا، پروردگاری را بطلبم، در حالی که او پروردگار همه چیز است؟! هیچ کس، عمل (بدی) جز به زیان خودش، انجام نمی دهد و هیچ گنه کاری گناه دیگری را متحمّل نمی شود سپس بازگشت همه شما به سوی پروردگارتان است وشما را از آن چه در آن اختلاف داشتید، خبر خواهد داد. (164) و او کسی است که شما را جانشینان (و نمایندگان) خود در زمین ساخت، و درجات بعضی از شما را بالاتر از بعضی دیگر قرار داد، تا شما را به وسیله آن چه در اختیارتان قرار داده بیازماید به یقین پروردگار تو سریع العقاب و آمرزنده مهربان است. (کیفر کسانی را که از بوته امتحان نادرست درآیند، زود می دهد و نسبت به حق پویان مهربان است.) (165)

ص: 207

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«دِینًا قِیَمًا مِّلَّةَ اِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَ مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «حنیفًا مسلما» فرمود:

یعنی «خَالِصًا مُخْلِصًا، لَیْسَ فِیهِ شَیْ ءٌ مِنْ عِبَادَةِ الْاَوْثَانِ.»(2)

صاحب تفسیر مجمع البیان گوید:

حنیف: مسلمانی را گویند که مایل به دین مستقیم است، و جمع آن حنفاء است؛ و تحنّف: یعنی تحرّی الدین المستقیم؛ و «حَنَف» به معنای استقامت است؛ و «دین محمّد حنیف» یعنی دین مستقیمی است که عوج و انحرافی در آن نیست، و حنیف نزد عرب ها کسی است که بر دین ابراهیم خلیل باشد؛ و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: «بعثت بالحنفیّة السمحة السهلة» یعنی من بر دین مستقیم و آسان و دور از باطل و متمایل به حق مبعوث شده ام. و «حنفاء» در سخن خداوند یعنی کسانی که مایل به دین اسلام اند و از همه ادیان دیگراعراض کرده اند، و «مسلمین» یعنی مومنین به همه پیامبران.(3)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

احدی از این امّت، جز ما و شیعیان ما، بر ملّت ابراهیم نیست. امام سجاد(علیه السلام)

ص: 208


1- 362.. سوره ی انعام، آیه ی 161.
2- 363.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن محمّد بن عیسی، عن یونس بن عبدالرّحمن، عن عبد الله بن مسکان، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله؟عز؟: حَنِیفًا مُسْلِمًا، قال: «خالصا مخلصا، لیس فیه شی ء من عبادة الاوثان». [تفسیر برهان، ج 2، ص 507، ح 2]
3- 364.. «حَنِیفًا» ای مخلصا فی العبادة لله عن الحسن و قیل مائلا الی الاسلام میلا لازما لارجوع معه من قولهم رجل احنف اذا کان مائل القدم من خلقة عن الزجاج و قیل مستقیما و انما جاء احنف علی التفاؤل عن الجبائی. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 604]

فرمود:احدی بر ملّت ابراهیم[و آئین او]نیست جز ما و شیعیان ما و بقیّه ی مردم از آئین ابراهیم(علیه السلام) بیزارند.(1)

«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی…»(2)

عبدالسّلام بن صالح هروی گوید: به امام رضا(علیه السلام) گفتم: چه می فرمایید درباره ی سخن امام صادق(علیه السلام) که فرموده است: هنگامی که حضرت مهدی(علیه السلام) قیام می کند ذریّه ی قاتلین امام حسین(علیه السلام) را به خاطر پدران شان می کشد؟! امام رضا(علیه السلام) فرمود: این حدیث صحیح است. گفتم: پس معنای آیه ی «وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَی»، چیست؟ فرمود:

خداوند در جمیع سخنان خود صادق است، و لکن فرزندان قاتلین امام حسین(علیه السلام) به عمل پدران شان راضی شدند و به آن افتخار کردند و هر کس به عملی راضی شود مانند کسی است که آن عمل را انجام داده باشد. سپس فرمود: «اگر کسی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به کشته شدن او راضی شود او نزدخداوند شریک قاتل خواهد بود؛وحضرت مهدی(علیه السلام) به این خاطر فرزندان قاتلین امام حسین(علیه السلام) را می کشد که به عمل پدران خود راضی می باشند….»(3)

ص: 209


1- 365.. و عنه(علیه السلام) ما من احد من هذه الامة یدین بدین ابراهیم غیرنا و غیر شیعتنا و عن السجاد(علیه السلام)ما احد علی مِلَّةَ اِبْراهِیمَ(علیه السلام) الّا نحن وشیعتنا و سائر الناس منها بَرَآء. [تفسیر صافی، ج 2، ص 176]
2- 366.. سوره ی انعام، آیه ی 164.
3- 367.. و عنه، قال: حدثنا احمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، قال: حدثنا علی بن ابراهیم بن هاشم، عن ابیه، عن عبد السّلام بن صالح الهروی، قال: قلت لابی الحسن الرّضا(علیه السلام): ما تقول فی حدیث یروی عن الصّادق(علیه السلام) انه اذا خرج القائم(علیه السلام) قتل ذراری قتلة الحسین(علیه السلام)بفعّال آبائهم؟ فقال(علیه السلام): «هو کذلک». فقلت: و قول الله؟عز؟: وَ لاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْری ما معناه؟ قال: «صدق الله تعالی فی جمیع اقواله، و لکن ذراری قتلة الحسین(علیه السلام) یرضون بفعّال آبائهم و یفتخرون بها، و من رضی شیئا کان کمن اتاه، و لو ان رجلا قتل بالمشرق فرضی بقتله رجل فی المغرب لکان الراضی عند الله؟عز؟ شریک القاتل، و انما یقتلهم القائم(علیه السلام) اذا خرج، لرضاهم بفعل آبائهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 508، ح 10]B

«وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الاَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ…»(1)

ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) در معنای «وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ» فرمود:

کسی نگوید: مردم یک درجه با هم دیگر تفاوت دارند، چرا که خداوند می فرماید: «دَرَجَاتٍ بَعضها فَوْقَ بَعْضٍ»سپس فرمود: مردم به سبب اعمال بر هم دیگر تفاضل پیدا می کنند. (2)

قرآن در سوره طه(3) می فرماید: «وَ مَنْ یَاْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَاُوْلَئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی * جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ ذَلِکَ جَزَاء مَن تَزَکَّی» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در تفسیر درجات] فرمود: کسی که حق خویشان پدری خود را رعایت کند،خداوند در بهشت هزار هزار درجه به او می دهد. سپس درجات را تفسیر نمود و فرمود: کسی که حق خویشان محمّد و علی(علیهما السلام) را رعایت کند[و به آنان احترام و احسان نماید]خداوند از درجات فاضله و ثواب های فراوان بر او خواهد افزود، به اندازه ی زیادی فضل محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) بر پدر و مادر نسبی او.(4)

ص: 210


1- 368.. سوره ی انعام، آیه ی 165.
2- 369.. عن ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال لانقول درجة واحدة ان الله یقول: «درجات بعضها فوق بعض» انما تفاضل القوم بالاعمال. [تفسیر عیّاشی، ج 1، ص 388، ح 147]
3- 370.. سوره ی طه، آیه ی 75.
4- 371.. قال رسول اللّه(صلی الله علیه و آله): من رعی حقّ قرابات ابویه، اعطی فی الجنّة الف الف درجة.ثمّ فسّر الدّرجات.ثمّ قال: و من رعی حقّ قرابة محمّد و علی، اوتی من فضائل الدّرجات و زیادة المثوبات، علی قدر زیادة فضل محمّد و علی، علی ابوی نسبه. [تفسیر کنزل الدقائق، ج 2، ص 66]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند برای ایمان هفت سهم[و درجه]قرار داده است،1.برّ و نیکی،2 .صدق و راستی، 3. یقین، 4. رضا [و خشنودی از مقدّرات الهی]، 5. وفای به عهد و پیمان، 6. علم و دانش، 7. حلم و بردباری، و این خصلت ها را بین مردم تقسیم نموده است، پس هر کس دارای آن هفت سهم و هفت خصلت باشد، او کامل خواهد بود و استعداد او به تمام رسیده است و برای بعضی از مردم یک سهم و یا دو سهم و برای بعضی سه سهم تا هفت سهم قرار داده است.

سپس فرمود:

شما نباید از صاحب یک سهم انتظار دو سهم داشته باشید و از صاحب دو سهم انتظار سه سهم داشته باشید و آنان را به زحمت و شدّت بیندازید.(1)

عمرو بن ابی المقدام گوید: امام صادق(علیه السلام) گروهی از شیعیان خود را بین منبر و قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ملاقات نمود و به آنان فرمود:

به خدا سوگند من شما را دوست می دارم، پس در تقوا و ورع و کوشش در عبادت به من کمک کنید، و بدانید که ولایت ما جز با ورع و کوشش در

ص: 211


1- 372.. عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ اَبِی عَبْدِ اللهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ اَبِی الْاَحْوَصِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ اِنَّ اللهَ؟عز؟ وَضَعَ الْاِیمَانَ عَلَی سَبْعَةِ اَسْهُمٍ عَلَی الْبِرِّ وَ الصِّدْقِ وَ الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ الْوَفَاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَمَ ذَلِکَ بَیْنَ النَّاسِ فَمَنْ جَعَلَ فِیهِ هَذِهِ السَّبْعَةَ الْاَسْهُمِ فَهُوَ کَامِلٌ مُحْتَمِلٌ وَ قَسَمَ لِبَعْضِ النَّاسِ السَّهْمَ وَ لِبَعْضٍ السَّهْمَیْنِ وَ لِبَعْضٍ الثَّلَاثَةَ حَتَّی انْتَهَوْا اِلَی السَّبْعَةِ ثُمَّ قَالَ لَا تَحْمِلُوا عَلَی صَاحِبِ السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَ لَا عَلَی صَاحِبِ السَّهْمَیْنِ ثَلَاثَةً فَتَبْهَضُوهُمْ ثُمَّ قَالَ کَذَلِکَ حَتَّی یَنْتَهِیَ اِلَی السَّبْعَةِ. [کافی، ج 2، ص 42، ح 1]

عبادت به دست نمی آید، و هر کس از شما که به امام خود اقتدا می کند، باید در عمل نیز به او اقتدا نماید.

سپس فرمود:

شما شیعة الله، و انصار الله، و سابقون اوّل، و سابقون آخر، و سابقون در دنیا، و سابقون در آخرت به بهشت هستید، و ما با ضمانت خدا و ضمانت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ضامن بهشت شما هستیم.

تا این که فرمود:

به خدا سوگند، کسی در بهشت درجه ای بالاتر از شما ندارد، پس بکوشید برای رسیدن به درجات عالیه بهشتی….(1)

ص: 212


1- 373.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ اَبِی الْمِقْدَامِ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ خَرَجْتُ اَنَا وَ اَبِی حَتَّی اِذَا کُنَّا بَیْنَ الْقَبْرِ وَ الْمِنْبَرِ اِذَا هُوَ بِاُنَاسٍ مِنَ الشِّیعَةِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ اِنِّی وَ اللهِ لَاُحِبُّ رِیَاحَکُمْ وَ اَرْوَاحَکُمْ فَاَعِینُونِی عَلَی ذَلِکَ بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ اعْلَمُوا اَنَّ وَلَایَتَنَا لَا تُنَالُ اِلَّا بِالْوَرَعِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ مَنِ ائْتَمَّ مِنْکُمْ بِعَبْدٍ فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِهِ اَنْتُمْ شِیعَةُ اللهِ وَ اَنْتُمْ اَنْصَارُ اللهِ وَ اَنْتُمُ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ وَ السَّابِقُونَ الْآخِرُونَ وَ السَّابِقُونَ فِی الدُّنْیَا وَ السَّابِقُونَ فِی الْآخِرَةِ اِلَی الْجَنَّةِ قَدْ ضَمِنَّا لَکُمُ الْجَنَّةَ بِضَمَانِ اللَّهِ؟عز؟ وَ ضَمَانِ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ اللهِ مَا عَلَی دَرَجَةِ الْجَنَّةِ اَکْثَرُ اَرْوَاحًا مِنْکُمْ فَتَنَافَسُوا فِی فَضَائِلِ الدَّرَجَاتِ اَنْتُمُ الطَّیِّبُونَ وَ نِسَاؤُکُمُ الطَّیِّبَاتُ کُلُّ مُؤْمِنَةٍ حَوْرَاءُ عَیْنَاءُ وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ صِدِّیقٌ وَ لَقَدْ قَالَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) لِقَنْبَرٍ یَا قَنْبَرُ اَبْشِرْ وَ بَشِّرْ وَ اسْتَبْشِرْ فَوَ اللهِ لَقَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ هُوَ عَلَی اُمَّتِهِ سَاخِطٌ اِلَّا الشِّیعَةَ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ عِزًّا وَ عِزُّ الْاِسْلَامِ الشِّیعَةُ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ دِعَامَةً وَ دِعَامَةُ الْاِسْلَامِ الشِّیعَةُ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ ذِرْوَةً وَ ذِرْوَةُ الْاِسْلَامِ الشِّیعَةُ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ شَرَفًا وَ شَرَفُ الْاِسْلَامِ الشِّیعَةُ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ سَیِّدًا وَ سَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَةِ اَلَا وَ اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ اِمَامًا وَ اِمَامُ الْاَرْضِ اَرْضٌ تَسْکُنُهَا الشِّیعَةُ وَ اللهِ لَوْ لَا مَا فِی الْاَرْضِ مِنْکُمْ مَا رَاَیْتَ بِعَیْنٍ عُشْبًا اَبَدًا وَ اللهِ لَوْ لَا مَا فِی الْاَرْضِ مِنْکُمْ مَا اَنْعَمَ اللهُ عَلَی اَهْلِ خِلَافِکُمْ وَ لَا اَصَابُوا الطَّیِّبَاتِ مَا لَهُمْ فِی الدُّنْیَا وَ لَا لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ کُلُّ نَاصِبٍ وَاِنْ تَعَبَّدَ وَ اجْتَهَدَ مَنْسُوبٌ اِلَی هَذِهِ الْآیَةِ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ تَصْلی نارًا حامِیَةً فَکُلُّ نَاصِبٍ مُجْتَهِدٍ فَعَمَلُهُ هَبَاءٌ شِیعَتُنَا یَنْطِقُونَ بِنُورِ اللَّهِ؟عز؟ وَ مَنْ یُخَالِفُهُمْ یَنْطِقُونَ بِتَفَلُّتٍ وَ اللهِ مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ شِیعَتِنَا یَنَامُ اِلَّا اَصْعَدَ اللهُ؟عز؟ رُوحَهُ اِلَی السَّمَاءِ فَیُبَارِکُ عَلَیْهَا فَاِنْ کَانَ قَدْ اَتَی عَلَیْهَا اَجَلُهَا جَعَلَهَا فِی کُنُوزِ رَحْمَتِهِ وَ فِی رِیَاضِ جَنَّةٍ وَ فِی ظِلِّ عَرْشِهِ وَ اِنْ کَانَ اَجَلُهَا مُتَاَخِّرًا بَعَثَ بِهَا مَعَ اَمَنَتِهِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ لِیَرُدُّوهَا اِلَی الْجَسَدِ الَّذِی خَرَجَتْ مِنْهُ لِتَسْکُنَ فِیهِ وَ اللهِ اِنَّ حَاجَّکُمْ وَ عُمَّارَکُمْ لَخَاصَّةُ اللَّهِ؟عز؟ وَ اِنَّ فُقَرَاءَکُمْ لَاَهْلُ الْغِنَی وَ اِنَّ اَغْنِیَاءَکُمْ لَاَهْلُ الْقَنَاعَةِ وَ اِنَّکُمْ کُلَّکُمْ لَاَهْلُ دَعْوَتِهِ وَ اَهْلُ اِجَابَتِهِ.[کافی، ج 8، ص 212، ح 259]B

سوره ی اعراف

اشاره

محلّ نزول: مکّه ی مکرّمه -- عدد آیات: 206 آیه(1)

جز شش آیه از 163 تا 170 که در مدینه نازل شده است.

برخی از مفسّرین نیز کلّ سوره را مکّی می دانند(2)

ثواب قرائت سوره ی اعراف

امام صادق(علیه السلام) فرمود: کسی که در هر ماه سوره ی اعراف را بخواند روز قیامت

از کسانی خواهد بود که خداوند درباره ی آنان می فرماید: «الذین لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ

ص: 213


1- 374.. تفسیر برهان.
2- 375.. تفسیر صافی.

وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ»و اگر در هر [جمعه و یا هر] هفته ای آن را بخواند در روز قیامت حسابی برای او نخواهد بود، چرا که در این سوره آیات محکمه وجود دارد؛ سپس فرمود: شما از قرائت آن غافل نشوید، چرا که این سوره در روز قیامت در پیشگاه خداوند برای قرائت کننده شهادت خواهد داد.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

کسی که این سوره را بخواند خداوند در قیامت بین او و شیطان حجابی قرار می دهد و [در بهشت] رفیق و همنشین آدم(علیه السلام) خواهد بود، و کسی که آن را با آب گُل و زعفران بنویسد و بر خود بیاوزید، با اذن خداوند هیچ درّنده و دشمنی به او نزدیک نمی شود .(2)

ص: 214


1- 376.. العیّاشی، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «من قرا سورة الاعراف، فی کل شهر کان یوم القیامة من الذین لاخوف علیهم و لاهم یحزنون، فان قراها فی کل جمعة کان ممن لایحاسب یوم القیامة». ثم قال ابو عبد الله(علیه السلام): اما ان فیها آیا محکمة، فلا تدعوا قراءتها و تلاوتها و القیام بها، فانها تشهد یوم القیامة لمن قراها عند ربه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 515، ح 2]
2- 377.. و روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه قال: «من قرا هذه السورة جعل الله یوم القیامة بینه و بین ابلیس سترا، و کان لآدم رفیقا، و من کتبها بماء ورد و زعفران و علقها علیه لم یقربه سبع و لاعدو ما دامت علیه، باذن الله تعالی». [تفسیر برهان، ج 2، ص 515، ح 3]

سوره ی اعراف [7]، آیه ی 1

متن:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ٭ المص »

یکی از کفّار بنی امیّه نزد امام صادق(علیه السلام) آمد و گفت:

مقصود از «المص» چیست؟ و چه معنایی دارد؟ و کدام حلال و حرامی در آن بیان شده و چه استفاده ای مردم از آن می کنند؟

امام صادق(علیه السلام) خشمگین شد و به او فرمود:

وای بر تو،سخن مگو و ساکت باش همانا مقصود از «الف» عدد یک می باشد و مقصود از «لام» عدد سی می باشد و مقصود از «میم» عدد چهل می باشد و مقصود از «صاد» عدد نود می باشد.

سپس فرمود:

مجموع چقدر می باشد؟

آن مرد گفت: یک صد و شصت و یک می شود.

ص: 215

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که سال یک صد و شصت و یک می رسد حکومت یاران تو [یعنی بنی امیّه] به پایان خواهد رسید.

راوی حدیث ابو جمع گوید:

هنگامی که سال یک صد و شصت و یک رسید، و روز عاشورا رخ داد مکتوبی از کوفه به مدینه آمد و حکومت بنی امیّه سرنگون شد.(1)

ص: 216


1- 378.. محمّد بن علی بن بابویه، قال: حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر العلوی السمرقندی، قال: حدثنا جعفر بن محمّد بن مسعود العیّاشی، عن ابیه، قال: حدثنا احمد بن احمد،قال: حدثنی علی بن سلیمان بن الخصیب، قال: حدثنی الثقة، قال: حدثنی ابو جمعة رحمة بن صدقة، قال: اتی رجل من بنی امیة و کان زندیقا جعفر بن محمّد(علیهما السلام) فقال له: قول الله فی کتابه المص ای شی ء اراد بهذا، و ای شی ء فیه من الحلال و الحرام، و ای شی ء فیه مما ینتفع به الناس؟ قال: فاغتاظ من ذلک جعفر بن محمّد(علیهما السلام)، فقال: «امسک ویحک! الالف واحد، و اللام ثلاثون، و المیم اربعون، و الصاد تسعون، کم معک؟» فقال الرجل: مائة و احدی و ستون. فقال(علیه السلام): «اذا انقضت سنة احدی و ستین و مائة انقضی ملک اصحابک» قال: فنظرنا، فلما انقضت سنة احدی و ستین و مائة یوم عاشوراء دخل المسودة الکوفة، و ذهب ملکهم». العیّاشی: عن ابی جمعة رحمة بن صدقة، قال: اتی رجل من بنی امیة و کان زندیقا جعفر بن محمّد(علیه السلام)، فقال له: قول الله فی کتابه: المص ای شی ء اراد بهذا، و ای شی ء فیه من الحلال و الحرام، و ای شی ء فی ذا مما ینتفع به الناس؟ قال: فاغاظ ذلک جعفر بن محمّد(علیهما السلام)، فقال:«امسک ویحک: الالف واحد، و اللام ثلاثون، و المیم اربعون،و الصاد تسعون،کم معک؟» فقال الرجل: مائة و احدی وستون. فقال له جعفر بن محمّد(علیهما السلام): «اذا انقضت سنة احدی و ستین و مائة انقضی ملک اصحابک». قال: فنظرنا، فلما انقضت احدی و ستون و مائة یوم عاشوراء دخل المسودة الکوفة، و ذهب ملکهم. [تفسیر برهان، ج 2، ص 517، ح 4 و 5]

مرحوم صدوق از سفیان بن سعید از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

«المص» یعنی، «اَنَا اللهُ الْمُقْتَدِرُ الصَّادِقُ».(1)

مولّف گوید:

حروف مقطّعه قرآن،مانند«الم و الر و المص و…»از نظر روایات به چند معنا تفسیر شده و جز آن چه در روایات آمده کسی نمی تواند معنایی برای آن ها تعیین نماید، چرا که قرآن دارای آیات محکمات و متشابهات و مجملات است و این حروف جزء آیات مجمل قرآن محسوب می شود و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که خداوند برخی از آیات کتاب خود را مجمل و متشابه قرار داده و علم آن ها را به اولیای خود مخصوص نموده تا مردم از این راه اولیای خدا را شناسایی کنند.

ص: 217


1- 379.. ابن بابویه، قال: اخبرنا ابو الحسن محمّد بن هارون الزنجانی فیما کتب الی علی یدی علی بن احمد البغدادی الوراق، قال: حدثنا معاذ بن المثنی العنبری، قال: حدثنا عبد الله بن اسماء، قال: حدثنا جویریة، عن سفیان بن سعید الثوری، عن جعفر بن محمّد(علیه السلام)، قال: «المص، معناه انا الله المقتدر الصّادق». [تفسیر برهان، ج 2، ص 516، ح 1]

در برخی از روایات آمده که این حروف رموزی است بین خدا و رسول و اولیای او و جز آنان کسی آگاهی از آن ها ندارد و تنها اشاره به حروف ابجد ندارد بلکه اسرار دیگری نیز در آن ها نهفته است که جز اولیای خداوند کسی از آن ها آگاه نیست.

امام باقر(علیه السلام) در جواب ابو لبید، فرمود:

«این آیات همراه آیات محکمات که امّ الکتاب هستند و آیات متشابهات نازل شده و معانی گوناگونی دارد و تنها اشاره به حروف ابجد نمی باشد….(1)

در برخی از روایات آمده که امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«الم» حرفی از حروف اسم اعظم خداوند است که در قرآن به صورت پراکنده آمده است و پیامبروامام(علیهم السلام) می توانند آن ها را تالیف نمایند و اسم اعظم خدا را به دست آورند و چون خدا را به آن بخوانند دعای آنان اجابت شود.(2)

مفسّر بزرگوار مرحوم طبرسی در مجمع البیان گوید: از ائمّه معصومین(علیه السلام) نقل شده که فرموده اند:

«انها من المتشابهات التی استاثر الله بعلمها ولا یعلم تاویلها الا هو».یعنی حروف مقطّعه قرآن از متشابهات قرآن است، و علم آن ها مخصوص به خداوند می باشد و جز او کسی از آن ها آگاه نیست.(3)

و دربعضی از روایات در اوّل سوره ی بقره گذشت که امام عسکری(علیه السلام) می فرماید:

خداوند با این حروف تحدّی نموده و می فرماید:«قرآن با همین حروفی که شما با آن ها سخن می گویید، تالیف شده است، پس اگر می توانید مانند آن را بیاورید وگرنه آماده ی عذاب باشید…»(4)

ص: 218


1- 380..فقال ابو جعفر(علیه السلام): ان هذه الآیات انزلت «مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ اُمُّ الْکِتابِ وَ اُخَرُ مُتَشابِهاتٌ» و هی تجری فی وجوه اخر علی غیر ما تاویل به حبی و ابو یاسر و اصحابه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 4، ح 6]
2- 381.. و باسناده الی ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: «الم» هو حرف من حروف اسم الله الاعظم المقطع فی القرآن الذی یؤلفه النّبی(صلی الله علیه و آله) و الامام، فاذا دعا به اجیب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 26، ح 5]
3- 382.. فی مجمع البیان اختلف العلماء فی الحروف المعجمة المفتتح بها السور، فذهب بعضهم الی انها من المتشابهات التی استاثر الله بعلمها و لایعلم تاویلها الا هو،و هذا هو المروی عن ائمتنا(علیهم السلام).[تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 30، ح 8]
4- 383.. به اوّل سوره بقره مراجعه شود

و از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجّی»یعنی هر کتابی را برگزیده ای است، و برگزیده ی قرآن حروف مقطّعه است.(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 2 تا 5

متن:

كِتابٌ اُنْزِلَ اِلَیْكَ فَلا یَكُنْ فی صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِكْری لِلْمُؤْمِنینَ اتَّبِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ وَ لاتَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَكَّرُونَ وَ كَمْ مِنْ قَرْیَةٍ اَهْلَكْناها فَجاءَها بَاْسُنا بَیاتًا اَوْ هُمْ قائِلُونَ فَما كانَ دَعْواهُمْ اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا اِلَّا اَنْ قالُوا اِنَّا كُنَّا ظالِمینَ

لغات:

«الذکری» مصدر ذکر یذکر تذکیرا است و ذکری اسم برای تذکیر و مبالغه در آن است.

ترجمه:

این کتابی است که بر تو نازل شده و نباید از ناحیه آن، ناراحتی در سینه داشته باشی!

تا به وسیله آن، (مردم را از عواقب سوء عقاید و اعمال نادرست شان) بیم دهی و تذکّری

است برای مومنان. (2) از چیزی که از طرف پروردگارتان بر شما نازل شده، پیروی کنید! و از اولیا و معبودهای دیگر جز او، پیروی نکنید! امّا کم تر متذکّر می شوید! (3) چه بسیار شهرها و آبادی ها که آن ها را (بر اثر گناه فراوان شان) هلاک کردیم!

ص: 219


1- 384.. و روی العامة عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انه قال لکل کتاب صفوة و صفوة هذا الکتاب حروف التهجی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 30، ح 8]

و عذاب ما شب هنگام، یا در روز هنگامی که استراحت کرده بودند، به سراغ شان آمد. (4) و در آن موقع که عذاب ما به سراغ آن ها آمد، سخنی نداشتند جز این که گفتند: «ما ظالم بودیم!» (ولی این اعتراف به گناه، دیگر دیر شده بود و سودی به حال شان نداشت.) (5)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آیات فوق خطاب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و خداوند می فرماید: نباید از ابلاغ این آیات هراسی پیدا کنی. سپس گویند: این آیات انذار به مشرکین و تذکّری برای مومنین است و خداوند به مشرکین خطاب نموده و می فرماید: از آیات پروردگارتان پیروی کنید و از اولیای دیگر، جز محمّد پیروی نکنید.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود به مردم فرمود: خداوند

می فرماید: «اتَّبِعُواْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَ لَا تَتَّبِعُواْ مِن دُونِهِ اَوْلِیَاء قَلِیلًا مَّا تَذَکَّرُونَ»،سپس فرمود: رستگاری بزرگ خداوند برای شما، این است که از من پیروی کنید وگرنه خطای آشکاری را مرتکب شده اید.(2)

ص: 220


1- 385.. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، المص کِتابٌ اُنْزِلَ اِلَیْکَ مخاطبة لرسول الله(صلی الله علیه و آله) فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ ای ضیق لِتُنْذِرَ بِهِ وَ ذِکْری لِلْمُؤْمِنِینَ ثم خاطب الله تبارک و تعالی الخلق فقال اتَّبِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاتَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ غیر محمّد. [تفسیر قمی، ج 1، ص 222]
2- 386.. العیّاشی: عن مسعدة بن صدقة، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی خطبة: قال الله: اتَّبِعُوا ما اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لاتَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ اَوْلِیاءَ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ ففی اتباع ما جاءکم من الله الفوز العظیم، و فی ترکه الخطا المبین». [تفسیر برهان، ج 2، ص 519]

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از«فَجاءَها بَاْسُنا بَیاتًا»عذاب در شب است و مقصود از«اَوْ هُمْ قائِلُونَ»عذاب در وسط روز است. سپس گوید: این آیه از محکمات است.(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 6 تا 10

متن:

فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ بِعِلْمٍ وَ ما كُنَّا غائِبینَ وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازینُهُ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازینُهُ فَاُول-ٰٓئِكَ الَّذینَ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ بِما كانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ وَ لَقَدْ مَكَّنَّاكُمْ فِی الْاَرْضِ وَ جَعَلْنا لَكُمْ فیها مَعایِشَ قَلیلًا ما تَشْكُرُونَ

لغات:

«سوال» درخواست لفظی جواب است،چنان که استخبار طلب خبر با لفظ است،و«قصص» حکایتی است که مطالب آن پی در پی می آید و «وزان» در لغت موازنه و مقابله چیزی با چیز دیگر است، و از این باب است وزن شعر و وزن کلام، و «حق» وضع الشئ فی موضعه می باشد علی وجه الحکمة و «ثقل» به معنای سنگینی است و ضد آن خفت است، و ثقیل مقابل خفیف است و «تمکین» اعطای قدرت و رفع موانع است، و «جعل» و تصییر تغییر دادن حالت چیزی را گویند، و «معیشت» چیزهایی است که وسیله ادامه حیات و زندگی می باشد.

ص: 221


1- 387.. و قوله وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ اَهْلَکْناها فَجاءَها بَاْسُنا بَیاتًا ای عذابا باللیل اَوْهُمْ قائِلُونَ یعنی نصف النهاروقوله فَما کانَ دَعْواهُمْ اِذْ جاءَهُمْ بَاْسُنا اِلَّا اَنْ قالُوا اِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ فانه محکم.[تفسیر قمی،ج 1،ص 223]

ترجمه:

به یقین،(هم)ازکسانی که پیامبران به سوی آن ها فرستاده شدند سوال خواهیم کرد(و هم) از پیامبران سوال می کنیم! (6) و مسلما (اعمال شان را) با علم (خود) برای آنان شرح خواهیم داد و ما هرگز غایب نبودیم (بلکه همه جا حاضر و ناظر اعمال بندگان هستیم)! (7) وزن کردن (اعمال، و سنجش ارزش آن ها) در آن روز، حقّ است! کسانی که میزان های (عمل) آن ها سنگین است، همان رستگارانند! (8) و کسانی که میزان های (عمل) آن ها سبک است، افرادی هستند که سرمایه وجود خود را، به خاطر ظلم و ستمی که نسبت به آیات ما می کردند، از دست داده اند. (9) ما تسلّط و مالکیّت و حکومت بر زمین را برای شما قرار دادیم و انواع وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم امّا کم تر شکرگزاری می کنید! (10)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ…»(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی درباره ی آیه فوق احوال قیامت می فرماید:

… سپس پیامبران آماده می شوند و از رسالت های آنان سوال می شود که چگونه وظایف خود را نسبت به امّت های شان انجام داده اند؟ و پیامبران خبر می دهند که ادای رسالت نمودیم و وظایف خود را نسبت به امّت ها انجام دادیم.سپس به امّت ها گفته می شود: آیا چنین بوده است؟ و امّت هایی گویند: «مَا جَاءنَا مِن بَشِیرٍوَ لَا نَذِیرٍ» یعنی بشیر و نذیری برای ما نیامد. تا این که پیامبران(علیه السلام) رسول خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به گواهی می طلبند و آن حضرت شهادت به راست گویی

ص: 222


1- 388.. سوره ی اعراف، آیه ی 7.

پیامبران و دروغ گویی منکرین آنان می دهد و به هرامّتی می فرماید:«بلی فَقَدْجاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» یعنی آری قطعا برای شما بشیر و نذیر آمد و خداوند بر هر چیزی قادر است؛ و می تواند جوارح شما را بر علیه شما گویا نماید و آنان گواهی بدهند که پیامبران به رسالت خود عمل کرده اند.(1)

«وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ…»(2)

مرحوم طبرسی در تفسیر این آیه گوید:

درباره ی این آیه سخنانی گفته شده و بهترین آن ها که مطابق با ظاهر آیه و روایت است این است که «در قیامت همان میزان دو کفّه ای را نصب می کنند و اعمال خوب و بد مردم را با آن می سنجند» و امکان دارد به خاطر کلمه ی موازین هر میزانی صنفی از اصناف اعمال باشد چنان که در روایت آمده: «اِنَ الصَّلَاةَ مِیزَانٌ فَمَنْ وَفَّی اسْتَوْفَی» یعنی نماز میزان است، پس هر کس آن را صحیح انجام داده باشد، به پاداش خود می رسد.(3)

ص: 223


1- 389.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی عن امیر المؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل یذکر فیه احوال القیامة و فیه: فیقام الرسل فیسالون عن تادیة الرسالات التی حملوها الی اممهم، فاخبروا انهم قد ادوا ذلک الی اممهم و تسال الامم فیجحدون، کما قال: فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ فیقولون: «ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لانَذِیرٍ» فتشهد الرسل رسول الله(صلی الله علیه و آله) فیشهد بصدق الرسل و بکذب من جحدها من الامم، فیقول لکل امة منهم: «بلی فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللهُ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» ای مقتدر علی شهادة جوارحکم علیکم بتبلیغ الرسل الیکم رسالاتهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 4، ح 9]
2- 390.. سوره ی اعراف، آیه ی 8.
3- 391.. قال صاحب المعجم: و علی هذا فیکون معنی الوزن انه قام فی النفس مساویا لغیره کما یقوم الوزن فی مرآة العین کذلک و اما حسن القول الثانی فلمراعاة الخبر الوارد فیه و الجری علی ظاهره «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ» انما جمع الموازین لانه یجوز ان یکون لکل نوع من انواع الطاعات یوم القیامة میزان و یجوز ان یکون کل میزان صنفا من اصناف اعماله و یؤید هذا ما جاء فی الخبر ان الصلاة میزان فمن وفی استوفی. [تفسیر مجمع البیان، ج4، ص 616]B

امام صادق(علیه السلام)درتفسیر این آیه در پاسخ شخصی که گفت:«آیا اعمال وزن می شود ؟» فرمود:

اعمال جسم نیست که وزن شود بلکه وصف و صفت اعمال وزن می شود.سپس فرمود: کسی نیاز به وزن کردن دارد که جاهل به عدد و سبکی و سنگینی باشد و بر خدا چیزی پوشیده نیست. سائل گفت: پس معنای میزان چیست؟ فرمود: میزان به معنای عدل است. سائل گفت: پس معنای «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ…»چیست؟ فرمود: سنگینی در این آیه به معنای رجحان عمل و برتری آن است.(1)

مرحوم علی بن ابراهمی قمّی گوید:

«وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ» یعنی، «المجازات بالاعمال، ان خیرا فخیر و ان شرا فشرّ» یعنی ثواب و عقاب با اعمال محاسبه می شود، اگر اعمال خوب باشد پاداش نیکی خواهد داشت و اگر اعمال بدباشد کیفر بدی خواهد داشت.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

به هر اندازه عمل خیر بر اهل دنیا سنگین است در قیامت نیز پاداش آن در میزان

ص: 224


1- 392.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی عن ابی عبد الله(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: قال السائل: ا و لیس توزن الاعمال؟ قال(علیه السلام): لالان الاعمال لیست باجسام و انما هی صفة ما عملوا،و انما یحتاج الی وزن الشی ء من جهل عدد الاشیاء و لایعرف ثقلها و خفتها،و ان الله لایخفی علیه شی ء،قال: فما معنی المیزان؟قال: العدل، قال: فما معناه فی کتابه: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ؟ قال: فمن رجح عمله. [تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 5، ح 11]
2- 393.. و قوله وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ قال المجازات بالاعمال ان خیرا فخیر و ان شرا فشر. [تفسیر قمی، ج 1، ص 224]

سنگین خواهد بود،و عمل شرّ و کار زشت که بر اهل دنیا سبک و آسان است در قیامت نیز سبب سبکی میزان خواهد بود.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

پنج چیز در میزان[عمل مومن]بسیار سنگین خواهد بود: گفتن:سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الّا الله، و الله اکبر، و فرزند صالحی که از مومن بمیرد و برای خدا بر آن صبرکند.(2)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از«آیات»در آیه «کَانُواْ بِآیَاتِنَا یِظْلِمُونَ» ائمّه(علیهم السلام) هستند،که مردم حق آنان را انکار نمودند و به آن ها ظلم کردند.(3)

از آیات قرآن و اخبار معصومین(علیهم السلام) استفاده می شود که خداوند در روز قیامت از

ده چیز سوال می کند:

1. سوال از پیامبران درباره ی ابلاغ رسالت به امّت های خود،چنان که می فرماید:«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ وَ لَنَسْاَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ»(4)،و یا می فرماید : «یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا اُجِبْتُمْ قَالُواْ لَا عِلْمَ لَنَا اِنَّکَ اَنتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ.»(5)

ص: 225


1- 394.. فی کتاب الخصال عن محمّد بن موسی قال:سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: ان الخیر ثقل علی اهل الدنیا علی قدر ثقله فی موازینهم یوم القیامة، و ان الشر خف علی اهل الدنیا علی قدر خفته فی موازینهم یوم القیامة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 5، ح 14]
2- 395.. عن ابی مسلم راعی رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال: سمعت رسول الله یقول: خمس ما اثقلهن فی المیزان:سبحان الله و الحمد لله و لااله الا الله و الله اکبر و الولد الصالح یتوفی لمسلم فیصبر و یحتسب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 5، ح 15]
3- 396.. و هو قوله فَمَنْ ثَقُلَتْ… بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ قال بالائمة یجحدون. [تفسیر قمی، ج 1،ص 224]
4- 397.. سوره ی اعراف، آیه ی 6.
5- 398.. سوره ی مائده، آیه ی 109.

2. سوال از نعمت های خداوند چنان که می فرماید: «ثُمَّ لَتُسْاَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»(1)، «عَمَّ یَتَسَاءلُونَ * عَنِ النَّبَاِ الْعَظِیمِ»(2)، و «النَّبَاِ الْعَظِیمِ» تفسیر به ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) شده است، چنان که «نعیم» نیز در روایات به نعمت ولایت ائمّه معصومین(علیهم السلام) تفسیر شده است.

3. سوال از نماز،امام صادق(علیه السلام)فرمود:هنگامی که در قیامت بنده خدا درپیشگاه الهی قرار می گیرد، از نماز او سوال می شود. و در روایات دیگری آمده که نخستین چیزی که بنده خدا در قیامت نسبت به آن مورد سوال قرار می گیرد نماز است، پس اگر نماز او پذیرفته شود، بقیّه اعمال او نیز پذیرفته خواهد شد، و اگر نماز پذیرفته نشود بقیّه اعمال نیز پذیرفته نخواهد شد.(3)

4.سوال از قرآن نسبت به تدّبر و عمل کردن به آن که در روایات فراوانی وارد شده که روز قیامت سه چیز به درگاه خدا شکایت می کنند، و شکایت آنان پذیرفته می شود: 1. قرآن، 2. مسجد، .3 عالمی که در بین مردم باشد و از علم او استفاده نکنند. و روایات آن در مقدّمه جلد اوّل گذشت.

5. نسبت به محرّمات وگناهان کبیره نیزدرقیامت سوال می شود،مانند:دروغ، غیبت، فحش، نمّامی، افتراء، قتل نفس، زنا، لواط، شرابخواری و امثال این ها.(4)

ص: 226


1- 399.. سوره ی تکاثر، آیه ی 8.
2- 400.. سوره ی نبا، آیه ی 1 2.
3- 401.. از حضرت صادق(علیه السلام) است فرمود: (اول ما تسئل عنه العبد اذا وقف بین یدی اللَّه؟عز؟ الصلوات المفروضات و در اخبار معتبره دارد: (اول ما یحاسب به العبد یوم القیمة الصلاة ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت ردّ ما سواها). [تفسیر اطیب البیان، ج 5، ص 273]
4- 402.. کتاب محرّمات اسلام.

6.از اعضا و جوارح انسان مانند چشم،گوش، زبان،دست، پا، قلب و… سوال می شودچنان که قرآن می فرماید: «اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولًا».(1)

7. از عهدها وپیمان ها وقراردادهای بین خالق وخلق وبین خلائق با یک دیگر سوال می شود، چنان که قرآن می فرماید: «وَ اَوْفُواْ بِالْعَهْدِ اِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْؤُولًا»(2)، و یا می فرماید: «وَ اَوْفُواْ بِالْعَهْدِ».

8. از حقوقی که خداوند بر بندگانی خود واجب نموده است سوال می شود، و آن ها فراوان است و حضرت زین العابدین(علیه السلام) در «رساله حقوق» آن ها را شماره نموده است.

9. از حقوق الناس و مظالم عباد مانند حقوق پدر و مادر و زن و شوهر و اولاد و خویشان و فقرا و سادات و علما و متعلّمین و کارفرما و کارگر و همسایگان و… سوال می شود، همان گونه که در حدیث قدسی آمده که خداوند می فرماید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ».(3)

ص: 227


1- 403.. سوره ی اسراء، آیه ی 38.
2- 404.. سوره ی اسراء، آیه ی 34.
3- 405.. عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ بَعْضِ اَصْحَابِهِ رَفَعَهُ قَالَ صَعِدَ اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) بِالْکُوفَةِ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللهَ وَ اَثْنَی عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ اَیُّهَا النَّاسُ اِنَّ الذُّنُوبَ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ اَمْسَکَ فَقَالَ لَهُ حَبَّةُ الْعُرَنِیُّ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قُلْتَ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ ثُمَّ اَمْسَکْتَ فَقَالَ مَا ذَکَرْتُهَا اِلَّا وَ اَنَا اُرِیدُ اَنْ اُفَسِّرَهَا وَ لَکِنْ عَرَضَ لِی بُهْرٌ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْکَلَامِ نَعَمْ الذُّنُوبُ ثَلَاثَةٌ فَذَنْبٌ مَغْفُورٌ وَ ذَنْبٌ غَیْرُ مَغْفُورٍ وَ ذَنْبٌ نَرْجُو لِصَاحِبِهِ وَ نَخَافُ عَلَیْهِ قَالَ یَا اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَبَیِّنْهَا لَنَا قَالَ نَعَمْ اَمَّا الذَّنْبُ الْمَغْفُورُ فَعَبْدٌ عَاقَبَهُ اللهُ عَلَی ذَنْبِهِ فِی الدُّنْیَا فَاللهُ اَحْلَمُ وَ اَکْرَمُ مِنْ اَنْ یُعَاقِبَ عَبْدَهُ مَرَّتَیْنِ وَ اَمَّا الذَّنْبُ الَّذِی لَا یُغْفَرُ فَمَظَالِمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ لِبَعْضٍ اِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اِذَا بَرَزَ لِخَلْقِهِ اَقْسَمَ قَسَمًا عَلَی نَفْسِهِ فَقَالَ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَجُوزُنِی ظُلْمُ ظَالِمٍ وَ لَوْ کَفٌّ بِکَفٍّ وَ لَوْ مَسْحَةٌ بِکَفٍّ وَ لَوْ نَطْحَةٌ مَا بَیْنَ الْقَرْنَاءِ اِلَی الْجَمَّاءِ فَیَقْتَصُّ لِلْعِبَادِ بَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ حَتَّی لَا تَبْقَی لِاَحَدٍ عَلَی اَحَدٍ مَظْلِمَةٌ ثُمَّ یَبْعَثُهُمْ لِلْحِسَابِ وَ اَمَّا الذَّنْبُ الثَّالِثُ فَذَنْبٌ سَتَرَهُ اللهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ رَزَقَهُ التَّوْبَةَ مِنْهُ فَاَصْبَحَ خَائِفًا مِنْ ذَنْبِهِ رَاجِیًا لِرَبِّهِ فَنَحْنُ لَهُ کَمَا هُوَ لِنَفْسِهِ نَرْجُو لَهُ الرَّحْمَةَ وَ نَخَافُ عَلَیْهِ الْعَذَابَ. [کافی، ج 2، ص 443، ح 1]B

و در تفسیر آیه شریفه «اِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»(1)، آمده که مرصاد گردنه نهایی صراط است، و اگر بنده ای مظلمه ای از مردم به دوش او باشد نمی تواند از آن بگذرد.«قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لَایَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةٍ.»(2)

10. از عمر و مال و جوانی و فراغت و محبّت و ولایت اهل البیت(علیهم السلام) سوال می شود، چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «لَا تَزُولُ قَدَمُ عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْاَلَ عَنْ اَرْبَعٍ: عَنْ جَسَدِهِ فِیمَا اَبْلَاهُ، وَ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا اَفْنَاهُ، عَنْ مَالِهِ مِمَّا اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا اَنْفَقَهُ، وَ عَنْ حُبِّنَا اَهْلَ الْبَیْتِ.»(3)

و آیه شریفه فوق که می فرماید:«فَلَنَسْاَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ اِلَیْهِمْ»شامل همه حقوق گذشته می شود . مولّف گوید: «نعوذ بالله من تضییع الحقوق و سوال القیامةً و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم، نسال الله الْعَفْوَ وَ الْعَافِیَةَ وَ الْمُعَافَاةَ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ.»

ص: 228


1- 406.. سوره ی حجر، آیه ی 14.
2- 407..وَعَنِ الصَّادِقِ(علیه السلام) اَنَّهُ قَالَ الْمِرْصَادُ قَنْطَرَةٌ عَلَی الصِّرَاطِ لَا یَجُوزُهَا عَبْدٌ بِمَظْلِمَةِ عَبْدٍ. [بحارالانوار، ج 72، ص 323]
3- 408.. حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْاَسَدِیُّ قَالَ حَدَّثَتْنَا رُقَیَّةُ بِنْتُ اِسْحَاقَ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَتْ حَدَّثَنِی اَبِی اِسْحَاقُ بْنُ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبِی مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ اَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ اَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَا تَزُولُ قَدَمَا عَبْدٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّی یُسْاَلَ عَنْ اَرْبَعٍ عَنْ عُمُرِهِ فِیمَا اَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَا اَبْلَاهُ وَ عَنْ مَالِهِ مِنْ اَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَا اَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا اَهْلَ الْبَیْتِ. [خصال، ص 253]

سوره ی اعراف [7]، آیات 11 تا 18

متن:

وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا اِلَّا اِبْلیسَ لَمْ یَكُنْ مِنَ السَّاجِدینَ قالَ ما مَنَعَكَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُكَ قالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ قالَ فَاهْبِطْ مِنْها فَما یَكُونُ لَكَ اَنْ تَتَكَبَّرَ فیها فَاخْرُجْ اِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرینَ قالَ اَنْظِرْنی اِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ اِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرینَ قالَ فَبِما اَغْوَیْتَنی لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اَكْثَرَهُمْ شاكِرینَ قالَ اخْرُجْ

مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَاَمْلَاَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ اَجْمَعینَ

لغات:

«خلق» احداث چیزی بر وجه حکمت است،و«تصویر»ایجاد صورت بر هیئت معینی است، و «سجود» فرود آمدن و خم شدن و صورت بر زمین گزاردن است، و «صاغر» به معنای کم قدروذلیل است و صغر نقیض کبر و صغیر نقیض کبیر است،و«انظار»به معنای امهال است و انظار و امهال و تاخیر و تاجیل نظائراند، و «بعث» فرستادن شخصی برای انجام کاری است، و بعث و حشر و نشر و جمع نظائراند،و «مذؤوم» ملامت شده است، و «مدحور» به معنای مدفوع با خواری می باشد.

ترجمه:

ما شما را آفریدیم سپس صورت بندی کردیم بعدبه فرشتگان گفتیم:«برای آدم خضوع کنید ! » آن ها همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود. (11)

ص: 229

(خداوند به او)فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم، چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟»گفت:«من از او بهترم مرا از آتش آفریده ای و او را از گل!»(12) گفت: «از آن (مقام و مرتبه ات) فرود آی! تو حقّ نداری در آن (مقام و مرتبه) تکبّر کنی! بیرون رو، که تو از افراد پست و کوچکی! (13) گفت: «مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته می شوند مهلت ده (و زنده بگذار!)» (14) فرمود: «تو از مهلت داده شدگانی!» (15) گفت: «اکنون که مرا گم راه ساختی،من بر سر راه مستقیم تو،در برابر آن ها کمین می کنم!(16) سپس از پیش رو و از پشت سر، و از طرف راست و از طرف چپ آن ها، به سراغ شان می روم و بیشتر آن ها را شکرگزار نخواهی یافت!» (17) فرمود: «از آن (مقام)، با ننگ و عار و خواری، بیرون رو! و سوگند یاد می کنم که هر کس از آن ها از تو پیروی کند، جهنم را از شما همگی پر می کنم! (18)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:

یعنی،آیا ما شما را از نطفه خلق نکردیم و سپس شما تبدیل به علقه و مضغه و استخوان و گوشت شدید؟ و آیا به شما شکل و صورت [زیبا] و چشم و بینی و گوش و دهان و دست و پا ندادیم؟! سپس فرمود: این صورت را خداوند به آدمیان داد، و آنان را زشت و زیبا و چاق و لاغر و کوتاه و بلند و امثال آن قرار داد!(2)

ص: 230


1- 409.. سوره ی اعراف، آیه ی 11.
2- 410.. حدثنا احمد بن محمّد عن جعفر بن عبد الله المحمّدی قال حدثنا کثیر بن عیاش عن ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله «وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ» اما خلقناکم فنطفة ثم علقة ثم مضغة ثم عظما ثم لحما، و اما صورناکم فالعین و الانف و الاذنین و الفم و الیدین و الرجلین صور هذا و نحوه ثم جعل الدمیم و الوسیم و الطویل و القصیر و اشباه هذا. [تفسیر قمی، ج 1، ص 224، ح 5]B

علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:

یعنی شما را در پشت پدرها خلق کردیم و در رحم مادرها صورت بندی نمودیم.سپس گوید:

خدا عیسی را در رحم مادر صورت بندی نمود نه در صلب پدر، گرچه عیسی از پیش در صلب پیامبران آفریده شده بود….»(1)

«مَا مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قَالَ اَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) در آخر حدیث مفصّلی می فرماید:

در احکام و دستورات خداوند متعال نباید قیاس نمود و کسی که در احکام و دستورات خداوند قیاس کند خود و دیگران را هلاک خواهد نمود.

سپس فرمود:

اوّلین معصیت در روی زمین انانیّت ابلیس ملعون بود،هنگامی که خداوند ملائکه را امر نمود تا به آدم سجده کنند، و آنان سجده نمودند و لکن ابلیس ملعون از سجده ی به آدم امتناع ورزید؛ و خداوند به او امر فرمود: «مَا مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قَالَ: اَنَاْ خَیْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»، پس خداوند او را از جوار خود طرد نمود. و به او لعنت کرد و رجیم نامیدش و به عزّت خود سوگند یاد نمود که هر کس در دین او قیاس کند او را با دشمن خود ابلیس در اسفل دوزخ قرین نماید.(3)

ص: 231


1- 411.. و قوله وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ ای خلقناکم فی اصلاب الرجال و صورناکم فی ارحام النّساء ثم قال و صور ابن مریم فی الرحم دون الصلب و ان کان مخلوقا فی اصلاب الانبیاء، و رفع و علیه مدرعة من صوف. [تفسیر قمی، ج 1، ص 224]
2- 412.. سوره ی اعراف، آیه ی 12.
3- 413.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی جعفر بن محمّد بن عمارة عن ابیه عن جعفر بن محمّد(علیهما السلام) حدیث طویل یقول فی آخره: ان امر الله تعالی ذکره لایحمل علی المقاییس، و من حمل امر الله علی المقاییس هلک و اهلک، ان اول معصیة ظهرت، الانانیة من ابلیس اللعین حین امر الله تعالی ذکره ملائکته بالسجود لادم فسجدوا، و ابی اللعین ان یسجد فقال الله؟عز؟: ما مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ: اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ فطرده الله؟عز؟ عن جواره و لعنه و سماه رجیما، و اقسم بعزته لایقیس احد فی دینه الا قرنه مع عدوه ابلیس فی اسفل درک من النار. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 6، ح 18]B

مرحوم صدوق نقل نموده که روزی ابوحنیفه وارد بر امام صادق(علیه السلام) شد و آن حضرت به او فرمود: شنیده ام تو در احکام خدا قیاس می کنی؟! ابوحنیفه گفت: آری من قیاس می کنم. امام(علیه السلام) فرمود:

قیاس مکن، چرا که اوّل کسی که قیاس کرد ابلیس بود، هنگامی که گفت: «خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِینٍ»وبین آتش و گل قیاس کرد [و گفت: مرا از آتش آفریدی و آدم را از خاک و آتش بر خاک فضیلت دارد] و اگر نورانیّت آدم را با نور آتش مقایسه کرده بود برتری و صفای نور آدم را بر آتش می فهمید.

سپس فرمود:

ای ابوحنیفه اکنون برای من قیاس کن و بگو بدانم آیا تو خبر از آن چه خدا در سر تو قرار داده پیدا کرده ای؟ و آیا می دانی برای چه خداوند داخل گوش های تو را تلخ قرار داده است؟

ابوحنیفه گفت: نمی دانم. امام(علیه السلام) فرمود:

تو که از نیروهایی که در سر تو قرار دارد آگاه نیستی و اسرار آن ها را نمی دانی،چگونه بدون آگاهی در حلال و حرام خدا قیاس می کنی؟!

ابوحنیفه گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بگو تا بدانم؟ امام(علیه السلام) فرمود:

خداوند داخل گوش ها را تلخ قرار داد تا هر حیوانی در آن وارد می شود، بمیرد؛ وگرنه

ص: 232

حیوانات ریزسبب مرگ انسان می شدند؛ و خداوند دهان را مرطوب قرار دادکه مردم طعم غذا را بچشند؛ و چشم ها را شور قرار داد تا پیه های آن ها ذوب نشوند و آب بینی را سرد و روان قرار داد تا هر دردی در سر وجود داشته باشد خارج شود و اگر چنین نبود دماغ و سر، سنگین می گردید و متلاشی می شد.(1)

این روایت را امّ ابی لیلی و ابن شبرمه از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند.(2)

ص: 233


1- 414.. و باسناده الی عیسی بن عبد الله القرشی رفع الحدیث قال: دخل ابو حنیفة علی ابی عبد الله(علیه السلام) فقال له: یا با حنیفة بلغنی انک تقیس! قال: نعم انا اقیس، قال: لاتقس فان اول من قاس ابلیس حین قال: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» فقاس ما بین النار و الطین، و لو قاس نوریة آدم بنوریة النار عرف فصل ما بین النورین، و صفا احدهما علی الاخر و لکن قس لی راسک، اخبرنی عن اذنیک ما لهما مرتان؟ قال: لاادری قال: فانت لاتحسن تقیس راسک فکیف تقیس الحلال و الحرام قال یا ابن رسول الله اخبرنی ما هو؟ قال ان الله؟عز؟ جعل الاذنین مرتین لئلا یدخلهما شی ء الا مات، و لولا ذلک لقتل ابن آدم الهوام، و جعل الشفتین عذبتین لیجد ابن آدم طعم الحلو و المر و جعل العینین مالحتین لانهما شحمتان و لولا ملوحتهما لذابتا، و جعل الانف باردا سائلا لئلا یدع فی الراس داء الا اخرجه، و لولا ذلک لثقل الدماغ و تدود. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 6، ح 19]
2- 415.. و باسناده الی ابن شبرمة قال: دخلت انا و ابو حنیفة علی جعفر بن محمّد(علیهما السلام) فقال لابی حنیفة: اتق الله و لاتقس الدین برایک، فان اول من قاس ابلیس امره الله؟عز؟ بالسجود لآدم فقال: اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ. و باسناده الی ابن ابی لیلی قال: دخلت انا و النعمان علی جعفر بن محمّد(علیهما السلام) فرحب بنا و قال: یا ابن ابی لیلی من هذا الرجل؟ فقلت: جعلت فداک هذا رجل من اهل الکوفة له رای و نظر و نقاد، قال: فلعله الذی یقیس الاشیاء برایه؟ ثم قال: یا نعمان ایاک و القیاس فان ابی حدثنی عن آبائه ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال: من قاس شیئا فی الدین برایه قرنه الله مع ابلیس فی النار، فانه اول من قاس حین قال: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 6، ح 20-21]

روزی امام صادق(علیه السلام) به ابوحنیفه فرمود:

ای ابوحنیفه! اگر حکمی را در کتاب خدا و آثار و سنّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیابی چه می کنی؟ ابوحنیفه گفت: خدا شما را در صلاح قرار دهد، من قیاس می کنم و به

رای خود عمل می نمایم. امام(علیه السلام) فرمود: ای ابوحنیفه اوّلین کسی که قیاس کرد

شیطان ملعون بود، او در مقابل خدای خود [برای آدم سجده نکرد] و گفت: «اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» پس ابوحنیفه سکوت نمود….(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

ابلیس خود را با آدم مقایسه کرد و گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» و اگر آن جوهر ناری خود را با جوهر نوری آدم مقایسه کرده بود می فهمید که نور و ضیاء آدم بیش از نار است.(2)

داود بن فرقد گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ملائکه گمان می کردند که ابلیس از آنان می باشد و خداوند می دانست که ابلیس از آنان نیست از این رو او را به سبب حمیّت [و خودپسندی] آزمایش نمود

ص: 234


1- 416.. و باسناده الی ابی زهیر شبیب بن انس عن بعض اصحاب ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام) لابی حنیفة: یا ابا حنیفة اذا ورد علیک شی ء لیس فی کتاب الله و لم تات به الآثار و السنة کیف تصنع؟ قال: اصلحک الله اقیس و اعمل فیه برایی،قال: یا ابا حنیفة ان اول من قاس ابلیس الملعون قاس علی ربنا تبارک و تعالی فقال: «اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» فسکت ابو حنیفة و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 7، ح 22]
2- 417.. فی اصول الکافی محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن الحسن بن علی بن یقطین عن الحسین بن صباح عن ابیه عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: ان ابلیس قاس نفسه بآدم فقال: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» فلو قاس الجوهر الذی خلق منه آدم بالنار کان ذلک اکثر نورا و ضیاء من النار. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 7، ح 23]

و ابلیس گفت: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» و باطن او آشکار گردید.(1)

«قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ»(2)

شیطان بین ملائکه بود و ملائکه گمان می کردند او از آنان است تا این که خداوند امتحانی برگذار نمود و در این امتحان حسد و خودپسندی و تکبّر او آشکار گردید و از درگاه ربوی رانده شد و مورد لعنت قرار گرفت و سقوط کرد و خوار و ذلیل شد و هبوط او یا از مقام قرب بوده و یا از آسمان به زمین و یا از بهشت آدم و در هر صورت او کافر و متکبّر و رجیم و صاغر نامیده شد و معلوم است که نقل قصّه سجود ملائکه به آدم و سجده نکردن ابلیس به خاطر تکبّر و حسد و… برای عبرت بنی آدم است از این رو خداوند به طور کلّی می فرماید: «اَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْمُتَکَبِّرِینَ»(3)، و یا می فرماید: «اَ لَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًی لِّلْکَافِرِینَ»(4)، و یا می فرماید: «فَمَا یَکُونُ لَکَ اَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ اِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ.»(5)

«قَالَ اَنظِرْنِی اِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(6)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

نخستین کسی که قیاس کرد و تکبّر نمود ابلیس بود او هنگامی که مامور به سجده به آدم شد گفت: خدایا مرا از سجده ی به آدم معاف کن تا من تو را آن چنان عبادت کنم که هیچ ملک مقرّب و پیامبر مرسلی تو را عبادت نکرده باشد؛

ص: 235


1- 418.. و باسناده الی داود بن فرقد عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: ان الملائکة کانوا یحسبون ان ابلیس منهم و کان فی علم الله انه لیس منهم فاستخرج ما فی نفسه بالحمیة فقال: «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 8، ح 24]
2- 419.. سوره ی اعراف، آیه ی 13.
3- 420.. سوره ی زمر، آیه ی 60.
4- 421.. سوره ی زمر،آیه ی 32.
5- 422.. سوره ی اعراف، آیه ی 13.
6- 423.. سوره ی اعراف، آیه ی 14.

و خداوند به او فرمود: من نیازی به عبادت تو ندارم و آن گونه که من می خواهم تو باید عبادت کنی نه آن گونه که تو می خواهی پس ابلیس از سجده ی به آدم امتناع نمود و خداوند به او فرمود: «فَاخْرُجْ مِنْهَا فَاِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ اِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ اِلَی یَوْمِ الدِّینِ». پس ابلیس گفت: چگونه مرا از درگاه خود راندی و بر من لعنت نمودی؟ در حالی که تو عادلی هستی که ستم نمی کنی پس چگونه پاداش عمل من را باطل نمودی؟ پس خداوند به او فرمود: پاداش عمل تو باطل نشد ولکن هر پاداشی می خواهی از دنیا بخواه تا به تو عطا نمایم. پس ابلیس گفت مرا تا قیامت [و یا قیام حضرت مهدی(علیه السلام)] زنده نگه دار و خداوند فرمود: به تو عطا نمودم ابلیس گفت: مرا بر فرزندان آدم مسلّط کن. خطاب شد: چنین کردم: ابلیس گفت: مرا همانند خون در عروق آنان جاری کن. خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: از آنان فرزندی متولّد نشود مگر آن که برای من دو فرزند متولّد گردد و من آنان را به ببینم و آنان مرا نبینند و به هر صورتی بخواهم بین آنان ظاهر شوم.خطاب شد: چنین کردم. ابلیس گفت: بیش از این مرا بر آنان مسلّط کن. خطاب شد: من تو را و فرزندانت را در سینه های آنان جای دادم. ابلیس گفت: همین مرا بس باشد. سپس گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ * اِلَّا عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»(1)، «ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَآئِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ.»(2)و(3)

ص: 236


1- 424.. سوره ی ص، آیه ی 82 و 83.
2- 425..سوره ی اعراف، آیه ی 17.
3- 426..فی تفسیر علی بن ابراهیم حدیث طویل عن العالم(علیه السلام) و فیه ثم قال الله تبارک و تعالی: للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا له فاخرج ابلیس ما کان فی قلبه من الحسد فابی ان یسجد، فقال الله ؟عز؟: «ما مَنَعَکَ اَلَّا تَسْجُدَ اِذْ اَمَرْتُکَ قالَ اَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»، قال الصّادق(علیه السلام): فاول من قاس ابلیس و استکبر و الاستکبار هو اول معصیة عصی الله بها، قال: فقال ابلیس: یا رب اعفنی من السجود لادم و انا اعبدک عبادة لم یعبدکها ملک مقرب و لانبی مرسل، فقال الله تبارک و تعالی: B لا حاجة لی الی عبادتک انما ارید ان اعبد من حیث ارید لامن حیث ترید فابی ان یسجد فقال الله تبارک و تعالی: «فَاخْرُجْ مِنْها فَاِنَّکَ رَجِیمٌ وَ اِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی اِلی یَوْمِ الدِّینِ» فقال ابلیس: یا رب فکیف وانت العدل الذی لاتجور فثواب عملی بطل؟قال: لاو لکن سلنی من امر الدنیا ما شئت ثوابا لعملک اعطیک،فاول ما سال البقاء الی یوم الدین،فقال الله: قد اعطیتک، فقال: سلطنی علی اولاد آدم، قال: سلطتک، قال: اجرنی فیهم مجری الدم فی العروق قال: قد اجریتک، قال: لایولد لهم واحد الا ولد لی اثنان، و اراهم و لایرونی و اتصوّر لهم فی کل صورة شئت،فقال:قد اعطیتک،قال:یا رب زدنی،قال: قد جعلت لک و لذریتک صدورهم اوطانا، قال: رب حسبی فقال ابلیس عند ذلک فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ اَجْمَعِینَ اِلَّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 9، ح 28]

زراره گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که خداوند خواسته های ابلیس را تامین نمود و او را بر بنی آدم مسلّط کرد، آدم(علیه السلام) گفت: خدایا ابلیس را بر فرزندان من مسلّط نمودی و همانند خون او را در عروق آنان جاری ساختی و آن چه را می خواست به او دادی! پس در مقابل آن ها به من و فرزندانم چه می دهی؟ خطاب شد: برای تو و فرزندانت، برای یک گناه یک کیفر قرار دادم و برای یک عمل نیک ده پاداش قرار دادم. آدم گفت: خدایا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: تا جان به گلو نرسیده من راه توبه را برای تو و فرزندانت باز گذاردم. آدم گفت: خدایا بر عطای خود بیفزا. خطاب شد: شما را می بخشم و باکی ندارم. آدم گفت: همین مرا بس باشد.

ص: 237

زراره گوید: پس من به امام صادق(علیه السلام) گفتم:

فدای شما شوم، ابلیس چه حقّی به خدا داشت که خداوند خواسته های او را برآورده نمود؟

امام(علیه السلام) فرمود:

به خاطر عملی که انجام داده بود خداوند چنین پاداشی به او داد.

گفتم: او چه عملی انجام داده بود؟ فرمود:

ابلیس در آسمان دو رکعت نماز خواند که چهار هزار سال طول کشید.(1)

«قَالَ فَبِمَا اَغْوَیْتَنِی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از صراط در این آیه علی(علیه السلام) است.(3)

ص: 238


1- 427.. قال: و حدثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن جمیل عن زرارة عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: لما اعطی الله تعالی ابلیس ما اعطاه من القوة قال آدم(علیه السلام): یا رب سلطت ابلیس علی ولدی و اجریته فیهم مجری الدم فی العروق، و اعطیته ما اعطیته فما لی و لولدی؟ فقال: لک و لولدک السیئة بواحدة، و الحسنة بعشر امثالها، قال رب زدنی، قال: التوبة مبسوطة الی ان تبلغ النفس الحلقوم، فقال: یا رب زدنی، قال: اغفر و لاابالی، قال: حسبی، قال: قلت له: جعلت فداک بماذا استوجب ابلیس من الله ان اعطاه ما اعطاه؟ فقال: بشی ء کان منه شکره الله علیه، قلت: و ما کان منه جعلت فداک؟ قال: رکعتین رکعهما فی السماء فی اربعة آلاف سنة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 10، ح 29]
2- 428.. سوره ی اعراف، آیه ی 16.
3- 429.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: الصراط الذی قال ابلیس: لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدِیهِمْ الایة و هو علی(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 10، ح 30]

زراره گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

ای زراره! شیطان برای گم راه کردن تو و امثال تو می کوشد و امّا دیگران را گم راه نموده و از گم راه کردن آنان فارغ شده است.(1)

«ثُمَّ لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَآئِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ»(2)

مرحوم طبرسی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه «لآتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ اَیْدِیهِمْ…» فرمود:

شیطان از مقابل می آید وآخرت را برای مردم ناچیز و بی اهمیّت نشان می دهد و از پشت سر می آید و مردم را به جمع مال و بخل از پرداخت حقوق امر می کند، تا اموال برای وارث بماند [و در راه خدا مصرف نشود] و از طرف راست می آید و فکر آنان را در امر دین فاسد می نماید و گم راهی ها و شبهات را برای آنان زینت می دهد، و از طرف چپ می آید و لذّت ها و شهوت رانی ها را بر قلوب آنان وارد می کند.(3)

ص: 239


1- 430.. فی روضة الکافی ابن محبوب عن حنان و علی بن رئاب عن زرارة قال: قلت له قوله؟عز؟ «لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ، ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لاتَجِدُ اَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ» قال: فقال ابو جعفر(علیه السلام) یا زرارة انما عمد لک و لاصحابک فاما الآخرون فقد فرغ منهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 10، ح 31]
2- 431.. سوره ی اعراف، آیه ی 17.
3- 432.. ما روی عن ابی جعفر(علیه السلام) قال «ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدِیهِمْ» معناه اهون علیهم امر الآخرة «وَ مِنْ خَلْفِهِمْ» آمرهم بجمع الاموال و البخل بها عن الحقوق لتبقی لورثتهم «وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ» افسد علیهم امر دینهم بتزیین الضلالة و تحسین الشبهة «وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ» بتحبیب اللذات الیهم و تغلیب الشهوات علی قلوبهم. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 623]

علیّ بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:

شیطان از جلوی فرزند آدم می آید و می گوید:بهشت و دوزخ و قیامتی نیست،و ازپشت سر می آید و مردم را به جمع مال امر می کند و از صله رحم نمودن با اموال نهی می نماید، تا آنان حقوق واجب مالی خود را نپردازند و به خویشان و فرزندان و برادران خود نیز احسان و انفاقی نکنند و از فقر و تنگدستی بترسند؛ و از طرف راست می آید و در دین مردم ایجاد شبهه می کند و اگر در ضلالت و گم راهی باشند، گم راهی را برای آنان زینت می دهد، و اگر در راه حق و صراط مستقیم دین باشند، می کوشد تا آنان را گم راه نماید؛ و از طرف چپ می آید و مردم را نسبت به لذّات و شهوات تشویق می نماید؛ از این رو خداوند می فرماید: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ» یعنی ابلیس گمان خود را بر مردم تحمیل نمود و مردم سخن

او را تصدیق کردند!(1)

و در تفسیر «مَذْؤُومًا مَّدْحُورًا» گوید:

«مَذْؤُوم»به معنای معیوب است؛و«مَدْحُور» به معنای پرتاب شده ی در جهنّم است [یعنی خداوند شیطان را از درگاه خود راند و با خواری او را به دوزخ پرتاب کرد و فرمود: جهنّم را از تو و پیروانت پر خواهم نمود.](2)

ص: 240


1- 433.. و اما قوله لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ اَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ اَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ اما بین ایدیهم فهو من قبل الآخرة لاخبرنهم انه لاجنة و لانار و لانشور، و اما خلفهم یقول من قبل دنیاهم آمرهم بجمع الاموال و آمرهم ان لایصلوا فی اموالهم رحما و لایعطوا منه حقا و آمرهم ان یقللوا علی ذریاتهم و اخوفهم علیهم الضیعة، و اما عن ایمانهم یقول من قبل دینهم فان کانوا علی ضلالة زینتها لهم و ان کانوا علی هدی جهدت علیهم حتّی اخرجهم منه، و اما عن شمائلهم یقول من قبل اللذات و الشهوات یقول الله وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ اِبْلِیسُ ظَنَّهُ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 224]
2- 434.. و اما قوله اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا فالمذءوم المعیب و المدحور المقصّر و قوله «اخْرُجْ مِنْها مَذْؤُمًا مَدْحُورًا» ای ملقی فی جهنم. [تفسیر قمی، ج 1، ص 224]

سوره ی اعراف [7]، آیات 19 تا 25

متن:

وَ یا آدَمُ اسْكُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمینَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَ قالَ ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلَّا اَنْ تَكُونا مَلَكَیْنِ اَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدینَ وَ قاسَمَهُما اِنِّی لَكُما لَمِنَ النَّاصِحینَ فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ ناداهُما رَبُّهُما اَ لَمْ اَنْهَكُما عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَ اَقُلْ لَكُما اِنَّ الشَّیْطانَ لَكُما عَدُوٌّ مُبینٌ قالا رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِی الْاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلی حینٍ قالَ فیها تَحْیَوْنَ وَ فیها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ

لغات:

«دلاهما»از تدلیة الدلو، به معنای فرستادن دلو در چاه است،«غرور»اظهار خیرخواهی و خیانت در باطن است، و «طفق» به معنای جعل و شرع می باشد، و «خصف» به معنای ضم و جمع است، و قول النّبی(صلی الله علیه و آله) «خاصف النعل فی الحجرة» یعنی علی در حجرة کفش خود را پینه می زند، و «مستقر» محل استقرار را گویند، و «متاع» بهره ی عاجل و موقت است.

ترجمه:

و ای آدم!تو و همسرت در بهشت ساکن شوید! و از هر جا که خواستید،بخورید! امّا به این درخت نزدیک نشوید، که از ستم کاران خواهید بود!» (19)

ص: 241

سپس شیطان آن دو را وسوسه کرد، تا آن چه را ازاندام شان پنهان بود، آشکار سازد؛و گفت: «پروردگارتان شما را از این درخت نهی نکرده مگر به خاطر اینکه (اگر از آن بخورید،) فرشته خواهید شد، یا جاودانه (در بهشت) خواهید ماند!» (20) و برای آن ها سوگند یاد کرد که من برای شما از خیرخواهانم. (21) و به این ترتیب، آن ها را با فریب (از مقام شان) فرودآورد. و هنگامی که از آن درخت چشیدند، اندام شان [= عورت شان] بر آنها آشکارشد؛ و شروع کردند به قرار دادن برگ های(درختان)بهشتی بر خود،تا آن را بپوشانند .و پروردگارشان آن ها را نداد داد که: «آیا شما را از آن درخت نهی نکردم؟! و نگفتم که شیطان برای شما دشمن آشکاری است؟!» (22) گفتند: «پروردگارا! ما به خویشتن ستم کردیم! و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی، از زیان کاران خواهیم بود!» (23) فرمود: «(از مقام خویش،) فرود آیید، در حالی که بعضی از شما نسبت به بعض دیگر، دشمن خواهید بود! (شیطان دشمن شماست، و شما دشمن او!) و برای شما در زمین، قرارگاه

و وسیله بهره گیری تا زمان معینی خواهد بود.»(24) فرمود:«در آن[= زمین]زنده می شوید؛ و در آن می میرید؛ و (در رستاخیز) از آن خارج خواهید شد.» (25)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ یَا آدَمُ اسْکُنْ اَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلاَ مِنْ حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ»(1)

علی بن ابراهیم قمّی روایت نموده که از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا بهشت آدم در دنیا بوده و یا در آخرت؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود:

از باغ ستان های دنیا بوده و خورشید و ماه در آن طلوع و غروب می نموده است و اگر از باغ ستان های آخرت می بود، هرگز آدم از آن خارج نمی شد.

ص: 242


1- 435.. سوره ی اعراف، آیه ی 19.

سپس فرمود:

هنگامی که خداوند آدم را در بهشت اسکان داد همه چیز بهشت را بر او مباح نمود جز آن درخت معلوم را چرا که آدم مخلوقی بود نیازمند به امر و نهی و غذا و لباس و خانه و نکاح و ازدواج و جز با توفیق خداوند نمی توانست نفع و زیان خود را درک کند، پس ابلیس نزد او آمد و گفت: «اگر شما از این درخت یعنی شجره ی منهیّه بخورید مَلَک می شوید و تا ابد در این بهشت خواهید ماند؛و اگر نخورید خدا شما را از بهشت اخراج خواهد نمود»سپس برای آنان سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم؛ چنان که خداوند از قول او حکایت نموده و می فرماید: «مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ اِلَّا اَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونَا مِنَ الْخَالِدِینَ * وَ قَاسَمَهُمَا اِنِّی لَکُمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ». پس آدم سخن ابلیس را پذیرفت و آدم و حوّا از آن درخت خوردند؛و همان گونه که خداوندمی فرماید:«فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»به خاطر این گناه لباس های بهشتی از بدن آنان ریخت و شروع کردند با برگ های درختان بهشتی خود را بپوشانند، و خداوند به آنان خطاب نمود: آیا من شما را از خوردن از آن درخت نهی نکردم؟ و آیا به شما نگفتم: شیطان دشمن آشکاری است برای شما؟ پس آدم و حوّا گفتند: «رَبَّنَا ظَلَمْنَا اَنفُسَنَا وَ اِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و خداوند به آنان فرمود: به زمین فرود آیید و همواره بین شما و ابلیس دشمنی خواهد بود و تا مدّت معیّنی [تا قیامت] در روی زمین مستقر و بهره مند خواهید بود، پس آدم بر کوه صفا فرود آمد و به این خاطر آن را کوه صفا گفتند که صفوة الله بر آن فرود آمد، و حوّا بر کوه مروه فرود آمد و به این خاطر او را مروه گفتند که مراه یعنی حوّا بر آن فرود آمد، پس آدم چهل روز

ص: 243

سجده نمود و از فراق بهشت گریه کرد، تا این که جبرییل(علیه السلام) بر او فرود آمد و به او گفت: آیا خدا با قدرت خود تو را نیافرید و از روح خود در تو ندمید؟ و آیا ملائکه را امر نکرد تا به تو سجده کنند؟آدم گفت:آری.جبرییل گفت:آیا به تو امر نکرد که از این درخت نخوری و تو او را معصیت کردی؟!آدم گفت:ابلیس سوگند دروغ برای من خورد [و گفت: من خیرخواه شمایم و من گمان نمی کردم مخلوقی از مخلوقات خدا به دروغ با نام خدا سوگند بخورد!](1)

ص: 244


1- 436.. ثم قال علی بن ابراهیم: حدثنی ابی، رفعه، قال: سئل الصّادق(علیه السلام) عن جنة آدم امن جنان الدنیا کانت، ام من جنان الآخرة؟ B فقال: «کانت من جنان الدنیا، تطلع فیها الشمس و القمر، و لو کانت من جنان الآخرة ما اخرج منها ابدا آدم و لم یدخلها ابلیس». قال: «اسکنه الله الجنة و اتی بجهالة الی الشجرة فاخرجه لانه خلق خلقة لاتبقی الا بالامر و النهی و الغذاء و اللباس و الاکتنان و النکاح، و لایدرک ما ینفعه مما یضره الا بالتوقیف، فجاءه ابلیس، فقال له: انکما اذا اکلتما من هذه الشجرة التی نهاکما الله عنها صرتما ملکین، و بقیتما فی الجنة ابدا، و ان لم تاکلا منها اخرجکما الله من الجنة. و حلف لهما انه لهما ناصح، کما قال الله؟عز؟ حکایة عنه:ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلَّا اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما اِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ فقبل آدم قوله، فاکلا من الشجرة، فکان کما حکی الله فبدت لهما سوءاتهما،وسقط عنهما ما البسهما الله من لباس الجنة واقبلا یستتران بورق الجنة، فناداهما ربهما: اَ لَمْ اَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ اَقُلْ لَکُما اِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبِینٌ فقالا کما حکی الله؟عز؟ عنهما: رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فقال الله لهما: اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْاَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ اِلی حِینٍ قال الی یوم القیامة». قال:«فهبط آدم علی الصفا، و انما سمیت الصفا لان صفوة الله انزل علیها، و نزلت حواء علی المروة،و انما سمیت المروة لان المراة انزلت علیها، فبقی آدم اربعین صباحا ساجدا یبکی علی الجنة، فنزل علیه جبرییل(علیه السلام) فقال: یا آدم، الم یخلقک الله بیده، و نفخ فیک من روحه، و اسجد لک ملائکته؟ قال: بلی. قال: و امرک ان لاتاکل من الشجرة، فلم عصیته؟ قال: یا جبرییل، ان ابلیس حلف لی بالله انه لی ناصح، و ما ظننت ان خلقا یخلقه الله یحلف بالله کاذبا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 522، ح 2]

«فَدَلاَّهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا…»(1)

امام صادق(علیه السلام)نیز می فرماید: پیش از خوردن آدم وحوّا از آن شجره ی منهیّه،عورات آنان بر ایشان آشکار نمی شد، و در داخل بدن شان بود [و چون از آن شجره ی منهیّه خوردند لباس از بدن شان ریخت و عورت شان نیز آشکار شد.](2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: هنگامی که آدم از بهشت خارج شد جبرییل نزد او آمد و گفت: ای آدم! آیا خدا تو را به دست قدرت خود نیافرید؟ و آیا از روح خود در تو ندمید؟ وآیا تورا مسجود ملائکه قرار نداد؟و آیا حوّا را به تو تزویج نکرد؟و آیا تو را دربهشت ساکن ننمود؟ و آیا بهشت را [کلّا] برای تو مباح قرار نداد؟ و آیا به تو نفرمود که از این درخت نخور و تو خوردی و خدای خود را عصیان کردی؟ پس آدم گفت: ای جبرییل! ابلیس برای من به نام خدا سوگند یاد نمود و گفت:من ناصح و خیرخواه تو هستم؛و من گمان نمی کردم احدی از خلق خدا به دروغ به نام خدا سوگند یاد کند.(3)

ص: 245


1- 437.. سوره ی اعراف، آیه ی 22.
2- 438.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنا احمد بن ادریس، قال: حدثنا احمد بن محمّد، عن ابن ابی عمیر، عن بعض اصحابه، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قوله تعالی: بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما، قال: «کانت سوءاتهما لاتبدو لهما فبدت» یعنی کانت داخلة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 523]
3- 439.. و روی عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: لما اخرج الله آدم من الجنة نزل علیه جبرییل(علیه السلام) فقال: یا آدم الیس الله خلقک بیده و نفخ فیک من روحه و اسجد لک ملائکته و زوجک امته حواء و اسکنک الجنة و اباحها لک و نهاک مشافهة ان لاتاکل من هذه الشجرة فاکلت منها و عصیت الله؟ فقال آدم(علیه السلام): یا جبرییل ان ابلیس حلف لی بالله انه لی ناصح فما ظننت ان احدا من خلق الله یحلف بالله کاذبا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 13]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

موسی هنگامی که به خاطر نماز به آسمان عروج نمود از خدا خواست که آدم را ملاقات نماید و چون او را ملاقات کرد گفت: ای آدم آیا خدا تو را [بر خلاف مجرای طبیعی] با دست قدرت خود نیافرید و از روح خود در تو ندمید و ملائکه را نگفت تا به تو سجده کنند و بهشت را برای تو مباح نکرد و تو را درجوار خود جای نداد؟ و آیا با تو از پیش سخن نگفت وتورا تنها از خوردن یک درخت ممنوع نمود و تو صبر نکردی [و از آن درخت خوردی] و به زمین هبوط نمودی و نتوانستی خود را از معصیت خدا حفظ کنی تا این که شیطان تو را فریب داد و از او اطاعت کردی و خود و ما را نیز از بهشت خارج کردی؟! پس آدم به موسی گفت: با پدر خود آدم آرام سخن بگو و به او ارفاق کن همانا پدر تو درباره ی این شجره مهنت هایی کشیده است. سپس گفت: فرزندم! دشمن من [شیطان] با مکر و خدعه سراغ من آمد و سوگند یاد نمود که برای من خیرخواهی می کند و به من گفت: من برای تو ای آدم غصّه مند هستم. گفتم: برای چه؟ او گفت: به خاطر این که با تو انس داشتم و اکنون می خواهی از بهشت خارج شوی! گفتم: راه چاره چیست؟ شیطان گفت: چاره در اختیار توست. سپس گفت: «من تو را به شجره ی خلد و ملک و پادشاهی جاوید راهنمایی می کنم و شما باید از این شجره بخورید تا همانند من همیشه در بهشت باشید» و به دروغ برای من به نام خدا سوگند یاد نمود و گفت: من خیرخواه شمایم؛ سپس گفت: ای موسی من گمان نمی کردم احدی به دروغ به نام خدا سوگند یاد کند و من به سوگند او اطمینان پیدا کردم و این عذر من است که برای تو گفتم، پس تو بگو

ص: 246

بدانم:آیا دربین آن چه بر تو نازل شد نیافتی که خطای من پیش از آن که خلق شوم مطرح بوده است؟موسی گفت:آری زمان بسیار طولانی قبل از خلقت تو این خطا مطرح بوده است. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)سه مرتبه فرمود:آدم با این سخنان برموسی غالب شد. (1)

عبدالله بن سنان گوید: از امام صادق(علیه السلام)سوال شد:آدم و حوّا چه مقدار در بهشت ماندند تا به سبب خطای خود از بهشت خارج شدند؟حضرت(علیه السلام) فرمود:خداوند بعد از زوال ظهر جمعه از روح خود در آدم دمید و سپس همسر او را خلق نمود و ملائکه را فرمود تا بر او سجده کردند و در همان روز آنان را در

ص: 247


1- 440.. عن مسعدة بن صدقة عن ابی عبد الله(علیه السلام) رفعه الی النّبی(صلی الله علیه و آله) ان موسی سال ربه ان یجمع بینه و بین آدم(علیه السلام) حیث عرج الی السماء فی امر الصلوة ففعل فقال له موسی(علیه السلام): یا آدم انت الذی خلقک الله بیده و نفخ فیک من روحه واسجد لک ملائکته واباح لک جنته واسکنک جواره وکلمک قبلا ثم نهاک عن شجرة واحدة فلم تصبر عنها حتّی اهبطت الی الارض بسببها فلم تستطع ان تضبط نفسک عنها حتّی اغراک ابلیس فاطعته، فانت الذی اخرجتنا من الجنة بمعصیتک؟ فقال له آدم: ارفق بابیک یا بنی محنة ما لقی عن امر هذه الشجرة، یا بنی ان عدوی اتانی من وجه المکر و الخدیعة، فحلف لی بالله انه فی مشورته علی لمن الناصحین و ذلک انه قال منتصحا: انی لشانک یا آدم لمغموم! قلت: و کیف؟ قال: قد کنت آنست بک و بقربک منی و انت تخرج مما انت فیه الی ما ستکرهه،فقلت:و ما الحیلة؟فقال:ان الحیلة هو ذا معک، ادلک علی شجرة الخلدوملک لایبلی فکلا منها انت وزوجک فتصیرا معی فی الجنة ابدا من الخالدین،وحلف بالله کاذبا انه لمن الناصحین، و لم اظن یا موسی ان احدا یحلف بالله کاذبا، فوثقت بیمینه، فهذا عذری فاخبرنی یا بنی هل تجد فیما انزل الله الیک ان خطیئتی کائنة من قبل ان اخلق؟ قال له موسی: بدهر طویل، قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) فحج آدم موسی(علیهما السلام)، قال ذلک ثلثا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 14]

بهشت اسکان داد وبه خدا سوگند آدم و حوّا جز شش ساعت در بهشت نبودندو در همین شش ساعت آن خطا را انجام دادند و خداوند پس از غروب خورشید آنان را از بهشت اخراج نمود و شب را بیرون بهشت به سر بردند تا صبح فرا رسید و خداوند قصّه آنان را در این آیات بیان نموده، سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: آدم هنگامی که شروع به خوردن آن شجره کرد به یاد نهی خداوند افتاد و پشیمان شد و خواست که از شجره دور شود، پس آن شجره سر او را گرفت و به خود کشید و گفت: چرا قبل از این از من دور نشدی ؟!.(1)

علی بن محمّدجهم گوید:واردمجلس مامون شدم ودیدم مامون به حضرت رضا علیه السلام ) می گوید: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیا شما نمی گویید: پیامبران خدا معصوم اند؟ امام(علیه السلام) فرمود: آری چنین است. مامون گفت: پس معنای آیه «وَ عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود: خداوند به آدم(علیه السلام) فرمود: «اسْکُنْ اَنتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ» و به آنان اشاره نمود

ص: 248


1- 441.. عن عبد الله بن سنان قال: سئل ابو عبد الله(علیه السلام) و انا حاضر: کم لبث آدم و زوجته فی الجنة حتّی اخرجتهما منها خطیئتهما؟ فقال: ان الله تبارک و تعالی نفخ فی آدم روحه بعد زوال الشمس من یوم الجمعة ثم برا زوجته من اسفل اضلاعه، ثم اسجد له ملائکته و اسکنه جنته من یومه ذلک، فوالله ما استقر فیها الا ست ساعات من یومه ذلک حتّی عصی الله،فاخرجهما الله منها بعد غروب الشمس وما باتا فیها،و صیرا بفناء الجنة حتّی اصبحا، «فبدت لهما سوآتهما و ناداهُما رَبُّهُما اَ لَمْ اَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ» فاستحیی آدم من ربه و خضع و قال: «ربنا ظلمنا انفسنا و اعترفنا بذنوبنا فاغفر لنا» قال الله لهما: اهبطا من سماواتی الی الارض فانه لایجاورنی فی جنتی عاص و لافی سماواتی، ثم قال ابو عبد الله(علیه السلام): ان آدم(علیه السلام) لما اکل من الشجرة ذکر ما نهاه الله عنها فندم، فذهب لیتنحی من الشجرة فاخذت الشجرة براسه فجرته الیها، و قالت له: ا فلا کان فراقی من قبل ان تاکل منی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 14، ح 40]B

که به شجره ی گندم نزدیک نشوند و نگفت که از آن و امثال آن نخورند و آنان به آن شجره نزدیک نشدند و چون شیطان آنان را وسوسه نمود و گفت: «خدا شما را از این شجره نهی نکرده بلکه شما را از نزدیک شدن به غیر آن نهی کرده و از خوردن آن ها نیز شما را نهی نکرده و اگر بخورید ملک می شوید و در بهشت جاوید می مانید». و آدم و حوّا تا آن ساعت ندیده بودند کسی به دروغ سوگند به نام خدا بخورند از این رو به سوگند شیطان اطمینان پیدا کردند و این قبل از نبوّت و پیامبری آدم(علیه السلام) بود و از گناهان کبیره ای نبود که به سبب آن مستحق دخول در دوزخ شوند بلکه از صغائر موهوبه ای بود که قبل از نزول وحی بر پیامبران جایز بود و چون خداوند آدم را به پیامبری برگزید آدم معصوم بود و هیچ گناه کبیره و صغیره ای انجام نداد چنان که خداوند می فرماید: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی» و در قول دیگری می فرماید: «اِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْرَاهِیمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ».(1)

ص: 249


1- 442.. فی عیون الاخبار فی باب ذکر مجلس الرّضا(علیه السلام) عند المامون فی عصمة الانبیاء(علیهم السلام)، حدثنا تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی رضی الله عنه قال: حدثنی ابی عن حمدان بن سلیمان النیسابوری عن علی بن محمّد بن الجهم قال: حضرت مجلس المامون و عنده الرّضا(علیه السلام) فقال له المامون: یا ابن رسول الله الیس من قولک: ان الانبیاء معصومون؟ قال: بلی، قال فما معنی قول الله؟عز؟ «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی» قال(علیه السلام): ان الله تعالی قال لادم(علیه السلام): اسْکُنْ اَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُما وَ لاتَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ و اشار لهما الی شجرة الحنطة فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمِینَ و لم یقل و لاتاکلا من هذه الشجرة و لامما کان من جنسهما فلم تقربا تلک الشجرة و انما اکلا من غیرها لما ان وسوس الشیطان الیهما و قال ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ و انما نهیکما ان تقربا غیرها و لم ینهکما عن الاکل منها اِلَّا اَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ اَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ وَ قاسَمَهُما اِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِینَ و لم یکن آدم و حوا شاهدا قبل ذلک من یحلف بالله کاذبا فدلیهما بغرور فاکلا منها ثقة بیمینه بالله و کان ذلک من آدم قبل النبوة، و لم یکن ذلک بذنب کبیر استحق به دخول النار، و انما کان من الصغائر الموهوبة التی تجوز علی الانبیاء قبل نزول الوحی علیهم، فلما اجتباه الله تعالی و جعله نبیا کان معصوما لایذنب صغیرة و لاکبیرة، قال الله تعالی: «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدی» و قال؟عز؟: «اِنَّ اللهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ اِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 11، ح 34]B

سوره ی اعراف [7]، آیات 26 تا 28

متن:

یا بَنی آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْكُمْ لِباسًا یُواری سَوْآتِكُمْ وَ ریشًا وَ لِباسُ التَّقْوی ذلِكَ خَیْرٌ ذلِكَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ یا بَنی آدَمَ لایَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطانُ كَما اَخْرَجَ اَبَوَیْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ یَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِیُرِیَهُما سَوْآتِهِما اِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَ قَبیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاتَرَوْنَهُمْ اِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطینَ اَوْلِیاءَ لِلَّذینَ لایُؤْمِنُونَ وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ اَمَرَنا بِها قُلْ اِنَّ اللهَ لایَاْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ

لغات:

«هرچیز قابل پوشیدن را لباس گویند،و نیز پوست و چیزهای دیگری که به وسیله آن ها اطاق پوشیده می شود را لباس گویند مانند ثوب کعبه، و آن از لبس یلبس لبسا و لباسا است و «ریش و اثاث» متاع خانه و اثاثیه آن است مانند فرش و غیره، و بعضی گفته اند: ریش وسائل زیبا را گویند مانند ریش طائر،و ریاش لباس ظاهر را گویند،و«فتنه»به معنای ابتلا و امتحان است، و قلب فاتن یعنی قلب مفتون، و «قبیل» به معنای جماعت است، و اگر از یک پدر و مادر باشند به آنان قبیلة گویند.

ص: 250

ترجمه:

ای فرزندان آدم!لباسی برای شما فرستادیم که اندام شما را می پوشاند و مایه زینت شماست امّا لباس پرهیزگاری بهتر است! این ها (همه) از آیات خداست، تا متذکّر (نعمت های او) شوند!(26)ای فرزندان آدم!شیطان شما را نفریبد، آن گونه که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد،و لباسشان را از تنشان بیرون ساخت تا عورت شان را به آن ها نشان دهد چه این که او و همکارانش شما را می بینند از جایی که شما آن ها را نمی بینید (امّا بدانید) ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند! (27) و هنگامی که کار زشتی انجام می دهند می گویند: «پدران خود را بر این عمل یافتیم و خداوند ما را به آن دستور داده است!»بگو:«خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی دهد! آیا چیزی به خدا نسبت می دهید که نمی دانید؟!» (28)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ لِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ…»(1)

در روایت ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود: مقصود از لباس همین لباسی است که شما می پوشید؛ و مقصود از «ریاش» مال و اسباب زندگی است؛ و مقصود از «لباس تقوا» عفاف و پاکدامنی است و انسان عفیف عورتش ظاهر نمی شود گرچه عاری از لباس باشد؛ و انسان فاجر عورتش ظاهر است گرچه لباس پوشیده باشد، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لِبَاسُ التَّقْوَیَ ذَلِکَ خَیْرٌ» یعنی عفاف و پاکدامنی بهتر از لباس ظاهری است. «ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ».(2)

ص: 251


1- 443.. سوره ی اعراف، آیه ی 26.
2- 444.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: «یا بَنِی آدَمَ قَدْ اَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباسًا یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشًا» فاما اللباس فالثیاب التی تلبسون، و امّا الریاش فالمتاع و المال، و امّا لباس التقوی فالعفاف، ان العفیف لاتبدو له عورة و ان کان عاریا من الثیاب، و الفاجر باد العورة و ان کان کاسیا من الثیاب، یقول الله: و لِباسُ التَّقْوی ذلِکَ خَیْرٌ یقول: و العفاف خَیْرٌ ذلِکَ مِنْ آیاتِ اللهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 15، ح 44]B

و در حدیث اربعماه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود [چهارصد چیز را] تعلیم نمود و فرمود: لباس پنبه ای بپوشید که آن لباس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و آن حضرت لباسی که از جنس مو و پشم بود نمی پوشید مگر از روی ناچاری و فرمود: خداوند جمیل و زیباست و زیبایی را دوست می دارد؛ و دوست دارد که اثر نعمت خود را بر بنده اش ببیند.(1)

امّ درداء گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که سلامت بدن داشته باشد؛ و خانواده اش درامنیّت وامان باشند؛و قوت روز خود را داشته باشد؛ همه نعمت های دنیا را به دست آورده است. سپس فرمود: ای فرزند آدم تو را از دنیا به اندازه ای که شکمت سیر شود و بدنت پوشیده شود کافی است و اگر خانه ای داشته باشی که تو را حفظ کند و مرکبی داشته باشی که بر آن سوار شوی زندگی بسیار خوبی داشته ای و اگر توانی کار خیری انجام ده و بیش از این ها برای تو حساب یا عذاب خواهد داشت.(2)

ص: 252


1- 445..فی کتاب الخصال فیما علم امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصحابه من الاربعمائة باب: البسوا ثیاب القطن فانها لباس رسول الله(صلی الله علیه و آله) و لم یکن یلبس الشعر و الصوف الا من علة، و قال: ان الله تعالی جمیل یحب الجمال و یحب ان یری اثر نعمته علی عبده. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 15، ح 45]
2- 446.. عن ام الدرداء قالت: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) من اصبح معافی فی جسده آمنا فی سربه عنده قوت یومه فکانما حیزت له الدنیا، یا ابن آدم یکفیک من الدنیا ما سد جوعتک و واری عورتک فان یکن لک بیت یکنک فذاک و ان یکن لک دابة ترکبها فبخ بخ، و الخیر و ما الخیر! و ما بعد ذلک حساب علیک او عذاب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 15، ح 46]

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

پوشیدن لباس سیاه مکروه است، جز عمامه و کفش و عبا.(1)

امام صادق(علیه السلام)از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:

پنج چیز را تا آخر عمر ترک نخواهم نمود: 1. غذا خوردن روی زمین با غلامان، 2. سوار شدن بر الاغ همراه با دیگری، 3. دوشیدن شیر بز با دست خود، 4. پوشیدن لباس پشمین، 5. سلام کردن بر بچّه ها، و چنین می کنم تا بعد از من این کارها سنّت شود.(2)

«وَ اِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءنَا وَ اللّهُ اَمَرَنَا بِهَا…»(3)

محمّد بن منصور گوید:از امام [صادق](علیه السلام)درباره ی این آیه سوال کردم. فرمود:

آیا تو کسی را دیده ای که گمان کند خدا مردم را امر به زنا و شرابخواری و امثال این محرمات کرده باشد؟

گفتم: هرگز؛ فرمود: آیا می دانی این فاحشه ای که ادعا می کنند خدا برای آنان حلال کرده چیست؟

گفتم: خدا و ولیّ او آگاه ترند. فرمود:

این آیه مربوط به پیشوایان ظلم و ستم کاران است که ادّعا می کنند خدا آنان

ص: 253


1- 447.. عن احمد بن ابی عبد الله البرقی باسناده یرفعه الی ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): یکره السواد الا فی ثلثة: العمامة و الخف و الکساء. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 16]
2- 448.. عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سمعت ابی یحدث عن ابیه عن جده(علیهم السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):خمس لاادعهن حتّی الممات: الاکل علی الحضیض مع العبید، و رکوب الحمار مردفا،و حلب المعز (العنز خ ل) بیدی، و لبس الصوف، و التسلیم علی الصبیان لیکون سنة من بعدی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 16، ح 48]
3- 449.. سوره ی اعراف، آیه ی 28.

را امر نموده که پیشوای مردم باشند، و هرگز خدا چنین امری نکرده و مردم نیز حق ندارند ولایت آنان را بپذیرند و در این آیه خداوند سخن آنان را ردّ نموده و می فرماید: «آنان تهمت به خدای خود می زنند» و پیشوایی آنان را فاحشه نامیده است.(1)

علی بن ابراهیم گوید:

این آیه درباره ی بت پرستان است که می گفتند:پدران ما چنین بودند وخداوند ما را به پرستش بت امر کرده است و خداوند سخن آنان را در این آیه رد نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)می فرماید: به آنان بگو: «اِنَّ اللهَ لا یَاْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ» .(2)

ص: 254


1- 450.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن احمدبن محمّد عن الحسین بن سعید عن ابی وهب عن محمّد بن منصور قال: سئلته عن قول الله؟عز؟: وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ اَمَرَنا بِها قُلْ اِنَّ اللهَ لایَاْمُرُ بِالْفَحْشاءِ اَ تَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ قال: فقال: هل رایت احدا زعم ان الله امر بالزنا و شرب الخمر و شی ء من هذه المحارم؟ فقلت: لاقال: ما هذه الفاحشة التی یدعون ان الله امرهم بها؟قلت: الله اعلم و ولیه،فقال:فان هذا فی ائمة الجورادّعوا ان الله امرهم بالایتمام بقوم لم یامرهم الله بالایتمام بهم، فرد الله ذلک علیهم، فاخبر انهم قد قالوا علیه الکذب و سمی ذلک منهم فاحشة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 17، ح 51]
2- 451.. و اما قوله وَ اِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللهُ اَمَرَنا بِها قال الذین عبدوا الاصنام،فرد الله علیهم فقال قُلْ لهم اِنَّ اللهَ لایَاْمُرُبِالْفَحْشاءِ اَتَقُولُونَ عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ. [تفسیر قمی، ج 1، ص 226]

سوره ی اعراف [7]، آیات 29 تا 30

متن:

قُلْ اَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ اَقیمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ كَما بَدَاَكُمْ تَعُودُونَ فَریقًا هَدی وَ فَریقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلالَةُ اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللهِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ

لغات:

اصل قسط به معنای عدول است،و اگر عدول به حق باشد عدل است چنان که خداوند می فرماید: «انّ الله یحب المقسطین» و اگر عدول به باطل باشد جور است، چنان که خداوند می فرماید: «و امّا القاسطون فکانون لجهنم حطبا» و «اخلاص» به معنای عیب زدایی است و «اخلاص دین لله» خالص کردن عبادت است برای خدا، و «بداء» شروع و ابتدای کار است و عود انجام مرد آن است، و «فریق» به معنای جماعت است، و «یحسبون» به معنای یظنون است.

ترجمه:

بگو:«پروردگارم امر به عدالت کرده است و توجّه خویش را در هر مسجد(و به هنگام عبادت)به سوی او کنید!و او را بخوانید،در حالی که دین(خود)را برای او خالص گردانید! (و بدانید)همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمی گردید! (29) جمعی را هدایت کرده و جمعی (که شایستگی نداشته اند،) گم راهی بر آن ها مسلّم شده است. آن ها (کسانی هستند که) شیاطین را به جای خداوند، اولیای خود انتخاب کردند و گمان می کنند هدایت یافته اند! (30)

ص: 255

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«وَ اَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

یعنی در هر مسجدی نماز می خوانید صورت های خود را به طرف مسجد الحرام قرار بدهید.(2)

و در سخن دیگری فرمود:

یعنی توجّه خود را در هر مسجدی به[اطاعت از]امامان خود کنید.[نه به بُت ها وطاغوت ها. ](3)

«کَمَا بَدَاَکُمْ تَعُودُونَ * فَرِیقًا هَدَی وَ فَرِیقًا حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ…»(4)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

یعنی خداوند آنان را هنگامی که خلق کرد مومن و کافر و شقیّ و سعید خلق

ص: 256


1- 452.. سوره ی اعراف، آیه ی 29.
2- 453.. الشیخ فی (التهذیب): باسناده عن علی بن الحسن الطاطری، عن ابن ابی حمزة، عن ابن مسکان، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سالته عن قول الله؟عز؟: وَ اَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ، قال: «هذه القبلة». العیّاشی: عن ابی بصیر، عن احدهما(علیهما السلام)، فی قول الله: وَ اَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ، قال: «هو الی القبلة». عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم، عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام)، فی قوله: وَ اَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ، قال: «مساجد محدثة، فامروا ان یقیموا وجوههم شطر المسجد الحرام». [تفسیر برهان، ج 2، ص 527، ح 2]
3- 454..عن الحسین بن مهران، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قوله: وَ اَقِیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ، قال: «یعنی الائمة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 528، ح 7]
4- 455.. سوره ی اعراف، آیه ی 30.

نمود و[با اختیار و انتخاب خود] همان گونه به قیامت باز خواهند گشت…(1)

«اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیَاطِینَ اَوْلِیَاء مِن دُونِ اللهِ وَ یَحْسَبُونَ اَنَّهُم مُّهْتَدُونَ»(2)

در ذیل حدیث سابق امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آنان قدریّه[یعنی جبریّه و خوارج]اندکه می گویند:تقدیری برای ما نشده است و گمان می کنند که خود قادر بر هدایت و گم راهی هستند و آنان مجوس این امّت می باشند. سپس فرمود: این دشمنان خدا دروغ می گویند، چرا که مشیّت و قدرت از آن خداوند است ….(3)

و در سخن دیگری فرمود:

آنان شیاطین را اولیای خود برگزیدند وخدا وائمّه حق را اولیای خود قرار ندادندو گمان کردند که هدایت شده اند.(4)

ص: 257


1- 456.. القمی عن الباقر(علیه السلام) فی هذه الآیة خلقهم حین خلقهم مومنًا و کافرًا و شقیًّا و سعیدًا و کذلک یعودون یوم القیامة مهتد و ضالّ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 188]
2- 457.. سوره ی اعراف، آیه ی 30.
3- 458..القمیّ و کانّه تمام الحدیث السابق و هم القدریة الذین یقولون لاقدر و یزعمون انهم قادرون علی الهدی و الضلال و ذلک الیهم ان شاءوا اهتدوا و ان شاءوا ضلّوا و هم مجوس هذه الامّة و کذب اعداء اللَّه المشیئة و القدرة للَّه کما بداهم یعودون من خَلَقَه شقیًّا یوم خلقه کذلک یعود الیه و من خَلَقَه سعیدًا یوم خَلَقَه کذلک یعود الیه سعیدًا قال رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) الشقیّ من شِقی فی بطن امّه و السّعید من سعد فی بطن امّه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 188]
4- 459.. و فی العلل عنه(علیه السلام) اِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّیاطِینَ اَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ اللهِ یعنی ائمّة دون ائمّة الحقّ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 189]

سوره ی اعراف [7]، آیات 31 تا 34

متن:

یا بَنی آدَمَ خُذُوا زینَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفینَ قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللهِ الَّتی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اَنْ تُشْرِكُوا بِاللهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ اَنْ تَقُولُوا عَلَی اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ وَ لِكُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لایَسْتَاْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ

لغات:

«تحریم» منع از فعل است، و ضد آن تحلیل است، و تحلیل اطلاق در فعل است، و اصل تحریم به معنای منع است، و محروم به معنای ممنوع است، و «فواحش» جمع فاحشة به معنای اقبح قبائح است، و فاحشة از کبائر است و«بغی» ظلم و سرکشی می باشد، و باغی طالب ریاست است با قهر و غلبه بدون حق.

ترجمه:

ای فرزندان آدم! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد، با خود بردارید! و (از نعمت های الهی) بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمی دارد! (31) بگو: «چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خود آفریده، و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است؟!»بگو:«این ها در زندگی دنیا، برای کسانی است که ایمان آورده اند (اگر چه دیگران نیز با آن ها مشارکت دارند ولی) در قیامت، خالص

ص: 258

(برای مومنان)خواهد بود.» این گونه آیات(خود)را برای کسانی که آگاهند،شرح می دهیم! (32) بگو: «خداوند، تنها اعمال زشت را، چه آشکار باشد چه پنهان، حرام کرده است و (همچنین) گناه و ستم بناحق را و این که چیزی را که خداوند دلیلی برای آن نازل نکرده، شریک او قرار دهید و به خدا مطلبی نسبت دهید که نمی دانید.»(33) برای هر قوم و جمعیّتی، زمان و سرآمد (معیّنی) است و هنگامی که سرآمد آن ها فرا رسد، نه ساعتی از آن تاخیر می کنند، و نه بر آن پیشی می گیرند. (34)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ…»(1)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

روایت شده که در عید فطر و قربان و جمعه غسل کنید و لباس سفید بپوشید.و نیز روایت شده که برای هر نمازی موهای خود را شانه کند.(2)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

یکی از زینت ها، شانه کردن مو هنگام نمازهاست.(3)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

یعنی لباس های زیبای خود را برای نمازهای جمعه و اعیاد بپوشید.(4)

ص: 259


1- 460.. سوره ی اعراف، آیه ی 31.
2- 461.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: یا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ قال: فی العیدین و الجمعة یغتسل و یلبس ثیابا بیاضا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 18، ح 61]
3- 462.. فی من لایحضره الفقیه و سئل ابو الحسن الرّضا(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال: من ذلک التمشط عند کل صلوة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 19]
4- 463.. فی الکافی محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد بن عیسی عن الحسین بن سعید عن فضالة بن ایوب عن ابن سنان عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟ «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال: فی العیدین و الجمعة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 20، ح 70]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

موهای خود را شانه کنید تا زیبا شود و روزی شما برسد و حاجت شما برآورده شود و آب کمر شما افزوده شود و بلغم از شما برطرف گردد؛ سپس فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از زیر محاسن به بالا چهل مرتبه شانه می زد و از بالا به پایین هفت مرتبه شانه می زد و می فرمود: این عمل ذهن و فکر را قوی می کند و بلغم را قطع می نماید.(1)

و نیز امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگام ملاقات و زیارت هر امامی غسل کند.(2)

امام حسن(علیه السلام)همواره هنگام نماز بهترین لباس خود را می پوشیدومی فرمود:خداوند جمیل است و جمال و زیبایی را دوست می دارد و من برای خدای خود زینت می کنم، چرا که او فرموده است: «خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ» و من دوست دارم بهترین لباس خود را برای او بپوشم.(3)

ص: 260


1- 464.. فی کتاب الخصال عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله تعالی: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال تمشطوا فان التمشط یجلب الرزق و یحسن الشعر و ینجز الحاجة و یزید فی ماء الصلب و یقطع البلغم و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یسرح تحت لحیته اربعین مرة و من فوقها سبع مرات، و یقول انه یزید فی الذهن و یقطع البلغم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 19، ح 64]
2- 465.. عن الحسین بن مهران عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» قال: یعنی الائمة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 19، ح 66]
3- 466.. عن خثیمة بن ابی خثیمة قال: کان الحسن بن علی(علیهما السلام) اذا قام الی الصلوة یلبس اجود ثیابه، فقیل له: یا ابن رسول الله(صلی الله علیه و آله) تلبس اجود ثیابک؟ فقال: ان الله جمیل یحب الجمال، فاتجمل لربی و هو یقول: «خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ» فاحب ان البس اجود ثیابی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 19، ح 67]

«و کُلُواْ وَ اشْرَبُواْ وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اسراف از بین بردن مال و ضرر زدن به بدن است.راوی گوید: گفتم: اقتار[و سخت گیری] چیست؟ فرمود: خوردن نان و نمک است اگر تو بر غیر آن توان داشته باشی. گفتم: اقتصاد و میانه روی چیست؟ فرمود: خوردن نان و گوشت و [خوردن نان] و شیر و نان و سرکه و روغن که یک بار از این بخوری و یک بار از آن.(2)

سلیمان بن صالح گوید:به امام صادق(علیه السلام) گفتم: کم ترین درجه اسراف چیست؟

حضرت(علیه السلام) فرمود:

این است که لباس آبروی خود را برای کار بپوشی و باقیمانده ظرف آب خود را بریزی و خرمای خود را بخوری و هسته آن را به این سو و آن سو پرت کنی.(3)

ص: 261


1- 467.. سوره ی اعراف، آیه ی 31.
2- 468.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، و عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد، جمیعا عن عثمان بن عیسی، عن اسحاق بن عبد العزیز، عن بعض اصحابه، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، انه قال له: انا نکون فی طریق مکة فنرید الاحرام فنطلی، و لایکون معنا نخالة نتدلک بها من النورة، فنتدلک بالدقیق، و قد دخلنی من ذلک ما الله اعلم به؟ فقال: «امخافة الاسراف؟» قلت: نعم. فقال: «لیس فیما اصلح البدن اسراف، انی ربما امرت بالنقی فیلت بالزیت، فاتدلک به، انما الاسراف فیما افسد المال و اضر بالبدن». قلت: فما الاقتار؟ قال: «اکل الخبز و الملح و انت تقدر علی غیره». قلت: فما القصد؟ قال: «الخبز و اللحم و اللبن و الخل و السمن، مرة هذا، و مرة هذا».[تفسیر برهان، ج 2، ص 532، ح 16]
3- 469.. و عنه: عن محمّد بن یحیی، عن محمّد بن الحسین، عن محمّد بن اسماعیل بن بزیع، عن صالح بن عقبة، عن سلیمان بن صالح، قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): ادنی ما نهی عن حد الاسراف؟ B فقال: «ابذالک ثوب صونک، و اهراقک فضل انائک، و اکلک التمر و رمیک النوی ها هنا و ها هنا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 532، ح 17]

اسحاق بن عمّار گوید:به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا مومن ده لباس داشته باشد اسراف است؟ فرمود: اسراف نیست. گفتم: بیست لباس؟ فرمود: اسراف نیست. گفتم: سی

لباس؟ فرمود: اسراف نیست، و اسراف این است که تو لباس آبروی خود را به جای لباس

کار خود بپوشی.(1)

ابان بن تغلب گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

آیا تو گمان می کنی خداوند به کسانی که مال داده از کرامت آنان بوده؟ و به کسانی که مال نداده آنان را ناچیز شمرده؟! نه چنین نیست، ولکن مال، مال الله است و خداوند به هر کس می دهد امانتی است به دست او تا به اندازه بخورد و به اندازه بیاشامد و به اندازه بپوشد و به اندازه ازدواج کند و به اندازه مرکب تهیّه نماید و بقیّه را صرف فقرای مومنین نماید و غبار فقر را از آنان بزداید و اگر چنین کند آن چه می خورد حلال است و آن چه می آشامد حلال است و آن چه سوار می شود حلال است و آن چه صرف ازدواج می کند حلال است؛ و اگر جز این کند برای او حرام خواهد بود. سپس فرمود: «وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ» تا این که فرمود:آیا تو گمان می کنی خدا مالی را به کسی بدهد و او را مجاز بداند که اسبی به قیمت ده هزار درهم خریداری کند در حالی که یک اسب بیست درهمی او

ص: 262


1- 470.. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن الجامورانی، عن الحسن بن علی بن ابی حمزة، عن سیف بن عمیرة، عن اسحاق بن عمار، قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): یکون للمؤمن عشرة اقمصة؟ قال: «نعم». قلت: عشرون؟ قال: «نعم». قلت: ثلاثون؟ قال: «نعم، لیس هذا من السرف، انما السرف ان تجعل ثوب صونک ثوب بذلک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 532، ح 18]

را کفایت می کند؟و یا کنیزی را به قیمت هزار دینار بخرد در حالی که یک کنیز بیست دیناری او را کفایت می نماید؟ سپس فرمود: «وَ لَا تُسْرِفُواْ اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ.»(1)

و درباره ی اسراف در خوردن و آشامیدن نیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هیچ چیزی نزد خداوند مبغوض تر از شکم پر نیست.(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

ابوجحیفه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و [چون زیاد خورده بود] آروغ زد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: «جلوی آروغ خود را بگیر، چرا که هر کس در دنیا زیاد پرخوری کرده باشد در قیامت زیاد گرسنه خواهد بود» و پس از آن ابوجحیفة تا زنده بودشکم خود را سیر نکرد.(3)

ص: 263


1- 471.. العیّاشی: عن ابان بن تغلب، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): «ا تری الله اعطی من اعطی من کرامته علیه، و منع من منع من هوان به علیه؟! لا، و لکن المال مال الله یضعه عند الرجل ودائع، و جوز لهم ان یاکلوا قصدا، و یشربوا قصدا، و یلبسوا قصدا، و ینکحوا قصدا، و یرکبوا قصدا، و یعودوا بما سوی ذلک علی فقراء المؤمنین، و یلموا به شعثهم، فمن فعل ذلک کان ما یاکل حلالا، و یشرب حلالا، و یرکب حلالا، و ینکح حلالا، و من عدا ذلک کان علیه حراما ثم قال وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ ا تری الله ائتمن رجلا علی مال خول له ان یشتری فرسا بعشرة آلاف درهم و یجزیه فرس بعشرین درهما؟! و یشتری جاریة بالف دینار و تجزیه جاریة بعشرین دینارا؟! و قال: وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 532]
2- 472.. فی عیون الاخبار عن الرّضا(علیه السلام) باسناده قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): لیس شی ء ابغض علی الله من بطن ملئان. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 20، ح 71]
3- 473.. و باسناده قال: قال علی بن ابی طالب(علیه السلام) اتی ابو جحیفة النّبی(صلی الله علیه و آله) و هو یتجشا فقال: اکفف جشاک، فان اکثر الناس فی الدنیا شبعا اکثرهم جوعا یوم القیمة قال: فما ملاء ابو جحیفة بطنه من طعام حتّی لحق بالله تعالی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 20، ح 72]

در روایتی آمده که زنی از پرخوری زشت رو شده بود و شوهر او می خواست او را طلاق

بدهد،و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

پرخوری مکن تا زیبایی صورت تو باز گردد و آن زن به دستور آن حضرت عمل نمود و زیبایی او بازگشت.(1)

«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِیَ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ…»(2)

محمّد بن ابی نصر گوید: حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود:

… تو درباره ی لباس خشن و درشت چه می گویی؟ گفتم: به من رسیده که امام حسن(علیه السلام) لباس خشن می پوشیده و امام صادق(علیه السلام) نیز لباس تازه ای را می فرمود: در آب فرو ببرند [تا کهنه شود] و سپس می پوشید. پس حضرت رضا(علیه السلام) به من فرمود: لباس نو و زیبا بپوش وخود را آراسته کن،همانا علی بن الحسین(علیه السلام)همواره لباس زیبا و جبّه خزّ به قیمت پانصد درهم می خرید و می پوشید و نیز مطرف خزّ [یعنی جامه خزّ] به قیمت پنجاه دینار می خرید و در زمستان می پوشید و چون زمستان می گذشت آن را می فروخت و صدقه می داد.سپس این آیه را تلاوت نمود «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِیَ اَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الْطَّیِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ.»(3)

ص: 264


1- 474.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی عمر بن علی عن ابیه علی بن ابی طالب ان النّبی(صلی الله علیه و آله) قال: مر اخی عیسی(علیه السلام) بمدینة و فیها رجل و امراة یتصایحان فقال: ما شانکما؟ فقال: یا نبی الله هذه امراتی و لیس بها باس صالحة و لکنی احب فراقها،قال: فاخبرنی علی کل حال ما شانها؟قال:هی خلقة الوجه من غیر الکبر قال لها: یا امراة ا تحبین ان یعود ماء وجهک طریا؟ قالت: نعم، قال لها: اذا اکلت فایاک ان تشبعی لان الطعام اذا تکاثر علی الصدر فزاد فی القدر ذهب ماء الوجه ففعلت ذلک فعاد وجهها طریا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 20، ح 75]
2- 475.. سوره ی اعراف، آیه ی 32.
3- 476.. محمّد بن عبد الله بن جعفر الحمیری: عن احمد بن محمّد،عن احمد بن محمّد بن ابی نصر، عن الرّضا(علیه السلام) فی حدیث طویل الی ان قال: قال لی: «ما تقول فی اللباس الخشن؟» فقلت: بلغنی ان الحسن(علیه السلام) کان یلبس، و ان جعفر بن محمّد(علیهما السلام) کان یاخذ الثوب الجدید فیامر به فیغمس فی الماء. B فقال لی: «البس و تجمل، فان علی بن الحسین(علیهما السلام) کان یلبس الجبة الخز بخمس مائة درهم، و المطرف الخز بخمسین دینارا فیشتو فیه، فاذا خرج الشتاء باعه و تصدق بثمنه، و تلا هذه الآیة: قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 536، ح 9]

امیرالمؤمنین(علیه السلام)در نامه خود به محمّد بن ابی بکر هنگامی که او را والی مصر قرار داد چنین نوشت:

«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ… وَ اعْلَمُوا یَا عِبَادَ اللَّهِ! اَنَ الْمُتَّقِینَ حَازُوا عَاجِلَ الْخَیْرِ وَ آجِلَهُ،

شَارَکُوا اَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ وَ لَمْ یُشَارِکْهُمْ اَهْلُ الدُّنْیَا فِی آخِرَتِهِمْ، اَبَاحَهُمُ اللهُ مِنَ الدُّنْیَا مَا کَفَاهُمْ وَ بِهِ اَغْنَاهُمْ، قَالَ اللهُ عَزَّ اسْمُهُ (قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللهِ الَّتِی اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ) سَکَنُوا الدُّنْیَا بِاَفْضَلِ مَا سُکِنَتْ وَ اَکَلُوهَا بِاَفْضَلِ مَا اُکِلَتْ، شَارَکُوا اَهْلَ الدُّنْیَا فِی دُنْیَاهُمْ فَاَکَلُوا مَعَهُمْ مِنْ طَیِّبَاتِ مَا یَاْکُلُونَ وَ شَرِبُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا یَشْرَبُونَ وَ لَبِسُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَلْبَسُونَ وَ سَکَنُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَسْکُنُونَ وَ تَزَوَّجُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَتَزَوَّجُونَ وَ رَکِبُوا مِنْ اَفْضَلِ مَا یَرْکَبُونَ اَصَابُوا لَذَّةَ الدُّنْیَا مَعَ اَهْلِ الدُّنْیَا وَ هُمْ غَدًا جِیرَانُ اللَّهِ، یَتَمَنَّوْنَ عَلَیْهِ فَیُعْطِیهِمْ مَا تَمَنَّوْهُ وَ لَا یَرُدُّ لَهُمْ دَعْوَةً وَ لَا یَنْقُصُ لَهُمْ نَصِیبًا مِنَ اللَّذَّةِ، فَاِلَی هَذَا یَا عِبَادَ اللهِ یَشْتَاقُ اِلَیْهِ مَنْ کَانَ لَهُ عَقْلٌ وَ یَعْمَلُ لَهُ بِتَقْوَی اللهِ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللَّهِ….»(1)

مولّف گوید:

از روایات استفاده می شود که ائمّه و پیامبران(علیهم السلام) اگر حکومت به دست آنان بوده

ص: 265


1- 477.. تفسیر برهان، ج 2، ص 536، ح 10.

مطابق ضعیف ترین مردم زندگی می کرده اند و اگر حکومت به دست طاغوت ها بوده درظاهر عزّت خود را مقابل مردم و طرفداران حاکم وقت حفظ نموده و با بهترین لباس و مرکب و زیور بین مردم می آمده اند از این رو امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: خداوند از ائمّه عدل پیمان گرفته که مطابق ضعیف ترین مردم زندگی کنند تا سختی فقر بر فقرا آسان شود. امّا زمانی که حکومت در اختیار طاغوت ها بوده مانند زمان امام صادق و امام سجّادو…به خاطر این که خدا برای مومن عزّت می خواهد، نه ذلّت، آنان آبروی خود را حفظ کرده اند وگرنه قناعت و زهد همواره نیکوست.

«قُلْ اِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الاِثْمَ وَ الْبَغْیَ…»(1)

علیّ بن یقطین گوید: امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» زنای آشکار و پرچم های زن های فاحشه است که در زمان جاهلیّت بر بام خانه های خود بالا می برده اند؛ و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» ازدواج با زن پدر است که قبل از بعثت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اگر کسی می مرده و همسری از او باقی می مانده فرزند او با همسر پدر خود که مادر او نبوده ازدواج می کرده و خداوند این عمل را حرام نموده است و مقصود از «اثم» شراب می باشد.(2)

ص: 266


1- 478.. سوره ی اعراف، آیه ی 33.
2- 479.. و عنه: عن ابی علی الاشعری، عن بعض اصحابنا، و علی بن ابراهیم، عن ابیه، جمیعا، عن الحسن بن علی بن ابی حمزة، عن ابیه عن علی بن یقطین، عن ابی الحسن(علیه السلام)، قال: قال: «قول الله؟عز؟: قُلْ اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ فاما قوله: ما ظَهَرَ مِنْها یعنی الزنا المعلن، و نصب الرایات التی کانت ترفعها الفواجر الفواحش فی الجاهلیة. و اما قوله؟عز؟: وَ ما بَطَنَ یعنی ما نکح من ازواج الآباء، لان الناس کانوا قبل ان یبعث النّبی(صلی الله علیه و آله) اذا کان للرجل زوجة و مات عنها، تزوجها ابنه من بعده، اذا لم تکن امه، فحرم الله؟عز؟ ذلک، و اما الْاِثْمَ فانها الخمر بعینها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 539]

محمّد بن منصور گوید: از موسی بن جعفر(علیهما السلام) درباره ی این آیه سوال کردم. آن

حضرت(علیه السلام) فرمود:

قرآن ظاهری دارد و باطنی و ظاهرش چیزهایی است که خداوند در قرآن حرام نموده است و باطن آن [حرام ها] پیشوایان ستم گر و ظالم اند، و همه آن چه حلال نموده ظاهر قرآن است و باطن آن [حلال]ها ائمّه و پیشوایان حق اند.(1)

علی بن یقطین گوید:

مهدی عبّاسی به امام کاظم(علیه السلام)گفت:مردم می گویند: شراب در قرآن نهی شده امّا حرام نگردیده است؟امام(علیه السلام)فرمود:شراب در قرآن حرام شده است.مهدی عبّاسی گفت: در کجای قرآن حرام شده است؟امام(علیه السلام)فرمود: در آیه «اِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ»سپس فرمود: مقصود از «مَا ظَهَرَ مِنْهَا» زنای آشکار است که در زمان جاهلیّت زن های فاحشه پرچم های فحشا داشته اند، و مقصود از «وَ مَا بَطَنَ» یعنی ازدواج با زن پدر که خداوند آن را حرام نموده، و مقصود از «اثم» شراب است و تردیدی در آن نیست و خداوند در آیه دیگری می فرماید: «یَسْاَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا اِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ…»و مقصود از «اثم» در این آیه شراب است؛ و مقصود از «مَیْسِر» نرد و شطرنج است و گناه این دو بزرگ است؛ و مقصود از «بَغْیَ» زنای پنهانی است. پس مهدی عبّاسی گفت: این فتوای بنی هاشمی است.(2)

ص: 267


1- 480.. عن محمّد بن منصور قال سالت عبدا صالحا عن قول الله: «اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ» قال: ان القرآن له ظهر و بطن فجمیع ما حرم به فی الکتاب هو فی الظاهرو الباطن من ذلک ائمة الجور، و جمیع ما احل فی الکتاب هو فی الظاهر و الباطن من ذلک ائمة الحق. [تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 16، ح 36]
2- 481.. محمّد بن یعقوب: عن ابی علی الاشعری، عن بعض اصحابنا، و علی بن ابراهیم، عن ابیه، جمیعا، عن الحسن بن علی بن ابی حمزة، عن ابیه، عن علی بن یقطین، قال: سال المهدی ابا الحسن(علیه السلام) عن الخمر، قال: هل هی محرمة فی کتاب الله؟عز؟، فان الناس انما یعرفون النهی عنها، و لایعرفون التحریم لها؟ B فقال له ابو الحسن(علیه السلام): «بل هی محرمة فی کتاب الله». فقال: فی ای موضع [هی] محرمة فی کتاب الله جل اسمه، یا ابا الحسن؟ فقال: «قول الله جل و عز: اِنَّما حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ الْاِثْمَ وَ الْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ. فاما قوله:ما ظَهَرَ مِنْها یعنی الزنا المعلن،و نصب الرایات التی کانت تعرف بهاالفواحش فی الجاهلیة. و اما قوله تعالی: ما بَطَنَ یعنی ما نکح آباؤکم لان الناس کانوا قبل ان یبعث النّبی(صلی الله علیه و آله) اذا کان للرجل زوجة و مات عنها، تزوج بها ابنه من بعده، اذا لم تکن امه، فحرم الله؟عز؟ ذلک. و اما الاثم: فانها الخمرة بعینها، و قد قال الله؟عز؟ فی موضع آخر: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما اِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ فاما الاثم فی کتاب الله؟عز؟ فهی الخمرة و المیسر و اثمهما اکبر، کما قال الله تعالی». فقال المهدی:یا علی بن یقطین،هذه و الله فتوی هاشمیة.قال:قلت له:صدقت و الله یا امیرالمؤمنین، الحمد لله الذی لم یخرج هذا العلم منکم اهل البیت. قال: فو الله، ما صبر المهدی ان قال لی: صدقت، یا رافضی. [تفسیر برهان، ج 1، ص 454، ح 1]

«وَ لِکُلِّ اُمَّةٍ اَجَلٌ فَاِذَا جَاء اَجَلُهُمْ لَا یَسْتَاْخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا یَسْتَقْدِمُونَ»(1)

مولّف گوید:

تفسیر این آیه در سوره انعام(2) گذشت مراجعه شود.

سوره ی اعراف [7]، آیات 35 تا 41

متن:

یا بَنی آدَمَ اِمَّا یَاْتِیَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْكُمْ آیاتی فَمَنِ اتَّقی وَ اَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاهُمْ یَحْزَنُونَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ النَّارِ

ص: 268


1- 482.. سوره ی اعراف، آیه ی 34.
2- 483.. سوره ی انعام، آیه ی 2.

هُمْ فیها خالِدُونَ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ كَذِبًا اَوْ كَذَّبَ بِآیاتِهِ اُول-ٰٓئِكَ یَنالُهُمْ نَصیبُهُمْ مِنَ الْكِتابِ حَتَّی اِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا یَتَوَفَّوْنَهُمْ قالُوا اَیْنَ ما كُنْتُمْ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ قالُوا ضَلُّوا عَنَّا وَ شَهِدُوا عَلی اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرینَ قالَ ادْخُلُوا فی اُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ فِی النَّارِ كُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتَّی اِذَا ادَّارَكُوا فیها جَمیعًا قالَتْ اُخْراهُمْ لِاُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ قالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَ لكِنْ لاتَعْلَمُونَ وَ قالَتْ اُولاهُمْ لِاُخْراهُمْ فَما كانَ لَكُمْ عَلَیْنا مِنْ فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ اِنَّ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اسْتَكْبَرُوا عَنْها لاتُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوابُ السَّماءِ وَ لایَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیاطِ وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ وَ مِنْ فَوْقِهِمْ غَواشٍ

وَ كَذلِكَ نَجْزِی الظَّالِمینَ

لغات:

«نیل» رسیدن عبد به بهره خود می باشد اگر مطلق باشد و اگر مقید بود نیل به ضرر خواهد بود، و «توفی» دریافت کامل چیزی را گویند، و «توفیته و استوفیه» به یک معناست، و «خلو» خالی ماندن مکانی است چیزی مانند، خلا عن البیت، و «خلت» به معنای مضت نیز می باشد و «جن» حیوان مستور از چشم مردم است به خاطر لطافت آن، و اجنه غالبا متمرد هستند، عکس ملک که اهل خیر می باشند، و «ضِعف» دو چندان را گویند، و «اضعف هذا الدرهم» یعنی اجعل معه درهمان و«ادارکوا»در اصل تدارکوا بوده و تاء در دال ادغام شده و الف وصل به آن اضافه شده است چرا که ابتداء به ساکن ممکن نبوده،و ادراکو یعنی تلاحقوا و «سم الخیاط» به ضم و فتح یعنی سوراخ سوزن، و سمّ کشنده نیز به خاطر نفوذ ظریف آن در بدن است.

ص: 269

ترجمه:

ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو

کنند، (از آن ها پیروی کنید) کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند

(و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند)، نه ترسی بر آن هاست و نه غمناک می شوند.(35) و آن ها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند جاودانه در آن خواهند ماند. (36) چه کسی ستم کارتر است از آن ها که بر خدا دروغ می بندند، یا آیات او را تکذیب می کنند؟! آن ها نصیبشان را از آن چه مقدّر شده (از نعمت ها و مواهب این جهان) می برند تا زمانی که فرستادگان ما [فرشتگان قبض ارواح] به سراغ شان روند و جان شان را بگیرند از آن ها می پرسند: «کجایند معبودهایی که غیر از خدا می خواندید؟! (چرا به یاری شما نمی آیند؟!)» می گویند: «آن ها (همه) گم شدند (و از ما دور گشتند!)» و بر ضدّ خود گواهی می دهند که کافر بودند! (37) (خداوند به آن ها) می گوید: «در صفّ گروه های مشابه خود از جنّ و انس در آتش وارد شوید!» هر زمان که گروهی وارد می شوند، گروه دیگر را لعن می کنند تا همگی با ذلّت در آن قرار گیرند. (در این هنگام) گروه پیروان درباره پیشوایان خود می گویند: «خداوندا! این ها بودند که ما را گم راه ساختند پس کیفر آن ها را از آتش دو برابر کن! (کیفری برای گم راهیشان، و کیفری به خاطر گم راه ساختن ما.)» می فرماید: «برای هر کدام (از شما) عذاب مضاعف است ولی نمی دانید! (چرا که پیروان اگر گرد پیشوایان گم راه را نگرفته بودند، قدرتی بر اغوای مردم نداشتند.)» (38) و پیشوایان آن ها به پیروان خود می گویند: «شما امتیازی بر ما نداشتید پس بچشید عذاب (الهی) را در برابر آن چه انجام می دادید!(39) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر این که شتر از

ص: 270

سوراخ سوزن بگذرد! این گونه، گنه کاران را جزا می دهیم! (40) برای آن ها بستری از (آتش) دوزخ، و روی آن ها پوششهایی (از آن) است و اینچنین ظالمان را جزا میدهیم! (41)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«حَتَّی اِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ اُخْرَاهُمْ لاُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء اَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ»(1)

مولّف گوید:

آیات این بخش از محکمات است و نیاز به تفسیر ندارد و لکن برخی از روایاتی که درباره ی آن ها آمده ذیلا بیان می شود.

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

«حَتَّی اِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا» یعنی هنگامی که رؤسای مشرکین با پیروان شان همگی در دوزخ جمع می شوند،پیروان آنان می گویند: پروردگارا این رؤسا ما را گم راه کردند،پس تو عذابشان را دو چندان کن. مرحوم طبرسی نیز این معنا را از امام صادق(علیه السلام)

نقل نموده است.(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

گروه پیروان ستم کاران از مشرکین چون داخل آتش می شوند رؤسای خود را لعنت می کنند و مقصودشان، اقامه حجّت است بر آنان، تا بلکه از عذاب نجات یابند در حالی که آن جا جای استدلال و بیان عذر و نجات نیست.(3)

ص: 271


1- 484.. سوره ی اعراف، آیه ی 38.
2- 485.. الطبرسی فی قوله تعالی: رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا، قال الصّادق(علیه السلام): «یعنی ائمة الجور». [تفسیر برهان، ج 2، ص 541]
3- 486.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن محمّد، عن بعض اصحابه، عن آدم بن اسحاق، عن عبدالرزّاق ابن مهران، عن الحسین بن میمون، عن محمّد بن سالم، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال فی قوله تعالی: وَ ما اَضَلَّنا اِلَّا الْمُجْرِمُونَ: «اذ دعونا الی سبیلهم، ذلک قول الله؟عز؟ فیهم حین جمعهم الی النار: قالَتْ اُخْراهُمْ لِاُولاهُمْ رَبَّنا هؤُلاءِ اَضَلُّونا فَآتِهِمْ عَذابًا ضِعْفًا مِنَ النَّارِ و قوله: کُلَّما دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَها حَتَّی اِذَا ادَّارَکُوا فِیها جَمِیعًا بری ء بعضهم من بعض، و لعن بعضهم بعضا، یرید بعضهم ان یحج بعضا رجاء الفلج، فیفلتوا من عظیم ما نزل بهم، و لیس باوان بلوی، و لااختبار، و لاقبول معذرة، و لات حین نجاة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 541، ح 2]B

«اِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا وَ اسْتَکْبَرُواْ عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ اَبْوَابُ السَّمَاء…وَ لَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این آیه درباره ی طلحة و زبیر[و جنگ جمل]نازل شده و مقصود از جمل شترعایشه است. (2)

امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:

این آیه درباره ی طلحه و زبیر نازل شده و مقصود از جمل همان شتر آنان است[و این دو، سبب بر پا شدن جنگ جمل شدند].

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

درهای آسمان برای ارواح و اعمال مومنین باز می شود؛ و امّا کافر هنگامی که روح و عمل او به آسمان بالا می رود منادی[از طرف خداوند]ندا می کند: «او را به سجیّن پایین ببرید» و سجیّن بیابان حضر موت است که به آن برهوت گفته می شود.(3)

ص: 272


1- 487.. سوره ی اعراف، آیه ی 40.
2- 488.. فانه حدثنی ابی عن فضالة عن ابان بن عثمان عن ضریس عن ابی جعفر(علیه السلام) قال نزلت هذه الآیة فی طلحة و الزبیر و الجمل جملهم. [تفسیر قمی، ج 1، ص 230]
3- 489.. و فی المجمع عنه(علیه السلام) قال امّا المؤمنون فترفع اعمالهم و ارواحهم الی السماء فتفتح لهم ابوابها و امّا الکافر فیصعد بعمله و روحه حتّی اذا بلغ الی السماء نادی مناد اهبطوا به الی سِجِّینٍ و هو واد بحضرموت یقال له برهوت. [تفسیر صافی، ج 5، ص 299]

سوره ی اعراف [7]، آیات 42 تا 51

متن:

وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لانُكَلِّفُ نَفْسًا اِلَّا وُسْعَها اُول-ٰٓئِكَ اَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ وَ نَزَعْنا ما فی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ تَجْری مِنْ تَحْتِهِمُ الْاَنْهارُ وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لااَنْ هَدانَا اللهُ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ وَ نُودُوا اَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ اُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ نادی اَصْحابُ الْجَنَّةِ اَصْحابَ النَّارِ اَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمینَ الَّذینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجًا وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ وَ بَیْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسیماهُمْ وَ نادَوْا اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ سَلامٌ عَلَیْكُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ وَ نادی اَصْحابُ الْاَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسیماهُمْ قالُوا ما اَغْنی عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ اَ هؤُلاءِ الَّذینَ اَقْسَمْتُمْ لایَنالُهُمُ اللهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاخَوْفٌ عَلَیْكُمْ وَ لااَنْتُمْ تَحْزَنُونَ وَ نادی اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ قالُوا

اِنَّ اللهَ حَرَّمَهُما عَلَی الْكافِرینَ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْوًا وَ لَعِبًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ

لغات:

«غل»به معنای حقه و کینه است،و«غلول» حیله دقیق و خیانت، و «غل» زنجیری است که به وسیله آن دست ها به گردن بسته می شود،و «حجاب» حاجز و مانع از ادراک است، و «اعراف» مکان های مرتفع است که به سبب بلندی شناخته می شود، و «سیما»

ص: 273

به معنای علامت است،و«حیوان سائمة»یعنی معلمه و«تلقاء»جهت مقابل را گویند،و «ابصار»به معنای بصر و به معنای مصدری نیز می باشد،و«افاضه»اجرای آب از بالابا سرعت می باشد و «لهو» به معنای هوس بیهوده و «لعب» به معنای بازی است.

ترجمه:

و کسانی که ایمان آورده واعمال صالح انجام داده اند البتّه هیچ کس راجزبه اندازه تواناییش تکلیف نمی کنیم آن ها اهل بهشتند و جاودانه در آن خواهند ماند. (42) و آن چه در دل ها از کینه و حسد دارند، برمی کنیم (تا در صفا و صمیمیّت با هم زندگی کنند) و از زیر (قصرها و درختان) آن ها، نهرها جریان دارد می گویند: «ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این (همه نعمت ها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدایت نکرده بود، ما (به این ها) راه نمی یافتیم! مسلّما فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند!» و (در این هنگام) به آنان ندا داده می شود که: «این بهشت را در برابر اعمالی که انجام می دادید، به ارث بردید!» (43) و بهشتیان دوزخیان را صدا می زنند که: «آن چه را پروردگارمان به ما وعده داده بود، همه را حق یافتیم آیا شما هم آن چه را پروردگارتان به شما وعده داده بود حق یافتید؟!» در این هنگام، ندادهنده ای در میان آن ها ندا می دهد که: «لعنت خدا بر ستم گران باد! (44) همان ها که (مردم را) از راه خدا بازمی دارند، و (با القای شبهات) می خواهند آن را کج و معوج نشان دهند و آن ها به آخرت کافرند!» (45) و در میان آن دو [بهشتیان و دوزخیان]، حجابی است و بر «اعراف» مردانی هستند که هر یک از آن دو را از چهره شان می شناسند و به بهشتیان صدا می زنند که: «درود بر شما باد!» امّا داخل بهشت نمی شوند، در حالی که امید آن را دارند. (46) و هنگامی که چشمشان به دوزخیان می افتد می گویند: «پروردگارا! ما را با گروه ستم گران قرار مده!» (47) و اصحاب اعراف، مردانی (از دوزخیان را) که از سیمایشان آن ها را می شناسند، صدا می زنند

ص: 274

و می گویند: «(دیدید که) گردآوری شما (از مال و ثروت و آن و فرزند) و تکبّرهای شما،

به حالتان سودی نداد!»(48)آیا این ها[این واماندگان بر اعراف]همانان نیستند که سوگند یاد کردید رحمت خدا هرگز شامل حال شان نخواهد شد؟! (ولی خداوند به خاطر ایمان و بعضی اعمال خیرشان، آن ها را بخشید هم اکنون به آن ها گفته می شود:) داخل بهشت شوید، که نه ترسی دارید و نه غمناک می شوید! (49) و دوزخیان، بهشتیان را صدا می زنند که: «(محبّت کنید) و مقداری آب، یا از آن چه خدا به شما روزی داده،به ما ببخشید!» آن ها (در پاسخ) می گویند: «خداوند این ها را بر کافران حرام کرده است!» (50) همان ها که دین و آیین خود را سرگرمی و بازیچه گرفتند و زندگی دنیا آنان را مغرور ساخت امروز ما آن ها را فراموش می کنیم، همان گونه که لقای چنین روزی را فراموش کردند و آیات ما را انکار نمودند. (51)

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدَانَا اللّهُ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

روز قیامت خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین از فرزندان آنان(علیهم السلام) را می خواند و آنان مقابل مردم قرار می گیرند و چون نگاه مردم به آنان می افتد شیفته [جمال و جلال] آنان می شوند و می گویند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا اَنْ هَدَانَا اللّهُ»، یعنی خدا را سپاس که او ما را به ولایت امیرالمؤمنین و ائمّه طاهرین(علیهم السلام) هدایت نمود.(2)

ص: 275


1- 490.. سوره ی اعراف، آیه ی 43.
2- 491.. فی اصول الکافی الحسین بن محمّد عن المعلی بن محمّد عن احمد بن محمّد عن ابن هلال عن ابیه عن ابی السفاتج عن ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لااَنْ هَدانَا اللهُ فقال: اذا کان یوم القیمة دعا بالنّبی(صلی الله علیه و آله) و بامیرالمؤمنین و بالائمة من ولده(علیهم السلام) فینصبون للناس فاذا راتهم شیعتهم قالُوا: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لااَنْ هَدانَا اللَّهُ، یعنی هدینا الله فی ولایة امیرالمؤمنین و الائمة من ولده(علیهم السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 31]B

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از خطبه ی غدیر فرمود:

«معاشر النّاس، سلّموا علی علی بامرة المؤمنین، و قولوا: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ.»(1)

و نیز فرمود:

اگر راکب و راننده بگوید: «بِسْمِ اللهِ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا اَنْ هَدانَا اللَّهُ»وسپس بگوید:«سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِین» خود او و مرکب او محفوظ خواهد شد.(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که اهل بهشت داخل بهشت می شوند و… می گویند: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا….»(3)

ص: 276


1- 492.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) حدیث طویل فیه خطبة الغدیر و فیها: معاشر الناس سلموا علی علی(علیه السلام) بامرة المؤمنین و قولوا: «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لااَنْ هَدانَا اللَّهُ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 31]
2- 493.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن محمّد بن عیسی عن الدهقان عن درست عن ابراهیم بن عبد الحمید عن ابی الحسن قال قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): من قال اذا رکب الدابة: بسم الله لاحول و لاقوة الا بالله «الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ» الایة «سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ» حفظت له دابته و نفسه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 31]
3- 494.. فی مجمع البیان و عن عاصم بن حمزة عن علی(علیه السلام) انه ذکر اهل الجنة فقال: یحیون و یدخلون فاذا اساس بیوتهم من حندل اللؤلؤ و سرر مرفوعة و اکواب موضوعة و نمارق مصفوفة و زرابی مبثوثة و لولا ان الله تعالی قدرها لهم لالتمعت ابصارهم لما یرون، و یعانقون الازواج، و یقعدون علی السرر، و یقولون: الْحَمْدُ لِلهِ الَّذِی هَدانا لِهذا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 31]B

«وَ نَادَی اَصْحَابُ الْجَنَّةِ اَصْحَابَ النَّارِ اَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»(1)

امام کاظم(علیه السلام) می فرماید:

مؤذّن و ندا کننده در اعراف که صدای او را همه خلایق می شنوند امیرالمؤمنین(علیه السلام)

است به دلیل این که در سوره ی برائت نیز مقصود از«وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ…»اذان و مؤذّن امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. و آن حضرت فرمود: «کُنْتُ اَنَا الْاَذَانَ فِی النَّاس.»(2)

مرحوم کلینی در کتاب کافی از احمد بن خلّان نقل نموده که گوید: از امام کاظم(علیه السلام) درباره ی «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ…» سوال کردم، فرمود:

مؤذّن علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از بازگشت از جنگ نهروان هنگامی که شنید معاویه به او

دشنام می دهد و از او بدگویی می کند و اصحاب او را می کشد خطبه ای خواند و فرمود: «… وَ اَنَا الْمُؤَذِّنُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ…» یعنی من در دنیا و آخرت مؤذّن

ص: 277


1- 495.. سوره ی اعراف، آیه ی 44.
2- 496.. فانه حدثنی ابی عن محمّد بن الفضیل عن ابی الحسن(علیه السلام)قال المؤذن امیرالمؤمنین (صلی الله علیه و آله) یؤذن اذانا یسمع الخلائق کلها، و الدلیل علی ذلک قول الله؟عز؟ فی سورة براءة «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ» فقال امیرالمؤمنین(علیه السلام) کنت انا الاذان فی الناس. [تفسیر قمی، ج 1، ص 231]
3- 497.. محمّد بن یعقوب: عن الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن الوشاء، عن احمد بن عمر الحلال، قال: سالت ابا الحسن(علیه السلام) عن قوله تعالی: فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ. قال: «المؤذن: علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین(علیه السلام)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 545]

می باشم چنان که خداوند می فرماید:«فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»سپس فرمود: مقصود از«مُؤَذِّنٌ»من هستم و در آیه «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ» مقصود از «اذان» من هستم. و مقصود از «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» من هستم.(1)

ابن عبّاس به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت:

در کتاب خدا نام هایی است که مردم صاحب آن ها را نمی شناسند مانند آیه «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آگاه باشید! لعنت خدا بر کسانی که ولایت من را تکذیب نمودند و حقّ مرا ناچیز و سبک شمردند.(2)

«وَ بَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَ عَلَی الاَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ…»(3)

مولّف گوید:

معانی گوناگونی در روایات برای اعراف شده است، در برخی از آن ها آمده که امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید: اعراف ماییم و ما یاران خود را از چهره و سیمای شان

ص: 278


1- 498.. ابن بابویه، قال: حدثنا ابو العبّاس محمّد بن ابراهیم بن اسحاق الطالقانی;، قال: حدثنا عبد العزیز بن یحیی بالبصرة، قال: حدثنی المغیرة بن محمّد، قال: حدثنا رجاء بن سلمة، عن عمرو بن شمر، عن جابر الجعفی،عن ابی جعفر محمّد بن علی(علیه السلام)،قال:«خطب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (صلوات الله علیه) بالکوفة منصرفة من النهروان، و بلغه ان معاویة یسبه و یعیبه و یقتل اصحابه، فقام خطیبا و ذکر الخطبة الی ان قال(علیه السلام) فیها: و انا المؤذن فی الدنیا و الآخرة، قال الله؟عز؟: فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ اناذلک المؤذن، و قال: وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ و انا ذلک الاذان». [تفسیر برهان، ج2، ص 546]
2- 499.. عنه: باسناده عن ابی صالح، عن ابن عبّاس، انه قال: لعلی(علیه السلام) فی کتاب الله اسماء لایعرفها الناس، قوله: فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ فهو المؤذن بینهم] یقول: «الا لعنة الله علی الذین کذبوا بولایتی و استخفوا بحقی». [تفسیر برهان، ج2، ص 546، ح 6، شواهد التنزیل، ج 1، 268]
3- 500.. سوره ی اعراف، آیه ی 46.

می شناسیم؛و ماییم اعراف و خداوند شناخته نمی شود مگر از راه معرفت ما؛ و ماییم اعراف و خداوند ما را در روز قیامت بر صراط می گمارد و کسی وارد بهشت نمی شود جز این که ما را شناخته [و پذیرفته] باشد و ما نیز او را [در اعتقاد به ولایت] شناخته باشیم؛ و کسی داخل آتش نمی شود جز آن که ولایت ما را انکار نموده باشد، و ما نیز او را انکار نماییم، البّته اگر خدا می خواست خود را به مردم معرّفی می نمود تا مردم او را بشناسند و از راه صحیح او را اطاعت و پرستش کنند، و لکن [چنین نکرده و] ما را درهای رسیدن به او، و صراط و سبیل او قرار داده، تا مردم از طریق ما به او برسند، پس هر کس از ولایت ما عدول کند و یا دیگران را بر ما فضیلت بدهد، خداوند می فرماید: «فانّهم عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ» یعنی از صراط نخواهد گذشت و در دوزخ سقوط خواهد نمود، بنابراین کسانی که مردم به آنان پناه بردند [با ما] یکسان نیستند،چرا که مردم به چشمه های آلوده و گندیده پناه بردند که برخی در برخی دیگر ریخته می شد[و از علوم ما محروم شدند]و کسانی که به طرف ما آمدند به چشمه های زلال [علم] رسیدند که به امر خدا جاری است و تمام شدن و انقطاعی ندارد.(1)

ص: 279


1- 501.. محمّد بن یعقوب: عن الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن محمّد بن جمهور، عن عبد الله بن عبدالرّحمن الاصم، عن الهیثم بن واقد، عن مقرن، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: «جاء ابن الکواء الی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقال: یا امیرالمؤمنین، وَ عَلَی الْاَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ؟ فقال: نحن علی الاعراف، و نحن نعرف انصارنا بسیماهم، و نحن الاعراف الذین لایعرف الله؟عز؟ الا بسبیل معرفتنا، و نحن الاعراف یوقفنا الله؟عز؟ یوم القیامة علی الصراط، فلا یدخل الجنة الا من عرفنا و عرفناه، و لایدخل النار الا من انکرنا و انکرناه.ان الله تبارک و تعالی لو شاء لعرف الناس نفسه حتّی یعرفوا حده، و یاتوه من بابه و لکن جعلنا ابوابه و صراطه و سبیله، و بابه الذی یؤتی منه، فمن عدل عن ولایتنا او فضل علینا غیرنا، فهم عن الصراط لناکبون، فلا سواء من اعتصم الناس به، و لاسواء حیث ذهب الناس الی عیون کدرة، یفرغ بعضها فی بعض، و ذهب من ذهب الینا الی عیون صافیة تجری بامر ربها، لانفاد لها، و لاانقطاع». [تفسیر برهان، ج 2، ص 546]B

و در برخی از روایات آمده که اصحاب اعراف گناه کارانی هستند که حسنات و سیّئات شان مساوی است.

حمزة بن طیّار گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مردم شش گروهند. گفتم: اجازه می دهید سخنان شما را بنویسم؟ فرمود: آری. گفتم: چه بنویسم؟فرمود:بنویس…تا این که فرمود:بنویس:اصحاب اعراف.گفتم:اصحاب اعراف کیانند؟ فرمود: کسانی که اعمال نیک و اعمال بدشان مساوی است و اگر خداوند آنان را به آتش ببرد به خاطر گناهان شان خواهد بود؛و اگر آنان را به بهشت ببرد از رحمت خود خواهد بود.(1)

مولّف گوید:

این معنا در تفسیر آیه «اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاء وَ الْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لَا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا»(2)، گذشت.

ص: 280


1- 502.. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن اسباط، عن سلیم مولی طربال،قال: حدثنی هشام، عن حمزة بن الطیار، قال: قال لی ابو عبد الله(علیه السلام): «الناس علی ستة اصناف» قال: قلت: ا تاذن لی اکتبها؟ قال: «نعم». قلت: ما اکتب؟ قال: «اکتب» و ذکر الحدیث الی ان قال: «و اکتب اصحاب الاعراف» قال: قلت: و ما اصحاب الاعراف؟ قال: «قوم استوت حسناتهم و سیئاتهم، فان ادخلهم النار فبذنوبهم، و ان ادخلهم الجنة فبرحمته». و قد ذکرت الحدیث بطوله فی تفسیر قوله تعالی: اِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لایَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لایَهْتَدُونَ سَبِیلًا «سوره ی نساء، آیه ی 98».[تفسیر برهان، ج 2، ص 546]
2- 503.. سوره ی نساء، آیه ی 98.

مرحوم علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

اعراف بلندی هایی است بین بهشت و دوزخ و مقصود از رجال که بر آن بلندی ها قرار دارند: ائمّه(علیهم السلام) اند آنان با شیعیان شان بر اعراف قرار می گیرند در حالی که مومنان [خالص] بدون حساب داخل بهشت شده اند پس ائمّه(علیهم السلام) به شیعیان گنه کار خود [که در اعراف مانده اند] می فرمایند: ببینید چگونه برادران شیعه شما بدون حساب داخل بهشت شده اند؟ چنان که خداوند می فرماید: «سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَ هُمْ یَطْمَعُونَ» سپس به آنان گفته می شود: به دشمنان خود نیز که در آتش اند بنگرید. چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذَا صُرِفَتْ اَبْصَارُهُمْ تِلْقَاء اَصْحَابِ النَّارِ قَالُواْ رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».

از سویی اصحاب اعراف[یعنی ائمّه(علیهم السلام)]به دشمنان[شیعه]که در آتش قراردارند می گویند: آن چه شما از دنیا جمع کردید و روی زمین تکبّر نمودید برای شما سودی نداشت [و شما را از عذاب نجات نداد] و اکنون بنگرید، شیعیان و برادران ما که شما سوگند یاد می کردید: که آنان مشمول رحمت خدا نخواهند شد، ما به آنان می گوییم: داخل بهشت شوید و هراس و اندوهی برای شما نخواهد بود! سپس اهل آتش اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: از آب هایی که در اختیار دارید و از آن چه خداوند روزی شما کرده است برای ما بفرستید و بهشتیان در پاسخ آنان می گویند: خداوند آن ها را بر کافران حرام نموده است.(1)

ص: 281


1- 504.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنی ابی، عن الحسن بن محبوب، عن ابی ایوب، عن برید، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «الاعراف: کثبان بین الجنة و النار، و الرجال: الائمة(علیهم السلام)، یقفون علی الاعراف مع شیعتهم، و قد سیق المؤمنون الی الجنة بلا حساب، فیقول الائمة لشیعتهم من اصحاب الذنوب: انظروا الی اخوانکم فی الجنة قد سیقوا الیها بلا حساب،و هو قوله تبارک و تعالی: سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ، ثم یقال لهم: انظروا الی اعدائکم فی النار، و هو قوله: وَ اِذا صُرِفَتْ اَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ اَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لاتَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ وَ نادی اَصْحابُ الْاَعْرافِ رِجالًا یَعْرِفُونَهُمْ بِسِیماهُمْ فی النار قالُوا ما اَغْنی عَنْکُمْ جَمْعُکُمْ فی الدنیا وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ. ثم یقولون لمن فی النار من اعدائهم: اهؤلاء شیعتی و اخوانی الذین کنتم انتم تحلفون فی الدنیا ان لاینالهم الله برحمة؟ ثم تقول الائمة لشیعتهم: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لاخَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لااَنْتُمْ تَحْزَنُونَ ثم نادی اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 552] B

مولّف گوید:

آن چه بیان شد خلاصه ی همه ی روایاتی است که در ذیل این آیه بیان شده است و ما به خاطر اختصار از نقل همه ی آن ها صرف نظر نمودیم.

«وَ نَادَی اَصْحَابُ النَّارِ اَصْحَابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ…» (1)

این آیه دلیل مسلّم جسمانی بودن معاد است چرا که در قالب جسمانی انسان نیازمند به آب و غذا می باشد و در قیامت مردم نیاز به غذا دارند و خداوند قطعه ای از زمین قیامت را تبدیل به نان می کند و مردم از آن استفاده می نمایند و در دوزخ نیز با آن شدّت عذاب درخواست آب و غذا می نمایند، و به آنان به جای طعام زقّوم می دهند،و به جای آب از حمیم جهنّم می نوشند!

در این آیه نیز اهل دوزخ از بهشتیان آب و غذای بهشتی می طلبند و بهشتیان می گویند: خداوند نعمت های بهشتی را بر شما حرام نموده است.

در روایت کافی و تفسیر قمّی آمده:

نافع غلام عمر بن خطّاب ضمن سوالات مفصّلی به امام باقر(علیه السلام)گفت:معنای آیه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الاَرْضُ غَیْرَ الاَرْضِ وَ السَّمَاوَاتُ» چیست؟و این کدام زمینی است که تبدیل به غیر زمین می شود؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: در روز قیامت زمین تبدیل

ص: 282


1- 505.. سوره ی اعراف، آیه ی 50.

به نان سفید می شود و مردم از آن می خورند تا خداوند از حساب خلق فارغ شود. و در روایت علی بن ابراهیم آمده که نافع گفت: اهل محشر با آن سختی ها چگونه توجّه به غذا می کنند؟ امام(علیه السلام) فرمود: اهل دوزخ در حالی که در سختی بیشتری قرار دارند خداوند از قول آنان می فرماید: «وَ نَادَی اَصْحَابُ النَّارِ اَصْحَابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»، و با آن عذاب سختی که دارند نیاز به غذا پیدا می کنند و به جای طعام به آنان زقّوم می دهند و به جای آب از حمیم جهنّم می نوشند.(1)

ص: 283


1- 506.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن الحسن بن محبوب، عن ابی حمزة ثابت بن دینار الثمالی، و ابی منصور، عن ابی الربیع، قال: حججت مع ابی جعفر(علیه السلام)فی السنة التی حج فیها هشام بن عبد الملک،و کان معه نافع مولی عمر بن الخطاب، فنظر نافع الی ابی جعفر(علیه السلام) فی رکن البیت و قد اجتمع علیه الناس، فقال نافع: یا امیرالمؤمنین، من هذا الذی قد تداک علیه الناس؟ فقال هذا نبی اهل الکوفة، هذا محمّد بن علی فقال: اشهد لآتینه فلاسالنه عن مسائل لایجیبنی فیها الا نبی، او ابن نبی، او وصی نبی. قال: فاذهب الیه فساله، لعلک تخجله. B فجاء نافع حتّی اتکا علی الناس، ثم اشرف علی ابی جعفر(علیه السلام) فقال: یا محمّد بن علی، انی قرات التوراة و الانجیل و الزبور و الفرقان، و قد عرفت حلالها و حرامها، و قد جئت اسالک عن مسائل، لایجیب فیها الا نبی، او وصی نبی، او ابن نبی. قال: فرفع ابو جعفر(علیه السلام) راسه فقال: «سل عما بدا لک»… فقال نافع:… فاخبرنی عن قول الله؟عز؟: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماواتُ و ای ارض تبدل یومئذ؟ فقال ابو جعفر(علیه السلام):«ارض تبقی خبزة یاکلون منها حتّی یفرغ الله؟عز؟ من الحساب». فقال نافع: انهم عن الاکل لمشغولون؟ فقال ابو جعفر(علیه السلام): «اهم یومئذ اشغل ام اذ هم فی النار؟» قال: بل اذ هم فی النار.قال: «و الله ما شغلهم اذ دعوا بالطعام فاطعموا الزقوم، و دعوا بالشراب فسقوا الحمیم». و فی روایة محمّد بن یعقوب زیادة، و فی روایة علی بن ابراهیم فی کلام نافع لابی جعفر(علیه السلام):فاخبرنی عن قول الله تعالی: یَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ وَ السَّماواتُ ای ارض تبدل غیر الارض و السماوات یومئذ؟ فقال ابو جعفر(علیه السلام): «بخبزة بیضاء، یاکلون منها حتّی یفرغ الله من حساب الخلق». فقال نافع: انهم عن الاکل لمشغولون؟ فقال ابو جعفر(علیه السلام): «اهم حینئذ اشغل، ام اذ هم فی النار؟» فقال نافع: بل اذ هم فی النار. قال(علیه السلام): «فقد قال الله: وَ نادی اَصْحابُ النَّارِ اَصْحابَ الْجَنَّةِ اَنْ اَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللهُ ما شغلهم اذ دعوا بالطعام فاطعموا الزقوم،و دعوا بالشراب فسقوا الحمیم»فقال:صدقت،الحدیث.[تفسیر برهان،ج 2، ص 554، ح 31]

در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) و یا امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

اهل آتش تشنه می میرند و تشنه وارد قبر می شوند و تشنه در قیامت مبعوث می شوند و تشنه داخل دوزخ می شوند و به خویشان خود که در بهشت هستند می گویند: «اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ.»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از«یَوْمَ التَّنادِ»روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند و می گویند: «اَفِیضُواْ عَلَیْنَا مِنَ الْمَاء اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللّهُ.»(2)

«فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا وَ مَا کَانُواْ بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ»(3)

ص: 284


1- 507.. ابراهیم بن عبد الحمید عن احدهما قال ان اهل النار یموتون عطاشا، و یدخلون قبورهم عطاشا [و یحشرون عطاشا]، و یدخلون جهنم عطاشا، فیرفع [لهم] قراباتهم من الجنة، فیقولون: «اَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ اَوْ مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ. [تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 19، ح 49]
2- 508.. عن الزهری عن ابی عبد الله(علیه السلام) یقول یَوْمَ التَّنادِ یوم ینادی اهل النار اهل الجنة اَنْ اَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ. [تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 19، ح 49]
3- 509.. سوره ی اعراف، آیه ی 51.

ابو معمر سعدانی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

مقصود از نسیان و فراموش کردن خداوند، کسانی را که دین خود را به بازی و بیهوده

گرفتند این است که خداوند آنان را مانند اولیای خود در ایمان و دین ثابت نگه نمی دارد، از این رو مطیع و ذاکر خدا نیستند [و در قیامت نیز آنان را فراموش می نماید چنان که آنان در دنیا او را فراموش نمودند و مطیع و ذاکر او نبودند.](1)

عبد العزیز بن مسلم گوید: از حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی آیه شریفه «نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ»سوال کردم امام(علیه السلام) فرمود:

خداوند متعال نسیان و سهو ندارد و مخلوق او هستند که نسیان و سهو می کنند مگر تو سخن خدا را نشنیده ای که می فرماید: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» آری خداوند با آنان که نسبت به قیامت و حساب و لقای پروردگار خود فراموش نموده اند معامله به مثل می نماید و آنان را نسبت به خودشان فراموشی می دهد چنان که می فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»و یا می فرماید: «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا» [یعنی ما آنان را رها می کنیم و از یاد می بریم چنان که آنان ما را فراموش کردند و آماده این روز قیامت نشدند.](2)

ص: 285


1- 510.. ابن بابویه: باسناده عن ابی معمر السعدانی، عن امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام)، فی قول الله؟عز؟: فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا. قال: «یعنی بالنسیان انه لم یثبهم کما یثیب اولیاءه الذین کانوا فی دار الدنیا مطیعین ذاکرین حین آمنوا به و برسوله و خافوه بالغیب». [تفسیر برهان، ج 2، ص 558، ح 2]
2- 511.. و عنه، قال: حدثنا محمّد بن محمّد بن عصام الکلینی، قال: حدثنا محمّد بن یعقوب الکلینی، قال: حدثنا علی بن محمّد المعروف بعلان، قال: حدثنا ابو حامد عمران بن موسی بن ابراهیم، عن الحسن بن القاسم الرقام، عن القاسم بن مسلم، عن اخیه عبد العزیز بن مسلم، قال: سالت الرّضا(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ. B فقال: «ان الله تبارک و تعالی لاینسی و لایسهو، و انما ینسی و یسهو المخلوق المحدث، الا تسمع قوله؟عز؟ یقول: وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا و انما یجازی من نسیه و نسی لقاء یومه بان ینسیهم انفسهم، کما قال؟عز؟: وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ قوله؟عز؟:فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا ای نترکهم کما ترکوا الاستعداد للقاء یومهم هذا».[تفسیر برهان، ج 2، ص 558، ح 3]

سوره ی اعراف [7]، آیات 52 تا 56

متن:

وَ لَقَدْ جِئْناهُمْ بِكِتابٍ فَصَّلْناهُ عَلی عِلْمٍ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا تَاْویلَهُ یَوْمَ یَاْتی تَاْویلُهُ یَقُولُ الَّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذی كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا یَفْتَرُونَ اِنَّ رَبَّكُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثًا وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِاَمْرِهِ اَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْاَمْرُ تَبارَكَ اللهُ رَبُّ الْعالَمینَ ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدینَ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ

لغات:

«هل ینظرون»یعنی هل ینتظرون، و انتظار توجّه و اقبال و توقّع چیزی را گویند و«تاویل»

مال و حقیقت چیزی را گویند،و«نسیان»فراموشی و یا به فراموشی سپردن است،و «استوی علی العرش» ای استولی علیه، مانند استوی علی السریر، و «حثیث» سیر سریع را گویند که به اجبار کسی را ببرند، و اصل برکت ثبات است،و «تضرع» به معنای تزلل است مانند تخشع، و «ضریع» گیاهی است که رشد نمی کند، و «خفیه» خلاف علانیه

ص: 286

است،و«خیفه»به معنای خوف و ترس است،و«طمع»توقّع و امید به مطلوب است،و ضد آن یاس به معنای قطع امید است.

ترجمه:

ما کتابی برای آن ها آوردیم که(اسرار و رموز)آن را با آگاهی شرح دادیم(کتابی)که مایه هدایت و رحمت برای جمعیّتی است که ایمان می آورند. (52) آیا آن ها جز انتظار تاویل آیات (و فرا رسیدن تهدیدهای الهی) دارند؟ آن روز که تاویل آن ها فرا رسد، (کار از کار گذشته، و پشیمانی سودی ندارد و) کسانی که قبلا آن را فراموش کرده بودند می گویند: «فرستادگان پروردگار ما، حق را آوردند آیا (امروز) شفیعانی برای ما وجود دارند که برای ما شفاعت کنند؟ یا (به ما اجازه داده شود به دنیا) بازگردیم، و اعمالی غیر از آن چه انجام می دادیم، انجام دهیم؟!» (ولی) آن ها سرمایه وجود خود را از دست داده اند و معبودهایی را که به دروغ ساخته بودند، همگی از نظرشان: گم می شوند. (نه راه بازگشتی دارند، و نه شفیعانی!) (53) پروردگار شما، خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت با (پرده تاریک) شب، روز را می پوشاند و شب به دنبال روز، به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید، که مسخّر فرمان او هستند. آگاه باشید که آفرینش و تدبیر(جهان)،از آن او(و به فرمان او) ست! پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است! (54) پروردگار خود را(آشکارا)از روی تضرّع،و در پنهانی،بخوانید!(و از تجاوز، دست بردارید که)او متجاوزان را دوست نمی دارد! (55) و در زمین پس از اصلاح آن فساد نکنید، و او را با بیم و امید بخوانید!(بیم از مسوولیتها،و امید به رحمتش. و نیکی کنید)زیرا رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است! (56)

ص: 287

تفسیر اهل البیت(علیهم السلام):

«هَلْ یَنظُرُونَ اِلَّا تَاْوِیلَهُ یَوْمَ یَاْتِی تَاْوِیلُهُ یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه از آیاتی است که تاویل آن بعد از تنزیل خواهد آمد چرا که این آیه مربوط به قیامت و قیام حضرت مهدی(علیه السلام) است و در آن زمان کسانی که از قیامت و قیام آن حضرت غافل بوده اند می گویند: فرستادگان خدا به حق بودند و….(2) [و سودی برای آنان ندارد.]

حضرت رضا(علیه السلام) در تفسیر این آیه و آیه «نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ

الْفَاسِقُونَ»، فرمود:

[خداوند اهل نسیان و فراموشی نیست]او کیفر فراموشی به آنان می دهد به این که آنان را از خود فراموشی می دهد به خاطر این که او را فراموش کردند و به خاطر آن که قیامت و وعده های او را فراموش نمودند و خود را آماده لقای پروردگار خویش نکردند.(3)

ص: 288


1- 512.. سوره ی اعراف، آیه ی 53.
2- 513.. علی بن ابراهیم: قوله: هَلْ یَنْظُرُونَ اِلَّا تَاْوِیلَهُ یَوْمَ یَاْتِی تَاْوِیلُهُ فهو من الآیات التی تاویلها بعد تنزیلها. قال: ذلک فی قیام القائم(علیه السلام) و یوم القیامة یَقُولُ الَّذِینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ ای ترکوه قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا قال: هذا یوم القیامة اَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا اَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ای بطل عنهم ما کانُوا یَفْتَرُونَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 558، ح 4]
3- 514.. فی عیون الاخبار عن الرّضا(علیه السلام) حدیث طویل، و فیه: و انما یجازی من نسیه و نسی لقاء یومه بان ینسیهم انفسهم کما قال الله تعالی: «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» و قال؟عز؟: فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا ای نترکهم کما ترکوا الاستعداد للقاء یومهم هذا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 37]

«اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ» فی ستّة اوقات است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

خداوند اگر می خواست در کم تر از چشم بر هم زدن،عالم را می آفرید و لکن او تانّی و مداراة را مثالی برای اولیای خود، و اتمام حجّتی برای بندگان خویش قرار داده است. (2)

حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:

خداوند قادر بوده که آسمان ها و زمین را در طرفة العین خلق نماید و لکن او آن ها را در شش روز آفریده تا حدوث عالم را بر ملائکه ثابت نماید و آنان ببینند که عالم در چند مرحله آفریده شد.(3)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

خداوند خیر را روز یک شنبه آفرید و نمی خواست شرّ را قبل از خیر بیافریند و درروز یک شنبه و دوشنبه زمین را آفرید و خوراکی ها و اقوات روی زمین را روز سه شنبه آفرید و آسمان ها را روز چهارشنبه و روز پنجشنبه آفرید و اقوات

ص: 289


1- 515 .. سوره ی اعراف، آیه ی 54.
2- 516.. فی الاِحتجاج عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) و لو شاء ان یخلقها فی اقلّ من لمح البصر لخلق و لکنه جعل الاناة و المداراة مثالًا لامنائه و ایجابًا للحجّة علی خلقه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 203]
3- 517.. و فی العیون عن الرّضا(علیه السلام) و کان قادرًا علی ان یخلقها فی طرفة عین و لکنه؟عز؟ّ خلقها فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ لیظهر علی الملائکة ما یخلقه منها شیئًا بعد شی ء فیستدلّ بحدوث ما یحدث علی اللَّه تعالی مرّة بعد مرة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 203]

آن ها را روز جمعه آفرید همان گونه که می فرماید:«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ». (1)

مولّف گوید:

همان گونه که مرحوم فیض در تفسیر صافی فرموده است: اخبار مربوط به این آیه همانند آیات متشابه، از متشابهات است و باید علم آن ها را به راسخین فی العلم واگذار نمود.

اگر گفته شود که خداوند در سوره ی فصّلت(2) می فرماید : «خَلَقَ الْاَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ» و می فرماید: «وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا اَقْوَاتَهَا فِی اَرْبَعَةِ اَیَّامٍ»(3) و نیز می فرماید: «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ»(4)واین آیات خلقت عالم را در هشت روز تعیین نموده در حالی که در آیه مورد بحث شش روز تعیین نموده است؟ پاسخ این است که یومین در آیه 9 فصّلت داخل در اربعة ایّام آیه 10 این سوره است و جمعا شش روز می شود و با این آیه مطابق خواهد بود.(5)

ص: 290


1- 518.. و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) انّ اللَّه خلق الخیر یوم الاحد و ما کان لیخلق الشرّ قبل الخیر و فی الاحد و الاثنین خلق الارضین و خلق اقواتها یوم الثلاثاء و خلق السموات یوم الاربعاء و یوم الخمیس و خلق اقواتها یوم الجمعة و ذلک قوله تعالی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 203]
2- 519..سوره ی فصّلت، آیه ی 9.
3- 520.. همان، آیه ی 10.
4- 521.. همان، آیه ی 12.
5- 522.. اشکال در سوره فصّلت آیه ی 8 می فرماید خَلَقَ الْاَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ و در آیه ی 9 می فرماید وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها وَ قَدَّرَ فِیها اَقْواتَها فِی اَرْبَعَةِ اَیَّامٍ و در آیه ی 11 می فرماید فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ و مقتضای این آیات هشت روز می شود و در این جا شش روز فرموده. جواب کلمه اربعة ایّام مجزّی از فی یومین نیست بلکه مفاد این است که زمین را در دو روز خلق کردیم و جعل رواسی و برکات و تقدیر اقوات با خلقت زمین شد چهار روز و دو روز هم خلقت سبع سماوات شد که مجموعا شش روز می شود نه هشت روز. [تفسیر اطیب البیان، ج 5، ص 339]B

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «ثُمَّ اسْتَوَی عَلَی الْعَرْشِ» علوّ امر و استوای تدبیر اوست.

امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

مقصود: استیلای بر امور بزرگ و کوچک عالم وجود است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

استوا احاطه بر همه چیز است و چیزی برای او نزدیک تر از چیز دیگر نیست.(1)

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمودند:

هر کس از ساحر و شیطانی بترسد باید آیه ی «اِنَّ رَبَّکُمُ اللّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ»را بخواند و کسی که در بیابان بی آب و علفی این آیه را بخواند ملائکه او را حفظ می کنند و شیاطین از او دور می شوند.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

مردی در قریه ی خرابی خوابید و این آیه را نخواند و شیاطین او را احاطه کردندو یکی از آنان بینی او را گرفت و رفیق او به او گفت: او را مهلت بده؛ پس آن مرد بیدار شد و این آیه را خواند، و آن شیطان به رفیق خود گفت: خدا بینی تو را به

ص: 291


1- 523.. ثُمَّ اسْتَوی عَلَی الْعَرْشِ فی الاحتجاج عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) اسْتَوی تدبیره و علا امره. و عن الکاظم(علیه السلام) استولی علی ما دقّ و جلّ و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) اسْتَوی علی کل شی ء فلیس شی ء اقرب الیه من شی ء و فی روایة اخری اسْتَوی من کل شی ء فلیس شی ء اقرب الیه من شی ء. و فی اخری اسْتَوی فی کل شی ء فلیس اقرب الیه من شی ء لم یبعد منه بعید و لم یقرب منه قریب استوی فی کلّ شی ء. [تفسیر صافی، ج 2، ص 204]

خاک مالید و او تا صبح او را حفظ خواهد نمود؛ و چون صبح شد آن مردنزد امیر المؤمنین (علیه السلام)آمد و قضیّه ی خود را بیان نمود وگفت:من در کلام شما شفا و صدق یافتم ….(1)

«ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً…»(2)

در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در یکی از جنگ ها مردم با صدای بلند شروع به تهلیل و تکبیر کردند و آن حضرت فرمود:

ای مردم! آرام باشید و صداهای خود را بلند نکنید و بدانید که شما خدای کر و غایب را صدا نمی زنید بلکه خدای شنوا و قریب را که نزدیک به شماست صدا می زنید!(3)

ص: 292


1- 524.. فی الفقیه فی وصیة النّبی لعلیّ صلوات اللَّه و سلامه علیهما یا علی من یخاف ساحرًا او شیطانًا فلیقرا اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فِی سِتَّةِ اَیَّامٍ الآیة. و فی الکافی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) من بات بارض قفر فقرا هذه الآیة اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الی قوله تَبارَکَ اللهُ رَبُّ الْعالَمِینَ حرسته الملائکة و تباعدت عنه الشیاطین قال فمضی الرجل فاذا هو بقریة خراب فبات فیها و لم یقرا هذه الآیة فتغشاه الشیاطین فاذا هو اُخِذَ بخطمه فقال له صاحبه انْظِرْهُ و استیقظ الرجل فقرا الآیة فقال الشیطان لصاحبه ارغم اللَّه انفک احرسه الآن حتّی یصبح فلما اصبح رجع الی امیرالمؤمنین فاخبره و قال له رایت فی کلامک الشفاء و الصدق و مضی بعد طلوع الشمس فاذا هو باثر شعر الشیطان مجتمعًا فی الارض الحدیث. [تفسیر صافی، ج 2، ص 206]
2- 525.. سوره ی اعراف، آیه ی 55.
3- 526.. فی المجمع عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه کان فی غزاة فاشرف علی واد فجعل الناس یهللون و یکبرون و یرفعون اصواتهم فقال یا ایها الناس اربعوا علی انفسکم اما انّکم لاتدعون اصمّ و لاغائبًا انکم تدعون سمیعًا قریبًا انه معکم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 206]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

در حال تضرّع و بیچارگی در ساعات[نیمه]شب و بین روز برای همه امور خود ازخدا کمک بخواهید، چرا که خداوند می فرماید: «ادْعُواْ رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً اِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»سپس فرمود: اعتدا و تجاوز به حقوق دیگران در دعا، عادت و علامت قاریان زمان ما است.(1)

«وَ لَا تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاَحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفًا وَ طَمَعًا اِنَّ رَحْمَتَ اللهِ قَرِیبٌ مِّنَ

الْمُحْسِنِینَ»(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

زمین قبلا فاسد بود و خداوند به برکت پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) آن را اصلاح نمود و سپس فرمود: «وَ لَا تُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاَحِهَا».

علی بن ابراهیم در تفسیر خود گوید:

خداوند زمین را به برکت رسول خود(صلی الله علیه و آله)و امیرالمؤمنین(علیه السلام) اصلاح نمود و مردم با نپذیرفتن امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را فاسد نمودند.(3)

ص: 293


1- 527.. فی مصباح الشریعة عن الصّادق(علیه السلام) استعن باللَّه فی جمیع امورک متضرّعًا الیه آناء اللیل و النهار قال اللَّه تعالی ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَ خُفْیَةً اِنَّهُ لایُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ و الاعتداء من صفة قرّاء زماننا هذا و علامتّهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 206]
2- 528.. سوره ی اعراف، آیه ی 56.
3- 529.. و القمّی اصلحها برسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) فافسدوها حین ترکوا امیرالمؤمنین(علیه السلام). [تفسیر صافی، ج 2، ص 206]

سوره ی اعراف [7]، آیات 57 تا 64

متن:

وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی اِذا اَقَلَّتْ سَحابًا ثِقالًا سُقْناهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ

فَاَنْزَلْنا بِهِ الْماءَ فَاَخْرَجْنا بِهِ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ كَذلِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتی لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لایَخْرُجُ اِلَّا نَكِدًا كَذلِكَ نُصَرِّفُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَشْكُرُونَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحًا اِلی قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اِنِّی اَخافُ عَلَیْكُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فی ضَلالٍ مُبینٍ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی ضَلالَةٌ وَ لكِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ اَنْصَحُ لَكُمْ وَ اَعْلَمُ مِنَ اللهِ ما لاتَعْلَمُونَ اَ وَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ فَكَذَّبُوهُ فَاَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ فِی الْفُلْكِ وَ اَغْرَقْنَا الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا اِنَّهُمْ كانُوا قَوْمًا عَمینَ

لغات:

«اقلت»از اقلال است یعنی باری را کاملا به دوش گرفتن به گونه ای که برای حامل قلیل آید،و استقل بحمله یعنی کان قلیلا له فی قدرته، و «سحاب» ابر جاری را گویند،و «سوق» وادار به سیر نمودن است و«بادیة»محل زندگی اعراب و اکراد است، و «نکد»ممتنع از اعطاء خیر است، به گونه ای که اگر سوالی از او بشود بخل می ورزد، و «ملا» جماعت رجال را گویند، مانند قوم قوم و؟ و رهط.

ترجمه:

او کسی است که بادها را بشارت دهنده در پیشاپیش (باران) رحمتش می فرستد تا ابرهای سنگین بار را (بر دوش) کشند (سپس) ما آن ها را به سوی زمین های مرده

ص: 294

می فرستیم و به وسیله آن ها، آب (حیاتبخش) را نازل می کنیم و با آن، از هر گونه میوه ای

(از خاک تیره) بیرون می آوریم این گونه (که زمینهای مرده را زنده کردیم،) مردگان را

(نیز در قیامت) زنده می کنیم، شاید (با توجّه به این مثال) متذکّر شوید! (57) سرزمین

پاکیزه (و شیرین)، گیاهش به فرمان پروردگار می روید امّا سرزمینهای بد طینت (و

شوره زار)، جز گیاه ناچیز و بی ارزش، از آن نمی روید این گونه آیات (خود) را برای آن ها

که شکرگزارند، بیان می کنیم! (58) ما نوح را به سوی قومش فرستادیم او به آنان گفت: «ای قوم من! (تنها) خداوند یگانه را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شمانیست! (و اگر غیر او را عبادت کنید،) من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم!»(59)(ولی) اشراف قومش به او گفتند: «ما تو را در گم راهی آشکاری می بینیم!» (60) گفت: «ای قوم من! هیچ گونه گم راهی در من نیست ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم! (61) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و خیرخواه شما هستم و از خداوند چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. (62) آیا تعجّب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد، تا (از عواقب اعمال خلاف) بیم تان دهد، و (در پرتو این دستور،) پرهیزگاری پیشه کنید و شاید مشمول رحمت (الهی) گردید؟! (63) امّا سرانجام او را تکذیب کردند و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، رهایی بخشیدیم و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند، غرق کردیم چه این که آن ها گروهی نابینا (و کوردل) بودند. (64)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لَا یَخْرُجُ اِلَّا نَکِدًا…»(1)

ص: 295


1- 530.. سوره ی اعراف، آیه ی 58.

مرحوم علی بن ابراهیم گوید:

«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» مَثَل ائمّه(علیهم السلام) است که دانش و علم آنان با اذن پروردگارشان به

مردم می رسد؛ و «وَ الَّذِی خَبُثَ» مَثَل دشمنان ائمّه(علیهم السلام) است که دانش آنان کدر

و دروغ و فاسد است.(1)

عمرو بن عاص به امام حسین(علیه السلام) گفت: چگونه است که قضات و حکّام، فراوان

اشتباه می کنند؟ امام حسین(علیه السلام) فرمود:

«وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ…»یعنی حکّام جور جز حکم جور و ظالمانه نمی کنند. (2)

«لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ…»(3)

امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی می فرماید:

آدم(علیه السلام) بشارت آمدن نوح(علیه السلام) را داد و گفت: «خداوند تبارک و تعالی پیامبری به نام نوح خواهد فرستاد و او مردم را به دین خدا دعوت می کند و مردم او را تکذیب می نمایند و خداوند با طوفان آنان را هلاک می کند».

سپس فرمود:

ص: 296


1- 531.. فی تفسیر علی بن ابراهیم «وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها» قال: اصلاحها برسول الله(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فافسدوها حین ترکوا امیرالمؤمنین(علیه السلام)، قوله: وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ و هو مثل الائمة(علیهم السلام) یخرج علمهم باذن ربهم و الذی خبث مثل لاعدائهم لایخرج علمهم الا نکدا ای کذبا فاسدا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 41]
2- 532.. فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب عن محاسن البرقی، قال عمرو بن العاص للحسین(علیه السلام):ما بال لحاکم اوفر من لحانا؟ فقال(علیه السلام): «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِاِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لایَخْرُجُ اِلَّا نَکِدًا». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 41]
3- 533.. سوره ی اعراف، آیه ی 59.

بین آدم و نوح(علیهما السلام)ده پدر بوده و همه آنان از پیامبران و اوصیا بوده اند، و آدم به وصیّ خود هبة الله سفارش نمود و فرمود: «هر کدام از شما او را درک کرد باید به او ایمان بیاورد و او را تصدیق کند و از او پیروی نماید، تا از غرق شدن نجات یابد».(1)

تا این که فرمود: آدم(علیه السلام) مریض شد و از دنیا رفت و [وصیّ او] هبة الله چون پدر خود را دفن نمود قابیل نزد او آمد و گفت: «من دیدم که پدرم آدم علومی را به تو یاد داد و به من یاد نداد و با همین علم، برادر تو هابیل، خدا را خواند و قربانی او قبول شد و من او را کشتم تا فرزندی از او به دنیا نیاید و بر فرزندان من افتخار کند و بگوید: من فرزند کسی هستم که خدا قربانی او را قبول نمود و شما فرزندان کسی هستید که خدا قربانی او را قبول ننمود، و اکنون تو نیز اگر از آن علمی که پدرم تعلیم تو کرده است استفاده کنی من تو را می کشم همان گونه که برادرت هابیل را کشتم».(2)

ص: 297


1- 534.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن الحسن بن محبوب عن محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) حدیث طویل و فیه یقول(علیه السلام): و بشر آدم بنوح(علیه السلام) فقال ان الله تبارک و تعالی باعث نبیا اسمه نوح(علیه السلام)، و انه یدعو الی الله عز ذکره و یکذبه قومه فیهلکهم الله بالطوفان و کان بین آدم و بین نوح(علیهما السلام) عشرة آباء انبیاء و اوصیاء کلهم، و اوصی آدم(علیه السلام) الی هبة الله ان من ادرکه منکم فلیؤمن به و لیتبعه و لیصدق به فانه ینجو من الغرق.
2- 535.. ثم آدم(علیه السلام) مرض المرضة التی مات فیها الی قوله: ثم ان هبة الله لما دفن اباه اتاه قابیل فقال: یا هبة الله انی قد رایت ابی آدم قد خصک من العلم بما لم اخص به انا و هو العلم الذی دعا به اخوک هابیل فتقبل قربانه، و انما قتلته لکیلا یکون له عقب فیفتخرون علی عقبی فیقولون نحن ابناء الذی تقبل قربانه و انتم ابناء الذی ترک قربانه فانک ان اظهرت من العلم الذی اختصک به ابوک شیئا قتلتک کما قتلت اخاک هابیل، فلبث هبة الله و العقب منه مستخفین بما عندهم من العلم و الایمان و الاسم الاکبر و میراث النبوة و آثار علم النبوة حتّی بعث الله نوحا صلی الله علیه و ظهرت وصیة هبة الله حین نظروا فی وصیة آدم(علیه السلام)،فوجدوا نوحا نبیا قد بشر به آدم(علیه السلام) فآمنوا به و اتبعوه و صدقوه.B

از این رو هبة الله و فرزندان او علوم و اسرار و ایمان و اسم اعظم و میراث نبوّت راپنهان داشتند تا خداوند نوح(علیه السلام) را به پیامبری مبعوث کرد و چون مردم در وصیّت

آدم نگریستند نبوّت نوح را که آدم به آن خبر داده بود یافتند، و به نوح ایمان آوردندو از او پیروی کردند، و آدم از پیش به هبّة الله وصیّت نموده بود که از این وصیّت نامه نگه داری کند و فرزندان آدم؛ هر سال در آن نگاه می کردند و آن روز را روز عید خود قرار می دادند و منتظر آمدن نوح بودند و هر پیامبری نیز به این سنّت عمل می کرد [و خبر از پیامبر بعد از خود می داد] تا خدا حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود، و خداوند می فرماید: «لَقَدْ اَرْسَلْنَا نُوحًا اِلَی قَوْمِهِ…» و بین آدم و نوح پیامبرانی آمدند و پنهان بودند و نام شان نیز در قرآن برده نشده است. و نام پیامبرانی برده شده که آشکار تبلیغ می کرده اند.(1)

مولّف گوید:

مشابه حدیث فوق در مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده است.و در سوره هود قضایای نوح و هود و شعیب(علیهما السلام) به تفصیل خواهد آمد.(2)

ص: 298


1- 536.. و کان آدم(علیه السلام) وصی هبة الله ان یتعاهد هذه الوصیة عند راس کل سنة فیکون یوم عیدهم، و یتعاهدون نوحا و زمانه الذی یخرج فیه، و کذلک جاء فی وصیة کل نبی حتّی بعث الله محمّدا(صلی الله علیه و آله)، و انما عرفوا نوحا بالعلم الذی عندهم، و هو قول الله؟عز؟: وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا نُوحًا اِلی قَوْمِهِ الی آخر الایة و کان من بین آدم و نوح(علیهما السلام) من الانبیاء مستخفین و لذلک خفی ذکرهم فی القرآن، فلم یسموا کما سمی من استعلن من الانبیاء(علیهم السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 41]
2- 537.. فی مجمع البیان روی الشیخ ابو جعفر بن بابویه باسناده فی کتاب النبوة مرفوعا الی ابی عبد الله(علیه السلام)قال: لما ان بعث الله؟عز؟ نوحا دعا قومه علانیة فلما سمع عقب هبة الله من نوح تصدیق ما فی ایدیهم من العلم و عرفوا ان العلم الذی فی ایدیهم هو العلم الذی جاء به نوح (علیه السلام) صدقوه و سلموا له، فاما ولد قابیل فانهم کذبوه و قالوا: ان الجن کانت قبلنا، فبعث الله الیهم ملکا فلو اراد الله ان یبعث الینا لبعث الینا ملکا من الملائکة. [تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 42]B

سوره ی اعراف [7]، آیات 65 تا 72

متن:

وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ اَ فَلا تَتَّقُونَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ اِنَّا لَنَراكَ فی سَفاهَةٍ وَ اِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبینَ قالَ یا قَوْمِ لَیْسَ بی سَفاهَةٌ وَ لكِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ اُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ اَنَا لَكُمْ ناصِحٌ اَمینٌ اَوَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلی رَجُلٍ مِنْكُمْ لِیُنْذِرَكُمْ وَ اذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَ زادَكُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ قالُوا اَ جِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللهَ وَحْدَهُ وَ نَذَرَ ما كانَ یَعْبُدُ آباؤُنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ اَ تُجادِلُونَنی فی اَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا اِنِّی مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ فَاَنْجَیْناهُ وَ الَّذینَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ قَطَعْنا دابِرَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ ما كانُوا مُؤْمِنینَ

لغات:

«سفاهت»بی صبری و کم حلمی است،و ثوب سفیه ثوب خفیف را گویند، و فرق بین عجب و عَجب این است که عُجب خود بینی و اعتقاد به فضل خویش است،و «عجب» بسا نیکوست،و در مثل آمده:لاخیر فیمن لا یتعجّب من العجب،و«خلفاء» جمع خلیفة به معنای جایگزین در تدبیر امور است، و «آلاء» به معنای نعم است، و «وقوع

ص: 299

و سقوط و نزول نظائرند، و «رجس» به معنای عذاب است، و «اسماء» در این آیه به معنای

اصنام و بُت ها می باشد.

ترجمه:

و به سوی قوم عاد، برادرشان«هود»را(فرستادیم)گفت:«ای قوم من! (تنها) خدا را پرستش کنید، که جز او معبودی برای شما نیست! آیا پرهیزگاری پیشه نمی کنید؟!»(65) اشراف کافر قوم او گفتند: «ما تو را در سفاهت (و نادانی و سبک مغزی) می بینیم، و ما مسلّما تو را از دروغ گویان می دانیم!» (66) گرفت: «ای قوم من! هیچ گونه سفاهتی در من نیست ولی فرستاده ای از طرف پروردگار جهانیانم. (67) رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم. (68) آیا تعجّب کرده اید که دستور آگاه کننده پروردگارتان به وسیله مردی از میان شما به شما برسد تا (از مجازات الهی) بیمتان دهد؟! و به یاد آورید هنگامی که شما را جانشینان قوم نوح قرار دارد و شما را از جهت خلقت (جسمانی) گسترش (و قدرت) داد پس نعمت های خدا را به یاد آورید، شاید رستگار شوید!» (69) گفتند: «آیا به سراغ ما آمده ای که تنها خدای یگانه را بپرستیم، و آن چه را پدران ما می پرستند، رها کنیم؟! پس اگر راست می گویی آن چه را (از بلا و عذاب الهی) به ما وعده می دهی، بیاور»! (70) گفت: «پلیدی و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است! آیا با من در مورد نامهایی مجادله می کنید که شماو پدران تان به عنوان معبود و خدا، بر بُت ها) گذارده اید، در حالی که خداوند هیچ دلیلی درباره آن نازل نکرده است؟! پس شما منتظر باشید، من هم با شما انتظار می کشم! (شما انتظار شکست من، و من انتظار عذاب الهی برای شما!)» (71) سرانجام، او و کسانی را که با او بودند، برحمت خود نجات بخشیدیم و ریشه کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و ایمان نیاوردند، قطع کردیم! (72)

ص: 300

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)

این بخش از آیات همانند آیات بخش پیشین که درباره حضرت نوح(علیه السلام) بود درباره ی حضرت هود(علیه السلام) است و خداوند بر امّت این دو پیامبر به خاطر تکذیب و انکار رسالت پیامبران شان عذاب نازل نموده است، قوم نوح را با طوفان و آب غرق نموده و قوم هود را با تندباد هلاک کرده است.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

حضرت نوح بشارت آمدن هود را به فرزند خود سام داد و بین نوح و هود پیامبرانی بوده اند و نوح(علیه السلام)به قوم خود گفت:خداوند پیامبری به نام هود را به رسالت مبعوث می کند و او مردم را به [پرستش] خداوند دعوت می نماید و مردم او را تکذیب می نمایند و خداوند آنان را با تندباد هلاک خواهد نمود، و هر کدام از شما او را درک نمود باید به او ایمان بیاورد و از او پیروی کند تا خداوند او را از عذاب نجات بدهد.(2)

سپس فرمود: نوح(علیه السلام) به فرزند خود سام دستور داد تا این وصیّت را هر سال در روز معیّن بخواند و آن روز را برای مردم عید قرار بدهد و در آن روز تعهّد و پیمان خود را نسبت به آن چه در آن وصیّت نامه قرار داد تجدید کنند و آنان آن

ص: 301


1- 538.. سوره ی اعراف، آیه ی 65.
2- 539.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن الحسن بن محبوب عن محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) حدیث طویل و فیه یقول(علیه السلام): و بشر نوح ساما بهود(علیهما السلام)، فکان فیما بین نوح و هود من الانبیاء(علیهم السلام) و قال نوح(علیه السلام): ان الله باعث نبیا یقال له هود، و انه یدعو قومه الی الله؟عز؟ فیکذبونه، و ان الله؟عز؟ مهلکهم بالریح، فمن ادرکه منکم فلیؤمن به و لیتبعه فان الله؟عز؟ ینجیه من عذاب الریح.

وصیّت نامه را که حاوی علم و ایمان و اسم اعظم و مواریث علوم و آثار نبوّت بوده

می خوانده اند و در آن نبوّت هود را می یافتند که پدرشان نوح(علیه السلام)به آن بشارت داده بود پس به او ایمان آوردند و او را تصدیق کردند و از او پیروی نمودند و از عذاب تندباد نجات یافتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا» و یا می فرماید: «کَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِینَ * اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ هُودٌ اَلَا تَتَّقُونَ.»(1)

ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) ضمن حدیث مفصّلی فرمود:

برخی از پیامبران فقط مبعوث برای گروهی بودند،و برخی برای هدایت همه مردم مبعوث شدند، امّا هود(علیه السلام) تنها برای قوم عاد مبعوث شده بود.(2)

در احتجاج طبرسی از حضرت زین العابدین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

«…صاحبة الجدب[یعنی عایشه] و مستحفظون از آل محمّد(صلی الله علیه و آله) می دانستند که اصحاب جمل و اصحاب صفیّن و اصحاب نهروان به زبان رسول خدا(صلی الله علیه و آله)لعنت شدند،و البتّه کسی که از روی افترا سخن بگوید زیان کار خواهد بود.»پس پیرمردی از اهل کوفه گفت:

ای علی بن الحسین جدّ تو می فرمود:«برادران ما به ما ظلم کردند»؟[و شما چنین می گویی ؟!]

ص: 302


1- 540.. و امر نوح(علیه السلام) ابنه ساما ان یتعاهد هذه الوصیة عند راس کل سنة فیکون یومئذ عیدا لهم،فیتعاهدون فیه ما عندهم من العلم و الایمان و الاسم الاکبر و مواریث العلم و آثار علم النبوة فوجدوا هودا نبیا و قد بشر به ابوهم نوح(علیه السلام) فآمنوا به و اتبعوه و صدقوه، فنجوا من عذاب الریح و هو قول الله؟عز؟ وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا و قوله؟عز؟: «کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ اِذْ قالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ هُودٌ اَ لاتَتَّقُونَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 43]
2- 541.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی محمّد بن الفضل عن ابی حمزة الثمالی عن ابی جعفر محمّد بن علی الباقر(علیهم السلام) حدیث طویل یقول فیه(علیه السلام): و ان الانبیاء بعثوا خاصة و عامة، امّا هود فانه ارسل الی عاد بنبوة خاصة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 43]

پس حضرت زین العابدین(علیه السلام) به او فرمود:

آیا تو قرآن نخوانده ای که خدا می فرماید:«وَ اِلَی عَادٍ اَخَاهُمْ هُودًا».[و خداوند هودرا برادر قوم عاد خوانده] در حالی که خداوند هود و یاران او را نجات داد و قوم عاد را با تندباد هلاک نمود؟!(1)

به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: آیا صحیح است که مرد، خودستایی کند؟ حضرت

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

آری در آن هنگام که چاره ای از آن نباشد، سپس فرمود: مگر سخن یوسف را نشنیده ای که گفت: «اجْعَلْنِی عَلَی خَزَآئِنِ الاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» و نیز عبد صالح هود گفت: «اَنَا لَکُمْ ناصِحٌ اَمِینٌ».(2)

«وَ زَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَسْطَةً فَاذْکُرُواْ آلاء اللهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»(3)

خداوند به قوم هود می فرماید:

خدا شما را جایگزین قوم نوح کرد، و نیروی جسمانی شما را قویّ تر از آنان قرارداد، پس شما به یاد نعمت های خدا باشید، تا رستگار شوید.

ص: 303


1- 542.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» عن علی بن الحسین(علیهما السلام) حدیث طویل و فیه:و لقد علمت صاحبة الجدب و المستحفظون من آل محمّد ان اصحاب الجمل و اصحاب صفین و اصحاب النهروان لعنوا علی لسان النّبی الامی(صلی الله علیه و آله) وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَری، فقال شیخ من اهل الکوفة: یا علی بن الحسین ان جدک کان یقول: اخواننا بغوا علینا؟ فقال علی بن الحسین: امّا تقرء کتاب الله: «وَ اِلی عادٍ اَخاهُمْ هُودًا» فهم مثلهم نجا الله؟عز؟ هودا و الذین معه و اهلک عادا بالریح العقیم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 44]
2- 543.. فی تفسیر العیّاشی و قال سلیمان: قال سفیان: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): [ما] یجوز ان یزکی الرجل نفسه؟ قال: نعم اذا اضطر الیه، اما سمعت قول یوسف: «اجْعَلْنِی عَلی خَزائِنِ الْاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ» و قول العبد الصالح و اَنَا لَکُمْ ناصِحٌ اَمِینٌ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 44]
3- 544.. سوره ی اعراف، آیه ی 69.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

قامت قوم هود مانند تنه خرمای بلند بود و به قدری قوی بودند که یک نفر آنان با دست خود کوه را خراب می کرد و قطعه ای از آن را بر می گرفت.(1)

امام باقر(علیه السلام) درباره ی هلاکت قوم هود، با تندباد می فرماید:

خداوند را خانه ای است از باد، که بر آن قفل زده است و اگر گشوده شود آن چه در بین آسمان و زمین است را از بین می برد و نابود می کند، و از آن باد برای هلاکت قوم هود تنها به اندازه یک خاتم فرستاد و آنان را نابود نمود؛ سپس فرمود: تنها حضرت هود و صالح و شعیب و اسماعیل و پیامبر ما حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و(علیهم السلام) به زبان عربی سخن می گفتند.(2)

ابو یوسف بزّاز گوید: امام صادق(علیه السلام) آیه «فَاذْکُرُواْ آلاء اللهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» را تلاوت نمود و به من فرمود:

آیا می دانی مقصود از «آلاء اللّهِ» چیست؟گفتم: نمی دانم. فرمود: آن بزرگ ترین نعمت های خداوند است و آن ولایت ما می باشد.(3)

ص: 304


1- 545.. فی مجمع البیان: وَ زادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَةً و قال ابو جعفر(علیه السلام): کانوا کانهم النخل الطوال،و کان الرجل منهم ینجو الجبل بیده فیهدم منه قطعة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 44]
2- 546.. و فیه و روی ابو حمزة الثمالی عن سالم عن ابی جعفر(علیه السلام) قال ان الله تبارک و تعالی بیت ریح یقفل علیه، لو فتحت لاذرت ما بین السماء و الارض، ما ارسل علی قوم عاد الا قدر الخاتم، و کان هود و صالح و شعیب و اسماعیل و نبینا(صلی الله علیه و آله) یتکلمون بالعربیة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 44]
3- 547.. فی اصول الکافی الحسین بن محمّد عن معلی بن محمّد عن محمّد بن جمهور عن عبد الله بن عبدالرّحمن عن الهیثم بن واقد عن ابی یوسف البزاز قال تلا ابو عبد الله(علیه السلام) هذه الایة فَاذْکُرُوا آلاءَ اللهِ قال: ا تدری ما آلاء الله؟ قلت: لاقال: هی اعظم نعم الله علی خلقه و هی ولایتنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 44]

سوره ی اعراف [7]، آیات 73 تا 79

متن:

وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَكُمْ آیَةً فَذَرُوها تَاْكُلْ فی اَرْضِ اللهِ وَ لاتَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَاْخُذَكُمْ عَذابٌ اَلیمٌ وَ اذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَ بَوَّاَكُمْ فِی الْاَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُورًا وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا فَاذْكُرُوا آلاءَ اللهِ وَ لاتَعْثَوْا فِی الْاَرْضِ مُفْسِدینَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ اَ تَعْلَمُونَ اَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا اِنَّا بِما اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ قالَ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا اِنَّا بِالَّذی آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ اَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لاتُحِبُّونَ النَّاصِحینَ

لغات:

«بینه» [یعنی شهادت دو نفر عادل] نشانه و فاصله بین حق و باطل است،و «ناقه» بعیر منوق یعنی مذلل است، و آیة و عبرة و دلالة و علامة نظائراند، و «بواکم» یعنی مکنکم، و بواته منزلا اذا مکنته منه لیاوی الیه، و «قصور» جمع قصر به معنای خانه ای است که دیواری اطراف آن باشد، و محصور به آن باشد، و «و لاتعثوا فی الارض» یعنی لاتفسدوا فی الارض، و «عفر الناقة» جرح آن است که به هلاکت او منتهی شود، و «عتو» تجاوز از حد است در فساد، و «رجف» به معنای اضطراب است، و «جنوم» از پای در آمدن است.

ص: 305

ترجمه:

و به سوی (قوم) ثمود، برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! (تنها) خدا را بپرستید، که جز او، معبودی برای شما نیست! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این «ناقه» الهی برای شما معجزه ای است او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علف های بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت! (73) و به خاطر بیاورید که شما را جانشینان قوم«عاد»قرار داد، و در زمین مستقر ساخت، که در دشتهایش، قصرها برای خود بنا می کنید و در کوه ها، برای خود خانه ها می تراشید! بنا بر این، نعمت های خدا را متذکّر شوید! و در زمین، به فساد نکوشید!» (74) (ولی) اشراف متکبّر قوم او، به مستضعفانی که ایمان آورده بودند، گفتند: «آیا (به راستی) شما یقین دارید که صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است؟!» آن ها گفتند: «ما به آن چه او بدان ماموریت یافته، ایمان آورده ایم.» (75) متکبّران گفتند: «(ولی) ما به آن چه شما به آن ایمان آورده اید،کافریم!»(76)سپس«ناقه»را پی کردند،و از فرمان پرورد گارشان سرپیچیدند و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آن چه ما را با آن تهدید می کنی، بیاور!» (77) سرانجام زمین لرزه آن ها را فرا گرفت و صبح گاهان، (تنها) جسم بی جان شان در خانه هاشان باقی مانده بود. (78) (صالح) از آن ها روی برتافت و گفت: «ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!» (79)

ص: 306

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)

مساور همدانی گوید:

مردی از اهل شام نزد حضرت زین العابدین(علیه السلام) آمد و گفت:شما علی بن الحسین هستی؟ فرمود: آری. مرد شامی گفت: پدر شما مومنین را کشت؟! پس امام(علیه السلام) گریه کرد و سپس چشمان خود را پاک نمود و فرمود: وای بر تو از کجا دانستی که پدرم مومنین را کشته است؟! مرد شامی گفت: پدرت گفت: «برادران ما به ما تجاوز و ظلم نمودند و ما به خاطر بغی و تجاوزشان با آنان جنگیدیم». علی بن الحسین(علیه السلام) فرمود: وای تو مگر قرآن نخوانده ای؟! مرد شامی گفت: آری. فرمود: خداوند می فرماید: «وَ اِلَی مَدْیَنَ اَخَاهُمْ شُعَیْبًا»، «وَ اِلَی ثَمُودَ اَخَاهُمْ صَالِحًا» آیا شعیب و صالح برادر دینی خود بودند یا برادر قومی و عشیرتی؟ مرد شامی گفت: برادر عشیرتی قوم خود بودند نه برادر دینی. امام(علیه السلام) فرمود: مقصود پدرم نیز برادر قومی و عشیرتی بوده نه برادر دینی. پس مرد شامی به نادانی خود پی برد و گفت: مرا آگاه و بیدار کردی خدا تو را آگاه نماید.(2)

ص: 307


1- 548.. سوره ی اعراف، آیه ی 73.
2- 549.. عن یحیی بن المساور الهمدانی عن ابیه جاء رجل من اهل الشام الی علی بن الحسین(علیهما السلام) فقال: انت علی بن الحسین؟ قال: نعم قال ابوک الذی قتل المؤمنین؟ فبکی علی بن الحسین(علیه السلام) ثم مسح عینیه فقال: ویلک کیف قطعت علی ابی انه قتل المؤمنین؟ قال: قوله: اخواننا قد بغوا علینا فقاتلناهم علی بغیهم فقال: ویلک امّا تقرء القرآن؟ قال: بلی، قال فقد قال الله: وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبًا، وَ اِلی ثَمُودَ اَخاهُمْ صالِحًا فکانوا اخوانهم فی دینهم او فی عشیرتهم؟ قال له الرجل لابل عشیرتهم، قال: فهؤلاء اخوانهم فی عشیرتهم و لیسوا اخوانهم فی الدین، قال: فرجت عنی فرج الله عنک. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 45]

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

رسالت پیامبران برخی برای همه مردم بوده، و برخی برای گروهی بوده است، و صالح فقط پیامبر قوم ثمود بود، و آنان ساکن روستایی کم تر از چهل خانوار بودند و در کنار دریا زندگی می کردند.(1)

«وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا فَاذْکُرُواْ آلاء اللّهِ…»(2)

صاحب تفسیر مجمع البیان در تفسیر «وَ تَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا» گوید:

روایت شده که قوم صالح چون عمر زیادی می کردند نیاز داشتند که خانه های خود را در داخل کوه ها قرار بدهند، چرا که ساختمان های آنان قبل از پایان عمرشان خراب می شده است.(3)

«قَالُواْ اِنَّا بِمَا اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ»(4)

زید شحّام گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

حضرت صالح مدّتی از قوم خود پنهان شد و روزی که از بین آنان خارج گردید، میان سال بود و… و چون به قوم خود بازگشت مردم او را نشناختند و نپذیرفتند، چرا که سه گروه شده بودند، 1. گروهی که سخت منکر او بودند، 2. گروهی که

ص: 308


1- 550..فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة الثمالی عن ابی جعفر محمّد بن علی الباقر(علیه السلام) حدیث طویل و فیه ان الانبیاء بعثوا خاصة و عامة، امّا صالح فانه ارسل الی ثمود و هی قریة واحدة و هی لاتکمل اربعین بیتا علی ساحل البحر صغیرة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 45]
2- 551.. سوره ی اعراف، آیه ی 74.
3- 552.. فی مجمع البیان «وَ تَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتًا» یروی انهم لطول اعمارهم یحتاجون الی ان ینحتوا فی الجبال بیوتا لان السقوف و الابنیة کانت تبلی قبل فناء اعمارهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 45]
4- 553.. سوره ی اعراف، آیه ی 75.

درباره ی او شک داشتند، 3. گروهی که بر اعتقاد و یقین به نبوّت صالح(علیه السلام) بودند، پس حضرت صالح به آن گروه که درباره ی او شک داشتند فرمود: من صالح پیامبر هستم. و آن مردم او را دشنام دادند و تکذیب نمودند و او را از خود دور کردند و گفتند: خدا از تو بیزار باشد، تو در چهره ی صالح نیستی. سپس صالح نزد گروه اوّل که منکر او بودند رفت و آنان نیز سخت از او فرار کردند و به سخن او گوش ندادند، تا این که نزد گروه سوّم که به نبوّت او یقین داشتند آمد و به آنان فرمود: من صالح هستم.(1)

آنان گفتند: به ما خبر بده از چیزی که ما درباره ی تو شک نداشته باشیم؟ چرا که ما شک نداریم که خداوند تبارک و تعالی خالق عالم است و می تواند هر کسی را به هر صورتی که بخواهد تغییر بدهد و به ما خبر داده شده و ما بین خود تدریس کرده ایم که قائم [آل محمّد(صلی الله علیه و آله)] هنگامی که می آید نشانه هایی دارد و آن نشانه ها در صورتی صحیح است که خبری از آسمان برای ما بیاید؛ حضرت صالح(علیه السلام) به آنان فرمود: من همان صالحی هستم که برای شما [معجزه ی] ناقه را آوردم؛ قوم او گفتند: راست گفتی بحث ناقه بین ما مطرح است، اکنون بگو: نشانه آن ناقه چه بود؟ صالح(علیه السلام) فرمود: برای آن ناقه از آب نوبتی از روز بود و برای مردم نیز نوبتی بود. پس گفتند: ما به تو و آیین تو ایمان آوردیم.(2)

ص: 309


1- 554.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی زید الشحام عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: ان صالحا(علیه السلام) غاب عن قومه زمانا و کان یوم غاب عنهم کهلا مبدح البطن حسن الجسم، وافر اللحیة خمیص البطن خفیف العارضین مجتمعا ربعة من الرجال، فلما رجع الی قومه لم یعرفوه بصورته فرجع الیهم و هم علی ثلث طبقات: طبقة جاحدة لاترجع ابدا، و اخری شاکة فیه، و اخری علی یقین، فبدا(علیه السلام) حین رجع بالطبقة الشاکة فقال لهم: انا صالح.
2- 555.. فکذبوه و شتموه و زجروه، و قالوا بری الله منک ان صالحا کان فی غیر صورتک قال. فاتی الجحاد فلم یسمعوا منه القول و نفروا منه اشد النفور، ثم انطلق الی الطبقة الثالثة و هم اهل الیقین فقال لهم: انا صالح، فقالوا: اخبرتنا خبرا لانشک فیه معه انک صالح، فانا لانمتری ان الله تبارک و تعالی الخالق ینقل و یحول فی ای صورة شاء و قد اخبرنا و تدارسنا فیما بیننا بعلامات القائم اذا جاء، و انما یصح عندنا اذا اتی الخبر من السماء، فقال لهم: انا صالح الذی اتیتکم بالناقة، فقالوا صدقت و هی التی نتدارس فما علامّت ها؟ فقال: لَها شِرْبٌ وَ لَکُمْ شِرْبُ یَوْمٍ مَعْلُومٍ. قالوا: آمنا بالله و بما جئتنا به.B

از این رو خداوند می فرماید: «اَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ» و از قول گروه اهل یقین می فرماید: «اِنَّا بِمَا اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ» و درباره ی منکرین نبوّت صالح می فرماید: «قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُواْ اِنَّا بِالَّذِیَ آمَنتُمْ بِهِ کَافِرُونَ»

در ادامه این حدیث، زید شحّام گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آیا در زمان غیبت

حضرت صالح عالمی بین آنان بوده است که مردم را هدایت نماید؟

امام(علیه السلام) فرمود:

خداوند عادل تر از آن است که زمین را خالی از عالم و راهنما قرار بدهد و کسی را برای هدایت مردم به راه خدا آماده نکند، آری بعد از خروج صالح هفت روز گذشت و آنان امامی برای خود نمی شناختند و به آیینی که در دست داشتند عمل می کردند و چون صالح(علیه السلام) ظاهر شد همه ی آنان بر نبوّت او اجتماع نمودند و مَثَل حضرت قائم؟عج؟ نیز مَثَل صالح(علیه السلام) خواهد بود.(1)

ص: 310


1- 556.. فعند ذلک قال تبارک و تعالی: اَنَّ صالِحًا مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ فقال: اهل الیقین اِنَّا بِما اُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ قالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا و هم الشکاک اِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کافِرُونَ قلت: هل کان فیهم ذلک الیوم عالم به؟: قال الله اعدل من ان یترک الارض بلا عالم یدل علی الله؟عز؟، و لقد مکث القوم بعد خروج صالح(علیه السلام) سبعة ایام علی فترة لایعرفون اماما غیر انهم علی ما فی ایدیهم من دین الله؟عز؟ کلمتّهم واحدة، فلما ظهر صالح(علیه السلام) اجتمعوا علیه و انما مثل القائم؟عج؟ مثل الصالح. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 45]

مولّف گوید:

تفصیل قصّه ی حضرت صالح و اعجاز او نسبت به بیرون آمدن شتر از کوه به امر الهی و ایمان آوردن آن هفتاد نفری که آن را مشاهده نمودند، و ارتداد شصت و چهار نفر آنان هنگام بازگشت به مردم برای خبر دادن به آنان، و ارتداد یک نفر دیگر که از پی کنندگان ناقه صالح شد، و نزول عذاب صیحه بر آنان پس از سه روز، و هلاک شدن همه آنان در خانه های شان، و این که پس از صیحه جبرییل و هلاکت آنان، آتشی آمد و همه آنان را سوزاند، در سوره ی هود خواهد آمد ان شاء الله. و اگر خواننده محترم می خواهد متن ماجرا را مشاهده کند به تفسیرنورالثّقلین(1)، مراجعه نماید.

ص: 311


1- 557.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن الحسن بن محبوب عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) قال قال: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) سئل جبرییل(علیه السلام) کیف کان مهلک قوم صالح؟ فقال یامحمّد(صلی الله علیه و آله) ان صالحا بعث الی قومه و هو ابن ست عشرة سنة فلبث فیهم حتّی بلغ عشرین و ماة سنة لایجیبونه الی خیر، قال: و کان لهم سبعون صنما یعبدونها من دون الله عز ذکره، فلما رای ذلک منهم قال: یا قوم بعثت الیکم و انا ابن ست عشرة سنة و قد بلغت ماة و عشرین سنة و انا اعرض علیکم امرین ان شئتم فاسئلونی حتّی اسئل الهی فیجیبکم فیما سئلتمونی الساعة، و ان شئتم سالت آلهتکم فان اجابتنی بالذی اسالها خرجت عنکم فقد سئمتکم و سئمتمونی قالوا: قد انصف یا صالح فاتعدوا لیوم یخرجون فیه، قال: فخرجوا باصنامهم الی ظهرهم ثم قربوا طعامّهم و شرابهم فاکلوا و شربوا، فلما ان فرغوا دعوه. B فقالوا: یا صالح سل فقال لکبیرهم: ما اسم هذا؟ قالوا: فلان، فقال له صالح(علیه السلام) یا فلان اجب فلم یجبه فقال صالح: ماله لایجیب؟ قالوا: ادع غیره، قال: فدعاها کلها فلم یجبه منها شی ء، فاقبلوا علی اصنامهم فقالوا لها: مالک لاتجیبین صالحا؟ فلم تجب فقالوا تنح عنا و دعنا و آلهتنا ساعة، ثم نحوا بسطهم و فرشهم و نحو اثیابهم و تمرغوا علی التراب و طرحوا التراب علی رؤسهم و قالوا لاصنامهم: لئن لم تجبن صالحا لنفتضحن، قال: ثم دعوه فقالوا: یا صالح ادعها فدعاها فلم تجبه. فقال لهم: یا قوم قد ذهب صدر النهار و لااری آلهتکم تجیبونی، فاسئلونی حتّی ادعو الهی فیجیبکم الساعة، فانتدب له منهم سبعون رجلا منهم من کبرائهم و المنظور الیهم منهم، فقالوا: یا صالح نحن نسالک فان اجابک ربک تبعناک و اجبناک و یبایعک جمیع اهل قریتنا، فقال لهم صالح(علیه السلام): سلونی ما شئتم، فقالوا: تقدم بنا هذا الجبل، و کان الجبل قریبا منهم، فانطلق معهم صالح(علیه السلام) فلما انتهوا الی الجبل قالوا: یا صالح ادع لنا ربک یخرج لنا من هذا الجبل الساعة ناقة حمراء شقراء و براء عشراء بین جنبیها میل، فقال لهم صالح: لقد سالتمونی شیئا یعظم علی و یهون علی ربی جل و عز و قال: فسال الله تبارک و تعالی ذلک صالح، فانصدع الجبل صدعا کادت تطیر منه عقولهم لما سمعوا ذلک، ثم اضطرب ذلک الجبل اضطرابا شدیدا کالمراة اذا اخذها المخاض، ثم لم یفجاهم الا راسها قد طلع علیهم من ذلک الصدع فما استتمت رقبتها حتّی اجترت ثم خرج سایر جسدها ثم استوت قائمة علی الارض فلما راوا ذلک قالوا: یا صالح ما اسرع ما اجابک ربک ادع لنا ربک یخرج لنا فصیلتها فسال الله؟عز؟ فرمت به فدب حولها، فقال لهم: یا قوم ابقی شی ء؟ قالوا: لاانطلق بنا الی قومنا نخبرهم بما راینا و یؤمنون بک، قال: فرجعوا فلم یبلغ السبعون الیهم حتّی ارتد منهم اربعة و ستون رجلا و قالوا: سحر و کذب، قال: فانتهوا الی الجمیع فقال الستة: حق و قال الجمیع کذب و سحر، فانصرفوا علی ذلک ثم ارتاب من الستة واحد و کان فیمن عقرها، قال ابن محبوب: فحدثت بهذا الحدیث رجلا من اصحابنا یقال له سعد بن یزید، فاخبرنی انه رای الجبل الذی خرجت منه بالشام، قال فرایناها جنبها قد حک الجبل، فاثر جنبها فیه و جبل آخر بینه و بین هذا میل. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 47]

سوره ی اعراف [7]، آیات 80 تا 84

متن:

وَ لُوطًا اِذْ قالَ لِقَوْمِهِ اَ تَاْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ اِنَّكُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ اَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ وَ ما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ اِلَّا اَنْ

ص: 312

قالُوا اَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْیَتِكُمْ اِنَّهُمْ اُناسٌ یَتَطَهَّرُونَ فَاَنْجَیْناهُ وَ اَهْلَهُ اِلَّا امْرَاَتَهُ كانَتْ مِنَ الْغابِرینَ وَ اَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمینَ

لغات:

«لوط»اسم علم غیر مشتق عجمی است، و بعضی گفته اند: مشتق از «لطت الحوض اذا الزقت علیه البطن و ملسته به»می باشد،و الوط بقلبی من ذاک ای الصق،و«الشهوة»تمایل نفس است به لذت، و شهوت یک چیز مسلمی است که خداوند در وجود انسان قرار داده است، و مانند اراده نیست که به اختیار انسان باشد.

ترجمه:

و (به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام

می دهید که هیچ یک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! (80) آیا شما از روی

شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار (و منحرفی) هستید! (81)

ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «این ها را از شهر و دیار خود بیرون کنید،

که این ها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند (و با ما هم صدا نیستند!)»(82)(چون کار به این جا رسید،) ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم جز همسرش، که ازبازماندگان (در شهر) بود. (83) و (سپس چنان) بارانی (از سنگ) بر آن ها فرستادیم (که آن ها را در هم کوبید و نابود ساخت.) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد! (84)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء…»(1)

امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) می فرماید:

ص: 313


1- 558.. سوره ی اعراف، آیه ی 81.

شیطان با صورت زیبای زنانه و لباس های زیبا نزد جوانان قوم لوط آمد و از آنان خواست تا با او لواط کنند، و اگر از آنان خواسته بود که با آنان لواط نمایند نمی پذیرفتند و لکن از آنان خواست که با او لواط نمایند پس با او چنین کردند و لذّت بردند و چون شیطان از بین آنان رفت با هم دیگر لواط کردند.(1)

مولّف گوید:

در سوره هود خواهد آمد که قوم لوط به سبب بخل شان لواط می کردند[و می خواستند هزینه های ازدواج با زن ها را نپردازند].

حضرت رضا(علیه السلام) در پاسخ سوال علّت حُرمت لواط به محمّد بن سنان نوشت:علّت حرام بودن لواط و مساحقه این است که اوّلا خداوند فطرت و خلقت مرد و زن را بر اساس ازدواج مرد با زن قرار داده است و ثانیا اگر مرد با مرد و زن با زن ارضا و تامین شود نسل انسان ها برچیده می شود و تدبیر زندگی فاسد می گردد و دنیا خراب خواهد شد.(2)

ص: 314


1- 559.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی ابی بصیر عن احدهما(علیهما السلام) فی قوم لوط «اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ» فقال: ان ابلیس اتاهم فی صورة حسنة فیه تانیث، علیه ثیاب حسنة، فجاء الی شبان منهم فامرهم ان یقعوا به و لو طلب الیهم ان یقع بهم لابوا علیه و لکن طلب الیهم ان یقعوا به فلما ان وقعوا به التذوه ثم ذهب عنهم و ترکهم فاحال بعضهم علی بعض. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن احمد بن محمّد بن ابی نصر عن ابان بن عثمان عن ابی بصیر عن احدهما(علیهما السلام) فی قوم لوط: «اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الْفاحِشَةَ» و ذکر کما فی علل الشرائع سواء. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 50]
2- 560.. و فی باب ما کتب به الرّضا(علیه السلام) الی محمّد بن سنان فی جواب مسائله فی العلل و علة تحریم الذکران للذکران و الاناث للاناث لما رکب فی الاناث و ما طبع علیه الذکران، و لما فی اتیان الذکران الذکران و الاناث الاناث من انقطاع النسل و فساد التدبیر و خراب الدنیا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 50]

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

حضرت لوط با قوم خود خویشی نداشت و بر آنان وارد شده بود و سی سال در بین قوم خود زندگی کرد و مردم را دعوت به بندگی خدا نمود و آنان را از اعمال زشت نهی نمود و به طاعت خداوند تشویق کرد و مردم به حرف او گوش نکردند و از او اطاعت ننمودند و غسل جنابت نداشتند و بسیار مردم بخیلی بودند و کسی را اطعام نمی کردند و بخل آنان سبب شد که گرفتار درد بی درمانی در مسایل جنسی بشوند، آنان در مسیر قافله های شام و مصر می ایستادند و چون میهمانانی بر آنان وارد می شدند عوض اطعام [به اجبار] با آنان لواط می کردند تا کسی بر آنان وارد نشود و میهمان داری نکنند وگرنه شهوت لواط نداشتند

و این بخل سبب گرفتاری آنان به لواط شد تا جایی که از مردها درخواست لواط می کردند و اجرت آن را می پرداختند؛ امّا حضرت لوط مرد با سخاوت و با گذشت بود و از میهمانان پذیرایی می کرد و قوم او از این عمل او را نهی می کردند و می گفتند: از میهمان پذیرایی نکن و اگر چنین کنی ما با میهمانان تو [به اجبار] لواط خواهیم نمود؛ از این رو حضرت لوط میهمانان خود را پنهان می کرد از ترس آن که مردم با آنان لواط کنند.(1)

ص: 315


1- 561.. فی مجمع البیان قصة لوط(علیه السلام) مع قومه و جملة امرهم فیما روی عن ابی حمزة الثمالی و ابی بصیر عن ابی جعفر(علیه السلام) ان لوطا لبث فی قومه ثلثین سنة، و کان نازلا فیهم و لم یکن منهم، یدعوهم الی الله و ینهاهم عن الفواحش، و یحثهم علی الطاعة فلم یجیبوه و لم یطیعوه، و کانوا لایتطهرون من الجنابة بخلاء اشحاء علی الطعام فاعقبهم البخل الداء الذی لادواء له فی فروجهم، و ذلک انهم کانوا علی طریق السیارة الی الشام و مصر، فکان ینزل بهم الضیفان، فدعاهم البخل الی ان کانوا اذا نزل بهم الضیف فضحوه و انما فعلوا ذلک لینکل النازلة علیهم من غیر شهوة بهم الی ذلک فاوردهم البخل هذا الداء حتّی صاروا یطلبونه من الرجال، و یعطون علیه الجعل، و کان لوط(علیه السلام) سخیا کریما یقری الضیف اذا نزل به فنهوه عن ذلک و قالوا: لاتقرین ضیفا جاء ینزل بک، فانک ان فعلت فضحنا ضیفک فکان لوط اذا نزل به الضیف کتم امره مخافة ان یفضحه قومه. B و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة و ستسمع له تتمة فی هود عند مهلک قوم لوط ان شاء الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 51]

مولّف گوید:

بقیّه ی این حدیث در سوره ی هود خواهد آمد ان شاء الله.

یزید بن ثابت گوید:

شخصی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره لواط با زن ها سوال نمود. آن حضرت(علیه السلام) به اوفرمود: پست شدی، خدا تو را پست کند، آیا نشنیده ای که خداوند می فرماید:

«لَتَاْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُم بِهَا مِنْ اَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِینَ»؟!(1)

عبدالرّحمن بن حجّاج گوید:

از امام صادق(علیه السلام) درباره ی لواط با زن ها سوال شد. آن حضرت فرمود: من در قرآن آیه ای برای حلال بودن آن نمی دانم جز آیه ی «اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاء. »(2)

ص: 316


1- 562.. فی تفسیر العیّاشی عن یزید بن ثابت قال: سال رجل امیرالمؤمنین(علیه السلام) ان یؤتی النّساء فی ادبارهن؟ فقال: سفلت سفل الله بک امّا سمعت الله یقول: «اَ تَاْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 51]
2- 563.. عن عبدالرّحمن بن الحجاج قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) ذکر عنده اتیان النّساء فی ادبارهم؟ قال: ما اعلم آیة فی القرآن احلت ذلک الا واحدة: «ائنکم لَتَاْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ» الایة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 51]

سوره ی اعراف [7]، آیات 85 تا 93

متن:

وَ اِلی مَدْیَنَ اَخاهُمْ شُعَیْبًا قالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَیْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَوْفُوا الْكَیْلَ وَ الْمیزانَ وَ لاتَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لاتُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ وَ لاتَقْعُدُوا بِكُلِّ صِراطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَها عِوَجًا وَ اذْكُرُوا اِذْ كُنْتُمْ قَلیلًا فَكَثَّرَكُمْ وَ انْظُرُوا كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدینَ وَ اِنْ كانَ طائِفَةٌ مِنْكُمْ آمَنُوا بِالَّذی اُرْسِلْتُ بِهِ وَ طائِفَةٌ لَمْ یُؤْمِنُوا فَاصْبِرُوا حَتَّی یَحْكُمَ اللهُ بَیْنَنا وَ هُوَ خَیْرُ الْحاكِمینَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ یا شُعَیْبُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْیَتِنا اَوْ لَتَعُودُنَّ فی مِلَّتِنا قالَ اَ وَ لَوْ كُنَّا كارِهینَ قَدِ افْتَرَیْنا عَلَی اللهِ كَذِبًا اِنْ عُدْنا فی مِلَّتِكُمْ بَعْدَ اِذْ نَجَّانَا اللهُ مِنْها وَ ما یَكُونُ لَنا اَنْ نَعُودَ فیها اِلَّا اَنْ یَشاءَ اللهُ رَبُّنا وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَیْ ءٍ عِلْمًا عَلَی اللهِ تَوَكَّلْنا رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ وَ اَنْتَ خَیْرُ الْفاتِحینَ وَ قالَ الْمَلَاُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا اِنَّكُمْ اِذًا لَخاسِرُونَ فَاَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَاَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ

الَّذینَ كَذَّبُوا شُعَیْبًا كَاَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ كَذَّبُوا شُعَیْبًا كانُوا هُمُ الْخاسِرینَ فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قالَ یا قَوْمِ لَقَدْ اَبْلَغْتُكُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَكَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ كافِرینَ

لغات:

«ایفاء» به معنای پرداخت کامل حق است، و«ایفاء العهد» وفای به عهد است ،و «ایفاء الوزن و الکیل»کامل دادن کیل و وزن است، و «بخس» کم فروشی می باشد،و «افساد» از انتفاع ساقط کردن چیزی است و ضد آن اصلاح است، و «صد» جلوگیری

ص: 317

از چیزی است با فریب، چنان که شیطان انسان را از یاد خدا و نماز باز می دارد، و «عوج»

با کسر عین کجی و انحراف در دین است و هر چه دیده نمی شود، و «عوج» با فتح عین،

کجی و انحراف در چیزهایی است که دیده می شود، و «الافتراء» التهمة، و «الملة» الدیانة،

و «الفتح» الحکم و الفاتح و الفتاح الحاکم، و «کان لم یغنوا فیها» ای لم یقیموا بها کانهم

استغنوا بذلک المکان عن غیره، و «الاسنی» شدة المحزن.

ترجمه:

و به سوی مدین،برادرشان شعیب را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! خدا را بپرستید،که جز او معبودی ندارید! دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده است بنا بر این، حق پیمانه و وزن را ادا کنید! و از اموال مردم چیزی نکاهید! و در روی زمین،بعد از آن که (در پرتو ایمان و دعوت انبیاء) اصلاح شده است، فساد نکنید! این برای شما بهتر است اگر با ایمان هستید! (85) و بر سر هر راه ننشینید که (مردم با ایمان را) تهدید کنید و مومنان را از راه خدا باز دارید، و با (القای شبهات،) آن را کج و معوج نشان دهید!و به خاطر بیاورید زمانی را که اندک بودید،و او شما را فزونی داد! و بنگرید سرانجام مفسدان چگونه بود! (86) و اگر گروهی از شما به آن چه من به آن فرستاده شده ام ایمان آورده اند،و گروهی ایمان نیاورده اند، صبر کنید تا خداوند میان ما داوری کند، که او بهترین داوران

است! (87) اشراف زورمند و متکبّر از قوم او گفتند: «ای شعیب! به یقین، تو و کسانی

را که به تو ایمان آورده اند، از شهر و دیار خود بیرون خواهیم کرد، یا به آیین ما بازگردید!» گفت: «آیا (می خواهید ما را بازگردانید) اگر چه مایل نباشیم؟! (88) اگر ما به آیین شمابازگردیم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده، به خدا دروغ بسته ایم و شایسته نیست که ما به آن بازگردیم مگر این که خدایی که پروردگار ماست بخواهد علم پروردگار ما، به همه چیز احاطه دارد. تنها بر خدا توکّل کرده ایم. پروردگارا! میان ما و قوم ما

ص: 318

بحق داوری کن، که تو بهترین داورانی!» (89) اشراف زورمند از قوم او که کافر شده

بودند گفتند: «اگر از شعیب پیروی کنید، شما هم زیان کار خواهید شد!» (90) سپس

زمین لرزه آن ها را فرا گرفت و صبحگاهان به صورت اجسادی بی جان در خانه هاشان مانده بودند. (91) آن ها که شعیب را تکذیب کردند،(آن چنان نابود شدند که)گویا هرگز در آن (خانه ها) سکونت نداشتند! آن ها که شعیب را تکذیب کردند، زیان کار بودند!(92) سپس از آنان روی برتافت و گفت: «ای قوم من! من رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ کردم و برای شما خیرخواهی نمودم با این حال، چگونه بر حال قوم بی ایمان تاسف بخورم؟!» (93)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِلَی مَدْیَنَ اَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

پیامبران برخی مبعوث به گروهی از مردم بودند و برخی مبعوث بر همه مردم بودند،

امّا شعیب پیامبر اهل مدین بود و اهل مدین کم تر از چهل خانوار بودند.(2)

«فَاَوْفُواْ الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ وَ لَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ اَشْیَاءهُمْ…»(3)

مقصود از ایفای کیل و میزان،تمام و کامل دادن کیل ترازو است چنان که بخس درمکیال و میزان کم فروشی است همان گونه که در اوّل سوره ی مطفّفین می فرماید:

ص: 319


1- 564.. سوره ی اعراف، آیه ی 85.
2- 565.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة الثمالی عن ابی جعفر(علیه السلام) حدیث طویل فی آخره: و ان الانبیاء بعثوا خاصة و عامة، امّا شعیب فانه ارسل الی مدین و هی لاتکمل اربعین بیتا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 51]
3- 566.. سوره ی اعراف، آیه ی 85.

«وَیْلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ*الَّذِینَ اِذَا اکْتَالُواْ عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ*وَ اِذَا کَالُوهُمْ اَو وَّزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ ».یعنی وای بر کم فروشان، آنان که چون برای خود کیل و یا وزن می کنند کامل می گیرند و چون می خواهند بفروشند ناقص می دهند.

از این آیه ظاهر می شود که کم فروشی،بدتر از دزدی و تصرّف غاصبانه در مال مردم است، چرا که کم فروشی علاوه بر غصب مال مردم، خیانت به آنان نیز می باشد، و همراه با مکر و خدعه خواهد بود.

«وَ لَا تَقْعُدُواْ بِکُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَ تَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ تَبْغُونَهَا عِوَجًا… »(1)

از این آیه نیز خیانت قوم شعیب ظاهر می شود،چرا که آنان در راه ها کمین می کرده اند و با تهدید و القای شبهه می خواسته اند مردم را از ایمان به شعیب باز دارند و این یک شبیخون فرهنگی است و بدتر از آزارهای جسمی و روحی می باشد و در این زمان ها نیز دشمنان اسلام از این راه ها استفاده می کنند بعضی گفته اند: قوم شعیب مانند قریش در بین راه ها می نشسته اند و به مردم می گفته اند: شعیب کذّاب است، مراقب او باشید که شما را از آیین تان منحرف نکند.(2)

«و َقَالَ الْمَلاُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ لَئِنِ اتَّبَعْتُمْ شُعَیْبًا اِنَّکُمْ اِذًا لَّخَاسِرُونَ»(3)

سران قوم شعیب که کافر و بت پرست بودند، به مردم می گفتند:«اگر از آیین ما دست بردارید و از شعیب پیروی کنید، زیان کار خواهید بود» و مخاطب آنان ممکن است کفّار ضعیف بوده باشند و ممکن است مومنین به شعیب باشند، آری همواره

ص: 320


1- 567.. سوره ی اعراف، آیه ی 86.
2- 568.. وَ تَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللهِ مَنْ آمَنَ بِهِ قیل کانوا یجلسون علی الطرق فیقولون لمن یمرّ بها انّ شعیبًا کذّاب فلا یفتننّکم عن دینکم کما کانت تفعل قریش بمکّة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 219]
3- 569.. سوره ی اعراف، آیه ی 90.

این گونه بوده که سران قوم به خاطر قدرت و ریاستی که داشته اند و مردم تحت حکومت آنان بوده اند نمی خواسته اند مردم از پیامبران پیروی نمایند و فراوان می کوشیده اند که مردم را برای خود نگه دارند، از این رو پیامبران را متّهم به دروغ و سحر و جنون و امثال آن می کردند تا مردم از آنان پیروی نکنند و در زمان همه پیامبران(علیهم السلام) چنین بوده است و لذا در آیه بعد خداوند خسران و زیان کاری را به تکذیب کنندگان حضرت شعیب نسبت می دهد و می فرماید: «الَّذِینَ کَذَّبُواْ شُعَیْبًا کَانُواْ هُمُ الْخَاسِرِینَ» وگرنه پیروی از پیامبران و اوصیای آنان راه نجات و بزرگ ترین عبادت است و اساسا اطاعت و پیروی از پیامبران(علیهم السلام) دلیل و شاخصه ایمان و نجات و سعادت و بهشت می باشد چنان که حضرت هادی(علیه السلام) در زیارت جامعه کبیره می فرماید: «مَنِ اتَّبَعَکُمْ فَالْجَنَّةُ مَاْوَاهُ وَ مَنْ خَالَفَکُمْ فَالنَّارُ مَثْوَاهُ.»

و در آیات دیگر نیز: این معنا صریحا بیان شده است چنان که می فرماید:«قُلْ اِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ»(1) و یا می فرماید: «فَلاَ وَ رَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّیَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِی اَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُواْ تَسْلِیمًا.»(2)

سوره ی اعراف [7]، آیات 94 تا 102

متن:

وَ ما اَرْسَلْنا فی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ اِلَّا اَخَذْنا اَهْلَها بِالْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ ثُمَّ بَدَّلْنا مَكانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا قَدْ مَسَّ آباءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ فَاَخَذْناهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لایَشْعُرُونَ وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْاَرْضِ وَ لكِنْ كَذَّبُوا فَاَخَذْناهُمْ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ اَ فَاَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَاْتِیَهُمْ

ص: 321


1- 570.. سوره ی آل عمران، آیه ی 31.
2- 571.. سوره ی نساء، آیه ی 65.

بَاْسُنا بَیاتًا وَ هُمْ نائِمُونَ اَ وَ اَمِنَ اَهْلُ الْقُری اَنْ یَاْتِیَهُمْ بَاْسُنا ضُحًی وَ هُمْ یَلْعَبُونَ اَ فَاَمِنُوا مَكْرَ اللهِ فَلا یَاْمَنُ مَكْرَ اللهِ اِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ اَ وَ لَمْ یَهْدِ لِلَّذینَ یَرِثُونَ الْاَرْضَ مِنْ بَعْدِ اَهْلِها اَنْ لَوْ نَشاءُ اَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَسْمَعُونَ تِلْكَ الْقُری نَقُصُّ عَلَیْكَ مِنْ اَنْبائِها وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ یَطْبَعُ اللهُ عَلی قُلُوبِ الْكافِرینَ وَ ما وَجَدْنا لِاَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ اِنْ وَجَدْنا اَكْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ

لغات:

«تبدیل» چیزی را به جای چیز دیگری قرار دادن است، و «عفو» در اصل لغت به معنای

ترک است، و معنای «عفوا» ترکوا حتّی کثروا می باشد، و «بغتة» یعنی فجاة و آن گرفتن

ناگهانی و بدون مقدّمه است و «برکات» به معنای خیرات است، و اصل برکت به معنای

ثبوت و امن است، و ثقة و طمانینه نظائراند و ضد امن خوف است و ضد ثقة ریبة و ضد

طمانیة انزعاج است، و «بؤس» به معنای فقر است، و «نوم» خلاف یقظه است و «رجل

نَوَمَة» یعنی کثیر النوم، و «ضحی» وقت برآمدن آفتاب است و «اضحیة» به خاطر ذبح وقت

ضحی می باشد، و «قصص» به معنای مطالب پی در پی می باشد، و «فلان یقص الاثر» ای یتبعه و «نبا» خبر از امر بزرگ است، و به همین خاطر پیامبر را نبی گویند و وجدان و مصادفة و ادراک نظائراند.

ترجمه:

و ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناراحتی ها و خسارت ها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند، و به سوی خدا) بازگردند و تضرع کنند!

(94)سپس(هنگامی که این هشدارها در آنان اثر نگذاشت)،نیکی (و فراوانی نعمت و رفاه) را به جای بدی (و ناراحتی و گرفتاری) قرار دادیم آن چنان که فزونی گرفتند،

ص: 322

(و همه گونه نعمت و برکت یافتند، و مغرور شدند،)و گفتند: «(تنها ما نبودیم که گرفتار

این مشکلات شدیم) به پدران ما نیز ناراحتیهای جسمی و مالی رسید.» چون چنین شد، آن ها را ناگهان (به سبب اعمال شان)گرفتیم (و مجازات کردیم)،در حالی که نمی فهمیدند. (95) و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند،برکات آسمان و زمین را بر آن ها می گشودیم ولی (آن ها حق را) تکذیب کردند ما هم آنان را به کیفر اعمال شان مجازات کردیم. (96) آیا اهل این آبادی ها، از این ایمنند که عذاب ما شبانه به سراغ آن ها بیاید در حالی که در خواب باشند؟! (97) آیا اهل این آبادی ها،از این ایمنند که عذاب ما هنگام روز به سراغ شان بیاید در حالی که سرگرم بازی هستند؟! (98) آیا آن ها خود را از مکر الهی در امان می دانند؟!در حالی که جز زیان کاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی دانند! (99) آیا کسانی که وارث روی زمین بعد از صاحبان آن می شوند، عبرت نمی گیرند که اگر بخواهیم، آن ها را نیز به گناهان شان هلاک می کنیم، و بر دل های شان مهر می نهیم تا (صدای حق را) نشنوند؟! (100) این ها، شهرها و آبادی هایی است که قسمتی از اخبار آن را برای تو شرح می دهیم پیامبران شان دلایل روشن برای آنان آوردند (ولی آن ها چنان لجوج بودند که) به آن چه قبلا تکذیب کرده بودند، ایمان نمی آوردند! این گونه خداوند بر دل های کافران مهر می نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه، حس تشخیص شان را سلب می کند)! (101) و بیشتر آن ها را بر سر پیمان خود نیافتیم (بلکه) اکثر آن ها را فاسق و گنه کار یافتیم! (102)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«تِلْکَ الْقُرَی نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ اَنبَآئِهَا وَ لَقَدْ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»(1)

ص: 323


1- 572.. سوره ی اعراف، آیه ی 101.

خداوند برای تنبّه و یادآوری این امّت قضایای هلاکت قوم نوح و قوم عاد و قوم ثمود و قوم لوط و اقوام دیگری را یاد نموده و به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

ما اخبار هلاکت این امّت ها را برای تو بیان نمودیم تا امّت تو نیز بدانند که هر امّتی اگر پیامبر خود را تکذیب کنند گرفتار عذاب خواهند شد و سنّت خداوند درباره ی امّت های متمرّد و مشرک و کافر یکسان است چنان که می فرماید:«فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَبْدِیلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللهِ تَحْوِیلًا.»(1) آری خداوند از لطف و عنایت خود قبل از عذاب، امّت های متمرّد را گرفتار انواع بلاها می کند تا بلکه تنبّه پیدا کنند و به درگاه خداوند رو بیاورند و تضرّع نمایند و چون تنبّه پیدا نمی کنند آنان را عذاب می نماید و این عذاب ها به خاطر اصرار آنان در گناه و معاصی می باشد چرا که گناه مانع استحقاق رحمت خدا می شود و همان گونه که برخی از مفسران بیان نموده اند از روایات استفاده می شود که گناه ضررهای فراوانی دارد مانند: 1. قساوت قلب، 2. سیاهی دل، 3. تسلّط شیطان،4. دوری از رحمت الهی، 5.کوتاه شدن عمر، 6.نزول بلا، 7.زوال نعمت،

8. تسلّط ظالم، 9. از بین رفتن مال، 10. بیماری جسمی، 11. ضعف ایمان،12. زوال ایمان، 13. رنجش خاطر پیامبر و ائمّه(علیهم السلام)، 14. غضب الهی، 15. عذاب

قبر و برزخ، 16. عذاب قیامت، 17. سختی جان دادن، 18. عذاب دوزخ،19. لعنت مردم، 20. لعنت ملائکه، 21. لعنت پیامبران، 22. لعنت خداوند.

«فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ مِن قَبْلُ»(2)

در تفسیر قمّی آمده: گروهی که در عالم ذرّ دین خدا را انکار نمودند در دنیا نیز انکار خواهند نمود و این آیه پاسخ کسانی است که میثاق عالم ذرّ را انکار می نمایند.(3)

ص: 324


1- 573.. سوره ی فاطر، آیه ی 43.
2- 574.. سوره ی اعراف، آیه ی 101.
3- 575.. فی الذر الاول قال لایؤمنون فی الدنیا بما کذبوا فی الذر الاول و هی رد علی من انکر المیثاق فی الذر الاول. [تفسیر قمّی، ج 1، ص 236]

در تفسیر صافی از کافی و تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

خداوند هنگامی که مخلوق خود را آفرید، هر که را دوست می داشت، از آن چه دوست می داشت آفرید، از این رو دوستان خود را از طینت بهشت آفرید و دشمنان خود را از طینت آتش آفرید، سپس آنان را در ظلال مبعوث نمود. گفته شد: ظلال چیست؟ فرمود: ظلال مانند سایه انسان است که چیزی هست و چیزی نیست؛ تا این که فرمود: خداوند پیامبران را [از طینت بهشت] آفرید و آنان را فرمود تا اقرار به وحدانیّت او بکنند چنان که می فرماید: «وَ لَئِن سَاَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» سپس بقیّه مردم را فرمود تا به نبوّت پیامبران اقرار کنند، بعضی اقرار کردند و بعضی اقرار نکردند، تا این که مردم را دعوت به اقرار به ولایت ما نمود، و به خدا سوگند آنان که محبوب خدا بودند [و از طینت بهشت آفریده شده بودند] به

ولایت ما اقرار نمودند، و کسانی که مغضوب [و مورد خشم] او بودند ولایت ما را انکار نمودند، از این رو مردم در دنیا نیز به همان چیزی که در عالم ذرّ اقرار و یا انکار نموده بودند اقرار و یا انکار کردند و آیه فوق به این معنا اشاره دارد.(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

هنگامی که مردم در پشت پدرها و رحم مادرها بودند خداوند پیامبران را بر آنان

ص: 325


1- 576.. و فی الکافی و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام)انّ اللَّه خلق الخلق فخلق من احبّ مما احبّ و کان ما احبّ ان خلقه من طینة الجنّة و خلق من ابغض ممّا ابغض و کان ما ابغض ان خلقه من طینة النار ثم بعثهم فی الظلال فقیل و ایّ شی ء الظلال قال ا لم تر الی ظلّک فی الشمس شی ء و لیس بشی ء ثم بعث منهم النّبیّین فدعوهم الی الاِقرار باللَّه و هو قوله وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللهُ ثمّ دعوهم الی الاِقرار بالنّبیّین فاقرّ بعضهم و انکر بعض ثمّ دعوهم الی ولایتنا فاقرّ بها و اللَّه من احبّ و انکرها من ابغض و هو قوله تعالی فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ ثم قال(علیه السلام) کان التکذیب ثمّ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 222]

مبعوث نمود و کسانی که در آن حال پیامبران را تصدیق نمودند، در عالم دنیا نیز تصدیق کردند و آنان که در آن حال پیامبران را تکذیب کردند بعد از آن نیز تکذیب نمودند. (1)

«وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ»(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ…» این است که آن چه خداوند[نسبت به عبودیّت خود]در عالم ذرّ از آنان پیمان گرفت،در دنیا به آن وفا نکردند،و بیشتر آنان فاسق شدند. (3)

حسین بن حِکَم گوید:

من نامه ای به عبد صالح موسی بن جعفر(علیهما السلام) نوشتم و به او خبر دادم که من

گرفتار شک شده ام و همان گونه که ابراهیم(علیه السلام) به پروردگار خود گفت: «رَبِ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی» شما نیز مرا راهنمایی کنید. پس موسی بن جعفر(علیهما السلام) در پاسخ من نوشت: ابراهیم(علیه السلام) مومن بود و می خواست بر ایمان او افزوده شود؛ و تو شک پیدا کرده ای و در شک خیری نیست و آیه مربوط به شک و اهل آن این آیه است

«وَ مَا وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ.»(4)

ص: 326


1- 577.. و عن الصّادق(علیه السلام) فی هذه الآیة بعث اللَّه الرّسل الی الخلق و هم فی اصلاب الرجال و ارحام النّساء فَمَنْ صدّق حینئذ صدق بعد ذلک و من کذّب حینئذٍ کذّب بعد ذلک کَذلِکَ یَطْبَعُ اللهُ عَلی قُلُوبِ الْکافِرِینَ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 223]
2- 578.. سوره ی اعراف، آیه ی 102.
3- 579.. ثم قال وَ ما وَجَدْنا لِاَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ ای ما عهدنا علیهم فی الذر لم یفوا به فی الدنیا وَ اِنْ وَجَدْنا اَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ. [تفسیر قمّی، ج 1، ص 236]
4- 580.. فی اصول الکافی علی بن ابراهیم عن محمّد بن عیسی عن یونس عن الحسین بن الحکم قال: کتبت الی العبد الصالح(علیه السلام) اخبره انی شاک و قد قال ابراهیم(علیه السلام): «رَبِّ اَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتی» و انا احب ان ترینی شیئا، فکتب(علیه السلام) الیه: ان ابراهیم کان مومنا و احب ان یزداد ایمانا و انت شاک و الشاک لاخیر فیه، و کتب انما الشک ما لم یات الیقین، فاذا جاء الیقین لم یجز الشک، و کتب: ان الله؟عز؟ یقول: وَ ما وَجَدْنا لِاَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ اِنْ وَجَدْنا اَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ قال: نزلت فی الشاک. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 53]B

در تفسیر عیّاشی از ابوذّر نقل شده که گوید: به خدا سوگند احدی از کسانی که خداوند از آنان میثاق و پیمان [بندگی و اطاعت] گرفت به پیمان و عهد خود وفا نکردند جز اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و گروه کمی از شیعیان آنان، از این رو خداوند می فرماید: «وَ مَا

وَجَدْنَا لاَکْثَرِهِم مِّنْ عَهْدٍ وَ اِن وَجَدْنَا اَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ» و نیز می فرماید: «وَ لَکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ

لَا یُؤْمِنُونَ.»(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 103 تا 129

متن:

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسی بِآیاتِنا اِلی فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَظَلَمُوا بِها فَانْظُرْ كَیْفَ كانَ عاقِبَةُ

الْمُفْسِدینَ وَ قالَ مُوسی یا فِرْعَوْنُ اِنِّی رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ حَقیقٌ عَلی اَنْ لااَقُولَ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاَرْسِلْ مَعِیَ بَنی اِسْرائیلَ قالَ اِنْ كُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَاْتِ بِها اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقینَ فَاَلْقی عَصاهُ فَاِذا هِیَ ثُعْبانٌ مُبینٌ وَ نَزَعَ یَدَهُ فَاِذا هِیَ بَیْضاءُ لِلنَّاظِرینَ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلیمٌ یُریدُ اَنْ یُخْرِجَكُمْ مِنْ اَرْضِكُمْ فَما ذا تَاْمُرُونَ قالُوا اَرْجِهْ وَ اَخاهُ وَ اَرْسِلْ فِی الْمَدائِنِ حاشِرینَ

ص: 327


1- 581.. العیّاشی: عن ابی ذر، قال: قال: و الله ما صدق احد ممن اخذ الله میثاقه فوفی بعهد الله غیر اهل بیت نبیهم، و عصابة قلیلة من شیعتهم، و ذلک قول الله: وَ ما وَجَدْنا لِاَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ اِنْ وَجَدْنا اَکْثَرَهُمْ لَفاسِقِینَ و قوله وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لایُؤْمِنُونَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 567]

یَاْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَلیمٍ وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا اِنَّ لَنا لَاَجْرًا اِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبینَ قالَ نَعَمْ وَ اِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ قالُوا یا مُوسی اِمَّا اَنْ تُلْقِیَ وَ اِمَّا اَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقینَ قالَ اَلْقُوا فَلَمَّا اَلْقَوْا سَحَرُوا اَعْیُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظیمٍ وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی اَنْ اَلْقِ عَصاكَ فَاِذا هِیَ تَلْقَفُ ما یَاْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرینَ وَ اُلْقِیَ السَّحَرَةُ ساجِدینَ قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمینَ رَبِّ مُوسی وَ هارُونَ قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ

اَنْ آذَنَ لَكُمْ اِنَّ هذا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِی الْمَدینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها اَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَاُقَطِّعَنَّ اَیْدِیَكُمْ وَ اَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَاُصَلِّبَنَّكُمْ اَجْمَعینَ قالُوا اِنَّا اِلی رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا اِلَّا اَنْ آمَنَّا بِآیاتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا رَبَّنا اَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْرًا وَ تَوَفَّنا مُسْلِمینَ وَ قالَ الْمَلَاُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ اَ تَذَرُ مُوسی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی الْاَرْضِ وَ یَذَرَكَ وَ آلِهَتَكَ قالَ سَنُقَتِّلُ اَبْناءَهُمْ وَ نَسْتَحْیی نِساءَهُمْ وَ اِنَّا فَوْقَهُمْ قاهِرُونَ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللهِ وَ اصْبِرُوا اِنَّ الْاَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ قالُوا اُوذینا مِنْ قَبْلِ اَنْ تَاْتِیَنا وَ مِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا قالَ عَسی رَبُّكُمْ اَنْ یُهْلِكَ عَدُوَّكُمْ وَ یَسْتَخْلِفَكُمْ فِی الْاَرْضِ فَیَنْظُرَ كَیْفَ تَعْمَلُونَ

لغات:

«بعث» به معنای ارسال است، و در اصل به معنای نقل با اعتماد و سرعت است،و بعث بعد از مرگ نقل به حیات ابدی است، و بعث انبیاء نقل به مقام نبوّت است،و «عصا» چوب خشک مانند قضیب است، و اصل لغت به معنای امتناع است،و «ثعبان» مار بزرگ است، و «نزع» جدا کردن چیزی از محل خود می باشد، و «سِحر» حرکت لطیف اعجاب آور است که از آن توهم معجزه می شود و «سَحَر» آخر شب را گویند، و «افک» به معنای کذب و وارونه نشان دادن است و «وقوع» به معنای سقوط است

ص: 328

و «صاغر» به معنای ذلیل است،و صغر و صغار به معنای ذلت است و«صلب»بستن به چوبه [دار] است. و «نقمت» ضد نعمت است. و فرق بین نقمت و اساءةاین است که نقمت بسا به حق است و اساءة همیشه قبیح است و «افراغ»، خالی کردن ظرف است و «صبر» حبس نفس است.

ترجمه:

سپس به دنبال آن ها [پیامبران پیشین] موسی را با آیات خویش به سوی فرعون و اطرافیان او فرستادیم امّا آن ها (با عدم پذیرش)، به آن (آیات) ظلم کردند. ببین عاقبت مفسدان چگونه بود!(103)و موسی گفت:«ای فرعون!من فرستاده ای از سوی پروردگار جهانیانم. (104) سزاوار است که بر خدا جز حق نگویم. من دلیل روشنی از پروردگارتان برای شما آورده ام پس بنی اسراییل را با من بفرست!» (105) (فرعون) گفت: «اگر نشانه ای آورده ای، نشان بده اگر از راست گویانی!» (106) (موسی) عصای خود را افکند ناگهان اژدهای آشکاری شد! (107) و دست خود را (از گریبان) بیرون آورد سفید (و درخشان) برای بینندگان بود! (108) اطرافیان فرعون گفتند: «بی شک، این ساحری ماهر و دانا است! (109) می خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند (نظر شما چیست، و) در برابر او چه دستوری دارید؟» (110) (سپس به فرعون)گفتند:«(کار) او و برادرش را به تاخیر انداز،و جمع آوری کنندگان را به همه شهرها بفرست…(111) تا هر ساحر دانا (و کارآزموده ای) را به خدمت تو بیاورند!» (112) ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: «آیا اگر ما پیروز گردیم، اجر و پاداش مهمی خواهیم داشت؟!» (113) گفت: «آری، و شما از مقربان خواهید بود!» (114) (روز مبارزه فرا رسید. ساحران) گفتند: «ای موسی! یا تو (وسایل سحرت را) بیفکن، یا ما می افکنیم!» (115) گفت: «شما بیفکنید!» و هنگامی (که وسایل سحر خود را) افکندند، مردم را چشم بندی کردند و ترساندند و سحر عظیمی پدید آوردند. (116)

ص: 329

(ما) به موسی وحی کردیم که: «عصای خود را بیفکن!» ناگهان (به صورت مار عظیمی در آمد که) وسایل دروغین آن ها را بسرعت برمی گرفت. (117) (در این هنگام،) حق آشکار شد و آن چه آن ها ساخته بودند، باطل گشت. (118) و در آن جا (همگی) مغلوب شدند و خوار و کوچک گشتند. (119) و ساحران (بی اختیار) به سجده افتادند. (120) و گفتند: «ما به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم (121) پروردگار موسی و هارون!» (122) فرعون گفت:«آیا پیش از آن که به شما اجازه دهم، به او ایمان آوردید؟! حتما این نیرنگ و توطئه ای است که در این شهر (و دیار) چیده اید، تا اهلش را از آن بیرون کنید ولی به زودی خواهید دانست! (123) سوگند می خورم که دستها و پاهای شما را به طور مخالف [دست راست با پای چپ، یا دست چپ با پای راست] قطع می کنم سپس همگی را به دار می آویزم! (124) (ساحران) گفتند: «(مهم نیست،) ما به سوی پروردگارمان بازمی گردیم! (125) انتقام تو از ما، تنها به خاطر این است که ما به آیات پروردگار خویش هنگامی که به سراغ ما آمد ایمان آوردیم. بار الها! صبر و استقامت بر ما فرو ریز! (و آخرین درجه شکیبایی را به ما مرحمت فرما!) و ما را مسلمان بمیران!» (126) و اشراف قوم فرعون (به او) گفتند: «آیا موسی و قومش را رها می کنی که در زمین فساد کنند، و تو و خدایانت را رها سازد؟!» گفت: «به زودی پسران شان را می کشیم، و دختران شان را زنده نگه می داریم (تا به ما خدمت کنند) و ما بر آن ها کاملا مسلّطیم!»(127)موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید، و استقامت پیشه کنید، که زمین از آن خداست، و آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، واگذار می کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزکاران است!» (128) گفتند: «پیش از آن که به سوی ما بیایی آزار دیدیم، (هم اکنون) پس از آمدنت نیز آزار می بینیم! (کی این آزارها سر خواهد آمد؟)» گفت: «امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند، و شما را در زمین جانشین (آن ها) سازد، و بنگرد چگونه عمل می کنید!» (129)

ص: 330

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَی بِآیَاتِنَا اِلَی فِرْعَوْنَ وَ مَلَئِهِ…»(1)

در کتاب اکمال الدین از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت ضمن حدیثی فرمود:

خداوند تبارک و تعالی بعد از یوسف اسباط دوازده گانه و سپس موسی و هارون را به مصر برای هدایت فرعون و قوم او فرستاد.(2)

و در تفسیر عیّاشی روایت شده:

فرعون هفت شهربنا نمود تا خود را از موسی مصون نماید، و بین آن شهرها جنگل هایی قرار داد، و شیرهایی را در آن ها رها نمود تا موسی نتواند به او نزدیک شود،و هنگامی که خداوند موسی را برای هدایت فرعون مبعوث نمود و موسی داخل این شهرها شد شیرها در مقابل او خضوع کردند و از او دور شدند و موسی به هر شهری می رسید درِ آن شهر برای او گشوده می شد تا این که به قصر فرعون رسید و کنار در قصر نشست و به دست او عصایی بود و عبایی از پشم به دوش داشت و به دربان فرعون فرمود: برای من از فرعون اجازه ی دخول بگیر.و دربان به او اعتنایی نکرد و مدّتی گذشت و دربان به او اجازه دخول نمی داد و چون اصرار نمود دربان گفت: آیا خدای ربّ العالمین کسی جز تو را نیافت که به درگاه فرعون بفرستد؟! پس موسی(علیه السلام) خشمگین شد و با عصای خود بر درب قصر زد و همه درها گشوده شد و فرعون موسی را مشاهده نمود و گفت: او را داخل کنید پس موسی داخل شد در حالی که فرعون در قبّه ی بلندی که چهل متر ارتفاع آن

ص: 331


1- 582.. سوره ی اعراف، آیه ی 103.
2- 583.. فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِینَ فی الاکمال عن الباقر(علیه السلام) فی حدیث ثم انّ اللَّه تبارک و تعالی ارسل الاسباط اثنی عشر بعد یوسف ثم موسی و هرون الی فرعون و ملاه الی مصر وحدها. [تفسیر صافی، ج 2، ص 223]

بود نشسته بود و موسی به او فرمود: «من فرستاده ی خدای ربّ العالمین هستم»فرعون گفت: اگر راست می گویی نشانه پیامبری خود را بیاور. پس موسی عصای خود را رها نمود و آن عصا دارای دو لب و دو شعبه بود و تبدیل به اژدهایی شد که دو لب داشت یکی روی زمین و دیگری بالای قبّه فرعون قرار گرفت و فرعون چون به جوف آن اژدها نگاه کرد که آتش از آن شعله ور بود و به طرف فرعون آمد ناگهان فرعون خود را آلوده کرد و فریاد زد: «ای موسی آن را بگیر.»(1)

حضرت رضا(علیه السلام) درباره ی نوع معجزه ی موسی(علیه السلام) می فرماید:

علّت این که معجزه ی موسی(علیه السلام) ید و بیضا و عصا بود و معجزه ی عیسی(علیه السلام) طب و شفا دادن بیماران لاعلاج و معجزه ی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) کلام و سخن و خطبه

ص: 332


1- 584.. فی تفسیر العیّاشی عن عاصم بن المصری رفعه قال: ان فرعون بنی سبع مداین یتحصن فیها من موسی(علیه السلام)، و جعل فیما بینها آجاما و غیاضا و جعل فیها الاسد لیتحصن بها من موسی، فلما بعث الله موسی الی فرعون فدخل المدینة فلما رآه الاسد تبصبصت و ولت مدبرة، قال: ثم لم یات مدینة الا انفتح له بابها حتّی انتهی الی قصر فرعون الذی هو فیه قال: فقعد علی بابه و علیه مدرعة من صوف و معه عصاه فلما خرج الاذن قال له موسی:استاذن لی علی فرعون، فلم یلتفت الیه [قال: فقال له موسی: «اِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ» قال: فلم یلتفت الیه] قال: فمکث بذلک ما شاء الله یساله ان یستاذن له قال: فلما اکثر علیه قال له: امّا وجد رب العالمین من یرسله غیرک؟ قال: فغضب موسی(علیه السلام) فضرب الباب بعصاه فلم یبق بینه و بین فرعون باب الا انفتح حتّی نظر الیه فرعون و هو فی مجلسه، فقال: ادخلوه قال فدخل الیه و هو فی قبة له مرتفعة کثیرة الارتفاع ثمانون ذراعا، قال: فقال: انی رسول رب العالمین الیک، قال: فقال: فَاْتِ بِآیَةٍ اِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ قالَ: فالقی عصاه و کان له شفتان فَاِذا هِیَ حَیَّةٌ قد وقع احدی الشفتین فی الارض و الشفة الاخری فی اعلی القبة، قال فنظر فرعون فی جوفها و هی تلتهب نیرانا قال: و اهوت الیه فاحدث و صاح: یا موسی خذها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 54]

بود این است که معجزات هر کدام سنخ مهارت های رایج زمان آنان بوده است تا حجّت بر مردم تمام شود.(1)

مولّف گوید:

این روایت در ذیل آیه شریفه «فَاْتُواْ بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ» در سوره ی بقره گذشت.

«وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی اَنْ اَلْقِ عَصَاکَ فَاِذَا هِیَ تَلْقَفُ مَا یَاْفِکُونَ»(2)

حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:

مردی از اهل شام در مسجد کوفه از امیرالمؤمنین(علیه السلام) پرسید: آن چیست که در

حال زنده بودن نوشید و در حال مرده بودن خورد؟امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:او

عصای موسی(علیه السلام) بود.سپس پرسید: نخستین درختی که روی زمین غرس شدچه بود؟ فرمود: درخت عوسجه [یعنی درخت غرقد] بود و عصای موسی(علیه السلام)از آن درخت بود.(3)

ص: 333


1- 585.. فی عیون الاخبار باسناده الی ابی یعقوب البغدادی قال: قال ابن السکیت لابی الحسن الرّضا(علیه السلام): لماذا بعث الله تعالی موسی بن عمران بیده البیضاء و العصا و آلة السحر، و بعث عیسی(علیه السلام) بالطب، و بعث محمّدا(صلی الله علیه و آله) بالکلام و الخطب فقال له ابو الحسن(علیه السلام): لما بعث موسی(علیه السلام) کان الاغلب علی اهل عصره السحر فاتاهم من عند الله بما لم یکن من عند القوم و فی وسعهم مثله، و بما ابطل به سحرهم، و اثبت به الحجة علیهم. و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة و قد مضی عند قوله تعالی «فَاْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 55]
2- 586.. سوره ی اعراف، آیه ی 117.
3- 587.. و فی باب ما جاء عن الرّضا(علیه السلام) من خبر الشامی و ما سال عنه امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی جامع الکوفة حدیث طویل، و فیه و ساله عن شی ء شرب و هو حی و اکل و هو میت؟ فقال: تلک عصا موسی «و فیه» فقال: اخبرنا عن اول شجرة غرست فی الارض؟ فقال: العوسجة و منها عصی موسی(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 55]

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

عصای موسی قبلا از آدم بود و سپس به شعیب رسید و پس از آن به دست موسی داده شد و آن عصا اکنون نزد ماست و من تازه با آن تماس داشتم و آن را سبز و تازه دیدم همانند وقتی که از درخت جدا شده بوده است و آن عصا سخن می گوید اگر از او سوال شود و برای قائم ما اهل بیت ذخیره شده و او مانند موسی از آن استفاده خواهد نمود و سبب وحشت و نابودی دشمنان است و مطیع امام خواهد بود و هر دستوری به او داده شود انجام می دهد وچون در اختیار امام قرار بگیرد حیله های دشمنان را از بین می برد و [به شکل اژدها خواهد شد] و دو لب دارد یکی روی زمین است و دیگری بر سقف [دشمن] می باشد و بین دو لب او بیست متر است و با زبان خود حیله های دشمن را می بلعد.(1)

«وَ اُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ * قَالُواْ آمَنَّا بِرِبِّ الْعَالَمِینَ * رَبِّ مُوسَی وَ هَارُونَ»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

نسبت به آن چه امیدوار نیستی امیدوارتر از چیزی باش که به آن امیدواری. تا این که فرمود: [موسی(علیه السلام) در بیابان راه را گم کرد و به خانواده ی خود گفت: صبر کنید تا من برای شما از آن نوری که مشاهده می کنم آتشی بگیرم و راه را نیز پیدا کنم.

ص: 334


1- 588.. فی اصول الکافی باسناده الی محمّد بن الفیض عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: کانت عصا موسی لادم(علیه السلام)، فصارت الی شعیب، ثم صارت الی موسی(علیه السلام) و انها لعندنا و ان عهدی بها آنفا و هی خضر کهیئتها حین انتزعت من شجرتها، و انها لتنطق اذا استنطقت اعدت لقائمنا یصنع بها ما کان یصنع موسی و انها لتروع و تلقف ما یافکون و تصنع ما تؤمر به، انها حیث اقبلت تلقف ما یافکون یفتح لها شفتان احدیهما فی الارض و الاخری فی السقف ، و بینهما اربعون ذراعا تلقف ما یافکون بلسانها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 55]
2- 589.. سوره ی اعراف، آیه ی 120 122

و چون بازگشت به پیامبری رسیده بود و]ساحران فرعون آمدند تا با سحر خود از فرعون جایزه بگیرند و چون بازگشتند مومن بودند و….(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

کسی که فکر کند[به خاطر تقوا و اعمال خیر]بر دیگران برتری دارد،از مستکبران خواهد بود؛ حفص بن غیاث گوید: به امام(علیه السلام)گفتم: اگر به این خاطر، خود را بهتر از دیگری بداند که دیگری را در حال معصیت می بیند و او سالم از آن است آیا باز از مستکبران است؟ امام(علیه السلام) فرمود: هیهات هیهات [که بتواند خود را بهتر از او بداند] چرا که شاید خدا گناه آن گنه کار را ببخشد و تو را مورد حساب قرار بدهد، مگر تو قصّه ی ساحران موسی(علیه السلام) را نخوانده ای؟(2)

«قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ اَتَذَرُ مُوسَی وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الاَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ؟!» (3)

مرحوم علی بن ابراهیم گوید: در تفسیر «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» گوید:

فرعون نخست بت پرست بود و سپس ادعای خدایی کرد.(4)

ص: 335


1- 590.. فی الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن ابی عبد الله عن علی بن محمّد القاسانی عمن ذکره عن عبد الله بن القاسم عن ابی عبد الله(علیه السلام) عن ابیه عن جده قال: قال امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم: کن لما لاترجو ارحی منک لما ترجوا الی ان قال(علیه السلام): و خرجت سحرة فرعون یطلبون العزة بفرعون فرجعوا مومنین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 56]
2- 591.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن القاسم بن محمّد عن سلیمان بن داود المنقری عن حفص بن غیاث عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال: و من ذهب یری ان له علی الاخر فضلا فهو من المستکبرین، فقلت له: انما یری ان له علیه فضلا بالعافیة، اذا رآه مرتکبا للمعاصی؟ فقال: هیهات هیهات فلعله ان یکون غفر ما اتی و انت موقوف تحاسب، امّا تلوت قصة سحرة موسی صلوات الله علیه و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 56]
3- 592.. سوره ی اعراف، آیه ی 127.
4- 593.. وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ قال کان فِرْعَوْنُ یعبد الاصنام ثم ادعی بعد ذلک الربوبیة. [تفسیر قمّی،ج 1، ص 236]

در تفسیر مجمع البیان از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که در تفسیر «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ»فرمود:

فرعون مردم را به پرستش گاو نیز امر می نمود و به همین علّت سامری برای بنی اسراییل مجسّمه گوساله ای را که صدایی داشت آماده نمود و گفت: این خدای شما و خدای موسی می باشد.(1)

«اِنَّ الاَرْضَ لِلهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

آن چه روی زمین،از خداست، برای رسول اوست و آن چه از رسول خداست مربوط به امام پس از رسول خداست.(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

ما در کتاب علی(علیه السلام) یافتیم: زمین مال خداست و او آن را به هر که از بندگان خود

می خواهد می دهد و عاقبت [نیک و پیروزی نهایی] برای متّقین است و من و اهل بیت من را خدا وارث زمین قرار داده است و مائیم متّقین و همه زمین ها برای ماست، پس هر کس از مسلمانان زمینی را آباد کند باید خراج [و مالیات] آن را به امام از اهل بیت من بپردازد و آن چه از آن بخورد برای او حلال است و اگر

ص: 336


1- 594.. فی مجمع البیان روی عن علی(علیه السلام): «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» روی انه کان یامرهم ایضا بعبادة البقر و لذلک اخرج السامری لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ و قال هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ مُوسی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 56]
2- 595.. سوره ی اعراف، آیه ی 128.
3- 596.. فی تفسیر العیّاشی عن عمار الساباطی قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: اِنَّ الْاَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، قال: فما کان لله فهو لرسوله و ما کان لرسول الله فهو للامام بعد رسول الله(صلی الله علیه و آله). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 56]

زمین را رها کند و خراب شود و دیگری از مسلمانان آن را آباد نماید او سزاوارتر از آباد

کننده ی قبلی خواهد بود و باید خراج آن را به امام از اهل بیت من بپردازد، و هر چه از آن بخورد حلال خواهد بود تا وقتی که قائم از اهل بیت من با شمشیر قیام نماید، پس او زمین ها را تحویل خواهد گرفت همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [از کفّار] تحویل گرفته است جز زمین هایی که در دست شیعیان ما باشد که امام زمان؟عج؟ با آنان قرارداد می بندد و زمین ها را در اختیار آنان باقی می گذارد.(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 130 تا 141

متن:

وَ لَقَدْ اَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ فَاِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِه وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ اَلا اِنَّما طائِرُهُمْ عِنْدَ اللهِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ قالُوا مَهْما تَاْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَكَ بِمُؤْمِنینَ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْمًا مُجْرِمینَ وَ لَمَّا وَقَعَ عَلَیْهِمُ الرِّجْزُ قالُوا یا مُوسَی ادْعُ لَنا رَبَّكَ بِما عَهِدَ عِنْدَكَ لَئِنْ كَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَكَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَكَ بَنی اِسْرائیلَ فَلَمَّا

ص: 337


1- 597.. و عن الباقر(علیه السلام) قال وجدنا فی کتاب علی اِنَّ الْاَرْضَ لِلهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ و انا و اهل بیتی الذین اورثنا اللَّه الارض و نحن المتّقون و الارض کلها لنا فمن احیی ارضًا من المسلمین فعمرها فلیؤد خراجها الی الاِمام من اهل بیتی و له ما اکل منها فان ترکها و اخر بها بعد ما عمرها فاخذها رجل من المسلمین بعده فعمرها و احیاها فهو احق به من الذی ترکها فلیؤد خراجها الی الاِمام من اهل بیتی و له ما اکل منها حتّی یظهر القائم من اهل بیتی بالسیف فیحوزها و یمنعها و یخرجهم عنها کما حواها رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و منعها الا ما کان فی ایدی شیعتنا فانه یقاطعهم و یترک الارض فی ایدیهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 228]

كَشَفْنا عَنْهُمُ الرِّجْزَ اِلی اَجَلٍ هُمْ بالِغُوهُ اِذا هُمْ یَنْكُثُونَ فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَاَغْرَقْناهُمْ فِی الْیَمِّ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلینَ وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ كانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی بارَكْنا فیها وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنی عَلی بَنی اِسْرائیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ وَ جاوَزْنا بِبَنی اِسْرائیلَ الْبَحْرَ فَاَتَوْا عَلی قَوْمٍ یَعْكُفُونَ عَلی اَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا اِلهًا كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ اِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ اِنَّ هؤُلاءِ مُتَبَّرٌ ما هُمْ فیهِ وَ باطِلٌ ما كانُوا یَعْمَلُونَ قالَ اَ غَیْرَ اللهِ اَبْغیكُمْ اِلهًا وَ هُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَی الْعالَمینَ وَ اِذْ اَنْجَیْناكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذابِ یُقَتِّلُونَ اَبْناءَكُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَكُمْ وَ فی ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظیمٌ

ترجمه:

و ما نزدیکان فرعون (و قوم او) را به خشکسالی و کمبود میوه ها گرفتار کردیم، شاید متذکّر گردند! (130) (اما آن ها نه تنها پند نگرفتند، بلکه) هنگامی که نیکی (و نعمت) به آن ها می رسید، می گفتند:«به خاطر خود ماست.»ولی موقعی که بدی(و بلا)به آن ها می رسید، می گفتند: «از شومی موسی و کسان اوست»! آگاه باشید سرچشمه همه این ها، نزد خداست ولی بیشتر آن ها نمی دانند! (131) و گفتند: «هر زمان نشانه و معجزه ای برای ما بیاوری که سحرمان کنی، ما به تو ایمان نمی آوریم!» (132) سپس (بلاها را پشت سر هم بر آن ها نازل کردیم:) طوفان و ملخ و آفت گیاهی و قورباغه ها و خون را که نشانه هایی از هم جدا بودند بر آن ها فرستادیم (ولی باز بیدار نشدند، و) تکبر ورزیدند، و جمعیّت گنه کاری بودند! (133) هنگامی که بلا بر آن ها مسلّط می شد، می گفتند: «ای موسی! از خدایت برای ما بخواه به عهدی که با تو کرده، رفتار کند! اگر این بلا را از ما مرتفع سازی، قطعا به تو ایمان می آوریم، و بنی اسراییل

ص: 338

را با تو خواهیم فرستاد!»(134)امّا هنگامی که بلا را،پس از مدّت معینی که به آن می رسیدند، از آن ها برمی داشتیم، پیمان خویش را می شکستند! (135) سرانجام از آن ها انتقام گرفتیم، و آنان را در دریا غرق کردیم زیرا آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند. (136) و مشرقها و مغربهای پر برکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ظلم و ستم)، واگذار کردیم و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسراییل، به خاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقّق یافت و آن چه فرعون و فرعونیان (از کاخ های مجلّل) می ساختند، و آن چه از باغ های داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم! (137) و بنی اسراییل را (سالم) از دریا عبور دادیم (ناگاه) در راه خود به گروهی رسیدند که اطراف بُت های شان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در این هنگام، بنی اسراییل) به موسی گفتند: «تو هم برای ما معبودی قرار ده، همان گونه که آن ها معبودان (و خدایانی) دارند!» گفت: «شما جمعیّتی جاهل و نادان هستید!(138)این ها(را که می بینید)،سرانجام کارشان نابودی است و آن چه انجام می دهند، باطل (و بیهوده) است. (139) (سپس) گفت: «آیا غیر از خداوند، معبودی برای شما بطلبم؟! خدایی که شما را بر جهانیان (و مردم عصرتان) برتری داد!» (140) (به خاطر بیاورید) زمانی را که از (چنگال) فرعونیان نجاتتان بخشیدیم! آن ها که پیوسته شما را شکنجه می دادند، پسرانتان را می کشتند، و زنانتان را (برای خدمتکاری) زنده می گذاشتند و در این، آزمایش بزرگی از سوی خدا برای شما بود. (141)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ لَقَدْ اَخَذْنَا آلَ فِرْعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِّن الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ»(1)

ص: 339


1- 598.. سوره ی اعراف، آیه ی 130.

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «سنین» بی آبی و خشکسالی است و آن هنگامی بوده که خداوند بر بنی اسراییل عذاب طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را فرستاد.

و در تفسیر آیه «فَاِذَا جَاءتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُواْ لَنَا هَذِهِ وَ اِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُواْ بِمُوسَی وَ مَن مَّعَهُ» گوید:

حسنه در این جا به معنای صحّت و سلامت و امنیت و گشایش در زندگی است و مقصود از «سیّئه» در این جا گرسنگی و ترس و بیماری است.

«فَاَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الطُّوفَانَ وَ الْجَرَادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفَادِعَ وَ الدَّمَ آیَاتٍ مُّفَصَّلاَتٍ…»(1)

علیّ بن ابراهیم قمّی مفسّر زمان معصومین(علیهم السلام) در تفسیر خود گوید:

هنگامی که ساحران و مردم دیگر به موسی(علیه السلام) ایمان آوردند هامان [وزیر فرعون]

به فرعون گفت: «مردمی که به موسی(علیه السلام) ایمان آوردند را زندانی کن» از این رو

فرعون همه کسانی که از بنی اسراییل به موسی(علیه السلام) ایمان آورده بودند را زندانی

نمود؛ و موسی(علیه السلام) نزد او آمد و گفت: بنی اسراییل را رها کن. چون فرعون به سخن موسی(علیه السلام) اعتنایی نکرد، خداوند در آن سال عذاب طوفان را بر آنان نازل کرد و طوفان خانه ها و مساکن آنان را تخریب نمود و ناچار شدند در بیابان و صحرا زیر خیمه زندگی کنند.(2)

ص: 340


1- 599.. سوره ی اعراف، آیه ی 133.
2- 600.. و قوله وَ لَقَدْ اَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِینَ وَ نَقْصٍ مِنَ الثَّمَراتِ یعنی بالسنین الجدبة لما انزل الله علیهم الطوفان و الجراد و الضفادع و الدم، و اما قوله فَاِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ قال الحسنة هاهنا الصحة و السّلامة و الامن و السعة وَ اِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ قال السیئة هاهنا الجوع و الخوف و المرض یَطَّیَّرُوا بِمُوسی وَ مَنْ مَعَهُ ای یتشاءموا بموسی و من معه. و اما قوله وَ قالُوا مَهْما تَاْتِنا بِهِ مِنْ آیَةٍ لِتَسْحَرَنا بِها فَما نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ آیاتٍ مُفَصَّلاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ فانه لما سجد السحرة و من آمن به من الناس قال هامانُ لفرعون ان الناس قد آمنوا بموسی فانظر من دخل فی دینه فاحبسه فحبس کل من آمن به من بنی اسراییل، فجاء الیه موسی فقال له خل عن بنی اسراییل فلم یفعل فانزل الله علیهم فی تلک السنة الطوفان، فخرب دورهم و مساکنهم حتّی خرجوا الی البریة و ضربوا الخیام.B

پس فرعون ناچار شد و به موسی(علیه السلام) گفت: «از خدای خود برای ما بخواه تا طوفان را برطرف کند و اگر چنین کنی من اصحاب تو را از بنی اسراییل آزاد خواهم نمود.» پس حضرت موسی(علیه السلام) دعا نمود و خداوند طوفان را از آنان برداشت. فرعون خواست بنی اسراییل را آزاد کند و لکن هامان به او گفت: اگر چنین کنی موسی(علیه السلام) بر تو غالب می شود و قدرت و سلطنت تو را مالک می گردد و فرعون از او پذیرفت و بنی اسراییل را آزاد نکرد و خداوند در سال دوّم ملخ ها را بر آنان مسلّط نمود و ملخ ها هر چه داشتند را از گیاه و درخت خوردند و نزدیک بود موی سر و صورت شان را نیز بخورند. (1)

فرعون بسیار بی تاب شد و به موسی(علیه السلام) گفت: از خدای خود بخواه تا عذاب ملخ ها را از ما بردارد و من بنی اسراییل را آزاد خواهم نمود. پس موسی(علیه السلام) دعا کرد و خداوند عذاب ملخ ها را از آنان برداشت و باز هامان نگذارد فرعون بنی اسراییل را آزاد نماید و خداوند در سال سوّم شپش ها را بر آنان مسلّط نمود

ص: 341


1- 601.. فقال فِرْعَوْنُ لموسی ادع ربک حتّی یکف عنا الطوفان حتّی اخلی عن بنی اسراییل و اصحابک، فدعا موسی ربه فکف عنهم الطوفان. و هم فِرْعَوْنُ ان یخلی عن بنی اسراییل، فقال له هامانُ ان خلت عن بنی اسراییل غلبک موسی و ازال ملکک، فقبل منه و لم یخل عن بنی اسراییل، فانزل الله علیهم فی السنة الثانیة الجراد فجردت کل شی ء کان لهم من النبت و الشجر حتّی کانت تجرد شعرهم و لحیتهم، فجزع من ذلک جزعا شدیدا.

و شپش ها زراعت ها را نابود کردند و قحطی بین آنان پدید آمد.(1)

باز فرعون به موسی(علیه السلام) گفت: «اگر این عذاب از ما برداشته شود من بنی اسراییل

را آزاد خواهم نمود» پس موسی(علیه السلام) دعا کرد و این عذاب نیز برداشته شد و باز فرعون بنی اسراییل را آزاد نکرد و خداوند عذاب قورباغه را بر آنان نازل نمود و قورباغه وارد غذا و آب آنان می شد و از پشت و گوش و بینی آنان می ریخت و سخت بیچاره شدند.(2)

به موسی(علیه السلام) گفتند: «از خدای خود بخواه این عذاب را از ما بردارد تا ما به تو ایمان بیاوریم و بنی اسراییل را آزاد نماییم» و موسی(علیه السلام) دعا کرد و خداوند این عذاب را نیز از آنان برداشت و چون بنی اسراییل را آزاد نکردند، خداوند آب رود نیل را برای آنان تبدیل به خون نمود و آب نیل برای قبطیان و پیروان فرعون خون می شدو برای بنی اسراییل و پیروان موسی آب بود و قبطی به اسراییلی می گفت: آب را در دهان خود کن و به دهان من بریز و چون چنین میکرد آب در دهان قبطی خون می شد و این نیز برای آنان مصیبت سختی شد. (3)

ص: 342


1- 602.. و قال یا موسی ادع ربک ان یکف عنا الجراد حتّی اخلی عن بنی اسراییل و اصحابک، فدعا موسی ربه، فکف عنهم الجراد فلم یدعه هامانُ ان یخلی عن بنی اسراییل، فانزل الله علیهم فی السنة الثالثة القمل، فذهبت زروعهم و اصابتهم المجاعة.
2- 603.. فقال فرعون لموسی ان دفعت عنا القمل کففت عن بنی اسراییل، فدعا موسی ربه حتّی ذهب القمل، و قال اول ما خلق الله القمل فی ذلک الزّمان، فلم یخل عن بنی اسراییل، فارسل الله علیهم بعد ذلک الضفادع، فکانت تکون فی طعامّهم و شرابهم و یقال انها کانت تخرج من ادبارهم و آذانهم و آنافهم.
3- 604.. فجزعوا من ذلک جزعا شدیدا فجاءوا الی موسی فقالوا ادع الله ان یذهب عنا الضفادع فانا نؤمن بک و نرسل معک بنی اسراییل، فدعا موسی ربه فرفع الله عنهم ذلک فلما ابوا ان یخلوا عن بنی اسراییل حول الله ماء النیل دما فکان القبطی یراه دما و الاسراییلی یراه ماء فاذا شربه الاسراییلی کان ماء و اذا شربه القبطی کان دما فکان القبطی یقول للاسراییلی خذ الماء فی فمک و صبه فی فمی فاذا صبه فی فم القبطی تحوّل دما فجزعوا جزعا شدیدا.B

به موسی گفتند:«اگر خداوند این مشکل را از ما برطرف کند ما بنی اسراییل را آزاد خواهیم نمود»و باز خیانت کردند و بنی اسراییل را آزاد ننمودند و خداوند رجز یعنی یخ [قرمز] را بر آنان مسلّط نمود و این چیزی بود که تا کنون ندیده بودند. پس گروهی از آنان مردند و کار بر آنان سخت شد به گونه ای که باور نمی داشتند.(1)

به موسی(علیه السلام) گفتند: «اگر دعا کنی و خدا این عذاب را از ما برطرف کند ما به تو

ایمان خواهیم آورد و بنی اسراییل را آزاد خواهیم کرد» پس موسی(علیه السلام) دعا کرد

و عذاب از آنان برداشته شد و فرعون بنی اسراییل را آزاد نمود و بنی اسراییل گرد موسی(علیه السلام) جمع شدند و فراری ها نیز به او ملحق گردیدند و موسی(علیه السلام) از مصر با اصحاب خود خارج شد.(2)

هامان به فرعون گفت: من تو را از آزاد کردن بنی اسراییل نهی کردم و اکنون بنی اسراییل گرد موسی(علیه السلام) جمع شدند! پس فرعون بی تاب شد و مردم را از شهرها جمع نمود و موسی(علیه السلام) را تعقیب نمودند و… [تا به دریا غرق شدند.](3)

ص: 343


1- 605.. فقالوا لموسی لئن رفع الله عنا الدم لنرسلن معک بنی اسراییل، فلما رفع الله عنهم الدم غدروا و لم یخلوا عن بنی اسراییل فارسل الله علیهم الرجز و هو الثلج و لم یروه قبل ذلک فماتوا فیه و جزعوا جزعا شدیدا و اصابهم ما لم یعهدوا قبله.
2- 606.. فقالوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ بِما عَهِدَ عِنْدَکَ لَئِنْ کَشَفْتَ عَنَّا الرِّجْزَ لَنُؤْمِنَنَّ لَکَ وَ لَنُرْسِلَنَّ مَعَکَ بَنِی اِسْرائِیلَ فدعا ربه فکشف عنهم الثلج فخلی عن بنی اسراییل فلما خلی عنهم اجتمعوا الی موسی(علیه السلام) و خرج موسی من مصر.
3- 607.. و اجتمع الیه من کان هرب من فرعون و بلغ فرعون ذلک فقال له هامانُ قد نهیتک ان تخلی عن بنی اسراییل فقد اجتمعوا الیه فجزع فرعون و بعث فِی الْمَدائِنِ حاشِرِینَ و خرج فی طلب موسی. [تفسیر قمّی، ج 1، ص 237]

«قَالُواْ یَا مُوسَی اجْعَل لَّنَا اِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ…»(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) به راس الجالوت عالم بزرگ یهودیان که گفت:

شما سی سال از رحلت پیامبرتان نگذشت و شمشیر به روی هم دیگر کشیدید.

فرمود:

شما نیز پاهای تان از آب دریا نخشکیده بود که به موسی گفتید:برای ما خدایانی قرار ده همان گونه که این مردم را خدایانی است!(2)

مولّف گوید:

در آیات سوره بقره و این سوره و برخی از سور دیگر قرآن ماجرای امّت موسی و عیسی(علیهما السلام) و پیامبران دیگر و انحراف امّت ها بعد از پیامبران و روی آوردن آنان به شرک و گفتن امّت موسی: «عزیر ابن الله» و گفتن امّت عیسی:«المسیح ابن الله» و دگرگون کردن تورات و انجیل و تفرّق امّت موسی به هفتاد و یک فرقه و تفرّق امّت عیسی به هفتاد و دو فرقه و تفرّق این امّت به فرموده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به هفتاد و سه فرقه و اختلاف ها و دشمنی ها و خونریزی هایی که بین این فرقه ها انجام گرفته و تا کنون ادامه دارد قابل انکار نیست و این در حالی است که پیامبران(علیهم السلام) در هدایت و راهنمایی مردم کوتاهی نکرده اند و این خطرها را نیز به آنان گوشزد نموده و آنان را از اختلاف و انحراف دور باش داده و حجّت را بر آنان تمام کرده اند بلکه اوصیای پیامبران نیز مردم را از خطر اختلاف و انحراف آگاه نموده و حقایق را

ص: 344


1- 608.. سوره ی اعراف، آیه ی 138.
2- 609.. ابن شهر آشوب باسناده انه قال علی(علیه السلام) لراس الجالوت، لما قال له: لم تلبثوا بعد نبیکم الا ثلاثین سنة، حتّی ضرب بعضکم وجه بعض بالسیف. فقال(علیه السلام): «و انتم، لم تجف اقدامکم من ماء البحر حتّی قلتم لموسی(علیه السلام): اجْعَلْ لَنا اِلهًا کَما لَهُمْ آلِهَةٌ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 579]

برای آنان آشکار کرده اند! جز این که امتحان خداوند در همه زمان ها بوده و خواهد بود و حبّ مال و حبّ ریاست و شهوت و… که مجموعه آن ها حبّ دنیاست، سبب این انحراف ها و اختلاف ها بوده و خواهد بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَاْسُ کُلِ خَطِیئَةٍ».

و مقصود راس الجالوت که گفت: «شما مسلمانان سی سال از رحلت پیامبرتان نگذشته بود که شمشیر به روی هم کشیدید!» جنگ های صفّین و نهروان و جمل بود که زیادی از مسلمانان در این جنگ ها کشته شدند و فتنه هایی به وجود آمد که در تاریخ مثل و مانندی نداشت و امیرالمؤمنین(علیه السلام) ناچار شد تا با گروه های انحرافی جنگ کند و این از خصایص آن حضرت و فضائل اوست که با ناکثین و مارقین و قاسطین جنگ نمود و فتنه ها را برطرف نمود و فرمود: «اَنَا فَقَاْتُ عَیْنَ الْفِتْنَةِ» یعنی من بودم که چشم فتنه را کور کردم و این یکی از امتحان های خداوند بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود و در این فتنه اهل حق از اهل باطل شناخته شدند و در باطن فوائد فراوانی از نظر روشن شدن حقایق و اتمام حجّت برای مردم بود بلکه برای بندگان نیز درس های فراوانی پیدا نمود تا از فتنه های مشابه آن در زمان های آینده آگاهی پیدا کنند و راه حق را بیابند و گرفتار دام فتنه گران نشوند، «نعوذ بالله مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ».

سوره ی اعراف [7]، آیات 142 تا 145

متن:

وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِاَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ اَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ وَ لَمَّا جاءَ مُوسی

ص: 345

لِمیقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنی اَنْظُرْ اِلَیْكَ قالَ لَنْ تَرانی وَ لكِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ

مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا فَلَمَّا اَفاقَ قالَ

سُبْحانَكَ تُبْتُ اِلَیْكَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ قالَ یا مُوسی اِنِّی اصْطَفَیْتُكَ عَلَی النَّاسِ بِرِسالاتی وَ بِكَلامی فَخُذْ ما آتَیْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرینَ وَ كَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصیلًا لِكُلِّ شَیْ ءٍ فَخُذْها بِقُوَّةٍ وَ اْمُرْ قَوْمَكَ یَاْخُذُوا بِاَحْسَنِها سَاُریكُمْ دارَ الْفاسِقینَ

لغات:

فرق بین میقات و وقت این است که میقات وقتی است که برای عملی تعیین شده است و وقت مقداری از زمان است، و مواقیت حج مکان های تعیین شده ی برای احرام است و «تجلی» به معنای ظهور و یا دلالت است، و «الواح» جمع لوح به معنای صحیفه و کاغذی است که برای نوشتن آماده می شود، و اصل معنای لوح از لاح یلوح به معنای لمح و ظهر و تلالا می باشد، و لوحه السفر ای غیره، و «موعظة» دورباش از خطر و قبیح است.

ترجمه:

و ما با موسی، سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب (دیگر) تکمیل نمودیم به این ترتیب، میعاد پروردگارش (با او)، چهل شب تمام شد. و موسی به برادرش هارون گفت: «جانشین من در میان قومم باش. و (آن ها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پیروی منما!» (142) و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود

ص: 346

ثابت ماند، مرا خواهی دید!» امّا هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از این که با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مومنانم!» (143) (خداوند) فرمود: «ای موسی! من تو را با رسالتهای خویش، و با سخن گفتنم (با تو)، بر مردم برتری دادم و برگزیدم پس آن چه را به تو داده ام بگیر و از شکرگزاران باش!» (144) و برای او در الواح اندرزی از هر موضوعی نوشتیم و بیانی از هر چیز کردیم «پس آن را با جدّیت بگیر! و به قوم خود بگو: به نیکوترین آن ها عمل کنند! (و آن ها که به مخالفت برخیزند، کیفرشان دوزخ است) و به زودی جایگاه فاسقان را به شما نشان خواهم داد!» (145)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ اَرْبَعِینَ لَیْلَةً…»(1)

فضیل بن یسار گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: «فدای شما شوم وقتی را برای ما درباره ی [پیروزی] [شیعیان و قیام آنان یعنی قیام حضرت مهدی(علیه السلام) و پیروانش] تعیین کن»؛ امام(علیه السلام) فرمود:

«خداوند با کسانی که وقت تعیین می کنند مخالف است».

سپس فرمود:

مگر نشنیدی که خداوند می فرماید: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ؟» و تو بدان که اضافه شدن آن ده روز را نه موسی می دانست و نه بنی اسراییل [و این امتحانی بود از ناحیه خداوند] و چون سی روز از زمان مناجات موسی با خداوند گذشت و به چهل روز رسید بنی اسراییل گفتند:

ص: 347


1- 610.. سوره ی اعراف، آیه ی 142.

موسی(علیه السلام) به ما دروغ گفت و از وعده ی خود تخلّف نمود؛ سپس فرمود: هنگامی که شما این قصّه را بیان می کنید بگویید: خدا و رسول او راست گفتند تا خداوند به شما دو پاداش بدهد.(1)

فضیل بن یسار نیز گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

موسی(علیه السلام) هنگامی که خواست به مناجات پروردگار خود [به کوه طور] برود با بنی اسراییل سی روز وعده نمود و چون خداوند ده روز بر آن افزود قوم او منحرف شدند و گفتند: «موسی با ما خلف وعده کرد» و کردند آن چه کردند [و سامری آنان را فریب داد و گوساله پرست شدند در حالی که موسی به آنان دروغ نگفته بود و این امتحان خدا بود. ](2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از آیه ی «وَ اَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ» ده روز اوّل ذی الحجّة است.(3) [بنابراین مقصود از چهل روز ماه ذیقعده و ده روز از ذی الحجّه بوده است.]

ص: 348


1- 611.. عن الفضیل بن یسار قال قلت لابی جعفر(علیه السلام) جعلت فداک وقت لنا وقتا فیهم فقال: ان الله خالف علمه علم الموقتین ا ما سمعت الله یقول: «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً» الی «اَرْبَعِینَ لَیْلَةً» اما ان موسی لم یکن یعلم بتلک العشر و لابنو اسراییل، فلما حدثهم قالوا: کذب موسی و اخلفنا موسی، فان حدثتم به فقالوا: صدق الله و رسوله، تؤجروا مرتین. [تفسیر برهان، ج 2، ص 26]
2- 612.. عن الفضیل بن یسار عن ابی جعفر(علیه السلام) قال ان موسی لما خرج وافدا الی ربه و اعهدهم ثلاثین یوما فلما زاد الله علی الثلاثین عشرا قال قومه: اخلفنا موسی فصنعوا ما صنعوا. [تفسیر برهان، ج 2، ص 26]
3- 613.. فی تفسیر العیّاشی عن محمّد بن علی عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» قال: بعشر ذی الحجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 61]

«اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ اَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ»(1)

محمّد بن مسلم گوید:امام باقر(علیه السلام)پس از حدیث مفصّلی درباره ی موسی و هارون (علیهما السلام) و پیامبران دیگر فرمود،

من به آن حضرت گفتم: آیا احکام و قضایا و امر و نهی، بین موسی و هارون چگونه بود؟ امام باقر(علیه السلام) فرمود: موسی(علیه السلام) با خدای خود مناجات داشت و علوم را می نوشت و بین مردم قضاوت می کرد و چون به مناجات پروردگار خود می رفت در انجام امور [و بیان احکام و علوم و قضاوت بین مردم] هارون جانشین او بود.(2)

ابوسعید خدری گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ تبوک به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

«تو در مدینه بمان و در بین خانواده ی من جانشین من باش»؛ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله! من خوش ندارم که مردم بگویند: علی از پسر عمّ خود حمایت نکرد و از جنگ تخلّف نمود! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «آیا راضی نمی شوی که برای من، به منزله ی هارون برای موسی باشی؟» امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آری. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پس در مدینه بمان و جانشین من باش.(3)

ص: 349


1- 614.. سوره ی اعراف، آیه ی 142.
2- 615.. فی تفسیر علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن الحسن بن محبوب عن العلا بن رزین عن محمّد بن مسلم عن ابی جعفر(علیه السلام) و ذکر حدیثا طویلا فیه ذکر موسی و هارون(علیهما السلام) و فیه: فقلت له: اخبرنی عن الاحکام و القضایا و الامر و النهی کان ذلک الیهما؟ قال: کان موسی الذی یناجی ربه و یکتب العلم و یقضی بین بنی اسراییل، و هارون یخلفه اذا غاب عن قومه للمناجاة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 62]
3- 616.. فی امالی شیخ الطائفة «قدس سره» باسناده الی ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) لعلی بن ابی طالب(علیه السلام) فی غزوة تبوک: اخلفنی فی اهلی، فقال علی(علیه السلام): یا رسول الله انی اکره ان تقول العرب: خذل ابن عمه و تخلف عنه، فقال: اما ترضی ان تکون منی بمنزلة هارون من موسی؟ قال: بلی، قال: فاخلفنی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 61]B

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبه وسیله بعد از بیان شخصیّت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

او مرا مخصوص به وصیّت خود نمود، و برای خلافت و جانشینی خود بین امّت برگزید، و هنگامی که مهاجرین و انصار نزد او جمع بودند فرمود: ای مردم! علی برای من همانند هارون برای موسی می باشد، جز آن که بعد از من پیامبری نیست. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: مردم با شنیدن این سخنان دانستند که من مانند هارون برادر پدری و مادری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیستم و پیامبر نیز نیستم [چرا که بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیامبری نخواهد بود] و مقصود آن حضرت از این کلمات خلافت و جانشینی من از آن حضرت است همانند خلافت و جانشینی هارون نسبت به موسی (صلوات الله علیهما) همان گونه که خداوند درباره ی موسی و هارون می فرماید: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ اَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ».(1)

ص: 350


1- 617.. فی روضة الکافی خطبة لامیرالمؤمنین(علیه السلام) و هی خطبة الوسیلة یقول(علیه السلام) فیها بعد ان ذکر النّبی(صلی الله علیه و آله): و اختصنی بوصیته، و اصطفانی بخلافته فی امته فقال(صلی الله علیه و آله) و قد حشده المهاجرون و الانصار و انغضت بهم المحافل ایها الناس ان علیا منی کهارون من موسی الا انه لانبی بعدی فعقل المؤمنون عن الله نطق الرسول اذ عرفونی انی لست باخیه لابیه و امه، کما کان هارون اخاه لابیه و امه، و لاکنت نبیا فاقتضی نبوة و لکن کان ذلک منه استخلافا لی کما استخلف موسی هارون صلی الله علیهما حیث یقول: اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ اَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 61]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مهاجرین و انصار فرمود:

شما را به خدا سوگند! آیا شما به یاد دارید که من هنگام حرکت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جنگ تبوک به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتم: برای چه مرا در مدینه باقی می گذارید؟! و آن حضرت فرمود: صلاح نیست مدینه خالی از من و یا تو باشد و تو برای من همانند هارون برای موسی هستی جز آن که بعد از من پیامبری نیست؟ پس

مهاجرین و انصار گفتند: آری خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) چنین فرمود. (1)

«وَ لَمَّا جَاء مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی…»(2)

ابوبصیر گوید: امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر آیه «رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ قَالَ لَن تَرَانِی…»، فرمودند:

موسی به کوه [طور] بالا رفت و درهای آسمان گشوده شد و گروه هایی از ملائکه در حالی که عمودهای آهنین در دست و انواری بر سر آنان بود به موسی برخورد نمودند و به او گفتند: «ای فرزند عمران آماده باش که سوال بزرگی کرده ای» پس موسی توقّف نمود و چون خداوند در کوه تجلّی نمود و کوه سرنگون و با خاک یکسان شد، موسی مدهوش گردید [و از دنیا رفت] و چون خداوند او را زنده نمود گفت: «سُبْحَانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَاْ اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ.»(3)

ص: 351


1- 618.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سلیم بن قیس الهلالی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انه قال فی اثناء کلام له فی جمع من المهاجرین و الانصار فی المسجد ایام خلافة عثمان: انشدکم بالله ا تعلمون انی قلت لرسول الله(صلی الله علیه و آله) فی غزوة تبوک لم خلفتنی؟ فقال: ان المدینة لاتصلح الا بی او بک، و انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لانبی بعدی؟ قالوا: اللهم نعم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 61]
2- 619.. سوره ی اعراف، آیه ی 143.
3- 620.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی بصیر عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام) قالا: لما سئل موسی(علیه السلام) ربه تبارک و تعالی قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی قال: فلما صعد موسی(علیه السلام) الی الجبل فتحت ابواب السماء و اقبلت الملائکة افواجا فی ایدیهم العمد، و فی راسها النور یمرون به فوجا بعد فوج، و یقولون: یا ابن عمران اثبت فقد سالت عظیما قال: فلم یزل موسی واقفا حتّی تجلی ربنا جل جلاله فجعل الجبل دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا، فلما ان رد الله الیه روحه اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 62]B

حفص بن غیاث گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که در تفسیر آیه «فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ

لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ موسَی صَعِقًا» فرمود:

هنگامی که پروردگار در کوه تجلّی نمود کوه در دریا فرو رفت و تا کنون فرو می رود .(1)

و در روایت دیگری فرمود:

در آن حال آتش موسی را احاطه نمود تا نتواند از هول و هراسی که پیدا کرده فرار کند و موسی(علیه السلام) از هول و ترس مرد، و چون خداوند روح او را به او بازگرداند فرمود: «سُبْحَانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَاْ اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ».(2)

ص: 352


1- 621.. عن حفص بن غیاث قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول فی قوله: فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا قال: ساخ الجبل فی البحر فهو یهوی حتّی الساعة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 63]
2- 622.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی بصیر عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام) قالا: لما سئل موسی(علیه السلام) ربه تبارک و تعالی قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی قال: فلما صعد موسی(علیه السلام) الی الجبل فتحت ابواب السماء و اقبلت الملائکة افواجا فی ایدیهم العمد، و فی راسها النور یمرون به فوجا بعد فوج، و یقولون: یا ابن عمران اثبت فقد سالت عظیما قال: فلم یزل موسی واقفا حتّی تجلی ربنا جل جلاله فجعل الجبل دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا، فلما ان رد الله الیه روحه اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 63]

در کتاب عیون اخبار الرّضا(علیه السلام)نقل شده که علی بن محمّد بن جهم گوید:

مامون در مجلس خود به حضرت رضا(علیه السلام)گفت: مگر شما پیامبران را معصوم نمی دانید؟ فرمود: آری. مامون گفت: پس چگونه موسی به خدای خود گفت: «اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ» و خداوند به او فرمود: «لَن تَرَانِی» آیا موسی نمی دانست که خدا جسم نیست و او را با چشم نمی توان دید؟! حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: حضرت موسی کلیم الله بود و می دانست که خداوند منزّه از این است که با چشم دیده شود و لکن چون به قوم خود گفت: «خداوند با من سخن گفت و من با او مناجات نمودم» (1)

قوم او گفتند:«ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تاهمانند تو سخن خدا را بشنویم»و آنان

هفتصد هزار نفر بودند و موسی هفتاد هزار نفر آنان را برای شنیدن سخن خدا برگزید و باز از آنان هفت هزار نفر را برگزید، و باز از آنان هفتصد نفر را برگزید، و باز از آنان هفتاد نفر را برای مناجات و شنیدن سخن خدا برگزید و آنان را به کوه طور برد و در پایین کوه مستقرّ نمود و خود بالای کوه رفت و از خداوند خواست تا با

ص: 353


1- 623.. فی عیون الاخبار فی باب ذکر مجلس للرضا(علیه السلام) عند المامون فی عصمة الانبیاء(علیهم السلام): حدثنا تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی رضی الله عنه قال: حدثنی ابی عن حمدان بن سلیمان النیسابوری عن علی بن محمّد بن الجهم قال: حضرت مجلس المامون و عنده الرّضا (علیه السلام) فقال له المامون: یا ابن رسول الله(صلی الله علیه و آله) ا لیس من قولک: ان الانبیاء معصومون؟ قال: بلی، قال: فما معنی قول الله؟عز؟ الی ان قال: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمِیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی» الایة کیف یجوز ان یکون کلیم الله موسی بن عمران(علیه السلام) لایعلم ان الله تعالی ذکره لاتجوز علیه الرؤیة حتّی یساله هذا السوال؟ قال الرّضا(علیه السلام): ان کلیم الله موسی بن عمران(علیه السلام) علم ان الله تعالی منزه عن ان یری بالابصار، و لکنه لما کلمه الله؟عز؟ و قربه نجیا رجع الی قومه فاخبرهم ان الله تعالی کلمه و قربه و ناجاه.

او سخن بگوید و آنان بشنوند، پس خداوند با موسی سخن گفت و آنان صدای او را از بالا و پایین و از راست و چپ و از جلو و عقب شنیدند،چرا که خداوند صدا را در آن درخت ایجاد نمود و آنان آن صدا را از همه اطراف شنیدند و باز گفتند: ما هرگز ایمان نمی آوریم که این صدای خداوند باشد تا او را به چشم ببینیم و چون چنین سخن بزرگی را گفتند و تکبّر نمودند و سرکشی کردند [و به سخن موسی اعتماد ننمودند] خداوند صاعقه ای فرستاد و هلاک شدند و موسی گفت: خدایا من در جواب بنی اسراییل چه بگویم؟ اگر بگویند: «تو آنان را بردی و هلاک نمودی و مناجات تو با خدا حقیقت نداشته است؟» پس خداوند آنان را زنده نمود و باز گفتند: «اگر تو از خدا خواسته بودی که ما او را ببینیم خداوند تو را اجابت می نمود و ما خدای خود را می دیدیم و معرفت کاملی به او پیدا می کردیم.» (1)

پس موسی(علیه السلام) به آنان فرمود:

«ای مردم! خداوند به چشم دیده نمی شود چرا که او دارای کیفیّت نیست و تنها

ص: 354


1- 624.. فقالوا: لن نؤمن لک حتّی نسمع کلامه کما سمعته، و کان القوم سبع ماة الف رجل فاختار منهم سبعین الفا ثم اختار سبعة آلاف، ثم اختار منهم سبعمائة، ثم اختار منهم سبعین رجلا لمیقات ربه فخرج بهم الی طور سیناء فاقامهم فی سفح الجبل و صعد موسی(علیه السلام) الی الطور و سال الله؟عز؟ ان یکلمه و یسمعهم کلامه، فکلمه الله تعالی ذکره و سمعوا کلامه من فوق و اسفل و یمین و شمال و وراء و امام، لان الله تعالی احدثه فی الشجرة ثم جعله منبعثا منها حتّی یسمعوه من جمیع الوجوه، فقالوا: لن نؤمن بان هذا الذی سمعناه کلام الله حتّی نری الله جهرة، فلما قالوا هذا القول العظیم و استکبروا و عتوا بعث الله علیهم صاعقة و اخذتهم الصاعقة بظلمهم فماتوا، فقال موسی: یا رب ما اقول لبنی اسراییل اذا رجعت الیهم و قالوا انک ذهبت بهم فقتلتهم لانک لم تکن صادقا فیما ادعیت فی مناجاة الله؟عز؟ ایاک؟ فاحیاهم و بعثهم معه، فقالوا: انک لو سالت الله ان یریک ننظر الیه لاجابک و کنت تخبرنا کیف هو و نعرفه حق معرفته؟

با آثار و آیات شناخته می شود»و لکن قوم او گفتند:«ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم تا از خدای خود چنین درخواستی را بکنی» از این رو موسی(علیه السلام) به خدای خود گفت:

خدایا تو سخن بنی اسراییل را شنیدی و صلاح آنان را بهتر می دانی» پس خداوند به موسی وحی نمود: خواسته آنان را از من طلب کن و من تو را به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمی کنم» و در چنین وقتی موسی(علیه السلام) گفت: «رَبِّ اَرِنِی اَنظُرْ اِلَیْکَ» و خداوند

در پاسخ او فرمود: «لَن تَرَانِی وَ لَکِنِ انظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی…»

پس مامون به حضرت رضا(علیه السلام) گفت: چه زیبا سخن گفتی یا اباالحسن.(1)

ابوبصیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

هنگامی که موسی بن عمران از خدای خود خواست که او را ببیند،خداوند به او وعده داد که در جایی بنشیند و سپس به ملائکه دستور داد تا گروه گروه با برق و رعد و باد [تند] و صاعقه ها به او برخورد کنند و هر گروهی از ملائکه این چنین با او برخورد می کردند موسی(علیه السلام) به لرزه در می آمد و سر خود را بالا می نمود و می گفت: آیا پروردگار من بین شماست؟ پس به او گفته شد: ای فرزند عمران او خواهد آمد و تو سوال بزرگی کرده ای!(2)

مولّف گوید:

ص: 355


1- 625.. فقال موسی(علیه السلام): یا قوم ان الله تعالی لایری بالابصار و لاکیفیة له، و انما یعرف بآیاته و یعلم باعلامه، فقالوا: لن نؤمن لک حتّی تساله، فقال موسی(علیه السلام): یا رب انک قد سمعت مقالة بنی اسراییل و انت اعلم بصلاحهم: فاوحی الله تعالی الیه: یا موسی سلنی ما سئلوک فلن اؤاخذک بجهلهم، فعند ذلک قال موسی(علیه السلام): «رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ و هو یهوی فَسَوْفَ تَرانِی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» بآیة من آیاته «جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا فَلَمَّا اَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ» یقول: رجعت الی معرفتی بک عن جهل قومی «وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ» منهم بانک لاتری فقال المامون: لله درک یا ابا الحسن. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 64، ح 248]
2- 626.. عن ابی بصیر عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیه السلام) قال لما سال موسی ربه تبارک و تعالی «قالَ رَبِّ اَرِنِی اَنْظُرْ اِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی وَ لکِنِ انْظُرْ اِلَی الْجَبَلِ فَاِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی» قال: فلما صعد موسی علی الجبل فتحت ابواب السماء و اقبلت الملائکة افواجا فی ایدیهم العمد و فی راسها النور یمرون به فوجا بعد فوج، یقولون: یا ابن عمران اثبت فقد سالت عظیما، قال: فلم یزل موسی واقفا حتّی تجلی ربنا جل جلاله، فجعل الجبل دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقًا، فَلَمَّا ان رد الله الیه روحه اَفاقَ، «قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ اِلَیْکَ وَ اَنَا اَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 63]B

روایاتی که در ذیل این آیات دلالت بر رؤیت خداوند در قیامت دارد قابل قبول نیست و معنای روایاتی که دلالت بر سه قطعه شدن کوه دارد و روایت فرو رفتن کوه در دریا و روایت تبدیل کوه به غبار باید به خاندان وحی ارجاع شود.

«یَا مُوسَی اِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَی النَّاسِ بِرِسَالاَتِی وَ بِکَلاَمِی…»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

خداوند به موسی(علیه السلام) وحی نمود: آیا می دانی من برای چه تو را مخصوص به کلام خود نمودم [و تو کلیم الله شناخته شدی]؟ موسی گفت: پروردگارا علّت آن چه بود؟ خطاب شد: ای موسی من بندگان خود را زیر و رو کردم و در بین آنان کسی را نیافتم که مانند تو خود را ذلیل و ناچیز بداند همانا تو هنگام نماز صورت بر خاک می گذاری [و در مقابل من خضوع می کنی.](2)

ص: 356


1- 627.. سوره ی اعراف، آیه ی 144.
2- 628.. فی اصول الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن علی بن یقطین عمن رواه عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: اوحی الله؟عز؟ الی موسی(علیه السلام) ان یا موسی ا تدری لما اصطفیتک بکلامی دون خلقی؟ قال: یا رب و لم ذاک؟ قال فاوحی الله تبارک و تعالی الیه: یا موسی انی قلبت عبادی ظهر البطن فلم اجد فیهم احدا اذل لی نفسا منک، یا موسی انک اذا صلیت وضعت خدک علی التراب، او قال: علی الارض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 67]

اسحاق بن عمّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

چهل روز و یا سی روز وحی از موسی(علیه السلام) قطع شد، پس موسی بالای کوه اریحا در شام رفت و گفت: «خدایا اگر وحی و کلام خود را به خاطر گناهان بنی اسراییل از من قطع نموده ای همانا تو از قدیم بخشنده و آمرزنده بوده ای» پس خداوند به موسی وحی نمود و فرمود: ای موسی بن عمران آیا می دانی من برای چه تو را مخصوص به وحی و کلام خود نمودم؟موسی گفت:پروردگارا نمی دانم خطاب شد: من در بین خلق خود کسی را متواضع تر از تو ندیدتم و به این علّت من تو را مخصوص به وحی و کلام خود نمودم.

امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:

عادت موسی(علیه السلام) این بود که از نماز خود جدا نمی شد مگر آن که صورت راست

و چپ خود را در مقابل خدا روی زمین می گذارد.(1)

«وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْعِظَةً وَ تَفْصِیلًا لِّکُلِّ شَیْءٍ…»(2)

ص: 357


1- 629.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی محمّد بن سنان عن اسحق بن عمار قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: ان موسی (علیه السلام) احتبس عنه الوحی اربعین او ثلثین صباحا قال: فصعد علی جبل بالشام یقال له اریحا، فقال: یا رب ان کنت حبست عنی وحیک و کلامک لذنوب بنی اسراییل فغفرانک القدیم، قال: فاوحی الله؟عز؟ الیه: یا موسی بن عمران ا تدری لما اصطفیتک لوحیی و کلامی دون خلقی؟ فقال: لاعلم لی یا رب. فقال: یا موسی انی اطلعت الی خلقی اطّلاعة فلم اجد فی خلقی اشد تواضعا لی منک، فمن ثم خصصتک بوحیی و کلامی من بین خلقی، قال: و کان موسی(علیه السلام) اذا صلی لم ینفتل حتّی یلصق خده الایمن بالارض و الایسر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 67]
2- 630.. سوره ی اعراف، آیه ی 145.

عبدالله بن ولید سمّان گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:

مردم [یعنی اهل تسنّن] درباره ی پیامبران اولوالعزم و امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام)

چه می گویند؟ گفتم: آنان احدی را بر اولوالعزم مقدّم نمی کنند! امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند درباره ی موسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ» و نمی گوید: «کُلِّ شَیْءٍ» و این نشانه این است که خداوند دانش همه چیز را به او نداده است و درباره ی عیسی(علیه السلام) نیز می فرماید: «وَ لِاُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و نمی گوید: «کُلِّ شَیْءٍ» و از این عبارت نیز معلوم می شود که همه علوم و اسرار را به عیسی(علیه السلام) تعلیم ننموده است، در حالی که درباره ی امام شما امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «قُلْ کَفَی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ» و از این آیه معلوم می شود که علم کلّ کتاب نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) است چرا که درباره ی کتاب [یعنی قرآن] می فرماید: «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا یَابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ.»(1)

عبدالله بن ولید سمّان از امام باقر(علیه السلام)نیز نقل کرده که گوید:امام باقر(علیه السلام ) به من فرمود:

شیعیان درباره ی علی و موسی و عیسی(علیهم السلام) چه می گویند؟ گفتم: از چه جهت

ص: 358


1- 631..فی کتاب الاحتجاج للطبرسی«رحمة الله علیه»محمّد بن ابی عمیر الکوفی عن عبد الله بن الولید السمان، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): ما یقول الناس فی اولی العزم و صاحبکم امیر المؤمنین(علیه السلام)؟ قال: قلت: ما یقدمون علی اولی العزم احدا، قال: فقال ابو عبد الله(علیه السلام): ان الله تبارک و تعالی قال لموسی(علیه السلام): و کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ مَوْعِظَةً و لم یقل کل شی ء و قال لعیسی(علیه السلام) «وَ لِاُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ» و لم یقل کل شی ء و قال لصاحبکم امیرالمؤمنین(علیه السلام): «قُلْ کَفی بِاللهِ شَهِیدًا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» و قال الله؟عز؟: «وَ لارَطْبٍ وَ لایابِسٍ اِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ» و علم هذا الکتاب عنده. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 68]

سوال می فرمایید؟فرمود:از جهت علم و دانش. سپس فرمود: به خدا سوگند علی(علیه السلام ) از موسی و عیسی(علیهما السلام) اعلم است.

آیا آنان اعتقاد ندارند که علی(علیه السلام) دارای دانش رسول الله است؟ گفتم: آری. فرمود:

با آنان درباره ی اعلمیّت علی(علیه السلام) مخاصمه کن و بگو: خداوند درباره موسی(علیه السلام)

می فرماید: «وَ کَتَبْنَا لَهُ فِی الاَلْوَاحِ مِن کُلِّ شَیْءٍ» و این نشان می دهد که خداوند علم و دانش همه چیز را به او نداده است، در حالی که خداوند درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «وَ جِئْنَا بِکَ شَهِیدًا عَلَی هَؤُلاء وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِّکُلِّ شَیْءٍ.»(1)

در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

در کتاب جفر[که حقایق عالم در آن ثبت شده]آمده:خداوند؟عز؟ در الواح که بر موسی(علیه السلام) نازل نمود علوم گذشته و حال و آینده را تا قیامت برای او فرستاد و چون عمر موسی(علیه السلام) به پایان رسید خداوند به او وحی نمود: «الواح را که از زبرجد بهشتی است در کوهی به نام زینت بسپار» پس موسی(علیه السلام) نزد آن کوه رفت و کوه شکافته شد و موسی الواح را در حالی که پیچیده بود

ص: 359


1- 632.. فی بصایر الدرجات جعفر بن محمّد بن عیسی بن عبید عن محمّد بن عمرو عن عبد الله بن الولید السمان، قال: قال لی ابو جعفر(علیه السلام): یا عبد الله ما تقول الشیعة فی علی و موسی و عیسی(علیهم السلام)؟ قلت: جعلت فداک و عن ای حالات تسالنی؟ قال: اسالک عن العلم؟ قال: هو و الله اعلم منهما ثم قال: یا عبد الله ا لیس یقولون: ان لعلی(علیه السلام) ما لرسول الله من العلم؟ قلت: نعم قال: فخاصمهم فیه، ان الله تبارک و تعالی قال لموسی: «وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْاَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ» فاعلمنا انه لم یبین له الامر کله، و قال تبارک و تعالی لمحمّد(صلی الله علیه و آله): «وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیدًا وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانًا لِکُلِّ شَیْ ءٍ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 68]

بین آن گذارد و کوه پیوسته شد و این بود تا وقتی که خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را مبعوث به رسالت نمود و گروهی از یمن برای ملاقات با آن حضرت حرکت کردند و چون به این کوه رسیدند کوه باز شد و الواح در حالی که پیچیده بودهمان گونه که موسی(علیه السلام) در آن سپرده بود از آن بیرون آمد و اهل یمن آن را گرفتند و خداوند هیبتی در دل های آنان انداخت و با خود گفتند: ما آن را باز نمی کنیم تا نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ببریم؛ پس جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و قصّه آنان را بر آن حضرت روشن نمود؛ و چون اهل یمن بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شدند و سلام کردند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ماجرای الواح را برای آنان بیان نمود و آنان تعجّب کردند و گفتند:

شما از کجا قصّه ما را دانستی؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: پروردگارم مرا به آن آگاه نمود پس آنان گفتند: «ما شهادت می دهیم که شما رسول خدا هستید» و الواح را نزد آن حضرت گذاردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آن را قرائت نمود و آن به لغت عبرانی بود و سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را صدا زد و فرمود: بیا این الواح [تورات] را بگیر که در آن علوم اوّلین و آخرین موجود است و خداوند مرا امر نمود که آن را به تو تحویل بدهم. امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

«من لغت عبرانی را خوب نمی دانم» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: جبرییل به من امر کرده که به تو بگویم تو آن را امشب زیر سر خود قرار دهی و چون صبح می شود به لغت آن عالم خواهی شد پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) الواح را زیر سر خود گذارد و چون صبح شد خداوند آن چه در آن بود را به او تعلیم نمود سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد آن را روی پوستی نوشتند.

ص: 360

امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:

و آن همان جفری است که علوم اوّلین و آخرین در آن موجود است و الواح موسی(علیه السلام) و عصای او نزد ماست و ما وارث همه پیامبرانیم.(1)

ص: 361


1- 633.. العیّاشی: عن ابی حمزة، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال فی الجفر: «ان الله تبارک و تعالی لما انزل الالواح علی موسی(علیه السلام) انزلها علیه و فیها تبیان کل شی ء، کان او هو کائن الی ان تقوم الساعة، فلما انقضت ایام موسی اوحی الله الیه ان استودع الالواح، و هی زبرجدة من الجنة، جبلا یقال له (زینة) فاتی موسی الجبل، فانشق له الجبل، فجعل فیه الالواح ملفوفة، فلما جعلها فیه انطبق الجبل علیها، فلم تزل فی الجبل حتّی بعث الله نبیه محمّدا(صلی الله علیه و آله) فاقبل رکب من الیمن، یریدون نبیه(صلی الله علیه و آله)، فلما انتهوا الی الجبل انفرج، و خرجت الالواح ملفوفة کما وضعها موسی(علیه السلام)، فاخذها القوم، فلما وقعت فی ایدیهم القی الله فی قلوبهم الرعب ان ینظروا الیها و هابوها حتّی یاتوا بها رسول الله(صلی الله علیه و آله). و انزل الله جبرییل علی نبیه(صلی الله علیه و آله) فاخبره بامر القوم و بالذی اصابوه، فلما قدموا علی النّبی(صلی الله علیه و آله) سلموا علیه، ابتداهم فسالهم عما وجدوا، فقالوا: و ما علمک بما وجدنا؟قال:اخبرنی به ربی، و هو الالواح. قالوا: نشهد انک لرسول الله.فاخرجوها فدفعوها الیه فنظر الیها و قراها، و کانت بالعبرانی، ثم دعا امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقال: دونک هذه، ففیها علم الاولین و الآخرین، و هی الواح موسی، و قد امرنی ربی ان ادفعها الیک. فقال: یا رسول الله، لست احسن قراءتها. قال: ان جبرییل امرنی ان آمرک ان تضعها تحت راسک لیلتک هذه، فانک تصبح و قد علمت قراءتها. قال: فجعلها تحت راسه، فاصبح و قد علمه الله کل شی ء فیها، فامره رسول الله(صلی الله علیه و آله) بنسخها، فنسخها فی جلد شاة، و هو الجفر، و فیه علم الاولین و الآخرین، و هو عندنا،و الالواح عندنا،و عصا موسی عندنا، و نحن ورثنا النّبیین(صلی الله علیهم اجمعین)». قال: قال ابو جعفر(علیه السلام): «تلک الصخرة التی حفظت الواح موسی تحت شجرة فی واد یعرف بکذا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 585]

سوره ی اعراف [7]، آیات 146 تا 153

متن:

سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَكَبَّرُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوْا كُلَّ آیَةٍ لایُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبیلًا وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الغَیِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلًا ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ كانُوا عَنْها غافِلینَ وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ لِقاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ هَلْ یُجْزَوْنَ اِلَّا ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ اَ لَمْ یَرَوْا اَنَّهُ لایُكَلِّمُهُمْ وَ لایَهْدیهِمْ سَبیلًا اتَّخَذُوهُ وَ كانُوا ظالِمینَ وَ لَمَّا سُقِطَ فی اَیْدیهِمْ وَ رَاَوْا اَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ وَ لَمَّا رَجَعَ مُوسی اِلی قَوْمِهِ غَضْبانَ اَسِفًا قالَ بِئْسَما خَلَفْتُمُونی مِنْ بَعْدی اَ عَجِلْتُمْ اَمْرَ رَبِّكُمْ وَ اَلْقَی الْاَلْواحَ وَ اَخَذَ بِرَاْسِ اَخیهِ یَجُرُّهُ اِلَیْهِ قالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ كادُوا یَقْتُلُونَنی فَلا تُشْمِتْ بِیَ الْاَعْداءَ وَ لاتَجْعَلْنی مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ قالَ رَبِّ اغْفِرْ لی وَ لِاَخی وَ اَدْخِلْنا فی رَحْمَتِكَ وَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرَّاحِمینَ اِنَّ الَّذینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ كَذلِكَ نَجْزِی الْمُفْتَرینَ وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا اِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ

لغات:

«رشد» رسیدن به سلوک طریق حق است، و ضد آن غی و غوایة است،و«حبوط»سقوط عمل است تا از ارزش ساقط شود،و اصل آن فساد است و حبط بیماری شتر است به خاطر آلودگی مرتع، و هنگامی که انسان عملی را بر خلاف وجه صحیح انجام بدهد گفته می شود: احبطه و«اسف»به معنای غضب یا تاسّف علی مافات می باشد، و اسف به معنای حزن و تلهّف است، و «خلفه بما یحب و بما یکره

ص: 362

اذا عمل خلفه ذلک کالعمل، و «عجله» شتاب به کاری است قبل از وقت آن، و «سرعت» انجام کار است در اوّل وقت آن، از این رو عجله مذموم است، و سرعت ممدوح می باشد، و «شماتت» خشنودی دشمن است به خاطر بدعاقبتی انسان، و «ینالهم» یعنی یلحقهم و اصل آن از مَدُّ الید الی الشئ است.

ترجمه:

به زودی کسانی را که در روی زمین بناحق تکبّر می ورزند، از (ایمان به) آیات خود،منصرف می سازم! آن ها چنانند که اگر هر آیه و نشانه ای را ببینند، به آن ایمان نمی آورند اگر راه هدایت را ببینند، آن را راه خود انتخاب نمی کنند و اگر طریق گم راهی را ببینند، آن را راه خود انتخاب می کنند! (همه این ها) به خاطر آن است که آیات ما را تکذیب کردند، و از آن غافل بودند!(146) و کسانی که آیات، و دیدار رستاخیز را تکذیب (و انکار) کنند،اعمال شان نابود می گردد آیا جز آن چه را عمل می کردند پاداش داده می شوند؟! (147) قوم موسی بعد (از رفتن) او (به میعادگاه خدا)، از زیورهای خود گوساله ای ساختند جسد بی جانی که صدای گوساله داشت! آیا آن ها نمی دیدند که با آنان سخن نمی گوید، و به راه (راست) هدایتشان نمی کند؟! آن را (خدای خود) انتخاب کردند، و ظالم بودند! (148) و هنگامی که حقیقت به دستشان افتاد، و دیدند گم راه شده اند، گفتند: «اگر پروردگارمان به ما رحم نکند، و ما را نیامرزد، به طور قطع از زیان کاران خواهیم بود!» (149) و هنگامی که موسی خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خود بازگشت، گفت: «پس از من، بد جانشینانی برایم بودید (و آیین مرا ضایع کردید)! آیا در مورد فرمان پروردگارتان (و تمدید مدّت میعاد او)، عجله نمودید (و زود قضاوت کردید؟!)» سپس الواح را افکند، و سر برادر خود را گرفت (و با عصبانیّت) به سوی خود کشید او گفت: «فرزند

ص: 363

مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند و نزدیک بود مرا بکشند، پس کاری نکن که دشمنان مرا شماتت کنند و مرا با گروه ستم کاران قرار مده!» (150) (موسی) گفت:«پروردگارا!من و برادرم را بیامرز،و ما را در رحمت خود داخل فرما،و تو مهربانترین مهربانانی!»(151)کسانی که گوساله را(معبود خود)قرار دادند،به زودی خشم پرورد گارشان، و ذلّت در زندگی دنیا به آن ها می رسد و اینچنین، کسانی را که (بر خدا) افترا می بندند، کیفر می دهیم! (152) و آن ها که گناه کردند، و بعد از آن توبه نمودند و ایمان آوردند، (امید عفو او را دارند زیرا) پروردگار تو، در پی این کار، آمرزنده و مهربان است. (153)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«سَاَصْرِفُ عَنْ آیَاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

یعنی ما قرآن را از کسانی که اهل تکبّر در روی زمین اند منع می کنیم و آنان از قرآن بهره ای نمی برند از این رو آنان به آیات خداوند ایمان نمی آورند یعنی اگر ایمان و صداقت و وفا و عمل صالح را ببینند به آن پایبند نمی شوند و اگر شرک و زنا و معاصی را ببینند به دنبال آن ها می روند.(2)

ص: 364


1- 634.. سوره ی اعراف، آیه ی 146.
2- 635.. و قال علی بن ابراهیم: قوله: سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْاَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یعنی اصرف القرآن عن الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق وَ اِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لایُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا، قال: اذا راوا الایمان و الصدق و الوفاء و العمل الصالح لایتخذوه سبیلا، و ان یروا الشرک و الزنا و المعاصی یاخذوا بها و یعملوا بها. [تفسیر برهان، ج 2، ص 588]

«وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که خداوند [در کوه طور]به موسی خبر داد که قوم او گوساله دارای خواری را خدای خود برگزیدند چون معاینه نکرده بود آن چنان خشمگین نشد و لکن چون معاینه نمود خشم او شدید شد و الواح را رها نمود [و سر و ریش برادر خود را گرفت و گفت: چرا آنان را از این کار منع نکردی؟!](2)

علی بن ابراهیم گوید:

مقصود از «وَ لَمَّا سُقِطَ فَی اَیْدِیهِمْ» این است که موسی هنگامی که آمد و گوساله سامری را دید و آن را آتش زد [و خاکسترش را به دریا ریخت و برخی از گوساله پرستان از عشق به گوساله خود را به دریا انداختند و هلاک شدند!](3)

«اِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ ذِلَّةٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیَا…»(4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

گاو را گرامی بدارید چرا که او آقای چهار پایان است و از روزی که بنی اسراییل گوساله

را پرستیدند او از خدا حیا نموده و تا کنون سر خود را بالا نکرده است.(5)

ص: 365


1- 636.. سوره ی اعراف، آیه ی 148.
2- 637.. عن محمّد بن ابی حمزة عمن ذکره عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال ان الله تبارک و تعالی لما اخبر موسی ان قومه اتخذوا عجلا لَهُ خُوارٌ، فلم یقع منه موقع العیان، فلما رآهم اشتد غضبه فالقی الالواح من یده فقال ابو عبد الله: و للرؤیة فضل علی الخبر». [تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 29]
3- 638.. و قال علی بن ابراهیم: قوله تعالی: وَ لَمَّا سُقِطَ فِی اَیْدِیهِمْ یعنی لما جاءهم موسی و احرق العجل قالُوا لَئِنْ لَمْ یَرْحَمْنا رَبُّنا وَ یَغْفِرْ لَنا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 589]
4- 639.. سوره ی اعراف، آیه ی 152.
5- 640.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی جمیل بن انس قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اکرموا البقر فانها سیّد البهائم، ما رفعت طرفها الی السماء حیاء من الله؟عز؟ منذ عبد العجل. [تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 70]B

در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:

موسی(علیه السلام) [پس از بازگشت به کوه طور] به خدای خود گفت: خدایا صدای گوساله از کجا بود؟! و خداوند به او فرمود: ای موسی من او را به صدا در آوردم، پس موسی(علیه السلام) گفت: «اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاء وَ تَهْدِی مَن تَشَاء. »(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

موسی(علیه السلام) در بین مناجات خود با خداوند گفت: پروردگارا سامری به دست خود گوساله را ساخت آیا خُوار و صدای او نیز به دست سامری بود؟ خطاب شد: ای موسی! این فتنه و آزمایش ما بود تو از آن تفحّص مکن.(2)

و روایت شده که فرعون [روزگاری] مردم را به پرستش گاو دعوت می کرد [و سپس خود ادعای خدایی کرد] از این رو سامری مردم را به پرستش گوساله دعوت نمود و گفت: «هَذَا اِلَهُکُمْ وَ اِلَهُ مُوسَی.»(3)

ص: 366


1- 641.. فی تفسیر العیّاشی عن محمّد بن ابی حمزة عمن ذکره عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله تعالی: و اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسی مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ فقال موسی(علیه السلام): یا رب و من اخار الصنم؟ فقال الله: یا موسی انا اخرته فقال موسی: اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدِی مَنْ تَشاءُ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 70]
2- 642.. عن ابن مسکان عن الوصاف عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: ان فیما ناجی الله موسی(علیه السلام) ان قال: یا رب هذا السامری صنع العجل فالخوار من صنعه؟ قال: فاوحی الله الیه یا موسی ان تلک فتنتی فلا تفحص عنها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 70]
3- 643.. فی مجمع البیان و روی عن علی(علیه السلام) «وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ» و روی انه کان یامرهم ایضا بعبادة البقر، و لذلک اخرج السامری لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوارٌ، و قال: هذا اِلهُکُمْ وَ اِلهُ مُوسی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 70]

«یَا ابْنَ اُمَّ لَا تَاْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لَا بِرَاْسِی…»(1)

«قَالَ ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی فَلاَ تُشْمِتْ بِیَ الاعْدَاء…»(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

علّت این که هارون به موسی گفت: «یابن امّ» و نام مادر خود را مطرح نمود و گفت: ای فرزند مادرم.این است که برادران اگر مادران شان یکی نباشد بیشتر بین آنان عداوت و دشمنی خواهد بود و اگر مادرشان یکی باشد کم تر با هم دیگر دشمنی دارند، جز آن که شیطان بین آنان فتنه ایجاد کند، از این رو هارون به برادر خود موسی گفت: ای فرزند مادر! تو و من از یک مادر هستیم و نباید دشمنی بین من و تو باشد، پس سر و ریش مرا مگیر؛

راوی می گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:

موسی برای چه سر و ریش هارون را گرفت و به سوی خود کشید در حالی که هارون نقشی در پرستش و ساخت گوساله نداشت؟!

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

موسی(علیه السلام) به خاطر جدا نشدن هارون از گوساله پرستان و ملحق نشدن او به موسی چنین برخوردی را کرد و اگر هارون از بین آنان خارج می شد عذاب بر آنان نازل می گردید از این رو موسی به هارون گفت: «مَا مَنَعَکَ اِذْ رَاَیْتَهُمْ ضَلُّوا * اَلَّا تَتَّبِعَنِ اَفَعَصَیْتَ اَمْرِی…» و هارون در پاسخ او گفت: «اگر چنین می کردم تو می گفتی: چرا سبب اختلاف بنی اسراییل شدی؟» «اِنِّی خَشِیتُ اَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی اِسْرَائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی.»(3)

ص: 367


1- 644.. سوره ی طه، آیه ی 94.
2- 645.. سوره ی اعراف، آیه ی 150.
3- 646.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی علی بن سالم عن ابیه قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): اخبرنی عن هارون لم قال لموسی(علیه السلام):ا بْنَ اُمَّ لاتَاْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَاْسِی. B و لم یقل یا ابن ابی؟ فقال: ان العداوات بین الاخوة اکثرها یکون اذا کانوا بنی علات «1» و متی کانوا بنی ام قلت العداوة بینهم،الا ان ینزغ الشیطان بینهم فیطیعوه،فقال هارون لاخیه موسی(علیهما السلام) یا اخی الذی ولدته امی و لم تلدنی غیر امه لااْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لابِرَاْسِی، و لم یقل یا ابن ابی، لان بنی الاب اذا کانت امهاتهم شتی لم تستبعد العداوة بینهم الا من عصمه الله منهم، و انما تستبعد العداوة بین بنی ام واحدة قال: قلت له: فلم اخذ براسه یجره الیه و بلحیته و لم یکن فی اتخاذهم العجل و عبادته له ذنب؟ فقال: انما فعل ذلک به لانه لم یفارقهم لما فعلوا ذلک و لم یلحق بموسی و کان اذا فارقهم ینزل بهم العذاب الا تری انه قال لهارون: ما مَنَعَکَ اِذْ رَاَیْتَهُمْ ضَلُّوا اَلَّا تَتَّبِعَنِ اَ فَعَصَیْتَ اَمْرِی قالَ هارون: لو فعلت ذلک لتفرقوا ونِّی خَشِیتُ اَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی اِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 72]

سلیم بن قیس از سلمان نقل نموده که گوید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)به ابوبکر و اصحاب

او فرمود:

آگاه باشید! به خدا سوگند اگر آن چهل نفری که با من بیعت نمودند با من وفادار باشند من در راه خدا با شما با تمام قدرت جنگ خواهم نمود. سپس فرمود: به خدا سوگند احدی از فرزندان شما تا قیامت به خلافت نخواهد رسید.سلیم گوید: علی(علیه السلام) قبل از آن که با او بیعت کنند فرمود: «ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی.»(1)

ص: 368


1- 647.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمة الله علیه» و فی روایة سلیم بن قیس الهلالی عن سلمان الفارسی حدیث طویل و فیه قال: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) لابی بکر و اصحابه: امّا و الله لو ان اولئک الاربعین الرجل الذین بایعونی وفوا لی لجاهدتکم فی الله حق جهاده، امّا و الله لاینالها احد من عقبکم الی یوم القیمة، ثم نادی قبل ان یبایع: «ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 73، ح 274]

در روضه کافی نقل شده:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در پایان خطبه طالوتیه از مسجد خارج شد و چون نگاهش به

گوسفندانی افتاد که در آغلی قرارداشتند و حدود سی راس بودند فرمود:به خدا سوگند اگر من همراهانی به اندازه ی این ها می داشتم و خیرخواه خدا و رسول او بودند [و در دیانت خود ثابت قدم بودند] این مگس خورها را از صحنه خلافت و امامت دور می کردم. راوی گوید: و چون شب شد سیصد و شصت نفر جان بر کف با او بیعت نمودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آنان فرمود: فردا صبح با سرهای تراشیده در محلّ احجار زیت آماده شوید. و خود با سر تراشیده صبحگاه آماده شد و از آنان جز ابوذر و مقداد و حذیفة بن یمان و عمار یاسر و سلمان کسی آماده نشد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) دست به آسمان بلند کرد و فرمود: «اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی کَمَا اسْتَضْعَفَتْ بَنُو اِسْرَائِیلَ هَارُونَ» یعنی خدایا این مردم مرا تنها گذاردند همان گونه که بنی اسراییل هارون را تنها گذاردند و از او حمایت نکردند!(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از مدینه برای حجّ حرکت نمود و از مردم مدینه و اطراف آن بیش از هفتاد هزار نفر همراه او شدند همان گونه که اصحاب موسی(علیه السلام) هنگام بیعت

ص: 369


1- 648.. و فیها خطبة له(علیه السلام) و هی الخطبة الطالوتیة و فی آخرها: ثم خرج من المسجد فمر بصیرة فیها نحو من ثلثین شاة، فقال: و الله لو ان رجالا ینصحون لله؟عز؟ و لرسوله بعدد هذه الشیاة لازلت ابن آکلة الذبان عن ملکه، فلما امسی بایعه ثلاثمائة و ستون رجلا علی الموت، فقال امیرالمؤمنین(علیه السلام): اغدوا بنا الی احجار الزیت محلقین، و حلق امیرالمؤمنین(علیه السلام) فما وافی من القوم محلقا الا ابو ذر و المقداد و حذیفة بن الیمان و عمار بن یاسر، و جاء سلمان فی آخر القوم، فرفع یده الی السماء فقال: اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی کما استضعفت بنو اسراییل هارون(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 72، ح 273]

گرفتن برای هارون هفتاد هزار نفر بودند و بیعت خود را شکستند و به دنبال سامری و گوساله او رفتند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز با همین عدد از مردم برای علی(علیه السلام) [در حجّة الوداع] بیعت گرفت و آنان نیز بیعت خود را شکستند و از گوساله و سامری این امّت پیروی نمودند و این دو قصّه همانند یک دیگر رخداد!(1)

عبدالله بن مسعود گوید:

گروهی در مسجد کوفه گفتند: برای چه امیرالمؤمنین(علیه السلام) همان گونه که با طلحه

و زبیر و عایشه و معاویه به جنگ برخاست با ابوبکر و عمر و عثمان به جنگ برنخاست؟! و چون این سخنان به گوش امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسید آن حضرت مردم را جمع نمود و بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: ای مردم! از شما به من چنین و چنان رسیده است؟! و مردم گفتند: امیرالمؤمنین صحیح می فرماید، ما چنین سخنانی را گفته ایم. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: من پیرو سنّت های پیامبران گذشته ام همان گونه که خداوند می فرماید: «لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» مردم گفتند: یا امیرالمؤمنین کدام پیامبران را می فرمایی؟ فرمود: اوّل آنان ابراهیم(علیه السلام) است… تا این که فرمود: من به روش برادرم هارون عمل کردم که به برادر خود موسی گفت: «ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کَادُواْ یَقْتُلُونَنِی» و اگر شما بگویید: قوم موسی هارون را تنها نگذاردند و به قتل او اهتمام نکردند

ص: 370


1- 649.. و باسناده الی محمّد بن علی الباقر(علیه السلام) قال: حج رسول الله(صلی الله علیه و آله) من المدینة، و بلغ من حج مع رسول الله من اهل المدینة و اهل الاطراف و الاعراب سبعین الف انسان او یزیدون، علی نحو عدد اصحاب موسی(علیه السلام) السبعین الفا الذین اخذ علیهم بیعة هارون(علیه السلام) فنکثوا و اتبعوا العجل و السامری، و کذلک اخذ رسول الله(صلی الله علیه و آله) البیعة لعلی(علیه السلام) بالخلافة علی عدد اصحاب موسی(علیه السلام) فنکثوا البیعة و اتبعوا العجل و السامری سنة بسنة و مثلا بمثل، و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 73، ج 275]

[خلاف قرآن گفته اید و]کافر شده اید و اگر بگویید:«از او حمایت و پیروی نکردندو نزدیک بود او را بکشند [همان گونه که خداوند فرموده است] و به همین خاطر هارون ناچار به سکوت و صبر شد» و وصیّ این پیامبر(صلی الله علیه و آله) معذورتر از او شد و ناچار به سکوت گردید!(1)

سلمان فارسی گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

ای برادر! بعد از من تو شمشیر من خواهی بود و زود است که از قریش سختی هایی ببینی و آنان بر علیه تو قیام کنند و به تو ستم نمایند، پس اگر یاورانی یافتی با آنان جنگ کن و مخالفین خود را نابود نما و اگر یاورانی برای خود نیافتی باید صبر کنی و دست بازداری و خود را به خطر ننیندازی همانا تو برای من همانند هارون برای موسی هستی و تو باید همانند هارون عمل کنی چرا که قوم موسی هارون را تنها گذاردند و از او پیروی نکردند و نزدیک بود او را بکشند [و او ناچار به صبر و خویشتن داری شد] و تو نیز باید در مقابل ظلم قریش و فشار آنان صبر کنی چرا که تو به منزله ی هارون هستی و پیروان تو به منزله سامری و گوساله او هستند!(2)

ص: 371


1- 650..فی کتاب علل الشرائع باسناده الی ابن مسعود قال: احتجوا فی مسجد الکوفة فقالوا: ما لامیرالمؤمنین لم ینازع الثلاثة کما نازع طلحة و الزبیر و عائشة و معاویة؟ فبلغ ذلک علیا(علیه السلام) فامر ان ینادی: الصلوة جامعة، فلما اجتمعوا صعد المنبر فحمد الله و اثنی علیه ثم قال: معاشر الناس انه بلغنی عنکم کذا و کذا قالوا صدق امیرالمؤمنین(علیه السلام) قد قلنا ذلک، قال: ان لی بسنة الانبیاء اسوة فیما فعلت، قال الله تعالی فی محکم کتابه: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» قالوا و من هم یا امیرالمؤمنین(علیه السلام)؟ قال: اولهم ابراهیم(علیه السلام) الی ان قال: ولی باخی هارون(علیه السلام) اسوة اذ قال لاخیه: ابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنِی فان قلتم لم یستضعفوه و لم یشرفوا علی قتله فقد کفرتم، و ان قلتم استضعفوه و اشرفوا علی قتله فلذلک سکت عنهم فالوصی اعذر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 74، ج 276]
2- 651.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سلمان الفارسی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) حدیث طویل یقول فیه لعلی(علیه السلام) یا اخی انت سیفی بعدی و ستلقی من قریش شدة و من تظاهرهم علیک و ظلمهم لک، فان وجدت علیهم اعوانا فجاهدهم و قاتل من خالفک بمن وافقک، و ان لم تجد اعوانا فاصبر و کف یدک و لاتلق بها الی التهلکة، فانک منی بمنزلة هارون من موسی(علیه السلام)، و لک بهارون اسوة، اذ استضعفه قومه و کادوا یقتلونه فاصبر لظلم قریش و تظاهرهم علیک، فانک بمنزلة هارون و من تبعه و هم بمنزلة العجل و من تبعه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 74، ج 277]B

سوره ی اعراف [7]، آیات 154 تا 157

متن:

وَ لَمَّا سَكَتَ عَنْ مُوسَی الْغَضَبُ اَخَذَ الْاَلْواحَ وَ فی نُسْخَتِها هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ

یَرْهَبُونَ وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعینَ رَجُلًا لِمیقاتِنا فَلَمَّا اَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ اَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ اِیَّایَ اَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا اِنْ هِیَ اِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاءُ اَنْتَ وَلِیُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ اَنْتَ خَیْرُ الْغافِرینَ وَ اكْتُبْ لَنا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ اِنَّا هُدْنا اِلَیْكَ قالَ عَذابی اُصیبُ بِهِ مَنْ اَشاءُ وَ رَحْمَتی وَسِعَتْ كُلَّ شَیْ ءٍ فَسَاَكْتُبُها لِلَّذینَ یَتَّقُونَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذینَ هُمْ بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذی یَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْاَغْلالَ الَّتی كانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

لغات:

«سکت»به معنای سکون و خودداری از کلام است،و سکوت غضب، فرو نشستن فوران و طغیان غضب و خشم است و سکوت در حال غضب بهتر از سکون و آرامش

ص: 372

است،و«فتنة»به معنای کشف و اختبار و امتحان است،و«عَزَّروه»یعنی منعوا اعداءه و نصروه، و «تعزیر» ردّ است و عذَّرته یعنی فعلت به ما یردّه عن المعصیة.

ترجمه:

هنگامی که خشم موسی فرو نشست الواح(تورات)را برگرفت و در نوشته های آن، هدایت و رحمت برای کسانی بود که از پروردگار خویش می ترسند(و از مخالفت فرمانش بیم دارند). (154) موسی از قوم خود، هفتاد تن از مردان را برای میعادگاه ما برگزید و هنگامی که زمین لرزه آن ها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: «پروردگارا! اگر می خواستی،می توانستی آن ها و مرا پیش از این نیز هلاک کنی! آیا ما را به آن چه سفیهانمان انجام داده اند، (مجازات و) هلاک می کنی؟! این، جز آزمایش تو، چیز دیگر نیست که هر کس را بخواهی (و مستحق بدانی)، به وسیله آن گم راه می سازی و هر کس را بخواهی (و شایسته ببینی)، هدایت می کنی! تو ولیّ مایی، و ما را بیامرز، بر ما رحم کن، و تو بهترین آمرزندگانی! (155) و برای ما، در این دنیا و سرای دیگر، نیکی مقرّر فرما چه این که ما به سوی تو بازگشت کرده ایم! «(خداوند در برابر این تقاضا، به موسی) گفت:» مجازاتم را به هر کس بخواهم می رسانم و رحمتم همه چیز را فراگرفته و آن را برای آن ها که تقوا پیشه کنند، و زکات را بپردازند، و آن ها که به آیات ما ایمان می آورند، مقرّر خواهم داشت! (156) همان ها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی می کنند پیامبری که صفاتش را، در تورات و انجیلی که نزدشان است، می یابند آن ها را به معروف دستور می دهد، و از منکر باز میدارد اشیاء پاکیزه را برای آن ها حلال می شمرد، و ناپاکیها را تحریم می کند و بارهای سنگین، و زنجیرهایی را که بر آن ها بود، (از دوش و گردنشان) بر می دارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند. (157)

ص: 373

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا…»(1)

در کتاب کمال الدین از سعد بن عبدالله قمّی نقل شده:

ضمن سوالات خود از حضرت بقیّة الله(علیه السلام) گوید: به آن حضرت گفتم: ای [مولای من و ای] فرزند مولای من! علّت این که مردم از انتخاب امام برای خود ممنوع شده اند چیست؟حضرت بقیّة الله(علیه السلام)فرمود:امام مصلح را می گویی و یا امام مفسد را؟گفتم : امام مصلح [و معصوم و شایسته] را می گویم؛ فرمود: آیا امکان دارد که به خاطر ندانستن اسرار و باطن به اشتباه فرد فاسدی را انتخاب کنند؟ گفتم: آری؛ فرمود: علّت همین است. سپس فرمود:بگو بدانم آیا پیامبران برگزیده خدا که صاحب کتاب وعصمت و وحی بوده اند و خداوند آنان را اعلام و بزرگان امت ها معرفی نموده مانند موسی و عیسی(علیهما السلام) با عقل فراوانی که خداوند به آنان داده امکان دارد که در انتخاب خود اشتباه کنند و به جای مومن منافق را به گمان خود انتخاب نمایند؟ گفتم: خیر. فرمود: مگر موسی با عقل فراوان و علم و دانش خود و نزول وحی بر او، هفتاد نفر از بهترین قوم خود را برای میقات پروردگار خود انتخاب نکرد و شکّی در ایمان و اخلاص آنان نداشت آیا در نهایت منافقین را انتخاب ننمود؟چنان که خداوند می فرماید:«وَ اخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا…»، تا این که می فرماید:«لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ بظلمهم؟»وچون ما می بینیم که انتخاب چنین پیامبرانی اینگونه بوده و به جای اصلح افسد را انتخاب نموده اند یقین می کنیم که انتخاب امام تنها از ناحیه

ص: 374


1- 652.. سوره ی اعراف، آیه ی 155.

خداوند که چیزی از او پنهان نیست باید باشد و انتخاب مهاجرین و انصارصحیح نبوده است.(1)

«عَذَابِی اُصِیبُ بِهِ مَنْ اَشَاء وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ…»(2)

در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده:

آن حضرت داخل نماز شد و مردی از اعراب نیز در کنار آن حضرت مشغول به نماز شد و در نماز خود گفت: «خدایا به من و محمّد(صلی الله علیه و آله) ترحّم کن و به

ص: 375


1- 653.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سعد بن عبد الله القمی عن الحجة القائم(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: قلت: فاخبرنی یا ابن مولای عن العلة التی تمنع القوم من اختیار الامام لانفسهم؟ قال: مصلح ام مفسد؟ قلت: مصلح قال: فهل یجوز ان تقع خیرتهم علی المفسد بعد ان لایعلم احد ما یخطر ببال غیره من صلاح او فساد قلت: بلی قال: فهی العلة، و اوردها لک ببرهان ینقاد لک عقلک، ثم قال(علیه السلام): اخبرنی عن الرسل الذین اصطفاهم الله؟عز؟، و انزل علیهم الکتب و ایدهم بالوحی و العصمة و هم اعلام الامم اهدی الی الاختیار منهم، مثل موسی و عیسی(علیهما السلام)، هل یجوز مع وفور عقلهما و کمال علمهما اذ هما بالاختیار ان تقع خیرتهما علی المنافق و هما یظنان انه مومن؟ قلت: لاقال: هذا موسی کلیم الله مع وفور عقله و کمال علمه و نزول الوحی علیه اختار من اعیان قومه و وجوه عسکره لمیقات ربه؟عز؟ سبعین رجلا ممن لایشک فی ایمانهم و اخلاصهم، فوقع خیرته علی المنافقین قال الله؟عز؟: «وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقاتِنا» الی قوله: «لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَةً فَاَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ» فلما وجدنا اختیار من قد اصطفاه الله؟عز؟ للنبوة واقعا علی الافسد دون الاصلح، و هو یظن انه الاصلح دون الافسد علمنا ان الاختیار لایجوز الا لمن یعلم ما تخفی الصدور و ما تکن الضمائر، و یتصرف علیه السرائر و ان لاخطر لاختیار المهاجرین و الانصار بعد وقوع خیرة الانبیاء علی ذوی الفساد لما ارادوا اهل الصلاح. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 76، ج 283]
2- 654.. سوره ی اعراف، آیه ی 156.

احدی جز ما ترحم نکن»و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از نماز فارغ شد به مرد اعرابی فرمود: برای چه رحمت واسعه [و گسترده ی] خدا را محدود کردی؟!(1)

شیخ مفید در کتاب روضة الواعظین از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:

خداوند به داود وحی نمود:«ای داود! همان گونه که نشستن در مقابل خورشید نور خورشید را کم نمی کند،نشستن و قرار گرفتن کسی در رحمت من، رحمت من را کم نمی کند. (2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از«وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»علم امام(علیه السلام) است که از علم خدا می باشد؛

و مقصود از «کُلَّ شَیْءٍ» شیعیان ما هستند؛ و مقصود از «یَتَّقُونَ» پرهیز از ولایت و اطاعت غیر امام است.(3)

ص: 376


1- 655.. فی مجمع البیان: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ و فی الحدیث ان النّبی(صلی الله علیه و آله) قام فی الصلوة فقال اعرابی و هو فی الصلوة:اللهم ارحمنی و محمّدا و لاترحم معنا احدا،فلما سلم (صلی الله علیه و آله) قال للاعرابی: لقد تحجرت واسعا یرید رحمة الله؟عز؟ اورده البخاری فی الصحیح. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 77، ج 286]
2- 656.. فی روضة الواعظین للمفید «رحمه الله» قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اوحی الله الی داود(علیه السلام): یا داود کما لایضیق الشمس علی من جلس فیها، کذلک لاتضیق رحمتی علی من دخل فیها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 77، ج 287]
3- 657.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد بن ابی نصر عن حماد بن عثمان عن ابی عبیدة الحذاء عن ابی جعفر(علیه السلام) حدیث طویل یقول(علیه السلام) فیه: «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» یقول: علم الامام و وسع علمه الذی هو من علمه کل شی ء هم شیعتنا، ثم قال: فَسَاَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ یعنی ولایة غیر الامام و طاعته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 78، ج 288]

«الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالاِنْجِیلِ…» (1)

جعفر بن محمّد صوفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: ای فرزند رسول خدا (برای چه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را «امّی» می نامند؟ امام(علیه السلام) فرمود:

مردم [یعنی اهل تسنّن] چه می گویند؟ گفتم: آنان گمان می کنند که «امّی» بودن او به خاطر این است که او نمی توانسته بنویسد؛ امام باقر(علیه السلام) فرمود: دروغ می گویند خدا آنان را لعنت کند. سپس فرمود: چگونه چنین چیزی می تواند صحیح باشد؟ در حالی که خداوند می فرماید: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ» آیا او مردم را به چیزهایی تعلیم می داده که نمی توانسته آن ها را مکتوب نماید؟! سپس فرمود:

به خدا سوگند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هفتاد و دو زبان و یا فرمود: با هفتاد و سه زبان می خواند و می نوشت و امّی بودن او به خاطر این است که اهل مکّه بوده و مکّه را امّ القری می گفته اند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ لِتُنذِرَ اُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا.»(2)

ص: 377


1- 658.. سوره ی اعراف، آیه ی 157.
2- 659.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی جعفر بن محمّد الصوفی قال: سالت ابا جعفر محمّد بن علی الباقر(علیهما السلام) فقلت: یا ابن رسول الله لم سمی النّبی(صلی الله علیه و آله) الامی؟ فقال: ما یقول الناس؟ قلت: یزعمون انه انما سمی الامی لانه لم یحسن ان یکتب، فقال(علیه السلام): کذبوا علیهم لعنة الله، انی ذلک و الله یقول فی محکم کتابه: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْاُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» فکیف کان یعلمهم ما لایحسن و الله لقد کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقرء و یکتب باثنین و سبعین او قال بثلث و سبعین لسانا، و انما سمی الامی لانه کان من اهل مکة و مکة من امهات القری، و ذلک قول الله؟عز؟: «وَ لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُری وَ مَنْ حَوْلَها».[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 78، ج 289]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می خواند و نمی نوشت. [تا کسی در نبوّت او شک نکند همان گونه که خداوند می فرماید: «اِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ.»](1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مردی از یهود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: من وصف شما را در تورات چنین قرائت نمودم:«او محمّد بن عبدالله است، ولادت او در مکّه و هجرت او به مدینه است،او تندخو و تندسخن و بدخلق و اهل فحش و فریاد نیست» سپس گفت: اکنون من شهادت به یگانگی خدا و رسالت و پیامبری تو می دهم و این اموال من در اختیار شما باشد و هر حکمی از طرف خدا آمده نسبت به آن اجرا کن.(2)

حضرت رضا(علیه السلام) به جاثلیق عالم بزرگ نصرانی فرمود:

ای جاثلیق! تو در امان خدا و رسول او هستی و از ناحیه ی ما چیزی سبب ترس

ص: 378


1- 660.. و حدثنا محمّد بن الحسن الصفار «رضی الله عنه» قال حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا احمد بن محمّد بن عیسی عن الحسین بن سعید و محمّد بن خالد البرقی عن محمّد بن ابی عمیر عن هشام بن سالم عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: کان النّبی(صلی الله علیه و آله) یقرء الکتاب و لایکتب. ابی «رضی الله عنه» قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا احمد بن محمّد بن عیسی عن احمد بن محمّد بن ابی نصر عن ابان بن عثمان عن الحسن بن زیاد الصیقل قال سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: کان مما من الله؟عز؟ به علی نبیه(صلی الله علیه و آله) انه کان امیا لایکتب و یقرء الکتاب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 79، ح 292 و 293]
2- 661.. فی امالی الصدوق «رحمة الله علیه» باسناده الی امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل و فیه یقول: قال یهودی لرسول الله(صلی الله علیه و آله): انی قرات نعتک فی التوریة محمّد بن عبد الله مولده بمکة و مهاجره بطیبة و لیس بفظ و لاغلیظ و لاصخاب و لامترنن بالفحش و لاقول الخنا و انا اشهد ان لااله الا الله و انک رسول الله و هذا مالی فاحکم فیه بما انزل الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 79، ح 294]

و هراس تو نخواهد شد و از ما آزاری نخواهی دید[هر چه می خواهی بگو]پس جاثلیق گفت: حال که مرا از خطر ایمن نمودی من می گویم: «این پیامبری که نام او محمّد(صلی الله علیه و آله) است و این وصیّ که نام او علی(علیه السلام) است و این دختری که نام او فاطمه(علیها السلام) است و این دو فرزندی که نامشان حسن و حسین(علیهما السلام) است را خداوند در تورات و انجیل و زبور یاد نموده است.(1)

در کتاب توحید و عیون الاخبار صدوق(علیه الرحمة) آمده:

حضرت رضا(علیه السلام)در مجلس خود با اصحاب ملل و علمای ادیان به عالم یهود راس الجالوت فرمود: سوال می کنی و یا من سوال کنم؟ راس الجالوت گفت: بلکه من از شما سوال می کنم و هیچ دلیلی را از شما نمی پذیرم جز از تورات موسی(علیه السلام) و انجیل عیسی(علیه السلام) و زبور داود(علیه السلام) و صحف ابراهیم و موسی(علیهم السلام). حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: من نیز برای تو دلیلی جز از تورات موسی و انجیل عیسی و زبور داود(علیه السلام) نخواهم آورد.(2)

ص: 379


1- 662.. فی الخرائج و الجرائح عن الرّضا(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: فقال الرّضا(علیه السلام) انت یا جاثلیق امن فی ذمة الله و ذمة رسوله لانه لایبدئک منا شی ء تکره مما تخافه و تحذره، فقال: امّا اذا امنتنی فان هذا النّبی الذی اسمه محمّد(صلی الله علیه و آله) و هذا الوصی الذی اسمه علی(علیه السلام) و هذه البنت التی اسمها فاطمة(علیهما السلام) و هذا السبطان اللذان اسمهما الحسن و الحسین(علیهما السلام) فی التوریة و الانجیل و الزبور. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 79، ح 295]
2- 663.. فی کتاب التوحید و عیون الاخبار فی باب مجلس الرّضا(علیه السلام) مع اصحاب الملل و المقالات قال الرّضا(علیه السلام) لراس الجالوت: تسالنی او اسئلک؟ قال: بل اسئلک، و لست اقبل منک حجة الا من التوریة او من الانجیل او من زبور داود او بما فی صحف ابراهیم و موسی(علیه السلام). قال الرّضا(علیه السلام): لاتقبل منی حجة الا ما نطق به التوریة علی لسان موسی بن عمران(علیه السلام)، و الانجیل علی لسان عیسی بن مریم(علیه السلام)، و الزبور علی لسان داود(علیه السلام) ].

پس راس الجالوت گفت: نبوّت و پیامبری محمّد(صلی الله علیه و آله) از کجا ثابت می شود؟ حضرت رضا(علیه السلام)فرمود:موسی و عیسی و داود(علیه السلام) به آن شهادت داده اند؛ جاثلیق گفت: شهادت موسی بن عمران، را ثابت کن؛ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: ای یهودی آیا تو می دانی که موسی(علیه السلام) به بنی اسراییل سفارش نمود و فرمود: زود است پیامبری بیاید که او از برادران شماست [و عرب می باشد] پس او را تصدیق کنید

و به سخن او گوش فرا دهید و شما می دانید که برای بنی اسراییل برادرانی جز فرزندان اسماعیل نیست. راس الجالوت گفت: آری این سخن موسی(علیه السلام) است و ما آن را رد نمی کنیم.(1)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا از برادران بنی اسراییل پیامبری جز حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)آمده است؟ راس الجالوت گفت: خیر. حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا این مساله را باور دارید؟ راس الجالوت گفت: آری و لکن من دوست می دارم که شما این را از تورات برای من اثبات نمایید؛حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: آیا قبول داری که تورات می گوید: «جَاءَ النُّورُ مِنْ جَبَلِ طُورِ سَیْنَاءَ وَ اَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ؟ رَاْسُ الْجَالُوتِ» گفت: این کلمات را از تورات می شناسم و لکن تفسیر آن ها را نمی دانم؛ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: من تو را از تفسیر آن ها آگاه می کنم؛ سپس فرمود: مقصود از «جَاءَ النُّورُ مِنْ جَبَلِ طُورِ

ص: 380


1- 664.. فقال راس الجالوت: من این ثبت نبوة محمّد(صلی الله علیه و آله) قال الرّضا(علیه السلام): شهد بنبوّته موسی بن عمران و عیسی بن مریم(علیهما السلام) و داود(علیه السلام) خلیفة الله فی الارض، فقال له ثبت قول موسی بن عمران(علیه السلام)، قال الرّضا(علیه السلام): هل تعلم یا یهودی ان موسی(علیه السلام) اوصی بنی اسراییل فقال لهم: انه سیاتیکم نبی هو من اخوانکم فیه فصدقوا و منه فاسمعوا فهل تعلم ان لبنی اسراییل اخوة غیر ولد اسماعیل ان کنت تعرف قرابة اسراییل من اسماعیل او السبب الذی بینهما من قبل ابراهیم(علیه السلام)؟ فقال راس الجالوت: هذا قول موسی لاندفعه.

سَیْنَاءَ» وحی خدا به موسی(علیه السلام) است بر کوه طور سیناء؛ و مقصود از «وَ اَضَاءَ لَنَا مِنْ جَبَلِ سَاعِیرَ» کوهی است که خداوند بر آن کوه بر عیسی بن مریم وحی نموده است. و مقصود از «وَ اسْتَعْلَنَ عَلَیْنَا مِنْ جَبَلِ فَارَانَ» کوهی از کوه های مکّه است و بین آن و کوه های قبل یک روز راه است.(1)

شعیای پیغمبر(علیه السلام) در سخن خود که شما در تورات دیده اید می گوید: «من دو سواره را دیدم که زمین برای آنان نورانی شده بود یکی سوار بر الاغ بود و دیگری سوار بر شتر بود». آیا تو راکب حمار و راکب شتر را می شناسی؟ راس الجالوت گفت: من آن دو سواره را نمی شناسم، شما مرا نسبت به آن آگاه کنید، حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: راکب حمار عیسی(علیه السلام) است و راکب شتر محمّد(صلی الله علیه و آله) است آیا تو این را از تورات انکار می کنی؟ راس الجالوت گفت: ما آن را انکار نمی کنیم.(2)

ص: 381


1- 665.. فقال له الرّضا(علیه السلام): هل جائکم من اخوة بنی اسراییل نبی غیر محمّد(صلی الله علیه و آله)؟ قال: لا، قال الرّضا(علیه السلام): ا فلیس قد صح هذا عندکم؟ قال نعم و لکنی احب ان تصححه لی من التوریة،فقال له الرّضا(علیه السلام): هل تنکر ان التوریة یقول: جائکم النور من جبل طور سیناء، و اضاء لنا من جبل ساعیر و استعلن علینا من جبل فاران؟ قال راس الجالوت: اعرف هذه الکلمات و ما اعلم تفسیرها، قال الرّضا(علیه السلام): انا اخبرک به، امّا قوله: جاء النور من جبل طور سیناء فذلک وحی الله تبارک و تعالی الذی انزله علی موسی علی جبل طور سیناء، و امّا قوله: و اضاء لنا من جبل ساعیر، فهو الجبل الذی اوحی الله تعالی الی عیسی بن مریم و هو علیه و امّا قوله: و استعلن علینا من جبل فاران، فذلک جبل من جبال مکة بینه و بینها یوم.
2- 666.. و قال شعیا النّبی(علیه السلام) فیما تقول انت و اصحابک فی التوریة: رایت راکبین اضاء لهما الارض احدهما علی حمار و الاخر علی جمل، فمن راکب الحمار و من راکب الجمل؟ قال راس الجالوت: لااعرفهما، فاخبرنی بهما قال: امّا راکب الحمار فعیسی، و امّا راکب الجمل فمحمّد(صلی الله علیه و آله) ا تنکر هذا من التوریة؟ قال: لاما انکره.

سپس حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

آیا تو حیقوق پیامبر را می شناسی؟ راس الجالوت گفت: آری من او را به خوبی می شناسم حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: او همان گونه که کتاب شما ناطق به آن است گوید: خداوند بیّنات را از جبل فاران فرستاد و آسمان از تسبیح احمد و امّت او پر شد او لشکر خود را در دریا حرکت خواهد داد همان گونه که در روی زمین حرکت می دهد، او بعد از خراب شدن بیت المقدّس برای ما کتاب جدید می آورد و مقصود از کتاب قرآن است آیا تو این را می شناسی و به آن ایمان داری؟ راس الجالوت گفت: آری این را حیقون پیغمبر گفته است و ما منکر آن نیستیم.(1)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

داود در زبور که تو آن را می خوانی گفته است:«اللَّهُمَّ ابْعَثْ مُقِیمَ السُّنَّةِ بَعْدَ الْفَتْرَةِ»یعنی خدایا مبعوث کن پیامبر اقامه کننده سنّت را بعد از فترة و نبودن پیامبر. سپس حضرت رضا(علیه السلام) به راس الجالوت فرمود: آیا پیامبری بعد فترة رسل [یعنی بعد از حضرت عیسی(علیه السلام)] جز محمّد(صلی الله علیه و آله) اقامه سنّت نموده است؟ راس الجالوت

گفت: این سخن داود است و ما آن را انکار نمی کنیم و لکن مقصود او عیسی(علیه السلام)

است و او بعد از فترة رسل آمده است. پس حضرت رضا(علیه السلام) به او فرمود: نادانی

کردی عیسی مخالفت سنّت نکرد بلکه او موافق سنّت توراة بود تا هنگامی که خداوند او را به سوی خود برد.(2)

ص: 382


1- 667.. ثم قال الرّضا(علیه السلام): هل تعرف حیقوق النّبی؟ قال: نعم انی به لعارف قال فانه قال و کتابکم ینطق به: جاء الله بالبینات من جبل فاران، و امتلات السموات من تسبیح احمد و امته یحمل خیله فی البحر کما یحمل فی البر یاتینا بکتاب جدید بعد خراب بیت المقدّس یعنی بالکتاب: القرآن اتعرف هذا و تؤمن به؟ قال راس الجالوت: قد قال ذلک حیقوق و لاننکر قوله.
2- 668.. قال الرّضا(علیه السلام) و قد قال داود فی زبوره و انت تقرء: اللهم ابعث مقیم السنة بعد الفترة فهل تعرف نبیا اقام السنة بعد الفترة غیر محمّد(صلی الله علیه و آله)؟ قال راس الجالوت: هذا قول داود نعرفه و لاننکره و لکن عنی بذلک عیسی(علیه السلام) و ایامه هی الفترة، قال الرّضا(علیه السلام): جهلت ان عیسی لم یخالف السنة و قد کان موافقا لسنة توریة حتّی رفعه الله الیه.B

سپس فرمود:

در انجیل آمده که«ابن برّه»[یعنی عیسی(علیه السلام)]خواهد رفت و فارقلیطا پس از او خواهد آمد و او کسی است که اخبار را محقّق می کند و هر چیزی را برای شما تفسیر می نماید و به نبوّت من گواهی می دهد همان گونه که من به نبوّت او گواهی دادم، من برای شما مَثَل ها را آوردم و او تاویل [و اسرار] را برای شما می آورد» آیا تو به این آیات انجیل ایمان داری؟ راس الجالوت گفت: آری آن را انکار نمی کنم.(1)

در کتاب توحید صدوق رحمه الله از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دو دوست یهودی داشت که به رسالت موسی ایمان داشتند و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و سخنان او را شنیدند [و به او ایمان آوردند] چرا که آنان قبلا تورات و صحف ابراهیم و موسی(علیهما السلام)را خوانده بودند و از کتب پیشین آگاهی داشتند؛ و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود این دو نفر بین مسلمانان آمدند و از جانشین آن حضرت سوال کردند.(2)

ص: 383


1- 669..و فی الانجیل مکتوب ان ابن البرة ذاهب و الفارقلیطا جاء من بعده، و هو الذی یحقق الاخبار و یفسر لکم کل شی ء و یشهد لی کما شهدت له، انا جئتکم بالامثال و هو یاتیکم بالتاویل ا تؤمن بهذا فی الانجیل؟ قال: نعم لاانکره. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 79، ح 296]
2- 670..فی کتاب التوحید باسناده الی عبدالرّحمن بن الاسود عن جعفر ابن محمّد عن ابیه(علیهما السلام) قال: کان لرسول الله(صلی الله علیه و آله) صدیقان یهودیان قد آمنا بموسی رسول الله و اتیا محمّدا(صلی الله علیه و آله) و سمعا منه، و قد کانا قرئا التوریة و صحف ابراهیم و موسی(علیهما السلام) و علما علم الکتب الاولی، فلما قبض الله تبارک و تعالی رسوله اقبلا یسالان عن صاحب الامر بعده.

گفتند: هیچ پیامبری از دنیا نمی رود مگر آن که جانشینی از خویشان خود دارد که از همه مردم به او نزدیک تر است و قائم به امور آن امّت خواهد بود و او باید مردی عظیم القدر و جلیل الشان باشد؛ پس یکی از آنان به دیگری گفت: آیا تو جانشین این پیامبر را می شناسی؟ و دیگری گفت: من او را نمی شناسم مگر با اوصافی که در تورات برای او دیده ام. سپس گفت: او در تورات مردی اصلع [یعنی کسی که دو طرف پیشانی او مو ندارد] می باشد و مردم او را ناچیز می شمارند و خویشاوندی او به پیامبر(صلی الله علیه و آله) از همه مردم نزدیک تر است».(1)

سپس آن دو نفر داخل مدینه شدند و نسبت به خلیفه پیامبر(صلی الله علیه و آله) سوال کردند و مردم ابوبکر را به آنان معرّفی نمودند و آنان نگاهی به او کردند و گفتند: این امام ما نیست. سپس به ابوبکر گفتند: خویشی تو با پیامبر(صلی الله علیه و آله) چگونه است؟ او گفت: من مردی از قوم تیم هستم و او همسر دخترم عایشه می باشد؛ گفتند: آیا خویشی

دیگری با او داری؟ گفت: خیر؛ پس آنان گفتند: این قرابت و خویشی محسوب نمی شود. سپس به ابوبکر گفتند: پروردگار تو کجاست؟ ابوبکر گفت: او بالای آسمان هفتم است؛ گفتند: دیگر چه می دانی؟ گفت: چیزی نمی دانم؛ گفتند: ما را به کسی راهنمایی کن که داناتر از تو باشد، چرا که تو دارای صفات آن وصیّ نیستی که ما در تورات دیده ایم. (2)

ص: 384


1- 671.. و قالا: انه لم یمت نبی قط الا و له خلیفة یقوم بالامر فی امته من بعده، قریب القرابة الیه من اهل بیته، عظیم القدر، جلیل الشان، فقال احدهما لصاحبه: هل تعرف صاحب هذا الامر من بعد هذا النّبی(صلی الله علیه و آله)؟ قال الاخر: لااعلمه الا بالصفة التی اجدها فی التوریة، و هو الاصلع المصغر فانه کان اقرب القوم من رسول الله(صلی الله علیه و آله).
2- 672.. فلما دخلا المدینة و سالا عن الخلیفة ارشدا الی ابی بکر، فلما نظرا الیه قالا: لیس هذا صاحبنا، ثم قالا له: ما قرابتک من رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ قال: انی رجل من عشیرته، و هو زوج ابنتی عائشة، قالا: هل غیر هذا؟ قال: لا: قالا: لیست هذه بقرابة فاخبرنا این ربک؟ قال: فوق سبع سموات، قالا: هل غیر هذا؟ قال: لا، قالا: دلنا علی من هو اعلم منک فانک لست بالرجل الذی نجد صفته فی التوریة انه وصی هذا النّبی(صلی الله علیه و آله) و خلیفته.B

پس ابوبکر آنان را نزد عمر فرستاد و عمر نیز مانند ابوبکر به آنان جواب داد و آنان به او نیز گفتند: ما را به کسی راهنمایی کن که داناتر از تو باشد.(1)

تا این که عمر آنان را نزد علی(علیه السلام) فرستاد و چون آنان او را دیدند به هم دیگر گفتند: این آقا همان کسی است که ما اوصاف او را در تورات دیده ایم و این آقا وصیّ

و خلیفه و همسر دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و او پدر سبطین و قائم به حق است بعد از این پیامبر.(2)

سپس به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفتند:قرابت وخویشی شما به این پیامبر چگونه است ؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود:«او برادرمن است ومن وارث و وصیّ اویم و من نخستین کسی هستم که به او ایمان آوردم و من همسر دختر او فاطمه(علیهما السلام)هستم»گفتند : این قرابت و خویشی فاخر ومنزلت نزدیکی است که ما در تورات مشاهده نموده ایم. (3)

ص: 385


1- 673.. ثم ارشدهما الی عمر، فلما اتیاه قالا: ما قرابتک من هذا النّبی؟ قال: انا من عشیرته و هو زوج ابنتی حفصة قالا: هل غیر ذلک؟ قال: لاقالا: لیست هذه بقرابة و لیست هذه الصفة التی نجدها فی التوریة، ثم قالا له: فاین ربک؟ قال: فوق سبع سموات، قالا: هل غیر هذا قال: لا، قالا: دلنا علی من هو اعلم منک.
2- 674.. فارشدهما الی علی(علیه السلام)، فلما جاءا فنظرا الیه قال احدهما لصاحبه: انه الرجل الذی نجد صفته فی التوریة انه وصی هذا النّبی(صلی الله علیه و آله) و خلیفته و زوج ابنته و ابو السبطین و القایم بالحق من بعده.
3- 675.. ثم قالا لعلی(علیه السلام): ایها الرجل ما قرابتک من رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ قال(علیه السلام): هو اخی و انا وارثه و وصیه و اول من آمن به و زوج ابنته فاطمة(علیهما السلام)، قالا له: هذه القرابة الفاخرة و المنزلة القریبة و هذه الصفة التی نجدها فی التوریة.B

سپس گفتند:برای چه آن دو یعنی ابوبکر و عمر تو را از منزلتی که حق تو بوده کنار زده اند، در حالی که منزلت تو در تورات آمده و تویی خلیفه به حق و ما صفات تو را در کتب آسمانی دیده ایم و در کنائس خود قرائت می کنیم؟!(1)

در روضه ی کافی با سند صحیح از ابوحمزه ی ثمالی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که

فرمود:

خدای تبارک و تعالی از آدم(علیه السلام) پیمان گرفت [تا نبوّت پیامبر آخرالزّمان و امامت اوصیای او را به مردم بشارت بدهد…] تا این که فرمود: و چون تورات بر موسی(علیه السلام) نازل شد، خداوند بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به موسی(علیه السلام) داد و بین موسی(علیه السلام) و یوسف(علیه السلام) پیامبرانی بودند و وصیّ موسی بن عمران یوشع بن نون(علیه السلام) بود همان جوانی که برای ملاقات با خضر همراه موسی و مصاحب او بود، و پیامبران همواره بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به امّت های خود می دادند، تا این که خداوند حضرت مسیح عیسی بن مریم(علیه السلام) را مبعوث به رسالت نمود، او نیز بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به یهود و نصارا داد چنان که خداوند در قرآن از آن یاد نموده و می فرماید: «یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَ الاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ…» یعنی امّت موسی و عیسی(علیهما السلام) اوصاف حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را در تورات و انجیل یافتند، و یا از قول عیسی(علیه السلام) می فرماید: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَاْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ» آری موسی و عیسی(علیهما السلام)

ص: 386


1- 676..قال الیهودیان: فما منع صاحبیک ان یکونا جعلاک فی موضعک الذی انت اهله فوالذی انزل التوریة علی موسی(علیه السلام) انک لانت الخلیفة حقا نجد صفتک فی کتبنا و نقراه فی کنائسنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 81، ح 297]

به امّت های خود بشارت آمدن حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را دادند چنان که پیامبران پیشین آمدن پیامبران [بعد از خود را] دادند.(1)

«…وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از «طَّیِّبَاتِ» علوم اسلامی است که باید از اهل آن گرفته شود و مقصوداز «خَبَآئِثَ» سخنان و اعتقادات مخالفین است که خداوند پذیرفتن سخنان آنان را حرام نموده است و مقصود از «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ» گناهانی است که مردم قبل از معرفت به امام آلوده ی به آن ها بوده اند. و مقصود از «وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» سخنانی است که قبل از معرفت به امام می گفتند و چون مقام و فضل امام را شناختند، اغلال و گناه ترک فضل امام از آنان برداشته شد و خداوند درباره ی آنان فرمود: «فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». یعنی کسانی که از عبادت جبت و طاغوت پرهیز نمودند

ص: 387


1- 677.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن الحسن بن محبوب عن محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: ان الله تبارک و تعالی عهد الی آدم(علیه السلام) الی ان قال:فلما انزلت التوریة علی موسی بشر بمحمّد(صلی الله علیه و آله) و کان بین موسی و یوسف(علیهما السلام) انبیاء و کان وصی موسی بن عمران یوشع بن نون(علیهما السلام) و هو فتاه الذی ذکره الله فی کتابه، فلم تزل الانبیاء تبشر بمحمّد(صلی الله علیه و آله) حتّی بعث الله تبارک و تعالی المسیح عیسی بن مریم، فبشر بمحمّد(صلی الله علیه و آله) و ذلک قوله تعالی: یجدونه یعنی الیهود و النصاری مکتوبا یعنی صفة محمّد(صلی الله علیه و آله) عندهم فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ، و هو قول الله؟عز؟ یخبر عن عیسی: «وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَاْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ» و بشر موسی و عیسی(علیهما السلام) بمحمّد کما بشر الانبیاء صلوات الله علیهم بعضهم ببعض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 82، ح 298]
2- 678.. سوره ی اعراف، آیه ی 157.

و جبت و طاغوت فلان و فلان و فلان هستند و عبادت آن ها، اطاعت از آن هاست.(1)

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ الاَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» گوید:

خداوند بر بنی اسراییل غسل و وضو را واجب نمود و تیمّم را برای آنان قرار نداد و نماز را فقط در مساجد و معابد قرار داد و کسی که گناهی می کرد جراحت بدبویی در بدن او پیدا می شد و اگر بول به بدن شان می رسید باید آن قسمت را می بریدند و غنایم جنگی بر آنان حلال نبود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این سختی ها را از امّت خود برداشت. [و این تخفیفی بود که خداوند به خاطر رسول خدا به این امّت عنایت نمود.](2)

ص: 388


1- 679.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد بن ابی نصر عن حماد بن عثمان عن ابی عبیدة الحذاء عن ابی عبد الله(علیه السلام) حدیث طویل یقول فیه(علیه السلام): یقول: وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ یقول: علم الامام و وسع علمه الذی هو من علمه کل شی ء هم شیعتنا ثم قال: فَسَاَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ یعنی ولایة غیر الامام و طاعته ثم قال: یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ یعنی النّبی(صلی الله علیه و آله) و الوصی و القائم یامرهم بالمعروف اذا قام و ینهاهم عن المنکر و المنکر من انکر فضل الامام(علیه السلام) و جحده و یحل لهم الطیبات اخذ العلم من اهله و یحرم علیهم الخبائث و الخبائث قول من خالف و یضع عنهم اصرهم و هی الذنوب التی کانوا فیها قبل معرفتهم فضل الامام(علیه السلام) و الاغلال التی کانت علیهم و الاغلال: ما کانوا یقولون مما لم یکونوا امروا به من ترک فضل الامام(علیه السلام) فلما عرفوا فضل الامام وضع عنهم اصرهم و الاصر: الذنب و هی الآصار ثم نسبهم فقال: الذین آمنوا به یعنی بالامام وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ یعنی الذین اجتنبوا الجبت و الطاغوت ان یعبدوها و الجبت و الطاغوت فلان و فلان و فلان و العبادة طاعة الناس لهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 83، ح 299]
2- 680.. علی بن ابراهیم: فی معنی الآیة، قال: ثم ذکر الله فضل النّبی(صلی الله علیه و آله) و فضل من تبعه فقال:الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ وَ یَضَعُ عَنْهُمْ اِصْرَهُمْ وَ الْاَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ یعنی الثقل الذی کان علی بنی اسراییل، و هو انه فرض الله علیهم الغسل و الوضوء بالماء، و لم یحل لهم التیمم، و لم یحل لهم الصلاة الا فی البیع و الکنائس و المحاریب، و کان الرجل اذا اذنب جرح نفسه جرحا متینا، فیعلم انه اذنب، و اذا اصاب شیئا من بدنهم البول قطعوه، و لم یحل لهم المغنم، فرفع ذلک رسول الله عن امته. [تفسیر برهان، ج 2، ص 594، ح 3]B

«فَالَّذِینَ آمَنُواْ بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ »(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

مقصود از نور در این آیه امیرالمؤمنین و ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)

علی بن ابراهیم روایت نموده که خداوند در مناجات خود به موسی(علیه السلام) فرمود:

من تو را وصیّت می کنم وصیّت شفیق مشفق نسبت به فرزند بتول عیسی بن مریم و نسبت به پیامبری که بعد از او می آید و صاحب شتر احمر و طیّب و طاهر و مطهّر است و مَثَل او در کتاب تو: مهیمن بر کلیّه کتاب های آسمانی است و او اهل رکوع و سجود و راغب [به خیر] و راهب [از هر شریّ] است برادران [و دوستان] او مساکین و فقرا هستند و یاران او «قوم آخرین»اند….(3)

ص: 389


1- 681.. سوره ی اعراف، آیه ی 157.
2- 682.. علی بن ابراهیم باسناده عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجِیلِ یَاْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ وَ یُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبائِثَ» الی قوله: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» قال: النور فی هذا الموضع امیرالمؤمنین و الائمة(علیهم السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 83، ح 300]
3- 683.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن عمر بن عثمان عن علی بن عیسی رفعه قال: ان موسی(علیه السلام) ناجاه ربه تبارک و تعالی فقال له فی مناجاته: اوصیک یا موسی وصیة الشفیق المشفق بابن البتول عیسی بن مریم، و من بعده بصاحب الجمل الاحمر الطیب الطاهر المطهّر، فمثله فی کتابک انه مهیمن علی الکتب کلها، و انه راکع ساجد راغب راهب، اخوانه المساکین و انصاره قوم آخرون، و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 84، ح 302]B

مولّف گوید:

شاید مقصود از«قوم آخرین» همان کسانی باشند که خداوند در سوره ی جمعه می فرماید: «وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان از دودمان

سلمان فارسی هستند، و مؤیّد این معنا روایتی است که در تفسیر برهان از نهج البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت به اصحاب خود فرمود: ایمان

چه کسانی شگفت آورتر است؟ اصحاب گفتند: ایمان ملائکه؛ فرمود: ملائکه در پیشگاه خداوند هستند چگونه می توانند ایمان نداشته باشند؟! اصحاب گفتند: ایمان پیامبران؛ فرمود: پیامبران مورد وحی خدا هستند چگونه می توانند ایمان نیاورند؟! اصحاب گفتند: ایمان ما عجیب تر است؛ فرمود: با بودن من بین شما چگونه شما می توانید مومن نباشید؟!

سپس فرمود:

عجیب ترین مومنان کسانی هستند که بعد از شما می آیند[و آنان نه پیامبری را می بینند و نه امامی را] و تنها نوشته ای را روی کاغذ می یابند و ایمان می آورند و این معنای آیه «وَ اتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِیَ اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»است.(1)

ص: 390


1- 684..فی (نهج البیان):روی عن النّبی (صلی الله علیه و آله)، انه قال: «ای الخلق اعجب ایمانا»؟ فقالوا: الملائکة.فقال: «الملائکة عند ربهم، فما لهم لایؤمنون»؟ فقالوا: الانبیاء. فقال: «الانبیاء یوحی الیهم، فما لهم لایؤمنون»؟ فقالوا: نحن. فقال: «انا فیکم فما لکم لاتؤمنون؟ انما هم قوم یکونون بعدکم، فیجدون کتابا فی ورق فیؤمنون به، و هذا معنی قوله: وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 595، ح 9]

سوره ی اعراف [7]، آیات 158 تا 168

متن:

قُلْ یا اَیُّهَا النَّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللهِ اِلَیْكُمْ جَمیعًا الَّذی لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لااِلهَ اِلَّا هُوَ یُحْیی وَ یُمیتُ فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ الَّذی یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ اَسْباطًا اُمَمًا وَ اَوْحَیْنا اِلی مُوسی اِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ كُلُّ اُناسٍ مَشْرَبَهُمْ وَ ظَلَّلْنا عَلَیْهِمُ الْغَمامَ وَ اَنْزَلْنا عَلَیْهِمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوی كُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ وَ اِذْ قیلَ لَهُمُ اسْكُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَ كُلُوا مِنْها حَیْثُ شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطَّةٌ وَ ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّدًا نَغْفِرْ لَكُمْ خَطیئاتِكُمْ سَنَزیدُ الْمُحْسِنینَ فَبَدَّلَ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذی قیلَ لَهُمْ فَاَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِجْزًا مِنَ السَّماءِ بِما كانُوا یَظْلِمُونَ وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتی كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ اِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ اِذْ تَاْتیهِمْ حیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لایَسْبِتُونَ لاتَاْتیهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ وَ اِذْ قالَتْ اُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللهُ مُهْلِكُهُمْ اَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذابًا شَدیدًا قالُوا مَعْذِرَةً اِلی رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ اَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ اَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما كانُوا یَفْسُقُونَ فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ وَ اِذْ تَاَذَّنَ رَبُّكَ لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذابِ اِنَّ رَبَّكَ لَسَریعُ الْعِقابِ وَ اِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحیمٌ وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْاَرْضِ اُمَمًا مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِكَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

ص: 391

لغات:

«اسباط» جمع سِبط به معنای اولاد اولاد است، و اسباط در فرزندان اسحاق به منزله ی قبائل هستند در فرزندان اسماعیل اند، و فرزندان فرزندان یعقوب اسباط هستند، و فرزندان فرزندان اسماعیل را قبیله گویند تا با فرزندان اسحاق اشتباه نشوند، و «حیتان» جمع حوت به معنای سمک است، و «شرع و شرعة و شریعة» به معنای ظاهر مستقیم از مذاهب است و «شرعة و شریعة» محل ظاهر از نهر است، و «باس» به معنای بیم است و «بؤس» به معنای فقر است، و «عتو» ارتکاب بدترین گناه است، و «خاسئ» به معنای مطرود است.

ترجمه:

بگو:«ای مردم! من فرستاده خدا به سوی همه شما هستم همان خدایی که حکومت آسمان ها و زمین، از آن اوست معبودی جز او نیست زنده می کند و می میراند پس ایمان بیاورید به خدا و فرستاده اش،آن پیامبر درس نخوانده ای که به خدا و کلماتش ایمان دارد و از او پیروی کنید تا هدایت یابید!» (158) و از قوم موسی، گروهی هستند که به سوی حق هدایت می کنند و به حق و عدالت حکم می نمایند. (159) ما آن ها را به دوازده گروه که هر یک شاخه ای (از دودمان اسراییل) بود تقسیم کردیم. و هنگامی که قوم موسی (در بیابان) از او تقاضای آب کردند،به او وحی فرستادیم که:«عصای خود را بر سنگ بزن!» ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جست آن چنان که هر گروه، چشمه و آبشخور خود را می شناخت. و ابر را بر سر آن ها سایبان ساختیم و بر آن ها «مَن» و «سَلوی» فرستادیم (و به آنان گفتیم:) از روزیهای پاکیزه ای که به شما داده ایم، بخورید! (و شکر خدا را بجا آورید! آن ها نافرمانی و ستم کردند ولی) به ما ستم نکردند، لکن به خودشان ستم می نمودند. (160) و

ص: 392

(به خاطر بیاورید) هنگامی را که به آن ها گفته شد: «در این شهر [بیت المقدّس] ساکن شوید، و از هر جا (و به هر کیفیّت) بخواهید، از آن بخورید (و بهره گیرید)! و بگویید: خداوندا! گناهان ما را بریز! و از درِ (بیت المقدّس) با تواضع وارد شوید! که اگر چنین کنید،گناهان شما را می بخشم ونیکوکاران را پاداش بیشتر خواهیم داد.»(161)امّا ستم گران آن ها، این سخن (و آن فرمانها) را، بغیر آن چه به آن ها گفته شده بود، تغییر دادند از این رو به خاطر ستمی که روا می داشتند، بلایی از آسمان بر آن ها فرستادیم (و مجازات شان کردیم). (162) و از آن ها درباره (سرگذشت) شهری که در ساحل دریا بود بپرس! زمانی که آن ها در روزهای شنبه، تجاوز (و نافرمانی) خدا می کردند همان هنگام که ماهیان شان، روز شنبه (که روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشکار می شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آن ها نمی آمدند این چنین آن ها را به چیزی آزمایش کردیم که نافرمانی می کردند! (163) و (به یاد آر) هنگامی را که گروهی از آن ها (به گروه دیگر) گفتند: «چرا جمعی (گنه کار) را اندرز می دهید که سرانجام خداوند آن ها را هلاک خواهد کرد، یا به عذاب شدیدی گرفتار خواهد ساخت؟! (آن ها را به حال خود واگذارید تا نابود شوند!)» گفتند: «(این اندرزها،) برای اعتذار (و رفع مسوولیت) در پیشگاه پروردگار شماست به علاوه شاید آن ها (بپذیرند، و از گناه باز ایستند، و) تقوا پیشه کنند!» (164) امّا هنگامی که تذکّراتی را که به آن ها داده شده بود فراموش کردند، (لحظه عذاب فرا رسید و) نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند، به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم. (165) (آری،) هنگامی که در برابر آن چه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آن ها گفتیم: «به شکلمیمونهایی طردشده در آیید!» (166) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی را که

ص: 393

پروردگارت اعلام کرد:تا دامنه قیامت، کسی را بر آن ها مسلّط خواهد ساخت که همواره آن ها را در عذاب سختی قرار دهد زیرا پروردگارت مجازاتش سریع،(و در عین حال، نسبت به توبه کاران) آمرزنده و مهربان است. (167) و آن ها را در زمین به صورت گروه هایی، پراکنده ساختیم گروهی از آن ها صالح، و گروهی ناصالحند. و آن ها را با نیکی ها و بدی ها آزمودیم، شاید بازگردند! (168)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»(1)

مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام می نماید از پشت کعبه بیست و هفت نفر را خارج می کند، پانزده نفر از قوم موسی(علیه السلام) آنان که خداوند درباره شان می فرماید: «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» و هفت نفر از اصحاب کهف؛ و یوشع بن نون وصیّ موسی، و مومن آل فرعون، و سلمان فارسی، و ابودجانه ی انصاری و مالک اشتر.(2)

ابوصهبان بکری گوید:امیرالمؤمنین(علیه السلام)راس الجالوت عالم یهودی و اسقف نصارا را دعوت نمود و به آنان فرمود:

من می خواهم از شما نسبت به چیزی سوال کنم که خود آگاه تر از شما به آن هستم.

ص: 394


1- 685.. سوره ی اعراف، آیه ی 159.
2- 686.. عن المفضّل بن عمر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: اذا قام قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) استخرج من ظهر الکعبة سبعة و عشرین رجلا، خمسة عشر من قوم موسی الذین یقضون بالحق و به یعدلون،و سبعة من اصحاب الکهف و یوشع وصی موسی، و مومن آل فرعون و سلمان الفارسی، و ابا دجانة الانصاری، و مالک الاشتر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 85، ح 306]

سپس فرمود:ای راس الجالوت تو را سوگند می دهم به خدایی که تورات را بر موسی(علیه السلام)نازل نمود؛ و منّ و سلوا را به شما اطعام کرد؛و راه دریا را برای شما خشکاند ؛ و از سنگ کوه طور دوازده چشمه برای دوازده سبط بنی اسراییل بیرون آورد،به من بگویی: بنی اسراییل بعد از موسی(علیه السلام)چند فرقه شدند؟راس الجالوت گفت:جز یک فرقه نبودند . امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: به خدای یکتا دروغ گفتی، آنان هفتاد و یک فرقه شدند و همه آنان جز یک فرقه در آتش خواهند بود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ».(1)

مرحوم طبرسی در مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

مقصود از «وَ مِن قَوْمِ مُوسَی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» مردمی هستند که بعد از چین زندگی می کنند و بین آنان و چین بیابانی از رمل می باشد و آنان تغییر و تبدیلی در آیین موسی(علیه السلام) نداده اند.(2)

ص: 395


1- 687.. عن ابی الصهبان البکری قال: سمعت علی بن ابی طالب(علیه السلام) و دعا راس الجالوت و اسقف النصاری فقال: انی سائلکما عن امر و انا اعلم به منکما،یا راس الجالوت بالذی انزل التوریة علی موسی،واطعمکم المن و السلوی، و ضرب لکم فی البحر طریقا یبسا و فجر لکم من الحجر الطور اثنی عشر عینا لکل سبط من بنی اسراییل عینا الا ما اخبرتنی علی کم افترقت بنو اسراییل بعد موسی(علیه السلام)؟ فقال: و لاالا فرقة واحدة، فقال: کذبت و الذی لااله غیره، لقد افترقت علی احدی و سبعین فرقة کلها فی النار الا واحدة، فان الله یقول:«وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 85، ح 307]
2- 688.. الطبرسی: انهم قوم من وراء الصین، و بینهم و بین الصین واد جار من الرمل، لم یغیروا و لم یبدلوا. قال: و هو المروی عن ابی جعفر(علیه السلام). [تفسیر برهان، ج 2، ص 597، ح 4]

«وَ اَوْحَیْنَا اِلَی مُوسَی اِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ اَنِ اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

حضرت قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هنگامی که در مکّه قیام می کند و اراده می نماید که به کوفه برود، منادی او ندا می کند: «ای مردم احدی آب و غذا همراه خود نیاورد» و آن حضرت آن سنگ موسی(علیه السلام) را با خود می آورد و آن به اندازه ی بار شتری است و در هر منزلی که اسکان می کند از آن سنگ چشمه ای جاری می شود و هر گرسنه و تشنه ای از آن سیر می شود و توشه او چنین خواهد بود تا به نجف کوفه برسند.(2)

ابوحمزه ی ثمالی گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

الواح[تورات]موسی(علیه السلام) و عصای موسی نزد ما می باشد و ماییم وارث پیامبران. (3)

مولّف گوید:

تفسیر این آیه و آیات بعد از آن راجع به اصحاب سبت در سوره ی بقره گذشت مراجعه شود.

ص: 396


1- 689.. سوره ی اعراف، آیه ی 160.
2- 690.. محمّد بن یعقوب: [عن محمّد بن یحیی]عن محمّد بن الحسین،عن موسی بن سعدان، عن عبد الله بن القاسم، عن ابی سعید الخراسانی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «قال ابو جعفر(علیه السلام): ان القائم اذا قام بمکة و اراد ان یتوجّه الی الکوفة نادی منادیه: الا لایحمل احد منکم طعاما و لاشرابا. و یحمل حجر موسی بن عمران(علیه السلام) و هو وقر بعیر، فلا ینزل منزلا الا انبعثت عین منه، فمن کان جائعا شبع، و من کان ظامئا روی، فهو زادهم حتّی ینزلوا النجف من ظهر الکوفة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 597، ح 2]
3- 691..وعنه:عن احمد بن ادریس،عن عمران بن موسی، [عن موسی] بن جعفر البغدادی، عن علی بن اسباط،عن محمّد بن فضیل،عن ابی حمزة الثمالی،عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سمعته یقول:«الواح موسی(علیه السلام) عندنا، و عصا موسی عندنا، و نحن ورثة النّبیین». [تفسیر برهان، ج 2، ص 597، ح 3]

«فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِ اَنجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ اَخَذْنَا الَّذِینَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِیسٍ …»(1)

در تفسیر عیّاشی نقل شده:

گروهی در کوفه نزد امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمدند و گفتند: یا امیرالمؤمنین! در بازار ما این مارماهی خرید و فروش می شود؟ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) تبسّم نمود و خندید و به آنان فرمود: برخیزید با من بیایید تا چیز عجیبی را به شما نشان بدهم؛و شما درباره ی وصیّ پیامبر خود جز سخن خیر نگویید؛ پس مردم با آن حضرت حرکت کردند تا به کنار دریایی رسیدند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آب دهان خود را در آن انداخت و دعایی خواند و ناگهان یک مارماهی سر خود را بیرون آورد و دهان خود را باز کرد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به او فرمود: وای بر تو و قوم تو، تو کیستی؟ مارماهی گفت: ما از همان قریه ساحل دریا هستیم که خداوند در قرآن می فرماید: «اِذْ تَاْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا» و ولایت تو را خداوند بر ما عرضه نمود و ما نپذیرفتیم و خداوند ما را مسخ نمود، و برخی از ما در دریا هستیم و برخی در خشکی و ما در دریا قرار داریم؛ و آنان که روی زمین هستند به شکل سوسمار و یربوع [یعنی موش صحرایی] می باشند. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به همراهان خود توجّه نمود و فرمود: آیا شما سخنان این مارماهی را شنیدید؟ و آنان گفتند: آری. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: سوگند به خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری مبعوث نمود، این مارماهی ها همانند زن های شما حیض می شوند .(2)

ص: 397


1- 692.. سوره ی اعراف، آیه ی 165.
2- 693.. عن هارون بن عبید رفعه الی احدهم قال: جاء قوم الی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالکوفة و قالوا: یا امیرالمؤمنین ان هذه الجراری تباع فی اسواقنا؟ قال: فتبسّم امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضاحکا به، ثم قال قوموا لاریکم عجبا و لاتقولوا فی وصیکم الاخیر ا فقاموا معه فاتوا شاطئ بحر فتفل فیه تفلة و تکلم بکلمات فاذا بجریة رافعة راسها فاتحة فاها، فقال امیرالمؤمنین(علیه السلام): من انت الویل لک و لقومک؟ فقال: نحن من اهل الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ البحر اذ یقول الله فی کتابه: اِذْ تَاْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا الایة، فعرض الله علینا ولایتک فقعدنا عنها فمسخنا الله فبعضنا فی البر و بعضنا فی البحر، فاما الذین فی البحر فنحن الجراری، و امّا الذین فی البر فالضب و الیربوع، قال: ثم التفت امیرالمؤمنین(علیه السلام) الینا فقال: اسمعتم مقالتها؟ قلنا: اللهم نعم، قال: و الذی بعث محمّدا بالنبوة لتحیض کما تحیض نساؤکم.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 89، ح 319]B

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

آنان سه گروه بودند،1. گروهی که در روز شنبه ماهی نگرفتند ودیگران را نیز از آن نهی کردند و نجات یافتند؛2. گروهی که روز شنبه ماهی نگرفتند و دیگران را از آن نهی نکردند و مسخ شدند؛3. گروهی که در روز شنبه ماهی گرفتند و دیگران را نیز نهی نکردند و هلاک شدند.(1)

در کتاب فقیه روایت شده که مسخ شده ها،بیش از سه روز زنده نماندند وحیواناتی که گفته می شود:مسخ شده اند مَثَلی از آنان هستند و خداوند خوردن آن ها را حرام کرده است. (2)

ص: 398


1- 694.. فی روضة الکافی سهل بن زیاد عن عمرو بن عثمان عن عبد الله بن المغیرة عن طلحة بن زید عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله تعالی «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ اَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ»قال: کانوا ثلثة اصناف: صنف ائتمروا و امروا فنجوا، و صنف ائتمروا و لم یامروا فمسخوا ذرا و صنف لم یاتمروا و لم یامروا فهلکوا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 90، ح 322]
2- 695.. فی من لایحضره الفقیه و قد روی ان المسوخ لم تبق اکثر من ثلثة ایام، و ان هذه مثل لها فنهی الله؟عز؟ عن اکلها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 90، ح 324]

«لَیَبْعَثَنَّ عَلَیْهِمْ اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَن یَسُومُهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی یهود نازل شده وآنان هرگز صاحب دولتی نخواهند شد.مرحوم طبرسی نیز از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود: یهود همواره از ناحیه امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) گرفتار سخت ترین عذاب مانند قتل، و پرداخت جزیه هستند. سپس گوید: این معنا نظر همه ی مفسّرین است.(2)

«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِی الاَرْضِ اُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذَلِکَ وَ بَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَ السَّیِّئَاتِ…»(3)

مرحوم علی بن ابراهیم گوید:

مقصود از این آیه این است که خداوند می فرماید:ما قوم یهود را روی زمین پراکنده می کنیم و آنان صاحب دولت و اجتماعی نخواهند شد،برخی از آنان اهل صلاحند[و ایمان می آورند] و برخی کافر و دور از صلاح اند، و ما آنان را به وسیله نعمت ها و نقمت ها، می آزماییم تا بلکه به صلاح باز گردند.(4)

ص: 399


1- 696.. سوره ی اعراف، آیه ی 167.
2- 697.. الطبرسی: و یولیهم اشد العذاب بالقتل و اخذ الجزیة منهم، و المعنی به امة محمّد(صلی الله علیه و آله)عند جمیع المفسرین، و هو المروی عن ابی جعفر(علیه السلام). [تفسیر برهان، ج 2، ص 603، ح 2]
3- 698.. سوره ی اعراف، آیه ی 168.
4- 699.. و قال علی بن ابراهیم: قوله: وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْاَرْضِ ای میزناهم مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ ای اختبرناهم بِالْحَسَناتِ یعنی السعة و الامن وَ السَّیِّئاتِ الفقر و الفاقة و الشدة لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ یعنی کی یرجعوا. [تفسیر برهان، ج 2، ص 44]

سوره ی اعراف [7]، آیات 169 تا 174

متن:

فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْكِتابَ یَاْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْاَدْنی وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ اِنْ یَاْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَاْخُذُوهُ اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ میثاقُ الْكِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ اَ فَلا تَعْقِلُونَ وَ الَّذینَ یُمَسِّكُونَ بِالْكِتابِ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ اِنَّا لانُضیعُ اَجْرَ الْمُصْلِحینَ وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ كَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ خُذُوا ما آتَیْناكُمْ بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُوا ما فیهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ اِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ اَوْ تَقُولُوا اِنَّما اَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ اَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ وَ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ وَ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ

لغات:

«خلف» بعضی گفته اند خلف بعد از خلف به معنای قرن بعد از قرن است، و صاحب مجمع گوید: یعنی قوم ستم کاری مانند اصحاب سبت منقرض شدند و قوم دیگری به جای آنان قرار گرفتند، و «عرض هذا الادنی» یعنی بهره های پست و ناچیز دنیا و «درس» تکرار چیزی را گویند، و «درس الکتاب» تکرار قراء به.

ترجمه:

پس از آن ها، فرزندانی جای آن ها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانی، تورات) شدند (امّا با این حال،) متاع این دنیای پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا

ص: 400

ترجیح می دهند)و می گویند:«(اگر ما گنه کاریم توبه می کنیم و) به زودی بخشیده خواهیم شد!» امّا اگر متاع دیگری همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) می گیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر می افکنند.) آیا پیمان کتاب (خدا) از آن ها گرفته نشده که بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگویند، و آنان بارها آن را خوانده اند؟! و سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است، آیا نمی فهمید؟! (169) و آن ها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند،(پاداش بزرگی خواهند داشت زیرا)ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد!(170) و (نیز به خاطر بیاور) هنگامی که کوه را هم چون سایبانی بر فراز آن ها بلند کردیم،آن چنان که گمان کردند بر آنان فرود می آمد(و در همین حال، از آن ها پیمان گرفتیم و گفتیم:) آن چه را (از احکام و دستورها) به شما داده ایم، با قوّت (و جدیت) بگیرید! و آن چه در آن است، به یاد داشته باشید، (و عمل کنید،) تا پرهیزگار شوید! (171) و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آن ها را برگرفت و آن ها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) «آیا من پروردگار شما نیستم؟» گفتند: «آری، گواهی می دهیم!» (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: «ما از این، غافل بودیم (و از پیمان فطری توحید بی خبر ماندیم)»! (172) یا بگویید: «پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آن ها بودیم (و چاره ای جز پیروی از آنان نداشتیم) آیا ما را به آن چه باطل گرایان انجام دادند مجازات می کنی؟!» (173) این گونه، آیات را توضیح می دهیم و شاید به سوی حق بازگردند (و بدانند ندای توحید در درون جان شان، از روز نخست بوده است)! (174)

ص: 401

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْکِتَابَ یَاْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الادْنَی…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از«عَرَضَ هَذَا الادْنَی»آن چه است که از[حرام]دنیا برای آنان آماده می شود و آنان باکی ندارند و می خورند و می گویند: خدا ما را خواهد آمرزید و پس از این سخن نیز اگر مال حرام دنیا برای شان فراهم شود می گیرند سپس گوید: مقصود از «وَ دَرَسُواْ مَا فِیهِ» یعنی ضیّعوه [یعنی پیمان خود را که به خدا سپرده اند ضایع می کنند.](2)

«وَ الَّذِینَ یُمَسَّکُونَ بِالْکِتَابِ وَ اَقَامُواْ الصَّلاَةَ اِنَّا لَا نُضِیعُ اَجْرَ الْمُصْلِحِینَ»(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این قسمت از آیه درباره ی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و پیروان شان نازل شده است. (4)

«اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ…»(5)

اسحاق بن عبدالعزیز و دیگران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:

خداوند این امّت را به دو آیه از کتاب خود مخصوص [و موّظف] نموده است،

ص: 402


1- 700.. سوره ی اعراف، آیه ی 169.
2- 701..قال: قوله:فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَاْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْاَدْنی یعنی ما یعرض لهم من الدنیا. وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ اِنْ یَاْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَاْخُذُوهُ اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِیهِ یعنی ضیعوه. [تفسیر برهان، ج 3، ص 233]
3- 702.. سوره ی اعراف، آیه ی 170.
4- 703.. و فی روایة ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام)، فی قوله: وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ اَقامُوا الصَّلاةَ الی آخره، قال: «نزلت فی آل محمّد(صلی الله علیه و آله) و اشیاعهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 603]
5- 704.. سوره ی اعراف، آیه ی 169.

1.چیزی را که نمی دانند نگویند؛چنان که می فرماید:«اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِم مِّیثَاقُ الْکِتَابِ اَن لَّا یِقُولُواْ عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ»، 2. چیزی را که آگاهی از آن ندارند تکذیب و انکار نکنند؛ چنان که می فرماید: «بَلْ کَذَّبُواْ بِمَا لَمْ یُحِیطُواْ بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ.»(1)و(2)

«وَ اِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ….»(3)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که خداوند تورات را بربنی اسراییل نازل نمود بنی اسراییل آن را نپذیرفتند؛و خداوند کوه طور را بالای سر آنان قرار داد [و یقین کردند که بر آنان فرود خواهد آمد] و موسی(علیه السلام) به آنان فرمود: «اگر تورات را نپذیرید کوه بر سر شما فرود می آید» پس آنان سرهای خود را به زیر انداختند و تورات را پذیرفتند.(4)

ص: 403


1- 705.. سوره ی یونس، آیه ی 39.
2- 706.. فی تفسیر العیّاشی عن اسحق بن عبد العزیز قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: خص الله هذه الامة بآیتین من کتابه ان لایقولوا ما لایعلمون، ثم قرء: اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ الآیة و قوله «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ»، الی قوله «الظالمین». عن ابی السفاتج قال قال ابو عبد الله(علیه السلام): آیتین فی کتاب الله خص الله الناس ان لایقولوا ما لایعلمون قول الله: «اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ» و قوله: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا یَاْتِهِمْ تَاْوِیلُهُ». فی اصول الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن یونس عن ابی یعقوب اسحق بن عبد الله عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: ان الله خص عباده بآیتین من کتابه ان لایقولوا حتّی یعلموا، و لایردوا ما لم یعلموا، و قال؟عز؟: «اَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ اَنْ لایَقُولُوا عَلَی اللهِ اِلَّا الْحَقَّ» و قال: «بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 91، ح 326 و 327 و 328]
3- 707.. سوره ی اعراف، آیه ی 171.
4- 708.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله و اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ قال الصّادق(علیه السلام): لما انزل الله التوریة علی بنی اسراییل لم یقبلوه،فرفع الله علیهم جبل طور سیناء فقال لهم موسی (علیه السلام): ان لم تقبلوه وقع علیکم الجبل فقبلوه و طاطاوا رؤسهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 91، ح 331]B

شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت:

چه پرنده ای بود که یک بار پرید و قبل از آن و بعد از آن نپرید و خداوند در قرآن از آن یاد نموده است؟!

امام(علیه السلام) فرمود:

آن«طور سیناء»بود که خداوند آن را بر سر بنی اسراییل پرواز داد و بر سر آنان سایه افکند و در آن انواع عذاب وجود داشت، تا بنی اسراییل تورات را قبول کردند چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِذ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّواْ اَنَّهُ وَاقِعٌ بِهِمْ.»(1)

مولّف گوید:

تفسیر آیات فوق در سوره ی بقره به تفصیل گذشت.

«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلَی اَنفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» (2)

ص: 404


1- 709..فی کتاب الاحتجاج للطبرسی«رحمه الله»عن ابی عبد الله(علیه السلام) حدیث طویل و فیه قال السائل : اخبرنی عن طائر طار مرة و لم یطر قبلها و لابعدها ذکره الله تعالی فی القرآن ما هو؟فقال: طور سیناء اطاره الله؟عز؟ علی بنی اسراییل حین اظلهم بجناح منه، فیه الوان العذاب حتّی قبلوا التوریة، و ذلک قول الله؟عز؟: «وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ وَ ظَنُّوا اَنَّهُ واقِعٌ بِهِمْ» الایة. فی کتاب المناقب لابن شهر آشوب و سال طاوس الیمانی ابا جعفر الباقر(علیه السلام) عن طایر طار مرة و لم یطیر قبلها و لابعدها قال(علیه السلام): طور سیناء قوله تعالی: «وَ اِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ کَاَنَّهُ ظُلَّةٌ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 92، ح 332 و 333]
2- 710.. سوره ی اعراف، آیه ی 172.

مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق(علیه السلام) نقل نمود:

مردی از قریش به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای چه شما [در فضیلت] از پیامبران دیگر سبقت گرفتید؟ در حالی که شما آخر آنان و خاتمشان بودید؟! رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: من اوّل کسی بودم که به پروردگار خود ایمان آوردم و هنگامی که خداوند از پیامبران پیمان بندگی و عبودیّت گرفت و فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و آنان گفتند: «بَلَی» من نخستین پیامبری بودم که اجابت کردم و گفتم: «بَلَی» پس من در اقرار به ربوبیّت خدا از آنان سبقت گرفتم.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

نخستین کسی که[به خدای خود پاسخ] بلی گفت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود، چرا که آن حضرت به مقام قرب الهی از پیامبران دیگر نزدیک تر بود، و در مقامی قرار داشت

که جبرییل(علیه السلام) هنگامی که او را [برای معراج] به آسمان برد به او گفت: قدم پیش گذار ای محمّد که در جایی قدم می گذاری که هیچ ملک مقرّب و نبیّ مرسلی

در آن قدم نگذارده است. سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: اگر روح و نفس او لایق

چنین مقامی نبود هرگز نمی توانست قدم در آن مقام بگذارد و قرب او به خداوند [از جهت صفا و قابلیّت] به گونه ای بود که خداوند می فرماید: «قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی» یعنی بل ادنی .(2)

ص: 405


1- 711.. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد عن ابن محبوب عن صالح بن سهل عن ابی عبد الله(علیه السلام) ان بعض قریش قال لرسول الله(صلی الله علیه و آله): بای شی ء سبقت الانبیاء و انت بعثت آخرهم و خاتمهم؟ قال: انی کنت اول من آمن بربی و اول من اجاب حین اخذ الله میثاق النّبیین و اشهدهم علی انفسهم «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی» فکنت انا اول نبی قال: بلی، فسبقتهم بالاقرار بالله.[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 93، ح 341]
2- 712.. فی تفسیر علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن النضر بن سوید عن یحیی الحلبی عن ابن سنان قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): اول من سبق الی بلی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و ذلک انه کان اقرب الخلق الی الله تبارک و تعالی، و کان بالمکان الذی قال له جبرییل(علیه السلام) لما اسری به الی السماء: تقدم یا محمّد فقد وطئت موطئا لم یطاه ملک مقرب و لانبی مرسل، و لولا ان روحه و نفسه کانت من ذلک المکان لما قدر ان یبلغه، و کان من الله؟عز؟ کما قال «قابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنی» ای بل ادنی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 94، ح 343]B

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

خداوند ذریّه آدم را تا قیامت از پشت او خارج نمود و آنان مانند ذرّ بودند پس خداوند خود را به آنان شناساند و خلقت و صنع خود را به آنان نشان داده وگرنه احدی پروردگار خود را نمی شناخت [و به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» و آنان گفتند: «بلی.»(1)

زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «فِطْرَةَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا» سوال کردم.فرمود:

خداوند مردم را در میثاق بر فطرت توحید و معرفت پروردگارشان آفرید؛ گفتم: آیا مردم به پروردگار خود خطاب کردند؟ امام(علیه السلام)سر مبارک پایین انداخت و فرمود: اگر چنین نبود نمی دانستند پروردگار و رازق آنان کیست.(2)

ص: 406


1- 713.. فی الکافی و التوحید و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) انّه سئل عن هذه الآیة فقال اخرج من ظهر آدَم ذرّیته الی یوم القیامة فخرجوا کالذّرّ فعرفهم نفسه و اراهم صنعه و لو لاذلک لم یعرف احد ربّه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 252]
2- 714.. ابی «رحمه الله» قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن احمد بن محمّد عن ابیه عن عبد الله بن المغیرة عن ابن مسکان عن زرارة قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام): اصلحک الله قول الله؟عز؟ فی کتابه: «فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» قال فطرهم علی التوحید عند المیثاق،وعلی معرفته انه ربهم، قلت: و خاطبوه؟ قال: فطاطا راسه ثم قال: لولا ذلک لم یعلموا من ربهم و لامن رازقهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 96، ح 352]

ابن مسکان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلَی اَنفُسِهِمْ…» سوال کردم و گفتم: آیا مردم با خدای خود معاینه کردند؟ فرمود:

آری معاینه کردند و معرفت شان ثابت شد و لکن موقف و محل آن را فراموش کردند و زود است که به یاد بیاورند و اگر جز این می بود پروردگار و رازقشان را نمی شناختند؛سپس فرمود: آری برخی از آنان در عالم ذرّ به زبان اقرار کردند و به قلب ایمان نیاوردند، از این رو خداوند می فرماید: «فَمَا کَانُواْ لِیُؤْمِنُواْ بِمَا کَذَّبُواْ بِهِ مِن قَبْلُ.»(1)

ابوبصیر گوید به امام صادق(علیه السلام)گفتم:آیا مومن روز قیامت خدای خود را می بیند؟ فرمود:

آری آنان قبل از قیامت نیز او را دیدند؛ گفتم: کجا؟ فرمود: آن زمانی که خداوند به آنان فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلَی».

سپس امام صادق(علیه السلام) سکوت نمود و باز فرمود:

مومنان در دنیا نیز خدای خود را می بینند آیا تو الآن خدای خود را نمی بینی؟

ابوبصیر گوید: گفتم: فدای شما شوم این سخن را از شما نقل کنم؟ فرمود:

خیر، چرا که اگر تو این سخن را از من نقل کنی افراد جاهل معنای آن را نمی فهمند

ص: 407


1- 715.. فی تفسیر علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن ابن ابی عمیر عن ابن مسکان عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی» قلت: معاینة کان هذا؟قال: نعم فثبتت المعرفة و نسوا الموقف و سیذکرونه،و لولاذلک لم یدر احد من خالقه و رازقه، فمنهم من اقر بلسانه فی الذر و لم یؤمن بقلبه فقال الله: «فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 96، ح 353]

و فکر می کنند این تشبیه کفر آمیز است در حالی که این رؤیت به قلب است و رؤیت به قلب مانند رؤیت به چشم نیست و خداوند منزّه از چیزی است که اهل تشبیه و کفر به او نسبت می دهند [و او را مانند مخلوق جسم می پندارند.](1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

تو آن کسی هستی که خداوند در ابتدای خلقت نسبت به تو بر مردم احتجاج نمود، آنگاه که آنان را به صورت اشباح قرار داد و فرمود: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» و آنان گفتند: آری. پس فرمود: آیا محمّد(صلی الله علیه و آله)رسول من است؟گفتند:آری.سپس فرمود:«آیا علی امیرالمؤمنین است؟ و چون از ولایت تو سوال شد همه مردم به خاطر کبر و عناد و سر کشی، ولایت تو را انکار کردند مگر کمی از آنان و آنان همان اقلّ قلیل و اصحاب یمین اند.(2)

ص: 408


1- 716.. فی کتاب التوحید باسناده الی ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قلت له: اخبرنی عن الله؟عز؟ هل یراه المؤمن یوم القیمة؟ قال: نعم و قد راوه قبل یوم القیمة، فقلت: متی؟ قال: حین قال لهم: «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی» ثم سکت ساعة ثم قال: و ان المؤمنین لیرونه فی الدنیا قبل یوم القیمة ا لست تراه فی وقتک هذا؟ قال ابو بصیر: فقلت له: جعلت فداک فاحدث بهذا عنک؟ فقال: لا، فانک اذا حدثت به فانکره منکر جاهل بمعنی ما تقول، ثم قدر ان ذلک تشبیه کفر و لیست الرؤیة بالقلب کالرؤیة بالعین، تعالی الله عما یصفه المشبهون و الملحدون. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 97، ح 354]
2- 717.. فی امالی شیخ الطائفة باسناده الی جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) عن ابیه عن جده(علیهم السلام) ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال لعلی(علیه السلام): انت الذی احتج الله بک فی ابتدائه الخلق حیث اقامهم اشباحا فقال لهم: اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا: بَلی قال: و محمّد(صلی الله علیه و آله) رسولی؟ قالوا: بلی قال: و علی امیرالمؤمنین و ابی الخلق جمیعا الا استکبارا و عتوا عن ولایتک الا نفر قلیل و هم اقل القلیل و هم اصحاب الیمین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 97، ح 356]

ابوحمزه ی ثمالی گوید:

شخصی به امام باقر(علیه السلام) گفت: روز جمعه را برای چه جمعه می گویند؟ امام(علیه السلام) فرمود: به خاطر این که خداوند خلق خود را در روز میثاق که روز جمعه بود برای

اقرار به ولایت محمّد(صلی الله علیه و آله) و وصیّ او جمع نمود و آن روز را روز جمعه نامید.(1)

جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:

ای جابر! اگر این جهّال می دانستند که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)در چه زمانی امیر المؤمنین نامیده شده حق او را انکار نمی کردند.

جابر گوید:گفتم:فدای شما شوم او در چه زمانی امیرالمؤمنین نامیده شده؟فرمود: هنگامی که خداوند می فرماید: «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ و انّ محمّدًا(صلی الله علیه و آله) رسول الله و انّ علیًا امیرالمؤمنین(علیه السلام)».

سپس فرمود:

ای جابر! به خدا سوگند این آیه این چنین بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد.(2)

ص: 409


1- 718.. فی الکافی محمّد بن یحیی عن محمّد بن موسی عن العبّاس بن معروف عن ابن ابی نجران عن عبد الله بن سنان عن ابن ابی یعفور عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قال له رجل: کیف سمیت الجمعة جمعة؟ قال: ان الله؟عز؟ جمع فیها خلقه لولایة محمّد(صلی الله علیه و آله) و وصیه فی المیثاق، فسماه یوم الجمعة لجمعه فیه خلقه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 97، ح 355]
2- 719.. فی تفسیر العیّاشی عن جابر قال: قال لی ابو جعفر(علیه السلام): یا جابر لو یعلم الجهال متی سمی امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) لم ینکروا حقه، قال: قلت:جعلت فدک متی سمی؟ فقال لی: قوله: «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ» «الی» «اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ» و ان محمّدا(صلی الله علیه و آله) رسول الله و ان علیا امیرالمؤمنین(علیه السلام)، قال: ثم قال لی: یا جابر هکذا و الله جاء بها محمّد(صلی الله علیه و آله). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 98، ح 360]

سوره ی اعراف [7]، آیات 175 تا 181

متن:

وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوینَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَی الْاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّرُونَ ساءَ مَثَلًا الْقَوْمُ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا وَ اَنْفُسَهُمْ كانُوا یَظْلِمُونَ مَنْ یَهْدِ اللهُ فَهُوَ الْمُهْتَدی وَ مَنْ یُضْلِلْ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ وَ لَقَدْ ذَرَاْنا لِجَهَنَّمَ كَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ الْاِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لایَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اُول-ٰٓئِكَ كَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ وَ لِلهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی اَسْمائِهِ سَیُجْزَوْنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ

لغات:

«نبا»خبر از امر عظیم و بزرگی را گویند،ونبوّت نیز از آن مشتق است،و نبی صاحب خبر بزرگی است، و «اخلد الی کذا» یعنی سکن الیه، و اصل معنای خلود لزوم علی الدوام است، و «اخلد الی الارض» یعنی لصق بها،و«لهث» این است که سگ از تشنگی زبان خود را خارج کند، و زن لهثاء زنی است که در ماه رمضان روزه نمی گیرد،و «ذرء و انشاء و احداث و خلق نظائرند، و «الحاد» انحراف و عدول از استقامت است،و «لحد» محلی است که در یک طرف قبر حفر می شود و بر خلاف ضریح که در وسط قبر حفر می شود، و «لحدت والحدت للمیت» به یک معناست.

ص: 410

ترجمه:

و بر آن ها بخوان سرگذشت آن کس را که آیات خود را به او دادیم ولی (سرانجام) خود را از آن تهی ساخت و شیطان در پی او افتاد، و از گم راهان شد! (175) و اگر می خواستیم، (مقام) او را با این آیات (و علوم و دانشها) بالا می بردیم (اما اجبار، بر خلاف سنت ماست پس او را به حال خود رها کردیم) و او به پستی گرایید، و از هوای نفس پیروی کرد! مثل او هم چون سگ(هار)است که اگر به او حمله کنی،دهانش را باز،وزبانش را برون می آورد، و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می کند (گویی چنان تشنه دنیاپرستی است که هرگز سیراب نمی شود! (این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند این داستانها را (برای آن ها) بازگو کن، شاید بیندیشند (و بیدار شوند)! (176) چه بد مثلی دارند گروهی که آیات ما را تکذیب کردند و آن ها تنها به خودشان ستم می نمودند! (177) آن کس را که خدا هدایت کند، هدایت یافته (واقعی) اوست و کسانی را که (به خاطر اعمال شان) گم راه سازد، زیان کاران (واقعی) آن ها هستند! (178) به یقین، گروه بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدیم آن ها دل ها[عقلها]یی دارند که با آن (اندیشه نمی کنند، و) نمی فهمند و چشمانی که با آن نمی بینند و گوشهایی که با آن نمی شنوند آن ها هم چون چهارپایانند بلکه گم راهتر!اینان همان غافلانند(چرا که با داشتن همه گونه امکانات هدایت، باز هم گم راهند)! (179) و برای خدا، نامهای نیک است خدا را به آن (نامها) بخوانید! و کسانی را که در اسماء خدا تحریف می کنند (و بر غیر او می نهند، و شریک برایش قایل می شوند)، رها سازید! آن ها به زودی جزای اعمالی را که انجام می دادند، می بینند! (180) و از آن ها که آفریدیم، گروهی بحق هدایت می کنند، و بحق اجرای عدالت می نمایند. (181)

ص: 411

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ…»(1)

حسین بن خالد گوید: حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

خداوند به بلعم باعورا اسم اعظم را عطا نمود و او همواره خدا را با آن می خواند و خداوند دعای او را مستجاب می نمود؛ تا این که بلعم تمایل به فرعون پیدا کرد و چون فرعون موسی و اصحاب او را تعقیب کرد، به بلعم گفت: از خدا بخواه تا خدا موسی و اصحاب او را نگه دارد [و ما آنان را نابود کنیم] پس بلعم سوار بر الاغ خود شد تا خود را به موسی برساند و لکن الاغ او امتناع نمود و حرکت نکرد و چون بلعم شروع به زدن الاغ کرد خداوند الاغ را به سخن در آورد و به صاحب خود گفت: وای بر تو برای چه مرا می زنی؟! آیا می خواهی من با تو بیایم و تو به پیامبر خدا و مومنین نفرین کنی؟! پس بَلعَم آنقدر الاغ را زد تا او را کشت و اسم اعظم خدا از زبان بلعم گرفته شد چنان که خداوند می فرماید: «فَانسَلَخَ مِنْهَا فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ….»

«فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ اِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ…»(2)

حضرت رضا(علیه السلام) به دنبال حدیث فوق فرمود:

این مثَل خداوند است برای بلعم [و هر کس مانند او باشد]. سپس فرمود: از چهارپایان هیچ یک داخل بهشت نمی شود مگر: الاغ بلعم، سگ اصحاب کهف و گرگی که فرزند شرطی را خورد و قصّه آن این است که پادشاه ظالمی یکی از نظامیان و شرطی های خود را فرستاد تا گروهی از مومنین را حاضر کند و آن پادشاه آنان را عذاب نماید و آن مرد شرطی را فرزندی بود که او را

ص: 412


1- 720.. سوره ی اعراف، آیه ی 175.
2- 721.. سوره ی اعراف، آیه ی 176.

دوست می داشت پس گرگی آمد و فرزند او را خورد و مرد شرطی محزون گردید و خداوند آن گرگ را به خاطر محزون کردن آن شرطی داخل بهشت نمود.(1)

«لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ.»

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا» این است که خداوند بر قلوب آنان مهر می زند و نمی توانند تعقّل کنند، و مقصود از «وَ لَهُمْ اَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا» این است که خداوند پرده ای مقابل چشمان آنان قرار می دهد و آنان راه هدایت را نمی یابند، و مقصود از «وَ لَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا» این است که خداوند در گوش های آنان مانعی قرار می دهد تا ندای حق و هدایت را نشنوند .(2)

ص: 413


1- 722.. فی تفسیر علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن الحسین بن خالد عن ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) انه اعطی بلعم بن باعور الاسم الاعظم،فکان یدعو به فیستجیب له فمال الی فرعون فلما مر فرعون فی طلب موسی و اصحابه قال فرعون لبلعم ادع لله علی موسی و اصحابه لیحبسه علینا فرکب حمارته لیمر فی طلب موسی فامتنعت علیه حمارته فاقبل یضربها فانطقها الله؟عز؟، فقالت: ویلک علی ماذا تضربنی؟ ا ترید ان اجی ء معک لتدعو علی نبی الله و قوم مومنین؟ فلم یزل یضربها حتّی قتلها و انسلخ الاسم من لسانه، و هو قوله: فَانْسَلَخَ مِنْها فَاَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوِینَ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ اَخْلَدَ اِلَی الْاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ اِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ و هو مثل ضربه الله، فقال الرّضا(علیه السلام) فلا یدخل الجنة من البهائم الا ثلث: حمارة بلعم، و کلب اصحاب الکهف و الذئب، و کان سبب الذئب انه بعث ملک ظالم رجلا شرطیا لیحشر قوما من المؤمنین و یعذبهم و کان للشرطی ابن یحبه فجاء ذئب فاکل ابنه فحزن الشرطی علیه فادخل الله ذلک الذئب الجنة لما احزن الشرطی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 102، ح 369]
2- 723.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: لهم قلوب لا یفقهون بها یقول: طَبَعَ اللهُ عَلَیْها فلا تعقل و لهم اعین علیها غطاء عن الهدی لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها جعل فِی آذانِهِمْ وَقْرًا فلن یسمعوا الهدی. قال: عز من قایل: اُول-ٰٓئِکَ کَالْاَنْعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 102، ح 370]B

«اُوْلَئِکَ کَالاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ اُوْلَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ»(1)

عبدالله بن سنان گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: ملائکه افضل اند یا بنی آدم؟ امام صادق فرمود:

امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرمود: خداوند در ملائکه عقل قرار داد

بدون شهوت و در چهار پایان شهوت قرار داد بدون عقل و در بنی آدم عقل و شهوت قرار داد، پس کسی که عقل او غالب بر شهوت او باشد، بهتر از ملائکه خواهد بود و کسی که شهوت او غالب بر عقل او باشد از چهار پایان بدتر خواهد بود.(2)

«وَ لِلهِ الاَسْمَاء الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمَآئِهِ…»(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

به خدا سوگند مائیم«الاَسْمَاء الْحُسْنَی»و خداوند هیچ عملی را از بندگان خدا نمی پذیرد مگر با معرفت ما.(4)

ص: 414


1- 724.. سوره ی اعراف، آیه ی 179.
2- 725.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی عبد الله بن سنان قال:سالت ابا عبد الله جعفر بن محمّد الصّادق(علیهما السلام) فقلت: الملائکة افضل ام بنو آدم؟ فقال: قال امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام): ان الله؟عز؟ رکب فی الملائکة عقلا بلا شهوة، و رکب فی البهائم شهوة بلا عقل، و رکب فی بنی آدم کلتیهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خیر من الملائکة، و من غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 103، ح 371]
3- 726.. سوره ی اعراف، آیه ی 180.
4- 727.. فی اصول الکافی الحسین بن محمّد الاشعری و محمّد بن یحیی جمیعا عن احمد بن اسحق عن سعدان بن مسلم عن معاویة بن عمار عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟: وَ لِلهِ الْاَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها قال: نحن و الله الاسماء الحسنی التی لایقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 103، ح 372]B

امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

خالق را نباید توصیف کرد مگر به آن چه او خود را به آن توصیف نموده است. سپس فرمود: چگونه توصیف می شود خدایی که حواسّ مردم عاجز از درک اوست و فکر آنان عاجز از فهم اوست و محاسبات آنان عاجز از اندازه گیری اوست و چشم های آنان عاجز از احاطه به اوست، او اجلّ از توصیف توصیف کنندگان و تعریف تعریف کنندگان است.(1)

امام صادق(علیه السلام) نیز در تفسیر آیه فوق فرمود:

خداوند را نام هایی است در قرآن که جز او به آن نام ها خوانده نمی شوند چنان که می فرماید: «فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُواْ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمَآئِهِ» یعنی خدا را نام هایی است [مخصوص به او] و شما او را به این نام ها باید بخوانید، و کسانی که دیگران را به نام های او می خوانند، کافر و مشرک می شوند و نمی دانند و گمان می کنند که کار خوبی می کنند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «وَ مَا یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُم مُّشْرِکُونَ».(2)

ص: 415


1- 728.. علی بن ابراهیم عن المختار بن محمّد بن المختار و محمّد بن الحسن عن عبد الله بن الحسن العلوی جمیعا عن الفتح بن یزید الجرجانی عن ابی الحسن(علیه السلام) انه قال: ان الخالق لایوصف الا بما وصف به نفسه، و انی یوصف الذی تعجز الحواس ان تدرکه، و الاوهام ان تثاله، و الخطرات ان تحده، و الابصار عن الاحاطة، به، جل عما یصفه الواصفون، و تعالی عما ینعته الناعتون، و الحدیثان طویلان اخذنا منهما موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 103، ح 374]
2- 729.. و باسناده الی حنان بن سدیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) حدیث طویل یقول فیه(علیه السلام): و لَهُ الْاَسْماءُ الْحُسْنی التی لایسمی بها غیره، و هو التی وصفها فی الکتاب فقال: «فَادْعُوهُ بِها وَ ذَرُوا الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی اَسْمائِهِ» جهلا «بغیر علم» فالذی یلحد فی اسمائه بغیر علم یشرک و هو لایعلم، و یکفر به و هو یظن انه یحسن، و لذلک قال: «وَ ما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللهِ اِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ» فهم الذین یلحدون فی اسمائه بغیر علم فیضعونها غیر مواضعها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 104، ح 376]B

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

خداوند نود و نه اسم دارد که هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت خواهد شد. (1)

مرحوم صدوق در کتاب توحید با سند خود از امام صادق از پدرانش از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:

برای خداوند نود و نه اسم می باشد که هر کس آن ها را جمع آوری کند داخل بهشت

می شود و آن ها چنین است:

1. الله، 2. اله، 3. واحد،

4. احد، 5. صمد، 6. اوّل،

7. آخر، 8. سمیع، 9. بصیر،

10. قدیر، 11. قاهر، 12. علیّ،

13. اعلا، 14. باقی، 15. بدیع،

16. بارئ، 17. اکرم، 18. ظاهر،

19. باطن، 20. حیّ، 21. حکیم،

22. علیم، 23. حلیم، 24. حفیظ،

ص: 416


1- 730.. قد ورد فی الحدیث ان لله تسعة و تسعین اسما مائة الا واحدة من احصاها دخل الجنة انه وتر یحب الوتر اورده مسلم فی الصحیح. [تفسیر مجمع البیان، ج 4، ص 773]

25. حقّ، 26. حسیب، 27. حمید،

28. حفیّ، 29. ربّ، 30. رحمان،

31. رحیم، 32. ذارئ، 33. رازق،

34. رقیب، 35. رؤف، 36. رائی،

37. سلام، 38. مومن، 39. مهیمن،

40. عزیز، 41. جبّار، 42. متکبّر،

43. سیّد، 44. سبّوح، 45. شهید،

46. صادق، 47. صانع، 48. طاهر،

49. عدل، 50. عفوّ، 51. غفور،

52. غنیّ، 53. غیاث، 54. فاطر،

55. فرد، 56. فتّاح، 57. فالق،

58. قدیم، 59. ملک، 60. قدّوس،

61. قویّ، 62. قریب، 63. قیّوم،

64. قابض، 65. باسط، 66. قاضی الحاجات،

67. مجید، 68. مولی، 69. منّان،

70. محیط، 71. مبین، 72. مقیت،

73. مصوّر، 74. کریم، 75. کبیر،

76. کافی، 77. کاشف الضّر، 78. وتر،

79. نور، 80. وهّاب، 81. ناصر،

82. واسع، 83. ودود، 84. هادی،

85. وفیّ، 86. وکیل، 87. وارث،

ص: 417

88. برّ، 89. باعث، 90. توّاب،

91. جلیل، 92. جواد، 93. خبیر،

94. خالق، 95. خیرالناصرین، 96. دیّان،

97. شکور، 98. عظیم، 99. لطیف، [شافی.](1)

مولّف گوید:

احتمال دارد «الله» و «اله» یکی باشد و شافی 99 باشد و الله العالم، ضمنا معانی این اسماء در شرح اسماء الحسنی آمده و صاحب جنّات الخلود نیز آن ها را ترجمه نموده و ما در کتاب پیام های قرآنی(2)، از او نقل نموده ایم.

ص: 418


1- 731.. حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ بْنُ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ حَبِیبٍ قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ عَنْ اَبِیهِ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ اَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ اَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) اِنَّ لِلَّهِ؟عز؟ تِسْعَةً وَ تِسْعِینَ اسْمًا مِائَةً اِلَّا وَاحِدَةً مَنْ اَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ هِیَ اللهُ الْاِلَهُ الْوَاحِدُالْاَحَدُ الصَّمَدُ الْاَوَّلُ الْآخِرُ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ الْقَدِیرُ الْقَاهِرُ الْعَلِیُّ الْاَعْلَی الْبَاقِی الْبَدِیعُ الْبَارِئُ الْاَکْرَمُ الظَّاهِرُ الْبَاطِنُ الْحَیُّ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ الْحَلِیمُ الْحَفِیظُ الْحَقُّ الْحَسِیبُ الْحَمِیدُ الْحَفِیُّ الرَّبُّ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ الذَّارِئُ الرَّزَّاقُ الرَّقِیبُ الرَّءُوفُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ الْمُتَکَبِّرُ السَّیِّدُ السُّبُّوحُ الشَّهِیدُ الصَّادِقُ الصَّانِعُ الطَّاهِرُ الْعَدْلُ الْعَفُوُّ الْغَفُورُ الْغَنِیُّ الْغِیَاثُ الْفَاطِرُ الْفَرْدُ الْفَتَّاحُ الْفَالِقُ الْقَدِیمُ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ الْقَوِیُّ الْقَرِیبُ الْقَیُّومُ الْقَابِضُ الْبَاسِطُ قَاضِی الْحَاجَاتِ الْمَجِیدُ الْمَوْلَی الْمَنَّانُ الْمُحِیطُ الْمُبِینُ الْمُقِیتُ الْمُصَوِّرُ الْکَرِیمُ الْکَبِیرُ الْکَافِی کَاشِفُ الضُّرِّ الْوَتْرُ النُّورُ الْوَهَّابُ النَّاصِرُ الْوَاسِعُ الْوَدُودُ الْهَادِی الْوَفِیُّ الْوَکِیلُ الْوَارِثُ الْبَرُّ الْبَاعِثُ التَّوَّابُ الْجَلِیلُ الْجَوَادُ الْخَبِیرُ الْخَالِقُ خَیْرُ النَّاصِرِینَ الدَّیَّانُ الشَّکُورُ الْعَظِیمُ اللَّطِیفُ الشَّافِی، و قد اخرجت تفسیر هذه الاسماء فی کتاب التوحید و قد رویت هذا الخبر من طرق مختلفة و الفاظ مختلفة. [الخصال، ج 2، ص 593]
2- 732.. پیام های قرآنی، ص 239.

«وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ»(1)

امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) در تفسیر این آیه می فرمایند:

مقصود از این امّت، ائمّه(علیهم السلام) هستند. و یا فرمودند: ما آن امّت هستیم و در تفسیر

قمّی نیز آمده که مقصود آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند.(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

سوگند به خدایی که جان من در دست اوست این امّت هفتاد و سه فرقه خواهد شد و همه آنان در آتش خواهند بود مگر یک فرقه، چنان که خداوند می فرماید: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» و تنها این فرقه از این امّت نجات خواهند یافت.(3)

و در سخن دیگری فرمود:

از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) تنها یک فرقه، هادی به حق و اهل عدالت هستند. (4)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

مقصود از این آیه [گروهی از] امّت من هستند که حق می گیرند و حق می دهند،چنان که قوم موسی(علیه السلام) نیز چنین بودند و خداوند درباره ی آنان می فرماید: «و من قوم موسی اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ.»(5)

ص: 419


1- 733.. سوره ی اعراف، آیه ی 181.
2- 734.. و فی المجمع عنهما(علیهما السلام) قالا نحن هم. و القمّی هذه الْآیَةَ لآل محمّد(صلی الله علیه و آله) و اتباعهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 255]
3- 735.. و العیّاشی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) و الذی نفسی بیده لتفرّقنّ هذه الامّة علی ثلاث و سبعین فرقة کلّها فی النار الا فرقة وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ فهذه التی تنجو من هذه الامّة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 255]
4- 736.. و عنه(علیه السلام) یعنی امّة محمّد(صلی الله علیه و آله). [تفسیر صافی، ج 2، ص 256]
5- 737.. و فی المجمع عن النّبی(صلی الله علیه و آله) هذه لکم و قد اعطی قوم موسی مثلها. [تفسیر صافی، ج 2، ص 256]

و در تفسیر مجمع از آن حضرت نقل شده که فرمود: «اِنَ مِنْ اُمَّتِی قَوْمًا عَلَی الْحَقِّ حَتَّی

یَنْزِلَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ.»(1)

انس بن مالک گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمود:

امّت موسی(علیه السلام) هفتاد و یک فرقه شدند، هفتاد فرقه آنان در آتش و یک فرقه اهل

بهشت بودند و امّت عیسی(علیه السلام) هفتاد و دو فرقه شدند، هفتاد و یک فرقه اهل آتش

و یک فرقه اهل بهشت بودند و از امّت من یک فرقه در بهشت و هفتاد و دو فرقه در آتش خواهند بود. گفته شد: آن هفتاد و دو فرقه کیانند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: جماعات خواهند بود.

یعقوب بن یزید گوید:

هر گاه علی بن ابی طالب(علیه السلام) این حدیث را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل می کرد این آیه را می خواند: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» یعنی از امّت محمّد(صلی الله علیه و آله) برخی چنین خواهند بود.(2)

ص: 420


1- 738.. اقول: ارید بهذه الاخبار الثلاثة بعض الامّة کما یدل علیه قوله مثلها و ما رواه فی المجمع انّ من امّتی قومًا علی الحق حتّی ینزل عیسی بن مریم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 256]
2- 739.. عن زید بن اسلم عن انس بن مالک قال: کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقول: تفرقت امة موسی علی احدی و سبعین فرقة، سبعون منها فی النار، و واحدة فی الجنة، و تفرقت امة عیسی علی اثنین و سبعین فرقة. احدی و سبعون فرقة فی النار، و واحدة فی الجنة، و تعلو امتی علی الفرقتین جمیعا بملة واحدة فی الجنة، و اثنتان و سبعون فی النار، قالوا من هم یا رسول الله؟ قال: الجماعات. فقال یعقوب بن یزید: کان علی بن ابی طالب(علیه السلام) اذا حدث هذا الحدیث عن رسول الله(صلی الله علیه و آله) تلا فیه قرآنا «وَ لَوْ اَنَّ اَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ» الی قوله: «ساءَ ما یَعْمَلُونَ» و تلا ایضا: «وَ مِمَّنْ خَلَقْنا اُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ» یعنی امة محمّد(صلی الله علیه و آله). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 105، ح 383]

مرحوم صدوق در کتاب امالی از ابوبصیر نقل نموده که گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم: آل محمّد(صلی الله علیه و آله) کیانند؟ فرمود: ذریّه او هستند؛ گفتم: اهل بیت او کیانند؟ فرمود: امامان و اوصیای اویند؛ گفتم: عترت او کیانند؟ فرمود: اصحاب کسا هستند؛ گفتم: امّت او کیانند؟ فرمود: مومنانی اند که رسالت او را

تصدیق کردند و به ثقلین یعنی قرآن و عترت و اهل بیت او که خداوند می فرماید: «الَّذِینَ اَذْهَبَ اللهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیرًا»، تمسّک نمودند و قرآن و عترت دو جانشین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای این امّت هستند.(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 182 تا 188

متن:

وَ الَّذینَ كَذَّبُوا بِآیاتِنا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَعْلَمُونَ وَ اُمْلی لَهُمْ اِنَّ كَیْدی مَتینٌ اَ وَ لَمْ یَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذیرٌ مُبینٌ اَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَكُوتِ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ اَنْ عَسی اَنْ یَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ اَجَلُهُمْ فَبِاَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُونَ مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ یَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لایُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لاتَاْتیكُمْ اِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَكَ كَاَنَّكَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لایَعْلَمُونَ قُلْ لااَمْلِكُ لِنَفْسی نَفْعًا وَ لاضَرًّا اِلَّا ما شاءَ اللهُ وَ لَوْ كُنْتُ اَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ

السُّوءُ اِنْ اَنَا اِلَّا نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

ص: 421


1- 740.. فقلت: من عترته؟ قال: «اصحاب العباء». [تفسیر برهان، ج 2، ص 620]

لغات:

«استدراج» در اصل به معنای درجه درجه بالا رفتن است مانند رفتن بالای نردبان،و «درج القوم» اذا مات بعضهم اثر بعض، و «املاء» به معنای تاخیر و امهال است، و اصل املاء استمرار بر عمل است بدون توقف و «متین» به معنای قوی و شدید است، و «کید و مکر» به یک معناست، و «جنة» به معنای جنون است، و اصل آن از ستر است، و «ملکوت» ملک اعظم است و «ایان» سوال از زمان است، و «الساعة» در این جا وقت مرگ است، و «ارساء» ای الاثبات و المرسی المثبت، و «احفاء» اصرار در سوال است، و «احفی شاربه» اذا استقصی اخذه.

ترجمه:

و آن ها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایی که نمی دانند، گرفتار مجازات شان خواهیم کرد. (182) و به آن ها مهلت می دهم (تا مجازات شان دردناکتر باشد) زیرا طرح و نقشه من، قوی (و حساب شده) است. (و هیچ کس را قدرت فرار از آن نیست.) (183) آیا فکر نکردند که همنشین آن ها [پیامبر] هیچ گونه (اثری از) جنون ندارد؟! (پس چگونه چنین نسبت ناروایی به او می دهند؟!) او فقط بیم دهنده آشکاری است (که مردم را متوجّه وظایفشان می سازد). (184) آیا در حکومت و نظام آسمان ها و زمین، و آن چه خدا آفریده است، (از روی دقّت و عبرت) نظر نیفکندند؟! (و آیا در این نیز اندیشه نکردند که) شاید پایان زندگی آن ها نزدیک شده باشد؟! (اگر به این کتاب آسمانی روشن ایمان نیاورند،) بعد از آن به کدام سخن ایمان خواهند آورد؟!(185)هر کس را خداوند (به جرم اعمال زشتش) گم راه سازد، هدایت کننده ای ندارد و آن ها را در طغیان و سرکشی شان رها می سازد، تا سرگردان شوند! (186) درباره قیامت از تو سوال می کنند، کی فرامی رسد؟! بگو:

ص: 422

«علمش فقط نزد پروردگار من است و هیچ کس جز او (نمی تواند) وقت آن را آشکار سازد (اما قیام قیامت، حتّی) در آسمان ها و زمین، سنگین (و بسیار پر اهمیّت) است و جز به طور ناگهانی، به سراغ شما نمی آید!» (باز) از تو سوال می کنند، چنان که گویی تو از زمان وقوع آن با خبری! بگو: «علمش تنها نزد خداست ولی بیشتر مردم نمی دانند.» (187) بگو: «من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آن چه را خدا بخواهد (و از غیب و اسرار نهان نیز خبر ندارم، مگر آن چه خداوند اراده کند) و اگر از غیب با خبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می کردم، و هیچ بدی (و زیانی) به من نمی رسید من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده ام برای گروهی که ایمان می آورند! (و آماده پذیرش حقند) (188)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

خداوند هنگامی که به بنده ای اراده ی خیر نماید و او گناهی انجام بدهد، به دنبال گناه او گرفتاری و بلایی قرار می دهد تا او را به یاد استغفار بیاندازد، و اگر به بنده ای اراده خیر نداشته باشد و او گناهی انجام بدهد، به دنبال آن نعمتی از دنیا به او می دهد تا استغفار را فراموش نماید و به گناه خود ادامه بدهد، چنان که می فرماید: «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ» یعنی خداوند او را در غفلت نگه می دارد و هنگام معصیت به خاطر نعمت [از خطر گناه هراسی ندارد.](2)

ص: 423


1- 741.. سوره ی اعراف، آیه ی 182.
2- 742.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن عبد الله بن جندب عن سفیان بن السمط، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): ان الله اذا اراد بعبد خیرا فاذنب ذنبا اتبعه بنقمة و یذکره الاستغفار، و اذا اراد بعبد شرا فاذنب ذنبا اتبعه بنعمة لینسیه الاستغفار و یتمادی بها و هو قول الله؟عز؟: سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لایَعْلَمُونَ بالنعم عند المعاصی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 105، ح 387]B

امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید:

چه زیاداند کسانی که به سبب نعمت های خدا مغرور می شوند، و چه زیادند کسانی که به سبب پرده انداختن خداوند بر گناهشان گرفتار عذاب می شوند، و چه زیاداند کسانی که به خاطر تعریف و ثناگویی مردم گرفتار فتنه و آزمایش [خداوند] می شوند.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

«مَنْ وُسِّعَ عَلَیْهِ فِی ذَاتِ یَدِهِ فَلَمْ یَرَ ذَلِکَ اسْتِدْرَاجًا فَقَدْ اَمِنَ مَخُوفًا».

یعنی کسی که [از ناحیه خداوند] توسعه پیدا کند و دست او پر باشد و این را «استدراج» [و امتحان پنهانی خدا] نداند، خود را از خطر ایمن دانسته است! [در حالی که در خطر غفلت قرار گرفته است.](2)

علیّ بن ابراهیم گوید:

«وَ امْلی لَهُمْ انَ کَیْدی مَتینٌ» یعنی اِنَّ عَذَابِی شَدِیدٌ.(3)

ص: 424


1- 743.. علی بن ابراهیم عن القاسم بن محمّد عن داود سلیمان المنقری عن حفص بن غیاث عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: کم من مغرور بما قد انعم الله علیه و کم من مستدرج یستر الله علیه، و کم من مفتون بثناء الناس علیه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 106، ح 390]
2- 744.. فی نهج البلاغة انه من وسع علیه فی ذات یده فلم یر ذلک استدراجا فقد امن مخوفا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 106، ح 392]
3- 745.. و قال علی بن ابراهیم: قوله تعالی: وَ اُمْلِی لَهُمْ اِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ ای عذابی شدید. [تفسیر برهان، ج 2، ص 621، ح 4]

«اَوَلَمْ یَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِهِم مِّن جِنَّةٍ اِنْ هُوَ اِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) همواره می فرمود:

با تفکّر قلب خود را بیدار کن، و برای عبادت در شب از بستر خود جدا شو، و از پروردگار خود بترس.(2)

حسن صیقل گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی روایت «تَفَکُّرُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ قِیَامِ لَیْلَةٍ»

سوال کردم و گفتم: چگونه تفکّر کند؟ فرمود:

به خرابه و به خانه ها [ی خالی از سکنه] که می نگرد بگوید: ساکنان تو کجا رفتند و بنا کنندگان تو چه شدند؟! چرا سخن نمی گویی؟!(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

بهترین عبادت این است که انسان همواره درباره ی[عظمت]خدا و قدرت او فکر کند.(4)

ص: 425


1- 746.. سوره ی اعراف، آیه ی 184.
2- 747.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «کان امیرالمؤمنین(علیه السلام) یقول: نبه بالتفکر قلبک، و جاف من «2» اللیل جنبک، و اتق الله ربک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 621، ح 6]
3- 748.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن بعض اصحابه، عن ابان، عن الحسن الصیقل، قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عما یروی الناس: تفکر ساعة خیر من قیام لیلة». قلت: کیف یتفکر؟ قال: «یمر بالخربة او بالدار، فیقول: این ساکنوک، این بانوک، مالک لاتکلمین؟». [تفسیر برهان، ج 2، ص 621، ح 7]
4- 749 .. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن احمد بن محمّد بن ابی نصر، عن بعض رجاله، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «افضل العبادة ادمان التفکر فی الله و فی قدرته». [تفسیر برهان، ج 2، ص 622، ح 3]

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

عبادت نماز و روزه فراوان نیست،بلکه عبادت، تنها فکر کردن درباره ی [عظمت و قدرت و حکمت های] خداوند است.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

تفکّر، انسان را به نیکی و عمل به آن دعوت می کند.(2)

«یَسْاَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ اِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی…»(3)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مشرکین قریش عاص بن وائل سهمی و نضر بن حارث و عقبة بن ابی معیط را نزد علمای یهود نجران فرستادند تا سوالاتی از آنان بکنند و سپس آن سوالات را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بنمایند و در بین سوالات علمای یهود این بود که گفتند: از محمّد سوال کنید «قیامت کی بر پا می شود؟» پس اگر او ادّعای علم آن را داشت بدانید که او دروغ گو می باشد چرا که احدی اطّلاع از آن ندارد گرچه ملک مقرّب و یا پیامبر مرسلی باشد؛ و چون این سوال را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کردند، این آیه نازل شد «یَسْاَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ اِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی….»(4)

ص: 426


1- 750.. و عنه: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد بن عیسی، عن معمر بن خلاد، قال: سمعت ابا الحسن الرّضا(علیه السلام) یقول: «لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، انما العبادة التفکر فی امر الله؟عز؟». [تفسیر برهان، ج 2، ص 622، ح 4]
2- 751.. و عنه: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، عن اسماعیل بن سهل، عن حماد، عن ربعی، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): «قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): ان التفکر یدعو الی البر و العمل به». [تفسیر برهان، ج 2، ص 622، ح 5]
3- 752.. سوره ی اعراف، آیه ی 187.
4- 753.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: و مَنْ یُضْلِلِ اللهُ فَلا هادِیَ لَهُ وَ یَذَرُهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ قال: یکله الی نفسه قوله: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها فان قریشا بعثت العاص بن وائل السهمی و النضر بن الحارث من کلدة و عقبة بن ابی معیط الی نجران لیتعلموا من علماء الیهود مسائل یسالونها رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و کان فیها: سلوا محمّدا متی یقوم الساعة فان ادعی علم ذلک فهو کاذب، فان قیام الساعة لم یطلع الله علیه ملکا مقربا و لانبیا مرسلا، فلما سئلوا رسول الله(صلی الله علیه و آله) متی تقوم الساعة؟ انزل الله تبارک و تعالی علیه: یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ اَیَّانَ مُرْساها قُلْ اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لایُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لاتَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَاَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها ای جاهل عنها قل لهم یا محمّد(صلی الله علیه و آله) اِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ وَ لکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لایَعْلَمُونَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 106]B

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: در چه زمانی قائم از ذریّه شما قیام می کند؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

مثَل آن مَثَل قیامت است و جز خداوند کسی از آن آگاه نیست و فرمود: «لاَ یُجَلِّیهَا لِوَقْتِهَا اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ لَا تَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً.»(1)

سوره ی اعراف [7]، آیات 189 تا 202

متن:

هُوَ الَّذی خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْكُنَ اِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلًا خَفیفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا اَثْقَلَتْ دَعَوَا اللهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحًا لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَكاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَی اللهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ اَ یُشْرِكُونَ ما لایَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لایَسْتَطیعُونَ لَهُمْ نَصْرًا وَ لااَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَتَّبِعُوكُمْ سَواءٌ عَلَیْكُمْ اَ دَعَوْتُمُوهُمْ اَمْ اَنْتُمْ

ص: 427


1- 754.. فی عیون الاخبار عن الرّضا (علیه السلام) قال: و لقد حدثنی ابی عن ابیه عن آبائه عن علی(علیهم السلام) ان النّبی(صلی الله علیه و آله) قیل له: یا رسول الله متی یخرج القائم من ذریتک؟ فقال: مثله مثل الساعة «لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها اِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ لاتَاْتِیکُمْ اِلَّا بَغْتَةً» و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 107، ح 394]

صامِتُونَ اِنَّ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمْثالُكُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجیبُوا لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ صادِقینَ اَ لَهُمْ اَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها اَمْ لَهُمْ اَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها اَمْ لَهُمْ آذانٌ یَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كیدُونِ فَلا تُنْظِرُونِ اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذی نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحینَ وَ الَّذینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لایَسْتَطیعُونَ نَصْرَكُمْ وَ لااَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْكَ وَ هُمْ لایُبْصِرُونَ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینَ وَ اِمَّا یَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ اِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ وَ اِخْوانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فی الغَیِّ ثُمَّ لایُقْصِرُونَ

لغات:

«عفو» یعنی سخت گیری مکن و «یَسِّر و لا تُعَسِّر» و العفو ضدُّ الجَهد و هو الوسط، و «العرف ضد النکر و مثله المعروف و عرف و معروف عمل عقل پسند می باشد، «و النزغ» الازعاج بالاغراء و اکثر ذلک عند الغضب، و قیل«النزغ» الفساد لقوله تعالی«نزغ الشیطان بینی و بین اخوتی» ای افسد، و «اذا مسهم» المسوس ما نالته الایدی، و «اجتباء» به معنای برگزیدن است، و جبایة الخراج جمع آوری خراج و مالیات است، و «بصائر» به معنای براهین است.

ترجمه:

او خدایی است که (همه) شما را از یک فرد آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامی که با او آمیزش کرد، حملی سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهای خود ادامه می داد و چون سنگین شد، هر دو از

ص: 428

خداوند و پروردگار خود خواستند «اگر فرزند صالحی به ما دهی، از شاکران خواهیم بود!» (189)امّا هنگامی که خداوند فرزند صالحی به آن ها داد،(موجودات دیگر را در این موهبت موثّر دانستند و) برای خدا، در این نعمت که به آن ها بخشیده بود، هم تایانی قایل شدند خداوند برتر است از آن چه هم تای او قرار می دهند! (190) آیا موجوداتی را هم تای او قرار می دهند که چیزی را نمی آفرینند،و خودشان مخلوقند.(191)و نمی توانند آنان را یاری کنند،و نه خودشان را یاری می دهند.(192)و هر گاه آن ها را به سوی هدایت دعوت کنید، از شما پیروی نمی کنند و برای شما یکسان است چه آن ها را دعوت کنید و چه خاموش باشید؟! (193) آن هایی را که غیر از خدا می خوانید (و پرستش می کنید)، بندگانی هم چون خود شما هستند آن ها را بخوانید، و اگر راست می گویید باید به شما پاسخ دهند (و تقاضایتان را برآورند)! (194) آیا (آن ها حد اقل همانند خود شما) پاهایی دارند که با آن راه بروند؟! یا دستهایی دارند که با آن چیزی را بگیرند (و کاری انجام دهند)؟! یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟! یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟! (نه، هرگز، هیچ کدام،) بگو: «(اکنون که چنین است،) بت های خویش را که شریک خدا قرار داده اید (بر ضد من) بخوانید، و برای من نقشه بکشید، و لحظه ای مهلت ندهید، (تا بدانید کاری از آن ها ساخته نیست)! (195) ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده و او همه صالحان را سرپرستی می کند. (196) و آن هایی را که جز او می خوانید، نمی توانند یاریتان کنند، و نه (حتی) خودشان را یاری دهند (197) و اگر آن ها را به هدایت فرا خوانید، سخنانتان را نمی شنوند!و آن ها را می بینی(که با چشم های مصنوعیشان) به تو نگاه می کنند، امّا در حقیقت نمی بینند!» (198) (به هر حال) با آن ها مدارا کن و عذرشان را بپذیر، و به نیکی ها دعوت نما، و از

ص: 429

جاهلان روی بگردان (و با آنان ستیزه مکن)! (199) و هر گاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد، به خدا پناه بر که او شنونده و داناست! (200) پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان شوند، به یاد (خدا و پاداش و کیفر او) می افتند و (در پرتو یاد او، راه حق را می بینند و) ناگهان بینا می گردند. (201) و (ناپرهیزگاران را) برادران شان (از شیاطین) پیوسته در گم راهی پیش می برند، و باز نمی ایستند! (202)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِیَسْکُنَ اِلَیْهَا… فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء…»(1)

مولّف گوید:

آیه فوق بین مفسّرین خاصّه و عامّه مورد بحث و اختلاف شدیدی واقع شده است و مفسّرین عامّه مرجع ضمیر «جعلا» را آدم و حوّا دانسته اند و در نهایت به آنان نسبت شرک داده اند و مفسّرین خاصّه بعضا فاعل «جعلا» را دو گروه مرد و زن از نسل صالح [یعنی نسل سالم از آفت] دانسته اند و گفته اند: تعبیر تثنیه به خاطر این بوده که حوّا پانصد بار زایمان کرد و در هر بار یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و آنان دو گروه پانصد نفری از مرد و زن بودند، و بر خلاف آدم و حوّا با وساوس شیطان گرفتار شرک شدند، و این معنا را حضرت رضا(علیه السلام) در مجلس مامون روشن نمود و روایات دیگر بعضا قابل قبول نیست و آیه شریفه فوق جز با این بیان قابل تفسیر نیست چرا که عصمت پیامبران را مخدوش نمی نماید.

ص: 430


1- 755.. سوره ی اعراف، آیه ی 189.

مرحوم صدوق در کتاب عیون در باب مجلس حضرت رضا(علیه السلام) که مامون صاحب

ادیان و مذاهب را جمع نمود و درباره ی عصمت پیامبران(علیهم السلام) از آن حضرت سوال نمود و گفت: ای فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! آیا شما پیامبران را معصوم نمی دانید؟ فرمود: آری. مامون گفت: پس معنای آیه «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء فِیمَا آتَاهُمَا» چیست؟ حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

حوّا برای آدم پانصد بار فرزند آورد و در هر بار یک پسر و یک دختر به دنیا آورد و آدم

و حوّا با خدای خود عهد کردند و از او خواستند و گفتند: «لَئِنْ آتَیْتَنَا صَالِحًا لَّنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ»و چون خداوند به آنان نسل صالح و سالم از معلولیّت و بیماری های زمین گیری را عطا نمود، فرزندان آدم و حوّا دو گروه بودند: گروه مردان و گروه زنان و این دو گروه [که باید مانند پدر و مادرشان شاکر خدا می بودند] به خدا شرک آوردند، همان گونه که خداوند می فرماید: «فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ».

پس مامون گفت: من گواهی می دهم که تو فرزند رسول خدا هستی.(1)

ص: 431


1- 756.. فی عیون الاخبار فی باب مجلس الرّضا(علیه السلام) عند المامون فی عصمة الانبیاء(علیهم السلام) حدثنا تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی رضی الله عنه، قال: حدثنی ابی عن حمدان بن سلیمان النیسابوری عن علی بن محمّد بن الجهم قال: حضرت مجلس المامون و عنده الرّضا(علیه السلام) فقال له المامون: یا ابن رسول الله الیس من قولک ان الانبیاء معصومون؟ قال: بلی، قال: فما معنی قول الله؟عز؟ فَلَمَّا آتاهُما صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما قال له الرّضا(علیه السلام): ان حوا ولدت لآدم خمسمائة بطن فی کل بطن ذکر و انثی، و ان آدم و حوا عاهد الله تعالی و دعواه و قالا: لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحًا لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ فلما آتیهما صالحا من النسل خلقا سویا بریئا من الزّمانة و العاهة کان ما آتیهما صنفین: صنفا ذکر ابا و صنفا اناثا، فجعل الصنفان لله تعالی ذکره «شُرَکاءَ فِیما آتاهُما» و لم یشکراه کشکر ابویهما له؟عز؟ قال الله تعالی: فَتَعالَی اللهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ فقال المامون: اشهد انک ابن رسول الله حقا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 107]

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر آیه «فَلَمَّا آتَاهُمَا صَالِحًا جَعَلاَ لَهُ شُرَکَاء فِیمَا آتَاهُمَا» فرمود:

مقصود آدم و حوّا(علیهما السلام) می باشد و شرک آنان شرک در طاعت بوده نه شرک در

عبادت از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) می فرماید: «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ… الی قوله: فَتَعَالَی اللّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» سپس فرمود: آدم و حوّا برای حارث

یعنی شیطان نصیبی در خلق خدا قرار دادند و لکن در عبادت خدا شیطان را شریک قرار ندادند [و شرک آنان شرک در طاعت بود] چنان که خداوند می فرماید: «اَ یُشْرِکُونَ مَا لَا یَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ.»(1)

مولّف گوید:

روایت فوق و امثال آن که در آن ها به حضرت آدم و حوّا(علیها السلام) نسبت شرک داده شده است را نمی توان پذیرفت، والله العالم.

«اِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ»

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در وصیّت های خود به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

این آیه و آیه «مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ» برای امّت من امان از آتش سوزی است.(2)

ص: 432


1- 757.. فی تفسیر علی بن ابراهیم اخبرنا احمد بن ادریس عن احمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن موسی بن بکر عن الفضل عن ابی جعفر(علیه السلام): فی قول الله: «فَلَمَّا آتاهُما صالِحًا جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فِیما آتاهُما» فقال: هو آدم و حوا، و انما کان شرکهما شرک طاعة و لم یکن شرک عبادة، فانزل الله علی رسول الله(صلی الله علیه و آله): هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ الی قوله: فَتَعالَی اللهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ قال: جعلا للحارث نصیبا فی خلق الله و لم یکن شرکاء ابلیس فی عبادة الله ثم قال: اَ یُشْرِکُونَ ما لایَخْلُقُ شَیْئًا وَ هُمْ یُخْلَقُونَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 108]
2- 758.. فی من لایحضره الفقیه فی وصیة النّبی(صلی الله علیه و آله) لعلی(علیه السلام): یا علی امان لامتی من الحرق «اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» و «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ» الایة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 110، ح 403]

اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

سوگند به خدایی که حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را به حق به پیامبری مبعوث نمود و اهل بیت او را گرامی داشت، هر حرزی مردم برای نجات از آتش سوزی و غرق شدن و سرقت و تصادف و گم شدن [اموال] انسان و فرار چهارپا [و امثال این ها] بخواهند در قرآن موجود است، و هر کس در این باره ی سوالی دارد بگوید؛ پس مردی برخاست و گفت: یا امیرالمؤمنین به من بگویید نجات از غرق شدن و آتش سوزی به چیست؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: آیه «اِنَّ وَلِیِّیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ» و آیه «وَ مَا قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ…» را تا «سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ» بخوان و هر کس این دو آیه را بخواند ایمن از غرق و آتش سوزی خواهد شد؛ اصبغ بن نباته گوید: مردی که خانه های اطراف خانه او آتش گرفته بود این آیات را خواند و خانه او سالم ماند و آسیبی از آتش ندید. (1)

ص: 433


1- 759.. فی اصول الکافی محمّد بن یحیی عن عبد الله بن جعفر عن السیاری عن محمّد ابن بکر عن ابی الجارود عن الاصبغ بن نباتة عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انه قال: و الذی بعث محمّدا(صلی الله علیه و آله) بالحق و اکرم اهل بیته ما من شی ء یطلبونه من حرز من حرق او غرق او سرق او افلات دابة من صاحبها او ضالة او آبق الا و هو فی القرآن، فمن اراد ذلک فلیسالنی عنه، قال: فقام الیه رجل فقال: یا امیرالمؤمنین اخبرنی عما یؤمن من الحرق و الغرق؟ فقال: اقرا هذه الآیات الله اِنَّ وَلِیِّیَ اللهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتابَ وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِینَ و «ما قَدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ» الی قوله: «سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ» فمن قراها فقد امن من الحرق و الغرق، قال: فقرا رجل و اضطرمت النار فی بیوت جیرانه و بیته وسطها فلم یصبه شی ء. و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 110، ح 402]

«وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ»(1)

جابر گوید: امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لَّا یُبْصِرُونَ»

فرمود:

یعنی حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) که از دنیا رحلت نمود، ظلمت و تاریکی [و فتنه] ایجاد شد و مردم مقام و فضیلت اهل بیت او را نادیده گرفتند، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اِن تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدَی لَا یَسْمَعُواْ وَ تَرَاهُمْ یَنظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لَا یُبْصِرُونَ….»(2)

«خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

بپرهیز از این که درباره درهمی به مسلمان و یا یهودی و یا نصرانی ظلم کنی و یا حیوانی را بفروشی و درهمی را به خریدار ظلم نمایی، چرا که ما مامور هستیم که [در قیامت] برای او جبران نماییم و رضایت او را به دست آوریم.(4)

ص: 434


1- 760.. سوره ی اعراف، آیه ی 198.
2- 761.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم (محمّد خ ل) عن علی بن العبّاس عن علی بن حماد عن عمرو بن شمر عن جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: و قوله؟عز؟:«ذَهَبَ اللهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لایُبْصِرُونَ» یعنی قبض محمّد و ظهرت الظلمة فلم یبصروا فضل اهل بیته و هو قوله؟عز؟: «وَ اِنْ تَدْعُوهُمْ اِلَی الْهُدی لایَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ اِلَیْکَ وَ هُمْ لایُبْصِرُونَ». و الحدیث طویل اخذنا منه موضع الحاجة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 110، ح 401]
3- 762.. سوره ی اعراف، آیه ی 199.
4- 763.. فی من لایحضره الفقیه و روی عن رجل من ثقیف قال: قال علی(علیه السلام) ایاک ان تضرب مسلما او یهودیا او نصرانیا فی درهم خراج او تبیع دابة علی درهم فانا امرنا ان ناخذ منه العفو. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 111، ح 405]

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

مومن، مومن نخواهد بود تا سه خصلت در او جمع شود، 1.سنّتی از خدا، 2.سنّتی از پیامبر(صلی الله علیه و آله)، 3. سنّتی از ولیّ خدا [یعنی امام(علیه السلام)] سپس فرمود: امّا سنّت خدا:کتمان سرّ اوست، چنان که می فرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ اَحَدًا *

اِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِن رَّسُولٍ» و امّا سنت از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله): مدارا و سازش با مردم است چنان که خداوند می فرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ»

و امّا سنّت از ولیّ خدا:صبر بر سختی ها و مصیبت هاست چنان که خداوند می فرماید: «وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَاْسَاء و الضَّرَّاء.»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را تربیت نمود و به او فرمود: ای محمّد! «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» یعنی به مردم سخت گیری مکن. و عفو به معنای متوسّط است.

در تفسیر مجمع البیان روایت شده:

چون این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جبرییل فرمود: مقصود از عفو و امر به عرف چیست؟ و جبرییل گفت: نمی دانم تا از عالم سوال نمایم و سپس بر آن حضرت

ص: 435


1- 764.. اَبِی رَحِمَهُ اللهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی الْعَطَّارِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ الدِّلْهَاثِ مَوْلَی الرِّضَا(علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ(علیه السلام) یَقُولُ لَا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتَّی تَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ فَالسُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ کِتْمَانُ سِرِّهِ قَالَ؟عز؟ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ اَحَدًا. اِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ وَ اَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُدَارَاةُ النَّاسِ فَاِنَّ اللهَ؟عز؟ اَمَرَ نَبِیَّهُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ فَقَالَ خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ وَ اَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَی الْبَاْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ فَاِنَّ اللهَ؟عز؟ یَقُولُ وَ الصَّابِرِینَ فِی الْبَاْساءِ وَ الضَّرَّاءِ. [صفات الشیعه صدوق، ص 37، ح 61]

نازل شد و گفت: ای محمّد خدا تو را امر می کند که از کسی که به تو ظلم کرده بگذری؛ و به کسی که تو را محروم نموده احسان کنی و کسی که از تو بریده و قطع رحم نموده با او پیوند داشته باشی، و از جاهلان اعراض نمایی [و آنان را مؤاخذه نکنی.](1)

«وَ اِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(2)

ابن زید گوید:

هنگامی که آیه «خُذِ الْعَفْوَ وَ اْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ» نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خدای خود گفت: «کیف یا ربّ الغضب؟» پس این آیه نازل شد «وَ اِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ.»(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که شیطان یکی از شما را وسوسه می کند باید بگوید:«آمَنْتُ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ.»(4)

ص: 436


1- 765.. فی مجمع البیان و روی انه لما نزلت هذه الایة سئل رسول الله(صلی الله علیه و آله) جبرییل(علیه السلام) عن ذلک؟ فقال: لاادری حتّی اسئل العالم ثم اتاه فقال یا محمّد ان الله یامرک ان تعفو عمن ظلمک، و تعطی من حرمک، و تصل من قطعک، وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 111، ح 408]
2- 766.. سوره ی اعراف، آیه ی 200.
3- 767.. قال ابن زید: لما نزلت هذه الایة قال النّبی(صلی الله علیه و آله): کیف یا رب الغضب؟ فنزل قوله: وَ اِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ.[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 111، ح 409]
4- 768.. فی کتاب الخصال قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): اذا وسوس الشیطان الی احدکم فلیستعذ بالله و لیقل آمنت بالله و برسوله مخلصا له الدین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 111، ح 410]

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از آیه فوق این است که اگر در قلب تو از شیطان وسوسه ای آمد به خدا پناه ببر همانا او شنوا و داناست. سپس گوید: مقصود از آیه «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ» این است که چون شیطان مردم را به یاد گناه می اندازد و ترغیب به انجام آن می کند باید خدا را به یاد بیاورند و اگر چنین کنند بینشی پیدا می نمایند و از گناه دوری می کنند.(1)

«اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ»(2)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

مقصود این است که بنده ای تصمیم گناه پیدا می کند وسپس خدا را به یاد می آورد و خودداری می کند و این است معنای «تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ.»(3)

ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

سخت ترین عمل بندگان خدا چند عمل است؛1. انصاف مومن با برادر دینی خود، 2. مواسات و کمک مومن به برادر دینی خود، 3. یاد خدا در تمام حالات.

ص: 437


1- 769.. فی تفسیر علی بن ابراهیم «وَ اِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ» قال: ان عرض فی قلبک منه شی ء وسوسة فَاسْتَعِذْ بِاللهِ اِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ثم قال: «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ» قال: اذا ذکرهم الشیطان المعاصی و حملهم علیها یذکرون الله فاذا هم مبصرون.[تفسیر نورالثّقلین،ج 2، ص 111، ح 411]
2- 770.. سوره ی اعراف، آیه ی 201.
3- 771..محمّد بن یعقوب: عن ابی علی الاشعری، عن محمّد بن عبد الجبار، عن ابن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سالته عن قول الله؟عز؟: اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ، قال: «هو العبد یهم بالذنب ثم یتذکّر فیمسک، فذلک قوله: تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، 626]

ابوبصیر گوید: گفتم: [معنای] یاد خدا در همه حالات چیست؟ فرمود:

هنگام معصیت یاد خدا می کند؛ و یاد خدا مانع از معصیت و گناه او می شود و این است معنای آیه «اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَواْ اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَاِذَا هُم مُّبْصِرُونَ.»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «وَ اِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لَا یُقْصِرُونَ»گوید:

مقصود این است که برادران جنّی آنان یعنی شیاطین [و یا برادران انسی بی تقوا] آنان را به گناه و گم راهی دعوت می کنند و اصرار می ورزند.(2)

سوره ی اعراف [7]، آیات 203 تا 206

متن:

وَ اِذا لَمْ تَاْتِهِمْ بِآیَةٍ قالُوا لَوْ لااجْتَبَیْتَها قُلْ اِنَّما اَتَّبِعُ ما یُوحی اِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ وَ اِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ

ص: 438


1- 772.. ابن بابویه: عن ابیه، قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن احمد بن محمّد، عن ابیه، عن ابن المغیرة، عن ابی الصباح الکنانی، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «من اشد ما عمل العباد انصاف المرء من نفسه، و مواساته اخاه، و ذکر الله علی کل حال».قال: قلت: اصلحک الله، و ما وجه ذکر الله علی کل حال؟ قال: «یذکر الله عند المعصیة یهم بها، فیحول ذکر الله بینه و بین تلک المعصیة، و هو قول الله؟عز؟: اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 626]
2- 773.. علی بن ابراهیم: قوله تعالی: اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا قال: اذا ذکرهم الشیطان المعاصی و حملهم علیها یذکرون الله فَاِذا هُمْ مُبْصِرُونَ وَ اِخْوانُهُمْ من الجن یَمُدُّونَهُمْ فِی الغَیِّ ثُمَّ لایُقْصِرُونَ ای لایقصرون عن تضلیلهم. [تفسیر برهان، ج 2، ص 627]

تُرْحَمُونَ وَ اذْكُرْ رَبَّكَ فی نَفْسِكَ تَضَرُّعًا وَ خیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ

وَ لاتَكُنْ مِنَ الْغافِلینَ اِنَّ الَّذینَ عِنْدَ رَبِّكَ لایَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ

لغات:

«انصات» سکوت و استماع است، و آصال و اصل جمع اصیل است، و آصال جمع الجمیع است.و ظاهر آیه این است که انصات به معنای سکوت باشد چرا که قبل از آن امر به استماع شده است، و «خیفة» یعنی خائفا و «الغدوّ و الاصال» یعنی الغداة و العشیات لفضل هذین الوقتین.

ترجمه:

هنگامی که (در نزول وحی تاخیر افتد، و) آیه ای برای آنان نیاوری،می گویند: «چرا خودت (از پیش خود) آن را برنگزیدی؟!» بگو: «من تنها از چیزی پیروی می کنم که بر من وحی می شود این وسیله بینایی از طرف پروردگارتان، و مایه هدایت و رحمت است برای جمعیّتی که ایمان می آورند. (203) هنگامی که قرآن خوانده شود، گوش فرا دهید و خاموش باشید شاید مشمول رحمت خدا شوید!(204)پروردگارت را در دل خود،از روی تضرع و خوف، آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان، یاد کن و از غافلان مباش! (205) آن ها که (در مقام قرب) نزد پروردگار تو هستند، (هیچ گاه) از عبادتش تکبر نمی ورزند، و او را تسبیح می گویند، و برایش سجده می کنند. (206)

ص: 439

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِذَا قُرِیءَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُواْ لَهُ وَ اَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که به امامی اقتدا کرده ای که مورد قبول و اطمینان تو است، قرائت او تو را کفایت می کند، و اگر دوست می داری قرائت کنی هر گاه قرائت او را نمی شنوی قرائت کن و هر گاه قرائت او را می شنوی، خاموش باش، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اَنصِتُواْ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ.»(2)

امام صادق یا امام باقر(علیهما السلام) می فرماید:

هنگامی که به امامی اقتدا کرده ای سکوت کن و در باطن خود تسبیح بگو.(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

گوش دادن و سکوت، هنگام قرائت قرآن، در نماز و غیر نماز واجب است.(4)

از امام صادق(علیه السلام) سوال شد آیا اگر امام جماعتی مورد رضایت نباشد، در نماز جهریّه ماموم می تواند قرائت خود را بخواند؟ امام(علیه السلام) فرمود:

هر گاه آیات قرآن را شنیدی باید سکوت کنی.

ص: 440


1- 774.. سوره ی اعراف، آیه ی 204.
2- 775.. و فی التهذیب عن الصّادق(علیه السلام) اذا کنت خلف امام تولّاه و تثق به فانّه یجزیک قراءته و ان احببت ان تقرا فاقرا فیما یخافت به فاذا جهر فانصت قال اللَّه تعالی وَ اَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ. [تفسیر صافی، ج 1، ص 263]
3- 776.. و العیّاشی عن احدهما(علیهما السلام) قال اذا کنت خلف امام تاتمّ به فانصت و سبّح فی نفسک. [تفسیر صافی، ج 1، ص 263]
4- 777.. و عن الصّادق(علیه السلام) یجب الاِنصات للقرآن فی الصلاة و فی غیرها و اذا قرء عندک القرآن وجب علیک الاِنصات و الاستماع. [تفسیر صافی، ج 1، ص 263]

گفته شد: آن امام جماعت اهل شرک است؛ فرمود:

او گناه می کند، تو خدا را اطاعت کن.

راوی گوید: من باز سوال خود را تکرار کردم و امام(علیه السلام) اجازه قرائت نداد. پس دیگری گفت: آیا می توانم نماز خود را در خانه بخوانم و سپس به جماعت او حاضر شوم؟ امام(علیه السلام) فرمود: «مانعی نیست». سپس فرمود:

علی(علیه السلام) مشغول نماز صبح بود و ابن کوّای منافق پشت سر او این آیه را خواند «وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ». و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به احترام قرآن سکوت نمود تا او از قرائت خود فارغ شد و باز آن حضرت مشغول قرائت شد و ابن کوّا نیز آن آیه را تکرار نمود و علی(علیه السلام) باز سکوت کرد و باز ابن کوّا آن آیه را تکرار کرد و علی(علیه السلام) سکوت نمود و سپس در پاسخ او این آیه را تلاوت کرد «فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» و سپس سوره ی خود را به اتمام رساند و به رکوع رفت.(1)

ص: 441


1- 778.. و فی التهذیب عنه(علیه السلام) انه سئل عن الرجل یؤمّ القوم و انت لاترضی به فی صلاة یجهر فیها بالقراءة فقال اذا سمعت کتاب اللَّه یتلی فانصت له قیل فانّه یشهد علی بالشرک قال ان عصی اللَّه فاطع اللَّه فرددت علیه فابی ان یرخّص لی قیل اصلّی اذن فی بیتی ثم اخرج الیه فقال انت و ذاک و قال انّ علیًا(علیه السلام) کان فی صلاة الصبح فقرا ابن الکوّا و هو خلفه وَ لَقَدْ اُوحِیَ اِلَیْکَ وَ اِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ فانصت علی تعظیمًا للقرآن حتّی فرغ من الآیة ثم عاد فی قراءته ثم اعاد ابن الکوّا الآیة فانصت علی ایضًا ثم قرء فاعاد ابن الکوّاء فانصت علی(علیه السلام) ثم قال فَاصْبِرْ اِنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ وَ لایَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لایُوقِنُونَ ثم اتمّ السورة ثم رکع. [تفسیر صافی، ج 1، ص 263]

مولّف گوید:

ظاهر آیه و روایات وجوب سکوت و استماع است و لکن فقهای خاصّه و عامّه حمل بر استحباب مؤکّد کرده اند و در برخی از روایات امر به قرائت خلف مخالف شده گرچه قرائت او شنیده شود، مشروط به آن که تقیّه ای نباشد.«وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ…»(1)

علی بن ابراهیم گوید:

مقصود نماز ظهر و عصر است.(2)

زراره از امام صادق یا امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که در تفسیر این آیه فرمود:

ثواب ذکر باطنی مومن را از جهت عظمت و اهمیّت جز خدا کسی نمی داند.(3)

زراره نیز از آن حضرت نقل نموده که فرمود:

ملائکه جز آن چه می شنوند را نمی نویسند،چرا که خداوند می فرماید:«وَ اذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا…» سپس فرمود: پاداش این ذکر باطنی را از جهت عظمت جز خدا نمی داند؛ و فرمود: هنگامی که در جماعت به امامی اقتدا کرده ای، سکوت کن و در باطن خود خدا را تسبیح کن.(4)

ص: 442


1- 779.. سوره ی اعراف، آیه ی 205.
2- 780.. وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً قال فی الظهر و العصر. [تفسیر قمی، ج 1، ص 254]
3- 781.. محمّد بن یعقوب، عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد، عن حریز، عن زرارة، عن احدهما(علیهما السلام)، قال: «لا یکتب الملک الا ما سمع، و قال الله؟عز؟: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً و لایعلم ثواب ذلک الذکر فی نفس الرجل غیر الله؟عز؟ لعظمته». [تفسیر برهان، ج 2، ص 629]
4- 782.. العیّاشی: عن زرارة، عن احدهما(علیهما السلام)، قال: «لا یکتب الملک الا ما اسمع نفسه، و قال الله: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً قال: لایعلم ثواب ذلک الذکر فی نفس العبد لعظمته الا الله و قال: اذا کنت خلف امام تاتم به فانصت و سبح فی نفسک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 629]

روایت شده که خداوند به عیسی(علیه السلام) فرمود:

تو در باطن خود مرا یاد کن تا من نیز تو را یاد کنم؛ و مرا بین مردم یاد کن، تا من تو را در بین جمعیّتی بهتر از جمعیّت انسان ها یاد کنم و مرا از قلب خود دور مکن و در خلوت ها بسیار مرا یاد کن و بدان که خشنودی من به این است که تو مانند حیوانات [برای طعمه] مقابل من خضوع کنی و هنگام خضوع قلب تو زنده و بیدار باشد و غافل نباشی.(1)

از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

هر کس خدا را در پنهانی یاد کند، خدا را فراوان یاد کرده است، همانا منافقین خدا را در بین مردم یاد می کردند و در پنهانی او را یاد نمی کردند، از این رو خداوند درباره ی آنان می فرماید: «یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لا یَذْکُرُونَ اللهَ اِلَّا قَلِیلًا.»(2)

مرحوم عیّاشی در تفسیر خود از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که فرمود:

خدا را در باطن خود یاد کن؛ یعنی با ذلّت و مسکنت و ترس از عذاب او،«دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» یعنی بدون بلند کردن صدا؛ «بِالْغُدُوِّ وَ الآصَالِ» یعنی در صبح و شب.(3)

ص: 443


1- 783.. و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن ابن فضال، رفعه، قال: «قال الله؟عز؟ لعیسی(علیه السلام): یا عیسی، اذکرنی فی نفسک، و اذکرک فی نفسی، و اذکرنی فی ملئک اذکرک فی ملا خیر من ملا الآدمیین. یا عیسی، الن لی قلبک و اکثر ذکری فی الخلوات، و اعلم ان سروری ان تبصبص الی، و کن فی ذلک حیا و لاتکن میتا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 629، ح 3]
2- 784.. و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) قال اللَّه من ذکرنی سرًّا ذکرته علانیةً و عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) من ذکر اللَّه فی السرّ فقد ذکر اللَّه کثیرًا انّ المنافقین کانوا یذکرون اللَّه علانیة و لایذکرونه فی السرّ فقال اللَّه تعالی یُراؤُنَ النَّاسَ وَ لایَذْکُرُونَ اللهَ اِلَّا قَلِیلًا. [تفسیر صافی، ج 1، ص 264)
3- 785.. و العیّاشی مرفوعًا عن النّبی(صلی الله علیه و آله) وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ یعنی مستکینًا وَ خِیفَةً یعنی خوفًا من عذابه وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ یعنی دون الجهر من القراءة بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ یعنی بالغدوة و العشی. [تفسیر صافی، ج 1، ص 264]B

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

[برای عمل به این آیه] باید ده مرتبه هر صبح و شام بگویی: «لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ یُمِیتُ یُحْیِی وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ»، پس مردی گفت: آیا چنین چیزی واجب است؟ فرمود: آری واجب است این اذکار را قبل از طلوع خورشید و قبل از غروب آن ده مرتبه بخوانی و اگر از تو فوت شد باید در شب و روز آن ها را قضا نمایی.(1)

ص: 444


1- 786.. عن الحسین بن المختار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله: وَ اذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَ خِیفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ، قال: «تقول عند المساء: لااله الا الله، وحده لاشریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت، و یمیت و یحیی، و هو علی کل شی ء قدیر». قلت: بیده الخیر؟ قال: «بیده الخیر، و لکن قل کما اقول لک عشر مرات، و اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین، و اعوذ بک رب ان یحضرون، ان الله هو السمیع العلیم. عشر مرات حین تطلع الشمس، و عشر مرات حین تغرب». محمّد بن مروان، عن بعض اصحابه، قال: قال جعفر بن محمّد(علیهما السلام): «استعیذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم، و اعوذ بالله ان یحضرون، ان الله هو السمیع العلیم. و قل: لااله الا الله، وحده لاشریک له، له الملک و له الحمد، یحیی و یمیت، و یمیت و یحیی، و هو علی کل شی ء قدیر». فقال له رجل: مفروض هو؟ قال: قال: «نعم، مفروض هو محدود، تقوله قبل طلوع الشمس و قبل الغروب عشر مرات، فان فاتک شی ء منها فاقضه من اللیل و النهار». [تفسیر برهان، ج 2، ص 630، ح 8و9]

«اِنَّ الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ یُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ یَسْجُدُونَ»(1)

مولّف گوید:

این نخستین آیه ای است در قرآن که سجده برای آن مستحبّ شمرده شده است.و در حدیثی نقل شده:

چون فرزند آدم در پیشگاه خداوند سجده می کند، شیطان کنار می رود و گریه می کند و می گوید: وای بر من آدم مامور به سجده شد و سجده نمود و اهل بهشت شد و من مامور به سجده شدم و سجده نکردم و اهل آتش شدم!(2)

ص: 445


1- 787.. سوره ی اعراف، آیه ی 206.
2- 788.. و فی الحدیث اذا قرء ابن آدم السجدة فسجد اعتزل الشیطان یبکی فیقول یا ویله امر هذا بالسجود فسجد له فله الجنّة و امرت بالسجود فَعَصیت فعلیّ النّار. [تفسیر صافی، ج 2، ص 264]

ص: 446

سوره ی انفال

اشاره

محل نزول: مدینه ی منوّره -- عدد آیات: 75 [و یا 76] آیه

مگر آیه 30 تا انتهای آیه 36، از ابن عبّاس.

ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره بقره نازل شده است.(1)

برخی گفته اند: کلّ این سوره در مدینه و در جنگ بدر نازل شده است و آیات آن 76 آیه است.(2)

ثواب قرائت سوره ی انفال

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

کسی که در هر ماهی سوره ی انفال و سوره ی برائت را قرائت کند هرگز نفاق پیدا نمی کند و از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد بود.(3)

ص: 447


1- 789.. تفسیر برهان.
2- 790.. تفسیر صافی.
3- 791.. ابن بابویه: باسناده عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «من قرا سورة الانفال و سورة براءة فی کل شهر لم یدخله نفاق ابدا، و کان من شیعة امیرالمؤمنین(علیه السلام)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 639، ح 1]

و نیز فرمود:

«سُورَةِ الْاَنْفَالِ جَدْعُ الْاَنْفِ» یعنی سوره ی انفال بینی [دشمنان]را به خاک می مالد.(1)

و نیز فرمود:

کسی که سوره ی انفال را قرائت کند… حقّا از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و روز قیامت از موائد بهشتی می خورد تا مردم از حساب قیامت فارغ شوند.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کس این سوره را بخواند من در قیامت شفیع او هستم،و شهادت می دهم که او دور از نفاق است و به عدد هر منافقی برای او حسنات می نویسند و کسی که آن را بنویسد و به خود بیاویزد مقابل هر حاکمی قرار بگیرد حق خود را می گیرد و حاجت او برآورده می شود و هر کس با او نزاع کند به او پیروز می شود و از آن مجلس مسرور و خشنود خارج خواهد شد و این سوره سبب حفظ او می شود.(3)

ص: 448


1- 792.. الشیخ: باسناده عن علی بن الحسن بن فضال، عن محمّد بن علی، عن ابی جمیلة. قال:و حدثنی محمّد بن الحسن، عن ابیه، عن ابی جمیلة، عن محمّد بن علی الحلبی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «سورة الانفال فیها جدع الانف». [تفسیر برهان، ج 2، ص 639، ح 2]
2- 793.. العیّاشی: عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله، قال: سمعته یقول: «من قرا سورة براءة و الانفال فی کل شهر لم یدخله نفاق ابدا، و کان من شیعة امیرالمؤمنین(علیه السلام) حقا، و اکل یوم القیامة من موائد الجنة مع شیعته حتّی یفرغ الناس من الحساب». [تفسیر برهان، ج 2، ص 639، ح 3]
3- 794.. و من کتاب (خواص القرآن): و روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله)، انه قال: «من قرا هذه السورة فانا شفیع له یوم القیامة، و شاهد انه بری ء، من النفاق، و کتبت له الحسنات بعدد کل منافق، و من کتبها و علقها علیه لم یقف بین یدی حاکم الا و اخذ حقه و قضی حاجته، و لم یتعد علیه احد و لاینازعه احد الا و ظفر به، و خرج عنه مسرورا، و کان له حصنا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 639، ح 5]

سوره ی انفال [8]، آیات 1 تا 14

متن:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

یَسْئَلُونَكَ عَنِ الْاَنْفالِ قُلِ الْاَنْفالُ لِلهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِكُمْ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ ایمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ كَما اَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَیْتِكَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَریقًا مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَكارِهُونَ یُجادِلُونَكَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ كَاَنَّما یُساقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ وَ اِذْ یَعِدُكُمُ اللهُ اِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ اَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ اَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ یُریدُ اللهُ اَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرینَ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجابَ لَكُمْ اَنِّی مُمِدُّكُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفینَ وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلَّا بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلَّا مِنْ

ص: 449

عِنْدِ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ اِذْ یُغَشِّیكُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِكُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدامَ اِذْ یُوحی رَبُّكَ اِلَی الْمَلائِكَةِ اَنِّی مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَاُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ شَاقُّوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاِنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ ذلِكُمْ فَذُوقُوهُ وَ اَنَّ لِلْكافِرینَ عَذابَ النَّارِ

لغات:

«الانفال»جمع نفل به معنای زیاده است، و نفلتک کذا اذا زدته، و نفل به معنای عطیه نیز می باشد، و النافلة عطیة التطوع و منه نوافل الصلاة، و نوفل الرجل الکثیر العطیة

ترجمه:

از تو درباره انفال [غنایم، و هر گونه مال بدون مالک مشخص] سوال می کنند بگو: «انفال مخصوص خدا و پیامبر است پس، از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و خصومت هایی را که در میان شماست، آشتی دهید! و خدا و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید! (1) مومنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان می گردد و هنگامی که آیات او بر آن ها خوانده می شود، ایمان شان فزونتر می گردد و تنها بر پرورد گارشان توکّل دارند.(2) آن ها که نماز را برپا می دارند و از آن چه به آن ها روزی داده ایم، انفاق می کنند. (3) (آری،) مومنان حقیقی آن ها هستند برای آنان درجاتی (مهم) نزد پروردگارشان است و برای آن ها، آمرزش و روزی بی نقص و عیب است. (4) همان گونه که خدا تو را بحق از خانه (به سوی میدان بدر،) بیرون فرستاد، در حالی که گروهی از مومنان ناخشنود بودند (ولی سرانجامش پیروزی بود! ناخشنودی عدّه ای از چگونگی تقسیم غنایم بدر نیز چنین است)! (5) آن ها پس از روشن شدن

ص: 450

حق،باز با تو مجادله می کردند (و چنان ترس و وحشت آن ها را فراگرفته بود، که) گویی

به سوی مرگ رانده می شوند، و آن را با چشم خود می نگرند! (6) و (به یاد آرید) هنگامی

را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه [کاروان تجاری قریش، یا لشکر مسلح

آن ها] نصیب شما خواهد بود و شما دوست می داشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید) ولی خداوند می خواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه کافران را قطع کند (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت،و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.) (7) تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند. (8) (به خاطر بیاورید) زمانی را (که از شدت ناراحتی در میدان بدر،) از پروردگارتان کمک می خواستید و او خواسته شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یکهزار از فرشتگان، که پشت سر هم فرود می آیند، یاری می کنم.(9) ولی خداوند، این را تنها برای شادی و اطمینان قلب شما قرار داد و گر نه، پیروزی جز از طرف خدا نیست خداوند توانا و حکیم است! (10) و (یاد آورید) هنگامی را که خواب سبکی که مایه آرامش از سوی خدا بود، شما را فراگرفت و آبی از آسمان برای شان فرستاد، تا شما را با آن پاک کند و پلیدی شیطان را از شما دور سازد و دل های تان را محکم،و گامها را با آن استوار دارد! (11) و (به یاد آر) موقعی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد: «من با شما هستم کسانی را که ایمان آورده اند، ثابت قدم دارید! به زودی در دل های کافران

ترس و وحشت می افکنم ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهای دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتان شان را قطع کنید! (12) این به خاطر آن است که آن ها با خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و آله) دشمنی ورزیدند و هر کس با خدا و پیامبرش دشمنی کند، (کیفر شدیدی می بیند) و خداوند شدید العقاب است! (13) این (مجازات دنیا) را بچشید! و برای کافران،

مجازات آتش (در جهان دیگر) خواهد بود! (14)

ص: 451

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«یَسْاَلُونَکَ عَنِ الاَنفَالِ قُلِ الاَنفَالُ لِلهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَ اَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ…» (1)

مولّف گوید:

انفال اموالی است که اختصاص به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) و وصیّ و جانشین آن حضرت دارد و مصادیق فراوانی در روایات برای آن بیان شده است:

1.امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

کسی که بمیرد و وارثی نداشته باشد، مال او از انفال محسوب می شود [واختصاص به پیامبر و اوصیای او(علیهم السلام) دارد.(2)

2. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

انفال غنائمی است که مجاهدین برای آن ها جنگی نکرده و خیل و رکابی نزده اند

بلکه اهل آن با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده اند و یا با دست خود تحویل

ص: 452


1- 795.. سوره ی انفال، آیه ی 1.
2- 796.. محمّد بن یعقوب: عن ابی علی الاشعری، عن محمّد بن عبد الجبار و محمّد بن اسماعیل، عن الفضل بن شاذان، جمیعا، عن صفوان بن یحیی، عن ابن مسکان، عن محمّد الحلبی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله تبارک و تعالی: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْاَنْفالِ، قال: «من مات و لیس له مولی فماله من الانفال». و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید، عن القاسم بن محمّد، عن رفاعة، عن ابان بن تغلب، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی الرجل یموت لاوارث له و لامولی، قال: «هو من اهل هذه الآیة: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْاَنْفالِ». و عنه: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد و محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، جمیعا، عن ابن محبوب، عن العلاء، عن محمّد بن مسلم، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: «من مات و لیس له وارث من قرابته و لامولی عتاقة قد ضمن جریرته، فماله من الانفال». [تفسیر برهان، ج 2، ص 640، ح 2 و 3 و 4]

مسلمانان داده اند و 3 از انفال محسوب می شود هر زمین خرابه و درّه های بین کوه ها و این گونه اموال مخصوص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و بعد از او مخصوص به امام و جانشین او می باشد و او به هر مصرفی می خواهد صرف می کند.(1)

3. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هر کدام از مسلمانان که بمیرد و دینی داشته باشد دین او به عهده ما می باشد و مخارج عیال او نیز بر ما می باشد، و کسی که بمیرد و مالی را از خود به جای گذارده باشد، آن مال مربوط به وارث او خواهد بود، و کسی که بمیرد و خویشی نداشته باشد، مال او از انفال محسوب می شود.(2)

4. امام کاظم(علیه السلام) فرمود:

انفال هر زمین خرابه ای است که اهل آن، آن را رها کرده باشند [و یا هلاک شده باشند] و هر زمینی که جنگ و خیل و رکابی بر آن انجام نگرفته باشد و اهل آن با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده باشند و بدون جنگ با دست خود تحویل مسلمانان داده باشند این گونه اموال از انفال محسوب می شود چنان که بالای کوه ها و پایین درّه ها و نیزارها و زمین های مرده و بیابانی که مالکی ندارد، و اموال مخصوص به پادشاهان که غصبی نباشد، انفال محسوب می شود؛ و نیز اموال

ص: 453


1- 797.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن حفص بن البختری، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «الانفال: ما لم یوجف علیه بخیل و لارکاب، او قوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم، و کل ارض خربة و بطون الاودیة فهو لرسول الله(صلی الله علیه و آله)، و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء». [تفسیر برهان، ج 2، ص 640، ح 5]
2- 798.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن حماد بن عثمان، عن الحلبی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «من مات و ترک دینا فعلینا دینه و الینا عیاله، و من مات و ترک مالا فلورثته، و من مات و لیس له موال فماله من الانفال». [تفسیر برهان، ج 2، ص 641]

کسی که بمیرد و وارثی نداشته باشد مخصوص پیامبر و ائمّه(علیهم السلام) است، چنان

که اگر کسی راهی برای تامین معاش خود ندارد، معاش او به عهده پیامبر و یا امام(علیه السلام) می باشد.(1)

مولّف گوید:

روایات فراوان دیگری نیز در کتب معتبره در این معنا آمده که به خاطر اختصار از نقل آن ها خودداری شد، و جامع ترین آن ها روایت محمّد بن مسلم است که در تفسیر عیّاشی آمده.

محمّد بن مسلم گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

فیئ و انفال مربوط به زمینی است که برای به دست آمدن آن جنگ و خونریزی نشده باشد و یا صاحبان آن با پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) مصالحه کرده باشند و یا با دست خود به

مسلمانان واگذار کرده باشند و یا سرزمین خرابی باشد که اهل آن هلاک شده و یا به مکان دیگری کوچ کرده باشند و نیز [بالای کوه ها و] پایین درّه ها انفال محسوب می شود و کلیّه ی موارد فوق را فیئ می گویند و اختصاص به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله)

دارد و آن چه مخصوص به خدا باشد در اختیار رسول اوست و او هر گونه بخواهد در آن ها تصرّف می کند و بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اختصاص به امام(علیه السلام) دارد.(2)

ص: 454


1- 799.. و عنه: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسی، عن بعض اصحابنا، عن العبد الصالح(علیه السلام)، قال: «الانفال: کل ارض خربة قد باد اهلها، و کل ارض لم یوجف علیها بخیل و لارکاب، و لکن صالحوا صلحا و اعطوا بایدیهم علی غیر قتال». قال: «و له یعنی الوالی رؤوس الجبال و بطون الاودیة و الآجام و کل ارض میتة لارب لها، و له صوافی الملوک ما کان فی ایدیهم من غیر وجه الغصب، لان الغصب کله مردود، و هو وارث من لاوارث له، و یعول من لاحیلة له». [تفسیر برهان، ج 2، ص 641، ح 7]
2- 800.. و عنه: باسناده عن علی بن الحسن، عن سندی بن محمّد، عن علاء، عن محمّد بن مسلم، عن ابی جعفر(علیه السلام)، قال: سمعته یقول: «الفی ء و الانفال: ما کان من ارض لم یکن فیها هراقة الدماء، و قوم صولحوا و اعطوا بایدیهم، و ما کان من ارض خربة او بطون اودیة فهو کله من الفی ء، فهذا لله و لرسوله(صلی الله علیه و آله)، فما کان لله فهو لرسوله یضعه حیث یشاء، و هو للامام بعد الرسول(صلی الله علیه و آله)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 643، ح 20]B

ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:

«انفال مخصوص به ما می باشد و از انفال است معادن و….»(1)

«فَاتَّقُواْ اللّهَ وَ اَصْلِحُواْ ذَاتَ بِیْنِکُمْ وَ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ رَسُولَهُ اِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»(2)

مرحوم کلینی با سند خود از حبیب احول نقل نموده که گوید: از امام صادق(علیه السلام)

شنیدم که فرمود:

صدقه ای که خدا دوست می دارد: اصلاح بین مردم است هنگامی که فسادی بین آنان رخداده باشد، و نزدیک کردن آنان به هم دیگر و اصلاح بین آنان است هنگامی که از هم دیگر فاصله گرفته باشند.(3)

یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) گوید:

مفضّل[صحابی خاصّ آن حضرت] به من و ختن من که در میراثی نزاع داشتیم برخورد نمود و ساعتی سخنان ما را گوش کرد و سپس گفت: به منزل من بیایید. پس ما به منزل او رفتیم و او بین ما را با چهارصد درهم اصلاح نمود و آن چهارصد

ص: 455


1- 801.. عن ابی بصیر قال: سمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول لنا الانفال، قلت: و ما الانفال قال: منها المعادن و الآجام و کل ارض لارب لها، و کل ارض باد اهلها فهو لنا. [تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 48، ح 11]
2- 802.. سوره ی انفال، آیه ی 1.
3- 803.. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، عن محمّد بن سنان، عن حماد ابن ابی طلحة، عن حبیب الاحوال، قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: «صدقة یحبها الله اصلاح بین الناس اذا تفاسدوا، و تقارب بینهم اذا تباعدوا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 647]

درهم را از خود به ما داد و چون ما از هم دیگر مطمئن شدیم [و نزاع ما برطرف گردید]

گفت: آگاه باشید که این چهارصد درهم از مال من نبود بلکه امام صادق(علیه السلام) مرا امر نموده که هر گاه دیدی دو نفر از اصحاب ما در چیزی نزاع دارند با مال من نزاع آنان را اصلاح کن و این از مال امام صادق(علیه السلام) بود.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در وصیّت نامه خود به فرزندانش امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) می فرماید: بین خود را اصلاح کنید، چرا که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:

«اِصْلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ اَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ» یعنی اصلاح بین مردم از همه نمازها و روزه ها بهتر است. [و یا از یک سال نماز و روزه بهتر است.](2)

«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ اِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ… لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ»(3)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیات درباره ی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ابوذر و سلمان و مقداد نازل شده است. (4)

ص: 456


1- 804.. و عنه: باسناده عن ابن سنان، عن ابی حنیفة سائق الحاج، قال: مر بنا المفضّل و انا و ختنی نتشاجر فی میراث فوقف علینا ساعة، ثم قال لنا: تعالوا الی المنزل، فاتیناه، فاصلح بیننا باربع مائة درهم، فدفعها الینا من عنده حتّی اذا استوثق کل واحد منا من صاحبه، قال: اما انها لیست من مالی، و لکن ابو عبد الله(علیه السلام) امرنی اذا تنازع رجلان من اصحابنا فی شی ء ان اصلح بینهما، و افتدیهما من ماله، فهذا من مال ابی عبد الله(علیه السلام). [تفسیر برهان، ج 2، ص 647]
2- 805.. ثُمَّ اِنِّی اُوصِیکَ یَا حَسَنُ وَ جَمِیعَ وُلْدِی وَ اَهْلَ بَیْتِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ بِتَقْوَی اللهِ رَبِّکُمْ وَ لاتَمُوتُنَّ اِلَّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعًا وَ لاتَفَرَّقُوا وَ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ اَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ اِنَّ الْبِغْضَةَ حَالِقَةُ الدِّینِ وَ فَسَادُ ذَاتِ الْبَیْنِ… [من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 190]
3- 806.. سوره ی انفال، آیه ی 2و 4.
4- 807.. القمّی نزلت فی امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ابی ذر و سلمان و مقداد. [تفسیر صافی، ج 2، ص 268]

در کافی و تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

مومنان با کمال ایمان داخل بهشت می شوند و با زیادی ایمان در بهشت نزد خداوند به درجات بهشتی می رسند و به خاطر نقصان ایمان گناه کاران داخل آتش می شوند….(1)

عمّار بن مروان گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه «اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللهِ کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللهِ وَ مَاْوَاهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2)، سوال نمودم فرمود:

به خدا سوگند ای عمّار «اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ…» مربوط به درجات مومنین نزد خداوند است و خداوند آنان را به سبب ولایت و معرفت شان نسبت به ما درجاتی می دهد، و درجات و حسنات آنان را دو چندان می نماید. سپس فرمود: ای عمّار به خدا سوگند مقصود از «کَمَن بَاء بِسَخْطٍ مِّنَ اللّهِ…» کسانی می باشند که حقّ علی بن ابی طالب و حق ما ائمّه ی اهل البیت را انکار کردند و به سبب آن گرفتار سخط و خشم خداوند شدند.(3)

ص: 457


1- 808.. فی الکافی و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) بتمام الایمان دخل المؤمنون الجنّة و بالزیادة فی الاِیمان تفاضل المؤمنون بالدّرجات عند اللَّه و بالنقصان دخل المفرّطون النار و یاتی صدر الحدیث فی اواخر سورة التّوبة ان شاء اللَّه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 268]
2- 809.. سوره ی آل عمران، آیه ی 162.
3- 810.. عن عمار بن مروان قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله: اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ فقال: هم و الله یا عمار درجات المؤمنین عند الله، و بموالاتهم و بمعرفتهم ایانا یضاعف الله للمؤمنین حسناتهم: و یرفع لهم الدرجات العلی و امّا قوله یا عمار: «کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ» الی قوله: «المصیر» فهم و الله الذین جحدوا حق علی بن ابی طالب، و حق الائمة من اهل البیت فباؤا بذلک بسخط من الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 406، ح 420]

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

فاصله بین درجات در آیه فوق به اندازه ی فاصله بین زمین و آسمان است.(1)

عمّار ساباطی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللّهِ» ائمّه(علیهم السلام) هستند و به خدا سوگند ای عمّار آنان درجات مومنین اند و خداوند درجات مومنین را به سبب ولایت و معرفت شان نسبت به ما بالا می برد و پاداش اعمال شان را دو چندان می نماید.(2)

و در تفسیر آیه «یَرْفَعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ»(3)، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

خداوند به خاطر این قرآن، و علم به تاویل آن، و موالات ما اهل البیت، و تبرّی از دشمنان ما، مردمی را بالا می برد و آنان را ائمّه و رهبران خیر قرار می دهد، تا آثارشان بماند و اعمال شان شایسته و مقبول باشد، و دیگران به آنان اقتدا کنند، و ملائکه دوستان شان باشند، و با بال های شان آنان را مسح کنند، و هر چیزی برای آنان استغفار نماید….(4)

ص: 458


1- 811.. عن ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) انه ذکر قول الله: هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللهِ قال: الدرجة ما بین السماء و الارض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 406، ح 421]
2- 812.. فی اصول الکافی علی بن محمّد عن سهل بن زیاد عن ابن محبوب عن هشام ابن سالم عن عمار الساباطی قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟ «اَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ، هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّهِ» فقال: الذین اتبعوا رضوان الله هم الائمة(علیهم السلام)، و هم و الله یا عمار درجات للمؤمنین، و بولایتهم و معرفتهم ایانا یضاعف الله لهم اعمالهم، و یرفع الله لهم الدرجات العلی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 406، ح 422]
3- 813.. سوره ی مجادله، آیه ی 11.
4- 814.. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فَضْلُ اللَّهِ؟عز؟ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ بِتَاْوِیلِهِ وَ رَحْمَتُهُ وَ تَوْفِیقُهُ لِمُوَالاةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ مُعَادَاةُ اَعْدَائِهِمْ ثُمَّ قَالَ(صلی الله علیه و آله) وَ کَیْفَ لَا یَکُونُ ذَلِکَ خَیْرًا مِمَّا یَجْمَعُونَ وَ هُوَ ثَمَنُ الْجَنَّةِ وَ نَعِیمُهَا فَاِنَّهُ یُکْتَسَبُ بِهَا رِضْوَانُ اللهِ الَّذِی هُوَ اَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ وَ یُسْتَحَقُّ الْکَوْنُ بِحَضْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الَّذِی هُوَ اَفْضَلُ مِنَ الْجَنَّةِ اِنَّ مُحَمَّدًا وَ آلَ مُحَمَّدٍ الطَّیِّبِینَ اَشْرَفُ زِینَةِ الْجِنَانِ ثُمَّ قَالَ(صلی الله علیه و آله) یَرْفَعُ اللهُ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَ الْعِلْمِ بِتَاْوِیلِهِ وَ بِمُوَالاتِنَا اَهْلَ الْبَیْتِ وَ التَّبَرِّی مِنْ اَعْدَائِنَا اَقْوَامًا فَیَجْعَلُهُمْ فِی الْخَیْرِ قَادَةً [وَ] اَئِمَّةً فِی الْخَیْرِ تُقْتَصُّ آثَارُهُمْ وَ تُرْمَقُ اَعْمَالُهُمْ وَ یُقْتَدَی بِفِعَالِهِمْ وَ تَرْغَبُ الْمَلَائِکَةُ فِی خُلَّتِهِمْ وَ تَمْسَحُهُمْ بِاَجْنِحَتِهِمْ فِی صَلَاتِهِمْ وَ یَسْتَغْفِرُ لَهُمْ کُلُّ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ حَتَّی حِیتَانُ الْبَحْرِ وَ هَوَامُّهُ وَ سِبَاعُ الْبَرِّ وَ اَنْعَامُهُ وَ السَّمَاءُ وَ نُجُومُهَا. [بحارالانوار، ج 1، ص 217]B

«کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَرِیقًا مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکَارِهُونَ».

«یُجَادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ مَا تَبَیَّنَ کَاَنَّمَا یُسَاقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنظُرُونَ…»(1)

ماجرای جنگ بدر

مولّف گوید:

جنگ بدر دارای معجزات و عبرت ها و فتنه های بسیار بزرگی بوده است و قصّه آن گرچه مفصّل و طولانی است و لکن دارای درس هایی آموزنده و تاثیرگذار است از این رو چاره ای از نقل آن نیست و الله الموفّق.

مفسّر بزرگوار علی بن ابراهیم قمّی; گوید: سبب جنگ بدر و نزول آیات فوق این بود که کاروان تجارتی مشرکین از مکّه به طرف شام حرکت نمود و در آن کاروان سرمایه های سنگین قریش نهفته بود از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور گرفتن قافله را صادر نمود و خداوند [در این آیات] به رسول خود خبر داد که «دو کار باید انجام شود، کاروان تجارتی گرفته شود [که سلاحی با خود ندارند] و در صورت برخورد با لشکر قریش [و کاروان مسلّح آنان] مسلمانان با قریش بجنگند».(2)

ص: 459


1- 815.. سوره ی انفال، آیه ی 5 و 7.
2- 816.. فی تفسیر علی بن ابراهیم ثم ذکر بعد ذلک الانفال و قسمة الغنایم [و] خروج رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی الحرب فقال: کَما اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ اِنَّ فَرِیقًا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ بَعْدَ ما تَبَیَّنَ کَاَنَّما یُساقُونَ اِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ و کان سبب ذلک ان غیر القریش خرجت الی الشام فیها خزائنهم، فامر النّبی(صلی الله علیه و آله) بالخروج لیاخذوها، فاخبرهم الله ان الله وعده احدی الطائفتین امّا العیر او قریش ان ظفر بهم.B

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با جمعیّت سیصد و سیزده نفری خود حرکت نمود و چون به منطقه بدر رسید به کاروان تجارتی که ابوسفیان بین آنان بود برخورد کرد و ابوسفیان با اطّلاع از این موضوع شدیدا ترسید و به طرف شام رفت و چون به منطقة نقره (که محلی است در راه مکه) رسید شخصی به نام ضمضم خزاعی را اجیر کرد و ده دینار و شتری به او داد و به او گفت: فورا به مکّه می روی و قریش را خبر می کنی و می گویی: محمّد(صلی الله علیه و آله) با همراهان خود از مدینه خارج شده اند و می خواهند کاروان تجارتی شما را مصادره کنند پس باید کاروان خود را دریابید.(1)

و به ضمضم دستور داد: بینی شتر خود را بشکافد و گوش او را قطع کند تا خون از او

سرازیر شود و خود نیز پیراهن خویش را از پشت و پیش پاره کند و چون وارد مکّه می شود

صورت خود را به طرف عقب شتر کند و با صدای بلند بگوید: ای آل غالب! ای آل غالب! خطر، خطر، خطر، خطر، به فریاد کاروان خود برسید که محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران او متعرّض کاروان تجارتی شما شده اند.» پس ضمضم وارد مکّه شد [و به دستور ابوسفیان عمل نمود.](2)

ص: 460


1- 817.. فخرج فی ثلاثمائة و ثلثة عشر رجلا فلما قارب بدرا کان ابو سفیان فی العیر، فلما بلغه ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) قد خرج یتعرض للعیر خاف خوفا شدیدا و مضی الی الشام، فلما وافی النقرة اکتری ضمضم بن عمر و الخزاعی بعشرة دنانیر و اعطاه قلوصا و قال له: امض الی قریش و اخبرهم ان محمّدا و الصباة من اهل یثرب قد خرجوا یتعرضون لعیر کم فادرکوا العیر.
2- 818.. و اوصاه ان یخرم ناقته و یقطع اذنها حتّی یسیل الدم و یشق ثوبه من قبل و دبر، فاذا دخل مکة ولی وجهه الی ذنب البعیر و صاح باعلی صوته: یا آل غالب! یا آل غالب! اللطیمة اللطیمة! العیر العیر! ادرکوا ادرکوا و ما اریکم تدرکون! فان محمّدا و الصباة من اهل یثرب قد خرجوا یتعرضون لعیرکم. فخرج ضمضم یبادر الی مکة. B

از سویی، عاتکه دختر عبدالمطلب سه روز قبل از رسیدن ضمضم به مکّه در خواب دید «سواری داخل مکّه شد و فریاد کرد: ای دودمان خیانت و فریب، شما سه روز دیگر باید به قتلگاه خود بروید؛و سپس بالای کوه ابوقبیس رفت و سنگی را برداشت و به پایین پرتاب کرد و هر تکه ای از آن به خانه ای اصابت نمود و از پایین خانه های مکّه خون جاری شد.» پس وحشت زده از خواب بیدار شد و خواب خود را برای عبّاس تعریف کرد.(1)

و عبّاس برای عتبة بن ربیعه گفت و عتبه گفت: «این خطری است که قریش را تهدید می کند» و این خواب منتشر شد تا به گوش ابوجهل رسید و گفت: این خواب دروغ است و این زن ادّعای پیغمبری کرده و به لات و عزّی سوگند، اگر بعد از سه روز این خبر واقع نشود ما بین خود مکتوب خواهیم نمود که هیچ خانواده ای از عرب دروغ گوتر از بنی هاشم نیست.» و چون یک روز گذشت و خبری نشد ابوجهل گفت: یک روز گذشت و خبری نشد و چون دو روز گذشت ابوجهل گفت: دو روز گذشت و خبری نشد! و چون روز سوّم رسید ضمضم وارد مکّه شد و سخنان خود را مطرح کرد و از مردم فریاد ناله بلند شد و آماده خروج و دفاع از کاروان تجارتی مکّه شدند.(2)

ص: 461


1- 819.. و رات عاتکة بنت عبد المطلب قبل قدوم ضمضم فی منامها بثلثة ایام کان راکبا قد دخل مکة فینادی یا آل غدر و یا آل فهر اغدوا الی مصارعکم صبح ثالثة، ثم وافی بجمله الی ابی قبیس فاخذ حجرا فدهدهه من الجبل، فما ترک دارا من قریش الا اصابه منه فلذة، و کان وادی مکة قد سال من اسفله دما فانتبهت ذعرة فاخبرت العبّاس بذلک.
2- 820.. فاخبر العبّاس عتبة بن ربیعة، فقال عتبة: هذه مصیبة تحدث فی قریش و فشت الرؤیا فی قریش و بلغ ذلک ابا جهل فقال: ما رات عاتکة هذه الرؤیا، و هذه نبیة ثانیة فی بنی عبد المطلب و اللات و العزی لننظرن ثلثة ایام فان کان ما رات حقا فهو کما رات، و ان کان غیر ذلک لنکتبن بیننا کتابا: انه ما من اهل بیت من العرب اکذب رجالا و نساء من بنی هاشم، فلما مضی یوم قال ابو جهل: هذا یوم قد مضی، فلما کان الیوم الثانی قال ابو جهل هذان یومان قد مضیا. فلما کان الیوم الثالث وافی ضمضم ینادی فی الوادی: یا آل غالب اللطیمة اللطیمة العیر العیر، ادرکوا ادرکوا ما وراکم و ما اراکم تدرکون، فان محمّدا و الصباة من اهل یثرب قد خرجوا یتعرضون لعیرکم التی فیها خزائنکم، فتصایح الناس بمکة و تهیئوا للخروج.B

از سویی گروهی از قریش مانند سهل بن عمرو و صفوان بن امیّه و ابوالبختری بن هشام و منبه و نبیه فرزندان حجّاج و نوفل بن خویلد برخاستند و گفتند: ای جماعت قریش! به خدا سوگند مصیبتی بالاتر از این نیست که محمّد و همراهان او متعرض کاروان تجارتی و سرمایه های شما بشوند. به خدا سوگند هر مرد و زن قریش سهمی در این کاروان دارند؛ و این ذلّت است که محمّد(صلی الله علیه و آله) در اموال شما طمع کند و شما را از تجارت

منع نماید. پس باید قیام کنید و با او به جنگ برخیزید.»(1)

و صفوان بن امیّه پانصد دینار برای تجهیز آماده کرد و سهیل بن عمرو و همه بزرگان

قریش نیز اموالی را برای این کار آماده کردند چنان که خداوند می فرماید: «خَرَجُواْ مِن

دِیَارِهِم بَطَرًا وَ رِئَاء النَّاسِ» و حرکت نمودند و عبّاس بن عبدالمطلب و نوفل بن حارث

و عقیل بن ابی طالب و کنیزان آوازه خوان نیز که شراب می خوردند و دف می زدند با آنان

حرکت کردند.(2)

ص: 462


1- 821.. و قام سهیل بن عمر و و صفوان بن امیة و ابو البختری بن هشام و منبه و نبیه ابنا الحجاج، و نوفل بن خویلد فقالوا: یا معشر قریش و الله ما اصابکم مصیبة اعظم من هذه ان یطمع محمّد و الصباة من اهل یثرب ان یتعرضوا لعیر کم التی فیها خزائنکم، فو الله ما قرشی و لاقرشیة الا و له فی هذه العیر نش فصاعدا، ان هو الا الذل و الصغار ان یطمع محمّد فی اموالکم، و یفرق بینکم و بین متجرکم فاخرجوا.
2- 822.. و اخرج صفوان بن امیة خمسمائة دینار و جهز بها، و اخرج سهیل بن عمرو و ما بقی احد من عظماء قریش الا اخرجوا مالا و حملوا وقودا و خرجوا علی الصعب و الذلول لایملکون انفسهم کما قال الله تبارک و تعالی: «خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النَّاسِ» و خرج معهم العبّاس بن عبد المطلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابی طالب و اخرجوا معهم القینات یشربون الخمر و یضربون بالدفوف.B

در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با سیصد و سیزده نفر از اصحاب خود از مدینه حرکت کردند و چون به یک منزلی بدر رسیدند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دو نفر را فرستاد تا از کاروان قریش باخبر شود پس آن دو وارد آب بدر شدند و مرکب های خود را خواباندند و از آب بدر نوشیدند و از کنیزی شنیدند که به کنیز دیگری می گفت: درهم من را بپرداز و او می گفت:فردا کاروان قریش می رسد و من برای آنان کاری انجام می دهم و طلب تو را می پردازم. پس آن دو نفر خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و این خبر را به او دادند.(1)

از سویی ابوسفیان با کاروان قریش نزدیک چاه بدر شد و مردی از جهینه را دید و به او

گفت: آیا اطّلاعی از محمّد(صلی الله علیه و آله) داری؟ او گفت: خیر. ابوسفیان گفت: سوگند به لات و عزّی اگر تو امر محمّد(صلی الله علیه و آله) را از ما کتمان کنی، همیشه قریش دشمن تو خواهند بود، چرا که همه قریش در این کاروان سهمی دارند و تو نباید این امر را از ما کتمان کنی؛ آن مرد گفت: به خدا سوگند من اطّلاعی از محمّد و یاران او ندارم، جز این که امروز دو نفر سواره نزد این آب آمدند و مرکب های خود را بستند و از این آب استفاده کردند و رفتند و من آنان را نشناختم. پس ابوسفیان به محل آنان رفت و فضولات حیوانات را بررسی کرد و چون هسته های خرما را در آن ها مشاهده نمود، گفت: این ها نشانه حیوانات

ص: 463


1- 823.. و خرج رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی ثلاثمائة و ثلثة عشر رجلا فلما کان بقرب بدر علی لیلة منها بعث بشیر بن ابی الزغباء و مجدی بن عمرو یتجسسان خبر العیر فاتیا ماء بدر و اناخا راحلتیهما و استعذبا من الماء و سمعا جاریتین قد تشبثت احدیهما بالاخری تطالبها بدرهم کان لها علیها، فقالت: عیر قریش نزلت امس فی موضع کذا و هی تنزل غدا هاهنا و انا اعمل لهم و اقضیک، فرجع اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) فاخبراه بما سمعا.

مدینه است و آنان جاسوس های محمّد(صلی الله علیه و آله) بوده اند.از این رو سریع بازگشت و دستور داد تا کاروان تجارتی به طرف ساحل دریا حرکت کنند.(1)

از سویی جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرود آمد و به آن حضرت خبر رفتن کاروان و آمدن لشکر قریش را برای نجات کاروان تجارتی خود داد و از ناحیه خداوند دستور جنگ با قریش و وعده پیروزی را به او داد و این وحی در منطقه صفراء نازل شد و خدا می خواست انصار را امتحان کند. چرا که آنان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وعده داده بودند که او را در مدینه یاری نمایند.(2)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان خبر داد که کاروان تجارتی گذشته و قریش برای دفاع از کاروان تجارتی خود آمده اند و فرمود: خداوند مرا امر کرده که با قریش جنگ کنم. از این رو اصحاب از این خبر نگران شدند و سخت ترسیدند [چرا که عدد آنان بیش از

سیصد و سیزده نفر نبود.](3)

ص: 464


1- 824.. فاقبل ابو سفیان بالعیر، فلما شارف بدرا تقدم العیر و اقبل وحده حتّی انتهی الی ماء بدر، و کان بها رجل من جهینة یقال له کسب الجهنی، فقال له: یا کسب هل لک علم بمحمّد(صلی الله علیه و آله)؟ قال: لا، قال: و اللات و العزی لئن کتمتنا امر محمّد لاتزال قریش لک معادیة آخر الدهر، فانه لیس احد من قریش الا و له فی هذه العیر نش فصاعدا فلا تکتمنی فقال: و الله ما لی علم بمحمّد و اصحابه بالتجار الا انی رایت فی هذا الیوم راکبین اقبلا و استعذبا من الماء و اناخا راحلتیها و رجعا فلا ادری من هما؟ فجاء ابو سفیان الی موضع مناخ ابلهما ففت ابعار الابل بیده فوجد فیها النوی، فقال: هذه علائف یثرب، هؤلاء و الله عیون محمّد، فرجع مسرعا و امر بالعیر فاخذ بها نحو ساحل البحر و ترکوا الطریق و مروا مسرعین.
2- 825.. و نزل جبرییل علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فاخبره ان العیر قد افلتت و ان قریشا قد اقبلت لتمنع عن عیرها، و امره بالقتال و وعده النصر، و کان نازلا بالصفراء فاحب ان یبلو الانصار لانهم انما و عدوه ان ینصروه فی الدار.
3- 826.. فاخبرهم ان العیر قد جازت و ان قریشا اقبلت لتمنع عن عیرها، و ان الله تبارک و تعالی قد امرنی بمحاربتهم فجزع اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) من ذلک و خافوا خوفا شدیدا.B

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از آنان نظرخواهی نمود و ابوبکر برخاست و گفت: «یا رسول الله! قریش و مستکبران آنان ایمان نیاورده اند و خود را قدرتمند می دانند، از سویی ما با هیئت و تجهیزات جنگی خارج نشده ایم.» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود:بنشین. سپس فرمود: هر کس نظری دارد بگوید. پس عمر برخاست و همانند ابوبکر سخن گفت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بنشین؛ سپس مقداد برخاست و گفت: «ما در مقابل قریش و مستکبران آنان ایستاده ایم و به تو ایمان داریم و تو را تصدیق نموده ایم و شهادت می دهیم که آن چه از طرف خدا آورده ای حق است و اگر ما را امر کنی که داخل آتش برویم و یا بر روی تیغ ها حرکت کنیم اطاعت خواهیم نمود ؛و سخنانی که بنی اسراییل به موسی گفتند را ما به شما نمی گوییم. آنان به موسی(علیه السلام) گفتند: «اذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» و لکن ما می گوییم: ما همواره در خدمت شما هستیم و در رکاب شما با دشمن می جنگیم.»(1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای مقداد طلب خیر نمود و باز فرمود: هر کس نظری دارد بگوید؟ پس سعد بن معاذ برخاست و گفت: «ای رسول خدا پدر و مادرم فدای شما باد مثل این که مقصود شما ماییم؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری. سعد معاذ [بزرگ انصار] گفت:

ص: 465


1- 827.. فقال رسول الله اشیروا علی، فقام ابو بکر فقال: یا رسول الله انها قریش و خیلاها ما آمنت منذ کفرت و لاذلت منذ عزت و لم نخرج علی هیئة الحرب فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اجلس فجلس، فقال اشیروا علی فقام عمر فقال مثل مقالة ابی بکر، فقال: اجلس، ثم قام المقداد فقال: یا رسول الله انها قریش و خیلاها و قد آمنا بک و صدقناک، و شهدنا ان ما جئت به حق من عند الله و لو امرتنا ان نخوض جمر الغضا و شوک الهراس لخضنا معک و لانقول لک ما قالت بنو اسراییل لموسی(علیه السلام) «فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنَّا هاهُنا قاعِدُونَ» و لکننا نقول: اذهب انت و ربک فقاتلا انا معکما مقاتلون، فجزاه النّبی(صلی الله علیه و آله) خیرا ثم جلس.

پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله! ما به تو ایمان آورده ایم و تو را تصدیق کرده ایم و شهادت می دهیم که آن چه شما می فرمایی از ناحیه ی خدا می باشد. بنابراین هر دستوری به ما

بدهی اطاعت می کنیم و از اموال ما هر چه می خواهی بگیر و اگر چنین کنی ما خشنودتر

خواهیم بود، به خدا سوگند اگر به ما دستور بدهی که داخل این دریا بشویم خواهیم شد».

سپس گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله! به خدا سوگند من تا کنون در این

مسیر نیامده بودم و آگاهی از آن ندارم و در مدینه کسانی هستند که بهتر از ما در راه خدا

جهاد می کنند و اگر می دانستند که جنگی در پیش است تخلّف نمی کردند و لکن اکنون ما مرکب ها را برای شما آماده می گذاریم و با صبر و استقامت با دشمن روبه رو می شویم و امیدواریم که خداوند چشم شما را به واسطه ما روشن کند و پیروز شویم و اگر جز این پیش آید [و ما کشته شویم]شما بر مرکب های ما سوار می شوید و خود را به مدینه می رسانید.» (1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امید است که خداوند چیز دیگری مقدّر نماید. سپس فرمود: من اکنون هلاکت دشمنان خود را مانند فلانی و فلانی می بینم و کشته شدن

ص: 466


1- 828.. ثم قال: اشیروا علی، فقام سعد بن معاذ فقال: بابی انت و امی یا رسول الله کانک اردتنا؟ قال: نعم، قال: فلعلک خرجت علی امر قد امرت بغیره؟ قال: نعم، قال: بابی انت و امی یا رسول الله(صلی الله علیه و آله) اننا قد آمنا بک و صدقناک و شهدنا ان ما جئت به حق من عند الله فمرنا بما شئت و خذ من اموالنا ما شئت، و اترک منه ما شئت و الذی اخذت منه احب الی من الذی ترکت منه، و الله لو امرتنا ان نخوض هذا البحر لخضنا معک، ثم قال: بابی انت و امی یا رسول الله و الله ما اخذت هذا الطریق قط و ما لی به من علم و قد خلفنا بالمدینة قوما لیس نحن باشد جهادا لک منهم، و لو علموا انه الحرب لما تخلفوا، و لکن نعد لک الرواحل و نلقی عدونا صبر عند اللقاء انجاد فی الحرب و انا لنرجو ان یقر الله؟عز؟ عینیک بنا فان یک ما تحب فهو ذاک، و ان لم یکن غیر ذلک قعدت علی رواحلک فلحقت بقومنا.

ابوجهل و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و منبه و نبیه فرزندان حجّاج را مشاهده می کنم و خداوند یکی از دو پیروزی را به من وعده داده است. [یا گرفتن کاروان تجارتی و یا پیروزی بر قریش را] و او هرگز از وعده ی خود تخلّف نمی کند.(1)

پس جبرییل بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و این آیه را آورد «کَمَا اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِن بَیْتِکَ بِالْحَقِّ… الی قوله: وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور حرکت داد تا شبانگاه به چاه بدر رسید و در قسمت «عدوة الشامیّة» ساکن شد و لشکر قریش نیز وارد شد و در مقابل او در «عدوة الیمانیّه» قرار گرفت و چون غلامان آنان آمدند که آب ببرند اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را گرفتند و حبس کردند و گفتند: شما کیانید؟ گفتند: ما غلامان قریش هستیم. گفتند: کاروان تجارتی کجا رفتند؟ گفتند: نمی دانیم. پس شروع به زدن آنان کردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشغول به نماز بود و چون فارغ شد فرمود: اگر راست بگویند آنان را می زنید و اگر دروغ بگویند آنان را رها می کنید؟!(2)

سپس فرمود: آنان را نزد من بیاورید و چون نزد آن حضرت آمدند فرمود: خودتان را معرّفی کنید؟ آنان گفتند: ای محمّد! ما غلامان قریش هستیم. فرمود: جمعیّت آنان

ص: 467


1- 829.. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): او یحدث الله غیر ذلک؟ کانی بمصرع فلان هاهنا و بمصرع فلان هاهنا، و بمصرع ابی جهل و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و منبه و بنیه ابنا الحجاج، فان الله قد وعدنی احدی الطائفتین و لن یخلف الله المیعاد.
2- 830.. فنزل جبرییل(علیه السلام) علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) بهذه الآیة کَما اَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ الی قوله و لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ فامر رسول الله(صلی الله علیه و آله) بالرحیل حتّی نزل عشاء علی ماء بدر و هی العدوة الشامیة، و اقبلت قریش فنزلت بالعدوة الیمانیة و بعثت عبیدها تستعذب من الماء فاخذهم اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) و حبسوهم فقالوا لهم: من انتم؟ قالوا: نحن عبید قریش قالوا: فاین العیر؟ قالوا: لاعلم لنا بالعیر، فاقبلوا یضربونهم و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یصلی، فانفتل من صلوته فقال: ان صدقوکم ضربتموهم و ان کذبوکم ترکتموهم؟

چقدر است؟ گفتند: نمی دانیم. فرمود: هر روز برای اطعام آنان چند شتر می کشید؟ گفتند: نه شتر تا ده شتر. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان نُه صد تا هزار نفر هستند. (1)

سپس فرمود: از بنی هاشم چه کسانی بین آنان هستند؟ گفتند: عبّاس بن عبدالمطلب و نوفل بن حارث و عقیل بن ابی طالب. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد آنان را حبس کنند؛ و چون این خبر به قریش رسید، به شدّت ترسیدند؛ و عتبة بن ربیعه به سوی ابوالبختری فرزند هشام گفت: ببین ما چگونه گرفتار شدیم. آمدیم کاروان تجارتی خود را نجات بدهیم، ناگاه کار بر ما سخت شد. به خدا سوگند چون به قصد ظلم و تجاوز آمدیم

رستگاری نخواهیم داشت و ای کاش کلیّه اموال قریش از بین رفته بود و ما در این مسیر

قدم نگذارده بودیم؟! پس ابوالبختری به او گفت: تو بزرگ قریش و صاحب قافله تجارتی

هستی که محمّد(صلی الله علیه و آله) و یاران او به آن رسیده اند…(2)

ص: 468


1- 831.. علی بهم، فاتوا بهم فقال لهم: من انتم؟ قالوا: یا محمّد نحن عبید قریش قال: کم القوم؟ قالوا: لاعلم لنا بعددهم، قال: کم ینحرون فی کل یوم جزورا قالوا: تسعة الی عشرة، فقال(صلی الله علیه و آله) القوم تسعماة الی الف.
2- 832.. قال: فمن فیهم من بنی هاشم؟ قالوا: العبّاس بن عبد المطلب و نوفل بن الحارث و عقیل بن ابی طالب فامر رسول الله(صلی الله علیه و آله) بهم فحبسوا، فبلغ قریشا ذالک و خافوا خوفا شدیدا. و لقی عتبة بن ربیعة ابا البختری بن هشام فقال له: امّا تری هذا البغی و الله ما ابصر موضع قدمی، خرجنا لنمنع عیرنا و قد افلتت فجئنا بغیا و عدوانا و الله ما افلح قوم قط بغوا، و لوددت ان ما فی العیر من اموال بنی عبد مناف ذهب کله و لم نسر هذا المسیر، فقال له ابو البختری: انک سیّد من سادات القریش و تحمّل العیر التی اصابها محمّد(صلی الله علیه و آله) و اصحابه بنخلة و دم ابن الحضرمی فانه حلیفک فقال عتبة: انت علی بذلک و ما علی احد منا خلاف ذلک الا ابن الحنظلیة یعنی ابا جهل فسر الیه انی قد تحمّلت العیر التی قد اصابها محمّد و دم ابن الحضرمی فقال ابو البختری: فقصدت خباه و اذا هو قد اخرج درعا له، فقلت له: ان ابا الولید بعثنی الیک برسالة فغضب، ثم قال: امّا وجد عتبة رسولا غیرک؟ فقلت: امّا و الله لو غیره ارسلنی ما جئت و لکن ابا الولید سیّد العشیرة فغضب غضبة اخری فقال: تقول: سیّد العشیرة؟ B فقلت: انا اقوله و قریش کلها تقول، انه قد تحمّل العیر و دم ابن الحضرمی؟ فقال: ابن عتبة اطول الناس لسانا و ابلغهم فی الکلام و یتعصب لمحمّد فانه من بنی عبد مناف و ابنه معه و یرید ان یحذر الناس، لاو اللات و العزی حتّی نقحم علیهم بیثرب، و ناخذهم اساری فندخلهم مکة و تتسامع العرب بذلک، و لایکون بیننا و بین متجرنا احد نکرهه.

از سویی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با اطّلاع از کثرت قریش هراس شدیدی پیدا کردند و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شکوه نمودند و گریه کردند و استغاثه نمودند و این آیات نازل شد «اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ اَنِّی مُمِدُّکُم بِاَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُرْدِفِینَ * وَ مَا جَعَلَهُ اللّهُ اِلَّا بُشْرَی وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلَّا مِنْ عِندِ اللهِ اِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» یعنی «به یاد بیاورید زمانی را که به پروردگارتان استغاثه می کردید و او دعای شما را مستجاب نمود و فرمود: من شما را با هزار ملائکه که پیاپی فرود می آیند امداد خواهم کرد و این فقط به خاطر بشارت و شادی و اطمینان قلب های شما بود و گرنه یاری و نصرت تنها از ناحیه خداوند غالب و حکیم می باشد.»(1)

و چون شب فرا رسید خداوند خواب را بر اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غالب نمود و در خواب محتلم شدند و خداوند باران را برای آنان فرو فرستاد و باران و گِل شدن زمین دشمنان آنان را زمین گیر کرد؛ چنان که می فرماید: «اِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعَاسَ اَمَنَةً مِّنْهُ وَ یُنَزِّلُ

عَلَیْکُم مِّن السَّمَاء مَاء لِّیُطَهِّرَکُم بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنکُمْ رِجْزَ الشَّیْطَانِ وَ لِیَرْبِطَ عَلَی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الاَقْدَامَ» از سویی باران برای قریش سیل آسا بود و برای اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آرام و ضعیف بود و فقط زمین را مرطوب کرده بود و قریش سخت ترسان شدند که چگونه می توانند شب را صبح کنند و محفوظ بمانند.(2)

ص: 469


1- 833.. و بلغ اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) کثرة القریش ففزعوا فزعا شدیدا و شکوا و بکوا و استغاثوا فانزل الله؟عز؟ علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) اِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ اَنِّی مُمِدُّکُمْ بِاَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفِینَ وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلَّا بُشْری وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلَّا مِنْ عِنْدِ اللهِ العزیز الحکیم.
2- 834.. فلما امسی قابل رسول الله(صلی الله علیه و آله) و جنه اللیل القی الله علی اصحابه النعاس حتّی ناموا، و انزل الله تبارک و تعالی علیهم السماء و کان نزول رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی موضع لایثبت فیه القدم، فانزل علیهم السماء و لبد الارض حتّی ثبتت اقدامهم و هو قول الله تعالی: اِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ اَمَنَةً مِنْهُ وَ یُنَزِّلُ عَلَیْکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ وَ یُذْهِبَ عَنْکُمْ رِجْزَ الشَّیْطانِ و ذلک ان بعض اصحاب النّبی(صلی الله علیه و آله) احتلم وَ لِیَرْبِطَ عَلی قُلُوبِکُمْ وَ یُثَبِّتَ بِهِ الْاَقْدامَ و کان المطر علی قریش مثل العزالی و کان علی اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) رذاذا به قدر ما لبد الارض و خافت قریش خوفا شدیدا، فاقبلوا یتحارسون یخافون البیات.B

پس پیامبر(صلی الله علیه و آله)عمّار یاسر و عبدالله بن مسعود را فرستاد تا از قریش اطّلاعاتی به دست آورند و آنان اطراف لشکر قریش گردش کردند و هر که را دیدند در حال ترس و وحشت بود و از صدای اسب ها خود را باخته بود و از منبه بن حجّاج شنیدند که می گفت:

لَا یَتْرُکُ الْجُوعُ لَنَا مَبِیتًا

لَا بُدَّ اَنْ نَمُوتَ اَوْ نُمِیتَا

یعنی: گرسنگی آرامش را از ما سلب کرده و ما ناچار باید از گرسنگی بمیریم.(1)

علی بن ابراهیم گوید:به خدا سوگند گرسنه نبودند و لکن از ترس چنین سخنانی را می گفتند و خداوند ترس را بر آنان مسلّط نموده بود، چنان که می فرماید: «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ الرَّعْبَ» و چون صبح شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) لشکر خود را تجهیز و ترغیب نمود و لشکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها دارای دو عدد اسب بود یکی از زبیر بن عوام بود و دیگری از مقداد بود و در بین لشکر اصحاب آن حضرت هفتاد شتر بود که به نوبت بر آن ها سوار می شدند و برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و مرثد بن ابی مرثد غنوی یک شتر بود که به نوبت بر آن سوار می شدند و شتر مال مرثد بود در حالی که در لشکر قریش چهار صد اسب بود.(2)

ص: 470


1- 835.. فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) عمار بن یاسر و عبد الله بن مسعود فقال: ادخلا فی القوم و اتونا باخبارهم فکانا یجولان فی عسکرهم فلا یرون الا خائفا ذعرا اذا سمعوا صهل الفرس و ثبت علی جحفلته فسمعوا منبه بن الحجاج یقول: لا یترک الجوع لنا مبیتا لابد ان نموت او نمیتا
2- 836.. قال: قد و الله کانوا اشباعا و لکنهم من الخوف قالوا هذا، و القی الله فی قلوبهم الرعب کما قال تبارک و تعالی «سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ» فلما اصبح رسول الله(صلی الله علیه و آله) عبا اصحابه و کان فی عسکر رسول الله(صلی الله علیه و آله) فرسان: فرس للزبیر بن العوام و فرس للمقداد، و کان فی عسکر اصحابه سبعون جملا یتعاقبون علیها، و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) و علی بن ابی طالب(علیه السلام) و مرثد بن ابی مرثد الغنوی علی جمل یتعاقبون علیه و الجمل للمرثد، و کان فی عسکر قریش اربعماة فرس.B

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اصحاب خود را آماده جنگ کرد و فرمود: چشم ها فرو بندید و جنگ را شروع کنید و احدی از شما سخن نگوید و چون قریش جمعیّت ناچیز اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دیدند، ابوجهل گفت: این ها برای ما یک لقمه هستند و اگر ما غلامان خود را به جنگ این ها بفرستیم بدون اسلحه آنان را خواهند گرفت. پس عتبه گفت: آیا فکر نمی کنی نیروهای پشتوانه ای داشته باشند؟ پس مرد شجاعی را فرستادند و او با اسب خود اطراف لشکر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را دور زد و سپس به بالای بلندی رفت و صدای خود را بلند کرد و نزد قریش آمد و گفت: نیروی کمکی و امدادی برای آنان نیست جز شتران آبکش و ناتوان. مگر نمی بینید که سخنی نمی گویند و مانند افعی زبان خود را بیرون می آورند و پناهی جز شمشیرهای شان ندارند و من گمان نمی کنم فرار کنند بلکه می ایستند تا کشته شوند و کشته نمی شوند تا به اندازه خود از ما بکشند پس تصمیم خودرا بگیرید؟ ابوجهل گفت: دروغ می گویی و ترس تو را گرفته است و از شمشیرهای آنان ترسیده ای! (1)

ص: 471


1- 837.. فعبا رسول الله(صلی الله علیه و آله) اصحابه بین یدیه، فقال: غضوا ابصارکم و لاتبدوهم بالقتال و لایتکلمن احد. فلما نظرت قریش الی قلة اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) قال ابو جهل: ما هم الا اکلة راس و لو بعثنا الیهم عبیدنا لاخذوهم اخذا بالید، فقال عتبة: اتری لهم کمینا و مددا فبعثوا عمرو بن و هلب الجمحی و کان شجاعا فجال بفرسه حتّی طاف علی عسکر رسول الله(صلی الله علیه و آله) ثم صعد فی الوادی و صوت ثم رجع الی قریش فقال: ما لهم کمین و لامدد، و لکن نواضح یثرب قد حملت الموت الناقع اما ترونهم خرساء لایتکلمون یتلمظون تلمظ الافاعی ما لهم ملجا الا سیوفهم و ما اراهم یولون حتّی یقتلون، و لایقتلون حتّی یقتلوا بعددهم فارتاوا رایکم؟ فقال ابو جهل: کذبت و جبنت و انتفخ سحرک حین نظرت الی سیوف اهل یثرب. B

از سویی اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که جمعیّت قریش را دیدند ترسیدند و خداوند به رسول خود فرمود: «وَ اِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ» گرچه خداوند می دانست که قریش صلح نخواهند کرد و این آیه برای آرامش قلوب اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بود.

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شخصی را نزد قریش فرستاد و به آنان فرمود: ای جمعیّت قریش! هیچ چیزی برای من بدتر از این نیست که با شما شروع به جنگ نمایم، پس شما ملّت عرب را به من واگذارید و مانع ایمان آوردن آنان نشوید، مرا با شما کاری نیست، اگر راست گو بودم شما بهتر از دیگران خواهید دانست و اگر دروغ گو بودم گرگ های عرب مرا از بین خواهند برد و شما نیازی به از بین بردن من نخواهید داشت، پس بازگردید و مرا با شما کاری نیست.(1)

پس عتبه گفت: به خدا سوگند رستگار نمی شود کسی که این سخن را نپذیرد و سپس بر شتر احمری سوار شد و مردم را از قتال نهی کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) چون این وضعیّت را دید فرمود: اگر بین جمعیّت شخص خیّری باشد صاحب این شتر احمر خواهد بود، اگر از او اطاعت کنند صلاح آنان خواهد بود. سپس عتبه خطاب به قریش گفت: جمع

شوید و به سخن من گوش فرا دهید سپس گفت: پیشنهاد خیر و سعادتمندی است.سپس گفت: ای مردم قریش امروز به سخن من گوش فرا دهید و عمل کنید و تا آخر روزگار گوش به حرف من ندهید، اکنون به مکّه باز گردید و به شرابخواری و هوسرانی

ص: 472


1- 838.. و فزع اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) حین نظروا الی کثرة قریش و قوتهم، و انزل الله؟عز؟ علی رسوله: «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» و قد علم الله؟عز؟ انهم لایجنحون و لایجیبوا الی السلم و انما اراد بذلک لیطیب قلوب اصحاب النّبی(صلی الله علیه و آله) فبعث رسول الله الی قریش، فقال: یا معشر قریش ما اجد من العرب ابغض الی من ان ابدا بکم فخلونی و العرب، فان اک صادقا فانتم اعلی بی عینا، و ان اک کاذبا کفتکم ذؤبان العرب امری فارجعوا.

خود ادامه دهید چرا که عهد و پیمان محمّد(صلی الله علیه و آله) مورد قبول است و او پسر عم شماست، بازگردید و سخن من را رد نکنید و از گذشته ها بگذرید…(1)

و چون ابوجهل این سخنان را شنید به خشم آمد و گفت: عتبه زبانی رسا و بلیغ دارد و اگر قریش امروز به سخن او گوش فرا دهد او تا قیامت سیّد و آقای قریش خواهد شد، سپس گفت: ای عتبه از شمشیرهای بنی هاشم ترسیدی و مردم را امر به بازگشت کردی در حالی که ما آثار [پیروزی] خود را با چشم می بینیم؟! پس عتبه از شتر خود پیاده شد و به ابوجهل حمله نمود و ابوجهل بر اسب خود سوار بود پس عتبه ریش او را گرفت و اسب او را پی کرد و گفت: «آیا من را ترسو می خوانی؟» و مردم گفتند: اکنون او را می کشد، سپس گفت: امروز قریش خواهند دانست که کدام یک از ما پست تر و ترسوتریم و کدام یک از ما برای قوم خود فساد بیشتری دارد اکنون من و تو آشکارا باید به طرف مرگ برویم سپس گفت:

هَذَا جَنَایَ وَ خِیَارُهُ فِیهِ

اِذْ کُلُّ جَانٍ یَدُهُ اِلَی فِیه(2)

ص: 473


1- 839.. فقال عتبة: و الله ما افلح قوم قط ردوا هذا، ثم رکب جملا له احمر فنظر الیه رسول الله(صلی الله علیه و آله) یجول فی العسکر و ینهی عن القتال فقال: ان یک عند احد خیر فعند صاحب الجمل الاحمر ان یطیعوه یرشدوا فاقبل عتبة یقول: یا معشر قریش اجتمعوا و اسمعوا ثم خطبهم فقال: یمن مع رحب و رحب مع یمن یا معشر قریش اطیعونی الیوم و اعصونی الدهر، و ارجعوا الی مکة و اشربوا الخمور و عانقوا الحور فان محمّدا له ال و ذمة و هو ابن عمکم، فارجعوا فلا تردوا رایی، و انما تطالبون محمّدا بالعیر التی اخذها بنخلة و دم ابن الحضرمی و هو حلیفی و علی عقله.
2- 840.. فلما سمع ابو جهل ذلک غاظه و قال: ان عتبة اطول الناس لسانا و ابلغهم فی الکلام، و لئن رجعت قریش بقوله لیکونن سیّد قریش آخر الدهر، ثم قال: یا عتبة نظرت الی سیوف بنی B عبد المطلب و جبنت و انتفخ سحرک، و تامر الناس بالرجوع و قد راینا آثارنا باعیینا، فنزل عتبة عن جمله و حمل علی ابی جهل و کان علی فرس و اخذ بشعره فقال الناس:یقتله فعرقب فرسه فقال: امثلی یجبن؟ و ستعلم قریش الیوم اینا الام و اجبن،و اینا المفسد لقومه لایمشی الا انا و انت الی الموت عیانا، ثم قال: هذا جنای و خیاره فیه و کل جان یده الی فیه

سپس ریش ابوجهل را گرفت و کشید و مردم جمع شدند و ابوجهل را از دست او نجات دادند و گفتند: در چنین وقتی این کار صحیح نیست. پس عتبه رو به برادر خود شیبه و فرزند خود ولید کرد و گفت: برخیز ای فرزند من و سپس زره خود را پوشید و از بس سر او بزرگ بود کلاه خودی مناسب او نبود و به جای آن دو عمّامه بر سر خود بست و سپس

شمشیر خود را گرفت و با برادر و فرزند خود به میدان آمد و فریاد زد ای محمّد هم تاهای

ما را بفرست.(1)

پس سه نفر از انصار به نام های عوذ و معوذ و عوف از بنی عفرا به طرف آنان رفتند و عتبه به آنان گفت: خود را معرّفی کنید و چون خود را معرفی کردند و گفتند: ما فرزندان عفراء، و از انصار خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) هستیم، عتبه گفت: بازگردید شما کفو ما نیستید و ما هم تاهای خود از قریش را می طلبیم. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: بازگردید و نخواست انصار نخستین فدائیان باشند و آنان بازگشتند.(2)

ص: 474


1- 841.. ثم اخذ بشعره یجره فاجتمع الیه الناس فقالوا: یا ابا الولید الله الله! لاتفت فی اعضاد الناس تنهی عن شی ء تکون اوله، فخلصوا ابا جهل من یده فنظر عتبة الی اخیه شیبة و نظر الی ابنه الولید فقال: قم یا بنی ثم لبس درعه و طلبوا له بیضة تسع راسه فلم یجدوها لعظم هامته فاعتجر بعمامتین ثم اخذ سیفه و تقدم هو و اخوه و ابنه و نادی: یا محمّد اخرج الینا اکفاءنا من قریش.
2- 842.. فبرز الیه ثلثة نفر من الانصار عوذ و معوذ و عوف بنی عفرا فقال عتبة: من انتم انتسبوا لنعرفکم؟ فقالوا: نحن بنو عفرا انصار الله و انصار رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فقالوا: ارجعوا فانا لسنا ایاکم نرید، انما نرید الاکفاء من قریش، فبعث الیهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) ان ارجعوا فرجعوا، و کره ان یکون اول الکرة بالانصار فرجعوا و وقفوا مواقفهم.B

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاهی به عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب نمود و او هفتاد سال داشت و فرمود: برخیز ای عبیدة و سپس به حمزة بن عبدالمطلب فرمود: برخیز ای عمو؛ و به امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز نگاه کرد و فرمود: برخیز یا علی و علی(علیه السلام) کوچک تر از بقیّه بود پس فرمود: برخیزید و حقّی که خدا برای شما قرار داده است را دریافت کنید،چرا که قریش با سرکشی و کبری که دارد می خواهد نور خدا را خاموش کند و خداوند اراده کرده که نور خود را کامل نماید.(1)

سپس فرمود: ای عبیده تو در مقابل عتبه و ای حمزه تو در مقابل شیبه و ای علی تو در مقابل ولید بن عتبه قرار بگیر. و چون وارد میدان شدند عتبه گفت: شما کیانید خود را معرّفی کنید؟ و چون خود را معرّفی کردند عتبه گفت: حقّا شما هم تاهای کریمی هستید. خدا لعنت کند کسی را که ما و شما را به این موقف واداشت [و مقصود او ابوجهل بود].(2)

پس عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب بر عتبه حمله نمود و با ضربتی فرق او را شکافت و عتبه نیز ضربتی بر پای عبیده زد و پای او را قطع نمود و هر دو روی زمین افتادند

ص: 475


1- 843.. ثم نظر رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی عبیدة بن الحارث بن عبد المطلب و کان له سبعون سنة فقال له: قم یا عبیدة فقام بین یدیه بالسیف، ثم نظر الی حمزة بن عبد المطلب فقال له: قم یا عم، ثم نظر الی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقال له: قم یا علی، و کان اصغر القوم فاطلبوا بحقکم الذی جعله الله لکم، فقد جاءت قریش بخیلاها و فخرها ترید ان تطفئ نور الله و یَاْبَی اللهُ اِلَّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ.
2- 844.. ثم قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): یا عبیدة علیک بعتبة، و قال لحمزة: علیک بشیبة، و قال لعلی(علیه السلام): علیک بالولید بن عتبة فمروا حتّی انتهوا الی القوم فقال عتبة: من انتم انتسبوا لنعرفکم؟

وحمزه بر شیبه حمله کرد و شمشیر بین آنان مبادله می شد و هر کدام با سپر خود ازشمشیر دیگری جلوگیری می کرد، و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز به ولید بن عتبه حمله کرد

و ضربتی بر شانه او زد که از زیر بغل او خارج شد ولید به فرموده آن حضرت دست قطع

شده خود را با دست دیگر بر سر من کوبید که فکر کردم آسمان به زمین فرود آمد. (1)

از سویی حمزه و شیبه به هم دیگر آویختند و مسلمانان گفتند: یا علی! نمی بینی این سگ بر عموی تو غالب می شود؛ و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به حمزه فرمود: ای عمو! سر خود را پایین بیاور. پس حمزه که قامت بلندی داشت سر خود را پایین آورد و امیر المؤمنین(علیه السلام) با ضربت خود نصف سر شیبه را پرت کرد و سپس نزد عتبه که رمقی داشت آمد و کار او را تمام کرد و سپس عبیده را حمزه و امیرالمؤمنین(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آوردند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او نگاهی کرد و گریان شد و عبیده عرض کرد: یا رسول الله پدر و مادرم فدای شما باد آیا من شهید خواهم شد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری تو نخستین شهید از اهل بیت من هستی؛ سپس عبیده عرض کرد: یا رسول الله اگر عموی شما [ابوطالب] زنده بود می دانست که من سزاوارتر به سخنانی هستم که او درباره ی مدافعین شما گفته

ص: 476


1- 845.. فقال: انا عبیدة بن الحارث بن عبد المطلب، فقال. کفو کریم فمن هذان؟ فقال: حمزة بن عبد المطلب و علی بن ابی طالب، فقال: کفوان کریمان، لعن الله من اوقفنا و ایاکم هذا الموقف، فقال شیبة لحمزة: من انت؟ فقال: انا حمزة بن عبد المطلب اسد الله و اسد رسوله، فقال له شیبة: لقد لقیت اسد الحلفاء فانظر کیف تکون صولتک یا اسد الله فحمل عبیدة علی عتبة فضربه علی راسه ضربة فلق هامته، و ضرب عتبة عبیدة علی ساقه و قطعها و سقطا جمیعا، و حمل حمزة علی شیبة فتضاربا بالسیفین حتّی تثلما و کل واحد منهما یتقی بدرقته و حمل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه علی الولید بن عتبة فضربه علی حبل عائقه فاخرج السیف من ابطه فقال علی صلوات الله علیه: فاخذ یمینه المقطوعة بیساره فضرب بها هامتی فظننت ان السماء قد وقعت علی الارض.

است.رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:مقصود تو کدام یک از عموهای من است؟عبیده گفت:

ابوطالب را می گویم که گفته است:

کَذَبْتُمْ وَ بَیْتِ اللهِ نَبْرَاُ مُحَمَّدًا

وَ لَمَّا نُطَاعِنْ دُونَهُ وَ نُنَاضِلْ

وَ نَنْصُرُهُ حَتَّی نُصَرَّعَ حَوْلَهُ

وَ نَذْهَلُ عَنْ اَبْنَائِنَا وَ الْحَلَائِل(1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: نمی بینی فرزند او [علی(علیه السلام)] مثل شیر خروشان مقابل خدا و رسول او جهاد می کند و فرزند دیگر او [حمزه] در حبشه برای خدا می جنگد؛ عبیده گفت: یا رسول الله! در چنین حالتی بر من خشم کردید؟! فرمود: بر تو خشم نکردم و لکن چون نام عمویم ابوطالب را بردی من گرفته شدم.(2)

از سویی ابوجهل به قریش گفت: شتاب نکنید و بیهوده[خود را به کشتن ندهید] چنان که فرزندان ربیعه شتاب کردند[و کشته شدند]بر شما باد به اهل مدینه نخست آنان را یک باره ذبح کنید و سپس بر شما باد به افرادی از قریش که بین آنان هستند

ص: 477


1- 846.. ثم اعتنق حمزة و شیبة فقال المسلمون: یا علی اما تری الکلب قد بهر عمک فحمل علیه علی(علیه السلام) فقال: یا عم طاطئ راسک و کان حمزة اطول من شیبة فادخل حمزة راسه فی صدره، فضربه امیرالمؤمنین علی راسه فطیر نصفه، ثم جاء الی عتبة و به رمق فاجهز علیه و حمل عبیدة بین حمزة و علی(علیه السلام) حتّی اتیا به رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فنظر الیه رسول الله و استعبر فقال: یا رسول الله بابی انت و امی ا لست شهیدا؟ فقال: بلی و انت اول شهید من اهل بیتی فقال: امّا لو ان عمک حیا لعلم انی اولی بما قال منه، قال: و ای اعمامی تعنی؟ قال: ابوطالب حیث یقول: کذبتم و بیت الله نبری محمّدا و لما نطاعن دونه و نناضل و ننصره حتّی ینصرع حوله و نذهل عن ابنائنا و الحلائل
2- 847.. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اما تری ابنه کاللیث العادی بین یدی الله و رسوله، و ابنه الاخر فی جهاد الله تعالی بارض الحبشة، فقال: یا رسول الله اسخطت علی فی هذه الحالة؟ فقال: ما سخطت علیک و لکن ذکرت عمی فانقبضت لذلک.

پس آنان را با یک حمله بگیرید تا به مکّه ببریم و باطل بودن آیین شان را بر آنان ثابت کنیم.

و این را به این خاطر گفت که گروهی از قریش در مکّه مسلمان شده بودند و پدران شان

آنان را حبس نموده بودند و آن ها با شک و تردید و نفاق به بدر آمده بودند، مانند قیس بن ولید بن مغیره و ابوقیس بن فاکهه و حارث بن ربیعه و علی بن امیّه بن خلف و عاص بن منبه، و این ها چون به جمعیّت ناچیز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاه کردند، گفتند: این بیچاره ها به سبب دین شان فریب خورده اند و الآن کشته می شوند! پس خداوند این

آیه را بر پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) نازل نمود «اِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلاء دِینُهُمْ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَاِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».(1)

از سویی شیطان به صورت سراقة بن مالک نزد قریش آمد و به آنان گفت: من می خواهم به شما کمک کنم و شما پرچم خود را به من بدهید. و قریش پرچم خود را به او دادند و شیطان فرزندان خود را آورد و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را ترساندند و خود

ابلیس با پرچم قریش از جلو حرکت نمود و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را دید به اصحاب خود فرمود: چشم ها ببندید و دندان ها را بر روی هم فشار دهید [و با کمال استقامت و صبر] شمشیر از غلاف بیرون نکنید تا من به شما اجازه دهم سپس دست های مبارک به آسمان

ص: 478


1- 848.. و قال ابو جهل لقریش: لاتعجلوا و لاتبطروا کما عجل و بطرا بنا ربیعة، علیکم باهل یثرب فاجزروهم جزرا و علیکم بقریش فخذوهم اخذا حتّی ندخلهم مکة فنعرفهم ضلالتهم التی کانوا علیها، و کانت فئة من قریش اسلموا بمکة فاحتبسهم آباؤهم، فخرجوا مع قریش الی بدر و هم علی الشک و الارتیاب و النفاق، منهم قیس بن الولید بن المغیرة، و ابو قیس بن الفاکهة، و الحارث بن ربیعة، و علی بن امیة بن خلف، و العاص بن المنبه، فلما نظروا الی قلة اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) قالوا: مساکین هؤلاء غرهم دینهم فیقتلون الساعة، فانزل الله؟عز؟ علی رسوله(صلی الله علیه و آله): «اِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهِ فَاِنَّ اللهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ».

بلند کرد و گفت:«یَا رَبِّ اِنْ تَهْلِکْ هَذِهِ الْعِصَابَةُ لَمْ تُعْبَدْ وَ اِنْ شِئْتَ اَنْ لَا تُعْبَدَ لَا تُعْبَدُ»یعنی «خدایا اگر اصحاب من هلاک شوند کسی تو را پرستش نمی کند و اگر نمی خواهی کسی تو را پرستش کند کسی تو را پرستش نخواهد نمود». و سپس غشوه بر او روی آورد و عرق از صورت خود برطرف نمود و فرمود: این جبرییل(علیه السلام) است که با هزار نفر از ملائکه منظّم به کمک شما آمده.(1)

راوی گوید: پس ما دیدیم ابر سیاهی که در بین آن برق دیده می شد بر لشکر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شد و گوینده ای گفت: «اقدم حیزوم، اقدم حیزوم» و حیزوم نام اسب جبرییل است و سپس صدای برخورد سلاح را در فضا شنیدیم، و چون ابلیس ملعون

جبرییل(علیه السلام) را دید پرچم را انداخت و فرار کرد و منبه بن حجّاج گریبان سراقه [یعنی ابلیس] را گرفت و به او گفت: آیا مردم را متفرّق می کنی؟ و ابلیس با پای خود به سینه او زد و گفت:«اِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ»و این معنای سخن خداوند است که می فرماید: «وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ اَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جَارٌ لَّکُمْ فَلَمَّا تَرَاءتِ الْفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ وَ قَالَ اِنِّی بَرِیءٌ مِّنکُمْ اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ» و سپس خداوند می فرماید: «وَ لَوْ تَرَی اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُواْ الْمَلآئِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبَارَهُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِیقِ»

ص: 479


1- 849.. و جاء ابلیس الی قریش فی صورة سراقة بن مالک فقال لهم: انا جارکم فادفعوا الی رایتکم فدفعوها الیه، و جاء بشیاطینه یهول بهم علی اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و یخیل الیهم و یفزعهم، و اقبلت قریش یقدمها ابلیس و معه الرایة، فنظر الیه رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: غضوا ابصارکم و عضوا علی النواجذ و لاتستلوا سیفا حتّی آذن لکم، ثم رفع یده الی السماء و قال: یا رب ان تهلک هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان لاتعبد لاتعبد، ثم اصابه الغشی فسری عنه و هو یسکب العرق عن وجهه و یقول: هذا جبرییل(علیه السلام) قد اتاکم فی الف من الملائکة مردفین.

و جبرییل(علیه السلام) بر ابلیس ملعون حمله نمود و او به دریا فرو رفت و گفت: «خدایا تو به من وعده دادی که تا قیامت زنده باشم پس به وعده ی خود عمل کن.»(1)

«اِذْ یُوحِی رَبُّکَ اِلَی الْمَلآئِکَةِ اَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِینَ آمَنُواْ سَاُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُواْ

الرَّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الاَعْنَاقِ وَ اضْرِبُواْ مِنْهُمْ کُلَّ بَنَانٍ»(2)

ادامه ماجرای جنگ بدر

روایت شده که امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ابلیس هنگام شکست و احساس خطر، به جبرییل گفت: آیا درباره ی مهلتی که به من داده شده، بدائی رخ داده است؟!

به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: آیا ابلیس ترس از کشته شدن داشت؟ فرمود: خیر، و لکن ممکن بود جبرییل(علیه السلام) ضربه ای به او بزند که تا قیامت او را آزار بدهد. (3)

ص: 480


1- 850.. قال: فنظرنا فاذا بسحابة سوداء فیها برق لائح قد وقعت علی عسکر رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قایل یقول: اقدم حیزوم اقدم حیزوم و سمعنا قعقعة السلاح من الجو. و نظر ابلیس علیه اللعنة الی جبراییل(علیه السلام) فتراجع و رمی باللواء فاخذ منبه ابن الحجاج بمجامع ثوبه ثم قال: ویلک یا سراقة تفت فی اعضاد الناس؟ فر کله ابلیس رکلة فی صدره و قالَ: اِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ اِنِّی اَخافُ اللهَ و هو قول الله؟عز؟: «وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ وَ قالَ لاغالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ اِنِّی بَرِی ءٌ مِنْکُمْ اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ اِنِّی اَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقابِ» ثم قال؟عز؟: «وَ لَوْ تَری اِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ» و حمل جبرییل(علیه السلام) علی ابلیس لعنه الله فطلبه حتّی غاص فی البحر و قال: رب انجز لی ما وعدتنی من البقاء الی یوم الدین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 121، ح 26]
2- 851.. سوره ی انفال، آیه ی 12.
3- 852.. روی فی الخبر ان ابلیس التفت الی جبرییل(علیه السلام) و هو فی الهزیمة فقال: یا هذا بدا لکم فیما B اعطیتمونا؟ فقیل لابی عبد الله(علیه السلام) ا تری کان یخاف ان یقتله؟ فقال: لاو لکنه کان یضربه ضربة یشینه منها الی یوم القیمة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 133]

سپس علی بن ابراهیم گوید:مقصود از آیه فوق این است که خداوند به ملائکه فرمود:سرهای مشرکین را از بن گردن بزنید و انگشتان آنان را قطع کنید، چرا که قریش با سرکشی و تکبّر آمده اند تا نور خدا را خاموش نمایند، [و اسلام و پیامبر و مسلمانان را نابود سازند]

در حالی که خداوند می خواهد نور خود را کامل نماید!(1)

سپس ابوجهل از بین دو صف لشکر خارج شد و گفت: خدایا محمّد(صلی الله علیه و آله) با ما قطع رحم کرد و برای ما آیینی آورد که ما آن را حق نمی دانیم پس تو صبحگاه او را هلاک کن و چون این سخن را گفت خداوند این آیه را نازل نمود «اِن تَسْتَفْتِحُواْ فَقَدْ جَاءکُمُ الْفَتْحُ وَ اِن تَنتَهُواْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَ اِن تَعُودُواْ نَعُدْ وَ لَن تُغْنِیَ عَنکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ».(2)

و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کفی از ریگ ها را برگرفت و به صورت قریش پاشید و فرمود: شاهت الوجوه، شاهت الوجوه، یعنی زشت باد و زشت باد این صورت ها. و خداوند بادی را مامور نمود تا آن ها را به صورت قریش بزند و پس از آن قریش مغلوب شدند

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «خدایا هرگز فرعون این امّت ابوجهل بن هشام بر تو غالب نخواهد شد» از این رو هفتاد نفر از قریش کشته شدند و هفتاد نفر آنان اسیر گردیدند و عمرو بن جموح با ابوجهل روبه رو شد و ضربتی بر ران او زد و ابوجهل نیز با شمشیر

ص: 481


1- 853.. فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْاَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ قال: اطراف الاصابع، فقد جاءت قریش بخیلائها و فخرها تریدان تطفئ نور الله و یَاْبَی اللهُ اِلَّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 133]
2- 854.. و خرج ابو جهل من بین الصفین فقال: اللهم ان محمّدا قطعنا الرحم و اتانا بما لانعرفه فاحنه الغداة فانزل الله؟عز؟ علی رسوله(صلی الله علیه و آله): ان تستفتحوا فقد جائکم الْفَتْحُ وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ اِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئًا وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ.

دست او را از بازو قطع کرد و به پوست آویزان شد…(1)

عبدالله بن مسعود گوید:ابوجهل را در حالی که در خون خود غلطان بود دیدم و به او گفتم: الحمدلله خدا تو را خوار و ذلیل نمود؛ پس ابوجهل سر خود را بالا نمود و گفت:خدا فقط عبد بن امّ عبد را خوار و ذلیل کرد. سپس گفت: پیروزی با که شد؟ و من گفتم: خدا و رسول او پیروز شدند و من تو را خواهم کشت و پای خود را بر گلوی او گذاردم، ابوجهل گفت: «ای گوسفندچران! پای خود را در جای بلندی قرار دادی، آگاه باش که امروز برای من چیزی سخت تر از این نیست که تو قاتل من باشی، آیا کشتن من را به یکی از بنی هاشم و یا یکی از احلاف و هم تاهای من واگذار نمی کنی؟» عبدالله بن مسعود می گوید: پس من «کلاه خود» را از سر او بیرون آوردم و او را کشتم و سر او را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آوردم و گفتم: «یا رسول الله البشارة این سر ابوجهل بن هشام است» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سجده شکر نمود.(2)

ص: 482


1- 855.. ثم اخذ رسول الله(صلی الله علیه و آله) کفا من حصاة فرمی به فی وجوه قریش و قال: شاهت الوجوه شاهت الوجوه، فبعث الله؟عز؟ ریاحا تضرب فی وجوه قریش فکانت الهزیمة ثم قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):اللهم لایغلبک فرعون هذه الامة: ابو جهل بن هشام فقتل منهم سبعون و اسر سبعون و التقی عمر و بن الجموح مع ابی جهل فضرب عمر و ابا جهل علی فخذه و ضرب ابو جهل عمروا علی یده فابانها من العضد، فتعلقت بجلده فاتکی عمر و علی یده برجله ثم تراخی فی السماء حتّی انقطعت الجلدة و رمی بیده.
2- 856.. و قال عبد الله بن مسعود: انتهیت الی ابی جهل و هو یتشحط بدمه فقلت: الحمد لله الذی اخزاک، فرفع راسه فقال: انما اخزی الله عبد بن ام عبد، لمن الدین ویلک؟ قلت: لله و لرسوله و انی قاتلک، و وضعت رجلی علی عنقه فقال: لقد ارتقیت مرتقی صعبا یا رویعی الغنم، امّا انه لیس شی ء اشد من قتلک ایای فی هذا الیوم الا تولی قتلی رجلا من المطلبیین او رجلا من الاحلاف؟ فانقلعت بیضة کانت علی راسه فقتلته و اخذت راسه و جئت به الی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فقلت: یا رسول الله البشری هذا راس ابی جهل بن هشام فسجد لله؟عز؟ شکرا.

ابویسر انصاری نیز عبّاس بن عبدالمطلب و عقیل بن ابی طالب را اسیر کرد و آنان را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا کسی بر اسیر کردن آنان به تو کمک ننمود؟ ابویسر گفت: آری مردی به من کمک کرد که لباس سفیدی در بر داشت. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: او از ملائکه بود سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبّاس فرمود: برای نجات خود و فرزند برادرت عقیل فدیه [و عوض] بده؛ عبّاس گفت: یا رسول الله من مسلمان شده بودم و لکن قریش من را به اجبار به معرکه آوردند؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود خداوند داناتر به اسلام تو است و اگر راست بگویی خدا پاداش تو را می دهد؛ امّا در ظاهر تو به جنگ ما آمده ای!(1)

سپس فرمود:ای عبّاس، شما به جنگ خدا آمدید، و خدا خصم شما شد؛ تا این که فرمود: «ای عبّاس فدیه خود و فرزند برادرت را از مال خود بپرداز» و این در حالی بود که عبّاس با خود چهل اوقیه طلا داشت و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن طلاها را به غنیمت گرفت

و عبّاس گفت: یا رسول الله از همین طلاها فدیه ما را قرار بده؟(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چنین نیست چرا که آن ها غنائم جنگی است و خداوند به ما عطا نموده است و تو باید از مال دیگری فدیه خود و برادرزاده ات را بدهی. عبّاس گفت: من مال دیگری ندارم. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آری تو مال دیگری داری که در مکّه نزد

ص: 483


1- 857.. و اسر ابو یسر الانصاری العبّاس بن عبد المطلب و عقیل بن ابی طالب و جاء بهما الی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فقال له: هل اعانک علیهما احد؟ قال: نعم رجل علیه ثیاب بیض، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): ذاک من الملائکة، ثم قال رسول الله للعبّاس افد نفسک و ابن اخیک، فقال: یا رسول الله لقد کنت اسلمت و لکن القوم استکرهونی، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): الله اعلم با باسلامک، ان یکن ما تذکّر حقا، فان الله؟عز؟ یجزیک علیه، فاما ظاهر امرک فقد کنت علینا.
2- 858.. ثم قال: یا عبّاس انکم خاصمتم الله فخصمکم، ثم قال: افد نفسک و ابن اخیک و قد کان العبّاس اخذ معه اربعین اوقیة من ذهب فغنمها رسول الله.

امّ الفضل گذارده ای و به او گفته ای: اگر پیش آمدی برای من شد، آن ها را بین خود تقسیم

کنید! عبّاس گفت: آیا می خواهی من تهی دست شوم و از مردم گدایی کنم؟! پس خداوند این آیه را نازل نمود: «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ».(1)

سپس فرمود: «وَ اِن یُرِیدُواْ خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُواْ اللّهَ مِن قَبْلُ فَاَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»؛ یعنی به اسیرانی که در اختیار دارید بگو: اگر خدا در قلوب شما نیّت خیری بداند بیش از آن چه از شما گرفته شده است را به شما خواهد داد و از شما می گذرد و خداوند بخشنده و مهربان است؛ و اگر آنان اراده خیانت به تو را دارند، از پیش نیز به خدا خیانت کردند و خدا به آنان مهلت داد و خداوند دانا و حکیم است.(2)

سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عقیل فرمود: ای عقیل خدا ابوجهل بن هشام و عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و نبیه و منبه فرزندان حجّاج و نوفل بن خویلد را کشت و سهیل بن عمرو و نضر بن حارث بن کلده و عقبة بن ابی معیط و فلان و فلان اسیر شدند!(3)

ص: 484


1- 859.. فلما قال رسول الله للعبّاس: افد نفسک، قال: یا رسول الله احسبها من فدائی،فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): لا، ذاک شی ء اعطانا الله منک فافد نفسک و ابن اخیک، فقال العبّاس:لیس لی مال غیر الذی ذهب منی، قال: بل المال الذی خلفته عند ام الفضل بمکة فقلت لها: ان حدث علی حدث فاقسموه بینکم؟ فقال له: اتترکنی و انا اسال الناس بکفی؟ فانزل الله علی رسوله فی ذلک: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی اَیْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
2- 860.. ثم قال الله تبارک و تعالی: «وَ اِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ فَاَمْکَنَ مِنْهُمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ».
3- 861.. ثم قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) لعقیل: قد قتل الله تبارک و تعالی یا با یزید ابا جهل بن هشام و عتبة بن ربیعة و شیبة بن ربیعة و نبیه و منبه ابنا الحجاج، و نوفل بن خویلد، و اسر سهیل بن عمرو و النضر بن الحارث بن کلدة و عقبة بن ابی معیط و فلان و فلان.

عقیل گفت: پس دیگر نزاعی درباره ی مکّه نیست چرا که شما اگر اهل مکّه را کشته اید کار تمام است وگرنه باید آنان را اسیر کنید؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از سخن او تبسّم نمود. آری کشته شدگان قریش هفتاد نفر بودند و اسیران آنان نیز هفتاد نفر بودند و امیرالمؤمنین(علیه السلام) بیست و هفت نفر را کشته بود و لکن کسی را اسیر نگرفته بود. پس اسیران را جمع کردند و آنان را با طناب بستند تا با پای خود به مدینه بیایند؛ و غنائم را نیز جمع کردند و از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تنها نه نفر کشته شده بودند که سعد بن خیثمه از آنان بود و او از نقباء و شخصیّت ها شمرده می شد.(1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) حرکت نمود و هنگام غروب آفتاب به منطقه اثیل رسید که تا بدر شش میل فاصله داشت، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نگاهش به عقبة بن ابی معیط و نضر بن حارث بن کلده افتاد که با یک طناب بسته شده بودند، پس نضر بن عقبه گفت: من و تو کشته خواهیم شد: عقبه گفت: آیا فقط ما از بین قریش کشته می شویم؟ نضر گفت: آری چرا که محمّد(صلی الله علیه و آله) نگاهی به ما کرد که من این معنا را از آن دریافتم؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به علی(علیه السلام) فرمود: نضر را بیاور و گردن بزن و نضر مردی زیبا و دارای مو بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) موی او را گرفت و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و نضر گفت: یا محمّد من تو را به حق رحم سوگند می دهم که هر کاری با قریش کردی با من بکنی. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بین من و تو رحمی نیست و خداوند به سبب اسلام خویشی ها را قطع نمود. یا علی او را گردن بزن، پس عقبه گفت: یا محمّد(صلی الله علیه و آله)! آیا نگفتی که به قریش مهلت داده می شود یعنی آنان کشته

ص: 485


1- 862.. فقال عقیل: اذا لاتنازعوا فی تهامة فان کنت قد اثخنت القوم و الا فارکب اکتافهم، فتبسّم رسول الله(صلی الله علیه و آله) من قوله و کان القتلی ببدر سبعین و الاسری سبعین، قتل منهم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سبعة و عشرین و لم یؤسر احدا فجمعوا الاساری و قرنوهم فی الحبال و ساقوهم علی اقدامهم، و جمعوا الغنایم و قتل من اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) تسعة رجال، منهم سعد بن خیثمة و کان من النقباء.

نمی شوند؟!رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تو از قریش هستی؟ تو زنازاده ای. یا علی! او را گردن بزن. پس علی(علیه السلام) او را گردن زد.(1)

و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نضر و عقبه را کشت انصار ترسیدند که همه اسیران کشته شوند، از این رو نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: یا رسول الله ما هفتاد نفر را کشتیم و هفتاد نفر را اسیر گرفتیم و این اسیران از قوم شمایند آنان را به ما ببخشید و از آنان فدیه بگیرید و آزادشان کنید. پس این آیه نازل شد: «مَا کَانَ لِنَبِیٍّ اَن یَکُونَ لَهُ اَسْرَی حَتَّی یُثْخِنَ فِی الاَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللّهُ یُرِیدُ الآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ * لَّوْلاَ کِتَابٌ مِّنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیمَا اَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ * فَکُلُواْ مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلًا طَیِّبًا».(2)

ص: 486


1- 863.. فرحل رسول الله(صلی الله علیه و آله) و نزل الاثیل عند غروب الشمس و هو من بدر علی ستة امیال، فنظر رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی عقبة بن ابی معیط و الی النضر ابن الحارث بن کلدة و هما فی قرن واحد فقال النضر لعقبة: یا عقبة انا و انت مقتولان، قال: عقبة من بین قریش؟ قال: نعم لان محمّدا قد نظر الینا نظرة رایت فیها القتل، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): یا علی علی بالنضر و عقبة و کان النضر رجلا جمیلا علیه شعر، فجاء علی فاخذ بشعره فجره الی رسول الله فقال النضر: یا محمّد اسئلک بالرحم بینی و بینک الا اجریتنی کرجل من قریش ان قتلتهم قتلتنی و ان فادیتهم فادیتنی و ان اطلقتهم اطلقتنی، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): لارحم بینی و بینک، قطع الله؟عز؟ الرحم بالاسلام قدمه یا علی فاضرب عنقه، فقال عقبة: یا محمّد الم تقل لاتصبر قریش ای لایقتلون صبرا؟ قال: و انت من قریش؟ انما انت علج من اهل صفوریة لانت فی المیلاد اکبر من ابیک الذی تدعی الیه لیس منها، قدمه یا علی فاضرب عنقه فقدمه فضرب عنقه.
2- 864.. فلما قتل رسول الله(صلی الله علیه و آله) النضر و عقبة خافت الانصار ان یقتل الاساری کلهم، فقالوا الی رسول الله فقالوا: یا رسول الله قد قتلنا سبعین و اسرنا سبعین و هم قومک و اساراک هبهم لنا یا رسول الله و خذ منهم الفداء و اطلقهم، فانزل الله: «ما کانَ لِنَبِیٍّ اَنْ یَکُونَ لَهُ اَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْاَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ وَ اللهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ لَوْ لاکِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّکُمْ فِیما اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّبًا»

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) اجازه داد آنان را آزاد کنند و از آنان فدیه بگیرند و با انصار شرط کرد که در سال آینده به عدد آن ها از انصار کشته شوند و انصار راضی شدند و چون جنگ احد پیش آمد از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هفتاد نفر کشته شدند و کسانی که از اصحاب مانده بودند گفتند: یا رسول الله! این چه حادثه ای بود که بر ما پیش آمد [و هفتاد نفر از ما کشته شدند؟!] در حالی که شما وعده پیروزی به ما دادید؟! پس این آیه نازل شد: «اَوَ لَمَّا اَصَابَتْکُم مُّصِیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُم مِّثْلَیْهَا قُلْتُمْ اَنَّی هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ اَنْفُسِکُمْ»؛ یعنی آیا شما در احد به مصیبتی مبتلا شدید [و دشمن هفتاد نفر از شما را گرفت] و شما در بدر دو برابر آن را از دشمن گرفتید و گفتید: برای چه ما در احد گرفتار شدیم [و هفتاد شهید دادیم؟!] ای رسول من به آنان بگو: این به خاطر خود شما بود [چرا که شما درخواست آزادی اسرای بدر را کردید مشروط به آن که سال بعد هفتاد شهید بدهید] .(1)

سپس علی بن ابراهیم به تفسیر آیات جنگ بدر پرداخته و می فرماید: مقصود از «اِحْدَی الطَّائِفَتِیْنِ»، گرفتن قافله تجارتی و یا جنگ با قریش است، و مقصود از «ذَاتِ الشَّوْکَةِ»، جنگ با قریش است و«غَیْرَ ذَاتِ الشَّوْکَةِ»،کاروان تجارتی قریش است؛ و مقصود از کلمات در «وَ یُرِیدُ اللّهُ اَن یُحِقَّ الحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ»، ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)

ص: 487


1- 865.. فاطلق لهم ان یاخذوا الفداء و یطلقوهم، و شرط ان یقتل منهم فی عام قابل بعدد من یاخذوا منهم الفداء فرضوا منه بذلک، فلما کان یوم احد قتل من اصحاب رسول الله(صلی الله علیه و آله) سبعون رجلا، فقال من بقی من اصحابه: یا رسول الله ما هذا الذی اصابنا و قد کنت تعدنا بالنصر؟ فانزل الله؟عز؟ فیهم: «اَ وَ لَمَّا اَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَدْ اَصَبْتُمْ مِثْلَیْها» ببدر قتلتم سبعین و اسرتم سبعین «قُلْتُمْ اَنَّی هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اَنْفُسِکُمْ» بما اشترطتم.
2- 866.. رجع الحدیث الی تفسیر الآیات التی لم تکتب قوله: و اِذْ یَعِدُکُمُ اللهُ اِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ اَنَّها لَکُمْ قال: العیر او قریش و قوله؟عز؟: وَ تَوَدُّونَ اَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ قال: ذات الشوکة الحرب، قال: تودون العیر لاالحرب و یُرِیدُ اللهُ اَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ قال: الکلمات الائمة صلوات الله علیهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 133]

در کتاب خصال در بیان فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) و تعداد آن ها آمده: که آن حضرت فرمود:

و امّا فضیلت سی و پنجم این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) روز بدر به من فرمود: برای من مشتی از ریگ را از مکان خاصّی بیاور پس من مشتی از ریگ را برگرفتم که بوی مشک از آن ها ساطع بود و چون به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دادم آن ها را به صورت مشرکین پاشید و چهار عدد آن ریگ ها از بهشت فردوس بود و یک عدد از مشرق بود و یک

عدد از مغرب بود و یک عدد از زیر عرش بود و با هر ریگی یک صد هزار ملک برای کمک ما آمده بودند و این فضیلتی بود که خداوند احدی را قبل از ما و بعد از ما به وسیله آن گرامی نداشته و نخواهد داشت.(1)

و روایت شده که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آن ریگ ها را به طرف مشرکین پاشید و فرمود:

«شاهت الوجوه» هر مشرکی مشغول به چشم خود شد و مشرکین شکست خوردند

و اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شروع به کشتن و اسیر کردن آنان نمودند و بعدا هر کدام می گفتند: من کشتم و اسیر نمودم و بر هم دیگر تفاخر کردند و خداوند فرمود:

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لَکِنَّ اللّهَ رَمَی…».(2)

ص: 488


1- 867.. و فی الخصال فی مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) و تعدادها قال و امّا الخامسة و الثلاثون فانّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) وجّهنی یوم بدر فقال ایتنی بکف حصیات مجموعة فی مکان واحد فاخذتها ثم شممتها فاذا هی طیّبة یفُوح منها رائحة المسک فاتیته بها فرمی بها وجوه المشرکین و تلک الحصیات اربع منها کنّ من الفردوس و حصاة من المشرق و حصاة من المغرب و حصاة من تحت العرش مع کلّ حصاة مائة الف ملک مددًا لنا لم یکرم اللَّه؟عز؟ بهذه الفضیلة احدًا قبلنا و لابعدنا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 287]
2- 868.. روی انّ قریشًا لمّا جاءت بخیلائها اتاه جبرییل فقال خذ قبضة من تراب فارمهم بها فقال لعلی اعطنی قبضة من حصاة الوادی فاعطاه فرمی بها فی وجوههم و قال شاهت الوجوه فلم یبق مشرک الّا شغل بعَینیه فانهزموا و ردفهم المؤمنون یقتلونهم و یاسرونهم ثم لما انصرفوا اقبلوا علی التفاخر فیقول الرجل قتلت و اسرت فنزلت آیة الرّمی لرسول اللَّه(صلی الله علیه و آله).[تفسیر صافی، ج 1، ص 287]B

مولّف گوید:

ماجرای جنگ بدر با این تفصیل در تفسیر عیّاشی و مجمع البیان و تفسیر صافی و غیره از تفسیر قمّی نقل شده است.

سوره ی انفال [8]، آیات 15 تا 23

متن:

یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمُ الَّذینَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْاَدْبارَ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ اِلَّا مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ اَوْ مُتَحَیِّزًا اِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ وَ مَاْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ اِذْ رَمَیْتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمی وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنینَ مِنْهُ بَلاءً حَسَنًا اِنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ ذلِكُمْ وَ اَنَّ اللهَ مُوهِنُ كَیْدِ الْكافِرینَ اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَكُمُ الْفَتْحُ وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْكُمْ فِئَتُكُمْ شَیْئًا وَ لَوْ كَثُرَتْ وَ اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَوَلَّوْا عَنْهُ وَ اَنْتُمْ تَسْمَعُونَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذینَ قالُوا سَمِعْنا وَ هُمْ لایَسْمَعُونَ اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذینَ لایَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ اللهُ فیهِمْ خَیْرًا لَاَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ اَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ

لغات:

«لقاء» به معنای اجتماع مرتبط می باشد، چرا که اجتماع ممکن است مقاربت نداشته باشد، و «زحف» نزدیک شدن تدریجی را گویند، و زحف جماعتی را گویند که به طرف دشمن حرکت می کنند، و «تولیة» جعل الشی یلی غیره، و «ولاه دبره»

ص: 489

اذا جعله یلیه، و «تحرف» انحراف از جهت مستقیم است به کناری،و«محارف»خارج شده ی از جهت روزی می باشد، و «تحیز» طلب مکان و حیز نجات است، و «فئة» جماعت منقطع از دیگران است، و «استفتاح» طلب فتح و پیروزی است، و «انتهاء» ترک فعل است به خاطر نهی، و «شرَّ» نقیض خیر است، و یا شرّ ضرر قبیح، و خیر نفع حسن است، و «دوابّ» جمع دابة، حیوانی را گویند که با پاهای خود روی زمین راه می رود، و در عرف مردم «دابة» به معنای اسب است.

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد رو به رو شوید، به آن ها پشت نکنید (و فرار ننمایید)! (15) و هر کس در آن هنگام به آن ها پشت کند مگر آن که هدفش کناره گیری از میدان برای حمله مجدّد، و یا به قصد پیوستن به گروهی (از مجاهدان) بوده باشد (چنین کسی) به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جایگاه او جهنم، و چه بد جایگاهی است! (16) این شما نبودید که آن ها را کشتید بلکه خداوند آن ها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آن ها) انداختی بلکه خدا انداخت! و خدا می خواست مومنان را به این وسیله امتحان خوبی کند خداوند شنوا و داناست. (17) سرنوشت مومنان و کافران، همان بود که دیدید! و خداوند سست کننده نقشه های کافران است. (18) اگر شما فتح و پیروزی می خواهید، پیروزی به سراغ شما آمد! و اگر (از مخالفت) خودداری کنید، برای شما بهتر است! و اگر بازگردید، ما هم باز خواهیم گشت و جمعیّت شما هر چند زیاد باشد، شما را (از یاری خدا) بی نیاز نخواهد کرد و خداوند با مومنان است! (19) ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و سرپیچی ننمایید در حالی که (سخنان او را) می شنوید! (20) و همانند کسانی نباشید که می گفتند: «شنیدیم!» ولی در حقیقت نمی شنیدند! (21) بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمی کنند. (22) و اگر

ص: 490

خداوند خیری در آن ها می دانست، (حرف حق را) به گوش آن ها می رساند ولی (با این حال که دارند،) اگر حق را به گوش آن ها برساند، سرپیچی کرده و روگردان می شوند. (23)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَدْبَارَ…»(1)

عقیل خزاعی گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگام جنگ به اصحاب خود می فرمود:

بر نمازهای خود مواظبت کنید…

و می فرمود:

ترس و هراس در جنگ با دشمنان و منحرفین از دین سبب گم راهی از راه دیانت ومحرومیّت از دنیا با خواری و ذلّت است و فرار از جنگ سبب عذاب آخرت خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَلاَ تُوَلُّوهُمُ الاَدْبَارَ .»(2)

و در سخن دیگری به اصحاب خود می فرمود:

هنگامی که با دشمن روبه رو می شوید کم سخن بگویید و خدا را به یاد بیاورید و به دشمن پشت نکنید که آن سبب سخط و خشم خدا خواهد بود و شما مستحق غضب او خواهید شد.(3)

ص: 491


1- 869.. سوره ی انفال، آیه ی 15.
2- 870.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن بعض اصحابه عن ابی حمزة عن عقیل الخزاعی ان امیرالمؤمنین(علیه السلام) کان اذا حضر الحرب یوصی المسلمین بکلمات: یقول: تعاهدوا الصلوة الی ان قال(علیه السلام): ثم ان الرعب و الخوف من جهاد المستحق للجهاد و المتوازرین علی الضلال ضلال فی الدین، و سلب للدنیا مع الذل و الصغار و فیه استیجاب النار بالفرار من الزحف عند حضرة القتال یقول الله تعالی: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ الْاَدْبارَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 138، ح 34]
3- 871.. احمد بن محمّد الکوفی عن ابن جمهور عن ابیه عن محمّد بن سنان عن مفضّل ابن عمر عن ابی عبد الله(علیه السلام)، و عن عبد الله بن عبدالرّحمن الاصم عن حریز عن محمّد بن مسلم عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) لاصحابه: اذا لقیتم عدوکم فی الحرب فاقلوا الکلام و اذکروا الله؟عز؟ و لاتولوهم الادبار فتسخطوا الله تبارک و تعالی و تستوجبوا غضبه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 138، ح 35]B

امام رضا(علیه السلام) در پاسخ از مسایل محمّد بن سنان درباره ی علل احکام فرمود:

خداوند فرار از جنگ را حرام نموده چرا که آن سبب تضعیف دین و توهین به پیامبران و ائمّه عدل(علیهم السلام) است و ترک حمایت از آنان در مقابل دشمن، سبب استحقاق عقوبت و عذاب است و فرار از جنگ به معنای انکار اقرار به ربوبیّت خدا و ترک عدل و رضایت به ظلم و جلوگیری نکردن از فساد و سبب جرئت دشمن بر حمله به مسلمانان و کشته شدن و اسارت آنان و ابطال دین خدا و مفاسد دیگری خواهد بود.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام)در بیان فضائل خود[درمقابل اهل شورای سقیفه وغاصبین خلافت ] فرمود:

و امّا فضیلت شصت و سوّم این که: من هرگز از جنگ فرار نکردم و احدی[از شجاعان] با من روبه رو نشد مگر آن که من زمین را از خون او سیراب کردم.(2)

ص: 492


1- 872.. فی عیون الاخبار فی باب ما کتب به الرّضا(علیه السلام) الی محمّد بن سنان فی جواب مسائله فی العلل: و حرم الله تعالی الفرار من الزحف لما فیه من الوهن فی الدین و الاستخفاف بالرسل و الائمة العادلة (علیهم السلام)، و ترک نصرتهم علی الاعداء و العقوبة لهم علی انکار ما دعوا الیه من الاقرار بالربوبیة و اظهار العدل و ترک الجور و اماتة الفساد لما فی ذلک من جراة العدو علی المسلمین و ما یکون من السبی و القتل و ابطال دین الله؟عز؟ و غیره من الفساد.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 138، ح 36]
2- 873..فی کتاب الخصال فی مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام)وتعدادها قال(علیه السلام):و امّا الثالثة و الستون فانی لم افر من الزحف قط، و لم یبارزنی احد الا سقیت الارض من دمه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 139، ح 37]

زراره گوید: به امام صادق و یا امام باقر(علیهما السلام) عرض کردم: آیا زبیر در جنگ بدر شرکت داشت؟ فرمود:

آری ولکن در جنگ جمل فرار کرد، او در جنگ جمل اگر با مومنین به جنگ آمده بوده سبب هلاکت [و عذاب] خود را فراهم کرده است و اگر [به خیال خود] با کفّار جنگ می کرده فرار او سبب غضب خداوند بوده است؟!(1)

«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ * وَ لَوْ عَلِمَ اللّهُ فِیهِمْ خَیْرًا لَّاسْمَعَهُمْ

وَ لَوْ اَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ…»(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این آیه درباره ی بنی عبد الدار نازل شد و از آنان کسی مسلمان نشد، مگر مصعب بن عمیر و حلیف آنان سویط.(3)

امام باقر(علیه السلام) نیز فرمود:

بهترین دانشی که خداوند به ما داده است علم به تفسیر قرآن و احکام آن و علم به تغییر زمان و حوادث آن است و هر گاه خداوند به کسانی اراده خیری داشته باشد این علوم را به آنان تعلیم می دهد و اگر بخواهد این علوم را به افراد غیرشایسته بدهد از آن اعراض می کنند و سودی از آن نمی برند.

ص: 493


1- 874.. فی تفسیر العیّاشی عن زرارة عن احدهما(علیهما السلام) قال: قلت: الزبیر شهد بدرا؟ قال: نعم و لکنه فر یوم الجمل، فان کان قاتل المؤمنین فقد هلک بقتاله ایاهم، و ان کان قاتل کفارا فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ حین ولاهم دبره. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 139، ح 38]
2- 875.. سوره ی انفال، آیه ی 22و23.
3- 876.. فی مجمع البیان: اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمُّ الآیتین و قال الباقر(علیه السلام): نزلت الآیة فی بنی عبد الدار لم یکن اسلم منهم غیر مصعب بن عمیر و حلیف لهم یقال له سویط. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 140، ح 48]

سپس لحظه ای ساکت ماند و فرمود:

و اگر ما افراد شایسته و با ظرفیّتی را پیدا کنیم، این علوم را به آنان یاد می دهیم و الله المستعان.(1)

سوره ی انفال [8]، آیات 24 تا 33

متن:

یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اَنَّهُ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ شَدیدُ الْعِقابِ وَ اذْكُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْاَرْضِ تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ فَآواكُمْ وَ اَیَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَخُونُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا اَماناتِكُمْ وَ اَنْتُمْ تَعْلَمُونَ وَ اعْلَمُوا اَنَّما اَمْوالُكُمْ وَ اَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اَنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانًا وَ یُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَیِّئاتِكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ وَ اِذْ یَمْكُرُ بِكَ الَّذینَ كَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ اَوْ یَقْتُلُوكَ اَوْ یُخْرِجُوكَ وَ یَمْكُرُونَ وَ یَمْكُرُ اللهُ وَ اللهُ خَیْرُ الْماكِرینَ وَ اِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا اِنْ هذا اِلَّا اَساطیرُ الْاَوَّلینَ

ص: 494


1- 877.. فی اصول الکافی علی بن محمّد و محمّد بن الحسن عن سهل بن زیاد عن القاسم بن الربیع عن عبید بن عبد الله بن ابی هاشم الصیرفی عن عمرو بن مصعب عن سلمة بن محرز قال: سمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول: ان من علم ما اوتینا تفسیر القرآن و احکامه و علم تغییر الزّمان و حدثانه، اذا اراد الله بقوم خیرا اسمعهم و لو اسمع من لم یسمع لولی معرضا کان لم یسمع، ثم امسک هنیئة ثم قال: و لو وجدنا اوعیة او مستراحا لقلنا و الله المستعان. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 141، ح 49]

لغات:

«ذکر» ضدّ سهو و آن احضار معنا در نفس است، و «استضعاف» ضعیف شمردن و موهون دانستن چیزی است، و «تخطف» با سرعت چیزی را گرفتن و جدا کردن است، و «خیانت» ندادن حقی است که انسان ضامن ادای آن شده است و آن ضد امانت است، و «مکر» میل پنهانی به شرّ است،و مکر مردم خدعه و خیانت است،و مکر خداوند جزا و کیفر مکر است، و خداوند به کسی خیانت و خدعه نمی کند، و فرق بین مکر و الغدر این است که غدر نقض عهد است و مکر ابتدائی می باشد، «و اثبات» به معنای حبس است، و «اثبته فی الحرب» یعنی جرحه جراحة مثقلة لایقدر معها علی الحرکة کانه حبسه.

ترجمه:

ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد! و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حایل می شود، و همه شما (در قیامت) نزد او گردآوری می شوید!(24)و از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستم کاران شما نمی رسد (بلکه همه را فرا خواهد گرفت چرا که دیگران سکوت اختیار کردند.) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد! (25) و به خاطر بیاورید هنگامی را که شما در روی زمین، گروهی کوچک و اندک و زبون بودید آن چنان که می ترسیدید مردم شما را بربایند! ولی او شما را پناه داد و با یاری خود تقویت کرد و از روزی های پاکیزه بهره مند ساخت شاید شکر نعمتش را بجا آورید! (26) ای کسانی که ایمان آورده اید! به خدا و پیامبر خیانت نکنید! و (نیز) در امانات خود خیانت روا مدارید، در حالی که میدانید (این کار، گناه بزرگی است)! (27) و بدانید اموال و اولاد شما، وسیله آزمایش است و (برای کسانی که از عهده امتحان برآیند،) پاداش عظیمی نزد

ص: 495

خداست!(28)ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید، برای شما وسیله ای جهت جدا ساختن حق از باطل قرار می دهد (روشن بینی خاصّی که در پرتو آن، حق را از باطل خواهید شناخت) و گناهانتان را می پوشاند و شما را می آمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش عظیم است! (29) (به خاطر بیاور) هنگامی را که کافران نقشه می کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند، و یا (از مکّه) خارج سازند آن ها چاره می اندیشیدند (و نقشه می کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می کرد و خدا بهترین چاره جویان و تدبیرکنندگان است! (30) و هنگامی که آیات ما بر آن ها خوانده می شود، می گویند: «شنیدیم (چیز مهمّی نیست) ما هم اگر بخواهیم مثل آن را می گوییم این ها همان افسانه های پیشینیان است!» (ولی دروغ می گویند، و هرگز مثل آن را نمی آورند.) (31)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ…»(1)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

«لِمَا یُحْیِیکُمْ» یعنی للجنّة، و حیات در این آیه به معنای بهشت است،خلاصه این که اطاعت از خدا و رسول، مساوی با بهشت خواهد بود.(2)

ابوالربیع شامی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی ولایت علی(علیه السلام) نازل شده است یعنی هنگامی که خدا و رسول

او شما را به ولایت علی(علیه السلام) دعوت می کنند دعوت آنان را اجابت کنید.(3)

ص: 496


1- 878.. سوره ی انفال، آیه ی 24.
2- 879.. علی بن ابراهیم، قال: الحیاة: الجنة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 664]
3- 880.. محمّد بن یعقوب: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد بن عیسی، عن محمّد بن خالد، و الحسین بن سعید، جمیعا، عن النضر بن سوید، عن یحیی الحلبی، عن عبد الله بن مسکان، عن زید بن الولید الخثعمی، عن ابی الربیع الشامی، قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ، قال: «نزلت فی ولایة علی(علیه السلام)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 664]B

از عامّه یعنی اهل تسنّن نیز، ابن مردویه از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

این آیه درباره ی ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) نازل شده است. و مؤیّد آن روایت

ابی الجارود است از امام باقر(علیه السلام) که فرمود: «انها نزلت فی ولایة امیرالمؤمنین(علیه السلام).»(1)

علی بن ابراهیم قمّی با سند خود از ابی الجارود از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

مقصود از «لِمَا یُحْیِیکُمْ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است، چرا که پیروی شما

از او و پذیرفتن ولایت او بهتر از هر چیزی، امور شما را منظّم و عدالت را بین شما گسترده و پایدار می نماید. سپس فرمود: مقصود از «اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» این است که خداوند[به سبب اطاعت از خدا و رسول(صلی الله علیه و آله)بین مومن و معصیبت مانع می شود تا مومن گرفتار آتش نشود و بین کافر [به ولایت علی(علیه السلام)] و طاعت نیز مانع می شود تا به کمال ایمان نرسد؛ سپس فرمود: «وَ اعْلَمُوا اَنَ الْاَعْمَالَ بِخَوَاتِیمِهَا»؛ یعنی بدانید که ارزش و نتیجه اعمال به پایان آن ها بستگی دارد. [وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.](2)

ص: 497


1- 881.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنا احمد بن محمّد، عن جعفر بن عبد الله، عن کثیر بن عیاش، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام)، فی قوله: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ، یقول: «ولایة علی بن ابی طالب، فان اتباعکم ایاه و ولایته اجمع لامرکم و ابقی للعدل فیکم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 664، ح3]
2- 882.. علی بن ابراهیم، قال: حدثنا احمد بن محمّد، عن جعفر بن عبد الله، عن کثیر بن عیاش، عن ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام)، فی قوله: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذادَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ، یقول: «ولایة علی بن ابی طالب، فان اتباعکم ایاه و ولایته اجمع لامرکم و ابقی للعدل فیکم». و اما قوله: وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ،یقول: «یحول بین المرء و معصیته ان تقوده الی النار، و یحول بین الکافر و طاعته ان یستکمل بها الایمان، و اعلموا ان الاعمال بخواتیمها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 664، ح4]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

معنای آیه «وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»این است که خداوند مانع می شود از این که مومن باطل را به جای حق بپذیرد. و فرمود: خداوند بنده خود را از شقاوت به سعادت منتقل می نماید و از سعادت به شقاوت منتقل نمی نماید.(1)

حمزة بن طیّار گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» سوال کردم و آن حضرت فرمود:

مقصود این است که مومن با هر چه از مشتهیات نفسانی خود برخورد کند باطل آن ها را از حق می شناسد و خداوند نمی گذارد او باطل را به جای حق بپذیرد و باطل را حق بداند. (2)

ص: 498


1- 883.. ابن بابویه، قال: حدثنا محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید2، قال: حدثنا محمّد بن الحسن الصفار و سعد بن عبد الله، جمیعا، قالا: حدثنا ایوب بن نوح، عن محمّد بن ابی عمیر، عن هشام بن سالم، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله؟عز؟: وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ. قال: «یحول بینه و بین ان یعلم ان الباطل حق». و قد قیل: ان الله تبارک و تعالی یحول بین المرء و قلبه بالموت. و قال ابو عبد الله(علیه السلام): «ان الله تبارک و تعالی ینقل العبد من الشقاء الی السعادة، و لاینقله من السعادة الی الشقاء». [تفسیر برهان، ج 2، ص 665]
2- 884.. احمد بن محمّد بن خالد البرقی: عن ابیه، عن فضالة بن ایوب الازدی، عن ابان الاحمر، و حدثنا احمد بن فضال، عن ثعلبة بن میمون، عن حمزة بن الطیار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: سالته عن قول الله: یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ، قال: «یشتهی بسمعه و بصره و یده و لسانه و قلبه، اما ان هو غشی شیئا مما یشتهی، فانه لایاتیه الا و قلبه منکر، لایقبل الذی یاتی، یعرف ان الحق غیره». B العیّاشی: عن حمزة بن الطیار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله: یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ،قال: «هو ان یشتهی [الشی ء بسمعه و بصره و لسانه و یده، اما ان هو غشی شیئا مما یشتهی]فانه لایاتیه الا و قلبه منکر لایقبل الذی یاتی، یعرف ان الحق لیس فیه». عن حمزة بن الطیار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ. قال: «هو ان یشتهی الشی ء بسمعه و بصره و لسانه و یده، اما انه لایغشی شیئا منها،و ان کان یشتهیه، فانه لایاتیه الا و قلبه منکر، لایقبل الذی یاتی، یعرف ان الحق لیس فیه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 665، ح7 8 10]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

قلب [سالم] هرگز حق را باطل و باطل را حق نمی پندارد.(1)

«وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»(2)

مولّف گوید:

در روایات به هر وظیفه خطیر و هر حوادث پیچیده ای که نیاز به تامّل و دقّت فراوان دارد، و یا با شهوات و حبّ مال و ریاست و امثال این ها مواجه است، و مردم در آن شرایط کم تر به راه صحیح و انجام وظیفه موفّق می شوند، فتنه گفته شده است.

ولکن ظاهر آیه فوق دلالت دارد که فتنه در این جا فتنه خاصّی است مانند این که منکری انجام شود و تنها عاملین آن مورد مؤاخذه نباشند، بلکه آنان که از آن منکر جلوگیری نکنند نیز مؤاخذه خواهند شد اکنون به موارد فتنه از روایات اشاره می کنیم.

ص: 499


1- 885.. و فی خبر یونس بن عمار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «لا یستیقن القلب ان الحق باطل ابدا، و لایستیقن ان الباطل حق ابدا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 666، ح 12]
2- 886.. سوره ی انفال، آیه ی 25.

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

مردم بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گرفتار فتنه شدند تا جایی که علی(علیه السلام) را رها نمودند و با غیر او بیعت کردند، و این فتنه ای بود که مبتلای به آن شدند! در حالی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان را امر نموده بود که از علی(علیه السلام) و اوصیای از آل محمّد(صلوات الله علیهم اجمعین) پیروی کنند.(1)

ابن عبّاس گوید: هنگامی که این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کس حقّ علی(علیه السلام) را که جانشین و خلیفه بعد از من است، انکار کند و به او

ظلم نماید، همانند آن است که نبوّت من و نبوّت پیامبران قبل از من را انکار کرده باشد.(2)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آیه فوق درباره ی طلحه و زبیر نازل شد که با علی امیرالمؤمنین(علیه السلام) جنگ کردند

و به او ظلم نمودند.(3)

از امیرالمؤمنین و امام باقر(علیهما السلام)نقل شده که آیه فوق را«وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لتصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً» قرائت نموده اند.(4)

ص: 500


1- 887.. و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) فی هذه الآیة قال اصابت الناس فتنة بعد ما قبض اللَّه نبیّه(صلی الله علیه و آله) حتّی ترکوا علیًا(علیه السلام) و بایعوا غیره و هی الفتنة التی فتنوا بها و قد امرهم رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) باتّباع علی(علیه السلام) و الاوصیاء من آل محمّد صلوات اللَّه علیهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 289]
2- 888.. و عن ابن عبّاس انّها لما نزلت قال النّبی(صلی الله علیه و آله) من ظلم علیًا(علیه السلام) مقعدی هذا بعد وفاتی فکانّما جحد نبوّتی و نبوّة الانبیاء قبلی. [تفسیر صافی، ج 2، ص 290]
3- 889.. و القمّی نزلت فی طلحة و الزّبیر لما حاربوا امیرالمؤمنین(علیه السلام) و ظلموه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 290]
4- 890..و فی المجمع عن علی و الباقر(علیهما السلام)انّهما قرئا لتصیبنّ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 290]

مولّف گوید:

طبق این قرائت فتنه تنها مربوط به گروه سمتکار است و تطبیق آن با روایت اوّل که از امام صادق(علیه السلام) نقل شد روشن تر به نظر می رسد، از این رو امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود: معنای آیه فوق در سوره ی «اِنَّا اَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» و آیه«وَ مَا مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَ فَاِن مَّاتَ اَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی اَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلَیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ» بیان شده است.

سپس فرمود:

حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) هنگامی که از دنیا رفت مخالفین امر خدا [و مخالفین ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام)] گفتند: «شب قدر با رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین رفت» و این فتنه و امتحانی بود که آن ها فقط مبتلای به آن بودند و به همین علّت مرتد شدند، و به جاهلیّت بازگشتند، چرا که اگر می گفتند: بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باز شب قدری هست و خداوند همه امور و مقدّرات را توسّط ملائکه و روح در شب قدر نازل می نماید ناچار بودند که به امام زمان خود اقرار کنند،و چنین نکردند و به جاهلیّت بازگشتند!(1)

ص: 501


1- 891.. محمّد بن یعقوب: باسناده عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «قال الله تعالی فی بعض کتابه: وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً فی اِنَّا اَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ و قال فی بعض کتابه: وَ ما مُحَمَّدٌ اِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَ فَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللهُ الشَّاکِرِینَ یقول فی الآیة الاولی: ان محمّدا(صلی الله علیه و آله) حین یموت یقول اهل الخلاف لامر الله؟عز؟: مضت لیلة القدر مع رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فهذه فتنة اصابتهم خاصة، و بها ارتدوا علی اعقابهم، لانهم ان قالوا: لم تذهب فلا بد ان یکون لله؟عز؟ فیها امر، و اذا اقروا بالامر لم یکن لهم من صاحب بد». [تفسیر برهان، ج 2، ص 666، ح 3]

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَخُونُواْ اللّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُواْ اَمَانَاتِکُمْ وَ اَنتُمْ تَعْلَمُونَ»(1)

امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) فرمودند:

این آیه درباره ی ابولبابة بن عبدالمنذر انصاری نازل شد و قصّه آن این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یهود بنی قریظه مدینه را بیست و یک روز محاصره نمود و آنان از آن حضرت خواستند که همانند یهود بنی النضیر با آنان صلح نماید و به بنی النضیر که در منطقه اذرعات و اریحای شام هجرت کردند ملحق شوند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نپذیرفت و فرمود: فقط با شما آن چه سعد بن معاذ بگوید عمل خواهم نمود.(2)

بنی قریظه گفتند: «ابولبابه را نزد ما بفرست» چرا که ابولبابه با آنان روابط داشت و از آنان خیرخواهی می کرد و اموال و عیال و فرزندان او نزد آنان بود. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابولبابه را نزد آنان فرستاد و آنان به او گفتند: نظر تو چیست؟ آیا ما به حکم سعد بن معاذ تن بدهیم؟ پس ابولبابه به گلوی خود اشاره کرد و گفت: «چنین چیزی را نپذیرید که او جز به کشتن شما حکم نمی کند.»(3)

ص: 502


1- 892.. سوره ی انفال، آیه ی 27.
2- 893.. فی المجمع عن الباقر و الصّادق(علیهما السلام) نزلت فی ابی لبابة بن عبد المنذر الانصاری و ذلک انّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) حاصر یهود بنی قریظة احدی و عشرین لیلة فسالوا رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) الصّلح علی ما صالح علیه اخوانهم من بنی النّضیر علی ان یسیرُوا الی اخوانهم الی اذرعات و اریحا من ارض الشام فابی ان یعطیهم ذلک رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) الّا ان ینزلوا علی حکم سعد بن معاذ.
3- 894.. فقالوا ارسل الینا ابا لبابة و کان مناصحًا لهم لانّ عیاله و ماله و ولده کانت عندهم فبعثه رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فاتاهم فقالوا ما تری یا ابا لبابة ا ننزل علی حکم سعد بن معاذ فاشار ابو لبابة بیده الی حلقه انّه الذّبح فلا تفعلوا.

و جبرییل نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و سخنان ابولبابه را به آن حضرت اطّلاع داد [و خیانت ابولبابه آشکار شد] و ابولبابه پشیمان شد و گفت: به خدا سوگند من فهمیدم که به خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) خیانت کردم» و آیه فوق نازل شد.(1)

و چون این آیه نازل شد ابولبابه خود را به یکی از ستون های مسجد بست و گفت:

«به خدا قسم آب و غذایی نمی خورم تا یا بمیرم و یا توبه ی من قبول شود.» پس هفت روز گذشت و ابولبابه از گرسنگی غش کرد و خداوند توبه او را پذیرفت و به او گفته شد: توبه تو قبول گردید خود را باز کن.(2)

ابولبابه گفت: به خدا قسم خود را باز نمی کنم تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیاید و او مرا باز کند؛ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را باز کرد، و ابولبابه گفت: تمامیّت توبه من این است که من ارتباط خود را از قوم خود در بنی قریظه که بین آنان این گناه را کرده ام قطع نمایم و اموال خود را در راه خدا بدهم؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: یک ثلث اموال خود را در راه خدا بدهی کافی است.(3)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

خیانت به خدا و رسول نافرمانی از آنان است و امّا خیانت در امانت این است

ص: 503


1- 895.. فاتاه جبرییل فاخبره بذلک قال ابو لبابة فو اللَّه ما زالت قدمای من مکانهما حتّی عرفت انّی قد خنت اللَّه و رسوله فنزلت الآیة فیه.
2- 896..فلّما نزلت شدّ نفسه علی ساریة من سواری المسجد و قال و اللَّه لااذوق طعامًا و لاشرابًا حتّی اموت او یتوب اللَّه علی فمکث سبعة ایام لایذوق فیها طعامًا و لاشرابا حتّی خرّ مغشیًّا علیه ثم تاب اللَّه علیه فقیل له یا ابالبابة قد تیب علیک .
3- 897.. فقال لاو اللَّه لااحلّ نفسی حتّی یکون رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) هو الذی یحلّنی فجاءه فحلّه بیده ثم قال ابو لبابة ان من تمام توبتی ان اهجر دار قومیَ التی اصبت فیها الذنب و ان اخلع من مالی فقال النّبیّ (صلی الله علیه و آله) یجزیک الثّلث ان تتصدّق به. [تفسیر صافی، ج 2، ص 290]

که خداوند هر انسانی را بر آن چه بر او واجب نموده امین قرار داده است[و واجبات خدا امانت خداست] و آیه فوق گرچه درباره ی ابولبابه نازل شده و آن در غزوه ی بنی قریظه در سال پنجم هجرت بوده و لکن لفظ آیه عام است [و شامل کلیّه امانت ها می شود.](1)

مولّف گوید:

تفصیل آیه و شان نزول آن در سوره توبه ذیل آیه «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا…» خواهد آمد ان شاء الله.

سلیمان بن خالد گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مال من پیش کسی بود و انکار کرد و سوگند خورد و مال مرا نداد، سپس مالی از او در دست من قرار گرفت، آیا من می توانم مانند او مال او را بردارم و انکار کنم و بر آن سوگند یاد نمایم؟ امام(علیه السلام) فرمود:

اگر او به تو خیانت کرد تو به او خیانت مکن و در عملی که از او زشت دانستی داخل مشو. [وگرنه تو نیز خیانتکار خواهی بود.](2)

ص: 504


1- 898.. و القمیّ عن الباقر(علیه السلام) فخیانة اللَّه و الرسول معصیتهما امّا خیانة الامانة فکل انسان مامون علی ما افترض اللَّه؟عز؟ علیه قال نزل فی ابی لبابة بن عبد المنذر فلفظ الآیة عامّ و معناها خاصّ قال و نزلت فی غزوة بنی قریظة فی سنة خمس من الهجرة و قد کتبت فی هذه السورة مع اخبار بدر و کانت علی راسَ ستة عشر شهرًا من مقدم رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) المدینة و نزلت مع الآیة التی فی سورة التوبة قوله وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ التی نزلت فی ابی لبابة قال فهذا الدلیل علی انّ التالیف علی خلاف ما انزل اللَّه علی نبیّه ثم ذکر هذه القصة هناک کما یاتی. [تفسیر صافی، ج 2، ص 291]
2- 899.. فی الکافی عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن سلیمان بن خالد قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن رجل وقع لی عنده مال و کابرنی علیه و حلف، ثم وقع له عندی مال فآخذه مکان مالی الذی اخذه و اجحده و احلف علیه کما صنع؟ فقال: ان خانک فلا تخنه، فلا ندخل فیما عبته علیه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 144]

ابوبکر حضرمی گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مردی از دیگری طلبی دارد و او انکار نموده و مال برادر خود را تصاحب کرده است، سپس مالی از او به دست طلبکار

می رسد، آیا می تواند آن را به جای مال خود بردارد؟ فرمود:

آری، و لکن باید اینگونه بگوید:«خدایا من مال او را به جای مالی که از من گرفته می گیرم و به عنوان ظلم و خیانت نمی گیرم.»(1)

«وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ وَ اَنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

نباید یکی از شما بگوید:«اللَّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ»یعنی «خدایا من به تو پناه می برم از فتنه» چرا که احدی نیست مگر آن که مبتلای به فتنه و امتحان است، و لکن هر کس می خواهد به خدا پناه ببرد، باید از فتنه های گم راه کننده به خدا پناه ببرد، همان گونه که خداوند می فرماید: «وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا اَمْوَالُکُمْ وَ اَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ.»(3)

ص: 505


1- 900.. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد و سهل بن زیاد عن ابن محبوب عن سیف بن عمیرة عن ابی بکر الحضرمی قال قلت لابی عبد الله(علیه السلام): رجل کان له علی رجل مال فجحده ایاه و ذهب به، ثم صار بعد ذلک للرجل الذی ذهب بماله مال قبله ا یاخذه منه مکان ماله الذی ذهب به منه ذلک الرجل؟ قال: نعم، و لکن لهذا کلام یقول: «اللهم انی آخذ هذا المال مکان مالی الذی اخذه منی و انی لم آخذ ما اخذت منه خیانة و لاظلما». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 144، ح 69]
2- 901.. سوره ی انفال، آیه ی 28.
3- 902.. فی مجمع البیان عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) لایقولن احدکم اللهم انی اعوذ بک من الفتنة لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنة، و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن فان الله سبحانه یقول: و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 145]

آری فرزندان، برای پدر و مادرها، فتنه اند چنان که پدر و مادرها نیز برای فرزندان فتنه هستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «یَا عَلِیُّ! یَلْزَمُ الْوَالِدَیْنِ مِنْ عُقُوقِ وَلَدِهِمَا مَا یَلْزَمُ الْوَلَدَ لَهُمَا مِنْ عُقُوقِهِمَا» یعنی پدر و مادر نیز مانند فرزندان اگر رعایت حق فرزندان را نکنند، عاق آنان خواهند شد.(1)

«یِا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَن تَتَّقُواْ اللّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا وَ یُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ… »(2)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «فرقان» علم و دانشی است که شما به سبب آن حق را از باطل می شناسید.

مولّف گوید:

مفاد این آیه همان چیزی است که خداوند در آیه «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللَّهُ» فرموده است. یعنی خداوند در اثر تقوا و رعایت اوامر و نواهی الهی نوری به مومن می دهد که به وسیله آن به حقایق پی می برد و هرگز باطلی را به جای حق نمی پذیرد چنان که در تفسیر آیه «وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» گذشت، و امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آن فرمود: خداوند مانع می شود که قلب مومن باطل را حق بپندارد. و فرمود: «لا یَسْتَیْقِنُ الْقَلْبُ اَنَّ الْحَقَّ بَاطِلٌ اَبَدًا وَ لَا یَسْتَیْقِنُ اَنَ الْبَاطِلَ حَقٌ اَبَدًا» یعنی هرگز قلب [مومن] حق را باطل و باطل را حق نمی داند.(3)

ص: 506


1- 903.. عن جعفر بن محمّد عن ابیه عن آبائه(علیهم السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): یلزم الوالدین من العقوق لولدهما اذا کان الولد صالحا، ما یلزم الولد لهما. [تفسیر نورالثّقلین، ج 3، ص 150]
2- 904.. سوره ی انفال، آیه ی 29.
3- 905.. و فی خبر هشام: عنه، قال: «یحول بینه و بین ان یعلم ان الباطل حق». و فی خبر یونس بن عمار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «لا یستیقن القلب ان الحق باطل ابدا، و لایستیقن ان الباطل حق ابدا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 666، ح 12 9]

از آیه فوق استفاده می شود که رسیدن به مراتب عالی دیانت و تقرّب به خداوند و عرفان صحیح همان رعایت تقوا و انجام واجبات و ترک محرّمات است، و نیاز به ریاضت های غیر شرعی ندارد، چرا که معصومین ما(علیهم السلام) جز به رعایت تقوا و ورع و حفظ جوارح و جوانح از گناه و مکروه و رعایت مسایل اخلاقی سفارش نکرده اند، برای نمونه امام باقر(علیه السلام) به جابر جعفی که از شاگردان ارزنده او بود فرمود: ای جابر بدان که تو از موالیان ما نخواهی بود تا این که اگر همه ی مردم شهر تو جمع شوند و بگویند: تو بد آدمی هستی غمگین نشوی و اگر بگویند: تو مرد صالح و شایسته ای هستی نیز خشنود نشوی، و لکن تو باید خود را بر کتاب خدا عرضه کنی، و اگر دیدی در راه قرآن می روی، و از همه ی پرهیزهای آن پرهیز می کنی، و به همه ی ترغیب های آن راغب هستی و از همه ی تخویف ها و اعلان خطرهای آن می هراسی؟ من به تو بشارت می دهم و می گویم بر این حال ثابت باش، چرا که گفته های مردم به تو آسیبی نمی رساند، و اگر دیدی با قرآن جدایی و مفارقت داری، برای چه خود را فریب می دهی؟! همانا آمدن مومن به دنیا برای مجاهدت و مبارزه با نفس خویشتن است، تا کجی های خود را به خاطر خدا راست کند و قدرت غلبه بر خواسته های نفسانی خود را پیدا کند….(1)

ص: 507


1- 906.. وَ اعْلَمْ بِاَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیًّا حَتَّی لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ اَهْلُ مِصْرِکَ وَ قَالُوا اِنَّکَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ ذَلِکَ وَ لَوْ قَالُوا اِنَّکَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّکَ ذَلِکَ وَ لَکِنِ اعْرِضْ نَفْسَکَ عَلَی مَا فِی کِتَابِ اللهِ فَاِنْ کُنْتَ سَالِکًا سَبِیلَهُ زَاهِدًا فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِبًا فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفًا مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ اَبْشِرْ فَاِنَّهُ لَا یَضُرُّکَ مَا قِیلَ فِیکَ وَ اِنْ کُنْتَ مُبَایِنًا لِلْقُرْآنِ فَمَا ذَا الَّذِی یَغُرُّکَ مِنْ نَفْسِکَ اِنَّ الْمُؤْمِنَ مَعْنِیٌّ بِمُجَاهَدَةِ نَفْسِهِ لِیَغْلِبَهَا عَلَی هَوَاهَا… [بحار الانوار، ج 75، ص 162]

«وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ»(1)

ماجرای دارالندوه برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

زراره و حمران بن اعین و محمّد بن مسلم از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل کرده اند که فرمود:

قریش در «دار الندوة» جمع شدند تا درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و جلوگیری از او با یک دیگر مشورت کنند ناگهان پیرمردی را در آن جا دیدند و آن پیرمرد [که در باطن

ابلیس بود] به آنان گفت: مرا در جلسه خود راه بدهید؟ قریش گفتند: تو کیستی؟ او گفت: من پیرمردی از بنی مُضرّ [نجدی] هستم و مرا رایی هست که به شما خواهم گفت. پس قریش وارد «دار الندوة» شدند و سخنان خود را شروع کردند و آن پیرمرد در کنار آنان نشسته بود و قریش اتّفاق پیدا کردند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را از مکّه خارج کنند و آن پیرمرد گفت:

این رای صحیحی نیست چرا که اگر او را از بین خود خارج کنید، جمعیّتی با او همراه می شوند و با شما جنگ می کنند. گفتند: راست گفتی این رای درستی نیست و سپس به مشاوره ی خود ادامه دادند و تصمیم گرفتند که آن حضرت را در زندان قرار دهند و باز آن پیرمرد گفت: این نیز رای صحیح نیست، چرا که اگر چنین بکنید، محمّد(صلی الله علیه و آله) مرد شیرین زبانی است و با زبان خود فرزندان و خدّام شما را فاسد می کند و در آن صورت برادر و یا خواهر و یا همسر یکی از شما دارای اعتقاد فاسدی می شود و از شما جدا می گردد. تا این که در نهایت نظر آنان بر این شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بکشند و از هر قبیله ای یک جوان خارج شود و با

ص: 508


1- 907.. سوره ی انفال، آیه ی 30.

شمشیرهای خود او را به قتل برسانند[پس آن پیرمرد این رای را تایید کرد]وخداوند[از این ماجرا خبر داد و] فرمود: «وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ.»(1)

شیخ طوسی با سند خود از ابن عبّاس نقل کرده که گوید:

مشرکین مکّه در خانه معروف به «دار الندوة» جمع شدند تا درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)مشورت نمایند و جبرییل خبر آنان را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد و به او دستور داد که در آن شب در بستر خود نخوابد، از این رو رسول خدا به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود تا در آن شب، در بستر او بخوابد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن شب بُرد سبز حضرمی را که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره در آن می خوابید پوشید و شمشیر خود را در کنار خویش آماده نمود و در بستر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خوابید و در آن شب آن چهل نفر جمع شدند و در کمین آن حضرت بودند و 25 نفر آنان درب خانه نشستند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از بین آنان که در کنار خانه او نشسته بودند تا او را بکشند خارج شد و مشتی از

ص: 509


1- 908.. العیّاشی: عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم، عن احدهما(علیهما السلام): «ان قریشا اجتمعت فخرج من کل بطن اناس، ثم انطلقوا الی دار الندوة لیتشاوروا فیما یصنعون برسول الله(صلی الله علیه و آله)، فاذا هم بشیخ قائم علی الباب، فاذا ذهبوا الیه لیدخلوا، قال: ادخلونی معکم. قالوا: و من انت، یا شیخ؟ قال:انا شیخ من بنی مضر، و لی رای اشیر به علیکم،فدخلوا و جلسوا و تشاوروا و هو جالس، و اجمعوا امرهم علی ان یخرجوه. فقال:هذا لیس لکم برای ان اخرجتموه اجلب علیکم الناس فقاتلوکم. قالوا: صدقت ما هذا برای.ثم تشاوروا و اجمعوا امرهم علی ان یوثقوه. قال: هذا لیس بالرای، ان فعلتم هذا و محمّد رجل حلو اللسان افسد علیکم ابناءکم و خدمکم، و ما ینفع احدکم اذا فارقه اخوه و ابنه و امراته.ثم تشاوروا فاجمعوا امرهم علی ان یقتلوه، و یخرجوا من کل بطن منهم بشاب، فیضربوه باسیافهم، فانزل الله تعالی: وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ» الی آخر الآیة. [تفسیر برهان، ج 2، ص 679، ح 4]

خاک برداشت وبرسرهای آنان پاشید و این آیات را تلاوت نمود:«یس * وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ… الی قوله تعالی: فَاَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ» و رفت و گوینده ای به آنان گفت: منتظر چه کسی هستید؟ گفتند:ما منتظر محمّد(صلی الله علیه و آله) هستیم. آن گوینده گفت: زیان کار و بیچاره شدید، به خدا سوگند او از بین شما رفت و بر سر هر کدام شما خاکی پاشید. گفتند: به خدا سوگند ما او را ندیدیم. پس خداوند این آیه را نازل نمود «وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُواْ….»(1)

ص: 510


1- 909.. الشیخ: باسناده، قال: اخبرنا جماعة، منهم الحسین بن عبید الله، و احمد بن عبدون، و ابو طالب ابن عرفة، و ابو الحسن الصفار، و ابو علی الحسن بن اسماعیل بن اشناس، قالوا: حدثنا ابو المفضّل محمّد بن عبد الله بن المطلب الشیبانی، قال: حدثنا احمد بن سفیان بن العبّاس النحوی، قال: حدثنا احمد بن عبید بن ناصح، قال: حدثنا محمّد بن عمر بن واقد الاسلمی قاضی الشرقیة، قال: حدثنا ابراهیم بن اسماعیل بن ابی حبیبة الاشهلی، عن داود بن الحصین، عن ابی غطفان، عن ابن عبّاس، قال: اجتمع المشرکون فی دار الندوة لیتشاوروا فی امر رسول الله(صلی الله علیه و آله)، فاتی جبرییل رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اخبره الخبر، و امره ان لاینام فی مضجعه تلک اللیلة، فلما اراد رسول الله(صلی الله علیه و آله) المبیت امر علیا(علیه السلام) ان یبیت فی مضجعه تلک اللیلة، فبات علی(علیه السلام) و تغشی ببرد اخضر حضرمی کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) ینام فیه، و جعل السیف الی جنبه. فلما اجتمع اولئک النفر من قریش یطوفون و یرصدونه یریدون قتله، فخرج رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هم جلوس علی الباب، و عددهم خمسة و عشرین رجلا، فاخذ حفنة من البطحاء، ثم جعل یذرها علی رؤوسهم، و هو یقرا: یس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ حتّی بلغ فَاَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لایُبْصِرُونَ فقال لهم قایل:ما تنتظرون؟قالوا:محمّدا.قال: خبتم و خسرتم، قد و الله مر بکم، فما منکم رجل الا و قد جعل علی راسه ترابا. قالوا: و الله ما ابصرناه. قال:فانزل الله؟عز؟: وَ اِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ اَوْ یَقْتُلُوکَ اَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللهُ وَ اللهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 678، ح3]

مولّف گوید:

تفصیل بیشتر ماجرای «دارالندوة» و لیلة المبیت و غار ثور و هجرت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)به مدینه و هجرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از ادای دیون و انجام وعده های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با هاشمیّات و بقیّه ی مهاجرین به مدینه، و برخورد مشرکین در بین راه با آن حضرت و پیروزی امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر آنان و ملحق شدن آن حضرت با فاصله یک هفته به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در منطقه قبای مدینه را مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود بیان نموده و به خاطر طولانی بودن، از ذکر آن صرف نظر شد طالبین می توانند به آن تفسیر و کتب تواریخ مراجعه نمایند.

سوره ی انفال [8]، آیات 32 تا 41

متن:

وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ كانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَلیمٍ وَ ما كانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فیهِمْ وَ ما كانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ وَ ما لَهُمْ اَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما كانُوا اَوْلِیاءَهُ اِنْ اَوْلِیاؤُهُ اِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمُونَ وَ ما كانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلَّا مُكاءً وَ تَصْدِیَةً فَذُوقُوا الْعَذابَ بِما كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ اِنَّ الَّذینَ كَفَرُوا یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ لِیَصُدُّوا عَنْ سَبیلِ اللهِ فَسَیُنْفِقُونَها ثُمَّ تَكُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ وَ الَّذینَ كَفَرُوا اِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ لِیَمیزَ اللهُ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْكُمَهُ جَمیعًا فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ قُلْ لِلَّذینَ كَفَرُوا اِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ وَ اِنْ یَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْاَوَّلینَ وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یَكُونَ الدِّینُ كُلُّهُ لِلهِ فَاِنِ انْتَهَوْا فَاِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ اِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ

ص: 511

لغات:

«مکاء» به معنای صفیر و دست زدن است، و «مکار یمکو مکاء» اذا صفر بفیه، و «تصدیه» به معنای دست زدن است، و «حسرت» به معنای اندوه برای به دست نیاوردن راه جبران خطاست و «رکم و متراکم» چیزی را بر روی چیزی قرار دادن است و «انتهاء» به معنای دست برداشتن به خاطر نهی است، و سنت وطریقه و سیرة نظایرند، و «سلوف و سلف» به معنای تقدم است و «تولی» از دین رو گرداندن از آن است، و به معنای ذهاب به سمت حق نیز می باشد.

ترجمه:

و(به خاطر بیاور) زمانی را که گفتند: «پروردگارا! اگر این حق است و از طرف توست، بارانی از سنگ از آسمان بر ما فرود آر! یا عذاب دردناکی برای ما بفرست!» (32) ولی (ای پیامبر!) تا تو در میان آن ها هستی، خداوند آن ها را مجازات نخواهد کرد و (نیز) تا استغفار می کنند، خدا عذابشان نمی کند.(33) چرا خدا آن ها را مجازات نکند، با این که از (عبادت موحّدان در کنار)مسجد الحرام جلوگیری می کنند در حالی که سرپرست آن نیستند؟! سرپرست آن، فقط پرهیزگارانند ولی بیشتر آن ها نمی دانند. (34) (آن ها که مدّعی هستند ما هم نماز داریم،) نمازشان نزد خانه (خدا)، چیزی جز «سوت کشیدن» «کف زدن» نبود پس بچشید عذاب (الهی) را به خاطر کفرتان! (35) آن ها که کافر شدند، اموال شان را برای بازداشتن(مردم)از راه خدا خرج می کنند آنان این اموال را(که برای به دست آوردنش زحمت کشیده اند، در این راه) مصرف می کنند، امّا مایه حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شکست خواهند خورد و (در جهان دیگر) کافران همگی به سوی دوزخ گردآوری خواهند شد. (36) (این ها همه) به خاطر آن است که خداوند (می خواهد)

ص: 512

ناپاک را از پاک جدا سازد، و ناپاکها را روی هم بگذارد، و همه را متراکم سازد، و یک جا در دوزخ قرار دهد و این ها هستند زیان کاران! (37) به آن ها که کافر شدند بگو: «چنانچه از مخالفت باز ایستند، (و ایمان آورند،) گذشته آن ها بخشوده خواهد شد و اگر به اعمال سابق بازگردند، سنّت خداوند در گذشتگان، درباره آن ها جاری می شود (و حکم نابودی آنان صادر می گردد). (38) و با آن ها پیکار کنید، تا فتنه [شرک و سلب آزادی] برچیده شود، و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد! و اگر آن ها (از راه شرک و فساد بازگردند، و از اعمال نادرست) خودداری کنند، (خداوند آن ها را می پذیرد) خدا به آن چه انجام می دهند بیناست.(39)و اگر سرپیچی کنند،بدانید(ضرری به شما نمی رسانند)خداوند سرپرست شماست! چه سرپرست خوبی! و چه یاور خوبی! (40)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِذْ قَالُواْ اللَّهُمَّ اِن کَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِندِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنَا حِجَارَةً…»(1)

مرحوم کلینی با سند خود از ابوبصیر نقل نموده که گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

روزی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشسته بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: تو شبیه به عیسی بن مریم هستی. سپس فرمود: اگر ترس از آن را نداشتم که گروهی از امّت من، آن چه را که نصاری درباره ی عیسی(علیه السلام) گفتند [و او را خدا و یا فرزند خدا دانستند] درباره ی تو بگویند امروز درباره ی تو مقام و منزلتی را بیان می کردم که هر کس به تو برخورد می کند خاک زیر قدم تو را برای برکت برگیرد. پس آن دو اعرابی و مغیرة بن شعبه و گروهی از قریش گفتند: او مثَلی برای پسر عمّ خود پیدا نکرد مگر عیسی بن مریم(علیه السلام)؟!

ص: 513


1- 910.. سوره ی انفال، آیه ی 32.

پس این آیه نازل شد: «وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ * وَ قَالُوا اَ آلِهَتُنَا خَیْرٌ اَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ اِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ*اِنْ هُوَ اِلَّا عَبْدٌ اَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلًا لِّبَنِی اِسْرَائِیلَ*وَ لَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم»[یعنی من بنی هاشم]«مَلائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ .»(1)

پس شخصی به نام حارث بن عمرو فهری گفت: «اللَّهُمَ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ…» یعنی خدایا اگر این حق است که بنی هاشم وارث پادشاهانی مانند هرقل شوند پس تو سنگی از آسمان بر سر ما ببار و یا عذاب دردناکی بر ما فرو فرست»و خداوند مقاله حارث و پاسخ او را برای رسول خود(صلی الله علیه و آله) بیان نمود و فرمود: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ»ورسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: یا توبه کن و یا از ما دور شو. و حارث گفت: «ای محمّد آیا برای سایر قریش از آن چه در اختیار داری قرار نمی دهی؟ در حالی که بنی هاشم بر عرب و عجم فضیلت پیدا کردند؟»رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:این به اختیار من نیست بلکه به دست خداوند است. حارث گفت: «ای محمّد نفس من مایل به توبه نیست و لکن از تو دور می شوم» پس مرکب خود را طلب نمود و سوار بر آن شد و چون به انتهای مدینه رسید سنگی بر سر او فرود آمد و فرق او را شکافت و سپس این آیه بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ*لِّلْکَافِرینَ بولایة علی لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ*مِّنَ اللهِ ذِی الْمَعَارِجِ»(2). ابوبصیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: فدای شما شوم ما اینگونه این آیه را قرائت نمی کنیم؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: اینگونه جبرییل از طرف خدا این آیه را بر محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل نموده و همین گونه در مصحف فاطمه(علیها السلام) ثبت شده است؛ سپس امام صادق(علیه السلام) فرمود: چون این آیه نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به

ص: 514


1- 911.. سوره ی زخرف، آیه ی 57 و 60.
2- 912.. سوره ی معارج، آیات 1-3.

منافقین اطراف خود فرمود: به سراغ رفیق خود [حارث] بروید چرا که آن چه از خدا خواست بر او فرود آمد و خداوند فرمود: «وَ اسْتَفْتَحُواْ وَ خَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ.»(1)و(2)

ص: 515


1- 913.. سوره ی ابراهیم، آیه ی 15.
2- 914.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن سلیمان، عن ابیه، عن ابی بصیر، قال: قال(علیه السلام): «بینا رسول الله(صلی الله علیه و آله) ذات یوم جالس، اذ اقبل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): ان فیک شبها من عیسی بن مریم، و لولا ان تقول فیک طوائف من امتی ما قالت النصاری فی عیسی بن مریم، لقلت فیک قولا لاتمر بملا من الناس الا اخذوا التراب من تحت قدمیک، یلتمسون بذلک البرکة».قال:«فغضب الاعرابیان و المغیرة بن شعبة و عدة من قریش معهم، فقالوا: ما رضی ان یضرب لابن عمه مثلا الا عیسی بن مریم، فانزل الله علی نبیه(صلی الله علیه و آله): وَ لَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلًا اِذا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ وَ قالُوا اَ آلِهَتُنا خَیْرٌ اَمْ هُوَ ما ضَرَبُوهُ لَکَ اِلَّا جَدَلًا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ اِنْ هُوَ اِلَّا عَبْدٌ اَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلًا لِبَنِی اِسْرائِیلَ وَ لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْنا مِنْکُمْ یعنی من بنی هاشم مَلائِکَةً فِی الْاَرْضِ یَخْلُفُونَ».قال:«فغضب الحارث بن عمرو الفهری، فقال: اللهم ان کان هذا هو الحق من عندک، بان بنی هاشم یتوارثون هرقلا بعد هرقل، فامطر علینا حجارة من السماء او ائتنا بعذاب الیم. فانزل الله علیه مقالة الحارث، و نزلت هذه الآیة: وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ. ثم قال له: یا بن عمرو، اما تبت، و اما رحلت؟فقال: یا محمّد، تجعل لسائر قریش شیئا مما فی یدک، فقد ذهب بنو هاشم بمکرمة العرب و العجم. فقال له النّبی(صلی الله علیه و آله): لیس ذلک الی، ذلک الی الله تبارک و تعالی. فقال: یا محمّد ما تتابعنی نفسی علی التوبة، و لکن ارحل عنک. فدعا براحلته فرکبها، فلما صار بظهر المدینة اتته جندلة فرضت هامته، ثم اتی الوحی الی النّبی(صلی الله علیه و آله)، فقال: سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ بولایة علی لَیْسَ لَهُ دافِعٌ مِنَ اللهِ ذِی الْمَعارِجِ». قال: قلت: جعلت فداک،انا لانقرؤها هکذا؟ فقال:«هکذا انزل الله بها جبرییل علی محمّد(صلی الله علیه و آله)، و هکذا اثبتت فی مصحف فاطمة(علیها السلام)، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله) لمن حوله من المنافقین: انطلقوا الی صاحبکم، فقد اتاه ما استفتح به، قال الله؟عز؟: وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 679، ح 1]

در تفسیر مجمع البیان از امام صادق(علیه السلام) از پدرانش نقل شده که فرمود:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در روز غدیر خم امیرالمؤمنین علیه السّلام را به جای خود نصب نمود و فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» و این خبر در شهرها پخش شد، نعمان بن حارث فهری نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: شما ما را از ناحیه ی خداوند امر کردی که بگوییم: «اَشْهَدُ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ الله(صلی الله علیه و آله)» و نیز ما را به جهاد و حج و روزه و نماز و زکات امر کردی و ما پذیرفتیم و به این ها اکتفا نکردی تا این که این جوان را به جای خود منصوب کردی و گفتی: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ هَذَا مَوْلَاهُ» آیا این را از خود گفتی و یا از طرف خداوند بود؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به خدایی که پروردگاری جز او نیست، آن چه گفتم از طرف خدا بود. پس نعمان بن حارث خارج شد و گفت: «اللَّهُمَّ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَ مِنْ عِنْدِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ…» و ناگهان سنگی را خدا بر سر او کوفت و هلاک گردید و این آیه نازل شد «سَاَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْکَافِرینَ….»(1)

ص: 516


1- 915.. و فی المجمع عن الصّادق(علیه السلام) عن آبائه(علیهم السلام) لما نصب رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) علیًا یوم غدیر خم قال من کنت مولاه فعلیّ مولاه طار ذلک فی البلاد فقدم علی النّبیّ النّعمان بن الحرث الفهریّ فقال امرتنا من اللَّه ان نشهد ان لااله الا اللَّه و انّک رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله)و امرتنا بالجهاد و الحجّ و الصّوم و الصّلوة و الزّکوة فقبلناها ثم لم ترض عنّا حتّی نصبت هذا الغلام فقلت من کنت مولاه فعلیّ مولاه فهذا شی ء منک او امر من عند اللَّه فقال و اللَّه الذی لااله الا هو انّ هذا من اللَّه فولیّ النعمان بن الحرث و هو یقول اللَّهُمَّ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ فرماه اللَّه بحجر علی راسه فقتله و انزل اللَّه تعالی سَاَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 299]

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

وجود رسول خدا(صلی الله علیه و آله)و استغفار شما مردم، دو حصن حصین شما از عذاب الهی بودند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که حصن بزرگ تر بود گذشت و استغفار باقی مانده است و شما باید فراوان از آن استفاده کنید، چرا که استغفار گناهان را محو می کند و اگر می خواهید به آن پی ببرید این آیه را تلاوت کنید «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ.»(1)

جابر بن یزید جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: چه نیازی به پیامبر و امام هست؟

امام(علیه السلام) فرمود:

پیامبر و امام(علیهما السلام) سبب بقای عالم بر اساس صلاح [و زندگی سالم] است چرا که خداوند با بودن پیامبر و یا امام عذاب را از اهل زمین بر می دارد، چنان که می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «النُّجُومُ اَمَانٌ لِاَهْلِ السَّمَاءِ وَ اَهْلُ بَیْتِی اَمَانٌ لِاَهْلِ الْاَرْضِ فَاِذَا ذَهَبَتِ النُّجُومُ اَتَی اَهْلَ السَّمَاءِ مَا یَکْرَهُون، وَ اِذَا ذَهَبَ اَهْلُ بَیْتِی اَتَی اَهْلَ الْاَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ». و مقصود از اهل بیت آن حضرت: ائمّه(علیهم السلام) هستند که خداوند طاعت آنان را مقرون به طاعت خود نموده است.(2)

ص: 517


1- 916.. فی کتاب ثواب الاعمال و عن ابی جعفر(علیه السلام) قال کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقول: الاستغفار لکم حصن حصین من العذاب، فمضی اکبر الحصنین و بقی الاستغفار فاکثروا منه، فانه ممحاة للذنوب قال الله؟عز؟: «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ».[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 152، ح 84]
2- 917.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی عمرو بن شمر عن جابر بن یزید الجعفی قال: قلت لابی جعفر محمّد بن علی الباقر(علیهما السلام): لای شی ء یحتاج الی النّبی و الامام؟ فقال: لبقاء العالم علی صلاحه و ذلک ان الله؟عز؟ یرفع العذاب عن اهل الارض اذا کان فیها نبی او امام، قال الله؟عز؟:«وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ»و قال النّبی(صلی الله علیه و آله):النجوم امان لاهل السماء و اهل بیتی امان لاهل الارض،فاذا ذهبت النجوم اتی اهل السماء ما یکر هون، و اذا ذهب اهل بیتی اتی اهل الارض ما یکرهون، یعنی باهل بیته الائمة(علیهم السلام) الذین قرن الله؟عز؟ طاعتهم بطاعته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 152، ح 86]B

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

بودن من بین شما و رفتن من از بین شما برای شما خیر است پس جابربن عبدالله انصاری برخاست و گفت: امّا بودن شما را بین خود می دانیم که برای ما خیر است و لکن مفارقت شما از ما چگونه برای ما خیر است؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: امّا خیر بودن وجود من بین شما به خاطر این است که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ وَ مَا کَانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یعنی یعذبّهم بالسیف.

سپس فرمود:

و امّا خیر بودن مفارقت من از شما به خاطر این است که اعمال شما هر دوشنبه و پنجشنبه به من عرضه می شود و من برای اعمال خوب شما، خدا را شکر می کنم و برای اعمال بد شما استغفار می نمایم.(1)

ص: 518


1- 918..فی امالی شیخ الطائفة«قدس سره»باسناده الی سدیر عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هو فی نفر من اصحابه: ان مقامی بین اظهرکم خیر لکم، و ان مفارقتی ایاکم خیر لکم، فقام الیه جابر بن عبد الله الانصاری و قال:یا رسول الله امّا مقامک بین اظهرنا فهو خیر لنا، فکیف یکون مفارقتک ایانا خیرا لنا؟ فقال: امّا مقامی بین اظهرکم خیر لکم لان الله؟عز؟یقول: «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ» یعنی یعذبهم بالسیف، فاما مفارقتی ایاکم فهو خیر لکم لان اعمالکم تعرض علی کل اثنین و خمسین، فما کان من حسن حمدت الله علیه، و ما کان من سیئ استغفرت لکم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 152، ح 87]

«وَ مَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ اِلَّا مُکَاء وَ تَصْدِیَةً…»(1)

آیه فوق و آیات قبل از آن، از مشرکین مکّه نکوهش نموده چرا که آنان آزارهای فراوانی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دادند و از دعوت او جلوگیری کردند و تعصّب شدیدی نسبت به بُت های خود داشتند و عبادت شان اطراف کعبه، سوط زدن و کف زدن بوده و با این حال خود را سرپرست کعبه و متولّی آن می دانستند و خداوند عمل آنان را تقبیح نموده و می فرماید: «وَ مَا کَانُواْ اَوْلِیَاءهُ اِنْ اَوْلِیَآؤُهُ اِلَّا الْمُتَّقُونَ».

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

یعنی مشرکین اولیا و متولّیان کعبه و مسجدالحرام نیستند و متولّیان کعبه و مسجدالحرام جز افراد مومن با تقوا نمی باشند و «مُتَّقُونَ» در این آیه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و یاران او هستند.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «مکاء و تصدیة» سوت زدن و کف زدن است.(3)

در تفسیر مجمع البیان روایت شده:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در مسجدالحرام به نماز می ایستاد دو نفر از قبیله

ص: 519


1- 919.. سوره ی انفال، آیه ی 35.
2- 920.. فی تفسیر العیّاشی عن ابراهیم بن عمر الیمانی عمن ذکره عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله: وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا اَوْلِیاءَهُ یعنی اولیاء البیت یعنی المشرکین «اِنْ اَوْلِیاؤُهُ اِلَّا الْمُتَّقُونَ» حیث کانوا هم اولی به من المشرکین و ما کان صلوتهم عند البیت الا مکاء و تصدیة قال: التصفیر و التصفیق. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 153، ح 90]
3- 921.. فی عیون الاخبار قال الرّضا(علیه السلام): و سمیت مکة مکة لان الناس کانوا یمکون فیها، و کان یقال لمن قصدها: قد مکا، و ذلک قول الله تعالی:«وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ اِلَّا مُکاءً وَ تَصْدِیَةً» فالمکاء التصفیر، و التصدیة صفق الیدین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 154]

بنی عبدالدار در سمت راست او می ایستادند و سوت می زدند و دو نفر در سمت چپ او می ایستادند و کف می زدند و نماز او را بر هم می زدند و خداوند همه آنان را در جنگ بدر هلاک نمود.(1)

«اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُنفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ لِیَصُدُّواْ عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَیُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَکُونُ عَلَیْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یُغْلَبُونَ»(2)

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی قریش نازل شد هنگامی که ضمضم به آنان گفت: رسول خدا(صلی الله علیه و آله)برای گرفتن قافله تجارتی شما آمده است،از این رو آنان اموال خود را برداشتند و برای جنگ با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به طرف بدر حرکت نمودند و در بدر کشته شدند و آن چه برای نابودی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خرج کردند سبب حسرت آنان شد (3). و قصّه آنان در جنگ بدر گذشت.

«لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَیَ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ…»(4)

ص: 520


1- 922.. فی مجمع البیان و روی ان النّبی(صلی الله علیه و آله) کان اذا صلی فی المسجد الحرام قام رجلان من بنی عبد الدار عن یمینه فیصفران و رجلان عن یساره و یصفقان بایدیهما فیخلطان علیه صلوته فقتلهم الله جمیعا ببدر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 154، ح 92]
2- 923.. سوره ی انفال، آیه ی 36.
3- 924.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: اِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یُنْفِقُونَ اَمْوالَهُمْ الی قوله: یحشرون قال: نزلت فی قریش لما وافاهم ضمضم و اخبرهم یخبر رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی طلب العیر، فاخرجوا اموالهم و حملوا و انفقوا و خرجوا الی محاربة رسول الله(صلی الله علیه و آله) ببدر، فقتلوا و صاروا الی النار، و کان ما انفقوا حسرة علیهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 154، ح 93]
4- 925.. سوره ی انفال، آیه ی 37.

امام باقر(علیه السلام) به برخی از اصحاب خود فرمود:

خداوند هنگام خلقت مومن طینت او را با طینت کافر آمیخته نمود از این رو گناه مومن به خاطر آمیخته بودن طینت او با طینت کافر است و نیز طینت کافر را آمیخته به طینت مومن نمود و هر عمل نیکی کافر انجام می دهد به سبب همان اختلاط است و روز قیامت خداوند آن مقدار از طینت مومن که داخل در طینت ناصب [و کافر] شده است را به طینت مومن باز می گرداند و اعمال نیکی را که کافر به سبب طینت مومن انجام داده است را نیز به مومن باز می گرداند و از مومن نیز آن مقدار از طینت کافر [و ناصب] که به طینت او آمیخته شده و اعمال ناپسندی که به سبب آن انجام داده است را نیز به کافر باز می گرداند و این مقتضای عدل اوست و به کافر و ناصب می فرماید ظلمی بر تو نشده است چرا که این اعمال ناپسند به خاطر طینت تو بوده و تو سزاوارتر به این اعمال هستی و اعمال صالحه تو نیز به خاطر طینت مومن بوده و او سزاوارتر به این اعمال است و در آن روز ظلمی نیست و خداوند و سریع الحساب است.

سپس امام باقر(علیه السلام) فرمود:

آیا می خواهی از قرآن برای تو این معنا را روشن نمایم؟خداوند در قرآن می فرماید:«الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ اُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» و نیز می فرماید: «وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ اِلَی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ * لِیَمِیزَ اللّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلَیَ بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ اُوْلَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ.»(1)

ص: 521


1- 926.. فی العلل عن الباقر(علیه السلام) فی حدیث انّ اللَّه سبحانه مزج طینة المؤمن حین اراد خلقه بطینة الکافر فما یفعل المؤمن من سیّئة فانّما هو من اجل ذلک المزاج و کذلک مزج طینة الکافرحین اراد خلقه بطینة المؤمن فما یفعل الکافر من حَسَنة فانّما هو من اجل ذلک المزاج او لفظ هذا معناه قال فاذا کان یوم القیامة ینزع اللَّه من العدوّ الناصب سنخ المؤمن و مزاجه و طینته و جوهره و عنصره مع جمیع اعماله الصالحة و یردّه الی المؤمن و ینزع اللَّه تعالی من المؤمن سنخ الناصب و مزاجه و طینته و جوهره و عنصره مع جمیع اعماله السیئة الردّیة و یردّه الی الناصب عدلًا منه جلّ جلاله و تقدّسَت اسماؤه و یقول للنّاصب لاظلم علیک هذه الاعمال الخبیثة من طینتِک و مزاجک و انت اولی بها و هذه الاعمال الصالحة من طینة المؤمن و مزاجه و هو اولی بها لاظلم الیوم اِنَّ اللهَ سَرِیعُ الْحِسابِ ثم قال ازیدک فی هذا المعنی من القرآن الیس اللَّه؟عز؟ یقول الْخَبِیثاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَ الْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثاتِ وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّباتِ اُول-ٰٓئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ و قال؟عز؟ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا اِلی جَهَنَّمَ یُحْشَرُونَ لِیَمِیزَ اللهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی بَعْضٍ فَیَرْکُمَهُ جَمِیعًا فَیَجْعَلَهُ فِی جَهَنَّمَ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 302] B

«قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ وَ اِنْ یَعُودُواْ فَقَدْ مَضَتْ سُنَّةُ الاَوَّلِینِ»(1)

شخصی به امام باقر(علیه السلام) گفت:

من کارمند بنی امیه بودم و مال فراوانی به دست آوردم و گمان کردم این اموال برای من حلال نیست و از کسی سوال کردم او گفت: مال و اهل تو و هر چه به دست آورده ای حرام است؟

امام(علیه السلام) فرمود:

این گونه نیست که به تو گفته اند. سوال کننده گفت: آیا برای من توبه ای هست؟فرمود: آری! توبه تو در کتاب خدا آمده است و این آیه را تلاوت فرمود:«قُل لِلَّذِینَ کَفَرُواْ اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم مَّا قَدْ سَلَفَ….»(2)

ص: 522


1- 927 .. سوره ی انفال، آیه ی 38.
2- 928.. و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) انه قال له رجل انّی کنت عاملًا لبنی امیة فاصبت مالًا کثیرًا فظننت انّ ذلک لایحلّ لی فسالت عن ذلک فقیل لی انّ اهلک و مالک و کل شی ء لک حرام فقال لیس کما قالوا لک قال فلی توبة قال نعم توبتک فی کتاب اللَّه قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ.[تفسیر صافی،ج 2،ص 302 ]

یکی از مفسّرین گوید:

«سیاق آیه دلالت دارد که این آیه مربوط به قریش بعد از جنگ بدر باشد که اگر دست از لجاجت خود بردارند و به اسلام روی آورند خداوند از گذشته های آنان می گذرد، چنان که در رایت آمده «الْاِسْلَامُ یَجُبُ مَا قَبْلَهُ». و لکن به قرینه آیات بعد و جمله «وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه» که به ظهور حضرت بقیّة الله(علیه السلام) تفسیر شده است باید بگوییم: این آیه مربوط به همه کفّار درهرعصروزمانی است که اگر هنگام قیام آن حضرت ایمان بیاورند گذشته های آنان بخشوده می شود و اگر به کفر خود باقی بمانند سنّت الهی نسبت به آنان جاری خواهد بود.»(1)

مولّف گوید:

روایت فوق نیز مؤیّد همین معناست ولکن این معنا با روایتی که از امام صادق(علیه السلام)

درباره ی یکی از کارپردازهای بنی امیّه وارد شده و امام صادق(علیه السلام) در پاسخ همین

سوال به او فرموده است: «باید از کلیّه ی اموالی که از بنی امیّه برخوردار شده ای

ص: 523


1- 929.. قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا اگر ما بودیم و همین آیه شریفه بنظر میآمد که مراد همان کفار قریش باشند بعد از وقعه بدر که اگر توبه کنند و ایمان آورند خداوند از گناهان و ظلم و اذیتهایی که برسول و مومنین کردند چه در مکّه معظمه قبل از هجرت و چه در وقعه بدر از محاربه با رسول خدا و مسلمین صرف نظر می شود و میبخشد و میآمرزد لکن بقرینه آیه بعد جمله وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلهِ بضمیمه اخبار وارده که تفسیر بظهور حضرت بقیّة اللَّه شده می گوییم که راجع بجمیع کفار است در هر عصر و زمانی اِنْ یَنْتَهُوا اگر ایمان آورند و از کفر و اعمال دوره کفرشان منتهی شوند ودست بردارند یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ چنانچه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمود (الاسلام یجبّ ما قبله) و لو هفتاد سال در کفر و فسق بسر برده آمرزیده می شود و اهل نجات است. [تفسیر اطیب البیان، ج 6، ص 120]

خارج شوی، و اگر چنین کنی توبه ی تو پذیرفته می شود و من به تو وعده ی بهشت می دهم» سازگار نیست، و نیز با آیه شریفه «اَوْ یَاْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفْسًا اِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ اَوْ کَسَبَتْ فِی اِیمَانِهَا خَیْرًا قُلِ انتَظِرُواْ اِنَّا مُنتَظِرُونَ »(1)، سازگار نیست، چرا که امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید: «مقصود از «بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ» ائمّه(علیهم السلام) و حضرت قائم منتظر(علیه السلام) است که چون قیام به سیف نماید، ایمان جدید کسی فایده ای ندارد گرچه ایمان به پدران او قبلا داشته بوده است. آری می توان گفت: خطاهای در حال کفر بخشوده می شود.(2)

آری به کافران در این آیه گفته شده: «اِن یَنتَهُواْ یُغَفَرْ لَهُم» و در روایت نیز آمده: «الْاِسْلَامُ

یَجُبُ مَا قَبْلَهُ»، و لکن خطاهای در حال اسلام باید جبران شود، و اعتقاد به قیام حضرت

مهدی(علیه السلام)مانند اعتقاد به قیامت است که پس از آمدن قیامت راه جبران بسته می شود. و الله العالم.

ص: 524


1- 930.. سوره ی انعام، آیه ی 158.
2- 931.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة حدثنا ابی (ره) قال: حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال، فی قول الله؟عز؟. «یَوْمَ یَاْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لایَنْفَعُ نَفْسًا اِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» فقال: الآیات هم الائمة(علیهم السلام) و الایة المنتظر القائم(علیه السلام)فیومئذ «لا یَنْفَعُ نَفْسًا اِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» قیامه بالسیف و ان آمنت بمن تقدمه من آبائه(علیهم السلام).[تفسیر نورالثّقلین، ج 1، ص 781، ح 356]

«وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّه فَاِنِ انتَهَوْاْ فَاِنَّ اللّهَ بِمَا یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1)

محمّد بن مسلم گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: معنای آیه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ…»

چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:

هنوز زمان تاویل این آیه نرسیده است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به خاطر نیاز خود و نیاز اصحاب خود، به مشرکان و کفّار مهلت داده است و اگر زمان تاویل این آیه بیاید از کفّار و مشرکان عذری پذیرفته نمی شود و آنان کشته می شوند، تا به یگانگی خدا اعتراف کنند و شرکی باقی نماند.(2)

زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی آیه «وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً… وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّه» سوال شد، و امام(علیه السلام) فرمود:

زمان تاویل این آیه نرسیده است و اگر قائم ما قیام کند مردم تاویل این آیه را خواهند دید و در آن زمان در روی زمین مشرکی[درباره ی ولایت علی(علیه السلام)]نخواهد ماند. (3)

ص: 525


1- 932.. سوره ی انفال، آیه ی 39.
2- 933.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن عمر بن اذینة، عن محمّد بن مسلم، قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام): قول الله عز ذکره: وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ؟ فقال: «لم یجی ء تاویل هذه الآیة بعد، ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) رخص لهم لحاجته، و حاجة اصحابه، فلو قد جاء تاویلها لم یقبل منهم، و لکنهم یقتلون حتّی یوحد الله؟عز؟، و حتّی لایکون شرک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 685]
3- 934.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینة عن محمّد بن مسلم قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام): فی قول الله عز ذکره: و قاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلهِ فقال: لم یجی ء تاویل هذه الآیة بعد، ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) رخص لهم حاجته و حاجة اصحابه، فلو قد جاء تاویلها لم یقبل منهم، و لکنهم یقتلون حتّی یوحد الله؟عز؟ و حتّی لایکون شرک. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 154، ح 95]

زراره و دیگران از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده اند که فرمود:

هنوز تاویل این آیه نرسیده است و هر گاه قائم ما قیام نماید، هر کس زمان او را درک کند، خواهد دید که دین حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) عالم را می گیرد و شرکی روی زمین باقی نمی ماند؛همان گونه که خداوند می فرماید:«یَعْبُدُونِّنی وَ لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا.»(1)

سوره ی انفال [8]، آیات 41 تا 47

متن:

وَ اعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ ءٍ فَاَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساكینِ

وَ ابْنِ السَّبیلِ اِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللهِ وَ ما اَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ وَ اللهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اِذْ اَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوی وَ الرَّكْبُ اَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمیعادِ وَ لكِنْ لِیَقْضِیَ اللهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولًا لِیَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ اِنَّ اللهَ لَسَمیعٌ عَلیمٌ اِذْ یُریكَهُمُ اللهُ فی مَنامِكَ قَلیلًا وَ لَوْ اَراكَهُمْ كَثیرًا لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الْاَمْرِ وَ لكِنَّ اللهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ وَ اِذْ یُریكُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَیْتُمْ فی اَعْیُنِكُمْ قَلیلًا وَ یُقَلِّلُكُمْ فی اَعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللهُ اَمْرًا كانَ مَفْعُولًا وَ اِلَی اللهِ تُرْجَعُ الْاُمُورُ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللهَ كَثیرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ وَ اَطیعُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاتَنازَعُوا

ص: 526


1- 935.. فی مجمع البیان «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ» الآیة و روی زرارة و غیره عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قال: لم یجی ء تاویل هذه الآیة، و لو قد قام قائمنا بعد، سیری من یدرکه ما یکون من تاویل هذه الآیة،و لیبلغن دین محمّد(صلی الله علیه و آله)ما بلغ اللیل حتّی لایکون شرک علی ظهر الارض کما قال الله تعالی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 155، ح 96]

فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُكُمْ وَ اصْبِرُوا اِنَّ اللهَ مَعَ الصَّابِرینَ وَ لاتَكُونُوا كَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النَّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ اللهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ

لغات:

«غنیمت» اموالیست که در جنگ با کفار به دست می آید و خداوند آن ها را به مسلمانان بخشیده است، و «فیئ» اموالی است که بدون جنگیدن با کفار به دست می آید و آن اختصاص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ذی القربی و… دارد؟ و «عدوه» کنار میدان

را گویند و عدوتان دو طرف آن را گویند و قصوی تانیث اقصی می باشد،و«اقصی»به معنای ابعد است، و «رکب» جمع راکب است، و «فشل» به معنای ضعف است، و «سلمه» اذا نجاه و «استلم الحجر»اذا طلب لمسه، و «صدر» محل با جلالت را گویند، و صدر المجلس موضع رئیس است، و «ریح» به معنای دولت است، و «بطر» به معنای شق است.

ترجمه:

بدانید هر گونه غنیمتی به دست آورید، خمس آن برای خدا، و برای پیامبر، و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه (از آن ها) است، اگر به خدا و آن چه بر بنده خود در روز جدایی حق از باطل، روز درگیری دو گروه (باایمان و بی ایمان) [روز جنگ بدر] نازل کردیم، ایمان آورده اید و خداوند بر هر چیزی تواناست! (41) در آن هنگام که شما در طرف پایین بودید، و آن ها در طرف بالا (و دشمن بر شما برتری داشت) و کاروان (قریش)،پایین تر از شما بود(و وضع چنان سخت بود که)اگر با یک دیگر وعده می گذاشتید (که در میدان نبرد حاضر شوید)، در انجام

ص: 527

وعده خود اختلاف می کردید ولی (همه این ها) برای آن بود که خداوند، کاری را که می بایست انجام شود، تحقّق بخشد تا آن ها که هلاک (و گم راه) می شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آن ها که زنده می شوند(و هدایت می یابند)، از روی دلیل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست.(42)در آن هنگام که خداوند تعداد آن ها را در خواب به تو کم نشان داد و اگر فراوان نشان می داد، مسلّما سست می شدید و (درباره شروع جنگ با آن ها) کارتان به اختلاف می کشید ولی خداوند (شما را از شرّ این ها) سالم نگه داشت خداوند به آن چه درون سینه هاست، داناست. (43) و در آن هنگام (که در میدان نبرد،) با هم رو به رو شدید، آن ها را به چشم شما کم نشان می داد و شما را (نیز) به چشم آن ها کم می نمود تا خداوند، کاری را که می بایست انجام گیرد، صورت بخشد (شما نترسید و اقدام به جنگ کنید، آن ها هم وحشت نکنند و حاضر به جنگ شوند، و سرانجام شکست بخورند!) و همه کارها به خداوند باز می گردد. (44) ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی رو به رو می شوید، ثابت قدم باشید! و خدا را فراوان یاد کنید، تا رستگار شوید! (45) و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است! (46) و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند و (مردم را) از راه خدا بازمی داشتند (و سرانجام شکست خوردند) و خداوند به آن چه عمل می کنند، احاطه (و آگاهی) دارد! (47)

ص: 528

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اعْلَمُواْ اَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَیْءٍ فَاَنَّ لِلهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبَی وَ الْیَتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«هِیَ و اللهِ الْاِفَادَةُ یَوْمًا بِیَوْمٍ» یعنی به خدا سوگند مقصود از این غنیمت استفاده روز به روز است، [و اختصاص به غنائم جنگی ندارد.](2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «ذِی الْقُرْبَی» قرابت با رسول خداست(صلی الله علیه و آله). سپس فرمود: خمس مخصوص به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و ما می باشد و یتامی و مساکین و ابن السبیل نیز از ما می باشند.(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

به خدا سوگند مقصود خداوند از «ذِی الْقُرْبَی» که خداوند آنان را پس از نام خود و نام رسول خود(صلی الله علیه و آله) ذکر نموده و فرموده: «ما اَفاءَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیل» فقط ما هستیم و خداوند برای ما، در زکات سهمی قرار نداد و پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) و ما را گرامی داشت و چرک اموال مردم [یعنی زکات] را روزی ما قرار نداد.(4)

ص: 529


1- 936.. سوره ی انفال، آیه ی 41.
2- 937.. و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) هی و اللَّه الاِفادة یومًا بیوم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 303]
3- 938.. فی الکافی عن الباقر(علیه السلام) انّ ذا القربی هم قرابة رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و الخمس للرسُول و لنا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 303]
4- 939.. و فی الکافی و التهذیب عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) نحن و اللَّه عنی بذی القربی الّذینَ قرنهم اللَّه بنفسه و برسوله فقال ما اَفاءَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُری فَلِلهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ منا خاصة قال و لم یجعل لنا فی سهم الصدقة نصیبًا اکرم اللَّه نبیّه و اکرمنا ان یطعمنا اوساخ ما فی ایدی الناس. [تفسیر صافی، ج 2، ص 304]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خمس خدا، مخصوص به رسول خداست و او آن را در راه خدا مصرف می کند،و خمس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)[بعد از او]مخصوص به خویشان اوست و خمس ذوی القربی مخصوص به خویشان رسول خداست و مقصود از یتامی [و مساکین و ابن السبیل] نیز اهل بیت او هستند.(1)

مولّف گوید:

فقها با استقصایی که کرده اند، خمس را در هفت چیز واجب دانسته اند،

1. غنائم جنگی، 2. معادن، 3. کنوز، 4. غوص، 5. مکاسب، 6. زمینی که کافر ذمّی از مسلمان خریداری کند، 7. مال حلال مختلط به حرام.

مرحوم شهید اوّل در کتاب بیان گوید:

همه این ها داخل در معنای غنیمت است.(2)

ص: 530


1- 940.. و فی الفقیه و التهذیب و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) اما خمس اللَّه فللرسول یضعه فی سبیل اللَّه و اما خمس الرسول فلاَقاربه و خمس ذوی القربی فهم اقرباؤه و الیتامی یتامی اهل بیته فجعل هذه الاربعة الاسهم فیهم و اما المساکین و ابن السبیل فقد عرفت انا لاناکل الصدقة و لاتحلّ لنا فهی للمساکین و ابناءِ السبیل. [تفسیر صافی، ج 2، ص 304]
2- 941.. و ظاهر کلام جملة من الاصحاب (رضوان اللّٰه علیهم) حصره فی سبعة: غنائم دار الحرب و المعادن و الکنوز و الغوص و المکاسب و ارض الذمی التی اشتراها من مسلم و الحرام المختلط بالحلال، قال فی المدارک: و هذا الحصر استقرائی مستفاد من تتبع الادلة الشرعیة و ذکر الشهید فی البیان ان هذه السبعة کلها مندرجة فی الغنیمة. [حدائق، ج 12، ص 320]

نظر فقها درباره ی مصرف خمس در زمان غیبت

از اخبار گذشته روشن شد که در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سهم خدا و رسول و ذی القربی در اختیار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بوده است و سه سهم باقیمانده مخصوص به ایتام و مساکین و ابن السبیل از ذی القربی بوده و رسول خدا به آنان پرداخت می نموده است و در زمان ائمّه(علیه السلام) نیز سه سهم خدا و رسول و ذی القربی در اختیار ائمّه(علیهم السلام) بوده و سه سهم یتامی و مساکین و ابن السبیل به سادات یتیم و فقیر و ابن السبیل پرداخت می شده است، امّا در زمان غیبت که امام زمان(علیه السلام) مرجع امور نیستند، فقها اختلاف نموده اند که با اخبار تحلیل چه باید کرد؟ و سهم امام(علیه السلام) را باید چه کرد؟و در این مساله چهارده نظریّه وجود پیدا کرده است:

1. سهم امام زمان(علیه السلام) برای آن حضرت نگه داری شود تا هنگام ظهور و تا آن زمان در دست افراد مورد اطمینان نسلا بعد النسل بماند تا به دست امام(علیه السلام) برسد. و این نظر شیخ مفید است در کتاب مقنعه. و برخی گفته اند: سهم آن حضرت را به ذریّه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و فقرای شیعه بدهند استحبابا.

2. سهم امام(علیه السلام) در زمان غیبت ساقط باشد، و این نظر مرحوم سلّار است و علّامه در مختلف از او نقل کرده است و نیز مولا محمّد باقر خراسانی در ذخیره، و شیخ عبدالله بحرانی قایل به این نظریّه بوده اند و مستند آنان اخبار تحلیل است که خواهد آمد.

3. سهم مبارک امام(علیه السلام) دفن شود تا در زمان حضور، به دست آن حضرت برسد، و این قول را شیخ طوسی در کتاب نهایه به شیخ مفید نسبت داده است.

4. سهم سادات پرداخت شود و سهم امام(علیه السلام) نگه داری شود تا زمان ظهور امام(علیه السلام) و یا دفن شود، برای او و این اعتقاد شیخ طوسی در نهایه است، و مبنای

ص: 531

کلام ایشان و شیخ مفید این است که درباره ی زمان غیبت دلیل خاصّی نقل نشده است و احتمالات متعدّدی در آن ها داده می شود و هر کدام به احتیاط نزدیک تر باشد عمل می شود و کلام شیخ طوسی مورد تایید شیخ مفید است در این مساله.

5. همان نظریّه با حذف کلمه دفن.

6.سه سهم:یتامی و مساکین و ابن السبیل به آنان یعنی سادات پرداخت شود و سه سهم امام (علیه السلام) نیز به ذریّه هاشمی یعنی سادات داده شود؛ و این نظر علّامه در کتاب مختلف و نظر محقّق در شرایع و مشهور بین متاخّرین است و وجه آن نزدیک بودن به رضایت امام (علیه السلام) است جز آن که تقسیم سهم امام(علیه السلام) بر ذریّه هاشمیّه باید زیر نظر فقیه جامع الشرایط باشد.

7. سهم یتامی و مساکین و ابن السبیل به آنان پرداخت شود ولکن سهم امام(علیه السلام) را در صورت امکان به آن حضرت برسانند و الّا به اصناف یاد شده بدهند و اگر امکان پرداخت به امام نبود و یا یتیم فقیر و مسکین و ابن السبیل از سادات نبود برای شیعه مباح خواهد بود، و این نظر شیخ حرّ عاملی در وسائل است.

8. سهم سادات به صاحبانش پرداخت شود و سهم امام(علیه السلام) نیاز به پرداخت نداشته باشد، چرا که آن حضرت و پدرانش برای شیعیان حلال نموده اند؛ و این نظر صاحب مدارک است که گوید:«و الاصح اباحة ما یتعلق بالامام(علیه السلام)من ذلک خاصة،للاخبار الکثیرة الدالة علیه» و مذهب فیض کاشانی نیز در کتاب مفاتیح همین است، چرا که مرحوم فیض در کتاب مفاتیح گوید: «و الاصحّ عندی سقوط ما یختصّ به(علیه السلام) لتحلیلهم(علیهم السلام) ذلک لشیعتهم و وجوب صرف حصص الباقین الی اهلها لعدم مانع منه». ثمّ قال: «و لو صرف الکلّ الیهم لکان احوط و احسن».

9. همان نظریّه ی هشتم جز این که گوید: سهم مبارک امام(علیه السلام) به اهل معرفت

ص: 532

از شیعیان داده شود و این عقیده ی مرحوم ابن حمزه است که گوید:«و الصحیح عندی انّه یقسّم نصیبه علی موالیه العارفین بحقّه من اهل الفقر و الصلاح و السداد».

10.اخبار تحلیل مخصوص به خمس تجارت و درآمدهای روزانه مردم باشد که مخصوص امام(علیه السلام)است و امّا سایر موارد خمس مثل گنج و غوص و…که مشترک بین امام(علیه السلام) و دیگران است تحلیل در آن ها نمی آید؛ و این اعتقاد مرحوم شیخ حسن فرزند شهید ثانی در کتاب «منتقی الجمان» است که از صحیحه حارث نصری استفاده نموده است.

11. مباح نبودن هیچ مورد از موارد خمس حتّی مناکح و مساکن و متاجر که عدّه ی زیادی از اصحاب نسبت به آن ها قایل به تحلیل هستند، و این اعتقاد ابن جنید است و دلیل او این است که تحلیل در چیزی امکان دارد که محلّل مالک جمیع آن باشد نه در چیزی که فقط ولایت بر قبض و تفریق آن را داشته باشد.

12.مقصود از اخبار تحلیل جواز تصرّف قبل از پرداخت خمس باشد و خمس به ذمّه ی مکلّف باشد تا پرداخت کند، و این نظر مرحوم علّامه مجلسی قدّس سرّه است.

13.سهم سادات به اهل آن پرداخت شود، و نسبت به سهم امام(علیه السلام) مکلّف مخیّر باشد بین دفن و وصیّت همان گونه که گذشت و پرداخت به سادات در صورت نیاز با اجازه فقیه جامع الشرایط باشد، و این اعتقاد شهید اوّل در کتاب دروس است، و وجه آن از بیانات گذشته روشن می شود.

14. صرف سهم سادات به اصناف ثلاثه وجوبا یا استحبابا و حفظ سهم امام(علیه السلام) تا هنگام ظهور آن حضرت واختیار فقیه جامع الشرایط نسبت به پرداخت سهم امام(علیه السلام ) به سادات در صورت نیاز، و این نظر مرحوم شهید اوّل در کتاب بیان است و وجه آن از مطالب گذشته روشن می شود.

ص: 533

مرحوم علّامه محدّث بحرانی صاحب حدائق پس از نقل اقوال گذشته گوید:

نظر قاصر من این است که ظاهر آیه و اخباری که دلالت بر وجوب اخراج خمس در کلیّه ی موارد می کند، و اخبار دیگری که علاوه بر دلالت مطلق دلالت بر تشدید وجوب و منع از تقیید دارد، و از اباحه و تحلیل شدیدا امتناع دارد، دلالت می کند که خمس در زمان حیات معصومین(علیهم السلام) کلا باید به خود آنان و یا وکلای خاصّ آنان داده شود و بدون اذن و اجازه آن بزرگواران تصرّفی در آن نشود مگر آن که خودشان به کسی برگردانند و حلال نمایند و یا صرف سادات فقیر کنند.

و امّا در زمان غیبت امام زمان(علیه السلام) شکّی نیست که سه سهم مربوط به سادات باید به آنان پرداخت شود چرا که مانعی از آن نیست و حق آنان باید پرداخت شود و جمهور علمای امامیّه بر این اعتقادند، و امّا حقّ امام(علیه السلام) که به آن سهم امام گفته می شود [و نصف خمس را شامل می شود]ظاهر اخبار تحلیل دلالت دارد که آن بزرگواران به شیعیان شان خود بخشیده اند و توقیع وارده ی از ناحیه ی مقدّسه امام زمان(علیه السلام) دلالت بر آن دارد، گرچه احتیاط این است که سهم امام(علیه السلام) نیز به سادات فقیر داده شود. [و متن توقیع از ناحیه مقدّسه و برخی از روایات دیگر چنین است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ عَنْ اِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَاَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ اَنْ یُوصِلَ اِلَیَّ کِتَابًا سَاَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ اَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ(علیه السلام):اَمَّا مَا سَاَلْتَ عَنْهُ … الِی اَنَّ قَالَ: «وَ اَمَّا الْمُتَلَبِّسُونَ بِاَمْوَالِنَا فَمَنِ اسْتَحَلَ مِنْهَا شَیْئًا فَاَکَلَهُ فَاِنَّمَا یَاْکُلُ النِّیرَانَ وَ اَمَّا الْخُمُسُ فَقَدْ اُبِیحَ لِشِیعَتِنَا وَ جُعِلُوا مِنْهُ فِی حِلٍّ اِلَی وَقْتِ ظُهُورِ اَمْرِنَا لِتَطِیبَ وِلَادَتُهُمْ وَ لَا تَخْبُثَ».(1)

ص: 534


1- 942.. وسائل، باب 4، انفال، حدائق، ج 12، ص 431.

«فی الکافی عَنْ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: «اِنَ اللهَ جَعَلَ لَنَا اَهْلَ الْبَیْتِ سِهَامًا

ثَلَاثَةً فِی جَمِیعِ الْفَیْ ءِ… الِی اَنَّ قَالَ: فَنَحْنُ اَصْحَابُ الْخُمُسِ وَ الْفَیْ ءِ وَ قَدْ حَرَّمْنَاهُ عَلَی جَمِیعِ

النَّاسِ مَا خَلَا شِیعَتَنَا…».

«فی التهذیب عَنْ ضُرَیْسٍ الْکُنَاسِیِّ قَالَ: قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام): اَ تَدْرِی مِنْ اَیْنَ دَخَلَ عَلَی النَّاسِ الزِّنَا؟ فَقُلْتُ: لَا اَدْرِی، فَقَال مِنْ قِبَلِ خُمُسِنَا اَهْلَ الْبَیْتِ اِلَّا شِیعَتَنَا الْاَطْیَبِینَ فَاِنَّهُ مُحَلَّلٌ لَهُمْ لِمِیلَادِهِمْ».(1)

«اقول:و الحق المطابق للاحتیاط، ردّ سهام الیتامی و المساکین و ابناء السبیل الی الهاشمیّین

من هؤلاء و لم یحتج الی اذن الفقیه؛و ردّ الباقی اعنی سهم الامام(علیه السلام) الی المصارف التی نعلم انّ الامام(علیه السلام) یرضی به و یختارها اذا وصل بیده(علیه السلام)، و الله العالم».

«اِن کُنتُمْ آمَنتُمْ بِاللهِ وَ مَا اَنزَلْنَا عَلَی عَبْدِنَا یَوْمَ الْفُرْقَانِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ…»(2)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از«یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعَانِ»شب بدر است که مشرکین مکّه با اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روبه رو شدند. [و به آن «یَوْمَ الْفُرْقَانِ» نیز گفته شده به خاطر این که در روز

جنگ بدر حق و باطل برای شما آشکار گردید و مسلمانان که در شرایط سختی بودند و در قسمت پایین قرار داشتند و جمعیّت و سلاح و مرکبی نداشتند با کمک خداوند و امداد ملائکه پیروز شدند].

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از «وَ الرَّکْبُ اَسْفَلَ مِنکُمْ» کاروان تجارتی مشرکین بود که ابوسفیان

ص: 535


1- 943.. وسائل الشیعة، باب 4، من الانفال، حدائق ج 12، ص 431.
2- 944.. سوره ی انفال، آیه ی 41.

و اصحاب او بین آن بودند [و این نیز در ظاهر دلیل ضعف مسلمانان بود ولکن اراده خداوند بر همه چیز غالب است.](1)

«وَ لَوْ تَوَاعَدتَّمْ لاَخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعَادِ وَ لَکِن لِّیَقْضِیَ اللّهُ اَمْرًا کَانَ مَفْعُولًا»(2)

مولّف گوید:

از این آیه استفاده می شود که خداوند در آن شرایط سخت، پیروزی مسلمانان را اراده نموده بوده است، از این رو دشمن را در نظر مسلمانان ناچیز نشان داده، وگرنه درباره ی جنگ با مشرکین اختلاف پیدا می کردند، و در این جنگ نشانه های حق و باطل روشن گردیده و حجّت بر مسلمانان و مشرکین تمام شده است، تا هر کس هلاک می شود و یا پیروزی می گردد از روی بینش آشکاری بوده باشد «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ.»

مولّف گوید:

آیات این بخش مربوط به جنگ بدر است و شرح و تفسیر آن ها در آیات پیشین گذشت و در بخش ترجمه نیز به آن اشاره شد، «اعاذنا الله مِنْ مَضَلَّاتِ الْفِتَنِ.»

سوره ی انفال [8]، آیات 48 تا 57

متن:

وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ وَ قالَ لاغالِبَ لَكُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلی عَقِبَیْهِ وَ قالَ اِنِّی بَری ءٌ مِنْكُمْ اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ اِنِّی

ص: 536


1- 945.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «وَ الرَّکْبُ اَسْفَلَ مِنْکُمْ» قال: ابو سفیان و اصحابه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 160، ح 119]
2- 946.. سوره ی انفال، آیه ی 42.

اَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدیدُ الْعِقابِ اِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دینُهُمْ وَ مَنْ یَتَوَكَّلْ عَلَی اللهِ فَاِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ وَ لَوْ تَری اِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ اَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ اَیْدیكُمْ وَ اَنَّ اللهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآیاتِ اللهِ فَاَخَذَهُمُ اللهُ بِذُنُوبِهِمْ اِنَّ اللهَ قَوِیٌّ شَدیدُ الْعِقابِ ذلِكَ بِاَنَّ اللهَ لَمْ یَكُ مُغَیِّرًا نِعْمَةً اَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنْفُسِهِمْ وَ اَنَّ اللهَ سَمیعٌ عَلیمٌ كَدَاْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ فَاَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ اَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمینَ اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذینَ كَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فی كُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لایَتَّقُونَ فَاِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَذَّكَّرُونَ

لغات:

«الداب» العادة و الطریقة یقال: ذلک دابه و دینه و دِیْدَنه، و «الثقف» الظفر و الادراک بسرعة و «التشرید» التفریق علی اضطراب، و «الخیانة» نقض العهد فیما اوتمن علیه، و «النبذ» القاء الخبر الی من لایعلمه و «السواء» العدل.

ترجمه:

و (به یاد آور) هنگامی را که شیطان، اعمال آن ها [مشرکان] را در نظرشان جلوه داد، و گفت: «امروز هیچ کس از مردم بر شما پیروز نمی گردد! و من، همسایه (و پناه دهنده) شما هستم!»امّا هنگامی که دو گروه(کافران، و مومنان مورد حمایت فرشتگان)در برابر یک دیگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: «من از شما (دوستان و پیروانم) بیزارم! من چیزی می بینم که شما نمی بینید من از خدا

ص: 537

می ترسم،خداوند شدید العقاب است!»(48)و هنگامی را که منافقان،و آن ها که در دل های شان بیماری است می گفتند: «این گروه (مسلمانان) را دینشان مغرور ساخته است.» (آن ها نمی دانستند که) هر کس بر خدا توکّل کند، (پیروز می گردد) خداوند قدرتمند و حکیم است! (49) و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان (مرگ)، جان شان را می گیرند و بر صورت و پشت آن ها می زنند و (می گویند:) بچشید عذاب سوزنده را (، به حال آنان تاسف خواهی خورد)! (50) این، در مقابل کارهایی است که از پیش فرستاده اید و خداوند نسبت به بندگانش،هرگز ستم روا نمی دارد!(51) (حال این گروه مشرکان،) همانند حال نزدیکان فرعون، و کسانی است که پیش از آنان بودند آن ها آیات خدا را انکار کردند خداوند هم آنان را به گناهان شان کیفر داد خداوند قویّ، و کیفرش شدید است (52) این، به خاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی دهد جز آن که آن ها خودشان را تغییردهند وخداوند،شنوا و داناست!(53) این، (درست) شبیه (حال) فرعونیان و کسانی است که پیش از آن ها بودند آیات پروردگارشان را تکذیب کردند ما هم به خاطر گناهان شان، آن ها را هلاک کردیم، و فرعونیان را غرق نمودیم و همه آن ها ظالم (و ستم گر) بودند! (54) به یقین، بدترین جنبندگان نزد خدا، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند. (55) همان کسانی که با آن ها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را می شکنند و (از پیمان شکنی و خیانت،) پرهیز ندارند. (56) اگر آن ها را در (میدان) جنگ بیابی، آن چنان به آن ها حمله کن که جمعیّتهایی که پشت سر آن ها هستند، پراکنده شوند شاید متذکّر گردند (و عبرت گیرند)! (57)

ص: 538

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ اَعْمَالَهُمْ وَ قَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جَارٌ لَّکُمْ… »(1)

این آیه و آیات بعد از آن تا آیه 57 نیز درباره ی جنگ بدر است و از ابن عبّاس و دیگران

نقل شده که درباره ی ظهور شیطان در روز جنگ بدر می گویند: هنگامی که قریش تصمیم حرکت به بدر را گرفتند به یاد اختلاف خود و جنگی که با بنی کنانه داشتند افتادند و نزدیک بود که از تصمیم خود منصرف شوند و اختلافی بین آنان رخ دهد، از این رو شیطان با لشکری از شیاطین به صورت سراقة بن مالک بن جشعم کنانی که از اشراف قبیله کنانه بود ظاهر شد و گفت: «امروز کسی بر شما غالب نخواهد شد و من از ناحیه کنانه به شما پناه می دهم». و لکن هنگامی که ملائکه را دید که از آسمان فرود می آیند، دانست که در مقابل آنان توانی ندارد و عقب نشینی کرد.

از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که می فرمایند:

هنگامی که در جنگ بدر دو لشگر مقابل یک دیگر قرار گرفتند ابلیس به صورت سراقه در صف مشرکین بود و دست حارث بن هشام را گرفته بود [که حامل پرچم مشرکین بود] و چون ملائکه را مشاهده نمود و فرار کرد حارث به او گفت: ای سراقه آیا در چنین وقتی بی وفایی می کنی؟! و ابلیس به او گفت: «اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ» حارث گفت: به خدا سوگند تو چیزی جز مردم یثرب را نمی بینی پس ابلیس حارث را دفع نمود و فرار کرد و لشگر قریش شکست خوردند و به مکّه بازگشتند و گفتند: سراقه سبب شکست ما شد، و سراقه چون این سخن را شنید گفت:به خدا سوگند من اطّلاعی از رفتن شما نداشتم تا خبر شکست شما را شنیدم. قریش گفتند: تو بودی که در فلان روز نزد ما آمدی و… سراقه گفت: به خدا سوگند

ص: 539


1- 947.. سوره ی انفال، آیه ی 48.

من به بدر نیامدم،و چون قریش مسلمان شدند فهمیدند که شیطان به صورت سراقه بین آنان آمده بوده است.(1)

سه هزار فضیلت در یک شب!

امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که لشکر اسلام در شب جنگ بدر تشنه شدند، امیرالمؤمنین(علیه السلام) [به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] رفت تا از چاه بدر آب بیاورد و چون داخل چاه رفت و مشک آب را پر کرد و بالا آمد باد شدیدی وزید و آن حضرت توقّف نمود تا آن باد گذشت و باز حرکت نمود وباد شدید دیگری وزید وآن حضرت توقّف نمود تا آن بادگذشت و حرکت نمود و در مرتبه سوّم باد تندی وزید و آن حضرت نشست تا آن باد گذشت و آن حضرت نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد

ص: 540


1- 948.. فی مجمع البیان و اِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ اَعْمالَهُمْ الآیة و اختلف فی ظهور الشیطان یوم بدر کیف کان؟ فقیل:ان قریشا لما اجتمعت المسیر ذکرت الذی بینها و بین بنی بکر بن عبد مناف بن کنانة من الحرب و کاد ذلک ان یثنیهم فجاء ابلیس فی جند من الشیاطین فتبدی لهم فی صورة سراقة بن مالک بن جشعم الکنانی ثم المدلجی و کان من اشراف کنانة وَ قالَ لاغالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ اِنِّی جارٌ لَکُمْ ای مجیرکم من کنانة، فلما رای ابلیس الملائکة نزلوا من السماء و علم انه لاطاقة له بهم نَکَصَ عَلی عَقِبَیْهِ عن ابن عبّاس و السدی و الکلبی و غیرهم، و قیل: انهم لما التقوا کان ابلیس فی صف المشرکین آخذا بید الحارث ابن هشام فنکص علی عقبیه فقال له الحارث: یا سراقة اتخذ لنا علی هذه الحال ؟فقال له: اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ فقال:و الله ما نری الا جعاسیس یثرب فدفع فی صدر الحارث و انطلق و انهزم الناس، فلما قدموا مکة قالوا: هزم الناس سراقة فبلغ ذلک سراقة فقال: و الله ما شعرت بمسیرکم حتّی بلغنی هزیمتکم فقالوا: انک اتیتنا یوم کذا فحلف لهم، فلما اسلموا و علموا ان ذلک کان الشیطان عن الکلبی و روی ذلک عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 161، ح 124]

[و قصّه خود را برای آن حضرت بیان نمود]و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: باد اوّل جبراییل بود با هزار نفر از ملائکه و باد دوّم میکائیل بود با هزار نفر از ملائکه و باد سوّم اسرافیل بود با هزار نفر از ملائکه و آنان بر تو سلام کردند و به کمک ما آمدند؛ و ابلیس چون آنان را دید به عقب بازگشت و گفت: «اِنِّی اَرَی مَا لَا تَرَوْنَ اِنِّیَ اَخَافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ».(1)

«ذَلِکَ بِاَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرًا نِّعْمَةً اَنْعَمَهَا عَلَی قَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِاَنفُسِهِمْ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خداوند پیامبری از پیامبران خود را مبعوث نمود و به او وحی کرد که به قوم خود بگوید: هر مردمی که از من اطاعت کنند و در نعمت و آسایش باشند و سپس به گناه و معصیت من بازگردند، من نعمت های خود را برای آنان تبدیل به رنج و مصیبت خواهم نمود، و هر قومی و مردمی که اهل معصیت باشند و گرفتار مصیبت و بلا شده باشند و سپس به اطاعت و بندگی من باز گردند من بلا و مصیبت آنان را تبدیل به نعمت و آسایش خواهم نمود ….(3)

ص: 541


1- 949.. فی تفسیر العیّاشی عن عمرو بن ابی المقدام عن ابیه عن علی بن الحسین(علیهما السلام) قال: لما عطش القوم یوم بدر انطلق علی(علیه السلام) بالقربة یستقی و هو علی القلیب اذ جاءت ریح شدیدة ثم مضت، فلبث ما بدا له ثم جاءت ریح، اخری ثم مضت، ثم جائته اخری کاد ان یشغله و هو علی القلیب، ثم جلس حتّی مضی، فلما رجع الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) اخبره بذلک فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): امّا الریح الاول جبرییل مع الف من الملائکة و الثانیة فیها میکائیل مع الف من الملائکة و الثالثة فیها اسرافیل مع الف من الملائکة و قد سلموا علیک و هو مدد لنا،و هم الذین رآهم ابلیس فنکص علی عقبیه یمشی القهقری حین یقول:«اِنِّی اَری ما لاتَرَوْنَ اِنِّی اَخافُ اللهَ وَ اللهُ شَدِیدُ الْعِقابِ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 162، ح 125]
2- 950.. سوره ی انفال، آیه ی 53.
3- 951.. فی اصول الکافی محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد و علی بن ابراهیم عن ابیه جمیعا عن ابن محبوب عن الهیثم بن واقد الجزری قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: ان الله؟عز؟ بعث نبیا من انبیائه الی قومه و اوحی الیه ان قل لقومک انه لیس من اهل قریة و لاناس کانوا علی طاعتی فاصابهم فیها سراء فتحوّلوا عما احب الی ما اکره الا تحوّلت لهم عما یحبون الی ما یکرهون، و لیس من اهل قریة و لااهل بیت کانوا علی معصیتی فاصابهم فیها ضراء فتحوّلوا عما اکره الی ما احب الا تحوّلت لهم عما یکرهون الی ما یحبون.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 163، ح 128]B

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: پدرم می فرمود:

خداوند قضای حتم نمود که هر نعمتی به بنده خود می دهد آن نعمت را از او نگیرد، جز آن که گناهی انجام بدهد و مستحق نقمت [و سلب نعمت] شود.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هیچ چیزی برای تغییر نعمت های خداوند و تبدیل آن ها به مصیبت و بلا، موثّرتراز ظلم به مردم نیست، چرا که خداوند دعوت مظلومان را اجابت می نماید، و او در کمین ستم کاران است. و در سخن دیگری فرمود: از ریختن خون بی گناهان بترس که هیچ گناهی خطرناک تر برای سلب نعمت و تعجیل عقوبت نیست!(2)

ص: 542


1- 952.. محمّد بن یحیی و ابو علی الاشعری عن الحسین بن اسحق عن علی بن مهزیار عن حماد بن عیسی عن ابی عمر و المداینی عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سمعته یقول: کان ابی(علیه السلام) یقول: ان الله قضی قضاء حتما الا ینعم علی العبد فیسلبها ایاه حتّی یحدث العبد ذنبا یستحق بذلک النقمة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 163، ح 129]
2- 953.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام): و لیس شی ء ادعی الی تغییر نعم الله و تعجیل نقمته من اقامة علی ظلم فان الله سمیع دعوة المظلومین و هو للظالمین بالمرصاد و قال(علیه السلام) ایضا: ایاک و الدماء و سفکها بغیر حلها، فانه لیس شی ء ادعی لنقمة و لااعظم لتبعة و لااحری بزوال نعمة و انقطاع مدة من سفک الدماء بغیر حقها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 163، ح 131]

«اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این آیه درباره ی بنی امیّه نازل شده است، چرا که آنان بدترین خلق خدا هستند و آنان مردمی هستند که در باطن قرآن کافر محسوب شده اند.(2)

جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) سوال کردم معنای آیه «اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی بنی امیّه نازل شده و آنان بدترین خلق خدا هستند و آنان در باطن قرآن کافر شمرده شده اند، از این رو ایمان نمی آورند و بدترین خلق خدا می باشند.(3)

مولّف گوید:

آیه فوق بدترین جنبنده های روی زمین را کافران می داند و معصومین(علیهم السلام) مصداق بارز آنان را بنی امیّه معرّفی نموده اند، گرچه شامل کفّار دیگر نیز خواهد شد، و در روایات گروه های دیگری نیز «شرّ الناس» شمرده شده اند که به برخی از آن ها برای عبرت اشاره می شود:

ص: 543


1- 954.. سوره ی انفال، آیه ی 55.
2- 955.. فی تفسیر علی بن ابراهیم: حدثنا جعفر بن احمد قال: حدثنا عبد الکریم بن عبد الرحیم عن محمّد بن علی عن محمّد بن الفضیل عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ قال ابو جعفر(علیه السلام): نزلت فی بنی امیة فهم اشر خلق الله، هم الذین کفروا فی باطن القرآن. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 163، ح 132]
3- 956.. فی تفسیر العیّاشی عن جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: سالته عن هذه الآیة: «اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لایُؤْمِنُونَ» قال: نزلت فی بنی امیة هم شر خلق الله هم الذین کفروا فی بطن القرآن، و هم الذین لایؤمنون هم شر خلق الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 133]

1.امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «وَ اِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَاَمَاتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْیَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً…» این سخن را امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عثمان فرمود.(1)

2. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بدترین مردم کسی است که از برادر مسلمان خود نزد امام[جائری] سعایت کند و آن جائر آن شخص را بکشد و در آن صورت او برادر خود را کشته و خود و امام خود را هلاک نموده است.(2)

3.رسول خدا به امیرالمؤمنین (صلوات الله علیهما) فرمود: یا علی! بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به دنیا بفروشد و بدتر از او کسی است که آخرت خود را

ص: 544


1- 957.. و من کلام له(علیه السلام) لما اجتمع الناس الیه و شکوا ما نقموه علی عثمان و سالوه مخاطبته لهم و استعتابه لهم فدخل علیه فقال: اِنَّ النَّاسَ وَرَائِی وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ وَ وَ اللهِ مَا اَدْرِی مَا اَقُولُ لَکَ مَا اَعْرِفُ شَیْئًا تَجْهَلُهُ وَ لَا اَدُلُّکَ عَلَی اَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ اِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ مَا سَبَقْنَاکَ اِلَی شَیْ ءٍ فَنُخْبِرَکَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَیْ ءٍ فَنُبَلِّغَکَهُ وَ قَدْ رَاَیْتَ کَمَا رَاَیْنَا وَ سَمِعْتَ کَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله)کَمَا صَحِبْنَا وَ مَا ابْنُ اَبِی قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِاَوْلَی بِعَمَلِ [الْخَیْرِ] الْحَقِّ مِنْکَ وَ اَنْتَ اَقْرَبُ اِلَی اَبِی رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَشِیجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ یَنَالا فَاللهَ اللهَ فِی نَفْسِکَ فَاِنَّکَ وَ اللهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًی وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ اِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ اِنَّ اَعْلَامَ الدِّینِ لَقَائِمَةٌ فَاعْلَمْ اَنَّ اَفْضَلَ عِبَادِ اللهِ عِنْدَ اللهِ اِمَامٌ عَادِلٌ هُدِیَ وَ هَدَی فَاَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ اَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً وَ اِنَّ السُّنَنَ لَنَیِّرَةٌ لَهَا اَعْلَامٌ وَ اِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا اَعْلَامٌ وَ اِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللهِ اِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَاَمَاتَ سُنَّةً مَاْخُوذَةً وَ اَحْیَا بِدْعَةً مَتْرُوکَةً وَ اِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ یُؤْتَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِالْاِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَیْسَ مَعَهُ نَصِیرٌ وَ لَا عَاذِرٌ فَیُلْقَی فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَیَدُورُ فِیهَا کَمَا تَدُورُ الرَّحَی ثُمَّ یَرْتَبِطُ فِی قَعْرِهَا. [نهج البلاغه، 234، خطبه 164]
2- 958.. وَ عَنْهُ(صلی الله علیه و آله) اَنَّهُ قَالَ شَرُّ النَّاسِ الْمُثَلِّثُ قِیلَ یَا رَسُولَ اللهِ وَ مَا الْمُثَلِّثُ قَالَ الَّذِی یَسْعَی بِاَخِیهِ اِلَی السُّلْطَانِ فَیُهْلِکُ نَفْسَهُ وَ یُهْلِکُ اَخَاهُ وَ یُهْلِکُ السُّلْطَانَ. [مستدرک الوسایل، ج 13، ص 125]

به دنیای دیگری بفروشد. [مانند این که برای کسی شهادت ناحق بدهد.](1)

4. و نیز فرمود: بدترین مردم نزد خداوند در روز قیامت انسان دورو می باشد.(2)

5 . رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: بدترین مردم کسانی هستند که به مردم گمان بد می برند و از عیوب آنان تجسّس می کنند و بدترین تجسّس کنندگان کسانی اند که زیاد از مردم بدگویی می کنند و بدتر از آنان کسانی هستند که آبروی مردم را می برند.(3)

6 .امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: بدترین مردم کسانی هستند که به مردم ظلم می کنند .(4)

سوره ی انفال [8]، آیات 58 تا 67

متن:

وَ اِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْخائِنینَ وَ لایَحْسَبَنَّ الَّذینَ كَفَرُوا سَبَقُوا اِنَّهُمْ لایُعْجِزُونَ وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لاتَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ ءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْكُمْ وَ اَنْتُمْ لاتُظْلَمُونَ وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ وَ اِنْ یُریدُوا اَنْ یَخْدَعُوكَ فَاِنَّ حَسْبَكَ اللهُ

ص: 545


1- 959.. یَا عَلِیُّ شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِهِ.[بحار، ج 74، ص 46]
2- 960.. اَخْبَرَنِی الْخَلِیلُ بْنُ اَحْمَدَ قَالَ حَدَّثَنَا ابْنُ مَنِیعٍ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو بَکْرِ بْنُ اَبِی شَیْبَةَ قَالَ حَدَّثَنَا اَبُو مُعَاوِیَةَ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ اَبِی صَالِحٍ عَنْ اَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) اِنَّ مِنْ شَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ؟عز؟ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَا الْوَجْهَیْنِ. [خصال، ج 1، ص 38، ح 17]
3- 961.. وَ قَالَ ص: شَرُّ النَّاسِ الظَّانُّونَ وَ شَرُّ الظَّانِّینَ الْمُتَجَسِّسُونَ وَ شَرُّ الْمُتَجَسِّسِینَ الْقَوَّالُونَ وَ شَرُّ الْقَوَّالِینَ الْهَتَّاکُونَ. [مستدرک الوسائل، ج 9، ص 147]
4- 962.. وَ قَالَ(علیه السلام): شَرُّ النَّاسِ مَنْ یَظْلِمُ النَّاسَ. [مستدرک الوسائل، ج 12، ص 100]

هُوَ الَّذی اَیَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعًا ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزیزٌ حَكیمٌ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُكَ اللهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنینَ عَلَی الْقِتالِ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا اَلْفًا مِنَ الَّذینَ كَفَرُوا بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَفْقَهُونَ الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ اَنَّ فیكُمْ ضَعْفًا فَاِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَ اِنْ یَكُنْ مِنْكُمْ اَلْفٌ یَغْلِبُوا اَلْفَیْنِ بِاِذْنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصَّابِرینَ

لغات:

«الاعجاز» انجام دادن کاری است که مردم از انجام آن ها عاجزاند، و «اعداد» آماده کردن چیزی است برای دیگری، و «استطاعة» قدرت جوارح است بر انجام کاری، و «رباط» بستن چیزی را گویند و لکن خفیف تر از عقد، و «ربطه یربطه ربطا و رابطه مرابطة و رباطا، و «ارهاب» به معنای ناتوان نمودن دیگری است با ترساندن، و «جنحوا للسلم» یعنی مالوا الی التسلیم، و «خِدَع و خدیعة» اظهار المحبوب و ابطان المکروه است،و التایید: التمکین، و «الاید» القوة و «التالیف» ایجاد الالفة.

ترجمه:

و هر گاه (با ظهور نشانه هایی،) از خیانت گروهی بیم داشته باشی(که عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند)، به طور عادلانه به آن ها اعلام کن که پیمان شان لغو شده است زیرا خداوند، خائنان را دوست نمی دارد! (58) آن ها که راه کفر پیش گرفتند، گمان نکنند (با این اعمال،) پیش برده اند (و از قلمرو کیفر ما، بیرون رفته اند)!آن ها هرگز ما را ناتوان نخواهند کرد! (59) هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با

ص: 546

آن ها[دشمنان]، آماده سازید!و(همچنین) اسبهای ورزیده(برای میدان نبرد)،تا به وسیله آن، دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید! و (همچنین) گروه دیگری غیر از این ها را، که شما نمی شناسید و خدا آن ها را می شناسد! و هر چه در راه خدا (و تقویت بنیه دفاعی اسلام) انفاق کنید، به طور کامل به شما بازگردانده می شود، و به شما ستم نخواهد شد! (60) و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآی و بر خدا توکّل کن، که او شنوا و داناست! (61) و اگر بخواهند تو را فریب دهند، خدا برای تو کافی است او همان کسی است که تو را، با یاری خود و مومنان، تقویت کرد… (62) و دل های آن ها را با هم، الفت داد! اگر تمام آن چه را روی زمین است صرف می کردی که میان دل های آنان الفت دهی، نمی توانستی! ولی خداوند در میان آن ها الفت ایجاد کرد! او توانا و حکیم است! (63) ای پیامبر! خداوند و مومنانی که از تو پیروی می کنند، برای حمایت تو کافی است (فقط بر آن ها تکیه کن)! (64) ای پیامبر! مومنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن! هر گاه بیست نفر با استقامت از شما باشند، بر دویست نفر غلبه می کنند و اگر صد نفر باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شدند، پیروز می گردند چرا که آن ها گروهی هستند که نمی فهمند! (65) هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد، و دانست که در شما ضعفی است بنا بر این، هر گاه یک صد نفر با استقامت از شما باشند،بر دویست نفر پیروز می شوند و اگر یکهزار نفر باشند، بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد! و خدا با صابران است! (66)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانبِذْ اِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاء اِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ الخَائِنِینَ»(1)

ص: 547


1- 963.. سوره ی انفال، آیه ی 58.

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی معاویه نازل شد هنگامی که به امیرالمؤمنین(علیه السلام) خیانت نمود. (1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخنان مفصّل خود می فرماید:

[پس از بیعت مردم با من] من به بصره رفتم و همه مردم و اهل بلاد بیعت مرا پذیرفتند مگر اهل شام، پس من برای قطع عذر و اتمام حجّت و عمل به آیه «وَ اِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً …» جریر بن عبدالله را نزد معاویه فرستادم تا حجّت را بر او تمام کنم و عذری باقی نماند. ولکن معاویه نامه مرا رد کرد و حق مرا انکار نمود و بیعت مرا نپذیرفت.(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سه خصلت است که در هر کس باشد منافق خواهد بود، گرچه روزه بگیرد و نماز بخواند و گمان کند که مسلمان است:

1. کسی که در امانت خیانت کند؛

2. کسی که هنگام سخن گفتن دروغ بگوید؛

3. کسی که به وعده های خود عمل نکند؛

ص: 548


1- 964.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: وَ اِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ قال: نزلت فی معاویة لما خان امیرالمؤمنین(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 134]
2- 965.. فی کشف المحجة لابن طاوس; عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: فقدمت البصرة و قد اتسقت الی الوجوه کلها الا الشام، فاحببت ان اتخذ الحجة و اقضی العذر، و اخذت بقول الله: «وَ اِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً فَانْبِذْ اِلَیْهِمْ عَلی سَواءٍ» فبعثت جریر بن عبد الله الی معاویة معذرا الیه متخذا للحجة علیه، فرد کتابی و جحد حقی فی دفع بیعتی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 135]

سپس فرمود: خداوند درباره ی این سه گروه می فرماید:

«اِنَّ اللّهَ لَا یُحِبُّ الخَائِنِینَ»، «انّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» و «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتَابِ اِسْمَاعِیلَ اِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کَانَ رَسُولًا نَّبِیًّا».(1)

«وَ اَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ…»(2)

در کتاب کافی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:

مقصود از «مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» تیر و تیراندازی است.(3)

در کتاب فقیه از آن حضرت نقل شده که فرمود: خضاب با حنای تیره نیز از آمادگی های مقابله با دشمن است.(4)

در تفسیر عیّاشی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

مقصود از «من قوة» شمشیر و سپر است.(5)

ص: 549


1- 966.. فی اصول الکافی عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن بعض اصحابه عن عبد الله بن سنان عن ابی عبد الله(علیه السلام)قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): ثلث من کن فیه کان منافقا و ان صام و صلی و زعم انه مسلم، من اذا اؤتمن خان، و اذا حدث کذب، و اذا وعد اخلف، ان الله؟عز؟ قال فی کتابه: اِنَّ اللهَ لایُحِبُّ الْخائِنِینَ و قال: «اَنَّ لَعْنَتَ اللهِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِینَ» و فی قوله تعالی: «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِسْماعِیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولًا نَبِیًّا».[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164]
2- 967 .. سوره ی انفال، آیه ی 60.
3- 968.. فی الکافی محمّد بن یحیی عن عمران بن موسی عن الحسن بن طریف عن عبد الله بن المغیرة رفعه قال:قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) فی قول الله؟عز؟: وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ قال: الرمی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 137]
4- 969.. فی من لایحضره الفقیه و قال(علیه السلام) فی قول الله؟عز؟ «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» قال: منه الخضاب بالسواد. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 138]
5- 970.. فی تفسیر العیّاشی عن محمّد بن عیسی عمن ذکره عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قول الله: «وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» قال: سیف و نرس. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164]

در تفسیر علی بن ابراهیم آمده:

مقصود،سلاح جنگ است.(1)

در مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:

اسب های خود را آماده کنید که پشت آنان عزّت شماست و جوف آن ها گنج شماست. (2)

مولّف گوید:

تامین نیروی مقاومت در مقابل دشمن طبق این آیه باید با تمام توان و تامین نیروی رزمی و ابزار نظامی روز باشد تا دشمن را از اراده ی حمله منصرف نماید، و ای کاش مسابقات رایج ما با هزینه های سنگینی که دارد صرف تامین نیروی رزمی و ابزار جنگی و پیشرفت های اقتصادی و صنعتی می شد نه صرف مسابقات ورزشی کاذب که اکثرا سباق با رهن در آن ها حرام است؟!

«وَ اِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللهِ اِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «سِلم» پذیرفتن ولایت ما خانواده است.(4)

ص: 550


1- 971..فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله:«وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» قال: السلاح. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 140]
2- 972.. و روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله): و ارتبطوا الخیل فان ظهورها لکم عز و اجوافها کنز. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 164، ح 142]
3- 973.. سوره ی انفال، آیه ی 61.
4- 974.. فی اصول الکافی الحسین بن محمّد عن معلی بن محمّد عن محمّد بن جمهور عن صفوان عن ابن مسکان عن الحلبی عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله؟عز؟ وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها قلت: ما السلم؟ قال: الدخول فی امرنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، 165، ح 143]

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آیه فوق با آیه «فَلَا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا اِلَی السَّلْمِ وَ اَنتُمُ الْاَعْلَوْنَ وَ اللهُ مَعَکُمْ» و آیه «وَ اِن یُرِیدُواْ

اَن یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ…» نسخ شده و درباره ی اوس و خزرج نازل شده است.(1)

مولّف گوید:

توضیح آیه فوق در قصّه جنگ بدر گذشت و در پایان این سوره نیز خواهد آمد و در جنگ بدر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفته شد: «اگر دشمن قبل از مساله ی انفال و شروع جنگ تمایل به صلح داشت با آنان صلح کن» و این جمع دلالی است و نیاز به قول به نسخ نیست چرا که آیات فوق و آیه «فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(2)، و آیه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ»(3)، مطلق است و این آیه مقیّد به تمایل دشمن به صلح است و تعارضی در بین نیست.

«وَ اِن یُرِیدُواْ اَن یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللّهُ هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ…»(4)

«وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنفَقْتَ مَا فِی الاَرْضِ جَمِیعًا مَّا اَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لَکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ …»(5)

ص: 551


1- 975.. و فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «وَ اِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» قال: هی منسوخة بقوله: «فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا اِلَی السَّلْمِ وَ اَنْتُمُ الْاَعْلَوْنَ وَ اللهُ مَعَکُمْ» و قوله: وَ اِنْ یُرِیدُوا اَنْ یَخْدَعُوکَ فَاِنَّ حَسْبَکَ اللهُ هُوَ الَّذِی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ، لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِی الْاَرْضِ جَمِیعًا ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ قال: نزلت فی الاوس و الخزرج. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 165، ح 144]
2- 976.. سوره ی توبه، آیه ی 5.
3- 977.. همان، آیه ی 29.
4- 978.. سوره ی انفال، آیه ی 62.
5- 979.. همان، آیه ی 63.

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

آیه [اوّل مربوط به جنگ بدر است و آیه ی دوّم] درباره ی دو قبیله بزرگ مدینه (اوس و خزرج) نازل شده است.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از (بالمؤمنین) مومنان از قریش اند، و مقصود از «وَ لَکِنَّ اللّهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ»انصارند که قبل از اسلام دو قبیله بودند به نام اوس و خزرج و جنگ و دشمنی شدیدی بین آنان بود و خداوند به برکت اسلام دل های آنان را با یک دیگر مهربان نمود و انصار و یاران رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نامیده شدند.(1)

اسلام دین محبّت و الفت است

امیرالمؤمنین(علیه السلام)می فرماید:از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:

مومن صاحب عزّت و کرامت است و فاجر دارای خباثت و پستی است، و بهترین مومنان کسی است که با مومنان دیگر الفت و محبّت دارد، و کسی که با مردم الفت ندارد و مردم با او الفت ندارند خیری در او نیست.(2)

ص: 552


1- 980.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: ان هؤلاء قوم کانوا معه من قریش، فقال الله: «فَاِنَّ حَسْبَکَ اللهُ هُوَ الَّذِی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ اَنْفَقْتَ ما فِی الْاَرْضِ جَمِیعًا ما اَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لکِنَّ اللهَ اَلَّفَ بَیْنَهُمْ اِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» فهم الانصار کان بین الاوس و الخزرج حرب شدید و عداوة فی الجاهلیة، فالف الله بین قلوبهم و نصر بهم نبیه فالذین اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ فهم الانصار خاصة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 165]
2- 981.. فی امالی شیخ الطائفة باسناده الی امیر المؤمنین(علیه السلام) قال: سمعت رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقول: المؤمن غر کریم، و الفاجر خبث لئیم، و خیر المؤمنین من کان تالفه للمؤمنین، و لاخیر فیمن لایالف و لایؤلف. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 147]

و نیز فرمود: از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود:

بدترین مردم کسی است که بغض و کینه ی مومنان را دارد و قلوب مومنین نیز از او بیزار است و اینگونه افراد اهل سخن چینی و تفرقه بین مردم و جست وجوی عیوب آنان می باشند و خداوند به آنان نظر رحمت نمی کند و اعمال آنان را در قیامت نمی پذیرد. سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را تلاوت نمود «هُوَ الَّذِیَ اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ * وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ».(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در توصیف رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می فرماید:

او رسالت پروردگار خود را[به مردم]ابلاغ نمود و به برکت وجود او اختلاف ها و شکاف ها برطرف، و بریدگی ها وصل شد و کینه ها و دشمنی ها تبدیل به الفت و محبّت گردید و آتش های کینه خاموش شد.(2)

«اِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُواْ مِئَتَیْنِ وَ اِن یَکُن مِّنکُم مِّئَةٌ یَغْلِبُواْ اَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ…»(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) هنگامی که اجبار بر بیعت با ابوبکر شد، در حال خشم و غضب

در پایان سخنان خود فرمود:

«اللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعْلَمُ اَنَّ النَّبِیَّ الْاُمِّیَّ(صلی الله علیه و آله) قَالَ لِی: اِنْ تَمُّوا عِشْرِینَ فَجَاهِدْهُمْ؛ وَ هُوَ قَوْلُکَ

ص: 553


1- 982.. قال: و سمعت رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقول: شرار الناس من یبغض المؤمنین و تبغضه قلوبهم المشاؤن بالنمیمة المفرقون بین الاحبة، الباغون للناس العیب اولئک لاینظر الله الیهم و لایزکیهم یوم القیمة، ثم تلا(صلی الله علیه و آله): «هُوَ الَّذِی اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ اَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 148]
2- 983.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام): و بلغ رسالات ربه فلم به الصدع، و رتق به الفتق، و الف [به الشمل] بین ذوی الارحام بعد العداوة الواغرة فی الصدور، و الضغائن القادحة فی القلوب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 149]
3- 984.. سوره ی انفال، آیه ی 65.

فِی کِتَابِکَ: (اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ)»یعنی خدایا تو می دانی که پیامبر تو به من فرمود: «اگر بیست نفر حامی پیدا کردی با آنان مبارزه کن» و تو در کتاب خود فرموده ای: «اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ».

سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) حرکت نمود و سه مرتبه فرمود:

خدایا حامیان من به بیست نفر نرسیده اند! و از مردم دور شد.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هیچ بلا و سختی بر مردم رخ نمی دهد جز آن که شیعیان من در بهترین حالت خواهند بود؛ چنان که خداوند می فرماید: «الآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنکُمْ وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا.»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین (صلوات الله علیه) می فرمود:

اگر کسی در میدان جنگ از دو نفر فرار کند، از جنگ فرار کرده است، و اگر از سه نفر فرار کند، فرار از جنگ نکرده است.(3)

ص: 554


1- 985.. فی تفسیر العیّاشی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل یقول فی آخره: و قد اکره علی بیعة ابی بکر مغضبا: اللهم انک تعلم ان النّبی(صلی الله علیه و آله) قد قال لی: ان تموا عشرین فجاهدهم، و هو قولک فی کتابک اِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ قال: و سمعته یقول: اللهم فانهم لم یتموا عشرین حتّی قالها ثلثا ثم انصرف. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 150]
2- 986.. عن فرات بن احنف عن بعض اصحابه عن علی بن ابی طالب(علیه السلام) انه قال: ما نزل بالناس ازمة قط الا کان شیعتی فیها احسن حالا، و هو قول الله: الْآنَ خَفَّفَ اللهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ اَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 151]
3- 987.. عن الحسین بن صالح قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: کان علی صلوات الله علیه یقول: من فر من رجلین فی القتال من الزحف فقد فر من الزحف، و من فر من ثلثة رجال فی القتال من الزحف فلم یفر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 166، ح 152]

امام صادق(علیه السلام) ضمن سخنانی طولانی به اصحاب خود فرمود:

مگر نمی دانید که خداوند در ابتدای امر بر مومنین واجب نمود که یک نفر آنان باید درمقابل بیست نفر از مشرکین بایستد و نباید فرار کند، و اگر فرار کند جایگاه او آتش است؛ و سپس به آنان ترّحم نمود و فرمود: یک نفر از شما باید در مقابل دو نفر از مشرکان بایستد و فرار نکند….(1)

ابن عبّاس گوید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که جنگ بدر به پایان رسید و مشرکین اسیر شدند و در بند بودند، شام بدر به خواب نمی رفت، و چون اصحاب علّت آن را سوال کردند فرمود:

ناله عمویم نمی گذارد به خواب بروم. پس عبّاس را باز کردند و ساکت شد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به خواب رفت.(2)

ص: 555


1- 988.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن صدقة عن ابی عبد الله(علیه السلام)حدیث طویل یقول فیه:اما علمتم ان الله؟عز؟ قد فرض علی المؤمنین فی اول الامر ان یقاتل الرجل منهم عشرة من المشرکین،لیس له ان یولی وجهه عنهم،و من ولاهم یومئذ دبره فقد تبوء مقعده من النار،ثم حولهم رحمة منه لهم،فصار الرجل منهم علیه ان یقاتل رجلین من المشرکین تخفیفا من الله؟عز؟للمؤمنین ففسح الرجلان العشرة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 167، ح 153]
2- 989.. فی مجمع البیان و عن ابن عبّاس قال: لما امسی رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم بدر و الناس محبوسون بالوثاق بات ساهرا اول اللیل، فقال له اصحابه: ما لک لاتنام؟ قال: سمعت انین عمی عبّاس فی وثاقه فاطلقوه فسکت فنام رسول الله(صلی الله علیه و آله). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 167، ح 154]

سوره ی انفال [8]، آیات 67 تا 75

متن:

ما كانَ لِنَبِیٍّ اَنْ یَكُونَ لَهُ اَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْاَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللهُ یُریدُ الْآخِرَةَ وَ اللهُ عَزیزٌ حَكیمٌ لَوْ لاكِتابٌ مِنَ اللهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فیما اَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظیمٌ فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّبًا وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فی اَیْدیكُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فی قُلُوبِكُمْ خَیْرًا یُؤْتِكُمْ خَیْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْكُمْ وَ یَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ اِنْ یُریدُوا خِیانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ فَاَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُول-ٰٓئِكَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْكُمُ النَّصْرُ اِلَّا عَلی قَوْمٍ بَیْنَكُمْ وَ بَیْنَهُمْ میثاقٌ وَ اللهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیرٌ وَ الَّذینَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ اِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ فَسادٌ كَبیرٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَریمٌ وَ الَّذینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَاُول-ٰٓئِكَ مِنْكُمْ وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللهِ اِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ

لغات:

«اسر» به معنای بستن محارب است،«و اسور»به معنای مشدود است، و «اثخان فی الارض» برخورد سخت با دشمن است تا از آنان فراوان کشته شود و ثَخْن و غَلْظ و کثافة نظائرند و اثْخَنه المرض و الجراح اذا اشتد علیه، و فرق بین حلال و مباح این است که حلال چیزی است که از حرمت خارج شده و مباح از توسعه است، و

ص: 556

«طَیِّب»به معنای حلال با لذت است، و لذت رسیدن به چیز مورد اشتها می باشد، و «فتنة» در اصل به معنای امتحان است و در کفر و شرک و عذاب و بلاء و مصیبت نیز استعمال شده است.

ترجمه:

هیچ پیامبری حق ندارد اسیرانی (از دشمن) بگیرد تا کاملا بر آن ها پیروز گردد (و جای پای خود را در زمین محکم کند)! شما متاع ناپایدار دنیا را می خواهید (و مایلید اسیران بیشتری بگیرید، و در برابر گرفتن فدیه آزاد کنید ولی خداوند، سرای دیگر را (برای شما) می خواهد و خداوند قادر و حکیم است! (67) اگر فرمان سابق خدا نبود (که بدون ابلاغ، هیچ امّتی را کیفر ندهد)،به خاطر چیزی[اسیرانی]که گرفتید، مجازات بزرگی به شما می رسید. (68) از آن چه به غنیمت گرفته اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا بپرهیزید خداوند آمرزنده و مهربان است! (69) ای پیامبر! به اسیرانی که در دست شما هستند بگو: «اگر خداوند، خیری در دل های شما بداند، (و نیّات پاکی داشته باشید،) بهتر از آن چه از شما گرفته شده به شما می دهد و شما را می بخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است!»(70)امّا اگر بخواهند با تو خیانت کنند، (تازگی ندارد) آن ها پیش از این (نیز) به خدا خیانت کردند و خداوند (شما را) بر آن ها پیروز کرد خداوند دانا و حکیم است! (71) کسانی که ایمان آوردند و هجرت نمودند و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یاری نمودند، آن ها یاران یک دیگرند و آن ها که ایمان آوردند و مهاجرت نکردند، هیچ گونه ولایت [دوستی و تعهّدی] در برابر آن ها ندارید تا هجرت کنند! و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند، بر شماست که آن ها را یاری کنید، جز بر ضدّ گروهی که میان شما و آن ها، پیمان

ص: 557

(ترک مخاصمه)است و خداوند به آن چه عمل می کنید،بیناست!(72) کسانی که کافرشدند، اولیاء (و یاوران و مدافعان)یک دیگرند اگر(این دستور را)انجام ندهید، فتنه و فساد عظیمی در زمین روی می دهد. (73) و آن ها که ایمان آوردند و هجرت نمودند و در راه خدا جهاد کردند، و آن ها که پناه دادند و یاری نمودند، آنان مومنان حقیقی اند برای آن ها، آمرزش (و رحمت خدا) و روزی شایسته ای است. (74) و کسانی که بعدا ایمان آوردند و هجرت کردند و با شما جهاد نمودند، از شما هستند و خویشاوندان نسبت به یک دیگر، در احکامی که خدا مقرّر داشته، (از دیگران) سزاوارترند خداوند به همه چیز داناست. (75)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«مَا کَانَ لِنَبِیٍّ اَن یَکُونَ لَهُ اَسْرَی حَتَّی یُثْخِنَ فِی الاَرْضِ تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیَا وَ اللّهُ یُرِیدُالآخِرَةَ …»(1)

روایت شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ بدر به اصحاب خود در مورد اسیران مشرکین فرمود:

اگر می خواهید آنان را بکشید، وگرنه از آنان فدیه بگیرید و آزادشان کنید و به عدد آنان بعدا از شما شهید شوند؟! و عدد اسیران بدر هفتاد نفر بود. و اصحاب گفتند: ما از آنان فدیه می گیریم و خود را تقویت می کنیم تا با دشمنان خود بجنگیم و بعدا هفتاد نفر از ما به شهادت برسند. عبیده ی سلمانی گوید: آنان هر دو خیر را برای خود انتخاب کردند [خیر دنیا و خیر آخرت] از این رو در جنگ احد هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شهید شدند.(2)

ص: 558


1- 990.. سوره ی انفال، آیه ی 68.
2- 991.. و روی عبیدة السلمانی عن رسول الله(صلی الله علیه و آله) انه قال لاصحابه یوم بدر فی الاساری: ان شئتم قتلتموهم و ان شئتم فادیتموهم و استشهد منکم بعدتهم، و کانت الاساری سبعین، فقالوا:بل ناخذ الفداء و نتمتع به و نتقوی به علی عدونا و یستشهد منا بعدتهم، قال عبیدة: طلبوا الخیرتین کلتیهما، فقتل منهم یوم احد سبعون. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 167]B

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

فدیه و عوض هر کدام از اسرای مشرکین در بدر چهل اوقیه بود و اوقیه چهل مثقال طلا بود [بنابراین فدیه هر مشرکی که آزاد می شد 1600 اوقیه و با ضرب در هفتاد، 112000 مثقال طلا می شد] و لکن برای آزادی عبّاس یک صد اوقیه گرفته شد، و علاوه بر آن، عبّاس هنگامی که اسیر شد بیست اوقیه طلا از او گرفته شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آن بیست اوقیه غنیمت بود و تو باید برای آزادی خود و فرزندان برادرت نوفل و عقیل فدیه بدهی، و عبّاس گفت: من چیزی ندارم. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: چه شد طلایی که نزد امّ الفضل قرار دادی و گفتی: اگر برای من حادثه ای رخداد این طلاها مخصوص به تو و فضل و عبدالله و قثم باشد؟! عبّاس گفت: چه کسی این خبر را به شما داد؟رسول خدا(صلی الله علیه و آله)فرمود:خدای متعال به من خبر داده پس عبّاس گفت: من شهادت می دهم که تو رسول خدا هستی، چرا که احدی جز خدا از این مساله آگاه نبود.(1)

ص: 559


1- 992.. و قال ابو جعفر(علیه السلام): کان الفداء یوم بدر عن کل رجل من المشرکین باربعین اوقیة و الاوقیة اربعون مثقالا الا العبّاس، فان فدائه مائة اوقیة، و کان اخذ منه حین اسر عشرون اوقیة ذهبا،فقال النّبی(صلی الله علیه و آله): ذلک غنیمة ففاد نفسک و ابنی اخیک نوفلا و عقیلا فقال: لیس معی شی ء، فقال این الذهب الذی سلمته الی ام الفضل و قلت لها: ان حدث بی حدث فهو لک و للفضل و عبد الله و قثم؟ فقال: من اخبرک بهذا؟ قال: الله تعالی، فقال: اشهد انک رسول الله، ما اطلع علی هذا احدا الا الله تعالی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 167، ح 156]

مولّف گوید:

تفصیل بیشتر این موضوع در تفسیر آیه «کَما اَخْرَجَکَ رَبُّکَ»(1) گذشت.

«یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

این آیه درباره ی عبّاس عموی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و عقیل و نوفل برادران امیر المؤمنین(علیه السلام) نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: «از اسرای بدر احدی از بنی هاشم و ابوالبختری نباید کشته شوند» پس همه آنان اسیر شدند، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: از آنان برای من خبر بیاور. پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) به برادر خود عقیل برخورد کرد و رو از او گرداند، و عقیل گفت: ای برادر بیا نزد من به خدا سوگند تو وضع مرا دیدی! پس امیرالمؤمنین(علیه السلام)

نزد رسول خدا آمد و گفت:

این عبّاس است در دست فلانی و این عقیل است در دست فلانی و این نوفل بن حارث است در دست فلانی. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)نزد عقیل آمد و فرمود: «ای عقیل! ابوجهل کشته شد؟» عقیل گفت: با کشته شدن او نزاعی درباره ی مکّه [برای شما] نیست. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود: «یا اسیران را بکشید و یا از آنان فدیه بگیرید» پس عبّاس را آوردند و به او گفته شد: فدیه خود و فرزند برادرت عقیل را بپرداز، عبّاس گفت: مرا گدای قریش مکن؛ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: اموالی که نزد همسرت ام الفضل گذاردی و به او گفتی: اگر در این سفر حادثه ای برای من رخداد این اموال را بین خود و فرزند خود تقسیم کن. چه شد؟

ص: 560


1- 993.. سوره ی انفال، آیه ی 5.
2- 994.. همان، آیه ی 70.

عبّاس گفت: ای فرزند برادر! این خبر را چه کسی به شما داد؟ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:جبرییل این خبر را به من داد. پس عبّاس گفت: به خدا سوگند این سرّی بود

که احدی جز من و همسرم از آن آگاه نبود و من شهادت می دهم که تو پیامبر خدا هستی. پس همه اسیران را به جای خود بازگرداندند جز عبّاس و عقیل و نوفل و این آیه درباره ی آنان نازل شد «قُل لِّمَن فِی اَیْدِیکُم مِّنَ الاَسْرَی اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا….»(1)

ص: 561


1- 995.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن معاویة بن عمار عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سمعته یقول فی هذه الآیة: یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی اَیْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ قال: نزلت فی العبّاس و عقیل و نوفل، و قال: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) نهی یوم بدر ان یقتل احد من بنی هاشم و ابو البختری، فاسروا فارسل علیا(علیه السلام) فقال انظر من هاهنا من بنی هاشم، قال: فمر علی(علیه السلام) علی عقیل بن ابی طالب کرم الله وجهه فحاد عنه فقال له: یا ابن ام علی امّا و الله لقد رایت مکانی، قال: فرجع الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قال:هذا ابو الفضل فی ید فلان، و هذا عقیل فی ید فلان و هذا نوفل بن حارث فی ید فلان، فقام رسول الله(صلی الله علیه و آله) حتّی انتهی الی عقیل، فقال له: یا ابا یزید قتل ابو جهل؟ قال: اذن لاتنازعون فی تهامة فقال: ان کنتم اثخنتم القوم و الا فارکبوا اکتافهم، قال: فجی ء بالعبّاس فقیل له: افد نفسک وافد ابن اخیک، فقال: یا محمّد تترکنی اسال قریشا فی کفی؟ فقال: اعط ما خلفت عند ام الفضل و قلت لها: ان اصابنی فی وجهی هذا شی ء فانفقیه علی ولدک و نفسک، فقال له: یا ابن اخی من اخبرک بهذا؟ فقال: اتانی جبرییل من عند الله عن ذکره،فقال و محلوفه ما علم بهذا احد الا انا و هی، اشهد انک رسول الله، قال: فرجع الاساری کلهم [مشرکین] الا العبّاس و عقیل و نوفل کرم الله وجوههم، و فیهم نزلت هذه الآیة «قُلْ لِمَنْ فِی اَیْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا» الی آخر الآیة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 168، ح 157]

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

[بعد از جنگ بدر] برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مالی فراهم شد و آن حضرت به عبّاس فرمود:عبای خود را پهن کن و این مال را بگیر.وسپس به او فرمود:این همان وعده ای است که خداوند متعال داد و فرمود: «اِن یَعْلَمِ اللّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِّمَّا اُخِذَ مِنکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(1)

اسراری درباره ی عبّاس عموی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) گفت: برای چه شما ادعا می کنید که وارث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستید در حالی که با بودن عمو عموزاده وارث نیست، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رفت و عموی او ابوطالب قبل از او از دنیا رفت و لکن عبّاس عموی دیگر او زنده بود؟ موسی بن جعفر(علیهما السلام) می فرماید: به او گفتم: اگر مرا از پاسخ این سوال معذور بداری و هر سوال دیگری بکنی بهتر خواهد بود؟ هارون گفت: چاره ای جز پاسخ نداری پس من گفتم: به من امان بده، هارون گفت: به تو امان دادم؛ پس من به او گفتم: علی بن ابی طالب(علیه السلام) می فرماید: با بودن فرزند پسر یا دختر برای احدی جزپدر و مادر و همسر سهم ارثی نیست و با بودن فرزند [مانند فاطمه(علیها السلام)] برای عمو میراثی نیست و قرآن نیز جز این نگفته است، الّا این که قیم و عدی یعنی ابوبکر و عمر و بنی امیّه عمو را پدر دانسته اند و برای این سخن هیچ دلیل و اثری از رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

ص: 562


1- 996.. فی قرب الاسناد للحمیری باسناده عن ابی جعفر عن ابیه(علیهما السلام)قال:اتی النّبی(صلی الله علیه و آله)بمال،فقال للعبّاس: یا عبّاس ابسط رداءک و خذ من هذا المال طرفا فبسط ردائه فاخذ منه طائفة ثم قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):هذا من الذی قال الله تبارک و تعالی:«یا اَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی اَیْدِیکُمْ مِنَ الْاَسْری اِنْ یَعْلَمِ اللهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا مِمَّا اُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 168، ح 158]

وجود ندارد.هارون گفت: بیش از این برای من بگو؟گفتم:آیا مجالس به ویژه مجلس تو امانت است؟ هارون گفت: باکی برای تو نیست بگو. پس من گفتم: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای کسانی که هجرت نکردند سهم الارث قرار نداد و ولایت آنان را نیز با مسلمانان قطع نمود تا زمانی که هجرت کنند. هارون گفت: دلیل شما چیست؟ گفتم: سخن خداوند که می فرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَ لَمْ یُهَاجِرُواْ مَا لَکُم مِّن وَلاَیَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتَّی یُهَاجِرُواْ» و عموی من عبّاس هجرت نکرد. پس هارون گفت: ای موسی! آیا این سخن را قبلا به دشمنان ما و یا به احدی از فقها گفته ای؟ گفتم: خدا می داند که به احدی نگفته ام و جز تو احدی این سوال را تا کنون از من نکرده است.(1)

ص: 563


1- 997.. فی عیون الاخبار فی باب جمل من اخبار موسی بن جعفر(علیه السلام)مع هارون الرشید ومع موسی بن المهدی حدیث طویل بینه و بین هارون و فیه قال: فلم ادعیتم انکم ورثتم النّبی(صلی الله علیه و آله) و العم یحجب ابن العم و قبض رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قد توفی ابو طالب(علیه السلام) قبله، و العبّاس عمه حی؟ فقلت له: ان رای امیرالمؤمنین ان یعفینی من هذه المسئلة و یسالنی عن کل باب سواه یرید، فقال: لااو تجیب، فقلت: فآمنی قال: قد آمنتک قبل الکلام فقلت: ان فی قول علی بن ابی طالب(علیه السلام) انه لیس مع ولد الصلب ذکرا کان او انثی لاحد سهم الا للابوین و الزوج و الزوجة، و لم یثبت للعم مع ولد الصلب میراث،و لم ینطق به الکتاب الا ان تیما و عدیا و بنی امیة قالوا: العم والد، رایا منهم بلا حقیقة و لااثر عن الرسول (صلی الله علیه و آله) الی ان قال(علیه السلام) قال: زدنی یا موسی، قلت: المجالس بالامانات و خاصة مجلسک؟ فقال: لاباس علیک، فقلت: ان النّبی(صلی الله علیه و آله) لم یورث من لم یهاجر، و لااثبت له ولایة حتّی یهاجر، فقال: ما حجتک فیه؟ فقلت قول الله تعالی: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا و ان عمی العبّاس لم یهاجر، فقال: اسئلک یا موسی هل افتیت بذلک احدا من اعدائنا ام اخبرت احدا من الفقهاء فی هذه المسئلة شی ء؟ فقلت:اللهم لا، و ما سالنی عنها الا امیرالمؤمنین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 169، ح 159]

«اِلَّا عَلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُم مِّیثَاقٌ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی می فرماید:

این استثنای از وجوب هجرت و قطع ولایت است و این قسمت آیه درباره ی اعراب بادیه نشین نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان مصالحه نمود و پیمان بست که آنان

در دیار خود بمانند و به مدینه هجرت نکنند به شرط آن که هر گاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور بدهد آنان به کمک مسلمانان در جنگ شرکت کنند و از غنیمت سهمی

نداشته باشند و آنان نیز از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خواستند که اگر دشمنی از اعراب دیگر به آنان هجوم بیاورد و یا غائله دیگری پیدا کنند مسلمانان به آن ها کمک کنند. (2)

«اِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُن فِتْنَةٌ فِی الاَرْضِ وَ فَسَادٌ کَبِیرٌ»(3)

حسین بن بشّار گوید: «به امام باقر(علیه السلام) نوشتم: مردی از دختر من خواستگاری نموده است؟ و آن حضرت در پاسخ من نوشت:

«اگر به دین و امانت او راضی هستید، هر که باشد باید او را بپذیرید و اگر نپذیرید در روی زمین فتنه و فساد بزرگی رخ می دهد. [و شما سبب آن خواهید بود.](4)

ص: 564


1- 998.. سوره ی انفال، آیه ی 72.
2- 999.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ ءٍ حَتَّی یُهاجِرُوا وَ اِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ اِلَّا عَلی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ» فانها نزلت فی الاعراب، و ذلک ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) صالحهم علی ان یدعهم فی دیارهم و لایهاجروا الی المدینة و علی انه اذا ارادهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) غزا بهم، و لیس لهم فی الغنیمة شی ء و اوجبوا علی النّبی(صلی الله علیه و آله) ان ارادهم الاعراب من غیرهم او دهاهم دهم من عدوهم ان ینصرهم الا علی قوم بینهم و بین الرسول عهد و میثاق الی مدة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 170، ح 162]
3- 1000.. سوره ی انفال، آیه ی 73.
4- 1001.. فی من لایحضره الفقیه و روی محمّد بن الولید عن الحسین بن بشار قال کتبت الی ابی جعفر(علیه السلام) فی رجل خطب الی؟ فکتب: من خطب الیکم فرضیتم دینه و امانته کائنا من کان فزوجوه و اِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْاَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 170، ح 163]B

«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

بعد از حسن و حسین(علیهما السلام) هرگز امامت در دو برادر قرار نمی گیرد و بعد از علی

بن الحسین(علیهما السلام) امامت در اعقاب و فرزندان امامان خواهد بود چنان که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)

ابوبصیر گوید: من به امام باقر(علیه السلام) گفتم: یکی از مختاریّه مرا دید و گفت: «محمّد بن الحنفیّه امام است.» پس امام باقر(علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: آیا پاسخ او را ندادی؟ گفتم: به خدا قسم ندانستم چه بگویم؟ فرمود:

چرا نگفتی: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) امامت پس از خود را به علی و حسن وحسین(علیهما السلام) سپرد و علی(علیه السلام) پس از خود امامت را در حسن و حسین(علیه السلام) تعیین نمود و اگر جز این می کرد، حسن و حسین می گفتند: ما نیز مانند تو دو وصیّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستیم از این رو علی(علیه السلام) چنین کاری را نکرد و حسن نیز پس از خود امامت را به حسین سپرد و اگر جز این می کرد حسین می گفت: من نیز مانند تو وصیّ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پدرم هستم از این رو حسن نیز چنین نکرد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ» و این آیه درباره ی ما و فرزندان ما نازل شده است.(3)

ص: 565


1- 1002.. سوره ی انفال، آیه ی 75.
2- 1003.. فی اصول الکافی علی بن ابراهیم عن محمّد بن عیسی عن یونس عن الحسین بن ثویر بن ابی فاختة عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: لاتعود الامامة فی اخوین بعد الحسن و الحسین [ابدا]، انما جرت من علی بن الحسین کما قال الله تبارک و تعالی وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللهِ فلا تکون بعد علی بن الحسین الا فی الاعقاب و اعقاب الاعقاب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 170، ح 164]
3- 1004.. محمّد بن الحسن عن سهل بن زیاد عن محمّد بن عیسی عن صفوان بن یحیی عن صباح الازرق عن ابی بصیر قال: قلت لابی جعفر (علیه السلام): ان رجلا من المختاریة لقینی فزعم ان محمّد بن الحنفیة امام، فغضب ابو جعفر(علیه السلام) ثم قال ا فلا قلت له؟ قال: قلت لاو الله ما دریت ما اقول، قال: ا فلا قلت له: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) اوصی الی علی و الحسن و الحسین(علیهما السلام)،فلما مضی علی اوصی الی الحسن و الحسین(علیهم السلام)، و لو ذهب یزویها عنهما لقالا له: نحن وصیان مثلک و لم یکن لیفعل ذلک، و اوصی الحسن الی الحسین و لو ذهب یزویها عنه لقال له: انا وصی مثلک من رسول الله(صلی الله علیه و آله) و من ابی و لم یکن لیفعل ذلک قال الله؟عز؟: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ» هی فینا و فی ابنائنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 171]B

عبدالرّحمن بن کثیر گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم: مقصود خداوند از آیه «اِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» چیست؟ امام(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنینو حسن و حسین و فاطمه(علیهم السلام) نازل شده است و هنگامی که خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را قبض روح نمود، امامت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) منتقل گردید و سپس به امام حسن و سپس به امام حسین(علیهما السلام) و پس از آن تاویل آیه «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» انجام گرفت و پس از امام حسین، علی بن الحسین امام بود و سپس ائمّه دیگر(علیهم السلام) جمیعا هر امامی فرزند امام قبل از خود می باشد، و اطاعت از آنان اطاعت از خدا و نافرمانی آنان نافرمانی خداوند است.(1)

ص: 566


1- 1005.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی عبدالرّحمن بن کثیر قال قلت لابی عبد الله(علیه السلام): ما عنی الله؟عز؟ بقوله تعالی «یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» قال: نزلت هذه الآیة فی النّبی(صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و فاطمة(علیهم السلام)، فلما قبض الله؟عز؟ نبیه(صلی الله علیه و آله) کان امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثم الحسن ثم الحسین(علیهم السلام)، ثم وقع تاویل هذه الآیة: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و کان علی بن الحسین(علیه السلام)، ثم جرت فی الائمة من ولده الاوصیاء(علیهم السلام)، فطاعتهم طاعة الله و معصیتهم معصیة الله؟عز؟. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 172، ح 168]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نامه خود به معاویه نوشت: کتاب خدا به آن چه از ما گرفته شد

گواهی می دهد و می فرماید:«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»پس ما

یک بار به خاطر قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سزاوارتریم و یک بار به خاطر اطاعت از او.(1)

استناد به آیه اولوا الارحام در سخنان معصومین(علیهم السلام)

مولّف گوید:

غیر از مواردی که گذشت در موارد فراوان دیگری نیز به آیه«وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ»استنادشده که به برخی از آن ها اشاره می شود:

عبدالله بن سنان گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در بیماری آخر عمر شریف خود بی هوش بود و سر او به دامن جبرییل قرار داشت و جبرییل به صورت دحیه کلی بود، علی(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) وارد شد و جبرییل به او گفت: بیا سر پسر عمّ خود را به دامن بگیر چرا که تو سزاوارتر به او هستی از من و خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ

ص: 567


1- 1006.. فی نهج البلاغة من کتاب له(علیه السلام) الی معاویة: و کتاب الله یجمع لنا ما شذ عنا و هو قوله سبحانه: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و قوله تعالی: «اِنَّ اَوْلَی النَّاسِ بِاِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ» فنحن مرة اولی بالقرابة، و تارة اولی بالطاعة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 172، ح 170]

اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»پس علی(علیه السلام)سر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را به دامن گرفت، و خورشید غروب نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از حالت وحی خارج شد و فرمود: یا علی جبرییل چه شد؟ علی(علیه السلام) فرمود: یا رسول الله من جز دحیه کلبی کسی را ندیدم و او سر شما را به من داد و گفت: تو سزاوار تری به پسر عم خود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» و سر شما به دامن من بود تا خورشید غروب نمود! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا نماز عصر را خوانده ای؟ علی(علیه السلام) فرمود: خیر. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چرا نماز خود را نخواندی؟ علی(علیه السلام) فرمود: من نخواستم شما را در زحمت و مشقّت قرار بدهم و سر مبارک شما را روی زمین بگذارم.

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«خدایا علی در طاعت تو و طاعت رسول تو بوده است و نماز عصر او فوت شده، خدایا خورشید را برای او بازگردان تا نماز خود را در وقت آن بخواند» پس خورشید طلوع نمود و وقت نماز عصر شد و عالم روشن گردید و اهل مدینه مشاهده کردند و علی(علیه السلام) برخاست و نماز عصر خود را خواند و یک باره خورشید غروب نمود.(1)

ص: 568


1- 1007.. فی تفسیر العیّاشی عن عبد الله بن سنان عن ابی عبد الله عن ابیه عن آبائه(علیهم السلام) قال: دخل علی(علیه السلام) علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی مرضه و قد اغمی علیه و راسه فی حجر جبرییل(علیه السلام)، و جبرییل علی صورة دحیة الکلبی، فلما دخل علی(علیه السلام) قال له جبرییل: دونک راس ابن عمک فانت احق به منی، لان الله یقول فی کتابه: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» فجلس علی(علیه السلام) و اخذ راس رسول الله(صلی الله علیه و آله) فوضعه فی حجره، فلم یزل راس رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی حجره حتّی غابت الشمس و ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) افاق فرفع راسه، فنظر الی علی(علیه السلام) فقال: یا علی این جبرییل؟ فقال: یا رسول الله ما رایت الا دحیة الکلبی دفع الی راسک و قال: یا علی دونک راس ابن عمک فانت احق به منی، لان الله تعالی یقول: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» فجلست و اخذت راسک فلم یزل فی حجری حتّی غابت الشمس، فقال له رسول الله(صلی الله علیه و آله): ا فصلیت العصر؟ قال: لا، قال: فما منعک ان تصلی؟ فقال: قد اغمی علیک و کان راسک فی حجری فکرهت ان اشق علیک یا رسول الله، و کرهت ان اقوم و اصلی و اضع راسک، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله) اللهم ان علیا کان فی طاعتک و طاعة رسولک حتّی فاتته صلوة العصر، اللهم فرد علیه الشمس حتّی یصلی العصر فی وقتها قال: فطلعت الشمس فصارت فی وقت العصر بیضاء نقیة، و نظر الیها اهل المدینة و ان علیا قام و صلی، فلما انصرف غابت الشمس و صلوا المغرب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 173، ح 173]B

عبدالله بن حسن از پدران خود(علیه السلام)نقل کرده که چون ابوبکر فدک را از فاطمه(علیها السلام)گرفت،فاطمه(علیها السلام)نزد او آمد و فرمود: ای پسر ابوقحافه آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدر خود ارث نبرم؟! چه عمل تهمت آمیزی انجام داده ای؟! آیا از روی عمد کتاب خدا را پشت سر خود انداختید، در حالی که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ»؟!…(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) درباره ی غلامی که خاله او به صاحب غلام می گفت: من وارث غلام هستم چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» حکم نمود و میراث غلام را به خاله داد و به مولا و صاحب غلام نداد.(2)

ص: 569


1- 1008.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» و روی عبد الله بن الحسن باسناده عن آبائه(علیه السلام) انه لما اجمع ابو بکر علی منع فاطمة فدک، و بلغها ذلک جاءت الیه و قالت: یا ابن ابی قحافة افی کتاب الله ان ترث اباک و لاارث ابی لَقَدْ جِئْتِ شَیْئًا فَرِیًّا؟ ا فعلی عمد ترکتم کتاب الله وراء ظهورکم اذ یقول: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ».[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 172، ح 171]
2- 1009.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی نجران عن عاصم بن حمید عن محمّد بن قیس عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قضی امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی خالة جاءت تخاصم فی مولی رجل،فقرا هذه الآیة:«وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» فدفع المیراث الی الخالة و لم یعط المولی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 173، ح 175]

امام باقر(علیه السلام) نیز ارث غلامی که وارث او دو خاله او بودند را به خاله ها داد و به مولای او نداد.(1)

فضیل بن یسار گوید: امام باقر(علیه السلام) می فرمود:

به خدا سوگند وارث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نه عبّاس بود و نه علی(علیه السلام) بلکه فقط فاطمه(علیها السلام) وارث او بود و امیرالمؤمنین(علیه السلام) که سلاح و چیزهای دیگر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را گرفت برای ادای دیون رسول خدا بود. سپس فرمود: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

خال و خاله در صورتی از میّت ارث می برند که خویش دیگری نداشته باشد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» سپس فرمود: هنگامی که خویشانی برای میّت وجود داشته باشند نزدیک ترین آنان به او وارث او هستند.(3)

ص: 570


1- 1010.. فی من لایحضره الفقیه و روی احمد بن محمّد بن عیسی عن محمّد بن سهل عن الحسن بن الحکم عن ابی جعفر(علیه السلام) انه قال فی رجل ترک خالتیه و موالیه قال: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ» المال بین الخالتین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 174، ح 177]
2- 1011.. و روی احمد بن محمّد بن ابی نصر عن الحسن بن موسی الخیاط عن الفضیل بن یسار قال: سمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول: لاو الله ما ورث رسول الله(صلی الله علیه و آله) العبّاس و لاعلی و لاورثته الا فاطمة(علیهما السلام)، و ما کان اخذ علی(علیه السلام) السلاح و غیره الا لانه قضی عنه دینه، ثم قال: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 174]
3- 1012.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی بصیر عن ابی جعفر الباقر(علیه السلام) قال: الخال و الخالة یرثون اذا لم یکن معهم احد غیرهم، ان الله یقول: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» اذا التقت القرابات فالسابق احق بالمیراث من قرابته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 174]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام)با عثمان درباره کسی که مرده بود ووارثی جزخویشان دورنداشت اختلاف پیدا کرد و فرمود: ارث او به خویشان دور او می رسد، چرا که خداوند می فرماید: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ» و عثمان می گفت: «مال میّت را در بیت المال قرار بده و به خویشان او چیزی نپرداز، آنان وارث او نیستند.»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

علی(علیه السلام) با بودن خویشان، گرچه صاحب سهم نبودند به موالی چیزی نمی داد

و می فرمود: «وَ اُوْلُواْ الاَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَی بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ.»(2)

ص: 571


1- 1013.. عن ابن سنان عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: لما اختلف علی بن ابی طالب(علیه السلام) و عثمان بن عفان فی الرجل یموت و لیس له عصبة یرثونه و له ذو قرابة لایرثونه لیس له سهم مفروض ؟ فقال علی(علیه السلام): میراثه لذوی قرابته لان الله تعالی یقول: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ» و قال عثمان: اجعل میراثه فی بیت مال المسلمین، و لایرثه احد من قرابته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 175، ح 183]
2- 1014.. عن سلیمان بن خالد عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال کان علی(علیه السلام) لایعطی الموالی شیئا مع ذی رحم سمیت له فریضة ام لم تسم له فریضة و کان یقول: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللهِ اِنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» قد علم مکانهم فلم یجعل لهم مع اولی الارحام حیث قال: «وَ اُولُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 175، ح 184]

ص: 572

سوره ی توبه

اشاره

محل نزول: مدینه ی منوّره -- عدد آیات: 129

ترتیب نزول: این سوره بعد از سوره انفال نازل شده است.(1)

در بسیاری از اخبار این سوره و سوره ی انفال یک سوره شمرده شده است، و مؤیّداین اخبار این است که «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» بین این دو سوره نیامده است.

نام های دیگر سوره ی انفال

نام های این سوره عبارت است از:

1. توبه 2.برائت 3. فاضحة 4. مبعثرة 5. مقشقتة،

6. بحوث 7. مدمدمة 8. حافرة 9. عذاب 10. منشرة.

نام «توبه» به خاطر آیات توبه است، و نام «برائت» به خاطرآیه ی برائت از مشرکین است، و نام «فاضحة» به خاطر رسوایی و افتضاح منافقین است، و نام «مبعثره» به خاطر فاش شدن اسرار منافقین است و نام «مقشقتة» به خاطر تامین از نفاق و شرک است، و نام «بحوث» به خاطر بحث از اسرار منافقین است، و نام

ص: 573


1- 1015.. تفسیر برهان.

«مدمدمة»به معنای مهلکه و هلاک کننده است،و نام«حافرة»به خاطر آیاتی است که قلوب منافقین را می شکافد، و نام «عذاب» به خاطر وعده های عذاب است، و نام «منشرة» به خاطر انتشار و کشف زشتی های منافقین است.(1)

ثواب قرائت سوره ی توبه

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

کسی که سوره ی انفال و برائت [یعنی توبه] را در هر ماه بخواند هرگز نفاق پیدا نمی کند و قطعا از شیعیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) خواهد بود.(2)

در تفسیر عیّاشی در ذیل روایت فوق آمده که فرمود:

و روز قیامت با شیعیان آن حضرت از غذاهای بهشتی می خورد تا مردم از حساب فارغ شوند.(3)

در تفسیر مجمع البیان از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود:

هر کس سوره ی انفال و برائت را بخواند من روز قیامت شاهد و شفیع او خواهم بود، و از نفاق دور خواهد ماند و به عدد هر زن و مرد منافقی، ده حسنه به او داده می شود و ده گناه از او پاک می گردد و ده درجه به او افزوده می شود، و عرش و حاملین آن تا در دنیا هست بر او صلوات می فرستند.(4)

ص: 574


1- 1016.. تفسیر اطیب البیان، ج 6، ص 169.
2- 1017.. تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 176.
3- 1018.. همان، از تفسیر عیّاشی.
4- 1019.. فی مجمع البیان ابی بن کعب عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه قال: من قرا سورة الانفال و البرائة فانا شفیع له و شاهد یوم القیمة، انه بری ء من النفاق، و اعطی من الاجر بعدد کل منافق و منافقة فی دار الدنیا عشر حسنات، و محی عنه عشر سیئات، و رفع له عشر درجات، و کان العرش و حملته یصلون علیه ایام حیاته فی الدنیا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 176، ح3]

قرائت سوره توبه توسّط امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر مشرکین مکّه

در فضائل امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده:

که آن حضرت با این که بسیاری از مشرکین را در جنگ ها کشته بود به تنهایی این سوره را به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از ابوبکر گرفت و به مکّه برد و برای مشرکین

خواند. در حالی که حضرت موسی(علیه السلام) یک نفر از قبطیان را کشته بود و چون مامور به دعوت فرعون شد گفت: «اِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَاَخَافُ اَن یَقْتُلُونِ * وَ اَخِی

هَارُونُ هُوَ اَفْصَحُ مِنِّی لِسَانًا فَاَرْسِلْهُ مَعِیَ رِدْءًا یُصَدِّقُنِی اِنِّی اَخَافُ اَن یُکَذِّبُونِ.»(1)و(2)

روایت شده که صعصعة بن سوهان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: شما بهترید یا آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی(علیهم السلام)؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

آدم از شجره ی منهیّه خورد و من در حالی که مباح بود از هر غذایی استفاده کنم به نان جو اکتفا کردم و نوح به قوم خود نفرین کرد و من بر آزار قوم خود صبر کردم و ابراهیم به خدای خود «لِّیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» گفت و من گفتم: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِینًا» و موسی به خدای خود گفت: «فَاَخَافُ اَن یَقْتُلُونِ» و من سوره ی برائت را برای مشرکین خواندم و به مریم مادر عیسی گفته شد: «و هزّی الیکِ بجزع النخلة» و به مادر من گفته شد: «ادخلی البیت». و چون صعصعة درباره ی افضلیّت او نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوال می کند امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید: «انا عبد من عبید محمّد(صلی الله علیه وآله) »(3)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

انفال و برائت یک سوره هستند.

ص: 575


1- 1020.. سوره ی قصص، آیه ی 33.
2- 1021.. تفسیر اطیب البیان، ح 6، ص 170.
3- 1022.. حدیث به صورت خلاصه در تفسیر اطیب البیان، ج 6، ص 170، نقل شده است.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

علّت این که در اوّل سوره ی برائت «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» نیامده این است که«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» برای امان و رحمت الهی است و این سوره برای دفع امان و شمشیر است.(1)

در حاشیه ی برخی از نسخه های قرآن به جای «بِسْمِ اللّهِ» این جملات نوشته شده است که مستند آن یافت نشد:

«اعوذ بالله من النار و من شرّ الکفّار و من غضب الجبّار، العزّة لله الواحد القهّار».نکته قابل توجّه این که:

برائت خدا و رسول از مشرکین یک مساله کلّی و دائمی است و ارتباطی به نقض پیمان با مشرکین ندارد، بنابراین تصوّر اشکال نقض پیمان و پاسخ هایی که داده شده بی اساس خواهد بود.

ص: 576


1- 1023.. انه لم ینزل بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ علی راس سورة برائة لان بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ للامان و الرحمة و نزلت برائة لدفع الامان و السیف عن علی بن ابی طالب(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 176]

سوره ی توبه [9]، آیات 1 تا 8

متن:

بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكینَ فَسیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَ اَنَّ اللهَ مُخْزِی الْكافِرینَ وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاَكْبَرِ اَنَّ اللهَ بَری ءٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ وَ رَسُولُهُ فَاِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا اَنَّكُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللهِ وَ بَشِّرِ الَّذینَ كَفَرُوا بِعَذابٍ اَلیمٍ اِلَّا الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوكُمْ شَیْئًا وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْكُمْ اَحَدًا فَاَتِمُّوا اِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلی مُدَّتِهِمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ فَاِذَا انْسَلَخَ الْاَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَاِنْ تابُوا وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكینَ اسْتَجارَكَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ كَلامَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَعْلَمُونَ كَیْفَ یَكُونُ لِلْمُشْرِكینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ اِلَّا الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ

ص: 577

فَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ كَیْفَ وَ اِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْكُمْ لایَرْقُبُوا فیكُمْ اِلاًّ وَ لاذِمَّةً یُرْضُونَكُمْ بِاَفْواهِهِمْ وَ تَاْبی قُلُوبُهُمْ وَ اَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ

لغات:

«برائت» قطع شدن عصمت و ارتباط است، و «سَیْح» به معنای سیر با آرامی است،و «اعجاز» ایجاد عجز ضد قدرت است، و «اخزاء» به معنای اذلال با فضیحت است و خزی عقوبت با خواری است، و «اذان» به معنای اعلان است و اصل آن از ندایی است که به گوش می رسد، و «انسلاخ» جدا شدن لباس از لابس و پوست از حیوان است و «حصر» منع از خروج است و «مَرْصد» کمین گاه است و «یظهروا علیکم» از ظهور به معنای علو و غلبه است، و انتظار و «مراقبت و مراعات و محافظه» نظائراند، و «رقیب» به معنای حافظ و مراقب است، و «اِلّ» به معنای عهد است، و به معنای قرابت نیز آمده است.

ترجمه:

(این، اعلام) بیزاری از سوی خدا و پیامبر او، به کسانی از مشرکان است که با آن ها عهد بسته اید! (1) با این حال، چهار ماه (مهلت دارید که آزادانه) در زمین سیر کنید (و هر جا می خواهید بروید، و بیندیشید)! و بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید، (و از قدرت او فرار کنید! و بدانید) خداوند خوارکننده کافران است! (2) و این، اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به (عموم) مردم در روز حج اکبر [روز عید قربان] که: خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند! با این حال، اگر توبه کنید، برای شما بهتر است! و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید (و از قلمرو قدرتش خارج شوید)! و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده! (3)مگر کسانی از مشرکان که با آن ها عهد بستید، و چیزی از آن را در حقّ شما فروگذار

ص: 578

نکردند، و احدی را بر ضدّ شما تقویت ننمودند پیمان آن ها را تا پایان مدّتشان محترم بشمرید زیرا خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (4) (امّا) وقتی ماه های حرام پایان گرفت،مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آن ها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آن ها بنشینید! هر گاه توبه کنند، و نماز را برپا دارند، و زکات را بپردازند، آن ها را رها سازید زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است! (5)و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود (و در آن بیندیشد)! سپس او را به محل امنش برسان، چرا که آن ها گروهی ناآگاهند! (6)چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آن ها همواره آماده شکستن پیمان شان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید(و پیمان خود را محترم شمردند) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! (7) چگونه (پیمان مشرکان ارزش دارد)، در حالی که اگر بر شما غالب شوند، نه ملاحظه خویشاوندی با شما را می کنند، و نه پیمان را؟! شما را با زبان خود خشنود می کنند، ولی دل های شان ابا دارد و بیشتر آن ها فرمانبردار نیستند! (8)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«بَرَاءةٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

فتح مکّه در سال هشتم هجری بوده و آیات برائت مربوط به سال نهم بوده و حجة الوداع مربوط به سال دهم بوده است.(2)

ص: 579


1- 1024.. سوره ی توبه، آیه ی 1.
2- 1025.. فی تفسیر العیّاشی عن داود بن سرحان عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: کان الفتح فی سنة ثمان و برائة فی سنة تسع، و حجة الوداع فی سنة عشر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 177]

مولّف گوید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سیزده سال در مکّه بین مشرکین بود و آنان را به اسلام دعوت نمودو از ناحیه ی مشرکین آزارهای فراوانی دید و چون قدرت و حکومتی در اختیار

نداشت صبر کرد و همه مشکلات را تحمّل نمود و چون با دستور خداوند بعد از رحلت ابوطالب و خدیجه به مدینه هجرت نمود و حکومتی برقرار کرد باز دعوت خود را ادامه داد و جنگ هایی بر او تحمیل شد مانند جنگ بدر و احد و… و چون مسلمانان ضعیف بودند رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره در مقام حفظ حکومت اسلامی و حفظ مسلمانان و دعوت مردم به اسلام بود و تا کسی در مقام جنگ با او بر نمی آمد او با کسی جنگ نمی کرد تا این که قدرت پیدا نمود. و در سال هشتم هجری مکّه فتح شد و در سال نهم آیات برائت نازل شد و خداوند او را مامور نمود که از مشرکین مکّه بیزاری بجوید و آنان را پس از دعوت های فراوان به اسلام مهلت ندهد و با شمشیر با آنان برخورد نماید، جز گروه هایی که با آن حضرت قرارداد و پیمانی داشتند از این رو آیات این سوره بدون «بِسْمِ اللّهِ» آمده

و سخت ترین دستورات برای برچیده شدن شرک در آن ها داده شده است و لکن نه به معنای تحکّم و اجبار بدون منطق بلکه بعد از تفهیم و ابلاغ و ارشاد و اتمام حجّت، از این رو می فرماید: «وَ اِنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لَّا یَعْلَمُونَ» بنابراین سخنانی که برخی از دشمنان ما مطرح می کنند و می گویند: اسلام دین شمشیر و استبداد است، دور از حقیقت است همان گونه از که سیره ی رسول خدا و امیرالمؤمنین(علیهما السلام) استفاده می شود و این دو بزرگوار با داشتن قدرت و حکومت هرگز بدون اتمام حجّت دست به شمشیر نبردند بلکه اهتمام آنان هدایت مردم بوده.

ص: 580

ابلاغ آیات سوره ی برائت به مشرکین مکّه توسّط امیرالمؤمنین(علیه السلام)

مولّف گوید:

روایات فراوانی در کتب شیعه و اهل تسنّن نقل شده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات اوّل سوره ی برائت را توسّط امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مشرکین مکّه ابلاغ نمود و احدی جز امیرالمؤمنین(علیه السلام) توانایی و قدرت ابلاغ آن را نداشت و یا شایسته ی ابلاغ آن نبود، و ما به برخی از آن روایات اشاره می کنیم.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن تعداد فضائل خود [برای غاصبین خلافت] فرمود: و امّا

پنجاهمین فضیلت این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آیات سوره ی برائت را به ابوبکر داد تا به مکّه رود و برای مشرکین مکّه بخواند ولکن جبرییل(علیه السلام) نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد این آیات را جز تو و یا کسی که از تو باشد، نباید برای مشرکین بخواند» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا با ناقه «عضبا» به مکّه فرستاد و من ابوبکر را در ذوالحلیفه [یعنی میقات مدینه] یافتم و آیات را از او گرفتم و خداوند مرا به چنین فضیلتی مخصوص نمود.(1)

حریز از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابوبکر را به مکّه فرستاد تا آیات برائت را در موسم [در روز عید قربان]برای مشرکین بخواند، و جبرییل(علیه السلام) نازل شد و گفت: «یا رسول الله! جز علی(علیه السلام)کسی نباید این آیات را از طرف تو به مشرکین ابلاغ نماید.

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را خواند و فرمود تا سوار بر ناقه ی عضبا شود و فرمود: «خودرا به ابوبکر برسان و آیات را از او بگیر و خود در مکّه به مشرکین ابلاغ کن» پس

ص: 581


1- 1026..وفی مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام) و تعدادها قال(علیه السلام): و امّا الخمسون فان رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعث ببرائة مع ابی بکر فلما مضی اتی جبرییل(علیه السلام) فقال: یا محمّد لایؤدی عنک الا انت او رجل منک فوجهنی علی ناقته العضباء، فلحقته بذی الحلیفة فاخذتها منه فخصنی الله بذلک.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 177، ح 11]

ابوبکر گفت: آیا خشمی بر من شده است؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: دستور خدا

آمده که جز کسی که اهل تو باشد نباید این آیات را ابلاغ نماید، و امیرالمؤمنین(علیه السلام)در روز عید قربان «یوم الحج الاکبر» وارد مکّه شد و مقابل مشرکین ایستاد و فرمود:من فرستاده رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هستم و سپس این آیات را بر آنان قرائت نمود «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ…»و مقصود از چهار ماه بیست روز از ذی الحجّه و محرّم و صفر و ربیع الاوّل و ده روز از ربیع الآخر بوده است. سپس فرمود: از این پس نباید هیچ عریان و مشرکی گرد

کعبه طواف کند، جز کسانی که در این چهار ماه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان و عهدی بسته اند.

و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

هر کس با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پیمانی دارد تا پایان مدّت او و هر کس پیمانی ندارد تا این چهار ماه مهلت دارد.(1)

ص: 582


1- 1027.. فی تفسیر العیّاشی عن حریز عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعث ابا بکر مع برائة الی الموسم لیقراها علی الناس فنزل جبرییل(علیه السلام) فقال:لا یبلغ عنک الا علی(علیه السلام)،فدعا رسول الله(صلی الله علیه و آله) علیا فامره ان یرکب ناقته العضباء و امره ان یلحق ابا بکر فیاخذ منه برائة و یقراه علی الناس بمکة، فقال ابو بکر:ا سخطة؟ فقال لاالا انه انزل علیه ان لایبلغ الا رجل منک، فلما قدم علی(علیه السلام) مکة و کان یوم النحر بعد الظهر و هو الیوم الحج الاکبر، قام ثم قال: انی [رسول] رسول الله الیکم فقراها علیهم برائة مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ عشرین من ذی الحجة و المحرم و صفر و شهر ربیع الاول، و عشرین من شهر ربیع الاخر، و قال: لایطوف بالبیت عریان و لاعریانة.و لامشرک الا من کان له عهد عند رسول الله(صلی الله علیه و آله) فمدته الی هذه الاربعة الاشهر.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 179، ح 17]

در روایت محمّد بن مسلم از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:

ابوبکر [هنگام تحویل آیات برائت به امیرالمؤمنین(علیه السلام) گفت: آیا پس از آن که من

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جدا شدم چیزی درباره ی من نازل شد؟ امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:چیزی درباره ی تو نازل نشد و لکن خداوند نخواست پیام رسولش به دست غیر اهل او ابلاغ شود؛ پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) در موسم حج وارد مکّه شد و آیات برائت را در عرفات و مشعر و روز عید قربان در منی نزد جمرات و در ایام تشریق از طرف

خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) به مشرکین ابلاغ نمود و در همه این مواقف با صدای بلند فرمود: «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ

اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ…» و سپس فرمود: هیچ کس نباید عریان گرد کعبه طواف نماید.(1)

ابوالصباح کنانی گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

آیات سوره ی برائت پس از بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از جنگ تبوک در سال نهم هجری نازل شد، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگام فتح مکّه [در سال هشتم] مشرکین را از حج منع نکرد، و سنّت عرب [جاهلیّت] در حج این بود که هر کس داخل مکّه شود و با لباس خود طواف کند، آن لباس را نباید نگه دارد بلکه باید صدقه بدهد.(2)

ص: 583


1- 1028.. و فی خبر محمّد بن مسلم فقال: یا علی هل نزل فی شی ء منذ فارقت رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ قال: لاو لکن ابی الله ان یبلغ عن محمّد الا رجل منه فوافی الموسم فبلغ عن الله و عن رسوله بعرفة و المزدلفة و یوم النحر عند الجمار و فی ایام التشریق کلها ینادی: «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ» و لایطوفن بالبیت عریان.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 179، ح 17 و 18]
2- 1029.. فی تفسیر علی بن ابراهیم «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» قال: حدثنی ابی عن محمّد بن الفضیل عن ابی الصباح الکنانی عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: نزلت هذه الآیة بعد ما رجع رسول الله(صلی الله علیه و آله) من غزوة تبوک فی سنة تسع من الهجرة، قال: و کان رسول الله لما فتح مکة لم یمنع المشرکین الحج فی تلک السنة و کان سنة من العرب فی الحج انه من دخل مکة و طاف بالبیت فی ثیابه لم یحل له امساکها، و کانوا یتصدقون بها و لایلبسونها بعد الطواف.B

از این رو هر کس وارد مکّه می شد لباسی را عاریه و یا اجاره می کرد و در آن طواف می نمود و سپس باز می گرداند و کسی که لباس عاریه و یا کرایه پیدا نمی کرد و یک لباس بیش نداشت، عریانا طواف می کرد، تا این که زن زیبا و فربه ای برای حج به مکّه آمد و هر چه کرد لباس عاریه و کرایه به دست نیاورد و مردم به او گفتند: اگر در لباس خود طواف کنی باید آن را صدقه بدهی؛ آن زن گفت: من لباس دیگری ندارم چگونه این لباس را صدقه بدهم؟! پس ناچار شد و عریان طواف نمود و مردم او را نظاره می کردند و او یک دست بر جلو و یک دست بر عقب خود گذارده بود و می گفت:

الْیَوْمَ یَبْدُو بَعْضُهُ اَوْ کُلُّهُ

فَمَا بَدَا مِنْهُ فَلَا اُحِلُّه

و چون از طواف فارغ شد گروهی از او خواستگاری کردند و او گفت: من شوهر دارم. (1)

از سویی سیره ی رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قبل از نزول سوره ی برائت این بود که جز با کسانی که با او شروع به جنگ می کردند جنگ نمی کرد، چرا که خداوند به او فرموده بود: «فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَ اَلْقَوْاْ اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» و عادت آن

ص: 584


1- 1030.. فکان من وافی مکة یستعیر ثوبا و یطوف فیه ثم یرده، و من لم یجد عاریة اکتری ثیابا، و من لم یجد عاریة و لاکری و لم یکن له الا ثوب واحد طاف بالبیت عریانا فجاءت امراة من العرب وسیمة جمیلة و طلبت عاریة و کری فلم تجده، فقالوا لها: ان طفت فی ثیابک احتجت ان تتصدقی بها، فقالت: و کیف اتصدق و لیس لی غیرها؟ فطافت بالبیت عریانة، و اشرف لها الناس فوضعت احدی یدیها علی قبلها و الاخری علی دبرها و قالت: الیوم یبدو بعضه او کله فما بدا منه فلا احله فلما فرغت من الطواف خطبها جماعة فقالت: ان لی زوجا.

حضرت این بود که هر کس با او کاری نداشت او نیز کاری با او نداشت تا این که خداوند سوره ی برائت را بر آن حضرت نازل نمود و او را امر به کشتن مشرکین کرد خواه با او جنگ کنند و یا جنگ نکنند مگر آنان که در روز فتح مکّه با آن حضرت پیمان بسته بودند، مانند صفوان بن امیّه و سهیل بن عمرو، تا این که آیات برائت نازل شد و خداوند به آن حضرت دستور داد که پس از گذشت چهار ماه که قرارداد آن حضرت با مشرکین بود باید مشرکین را هر کجا یافتید بکشید.(1)

و چون این آیات نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابوبکر فرمود: این آیات را [در موسم حج] در منی در روز عید قربان برای مشرکین باید بخوانی و چون ابوبکر به طرف مکّه حرکت نمود جبرییل خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «ای محمّد! این آیات را فقط باید کسی بخواند که از اهل تو باشد» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود تا خود را به ابوبکر برساند و آیات را از او بگیرد و در مکّه برای مشرکین بخواند! و ابوبکر به مدینه بازگشت و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرض کرد: آیا چیزی درباره ی من نازل شده است؟ و آن حضرت به او فرمود: خداوند به من امر کرد که این آیات را کسی باید از ناحیه ی من بخواند که اهل من باشد.(2)

ص: 585


1- 1031.. و کانت سیرة رسول الله(صلی الله علیه و آله) قبل نزول سورة برائة ان لایقاتل الا من قاتله و لایحارب الا من حاربه و اراده و قد کان نزل علیه فی ذلک من الله؟عز؟: «فَاِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ وَ اَلْقَوْا اِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَما جَعَلَ اللهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا» و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لایقاتل احدا قد تنحی عنه و اعتزله حتّی نزلت علیه سورة برائة و امره بقتل المشرکین من اعتزله و من لم یعتزله، الا الذین قد کان عاهدهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم فتح مکة الی مدة، منهم صفوان بن امیة و سهیل بن عمرو، فقال الله؟عز؟: «بَراءَةٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ ثم یقتلون حیث ما وجدوا، فهذه اشهر السیاحة عشرین من ذی الحجة الحرام و المحرم و صفر و ربیع الاول و عشرین من ربیع الآخر.
2- 1032.. فلما نزلت الآیات من اول برائة دفعها رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی ابی بکر و امره ان یخرج الی مکة و یقراها علی الناس بمنی یوم النحر فلما خرج ابو بکر نزل جبرییل علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: یا محمّد لایؤدی عنک الا رجل منک، فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) امیرالمؤمنین(علیه السلام) فی طلبه فلحقه بالروحا فاخذ منه الآیات فرجع ابو بکر الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: یا رسول الله انزل فی شی ء؟ فقال: لاان الله امرنی ان لایؤدی عنی الا انا او رجل منی. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 181]B

«فَسِیحُواْ فِی الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ وَ اعْلَمُواْ اَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ…»(1)

حسین بن خالد گوید: به امام کاظم(علیه السلام) گفتم: برای چه تا چهار ماه گناهی بر حاجی نوشته نمی شود؟ فرمود:

خداوند چهار ماه به مشرکین مهلت داد که در حرم بمانند و فرمود: «فَسِیحُواْ فِی الاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ» از این رو نسبت به میهمانان خود نیز چهار ماه [ذی الحجّة، محرّم، صفر و ربیع الاوّل] مهلت داد که گناهی بر آنان نوشته نشود.(2)

«وَ اِنْ اَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ…»(3)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که می خواست گروهی را به جنگ بفرستد آنان را دعوت می کرد و جلسه ای تشکیل می داد و می فرمود: با نام خدا و استمداد از

ص: 586


1- 1033.. سوره ی توبه، آیه ی 2.
2- 1034.. فی الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد عن احمد بن محمّد بن ابی نصر عن الحسین بن خالد قال: قلت لابی الحسن(علیه السلام) لای شی ء صار الحاج لایکتب علیه الذنب اربعة اشهر؟ قال: ان الله؟عز؟ اباح المشرکین الحرم فی اربعة اشهر اذ یقول: فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ ثم وهب لمن یحج من المؤمنین البیت الذنوب اربعة اشهر. فی تفسیر العیّاشی جعفر بن احمد عن علی بن محمّد بن شجاع قال: روی اصحابنا لابی عبد الله(علیه السلام) بم صار الحاج لایکتب علیه ذنب اربعة اشهر؟ قال: ان الله جل ذکره امر المشرکین فقال فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ و لم یکن یقصر بوفده عن ذلک. [تفسیر نورالثّقلین،ج 2، ص 182، ح 25 و 27]
3- 1035.. سوره ی توبه، آیه ی 6.

او و در راه او با آیین رسول او(صلی الله علیه و آله) حرکت کنید و خیانت نکنید [در غنیمت ها] و کشته های دشمن را مثله نکنید [و گوش و بینی و… آنان را قطع نکنید] و مکر و حیله نکنید و پیرمردها و بچّه ها و زن ها را نکشید و درخت ها را قطع نکنید جز آن که ناچار باشید و اگر یکی از شما گرچه پایین ترین مرتبه اجتماعی را داشته باشد به کسی پناه بدهد پناه او را محترم بدانید تا پناه گیرنده سخن خدا را بشنود [و حقیقت را بیابد] پس اگر مسلمان شود و از شما پیروی کند، برادر دینی شما خواهد بود و اگر مسلمان نشود او را به جایگاهش بازگردانید و از خدا بخواهید که او یا ایمان بیاورد و یا کشته شود.(1)

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر این آیه گوید:

مقصود این است که آیات قرآن و حقایق را برای او بخوان و او را آگاه کن و سپس او را آزاد گذار تا به جایگاه خود بازگردد.(2)

ص: 587


1- 1036.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن معاویة بن عمار قال: اظنه عن ابی حمزة الثمالی عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) اذا اراد ان یبعث سریة دعاهم فاجلسهم بین یدیه ثم یقول: سیروا بسم الله و بالله و فی سبیل الله و علی ملة رسول الله(صلی الله علیه و آله)، لاتغلوا و لاتمثلوا و لاتغدروا و لاتقتلوا شیخا فانیا ولاصبیا و لاامراة و لاتقطعوا شجرا الا ان تضطروا الیها، و ایما رجل من ادنی المسلمین او افضلهم نظر الی رجل من المشرکین فهو جار یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ، فان تبعکم فاخوکم فی الدین و ان ابی فابلغوه مامنه و استعینوا بالله علیه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 187، ح 55]
2- 1037.. فی تفسیر علی بن ابراهیم ثم قال: وَ اِنْ اَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَاَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ اَبْلِغْهُ مَاْمَنَهُ قال: اقرا علیه و عرفه ثم لا تتعرض له حتّی یرجع الی مامنه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 188، ح 56]

«وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ… »(1)

امام سجّاد(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:

مقصود از «اذان» امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز فرمود:

«کُنْتُ اَنَا الْاَذَانَ فِی النَّاس» یعنی من همان اعلان کننده برائت از مشرکین هستم.(3)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در ضمن کلام مفصّلی به علی(علیه السلام) فرمود:

تو همان کسی هستی که خداوند درباره ی او می فرماید: «وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ….»(4)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در احتجاج خود با ابوبکر فرمود:

من تو را به خدا سوگند می دهم آیا من بودم که اعلان برائت از مشرکین را به اهل موسم و همه امّت نمودم یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: تو بودی.(5)

ص: 588


1- 1038.. سوره ی توبه، آیه ی 3.
2- 1039.. فی تفسیر علی بن ابراهیم: حدثنی ابی عن فضالة بن ایوب عن ابان بن عثمان بن حکیم بن جبیر عن علی بن الحسین(علیهما السلام) فی قوله: وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ قال: الاذان امیرالمؤمنین(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 183، ح 30]
3- 1040.. و فی حدیث آخر قال امیرالمؤمنین(علیه السلام):کنت انا الاذان فی الناس.[تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 183، ح 31]
4- 1041.. فی امالی شیخ الطائفة «قدس سره» باسناده الی عبدالرّحمن بن ابی لیلی قال: قال ابی: قال النّبی(صلی الله علیه و آله) لعلی(علیه السلام) فی کلام طویل: انت الذی انزل الله فیه: «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاَکْبَرِ». [تفسیر نور الثّقلین، ج 2، ص 183، ح 32]
5- 1042.. فی کتاب الخصال فی احتجاج علی(علیه السلام) علی ابی بکر قال: فانشدک بالله انا الاذان لاهل الموسم و لجمیع الامة بسورة برائة ام انت؟ قال: بل انت. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 184، ح 33]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یکی از خطبه های خود نعمت های خداوند را شماره می کند

و می فرماید:

ای مردم آگاه باشید که در قرآن نام هایی است که به من اختصاص دارد و شما بترسید از این که آن ها را به خود اختصاص بدهید و از دین خارج شوید.

سپس فرمود:

مؤذّن در دنیا و آخرت من هستم چنان که خداوند می فرماید: «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَن لَّعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ» و من آن مؤذّن هستم، و نیز می فرماید: «وَ اَذَانٌ مِّنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الاَکْبَرِ» و من آن اذان هستم.(1)

از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: مقصود از حج اکبر چیست؟ فرمود:

سال حج اکبر همان سالی است که امیرالمؤمنین(علیه السلام) آیات برائت را در موسم برای

مشرکین خواند و در آن سال مسلمین و مشرکین در حج شرکت داشتند و پس از آن مشرکین از حج ممنوع شدند.(2)

ص: 589


1- 1043.. فی کتاب معانی الاخبار خطبة لعلی(علیه السلام) یذکر فیها نعم الله؟عز؟ علیه و فیها یقول(علیه السلام): الا و انی مخصوص فی القرآن باسماء احذروا ان تغلبوا علیها فتضلوا فی دینکم، انا المؤذن فی الدنیا و الآخرة، قال الله تعالی: «فَاَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ اَنْ لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ»، انا ذلک المؤذن، و قال: «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ» و انا ذلک الاذان. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 184، ح 34]
2- 1044.. فی کتاب علل الشرائع باسناده الی حفص بن غیاث النخعی القاشی قال: سالت ابا عبد الله عن قول الله؟عز؟: «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاَکْبَرِ» قال: فقال امیرالمؤمنین کنت انا الاذان فی الناس، قلت فما معنی هذه اللفظة: الحج الاکبر؟ قال: انما سمی الاکبر لانها کانت سنة حج فیها المسلمون و المشرکون، و لم یحج المشرکون بعد تلک السنة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 184، ح 37]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

حج اکبر عید قربان است و روز عرفه نیست چرا که اگر روز عرفه باشد پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با مشرکین چهار ماه و یک روز می شود و حج اصغر عمره است. (1)

سوره ی توبه [9]، آیات 9 تا 15

متن:

اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللهِ ثَمَنًا قَلیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِهِ اِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ لایَرْقُبُونَ فی مُؤْمِنٍ اِلاًّ وَ لاذِمَّةً وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ فَاِنْ تابُوا وَ اَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ فَاِخْوانُكُمْ فِی الدِّینِ وَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ وَ اِنْ نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ

ص: 590


1- 1045.. فی کتاب معانی الاخبار حدثنا ابی «رحمة الله علیه» قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن القاسم بن محمّد الاصبهانی عن سلیمان بن داود المنقری عن فضیل بن عیاض عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال، سالته عن الحج الاکبر؟ فقال: ا عندک فیه شی ء؟ فقلت: نعم کان ابن عبّاس یقول: الحج الاکبر یوم عرفة، یعنی انه من ادرک یوم عرفة الی طلوع الشمس (الفجر خ ل) من یوم النحر فقد ادرک الحج، و من فاته ذلک فقد فاته الحج فجعل لیلة عرفة لما قبلها و لما بعدها و الدلیل علی ذلک ان من ادرک لیلة النحر الی طلوع الشمس فقد ادرک الحج و اجزا عنه من عرفة فقال ابو عبد الله: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): الحج الاکبر یوم النحر، و احتج بقول الله:؟عز؟: «فَسِیحُوا فِی الْاَرْضِ اَرْبَعَةَ اَشْهُرٍ» فهی عشرون من ذی الحجة و المحرم و صفر و ربیع الاول و عشر من شهر ربیع الاخر، و لو کان الحج الاکبر یوم عرفة لکان اربعة اشهر و یوما، و احتج بقول الله؟عز؟: «وَ اَذانٌ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ اِلَی النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الْاَکْبَرِ»؟وکنت انا الاذان فی الناس، فقلت له:فما معنی هذه اللفظة:«الْحَجِّ الْاَکْبَرِ»؟ فقال:انما سمی الاکبر لانها کانت سنة حج فیها المسلمون و المشرکون،و لم یحج المشر کون بعد تلک السنة. ابی «رحمه الله» قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن صفوان بن یحیی عن ذریح المحاربی عن ابی عبد الله(علیه السلام)قال:الحج الاکبر یوم النحر . (تفسیر نورالثّقلین، ج 2، 185، ح40 و 41)

عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فی دینِكُمْ فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْكُفْرِ اِنَّهُمْ لااَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ اَ لاتُقاتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا اَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ اَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنینَ قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِاَیْدیكُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْكُمْ عَلَیْهِمْ وَ یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنینَ وَ یُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَ یَتُوبُ اللهُ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ

لغات:

«اَیمان» جمع یمین به معنای قَسَم است و «طَعْن» اعتماد به عیب و نسبت عیب دادن به دیگران است و اصل آن از طعن یعنی نیزه است، و اِمام مشترک بین رهبر خیر و رهبر شرّ است و «هَمّ» نیّت انجام کاری است که انجام نشده است و «بَدْء» شروع به کار است قبل از دیگری و «مَرَّة و دفعة و کرّة» نظائرند.

ترجمه:

آن ها آیات خدا را به بهای کمی فروختند و (مردم را)از راه او باز داشتند آن ها اعمال بدی انجام می دادند! (9) (نه تنها درباره شما،) درباره هیچ فرد باایمانی رعایت خویشاوندی و پیمان را نمی کنند و آن ها همان تجاوز کارانند!(10)(ولی)اگر توبه کنند، نماز را برپا دارند ، و زکات را بپردازند، برادر دینی شما هستند و ما آیات خود را برای گروهی که می دانند (و می اندیشند)، شرح می دهیم! (11) و اگر پیمانهای خود را پس از عهد خویش بشکنند، و آیین شما را مورد طعن قرار دهند، با پیشوایان کفر پیکار کنید چرا که آن ها پیمانی ندارند شاید (با شدّت عمل) دست بردارند! (12) آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند، و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند، پیکار نمی کنید؟! در حالی که آن ها نخستین بار (پیکار با شما را) آغاز

ص: 591

کردند آیا از آن ها می ترسید؟! با این که خداوند سزاوارتر است که از او بترسید، اگر مومن هستید! (13) با آن ها پیکار کنید، که خداوند آنان را به دست شما مجازات می کند و آنان را رسوا می سازد و سینه گروهی از مومنان را شفا می بخشد (و بر قلب آن ها مرهم می نهد) (14) و خشم دل های آنان را از میان می برد! و خدا توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می پذیرد و خداوند دانا و حکیم است. (15)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ اَئِمَّةَ الْکُفْرِ…»(1)

در روایات فراوانی از امیرالمؤمنین و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که این آیه راجع به طلحه و زبیر و اهل بصره و اهل شام و خوارج در جنگ جمل و صفّین و نهروان مصداق پیدا کرده گرچه عموم آیه شامل رؤسای کفر و شرک مانند ابوسفیان و امثال او نیز می شود.

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی اصحاب جمل نازل شده است و امیرالمؤمنین(علیه السلام) در روز جنگ جمل فرمود: من با این گروه متخلّف و بیعت شکن جنگ نکردم مگر به خاطر آیه شریفه «وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم….»(2)

ص: 592


1- 1046.. سوره ی توبه، آیه ی 12.
2- 1047.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و امّا قوله: وَ اِنْ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ الآیة فانها نزلت فی اصحاب الجمل و قال امیرالمؤمنین(علیه السلام) یوم الجمل: ما قاتلت هذه الفئة الناکثة الا بآیة من کتاب الله یقول الله: «وَ اِنْ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لااَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 188، ح 58]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

این آیه را «لاَ اِیْمَانَ لَهُمْ» به کسر همزه بخوانید.(1)

حنّان بن سدیر گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

گروهی از اهل بصره نزد من آمدند و درباره ی طلحه و زبیر از من سوال کردند، و من به آنان گفتم: طلحه و زبیر از سران کفر بودند، و علی(علیه السلام) هنگامی که دو لشکر در بصره مقابل یک دیگر قرار گرفتند به اصحاب خود فرمود: شما شتاب به جنگ نکنید تا من حجّت را بین خود و آنان تمام کنم و سپس مقابل لشکر طلحه و زبیر و عایشه ایستاد و به آنان فرمود: ای اهل بصره! آیا شما در قانون خدا ظلمی از من دیده اید؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا در تقسیم اموال [بیت المال و غیره] خیانتی از من دیده اید؟ گفتند: خیر. فرمود: آیا من را مایل به دنیا دیده اید که دنیا را برای خود و اهل خود بردارم و به شما ندهم و شما به این خاطر بخواهید از من انتقام بگیرید و بیعت مرا بشکنید؟(2)

گفتند: خیر.فرمود:آیا من حدود الهی را در مورد شما اجرا کردم و در مورد غیر شما تعطیل نمودم؟ گفتند: خیر. و چون سخن به این جا کشید فرمود: پس برای چه بیعت من شکسته شد و بیعت دیگران شکسته نشد؟! سپس فرمود:

ص: 593


1- 1048.. فی مجمع البیان قرا ابن عامر لاایمان بکسر الهمزة و رواه ابن عقدة باسناده عن جعفر بن محمّد(علیهما السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 188، ح 59]
2- 1049.. فی قرب الاسناد للحمیری حدثنی محمّد بن عبد الحمید و عبد الصمد بن محمّد جمیعا عن حنان بن سدیر قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: دخل علی اناس من اهل البصرة فسالونی عن طلحة و الزبیر؟ فقلت لهم: کانا من ائمة الکفر، ان علیا یوم البصرة لما صف الخیول قال لاصحابه: لاتعجلوا علی القوم حتّی اعذر فیما بینی و بین الله؟عز؟ و بینهم، فقام الیهم فقال: یا اهل البصرة هل تجدون علی جورا فی حکم الله؟

من هر چه کار شما را زیر و بالا کردم جز کفر و شمشیر درباره شما نیافتم. و سپس روی مبارک به اصحاب خود نمود و فرمود: خداوند در کتاب خود می فرماید:«وَ اِن نَّکَثُواْ اَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُواْ اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لَا اَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ» سپس فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید و محمّد(صلی الله علیه و آله) را به پیامبری مبعوث نمود، این مردم اصحاب این آیه هستند و تا کنون مصداق این آیه رخ نداده بود.(1)

مولّف گوید:

روایات فراوان دیگری در این معنا در ذیل آیات فوق آمده که به خاطر اختصار از ذکر آن ها صرف نظر شد.

سوره ی توبه [9]، آیات 16 تا 18

متن:

اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ ما كانَ لِلْمُشْرِكینَ اَنْ یَعْمُرُوا

ص: 594


1- 1050.. قالوا: لا، قال: فحیفا فی قسم قالوا: لاقال: فرغبت فی دنیا اخذتها لی و لاهل بیتی دونکم فنقمتم علی فنکثتم بیعتی؟ قالوا: لا، قال: فاقمت فیکم الحدود و عطلتها عن غیرکم؟ قالوا: لا، قال فما بال بیعتی تنکث و بیعة غیری لاتنکث؟ انی ضربت الامر انفه و عینه فلم اجد الا الکفر او السیف ثم ثنی الی اصحابه فقال: ان الله تبارک و تعالی یقول فی کتابه: «وَ اِنْ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لااَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ»فقال امیرالمؤمنین(علیه السلام)والذی فلق الحبة و بری ء النسمة واصطفی محمّدا بالنبوة انهم لاصحاب هذه الآیة و ما قوتلوا منذ نزلت. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 188، ح 60]

مَساجِدَ اللهِ شاهِدینَ عَلی اَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ اُول-ٰٓئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ اِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللهِ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ اَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّكاةَ وَ لَمْ یَخْشَ اِلَّا اللهَ فَعَسی اُول-ٰٓئِكَ اَنْ یَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ

لغات:

«حُسبان»گمان قوی را گویند و«ترک»ضد فعل است و«ولیجة» دخیله در قوم است از غیر آنان، و «بطانة» نیز به معنای ولیجة است و «ولیجة الرجل» صاحب سره و «مسجد» موضع سجود است و در عرف جایی را گویند که برای نماز آماده شده است. و عمران و عمارة اسم مصدر به معنای ساختمان است، و به معنای مصدر یعنی ساختن نیزاستعمال شده است مانند تعمیر، و خداوند می فرماید: «انما یعمر مساجد الله» و عمران مساجد خدا در تفسیر اهل بیت علیهم السّلام به معنای رفتن به مساجد است.

ترجمه:

آیا گمان کردید که (به حال خود) رها می شوید در حالی که هنوز کسانی که از شما جهاد کردند، و غیر از خدا و رسولش و مومنان را محرم اسرار خویش انتخاب ننمودند،(از دیگران ) مشخّص نشده اند؟! (باید آزمون شوید و صفوف از هم جدا گردد) و خداوند به آن چه عمل می کنید، آگاه است! (16) مشرکان حق ندارند مساجد خدا را آباد کنند در حالی که به کفر خویش گواهی می دهند! آن ها اعمال شان نابود (و بی ارزش) شده و در آتش (دوزخ)، جاودانه خواهند ماند! (17) مساجد خدا را تنها کسی آباد می کند که ایمان به خدا و روز قیامت آورده، و نماز را برپا دارد، و زکات را بپردازد، و جز از خدا نترسد امید است چنین گروهی از هدایت یافتگان باشند. (18)

ص: 595

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً…»(1)

ابن ابان گوید: از امام صادق(علیه السلام) شنیدم که به گروهی از جوان های شیعه می فرمود:

ای جوانان از خدا بترسید و به طرف رؤسای طاغوت نروید و آنان را رها کنید تا بر شما حاکم نشوند و با خدا ارتباط برقرار کنید. سپس فرمود: به خدا سوگند من برای شما بهتر از آنان خواهم بود. و سپس دست مبارک خود را به سینه ی خود زد.(2)

ابوالصباح کنانی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

از ارتباط با طاغوت ها و دشمنان ما بپرهیزید، که ارتباط با غیر ما ارتباط با طاغوت است. و یا فرمود: شرک است.(3)

سلیم بن قیس هلالی گوید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان ضمن سخنان خود بین مهاجرین و انصار در مسجد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: شما را به خدا سوگند، آیا می دانید آیه ی «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اَطِیعُواْ اللّهَ وَ اَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ اُوْلِی الاَمْرِ مِنکُمْ» و آیه ی «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ» و آیه ی «وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» در

ص: 596


1- 1051.. سوره ی توبه، آیه ی16.
2- 1052.. عن ابن ابان قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: یا معشر الاحداث اتقوا الله و لاتاتوا الرؤساء، دعوهم حتّی یصیروا اذنابا، لاتتخذوا الرجال و لایج من دون الله انا و الله خیر لکم منهم، ثم ضرب بیده الی صدره. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 191، ح 69]
3- 1053.. عن ابی الصباح الکنانی قال: قال ابو جعفر(علیه السلام): ایاکم و الولایج فان کل ولیجة دوننا فی طاغوت او قال: ند. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 191، ح 70]

چه زمانی نازل شد؟ و هنگامی که نازل شد، مردم به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفتند: آیا این آیات مخصوص به برخی از مومنین است و یا مربوط به جمیع آنان است؟ و خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله)دستور دادکه رهبران الهی و ولاة امر را برای مردم بیان نماید و ولایت آنان را تفسیر کند، همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را برای آنان تفسیر نمود، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا در غدیر خم برای مردم منصوب به خلافت نمود و ابوبکر و عمر برخاستند و گفتند:

یا رسول الله آیا این آیات مخصوص به علی(علیه السلام) است؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: آری این آیات درباره ی او و اوصیای بعد از او تا قیامت است. پس ابوبکر و عمر گفتند: یا رسول الله! اوصیای خود را برای ما معرّفی کن. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان علی برادر و وزیر و وارث و وصیّ و خلیفه من در امتّم و ولیّ هر مومنی بعد از من است، و سپس فرزندم حسن و سپس فرزندم حسین و سپس نُه امام از فرزندان حسین(علیه السلام) یکی پس از دیگری خلیفه و امام بعد از من می باشند و قرآن با آنان است و آنان نیز با قرآن هستند و قرآن از آنان جدا نمی شود و آنان از قرآن جدا نخواهند شد، تا کنار کوثر مرا ملاقات کنند.

پس مردم گفتند: آری یا علی ما آن چه فرمودید را شنیدیم و شاهد آن بودیم و سخن شما با آن چه ما دیدیم و شنیدیم مطابق است.(1)

ص: 597


1- 1054.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سلیم بن قیس الهلالی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انه قال فی اثناء کلام له فی جمع من المهاجرین و الانصار فی المسجد ایام خلافة عثمان، فانشدکم الله؟عز؟ ا تعلمون حیث نزلت: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ» و حیث نزلت: «اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ» و حیث نزلت «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً قال الناس: یا رسول الله هذه خاصة لبعض المؤمنین ام عامة لجمیعهم؟ فامر الله؟عز؟ نبیه(صلی الله علیه و آله) ان یعلمهم ولاة امرهم، و ان یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلوتهم و زکوتهم و صومهم و حجهم فنصبنی للناس بغدیر خم الی قوله: فقام ابو بکر و عمر فقالا: یا رسول الله هذه الآیات خاصة لعلی؟ قال: بلی فیه و فی اوصیائی الی یوم القیامة، قالا: یا رسول الله بینهم لنا: قال:علی اخی و وزیری و وارثی و وصیی و خلیفتی فی امتی و ولی کل مومن بعدی ثم ابنی الحسن ثم ابنی الحسین، ثم تسعة من ولد الحسین(علیهم السلام) واحد بعد واحد القرآن معهم و هم مع القرآن، لایفارقونه و لایفارقهم حتّی یردوا علی حوضی؟ قالوا: اللهم نعم قد سمعنا ذلک و شهدنا کما قلت سواء [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 191، ح 71]B

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر «وَ لَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَ لَا رَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» می فرماید:

مقصود از مومنین، آل محمّد(صلی الله علیه و آله) هستند، و مقصود از «ولیجة» بطانه و ارتباط های پنهانی است….(1)

سوره ی توبه [9]، آیات 19 تا 24

متن:

اَجَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللهِ بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْفائِزُونَ

ص: 598


1- 1055.. علی بن محمّد و محمّد بن ابی عبد الله عن اسحق بن محمّد النخعی قال:حدثنی سفیان بن محمّد الضبعی قال:کتبت الی ابی محمّد اساله عن الولیجة و هو قول الله: «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» و قلت فی نفسی لافی الکتاب: من یری المؤمنین هاهنا فرجع الجواب: الولیجة الذی یقام دون ولی الامر،و حدثتک نفسک عن المؤمنین من هم فی هذا الموضع، فهم الائمة الذین یؤمنون علی الله فیجیز امانهم.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 192، ح 75]

یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ رِضْوانٍ وَ جَنَّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها اَبَدًا اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ اِخْوانَكُمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَی الْایمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَاُول-ٰٓئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ قُلْ اِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ اَبْناؤُكُمْ وَ اِخْوانُكُمْ وَ اَزْواجُكُمْ وَ عَشیرَتُكُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْكُمْ مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَاْتِیَ اللهُ بِاَمْرِهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ

لغات:

«سقایة» ظرفی را گویند که با آن به مردم آب می دهند و به معنای مصدری یعنی آب دادن نیز آمده است و اطاقی که چاه در آن باشد را نیز سقایة گویند، و «بشارت» خبر مسرّت بخش را گویند، و «رضوان» معلول احسان است و سبب ستایش و تمجید می شود، و ضد آن سخط عصیان است، و «نعیم مقیم» نعمت دائم است، و «ابد» نفی دائم است و اَبَد الآباد و اَبَد اَبود و اَبَد الآبدین تاکید آن است، و «آبِدَة» به معنای داهیة و مصیبت است.

ترجمه:

آیا سیراب کردن حجاج، و آباد ساختن مسجد الحرام را، همانند (عمل) کسی قرار دادید که به خدا و روز قیامت ایمان آورده، و در راه او جهاد کرده است؟! (این دو،) نزد خدا مساوی نیستند! و خداوند گروه ظالمان را هدایت نمی کند! (19) آن ها که ایمان آوردند، و هجرت کردند، و با اموال و جانهای شان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است و آن ها پیروز و رستگارند! (20) پروردگارشان آن ها را به رحمتی از ناحیه خود، و رضایت (خویش)، و باغ هایی از بهشت بشارت می دهد که در آن،

ص: 599

نعمت های جاودانه دارند (21) همواره و تا ابد در این باغ ها (و در میان این نعمت ها)

خواهند بود زیرا پاداش عظیم نزد خداوند است! (22) ای کسانی که ایمان آورده اید! هر گاه پدران و برادران شما، کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آن ها را ولیّ (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید! و کسانی از شما که آنان را ولیّ خود قرار دهند، ستم گرند! (23) بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیّت نافرمانبردار را هدایت نمی کند! (24)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«اَ جَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَ عِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ جَاهَدَ فِی

سَبِیلِ اللّهِ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی علی(علیه السلام) [و حمزة] و عبّاس و شیبه نازل شد، عبّاس گفت: من

افضل هستم، چرا که آب دادن به حجّاج [سقایة الحاجّ] به دست من است. و شیبه می گفت: من افضل هستم، چرا که پرده ی کعبه به دست من است، و علی(علیه السلام) فرمود: من افضل هستم، چرا که من قبل از شما ایمان آوردم، و سپس هجرت نمودم و جهاد کردم. پس به قضاوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) راضی شدند و خداوند این آیه را نازل نموده، تا «اِنَّ اللّهَ عِندَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ.»(2)

ص: 600


1- 1056.. سوره ی توبه، آیه ی 19.
2- 1057.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: «وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللهِ وَ لارَسُولِهِ وَ لَا الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً» یعنی بالمؤمنین آل محمّد(صلی الله علیه و آله)، و الولیجة البطانة قوله: اَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الاخر وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ فانه حدثنی ابی عن صفوان عن ابن مسکان عن ابی بصیر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: نزلت فی علی و عبّاس و شیبة قال العبّاس: انا افضل لان سقایة الحاج بیدی، و قال شیبة: انا افضل لان حجابة البیت بیدی وقال علی(علیه السلام):انا افضل فانی آمنت قبلکما ثم هاجرت و جاهدت، فرضوا برسول الله(صلی الله علیه و آله)، فانزل الله: «اَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فِی سَبِیلِ اللهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ» الی قوله «اِنَّ اللهَ عِنْدَهُ اَجْرٌ عَظِیمٌ».[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 193، ح 75]B

از امام باقر و یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمود:

این آیه درباره ی حمزه و علی و جعفر و عبّاس و شیبه نازل شد، و عبّاس و شیبه به یک دیگر افتخار می کردند به سقایة و حجابة و خداوند درباره ی حمزة و علی و جعفر(علیهم السلام) فرمود: «الَّذِینَ آمَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ اَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ.»(1)

مولّف گوید:

راوی حدیث فوق آیه را بالا و پایین کرده و ترتیب آن را تغییر داده است. حاکم حسکانی در کتاب شواهد التنزیل از بریده نقل کرده که گوید: هنگامی که شیبه

ص: 601


1- 1058.. فی روضة الکافی ابو علی الاشعری عن محمّد بن عبد الجبار عن صفوان ابن یحیی عن ابن مسکان عن ابی بصیر عن احدهما(علیهما السلام) فی قول الله؟عز؟: «اَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» نزلت فی حمزة و علی و جعفر و العبّاس و شیبة انهم فخروا بالسقایة و الحجابة فانزل الله عز ذکره: «اَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و کان علی و حمزة و جعفر(علیه السلام) الذین آمنوا بالله و الیوم الاخر وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللهِ لایَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 193، ح 78]

و عبّاس بر هم دیگر تفاخر می کردند، علی(علیه السلام) به آنان برخورد نمود و فرمود: برای

چه مفاخره می کنید؟ عبّاس گفت: من مقامی دارم که احدی ندارد، و آن سقایة الحاجّ است. و شیبه گفت: من فضیلت «عمارة المسجد الحرام» را دارم. پس علی(علیه السلام) به آنان فرمود: من از این مفاخره برای شما حیا می کنم! چرا که من قبل از بلوغ مقامی پیدا کردم که شما پیدا نکردید. عبّاس و شیبه گفتند: چه مقامی پیدا کردی؟ علی(علیه السلام) فرمود: من بر بینی شما شمشیر زدم تا به خدا ایمان آورید.

پس عبّاس با حال خشم در حالی که عبای او روی زمین می کشید نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: می بینید علی چگونه با من سخن می گوید؟! پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را خواست، به او فرمود: برای چه به عموی خود چنین گفتی؟! علی(علیه السلام) عرض کرد: یا رسول الله با حربه ی حق با او سخن گفتم، او اگر می خواهد خشم کند و اگر می خواهد خشنود شود. پس جبرییل نازل شد و گفت: ای محمّد

پروردگارت به تو سلام می رساند و می فرماید: این آیه را بر آنان بخوان «اَ جَعَلْتُمْ سِقَایَةَ

الْحَاجِّ و…» پس عبّاس سه مرتبه گفت: ما راضی شدیم.(1)

ص: 602


1- 1059.. و روی الحاکم ابو القاسم الحسکانی باسناده عن ابن بریدة عن ابیه قال: بینا شیبة و العبّاس یتفاخران اذ مر بهما علی بن ابی طالب(علیه السلام) فقال: بما ذا تتفاخران؟ فقال العبّاس: لقد اوتیت من الفضل ما لم یؤت احد سقایة الحاج، و قال شیبة: اوتیت عِمارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ، فقال علی(علیه السلام): استحییت لکما فقد اوتیت علی صغری ما لم تؤتیا فقالا: و ما اوتیت یا علی؟ فقال: ضربت خراطیمکما بالسیف حتّی آمنتما بالله، فقام العبّاس مغضبا یجر ذیله حتّی دخل علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قال: اما تری الی ما استقبلنی به علی؟ فقال: ادعوا الی علیا، فدعی له فقال: ما دعاک الی ما استقبلت به عمک؟ فقال یا رسول الله صدمته بالحق فمن شاء فلیغضب و من شاء فلیرض، فنزل جبرییل و قال: یا محمّد ربک یقرئک السّلام و یقول: اتل علیهم: «ا جعلتم سقایة الحاج» الآیات، فقال العبّاس: انا قد رضینا، ثلث مرات. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 194، ح 81]

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ اِخْوَانَکُمْ اَوْلِیَاء اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الاِیمَانِ…»(1)

جابر گوید: از امام باقر(علیه السلام) درباره ی «اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ» سوال کردم. فرمود:

کفر در باطن این آیه ولایت اوّلی و دوّمی است که پذیرفتن آن کفر بوده و هست،و مقصود از «عَلَی الاِیمَانِ» ولایت علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.

سپس فرمود:

مقصود از «وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» پیروان غاصبین خلافت هستند. (2)

و ظاهر آیه همان گونه که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) نقل شده درباره ی حاطب بن ابی بلتعه است، چرا که او قریش را از حرکت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای فتح مکّه با خبر نمود.(3)

مرحوم صدوق در کتاب اعتقادات امامیه گوید:

هنگامی که آیه «وَ اتَّقُواْ فِتْنَةً لَّا تُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنکُمْ خَآصَّةً» نازل شد،رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس در خلافت علی و جانشینی او بعد از من به او ظلم کند،مانند این است که نبوّت من و نبوّت پیامبران قبل از من را انکار کرده باشد،

ص: 603


1- 1060.. سوره ی توبه، آیه ی 23.
2- 1061.. عن جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: سالته عن هذه الآیة فی قول الله یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ اَوْلِیاءَ الی قوله: «الْفاسِقِینَ» فاما «لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْاِیمانِ» فان الکفر فی الباطن فی هذه الآیة ولایة الاول و الثانی و هو کفر، و قوله علی الایمان فالایمان ولایة علی بن ابی طالب(علیه السلام)، قال: وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاُول-ٰٓئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 195، ح 83]
3- 1062.. فی مجمع البیان «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ» الآیة روی عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام) انها نزلت فی حاطب بن ابی بلتعة حیث کتب الی قریش یخبرهم بخبر النّبی(صلی الله علیه و آله) لما اراد فتح مکة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 195]

و کسی که ولایت ظالمی را بپذیرد، ظالم خواهد بود، چنان که خداوند می فرماید:«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ آبَاءکُمْ وَ اِخْوَانَکُمْ اَوْلِیَاء اَنِ اسْتَحَبُّواْ الْکُفْرَ عَلَی الاِیمَانِ وَ مَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَاُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ».(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

ما در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همواره پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را [که کافر بودند] می کشتیم و این عمل برای ما جز سبب مزید ایمان و تسلیم و حرکت در صراط مستقیم و صبر بر تلخی ها و جهاد با دشمن نبود.(2)

«قُلْ اِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ اَبْنَآؤُکُمْ وَ اِخْوَانُکُمْ وَ اَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ وَ اَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا »(3)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام)[به دستور رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آیات برائت را بر مشرکین خواند و] اعلان نمود: از این پس هیچ مشرکی نباید داخل مسجد الحرام شود،

قریش سخت پریشان شدند و گفتند: «تجارت ما از بین رفت و عیال ما ضایع شدند و خانه های ما خراب شد» و خداوند این آیه را نازل نمود و به پیامبر خود

ص: 604


1- 1063.. فی اعتقادات الامامیة للصدوق رحمه الله و لما نزلت هذه الآیة: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» قال النّبی(صلی الله علیه و آله): من ظلم علیا مقعدی هذا بعد وفاتی فکانما جحد نبوّتی و نبوة الانبیاء(علیهم السلام) قبلی، و من تولی ظالما فهو ظالم، قال الله تعالی: «یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ اِخْوانَکُمْ اَوْلِیاءَ اِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَی الْاِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاُول-ٰٓئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 195، ح 85]
2- 1064.. فی نهج البلاغة و لقد کنا مع رسول الله(صلی الله علیه و آله) نقتل آبائنا و ابنائنا و اخواننا و اعمامنا ما یزید نا ذلک الا ایمانا و تسلیما و مضیا علی اللقم، و صبرا علی مضض الالم وجدا علی جهاد العدد. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 195، ح 86]
3- 1065.. سوره ی توبه، آیه ی 24.

فرمود: به آنان بگو: «اِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَ اَبْنَآؤُکُمْ وَ اِخْوَانُکُمْ وَ اَزْوَاجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ»تا «وَ اللّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ.»(1)

سوره ی توبه [9]، آیات 25 تا 29

متن:

لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللهُ فی مَواطِنَ كَثیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَیْئًا وَ ضاقَتْ عَلَیْكُمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرینَ ثُمَّ اَنْزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ اَنْزَلَ جُنُودًا لَمْ تَرَوْها وَ عَذَّبَ الَّذینَ كَفَرُوا وَ ذلِكَ جَزاءُ الْكافِرینَ ثُمَّ یَتُوبُ اللهُ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ عَلی مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا وَ اِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنیكُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ اِنْ شاءَ اِنَّ اللهَ عَلیمٌ حَكیمٌ قاتِلُوا الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لابِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لایُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ لایَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ اُوتُوا الْكِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ

لغات:

«مواطن» جمع موطن، مفعل از وطن است، و استوطن بالمکان اذا اتخذه وطنا،و «حنین» محلی بین مکّه و طائف است و «اعجاب» به معنای تعجّب همراه با سرور است، و «رحب» وسعت مکانی است، و ضد آن ضیق است، و «مرحبا» بک یعنی اتیت

ص: 605


1- 1066.. قال علی بن ابراهیم: لما اذن امیرالمؤمنین(علیه السلام) بمکة ان لایدخل المسجد الحرام مشرک بعد ذلک العام، جزعت قریش جزعا شدیدا، و قالوا: ذهبت تجارتنا، و ضاعت عیالنا، و خربت دورنا، فانزل الله؟عز؟ فی ذلک: قل یا محمّد اِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ اَبْناؤُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشِیرَتُکُمْ الی قوله تعالی: وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 751]

سعة و «سکینة» به معنای طمانینة است و «امنة» به معنای سکون است، و «جنود» به معنای جمعیّت جنگجوی باشد، و «نجس» هر چیز پلید است و لذا گفته می شود:رجل نجس و امراة نجس و قوم نجس، «عیلة» به معنای فقر است و «دین» به معنای طاعت است، و «صغار» به معنای ذلت است، و «نکال» عقوبت خوار کننده است و «صاغر» به معنای ذلیل است.

ترجمه:

خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد (و بر دشمن پیروز شدید) و در روز حنین (نیز یاری نمود) در آن هنگام که فزونی جمعیّتتان شما را مغرور ساخت،ولی(این فزونی جمعیّت) هیچ به دردتان نخورد و زمین با همه وسعتش بر شما تنگ شده سپس پشت(به دشمن) کرده، فرار نمودید!(25)سپس خداوند«سکینه»خود را بر پیامبرش و بر مومنان نازل کرد و لشکرهایی فرستاد که شما نمی دیدید و کافران را مجازات کرد و این است جزای کافران! (26) سپس خداوند بعد از آن توبه هر کس را بخواهد (و شایسته بداند)، می پذیرد و خداوند آمرزنده و مهربان است. (27) ای کسانی که ایمان آورده اید! مشرکان ناپاکند پس نباید بعد از امسال، نزدیک مسجد الحرام شوند! و اگر از فقر می ترسید، خداوند هر گاه بخواهد، شما را به کرمش بی نیاز می سازد (و از راه دیگر جبران می کند) خداوند دانا و حکیم است.(28) با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا،و نه به روز جزا ایمان دارند،و نه آن چه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند! (29)

ص: 606

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) درباره کسی که نذر کرده بود مال کثیر و فراوانی را در راه خدا بدهد فرمود:

مال کثیر،هشتاد و بیشتر از آن است،چرا که خداوند می فرماید:«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ» و مواطن و جنگ های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هشتاد جنگ بوده است .(2)

یوسف بن سُخت گوید:

متوکّل عبّاسی بیماری سختی پیدا کرد و نذر کرد که اگر شفا یابد مال کثیری را صدقه بدهد و چون شفا یافت به یاران خود [از علمای عامّه] گفت: چقدر باید صدقه بدهم؟ آنان گفتند: پدر شما هشت هزار هزار درهم صدقه داد و اگر شما پنج هزار هزار درهم صدقه بدهی کافیست. پس متوکّل این مبلغ را زیاد دانست و منجّم او یحیی بن ابی منصور به او گفت:

خوب است نامه ای به پسر عم خود یعنی حضرت ابوالحسن علی بن محمّد هادی(علیه السلام) بنویسی؟ و چون نامه ای به او نوشت آن حضرت در پاسخ متوکّل نوشت: هشتاد درهم صدقه بدهد؛ پس علما گفتند: این غلط است و باید دلیل آن را از او بخواهید؛ از این رو امام هادی(علیه السلام) نوشت: «لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی

ص: 607


1- 1067.. سوره ی توبه، آیه ی 25.
2- 1068.. ابن بابویه: قال: حدثنا محمّد بن موسی بن المتوکّل(رضی الله عنه)، قال: حدثنا علی بن الحسین السعدآبادی، عن احمد بن ابی عبد الله البرقی، عن ابیه، عن ابن ابی عمیر، عن بعض اصحابنا، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، انه قال فی رجل نذر ان یتصدق بمال کثیر، فقال: «الکثیر ثمانون فما زاد، لقول الله؟عز؟: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ و کانت ثمانین موطنا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 752، ح 3]

مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ»و مواطن و جنگ های رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که خداوند پیامبر خود را در آن ها یاری نموده هشتاد جنگ بوده است، از این رو هشتاد درهم حلال، مال کثیر محسوب می شود.(1)

«وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ»(2)

ماجرای جنگ حنین

مرحوم علّامه محمّد بن شهر آشوب در کتاب مناقب آل ابی طالب و مرحوم علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر خود جنگ حنین را چنین تعریف نموده اند: جنگ حنین در ماه شوّال، سال هشتم هجری رخ داد و علّت وقوع آن این بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از فتح مکّه عتاب بن اسید را امیر مکّه قرار داد و به مدینه بازگشت و در آن وقت همه ی قبائل عرب به اسلام گرویده بودند، جز قبیله هوازن که قبیله بسیار نیرومند و جنگجویی بودند و روح تکبّر در آنان بیشتر بود از این رو مسلمان نشده بودند بلکه با هم دیگر [و قبیله ثقیف] پیمان بسته بودند که با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به جنگ برخیزند، آنان در وادی

ص: 608


1- 1069.. العیّاشی: عن یوسف بن السخت، قال: اشتکی المتوکّل شکاة شدیدة، فنذر لله ان شفاه الله ان یتصدق بمال کثیر، فعوفی من علته، فسال اصحابه عن ذلک، فاعلموه ان اباه تصدق بثمانیة الف الف درهم، و ان اراه تصدق بخمسة الف الف درهم، فاستکثر ذلک. فقال ابو یحیی بن ابی منصور المنجم: لو کتبت الی ابن عمک یعنی ابا الحسن (علیه السلام) فامر ان یکتب له فیساله، فکتب الیه، فکتب ابو الحسن(علیه السلام): «تصدق بثمانین درهما». فقالوا: هذا غلط، سلوه من این؟ قال: «هذا من کتاب الله، قال الله لرسوله: لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ و المواطن التی نصر الله رسوله(صلی الله علیه و آله) فیها ثمانون موطنا، فثمانون درهما من حله مال کثیر». [تفسیر برهان، ج 2، ص 752، ح 4]
2- 1070.. سوره ی توبه، آیه ی 25.

حنین فساد می کردند و حج را تعطیل کرده بودند، و مالک بن عوف که بزرگ آنان بود،

لشکری با چهار هزار نفر آماده نمود و از قبائل دیگر نیز کمک خواست و سرانجام، تعداد سپاهیان او به سی هزار نفر رسید و زنان و کودکان را نیز با خود همراه کرد، تا به گمان خود، هر کسی برای حمایت از اهل و فرزندان خود تا آخرین نفس بجنگد.(1)

هنگامی که خبر لشکرکشی هوازن به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید آن حضرت با سپاه ده هزار نفری که از مدینه آمده بودند با دو هزار نفر دیگر از اهل مکّه که مجموعا دوازده هزار نفر می شدند از مکّه خارج شد و یک صد زره از صفوان بن امیّه رئیس قبیله جشم، امانت گرفت و آماده جنگ با هوازن شد. و ابوبکر چون چنین سپاهی را دید تعجّب

نمود و گفت: ما هرگز شکست نخواهیم خورد و در پاسخ او این آیه نازل شد:

«لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنکُمْ شَیْئًا

وَ ضَاقَتْ عَلَیْکُمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُّدْبِرِینَ * ثُمَّ اَنَزلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ اَنزَلَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ عذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُواْ وَ ذَلِکَ جَزَاء الْکَافِرِینَ».

از سوی دیگر مالک بن عوف نضری با قبائل قیس و ثقیف در منطقه حنین برای جنگ با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آماده شدند، و عبدالله بن ابی حدرد جاسوس پیامبر(صلی الله علیه و آله)بین لشکر دشمن رفت و از مالک بن عوف نضری شنید که به قبیله هوازن می گوید: شما

ص: 609


1- 1071.. حنین فی شوال لما امر النّبی(صلی الله علیه و آله) عتاب بن اسید علی مکة فات الحج من فساد هوازن فی وادی حنین فخرج(علیه السلام) فی الفین من مکة و عشرة آلاف کانوا معه و کان النّبی(علیه السلام) استعار من صفوان بن امیة مائة درع و هو رئیس جشم فعانهم ابو بکر لعجبه بهم فقال لن نغلب الیوم عن قلة فنزلت وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ اِذْ اَعْجَبَتْکُمْ الآیة و اقبل مالک بن عوف النظری فیمن معه من قبائل قیس و ثقیف و سمع عبد الله بن ابی حدرد عین رسول الله(صلی الله علیه و آله) ابن عوف یقول یا معشر هوازن انکم احد العرب و اعدهم و ان هذا الرجل لم یلق قوما یصدقونه القتال فاذا لقیتموه فاکسروا جفون سیوفکم و احملوا علیه حملة رجل واحد.

از همه اعراب قوی تر و نیرومندتر هستید و این مرد [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] نیرویی ندارد که بتواند با شما جنگ کند، پس شما باید شمشیرهای خود را از غلاف بیرون آورید و یک باره بر او حمله کنید.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

قبیله هوازن، درید بن صمّه را که پیرمردی نابینا بود و به او تبرّک می جستند با خود آورده بودند، او چون به منطقه حنین رسید گفت: این جا برای جنگیدن جای خوبی است ولی صدای شتر و گاو و الاغ و گریه اطفال برای چیست؟ مالک بن عوف گفت: من پشت سر هر کسی اموال و عیال و فرزندان او را قرار داده ام تا از آنان دفاع کند و در فکر فرار نباشد. پیرمرد گفت: کار خوبی نکرده ای جز آن که آنان را به خطر انداخته ای.

سپس گفت:

آیا چنین چیزی می تواند از فرار کسی که شکست خورد جلوگیری نماید؟ سپس گفت: اگر تو پیروز این جنگ باشی سبب پیروزی تو جز مردان نیرومند و جنگجو نخواهد بود و اگر پیروزی برای دشمن تو باشد، تو اموال و خانواده خود و دیگران را گرفتار کرده ای، و خود نیز رسوا شده ای؛ سپس گفت: این جنگ برای تو شکست هایی خواهد داشت و ای کاش من می توانستم راه نجاتی برای این زنان و کودکان فراهم کنم. مالک بن عوف به او گفت: تو پیر شده ای و عقل و دانش خود را از دست داده ای.

جابر گوید:

لشکر مالک بن عوف به صورت گردان های پراکنده در شیارهای درّه سرزمین حنین پنهان شدند و چون لشکر اسلام از آن منطقه عبور کردند به آنان حمله

ص: 610

بردند و گردان بنی سلیم که مقدّمه لشکر اسلام بود شکست خورد و بقیّه نیز فرار کردند و تنها علی(علیه السلام) [با گروهی از بنی هاشم] در کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) باقی ماندند و مالک بن عوف جلو آمد و گفت: محمّد(صلی الله علیه و آله) را به من نشان دهید و چون آن حضرت را دید به او حمله برد و ایمن بن عبید فرزند ام ایمن با او درگیر شد و مالک او را کشت.

چنان که شاعر می گوید:

وَ ثَوَی اَیْمَنُ الْاَمِینُ مِنَ الْقَوْمِ

شَهِیدًا فَاعْتَاضَ قُرَّةَ عَیْن(1)

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عبّاس که صدای بلندی داشت دستور داد تا مردم را صدا بزند و بگوید: شما با خدای خود پیمان بستید که از اسلام دفاع کنید و خداوند می فرماید:

«وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْاَدْبَارَ وَ کَانَ عَهْدُ اللهِ مَسْؤُولًا * قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ اِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ اَوِ الْقَتْلِ وَ اِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ اِلَّا قَلِیلًا». پس عبّاس فریاد برآورد و گفت: «ای کسانی که در زیر شجره پیمان بستید و با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بیعت کردید، به کجا فرار

ص: 611


1- 1072.. قال الصّادق(علیه السلام) کان مع هوازن درید بن الصمة خرجوا به شیخا کبیرا یتیمنون به فلما نزلوا باوطاس قال نعم مجال الخیل لاحزن ضرس و لاسهل دهس ما لی اسمع روغاء البعیر و نهاق الحمیر و بکاء الصغیر و ثغاة الشاة و خوار البقر فقال لابن عوف فی ذلک فقال اردت ان اجعل خلف کل رجل اهله و ماله فیقاتل عنهم قال ویحک لم تصنع شیئا قدمت بیضة هوازن فی نحور الخیل و هل یرد وجه المنهزم شی ء انها ان کانت لک لم ینفعک الا رجل بسیفه و رمحه و ان کانت علیک فضحت فی اهلک و مالک ثم قال حرب عوان یا لیتنی فیها جذع اخب فیها و اضع قال انک کبرت و ذهب علمک قال جابر کان القوم قد کمنوا فی شعاب الوادی و مضائقه فما راعنا الا کتائب الرجال فانهزم من وراءهم بنو سلیم و کانوا علی المقدمة و انهزم من وراءهم و بقی علی و معه الرایة فقال مالک بن عوف ارونی محمّدا فاروه فحمل علیه فلقیه ایمن بن عبیدة و هو ابن ام ایمن فالتقیا فقتله مالک قال الشاعر و ثوی ایمن الامین من القوم شهیدا فاعتاض قرة عین

می کنید؟! آیا شما عهد و پیمان خود را به یاد نمی آورید؟!» و لکن مردم فرار می کردند و این اتّفاق در اوّلین شب ماه شوّال رخ داد و همه مسلمانان در این جنگ فرار کردند جز ده نفر که از بنی هاشم بودند و یک نفر آنان ایمن بن امّ ایمن بود که مالک او را شهید نمود، و عبّاس در سمت راست پیامبر(صلی الله علیه و آله) و فضل بن عبّاس، در سمت چپ او و ابوسفیان بن عبدالمطلب، زین اسب را گرفته بود و علی(علیه السلام) از پیش روی آن حضرت شمشیر می زد.

جابر گوید:

در این هنگام رسول خدا(صلی الله علیه و آله) صورت خود را در تاریکی شب به طرف مردم نمود و ناگهان نوری از آن ساطع گردید مانند نور ماه در شب چهارده و علی(علیه السلام) بین دو شعب [یعنی لشکر اسلام و لشکر مشرکین] قرار داشت و عدّه ای از انصار بازگشتند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) قدم در رکاب اسب گذارد و چون به آنان نزدیک شد

فرمود: اکنون که آتش جنگ افروخته است برای چه فرار می کنید؟! و فرمود:

اَنَا النَّبِیُّ لَا کَذِبٌ

اَنَا ابْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِب

و با شنیدن این سخنان لشکر اسلام به مشرکین حمله کردند و عدّه ای را کشتندو عدّه ای را اسیر کردند [و این امداد الهی بود و خداوند ملائکه را به کمک پیامبر خود فرستاد] و چون روز به نیمه رسید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: از جنگ باز ایستید.(1)

ص: 612


1- 1073.. فقال النّبی(صلی الله علیه و آله) للعبّاس و کان جهوریا ناد فی القوم و ذکرهم العهد یعنی قوله وَ لَقَدْ کانُوا عاهَدُوا اللهَ مِنْ قَبْلُ فنادی یا اهل بیعة الشجرة الی این تفرون اذکروا العهد و القوم علی وجوههم و ذلک فی اول لیلة من شوال قال فنظر النّبی(صلی الله علیه و آله) الی الناس ببعض وجهه فی الظلماء فاضاء کانه القمر لیلة البدر و کان علی بین الشعبین حتّی لم یبق فیها مقتول و عاونه بعض الانصار فقام النّبی(علیه السلام) فی رکاب سرجه حتّی اشرف علیهم و قال الآن حمی الوطیس انا النّبی لاکذب انا ابن عبد المطلب و ما زال المسلمون یقتلون المشرکین و یاسرون منهم حتّی ارتفع النهار فامر النّبی(علیه السلام) بالکف.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

در این جنگ، خداوند پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) را پیروز نمود و آن حضرت چهار هزار نفر را اسیر کرد و دوازده هزار شتر به غنیمت گرفت و حیوانات و غنائم فراوان دیگری

را نیز به دست آورد.(1)

زهری می گوید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در این جنگ شش هزار نفر از زن ها و کودکان مشرکین را اسیر نمود و چهارپایان و حیوانات فراوانی را به غنیمت گرفت که تعداد آن ها معلوم نیست،

و چون جنگ تمام شد قبیله ثقیف به طائف فرار کردند، و اعراب مشرک دیگر به منطقه اوطاس رفتند…(2)

محمّد بن اسحاق گوید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک ماه اهل طائف را محاصره کرد تا این که بزرگان آنان مانند: ابوبکره و مبیعث و فدّان به همراه گروهی خدمت آن حضرت آمدند و مسلمان

ص: 613


1- 1074.. الصّادق(علیه السلام) سبی رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم حنین اربعة آلاف راس و اثنی عشر الف ناقة سوی ما لایعلم من الغنائم.
2- 1075.. قال الزهری ستة آلاف من الذراری و النّساء و من البهائم ما لایحصی و لایدری حرب اوطاس و خثعم و ثقیف فاخذت الثقیف الی الطائف و الاعراب الی اوطاس فبعث النّبی(علیه السلام) ابا عامر الاشعری الی اوطاس فقاتل حتّی قتل فاخذ الرایة ابو موسی الاشعری و هو ابن عمه ففتح علیه و بعث ابا سفیان الی ثقیف فضربوه علی وجهه فانهزم و تعلل ثم سار النّبی(صلی الله علیه و آله) بنفسه الی الطائف فحاصرهم ایاما ثم انفذ علیا(علیه السلام) فی خیل فبرز شهاب بن عبیس فقام الیه علی(علیه السلام) فوثب ابو العاص بن الربیع زوج بنت النّبی(علیه السلام) فقال انا کفؤه ایها الامیر فقال لاو لکن ان قتلت فانت علی الناس فبرز الیه علی(علیه السلام) فقتله و مضی حتّی کسر الاصنام فلما انصرف الی النّبی(علیه السلام) ناجاه القصة.

شدند و بقیّه اسیر گردیدند.سپس گروهی از آنان به آن حضرت گفتند:«اسرای ما را آزاد کن و به ما بازگردان» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آنان آزاد شدگان خدا هستند

«اُولَئِکَ عُتَقَاءُ اللَّهِ.»(1)

مولّف گوید:

ماجرای جنگ حنین را علی بن ابراهیم قمّی با تفصیل بیشتر از امام باقر(علیه السلام) نقل

نموده است مراجعه شود.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

در جنگ حنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) به دست مبارک خود چهل نفر را کشت.(2)

و از امام صادق و امام باقر(علیهما السلام) نقل شده که مقصود از «سکینة» ایمان است. (3)

و از حضرت رضا(علیه السلام) نقل شده که به بعضی فرمود:

شما می دانید «سکینة» چیست؟ گفتند: فدای شما شویم «سکینه» چیست؟ فرمود: آن نسیم بهشتی است که به صورت انسانی همراه پیامبران است و آن همراه ابراهیم(علیه السلام) بود هنگام بنای کعبه و او را راهنمایی می نمود تا کعبه را بنا کرد.(4)

ص: 614


1- 1076.. قال محمّد بن اسحاق کان حاصرهم ثلاثین لیلة فنزل منهم ابو بکرة و المبیعث و فدان فی جماعة و اسلموا فلما قدم وفد الطائف قالوا رد علینا رقیقنا الذین اتوک فقال(علیه السلام) اولئک عتقاء الله. [مناقب پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، ص 210]
2- 1077 .. حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ اَحْمَدَ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ بَیَّاعِ السَّابِرِیِّ عَنْ عَجْلَانَ اَبِی صَالِحٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) یَقُولُ قَتَلَ عَلِیُّ بْنُ اَبِی طَالِبٍ(علیه السلام) بِیَدِهِ یَوْمَ حُنَیْنٍ اَرْبَعِینَ. [کافی، ج 8، ص 376، ح 566]
3- 1078.. عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ السَّکِینَةُ الْاِیمَانُ. [کافی، ج 2، ص 15، ح 3]
4- 1079.. ابی2 قال حدثنا سعد بن عبد الله عن احمد بن محمّد بن عیسی قال حدثنا ابو همام اسماعیل بن همام عن الرّضا(علیه السلام) انه قال لرجل ای شی ء السکینة عندکم فلم یدر القوم ما هی فقالوا جعلنا الله فداک ما هی قال ریح تخرج من الجنة طیبة لها صورة کصورة الانسان تکون مع الانبیاء(علیه السلام) و هی التی انزلت علی ابراهیم(علیه السلام) حین بنی الکعبة فجعلت تاخذ کذا و کذا و بنی الاساس علیها. [معانی الاخبار، ص 285، ح 3]B

«قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَ لَا یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لَا یَدِینُونَ

دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ اُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

خداوند پیامبر خود حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) را با پنج شمشیر مبعوث نمود… سپس فرمود: شمشیر دوّم برای اهل ذمّه [از اهل کتاب] است و خداوند نخست درباره ی

آنان فرمود: «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا» و لکن این آیه با آیه «قَاتِلُواْ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لَا بِالْیَوْمِ الآخِرِ…» منسوخ گردید، از این رو اهل کتاب اگر در بین مسلمانان بودند، جز جزیه و یا کشته شدن از آنان پذیرفته نبود و از فئ و غنائم بهره ای نداشتند و فرزندان و اهل آنان اسیر بودند و اگر جزیه [و مالیات] را می پذیرفتند بر ما حرام بود که آنان را اسیر نماییم و یا اموال آنان را بگیریم، بلکه ازدواج با آنان بر ما حلال بود؛ و کسانی که در جنگ با مسلمانان شرکت کرده بودند و در بین مسلمانان زندگی نمی کردند برای ما حلال بود که آنان را اسیر کنیم و اموال شان را بگیریم و ازدواج با آنان بر ما حلال نبود، و آنان راهی جز مسلمان شدن و یا جزیه دادن و یا کشته شدن نداشتند.(2)

ص: 615


1- 1080.. سوره ی توبه، آیه ی 29.
2- 1081.. فی الکافی و التهذیب عن الباقر(علیه السلام) بعث اللَّه محمّدًا(صلی الله علیه و آله) بخمسةِ اسیاف الی ان قال و السّیف الثانی علی اهل الذمّة قال اللَّه تعالی وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا نزلت هذه الآیة فی اهل الذمّة ثم نسخها قوله سبحانه قاتِلُوا الَّذِینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ لابِالْیَوْمِ الْآخِرِ الآیة.فمن کان منهم فی دار الاسلام فلم یقبل منهم الّا الجزیة او القتل و ما لهم فی ء و ذراریهم سبی و اذا قبلوا الجزیة علی انفسهم حرم علینا سبیهم و حرمت اموالهم و حلّت لنا مناکحهم و من کان منهم فی دار الحرب حلّ لنا سبیهم و اموالهم و لم یحلّ لنا مناکحتهم و لم یقبل منهم الّا الدّخول فی دار الاسلام او الجزیة او القتل. [تفسیر صافی، ج 2، ص 334]B

امام صادق(علیه السلام) درباره ی مجوس فرمود:

آنان دارای پیامبر بوده اند [و حکم اهل کتاب را دارند] سپس فرمود: مگر نمی دانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اهل مکّه نوشت: یا مسلمان شوید و یا آماده جنگ باشید؟

و آنان در پاسخ آن حضرت نوشتند: «شما از ما جزیه بگیر و ما را در بت پرستی آزاد گذار» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان نوشت: من جز از اهل کتاب جزیه نمی پذیرم.

و آنان گفتند: پس شما چگونه از مجوس جزیه گرفتید؟! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:مجوس دارای پیامبر بودند و او را کشتند و کتاب او را آتش زدند….(1)

از امام صادق(علیه السلام) سوال شد: برای چه از زن ها جزیه برداشته شد؟ امام(علیه السلام) فرمود:

به خاطر این که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از کشتن زن ها و بچّه ها در جنگ نهی نمود ….(2)

ص: 616


1- 1082.. و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) انّه سئل عن المجوس ا کان لهم نبیّ فقال نعم اما بلغک کتاب رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) الی اهل مکّة ان اسلموا و الّا فاذنوا بحرب فکتبوا الی رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) ان خذ منّا الجزیة و دعنا الی عبادة الاوثان فکتب الیهم النّبیّ (صلی الله علیه و آله) انّی لست آخذ الجزیة الا من اهل الکتاب فکتبوا الیه یریدون بذلک تکذیبه زعمت انّک لاتاخذ الجزیَة الا من اهل الکتاب ثمّ اخذت الجزیة من مجوس هَجَر فکتب الیهم النّبی(صلی الله علیه و آله) انّ المجوس کان لهم نبیّ فقتلوه و کتاب احرقوه اتاهم نبیّهم بکتابهم فی اثنی عشر الف جلد ثور.[تفسیر صافی، ج 2، ص 334]
2- 1083.. و فیه و فی الفقیه و العلل عنه(علیه السلام) انه سئل عن النّساءِ کیف سقطت الجزیة و رفعت عنهنّ فقال لانّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) نهی عن قتل النّساءِ و الولدان فی دار الحرب الّا ان یقاتلن و ان قاتلت ایضًا فامسک عنها ما امکنک و لم تخف خللًا فلما نهی عن قتلهنّ فی دار الحرب کان ذلک فی دار الاِسلام اولی و لو امتنعت ان تؤدی الجزیة لم یمکن قتلها فلمّا لم یمکن قتلها رفعت الجزیة عنها و لو امتنع الرّجال و ابوا ان یؤدّوا الجزیة کانوا ناقضین للعهد و حلّت دماؤهم و قتلهم لانّ قتل الرّجال مباح فی دار الشّرک و کذلک المقعدة من اهل الشّرک و الذمّة و الاعمی و الشیخ الفانی و المراة و الولدان فی ارض الحرب و من اجل ذلک رفعت عنهم الجزیة. [تفسیر صافی، ج 2، ص 334]B

و فرمود:

مقدار جزیه به اختیار امام(علیه السلام) است و نسبت به اموال و حیوانات جزیه گرفته نمی شود.

و فرمود:

از دیوانه و ناقص العقل جزیه گرفته نمی شود.(1)

و در تفسیر «وَ هُمْ صَاغِرُونَ» فرمود: جزیه و مالیات را به گونه ای از او باید گرفت که

درد آور و موجب ذلّت او باشد.(2)

سوره ی توبه [9]، آیات 30 تا 35

متن:

وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسیحُ ابْنُ اللهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللهُ اَنَّی یُؤْفَكُونَ اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللهِ وَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ ما اُمِرُوا اِلَّا لِیَعْبُدُوا اِلهًا واحِدًا لااِلهَ اِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ یُریدُونَ اَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یَاْبَی اللهُ اِلَّا اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنَّ كَثیرًا مِنَ الْاَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَیَاْكُلُونَ اَمْوالَ

ص: 617


1- 1084.. و فی الکافی و الفقیه عنه(علیه السلام) جرت السّنة ان لایؤخذ الجزیة من المعتوه و لامن المغلُوب علی عقله. [تفسیر صافی، ج 2، ص 335]
2- 1085.. و کیف یکون صاغرًا و هو لایکترث لما یؤخذ منه لاحتّی یجد ذلًّا لما اخذ منه فیالم لذلک فیسلم. [صافی، ج 2، ص 335]

النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ الَّذینَ یَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیمٍ یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فی نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ

لغات:

«احبار» جمع حِبر به معنای عالم صاحب بیان زیباست، و حِبر به فتح و کسر خوانده می شود و «رهبان» جمع راهب، عالمی است که آثار خشیت و ترس از خدا از او ظاهر باشد و اکثرا در عباد نصارا استعمال می شود، و اطفاء خاموش کردن نور آتش است و در اذهاب هر نوری استعمال می شود، که بر روی هم انباشته شده باشد و «ذهب» را به این خاطر ذهب گویند که یذهب و لا یبقی، و فضة را نیز به خاطر تنفض و تتفرق فضه گویند، و همین دو اسم دلیل فناء و نابودی است، و «اکواء» به معنای الصاق است.

ترجمه:

یهود گفتند: «عزیر پسر خداست!» و نصاری گفتند: «مسیح پسر خداست!» این سخنی است که با زبان خود می گویند، که همانند گفتار کافران پیشین است خدا آنان را بکشد، چگونه از حق انحراف می یابند؟! (30) (آن ها) دانشمندان و راهبان خویش را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، و (همچنین) مسیح فرزند مریم را در حالی که دستور نداشتند جز خداوند یکتایی را که معبودی جز او نیست، بپرستند، او پاک و منزه است از آن چه هم تایش قرار می دهند! (31) آن ها می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولی خدا جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! (32) او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیین ها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (33) ای کسانی

ص: 618

که ایمان آورده اید! بسیاری از دانشمندان (اهل کتاب) و راهبان، اموال مردم را به باطل

می خورند، و (آنان را) از راه خدا بازمی دارند! و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره

و پنهان) می سازند، و در راه خدا انفاق نمی کنند، به مجازات دردناکی بشارت ده! (34)

در آن روز که آن را در آتش جهنم،گرم و سوزان کرده،و با آن صورتها و پهلوها و پشتهای شان را داغ می کنند (و به آن ها می گویند): این همان چیزی است که برای خود اندوختید (و گنجینه ساختید)! پس بچشید چیزی را که برای خود می اندوختید! (35)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ وَ قَالَتْ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ…»(1)

مرحوم طبرسی روایت کرده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به یهودیان فرمود:

برای چه شما «عُزَیر» را فرزند خدا می دانید؟! آنان گفتند: به خاطر این که عُزَیر تورات را برای بنی اسراییل زنده نمود، بعد از آن که از بین رفته بود و به آن عمل نمی شد، و این تنها به خاطر آن بود که «عُزَیر» فرزند خدا بود. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چگونه او فرزند خدا شد، و موسی که آورنده ی تورات بود و از او معجزاتی مردم دیدند فرزند خدا نشد؟!(2)

ص: 619


1- 1086.. سوره ی توبه، آیه ی 30.
2- 1087.. فی الاحتجاج عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انّه طالبهم بالحجّة فقالوا لانّه احیی لبنی اسراییل التوراة بعد ما ذهبت و لم یفعل بها هذا الا لانه ابنه فقال(صلی الله علیه و آله) کیف صار عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ دون موسی و هو الذی جاءهم بالتوراة و راوا منه من المعجزات ما قد علمتم فان کان عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ لما ظهر من اکرامه من احیاء التوراة فلقد کان موسی بالنبوّة احق و اولی الحدیث وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ و هو ایضًا قول بعضهم. [صافی، ج 2، ص 335]

مرحوم طبرسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیز نقل نموده که آن حضرت به نصارا فرمود:

«برای چه شما مسیح را فرزند خدا می دانید؟!» آنان گفتند: «به خاطر این که خداوند معجزات عجیبی را به دست او آشکار نمود و از کرامت خود او را فرزند خویش دانست». رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به آنان فرمود: شما پاسخ مرا به قوم یهود شنیدید که گفتم: «معجزات پیامبران دلیل این نیست که آنان فرزند خدا باشند و…» و نصارا [و یهود] با شنیدن این سخنان سکوت نمودند.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

خشم و غضب خداوند هنگامی بر یهود شدید شد، که گفتند: «عزیز فرزند خداست» و خشم و غضب خداوند هنگامی بر نصارا شدید شد، که گفتند: «مسیح فرزند خداست» و خشم و غضب خداوند شدید است [بر این امّت]هنگامی که خون من ریخته شود و مردم مرا با ریختن خون عترتم آزار نمایند.(2)

مولّف گوید:

در تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)حدیث مفصّلی در ذیل آیه فوق نقل شده که به خاطر اختصار از نقل آن صرف نظر شد.

ص: 620


1- 1088.. فی الاِحتجاج عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انّه طالبهم بالحجّة فقالوا انّ اللهَ لما اظهر علی ید عیسی(علیه السلام) من الاشیاء العجیبة ما اظهر فقد اتخذه ولدًا علی جهة الکرامة فقال لهم رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) فقد سمعتم ما قلته للیهود فی هذا المعنی الذی ذکرتموه ثم اعاد ذلک کلّه فسکتوا الحدیث ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِاَفْواهِهِمْ اخترعوه بافواههم لم یاتهم به کتاب و ما لهم به حجّة یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا یضاهی قولهم قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ کالقایلین بانّ الملائکة بنات اللَّه قاتَلَهُمُ اللَّهُ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 336]
2- 1089.. فی المجالس و العیّاشی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) قال اشتد غضب اللَّه علی الیهود حین قالوا عُزَیْرٌ ابْنُ اللهِ و اشتد غضب اللَّه علی النصاری حین قالوا الْمَسِیحُ ابْنُ اللهِ و اشتدّ غضب اللَّه علی من اراق دمی و آذانی فی عترتی. [تفسیر صافی، ج 2، ص 336]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

مقصود از«قَاتَلَهُمُ اللّهُ»لعنهم الله است،چنان که آیه«قُتِلَ الْاِنسَانُ مَا اَکْفَرَهُ» یعنی لُعن الانسان ما اکفره.(1)

«اتَّخَذُواْ اَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ اَرْبَابًا مِّن دُونِ اللهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ…»(2)

ابوبصیر گوید:به امام صادق(علیه السلام)گفتم:معنای پرستش احبار و رهبان چیست؟ امام (علیه السلام) فرمود:

به خدا سوگند یهود و نصارا مردم را دعوت به پرستش خود نکردند، و اگر دعوت می کردند هرگز مردم آنان را نمی پرستیدند و لکن حرام ها را برای آنان حلال نمودند و حلال ها را حرام کردند و مردم از آنان پذیرفتند و این بوده معنای پرستش آنان.(3)

امام باقر(علیه السلام) نیز می فرماید:

به خدا سوگند بنی اسراییل برای علمای خود نماز و روزه انجام ندادند بلکه در معصیت خدا از آنان اطاعت کردند.[و این معنای پرستش آنان است.](4)

ص: 621


1- 1090.. الطبرسی فی (الاحتجاج): عن امیرالمؤمنین(علیه السلام)، قال: «قاتَلَهُمُ اللهُ اَنَّی یُؤْفَکُونَ ای لعنهم الله انی یؤفکون، فسمی اللعنة قتالا، و کذلک قُتِلَ الْاِنْسانُ ما اَکْفَرَهُ ای لعن الانسان». [تفسیر برهان، ج 2، ص 767، ح 1]
2- 1091.. سوره ی توبه، آیه ی 31.
3- 1092.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد، عن عبد الله بن یحیی، عن ابن مسکان، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: قلت له: اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ؟ فقال: «اما و الله ما دعوهم الی عبادة انفسهم، و لو دعوهم الی عبادة انفسهم ما اجابوهم، و لکن احلوا لهم حراما، و حرموا علیهم حلالا، فعبدوهم من حیث لایشعرون».[تفسیر برهان، ج 2، ص 768، ح 1]
4- 1093.. احمد بن محمّد بن خالد البرقی: عن محمّد بن خالد، عن حماد، عن ربعی بن عبد الله، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله (علیه السلام)، فی قول الله: اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ، قال: «و الله ما صلوا لهم و لاصاموا، و لکن احلوا لهم حراما، و حرموا علیهم حلالا، فاتبعوهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 768، ح 2]B

عدّی بن حاتم گوید: خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رفتم و در گردن من صلیبی از طلا بود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:

«این را از گردن خود بیرون کن» پس من به دستور آن حضرت عمل کردم و چون بازگشتم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) این آیه را تلاوت نمود: «اتَّخَذُواْ اَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ اَرْبَابًا» پس من گفتم: ما آنان را نمی پرستیدیم؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: آیا آنان حرام های خدا را برای شما حلال نمی کردند و شما می پذیرفتید؟ و آیا حلال های خدا را حرام نمی کردند و شما از آنان می پذیرفتید؟گفتم:آری چنین بود؛ فرمود: این پرستش آنان محسوب می شده است.(1)

«یُرِیدُونَ اَن یُطْفِؤُواْ نُورَ اللهِ بِاَفْوَاهِهِمْ وَ یَاْبَی اللّهُ اِلَّا اَن یُتِمَّ نُورَهُ…»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مقصود خداوند از این آیه این است که علمای یهود و نصارا چیزهایی را در تورات و انجیل وارد کردند که خداوند نفرموده بود، و هدفشان این بود که حقانیّت [نبوّت پیامبر اسلام و امامت بعد از او] را بر مردم مشتبه سازند، و خداوند قلوب آنان را کور

ص: 622


1- 1094.. قال: و روی الثعلبی، باسناده عن عدی بن حاتم، قال: اتیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) و فی عنقی صلیب من ذهب، فقال لی: «یا عدی، اطرح هذا الربق من عنقک». قال: فطرحته ثم انتهیت الیه، و هو یقرا من سورة براءة هذه الآیة اتَّخَذُوا اَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ اَرْبابًا حتّی فرغ منها. فقلت له: انا لسنا نعبدهم؟ فقال:«الیس یحرمون ما احل الله فتحرمونه، و یحلون ما حرم الله فتستحلونه؟» قال: فقلت: بلی، قال: «فتلک عبادتهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 769، ح 10]
2- 1095.. سوره ی توبه، آیه ی 32.

نمود و چیزهایی را در تورات و انجیل از یاد بردند و باقی ماند و سبب رسوایی آنان شد و معلوم گردید که این دو کتاب را تحریف نموده اند.(1)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت نمود، مردم کوشیدند تا نور خدا را خاموش کنند و خداوند جز اتمام نور خود را نخواست، و علی بن ابی حمزه نیز کوشید تا بعد از موسی بن جعفر(علیهما السلام) نور خدا را خاموش نماید در حالی که خداوند جز اتمام نور خود را اراده نکرده بود؛ سپس به شیعیان خود فرمود: خداوند شما را به چیزی هدایت نمود که مردم از آن جاهل بودند، پس خدا را بر این منّت شکر کنید.(2)

«هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ…»(3)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، و این از آیاتی است که تاویل آن بعد از تنزیل آن خواهد آمد.(4)

ص: 623


1- 1096.. فی الاحتجاج عن امیر المؤمنین(علیه السلام) فی هذه الآیة یعنی انّهم اثبتوا فی الکتاب ما لم یقله اللَّه لیلبسوا علی الخلیقة فاعمی اللَّه قلوبهم حتّی ترکوا فیه ما دلّ علی ما احدثوه فیه و حرفوا منه. [تفسیر صافی، ج 2، ص 337]
2- 1097.. فی قرب الاسناد للحمیری معاویة بن حکیم عن احمد بن محمّد بن ابی نصر قال:وعدنا ابوالحسن الرّضا(علیه السلام) لیلة الی مسجد دار معاویة فجاء فسلم فقال:ان الناس قد جهدوا علی اطفاء نور الله حین قبض الله تبارک و تعالی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و ابی الله الا ان یتم نوره و قد جهد علی بن ابی حمزة علی اطفاء نور الله حین قبض ابو الحسن فابی الله الا ان یتم نوره، و قد هداکم الله لامر جهله الناس فاحمدوا الله علی ما من علیکم به. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 211، ح 121]
3- 1098.. سوره ی توبه، آیه ی 33.
4- 1099.. القمیّ نزلت فی القائم من آل محمّد(علیهم السلام) قال و هو الّذی ذکرناه ممّا تاویله بعد تنزیله. [تفسیر صافی، ج 2، ص 338]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

به خدا سوگند هنوز تاویل این آیه نازل نشده است و تاویل آن نخواهد آمد تا قائم آل محمّد(صلی الله علیه و آله) قیام نماید و هنگامی که او قیام کند، هر کافر به خدای عظیم

و مشرک به امام(علیه السلام) از قیام او کراهت خواهد داشت. [و آن حضرت همه آنان را

خواهد کشت] حتّی اگر کافر و یا مشرکی در دل سنگی پنهان شده باشد، آن سنگ به مومن خواهد گفت: مرا بشکن و کافری که در بطن من قرار دارد را بکش.(1)

امام کاظم(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

خداوند رسول خود(صلی الله علیه و آله) را نسبت به [اعلان و تثبیت] ولایت وصیّ او [علیّ(علیه السلام)]امر نمود و مقصود از دین حق همان ولایت اوصیای پیامبر(صلی الله علیه و آله) است که با تثبیت و تعیین آن، دین خدا بر جمیع ادیان غالب می شود، و آن هنگام قیام قائم(علیه السلام) انجام خواهد گرفت و مقصود از «وَ اللهُ مُتِمُّ نُورِهِ» این است که خداوند ولایت قائم(علیه السلام) را برقرار خواهد نمود، گرچه کافران را خوش نیاید، و از ولایت علی و فرزندان او کراهت داشته باشند. به آن حضرت گفته شد: آیا این آیه با قرائت «وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ بِوَلَایَةِ عَلِیٍّ(علیه السلام)» نازل شده است؟ فرمود: آری این تنزیل آن است و هر معنایی جز این، تاویل آن است.(2)

ص: 624


1- 1100.. و فی الاکمال عن الصّادق(علیه السلام) فی هذه الآیة و اللَّه ما نزل تاویلها بعد و لاینزل تاویلها حتّی یخرج القائم فاذا خرج القائم(علیه السلام) لم یبق کافر باللَّه العظیم و لامشرک بالامام الّا کره خروجه حتّی لو کان کافر او مشرک فی بطن صخرة لقالت یا مومن فی بطنی کافر فاکسرنی و اقتله. [تفسیر صافی، ج 2، ص 338]
2- 1101..و فی الکافی عن الکاظم(علیه السلام)فی هذه الآیة هو الذی امر رسوله(صلی الله علیه و آله) بالولایة لوصیّة و الولایة هی دین الحقّ لیظهره علی جمیع الادیان عند قیام القائم(علیه السلام) و اللَّه متمّ ولایة القائم وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ بولایة علی(علیه السلام) قیل هذا تنزیل قال نعم هذا الحرف تنزیل و امّا غیره فتاویل.[تفسیر صافی، ج 2، ص 338]

در کتاب احتجاج از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

صاحب این امر [یعنی حضرت بقیّة الله(علیه السلام)] به خاطر مکر و خدعه اهل زمان خود،

در غیبت خواهد ماند، و فتنه، قلب ها را احاطه خواهد نمود، تا جایی که نزدیک ترین مردم به او، دشمن سرسخت او خواهد شد، و در آن زمان خداوند او را با لشکرهایی تایید خواهد کرد، که شما آنان را نمی بینید، و خداوند دین پیامبر خود را به دست او بر همه ادیان عالم غالب می کند، گرچه مشرکان را خوش نیاید.(1)

در تفسیر مجمع البیان از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمود:

این آیه مربوط به زمان قیام مهدی آل محمّد (صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) است و هنگامی که او قیام می کند؛همه مردم اقرار به دین محمّد(صلی الله علیه و آله)خواهندنمود. و در روایت دیگری فرمود: این آیه مربوط به رجعت است.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هنگام قیام مهدی(علیه السلام)، خداوند اسلام را وارد هر خانه ای خواهد کرد، یا با عزّت کامل و یا با ذلّت کامل و خداوند یا با قبول نمودن اسلام [و دولت مهدی(علیه السلام)] به مردم عزّت می دهد و یا مردم [به سبب کراهتی که دارند] با ذلّت اسلام را قبول خواهند نمود.(3)

ص: 625


1- 1102.. و فیه فی حدیث مناجاة موسی(علیه السلام) ربّه و قد ذکر محمّدًا(صلی الله علیه و آله) قال فتمّت کلماتی لاظهرنّ دینه علی الادیان کلّها و لاعبدنّ بکلّ مکان و فی الاحتجاج عن امیرالمؤمنین(علیه السلام)و غاب صاحب هذا الامر بایضاح الغدر له فی ذلک لاشتمال الفتنة علی القلوب حتّی یکون اقرب الناس الیه اشدّهم عداوةً و عند ذلک یؤیّده اللَّه بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها و یظهر دین نبیّه علی یَدَیه عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 338]
2- 1103.. و فی المجمع عن الباقر (علیه السلام) فی هذه الآیة انّ ذلک یکون عند خروج المهدی من آل محمّد علیه و علیهم صلوات اللَّه فلا یبقی احد الّا اقرّ بمحمّد(صلی الله علیه و آله). [تفسیر صافی، ج 2، ص 338]
3- 1104.. و فی المجمع عن النّبیّ(صلی الله علیه و آله) قال لایبقی علی وجه الارض بیت مدر و لاوبر الّا ادخله اللَّه الاسلام امّا بعزّ عزیز او بذل ذلیل امّا یعرهم فیجعلهم اللَّه من اهله فیعزّوا به و امّا یذلّهم فیدینون له. [تفسیر صافی، ج 2، ص 339]B

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

قائم ما منصور به رعب و مؤیّد به نصر است، زمین برای او در هم پیچیده می شود و گنج های زمین برای او آشکار می گردد و سلطنت او مشرق و مغرب عالم را فرا می گیرد و خداوند به وسیله او دین خود را بر همه ی ادیان غالب می کند و هر خرابی و نابسامانی را روی زمین آباد می نماید، و روح الله عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و پشت سر او نمازمی خواند…. (1)

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اِنَّ کَثِیرًا مِّنَ الاَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَاْکُلُونَ اَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ

عَن سَبِیلِ اللّهِ»(2)

مرحوم کلینی در کتاب کافی در «باب المستاکل بعلمه و المباهی به» از امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم که می فرمود: دو حریص هستند که هرگز سیر نمی شوند، یکی طالب دنیا و دیگری طالب علم، سپس فرمود: و کسی که قانع شود و اکتفا

کند به آن چه خدا برای او حلال نموده است سالم خواهد بود و کسی که از راه غیر حلال مالی را به دست آورد هلاک خواهد شد، جز آن که توبه کند و آن مال را به صاحبش برگرداند، و کسی که علم را از اهل آن بگیرد و به آن عمل کند نجات می یابد و کسی که علم را برای دنیا طلب کند دنیا بهره ی او خواهد بود.(3)

ص: 626


1- 1105.. و فی الاکمال و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) القائم منّا منصور بالرّعب مؤیّد بالنّصر تطوی له الارض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر اللَّه به دینه علی الدّین کلّه فلا یبقی فی الارض خراب الّا عمر و ینزل روح اللَّه عیسی بن مریم فیصلیّ خلفه الحدیث. [تفسیر صافی، ج 2، ص 339]
2- 1106.. سوره ی توبه، آیه ی 34.
3- 1107.. مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی وَ عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ جَمِیعًا عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِیسَی عَنْ عُمَرَ بْنِ اُذَیْنَةَ عَنْ اَبَانِ بْنِ اَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ سَمِعْتُ اَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ طَالِبُ دُنْیَا وَ طَالِبُ عِلْمٍ فَمَنِ اقْتَصَرَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَی مَا اَحَلَّ اللهُ لَهُ سَلِمَ وَ مَنْ تَنَاوَلَهَا مِنْ غَیْرِ حِلِّهَا هَلَکَ اِلَّا اَنْ یَتُوبَ اَوْ یُرَاجِعَ وَ مَنْ اَخَذَ الْعِلْمَ مِنْ اَهْلِهِ وَ عَمِلَ بِعِلْمِهِ نَجَا وَ مَنْ اَرَادَ بِهِ الدُّنْیَا فَهِیَ حَظُّهُ.[کافی، ج 1، ص 46]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که عالمی را دیدید که اهل دنیاست، او را بر دین خود متّهم بدانید و امین دین خود قرار مدهید، چرا که هر کس چیزی را دوست بدارد اطراف همان می گردد.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

خداوند به داود(علیه السلام)وحی نمود:عالمی را که مفتون به دنیا و علاقه مند به آن است بین خود و من واسطه مکن، چرا که او تو را از مسیر محبّت من جدا می کند،و چنین کسانی، راهزن های بندگان نیک من هستند، و کم تر عقوبتی که من به آنان وارد می نمایم این است که شیرینی مناجات خود را از قلوب آنان می گیرم.

مولّف گوید:

آیه فوق در مذمّت از علمای یهود و نصارا می باشد، و لکن معنای آن عامّ است و در روایات فراوانی از علمای ناشایسته و دنیاطلب مذمّت شده است. «وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ اِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِ الْعَظِیمِ».

ص: 627


1- 1108.. و عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ الْقَاسِمِ عَنِ الْمِنْقَرِیِّ عَنْ حَفْصِ بْنِ غِیَاثٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ اِذَا رَاَیْتُمُ الْعَالِمَ مُحِبًّا لِدُنْیَاهُ فَاتَّهِمُوهُ عَلَی دِینِکُمْ فَاِنَّ کُلَّ مُحِبٍّ لِشَیْ ءٍ یَحُوطُ مَا اَحَبَّ وَ قَالَ(صلی الله علیه و آله) اَوْحَی اللهُ اِلَی دَاوُدَ(علیه السلام) لَا تَجْعَلْ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ عَالِمًا مَفْتُونًا بِالدُّنْیَا فَیَصُدَّکَ عَنْ طَرِیقِ مَحَبَّتِی فَاِنَّ اُولَئِکَ قُطَّاعُ طَرِیقِ عِبَادِیَ الْمُرِیدِینَ اِنَّ اَدْنَی مَا اَنَا صَانِعٌ بِهِمْ اَنْ اَنْزِعَ حَلَاوَةَ مُنَاجَاتِی عَنْ قُلُوبِهِمْ. [کافی، ج 1، ص 46]

«وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ.» (1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: درهم و دینار [طلا و نقره] امّت های قبل از شما را هلاک نمود، شما را نیز هلاک خواهد کرد.(2)

شیخ طوسی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل نموده که چون این آیه نازل شد فرمود:

هر مالی که زکات آن داده شود گنج محسوب نمی شود گرچه زیر هفت زمین باشد، و هر مالی که زکات آن داده نشود گنج محسوب می شود گرچه روی زمین باشد.(3)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

بیش از چهار هزار دینار[و یا درهم]جمع کردن،گنج محسوب می شود خواه زکات آن را داده باشد یا نداده باشد و بشارت عذاب دارد و کم تر از آن نفقه خواهد بود.(4)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

خدا گنج کردن طلا و نقره را حرام نموده و دستور داده آن ها را در راه خدا انفاق کنند، و ابوذر غفاری بعد از نزول آیه «یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا

ص: 628


1- 1109 .. سوره ی توبه، آیه ی 34 و 35.
2- 1110.. فی کتاب الخصال عن الحارث قال: قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): الدینار و الدرهم اهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 214]
3- 1111.. فی امالی شیخ الطائفة «قدس سره» باسناده لما نزلت هذه الآیة «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلِیمٍ» قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): کل مال تؤدی زکوته فلیس بکنز و ان کان تحت سبع ارضین، و کل مال لاتؤدی زکوته فهو کنز و ان کان فوق الارض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 213، ح 130]
4- 1112.. فی مجمع البیان و روی عن علی(علیه السلام) ما زاد علی اربعة آلاف فهو کنز ادی زکوته او لم یؤدها و ما دونها فهی نفقة فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلِیمٍ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 213، ح 131]

جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لاَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ»هر روز اوّل صبح هنگامی که در شام بود با صدای بلند فریاد می زد: به کسانی که طلا و نقره ها را گنج می کنند بشارت دهید: که آن ها را [در دوزخ] داغ می کنند و همواره به صورت ها و پهلوها و پشت آنان می گذارند، تا حرارت آن ها به درونشان وارد شود.(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

نپرداختن زکات واجب، از گناهان کبیره است، چرا که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَ جُنوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هَذَا مَا کَنَزْتُمْ لاَنفُسِکُمْ فَذُوقُواْ مَا کُنتُمْ تَکْنِزُونَ.»(2)

معاذ بن کثیر گوید: امام صادق(علیه السلام) می فرمود:

به شیعیان ما اختیار داده شده که از آن چه در دست خود دارند در راه خدا بدهند،و لکن هنگامی که قائم ما قیام نماید، حرام است کسی مالی را گنج کند و باید آن را نزد آن حضرت بیاورد، تا به وسیله آن با دشمنان خود مبارزه کند، چنان که

ص: 629


1- 1113.. و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلِیمٍ«فان الله حرم کنز الذهب و الفضة و امر بانفاقه فی سبیل الله، و قوله: یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ قال: کان ابو ذر الغفاری یغدو کل یوم و هو بالشام فینادی باعلی صوته: بشر اهل الکنوز بکی فی الجباء و کی بالجنوب و کی بالظهور ابدا حتّی یتردد الحر فی اجوافهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 213]
2- 1114.. فی من لایحضره الفقیه عن ابی عبد الله(علیه السلام) حدیث طویل یذکر فیه الکبایر و فیه: و منع الزکاة المفروضة لان الله؟عز؟ یقول: «یَوْمَ یُحْمی عَلَیْها فِی نارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوی بِها جِباهُهُمْ وَ جُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذا ما کَنَزْتُمْ لِاَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا ما کُنْتُمْ تَکْنِزُونَ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 214، ح 135]

خداوند می فرماید: «وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ اَلِیمٍ.»(1)

مولّف گوید:

جمع بین روایات گذشته،نیاز به تحلیل فقهی دارد و اکنون مجال آن نیست ودربحث وجوب زکات خواهد آمد ان شاءالله.

سوره ی توبه [9]، آیات 36 تا 41

متن:

اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فی كِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ اَنْفُسَكُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِكینَ كَافَّةً كَما یُقاتِلُونَكُمْ كَافَّةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقینَ اِنَّمَا النَّسی ءُ زِیادَةٌ فِی الْكُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ كَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ فَیُحِلُّوا ما حَرَّمَ اللهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَكُمْ اِذا قیلَ لَكُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ اِلَی الْاَرْضِ اَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ اِلَّا قَلیلٌ اِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْكُمْ عَذابًا اَلیمًا وَ یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَكُمْ وَ لاتَضُرُّوهُ شَیْئًا وَ اللهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ اِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذینَ كَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُما فِی الْغارِ اِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لاتَحْزَنْ اِنَّ اللهَ

ص: 630


1- 1115.. فی الکافی محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن محمّد بن سنان عن معاذ بن کثیر قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: موسع علی شیعتنا ان ینفقوا مما فی ایدیهم بالمعروف، فاذا قام قائمنا حرم علی کل ذی کنز کنزه حتّی یاتیه به، فیستعین به علی عدوه و هو قول الله؟عز؟ فی کتابه: وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لایُنْفِقُونَها فِی سَبِیلِ اللهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلِیمٍ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 213، ح 129]

مَعَنا فَاَنْزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلَیْهِ وَ اَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وَ جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذینَ كَفَرُوا السُّفْلی وَ كَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللهُ عَزیزٌ حَكیمٌ انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالًا وَ جاهِدُوا بِاَمْوالِكُمْ وَ اَنْفُسِكُمْ فی سَبیلِ اللهِ ذلِكُمْ خَیْرٌ لَكُمْ اِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ

لغات:

«کافّة»به معنای احاطه و زیادة است و چون به نهایت می رسد گفته می شود:کفّ عن الزیادة، و اصل کفّ منع است و مکفوف ممنوع البصر است، و کافّةً منصوب بر مصدر است، و تثنیه و جمع ندارد، و انساء به معنای تاخیر است و «مواطئة» به معنای موافقة است،و«نَفْر» خروج برای امر لازم است، و «تثاقل» اظهار ثقل و سنگینی است و ضد آن تسرّع است، و «متاع» به معنای انتفاع است و «استبدال» چیزی را به جای چیز دیگر قرار دادن است.

ترجمه:

تعداد ماه ها نزد خداوند در کتاب الهی،از آن روز که آسمان ها و زمین را آفریده،دوازده

ماه است که چهار ماه از آن، ماه حرام است(و جنگ در آن ممنوع می باشد.)این،آیین ثابت و پابرجا (ی الهی) است! بنا بر این، در این ماه ها به خود ستم نکنید (و از هر گونه خونریزی بپرهیزید)! و (به هنگام نبرد) با مشرکان، دسته جمعی پیکار کنید، همان گونه که آن ها دسته جمعی با شما پیکار می کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (36) نسی ء [جا به جا کردن و تاخیر ماه های حرام]، افزایشی در کفر (مشرکان) است که با آن، کافران گم راه می شوند یک سال، آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام می کنند، تا به مقدار ماه هایی که خداوند تحریم کرده بشود (و عدد چهار ماه، به پندارشان تکمیل گردد) و به این ترتیب، آن چه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در

ص: 631

نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند جمعیّت کافران را هدایت نمی کند!(37) ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا هنگامی که به شما گفته می شود: «به سوی جهاد در راه خدا حرکت کنید!» بر زمین سنگینی می کنید (و سستی به خرج می دهید)؟! آیا به زندگی دنیا به جای آخرت راضی شده اید؟! با این که متاع زندگی دنیا، در برابر آخرت، جز اندکی نیست! (38) اگر (به سوی میدان جهاد) حرکت نکنید، شما را مجازات دردناکی می کند، و گروه دیگری غیر از شما را به جای شما قرار می دهد و هیچ زیانی به او نمی رسانید و خداوند بر هر چیزی تواناست! (39) اگر او را یاری نکنید، خداوند او را یاری کرد (و در مشکلترین ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام که کافران او را (از مکّه) بیرون کردند، در حالی که دوّمین نفر بود (و یک نفر بیشتر همراه نداشت) در آن هنگام که آن دو در غار بودند، و او به همراه خود می گفت: «غم مخور، خدا با ماست!» در این موقع، خداوند سکینه (و آرامش) خود را بر او فرستاد و با لشکرهایی که مشاهده نمی کردید، او را تقویت نمود و گفتار (و هدف) کافران را پایین قرار داد، (و آن ها را با شکست مواجه ساخت) و سخن خدا (و آیین او)، بالا (و پیروز) است و خداوند عزیز و حکیم است! (40) (همگی به سوی میدان جهاد) حرکت کنید سبکبار باشید یا سنگین بار! و با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد نمایید این برای شما بهتر است اگر بدانید! (41)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَابِ اللّهِ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

ماه ها، نزد خداوند، در کتاب خدا، از روزی که آسمان ها و زمین را خلق نمود،

ص: 632


1- 1116.. سوره ی توبه، آیه ی 36.

دوازده ماه بوده است و نخست آن ها ماه خداست و آن ماه رمضان است، و قلب ماه رمضان، شب قدر است، و قرآن از شب اوّل ماه رمضان نازل شد [و در ماه رمضان به پایان رسید.](1)

امام باقر(علیه السلام) از پدر خود زین العابدین از جدّ خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

هنگامی که بیماری رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سنگین شد، فرمود: ای مردم! سال، دوازده ماه است، چهار ماه آن ماه های حرام است [که قتال در آن ها حرام می باشد] و آن ها، رجب، ذوالقعده، ذوالحجّة و محرّم اند، و ماهی که روزه در آن واجب است ماه رمضان است، و شما باید با دیدن هلال این ماه روزه بگیرید، و با دیدن هلال ماه بعد از آن روزه نگیرید، و اگر هلال [آخر ماه] پنهان شد باید سی روز روزه بگیرید….(2)

جابر جعفی گوید: به امام باقر(علیه السلام) گفتم: تاویل «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا…»

چیست؟ و آن حضرت آه بلندی کشید و فرمود:

ص: 633


1- 1117.. فی الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن عبد الله بن المغیرة عن عمر و الشامی عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: ان الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ فغرة الشهور شهر الله عز ذکره و هو شهر رمضان و قلب شهر رمضان لیلة القدر و نزل القرآن فی اول لیلة من شهر رمضان فاستقبل الشهر بالقرآن. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 214]
2- 1118..فی تفسیر العیّاشی عن ابی خالد الواسطی عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: حدثنی ابی علی بن الحسین عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لما ثقل فی مرضه قال: ایها الناس ان السنة اثنا عشر شهرا منها اربعة حرم، ثم قال بیده: رجب مفرد، و ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم ثلث متوالیات، الا و هذا الشهر المفروض رمضان، فصوموا لرؤیته و افطروا لرؤیته فاذا خفی الشهر فاتموا العدة، شعبان ثلثین،وصوموا الواحد و الثلثین،وقال بیده: الواحد و الاثنین و الثلاثة، ثم ثنی ابهامه ثم قال: انها شهر کذا و شهر کذا.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 215، ح 141]

ای جابر! مقصود از «سنة و سال» جدّم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است و مقصود از دوازده ماه، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است تا به من برسد و پس از من، فرزندم جعفر و فرزند او موسی و فرزند موسی علی، و فرزند علی محمّد، و فرزند محمّد علی، و فرزند علی

حسن، و فرزند حسن محمّد هادی مهدی خواهند بود و آنان دوازده امام و حجّت های الهی و امنای او بر علوم وحی هستند و مقصود از «منها اَرَبعةٌ حُرُم» همان چهار نفری هستند که نامشان علی می باشد، و آنان علی امیرالمؤمنین(علیه السلام)، و پدرم علی بن الحسین، و علی بن موسی، و علی بن محمّد هستند، و اقرار به امامتشان دین قیم و استوار الهی است، و شما نباید درباره ی امامت آنان به خود ظلم کنید، بلکه باید امامت همه آنان را بپذیرید تا هدایت شوید.(1)

«وَ قَاتِلُواْ الْمُشْرِکِینَ کَآفَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَآفَّةً وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ»(2)

زراره گوید: پدرم از امام صادق(علیه السلام) درباره ی آیه ی «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلهِ فَاِنِ انتَهَواْ فَلاَ عُدْوَانَ اِلَّا عَلَی الظَّالِمِینَ»(3)، سوال نمود.

ص: 634


1- 1119.. فی کتاب الغیبة لشیخ الطائفة «قدس سره» روی جابر الجعفی قال: سئلت ابا جعفر(علیه السلام) عن تاویل قول الله؟عز؟: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللهِ اثْنا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتابِ اللهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ مِنْها اَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ اَنْفُسَکُمْ» قال: فتنفس سیدی الصعداء فقال: یا جابر امّا السنة فهی جدی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و شهورها اثنی عشر شهرا فهو امیرالمؤمنین(علیه السلام) الی و الی ابنی جعفر و ابنه موسی، و ابنه علی، و ابنه محمّد، و ابنه علی، و الی ابنه الحسن، و الی ابنه محمّد الهادی المهدی اثنی عشر اماما حجج الله فی خلقه و امناؤه علی وحیه و علمه، و الاربعة الحرم الذین هم الدین القیم اربعة منهم یخرجون باسم واحد،علی امیرالمؤمنین(علیه السلام )، و ابی علی بن الحسین، و علی بن موسی، و علی بن محمّد، فالاقرار بهؤلاء هو الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ اَنْفُسَکُمْ، ای قولوا بهم جمیعا تهتدوا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 215، ح 140]
2- 1120.. سوره ی توبه، آیه ی 36.
3- 1121.. سوره ی بقره، آیه ی 193.

امام(علیه السلام) فرمود:

وقت تاویل این آیه نرسیده است، و هنگامی که قائم ما قیام می کند، مردم تاویل این آیه را خواهند دید و دین محمّد(صلی الله علیه و آله) به همه ی روی زمین خواهد رسید، و مشرکی روی زمین نخواهد ماند.(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

آیه فوق که خداوند می فرماید: «…وَ اعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ…» به مسلمانان بشارت و ضمانت پیروزی می دهد به شرط آن که اهل تقوا باشند.(2)

قطب راوندی از ابن عبّاس نقل کرده که آیه فوق نسخ نشده است چرا که ظاهر آیه قتال با کسانی است که به جنگ با مسلمانان برخواسته اند، و سپس گوید: اقوی به نظر من عدم نسخ است.(3)

ص: 635


1- 1122.. عن زرارة قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام) سئل ابی عن قول الله: «قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّةً حَتَّی لاتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ» فقال: انه [تاویل]لم یجئ تاویل هذه الآیة، و لو قد قام قائمنا بعده سیری من یدرکه ما یکون من تاویل هذه الآیة، و لیبلغن دین محمّد(صلی الله علیه و آله) ما بلغ اللیل حتّی لایکون شرک [مشرک] علی ظهر الارض کما قال الله.[تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 56]
2- 1123.. و فی المجمع و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) لم یجئ تاویل هذه الآیة و لو قد قام قائمنا بعد سَیَری من یدرکه ما یکون من تاویل هذه الآیة و لیبلغنّ دین محمّد(صلی الله علیه و آله) ما بلغ اللیل حتّی لایکون مشرک علی ظهر الارض کما قال اللَّه تعالی یَعْبُدُونَنِی لایُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا فَاِنِ انْتَهَوْا عن الکفر فَاِنَّ اللهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصِیرٌ فیجازیهم علی انتهائهم عنه و اسلامهم.[تفسیر صافی، ج 2، ص 303]
3- 1124.. و قال ابن عبّاس و مجاهد و عمر بن عبد العزیز الآیة غیر منسوخة و هو الاقوی لانه لادلیل علی کونها منسوخة و وجه الآیة انه امر بقتال المقاتلة دون النّساء. [فقه القرآن للقطب الرواندی، ج 1، ص 330]

مولّف گوید:

بحث نسخ این آیه در ذیل آیه ی 193 سوره ی بقره گذشت.

«اِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُحِلِّونَهُ عَامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عَامًا…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

سبب نزول این آیه این بوده که مردی از قبیله کنانه در مواقف حج می ایستاد و می گفت: «من خون محلّین [و از احرام خارج شدگان] قبیله طی و خثعم را در ماه محرم حلال نمودم و ماه محرم را تاخیر انداختم و به جای آن ماه صفر را حرام قرار دادم» و چون سال آینده می شد می گفت: من «ماه صفر را حلال کردم و به جای آن ماه محرّم را حرام نمودم» به این خاطر خداوند آیه ی «اِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ…» را تا «زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمَالِهِمْ» نازل نمود.(2)

در کتاب خصال از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:

«مردم [جاهلیّت] عادتشان این بود که یکسال محرّم را ماه حرام قرار می دادند و ماه صفر را ماه حلال، و یکسال ماه صفر را ماه حرام قرار می دادند و ماه محرّم را ماه حلال» سپس فرمود: ای مردم شیطان مایوس شده که در بلاد شما پرستش شود [از این رو شما را از راه های دیگر به کفر دعوت می نماید.](3)

ص: 636


1- 1125.. سوره ی توبه، آیه ی 37.
2- 1126.. و قال علی بن ابراهیم: قوله تعالی: اِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللهُ کان سبب نزولها ان رجلا من کنانة کان یقف فی الموسم، فیقول: قد احللت دماء المحلین من طیئ و خثعم فی شهر المحرم و انساته، و حرمت بدله صفرا. فاذا کان العام المقبل، یقول: قد احللت صفرا و انساته و حرمت بدله شهر المحرم. فانزل الله: اِنَّمَا النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ الی قوله:زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ اَعْمالِهِمْ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 777]
3- 1127.. فی کتاب الخصال عن عبد الله بن عمر عن النّبی(صلی الله علیه و آله) کلام من خطبة له نقلناه قریبا و یتصل بآخره اعنی: «فَلا تَظْلِمُوا فِیهِنَّ اَنْفُسَکُمْ» فان النَّسِی ءُ زِیادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عامًا وَ یُحَرِّمُونَهُ عامًا لِیُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ، و کانوا یحرمون المحرم عاما و یستحلون صفر عاما و یحرمون صفر عاما و یستحلون المحرم، ایها الناس ان الشیطان قد یئس ان یعبد فی بلادکم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 217، ح 147]B

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در خطبه خود فرمود:

ای مردم، همان گونه که در روز خلقت آسمان ها و زمین زمان حرکت می نموده اکنون نیز حرکت می کند [و می چرخد] سپس فرمود: سال دوازده ماه دارد چهار ماه آن ماه های حرام است مانند: ذوالقعده و ذوالحجّة و محرّم و رجب و مقصود آن حضرت این بوده که ماه های حرام به جای خود بازگشت و حج در ذی الحجّه قرار گرفت و «نسیئ» مشرکین [که ماه ها را در یکسال حرام قرار می دادند و دریکسال حلال] باطل شد.(1)

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَا لَکُمْ اِذَا قِیلَ لَکُمُ انفِرُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ اثَّاقَلْتُمْ اِلَی الاَرْضِ…»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) به اصحاب خود می فرماید:

خدا شما را رحمت کند، برای جنگ با دشمن کوچ کنید [و بشتابید] و کندی

ص: 637


1- 1128.. فی مجمع البیان و قرا ابو جعفر محمّد بن علی(علیهما السلام) النسی یخفف علی وزن الهدی، و قال مجاهد: کان المشرکون یحجون فی کل شهر عامین فحجوا فی ذی الحجة عامین، ثم حجوا فی المحرم عامین ثم حجوا فی صفر عامین و کذلک فی الشهور حتّی وافقت الحجة التی قبل حجة الوداع فی ذی القعدة، ثم حج النّبی(صلی الله علیه و آله) فی العام القابل حجة الوداع، فوافقت ذا الحجة فذلک حین قال النّبی(صلی الله علیه و آله) فی خطبته: الا ان الزّمان قد استدار کهیئة یوم خلق الله السموات و الارض، السنة اثنی عشر شهرا منها اربعة حرم ثلثة متوالیات: ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم، و رجب مضر الذی بین جمادی و شعبان، اراد(علیه السلام) بذلک ان الاشهر الحرم رجعت الی مواضعها و عاد الحج الی ذی الحجة و بطل النسی ء. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 217]
2- 1129.. سوره ی توبه، آیه ی 39-38.

نکنید و زمین گیر نشوید تا ذلّت پیدا نکنید و با خواری باز نگردید و پستی و بی آبرویی نصیب شما نشود، همانا مرد جنگی به خواب نمی رود و کسی که به خواب رود، دشمن او بیدار است.(1)

«اِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ اِذْ اَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُواْ ثَانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُمَا فِی الْغَارِ…»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در احتجاج خود با ابوبکر فرمود:

من تو را به خدا سوگند می دهم، آیا من بودم که جان خود را در «یوم الغار» فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نمودم [و در بستر او خوابیدم] یا تو بودی؟ ابوبکر گفت: شما بودی.و نیز در احتجاج خود بر مردم در روز شورای سقیفه فرمود: من شما را به خدا سوگند می دهم، آیا جز من کسی از بین شما، جان خود را فدای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)

نمود، هنگامی که مشرکین می خواستند او را بکشند و من در بستر او خوابیدم و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به طرف غار رفت و مشرکین گمان می کردند من رسول خدا هستم و به من گفتند: پسر عمّ تو کجاست؟ و من گفتم: نمی دانم، و آنان مرا زدند که نزدیک بود کشته شوم؟ گفتند: خدا داند که تو بودی فقط.(3)

ص: 638


1- 1130.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام) انفروا رحمکم الله الی قتال عدوکم و لاتثاقلوا الی الارض فتقروا بالخسف، و تبوؤا بالذل و یکون نصیبکم الاخس، ان اخا الحرب الارق و من نام لم ینم عنه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 217، ح 149]
2- 1131.. سوره ی توبه، آیه ی 40.
3- 1132.. و فی احتجاجه(علیه السلام) علی ابی بکر قال: فانشدک بالله انا وقیت رسول الله(صلی الله علیه و آله) بنفسی یوم الغار ام انت؟ قال: بل انت. و فی احتجاجه(علیه السلام) علی الناس یوم الشوری قال: فانشدکم بالله هل فیکم احد وقی رسول الله(صلی الله علیه و آله) حیث جاء المشرکون یریدون قتله فاضطجعت فی مضجعه و ذهب رسول الله(صلی الله علیه و آله) نحو الغار، و هم یرون انی انا هو، فقالوا: این ابن عمک؟ فقلت: لاادری فضربونی حتّی کادوا یقتلوننی غیری؟ قالوا: اللهم لا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 219، ح 151 و 152]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) بعد از مرگ عمر بن خطّاب ضمن سخنان مفصّل خود به مردم فرمود:

شما را به خدا سوگند آیا در بین شما احدی جز من وجود دارد که برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غار غذا ببرد و اخبار روز را به او خبر بدهد؟ گفتند: خیر.(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در غار به ابوبکر که ترس و وحشت او را گرفته بود فرمود:

آرام باش خدا با ماست و او آرام نمی گرفت، از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: آیا می خواهی من اصحاب خود انصار را به تو نشان بدهم که گرد هم نشسته اند و با هم دیگر سخن می گویند؟ و می خواهی جعفر و اصحاب او را که در حال عبور از دریا هستند به تو نشان بدهم؟ ابوبکر گفت: آری. پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دست خود را بر صورت او کشید و او انصار را دید که با هم دیگر سخن می گفتند و جعفر و اصحاب او را دید که بر روی دریا سیر می کردند و [لکن ابوبکر] در آن ساعت در باطن خود گفت: او [یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)] ساحر است.(2)

ص: 639


1- 1133.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل یقول فیه للقوم بعد موت عمر بن الخطاب: نشدتکم بالله هل فیکم احد کان یبعث الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) الطعام و هو فی الغار و یخبره الاخبار غیری؟ قالوا: لا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 219]
2- 1134.. فی روضة الکافی حمید بن زیاد عن محمّد بن ایوب عن علی بن اسباط عن الحکم بن مسکین عن یوسف بن صهیب عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) اقبل یقول لابی بکر فی الغار: اسکن فان الله معنا و قد اخذته الرعدة و هو لایسکن، فلما رای رسول الله(صلی الله علیه و آله) حاله قال له: ترید ان اریک اصحابی من الانصار فی مجالسهم یتحدثون، فاریک جعفر و اصحابه فی البحر یغوصون؟ قال: نعم فمسح رسول الله(صلی الله علیه و آله) بیده علی وجهه فنظر الی الانصار یتحدثون و نظر الی جعفر و اصحابه فی البحر یغوصون، فاضمر تلک الساعة انه ساحر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 219، ح 157]

عبدالله بن محمّد حجّال گوید:

من و حسن بن جهم خدمت امام رضا(علیه السلام) بودیم که حسن بن جهم به آن حضرت

گفت: اهل سنّت بر ما احتجاج می کنند به آیه ی «اِذْ هُمَا فِی الْغَارِ» امام(علیه السلام) فرمود:

از این آیه چیزی [جز مذمّت ابوبکر] برای آنان حاصل نمی شود، چرا که خداوند می فرماید: «فَاَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ» و در این آیه ذکر خیری از ابوبکر نشده است. حسن بن جهم گوید:گفتم:فدای شما شوم آیا شما این آیه را چنین قرائت می کنید؟ فرمود:آری. (1)

مولّف گوید:

بسیار روشن است که سکینة در این آیه به قرینه جملات بعد از آن تنها بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شده است، در حالی که در جاهای دیگر خداوند می فرماید: «فَاَنزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ…» و این دلیل بر عدم ایمان ابوبکر است، و اگر او ایمان می داشت نباید از امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) که فرمود: «لا تَحْزَنْ اِنَ اللهَ مَعَنا» تخلّف می کرد.

«انْفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُواْ بِاَمْوَالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

«خِفَافًا وَ ثِقَالًا» یعنی شبابًا و شیوخًا الی غزوة تبوک.(3)

ص: 640


1- 1135.. فی تفسیر العیّاشی عن عبد الله بن محمّد الحجال قال: کنت عند ابی الحسن الثانی (علیه السلام) و معی الحسن بن الجهم، فقال له الحسن: انهم یحتجون علینا بقول الله تبارک و تعالی: ثانِیَ اثْنَیْنِ اِذْ هُما فِی الْغارِ قال: و ما لهم فی ذلک فوالله لقد قال الله فَاَنْزَلَ اللهُ سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ و ما ذکره فیها بخیر قال: قلت له: جعلت فداک و هکذا تقرؤنها؟ قال: هکذا قد قراتها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 220، ح 160]
2- 1136.. سوره ی توبه، آیه ی 41.
3- 1137.. و قوله انْفِرُوا خِفافًا وَ ثِقالًا قال شبابا و شیوخا یعنی الی غزوة تبوک. [تفسیر قمی، ج 1، ص 290]

«لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ

لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ اَنفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ»(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:

آنان دروغ می گفتند و قدرت جنگ با دشمن را داشتند، و در علم خدا گذشته بود که اگر سفری نزدیک و درآمدی از مال دنیا می بود همراه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می رفتند و از او پیروی می کردند.(2)

علی بن ابراهیم در تفسیر «وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» گوید:

مقصود حرکت برای جنگ تبوک بوده و علّت تخلّف آنان از این جنگ این بوده که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سفری دورتر و سخت تر از سفر برای جنگ تبوک نداشته است. (3)

جنگ تبوک

مرحوم ابن شهر آشوب در کتاب مناقب گوید:

این جنگ در سال نهم هجری و در ماه رجب رخ داد و آیه شریفه «انْفِرُواْ خِفَافًا وَ ثِقَالًا وَ جَاهِدُواْ بِاَمْوَالِکُمْ وَ اَنفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللهِ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ اِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ»

درباره ی این جنگ نازل شد.

ص: 641


1- 1138.. سوره ی توبه، آیه ی 42.
2- 1139.. فی تفسیر العیّاشی عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام) فی قول الله: «لَوْ کانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لَاتَّبَعُوکَ» الایة انهم یستطیعون و قد کان فی علم الله لَوْ کانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لفعلوا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 222]
3- 1140.. و قال علی بن ابراهیم: فی قوله: «وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» یعنی الی تبوک و ذلک ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لم یسافر سفرا ابعد منه و لااشد منه… [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 222]

سپس گوید:

تبوک نام مکانی است در اطراف شام که به آن «حجر» گویند و آیه شریفه «کَذَّبَ اَصْحَابُ الحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ» به این مکان اشاره دارد و این غزوه را «فاضحه» گویند زیرا منافقین در این غزوه رسوا شدند و «جیش العسرة» نیز به آن گویند زیرا مسلمانان در این جنگ در سختی و قحطی شدیدی بودند و در حقیقت این غزوه آزمایشی بود و جنگی رخ نداد .(1)

مرحوم علی بن ابراهیم گوید:

سبب این جنگ این بود که کاروان های تجارتی که از شام به مدینه می آمدند خبر دادند که رومیان با لشکر عظیمی در تبوک جمع شده اند و می خواهند با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جنگ کنند و پادشاه هرقل با لشکر خود حرکت نموده و قبائل غسان و جذام و بهراء و عامله با او همراه شده اند و لشکر آنان به بلقاء رسیده و خود در حمص نزول نموده است.

از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور آماده شدن برای تبوک را صادر نمود و قبائل اطراف مدینه و مسلمانان مکّه را نیز خبر نمود تا در این جنگ شرکت کنند و به متمکّنین و ثروتمندان نیز دستور داد تا با مال خود افراد ضعیف را تجهیز کنند و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خطبه ای خواند و فرمود: بهترین سخن، سخن خداست… و مردم را ترغیب به جهاد نمود، و مردم با شنیدن سخنان آن حضرت آماده شدند و گروهی از منافقین نیز از دستور آن حضرت امتناع نمودند و شخصی به نام جد بن قیس در پاسخ رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: من علاقه زیادی به زناشویی دارم و می ترسم که اگر زنان شامی را ببینیم به گناه بیفتم و شما به من اجازه بدهید که در مدینه بمانم، و به اهل قبیله خود نیز گفت: در این

ص: 642


1- 1141.. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، ص 332.

هوای گرم به جنگ نروید. و فرزندش به او گفت: آیا با این حرف ها از دستور رسول خدا

تخلّف می کنی؟! و سپس به قوم خود می گویی: «لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ» به خدا سوگند خداوند

آیه ای درباره ی تو نازل خواهد نمود و تا قیامت مردم آن را خواهند خواند.پس این آیه

درباره ی او نازل شد: «وَ مِنْهُم مَّن یَقُولُ ائْذَن لِّی وَ لَا تَفْتِنِّی اَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَ اِنَّ جَهَنَّمَ

لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ» و این منافق باز گفت: آیا محمّد فکر می کند که جنگ با رومیان مانند

جنگ با اعراب است؟ سپس گفت: احدی از این جمعیّت به مدینه باز نخواهند گشت.(1)

ص: 643


1- 1142 .. و قال علی بن ابراهیم: فی قوله: «وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» یعنی الی تبوک و ذلک ان رسول الله(صلی الله علیه و آله)لم یسافر سفرا ابعد منه و لااشد منه،و کان سبب ذلک ان الضیافة کانوا یقدمون المدینة من الشام معهم الدرموک و الطعام و هم الانباط فاشاعوا بالمدینة ان الروم قد اجتمعوا یریدون غزو رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی عسکر عظیم. و ان هرقل قد سار فی جنوده و جلب معهم غسان و جذام و بهراء و عاملة و قد قدم عساکره البلقاء و نزل هو حمص فامر رسول الله(صلی الله علیه و آله) التهیؤ الی تبوک و هی من بلاد البلقاء و بعث الی القبائل حوله و الی مکة و الی من اسلم من خزاعة و مزینة و جهینة و حثهم علی الجهاد، و امر رسول الله(صلی الله علیه و آله) بعسکره فضرب فی ثنیة الوداع، و امر اهل الجدة ان یعینوا من لاقوة به و من کان عنده شی ء اخرجه، و حملوا و قووا و حثوا علی ذلک، و خطب رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال بعد ان حمدا لله و اثنی علیه: B ایها الناس ان اصدق الحدیث کتاب الله و ذکر الخطبة بتمامها، قال: فرغب الناس لما سمعوا هذا من رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قدمت القبایل من العرب من استنفرهم و قعد عنه قوم من المنافقین و غیرهم، و لقی رسول الله(صلی الله علیه و آله) الجد بن قیس فقال له: یا با وهب الا تنفر معنا فی هذه الغزاة لعلک ان تحتفد من بنات الاصفر؟ فقال: یا رسول الله ان قومی لیعلمون انه لیس فیهم احد اشد عجبا بالنّساء منی، و اخاف ان خرجت معک ان لااصبر اذا رایت بنات الاصفر فلا تفتنی و ائذن لی ان اقیم، و قال لجماعة من قومه:لا تخرجوا فی الحر، فقال ابنه: ترد علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و تقول ما تقول؟ ثم تقول لقومک لاتنفروا فی الحر؟ و الله لینزلن الله فی هذا قرآنا یقرؤه الناس الی یوم القیمة، فانزل الله علی رسوله فی ذلک: و مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لاتَفْتِنِّی اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکافِرِینَ ثم قال الجد بن قیس ا یطمع محمّد ان حرب الروم مثل حرب غیرهم؟ لایرجع من هؤلاء احد ابدا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 222، ح 169]

و چون لشکر اسلام به تبوک رسید اثری از لشکر روم یافت نشد و بعد از چند روز بزرگ آنان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و با آن حضرت مصالحه نمود و قرارداد جزیه و مالیات را با آن حضرت امضا نمود و این جنگ جز امتحان و آزمایشی نبود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با مشورت با اصحاب خود به مدینه بازگشت.(1)

فوائد جنگ تبوک

مولّف گوید:

این جنگ گرچه درگیری و مواجه شدن با دشمن نداشته و دشمن با اطّلاع از آمادگی نیروهای اسلام خود را از منطقه تبوک دور کرده و تلفاتی رخ نداده است و لکن فوائدی بر آن مترتّب بوده مانند:

1. هراس دشمن از مقابله با مسلمانان، چنان که خداوند می فرماید: «وَ اَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ».

2. امتحان سختی بوده برای مسلمانان، به خاطر دوری تبوک و فصل برداشت خرما و میوه و گرمی هوا و نبودن آب و امکانات دیگر در منطقه تبوک و فقر مالی مسلمانان و فراوانی دشمن و…

3. امتحان منافقین و رسوایی و شناسایی شدن آنان حتّی برخی مثل جد بن قیس که گفت: من نمی توانم از همسرم جدا شوم و مرا در فتنه و گناه قرار مده. و تخلّف آن سه نفر و نزول آیات قرآن درباره ی آنان.

ص: 644


1- 1143.. پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، ترجمه مناقب ابن شهر آشوب، ص 332.

4.نزول آیات فراوانی از قرآن درباره ی تخلّف منافقین از این جنگ که خواهد آمد.

5.عدم شرکت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در این جنگ به خاطر حفظ مدینه از خطر منافقین و صدور حدیث منزلت در این جنگ.

6. درمانده شدن ابوذر در راه تبوک و اخبار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از وضعیّت او.

7. تسلیم شدن برخی از قبائل اطراف شام بدون درگیری و به دست آمدن غنائم فراوان و…

سوره ی توبه [9]، آیات 42 تا 57

متن:

لَوْ كانَ عَرَضًا قَریبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعُوكَ وَ لكِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَكُمْ یُهْلِكُونَ اَنْفُسَهُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ عَفَا اللهُ عَنْكَ لِمَ اَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَكَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْكاذِبینَ لایَسْتَاْذِنُكَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اللهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ اِنَّما یَسْتَاْذِنُكَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ وَ لَوْ اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَ لكِنْ كَرِهَ اللهُ انْبِعاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَ قیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقاعِدینَ لَوْ خَرَجُوا فیكُمْ ما زادُوكُمْ اِلَّا خَبالًا وَ لَاَوْضَعُوا خِلالَكُمْ یَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَ فیكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ بِالظَّالِمینَ لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِنْ قَبْلُ وَ قَلَّبُوا لَكَ الْاُمُورَ حَتَّی جاءَ الْحَقُّ وَ ظَهَرَ اَمْرُ اللهِ وَ هُمْ كارِهُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لی وَ لاتَفْتِنِّی اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرینَ اِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ اِنْ تُصِبْكَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ اَخَذْنا اَمْرَنا مِنْ قَبْلُ وَ یَتَوَلَّوْا وَ هُمْ فَرِحُونَ قُلْ لَنْ یُصیبَنا اِلَّا ما كَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلَّا

ص: 645

اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ اَنْ یُصیبَكُمُ اللهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ اَوْ بِاَیْدینا فَتَرَبَّصُوا اِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ قُلْ اَنْفِقُوا طَوْعًا اَوْ كَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْكُمْ اِنَّكُمْ كُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقینَ وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لایَاْتُونَ الصَّلاةَ اِلَّا وَ هُمْ كُسالی وَ لایُنْفِقُونَ اِلَّا وَ هُمْ كارِهُونَ فَلا تُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ لااَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ وَ یَحْلِفُونَ بِاللهِ اِنَّهُمْ لَمِنْكُمْ وَ ما هُمْ مِنْكُمْ وَ لكِنَّهُمْ قَوْمٌ یَفْرَقُونَ لَوْ یَجِدُونَ مَلْجًَا اَوْ مَغاراتٍ اَوْ مُدَّخَلًا لَوَلَّوْا اِلَیْهِ وَ هُمْ یَجْمَحُونَ

لغات:

«عَرَضًا قریبًا» ای لو کان ما دعوتهم الیه غنیمة حاضرة،و«سفرًا قاصدًا»ای قریبا هیّنا،و عدل را قصد گویند چرا که سزاوار قصد است، و «شقّة» القطعة من الارض التی یشقّ رکوبها علی صاحبها و شقّ به معنای ناحیه نیز می باشد، و عدّة و اِهْبَة و آلة نظائرند، و انبعاث به معنای انطلاق با سرعت است و «تثبیط» متوقّف نمودن و امر به پرهیز است، و «خَبال» به معنای فساد است و به معنای مرگ و اضطراب در رای نیز می باشد و خَبَل به معنای جنون است، و «ایضاع» اسراع در سیر است، و «تقلیب» زیر و رو کردن است، و «زَهْق» خروج با سختی است، و «زاهق» هالک است، و «مغارات» جمع مغارة محل پنهان شدن است، و «مُدّخل» به معنای مسلک و راه برای شناخته نشدن است.

ترجمه:

(امّا گروهی از آن ها، چنانند که) اگر غنایمی نزدیک(و در دسترس)،وسفری آسان باشد، (به طمع دنیا) از تو پیروی می کنند ولی (اکنون که برای میدان تبوک،) راه بر آن ها

ص: 646

دور (و پر مشقت) است، (سرباز می زنند) و به زودی به خدا سوگند یاد می کنند که:

«اگر توانایی داشتیم، همراه شما حرکت می کردیم!» (آن ها با این اعمال و این دروغها،در واقع) خود را هلاک می کنند و خداوند می داند آن ها دروغ گو هستند! (42) خداوند تو را بخشید چرا پیش از آن که راست گویان و دروغ گویان را بشناسی،به آن ها اجازه دادی؟!(خوب بود صبر می کردی، تا هر دو گروه خود را نشان دهند!) (43) آن ها که به خدا و روز

جزا ایمان دارند، هیچ گاه برای ترک جهاد (در راه خدا) با اموال و جانهای شان، از تواجازه نمی گیرند و خداوند پرهیزگاران را می شناسد.(44) تنها کسانی از تو اجازه(این کاررا) می گیرند که به خدا و روز جزا ایمان ندارند، و دل های شان با شکّ و تردید آمیخته است آن ها در تردید خود سرگردانند. (45) اگر آن ها (راست می گفتند، و) اراده داشتند که (به سوی میدان جهاد) خارج شوند، وسیله ای برای آن فراهم می ساختند! ولی خدا از حرکت آن ها کراهت داشت از این رو (توفیقش را از آنان سلب کرد و) آن ها را (از جهاد) باز داشت و به آنان گفته شد: «با «قاعدین» [کودکان و پیران و بیماران] بنشینید!» (46) اگر آن ها همراه شما (به سوی میدان جهاد) خارج می شدند، جز اضطراب و تردید، چیزی بر شما نمی افزودند و بسرعت در بین شما به فتنه انگیزی (و ایجاد تفرقه و نفاق) می پرداختند و در میان شما، افرادی (سست و ضعیف) هستند که به سخنان آن ها کاملا گوش فرامی دهند و خداوند، ظالمان را می شناسد. (47) آن ها پیش از این (نیز) در پی فتنه انگیزی بودند، و کارها را بر تو دگرگون ساختند (و به هم ریختند) تا آن که حق فرا رسید، و فرمان خدا آشکار گشت (و پیروز شدید)، در حالی که آن ها کراهت داشتند. (48) بعضی از آن ها می گویند: «به ما اجازه ده (تا در جهادشرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن»! آگاه باشید آن ها (هم اکنون) در گناه سقوط کرده اند و جهنم، کافران را احاطه کرده است! (49) هر گاه نیکی به تو رسد، آن ها را

ص: 647

ناراحت می کند و اگر مصیبتی به تو رسد، می گویند: «ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم.»

و بازمی گردند در حالی که خوشحالند! (50) بگو: «هیچ حادثه ای برای ما رخ نمی دهد،

مگر آن چه خداوند برای ما نوشته و مقرّر داشته است او مولا (و سرپرست) ماست و مومنان باید تنها بر خدا توکّل کنند!» (51) بگو: «آیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار

دارید؟! (: یا پیروزی یا شهادت) ولی ما انتظار داریم که خداوند، عذابی از سوی خودش

(در آن جهان)به شما برساند، یا (در این جهان) به دست ما (مجازات شوید) اکنون که چنین است، شما انتظار بکشید، ما هم با شما انتظار می کشیم!» (52) بگو: «انفاق کنید خواه از روی میل باشد یا اکراه، هرگز از شما پذیرفته نمی شود چرا که شما قوم فاسقی بودید!» (53) هیچ چیز مانع قبول انفاقهای آن ها نشد، جز این که آن ها به خدا و پیامبرش کافر شدند، و نماز بجا نمی آورند جز با کسالت، و انفاق نمی کنند مگر با کراهت! (54) و (فزونی) اموال و اولاد آن ها، تو را در شگفتی فرو نبرد خدا می خواهد آنان را به وسیله آن، در زندگی دنیا عذاب کند، و در حال کفر بمیرند! (55) آن ها به خدا سوگند می خورند که از شما هستند، در حالی که از شما نیستند ولی آن ها گروهی هستند که می ترسند (و به خاطر ترس از فاش شدن اسرارشان دروغ می گویند)! (56) اگر پناهگاه یا غارها یا راهی در زیر زمین بیابند، به سوی آن حرکت می کنند، و با سرعت و شتاب فرار می کنند. (57)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«لَوْ کَانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قَاصِدًا لاَّتَّبَعُوکَ وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:

منافقین استطاعت شرکت در جنگ تبوک را داشتند و دروغ می گفتند، و خداوند

ص: 648


1- 1144.. سوره ی توبه، آیه ی 42.

می دانست که آنان اگر سفر کوتاهی همراه با غنائم جنگی می بود، شرکت می کردند [و لکن برای این سفر مشقّت دار بهانه می آورند.](1)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «وَ لَکِن بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ» رفتن به تبوک است، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سفر جنگی دورتر از تبوک نداشت و هیچ سفر جنگی برای آن حضرت و مومنین سخت تر از رفتن به جنگ تبوک نبود.(2)

ص: 649


1- 1145.. ابن بابویه: قال: حدثنا ابی و محمّد بن الحسن(رضی الله عنهما)، قالا: حدثنا سعد بن عبد الله، عن احمد بن محمّد بن عیسی، عن عبد الله بن محمّد الحجال الاسدی، عن ثعلبة بن میمون، عن عبد الاعلی بن اعین، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی هذه الآیة لَوْ کانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لَاتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ اَنْفُسَهُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ: «انهم کانوا یستطیعون، و قد کان فی العلم انه لو کان عرضا قریبا و سفرا قاصدا لفعلوا». و عنه، قال: حدثنا ابی، و محمّد بن الحسن بن احمد بن الولید، قالا: حدثنا سعد بن عبد الله، قال:حدثنا احمد بن محمّد بن عیسی، عن علی بن عبد الله، عن ابی محمّد البرقی، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله؟عز؟: سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ اَنْفُسَهُمْ وَ اللهُ یَعْلَمُ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ.قال: «کذبهم الله؟عز؟ فی قولهم: لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ، و قد کانوا مستطیعین للخروج». علی بن ابراهیم: فی روایة ابی الجارود، عن ابی جعفر(علیه السلام)، فی قوله: لَوْ کانَ عَرَضًا قَرِیبًا، یقول:«غنیمة قریبة لَاتَّبَعُوکَ». العیّاشی: عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم، عن ابی جعفر و ابی عبد الله(علیهما السلام) فی قول الله:لَوْ کانَ عَرَضًا قَرِیبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لَاتَّبَعُوکَ الآیة: «انهم یستطیعون، و قد کان فی علم الله انه لو کان عرضا قریبا و سفرا قاصدا لفعلوا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 785، ح 1، 2و 4]
2- 1146.. و قال علی بن ابراهیم، فی قوله تعالی: وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّةُ: یعنی الی تبوک، و ذلک ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لم یسافر سفرا ابعد منه و لااشد. [تفسیر برهان، ج 2، ص 786، ح 5]

«عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ اَذِنتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ»(1)

مامون الرشید به حضرت رضا(علیه السلام) گفت:

ای فرزند رسول خدا! آیا شما نمی گویید: پیامبران معصوم هستند؟ فرمود: آری. مامون [ضمن سوالاتی] گفت: پس معنای این آیه چیست؟ «عَفَا اللّهُ عَنکَ لِمَ اَذِنتَ لَهُمْ…؟» امام(علیه السلام) فرمود: این آیه از قبیل «اِیَّاکِ اَعْنِی وَ اسْمَعِی یَا جَارَةِ» است یعنی به تو می گویم تا امّت تو بشنوند، مانند آیه ی «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» و آیه «وَ لَوْلاَ اَن ثَبَّتْنَاکَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا» پس مامون گفت: راست گفتی ای فرزند رسول خدا.(2)

علی بن ابراهیم از امام باقر(علیه السلام) نقل نموده که آن حضرت در تفسیر آیه فوق فرمود:

مقصود از «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ تَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ» این است که ای رسول من باید اجازه ترک جهاد به آنان نمی دادی تا دروغ گویان و کسانی که بدون عذر ترک جهاد می کنند را بشناسی.(3)

ص: 650


1- 1147.. سوره ی توبه، آیه ی 43.
2- 1148.. فی عیون الاخبار باسناده الی علی بن محمّد بن الجهم قال: حضرت مجلس المامون و عنده الرّضا(علیه السلام) فقال له المامون: یا ابن رسول الله الیس من قولک ان الانبیاء معصومون؟ قال: بلی، قال: فما معنی قول الله؟عز؟ الی ان قال فاخبرنی عن قول الله؟عز؟:(علیه السلام) «َفَا اللهُ عَنْکَ لِمَ اَذِنْتَ لَهُمْ» قال الرّضا(علیه السلام): هذا مما نزل بایاک اعنی و اسمعی یا جاره خاطب الله تعالی بذلک نبیه(صلی الله علیه و آله) و اراد به امته، و کذلک قول الله؟عز؟: «لَئِنْ اَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِینَ» و قوله: «وَ لَوْ لااَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ اِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلِیلًا» قال: صدقت یا ابن رسول الله. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 223، ح 170]
3- 1149.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قوله؟عز؟: «عَفَا اللهُ عَنْکَ لِمَ اَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ تَعْلَمَ الْکاذِبِینَ» یقول: لتعرف اهل العذر و الذین جلسوا بغیر عذر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 224، ح 171]

«لاَ یَسْتَاْذِنُکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ اَن یُجَاهِدُواْ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ…»(1)

«الی قوله: فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ»(2)

اصبغ بن نباته گوید: امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن حدیث مفصلی فرمود:

کسی که [در جنگ] در شک و تردید خود سرگردان است پیشینیان از او سبقت می گیرند، و عقب مانده ها به او می رسند، و او گرفتار دام شیطان است. [و این کنایه از محرومیّت و عقب ماندن از قافله مجاهدین در راه خدا می باشد.](3)

«وَ لَوْ اَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً…»(4)

مغیره گوید: امام(علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:

مقصود از«عدّه»نیّت است و خداوند می فرماید: اگر آنان نیّت رفتن به جهاد را داشتند، آماده رفتن می شدند و در جنگ شرکت می کردند.(5)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که می خواهید به حج بروید نیازهای سفر حج را آماده کنید،چرا که خداوند می فرماید : «وَ لَوْ اَرَادُواْ الْخُرُوجَ لاَعَدُّواْ لَهُ عُدَّةً.»(6)

ص: 651


1- 1150.. سوره ی توبه، آیه ی 44.
2- 1151.. سوره ی توبه، آیه ی 45.
3- 1152.. فی کتاب الخصال عن الاصبغ بن نباتة عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل یقول فیه: و من تردد فی الریب سبقه الاولون و ادرکه الآخرون و قطعته سنابک الشیاطین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 224، ح 173]
4- 1153.. سوره ی توبه، آیه ی 46.
5- 1154.. فی تفسیر العیّاشی عن المغیرة قال: سمعته یقول فی قول الله: و لَوْ اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً قال: یعنی بالعدة النیة، یقول: لو کان لهم نیة لخرجوا. [تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج 5، ص 468]
6- 1155.. فی کتاب الخصال عن امیر المؤمنین(علیه السلام) قال: اذا اردتم الحج فتقدموا فی شراء الحوائج ببعض ما یقوتکم علی السفر فان الله یقول: «وَ لَوْ اَرادُوا الْخُرُوجَ لَاَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 225، ح 176]

«قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا اِلَّا اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ…»(1)

ابوحمزه ی ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» مرگ در راه خدا و شهادت در راه او و یا پیروزی امام است، و مقصود از «یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِّنْ عِندِهِ» مسخ است و مقصود از «اَوْ بِاَیْدِینَا» کشته شدن است، و تربّص، انتظار بلا برای دشمنان است چنان که خداوند می فرماید: «قُلْ تَرَبَّصُواْ فاِنَّا مَعَکُم مُّتَرَبِّصُونَ.»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرماید:

مسلمان [با تقوا] نیز که اهل خیانت نباشد، انتظار یکی از دو نیکی را دارد: یا دعوت خدا را اجابت می کند [و وعده های خدا برای او بهتر از دنیا خواهد بود] و یا زنده می ماند و رزق خدا را می خورد و دین و شرافت خود را حفظ می کند.(3)

«وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ…»(4)

ص: 652


1- 1156.. سوره ی توبه، آیه ی 52.
2- 1157.. فی روضة الکافی علی بن محمّد عن علی بن عبّاس عن الحسن بن عبدالرّحمن عن عاصم بن حمید عن ابی حمزة عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قلت له: قوله؟عز؟: «هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا اِلَّا اِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» قال: امّا موت فی طاعة الله او ادراک ظهور امام «وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ» بهم مع ما نحن فیه من الشدة «اَنْ یُصِیبَکُمُ اللهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ» قال: هو المسح «اَوْ بِاَیْدِینا» و هو القتل، قال الله؟عز؟ لنبیه(صلی الله علیه و آله): «قل تربصوا فانا معکم متربصون» و التربص انتظار وقوع البلاء باعدائهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 225، ح 178]
3- 1158.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام): و کذلک المرء المسلم البری ء من الخیانة ینتظر احدی الحسنیین امّا داعی الله فما عند الله خیر له، و امّا رزق الله فاذا هو ذو اهل و مال و معه دینه و حسبه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 225، ح 179]
4- 1159.. سوره ی توبه، آیه ی 54.

امام صادق(علیه السلام) ضمن کلام مفصّلی فرمود:

به خدا سوگند اگر کسی همه ی روزها را روزه بگیرد و همه ی شب ها را به عبادت طی کند و بدون ولایت ما اهل بیت، خدا را ملاقات نماید، خدا او را لعنت خواهد کرد و از او راضی نخواهد شد، بلکه بر او خشمگین است و این معنای آیه ی «وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ…» می باشد.

سپس فرمود:«وَ کَذَلِکَ الْاِیمَانُ لَا یَضُرُّ مَعَهُ الْعَمَلُ، وَ کَذَلِکَ الْکُفْرُ لَا یَنْفَعُ مَعَهُ الْعَمَلُ» یعنی کسی که دارای ایمان و اعتقاد صحیح باشد، اعمال [ناپسند] به او آسیبی نمی رساند، چنان که اگر کافر باشد، اعمال نیک برای او سودی ندارد.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) ضمن سخن مفصّلی فرمود:

هر عملی که به دستور غیر اصفیاء و اوصیای پیامبران جاری شود و مطابق حدود و پیمان ها و شرایع و سنن و معالم دین آنان نباشد،مردود و غیر مقبول خواهد بود و اهل آن در موقعیّت کفر قرار دارند، گرچه در ظاهر به صفت ایمان متّصف باشند. سپس فرمود: مگر به آیه «وَ مَا مَنَعَهُمْ اَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ» توجّه نکرده ای؟! بنابراین کسانی از اهل ایمان که به راه نجات [و سفینه ی اهل البیت(علیهم السلام)] راه نیافته اند، و حق اولیای خدا را

ص: 653


1- 1160.. فی روضة الکافی ابو علی الاشعری عن محمّد بن عبد الجبار عن الحسن بن علی بن فضال عن ثعلبة بن میمون عن ابی امیة یوسف بن ثابت بن ابی سعید عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قال فی حدیث طویل: و الله لو ان رجلا صام النهار و قام اللیل ثم لقی الله؟عز؟ بغیر ولایتنا اهل البیت للعنه الله و هو عنه غیر راض او ساخط علیه، ثم قال: و ذلک قول الله؟عز؟: وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لایَاْتُونَ الصَّلاةَ اِلَّا وَ هُمْ کُسالی وَ لایُنْفِقُونَ اِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ لااَوْلادُهُمْ اِنَّما یُرِیدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ ثم قال: و کذلک الایمان لایضر معه العمل، و کذلک الکفر لاینفع معه العمل. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 225، ح 180]

انکار کرده اند ایمان شان به خداوند سودی ندارد و اعمال شان تباه و حبط می شود و درقیامت از زیان کاران خواهند بود.(1)

«فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوَالُهُمْ وَ لَا اَوْلاَدُهُمْ اِنَّمَا یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا…»(2)

عمرو بن سعید بن هلال گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:

من تو را به تقوای الهی و راست گویی و پرهیز از گناه و کوشش در عبادت خدا سفارش می نمایم، و بدان که اجتهاد و کوشش در عبادت بدون ورع و تقوا سودی ندارد، و بترس از این که چشم خود را به بالا دست خود در مال دنیا بدوزی چرا که خداوند می فرماید: «فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوَالُهُمْ وَ لَا اَوْلاَدُهُمْ….»(3)

ص: 654


1- 1161.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: فکل عمل یجری علی غیر ایدی الاصفیاء (الاوصیاء خ ل) و حدودهم و عهودهم و شرائعهم و سننهم و معالم دینهم مردود غیر مقبول، و اهله بمحل کفر و ان شملتهم صفة الایمان الم تسمع الی قول الله تعالی: «وَ ما مَنَعَهُمْ اَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ اِلَّا اَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللهِ وَ بِرَسُولِهِ» فمن لم یهتد من اهل الایمان الی سبیل النجاة لم یغن عنه ایمانه بالله مع دفع حق اولیائه، و حبط عمله و هو فی الآخرة من الخاسرین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 226]
2- 1162.. سوره ی توبه، آیه ی 55.
3- 1163.. فی روضة الکافی عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد بن عیسی عن علی ابن الحکم عن ابی المغرا عن زید الشحام عن عمرو بن سعید بن هلال عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال اوصیک بتقوی الله و صدق الحدیث و الورع و الاجتهاد و اعلم انه لاینفع اجتهاد لاورع معه، و ایاک ان تطمح نفسک الی من فوقک، و کفی بما قال الله؟عز؟ لرسول الله(صلی الله علیه و آله): فَلا تُعْجِبْکَ اَمْوالُهُمْ وَ لااَوْلادُهُمْ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 226، ح 185]

سوره ی توبه [9]، آیات 58 تا 63

متن:

وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُكَ فِی الصَّدَقاتِ فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ اِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها اِذا هُمْ یَسْخَطُونَ

وَ لَوْ اَنَّهُمْ رَضُوا ما آتاهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ قالُوا حَسْبُنَا اللهُ سَیُؤْتینَا اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ رَسُولُهُ اِنَّا اِلَی اللهِ راغِبُونَ اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكینِ وَ الْعامِلینَ عَلَیْها وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَ فِی الرِّقابِ وَ الْغارِمینَ وَ فی سَبیلِ اللهِ وَ ابْنِ السَّبیلِ فَریضَةً مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنینَ وَ رَحْمَةٌ لِلَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ یَحْلِفُونَ بِاللهِ لَكُمْ لِیُرْضُوكُمْ وَ اللهُ وَ رَسُولُهُ اَحَقُّ اَنْ یُرْضُوهُ اِنْ كانُوا مُؤْمِنینَ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّهُ مَنْ یُحادِدِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَاَنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدًا

فیها ذلِكَ الْخِزْیُ الْعَظیمُ

لغات:

«هَمْز و لَمْز» به معنای عیب گویی است، و فرق بین احقّ و اصلح این است که احقّ لازم نیست دارای صلاحیت باشد بخلاف اصلح که دارای صلاحیت بالاتر است،و«محادّة» تجاوز از حدّ است در دشمنی و سخت گیری و… و اصل لغت به معنای منع است، و خِزْی به معنای خواری و پستی است، و هوان مرادف آن است.

ترجمه:

و در میان آن ها کسانی هستند که در (تقسیم) غنایم به تو خرده میگیرند اگر از آن (غنایم، سهمی) به آن ها داده شود، راضی می شوند و اگر داده نشود، خشم می گیرند

ص: 655

(خواه حقّ آن ها باشد یا نه)! (58) (در حالی که) اگر به آن چه خدا و پیامبرش به آنان داده راضی باشند، و بگویند: «خداوند برای ما کافی است! و به زودی خدا و رسولش، از فضل خود به ما می بخشند ما تنها رضای او را می طلبیم.» (برای آن ها بهتر است)! (59) زکاتها مخصوص فقرا و مساکین و کارکنانی است که برای (جمع آوری) آن زحمت می کشند، و کسانی که برای جلب محبّتشان اقدام می شود، و برای (آزادی) بردگان،و(ادای دین) بدهکاران، و در راه (تقویت آیین) خدا، و واماندگان در راه این، یک فریضه (مهم) الهی است و خداوند دانا و حکیم است! (60) از آن ها کسانی هستند که پیامبر را آزار می دهند و می گویند: «او آدم خوش باوری است!» بگو: «خوش باور بودن او به نفع شماست! (ولی بدانید) او به خدا ایمان دارد و (تنها) مومنان را تصدیق می کند و رحمت است برای کسانی از شما که ایمان آورده اند!» و آن ها که رسول خدا را آزار می دهند، عذاب دردناکی دارند! (61)آن ها برای شما به خدا سوگند یاد می کنند، تا شما را راضی سازند در حالی که شایسته تر این است که خدا و رسولش را راضی کنند، اگر ایمان دارند! (62) آیا نمی دانند هر کس با خدا و رسولش دشمنی کند، برای او آتش دوزخ است جاودانه در آن می ماند؟! این، همان رسوایی بزرگ است! (63)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ فَاِنْ اُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَ اِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا اِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ »(1)

ابوسعید خدری گوید:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غنائم [جنگ حنین] را تقسیم می نمود، ناگهان

ص: 656


1- 1164.. سوره ی توبه، آیه ی 58.

رئیس خوارج [= ابن ذی الخویصره تمیمی] آمد و به آن حضرت گفت: «ای رسول خدا، عدالت را رعایت کن» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: وای بر تو، اگر من رعایت عدالت را نکنم چه کسی رعایت عدالت می کند؟! پس عمر گفت: «یا رسول الله! به من اجازه بده تا گردن او را بزنم» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«او را رها کن، همانا شما نماز خود را مقابل نماز آنان ناچیز می دانید، و روزه خود را مقابل روزه ی آنان ناچیز می دانید و آنان از دین خارج خواهند شد، مانند تیری که از کمان خارج می شود و چیزی از آن باقی نمی ماند، و رئیس آنان و صاحب پرچم شان مرد سیاهی است که در یکی از دو پای او [و یا یکی از دو دست او] گوشتی مانند پستان زن وجود دارد و آنان در زمان فترت ناس قیام می کنند… تا این که فرمود: هنگامی که قیام کردند آنان را بکشید و باز اگر قیام کردند آنان را بکشید»پس این آیه نازل شد:«وَ مِنْهُم مَّن یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقَاتِ …» ابو سعید خدری سپس گوید: من گواهی می دهم که این سخنان را از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم و شهادت می دهم که هنگامی که علی(علیه السلام) آنان را کشت

و من در کنار او بودم، رئیس خوارج را آوردند و همان گونه بود که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده بود. ثعلبی نیز این حدیث را در تفسیر خود آورده است.(1)

ص: 657


1- 1165.. ابو سعید الخدری قال: بینا رسول الله(صلی الله علیه و آله) یقسم قسما و قال ابن عبّاس: کانت غنایم هوازن یوم حنین اذ جاءه ابن ذی الخویصرة التمیمی و هو حرقوص ابن زهیر اصل الخوارج فقال: اعدل یا رسول الله. فقال: ویلک و من یعدل اذا لم اعدل؟ فقال عمر: یا رسول الله ائذن لی فاضرب عنقه، فقال النّبی(صلی الله علیه و آله): دعه فان له اصحابا یحتقر احدکم صلوته مع صلوتهم و صومهم مع صومه یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة فینظر فی قذذه فلا یوجد فیه شی ء ثم ینظر فی رصافه فلا یوجد فیه شی ء ثم ینظر فی نصله فلا یوجد فیه شی ء و قد سبق الفرث و الدم صاحب رایتهم رجل اسود فی احدی قدمیه او قال فی احدی یدیه مثل ثدی المراة او مثل البضعة تدردر یخرجون علی فترة من الناس و فی حدیث آخر فاذا خرجوا فاقتلوهم ثم اذا خرجوا فاقتلوهم فنزلت: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ الآیة قال ابو سعید الخدری : اشهد انی سمعت هذا من رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و اشهد ان علیا(علیه السلام) حین قتلهم و انا معه جی ء بالرجل علی النعت الذی نعته رسول الله(صلی الله علیه و آله) رواه الثعلبی باسناده فی تفسیره. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 227، ح 187]B

اسحاق بن غالب گوید: امام صادق(علیه السلام) به من فرمود:

تو فکر می کنی چه اندازه ی از مردم اهل این آیه می باشند«فَاِنْ اُعْطُواْ مِنْهَا رَضُواْ وَ اِن لَّمْ یُعْطَوْاْ مِنهَا اِذَا هُمْ یَسْخَطُونَ»؟ سپس فرمود: بیش از دو ثلث مردم اینگونه هستند!(1)

«اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ…»(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر مومن و هر مسلمانی که بمیرد و دین و بدهکاری داشته باشد، و دین او به خاطر فساد و اسراف نباشد، بر امام(علیه السلام) است که دین او را پرداخت کند وگرنه گناه کار خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ…» سپس فرمود: چنین کسی از «غارمین» و بدهکارها محسوب می شود و برای او سهمی است نزد امام(علیه السلام) و اگر نپردازد گناه کرده است.(3)

ص: 658


1- 1166.. فی اصول الکافی علی عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن ابراهیم بن عبد الحمید عن اسحق بن غالب قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): کم تری اهل هذه الآیة: فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ اِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها اِذا هُمْ یَسْخَطُونَ قال: ثم قال: هم اکثر من ثلثی الناس. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 228، ح 188]
2- 1167.. سوره ی توبه، آیه ی 60.
3- 1168.. عدة من اصحابنا عن احمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن ابان بن عثمان عن صباح بن سیابة عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): ایما مومن او مسلم مات و ترک دینا و لم یکن فی فساد و لااسراف فعلی الامام ان یقضیّه فان لم یقضه فعلیه اثم ذلک ان الله تبارک و تعالی یقول: اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ الآیة فهو من الغارمین و له سهم عند الامام فان حبسه فاثمه علیه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 228، ح 189]B

ابوبصیر گوید:

درباره ی آیه فوق از امام صادق(علیه السلام) سوال نمودم فرمود: «فقیر» کسی است که سوال نمی کند، و «مسکین»، سخت تر از اوست، و «بائس» سخت تر از آن دو است؛سپس فرمود: هر چه خدا [از مال دنیا] بر تو واجب نموده، بهتر است آشکارا انجام بدهی و هر چه را مستحبّ نموده بهتر است در پنهانی انجام بدهی، و اگر کسی زکات مال خود را حمل کند و آشکارا پرداخت نماید، کار زیبایی انجام داده است.(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

فقرا کسانی اند که از مردم سوال نمی کنند، در حالی که مخارج زندگی به عهده ی آنان است، چنان که خداوند می فرماید: «لِلْفُقَرَاء الَّذِینَ اُحصِرُواْ فِی سَبِیلِ اللهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الاَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ اَغْنِیَاء مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِیمَاهُمْ لَا یَسْاَلُونَ النَّاسَ اِلْحَافًا» و مساکین افراد زمینگیر و ناتوان اند، مانند نابیناها و لنگ ها و جذامی ها و اقسام زمینگیرها از مردها و زنان و بچّه ها، و مقصود از «وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا» کسانی هستند که در جمع زکات و گرفتن و حفظ آن ها

ص: 659


1- 1169.. علی بن ابراهیم عن احمد بن محمّد عن محمّد بن خالد عن عبد الله بن یحیی عن عبد الله بن مسکان عن ابی بصیر قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام):قول الله؟عز؟:«اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ» قال: الفقیر الذی لایسال الناس، و المسکین اجهد منه، و البائس اجهدهم، فکل ما فرض الله؟عز؟ علیک فاعلانه افضل من اسراره، و کل ما کان تطوعا فاسراره افضل من اعلانه، و لو ان رجلا حمل زکوة ماله فقسمها علانیة کان ذلک حسنا جمیلا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 229، ح 191]

می کوشند، تا برای تقسیم تحویل امام بدهند،و «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» کسانی هستند که خدا را یگانه می دانند ولکن معرفت به رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) ندارند، از این رو رسول خدا با زکات دل های آنان را نرم می نماید و معرفت را به آنان تعلیم می دهد و به همین خاطر خداوند در زکات برای آنان سهمی قرار داده است،تا رغبت نمایند و معرفت پیدا کنند .(1)

زراره گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» سوال کردم، فرمود:

آنان کسانی هستند که خدا را یگانه می دانند و غیر او را نمی پرستند، و «لا اله الّا الله» و «محمّد رسول الله(صلی الله علیه و آله)» می گویند، ولکن درباره ی برخی از دستورات خداوند تردید می کنند، از این رو خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) دستور داده تا با مال و احسان، قلوب آنان را نرم کند و اسلامشان نیکو شود و بر دین خود ثابت بمانند؛ از این رو

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در جنگ حنین رؤسای عرب مانند ابوسفیان و ابن حصین فرازی و امثال آنان را با غنائم تالیف نمود و انصار از این عمل خشمگین شدند و سعد بن عباده را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرستادند و او در جِعرانه خدمت آن حضرت رسید

ص: 660


1- 1170.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و بین الصّادق(علیه السلام) من هم؟ فقال: الفقراء هم الذین لایسالون و علیهم مؤنات من عیالهم و الدلیل علی انهم هم الذین لایسالون قول الله؟ عز؟ فی سورة البقرة: «لِلْفُقَراءِ الَّذِینَ اُحْصِرُوا فِی سَبِیلِ اللهِ لایَسْتَطِیعُونَ ضَرْبًا فِی الْاَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ اَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِیماهُمْ لایَسْئَلُونَ النَّاسَ اِلْحافًا» و المساکین هم اهل الزّمانة من العمیان و العرجان و المجذومین و جمیع اصناف الزمنی الرجال و النّساء و الصبیان «و العالمین علیها» السعاة و الجباة فی اخذها و جمعها و حفظها حتّی یؤدوها الی من یقسمها «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» قوم وحدوا الله و لم تدخل المعرفة قلوبهم ان محمّدا رسول الله(صلی الله علیه و آله) فکان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یتالفهم و یعلمهم کیما یعرفوا، فجعل الله؟عز؟ لهم نصیبا فی الصدقات لکی یعرفوا و یرغبوا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 230، ح 195]

و پس از اجازه ی سخن عرضه داشت: «اگر این اموال که بین قوم خود تقسیم نمودی به امر خدا بوده ما راضی هستیم وگرنه ما راضی نیستیم».

زراره گوید: من از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در پاسخ فرمود: ای جماعت انصار آیا همه شما موافق با گفته رئیس خود سعد بن عبادة هستید؟ انصار گفتند: رئیس و سیّد ما، خدا و رسول اوست و در مرتبه سوّم گفتند: نظر ما همان نظر سعد بن عبادة است. زراره گوید: از امام باقر(علیه السلام) شنیدم که فرمود: خداوند نور آنان را از بین برد و برای «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» در قرآن سهمی قرار داد.(1)

مولّف گوید:

این روایت درس بزرگی به ما می دهد که عدم تسلیم در مقابل دستورات خدا

ص: 661


1- 1171.. علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمر بن اذینة عن زرارة عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: سالته عن قول الله؟عز؟: «و المولّفة» قال: هم قوم وحدوا الله؟عز؟ و خلعوا عبادة من یعبد من دون الله، و شهدوا ان لااله الا الله و ان محمّدا رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هم فی ذلک شکاک فی بعض ما جاء به محمّد(صلی الله علیه و آله)، فامر الله؟عز؟ نبیه ان یتالفهم بالمال و العطاء لکی یحسن اسلامهم و یثبتوا علی دینهم الذی دخلوا فیه و اقروا به ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) یوم حنین تالف روساء العرب من قریش و سایر مضر، منهم ابو سفیان بن حرب و عیینة بن حصین الفزاری و اشباههم من الناس، فغضبت الانصار و اجتمعت الی سعد بن عبادة فانطلق بهم الی رسول الله بالجعرانة فقال: یا رسول الله ا تاذن لی فی الکلام؟ فقال: نعم فقال: ان کان هذا الامر من هذه الاموال التی قسمت بین قومک شیئا انزله الله رضینا، و ان کان غیر ذلک لم ترض قال زرارة و سمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): یا معشر الانصار اکلکم علی قول سیدکم سعد؟ فقالوا: سیدنا الله و رسوله، ثم قالوا فی الثالثة: نحن علی مثل قوله و رایه فقال زرارة فسمعت ابا جعفر(علیه السلام) یقول: فحط الله نورهم و فرض للمولّفة قلوبهم سهما فی القرآن. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 231، ح 198]

و رسول او(صلی الله علیه و آله) سبب سلب نور ایمان می شود و… اعاذنا الله من ذلک بفضله و رحمته.

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

در هیچ زمانی«الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»بیشتر از این زمان نبوده اند، و آنان مردمی هستند که یگانگی خدا را قبول نموده و از شرک خارج شده اند و لکن هنوز معرفت به مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) [و اهل بیت او(علیهم السلام)] در قلوب آنان وارد نشده است، و به دستوراتی که آن حضرت از ناحیه ی خداوند آورده مطمئن نشده اند، از این رو پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله)

با مال قلوب شان را نرم می کرده تا معرفت بیشتر و کامل تری پیدا کنند و مومنین [یعنی ائمّه(علیهم السلام)] نیز بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با آنان چنین خواهند نمود، تا معرفت پیدا کنند.(1)

«وَ فِی الرِّقَابِ وَ الْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَةً مِّنَ اللّهِ…»(2)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «وَ فِی الرِّقَابِ» کسانی از مومنین هستند که به خاطر قتل خطایی و ظهار و قتل صید در حرم و سوگندها، کفّاره به عهده ی آنان آمده و مالی ندارند که این کفّاره ها را پرداخت کنند از این رو خداوند برای آنان از زکات سهمی قرار داده تا کفّارات آنان پرداخت شود.(3)

ص: 662


1- 1172.. عدة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن علی بن حسان عن موسی بن بکر عن رجل قال: قال ابو جعفر(علیه السلام): ما کانت المولّفة قلوبهم قط اکثر منهم الیوم و هم قوم وحدوا الله و خرجوا من الشرک و لم تدخل معرفة محمّد(صلی الله علیه و آله) قلوبهم و ما جاء به، فتالفهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) و تالفهم المؤمنون بعد رسول الله(صلی الله علیه و آله) لکیما یعرفوا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 232، ح 200]
2- 1173.. سوره ی توبه، آیه ی 60.
3- 1174.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قال بعد ان قال: و بین الصّادق(علیه السلام) من هم الی آخر روایة ابی الجارود اعنی قوله و اکثر من ذلک و اقل رجع الی تفسیر علی بن ابراهیم (ره) «و فی الرقاب» قوم قد لزمهم کفارات فی قتل الخطا و فی الظهار و قتل الصید فی الحرم و فی الایمان، و لیس عندهم ما یکفرون و هم مومنون، فجعل الله؟عز؟ لهم سهما فی الصدقات لیکفر عنهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 232، ح 201]B

موسی بن بکر گوید: امام کاظم(علیه السلام) به من فرمود:

کسی که رزق خود را از راه حلال طلب کند تا مخارج خود و عیال خود را تامین نماید، مانند مجاهد در راه خدا خواهد بود، و اگر با تمام کوشش، مالی برای تامین مخارج خود به دست نیاورد باید به حساب خدا و رسول او(صلی الله علیه و آله) به اندازه نیاز قرض بگیرد [و خداوند قرض او را ادا خواهد نمود] و اگر چنین شخصی بمیرد و قرض خود را ادا نکرده باشد بر امام(علیه السلام) است که قرض او را ادا نماید وگرنه دین او به عهده امام خواهد بود، چرا که خداوند می فرماید: «اِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْعَامِلِینَ عَلَیْهَا… وَ الْغَارِمِینَ» و غارمین نمونه فقیر و مسکینی است که مدیون مانده است.(1)

به حضرت رضا(علیه السلام) گفته شد:

مقصود از آیه «وَ اِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلَی مَیْسَرَةٍ» چیست؟ و اگر کسی مال دیگری را قرض گرفته باشد، و صرف نفقه عیال خود نموده و درآمدی و طلبی از کسی ندارد و نیز مالی در شهر دیگری ندارد که دین خود را ادا کند، طلبکار چه بکند؟

ص: 663


1- 1175.. فی الکافی محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن موسی بن بکر قال: قال لی ابو الحسن(علیه السلام): من طلب هذا الرزق من حله لیعود به علی نفسه و عیاله کان کالمجاهد فی سبیل الله. فان غلب علیه فلیستدن علی الله و علی رسوله(صلی الله علیه و آله) ما یقوت به عیاله، فان مات و لم یقضه کان علی الامام قضائه فان لم یقضه کان علیه وزره، ان الله؟عز؟ یقول: «اِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها» الی قوله: «وَ الْغارِمِینَ» فهو فقیر مسکین مغرم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 232، ح 203]

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود: باید به اندازه ای که خبر به امام(علیه السلام) برسد باید صبر کند، و امام طلب او را از سهم غارمین پرداخت خواهد نمود، به شرط آن که بدهکار

مال او را صرف معصیت نکرده باشد و الّا چیزی به عهده ی امام نخواهد بود.

راوی حدیث گوید:

گفتم: شخص طلبکار که نمی داند او آن مال را صرف طاعت کرده یا صرف معصیت چه باید بکند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باید مال خود را از او بگیرد و او نیز با هر خواری باید پرداخت کند.(1)

شخصی به امام صادق(علیه السلام) گفت: مردی مالی به من داده و وصیّت نموده که در راه خدا مصرف نمایم؟ امام(علیه السلام) فرمود:

برای سفر حج مصرف کن. سائل گوید: گفتم: او وصیّت کرده که در راه خدا مصرف

نمایم؟فرمود:در سفر حج مصرف کن،چرا که من راهی را بهتر از راه حج نمی شناسم. (2)

ص: 664


1- 1176.. محمّد بن یحیی عن محمّد بن الحسین عن محمّد بن سلیمان عن رجل من اهل الجزیرة یکنی ابا محمّد قال: سال الرّضا(علیه السلام) رجل و انا اسمع فقال له:جعلت فداک ان الله تبارک و تعالی یقول: «وَ اِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلی مَیْسَرَةٍ» اخبرنی عن هذه النظرة التی ذکرها الله فی کتابه لها حد یعرف اذا صار هذا المعسر لابد له من ان ینظر و قد اخذ مال هذا الرجل و انفقه علی عیاله، و لیس له غلة ینتظر ادراکها، و لادین ینتظر محله، و لامال غائب ینتظر قدومه؟ قال: ینتظر به قدر ما ینتهی خبره الی الامام فیقضی عنه ما علیه من سهم الغارمین، اذا کان انفقه فی طاعة الله فان کان انفقه فی معصیة الله فلا شی ء له علی الامام، قلت: فمال هذا الرجل الذی ائتمنه و هو لایعلم فیما انفقه فی طاعة الله ام فی معصیته؟ قال: یسعی له فی ماله فیرده و هو صاغر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 233، ح 204]
2- 1177.. فی کتاب معانی الاخبار باسناده الی الحسین بن عمر قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): ان رجلا اوصی الی فی السبیل؟ قال اصرفه فی الحج، قال قلت: انه اوصی الی فی السبیل؟ قال: اصرفه فی الحج فانی لااعرف سبیلا من سبله افضل من الحج. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 233]

حسن بن راشد گوید:

در مدینه به امام عسکری(علیه السلام) گفتم: شخصی وصیّت کرده که مال او را در راه خدا مصرف نمایند؟ امام(علیه السلام) فرمود: به شیعیان ما بدهند.(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

صدقه و زکات برای بنی هاشم حلال نیست جز تشنه باشند و از آب صدقه بخورند و یا به هم دیگر زکات و صدقه بدهند.(2)

زید شحّام گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره ی صدقه ای که بر بنی هاشم حرام است

سوال کردم، فرمود:

مقصود زکات واجب است، و لکن صدقه ما بر هم دیگر حرام نیست.(3)

«وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یِقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ …»(4)

ص: 665


1- 1178.. حدثنا ابی رحمه الله قال: حدثنا احمد بن ادریس قال: حدثنا محمّد بن احمد ابن یحیی بن عمران الاشعری عن محمّد بن عیسی بن عبید عن الحسن بن راشد قال: سالت ابا الحسن العسکری(علیه السلام) بالمدینة عن رجل اوصی بمال فی سبیل الله؟ قال: سبیل الله شیعتنا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 234، ح 207]
2- 1179..فی کتاب الخصال عن جعفر بن محمّد عن ابیه(علیهما السلام) قال: لاتحل الصدقة لبنی هاشم الا فی وجهین ان کانوا عطاشا فاصابوا ماء فشربوا، و صدقة بعضهم علی بعض. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 234، ح 210]
3- 1180.. سعد بن عبد الله عن موسی بن الحسن عن محمّد بن عبد الحمید عن المفضّل ابن صالح عن ابی اسامة زید الشحام عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سالته عن الصدقة التی حرمت علیهم؟ فقال: هی الزکاة المفروضة، و لم یحرم علینا صدقة بعضنا علی بعض.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 235، ح 214]
4- 1181.. سوره ی توبه، آیه ی 61.

امام صادق(علیه السلام) می فرماید: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کس بعد از تحریم شراب، شراب بخورد، دختر به او نباید داد، و سخن او را نباید تصدیق نمود، و شفاعت او را نباید پذیرفت، و امانتی نزد او نباید سپرد، و هر کس او را امین خود قرار بدهد و مال او تباه شود، اجری پیش خدا ندارد، و خداوند، مال او را جایگزین نخواهد نمود؛

امام صادق(علیه السلام) سپس فرمود:

من به پدرم گفتم: من می خواهم مال خود را به فلان شخص برای تجارت به یمن، بدهم؟ پدرم فرمود: مگر نمی دانی او شراب می نوشد؟ گفتم: مردم چنین می گویند؛ فرمود: مومنان را تصدیق کن، چرا که خداوند می فرماید: «یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» سپس فرمود: اگر مال خود را به دست او بدهی و از بین برود، پاداشی نزد خدا نداری و خداوند آن مال را برای تو جایگزین نخواهد نمود، چرا که خداوند می فرماید: «وَ لَا تُؤْتُواْ السُّفَهَاء اَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللّهُ لَکُمْ قِیَامًا» سپس فرمود: آیا تو سفیهی سفیه تر از شرابخوار می شناسی؟(1)

ص: 666


1- 1182.. و عنه: عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن غیر واحد، عن ابان بن عثمان، عن حماد بن بشیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): من شرب الخمر بعد ان حرمها الله تعالی علی لسانی فلیس باهل ان یزوج اذا خطب، و لایصدق اذا حدث، و لایشفع اذا شفع، و لایؤتمن علی امانة، فمن ائتمنه علی امانة فاکلها او ضیعها فلیس للذی ائتمنه علی الله؟عز؟ ان یاجره، و لایخلف علیه». B و قال ابو عبد الله(علیه السلام): «انی اردت ان استبضع بضاعة الی الیمن، فاتیت ابا جعفر(علیه السلام) فقلت له: انی ارید ان استبضع فلانا بضاعة؟. فقال لی: اما علمت انه یشرب الخمر؟ فقلت: قد بلغنی عن المؤمنین انهم یقولون ذلک. فقال لی: صدقهم، فان الله؟عز؟ یقول: یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ. ثم قال: انک ان استبضعته فهلکت او ضاعت فلیس لک علی الله؟عز؟ ان یاجرک و لایخلف علیک.قال: قلت له: و لم؟ فقال لی: ان الله؟عز؟ یقول: وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ اَمْوالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللهُ لَکُمْ قِیامًا فهل تعرف سفیها اسفه من شارب الخمر؟» الحدیث. [تفسیر برهان، ج 2، ص 804، ح 2]

مرحوم علی بن ابراهیم قمّی گوید:

علّت نزول آیه فوق این بوده که عبدالله بن نفیل منافق کنار رسول خدا(صلی الله علیه و آله) می نشست و سخنان او را می شنید و برای منافقین نقل می کرد، و جبرییل(علیه السلام) بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نازل شد و گفت: ای محمّد یکی از منافقین از تو سخن چینی می کند و سخنان تو را برای منافقین نقل می نماید. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:او کیست؟و جبرییل او را معرّفی نمود و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)او را خواست و او سوگند یاد نمود که چنین کاری را نکرده است، و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: از تو پذیرفتم، از این پس چنین کاری را مکن. پس آن مرد منافق نزد منافقین رفت و گفت: محمّد «اُذُن» است و سخن هر کسی را می پذیرد و خداوند به او خبر داده که من سخنان او را بر شما بازگو کرده ام، و من به او گفتم: چنین کاری را نکرده ام و او از من پذیرفت!

پس خداوند آیه فوق را نازل نمود. سپس علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از «یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» این است که آن حضرت سخن خدا و سخن مومنین را تصدیق می کند یعنی ایمان به خدا دارد و عذر مومنین را می پذیرد گرچه در باطن می داند که گوینده [منافق] دروغ می گوید….(1)

ص: 667


1- 1183.. علی بن ابراهیم: کان سبب نزولها ان عبد الله بن نفیل کان منافقا، و کان یقعد لرسول الله(صلی الله علیه و آله) فیسمع کلامه و ینقله الی المنافقین، و ینم علیه، فنزل جبرییل(علیه السلام) علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: یا محمّد، ان رجلا من المنافقین ینم [علیک]، و ینقل حدیثک الی المنافقین. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «من هو؟».فقال: یا رسول الله، الرجل الاسود الوجه، الکثیر شعر الراس، ینظر بعینین کانهما قدران، و ینطق بلسان شیطان. فدعاه رسول الله(صلی الله علیه و آله) فاخبره فحلف انه لم یفعل، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «قد قبلت منک، فلا تفعل».فرجع الی اصحابه، فقال: ان محمّدا اذن، اخبره الله انی انم علیه، و انقل اخباره فقبل. و اخبرته انی لم افعل ذلک فقبل، فانزل الله علی نبیه وَ مِنْهُمُ الَّذِینَ یُؤْذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ اُذُنٌ قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ ای یصدق الله فیما یقول له، و یصدقکم فیما تعتذرون الیه فی الظاهر، و لایصدقک فی الباطن، قوله: وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ یعنی المقرین بالایمان من غیر اعتقاد. [تفسیر برهان، ج 2، ص 805، ح 5]B

سوره ی توبه [9]، آیات 64 تا 70

متن:

یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا اِنَّ اللهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّما كُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ اَ بِاللهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لاتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ ایمانِكُمْ اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً بِاَنَّهُمْ كانُوا مُجْرِمینَ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ یَاْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ یَقْبِضُونَ اَیْدِیَهُمْ نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ اِنَّ الْمُنافِقینَ هُمُ الْفاسِقُونَ وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها هِیَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ كَالَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا اَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ اَكْثَرَ اَمْوالًا وَ اَوْلادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذی خاضُوا اُول-ٰٓئِكَ حَبِطَتْ اَعْمالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ اَ لَمْ یَاْتِهِمْ نَبَاُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ اِبْراهیمَ وَ اَصْحابِ مَدْیَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَما كانَ اللهُ لِیَظْلِمَهُمْ

وَ لكِنْ كانُوا اَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ

ص: 668

لغات:

«حذر»پرهیز از ضرر است، و«منافق»کسی است که ایمانی بر خلاف باطن خود اظهار می کند، و «خوض» دخول قدم در آب و گِل می باشد و سپس در ورود به باطل و سخنان ناحق استعمال شده است، و «لعب» انجام کاری است که انسان را ساقط می کند و منزلت او را پایین می آورد و «اعتذار» اظهار عذر است و «اجرام» جدا شدن از حق و به طرف بالا رفتن است، و «استمتاع» بهره گیری از اکل و شرب و جماع است، و «خلاق» به معنای نصیب است و «مؤتفکات» جمع مؤتفکه است و ائفکت بهم الارض ای انقلبت.

«نَخُوضُ»خوض به معنای داخل شدن در آب است و به وارد شدن در هر امری اطلاق می شود و اکثر موارد استعمال آن در قرآن، وارد شدن مذموم است و در قرآن به معنای لغوی آن استعمال نشده است.

«بخلاقهم» خَلق به معنای اندازه گیری است و خُلق و خُلُق به معنای خوی و عادت و به معنای دروغ نیز آمده است و در این آیه می تواند به معنای خوی و عادت باشد. و «خُلُق

الاوّلین» می تواند به معنای دروغ باشد و می تواند به معنای خوی و عادت باشد.

«حبطت اعمالهم» حبط به معنای بطلان و فساد و هدر رفتن است و در برخی از آیات به معنای بطلان است مانند: «لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِکُم بِالْمَنِّ وَ الاذَی» و مانند «وَ قَدِمْنَا اِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا».

«هم الخاسرون» خسران به معنای کم شدن و کم کردن است و خسران راس المال به همین معناست،و خاسر و خاسرین به معنای زیان کار است؛ و به معنای هلاکت و ضلالت که نتیجه خسران است نیز آمده است.

«المؤتفکات» افک به معنای ساخته به دروغ و برگرداندن چیزی از حقیقت

ص: 669

آن است؛ و مؤتفکات به معنای بادهایی است که از مسیر خود بر می گردند و یا زمین هایی که زیر و رو می شوند و ظاهرا مراد از آن ها: شهرهای ویران و زیر و رو شده است مانند شهر لوط و امثال آن.(1)

ترجمه:

منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضدّ آنان نازل گردد،و به آن ها از اسرار درون قلب شان خبر دهد. بگو: «استهزا کنید! خداوند، آن چه را از آن بیم دارید، آشکار می سازد!» (64) و اگر از آن ها بپرسی (: «چرا این اعمال خلاف را انجام دادید؟!»)، می گویند: «ما بازی و شوخی می کردیم!» بگو: «آیا خدا و آیات او و پیامبرش را مسخره می کردید؟!» (65) (بگو:) عذر خواهی نکنید (که بیهوده است چرا که) شما پس از ایمان آوردن، کافر شدید! اگر گروهی از شما را (به خاطر توبه) مورد عفو قرار دهیم، گروه دیگری را عذاب خواهیم کرد زیرا مجرم بودند! (66) مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند! آن ها امر به منکر، و نهی از معروف می کنند و دستهای شان را (از انفاق و بخشش) می بندند خدا را فراموش کردند، و خدا (نیز) آن ها را فراموش کرد (، و رحمتش را از آن ها قطع نمود) به یقین، منافقان همان فاسقانند! (67) خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار، وعده آتش دوزخ داده جاودانه در آن خواهند ماند همان برای آن ها کافی است! و خدا آن ها را از رحمت خود دور ساخته و عذاب همیشگی برای آن هاست! (68) (شما منافقان،) همانند کسانی هستید که قبل از شما بودند (و راه نفاق پیمودند بلکه) آن ها از شما نیرومندتر، و اموال و فرزندان شان بیشتر بود! آن ها از بهره خود (از مواهب الهی در راه گناه و هوس) استفاده کردند شما نیز از بهره خود، (در این راه) استفاده کردید، همان گونه که آن ها استفاده کردند شما

ص: 670


1- 1184.. قاموس قرآن.

(درکفر و نفاق و استهزای مومنان) فرو رفتید،همان گونه که آن ها فرو رفتند (ولی سرانجام) اعمال شان در دنیا و آخرت نابود شد و آن ها همان زیان کارانند! (69) آیا خبر کسانی که پیش از آن ها بودند، به آنان نرسیده است؟! «قوم نوح» و «عاد» و «ثمود» و «قوم ابراهیم» و «اصحاب مدین» [قوم شعیب] و «شهرهای زیر و رو شده» [قوم لوط] پیامبران شان دلایل روشن برای آنان آوردند، (ولی نپذیرفتند)خداوند به آن ها ستم نکرد،امّا خودشان بر خویشتن ستم می کردند! (70)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ اَن تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِم قُلِ اسْتَهْزِؤُواْ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای جنگ تبوک حرکت کرد، گروهی از منافقین بین خود گفتند: آیا محمّد گمان می کند که جنگ با رومیان مانند جنگ با دیگران

است؟ سپس گفتند: احدی از این ها به مدینه باز نخواهند گشت [و کشته خواهند شد] و برخی از آنان گفتند: جز این نیست که خداوند ما و آن چه در قلوب ما می گذرد را به محمّد خبر خواهد داد و آیاتی در این باره بر او نازل خواهد شد و مردم بین خود قرائت خواهند نمود. و این سخنان را از روی استهزا گفتند؛ از این رو رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به عمّار یاسر فرمود: خود را به آنان برسان که گرفتار آتش شدند پس عمّار نزد آنان آمد و گفت: چه می گفتید؟ گفتند: «ما چیزی نگفتیم و آن چه گفتیم از راه مزاح و بازی بود» پس این آیه نازل شد «وَ لَئِن سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ اَ بِاللهِ وَ آیَاتِهِ وَ رَسُولِهِ کُنتُمْ تَسْتَهْزِؤُونَ؟!»(2)

ص: 671


1- 1185.. سوره ی توبه، آیه ی 64.
2- 1186.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِؤُا اِنَّ اللهَ مُخْرِجٌ ما تَحْذَرُونَ قال: کان قوم من المنافقین لما خرج رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی تبوک یتحدثون فیما بینهم و یقولون: ا یری محمّد ان حرب الروم مثل حرب غیرهم لایرجع منهم احد ابدا، فقال بعضهم: ما اخلفه ان یخبر الله محمّدا بما کنا فیه و بما فی قلوبنا و ینزل علیه بهذا قرآنا یقراه الناس، و قالوا هذا علی حد الاستهزاء فقال رسول الله(صلی الله علیه وآله) لعمار بن یاسر: الحق القوم فانهم قد احترقوا، فلحقهم عمار فقال: ما قلتم؟ قالوا: ما قلنا شیئا انما کنا نقول شیئا علی حد اللعب و المزاح فانزل الله: و لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ قُلْ ابا لله و آیاته و رسله کنتم تستهزئون. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 237، ح 221]

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این آیات درباره ی دوازده نفر از بنی امیّه نازل شده است که برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در بازگشت از جنگ تبوک] کمین کردند تا آن حضرت را بکشند [و به هم دیگر گفتند: اگر او فهمید، می گوییم: ما این سخنان را به شوخی و بازی گفتیم، و اگر نفهمد، او را می کشیم.](1)

ص: 672


1- 1187.. فی مجمع البیان «یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ اَنْ تُنَزَّلَ» الآیات «النزول» قیل: نزلت فی اثنی عشر رجلا وقفوا علی العقبة لیقتلوا رسول الله(صلی الله علیه و آله) عند رجوعه من تبوک، فاخبر جبرییل رسول الله(صلی الله علیه و آله) بذلک فامره ان یرسل الیهم و یضرب وجوه رواحلهم فضربها حتّی نحاهم، فلما نزل قال لحذیفة: من عرفت من القوم؟ فقال: لم اعرف منهم احدا، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): انه فلان بن فلان حتّی عددهم فقال حذیفة الا تبعث الیهم فنقتلهم؟فقال:اکره ان تقول العرب لما ظفر باصحابه اقبل یقتلهم. عن ابن کیسان و روی عن ابی جعفر(علیه السلام) مثله، الا انه قال: ائتمروا بینهم لیقتلوه، و قال بعضهم لبعض: ان فطن نقول: «اِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ» و ان لم یفطن نقتله. B عن جابر الجعفی قال ابو جعفر(علیه السلام): نزلت هذه الآیة: «وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ» الی قوله «نعذب طائفة» قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام) تفسیر هذه الآیة؟ قال: تفسیرها و الله ما نزلت آیة قط الا و لها تفسیر، ثم قال: نعم نزلت فی عدد بنی امیة و العشرة معها انهم اجتمعوا اثنی عشر فکمنوا لرسول الله(صلی الله علیه و آله) لیقتل فانزل الله هذه الآیة: «وَ لَئِنْ سَاَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ اِنَّما کُنَّا نَخُوضُ وَ نَلْعَبُ» قال الله لنبیه «قُلْ اَ بِاللهِ وَ آیاتِهِ وَ رَسُولِهِ» یعنی محمّدا(صلی الله علیه و آله) «کُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ لاتَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ اِیمانِکُمْ اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 237، ح 222 و 224]

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه «لاَ تَعْتَذِرُواْ قَدْ کَفَرْتُم بَعْدَ اِیمَانِکُمْ…» فرمود:

آنان قبلا مومن و صادق بودند، ولکن بعد از ایمان گرفتار شک و تردید و نفاق شدند، و آنان چهار نفر بودند و یکی از آنان خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و اعتراف کرد و توبه نمود. [و نام او مخشی یا مختبر بود]. و گفت: یا رسول الله نام من مرا هلاک نمود! و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نام او را عبد الله بن عبدالرّحمن قرار داد، پس او به خدای خود گفت: «خدایا مرا به گونه ای به شهادت برسان که احدی نداند من کجایم؟»

از این رو در جنگ یمامه کشته شد و کسی ندانست او کجا کشته شده است.(1)

مرحوم طبرسی در تفسیر«اِن نَّعْفُ عَن طَآئِفَةٍ مِّنکُمْ نُعَذِّبْ طَآئِفَةً بِاَنَّهُمْ کَانُواْ مُجْرِمِینَ»گوید:

روایت شده که این دو طایفه سه نفر بودند، دو نفر آنان پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) را استهزاء نمودند و نفر سوّم خندید و این یک نفر از نفاق خود توبه نمود و نام او مخشی بن

حمیر بود و خداوند او را عفو نمود.(2)

ص: 673


1- 1188.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام)فی قوله:«لا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ اِیمانِکُمْ» قال: هؤلاء قوم کانوا مومنین صادقین، ارتابوا و شکوا و نافقوا بعد ایمانهم، و کانوا اربعة نفر، و قوله: «اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ» کان احد الاربعة مخشی بن الحمیر فاعترف و تاب و قال: یا رسول الله اهلکنی اسمی فسماه رسول الله(صلی الله علیه و آله) عبد الله بن عبدالرّحمن، فقال: یا رب اجعلنی شهیدا حیث لایعلم احد این انا، فقتل یوم الیمامة و لم یعلم این قتل، فهو الذی عفی الله عنه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 238، ح 225]
2- 1189.. فی مجمع البیان «اِنْ نَعْفُ عَنْ طائِفَةٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طائِفَةً» و یروی ان هاتین الطائفتین کانوا ثلثة نفر، فهزا اثنان و ضحک واحد، و هو الذی تاب من نفاقه و اسمه مخشی بن حمیر فعفی الله عنه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 239، ح 226]B

«نَسُواْ اللّهَ فَنَسِیَهُمْ اِنَّ الْمُنَافِقِینَ هُمُ الْفَاسِقُونَ»(1)

حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:

خداوند فراموشی و شک پیدا نمی کند، بلکه مخلوق او فراموشی و شک پیدا می کنند، چنان که می فرماید: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» آری او کیفر کسی که او را فراموش کند و قیامت را از یاد ببرد، این قرار می دهد که خود را فراموش نماید، چنان که می فرماید: «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنسَاهُمْ اَنفُسَهُمْ اُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» و یا می فرماید: «فَالْیَوْمَ نَنسَاهُمْ کَمَا نَسُواْ لِقَاء یَوْمِهِمْ هَذَا»یعنی ما آنان را رها می کنیم[ونظر رحمتی به آن ها نمی کنیم]همان گونه که آنان قیامت را به فراموشی سپردند.[وخود را آماده لقای پروردگار خود نکردند.] (2)

امام باقر(علیه السلام) می فرمود:

معنای فراموش کردن خدا ترک طاعت اوست و کسانی که خدا را اطاعت نکنند خداوند آنان را رها خواهد نمود [و رحمت و عنایتی به آنان نخواهد کرد و این معنای نسیان بنده و نسیان خداوند است.](3)

علیّ(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق می فرماید:

مردم در دنیا خدا را فراموش می کنند و ایمان به او و به رسول او نمی آورند

ص: 674


1- 1190.. سوره ی توبه، آیه ی 67.
2- 1191.. فی عیون الاخبار باسناده الی عبد العزیز بن مسلم قال: سالت الرّضا(علیه السلام) عن قول الله تعالی: نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ فقال: ان الله لایسهو و لاینسی، و انما ینسی و یسهو المخلوق و المحدث، الا تسمعه؟عز؟ یقول: «وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیًّا» و انما یجازی من نسیه و نسی لقاء یومه بان ینسیهم انفسهم، کما قال تعالی: «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللهَ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ اُول-ٰٓئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» و قال؟عز؟: «فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا» ای نترکهم کما ترکوا الاستعداد للقاء یومهم هذا. و فی کتاب التوحید مثله سواء. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 239]
3- 1192.. فی تفسیر العیّاشی عن جابر عن ابی جعفر(علیه السلام) «نسوا الله» قال: ترکوا طاعة الله «فنسیهم» قال: فترکهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 239، ح 229]

و بندگی خدا را نمی کنند و خداوند نیز در قیامت آنان را فراموش می کند و پاداشی به آنان نمی دهد و محروم و منسّی از خیر خواهند ماند.(1)

«وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانَ اللّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لَکِن کَانُواْ اَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ » (2)

ابوبصیر گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «الْمُؤْتَفِکَةَ اَهْوی» اهل بصره هستند و مقصود از«وَ الْمُؤْتَفِکَاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ…» قوم لوط هستند که زمین برای آنان ائتکاف و انقلاب پیدا کرد و آنان زیر زمین رفتند «صارت عالیها سافلها.»(3)

جویریة بن مسهّر گوید:

با امیرالمؤمنین(علیه السلام) از جنگ نهروان باز می گشتیم و چون به سرزمین بابِل رسیدیم

وقت نماز عصر رسید و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و اصحاب او پیاده شدند و امیر المؤمنین(علیه السلام) [پس از ادای نماز] فرمود: ای مردم! این سرزمین ملعون است و تا کنون دو مرتبه عذاب شده و امید می رود که برای مرتبه سوّم عذاب شود و این سرزمین یکی

از مؤتفکات است….(4)

ص: 675


1- 1193.. عن ابی معمر السعدی قال: قال علی(علیه السلام) فی قول الله: «نَسُوا اللهَ فَنَسِیَهُمْ» فانما یعنی انهم نسوا الله فی دار الدنیا فلم یعملوا بالطاعة و لم یؤمنوا به و برسوله فنسیهم فی الاخرة ای لم یجعل لهم فی ثوابه نصیبا، فصاروا منسیین من الخیر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 240]
2- 1194.. سوره ی توبه، آیه ی 70.
3- 1195.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن علی بن الحسین، عن علی بن ابی حمزة، عن ابی بصیر، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: قلت: قوله؟عز؟: وَ الْمُؤْتَفِکَةَ اَهْوی؟ قال: «هم اهل البصرة». قلت: وَ الْمُؤْتَفِکاتِ اَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ؟ قال: «اولئک قوم لوط، ائتفکت علیهم، ای انقلبت و صار عالیها سافلها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 814]
4- 1196.. فی من لایحضره الفقیه روی جویریة بن مسهر انه قال: اقبلنا مع امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(علیه السلام) من قتل الخوارج حتّی اذا قطعنا فی ارض بابل حضرت صلوة العصر فنزل امیرالمؤمنین و نزل الناس، فقال علی(علیه السلام): ایها الناس ان هذه الارض ملعونة قد عذبت فی الدهر ثلث مرات، و فی خبر آخر: مرتین، و هی تتوقّع الثالثة و هی احدی المؤتفکات. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 240، ح 232]B

سوره ی توبه [9]، آیات 71 تا 78

متن:

وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَاْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ یُطیعُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ اُول-ٰٓئِكَ سَیَرْحَمُهُمُ اللهُ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَكیمٌ وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساكِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَ كَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا اِلَّا اَنْ اَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَاِنْ یَتُوبُوا یَكُ خَیْرًا لَهُمْ وَ اِنْ یَتَوَلَّوْا یُعَذِّبْهُمُ اللهُ عَذابًا اَلیمًا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ ما لَهُمْ فِی الْاَرْضِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصیرٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقًا فی قُلُوبِهِمْ اِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا یَكْذِبُونَ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ یَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ وَ اَنَّ اللهَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ

لغات:

«اولیاء» جمع ولیّ است و ولیّ در این جا به معنای دوست و یا ناصر نیست بلکه به قرینه حق واجب امر به معروف و نهی از منکر به معنای صاحب ولایت است.

«جنّات عدن» یعنی جنّات اقامت و خلود و آن مخصوص رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و پیامبران و صدّیقین و شهداست رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که دوست می دارد حیات و ممات

ص: 676

او مثل من باشد و در بهشتی که خدا به من وعده داده و آن «جنّات عدن» است ساکن

شود باید ولایت علی بن ابی طالب و ذریّه ی او(علیهم السلام) را دارا باشد.(1)

«یوم یلقونه» مقصود از لقای خداوند: حضور در محکمه ی عدل اوست و روز ملاقات یعنی روز قیامت و بعث.

«کلمة الکفر» مقصود از کلمه کفر پیمان منافقین برای منع ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است و مقصود از «و همّوا بما لم ینالوا» کوشش آنان برای کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) است که نقشه آنان بر آب شد و کاری از پیش نبردند و رسوا شدند و آنان همان اصحاب صحیفه و اصحاب عقبه و اصحاب سقیفه اند و بین منافقین کسی بدتر از آنان نیست و جایگاه شان در دوزخ چاه ویل است.«سرّهم و نجواهم» مقصود از «سرّ» نفاق آنان است و مقصود از «نجوی» سخنان سرّی و بدگویی های آنان است.(2)

ترجمه:

مردان و زنان باایمان، ولیّ (و یار و یاور) یک دیگرند امر به معروف،و نهی از منکر می کنند نماز را برپا می دارند و زکات را می پردازند و خدا و رسولش را اطاعت می کنند به زودی خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار می دهد خداوند توانا و حکیم است! (71) خداوند به مردان و زنان باایمان، باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و مسکن های پاکیزه ای در بهشتهای جاودان (نصیب آن ها ساخته) و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه این ها) برتر است و پیروزی بزرگ، همین است! (72) ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن، و بر آن ها سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است و چه بد سرنوشتی دارند! (73) به خدا سوگند می خورند که (در غیاب پیامبر، سخنان نادرست) نگفته اند در حالی که قطعا سخنان کفرآمیز

ص: 677


1- 1197.. تفسیر صافی از خصال.
2- 1198.. کتاب سلیم بن قیس.

گفته اند و پس از اسلام آوردنشان، کافر شده اند و تصمیم (به کار خطرناکی) گرفتند، که

به آن نرسیدند. آن ها فقط از این انتقام می گیرند که خداوند و رسولش، آنان را به فضل

(و کرم) خود، بی نیاز ساختند! (با این حال،) اگر توبه کنند، برای آن ها بهتر است و اگر روی گردانند، خداوند آن ها را در دنیا و آخرت، به مجازات دردناکی کیفر خواهد داد و در سراسر زمین، نه ولیّ و حامی دارند، و نه یاوری! (74) بعضی از آن ها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!» (75) امّا هنگامی که خدا از فضل خود به آن ها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! (76) این عمل، (روح) نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دل های شان برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف جستند و به خاطر آن است که دروغ می گفتند. (77) آیا نمی دانستند که خداوند، اسرار و سخنان درگوشی آن ها را می داند و خداوند دانای همه غیبها (و امور پنهانی) است؟! (78)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَ مَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللهِ اَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»(1)

امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که اهل بهشت وارد بهشت می شوند و ولیّ خدا به منازل بهشتی خود می رسد و هر مومنی بر جایگاه خود تکیه می کند، خدّام بهشتی اطراف او جمع می شوند و میوه های بهشتی مقابل او سرازیر می گردد و چشمه های بهشتی مقابل او جوشش می کند و نهرهای بهشتی از زیر او جاری می شود و سفره های رنگین

ص: 678


1- 1199.. سوره ی توبه، آیه ی 72.

پهن می گردد و بالش ها آماده و خدّام بهشتی با آن چه میل و شهوت اوست نزد او می آیند، بدون آن که درخواستی کرده باشد…

سپس فرمود:

پس از آن حورالعین بهشتی نزد آنان می آیند و تا خدا می خواهد با آنان خواهند بود، تا این که خداوند جبّار به آنان می فرماید: ای دوستان من! و ای اهل طاعت من! و ای ساکنین در جوار رحمت من! آیا من شما را به نعمتی بهتر از این ها خبر بدهم؟ مومنان بهشتی گویند: پروردگار را چه نعمتی بالاتر از این نعمت هاست؟! در حالی که هر آن چه ما دوست می داریم و هر لذّتی که می خواهیم برای ما درجوار خدای کریم آماده است؟! پس خداوند سخن خود را تکرار می نماید و آنان می گویند: ای پروردگار ما! آری، آن چه بهتر از این نعمت هاست را به ما عطا کن؛ و خداوند تبارک و تعالی به آنان می فرماید: خشنودی و رضا و محبّت من برای شما بزرگ تر و بهتر از نعمت هایی است که در اختیار شماست؛پس اولیای خدا می گویند: خدایا! خشنودی و محبّت تو برای ما بهتر و پاک تر خواهد بود، سپس امام سجّاد(علیه السلام) این آیه را تلاوت نمود «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ….»(1)

ص: 679


1- 1200.. العیّاشی: عن ثویر، عن علی بن الحسین(علیه السلام) قال: «اذا صار اهل الجنة فی الجنة و دخل ولی الله الی جناته و مساکنه و اتکا کل مومن علی اریکته، حفته خدامه، و تهدلت علیه الاثمار، و تفجرت حوله العیون، و جرت من تحته الانهار، و بسطت له الزرابی، و وضعت له النمارق، و اتته الخدام بما شاءت شهوته من قبل ان یسالهم ذلک قال و یخرج علیه الحور العین من الجنان فیمکثون بذلک ما شاء الله، ثم ان الجبار یشرف علیهم، فیقول لهم: اولیائی و اهل طاعتی و سکان جنتی فی جواری، الا هل انبئکم بخیر مما انتم فیه؟ فیقولون: ربنا، و ای شی ء خیر مما نحن فیه، نحن فیما اشتهت انفسنا و لذت اعیننا من النعم فی جوار الکریم! قال فیعود علیهم القول، فیقولون: ربنا نعم، فاتنا بخیر مما نحن فیه. فیقول لهم تبارک و تعالی: رضای عنکم و محبّتی لکم خیر و اعظم مما انتم فیه».قال: «فیقولون: نعم، یا ربنا، رضاک عنا و محبّتک لنا خیر لنا و اطیب لانفسنا». ثم قرا علی بن الحسین(علیه السلام) هذه الآیة وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ اَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 815، ح 1]B

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«جنّات عدن» خانه [رحمت] الهی است که نه چشمی دیده است و نه به قلب کسی خطور نموده است و ساکنین آن جز پیامبران و صدیّقین و شهدا نخواهند بود و خداوند به این خانه رحمت خود می فرماید: طوبی لمن دخلک.(1)

زید بن ارقم گوید:

مردی به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: ای اباالقاسم! آیا فکر می کنی اهل بهشت می خورند و می آشامند؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست هر کدام آنان قدرت و نیروی یک صد نفر را در خوردن و آشامیدن خواهد

داشت. سوال کننده گفت: کسی که غذا می خورد نیاز به تخلیه دارد و بهشت محل پاک و طاهر است و خباثتی در آن نیست؟! رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: تخلیه آنان

عرق خوشبویی است مانند مشک که از بدن آنان خارج می شود.(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کسی می خواهد حیات و ممات او مانند من باشد و در جنّات و بهشت من

ص: 680


1- 1201.. الطبرسی فی (جوامع الجامع): ابو الدرداء، عن النّبی(صلی الله علیه و آله) قال: «عدن دار الله التی لم ترها عین، و لم تخطر علی قلب بشر، لایسکنها غیر ثلاثة: النّبیون، و الصدیقون، و الشهداء، یقول الله؟عز؟: طوبی لمن دخلک». [تفسیر برهان، ج 2، ص 816، ح 3]
2- 1202.. عن زید بن ارقم، قال رجل لرسول الله(صلی الله علیه و آله): تزعم یا ابا القاسم ان اهل الجنة یاکلون و یشربون؟ قال: «نعم و الذی نفسی بیده، ان احدهم لیعطی قوة مائة رجل فی الاکل و الشرب».قال: فان الذی یاکل تکون له الحاجة و الجنة طیبة لاخبث فیها! قال: «عرق یفیض من احدهم کریح المسک فیضمر بطنه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 816]

که خدا به دست خود غرس نموده ساکن شود، باید ولایت علی بن ابی طالب و ذریّه او(علیهم السلام) را دارا باشد.(1)

«اَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ»(2)

مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع گوید:

روایت شده که این آیه در قرائت اهل بیت(علیهم السلام) «جَاهِدِ الْکُفَّارَ بالْمُنَافِقِینَ» است

و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با منافقین جنگ نکرد بلکه با آنان الفت داشت چرا که منافقین کفر خود را اظهار نمی کردند و خداوند عالم به کفر آنان بود و به خاطر اظهار ایمان، کشتن آنان را مباح نکرد.(3)

از امام صادق(علیه السلام) نیز نقل شده که این آیه را «جَاهِدِ الْکُفَّارَ بِالْمُنَافِقِینَ» قرائت نمود و فرمود:

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هرگز با منافقین جنگ نکرد بلکه با آنان الفت داشت. (4)

علیّ بن ابراهیم قمّی نیز گوید:

این آیه «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ بالْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» نازل شده است، چرا

ص: 681


1- 1203.. و فی الخصال عنه(علیه السلام) من سرّه ان یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنّتی التی واعدنی اللَّه ربّی جَنَّاتِ عَدْنٍ قضیب غرسه اللَّه بیده ثم قال له کن فیکون فلیوال علی بن ابی طالب و ذرّیّته(علیهم السلام) من بعده. [تفسیر صافی، ج 2، ص 357]
2- 1204.. سوره ی توبه، آیه ی 73.
3- 1205.. و روی فی قراءة اهل البیت(علیه السلام) «جاهد الکفار بالمنافقین» قالوا لان النّبی(صلی الله علیه و آله) لم یکن یقاتل المنافقین، و لکن کان یتالفهم، و لان المنافقین لایظهرون الکفر و علم الله بکفرهم لایبیح قتلهم اذا کانوا یظهرون الایمان. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 241، ح 237]
4- 1206.. و فیه فی سورة التحریم و روی عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قرا «جاهد الکفار بالمنافقین» قال: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله)، لم یقاتل منافقا قط، انما کان یتالفهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 241]

که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با منافقین جنگ نکرد و شمشیر بر آنان بالا ننمود. (1)

امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری می فرماید:

این آیه «جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ» نازل شده و جهاد با کفّار را رسول خدا(صلی الله علیه و آله) انجام داده و جهاد با منافقین را علی(علیه السلام) انجام داده است و جهاد علی(علیه السلام) جهاد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) محسوب می شود.(2)

ابن عبّاس گوید: هنگامی که این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«من باید با عمالقه یعنی کفّار جنگ کنم» پس جبرییل(علیه السلام) آمد و گفت: یا تو جنگ می کنی و یا علی7.(3)

«یَحْلِفُونَ بِاللهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ اِسْلاَمِهِمْ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ… »(4)

مرحوم صدوق با سند خود از حذیفة بن یمان نقل نموده که گوید:

کسانی که شتر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را در بازگشت آن حضرت از تبوک فراری دادند

ص: 682


1- 1207.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» قال: انما نزلت: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» لان النّبی (صلی الله علیه و آله) لم یجاهد المنافقین بالسیف. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 242، ح 239]
2- 1208.. و فیه فی سورة التحریم اخبرنی الحسین بن محمّد عن معلی بن محمّد عن احمد بن محمّد بن عبد الله عن یعقوب بن یزید عن سلیمان الکاتب عن بعض اصحابه عن ابی عبد الله(علیه السلام) فی قوله: «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ» قال: هکذا نزلت، فجاهد رسول الله(صلی الله علیه و آله) الکفار، و جاهد علی(علیه السلام) المنافقین، فجهاد علی(علیه السلام) جهاد رسول الله(صلی الله علیه و آله).[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 242، ح 241]
3- 1209.. فی امالی شیخ الطائفة قدس سره باسناده الی ابن عبّاس قال: لما نزلت «یا اَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ» قال النّبی(صلی الله علیه و آله): لاجاهدن العمالقة یعنی الکفار، و اتاه جبرییل(علیه السلام) قال: انت او علی(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 242، ح 242]
4- 1210.. سوره ی توبه، آیه ی 74.

[و قصد کشتن رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را داشتند] چهارده نفر بودند: 1. ابوالشرور،

2. ابوالدواهی، 3. ابوالمعازف، 4. پدر ابوالمعازف، 5. طلحه، 6. سعد بن ابی وقّاص، 7. ابوعبیده، 8. ابوالاعور، 9. مغیره، 10. سالم مولی ابی حذیفه،11. خالد بن ولید، 12. عمرو بن العاص، 13. ابو موسی اشعری، 14. عبدالرّحمن بن عوف؛ و این ها کسانی هستند که خداوند درباره ی آنان فرمود: «وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ».(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

هنگامی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) علی(علیه السلام) را در غدیر خم به امامت و خلافت منصوب نمود، هفت نفر از منافقین مقابل او بودند و آنان ابوبکر و عمر و عبدالرّحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاّص و ابوعبیده و سالم مولا ابی حذیفه و مغیرة بن شعبه بودند و عمر گفت: آیا نمی بینید چشمان او مانند دیوانه می ماند و الآن خواهد گفت: پروردگارم چنین گفته است؟ و چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایستاد و فرمود:

«اَیُّهَا النَّاسُ مَنْ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟» مردم گفتند: «الله و رسوله» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: خدایا تو شاهد باش و سپس فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌ هَذَا مَوْلَاهُ» و مردم

ص: 683


1- 1211.. ابن بابویه، قال: حدثنا احمد بن محمّد بن الهیثم العجلی(رضی الله عنه)، قال: حدثنا احمد بن یحیی ابن زکریا القطان، قال: حدثنا بکر بن عبد الله بن حبیب، قال: حدثنا تمیم بن بهلول، عن ابیه، عن عبد الله بن الفضل الهاشمی، عن ابیه، عن زیاد بن المنذر، قال: حدثنی جماعة من المشیخة، عن حذیفة بن الیمان، انه قال: الذین نفروا برسول الله ناقته فی منصرفه من تبوک اربعة عشر: ابو الشرور، و ابو الدواهی، و ابو المعازف، و ابوه، و طلحة، و سعد بن ابی وقاص، و ابو عبیدة، و ابو الاعور، و المغیرة، و سالم مولی ابی حذیفة، و خالد بن الولید، و عمرو بن العاص، و ابو موسی الاشعری، و عبدالرّحمن بن عوف، و هم الذین انزل الله؟عز؟ فیهم وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا. [تفسیر برهان، ج 2، ص 819، ح 5]

تبریک گفتند و به عنوان امیرالمؤمنین بر او سلام کردند و جبرییل نازل شد و سخنان منافقین را به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) خبر داد و رسول خدا آنان را احضار نمود و آنان انکار کردند و سوگند یاد نمودند که چنین سخنی را نگفته اند.(1)

علیّ بن ابراهیم در تفسیر این آیه گوید:

این آیه درباره ی کسانی نازل شده که در کعبه سوگند یاد نمودند که هرگز نگذارند خلافت در بنی هاشم قرار بگیرد و این کلمه ی کفر آنان بود و سپس در عقبه هنگام بازگشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) کمین کردند که آن حضرت را به قتل برسانند! و لکن موفّق نشدند از این رو خداوند می فرماید: «وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُواْ» و چون خداوند این خبر را به رسول خود داد آنان سوگند یاد کردند که چنین چیزی را نگفته اند و برای کشتن آن حضرت کمین نکرده اند و خداوند در پاسخ آنان فرمود: «یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ» تا این که می گوید: آیه «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَمَا یَحْلِفُونَ لَکُمْ» نیز به همین معنا اشاره دارد و غاصبین خلافت در قیامت نیز سوگند می خورند که چنین کاری را نکرده اند همان گونه که برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد نمودند، در حالی که آنان در دنیا سوگند یاد نموده

ص: 684


1- 1212.. و عن الصّادق(علیه السلام) لما اقام رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) علیًا یوم غدیر خمّ کان بحذائه سبعة نفر من المنافقین و هم ابو بکر و عمر و عبد الرّحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و ابو عبیدة و سالم مولی ابی حذیفة و المغیرة بن شعبة قال عمر الا ترون عینیه کانّهما عینا مجنون یعنی النّبی(صلی الله علیه و آله) السّاعة یقوم و یقول قال لی ربّی فلمّا قام قال یا ایها الناس من اولی بکم من انفسکم قالوا اللَّه و رسوله قال اللهم فاشهد ثمّ قال الا من کنت مولاه فعلیّ مولاه و سلموا علیه بامرة المؤمنین فنزل جبرییل و اعلم رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) بمقالة القوم فدعاهم و سالهم فانکروا و حلفوا فانزل اللَّه یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 359]

بودند که ولایت را از خاندان بنی هاشم جدا کنند و….(1)

ص: 685


1- 1213.. و فیه قوله: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ» قال: B اذا کان یوم القیمة جمع الله الذین غصبوا آل محمّد حقهم فیعرض علیهم اعمالهم، فیحلفون له انهم لم یعملوا منها شیئا، کما حلفوا لرسول الله(صلی الله علیه و آله) فی الدنیا حین حلفوا ان یردوا الولایة من بنی هاشم و حین هموا بقتل رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی العقبة، فلما اطلع الله نبیه و اخبره حلفوا له انهم لم یقولوا ذلک و لم یهموا به، حتّی انزل الله علی رسوله: «یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ وَ هَمُّوا بِما لَمْ یَنالُوا وَ ما نَقَمُوا اِلَّا اَنْ اَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ فَاِنْ یَتُوبُوا یَکُ خَیْرًا لَهُمْ» قال: اذا عرض الله؟عز؟ ذلک علیهم فی القیمة ینکرونه و یحلفون له کما حلفوا الرسول الله(صلی الله علیه و آله)، و هو قوله: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللهُ جَمِیعًا فَیَحْلِفُونَ لَهُ کَما یَحْلِفُونَ لَکُمْ». فی تفسیر العیّاشی عن جابر بن ارقم عن اخیه زید بن ارقم قال: لما اقام النّبی(صلی الله علیه و آله) علیا(علیه السلام) بغدیر خم و بلغ فیه عن الله؟عز؟ ما بلغ ثم نزل انصرفنا الی رحالنا، و کان الی جانب خبائی خباء نفر من قریش و هم ثلثة و معی حذیفة الیمان فسمعنا احد الثلاثة و هو یقول: و الله ان محمّدا لاحمق ان کان یری ان الامر یستقیم لعلی من بعده، و قال الآخرون: ا تجعله احمق الم تعلم انه مجنون قد کاد انه یصرع عند امراة ابن ابی کبشة؟ و قال الثالث: دعوه ان شاء ان یکون احمق و ان شاء ان یکون مجنونا، و الله ما یکون ما یقول ابدا، فغضب حذیفة من مقالتهم فرفع جانب الخباء فادخل راسه الیهم، و قال: فعلتموها و رسول الله بین اظهرکم و وحی الله ینزل الیکم؟ و الله لاخبرنه بکرة مقالتکم، فقالوا له: یا با عبد الله و انک لهاهنا و قد سمعت ما قلنا؟ اکتم علینا فان لکل جوار امانة، فقال لهم: ما هذا من جوار الامانة و لامجالسها، ما نصحت الله و رسوله ان انا طویت عنه هذا الحدیث، فقالوا له: یا ابا عبد الله فاصنع ما شئت فوالله لنحلفن انا لم نقل و انک قد کذبت علینا افتراه یصدقک و یکذبنا و نحن ثلثة فقال لهم: امّا انا فلا ابالی اذا ادیت النصیحة الی الله و الی رسوله فقولوا ما شئتم ان تقولوا، ثم مضی حتّی اتی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و علی(علیه السلام) الی جانب محتب بحمایل سیفه فاخبره بمقالة القوم، فبعث الیهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) فاتوه فقال لهم: ماذا قلتم؟ فقالوا:و الله ما قلنا شیئا فان کنت ابلغت عنا شیئا فمکذوب علینا، فهبط جبرییل(علیه السلام) بهذه الایة: «یَحْلِفُونَ بِاللهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُوا بَعْدَ اِسْلامِهِمْ» و قال علی(علیه السلام) عند ذلک: لیقولوا ما شاؤا و الله ان قلبی بین اضلاعی و ان سیفی لفی عنقی، و لان هموا لاهمن فقال جبرییل(علیه السلام) للنبی(صلی الله علیه و آله): اخبر الامر الذی هو کائن، فاخبر النّبی(صلی الله علیه و آله) علیا بما اخبر به جبرییل(علیه السلام)، فقال: اذا اصبر للمقادیر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 243، ح 245 و 246]

مولّف گوید:

تفصیل این معنا در آیه «یَا اَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنزِلَ اِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ» و آیه «الْیَوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ» گذشت.

«وَ مِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِینَ…»(1)

امام باقر(علیه السلام) می فرماید:

این آیه درباره ی ثعلبة بن خاطب انصاری نازل شد که مرد فقیری بود و به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: از خدا بخواهید تا مالی به من عطا کند [و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: ای ثعلبه مال کمی که بتوانی شکر آن را انجام بدهی بهتر از مال زیادی

است که نتوانی شکر آن را انجام بدهی، آیا نمی خواهی رسول خدا را مقتدای خود قرار بدهی؟! سپس فرمود: سوگند به خدایی که جان من به دست اوست اگر من بخواهم کوه ها طلا و نقره شود و همراه من حرکت کند چنین خواهد شد. (و لکن می خواهم شاکر خدا باشم).

و ثعلبه قانع نشد و باز نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله از خدا بخواهید تا مالی به من عطا کند؛ سپس گفت: سوگند به خدایی که شما را به نبوّت مبعوث

نموده، اگر خداوند مالی به من عطا کند، من حق هر صاحب حقّی را ادا خواهم نمود.

ص: 686


1- 1214.. سوره ی توبه، آیه ی 75.

پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دعا کرد و فرمود: «خدایا ثعلبه را مالی عطا کن» و پس از این دعا، ثعلبه گوسفندی خرید و مال او به قدری فراوان شد که مدینه جای او نبود و به بیابان ها رفت تا این که مال او فراوان تر شد و از مدینه فاصله گرفت و پس از آن از شرکت در نمازها و نماز جمعه بازماند تا آن که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مامورین گرفتن زکات را نزد او فرستاد و او بخل ورزید و زکات گوسفندان خود را نداد و گفت: این یک باج گیری و شبیه به جزیه است» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) با شنیدن این سخن

فرمود: وای بر ثعلبه، وای بر ثعلبه و این آیات درباره ی او نازل شد.](1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

چهار چیز است که در هر کس باشد منافق است، و اگر یکی از آن چهار خصلت

ص: 687


1- 1215.. فی تفسیر علی بن ابراهیم ثم ذکر البخلاء و سماهم منافقین و کاذبین، فقال: و مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ الی قوله: یکذبون و فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: هو ثعلبة بن خاطب بن عمرو بن عوف کان محتاجا فعاهد الله؟عز؟، فلما آتاه الله بخل به. فی مجمع البیان «و مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ» الآیات قیل: نزلت فی ثعلبة بن خاطب و کان من الانصار قال للنبی(صلی الله علیه و آله): ادع الله ان یرزقنی مالا، فقال: یا ثعلبة قلیل تؤدی شکره خیر من کثیر لاتطیقه،اما لک فِی رَسُولِ اللهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ، و الذی نفسی بیده لو اردت ان تسیر الجبال معی ذهبا و فضه لسارت، ثم اتاه بعد ذلک فقال: یا رسول الله ادع الله ان یرزقنی مالا و الذی بعثک بالحق لئن رزقنی مالا لاعطین کل ذی حق حقه، فقال: اللهم ارزق ثعلبة مالا، قال: فاتخذ غنما فنمت کما ینمی الدود فضاقت علیه المدینة، فتنحی منها فنزل وادیا من اودیتها ثم کثرت حتّی تباعد عن المدینة، فاشتغل بذلک عن الجمعة و الجماعة، فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) المصدق لیاخذ الصدقة فابی و بخل، و قال: ما هذه الا اخت الجزیة، فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله) یا ویح ثعلبة یا ویح ثعلبة فانزل الله؟عز؟ الآیات، عن ابی امامة الکاهلی و روی ذلک مرفوعا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 246، ح 248 و 249]

در کسی باشد خصلتی از نفاق را خواهد داشت تا این که آن خصلت را ترک کند:

1. هنگامی که سخن می گوید، دروغ بگوید،

2. هنگامی که وعده می کند، خلف وعده کند،

3. هنگامی که پیمانی را امضا می کند، خیانت کند،

4. هنگامی که نزاع می کند، گناه کند.(1)

و در حدیث صحیح نبوی آمده که برای منافق سه نشانه است:

1. هنگام سخن دروغ بگوید،

2. چون وعده می کند تخلّف کند،

3. چون امانتی به او سپرده شود، خیانت کند.(2)

سوره ی توبه [9]، آیات 79 تا 87

متن:

الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لایَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَ كَرِهُوا

ص: 688


1- 1216.. فی کتاب الخصال عن عبد الله بن مسعود عن النّبی(صلی الله علیه و آله) قال: اربع من کن فیه فهو منافق، فان کانت فیه واحدة منهن کان فیه خصلة من النفاق حتّی یدعها، من اذا حدث کذب،و اذا وعد اخلف و اذا عاهد غدر، و اذا خاصم فجر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 246]
2- 1217.. فی مجمع البیان و قد صح فی الحدیث عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه قال: للمنافق ثلث علامات: اذا حدث کذب و اذا وعد اخلف و اذا اتمن خان. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 246]

اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللهِ وَ قالُوا لاتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَوْ كانُوا یَفْقَهُونَ فَلْیَضْحَكُوا قَلیلًا وَ لْیَبْكُوا كَثیرًا جَزاءً بِما كانُوا یَكْسِبُونَ فَاِنْ رَجَعَكَ اللهُ اِلی طائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَاْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُلْ لَنْ تَخْرُجُوا مَعِیَ اَبَدًا وَ لَنْ تُقاتِلُوا مَعِیَ عَدُوًّا اِنَّكُمْ رَضیتُمْ بِالْقُعُودِ اَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخالِفینَ وَ لاتُصَلِّ عَلی اَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ اَبَدًا وَ لاتَقُمْ عَلی قَبْرِهِ اِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ وَ لاتُعْجِبْكَ اَمْوالُهُمْ وَ اَوْلادُهُمْ اِنَّما یُریدُ اللهُ اَنْ یُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ اَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ كافِرُونَ وَ اِذا اُنْزِلَتْ سُورَةٌ اَنْ آمِنُوا بِاللهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَاْذَنَكَ اُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَ قالُوا ذَرْنا نَكُنْ مَعَ الْقاعِدینَ رَضُوا بِاَنْ یَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طُبِعَ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَفْقَهُونَ

لغات:

«یلمزون» از لمز به معنای عیب جویی با اشاره ی چشم است و «لَمَزه لَمزًا» عابَه، چنان که در آیه «وَ لَا تَلْمِزُوا اَنفُسَکُمْ وَ لَا تَنَابَزُوا بِالْاَلْقَابِ»(1)، و آیه ی «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَةٍ لُّمَزَةٍ» به همین معناست.

«المخلّفون» خلَف بر وزن فَلس به معنای پشت است و آن ضدّ قدّام و امام است و خلاف از مفاعله است به معنای مخالفت و مخلّفون به معنای از پس مانده ها بر خلاف رسول الله اند، مانند «لَّا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ اِلَّا قَلِیلًا».

«لا تنفروا» نَفر بر وزن فَلس، اگر با «مِن» و یا «عن» باشد به معنای دوری و جدایی است

و اگر با «الی» باشد به معنای خروج و رفتن است و در این آیه و آیه «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ

مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ»(2)، به معنای کوچ کردن و خارج شدن است.

ص: 689


1- 1218.. سوره ی حجرات، آیه ی 11.
2- 1219.. سوره ی توبه، آیه ی 122.

«اولوا الطَول» طَول بضّم طاء به معنای بلندی و درازی است و بفتح طاء به معنای فضل و قدرت است مانند این آیه.

«و تزهق انفسهم» زَهَقَ و زَهوق به معنای خروج روح و به معنای هلاکت و به معنای

بطلان آمده است.

راغب گوید: به معنای خروج روح با تاسف شدید است، یعنی خدا می خواهد به وسیله اموال و اولاد آنان را معذّب نماید و در حال کفر جان از بدن شان خارج شود.(1)

ترجمه:

آن هایی که از مومنان اطاعت کار، در صدقاتشان عیبجویی می کنند، و کسانی را که(برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار (ناچیز) توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می نمایند، خدا آن ها را مسخره می کند (و کیفر استهزاکنندگان را به آن ها می دهد) و برای آن ها عذاب دردناکی است! (79) چه برای آن ها استغفار کنی، و چه نکنی، (حتّی) اگر هفتاد بار برای آن ها استغفار کنی، هرگز خدا آن ها را نمی آمرزد! چرا که خدا و پیامبرش را انکار کردند و خداوند جمعیّت فاسقان را هدایت نمی کند! (80) تخلّف جویان (از جنگ تبوک،) از مخالفت با رسول خدا خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یک دیگر و به مومنان) گفتند: «در این گرما، (به سوی میدان) حرکت نکنید!» (به آنان) بگو: «آتش دوزخ از این هم گرمتر است!» اگر می دانستند! (81) از این رو آن ها باید کم تر بخندند و بسیار بگریند! (چرا که آتش جهنم در انتظارشان است) این، جزای کارهایی است که انجام می دادند! (82) هر گاه خداوند تو را به سوی گروهی از آنان

ص: 690


1- 1220.. قاموس قرآن.

بازگرداند، و از تو اجازه خروج (به سوی میدان جهاد) بخواهند، بگو: «هیچ گاه با من خارج نخواهید شد! و هرگز همراه من، با دشمنی نخواهید جنگید! شما نخستین بار به کناره گیری راضی شدید، اکنون نیز با متخلّفان بمانید!» (83) هرگز بر مرده هیچ یک از آنان، نماز نخوان! و بر کنار قبرش، (برای دعا و طلب آمرزش،) نایست! چرا که آن ها به خدا و رسولش کافر شدند و در حالی که فاسق بودند از دنیا رفتند! (84) مبادا اموال و فرزندان شان، مایه شگفتی تو گردد! (این برای آن ها نعمت نیست بلکه) خدا می خواهد آن ها را به این وسیله در دنیا عذاب کند، و جان شان برآید در حالی که کافرند! (85) و هنگامی که سوره ای نازل شود (و به آنان دستور دهد) که: «به خدا ایمان بیاورید! و همراه پیامبرش جهاد کنید!»، افرادی از آن ها [گروه منافقان] که توانایی دارند، از تو اجازه می خواهند و می گویند: «بگذار ما با قاعدین [آن ها که از جهاد معافند] باشیم!» (86) (آری،) آن ها راضی شدند که با متخلّفان باشند و بر دل های شان مهر نهاده شده از این رو (چیزی) نمی فهمند! (87)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فِی الصَّدَقَاتِ وَ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ اَلِیمٌ»(1)

حضرت رضا(علیه السلام) می فرماید:

مقصود از سخریّه خداوند، کیفر سخریّه است [و خداوند منزّه از سخریّه و استهزاست.](2)

ص: 691


1- 1221.. سوره ی توبه، آیه ی 79.
2- 1222 .. سَخِرَ اللهُ مِنْهُمْ جازاهم جزاء السّخریة کذا فی العیون عن الرّضا(علیه السلام). [تفسیر صافی، ج 2، ص 361]

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

سالم بن عمیر انصاری یک صاع [سه کیلو] از خرما به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داد و عرضه داشت: «یا رسول الله! من با طناب خود آبکشی کردم و دو صاع خرما اجرت گرفتم

و یک صاع آن را برای خود نگهداشتم وصاع دیگر را به خدا قرض دادم»پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور داد تا خرمای او را داخل اموال زکات ریختند و لکن منافقین سخریّه و استهزا نمودند و گفتند:«به خدا سوگند، خدا بی نیاز از این یک صاع خرماست و خدا با این یک صاع خرما چه خواهد کرد؟ جز این که ابوعقیل یعنی سالم بن عمیر می خواهد خود را معرّفی کند تا زکات به او داده شود!»پس این آیه نازل شد:«الَّذِینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِینَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ….»(1)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

امیرالمؤمنین(علیه السلام) خود را اجیر نمود که از چاهی آب بکشد و برای هر دلوی یک دانه خرما بگیرد و مقداری خرما جمع آوری کرد و نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد، و لکن عبدالرّحمن بن عوف [منافق] به امیرالمؤمنین(علیه السلام) استهزا نمود و این آیه نازل شد «الَّذِینَ یَلْمِزُونَ….»(2)

ص: 692


1- 1223.. القمّی جاء سالم بن عمیر الانصار بصاع من تمر فقال یا رسول اللَّه کنت لیلتی اجرّ الجریر حتّی عملت بصاعین من تمر فامّا احدهما فامسکته و امّا الآخر فاقرضته ربّی فامر رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) ان ینثره فی الصدقات فسخر منه المنافقون فقالوا و اللَّه ان کان اللَّه لغنیّ من هذا الصاع ما یصنع اللَّه بصاعه شیئًا و لکن ابا عقیل اراد ان یذکر نفسه لیعطی من الصدقات فنزلت. [تفسیر صافی، ج 2، ص 361]
2- 1224..و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) اجر امیر المؤمنین(علیه السلام) نفسه علی ان یستقی کلّ دلو بتمرة بخیارها فجمع تمرًا فاتی به النّبی(صلی الله علیه و آله) و عبدالرّحمن بن عوف علی الباب فلمزه ای وقع فیه فنزلت هذه الآیة الَّذِینَ یَلْمِزُونَ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 361]

مرحوم طبرسی در تفسیر «وَ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ» گوید:

از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که در پاسخ شخصی که گفت: یا رسول الله! کدام صدقه افضل است؟فرمود:صدقه تهی دست بهتر از هرصدقه ای است.«جهدالمقلّ.»(1)

«اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِاَنَّهُمْ

کَفَرُواْ بِاللّهِ…»(2)

حضرت رضا(علیه السلام) فرمود:

خداوند به پیامبر خود [درباره ی منافقین] فرمود: «اگر هفتاد مرتبه برای منافقین استغفار کنی هرگز خدا آنان را نمی آمرزد» و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) یک صد مرتبه برای آنان استغفار نمود تا [بلکه] خدا آنان را بیامرزد، و چون خداوند به او فرمود: «سَوَاء عَلَیْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» و فرمود: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَی اَحَدٍ مِّنْهُم مَّاتَ اَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَیَ قَبْرِهِ»رسول خدا(صلی الله علیه و آله)پس از آن بر آنان استغفار نکرد و کنار قبر احدی از آنان نیامد.(3)

ص: 693


1- 1225.. فی مجمع البیان: «وَ الَّذِینَ لایَجِدُونَ اِلَّا جُهْدَهُمْ» و روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه سئل فقیل: یا رسول الله ای الصدقة افضل؟ قال: جهد المقل. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 247]
2- 1226.. سوره ی توبه، آیه ی 80.
3- 1227.. عن العبّاس بن هلال عن ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) قال ان الله تعالی قال لمحمّد(صلی الله علیه و آله): «اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» فاستغفر لهم ماة مرة لیغفر لهم فانزل الله: «سَواءٌ عَلَیْهِمْ اَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ اَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» و قال: «لا تُصَلِّ عَلی اَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ اَبَدًا وَ لاتَقُمْ عَلی قَبْرِهِ» فلم یستغفر لهم بعد ذلک، و لم یقم علی قبر واحد منهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 247، ح 257]

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه هنگامی نازل شد که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)از جنگ تبوک به مدینه بازگشت و عبدالله بن ابیّ رئیس منافقین مدینه مریض شد و فرزند او عبدالله بن عبدالله که مرد مومنی بود نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: «پدر و مادرم فدای شما باد یا رسول الله! پدرم در حال جان دادن است و اگر شما نزد او نیایی برای ما سرافکندگی خواهد بود» پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله)[به احترام فرزند]کنار عبدالله بن ابیّ منافق آمد و منافقین در کنار او جمع بودند و او در حال جان دادن بود. پس فرزند او که مرد مومنی بود به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: برای پدرم استغفار کن و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) [در ظاهر] استغفار نمود، و عمر به آن حضرت اعتراض کرد و گفت: یا رسول الله مگر خدا تو را نهی نکرد که بر آنان نماز بخوانی و استغفار کنی؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) از او اعراض نمود و او باز سخن خود را تکرار کرد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اوفرمود: وای بر تو خدا مرا مخیّر بین استغفار و ترک آن نمود و فرمود: «اَسْتَغْفَرْ لَهُمْ اَو لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ…» و من استغفار نمودم.

و چون عبدالله بن ابیّ [منافق] مرد فرزند او نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم فدای شما باد اگر صلاح می دانید نزد جنازه پدرم بیایید؟ پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نزد جنازه او آمد و کنار قبر او حاضر شد و عمر گفت: یا رسول الله! مگر خدا شما را از این کار نهی نکرد؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: وای بر تو آیا فهمیدی که من چه گفتم؟ من گفتم: «خدایا قبر او و جوف او را پر از آتش کن و آتش را بر او وارد کن» و با این سخنان عمر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را بر خود خشمگین دید و چنین چیزی را نمی خواست [و باور نمی کرد.](1)

ص: 694


1- 1228.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» قال علی بن ابراهیم: انها نزلت لما رجع رسول الله(صلی الله علیه و آله) الی المدینة و مرض عبد الله بن ابی و کان ابنه عبد الله بن عبد الله مومنا، فجاء الی النّبی(صلی الله علیه وآله) و ابوه یجود بنفسه، فقال: یا رسول الله بابی انت و امی انک ان لم تات ابی کان ذلک عارا علینا، فدخل الیه رسول الله(صلی الله علیه و آله) و المنافقون عنده، فقال ابنه عبد الله بن عبد الله: یا رسول الله استغفر له، فاستغفر له فقال عمر:الم ینهک الله یا رسول الله ان تصلی علیهم او تستغفر لهم؟ فاعرض عنه رسول الله(صلی الله علیه و آله) فاعاد علیه، فقال له: ویلک انی خیرت فاخترت، ان الله یقول: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ اَوْ لاتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ اِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَنْ یَغْفِرَ اللهُ لَهُمْ» فلما مات عبد الله جاء ابنه الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: بابی انت و امی یا رسول الله ان رایت ان تحضر جنازته؟ فحضر رسول الله(صلی الله علیه و آله) و قام علی قبره، فقال له عمر:یا رسول الله الم ینهک الله ان تصلی علی احد منهم ابدا و ان تقم علی قبره؟ فقال له رسول الله(صلی الله علیه و آله): ویلک و هل تدری ما قلت؟ انما قلت: اللهم احش قبره نارا و جوفه نارا و اصله النار، فبدا من رسول الله(صلی الله علیه و آله) ما لم یکن یحب. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 248، ح 259]B

«فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللهِ وَ کَرِهُواْ اَن یُجَاهِدُواْ بِاَمْوَالِهِمْ وَ اَنفُسِهِمْ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی حرّ بن قیس[منافق]نازل شد، چرا که رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هنگام حرکت برای جنگ تبوک به او فرمود: یا اباوهب! آیا در این جنگ همراه ما نمی آیی تا اززنان شامی استفاده کنی؟ و او گفت: یا رسول الله قوم من می دانند که من بیش از همه مردم به زن ها علاقه دارم و ترس آن دارم که اگر زنان شامی را ببینم نتوانم صبر کنم و گرفتار گناه شوم پس شما مرا گرفتار این فتنه نکنید و به من اجازه بدهید در مدینه بمانم.

از سویی به قبیله خود گفت: «در این هوای گرم به جنگ نروید». و فرزند او به او گفت: اینگونه به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پاسخ می دهی و با او سخن می گویی و

ص: 695


1- 1229.. سوره ی توبه، آیه ی 81.

سپس به قوم او نیز می گویی: در این هوای گرم به جنگ نروید؟! به خدا سوگند آیاتی را خدا درباره ی تو نازل خواهد نمود و مردم آن ها را تا قیامت قرائت خواهند کرد. پس خداوند آیه «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی وَ لا تَفْتِنِّی…» و آیه «فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ …» را درباره او نازل نمود و او را رسوا کرد.(1)

سوره ی توبه [9]، آیات 88 تا 96

متن:

لكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جاهَدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ وَ اُول-ٰٓئِكَ لَهُمُ الْخَیْراتُ وَ اُول-ٰٓئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ اَعَدَّ اللهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْاَعْرابِ لِیُؤْذَنَ لَهُمْ وَ قَعَدَ الَّذینَ كَذَبُوا اللهَ وَ رَسُولَهُ سَیُصیبُ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لاعَلَی الْمَرْضی وَ لاعَلَی الَّذینَ لایَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ

ص: 696


1- 1230.. و فیه فی قصة غزوة تبوک و لقی رسول الله(صلی الله علیه و آله) الحر بن قیس فقال له: یا با وهب الا تنفر معنا فی هذه الغزاة لعلک ان تحتفد من بنات الاصفر فقال:یا رسول الله و الله ان قومی لیعلمون انه لیس فیهم احد اشد عجبا بالنّساء منی، و اخاف ان خرجت معک ان لااصبر اذا رایت بنات الاصفر فلا تفتنی، و ائذن لی ان اقیم، و قال لجماعة من قومه. لاتخرجوا فی الحر فقال ابنه: ترد علی رسول الله (صلی الله علیه و آله) و تقول ما تقول؟ ثم تقول لقومک: لاتنفروا فی الحر، و الله لینزلن الله تعالی فی هذا قرآنا یقراه الناس الی یوم القیمة، فانزل الله تبارک و تعالی علی رسوله(صلی الله علیه و آله) فی ذلک: «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ ائْذَنْ لِی» الی قوله: و نزل ایضا فی الحر بن قیس فی روایة علی بن ابراهیم لما قال لقومه:لاتخرجوا فی الحر:فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللهِ وَ کَرِهُوا اَنْ یُجاهِدُوا بِاَمْوالِهِمْ وَ اَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ قالُوا لاتَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ قُلْ نارُ جَهَنَّمَ اَشَدُّ حَرًّا لَوْ کانُوا یَفْقَهُونَ.الی قوله تعالی: وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ، ففضح الله تعالی الحر بن قیس و اصحابه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 249، ح 260]

سَبیلٍ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ لاعَلَی الَّذینَ اِذا ما اَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لااَجِدُ ما اَحْمِلُكُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَ اَعْیُنُهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا اَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ اِنَّمَا السَّبیلُ عَلَی الَّذینَ یَسْتَاْذِنُونَكَ وَ هُمْ اَغْنِیاءُ رَضُوا بِاَنْ یَكُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ وَ طَبَعَ اللهُ عَلی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لایَعْلَمُونَ یَعْتَذِرُونَ اِلَیْكُمْ اِذا رَجَعْتُمْ اِلَیْهِمْ قُلْ لاتَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّاَنَا اللهُ مِنْ اَخْبارِكُمْ وَ سَیَرَی اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ اِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ سَیَحْلِفُونَ بِاللهِ لَكُمْ اِذَا انْقَلَبْتُمْ اِلَیْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَاَعْرِضُوا عَنْهُمْ اِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَاْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا یَكْسِبُونَ یَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَاِنَّ اللهَ لایَرْضی عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقینَ

لغات:

«الخیرات» خیرات جمع خیر است و خیر به گفته راغب مقابل شرّ است یعنی چیزی که هر عاقلی به آن راغب است، خیر به معنای مال نیز استعمال شده مانند «اِنْ تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّةُ…» و «وَ اِنَّهُ لِحُبِ الْخَیْرِ لَشَدِیدٌ» خیر به معنای خوبی و به معنای خوب تر نیز بسیار استعمال شده است مانند «وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا» و «وَ اِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوی» و خیرة به معنای اختیار و انتخاب است مانند «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» و «وَ فاکِهَةٍ مِمَّا یَتَخَیَّرُونَ».

«الخوالف» معنای آن در بخش پیشین گذشت، زجّاج گوید: زنان را خوالف گویند به علّت تخلّف از جهاد.

مرحوم طبرسی گوید: معنای آیه این است که منافقین راضی شدند که با زنان و اطفال و بازنشستگان و مریضان در مدینه بمانند.

«و مخلَّف و مخلَّفون» به معنای بازماندگان و ترک شدگان است و استخلاف به معنای تعیین جانشین است.

ص: 697

«انّهم رجس» رِجس به معنای پلید و هر کار تنفّرآور است و بعضی گفته اند: رجس و رجز به یک معناست و پلیدی باطنی را نیز رجس گویند مانند «وَ اَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ» و به این علّت منافق نیز رجس نامیده می شود مانند «انّهم رجس» که در آیه فوق آمده است.(1)

ترجمه:

ولی پیامبروکسانی که با او ایمان آوردند، با اموال و جانهای شان جهاد کردند و همه نیکیها برای آن هاست و آن ها همان رستگارانند! (88) خداوند برای آن ها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها اززیردرختانش جاری است جاودانه در آن خواهند بود واین است رستگاری (و پیروزی) بزرگ! (89) و عذرآورندگان از اعراب، (نزد تو) آمدند که به آن ها اجازه (عدم شرکت در جهاد)داده شود و آن ها که به خدا وپیامبرش دروغ گفتند،(بدون هیچ عذری در خانه خود) نشستند به زودی به کسانی از آن ها که مخالفت کردند (و معذور نبودند)، عذاب دردناکی خواهد رسید! (90) بر ضعیفان و بیماران و آن ها که وسیله ای برای انفاق (در راه جهاد) ندارند، ایرادی نیست (که در میدان جنگ شرکت نجویند،) هر گاه برای خدا و رسولش خیرخواهی کنند (و از آن چه در توان دارند، مضایقه ننمایند). بر نیکوکاران راه مؤاخذه نیست و خداوند آمرزنده و مهربان است! (91) و (نیز) ایرادی نیست بر آن ها که وقتی نزد تو آمدند که آنان را بر مرکبی (برای جهاد) سوار کنی، گفتی: «مرکبی که شما را بر آن سوار کنم، ندارم!» (از نزد تو) بازگشتند در حالی که چشمان شان از اندوه اشکبار بود زیرا چیزی نداشتند که در راه خدا انفاق کنند (و با آن به میدان بروند)(92)راه مؤاخذه تنها به روی کسانی باز است که از تو اجازه

ص: 698


1- 1231.. قاموس قرآن.

می خواهند در حالی که توانگرند (و امکانات کافی برای جهاد دارند) آن ها راضی شدند که با متخلّفان [زنان و کودکان و بیماران] بمانند و خداوند بر دل های شان مهر نهاده به همین جهت چیزی نمی دانند!(93)هنگامی که به سوی آن ها(که از جهاد تخلّف کردند)باز گردید، از شما عذرخواهی می کنند بگو: «عذرخواهی نکنید، ما هرگز به شما ایمان نخواهیم آورد! چرا که خدا ما را از اخبارتان آگاه ساخته و خدا و رسولش، اعمال شما را می بینند سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگشت داده می شوید و او شما را به آن چه انجام می دادید، آگاه می کند (و جزا می دهد!)»(94)هنگامی که به سوی آنان بازگردید، برای شما به خدا سوگند یاد می کنند،تا از آن ها اعراض(و صرف نظر)کنید از آن ها اعراض کنید(و روی بگردانید) چرا که پلیدند! و جایگاهشان دوزخ است، بکیفر اعمالی که انجام می دادند. (95)برای شما قسم یاد می کنند تا ازآن ها راضی شوید اگر شما ازآن ها راضی شوید، خداوند (هرگز) از جمعیّت فاسقان راضی نخواهد شد! (96)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«لَّیْسَ عَلَی الضُّعَفَاء وَ لَا عَلَی الْمَرْضَی وَ لَا عَلَی الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنفِقُونَ…»(1)

علی بن ابراهیم در قصّه تبوک در پایان ذکر معذورین که خداوند می فرماید: «وَ لَا عَلَی الَّذِینَ اِذَا مَا اَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا اَجِدُ مَا اَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّواْ وَّ اَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ…» گوید:

گروهی از معذورین کسانی هستندکه نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله)آمدند تا آن حضرت مرکبی برای آنان آماده کند و با چشم گریان گفتند: ما مالی نداریم تا خود را آماده جهاد کنیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: من برای شما مرکبی نیافته ام.

ص: 699


1- 1232.. سوره ی توبه، آیه ی 91.

سپس گوید: گریه کنندگان که نزد رسول خدا آمدند هفت نفر بودند:

1. از بنی عمرو بن عوف، سالم بن عمیر بود که در جنگ بدر نیز شرکت داشت،

2 . از بنی واقف، هرمی بن عبدالله [هرمی بن عمیر] بود،

3 . از بنی حارثه، عَلبة بن زید بود و او کسی بود که چون رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دستور صدقه داد، گفت: یا رسول الله به خدا سوگند من مالی ندارم که صدقه بدهم و عرض

خود را حلال نمودم؛ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به او فرمود: خداوند صدقه تو را قبول نمود،

4 . از بنی مازن بن نجّار، ابولیلا عبدالرّحمن بن کعب بود،

5 . از بنی سلمة، عمرو بن غنیمه بود،

6 . از بنی زریق، سلمة بن صخر بود،

7 . از بنی عزما، ضرّة بن ساریه سلمی بود.

افراد یاد شده با چشم گریان نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمدند و گفتند: «یا رسول الله ما قدرت و توان آمدن با شما را نداریم» و این آیه نازل شد «لَّیْسَ عَلَی الضُّعَفَاء وَ لَا عَلَی الْمَرْضَی…» سپس گوید: جمعیّت یاد شده که گریه می کردند درخواست کفشی داشتند تا بپوشند. تا این که گوید: امّا کسانی که اجازه ی مرخصّی می خواستند و دارای مال و ثروت بودند، هشتاد نفر از قبائل گوناگون بودند، و مقصود از خوالف، زن ها هستند.(1)

ص: 700


1- 1233.. فی تفسیر علی بن ابراهیم فی قصة غزوة تبوک و جاء البکاؤن الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هم سبعة من بنی عمرو بن عوف سالم بن عمیر و قد شهد بدرا لااختلاف فیه، و من بنی واقف هرمی بن عمیر و من بنی حارثة علبة بن زید و هو الذی تصدق بعرضه، و ذلک ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) امر بالصدقة، فجعل الناس یاتون بها فجاء علبة فقال یا رسول الله و الله ما عندی ما اتصدق به و قد جعلت عرضی حلا، فقال له رسول الله(صلی الله علیه و آله): قد قبل الله تعالی صدقتک و من بنی مازن بن نجار ابو لیلی عبدالرّحمن بن کعب، و من بنی سلمة عمرو بن غنیمة و من بنی زریق سلمة بن صخر و من بنی العزما ضرة بن ساریة السلمی هؤلاء جاؤا الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) یبکون فقالوا: یا رسول الله لیس بنا قوة ان نخرج معک، فانزل الله؟عز؟ فیهم: لَیْسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لاعَلَی الْمَرْضی وَ لاعَلَی الَّذِینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ اِذا نَصَحُوا لِلهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اللهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ وَ لاعَلَی الَّذِینَ اِذا ما اَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لااَجِدُ ما اَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوْا وَاَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا اَلَّا یَجِدُوا ما یُنْفِقُونَ قال و انما سال هؤلاء البکاؤن نعلا یلبسونها،ثم قال جل ذکره:اِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَسْتَاْذِنُونَکَ وَ هُمْ اَغْنِیاءُ رَضُوا بِاَنْ یَکُونُوا مَعَ الْخَوالِفِ و المستاذنون ثمانون رجلا من قبائل شتی و الخوالف النّساء.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 251، ح 269]B

«اِذَا نَصَحُواْ لِلهِ وَ رَسُولِهِ مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

شفاعت ما برای اهل کبائر از شیعیانمان است امّا کسانی که توبه کنند [نیاز به شفاعت ما ندارند و] خداوند درباره ی آنان می فرماید: «مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ.»(2)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود:

هر کس پنج چیز را برای من ضمانت کند من بهشت را برای او ضمانت می نمایم. گفته شد: یا رسول الله آن پنج چیز کدام است؟ فرمود: نصیحت و خیرخواهی برای خدا، نصیحت و خیرخواهی برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله)، نصیحت و خیرخواهی برای کتاب خدا، نصیحت و خیرخواهی برای دین خدا و نصیحت و خیرخواهی برای کلیّه مسلمانان. (3)

ص: 701


1- 1234.. سوره ی توبه، آیه ی 91.
2- 1235.. فی من لایحضره الفقیه قال الصّادق(علیه السلام): شفاعتنا لاهل الکبایر من شیعتنا، فاما التائبون فان الله؟عز؟ یقول: «ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 252]
3- 1236.. فی کتاب الخصال عن تمیم الداری قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله) من یضمن لی خمسا اضمن له الجنة قیل: و ما هی یا رسول الله؟ قال: النصیحة لله؟عز؟ و النصیحة لرسوله، و النصیحة لکتاب الله و النصیحة لدین الله، و النصیحة لجماعة المسلمین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 253، ح 272]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

به خدا سوگند شیعیان ما عمرشان به گناه و معصیت ختم نمی شود، آنان برگزیدگانی هستند که خداوند آنان را برای دین خود اختیار نموده است،چنان که می فرماید:«مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ.»(1)

سوره ی توبه [9]، آیات 97 تا 106

متن:

الْاَعْرابُ اَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفاقًا وَ اَجْدَرُ اَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ ما اَنْزَلَ اللهُ عَلی رَسُولِهِ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ وَ مِنَ الْاَعْرابِ مَنْ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ مَغْرَمًا وَ یَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ وَ مِنَ الْاَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ ما یُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ اَلا اِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللهُ فی رَحْمَتِهِ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْاَنْهارُ خالِدینَ فیها اَبَدًا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْاَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ اَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ اِلی عَذابٍ عَظیمٍ وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحیمٌ خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَ اللهُ سَمیعٌ عَلیمٌ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ اَنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ

ص: 702


1- 1237..عن عبدالرّحمن بن کثیر قال:قال ابو عبد الله(علیه السلام)یا عبد الرّحمن شیعتنا و الله لایتختم البیوت و الخطایا، هم صفو الله الذین اختارهم لدینه. و هو قول الله: «ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 253، ح 274]

وَ سَتُرَدُّونَ اِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ

لغات:

«اعرابی» منسوب به اعراب است و مفرد ندارد و مقصود از آن عرب های بادیه نشین اند که اطّلاعی از احکام دین ندارند.

«مَردوا علی النفاق» مَرد، به معنای عاری بودن مستمرّ است و شیطان مارد، عاری از خیرات است و شجر امرد، عاری از برگ است و زمین مرداء زمینی است که چیزی در آن نمی روید و جوان امرد جوانی است که عاری از موی صورت است و«مَرَدوا علی النفاق»به معنای استمرار بر نفاق است و صرح ممرّد یعنی شیشه صاف و عاری از خلل و تیره گی.

«و عسی الله ان یتوب علیهم» به معنای وجوب است نه به معنای لعلّ و مربوط به اهل ایمان و ولایت است.

«وخذ من اموالهم صَدَقَةً:صَدَقَه و صَدَقات»از صدق است و بنده با دادن صدقه صدق عبودیّت خود را اظهار می کند، و صَدُقات: مهریّه زنان است و خداوند می فرماید: «وَ آتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً» یعنی عطیّة من الله، و صَدَقه واجب: زکات است چنان که خداوند می فرماید: «خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» و آیه «هُوَ الذی یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ» ظاهرا اعمّ از واجب و مستحبّ است.

«ومُرجون لامرالله» رجاء به معنای امید است و آن همراه خوف است و ارجاء به معنای تاخیر انداختن است ومرجون لامر الله کسانی اند که امر آنان به مشیّت خدا به تاخیر می افتد و خداوند، یا آنان را عذاب می کند و یا آنان را می بخشد.(1)

ص: 703


1- 1238.. قاموس قرآن.

ترجمه:

بادیه نشینان عرب، کفر و نفاقشان شدیدتر است و به ناآگاهی از حدود و احکامی که خدا بر پیامبرش نازل کرده، سزاوارترند و خداوند دانا و حکیم است! (97) گروهی از (این) اعراب بادیه نشین، چیزی را که (در راه خدا) انفاق می کنند، غرامت محسوب می دارند و انتظار حوادث دردناکی برای شما می کشند حوادث دردناک برای خود آن هاست و خداوند شنوا و داناست! (98) گروهی (دیگر) از عربهای بادیه نشین، به خدا و روز رستاخیز ایمان دارند و آن چه را انفاق می کنند، مایه تقرّب به خدا، و دعای پیامبر می دانند آگاه باشید این ها مایه تقرّب آن هاست! خداوند به زودی آنان را در رحمت خود وارد خواهد ساخت به یقین، خداوند آمرزنده و مهربان است! (99) پیشگامان نخستین از مهاجرین و انصار، و کسانی که به نیکی از آن ها پیروی کردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نیز) از او خشنود شدند و باغ هایی از بهشت برای آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جاری است جاودانه در آن خواهند ماند و این است پیروزی بزرگ! (100) و از (میان) اعراب بادیه نشین که اطراف شما هستند، جمعی منافقند و از اهل مدینه (نیز)، گروهی سخت به نفاق پای بندند. تو آن ها را نمی شناسی، ولی ما آن ها را می شناسیم. به زودی آن ها را دو بار مجازات می کنیم. مجازاتی با رسوایی در دنیا،و مجازاتی به هنگام مرگ)سپس به سوی مجازات بزرگی (در قیامت) فرستاده می شوند. (101) و گروهی دیگر، به گناهان خود اعتراف کردند و کار خوب و بد را به هم آمیختند امید می رود که خداوند توبه آن ها را بپذیرد به یقین،خداوند آمرزنده و مهربان است! (102) از اموال آن ها صدقه ای (بعنوان زکات) بگیر، تا به وسیله آن، آن ها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آن ها دعا کن که دعای تو، مایه آرامش آن هاست و خداوند شنوا و داناست! (103) آیا نمی دانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش می پذیرد، و صدقات را می گیرد، و خداوند توبه پذیر

ص: 704

و مهربان است؟!(104)بگو:«عمل کنید!خداوند و فرستاده او و مومنان،اعمال شما را می بینند! و به زودی، به سوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده می شوید و شما را به آن چه عمل می کردید، خبر می دهد!» (105) و گروهی دیگر، به فرمان خدا واگذار شده اند(و کارشان با خداست) یا آن ها را مجازات می کند، و یا توبه آنان را می پذیرد (هر طور که

شایسته باشند) و خداوند دانا و حکیم است! (106)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«الاَعْرَابُ اَشَدُّ کُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ اَجْدَرُ اَلَّا یَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا اَنزَلَ اللّهُ عَلَی رَسُولِهِ…»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

در دین خود تفقّه و بینش پیدا کنید و کسی که تفقّه و آگاهی از احکام دین خود پیدا نکند، اعرابی خواهد بود، از این رو خداوند می فرماید: «لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ.»(2)

مفضّل گوید: امام صادق(علیه السلام) فرمود:

بر شما باد به تفّقه در دین خدا، و اعرابی و بی اطّلاع از احکام دین نباشید، کسی که اعرابی باشد خداوند در قیامت به او نظر رحمت نمی کند و عمل او را نمی پذیرد.(3)

ص: 705


1- 1239.. سوره ی توبه، آیه ی 97.
2- 1240.. فی اصول الکافی علی بن محمّد بن عبدالرّحمن عن احمد بن محمّد ابن خالد عن عثمان بن عیسی عن علی بن ابی حمزة قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: تفقهوا فی الدین فانه من لم یتفقه فی الدین فهو اعرابی ان الله یقول فی کتابه:«لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ».[تفسیرنور الثّقلین، ج 2، ص 254، ح 277]
3- 1241..الحسین بن محمّد عن جعفر بن محمّد عن القاسم بن الربیع عن المفضّل ابن عمر قال:سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: علیکم بالتفقه فی دین الله، و لاتکونوا اعرابا فانه من لم یتفقه فی دین الله لم ینظر الله الیه یوم القیمة و لم یزک له عملا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 254]

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

ما بنی هاشم هستیم و شیعیان ما عرب هستند و سایر مردم اعراب اند.(1)

«وَ مِنَ الاَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ…»(2)

«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحْسَانٍ»(3)

ابوعمرو زبیری گوید: به امام صادق(علیه السلام) گفتم:

آیا ایمان درجات و منازلی دارد و اهل ایمان نزد خداوند متفاوت اند؟ فرمود:آری.گفتم: برای من توضیح بدهید تا بفهمم؟ فرمود: خداوند بین مومنین مسابقه قرار داده همان گونه که شما در اسب سواری مسابقه قرار می دهید و خداوند هر کسی را به اندازه سبقت او درجه ای داده است و هرگز مسبوق را بر سابق مقدّم نداشته و مفضول را بر فاضل شرافت نداده او اوایل این امّت را بر اواخر آن فضیلت داده و اگر سابقین این امّت فضلی بر لاحقین نمی داشتند لاحقین بر سابقین مقدّم می شدند و لکن با درجات ایمان خداوند سابقین را مقدّم داشته و با کندی در ایمان لاحقین را ماخّر نموده است چرا که ما می بینیم برخی از مومنین متاخّر، از جهت عمل و نماز و روزه و حج و زکات و جهاد قوی تر از مومنین سابق هستند و اگر سابقین در ایمان فضیلتی بر لاحقین نمی داشتند؛لاحقین به سبب کثرت عملشان افضل از سابقین می شدند.

ص: 706


1- 1242.. فی روضة الکافی سهل عن یحیی بن المبارک عن عبدالرّحمن بن جبلة عن اسحق بن عمار او غیره قال: ابو عبد الله(علیه السلام): نحن بنو هاشم و شیعتنا العرب، و سایر الناس الاعراب.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 254، ح 279)]
2- 1243.. سوره ی توبه، آیه ی 99.
3- 1244.. سوره ی توبه، آیه ی 100.

راوی گوید:

گفتم: دلیل این مساله از قرآن چیست؟ فرمود: آیه «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ» و خداوند در این آیه طبق درجه سبقت، شروع نموده و انصار را پس از مهاجرین قرار داده و تابعین را پس از انصار یاد کرده و هر گروهی را طبق درجاتی که نزد او داشته اند فضیلت داده است.(1)

ص: 707


1- 1245.. فی اصول الکافی علی بن ابراهیم عن ابیه عن بکر بن صالح عن القاسم ابن برید قال: حدثنا ابو عمر و الزبیری عن ابی عبد الله(علیه السلام)قال:قلت له:ان للایمان درجات و منازل یتفاضل المؤمنون فیها عند الله؟ قال: نعم قلت: صف لی رحمک الله حتّی افهمه، قال: ان الله سبق بین المؤمنین کما یسبق بین الخیل یوم الرهان ثم فضلهم علی درجاتهم فی السبق الیه، فجعل کل امرء منهم علی درجة سبقه لاینقصه فیها من حقه،و لایتقدم مسبوق سابقا،و لامفضول فاضلا، تفاضل بذلک اوایل هذه الامة و اواخرها و لو لم یکن للسابق الی الایمان فضل علی المسبوق اذا للحق اواخر هذه الامة او لها نعم و لتقدموهم اذا لم یکن لمن سبق الی الایمان الفضل علی من ابطا عنه و لکن بدرجات الایمان قدم الله السابقین و بالابطاء عن الایمان اخر الله المقصّرین لانا نجد من المؤمنین من الآخرین من هو اکثر عملا من الاولین و اکثرهم صلوة و صوما و حجا و زکوة و جهادا و انفاقا و لو لم یکن سوابق یفضل بها المؤمنون بعضهم بعضا عند الله لکان الآخرون بکثرة العمل مقدمین علی الاولین و لکن ابی الله؟عز؟ ان یدرک آخر درجات الایمان اولها و یقدم فیها من اخر الله او یؤخر فیها من قدم الله قلت: اخبرنی عما ندب الله؟عز؟ المؤمنین الیه من لاستباق الی الایمان؟ فقال: قول الله؟عز؟: وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِاِحْسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ فبدا بالمهاجرین الاولین و الانصار علی درجة سبقهم، ثم ثنی بالانصار، ثم ثلث بالتابعین لهم باحسان، فوضع کل قوم علی قدر درجاتهم و منازلهم عنده. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 254، ح 282]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در زمان خلافت عثمان در مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مهاجرین و انصار فرمود:

شما را به خدا سوگند آیا می دانید که چون آیه «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ» و آیه «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * اُوْلَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» نازل شد، رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: این آیات درباره ی پیامبران و اوصیای آنان نازل شده و من افضل پیامبران

و مرسلین هستم و علی بن ابی طالب(علیه السلام) افضل اوصیاء است؟ گفتند: آری خدا داند که چنین است.(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

مقصود از آیه«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ…»نقبااند،مانند ابوذر و مقداد و سلمان وعمّار و کسانی که ایمان به خدا آوردند و رسول او را تصدیق کردند و بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) ثابت ماندند.(2)

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

من و پدرم داخل مسجد شدیم و چون بین قبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و منبر رسیدیم جماعتی

ص: 708


1- 1246.. فی کتاب کمال الدین و تمام النعمة باسناده الی سلیم بن قیس الهلالی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) انه قال فی اثناء کلام له فی جمع مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ فی المسجد ایام خلافة عثمان: فانشدکم الله ا تعلمون حیث نزلت:«وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ اُول-ٰٓئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» سئل عنها رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ فقال: انزلها الله تعالی فی الانبیاء و اوصیائهم، فانا افضل انبیاء الله و رسله و علی بن ابی طالب افضل الاوصیاء؟ قالوا: اللهم نعم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 255، ح 283]
2- 1247.. فی تفسیر علی بن ابراهیم ثم ذکر السابقین فقال: «وَ السَّابِقُونَ الْاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ» و هم النقباء ابو ذر و المقداد و سلمان و عمار و من آمن و صدق و ثبت علی ولایة امیرالمؤمنین(علیه السلام). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 255، ح 284]

از شیعیان در آن جا بودند و پدرم به آنان سلام کرد و سپس فرمود: به خدا سوگند من شما را دوست می دارم پس در دیانت خود به من کمک بدهید و در عبادت خدا کوشا باشید و بدانید که ولایت ما به دست نمی آید مگر با ورع و تقوا و کوشش در عبادت، و هر کدام از شما اگر به بنده ای اقتدا کند باید در عمل به او اقتدا نماید. سپس فرمود:

شما شیعة الله و انصار الله هستید و شما سابقین اوّل و سابقین آخرید و شما سابقین در دنیا و سابقین در آخرت به بهشت هستید.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

اسم هجرت [و مهاجر] به احدی نمی توان گفت مگر آن که به امام و حجّت خدا در روی زمین معرفت داشته باشد، پس کسی که حجّت خدا را شناخته باشد و اقرار به امامت او بکند مهاجر خواهد بود.(2)

ابوالقاسم حسکانی در شواهد التنزیل گوید:

مقصود از «وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ»ده نفر از قریش اند اوّل آنان از جهت مسلمان شدن علی بن ابی طالب(علیه السلام) است.(3)

ص: 709


1- 1248.. فی روضة الکافی علی بن ابراهیم عن ابن ابی عمیر عن عمرو بن ابی المقدام قال: سمعت ابا عبد الله(علیه السلام) یقول: خرجت انا و ابی حتّی اذا کنا بین القبر و المنبر اذا هو باناس من الشیعة فسلم علیهم ثم قال: انی و الله لاحب ریاحکم و ارواحکم فاعینونی علی ذلک بورع و اجتهاد، و اعلموا ان ولایتنا لاتنال الا بالورع و الاجتهاد، و من ائتم منکم بعبد فلیعمل بعمله،انتم شیعة الله و انتم انصار الله، و انتم السابقون الاولون و السابقون الآخرون السابقون فی الدنیا و السابقون فی الاخرة الی الجنة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 255، ح 285]
2- 1249.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام): لایقع اسم الهجرة علی احد الا بمعرفة الحجة فی الارض، فمن عرفها و اقر بها فهو مهاجر. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 256، ح 286]B
3- 1250.. و روی عبد الله بن موسی عن العلا بن صالح عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله قال:سمعت علیا(علیه السلام) یقول: انا عبد الله و اخو رسوله، و انا الصدیق الاکبر لایقولها بعدی الا کذاب مفتر، صلیت قبل الناس بسبع سنین. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 256، ح 288]

امام صادق(علیه السلام) می فرماید:

«وَ السَّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ…» درباره ی علی(علیه السلام) و پیروان او از مهاجرین و انصار و پیروان آنان نازل شده است و جملات «رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ وَ اَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الاَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا اَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ»مربوط به آنان می باشد.(1)

«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللّهُ اَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ… »(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

عسی به معنای وجوب است. [و آیه درباره مومنین و اهل ولایت است.](3)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از این آیه مومنان گنه کارند که اعمال خوب و بد را به هم آمیخته و گناهانی انجام داده اند که مومنان دیگر به آنان خورده می گیرند و از آن ها کراهت دارند و خداوند توبه آنان را قبول خواهد کرد.(4)

ص: 710


1- 1251.. و فی (نهج البیان): عن الصّادق(علیه السلام): «انها نزلت فی علی(علیه السلام) و من تبعه من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان، رضی الله عنهم و رضوا عنه، و اعد لهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها، ذلک الفوز العظیم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 833]
2- 1252.. سوره ی توبه، آیه ی 102.
3- 1253.. ابن بابویه، قال: حدثنا جعفر بن محمّد بن مسرور، قال: حدثنا الحسین بن محمّد بن عامر،عن عمه عبد الله بن عامر، عن محمّد بن ابی عمیر، قال: حدثنی جماعة من مشایخنا منهم ابان بن عثمان، و هشام بن سالم، و محمّد بن حمران عن الصّادق(علیه السلام) قال: «عسی موجبة». [تفسیر برهان، ج 2، ص 834، ح 2]
4- 1254.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن علی بن حسان، عن موسی بن بکر، عن رجل، قال: قال ابو جعفر(علیه السلام): «الذین خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا فاولئک قوم مومنون، یحدثون فی ایمانهم من الذنوب التی یعیبها المؤمنون و یکرهونها، فاولئک عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ». [تفسیر برهان، ج 2، ص 834، ح 1]B

و در سخن دیگری فرمود:

عَسی از ناحیه خدا به معنای وجوب است و این آیه درباره ی شیعیان گنه کار ما نازل شده است.(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی ابولبابه نازل شد و سبب نزول آن ماجرای بنی قریظه بود که یهود بنی قریظه او را به حکمیّت پذیرفتند و او [به خاطر روابطی که با آنان داشت خیانت کرد و] گفت: اگر تسلیم شوید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شما را خواهد کشت.(2)

توبه ابولبابه انصاری

مولّف گوید:

تفصیل قصّه ابولبابه را مرحوم علی بن ابراهیم بیان نموده و گوید: این آیه درباره ابولبابة بن عبدالمنذر نازل شد و رسول خدا(صلی الله علیه و آله)هنگامی که یهود بنی قریظه را محاصره نمود آنان به رسول خدا گفتند: ابولبابه را نزد ما بفرست تا با او مشورت

ص: 711


1- 1255.. العیّاشی: عن محمّد بن خالد بن الحجاج الکرخی، عن بعض اصحابه، رفعه الی خیثمة، قال: قال ابو جعفر(علیه السلام)، فی قول الله: خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ: «و عسی من الله واجب، و انما نزلت فی شیعتنا المذنبین».[تفسیر برهان، ج 2، ص 834، ح 3]
2- 1256.. الطبرسی: عن ابی جعفر الباقر(علیه السلام): انها نزلت فی ابی لبابة، و لم یذکر معه غیره، و سبب نزولها فیه ما جری منه فی بنی قریظة حین قال: ان نزلتم علی حکمه فهو الذبح. قال: و به قال مجاهد. [تفسیر برهان، ج 2، ص 835، ح 9]

نماییم. و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ابولبابه فرمود: نزد حلفا و دوستان خود از بنی قریظه برو تا با تو مشورت کنند.پس ابولبابه نزد آنان رفت و آنان به او گفتند:آیا تو صلاح می دانی که ما تن به حکم محمّد(صلی الله علیه و آله)بدهیم؟ابولبابه گفت:«اگر چنین کنید او شما را خواهد کشت» و سپس پشیمان شد و به خود گفت: «به خدا و رسول او خیانت کردم» و از نزد آنان بازگشت و از شرمندگی خدمت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نیامد

و داخل مسجد شد و طنابی به گردن خود بست و خود را به ستونی که اکنون آن را ستون توبه می نامند محکم بست و گفت: «خود را باز نخواهم نمود تا بمیرم و یا خدا توبه مرا قبول نماید» و چون این خبر به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) رسید فرمود: «اگر نزد ما آمده بود ما برای او استغفار می کردیم و حال که به خدا توسل نموده خداوند سزاوارتر خواهد بود» آری ابولبابه با این حال روزها روزه می گرفت و در شب به اندازه ای که زنده بماند غذا می خورد و دختر او غذای او را می آورد و برای قضای حاجت او را باز می نمود تا این که [پس از یک هفته] خداوند به پیامبر خود(صلی الله علیه و آله) که در خانه امّ سلمه بود خبر قبولی توبه او را داد و آن حضرت به امّ سلمه فرمود : توبه ابولبابه قبول شد و امّ سلمه اجازه خواست تا به او خبر دهد و امّ سلمه سر خود را از حجره بیرون کرد و به ابولبابه گفت: خدا توبه تو را پذیرفت و او گفت: الحمدلله و چون مسلمانان دویدند تا او راباز کنند، ابولبابه گفت: به خدا سوگند اجازه نمی دهم جز رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مرا باز نماید، پس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و فرمود: «ای ابولبابه خدا توبه تو را پذیرفت و تو پاک شدی همانند وقتی که از مادر متولد شدی» ابولبابه گفت: آیا اجازه می دهید که من همه مال خود را صدقه بدهم؟ فرمود: خیر. ابولبابه گفت: دو ثلث آن را؟

فرمود: خیر. ابولبابه گفت: نصف آن را؟ فرمود: خیر. ابولبابه گفت: یک ثلث

ص: 712

آن را؟ فرمود: آری. پس این آیه نازل شد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُواْ بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُواْ عَمَلًا صَالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللّهُ اَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ.»(1)

ص: 713


1- 1257.. علی بن ابراهیم: نزلت فی ابی لبابة بن عبد المنذر، و کان رسول الله(صلی الله علیه و آله) لما حاصر بنی قریظة، قالوا له: ابعث لنا ابا لبابة نستشره فی امرنا. فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «یا ابا لبابة، ائت حلفاءک و موالیک» فاتاهم، فقالوا له: یا ابا لبابة، ما تری، ننزل علی حکم محمّد؟ فقال: انزلوا، و اعلموا ان حکمه فیکم هو الذبح. و اشار الی حلقه، ثم ندم علی ذلک، فقال: خنت الله و رسوله، و نزل من حصنهم، و لم یرجع الی رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و مر الی المسجد و شد فی عنقه حبلا، ثم شده الی الاسطوانة التی تسمی اسطوانة التوبة، و قال: لااحله حتّی اموت او یتوب الله علی. فبلغ رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: «اما لو اتانا لاستغفرنا الله له، فاما اذا قصد الی ربه فالله اولی به». و کان ابو لبابة یصوم النهار، و یاکل باللیل ما یمسک به رمقه، و کانت ابنته تاتیه بعشائه و تحله عند قضاء الحاجة، فلما کان بعد ذلک رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی بیت ام سلمة نزلت توبته. فقال: «یا ام سلمة، قد تاب الله علی ابی لبابة». فقالت: یا رسول الله، فآذنه بذلک؟ فقال: «لتفعلن» فاخرجت راسها من الحجرة، فقالت: یا ابا لبابة، ابشر قد تاب الله علیک. فقال: الحمد لله. فوثب المسلمون لیحلوه، فقال: لاو الله حتّی یحلنی رسول الله.فجاء رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقال: «یا ابا لبابة، قد تاب الله علیک توبة لو ولدت من امک یومک هذا لکفاک.فقال: یا رسول الله، ا فاتصدق بمالی کله؟ قال: «لا». قال: فبثلثیه؟ قال: «لا». قال: فبنصفه؟ قال: «لا». قال: فبثلثه قال: «نعم». فانزل الله: وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا عَسَی اللهُ اَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ اَنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ. [تفسیر برهان، ج 2، ص 835]

«خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ…» (1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که در ماه رمضان این آیه نازل شد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به منادی خود دستور داد بین مردم ندا کند: «خداوند زکات را بر شما واجب نموده همان گونه که نماز را واجب نموده است» و خداوند در طلا و نقره زکات را واجب نمود و در حیوانات مثل شتر و گوسفند و گاو و در حبوبات مانند گندم و جو و خرما و کشمش صدقه واجب نمود و نسبت به چیزهای دیگر آنان را عفو نمود، و این بود تا یکسال گذشت و مردم روزه گرفتند و ماه رمضان تمام شد و باز منادی رسول خدا(صلی الله علیه و آله)بین مردم ندا کرد:«ای مسلمانان زکات اموال خود را بدهید تا نماز شما قبول شود» و سپس رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عاملین جمع زکات [و صدقه] را فرستاد تا زکات ها را جمع آوری کنند.(2)

ص: 714


1- 1258.. سوره ی توبه، آیه ی 103.
2- 1259.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد و احمد بن محمّد، جمیعا، عن ابن محبوب، عن عبد الله بن سنان، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): «لما نزلت هذه الآیة خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها و انزلت فی شهر رمضان، و امر رسول الله(صلی الله علیه و آله) منادیه فنادی فی الناس: ان الله فرض علیکم الزکاة کما فرض علیکم الصلاة، ففرض الله؟عز؟ علیهم من الذهب و الفضة، و فرض الصدقة من الابل و البقر و الغنم، و من الحنطة و الشعیر، و التمر و الزبیب، فنادی فیهم بذلک فی شهر رمضان، و عفا لهم عما سوی ذلک».ثم قال: «ثم لم یعرض لشی ء من اموالهم حتّی حال علیهم الحول من قابل، فصاموا و افطروا، فامر منادیه فنادی فی المسلمین: ایها المسلمون، زکوا اموالکم تقبل صلواتکم قال ثم وجه عمال الصدقة و عمال الطسوق». [تفسیر برهان، ج 2، ص 836، ح 1]

امام صادق(علیه السلام) در سخن دیگری فرمود:

از حبوبات و حیوانات، به اسم صدقات زکات گرفته می شود و از طلا و نقره، زکات گرفته می شود، و زکات روزه [به نام زکات فطره] نیز واجب است.(1)

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

این آیه درباره ی امام(علیه السلام) نیز بعد از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) جاری است .(2)

مولّف گوید:

روایات مربوط به اهمیّت زکات و عذاب تارک زکات ذیل آیات زکات و مصارف آن خواهد آمد انشاءالله.

در تفسیر آیه «وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ اِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ» از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل شده که آن حضرت هنگامی که مردم زکات خود را می آوردند می فرمود:

«اللّهمّ صَلِّ عَلَیْهِمْ». عبدالله بن ابی اوفی که از اصحاب بیعت شجره بود گوید:

پدرم زکات خود را نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آورد و آن حضرت فرمود: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی آلِ اَبِی اَوْفَی».(3)

ص: 715


1- 1260.. عن زرارة، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: قلت له: قوله: خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها، هو قوله: وَ آتَوُا الزَّکاةَ؟ قال: قال: «الصدقات فی النبات و الحیوان، و الزکاة فی الذهب و الفضة و زکاة الصوم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 837، ح 5]
2- 1261.. فی تفسیر العیّاشی عن علی بن حسان الواسطی عن بعض اصحابه عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سالته عن قول الله: «خُذْ مِنْ اَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها» جاریة هی فی الامام بعد رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ قال: نعم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 259، ح 302]
3- 1262.. فی مجمع البیان: «و صل علیهم» و روی عن النّبی(صلی الله علیه و آله) انه کان اذا اتاه قوم بصدقتهم قال: اللهم صل علیهم، قال عبد الله بن ابی اوفی و کان من اصحاب الشجرة فاتاه ابی بصدقته،فقال:اللهم صل علی آل ابی اوفی اورده البخاری و مسلم فی الصحیح. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 260، ج 307]B

«اَ لَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ…»(1)

مولّف گوید:

آیه «خُذْ مِنْ اَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً…» مطابق برخی از روایات درباره ی صدقات واجبه است. و در روایات زیادی نیز تطبیق بر صدقات مستحبّه شده است و الله العالم. امام صادق(علیه السلام) فرمود:

خیری در ماندن در دنیا نیست، مگر برای یکی از دو نفر، 1. کسی که در هر روزی به احسان و عمل خیر خود بیفزاید، 2. کسی که گناهان خود را با توبه برطرف کند، و توبه او هرگز پذیرفته نمی شود مگر با ولایت ما اهل البیت. سپس فرمود: به خدا سوگند اگر کسی بدون ولایت ما، آنقدر سجده کند که گردن او قطع شود خداوند از او نخواهد پذیرفت. (2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که چیزی به سائل می دهید، از او بخواهید تا به شما دعا کند، همانا دعای او در حقّ شما مستجاب می شود و در حق او مستجاب نمی شود، چرا که آنان دروغ می گویند. سپس فرمود: صدقه دهنده باید بعد از صدقه دست خود را ببوسد، چرا که صدقه را قبل از گرفتن سائل خداوند می گیرد چنان که می فرماید:«اَلَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ».(3)

ص: 716


1- 1263.. سوره ی توبه، آیه ی 104.
2- 1264..فی کتاب الخصال عن حفص بن غیاث النخعی قال:قال ابو عبد الله(علیه السلام): لاخیر فی الدنیا الا لاحد رجلین رجل یزداد فی کل یوم احسانا، و رجل یتدارک ذنبه بالتوبة، و انی له بالتوبة و الله لو سجد حتّی ینقطع عنقه ما قبل الله منه الا بولایتنا اهل البیت.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 260، ج 308]
3- 1265.. عن امیرالمؤمنین(علیه السلام) حدیث طویل و فیه: و اذا ناولتم السائل شیئا فسلوه ان یدعو لکم، فانه یجاب له فیکم و لایجاب فی نفسه، لانهم یکذبون و لیرد الذی یناوله یده الی فیه فیقبلها، فان الله؟عز؟ یاخذها قبل ان تقع فی یده کما قال؟عز؟: اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 261، ح 309]

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

روزی یک دینار صدقه دادم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به من فرمود:آیا می دانی صدقه از دست دهنده خارج نمی شود، تا از زیر فشار هفتاد شیطان بگذرد که همه آنان صدقه دهنده را از صدقه دادن نهی می کنند، و به دست سائل نخواهد رسید تا به دست خداوند برسد، چنان که خداوند می فرماید: «اَ لَمْ یَعْلَمُواْ اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقَاتِ ….»(1)

«وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ اِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ …»(2)

محمّد بن مسلم گوید: از امام باقر یا امام صادق(علیه السلام) سوال شد: آیا اعمال مردم بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه می شود؟ امام(علیه السلام) فرمود:

شکّی در آن نیست. سپس سوال کننده درباره ی آیه «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ…» سوال نمود و امام(علیه السلام) فرمود: «برای خدا شاهدهایی است در روی زمین .»(3)

ص: 717


1- 1266.. فی کتاب ثواب الاعمال و عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قال علی بن ابی طالب(علیه السلام): تصدّقت یوما بدینار فقال رسول الله(صلی الله علیه و آله): اما علمت یا علی ان الصدقة لاتخرج من یده حتّی تنفک عنها من لحیی سبعین شیطانا کلهم یامره بان لایفعل و ما تقع فی ید السائل حتّی تقع فی ید الرب جل جلاله، ثم تلا هذه الایة: «اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یَاْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ اَنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ». [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 261، ح 311]
2- 1267.. سوره ی توبه، آیه ی 105.
3- 1268.. عن محمّد بن مسلم عن احدهما قال: سئل عن الاعمال هل تعرض علی رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ فقال: ما فیه شک، قیل له: ا رایت قول الله: وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قال: الله شهد فی ارضه. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 262، ح 316]B

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

اعمال امّت از خوب و بد هر صبح و شام بر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عرضه می شود، پس شما از اعمال ناپسند خود پرهیز کنید، و این معنای سخن خداست که می فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُواْ فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ.»(1)

و در سخن دیگری فرمود:

مقصود از «المومنون» فقط ائمّه(علیهم السلام) هستند.(2)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

هر مومن و یا کافری که از دنیا می رود و در قبر قرار می گیرد، اعمال او بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و امیرالمؤمنین(علیه السلام) و هر امامی از امامان تا آخرین امام که خدا اطاعت او را بر بندگان خود واجب نموده عرضه خواهد شد.(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

برای چه شما رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را آزار می دهید؟! پس شخصی گفت: چگونه ما آن حضرت را آزار می دهیم؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: مگر نمی دانید اعمال شما بر او

ص: 718


1- 1269.. عن ابی بصیر عن ابی عبد الله(علیه السلام) ان ابا الخطاب کان یقول: ان رسول الله(صلی الله علیه و آله) تعرض علیه اعمال امته کل خمیس، فقال ابو عبد الله(علیه السلام): هو هکذا، و لکن رسول الله(صلی الله علیه و آله) تعرض علیه اعمال امته کل صباح و مساء ابرارها و فجارها فاحذروا، و هو قول الله تبارک و تعالی: «فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» قال: تعرض علی رسول الله(صلی الله علیه و آله) اعمال امته کل صباح ابرارها و فجارها فاحذروا. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 262، ح 318]
2- 1270.. و قال ابو عبد الله(علیه السلام). و المؤمنون هم الائمة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 262، ح 320]
3- 1271.. عن زرارة عن برید العجلی قال: قلت لابی جعفر(علیه السلام) فی قول الله «اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» فقال: ما من مومن یموت و لاکافر یوضع فی قبره حتّی یعرض عمله علی رسول الله(صلی الله علیه وآله)و علی فهلم الی آخر من فرض الله طاعته علی العباد.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 262، ح 319]

عرضه می شود؟! و هنگامی که آن حضرت در بین اعمال شما گناه و معصیتی را ببیند آزرده خواهد شد و شما نباید رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را آزار بدهید بلکه باید او را خشنود نمایید.(1)

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به اصحاب خود فرمود:

بودن من بین شما برای شما خیر است چرا که خداوند می فرماید: «وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنتَ فِیهِمْ». سپس فرمود: جدایی و مفارقت من از بین شما نیز برای شما خیر است. اصحاب گفتند:بودن شما بین ما خیر است، ولکن نبودن شما بین ما چگونه خیر است؟رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: به خاطر این که هر دوشنبه و پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه می شود و اگر عمل شما نیک بود من خدا را بر آن ستایش می کنم و اگر گناهی داشتید برای شما استغفار می نمایم.(2)

ص: 719


1- 1272..علی بن ابراهیم عن ابیه عن عثمان بن عیسی عن سماعة عن ابی عبد الله(علیه السلام) قال: سمعته یقول: ما لکم تسوؤن رسول الله(صلی الله علیه و آله)؟ فقال له رجل: کیف نسوئه فقال: اما تعلمون ان اعمالکم تعرض علیه؟ فاذا رای فیها معصیة سائه ذلک فلا تسوؤا رسول الله(صلی الله علیه و آله) و سروه.[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 262، ح 327]
2- 1273..فی تفسیر علی بن ابراهیم حدثنی ابی عن حنان بن سدیر عن ابیه عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه و آله):مقامی بین اظهرکم خیر لکم، فان الله یقول «وَ ما کانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ» و مفارقتی ایاکم خیر لکم، فقالوا: یا رسول الله مقامک بین اظهرنا خیر لنا فکیف یکون مفارقتک خیر لنا؟ فقال: امّا مفارقتی ایاکم خیر لکم فلانه یعرض علی کل خمیس و اثنین اعمالکم، فما کان من حسنة حمدت الله علیها، و ما کان من سیئة استغفرت لکم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 264، ح 331]

«وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ»(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از این آیه مشرکینی هستند که [در جنگ ها] مسلمانانی مانند حمزه و جعفر و امثال آن ها از مومنین را کشته اند و سپس مسلمان شده و به وحدانیّت خدا اعتراف نموده و از شرک و بت پرستی دست برداشته اند و لکن ایمان پیدا نکرده اند تا بهشت برای آنان واجب شود و بر کفر و جحود خود نیز باقی نمانده اند تا دوزخ برای آنان واجب شود و بر این حال مانده اند و خداوند یا آنان را عذاب می کند و یا توبه آنان را می پذیرد.(2)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مردم شش گروه و طایفه اند و بازگشت آنان به سه طایفه و گروه است 1. اهل ایمان،2. اهل کفر، 3. اهل ضلالت و گم راهی، مومنین را خدا وعده بهشت داده، و کافران را وعده دوزخ داده و گروه سوّم و چهارم مستضعفین و مرجون لامر الله هستند که خداوند یا آنان را عذاب می کند و یا از آنان می گذرد و گروه پنجم کسانی هستند که به گناه خود اعتراف نموده و «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا» و گروه ششم اهل اعراف اند [و آنان گنه کاران از مومنین اند که بدون توبه از دنیا رفته اند.](3)

ص: 720


1- 1274.. سوره ی توبه، آیه ی 106.
2- 1275.. محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن علی بن الحکم عن موسی بن بکر عن زرارة عن ابی جعفر(علیه السلام) فی قول الله تعالی: وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِاَمْرِ اللهِ قال: قوم کانوا مشرکین فقتلوا مثل حمزة و جعفر و اشباههما من المؤمنین ثم انهم دخلوا فی الاسلام فوحدوا الله و ترکوا الشرک و لم یعرفوا الایمان بقلوبهم، فیکونوا من المؤمنین فتجب لهم الجنة و لم یکونوا علی جحودهم فیکفروا فتجب لهم النار فهم علی تلک الحال اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 265، ح 335]
3- 1276.. و عن ابن الطیار قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): الناس علی ست فرق یؤلون الی ثلث فرق: الایمان و الکفر و الضلال و هم اهل الوعد الذین وعدوا الجنة و النار، و هم المؤمنون و الکافرون و المستضعفون و المرجون لِاَمْرِ اللهِ اِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ اِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ، و المعترفون بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا، و اهل الاعراف. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 266، ح 341]B

سوره ی توبه [9]، آیات 107 تا 112

متن:

وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ كُفْرًا وَ تَفْریقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ اِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنا اِلَّا الْحُسْنی وَ اللهُ یَشْهَدُ اِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ لاتَقُمْ فیهِ اَبَدًا لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ اَحَقُّ اَنْ تَقُومَ فیهِ فیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ اَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرینَ اَ فَمَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللهِ وَ رِضْوانٍ خَیْرٌ اَمْ مَنْ اَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّمَ وَ اللهُ لایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ لایَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا ریبَةً فی قُلُوبِهِمْ اِلَّا اَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ وَ اللهُ عَلیمٌ حَكیمٌ اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ الْاِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ اَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِكُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ

وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ

لغات:

«اِتّخذوا مَسجِدًا ضِرارًا» رسول خدا(صلی الله علیه و آله) هنگامی که از مکّه به مدینه هجرت نمود در یک فرسخی مدینه در محلّی به نام «قبا» توقّف نمود تا امیرالمؤمنین(علیه السلام) با بقیّه مهاجرین به او ملحق شوند و در آن روزها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مسجدی در محلّه «قبا»

ص: 721

ساخت و خداوند درباره ی این مسجد فرمود: «لَّمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ…»

و در مقابل این مسجد گروهی از منافقین حسد بردند و مسجدی ساختند و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دعوت کردند، تا در آن مسجد نماز بخواند و هدف آنان مشروعیّت دادن به آن مسجد بود در حالی که این مسجد را برای توطئه و تفرقه بین مسلمانان و مرکز تصمیم

گیری و مبارزه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مسلمانان ساخته بودند! و رسول خدا به آنان فرمود: پس از بازگشت از تبوک به آن مسجد خواهم آمد. و چون از تبوک بازگشت آیات فوق بر او نازل شد و دستور داد تا آن مسجد را خراب کردند و تبدیل به مزبله نمودند.

«علی شفا جُرُفٍ هارٍ»«جُرُف» کنار رود را گویند، که آب، آن را برده و تکّه تکه خراب می شود و «جُرُف» در این آیه به معنای مجروف است یعنی محلی که به سبب آب شوریده شده است و خداوند بنیان اعتقاد کفر را تشبیه به ساختمانی نموده که در سراشیبی رودخانه ساخته شده باشد و آماده ی فرو ریختن باشد.(1)

ترجمه:

(گروهی دیگر از آن ها) کسانی هستند که مسجدی ساختند برای زیان (به مسلمانان)، و (تقویت)کفر،و تفرقه افکنی میان مومنان، و کمینگاه برای کسی که از پیش با خدا و پیامبرش مبارزه کرده بود آن ها سوگند یاد می کنند که: «جز نیکی (و خدمت)، نظری نداشته ایم!» امّا خداوند گواهی می دهد که آن ها دروغ گو هستند! (107)هرگز در آن(مسجد به عبادت) نایست!آن مسجدی که از روز نخست بر پایه تقوا بنا شده،شایسته تر است که در آن(به عبادت) بایستی در آن، مردانی هستند که دوست می دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد! (108) آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که

ص: 722


1- 1277.. قاموس قرآن.

اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی ریزد؟ و خداوند گروه ستم گران را هدایت نمی کند! (109) (امّا) این بنایی را که آن ها ساختند، همواره به صورت یک وسیله شک و تردید، در دل های شان باقی می ماند مگر این که دل های شان پاره پاره شود (و بمیرند و گر نه، هرگز از دل آن ها بیرون نمی رود) و خداوند دانا و حکیم است! (110)خداوند از مومنان، جانها و اموال شان را خریداری کرده،که(در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که:) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند این وعده حقّی است بر او، که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این است آن پیروزی بزرگ! (111) توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، سیاحت کنندگان، رکوع کنندگان،سجده آوران،آمران به معروف،نهی کنندگان از منکر،و حافظان حدود (و مرزهای) الهی، (مومنان حقیقی اند) و بشارت ده به (اینچنین) مومنان! (112)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِدًا ضِرَارًا وَ کُفْرًا وَتَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ اِرْصَادًا لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ…»(1)

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

این آیه درباره ی مسجد ضرار و بنیانگذار آن، ابوعامر راهب منافق و همراهان او نازل شد و آنان برای رسول خدا(صلی الله علیه و آله) سوگند یاد نمودند که این مسجد را برای صلاح مردم و با حسن نیّت می سازند در حالی که خداوند نفاق آنان را آشکار نمود و به رسول خود دستور داد تا آن را خراب نماید.

ص: 723


1- 1278.. سوره ی توبه، آیه ی 107.

سپس گوید:

مقصود از «لَّمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوَی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ…» مسجد قبا می باشد، و مقصود از «متطهّرین» مردم قبا بوده اند که خود را با آب تطهیر می کرده اند.(1)

از موسی بن جعفر(علیهما السلام) روایت شده که فرمود:

گوساله سامری زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله) همان ابوعامر راهب منافق بوده است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) او را فاسق نامیده و آن حضرت هنگامی که از جنگ تبوک پیروزانه بازگشت خداوند کید و مکر منافقین را باطل نمود و دستور داد تا مسجد ضرار را به آتش کشیدند و این آیات نازل شد. سپس فرمود: خداوند عِجل زمان پیامبر خود را با یارانش گرفتار قولنج و فلج و جذام و لقوه نمود و ابوعامر راهب چهل روز در اشدّ عذاب دنیا گرفتار بود تا به هلاکت رسید و به عذاب آخرت نائل گردید.(2)

ص: 724


1- 1279.. و قوله وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ کُفْرًا فانه کان سبب نزولها انه جاء قوم من المنافقین الی رسول الله(صلی الله علیه و آله) فقالوا یا رسول الله(صلی الله علیه و آله) ا تاذن لنا ان نبنی مسجدا فی بنی سالم للعلیل و اللیلة المطیرة و الشیخ الفانی فاذن لهم رسول الله(صلی الله علیه و آله) و هو علی الخروج الی تبوک فقالوا یا رسول الله لو اتیتنا فصلیت فیه قال(صلی الله علیه و آله) انا علی جناح السفر فاذا وافیت ان شاء الله اتیته فصلیت فیه فلما اقبل رسول الله(صلی الله علیه و آله) من تبوک نزلت علیه هذه الآیة فی شان المسجد و ابی عامر الراهب و قد کانوا حلفوا لرسول الله(صلی الله علیه و آله) انهم یبنون ذلک للصلاح و الحسنی فانزل الله علی رسوله وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا وَ کُفْرًا وَ تَفْرِیقًا بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ اِرْصادًا لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ یعنی ابا عامر الراهب کان یاتیهم فیذکر رسول الله(صلی الله علیه و آله) و اصحابه وَ لَیَحْلِفُنَّ اِنْ اَرَدْنا اِلَّا الْحُسْنی وَ اللهُ یَشْهَدُ اِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ لاتَقُمْ فِیهِ اَبَدًا لَمَسْجِدٌ اُسِّسَ عَلَی التَّقْوی مِنْ اَوَّلِ یَوْمٍ یعنی مسجد قبا اَحَقُّ اَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجالٌ یُحِبُّونَ اَنْ یَتَطَهَّرُوا وَ اللهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ قال کانوا یتطهرون بالماء. [تفسیر قمی، ج 1، ص 305]
2- 1280.. الامام العسکری(علیه السلام)، قال: «قال موسی بن جعفر(علیهما السلام): فهذا العجل فی زمان النّبی(صلی الله علیه و آله)، هو ابو عامر الراهب الذی سماه النّبی(صلی الله علیه و آله) الفاسق، و عاد رسول الله(صلی الله علیه و آله) غانما ظافرا، و ابطل الله تعالی کید المنافقین، و امر الله تعالی باحراق مسجد الضرار، و انزل الله؟عز؟ وَ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرارًا الآیات. و قال موسی بن جعفر(علیهما السلام): فهذا العجل فی حیاته(صلی الله علیه و آله) دمر الله علیه و اصابه بقولنج و فالج و جذام و لقوة، و بقی اربعین صباحا فی اشد عذاب، ثم صار الی عذاب الله تعالی». [تفسیر برهان، ج 2، ص 847، ح 2]B

علی بن ابراهیم قمّی در تفسیر «لاَ یَزَالُ بُنْیَانُهُمُ الَّذِی بَنَوْاْ رِیبَةً فِی قُلُوبِهِمْ…» گوید:رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مالک بن دخشم خزاعی و عامر بن عدی را فرستاد تا مسجد ضرار را خراب کنند و به آتش بکشند پس مالک به عامر گفت: صبر کن تا من آتش بیاورم و از منزل خود آتشی آورد و در کنار شاخه های خرما قرار داد و مسجد را به آتش کشید و زید بن حارثه نشست تا مسجد سوخت و سپس دستور داد تا دیوارهای آن را نیز خراب کردند.(1)

«اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنفُسَهُمْ وَ اَمْوَالَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ…»(2)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

آیا آزاد مردی نیست که متاع ناچیز دنیا را رها کند؟ [و به وعده های خدا توجّه نماید] سپس فرمود: برای وجود شما عوضی جز بهشت نیست پس خود را به غیر آن نفروشید.(3)

ص: 725


1- 1281.. علی بن ابراهیم: (الا) فی موضع (حتی) تتقطع قلوبهم و الله علیم حکیم، فبعث رسول الله(صلی الله علیه و آله) مالک بن الدخشم الخزاعی و عامر بن عدی اخا بنی عمرو بن عوف علی ان یهدموه و یحرقوه، فجاء مالک فقال لعامر: انتظرنی حتّی اخرج نارا من منزلی. فدخل و جاء بنار و اشعل فی سعف النخل، ثم اشعله فی المسجد فتفرقوا، و قعد زید بن حارثة حتّی احترقت البنیة، ثم امر بهدم حائطه. [تفسیر برهان، ج 2، ص 850، ح 1]
2- 1282 .. سوره ی توبه، آیه ی 111.
3- 1283.. فی نهج البلاغة قال(علیه السلام) الا حر یدع هذه اللماظة لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلا تبیعوها الا بها. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 272، ح 260]

ابوبصیر گوید: امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ…» پیمان عالم ذرّ است. سپس من آیه ی«التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ…» را قرائت نمودم، و امام(علیه السلام) فرمود: ولکن من اینگونه قرائت می کنم «التَّائِبُینَ الْعَابِدینَ…» سپس فرمود: مقصود از آیه «اِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنفُسَهُمْ… » مومنان در رجعت هستند.(1)

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

آیه فوق درباره ی ائمّه (صلوات الله علیهم) نازل شده است.(2)

امام باقر(علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:

هر کدام از مومنین [در جنگ ها] کشته شود به دنیا باز خواهد گشت تا بمیرد، و اگر بمیرد نیز باز به دنیا بر می گردد تا کشته شود، و این قدرت [الهی] قابل انکارنیست.(3)

ص: 726


1- 1284.. فی تفسیر العیّاشی عن ابی بصیر عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: سالته عن قول الله: «ان الله اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» الآیة قال:یعنی فی المیثاق: ثم قرات علیه: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ» فقال ابو جعفر: لاو لکن اقراها التائبین العابدین الی آخر الایة، و قال: اذا رایت هؤلاء فعند ذلک هؤلاء اشتری منهم انفسهم و اموالهم یعنی فی الرجعة. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 273، ح 362]
2- 1285.. فی تفسیر علی بن ابراهیم و قوله؟عز؟: «اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ بِاَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» قال: نزلت فی الائمة صلوات الله علیهم. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 273]
3- 1286.. و عنه: عن محمّد بن الحسین بن ابی الخطاب، عن صفوان بن یحیی، عن ابی خالد القماط، عن عبدالرّحمن القصیر، عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: قرا هذه الآیة اِنَّ اللهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اَنْفُسَهُمْ وَ اَمْوالَهُمْ فقال:«هل تدری من یعنی؟».فقلت:یقاتل المؤمنون فیقتلون ویقتلون. فقال: «لا، و لکن من قتل من المؤمنین رد حتّی یموت، و من مات رد حتّی یقتل، و تلک القدرة فلا تنکرها». [تفسیر برهان، ج 2، ص 857]

امام صادق(علیه السلام) در تفسیر «وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ» فرمود:

اگر کسی از سارق عفو کند حق دارد و لکن اگر او را نزد امام بیاورد، دیگر کسی نمی تواند او را عفو نماید. [و امام باید حدّ خدا را درباره ی او جاری نماید.](1)

سوره ی توبه [9]، آیات 113 تا 121

متن:

ما كانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذینَ آمَنُوا اَنْ یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِكینَ وَ لَوْ كانُوا اُولی قُرْبی مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُمْ اَصْحابُ الْجَحیمِ وَ ما كانَ اسْتِغْفارُ اِبْراهیمَ لِاَبیهِ اِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها اِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ اِنَّ اِبْراهیمَ لَاَوَّاهٌ حَلیمٌ وَ ما كانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ اِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ اِنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ یُحْیی وَ یُمیتُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لانَصیرٍ لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرینَ وَ الْاَنْصارِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ فی ساعَةِ الْعُسْرَةِ مِنْ بَعْدِ ما كادَ یَزیغُ قُلُوبُ فَریقٍ مِنْهُمْ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ اِنَّهُ بِهِمْ رَؤُفٌ رَحیمٌ وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذینَ خُلِّفُوا حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا اَنْ لامَلْجَاَ مِنَ اللهِ اِلَّا اِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا اِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ یا اَیُّهَا الَّذینَ

آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ ما كانَ لِاَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْاَعْرابِ اَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللهِ وَ لایَرْغَبُوا بِاَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِكَ بِاَنَّهُمْ لایُصیبُهُمْ ظَمَاٌ وَ لانَصَبٌ وَ لامَخْمَصَةٌ فی سَبیلِ اللهِ وَ لایَطَؤُنَ مَوْطِئًا یَغیظُ الْكُفَّارَ وَ لایَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ

ص: 727


1- 1287.. عن یونس بن عبدالرّحمن، عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قال: «من اخذ سارقا فعفا عنه فذلک له، فاذا رفع الی الامام قطعه، و انما الهبة قبل ان یرفع الی الامام، و کذلک قول الله: وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللهِ فاذا انتهی الحد الی الامام فلیس لاحد ان یترکه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 858، ح 14]

نَیْلًا اِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ اِنَّ اللهَ لایُضیعُ اَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ لایُنْفِقُونَ نَفَقَةً صَغیرَةً وَ لاكَبیرَةً وَ لایَقْطَعُونَ وادِیًا اِلَّا كُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللهُ اَحْسَنَ ما كانُوا یَعْمَلُونَ

لغات:

«تبرّا منه» به معنای خلاص شدن و به معنای کنار شدن و بیزار شدن و به معنای آفریدن آمده است، صاحب اقرب الموارد گوید: اگر از باب عَلِمَ یَعلَمُ باشد به معنای خلاص شدن و کنار شدن است واگر از باب قطع یقطع باشد به معنای آفریدن است و بَرَءَ و بَراءَ و تبریّ، به معنای کنار شدن و جدا شدن از چیزی است که مجاورت آن ناپسند باشد. و در قرآن به هر دو معنا یعنی کنار شدن و آفریدن آمده است چنان که می فرماید: «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ و هو البارء الخالق».

«لاوّاه حلیم» اوّاه صیغه مبالغه از اَوِّهِ است و اوّاه کسی را گویند که ترس از خدا را آشکار سازد و بعضی گفته اند: اوّاه کسی است که بسیار تضرّع می کند و از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که اوّاه کسی است که بسیار دعا می کند و یا بسیار گریه می کند چنان که از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است.

«و کونوا مع الصّادقین» صدق به کسر صاد و فتح به معنای راست گویی مقابل دروغ

آمده مانند «وَ الَّذِی جَاء بِالصِّدْقِ وَ صَدَّقَ بِه» و به معنای راستی در عمل نیز آمده مانند

«رَّبِّ اَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ اَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ» و «وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ» و صادقین

راست کرداران اند و آنان جز معصومین(علیهم السلام) نمی باشند و تصدیق به معنای باور و اعتقاد و راست دانستن است مانند «بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلِینَ.»(1)و(2)

ص: 728


1- 1288.. سوره ی صافّات، آیه ی 37.
2- 1289.. قاموس قرآن.

ترجمه:

برای پیامبر و مومنان، شایسته نبود که برای مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکان شان باشند (آن هم) پس از آن که بر آن ها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند! (113) و استغفار ابراهیم برای پدرش [عمویش آزر]، فقط به خاطر وعده ای بود که به او داده بود (تا وی را به سوی ایمان جذب کند) امّا هنگامی که برای او روشن شد که وی دشمن خداست، از او بیزاری جست به یقین، ابراهیم مهربان و بردبار بود! (114) چنان نبود که خداوند قومی را، پس از آن که آن ها را هدایت کرد (و ایمان آوردند) گم راه (و مجازات) کند مگر آن که اموری را که باید از آن بپرهیزند، برای آنان بیان نماید (و آن ها مخالفت کنند) زیرا خداوند به هر چیزی داناست! (115) حکومت آسمان ها و زمین تنها از آن خداست زنده می کند و می میراند و جز خدا، ولیّ و یاوری ندارید! (116) مسلّما خداوند رحمت خود را شامل حال پیامبر و مهاجران و انصار، که در زمان عسرت و شدّت (در جنگ تبوک) از او پیروی کردند، نمود بعد از آن که نزدیک بود دل های گروهی از آن ها، از حقّ منحرف شود (و از میدان جنگ بازگردند) سپس خدا توبه آن ها را پذیرفت، که او نسبت به آنان مهربان و رحیم است! (117)(همچنین)آن سه نفر که(از شرکت در جنگ تبوک)تخلّف جستند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند،) تا آن حدّ که زمین با همه وسعتش بر آن ها تنگ شد(حتّی)در وجود خویش،جایی برای خود نمی یافتند (در آن هنگام) دانستند پناهگاهی از خدا جز به سوی او نیست سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها نمود، (و به آنان توفیق داد)تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیرومهربان است!(118)ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید،و با صادقان باشید! (119)سزاوار نیست که اهل مدینه، و

ص: 729

بادیه نشینانی که اطراف آن ها هستند، از رسول خدا تخلّف جویند و برای حفظ جان خویش، از جان او چشم بپوشند! این به خاطر آن است که هیچ تشنگی و خستگی، و گرسنگی در راه خدا به آن ها نمی رسد و هیچ گامی که موجب خشم کافران می شود برنمی دارند، و ضربه ای از دشمن نمی خورند،مگر این که به خاطر آن، عمل صالحی برای آن ها نوشته می شود زیرا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی کند! (120) و هیچ مال کوچک یا بزرگی را (در این راه) انفاق نمی کنند، و هیچ سرزمینی را (به سوی میدان جهاد و یا در بازگشت) نمی پیمایند، مگر این که برای آن ها نوشته می شود تا خداوند آن را بعنوان بهترین اعمال شان، پاداش دهد. (121)

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ اِبْرَاهِیمَ لِاَبِیهِ اِلَّا عَن مَّوْعِدَةٍ وَعَدَهَا اِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ اِنَّ اِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ»(1)

امام صادق(علیه السلام) به برخی از اصحاب خود فرمود:

مردم درباره ی این آیه چه می گویند؟ او گفت: می گویند: ابراهیم به پدر خود وعده داد تا برای او استغفار نماید. امام صادق(علیه السلام) فرمود: چنین چیزی نبوده، بلکه ابراهیم وعده داد که اگر او مسلمان شود برای او استغفار کند، و چون دانست که او دشمن خداست از او بیزاری جست.(2)

ص: 730


1- 1290.. سوره ی توبه، آیه ی 114.
2- 1291.. فی تفسیر العیّاشی عن ابراهیم بن ابی البلاد عن بعض اصحابه قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): ما یقول الناس فی قول الله؟عز؟: وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ اِبْراهِیمَ لِاَبِیهِ اِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها اِیَّاهُ قلت: یقولون: ابراهیم وعد اباه لیستغفر له، قال: لیس هو هکذا و ان ابراهیم وعده ان یسلم فاستغفر له فلما تَبَیَّنَ لَهُ اَنَّهُ عَدُوٌّ لِلهِ تَبَرَّاَ مِنْهُ. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 274، ح 370]

علیّ بن ابراهیم قمّی گوید:

ابراهیم(علیه السلام) به پدر خود گفت: «اگر دست از بت پرستی برداری من برای تو استغفار

خواهم نمود» و چون ابراهیم(علیه السلام) دید که او دست از بت پرستی بر نمی دارد از او

بیزاری جست.(1)

سپس گوید:

در روایت ابی الجارود آمده که امام باقر(علیه السلام) فرمود: «اِنَّ اِبْرَاهِیمَ لاوَّاهٌ حَلِیمٌ» یعنی ابراهیم در نماز خود به خدا تضرّع می کرد و هنگامی که در بیابانی و یا در جایی تنها می بود تضرّع می نمود، و به این خاطر خداوند او را «اوّاه» نامیده است.(2)

«وَ مَا کَانَ اللّهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَدَاهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ…»(3)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُم مَّا یَتَّقُونَ» حتّی یعرّفهم ما یرضیه و ما یُسخطه می باشد چنان که می فرماید: «فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» یعنی پس از آن که واجبات و محرّمات را برای آنان بیان کردهچنان که می فرماید: «اِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ اِمَّا شَاکِرًا وَ اِمَّا کَفُورًا» یعنی ما او را به راه راست هدایت کردیم، او یا به راه خیر و صراط مستقیم می رود و یا رها می کند و به راه باطل می رود، و درباره ی ثمود فرمود: «وَ اَمَّا ثَمُودُ

ص: 731


1- 1292.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله: «وَ ما کانَ اسْتِغْفارُ اِبْراهِیمَ لِاَبِیهِ اِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَها اِیَّاهُ» قال: قال ابراهیم لابیه: ان لم تعبد الاصنام استغفرت لک، فلما لم یدع الاصنام تبرا منه ابراهیم، اِنَّ اِبْراهِیمَ لَاَوَّاهٌ حَلِیمٌ ای دعاء. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 275، ح373]
2- 1293.. فی روایة ابی الجارود عن ابی جعفر(علیه السلام) قال: الاواه المتضرع الی الله فی صلوته و اذا خلا فی قفرة من الارض و فی الخلوات. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 275، ح 374]
3- 1294.. سوره ی توبه، آیه ی 115.

فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی» یعنی ما راه هدایت را برای قوم ثمود بیان کردیم و لکن آن ها راه گم راهی را انتخاب کردند.(1)

مولّف گوید:

احادیث فوق معنای آیه«لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَ یَحْیَی مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ»را روشن می نماید.

عبدالاعلی گوید: درباره ی آیه فوق امام صادق(علیه السلام) فرمود:

«حَتَّی یُعَرِّفَهُمْ مَا یُرْضِیهِ وَ مَا یُسْخِطُهُ» سپس فرمود: آگاه باشید که ما برای مومن [شیعه] درست نمی دانیم که نسبت به آن چه خدا مردم را معذور نداشته، جاهل بماند و مومنان [شیعه] باید بدانند که احتیاط و توقّف هنگام شبهه بهتر از واقع شدن در هلاکت است، و نقل نکردن حدیثی که حافظ آن نیستی بهتر از روایت کردن حدیثی است که معنای آن را نمی دانی، زیرا که هر حقّی را حقیقتی است، و هر عمل درستی را نوری است. پس شما آن چه موافق کتاب خداست را بگیرید، و آن چه مخالف آن است را رها کنید، گرچه زیادی از مردم هرگز چنین نخواهند کرد.(2)

ص: 732


1- 1295..محمّد بن یعقوب:عن عدة من اصحابنا، عن احمد بن محمّد بن خالد،عن ابن فضال،عن ثعلبة بن میمون، عن حمزة بن محمّد الطیار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، فی قول الله؟عز؟: وَ ما کانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ، قال: «حتی یعرفهم ما یرضیه و ما یسخطه». [تفسیر برهان، ج 2، ص 859، ح 1]
2- 1296.. عن عبد الاعلی، قال: سالت ابا عبد الله(علیه السلام) عن قول الله: وَ ما کانَ اللهُ لِیُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ اِذْ هَداهُمْ حَتَّی یُبَیِّنَ لَهُمْ ما یَتَّقُونَ، قال: «حتی یعرفهم ما یرضیه و ما یسخطه». ثم قال: «اما انا انکرنا لمؤمن بما لایعذر الله الناس بجهالته، و الوقوف عند الشبهة خیر من الاقتحام فی الهلکة، و ترک روایة حدیث لم تحفظ خیر لک من روایة حدیث لم تحصه، ان علی کل حق حقیقة، و علی کل صواب نورا، فما وافق کتاب الله فخذوه، و ما خالف کتاب الله فدعوه، و لن یدعه کثیر من اهل هذا العالم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 861، ح 5]

«لَقَد تَّابَ الله عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ…»(1)

در قصّه جنگ تبوک گذشت که این آیه به روایت علی بن ابراهیم قمّی درباره ی ابوذر و ابو خیثمة و عمیرة بن وهب نازل شد که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عقب ماندند و سپس

با سختی به او ملحق شدند.

مرحوم علی بن ابراهیم از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که فرمود:

این آیه این چنین نازل شده است: «لَقَد تَّابَ الله بالنَّبِیِّ عَلیَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الاَنصَارِ…»

و آنان ابوذر و ابوخیثمه و عمیرة بن وهب بودند که از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) عقب ماندند و سپس به او ملحق شدند.(2)

و در روایت دیگری آمده که ابان بن تغلب به امام صادق(علیه السلام) می گوید:

عامّه اینگونه قرائت نمی کنند؟! و امام(علیه السلام) می فرماید: وای بر آنان، مگر چه گناهی

رسول خدا(صلی الله علیه و آله) داشته است که خداوند توبه او را قبول نموده؟! سپس فرمود:

«اِنَّمَا تَابَ اللهُ بِهِ عَلَی اُمَّتِهِ» یعنی خداوند به سبب آن حضرت توبه امّت او را پذیرفته است.(3)

ص: 733


1- 1297.. سوره ی توبه، آیه ی 117.
2- 1298.. فی تفسیر علی بن ابراهیم قوله؟عز؟: «لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی ساعَةِ الْعُسْرَةِ» قال الصّادق(علیه السلام): هکذا نزلت، و هو ابو ذر و ابو خیثمة و عمیرة بن وهب الذین تخلفوا ثم لحقوا برسول الله(صلی الله علیه و آله). [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 277، ح 385]
3- 1299.. فی کتاب الاحتجاج للطبرسی «رحمه الله» عن ابان بن تغلب عن ابی عبد الله(علیه السلام) انه قرا: «لقد تاب الله بالنّبی علی المهاجرین و الانصار قال ابان: فقلت له: یا ابن عم رسول الله ان العامة لاتقرا کما عندک؟ قال: و کیف تقرا یا ابان؟ قال: قلت: انها تقرا: «لَقَدْ تابَ اللهُ عَلَی النَّبِیِّ وَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْاَنْصارِ» فقال: ویلهم و ای ذنب کان لرسول الله(صلی الله علیه و آله) حتّی تاب الله علیه منه انما تاب الله به علی امته. [تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 277، ح 386]

«وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّی اِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنفُسُهُمْ …»(1)

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

این آیه«وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خالَفُواْ»نازل شده است و اگر«خُلّفوا»می بود،ملامتی بر آنان نبود و آنان در حال طاعت می بودند و آنان عثمان و دو رفیق او بودند.(2)

علی بن ابراهیم از موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل نموده که فرمود:

این آیه «وَ عَلَی الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خالَفُواْ» نازل شده است و اگر «خُلّفوا» باشد ملامتی بر آنان نیست. و مقصود از «وَ ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الاَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ» این است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و مردم با آنان سخن نگفتند بلکه اهل بیت نیز با آنان سخن نگفتند! و مدینه بر آنان تنگ شد تا از مدینه خارج گردیدند و سوگند یاد کردند که با هم دیگر نیز سخن نگویند، از این رو متفرّق گردیدند، و خداوند چون از صدق نیاتشان آگاه شد، آنان را بخشید.(3)

ص: 734


1- 1300.. سوره ی توبه، آیه ی 118.
2- 1301.. فی تفسیر العیّاشی عن فیض بن المختار قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): کیف تقرا هذه الآیة فی التوبة: و علی الثلاثة الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ قال: قلت: «خلفوا» قال لو خلفوا لکانوا فی حال طاعة، و زاد الحسین بن المختار عنه: لو کان خلفوا ما کان علیهم من سبیل و لکنهم خالفوا عثمان و صاحباه، امّا و الله ما سمعوا صوت کافر و لاقعقعة حجر الّا قالوا اتانا فسلط الله علیهم الخوف حتّی اصبحوا، قال صفوان: قال ابو عبد الله(علیه السلام): کان ابو لبابة احدهم، یعنی فی «وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا».[تفسیر نورالثّقلین، ج 2، ص 278، ح 388]
3- 1302.. ثم قال فی هؤلاء الثلاثة: وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا، فقال العالم(علیه السلام): «انما انزل: و علی الثلاثة الذین خالفوا. و لو خلفوا لم یکن علیهم عیب حَتَّی اِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْاَرْضُ بِما رَحُبَتْ حیث لم یکلمهم رسول الله(صلی الله علیه و آله)، و لااخوانهم و لااهلوهم، فضاقت علیهم المدینة حتّی خرجوا منها وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ اَنْفُسُهُمْ حیث حلفوا ان لایکلم بعضهم بعضا فتفرقوا، و تاب الله علیهم لما عرف من صدق نیاتهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 791، ح 1]B

مولّف گوید:

این روایت از علی بن ابراهیم قمّی به طور تفصیل در جنگ تبوک گذشت و آن سه نفر در آن روایت: کعب بن مالک شاعر و مرارة بن ربیع و هلال بن امیّه رافعی بودند. و لکن مرحوم کلینی از امام صادق(علیه السلام) نقل نموده که آنان عثمان و دو رفیق او بوده اند .(1)

«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ»(2)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی ما[خانواده]نازل شده است.(3)

حضرت رضا(علیه السلام) نیز فرمود:

صادقین ائمّه(علیهم السلام) هستند که در اطاعت از خدا صادق اند.(4)

ص: 735


1- 1303.. عن فیض بن المختار، قال: قال ابو عبد الله(علیه السلام): «کیف تقرا هذه الآیة فی التوبة وَ عَلَی الثَّلاثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُوا؟» قال: قلت: خُلِّفُوا.قال: «لو خلفوا لکانوا فی حال طاعة و زاد الحسین بن المختار عنه: لو کانوا خلفوا ما کان علیهم من سبیل و لکنهم خالفوا، عثمان و صاحباه ، اما و الله ما سمعوا صوت حافر و لاقعقعة حجر الا قالوا اتینا، فسلط الله علیهم الخوف حتّی اصبحوا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 862، ح 7]
2- 1304.. سوره ی توبه، آیه ی 119.
3- 1305.. عنه: عن محمّد بن یحیی، عن احمد بن محمّد، عن ابن ابی نصر، عن ابی الحسن الرّضا(علیه السلام) قال: سالته عن قول الله؟عز؟: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، قال: «الصّادقون: هم الائمة الصدیقون بطاعتهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 863، ح 2]
4- 1306.. محمّد بن الحسن الصفار: عن الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن الحسن،عن احمد ابن محمّد، قال: سالت الرّضا(علیه السلام) عن قول الله؟عز؟: اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ،قال: «الصّادقون: الائمة الصدیقون بطاعتهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 864، ح 3]

امام باقر(علیه السلام) به جابر فرمود:

مقصود این است که همواره با علی بن ابی طالب(علیه السلام) باشید.(1)

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

هنگامی که این آیه نازل شد، سلمان به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گفت: یا رسول الله آیا این آیه عامّ است و یا مخصوص به افراد خاصّی است؟ و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: نسبت به مامورین عام است و به همه مسلمانان گفته شده و لکن«صادقون»مخصوص برادرم علی و اوصیای او تا قیامت است.(2)

ابوحمزه ثمالی گوید: امام باقر(علیه السلام) به من فرمود:

کسی، خدا را عبادت می کند که او را شناخته باشد و امّا کسی که او را نشناخته است در حقیقت خدا را عبادت نمی کند و گم راه است. گفتم: معرفت به خدا چگونه است؟ فرمود: به این است که خدا و رسول او را تصدیق نماید و ولایت علی و اقتدای به او و به ائمّه ی هداة بعد از او را دارا باشد و از دشمنان آنان بیزاری و برائت بجوید و این معنای خداشناسی است.

ص: 736


1- 1307.. الشیخ فی (امالیه): عن ابی عمیر، قال: اخبرنا احمد، قال: حدثنا یعقوب بن یوسف بن زیاد، قال: حدثنا حسن بن حماد، عن ابیه، عن جابر، عن ابی جعفر(علیه السلام)، فی قوله: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، قال: «مع علی بن ابی طالب(علیه السلام)». [تفسیر برهان، ج 2، ص 864، ح 4]
2- 1308.. سلیم بن قیس الهلالی: فی حدیث المناشدة قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): «فانشدتکم الله جل اسمه، ا تعلمون ان الله انزل یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ، فقال سلمان:یا رسول الله،ا عامة هی ام خاصة؟ فقال: اما المؤمنون فعامة لان جماعة المؤمنین امروا بذلک، و اما الصّادقون فخاصة لاخی علی و الاوصیاء من بعده الی یوم القیامة؟». قالوا: اللهم نعم. [تفسیر برهان، ج 2، ص 864، ح 5]

ابوحمزه گوید: گفتم: با چه چیزی حقیقت ایمان در من کامل می شود؟ فرمود: پذیرفتن ولایت اولیای خدا، و دشمنی [و بیزاری] از دشمنان خدا، و این که همواره با صادقین باشی، همان گونه که خدا تو را به آن امر نموده است.گفتم:اولیای خدا کیانند؟ و دشمنان خدا کیانند؟ فرمود: اولیای خدا، محمّد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و علی و حسن و حسین و علی بن الحسین(علیهم السلام) و سپس امامت ما و پس از من فرزندم جعفر و با دست خود به جعفر که نشسته بود اشاره نمود و فرمود: کسی که ولایت این ها را پذیرفته باشد ولایت اولیای خدا را پذیرفته است و با صادقین خواهد بود، همان گونه که خدا او را به بودن با آنان امر کرده است. گفتم: دشمنان خدا کیانند؟ فرمود: بُت های چهارگانه. گفتم: آنان کیانند؟ فرمود: ابو الفصیل و رمع و نعثل و معاویة و کسانی که ولایت این ها را پذیرفته اند،

و کسی که با آنان دشمنی کند با دشمنان خدا دشمنی کرده است.(1)

ص: 737


1- 1309.. العیّاشی: عن ابی حمزة الثمالی، قال: قال ابو جعفر(علیه السلام): «یا ابا حمزة، انما یعبد الله من عرف الله، و اما من لایعرف الله کانما یعبد غیره، هکذا ضالا».قلت: اصلحک الله، و ما معرفة الله؟ قال: «یصدق الله و یصدق محمّدا رسول الله(صلی الله علیه و آله) فی موالاة علی(علیه السلام)، و الائتمام به و بائمة الهدی من بعده، و البراءة الی الله من عدوهم، و کذلک عرفان الله».قال: قلت: اصلحک الله، ای شی ء اذا عملته انا استکملت حقیقة الایمان؟ قال: «توالی اولیاء الله، و تعادی اعداء الله، و تکون مع الصّادقین کما امرک الله».قال: قلت: و من اولیاء الله، و من اعداء الله؟ فقال: «اولیاء الله محمّد رسول الله، و علی و الحسن و الحسین و علی بن الحسین، ثم انتهی الامر الینا، ثم ابنی جعفر و اوما الی جعفر و هو جالس فمن والی هؤلاء فقد والی الله، و کان مع الصّادقین کما امره الله».قلت: و من اعداء الله، اصلحک الله؟قال:«الاوثان الاربعة» .قال: قلت: من هم؟ قال: «ابو الفصیل و رمع و نعثل و معاویة، و من دان بدینهم، فمن عادی هؤلاء فقد عادی اعداء الله». [تفسیر برهان، ج 2، ص 864، ح 6]

هشام بن عجلان گوید:

به امام صادق(علیه السلام) گفتم: چیزی را از شما می خواهم سوال کنم که از احدی بعد

از شما سوال نخواهم نمود و آن این است که کم ترین درجه ایمان که احدی از آن معذور نخواهد بود چیست؟ فرمود: شهادت به یگانگی خداوند، رسالت حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله)، و اقرار به حقانیّت آن چه او از طرف خدا آورده است،اقامه نماز،پرداختن زکات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان، پذیرفتن ولایت و امامت ما، بیزاری از دشمنان ما، و این که تو همواره با صادقین باشی.(1)

مولّف گوید:

آیه «مَا کَانَ لِاَهْلِ الْمَدِینَةِ…» تا آخر این بخش مربوط به جنگ تبوک است و تفسیر آن ها در آیات پیشین گذشت.

سوره ی توبه [9]، آیات 122 تا 129

متن:

وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لانَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیكُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقینَ وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اَیُّكُمْ زادَتْهُ هذِهِ ایمانًا فَاَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ ایمانًا وَ هُمْ

ص: 738


1- 1310.. عن هشام بن عجلان، قال: قلت لابی عبد الله(علیه السلام): اسالک عن شی ء لااسال عنه احدا بعدک، اسالک عن الایمان الذی لایسع الناس جهله ؟قال: «شهادة ان لااله الا الله، و ان محمّدا رسول الله، و الاقرار بما جاء من عند الله، و اقام الصلاة، و ایتاء الزکاة، و حج البیت، و صوم شهر رمضان، و الولایة لنا، و البراءة من عدونا، و تکون مع الصّادقین». [تفسیر برهان، ج 2، ص 865، ح 8]

یَسْتَبْشِرُونَ وَ اَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ اَ وَ لایَرَوْنَ اَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فی كُلِّ عامٍ مَرَّةً اَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لایَتُوبُونَ وَ لاهُمْ یَذَّكَّرُونَ وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ هَلْ یَراكُمْ مِنْ اَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللهُ قُلُوبَهُمْ بِاَنَّهُمْ قَوْمٌ لایَفْقَهُونَ لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِكُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لااِلهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ

لغات:

«لینفروا کافّةً» نَفر و نَفَر به معنای خروج و به معنای گروه کم تر از ده نفر است مانند «نَفَرٌ من الجنّ» و بعضی گفته اند نَفر به معنای عشره است.

«لیتفقّهوا فی الدین» فقه به معنای فهم است و فقیه: فهیم است مانند «قَالُواْ یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ»(1)، و «لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا»(2)، و تفقّه، فهم مسایل دین است، و «نَفر» در این آیه به چند معنا آمده است: حرکت و خروج برای معرفت امام(علیه السلام)، حرکت و خروج برای فهم احکام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و [ائمّه معصومین(علیهم السلام)] و تعلیم آن ها به مردم، حرکت و خروج اهل کتاب برای به دست آوردن حقانیّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، حرکت و خروج برای تفقّه در دین و تعلیم دیگران نسبت به مسایل دین، حرکت گروهی برای شرکت در جنگ و اقامت دیگران در صورت عدم نیاز برای تفقّه در دین.

«عزیز علیه ما عَنِتُّم» «عَنَت» به معنای مشقّت است مانند «ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ «و «وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ.»(3)

ص: 739


1- 1311.. سوره ی هود، آیه ی 91.
2- 1312.. سوره ی اعراف، آیه ی 179.
3- 1313.. سوره ی آل عمران، آیه ی 118.

ترجمه:

شایسته نیست مومنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه بماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن ها را بیم دهند؟! شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند! (122) ای کسانی که ایمان آورده اید! با کافرانی که به شما نزدیکترند، پیکار کنید! (و دشمن دورتر، شما را از دشمنان نزدیک غافل نکند!) آن ها باید در شما شدّت و خشونت (و قدرت) احساس کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است! (123) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آنان (به دیگران) می گویند: «این سوره، ایمان کدام یک از شما را افزون ساخت؟!» (به آن ها بگو:) امّا کسانی که ایمان آورده اند، بر ایمان شان افزوده و آن ها (به فضل و رحمت الهی) خوشحالند. (124) و امّا آن ها که در دل های شان بیماری است، پلیدی بر پلیدیشان افزوده و از دنیا رفتند در حالی که کافر بودند. (125) آیا آن ها نمی بینند که در هر سال، یک یا دو بار آزمایش می شوند؟! باز توبه نمی کنند، و متذکّر هم نمی گردند! (126) و هنگامی که سوره ای نازل می شود، بعضی از آن ها [منافقان] به یک دیگر نگاه می کنند و می گویند: «آیا کسی شما را می بیند؟(اگر از حضور پیامبر بیرون رویم،کسی متوجّه ما نمی شود!)»سپس منصرف می شوند (و بیرون می روند) خداوند دل های شان را (از حق) منصرف ساخته چرا که آن ها، گروهی هستند که نمی فهمند (و بی دانشند)! (127) به یقین، رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مومنان، رئوف و مهربان است! (128) اگر آن ها (از حق) روی بگردانند، (نگران مباش!) بگو: «خداوند مرا کفایت می کند هیچ معبودی جز او نیست بر او توکّل کردم و او صاحب عرش بزرگ است!» (129)

ص: 740

تفسیر اهل بیت(علیهم السلام):

«وَ مَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ»(1)

به امام صادق(علیه السلام) گفته شد: گروهی گمان می کنند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرموده است:

«اختلاف امّت من رحمت است»؟! امام صادق(علیه السلام) فرمود: «راست می گویند». سوال کننده گفت: اگر اختلاف امّت رحمت باشد، آیا اجتماع و اتفّاق آنان عذاب است؟!

امام صادق(علیه السلام) فرمود: حدیث رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به این معنا نیست که تو و آنان فکر کرده اید، بلکه مقصود او از اختلاف رفت و آمد مردم نزد آن حضرت برای یاد گرفتن احکام خداست تا [گروهی] با یاد گرفتن احکام خدا مردم [دیگر] را به احکام خدا آگاه سازند، چنان که خداوند می فرماید: «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ…» بنابراین مقصود از آن حدیث رفت و آمد اهل بلاد است نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) برای فهم مسایل دین، نه اختلاف در دین، چرا که دین یکی است [و نباید اختلافی در آن باشد.](2)

مولّف گوید:

مصادیق دیگری نیز برای نفر و تفقّه در دین در روایات آمده که به صورت خلاصه بیان می شود.

ص: 741


1- 1314.. سوره ی توبه، آیه ی 122.
2- 1315.. فی العلل عن الصّادق(علیه السلام) انّه قیل له انّ قومًا یروون انّ رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) قال اختلاف امّتی رحمة فقال صدقوا فقیل ان کان اختلافهم رحمة فاجتماعهم عذاب قال لیس حیث تذهب و ذهبوا انّما اراد قول اللَّه؟عز؟ فَلَوْ لانَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ الآیة فامرهم ان ینفروا الی رسول اللَّه(صلی الله علیه و آله) و یختلفوا الیه فیتعلّموا ثم یرجعوا الی قومهم فیعلّموهم انّما اراد اختلافهم من البلدان لااختلافًا فی دین اللَّه انّما الدین واحد. [تفسیر صافی، ج 2، ص 389]

به امام صادق(علیه السلام) گفته شد:

هنگامی که بر امام حادثه ای پیش آید [و از دنیا رحلت نماید] مردم چه باید بکنند؟ امام(علیه السلام) فرمود: باید به آیه «فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ…» عمل کنند؛ گفته شد: آنان بدون امام چه وظیفه ای دارند؟ فرمود: مادامی که در جست وجوی امام هستند، معذور خواهند بود و نیز مردمی که منتظر خبر و اطّلاع از امام هستند معذور هستند تا خبر تحقیق کنندگان به آنان برسد.(1)

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

این آیه درباره ی این است که از جمعیّت فراوان گروهی باید به دنبال تحصیل علم و فهم احکام خدا بروند و بقیّه [در شهرها] باقی بمانند تا آنان باز گردند [و مسایل و معارف دین را به مردم تعلیم بدهند] و نیز گروهی به نوبت به میدان جنگ بروند و گروهی در شهر باقی بمانند.(2)

در کتاب کافی از امام صادق(علیه السلام) و در تفسیر عیّاشی از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که فرمودند:

ای مردم در دین خود فقیه و دانا باشید و احکام خدا را یاد بگیرید وگرنه اعرابی و بادیه نشین محسوب می شوید، همان گونه که خداوند می فرماید: «لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَ لِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ اِذَا رَجَعُواْ اِلَیْهِمْ….»(3)

ص: 742


1- 1316.. و فی الکافی قیل للصادق(علیه السلام) اذا حدث علی الاِمام حدث کیف یصنع الناس فقال این قول اللَّه؟عز؟ فَلَوْ لانَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ الآیة قیل فما حالهم قال هم فی عذر ما داموا فی الطلب و هؤلاء الذین ینتظرونهم فی عذر حتّی یرجع الیهم اصحابهم. [تفسیر صافی، ج 2، ص 389]
2- 1317.. و فی المجمع عن الباقر(علیه السلام) کان هذا حین کثر الناس فامرهم ان ینفر منهم طائفة و یقیم طائفة للتفقه و ان یکون الغزو نوبًا. [تفسیر صافی، ج 2، ص 389]
3- 1318.. و فی الکافی عن الصّادق(علیه السلام) و العیّاشی عن الباقر(علیه السلام) تفقهّوا فی الدین فانّه من لم یتفقّه منکم فی الدین فهو اعرابی انّ اللَّه یقول فی کتابه لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ اِذا رَجَعُوا اِلَیْهِمْ. [تفسیر صافی، ج 2، ص 389]B

«اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَ لِیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَةً…»(1)

این آیه خطاب به مومنین دارد و دو دستور و یک نوید می دهد و می فرماید:

با کفّاری که نزدیک شمایند جنگ کنید و آنان باید در شما قدرت و سخت کوشی بیابند و از شما هراس کنند، و شما باید بدانید که خدا یاور پرهیزکاران است.

علی بن ابراهیم قمّی گوید:

بر مسلمانان واجب است که نخست با کفّاری که نزدیک به بلاد آنان و امامشان هستند جنگ کنند و آنان را رها نکنند و سراغ کفّار دیگر بروند و باید در گفتار و عمل با غلظت و قدرت با کفّار برخورد نمایند. در روایت کافی و عیّاشی آمده که امام صادق(علیه السلام) فرمود: «باید با [دشمن نزدیک خود] دیلم جنگ کنند.(2)

«وَ اِذَا مَا اُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن یَقُولُ اَیُّکُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ اِیمَانًا فَاَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ…»(3)

حاصل این دو آیه این است که هر سوره ای بر پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) نازل می شد، سبب افزوده شدن ایمان مومنان و شادی آنان و سبب افزوده شدن نفاق و پلیدی منافقین بود و بر شرک آنان می افزود و با کفر از دنیا می رفتند.

مرحوم علی بن ابراهیم گوید:

این آیه در ردّ سخن کسانی است که می گویند: ایمان کم و زیاد نمی شود،

ص: 743


1- 1319.. سوره ی توبه، آیه ی 123.
2- 1320.. فی الکافی و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) قال الدّیلم و القمیّ یجب علی کلّ قوم ان یقاتلوا من یلیهم ممّن یقرب من الامام و لایجوزوا ذلک الموضع وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً شدة و صبرًا علی القتال. [تفسیر صافی، ج 2، ص 390]
3- 1321.. سوره ی توبه، آیه ی 124 و 125.

امام صادق(علیه السلام) فرمود: خداوند ایمان را بر اعضا و جوارح انسان تقسیم و واجب

نموده است: سپس فرمود: هر کدام از اعضای بدن سهمی از ایمان را داراست. سوال شد: ناقص بودن و کامل بودن ایمان را فهمیدم، زیاد شدن آن چیست؟ امام صادق(علیه السلام) فرمود: آیه فوق و آیه«وَ زِدْنَاهُمْ هُدًی»شاهد آن است،و اگر ایمان نقصان و زیادتی نمی داشت هیچ کس فضیلتی بر دیگری نمی داشت و نعمت ها بین مردم یکسان تقسیم می شد و تفاضل بین آنان نبود، در حالی که به وسیله کمال ایمان مومنین به بهشت می روند و به وسیله تفاضل ایمان درجات آنان بالا می رود و با نقصان ایمان گنه کاران به دوزخ می روند.(1)

مولّف گوید:

در ذیل آیه فوق روایت بسیار مفصّلی در تفسیر برهان از کافی نقل شده و امام صادق(علیه السلام) درجات ایمان را بیان نموده و به آیه فوق نیز استشهاد کرده است.(2)

ص: 744


1- 1322.. و فی الکافی و العیّاشی عن الصّادق(علیه السلام) انَّ اللَّه تبارک و تعالی فرض الایمان علی جوارح ابن آدم و قسّمه علیها و فرّقه فیها ثم بیّن(صلی الله علیه و آله) ذلک قیل قد فهمت نقصان الاِیمان و تمامه فمن این جاءت زیادته؟ قال: قول اللَّه تعالی وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ الآیة و قال وَ زِدْناهُمْ هُدیً و لو کان کلّه واحدًا لازیادة فیه و لانقصان لم یکن لاحد منهم فضل علی الآخر و لااستوت النّعم فیه و لااستوی الناس و بطل التفضیل و لکن بتمام الایمان دخل المؤمنون الجنّة و بالزیادة فی الاِیمان تفاضل المؤمنون بالدرجات عند اللَّه و بالنقصان دخل المفرّطون النار و قد مضی لهذا المعنی زیادة بیان فی سورة الانفال. [تفسیر صافی، ج 2، ص 390]
2- 1323.. محمّد بن یعقوب: عن علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن بکر بن صالح، عن القاسم بن برید،قال: حدثنا ابو عمرو الزبیری،عن ابی عبد الله(علیه السلام)،قال:قلت له:ایها العالم،اخبرنی ای الاعمال افضل عند الله؟قال: «ما لایقبل الله شیئا الا به».قلت: و ما هو؟ قال: «الایمان بالله الذی لااله الا هو، اعلی الاعمال درجة، و اشرفها منزلة، و اسناها حظا».قال: قلت: الا تخبرنی عن الایمان، اقول هو و عمل، ام قول بلا عمل؟ فقال: «الایمان عمل کله، و القول بعض ذلک العمل، بفرض من الله بین فی کتابه، واضح نوره، ثابتة حجته، یشهد له به الکتاب، و یدعوه الیه».قال: قلت له: صفه لی جعلت فداک حتّی افهمه. قال: «الایمان حالات و درجات و طبقات و منازل، فمنه التام المنتهی تمامه، و منه الناقص البین نقصانه، و منه الراجح الزائد رجحانه».قلت: ان الایمان لیتم و ینقص و یزید؟ قال: «نعم».قلت: کیف ذاک؟ قال: «لان الله تبارک و تعالی فرض الایمان علی جوارح ابن آدم، و قسمه علیها، و فرقه فیها، فلیس من جوارحه جارحة الا و قد وکلت من الایمان بغیر ما وکلت به اختها، فمنها قلبه الذی به یعقل و یفقه و یفهم، و هو امیر بدنه الذی لاترد الجوارح و لاتصدر الا عن رایه و امره، و منها عیناه اللتان یبصر بهما، و اذناه اللتان یسمع بهما، و یداه اللتان یبطش بهما، و رجلاه اللتان یمشی بهما، و فرجه الذی الباه من قبله، و لسانه الذی ینطق به، و راسه الذی فیه وجهه.فلیس من هذه جارحة الا و قد وکلت من الایمان بغیر ما وکلت به اختها، بفرض من الله تبارک و تعالی اسمه، ینطق به الکتاب لها، و یشهد به علیها، ففرض علی القلب غیر ما فرض علی السمع، و فرض علی السمع غیر ما فرض علی العینین، و فرض علی العینین غیر ما فرض علی اللسان، و فرض علی اللسان غیر ما فرض علی الیدین، و فرض علی الیدین غیر ما فرض علی الرجلین، و فرض علی الرجلین غیر ما فرض علی الفرج، و فرض علی الفرج غیر ما فرض علی الوجه.فاما ما فرض علی القلب من الایمان فالاقرار و المعرفة و المحبة و الرّضا و التسلیم، بان لااله الا الله، وحده لاشریک له، الها واحدا لم یتخذ صاحبة و لاولدا،و ان محمّدا عبده و رسوله(صلی الله علیه و آله)، و الاقرار بما جاء من عند الله من نبی او کتاب، فذلک ما فرض الله علی القلب من الاقرار و المعرفة، و هو عمله، و هو قول الله؟عز؟:اِلَّا مَنْ اُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا (النحل 16: 106)، و قال: اَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (الرعد 13: 28) و قال: الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِاَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (المائدة 5: 41)، و قال: وَ اِنْ تُبْدُوا ما فِی اَنْفُسِکُمْ اَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ (البقرة 2: 284)، فذلک ما فرض الله؟عز؟ علی القلب من الاقرار و المعرفة و هو عمله و هو راس الایمان.و فرض الله علی اللسان القول و التعبیر عن القلب بما عقد علیه و اقر به، قال الله تبارک و تعالی: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا (البقرة 2: 83)،و قال: وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی اُنْزِلَ اِلَیْنا وَ اُنْزِلَ اِلَیْکُمْ وَ اِلهُنا وَ اِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (العنکبوت 29: 46)، فهذا ما فرض الله علی اللسان، و هو عمله.و فرض علی السمع ان یتنزه عن الاستماع الی ما حرم الله، و ان یعرض عما لایحل له مما نهی الله؟عز؟ عنه، و الاصغاء الی ما اسخط الله؟عز؟، فقال فی ذلک: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ اَنْ اِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَاُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّی یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ (النّساء 4: 140)، ثم استثنی ؟عز؟ موضع النسیان، فقال: وَ اِمَّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (الانعام 6: 68)، و قال: فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ اَحْسَنَهُ اُول-ٰٓئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللهُ وَ اُول-ٰٓئِکَ هُمْ اُولُوا الْاَلْبابِ (الزمر 39: 17 18)، و قال؟عز؟:قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ (المؤمنون 23: 1 4)،وقال:وَ اِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا اَعْمالُنا وَ لَکُمْ اَعْمالُکُمْ (القصص 28: 55)، و قال: وَ اِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرامًا (الفرقان 25: 72)، فهذا ما فرض الله علی السمع من الایمان ان لایصغی الی ما لایحل له، و هو عمله، و هو من الایمان.و فرض علی البصر ان لاینظر الی ما حرم الله علیه، و ان یعرض عما نهی الله عنه مما لایحل له، و هو عمله، و هو من الایمان، فقال تبارک و تعالی: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ اَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ (النور 24: 31)، فنهاهم ان ینظروا الی عوراتهم، و ان ینظر المرء الی فرج اخیه، و یحفظ فرجه ان ینظر الیه، و قال: وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ (النور 24: 31)، من ان تنظر احداهن الی فرج اختها، و تحفظ فرجها من ان تنظر الیها».و قال: «کل شی ء فی القرآن من حفظ الفرج فهو من الزنا الا هذه الآیة فانها من النظر.ثم نظم ما فرض علی القلب و اللسان و السمع و البصر فی آیة اخری، فقال: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ اَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَ لااَبْصارُکُمْ وَ لاجُلُودُکُمْ (فصلت 41: 22)، یعنی بالجلود الفروج و الافخاذ، و قال: وَ لاتَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اُول-ٰٓئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا (الاسراء 17: 36)، فهذا ما فرض الله علی العینین من غض البصر عما حرم الله؟عز؟، و هو عملهما، و هو من الایمان.و فرض علی الیدین ان لایبطش بهما الی ما حرم الله، و ان یبطش بهما الی ما امر الله؟عز؟، و فرض علیهما من الصدقة و صلة الرحم و الجهاد فی سبیل الله و الطهور للصلاة، فقال: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اِذا قُمْتُمْ اِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ اَیْدِیَکُمْ اِلَی الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ اَرْجُلَکُمْ اِلَی الْکَعْبَیْنِ (المائدة 5: 6)، و قال: فَاِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّی اِذا اَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَاِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ اِمَّا فِداءً حَتَّی تَضَعَ الْحَرْبُ اَوْزارَها(محمّد 47: 4)،فهذا ما فرض الله علی الیدین،لان الضرب من علاجهما. و فرض علی الرجلین ان لایمشی بهما الی شی ء من معاصی الله، و فرض علیهما المشی الی ما یرضی الله؟عز؟، فقال: وَ لاتَمْشِ فِی الْاَرْضِ مَرَحًا اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْاَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (الاسراء 17: 37)، و قال:وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ اِنَّ اَنْکَرَ الْاَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (لقمان 31: 19)، و قال فیما شهدت الایدی و الارجل علی انفسهما و علی اربابهما من تضییعهم لما امر الله؟عز؟ به، و فرضه علیهما الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی اَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا اَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ (یس 36: 65) فهذا ایضا مما فرض الله علی الیدین و علی الرجلین، و هو عملهما، و هو من الایمان.و فرض علی الوجه السجود له باللیل و النهار فی مواقیت الصلوات، فقال: یا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (الحج 22: 77) و هذه فریضة جامعة علی الوجه و الیدین و الرجلین، و قال فی موضع آخر: وَ اَنَّ الْمَساجِدَ لِلهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ اَحَدًا (الجنّ 72: 18) و قال فیما فرض الله علی الجوارح من الطهور و الصلاة بها، و ذلک ان الله؟عز؟ لما صرف نبیه(صلی الله علیه و آله) الی الکعبة عن بیت المقدّس، و انزل الله؟عز؟: وَ ما کانَ اللهُ لِیُضِیعَ اِیمانَکُمْ اِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ (البقرة 2: 143) فسمی الصلاة ایمانا، فمن لقی الله؟عز؟ حافظا لجوارحه، موفیا کل جارحة من جوارحه ما فرض الله؟عز؟ علیها لقی الله؟عز؟ مستکملا لایمانه، و هو من اهل الجنة، و من خان فی شی ء منها او تعدی ما امر الله؟عز؟ فیها لقی الله؟عز؟ ناقص الایمان».قال: قلت: قد فهمت نقصان الایمان و تمامه، فمن این جاءت زیادته؟ فقال: «قول الله؟عز؟: وَ اِذا ما اُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ اَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ اِیمانًا فَاَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ اِیمانًا وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ وَ اَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ. و قال: نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَاَهُمْ بِالْحَقِّ اِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً (الکهف 18: 13) و لو کان کله واحدا لازیادة فیه و لانقصان لم یکن لاحد منهم فضل علی الآخر، و لاستوت النعم فیه، و لاستوی الناس و بطل التفضیل، و لکن بتمام الایمان دخل المؤمنون الجنة، و بالزیادة فی الایمان تفاضل المؤمنون بالدرجات عند الله، و بالنقصان دخل المفرطون النار». [تفسیر برهان، ج 2، ص 871]

ص: 745

ص: 746

ص: 747

امام باقر(علیه السلام) فرمود:

مقصود از «فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ» افزوده شدن شکّی است بر شکّ آنان.(1)

«لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ…»(2)

خداوند در این آیه برکات وجود مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله) را بیان نموده:

او پیامبری است دارای چهار خصلت، 1. انسانی است از خود مردم، 2. گم راهی مردم برای او سخت و غیر قابل تحمّل است، 3. بر هدایت مردم کوشاست،4. نسبت به مومنان رؤف و مهربان است.

امام صادق(علیه السلام) فرمود:

این آیه این چنین نازل شده است:«لَقَدْ جَاءنا رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِنا عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتنا حَرِیصٌ عَلَیْنا بالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ.»(3)

و در روایت دیگری فرمود:

این آیه چهار بخش است، سه بخش آن مخصوص به ما می باشد و در بخش چهارم ما با مومنین شریک هستیم.(4)

ص: 748


1- 1324.. العیّاشی: عن زرارة بن اعین، عن ابی جعفر(علیه السلام): وَ اَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْسًا اِلَی رِجْسِهِمْ. یقول: «شکا الی شکهم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 875، ح 2]
2- 1325.. سوره ی توبه، آیه ی 128 و 129.
3- 1326.. محمّد بن یعقوب: عن عدة من اصحابنا، عن سهل بن زیاد، عن یحیی بن المبارک، عن عبد الله ابن جبلة، عن اسحاق بن عمار، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: «هکذا انزل الله؟عز؟: لقد جاءنا رسول من انفسنا عزیز علیه ما عنتنا حریص علینا بالمؤمنین رءوف رحیم». [تفسیر برهان، ج 2، ص 875]
4- 1327.. العیّاشی: عن ثعلبة، عن ابی عبد الله(علیه السلام)، قال: قال الله تبارک و تعالی: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ، قال: «فینا». عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ، قال: «فینا». حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ، قال: «فینا». بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، قال: «شرکنا المؤمنون فی هذه الرابعة و ثلاثة لنا». [تفسیر برهان، ج 2، ص 876]B

مفاد معنای فوق از امام باقر(علیه السلام) نیز در تفسیر عیّاشی نقل شده است.(1)

اصبغ بن نباته گوید:

شخصی به امیرالمؤمنین(علیه السلام)گفت:یا امیرالمؤمنین!منطقه زندگی ما سرزمین پر از درّندگان است و آنان منزل من را احاطه می کنند، و از آن دور نمی شوند، تا طعمه خود را بگیرند؟!

امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود:

این آیه را بخوان تا دور شوند. «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ اَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ * فَاِن تَوَلَّوْاْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لا اِلَهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» و آن شخص این آیه را خواند و درّندگان از اطراف خانه او دور شدند.(2)

ص: 749


1- 1328.. عن عبد الله بن سلیمان عن ابی جعفر(علیه السلام) قال تلا هذه الآیة «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ» قال: من انفسنا قال: «عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ» قال: ما عنتنا قال: «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ» قال: علینا «بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ» قال بشیعتنا رءوف رحیم فلنا ثلاثة ارباعها، و لشیعتنا ربعها.[تفسیر عیّاشی، ج 2، ص 118، ح 166]
2- 1329.. و قام الیه رجل آخر، فقال: یا امیرالمؤمنین، ان ارضی ارض مسبعة، و ان السباع تغشی منزلی و لاتجوز حتّی تاخذ فریستها؟ فقال: «اقرا لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لااِلهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ». فقراهما الرجل فاجتنبته السباع. [تفسیر برهان، ج 5، ص 856]

یادآوری ها:

مولّف گوید:

یادآوری می شود که جز در جلد اوّل، در بقیّه ی مجلّدات از ترجمه ی آیة الله مکارم شیرازی زید عزّه استفاده شده است. ضمنا لغات نیز جز در جلد اوّل -- که از لغت نامه های گوناگونی استفاده گردیده -- در بقیّه ی مجلّدات تنها از تفسیر مجمع البیان مرحوم طبرسی رضوان الله تعالی علیه استفاده شده است؛ جز مواردی که لغتی را آن مرحوم معنا نکرده بوده و نگارنده از جاهای دیگری مانند بحارالانوار و تفسیر صافی و تفسیر شبّر و غیره استفاده کرده اند. همچنین به لغت نامه های معروف، به خاطر شبهه ی عدم اعتبار شرعی آن ها مراجعه نکردیم. (والله العالم)

پایان جلد سوم تفسیر اهل البیت(علیهم السلام)

ص: 750

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109